Professional Documents
Culture Documents
پـــــــــژ و هـــــــــــــش
آیـیــنهـایروسـپیگری
و
روسـپـیگــریآییـنی
www.mehripublication.com
info@mehripublication.com
آیینهای روسپیگری و روسپیگری آیینی
س .سیفی
انتشارات
تاریخ نشر
آیینی│ زمینههای │ نخست •│کردهی
زمینههای آیینی
الف -پیشزمینه
ب -در جستوجوی پاکی
ج -تاریخگزاری -نگارهها
د -استورهزایی بوف کور
ه -برهنگی و نمایش پاکی
ز -گیسو و عورت
الف پیشزمینه
گرچه انسان وجوه افتراق فراوانی با جانوران دارد ،اما رویکردهای
مشترکی او را در پیوند با همهی جانداران میشناساند .چنانکه یکی
از نشانههای این همسانی به شکل غریزه در او نمود مییابد .چه بسا
آرزوی دستیابی به جاودانگی هم بخشی از همین غریزهی کلی باشد
که به گونهای در غریزهی جنسی او خود را نشان میدهد .در غریزهی
جنسی خواهش درونی در جسم و جان انسان ،با میل فروخفته در
جنس مکمل پیوند میخورد تا عصارهای از طبیعت به هیأت عشق،
خود را به ما بنمایاند.
تنکامگی انسان را به مرزهای جاودانگی میکشاند تا با نمایش
مانایی خویش بتواند بر مرگ و میرایی چیره گردد .کامجویی و کسب
لذت او را به دنیایی راه میبرد که در آن میتواند جاودانگی خود را
تثبیت و تسجیل نماید .کمترین محصول چنین سازوکاری ماندگاری
"شجره"ای است که نام او را با خود به همراه دارد .با این فرآیند
انسان سرخوشی و خویشکاری را با هدفگذاری الزم در چالش با
پتیارهی مرگ به کار میگیرد.
درهمین راستا هرچند فروید سعی وافر و فراوانی مبذول نمود تا
تمامی کنشها و واکنشهای فردی و یا اجتماعی انسان را به نحوی
به غریزهی جنسی منتسب نماید ،ولی با این احوال نباید تأثیر و
کارسازی آموزههای اجتماعی را در بالندگی هنجارهای فردی و یا
جمعی نادیده انگاشت.
چنانکه آدمی به اتکای هوش و خرد خویش حجم وسیعی از
دادهها را بنا به ضرورت در تجربهی اجتماعی میآموزد و در زندگی
جمعی به کار میبندد .چنین سازوکاری ایجاب میکند که او بر بخشی
از ضعفهای غریزی خویش نیز پیروز گردد تا سلطه و سیطرهاش
را بر پایهی توانایی علمی بر طبیعت خویش اعمال نماید .حتا در
راستای همین دیدگاه او میتواند از توانمندیهای بخشی از غریزه
برای پوشش کاستیهای احتمالی بخشی دیگر سود جوید.
با آنکه گروههای زیادی از انسانشناسان و عالمان علوم طبیعی
بر آزادی بدون قید و شرط طبیعت انسان در گسترهی هستی اصرار
میورزند ،ولی بسیاری از جامعهشناسان همسو با عالمان اخالق
چنین رویکردی را مضر و زیانآور ارزیابی مینمایند .آنان آشکارا
پای مبانی اخالقی را به میان میکشند و چنین میپندارند که انسان و
جامعه باید به منظور پیشگیری از نتایج منفی ناشی از رفتارغریزی،
آنجا که الزم باشد به این غرایز لگام زند تا با به کارگیری هنجارها و
رفتارهای مطلوب امنیت زندگی اجتماعی خود را تأمین کند.
دینمداران نیز همسو با فرمانروایان و حاکمان نظم و نظام مسلط
به اتکای چنین بهانههایی ،قید و بندهای فراوانی را در عرصهی
- ۱بلخی ،جاللالدین محمد :مثنوی معنوی ،بسعی و اهتمام رینولد الین نیکلسون ،تهران ،امیر کبیر ،چاپ شانزدهم.٥/۳٥۰۰-۳٥۰۱ ،
-۲هدایت ،صادق :متن کامل بوف کور و زنده بگور ،نسخه دست خط [ به کوشش] م.ف .فرزانه ،سوئد ،نشر باران ،۱۹۹4 ،ص.7۰
- ۱متی.۱۲/۲۸ ،
۱۹۹۸ -۱۹۱۲م :.بهاء ولد :زندگی و عرفان او ،ترجمة مریم مشرف ،تهران ،مرکز نشر دانشگاهی ،۱۳۸۲ ،ص۳7۰ - ۱مایر ،فریتس
- ۲پیشین :ص.۳۶۶
- ۳پیشین.۳7۰ :
- 4پیشین.۳۶۹ :
- ۱فریزر ،جیمزجرج :شاخهی زرین پژوهشی در جادو و دین ،تهران ،آگاه ،چاپ ششم ،ص.۳۶٥
- ۱کومون ،فرانس والریماری :ادیان شرقی در کافرکیشی رومی ،ترجمه تیمور قادری ،تهران ،امیرکبیر ،۱۳۸۳ ،ص.۱4٥
- ۱ابنخلدون ،عبدالرحمن :مقدمة ابن خلدون ،ترجمة محمد پروین گنابادی ،تهران ،علمی و فرهنگی ،چاپ پنجم ،جلد اول ص.۱7۱
ج تاریخگزاری -نگارهها
در برخی از حوزههای دانشگاهی ایران به دلیل تأثیرپذیری از
دیدگاههای رسمی از نوعی بینش تنگنظرانه در حیطهی تاریخ پژوهی
حمایت به عمل میآید ،تا جایی که بر پایهی همین دیدگاه تمامی
دستآوردهای علمی در قالبی رسمی– سنتی از تاریخ روایی عرضه
میگردد .به طبع چنین آموزههایی با برتربینی ایرانیان میان دیگر اقوام
هدفگذاری میشود .همین تاریخگزاران بنا به گرفتاری و سرگردانی
خویش در مجموعهای از توتمهای قومپرستانه ،خود را موظف میبینند،
تا با فرافکنی آنچه را که از رفتار پیشینیان به ظاهر غیر اخالقی و
- ۱فرنبغ دادگی :بندهش ،گزارنده مهرداد بهار ،تهران ،توس ،چاپ سوم ،ص.)۹/۱۰۸(۸۳
- ۱انگلس ،فردریک:منشاء خانواده؛ مالکیت خصوصی و دولت ،ترجمة مسعود احمد زاده ،فصل دوم ص.۹
- ۱هدایت ،صادق :متن کامل بوف کور و زنده بگور ] به کوشش[ م .ف .فرزانه ،سوئد ،نشر باران ،۱۹۹4 ،ص.۶٥
- ۱پیشین :ص.۶۹
- ۱پیشین :ص.۶۶
- ۱هدایت،صادق :پیشین،ص.7۲
- ۱هدایت ،صادق :متن کامل بوف کور و زنده بگور[به کوشش] م .ف .فرزانه ،سوئد ،نشر باران ، ۱۹۹4 ،ص.۱۱۶
- ۲پیشین.
- ۳پیشین :ص.۱۱۹
- 4پیشین :ص.۱۲۹
ز گیسو و عورت
بر پایهی انگارهای که بین مردمان فالت رواج دارد ،آنان هنوز هم
موی پیرایششدهی زنان را آلوده میپندارند .بر اساس همین نگاه مو
و گیسوی بهجامانده از زنان ،غذا ،فضا ،آب و آتش را میآالید .با
این همه پیشینه و دیرینگی چنین باوری را در "وندیداد" نیز میتوان
بازجست که با ماندگاری خویش به آشکارا در کهنالگوهای مردمان
روزگار ما انعکاس مییابد.
گرچه بنا به راهکاری عمومی امروزه مو و ناخن را در گودالها
و آبریزگاهها میریزند ولی در وندیداد مردم از به کارگیری چنین
شیوهای نیز نهی شدهاند .چراکه موی و ناخن را همچون مردار
خلوتگاهی برای حضور دیوان مییابند .بر این اساس "وندیداد"
سازوکاری ارایه مینماید تا بر پایهی آن موی را در زمینی با
ویژگیهای الزم واگذارند حتا با آیینی انحصاری برای خاکسپاری
2
مو ،نیایشهای ویژهی آن را نیز برگزار نمایند.
- ۱داستان سیاوش :پیشین ،بیت های .۲۱۹-۲۲۳
- ۲وندیداد :فرگرد هفدهم.۱/٥ -۶ ،
- ۱پیشین :ص.۳۸٥
روسپیگری آیینی
الف -آیینها
ب -وقف فرزندان
ج -فریبکاری کاهنان
"جماع مقدس" لوحی از موزه برلین متعلق به منطقه
میانرودان در ۱۲5۰سال پیش از میالد .در این تصویر
دو کاهن با فاحشهای مقدس به جماع مشغول هستند.
الف آیینها
بنا به گونههای بازسازیشده از افسانهی"آفرودیت" ،او را نه فقط
ایزدبانوی عشق و تنکامی میدانند ،بلکه او پشتیبان روسپیان نیز به
شمار میآید .با چنین سازوکاری روسپیگری در پیشگاه ایزدان نیز
قداست و روایی مییابد .گفته میشود "کرونوس" به دستور مادرش
"گایا" آلت تناسلی پدرش را برید و به دریا افکند اما آلت بریده شدهی
1
پدر کفی بر روی آب پدید آورد که آفرودیت را زاد.
آفرودیت همچنین ،به دخترانی که ایزدی او را انکار مینمودند،
هرزگی و هرزهکاری را هدیه نمود« .چونان که احساس شرمساری
خویش را از دست دادند و به راحتی خود را در اختیار همگان قرار
میدادند2».هرچند در سرزمینهای مختلف درونمایههای متفاوتی را
از آفرودیت گزارش مینمایند ،اما با این همه در ویژگیهای رفتاری
او برای نمایش طنازی و اغواگری هیچ شبههای دیده نمیشود.
درضمن "اوستای پسین" ضمن تقدیس سگ آبی ،دوشیزگان را
برای کشندگان آن تاوان مینهد .به همین منظور در "وندیداد" کشندهی
سگ آبی «باید اشونانه و پرهیزگارانه دختر دوشیز ٴه مرد نادیدهای را
چون تاوانی به روان سگ آبی ،به اشونمردی بدهد 3».بر پایهی چنین
- ۱ژیران ،فلیکس :اساطیر یونان ،ترجمهی ابوالقسم اسماعیلپور ،تهران ،کاروان ،چاپ پنجم ،ص .۱٥۱ -۲
- ۲پیشین :ص.۱٥۶
- ۳وندیداد :فرگرد چهاردهم ،بند.۱٥
حکم و دستوری دینمردان زردشتی با پرهیزگار انگاشتن خویش،
عامهی مردم را وادار مینمودند تا دختران را برای واگذاری به آنان
به معامله کشانند.
همچنین در "وندیداد" سگ را آفرینهای دانستهاند که «نیمه شب تا
دمیدن خورشید ،هزاران آفرید ٴه اهریمن را میکشد 1».دراین گزارش
بنا به جایگاهی که سگ در اقتصاد گلهداری و چوپانی ایفا مینماید،
ارزشگذاری میگردد تا جایی که آن را با انسان برابر مینهند .درهمین
راستا بدون هیچگونه اکراهی ویژگیهای مشترک سگ را با روسپی
برشمردهاند .بر این اساس سگان با روسپیان در :الف -نغمه سرایی
ب -میهمان ناخوانده بودن ج -پرسهزدن در گذرگاهها د -بینوایی،
2
همسانی و تشابه دارند.
با این دادهها باید پذیرفت الاقل در دورهی بازنویسی و تدوین
وندیداد ،روسپیان بینوایان نزاری بودند که در گذرگاهها پرسه
میزدند و بنا به "بر نهاده"هایی از جامعه مجبور بودند که میهمان
ناخواندهی کسان زمانهی خویش باشند تا برایشان نغمهسرایی نمایند.
چنانکه امروزه نیز روسپیان در جامعهی ما همین نقشهای اجتماعی
را به اجرا میگذارند .با اینهمه علیرغم ارجگذاری ویژهی سگان
آبی ،خانگی و گله در وندیداد ،روسپیان بیبهره از حقوق اجتماعی
خویش ،همچنان در سایه قرار میگیرند.
در ضمن نباید نادیده انگاشته شود که با تقدیس و پاکانگاری
روسپیگری در حیطههایی از رفتار استورهای ایزدان ،در گسترههای
دیگری کارکردهای متفاوتی از آن نشانهگذاری گردد تا ایزدان به
هرزهکاری متهم نشوند .تا جایی که به روشنی آنچه را که در عرصهای
- ۱وندیداد :فرگرد سیزدهم.۱/۱،
- ۲پیشین.۸/4۸ :
- ۱پیشین :ص.۸٥7
او به درستی یادآور میشود که فارغ از رنج زمانه "هر آتشگهی خان ٴه
گنج" به شمار میآمد .در راستای روشنگری از گزارههای این داستان
میتوان پذیرفت که همهی فرمانروایان فقط به منظور دستیابی به
گنج ،با تعمد رسم – آیینهای مردمی را برای دینگردانی آنان هدف
میگرفتند و بهانه قرار میدادند؛ هرچند استثناهایی هم بر این قاعده
بتوان پیدا نمود.
صادق هدایت نیز در "بوف کور" به منظور بازسازی هنری
روسپیگری آیینی موفق عمل میکند .در این بازسازی مردان لخت
و برهنه آهنگهایی مینوازند تا دختران باکره با نوای همین آهنگها
برقصند .در واگویههای هدایت از این رسم آیینی "حرکات متناسب
و اشارات شهوتانگیز" قدسیمآبانه از سوی رقاصان باکره با آهنگ
شهوانی و جادوگرانهی نوازندگان مرد به هم میآمیزد .اما هدایت
رسم آیینی را بنا به مکان داستان خویش ،در درونمایهی اصلی این ِ
2
دردها و رنجهای هندیان خالصه میبیند!
امروزه نیز میتوان در رقصهای بومی -سنتی اقوام ایرانی
سایهروشنهایی از درونمایهی رقصهای آیینی را مشاهده نمود
که به تمامی در کهنالگوهای مردمان فالت ریشه دارند .چنانکه
شادباشستانی (شاباش) گوشههایی از یادماندههای همین رقصهای
آیینی را نشان میدهد؛ چیزی که مردم به درستی جشن عروسی را
زمان و مکان مناسبی برای برگزاری آن یافتهاند.
ولی این رقصها هماکنون فقط از سوی زنان به اجرا گذاشته نمیشود
بلکه مردان نیز همانند زنان در اجرای آن مشارکت فعال دارند.
-پیشین :ص .۸٥۶
۱
[ ]
-هدایت ،صادق :متن کامل بوف کور و زنده بگور به کوشش م.ف .فرزانه ،سوئد ،نشر باران ،۱۹۹4 ،ص.۶٥
۲
ب وقف فرزندان
رسم آیینی وقف فرزندان به معابد و پرستشگاهها ،اقامت اجباری
و بیگاری آنان را نیز تداعی میکند .همچنان که انسانها در پستوی
معابد ،بنا به اختیار شخصی و یا بر پایهی خواست همگانی به بند
کشانده میشدند تا شهوت و روح ناپاک را از خود طرد نمایند.
پیداست که چنین سازوکاری را پاکان و کاهنان جامعه ،پیش روی
"بیخردان و ناپاکان" نهاده بودند .اما چه بسا "بیخردان" هم از سر
شوق و جذبه آن را میپذیرفتند و برآن گردن مینهادند تا با این
کف نفس بر شهوت و ناپاکی روح خویش چیره گردند تا ترفند ضمن ِّ
آلودگی و خباثت اهریمنی را از درون خویش بزدایند.
:دینهای ایران ،ترجمه منوچهر فرهنگ ،تهران ،آگاهان ایده ،۱۳77 ،ص.۲٥۶ - ۱ویدنگرن،گئو
- ۱ژیران ،فلیکس :اساطیر یونان ،ترجمهی ابوالقاسم اسماعیلپور ،تهران ،کاروان ،۱۳۸۱ ،ص.۱۱۹
- ۲طبری (تبری) ،محمد بن جریر :تاریخنامۀ طبری گردانیدۀ منسوب به بلعمی (محمدب ن محمد) ،به تصحیح محمد روشن ،تهران ،سروش،۱۳۸۰ ،
جلد اول ص.٥۱۰
- ۳پیشین.
- ۱لوقا.۲/۲۲ :
- ۲پیشین.۲/۲۶-۲7 :
- ۳فردوسی ،ابوالقاسم :شاهنامه ،تصحیح ژول مول ،تهران ،جیبي ،۱۳۶۳ ،جلد اول ضحاک ابیات .۱۲-۱4
- 4خروج.۱۲/۲۹ :
- 5بویل ،جی ،آر : ،پیشین ،ص.٥۹۹
- ۱قرآن.٥۳/۱۹ :
- ۱فریزر ،جیمزجرج :شاخهی زرین پزوهشی در جادو و دین ،ترجمهی کاظم فیروزمند ،تهران ،آگاه ،چاپ ششم ،ص.۳۸۲
ج فریبکاری کاهنان
در الگوگزینی از پرستشگران معابد و پرستشگاههای باستانی،
حاجتجویی و نیازبری به امامزادهها ،هماکنون نیز بین ایرانیان روایی
آشکار دارد .چنانکه راهکاری نیز برای ردهبندی موضوعی این امامزادهها
بر پایهی نوع بالگردانی از نیازآوران و حاجتجویان ،همچنان بین
تودههای وامانده از مصایب اجتماعی مشاهده میگردد .در سایهی
همین نگاه در گسترهی گیالن امامزادهها ضمن کثرت از نفوذ و جایگاه
ویژهای بین مردم سود میجویند .چنانکه مردم گیالن تا نیم قرن پیش به
-فریزر ،جیمز جرج ( :)۱۹4۱ -۱۸٥4شاخهی زرین پژوهشی در جادو و دین ،ترجمهی کاظم فیروزمند ،تهران ،آگاه ،چاپ ششم ،ص.۱۹۰
۱
سازههای جنسیتی
الف -انسان تکریختی
ب -جداسری جنسیتی
ج -انسان تکپایهای
د -جنسیتزدایی
الف انسان تکریختی
اگر در دیدگاهی از "حافظ" ،کامجویی انسان به پردازش "طرحی نو"
از جهان منوط میگردد ،نگرهی دیگری همیشه در ذهن آدمی حضور
داشته که سازههای انسان -آفریده را برای دستیابی به خویشکاری
و شادکامی مناسب نمیدانست .شاید به همین دلیل مردمان پارهای
از جوامع بشری ،با الگوگزینی و سودجویی از سازوکار گونههایی از
گیاهان در تولید مثل ،راهکارهایی را پیشنهاد میکردند تا مردمان زمانه
در تنکامگی شیوههای نوتری را بیازمایند .ضمن آنکه انسانهای
نخستین هم در دستسازههای خود چنین اندیشهای را به یادگار
نهادهاند؛ چنانکه بخش وسیعی از همین پندارهها بعدها به استورهها و
افسانهها نیز راه یافتند.
یادآور میشود که در دورهی "مسسنگی" در اکثر مناطق ایران
نگارهگری و پیکرهسازی از زنان رواج داشت .در همین راستا با
گونههایی از پیکرکهای زنان برهنه که از گل ساخته میشد،
زنانگیشان را به شکل مثلثی نمایاندهاند تا بر جنسیت مادینه بودن
آنها تأکید ورزند1.یکی از همین پیکرکهای گلی که در "تپه یحیا"
پیدا شده از کهنگی و امتیاز ویژهای سود میجوید .گفته میشود تاریخ
این دستسازهی گلی به ٥٥00تا 4٥00پ.م .برمیگردد .پیکرک
یادشده بانویی خشن را مینمایاند که ابعاد بدن و چهرهی او را غیر
واقعی طراحی نمودهاند« .آن چه که این پیکرک را بسیار منحصر
-دیمز ،اورلی :تندیسگری و شمایلنگاری در ایران پیش از اسالم ،مترجم علی اکبر وحدتی ،تهران ،نشر ماهی ،۱۳۸۸ ،ص.۳۲
۱
به فرد و استثنایی ساخته سوراخ روی سر و خطوط روی گردن
اوست ».چنانکه از این سوراخ به عنوان "پیشآبگاه" تأویل نمودهاند
و خطوط گردن را نیز نقشی از آلتمردانه دانستهاند .به روشنی «در
مواجهه با این پیکرک شاهد پیکرک انسان تکریختی هستیم که هم
1
زن است و هم مرد».
بازآفرینی انسان تکریختی در پیکرکهای زنانه تأملبرانگیز
مینماید .به نظر میرسد پیش از آنکه "انسان تکسازهای" در قالب
مردانه ،آرزو و آرمان مردان را بازتاب دهد ،چنین باوری بین زنان
روایی داشت .شاید چنین دیدگاهی از چیرگی اجتماعی زنان بر مردان
در دورهای ویژه حکایت داشته باشد .دورهای که اقتدار اجتماعی زن
در جامعهی مادرساالرانه را در خود بازتاب میدهد .با اینهمه خلق
و خوی تمامیتجویانهی زنان را نیز نباید در بازتاب و ماندگاری
چنین اندیشهای نادیده انگاشت.
سایههای چنین پندارهای را همچنین میتوان در داستان "رزم
سهراب با گردآفرید" نشان گرفت .در داستان یادشده گردآفرید که
از اسارت هجیر به دست سهراب بر میآشوبد ،گیسوانش را زیر
زره نهان میکند و با ظاهری مردانه به جنگ سهراب میشتابد .اما
او در پیکار خویش با سهراب تاب نمیآورد و با فریب و نیرنگ از
او میگریزد و به دژ پناه میبرد .با این رویکرد گردآفرید در نبرد با
سهراب به تمامی نمایش مردانهای را از خود بر جای میگذارد:
به پیش سپاه اندر آمد چو گرد
چو رعد خروشان یکی ویله کرد
که گردان کدامند و جنگآوران
-پیشین.
۱
-فردوسی ،ابوالقاسم :شاهنامه ،تصحیح ژول مول ،امیرکبیر چاپ سوم ،جلددوم ،ص.4۹
۱
101سازههای جنسیتی
"دیوارنگاره"های تختجمشید نیز به چشم میآید .جدای از این بر
اساس تندیسهای به جا مانده از زنان در دوران اشکانی ،الگوگزینی
اینچنینی از آرایش موی سر در آن دوره هم روایی داشت.
آیا با چنین الگویی از آرایش پسرانه ،زنان میخواستند جنسیت
مردانهای را از خود به نمایش گذارند؟ به طور حتم در ناخودآگاه زنان
عصر هخامنشی و اشکانی چنین باوری حضور داشت تا آنان جنسیتی
تکسازهای از انسان را نشانهگذاری نمایند .چنانکه رویکردی از این
گونه را در داستان گردآفرید و گردویه هم به کار گرفتهاند.
در استورههای یونان هم گونههای ویژهای از "تکسازه"ایها را
میتوان بازشناخت .این آفرینهها یک بار برای همیشه میزیند و از
باززایی و تولید مثل بینصیب میمانند .در یکی از همین افسانهها
جلوهنمایی زنانه را به "هرمافرودیت" ،پسر مشترک "آفرودیت" و
"هرمس" سپردهاند .بر این اساس وقتی که هرمافرودیت با هدف شناگری
و تنشویه راهی دریا گردید ،پری دریایی "سالماسیس" او را دید و به
او دل باخت .در این افسانه نقشی را که در داستانها برای تنشویه و
شناگری ،همیشه به زنان سپردهاند ،به هرما فرودیت میسپارند.
اما هرمافرودیت به دلیل شرم ،از عشق پری دریایی سر باز
زد .سالماسیس نیز دستانش را دور کمر او حلقه كرد« .آنان گونهی
مضاعفی یافتند که نه مرد بود و نه زن؛ گویی از جنس واحدی
نبودند ،اما در عین حال دو جنسیت مخالف داشتند1».هرچند پری
دریایی ،هرمافرودیت را به ژرفای دریا انداخت ،ولی او از سالماسیس
فرمانروای دریا ،درخواست نمود تا هر که در آبهای دریاچه شنا
کند ،از "مردی" بازماند.
103سازههای جنسیتی
باور به آفرینههای تکساختی به فراوان در پندارههای استورهای
ایرانیان مشاهده میگردد .در این استورهها گرچه همهی پدیدههای
طبیعی از کارکردی مردانه و یا زنانه سود میجستند ولی آب ،زمین ،گیاه
و ماهی را ،هم چنان ماده میدانستند 1.با همین رویکرد سردهی گیاهان
و ماهیان از گونهی واحدی نشان مییافتند که ماده بود .به درستی تالش
زنان برای نمایش انسانهای تکساختی نیز از گونههایی همانند گیاه
و ماهی الگوبرداری میگردید .زیرا آنان به تجمیع کارکردهای جنسیتی
دوگانه بین این پدیدهها باور داشتند .در این فرآیند زن نیز میتوانست
همانند گیاه و ماهی به تنهایی جنسیت دوگانهای از خود به نمایش گذارد.
بر این اساس افسانههایی هم بر پایهی تکساختی بودن گیاه و
ماهی بین مردم رواج گرفت تا بر روایی آن تأکید گردد .با الگوگزاری از
این افسانهها جفتیابی از نگاه زن نیز چندان وجاهتی را در بر نداشت.
تا جایی که تنشویهی مادر سوشیانت به منظور باروری ،ویژگی دو
جنسیتی آب را عرضه میداشت .بنا بر این با همین نهادهها زن دنیایی
را جستوجو مینمود که با اعتماد به نفس ،استقالل عمل و جداسری
جنسیتی حضور طبیعی خود را به نمایش گذارد .ضمن آنکه چنین
رویکردی با طبیعت تمامیتخواهی جنس زن نیز همخوانی و همنوایی
داشت.
در ضمن چه بسا در نمونههایی دیگر کارکردهای جنسیتی دوگانه
را از پدیدههای طبیعی بازگرفتهاند و تمامی این پدیدهها از جنسیتی
یگانه نشان مییابند .چنانکه زمین ،فقط با جنسیت زنانه هدفگذاری
گردید .در بین اقوام دیگر نیز نشانههایی از زنگونگی زمین به روشنی
دیده میشود .درهمین سامانه آسمان نیز از کارکردی مردانه نشان
-بندهش هندی :متنی به زبان پارسی میانه ( پهلوی ساسانی) :فردیناند یوستی ،تصحیح و ترجمه رقیه بهزادی ،تهران ،پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات
۱
فرهنگی ،چاپ دوم.۱٥/۳۹ ،
ب جداسری جنسیتی
در برخی از استورههای ایرانی آسمان ،فلز ،باد و آتش از جنسیتی
1
نرینه بهره میگیرند که نیازی به جفت و همسر در آنها دیده نمیشود.
همچنین در روشنای همین پندارهی استورهای پدیدههای طبیعی را
نیز همچون انسان جاندار دانستهاند .اما بر پایهی گزارههای یادشده
"جانداران طبیعی" از گونههای جنسیتی یگانهای نشان میجویند
که هرچند مردانگی آنها را به نمایش میگذارد ولی در باززایی به
جفتگزینی نیازی ندارند .زیرا آنان بدون اینکه جفتی در کار باشد با
تکثر از ذات خویش گونههایی از خود را میزایند.
همچنان که جانبخشی به پدیدههای طبیعی از سوی انسانهای
نخستین ،از نقشآفرینی و یا کارکرد بالزایی و یا بالگردانی این پدیدهها
مایه میگیرد .انسان که ماندگاری و مانایی خود را به دم و بازدم وا بسته
میدید از نقشآفرینی هوا (باد) در این فرآیند به پندارهی روح بخشی
و جانافزایی در پدیدههای هستی روی آورد .چنانکه ماندگاری باد
و هوا به پایداری و دوام روح در انگارهی انسانها انجامید .همچنین
ایرانیان با "نر" پنداری آسمان ،فلز ،باد و آتش ،توانمندی و اقتدار به
ظاهر مردانهی این پدیدهها را هدفگذاری نمودهاند.
اما با نشانهگیری از کارکرد مردانهی برخی از پدیدههای طبیعی،
105سازههای جنسیتی
پندارهای سامان پذیرفت تا به انسان (مرد) بباوراند که او به تنهایی
میتواند بدون اینکه به جفت مکمل نیاز باشد ،نمونهای از خود را
بیافریند .در همین راستا افسانههایی نیز شکل گرفت تا همچنان به
چنین باوری روایی بخشد .همچنیین زنستیزی و آلودهانگاری زنان
از سوی مردان به شکلگیری این افسانهها یاری رساند .همچنان که
مردان هم در اقتدار بالمنازع خویش در جامعهی پدرتبار و مردساالر
به سازوکاری مناسب برای گناهزدایی از حریم خود نیاز داشتند .آنان
درعرصهی اقتدار مردانهی خویش جهت تسجیل و سامانبخشی
ساختار پدرمآبانهی هرم قدرت به چنین راهکاری دست مییازیدند
تا در پرهیز و احتراز از آلودهزایی ساختار حکومتی ،به آشکارا هر
گناهی را با فرافکنی الزم به جنس زن واگذارند.
در نشانهجویی از چنین بنمایهای نظامی در مثنوی اسکندرنامهی
خویش ،فصلی را به "احوال اسکندر با سقراط" اختصاص میدهد.
گویا نگاه او در جستوجوی شهر آرمانی ،سرزمین یونان و فیلسوفان
آن را مناسب مییابد .چراکه به نظر میرسد روشنبینان زمانهی او
چنین نمودگار و الگویی را به عنوان حربهای در مصاف و رویارویی
با اندیشههای ناسازگار رسمی ،کارآمد میدیدند.
او یونان را به این دلیل کانون فلسفه و علم میپنداشت که آن را
زادگاه فیلسوفانی همچون سقراط یافته بود .به نظر میرسد نظامی
نیز به همین اعتبار از آن به مثابهی سرزمینی آرمانی یاد میکند.
در نتیجه او تمامی آرزوها و آمال خویش را به "یوناننشینان آن
روزگار" نسبت میدهد تا جایی که این آرزوها با نگاه و نگرهی
تاریخی ایرانیان نیز همخوانی و همسویی مییابد.
در همین راستا حکیم گنجه یافتههایش را به نظم میکشد تا در
107سازههای جنسیتی
که تخمه ز گیتی بر افتادشان
1
-نظامی گنجوی ،نظامالدین الیاس :خمسه نظامی بر اساس چاپ آکادمی علوم آذربایجان ،تهران ،هرمس ،۱۳۸٥ ،ص.۱۰۶۶-7
۱
-فرنبغ دادگی :بندهش ،گزارنده مهرداد بهار ،تهران ،توس ،چاپ سوم(۱۰۸ ،ص.)۸۳
۱
109سازههای جنسیتی
قفقاز به "کاپادوکیه" آمده بودند .آنان طرح حکومت بر سرزمینی را در
آنجا ریختند که شاه -بانویشان بر آن فرمان میراند .در این سرزمین
طبق سنتی عمومی و رسمی همگانی مردان حق حضور نداشتند.
«آنان سالی یک بار به نواحی مجاور خود به سرزمین گارگارنسیها
میکوچیدند تا همسران موقت برگزینند و با آنان بیامیزند .از میان
1
فرزندانی که بدین گونه زاده میشدند ،تنها دختران را برمیگزیدند».
نمونهی یادشده بر همسویی آنچه که نظامی در اسکندرنامه در
خصوص جداسری مردان از زنان یاد میکند ،اصرار میورزد.
چنانکه سایههایی از همین افسانه به روشنی در گزارش نظامی هم
به چشم میخورد.
چون خاستگاهی استورهای برای این گزارش تصور میشود ،پس
در شرایط حاضر تأویل و کاربری آن در زمان تاریخی مشکل مینماید.
چراکه با واقعیتهای برنهاده از طبیعت و سرشت انسان همخوانی
ندارد .ولی با اینهمه میتوان آن را پرداختهی پندارهی انسانهایی
دانست که با نیازسنجیهای الزم از آرزوها و آرمانهایشان ،به
آفرینش آن دست زدهاند.
ج انسان تکپایهای
تولد انسان بدون حضور زن و در فضایی خارج از رحم ،رؤیا و
پندارهای را پیش روی انسان قرار میدهد ،که همچنان در بخشی از
کهنالگوهای او سامان میپذیرد .چنین دیدگاهی اصرار دارد که با
حذف نقشآفرینی زن در آفرینش انسان ،پاالیش گیتی را از آلودگی
111سازههای جنسیتی
بعد نه ماه گشت پیدا ز آن محل
کودکی بیعیب و طفلی بیخلل1
113سازههای جنسیتی
هم شاید پشتوانهای برای این مدعا به شمار آید.
در داستان سالمان و ابسال ،آرمانی سامان میپذیرد که بر پایهی
آن پادشاهی را در همین جهان بر تخت بنشانند که در تولد و زایش
این پادشاه نقشی به زن واگذار نگردد .زیرا چون آفرینندگان داستان
زن را از پایه و اساس آلوده میپنداشتند ،در نتیجه به نقشآفرینی او
برای باززایی انسانی نمونه و الگو نیز بدگمان باقی میماندند .گرچه
علیرغم این دیدگاه سالمان پس از بالندگی و جوانی با دایهی خویش
ابسال درآمیخت ،ولی به واقع گزارشگر داستان همچنان میخواهد با
این گزاره بر درستی ادعای خویش تأکید ورزد.
داستانپردازان سالمان و ابسال ،در فراسوی قصهی خویش سرزمینی
آرمانی و رؤیایی را تصور نمودهاند تا بر گسترهی آن پادشاهی را بر
اریکهی قدرت بنشانند که آلودگی را در کالبد و روان او راهی نباشد.
با این نگاه سالمان و ابسال را میتوان اثری آرمانی پنداشت .به
واقع انسانهایی که بنا به آزمون خویش از جهان ،چنین داستانی را
در ذهنشان پرداختهاند ،مجموعهی پادشاهان را در جغرافیای هستی
آلوده میپندارند .با این همه نباید از نظر دور داشت که گزارههای
داستان بر این باور تأکید میورزند که زن ،انسان (مرد) را میآالید.
هرچند نابههنجاریهای رفتاری شاهان و حاکمان ستمپیشه در
ترغیب و تشویق مردمان فالت به آفرینش داستانی از نوع سالمان
و ابسال شکی باقی نمیگذارد ،ولی به کارگیری گزینهای نامناسب
برای جبران و تاوان کاستیها و تنگناها شگفتآور مینماید .چنانکه
دراین نمایهها علت اصلی آسیبهای جامعه را در ناکارآمدی دانش
و عدم بضاعت مادی و معنوی انسان زمانهی خویش ،جهت تغییر در
نظم اجتماعی نمیجویند ،بلکه آن را نتیجهی طبیعی حضور زن بر
115سازههای جنسیتی
بخشی از همین اوصاف اخالقی به شمار آورد.
در دورههای اقتدار زردشتیگری ،از سوی زردشتیان بنمایهی
زایش مهر از مادری باکره همسانسازی گردید تا سوشیانتها از
مادرانی باکره زاییده شوند؛ چیزی که در دوره و زمانهای دیگر توسط
مسیحیان نیز الگوبرداری گردید .همچنین چنانکه مشاهده میشود در
این داستان نام سالمان نیز از آسمان به او اهدا شد .شیوهای که آن را
به روشنی در نامگذاری عیسا هم به کار گرفتهاند .با این نگاه به دلیل
نقشآفرینی عیسا و سالمان برای پرهیز از زنکامگی و ناپاکی شهوت،
آنان هر دو در آسمان نامگذاری شدند.
در داستان سالمان و ابسال بنمایههای فراوانی از استورههای
ایرانی به چشم میآید ،که متأسفانه از دید منتقدان پنهان ماندهاند .با
این رویکرد هر چند نامگذاری سالمان در آسمان صورت پذیرفت،
ولی برخالف بافت درونی اکثر داستانهای ایرانی ،در پردازش
داستان سالمان و ابسال انسان و خرد او محور و مبنا قرار میگیرد.
چنانکه خرافه از آن نوع که از آسمان بر سر انسانها میبارد ،درآن
جایگاهی ندارد .همچنین در اثر یادشده مشکل برآمده از زمین ،به
دست زمینیان و حکیم نیکخواه گشوده میشود .همچنان که ضمن
الگوگزینی داستان ،عقل و خرد به عنوان محور اصلی جهت دستیابی
به منزل و مقصود آرمانی هدفگذاری میگردد.
با این راهکار بنا به دیدگاه داستانپرداز ،جامعهی آرمانی با رای
و خرد حکیمانی اداره خواهد شد که با سیاستگذاری خردمندانهی
خویش بر کارگزاران جامعه چیرگی و سیطره دارند .با چنین برآیندی
آنان برای راهبری خردمندانهی جامعه ،راهبردهای خود را به کارگزاران
ارایه خواهند نمود .تا جایی که در این سازوکار ،کارگزاران فقط در
د جنسیتزدایی
انسان به منظور راهبردن به حریم جاودانگی ،با تقلید از ایزدان رسم
و آیین قربانیکردن را بنا نهاد .با چنین نگاهی چون ایزدان میکشتند
تا زنده بمانند ،انسان نیز با الگوگزینی از آنان همین شیوه و شگرد را
برای خود برگزید تا با کشتار دیگران بیمرگی و بقای خود را تضمین
117سازههای جنسیتی
نماید .در بخشی از درونمایهی "انسانکشی" یا قربانیکردن ،پندارهای
سامان میگرفت تا چنین تصور شود که انسان قربانیشده نیز به
همراه ایزدان به جاودانگی دست خواهد یافت.
بنا براین امروزه نیز به دلیل ماندگاری این پنداره ،انسانهایی با
هدف کسب جاودانگی ،خود به قربانگاه میروند تا قربانی گردند.
اینان که "شهید" نام میگیرند نه فقط خود را جاودانه میانگارند ،بلکه
انسانهای دیگری هم به درستی راه و روش آنان باور دارند تا آنان
جاودانه تصور شوند .چنانکه آیین خاکسپاری آنان نیز به گونهای
ویژه برگزار میگردد .در نمونههایی از این آیینها شهید را بدون غسل
به خاک میسپارند تا بر پاکی او تأکید شود .در نمونههایی دیگر هم
تدفین شهید بدون کفن صورت میپذیرد تا تمثیلی برای جاودانگی و
نامیرایی او بیابند.
همچینین در آموزههای عرفانی ما پذیرش نیستی و نابودی تن،
به منظور راهیابی به گونهای از جاودانگی هدفگذاری میگردد ،تا
عارف جنسیت نوینی را از خود به نمایش گذارد .با همین جنسیت نو
جنسیت گذشتهی او نیز به کنار زده میشود .در تأویل و توجیه این
فرآیند عطار آموزههای خویش را با تمثیلگزینی از ققنس (ققنوس)
فراروی ما قرار میدهد .پرندهای که از خاکستر خود دوباره میزاید.
به واقع به آتش کشاندهشدن ققنوس جنسیت موجود او را نفی میکند،
اما بازتولد و باززایی او در خاکستر خویش ،نوعی از جنسیت جدید
را عرضه میدارد .عطار با این ترفند بر برآیند جاودانگی در زیستمان
و زندگانی عارف صحه میگذارد.
از نگاه عطار جاوانگی همچون زندگی در بطن هستی جریان
دارد و درطبیعت آن نهان و نهفته است .چنانکه دراستورهی یاد شده
119سازههای جنسیتی
وهم و پندارهای به نمایش درمیآید تا انسان موهوم و خودشیفتهی
آنان بتواند با تولید ابرمن ( )ego superآرمان و آرزوی خود
را به انجام رساند .دستیابی به چنین فرآیندی نیز با گونههایی از
جنسیتزدایی ( )desexualiهدفگذاری میگردد.
چنانکه در گزارههای آنان جنسیتزدایی با دور زدن و وانهادن
تنکامگی و همآمیزی بازتاب مییابد .به واقع نظامی و جامی همسو
با دیگر عارفان ما در نفی نظری اصل لذت و سرخوشی ،اندیشه
و انگارهای را تعریف و توجیه مینمودند تا بر اساس آن بازتولید
قهرمانان و ابرمنهایی به هیأت صوفی و عارف تسهیل گردد .در ضمن
دبستان نظامی و جامی بر پایهی آموزههای عرفان و تصوف ،از چنین
رویکردی آفرینش ابرمنهایی را انتظار دارند تا با ارزشگذاری درد
و رنج انسان ،لذت را به هیچ انگارند .برآیند طبیعی چنین سازوکاری
هم با رهایی انسانها از جبر اجتماعی نشانهگذاری میشود تا انسان
وامانده در چنبرهی جبر و جور زمانه ،به آسانی آن را درنوردد.
بنا بر این عارفان ما سویهای از کارخانهی ابرمنسازی را به ما نشان
میدهند .چنانکه گفته شد این کارخانه در تولید و بازتولید خویش
ابرمردانی را میآفریند که به زعم آنان با پذیرش کابوس های درد و
رنج ،خویشتن ( )egoخویش را از لذت و خوشی پالودهاند .زیرا
آنان لذت را گونهای از آلودگی میپنداشتند که الزمهی پاالیش را
هم در دوری و برائت از آن میجستند .در نتیجه در حکمتورزیها
و حکمتآموزیهای تمامی عارفان ،کامجویی و زنآمیزی شیوه و
شگردی از حیوانیگری نموده میشود که "شهوترانی" نام میگیرد.
آنان در پندارههای خویش عرفان و ریاضتکشی را راهکار ویژهای
برای انسانها تصور میکنند تا نوع و سردهی او از حیوان ممتاز گردد.
121سازههای جنسیتی
جنسیتیابی مجدد "لذت" را استمرار میبخشد .اما چنین لذتی از
درونمایهی اصلی و هویتی خویش تهی خواهد بود ،چون آن را از
رنج انباشتهاند .با این رویکرد در عرفان ما قالب و سازهی واژهها
هم ،مفاهیم و درونمایههای واقعی خویش را به چالش میگیرند تا
هویت جدیدی برایشان تعریف گردد .در این سازوکار کالم و کلمه با
دنیایی از دوگانگی و دوگونگی در معنا و مفهوم ،ضمن ارزشگذاری
نو و دوباره به مخاطب عرضه میشوند.
توضیح اینکه با ریاضتکشی عارفانه محوری از درد و رنج انسان
را فرامیگیرد که هدف عمدهی آن را در جدایی از سرخوشی و
تنکامگی نهادهاند .با فزونی ریاضت ،به رنج نیز افزوده میگردد،
تا جایی که لذت تنکامگی را به فراموشی بسپارند .آنان با همین
جنسیتزدایی به گونهی نوی (نویی) از جنسیت دست مییابند.
جنسهای جدید که جنسیت خود را در گذار از شهرهای درد و رنج
باز یافتهاند" ،پیر" و "مراد" نام میگیرند .بنابراین پیر و مراد ابرمردانی
هستند که در فرآیند بازتولید خویش نوع جدیدی از جنسیت را
عرضه میدارند .همین جنسیت برای مریدان و رهروان نیز الگو قرار
میگیرد تا آنان با طی مراحل و سلوک غم و رنج ،به ابرمردان و
قهرمانانی همچون "پیر" بدل گردند.
بنمایهی باززایی انسان از درد و رنج را "هدایت" نیز در شکل و قالبی
امروزی ،هنرمندانه بازسازی مینماید .چنانکه راوی داستان "بوف کور"
گزارش میکند« :یک نوع سرگیجه گوارا بمن دست داد .مثل اینکه در
دنیای گمشدهای متولد شده بودم 1».به روشنی "سر گیجهی گوارا" همان
فرآیندی را نشانه میگیرد که درویش و صوفی با نفی لذت به آن راه
-هدایت ،صادق :متن کامل بوف کور و زنده بگور ،متن دست خط هدایت [به کوشش] م .ف .فرزانه ،سوئد ،نشر باران ،۱۹۹4 ،ص.۸٥
۱
-پیشین :ص.۶۸
۱
-پیشین :ص.۱۱۱
۲
123سازههای جنسیتی
«تنها مرگ است که دروغ نمیگوید 1».چنانکه « حضور مرگ همه
موهومات را نیست و نابود میکند ...ما را از فریبهای زندگی نجات
2
میدهد».
گرچه هدایت راهیابی به مرگ را ،به "نیستی" و عدم امکان راهبری
به "زندگی دو باره" منوط مینماید ،ولی با اینهمه او با نفی زندگی و
تحسین مرگ ،گونهای از باززایی را انتظار دارد که در "ظلمتکده"ی
هستی سامان میگیرد .ظلمتی که پیش از بودن و زایش در رحم مادر
انسان (فرزند) را به یادگار گذاشت.
با همین فرآیند هدایت نیز به آشکارا در سازههای ناخودآگاه
خود در جستوجوی مرگ و نیستی ،جنسیت و هنجار خویش را
وامیگذارد تا با تولد دوباره از نیستی و ظلمت ،به جنسیت جدیدی
دست یازد.
-پیشین :ص.۱۱۳
۱
-پیشین :ص.۱۱۳
۲
نشانگانی از باد
الف – نقشآفرینی آیینی
ب -ایزد باد
ج -نشانگان و نشانهها
د -سایههای باد
الف نقشآفرینی آیینی
در استورهها و افسانهها با تنشویه در آبگیر و چشمهسار پاکی و
باگرگی زنان نشانهگذاری میگردد .چنانکه در استورههای یونان "هرا"
خواهر و همسر زیوس (زئوس) «هرسال به چشمهی کاناتوس واقع
در نائوپلیا میرفت و در آن تن میشست تا در آن آب شگفتانگیز
1
هر بار به گونهی باکرهای جوان درآید».
به طبع با نشانهگذاری آب به منظور باروری یا زندگی دوباره،
تنسپاری به آن هم باکرگی و تولدی دیگر را ارزانی میداشت و به
ارمغان میآورد .ضمن آنکه روشنگری از چنین باوری ،دستیابی به
درونمایهی داستان باکرگان را نیز تسهیل میبخشد.
در همین راستا بنا به داستانی در مثنوی معنوی ،روحالقدس هنگام
استحمام بر مریم آشکار گردید" .جاللالدین محمد" روحالقدس را
چنین توصیف میکند:
صورتی که یوسف ار دیدی عیان
2
دست از حیرت بریدی چون زنان
اما مریم از این که روحالقدس به خلوت او راه مییابد و برهنگی او
را نظاره میکند ،بر خود میلرزد:
لرزه بر اعضای مریم اوفتاد
129نشانگانی از باد
1
چون خیالی که برآرد سر ز دل
در ضمن جاللالدین محمد با چیرگی ویژهای از آنچه که در قرآن
به شکل گذرا آوردهاند ،فضایی داستانی خلق میکند تا موضوع و
درونمایهی اصلی داستان بیشتر و بهتر ملموس گردد .چنانکه او به
تعمد مکان داستان را حمام در نظر میگیرد تا به بهانهی غسل کردن
مریم ،برهنگی او را وصف نماید .درهمین راستا روحالقدس نیز با
ظاهری نه مردانه توصیف میشود تا آنجا که یوسف را تمثیلی برای
او قرار دهد .چنانکه میگوید اگر ترنجی به او داده میشد ،دستانش
را میبرید همچنان که زلیخا نیز زمانی همین نقش را برای یوسف به
اجرا گذاشت.
جاللالدین بلخی ،یوسف را به جایگاه زنانی مینشاند که به
توصیهی زلیخا چهرهی او را به تماشا نشستند و دستان خویش را
بریدند .آیا تمثیل "یوسف" در داستان مولوی یوسف دیگری را درذهن
شاعر تداعی نمیکند؟ با این همه او با زیرکی تمام رندانه چنین باوری
را به خوانندهی خویش القا مینماید.
در گزارشهای سامی فرشتگان (ایزدان) فاقد ویژگیهای جنسیاند
و خاصیتی خنثا دارند .چنانکه از چهار موکلی که امور خداوند را به
سامان میبرند همهی آنان خنثا تصور شدهاند .جبرییل (روحالقدس)،
عزراییل ،میکاییل و اسرافیل همه فرشتگانی هستند که به واسطهی
خداوند امور جهان را به سامان میرسانند .همان سامانهای که ایرانیان
در کیهانشناسی خود آن را به پدیدههایی از طبیعت همچون :باد،
خاک ،آب و آتش سپردهاند.
همچنین خنثا بودن فرشتگان با نقشآفرینی خواجگان حرمسراها
131نشانگانی از باد
موضوع قهرمانانش را کنار میزند و خود بر جایگاه آنان مینشیند .او
از همین جایگاه در مورد قهرمانش تصمیم میگیرد و قضاوت خود را
پیرامون عملکرد آنان به انجام میرساند.
در آغاز سورهی مریم ،راوی برشی از زندگی زکریا را پیش روی
ما میگذارد که در آن آرزوی زکریا تحقق میپذیرد تا در کهنسالگی،
یایسگی (یائسگی) زنش را به هیچ انگارد و با اعجاز و راهگشایی
خداوند صاحب فرزند شود؛ فرزندی که یحیا نام گرفت.
در واقع ارتباط درونی فراوانی داستان زکریا را به داستان مریم پیوند
میدهد .در سورهی مریم راوی تا آیهی شانزدهم موضوع زکریا را
پایان میبخشد اما پس از آن از موضوعی که با نام سوره همخوانی
دارد ،گزارش به عمل میآید.
بر این اساس بنا به گزارش قرآن ،خداوند (دانای کل و راوی)
روحش را به سوی مریم فرستاد ،که چون جوانی زیباروی ،جلوی
او ایستاد 1تا آنکه مریم در همین فضای پر راز و رمز آبستن گردید.
شایان یادآوری است که در سورهی یادشده به هیچروی از نام واژهی
جبرییل و یا ترکیب اسمی روحالقدس بهره نگرفتهاند .در همین راستا
هرچند جاللالدین محمد در مثنوی معنوی ترکیب کالمی روحالقدس
را جایگزین مناسبی برای "روحنا" (روح ما= روحمان) یافته ،ولی
مترجمان در ترجمههای قرآن حسب تَأویل ،جبرییل را معادل درستی
برای "روحنا" دانستهاند.
جدای از سورهی مریم در سورههای "تحریم" و "انبیا" نیز از ترکیب
"روحنا" سود جستهاند .در سورهی تحریم آوردهاند که او (مریم) فرج
2
(آلت زن) خود را حفظ نمود تا آنکه "روحنا" را در آن دمیدیم.
-قرآن .۱۹/۱7:فارسلنا الیها روحنا فتمثل لها بشرا سویا (پس روحمان را به سویش فرستادیم .پس برایش به شکل انسانی زیباروی متجسم گردید).
۱
-قرآن.۶۶/۱۲ :
۲
-پیشین.۲۱/۹۱ :
۱
.۱۹/۱7 -
۲
133نشانگانی از باد
1
دین ولی دین بهر اوست
آن لکم ُ
بنا به مضمون کلی ابیات فوق بلخی با به کارگیری از دو واژهی فرج
(آلت زن) و گلو با تمثیلگزینی بین خود و آنانی که به رسم و آیین
زنآمیزی و خوردن (گلو) عمل مینمایند ،خط فاصل میکشد .چرا که
اخالق و سنت عرفانی ،به ظاهر روایی خور و خواب (حلق و جلق
= فرج و گلو) را مردود میشمارد.
با این همه ترکیب روحالقدس را نیز دوبار در سورهی بقره و یک
بار در سورهی مائده به کار گرفتهاند2.همچنین در همهی این آیهها
حضور عیسا به واسطهی اشاره به روحالقدس در فضایی تاریک از
متن ،مورد تأیید قرار میگیرد.
در روایتهایی که از عروج انسان بین عارفان ایرانی صورت
میپذیرد ،جبرییل به مثابهی راهنما عمل میکند .بنا به این دادهها
او را نمایندهی عقل اول میدانند که به همین اعتبار با "بهمن" ایزد
زردشتی همخوانی و همسانی دارد .بهمن را نیز نه فقط ایزد خرد
نامیده ،بلکه در نقشهای به جا مانده او را به عنوان نخستین ایزد،
سمت راست اهورامزدا نشاندهاند .یادآور میشود که به استناد ادبیات
زردشتی ،عروج زردشت هم به واسطه و راهنمایی او انجام گرفت .هر
چند در شرح عروج پیامبر اسالم ،جبرییل به مثابهی ایزد بهمن نقش
آفرینی برای عملکرد این نقش را پذیرفت ،اما در گزارشهای عارفان
ایرانی جبرییل درآسمان چهارم جا ماند و او را بیش از آن رخصت
و اجازهی پرواز ندادند .حال آنکه محمد به آسمان هفتم راه یافت.
با این رویکرد آنان محمد را نمایندهی انسان زمینی میدانستند
که به دلیل بهرهمندی از عشق خداوندی میتوانست تا آسمان هفتم
-بلخی ،جاللالدین محمد :مثنوی معنوی ،پیشین.٥/۳۹۳۸،
۱
-قرآن ۲/۲٥۲ ،۲/۸7:و.٥/۱۱۰
۲
135نشانگانی از باد
به ظاهر انسان از همان آغاز زندگی خویش برکرهی خاکی ،به
اهمیت باد (هوا) پی برده بود .بنا بر این ،میتوان از باد (هوا) به دلیل
زندگیبخشی آن ،به روح تعبیر نمود .چون انسانهای نخستین دریافته
بودند که زندگی در رویارویی با مرگ و نیستی به دم و بازدم بستگی
مییابد ،در نتیجه عمل کرد "دم" و "نفس" را به روح گره زدند 1و با
این نگاه باد و هوا ،روح نام گرفت.
در قرآن نیز به دفعات از "دمیدن" روح صحبت میشود .چنانکه
ویژگی زبانی و ترکیب کالمی دمیدن روح بر همخوانی آن با باد و هوا
اذعان دارد .در سورهی انبیا آوردهاند :و التی احصنت فرجها فنفخنا
فیها من روحنا 2. ...در سورهی تحریم نیز همین مضمون به روشنی
تکرار میگردد :و مریم ابنت عمران التی احصنت فرجها فنفخنا فیه
من روحنا 3.در هر دو آیه خداوند "روحنا" را در فرج مریم میدمد.
همچنین در آیههای یادشده به روشنی راوی به شکل جمع (متکلم
مع الغیر) معرفی میشود ،چنانکه "روحنا" نیز در انطباق با آن چنین
وضعی دارد.
هماکنون نیز جادوگران ،دعانویسان و دینمردان تمامی ادیان از
دمیدن (فسون) به منظور جانبخشی اجسام بهره میگیرند .چنانکه
کاربری واژهی روحانی (انتساب به روح و باد) برای دینمردان و
کیشبارگان هم به چنین کارکردی اشاره دارد .در توجیه و تأویل از
-فروید ،زیگموند :موسا و یکتاپرستی ،ترجمهی هورا رهبری ،تهران ،فرهنگ صبا ،۱۳۸۶ ،ص.۱۶۸
۱
-قرآن .۲۱/۹۱:یاد کن آن زنی(مریم) را که عفت خود را نگاه داشت و از روح خود بر او دمیدیم( .کشفاالسرار وعدة االبرار) اما مهدی الهی قمشهای آیه را
۲
چنین برگرداندهاند :و یاد کن مریم را که رحمش را پاک و پاکیزه گردانیدیم و درآن از روح خود بدمیدیم .چنانکه مشاهده میشود در متن نخست "فرج" را
عفت ترجمه نمودهاند و درمتن دوم آن را رحم دانستهاند .آقای مهدی الهی قمشهای به دلیل سهلانگاری فعل "احصنت" را نیز به خداوند منتسب فرمودهاند.
براین اساس ،کاری که از سوی مریم صورت میپذیرد به خداوند منسوب میشود.
-پیشین .۶۶/۱۲:اشتباه مهدی الهی قمشهای درترجمه همین آیه هم با انتساب عمل مریم به خداوند تکرار میگردد .نگاه کنید به :قرآن الکریم ،تهران،
3
صراط نور ،چاپ سوم.
ب ایزد باد
در استورهها ،آتش و باد هرکدام به تفکیک از کارکرد دوگانهای بهره
میگیرند .هرچند کاربری آنها به مثابهی خدمتگزاری انسان قداست
و ستایش را برایشان تضمین میکند ولی رویگردانی آنها از انسان با
درونمایههایی اهریمنی توجیه میپذیرد .جدای از این در گزارههای
استورهای ،نقشآفرینی آتش و باد فقط در طبیعت و جهان گتیک
(مادی) پایان نمیگیرد بلکه همین نقشآفرینیهای دوگانه را در
طبیعت انسانها نیز میتوان بازجست.
با همین رویکرد در نهاد و درون انسان هم ،گونههایی از کارکرد
آتش و باد ،به راهبری دیوان و نیروهای اهریمنی اختصاص مییابد
و گونههای دیگری از آن به اهورهها و نیروهای اهورایی .این یکی
جان میبخشد و انسان را به پاکی رهنمون میگردد و آن یک جان
میگیرد و انسان را به تباهی و مرگ میکشاند.
همچنان که حافظ نیز در نمایهسازیهای خویش پیرامون راهبری
137نشانگانی از باد
اهریمنی باد ،از ترکیبهای باد نخوت ،باد فتنه ،باد دی ،باد خزان ،باد
پریشانی و ...سود میجوید .اما در همین راستا به منظور بهرهگیری
قدسیمآبانه از باد ترکیبهایی چون :باد استغنا ،باد بهار ،باد سحر،
باد شبگیر ،باد شمال ،باد صبا ،باد شرطه ،باد صبح ،باد نوروزی و
...را میآفریند.
ایزد باد بنا اهمیت خویش ،در استورههای همهی اقوام جایگاه
ویژهای دارد .در استورههای ایرانی میتوان آن را هم در صفبندی
اهورهها و هم در صفبندی دیو -ایزدان بازجست .تا جایی که
در دورههای زردشتیگری متأخر با پیدایی تقویم ایرانی که امروزه
نیز بین زردشتیان متداول است روز بیست و دوم هرماه به ایزد باد
اختصاص یافت.
در داستان مریم نیز باد (روح و یا روحالقدس) به منظور جانبخشی
به عیسا در خدمت مریم قرار گرفت .بر پایهی گزارش "تاریخنامۀ
طبری" خداوند جبرییل را پس از آنکه مریم از سومین قاعدگی
خویش پاک شد ،به سوی او فرستاد .این واقعه زمانی اتفاق افتاد که
مریم سیزده سال بیش نداشت .در نتیجه او نیز در این فرآیند عیسا
را حامله گردید .اما زمانی این ماجرا روی داد که سرپرستی مریم را
زکریا شوهر خالهاش پذیرفته بود.
پس از آن که بر پایهی رسمی آیینی حضانت مریم را به زکریا
سپردند ،او به توصیهی زکریا درحجرهای از حجرههای مزگت
(مسجد ،عبادتگاه بیتالمقدس) معتکف گردید.
بنا به همین گزارش یعقوب عموی مریم هم فرزندی داشت که او را
یوسف مینامیدند .به منظور پاسداشت رسمی کهن ،سرپرستی یوسف
را نیز زکریا به عهده گرفت .یوسف درودگری آموخت و با بهرهگیری
-محمد بن جریر تبری (طبری) ،تاریخنامۀ طبری منسوب به بلعمی (محمد بن محمد بلعمی) ،به تصحیح و تحشیۀ محمد روشن ،تهران ،سروش،
۱
(۱۳۸۰چاپ سوم) ،جلد اول ص.٥۱۳
-پیشین.
۲
139نشانگانی از باد
1
مملکت بگریخت و از حد شام بیرون شد ،و به دهی از مصر بنشست».
با تمامی این احوال بر پایهی آنچه در قرآن یاد شده به مریم وحی
گردید و جبرییل بر مریم تجسم و تمثل یافت؛ گرچه در گزارههای
قرآنی به روشنی سخنی از تجسم جبرییل بر محمد در میان نیست.
در انتساب عیسا به روحالقدس (جبرییل) از او کارکردی انتظار
میرود که با کارگزاری ایزد باد در طبیعت همسویی و همسانی دارد.
در این الگوبرداری و الگوسازیها همانگونه که با دمیدن باد بر فرج
مریم زندگی عیسا پای گرفت ،عیسا نیز به همین سنت و رسم آیینی
پایدار و وفادار ماند .زیرا او که به طور طبیعی فرزند ایزد باد شناسانده
میشد ،در سازوکاری ایزدمآبانه با دم خویش به انسانها جان میداد
و زندگی میبخشید.
تمامی آنچه که در فضایی استورهای به عیسا نسبت داده میشود
فقط از همین رهگذر قابل تأویل و توجیه خواهد بود .چنانکه عروج
عیسا و ماندگاریش در فضایی بیکران و بیزمان هم بر همین مدعا
تأکید میورزد .همچنین چون چیرگی بر باد و هوا امکانپذیر نخواهد
بود در نتیجه با اصرار و ابرام بر ماندگاری باد ،مانایی و جاودانگی
عیسا نیز تأویل میپذیرد.
در گزارههای اسالمی عیسا را "روح اهلل" نامیدهاند تا او برای
پیامبری "اهلل" بر کرهی خاکی ویژگی "زایایی" خداوند را نمایندگیِ
کند .از روح و باد ،کارکرد مشترکی انتظار میرود که بر یگانگی و
همسویی آن ها اصرار میورزد همچنان که مرگ یا زیستن را به باد
و روح وابسته میدانند .پیدایی باد و روح ،با دمیدن بر طبیعت بیجان
برای جانافزایی آغاز میشود چنانکه در بیمرگی و یا میرایی نیز
141نشانگانی از باد
زندگی ماندگار دست یابد .بنا بر این او در جستوجوی جاودانگی،
راه خدایان را در پیش میگرفت تا با این الگویابی به هدف پیش
روی خویش نایل گردد .چنانکه از اقتدا به خداوند هم فقط به امید
دستیابی به جاودانگی و بهشتی جاودانهای که خود مبتکر آن بود،
سود میجست.
انسان با رویآوری به پذیرش عیسا به مثابهی فرزند خداوند و
فرزند باد به این "راهبرد" دست مییازید که عیسا نه فقط کارکردی
ایزدمآبانه داشته باشد ،بلکه با جلوس بر جایگاه ایزدان ،جاودانگی
خود را نشانهگذاری نماید.
حافظ با سودجویی از همین بنمایه سویههایی از کارکرد آن را به
نمایش میگذارد:
سایهی سرو تو بر قالبم ای عیسیدم
1
عکس روحی است که بر عظم رمیم افتادهست
در این تصویرپردازی سایهی سرو به مثابهی عکس و تصویری از
روح (باد ،نفس یا جان) به کالبد شاعر میتابد و به او جان میبخشد.
بنا بر این در تصویر یادشده عکس روح و سایهی سرو را همسان
نمودهاند .پیداست که سایهی عکس روح فقط به قصد و هدف باززایی
بر استخوان پوسیده (عظم رمیم) میافتد.
همچنین در رویه و سویهای دیگر از همین بنمایه حافظ غمزدایی
از دامن هستی و جهان را با هدفگذاری دم عیسا ،در بیت زیر نشانه
میگیرد:
بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود
2
عیسی دمی خدا بفرستاد و برگرفت
-حافظ ،شمسالدینمحمد :دیوان حافظ ،تصحیح ابوالقاسم انجوی شیرازی ،زیر نظر مهدی پرهام ،تهران ،شهاب ثاقب ،۱۳۸۱ ،ص.4۳
۱
-پیشین :ص.۱۰۳
۲
143نشانگانی از باد
مختص ساقی و "شاهد نازکعذار" مییابد:
به دور چنگ منشین بی شراب و شاهد و چنگ
که همچو دور بقا هفتهای بود معدود
به باغ تازه کن آیین دین زردشتی
کنون که الله برافروخت آتش نمرود
ز دست شاهد نازکعذار عیسیدم
شراب نوش و رها کن حدیث عاد و ثمود
جهان چو خلد برین شد به سوسن و گل
1
ولی چه سود که در وی نه ممکن است خلود
چنانکه از درونمایهی این ابیات مشاهده میشود نگاه حافظ
بر این نکتهنظر پای میفشارد که "خلود" جهان ممکن نیست چراکه
"دور بقا" هفتهای معدود است .لذا شاعر نیز باور هزارهای را نادیده
میانگارد و با رویآوری به دین زردشتی و آتش نمرود ،حدیث عاد
و ثمود را هم وامیگذارد تا از دست شاهد نازکعذا ِر عیسادم شراب
بنوشد .با تصویرهایی که در شعر حافظ پرداخته میشود او با تذکار
خویش فرا -زمان و دنیای دو جهانی را انکار میکند و به واقعیتها
و زمانپذیری هستی گردن مینهد تا آنچه را که فراهستی نامیده
میشود ،نفی نماید.
ج نشانگان و نشانهها
در استورهی مریم ،بهشتی در همین جهان برای او خلق گردید .او
خرمایی را که از درختی خشک برایش فرومیریخت ،خورد و از
-پیشین :ص.۲٥4
۱
145نشانگانی از باد
الزم میشمردند .به نظر میرسد مسیحیان به منظور قداست بخشی
به مهاجرت اجباری مریم به آشکارا گوشههایی از زندگانی او را
حذف نموده باشند .ضمن آنکه برای تبری (طبری) و بلعمی نیز با
هدفگذاری ثبت وقایع تاریخی بدون رویآوری به چنین ترفندی
گزیر و گریزی باقی نمیماند.
در سورهی "مریم" علیرغم نقشآفرینیهای زکریا ،یحیا ،عیسا و
روحنا (روحاالمین؟) ،مریم محور داستان قرار میگیرد و اسم سوره
به نام او رقم میخورد .چنانکه به همان شیوه و شگردی که به محمد
وحی میگردید ،به مریم نیز وحی شد .اما رابط و واسط وحی بین هر
دو ،روحالقدس (جبرییل) را شمردهاند .با این فرق که بنا به تصریح
قرآن ،روحالقدس (روحنا) بر مریم تمثل و تجسم یافت .اما متأسفانه
اکثر مترجمان قرآن در ترجمههای خویش این قسمت از داستان را
حذف و یا قلب نمودهاند.
بنا به تصریح تاریخ تبری مریم چنین میانگاشت ،که شخصی غیر
از پسرعمویش یوسف نمیتواند به حریم او راه یابد .همچنان که
جاللالدین محمد نیز به همین اعتبار بنا به سابقهی ذهنی "روحنا"را
به یوسف مانند میکند .با این فرق که او هم چون بسیاری از مفسران
قرآن ،یوسف نجار فرزند یعقوب و پسرعموی مریم را با یوسف کنعان
به هم میآمیزد و یکی میگیرد.
اشارههای مردم درادبیات شفاهی به اینکه عقد پسرعمو با
دخترعمو در آسمانها بسته میشود و صیغه این عقد را نیز آنجا
میخوانند ،از باور و کارکردی استورهای -تاریخی نشأت میگیرد که
در ذهن آنان نقش بسته است .هنوز هم مردم ما پسرعمو و دخترعمو
را از همان آغاز تولد همسرانی مناسب برای هم میدانند .زیرا آنان
147نشانگانی از باد
که هرچند تصور منطقی آن بعید به نظر میرسد ،ولی برای تولد قهرمان
استورهای ،این وحدت الزم مینماید .زیرا با حضوراستوره ،مرزهای
زمان و مکان را فرو ریزد و به پدیدهای المکان و فارغ از زمان
تبدیل گردد؛ به شکلی که خصلت استورهای آن به نمایش درآید.
دراستورهی عیسا نیز به تمامی مراحل تولد قهرمان به چشم میخورد
و او مثل هر استورهای به "اعجاز" دست میزند .چرا که خود نیز
نتیجهی همین اعجاز محسوب میگردد.
اعجاز بر ذهن انسانی نقش میبندد که جاودانگی و الیزالی خویش
را آرزو و تمنا دارد .زیرا آرمان و آرزوی دست یابی به جاودانگی
برای او نیازی را خلق میکند که فقط با اعجاز و قهرمانی حصول
آن ممکن مینماید .چراکه امکان وصول به ناممکن فقط با اعجاز و
قهرمانیگری قهرمان فراهم میشود.
در این استوره ،عیسا نه فقط مرزهای زمان را درنوردید و به انسانها
زندگی دوباره بخشید ،بلکه خود نیز با درهم شکستن مرزهای زمان
به المکانی و بیزمانی دست یافت تا جاودانگی خویش را در مرکز
هستی (آسمان چهارم) بر همگان به ثبوت رساند.
درونمایهی داستان نیز به رؤیایی شباهت دارد ،که بنا به تعبیر
این رؤیا ،خداوند به انسان حسادت میورزد .او آرزو دارد در زمین
و با زمینیان بههم آمیزد تا جاودانگی و دوام خویش را به انسان
زمینی بباوراند .همچنین برای انسان نیز الزم بود تا نشانههایی بیابد
که حضور و بقای خداوند را باور کند.
اما از نگاه و نظر خداوند دلیل گمگشتگی و عدم حضور او بر
گسترهی گیتی را میتوان در آلودگی و پتیارگی زمین بازجست.
اگر در نگاه موسا مصر را آلودهاند ،خداوند ضمن تجربهی خویش
149نشانگانی از باد
از آلودگیهای همآمیزی حفظ نمود ،چیزی که در متن برخی از
ترجمهها ،آن را به خداوند منتسب نمودهاند .در هر حال خداوند نیز
با پرهیز از زمین و ترک زندگی انسانی به واقع اعراض و دوری از
آلودگی را توصیه میکند .بر پایهی آموزههای برگرفته از نصهای
ابراهیمی و سایر ادیان یکتاپرستانه زن یکی از سرچشمههای این
آلودگی شمرده میشود.
پس با این نگاه پرهیز از آلودگی با اعراض از زن پیوند میخورد.
بنا بر این چون خداوند نه از کسی میزاید و نه کسی را میزایاند ،پس
الزم میآید تا سایه ،نمونه و الگوی خود را برای انسان به نمایش
بگذارد .المحاله مولود او از بکارت فرج مریم به جهان پای گذاشت.
طبیعی است که این فرزند هم نباید با همآمیزی خود را بیاالید تا
همچنان به سنت و نظام ارزشی پدر وفادار بماند.
اما مریم به مثابهی مادر زمینیان چون نفس جهانی عمل میکند تا
نفس مطمئنهی برآمده از "روحنا"ی عیسا و وامانده از نفس جهانی به
اصل و ذات خویش بازگردد .چنین سازوکاری هم فقط با رویگردانی
از پتیارگیها و آلودگیهای زمینی امکانپذیر خواهد بود.
د سایههای باد
در داستان لوط و قوم او نمونههای دیگری از رفتار جنسی
1
نشانهگذاری میگردد .هرچند چنین هنجاری را در قرآن "فاحشة"
نامیدهاند ،اما در زبان فارسی درونمایه و مضمون قرآنی واژهی
فاحشه را نادیده میگیرند تا آن را در نامگذاری ،به شکلی ویژه به زن
-قرآن.7/ ۸۰ :
۱
151نشانگانی از باد
مردم با آنان به مجامعه مشغول میشدند .با این احوال "تاریخنامه"
مینویسد« :لوط را چهار دختر بود از آن زن کافره ،و دختران مسلمان
بودند و مادرشان بر دین خویش بود بر کفر...کس بدو نگروید مگر آن
1
دختران او و آن قوم که به خانۀ وی اندر بودند»...
بنا به گزارههای "تاریخنامه" لوط از خداوند خواست تا او را علیه
" مفسدین" یاری رساند .خداوند نیز جبرییل ،میکاییل و اسرافیل را
به هالک قوم گماشت .فرشتگان بر زمین فرود آمدند .در حاشیهی
شهر دختر لوط را یافتند و با راهنمایی او نزد پدرش بازآمدند .لوط
فرشتگان را مخفی نمود اما همسرش موضوع را به همکیشان خویش
گزارش کرد .سپس مردان شهر میهمانان را طلب کردند ولی لوط
دختران خویش را جایگزین معرفی نمود ،که نپذیرفتند.
مردم نیز به خانهی لوط حمله بردند تا جبرییل را از خانه بیرون
کشانند .اما جبرییل باد را در چشمانشان دمید که در این حادثه هیجده
تن کور شدند .مردم نیز به استناد این حادثه ادعا نمودند که لوط جادو
گران را در خانهاش سکنا میدهد.
با چنین رویکردی به سفارش فرشتگان لوط و خانوادهاش
(دخترانش) شبانه از خانه بیرون رفتند .پس از آن «جبریل پر بر
زمین فرو برد و آن شهر موتفکات از زمین برکند و بر آسمان برد .پس
بگردانید و نگونسار کرد 2».افرادی هم که بنا به ضرورت از شهر بیرون
رفته بودند از آسمان برسرشان سنگ و کلوخ بارید و آنان را نابود
کرد؛ شگردی که زن لوط نیز به آن گرفتار آمد .اما در پایان ماجرا
لوط با پیروان چهارده نفرهی خویش راهی فلسطین گردید تا در آنجا
به ابراهیم بپیوندد.
-محمد بن جریر طبری(تبری) :پیشین.۱۶۰،
۱
-پیشین :ص.۱۶٥
۲
153نشانگانی از باد
میآفرینند ،اینجا میکشند و از بین میبرند.
در این فرآیند به واقع دوگانگی و سایههای دوگانه طبیعت و
شخصیت انسان را در استوره نشان دادهاند .در دوگانگی پدیدههای
طبیعی گونهای از یگانگی و یکتایی به چشم میآید .بر این اساس به
درستی عزراییل را باید نماد آتش به شمار آورد که آفرینش انسان
را با آن کاری نیست .چراکه آفرینش انسان در چالش با شیطان
(عزراییل) و آتش به انجام رسید.
گوته نیز در نمایشنامهی فاوست ()Faustبه همین نکتهنظر اصرار
میورزد .در فاوست فقط سه فرشتهی اسراییل ،جبراییل و میکاییل
حضور دارند و چهارمی (عزراییل) گم است 1.به واقع گوته با شگرد
ویژهای مفیستوفلس را بر جای او مینشاند .مفیستوفلس به اتکای
زیرکی خویش همان کارکردی را به انجام میبرد که عزراییل در
بهرهگیری از نهادههای طبیعی ،پیروزمندانه ناممکنی آن را ممکن
میکند .زیرا در گزارههای نمایشنامهی فاوست ،مفیستوفلس آگاهانه
آتش را در اختیار خویش میگیرد .چنانکه خود نیز به آن اشاره دارد
که «:اگر من آتش را به خودم اختصاص نداده بودم ،هیچ چیزی برای
2
خودم نداشتم».
در ضمن با عنایت به تصویری که از محل سکنای قوم لوط به دست
میدهند ،شاید سنت همجنسگرایی و پرهیز آنان از زنان بدیهی به
نظر آید .به هرحال آنان به سنتی عمل میکردند که ضرورتها و
شیوهی زندگیشان آن را در آزمون و خطای خویش پذیرفته بود.
شاید اگر به تمامی دادههای الزم پیرامون شکل و شیوهی زندگی
آنان دسترسی وجود داشت ،به راحتی صحبت پیرامون پیدایی چنین
۱
-گوته ،یوهان ولفانگ :فاوست ،ترجمۀ م .ا .بهآذین ،تهران ،نیلوفر ،۱۳7۶ ،ص.۱۳
-پیشین :ص.۳۳
۲
-پیدایش.۱۳ :
۱
155نشانگانی از باد
دیدگاهی را مردود بدانند ولی الگوبرداری انسان از گیاهان را نمیتوان
انکار نمود .چه بسا انسانهای نخستین هم برای جفتجویی ازهمین
شیوه پیروی مینمودند .از سویی دیگر به نظر میرسد که آنان در
الگویابی از گیاهان و درختان سویههایی از جاودانگی را هدف گرفته
بودند .به روشنی گونههایی از گیاهان با دیرپایی خود ماندگاری و
جاودانگی را برایشان تداعی مینمود.
با اینهمه در این بنمایهها به روشنی الگویی از رفتار جنسی
مشاهده میگردد که از زمانهای دور به جا ماندهاند ،تا جایی که
ساختارشکنی لوط نیز به آن راه نمی برد .چراکه او به تنهایی به سنتی
که عمومیت داشت" ،نه" میگفت .حتا همسری که با او میآمیخت
و همآمیزی مینمود ،او را قبول نداشت .تنها دخترانش از او تمکین
میکردند که تمکین آنان نیز به طبع ازعدم تمکن و وابستگی اقتصادی
به پدر ناشی میگردید.
رفتار اجتماعی لوط میزان خوبی برای سنجش ناراستی به شمار
نمیآمد .چنانکه خود او در چالش با افرادی که میهمانانش را از او
مطالبه مینمودند ،پیشنهاد کرد دخترانش را در اختیارشان بگذارد،
تا مخالفان از هنجارها و سنتهای جامعه خودشان پرهیز نمایند.
او حاضر شد سنت میهماندوستی را با واگذاری دختران خویش به
مهاجمان بها بخشد ،اما آنان نپذیرفتند.
آموزههای لوط مکان و جغرافیای زمانی ویژهای را در بر میگرفت،
که با باور مردمان زمانهی او سازگاری نداشت .آنچه مسلم است در
فضای داستان ،لوط در چالش با آزادی همجنسگرایی ،سازمانی
نزدیک به نظام خانواده امروزی را به آنان پیشنهاد مینمود .اما قوم
او بر ساختارشکنیهای لوط برای نوآوری و بدعت گردن نمینهادند
157نشانگانی از باد
لوط از همسرش به واقع با تنفر خداوند از زمین و زمینیان همسویی
و همخوانی دارد .درغیر این صورت شاید متارکه جایگزین مناسبی
به شمار میآمد .ولی انگار اندیشهی قالبی و کلیشهای لوط با متارکه
نیز سرسازگاری نداشت .او اصرار میورزید تا ساختار ذهنی خود را
به کل هستی تعمیم بخشد.
زنآزاری لوط تالشی بیثمری برای همسانسازی در هستی به
شمار میآمد؛ اندیشه و باوری که خداوند نیز بر آن تأکید میورزد.
طبیعی خواهد بود تا بپذیریم که دگرآزاری همیشه به قصد و هدف
انتقامجوییهای کور صورت نمیگیرد .چه بسا به عنوان گزینهای
برای همسانگزینی نیز از آن سود میجویند .در این فرآیند آن را که
دوست دارند میآزارند.
چنانکه زیوس (زئوس) نیز به چنین شگردی دل بسته بود .تا آنجا
که پیمانشکنیهای زیوس "هرا" را میآزرد .شوریدن علیه شوی
هم فایدهای در بر نداشت .زیوس او را زیر پایش لگدمال میکرد
و به باد کتک میگرفت .حتا او "هفاییستوس" را که برای مساعدت
مادر به رویارویی با پدر برخاست ،از باالی کوه المپ به پایین پرت
نمود .زیوس «هریک از پاهای هرا را به سندان بست ،دستهایش
را نیز با دستبندهای زرین ناشکستنی بست و او را میان ابرهای
آسمان آویزان کرد1».قتل و کشتار نتایج طبیعی عشقهای "رنگین"
و بیمارگونه را درخود پنهان دارد .در چنین عشقهایی زن وسیله و
ابزار کار قرار میگیرد تا مردان برای دفع شهوت و سیرایی عطش
درونی خویش از او تمتع جویند .شاید پایبندی به سنتها و عدم
تمکن زن در جامعهی پدرساالرانه بهانهای برای تمکین همسر لوط
159نشانگانی از باد
پدر به زمین حسادت میورزد چون انسانها در زمین جاودانگی
را میآزمایند .همچنین زمینیان هم با دستیابی به جاودانگی دنیای
پدر را به چالش میگیرند .یکی از راههای تجربهی جاودانگی هم
آمیزش جنسی است ،که انسان با توسل به آن در مرزهای جاودانگی
پرسه میزند و بیمرگی را میآزماید .انسان با همآمیزی به دنیای
خوشیهای جاودانگی پای میگذارد و آن را در تولد مولودی
جدید ،به خود و دیگران میباوراند .مولود جدید بخشی از نشانههای
جاودانگی را با خود به یادگار خواهد داشت؛ تا یادمانی باشد برای
حضور آن که دیگر نیست.
همآمیزی انسان از این نقطه نظر حسادت پدر را برمیانگیزد که
توان همآمیزی در او دیده نمیشود .سه موکلی هم که از سوی او
به قصد تخریب شهر موتفکات گسیل میشوند ،سایهی درونی خود
اویند .آنان نیز همچون او فاقد غریزهاند .چون خنثایند نمیتوانند عمل
جنسی را تجربه نمایند ،در نتیجه عقدهی اختگی آنان را به تخریب
سوق میدهد.
در استورههای مذهبی شهرها به شکل زنانی تصور میشود که
زنانگی را در ابعاد عام خویش به نمایش میگذارند .موکالن (ایزدان)
خداوند ،شهر موتفکات (سدوم) را زیر و رو میکنند و به تخریب
میکشانند تا مردمان آن هالک گردند؛ چراکه مردم آن با مردبارگی
نوعی از زنبارگی را رقم زدهاند تا زن و جنسیت او را واگذارند.
گفته شد كه در بازتاب حسادت آسمان ،شهرهای زمینی به
تخریب و نابودی کشانده میشوند .اما بهشت خداوند به منظور نوعی
خوددرمانی از همین شهرها الگوبرداری گردید .سدره و "طوبی" از
درختان باغهای همین شهرهای جاودانگی نشان مییابند و کوثر آن،
161نشانگانی از باد
کردهی پنجم
زنربایی
الف -فرهی کیانی
ب -کاخ شیشهای
ج -پرندهی سحرآمیز
د -سایهی فاخته
ه -نمایشهای زنانه
و -زنان و جفتگزینی
الف فرهی کیانی
در افسانهای از حاشیهنشینان جنگل گیالن آوردهاند که خرسی
دختری را ربود و با خود به جنگل برد .خرس با دختر در غاری
سکنا گرفت و در حق او مهربانی همسری را روا داشت تا آنکه
دختر از همآمیزی با او سه فرزند زایید .سالها بعد که روستاییان
به دختر دست یافتند او را به روستا برگرداندند؛ چیزی که دلآزاری
او و خرس را به همراه داشت .اما هیچیک از آن دو نمیتوانستند بر
رسمهای برآمده از جامعهی انسانی پیروز شوند.
در این افسانه که در آن مردم گیالن درونمایهی ربودن همسر را
به درستی به کار میگیرند ،بهطور حتم زندگی روزانهی خویش را
دستمایه نهادهاند .همچنین نقش خرس را در این داستان به شکل
حیوان -ایزدی بازسازی نمودهاند که با جغرافیای مردمان آن سامان
همسویی دارد .چنانکه با چنین رویکردی خرس خانوادهی انسانی
را الگو قرار میدهد و با همین هدف با انسان میآمیزد .در افسانه
هم به روشنی چنین آرمان و آرزوی ایزدمآبانهای از سوی خرس
هدفگذاری میگردد ،ضمن آنکه گونههایی از همین آرزو همچنان
از سوی انسانها نیز تعقیب میشود .چنانکه در گذشتهی تاریخی،
اقوام مختلف هم همین آرزو و آرمان را در پیکرهها و نگارههای بر
جای مانده به کار گرفتهاند.
اما انسان باور داشت با این همآمیزی خواهد توانست آفرینهای نوی
(نویی) بیافریند که از توانمندیهای مشترک در دو گونهی یادشده
بهره گیرد .او با این شگرد جانوران را ارج مینهاد و جایگاه اجتماعی
آنان را با بنمایههایی جادومآبانه میستود .با این رویکرد حیوان هم
بنا به جایگاه جادویی خویش قداستی ایزدی مییافت تا توتمی برای
انسان پرسشگر نهاده شود.
در سویهای دیگر از داستان ،خرس قصد دارد به اتکای زنربایی به
اهداف تعیینشدهی خویش دست یابد .به واقع انسانهایی که چنین
افسانهای را پرداختهاند آن را از زندگی خویش وام ستاندهاند ،زیرا
انجامپذیری آن را برای خرس پیروزی به شمار آوردهاند .چنانکه در
این فرآیند خرس دختر را نمیدرد بلکه به همسری او اکتفا مینماید.
اما خرس با این دلیل انسان را نمیدرد چون آمیزش با او را
هدف قرار میدهد .چنانکه دختر نیز چنین باوری دارد .او همسری
و همآمیزی با خرس را به راحتی میپذیرد و به آن گردن مینهد.
در داستان یاد شده به روشنی ازدواج انسان با حیوان به شکلی از
"ازدواج مقدس" میبالد .ولی با اینهمه تمامی این فرآیند با زنربایی
و فرار نشانهگذاری میگردد.
درهمین راستا بین اقوام ایرانی از دیرباز رسمی متداول بود تا به
منظور دستیابی به "فرهی ایزدی" همسر آینده خویش را از بین
قوم و یا خانوادهی او بربایند .چون آنان میپنداشتند ربودن همسر
پیروزی و رستگاری آنان را تسهیل میبخشد .با همین بهانه این رسم
در اشکال متنوع خود هزاران سال بین ایرانیان روایی داشت .حتا
زمانی که زمینههای اجتماعی الزم برای برگزاری چنین آیینی فراهم
زنربايی 167
آیندهی خود را از میان خانوادههای فرمانروایان سرزمینهای مجاور
برمیگزیدند .فرمانروایان روم و یونان انتخاب همسری شاهزاده را،
برای کسب فرمانروایی الزم میدیدند؛ به عبارت دیگر تبار زن را
مبنایی برای حصول اقتدارخویش نهاده بودند .همچنان که در ایران
هم چنین باوری به تمامی روایی داشت.
چه بسا با چنین دیدگاهی پادشاه ایران همسر آیندهاش از بین
خواهران و یا دختران خود برمیگزید .تا جایی که چنین رویکردی
نه فقط ازدواجهای پدرتبارانه را به "کاست" برآمده از دربار تحمیل
مینمود ،بلکه انسداد درونی کاست را هم تشدید میکرد.
بر این اساس باید پذیرفت که برخالف داوریهای امروزی که در
آن تبار پدری گزینهی مناسبی برای "شجره"ی افراد قرار میگیرد ،بر
پایهی پندارههای نخستین ،تبار مادری برای گزینش فرمانروای آتی،
اصلی الیتغیر به شمار میآمد.
گرچه در تاریخگزاری سنتی با سطحینگری پدیدهی زنربایی از
قوم همجوار را دلیلی بر دوستی دو قوم و یا غنیمتستانی دختران
رقیب ارزیابی نمودهاند ،ولی چنین رویکردی در بررسی ضرورتهای
برتافته از رسم -آیینهای زنربایی از پشتوانه ی الزم بهره نمیگیرد.
چنانکه در استورههای ایرانی شاهزاده به رسمی دل میسپارد تا برای
جلوس به تخت سلطنت ،همچون قهرمانان استورهای آزمونهایی را
بیازماید .این آزمونها را برای شاهزادگانی مینهند که از پیش برای
جانشینی شاه نشانهگذاری شدهاند .به طور عادی با صیانت از دایرهی
تبار پادشاه ،افراد برونبخشی از آزمون پادشاهی بر کنار میمانند.
با این دیدگاه آیینی ،شاهزاده را از خاندان شاه بازمیستاندند و به
روستاییان و چوپانان وامیگذاشتند .اما شاهزاده در گمنامی میبالید و
زنربايی 169
داد که اخترشماران پیشبینی نمودهاند« :هربندۀ مرد ،که از امروز تا
1
سه روز از خداوند خویش بگریزد ،به بزرگی و پادشاهی رسد».
با چنین زمینهای او به اردشیر ساسانی که به دلیل ابراز شایستگی
به دربار اردوان اشکانی راه یافته بود ،پیشنهاد کرد تا به همراه هم
از کاخ بگریزند .اردشیر هم به پیشبینی اخترشمار دل نهاد چون او
گفته بود« :هر که از خداوند خویش بگریخت به بزرگی و پادشاهی
میرسد 2».بانوی درباری هم با این ترفند اردشیر را برانگیخت و به
اتفاق او از شهر گریختند.
همچنین ایرانیان بنا به باوری همگانی آینده را به اختران آسمان و
چیدمان فلکی گره میزدند .آنان میپنداشتند در همین گشتوگذارهای
آسمانی سرنوشتشان رقم میخورد .چنین سرنوشتی را اردشیر نیز بر
اساس آموزههای اخترشماران برای خود پیشبینی مینمود .چنانکه
اردشیر از شهر گریخت تا به فرهی کیانی دست یابد؛ همان چیزی که
به واسطه آن میتوانست تاج پادشاهی بر سر گذارد.
با همین زمینههای فکری اردوان سربازان خویش را به تعقیب
اردشیر و بانوی درباری گماشت تا اردشیر از دستیابی به فرهی
کیانی بازماند .اما گویا دیر شده بود زیرا اخترشماران به اردوان
گزارش نمودند که اردشیر به « فرۀ -کیان رسیده به هیچ چاره گرفتن
3
نتوان؛ پس خویشتن و اسواران رنجه مدارید».
در پایان اردشیر ،اردوان را کشت و با کشتن او پادشاهی اشکانیان
نیز خاتمه پذیرفت .در شاهنامه نیز داستان پادشاهیستانی اردشیر
بابکان از اردوان اشکانی را حکیم توس با کمیها و فزونیهای اندک
۱
-زند وهومن یسن و کارنامه اردشیر پاپکان[ :مترجم] صادق هدایت،تهران ،آزادمهر ،۱۳۸4 ،کارنامه اردشیر بابکان.۳/7 ،
-پیشین.۳/۹ :
۲
-پیشین.4/۲4 :
3
-کریستنسن ،آرتور امانوئل ( ،)۱۹4٥ -۱۸7٥ایران در زمان ساسانیان ،ترجمۀ رشید یاسمی ،تهران ،صدای معاصر ،۱۳7۸ ،ص .۶۱
۱
زنربايی 171
میتوان به آشکارا در شاهنامه نیز بازجست.
با اینهمه گزارش کارنامهی اردشیر بابکان هرچند افسانه و یا
تاریخ ،بخشی از بنمایههایی را بازتاب میدهد که در کهنالگوهای
مردم ما ریشه دارد .در گزینهی پیش رو از این افسانه و یا تاریخ به
درستی و روشنی بنمایههایی چون :همسرربایی با هدف رستگاری،
فرار به قصد دستیابی به فرهی کیانی و همسرگزینی از خاندان پادشاه
با آرمان دستیابی به تخت سلطنت الگو قرار میگیرند.
ب کاخ شیشهای
زنربایی همیشه به مثابهی فرآیندی برای دستیابی به رستگاری
و ازدواج قدسی هدفگذاری نمیگردد ،بلکه چه بسا از هنجار و
کارکردی فریبکارانه نشان مییابد .با این رویکرد در فضایی
استورهای زنان بنا به جبر برآمده از توانایی اجتماعی مردان ،تملک و
تصرف میشوند .با چنین نگاهی در گسترهای از اقتدار ،ایزدان زنان
را به آسانی میدزدند تا از آنان کام جویند.
در نه سوره از سورههای قرآن از سلیمان صحبت به میان میآید،
ولی قسم عمدهای از شرح زندگی او را در سورهی "النمل" آوردهاند.
بنا به گزارش همین سوره هدهد به سلیمان خبر آورد که در شهر
"سبا" زنی به نام بلقیس حکومت میکند که با تختی بزرگ هرچه را
که الزمهی پادشاهی است در اختیار دارد .اما یادآور شد که مردم آن،
آفتاب را میپرستند و از پرستش "خداوند" رویگردانند.
پس از گزارش هدهد چون سلیمان از مکاتبهی خویش با بلقیس
به منظور تسلیمپذیری او نتیجهی الزم را به دست نیاورد ،تقاضای
-قرآن.۲7/4۳ :
۱
زنربايی 173
او از کاخ ،نمایش خداوندگاری است که از فراز آسمان چیرگیاش را
بر همهی زمین میگستراند .با این فرآیند کاخ آبگینهای سلیمان تمثیل
خوبی به شمار میآید تا او همان "بزرگخداوندگار" پنداشته شود.
همچنین شیشهای بودن کاخ نماد خوبی برای انعکاس چنین مفهومی
به کار میآید تا بپنداریم که کوشک شیشهای را از عرش خداوندگار
الگوبرداری کردهاند .با این دیدگاه نه فقط سلیمان نماد زمینی خداوند
شمرده میشود ،بلکه کاخ او را نیز الگویی از عرش خداوند یافتهاند.
به همین دلیل نیز داستان با نمایش کاخ شیشهای پایان میپذیرد چون
او به عنوان انسان -خدا بر روی زمین جای نمیگیرد .برای جانمایی
او بهطور حتم میتوان به نمونههای همچون عروج و ماندگاری
عیسا در آسمان چهام ،نظر داشت .چنانکه کاخ شیشهای او نیز با
نمایهپردازی فرازمینی چنین رویکردی را به نمایش میگذارد.
دینگردانی بلقیس هم با تماشای همین کاخ صورت میگیرد .بلقیس
به مثابهی بخشی از طبیعت آن سوی کاخ ،میباید در کاخ بلورین
حضور یابد تا با استحالهاش ،استورهی انسان – خدایی سلیمان به
ثبوت رسد .سلیمان با تجسس و تفحص در احوال شخصی بلقیس
درمییابد که پاهای او پُر مو است ،لذا میخواهد با شگرد و ترفند او
را تحقیر کند ،تا حقارتهای شخصی خود را جبران نماید .پیداست او
میپندارد با چنین سازوکاری میتواند بر کاستیهای خلقی و خصلتی
خویش سرپوش گذارد.
در داستان یادشده ،سلیمان بچهی لوسی نماینده میشود که میانگارد
همهی هستی را برای او آفریدهاند .او برای دستیابی به چنین هدفی
از تمامی تواناییهای خداوند و ایزدان استورهای ،بهره میگیرد تا این
توانمندیها را در ارتقای استورهی انسان – خدایی خود به کار بندد.
۱
-طبری ،محمد بن جریر :پیشین ،جلد اول ص.4۱7
-پیشین.
۲
-پیشین :ص.4۱۸
3
زنربايی 175
پیش میبرد .آنان نه فقط به او مشورت میدهند ،بلکه راهکار اجرایی
نیز ارایه مینمایند .ستردن مو از پای بلقیس نیز به ابتکار دیوان انجام
پذیرفت« .پس دیوان گرمابه ساختند و آهک فرستادند تا در گرمابه
به کاربست و موی پایش برفت 1».ولی او با همین ترفند و شگرد زنی
دیگر به زنان خود افزود .در حالی که «سلیمان را هزار زن بود سیصد
2
آزاد و هفتصد پرستار ،و همه مادر فرزند بودند».
کاخ شیشهای سلیمان دنیایی دیگر را به یاد میآورد .اما این دنیا چه
آسمانی و یا زیرزمینی از نمونهی زمینی خود الگو میگیرد .انتخاب
جهان زیرین برای چنین گزینهای را ،شاید از دنیای تاریک و بی نور
رحم مادر نشان یافتهاند .همان جایی که انسان جدیدی از آن میزاید.
با همین الگوگزینی رستاخیز و جهان آخرت هم سامان میپذیرد تا
انسانها از گورهای خویش به پا خیزند و جهان جاودانهای را آغاز
نمایند .اگر در استورههای ایرانی چنین نقشی را به جمشید سپردهاند،
در استورههای سامی اسرافیل چنین نقشی را به انجام میبرد.
هادس نیز در استورههای یونان بخشی از آرمانهای جهان زیرین
را به عهده میگیرد .اگر سلیمان رندانه بلقیس را به کاخ شیشهای
خود کشاند ،هادس نیز پرسفونه را سوار گردونهاش کرد و با خود به
جهان زیرین برد3.اما رقیبان زمینی هادس که به پرسفونه دل باخته
بودند نگذاشتند که پرسفونه تمامی سال را در جهان زیرین به سر برد.
پرسفونه نیز شش ماه از سال را در جهان زیرین سر میکرد و شش
ماه دیگر بر روی زمین میزیست .با چنین سازوکاری به روشنی تغییر
فصول نیز نشانهگذاری میگردد .زیرا زمستان از تیرگی و تاریکی
-پیشین :ص.4۲۲،
۱
-پیشین :ص.4۲۶
۲
-ژیران ،فلیکس :پیشین ،ص.۱۹۶
3
ج پرندهی سحرآمیز
بین روسپیگری آیینی یا فاحشهگری مقدس با آیینهای روسپیگری
به وضوح و روشنی تفاوت دیده میشود .چراکه فاحشهگری مقدس
شکل ویژهای از آیینهای متنوع روسپیگری را در بر میگیرد که
به منظور نیازبری و یا بالگردانی به اجرا گذاشته میشود .چنانکه
در دورههای ویژهای با همین رویکرد دختران به ایزد باروری نیاز
میبردند تا حاجت آنان را برآورد و یا بالیی را از آنان بازدارد.
اما در آیینهای گوناگون روسپیگری چه بسا از چنین هدفی باز
میمانند .چنانکه آیینهای روسپیگری فقط بنا به سنتهای رایج
و با اهداف آیینی برگذار میگردند .بنا بر این زنربایی ،واگذاری
زن به میهمان ،ازدواج با بیوهی برادر و ازدواج پدرشوهر با عروس
زنربايی 177
خویش ،همه نمونههایی از ازدواجهای آیینی به شمار میآیند که با
روسپیگری مقدس و یا آیینی هیچگونه سنخیتی ندارند.
با این رویکرد ضمن واگویه و بازنمایی نمونهای از آیینهای
روسپیگری که با روسپیگری آیینی تفاوت فاحش دارد ،داستان
داوود و زن اوریا الگو قرار میگیرد .درسورهی "صاد" گزارش میشود
که دو فرشته با ظاهری انسانی به داوود ظاهر شدند .آنان گفتند ما دو
برادریم که یکی بر دیگری فزونی میجوید .او نود و نه نعجه (میش)
دارد در حالیکه من یک میش بیشتر ندارم .با اینهمه او نعجهی مرا
1
نیز مطالبه میکند .داوود گفت«:لقد ظلمک بسؤال نعجتک الی نعجة».
در پرسش دو فرشته نکتهای به نظر میآید تا داوود با کنایهی آنان،
گذشتهی خویش را نظاره کند و آن را به نقد گیرد.
در روشنگری از این موضوع ،نویسندهی کشفاالسرار مینویسد:
داوود مرغ زیبایی را دید که خواست آن را بگیرد و به بنیاسراییل
نشان دهد .اما او در تعقیب مرغ چشمش به زنی افتاد که در برکهای
تن میشست« .داود آن زن را بس زیبا یافت! آن زن بازنگریست و
بدانست که کسی او را مینگرد ،تن خویش را میان موهای خویش
پنهان ساخت ،داود از حسن و زیبایی او بیشتر در شگفت شد!» 2با
این زمینهچینیها داوود دریافت که او زن اوریا (هوریا) است .سپس
با حیله و ترفند ،اوریا را در میدان پیکار و جنگ ،به اهداف تعیین
شدهای مأمور نمود تا آنکه کشته شد .در نتیجه با این شیوه و شگرد
زن اوریا را به همسری گرفت و تعداد همسران خویش را از نود و نه،
به صد نفر افزایش داد.
اما پس از پرسش فرشته ،داوود به خطای خویش پی برد تا از
-قرآن .۲4/۳۸ :او با درخواست افزودن میش تو به میشهای خود ،به تو ستم کردهاست.
۱
-میبدی،احمد :تفسیرپیشین.۳۸/۲۱،
۲
زنربايی 179
هدف داوود از فریب و خدعهای ریشه میگرفت تا با حضور
اوریا در خانه ،حاملگی بتشبع توجیه پذیرد .ولی با انصراف اوریا از
بازگشت به منزل خویش ،داوود او را با دغلكاری و برنامهی حساب
شدهای به میدان نبرد گسیل نمود تا آنکه با مکر و حیله ،در نبرد با
دشمنان کشته شد« .وقتی بتشبع شنید شوهرش مرده است ،عزادار
شد .پس از تمام شدن ایام سوگواری ،داود بتشبع را به کاخ سلطنتی
1
آورد و او نیز یکی از زنان داود شده ،از او پسری بدنیا آورد».
هرچند بنا به همین قراین این فرزند هم کسی غیر از سلیمان
نمیتواند باشد ولی کتاب مقدس به منظور دستیابی نهایی به گونهای
از اخالق برآمده از آیین بنیاسراییل یادآور میشود که این فرزند
هفت روز پس از تولد مرد تا آنکه پس از او ،بتشبع سلیمان را حامله
گشت .به واقع با چنین سازوکاری ضمن اعالن مرگ فرزند ،قداست
تبار سلیمان نشانهگذاری میگردد.
با این همه نویسندهی "تاریخنامه" در تعبیری زیبا از پرندهای که
داوود را مسحور خویش نمود ،توضیح میدهد که «ابلیس به صورت
2
کبوتری رنگین بیامد چنانکه هرچه در جهان رنگ بود بدو اندر بود».
ولی به آشکارا سلیمان همان پرندهی خوشرنگ و زیبایی بود ،که
داوود قصد شکار آن را داشت تا آن را به بنیاسراییل بنمایاند .پرنده
زمینههایی را فراهم میدید تا داوود با تصاحب بتشبع وارث و فرزندی
چون سلیمان داشته باشد .با گرهگشایی داستان ،او به آرزویش دست
یافت تا بنیاسراییل پرندهی زیبایی چون سلیمان را به نظاره بنشینند.
زنربايی 181
شهرهاند1.با این همه بر پایهی همین پندارهها به روشنی میتوان تمامی
این ویژگیها را در زیوس نیز بازیافت.
در افسانههای یونانی هرچند زیوس ولع ایزدمآبانهی خود را در
همآمیزی با ایزدبانوان و دوشیزگان زمینی پی میگیرد ،اما زنان
شویکرده هم از دستبرد او در امان نمیمانند .در همین راستا او
به "لدا" همسر "تینداروس" دل باخت .سپس زمانی که لدا در استخر
به شنا مشغول بود ،زیوس به منظور پیشبرد خواست و آرزویش به
هیأت قویی سپید به او نزدیک شد و با او درآمیخت .اما همان شب
لدا با شوی خویش تینداروس هم نزدیکی نمود تا آنکه همزمان از
زیوس و تینداروس آبستن گردید .نتیجهی این نزدیکیها چهار فرزند
بود که فقط دو تن از آنان فرزندان زیوس بودند.
گرچه فضای داستانی افسانهی لدا و زیوس به دلیل سودجویی
از استخر به عنوان مکان واقعه با داستان داوود همسانی دارد ،اما با
اینهمه در داستان داوود و بت شبع ،با مرگ اوریا و ازدواج بتشبع
با داوود ،سویههای به ظاهر غیر اخالقی و غیر دینی را از طرح و
سازهی عمومی داستان حذف نمودهاند.
همچنین زیوس برای آمیزش با "الکمن" همسر "آمفی تریون" ترفند
و شگرد دیگری را به کار گرفت .او خود را به هیأت آمفیتریون
درآورد و در خفا با همسر او نزدیکی نمود .اما لحظههایی پس از
آن آمفیتریون با الکمن نزدیکی نمود که هر دو دچار شگفتی شدند.
شوی از اینکه زن را بیمیل یافت و زن از اینکه میپنداشت او بنا به
میل غیرمنتظرهای پیاپی شوق کامجویی دارد .در نهایت "تیرزیاس" با
پیشگویی خویش از این راز پرده برداشت .نتیجهی همآمیزی زیوس
زنربايی 183
و فاطمه سلطان هم ،چنین نقشمایهای به اجرا می گذارند .همچنان که
علی ،حسن و فاطمه را فرزندان محمد ،علی و سلطان دانستهاند.
ه نمایشهای زنانه
دانسته و یا نادانسته" ،دیدهبانی" داوود را برای دیدن زن اوریا در
داستانهای بسیاری با بازسازی مجدد نشانه گرفتهاند .همچنین در
گزارشهایی که از دیدار روحالقدس با مریم ارایه میگردد ،به آشکارا
همین نکته هدفگذاری میشود .چنانکه در داستان مریم ،خداوند و
یا روحالقدس جای داوود را پر میکند .اما رویکردی انسانی از این
دیدار در آنها مشاهده نمیگردد تا مبادا دیدهبانی پدر و یا روحالقدس
مردکامگی مریم،
ِ به گناه بیاالید .آنان میخواهند بدون تنآمیزی و
فرزندی را از او بیافرینند .همچنین در اینجا به روشنی و آشکارا
کارکردی تمیثلی از پاکی آب را برای تنشویهی مریم به کار گرفتهاند.
با نگاه روانشناختی ،زنان در رویارویی با مردان کارکردی نمایشی
به عهده میگیرند تا تن خود را با اکراهی دروغین و تصنعی به بیننده
بنمایانند .با این رویکرد مرد هم وازده و سرگردان در جستوجوی
دستیابی به کاال و جنس مورد نظر ،دیدهبانی این تعامل را میپذیرد
و با وسواس تمام برای آن نقشآفرینی میکند.
به منظور سنجهی چنین باوری ،در داستان بیژن و منیژه از پوشش
درخت سرو برای آغاز آشنایی بیژن با منیژه بهره گرفتهاند .در این
داستان بیژن درخت سروی را به عنوان مخفیگاه ،سایهبان میگیرد تا
دیدهبانی و نظارهگری خود را از منیژه به انجام رساند:
بزیر یکی سروبن شد بلند
۱
-فردوسی ،ابوالقاسم :شاهنامه ،تصحیح ژول مول ،تهران ،جیبی ،۱۳۶۳ ،داستان بیژن ومنیژه بیتهای .۳/۲۰۳ -۲۰٥
۲
-پیشین.۲۱۳-۲۱4 :
-حافظ ،شمسالدین محمد :دیوان حافظ ،پیشین ،ص .4۳
3
-هدایت ،صادق :بوف کور ،پیشین ،ص.۸7
4
زنربايی 185
بدر" همراه مادرزنش به همین مکان آمده بودند.
جدای از این ،او (راوی) در بخشی دیگر از یادماندههای خود
گزارش میکند« :پشت همین درخت سرو دنبال یکدیگر دویدیم و
بازی کردیم 1».بر پایهی این گزارهها دختربچه ضمن بازی با راوی
پایش میلغزد و در نهر میافتد .برش یادشده از داستان اینگونه به
انجام میرسد« :او را بیرون آوردند ،بردند پشت درخت سرو رختش
را عوض بکنند من هم دنبالش رفتم ،جلو او چادر نماز گرفته بودند
اما من دزدکی از پشت درخت تمام تنش را دیدم».
به طور حتم دیدهبانی مردانه نیز با چنین هدفی الگو قرار میگیرد
تا دزدانه تمام بدن زن دیده شود .به نظر میرسد درخت سرو را در
مجموع این گزارشها نمادی از ایران استورهای یافتهاند .بنا بر این
سایهسار سرو درست به مانند آغوش مادر عمل میکند تا پناهگاهی
برای انسان بیپناه قرار گیرد .چه در داستان "بیژن و منیژه" و چه در
"بوف کور" همین نشانهگذاریهای استورهای باز سازی میگردند.
بیژن از روزنهی "ایران" استورهای ،دختران توران را نشانه میگیرد
و هدایت نیز همسو با "حافظ" در جستو جوی جاودانگی به سراغ
سرو میرود .انگار جاودانگی را در سایهسار "سرو ایران" نهاده باشند.
پیداست که چنین نمایههایی از دیدهبانی بیژن یا راوی بوف
کور به روشنی همسانیهایی دارند که آشنایی داوود با زن اوریا و
همسر آیندهاش را در ذهن انسان زنده میکند .بدون اینکه هیچگونه
همسانسازی یا همافزاییهای فرهنگی در بازآفرینی آنها دخیل بوده
باشد .همچنین به همین منظور نویسندگان معاصر هم تالش فراوانی به
عمل آوردهاند تا صحنهها و تصویرهایی از این دست را در آثارشان
-پیشین :ص.۸۸
۱
زنربايی 187
همچنین کوندرا با انتخاب نام -واژهی اگنس در شناساندن قهرمان
خویش نگاه استورهای ویژهای را به كار میگیرد .چنین گزینشی به
روشنی دیدگاه راوی را به مخاطب انتقال میدهد .آگنی ( )Agniیا
ایگنیس ( )Ignisالتینی به معنای آتش همان ایزدبانوی آریایی است
که در میان هندوان احترامی فراوان داشت« .او تبری برای شکستن
هیزم ،جهت آتش به دست میگیرد و بادبزنی نیز دارد ،که از آن ،به
عنوان بازدم استفاده میکند1».با این رویکرد کوندرا درون مایهی
ایزدبانوی آتش را در قهرمان خود بازمییابد .آتش با کارکردی
اهریمنی سرکشی و طغیان را تداعی میکند .همچنان که با ظاهری
روشنیبخش ،گرمازا و دلانگیز انسان را میفریبد.
استورهی یادشده در همسانی با "جهی" نیز وجوه اشتراک فراوانی
را عرضه میدارد .چراکه اگنس ایزد -بانوی آتش شمرده میشد ،که
با این نگاه از جهتی با اهریمن همسویی و همخوانی داشت و از جهتی
دیگر "جهی" نیز ایزد بانویی است که او را دختر اهریمن دانستهاند .در
گویش عمومی و ادبیات مردمی "آتشپاره" فقط به دخترانی اطالق
میگردد که مزاجی آتشین دارند .چنین مفهومی را هیچوقت در مورد
مردان به کار نمیگیرند .در این الگوگزینی فقط دختران با فریبندگی
و فریفتاری خویش دل مردان را میربایند ،تا آنان را در آتش زیبایی
خود بسوزانند.
از سویی دیگر بنا به استورههای ایرانی حضور زن برای تنشویهی
خویش در برکه ،بر حاکمیت "جهی" بر آبهای تمامی زمین تأکید
میورزد .با این رویکرد جهی به عنوان دختر اهریمن بر تمامی آبها
سلطه دارد تا پاکی را از آدمیان بستاند .او مردان پرهیزکار را میفریبد
-هال ،جیمز :فرهنگ نگارهای نمادها در هنر شرق و غرب ،ترجمۀ رقیه بهزادی ،تهران ،فرهنگ معاصر ،۱۳۸۳ ،ص.۳۲۰
۱
و زنان و جفتگزینی
بر پایهی افسانههای یونانی "آفرودیت" به "آدونیس" زمانی دل باخت
که او هنوز کودک بود .در نتیجه او را در صندوقی نهاد و به پرسفونه
ایزد -بانوی جهان زیرین سپرد .اما پرسفونه در صندوق را گشود،
آدونیس را در آن یافت و شیفتهی او گردید .چون پرسفونه حاضر
نشد آدونیس را به آفرودیت پس دهد در نهایت چالش بین آفرودیت
و پرسفونه با پادرمیانی زیوس پایان پذیرفت .آنان به این پیمان گردن
نهادند که «آدونیس یک بخش از سال را با پرسفونه در جهان زیرین
زنربايی 189
1
و بخش دیگری را با آفرودیت در جهان بیرون سر کند».
در چنین الگویی دو ایزد بانو در راه دستیابی به آدونیس با هم
میستیزند .اما این ستیز آنان را به سازشی برای تمتع برابر از ایزد
جوانی که آدونیس نام گرفته سوق میدهد .سویههایی از همین افسانه
را به روشنی میتوان در استورههای اقوام دیگر یا حتا در هنجارهای
زنان امروزی هم نشان گرفت .در نمونهی یادشده زنان جفت خویش
را بر میگزینند و به آشکارا او را به تمکین از خود وامیدارند.
گرچه عرف امروزی با ربودن زن از سوی جفت و یا شوی او
آشنایی دارد اما چه بسا هنجارهای پیش رو چنین قاعدهای را دور
میزند و سامانهی دیگری میآفریند .همچنان که سنتهای رایج
همیشه زن را به شکل و هیأت کاالیی میپندارد که مرد بر پایهی
الگوهای خویش کاالی خود را محک میزند تا ضمن گزینش جنس
مورد نظر رسم خریداری را به جای آورد .همچنین در نمونههای
فراوانی زن بر جایگاه مرد انتخابگر مینشیند و با اقتدار الزم کاالی
خویش را از جنس مردانهی بازار برمیگزیند .اما چهارچوبهای
برآمده از جامعهی پدرتبار در قضاوتی یکسویه چنین رسمی را
فریبکاری زنانه میشناسد.
در شاهنامهی حکیم توس ،تهمینه را میتوان از زنانی دانست که جفت
خویش را خود بر میگزیند .او شب هنگام به بالین رستم میشتابد،
رستم را از خواب بیدار میکند و در فضایی به ظاهر پرهیزگارانه
ویژگیهای خود را برای او برمیشمارد تا او را به همسری خویش
ترغیب نماید .در ضمن فردوسی نیز در چینش عمومی داستان،
اخالقیات زردشتیگری و اسالممآبانه را جاسازی میکند تا نمونهی
زنربايی 191
سوای از این در داستان سیاوش و سودابه ،که سویههایی از
درونمایهی آن در قصهی یوسف و زلیخا نیز بازتاب مییابد به
نظر میرسد رسمی را نشانه میگیرند که بر پایهی آن "شاه -بانو"
میتوانست همچون شاه و فرمانروا در جفتگزینی آزادانه عمل
نماید .چنانکه کیکاووس بارها سیاوش را به دیدار از شبستان تشویق
مینمود ،ولی او همچنان با خیرگی و غرور به سخن پدر مینگریست:
پس پرده پوشیدگان را به بین [ببین]
زمانی بمان تا کنند آفرین
سیاوش چو بشنود گفتار شاه
1
همیکرد بر خیره در وی نگاه
کاووس با این رویکرد سیاوش را به رفتن شبستان برانگیخت تا
پیامی را با او در میان گذارد که میخواهد پس از خود پادشاهی را
به سیاوش بسپارد .اما سیاوش به آشکارا سودجویی از شبستان و
پادشاهی را ،بدون نقشآفرینی سودابه در دل میپروراند .بنا بر این
در تنش پیشآمده بین سیاوش با دربار ،نقش مقابل را کاووس بر
عهده نداشت بلکه به روشنی این نقش را سودابه پذیرفته بود .چالش
و تنش سودابه با سیاوش هم از تالش و تقالی او برای ماندگاری
در هرم قدرت نشان داشت .سودابه برای دستیابی به چنین هدفی
به طور طبیعی به هر حیله و تزویری دست مییازید .ضمن آنکه او
خود را به سنتهای دربار پایبند میدانست و بر آن پای میفشرد
اما سیاوش همچون تمامی قهرمانان ،آیینها و سنتهای جامعه را
نادیده میانگاشت.
تنش و چالش سیاوش با پدر از آنجا ریشه میگرفت که سیاوش
زنربايی 193
از آنجا ریشه میگیرد که رسم و سنت همسرگزینی و ازدواجهای
برونمرزی را نیز در این داستان هدفگذاری نموده باشند.
در داستان بیژن و منیژه هم نمونهای از جفتگزینیهای برونمرزی
را میتوان بازجست .در این داستان منیژه با همیاری پرستاران
خویش بیژن را به خیمهگاه خویش میبرد و سه شبانه روز در
خیمهگاه سر میکنند تا منیژه او را با نوشاندن می بیهوش مینماید،
در چادر میپیچد و به کاخ خویش میبرد .گرچه آنان در کاخ خلوت
میگزینند اما پس از چندی موضوع به افراسیاب گزارش میشود.
در نتیجه بیژن را نزد افراسیاب میکشانند که در نهایت به وسیلهی
1
گرسیوز در چاه زندانی میگردد.
همچنین در خصوص جفتگزینی از سوی زنان ،در داستان "اردشیر
و گلنار" نیز ،گلنار زمینههای الزم را فراهم نمود ،از کاخ فرود آمد
و به نزد اردشیر ساسانی شتافت که بنا به شایستگی خویش به دربار
اردوان اشکانی راه یافته بود .هرچند گلنار دستوری و گنجوری اردوان
را به عهده داشت ولی در نهان به خلوت اردشیر راه میبرد .آنان ضمن
فرار از کاخ شاهی زمینهی سرنگونی اردوان را فراهم دیدند تا اردشیر
2
خاندان اشکانی را برانداخت و فرمانروایی ساسانیان را بنا نهاد.
در نمونههای تهمینه ،منیژه و گلنار ،زن چهارچوبهای شبستان
را وامیگذارد و ابتکار عمل را برای جفتگزینی و همسریابی در
دست میگیرد .آنان در این نمونهها شاه و دربارش را الگو مینهند تا
همچون او در گزینههای جنسی خویش با مشکلی روبهرو نباشند.
ضمن آنکه در تمامی همین گزارشها درونمایههایی از تبارگزینی
با هدف وجاهتجوییهای اجتماعی نیز به چشم میآید .چنانکه
-پیشین :جلد ،۳داستان بیژن با منیژه.
۱
-پیشین:جلد ،٥پادشاهی اشکانیان .۱۹۲-۳۱۹
۲
زنربايی 195
کردهی ششم
سرخوشیوجاودانگی
الف -ایزدان سامی
ب -ایزدان ایرانی
ج -استر و جشن "پوریم"
د -قهرمانی ایزدان
الف ایزدان سامی
در قرآن از بتانی هم چون الت ،منات و عزی نام بردهاند که بنا به
اشارهی قرآن مردم این بتان را دختران خداوند میپنداشتند1.این سه
بت ،تندیسهای ایزد -بانوانی بودند که قریش به آنان نیاز میبردند
و از آنان حاجت میخواستند .بنا به باور همگانی همین ایزدان
در جنگها و بالهای طبیعی به کمک نیازمندان و نیازبران قریش
میشتافتند و آرزوهایشان روا میداشتند .اما قریش از این دیدگاه
آنان را "دختر" میدانستند که آنان باکرگانی بودند که به نیازهای آیینی
مردمان شبهجزیره برای باروری و بالگردانی پاسخ میگفتند.
زنان قریش که در جنگها برای تشجیع مردان شرکت مینمودند
تندیسهایی از همین باکرگان را به همراه خود میبردند تا با جشن و
پایکوبی رضایت شوهران خود را برای نبرد با دشمنان فراهم نمایند.
اما "محمد" پس از فتح مکه از قریش به منظور دلسپاری به آیین
جدید "بیعت" گرفت و به همراهی "علی" تمامی تندیسهای ایزدان
قریش را از بین برد.
در "کتاب مقدس" به پرستشگاه بعل اشاره میشود که پیروان آن
را "بیهو" پادشاه اسراییل با دسیسهچینی قتلعام نمود .او دستور داد تا
-قرآن ( ٥۳/۱۹-۲۱ :آیا شما الت و عزی را نگریستهاید .وآن دیگری منات را که سومین است .آیا برای شما پسر و برای او[خداوند] دختر است .ترجمهی
۱
خرمشاهی).
همهی نیازبران بعل به انگیزهی برگزاری مراسم آیینی در پرستشگاه
جمع شوند آنگاه بدون هیچ بهانهای همهی آنان را کشت .سپس «افراد
بیهو داخل محراب معبد شدند و مجسمه بعل را بیرون آورده ،سوزاندند.
آنها معبد بعل را ویران کرده ،آن را به مزبله تبدیل نمودند 1».با اینهمه
بیهو که از سوی خداوند برای پادشاهی اسراییل "تدهین" شده بود،
تمکین از خداوند را واگذاشت تا "گوسالهی طالیی" را به عنوان نمونه و
گزینهای مناسب برای خداوندگاری به بنیاسراییل بشناساند.
کشتار پیروان بعل توسط پادشاهان اسراییل به تناوب صورت
میپذیرفت .زیرا آنان از جایگاه وسیع این پیروان ،بین بنیاسراییل
واهمه داشتند .پیش از بیهو "ایلیا" نیز کشتار کافرکیشانی را که به
یکتایی خداوند او گردن نمینهادند ،سازوکاری مناسب یافته بود .زیرا
او هم مثل اکثر پیامبران (کاهنان) بنیاسراییل جلوس بر تخت سلطنت
را با کاهنی و پیامبری درآمیخت.
در "کتاباول پادشاهان" نوشتهاند که انبیا (کاهنان)ی بعل چهارسد و
پنجاه نفر بودند که توسط ایلیا که خود را تنها نبی (کاهن) بنیاسراییل
میدانست به چالش گرفته شدند .بنا به نوشتهی کتاب مقدس آنان
نتوانستند به تقاضای ایلیا جهت آتش نهادن بر هیزم با دعا و نیایش
توفیق یابند .حتا "رقص" جمعی آنان نیز چنین آرزویی را سامان
نبخشید .در نتیجه بنا به دستور ایلیا همهی کاهنان را کشتند و به
2
رودخانه ی "قیشون" انداختند.
هرچند در گزارش کتاب مقدس از مراسم آیینی پیروان بعل به روشنی
چیزی نیاوردهاند ولی با این همه به رسم قربانیکردن برای ایزد بعل و
رقص آیینی جهت بالگردانی و نیازبری پیروانش اشاره میشود.
-کتاب مقدس :پیشین ،کتاب دوم پادشاهان.۱۰/۲٥ -۲7 ،
۱
-پیشین :اول پادشاهان.۱۸/۲۲ -4۰ ،
۲
-قرآن.۲/۱۰۲ :
۱
ب ایزدان ایرانی
گردش فصول و نوشدن طبیعت برای انسانهای نخستین گاهشمار
و تقویمی را فراهم میدید تا ضمن الگوبرداری از گیاهان ،نوزایی
و بازتولد طبیعت را جشن گیرند .در یادگارهای بهجا مانده از اقوام
مختلف کرهی خاکی ،جشنهای همگانی که در آغاز و یا پایان انقالب
زمستانی و تابستانی برگزار میگردیدند ،از یک تا هفت روز زمان
میبردند .با همین دیدگاه جشنها به جشن-کامههایی بدل میگشتند
تا ضمن تقدیس باززایی و نوآوری طبیعت ،آیینهایی از باروری یا
بازتولد انسان را نیز در آن نشانهگذاری نمایند.
با این رویکرد جشن– کامههای سال نو با کارکرد یک یا چند
ایزد -بانوی باروری همخوانی مییافت .چنانکه انسانها در
پرستشگاهها به این ایزدان نیاز میبردند و از آنان برای باروری زنان
و یا کشت خویش حاجت میجستند .در نتیجه بیش از همه زنان
جامعه بیش از مردان به این معابد روی میآوردند و با توجیهی بهتر،
نیازجویی ،بالگردانی و باروری ضمن حضور زنان در پرستشگاهها
سامان میپذیرفت.
همچنین انسانها جشنهای پایان سال را با حوادث قومی و یا
-بنونیست ،امیل :دین ایرانی بر پایۀ متنهای کهن یونانی ،ترجمۀ بهمن سرکاراتی ،دانشگاه تبریز ،۱۳٥۰ ،ص.۶۰
۱
د قهرمانی ایزدان
تخته سنگی که سیزیف را با آن سروکار بود ،میتوان نماد و نشانهای
از زندگانی خود او دانست .در این همسانی اگرچه او تخته سنگ را
از دامنه تا فراز کوه باال میکشید خود او نیز از درد تکرار رنج میبرد.
درد سیزیف که در خردمایگی او ریشه داشت ،از حضور او در جهان
زیرین نشانه میگرفت.
چنین گزارهای را در استورههای ایرانی به جمشید میسپارند تا او
بر پایهی خردگرایی جهان ایزدان را وانهد و در دنیای زیرین حریم
انسانها را حرمت بخشد .او در این جهان در تقابل با ایزدان مرگ و
نیستی دنیایی را نقش میزد که در آن انسانها جاودانه بزیند .با همین
کارکرد هادس از ایزدان یونانی و اسرافیل از فرشتگان (ایزدان) سامی
نیز با جمشید همخوانی و همسانی دارند .بخشی از همین همسانیها
.۲/۱۰۲ - ۱
جهی (دختراهریمن)
الف -جهی و زردشت
ب -جهی و پدیدهی شر
ج -اهریمن و همجنسآمیزی
د -لکاته جایگزین اهریمن
الف جهی و زردشت
در جغرافیای استورهای ایران" ،ایرانویچ" از جایگاه ویژهای بهره
میگیرد ،چراکه ساکنان فالت میپنداشتند که ایرانویچ از بلندای
فالت ایران بر همهی زمین سلطه و سیطره دارد .در این فضاسازی
ایرانویچ با مجموعهای از کوهها و رودها ،چیرگیاش را بر پهنهی
زمین و کل هستی نشان میداد ،تا انسان ایرانی این چیرگی را درعمل
بر گسترهی گیتی به نمایش بگذارد .با این رویکرد در کیهانشناسی
ایرانی نظام گیتی را همچون تن جاندار زندهای میپنداشتند که همسو
با کل جهان میبالید و رشد میکرد.
اما ایرانویچ در الگوگزینی به مثابهی مغز آدمی عمل میکرد ،تا با
همین نگاه ،اقتدار و حضور خویش را تا فراسوی گیتی بباروراند و
گسترش دهد .در این نشانهگذاریها رودها نقش رگهای تن را به
عهده میگرفتند و کوهها هم استخوانهای آن به شمار میآمدند.
گفته شد که ایرانیان چنین میپنداشتند که سازهی ایرانویج را بر
بلندای البرز بنا نهادهاند .همچنان که البرز استورهای نیز سالهای سال
رویید ،رشد کرد و بالید تا بر باالی آسمان به همسایگی خورشید راه
یافت .در همسویی با البرز دو هزار و دویست و چهل و چهار کوه از
آن رستند و سرتاسر گیتی و کرهی خاکی را در بر گرفتند 1.دریای
-فرنبغ دادگی :بندهش ،گزارنده مهرداد بهار ،تهران ،توس ،چاپ سوم ،ص.)۹/77(7۱
۱
فراخکرد هم در دامنهی همین کوهها جای داشت .چنانکه این دریا
«از این روی فراخکرد (نامیده میشد) که یکهزار دریا در او داشته
شده است 1».رودها نیز چنین حال و هوایی داشتند؛ همه از البرز سر
بر میآوردند و کرهی زمین را در بر میگرفتند .در همین فضاسازی،
ایرانویچ بر بلندای البرز به مثابهی قلعهای انگاشته میشد تا آریاییان
ایرانی بتوانند به مانند قهرمانان این دژ استورهای ،سلطهی خویش را
بر همهی گیتی بگسترانند.
"گاو نخستین" هم درهمین ایرانویچ آفریده شد تا آنکه اهریمن
به دسیسهی "جهی" دختر اهریمن ،گاو یکتاآفریده را به قتل رساند.
اهریمن به این دلیل گاو یکتاآفریدهی نخستین را کشت که گاو نخستین
در آفرینش آب و گیاه نقش ویژهای برعهده داشت.
بنا به گزارش بندهش اهریمن سه هزار سال در گیجی به سر میبرد
تا آنکه دیوان نزد او رفتند و بدکرداری خویش را یکیک برشمردند
تا شاید اهریمن نیرو گیرد و به پا خیزد .اما او به هوش نیامد .پس از
آن "جهی" این وظیفه را به عهده گرفت .او به اهریمن گفت« :برخیز
پدر ما! ...به سبب کردار من زندگی نباید .فرۀ ایشان را بدزدم ،آب را
بیازارم ،زمین را بیازارم ،آتش را بیازارم ،گیاه را بیازارم ،همۀ آفرینش
هرمزد را بیازارم 2».اهریمن هم از گفتار جهی آرامش یافت ،به هوش
آمد و پیشانی جهی را بوسید .از این عمل اهریمن" ،پلیدی دشتان"
3
(قاعدگی) بر جهی عارض گردید.
اهریمن نیز از "جهی" خواست تا آرزوی خویش را از او بخواهد
که برآورد .اما هرمزد که میدانست اهریمن این توانایی را دارد ،تن
-پیشین.۹/۸۱:
۱
-پیشین :ص.)٥/4۰(٥۱
۲
-پیشین.)٥/4۱( :
3
-پیشین :ص.)٥/4۱(٥۲
۱
-پیشین :ص.)۹/۱۰۸(۸۳
۲
-زنر ،آر.سی :طلوع وغروب زردشتیگری ،ترجمه تیمور قادری ،تهران ،امیرکبیر ،۱۳۸4 ،ص.۳۹۱
3
ج اهریمن و همجنسآمیزی
در آیین زردشتی به دلیل سودجویی از اخالق ،ناشایستها را به
اهریمن نسبت دادهاند .همچنین در این تقسیمبندی اخالقی ،شایستها
به حوزهی اقتدار اهورامزدا برمیگردد .اما با الگوسازی از همین
صفبندی ،هنجارها نیز شناخته میشوند تا دینمدار پرهیزگار،
ناشایستها را واگذارد و شایستها را الگوی رفتاری خویش
قرار دهد .سوای از این در ادبیات زردشتی ضمن ابراز بیزاری از
همجنسگرایی آن را رفتاری اهریمنی دانستهاند .ولی چالش
زردشتیان با چنین فرآیندی را میتوان دلیلی بر گستردگی آن در
پهنهی فالت ایران ارزیابی نمود.
- ۱شفیعیکدکنی ،محمدرضا :زمینههای شعر فارسی ،تهران ،نشراختران؛ زمانه ،۱۳۸۶ ،ص.۱۳٥
- ۱هدایت ،صادق :زند و هومن یسن و کارنامه اردشیر بابکان ،تهران ،آزادمهر ،۱۳۸4 ،کارنامه اردشیر بابکان ص.۱7۳
- ۱پیشین.
- ۱خروج.۶/۲۰ :
میآزمودند تا از دل چنین گروههایی خانوادههای پدرتبار سر برآورد.
به طورطبیعی چندگانهنمایی نوشتههای کتاب مقدس هم در چنین
فرآیندی ریشه دارد.
اما بخش عمدهای ازهمین آیینها در قالبهای جدیدی امروزه هم
بین مردمان اقوام مختلف دوام آوردهاند .همچنان که بازشناسی این
آیینها درهنجارهای مردمی تالش مضاعفی را در بر خواهد داشت
تا درونمایههای اصلی این سنتها را از رویه و پوسته بازیافت.
با اینهمه بین روسپیگری آیینی و آیینهای گوناگون روسپیگری
و فاحشهگری تفاوت آشکار دیده میشود .در ضمن با ترسیم خط
فاصلهای مناسب بین روسپیگری مقدس با آیینهای روسپیگری
به روشنی میتوان آنها را از هم بازشناخت.
در روسپیگری آیینی یا مقدس نیازبری به ایزدان به منظور
حاجتجویی و یا بالگردانی هدف قرار میگیرد اما در آیینهای
مختلف روسپیگری نمیتوان چنین نشانی یافت .در اینجا همچنان
نمودگارهایی از روسپیگری فقط به شکل و هیأت سنتی اجتماعی
ترسیم میشود بدون اینکه حاجت و نیازی در کار باشد.
با این رویکرد بخش وسیعی از بنمایههای فاحشهگری که در
کتابهای مقدس مشاهده میگردد به وضوح با فاحشهگری مقدس
و یا روسپیگری آیینی همخوانی ندارد .همچنانکه انتساب چنین
هنجارهایی به قدیسان (کاهنان) دلیلی موجهی برای قداست این
رفتارها به شمار نمیآید .چراکه به وضوح نمیتوان بنمایههای
روشنی از نیازبری ،حاجتجویی و یا بالگردانی را در اینگونه از
آیینها مشاهده نمود.
همچنانکه در بازتاب و انعکاس چنین دادههایی ،مینویسند که
- ۱پیشین.۲۰/۱۲:
:اسطورهً باز گشت جاودانه ،ترجمهً بهمن سرکاراتی ،تهران ،طهوری ،چاپ دوم ،ص.۱۱۹ - ۱الیاده ،میرچا
ب استر و مردخای
بنا به گزارههای تاریخی در بخشهای وسیعی از مناطق غربی فالت
ایران در زمان هخامنشیان یهودیان مهاجر میزیستهاند .آنان به منظور
حساسسازی در تصمیمگیریهای سیاسی با اقتدار الزم به میدان
میآمدند و بنا به ضرورتهای پیشآمده به مثابهی قوم و گروهی
متشکل پا به میدان میگذاشتند تا از حریم اجتماعی و منافع قومی
خویش به دفاع برخیزند .چنانکه گوشههایی از همین نقشآفرینیها
را در کتاب مقدس نیز آوردهاند.
هرچند در تورات الحاقی ،کوروش ،اردشیر دوم و خشایارشاه
تحسین میگردند و حتا از جایگاهی قدسیمآبانه بهره میگیرند ،ولی
با اینهمه ،شواهد و قراین موجود از کشتارهای بیامانی حکایت دارد
که فرمانروایان محلی و مرکزی ایران علیه آنان سامان میدادهاند.
همچنان که آنان نیز همانند اقوام دیگر منطقه در آغاز زمامداری
خشایارشاه از کشتارهای پیاپی و حشونت بیمانند سربازان او در
ج همجنسآمیزی
هرچند نویسندهی "تاریخنامۀ طبری" بخش وسیعی از نوشتههای
خویش را پیرامون پیامبران و كاهنان بنیاسراییل بدون ذکر هیچگونه
منبع و مأخذی از تورات گرفته ،اما با تمامی این احوال جرح و
تعدیلهای فراوانی نیز در آن رخ میدهد .در همین راستا بر خالف
- ۱پیدایش.۱۹/۸:
شب بعد نیز همین کار را دختر کوچکتر به انجام رساند .بنا بر این دو
دختر لوط «از پدر خود حامله شدند .دختر بزرگتر پسری زایید او را
2
موآب نامید .دختر کوچکتر نیز پسری زایید و نام او را بنعمی گذاشت».
هرچند آمیزش دختران لوط با پدر به دلیل حفظ نسل او توجیه
میپذیرفت ولی بنا به نوشتهی کتاب پیدایش آنان با لوط همبستر
شدند «اما لوط از خوابیدن و برخاستن دخترش [دخترانش] آگاه
نشد3».همینطور داستان دختر بزرگ در خصوص دختر کوچکتر
نیز شبیهسازی گردید .بنا بر این بر پایهی نوشتههای کتاب مقدس همه
چیز در مستی پدر اتفاق افتاد.
شراب و مستی که جاودانگی را فراهم میبیند ،در اینجا وسیله
و واسطهای شد تا شجرهی لوط با فرزندان او که از دخترانش متولد
گردیدند ،محفوظ بماند؛ فرزندانی که نوهی او نیز به شمار میآمدند .با
همین ترفند لوط به همراه دختران خویش جاودانگی را در تولد این
فرزندان آزمود.
در گزارههای استورهای و یا تاریخ روایی هرچند لوط سنتهای
پیش
"مردان شهرسدوم" (موتفکات) را مینکوهد ،اما ضرورتهای ِ
رو او را به همان تنگناهایی میکشاند که شاید به ظاهر از آنها برائت
خویش را ابراز مینمود .پدیدهی لوط و مردم شهر سدوم نمونههایی
هستند که در آن تنش بین اخالق کمونی و سنتهای برخاسته از
جامعهی طبقاتی شدت و حدت میگیرد .چنانکه این تنشها را
- ۱برآمیختن و برآمیزی ،واژهای است برگرفته از سعدی :باتو برآمیختنم آرزوست -و زهمه کس وحشت و بیگانگی ؛ نگاه کنید به :کلیات سعدی با استفاده
از نسخۀ تصحیح شدۀ محمدعلی فروغی (ذکاء الملک) مقدمه از:عباس اقبال ،تهران ،اقبال ،چاپ هفتم ،غزلیات (ذیل حرف ی).
- ۲پیشین.۱۹/۳۶-۳7:
- ۳پیشین.۱۹/۳۶ :
- ۱پیشین.۱۳/۸ :
ه فاحشگی مقدس
در آموزههای تورات سوزاندن و تخریب شهرها به منظور پاالیش زمین
و انسان از آلودگی ،هدفی مشروع نشانهگذاری میگردد .در همین راستا
نمونههای بیشمار و فراوانی را در عهد عتیق گزارش نمودهاند.
چنانکه در گزارشی از عهد عتیق یوشع دو نفر از جاسوسان خویش
را به اریحا فرستاد تا وضعیت عمومی شهر را برای یورش بنیاسراییل
بررسی نمایند .جاسوسان یوشع به خانهی "راحاب روسپی" وارد
شدند تا شب را در آنجا بگذرانند .اما عدهای حضور جاسوسان را
به حاکم اریحا گزارش نمودند تا آنکه مأموران حکومتی به بهانهی
دستگیری جاسوسان یوشع به خانهی راحاب ریختند .ولی راحاب
جاسوسان را در پشت بام خانه زیر ساقههای کنف مخفی کرد و
مدعی شد که آن دو ناشناس ،از خانهاش به بیرون شهر گریختهاند.
پس از خروج مأموران ،راحاب پیش عوامل و کارگزاران یوشع
رفت و به آنان گفت« :من شک ندارم که خداوند سرزمین ما را به شما
خواهد داد .همۀ ما از شما اسراییلیها میترسیم 1».بنابراین راحاب
از کارگزاران و جاسوسان تضمین گرفت که پس از تصرف اریحا او
همراه با پدر ،مادر ،خواهران و برادرانش درامان باشند .جاسوسان نیز
با او به تفاهم رسیدند و تضمین متقابل گرفتند تا همه چیز مخفی بماند.
- ۱یوشع.۲/۹ :
و آیین مدارا
اشعیا زمانی پیشبینی کرده بود« :دختری باکره آبستن خواهد شد و
پسری بدنیا خواهد آورد ،و او را عمانوئیل خواهند نامید( ».عمانوئیل به
معنی "خدا با ما" است 2).بنا به گزارش "متی" یوسف و مریم به ازدواج
همدیگر درآمدند ،اما مریم پیش از مجامعت و نزدیکی آبستن گردید.
بر اساس همین نوشته یوسف وقتی از حاملگی مریم آگاه گردید
چون «سخت پایبند اصول اخالق بود ،بر آن شد که نامزدی خود
را بر هم بزند ،اما در نظر داشت اینکار را در خفا انجام دهد تا مبادا
مریم بیآبرو شود3».ولی یوسف با همین افکار به خواب رفت .در
خواب فرشتهای را دید که به او گفت« :از ازدواج با مریم نگران نباش.
کودکی که در رحم اوست از روحالقدس است .او پسری خواهد زایید،
و تو نام او را عیسی (یعنی نجات دهنده ) خواهی نهاد ،چون قوم خود
4
را از گناهانشان خواهد رهانید».
-پیشین.۶/۲۶:
۱
-کتاب مقدس :سرگذشت عیسی مسیح نوشتۀ متی.۱/ ۲۳ ،
۲
-پیشین.۱/۱۹:
3
-پیشین.۱/۲۰ -۲۲:
4
-لوقا.7/۳۸:
۱
شهر و فاحشهگری
الف -اسراییل فاحشه
ب -بابل مادربزرگ فاحشهها
الف اسراییل فاحشه
در کتاب مقدس شهرها به فراخور حال ،زنانی تصور میشوند که آنها
را به گناه آلودهاند .با همین فرآیند سرچشمهی اصلی آلودگی شهر را
زنانی میدانستند که روسپیگری را به عنوان حرفهی خود برگزیده
بودند .با این دیدگاه پندارهای سامان میپذیرفت که روسپیان با کردار
و رفتار غیر اخالقی خود ،مردمان شهرها را به فساد میکشانند.
بنابراین آلودگی ذاتی زن تصور میگردید ،چیزی که از او به مرد
تسری مییافت.
با این رویکرد در"کتاب هوشع نبی" خداوند خود را کسی تصور
میکند که با زنی بدکاره (سرزمین اسراییل) وصلت نماید .درهمین
راستا او (خداوند) به هوشع توصیه نمود« :مادرت را توبیخ کن ،زیرا
زن مرد دیگری شدهاست و من دیگر شوهر او نیستم .از او بخواه که
از فاحشگی دست بردارد و دیگر خودفروشی نکند ،و گرنه او را مثل
1
روزی که از مادر متولد شد عریان خواهم ساخت».
دراین گزاره خداوند خود را دامادی میداند که اسراییل زن او و
مادر زمینیان به شمار میآید .اما منظور خداوند از عریانی اسراییل،
تبدیل آن به سرزمینی است که در آن کشت نمیشود .ولی مشخص
نیست که چرا به جای تبدیل اسراییل به سرزمینی لم یزرع ،برای تغییر
نابههنجاریهای آن به هنجارهای مطلوب اجتماعی تالشی صورت
نمیگیرد!؟ اگر توان این هست که در عرصهای توانمندیهای خداوند
-هوشع.۲/۲-۳:
۱
نشانهگذاری گردد ،چرا باید نگاه مثبت از این نشانهها حذف گردد!؟
با پذیرش چنین سازوکاری خداوند در نخستین پیام خویش به
"هوشع نبی" دستور داد« :برو و با زنی فاحشه ازدواج کن تا آن زن از
مردانی دیگر بچههایی برای تو بزاید .این امر به روشنی نشان خواهد
1
داد که چگونه قوم من بی وفایی کردهاند».
در ازدواج هوشع با زنی فاحشه ،ازدواج خداوند با اسراییل فاحشه
تمثیل قرار میگیرد تا برای زدودن آنچه آلودگی نامیده میشود راهی
مناسب بیابند! با این شگرد شیوهی جدیدی برای پیشگیری از جرم
و بزه خلق میگردد ،که آن هم اشاعهی جرم و بزهای است .چنانکه
به نظر میرسد الگوبرداری از آن ناصواب و ناکارآمد باشد.
در گزارش یادشده نوعی احساس حقارت و اختگی به چشم
میخورد .شاید هوشع به دلیل سرشکستگی از روسپیگری زنش به
چنین الگویی دست مییابد تا وضعیت خویش را بین مردم توجیه نماید.
با همین ترفند ازدواج او با "گومر فاحشه" به دلیل گردننهادن به فرمان
خداوند مشروعیت میپذیرد .زیرا او ازدواج خود با "گومر" را به دستور
خداوند میداند تا مردم متعرض او نشوند.
هوشع عمل ناصواب خود را با زیرکی و ذکاوت به پای مردم
مینویسد .به گونهای به راحتی نابههنجاریهای رفتاری و ضعفهای
شخصیتی خود را به آنان نسبت میدهد .آیا او از این فرافکنی و
ترفند ،نتیجهی الزم خواهد گرفت؟ با همین شگرد فرزندان هوشع
نبی از گومر فاحشه نیز مشروع تصور میگردند .با این نگاه اسراییل
آرمانی هم در آینده با فرزندان روسپیان سامان خواهد گرفت.
در گزارش هوشع نبی حسادت آسمان به زمین با الگوبرداری
-پیشین.۱/۲:
۱
بنا به نوشتهی تورات ،به دلیل اینکه اعمال قبیح تمامی اقوام در
یهودیان جمع شده بود ،عزرا نیز همهی مردان یهودی را جلوی خانه
خدا در اورشلیم جمع نمود و به آنان یادآور شد« :چون با زنان
غیریهودی ازدواج کردهاید و با این کارتان بر گناهان بنی اسراییل
افزودهاید ...از این زنان بیگانه جدا شوید 2».در نتیجه به همین منظور
راهکاری اجرایی تدوین گردید .در آمارگیریها اسامی خاطیان
مشخص شد ،که سیاههی آن را با ذکر طایفهشان در کتاب عزرا
آوردهاند .با این راهکار پاکسازی نژادی برای چندمین بار آغاز گردید.
با اینهمه ،انگارهی "پاکسازی" به منظور آلودگیزدایی از انسان و
گسترهی زمین برای بنیاسراییل به یادگار باقی ماند تا برای همیشه به
مثابهی راهبردی آرمانی از آن سود جویند.
-پیشین.۱۸/۱۹ :
۱
کتابنامه 303
* -بندهشهندی متنی به زبان پارسی میانه (پهلوی ساسانی) :فردیناند
یوستی ،تصحیح و ترجمهی رقیه بهزادی ،تهران ،پژوهشگاه علوم انسانی و
مطالعات فرهنگی ،چاپ دوم.
* -بهاء ولد ،زندگی و عرفان او :تألیف فریتس مایر Fritz Meier
(1998-1912م ،).ترجمهی مریم مشرف ،تهران ،مرکز نشر دانشگاهی،
.1382
* -پاسخ به ایوب :کارلگوستاو یونگ ،ترجمهی فؤاد روحانی ،تهران،
جامی ،چاپ سوم.
* -تاریخ ایران ازسلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانیان ( جلد سوم-
قسمت اول) :جی.آ .بویل؛ پژوهش دانشگاه کیمبریچ ،ترجمهی حسن انوشه،
تهران ،امیرکبیر.1368 ،
* -تاریخ بیهقی :ابوالفضل محمد بیهقی ،بکوشش خلیل خطیبرهبر،
تهران ،سعدی.1368 ،
* -تاریخ هرودوت :ترجمه به انگلیسی جرج راولین سن ،تلخیص و تنظیم
ا.ج .اوانس ،ترجمه وحید مازندرانی ،تهران ،ترجمه و نشر کتاب.13٥0،
* -تاریخنامهی طبری منسوب به بلعمی( محمدبنمحمد بلعمی) :به تصحیح
محمد روشن ،تهران ،سروش ،چاپ سوم.
* -تجربهی مدرنیته :مارشال برمن ،-1940مترجم مراد فرهادپور ،تهران،
طرح نو.1379 ،
* -ترتیبالمعجمالمفهرس اللفاظ القرآنالکریم :وضعه محمدجواد
عبدالباقی ،رتبه محسن بیدارفر ،قم ،بیدار.1381 ،
* -تمدن و ناخشنودیهای آن :زیگموند فروید ،ترجمهی خسرو همایونپور،
تهران ،امیرکبیر.1384 ،
* -تندیسگری و شمایلنگاری درایران پیش ازاسالم :نوشتهی اورلی
کتابنامه 305
* -شاخهی زرین؛ پژوهشی در جادو و دین :نوشتهی جیمزجرج فریزر
1941-18٥4م ، )Games George , Frazer( .ترجمهی کاظم فیروز
مند ،تهران ،آگاه ،چاپ ششم.
* -شاهنامه :ابوالقاسم فردوسی ،به تصحیح ژول مول ،تهران ،جیبی ،چاپ
سوم.
* -شوخی:میالن کوندرا ، Milan Kunderaترجمه حشمتاهلل کامرانی،
تهران ،تنویر ،چاپ چهارم.
* -طلوع و غروب زردشتیگری :آر.سی .زنر1974 -1913م)Robert .
،)Charles, Zaehnerترجمهی تیمور قادری ،تهران ،امیرکبیر.1384 ،
* -غریزه جنسی و سرکوب آن در جوامع نخستین :برانیسالو مالینفسکی
(1942-1884م ، ).ترجمۀ محسن ثالثی ،تهران ،ثالث.1384 ،
* -فاوست ( :)Faustیوهان ولفگانگ گوته ،ترجمهی م .ا .بهآذین ،تهران،
نیلوفر.1376 ،
* -فرهنگ فارسی :محمد معین ،تهران ،امیرکبیر ،چاپ هفتم.
* -فرهنگ نگارهای نمادها در هنر شرق وغرب :جیمز هال (،)James,Hall
ترجمهی رقیه بهزادی ،تهران ،فرهنگ معاصر ،چاپ دوم.
* -قرآن :تفسیر و ترجمههای احمد میبدی ،بهاءالدین خرمشاهی ،حسین
و مهدی الهیقمشه ای.
* -کتابالتفهیم الوائلالصناعةالتنجیم :تألیف ابوریحان محمد
بیرونیخوارزمی ،با تجدید نظر و تعلیقات و مقدم ًه تازه بخامهی جاللالدین
همائی ،تهران ،انجمن آثار ملی ،چاپ دوم.
* -کتاب مقدس[ :بینا][ ،بیتا].
* -کلیات سعدی :مصلحالدین سعدیشیرازی (? 691-ق ،).با استفاده از
نسخهی تصحیح شده محمدعلی فروغی مقدمه از عباس اقبال ،تهران ،اقبال،
کتابنامه 307
MEHRI PUBLICATION
Research - 10
Prostitution rituals and
ritual prostitution
By: S.SAYFI
ISBN:978-1-64008-320-2
Printed in United Kingdom, 2018
| Page Layout: Reza Zavvari |
|Cover Designer: Reza Zavvari |
Copyright © S.Sayfi, 2018
© 2018 by Mehri Publication Ltd. Registered
number: 10972087 \ England.
All rights reserved.
www.mehripublication.com
info@mehripublication.com
Prostitution
rituals
and
ritual prostitution
By: S.SAYFI
آيینهای روس یگری و روس یگری آيینی 310