Professional Documents
Culture Documents
ترجهء فارسی
رياض الصالي
مموعهء گرانايه از احاديث پيامب بزرگ اسلم
صلی ال عليه وسلم
تأليف:
امام ابی زکريا ييی بن شرف نووی دمشقی
( 676 – 631هـ)
اهداء:
به :شهيدان هيشه جاويد
به :گلگون کفنان پيکارهای صحنه های نور
به :حاسه سازان فراتر از تاريخ
به :خونبازان سر افراز و پيشرو
به :پيشتازان دشت شرف و شهامت
به :دست آموزان پيامب پاکی و پارسايی (حضرت ممد صلی ال عليه وسلم)
به :پيوان سيد الشهداء در صحنهء نبد احد (حزهء قهرمان رضی ال عنه)
به :سالر شهيدان عاشورا در نبدگاه خوني کربل (حسي بن علی رضی ال عنهما)
به :ماهدان کشورم (افغانستان)
به :اميد پيوزی پايدار اسلم
و سرنگونی کفر و استکبار
در ههء عصرها و نسلها
(خاموش هروی)
3
فهرست مطالب
- 1باب در مورد اخلص و درست ساخت نيت در ههء کردارها و گفتار ها وحالت پوشيده و پنهان.
-3باب صب
-9باب تفکر در عظمت کائنات خداوندی و ناپايداری دنيا و ترس های روز آخرت و ديگر امور مربوط به آن و کوتاهی
نفس و تذيب آن و وادار نودنش بر استقامت و پايداری
-10باب شتافت به اعمال خي و تشويق کردن بر توجه به خي بنحوی که بدون ترديد و با جديت به آن روی آورد
-17باب وجوب و لزوم پيوی و اطاعت از خدا و آنچه آنکه به اين کار دعوت شود امر به معروف و نی از منکر
-24باب در مورد سنگي بودن عذاب آنکه امر به کارهای خوب کند و از کارهای زشت منع نايد ،ولی سخنش مالف
عملش باشد
-27باب احترام به حري مسلمي و حقوق شان و لزوم رحت و شفقت بر آنان
-28باب پوشيدن عيوب مسلمي و منع از اشاعهء آن بدون ضرورت
-29باب برآوردن نيازمندی های مسلمي
-30باب شفاعت
-31باب إصلح آوردن در ميان مردم
-32باب فضيلت بينوايان مسلمان و فقرای گمنام
-33باب عطوفت و ياری يتيمان و دختران و ديگرا ناتوانان ،فقراء و بی پناهان ،و احسان و تواضع به آنان
-34باب سفارش و رفتار نيک با زنان
-35باب حقوق شوهر بر زن
-36باب مصارف خانواده
-37باب صدقه دادن از مال خوب و آنچه بيشتر مورد علقه است
-39باب در مورد حق هسايه و سفارش در نيکی با آن
-39باب در مورد حق هسايه و سفارش در نيکی با آن
-40باب در مورد نيکي به پدر و مادر و پيوسته داشت صلهء رحم
-41باب تري نافرمانی پدر و مادر و بريدن پيوند قرابت و خويشاوندی
-42باب فضيلت نيکی و احسان به دوستان پدر و مادر و نزديکان هسر و ديگر کسانی که احترام شان پسنديده و
مستحب است.
-43باب إحترام به اهل بيت و خاندان رسو ال صلی ال عليه وسلم و بيان فضيلت شان
-44باب احترام علماء و بزرگان و اهل دانش و مقدم داشت شان بر ديگران و ارزش قائل شدن به مالس شان و مهم
شردن آن و اعتراف به مقام و مرتبت شان
-45باب ملقات با مردم خيمند و هنشينی و مبت با آنان و درخواست ملقات و دعا از ايشان و ديدار از جاه های
خوب
-46باب فضيلت دوستی برای خدا و تشويق بر آن و آگاه نودن شخص کسی را که دوستش ميدارد ،اينکه وی را دوست
می دارد ،و آنچه ماطب بعد از خب دادن او به وی ميگويد
-47باب نشانه های دوستی خداوند با بنده اش ،و تشويق بر آراسته شدن به اين نشانه ها و تلش در بدست آوردن آن
-48باب بيم دادن از آزار نيکو کاران و بينوايان و مساکي
-49باب در اينکه اجرای احکام بر مردم ،حسب ظاهر است و اسرار و نان شان با خدا است
-50باب ترس و بيم از خداوند بزرگ
-51باب رجاء (اميد)
-52باب در فضيلت اميد و رجاء
-53باب جع بي بيم و اميد (خوف و رجاء)
-54باب فضيلت گريست از ترس خدا و اشتياق بسوی او جلت عظمته
-55باب فضيلت زهد و پارسائی در دنيا و تشويق بر کم طلبی از آن و فضيلت فقر
-56باب فضيلت صب بر گرسنگی کشيدن وزندگی خشن داشت و اکتفاء به لباس و خوردنی و آشاميدنی کم و جز آن از
بره های نفسانی و ترک شهوات و آرزوها
-57باب قناعت و پرهيز از سؤالگری و ميانه روی در مصرف و مذمت سؤالگری بدون ضرورت
5
-77باب در مورد خشم و غضب ،هرگاه حري شريعت پايال شود و برای ياری دين خدا
-78باب دستور اوليای امور و زمامداران به مهربانی ونرم رفتاری با رعايای خويش و خطر انديشی و شفقت بر ايشان و
منع از خيانت و سختگيی و بيهوده گذاشت مصال شان و بی خبی از آنان و نيازمندی ها و حاجات شان
-80باب در لزوم فرمانبداری اوليای امر در غي معصيت خد و حرام بودن پيوی شان در معصيت و نافرمانی خداوند جل
جلله
-81باب منع از درخواست امارت و بتر بودن ترک زمامداری و وليت امر ،هرگاه او را معي نسازند و يا مصلحت
تقاضا نکند
-82باب ترغيب زمامدار و قاضی و ديگر واليان امر ،برای اينکه وزير و هکار صال برگزينند و از هنشينان بد دوری
جويند
6
-83باب نی از تفويض امارت و قضاء برای آنکه طلبش کند و يا بر آن حرص ورزد
-89باب در مورد مستحب واضح سخن گفت و روشن ساخت آن برای ماطب وتکرار نودن آن برای فهميدن ،هرگاه
بدون تکرار آن فهميده نشود
-90باب در موردلزوم شنيدن هنشي ،سخن درست و حلل هنشي خويش را ،و دستور دادن عال و واعظ ،حاضران
ملس خويش را به سکوت
-93باب در استحباب رفت به ناز و درسهای علم و ديگر عبادات با سنگينی و وقار
-96باب در مورد وداع با رفيق و دوست وسفارش او رد لظهء جدائی برای سفر و جز آن! و دعا به حق او و درخواست
دعا از او
-98باب استحباب رفت به عيد و عيادت مريض و حج و جهاد و جنازه و آمدن از راه ديگر برای زياد شدن جای های
عيادت
-99باب استحباب پيش نودن راست در هر آنچه که از باب احترام و تکري باشد ،مانند وضوء ،و غسل ،و تيمم و
پوشيدن لباس و کفش و موزه و ازار و داخل شدن به مسجد و مسواک و سرمه کشيدن و گرفت ناخنها و کوتاه کردن سبيل
(بروت) و کندن موی زير بغل و تراشيدن سر و سلم دادن در ناز و خوردن و نوشيدن و مصافح کردن ودست دادن و
استلم حجر السود و بيون شدن از بيت اللء و گرفت و دادن و غي اين از آنچه که در معنای آن است
-100باب درمورد بسم ال گفت در آغاز طعام و المد ل گفت در آخر آن
-101باب در مورد اعتراض نکردن بر طعام و مستحب بودن ستايش کردن آن
-103باب آنچه که شخص دعوت شده می گويد ،هرگاه شخص ديگری بدنبالش بيفتد
-104باب در استحباب خوردن از نزديک خود و پند دادن کسی که درست نی خورد
-105باب منع از خوردن دو دانه خرمای بم پيوسته و مانند آن ،هرگاه با عده ای می خورد ،جز به اجازهء ايشان
7
-109باب استحباب خوردن به سه انگشت و مکيدن انگشتان وکراهيت پاک کردن آن قبل از ليسيدن و مستحب بودن
ليسيدن کاسه و گرفت لقمه ای که از نزد شخص می افتد و خوردن آن و روا بودن کشيدن دست بعد از ليسيدن به بازو و
قدم و غي آن
-111باب ادب آشاميدن و استحباب سه بار نفس کشيدن در بيون ظرف ،وکراهيت نفس کشيدن در داخل ظرف ،و
مستحب بودن تقدي و گرداندن ظرف بر جانب راست و راست
-112باب کراهيت نوشيدن از دهان مشک و مانند آن و بيان آنکه اين کراهيت تنيهی است نه تريی
-114باب روا بودن آشاميدن ايستاده و بيان اينکه کاملتر و بتر آشاميدن در حالت نشسته است
-116باب روا بودن آشاميدن از ههء ظروف پاک ،غي از طل و نقره وجائز بودن آشاميدن با دهان از جوی وامثال آن
بدون ظرف و دست و حرام بودن استعمال ظروف طل و نقره در آشاميدن و خوردن و طهارت و ديگر وجوه استعمال
-117باب استحباب پوشيدن لباس سفيد و اجازهء پوشيدن لباس سرخ وسبز و زرد و سياه و روا بودن اينکه لباس از پنبه و
کتان و موی و پشم و غيه بز ابريشم باشد
-119باب صفت درازی آستي پياهن و ازار و گوشهء عمامه (لنگی) و حرام بودن کشاله نودن چيزی از اينها به اساس
کب ومکروه بودن آن در صورت نبودن کب و خود بينی
-120باب استحباب ترك بلند پروازی در لباس ،از روی تواضع و فروتنی
-121باب مستحب بودن ميانه روی کردن در لباس و مبادا که بدون حاجت و مقصود شرعی لباسی بپوشد که او را حقي
و خوار نشان دهد
-122باب تري پوشيدن لباس ابريشمي برای مردان ،و حرام بودن نشست و تکيه کردن بر آن و روا بودن پوشيدن آن،
برای زنان
-123باب روا بودن پوشيدن ابريشم برای آنکه بيماری خارش داشته باشد
-125باب آنچه هنگام پوشيدن لباس نو يا کفش نو و امثال آن بايد گفته شود
-127باب آداب خواب و به پلو غلطيدن و نشست و ملس و هنشي و خواب ديدن
8
-128باب در روا بود بر پشت افتادن و نادن يک پای بر بالی پای ديگر ،هرگاه از ظاهر شدن عورت ترسی نبود و روا
بودن چارزانو زدن و چباته زدن
-134باب استحباب تکرار نودن سلم بر کسی که ديدارش در لظاتی کم چند بار تکرار شود ،به اينکه داخل گردد و باز
بيون آيد ،يا ميان شان درخت يا چيز ديگر حائل گردد
-137باب سلم کردن مرد بر هسر و زن و مارمش و سلم بر زن و زنان بيگانه ای که از فتنه بر ايشان هراس نی شود
وسلم کردنشان به اين شرط
-138باب تري آغاز نودن سلم بر کافر و چگونگی رد بر ايشان و مستحب بودن سلم گفت ،بر اهل ملسی که در آن
مسلمانان و کافران حضور داشته باشند
-139باب مستحب بودن و سلم نودن ،هرگاه از ملس برخاسته ،هنشي يا هنشينانش را ترک گويد
-141باب مسنون بودن اينکه هرگاه برای آنکه اجازت می طلبد ،گفته شود ،کيستی؟ اينکه بگويد :فلنی هستم و خود را
بنام يا کنيه ای که مشهور است بنامد و ناپسند بودن اينکه بگويد (من) و مانند آن
-142باب مستحب بودن دعا کردن برای عطسه زننده ،هرگاه المد ل گويد و مکروه بودن دعا بر وی هرگاه المد ل
نگويد ،و بيان آداب دعا بر وی و عطسه زدن و خيازه کشيدن
-143باب مصافحه وگشاده رويی هنگام ديدار و بوسيدن مرد صال و بوسيدن فرزند از روی شفقت و معانقه (بغل کشی)
با کسی که از سفر می آيد ومکروه بودن خم و راست شدن در برابر ديگران
-144باب عيادت مريض و بازپرسی از بيمار و هراهی با مرده و ناز بر مرده و حاضر شدن در باک سپاری آن و
ايستادن بر سر قبش ،پس از بگور سپردنش
-148باب استحباب سفارش نودن خانوادهء بيمار و آنکه خدمتش را می کند ،به نيکی کردن با وی و تمل آنچه از او
مشاهده می کند و صب بر آنچه از کارش سخت می نايد ،و هم توصيه در مورد آنکه مرگش به سبب حد يا قصاص و امثال
آن فرا رسيده باشد
9
-149باب روا بودن گفتهء مريض که (من مريضم ،يا سخت مريضم يا وای سرم) و امثال آن و بيان اينکه در آن کراهيتی
وجود ندارد ،هرگاه بر سبيل خشم و بی طاقتی نباشد
-152باب در آنچه در کنار مرده گفته می شود و آنچه کسی که يکی از وابستگانش وفات يافته ،بايد بگويد
-153باب در روا بودن گريست بر مرده ،مشروط بر آنکه در آن نوحه سرائی و داد و فرياد نباشد
-154باب در ثواب آنچه از مکروه ،از مرده می بيند ،ولی آن را پوشيده می دارد
-155باب در فضيلت ناز بر مرده و هراهی و حضور يافت در باک سپردنش و کراهيت رفت زنان بدنبال جنازه
-156باب در استحباب گرد آمدن و زياد شدن مسلمانان بر ناز جنازه و گرداندن صفهای شان به سه صف يا بيش از آن
-159باب شتافت به ادای دين مرده و اقدام نودن به تهيز او ،مگر اينکه ناگهانی بيد و گذاشته شود تا مرگ او ثابت
گردد
-161باب دعا برای مرده بعد از بگور سپردنش و نشست بر سر قب او و دعا بر وی و آمرزش خواست و قرائت خواندن
-165باب گريست و ترس ،هنگام گذشت از کنار گور گنهکاران و جايگاه هلکت آنان و اظهار نياز بدرگاه خداوند
مهربان جل جلله و بيم دادن از غفلت از آن
-167باب مستحب بودن جستجوی هراه در سفر و امي ساخت يکی از خودشان که از او فرمان برند
-168باب آداب رفت و فرود آمدن و شب گذراندن و خواب در سفر و مستحب بودن بشب رفت و رحت بر چهارپايان
و مراعات مصلحت آن و دستور دادن به آنکه در حقش تقصي ورزد تا حقش را ادا نايد .روا بودن پشت سر سوار نودن بر
مرکب اگر توان آن را داشته باشد
-170باب در مورد آنچه چون برای رفت سفر بواهد بر مرکوبش سوار شود
-171باب تكبي گفت مسافر چون به تپه ها و امثال آن بلند شود و تسبيح گفتنش چون به وادی ها و امثال آن فرود آيد
و منع از زياد بلند کردن صدا
-175باب استحباب شتافت مسافر بعد از اتام کارش برای بازگشت به خانه
-176باب در وارد شدن مسافر به خانواده اش در روز و کراهيت وارد شدن در شب بدون ضرورت
-177باب در مورد آنچه مسافر بعد از باز گشت و ديدن شهرش می گويد
-178باب استحباب نست رفت مسافر پس از بازگشت به مسجدی که نزديک خانه اش است و ادای دو رکعت ناز در
آن
-181باب امر به مواظبت و مافظت بر قرآن و بيم دادن از عرضه نودن آن به فراموشی
-182باب استحباب خوش صدايی به قرآن و درخواست تلوت از شخص خوش صدا و گوش دادن به آن
-193باب امر به مواظبت و هيشگی بر نازهای مفروضه و منع اکيد از ترک آن
-194باب فضيلت صف اول و امر به کامل کردن صفهای اول و برابری و منظم استاد شدن در صفها
-195بابُ فضيلت ادای سنت های مؤکده هراه با نازهای فريضه و بيان کمتر آن و کاملتر و ميانهء آن
-198باب استحباب استراحت نودن بر پلوی راست ،بعد از دو رکعت صبح و ترغيب بر آن ،خواه در شب تجد کرده
باشد ،يا خي
11
-204باب استحباب ادای ناز های نافلهء راتبه و غي آن در خانه و امر به دور شدن از ادای فريضه برای ادای نافله يا
فاصله در ميان آن دو به سخن گفت
-206باب فضيلت ناز ضحی و بيان کم و بيش آن و دستور مواظبت وپايداری بر آن
-207باب در آنکه هنگام گزاردن ناز ضحی (چاشتگاه) از هنگام بلند شدن آفتاب تا زوال آن است و بتر آنست که در
هنگام خوب بلند شدن آفتاب و سختی گرمی و حرارت گزارده شود.
-208باب تشويق بر ادای تيهء مسجد ،دو رکعت ،و کراهيت نشست پيش از آنکه دو رکعت را بگزارد ،هر لظه ای که
وارد مسجد شود و خواه دو رکعت را به نيت تيهء مسجد گزارد يا ناز فريضه يا سنت مؤکده و يا غي آن
-210باب فضيلت روز جعه و وجوب آن و غسل کردن و خوشبوئی در آن و رفت برای ادای ناز و دعاء در روز جعه و
درود فرستادن بر پيامب صلی ال عليه وسلم و آنکه در آن ساعت اجابت و قبول است واستحباب بسيار ياد نودن خداوند
جل جلله بعد از ادای ناز
-211باب استحباب سجدهء شکر در هنگام بدست آمدن نعمتی آشکار يا رد شدن بليهء آشکار
-214باب فضيلت برپا داشت شب قدر و بيان اميدوار کننده ترين شبهای آن
-218باب سخاوتندی وکرم و انام کارهای خوب و زياد انام دادن آن در ماه رمضان بويژه و علی الصوص در دههء
اخي
-219باب منع از اينکه پيش از رمضان و پس از نيمهء شعبان روزه گرفته شود ،مگر آنکه آنرا به پيش از آن پيوسته دارد
يا اينکه از روی عادت برابر افتاد بر اينکه عادتش چنان بود که روزهای دو شنبه و پنجشنبه را روزه گيد ،و با آن موافق
افتد
-221باب در فضيلت سحری نودن و تأخي آن مادامی که از طلوع صبح بيمی نباشد
-222باب فضيلت شتافت به افطار و آنچه که بدان افطار کند و آنچه که بعد از افطارش بگويد
-223باب دستور روزه دار به نگهداشت و مافظت زبان و اعضای وجودش از مالفت ها و دشنام دادن هديگر و امثال
آن
-231باب فضيلت آنکه روزه داری را روزه اش را به آن بگشايد و فضيلت روزه داری که در کنارش طعام خورده شود
-235باب معرفی گروهی از شهداء در ثواب آخرت که بر خلف آنکه درجنگ با کفار کشته شود ،غسل داده شده و بر
آنا ناز گزارده می شود
-239باب فضيلت عبادت در هرج و مرج و آن عبارت است از فتنه ها و درهم و برهم شدن اوضاع زمان و امثال آن
-240باب فضيلت جوانردی و آسان گيی در خريد و فروش و داد و ستد و نيکو ادا نودن و درخواست کردن و
سنگينتر قرار دادن پلهء ترازو و يا پيمانه در هنگام فروخت و منع از کم فروشی و فضيلت مهلت دادن ثروتند به بينوا و فقي
و کم کردن از آنچه از او می خواهد
-245باب فضيلت ذکر و ياد خدای تعالی در حال ايستاده ،نشسته و به پلو غلطيده و بی وضوء و در حال جنابت و
حيض ،جز قرآن خواندن که برای جنب و حائض جائز نيست
13
-246باب در مورد دعاهائی که در هنگام خواب شدن و بيدار شدن گفته می شود
-247باب در فضيلت حلقه های ذکر و دعوت به ملزمت و پيوستگی بر آن و منع از جدا شدن و دوری از آن بدون
عذر
-254باب در حرام بودن غيبت و پشت سرگوئی و امر به حفظ و نگهداشت زبان
-255باب در حرام بودن شنيدن غيبت و دستور دادن آنکه غيبت حرامی می شنود که آن را رد کند و بر گوينده اش
انتقاد نايد و هرگاه نی توانست اين کار را بکند و يا از او نی پذيرد ،در صورت امکان آن ملس را ترک گويد
-257باب تري نيمه و آن عبارت است از سخن چينی و نقل سخن مردم برای اياد فساد و فتنه
-258باب نی از نقل دادن و گفته های مردم و سخن گفت مردم با واليان امور هرگاه نيازی بدان نباشد ،مانند ترس از
وقوع مفسده و غيه
-270باب تري حسد و آن عبارت است از آرزوی زوال (از ميان رفت) نعمت از صاحب و دارنده اش ،خواه نعمت دين
باشد يا نعمت دنيا
14
-271باب منع از جاسوسی کردن و گوش دادن به سخن کسی که از شنيدن آن کراهيت دارد
-280باب تري ترک مراوده با مسلمي بيش از سه روز ،مگر اينکه مرد ترک شده بدعت کار باشد يا تظاهر به فسق کند
و امثال آن
-281باب منع از راز گفت دو نفر در حضور نفر سوم بدون اجازه اش ،مگر اينکه برای ضرورتی و آن اين است که
طوری با هم پوشيده صحبت نايند که سخن شان را نشنود ،هانگونه هرگاه به زبانی سخن گويند که آن را نفهمد
-282باب منع از شکنجنه نودن غلم و مرکب و زن و فرزند بدون سبب شرعی ،با زياده بر اندازهء ادب
-283باب تري شکنجه نودن به آتش در هر زنده سر ،هر چند مورچه و امثال آن باشد
-284باب تري تأخي کردن ثروتند ،حقی را که صاحبش درخواست نوده است
-285باب کراهيت پس گرفت شخص بششی را که آن را داده و تسليم نکرده و در آنچه به فرزندش بشيده و تسليمش
کرده يا نکرده و کراهيت خريدن شخص چيزی را که صدقه داده از آنکه به وی صدقه داده يا اينکه آن را از زکات يا
کفاره و يا امثال آن بيون نوده است و باکی نيست ،هرگاه آن را از شخص ديگری که مالکيت به وی انتقال يافته
خريداری نايد
-289باب در مورد آنچه تصور می شود رياست ،در حالی که ريا نيست
-290باب تري نگريست بسوی زن بيگانه و نوجوان خوش صورت ،بدون ضرورت شرعی
-292باب تري شبيه ساخت مردان خود را به زنان و شبيه ساخت زنان خود را به مردان در لباس و طرز رفتار و جز آن
-294باب ني نودن مردان و زنان از رنگ نودن موی هايشان به رنگ سياه
-295باب منع از "قزع" و آن عبارت است از تراشيدن بعضی از سرو ترک نودن برخی ديگر و مباح بودن تراشيدن ههء
15
-297باب نی و بازداشت از کندن تار سفيد از ريش و سر و غي آن و از کندن پسر تازه جوان و بی ريش ،موی ريشش
را در اول سر زدن آن
-299باب نا پسند بودن رفت به يک لنگه کفش ،يا موزه و کراهيت پوشيدن کفش يا موزه در حالت ايستاده ،بدون عذر
-300باب منع از روشن گذاشت آتش در خانه ،در هنگام خواب و امثال آن ،خواه در چراغ باشد يا در غي آن
-301باب منع از ساختگی کاری و تکلف و آن ،کار و سخنی است که در آن مصلحتی نيست و با دشواری انام داده
می شود
-302باب تري داد و فرياد کشيدن بر سر مرده و زدن بر رخسارها و چاک کردن گريبان ها و کندن موی و تراشيدن آن
و دعا به ویل گفت و هلکت
-303باب منع از رفت نزد کاهنان و ستاره شناسان و فال بينان و زمل اندازان و آنان که رنگ يا دانه جو می اندازند و
امثال آن
-305باب تري کشيدن عکس و تصوير زنده جان بر فرش يا سنگ يا جامه يا دينار يا بالش و غي آن و حرمت گرفت
عکس بر ديوار و سقف و پرده و عمامه (لنگی) و جامه و امثال آن و امر به از بي بردن آن
-307باب ناپسند بودن آويزان کردن زنگ بر شتر و غيه و کراهيت هراه بودن سگ و زنگ در سفر
-308باب کراهيت سواری بر جلله و آن شتر نر يا ماده ايست که ناست می خورد و اگر بعد از آن علف پاکی خورد و
گوشتش خوب شد ،کراهيت دور می شود
-309باب منع از انداخت آب دهان در مسجد و امر به دور کردن آن ،از مسجد ،هرگاه در آن ديده شد و امر به پاک
نگهداشت مسجد از پليدی ها
-310باب کراهيت دعوا و صدا بلندی و جستجوی گمشده و خريد و فروش اجاره و معاملت ديگر در مسجد
-311باب منع نودن از آنکه پياز ،يا سي ،يا کراث و يا جز آن را بورد که بوی بد دارد ،از داخل شدن به مسجد پيش از
رفت بسوی آن ،مگر برای ضرورتی
-312باب منع از احتباء (پشت و ساقهای پا را به جامهء بسته نشست) در روز جعه در حاليکه امام خطبه می خواند ،زيرا
اين کار خواب آورده ،شخص را از شنیدن خطبه مروم ساخته و ترس شکست وضوء هم وجود دارد
-313باب منع آنکه ،دههء ذوالجه بر او داخل شود و بواهد قربانی کند ،از گرفت چيزی از موی يا ناخنهايش تا اينکه
قربانی نايد
-314باب منع نودن از سوگند خوردن به ملوق مانند پيامب و کعبه و فرشتگان و آسان و پدران و زندگی و روح و سر و
نعمت پادشاه و خاک فلن و امانت و اين از هه بيشتر منوع شده است
16
-316باب استحباب آنکه بر چيزی سوگند بورد و غي آن را از باب بتر بيند ،اينکه آنچه را سوگند خورده ،انام دهد و
سپس از جای سوگندش کفاره دهد
-317باب عفو و گذشت از سوگند لغو (بيهوده) و اينکه کفاره ای در آن نيست و آن سوگنديست که بدون قصد بر
زبان آيد ،مانند گفته اش بر اساس عادت نه وال و آری وال و امثال آن
-319باب کراهيت اينکه انسان به وجه ال تعالی چيزی جز بشت را طلبد و کراهيت ندادن به آنکه بنام خدا چيزی را
درخواست کند ونام ال تعالی را شفيع آرد
320باب تري اينکه برای پادشاه و غي او شاهِنشاه گفته شود ،زيرا معنايش پادشاه پادشاهان است وجز ال تعالی کسی به
اين صفت موصوف شده نی تواند
-321باب منع ماطب کردن فاسق و بدعتکار و امثال شان به آقا و امثال آن
-323باب منع از دشنام دادن باد و دعايی که در هنگام وزيدن آن گفته می شود
-325باب منع از اينکه شخص بگويد ،بواسطهء وقت فلن يا ستارهء فلن بر ما باران باريد
-328باب کراهيت اظهار فصاحت نودن با تکلف ،در سخن و استعمال کردن کلمات نا آشنا و اعراب های دقيق ،در
خطاب با مردم عوام و امثال شان
-331باب منع ا زتوصيف زيبائی های زن برای مردی که بدان نياز ندارد ،مگر اينکه برای منظوری شرعی باشد ،مانند
نکاح و امثال آن
-332باب کراهيت سخن انسان در دعاء که "بار خدايا اگر می خواهی بن بيامرز" ،بلکه بايد طلب و درخواست او قاطع
باشد
-335باب حرام بودن خودداری زن از اينکه با شوهرش هبستر گردد ،هرگاه وی را طلب کند و او نيز عذر شرعی
نداشته باشد
-336باب حرمت گرفت زن روزهء نافله را در حاليکه شوهرش حاضر است ،مگر به اجازهء او
17
-337باب تري بلند کردن مقتدی (آنکه پشت سر پيشنماز ناز می گزارد) سر خويش را از رکوع يا سجده پيش از امام
(پيشنماز)
-339باب کراهيت ناز گزاردن در هنگام حاضر شدن طعام ،در حاليکه به آن اشتياق هم دارد ،يا وقت آمدن اخبثان (بول
و غائط)
-344باب کراهيت آغاز نودن مقتدی به ناز نافله پس از آنکه مؤذن شروع به اقامت نايد ،خواه ناز نافلهء مذکور سنت
آن ناز و يا غي آن باشد
-345باب کراهيت خاص ساخت روز جع به روزه گرفت يا شب جعه برای ناز شب از ميان شب ها
-346باب تري روزهء وصال (پی در پی) و آن اين است که شخص دو روز يا بيش از آن روزه گرفته و در بي آن نورد
و نياشامد
-351باب مانعت از ناست کردن در راه مردم و سايهء شان و نرهای آب و امثال آن
-353باب کراهيت برتری دادن پدر بعضی از فرزندانش را بر بعضی ديگر در بشش
-354باب تري عزاداری و سوگواری زن بر مرده بيش از سه روز جز بر شوهرش که چهار ماه و ده روز است
-355باب تري فروخت شهری برای صحرائی و رفت پيشا پيش سوارها و فروخت بر فروخت و خواستگاری کردن بر
خواستگاری برادرش ،مگر اينکه خود اجازه دهد يا درخواست او رد گردد
-357باب مانعت اشاره کردن مسلمان بسوی مسلمان به سلح و امثال آن خواه از روی مزاح باشد و يا راستی و منع از
دست بدست کردن ششي از غلف کشيده
-358باب منع از بيون آمدن از مسجد بعد از اذان تا ناز فريضه را ادا نايد ،مگر آنکه عذری داشته باشد
-360باب کراهيت ستايش در روبروی شخصی که بر او از فسادی مثل خود بينی و غيه هراس شود و روا بودن آن در
18
-361باب در مورد اينکه بيون شدن از شهری که در آن وبا آمده ،مکروه است ،چنانچه داخل شدن در آن ،در اين
حالت نيز کراهيت دارد
-263باب منع از مسافرت با قرآن بسوی شهرهای کفار ،هرگاه بيم آن رود که بدست دشنان افتد
-364باب تري استعمال ظروف طل و نقره در خوردن و آشاميدن و وضوء ساخت و مسائل ديگر
-367باب تري نسبت دادن شص خود را به غي پدرش و ولی قرار دادن غي ولی خود را
-368باب بيم از ارتکاب آنچه خدا و رسول ال صلی ال عليه وسلم از آن منع کرده است
-369باب در مورد آنکه مرتکب کار حرامی شود ،که چه بگويد و چه کند
-372باب در مورد نعمت هائی که خداوند بزرگ در بشت برای متقيان و پرهيزگاران مهيا کرده است
19
اميدوارم اگر چنانچه کتاب تام شود مؤلف را بسوی امور خي راهنمائی نوده و مانعش از انواع بدی
ها و مهلکات گردد.
و من از برادری که اندک سودی از آن برد خواستارم که برای من ،والدين ،مشايخ و ديگر دوستان
و ههء مسلمي دعا کند.
تکيه بر خداوند بشنده دارم و کارهاي را به او وا می گذارم.
و حسبی ال و نعم الوکيل و ل حول و ل قوة إل بال العزيز الکيم.
22
حنَفَاء
قال ال تعالی { :وَمَننا ُأمِرُوا إِلّ ِليَ ْعبُدُوا الَّنن مُخْلِصنننِينَ لَهنننُ الدّيننننَ ُ
ك دِينُ الْ َقيّ َمةِ} البينة٥ : َويُقِيمُوا الصّلَ َة َويُ ْؤتُوا الزّكَاةَ وَ َذلِ َ
حيَاتُنَا ال ّدنْيَا نَمُوتُن َونَحْيَا وَمَا نَحْنُن ِبمَبْعُوثِيننَ}
و قال تعالی { :إِنْن هِيَن إِلّ َ
المؤمنون٣٧ :
ل ن َويَ ْعلَمُن مَا
و قال تعالیُ { :قلْ إِن تُخْفُواْ مَا فِي صُندُورِكُمْ َأوْ ُتبْدُوهُن يَعْ َلمْهُن ا ّ
شيْءٍ َقدِيرٌ} آل عمران٢٩ : علَى ُكلّ َ
ت َومَا فِي الرْضِ وَالّ َ سمَاوَا ِ
فِي ال ّ
خداوند ميفرمايد :و امر نشدند مگر اينکه خدا را به اخلص کامل در دين اسلم پرستش کنند ،و از
غير دين حق روی گردانند و برپا دارند نماز را و بدهند زکات را و اين است دين درست .بينه5 :
و ميفرمايد :هرگز گوشت و خون اين قربانی ها نزد خداوند به درجهء قبول نميرسد و ليک تقوی
شماست که در پيشگاه خدا بدرجهء قبول می رسد .حج37 :
و ميفرمايد :بگو اگر پنهان کنيد آنچه در دلهای شا است يا آشکار نمائيد ،خداوند آن را می داند .آل
عمران29 :
-1وعَنْ أَميِ الْ ُم ْؤمِنِيَ أب حفْصٍ عُمرَ بنِ الْخَطّابِ بْن ُنفَيْل بْنِ َعبْد اْل ُعزّى بن رياح بْن
عبدِ ال ّلهِ بْن ُقرْطِ بْ ِن رزاح بْنِ َعدِيّ بْن َك ْعبِ بْن ُل َؤيّ بن غالبٍ ال ُقرَشِيّ العدوي .رضي ال عنه،
ئ مَا
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يقُولُ « إنّما الَعمالُ بالنّيّات ،وِإنّمَا لِكُلّ امر ٍ
قال :س ْعتُ رسُولَ ال َ
جرَتُه ل ُدنْيَا
جرَُتهُ ِإلَى ال ورَسُوِل ِه فهجرتُه إل ال ورسُولِه ،وم ْن كاَنْت ه ْ
َنوَى ،فمنْ كاَنتْ ه ْ
جرَُتهُ إل ما هَاجَر إل ْيهِ » مّتفَقٌ على صحّتِه.
يُصيبُها ،أَو امرََأةٍ يَنْكحُها فهْ ْ
ش :اين حديث معنا و مفهوم وسيعی دارد و می رساند که مسلمان بايد در ههء اعمال و
اقوال خويش رضای خداوند را منظور نظر خويش قرار دهد زيرا بدون اخلص نيت خداوند
ثوابی و مکافاتی نيکو در برابر عمل انسان نی دهد .و هم بايد گفت که هجرت لفظی آنست
که انسان خانه و کاشانه اش را برای خدا رها کند ،ولی هجرت حقيقی آنست که انسان از
گناهان و منهيات خداوندی دوری جويد چنانچه در حديث ديگر آمده :و الهاجر من هجر ما
نی ال عنه( .مترجم)
صلّى الُ
شةَ رَضيَ ال عنها قالت :قال رسول ال َ
ي ُأمّ َع ْبدِ ال ّلهِ عَائ َ
-2وَعَنْ ُأمّ الْ ُم ْؤمِنِ َ
سفُ بَأوِّلهِم وَآ ِخ ِر ِهمْ » .قَالَت:
َعلَ ْيهِ و َسلّمَ« :ي ْغزُو جَ ْيشٌ الْ َكعَْبةَ َفِإذَا كَانُوا ببيْدا َء مِنَ ا َل ْرضِ يُخْ َ
سفُ َبَأوِّلهِم وَآ ِخ ِر ِه ْم َوفِي ِهمْ أَ ْسوَا ُقهُ ْم َومَنْ لَ ْيسَ مِنهُم،؟ قال:
ُقلْتُ يَا رَسُولَ اللّه ،كَ ْيفَ يُخْ َ
سفُ ِبَأوِّلهِم وَآ ِخ ِرهِمُ ،ثمّ يُ ْبعَثُون َعلَى نِيّاِت ِهمْ » مُتّفَقٌ َعلَ ْيهِ.
«يُخْ َ
جرَةَ َب ْعدَ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم« :ل ِه ْ
-3وعَنْ عَائِشَة َرضِيَ ال ع ْنهَا قَالَت قالَ النّبِيّ َ
اْلفَتْحِ ،وَلكنْ ِجهَا ٌد وَنِّيةٌ ،وَِإذَا اسْتُنْفرُِت ْم فاْنفِرُوا» مُّتفَقٌ َع َليْه.
جرَ َة مِنْ مَ ّكةَ لَّنهَا صَا َرتْ دَا َر إِسْلم.
َومَعْنَاه :ل هِ ْ
-3از عائشه رضی ال عنها روايت است که پيامب خدا صلی ال عليه وسلم فرمود:
هجرتی بعد از فتح نيست ،ولی جهاد و نيت جهاد به حال خود باقيست و هرگاه به
جهاد دعوت شديد ،آن را لبيک گفته ،بسوی آن بشتابيد.
معنای حديث آنست که هجرتی از مکه وجود ندارد ،زيرا مکهء مکرمه سرزمي اسلم
گرديده است.
24
ش :در بارهء مفهوم اين حديث امام خطابی گويد :برای مسلمانان در آن وقت به
علت اينکه مکه فتح گرديده و مسلمانان برای دين شان نگرانی نداشته اند هجرتی بسوی
مدينه لزم نبود .چون ،علت وجوب هجرت در ابتداء نيز باطر قلت مسلمي در آن وقت در
مدينه بوده تا بدين ترتيب مسلمانان در مدينه زياد شده و قدرت يابند ،که در واقع اين
هجرت به سوی پيامب خدا و حايت از ايشان و تعليم دين بوده است ،اما پس از فتح مکه از
اين امر بی نيازی بوده و مسلمي توان و نيوی حايت از خويش را داشته اند( .مترجم)
ضيَ ال ع ْنهُمَا قال:كُنّا مَع النّبِيّ
-4وعَنْ أب عَ ْبدِ ال ّلهِ جاِب ِر بْنِ عَ ْبدِ ال ّلهِ ا َلْنصَارِيّ ر ِ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ف َغزَاة فَقال« :إِ ّن بِالْ َمدِيَنةِ َلرِجَا ًل مَا ِسرُْتمْ مَسِيا ،وَ َل قَ َطعُْتمْ وَادِيا إِلّ
َ
سلِم.
س ُهمُ الْ َم َرضُ» َوفِي رواَيةِ ِ« :إلّ شَركُو ُكمْ ف الَ ْجرِ» رَوا ُه مُ ْ
كانُوا مَعكُم َحبَ َ
صلّى الُ
س رَضِيَ ال ّلهُ عَ ْنهُ قال:رَ َجعْنَا مِنْ َغ ْزوَةِ تَبُوكَ مَعَ النّبِ ّي َ
ي عَ ْن أََن ٍ
وروا ُه البُخَارِ ّ
س ُهمْ
َعلَ ْيهِ و َسلّم َفقَالَ« :إِنّ َأ ْقوَامَا خ ْلفَنَا بالدِين ِة مَا َسلَكْنَا ِشعْبا وَ َل وَادِيا إِ ّل َو ُه ْم َمعَنَا ،حَبَ َ
اْلعُ ْذرُ».
-4از ابی عبد ال جابر بن عبد ال انصاری رضی ال عنه روايت است که فرمود:
ما در جنگی از جنگهای پيامب اسلم صلی ال عليه وسلم شرکت داشتيم ،آنضرت
صلی ال عليه وسلم فرمود :هانا در مدينه مردانی هستند که شا مسيی را طی نکرديد و در
هيچ واديی را سي ننموديد ،مگر اينکه آنان با شا بودند که بيماری آنا را از هراهی با شا باز
داشته است و در روايتی آمده است ،مگر اينکه آنا در اجر با شا شريک اند.
و باری رحه ال آن را از انس رضی ال عنه روايت نوده که فرمود :ما از جنگ
تبوک با پيامب صلی ال عليه وسلم بازگشتيم ،آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود :هانا ،در
مدينه کسانی را ترک نودي که هيچ راه کوهستانی و هيچ وادی را طی نکردي مگر اينکه
آنان با ما بودند و جز عذر ،آنا را چيزی از هراهی با ما باز نداشت.
ش :را جع به شرح اين حديث مبارک عاقولی در شرح الصابيح گويد :اين حديث می
رساند که آنان در اجر مساوی و شريک بوده و به آيه ای کريهء (ليستوی القاعدون) چون
استدلل گردد مفهوم ترجيح جانب غازی بر قاعد را می رساند ،و البته اين قاعد هم در
صورتيکه عذری نداشته باشد و بدون عذر از جهاد باز ماند ،بنا براين در ميان حديث مبارک
و آيهء کريهء مذکوره تنافسی ديده نی شود.
25
-5وَعَنْ أب َيزِي َد َمعْنِ بْن َيزِيدَ بْ ِن الَخْنسِ رضي ال َعنْهمَْ ،و ُهوَ َوأَبُو ُه وَ َج ّدهُ
ج ِد فَجِ ْئتُ
ض َعهَا عِ ْن َد رَجُلٍ ف الْمَسْ ِ
صدّقُ ِبهَا َفوَ َ
ج دَنَاِنيَ يَت َ
صَحَابِيّونَ ،قَال :كَانَ أب َيزِيدُ أَ ْخرَ َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم
َفأَ َخذُْتهَا َفأَتيُْتهُ ِبهَا .فَقال :وَال ّل ِه مَا ِإيّاكَ َأ َردْت ،فَخَاصمُْتهُ ِإلَى رسول ال ّلهِ َ
ك مَا نوْيتَ يَا َيزِيد ،وََلكَ مَا أَخ ْذتَ يَا مَعْ ُن » رواه البخاري.
فَقَالََ« :ل َ
-5از ابو يزيد معن بن يزيد بن الخنس رضی ال عنه روايت شده که:
خود و پدر و پدربزرگش هه صحابی بودند،گفت :پدرم ابويزيد بنظور صدقه دادن
چند ديناری را نزد شخصی در مسجد گذاشت تا آن را برای نيازمندی صدقه دهد ،سپس من
آمده و آن مبلغ را گرفتم و نزد پدرم آوردم ،پدرم گفت :بدا من نواستم که اين پول برای
تو داده شود و من بضور پيامب صلی ال عليه وسلم آمده با پدرم در اين مورد ،ماصمه و از
او پيش پيامب صلی ال عليه وسلم شکايت بردم ،آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود که :ای
يزيد تو بر اساس نيت خويش اجر داده می شوی ،و تو ای معن صاحب پولی هستی که گرفته
ای.
ش :درين حديث اشاره است به روا بودن فخر کردن به مواهب پروردگارو صحبت
نودن از نعمت رب الليل و هم روا بودن رفت نزد حاکم چنانچه دعوی ميان پدر و پسر هم
باشد و اينکه مطلق اين کار عقوق و نافرمانی بشمار نی رود و هم اينکه ناينده گرفت در
صدقه دادن و بصوص در صدقهء نافله جواز دارد و هم اينکه صدقه دهنده به طبق نيت
خويش مزد داده می شود ،خواه به مستحق برسد يا خي.
ص مَالك بن ُأهَ ْيبِ بْنِ عَ ْب ِد مَنَافِ بْ ِن زُهر َة بْنِ
-6وَعَنْ أب إِ ْسحَاقَ س ْعدِ بْ ِن أب َوقّا ٍ
ى اْلقُرشِيّ ال ّز َهرِيّ رضِي ال ّلهُ َع ْنهُ ،أَحدِ اْلعَشرة الْمَشْهودِ لَهمْ
كِلبِ بْ ِن ُمرّةَ بْ ِن ك ْعبِ بنِ لُؤ ّ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َيعُودُنِي عَامَ حَجّة
بِاْلجَنّة ،رضِي ال ّلهُ عَ ْنهُم قال « :جَاءَنِي رسو ُل ال َ
ع مِنْ وَج ٍع اشْتدّ بِي َفقُلْت :يا رسُول ال ّلهِ إِنّي َقدْ بلغَ بِي مِن الْوج ِع مَا تَرى َ ،وأَنَا ذُو مَالٍ
اْلوَدا ِ
وَلَ يَرثُنِي إِلّ ابْنةٌ لِي ،أَفأَتصَدّق بُثلُثَ ْى مالِي؟ قَالَ :لُ ،قلْت :فالشّطُر يَارسوُلَ ال؟ فقال :لُ ،ق ْلتُ
ي َأوْ كَِبيٌ إِّنكَ إِ ْن تَذرَ وَرثتك أغنِياءَ َخ ْيرٌ مِن أَنْ
فالّث ُلثُ يا رسول اللّه؟ قال :الثّلثُ والّث ُلثُ كِث ٌ
تذر ُهمْ عاَلةً يَتك ّففُونَ النّاس ،وَِإّنكَ لَنْ تُنفِق َنفَقةً تبْتغِي ِبهَا و ْجهَ ال إِ ّل أُج ْرتَ َعلَ ْيهَا حَتّى ما
ف فتعْمَل
خ ّل َ
تَجْعلُ ف ا ْمرَأَتكَ قَال :فَقلْت :يَا رَسُولَ ال أُ َخ ّلفَ َب ْعدَ أَصْحَابِي؟ قَالِ :إنّك لن تُ َ
ضرّ
عَمَلً َتبْتغِي ِبهِ وَ ْجهَ ال إلّ ازْددْتَ ِب ِه دَرجةً ورِفعةً ول َعلّك أَ ْن تُخلّف َحتَى ينْتفعَ بكَ َأقَوا ٌم وَُي َ
26
بك آخرُونَ .ال ّل ُهمّ َأمْضِ لِصْحاب هجْرَتهُم ،وَلَ ت ُر ّد ُهمْ َعلَى أَ ْعقَابِهم ،لَكن الْبائسُ س ْعدُ بْنُ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم» أَن مَاتَ ب ّك َة » متفقٌ عليه.
خـوَْلةَ « يرْثى َلهُ رسو ُل ال َ
-6از ابی اسحاق سعد بن ابی وقاص رضی ال عنه ،وی يکی از ده ياريست که به
بشت نويد داده شده است ،روايت است که فرمود:
به دنبال بيماری سختی که در حجة الوداع به آن مبتل شده بودم ،پيامب صلی ال عليه
وسلم به عيادت آمدند ،خدمت شان عرض کرده گفتم :ای رسول خدا ،خود مشاهده می کنيد
که چقدر بيماری بر من فشار آورده و من مرد ثروتندی هستم و بز يک دختر وارثی
ندارم،آيا اجازه می فرمائيد که 3/2مال را صدقه بدهم؟
فرمود :خي! گفتم :نصف آنرا چطور؟
فرمود :نه.
گفتم 3/1 :حصهء مال را چطور؟
فرمود :بلی 3/1 .حصهء مالت را صدقه بده 3/1 .حصه هم زياد است يا فرمود
هنگفت است .هانا اگر تو ورثه ات را ،غنی بگذاری ،بتر از آنست که آنا را فقي و نيازمند
ترک کنی،که دست شان بسوی مردم دراز باشد .تو هيچ مصرفی بنظور رضای الی انام نی
دهی ،مگر اينکه ثواب آن را در می يابی ،حتی لقمه ای را که در دهن هسرت میگذاری.
گفت :عرض کردم يا رسول ال ،آيا بعد از دوستان می مان يا چطور؟
فرمود :که تو بعد از ايشان نی مانی ،در حاليکه عملی انام می دهی تا رضای الی را
دريابی مگر اينکه بر مقام و منلتت افزوده می شود و شايد تو بانی تا برخی از تو نفع برند و
برخی ديگر "کفار" از تو زيان ببينند ،سپس فرمود :خدايا ،هجرت اصحاب را قبول بفرما و
آنان را به گذشتگان شان باز مگردان ،ولی بيچاره سعد بن خوله است ،گويی پيامب صلی ال
عليه وسلم در بارهء او اظهار اندوه می نايند زيرا او به مکه وفات يافته بود.
ش :ابن حجردر فتح الباری می گويد :آنان دوست نداشتند در سرزمينی که باطر
خدا از آن هجرت کرده اند اقامت نايند ،از اين جهت سعد ترسيد که مبادا در آن بيد و
رسول ال صلی ال عليه وسلم از مردن سعد بن خوله در آن ابراز اندوه فرمود.
27
و اين حديث دليل است بر اينکه وصيت به زياده از 3/1مال جواز ندارد ،و هم
نيکو بودن واستحباب عيادت بزرگ از پيوانش و تشويق بر صلهء رحم از آن دريافت می
گردد( .مترجم)
صلّى الُ
خرٍ رضي ال َع ْنهُ قال :قالَ رَسُو ُل ال َ
-7وَعَنْ أب هُريْرة عَ ْب ِد الرّحْمن بْ ِن ص ْ
ص َورِكُم ،وَلَكِ ْن يَنْ ُظرُ ِإلَى ُقلُوبِ ُك ْم َوأَعمالِ ُكمْ
َعلَ ْيهِ و َسلّم« :إِنّ ال ل يَنْ ُظرُ إِل َأجْسامِكْم ،وَل إِل ُ
» رواه مسلم.
-7از ابو هريرة عبد الرحن بن صخر رضی ال عنه روايت است که گفت:
آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود :هانا خداوند به پيکرها و چهره های شا نی
نگرد ،بلکه به دلای شا می نگرد.
ش :اين حديث دللت می کند بر اينکه انسان از نيت و عمل خويش مورد باز پرس
قرار می گيد ،از اينرو لزم است نيت خويش را خالص برای خدا ساخته و عمل خويش را
مطابق احکام خدا و رسولش صلی ال عليه وسلم عيار سازد.
-8وعَنْ أب مُوسَى ع ْبدِ ال ّلهِ بْ ِن قَ ْيسٍ الَشعرِيّ رضِي ال عنه قالَ :سُِئلَ رسول ال
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم عَنِ الرّجُلِ يُقاتِلُ شَجَا َعةً ،ويُقاتِلُ حَمِّيةً ويقاتِ ُل رِياءَ ،أيّ ذلِك ف َسبِيلِ
َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :مَ ْن قاتَلَ ِلتَكُون كلِمةُ ال ّلهِ هِي اْل ُعلْيَا ف ُهوَ ف سَبِيلِ
ال ّلهِ؟ فَقَالَ رسول ال َ
ال ّل ِه » مُتّفَ ٌق عليه
-8از ابو موسی عبد ال بن قيس اشعری رضی ال عنهما روايت است که گفت:
از آنضرت صلی ال عليه وسلم در مورد مردی پرسش بعمل آمد ،که برای اظهار
شجاعت و دليی ،يا روی عصبيت قومی و يا باطر رياء می رزمد ،که کدام يک از اينها فی
سبيل ال به حساب می آيد؟
آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود :آنکه باطر اعلی کلمة ال بنگد ،آن فی سبيل
ال به حساب می آيد.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم
-9وعن أب بَ ْكرَة نُفيْعِ بْنِ الْحا ِرثِ الثّقفِي َرضِي ال عنه أَ ّن النّبِ ّي َ
سلِمَا ِن بسيْف ْيهِمَا فالْقاتِ ُل والقْتُولُ ف النّارِ» ُقلْت :يَا رَسُول اللّهَ ،هذَا اْلقَاتِلُ
قالِ« :إذَا الْتقَى الْمُ ْ
فمَا بَالُ الْمقْتُول؟ قَال« :إِّنهُ كَانَ َحرِيصا َعلَى قَتْ ِل صَاحِِبهِ» متفقٌ عليه.
28
-9از ابوبکره نفيع بن حارث ثقفی رضی ال عنه روايت است که:
آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود :هرگاه دو مسلمان با ششيهای شان در برابر
هم قرار بگيند ،قاتل و مقتول (کشنده و کشته شده) هر دو در آتش اند .گفتم :ای رسول
خدا ،اين شخص قاتل و کشنده است که به دوزخ می رود ،مقتول و کشته شده چرا؟
آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمودند :چون او حريص بود که دوستش را بقتل
برساند.
ش :اين حديث وعيد و تديد است برای آنانيکه بنظور دشنی دنيوی يا طلب
حکومت و زمامداری بنگند ،اما آنکه با اهل بغی و سرکشان بنگد ،يا در مقابل متجاوز از
خود دفاع کند و کشته شود ،داخل اين وعيد نيست .زيرا شريعت برای او اجازه داده است.
و حديث دليل است بر عقوبت آنکه در دلش نيت چيزی را بکند و بر آن مصمم
شود ،هرچند بر انام آن قدرت نيابد.
صلَةُ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّمَ « :
ضيَ ال عنه قال :قال رسول ال َ
-10وَعَنْ أب ُهرَْيرَ َة رَ ِ
الرّ ُج ِل ف جاعةٍ تزيدُ َعلَى صَلَِتهِ ف سُو ِقهِ وََبيِْتهِ بضْعا وعِشْري َن َدرَجَةً ،وذِلكَ أَ ّن أَ َح َد ُهمْ إِذا
لةُ َ ،لمْ يَخطُ
ضأَ َفأَحْسَنَ اْل ُوضُوءُ ،ثمّ َأتَى الْمَسْجِد ل ُيرِيدُ إِ ّل الصّلَ َة ،ل يَ ْن َهزُ ُه إِلّ الصّ َ
َت َو ّ
جدَ كانَ
خُطوَ ًة إِ ّل ُرفِعَ َلهُ بِها دَرجةٌ ،وَ ُحطّ عَ ْنهُ ِبهَا خَطيَئةٌ حتّى َيدْخلَ الْمَسْجِدَ ،فِإذَا دخل الْمَسْ ِ
جلِسهِ
صلّونَ َعلَى َأحَد ُكمْ ما دام ف مَ ْ
ت الصّل ُة هِيَ الت تبِسُه ،وَالْمَلئِ َكةُ ُي َ
ل ِة مَا كَاَن ِ
ف الصّ َ
صلّى فِيه ،يقُولُون :ال ّل ُهمّ ارْحَمْه ،ال ّل ُهمّ ا ْغ ِفرْ لَه ،ال ّل ُهمّ ُتبْ َعلَيْه ،ماَلمْ ُي ْؤ ِذ فِيه ،مَا َلمْ
الّذي َ
ث فِي ِه » متف ٌق عليه
ح ِد ْ
يُ ْ
-10از ابوهريرة رضی ال عنه روايت است که:
آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود :که ناز شخص در جاعت بيست و چند درجه
بر نازش در خانه و بازارش برتری دارد .زيرا هرگاه يکی از شا درست وضوء بسازد و سپس
فقط بنظور ادای ناز به مسجد بيايد ،و هيچ امری جز ناز او را به سوی مسجد نراند ،هيچ
قدمی نی گذارد مگر اينکه در برابر آن يک درجه مقامش بال می رود ،و يک گناهش کم می
شود تا به مسجد برسد ،چون به مسجد درآيد ،تا هنگامی که ناز مانع برآمدنش شود ،گويی
در ناز مـی باشـد و اجـر آن را مـی برد ،و فرشتگان تـا ماداميکـه يکـی از شاـ در جای ناز
خواندنش نشسته باشد و بر وی دعا می فرستند و می گويند :خدايا بر وی رحت بفرست،
29
خدايا او را بيامرز ،خدايا توبه اش را بپذير ،تا لظه ای که کسی را دران اذيت نکرده ،يا بی
وضوء نشود.
ش :فضيل تی که در حد يث آمده م تص به ناز جاع تی می با شد که در م سجد اداء
گردد .امـا ناز در خانـه قطعا بتـر از ناز در بازار بوده ،چون نقـل گرديده کـه بازارهـا ملـ
شياطي می باشند ،و بدون شک ناز با جاعت در بازار و خانه از ناز انفرادی برتر است.
-11وَعَنْ أب اْلعَبّاسِ عَ ْبدِ ال ّلهِ بْ ِن عبّاسِ بْنِ َع ْبدِ الْمُطَّلب رَضِي ال عنهما ،عَنْ رسول
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،فِيما َيرْوى عَنْ ربّه ،تَبَارَ َك َوَتعَالَى قال« :إِ ّن ال كَتبَ الْحسناتِ
ال َ
والسّيّئاتِ ُث ّم بَيّنَ ذلك :فمَنْ ه ّم بِحَسَنةٍ فَلمْ يعْ َم ْلهَا كتَبهَا ال ّلهُ عِ ْن َدهُ تَبَارَ َك وََتعَالَى ِع ْندَهُ حسنةً
ضعَافٍ كثيةٍ ،وَإِنْ
ض ْعفٍ إِلَى أَ ْ
كامِل ًة وَإِ ْن ه ّم بَا َفعَ ِم َلهَا كَتََبهَا ال ّلهُ عَشْر حَسَنَاتٍ إِلَى سَ ْبعِمَاِئةِ ِ
َهمّ بِسيَّئ ِة َفلَمْ َيعْ َم ْلهَا َكتََبهَا ال ّلهُ عِ ْندَهُ حَسََن ًة كا ِملَةً ،وَإِ ْن َهمّ بِها فعَمِلهَا كَتََبهَا ال ّلهُ سَيَّئ ًة وَا ِحدَةً»
متفقٌ عليه.
-11از ابو العباس عبد ال بن عباس بن عبد الطلب رضی ال عنهما از رسول خدا
صلی ال عليه وسلم منقول است ،از آنچه که از پروردگارش جل جلله روايت می کند که
فرمود :خداوند نيکی ها و بديها را نوشته و سپس آن را بيان داشت ،پس کسی که قصد انام
عمل نيکی را بنمايد ،و آن را انام ندهد ،خداوند تبارک و تعالی در نزد خويش برايش يک
نيکی و حسنهء کامل می نويسد ،اگر قصد انام آن نوده و آن را عملی ساخت ،خداوند در
نزد خويش ده حسنه تا هفتصد برابر و بيشتر از آن برای او می نويسد واگر شخصی قصد
انام عمل بدی را نود و آن را عملی نساخت خداوند برايش از پيشگاه خود يک حسنهء
کامل می نويسد و هرگاه قصدش را نوده و آن را عملی ساخت خداوند آن را يک بدی و
سيئه می نويسد.
-12وعن أب عَبْد الرّحْمَن عَ ْبدِ ال ّلهِ بْنِ عُ َمرَ بْ ِن الْخطّابِ ،رضي ال عنهما قال:
لَثةُ نفر مِمّنْ كَانَ قَ ْبلَ ُكمْ حَتّى آوَا ُهمُ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َيقُولُ« :انْ َطلَقَ ثَ َ
سَ ِم ْعتُ رسول ال َ
س ّدتْ َعلَ ْي ِهمْ اْلغَارََ ،فقَالُوا :إِّنهُ ل
ح َد َرتْ صَخْر ٌة مِنَ الْجب ِل فَ َ
الْمبِيتُ إِلَى غَا ٍر َفدَ َخلُوهُ ،فانْ َ
خرَةِ إِ ّل أَنْ َتدْعُوا ال تعال بصال أَعْمَالكُم.
يُنْجِي ُكمْ مِنْ الصّ ْ
ل وَل
قال رج ٌل مِنهُم :ال ّل ُهمّ كَا َن لِي أَبَوانِ شَيْخَانِ كَبِيان ،وكُ ْنتُ َل أَغبِ ُق قبْلهَما َأهْ ً
مالً فنأَى ب َط َلبُ الشّجرِ َيوْما فَلمْ ُأرِحْ َعلَيْهمَا حَتّى نَامَا فَحَلبْت َلهُمَا غبُوقَهمَا َفوَجَدُْتهُمَا
وَاْل َقدَحُ َعلَى َيدِى نَائِميْن ،فَ َك ِرهْت أَ ْن أُوقظَهمَا وَأَ ْن أَغْبِ َق قَ ْب َلهُمَا َأهْلً َأ ْو مَالًَ ،فلَبِ ْثتُ
30
ل َتعَالَى لَ
ت ا َلعْصَِيةُ بَيْ َن العَ ْبدِ وبَيْنَ ا ِ
قَالَ العلماء :الّت ْوَبةُ وَاجَبةٌ مِنْ كُ ّل ذَنْب ،فإنْ كَان ِ
تَتَعلّقُ بقّ آ َدمِ ّي َفلَهَا ثَلَثةُ ُشرُوط:
علماء می گويندکه :توبه از هر معصيت واجب است .اما اگر معصيت در بي بنده و
خدا باشد و به حقوق آدمی ارتباط نداشته باشد سه شرط دارد.
أ َحدُها :أنْ يُقلِعَ عَ ِن الَعصَِيةِ .
-1اينکه خود را از معصيت و گناه بازدارد.
والثّانِي :أَنْ يَ ْن َدمَ َعلَى فِ ْع ِلهَا.
-2اينکه از انام دادن آن پشيمان شود.
والثّالث :أ ْن َي ْعزِمَ أَنْ ل يعُودَ ِإلَ ْيهَا أَبَداَ .فإِنْ ُف ِقدَ َأ َحدُ الثّلَثةِ َلمْ َتصِحّ تَوَبُتهُ.
شرُو ُطهَا أ ْرَبعَةٌ :هذِ ِه الثّلَثةُ ،وأ ْن يَ ْبرَأ مِنْ حَقّ
ت ا َل ْعصِيةُ تََتعَلقُ بآ َدمِيّ فَ ُ
وإنْ كَاَن ِ
حوَ ُه مَكَّنهُ مِ ْنهُ َأ ْو َط َلبَ
حوَ ُه َردّ ُه إِلَيْه ،وإنْ كَانَت َحدّ َق ْذفٍ ونَ ْ
ت مالً َأ ْو نَ ْ
صَاحِبِهاَ ،فإِنْ كَاَن ْ
ح ّل ُه مِ ْنهَا .و ِيبُ أ ْن يَتُوبَ مِنْ جيعِ الذّنُوبَ ،فإِنْ تَابَ مِنْ َب ْعضِها
َع ْفوَه ،وإنْ كَانْت غِيَبةً استَ َ
حتْ َت ْوبَُتهُ ِع ْندَ أهْلِ الَ ّق مِنْ ذِلكَ الذّْنبِ وَبقِيَ َعلَيهِ البَاقيَ .وقَدْ تَظَا َه َرتْ دَلئِلُ الكتَابِ
صَ ّ
والسّّنةِ ،وإجْمَاعِ ا ُل ّمةِ َعلَى وُجوبِ التّوبةِ .
-3اينکه تصميم گيد که دوباره آن را انام ندهد.
اگر يکی از شروط موجود نشود ،توبه اش مورد قبول نی افتد ،اگر معصيت به حقوق
انسانا تعلق داشته باشد چهار شرط دارد ،علوه بر اين شروطی که ذکر شد ،اينکه از صاحب
حق برائت بگيد .اگر اين حق مال و امثال آن باشد به وی بازگرداند .اگر حد قذف و امثال
آن باشد وی را قدرت جبان دهد ،و يا از او طلب عفو کند .اگر غيبت باشد بشش طلبد.
لزم است که از ههء گناهان توبه کند.
اگر جنانچه از يکی از گناهان توبه نود ،توبه اش در نزد اهل حق از هان گناه درست
است و بقيه بر ذمه اش می ماند.
دليل زيادی در کتاب و سنت و اجاع امت مبنی بر وجوب توبه وجود دارد ،از آن
جله:
33
خداوند می فرمايد( :و ای مؤمنان هه بدرگاه خدا توبه کنيد باشد که رستگار شود)
نور 31
وهم می فرمايد( :آمرزش طلبيد از پروردگار خود و سپس بسويش باز گرديد) هود 3
و هم ميفرمايد ( :ای مسلمانان رجوع کنيد بسوی خدا بازگشتی پاک و ناب) تري
8
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َيقُول:
-13وعَنْ أب ُهرَْيرَ َة رضي ال عنه قال :سِعتُ رسول ال َ
« واللّه إِنّي لَسَْتغْفرُ ال ،وَأَتُوبُ إِليْه ،ف الَيوْم ،أَكثر مِنْ سَ ْبعِي مرّ ًة » رواه البخاري.
-13از ابو هريرة رضی ال عنه روايت است که گفت:
از رسول خدا صلی ال عليه وسلم شنيدم که فرمود :سوگند به خدا ،که هر روز بيش
از هفتاد بار از خدا آمرزش طلبيده و به درگاه او توبه می کنم.
ش :در اين حديث مبارک امت ممدی صلی ال عليه وسلم به توبه و استغفار ترغيب
شده اند ،زيرا پيامب خدا صلی ال عليه وسلم با اينکه معصوم و از بترين خلئق بوده اند با
اينحال روزانه هفتاد مرتبه استغفار و توبه می نودند .چنانچه اين استغفار در واقع از گناه
نبوده بلکه اعتقاد راسخ آنضرت است که خود را در عبوديت در برابر خداوند متعال قاصر
می داند ،و هم اين استغفار از آن است که ايشان لظاتی را بواسطهء اشتغال به امور خويش
از ذکر مداوم شان می مانده اند.
صلّى الُ َع َل ْيهِ
-14وعن الَ َغرّ بْن يَسار الُزنِ ّي رضي ال عنه قال :قال رسول ال َ
و َسلّم « :يا أَيّها النّاس تُوبُوا إِل ال ّلهِ واسْتغْفرُو ُه فإِن أَتوبُ ف الَي ْو ِم مائة َمرّة » رواه مسلم.
-14از اغر بن يسار مزنی رضی ال عنه روايت است که گفت:
آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود :ای مردم از خدا آمرزش طلبيده ،و به درگاه او
توبه کنيد ،زيرا من در هر روز صد بار توبه می کنم.
34
-19وعَ ْن ِزرّ بْنِ حُبْيشٍ قال :أَت ْيتُ صفْوا َن بْنِ عسّا ٍل رضِي ال ع ْنهُ أَ ْسَأُلهُ عن الْمَسْحِ
خفّيْنِ فقال :مَا جَاءَ ِبكَ يَا زِر؟ ف ُقلْت :ابْتغَاءُ اْل ِعلْم ،فقَال :إِنّ الْملئِ َكةَ َتضَعُ أَجْنِحتِها
َعلَى الْ ُ
خفّيْنِ َب ْعدَ اْلغَائِطِ
ب اْل ِع ْلمِ رِضاء بَا يَطلُب ،فَقلْت :إِنّه قدْ َحكّ ف ص ْدرِي الْمسْحُ َعلَى الْ ُ
لِطَاِل ِ
سعَْتهُ يذْكرُ ف
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،فَجئْت َأ ْسأَلُك :هَلْ ِ
والْبوْل ،وكُ ْنتَ ا ْمرَءا مِنْ أَصْحاب النّبِيّ َ
36
بلی .گفتم :وای بر تو ،آهسته داد زن ،آيا نی دانی که تو در کنار پيامب صلی ال عليه وسلم
قرار داری و از صدا بلند کردن منع شده ای؟ گفت :آهسته صدا نی زن.
اعرابی گفت :کسی قومی را دوست می دارد در حاليکه هنوز به آنا نپيوسته است؟
آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود :هر شخص روز قيامت با کسی دمور و مشور
می شود که او را دوست می دارد.
هي گونه صحبت نود ،تا از دروازه ای صحبت کرد که به ست مغرب وجود دارد
و گذشت از پنای آن و در روايتی سواره پنای آن را در چهل يا هفتاد سال طی می کند.
سفيان يکی از روايت کنندگان حديث می گويد :اين دروازه به طرف شام قرار دارد،
در روز آفرينش آسان و زمي آن را نيز آفريده است تا لظه ای که آفتاب از آن طلوع نايد.
صلّى
خ ْدرِيّ رضي ال عنه أَن نَِبيّ ال َ
-20وعنْ أب سعِيدٍ َسعْد بْ ِن مالك بْنِ سِنانٍ الْ ُ
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال « :كان فِيمنْ كَا َن قَبْل ُكمْ رَ ُجلٌ قتل تِسْعةً وتِسْعي نفْسا ،فسأَل عن أَعلَم َأهْلِ
ض فدُلّ على راهِبَ ،فأَتَا ُه فقالِ :إّنهُ قَتَل تِسعةً وتسعِيَ َنفْسا ،فَهلْ َلهُ مِنْ ت ْوبَة؟ فقال :ل
ا َل ْر ِ
فقت َلهُ فكمّ َل ِبهِ مِائةً ثّ سألَ عن أعلم أه ِل الرض ،فدُلّ على رج ٍل عا ٍل فقال :إن َه قَتل مائ َة نفسٍ
فهلْ َلهُ مِنْ َتوْبة؟ فقالََ :ن َع ْم ومنْ يُو ُل بيَْنهُ وبيْنَ التوْبة؟ انْ َطلِ ْق إِلَى َأ ْرضِ كذا وكذا ،فإِنّ با ُأنَاسا
ك فإِّنهَا َأ ْرضُ سُوء ،فان َطلَق حتّى إِذا َنصَف
ض َ
يعُْبدُونَ ال تعال فاعُْبدِ ال مَ ْعهُم ،ول َترْجعْ إِل َأرْ ِ
الطّريقُ َأتَاهُ الْم ْوتُ فاختَصمتْ فيهِ مَلئ َكةُ الرّحْ َمةِ وملكةُ اْلعَذاب .فقالتْ ملئكةُ الرّحْ َمةَ :جاءَ
تائِبا ُمقْبل بِقلِْبهِ إِل ال ّلهِ تعال ،وقاَلتْ ملئ َكةُ الْعذابِ :إّنهُ لْ َيعْمَلْ خيْرا قط ،فأَتَا ُهمْ مَلكٌ ف
صُورَ ِة آدمي فجعلوهُ بيْن ُهمْ أَي حكما فقال قيسوا ما َبيْن ا َلرْضَي فإِلَى أَيّتهما كَان َأدْن فهْو
َلهُ ،فقاسُوا فوَ َجدُوه َأدْن إِلَى ا َل ْرضِ الت َأرَا َد فَقَبضْتهُ مَلئ َكةُ الرّحةِ » متفقٌ عليه.
جعِل مِنْ َأ ْهلِها » وف
لةِ َأقْربَ بِشِبْر ،ف ُ
وف روايةٍ ف الصحيح « :فكَان إِلَى الْقرَْيةِ الصّا َ
رِواية ف الصحيح « :فَأوْحَى ال ّلهُ تعالَى ِإلَى َهذِهِ أَن تَبَا َعدِى ،وإِل َهذِهِ أَن تَقرّبِي وقال :قِيسُوا مَا
صدْرِ ِه نَحْوهَا » .
بيْنهمَاَ ،فوَجدُوه إِلَى َهذِ ِه َأ َقرَبَ بِشِ ْب ٍر فَ ُغ َفرَ َلهُ » .وف روايةٍ « :فنأَى ِب َ
-20از ابو سعيد سعد بن مالک بن سنان الدری رضی ال عنه مروی است که:
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :در زمانای پيش از شا مردی بود که 99نفر را
کشته بود .از مردم پرسيد که داناترين شان کيست؟ وی را به راهبی رهنمائی کردند ،نزد
38
راهب آمده اعتراف نود که او 99نفر را کشته ،آيا توبهء برای او وجود دارد؟ راهب
گفت :نه! آن شخص راهب را هم کشت و صد نفر را تکميل کرد .آنگاه از عالترين مردم
پرسيد او را به عالی راهنمائی کردند .نزد عال آمده ،اعتراف کرد که 100نفر را کشته
است ،آيا راهی برای توبه اش وجود دارد؟
عال گفت بلی .چه کسی می تواند که بي او و بي توبه مانع شود؟ برو به سرزمي
فلن و فلن در آنا مردمی هستند که خدا را می پرستند ،تو هم با آن مردم عبادت کن و به
سرزمي خويش ميا ،زيرا اين سرزمي جای بدی است ،آن مرد رفت و در نيمهء راه مرگش فرا
رسيد .فرشتگان رحت و عذاب بر سرش اختلف کردند .ملئکهء رحت گفتند :اين شخص
توبه نوده و از دل بسوی خدا روی آورده است .و ملئکهء عذاب گفتند که هرگز او کار
خوبی انام نداده .فرشته ای بصورت آدمی از راه در رسيد ،و او را حکم در ميان خويش
قرار دادند ،وی گفت :هر دو زمي را اندازه بگييد به هر کدام که نزديکتر بود از آنش
بساب آوريد ،آنا هم هر دو زمي را اندازه گرفتند ديدند به سرزمي مطلوبش که قصد آن
را داشته نزديکترين است و ملئکهء رحت روحش را قبض کردند.
در روايتی در حديث صحيح آمده :که وجبی به ده نکوکاران نزديکتر بود .از اين رو
از جلهء مردم آن بساب رفت.
در روايتی در صحيح آمده :خداوند به اين سرزمي گفت که دور شو و بديگری
گفت که نزديک شو و گفت بي آن را اندازه بگييد .چون آنا اندازه گرفتند يک وجب به
اين قريه نزديکتر بود ،پس خداوند گناهانش را آمرزيده او را مورد رحت خويش قرار داد.
در روايتی آمده که وی سينهء خود را به طرف آن سرزمي گردانيد.
ش :در اين حديث اشاره بر اين رفته که برای انسان ضروری است تا از گناهی که
کرده توبه نايد هرچند که کبيه باشد ،و از رحت الی مأيوس نباشد .زيرا خداوند پذيرندهء
توبه و مهربان است ،و هرچند گناهان زياد و بزرگ باشد در مقابل پذيرش توبه از سوی
باريتعالی کوچک شرده می شود فرمودهء خداوندی است "ان ربک واسع الغفرة" و هم
فضيلت علم بر عبادت توأم با جهل از آن دانسته می شود و اشاره است بر اينکه برای شخص
توبه کننده لزم است از حالتی که در هنگام معصيت بدان خوی گرفته دوری جويد.
39
-21وعَنْ ع ْبدِ ال ّلهِ بنِ َك ْعبِ ب ِن مَالك ،وكانَ قاِئ َد ك ْعبٍ رضِيَ ال عنه مِنْ بَنِيهِ حِيَ
صلّى
حدّثُ بِح ِديِِثهِ حِي َتلّف عَنْ رسول ال َ
عَمِيَ ،قال :سَ ِم ْعتُ ك ْعبَ بن مَالكٍ رضِي ال عنه ُي َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،ف
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،ف غزو ِة تبُوك .قَال كعْب :لْ أَت ّلفْ عَنْ رسو ِل ال َ
َغ ْزوَةٍ َغزَاها إِلّ ف غ ْز َوةِ تَبُوك ،غَيْر أَنّي قدْ ت ّلفْتُ ف َغزْو ِة َبدْر ،وَلمْ ُيعَاَتبْ أَحد تَخلّف عنْه،
سلِمُونَ يُريُدونَ ِعيَ قُريْش حتّى جَمعَ ال تعالَى
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم والُ ْ
ِإنّما َخرَجَ رسو ُل ال َ
صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم ل ْي َلةَ العَقَبةِ
بيْنهُم وبيْن َع ُد ّو ِهمْ َعلَى غ ْي ِر ميعاد .وََل َق ْد شه ْدتُ مَعَ رسو ِل ال ّلهِ َ
س مِنهَا
حِيَ َتوَاَثقْنَا َعلَى الِسْلم ،ومَا أُ ِحبّ أَ ّن لِي ِبهَا مَش َهدَ َبدْر ،وإِن كَانتْ ب ْدرٌ َأذْ َكرَ ف النّا ِ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،ف َغ ْزوَةِ تبُوك أَنّي َلمْ أَكُ ْن قَطّ
وكان من خبي حِيَ ت ّل ْفتُ عَنْ رسول ال َ
ي تَخ ّل ْفتُ عَ ْنهُ ف ِت ْلكَ اْل َغ ْزوَة ،وال ّل ِه ما جَم ْعتُ قبْلها رَاحِلتيْنِ قطّ حتّى
سرَ مِنّي حِ َ
َأ ْقوَى ول َأيْ َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يُريدُ َغزْوةً إِ ّل ورّى بغَ ْي ِرهَا
جَ َمعُْتهُما ف تلك اْلغَزوَةِ ،وَل ْم يكُن رسول ال َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ف َحرّ شَديد ،وَاسَْتقْبَلَ سَفرا
حتّى كَاَنتْ تِلكَ اْلغَزْو ُة ،ف َغزَاها رسول ال َ
ي َأ ْم َرهُمْ لَيَتَأهّبوا ُأهَْبةَ َغ ْز ِو ِهمْ َفأَخَْب َر ُهمْ
جلّى للْمُسْلمِ َ
َبعِيدا َو َمفَازا .وَا ْسَتقْبَلَ عَددا كَثيا ،ف َ
ي وَلَ َيجْ َم ُعهُمْ كِتَابٌ حَافِظٌ « يُريدُ بذلكَ
سلِمُون مَع رسول ال كثِ ٌ
بوَ ْج ِه ِهمُ الّذي يُريد ،وَالْمُ ْ
الدّيَوان » قال َكعْب :فقلّ رَ ُجلٌ يُريدُ أَ ْن يََتغَّيبَ إِ ّل ظَنّ أَ ّن ذلكَ سَيَخْفى ِبهِ مَاَلمْ َي ْنزِلْ في ِه وَحْىٌ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم تلكَ الغزوةَ حي طَابت الثّمَارُ والظّللَ ،فأَنا ِإلَ ْيهَا
مِن اللّه ،و َغزَا رسول ال َ
ج ّه َز معهُ
سلِمُون معه ،وط ِفقْت أَغدو لِك ْى أَتَ َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم وَالْمُ ْ
َأصْعر ،فتجهّز رسول ال َ
فأَرْج ُع ولْ َأقْض شيئا ،وَأقُولُ ف َنفْسى :أَنا قَادِرٌ علَى ذلك إِذا َأ َر ْدتُ ،فلمْ يَزلْ يتمادى ب حتّى
سلِمُو َن معَه ،وََلمْ َأقْضِ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم غَاديا والْمُ ْ
صبَحَ رسول ال َ
اسْت َمرّ بالنّاسِ الْجِد ،فأَ ْ
ت وَلَم َأقْض شَيْئاَ ،ف َلمْ يزَلْ يَتَمادَى بِي حَتّى َأسْرعُوا وَتفَارَط
مِنْ جهازي شيْئاُ ،ثمّ َغ َد ْوتُ َفرَ َجعْ ُ
اْلغَزْوَ ،فهَمَ ْمتُ أَنْ َأرَْتحِل فأَدْر َكهُم ،فَيَاليْتَن فَعلْتُ ،ثمّ َلمْ ُي َق ّدرْ ذلك ل ،فَطفقتُ ِإذَا َخرَ ْجتُ ف
حزُنُنِي أَنّي ل َأرَى لِي أُ ْس َوةً ،إِ ّل رَجُلً
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يُ ْ
النّاسِ َبعْد ُخرُوجِ رسُول ال َ
صلّى
ضعَفَاء ،وَلمْ يَذكُرن رسول ال َ
ل مِمّنْ َع َذرَ ال ّلهُ تعالَى مِن ال ّ
مَغْمُوصا َعلَيْه ف النّفاقَ ،أ ْو رَجُ ً
ك ؟ فقالَ
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم حتّى َبلَغ َتبُوك ،فقالَ َو ُهوَ جَاِلسٌ ف الق ْومِ بتَبُوك :ما َفعَ َل كعْبُ بْ ُن مَال ٍ
سهُ ُب ْردَاه ،وَالنّظرُ ف عِطْفيْه .فَقال َل ُه ُمعَاذُ بْنُ جَبَ ٍل رضيَ
رَجُ ٌل مِن بَنِي سلمِة :يا رسول ال َحبَ َ
صلّى الُ
ال ّلهُ عنه .بِئس ما ُقلْت ،وَال ّلهِ يا رسول ال مَا َعلِمْنَا علَ ْيهِ إِلّ َخيْرا ،فَسكَت رسول ال َ
صلّى الُ
سرَاب ،فقالَ رسو ُل ال َ
ل مُبْيِضا َيزُولُ به ال ّ
َعلَ ْيهِ و َسلّم .فبَيْنَا ُهوَ علَى ذلك رَأَى رَجُ ً
صدّقَ بصاع التّمْر حي
ي َو ُهوَ الّذي َت َ
َعلَ ْيهِ و َسلّم :كُنْ أَبَا خَيْث َمةَ َ ،فإِذا هوَ َأبُو خَيْثَ َمةَ الَْنصَار ّ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َقدْ توَ ّجهَ قَافل منْ َتبُوكَ
َلزَهُ النافقون قَالَ َكعْبَ :فلّما َبلَغن أَنّ رسول ال َ
40
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم؟ فَسَكَتََ ،فعُدت فَنَاشَدتُه فَسكَتَ ،فعُدْت فَنَا َشدْته فَقال :ال ورَسُوُلهُ أَ ْعلَم.
َ
سوّرتُ الْجدَارَ
ضتْ عَيْنَاي ،وََتوَلّ ْيتُ حَتّى تَ َ
فَفَا َ
ق الدينةِ ِإذَا نَبَط ّي منْ نبطِ َأهْ ِل الشّام مِمّ ْن َقدِمَ بال ّطعَامِ يبي ُعهُ
فبَيْنَا أَنَا َأمْشي ف سُو ِ
بالدينةِ َيقُول :مَنْ َيدُلّ َعلَى كعْبِ بْ ِن مَالك؟ فَطَفقَ النّاسُ يشيون له إِلَى حَتّى جَاءَن َفدَفَعَ إِل
كتَابا منْ َم ِلكِ غَسّان ،وكُ ْنتُ كَاتِباَ .ف َقرَأُْت ُه فَِإذَا فيهَ :أمّا َب ْعدُ َفإِّن ُه َقدْ ب َلغَنَا أَن صاحَِبكَ قدْ جَفاك،
ولْ يْعلْك ال ّلهُ بدَا ِر َهوَا ٍن وَل َمضْيعَةٍ ،فَالْحقْ بِنا ُنوَاسِك ،فَقلْت حِي قرأُْتهَاَ :و َهذِ ِه أَيْضا من
الْبَلءِ فَتَيمّ ْمتُ ِبهَا التّنّور فَسَجرُْتهَا.
صلّى الُ
ي وَاسَْتلَْبثِ اْلوَحْ ُى ِإذَا رسولِ رسول ال َ
ضتْ َأرَْبعُون مِن الْخَمْسِ َ
حَتّى ِإذَا َم َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َيَأ ُمرُكَ أَ ْن َتعْتزِلَ امْرأَتك ،ف ُق ْلتُ:
َعلَ ْيهِ و َسلّم َي ْأتِينِي ،فَقَالَِ :إنّ رسول ال َ
أُ َط ّل ُقهَاَ ،أ ْم مَاذا أَفعْل؟ قَالَ :ل بَلْ اع ْتزِْلهَا فل تقربَّنهَاَ ،وَأرْسلَ إِل صَاحِبّ بِمِ ْثلِ ذلِك .فَ ُق ْلتُ
ك فَكُونِي عِ ْن َد ُهمْ َحتّى َي ْقضِيَ الّلهُ ف هذَا الَمر ،فَجَاءَت امْرأَ ُة هِل ِل بْنِ ُأمَّيةَ
ل ْمرَأَتِي :الْحقِي ِبَأهْل ِ
خ ضَائعٌ ل ْيسَ َلهُ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فقالتْ لَه :يا رسول ال إِ ّن هِللَ بْنَ أُمّيةَ شَيْ ٌ
رسول ال َ
خادِم ،فهلْ تَكْرهُ أَنْ َأ ْخدُمه؟ قال :ل ،وَلَكِنْ ل َيقْربَنّكَ .فقَالَت :إِّن ُه وَاللّه مَا ِبهِ مِنْ حَركةٍ إِلَى
شَيءَ ،ووَاللّه ما زَالَ يَبْكِي مُ ْنذُ كَا َن مِنْ َأمْرِ ِه مَا كَانَ إِلَى َي ْومِ ِه َهذَاَ .فقَال لِي بعْضُ َأ ْهلِي :لَو
خ ُدمَهُ؟
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ف ا ْمرَأَتِك ،ف َقدْ أَذن لمْرَأ ِة هِللِ بْنِ ُأمَّيةَ أَنْ َت ْ
اسْتأَذنْت رسول ال َ
صلّى
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،ومَا ُيدْرين مَاذا َيقُولُ رسولُ ال َ
ف ُق ْلتُ :ل أَ ْسَت ْأذِنُ فِيهَا رسول ال َ
ب فلَبِ ْثتُ بِذلك عشْر ليال ،فَكَمُلَ لَنا خْسُونَ لَ ْي َلةً
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ِإذَا اسَْت ْأذَنُْتهُ فِيهَا وَأَنَا رَجُلٌ شَا ّ
مِنْ حيَ نُهي عَنْ كَلمنا.
ت مِنْ بُيُوتِنَا ،فَبينَا أَنَا جَالسٌ َعلَى
ي لَ ْي َلةً َعلَى ظ ْهرِ بَ ْي ٍ
جرِ صباحَ خْس َ
ت صَلَ َة اْلفَ ْ
صلّ ْي ُ
ُثمّ َ
ض بَا رَ ُحَبتْ ،سَم ْعتُ
الْحال الت ذكَر ال ّلهُ تعالَى مِنّاَ ،قدْ ضَا َقتْ َعلَيّ َنفْسِى َوضَاقَتْ عَليّ الَر ُ
شرْ ،فخ َر ْرتُ سَاجِدا،
صوْتِه :يَا َك ْعبُ بْ َن مَاِلكٍ أَبْ ِ
ص ْوتَ صَارِخٍ أوف َعلَى َسلْ ٍع َيقُولُ بأَ ْعلَى َ
َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم النّاس بِتوَْبةِ ال َع ّز وَجَلّ َعلَ ْينَا
وَ َع َرفْتُ أَّن ُه َقدْ جَا َء َفرَجٌ فَآذَنَ رسول ال َ
شرُون ،وركض رَجُ ٌل إِلّ
شرُوننا ،فذ َهبَ قِبَلَ صَاحَِبيّ مُبَ ّ
ج ِر فذهَبَ النّاسُ ُيبَ ّ
صلّى صَلة الْف ْ
حِي َ
ص ْوتُ أَ ْسرَعَ مِنَ اْل َفرَس ،فلمّا
فرَسا وَ َسعَى ساعٍ مِنْ أَ ْس َل َم قَِبلِي وََأ ْوفَى َعلَى اْلجَبل ،وكَان ال ّ
سوُْتهُمَا ِإيّا ُه ببشارَته واللّه ما َأ ْم ِلكُ غَ ْي َرهُمَا
شرُنِي َنزَ ْعتُ َلهُ َثوَْبيّ فَكَ َ
س ْعتُ ص ْوَتهُ يُبَ ّ
جَاءَنِي الّذي ِ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يََت َلقّانِي النّاسُ
ي ْومَئذ ،وَا ْسَتعَ ْرتُ َثوْبَيْ ِن َفلَبسُْتهُمَا وانْ َطلَقتُ أََتَأ ّممُ رسول ال َ
جدَ َفِإذَا
َفوْجا َفوْجا ُيهَنّئُونن بِالّت ْوَبةِ وََيقُولُون لِي :لَِتهِْنكَ َتوَْبةُ ال َعلَ ْيكَ ،حتّى دَ َخ ْلتُ الْمَسْ ِ
42
خود می گفتم ،من می توان هر وقت که خواسته باشم اين کار را انام دهم ،هينطور درنگ
می کردم ،امروز و فردا می کردم ،تا اينکه مردم کارشان را به اتام رساندند ،پيامب صلی ال
عليه وسلم روانه گرديدند درحاليکه من ساز وبرگ خود را آماده نساخته بودم.
باز هم صبح برآمدم و بازگشتم در حاليکه کاری انام نداده بودم ،هينطور درنگ می
کردم تا اينکه آنا بشتافتند ،و برای جهاد و حضور در غزوه از من سبقت گرفتند ،خواستم
کوچ کنم و خود را به ايشان برسان ،کاش اين کار را می کردم ،ولی وای که اين کار براي
مقدور نشد .و چون بعد از برآمدن پيامب صلی ال عليه وسلم در ميان مردم ظاهر می شدم،
احساس غم و اندوه براي دست می داد .زيرا من برای خويش نونه و الگويی را نی ديدم جز
کسی که در نفاق غوطه می زد و يا ضعفايی که خداوند آنا را معذور داشته بود .پيامب صلی
ال عليه وسلم مرا ياد نکرد تا اينکه به تبوک رسيد ،و در آنا در ميان گروه پرسيدند ،که
کعب بن مالک چه کرد؟ مردی از بنی سلمه گفت :يا رسول ال دو عبا و نظر به راست و
چپش وی را از هراهی با شا بازداشت .معاذ بن جبل رضی ال عنه برايش گفت :چيز زشتی
گفتی ،بدا سوگند ای رسول خدا صلی ال عليه وسلم جز خوبی چيزی ديگر در مورد وی
سراغ نداري .پيامب صلی ال عليه وسلم سکوت نودند ،در اين اثنا مرد سفيدپوشی از دور
نودار شد که پيوسته آب نا بود .پيامب صلی ال عليه وسلم فرمودند مکن است ابا خيثمه
باشد هان بود که ابا خيثمه انصاری رضی ال عنه رسيد و او کسی بود که پيمانهء خرمايی در
راه خدا صدقه کرده بود ،و منافقي در اين مورد او را طعن زده بودند .کعب گفت :چون به
من خب رسيد که آنضرت صلی ال عليه وسلم از تبوک بازگشته ،و به جانب مدينه تشريف
می آورند نايت غمگي گشته و به فکر دروغبافی شدم و با خود می گفتم :چگونه فردا از
مؤاخذهء رسول خدا صلی ال عليه وسلم خود را نات دهم؟ و از دانايان خانواده ام ياری و
مدد می جستم.
چون به من گفته شد که آنضرت صلی ال عليه وسلم عنقريب تشريف می آورند
باطل از من دور شده و دانستم که به هيچ وجه از نزد پيامب صلی ال عليه وسلم نات نی
ياب ،تصميم گرفتم که به او راست بگوي .پيامب صلی ال عليه وسلم تشريف آوردند ،عادت
مبارک چنان بود که چون از سفری باز می گشت از مسجد آغاز نوده دو رکعت ناز می
گزارد و سپس برای ديدار با مردم می نشست.
45
چون ايشان اين کار را نودند ،بازماندگان و تلف کنندگان که هشتاد و چند نفر
بودند ،خدمت شان حضور يافته معذرت خواسته و سوگند می خوردند .پيامب صلی ال عليه
وسلم ظاهر امر شان را قبول نوده با ايشان بيعت ،و مبايعه بعمل آورده ،وبرای شان آمرزش
طلب می کردند ،واسرار نان شان را به خداوند متعال وا می گذاشتند .تا اينکه من آمدم و
چون سلم کردم آنضرت صلی ال عليه وسلم خندهء خشم آلودی نوده فرمودند :بيا ،من
هم آمدم و در برابر شان نشستم ،پرسيدند چه چيز سبب شد که تلف نائی؟ آيا سواری
خويش را خريداری نکردی؟
گفتم :ای رسول خدا صلی ال عليه وسلم من می دان که اگر در مقابل غي شا از
مردم روی زمي قرار می داشتم با فصاحتی که دارم می توانستم با عذر از قهرش نات ياب،
ولی بدا اگر امروز برای شا دروغی بگوي تا از من راضی شويد زود است که خداوند شا را
بر من خشمگي سازد ،واگر برای شا سخن راست بگوي که شا را بر من خشمگي سازد
هانا اميدوارم که عاقبت نيک را از سوی خداوند درياب .بدا قسم عذری نداشتم ،بدا هرگز
چني قوی و توانند نبودم ،چنانچه اين لظه که از شا تلف کردم ،کعب گفت :پيامب صلی
ال عليه وسلم فرمود:
مرا اما اين راست گفت ،برخيز تا خداوند در بارهء تو حکم کند عدهء از مردان بنی
سلمه برخاستند مرا دنبال کردند و گفتند :سوگند بدا در گذشته نديدي که مرتکب گناهی
شده باشی ،تو عاجز شدی که مانند تلف کنندگان عذری بضور پيامب صلی ال عليه وسلم
بياوری ،فقط کافی بود که استغفار رسول ال صلی ال عليه وسلم سبب مو گناهت شود،
بدا سوگند ،سخت ملمتم کردند ،و کار بايی کشيد که نزديک بود بضور رسول صلی ال
عليه وسلم برگشته خود را دروغ گو سازم .سپس برای شان گفتم که آيا کسی ديگری هم
مانند من راست گفته است؟ گفتند بلی دو نفر هم مانند تو راست گفته اند ،و پيامب صلی ال
عليه وسلم سخنی را که بتو گفت برای آنا نيز فرمود .گفتم آنان کيانند؟ گفتند :آن دو
مرارة بن ربيع العمری و هلل ابن اميه واقفی اند .کعب گفت :برای من نام دو نفر صالی را
تذکر دادند که در بدر حضور يافته بودند و می شد با آنا اقتداء کرد و آنا را اسوه قرار داد
پس از آن روانه شدم و پيامب صلی ال عليه وسلم مردم را از صحبت کردن با ما منع کردند
و مردم هم از ما دوری اختيار نودند ،يا به عبارتی گفت که روش مردم هم در برابر ما تغيي
يافت ،و کار بايی کشيد که زمي در نظرم زشت جلوه می نود ،و زمي زمينی نبود که من
46
قبلً آنرا می شناختم ،پنجاه شب بدين ترتيب گذشت ،رفقاي تواضع نوده در خانه های
خويش نشستند و در حالت گريه اين مدت را بسر بردند ،ولی من از آنا جوانتر و
چالکتربودم از خانه می برآمدم و در مسجد با مسلمانا ناز می خواندم و در بازارها گشت
وگذار می کردم ،در حاليکه کسی با من صحبت نی کرد و خدمت پيامب صلی ال عليه
وسلم می رسيدم در فرصتی که بعد از ناز می نشستند بر ايشان سلم می کردم ،و با خود می
گفتم که آيا لبهای پيامب صلی ال عليه وسلم بواب سلم حرکت خواهد نود يا خي؟ سپس
در نزديک شان ناز خوانده و دزديده بايشان می نگريستم چون به ناز مشغول می شدم،
بسوي نظر می کردند و چون من متوجه شان می شدم روی خود را می گردانيدند ،وقتی
ادامهء اين کار از طرف مسلمي سخت تام شد واين مدت هم طولنی گرديد ،رفتم و از
ديوار باغ ابوقتاده که پسر عمم و از دوست ترين مردم در نزدم بود ،بال شده و بر وی سلم
کردم ،بدا قسم که جواب سلمم را نداد .به او گفتم :ای ابوقتاده ترا بدا سوگند آيا می
دانی که من خدا و رسولش صلی ال عليه وسلم را دوست می دارم؟ باز هم سکوت کرد،
سخنم را تکرار کردم و سوگندش دادم ،ولی باز هم سکوت نود ،باز سوگندش دادم ،وی
گفت که خدا و رسولش دانا تر است .اشک از چشمان سرازير شد بازگشتم و از ديوار
گذشتم در لظاتی که در بازار شهر گشت می زدم دهقانی از دهقانای شام را ديدم .از
آنائيکه مواد غذايی آورده در شهر می فرختند ،می گفت که کی کعب بن مالک را براي
نشان می دهد؟ ناگاه مردم بسوي اشاره نوده مرا به او نشان دادند آن شخص نزدم آمده،
نامهء پادشاه غسان را براي داد ،چون من سواد داشتم نامه اش را خواندم که در آن نوشته
بود:
اما بعد اطلع يافتم که دوستت بر تو ستم روا داشته و خداوند ترا به سرزمي خواری
و زبونی نگذاشته با بپيوند تا با تو مواسات و هدردی کنيم ،بعد از خواندن گفتم اين کار هم
از جلهء ابتلءات است نامه را در تنور انداختم و سوزانيدم تا اينکه چهل روز از پنجاه روز
گذشت ،مدتی وحی نيامد ،فرستادهء رسول خدا صلی ال عليه وسلم نزدم آمده و گفت که
رسول ال صلی ال عليه وسلم بتو فرمان داده است تا از هسرت دوری اختيار کنی .گفتم:
طلقش دهم يا کار دگری کنم؟ او گفت :نه از او دوری کن و با او نزديک مشو ،و به دو
رفيقم نيز چني دستور داده شد ،به هسرم گفتم :به خانواده ات بپيوند و نزدشان باش ،تا
خداوند در اين مورد حکمی نايد .سپس هسر هلل بن اميه نزد رسول ال صلی ال عليه
وسلم آمده گفت :يا رسول ال هلل بن اميه مرد سالورده ايست و خادمی هم ندارد ،آيا
47
مانعی ندارد تا خدمتش را انام دهم؟ فرمودند :نه ،ولی بتو نزديک نشود.گفت :به خدا
ل حرکت و تايلی به چيزی ندارد ،سوگند بدا از لظه ای که اين کار شده تا
سوگند او اص ً
حال می گريد ،بعضی از فاميلهاي گفتند :چه می شد که تو هم در مورد زنت از پيامب صلی
ال علیه وسلم اجازه می گرفتی؟ گفتم :در مورد وی از پيامب صلی ال عليه وسلم اجازت
نی گيم چون نی دان که پيامب صلی ال عليه وسلم چه خواهد گفت ،هرگاه از وی اجازت
طلبم در حاليکه مرد جوانی ام!! بدين ترتيب ده شب ديگر صب کردم تا که پنجاه شب از
روزی که از صحبت با ما مانعت شده بود گذشت .ناز صبح را در اين روز در پشت يکی از
بامها خواندم .نشسته بودم بر آن حالتی که خداوند از ما صحبت نود ،که وجودم بر من
گران آمده و زمي با وسعتی که دارد بر من تنگی نود .مناديی را شنيدم که بر کوه سلع
برآمده و با صدای بلند می گفت :مژده باد برايت ای کعب بن مالک! من در حال بسجده
افتادم و دانستم که گشايش و روشنی ای حاصل شده است .رسول ال صلی ال عليه وسلم
بعد از ناز مردم را با خب ساختند ،که خداوند توبهء ما را پذيرفته است ،و مردم برای مژده
دادن ما از مسجد خارج شدند ،عده ای از بشارت دهندگان بطرف دو رفيقم رفتند و مردی
اسب سوار بسرعت بسوي روان شد (زبي بن عوام رضی ال عنه) ولی مردی از قبيلهء اسلم
(حزه بن عمر السلمی رضی ال عنه) کوشيد و در برابرم بر کوه بال شده و مرا مژده داد،
صدای او از اسب تيزتر بود ،چون اين شخص مژده دهنده نزدم آمد در مقابل مژده اش هر دو
لباسم را کشيده وی را پوشاندم قسم بدا در آن لظه چيزی بز از آن دو جامه نداشتم و دو
جامهء ديگر را بعاريت گرفته پوشيدم ،و به قصد ديدار پيامب صلی ال عليه و سلم برآمدم،
مردم گروه گروه از من استقبال کردند و به من بواسطهء قبول توبه ام مبارکبادی داده می
گفتند :گوارا باد قبول توبه از سوی خداوند بر تو ،تا به مسجد رسيدم که رسول ال صلی ال
عليه وسلم را ديدم ،نشسته و مردم در گرداگرد شان قرار دارند ،طلحة بن عبيدال رضی ال
عنه بسرعت دويده با من مصافحه کرده و به من مبارک باد گفت ،به خدا هيچيک از
مهاجرين بز او از جايش بلند نشد و کعب اين کار طلحه رضی ال عنه را فراموش نی نود.
کعب می گويد :چون بر پيامب صلی ال عليه وسلم سلم کردم در حاليکه چهرهء مبارک از
شادی می درخشيد فرمود :شادباش به بترين روز از روزی که از مادر زاده شده ای ،پس
گفتم آيا حکم از نزد شا است يا رسول ال يا از سوی خداوند جل جل له؟ فرمودند :حکم از
سوی خدای عزوجل است و چون پيامب اسلم صلی ال عليه وسلم شاد می شدند ،چهرهء
شان می درخشيد گمان می کردی پارهء ماهيست و ههء ما از اين امر آگاه بودي ،وقتی در
48
برابر شان نشستم گفت :يا رسول ال صلی ال عليه وسلم برای اينکه توبه ام کامل شود لزم
می بينم که ههء مال را برای خدا و رسولش صلی ال عليه وسلم صدقه دهم .رسول ال صلی
ال عليه وسلم فرمودند :قسمتی را نگهدار برايت بتر است .پس گفتم :حصه ام را که در
خيب دارم نگهميدارم و گفتم يا رسول ال صلی ال عليه وسلم خداوند مرا بواسطهء راست
گفت نات داد و از جلهء کمال توبه ام اين است که تا زنده ام جز راست نگوي ،بدا از لظه
ای که اين سخن را به پيامب صلی ال عليه وسلم ياد کردم هيچکس را نديدم و نی شناسم که
خداوند بواسطهء راست گفت مثل من وی را مورد انعام و مرحت خويش قرار داده باشد ،و
بدا سوگند از لظه ای که اين سخن را به پيامب صلی ال عليه وسلم ياد کردم تا امروز عمدا
حتی يک دروغ هم نگفتم و از خداوند می خواهم که مرا در آينده هم حفظ فرمايد .هان بود
که خداوند نازل فرمود:
خداوند پيامب و اصحابش از مهاجر و انصار را بشيد ،هان کسانی که در موقع
سختی از وی پيوی کردند (تا رسيد به) هانا خداوند بر آنا رحيم و مهربان است ،و نيز سه
تن را که تلف ورزيدند تا اينکه زمي با ههء فراخی بر آنا تنگ شد( ،تا رسيد به ) ای مؤمنان
از خدا بترسيد و قرين راستگويان باشيد .توبه119 – 117 :
کعب گفت :هيچ نعمت از نعمتهايی که خداوند بعد از هدايتم به اسلم ارزانی فرمود
در نظرم بالتر از راست گفت من به رسول ال صلی ال عليه وسلم نيست ،و اينکه به ايشان
دروغ نگفتم تا مانند دروغگويان هلک شوم ،خداوند در هنگام نزول وحی بدترين گفتار را
در مورد آنا گفته است ،خداوند فرموده است:
چون بسوی آنا بازگرديد قسم های مؤکد بدا برای شا ياد کنند تا از تلف آنا
چشم پوشی کنيد و از آنا اعراض کنيد ،پس اعراض کنيد از ايشان که آنا مردمی پليد اند و
جايگاه شان دوزخ است در مقابل آنچه کسب کرده اند ،سوگند می خورند برای شا ،تا از
آنا راضی شويد ،و اگر شا از آنا راضی شويد ،هانا خداوند از گروه فاسق راضی نی شود.
توبه95،96:
کعب گفت که کار ما سه نفر از آن مردمی که پيامب صلی ال عليه وسلم عذر شان
را بعد از سوگند شان پذيرفت و با آنان بيعت نوده و بر ايشان آمرزش خواست جدا قرار
داده شد .پيامب صلی ال عليه وسلم موضوع ما را بتأخي انداخت تا اينکه خداوند در اين
مورد حکم خويش را نازل فرمود.
49
خداوند (بر آن سه نفری که تلف ورزيدند) مفهوم آنچه که گفته شده از اينکه ما
تلف نودي اين نيست که ما از غزوه تلف نوده باشيم ،بلکه مفهومش اينست که پيامب صلی
ال عليه وسلم ما را يکسو گذاشت و کار ما را از کار کسانی که برايش عذر نوده سوگند
خوردند پذيرفت ،جدا قرار داد.
در روايتی آمده که :پيامب صلی ال عليه وسلم در غزوهء تبوک روز پنجشنبه بيون
شدند و دوست داشتند که روز پنجشنبه بيون شوند .و در روايت ديگر چني آمده است :از
سفرها جز در نيمهء روز تشريف نی آوردند و چون تشريف می آوردند به مسجد شروع
نوده در آن دو رکعت ناز گزارده و سپس در آن می نشستند.
ش :زهری اشتباه نوده مرارة بن ربيع هللی و هلل بن اميه واقفی را از اهل بدر
شرده ،در حاليکه چنانچه ابن قيم جوزی اشاره کرده هر دو از اهل بدر نبودند.
علماء از اين حديث احکام زيادی را استنباط کرده اند.
از جله روا بودن سوگند خودن بدون اينکه اين امر از شخص درخواست گردد،
پوشاندن هدف هرگاه ضرورتی اياب نايد ،افسوس خوردن بر امر خيی که وقتش سپری
شده ،و آرزو بردن آنچه بر آن افسوس می خورد ،رد کردن غيبت و ترک اهل بدعت ،و
مستحب بودن ناز گزاردن آنکه از سفر می آيد و در آمدن او به مسجد در آغاز قدوم ،و
حکم بر حسب ظاهر ،و قبول معذرت ها ،و فضيلت راستی ،و برگزيدن مبت خدا و
رسولش بر مبت نزديکان ،و مستحب بودن مژده دادن در هنگام رفع مشکل و تديد نعمت،
و مصافحه با آنکه تازه وارد می شود و برخاست برايش و مستحب بودن سجدهء شکر.
جيْد ِبضَم النّو ِن َوفَتْح الْجِي ِم عِمْرانَ بْ ِن الُصيْنِ الُزاع ّي رَضِي ال ّلهُ
-22وَعَنْ أب نُ َ
صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم َوهِيَ حُ ْبلَى مِنَ الزّنَا ،فقَالَت :يَا
عَ ْنهُمَا أَنّ امْرَأ ًة مِنْ جُهينةَ َأتَت رَسُولَ ال َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم وَلّيهَا فَقال :أَحْسِنْ إِل ْيهَا،
رسول ال َأصَ ْبتُ َحدّا فَأقِمْهُ َعلَيَ ،فدَعَا نَبِ ّي ال َ
شدّتْ َعلَ ْيهَا ثِيَابُهاُ ،ث ّم َأمَرَ ِبهَا
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،فَ ُ
ت َفأْتِنِي فَ َفعَ َل فََأ َمرَ ِبهَا نَبِيّ ال ّلهِ َ
ضعَ ْ
َفإِذَا َو َ
صلّي َعلَ ْيهَا يَا رَسُولَ ال ّلهِ َو َقدْ َزنَت ،قالَ :ل َقدْ تَاَبتْ
فرُجِمتُ ،ثمّ صلّى َعلَ ْيهَاَ .فقَالَ َلهُ عُمَرُ :ت َ
ي مِنْ َأهْ ِل الدِيَنةِ لوسعت ُه ْم َوهَ ْل وَ َجدْتَ َأ ْفضَ َل مِنْ أَنْ جَادَتْ بِنفْسهَا ل ّلهِ
َتوْبةً َل ْو قُسِ َمتْ بَيْن س ْبعِ َ
َعزّ وجَل؟ »،رواه مسلم.
-22از ابونيد عمران بن حصي خزاعی رضی ال عنهما روايت است که:
50
زنی از جهينه که از زنا حامله گشته بود ،نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم آمده و
گفت :يا رسول ال صلی ال عليه وسلم جرمی را مرتکب شدم حکم آن را بر من جاری کن.
پيامب صلی ال عليه وسلم ولی او را خواسته فرمود تا به او نيکی کند ،و چون وی حلش را
وضع نايد ،او را به حضورشان بياورد .آن شخص هم اين کار را نود پيامب صلی ال عليه
وسلم دستور دادند تا لباسهايش را مکم بستند و باز امر نودند که رجم شود و سپس بر وی
ناز گزاردند.
حضرت عمر رضی ال عنه گفت :يا رسول ال صلی ال عليه وسلم بر زنی که زنا
کرد ناز می گزاری؟ آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود :هانا اين زن توبه ای کرده که اگر
ميان هفتاد نفر از مردم مدينه قسمت کرده شود برای هه گنجايش دارد .آيا بتر از اين يافته
ای که جانش را در راه خدا فدا کرد؟
ش :اين حديث دال بر اين می باشد که رجم به امر و در حضور پيامب صلی ال عليه
وسلم صورت پذيرفت بدون اينکه آنضرت صلی ال عليه وسلم شخصا بدان تعريض نايند.
امام شافعی و موافقي وی بر اين استدلل اند که در وقت رجم حضور امام ضروری نبوده و
شهودی که شهادت داده اند هم ضرور نيست که حتما در رجم حاضر باشند.
اما امام ابو حنيفه و امام احد بر اين عقيده اند که امام خودش حاضر می شود و به
رجم ابتداء می نايد .البته هرگاه مکوميت به اقرار خود شخص ثابت گردد.
در نسائی آمده که شخص پيامب صلی ال عليه وسلم در رجم (غامديه) حاضر شده و
به رجم شروع نودند ،و لذا حضور شهود نيز لزم بوده بر اينکه بايد آنان شروع و ابتداء بر
رجم کنند.
و از اين حديث نيز ثابت می گردد که بر کسی که رجم می گردد ،بايد امام با
اشخاص فاضل و عال ناز گزارند به گونه ای که بر ديگر مردم ناز گزاده می شود( .مترجم).
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :هرگاه فرزند آدم وادی از طل داشه باشد
دوست می دارد که دو وادی داشته باشد ،و دهان فرزند آدم را جز خاک چيز ديگری هرگز
پر نی تواند کرد .و خداوند می پذيرد توبهء هر کس را که بواهد.
-3باب صب
خداوند می فرمايد :ای کسانی که ايان آورده ايد صب کنيد و هديگر را به صب
دعوت نائيد .آل عمران.200 :
و هم می فرمايد :هانا شا را به چيزی از ترس و گرسنگی و کمی مالا و جانا و ميوه
ها آزمايش می کنيم و مژده بده صب کنندگان را .بقره155 :
و هم می فرمايد :هانا مزد صب کنندگان بيشمار داده می شود .زمر10:
و هم می فرمايد :هر آئينه آنکه صب کند و بيامرزد هانا اين کار از زمرهء کارهای
مقصود ايست .شوری43 :
و هم می فرمايد :هر آئينه شا را آزمايش می کنيم تا ماهدين و صابرين شا را بدانيم.
(به علم ظهور) .ممد31 :
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :پاکی نصف ايان است .المد ل ميزان را پر
می کند و سبحان ال و المد ل پر می کنند هردو و يا پر می کنند بي آسانا و زمي را ،و
ناز نور و روشنائی است و صدقه دليل است و صب روشنی است و قرآن دليل است بنفع يا
به ضرر تو ،هر انسان صبح می کند و سپس خويشت را می فروشد ،يکی نفسش را آزاد می
کند (از عذاب) و ديگری هلکش می کند.
– 26از ابو سعيد سعد بن مالک بن سنان الدری رضی ال عنهما روايت است که:
مردی از انصار از پيامب صلی ال عليه وسلم چيزی درخواست کرد ،پيامب صلی ال
عليه وسلم حاجت او را برآورد .باز سئوال نود ،باز برايش داد ،تا اينکه ههء آنچه که نزد
شان بود تام شد و بعد از آنکه تام آنچه را که در دست شان بود نفقه دادند ،فرمودند :اگر
مالی در دستم باشد آنرا از شا دريغ نی کنم ،و کسی که سئوال نکند خداوند او را عفيف
نگه می دارد ،و کسی که خود را به صب وادارد ،خداوند به وی توفيق صب می دهد ،برای
هيچکس بشش و عطائی بتر و وسيع تر از صب داده نشده است.
ش :معنای حديث چني است که آنکه از سئوالگری امتناع ورزد ،خداوند در عوض
آبرويش را حفظ کرده و مشکل فقرش را چاره سازی می کند ،و آنکه با نياز به خدای تعالی
از غي او بی نيازی جويد ،خداوند به وی می دهد آنچه را که بدان از سئوالگری بی نياز شود
وبه وی غنای نفسی ارزانی می کند و کسی که خود را با ترک سئوال عادت دهد و صب
کند تا رزقی به وی فرا رسد ،خداوند وی را توانائی دهد و وی را برای تمل سختی ها آماده
نوده و کمک خدا يار و مددگار وی شود و به مقصودش رسد.
-27از ابو ييی صهيب بن سنان رضی ال عنه روايت است که:
آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود :کار مسلمان انسان را به شگفتی و تعجب وا
ميدارد .زيرا ههء کارش برای او خي است ،و اين امر برای هيچکس جز مسلمان مکن
نيست .اگر به وی فراخی و آسانی روی دهد شکر کند ،برايش خي است ،و اگر به او
سختی برسد هم صب کند برايش خي است.
مَا َهذَا؟ فقالََ « :هذِ ِه رَحْم ٌة جعلَهَا ال ّلهُ ت َعلَى ف ُقلُوبِ عِبَادِ ِه » وف روِايةٍ « :ف ُقلُوبِ منْ شَاءَ
مِنْ عِبَا ِدهِ َوإِنّمَا َيرْ َح ُم ال ّلهُ منْ عِبَادِ ِه الرّحَمَاءَ » مُّتفَقٌ َع َليْه.
-29از اسامة بن زيد بن حارثه ،آزاد کرده و دوست و فرزند دوست رسول خدا
صلی ال عليه وسلم روايت می کند که گفت:
دختر پيامب صلی ال عليه وسلم کسی را فرستاد که پسرم در حالت نزع قرار دارد،
نزد ما بيائيد .آنضرت صلی ال عليه وسلم کسی را فرستاد تا سلم بفرستد و بگويد :برای
خدا است آنچه را که گرفت ،و برای خداست آنچه را که داد .و هر چيز در نزد او وقت
معينی دارد بايد وی (مادرش) صب کند و اجرش را از خدا بواهد ،باز کسی را فرستاد تا او
را قسم دهد که نزدش بيايد .آنضرت صلی ال عليه وسلم برخاستند ،سعد بن عباده ،معاذ بن
جبل ،ابی بن کعب ،زيد بن ثابت و عدهء ديگری رضی ال عنهم هم با ايشان برخاستند ،پسر
را به حضور آنضرت صلی ال عليه وسلم آوردند ،ايشان پسر را در بغل خويش گرفتند در
حاليکه جانش مضطرب بود و بشدت می زد ،ناگهان اشک از چشمان شان جاری شد .سعد
گفت :يا رسول ال اين چيست؟ آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود :اين رحت است که
خداوند در دل بندگان خود ناده است.
و در روايتی ،در دل کسی که خواسته از بندگانش ناده و هانا خداوند فقط بندگان
رحم دلش را مورد مرحت خويش قرار می دهد.
ش :حديث می رساند که اشکی که از اندوه بدون اختيار از چشم سرازير می شود
مورد بشش الی است و منهی عنه جزع فزع و بی صبی است.
چنانچه در آن ترغيب صورت گرفته به شفقت و رحت بر خلق ال و بيم از سنگدلی
و انماد چشم.
فَبيْنَمَا هُو َعلَى َذِلكَ إ ْذ أتَى َعلَى داّبةٍ عظِيمَة قدْ َحبَسَت النّاس فقال :الي ْومَ أ ْع َلمُ
السّا ِح ُر أ ْفضَل أم الرّاهبُ أفْضل؟ فأ َخذَ حجَرا فقال :الل ُهمّ إنْ كان أ ْمرُ الرّاهب أ َحبّ إلَ ْيكَ مِنْ
َأ ْمرِ السّا ِح ِر فاقتُ ْل َهذِ ِه الدّابّة حتّى ْيضِيَ النّاس ،فرَماها فقَتلَها ومَضى النّاسُ ،فأتَى الرّاهب
ن أَْنتَ الي ْومَ أفْض ُل منّي ،قدْ بلَ َغ مِنْ أمْر َك مَا َأرَى ،وإِّنكَ ستُبَْتلَى
فأخبَره .فقال لهُ الرّاهب :أىْ بُ ّ
ئ الكْمةَ والبرص ،ويدَاوي النّاس مِنْ ساِئرِ
،فإنِ اْبتُليتَ فَلَ تدُلّ علي ،وكانَ الغُلمُ يبْر ُ
ي ٍة فقال :ما ههُنَا لك أجْمَعُ إنْ أْنتَ
الدوَاء .فَسَمعَ جلِيسٌ للم ِلكِ كا َن قدْ عمِىَ ،فأتَا ُه بداياَ كث َ
شفِي ال تعَال ،فإنْ آم ْنتَ بِال ّلهِ تعَالَى دعوْتُ ال فشَفاك،
شفَيْتن ،فقال إنّي ل أشفِي أحَداِ ،إنّمَا ي ْ
جلَس إل ْيهِ كما كانَ ْي ِلسُ فقالَ َل ُه الَلك :منْ ردّ
فآمَنَ باللّه تعَال فشفَاهُ ال ّلهُ َتعَالَى ،فأتَى ا َل ِلكَ ف َ
علَيْك بصَرك؟ قال :ربّي .قَالَ :ولكَ ربّ غ ْيرِي؟ ،قال :رَبّي ورّبكَ ال ،فأَ َخذَ ُه ف َلمْ يز ْل يُعذُّبهُ
ئ الك َمهَ
حرِك مَا تبْر ُ
لمِ فجئَ بِالغُلَم ،فقال ل ُه الَلك :أىْ بُنَ ّي قدْ َبلَ َغ منْ ِس ْ
حتّى دلّ َعلَى الغُ َ
والبرَصَ وَتفْع ُل وَت ْفعَلُ فقالِ :إنّي ل أشْفي أَحَدا ،إنّما يشْفي ال َتعَالَى ،فأ َخذَ ُه َفلَمْ يزَ ْل يعذُّبهُ
ب فقيل لَه :ارجَعْ ع ْن دِينكَ ،فأبَى ،فدَعا بالنْشَار فوُضِع
حتّى دلّ َعلَى الرّاهب ،فجِئ بالرّا ِه ِ
ك فقِلَ لَه :ارجِعْ عنْ ديِنكَ فأبَى
النْشَارُ ف مفْرقِ رأْ ِسهِ ،فش ّقهُ حتّى وقَعَ شقّاهُ ،ثمّ جِئ َبلِيسِ الَل ِ
ق رَأسِه ،فشقّهُ به حتّى وقَع شقّاهُ ،ثمّ جئ بالغُل ِم فقِيل لَه :ارجِعْ عنْ
،فوُضِعَ النْشَارُ ف م ْفرِ ِ
دينِك ،فأبَى ،فدَف َعهُ إِلَى َنفَ ٍر منْ أصْحاِبهِ فقال :اذهبُوا ِبهِ إِلَى جبَلِ َكذَا وكذَا فاصعدُوا ِبهِ البل،
فـإذَا بلغُت ْم ذروتهُ فإنْ رجعَ ع ْن ديِنهِ وإِ ّل فاطرَحو ُه فذهبُوا به فصعدُوا ب ِه الَبَل فقال :ال ّل ُهمّ
اكفنِيه ْم بَا شئْت ،فرجَف بِهمُ الَبَ ُل فسَقطُوا ،وجَا َء يْشي إِلَى ا َللِك ،فقالَ َلهُ الَلك :ما َفعَلَ
صحَاِبهِ فقال :اذهبُوا ِبهِ فاحلُوه ف
أَصحَابك؟ فقال :كفاني ِهمُ ال تعالَى ،فدفعَهُ إِلَى َن َفرَ منْ أ ْ
قُرقُور َوتَوسّطُوا ِبهِ البحْر ،فإ ْن رَجَعَ ع ْن ديِنهِ وإ ّل فَاقْذفُوه ،فذَهبُوا ِبهِ فقال :ال ّل ُهمّ اكفنِيهمْ بَا
شِئْت ،فان َك َفأَتْ ِب ِهمُ السّفينةُ فغرِقوا ،وجَا َء يْشِي إِلَى ا َللِك .فقالَ َلهُ اللِك :ما َفعَلَ أَصحَابك؟
ستَ بقَاِتلِي حتّى تفْع َل ما آمُركَ بِه .قال :ما هُو؟
فقال :كفانِيهمُ ال تعالَى .فقالَ لل َم ِلكِ إنّك ل ْ
س ْهمِ
قال :تْمَعُ النّاس ف صَعيدٍ واحد ،وتصلُبُن َعلَى جذْعُ ،ثمّ خُذ سهْما مِنْ كنَانتِيُ ،ثمّ ض ِع ال ّ
ك قََتلْتنِي .فجَمَع النّاس
لمِ ُث ّم ارمِنِي ،فإّنكَ إذَا َف َع ْلتَ ذَِل َ
س ِم ال ّلهِ ربّ الغُ َ
ف كَبدِ ال َق ْوسِ ُث ّم قُل :ب ْ
ف صَعيدٍ واحِد ،وصلََبهُ َعلَى جذْعُ ،ث ّم أَ َخذَ سهْما منْ كنَانَتِهُ ،ثمّ وضَعَ السّهمَ ف كِبدِ ال َق ْوسِ،
صدْ ِغهِ فمَات .فقَالَ
صدْغِه ،فَوضَعَ يدَهُ ف ُ
ُثمّ قال :بِسْم ال ّلهِ َربّ الغُلمُ ،ثمّ رمَا ُه فَوقَعَ السّهمُ ف ُ
النّاس :آمَنّا ِب َربّ الغُلَمَ ،فأُتِ َى الَلكُ َفقِيلُ لَهَ :أ َرأَيْت ما كُنْت ْتذَر قَ ْد وَاللّه َنزَ َل بِك حَذرُك .قدْ
ض ِرمَ فِيها النيا ُن وقال :مَنْ َلمْ يرْجَعْ عنْ
خ ّدتَ وَأ ْ
آمنَ النّاس .فَأ َمرَ بِالخدُودِ بأ ْفوَاهِ السّكك ف ُ
57
-30از صهيب رضی ال عنه روايت است که آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود:
در زمان قبل از شا پادشاهی بود ،ساحری داشت .چون پي شد به شاه گفت که من
پي شده ام پسری را براي بفرست تا وی را تعليم سحر دهم ،شاه هم پسری را نزدش فرستاد
تا وی را تعليم سحر دهد در رهگذار اين پسر ،راهبی وجود داشت که اين پسر نزدش می
نشست و چون پيش ساحر می آمد ساحر او را می زد ،وی به راهب شکايت کرد ،راهب
گفت :چون از ساحر ترسيدی بگو که خانواده ام مرا نگه داشته اند ،چون از خانواده ات
ترسيدی بگو ساحر مرا نگه داشت .در اين اثناء او با حيوان بزرگی روبرو شد که مانع مردم
شده بود با خود گفت :امروز می دان که ساحر بتر است يا راهب؟
سپس سنگی را برداشته و گفت :بار خدايا اگر کار راهب از کار ساحر در نزدت
پسنديده تر است ،اين حيوان را بکش تا مردم بروند بعدا سنگ را انداخته و حيوان را کشت
و مردم رفتند .او نزد راهب آمده جريان را برايش گفت .راهب گفت :پسرکم تو امروز از
من بتری ،کارت بايی رسيده که من مشاهده می کنم حتما خداوند ترا آزمايش می کند و
اگر آزمايش شدی مرا به کسی معرفی مکن.
اين پسر ،کور مادرزاد و پيس مادرزاد را شفا داده مردم را از ديگر امراض درمان
می نود .مردی از هم نشينان شاه که مدتی به اين طرف کور شده بود با هدايای زياد نزدش
آمده گفت :اگر مرا شفا دهی ،ههء اين اموال را به تو می دهم .پسر گفت :من کسی را شفا
نی دهم ،بلکه خداوند شفا می دهد .اگر تو به خدای تعالی ايان آوری از خدا می خواهم تا
تو را شفا دهد .آن شخص به خدای تعالی ايان آورده شفا يافت و نزد شاه آمد و مثل سابق
در حضورش نشست .شاه به وی گفت :چه کسی دو باره بينائيت را برای تو پس داد؟ مرد
گفت خدای من .شاه گفت :آيا تو غي از من خدائی داری؟
مرد گفت :ال خدای من و تو است .شاه وی را گرفته شکنجه نود تا اينکه پسرک
را نشان داد .پسر را آوردند .شاه به وی گفت :پسرکم آگاهی تو در سحر بايی رسيده که
کور و پيس را شفا می دهی و چني و چنان می کنی؟
58
پسرک گفت :من کسی را شفا نی دهم .شفا دهنده ال است .شاه وی را گرفته
شکنجه نود تا اينکه راهب را معرفی کرد .راهب را آوردند .شاه به راهب گفت :از دين
خود برگرد ،راهب نپذيرفت ،شاه اره خواست اره را بر فرق سرش گذاشته او را دو شق
نودند که شقه هايش افتاد سپس هنشي شاه آورده شد و به وی گفته شد ،که از دينت
برگرد ،ولی او امتناع ورزيد .اره را بر فرق سرش گذاشتند و او را با اره شق کردند ،که
شقه هايش بر زمي افتاد .سپس پسرک را آوردند و به وی گفتند که از دينت برگرد ،ولی
نپذيرفت .او را به گروهی از يارانش داد و گفت :او را به کوه فلن و فلن برده به کوه بال
کنيد ،چون به قله رسيديد اگر از دينش برگشت خوب ،ورنه او را از آنا بياندازيد .آنا او را
به کوه برده بال نودند.
وی گفت :خدايا به هر نوی که می دانی مرا از شر شان باز دار .کوه لرزيد و آنا
مردند .و وی نزد شاه آمد .شاه گفت :هراهانت کجا شدند .پسر گفت :خداوند مرا از شر
شان حفظ فرمود .شاه باز او را به دست چند نفر از يارانش داده گفت :او را برده در کشتی
سوار کرده و به وسط دريا ببيد ،اگر از دينش بازگشت خوب ،ورنه او را به دريا
بياندازيد .او را بردند .او گفت :خدايا مرا هر طوری که خواهی از شر شان در امان بدار.
کشتی شان سر نگون شد و آنان هه غرق گرديدند .باز نزد شاه آمد ،شاه گفت :هراهانت
چه شدند؟ پسرک گفت :خداوند مرا از شرشان حفظ کرد و برای شاه گفت :تو قاتل من
نواهی شد تا به آنچه می گوي عمل کنی .شاه گفت :آن چيست؟ او گفت :ههء مردم را در
يک زمي هوار جع کنی و مرا به شاخهء خرما بدار کشی ،سپس تيی از تيدان کشيده آنرا
در وسط کمان بگذار و بعد بگو بنام ال پروردگار بچه و پس از آن مرا بزن .اگر اين کار را
انام دهی مرا می توانی بکشی .وی مردم را در يک زمي جع نوده و او را بر شاخهء درخت
خرما بدار کشيده و تيی از تيدانش گرفته در وسط کمان گذاشته و گفت :بنام ال خداوند
اين پسر و سپس تي را رها کرد .تي در نرمی گوش پسر اصابت کرده و پسر دستش را بر
نرمی گوشش گذاشته ومرد .مردم گفتند :ايان آوردي به خدای اين پسر .مردم نزد شاه آمدند
و به او گفتند :ديدی از آنچه می ترسيدی بسرت آمد ،و ههء مردم ايان آوردند .شاه دستور
داد که در ابتدای کوچه ها گودالا درست کنند ،اين کار عملی شد و در آن آتش افروخته
شد و گفت :کسی از دينش بر نگردد او را به زور در در آن بيندازيد يا اينکه بوی می گفتند:
در آ! هه اين کار را کردند تا اينکه زنی با پسر کوچکش رسيد و توقف کرد از اينکه به آن
درايد .پسر برايش گفت :ای مادر صابر باش زيرا تو برحقی.
59
-35وع ْن عطاءِ بْن أَب رَباحٍ قال :قالَ لِي ابْنُ عبّاسٍ رضي ال ّلهُ عنهُمَا أل أريكَ ا ْمرََأةً
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فقالَتِ :إنّي
ب َ
مِن َأهْلِ الَنّة؟ َفقُلت :بلَى ،قال :ه ِذهِ الْرأَ ُة السوْداءُ أََتتِ الن ّ
ع اللّه تعال لِي قال « :إِن ش ْئتِ صََب ْرتِ ولكِ الْجّنةُ ،وإِنْ شِ ْئتِ
صرَع ،وِإنّي أَتكَشّف ،فَادْ ُ
ُأ ْ
د َع ْوتُ اللّه تَعالَى أَنْ يُعافَِيكِ » فقَالت :أَصْب ،فَقالت :إِنّي أَتَكشّف ،فَادْعُ اللّه أَنْ ل أَتكشّف،
َفدَعَا َلهَا .متّفقٌ عليْه.
آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود :اگر بواهی صب کنی ،برايت در عوض آن
بشت است و اگر می خواهی از خداوند بواهم که ترا تندرست نايد .آن زن گفت :صب می
کنم .و گفت :بعضی بدن ظاهر می شود از خداوند بواه که بدن ظاهر نشود .آنضرت صلی
ال عليه وسلم برايش دعا کرد.
-37از ابو سعيد و ابو هريرة رضی ال عنهما روايت است که:
آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود :هيچ خستگی و مرضی ،غم و اندوه و اذيت و
شکنجه به مسلمان نی رسد حتی خاری که بپايش می خلد ،مگر اينکه خداوند جل جلله در
برابر آن گناهانش را می آمرزد.
-38از ابو عبد الرحن عبد ال بن مسعود رضی ال عنه روايت است که گفت:
62
بر پيامب صلی ال عليه وسلم وارد شدم در حاليکه ايشان تب کرده بودند ،گفتم :يا
رسول ال! شا سخت تب کرده ايد .فرمود :بلی من برابر دو مرد شا تب می کنم .گفتم :اين
برای آنست که شا دو اجر دريافت می کنيد؟ فرمود :بلی هي طور است .هيچ مسلمانی
نيست که اذيتی بوی برسد خار و بالتر از آن ،مگر اينکه خداوند در برابر آن گناهانش را
بشيده و کم می کند ،مثل درختی که برگهايش می ريزد.
-41وعنْ أب عبدِ ال ّلهِ خَبّابِ بْن الَرتّ رض َي ال ّلهُ عنه قال :شَ َك ْونَا إِلَى رسو ِل ال ّلهِ
ستَنْصرُ َلنَا أَل َتدْعُو لَنَا؟
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َوهُو مُتَو ّسدٌ بُردةً َلهُ ف ظلّ الْ َكعْبةِ َ ،ف ُقلْنَا :أَل تَ ْ
َ
ح َفرُ َلهُ ف ا َل ْرضِ ف جْع ُل فِيهَاّ ،ث ُيؤْتِى بالْمِنْشارِ
فَقال :قَد كَانَ مَ ْن قَبْل ُكمْ يؤْ َخذُ الرّ ُجلُ فيُ ْ
صدّهُ
صفَيْن ،ويُمْشطُ ِبَأمْشاطِ الْحدي ِد مَا دُونَ لَحْ ِم ِه وَعظْمِه ،ما َي ُ
فَيُوضَعُ علَى رَأْ ِس ِه فيُجعلُ ن ْ
ت ل يافُ
ذلكَ عَ ْن دِينِه ،واللّه ليتِمنّ ال ّل ُه هَذا ا َلمْر حتّى يسِي الرّا ِكبُ مِنْ صنْعاءَ إِلَى َحضْرمْو َ
جلُو َن » رواه البخاري.
إِ ّل ال والذّْئبَ َعلَى غَنمِه ،ولكِنّ ُكمْ تَسَْتعْ ِ
وف رواية « :و ُه َو مُتَو ّسدٌ ُبرْدةً و َقدْ لقِينَا مِنَ الْمُشْركِي ِشدّ ًة » .
63
-41از ابو عبد ال خباب بن ارت رضی ال عنه روايت است که گفت:
به پيامب صلی ال عليه وسلم شکايت کردم در حاليکه ايشان بردی (پتو) پوشيده و در
سايهء خانهء کعبه بودند ،گفتم :چرای برای ما طلب نصرت نی کنيد و چرا برای ما دعا نی
کنيد؟ فرمودند :در گذشته مرد (مسلمان) گرفته شده و در گودالی که در زمي برای او حفر
کرده بودند ناده می شد ،سپس اره بر سرش گذاشته شده و دو قسمت می شد ،و سيخ های
داغ شدهء آهنی را در زير گوشت و استخوانش فرو می کردند ،او و وجودش را با آن سيخ
ها شانه می کردند .با آن هه او را از دينش باز نی داشت .بدا سوگند هر آينه خداوند اين
دين را به کمال خواهد رساند بنحوی که سواره از صنعاء به حضرموت برود و جز خدا و
خطر گرگ بر گوسفندانش از چيزی نراسد ،ولی شا شتاب زده ايد.
و در روايتی آمده که ايشان بردی (لباس خط خط) را پوشيده بودند و ما هم از
مشرکي اذيت و سختی ديده بودي.
صلّى الُ
-42وعن ابن مَسعُودٍ رضي اللّه عنه قال :لّا كَانَ َي ْومُ ُحنَيْنٍ آثر رسو َل اللّه َ
َعلَ ْيهِ و َسلّم نَاسا ف اْلقِسْ َمةِ :فأَعْطَى ا َلقْرعَ بْنَ حاِبسٍ مائ ًة مِنَ الِبِلِ وَأعْطَى عُييَْنةَ بْنَ ِحصْ ٍن مِثْلَ
ب وآثَر ُهمْ يوْمِئذٍ ف اْلقِسْ َمةِ َ .فقَالَ رجُل :وال ّلهِ إ ّن َهذِهِ
ذلِك ،وأَعطى نَاسا منْ أشرافِ الْعر ِ
صلّى الُ َع َل ْيهِ
قِسْم ٌة ما ُعدِ َل فِيها ،وما أُريد فِيهَا وَجهُ اللّهَ ،ف ُقلْتُ :واللّه لُ ْخِبرَنّ رَسُو َل ال ّلهِ َ
صرْفُ .ثمّ قال « :فَمنْ َي ْعدِلُ ِإذَا َلمْ
و َسلّم ،فأتيُت ُه فَأخبته بِما قال ،فتغَيّر وَ ْج ُههُ حتّى كَانَ كَال ّ
ب » فَ ُق ْلتُ :ل جرمَ ل
يعدِلِ ال ّلهُ ورسُولُه؟ ث قال :ير َح ُم ال ّلهُ موسى َقدْ ُأ ْوذِيَ ِبأَكَْث َر مِنْ َهذَا فَص َ
َأرْفعُ إلَيه بعْدها حدِيثا .متفقٌ عليه.
کند هر آينه بيش از اين اذيت شد و صب کرد .گفتم البته بعد از اين هيچ سخن را به ايشان
نی رسان.
-44وعنْ أََنسٍ رضي اللّه عنه قال :كَا َن ابْنٌ لب طلْحةَ رضي اللّه عنه يَشْتَكي ،فخرج
أبُو َطلْحة َ ،فقُبِضَ الصّبِيَ ،فلَمّا رَجَعَ َأبُو َطلْح َة قال :ما َفعَلَ ابنِي؟ قَالَت ُأمّ ُسلَيْم َوهِيَ ُأمّ الصّب:
هو أَسْكَ ُن مَا كَان ،فَ َقرَّبتْ إَِل ْيهِ اْلعَشَا َء فََتعَشّى ُ ،ثمّ َأصَابَ مِ ْنهَاَ ،فلَمّا فرغَ قَالَت :وارُوا الصّب،
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فَأَخْبهَُ ،فقَالَ « :أَعرّسُْتمُ اللّ ْيلَة؟ قال:
ح أَبُو َطلْحَة أَتَى رسو َل اللّه َ
َفلَمّا َأصْب َ
حةَ :احْ ِم ْلهُ حتّى َتأَِتيَ ِبهِ النبّ
َنعَم ،قال « :اللّهمّ باركْ َلهُما » فَولَدتْ غُلما فقَالَ لِي َأبُو َطلْ َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،وبَعثَ مَعهُ بِت ْمرَات ،فقال« :أَمعهُ شْيء؟ » قال :نعم ،تَمراتٌ َفأَ َخ َذهَا النّبِيّ
َ
ب ُثمّ حَنّكَه وسّاهُ عبدَ ال ّلهِ
جعَ َلهَا ف ف الصّ ّ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فَمضَ َغهَاُ ،ثمّ أَخ َذهَا مِنْ فِي ِه فَ َ
َ
متفقٌ عليه.
وف روايةٍ للْبُخَاري :قال ابْنُ عُيَ ْينَة :فَقَالَ رجُ ٌل منَ الَنْصارَ :فرَأَْيتُ تَسعة َأوْلدٍ كّل ُهمْ
قدْ قَرؤُوا اْل ُقرْآن ،يعْنِي مِنْ َأوْلدِ عَ ْبدِ اللّه الْموْلُود.
65
حةَ
حدّثُوا َأبَا َطلْ َ
ح َة مِنْ ُأمّ ُس َليْم ،فَقَاَلتْ ل ْه ِلهَا :ل تُ َ
وف رواي ٍة لسلِم :ماتَ ابْنٌ لبِي َطلْ َ
بابِنهِ حتّى أَكُونَ َأنَا أُ َحدّثُه ،فَجَاءَ َف َقرَّبتْ إِلَ ْيهِ عَشَاءً َفأَكَلَ و َشرِبُ ،ثمّ تَصنّعتْ لهُ أَحْس َن ما كانتْ
ب مِنْها قَالتْ :يا َأبَا طلْحةَ َ ،أرَاْيتَ َلوْ
َتصَنّ ُع قَبْ َل ذلك ،فَوقَعَ ِبهَاَ ،فلَمّا أَنْ رَأتْ أَّن ُه َقدْ َشبِعِ وأَصَا َ
ت فَطَلبوا عاريََتهُم ،أَل ُهمْ أَ ْن يَْنعُوهَا؟ قال :لَ ،فقَالَت :فاحتسِبْ
أَ ّن َقوْما أَعارُوا عارِيت ُهمْ َأهْل ب ْي ٍ
ختُ ُث ّم أَخْبتِن بِابْن ،فَانْ َطلَقَ حتّى أَتَى رسولَ
ابْنَك .قال :ف َغضِبُ ،ثمّ قال :تركتنِي حتّى ِإذَا تَلطّ ْ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :بَاركَ اللّه
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فأخْبَر ُه با كَانَ ،فقَالَ رسولُ اللّه َ
اللّه َ
لكُما ف ليْلتِكُما » .
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ف س َفرٍ وهِي مَ َعهُ وكَانَ
قال :فحملَت ،قال :وكَانَ رسول اللّه َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ِإذَا أَتَى الْ َمدِيَنةِ مِنْ َس َفرٍ لَ َي ْطرُقُها ُطرُوقا فَدَنوْا مِنَ الْ َمدِيَنةِ ،
رسولُ اللّه َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم .قال:
حةَ ،وانْطلَقَ رسولُ اللّه َ
ضرََبهَا الْمَخاض ،فَاحْتَبَس َعلَ ْيهَا َأبُو طلْ َ
فَ َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ِإذَا
ج معَ رسولِ اللّه َ
يقُولُ أَبُو َطلْحةَ ِإّنكَ لتعلمُ يَا ربّ أَّنهُ يعْجبُنِي أَنْ أَ ْخرُ َ
ستُ بِما تَرى .تقولُ ُأمّ ُسلَيْم :يا أَبَا طلْحةَ مَا أَجِد الّذي
َخرَج ،وَأدْخُ َل مَعهُ ِإذَا دَخَل ،و َقدِ احْتَبَ ْ
ي َق ِدمَا فَولَدتْ غُلما .فقاَلتْ لِي ُأمّي :يا أََنسُ ل
ك ْنتُ أَجِد ،انْ َطلِق ،فانْطَلقْنَا ،وضَربَا الَخاضُ ح َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،فلمّا أَصْبحَ احتملُْت ُه فانطَل ْقتُ ِبهِ ِإلَى
ض ُعهُ أَحدٌ َت ْغ ُدوَ ِبهِ َعلَى رسُول اللّه َ
ُيرْ ِ
حدِيث.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم .وذَ َكرَ تامَ الْ َ
رسولِ اللّه َ
گفتم :بلی چند دانه خرما هست .آنضرت صلی ال عليه وسلم آنرا جويده و بعد
آنرا گرفته به دهن طفل ناده و به کامش ماليده و نامش را عبدال گذاشتند.
و در روايت باری بنقل از ابن عيينه آمده که شخصی از انصار گفت :من 9فرزند از
هان عبد ال را که ولدت شده بود ،ديدم که هه قرآن خوانده بودند.
و در روايت مسلم آمد :فرزندی از ابوطلحه که از ام سليم ولدت شده بود وفات
يافت .ام سليم به خانواده اش گفت :شا در رابطه با پسر ابو طلحه صحبت نکنيد تا من با او
صحبت کنم .ابو طلحه آمد هسرش نان شب را زود تر آماده ساخت و وی نان را خورد،
آب آشاميد سپس ام سليم خودش را برای شوهر خود به بترين شکلی که در سابق زينت می
داد آرايش کرد و ابو طلحه با او هبستر شد .چون فراغت يافت ،ام سليم ديد که ابو طلحه
سي شده و با او هبستر شده گفت :ای ابو طلحه هرگاه قومی عاريتی را نزد خانوادهء
گذاشتند و سپس آنرا طلب کردند آيا اين خانواده حق دارد که عاريت شان را ندهد؟
گفت :نه.
گفت :فرزند را از خداوند بواه .ابوطلحه خشمگي گرديد و گفت :گذاشتی که من
آلوده شوم و بعد مرا از پسرم خب ساختی؟ نزد پيامب صلی ال عليه وسلم آمده جريان را
برايش گفت .آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمودند :خداوند در شب شا برکت دهد .بعدا
ام سليم باردار شد و رسول ال صلی ال عليه وسلم از سفر ،به مدينهء منوره باز می گشتند،
شب هنگام به مدينهء منورده داخل نی شدند .ايشان به مدينهء منوره نزديک شدند ،ام سليم
را درد ولدت گرفت و ابوطلحه بواسطهء بيماری خانش با وی ماند .رسول ال صلی ال
عليه وسلم رفتند.
راوی گويد :ابوطلحه گفت :خدايا تو می دانی که چقدر براي لذت بش است که با
پيامب صلی ال عليه وسلم هنگام بيون آمدنش بيون شوم و با او در لظهء ورود شان داخل
گردم .ولی بواسطهء آنچه که می دانی از هرکابی آنضرت صلی ال عليه وسلم ماندم .ام
سليم می گويد :گفتم ای ابوطلحه مثل اول فشار بيماری بر من نيست برو ،و رفتيم و چون
رسيدند درد ولدت وی را گرفت ،پسری ولدت نود .مادرم به من گفت :ای انس کسی او
را نی تواند شي بدهد تا اينکه صبح او را نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم ببی .چون
صبح شد او را برداشته خدمت رسول ال صلی ال عليه وسلم بردم .و تام حديث را ذکر
نود.
67
-50وَعَنْ ابْن َعبَاسٍ رضي اللّه عنهما قالَ :ق ِدمَ عَُييْنَة بْنُ ِحصْنٍ فَنَزلَ َعلَى ابْنِ أَخِيهِ
ج ِلسِ
الْحُر بْ ِن قَيْس ،وَكَا َن مِن الّن َفرِ اّلذِين ُي ْدنِي ِهمْ عُمرُ رضِيَ ال ّلهُ عنه ،وَكَانَ اْل ُقرّاءُ َأصْحابَ مَ ْ
ك وَ ْجهٌ
عُ َمرَ رضي ال ّلهُ عنه َومُشاوَرَِتهِ كُهولً كَانُوا َأوْ ُشبّاناَ ،فقَالَ عُييَْنةُ لبْنِ أَخيِه :يَا ابْ َن أَخِى َل َ
ي فَاسَْت ْأذِنْ ل َع َليْه ،فاستَأذ َن َفأَذِنَ َلهُ عُمرَ .فلَمّا دخَ َل قال :هِ ْي يا ابْ َن الْخَطّاب،
عِ ْن َد َهذَا المِ ِ
جزْ َل وَل تَحْ ُك ُم فِينَا باْل َعدْلَ ،ف َغضِبَ عُ َمرُ رضيَ اللّه عنه حتّى َهمّ أَ ْن يُوقِعَ ِبهِ
َفوَاللّه مَا ُتعْطِينَا الْ َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم { :خُذِ ا ْلعَ ْفوَ وَ ْأ ُمرْ
ي إِنّ اللّه تعَال قَال لِنبِّيهِ َ
ي الْ ُم ْؤمِنِ َ
فَقَالَ َلهُ اْلحُر :يا َأمِ َ
ن } [ سورة العراف ] 198 :وإ ّن َهذَا مِنَ الاهلي ،وَاللّه
ن الجاهلي َ
عرِضْ عَ ِ
با ْل ُع ْرفِ وَأَ ْ
ما جا َوزَها ُع َمرُ ِحيَ تلها ،وكَا َن َوقّافا عِنْد كِتَابِ ال ّلهِ تعال رواه البخارى .
شان هم ملسان و مشاوران عمر رضی ال عنه بودند .عيينه برای برادرزاده اش گفت :ای
فرزند برادرم تو در نزد اين امي منلتی داری ،اجازه بواه که مرا به حضور خود بپذيرد .او از
حضرت عمر رضی ال عنه اجازه طلبيد و وی هم به عمويش اجازه داد .چون نزدش حضور
يافت گفت :هان ای پسر خطاب تو برای ما دارائی بسيار نی دهی و عادلنه در مورد ما
حکم نی کنی .عمر رضی ال عنه خشمناک شد و نزديک بود که وی را بزند .حر برايش
گفت :ای امي الؤمني ،خداوند به پيامب صلی ال عليه وسلم می گويد :عفو پيشه کن و به
کار پسنديده امر نا و از جاهلن اعراض کن ،و اين از جلهء جاهلن است .بدا سوگند عمر
رضی ال عنه از عدل تاوز نکرده و بق که سخت در برابر کتاب خدا توقف می کرد.
صلّى الُ
-53وَعنْ أب ِإبْراهيمَ عَ ْبدِ اللّه بْ ِن أب َأوْف رضي ال ّلهُ عنهمَا أَنّ رسولَ اللّه َ
ض أَيّامِهِ الت َلقِ َي فِيهَا اْل َعدُو ،انْتَظرَ حَتّى ِإذَا مَاَلتِ الشّ ْمسُ قَامَ فِيهمْ َفقَالَ « :يَا
َعلَ ْيهِ و َسلّم ف بعْ ِ
َأّيهَا النّاسُ ل تَتَمنّوا ِلقَاءَ الْعدُو ،وَا ْسأَلُوا اللّه العَافَِيةَ ،فَِإذَا لقيتُموهم فاصْبُوا ،وَا ْعلَمُوا أَ ّن الْجَنّة
جرِيَ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :ال ّل ُهمّ مُ ْنزِلَ الْكِتَابِ َومُ ْ
ت ظِلَلِ السّيُوفِ » ُث ّم قَالَ النّبِ ّي َ
ح َ
تَ ْ
صرْنا َعلَ ْي ِهمْ » .متفقٌ عليه وباللّه الّتوْفيق.
السّحَابَ ،وهَا ِزمَ الَحْزاب ،ا ْهزِ ْم ُهمْ وَاْن ُ
-53از ابراهيم عبد ال بن ابی اوفی رضی ال عنه روايت است که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم در يکی از روزهائی که با دشن روبرو شدند انتظار
کشيدند تا اينکه آفتاب ميلن نود ،باز در ميان شان برخاسته چني فرمود :ای مردم روبرو
شدن با دشن را آرزو مکنيد و از خداوند سلمتی بواهيد و هرگاه با دشن روبرو شديد صب
کنيد .و بدانيد که بشت در زير سايه های ششيها است .بعدا پيامب صلی ال عليه وسلم
فرمودند :ای خداوند فرو فرستندهء کتاب ،و جريان دهندهء ابرها و هزيت دهندهء احزاب و
گروهها ،آنا را شکست ده و ما را بر آنا نصرت و ياری فرما.
ش :اين حديث از جلهء کلم نفيس و بديعی است که انواع بلغت از قبيل ملحت و
کوتاهی لفظ و استعارهء نيکو و شول بر معانی زياد را شامل است.
71
خداوند می فرمايد :ای مؤمنان از خدا بترسيد و با راستان يار باشيد .توبه119 :
و هم می فرمايد :مردان راستگو و زنان راستگو .احزاب35 :
و نيز می فرمايد :هان اگر با خدا راستی می کردند حقا که برای شان بتر بود .ممد:
21
اما روايات وارده در اين مورد بشرح زير است:
-55الثّان :عَنْ أب مُحَ ّمدٍ الْحَسنِ بْنِ َعلِيّ بْ ِن أب طَالِب ،رَض َي ال ّلهُ عَنْهما ،قَالَ
صدْقَ
ع ما َيرِيُبكَ إِلَى مَا ل يَريبُكَ ،فإِنّ ال ّ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :دَ ْ
حفِ ْظتُ مِنْ رسولِ اللّه َ
طُمأنيَنةٌ ،وَالْ َك ِذبَ رِيبةٌ » رواه الِترْمذي وقال :حديثٌ صحيح.
72
-55از ابوممد حسن بن علی بن ابی طالب رضی ال عنهما روايت است که گفت:
بياد دارم از پيامب صلی ال عليه وسلم که فرمود :ترک کن آنچه را که ترا به شک می اندازد
و چنگ زن به چيزی که ترا به شک نی اندازد .چون راستی اطمينان و آرامش خاطر است و
دروغ شک است.
ش :يعنی وقتی نفس خود را يافتی که در چيزی شک دارد ترک آن چيز بتر است.
چون نفس مسلمان اين خاصيت را دارد که به صدق و راستی اطمينان حاصل می نايد و از
دروغ و کذب ،تنفر ميداشته ،هر چند که نداند آنچه برايش اطمينان و سکون می دهد
چيست؟ (مترجم)
-56از ابو سفيان صخر بن حرب رضی ال عنه در حديث طويل و درازش در قصهء
هرقل (هراکليوس) نقل شده که:
هرقل گفت :آنضرت صلی ال عليه وسلم شا را به چه امر می کند؟
ابوسفيان می گويد ،گفتم :می گويد خدای واحد را بپرستيد ،به او چيزی را شريک
مياوريد و ترک نائيد آنچه را که پدران شا می گويند و ما را دستور می دهد که ناز بوانيم
و راست بگوييم و پاکدامنی ورزي و صلهء رحم بای آوري.
-57الرّابِع :عَ ْن أب ثَابِت ،وقِيل :أب سعيد ،وقِيل :أب الْولِيدَ ،سهْلِ بْنِ حُنيْفَ ،و ُهوَ
صدْقٍ
شهَادَة ِب ِ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال « :مَنْ َسأَلَ ال ّلهَ ،تعالَى ال ّ
ب َ
بدرِي ،رضي اللّه عنه ،أَن الن ّ
َبلّغهُ ال ّلهُ مَنَازِلَ الشّهدَاء ،وإِ ْن مَاتَ َعلَى فِرا ِشهِ » رواه مسلم.
-57از ابو ثابت يا ابو سعيد يا ابو الوليد سهل بن حنيف بدری رضی ال عنه روايت
است که:
73
آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمودند :کسی که از روی صدق و راستی از خداوند
شهادت را طلب کند خداوند او را از درجات شهداء بره مند می سازد هرچند بر بالينش
بيد.
ش :مصنف کتاب گويد :از اين حديث ،استحباب طلب شهادت ،و اينکه انسان می
بايد نيت خي داشته باشد ،دريافت می گردد( .مترجم)
به دستش رسيد،و گفت :خيانت از ميان شا شده بعدا سپر طلئی را که مانند سر گاو بود
آوردند سپس آنرا گذاشت آتش آمده آنرا سوخت .غنائم برای هيچ کس پيش از ما حلل
نشد ،ولی بعدا خداوند ضعف و ناتوانی ما را ديده آنرا برای ما حلل ساخت.
ش :امام قرطبی در شرح اين حديث می گويد :که پيامب مذکور صلی ال عليه وسلم
قومش را نی فرمود که در يکی از احوال مذکور از آنا پيوی کنند ،زيرا ياران آنضرت
صلی ال عليه وسلم در آن صورت وابستگی ذهنی يا نفی بر اين اسباب پيدا می کردند ،و
عزائم شان در نتيجه سست و در جهاد و شهادت رغبت و علقه شان کم می گرديد البته در
بارهء غنائم حديث ديگری نيز آمده است که :برای من غنائم حلل شده با اينکه برای کسی
قبل از من حلل نشده بود( .مترجم)
-59از ابو خالد حکيم بن حزام رضی ال عنه که در سال فتح مکه ايان آورد و
پدرش از بزرگان قريش در زمان جاهليت و اسلم بود ،روايت است که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :هردو معامله کننده (فروشنده و خريدار)
اختيار دارند تا زمانی که از هم جدا نشوند ،اگر راست گفتند و بيان نودند در معامله شان
برکت ناده می شود .اگر پوشيدند و دروغ گفتند ،برکت معامله شان از ميان می رود.
ش :چنانچه وقتی تاجری صدر ورزد ودر خريد و فروشش خيانت و غش ننمايد ،در
معامله اش برکت داده می شود ،هينگونه برای بنده ای که در معامله اش با خداوند متعال
صدق و راستی نايد و در ادای حق عبوديت آن ريا و غش نداشته باشد ،در اين معاملهء وی
برکت داده شده و ثرهء آن را بصورت ثواب در می يابد .در اين آيهء کريه ياد آوری شده:
سهُ ْم وََأ ْموَاَلهُم ِبأَ ّن َل ُهمُ الَّنةَ }التوبة .111و اين خود می
{إِنّ ال ّلهَ اشَْترَى مِنَ الْ ُم ْؤمِنِيَ أَنفُ َ
رساند که صدق در معامله مبي کمال مراقبت بوده و رهنمون وی بسوی بشت می باشد .و
إن الب يهدی إلی النة( .مترجم)
75
خداوند می فرمايد :آن خدايی که وقتی قيام میکنی ترا می بيند و هم گشت ترا در
ميان نازگزاران می بيند .شوری219:
و هم می فرمايد :او با شاست هرکجايی که باشيد .حديد4 :
و نيز می فرمايد :هان پروردگار تو در کمي است .فجر14 :
و نيز می فرمايد :هانا نه در زمي و نه در آسان چيزی از خداوند پوشيده نی ماند.
آل عمران6 :
و هم می فرمايد :خداوند می داند خيانت چشم را و آنچه دلا پنهان می دارند .غافر:
19
-60وَأمّا الحاديث ،فا َلوّل :عَنْ عُمرَ ب ِن الطاب ،رضيَ ال ّلهُ عنه ،قالَ« :بيْنما نَحْنُ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،ذَات َي ْومٍ ِإ ْذ طَلع َعلَ ْينَا ر ُجلٌ شَديدُ بياضِ الثّياب،
ُجلُوسٌ عِنْد رسولِ اللّه َ
صلّى الُ
سفَر ،ول َي ْعرِ ُفهُ منّا أَحد ،حتّى َج َلسَ إِلَى النّبِ ّي َ
شعْر ،ل ُيرَى عل ْيهِ أَثَر ال ّ
شدي ُد سوادِ ال ّ
َعلَ ْيهِ و َسلّم ،فَأَسَْن َد رَكْبَتَ ْيهِ ِإلَى رُكبَتيْهَ ،ووَضع كفّيْه َعلَى فخِذيهِ وقال :يا م ّمدُ أَخِبرْنِي عن
ش َهدَ أَنْ ل ِإَلهَ ِإلّ اللّه ،وأَ ّن مُحَمّدا
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم :الِسلمُ َأنْ تَ ْ
السلم فقالَ رسولُ اللّه َ
لةَ ،وَتُؤتِيَ الزّكاةَ ،وتصُومَ رَمضَان ،وتُجّ الْب ْيتَ إِ ِن استَطَعتَ ِإلَ ْيهِ سَبيلً.
رسولُ ال ّل ِه وَُتقِيمَ الصّ َ
سَأُلهُ ويص ّدقُه ،قالَ :فأَخِْبرْنِي عن الِيان .قَالَ :أَنْ ُت ْؤمِن بِال ّلهِ
قال :صدَقت .فَعجِبْنا َلهُ ي ْ
وملئِكَتِه ،وكُتُِب ِه ورُ ُسلِه ،والْيومِ الخِر ،وتُؤمِنَ باْل َق َدرِ َخ ْيرِهِ و َشرّه .قال :صد ْقتَ قال :فأَخِْبرْنِي
76
عن الِحْسان .قال :أَنْ َتعُْبدَ اللّه َكَأّنكَ تَراه .فإِنْ َل ْم تَكُنْ تَرا ُه فإِّنهُ يَرا َك قالَ :فأَخِْبرْنِي عن
سؤُولُ َع ْنهَا بأَ ْع َل َم مِن السّائِل .قالَ :فأَخْبْنِي عَ ْن َأمَاراِتهَا .قَالَ أَنْ تلدَ ا َل َمةُ
السّاعةِ .قال :مَا ال ْ
لفَا َة اْلعُرا َة الْعاَلةَ رِعاءَ الشّاءِ يتَطاولُون ف اْلبُنيانِ ُثمّ انْطلَق ،فلب ْثتُ ملِيّاُ ،ثمّ
ربّتَها ،وََأنْ تَرى ا ُ
قال :يا عُمر ،أَتَدرِي منِ السّاِئ ُل قلت :ال ّلهُ ورسُوُلهُ أَعْلمُ قالَ :فإِّنهُ جِ ْبرِي ُل أَتَا ُكمْ يُعلّمُكم دِينِ ُكمْ
» رواه مسلمٌ.
فرمود :اينکه بزايد کنيز مالک خود را ،و اينکه مشاهده کنی که پا برهنه ها و تن
برهنه ها و گرسنه های گوسفند چران در ساختمان ها بر يکديگر سبقت می جويند .سپس آن
مرد رفت .مدتی درنگ نودم ،بعدا فرمود :ای عمر! آيا می دانی که سؤال کننده کی بود؟
گفتم :خدا و رسولش داناتر است.
فرمود :اين جبئيل بود که برای تعليم دين برای شا آمده بود.
ش :معنای (تلد المة ربتها) :يعنی کنيز آقايش را ولدت کند ،اين است زنای اسي
زياد شوند ،چنانچه کنيز برای آقايش دختری ولدت نايد و دختر آقا در معنای آقاست.
-61الثّان :عن أب َذرّ جُ ْن ُدبِ بْنِ جُنَادةَ ،وأب ع ْبدِ الرّحْم ِن مُعاذِ بْنِ جبل رضيَ اللّه
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،قال « :اتّ ِق ال ّلهَ حَيْثُمَا كُ ْنتَ وأَتْبِ ِع السّيَّئةَ الْحسنةَ
عنهما ،عنْ رسولِ ال ّلهِ َ
حهَا ،وخَالقِ النّاسَ ُبلُقٍ حَسَ ٍن » رواهُ الّترْمذيّ وقال :حديثٌ حسن.
تَمْ ُ
روزی در پشت سر پيامب صلی ال عليه وسلم بر مرکب شان سوار بودم بعد فرمود:
فرزندم چند سخن برايت تعليم می دهم :خدا را حفظ کن تا ترا حفظ کند .بياد خدا باش او
را در برابرت می يابی .اگر چيزی می خواهی از خدا بواه ،و اگر ياری می جويی از خدا بو
و بدان که اگر تام مردم جع شوند تا به تو نفعی برسانند ،نفع رسانده نی توانند ،مگر چيزی
را که خداوند برايت نوشته است واگر هه جع شوند تا به تو ضرری برسانند ،ضرری رسانده
نی توانند ،مگر آنچه خداوند برايت نوشته و مقدر کرده است .قلم ها برداشته شده و
صحيفه خشک گرديده است.
و در روايت ترمذی آمده :بياد خدا باش ،او را در برابر خود می يابی ،در هنگام
فراخی خدا را بشناس تا در سختی ها ترا بشناسد ،و بدان آنچه که بايد بتو نرسد ،نی رسد و
آنچه که بايد بتو برسد حتما رسيدنی است ،و بدان که ياری و مدد با صب و پايداری،
گشادگی با سختی و دشواری با آسانی است.
ش :حافظ ابن رجب در جامع العلوم و الکم می گويد :بدان که سؤال از خداوند به
بندگانش لزمست ،زيرا در سؤال کردن اظهار خواری و نياز مسائل مطرح می شود و در آن
اعتراف صورت می گيد به قدرت آنکه سؤال از وی می شود بر رفع ضرر و رسيدن به
هدف و نياز و تواضع جز در برابر خدا شايسته نيست.
و مراد از رفع اقلم ترک نوشت بدان است و مراد از صحف اوراقی است که در آن
مقادير کائنات نوشته شده است و اين کنايه است از مقدم بودن مقادير کائنات و فراغت از
آن.
-63الرّابع :ع ْن أَنَس رضي ال ّلهُ عنه قال « :إِنّ ُك ْم لََتعْملُونَ أَعْمَا ًل هِيَ أَدقّ ف أَ ْعيُنِ ُكمْ
ت » رواه البخاري.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم مِنَ اْل ُموِبقا ِ
شعَر ،كُنّا َن ْع ّدهَا َعلَى َع ْهدِ رسولِ ال ّلهِ َ
مِنَ ال ّ
-64از ابوهريرة رضی ال عنه از پيامب صلی ال عليه وسلم روايت است که فرمود:
هانا خداوند غيت می کند و غيت خدا آنست که شخص آنچه را که خداوند بر
وی حرام نوده انام دهد
سپس اين فرشته به هان شکل و هيکل اولی ،نزد ابرص (پيس) آمده گفت :مردی
هستم مسکي که از سفر بازمانده و نی توان به منل برسم ،مگر به کمک خدا و بعد کمک
تو .از تو می خواهم به ذاتی که برای تو رنگ نيکو جلد نيکو و مال داده ،اينکه براي شتری
بدهی ،که در سفرم بوسيلهء آن به منل برسم.
مرد گفت :بدهی (قرض) زياد دارم.
فرشته گفت :فکر می کنم من ترا می شناسم ،آيا هان ابرص فقي نيستی ،که مردم از
تو نفرت برده و اکنون خداوند برايت اين هه نعمت داده است؟
مرد گفت :من اين ثروت را از بزرگان به ارث برده ام.
وی گفت :اگر چنانچه دروغ می گويی خداوند ترا به حالت اولت برگرداند و بعد به
هان شکل نزد کچل آمده و او هانند ابرص جواب داد ،و فرشته هم به وی هان گفت که به
ابرص گفته بود و گفت اگر چنانچه دروغ می گويی خداوند ترا به حالت اولت باز گرداند.
بعد به هان شکل و قيافه نزد کور آمده و گفت :مردی مسکي و مسافرم ،وسايل
سفرم از بي رفته و امروز به جايگاهم نی رسم ،مگر به کمک خدا و بعد به کمک تو .از تو
می خواهم به حق آنکه نور چشمت را به تو باز داد ،گوسفندی ده که بدان به سفرم ادامه
دهم.
وی گفت :بلی براستی که خداوند بينائيم را باز داد ،هر چه می خواهی بگي و هر چه
می خواهی بگذار .هرگز در آنچه که برای خود می گيی با تو سختگيی نی کنم.
فرشته گفت :مالت را با خود بدار .شا مورد آزمايش خدا قرار گرفتيد ،خداوند از تو
راضی شد و بر دو رفيقت خشم نود.
-66از ابی يعلی شداد بن اوس رضی ال عنه روايت است که:
82
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :زيرک کسی است که نفس خود را ماسبه نوده و
برای زندگی بعد از مرگ کار کند ،و ناتوان کسی است که نفسش را بدنبال آرزوها و هوای
خويش کشاند ،و از خدا اميد داشته باشد.
سأَلُ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال « :ل يُ ْ
-68التّاسع :عَنْ عُ َمرَ رضي ال ّلهُ عنه عَ ِن النّبِ ّي َ
الرّ ُج ُل فيمَ ضَربَ ا ْمرَأََت ُه » رواه أبو داود وغيُه.
و قال تعالی { :إَن َتتّقُواْ الّ نيَجْعَل لّكُم نْ ُفرْقَاناً َويُكَ ّفرْ عَنكُم ْن س نَ ّيئَاتِكُ ْم َويَغْ ِفرْ
ضلِ الْ َعظِيمِ{ }29النفال٢٩ : ل ذُو الْ َف ْ
َلكُمْ وَا ّ
ب كثيرةٌ معلوم ٌة .
واليات في البا ِ
خداوند می فرمايد :ای کسانی که ايان آورديد از خدا بترسيد چنانکه شايستهء
ترسيدنش است .آل عمران102 :
و هم می فرمايد :از خدا بترسيد تا می توانيد .تغابن( 16 :اين آيه بيان کننده مراد و
معنی اولی است)
و نيز می فرمايد :ای آنانی که ايان آورده ايد از خدا بترسيد و سخن حق بگوئيد.
احزاب( 75 :آياتی که در آن امر به تقوی شده زياد و معلوم است).
و هم می فرمايد :کسی که از خدا بترسد برايش گريزگاهی از هر کاری مقرر داشته
و از جايی او را روزی می دهد که گمان نی کند .طلق3 ،2 :
و هم می فرمايد :اگر از خدا بترسيد ،پيدا کند برای شا گشايشی را و از گناهانتان
در گذرد و خدا شا را بيامرزد و خدا صاحب فضل بزرگ است .انفال29 :
-69وَأمّا الَحَاديثُ فَا َلوّل :عَ ْن أب ُهرَْيرَةَ رضي ال ّلهُ عنه قال :قِيل :يا رسولَ ال ّل ِه مَن
سَأُلكَ ،قَالَ « :فيُو ُسفُ نَِبيّ ال ّلهِ ابن نَبِيّ
أَ ْك َرمُ النّاسِ؟ قالَ « :أْتقَاهُ ْم » فقَالُوا :لَ ْيسَ عَ ْن هَذا نَ ْ
سأَُلكَ ،قال :فعَنْ َمعَادِنِ اْل َعرَب
ب ال ّلهِ ابنِ َخلِيلِ ال ّل ِه » .قَالُوا :لَ ْيسَ عن َهذَا نَ ْ
ال ّلهِ ابن نَ ّ
سأَلُونِي؟ ِخيَا ُرهُمْ ف الْجاهِلّيةِ ِخيَا ُرهُمْ ف الِسلمِ إذَا فَ ُقهُوا » متفقٌ عليه.
تْ
فرمود :آيا از سللهء عرب می پرسيد؟ بترين شان در جاهليت بترين شان در اسلم
است ،زمانی که دانش بيندوزند.
ش :سخن برای تثيل آمده ،يعنی چنانچه معادن شامل گوهرهای متلفی است که در
آن ارزشند و بی ارزش وجود دارد و هر معدن آنچه را که در آن دفن شده آشکار می کند.
مردم هم آنچه اصالت داشته باشند از سيمای شان نودار می شود .پس آنکه در دورهء
جاهليت صاحب شرافت و فضيلت بوده اسلم جز شرفش را نيفزوده است .و هرگاه در دين
خدا دانشمند شود به بلندترين مراتب شرف رسيده است .زيرا اسباب شرف و بزرگی در او
جع شده است.
ف عدِيّ بْنِ حاتٍ الطائِ ّي رضي اللّه عنه قال :سعت رسولَ اللّه
-72الرّابع :عَ ْن أب طَري ٍ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يقُول « :مَنْ َح َلفَ َعلَى يِي ُثمّ َرأَى أتقَى ل ّلهِ مِنْها َفلَْي ْأتِ الّت ْقوَى » رواه
َ
مسلم.
85
-72از ابو طريف عدی بن حات طائی رضی ال عنه مروی است:
از آنضرت صلی ال عليه وسلم شنيدم که فرمود :آنکه به چيزی سوگند خورد،
سپس چيزی را ببيند که از آن به تقوای الی نزديکتر است ،بايد راه تقوی را برگزيند.
صدَيّ بْنِ عَجْلنَ الْبا ِهلِيّ رضي ال ّلهُ عنه قال :سَ ِمعْتُ
-73اْلخَامِس :عنْ أب ُأمَا َمةَ ُ
صلّوا َخمْسكُم،
جةِ الْودَاع فَقال « :اّتقُوا اللّه ،و َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َيخْ ُطبُ ف َح ّ
رسول اللّه َ
وصُومُوا َش ْهرَكم ،وَأدّوا زكَا َة َأ ْموَالِكُمَ ،وأَطِيعُوا ُأ َمرَاءَكُمَ ،تدْ ُخلُوا َجّنةَ رَبّ ُك ْم » رواه الّترْمذي،
ف آخر كتابِ الصل ِة وقال :حديثٌ حس ٌن صحيح.
-73از ابو امامه صدی بن عجلن الباهلی رضی ال عنه روايت است که گفت:
خطبهء پيامب صلی ال عليه وسلم در حجة الوداع را شنيدم که می فرمود :از خدا
بترسيد و نازهای پنج وقت خود را بوانيد و ماه روزهء خود را روزه بگييد ،زکات مالای
خويش را بدهيد واز اميان خويش اطاعت و فرمانبداری کنيد ،به جنت پروردگار خويش
داخل می شويد.
عدَنَنا الُّن
حزَابننَ قَالُوا هَذَا مَنا وَ َ
قال ال تعالیَ { :وَلمّانن رَأَى ا ْل ُم ْؤمِنُونننَ ا َلْ ْ
لّ َو َرسُوُلهُ َومَا زَادَهُمْ إِلّ إِيمَاناً َو َتسْلِيماً} الحزاب٢٢ : َورَسُوُلهُ َوصَدَقَ ا ُ
شوْهُم ْنخ َجمَعُواْ لَكُم نْ فَا ْ
و قال تعالی { :الّذِيننَ قَالَ َلهُمنُ النّاسنُ إِنّ النّاسنَ َقدْ َ
ضلٍ ل نوَ َف ْ
ل ن َونِعْمَن ا ْلوَكِيلُ{ }173فَانقَ َلبُواْ ِبنِ ْعمَ ٍة مّنَن ا ّ
َفزَادَهُمْن إِيمَان ًا وَقَالُواْ حَسْنبُنَا ا ّ
عظِيمنٍ{ }174آل عمران: ضلٍ َ ضوَاننَ الّ نوَالّ نذُو َف ْ سهُمْ سنُوءٌ وَاتّبَعُو ْا ِر ْ لّمنْ َيمْسَن ْ
١٧٤ - ١٧٣
حيّ الّذِي َل يَمُوتُ} الفرقان٥٨ :
و قال تعالیَ { :و َتوَ ّكلْ عَلَى الْ َ
و قال تعالی{ :وَعلَى الّ فَ ْل َي َتوَ ّكلِ ا ْل ُم ْؤمِنُونَ} {إبراهيم١١ :
حمَةٍ مّن َن الّ نلِنت نَ َلهُم نْ َوَلوْ كُنت نَ فَظّا غَلِيظ نَ الْقَلْب ِن و قال تعالیَ { :فبِمَنا رَ ْ
ع َزمْتنَع ْنهُمنْ وَاس ْنتَغْ ِفرْ َلهُم ْن َوشَا ِورْهُمنْ فِي ا َل ْمرِ َفإِذَا َ
حوْلِكنَ فَاعْفنُ َ
لَن َفضّو ْا مِننْ َ
َف َتوَ ّكلْ عَلَى الّ إِنّ الّ يُحِبّ ا ْل ُم َتوَكّلِينَ} آل عمران١٥٩ :
86
خداوند تعالی می فرمايد :و چون مسلمانان احزاب را ديدند گفتند اينست آنچه ما را
وعده داده بود خدا و پيغامبش و راست گفت خدا و رسول او و اين امر جز بر ايان و
تسليم شان نيفزود .احزاب22 :
و هم می فرمايد :آنانکه مردم بر ايشان گفتند که کافران برای شا لشکر جع کرده
اند ،پس از آن لشکرها بترسيد ،ولی زياده کرد اين سخن ايان شان را ،و گفتند بس است ما
را خدا و نيکو ياور است ،پس باز گشتند "اين مسلمانان" به نعمتی از خدا و فضل او و نرسيد
به ايشان هيچ سختی ،و خوشنودی خدا را پيوی نودند و خدا صاحب فضل بزرگ است.
آل عمران174 ،173 :
و می فرمايد :و توکل کن بر آن زندهء که هرگز نيد .فرقان58 :
و ميفرمايد :و بر خدا بايد که توکل کنند مسلمانان .ابراهيم11 :
و هم ميفرمايد :و چون قصد کردی پس بر خدا اعتماد کن .آل عمران159 :
و خداوند می فرمايد :و هر که بر خدا توکل کند ،پس وی او را بس است .طلق3 :
و ميفرمايد :حقا مؤمنان آنانی اند که چون خدا ياد کرده شود ،دل ايشان بترسد و
چون آيات خدا بر آنان تلوت شود ،زياده سازد "آن آيات" ايان شان را و بر پروردگار
خويش توکل می کنند .انفال2 :
-74فَالوّل :عَن ابْن َعبّاسٍ رضي ال ّلهُ عنهما قال :قال رسولُ اللّه صلى اللّه عليه
وآله وسلم « :عُرضَت عليّ المَمَ ،فرَأيْت النّبِ ّي وَمعَه الرّه ْيطُ والنّبِ ّي ومَعهُ الرّجُل وَالرّجُلن،
س مَعهُ أحدٌ إذ ُرفِعَ لِى سوادٌ عظي ٌم فظننتُ أَّن ُهمْ ُأمّتِيَ ،فقِيلَ لِى :هذا موسى وقومه
وَالنّبِيّ ول ْي َ
ولكن انظر إل الفق فإذا سواد عظيم فقيل ل انظر إل الفق الخر فإذا سواد عظيم فقيل ل:
هَذه ُأمّتُك ،ومعَ ُهمْ س ْبعُونَ أَلْفا َيدْ ُخلُونَ الْجَنّة ِبغَ ْيرِ حِسَابٍ ول َعذَابٍ » ُثمّ َنهَض َفدَخَ َل م ْنزِلَه،
ب وَل عذابَ ،فقَالَ بعْضهُمَ :فلَ َع ّل ُهمْ
فَخَاض النّاسُ ف أُولَِئكَ الّذينَ يدْ ُخلُون الْجّنةَ ِبغَ ْيرِ حسا ٍ
87
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،وقَال بعْضهُم :فَل َع ّل ُهمْ الّذي َن وُِلدُوا ف السْلم،
حبُوا رسول اللّه َ
الّذينَ صَ ِ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم
فَخرجَ َع َليْهمْ رسول اللّه َ وذَكَروا أشْياء شرِكُوا باللّه شيئا
َف َلمْ يُ ْ
فَقال « :مَا الّذي تَخُوضو َن فِيه؟ » فَأخَْبرُوهُ فَقالُ « :همْ اّلذِي َن ل يرقُونَ ،وَل يَسَْت ْرقُون ،وَلَ
يَتَطّيرُون ،وَ َعلَى ربّهمْ يتَو ّكلُو َن » فقَامَ عُكّاشةُ ب ُن مُحْصِن فَقال :ادْعُ اللّه أنْ ْي َعلَن مِ ْنهُم ،فَقال:
ج َعلَنِي مِ ْن ُهمْ فقال« :سََبقَكَ ِبهَا عُكّا َشةُ »
« أنْت مِ ْن ُهمْ » ُث ّم قَام رَجُلٌ آ َخرُ فَقال :ادْعُ اللّه أنْ يَ ْ
متفقٌ عليه.
-76الثّالِث :عن ابْنِ عَبّاس رضي اللّه عنهما أيضا قال« :حسْبُنَا ال ّلهُ وِن ْعمَ الْوكِي ُل قَاَلهَا
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم حيِ َن قَالُوا:
ي أُْلقِى ف النّار ،وَقالَا مُح ّمدٌ َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ح َ
إبْراهِيمُ َ
ش ْوهُ ْم َفزَا َد ُهمْ إيانا وقَالُوا :حَسْبُنَا ال ّلهُ وَِن ْعمَ الْوكِي ُل » رواه
«إِنّ النّاسَ َقدْ جَمعُوا لَ ُك ْم فَاخْ َ
البخارى.
صلّى الُ
وف رواية له عن ابْنِ عَبّاسٍ رضي اللّه عنهما قال « :كَانَ آ ِخ َر َقوْل إبْراهِيمَ َ
ي أْلقِي ف النّارِ « حسْب ال ّل ُه وَنِعمَ اْلوَكِيلُ » .
َعلَ ْيهِ و َسلّم حِ َ
جدٍ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قِبَلَ نَ ْ
-78الْخَامِس :عنْ جَاِب ٍر رضي ال ّل ُه عنه أَّنهُ َغزَا مَعَ النّبِيّ َ
صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم قَفَل مَعهُم ،فأدْرك ْت ُهمُ الْقاِئ َلةُ ف وادٍ كَِثيِ الْعضَاه،
َفلَمّا َقفَل رسول اللّه َ
صلّى
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،وَت َفرّقَ النّاسُ يسْتظلّونَ بالشجر ،وَنزَلَ رسولُ اللّه َ
فََنزَلَ رسو ُل ال ّلهِ َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم
سرَ ٍة َ ،ف َعلّقَ ِبهَا س ْيفَه ،ونِمْنَا نوْمةً ،فإذا رسولُ ال ّلهِ َ
حتَ ُ
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم تَ ْ
يدْعونَا ،وِإذَا عِ ْن َدهُ أعْرابِ ّي فقال « :إ ّن َهذَا اخَْترَطَ َعلَيّ سيْفي وَأنَا نَائِم ،فاسْتيقَظتُ َوهُو ف ي ِدهِ
ثَلثا » وََلمْ يُعاقِبْ ُه وَ َجلَس .متفقٌ عليه. ك منّي؟ ُقلْت :اللّه
صلْتا ،قال :مَنْ يَ ْمَنعُ َ
َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم بذاتِ الرّقاع ،فإذَا
وف رواية :قَالَ جابِر :كُنّا مع رسول ال ّلهِ َ
شرِكِي،
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،فَجاء رجُ ٌل من الْمُ ْ
أتينا على شَجر ٍة ظليلة تركْنَاهَا لرسول اللّه َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ُم َعلّقٌ بالشّجرةِ ،فاخْترطهُ فقال :تَخَافُنِي؟ قال « :ل »
وسيف رسول اللّه َ
قال :فمَنْ يَْن ُعكَ مِنّي؟ قال« :اللّه».
وف رواية أب بكرٍ الِساعيلي ف صحيحِه :قال منْ يْن ُعكَ مِنّي؟ قال « :ال ّل ُه » قال:
ف فَقال « :منْ ين ُعكَ مِنّي؟
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم السّ ْي َ
ف مِنْ يدِه ،فأخذ رسَول اللّه َ
ط السّ ْي ُ
فسقَ َ
» فَقال :كُن خَ ْي َر آخِذ ،فَقال « :تَشهدُ أنْ ل إلَه إل اللّه ،وأنّي رسو ُل اللّه؟ » قال :ل ،ولكِنّي
أعا ِهدُك أن ل أقَاِتلَك ،ول أكُو َن مع قوم يقاتلونك ،فَخلّى سبِيله ،فَأتى أصحابَه فقال :جِئت ُكمْ مِنْ
ي النّاس.
عِندِ خ ِ
بسيار خار داشت .آنضرت صلی ال عليه وسلم زير درخت طلحی فرود آمده ،ششي خود را
بر آن آويزان نوده ،لظهء خوابيدند .ناگهان متوجه شدي که پيامب صلی ال عليه وسلم ما را
می خواهند و در کنار شان اعرابيی ايستاده است .رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :اين
شخص ششي مرا از غلف کشيده و من خواب بودم ،ناگهان بيدار شدم و ديدم که ششي
برهنه در دستش قرار دارد .به من گفت :کی ترا از من باز می دارد؟ من سه بار گفتم ال ،و
وی را توبيخ و مازات ننموده نشستند.
در روايتی جابر رضی ال عنه گفت :ما با پيامب صلی ال عليه وسلم به غزوهء ذات
الرقاع رفته بودي ،چون به درختی سايه دار می رسيدي آنرا برای پيامب صلی ال عليه وسلم
می گذاشتيم .مردی از مشرکي آمد ،در حاليکه ششي رسول ال صلی ال عليه وسلم به
درخت آويزان بود ،وی آنرا گرفته و گفت :از من نی ترسی؟
فرمودند :نه!
گفت :چه کسی ترا از من باز می دارد؟
فرمودند :ال
و در روايتی در صحيح اساعيلی آمده :آن مرد گفت :چه کسی ترا از من باز می
دارد؟
فرمودند :ال .سپس ششي از دست او افتاد .رسول ال صلی ال عليه وسلم ششي
را گرفته فرمود :آيا شهادت می دهی که معبود برحقی جز ال نيست و من رسول خداي؟
گفت :نه! ولی با تو پيمان می کنم ،که با تو ننگم و با کسانی که با تو بنگند
هراهی نکنم .پيامب صلی ال عليه وسلم او را رها کردند .بدنبال آن ،وی نزد رفقايش رفته
گفت :من از نزد بترين مردم پيش شا آمدم.
شنيدم پيامب صلی ال عليه و سلم را فرمود :اگر شا بنحوی که شايسته است بر خدا
توکل و اعتماد کنيد ،هانا شا را خداوند مانند مرغان که صبح گرسنه بر می آيند و شام سي
باز می گردند ،روزی می دهد.
ش :امام بيهقی در شعب ايان بيان می دارد که :اين حديث دال بر اين نيست که
انسان به کسب روزی و رزق تلش نورزيده و بر جای بنشيند ،بلکه اين را افاده می نايد که
بايد تکاپو و سعی خويش را بدارد .چنانچه پرندگان نيز وقتی احتياج به غذا دارند ،در طلب
آن بر می آيند .البته در ههء موارد توکل بر خدا را بايد از نظر دور نداشت ،رفت در پی رزق
و در تصرف ،و غيه و بر اين باور شد که خي از سوی خدا و با قدرت وی می باشد.
-80السّابِع :عن أب ِعمَارةَ الْباءِ بْ ِن عا ِزبٍ رضي اللّه عنهما قال :قال رسو ُل اللّه
ك َفقُل :اللّهمّ أ ْسلَ ْمتُ نفْسي إلَيْك ،وو ّج ْهتُ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :يا فُلن إذَا أَوْيتَ ِإلَى فِرَا ِش َ
َ
جأَ ول منْجى
ضتُ أمري ِإلَيْك ،وألْج ْأتُ ظ ْهرِي إلَيْك .رغْبَة ورهْبةً إلَيْك ،ل مل َ
و ْجهِي إِلَيْك ،و َفوّ ْ
ك ِمتّ
مِ ْنكَ إ ّل إلَيْك ،آ َم ْنتُ بِكِتَاِبكَ الّذي أْن َزْلتَ ،وبنبيّك الّذي أرْسلتَ ،فإِّنكَ إ ْن ِمتّ مِنْ لَ ْيلَِت َ
حتَ أصَ ْبتَ خيْرا » متفقٌ عليه.
َعلَى اْلفِطْرَ ِة ،وإ ْن أصْب ْ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم« :
وف رواية ف الصّحيحي عن الْبَاء قال :قال ل رسول اللّه َ
ض ْأ ُوضُوءَكَ للصّلَةِ ُ ،ثمّ اضْ َطجِعْ َعلَى ِش ّقكَ الْيمَنِ وقُل :وذَكَر ْنوَه ُثمّ
ت مضج َعكَ فََتوَ ّ
إذَا أتَ ْي َ
قَالَ وَا ْج َعلْهُنّ آخ َر ما َتقُولُ » .
-80از ابو عماره براء بن عازب رضی ال عنهما روايت است که گفت:
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :ای فلنی زمانی که به بستر خوابت قرار گرفتی
بگو :بار خدايا خود را به تو سپردم ،و روي را بسوی تو نودم ،و کارم را به تو سپردم ،و بر
تو اتکا کردم از روی بيم و اميد از تو هيچ گريزگاه و پناهگاهی از تو جز بودت وجود
ندارد .ايان آوردم به کتابی که فرستادی و پيامبی که مبعوث کردی .اگر تو هان شب بيی
بر اصل فطرت می ميی و اگر صبح کنی به خي می رسی.
در روايتی در صحيحي از براء رضی ال عنه روايت شده که پيامب صلی ال عليه
وسلم براي فرمود :هرگاه تصميم گرفتی بوابی هانند وضويت برای ناز وضوء کن .سپس بر
پلوی راست قرار گرفته بگو :حديث را ذکر نود و در آخر افزود ،اين دعا را آخر سخنت
قرار ده.
92
صدّيق رضي اللّه عنه عبدِ اللّه بنِ عثمانَ ب ِن عا ِمرِ بنِ عُ َمرَ
-81الثّامِن :عنْ أب بَ ْك ٍر ال ّ
ابن كعب بن سعد بْنِ تَ ْي ِم بْن ُمرّ َة بْنِ َكعْبِ بْن لُؤيّ بْنِ غَالِب اْل ُقرَشِيّ التّيْ ِميّ رضي اللّه عنه وهُو
شرِكِيَ ونَحنُ ف اْلغَا ِر و ُهمْ علَى
وأبُو ُه وَُأ ّمهُ صحاَبةٌ ،رضي اللّه عنهم قال :نظرتُ إل أ ْقدَامِ الُ ْ
ت قَدم ْيهِ لبصرَنا فقال « :مَا ظَنّك يا أبا بكرٍ
رؤوسنا فقلت :يا رسولَ ال ّلهِ َلوْ َأنّ أ َحدَهمْ نَظرَ تَح َ
باْثنْيِ ال ّلهُ ثالُثِهْما » متفقٌ عليه.
خداوند می فرمايد :پس استوار باش چنانکه امر شده ای .هود112:
و ميفرمايد :هر آينه آنانکه گفتند ،پروردگار ما خداست و باز ثابت ماندند ،بر ايشان
فرود می آيد فرشتگان که مترسيد و اندوه موريد و به بشتی که وعده داده می شديد
خوشحال شويد .ما دوستان شا بودي در زندگانی دنيا و در آخرت نيز ،و برای شا است در
اين جا آنچه طلبد نفس شا و برای شاست اينجا آنچه درخواست کنيد ،بطور مهمانی از
جانب خدای آمرزگار مهربان .فصلت32 – 30 :
و هم می فرمايد :هر آينه آنانکه گفتند پروردگار ما خداست باز ثابت ماندند ،پس
هيچ ترس بر ايشان نيست و نه ايشان اندوه خورند و اين جاعه اهل بشت اند جاودان و در
آنا پاداش داده شوند حسب آنچه ميکردند .احقاف14 ،13 :
-85وَعَنْ أب عمرو ،وقيل أب عمْرة ُسفْيانَ بنِ عبد اللّه رضي اللّه عنه قالُ :قلْت :يا
رسول ال ّل ِه قُلْ لِي ف الِسلمِ قَولً ل أَ ْسأَلُ عنْه أَحدا غيْرك .قال « :قُل :آمَنْت بال ّلهُِ :ثمّ اسَْت ِقمْ
» رواه مسلم.
-85از ابو عمر يا ابو عمره سفيان بن عبد ال رضی ال عنه روايت است که گفت:
گفتم :يا رسول ال برای من در اسلم سخنی بگو که بعد از تو از کسی نپرسم .فرمود :بگو
بدا ايان آوردم (آمنت بال) و سپس استقامت کن و پايدار باش.
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمودند :ميانه روی کنيد و بر حق استقامت ورزيد و
بدانيد که هيچيک از شا به عملش نات نی يابد .پرسيدند :شا نيز يا رسول ال؟ فرمودند :و
حتی نه من ،مگر اينکه رحت و فضل خداوندی شامل حال شود.
ش :معنی اين حديث اين است که بنده نی بايد به عملش مغرور گردد ،بلکه هواره
بايد نات را در پرتو رحت خدا جستجو کند ،که اين امر موجب افزوده شدن اخلص او می
گردد ،و خداوند فقط اعمال خالصانه را می پذيرد.
قال ال تعالیُ { :قلْ ِإنّمَنا َأعِظُكُنم ِبوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِِّن َمثْنَنى وَ ُفرَادَى ثُمّن
تَتَفَ ّكرُوا} سبأ٤٦ :
ختِلَف نِ الّليْ ِل وَال ّنهَا ِر
ت وَا َلرْض نِ وَا ْ خلْق نِ الس ّنمَاوَا ِو قال تعالی { :إِنّن فِني َ
جنُو ِبهِم ننْ
علَىَ ُ ليَات نٍن ُلّوْلِي ال ْلبَاب ننِ{ }190الّذِين نَن يَذْ ُكرُون ننَ الّ ننن ِقيَامًا وَقُعُودًا وَ َ
سبْحَانَكَ فَ ِقنَا عَذَابَ طلً ُ ت هَذا بَا ِ ض رَ ّبنَا مَا خَلَقْ َ
ت وَا َلرْ ِ سمَاوَا ِ
خلْقِ ال ّ
َويَتَفَ ّكرُونَ فِي َ
النّارِ{ }191آل عمران١٩١ - ١٩٠ :
ظرُونَن ِإلَى ا ِلْ ِبلِ َكيْفَن خُلِقَتنْ{ }17وَِإلَى السّنمَاء َكيْفَن
ل يَن ُ
و قال تعالی { :أَفَ َ
جبَالِ َكيْفَن نُصِنبَتْ{ }19وَِإلَى ا َلْرْضِن َكيْفَن سُنطِحَتْ{ }20فَذَ ّكرْ رُفِعَتنْ{ }18وَإِلَى الْ ِ
ِإ ّنمَا أَنتَ مُذَ ّكرٌ{ }21الغاشية٢١ - ١٧ :
ظرُوا} محمد١٠ :
و قال تعالی { :أَ َفلَ ْم يَسِيرُوا فِي ا َلْرْضِ َفيَن ُ
واليات في الباب كثيرةٌ
خداوند می فرمايد :در امور خي از هديگر پيشی و سبقت بگييد .بقره148 :
می فرمايد :بشتابيد بسوی مغفرت و آمرزشی که از جانب پروردگار شا است و بسوی
بشتی که پنای آن برابر آسانا و زمي است و برای پرهيزکاران آماده شده است .آل عمران:
123
97
-88الثّان :عنْ أب ِس ْروَ َع َة بكسرِ السي الهملةِ وفتحها عُقبةَ ب ِن الْحا ِرثِ رضي اللّه
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم بالدِينةِ الْعصْر ،فسلّم ُث ّم قَا َم مُسْرعا فَتَخَطّى
ب َ
عنه قال :صليت ورا َء النَ ّ
جرِ نسائِه ،فَفَزعَ النّاس من سرعَته ،فخرج عَليهم ،فرأى أّن ُه ْم قدْ عَجِبوا
ِرقَابَ النّاسِ إل بعض حُ َ
منْ ُسرْعتِه ،قال« :ذكرت شيئا من ت ْبرٍ عندَنا ،فك ِرهْتُ أن يبسَنِي ،فأم ْرتُ بقسْمتِه» رواه
البخاري.
وف رواية له :ك ْنتُ خ ّل ْفتُ ف الْبيتِ تِبا من الصّدقةِ ،فكرِ ْهتُ أنْ ُأبَيّتَه» .
-88از ابو سروعه عقبة بن الارث رضی ال عنه روايت است که گفت :در مدينه
ناز عصر را در عقب رسول ال صلی ال عليه وسلم ادا کردم ،ايشان چون سلم دادند،
بسرعت برخاسته از بالی صفهای مردم رد شده ،به خانهء يکی از هسران شان داخل گشتند،
مردم از شتاب رسول ال صلی ال عليه وسلم هراسان شدند .آنضرت صلی ال عليه وسلم
برآمده شگفتی مردم را از شتاب شان مشاهده نوده فرمودند :بيادم آمد که تکهء از طل يا
نقره در خانهء ما موجود است ،زشت پنداشتم مرا به خود مشغول دارد ،از اينرو به تقسيمش
امر نودم.
و در روايت ديگر از باری آمده :تکهء زری ،طل يا نقره از صدقه را بياد آوردم ،که
در خانه گذاشته ام ،زشت پنداشتم که شب آنرا در خانه نگهدارم و صدقه اش ندهم.
98
-89از جابر رضی ال عنه روايت است که گفت :مردی در روز احد برای رسول
ال صلی ال عليه وسلم گفت :با خبم ساز هرگاه کشته شوم جايگاهم کجاست؟
فرمودند :بشت .بدنبال آن ،شخص مذکور چند دانه خرمايی را که در دستش بود
انداخته جنگيد تا کشته شد.
گفت :من ،من .فرمودند :کی آنرا بقش از من می ستاند؟ مردم درنگ کردند .ابودجانه
رضی ال عنه گفت :من آنرا بقش می گيم و بدنبال آن ششي را گرفته و سرهای مشرکي
را بدان شکافت.
ش :اسم ابو دجانه ،ساک بن خرشه است.
-92السّادس :عن الزّب ْيرِ بنِ عديّ قال :أَتَيْنَا أَنس بن مالكٍ رضي اللّه عنه فشَكوْنا إليهِ
صبِروا فإِنه ل يأْت زمانٌ إلّ والّذي بعْده َش ٌر منه حتّى تلقَوا ربّ ُكمْ
حجّاجِ .فقال« :ا ْ
ما نلْقى من الْ َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم .رواه البخاري.
» سعتُه منْ نبيّ ُك ْم َ
-92زبي بن عدی گفت :نزد انس بن مالک رضی ال عنه آمدي و ازستمی که از
حجاج می کشيدي شکايت کردي وی گفت :صب کنيد ،زيرا هر لظه ای که می گذرد،
لظهء بعدی بدتر از آنست تا با خدای خويش ملقات کنيد .من اين سخن را از پيامب شا
صلی ال عليه وسلم شنيدم.
ش :مفهوم صب در اينجا اين است که چون مسلمانان ملص و متدين دارای
تشکيلتی برای جانشي گرديدن نی باشند ،کسانی که بعد از اين قوم نابکار به قدرت می
رسند ،مسلما هان شيوهء استبداد و ظلم را با فشار و اختناق بيشتر بکار خواهند گرفت ،لذا
صب پيشه کردن تا اياد تشکيلت منظم اسلم امری حياتی بشمار می رود .البته در
کشورهائی که هچو تشکيلتی وجود ندارد.
که شا را بشتاب دريابد يا دجال را که بدترين غايبی است که انتظارش را می کشند يا قيامت
که حقا قيامت بزرگترين آزمون و تلخ ترين شان است.
ي هذِهِ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال يوم خيْب« :لعطِ ّ
-94الثامن :عنه أَن رسولَ اللّه َ
الراية رجُل يُحبّ اللّه ورسُوله ،يفتَح اللّه َعلَى يديهِ» قال عمر رضي ال ّلهُ عنه :ما أَحببْت الِمارة
صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم عليَ بن أب
ت لَا رجَاءَ أَنْ ُأدْعى لَا ،فدعا رسول اللّه َ
إلّ يومئ ٍذ فتساورْ ُ
طالب ،رضي اللّه عنه ،فأَعْطَاه إِيّاها ،وقالَ« :امش ول تلْتَفتْ حتّى يَفتح اللّه عليكَ» فَسار عليّ
شيئاُ ،ث ّم وقف ول يلْتفتْ ،فصرخ :يا رسول اللّه ،على ماذَا أُقاتل النّاس؟ قال« :قات ْل ُهمْ حتّى
يشْهدوا أَنْ ل إله إ ّل اللّه ،وأَ ّن مُحمّدا رسول اللّهَ ،فإِذا فعلوا ذلك فقدْ منعوا منْك دما َء ُهمْ
وأَموا ُلمْ إلّ َبقّها ،وحِساُب ُهمْ على ال ّلهِ» رواه مسلم
قننا ال تعالی { :وَالّذِين نَ جَاهَدُوا فِينَنا َل َنهْ ِد َي ّنهُم نْ س ُنبُ َلنَا َوإِنّ الَّن َلمَع نَ ا ْلمُحْس ِننِينَ}
العنكبوت٦٩ :
حتّى يَ ْأ ِتيَكَ ا ْليَقِينُ} الحجر٩٩ :
عبُدْ َربّكَ َ
و قال تعالی { :وَا ْ
101
خداوند می فرمايد :آنانی که در راه ما جهاد کردند هانا آنا را به راههای هدايت مان
رهنمونی می کنيم و هر آئينه خداوند با نيکو کاران است .عنکبوت69 :
و هم می فرمايد :پرستش و عبادت کن خدايت را تا مرگت فرا رسد .حجر99 :
و نيز می فرمايد :اسم پروردگارت را ياد نوده و برای عبادت او از هر جهت گسسته شده و
به وی متوجه شو .مزمل8 :
و می فرمايد :هر کس باندازهء يک ذرهء کوچک عمل خي انام دهد پاداشش را می يابد.
زلزال7 :
و در جای ديگر می فرمايد :آنچه برای خويش پيش می فرستيد آن را در نزد خداوند می
يابيد ،آن بتر است و اجر آن فزونتر .مزمل20 :
و نيز می فرمايد :آنچه از خي نفقه می کنيد هانا خداوند به آن دانا است .بقره273 :
و أما الحاديث:
احاديثی که در اين مورد روايت شده بقرار ذيل است:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :خداوند می فرمايد :کسی که با دوستم دشنی
کند با او اعلن جنگ می کنم .از وسائلی که بنده ام به من تقرب و نزديکی می جويد ،آنچه
بر وی فرض کرده ام به من مبوب تر است .بنده ام هيشه بوسيلهء نوافل به من تقرب می
جويد ،تا اينکه او را دوست می دارم .چون وی را دوست داشتم من شنوائی اش می شوم که
بدان می شنود ،و بينائی اش که بدان می بيند ،و دستی که بدان چنگ می زند ،و پاييکه بدان
می رود واگر از من چيزی بطلبد به وی می دهم و اگر به من پناه جويد ،به وی پناه می دهم.
ش :حافظ بن حجر در فتح الباری 11/295می گويد :اينها مثلهايست و معنايش اين
است که خداوند برای بنده اش در اعمالی که بوسيلهء اين اعضاء انام می دهد توفيق عنايت
می کند ،و او را به اعمال علقمند می سازد ،بنحوی که اعضای او را برايش حفظ نوده
گوش او را از شنيدن لو ،چشمش را از ديدن منهيات ،و دست او را از چنگ زدن به
معاصی ،و پای او را از دويدن بدنبال باطل باز ميدارد.
و هم گفته که مراد از اين تعبيات سرعت اجابت دعاء و کامرانی در رسيدن به هدف
است ،زيرا تلشهای انسان بوسيلهء اين اعضاء انام می شود( .مترجم)
-96از انس رضی ال عنه از پيامب صلی ال عليه وسلم از آنچه که از پروردگارش
روايت می کرد ،نقل می کند که فرمود:
هرگاه بنده ام يک وجب به من تقرب جويد ،من يک گز به وی نزديک می گردم و
چون يک گز به من تقرب جويد من يک باع (اندازهء کردن هر دو دست{به اصطلح خود
مانی بدخشان :قلچ}) به وی نزديک می شوم و هرگاه به آهستگی سوي آيد ،بطرف او می
دوم.
ش :اين از باب تثيل از هر دو طرف است و معنايش اين است که آنکه طاعتی انام
دهد هر چند کم باشد من با چندين برابر ثواب با او روبرو می شوم ،و هر اندازه طاعتش
فزونی يابد ثواب فزونی می يابد و هر گاه او با تأنی به انام طاعات بپردازد ،ثواب به سرعت او
را در می يابد .فتح الباری .429 – 427 /13مترجم
103
شهَواتِ،
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال« :حُجِبتِ النّارُ بِال ّ
-101السابع :عنه أَنّ رسول اللّه َ
وحُجِبتْ اْلجَّنةُ بَالكَارِهِ» متفقٌ عليه.
وف رواية لسلمُ « :حفّت» بَدلَ «حُجِبتْ» وهو بعناهُ :أيْ :بينهُ وبيَْنهَا هَذا الجابُ،
فإذا فعلَهُ دخَلها.
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :دوزخ به شهوات و آرزوها و بشت به سختی
ها پوشانده شده است و در روايتی عوض حجبت ،حفت آمده و معنای هر دو يکيست.
-102از ابو عبد ال حذيفه بن اليمان رضی ال عنهما روايت است که گفت:
شبی با پيامب صلی ال عليه وسلم ناز گزاردم ،سورهء بقره را شروع کردند ،گفتم بر
سر صد آيه رکوع خواهند کرد ،از آن گذشتند ،گفتم آنرا در يک رکعت تام می کنند ،از
آن گذشتند .گفتم :با اتام آن رکوع می کنند ،سورهء نساء را شروع نوده خواند ،باز سورهء
آل عمران را شروع نوده آنرا خواندند که در هه تويد را رعايت می کردند ،چون به آيهء
تسبيح می رسيدند ،تسبيح می گفتند و چون به سؤالی می رسيدند سؤال می کردند و چون به
پناه جست می رسيدند ،پناه می جستند ،سپس رکوع نوده گفتند« :سُبحا َن رَبّ َي الْعظِيمِ»
حدَه ،ربّنا لك الْحمدُ».
رکوع شان مانند قيام شان طولنی بود .سپس گفتند« :سِع ال ّلهُ لِمن ِ
سپس به قومه ايستادند که قومهء شان هم مانند رکوع شان طولنی بود ،سپس سجده نوده
گفتند« :سبحان رَبّ َي العلَى» ،سجده شان مانند قيام شان طولنی بود.
شيخ سعد کازونی د رکتاب شرح الشارق می گويد :آنکه کافر است ،اراده ای قرب
جنت می نايد و اسلم را می پذيرد و آنکه بر عکس عمل می دارد ،قرب آتش نصيبش
گردد.
صلّى الُ
-106الثان عشر :عن أب فِراس رَبِيعةَ بنِ َك ْعبٍ ال ْسلَمِ ّي خادِم رسولِ ال ّلهِ َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ
ت مع رسول اللّه َ
ص ّفةِ رضي ال ّلهُ عنه قال :كُ ْنتُ أبي ُ
َعلَ ْيهِ و َسلّم ،ومِنْ َأ ْهلِ ال ّ
و َسلّم ،فآتِيهِ ِبوَضوِئهِ ،وحاجِتهِ فقال« :سلْن» ف ُقلْت :أسْأُلكَ مُرافَقََتكَ ف الّنةِ .فقالَ« :أوَ غَ ْيرَ
ذلِك؟» ُقلْت :أسْأُلكَ مُرا َفقََتكَ ف الّنةِ .فقالَ« :أوَ غَ ْيرَ ذلِك؟» ُقلْت :هو ذَاك .قال« :فأَعِنّي
سكَ بِكَثْرةِ السجُودِ» رواه مسلم.
على َنفْ ِ
-106از ابی فراس ربيعه بن کعب اسلمی رضی ال عنه ،خادم رسول ال صلی ال
عليه وسلم که از اصحاب صفه بود ،روايت است که گفت:
من شبها را با پيامب صلی ال عليه وسلم می گذراندم ،آب وضوء بر ايشان مهيا می
کردم و نيازهای شان را بر طرف می ساختم.
به من گفتند :از من چيزی بواه.
گفتم :می خواهم که هراهت در بشت باشم.
فرمودند :آيا غي از اين هم درخواستی داری؟
گفتم :هانست که گفتم.
فرمود :هان مرا با کثرت سجود بر خويشت ياری ده.
-107الثالث عشر :عن أب عبد اللّه وُيقَالُ :أبُو ع ْب ِد الرّحنِ َثوْبا َن موْل رسولِ ال ّلهِ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يقول :عليكَ بِكَثْرةِ السّجُودِ،
س ْعتُ رسو َل اللّه َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قالِ :
َ
فإِنّك لَ ْن تَسْجُد ل ّلهِ سجْدةً إ ّل رفَعكَ ال ّلهُ ِبهَا درجةً ،وحطّ ع ْنكَ ِبهَا خَطِيَئةً» رواه مسلم.
-107از ابو عبد ال يا ابو عبد الرحان ثوبان ،آزاد شدهء رسول ال صلی ال عليه
وسلم روايت شده گفت:
108
از پيامب صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود :زياد سجده کن ،زيرا هرگز برای
خدا سجدهء با نی آوری مگر اينکه خداوند ترا بدان درجهء بال می برد و در برابر آن،
گناهی از ترا کم می سازد.
-108از ابو صفوان عبد ال بن بسر السلمی رضی ال عنه روايت است که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :بترين مردم کسی است که عمرش دراز و
عملش نيکو باشد.
ضرِ رضي
-109الامس عشر :عن أنسٍ رضي اللّه عنه ،قال :غَاب عمّي َأَنسُ ب ُن الّن ْ
ال ّلهُ عنه ،عن قِتالِ بدرٍ ،فقال :يا رسولَ اللّه غِبْت عن أوّ ِل قِتا ٍل قَات ْلتَ الُشرِكِيَ ،لَئِ ِن ال ّلهُ
سلِمُون فقال :ال ّل ُهمّ
شفَ الُ ْ
أ ْش َهدَنِي قتالَ الشركي لَُي ِريَنّ ال ّل ُه ما أصنعُ ،فلما كانَ يومُ أُحدٍ انْك َ
شرِكِيَ ُثمّ َت َق ّدمَ
أعَْت ِذرُ إل ْيكَ مِمّا صنَع َهؤُل ِء َيعْن أصْحَابَه وأبرأُ إَل ْيكَ مِمّا صن َع َهؤُ َل ِء يعن الُ ْ
فَاسْتَقَْب َل ُه س ْعدُ بْ ُن مُعاذٍ ،فَقالَ :يا س ْعدُ بْ َن معُاذٍ الْجّنةُ و َربّ الكعْبةِ ،إِنِى أ ِجدُ رِ َيهَا مِنْ دُونِ أُ ُحدٍ.
ضرْبةً بِالسّيفِ،
ي َ
قال س ْعدٌ :فَمَا اسْتَط ْعتُ يا رسول اللّه ماصنَعَ ،قَالَ أنسٌ :فَوجدْنَا ِبهِ ِبضْعا وثانِ َ
أ ْو َطعَْنةً ِبرُمْحٍ ،أو رمْيةً بِس ْهمٍ ،ووجدْنا ُه قَد قُتِ َل وَمثّلَ ِب ِه الُشرِكُونَ فَما عرفَهُ أَحدٌ إِ ّل أُخُْتهُ بِبنَاِنهِ.
قال أنسٌ :كُنّا نَرى أوْ نَظُ ّن أنّ َه ِذهِ اليَة نزَلتْ فيهِ َوفِي أشْباهِهِ[ :مِنَ ال ُم ْؤمِنِي َ
ن رِجالٌ صدقُوا
ما عَاهَدُوا الّ علَيهِ] [الحزاب ]23 :إل آخرها .متفقٌ عليه.
سپس پيش رفت ،سعد بن معاذ وی را استقبال نود به او گفت :ای سعد بن معاذ
بسوی جنت بشتاب به خدای کعبه سوگند که من بوی آن را از ورای احد در مي ياب.
سعد بن معاذ گفت :يا رسول ال ،من نتوانستم آنچه او انام داد انام دهم.
انس رضی ال عنه گفت :در بدن او هشتاد و اندی زخم از اثر ششي و نيزه و تي
يافتيم و او را در حالی کشته يافتيم که مشرکي او را مثله کرده بودند ،هيچکس او را
نشناخت ،مگر خواهرش که وی را به گوشه های انگشتانش شناخت.
انس گفت :معتقد بودي ،يا گمان می کردي که اين آيه در بارهء او و امثالش نازل
ي رِجالٌ صدقُوا ما عَا َهدُوا اللّه علَيهِ] تا آخرش.
شده که[ :مِنَ ا ُل ْؤمِنِ َ
ي رضي ال ّل ُه عنه
-110السادس عشر :عن أب مسعود ُعقَْبةَ بن عمر ٍو النصاريّ البدر ّ
ي َفقَالُوا :مُراءٍ،
صدّقَ بِشَ ْيءٍ كَثِ ٍ
قال :لّا َن َزَلتْ آيةُ الصّدقَةِ كُنّا نُحَامِلُ َعلَى ُظهُورِنا .فَجَاءَ رَجُ ٌل فََت َ
ع َهذَا ،فََنزََلتْ {اّلذِينَ َيلْ ِمزُونَ
ع فقالُوا :إ ّن اللّه َلغَنِيّ عَنْ صا ِ
صدّقَ ِبصَا ٍ
وجاءَ رَجُ ٌل آ َخرُ فََت َ
جدُونَ إلّ ُج ْه َد ُهمْ} [التوبة ]79الية .متفقٌ
صدَقَاتِ وَاّلذِينَ َل يَ ِ
ي مِ َن ا ُل ْؤمِنِيَ فِي ال ّ
الُ ّطوّعِ َ
عليه.
-110از ابو مسعود عقبه بن عمرو النصاری رضی ال عنه روايت است که گفت:
چون آيهء صدقه نازل شد ،ما بر شانه های مان بار می کشيدي و آنرا صدقه می دادي.
ناگهان مردی آمده مال زيادی را صدقه داد ،گفت ند :اين ش خص رياکار ا ست و ديگری آمده
پيمانهء را صدقه داد ،مردم گفتند :خداوند از پيمانهء اين مرد بی نياز است ،نازل شد{ :الّذِينَ
جهْدَهُمْ} .توبه:
ت وَالّذِينَ لَ يَجِدُونَ إلّ ُ
طوّعِينَ مِنَ ال ُم ْؤمِنِينَ فِي الصّدَقَا ِ
يَ ْل ِمزُونَ المُ ّ
79
-111ال سابَع ع شر :عن سعيدِ ب نِ عبدِ العزيزِ ،عن رَبيعةَ ب نِ يزيدَ ،عن أَبِي إدر يس
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فيما َي ْروِى
لوْلَنّ ،عن أَبِي َذرّ جُ ْن ُدبِ بنِ جُنَادَةَ ،رضي ال ّلهُ عنه ،عن النّبِيّ َ
اَ
حرّما فَلَ
عَ ِن اللّهِ تباركَ وتعال أنه قال« :يا عِبَادِي إِنّي َحرّمْتُ ال ّظلْمَ َعلَى َنفْسِي وَ َج َعلْتُهُ بَيْنَكُمْ مُ َ
تَظالُوا ،يَا عِبَادِي ُكلّكُم ضَالّ إِ ّل مَ نْ َهدَْيتُ هُ ،فَا سَْت ْهدُون أهْدكُ مْ ،يَا ِعبَادي ُكلّكُ مْ جائ عٌ إِ ّل م نْ
سوُْت ُه فَا سْتَكْسُون أكْ سُ ُكمْ ،يَا
أطعمتُه ،فا سْتطْعمون أطعمْ كم ،يا عبادي كل كم عَارٍ إ ّل مِ نْ كَ َ
عِبَادِي إنّكُ مْ تُخْطِئُو َن بِاللّيْ ِل وَالّنهَارِ َوأَنَا أ ْغ ِفرُ الذّنُو بَ جَمِيعا ،فَا سَْت ْغفِرُون أ ْغ ِفرْ لَكُ مْ ،يَا ِعبَادِي
110
ضرّو ن ،وَلَ ْن تَ ْب ُلغُوا َنفْعِي فَتَ ْن َفعُو ن ،يَا عِبَادِي َلوْ أَنّ أوّلَكُ ْم وآخِركُ مْ،
ضرّي فَتَ ُ
ِإنّكُ مْ لَ نْ تَ ْب ُلغُوا ُ
وَإنْ سَ ُك ْم وَجِنّكُ مْ كَانُوا َعلَى أتقَى قل بِ رج ٍل واح ٍد منكم ما زادَ ذل كَ فِي مُلكي شيئا ،يا عِبَادِي
ص ذَلِ كَ
جرِ َقلْ بِ رَجُ ٍل وَا ِحدٍ مِنْكُ مْ مَا َنقَ َ
لو أَنّ أوّلكم وآخرَكُم وإن سَكُم وجنكُ مْ كَانوا َعلَى أفْ َ
مِ ْن ُملْكِي شَيْئا ،يَا عِبَادِي َلوْ أَنّ َأوّلَكُ مْ وَآخِركُ ْم وَإنْ سَ ُك ْم وَجِنّكُ مْ ،قَامُوا فِي صَعي ٍد وَاحدٍ،
ص الِخْيَ طُ ِإذَا ُأدْخِلَ
ك مِمّا عِ ْندِي إِلّ كَمَا ََي ْنقُ ُ
ص ذَلِ َ
فَسألُون فَأعْطَيْ تُ كُلّ إنْسا ٍن مَ سْألََتهُ ،مَا َنقَ َ
حرَ ،يَا عِبَادِي إنّما هِيَ أعْمَالُكُمْ أُحْصِيهَا لَكُمُْ ،ثمّ أ َوفّيكُمْ إيّاهَا ،فَمَ ْن وَ َجدَ َخيْرا َفلْيَحْ ِمدِ اللّه،
البَ ْ
ل َيلُومَنّ إ ّل َنفْ سَهُ» .قَا َل سعيدٌ :كان أ بو إدر يس إذا حدّ ثَ بذا الد يث
َومَ نْ وَ َجدَ غَ ْي َر ذَلِ كَ فَ َ
جَثَا َعلَى رُكبتيه .رواه مسلم .وروينا عن المام أحد بن حنبل رحه اللّه قال :ليس لهل الشام
حديث أشرف من هذا الديث.
-111از سعيد بن عبد العزيز از ربيعه بن يزيد از ابو ادريس خولنی رضی ال عنه از
پيامب صلی ال عليه وسلم از آنچه از پروردگارش نقل می کند ،مروی است که خداوند تعالی
فرمود :ای بندگان من ظلم و ستم را بر خويش حرام کردم ،آنرا نيز در ميان شا حرام ساختم،
پس به يکديگر ظلم و ستم نکنيد .ای بندگان ههء شا گمراهيد جز آنکه را که هدايت کرده
ام ،پس از من هدايت طلبيد تا شا را هدايت و رهنمونی کنم! ای بندگان ههء شا گرسنه ايد،
مگر آنکه را که من طعام دهم ،پس از من بواهيد تا شا را طعام دهم! ای بندگان ههء شا
برهنگانيد ،مگر کسی را که من بپوشان ،از من بواهيد تا شا را بپوشان! ای بندگان شا شب
و روز خطا می کنيد و من ههء گناهان را می آمرزم ،از من آمرزش طلبيد تا شا را بيامرزم!
ای بندگان شا به من قدرت ضرر رساندن نداريد تا به من ضرر برسانيد و هم شا قدرت نفع
رساندن به من را نداريد تا به من نفع رسانيد! ای بندگان اگر اول و آخر و انس و جن شا بر
پرهيزگارترين قلب يک مرد شا باشد ،اين امر به ملک من چيزی نی افزايد! و اگر اول و
آخر و انس و جن شا بر عاصی ترين قلب يک مرد شا باشد ،اين امر به ملک من چيزی
نقصان نی آورد! ای بندگان ،اگر اول و آخر و انس و جن شا بر يک جای بايستند و از من
درخواست کنند به هر فرد خواسته اش را بدهم از آنچه در نزد من است ،بز اندازه ای که
يک سوزن اگر در دريا فرو شود ،کم نايد ،کم نی کند! ای بندگان ،هانا اين اعمال شا
است که آنرا بر می شارم و شا را به نتائج آن می رسان ،پس کسی که خيی يافت بايد حد
و ثنای حق تعالی را گويد و اگر کسی غي از اين را يافت ،بايد جز خويش کسی را ملمت
نکند!
111
قال ال تعالیَ{ :أوََلمْ نُ َع ّمرْكُم مّا َيتَذَ ّكرُ فِيهِ مَن تَذَ ّكرَ وَجَاء ُكمُ النّذِيرُ} فاطر:
٣٧
حقّقُون :معناه أَو َل ْم ُنعَمّرْ ُكمْ سِتّيَ َسنَة؟ وَُيؤَّي ُدهُ الديث اّلذِي
قَالَ ابن عباس والُ َ
شرَة سََنةً ،وقيل :أرْبَعيَ سََنةً ،قاله السن
سنذْ ُكرُ ُه إنْ شاء ال َتعَالَى ،وقيل :معناه ثان عَ ْ
والكلب ومسروق وُنقِلَ عن ابن عباس أيضا .وََن َقلُوا أنّ َأهْلَ الديَنةِ كانوا ِإذَا َبلَ َغ أَ َح ُد ُهمْ أربْعيَ
} قَالَ ابن عباس والمهورُ :هوَ سََنةً َت َفرّغَ للعِبادَ ِة ،وقيلُ :هوَ الُبلُوغ .وقوله َتعَالَى { :
النّبّ -صلى ال عليه وسلم ، -وقيل :الشّيب ،قاله عِ ْك ِر َمةُ وابن عُيَيْنَة وغيها .وال أعلم.
خداوند می فرمايد :آيا به شا عمری ندادي که در آن کسی که پند بگي است پند
بگيد و به شا بيم دهنده آمد .فاطر37 :
ابن عباس و مققي گويند :معنايش اينست که آيا شا را شصت سال عمر ندادي،
برخی گويند 18سال ،برخی گويند 40سال.
روايت شده که چون مردم مدينهء منوره به چهل سالگی می رسيدند خود را برای
} .ابن عبادت فارغ می ساختند ،برخی می گويند که آن عبارت از بلوغ است{ ،
عباس رضی ال عنهما و جهور گويند مراد آن حضرت صلی ال عليه وسلم است و برخی
گويند آن عبارت از پيی است.
اما احاديث:
-112از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود:
خدا به کسی که عمرش را به شصت سال رسانده عذری باقی نگذاشته است.
-113الثان :عن ابن عباس ،رضي اللّه عنهما ،قال :كان عمر رضي اللّه عنه ُيدْ ِخلُن
ضهُمْ وج َد فِي نفسه فقالِ :لمَ َيدْخُ ُل َهذِا معنا ولنَا أبْنَاء مِ ْثلُه،؟ فقال
مَع أشْياخ بْدر ،فَكأنّ ب ْع َ
عمرِ :إّنهُ من ح ْيثُ علِمْتُم ،فدَعَان ذاتَ َي ْومٍ فَأدْخلَن معهُم ،فما رَأْيتُ أنّه دعان يوْمِئذٍ ِإلّ لُِيرِي ُهمْ
112
ضهُم:
صرُ الِّ والْ َف ْتحُ} [الفتح ] 1 :فقال بَع ُ
قال :ما تقولون ف قول اللّه تعال { :إذا جا َء نَ ْ
أ ِمرْنَا نَحْ َم ُد ال ّلهَ ونَسَْتغْفِره إذَا نَصرنَا وفَتَحَ علَ ْينَا .وس َكتَ بعض ُه ْم فلم يقُ ْل شيئا فقال ل :
صلّى الُ َعلَ ْيهِ
أكَذلك تقول يا اب َن عباس؟ فقلت :ل .قال فما تقول؟ قلت :هُو أجلُ رسولِ اللّه َ
صرُ الِّ والْفتحُ} وذلك علمة أجلِك { َف َ
سبّحْ بِحمْدِ و َسلّم ،أعْلمَه له قال { :إذا جَا َء نَ ْ
َربّكَ واسْتغْ ِفرْهُ ِإنّه كانَ َتوّاباً} [ الفتح ] 3 :فقال عمر رضي اللّه عنه :ما أ ْعلَم منها إلّ ما
َتقُول .رواه البخارى .
نشانه ای در امتم قرار داده شده که چون آنرا مشاهده کنم ،آنرا می گوي {إذَا جَا َء نَ ْ
صرُ
الِّ والْ َفتْح }...تا آخر سوره
و در روايتی از مسلم آمده که رسول ال صلی ال عليه وسلم اين گفته را زياد تکرار
می کرد که « :سُبْحانَ ال ّلهِ وبَ ْمدِ ِه أسَْت ْغفِرُ اللّه وََأتُوبُ إلَيْه » عايشه رضی ال عنها گفت:
گفتم يا رسول ال مشاهده می کنم که زياد « سُبْحا َن ال ّلهِ و َب ْمدِهِ أسَْت ْغ ِفرُ اللّه وَأَتُوبُ إلَيْه »
می گويی .فرمود :خداوند مرا خب داد بزودی نشانه ای در امتم خواهم ديد و چون آنرا
ببينم « ،سُبْحانَ ال ّلهِ وبَ ْمدِ ِه أسَْت ْغفِرُ اللّه وََأتُوبُ إلَيْه » زياد می گوي که آنرا ديدم {إذَا جَاءَ
صرُ الِّ والْ َف ْتحُ} .مراد فتح مکه است { ورأيْتَ النّاس يدْ ُ
خلُونَ فِي دِينِ الِّ أ ْفوَاجًا، نَ ْ
ستَغ ِفرْهُ إ ّنهُ كانَ توّاب ًا } .
ك وا ْ
فَسبحْ بحمْ ِد ربّ َ
-115الرابع :عن أنسٍ رضي ال ّلهُ عنه قال :إنّ اللّه عزّ وجلّ تَاب َع الوحْيَ على رسول
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قَبْ َل َوفَاتِه ،حتّى ُت ُوفّى أكَْثرَ مَا كَانَ اْلوَحْي .متفقٌ عليه.
اللّه َ
خداوند می فرمايد :آنچه از خي انام می دهيد هانا خداوند به آن دانا است .بقره:
215
و هم می فرمايد :آنه از خي انام می دهيد ،خداوند آنرا می داند .بقره197 :
و هم می فرمايد :پس کسی که به اندازهء ذرهء کوچکی عمل خي انام دهد آنرا می
بيند .زلزله7 :
و هم می فرمايد :کسی که عمل نيکو انام می دهد ،برای نفع خويشت انام می دهد.
جاثيه15 :
صلّونَ
-120الرابع عنه :أنّ ناسا قالوا :يا رسُو َل اللّهَ ،ذهَب أ ْهلُ الدّثُور بالجُورُ ،ي َ
صدّقُونَ َب ُفضُولِ أ ْموَالِمْ قال« :أوَ لَيْس َقدْ َجعَلَ
صلّى ،وََيصُومُونَ كَمَا َنصُومَ ،ويََت َ
كَمَا ُن َ
حةٍ صَدقَةً ،و ُكلّ تَكبِي ٍة صدقة ،وكلّ َتحْمِيدةٍ
صدّقُونَ بِه :إنّ بِكُ ّل تَسْبِي َ
لَ ُك ْم مَا َت َ
صدقةً ،وكلّ ِت ْهلِي َلةٍ صَدقَةً ،وأم ٌر بالعْرُوفِ صدقةٌ ،وَنهْىٌ ع ِن ا ُلنْكر صدقةٌ وف ُبضْعِ
أحدِ ُك ْم صدقةٌ » قالوا :يا رسولَ ال ّلهِ أيأت أحدُنَا َش ْهوَتَه ،ويكُونُ لَه فيها أجْر؟ ،قال:
للِ كا َن َلهُ أ ْجرٌ»
«أرأيُْتمْ لو وضَعهَا ف حرامٍ أَكَا َن عليهِ ِوزْر؟ فكذلكَ إذا وضَعهَا ف ال َ
رواه مسلم.
-121الامس :عنه قال :قال ل النبّ صلى اللّه عليه وآله وسلم« :لَ تَحقِرنّ مِن
ال ْعرُوفِ شَيْئا وَلوْ أ ْن ت ْلقَى أخَاكَ بِوج ٍه طلِي ٍق » رواه مسلم.
جدِ أو رَاح،
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال « :منْ غدَا إل الَسْ ِ
-123السابع :عنه عن النَبِيّ َ
ح » متفقٌ عليه.
أعدّ ال ّلهُ َلهُ ف الّنةِ ُنزُلً ُكلّمَا غَدا أ ْو رَا َ
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :کسی که اول روز يا اول شب بسوی مسجد رود
در هر صبح و يا هر شامی که می رود ،خداوند برايش در بشت مهمانسرايی آماده می سازد.
سلِماتِ لَ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :يا نِسَاء الُ ْ
-124الثامن :عنه قال :قال رسولُ اللّه َ
حقِر ّن جارَةٌ لِجارِتهَا وَل ْو ِفرْسِنَ شا ٍة » متفقٌ عليه.
تَ ْ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال « :ا ِليَانُ ِبضْ ٌع وَس ْبعُون ،أوْ
-125التاسع :عنه عن النب َ
ِبضْ ٌع وَسِتّونَ َشعَْبةً :فَأفْض ُلهَا قوْلُ لَ إَلهَ إلّ اللّه ،وَأدْنَاهَا إمَا َطةُ الذَى ع ِن ال ّطرِيق ،وَاليَاءُ ُشعْبةٌ
مِنَ الِيانِ » متفقٌ عليه.
قدر خي و شر آن ،ايان به روز آخرت که شامل مسئلهء قب ،بعث،نشور ،حساب ،ميزان،
صراط ،جنت و نار باشد ،و مبت خدا و حب و بغض برای خدا مبت نبی صلی ال عليه
وسلم اعتقاد بر تعظيم آن ،که شامل درود بر پيامب واتباع از سنت آن باشد ،و اخلص که
شامل ترک ريا ،نفاق ،توبه ،خوف ،رجاء ،شکر ،صب ،رضا به قضا و توکل و رحت باشد و
تواضع که شامل احترام به بزرگان ،رحم و شفقت بر صغار ،ترک کب وعجب ،ترک حسد،
کينه و غضب می باشد.
اما اعمال زبان 7خصلت را در بر می گيد ،از جله :بعضی خاص به اعيان است که
15باشد ،پاکيزگی د رحواس و از نظر دستور که شامل اجتناب ناست ،ستر عورت در ناز
واجب و مستحبی زکات و آزادی بردگان است .سخاوت که شامل اطعام طعام و اکرام
مهمان ،روزهء فرض و نفل حج عمره و هچني طواف ،اعتکاف ،التماس شب قدر می شود.
خروج باطر دين که شامل هجرت از دار کفر ،وفاء به نذر ،تری در ايان و ادای کفارات
باشد.
و از جله بعضی تعلق به اتباع است که 6خصلت می باشد ،از جله تعفف به نکاح،
قيام به حقوق عيال ،بر والدين و از جلهء آن اجتناب عقوق ،تربيت اولد ،صلهء رحم،
اطاعت ا زکار فرما و آقای برده و مهربانی بر بردگان است.
و از جله تعلق می گيد به عامه که 17باشد ،قيام به امارت با عدل ،متابعت،
جاعت ،طاعت اولی المر ،اصلح بي الناس که شامل می شود قتال با خوارج و باغيان
معاونت بربر ،که شامل امر به معروف و نی از منکر ،اقامت حدود و جهاد از جلهء آن
است.
مرابطه و اداء امانت و نيز اداء خس و قرض با وفاء به آن و اکرام هسايه وحسن
معامله که شامل می شود جع مال از حلل و انفاق مال در حق آن و ترک تبذير و اسراف و
رد سلم و جواب عطسه کننده و نگهداشت ضرر از مردم ،اجتناب لو و دور کردن پليدی
از راه که مموع اين 69خصلت می گردد ،و نيز مکن است تا 79برسد به اعتبار افراد،
ضم و پيوست بعضی شان به بعض ديگر.
حافظ سيوطی در حاشيهء سنن ابی داود پس از اينکه اين روايت (هفتاد و چند) را
ترجيح داده گفته است :اين قولی است که ديگر علماء نيز راجح دانسته اند .اما مقصود
حديث مبارک اينست که اعمال شرعيهء که ايان ناميده می شود در اين عدد منحصر می
121
باشد اما شرع اين عدد را برای ما معي نساخته و آن را نيز از هم جدا نگردانده است .اما
برخی از متأخرين اين را در هي عدد منحصر گردانده اند و اين قول صحيح و راجح نيست،
زيرا امکان زياد وکم شدن آن می رود .البته آنچه بيشتر صحيح به نظر می رسد ،آنست که
ابوسليمان خطابی بيان کرده که اين تعداد به علم خدا و پيامب صلی ال عليه وسلم منحصر
باشد و در شريعت با تفصيل بيان شده است .اما شريعت مقدس عناوين اين را برای ما
مشخص نگردانده است و نه هم عدد آن را واضح گردانده و نه کيفيت تقسيم آن را شرح
فرموده است .البته آنچه ما بدان امر شده اي به آن عمل می داري و از آنچه نی گرديده اي
خويش را از آن باز می داري .پس ضرورتی برای تعيي و حصر اين عدد ديده نی شود.
(مترجم)
و در روايتی از باری آمده که خداوند مزدش را داد ،او را به بشت داخل نود.
و در روايتی از باری و مسلم آمده در اثنايی که سگی به دور چاهی می گشت که از
تشنگی در حال هلکت بود ،زنی از زناکاران بنی اسرائيل وی را ديده موزه اش را کشيد و
به آن سيابش کرد ،گناهان وی آمرزيده شد.
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :کسی که وضوء سازد و بعد به ناز جعه رود
و بشنود و خاموش باشد ،آنچه ميان او و جعه و سه روز ديگر انام شده آمرزيده می شود ،و
کسی که سنگريزه را بدستش دور کند ،کار لغو و بيهودهء را انام داده است .يعنی در هنگام
ناز.
کبائر را برای بنده می بشد در صورتيکه دوام بر آن ننمايد يا فقط صغائر را مورد عفو قرار
می دهد؟
در جواب قول قرطبی را نوشته ذکر کرده که بعيد نيست برای بعضی اشخاص
گناهان کبيه و صغيه بر حسب اخلص شان و با مراعات احسان بشيده شود ،و اين از
فضل خدا است که برای هر که خواهد ارزانی می دارد ،چنانچه اين نظريهء ابن حزم و ابن
عربی نيز می باشد.
اما آنچه جهور علماء بر آن نظر داده اند ،آنست که عمل صال گناهان کبيه را
کفاره نی گردد ،بلکه کبائر فقط با توبه و يا فضل خداوندی مورد عفو قرار می گيد.
(مترجم)
اموالش را باطر اعلء کلمة ال ،با دور ساخت نفس از لذات دنيوی تنها گذاشته و برای
هدف و مقصودش راه جهاد و مبارزه را برگزيند( .مترجم)
-132السّادسَ عشر :عن َأبِي موسى الشعري رضي اللّه عنه قال :قال رسول اللّه
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :منْ صلّى الَْبرْديْ ِن دَخَ َل الْجّن َة » متفقٌ عليه.
َ
بدَا ِن » :الصّبْحُ واْل َعصْر.
« ال ْ
س ِلمٍ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :ما مِنْ مُ ْ
-135التّاسع عشر :ع ْنهُ قال :قال رسول اللّه َ
ق مِنْه لَه صدقَةً ،ول يرْزؤه أَ َحدٌ إلّ كَانَ له
َي ْغ ِرسُ َغرْسا إلّ كا َن ما أُكِ َل مِ ْنهُ ل ُه صدقةً ،وما ُسرِ َ
سلِم غرسا ،فََيأْكُ َل مِ ْنهُ إِنسانٌ ول دابةٌ ول
صدقةً» رواه مسلم .وف رواية له « :فَل ي ْغرِس الْمُ ْ
طَيٌ إلّ كا َن له صدقَةً إِلَى َي ْومِ اْلقِيَامة ».
وف رواية له « :ل ي ْغرِس مُسلِم غرْسا ،ول يزْرعُ زرْعا ،فيأْكُل مِنْه إِنْسا ٌن وَل داّبةٌ ول
شَ ْيءٌ إلّ كَاَنتْ لَه صدقةً ،ورويَاه جيعا مِ ْن رواية َأَنسٍ رضي اللّه عنه.
در حديث ديگر آمده که انسان بر آنچه از مالش دزديده شود و يا چارپايی تلف سازد
و يا پرنده ای آن را ضايع گرداند ،ثواب و مزد داده می شود( .مترجم)
شرُون :عنْ َأبِي الْمُ ْنذِر أُبّ بنِ كَعبٍ رضي اللّه عنه قال :كَان رجُلٌ
-137الْحَادي واْلعِ ْ
خطُِئهُ صل ٌة َفقِيل لَهَ ،أوْ ف ُق ْلتُ لهَُ :لوْ اشْتَرْيتَ
جدِ مِنْه ،وكَانَ ل تُ ْ
سِل أَعْلمُ رجُل َأْب َعدَ مِنَ الْمَ ْ
سرّنِي أَن م ْنزِلِي ِإلَى جنْب الْمسْجِد ،إِنّي ُأرِيدُ
حِمارا ترْكَُبهُ ف ال ّظلْماء ،وف ال ّر ْمضَاءِ فَقال :ما ي ُ
صلّى الُ
أَ ْن يُكْتَب لِي مْشَايَ إِلَى الْمَسْجد ،ورُجُوعِي ِإذَا رج ْعتُ إِلَى َأ ْهلِي ،فقالَ رسول اللّه َ
َعلَ ْيهِ و َسلّمَ « :قدْ جع ال ّلهُ لكَ ذِلكَ ُك ّل ُه » رواه مسلم.
وف روايةٍ « :إِ ّن َلكَ مَا احْتسَبْت » .
مردی بود که مردی دورتر از وی از مسجد را نی دانستم ،و هيچ نازی از وی نی
ماند .بوی گفته شد ،يا به وی گفتم :چه می شد هرگاه مرکبی خريداری ميکردی ،که در
تاريکی و شدت گرمی بر آن سوار می شدی؟
گفت :شادم نی سازد که خانه ام در کنار مسجد باشد ،من می خواهم که رفتنم به
مسجد و باز گشتم بانواده ام در پلهء حسنات نوشته شود .رسول ال صلی ال عليه وسلم
فرمود :خداوند ههء اينها را برايت فراهم کرده است.
و در روايتی آمده که :هانا تراست آنچه را خالصانه انام داده ای.
شرُون :عنْ َأبِي ممدٍ عبدِ ال ّلهِ بنِ عمرو بن العاص رضي اللّه عنهما
-138الثّان والْع ْ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّمَ « :أرْبعُونَ َخصْلةً أَعلها منِيحةُ اْلعَ ْنزِ ،ما مِنْ عامَلٍ
قال :قال رسول اللّه َ
صدِي َق موْعُو ِدهَا إِ ّل َأدْخلَهُ ال ّلهُ ِبهَا الْجّن َة » رواه البخارى.
صلَ ٍة مِنْها رجاءَ َثوَاِبهَا وَت ْ
خ ْ
يعملَ ِب َ
-138از ابو ممد عبد ال بن عمرو العاص رضی ال عنهما روايت است که گفت:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :چهل خصلت است که بالترين آن دادن
گوسفند شيی است (برای استفاده از شيش) ،هيچ عاملی نيست که به خصلتی از اين
خصلتها به اميد ثواب و تصديق به وعده هايی که در مورد آن شده عمل ميکند ،جز اينکه
خداوند او را ،در برابر آن به بشت داخل می سازد.
صلّى الُ
س ْعتُ النّبِ ّي َ
ي بنِ حاِتمٍ رضي اللّه عنه قالِ :
-139الثّالثُ والْعشْرون :عَ ْن عدِ ّ
َعلَ ْيهِ و َسلّم يقول « :اّتقُوا النار وَلوْ بِشقّ َتمْر ٍة » متفقٌ عليه.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :مَا مِنْ ُك ْم مِنْ أَ َحدٍ إِلّ
وف رواية لما عنه قال :قال رسول اللّه َ
سيُ َكلّمُه ربّه لَيْس بَيَْنهُ وبََيَنهُ َترْجُمَان ،فَينْ ُظ َر أَيْم َن مِ ْنهُ فَل يَرى إِ ّل مَا َقدّم ،وينْظُر أشأ َم مِ ْنهُ فل
َيرَى إ ّل ما َقدّم ،وَينْظُر بَيْنَ ي َدْيهِ فَل يَرى إلّ النّارَ ِت ْلقَا َء وَ ْجهِه ،فاّتقُوا النّارَ ولوْ بِشِ ّق تَمْرةٍ ،فَمَنْ
َلمْ يَج ْد فَبِ َكلِمَة طيَّبةٍ » .
و در روايتی از ايشان آمده که رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :خداوند با هر
کدام شا سخن می گويد در حاليکه بي شا و حق تعالی ترجانی نيست و شخص به طرف
راستش می نگرد و جز آنچه را که پيش فرستاده نی بيند ،و بطرف چپ هم می بيند و جز
آنچه را که انام داده نی بيند ،و در پيش رويش هم می بيند و جز دوزخ چيز ديگری را در
برابرش نی يابد ،پس از دوزخ خود را حفظ کنيد ،هر چند به نيم دانهء خرما باشد ،و کسيکه
آنرا نيابد پس به سخنی نيکو خود را از دوزخ وقايه نايد.
-140از انس رضی ال عنه از رسول ال صلی ال عليه وسلم روايت است که
فرمود:
خداوند يقينا از بندهء راضی می شود که چون نانی بورد يا آبی بنوشد ستايش حق
تعالی را با آورد.
خداوند می فرمايد :طه .ما اين قرآن را بر تو نفرستادي که تا رنج کشی .طه2 ،1 :
و هم می فرمايد :خداوند به شا ارادهء آسانی دارد و ارادهء دشواری بر شا ندارد.
بقره185 :
صلّى الُ
ط إِلَى ُبيُوتِ َأزْواجِ النّبِيّ َ
-143وعن أَنسٍ رضي اللّه عنه قال :جاءَ ثَلثةُ رهْ ِ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّمَ ،فلَمّا أُخبِروا كأَّن ُهمْ َتقَاّلوْها وقالُوا :أَين
سَألُونَ عنْ عِبَادَةِ النّبِيّ َ
َعلَ ْيهِ و َسلّم ي ْ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َقدْ ُغفِر َل ُه ما َت َقدّم مِ ْن ذَنِْب ِه وما َتأَخّر .قالَ أَ َح ُدهُمَ :أمّا أَنَا
نَحْ ُن مِنْ النّبِيّ َ
132
فأُصلّي الليل أَبدا ،وقال الخَرَ :وأَنا َأصُومُ ال ّد ْهرَ أبدا ول ُأفْطِر ،وقالَ الخر :وأَنا اعَْتزِلُ النّساءَ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم إلَيْه ْم فقالَ « :أنُْتمُ اّلذِي َن ُقلُْتمْ كذا
فل أَتَزوّجُ أَبدا ،فَجاءَ رسول اللّه َ
وكذَا؟ ،أَما وال ّلهِ ِإنّي لَخْشَا ُكمْ ل ّلهِ َوأَْتقَاكُم له لكِن َأصُومُ َوُأفْطِر ،وَأُصلّي َوَأ ْرقُدَ ،وأََت َزوّجُ
النّسَاءَ ،فمنْ رغِب عن سُنّتِي َفلَيسَ مِنّى» متفقٌ عليه.
وف رواية له « س ّددُوا وقَارِبُوا واغْدوا ورُوحُوا ،وشَيْء مِنَ الدّلْجةِ ،اْل َقصْد الْقصْد
تَ ْب ُلغُوا » .
جدَ َفِإذَا
سِصلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم الْم ْ
-146وعن أَنسٍ رضي ال ّلهُ عنه قال :دَخَ َل النّبِ ّي َ
ب فَِإذَا فَت َرتْ َت َع َل َقتْ بِه.
حبْ ٌل مَ ْمدُودٌ بَيْنَ السّا ِريَتَيْ ِن فقال « :ما َهذَا الْحبْل؟ قالُوا ،هَذا حبْ ٌل ِلزَيَْن َ
ي ُقدْ » متفقٌ عليه.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّمُ « :حلّوه ،لُِيصَلّ أَحدُ ُكمْ نَشَاطَهَ ،فإِذا فَت َر َفلْ ْ
فقال النّبِيّ َ
-148از ابو عبدال جابر بن سره رضی ال عنه روايت شده که گفت:
من با پيامب صلی ال عليه وسلم نازها را ادا می کردم ،طول ناز شان ميانه بود ،و
خطبهء شان هچني.
صلّى الُ
-149وعن أَبِي ُجحَ ْيفَ َة وَهبِ بْنِ عبد اللّه رضي ال ّلهُ عنه قال :آخَى النّبِيّ َ
َعلَ ْيهِ و َسلّم َبيْن َسلْمَانَ وأَبِي ال ّد ْردَاءَ ،فزَارَ س ْلمَانُ أَبَا ال ّد ْردَاءَ ،فرَأَى ُأمّ ال ّد ْردَاء مُتََبذَّل ًة فقال :ما
َشأُْنكِ؟ قالَت :أَخْوكَ َأبُو الدّرداءِ ل ْيسَ له حَاجةٌ فِي الدّنْيَا .فَجَاءَ أَبُو الد ْردَاءِ َفصَنَعَ لَه َطعَاما،
فقالَ لَه :كُ ْل َفإِنّي صَائِم ،قال :ما أَنا بآكلٍ حَتّى تأْكلَ ،فأَكَلَ ،فلّمَا كا َن اللّيْ ُل َذ َهبَ أَبُو ال ّدرْداءِ
يقُوم فقال لَهَ :ن ْم فَنَامُ ،ث ّم َذهَبَ َيقُوم فقالَ لَه :نَمَ ،فلَمّا كان من آخرِ اللّ ْي ِل قالَ سلْمان :قُم
ك حقّا ،ولهلِك
سكَ َعلَ ْي َ
صلّيَا جَمِيعا ،فقالَ له َسلْمَان :إِنّ لرَّبكَ َعلَ ْيكَ َحقّاَ ،وإِنّ لَنفْ ِ
النَ ،فَ َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َفذَكر ذلكَ لَه ،فقالَ النّبِيّ
َعلَ ْيكَ َحقّاَ ،فأَعْطِ كُ ّل ذِي حَقّ َحقّهَ ،فأَتَى النّبِيّ َ
صدَقَ سلْمَا ُن » رواه البخاري.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّمَ « :
َ
وی گفت :زيرا برادرت ابوالدرداء رضی ال عنه به زنان ميلی ندارد ،در اين هنگام
ابوالدرداء رضی ال عنه آمده ،طعامی را برای سلمان رضی ال عنه آماده کرده و گفت :بور،
زيرا من روزه دارم.
سلمان رضی ال عنه گفت :تا تو نوری من نی خورم و نان خورد .چون شب شد
ابوالدرداء رضی ال عنه خواست برای ادای ناز برخيزد ،سلمان رضی ال عنه گفت :خواب
شو .باز خواست برخيزد ،سلمان رضی ال عنه گفت :بواب .چون آخر شب شد سلمان
رضی ال عنه گفت :حال برخيز ،هردو برخاسته ناز گزاردند.
سلمان بوی گفت :هر آينه خداوند بر تو حقی دارد ،ونفس تو بر تو حقی دارد ،و
خانواده ات بر تو حقی دارد ،وحق هرکس را باو ادا کن .وی نزد رسول ال صلی ال عليه
وسلم آمده موضوع را ياد آوری نود.
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :سلمان راست گفته است.
ش :حديث شامل فوائدی است از قبيل مشروع بودن عقد برادری برای خدا ،و ديدن
برادران دينی و شب گذراندن نزد آنان و جائز بودن صحبت کردن با زن بيگانه هنگام ضرورت
و نصيحت برای مسلمان و مشروعيت زينت کردن زن برای شوهر و ثبوت حق زن بر شوهر در
معاشرهء نيکو و جواز نی از مستحبات هرگاه سبب ملل شود ،يا حقوق واجبی يا مستحبی که
از آن افضل است پايال گردد .و روا بودن افطار کردن از روزهء مستحب.
-150وعن أَبِي ممد عب ِد ال ّلهِ بن عمرو بنِ العاص رضي اللّه عنهما قال :أُخْبَ النّبِيّ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم أنّي َأقُول :وَال ّلهِ لَصومَنّ الّنهَار ،و َلقُومنّ اللّيْ َل ما عشْت ،فَقَالَ رسُول اللّه
َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم« :أَْنتَ اّلذِي َتقُول ذلك؟ َف ُقلْت لهَ :ق ْد قُلتُه بأَبِي أَْنتَ وُأمّي يا رسولَ اللّه.
َ
ش ْهرِ ثَلَثةَ َأيّامٍ َفإِنّ الْحسَنةَ
ص ْم مِنَ ال ّ
صمْ وَأفْطر ،وَن ْم َوقُمَ ،و ُ
قَالََ « :فإِنكَ ل تَسْتَطِيعُ ذلِكَ ،ف ُ
ك مثْلُ صِيامٍ ال ّد ْهرِ ُقلْتَ :فإِنّي أُطيق أ ْفضَ َل منْ ذلكَ قال :فَصمْ َيوْما َوَأفْطرْ
شرِ َأمْثَالَا ،وذل َ
بعَ ْ
َي ْومَيْنُ ،قلْتَ :فإِنّي أُطُيق أ ْفضَ َل مِنْ ذلك ،قالَ « :فصُم َيوْما وََأفْطرْ يوْما ،فَذلكَ صِيَام دَاوود
ت َفإِنّي أُطِيقُ
صلى ال عليه وسلمَ ،وهُو أَ ْعدَل الصّيَامِ » .وَف رواية « :هوَ َأ ْفضَلُ الصّيامِ » َف ُقلْ ُ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :ل َأفْضَ َل م ْن ذلك» وَل ْن أَكْو َن قَبلْتُ
َأ ْفضَلَ مِ ْن ذلك ،فقال رسول اللّه َ
ل منْ َأ ْهلِي َومَالِى.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم أَ َحبّ إِ ّ
الثّلَثةَ ا َليّامِ الّتِي قال رسولُ اللّه َ
136
وف روايةٍ َ « :أَلمْ أُخَْبرْ َأّنكَ تَصومُ الّنهَارَ وَتقُومُ اللّيْل؟ » قلت :بلَى يَا رسول اللّه.
صمْ وَأفْطر ،وَن ْم و ُقمْ َفإِنّ لَسَدكَ ع َل ْيكَ حقّا ،وإِنّ لع ْينَ ْيكَ َعلَ ْيكَ َحقّا َوإِنّ
قال « :فَل َتفْعلُ :
ل َزوْ ِجكَ ع َل ْيكَ َحقّا ،وَإِنّ ل َزوْركَ َع َل ْيكَ َحقّا ،وإِنّ بَسْبكَ أَ ْن َتصْو َم فِي كُلّ َش ْهرٍ ثَلَثةَ َأيّامَ ،فإِنّ
ش ّددَ َعلَيُ ،قلْت :يا رسول اللّه
صيَامُ ال ّد ْهرِ» فشَ ّد ْدتُ فَ ُ
شرَ َأمْثَاِلهَاَ ،فإِذن ذلك ِ
َلكَ بِكُلّ حَسَنةٍ ع ْ
صمْ صِيَامَ نَبِ ّي ال ّلهِ دا ُودَ وَل تَزدْ َعلَ ْيهِ» قلت :وما كَان صِيَامُ داودَ؟ قال:
ِإنّي أَ ِج ُد ُقوّةً ،قالُ « :
صلّى الُ
ت رُخْصةَ رسول اللّه َ
صفُ الد ْهرِ » فَكَان عَ ْبدُ ال ّلهِ يقول بعْد مَا كَبِر :يالَيْتَنِي قَِب ْل ُ
« ِن ْ
َعلَ ْيهِ و َسلّم.
وف رواية َ « :أَلمْ أُخَْبرْ َأنّك تصُومُ ال ّدهْرَ ،وْت َقرَأُ اْل ُقرْآنَ كُ ّل لَ ْيلَة؟ » فَ ُقلْتَ :بلَى يا
ص ْومَ نَبِ ّي ال ّلهِ داودَ ،فإِنّه كَا َن أَعَْبدَ النّاس،
رسولَ اللّه ،وَلمْ ُأ ِردْ بذِلكَ إِلّ الْخيْر ،قالَ « :فصُمْ َ
واقْرأْ اْلقُرْآ َن ف كُلّ َش ْهرٍ » ُقلْت :يَا نَِبيّ ال ّلهِ ِإنّي أُطِيق َأفْضل مِنْ ذلِك؟ قال « :فَا ْقرَأه فِي كُلّ
ب ال ّلهِ إِنّي أُطِيق َأ ْفضَل مِ ْن ذَلِك؟ قال« :فَا ْقرَْأ ُه فِي كُلّ عَشْر » ُقلْت :يَا نَبِيّ
عِشرِي َن » ُقلْت :يَا ن ّ
ش ّددَ
ك » فَشَ ّد ْدتُ فَ ُ
ال ّلهِ ِإنّي أُطِيق َأفْض َل مِنْ ذلِك؟ قال « :فَا ْقرَأْه ف كُلّ َسبْعٍ وَ َل َت ِزدْ َعلَى ذَِل َ
صرْت
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :إِّنكَ لَ َت ْدرِي لَع ّلكَ يَطُول ِبكَ عُ ُمرٌ قال :فَ ِ
َعلَي ،وقَالَ لِي النّبِ ّي َ
صلّى
ت َودِ ْدتُ أنّي قَِبلْت ر ْخصَةَ نَبِ ّي ال ّلهِ َ
صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم َفلَمّا كَِب ْر ُ
ِإلَى اّلذِي قَالَ لِي النِّبيّ َ
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم.
وف رواية « :وَإِ ّن لوََلدِكَ علَ ْيكَ َحقّا » وف روايةٍ :ل صَامَ من صَامَ الََب َد » ثَلثا.
وف روايةٍ « :أَ َحبّ الصّيَامِ ِإلَى اللّه َتعَالَى صِيَامُ دَاوُد ،وَأَ َحبّ الصّلةِ إِلَى ال ّلهِ َتعَالَى صَل ُة دَاوُد:
صفَ اللّيل ،وََيقُومُ ُثلُثَه ،وَيَنَامُ ُسدُسَه ،وَكَانَ َيصُومُ يوْما وُيفْ ِطرُ َيوْما ،وَل َي ِفرّ ِإذَا لقَى
كَانَ يَنَامُ ِن ْ
».
وف رواية قال :أَْنكَحَنِي َأبِي ا ْمرَأَ ًة ذَاتَ حسَب ،وكَانَ يََتعَا َهدُ كَنّتهُ أي :ا ْمرَأَة
سأَُلهَا عَنْ َب ْع ِلهَا ،فَتَقُولُ لَهِ :ن ْعمَ الرّجْ ُل مِنْ رجُل َلمْ يَ َطأْ لنَا ِفرَاشا وَلمْ يُفّتشْ لنَا كَنَفا مُ ْنذُ
وَلدِهِ فَي ْ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم .فقَالَ « :اْلقَن به» فلَقيُتهُ َب ْعدَ
ك عليه ذ َكرَ ذِلكَ لِلنّبِ ّي َ
َأتَيْنَا ُه َفلَمّا طا َل ذَِل َ
حوَ
ذلكَ َفقَالَ« :كيفَ َتصُومُ؟» ُقلْتُ كُلّ َيوْم ،قَالَ« :وَك ْيفَ َتخْتِم؟» قلتُ :كُلّ لَيلة ،وذَكَر نَ ْ
ض ُه مِن الّنهَارِ لِيكُون أَخفّ علَِيهِ
مَا سَبَق وكَان ي ْقرَأُ َعلَى بعْض َأ ْهلِه السّبُعَ اّلذِي يقْرؤهُ ،يعْر ُ
بِاللّيْل ،وَِإذَا أَراد أَ ْن يََت َقوّى َأفْطَر أَيّاما َوأَحصَى وصَام مِ ْث َلهُنّ كَراهِيةَ أَن ي ْترُك شيئا فارقَ علَيهِ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم.
النّبِي َ
كُ ّل هذِه ال ّروَايات صحيِحةٌ ُمعْظَ ُمهَا فِي الصّحيحيْنَ وقليلٌ م ْنهَا ف أَ َح ِدهِما.
137
-150از ابو ممد عبد ال بن عمرو بن العاص رضی ال عنهما روايت شده که
گفت:
به پيامب صلی ال عليه وسلم خب رسيده بود که من گفته ام ،بدا سوگند که تا زنده
ام روزها را حتما روزه گرفته و شب ها را زنده می دارم .رسول ال صلی ال عليه وسلم
فرمود :آيا تو چني گفته ای؟
گفتم :بلی يا رسول ال پدر و مادرم فدايت باد.
فرمود :تو نی توانی اين کار را انام دهی ،پس هم روزه بگي و هم بور ،هم بواب و
هم ناز شب بوان ،و هم در ماه سه روز را روزه بگي ،زيرا هر نيکی ده برابر ثواب دارد .و
اينکار مثل روزه داری هيشه است .گفتم :من بيشتر از اين را می توان انام دهم.
فرمود :پس دو روز را بور و يک روز را روزه بگي.
گفتم :من بيشر از اين را می توان.
فرمود :پس يکروز را بور و يکروز را روزه بگي .اين روزهء داود عليه السلم است،
و اين ميانه ترين روزه است.
در روايتی آمده :اين بترين روزه است.
من گفتم :من از اين بتر را می توان.
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :ازين بتر وجود ندارد.
عبد ال رضی ال عنه گفت :اگر من سه روزی را که رسول ال صلی ال عليه وسلم
فرموده بود قبول می کردم براي از خانواده و مال مبوبتر بود.
و در روايتی آمده :آيا بن خب نرسيده که روزها را روزه گرفته وشبها را زنده می
داری؟
گفت :آری يا رسول ال.
فرمود :اين کار را مکن .هم روزه بگي ،هم بواب ،وهم ناز شب بوان .زيرا بدنت
بر تو حقی دارد و چشمانت بر تو حقی دارد وهسرت بر تو حقی دارد ،و مهمانت بر تو حقی
دارد .وکافيست که در هر ماه سه روز روزه بگيی ،زيرا در برابر هر نيکی ده برابر برايت
138
داده می شود .اين (روزه گرفت) مثل روزهء تام عمر است .من بر ايشان سخت گرفتم،
ايشان هم بر من سخت گرفتند.
گفتم :يا رسول ال من قدرتندم.
فرمود :روزهء پيامب خدا داود عليه السلم را بگي و از آن زيادتر روزه مگي.
گفتم :روزهء داود عليه السلم چگونه بود؟
فرمود :نصف زمان .چون عبد ال رضی ال عنه کهنسال شده بود ،ميگفت :کاش
اجازهء رسول خدا صلی ال عليه وسلم را قبول می کردم!
و در روايتی آمده که فرمود :آيا بن خب نرسيده که تو تام عمر روزه گرفته و هر
شب قرآن می خوانی؟
گفتم :آری يا رسول ال و از آن اراده ای جزخي ندارم.
فرمود :روزهء داود عليه السلم را بگي .او پارساترين مردم بود .و در هر ماه قرآن
بوان.
گفتم :ای پيامب خدا صلی ال عليه وسلم بيش از اين توان دارم.
فرمود :بيست روز قرآن بوان.
گفتم :بيشتر از اين در توان هست.
فرمود :در هر ده روزی بوان.
گفتم :بيش ازين در توان هست.
فرمود :در هر هفت روز بوان ،و براين زياده روی مکن ،چون سختگيی کردم بر
من سختگيی شد.
پيامب صلی ال عليه وسلم براي فرمود :تو نيدانی شايد عمرت دراز شود.
گفت :پس بدانچه که پيامب صلی ال عليه وسلم براي فرمود ،عمل کردم و چون
کهنسال شدم دوست داشتم که کاش اجازهء پيامب صلی ال عليه وسلم را می پذيرفتم.
و در روايتی آمده که فرزندانت را بر تو حقی است و در روايتی ديگر آمده که
کسيکه هيشه روزه گيد ،روزه اش هيچ است.
139
و در روايتی ديگر :بترين روزه نزد خداوند ،روزهء داود عليه السلم است و بترين
ومبوبترين ناز نزد خداوند ناز داود عليه السلم است که نيم شب می خوابيد و 3/1را بر
می خاست ،و 6/1را می خوابيد وروزی روزه می گرفت ،و روزی را افطار می کرد و چون
با دشن مقابل می شد فرار نی کرد.
و در روايتی آمده که فرمود :پدرم مرا زنی صاحب نام داد و وی از او خب می
گرفت .و از او از شوهرش می پرسيد ،آن زن پاسخ ميداد :مرد خوبی است ،از وقتی که
آمده ام با من هخوابی نکرده است و چون اين مسئله دوام يافت برای پيامب اسلم صلی ال
عليه وسلم ياد آوری شد و نبی صلی ال عليه وسلم فرمود :او را بر من بنمايان .آنضرت
صلی ال عليه وسلم او وی پرسيد :چگونه روزه می گيی؟
گفت :هه روزه!
پرسيد :چگونه قرآن ختم می کنی؟
گفت :در هر شب و وی عادت داشت آنچه را که به شب می خواند روز بر بعضی
از اعضای خانواده اش می خواند تا از طرف شب بروی آسانتر شود ،و چون می خواست که
خود را نيو دهد چندين روز افطار می کرد و می شرد آنروزها را و بعد آن روزها را روزه
می گرفت ،از خوف اينکه شايد از وی چيزی ترک شود ،که پيامب صلی ال عليه وسلم را
بران ترک نوده است ،ههء اين روايات صحيحه است واکثر شان در صحيحي آمده است.
صلّى
ي الْكَاتِب أَحدِ كُتّابِ رسول اللّه َ
-151وعن أَبِي رْبعِيّ ح ْنظَلةَ ب ِن الرّبيع الُسيدِ ّ
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال :لَقينَي َأبُو بَكْر رضي اللّه عنه فقال :كَ ْيفَ أَْنتَ يا حنْظلَة؟ ُقلْت :نَافَقَ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يُذ ّكرُنَا
حنْ َظ َلةُ ،قال :سُبْحا َن اللّه ما تقُول؟ُ : ،قلْت :نَكُونُ عِنْد رسول اللّه َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم عافَسنَا
ي عيَ ،فِإذَا خَرجنَا مِنْ عِ ْندِ رسولِ ال ّلهِ َ
بالْجّنةِ والنّا ِر كأَنّا رأْ َ
ج وَا َلوْل َد وَالضّيْعاتِ نَسينَا كَثِيا قال َأبُو بكْر رضي اللّه عنه :فَوال ّلهِ إِنّا لَن ْلقَى مِثْ َل َهذَا
ا َل ْزوَا َ
ت نافَقَ حنْظَلةُ يا
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم .فقُ ْل ُ
فانْطلقْتُ َأنَا َوأَبُو بَكْر حت د َخلْنَا عَلى رسول اللّه َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :ومَا ذَاكَ؟» ُق ْلتُ :يا رسولَ اللّه نُكونُ
رسول اللّه ،فقالَ رسو ُل اللّه َ
عِنْدكَ ُتذَ ّكرُنَا بالنّارِ والْجَنةِ َكَأنّا رأْيَ العَيْ ِن َفِإذَا َخرَجْنَا مِنْ عِ ْندِكَ عَافَسنَا الَزوَاج والوْ َلدَ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم« :وَاّلذِي َنفْسِي بِيدِ ِه أن َلوْ
والضّيْعاتِ نَسِينَا كَثِيا .فقال رسولُ اللّه َ
140
َتدُومُونَ َعلَى مَا تَكُونُونَ عِ ْندِي َوفِي الذّكْر لصَافَحتْ ُكمُ اللئِ َكةُ َعلَى ُفرُشِكُم وف ُطرُقِكُمَ ،ولَكِنْ
يا حنْ َظ َل ُة ساعةً وساع ًة » ثَلثَ مرّات ،رواه مسلم.
-151از ابو ربعی حنظله بن ربيع أسيدی کاتب ،يکی از کاتبان رسول ال صلی ال
عليه وسلم روايت شده که گفت:
ابوبکر رضی ال عنه مرا ديده و گفت :حنظله چطوری؟
گفتم :حنظله نفاق ورزيد.
گفت :سبحان ال چه می گوئی؟
گفتم :ما نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم می باشيم و ما را بدوزخ و بشت پند
ميدهد که گويی آنرا به چشم سر مشاهده می کنيم و چون از نزد رسول ال صلی ال عليه
وسلم برمی آييم با زنا و اولدها و مسائل زندگی سرو کار پيدا کرده ،بسياری را فراموش
می کنيم.
ابوبکر رضی ال عنه گفت :ما هم باين چني چيزی روبرو می شوي .من با او خدمت
آنضرت صلی ال عليه وسلم مشرف شدي .من گفتم :يا رسول ال حنظله نفاق ورزيد.
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :اين چه سخنی است که می گويی؟
گفتم :وقتی نزد شا ميباشيم ما را به بشت و دوزخ پند می دهيد ،گويی که آنرا
بچشم می بينيم ،و چون از حضور شا مرخص می شوي ،با زنان و فرزندان و مسايل زندگی
مالطت نوده بسياری چيزها را فراموش می کنيم.
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :سوگند بذاتی که نفسم بيد قدرت اوست ،اگر
هيشه به شکلی که در نزدم می باشيد ،بسر بريد و بياد خدا باشيد ،فرشتگان شا را در خانه
های شا و راههای شا مصافحه خواهند کرد ،ولی اي حنظله ساعتی است (برای ادای عبادت)
و ساعتی است (برای کار دنيا) .سه بار اين سخن را تکرار کردند.
خشَعَن ُقلُوبُهُمْن لِذِ ْكرِ الِّ وَمَا نَ َز َل قال ال تعالی { :أَلَمْن َيأْنِن لِلّذِينَن آ َمنُوا أَن تَ ْ
مِنَ الْحَقّ وَ َل يَكُونُوا كَالّذِينَ أُوتُوا الْ ِكتَابَ مِن َق ْبلُ فَطَالَ عَ َل ْيهِمُ ا َلْمَدُ فَقَسَتْ ُقلُو ُبهُمْ}
الحديد١٦ :
و قال تعالی{ :وَقَ ّفيْنَا بِعِيسنَى ابْنِن َمرْيَمَن وَآتَ ْينَاهُن الِْنجِيلَ وَجَ َعلْنَا فِي ُقلُوبِن
ضوَانِن
عَليْهِمْن إِلّ ا ْبتِغَاء ِر ْ
ح َمةً َورَهْبَا ِن ّيةً ا ْبتَدَعُوهَا مَا َكتَ ْبنَاهَا َ
الّذِينَن ا ّتبَعُوهُن رَأْ َفةً َورَ ْ
ق رِعَايَ ِتهَا} الحديد٢٧ : عوْهَا حَ ّ الِّ َفمَا رَ َ
غ ْزلَهَا مِن بَعْدِ ُقوّةٍ أَنكَاثاً} النحنل:
و قال تعالی { :وَ َل تَكُونُواْ كَالّتِي نَ َقضَتْن َ
٩٢
حتّىنننننن يَ ْأتِيَكننننننَ ا ْليَقِينننننننُ} الحجننننننر٩٩ :
عبُ ْد رَبّكننننننَ َ
و قال تعالی { :وَا ْ
خداوند می فرمايد :آيا وقت آن نرسيده که دل مؤمنان بياد خدا و آنچه از حق
فرستاده بترسند ،و نباشند مانند کسانی که در گذشته کتاب بر ايشان داده شد ،ولی دراز
گشت بر ايشان مدت و سخت دل شدند .حديد160 :
و هم می فرمايد :از پی آورده اي عيسی بن مري را و داديش انيل و نادي در دل
تابعان او مهربانی و بشايش و گوشه نشينی که خود پيدا کرده بودند ،آنرا فرض نساخته
بودي بر ايشان ،ليکن اختراع کرده بودند بطلب خشنودی خدا ،پس نگهداشت آن نکردند،
حق نگهداشت آن .حديد27 :
و نيز می فرمايد :نباشيد مانند زنی که گسست رشتهء خود را ،بعد از استواری پاره
پاره ساخت .نل92 :
و هم می فرمايد :پرستش کن خدايت را تا مرگت در رسد .حجر99 :
اما الحاديث ،فمنها حديث عائشة :وَكَانَ أَ َحبّ الدّين إِلَ ْي ِه مَا دَا َومَ صَا ِحُبهُ َعلَيهَ .و َقدْ
سَبَقَ ف البَاب قَ ْب َلهُ .رواه البخاری
از عايشه رضی ال عنها روايت شده که گفت :بترين عمل نزد رسول ال صلی ال
عليه وسلم عملی بود که صاحبش بر آن مداومت و پيوستگی و مواظبت می کرد .که در
باب قبل حديث شاره 142گذشت.
143
-154وعن عبدِ اللّه بنِ عمرو ب ِن العاص رضي اللّه عنهما قال :قال ل رسولُ اللّه
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :يَا ع ْبدَ اللّه ل تَكُ ْن مِث ْل فُلن ،كَانَ يقُومُ اللّيْ َل فَتَر َك قِيامَ اللّيْل » متفقٌ
َ
عليه
خداوند می فرمايد :آنچه رسول ال صلی ال عليه وسلم شا را بدهد آنرا بگييد.
حشر7 :
و هم می فرمايد :سخن نی گويد از هوای نفس خويش ،نيست قرآن ،مگر وحيی که
بسوی او فرستاده می شود .نم4 ،3 :
و نيز می فرمايد :ای ممد! بگو اگر دوست ميداريد خدا را پس پيوی من کنيد تا
دوست دارد شا را خدا و بيامرزد گناهان شا را .آل عمران31 :
و هم می فرمايد :هر آينه شا را به پيامب صلی ال عليه وسلم پيوی نيک است برای
آنکه توقع می داشت خدا را و توقع می داشت روز آخرت را .احزاب21:
145
و نيز می فرمايد :پس قسم به پروردگار تو که ايشان مسلمان نباشند تا آنکه حاکم
کنند ترا در اختلفی که واقع شود ميانشان ،باز نيابند در دل خويش تنگی از آنچه حکم
فرمودی و قبول کنند بانقياد .نساء65 :
و نيز می فرمايد :اگر در چيزی منازعه کرديد ،آنرا بدا و رسول رجعت دهيد ،اگر
مؤمن بدا و روز آخرت هستيد .نساء59 :
علماء می گويند :معنايش اينست که بکتاب ال و سنت رسول ال صلی ال عليه
وسلم رجعت داده شود.
خداوند می فرمايد :کسيکه از رسول فرمانبداری کند ،هانا از خدا اطاعت کرده
است .نساء80:
در جای ديگر چني می فرمايد :هانا تو به راه راست هدايت می کنی ،راه خدا.
شوری53 ،52 :
و نيز می فرمايد :بايد بترسند کسانيکه از امر او (پيامب) مالفت می کنند از اينکه
برسد بر ايشان فتنه يا عذاب دردناک .نور63 :
در جای ديگر می فرمايد :ای زنان پيامب صلی ال عليه وسلم ياد کنيد آنچه را که
تلوت می شود در خانه های شا از آيات خدا و حکمت .احزاب34:
-156از ابو هريره رضی ال عنه از پيامب صلی ال عليه وسلم روايت است که
فرمود:
مرا بگذاريد ماداميکه من شا را گذاشتم .يعنی سؤال بيمورد نکنيد .به تقيق که
هلک شدند کسانيکه پيش از شا بودند بعلتی که زياد سؤال نودند و بر پيامب شان اختلف
کردند ،هرگاه شا را از چيزی نی کردم از آن دوری کنيد ،اگر شا را بچيزی امر کنم آنرا
بقدر توان با آوريد.
146
ش :خداوند می فرمايد{ :يَا أَّيهَا الّذِي َن آمَنُواْ َل تَسْأَلُواْ َعنْ أَشْيَاء إِن ُتبْدَ لَكُ ْم تَ ُسؤْكُمْ }
الائدة 101شکی نيست که منهی عنه سؤال زياد و کاوش و جستجو در بارهء آنچه موجود
است و آنچه هنوز موجود نشده می باشد ،و اين منع فقط در زمان حيات رسول ال صلی ال
عليه وسلم بوده است( .مترجم)
-157الثّان :عَنْ َأبِي نَجِيحٍ اْل ِعرْباضِ بْنِ سَارِيَة رضي اللّه عنه قال :وَعَظَنَا رسولُ اللّه
ت مِ ْنهَا اْلعُيُون ،ف ُقلْنَا :يا رَسولَ اللّه
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َموْعِ َظةً بليغ ًة وَ ِج َلتْ مِ ْنهَا اْل ُقلُوبُ َو َذ َرفَ ْ
َ
ع َفَأوْصِنَا .قال « :أُوصِي ُكمْ بَِتقْوى اللّه ،وَالسّمْعِ وَالطّا َعةِ وإِنْ َتَأمّر َعلَيْ ُكمْ عَ ْبدٌ
َكأََنهَا موْعِظَ ُة ُموَدّ ٍ
خ ُلفَاءِ الرّا ِشدِينَ
سنّت وَسُّنةِ اْل ُ
ش مِنْ ُكمْ فَسَيى اخْتِلفا كثِياَ .ف َعلَيْ ُكمْ ب ُ
حبشيَ ،وأَّن ُه مَنْ َيعِ ْ
الْ َم ْهدِيّي ،عضّوا َعلَ ْيهَا بالنّواجِذ ،وإِيّا ُك ْم ومُحْدثَاتِ ا ُلمُو ِر َفإِنّ ُكلّ ِبدْ َعةٍ ضلَل ٌة » رواه أبو
داود ،والترمذِي وقال حديث حسن صحيح.
-158از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که رسول ال صلی ال عليه وسلم
فرمود:
ههء امتم به بشت داخل می شوند ،مگر کسی که سرباز زند.
147
-159الرّابع :عن أَبِي مسلم ،وقيل :أَبِي ِإيَاسٍ سلَمةَ بْنِ عَمْرو بن الَ ْكوَعِ رضي اللّه
ك » قال :ل
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم بِشِمَاِل ِه فقال « :كُ ْل بِيمِين َ
ل أَكَلَ عِ ْندَ رسولِ اللّه َ
عنه ،أَ ّن رَجُ ً
أَسْتَطِيع .قال « :ل استطعَت » ما من َعهُ إِلّ اْلكِ ْبرُ فَمَا رَفعَها ِإلَى فِيه ،رواه مسلم.
-159از ابومسلم و گفته شده ابو اياس سلمه بن عمرو الکوع رضی ال عنه روايت
است که گفت:
شخصی نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم بدست چپ غذا می خورد ،آنضرت
صلی ال عليه وسلم فرمود :بدست راست بور.
گفت :نی توان.
فرمود :نتوانی .چيزی بز کب او را از اطاعت باز نداشت .و وی بعد از آن نتوانست
چيزی را بدهن خويش بلند کند .يعنی دستش بقدرت خداوند فلج شد.
س ْعتُ
-160الْخامِس :ع ْن أَبِي عبدِ اللّه الّنعْمَانِ بْنِ بَشِيرٍ رضي اللّه عنهما ،قالِ :
صفُوفَ ُكمْ َأوْ لَيُخَاِلفَنّ اللّه بَيْ َن وُجُوهِكمْ » متفقٌ
سوّنّ ُ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يقول « :لَتُ َ
رسولَ اللّه َ
عليه
صفُوفَنَآ حَتّى كأَنّمَا
سوّي ُ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يُ َ
وف روايةٍ لِمْسلم :كان رسو ُل اللّه َ
يُسَوي ِبهَا اْلقِداحَ حَتّى ِإذَا رأَى أَنّا َقدْ َع َقلْنَا عَ ْنهُ ُثمّ َخرَجَ يَوما ،فقامَ حتّى كَادَ أَنْ يكبّر ،فَرأَى
رجُل بادِيا ص ْد ُرهُ فقال « :عِبادَ اللّه لَتُسوّ ّن صُفوفَ ُكمْ َأوْ َليُخَاِلفَنّ اللّه بيْن وُجُوهِ ُك ْم » .
-160از ابو عبد ال نعمان بن بشي رضی ال عنهما روايت است که گفت:
از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود :هانا حتما صفهای خويش را
درست می کنيد ،يا اينکه خداوند در ميان شا اختلف می افگند.
و در روايتی از مسلم آمده که رسول ال صلی ال عليه وسلم طوری صفهای ما را
درست می نود که گويی چوبای تي را برابر می کند ،تا زمانيکه می ديد ،آنرا فهميده اي،
148
سپس روزی برآمده و ايستاد تا اينکه نزديک بود تکبي بگويد ،مردی را ديد که سينه اش
ظاهر بود ،فرمود :ای بنده های خدا بايد صفهای خود را برابر کنيد ،يا اينکه حتما خداوند
در ميان شا اختلف می افگند.
ش :اين حديث اشاره می کند به اهيت نظم و دسپلي در ميان امت اسلمی که بدون
شک سورهء صف نيز اين مطلب را افاده می کند .و با توجه به تولت روز مرهء جهان معاصر
وجود تشکيلت منظم اسلمی يگانه عاملی است که می تواند در به پيوزی رساندن انقلب
های اسلمی و اجرای شريعت الی در سراسر گيتی مؤثر باشد .متأسفانه کمونيست ها با وجود
نادرست بودن مسلک شان با هي تشکلت توانسته اند در بسياری از کشورهای جهان سوم
زعامت مبارزاتی و در نتيجه موفقيت های زيادی را کسب نايند.
پس با توجه به ارزش دادن اسلم به نظم و تشکيلت و دستورات اکيد الی و نبوی
صلی ال عليه وسلم اهتمام صادقانه در اين مسي از ثواب و ارزش عظيمی در دنيا و آخرت
برخوردار است و چه بسا که رعايت نظم در ناز منجر به اياد نظم در تشکيل فردی و اجتماعی
امم شود.
-161السّادِس :عن َأبِي موسى رضي اللّه عنه قال :احْتَرق ب ْيتٌ بالْمدِيَنةِ َعلَى أَه ِل ِه مِنَ
شأْنِهمْ قال « :إِ ّن َهذِهِ النّار َع ُدوّ لكُمَ ،فِإذَا
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم بِ َ
اللّيْل َفلَمّا ُحدّث رسول اللّه َ
نِمُْت ْم َفأَ ْطفِئُوهَا عَنْ ُك ْم » متّفقٌ عليه.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :إِ ّن مَثَل مَا بعَثن اللّه
-162السّابِع :عَ ْن ُه قال :قال رسول اللّه َ
ِب ِه منَ اْل ُهدَى والْعلْمِ كَمَثَلَ َغ ْيثٍ أَصَاب َأرْضا فكَاَنتْ طَاِئفَ ٌة طَيَبةٌ ،قِب َلتِ الْمَاءَ فأَنْبَتتِ الْكلَ
ت الاء ،فَنَفَعَ اللّه با النّاس فَشَربُوا مِ ْنهَا و َس َقوْا
شبَ الْ َكثِي ،وَكَا َن مِ ْنهَا أَجَا ِدبُ أَمسكَ ِ
واْلعُ ْ
ك مَثَ ُل مَنْ َف ُقهَ
سكُ ماءً وَل ُتنِْبتُ كَل فَذَِل َ
َو َزرَعَوا .وَأصَابَ طَاِئ َفةً أُ ْخرَى ،إِنّمَا هِ َي قِيعانٌ ل تُمْ ِ
ك رَأْسا وَِلمْ َيقْبَ ْل ُهدَى
فِي دِي َن اللّه ،وََن َفعَه ما ب َعثَنِي اللّه بهَ ،ف َع ِلمَ و َع ّلمَ ،وَمث ُل مَنْ َلمْ َي ْرفَعْ بِذِل َ
ال ّلهِ الذي ُأرْ ِس ْلتُ ِب ِه » متفقٌ عليه.
149
ضرَهُ عِ ْندَ
ح ُ
ضرُ أَحَد ُكمْ عِ ْندَ كُلّ شَيءٍ مِنْ َشأِْنهِ حَتّى يَ ْ
ح ُ
وف رواية له « :إِ ّن الشّيْطَا َن يَ ْ
ط مَا كَان ِبهَا منْ َأذًىَ ،فلْيأْ ُكلْها ،وَل َيدَ ْعهَا
َطعَامِهَ ،فإِذَا َسقَ َطتْ مِنْ أَ َحدِ ُك ْم الّلقْ َمةُ َفلْيُمِ ْ
لِلشّيْطَان.
صلّى الُ
-165اْلعَاشِر :عن ابن عباس ،رض َي اللّه عنهما ،قال :قَا َم فينَا رسو ُل اللّه َ
َعلَ ْيهِ و َسلّم َبوْعِ َظةٍ فقالَ « :أّيهَا النّاسُ إِنّ ُك ْم مشورونَ ِإلَى اللّه َتعَالَى ُحفَاةَ ُعرَاةً ُغرْلً { َكمَا
ن } [ النبياء ]103 :أَل وَإِنّ َأوّلَ
علِي َ
خلْقٍ نُعِيدُ ُه وَعْداً ع َل ْينَا ِإنّا ُكنّا فَا ِ
بَدَ ْأنَا َأ ّولَ َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،أَل وِإّنهُ َسيُجَاء ِبرِجَالٍ مِنْ ُأمّتِى ،فَُيؤْ َخذُ
الْخَلئِ ِق يُكْسى َي ْومَ اْلقِيَا َمةِ إِبراهيم َ
ِب ِه ْم ذَاتَ الشّمال فأَقُولُ :يا َربّ َأصْحَابِي ،فيُقال :إِّنكَ ل َت ْدرِي مَا أَ ْحدَثُوا َب ْعدَكَ ،فأَقُول كَما قَالَ
عَليْهمْ شَهيداً ما ُدمْتُ فِيهمْ } ِإلَى قولِه { :ال َعزِيز الحَكيمُ }
اْلعَ ْبدُ الصّالِح { :و ُكنْتُ َ
[ الائدة ] 118 ، 117 :فَُيقَالُ لِي :إِّن ُهمْ َلمْ َيزَالُوا مرَْتدّينَ َعلَى أَعقَاِب ِه ْم مُنذُ فا َرقْتَ ُه ْم » متفقٌ
عليه.
آگاه باشيد اولي کسيکه از مردم در روز قيامت پوشانده می شود ابراهيم عليه السلم می
باشد .آگاه باشيد هانا مردانی از امت من آورده شده و بطرف دوزخ سوق داده خواهند شد،
من می گوي :خدايا اصحاب! گفته می شود تو نيدانی بعد از تو چه انام داده اند؟ من هم
مانند بندهء صال که می گويد ،می گوي (من شاهد شان بودم تا لظه ايکه با ايشان بودم.
مائده 117 :و 118تا فرمودهء خداوند { ال َعزِيز الحَكي ُم } .براي گفته می شود :آنا از
لظه ايکه تو از آنا جدا شدی عقبگرد کردند و دوباره منحرف شدند.
-166اْلحَادِي عَشَر :عَ ْن َأبِي سعيدٍ عب ِد ال ّلهِ ب ِن مُ َغفّل ،رضي اللّه عنه ،قالَ :نهَى
ل ْذفِ وقالِ « :إّنهُ ل يقُْتلُ الصّيْد ،ول يَنْ َكأُ اْلعَدُوَ ،وإِّنهُ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،عَن ا َ
رسولُ اللّه َ
س ُر السّ ّن » متفقٌ عليه.
َي ْف َقأُ اْلعَيْن ،ويَكْ ِ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم
وف رواية :أَ ّن قريبا لبْ ِن مُ َغفّلٍ َخذَف ،فََنهَاهُ وقال :إِنّ رسولَ اللّه َ
صلّى الُ
ل ْذفِ وقالِ « :إّنهَا ل َتصِيدُ صَيْدا » ُث ّم عادَ فقال :أُ َحدُّثكَ أَن رسولَ اللّه َ
َنهَى عن ا َ
خذِف،؟ ل أُ َكلّ ُمكَ أَبدا.
َعلَ ْيهِ و َسلّمَ ،نهَى عَنْهُ ،ثمّ ُع ْدتَ تَ ْ
-166از ابو سعيد عبد ال بن مغفل رضی ال عنه روايت شده که گفت:
رسول ال صلی ال عليه وسلم از زدن سنگريزه بانگشت منع کردند .فرمودند :آن
شکار را نکشته و دشن را بقتل نی رساند ،ولی چشم را کور کرده و دندان را می شکند.
و در روايتی آمده که يکی از نزديکان ابن مغفل رضی ال عنه سنگريزه ها را پرتاب
نود ،و او وی را نی نوده گفت :رسول ال صلی ال عليه وسلم از زدن سنگريزه بانگشت
منع نوده و فرمود :آن شکاری را صيد نی کند .آن شخص دوباره سنگريزه را پرتاب نود.
او گفت :من بتو از رسول ال صلی ال عليه وسلم روايت می کنم که او ازين کار نی نوده
است و تو باز دوباره سنگريزه پرتاب می کنی ،هرگز با تو حرف نواهم زد.
-167وع ْن عابسِ بن ربيعةَ قال :رََأْيتُ ُع َمرَ بنَ الطاب ،رضي اللّه عنهُ ،يقَبّلُ
ج ٌر مَا تَ ْنفَعُ ول َتضُر ،وَلوْل أنّي رأَْيتُ رسولَ اللّه
جرَ َيعْنِي الَ ْس َودَ وَيقُول :إِن أَ ْع َلمُ َأّنكَ حَ َ
الْحَ َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّمُ ،يقَّب ُلكَ ما قَّبلْتُك ..متفقٌ عليه.
َ
خداوند می فرمايد :پس قسم به پروردگارت که ايشان مسلمان نباشند ،تا ترا داور
کنند در اختلفی که ميان ايشان واقع شد و باز نيابند در دل خويش از آنچه حکم فرمودی
دلتنگی ای را و قبول کنند آنرا با فرمانبداری .نساء65 :
و ميفرمايد :هانا سخن مؤمنان آنست که چون بسوی حکم خدا و رسولش خوانده
شوند تا حکم کند در ميان شان بر اينکه گويند شنيدي و فرمانبداری نودي اين جاع حقا
رستگارند .نور51 :
ن } و بيامرز و ببخش گناه ما را و بر ما رحت فرما تنها سلطان و يار و ياور ما
الْقَومِ ا ْلكَافِري َ
توئی ،ما را بر (مغلوب کردن) گروه کافران ياری فرما .فرمود :بلی.
ش :ابو هريره و غي او اين را نسخ شرده اند و مراد شان اينست که اين آيه {آم َ
ن
ال ّرسُول } ...ابامی را که در آيهء اولی { وإن تبدوا مافِي َأنْ ُفسِكُمْ َأوْ تُخْفو ُه يُحاسبْكُمْ
بِهِ الّ} وجود داشت از ميان برده و بيان داشته ،که مراد از آيهء اولی عزائمی است که تصميم
بر آن گرفته شده است و مثل اين را سلف صال نسخ می ناميدند.
حافظ ابن رجب در کتاب (جامع العلوم والکم صفحه ) 335 – 334می گويد:
عزم هائی که بدان تصميم اتاذ شده و در نفس انسانی واقع و دوام می آورد و صاحبش با آن
لزوم پيدا می کند دو نوع است:
يکی آنکه عملی باشد مستقل از اعمال دلا ،مثل شک در وحدانيت حق تعالی يا نبوت
يا بعثت و جز آن از اموری که کفر بساب می رود و اعتقاد تکذيب آن که در تام اين امور
شخص مورد مازات قرار گرفته و با اين کارها کافر يا منافق بساب می رود و ديگر گناهانی
که به دل ارتباط دارد به اين قسم ملحق می شود مثل مبت آنچه خداوند آن را زشت می دارد و
کينه و بغض با آنچه خدا دوست می دارد ،کب ،خويشت بينی ،حسد وگمان بد بر مسلمان
بدون دليل.
نوع دوم :آنچه از اعمال قلبی نبوده و از اعمال جوارح بساب می رود مثل زنا و دزدی
و باده نوشی ،آدم کشی و قذف و امثال آن که هر گاه انسان بر آن اصرار ورزد و اثری آن در
خارج آشکار نشود ،شخص در برابر آن مورد مؤاخذه قرار می گيد و اين رأی بسياری از فقها
و مدثي و متکلمي است و استدلل جسته اند به فرمودهء او تعالی {وََلكِ ْ
ن ُيؤَاخِذُكُ ْم ِبمَا
سبَتْ ُقلُوبُكُمْ وَالُّ غَفُورٌ حَلِي ٌم } بقره225 :
َك َ
و مثل فرمودهء رسول اکرم صلی ال عليه وسلم (الث ما حاک فی صدرک و کرهت ان
يطلع عليه الناس) .فرمودهء آنضرت صلی ال عليه وسلم را (ان ال تاوز لمتی عما حدثت به
انفسها مال تتکم به او تعمل) بر خطراتی که عارض می شود حل کرده اند و گفته اند :آنچه را
بنده پنهان دارد و دلش بر آن مصمم باشد از کسب و عملش بساب می رود و در مورد آن عفو
نی شود.
155
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :کسيکه در اين امر "دين ما" چيزی را بياورد
که از آن نيست مردود است.
در روايتی از مسلم آمده که :کسيکه عملی انام دهد که دين ما آن را تأييد نکند،
مردود است.
ش :يعنی آنکه در اسلم چيزی را بوجود آورد که از آن نيست و اصلی از اصول اسلم
بدان گواهی ندهد ،پس آن مردود بوده و بدان توجه نی شود ،واين حديث اصلی از اصول دين
بشمار می رود و لزم است که بعنوان اصلی در ابطال امور بدعی و مدث در تشهي آن اقدام
شود.
قال ال تعالی { :وَالّذِيننَ يَقُولُونَن َربّنَا هَبنْ لَنَا مِننْ َأ ْزوَاجِنَا وَ ُذرّيّاتِنَا ُقرّةَ
جعَ ْلنَا ِل ْل ُمتّقِينَ ِإمَاماً{ }74الفرقان٧٤ :
ن وَا ْ
عيُ ٍ
أَ ْ
ن بِ َأ ْمرِنَا} النبياء٧٣ :
و قال تعالی { :وَجَ َع ْلنَاهُمْ َأ ِئمّةً َيهْدُو َ
-171از ابی عمرو جرير بن عبد ال رضی ال عنه روايت است که گفت:
ما در اول روز نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم بودي که ناگاه گروهی خدمتش
رسيدند که برهنه بوده و عباهای پشمی خط داری که از قسمت سر پاره می شد ،پوشيده
بودند .ششيهای شان در غلف بود ،عموم شان و بلکه هه شان از قوم مضر بودند .رسول
158
ال صلی ال عليه وسلم از گرسنگی ايکه بايشان ديد حالشان دگرگون شده بانه در آمد و
باز برآمده و به بلل دستور دادند و او اذان داده و اقامت گفت ،سپس ناز گزارده و خطبه
خوانده فرمودند :ای مردم از پروردگار تان بترسيد ،خدايی که ههء شا را از يک نفس
آفريد ...تا آخر آيه که " هانا خداوند مراقب و نگهبان شا است".
و آيهء ديگری که در آخر سورهء حشر است " ای کسانيکه ايان آورديد از خدا
بترسيد و بايد بنگرد هر نفس بآنچه برای فردايش پيش فرستاه است ".بايد صدقه بدهد مرد از
دينارش از درهش ،از لباسش ،از پيمانهء گندم و خرمايش ،حتی فرمود :اگرچه نيم دانهء خرما
هم باشد .بعد مردی از انصار هيانی آورد که نزديک بود دستش از حل آن عاجز شود ،بلکه
عاجز شده بود .پس مردم به تعقيب هديگر آمدند بدی که دو انبار از طعام و لباس جع شد
تا اينکه ديدم که چهرهء رسول ال صلی ال عليه وسلم هچون طل می درخشيد .بعد رسول
ال صلی ال عليه وسلم فرمود :کسيکه در اسلم روش و طريقهء نيکويی را اساس گذارد،
برای اوست مزد آن و مزد کسی که بعد از او آن کار را انام دهد ،بدون اينکه از مزد شان
چيزی کم شود .و کسی که در اسلم روش و طريقهء بدی را اساس گذارد ،بر وی گناه آن
است و گناه کسی که بعد از وی مرتکب آن می شود ،بدون اينکه از گناهان شان چيزی کم
شود.
-173وعن أَبِي مسعودٍ عُقَبةَ بْن ع ْمرٍو الَْنصَارِيّ رضي اللّه عنه قال :قال رسول اللّه
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :مَ ْن دَلّ َعلَى خَ ْي ٍر فَلهُ مثلُ أَ ْج ِر فَا ِعلِ ِه » رواه مسلم.
َ
-173از ابو مسعود عقبه بن عمرو انصاری بدری رضی ال عنه روايت است که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :آنکه به کار خي رهنمايی کند ،برای او مانند
مزد انام دهندهء آن داده می شود.
بگمراهی دعوت کند ،بر وی گناهيست مثل گناهان آنانکه از وی پيوی کردند واين امر از
گناه شان چيزی نی کاهد.
صلّى الُ
ي رضي اللّه عنه أَن رسولَ اللّه َ
-175وعن أَب العباسِ سهل ب ِن سعدٍ السّا ِعدِ ّ
َعلَ ْيهِ و َسلّم قال َي ْومَ َخيْبَر « :لعْطِيَ ّن الرّاَيةَ غَدا رَجُلً َيفْتَحُ اللّه َعلَى َي َديْه ،يُحبّ اللّه ورسُولَه،
ح النّاسُ َغ َدوْا َعلَى
وَيُحّبهُ اللّه َورَسُوُل ُه » فَبَاتَ النّاسُ َيدُوكو َن لَ ْيلََت ُهمْ أَّي ُهمْ ُيعْطَاهَاَ .فلَمّا أصب َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّمُ :كّل ُهمْ يَرجُو أَنْ ُيعْطَاهَا ،فقالَ « :أيْنَ عليّ بنُ أَب طالب؟ »
رسولِ اللّه َ
صلّى الُ
فَقيل :يا رسولَ اللّه هُو يَشْتَكي عَ ْينَيْه قالَ « :فَأرْ ِسلُوا إِلَ ْي ِه » َفأُتِي بِه ،فَبَصقَ رسولُ اللّه َ
َعلَ ْيهِ و َسلّم ف عيْنيْه ،وَدعا لَه ،فَبَرأَ حَتّى َكأَنْ َلمْ يَكُ ْن ِبهِ وَجع ،فأَعْطَا ُه الرّاَيةَ .فقال عليّ رضي
اللّه عنه :يا رسول اللّه أُقاِتلُهمْ حَتّى يَكُونُوا مِ ْثلَنَا؟ فَقال « :اْن ُفذْ َعلَى رِس ِلكَ َحتّى تَ ْنزِلَ
ب ُهمْ بِمَا ِيبُ مِنْ حقّ اللّه َتعَالَى فِيه ،فَواللّه لَنْ َي ْهدِيَ
بِسَاحِت ِهمُْ ،ثمّ ا ْد ُع ُهمْ ِإلَى الِسْلم ،وَأَ ْخ ْ
ل وَاحِدا خَ ْيرٌ َلكَ مِنْ حُ ْمرِ الّن َعمَ» متفقٌ عليه.
ك رَجُ ً
اللّه ِب َ
-175از ابو العباس سهل بن سعد الساعدی رضی ال عنه روايت است که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم در روز خيب فرمود :اين پرچم را فردا بدست مردی
می دهم که خداوند بدستهای او فتح می آورد که خدا و رسول را دوست می دارد و خدا و
رسول هم او را دوست می دارند .مردم شب شانرا باين صحبت سپری کردند که به کدام
شان داده خواهد شد ،چون صبح کردند نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم آمدند در حاليکه
هر يکشان اميد داشت تا پرچم باو داده شود ،فرمود :علی بن ابی طالب کجاست؟
گفته شد :يا رسول ال چشمان او درد می کند.
فرمود :دنبالش بفرستيد .او را آوردند ،رسول ال صلی ال عليه وسلم لعاب دهنش
ل دردی نداشته
را به چشمان او ماليده و در حقش دعا کرد و صحت يافت ،گويی که اص ً
باشد و پرچم را باو داد.
علی رضی ال عنه گفت :يا رسول ال با آنا بنگم تا مثل ما باشند؟
فرمودند :براهت ادامه بده تا به منطقهء شان فرود آيی و بعدا آنان را به اسلم دعوت
کن و خب ده آنا را به حقوقی که خداوند بر آنا درين مورد لزم ساخته .سوگند بدا که اگر
خداوند بوسيله ات يک مرد را هدايت کند برايت از شترهای سرخ بتر است.
161
-176وعن أَنسٍ رضي اللّه عنه أَ ْن فَتًى مِنْ أَ ْس َلمَ قال :يا رسُو َل اللّه إِنّي ُأرِيد اْل َغ ْزوَ
ج ّهزَ فَ َم ِرضَ » َفأَتَا ُه فقال :إِنّ رسولَ اللّه
ت فُلنا فإِنه َقدْ كا َن تَ َ
ولَيْس مَعِي مَا أَت ّهزُ بِه؟ قال « :اْئ ِ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ُيقْرُئكَ السّلمَ وََيقُول :أَعْطِن الذي َت ّه ْزتَ بِه ،فقال :يا فُلَنةُ أَ ْعطِيهِ الذي
َ
ك فِيه .رواه مسلم.
ي مِ ْنهُ شَيْئا فَيُبَارَكَ َل ِ
َت ّهزْتُ بِه ،ول تْبِسِي مِ ْنهُ شَيْئا ،فَواللّه ل َتحْبِسِ َ
خداوند می فرمايد :با هم بر نيکوکاری و تقوی هکاری و تعاون ناييد .مائده2 :
و هم می فرمايد :سوگند به عصر و زمانه ،هر آينه انسان در زيانکاری است ،مگر
کسانيکه ايان آورده و عمل صال و هديگر را بق و صب توصيه کردند .عصر3 – 1 :
امام شافعی رحه ال گفته :هر آينه ههء مردم يا اکثر شان از تفکر و تدبر در اين سوره
غافل اند.
-177از ابوعبد الرحن زيد بن خالد جهنی رضی ال عنه روايت شده که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :هر کس رزمنده ای را در راه خدا ساز و برگ
دهد ،در واقع جهاد کرده است .و آنکه بوجهی پسنديده سرپرستی فاميل غازيی را بنمايد ،در
واقع جهاد کرده است.
فرمود :رسول ال! بعدا زنی کودکی را بسوی آنضرت صلی ال عليه وسلم بلند
کرده گفت :آيا بر اين حجی است؟
فرمود :بلی .و برای تو پاداش داده می شود.
-180از ابو موسی اشعری رضی ال عنه ،از پيامب صلی ال عليه وسلم روايت شده
که فرمود :خزانه دار امي مسلمان کسيست که آنچه بدان دستور داده شود ،اجرا می کند و
آنرا کامل و تام می دهد به کسی که بدادن آن باو امر شده و با رضايت خاطر می پردازد،
يکی از دو صدقه دهنده است.
صلّى الُ
ي رضي اللّه عنه أَنّ النّبِ ّي َ
-181فَا َلوّل :عن أَبِي رُقّيةَ تَميمِ ب ِن َأوْس الدّارِ ّ
سلِمِيَ
حةُ » ُقلْنَا :لِمَن؟ قَا َل « للّه َولِكِتَاِبهِ ولِرسُوِل ِه وَلَئ ّم ِة الُ ْ
َعلَ ْيهِ و َسلّم قَالَ « :الدّينُ الّنصِي َ
وَعَامِّتهِ ْم » رواه مُسْلم.
164
-181از ابو رقية تيم بن اوس داری رضی ال عنه روايت است که:
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :دين عبارت از نصيحت و خي انديشی است.
گفتند :برای چه کسی؟
فرمود :برای خدا و برای کتابش و رسولش وبرای پيشوايان مسلمانا ،وبرای ههء
مسلمي.
صلّى الُ
-182الثّان :عَنْ جرير بْنِ عب ِد اللّه رضي اللّه عنه قال :بَاَي ْعتُ رَسو َل اللّه َ
سلِم .متفقٌ عليه.
لةِ ،وإِيتَاءِ الزّكَاةِ ،وَالّنصْحِ لِك ّل مُ ْ
َعلَ ْيهِ و َسلّم عَلى ِ :إقَامِ الصّ َ
و مـی فرمايـد :پـس نات داديـ آنانـی را کـه از بـد منـع مـی کردنـد وگرفتار کرديـ
ستمکاران را به عذاب سخت به سبب آنکه فاسق بودند .اعراف165 :
صلّى الُ
س ْعتُ رسُو َل اللّه َ
لدْريّ رضي اللّه عنه قالِ :
-184فا َلوّل :عن أَب سعيدٍ ا ُ
َعلَ ْيهِ و َسلّم يقُول « :مَنْ َرأَى مِنْكُم مُنْكرا َفلْيغّيرْ ُه بِيَده ،فَإِنْ َل ْم يَسْتَط ْع فِبلِسَانِهَ ،فإِنْ َلمْ يَسَْتطِعْ
ض َعفُ الِيا ِن » رواه مسلم.
فَبقَلب ِه َوذََلكَ أَ ْ
-186الثالث :عن أَب الوليدِ ُعبَادَةَ بنِ الصّا ِمتِ رضي اللّه عنه قال « :بايعنا رسول
ط والَ ْكرَه ،وَعلى أََث َرةٍ
س ِر والَنْشَ ِ
سرِ وَاليُ ْ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم على السّم ِع والطّا َعةِ ف العُ ْ
اللّه َ
167
عَليْنَا ،و َعلَى أَنْ لَ نُنَازِعَ ا َل ْمرَ َأ ْه َلهُ إِلّ أَ ْن َت َروْا ُكفْرا َبوَاحا عِنْد ُك ْم مِنَ اللّه تعالَى فيه بُرهان،
وعلى أن نقول بال ّق أينَما كُنّا ل نافُ ف اللّه َلوْمةَ لئمٍ » متفقٌ عليه.
ي ُأمّ َسلَمَة هِ ْندٍ بنتِ َأبِي ُأمَّيةَ حُذْيفَةَ رضي اللّه عنها ،عن
-188الامِس :عَنْ ُأمّ ا ُل ْؤمِنِ َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم أنه قالِ « :إّنهُ يُسَْتعْملُ عَليْ ُكمْ ُأمَراءُ فََت ْع ِرفُونَ وتُن ِكرُونَ فَمِنْ َكرِه ف َقدْ
النب َ
َبرِى َء َومَنْ أَنْ َك َر فَ َقدْ َسلِم ،وَلَكِ ْن م ْن رَضِ َي وَتَابَ َع » قالوا :يا رَسُولَ اللّه أَ َل ُنقَاِت ُلهُم؟ قال« :لَ،
مَا َأقَامُوا فِي ُكمْ الصّلَ َة » رواه مسلم.
168
-188از ام الؤمني ام سلمه هند بنت ابی اميه حذيفه رضی ال عنها روايت شده که:
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :بر شا امرايی تعيي می گردندکه برخی کارهای شان
مورد پسند شا و برخی ناپسند شاست .پس کسی که از آن بد برد هانا نات يافته از گناه و
کسی که اعراض کند ،سال مانده است و ليکن کسيکه راضی شود و پيوی کند.
گفتند :يا رسول ال آيا با آنا بنگيم؟
فرمود :نه! تا ماداميکه در ميان شا ناز را برپا دارند.
ش :معنايش اين است که بعضی افعال شانرا بواسطهء موافقت با شريعت می پسنديد و
بعضی را که مالف شريعت است بد می بينيد .پس آنکه آن را ناخوش دارد و بدست و زبانش
انکار نتواند از گناه نات يافته و وظيفهء خود را اداء کرده ،و آنکه حسب طاقتش از آن بد ببد
از اين معصيت سال مانده و آنکه به کارشان راضی شده و از ايشان پيوی کند ،او گنهکار
بشمار می رود.
-189از ام الؤمني ام الکم زينب بنت جحش رضی ال عنها روايت شده که
گفت:
اينکه پيامب صلی ال عليه وسلم با حالتی هراسان نزد وی داخل شده فرمود :ل اله ال
ال وای باد بر عرب از شری که نزديک شده ،امروز از سد يأجوج و مأجوج به اندازهء اين
باز شده و انگشت ابام و انگشت پيوسته بآن را حلقه نودند.
گفتم :يا رسول ال ،آيا هلک می شوي در حاليکه در ميان ما افراد صال وجود
دارند؟
فرمود :بلی ،زمانيکه فسق و فجور زياد شود.
169
ش :اين حديث می رساند که چون فسق و فجور اشاعه يابد مردم بشکل عام يا هلکت
و نابودی روبرو می شوند ،هر چند صالي زيادی هم موجود باشند ،زيرا به شومی معصيت
وجود صالي هم اثر نکرده و هلکت و نيستی عموميت می يابد.
گفت :نه ،بدا هرگز آن را نی گيم در حاليکه رسول ال صلی ال عليه وسلم آنرا
انداخته است.
-193از حذيفه رضی ال عنه از پيامب صلی ال عليه وسلم روايت است که فرمود:
سوگند بذاتی که نفسم در حيطهء قدرت اوست ،هانا به کارهای پسنديده امر نوده و از
کارهای ناپسنديده منع می کنيد .يا نزديک است که خداوند بر شا عذابی از نزد خويش
بفرستد و سپس او را بوانيد و او دعای شا را اجابت نکند.
171
-195از ابو عبد ال طارق بن شهاب بلی احسی رضی ال عنه روايت است که:
شخصی از پيامب صلی ال عليه وسلم در حاليکه پايش را در رکاب ناده بود ،پرسيد
که :کدام جهاد برتر است؟
فرمود :سخنی حق که در برابر پادشاه ستمگر گفته شود.
« اْل َغرْز » ِبعَيْنٍ ُمعْجَمةٍ َمفْتُوحةٍ ُثمّ را ٍء ساكنة ث زَايَ ،و ُهوَ ركَابُ كَورِ الْج َملِ ِإذَا كَانَ
ص بِجِل ٍد وَخَشَب.
مِنْ ِج ْلدٍ َأوْ خَشَبَ ،وقِيل :لَ يَخْتَ ّ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ
سعُودٍ رضي اللّه عنه قال :قال رسول اللّه َ
-196الثّاِلثَ عشَر :عن ابن مَ ْ
و َسلّم« :إِنّ َأوّ َل مَا دخَلَ الّنقْصُ َعلَى بَنِي إِسْرائي َل أَنّه كَانَ الرّجُ ُل َي ْلقَى الرّجُ َل فََيقُول :يَا َهذَا
اتّق اللّه وَدعْ مَا َتصْنَ ُع َفإِّنهُ ل يَحِلّ لك ،ثُم َي ْلقَا ُه مِن اْل َغدِ َوهُو َعلَى حالِه ،فل يَْنعُه ذلِك أَنْ
ض » ُثمّ قال { :لُعِنَ ض ِهمْ بَِبعْ ٍ
ض َربَ اللّه ُقلُوبَ َبعْ ِ
يكُو َن أَكِي َلهُ و َشرِيَبهُ وَقعِيدَهَ ،فلَمّا َف َعلُوا ذَِلكَ َ
صوْا
ع َ
ن َمرْيمِ ذلِك بما َ علَى ِلسَانِ داوُدَ وعِيسَى اب ِ ن بنِي ِإسْرَائِيلَ َ الّذِينَ كَفَروا مِ ْ
ن مُنْ َكرٍ فَ َعلُوهُ َلبِئْسَ ما كانُوا يَفْعلُون صَلّى الُ وكَانوا ي ْعتَدُون ،كَانُوا ل َيتَنَا َه ْونَ ع ْ
سهُمْ } إل
عَليْهِ وسَلّم تَرى كثِيراً ِم ْنهُمُ َي َتوَّلوْنَ الّذينَ كَ َفرُوا َل ِبئْسَ مَا قَدّمتْ َلهُمْ َأنْ ُف ُ َ
قوله { :فَاسِقُونَ } [ الائدة ُ } 81 ،78 :ثمّ قال « :كَل ،وَاللّه لََت ْأ ُمرُنّ بالْم ْعرُوف ،وَلَتَنْهوُنّ
صرُّنهُ َعلَى الْحَ ّق َقصْراَ ،أوْ
عَنِ الْمُنْ َكرِ ،وَلَتأْ ُخذُنّ َعلَى َيدِ الظّالِم ،ولََتأْ ِطرُّنهُ َعلَى الْحَقّ أَطْرا ،ولَت ْق ُ
172
ضرِبَنّ اللّه ب ُقلُوبِ َب ْعضِ ُكمْ َعلَى َبعْضُ ،ثمّ لََي ْلعَن ُكمْ كَمَا َلعََن ُهمْ » رواه أبو داود ،والترمذي
لََي ْ
وقال :حديث حسن.
َهذَا لفظ أَب داود ،ولفظ الترمذي ،قَالَ رَسُول ال -صلى ال عليه وسلم { : -لَمّا
َوقَ َعتْ بَنُو إ ْسرَائِيلَ ف ا َلعَاصي َنهَ ْت ُهمْ ُعلَمَاؤ ُه ْم َفلَمْ يَ ْنَتهُوا ،فَجَالَسُو ُه ْم ف مَجَالِسِهمَ ،ووَا َكلُو ُهمْ
ك با
ضهِمْ بِبعْضَ ،وَلعََن ُهمْ َعلَى لِسا ِن دَاوُد وعِيسَى اب ِن َمرَْيمَ ذِل َ
ل ُقلُوبَ بَع ِ
وَشَارَبُوهُمَ ،فضَربَ ا ُ
ج َلسَ رَسُول ال -صلى ال عليه وسلم -وكان مُتّكِئاَ ،فقَالَ{ :ل،
َعصَوا وَكَانُوا يَعَتدُونَ} فَ َ
واّلذِي َنفْسِي بَِيدِهِ َحتّى تَأ ِطرُو ُهمْ َعلَى الَ ّق أطْرا} .
سرکش بودند .رسول ال صلی ال عليه وسلم تکيه کرده بودند ،نشستند و فرمودند :سوگند
بذاتی که نفسم در يد قدرت اوست تا اينکه آنا را بزور بطرف حق بکشانيد.
ل بگيند و يا در دل اقلً ازش :مردم بايد ظلم و ستمگری زمامدار را بدست يا زبان عم ً
او بد برند ور نه خداوند ظال را بواسطهء ظلمش ،و آنانی را که سکوت کرده و اقدام به رفع
ظلم نکرده اند ،با وجوديکه قدرت داشته اند ،بواسطهء سکوت و عدم اعتراض شان مورد
مؤاخذه قرار می دهد.
صدّيق ،رضي اللّه عنه .قال :يا أَّيهَا النّاسُ ِإنّ ُكمْ
-197الرّابعَ عَشَر :عن أَب بَ ْكرٍ ال ّ
ن ضَلّ إِذَا ا ْهتَ َد ْيتُمْ
ضرّكُ ْم م ْ تقرءونَ َهذِ ِه اليةَ { :يَا َأيّهَا الّذِي َ
ن آمَنُوا ع َليْ ُكمْ َأنْ ُفسَكُ ْم ل يَ ُ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َيقُول « :إِنّ النّاسَ ِإذَا رََأوْا
} [الائدة ] 105 :وإِن سَمِعت رسول اللّه َ
ب مِنْ ُه » رواه أبو داود ،والترمذي
الظّاِل َم َفلَمْ َيأْ ُخذُوا َعلَى َيدَْيهِ َأوْ َشكَ أَنْ َيعُ ّم ُهمُ اللّه ِب ِعقَا ٍ
والنسائي بأسانيد صحيحة .
قال ال تعالیَ { :أتَ ْأمُرُو نَ النّا سَ بِا ْل ِبرّ َوتَن سَوْنَ أَنفُ سَكُمْ وَأَنتُ مْ َتتْلُونَن الْ ِكتَا بَ
أَ َفلَ تَعْ ِقلُونَ} البقرة٤٤ :
و قال تعالی { :يَا َأيّهَا الّذِينَن َآمَنُوا لِمَن تَقُولُونَن مَا لَ تَفْ َعلُوننَ{َ }2ك ُبرَ مَقْتاً
عِندَ الِّ أَن تَقُولُوا مَا لَ تَفْ َعلُونَ{ }3الصف٣ – ٢ :
174
وَقالَ َتعَالَى إخبارا عن شعيب عليه السلمَ { :ومَا ُأرِيدُ أَنْن أُخَالِفَكُمْن ِإلَى مَا َأ ْنهَاكُمْن
ع ْنهُ} هود٨٨ :َ
خداوند می فرمايد :آيا مردم را به نيکو کاری امر نوده و خود را فراموش می کنيد؟
در حاليکه شا کتاب را می خوانيد! چرا در آن انديشه وتعقل نی کنيد؟ بقره44 :
ومی فرمايد :ای کسانيکه ايان آورديد چرا می گوييد آنچه عمل نی کنيد .بزرگ
است از روی عذاب در نزد خداوند که بگوئيد آنچه خود انام نی دهيد .صف3 – 2 :
خداوند از شعيب عليه السلم خب داده می فرمايد :اراده ندارم که مالفت کنم شا در
آنچه شا را از آن نی می کنم .هود88 :
صلّى
-198وعن أَب زيدٍ أُسامة بْنِ حَارَثةَ ،رضي اللّه عنهما ،قال :سَ ِمعْتُ رسولَ اللّه َ
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َيقُولُ « :يؤْتَـى بالرّ ُجلِ َي ْومَ اْلقِيام ِة فَُي ْلقَى ف النّار ،فَتَنْدلِ ُق َأقْتَابُ بَ ْطنِه ،فَيدُورُ ِبهَا
كَمَا َيدُورُ الِمَارُ ف الرّحا ،فَيجْتَمِعُ إَِل ْيهِ َأهْلُ النّار فََيقُولُون :يَا فُل ُن مَالَك؟ أََلمْ تَكُن َت ْأمُرُ
با َلعْرُوفِ َوتَ ْنهَى عَ ِن الُنْكَر؟ فََيقُولَ :بلَى ،كُ ْنتُ آ ُمرُ بالَ ْعرُوفِ وَلَ آتِيه ،وََأْنهَى عَنِ ا ُلنْ َكرِ َوآَتِيهِ
» متفق عليه.
-198از ابوزيد اسامه بن زيد بن حارثه رضی ال عنهما روايت شده که گفت:
از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که ميفرمود :مردی در روز قيامت احضار
شده و در آتش انداخته می شود که روده هايش از شکش خارج است وهم چون خری که در
آسياب بسته باشد ،آنرا می چرخاند ،اهل دوزخ بر او گرد آمده می گويند :ای فلنی چرا به
چني وضعی گرفتار شدی؟ آيا تو به کارهای خوب امر نی نودی و از کارهای بد مردم را
منع نی کردی؟
او می گويد :آری به کارهای خوب امر می کردم ،ولی خود آنرا بای نی آوردم و
از کارهای بد منع می کردم و آنرا خود انام می دادم.
أَعْقلَهَ ،ومَا ف قلِْبهِ مِ ْثقَالُ َحّبةٍ مِنْ َخ ْردَلِ مِنْ إِيانٍَ .وَل َقدْ َأتَى َعلَ ّي َزمَانٌ َومَا أُبَالِي أَيّ ُكمْ بايعْت،
لَئِنْ كَا َن مُسْلما ليدُّنهُ عَل ّي دِينُه ،ولَئِنْ كَانَ َنصْرانيا َأ ْو َيهُوديّا لَُيرُدّنهُ َعلَيّ سَاعِيه ،وَأمّا الَْي ْو َم فَما
كُ ْنتُ أُبايُعُ مِنْكمْ ِإلّ فُلنا وَفلنا » متفقٌ عليه.
صلّى الُ
-201وعن ُحذَْي َفةَ َ ،وأَب هريرة ،رضي اللّه عنهما ،قال :قال رسول اللّه َ
َعلَ ْيهِ و َسلّم« :يَجْمعُ اللّه ،تَبار َك وََتعَالَى ،النّاسَ فَُيقُومُ الْمُؤمِنُونَ َحتّى َتزْلفَ َل ُهمُ الْجَّنةُ ،فََيأْتُونَ
آ َدمَ صلواتُ اللّه َعلَيْه ،فََيقُولُون :يَا أَبَانَا اسْتفْتحْ لَنَا الْجَّنةَ ،فَيقُول :وهَلْ أَخْرج ُك ْم مِنْ الْجّنةِ إِلّ
ت بصاحبِ َذلِك ،ا ْذهَبُوا إِلَى ابْنِي إبْراهِيمَ َخلِيل اللّه ،قَالَ :فَيأتُونَ إْبرَاهِيم،
س ُ
خَطِيَئةُ َأبِيكُم ،لَ ْ
ل مِ ْن َورَاءَ وراء ،اعْ َمدُوا إِلَى مُوسَى الذي
ب ذَلِك إِنّمَا كُ ْنتُ َخلِي ً
ستُ بصَا ِح ِ
فيقُولُ إْبرَاهِيم :لَ ْ
ستُ ِبصَاحِب ذلكَ ،ا ْذهَبُوا إِلَى عِيسى َكلِ َمةِ اللّه
َكلّمهُ اللّه تَ ْكلِيما ،فََيأْتُو َن مُوسَى ،فيقُول :ل ْ
صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم ،فََيقُومُ فَُي ْؤذَنُ
ستُ ِبصَا ِحبِ ذلكَ .فََيأْتُو َن مُحَمّدا َ
ورُو ِحهِ فَيقُولُ عيسَى :لَ ْ
ق » ُقلْت:
لَه ،وَُترْ َسلُ الَماَنةُ والرّ ِح ُم فَيَقُومَان جنْبَتَي الصراطِ يَمِينا وشِمال ،فيَ ُمرّ َأوّلُ ُكمْ كَالَْبرْ ِ
177
مکلف است .پس آنکه خراشه شود نات می يابد و کسانيکه مکم بسته می گردند در دوزخ
اند و قسم بذاتی که جان ابوهريره در حيطهء قدرت اوست ،هانا عمق جهنم هفتاد هزار سال
است.
-202وعن أَبِي ُخبَ ْيبٍ بضم الاءِ العجمة عبد ال ّلهِ بنِ الزّبَيْر ،رضي اللّه عنهما قال:
لَمّا َو َقفَ الزبَ ْيرُ َي ْومَ الْجَمَ ِل دَعانِي َفقُ ْمتُ إِلَى جَنْبِه ،فَقال :يَا ُبنَيّ إِّنهُ ل ُيقْتَ ُل الَْي ْومَ إِ ّل ظَاِل ٌم َأوْ
مَ ْظلُوم ،وإِنّي لُأرَنِي إِلّ َسُأقْتَ ُل الْيَو َم مَ ْظلُوما ،وَإِ ّن مِنْ أَكَْب ِر هَمّي َلدَينْيِ َأفََترَى دَيَْننَا يُبْقى مِ ْن مالنا
ض دَيْنِيَ ،وَأوْصَى بالّثلُث ،وَُثلُِثهُ لبنيهَ ،يعْنِي لبَنِي عَ ْبدِ اللّه بن الزبي
شَيْئا؟ ُثمّ قال :ب ْع مَالَنَا واقْ ِ
ُث ُلثُ الّثلُث .قال :فَإِن فَضلِ مِ ْن مالِنَا ب ْعدَ َقضَاءِ الدّيْنِ شَي ٌء فُثلُُثهُ ِلبَنِيك ،قَالَ هِشَام :وكان وََلدُ
ي وتِسعُ بَنَات .قَالَ عَ ْبدُ
س َعةُ بَن َ
عَ ْبدِ ال ّل ِه َقدْ ورأى َبعْضَ بَن الزَب ْيرِ خُبيبٍ وَعَبّادَ ،وَلهُ َي ْومَئذٍ تَ ْ
جعَل يُوصِينِي بديِْنهِ َوَيقُول :يَا ُبنَيّ إِنْ عَج ْزتَ عنْ شَيءٍ مِ ْنهُ فَاسَْتعِنْ َعلَ ْيهِ بوْلي .قال:
اللّه :فَ َ
ت مَنْ َموْلَك؟ قال :اللّه .قال :فَوال ّلهِ مَا َو َق ْعتُ ف ُكرَْبةٍ
َفوَال ّلهِ مَا دَرْيتُ ما أرادَ حَتّى ُق ْلتُ يَا أََب ِ
ع دِينَارا وَلَ
مِنْ دَْيِنهِ ِإلّ ُق ْلتُ :يَا َموْلَى الزبَ ْيرِ اقض عَ ْن ُه دَيْنَه ،فََيقْضِيَه .قالَ :فقُتِلَ الزّبَ ْيرُ َوَلمْ َيدَ ْ
صرَةِ َ ،ودَارَا بالْكُوفَة
شرَةَ دارا بالْ َمدِيَنةِ .وداريْن بالَْب ْ
ِد ْرهَما ِإلّ َأرَضِي ،مِ ْنهَا اْلغَاَبةُ َوإِ ْحدَى عَ َ
َودَارا بِ ِمصْر .قالَ :وإِنّمَا كَا َن دَيُْنهُ الذي كَانَ َعلَ ْيهِ أَنّ الرّجُ َل َيأْتَيهِ بِالال ،فَيَسْتَودِ ُعهُ ِإيّاه ،فَيَقُولُ
الزّب ْيرُ :ل وَلَك ْن ُهوَ َس َلفٌ ِإنّي أَخْشَى َعلَ ْيهِ الضّيْعةَ َ .ومَا ولِي َإمَارَ ًة قَطّ وَل ِجبَايةً ول خَراجا ول
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّمَ ،أوْ مَعَ َأبِي بَكْر وَعُ َم َر وَعُثْمَانَ
شَيْئا إِ ّل أَنْ يَكُونَ ف َغ ْز ٍو مَعَ رسول اللّه َ
ف وَمائَتَيْ َأْلفٍ،
رضي اللّه عنهم ،قَالَ عَ ْبدُ اللّه :فَحَسَ ْبتُ مَا كَانَ َع َل ْيهِ مِنَ الدّيْ ِن َفوَجَدُْتهُ َأْلفَيْ أَْل ٍ
َفلَقِيَ حَكِيمُ بْنُ ِحزَامٍ عَب َد ال ّلهِ بْن الزّبَ ْيرِ فَقال :يَا ابْنَ أَخِي َكمْ َعلَى أَخِي مِنَ الدّيْن؟ فَكَتَمُْتهُ
َو ُقلْت :مِاَئةُ أَلْف .فَقال :حَكيم :وَاللّه مَا أَرى َأ ْموَاَل ُكمْ تَسعُ َهذِهَ ،فقَالَ عَ ْب ُد اللّهَ :أ َرأَيُْتكَ إِنْ
جزُْتمْ عَنْ شَىْء مِ ْن ُه فَاسَْتعِينُوا
كَاَنتْ أَْلفَي َألْف؟ َومِائَتَ ْي أَلْف؟ قال :مَا َأرَا ُك ْم تُطِيقُونَ َهذَاَ ،فإِنْ َع َ
ي ومِائَة َألْف ،فَبَا َعهَا عَ ْب ُد ال ّلهِ ِبأْلف ألفٍ و ِستّمِاَئةِ
بِي .قال :وكَانَ الزَّب ْيرُ قدِ اشَْترَى اْلغَاَبةَ بِسَ ْبعِ َ
َألْفُ ،ث ّم قَامَ فَقال :مَنْ كَانَ َلهُ َعلَى الزّبَ ْيرِ شَيْء َفلْيُوافِنَا بِاْلغَاَب ِة ،فأَتَا ُه ع ْبدُ ال ّلهِ بْنُ جَعفر ،وكَانَ
َلهُ َعلَى الزّبَ ْيرِ َأرْبعُمِائةِ أَلْف ،فَقَالَ لعَ ْبدِ اللّه :إِنْ شِئُْتمْ َترَكُْتهَا لَكُم؟ قَالَ عَ ْب ُد اللّه :ل ،قال َفإِنْ
شِئُْت ْم ج َعلْتُمْوهَا فِيمَا تُؤ ّخرُونَ إِ ْن أَ ّخرْتُم ،فقال َع ْبدُ اللّه :ل ،قال :فَاقْ َطعُوا لِي قِ ْطعَ ًة ،قال ع ْبدُ
اللّهَ :لكَ مِ ْن هاهُنا إِلَى هاهُنَا .فَبَاعَ عَ ْب ُد ال ّلهِ مِ ْنهَا فَ َقضَى َع ْنهُ دَيْنَهَ ،و َوفّا ُه وََبقِ َي م ْنهَا َأرْبَعةُ أَ ْس ُهمٍ
وَِنصْفَ ،فقَدم َعلَى ُمعَاوَِيةَ وَعَ ْن َدهُ عَ ْمرُو بْنُ عُثْمَان ،وَالْمُ ْن ِذرُ بْ ُن الزّبيْر ،وَابْن َز ْمعَ َة .فقال َلهُ
مُعَاوَِيةُ َ :ك ْم َقوّ َمتِ اْلغَابَة؟ قالُ :كلّ َس ْهمٍ بِماَئةِ أَْلفٍ قالَ :كمْ َبقِي مِ ْنهَا؟ قالَ :أرَْب َعةُ أَ ْس ُهمٍ
179
وِنصْف ،فقال الْمُنْذرُ بْنُ الزّبَيْرَ :قدْ أَ َخ ْذتُ مِ ْنهَا َسهْما بِماَئةِ أَلْف ،وقال عَ ْمرُو بنُ عُثْمانَ :قدْ
ت مِ ْنهَا َسهْما بِمِاَئةِ َألْف .وقال ابْن زمْ َعةَ َ :قدُ أَ َخ ْذتُ مِنها َسهْما بِمِاَئةِ أَلْفَ ،فقَالَ ُمعَاوِيةُ :
أَ َخ ْذ ُ
ي وماَئةِ ألف .قال :وبَاعَ عَ ْبدُ اللّه
صفُ َسهْم ،قالَ :قدْ أَ َخ ْذُتهُ بِخَمس َ
َكمْ َبقِ َي مِ ْنهَا؟ قالَ :س ْهمٌ ون ْ
ستّمِاَئةِ أَْلفٍَ .فلَمّا فَرغَ اب ُن الزّبَ ْي ِر مِنْ قََضاءِ ديِْن ِه قَالَ بَنُو الزّبْي:
بْنُ َج ْع َفرٍ نصِيَب ُه مِنْ ُمعَاوَِيةَ ب ِ
سمُ بيْنَ ُكمْ حَتّى َأنَادِيَ بالوسم َأرْبَع سِنِي :أَل مَنْ كان َلهُ َعلَى
سمْ بَيْنَنَا مِياثَنَا .قال :وَال ّلهِ ل َأقْ ِ
اقْ ِ
ي قَسم بَيَْن ُهمْ
جعَلَ كُلّ سََنةٍ يُنَادِي ف الْمَوسمَ ،فلَمّا مَضى َأ ْربَعُ سِن َ
الزّبَّي ِر دَيْ ٌن َفلَْيأْتِنَا َفلَْن ْقضِه .فَ َ
ودَفَعَ الثُلث وكَان للزّبَ ْيرِ َأرْبَعُ نِسْوةٍ َ ،فأَصاب ُكلّ ا ْمرَأَ ٍة أَْلفُ َأْلفٍ ومِائَتَا َألْف ،فَجَمِي ُع مَاِلهِ
ف ومِائَتَا أَلْف .رواه البخاري.
خَمْسُونَ َألْف أَْل ٍ
-202از ابو خبيب عبد ال بن زبي بن عوام رضی ال عنهما روايت است که گفت:
چون زبي رضی ال عنه در روز جل ايستاد ،مرا خواست و من در کنارش ايستادم،
بعد گفت :ای پسرکم امروز بز ظال يا مظلوم کسی کشته نی شود ،گمان نی کنم ،مگر
اينکه امروز بزودی بقتل خواهم رسيد و بزرگترين غم من در رابطه با قرض من است .آيا فکر
می کنی که قرض ما چيزی از مال ما را بگذارد؟ بعد گفت :ای پسرم مال مرا بفروش و
قرضم را ادا کن و بر يک سوم سهم مال خود وصيت نود ،اينکه ثلث آن از فرزندان او
باشد ،يعنی برای فرزندان عبد ال بن زبي رضی ال عنهما سوم حصهء ثلث باشد و گفت :اگر
چيزی بعد از دای قرض ماند پس ثلث آن برای فرزندان تو باشد.
هشام گفت :برخی از فرزندان عبد ال برابر با بعضی از اولدهای زبي رضی ال عنه،
خبيب و عباد بودند در حاليکه 9پسر و 9دختر داشت.
عبد ال گفت :او مرا به قرض خويش وصيت نوده و می گفت :ای پسرم اگر از
ادای چيزی از آن عاجز ماندی از مولي ياری طلب ،آنرا بگفت و بدا قسم ندانستم که
کدام کس مقصود اوست!
گفتم :ای پدرم ،موليت کيست؟
گفت :ال.
وی گفت :مشکلی در قرض او پيدا نشد ،مگر اينکه گفتم :ای مولی زبي قرض او
را ادا کن واو ادايش می نود.
180
راوی گفت :زبي رضی ال عنه کشته شد در حاليکه درهم و ديناری از خود بارث
نگذاشته بود ،مگر زمينهايی که قسمتی از آن جنگل بود و يازده خانه در مدينه و 2خانه در
بصره ،يک خانه در کوفه و يک خانه در مصر.
گفت :قرضی که بر زبي بود اين بود که شخصی می آمد تا چيزی را به نزد او
وديعت گذارد و زبي رضی ال عنه ميگفت :نه ،ولی اين قرض است ،من می ترسم که مالت
گم شود و من هرگز امارت و باج گيی و خراجی بدارم ،مگر چيزی از غناي که در غزوات
با رسول ال صلی ال عليه وسلم و ابوبکر و عمر و عثمان رضی ال عنهم نصيبم شده است.
عبد ال رضی ال عنه گفت :من قرضهای او را حساب کردم و ديدم که قرض او 2هزار
هزار و دو صد هزار است.
حکيم بن حزام با عبد ال بن زبي رضی ال عنهما روبرو شده و گفت :ای برادرزاده
قرض برادرم چقدر است؟ من آنرا پوشيده داشتم و گفتم :صدهزار .او گفت :بدا فکر نی
کنم مالای شا گنجايش آنرا داشته باشد .گفتم :چه فکر می کنی ،اگر قرضهايش دو هزار
هزار و دوصد هزار باشد؟ گفت :فکر نی کنم که شا توانايی اين کار را داشته باشيد ،اگر از
ادای قسمتی از آن عاجز شديد از من کمک بواهيد.
گفت :زبي رضی ال عنه جنگل را به صدو هفتاد هزار خريده بود و عبد ال رضی ال
عنه آن را به هزار هزار و ششصد هزار فروخت .سپس برخاست و گفت :هر کس که بر
زبي رضی ال عنه قرض دارد بايد در جنگل نزد ما بيايد .بعدا عبد ال بن جعفر رضی ال عنه
آمد که چهارصد هزار از زبي رضی ال عنه می خواست و برای عبد ال گفت :اگر بواهيد
آنرا برای شا واگذارم؟ عبد ال رضی ال عنه گفت :نه! گفت :پس يک قطعه زمينی براي
بدهيد .عبد ال گفت :از اينجا تا اينجا از تو باشد و عبد ال قسمتی از آنرا فروخته قرض او
را (پدرش را) ادا کرد و چارونيم سهم از آن ماند و بند معاويه رضی ال عنه آمد و ديد که
عمرو بن عثمان بن منذر بن زبي و ابن زمعه در نزد او نشسته اند .معاويه گفت :که قيمت
جنگل چقدر شد؟
گفت :هر سهم به صد هزار.
گفت :چقدر از آن باقی مانده؟
گفت :چهار و نيم سهم.
181
وأمّا الحاديث فمنها حديث أب ذر رضي ال عنه التقدم ف آخر باب الجاهدة.
از زمرهء احاديث ابوذر رضی ال عنه است که در آخر باب ماهدت گذشت.
182
کشيده و فرمود :خداوند هيچ پيامبی را نفرستاد ،مگر اينکه امت خود را از او بيم داد .نوح
عليه السلم و پيامبانی که بعد از وی بودند از او بيم دادند ،و اگر او در ميان شا برآيد ،و
چيزی از امر وی بر شا پوشيده باند ،اين پوشيده نی باشد که خدای شا يک چشم نيست و
چشم راست او کور است که گويی چشمش مانند دانهء انگوری برآمده است ،بدانيد که
خداوند خونا و مالای شا را بر شا حرام ساخته مانند حرمت اين روز شا در اين ماه شا و در
اين شهر شا ،هان آيا تبليغ کردم؟
گفتند :بلی.
فرمود :بار خدايا گواه باش و سه بار اين سخن را تکرار نوده فرمود :وای بر شا،
وای بر شا متوجه باشيد که بعد از من به کفر باز نگرديد که برخی گردن برخی ديگر را
بزند.
-206وعن عائشة رضي ال عنها أن رسول ال صلى ال عليه وسلم قال (( :مَنْ َظ َلمَ
ي )) متفقٌ عليه.
ض ُط ّوقَ ُه منْ سَبْ ِع َأرَضِ َ
قِيدَ شِ ْب ٍر مِنَ ال ْر ِ
-209وعن أَبِي حُميْد ع ْبدِ الرّحْمن بنِ سعدٍ السّا ِعدِيّ رضي اللّه عنه قال :اسْتعْملَ
ل مِن ا َل ْزدِ ُيقَالُ لَه :ابْـنُ اللّتْبِّيةِ َعلَى الصّد َقةِ َ ،فلَمّا َق ِدمَ قال:
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم رَجُ ً
النّبِيّ َ
صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم على الْمِنب ،فَح ِمدَ اللّه وأَثْنَى
َهذَا لَ ُكمَْ ،و َهذَا أُهدِيَ ِإلَ ّي فَقَامَ رسو ُل اللّه َ
َعلَيْهُ ،ثمّ قالَ « :أمّا ب ْع ُد َفإِنّي أَسْتعْمِ ُل الرّجُ َل مِنْ ُكمْ على الْعمَلِ مِمّا ولّنِي اللّه ،فََيأْتِي فََيقُولَ :هذَا
لَ ُكمَْ ،و َهذَا َه ِدّيةٌ ُأ ْهدِيَت إِلَيَ ،أفَل جلس ف بيتِ أَبيهِ َأ ْو ُأمّهِ حتّى ت ْأتَِيهُ إِنْ كَانَ صادقا ،واللّه ل
يأْ ُخذُ أَح ٌد مِنْ ُكمْ شَيْئا ِبغَ ْي ِر حقّهِ إ ّل َلقِيَ اللّه تَعالَى ،يَحْ ِم ُلهُ َي ْومَ اْلقِيامَةِ ،فَل أَعْرفَنّ أَحدا مِنْ ُكمْ
َلقِيَ اللّه َيحْمِلُ بعِيا َل ُه رغَاءَ ،أوْ بَقرة َلهَا خُوارَ ،أوْ شا ًة ت ْيعَرُ ُث ّم رفَعَ يَدْيهِ حتّى ُرؤِيَ بَياضُ إبْط ْيهِ
ت » ثلثا ،متفقٌ عليه.
فقال « :ال ّل ُهمّ هَ ْل َب ّلغْ ُ
-209از ابو حيد عبد الرحن بن سعد ساعدی رضی ال عنه روايت شده که گفت:
پيامب صلی ال عليه وسلم مردی از قبيلهء ازد را که ابن لتيبه نام داشت ،مأمور جع
آوری صدقات نود و چون آمد ،گفت :اين مال از شا است و اين براي بشش داده شده
است .رسول ال صلی ال عليه وسلم به منب برآمده بعد از حد و ثنای خداوند فرمود:
185
اما بعد ،پس من طبق وظيفه ای که دارم ،يکی از شا را بوظيفه ای می گمارم ،او می
آيد و می گويد :اين مال از شا است و اين براي بشش داده شده است .اگر درست می
گويد ،چرا به خانهء پدر يا مادرش ننشست تا اين هديه بوی برسد؟ بدا هيچ يک از شا چيزی
را بدون حقش نی گيد ،مگر اينکه با خدا بالتی روبرو می شود که آن را بر دوش دارد،
پس نبينم يکی از شا را که با خدا ملقی شود ،در حاليکه شتر و گاو و گوسفندی را بر دوش
دارد که هر کدام از آنا آواز می نايد صدا می کند ،سپس دستهايش را بال نود ،طوری که
سفيدی بغل شان ديده شد و فرمود :بار خدايا آيا رساندم آيا تبليغ نودم؟ و اين سخن را سه
بار تکرار فرمود.
-210از ابو هريره رضی ال عنه از پيامب صلی ال عليه وسلم روايت است که
فرمود :آنکه حقی از برادرش بر اوست ،از آبرويش يا چيزی ديگر بايد از وی بشش طلبد،
قبل از اينکه روزی بيايد که درهم و ديناری نيست .و هرگاه عمل صالی داشته باشد ،به
اندازهء ظلمش گرفته شود ،و اگر عمل نيک نداشته باشد ،از گناههای رفيقش (طرف
خصومت او) گرفته شده و بر دوش او ناده می شود.
-213از ابوبکره نفيع بن حارث از پيامب صلی ال عليه وسلم روايت شده که
فرمود :زمان در گردش است به شکلی که خداوند در روز آفرينش آسانا و زمي آنرا در
آورده است .سال 12ماه است که چهار ماه آن ماههای حرام است ،سه پی در پی است،
ذی القعده و ذی الجة و مرم و ماه رجب ماهی که در ميان جادی و شعبان است.
بعد فرمود :حال کدام ماه است؟
187
گفتيم :خدا و رسول او داناتر است! سپس سکوت اختيار نود ،طوری که گمان
کردي شايد آنرا به نام ديگری غي از نامش بنامد.
فرمود :آيا ذوالجة نيست؟
گفتيم :آری.
فرمود :پس اين کدام شهر است؟
گفتيم :خدا و رسول او داناتر است .و سکوت فرمود چنانچه گمان کردي ،شايد آنرا
بنامی ديگر جز نامش بنامد.
فرمود :آيا سرزمي حرام نيست؟
گفتيم :آری!
بعد فرمود :اين کدام روز است؟
گفتيم خدا و رسول او داناتر است .باز سکوت فرمود که گمان کردي شايد آنرا بز
نامش بنامد ،فرمود :آيا روز قربانی نيست؟ (عيد قربان).
گفتيم :آری.
فرمود :پس جانای شا و مالای شا و آبروی شا بر شا حرام است ،مانند حرمت اين
روز شا درين شهر شا و درين ماه شا .و زود است که با خدا روبر شويد و از اعمال شا
سؤال نايد .آگاه باشيد ،پس بايد شخصی که حاضر است به کسيکه حاضر نيست اين پيام را
برساند ،شايد برخی از کسانيکه پيام باو می رسد ،بتر حفظ کند آنرا از بعضی که آنرا شنيده
اند .سپس فرمود :آيا تبليغ کردم؟
گفتيم :بلی.
فرمود :بار خدايا شاهد باش!
ش :رجب مضر گفته شده ،زيرا قبيلهء مضر بيش از ديگر عربا بر تري آن اهتمام می
ورزيدند.
188
صلّى الُ
-214وعن أَب ُأمَامةَ ِإيَاسِ بنِ ث ْعلََبةَ الْحَارِثِيّ رضي اللّه عنه أَن رسولَ اللّه َ
َعلَ ْيهِ و َسلّم قال « :مَ ِن اقْتَطَعَ حَقّ امْري ٍء مُسْلمٍ بَيمِيِنهِ فَقدْ َأوْ َجبَ اللّه لَه النّار ،وَ َحرّمَ َعلَ ْيهِ اْلجَّنةَ
» فقال رجُل :وإِنْ كَانَ شَيْئا يسِيا يا رسولَ اللّه؟ فقال « :وإِ ْن َقضِيبا مِنْ َأرَا ٍك » رواه مسلم.
-214از ابو امامه اياس بن ثعلبه حارثی رضی ال عنه روايت است که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :کسی که حق مسلمانی را برای خويش بگيد،
خداوند دوزخ را بر وی واجب ساخته و بشت را بر او حرام می سازد .مردی گفت :چطور
است اگر چيز اندکی باشد؟
فرمود :هر چند شاخهء چوب اراک باشد( .اراک درختی است که با چوب آن
مسواک کنند)
-215وعن َعدِي بن عُمَ ْي َرةَ رضي اللّه عنه قال :سَ ِم ْعتُ رسولَ اللّه َيقُول « :مَن
اسَْتعْ َملْنَا ُه مِنْ ُكمْ َعلَى عَمَل ،فَكَتَمَنَا مِخْيَطا فَمَا َفوْقَه ،كَانَ ُغلُول َيأْتِي ِبهِ يوْم اْلقِيامَ ِة » فقَام إَلْيهِ
رجُلٌ أَسْو ُد مِنَ الَْنصَار ،كأَنّي أَنْظرُ ِإلَيْه ،فقال :يا رسول اللّه اقْبل عن عم َلكَ قال « :ومالك؟ »
قال :سَ ِمعْتُك تقُول َكذَا وَ َكذَا ،قالَ « :وأَنَا َأقُوُلهُ الن :من اسْتعْملْنَاهُ َعلَى عم ٍل فلْيجِيء ب َقلِيلهِ
وَكِثيِه ،فمَا أُوتِي مِ ْنهُ أَ َخ َذ ومَا ُنهِِى َع ْنهُ انَْتهَى » رواه مسلم.
فرمود :حال هم می گوي هرگاه کسی را به کاری مقرر سازي بايد کم و زيادش را با
رساند .آنچه از آن به او داده می شود ،بگيد و آنچه به دوری از آن امر شود ،از آن دوری
گزيند.
ش :در اين حديث وعيد شديدی است برای کارمند و مأموری که خيانت می کند،
خواه کم باشد ،يا زياد.
-217از ابو قتاده حارث بن ربعی رضی ال عنه روايت است که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم در ميان ايشان ايستاده و بر ايشان بيان نود که جهاد
در راه خدا و ايان به خدا برترين اعمال است.
190
سپس مردی برخاسته و گفت :يا رسول ال صلی ال عليه وسلم آگاهم کن که
هرگاه در راه خدا کشته شوم ،آيا گناهان بشيده می شود؟
رسول ال صلی ال عليه وسلم برايش فرمود :بلی اگر در راه خدا کشته شوی در
حاليکه صب نوده و از خدا مزدی طلبی و با دشن روبرو شده به وی پشت ندهی .بعد رسول
ال صلی ال عليه وسلم فرمود :چطور گفتی؟
گفت :آگاهم کن که هرگاه در راه خدا کشته شوم آيا گناهان بشيده می شود؟
فرمود :بلی ،هرگاه کشته شوی در حاليکه صب نوده و مزدت را از خدا بواهی و با
دشن روبرو شده و به وی پشت ندهی ،بز قرض ،چون جبئيل اين را براي گفته است.
ش :در اين حديث اشاره است به حقوق مردم و اينکه جهاد و شهادت حقوق مردم را
مو نی سازد ،بلکه حقوق ال را مو می سازد.
-221از خوله بنت عامر انصاری که هسر حزه رضی ال عنه بود ،روايت شده که
گفت:
از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمودند :هر آينه مردانی وجود دارند
که در مال خدا بناحق تصرف می کنند ،پس برای شان در روز قيامت آتش دوزخ است.
192
خداوند می فرمايد :هرکس اموريرا که خدا حرمت ناده ،بزرگ و مترم شارد ،البته
مقامش نزد پروردگارش بتر خواهد بود .حج30 :
و ميفرمايد :و هرکه تعظيم کند شعائر خدا را پس اين "تعظيم" از تقوای دلاست.
حج32 :
و ميفرمايد :و پست گردان بازوی خود را برای مسلمانان .حجر88 :
و هم می فرمايد :هر آنکه کسيا بغي عوض کسی و بغي فساد در زمي (يعنی قطع
طريق و ارتداد) بکشد ،چنان است که ههء مردم را کشته است و هر که سبب زندگانی
کسی شد ،پس چنان است که ههء مردم را زنده نوده باشد .مائده32 :
ش :قرطبی می گويد :اين حديث تثيل است و در آن به هکاری و کمک مسلمان به
مسلمان تشويق صورت گرفته است ،زيرا تعمي و ساختمان زمانی استوار می ماند که اجزای آن
هدست ومکم باشد ،ورنه خراب و ويران می شود .هينگونه مسلمان بدون هکاری و ياری
مسلمان امور دين و دنيای خود را بدرستی انام داده نی تواند و نه به تنهائی می تواند به مصال
خويش پرداخته و در برابر ضررها مقاومت کند و در نتيجه کار دين و دنيايش سر انام نگرفته و
شخص نيست و نابود می شود.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :مَن َمرّ فِي شَ ْيءٍ مِنْ
-223وعنه قال :قال رسول اللّه َ
مَسَاجِدِنَاَ ،أوْ أَ ْسوَاقِنَا ،ومَعَه نَبْ ٌل َفلْيُمْسِكَ ،أوْ ِلَيقْبِضْ َعلَى نِصاِلهَا بِكفّهِ أَنْ ُيصِيب أَحَدا مِنَ
ي مِ ْنهَا بِشَ ْي ٍء » متفق عليه.
سلِمِ َ
الْمُ ْ
پيامب صلی ال عليه وسلم صورت حسن بن علی رضی ال عنهما را بوسيد در حاليکه
اقرع بن حابس کنار شان نشسته بود.
اقرع گفت :من ده فرزند دارم ،تا بال صورت يکی از آنا را نبوسيده ام.
رسول ال صلی ال عليه وسلم بسويش نگريسته و فرمود :کسی که رحم نکند مورد
رحت قرار نی گيد.
صلّى
-226وعن عائشةَ رضي اللّه عنها قالت :قدِم ناسٌ مِن الَعْرابِ َعلَى رسول اللّه َ
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،فقالوا :أَتُقبّلونَ صِبيْانَكُم؟ فقالَ « :ن َعمْ » قالوا :لَكِنّا واللّه ما ُنقَبّل ،فقال رسولُ
حةَ» متفقٌ عليه.
ع مِنْ ُقلُوبِ ُك ْم الرّ َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّمَ « :أوَ َأ ْم ِلكُ ِإنْ كَانَ اللّه نَز َ
اللّه َ
صلّى الُ
-231وعن أَب قَتادَةَ الْحارِثِ بنِ ربْعي رضي اللّه عنه قال :قال رسول اللّه َ
َعلَ ْيهِ و َسلّم« :إِنّي َلقُومُ إِلَى الصّل ِة ،وَُأرِيدُ َأنْ أُ َطوّل فِيهاَ ،فأَسْمعُ بُكَاءَ الصّبِيَ ،فأَتَج ّو َز فِي
صلتِي َكرَاهَِيةَ أَنْ َأشُقّ َعلَى ُأ ّمهِ » رواه البخاري.
-231از ابو قتاده حارث بن ربعی رضی ال عنه روايت است که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :چون به ناز برمی خيزم و می خواهم که
درازش کنم ،ناگهان گريهء بچه را می شنوم و در نازم تفيف می آورم ،از ترس اينکه مبادا بر
مادرش سختی آورم.
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :مسلمان برادر مسلمان است بر او ظلم نی
کند ،او را به دشنش تسليم نی دهد ،کسی که در صدد برآوردن نيازمندی و حاجت برادرش
باشد ،خداوند در برآوردن حاجتش ياری اش می نايد .و کسی که مشکل مسلمانی را حل
کند ،خداوند در برابر آن مشکلی از مشکلت روز قيامت او را می گشايد و کسی که عيب
مسلمانی را بپوشاند ،خداوند در روز قيامت عيب او را می پوشاند.
کرده و سه بار اين سخن را تکرار نود" برای شرارت شخص کافيست که برادر مسلمانش را
تقي کند .ههء مسلمان بر مسلمان حرام است ،خون و مال و آبرويش.
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :حق مسلمان بر مسلمان پنج چيز است:
جواب سلم ،عيادت مريض ،رفت بدنبال جنازه ،قبول کردن دعوت ،دعا برای عطسه زننده.
در روايتی از مسلم آمده که حق مسلمان بر مسلمان شش چيز است :هرگاه با او
روبرو شدی سلم بگو ،چون ترا دعوت کند ،اجابتش کن ،چون از تو پند خواهد ،به او پند
ده ،چون عطسه زند و المد ل بگويد ،بر او دعا کن ،چون او مريض شد به عيادت او برو،
چون بيد ،به دنبال جنازه اش برو.
صلّى
-239وعن أَب عُمارة الْباءِ ب ِن عازبٍ رضي اللّه عنهما قال :أَمرنا رسولُ اللّه َ
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم بِسبْع :أَمرنَا ِبعِيادة الْمرِيض ،وَاتّبَاعِ الْجناز ِة ،وتَشْمِيتِ الْعاطِس ،وَِإبْرارِ الْ ُمقْسِم،
صرِ ال ْظلُومَ ،وإِجاَبةِ الدّاعِي ،وِإفْشاءِ السّلمَ .ونَهانَا عَنْ خواتِي َم َأوْ تَخّتمٍ بالذّهب ،وَعنْ ُش ْربٍ
وَن ْ
ق وَالدّيبَاج .متفق عليه.
لرِي ِر وَالِسْتَ ْبرَ ِ
ضةِ ،وعَ ِن الياِثرِ الُمْر ،وَعَ ِن اْلقَسّي ،وَعَنْ لُ ْبسِ ا َ
بال َف ّ
وف روايةٍ :وِإنْشَادِ الضّالةِ فِي السّبْعِ الُول.
-239از ابو عماره براء بن عازب رضی ال عنه روايت است که گفت:
رسول ال صلی ال عليه وسلم ما را به هفت چيز امر نوده و از هفت چيز منع کرده
است :ما را امر کرده است به عيادت مريض و حضور جنازه و دعا بق عطسه زننده و راست
نودن آنچه که به آن قسم خورده شده و ياری کردن با مظلوم و قبول دعوت و پخش کردن
سلم .و ما را نی کرده است از استعمال انگشترها يا انگشتر طل و از نوشيدن به ظرف نقره
و از روزينی ابريشمی که به اطراف آن پارچه پنبه ايست و لباس ملوط ابريشم و کتان و از
پوشيدن انواع ابريشم از حرير و استبق و ديباج.
ن آ َمنُوا َلهُمْ
شةُ فِي الّذِي َ
ح َ
حبّونَ أَن َتشِيعَ الْفَا ِ
قال ال تعالي { :إِنّ الّذِينَ يُ ِ
خرَةِ} النور١٩ : عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي ال ّد ْنيَا وَالْ ِ
200
خداوند می فرمايد :هرآينه آنان که دوست ميدارند عمل فحشاء و منکر در ميان
مسلمي اشاعه يابد برای شان عقوبت درد دهندهء در دنيا و آخرت باشد .نور19 :
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يقول « :كُ ّل َأمّتِي ُمعَافًى إِلّ
-241وعنه قال :سِعت رسول اللّه َ
ح َو َقدْ سَتَر ُه اللّه َعلَ ْيهِ فَيقُول:
الُجاهرين ،وإِ ّن مِن الُجاهر ِة أَن يعمَلَ الرّ ُجلُ بالليلِ عمَلُ ،ثمّ ُيصْب َ
يَا فلنُ عَ ِم ْلتُ الْبَارِ َح َة كذَا وَ َكذَاَ ،و َقدْ بَاتَ يَسْترهُ ربّه ،وُيصْبحُ يَكْشفُ سِ ْترَ اللّه » متفق عليه.
ي زِناهَا فَليجلدْها
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قالِ « :إذَا زََنتِ الَمةُ فَتب َ
-242وعنه عن النب َ
الد ،ول يَُث ّربْ َعلَ ْيهَاّ ،ث إِ ْن زََنتِ الثّانية َفلْيجلدْها الدّ ول يُث ّربْ َعلَ ْيهَاُ ،ثمّ إِ ْن زَنتِ الثّالثةَ
َفلْيبعَها ولوْ بِحبْ ٍل مِنْ شع ٍر » متفق عليه.
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :هرگاه کنيزی زنا کند و زنايش ثابت شود ،بايد حد
را بر وی جاری کند و توبيخش ننمايد و باز اگر بار دوم زنا کرد ،بايد حد را بر او جاری
کند و توبيخش ننمايد ،اگر بار سوم زنا کرد بايد او را بفروشد ،اگر چه به ريسمانی از موی
باشد.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم بِرج ٍل َقدْ شرِب خَمْرا قال« :
-243وعنه قال :أُتِيَ النّبِ ّي َ
ص َرفَ
اضْربُوهُ» قال أَبُو ُهرَيْرةَ :فمِنّا الضّا ِربُ بِيد ِه والضَا ِربُ بَِنعْله ،والضّا ِربُ بِثوبِهَ .فلَمّا اْن َ
ض اْلقَوم :أَخْزا َك اللّه ،قال :ل تقُولُوا هَكَذا ل ُتعِينُوا عليه الشّيْطان » رواه البخاري.
قَال بعْ ُ
بپوشد ،خداوند در دنيا و آخرت عيب او را می پوشد .خداوند در صدد کمک بنده است ،تا
لظه ای که بنده در صدد کمک به برادرش باشد .کسی که در طلب علم راهی را طی کند،
خداوند در عوض برايش راهی را بسوی بشت هوار می سازد .گرد نی آيد گروهی در خانه
ای از خانه ها های خدا ،که کتاب خدا را تلوت نوده ،و يا هم به شکل درس تکرار کنند،
مگر اينکه حالت اطمينان قلب به آنا دست داده و رحت شامل حالشان شده ،و ملئکه
ايشان را احاطه می کنند ،و خداوند آنا را در نزد کسانی که نزد اويند ياد می کند ،و کسی
که او را عملش عقب براند ،نسبش او را پيش نی اندازد.
ش :درين حديث فضيلت حل مشکلت مسلمي و نفع رساندن به ايشان به آنچه مکن
است ،از قبيل علم ،مال يا مقام يا نصيحت بوی يا رهنمائی بر کار خي يا ياری دادن او شخصا
يا نايندگی اش ،يا وسيله شدن برای کار خيش ،يا شفاعت کردن او يا دعايش در پشت سر
تذکر يافته است.
-30باب شفاعت
س َنةً يَكُن ّلهُ َنصِيبٌ مّ ْنهَا} النساء٨٥ :
ح َ
عةً َ
قال ال تعالي { :مّن َيشْفَعْ شَفَا َ
خداوند می فرمايد :هر که شفاعت کند ،شفاعتی نيک ،باشد او را برهء از ثواب آن.
نساء85 :
-246ابو موسی اشعری رضی ال عنه می گويد :چون حاجتمندی بضور پيامب صلی
ال عليه وسلم می آمد ،آنضرت صلی ال عليه وسلم به هنشينان خويش رو آورده می
فرمود :شفاعت کنيد ،مزد داده می شويد ،و ادا می کند خداوند به زبان پيامبش آنچه را که
دوست بدارد.
204
-247وعن ابن عباس رضي اللّه عنهما ف ِقصّة برِيرَ َة و َزوْجِها .قال :قال َلهَا النّبِيّ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّمَ « :ل ْو را َجعْتِه؟ » قَالت :يا رَسُو َل اللّه ت ْأمُرُنِي؟ قال « :إِنّما أَشـف ُع »
َ
قَالَت :ل حاجة لِي فِيه .رواه البخاري.
-247از ابن عباس رضی ال عنهما در قصهء بريره و شوهرش روايت شده که:
پيامب صلی ال عليه وسلم برايش گفت :چه می شود که به کنار شوهرت باز گردی؟
گفت :يا رسول ال صلی ال عليه وسلم آيا مرا امر می کنی؟
فرمود :نه ،من شفاعت می کنم.
گفت :من به او نياز ندارم.
خداوند می فرمايد :و خوبی نيست در بسياری از مشورت های پنهانی شان ،اما خوبی
در مشورت کسی را است که بصدقه يا به کار پسنديده يا به اصلح ميان مردمان امر نايد.
نساء114 :
و ميفرمايد :و صلح ،کاری بتر است .نساء128 :
و ميفرمايد :پس از خدا بترسيد و در ميان خويش اصلح آوريد .انفال1 :
205
و هم می فرمايد :حقا که مسلمانان برادر يکديگر اند پس ميان دو برادر خويش صلح
آوريد .حجرات10 :
-249از ام کلثوم بنت عقبه بن ابی معيط رضی ال عنه روايت شده که گفت:
از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود :کذاب کسی نيست که در
ميان مردم صلح می آورد ،سخن خيی را می رساند و يا خيی می گويد.
در روايت مسلم زيادتی است که گفت :از رسول ال صلی ال عليه وسلم نشنيدم که
در چيزی از آنچه که مردم می گويند اجازه داده باشد ،مگر در سه چيز منظورش :جنگ،
اصلح بي مردم و سخن مرد به زنش و يا سخن زن برای شوهرش بود.
206
ص ْوتَ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َ
-250وعن عائشة رضي اللّه عنها قالت :سِع رسول اللّه َ
ُخصُومٍ بالْبَابِ عَالِيةٍ َأصْواُتهُمَا ،وَِإذَا أَ َح ُدهُمَا يَسَْتوْضِ ُع ال َخرَ َويَسَْت ْرفِ ُقهُ فِي شيءَ ،و ُهوَ َيقُول:
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فقالَ « :أيْنَ الْمَُتأَلّي َعلَى اللّه ل
خرَجَ َعلَ ْيهِمَا رسولُ اللّه َ
وال ّلهِ ل أَفعَل ،فَ َ
َي ْفعَلُ ا َل ْعرُوف؟ » فقالَ :أنَا يَا رسو َل اللّه ،فَلهُ َأيّ ذِلكَ أَحَب .متفقٌ عليه.
صلّى
ي رضي ال ّلهُ عنه ،أَن رسولَ اللّه َ
-251وعن أَب العباس سهلِ ب ِن سعدٍ السّا ِعدِ ّ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ
خرَجَ رسولُ اللّه َ
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم بلَغهُ أَ ّن بَن عَ ْمرِو بن ع ْوفٍ كان بيْن ُهمْ شَر ،فَ َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم وَحَاَنتِ الصّلَ ُة ،فَجَاءَ
صلِحُ بَيْنَه ْم فِي أُنَاسٍ َمعَه ،فَحُِبسَ رسول اللّه َ
و َسلّم ُي ْ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َقدْ
بِل ٌل إِلَى أَب بَ ْكرٍ رضي اللّه عنهما فقال :يَا أَبَا بَ ْكرٍ ِإنّ رسو َل ال ّلهِ َ
حُبِس ،وَحَاَنتِ الصّلةُ َ ،فهَلْ لكَ أَنْ َت ُؤمّ النّاس؟ قالَ :نعَمْ إِنْ ِشئْتَ ،فأَقَامَ بِللٌ الصّلةَ ،وَت َق ّدمَ
َأبُو بَ ْك ٍر فَكَّبرَ وكّبرَ النّاسُ ،وَجَاءَ رسول اللّه يْشِي ف الصّفوفِ حتّى قامَ ف الصّف ،فَأَ َخذَ النّاسُ
صفِيقَ
ت فِي صلِتهَِ ،فلَمّا أَكََث َر النّاسُ الّت ْ
صفِيق ،وكَانَ َأبُو بَكْر رضي اللّه عنه ل َي ْلَتفِ ُ
فِي الّت ْ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّمَ ،ف َرفَعَ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّمَ ،فأَشَار ِإلَ ْيهِ رسول اللّه َ
الَْتفَتَ ،فِإذَا رسولُ اللّه َ
َأبْو بَكْر رضي اللّه عنه ي َد ُه فَحمِد اللّهَ ،ورَجَ َع القهقرى وَرا َءهُ حَتّى قَا َم فِي الصّف ،فَتَقدّمَ رسول
س مالَ ُكمْ
س فقالَ « :أّيهَا النّا ُ
صلّى للنّاسَ ،فلَمّا فرغَ َأقْبلَ َعلَى النّا ِ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،فَ َ
اللّه َ
صفِيقُ لِلنّسَاء .منْ نَاُبهُ شيءٌ فِي صلِتهِ
صفِيق؟ِ ،إنّما الّت ْ
حِي نَابَ ُكمْ شَ ْيءٌ ف الصّلَ ِة أَخذْ ْت فِي الّت ْ
ي َيقُول :سُبْحانَ اللّه ،إِ ّل الَْتفَت .يَا َأبَا بَكْر :ما منعَك
َفلْيَقلْ :سُبْحَانَ اللّه؟ َفإِّنهُ ل يَسْمعُهُ أَحدٌ حِ َ
صلّيَ بِالنّاسِ ِحيَ أَش ْرتُ إِلَيْك؟ » فقال أَبُو بكْر :مَا كَانَ ينَبغِي لبْنِ أَب قُحافَةَ أَ ْن يُصلّيَ
أَ ْن ُت َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم .متفقٌ عليه.
بِالنّاسِ بَيْ َن َيدَيْ رسولِ اللّه َ
-251از ابو العباس سهل بن سعد ساعدی رضی ال عنه روايت است که:
207
به رسول ال صلی ال عليه وسلم خب رسيد که در ميان قبيلهء بنی عمرو بن عوف،
هرج و مرجی پديد آمده ،ايشان با عده ای برای اياد صلح در ميان شان برآمده و در آنا
ماندند ،وقت ناز فرا رسيد ،بلل رضی ال عنه به ابوبکر رضی ال عنه گفت :که رسول ال
صلی ال عليه وسلم گي کرده است و وقت ناز هم در رسيده است ،می توانی مردم را
امامت دهی؟
گفت :اگر می خواهی بلی .بلل رضی ال عنه برای ناز اقامت گفت و ابوبکر رضی
ال عنه جلو شده تکبي گفت ،مردم هم تکبي گفتند .رسول ال صلی ال عليه وسلم آمده از
صفها گذشته و به صف اول رسيده ايستاد ،مردم صفها را بم زدند و ابوبکر رضی ال عنه در
ناز بطرفی التفات نی کرد ،چون کف زدن مردم زياد شد ،نگريسته رسول ال صلی ال عليه
وسلم را مشاهده کرد .رسول ال صلی ال عليه وسلم اشاره نوده ،ابوبکر رضی ال عنه
دستهايش را بلند کرده حد خدا را گفته ،و به عقب خويش آمده و خود را به صف رساند.
رسول ال صلی ال عليه وسلم جلو آمده ،ناز مردم را گزاردند .چون فارغ شد به مردم روی
آورده فرمود :ای مردم چه شده که چون امری پديدار شد ،بايد سبحان ال بگوييد ،زيرا هر
کس که سبحان ال را بشنود متوجه می شود .ای ابابکر چه مانع شد ،بعد از آنکه بسويت
اشاره کردم اينکه برای مردم ناز گزاری؟
ابوبکر رضی ال عنه گفت :برای پسر ابی قحافه شايسته نيست که با حضور رسول
ال صلی ال عليه وسلم برای مردم ناز گزارد.
شيّ
ن َر ّبهُم بِالْغَدَاةِ وَالْ َع ِ
ن يَدْعُو َ
ص ِبرْ نَ ْفسَكَ مَعَ الّذِي َ
قال ال تعالي { :وَا ْ
ع ْنهُ ْم } الكهف٢٨ : ع ْينَاكَ َ
ج َههُ وَلَ تَعْدُ َ
ن وَ ْ
ُيرِيدُو َ
خداوند می فرمايد :و باز دار خويش را با آنکه پروردگار خود را ياد می کنند در
صبح و شام و می خواهند وجه او و رضايش را و بايد که چشمهای تو از ايشان در نگذرد.
کهف28:
208
-253از ابو العباس سهل بن سعد ساعدی رضی ال عنه روايت شده که گفت:
مردی از کنار پيامب صلی ال عليه وسلم گذشت ،آنضرت صلی ال عليه وسلم برای
مردی که در کنارش نشسته بود ،گفت :نظرت در مورد اين شخص چيست؟
گفت :اين مرد از اشراف مردم است ،بدا برايش شايسته است که هر گاه
خواستگاری کند به نکاح داده شود ،و چون شفاعت کسی را کند ،شفاعتش قبول شود.
رسول ال صلی ال عليه وسلم سکوت نودند.
باز مرد ديگری گذشت ،رسول ال صلی ال عليه وسلم به آن مرد گفتند :نظرت در
بارهء اين شخص چيست؟
گفت :اين مرد از فقرای تنگدست مسلمي است ،اين سزاوار است که چون
خواستگاری کند ،به نکاح داده نشود ،و چون شفاعت کند شفاعتش قبول نشود و اگر سخن
بگويد سخنش شنيده نشود.
209
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمودند :اين مرد بتر از آنست اگر چه روی زمي پر
از امثال او باشد.
-256وعنه أَنّ امْرأَةً سوْداءَ كَاَنتَ َت ُقمّ السْجِدَ ،أوْ شَابّا ،فَف َق َدهَا ،أو فقده رسو ُل اللّه
سأَلَ عَ ْنهَا َأوْ عنْه ،فقالوا :مات .قالَ « :أفَل كُنُْتمْ آذَْنتُمُونِي » فَ َكأَّن ُهمْ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،فَ َ
َ
ص ّغرُوا َأ ْم َرهَاَ ،أوْ َأمْره ،فقال :دُلّونِي َعلَى قَ ْبرِ ِه » فدلّو ُه فَصلّى َعلَيهُ ،ث ّم قال « :إِ ّن َهذِ ِه اْلقُبُور
ملُوءَةٌ ُظلْمةً َعلَى َأ ْه ِلهَا ،وِإنّ اللّه تعال يَُنوّرهَا َل ُهمْ بصَلتِي َعلَ ْي ِه ْم » متفقٌ عليه.
زنی سياه ،يا جوانی بود که مسجد را نظافت می کرد .رسول ال صلی ال عليه وسلم
آن زن يا آن جوان را نيافت .از احوال او پرسيد ،گفتند مرده است .فرمود :چرا مرا آگاه
نکرديد ،گويی آنا کار آن زن يا جوان را کوچک شردند.
فرمودند :قبش را به من نشان بدهيد .قب او را برايش نشان دادند ،آنضرت صلی
ال عليه وسلم بر آن ناز گزارد و فرمود :اين قبها بر صاحبانش پر از ظلمت است و خداوند
به برکت ناز خواندن من آنرا برای شان روشن می سازد.
ب مدْفُوعٍ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّمُ « :ربّ أَشْعثَ أغ َ
-257وعنه قال :قال رسول اللّه َ
بالَْبوَابِ َلوْ َأقْسمَ َعلَى ال ّلهِ لَبرّ ُه » رواه مسلم.
ي َربّ ُأمّي
صلّي َفقَالَت :يَا ُجرَيْجُ فقال :أَ ْ
َفأَقْبَلَ َعلَى صَلتِهَ ،فلَمّا كَانَ مِنَ اْلغَد َأتَ ْت ُه َوهُو ُي َ
وَصَلتِيَ ،فَأقْبَلَ َعلَى صَلتِه ،فَقَالَت :ال ّل ُهمّ ل تُمِتْه حَتّى ينْ ُظ َر إِلَى وُجُوه الومِسَات .فََتذَا ّكرَ بَنُو
ضتْ
سِنهَا ،فَقَالَتِ :إنْ شِئُْتمْ َلفْتِنَنّه ،فتعرّ َ
إِسْرائِيلَ جُريْجا وَعِبَادَته ،وَكَاَنتِ ا ْمرََأةٌ بغِيّ يَُتمَثّلُ بِحُ ْ
لَهَ ،ف َلمْ يلَْت ِفتْ ِإلَ ْيهَاَ ،فأَتتْ رَاعِيا كَانَ َيأَوي ِإلَى صوْمعَتِهَ ،فأَمْكنَ ْت ُه مِنْ نفسها فَوقَع ع َل ْيهَا.
ضرِبُونه،
ت قَالَتُ :هوَ ُجرَيْجَ ،فأََتوْ ُه فاسْتنلُوه وه َدمُوا صوْمعَتَه ،وَ َج َعلُوا َي ْ
فَحملَتَ ،فلَمّا وَلد ْ
فقال :ما َشأْنُكُم؟ قالوا :زَنَ ْيتَ بِهذِ ِه الْبغِ ّي فَولَدتْ مِنْك .قالَ :أيْنَ الصّبِي؟ فَجاءَوا ِبهِ فقال:
صلّي فَصلىّ َ ،فلَمّا اْنصَ َرفَ أَتَى الصّبِ ّي فَطَعنَ فِي بطِْنهِ وقال :يا غُل ُم مَنْ أَبُوك؟
دَعُونِي حَتّى أُ َ
قال :فُلنٌ الرّاعِيَ ،فأَقْبلُوا علَى ُج َريْجُ ُيقَّبلُوَن ُه وَيَتَمَسّحُو َن ِبهِ وقَالُوا :نَبْنِي َلكَ ص ْومَعََتكَ مِنْ
َذ َهبٍ قال :ل ،أَعيدُوهَا مِ ْن طِيٍ كَمَا كَانَتَ ،ف َف َعلُوا .وَب ْينَا صَبِيّ يرْضعُ مِنْ ُأمّه ،فَ َمرّ رَجُ ٌل رَا ِكبٌ
ي وََأقْبَ َل إِلَ ْيهِ
َعلَى داّب ٍة فَارِ َهةٍ وَشَارةٍ حَسََنةٍ فَقالت ُأمّه :ال ّل ُهمّ ا ْجعَل ابْنِي مثْ َل َهذَا ،فََترَكَ الّثدْ َ
جعْلَ َيرَْتضِعُ» فَ َكأَنّي أَنْ ُظرُ ِإلَى رسول
ج َعلْنِي مِثْلهُ ،ثمّ َأقَبَلَ َعلَى َث ْدِيهِ فَ َ
فَنَ َظرَ إِلَ ْي ِه فقال :ال ّل ُهمّ ل تَ ْ
صهَا ،قال« :
صُبعِه السّبّابةِ فِي فِيه ،فَجَعلَ يَ ُم ّ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َو ُهوَ يْكِي ا ْرِتضَاعَهُ ِبأُ ْ
اللّه َ
ضرِبُوَنهَاَ ،وَيقُولُون :زََن ْيتِ َس َرقْتَ ،وهِي َتقُول :حَسْبِ َي ال ّلهُ َوِن ْعمَ الْوكِيل.
َومَرّوا بِجَارَِيةٍ َو ُهمْ َي ْ
ع وَنَ َظرَ ِإلَ ْيهَا فقال :ال ّل ُهمّ ا ْج َعلْنِي مِ ْث َلهَا،
جعَلْ ابْنِي مِ ْث َلهَا ،فَتَركَ الرّضَا َ
فقالت ُأمّه :ال ّل ُهمّ ل َت ْ
لدِيثِ فقالَتَ :مرّ رَجُلٌ حَسنُ الَيَْئ ِة َف ُقلْت :ال ّل ُهمّ ا ْجعَلْ اْبنِي مِ ْثلَ ُه فَ ُقلْت :ال ّل ُهمّ
َفهُناِلكَ َترَا َجعَا ا َ
جعَلنِي مِ ْثلَهَ ،ومَرّوا ِب َهذِهِ ا َل َمةِ َوهُم َيضْربُوَنهُا وََيقُولُونَ :زنَ ْيتِ َس َرقْتَ ،فقُلْت :ال ّل ُهمّ ل
ل تَ ْ
جعَ ْل ابْنِي مِ ْث َلهَا َف ُقلْت :ال ّل ُهمّ اج َعلْنِي مِ ْث َلهَا؟ ،قالِ :إنّ ذِلكَ الرّجُلَ كَانَ جَبّارا َفقُلت :ال ّل ُهمّ ل
تَ ْ
سرِق ،فَ ُقلْت :ال ّل ُهمّ ا ْج َعلْنِي
ْت َعلْنِي مِ ْثلَه ،وِإنّ َه ِذهِ َيقُولُو َن لا َزنَيْت ،وََلمْ َتزْن ،وَسَرقْت ،وََل ْم تَ ْ
مِ ْث َلهَا » متفق عليه.
-259از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که:
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :در گهواره فقط سه تن سخن گفته اند ،عيسی پسر
مري عليهما السلم و دوست جريج .جريج مردی عابدی بود که عبادتگاهی برای خود ساخته
بود و در آن بسر می برد .مادرش آمد در حاليکه او ناز می گزارد ،گفت :ای جريج! جريج
گفت :خدايا مادرم و نازم وبه نازش ادامه داد ،و مادرش رفت .فردا هم مادرش در حالی آمد
که او ناز می گزارد و گفت :ای جريج! او گفت :خدايا مادرم و نازم وبه نازش ادامه داد.
باز فردا مادرش در حالی آمد که او ناز می گزارد ،گفت :ای جريج! گفت :پروردگارا مادرم
و نازم و به ناز خود ادامه داد.
212
در اينجا سخن را باز گردانيدند .مادر گفت :مردی نيکو شائل گذشت و من گفتم:
خدايا پسرم را مثل او گردان ،ولی تو گفتی خدايا مرا مثل او مگردان ،و مردم اين کنيز را
بردند ،در حاليکه او را می زدند وبه او می گفتند که تو زنا کردی و دزدی نودی ،من گفتم:
خدايا پسرم را مثل او مگردان ،تو گفتی :خدايا مرا مثل او گردان!
پسرک گفت :آن مرد ستمگر بود،گفتم خدايا مرا چون او مگردان .و به اين کنيز
می گفتند :زنا کردی ،در حاليکه زنا نکرده ،می گفتند :دزدی کردی در حاليکه دزدی نکرده
بود ،از اينرو گفتم :خدايا مرا مثل او بگردان.
-261وعن أَب هُبيْرةَ عاِئذِ بن عمْرو ال َزنِ ّي َو ُهوَ مِنْ َأهْ ِل بيْعةِ الرّضوا ِن رضي اللّه
صهَيْب وبللٍ ف ن َف ٍر فقالوا :ما َأ َخذَتْ سُيُوفُ اللّه مِنْ ع ُدوّ
عنه ،أَ ّن أَبا ُسفْيَانَ أَتَى َعلَى س ْلمَانَ و ُ
صلّى
ش وَسّي ِد ِهمْ؟ َفأَتَى النّبِيّ َ
خ قُرْي ٍ
اللّه َمأْ َخ َذهَا ،فقال أَبُو بَ ْكرٍ رضي اللّه عنه :أََتقُولُو َن َهذَا لِشَ ْي ِ
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّمَ ،فأَخْب ُه فقال :يا أَبا بَكْر لَع ّلكَ أَ ْغضَبَتهُم؟ لَئِنْ كُ ْنتَ أَ ْغضَبَْت ُهمْ َل َقدْ أَ ْغضَبتَ َربّك؟
فأَتَا ُهمْ فقال :يا إِخْوتَاهُ آ ْغضَبْتُكُم؟ قالوا :ل ،ي ْغفِرُ اللّه َلكَ يا أُخَي .رواه مسلم.
-261از ابو هبيه عائذ بن عمرو الزنی که از اهل بيعت الرضوان است روايت
شده :ابو سفيان با عده ای ،از کنار سلمان و صهيب وبلل رضی ال عنهم گذشت .آنا
گفتند :انتقامی را که ششيهای خدا از اين شخص (ابوسفيان) گرفته از هيچ دشن خدا نگرفته
است.
ابوبکر رضی ال عنه گفت :برای کلن و سردار قريش چني می گوئيد؟ بعدا نزد
پيامب صلی ال عليه وسلم آمده ،ايشان را از جريان آگاه ساخت .رسول ال صلی ال عليه
وسلم فرمود :ای ابوبکر رضی ال عنه شايد آنا را غضبناک ساخته باشی! اگر چنانچه آنا را
غضبناک ساخته باشی ،مثل آنست که پروردگارت را به خشم آورده باشی .ابوبکر رضی ال
عنه نزدشان آمده گفت :ای برادران آيا شا را خشمناک ساختم؟
215
ي الذي َت ُردّهُ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّمَ « :ل ْيسَ الِسْكِ ُ
-264وعنه قال :قال رسولُ اللّه َ
التّمْر ُة وَالتّمْرتَانِ ،ول الّلقْمةُ والّلقْمتانِ إِنّمَا الِسْ ِكيُ الذي يَت َع ّففُ » متفقٌ عليه.
س الِسْكِيُ الذي يطُوفُ علَى النّاسِ َت ُردّ ُه الّلقْمةُ
وف رواية ف « الصحيحي » « :لَ ْي َ
جدُ غِنًى يُغنْيِه ،وَل ُيفْطَنُ ِبهِ فيُتصدّقَ
والّلقْمتَان ،وَالتّمْر ُة وَالتّمْرتَان ،ولَكِ ّن الِسْكِيَ الذي ل يَ ِ
سأَلَ النّاسَ » .
َعلَيه ،وَل َيقُومُ فَي ْ
در روايتی در صحيحي آمده که :مسکي کسی نيست که در ميان مردم گشته ،يک
لقمه و يا دو لقمه ،يک خرما و يا دو خرما او را باز می گرداند .ولی مسکي کسی است که
ثروتی را که او را بی نياز کند ،ندارد و کسی هم از حالش باخب نی شود که به او صدقه
دهد ،و خودش هم بر نی خيزد که از مردم بطلبد.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال « :السّاعِي علَى ا َل ْرمَ َلةِ وَالِسْكِيِ
-265وعنه عن النب َ
كَالُجاهِدِ ف سبيلِ اللّه » وأَحْسُبهُ قال « :وَكَالْقاِئمِ الّذي ل َيفْتُر ،وَكَالصّاِئمِ ل ُيفْ ِطرِ» متفقٌ
عليه.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قالَ « :شرّ ال ّطعَام َطعَامُ الْوليمةِ ،يُمَْنعُها مَنْ
-266وعنه عن النب َ
جبِ الدّعْو َة َف َقدْ َعصَى اللّه ورَسُوُلهُ» رواه مسلم.
يأْتِيهَا ،وُيدْعَى ِإلَ ْيهَا مَنْ َيأْبَاهَا ،ومَنْ َلمْ ُي ِ
وف رواية ف الصحيحي عن أب هرير َة من قولهِ « :ب ْئسَ ال ّطعَامُ َطعَامُ اْلوَلِي َمةِ ُيدْعَى
ِإلَ ْيهَا الَغْنِيَا ُء وَيُ ْترَكُ ال ُف َقرَا ُء » .
سأَلُ َفلَم
-268وعن عائشةَ رضي اللّه عنها قالت :دَ َخ َلتَ عليّ ا ْمرََأ ٌة ومعهَا ابْنَتَا ِن َلهَا تَ ْ
جدْ عِ ْندِى َشيْئا غَ ْيرَ تَمْر ٍة واحِدةٍ َ ،فأَعْطَيُْتهَا إِيّاهَا َفقَسَم ْتهَا بَيْ َن ابنََت ْيهَا وََل ْم َتأْكُ ْل مِ ْنهَا ُث ّم قامتْ
تَ ِ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َعلَيْنَاَ ،فأَخْبُت ُه فقال « :مَنِ ابُْتلِ َي مِ ْن َهذِ ِه البَنَاتِ
خرَجت ،فَدخ َل النّبِ ّي َ
فَ َ
بِشَ ْي ٍء َفأَحْسَنَ ِإلَ ْيهِنّ كُنّ َلهُ سِتْرا من النّارِ » متفقٌ عليه.
-269وعن عائشةَ رضي ال ّلهُ عنها قالت :جَاءَتن مِسْكِيَنةٌ تَحْمِل ابْنَْتيْن لاَ ،فأَطعمتهَا
ثَلثَ تَ ْمرَاتَ ،فأَعطتْ كُ ّل وَاح َد ٍة مِ ْنهُمَا تَ ْم َر ًة وَرفعتْ إِل فيها تَمْر ًة لَتأَكُلهَا ،فاستطعمتها ابْنَتَاهَا،
فَشَقّت التّ ْم َرةَ الت كَاَنتْ تُريدُ أَ ْن تأْكُلهَا بيْنهُمَا ،فأَعْجبن َشأْنَهاَ ،فذَك ْرتُ الّذي صنعَتْ لرسول
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فقال « :إن اللّه َقدْ َأوْ َجبَ َلهَا ِبهَا الّنةَ ،أَو َأعْتقَها ِبهَا مَن النّا ِر » رواه
اللّه َ
مسلم.
ال عليه وسلم ياد آوری کردم .آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود :خداوند در برابر اين
عمل بشت را برايش لزم ساخت ،يا او را در برابر اين عمل از دوزخ آزاد نود.
صلّى الُ
-270وعن أب شُريْحٍ ُخ َوْي ِلدِ بْنِ عَمْروٍ الُزاعِيّ رضي ال ّلهُ عنه قال :قال النب َ
َعلَ ْيهِ و َسلّم « :ال ّل ُهمّ ِإنّى أُ َحرّجُ حَقّ الضّعيفيِ الْيَتِي ِم والرَْأ ِة » حديث حسن صحيح رواه النسائى
بإِسناد جيد.
-270از ابو شريح خويلد بن عمرو الزاعی رضی ال عنه روايت است که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :بار خدايا من کسی را که حق دو ضعيف (زن
و يتيم) را پايال کند سخت مانعت می کنم.
-271وعن مُصْعبِ ب ِن سعدِ بنِ أب وقّاصٍ رضي اللّه عنهما :رأَى س ْعدٌ أَنّ َل ُه فَضْلً
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :هَل ُتنْصرُونَ وتُرزقُونَ إِلّ ِبضُعفائِكُم» رواه
علَى مَنْ دُونه ،فقال النبّ َ
حهِ
ظ أَبو بكر الَْب ْرقَانِى ف صحي ِ
البخاري هَكَذا مُرسلَ ،فإِن مصعَب ابن سعد تَاِبعِي ،ورواه الافِ ُ
مُتّصلً عن أَبيه رضي اللّه عنه.
-271از مصعب بن سعد بن ابی وقاص رضی ال عنهما روايت شده که گفت:
سعد گمان می کرد که بر زير دستانش فضيلتی دارد ،هان بود که پيامب صلی ال
عليه وسلم فرمود :نصرت و روزی به شا داده نی شويد مگر از برکت ناتوانان شا.
در روايتی از مسلم آمده :زن از استخواهای پلو آفريده شده ،که هرگز به هيچ شکل
برايت راست نی شود ،اگر از آن استفاده کنی بايد با کجی از آن استفاده کنی و اگر بروی
که راستش کنی ،آنرا می شکنی و شکست آن طلق است.
ش :در اين حديث تشبيه است چنانچه در روايت ديگری آمده که (الرأة کالضلع) نه
اينکه حقيقتا حواء از پلوی آدم آفريده شده باشد و در سنت صحيحه چيزی در اين مورد نيامده،
بلکه از فصل دوم سفر تکوين نقل شده و تأويل فرمودهء او تعالی که فرموده ( و خلق منها
زوجها) اين است که زن را از نوع مرد آفريد ،مثل فرمودهء او تعالی (وال جعل لکم من انفسکم
ازواجا).
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :هيچ مرد مؤمنی از هيچ زن مؤمنی بد نبد،
زيرا اگر اخلقش را نی پسندد ،چيز ديگرش را می پسندد .يا گفت :از غي آن راضی می
شود.
-277وعن مُعَاوَيةَ بنِ حَيْد َة رضي اللّه عنه قال :قلت :يا رسول اللّه ما حَ ّق َزوْ َجةِ
أَحَدنَا َعلَيْه؟ قال « :أَن تُطْعمَها ِإذَا َطعِمْت ،وتَكْسُوهَا ِإذَا اكْتَس ْيتَ ول َتضْربِ اْلوَجهَ ،وَل
ت » حديثٌ حسنٌ رواه أَبو داود وقال :معن « ل ُتقَبّحْ» أَى :ل
جرْ إِلّ ف الْبَ ْي ِ
ُتقَبّح ،ول َتهْ ُ
حكِ اللّه.
تقُ ْل قَبّ َ
صلّى
-279وعن إِياس بنِ عب ِد اللّه بنِ أب ذُباب رضي اللّه عنه قال :قال رسو ُل اللّه َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :لَ َتضْربُوا ِإمَاءَ ال ّلهِ » فَجاءَ عُ َمرُ رضي اللّه عنه إل رسول اللّه َ
صلّى الُ
ض ْربِ ّن َفأَطاف بِآلِ رسولِ اللّه َ
و َسلّم ،فَقالَ :ذِئرْنَ النّساءُ َعلَى َأزْواجهنَ ،فرَخّصَ ف َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّمَ « :ل َقدْ أَطَافَ
ي يَشْكونَ َأزْواجهُن ،فقال رسول اللّه َ
َعلَ ْيهِ و َسلّم نِساءٌ كَثِ ٌ
بآلِ َبيْت مُح ّمدٍ نِساءٌ كَثيِ يشْكُو َن َأ ْزوَا َجهُنّ لَ ْيسَ أُولِئك بيارِ ُك ْم » رواه أبو داود بإسنادٍ
صحيح.
-279از اياس بن عبد ال بن ابی ذباب رضی ال عنه روايت است که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :زنان را نزنيد .عمر رضی ال عنه خدمت
آنضرت صلی ال عليه وسلم آمده گفت :که زنان بر شوهران شان دلي شدند .هان بود که
رسول ال صلی ال عليه وسلم در زدن شان اجازت فرمود .سپس زنان بسياری به خانه های
ازواج مطهرات آمده ،از شوهران شان شکايت کردند ،رسول ال صلی ال عليه وسلم
فرمود :هانا زنان بسياری به نزد اهل بيت ممد صلی ال عليه وسلم آمده ،و از شوهران شان
شکوه کرده اند .بدانيد که آنان برگزيده گان شا نيستند.
صلّى الُ
-280وعن عبدِ اللّه بنِ عمرو بن العاص رضي اللّه عنهما أَن رسول اللّه َ
َعلَ ْيهِ و َسلّم قال« :الدّنْيَا مَتَاع ،وَخَ ْي ُر مَتاعهَا ا َلرْأَ ُة الصّالةُ » رواه مسلم.
223
-280از عبد ال بن عمر وبن العاص رضی ال عنهما روايت است که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :دنيا هه اش متاع است و بترين متاع دنيا زن
صال است.
ضهُمْ نعَلَى
ل نبَ ْع َ
ضلَ نا ّ قال ال تعالي { :الرّجَالُ ن َقوّامُونَ نعَلَىن نال ّنسَاءن نِبمَان ن َف ّ
بَعْضٍ ن َو ِبمَان نأَنفَقُواْ نمِنْ نَأ ْموَا ِلهِمْ نفَالصّالِحَاتُ نقَا ِنتَاتٌ نحَا ِفظَاتٌ نلّلْ َغيْبِ نِبمَان نحَفِظَ نالّ}
النساء٣٤ :
خداوند می فرمايد :مردان سرپرستان زنانند .به سبب فضلی که خدا بعضی آدميان را
بر بعضی ديگر ناده و به سبب آنچه خرج کردند از اموال خويش ...پس زنان نيکو کار
فرمانبدار در غياب شوهر شان نگاه دارنده اند با نگهداشت خدا .نساء34 :
و در روايتی رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :سوگند بدايی که وجودم در
دست اوست هيچ مردی نيست که هسرش را به بسترش بطلبد ،و زن امتناع ورزد ،مگر
اينکه ذاتی که در آسان است بر وی خشمگي است ،تا که شوهرش را راضی سازد.
-384از ابو علي طلق بن علی رضی ال عنه روايت است که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :هرگاه مردی هسرش را برای بر آورده شدن
حاجتش بواند ،بايد شتابزده بيايد ،هر چند بر سر تنور هم باشد.
225
خداوند می فرمايد :و بر پدر نفقه و پوشاک اين زنان شيده است بوجهی پسنديده.
بقره233 :
و ميفرمايد :بايد صاحب وسعت از وسعت خود خرج کند و آنکه تنگ کرده شد بر
او رزقش بايد از آنچه خدا عطايش کرده خرج کند و تکليف نی کند خدا هيچکس را مگر
حسب آنچه داده است .طلق7 :
و هم می فرمايد :و هر چه خرج کنيد از هر جنس خدا عوضش را می دهد .سباء:
39
-290از عبد ال که برايش ابو عبد الرحن هم گفته می شود ،ثوبان بن بُجدُد آزاد
شدهء رسول ال صلی ال عليه وسلم روايت است که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :بترين ديناری که مرد به مصرف می رساند،
ديناريست که برای خانواده اش صرف می کند ،و ديناری است که بر ستورش در راه خدا
صرف می کند ،و ديناريست که بر يارانش در راه خدا صرف می کند.
-291وعن ُأمّ سلَ َمةَ رضي ال ّل ُه عنها قَالَت :قلتُ يا رسو َل اللّه ،هَلْ ل َأ ْجرٌ ف بن أب
ستُ بتَارِكَتِهمْ هَ َكذَا وهَ َكذَاِ ،إنّما ُه ْم بنِي؟ فقالَ « :ن َعمْ َلكِ أَ ْجرُ ما
سلَمةَ أَنْ ُأْنفِقَ علَ ْيهِمَ ،ولَ ْ
َأْنفَ ْقتِ علَيهِم » متفقٌ عليه.
-292وعن سعد بن أب وقّاص رضي اللّه عنه ف حدِيِثهِ الطّويلِ الذِي َقدّمْناهُ ف َأوّل
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال له « :وَِإّنكَ لَنْ تُ ْنفِقَ َن َفقَةً تَبَْتغِي ِبهَا
الْكِتَابِ ف بَابِ النّّيةِ أَنّ رسول اللّه َ
ت با َحتّى ما تَجْعلُ ف ف امرأَِتكَ » متفقٌ عليه.
وَجهَ اللّه إلّ أُ ِج ْر َ
-292از سعد بن ابی وقاص رضی ال عنه در حديث درازی که در اول کتاب در
باب نيت ذکر کردي آمده که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم برايش فرمود :آنچه تو مصرف می کنی ،برای دريافت
رضای او تعالی برايت اجر داده می شود ،حتی آنچه را که در دهن هسرت می گذاری.
228
صلّى
-294وعن عبدِ ال ّلهِ بنِ عمرو ب ِن العاص رضي اللّه عنهما قال :قال رسولُ اللّه َ
ت » حديثٌ صحيحٌ رواه أَبو داود
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال « :كَفي بِالرْءِ ِإثْما أَنْ ُيضَيّ َع مَنْ يقُو ُ
وغيه.
ورواه مسلم ف صحيحه بعنَاهُ قال « :كَفي بِال ْرءِ إِثْما أَ ْن يَحِْبسَ عَمّ ْن ي ِلكُ قُوَتهُ » .
س ْفلَى
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال « :الَْي ُد اْل ُعلْيا َخ ْيرٌ مِنَ الْيدِ ال ّ
-296وعنه عن النب َ
ص َد َقةِ مَا كَانَ عَ ْن َظ ْهرِ غِنَى ،ومَنْ يَسَْتعِففُ ،ي ِعفّهُ اللّه ،ومَنْ يَسَْتغْنِ ُيغْنِه
واْب َدْأ بن َتعُول ،وَخَ ْيرُ ال ّ
ال ّل ُه » رواه البخاري.
-37باب صدقه دادن از مال خوب و آنچه بيشتر مورد علقه است
خداوند می فرمايد :هرگز به نيکو کاری نی رسيد ،تا آنچه که دوست می داريد
ببخشيد .آل عمران92 :
و هم می فرمايد :ای مؤمنان از پاکيزه های آنچه شا به دست آورديد ،ببخشيد و از
پاکيزه های آنچه برای شا از زمي بيون آوردي ،و قصد نکنيد که پليد آنرا خرج نائيد.
بقره267 :
ت مَا
سعْ ُ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :بَخ ،ذِلكَ مَا ٌل رَابح ،ذِلكَ مَا ٌل رَابِحَ ،و َقدْ ِ
فقال رسول اللّه َ
حةَ َ :أفْعَلُ يا رسو َل اللّه ،فَقَسّ َمهَا أَبُو
ي » فقال َأبُو َطلْ َ
ج َعلَهَا ف ا َل ْقرَبِ َ
ُقلْتَ ،وإِنّي َأرَى أَنْ َت ْ
حةَ ف َأقَارِبِهَ ،وبَن عَ ّمهِ .متفقٌ عليه.
َطلْ َ
132
و هم می فرمايد :ای مسلمانان خويشت و اهل خانهء خويش را از آتش نگهداريد.
تري6:
-298وعن أب هرير َة رضي اللّه عنه قال :أَخذ السنُ بنُ عليّ رضي اللّه ع ْنهُما تَمْرةً
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :كُخْ كُخِ ،إ ْرمِ ِبهَا ،أَما
مِنْ تَمرِ الصّدقَ ِة فَجعلهَا ف فِي ِه فقال رسولُ اللّه َ
علِ ْمتَ أَنّا ل نأْ ُكلُ الصّدقةَ ،؟ » متفق عليه.
وف روايةٍ « :إنا ل تَحِ ّل لنَا الصّدقةُ »
-299وعن أب حفْصٍ عُمَر بن أب سلَمةَ عبدِ اللّه بنِ عب ِد الَسد :ربيبِ رسول اللّه
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،وكَاَنتْ َيدِي
جرِ رسول اللّه َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال :كُ ْنتُ غُلما ف ح ْ
َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :يا غُلمُ س ّم ال ّل َه تعال ،وَكُلْ
حفَ ِة ،فقال ل رسولُ اللّه َ
تَطِيشُ ف الصّ ْ
بِيمِيِنكَ ،وكُل مّا يليكَ » فَما زَاَلتْ ِت ْلكَ ِطعْمت بعْد .متفقٌ عليه.
-299از ابو حفص عمر بن ابی سلمه عبد ال بن عبد السد پسر هسر رسول ال
صلی ال عليه وسلم روايت شده که گفت:
کودکی بودم در دامان رسول ال صلی ال عليه وسلم ،دستم در داخل کاسه دور می
خورد .رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :ای پسر! اسم خدا را ياد کن و بدست راست
خود بور و از نزديک خود بور .وبعد از آن هيشه شکل نان خوردن من ،چنان بود که
فرمود.
-301وعن عمرو بن ُشعْيب ،عن أَبيه ،عن َجدّهِ رضي اللّه عنه قال :قال رسول اللّه
ضرِبُوهمْ علَ ْيهَا َو ُهمْ أَبْنَاءُ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّمُ « :مرُوا َأوْلد ُكمْ بِالصّل ِة و ُهمْ َأبْنَاءُ سبع سِنِي ،وا ْ
َ
عَشْر ،وفرّقُوا بيَْن ُهمْ ف الضَاج ِع » حديثٌ حسن رواه أبو داود بإِسنادٍ حسن.
-301از عمرو بن شعيت از پدرش و از جدش رضی ال عنه روايت است که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :اولد خود را در هفت سالگی به ناز امر نوده
و از ده سالگی به ناز امر نوده و آنا را باطر ترک ناز بزنيد وخوابگاهشان را جدا کنيد.
صلّى
-302وعن أب ثُرّيةَ سَ ْبرَ َة ب ِن مَعْبدٍ الهَنِ ّي رضي اللّه عنه قال :قال رسول اللّه َ
ي » حديث
شرِ سِنِ َ
ضرِبُوهُ علَ ْيهَا ابْنَ ع ْ
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّمَ « :علّمُوا الصّبِيّ الصّلةَ لِسَبْعِ سِنِي ،وَا ْ
حسنٌ رواه أَبو داود ،والترمِذي وقال حديث حسن.
ي».
وَلفْظُ أب داوُد « :مرُوا الصّبِ ّي بِالصّلَةِ ِإذَا َبلَغَ سَبْعَ سِنِ َ
-302از ابو ثريه سبه بن معبد جهنی رضی ال عنه روايت شده که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :چون بچه به هفت سالگی رسيد ،ناز را به او
تعليم دهيد و در ده سالگی او را باطر ترک ناز بزنيد.
233
خداوند می فرمايد :و خدا را بپرستيد و چيزی را شريک وی قرار مدهيد ،و
نيکوکاری کنيد و به پدر و مادر و خويشان و يتيمان و گدايان و هسايهء خويشاوند و به
هسايهء بيگانه و به هنشي بر پلو نشسته و به مسافر و بر آنکه دست شا مالکش شده است.
نساء36:
ح ِقرَنّ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :يَا نِسَاءَ الُسلِمَاتِ ل تَ ْ
-306وعنه قال :قال رسول اللّه َ
جارَةٌ لارِتهَا َوَل ْو فِرْسَنَ شَا ٍة » متفقٌ عليه.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال :ل يَمْنَ ْع جا ٌر جارَهُ َأنْ ي ْغ ِرزَ خَشََبةً
-307وعنه أَن رسول اللّه َ
ف جِدارِ ِه » ُثمّ َيقُولُ أَبو هريرة :مَال َأرَا ُكمْ ع ْنهَا م ْعرِضِي ،وال ّلهِ لرميّ با بيْ َن أَكْتَافِكُم .متفقٌ
عليه.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال « :مَنْ كَانَ ُي ْؤمِنُ بال ّلهِ وَالَْي ْومِ
-308وعنه أَن رسول اللّه َ
ال ِخرِ ،فَل ُي ْؤذِ جَارَهَ ،ومَنْ كَان ُي ْؤمِنُ بِال ّلهِ والَْي ْومِ الخرَ ،فلْيك ِرمْ ضَيْفهَ ،ومَنْ كَانَ ُيؤْمنُ بِال ّلهِ
وَالْيومِ الخِرَ ،فلَْيقُلْ َخيْرا َأوْ ِليَسْ ُكتْ » متفقٌ عليه.
235
-310وعن عائشة رضي اللّه عنها قالت :قلت :يا رسول اللّه إِنّ ل جَارَيْنَ ،فإِل أَيّهما
ُأ ْهدِى؟ قال « :إل َأقْربمِا مِنْك بابا » رواه البخاري.
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :خوبترين ياران در نزد خداوند خوبترين شان
برای يار خودش است ،و خوبترين هسايگان در نزد خداوند ،خوبترين شان برای هسايه اش
می باشد.
خداوند می فرمايد :و خدا را بپرستيد و چيزی را شريک وی قرار مدهيد و به پدر و
مادر ،خويشان و يتيمان و گدايان و ه سايهء خويشاو ند و به ه سايهء بيگا نه و به هنش ي بر
پلو نشسته و به مسافر و به آنچه دست شا مالکش شده نيکو کاری کنيد .نساء36 :
و خداوند می فرمايد :و از آن خدائی که بنام او از يکديگر سؤال می کنيد بترسيد و
بترسيد از گسست خويشاوندان .نساء1 :
و ميفرمايد :و آنانکه پيوسته دارند آنچه را که خداوند به پيوست و وصل آن امر نوده
است .رعد21 :
و ميفرمايد :و امر کردي انسان را به نيک معامله کردن با پدر و مادرش .عنکبوت8 :
و ميفرما يد :و ح کم کرد پروردگار تو که جز خدا را عبادت مکن يد و با پدر و مادر
237
خود نيکوکاری کنيد .هرگاه نزد تو کلنسالی يکی شان يا هردوی شان برسد ،پس بر ايشان
أُف م گو و بر آنان با نگ مزن و سخن ني کو با آن ا ب گو و برای شان بازوی توا ضع را با طر
مهربا نی پ ست گردان و ب گو پروردگارم بر آنان ببخشای ،چنان چه مرا در خورد سالی پرورش
نودند .إسراء24 – 23 :
ـ پدر و مادرش توصـيه کرديـ ،خاصـتا
و هـم ميفرمايـد :و انسـان را در مورد نيکـی ب ا
مادری که ويرا در شکم برداشته تا مدت دو سال که طفل را از شي باز گرفته هر روز بر رنج
و ناتوانيش بيفزوده بر اينکه مرا شکر گزاری و پدر و مادرت را .لقمان14 :
صلّى
ت النب َ
-312عن أب عبد الرحن عبد اللّه بن مسعود رضي اللّه عنه قال :سأَل ُ
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّمَ :أيّ الْعملِ أَحبّ إل ال ّلهِ تَعال ؟ قال « :الصّل ُة على وقِْتهَا » ُقلْتُ :ثمّ أَي؟ قال:
لهَادُ ف سبِيِل ال ّل ِه » متفقٌ عليه.
«ِبرّ اْلوَالِديْ ِن » قلتُ :ثمّ أَي؟ قال« :ا ِ
-312از ابو عبد الرحن بن مسعود رضی ال عنه روايت شده که گفت:
از پيامب صلی ال عليه وسلم پرسيدم :کدام کار را خداوند دوستتر می دارد؟
فرمود :ناز را در وقتش.
گفتم :سپس کدام را؟
فرمود :احسان به والدين را.
گفتم :باز کدام را؟
فرمود :جهاد در راه خدا را.
للْقَ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :إِنّ اللّه َتعَال َخلَقَ ا َ
-315وعنه قال :قال رسول اللّه َ
غ مِ ْن ُهمْ قَامَتِ الرّحِم ،فَقَالَت :هذا ُمقَامُ اْلعَاِئذِ ِبكَ مِنَ اْلقَطِيعةِ ،قال :نَعَمْ َأمَا
حَتّى ِإذَا َفرَ َ
صلَ مَنْ َوصَلَكَ ،وأَقْطَ َع مَنْ َقطَعَك؟ قالتَ :بلَى ،قال فذلِك ،ث قال رسول
َترْضينَ أَنْ َأ ِ
ن تُفسِدُوا في سيْتمْ إِن تَولّيتُم أَ ْ
ع َصلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم :اقرءوا إِنْ شِئتُم { :ف َهلِ َ
اللّه َ
ص ّمهُمْ
ض وتُقطّعُوا َأرْحامكُ ْم صَلّى الُ عَ َل ْيهِ وسَلّم أُو َلئِكَ الذين لَع َنهُم الُّ ف َأ َ ا َلرْ ِ
عمَى َأ ْبصَارَهُمْ } [ ممد ] 23 ، 22 :متفقٌ عليه. وَأَ ْ
وف رواية للبخاري :فقال اللّه تعال « :منْ وَصلَك ،وَص ْلتُه ،ومنْ قَطَعكِ
قطعتُهُ »
سپس رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :هرگاه می خواهيد بوانيد { :ف َه ِل
عَل ْيهِ وسَلّم
ن تُفسِدُوا في ا َلرْضِ وتُقطّعُوا َأرْحامكُ ْم صَلّى الُ َ سيْتمْ إِن تَولّيتُم أَ ْ
ع َ
َ
عمَى َأ ْبصَارَهُ ْم } [ ممد] 23 ، 22 :صمّهُ ْم وَأَ ْ
أُو َلئِكَ الذين لَع َنهُم الُّ ف َأ َ
ترجه گذشت.
در روايتی از باری آمده که خداوند فرمود :کسی که به تو می پيوندد ،با او می
پيوندم و از کسی که با تو ببد ،از او می برم و می گسلم.
ش :رحی که شايسته است پيوسته نگهداشته شود وبريدن و قطع کردن آن حرام است،
نزديکان مرد از دو طرف پدر و پدر بزرگ اوست ،هر چند بال رود و پسران وي است ،هرچند
پائي باشد و آنچه به دو طرف تعلق می گيد عبارت است از برادران و خواهران و عموها و
عمه ها و دائی ها (ماما يا خالو) و خاله ها و فرزندان شان.
فرمود :پدرت
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال « :رغِم أَنْف ،ثُم رغِم َأنْفُ ،ثمّ رَغِم
-317وعنه عن النب َ
لّنةَ » رواه مسلم.
أَنف مَنْ أَدرْكَ َأبَوْيهِ عِ ْندَ اْلكِب ،أَح ُدهُمَا َأوْ كِلهُما ،فَلمْ يدْخلِ ا َ
ص ُل ُه ْم وََيقْ َطعُون،
-318وعنه رضي اللّه عنه أَن رجلً قال :يا رسول اللّه إِ ّن ل قَراَبةً أَ ِ
وَأُحسِنُ ِإلَ ْي ِهمِ َويُسيئُونَ إِل ،وأَ ْح ُلمُ عن ُه ْم وَيْهلُونَ علَي ،فقالَ « :لئِنْ كُنْت كما ُقلْت ،فَ َكأَنّمَا
س ّف ُهمُ الَل ،ول َيزَا ُل معكَ مِنَ ال ّل ِه ظهِيٌ َعلَ ْي ِه ْم ما دمْتَ َعلَى ذَلكَ » رواه مسلم.
تُ ِ
-320وعنه قال :كان َأبُو َطلْحَة أَكْثَر الَنصار بِالَديَنةِ مَا ًل مِنْ نَخْل ،وكان أَحبّ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يدْ ُخ ُلهَا،
َّأ ْموَاِلهِ ِبيْحَاء ،وكَانتْ مُسْتقِْبلَة الَسْجِد ،وكَان رسو ُل اللّه َ
حتّى ُتنْفِقُوا مِمّا ت هذِهِ اليةُ { :لَ ْ
ن َتنَالُوا ا ْل ِبرّ َ شرَب مِ ْن ما ٍء فيها طَيّب ،فَلمّا َنزَل ْ
وَيَ ْ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فقال :يا
ن } [ آل عمران ] 92 :قام أَبُو َطلْحة إل رسول اللّه َ
حبّو َ
تُ ِ
ن } َوإِنّ
حبّو َ
حتّى ُتنْفِقُوا ِممّا تُ ِ رسولَ اللّه إِ ّن اللّه تَبَارَك وتعال يقول { :لَ ْ
ن تَنَالُوا ا ْل ِبرّ َ
أَحب مال إِلّ بَِيرْحَاء ،وِإّنهَا صَد َقةٌ ل ّلهِ تعال ،أَرجُو ِب ّرهَا وذُخْرهَا عِنْد اللّه تعال َ ،فضَ ْعهَا يا
ك مالٌ رابح ،ذِلكَ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :بَخ ،ذِل َ
رسول اللّه حيثُ أَراكَ اللّه .فقال رسو ُل اللّه َ
ج َع َلهَا ف ا َلقْربِي » فقال أَبُو َطلْحة :أَفعلُ يا
مالٌ رابح ،و َقدْ سَ ِم ْعتُ ما قُلت ،وِإنّي أَرى أَنْ تَ ْ
رسول اللّهَ ،فقَسَمهَا َأبُو َطلْحة ف أَقارِِبهِ وبن عمّه .متفقٌ عليه.
-321وعن عبد اللّه بن عمرو بن العاص رضي اللّه عنهما قالَ :أقْبلَ رجُ ٌل إِل نَبِ ّي اللّه
لهَادِ أَبَتغِي الَج َر مِنَ اللّه تعال .قال « :فهَلْ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،فقال :أُباِي ُعكَ على الِجر ِة وَا ِ
َ
مِنْ والدِْيكَ أَحدٌ حَي؟ » قال :نعمْ بل كِلهُما قال « :فَتَ ْبَتغِي الَ ْجرَ مِنَ اللّه تعال؟» قال :نعم.
قال « :فَارْجعْ إِل والدِيْكَ ،فأَحْسِنْ صُحْبَتهُما .متفقٌ عليه.
242
-324وعن ُأ ّم ا ُل ْؤمِنِيَ ميمُوَنةَ ب ْنتِ الارِثِ رضي اللّه عنها أَّنهَا أَعَت َقتْ وليد ًة وَلَم
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،فلَمّا كا َن يومَها الّذي يدورُ َعلَ ْيهَا فِيه ،قالت :يا رسول اللّه
تَسَت ْأذِنِ النّبِيّ َ
ِإنّي أَعَْت ْقتُ ولِيدت؟ قالَ « :أ َو فَعلْت؟ » قالت :نَعمْ قال « :أَما إِّنكِ لو أَعْطَيِتهَا أَخواَلكِ كان
أَع َظمَ لجرِ ِك » متفقٌ عليه.
-324از ميمونه بنت الارث ام الؤمني رضی ال عنها روايت است که:
وی کنيزی را آزاد نود بدون اينکه از پيامب صلی ال عليه وسلم اجازه طلبد .چون
روز نوبت او رسيد ،گفت :يا رسول ال صلی ال عليه وسلم! آيا خب شديد که کنيزم را آزاد
کردم.
فرمود :آيا اين کار را کردی؟
گفت :بلی!
فرمود :هرگاه آنرا به ماماهايت (دائی هايت) می دادی ثوابت فزونتر بود.
-325از اساء بنت ابی بکر رضی ال عنهما روايت شده که گفت:
244
مادرم در زمان رسول ال صلی ال عليه وسلم در حاليکه مشرک بود ،به خانه ام
آمده از پيامب صلی ال عليه وسلم فتوا طلبيده گفتم :مادرم نزدم آمده در حاليکه طمع دارد به
او کمک ناي ،آيا با مادرم پيوستگی کنم؟
فرمود :بلی ،پيوندت را با مادرت پيوسته دار.
-326وعن زينب الثقفِّيةِ امْرأَةِ عبدِ ال ّلهِ بن مسعودٍ رضي اللّه عنه وعنها قالت :قال
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :تَصدّق َن يا َمعْشَرَ النّسَاءِ ولَو مِن ُحلِيّكُ ّن » قالت :فَرجعتُ
رسولُ اللّه َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ
ف ذَات الَي ِد وإِنّ رسولَ ال ّلهِ َ
إِل عب ِد اللّه اب ِن مسعو ٍد فقلتُ لهِ :إنّك رجُلٌ َخفِي ُ
ص َرفَُتهَا إِل غَيكُم .فقال
جزِئُ عنّي وَِإلّ َ
و َسلّم قدْ أمرنا بالصدق ِة ،فأْتِه فاسأَلْه ،فإن كان ذلك يُ ْ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم
عبدُ اللّه :بَ ِل ائتِيهِ أَنت ،فان َط َلقْتَ ،فإِذا امْرأَ ٌة مِن ا َلنَصارِ بِبابِ رسول اللّه َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قد أُلقِيتْ علَيهِ الهابةُ .فَخَرج علينا
حاجَت حاجُتهَا ،وكان رسول اللّه َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّمَ ،فأَخِْبرْ ُه أَنّ امْرأَتَيْ ِن بِالبَابَ تَسأَلنِك:
بلل ،فقُلنَا له :اْئتِ رسولَ اللّه َ
خبِر ُه منْ نَحنَ ،فدَخل بِللٌ
ص َد َقةُ ع ْنهُمَا على أزوا ِجهِما وَعلى أَيتَامٍ ف حُجُو ِرهِمَا؟ وَل تُ ْ
َأتُجزِئُ ال ّ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « من
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،فَسأَلَه ،فقال لهُ رسو ُل اللّه َ
علَى رسول اللّه َ
ب هِي؟
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم «َأيّ الزّياِن ِ
ها؟ » قال :امْرَأ ٌة مِنَ الَنصارِ َوزَيْنب .فقالَ رسول اللّه َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّمَ « :لهُمَا أَجْران :أَ ْجرُ القرابةِ َوأَ ْجرُ
» قال :امرأَةُ عب ِد اللّه ،فقال رسول اللّه َ
الصّد َقةِ » متفقٌ عليه.
-326از زينب ثقفی هسر عبد ال بن مسعود رضی ال عنهما روايت شده که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :ای زنان صدقه دهيد ،هر چند که از زيور
آلت شا هم باشد .گفت :واپس به نزد ابن مسعود برگشته به وی گفتم که تو مردی کم
ثروتی ،هانا رسول ال صلی ال عليه وسلم ما را به صدقه دادن دستور داد .خدمت آنضرت
صلی ال عليه وسلم برو و بپرس که هر گاه آنرا بتو دهم مسئوليتم برآورده شود يا آنرا به
ديگری دهم؟
عبد ال گفت :خودت برو و خودم رفته ،ديدم که زنی از انصار بر آستانهء خانهء
پيامب صلی ال عليه وسلم ايستاده ،در حاليکه مطلب من و او هر دو يکی است ،برای پيامب
صلی ال عليه وسلم هيئتی داده شده بود ،بلل نزد ما آمده ،گفتيم :بضور پيامب صلی ال
عليه وسلم برو و بگو دو زن در دم خانه از شا سئوال می کنند ،که آيا صدقهء شان بر
245
شوهران شان و يتيمانی که تت سرپرستی شان است ،جواز داشته ،و از جای شان کفايت می
کند؟ و مگو که ما چه کسانی هستيم .بلل خدمت آنضرت صلی ال عليه وسلم رسيده
سئوال نود.
رسول ال صلی ال عليه وسلم از وی پرسيد که آن دو زن کيانند؟
گفت :زينب و زنی از انصار رسول ال صلی ال عليه وسلم.
فرمود :اين کدام زينب است؟
گفت :هسر عبد ال.
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :برای آنا دو مزد است ،پاداش قرابت و
پاداش صدقه.
صةِ هِرقل
-327وعن أب ُسفْيان صخْر ب ِن حربٍ رضي اللّه عنه ف حدِيِثهِ الطّويل ف ق ّ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال :قلت :يقولُ:
أَ ّن هِرقْ َل قال لَب سفْيان :فَماذَا ي ْأ ُمرُ ُكمْ بِه؟ َيعْن النّبِ ّي َ
شرِكُوا ِبهِ شَيْئا ،واْترُكُوا ما يقُو ُل آباؤُكم ،ويأْ ُمرُنَا بالصّلةِ ،
« اعُْبدُوا ال ّلهَ وَحدَه ،ول تُ ْ
ص َلةِ » متفقٌ عليه.
صدْق ،والعفَاف ،وال ّ
وال ّ
-327از ابو سفيان رضی ال عنه در حديث درازش در قصهء هرقل آمده که:
هرقل به ابی سفيان گفت :که شا را به چه امر می کند؟ (پيامب شا)
گفت :می گويد فقط خدای يگانه را بپرستيد و چيزی را شريک او مياريد و آنچه را
که پدران شا می گفتند ترک نائيد و ما را به ناز و راستی و پاکدامنی و صلهء رحم امر می
کند.
جان خود را از دوزخ نات دهيد! ای فرزندان عبد مناف جان خود را از دوزخ نات دهيد!
ای فاطمه خودت را از دوزخ نات ده ،زيرا من مالک چيزی از سوی خدا برای شا نيستم،
بز اينکه شا با من رابطهء هم خونی و قرابت داريد که آنرا با خواهم آورد.
-330وعن أب عبد اللّه عمرو بن العاص رضي اللّه عنهما قال :سعتُ رسول اللّه
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم جِهارا غ ْيرَ ِسرّ َيقُول « :إِ ّن آلَ بَن فُل ٍن لَيُسُوا بَأ ْولِيائي ِإنّما وَلِيّي ال ّلهُ
َ
ل ال ْؤمِنِي ،ولَكِنْ َل ُهمْ ر ِحمٌ أَُبلّها بِبِللِها » متفق عليه .واللّفظُ للبخاري.
وصا ُ
-330از ابو عبد ال عمرو بن العاص رضی ال عنه روايت است که گفت:
از رسول ال صلی ال عليه وسلم بطور آشکار و بی خفا شنيدم که می فرمود:
خانوادهء بنی فلن دوست من نيستند ،هانان دوست من خدا و مؤمنان صال اند ،ولی بر
ايشان حق قرابت است که آنرا پيوسته خواهم داشت.
-331از ابو ايوب خالد بن زيد انصاری رضی ال عنه روايت شده که:
مردی گفت :يا رسول ال صلی ال عليه وسلم عملی را به من نشان ده که مرا به
بشت داخل ساخته و از دوزخ دور نايد.
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :اينکه خدای را بپرستی و به او چيزی را شريک
نياوری و ناز را بر پا داری و زکات را بدهی و صلهء رحم را بای آوری.
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :هرگاه کسی از شا می خواست روزه اش را افطار
کند ،بتر است که آنرا به خرما افطار کند ،چون در آن برکت است ،و اگر خرما نيافت به
آب افطار نايد ،زيرا آب پاک است .و فرمود :صدقه بر مسکي صدقه است ،اگر برای
قرابت دهد هم صدقه است ،و هم صلهء رحم.
-333وعن ابن عمر رضي اللّه عنهما قال :كَاَنتْ تَحت امْرأَةٌ ،و ُك ْنتُ أُحِبّها ،وَكَانَ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّمَ ،فذَكر
ب َ
عُمرُ يكْر ُههَا ،فقال لَ :ط ّلقْها فأبيْتَ ،فأَتَى عَمرُ رضي اللّه عنه الن ّ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّمَ « :ط ّل ْقهَا » رواه أَبو داود ،والترمذي وقال :حديث
ب َ
ذلكَ لَه ،فقال الن ّ
حسن صحيح.
-334وعن أب ال ّدرْادءِ رضي اللّه عنه أَن رَجُلً َأتَا ُه فقال :إِنّ ل ا ْم َرأَةً وإِن ُأمّي َت ْأمُرُن
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يقولُ « الْواِلدُ َأوْسطُ أَبْوابِ الَّنةِ َ ،فإِنْ
لقِها؟ فقال سَ ِم ْعتُ رسول ال ّلهِ َ
بِطَ َ
ت فَأَضِعْ ذلِك الْبابَ ،أ ِو احفظْ ُه » رواه الترمذي وقال :حديثٌ حسنٌ صحيح.
شِ ْئ َ
سةَ رضي اللّه عنه ال ّطوِي ُل الُشْتَ ِملُ على جُمَلٍ كثـية مِ ْن َقوَا ِعدِ الِسْلمِ وآداِب ِه وَ َسَأذْكُرُهُ
عَب َ
بِتَمَا ِمهِ إِن شَاءَ اللّه تعال ف بابِ الرّجَاء ،قال فيه.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم بِمَ ّكةَ َ ،يعْن ف َأوّل النُُبوّ ِة ،فقلتُ له :ما
ب َ
دَ َخ ْلتُ عَلى الن ّ
أَنت؟ قالَ« :نبّ» فقلت :وما نب؟ قال « :أَرسلَن ال ّلهُ تعال ،فقلتِ :بأَيّ شَيءٍ َأرْسلَك؟ قال:
سرِ الوثَان ،وأَنْ يُو ّح َد اللّه ل يُشرَكُ ِبهِ شَيءٌ » وذكر تَمامَ الديث.
«َأرْسلَن ِبصِلةِ ا َلرْحام ،وكَ ْ
واللّه أعلم.
قال ال تعالیَ { :ف َهلْ عَسننَ ْيتُمْ إِن َتوَّليْتُمننْ أَن تُفْسننِدُوا فِني ا َلْرْضنِن َوتُقَطّعُوا
َأرْحَامَكُمنْ{ُ }22أ ْوَلئِكَن الّذِينَن َل َع َنهُمُن الُّ فَأَصَن ّمهُمْ وََأعْمَى َأبْصنَارَهُمْ} محمند– ٢٢ :
٢٣
ل نمِن بَعْ ِد مِيثَاقِهِن َويَقْطَعُونَن مَا َأ َمرَ
عهْدَ ا ّ و قال تعالی { :وَالّذِينَن يَنقُضُونَن َ
صلَ َويُفْ سِدُونَ فِي ا َلرْ ضِ ُأ ْوَلئِ كَ َل ُه مُ اللّ ْع َنةُ وَ َل ُه ْم سُوءُ الدّارِ} الرعد:
ل بِ هِ أَن يُو َ
ا ّ
٢٥
و قال تعالی { :وَقَضَى َربّكَن أَ ّل تَ ْعبُدُواْ ِإلّ ِإيّاهُن َوبِا ْلوَالِ َديْنِن إِحْسنَاناً ِإمّان يَبُْلغَنّ
ل تَقُل ّل ُهمَا ُأفّ وَلَ َت ْنهَرْ ُهمَا وَقُل ّلهُمَا َقوْلً َكرِيماً{ عِندَ كَ الْ ِك َبرَ َأحَدُ ُهمَا َأوْ ِكلَ ُهمَا فَ َ
حمْ ُهمَا َكمَا رَ ّبيَانِي صَغِيراً{ حمَةِ وَقُل رّبّ ا ْر َ جنَا حَ ال ّذ ّل مِنَن الرّ ْ خفِضْن َل ُهمَا َ }23وَا ْ
}24السراء٢٤ – ٢٣ :
خداو ند می فرما يد :پس ای خداوندان ايان ضع يف ،هرگاه متولی امور مردم شو يد،
نزديکيد از آنکه تبه کاری کنيد در زمي و پيوندهای رحم تان را بگسليد ،اين گروه آنانی اند
که خداو ند ايشان را لع نت نوده ،پس کر شان ساخت و چشمان شان را کور نود .م مد:
23 ،22
و ميفرمايد :و آنانکه عهد خدا را می شکنند ،پس از استوار کردنش و قطع می کنند
آنچه را که خدا به پيوند کردنش فرموده و در زمي فساد می کنند پس آنگروه را است لعنت
و برای آنان است دشواری سرای آخرت .رعد25 :
و ميفرمايـد :و پروردگارت حکـم نود کـه جـز او را عبادت نکنيـد و بـا پدر و مادر
نيکوکاری نائيد ،واگر نزد تو به کلنسالی يکی شان يا هر دوی شان برسد پس بر ايشان أف
مگو و بر آنان بانگ مزن و با آندو سخن نيکو بگو .و برای شان بازوی تواضع خود را برای
مهربانـی پسـت نوده و بگـو پروردگارم بر آنان ببخشای ،چنانچـه مرا در کوچکـی پرورش
نودند .اسراء 24 ،23
صلّى الُ
-336وعن أب بكرةَ نُفيْع ب ِن الار ثِ رضي اللّه عنه قال :قال رسو ُل اللّه َ
َعلَيْ هِ و َسلّم« :أَل ُأنَبّئُك مْ بِأكَْب ِر الْكَبائِر؟ » ثلثا قُل نا :بلَى يا ر سولَ اللّه :قال « :ا ِلشْرا كُ بِاللّ هِ،
ـا زَال
و ُعقُوق ـُ الْوالِديْـن » وكان مُتّكِئا فَجلَس ،فقال«:أَل وقوْلُ الزّو ِر وشهادُة الزّو ِر » فَمـ
ي َك ّر ُرهَا حتّى قُلنَا :ليْتهُ سكت .متفق عليه.
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :آيا شا را از بزرگترين گناهان کبيه با خب
نسازم؟ و اين سخن را سه بار تکرار نودند.
گفتيم :آری يا رسول ال صلی ال عليه وسلم!
فرمود :شريک آوردن به خدا و نافرمانی و آزار پدر و مادر .آنضرت صلی ال عليه
وسلم تکيه نوده نشستند .فرمودند :آگه باشيد سخن دروغ و شهادت دروغ و آنرا باندازهء
تکرار فرمود که گفتيم کاش سکوت می فرمود.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال « :مِنَ الْكباِئرِ ش ْتمُ الرّجلِ
-338وعنه أَن رسول اللّه َ
سبّ
سبّ أَبا الرّ ُجلِ ،في ُ
واِل َديْه »،قالوا :يا رسو َل اللّه وهَ ْل يشُْتمُ الرّ ُجلُ والِديْه؟ ،قال « :نَعم ،يَ ُ
سبّ ُأمّ ُه » متفقٌ عليه.
سبّ ُأمّه ،فَي ُ
أَباه ،وي ُ
ب الكباِئرِ أَنْ يلْعنَ الرّجُ ُل واِلدَيْه » ،قيل :يا رسـول ال ّلهِ
وف روايـةٍ « :إِ ّن مِنْ أَكْ ِ
سبّ ُأ ّمهُ».
سبّ َأبَاه ،وَيَسبّ ُأمّه ،في ُ
سبّ أَبا الرّجُل ،فَي ُ
ك ْيفَ يلْعنُ الرجُ ُل والِديْه؟ ،قال « :ي ُ
فرمود :بلی ،پدر مرد ديگری را دشنام می دهد و او در عوض پدر او را دشنام می
دهد و مادر کسی را دشنام می دهد و او هم مادرش را دشنام می دهد.
در روايتی آمده که :از جلهء بزرگترين گناهان کبيه اينست که شخص پدر و مادر
خود را لعنت کند.
گفته شد :يا رسول ال صلی ال عليه وسلم چگونه می شود که شخص پدر و مادر
خود را لعنت کند؟
فرمود :پدر مردی را دشنام می دهد و او پدرش را دشنام می دهد و مادر کسی را
دشنام می دهد و او در عوض مادرش را دشنام می دهد.
-339از ابی ممد جبي بن مطعم رضی ال عنه روايت شده که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :برنده و قطع کننده به بشت داخل نی گردد.
سفيان در روايت خود گفته است يعنی قطع کنندهء صلهء رحم.
-340از ابو عيسی مغيه بن شعبه رضی ال عنه روايت است که:
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :خداوند بر شا حرام کرده است آزار پدر و مادر و
منع آنچه را که بر شا واجب است و طلب آنچه را که از شا نيست و به گور کردن دختران
را و نی پسندد برای شا قيل و قال (گفتگوی زياد) و کثرت سئوال و ضايع کردن مال را.
در اين باب احاديث زيادی است از جله حديث "مقاطعه ميکنم با آنکه از تو ببد" و
حديث کسی که از من ببد خداوند با او قطع رابطه می کند.
ل مِنَ
-342وعن عبدِ ال ّلهِ بن دينارٍ عن عبد اللّه بن عمر رضي اللّه عنهما أَنّ رجُ ً
الَعْرابِ لقِيهُ بِطرِيق مكّة ،فَسلّم عَل ْيهِ عَ ْبدُ اللّه بْنُ عُمر ،وحلهُ على حارٍ كَانَ يرْكَُبهُ ،وأَعْطَاهُ
ضوْنَ
صلَحكَ اللّه ِإنّهمْ الَعْرابُ و ُهمْ ي ْر َ
عِمامةً كانتْ على رأْسِه ،قال اب ُن دِينَار :فقُلنا لهَ :أ ْ
س ْعتُ
بِاليسِي .فقال عب ُد اللّه بنُ عمر :إِنّ هذا كَان ودّا ِلعُ َمرَ بن الطاب رضي اللّه عنه ،وإِنّي ِ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يقول « :إِنّ أَبرّ الِبرّ صِلةُ الرّجُلِ َأهْ َل ُودّ َأبِيهِ ».
رسول اللّه َ
وف روايةٍ عن ابن دينار عن ابن عُمَر َأّنهُ كَا َن إِذا خرج إل مَ ّكةَ كَا َن َلهُ حِمارٌ
شدّ بِها رأْسه ،فَبيْنَا هُو يوْما على ذِلكَ الِمَارِ إذْ
يَتَروّحُ عل ْيهِ إذا م ّل رُكُوب الرّا ِح َلةِ ،وعِمامةٌ ي ُ
ب هذا ،وأَعْطاهُ
ت فُلنَ بْ َن فُلن؟ قال :بلَى َ :فأَعْطَاهُ الِمَار ،فقال :ارْ َك ْ
س َ
َمرّ ِبهِ أَعْراب ،فقال :أَلَ ْ
العِمامةَ وقال :ا ْش ُددْ ِبهَا رأْسَك ،فقال َلهُ َبعْضُ َأصْحابِهَ :غفَر اللّه لَك ،أَعْطَ ْيتَ هذَا الَعْرابّ
صلّى الُ
ش ّد ِبهَا رأْ َسكَ؟ فقال :إِنّي سَ ِم ْعتُ رسو َل اللّه َ
حِمارا ك ْنتَ تَروّحُ عليْه ،وعِما َمةً ُك ْنتَ ت ُ
َعلَ ْيهِ و َسلّم يُقول « :إِ ْن مِنْ أََبرّ الِبرّ أَنْ َيصِ َل الرّجُلُ َأهْ َل ُودّ َأبِيهِ َبعْد أَنْ يُولّىَ» وِإنّ أَبَاهُ كَانَ
صدِيقا ِلعُمر رضي اللّه عنه ،روى هذِ ِه الرّواياتِ ُك ّلهَا مسلم.
َ
-342از عبد ال بن دينار از عبد ال بن عمر رضی ال عنهما روايت شده که:
254
مردی از باديه نشينان در راه مکهء مکرمه با او روبرو شد ،عبد ال رضی ال عنه بر او
سلم نود و او را بر الغی که بر آن سوار می شد سوار نود و عمامهء که بر سر داشت به او
داد.
ابن دينار می گويد به او گفتم :خدا حالت را اصلح کند آنا باديه نشي اند به اندکی
راضی شوند.
عبد ال بن عمر رضی ال عنهما گفت :پدر اين شخص با عمر رضی ال عنه دوست
بوده و من از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود :از بترين نيکی ها اينست
که شخص رابطه اش را با دوستان پدرش حفظ نايد.
و در روايتی از ابن دينار از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که:
چون ابن عمر بطرف مکهء مکرمه می رفت الغی داشت که چون از سواری شتر
خسته می شد بر آن استراحت می کرد و عمامهء داشت که با آن سرش را می بست ،روزی
در حاليکه به آن الغ سوار بود بدويی از کنارش گذشت و گفت :آيا فلن پسر فلن نيستی؟
گفت :آری! پس الغ را به او داده و گفت :بر اين سوار شو و عمامه اش را به او
داده و گفت :سرت را به آن بسته کن .برخی از دوستانش به او گفتند :خداوند ترا بيامرزد،
الغی که بدان استراحت می کردی و عمامهء را که بدان سر خود را می بستی به اين بدوی
دادی؟
وی گفت :من از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود :هانا از جلهء
بترين نيکی ها اينست که شخص رابطه اش را بعد از مرگ با دوستان پدرش برقرار داشته
باشد .و پدر او از دوستان عمر رضی ال عنه بود.
-343وعن أب أُسَيْد بضم المزة وفتح السي مالكِ بنِ ربِي َعةَ السّا ِعدِيّ رضي اللّه عنه
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم إذ جا َءهُ ر ُج ٌل مِنْ بن َسلَمة فقال:
قال :بَيْنا نَحْنُ ُجلُوسٌ عِ ْندَ رسول ال ّلهِ َ
يارسولَ اللّه هَ ْل بقى مِن ِبرّ أَبويّ شىءٌ أَب ّرهُمَا ِبهِ بَعدَ َموِْتهِمَا؟ فقالَ « :نعَم ،الصّلَة علَ ْيهِمَا،
صدِيقهما »
والسِْت ْغفَارُ َلهُما ،وإِنْفاذُ َع ْه ِدهِما ،وصِلةُ الرّ ِحمِ الت ل تُوصَلُ إِ ّل ِبهِمَا ،وإِ َكرَامُ َ
رواه أبو داود.
-343از ابو اسيد مالک بن ربيعه ساعدی رضی ال عنه روايت شده که گفت:
255
در لظاتی که ما نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم نشسته بودي ناگهان مردی از
بنی سلمه آمده گفت :آيا از نيکی بر پدر و مادرم چيزی مانده که بعد از مرگشان آنرا بای
آورم؟
حضرت صلی ال عليه وسلم فرمود :بلی ،دعا و طلب آمرزش برای شان و با نودن
عهد شان بعد از ايشان و صلهء رحی که بدون آنا پيوسته نی گردد و احترام دوستان شان.
صلّى الُ
-344وعن عائشة رضي اللّه عنها قالت :ما ِغ ْرتُ على أَ َح ٍد مِنْ نِسَاءِ النب َ
َعلَ ْيهِ و َسلّم مَا ِغ ْرتُ على خديةَ رضي اللّه عنها .ومَا َرأَيُْتهَا قَط ،ولَكنْ كَا َن يُكِْث ُر ذِ ْك َرهَاَ ،ورُبّما
ذَبح الشّاةَ ُ ،ثمّ ُيقَ ّطعُهَا أَ ْعضَاءُ ،ثمّ يَبْعُثهَا ف صدائِق خدِيةَ َ ،فرُبّما قلتُ لَهَ :كأَنْ َلمْ يكُ ْن ف
الدّنْيَا إِ ّل خديةُ ،فيقول « :إِنّها كَانتْ وكَاَنتْ وكَا َن ل مِ ْنهَا وَل ٌد » متفقٌ عليه.
س ُعهُن.
وف روايةٍ وإنْ كَانَ لَيذبحُ الشّاةَ ،فَُي ْهدِي ف خَلِئ ِلهَا مِ ْنهَا مَا ي َ
ص ِدقَاءِ َخدِيةَ » .
ح الشّا َة َيقُولَ « :أرْ ِسلُوا ِبهَا إِل أَ ْ
وف روايةٍ كَانَ ِإذَا ذَب َ
صلّى الُ َع َل ْيهِ
ت هَاَلةُ بِ ْنتُ ُخوَْي ِلدٍ أُ ُختُ خَد َيةَ َعلَى رسول اللّه َ
وف روايةٍ قالت :اسَْت ْأذََن ْ
و َسلّمَ ،فعَرفَ اسْتِ ْئذَانَ خدية ،فَارْتَاحَ َل َذِلكَ فقال « :ال ّل ُه ّم هَاَلةُ بِ ْنتُ خ َوْي ِل ٍد » .
ي ومعناه :اهَْتمّ بِه.
وف المْ ِع بي الصحيحي َللْحُ َم ْيدِي « :فَارْتَاعَ » بِالع ِ
بياد اجازت خواست خديه رضی ال عنها افتاد .چون صدايش نغمهء صدای خديه رضی ال
عنها را داشت و نايت شاد شده و فرمود :ای خدا هاله بنت خويلد!
در کتاب جع الصحيحي حيدی آمده که پيامب صلی ال عليه وسلم با آمدن او
غمگي شد.
-345وعن أَنس بن مالكٍ رضي اللّه عنه قال :خَر ْجتُ معَ جرير بن عبدِ اللّه الْبَجَليّ
خ ُدمُن فقلتُ َلهُ :ل َتفْعلْ ،فقال :إِنّي َق ْد رَأَيـتُ الَنصارَ َتصْنَعُ
رضي اللّه عنه ف َس َفرٍ ،فَكَانَ يَ ْ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َشيْئا آَل ْيتُ عَلى َنفْسي أَنْ ل أَصْحبَ أَحدا مِ ْن ُهمْ إِلّ خَدمْتُهُ.
برسُول اللّه َ
متفقٌ عليه.
ط ّهرَكُمْ
قال ال تعالیِ { :إنّمَا ُيرِيدُ الُّ ِليُذْهِبَ عَنكُ ُم الرّجْسَ أَ ْهلَ ا ْل َبيْتِ َويُ َ
طهِيراً} الحزاب٣٣ :
تَ ْ
و قال تعالیَ { :ومَن يُعَظّمْ شَعَائِرَ الِّ َفِإ ّنهَا مِن تَ ْقوَى الْقُلُوبِ} الحج٣٢ :
خداوند می فرمايد :جز اين نيست که خدا می خواهد تا از شا اهل بيت پليدی را دور
نايد و شا را بپاک کردنی پاک سازد .احزاب33 :
و هم می فرمايد :و هر که شعائر خدا را تعظيم کند پس اين تعظيم از تقوی دلاست.
حج32 :
-346وعن يزيد بن حيّانَ قال :انْط َل ْقتُ أَنا وحُصيْنُ بْنُ سَ ْبرَ َة ،وع ْمرُو بن مُسْ ِلمٍ إل
زَْيدِ بْنِ أَرقمَ رضي اللّه عنهم ،فلَمّا جَلسْنا إِلَيهِ قال له حُصيْنَ :لقَد َلقِيتَ يَا زْيدُ َخيْرا كَثِيا،
صلّيتَ َخ ْلفَهَ :ل َقدْ َلقِيتَ
ت مَ َعهُ ،وَ َ
س ْعتَ َحدِيثَه ،و َغ َزوْ َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،و ِ
رَأَْيتَ رسولَ اللّه َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم .قال :يا ابْ َن أَخِي
س ْعتَ مِنْ رسول اللّه َ
يا زَْيدُ خَيْرا َكثِياَ ،حدّثْنَا يا َزْيدُ ما ِ
صلّى الُ
ض الذي كنتُ أَعِي مِنْ رسولِ اللّه َ
وال ّلهِ َل َقدْ كَبِرتْ سِنّي ،و َقدُم عهْدي ،ونسِيتُ بعْ َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ
َعلَ ْيهِ و َسلّم ،فَمَا َحدّثُْتكُم ،فَاقَْبلُواَ ،ومَال فَل تُ َك ّلفُونِيهِ ُث ّم قال :قام رسول اللّه َ
و َسلّم َيوْما فِينَا خطِيبا بِمَاءٍ ُيدْعي خُمّاء بَيْ َن م ّكةَ وَا َلدِيَنةِ ،فَحَ ِمدَ اللّه ،وََأثْن عَليْه ،ووعَظَ،
شرٌ يُو ِشكُ أَنْ َيأْتِيَ رسو ُل رب َفأُجيب ،وأَنَا
َوذَكّرُ ،ثمّ قالَ« :أمّا بعْد :أَل َأّيهَا النّاسَ ،فإِنّمَا َأنَا بَ َ
خذُوا بِكِتابِ اللّه ،وَاسْتَمْسِكُوا به»
تَارِ ٌك فِي ُكمْ َث َقلَيْنَ :أ ّولُما كِتابُ اللّه ،فِيهِ الُدى وَالنّور ،فَ ُ
ب فِيهّ .ث قَالَ « وَأهْ ُل بَيْتِي ،أُذكّركم اللّه ف أه ِل بيْت ،أذ ّكرُكم اللّه
فَحثّ على كِتَابِ اللّه ،ور ّغ َ
ف أهل بيت » فَقَالَ َلهُ ُحصَيْن :ومَنْ َأهْلِ بَيِْتهِ يا زيْد؟ أليس نساؤُه من أهلِ بيته؟ قال :نساؤُه منْ
أه ِل بيِتهِ َولَكِن َأهْ ُل بيِْت ِه منْ ُحرِم الصّدقَة ب ْعدَه ،قال :ومَنْ هُم؟ قالُ :همْ آلُ علي ،وآلُ َعقِيل،
وآلُ َج ْعفَر ،وَآلُ عبّاس ،قال :كُ ّل هُؤلءِ ُح ِرمَ الصّدقَة؟ قال :نعَم .رواه مسلم.
وف روايةٍ « :أَل َوإِنّي تَارِكٌ فِي ُكمْ َث ْقلَيْن :أَح ُدهَما كِتَابُ اللّه َوهُو ح ْبلُ اللّه ،منِ
اتّبَعه كَانَ َعلَى الُدى ،ومَنْ َترَ َكهُ كانَ على ضَلَلةٍ » .
من و حصي بن سبه و عمرو بن مسلم به نزد زيد بن ارقم رضی ال عنه رفتيم ،و
چون به نزدش نشستيم ،حصي برايش گفت :ای زيد تو با خي زيادی روبرو شده ای ،و
رسول ال صلی ال عليه وسلم را ديده ای ،حديث مبارکش را شنيده ای و با او جهاد کرده
ای ،و به پشت سرش ناز گزاده ای .ای زيد تو با خي زيادی روبرو شده ای ،پس ای زيد از
آنچه از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيده ای برای ما صحبت کن.
گفت :ای پسر برادر بدا ستم زياد شده و عمر زيادی بر من گذشته و برخی از آنچه
را که از رسول ال صلی ال عليه وسلم حفظ کرده بودم فراموش کردم ،پس آنچه را که
برای شا می گوي قبول کنيد ،و آنچه را که نگوي من را به آن مأمور نسازيد .پس گفت:
روزی رسول ال صلی ال عليه وسلم در آبی که بنام خم ياد می شد ،و در ميان مکه و مدينه
بود در ميان ما برخاسته خطبه خواند ،حد و ثنای او تعالی را بای آورده موعظه نود و پند
داد و بعد فرمود :اما بعد ،ای مردم آگاه باشيد که هانا من بشری هستم نزديک است که
فرستادهء پروردگارم به سراغم آيد و او را اجابت کنم ،و من دو چيز بزرگ را در ميان شا
ترک می کنم :اول شان کتاب خدا است که در آن هدايت و نور است ،پس به کتاب خدا
عمل نوده و به آن چنگ زنيد .بعد به کتاب خداوند تشويق و ترغيب نوده فرمود :اهل بيت
من و در بارهء خانواده ام ،خدا را برای شا ياد آور می شوم .حصي رضی ال عنه به او گفت:
ای زيد اهل بيت شان کيانند ،آيا زنان شان از اهل بيتش نيستند؟
گفت :زنانش از اهل بيت وی اند ،ولی هانا اهل بيت وی کسيست که صدقه بعد از
او بر او حرام باشد.
گفت :آنا کيانند؟
گفت :آنان اولد علی ،اولد عقيل ،اولد جعفر ،اولد عباس اند.
گفت :بر تام اينها صدقه حرام گردانيده شده است؟
جواب داد :بلی.
و در روايتی آمده که آگاه باشيد که من در ميان شا دو چيز بزرگ را می گذارم يکی
از آنا کتاب خدا است و آن ريسمان خدا است کسی که از آن پيوی کند در هدايت می
باشد و کسی که آنرا ترک کند بر گمراهی می باشد.
259
-347از ابن عمر رضی ال عنهما از ابو بکر رضی ال عنه به شکل موقوف روايت
شده که گفت :مراعات ممد صلی ال عليه وسلم را در خانواده اش بکنيد.
ش :در رابطه با آل بيت رسول ال صلی ال عليه وسلم بايد گفت که مبت آل پيامب
صلی ال عليه وسلم امريست لزم و واجب که مسلمي بايد به خانوادهء رسول هاشی صلوات
ال و سلمه عليه احترام و تقدير قائل بوده و ايشان را در عمل قدوهء خويش قرار دهند که اقتداء
به سنت ممدی صلی ال عليه وسلم و آل پاکش بترين وسيله است برای سعادت دنيا و آخرت
مسلمان( .مترجم)
خداوند می فرمايد :بگو آيا آنانکه می دانند و آنانکه نی دانند برابرند؟ جز اين نيست
که خردمندان پند پذير می شوند .زمر9 :
وف رواية َ :ي ُؤمّ اْل َق ْومَ َأ ْقرَؤ ُهمْ لِكتَابِ اللّه ،وَأقْد ُمهُ ْم قِراءَةً َ ،فإِنْ كَاَنتْ قِراءَتُهمْ سَواءً
ب ُهمْ سِنا » .
ج َرةِ سوَاءَ ،فلْيُؤ ّمهُمْ أَ ْك ُ
فََيؤُمّهم َأقْد ُم ُهمْ هِجْرةً َ ،فإِنْ كَانوا ف الِ ْ
-348از ابن مسعود عقبه بن عمرو بدری رضی ال عنه روايت شده است که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :امامت دهد گروه را آنکه قاری تر است به
کتاب خدا ،اگر در قرائت برابر بودند ،داناتر شان به سنت ،و اگر به دانست سنت برابر
بودند ،آنکه قبلً هجرت کرده ،و اگر به هجرت برابر بودند ،بزرگترشان از نظر سن ،و
امامت ندهد شخص ،شخص ديگر را در موضع قدرت و وليتش و ننشيند بر نشستگان او در
خانه اش ،مگر به اجازهء خودش.
و در روايتی عوض "سنا"" ،سلما" آمده .يعنی اينکه پيشتر مسلمان شده.
و در روايتی آمده که امامت دهد قوم را کسی که قاری تر است به کتاب خدا و
آنکه در قرائت پيش قدم تر است .اگر در قرائت برابر بودند ،آنکه قبلً هجرت کرده امامت
شان دهد ،اگر در هجرت برابر بودند ،بزرگتر شان آنا را امامت دهد.
ح منَاكِبَنَا ف الصّلةِ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يْس ُ
-349وعنه قال :كان رسولُ اللّه َ
ف ُقلُوبُكُم ،لَِيلِن مِن ُكمْ أُولوا الَحْل ِم والّنهَى ُ ،ث ّم اّلذِينَ
وََيقُول « :ا ْسَتوُوا وَل تْت ِلفُوا ،فَتَخَْت ِل َ
َيلُونَهمُ ،ثمّ الذين يلونَهم » رواه مسلم.
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :بايد بالغان و عاقلن به نزديک من ايستاده
شوند ،سپس کسانی که به آنا نزديک اند ،و سه بار اين سخن را تکرار کردند و از سر
وصدايی که در بازارها است دوری جوييد و از اختلط و منازعه و صدا کردن و سخن
بيهوده و فتنه هايی که در آن هست ،برحذر باشيد.
-351وعن أب يْي وَقيل :أب مُحمّد َسهْ ِل بن أب حثْمة بفتح الا ِء الهملة وإِسكان
الثاءِ الثلثة الَنصاري رضي اللّه عنه قال :اْن َطلَقَ ع ْبدُ ال ّلهِ ب ُن سهْ ٍل َومُحّيصَةُ ابْ ُن مَسْعُودٍ إِل خَيَْبرَ
صلْح ،فََت َف ّرقَاَ .فأَتَى مُحَيّصةُ إِل عبدِ ال ّلهِ بنِ سَهلٍ وهو يَتَشَحّطُ ف دم ِه قَتيل ،فدفَنَه،
َوهِيَ َي ْومَئِذ ُ
صلّى الُ
سعُودٍ إِل النّبِيّ َ
صةُ وَ ُحوّيصةُ ابْنَا م ْ
ّث َقدِ َم الدِيَن َة فَانْ َطلَقَ َع ْبدُ الرحْمنِ بْنُ َسهْ ٍل َومُحَّي َ
َعلَ ْيهِ و َسلّم ،فَ َذهَب عَ ْبدُ الرّحْم ِن يَتَ َك ّلمُ فقال« :كَّبرْ كَّب ْر » َو ُهوَ أَ ْح َدثُ ال َقوْم ،فَسَكَت ،فَتَ َكلّمَا
حقّونَ قَاتِلكُم؟ » َوذَ َكرَ تَمامَ الدِيث .متفقٌ عليه.
ح ِلفُونَ وَتسْتَ ِ
فقالَ « :أتَ ْ
-351از ابو ييی و گفته شده از ابو ممد سهل بن ابی حثمهء انصاری رضی ال عنه
روايت شده که گفت:
عبد ال بن سهل و ميصه بن مسعود به خيب رفتند ،در حاليکه در آنا صلح صورت
گرفته بود ،و در آنا از هم جدا شدند و ميصه بطرف عبد ال بن سهل رفت که کشته شده و
در خون خود غوطه ور گشته بود و او را دفن نود ،و بعد از آن به مدينه آمد.
عبد الرحن بن سهل و ميصه و حويصه فرزندان مسعود خدمت پيامب صلی ال عليه
وسلم رفتند .عبد الرحن خواست به صحبت شروع کند ،آنضرت صلی ال عليه وسلم
فرمود :بگذار بزرگتر صحبت کند ،بگذار بزرگتر صحبت کند .چون کوچکتر قوم بود ،او
هم سکوت کرد و آن دو نفر ديگر صحبت کردند .آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود :آيا
سوگند می خوريد و قاتل خود را در می يابيد (يعنی از قاتل خويش قصاص يا ديت می
گييد؟) و ههء حديث را ذکر کرد.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم كَانَ يَجْمَ ُع بيْنَ الرّ ُجلَيْنِ
-352وعن جابرٍ رضي ال ّلهُ عنه أَ ّن النب َ
مِنْ قَ ْتلَى أُ ُح ٍد َيعْن ف القَبْرُ ،ثمّ َيقُول « :أَّيهُما أَ ْكَثرُ أَخْذا ِل ْل ُقرْآن؟ » َفإِذَا أُشِيَ َلهُ إل أَ َح ِدهِمَا
َقدّ َمهُ ف اللّحْد .رواه البخاري.
پيامب صلی ال عليه وسلم دو نفر از شهدای احد را يکجا نوده ،و به قب گذاشته ،و
می فرمود :که کدامي شان بيشتر از قرآن حفظ دارند؟ چون بسوی يکی از آنا اشاره می
شد ،او را در گور جلوتر می گذاشت.
-355وعن عَمْرو بنِ ُشعَيْب ،عن أَبيِه ،عن َجدّه رضي ال ّلهُ عنهم قال :قال رسولُ اللّه
صغِيَنَاَ ،وَي ْعرِفْ شَرفَ كَِبيِنَا » حديثٌ صحيحٌ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّمَ « :ل ْيسَ مِنّا مَنْ َل ْم َيرْ َحمْ َ
َ
رواه أبو داود والترمذي ،وقال الترمذي :حديثٌ حسنٌ صحيح.
-355از عمرو بن شعيب از پدرش ،از جدش رضی ال عنه روايت است که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :کسی که به کوچک ما رحم نکرده و به
شرافت بزرگ ما آشنا نباشد ،از ما نيست.
263
-357وعن ابن عباسٍ رضي اللّه عنهما قالَ :ق ِدمَ عَُييَْنةُ بْنُ ِحصْن ،فََنزَلَ َعلَى ابنِ أَخِيهِ
ج ِلسِ
ب مَ ْ
صحَا َ
لرّ بْ ِن قَيْس ،وَكَا َن مِنَ الّن َفرِ اّلذِينَ ُيدْني ِهمْ عُ َمرُ رضي اللّه عنه ،وَكَا َن ال ُقرّاءُ أَ ْ
اُ
عُ َم َر َومُشَا َورَتِهُ ،كهُولً كَانُوا َأوْ شُبّانا ،فقال ُعيَيَْنةُ لبْنَ أَخِيه :يا ابْ َن أَخي َلكَ و ْجهٌ ِع ْندَ هذَا
ا َلمِي ،فَاسَْتأْذِنْ ل َعلَيْه ،فَاسَْتَأذَنَ لَهَ ،فأَذِنَ َلهُ عُ َمرُ رضي اللّه عنه ،فلما دَخَل :قال هِي يا ابْنَ
ح ُكمُ فِينا بِال َعدْلِ ،فَ َغضِبَ عُ َمرُ رضي اللّه عنه حَتّى َهمّ أَنْ
لزْل ،وَل تَ ْ
الَطّابَِ :فوَاللّه مَا ُتعْطِينَا ا َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّمُ { :خذِ ال َع ْفوَ
ي ا ُل ْؤمِنِيَ إِ ّن اللّه تعال قال لِنَِبّيهِ َ
يُوقِعَ بِه ،فقال َلهُ الُر :يَا َأمِ َ
ن } وإن هذا مِنَ الَا ِهلِي .وال ّل ِه ما جاو َزهَا عُمرُ ِحيَ
عنِ الجَاهِلي َ
عرِضْ َ
وَ ْأ ُمرْ بِال ُع ْرفِ وَأَ ْ
تَلهَا َعلَيْه ،وَكَا َن َوقّافا عِ ْندَ كِتَابِ اللّه تعال .رواه البخاري.
عيينه بن حصن آمده به خانهء برادر زاده اش حر بن قيس فرود آمد ،و او (حر) از
جله کسانی بود که عمر رضی ال عنه آنا را مقرب می داشت ،و قراء ،پي و جوان شان
ياران ملس عمر رضی ال عنه و مشاورين او بودند .عيينه به برادرزاده اش گفت :ای پسر
برادرم تو در نزد اين امي مقامی داری از او بواه که مرا به حضورش بواهد و او از عمر
رضی ال عنه اجازه خواست .حضرت عمر رضی ال عنه هم اجازه داد .چون داخل شد،
گفت :ای پسر خطاب بدا تو برای ما بشش زياد نی دهی و در ميان ما عادلنه حکم نی
کنی!
عمر رضی ال عنه غضبناک شده خواست او را بزند ،حر به او گفت :ای امي الؤمني
خداوند برای پيامبش صلی ال عليه وسلم گفت" :خذ العفو وأمر بالعرف و اعرض عن
الاهلي" عفو پيشه کن وامر به معروف نا و از نادانان اعراض کن .و اين از جلهء جاهلن
است .وال چون عمر رضی ال عنه آنرا شنيد از آن گذشت نود و وی سخت در برابر کتاب
خدا ايستادگی داشت.
-358وعن أب سعيدٍ سَمُرةَ بنِ جُنْدبٍ رضي اللّه عنه قالَ :ل َقدْ ك ْنتُ َعلَى ع ْهدِ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم غُلما ،فَكُ ْنتُ أَحفَظُ عنْه ،فَمَا يَمَْنعُن مِنَ ال َقوْلِ إِ ّل أَ ّن َههُنَا
رسول اللّه َ
رِجالً ُه ْم أَس ّن مِنّي متفق عليه.
-358از ابو سعيد سره بن جندب رضی ال عنه روايت شده که گفت:
من در زمان رسول ال صلی ال عليه وسلم بچه بودم ،و آنچه را از او می شنيدم،
حفظ می کردم و چيزی مانع صحبت کردن نی شد ،مگر اينکه در آنا مردانی بزرگتر از من
بودند.
ح َريْنِن َأ ْو
جمَعَن ا ْلبَ ْ
حتّىن َأ ْبلُغَن مَ ْ
قال ال تعالی { :وَِإذْ قَالَ مُوسنَى لِ َفتَاهُن لَ َأ ْبرَحُن َ
حرِجمَعنَ َبيْ ِنهِمَا نَسِنيَا حُو َتهُمَا فَاتّخَذَ سنَبِي َلهُ فِي ا ْلبَ ْ َأ ْمضِينَ حُقُباً{ }60فَ َلمّان َبلَغَا مَ ْ
سَنرَباً{ }61فَ َلمّان جَا َوزَا قَالَ لِ َفتَاهُن آتِنَا غَدَاءنَا لَقَدْ لَقِينَا مِن سَن َفرِنَا هَذَا نَصنَباً{}62
شيْطَانُن أَنْن خرَةِ فَ ِإنّين نَسنِيتُ ا ْلحُوتَن وَمَا أَنسنَانِيهُ إِلّ ال ّ قَالَ َأرََأيْتَن ِإذْ َأ َويْنَا ِإلَى الصّن ْ
حرِ عَجَباً{ }63قَالَ َذلِكَن مَا ُكنّان نَبْغِن فَا ْرتَدّا عَلَى آثَارِهِمَا أَ ْذ ُكرَهُن وَاتّخَ َذ سَنبِي َلهُ فِي ا ْلبَ ْ
عّلمْنَا ُه مِن لّ ُدنّا عِلْماً{حمَ ًة مِنْ عِن ِدنَا وَ َ عبَا ِدنَا آ َت ْينَا ُه رَ ْ
عبْدًا مّنْ ِ جدَا َ قَصَصاً{َ }64فوَ َ
عّلمْتَن ُرشْداً{ }66الكهنف٦٠ : علَى أَن تُعَّلمَنِن ِممّان ُ }65قَالَ لَهُن مُوسنَى َهلْ َأتّبِعُكَن َ
– ٦٦
ك مَعننَ الّذِينننَ يَ ْدعُوننَن َربّهُنم بِالْ َغدَا ِة وَا ْل َعشِيّن
و قال تعالی { :وَاصنْن ِبرْ نَفْسننَ َ
ج َههُ} الكهف٢٨ :ن وَ ْ
ُيرِيدُو َ
خداو ند می فرما يد :و ياد کن چون مو سی برف يق نوجوا نش گ فت :د ست از طلب
برندارم تا به م مع البحر ين بر سم يا مد تی دراز را در طلب بگذرا ن .تا ا ين فرمود هء تعالی:
گفت :او را (موسی) آيا پيوی تو کنم بشرطيکه از علم لدنی ايکه آموخته ای مرا بياموزی؟.
کهف66 – 60 :
و ميفرمايـد :وخود را بـا آنانکـه پروردگار خود را در صـبح و شام ياد مـی کننـد ،و
هدفشان رضای او تعالی است ،نگهدار .کهف28 :
-360وعن أَنسٍ رضي ال ّلهُ عنه قال :قال أبو بكر لِعمرَ رضي ال ّلهُ عنهما َب ْعدَ َوفَاةِ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم :انْ َطلِ ْق بِنَا إِل ُأمّ َأيْمنَ رضي اللّه عنها َنزُورُهَا كَما كانَ رسولُ
رسولِ اللّه َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يزُو ُرهَا ،فلَمّا اْنَتهَيا إِلَ ْيهَا ،بَكَتَ ،فقَالَ َلهَا :مَا يُبْكِيكِ أَما َت ْعلَمِيَ أَ ّن ما
اللّه َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم؟ فقالت :إِنّي ل َأبْكِي َأنّي لعْلمُ أَ ّن ما عِندَ ال ّلهِ
ي لرسولِ اللّه َ
عِ ْندَ ال ّلهِ خ ٌ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،ولَـكنْ أبْكي أَنْ الوَحْ َي َقدِ اْنقَطَعَ مِنَ السّمَاء.
ي لرسُولِ اللّه َ
تعالَى خَ ٌ
َفهَيّجَ ْتهُما على البُكَاء ،فَجعل يَبْكِيا ِن معهَا .رواه مسلم.
حضرت ابوبکر رضی ال عنه بعد از وفات رسول ال صلی ال عليه وسلم به حضرت
عمر رضی ال عنه گفت :ما را به خانهء ام اين بب ،که او را ملقات کنيم ،هانطور که رسول
ال صلی ال عليه وسلم به ملقاتش می رفت ،چون به وی رسيدند ،ام اين رضی ال عنها
گريست.
به وی گفتند :چرا گريه می کنی؟ آيا نی دانی که آنچه در نزد خداوند برای رسول
ال صلی ال عليه وسلم است بتر است؟
گفت :من گريه نی کنم .من می دان آنچه که برای رسول ال صلی ال عليه وسلم
در نزد خداوند است ،بتر است ،ولی من از اينرو می گري که وحی آسانی قطع شده است،
و او هر دو شانرا بگريه واداشت وبا وی شروع به گريه کردند.
ش :ام اين پرستار و خادم دورهء کودکی آنضرت صلی ال عليه وسلم بود و چون
آنضرت صلی ال عليه وسلم بزرگ شد ،آزادش نوده و او را به ازدواج زيد بن حارثه رضی ال
عنه درآورد .آنضرت صلی ال عليه وسلم بوی نيکی و احسان نوده ونايت احترامش می
فرمود.
ل زَارَ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :أَ ّن رَجُ ً
-361وعن أب هريرة رضي اللّه عنه عن النب َ
أَخا َل ُه ف قَرَيةٍ أُ ْخرَى َ ،فَأرْصد ال ّل ُه تعال على َمدْرجَِت ِه ملَكاَ ،فلَمّا َأتَى َعلَ ْيهِ قال :أَيْن تُريد؟ قال:
ُأرِي ُد أَخا ل ف ه ِذهِ اْل َقرْيةِ .قال :هَلْ َلكَ علَ ْي ِه مِنْ ِنعْمَةٍ َترُّبهَا َعلَيْه؟ قال :ل ،غَيْر أَنّي أَحْببُْتهُ ف
ال ّلهِ تعال ،قالَ :فإِنّي رسول ال ّلهِ ِإلَ ْيكَ بأَنّ اللّه َقدْ أَحّبكَ كَما أَحْببَْت ُه فِيهِ » رواه مسلم.
-361از ابو هريره رضی ال عنه از پيامب صلی ال عليه وسلم روايت شده که:
مردی برادری از برادرانش را که در قريهء ديگری بود ،ديدار کرد ،خداوند در راه او
فرشته ای را موظف ساخت و چون به وی رسيد ،گفت :کجا می روی؟
گفت :می خواهم برادری را در اين قريه ديدار کنم.
گفت :آيا از تو بر وی نعمتی هست که می خواهی بدان قيام نوده و در اصلحش
بکوشی؟
گفت :نه جز اينکه من بواسطهء خدا او را دوست می دارم.
267
گفت :من فرستادهء خدا بسوی تو هستم ،بر اينکه خداوند ترا دوست می دارد مثل
آنکه تو او را برای خداوند دوست می داری.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :مَنْ عَادَ مَريضا َأوْ زَار أَخا
-362وعنه قال :قال رسولُ اللّه َ
ب مْشَاك ،وَتََبوّْأتَ مِنَ الّن ِة م ْنزِ ًل » رواه الترمذي وقال:
َلهُ ف اللّه ،نَادَا ُه مُنَادِ :بأَ ْن طِبْت ،وطَا َ
حديثٌ حسن .وف بعض النسخ غريب.
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :زن برای چهار چيز به نکاح گرفته می شود :مالش،
حسب و نسبش ،زيبائيش و دينش .و تو برای بدست آوردن زن ديندار اقدام کن ،دستهايت
خاک آلوده شو (شاد و خرم زندگی کن).
-366از ابو سعيد الدری رضی ال عنه از پيامب صلی ال عليه وسلم روايت شده
که فرمود:
هصحبتی جز با مسلمان مکن و طعامت را کسی جز پرهيزگار نورد.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم الرجل يب القوم وَلَمْا يلحق بم؟ قال« :
وف رواية قال قيل للنب َ
الرء مع من أحب » .
-368از ابو موسی اشعری رضی ال عنه از پيامب صلی ال عليه وسلم روايت است
که فرمود:
شخص هراه با کسی است که دوستش می دارد.
و در روايتی آمده که گفت :برای پيامب صلی ال عليه وسلم گفته شد :مرد گروهی
اهل اصلح را دوست می دارد ،وهنوز به آنا نپيوسته است!
فرمود :شخص هراه با کسی است که دوستش می دارد.
-372وعن أُس ْيرِ بْنِ عَ ْمرٍو ويُقال :ابْنُ جابِر وهو « بضم المز ِة وفتح السي الهملة»
قال :كَانَ عُ َمرُ بْنُ الَطّابِ رضي اللّه عنه إِذا أَتَى َعلَ ْيهِ َأمْدادُ َأهْ ِل الْيمنِ سَأَلهُم :أَفيّ ُكمْ ُأوَْيسُ بْنُ
عَامِر؟ حتّى َأتَى َعلَى ُأوَْيسٍ رضي اللّه عنه ،فقال له :أَْنتَ أُويْس بْ ُن عامِر؟ قالَ :نعَم ،قال :مِنْ
ُمرَادٍ ُثمّ مِ ْن َقرَن؟ قال :نعَم ،قال :فكَانَ ِبكَ َبرَص ،فََبرَْأتَ مِ ْنهُ إِ ّل َموْض َع ِد ْرهَم؟ قالَ :نعَم .قال:
َلكَ واِلدَة؟ قالَ :نعَم.
271
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يقولَ « :ي ْأتِي علَيْ ُكمْ ُأوَْيسُ بْنُ عَا ِمرٍ
قال سَ ِم ْعتُ رسول اللّه َ
مع َأمْدَادِ َأ ْهلِ اْليَمَ ِن مِنْ ُمرَادُ ،ث ّم مِ ْن قَرَنٍ كَانَ ِبهِ برص ،فََبرََأ مِ ْنهُ إِ ّل َموْض َع ِد ْرهَمَ ،لهُ وَاِلدَ ٌة هُو
بِها برّ َلوْ َأقْسمَ على اللّه لََبرّهَ ،فإِن اسْتَ َط ْعتَ أَنْ يَسَْت ْغ ِفرَ َلكَ فَافْعَ ْل » فَاسَْتغْ ِف ْر ل فَاسَْت ْغ َفرَ َلهُ.
فقال له عُمَرَ :أيْنَ ُترِيد؟ قال :اْلكُوفَةَ ،قال :أَل أَكُْتبُ َلكَ إِل عَامِلهَا؟ قال :أَكُونُ ف
غَبْراءِ النّاسِ أَحبّ إِلَي.
ج رَ ُجلٌ مِنْ أ ْشرَافِهِم ،فَوافَقَ عُمَر ،فَسَأَلهُ عَ ْن ُأوَيْس ،فَقال:
َفلَمّا كَا َن مِنَ العَامِ ا ُلقْبِلِ حَ ّ
ت قَلي َل الَتَاع ،قال :سَ ِم ْعتُ رَسُول ال -صلى ال عليه وسلم ، -يقول « :يَأتِي
َترَكُْت ُه َرثّ البَ ْي ِ
ص فََبرَأَ مِ ْنهُ إلّ
َعلَيْ ُكمْ ُأوَْيسُ بْنُ عَا ِمرٍ مَعَ أ ْمدَا ٍد مِنْ أهْلِ اليَمَ ِن مِنْ ُمرَادُ ،ثمّ مِ ْن َقرَن ،كَانَ ِبهِ َبرَ ٌ
سمَ َعلَى الِ َلَبرّه ،فَإنِ ا ْستَطْعتَ أ ْن يَسَْتغْ ِفرَ لَك ،فَافْعَلْ»
مَوضِ َع ِد ْرهَمَ ،لهُ وَاِلدَ ٌة ُهوَ ِبهَا َبرّ َل ْو أقْ َ
س َفرٍ صَالِح ،فَاسْتَ ْغ ِفرْ ل .قالَ :لقِيتَ
فَأتَى ُأوَيْسا ،فَقال :ا ْسَتغْ ِفرْ لِي .قال :أْنتَ أ ْح َدثُ َعهْدا ب َ
عُمَر؟ قالَ :نعَم ،فاسَْت ْغفَرَ لَهَ ،ففَطِنَ َلهُ النّاس ،فَانْ َطلَقَ َعلَى وَ ْجهِه .رواه مسلم.
وف رواية لسلم أيضا عن أُسَيْر بن جابر -رضي ال عنه : -أنّ أ ْهلَ الكُو َفةِ َو َفدُوا َعلَى عُ َمرَ -
خرُ ِبُأوَيْسَ ،فقَالَ عُمَرَ :ه ْل هاهُنَا أَ َحدٌ مِنَ ال َقرَِنيّي؟
رضي ال عنه َ ، -وفِيه ْم رَجُ ٌل مِمّنْ كَانَ يَسْ َ
فَجَاءَ ذِلكَ الرّجُلَ ،فقَالَ عمر :إ ّن رَسُول ال -صلى ال عليه وسلم َ -قدْ قال « :إ ّن رَجُلً
ض َفدَعَا ال َتعَالَى ،
يَأتِي ُكمْ مِنَ اليَمَنِ ُيقَالُ لَهُ :أوَيْس ،لَ َيدَعُ باليَمَنِ غَ ْيرَ ُأمّ لَهَ ،قدْ كَانَ ِبهِ بَيَا ٌ
فَأ ْذهََبهُ إ ّل مَوضِعَ الدّينَارِ أَو ال ّد ْرهَم ،فَمَنْ َلقَِي ُه مِنْكُمَ ،فلْيَسَْتغْ ِفرْ لَ ُكمْ»
وف رواية لَه :عن عمر -رضي ال عنه ، -قال :إنّي سَ ِم ْعتُ رَسُول ال صلى ال عليه
ي رَجُلٌ ُيقَالُ لَهُ :أ َويْس ،وََل ُه وَاِل َد ٌة وَكَانَ ِبهِ بَيَاض ،فَ ُمرُوه،
وسلم ،يقول «:إنّ خَ ْيرَ التّاِبعِ َ
َفلْيَسَْتغْ ِفرْ لَ ُكمْ».
-372از اسي بن عمرو که ابن جابر هم گفته می شد ،روايت شده که گفت:
چون کمکهای مردم ين به عمر رضی ال عنه می رسيد از آنا می پرسيد که آيا اويس
بن عامر رضی ال عنه در ميان شا وجود دارد؟ تا اينکه خود نزد اويس رضی ال عنه آمده و
به او گفت که تو اويس بن عامری؟
گفت :بلی.
گفت :از قبيلهء مراد و بطن قرن؟
گفت :بلی.
272
گفت :در تو پيسی وجود داشت از آن شفا يافتی ،مگر جای يک درهم؟
گفت :بلی.
گفت :مادر داری؟
گفت :بلی.
گفت :از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود :اويس بن عامر از
قبيلهء مراد و شاخهء قرن با افراد کمکی ين نزد شا می آيد ،در وجود او پيسی بود و از آن
شفا يافت ،مگر جای يک درهم .او را مادريست که او در خدمتش مبالغه می کند ،اگر به
خدا قسم خورد ،او را صادق می گرداند .اگر توانستی که برايت استغفار کند ،اين کار را
بکن ،پس براي استغفار کن ،او برايش استغفار کرد .عمر رضی ال عنه به او گفت :کجا می
روی؟
گفت :به کوفه.
گفت :آيا برايت به والی آن نامه ننويسم؟
گفت :اگر در ميان مردم گمنام باشم بن بتر است .چون سال آينده موسم حج فرا
رسيد ،مردی از اشراف شان به حج آمده با عمر رضی ال عنه روبرو شد .عمر رضی ال عنه
راجع به اويس از او پرسيد .او گفت :او را کم مايه و با خانهء مقر و وسائلی کهنه در آنا
گذاشتم.
عمر رضی ال عنه گفت :از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود:
اويس بن عامر با کمکهای مردم ين که از قبيلهء مراد و شاخهء قرن است بر شا وارد می
شود ،در وجودش پيسی بود و از آن شفا يافت ،بز جای يک درهم ،و مادری دارد که در
خدمت او نايت درجه مبالغه می کند ،اگر به خدا قسم خورد او را حتما صادق می گرداند.
اگر توانستی که برايت آمرزش طلبد ،اين کار را بکن .آن مرد نزد اويس رضی ال عنه آمده
گفت :براي استغفار کن.
اويس رضی ال عنه گفت :تو تازه از سفر نيکی آمده ای ،تو براي آمرزش بطلب .به
من گفت :آيا عمر رضی ال عنه را ديدی؟
273
حمَاء
علَى الْكُفّارِ رُ َ
حمّدٌ رّسننُولُ الِّن وَالّذِين نَ مَعَه نُ َأشِدّاء َ
قال ال تعالی { :مّ َ
بَ ْي َنهُمْ } الفتح٢٩ :
جرَ
حبّوننَ مَنْن هَا َ
و قال تعالی { :وَالّذِيننَ َت َبوّؤُوا الدّارَ وَالِْيمَاننَ مِن َقبْ ِلهِمْن يُ ِ
ِإَليْهِمْ} الحشر٩ :
ث مَنْ كُنّ
صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم قال « :ثَل ٌ
-375وعن أَنسٍ رضي اللّه عنه عن النب َ
حبّ ا َل ْرءَ ل
لوَ َة الِيَمَان :أَ ْن يَكُونَ ال ّل ُه َورَسُوُلهُ أَ َحبّ إَِل ْيهِ مِمّا ،سِواهُما ،وأَنْ ُي ِ
فِيهِ وَ َجدَ ِبهِنّ حَ َ
يُحِّبهُ إِ ّل للّه ،وَأَنْ َي ْكرَه أَ ْن َيعُودَ ف ال ُك ْفرِ َب ْعدَ أَ ْن أَْن َقذَهُ ال ّلهُ مِ ْنهُ ،كَمَا يَ ْكرَ ُه أَنْ ُي ْق َذفَ ف النّا ِر »
متفقٌ عليه.
مبوبتر باشد ،و اينکه شخص را فقط برای خدا دوست بدارد ،و اينکه زشت پندارد که به
کفر باز گردد ،بعد از اينکه خدا او را از آن نات داده است ،چنانچه زشت می پندارد که در
آتش انداخته شود.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :إن اللّه تعال يقو ُل َي ْومَ
-377وعنه قال :قال رسول اللّه َ
اْلقِيَامةِ :أَيْ َن ا ُلتَحَابّونَ بِجَللِي؟ الَْي ْومَ أُ ِظّل ُهمْ ف ِظلّي يَومَ ل ظِلّ إِ ّل ِظلّي » رواه مسلم.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :وَاّلذِي َنفْسِي بَِي ِدهِ ل َتدْ ُخلُوا
-378وعنه قال :قال رسولُ اللّه َ
الَّنةَ حَتّى ُت ْؤمِنُوا ،ول ُت ْؤمِنُوا حَتّى تَحَابّواَ ،أوَ ل َأدُلّ ُكمْ َعلَى شَيءٍ ِإذَا َفعَلْتُمُوه تَحَاَببْتُم؟ َأفْشُوا
السّلمَ بينَكم » رواه مسلم.
-379از ابو هريره رضی ال عنه از پيامب صلی ال عليه وسلم روايت است که:
مردی برادری را که در قريهء ديگر داشت ديدن نود ،خداوند در سر راهش ملکی را
قرار داد ،و حديث را ذکر نود تا رسيد به اين گفته :که هانا خداوند ترا دوست گرفته
چنانچه او را برای خدا دوست گرفتی.
گفتم :آری! پس از آن گوشهء ردای مرا گرفته بسويش کشيد و گفت :مژده باد ترا!
من از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود :خداوند فرمود :واجب شد مبتم
برای آنانی که برای من با هم دوستی نوده و بنشينند و به ملقات هديگر روند و به هديگر
بشش و بذل نايند.
-383از ابو کريه مقداد بن معديکرب رضی ال عنه از پيامب صلی ال عليه وسلم
روايت شده که فرمود :هرگاه شخصی برادرش را دوست می دارد ،بايد وی را آگاه کند که
وی را دوست می دارد.
شخصی در حضور پيامب صلی ال عليه وسلم بود که مردی از کنارش گذشت و
گفت :يا رسول ال صلی ال عليه وسلم من اين شخص را دوست می دارم.
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :آيا او را با خب ساختی؟
گفت :نه!
گفت :باخبش ساز! آن شخص به تعقيب وی رفته او را دريافته و گفت :من ترا برای
خدا دوست می دارم .آن مرد گفت :دوست بدارد ترا ذاتی که مرا برايش دوست می داری!
خداوند می فرمايد :ای ممد صلی ال عليه وسلم بگو اگر خد را دوست می داريد
پس مرا پيوی کن يد ،تا خداو ند دو ست بدارد ش ا را و گناهان تانرا بيامرزد و خدا آمرزند هء
مهربان است .آل عمران31 :
خداوند می فرمايد :ای مؤمنان هر که از شا از دينش برگردد ،پس خدا خواهد آورد
گروهی را که آنان را دوست ميدارد و آنان نيز دوستش می دارند .متواضع اند بر مؤمنان ،بر
کافران درشت طبع اند ،در راه خدا جهاد می نايند و از ملمت ملمت کننده ها نی هراسند.
اين بشايش خدا است که هر که را خواهد می دهد و خدا جواد و دانا است .مائده54 :
صرُ بِه ،وَيدَ ُه الّت يبْ ِطشُ ِبهَا ،وَر ْج َلهُ الّت يَمْشِي بِها وإنْ َسأَلَن أَعْطَيْتُه،
صرَهُ اّلذِي يُ ْب ِ
يَسْمَعُ بِهَ ،وَب َ
وَلَئِ ْن اسَْتعَاذَنِي ُلعِيذَّنهُ » رواه البخاري.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،قالِ « :إذَا أَ َحبّ ال ّلهُ تعال العَبْد ،نَادَى
-387وعنه عن النب َ
حبّ
حبّ فُلناَ ،فأَحْبِبْه ،فَيُحّبهُ جِبْريل ،فَيُنَادى ف َأهْلِ السّمَاء :إِنّ اللّه يُ ِ
جِبْريل :إِ ّن اللّه تعال ُي ِ
ض » متفقٌ عليه.
فُلناَ ،فأَحِبوه ،فَيُحِّبهُ َأهْلُ السّمَاءُ ،ثمّ ُيوْضَ ُع له القَبُولُ ف ا َل ْر ِ
281
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :إِنّ اللّه تعال إِذا أَحبّ عبْدا
وف رواية لسلم :قال رسولُ اللّه َ
ب فُلنا َفأَحْبِبْه ،فَيُحِّبهُ جِبْريلُ ،ثمّ ُينَادِي ف السّماء ،فََيقُول :إِنّ اللّه
دَعا ِجبْريل ،فقال :إِنّي أُ ِح ّ
ب فُلناَ ،فأَحِبّوهُ فَيُحّبهُ َأهْ ُل السّمَاءِ ُثمّ يُوضَ ُع له القَبُولُ ف ا َلرْض ،وإِذا َأْبغَضَ عَبدا دَعا
ح ّ
يُ ِ
ض فُلناَ ،فأَْب ِغضْه ،فَيُ ْب ِغضُهُ جِبْريلُ ،ثمّ ُينَادِي ف َأهْلِ السّماء :إِ ّن اللّه
جِبْريل ،فَيَقول :إِنّي أُْبغِ ُ
ض فُلناَ ،فأَْب ِغضُوه ،فَيُ ْب ِغضُهُ َأهْ ُل السّماءِ ُثمّ تُوضَ ُع له الَب ْغضَاءُ ف ا َل ْرضِ » .
يُ ْبغِ ُ
ث رَجُلً
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،ب َع َ
-388وعن عائشةَ رضي ال ّلهُ عنها ،أَن رسول اللّه َ
َعلَى سرِّيةٍ ،فَكَانَ َيقْرأُ لَصْحاِبهِ ف صلِتهِم ،فَيخِْت ُم بــ { قُ ْل ُهوَ ال ّلهُ أَ َح ٌد } َفلَمّا رَ َجعُوا،
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،فقالَ « :سلُوهُ لِيّ شَيءٍ َيصْنَ ُع ذلك؟ » فَسَأَلوه،
ذَكَروا ذلكَ لرسو ِل اللّه َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم« :
صفَةُ الرّحْمَنَ ،فأَنَا أُ ِحبّ أَنْ َأ ْقرَأَ ِبهَا ،فقال رسولُ اللّه َ
فَقَالَ :لّنهَا ِ
أَخِْبرُوهُ أَنّ اللّه تعال يُحّبهُ » متفقٌ عليه.
282
قال ال تعالی { :وَالّذِينَن ُيؤْذُونَن ا ْل ُمؤْ ِمنِينَن وَا ْل ُم ْؤمِنَاتِن بِ َغ ْيرِ مَا ا ْكتَسَنبُوا َفقَدِ
ح َتمَلُوا ُبهْتَان ًا وَِإثْماً ّمبِيناً} الحزاب٥٨ :
اْ
ل تَ ْن َهرْ{ }10الضحى:
ل تَ ْق َهرْ{ }9وََأمّا السّا ِئلَ فَ َ
و قال تعالی { :فَ َأمّا ا ْل َيتِيمَ فَ َ
١٠ – ٩
خداوند می فرمايد :و آنانکه مردان و زنان مسلمان را به غي گناهی که بعمل آورده
باشند ،می رنانند ،هر آينه بار بتان و گناه ظاهری را برداشته اند .احزاب58 :
و هم می فرمايد :اما يتيم را پس ستم مکن و اما بر سائل پس بانگ مزن .ضحی– 9 :
10
احاد يث در اين مورد زياد ا ست ،از جله حد يث ا بی هريره ر ضی ال ع نه «مَ نْ عَادَى
ل ْربِ» ،است که در باب گذشته آمد.
لِي وَليّا َف َقدْ آذَنُْتهُ بِا َ
و از جله حد يث سعد بن ا بی وقاص ر ضی ال ع نه ا ست که در باب ملط فت يت يم
گذ شت و ا ين فرمود هء ر سول ال صلی ال عل يه و سلم که فرمود« :يَا أَبَا بَكْرَ ،لئِ نْ كُنْ تَ
أ ْغضَبَْت ُهمْ َل َقدْ أ ْغضَ ْبتَ رَّبكَ» است.
خداوند می فرمايد :پس اگر توبه کردند و ناز را برپا داشته ،زکات را دادند ،پس از
آنان دست برداريد .توبه5 :
صلّى
-391وعن أب عبدِ اللّه طَارِقِ بن أُشَيْم ،رضي اللّه عنه ،قال :سعتُ رسولَ اللّه َ
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َيقُول « :مَ ْن قال ل إِلهَ إِ ّل ال ّلهُ ممدا رسولُ اللّه ،وَ َك َفرَ بِما ُيعَْب ُد مِنْ دُونِ اللّه،
َح ُرمَ ماُلهُ َو َد ُمهُ ،وَحِساُبهُ على اللّه تعال » رواه مسلم.
صلّى
-392وعن أب َمعْبدٍ ال ْقدَادِ بنِ الَ ْسوَد ،رضي اللّه عنه ،قال :قلت لرِسُو ِل اللّه َ
ي بِالسّيْفَ ،فقَطَعهَا
ض َربَ ِإ ْحدَى َيدَ ّ
ل مِنَ ال ُكفّار ،فَاقْتََتلْنَا ،فَ َ
ت رَجُ ً
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّمَ :أ َرأَْيتَ إِ ْن لَقي ُ
جرَ ٍة ،فقال :أَ ْسلَ ْمتُ للّه ،أََأقُْت ُلهُ يا رسولَ اللّه َب ْعدَ أَ ْن قَالَها؟ فَقال « :ل َتقُْت ْلهُ » ،
ُثمّ ل َذ مِنّي بِشَ َ
فَ ُق ْلتُ يا رسُولَ ال ّل ِه قطعَ إِحدَى َيدَيُ ،ث ّم قال ذلكَ َب ْعدَما قَطعَها؟ فقال « :ل َتقُْتلْهِ ،فإِنْ قََتلْتَه،
ك قَبْلَ أنْ َتقُْتلَه .وَِإّنكَ بِمَ ْنزِلَِت ِه قَبْلَ أَنْ َيقُولَ َكلِمََتهُ الت قال» متفقٌ عليه.
َفإِّنهُ بِمَنزِلَِت َ
-392از ابو معبد مقداد بن اسود رضی ال عنه روايت شده که گفت:
برای رسول ال صلی ال عليه وسلم گفتم :آگاهم کن هرگاه با مرد کافری
روبرگردم و با هم بنگيم و يکی از دستهاي را به ششي قطع کند ،سپس از ترسم به درختی
پناه برده و بگويد :به خدا اسلم آوردم ،آيا او را بعد از اين گفته اش بکشم؟
285
گفتم :يا رسول ال صلی ال عليه وسلم از بيم اسلحه اين کلمه را گفت.
فرمود :آيا دلش را شق کردی تا بدانی از اين سبب آنرا گفته يا نه؟ و به اندازهء اين
سخن را تکرار نود که آرزو کردم کاش در آن روز اسلم می آوردم.
گفت :آری!
فرمود :اگر ل اله ال ال در روز قيامت بيايد ،با وی چه خواهی کرد؟ و پيامب صلی
ال عليه وسلم بر اين نی افزود و تکرار می کرد که اگر ل اله ال ال در روز قيامت بيايد با
آن چه خواهی کرد؟
و ميفرمايـد :روزيکـه مرد از برادر و مادر و پدر و زن و فرزندان خود بگريزد و برای
هر کدام شان در آن روز گرفتاری ايست که او را از توجه بکاری ديگر باز می دارد .عبس:
47 - 34
و ميفرمايد :ای مردم از پروردگار خويش بترسيد ،هر آيينه زلزلهء قيامت چيز بزرگی
است ،آن روزيکه آنرا به بينيد غافل شود ،هر شي دهنده از طفلی که شي می دهدش ،و هر
زن باردار بار شکـم خود را بنهـد ،و مردم را مسـت شده بينـی حال آنکـه مسـت نيسـتند امـا
عذاب ،خدا سخت است .حج2 – 1 :
و ميفرما يد :و برای آن که از اي ستادن بضور پروردگارش تر سيده دو بو ستان ا ست.
رحن46 :
و هم می فرمايد :و در بشت آنا با هم رودر رو صحبت کرده و از يکديگر پرسش
می کن ند و با هم گوي ند که ما از پ يش در ميان قبيله و خانواد هء خو يش خدا ترس بود ي،
خداوند هم بر ما منت ناده و ما را از عذاب سوم دوزخ مفوظ داشت ،زيرا ما پيش از اين
"در دنيا" خدا را بقيقت پرستش کردي که او خود بسيار نيکخواه و مهربان است .طور25 :
– 28
وَاليات ف الباب كثية جدا معلومات والغرض الشارة إِلَى بعضها وقد حصل:
رسول ال صلی ال عليه وسلم برای ما سخن گفت که او صادق و مصدوق است و
فرمود :آفرينش يکی از شا در شکم مادر برای چهل روز بصورت نطفه جع می شود ،وبعد از
آن مثل آن هي مدت علقه (خون بسته) است و هي مدت هم مضغه (گوشت پاره) است،
سپس ملک فرستاده شده و در وی روح می دمد و به چهار چيز دستور داده می شود ،به
نوشت روزی اش ،اجلش و عملش و اينکه نيکبخت است يا بدبت .پس سوگند به خدايی که
معبود بر حقی بز او نيست ،هانا يکی از شا عمل اهل بشت را انام می دهد که ميان او و
بشت جز گزی نی ماند ،ولی نوشته (لوح مفوظ) بر وی سبقت می جويد و وی عمل اهل
دوزخ را انام داده به دوزخ داخل می گردد .و هانا يکی از شا عمل اهل دوزخ را انام می
دهد که ميان او و دوزخ جز گزی نی ماند ،ولی کتاب (لوح مفظ) بر وی سبقت جسته و
وی عمل اهل بشت را انام داده و به آن داخل می گردد.
و در روايتی آمده که برای پيامب صلی ال عليه وسلم چيزی از اصحابش رسيد.
آنضرت صلی ال عليه وسلم خطبه خوانده و فرمود :دوزخ و بشت بر من عرضه شد و مثل
امروز در خي و شر نديدم و اگر بدانيد آنچه من می دان کم خنديده و بسيار خواهيد
گريست .و من بر اصحاب پيامب صلی ال عليه وسلم روزی سخت تر از آن روز را نديدم که
سرهايشان را پوشانده و با شدت می گريستند.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم إِذ سَمِ َع وَجَْب ًة فقال « :هَلْ
-404وعنه قال :كنا مع رسول اللّه َ
ج ٌر ُرمِيَ ِبهِ ف النّا ِر مُ ْنذُ سَ ْبعِيَ خَريفا َف ُهوَ
َت ْدرُو َن ما هذا؟» ُقلْنَا :اللّه َورَسُوُلهُ َأ ْعلَم ،قال :هذا حَ َ
ي ْهوِي ف النّارِ النَ حَتّى انَْتهَى إِل قَ ْع ِرهَا ،فَسَمِعُْتمْ وجْبََتهَا» رواه مسلم.
ض َلةَ بنِ عُبَ ْيدٍ الَ ْسلَمِي ،رضي اللّه عنه ،قال :قال
-407وعن أب َب ْرزَة بِراءٍ ث زايٍ َن ْ
سأَلَ عَنْ ُع ْمرِ ِه فِيمَ َأفْنَاه ،وَعَنْ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :ل َتزُولُ قَدمَا ع ْبدٍ حَتّى يُ ْ
رسولُ اللّه َ
ِعلْ ِمهِ فِيم فَعَ َل فِيه ،وعَ ْن ماِلهِ منْ أَيْ َن اكْتَسبهَ ،وفِيمَ أَْن َفقَه ،وَعَن جِسْ ِمهِ فِيمَ أَبْل ُه » رواه الترمذي
وقال :حديث حسن صحيح.
فرمود :هانا اخبار آن اين است که بر هر غلم وکنيز – مراد هر مرد و زن است –
شهادت دهد به آنچه که بر روی آن انام داده می گويد در روز فلن و فلن چني و چنان
کردی و اين اخبار آنست.
از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم می فرمود :مردم در روز قيامت پای برهنه ،تن برهنه
و ختنه نشده حشر می گردند.
گفتم :يا رسول ال صلی ال عليه وسلم مردان وزنان هه شان يکديگر شان را می بينند؟
فرمود :اي عايشه رضی ال عنها ،کار بزرگتر از آنست که اين فکر به سراغ شان برود.
و در روايتی آمده کار مهمتر از آنست که بعضی بطرف بعضی ديگر بنگرند.
خداوند می فرمايد :بگو از سوي :ای بندگان که از حد تاوز نوده ايد نا اميد مشويد،
بر خود از رحت خدا ،حقا که خدا می آمرزد ،ههء گناهان را و خدا آمرزگار مهربان است.
زمر53 :
و ميفرمايد :و سزای بد نيدهيم جز ناسپاس را .سبأ17 :
و ميفرمايد :وحی فرستاده شد بر ما که عذاب بر کسی باشد که خدا و رسولنش را
دروغ شرده و روگردان شود .طه48 :
و هم می فرمايد :و رحتم ههء موجودات را فرا گرفته است .اعراف156 :
وف رواية لسلم « :مَنْ َش ِهدَ أَنْ ل ِإَلهَ إِلّ اللّه ،وأَ ّن مُحَمّدا رسُولُ اللّهَ ،حرّمَ ال ّلهُ
علَيهِ النّا َر » .
گفت :يا رسول ال صلی ال عليه وسلم آيا مردم را خب ندهم تا شاد شوند؟
فرمود :اگر بگوئی بر آن توکل و اعتماد کنند! و معاذ در وقت مرگ خويش برای
آنکه گناهکار نشود از آن خب داد ،برای اينکه از کتمان علم مرتکب گناهی نشود.
ش « :إِلّ َح ّرمَهُ الّلهُ على النّارِ » اين حديث در ظاهر مفيد آنست که اهل شهادتي به
جهنم وارد نی شوند ،ليکن ادلهء قطعی وجود دارد که گروهی از عصاة (گنهکاران) مؤمنان به
جهنم وارد شده در آن شکنجه گرديده و با شفاعت از آن می برآيند.
پس دانسته شد که ظاهر آن مراد نيست ،گوئی آنضرت صلی ال عليه وسلم فرموده
است :اين مقيد است به آنکه عمل صال انام دهد .برخی گفته اند که اين مطلق است و مقيد
است به آنکه آن را بگويد در حاليکه توبه نوده و بر آن حال مرده است.
يا مراد از تريش بر جهنم تري هيشه ماندن او در جهنم است نه مطلق دخول.
ضرّ
ل ْدرِيّ رضيَ ال ّلهُ عنهما :شَك الرّاوِي ،وَلَ َي ُ
-416وعنْ أب هريرة َأوْ أب َسعِيدٍ ا ُ
س مَجَاعَةٌ ،
ي الصّحاب ،لَنم ُكّل ُهمْ ُعدُول ،قال :لا كان َي ْومُ َغ ْزوَةِ َتبُوكَ ،أَصابَ النا َ
شكّ ف عَ ِ
ال ّ
صلّى الُ
حرْنَا نَواضِحَنا ،فَأَكلْنَا وَا ّدهَنّا؟ َفقَالَ رَسُو ُل ال ّلهِ َ
فَقالُوا :يا رَسُولَ ال ّلهِ َلوْ َأذِْنتَ لَنا فَنَ َ
َعلَ ْيهِ و َسلّم « :ا ْف َعلُوا » فَجَاءَ عُ َمرُ رضي ال ّلهُ عنه ،فقال :يا رَسولَ ال ّلهِ إِ ْن فَ َع ْلتَ قَ ّل ال ّظهْر،
جعَلَ ف ذلكَ الَبرَ َكةَ .
وَلَكِنْ ادْ ُع ُهمْ ب َفضْلِ َأ ْزوَا ِدهِمُ ،ثمّ ا ْدعُ ال ّلهِ َل ُهمْ َعلَ ْيهَا بِالَبرَ َكةِ َلعَلّ اللّه أَ ْن يَ ْ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّمَ « :ن َعمْ» َفدَعَا بِنِطْ ٍع فَبَسَطهُ ،ث ّم دَعَا ِبفَضْ ِل َأزَا َو ِدهِم،
فَقَا َل رَسُولُ ال ّلهِ َ
ف تَمْر ،وييءُ ال َخرُ بِكِسرَةٍ حَت اجْتَمَعَ عَلى
ف ُذرَةٍ وييءُ ال َخرُ بِ َك ّ
فَجعلَ الرّجُلُ ييءُ بِ َك ّ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم بِالَبرَ َكةِ ُ ،ث ّم قالَ « ُخذُوا ف
النّطْ ِع مِنْ ذَِلكَ شَيءٌ يَسِيَ ،فدَعَا رسُولُ ال ّلهِ َ
َأوْعِيَِتكُمَ ،فأَ َخذُوا ف َأوْعِيَِت ِهمْ حت ما تركُوا ف العَسْ َك ِر وِعاء إِ ّل مَلوه ،وأَ َكلُوا حَتّى شَبعُوا
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :أَ ْش َهدُ أَنْ لَ ِإَلهَ إِلّ اللّهَ ،وأَنّي رَسُولُ ال ّلهِ لَ
ضلَةٌ ،فقا َل رَسُولُ َ
َوفَضَ َل َف ْ
َي ْلقَى اللّه بما عَ ْبدٌ غَ ْيرُ شاك ،فَيُحْجبَ عَنِ الَّنةِ» روا ُه مسلم.
-416از ابو هريره رضی ال عنه يا ابو سعيد الدری رضی ال عنه روايت است که:
چون جنگ تبوک در رسيد ،مردم با گرسنگی روبرو شده گفتند :يا رسول ال صلی
ال عليه وسلم اگر اجازه دهيد ،شترهای مان را کشته از آن بوري و خود را چرب کنيم!
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :اينکار را بکنيد.
300
عمر رضی ال عنه آمده گفت :يا رسول ال صلی ال عليه وسلم اگر اين کار را
بکنند ،چارپايان کم می شود ،ولی توشه های زائد شان را طلب کن و از خدا بواه تا بر
ايشان در آن برکت دهد شايد خداوند در آن برکت ند.
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :بلی و بساطی چرمي را طلب کرد ،آنرا
گسترانيد سپس توشه های زائد شان را خواسته ،يکی يک مشت جواری می آورد ،ديگری
مشتی خرما و ديگری پارچهء نانی ،تا که بر سر بساط اندکی از اين اشياء گرد آمد ،و پيامب
صلی ال عليه وسلم برای برکت در آن دعا نوده فرمود :ظرفهای خود را بگييد! ظرفی در
ميان لشکر ناند که آن را پر نکرده باشند و خوردند تا که سي شدند و اندازه ای هم زياد
ماند .رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :گواهی می دهم که معبود برحقی جز خدا نيست
و من رسول خدا می باشم ،روبرو نی شود بنده با اين دو با خداوند در حاليکه شکی در آن
ندارد و در بي او و بشت حجاب آيد.
صلّي
-417وَعَنْ عِتْبَانَ بنِ مالك ،رضي اللّه عنه ،وهو مِمّنْ َش ِهدَ َبدْرا ،قال :كُ ْنتُ أُ َ
ِل َقوْمي بَن سال ،وَكَانَ يَحُو ُل بَيْن وَبينهُم وادٍ ِإذَا جاءَتِ الَمطار ،فَيَشُقّ عَليّ اجْتِيَا ُز ُه قِبَلَ
صرِيَ ،وإِنّ الوَادِيَ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،فقلتُ لهِ :إنّي أَْن َكرْتُ َب َ
ت رَسُولَ ال ّلهِ َ
ج ِدهِم ،فَج ْئ ُ
مَسْ ِ
اّلذِي بيْن َوبَيْ َن َقوْمي يسِيلُ ِإذَا جَاءَت ا َلمْطار ،فَيَشُقّ عَل ّي اجْتِيازُهَ ،ف َو ِد ْدتُ َأّنكَ َتأْت ،فَُتصَليّ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :سَأفْعَ ُل » فَغَدا عل ّي رَسُولُ
صلّى ،فقال رسُول ال ّلهِ َ
خ ُذ ُه مُ َ
ف بَيْت مَكانا أَتّ ِ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم،
اللّهَ ،وأَبُو َب ْكرٍ ،رضي ال ّلهُ عنهَ ،ب ْعدَ ما اشَْت ّد الّنهَار ،وَاسَْت ْأذَنَ رسُولُ ال ّلهِ َ
صلّ َي مِنْ َبيْتِك؟ » َفأَشَ ْرتُ ل ُه إِل الَكَانِ اّلذِي
حبّ أَنْ ُأ َ
ج ِلسْ حت قال « :أَيْ َن تُ ِ
َفأَذِْنتُ لهَ ،ف َلمْ يَ ْ
صلّى رَ َكعَتَيْن،
ص َففْنَا وَراءَهَ ،ف َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،فَكَّب َر وَ َ
صلّيَ فيهَ ،فقَامَ رَسُو ُل اللّه َ
أُحبّ أَ ْن ُي َ
صلّى
ُثمّ َس ّل َم وَ َسلّمْنَا حِيَ َسلّم ،فَحَبَسُْتهُ علَى خَزيرة ُتصْنَعُ لَه ،فَسَمَعَ َأهْ ُل الدّا ِر أَ ّن رَسُولَ ال ّلهِ َ
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ف بَيْت ،فَثَابَ رِجَا ٌل منهمْ حتّى َكُثرَ الرّجَالُ ف البَيْتَ ،فقَالَ رَجُل :مَا َفعَلَ مَاِلكٌ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم «
حبّ اللّه ورَسُولَه ،فقالَ رَسُو ُل ال ّلهِ َ
ل َأرَاهَ ،فقَالَ رَجُل :ذلك مُنَافِقٌ لَ يُ ِ
لَ َتقُ ْل ذَِلكَ أَلَ تَراهُ قال :لَ ِإَلهَ إِلّ ال ّلهُ يَ ْبَتغِي ِبذَِلكَ وَ ْجهَ ال ّلهِ تَعال ؟ . »،فَقال :ال ّل ُه َورَسُوُلهُ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ
أَ ْعلَمَ ،أمّا نَحْ ُن َفوَال ّلهِ ما َنرَى ُودّه ،وَلَ حَديَثهُ إِلّ إِل ا ُلنَافِقي ،فقالَ رسو ُل اللّه َ
و َسلّمَ « :فإِنّ اللّه َقدْ َح ّرمَ على النّارِ مَنْ قال :لَ ِإَلهَ إِلّ ال ّلهُ يَ ْبَتغِي ِبذَِلكَ وَ ْجهِ ال ّلهِ » متفقٌ عليه.
-417عتبان بن مالک رضی ال عنه که از جلهء حضور يافتگان بدر است گفت:
301
من برای قومم بنی سال ناز می گزاردم و بي من و ايشان رودباری که چون باران می
آمد گذشت از آن و رفت به مسجد شان براي سخت تام می شد .پس خدمت رسول ال صلی
ال عليه وسلم آمده بر ايشان گفتم :چشمم کم بي (کم سو) شده چون باران شود رودی که
ميان من و قومم است ،سيل می کند و گذشت از آن و رفت به مسجد شان ،براي سخت تام
می شود ،دوست دارم بانه ام آمده و در جائی از خانه ام ناز گزاريد که آن را برای خود
مسجد بگيم .پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :اين کار را خواهم نود .صبح با ارتفاع
آفتاب رسول ال صلی ال عليه وسلم و ابوبکر رضی ال عنه آمدند .آنضرت صلی ال عليه
وسلم اجازه خواسته داخل شدند و نشسته و فرمودند :در کدام جای خانه ات دوست داری
ناز گزارم؟ و من جائی را که دوست داشتم وی در آنا ناز گزارد ،اشاره کردم .پيامب صلی
ال عليه وسلم برخاسته و تکبي گفتند و بدنبال شان صف بستيم و دو رکعت ناز گزارده و
سلم دادند .چون سلم دادند ما نيز سلم دادي و من آنضرت صلی ال عليه وسلم را برای
خزيرهء (نوعی طعام است) نگه داشتم .مردم در ميان شان گفتند :مالک کجاست او را نی
بينيم؟ ديگری گفت :او منافق است ،خدا و رسولش را دوست ندارد .رسول ال صلی ال
عليه وسلم فرمود :اين را مگو آيا او را نی بينی که ل اله ال ال گفت برای اينکه رضای
خدا را بدست آرد؟ او گفت :خدا و رسولش دانا تر است .اما ما دوستی و مبت او را جز با
منافقي نی بينيم .رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :هانا خداوند دوزخ را بر کسی که
برای رضای خداوند ل اله ال ال بگويد حرام کرده است.
ش :در اين حديث مطالبی است از جله جواز امامت نابينا و خب دادن شخص از بيماری
که دارد ،در حاليکه از روی شکوه نباشد وجواز تلف از جاعت در وقت باران و تاريکی و
اينکه در مدينه مساجد ديگری بز مسجد نبوی صلی ال عليه وسلم بوده است و در آن جواز
تبک به جای و ملی است که رسول ال صلی ال عليه وسلم ناز گزارده باشد.
رسول ال صلی ال عليه وسلم بردگانی را آوردند ،زنی از برده ها اين طرف و آن
طرف می دويد و ناگهان پسری را در ميان کودکان پيدا نوده او را گرفت و به شکم خود
چسباند ،و او را شي داد .سپس رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :آيا گمان می کنيد که
اين زن پسرش را به آتش افگند؟
گفتيم :نه بدا!
فرمود :خداوند به بندگانش بيش از آنچه اين مادر به پسرش مهربانی دارد ،مهربان
است.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يقولَ :جعَلَ ال ّلهُ الرّحْ َمةَ ماَئةَ
س ْعتُ رسُولَ ال ّلهِ َ
-420وعنه قالِ :
ل ْزءِ يَتَراحمُ
سعِي ،وَأَْنزَلَ ف ا َل ْرضِ ُج ْزءَا واحِدا ،فَمِ ْن ذَِلكَ ا ُ
س َعةً وتِ ْ
سكَ عِ ْن َدهُ تِ ْ
ُج ْزءٍَ ،فأَمْ َ
الَلئِقُ حَتّى َت ْرفَعَ الدّاّبةُ حَا ِف َرهَا عَ ْن وَل ِدهَا خَشَْيةَ أَ ْن ُتصِيَبهُ » .
وف روايةٍ « :إِ ّن ل ّلهِ َتعَال ماَئةَ رَحْ َمةٍ َأْنزَلَ مِ ْنهَا رَحْ َمةً وَا ِح َدةً بَيْ َن الِنّ والِْنسِ
وَالَبهَائمِ وَالَوام ،فَبهَا يَتَعاطَفُون ،وبا يَتَرا َحمُون ،وَبا َتعْ ِطفُ الوَ ْحشُ عَلى وَلَدهَا ،وَأَ ّخ َر ال ّلهُ تَعال
سعِيَ رَحْ َمةً َيرْ َح ُم با عِبَادهُ َي ْومَ القِيَا َمةِ » متفقٌ عليه.
تِسْعا وتِ ْ
303
صلّى
وروا ُه مسلم أَيضا من روايةِ َسلْمَا َن الفَارِسي ،رضي ال ّلهُ عنه ،قال :قال رسُولُ اللّه َ
سعُونَ
للْقُ بَيَْن ُهمَْ ،وتِسْع َوتِ ْ
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :إِ ّن ل ّلهِ َتعَالَى ماَِئ َة رَحْ َمةٍ فَمِنْها رَحْ َمةٌ َيتَرا َح ُم با ا َ
لَِيوْم القِيا َمةِ » .
وف رواية « إِنّ اللّه تعال َخلَقَ يَومَ َخلَقَ السّمَواتِ وا َل ْرضَ مِاَئ َة رَحْ َمةٍ كُ ّل رَحْ َم ٍة طِبَاقُ
ض رَحْ َمةً فَبِها َتعْ ِطفُ الوَاِلدَةُ َعلَى وََل ِدهَا وَالْو ْحشُ
جعَلَ مِنها ف ا َل ْر ِ
مَا َبيْنَ السّمَاءِ إِل ا َلرْض ،فَ َ
وَالطّ ْيرُ َبعْضُها َعلَى َبعْضٍ َفإِذا كانَ َي ْومُ القِيا َمةِ ،أَكْ َملَها ِبذِهِ الرّحْ َمةِ » .
صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم .فِيمَا يَحكِى عَن ربّه ،تَبَارَ َك وََتعَال ،قال:
-421وعنه عن النِّبيّ َ
« أَذنَب ع ْب ٌد ذَنبا ،فقال :ال ّل ُهمّ اغ ِف ْر ل ذَنب ،فقال ال ّلهُ تَبَارَ َك َوتَعال َ :أذََنبَ عبدِي ذنبا ،فَعلِم
ي ربّ اغ ِفرْ ل ذنب ،فقال تبارك
أَ ّن َلهُ ربّا َي ْغ ِفرُ الذّنْب ،وَيأْ ُخذُ بِالذّنبُ ،ثمّ عَادَ َفَأذََنبَ ،فقال :أَ ْ
وتعال :أَذنبَ عبدِي ذَنباَ ،فعَ َلمَ أَ ّن َلهُ رَبّا يَغ ِفرُ الذّنبَ ،ويَأ ُخذُ بِالذنْبُ ،ثمّ عَادَ َفأَذنَب ،فقال:
أَي َربّ اغ ِفرْ ل ذَنب ،فقال تَبَارَ َك وََتعَال :أَذَنبَ عَبدِي ذَنبا ،فعَ ِلمَ أَ ّن َلهُ رَبّا َي ْغ ِفرُ الذّنب ،وَيأْ ُخذُ
بِالذّنب ،قدَ َغ َف ْرتُ لِعبديَ ..فلْيَفعَلْ ما شَاءَ » متفقٌ عليه.
-421ابو هريره رضی ال عنه از پيامب صلی ال عليه وسلم از آنچه از پروردگار
حکايت می کند نقل می نايد که فرمود:
چون بنده گناهی را مرتکب شد و گفت ،خدايا گناهم را بيامرز ،خداوند تعالی
فرمود :بنده ام گناهی را مرتکب شد و دانست که برای او پروردگاری است که گناهان را
می آمرزد و به گناه می گيد ،سپس بازگشته گناه نود و گفت :پروردگارا! گناهم را بيامرز
باز خداوند تبارک و تعالی می فرمايد :بنده ام گناهی را مرتکب شد و دانست که برای او
پروردگاريست که گناه را می آمرزد و به گناه مؤاخذه می کند .دوباره بازگشت و گناه نود
و گفت :پروردگارا گناهم را ببخش باز خداوند تعالی می فرمايد بنده ام گناهی را مرتکب شد
و دانست که او را خداونديست که گناه را می بشد و به گناه می گيد .من برای بنده ام
آمرزش نودم پس هر چه می خواهد بکند.
ش :اين حديث بر فايدهء عظيم استغفار دللت می کند و فضل و رحت و حلم و کرم
فراوان خدا را متجلی می سازد ،ولی اين استغفار ،استغفاريست که معنايش در دل استقرار يافته و
با زبان توأم باشد تا از تصميم بر اصرار منصرف شده و پشيمانی با آن حاصل شود و آن ترجهء
توبه است و حديث – خيارکم کل مفت تواب – بر آن شهادت می دهد .يعنی آنکه گناهش
تکرار می شود و توبه اش هچنان و هر دمی که در گناه می افتد بدامان توبه پناه می برد نه آنکه
به زبانش گويد ،استغفرال و دلش بر معصيت اصرار ورزد و اين استغفاريست که نياز به استغفار
دارد.
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :سوگند به ذاتی که جان در دست اوست ،اگر
گناه نی کرديد ،خداوند هر آينه شا را از بي برده ،قومی را می آورد که گناه کنند و به
تعقيب آن از خدا آمرزش طلبند و خداوند بر ايشان بيامرزد.
ش :انسان بر خلف فرشتگان دارای غريزه ايست که گناه می کند و بر خلف شياطي
عمرش را در گناه سپری نی نايد ،بلکه از گناه توبه می کند و خداوند هم توبه پذير است و
توبه اش را می پذيرد و حديث مبارک هم هي معنی را افاده می کند.
صلّى الُ
-423وعن أب َأيّوبَ خَاِل ِد بنِ زيد ،رضي اللّه عنه قال :سعتُ رسول اللّه َ
للَقَ ال ّلهُ خَلقا يُذنِبون ،فَيَسَْت ْغ ِفرُون ،فََي ْغ ِفرُ َل ُه ْم » رواه
َعلَ ْيهِ و َسلّم يقولَ « :لوْل َأنّ ُكمْ تُذنبُونَ ،
مسلم.
امتم امتم ،و گريست ،پس از آن خداوند به جبئيل عليه السلم فرمود :بسوی ممد صلی ال
عليه وسلم برو و خدايت دانا تر است ،از او بپرس چه چيز سبب گريهء تو شده؟
جبئيل عليه السلم نزدش آمده و رسول ال صلی ال عليه وسلم او را از آنچه گفته
بود با خب ساخت – و او دانا تر است – پس خداوند فرمود :ای جبئيل بسوی ممد صلی
ال عليه وسلم برو و بگو هانا ترا در بارهء امتت راضی خواهيم ساخت و ترا آزرده خاطر نی
کنيم.
-427براء بن عازب رضی ال عنه از پيامب صلی ال عليه وسلم روايت می کند که
فرمود :چون مسلمان در قب سؤال شود ،گواهی می دهد که جز ال معبود برحقی نيست و
اينکه ممد صلی ال عليه وسلم فرستادهء خدا است و آن اين فرمودهء خداوند است" :ثابت
می گرداند خداوند مؤمنان را به قول ثابت در زندگی دنيا و در آخرت ".ابراهيم27 :
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :مثل نازهای پنجگانه مانند جويی عميق بر
آستانهء خانهء يکی از شا است که بسرعت جريان دارد و روزی پنج بار در آن شستشو می
کند.
گفتيم :بلی.
فرمود :آيا راضی می شويد 3/1حصهء اهل بشت باشيد؟
گفتيم :بلی.
فرمود :سوگند به ذاتی که جان ممد در دست اوست ،اميدوارم که شا نيمهء اهل
بشت باشيد ،زيرا به بشت جز شخص مسلمان کسی داخل نی گردد و شا در ميان مردم
310
مشرک مانند موی سفيد در پوست گاو سياه يا مانند موی سياه در پوست گاو سرخ می
باشيد.
ش :مراد از دنو و قرب مؤمن در روز قيامت به پروردگارش ،نزديکی از ديدگاه کرامت
و احسان است نه نزديکی از روی مسافه ،زيرا او تعالی جل و عل شأنه از مسافت منه و پاک
است.
-434وعن اب ِن مسعودٍ رضي اللّه عنه أَ ّن رَجُلً َأصَابَ مِنَ ا ْم َرأَ ٍة قُ ْبلَة َ ،فأَتَى النّبِيّ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فأَخبه ،فأَنزل ال ّلهُ تعال { :وَأَقِمِ الصّلَةَ َ
طرََفي ال ّنهَارِ َوزُلَفاً مِنَ َ
ت } [ هود ] 114 :فقال الرجل :أَل هذا يا رسولَ اللّه؟
سيّئَا ِ
ت يُذْ ِهبْنَ ال ّ
سنَا ِ
ح َ
الّل ْيلِ ِإنّ ال َ
قال« :لَميعِ ُأمّت كُل ِهمْ » متفقٌ عليه.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :إِنّ اللّه َليَرضي عن اْلعَ ْبدِ أَنْ
-436وعنه قال :قال رسول اللّه َ
شرَْبةَ ،فَيَحْمدُهُ عَليها » رواه مسلم.
َيأْكُ َل الَك َلةَ ،فَيحْ َمدُهُ عليهاَ ،أوْ يَشْربَ ال ّ
قَ ْتلَهَ ،ف َلمْ يَستْطَِيعُوا ذلِكَ ،ف َقدِمتُ الديَنةَ َفدَخَلتُ عليه ،فقلت :يا رسولَ اللّه َأتَعرِفُن؟ قال« :نَعم
أَنتَ الّذي لَقيتنَي بكةَ » قال :فقلت :يا رسول اللّه أَخْبن عمّا َعلّمكَ اللّه وَأَ ْج َه ُلهُ ،أَخبِرنْي عَنِ
س قِيدَ ُرمْحَ ،فإِّنهَا
صرْ عَ ِن الصّلةِ حَتّى تَرتفَعِ الشّ ْم ُ
لةَ الصّبحُ ،ث ّم ا ْق ُ
صلّ صَ َ
لةِ؟ قالَ « :
الصّ َ
جدُ َلهَا الكفّارُ ،ثمّ صَلَ ،فإِنّ الصّلَ َة مشهودة
تَ ْطلُعُ حي تطلع بَيْ َن َقرْنَي شَيْطَان ،وَحِينِئذٍ يَسْ ُ
جرُ َجهَنّم ،فإِذا أَقبلَ
مضورة .حت يستقِلّ الظّلّ بالرّمحُ ،ثمّ ا ْقصُر عن الصّلةِ ،فإِنه حينئذٍ تُس َ
صلّيَ العصرَ ث ا ْقصُر عن الصل ِة حت َت ْغرُبَ
الفَيء فصَل ،فإِنّ الصّل َة مَشهودةٌ مضورة حت ُت َ
ج ُد لا ال ُكفّا ُر » .
الشمس ،فإِنا تُغرُبُ بي قَرنْ شيطان ،وحينئذٍ يَسْ ُ
قال :فقلت :يا نَِبيّ اللّه ،فالوضوءُ حدّثن عنه؟ فقال « :ما منْ ُكمْ رجُل ُي َقرّبُ
سلَ وج َههُ
وَضُوءَه ،فَيَتَ َمضْمضُ ويستنْشِ ُق فَيَنْتَثِر ،إِلّ َخرّتْ خطايَا وجههِ وفيهِ وخياشِيمِه .ث إِذا غَ َ
كما َأ َمرَهُ اللّه ِإلّ خرّت خطايا وج ِههِ مِنْ أَطرافِ لْيَِت ِه مع الاء .ث يغسِل يديهِ إِل الِر َفقَيِ إِلّ
ح َرأْسَه ،إِلّ َخ ّرتْ خَطَايَا رَأْ ِسهِ من أَطرافِ َشعْر ِه مع
خرّت خطايا يديه من أَنا ِملِ ِه مع الاء ،ث يَمْس ُ
الاء ،ث َيغْسِل َقدَمَيهِ إِل ال َكعْبَيْن ،إلّ خَرت خطايا رِ ْجلَيه من َأنَا ِملِ ِه مَع الاء ،فإِن هو قامَ فصلّى ،
ف من
ص َر َ
فح ِمدِ اللّه تعال ،وأَْثنَى عليهِ وَ ّم َدهُ بالذي هو له أَهلَ ،و َفرّغَ قلبه للّه تعال .إِل ان َ
خطيئَِتهِ َكهَيْئَِتهِ يو َم وََلدَْتهُ ُأ ّمهُ».
صلّى الُ َعلَ ْيهِ
فحدّثَ عَمرو بنُ عَبسةَ بذا الديثَ َأبَا ُأمَامَة صا ِحبِ رسو ِل اللّه َ
سةَ ،انظر ما تقول .ف مقامٍ وا ِحدٍ يُعطى هذا الرّجُل؟
و َسلّم فقال له أبو أمامة :يا عَمْروُ بن َعبْ َ
بتْ سِنّي ،ورَقّ عَظمِي ،وَاقَْترَبَ أَجَلي ،وما ب حَاجة أَنْ أَك ِذبَ
فقال عَمْرو:يا أَبَا أُمام َة .فقد ِك َ
صلّى الُ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم لو ل أَسْ َمعْ ُه من رسول اللّه َ
على ال ّلهِ تعال ،ول على رسول ال ّلهِ َ
َعلَ ْيهِ و َسلّم ِإلّ َمرّ ًة َأوْ َمرْتَيْن أو ثلثا ،حَتّى َعدّ سب َع مَرات ،ما َحدّثتُ أَبدا بِه ،ولكنّي سِعُتهُ أَكَثرَ
من ذلك رواه مسلم.
-438از ابو نيح عمرو بن عبسه السلمی رضی ال عنه روايت شده که گفت:
در دورهء جاهليت اعتقاد داشتم اين مردمی که بت ها را می پرستند ،بر گمراهی اند
و بر راه راست استوار نيستند .وقتی شنيدم مردی در مکه پديدار شده که از اخباری اطلع
می دهد ،اشترم را سوار شده و به جستجويش برآمدم .ناگاه پيامب خدا صلی ال عليه وسلم
را دريافتم ،در حاليکه خود را پنهان می داشت و قومش بر وی دلي بودند به آهستگی به مکه
داخل شدم و به وی گفتم :تو چه هستی؟
314
فرمود :پيامبم.
گفتم :پيامب چيست؟
فرمود :مرا خداوند فرستاده است.
پرسيدم :به چه فرستاده؟
جواب داد :به پيوستگی صلهء رحم ،شکست بت ها و اينکه خدا را به يگانگی
بپرستيد و چيزی را برايش شريک نسازيد.
گفتم :با تو در اين کار کيانند؟
فرمود :يک آزاد و يک غلم (ابوبکر و بلل بودند) رضی ال عنهما.
گفتم :من از تو پيوی می کنم.
فرمود :در اين روز اين کار را نی توانی بکنی آيا حال من و مردم را نی بينی ،بسوی
خانواده ات باز گرد و چون دعوت را آشکار و علنی کردم ،نزدم بيا ...به خانه ام رفتم ،وقتی
رسول ال صلی ال عليه وسلم در مدينه آمدند ،من در ميان خانواده ام بودم و شروع به
بررسی خبها کرده و از مردم پرسش می نودم تا که گروهی از خانواده ام به مدينه رفتند.
پرسيدم اين مردی که به مدينه آمد چه کرد؟
گفتند :مردم بسويش می شتابند ،قومش خواستند تا او را بکشند ،ولی نتوانستند و
چون به مدينه به حضور آنضرت صلی ال عليه وسلم رسيدم،گفتم :يا رسول ال صلی ال
عليه وسلم آيا مرا می شناسی؟
فرمود :بلی ،تو کسی هستی که در مکه با من ديدار کردی.
گفتم :مرا از آنچه خدا به تو تعليم داده و آنرا نی دان خب ده ،مرا از ناز خب ده!
فرمود :ناز صبح را بوان بعد خود را از ناز "نوافل" باز دار تا که آفتاب به اندازهء
يک نيزه بال شود ،زيرا آفتاب هنگام برآمدن و طلوع در ميان دو شاخ شيطان طلوع می
نايد" .يعنی شباهت به آفتاب پرستان می شود ،زيرا آنان در اين اوقات آفتاب را پرستش می
کنند .وال اعلم" و در اين هنگام کافران بر آن سجده کنند ،سپس ناز بوان زيرا آن وقت
مل حضور و شهود ملئکه است – تا که نيزه از سايه آزاد شود – باز امتناع کن ،زيرا در
اين لظه جهنم داغ گردانيده می شود ،و چون سايه بطرف مشرق رود ،ناز بوان ،زيرا اين
315
لظه وقت شهود و حضور ملئکه است تا که ناز عصر را بگزاری .باز خود را از ناز باز دار
تا آفتاب غروب کند ،زيرا آفتاب در ميان دو شاخ شيطان غروب می کند و در اين لظه کفار
در برابر آن سجده کنند.
گفتم :در بارهء وضو با من صحبت کن.
فرمود :هيچکدام شا نيست که آب وضويش را نزديک نوده مضمضه و استنشاق
نايد ،جز آنکه گناهان روی دهان و بينی اش بيون می شود .و چون صورتش را طبق امر خدا
بشويد گناهان صورتش از دو طرف ريشش ساقط می گردد ،باز دو دستش را تا آرنج می
شويد ،گناهان دو دستش از ناخن هايش با آب زائل می گردد ،و باز که هر دو پايش را تا
شتالنگ می شويد گناهان هردو پايش از انگشتانش با آب می رود ،و هرگاه ايستاده ناز
گزارده حد و ثنای حق تعالی را گفته و به شايستگی آنرا اداء نايد و دلش را برای خدا فارغ
سازد از گناه به گونه ای پاک می شود چنانچه در روز اول از مادرش تولد يافته است.
عمرو بن عبسه اين حديث را به ابو امامه گفت :وی گفت :ببي تو چه می گوئی! در
يک مقام چني ثوابی به او داده می شود؟!
عمرو گفت :ای ابو امامه! سنم زياد گشته و اجلم نزديک شده است و نيازی بدين
نيست که در اينحال بر خدا و رسولش دروغ بگوي ،اگر آنرا از رسول ال صلی ال عليه
وسلم يکبار دو بار تا هفت بار و آنرا شرد ،نی شنيدم ،هرگز آنرا بيان نی کردم و بيشتر از
اين آنرا از پيامب خدا شنيده ام.
شان زمينه سازی کند و چون ارادهء هلک شان را نايد ،عذابشان کند در حاليکه پيامب شان
زنده است.
ش :يعنی در حاليکه پيامب خدا شاهد بوده و هلک شان را می بيند و چون او را
تکذيب کرده اند ،دلش را با مشاهدهء آن شاد می کند.
قَالَ ال تَعَالَى إخباراً عنن العبدِ الصنا ِلحِ { :فَسَنتَذْ ُكرُونَ مَا َأقُولُ َلكُمْن وَأُ َفوّضُن
ت مَا مَ َكرُوا وَحَاقَن بِآلِ َأ ْمرِي ِإلَى الِّ إِنّ الَّ بَصنِيرٌ بِا ْل ِعبَادِ{َ }44فوَقَاهُن الُّ سَنيّئَا ِ
ن سُوءُ الْعَذَابِ{ }45غافر٤٥ – ٤٤ : عوْ َ
ِفرْ َ
خداوند در حاليکه از بندهء صال خب می دهد ،می فرمايد :و من کار خود را به ال
وامی گذارم ،هانا ال به احوال بندگان بيناست .پس خداوند او را از شر و مکر فرعونيان
مفوظ داشت.
-440ابو هريره رضی ال عنه از پيامب خدا صلی ال عليه وسلم روايت می کند که
فرمود:
خداوند تعالی می فرمايد :من با گمان بنده ام به خويش می باشم .و من با او هستم هر
کجا که مرا ياد کند" ،سوگند بدا که خدا شادمان تر می شود به توبهء بنده اش از يکی از
شا که در بيابان گم شده اش را می يابد" و آنکه بسوی من يک وجب نزديکی جويد ،به او
يک گز نزديک شوم و آنکه بسوي گزی نزديک شود به او يک باع نزديک شوم و چون
بسوي گام زند با سرعت به او روی می آورم.
317
ختَارَ ِل ْلعَ ْبدِ ف حَا ِل صِحِّتهِ أنْ يَكُونَ خَائفا رَاجِيا ،وَيَكُونَ َخ ْو ُفهُ َورَجَاؤُهُ
ا ْع َلمْ أ ّن الُ ْ
ب والسَّنةِ وغَ ْي ِر ذَِلكَ
شرْع مِنْ نصُوصِ الكِتَا ِ
ض الرّجاء ،وقوا ِعدُ ال ّ
سَواء ،وف حَا ِل ا َل َرضِ يُمحّ ُ
مُتظا ِهرَةٌ َعلَى ذلك.
البته برای بنده پسنديده است اينکه در حال صحت خويش ترسان و اميدوار باشد ،و
ترس و اميدش هردو برابر باشد و در حال مرض نيز هچني چنانچه اصول شرعيه و آيات و
احاديث هه دال بر اين امر می باشد.
خداوند می فرمايد :پس اين نی شوند از مکر خدا مگر گروه زيانکاران .اعراف99 :
و ميفرمايد :هانا سخن اين است که از رحت خدا جز گروه کافران نا اميد نشوند.
يوسف87 :
و ميفرمايد :آن روز که سفيد شود رويهايی و سياه گردد رويهائی .آل عمران106 :
و ميفرمايد :هر آئينه پروردگار تو زود عقوبت کننده و او نيز آمرزندهء مهربان است.
اعراف167 :
و ميفرمايد :هر آئينه نيکوکاران در نعيم بشت و گنهکاران در دوزخ باشند .انفطار:
14 – 13
319
و ميفرمايد :پس هر که پله های حسنات او گران شد در بشت زندگی توأم با آسايش
دارد و اما هر که سبک شد پله های او پس جايگاه آن شخص هاويه باشد .قارعه9 – 6 :
واليات ف هذا العن كثيةٌ .فَيَجْتَمعُ الَوفُ والرجاءُ ف آيََتيْ ِن مُقَْترِنَتَيْ ِن أَو آيات أَو آية
.
آيات وارده زياد بوده بگونه ای که خوف و رجاء را هه وقت در دو آيهء متصل
درمی يابيم:
خداوند می فرمايد :و می افتد بر روی خويش گريه کنان و می افزايد قرآن فروتنی
ايشان را .اسراء109 :
و هم می فرمايد :آيا از اين سخن تعجب می کنيد و خنده می نائيد و نی گرييد؟.
نم60 – 59 :
گفتم :ای پيامب خدا صلی ال عليه وسلم ،من بر شا بوان حال آنکه قرآن بر شا
نازل شده است؟
فرمود :دوست دارم آنرا از غي خود بشنوم و بر آن حضرت سورهء نساء را خواندم
تا به اين آيه رسيدمَ { :ف َكيْفَ إِذا ِ
جئْنا مِنْ ُكلّ ُأمّة ِبشَهيد وِجئْنا بِكَ عَلى هَؤلءِ
شهِيدًا } نساء ، 41 :فرمودند :بس است و چون به آنضرت صلی ال عليه وسلم نگريستم
َ
ديدم از چشمان شان اشک می ريزد.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :سَ ْب َعةٌ يُ ِظّل ُهمُ ال ّلهُ ف ِظلّهِ َي ْومَ
-449وعنه قال :قالَ رسُولُ اللّه َ
شأَ ف عِبَادَ ِة اللّه تَعال َ .ورَجُ ٌل َقلُْبهُ ُم َعلّق بالَسَاجِدَ .ورَجُلنِ
ل ظِلّ إ ّل ِظلّه :إِمامٌ عادِل ،وشابّ نَ َ
322
صلّى الُ
-452وعنه قال :قالَ أَبو بَ ْكرٍ لعمر ،رضي اللّه عنهما .بعدَ وفاةِ رسول اللّه َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ
َعلَ ْيهِ و َسلّم :انْ َطلِ ْق بِنا إل ُأمّ أَين .رضي اللّه عنهاَ .نزُورُها كما كَانَ رسُولُ اللّه َ
و َسلّمَ ،يزُورُهاَ .فلَمّا انَْتهَيا إِليْها بَكَت .فقَال لا :ما يُبْكِيك؟ َأمَا َت ْعلَمِيَ أَ ّن مَا عِ ْن َد اللّه تعال خَ ْيرٌ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،قالَت :إِن َل أَبْكِي ،أَنّي َل ْع َلمُ أَ ّن ما ع ْندَ اللّه َخيٌ ِلرَسُولِ اللّه
ِلرَسُولِ اللّه َ
جعَل
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،ولكِنّي َأبْكِي أَ ّن الوَحْ َي َقدِ اْنقَطَ َع مِنَ السّما ِء فَهَيّجَ ْتهُما عَلى البُكاء ،فَ َ
َ
يَبْكِيانِ مَعهَا روا ُه مسلم .وقد سبق ف باب زيا َرةِ أَهل الي.
است و وقتی قرآن بواند گريه بر وی غالب شود .آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود :وی
را بگوئيد تا بر مردم ناز گزارد.
در روايتی از عايشه رضی ال عنها آمده که گفتم :وقتی ابوبکر به جايتان ايستاده
شود ،از شدت گريه مردم صدای او را نی شنوند.
-454وعن إِبراهيمَ بنِ عبدِ الرّح ِن ب ِن عوفٍ أَنّ عبدَ الرّحنِ بنَ َعوْف ،رَضيَ اللّه عنهُ
ص َعبُ بنُ عُمَي ،رضيَ اللّه عنه ،و ُهوَ خَ ْي ٌر مِنّيَ ،ف َلمْ يُو َجدْ
ُأتِيَ بطَعامٍ وكانَ صائما ،فقال :قُتِ َل مُ ْ
لَه ما يُ َكفّ ُن فيهِ إِلّ ُب ْردَةٌ إِنْ ُغطّي بِها َرأْ ُسهُ َب َدتْ رِجْلُه ،وإِنْ ُغطّ َي با رِجْله َبدَا رأْسُهُ ،ثمّ بُسِطَ
ج َلتْ لَنا.
سطَ َأوْ قال :أُعْطِينَا مِنَ الدّنْيا مَا أُعْطِينَا َقدْ خَشِينَا أَنْ تَكُونَ حَسَنَاتُنا ُع ّ
لَنَا مِنَ الدّنْيَا ما بُ ِ
ُثمّ َجعَلَ يبْكي َحتّى َترَكَ الطّعام .روا ُه البخاري.
صلّى الُ
ب َ
ي بْنِ عَجل َن الباهِلي ،رضيَ اللّه عنه ،عن الن ّ
صدَ ّ
-455وعن أب أُمامة ُ
ع من خَشَيةِ اللّه
َعلَ ْيهِ و َسلّم قال « :لَ ْيسَ شَيءٌ أَ َحبّ إِل اللّه تعال من قَ ْطرَتَي وأََثرَيْنِ :قَ ْطرَةُ ُدمُو ٍ
ضةٍ منْ
َوقَطرَةُ َدمٍ تُهرَاقُ ف َسبِيلِ اللّه تعال ،وأما الثران فأثر ف سبيل ال تعـال وََأَث ٌر ف فَرِي َ
َفرَائِضِ اللّه تعال» رواه الترمذي وقال :حديثٌ حسنٌ.
-455ابو امامه صدی بن عجلن باهلی رضی ال عنه روايت می دارد که:
پيامب خدا صلی ال عليه وسلم فرمود :هيچ چيز نزد خداوند دوست داشتنی تر از دو
قطره و دو علمت نيست :قطرهء اشکی که از ترس خدا می ريزد و قطرهء خونی که در راه
خدا ،ريته می شود ،اما دو علمه و نشانه علمهء جهاد در راه خدا و علمتی که در فريضه
ای از فرائض خداوند است (يعنی در پيشانی يا زانو از کثرت سجود آشکار گردد).
325
صلّى الُ
-456حديث العْرباض ب ِن ساريةَ .رضي اللّه عنه ،قال :وعَظَنَا رسُول اللّه َ
ت منها ال ُقلُوب ،و َذ َرفْت م ْنهَا العُيُو ُن » .وقد سبق ف باب النهي عن
َعلَ ْيهِ و َسلّم َموْعِ َظةً وَ ِج َل ْ
البدع.
ختَلَطَن بِهِن
حيَا ِة ال ّدنْيَا َكمَاء أَنزَ ْلنَاهُن مِنَن السّنمَاءِ فَا ْ
قَالَ ال تَعَالَى { ِإنّمَا مَ َثلُ الْ َ
ظنّ
خرُ َفهَا وَا ّزيّنَتْ وَ َ
ض زُ ْ
حتّىَ إِذَا أَخَذَتِ ا َلرْ ُ س وَا َلنْعَامُ َ ت ا َلرْضِ ِممّا يَ ْأ ُكلُ النّا ُ نَبَا ُ
أَ ْهلُهَا َأ ّنهُمْن قَا ِدرُونَن عَ َليْهَا َأتَاهَا َأ ْمرُنَا َليْلً َأ ْو َنهَاراً فَجَ َع ْلنَاهَا حَصنِيداً كَأَن لّمْن تَغْنَن
صلُ اليَاتِ لِ َقوْ ٍم يَتَفَ ّكرُونَ{ }24يونس٢٤ : بِا َلمْسِ كَذَِلكَ نُ َف ّ
حيَاةِ ال ّدنْيَنا َكمَاء أَنزَ ْلنَاهنُن مِنننَ السنّنمَا ِء
ضرِبننْ لَهُنم ّم َثلَ ا ْل َ وقال تعالی { :وَا ْ
شيْءٍ علَى ُكلّ َ ختَلَطَن بِهنِ َنبَاتنُ ا َلْرْضنِ فَأَص ْن َبحَ َهشِيمًا تَ ْذرُوهنُ ال ّريَاحُن وَكَاننَ الُّ َ فَا ْ
خ ْيرٌ عِن َد َربّكَن
حيَا ِة ال ّدنْيَا وَا ْلبَا ِقيَاتُن الصنّاِلحَاتُ َمّقْتَدِراً{ }45ا ْلمَالُ وَا ْل َبنُونَن زِي َنةُ الْ َ
خ ْيرٌ َأمَلً{ }46الكهف٤٦ – ٤٥ : َثوَاباً وَ َ
خ ٌر بَ ْينَكُم ن ْن
حيَاةُ ال ّدنْيَننا َلعِب ننٌ َوَل ْهوٌ َوزِي َنةٌ َوتَفَا ُ
عَلمُوا َأنّمَننا الْ َ
وقال تعالی { :ا ْ
عجَبَ ا ْلكُفّارَ َنبَاتُهُ ثُمّ َيهِيجُ َف َترَاهُ مُصْ َفرّا ثُمّ غيْثٍ أَ َْوتَكَا ُثرٌ فِي ا َلْ ْموَالِ وَا َلْوْلَدِ َك َم َثلِ َ
حيَاةُ ال ّدنْيَا ضوَانٌن وَمَا الْ َ عذَابٌن شَدِي ٌد َومَغْ ِفرَةٌ مّنَن الِّ َو ِر ْ خرَةِ َيَكُونُن حُطَاماً وَفِي الْ ِ
إِ ّل مَتَاعُ ا ْل ُغرُورِ} الحديد٢٠ :
ش َهوَات ِن مِن نَ النّس نَاء وَا ْل َبنِين نَ وَالْ َقنَاطِي ِر وقال تعالی { :زُيّن نَ لِلنّاس نِ حُبّ ال ّ
حيَاةِحرْثِن ذَلِكَن مَتَاعُن الْ َ خ ْيلِ ا ْلمُسَن ّومَةِ وَا َلنْعَامِن وَالْ َ
طرَ ِة مِنَن الذّهَبِن وَا ْل ِفضّةِ وَالْ َ
ا ْلمُقَن َ
ن ا ْلمَآبِ{ }14آل عمران١٤ : حسْ ُ
ال ّدنْيَا وَالّ عِندَهُ ُ
حيَاةُ ال ّدنْيَا وَلَ
ل تَ ُغرّنّكُمُن ا ْل َ
وقال تعالی { :يَا َأيّهَا النّاسُن إِنّ وَعْ َد الِّ حَقّ فَ َ
يَ ُغرّنّكُم بِالِّ ا ْل َغرُورُ{ }5فاطر٥ :
س ْوفَ تَعْ َلمُو نَ{
حتّى ُز ْرتُ مُ ا ْلمَقَا ِبرَ{َ }2كلّ َ
وقال تعالی { :أَ ْلهَاكُ مُ التّكَا ُثرُ{َ }1
س ْوفَ تَعْ َلمُونَ{َ }4كلّ َلوْ تَ ْعَلمُونَ عِلْمَ ا ْليَقِينِ{ }5التكاثر٥ – ١ : ل َ }3ثُمّ كَ ّ
خرَةَ َلهِيَن
حيَاةُ ال ّدنْيَا إِلّ َل ْهوٌ َولَعِبٌن وَإِنّ الدّارَ الْ ِ
وقال تعالی { :وَمَا هَذِهِن الْ َ
ح َيوَانُ َلوْ كَانُوا يَعْ َلمُونَ{ }64العنكبوت٦٤ : الْ َ
خداوند می فرمايد :مققا مثل زندگانی دنيا مانند آبيست که از آسان فرود آورديش
و به سبب آن در هم آميخت نباتات زمي از آنچه مردم و چارپايان می خورند ،تا وقتيکه زمي
بد ست آورد پياي هء خود را و آرا سته شد و گمان کرد ند ساکنان آن که ايشان تواناي ند بر
انتفاع از آن ،ناگهان فرمان ما در شب يا روز بر زمي آمد و گردانيدي آن را مثل زراعت از
بيخ بريده که گويا ديروز هيچ نبود و خداوند اينگونه آياتش را به اهل فکرت بيان می دارد.
يونس24 :
327
و ميفرمايد :و برای شان مثل زندگانی دنيا را بيان کن که مانند آبيست که از آسان
فرو فرستاديش و در هم پيچيد به سببش رستنی زمي ،و آخر کار در هم شکسته گرديد که
بادها می پرانيدش و خدا بر هه چيز توانا است .مال و فرزندان آرايش زندگانی دنيا بوده و
نزد خدا حسنات ،شايسته و پاينده بوده و عاقبت آن نيکوتر است .کهف46 – 45 :
و ميفرمايـد :بدانيـد کـه زندگانـی دنيـا بازی و لوـ و آرايـش و تفاخـر در ميان تان و
زيادت طل بی در مال ا و فرزندان از يکدي گر ا ست ،و در م ثل مان ند باراني ست که زرا عت
کنندگان را رسـتنی بشگفـت دارد ،باز بينـی کـه زرد و خشـک شود و بپوسـد ،و در آخرت
عذاب سخت است (دنيا طلبان را) و نيز از جانب خدا آمرزش و خوشنوديست (مؤمنانرا) و
زندگانی دنيا جز برهء که باعث فريب باشد ،چيز ديگری نيست .حديد20 :
و ميفرما يد :و برای مردم دو ستی آرزوهای ن فس از زنان ،فرزندان و خزا نه های ج ع
ساخته از زر و سيم و ا سپان نشان ند ساخته و چهارپايان و زرا عت آرا سته کرده شده و ا ين
است برهء زندگی دنيا و نزد خدا است بازگشت نيک .آل عمران14 :
و ميفرمايد :ای مردمان حقا وعدهء خدا راست است پس شا را زندگانی دنيا فريفته
نکند و شيطان فريبنده شا را در برابر "عفو" خدا فريب ندهد .فاطر5 :
و ميفرما يد :ش ا را غا فل کرد از يکدي گر حس افزون طل بی مال تا به گور ستان ها
رسيديد نواهيد دانست باز ميگوي نی نواهيد دانست ،نی نی اگر حقيقت کار را بدانيد به
علم يقي ،غافل نی شديد .تکاثر5 – 1 :
و هم می فرمايد :و اين زندگانی دنيا جز بازی و بيهودهء بيش نيست ،و زندگانی اگر
مردم بدانند در حقيقت دار آخرت است .عنکبوت64 :
ط الدّْنيَا َع َليْكُم كما بُس َطتْ َعلَى مَنْ كَا َن قَ ْبلَكُم ،فَتَنَافَسُوهَا كَمَا
َعلَيْكُم .وَلكنّي أَخْشى أَنْ تُبْسَ َ
تَنَافَسُوهَا .فََت ْهلِكَ ُكمْ كَمَا َأ ْهلَكَ ْت ُه ْم » متفقٌ عليه.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال « :يَتْبَ ُع الَّيتَ ثَلَثةٌ َ :أ ْه ُلهُ وَماُلهُ
-461وعنهُ عن رسول اللّه َ
وَعَ َملُه :فََيرْجِعُ اثْنَانَ .ويَ ْبقَى وَاحدَ :يرْجِعُ َأ ْه ُلهُ َومَاُلهُ َويَ ْبقَى َع َم ُلهُ » متفقٌ عليه.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّمُ« :ي ْؤتِيَ َبأَْن َعمِ َأهْ ِل الدّْنيَا مِن
-462وعنه قال :قال رسولُ اللّه َ
ت خيا قَطّ؟ هَ ْل مَرّ ِبكَ
َأهْ ِل النّارِ َي ْومَ اْلقِيَا َمةِ ،فَُيصْبَغُ ف النّارِ صَ ْب َغةً ُثمّ ُيقَالُ :يا ابْنَ آ َد َم هَ ْل رَأَْي َ
لّنةِ فَُيصْبَغُ صَ ْب َغةً ف
نَعي ٌم قَطّ؟ فيقول :ل واللّه يا َربّ .وَُيؤْتِى بأَ َشدّ النّاسِ ُبؤْسا ف الدّنْيَا مِنْ َأهْلِ ا َ
الَّنةِ ،فَُيقَالُ َلهُ :يا ابْنَ آ َد َم هَ ْل رَأَْيتَ ُبؤْسا قَطّ؟ هَ ْل َمرّ ِبكَ ِشدّ ُة قَطّ؟ فيقولُ :ل ،وَاللّه ،مَا َمرّ
بِي ُب ْؤسٌ قَطّ ،وَل رََأْيتُ ِشدّ ًة قَطّ» رواه مسلم.
شود ،ای فرزند آدم آيا هرگز کدام سختی بر تو گذشته است؟ او می گويد :نه بدا هيچ
دشواری بر من نگذشته است و هيچ سختی نديده ام.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ
-463وعن الُسَْتوْردِ بنِ شدّادٍ َرضِيَ اللّه عنه ،قال :قال رسولُ اللّه َ
جعَلُ أَحدُ ُكمْ ُأصُْب َعهُ ف الْيَمَ .فلْيَنْ ُظرْ ِب َم َيرْجِعُ؟» رواه
و َسلّم :مَا الدّنْيَا ف ال ِخرَةِ إِ ّل مِثْ ُل مَا يَ ْ
مسلم.
گفتم :بلی!
فرمود :او جبئيل عليه السلم بود که نزدم آمد و گفت :آنکه از امتت بيد که به
خدا چيزی شريک نياورد به بشت داخل گردد.
گفتم :اگر دزدی و زنا هم نايد؟
فرمود :اگر چه دزدی و زنا هم بکند!
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم :انْ ُظرُوا إل م ْن َهوَ أَسفَ ُل منْ ُكمْ
-467وعنه قال :قال رسول اللّه َ
وَل تَنْ ُظرُوا إل مَنْ فَوقَكُم ف ُهوَ أَجْدرُ أَن ل َت ْز َدرُوا نعمةَ اللّه عَليْ ُك ْم » متفقٌ عليه وهذا لفظ
مسلم.
للْ ِق فلْينْ ُظرْ إل مَنْ
وف رواية البخاري « ،إِذا نَظَر أَ َحدُ ُكمْ إل مَ ْن فُض َل عليهِ ف الا ِل وَا َ
هو أَ ْسفَ ُل مِ ْنهُ » .
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قالَ « :ت ِعسَ ع ْبدُ الدّينَا ِر وَال ّد ْرهَ ِم وَالقطيفَةِ
-468وعنه عن النب َ
صةِ ،إِ ْن أُعطِيَ رضي ،وَإِنْ َل ْم يُعطَ َلمْ َي ْرضَ » رواه البخاري.
وَالَمِي َ
يا اينکه چون مسلمان در دنيا ههء عمرش به جهاد و مبارزه می گذرد ،سراسر برايش
دشواری است و کافر به اين مسائل سرو کار ندارد ،جزا اطفای غرايزش ،دنيا برايش سهل و
آسان می گذرد.
-472وعن أب الْعبّاس َسهْلِ ب ِن س ْعدٍ السّاعدي ،رضي اللّه عنه ،قال :جاءَ رجُلٌ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم :فقال :يا رسول اللّه دُلّن عَلى ع َملٍ إِذا عَ ِملُْتهُ أَحبّن اللّهَ ،وأَحبّن
ب َ
إل الن ّ
حّبكَ اللّه ،وَا ْز َه ْد فِيمَا ِع ْندَ النّاسِ يُحّبكَ النّاسُ » حديثٌ حسنٌ
النّاس ،فقال « :ا ْز َهدْ ف الدّنيا يُ ِ
رواه ابن مَاجَه وغيه بأَسانيد حسنةٍ .
-472از ابو العباس سهل بن سعد ساعدی رضی ال عنه روايت شده که گفت:
مردی به حضور پيامب صلی ال عليه وسلم آمده گفت :يا رسول ال صلی ال عليه
وسلم مرا به کاری راهنمائی کن که چون آنرا انام دهم خدا و مردم مرا دوست بدارند.
فرمود :پارسائی کن در دنيا تا خداوند ترا دوست بدارد و بی نيازی کن از آنچه در
دست مردم است تا مردم ترا دوست بدارند.
335
-473وعن الّنعْمَانِ ب ِن بَشي ،رضيَ اللّه عنهما ،قال :ذَكَر عُ َمرُ بْنُ الَطّاب ،رضي اللّه
صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم يَظَ ّل الَْي ْومَ
س مِنَ الدّْنيَا ،فقالَ :ل َقدْ رََأْيتُ رسول اللّه َ
عنه ،ما أصاب النّا ُ
ل ِبهِ بطَْنهُ .رواه مسلم.
ج ُد مِنَ ال ّدقَل ما يْ ُ
َيلْتَوي ما يَ ِ
-475وعن عمر بنِ الارِث أَخي ُجوَْيرِية ب ْنتِ الَارثِ ُأ ّم ا ُل ْؤمِنِي ،رضي اللّه عنهما،
صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم ،عِ ْن َد َموِْت ِه دِينَارا وَل ِد ْرهَما ،ول عَبْدا ،وَل َأ َمةً ،
قال :مَا َترَكَ رسو ُل اللّه َ
ص َد َقةً » رواه
وَل شَيْئا إِ ّل َب ْغلَتَهُ الْبَ ْيضَاءَ الّت كَان َيرْكَُبهَا ،وَسِلحَه ،وََأرْضا َج َع َلهَا لبْنِ السّبيِلِ َ
البخاري.
-475از عمرو بن حارث برادر ام الؤمني جويريه بنت الارث رضی ال عنهما
روايت شده که گفت:
336
رسول ال صلی ال عليه وسلم در هنگام وفاتش نه درهم و دينار و غلم و کنيز
داشت و نه چيز ديگری ،جز قاطری سفيد که بر آن سوار می شد و سلح و زمينی که آنرا
برای مسافران – ابن السبيل – صدقه فرمود.
صلّى الُ
-476وعن خَبّابِ بنِ ا َلرَت ،رضي اللّه عنه ،قال هَا َجرْنَا مَعَ رسول اللّه َ
ت وََلمْ يأْكُ ْل مِنْ أَج ِرهِ شَيْئا.
َعلَ ْيهِ و َسلّم َن ْلتَ ِمسُ وَجهَ اللّه تعال َفوَقَعَ أَ ْجرُنا عَلى اللّه ،فَمِنّا مَ ْن مَا َ
مِ ْنهُم ُمصْ َعبُ بن عَمَيْر ،رضي اللّه عنه ،قُتِلَ َي ْومَ أُحُد ،وََترَكَ نَ ِم َرةً ،فَكُنّا ِإذَا غَطّيْنا بَا رَأْ َسهَُ ،ب َدتْ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،أَ ْن ُنغَطّيَ َرأْ َسهُ،
رجْله ،وَِإذَا غَطّ ْينَا ِبهَا رِ ْجلَيْهَ ،بدَا رَأْسُهَ ،فَأمَرَنا رسولُ اللّه َ
جعَلَ عَلى رجْليهِ شَيْئا مِنَ ا ِلذْخِر ،ومِنّا مَنْ أَْيَنعَتْ َلهُ ثَ َمرَتُهَ .ف ُهوَ يَهدُبهَا ،متفقٌ عليه.
وَنَ ْ
صلّى
-477وعن َسهْلِ بنِ َسعْد السّاعدي ،رضي اللّه عنه ،قال :قال رسول اللّه َ
ضةٍ ،مَا َسقَى كَافرا منْها َشرَْبةَ مَاءٍ »
ح َبعُو َ
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّمَ « :لوْ كَانَت الدّنْيَا َت ْعدِلُ عِ ْندَ اللّه جَنَا َ
رواه الترمذي .وقال حديث حسن صحيح.
-480وعن عبدِ اللّه بنِ عمرو ب ِن العاصِ رضي اللّه عنهما ،قالَ :مرّ َعلَيْنَا رسولُ اللّه
صلِحُه ،فقال:
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم وَننُ نُعالُ ُخصّا لَنَا فقال« :ما هذا؟» فَ ُقلْنَاَ :قدْ َوهِي ،فَنَحْنُ ُن ْ
َ
ي ومسلم،
« ما َأرَى ا َل ْمرَ ِإلّ أَعْجَ َل مِ ْن ذلكَ » .رواه أَبو داود ،والترمذيّ بإِسناد البخار ّ
وقال الترمذي :حديثٌ حسنٌ صحيح.
پيامب صلی ال عليه وسلم بر ما گذشت در حاليکه خانهء (چوبی يا نايی) خود را
درست می کردي ،فرمود :اين چه کاری است که می کنيد؟
گفتيم :خانه های ما سست شده آنرا ترميم می کنيم.
فرمود :من کار را سريعتر از اين مشاهده می کنم.
-482وعن أب عمرو ،ويقال :أَبو عب ِد اللّه ،ويقال :أَبو لَيْلى عُ ْثمَانُ بنُ َعفّانَ رضي
لصَال :بَ ْيتٌ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قالَ « :ل ْيسَ لبْن آ َدمَ حَقّ ف سِوى َهذِهِ ا ِ
اللّه عنه ،أَنّ النبّ َ
يَسْكُنُهَ ،وَث ْوبٌ ُيوَارِي َع ْورََت ُه وَ ِج ْلفُ الُبز ،وَالَاءِ » رواه الترمذي وقال :حديث صحيح.
-482از ابو عمرو و گفته شده ابو عبد ال و گفته شده ابو ليلی عثمان بن عفان
رضی ال عنه روايت شده که:
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :برای فرزند آدم حقی جز در اين چيزها نی باشد،
خانه ای که در آن سکونت کند و لباسی که عورتش را بدان پوشد و پاره ای نان خشک و
آب.
خدمت پيامب صلی ال عليه وسلم آمدم در حاليکه ايشانَ{ ،ألَا ُكمُ التّكَاُثرُ} را می
خواندند ،فرمود :ابن آدم می گويد :مال ،مال! و آيا برای تو است ای ابن آدم از مالت جز
آنچه را که خورده ای و نيستش نوده ای يا پوشيده ای و کهنه اش کرده ای و يا صدقه داده
از آن گذشته ای؟
-484وعن عبدِ اللّه بن ُمغَفّل ،رضي اللّه عنه ،قال :قال رجُلٌ للنِّبيّ ص :يارسولَ اللّه،
واللّه ِإنّي لُحِبّك ،فقال « :انْ ُظرْ ماذا َتقُول؟ » قال :وَاللّه ِإنّي لُحِّبكَ ،ثَلثَ َمرّات ،فقال « :إِنْ
ع إل من ُيحِبّن مِنَ السّيْل إل مُنَْتهَا ُه » رواه
كُ ْنتَ تُحبّن فَأَ ِعدّ لَلفقْر ِتجْفافا ،فإِنّ ال َفقْر أَ ْسرَ ُ
الترمذي وقال حديث حسن.
صدَقُ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال « :أَ ْ
-490وعن أب هريرة ،رضي اللّه عنه ،عن النّبِيّ َ
ل بَاطِلُ» متفقٌ عليه.
َكلِ َمةٍ قَاَلهَا شَا ِعرٌ َكلِ َمةُ لَبِيد :أَل ُكلّ ش ْيءٍ ما خَل ا َ
ش َهوَاتِن قال ال تعالیَ { :فخَلَفَن مِن بَعْدِهِمْن خَلْفٌن َأضَاعُوا الصّنلَ َة وَا ّتبَعُوا ال ّ
ج ّنةَ وَلَ
ك يَدْخُلُو نَ الْ َع ِملَ صَالِحاً فَُأوْ َلئِ َ
ن وَ َ
ب وَآمَ َ
غيّا{ }59إِ ّل مَن تَا َ
س ْوفَ يَلْ َق ْو نَ َ
فَ َ
شيْئاً{ }60مريم٦٠ – ٥٩ : يُظْ َلمُونَ َ
حيَاةَ الدّنيَاعلَى َق ْومِ هِ فِي زِي َنتِ هِ قَالَ الّذِي نَ ُيرِيدُو نَ الْ َ
خرَ جَ َو قال تعالی { :فَ َ
يَا َليْتَن لَنَا مِ ْثلَ مَا أُوتِيَن قَارُونُن ِإنّهُن لَذُو حَظّ عَظِيمنٍ{ }79وَقَالَ الّذِينَن أُوتُوا الْ ِعلْمَن
ع ِملَ صَالِحاً{ }80القصص٨٠ – ٧٩ : ن آمَنَ َو َخ ْيرٌ ّلمَ ْ
َويْلَكُ ْم َثوَابُ الِّ َ
عنِ النّعِيمِ} التكاثر٨ :
و قال تعالی { :ثُمّ َل ُتسْأَُلنّ َي ْو َمئِذٍ َ
عجّلْنَا لَهُن فِيهَا مَا َنشَاء لِمَن ّنرِيدُ ثُمّ
جَلةَ َ
و قال تعالی { :مّنن كَانَن يُرِيدُ الْعَا ِ
ج َهنّ َم يَصْلهَا مَ ْذمُوماً مّدْحُوراً} السراء١٨ : جَ َع ْلنَا َلهُ َ
342
خداوند می فرمايد :پس بعد از آنان جانشي شد ،آيندگانی که ناز را ترک کردند و
پيوی خواهشها را نودند و جزای گمراهی را خواهند يافت ،اما هر که توبه کرد و ايان
آورد و کار شايسته نود ،آن گروه در بشت در آيند و بر ايشان هيچگاه ستم کرده نشود.
مري60 – 59 :
و ميفرمايد :پس بر قوم خويش با آرايشش بيون آمد و آنانکه زندگانی را طلب
ميکردند ،گفتند :ای کاش ما را مانند آنچه قارون داده شده باشد .هر آيينه وی صاحب
نصيب بزرگ است ،و گفتند :آنانی را که علم داده شد وای بر شا ثواب خدا بتر است
آنکس را که ايان آورده و کار شايسته نود .قصص80 -79 :
و ميفرمايد :باز البته آنروز از نعمت سوال کرده خواهيد شد .تکاثر8 :
و ميفرمايد :هر که راحتی زود گذر دنيا را خواسته باشد ،متاع دنيا را در آن برايش
دهيم ،به هر که خواهيم باز برای او دوزخ را مقرر کنيم که در آن نکوهيده و رانده شده در
آيد .إسراء18 :
-492وعن ُع ْروَةَ عَنْ عائشة رضي اللّه عنها ،أَّنهَا كَاَنتْ َتقُول :وَاللّه يا ابْ َن أُخْتِي إِنْ
كُنّا لَنَ ْن ُظرُ إل الِللِ ثّ الِللُ .ثمّ الل ِل ثلثةُ َأ ِه ّلةٍ ف َش ْهرَيْنَ .ومَا أُوقِدَ ف َأبْيَاتِ رسو ِل اللّه
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم نارُ .قلْت :يَا خَاَلةُ فَمَا كَانَ ُيعِيشُكُم؟ قالت :الَ ْس َودَان :التّ ْم ُر وَالَاءُ إِلّ أَّنهُ
َ
343
ح وَكَانُوا
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم جِيا ٌن مِنَ الَْنصَـار .وَكَاَنتْ َل ُه ْم مَنَاي ُ
َقدْ كَانَ لرسول اللّه َ
سقِينَا .متفقٌ عليه.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم مِنْ أَلبانا فَيَ ْ
ُيرْ ِسلُونَ إل رسول اللّه َ
-493وعن أب سعيدٍ القْبُريّ عَ ْن أب ُهرَيرةَ رضي اللّه عنه .أَنه َمرّ ِبقَوم بَيْ َن أَْيدِيهمْ شَاةٌ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم من الدنيا ولْ يشْبعْ
صلِيةٌ َ .فدَ َعوْ ُه َفأَب َأنْ َيأْكُل ،وقال :خَرج رسول اللّه َ
مَ ْ
شعِي .رواه البخاري.
مِنْ خُ ْب ِز ال ّ
-493ابو سعيد مقبی از ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که:
وی از کنار مردمی گذشت که در بي شان گوسفند بريانی قرار داشت و از او دعوت
بعمل آوردند و او اباء ورزيد و گفت :رسول ال صلی ال عليه وسلم از دنيا برفت ،در
حاليکه از نان جوين سي نشدند.
نعمت سؤال می شويد ،از خانه های خود گرسنه بيون آمديد وبه خانهء تان باز نگشتيد ،تا
ازين نعمت برخوردار شديد.
ش :انصاری ايکه آنضرت صلی ال عليه وسلم بانه اش تشريف برده بودند ،ابو اليثم
بن تيهان رضی ال عنه بود.
-498وعن خالدِ بنِ عُ َمرَ ال َعدَويّ قال :خَطََبنَا ُعتَْبةُ بنُ َغزْوان ،وكا َن َأمِيا عَلى
صرْم ،و َوّلتْ َحذّاء ،وََلمْ يَبْقَ
صرَةِ ،فَح ِمدَ اللّه وأَثْن عليْهُ ،ثمّ قالَ :أمَا بعْدَ ،فإِنّ الدّْنيَا آذََنتْ ب ُ
الَب ْ
منها إِ ّل صُبَاَبةٌ َكصُبابةِ الِناءِ يتصابّها صاحِبُها ،وإِنَ ُك ْم مُنَْت ِقلُونَ مِنْها إل دارٍ ل زَوا َل لَا ،فانَْت ِقلُوا
ي عاما ل
جرَ ُي ْلقَى مِنْ َشفِي َجهَّن َم فَيهْوى فِيهَا سَ ْبعِ َ
ضرَتِكُم َفإِّنهُ َقدْ ذُ ِكرَ لَنا أَنّ الَ َ
ح ْ
بِخَ ْي ِر ما بِ َ
ُيدْركُ لَها َقعْرا ،وال ّلهِ لَتُ ْملَنَ ..أ َفعَجِبْتُم،؟ وَل َقدْ ذُ ِكرَ لَنَا أَ ّن ما بَيْ َن ِمصْراعَيْ ِن مِنْ مَصاريعِ الَّنةِ
ظ مِنَ الزّحامَ ،وَلقَدْ رأَيتُن سابعَ س ْب َعةٍ مَ َع رَسُولِ
ي عاماَ ،ولََيأْتِيّ َعلَيها َي ْو ٌم و ُهوَ كَظِي ٌ
مَسيةَ َأ ْرَبعِ َ
ق الشّجَر ،حت قَرِ َحتْ أَشْداقُنا ،فالَْتقَ ْطتُ ُب ْردَةً
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم مالَنا طَعامٌ إِ ّل َورَ ُ
ال ّلهِ َ
ح الَيوْم مِنّا أَ َحدٌ
صفِها ،وَاّتزَر َسعْدٌ بنِصفِها ،فَمَا َأصْبَ َ
ك فَاّت َز ْرتُ بِن ْ
فشَ َققْتُها بيْن وََبيَ َسعْدِ ب ِن مال ٍ
صرٍ مِنْ ا َل ْمصَار .وإِن أَعُوذُ بال ّلهِ أَ ْن أَكْونَ ف َنفْسي عَظِيما .وعِ ْن َد ال ّلهِ
ح َأمِيا عَلى ِم ْ
إِ ّل أَصْبَ َ
صغِيا .رواهُ مسلم.
َ
کردم که نصف آن را من ازار کردم و نصف آن را سعد بن مالک برای خود ازار ساخت،
ولی امروز هر کدام بر شهری امارت داري و من بدا پناه می برم که در نزد خويش بزرگ
جلوه کنم و در نزد خدا کوچک باشم.
شةُ رضي
-499وعن أب موسى الَ ْشعَريّ رضي ال ّلهُ عنه قال :أَ ْخرَ َجتْ لَنا عائِ َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ف هذين .متفقٌ
ال ّلهُ عنها كِساء وَإِزارا َغلِيظا قالَت :قُبِضَ رسُولُ ال ّلهِ َ
عليه.
س ْهمِ ف
-500وعنْ سَعد بن أب َوقّاص .رضيَ اللّه عنه قالِ :إنّي َلوّلُ العَربِ َرمَى بِ َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ما لَنَا َطعَامٌ إِ ّل َورَقُ الُ ْب َلةِ .وَهذا
سَبِي ِل اللّه ،وََل َقدْ كُنا َن ْغزُو مَعَ رسولِ ال ّلهِ َ
السّمَر .حَت ِإنْ كا َن أَ َحدُنا لََيضَعُ كما َتضَعُ الشا ُة ماَلهُ َخلْط .متفقٌ عليه.
-502وعن أب ُهرَْيرَ َة رضي اللّه عنه قال :واللّه الذي ل إِلهَ إِ ّل هُو ،إِنْ كُ ْنتُ لعَت ِمدُ
جرَ على بَطْن منَ الُوعَ .وَل َقدْ َق َعدْتُ يوْما
ض مِنَ الُوع ،وإِنْ ُك ْنتُ ل ُشدّ ال َ
بِكَِبدِي على ا َل ْر ِ
348
ف ما
ي رَآنِي ،و َع َر َ
سمَ حِ َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،فَتَبَ ّ
خرُجُو َن مِنْه ،فَ َمرّ النّبِ ّي َ
على َطرِيقهِمُ الذي يَ ْ
ف وجْهي ومَا ف َنفْسِيُ ،ثمّ قال « :أَبا هِر »،،قلت :لَبّ ْيكَ يا رسو َل اللّه ،قال« :الَ ْق » ومَضَى ،
ح فقال « :مِنْ َأيْ َن هذَا اللّبَن؟ »
فَاتَّبعْتُه ،فدَخَ َل فَاسَْت ْأذَنَ ،فُأذِنَ ل فدَ َخلْت ،فوَ َجدَ لَبَنا ف قَد ٍ
قالواَ :أهْدا ُه َلكَ فُلنٌ أَو فُلنة قال « :أَبا ِهرّ »،،قلت :لَبّ ْيكَ يا رسول اللّه ،قال « :الق إِل َأهْل
ص ّفةِ أَضيَافُ الِسْلم ،ل َي ْأوُون عَلى َأهْل ،ول مَال ،ول على
ص ّفةِ فادْ ُع ُهمْ ل» .قال :وَأ ْهلُ ال ّ
ال ّ
أَ َحدٍ ،وكا َن ِإذَا َأتَ ْتهُ صدقَةٌ َب َعثَ ِبهَا إِلَ ْيهِم .وَلمْ يَتَنَاوَ ْل مِ ْنهَا شَيْئا ،وِإذَا أَتَ ْتهُ هدّيةٌ َأرْسلَ ِإلَ ْي ِهمْ
صفّة؟ ُك ْنتَ أَحَقّ أَن
ب مِ ْنهَا وََأ ْشرَ َكهُ ْم فيها ،فسَاءَن ذلكَ َف ُقلْت :وما هذَا اللّبَنُ ف َأهْ ِل ال ّ
وَأصَا َ
ُأصِيب منْ هذا اللّبَنِ َشرَْبةً أََت َقوّى ِبهَا ،فَإِذا جاءُوا َأمَرنِي ،فكُ ْنتُ أَنا أُعْطِيهِم ،وما عَسَى أَن ي ْب ُلغَن
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم بدّ .فأَتيُتهُم فدَ َعوُْتهُم،
منْ هذا اللّبَن ،ولْ يَكُ ْن منْ طَا َعةِ اللّه وطَاعَةِ رسوله َ
س ُهمْ مِنَ الَْب ْيتِ قال « :يا أَبا هِر » ،،قلت :لَبّ ْيكَ يا
فأَقَْبلُوا واسْت ْأذَنواَ ،فَأذِ َن ُلمْ وَأَ َخذُوا مَجَالِ َ
شرَبُ حَتّى
ج َعلْت أُعْطِيهِ الرّجُ َل فيَ ْ
ح فَ َ
رسولَ اللّه ،قال « :خ ْذ َفأَعْ ِطهِ ْم » قالَ :فأَخَ ْذتُ اْل َقدَ َ
شرَبُ حَتّى يروَى ُ ،ثمّ َي ُردّ عَليّ اْلقَدح ،حتّى
َي ْروَى ُ ،ثمّ يردّ عليّ اْل َقدَحَ ،فأُعطيهِ الخ َر فَيَ ْ
ض َعهُ على َيدِه،
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،وَ َق ْد َروِيَ اْل َقوْمُ ُكّل ُهمَْ ،فأَخَذَ اْل َقدَحَ َفوَ َ
انَْتهَيتُ إِل النّبِيّ َ
ل فَتَبَسّم ،فقال « :أَبا ِهرّ » قلت :لَبّ ْيكَ يا رسول اللّه قالَ « :بقِيتُ أَنَا وََأْنتَ » قلتُ
فَنَ َظرَ إِ ّ
ب » َفقَ َع ْدتُ فَشَربْت :فقال « :اش َربْ » فشَربْت ،فما
ص َد ْقتَ يا رسو َل اللّه ،قال « :ا ْق ُع ْد فَا ْشرَ ْ
َ
سلَكا ،قالَ « :فَأرِن »
ب » حَتّى ُقلْت :ل وَاّلذِي بعثكَ بالَ ّق ما أَ ِجدُ َل ُه م ْ
زال َيقُول « :ا ْش َر ْ
ضلَةَ» رواه البخاري.
فأَعطيْتهُ اْل َقدَح ،فح ِمدَ اللّه تعال ،وَسّى وَشَربَ « ال َف َ
فرمودند :بياشام باز آشاميدم هينطور فرمود بياشام تا اينکه گفتم :نه و قسم بذاتيکه
ترا بق فرستاده جائی نی ياب.
فرمود :بن نشان ده و قدح را گرفته بوی دادم پس ثنای خدا را گفته و بسم ال
فرمود و باقيمانده را آشاميدند.
-503وعن مُحَ ّمدِ بنِ سِيينَ عن أب هريرةَ ،رضي اللّه عنه ،قالَ :لقَدْ رَأيْتُن وِإنِيّ
شةَ رضي اللّه عنها َمغْشِيّا
جرَةِ عائِ َ
لَ ِخ ّر فِيما بَيْ َن مِنَْبرِ رسو ِل اللّه صلى ال عليه وسلم إل حُ ْ
َعلَي ،فَيجِيءُ الَائي ،فَيضَعُ رِ ْج َلهُ عَلى عُنُقي ،وَيرَى أَنّي مَجْنو ٌن وما ب مِن جُنُون ،وما ب إِلّ
الُوع .رواه البخاري.
شعِي،
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ِدرْعهُ بِ َ
-505وعن أَنس رضي اللّه عنه قالَ :رهَنَ النّبِ ّي َ
سعُْتهُ يقُول « :ما أَصْبحَ
خةٍ ،وََل َقدْ ِ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم بِخُ ْبزِ شَعي ،وَِإهَاَلةٍ سَنِ َ
ومشيتُ إِل النّبِ ّي َ
سعَةُ أَْبيَاتٍ » رواه البخاري.
ل ِل مُحَ ّمدٍ صــاعٌ ول َأمْسَى وَِإّنهُم َلتِ ْ
وسلم شنيدم که ميفرمود :در صبح و شام برای آل ممد صلی ال عليه وسلم يک صاع هم
نبود( .در حاليکه آنان نه ( )9خانه بودند).
ش :صاع پيمانه ايست معادل 3کيلو.
با رسول ال صلی ال عليه وسلم نشسته بودي که ناگاه مرد انصاری آمد و بر
آنضرت صلی ال عليه وسلم سلم نود و باز آن انصاری برگشته و رسول ال صلی ال عليه
وسلم فرمودند :ای برادر انصاری ،سعد بن عباده چطور است؟
گفت :حالش خوب است .و رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :کی از شا به
عيادت او می رود؟ پس برخاسته و ما با وی برخاستيم در حاليکه ده و اندی بودي که نه
کفش داشتيم و نه موزه و نه کله و نه پياهن ،به اين شکل رفتيم تا نزدش آمدي و قومش از
اطرافش دور شدند تا که رسول ال صلی ال عليه وسلم و يارانش و آنانيکه با وی بودند بدو
نزديک شدند.
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :ای فرزند آدم هرگاه تو زيادت مالت را
صرف کنی ،بتر است و اگر آنرا نگهداری شر است .و در اينکه بقدر حاجت مالی داشته
باشی ملمت نی شوی ،پس به مصرف در ميان عائله و خانواده ات شروع کن.
حصَنٍ الَنْصارِيّ الَ ْطمِيّ رضي اللّه عنه قال :قال رسول
-511وعن عُبَيد اللّه بِن مِ ْ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم« :منْ أَصبح مِن ُكمْ آمِنا ف ِسرِْبهِ ،معاف ف جَسدِه ،عِند ُه قُوتُ يَو ِمهِ،
اللّه َ
فَ َكأَنّمَا حِي َزتْ َلهُ الدّنْيَا بِحذافِيِها .رواه الترمذي وقال :حديثٌ حسنٌ.
صلّى الُ
-512وعن عبدِ اللّه بن عمرو ب ِن العاصِ رضي اللّه عنهما ،أَن رسول اللّه َ
َعلَ ْيهِ و َسلّم قالَ « :قدْ َأ َفلَحَ مَن أَسلَم ،وكَا َن رِز ُقهُ َكفَافاَ ،وقَّن َعهُ اللّه بِمَا آتَا ُه » رواه مسلم.
-513وعن أب مُحَمّد َفضَاَلةَ بنِ عُبَيْد ا َلْنصَارِيّ رضي اللّه عنه ،أَّنهُ سَمِعَ رسول اللّه
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َيقُول « :طُوبَى لِمَ ْن ُهدِيَ إِل الِْسلم ،وَكَانَ عَيْشهُ َكفَافاَ ،وقَنِعَ » رواه
َ
الترمذي وقال :حديثٌ حسن صحيح.
-513ابو ممد فضاله بن عبيد انصاری رضی ال عنه روايت می کند که:
از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که فرمود :خوشا بال کسيکه به اسلم
هدايت شده و روزی اش بسنده بوده و قناعت داشته باشد.
354
-516وعن أب كَر َيةَ ا ِلقْدامِ بن م ْعدِ ي َكرِب رضي اللّه عنه قال :سِعتُ رسول اللّه
سبِ ابن آدمَ أُكُلتٌ ُيقِمْنَ
ل آدمِ ّي وِعَاءً َشرّا مِنْ بَطنِه ،بِح ْ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يقَول « :مَا م َ
َ
سهِ» .رواه الترمذي وقال:
صلْبُه ،فإِنْ كَا َن ل مَحاَلةَ ،فَثلُثٌ ل َطعَامِه ،وُث ُلثٌ لِشرابِه ،وَُث ُلثٌ لَِنفَ ِ
ُ
حديث حسن.
-516از ابو کريه مقدام بن معديکرب رضی ال عنه روايت شده از:
رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود :هيچ آدمی ظرفی پر نکرد که بد
تر از شکم باشد ،برای آدمی بسنده است چند لقمهء که قامت او را استوار نگه دارد .اگر
355
خواهی نواهی باشد ،بايد 3/1آن برای طعام 3/1آن برای آبش و 3/1هم برای نفسش
باشد.
-517وعن أب ُأمَامَةَ ِإيَاسِ ب ِن َث ْعلَبَةَ ا َلْنصَارِيّ الارثيّ رضي اللّه عنه قال :ذَ َكرَ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يوْما عِ ْن َدهُ الدّنْيَا ،فقال رسول اللّه َ
َأصْحابُ رَسولَ اللّه َ
و َسلّم « :أَل تَسْ َمعُون؟ أَل تَسْ َمعُون؟ إِنّ الَْبذَاذَة مِن ا ِليَان إِ ّن الَْبذَاذَ َة مِنَ ا ِليَانِ» يعْن :الّتقَحّل.
رواه أبو داود.
-517از ابو امامه اياس بن ثعلبه انصاری حارثی رضی ال عنه روايت شده که گفت:
اصحاب رسول ال صلی ال عليه وسلم روزی در نزدش از دنيا ياد کردند ،رسول ال
صلی ال عليه وسلم فرمود :آيا نی شنويد؟ آيا نی شنويد؟ ساده پوشی از نشانه های ايان
است .ساده پوشی از نشانه های ايان است.
صلّى
-518وعن أب عبدِ اللّه جابر بن عبد اللّه رضي اللّه عنهما قالَ :بعَثَنَا رسو ُل اللّه َ
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم وََأ ّمرَ َعلَينَا أَبَا عُبَ ْي َدةَ رضي اللّه عنه ،نَت َلقّي عِيا ِل ُقرَيْشَ ،وزّودَنَا ِجرَابا مِنْ تَ ْمرٍ َلمْ
صهَا
ِيدْ لَنَا غَ ْيرَه ،فَكَانَ أَبُو عُبَيْدةَ ُيعْطِينَا تَمْرةً تَ ْمرَ ًة ،فَقِيل :كَيْف كُنُْتمْ َتصَْنعُونَ ِبهَا؟ قال :نَ َم ّ
ش َربُ َعلَيهَا مِنَ الَاء ،فَتَ ْكفِينَا َي ْومَنَا إِل اللّيْل ،وكُنّا َنضْ ِربُ ِبعِصيّنا الَبَط،
ص الصّبِيُ ،ثمّ نَ ْ
كَمَا يَمَ ّ
حرِ كهَ ْيَئةِ الكَثِيبِ
ُثمّ نَُبّلهُ بِالَاءِ فََنأْ ُك ُلهُ .قال :وانْ َط َلقْنَا على ساَحِ ِل البَحْر ،فرُفعَ لنَا على سا ِحلِ البَ ْ
الضخم ،فَأَتيْنَا ُه َفإِذا هِي دَاّبةٌ ُتدْعى العَ ْنبَر ،فقال َأبُو ُعبَ ْيدَ َة :مَيَْتةٌ ُ ،ثمّ قال :ل ،بلْ نْنُ ر ُسلُ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،وف سبي ِل اللّه ،و َقدِ اضْ ُطرِر ْت فَكلُواَ ،فَأقَمْنَا علَ ْيهِ َشهْرا ،وََنحْنُ
رسُولِ اللّه َ
ف من و ْقبِ َعيِْنهِ باْلقِللِ ال ّدهْنَ وَنقْطَ ُع م ْنهُ اْل ِف َدرَ كَالّث ْورِ
ثَلثُمائَة ،حتّى سَ ِمنّا ،ول َقدْ َرأَيتُنَا َنغَْترِ ُ
أَو ك َق ْدرِ الّثوْر.
ضلَعا منْ
ل فأَ ْق َعدَهُم ف وقْبِ عَيِْن ِه وَأَ َخذَ ِ
ش َر رَجُ ً
وَل َقدْ أَ َخ َذ مِنّا أَبُو عُب ْي َدةَ ثَلَثةَ عَ َ
ي َمعَنَا فم ّر منْ تَحِْتهَا َوَت َز ّودْنَا مِنْ لْ ِمهِ وَشَائِقَ ،فَلمّا قدِمنَا
َأضْل ِعهِ فَأقَا َمهَا ُثمّ رَ َحلَ أَعْ َظمَ َبعِ ٍ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فَذ ْكرَنَا ذلكَ له ،فقالُ « :ه َو ِرزْقٌ أَ ْخرَ َجهُ اللّه َلكُم،
الديَِنةَ أََتيْنَا رسول اللّه َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم مِ ْنهُ َفأَ َكلَه.
َفهَلْ معَكمْ مِنْ لْ ِمهِ شَيء فَت ْطعِمُونَا؟ » َفَأرْسلْنَا إل رسول اللّه َ
رواه مسلم.
356
-518از ابو عبد ال جابر بن عبد ال رضی ال عنهما روايت شده که گفت:
رسول ال صلی ال عليه وسلم ما را فرستاده و ابو عبيده رضی ال عنه را بر ما امي
ساخت تا با قافله ای از قريش روبرو شوي و هيانی از خرما را برای مان بعنوان توشه داد که
برای ما غي اين چيزی نيافت – و ابو عبيده برای ما يک دانه خرما می داد – بعدا از آن آب
می آشاميدي و هان روز تا شب برای ما کافی بود .و عصاهاي مان را بدرخت خبط زده
برگش را گرفته به آب تر نوده و می خوردي .گفت :هچنان بر کنارهء دريا رفتيم ناگهان به
ساحل دريا چيزی بشکل تل ريگی برای ما بال شد و ما بکنارش آمده و ديدي که حيوانی
دريائی است که بنام عنب ياد می شود و ابو عبيده گفت :خود مرده است و باز گفت :نه،
بلکه ما فرستاده های رسول خدا صلی ال عليه وسلم هستيم و در راه خدا می باشيم و مبور
و مضطر شده اي پس بوريد .و سه ماه بر آن اقامت نودي و ما سيصد نفر بودي تا اينکه چاق
شدي و بياد داري که با کوزه از گودی چشمش روغن می گرفتيم و قطعه ای از آن را می
بريدي که چون گاو و يا به اندازهء گاو بود .ابو عبيده 13نفر از ما را گرفته در کاسهء خانهء
چشمش نشاند و يک پلو از پلوهايش را گرفته و آن را بلند کر و بعد بزرگترين شتری را
که با خود داشتيم از زير آن گذراند و از گوشش مقداری آذوقه گرفتيم و چون به مدينه
رسيدي خدمت رسول ال صلی ال عليه وسلم آمده اين موضوع را برايش ياد آوری کردي.
آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود :آن رزقی بود که خداوند برای شا بيون نود! آيا از
گوشت آن چيزی داريد که برای ما بورانيد؟ پس از آن برای رسول ال صلی ال عليه وسلم
فرستادي و از آن خوردند.
صلّى
-519وعن أَسْمَاءَ ب ْنتِ َيزِيدَ رضي اللّه عنها قالت :كانَ ُك ّم قمِيصِ رسول اللّه َ
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم إِل الرّصْغِ رواه أبو داود ،والترمذي ،وقال :حديث حسن.
ما در روز خندق زمي را حفر می نودي که ناگاه با زمي سختی روبرو شدي که با
کلنگ حفر نی شد .خدمت پيامب صلی ال عليه وسلم آمده گفتيم :زمي بسيار سختی در
خندق پيدا شده!
آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود :من پياده می شوم .برخاست در حاليکه شکمش
را به سنگی بسته بود و سه روز شده بودکه طعام نورده بودي .پيامب صلی ال عليه وسلم
کلنگ را گرفته زد و خاک نرم شد.
گفتم :يا رسول ال صلی ال عليه وسلم به من اجازه ده تا بانه روم و به هسرم گفتم:
به پيامب صلی ال عليه وسلم چيزی را ديدم که بی طاقتی نوده آيا چيزی نزد تو موجود
است؟
گفت :نزدم جو و ماده بزی است .ماده بز را کشته و جو را آرد نوده و گوشت را
در ديگ سنگی انداختيم .سپس خدمت پيامب صلی ال عليه وسلم آمدم در حاليکه خي
رسيده بود و ديگ سنگی بر سر ديگدان بود تا پخته شود .و گفتم :اندکی طعام دارم .پس يا
رسول ال صلی ال عليه وسلم شا با يکمرد يا دو مرد برخيزيد.
فرمود :آن چقدر است؟
برايش ياد آور شدم فرمود :بسيار و پاک است .به هسرت بگو که گوشت را از
ديگ و نان را از تنور نکشد تا بياي و فرمودند :بلند شويد مهاجرين و انصار هه بلند شدند،
نزد هسرم رفته بوی گفتم :وای بر تو پيامب صلی ال عليه وسلم و مهاجرين و انصار و
کسانی که با آنانند آمدند.
گفت :آيا از تو پرسش نود؟
گفتم :بلی
گفت :داخل شويد (و داد و بيداد مکنيد) سپس نان را گرفت و بر آن گوشت می
گذاشت و آنرا پوشيده و درون خي کرده می رفتند و به اصحابش نزديک کرده و باز می
گشت و هي طور نان را شکسته و از ديگ می گرفت تا هه سي شدند و از آنا چيزی ماند
و فرمود :از اين بوريد و هديه دهيد ،زيرا مردم به گرسنگی روبرو شده اند.
و در روايتی آمده که جابر رضی ال عنه گفت :چون خندق حفر شد ،پيامب صلی ال
عليه وسلم را سخت گرسنه يافتم نزد زن آمده گفتم :چيزی داری؟ زيرا رسول ال صلی ال
359
عليه وسلم را سخت گرسنه يافته ام .وی کيسه ای بيون کرد که در آن پيمانه ای از جو
بود و گوسفندی خانگی داشتم آن را ذبح کرده و جو را آرد نودم .چون فارغ شدم آنرا در
ديگ انداختم و دنبال رسول ال صلی ال عليه وسلم فرستادم.
زن گفت :مرا در نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم و کسانيکه با وی اند رسوا
مساز .بعد خدمتش رسيده پنهانی به وی گفتم :ای رسول ال صلی ال عليه وسلم گوسفندی
را ذبح نودي و پيمانهء از جو را آرد کردي شا هراه عدهء بياييد .پيامب صلی ال عليه وسلم
فرياد زد و فرمود :ای مردم خندق بشتابيد که جابر برای شا ميهمانی ترتيب داده است .پس
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :ديگ را پائي مکن و خيت را مپز تا بياييم .پس آمدم.
پيامب صلی ال عليه وسلم پيشاپيش مردم حرکت می نود تا نزد زن رسيدم.
گفت :چه کردی؟ چه کردی؟
گفتم :آنچه گفتی کردم .خي را کشيدي و در آن آب دهنش را گذاشته و دعای
برکت را خواند ،بعد بسوی ديگ رفته و به آن نيز آب دهن گذاشته و دعای برکت نود،
پس فرمود :نان پزی را بواه تا هراهت بپزد و از ديگ بردار و پائي اش مکن و آنان هزار
بودند .سوگند به خدا که هه خوردند تا که باقی ماند و رفتند و ديگ هچنان می جوشيد،
مثل اول و از خي پخته می شد ،چنانچه بود.
گفتم :بلی.
باز گفت :آيا برای طعام مرا خواست؟
گفتم :بلی.
رسول ال صلی ال عليه وسلم گفت :برخيزيد ،آنا رفتند و من هم در پيشاپيش
ميفتم تا اينکه نزد ابوطلحه آمده او را خب کردم.
ابوطلحه گفت :ای ام سليم رسول ال صلی ال عليه وسلم مردم را آورده و ما هم
طعامی نداري که به آنان بورانيم! گفت :خدا و رسول او دانا تر اند .ابو طلحه رفت تا که
بلقات رسول ال صلی ال عليه وسلم رسيد و رسول ال صلی ال عليه وسلم باو رو آورده
داخل شدند.
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :ای ام سليم هر چه داری بياور و او آن نان را
آورد .رسول ال صلی ال عليه وسلم امر نود که آن را تکه و نرم نوده و ام سليم مشکی را
که روغن داشت بر آن فشرد و با آن نان خورش ساخت ،پس رسول ال صلی ال عليه وسلم
آنچه را که خدا خواسته بود گفت و فرمود :که به ده نفر اجازه بده تا اينکه ههء آن گروه
خورده سي شدند .باز گفت :برای ده نفر اجازت ده و برای شان اجازه داد و خوردند و سي
شدند و بر آمدند باز فرمود :برای ده نفر اجازت ده و اجازت داد و خوردند و سي شدند و
بر آمدند تا اينکه هه خوردند و سي شدند و آنان هفتاد يا هشتاد نفر بودند.
و در روايتی آمده که هينطور ده نفر وارد می شد و ده نفر بيون می گشت تا اينکه
هيچيک از آنا ناندند ،مگر اينکه وارد گشته خوردند و سي شدند .سپس آنرا جع نوده و
مثل هان بود که از آن خوردند.
و در روايتی آمده که سپس ده نفر خوردند تا که با 80نفر هينکار راکردند و بعدا
رسول ال صلی ال عليه وسلم و اهل خانه خوردند و چيزی هم باقی ماند.
و در روايتی آمده که بعدا زياده ماند که به هسايه های خويش رساندي.
و در روايتی از انس آمده که گفت :روزی خدمت رسول ال صلی ال عليه وسلم
آمدم ديدم با يارانش نشسته و شکم خود را به سنگی بسته بودند ،به بعضی از يارانش گفتم:
چرا رسول ال صلی ال عليه وسلم شکم خود را بسته اند؟
362
خداوند می فرمايد :در زمي هيچ جنبنده ای نيست مگر اينکه روزی وی بر خدا
است .هود6 :
و ميفرمايد :صدقات مصوص فقرائی است که در راه خدا ناتوان شده و نی توانند در
زمي سفر نايند و نادان آنان را توانگر می پندارد به علت طمع نکردن ،ولی تو آنان را می
شناسی از چهرهء شان که از مردم به الاح سؤال می کنند .بقره273 :
و ميفرمايد :و آنانکه چون خرج نايند ،اسراف ندارند و تنگی ننمايند و عطای شان
در حد اعتدال باشد .فرقان67 :
و می فرمايد :و جن و انس را نيافريدم مگر برای آنکه مرا بپرستند و نی خواهم از
363
از رسول ال صلی ال عليه وسلم چيزی درخواست کردم به من عطا کرد ،باز سؤال
کردم ،باز هم به من داد ،و باز سؤال کردم و باز هم به من داده و فرمود :ای حکيم! اين مال
سبز و لذيذ است .کسيکه آنرا به سخاوت نفس بگيد ،برايش در آن برکت ناده می شود و
آنکه آنرا به طمع نفس بگيد برايش در آن برکت ناده نی شود ،و مانند کسی می باشد که
می خورد و سي نی شود ،و دست بال بتر است از دست پائي.
حکيم گفت :سپس گفتم :يا رسول ال صلی ال عليه وسلم سوگند به آنکه ترا بق
فرستاده بعد از شا از هيچ کس چيزی را نی گيم تا بيم.
ابوبکر رضی ال عنه حکيم رضی ال عنه را احضار می کرد که به او بشش دهد و
وی امتناع می کرد که از آن چيزی را بپذيرد .باز عمر رضی ال عنه او را خواست تا به او
چيزی اعطاء کند باز هم از پذيرفت آن امتناع ورزيد و گفت:
ای جاعت مسلمانان! من شا را بر حکيم شاهد می گيم که من حق او را که در اين
غنيمت ،خداوند حصهء او نوده به او عرضه ميکنم و او از گرفت آن امتناع می ورزد.
و حکيم رضی ال عنه بعد از رسول ال صلی ال عليه وسلم از هيچکس چيزی را
نگرفت ،تا اينکه وفات يافت.
-525وعن أب بُردَةَ عن أب موسى الشعَريّ رضي اللّه عنه قالَ :خرَجْنَا مَ َع رَسُول
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ف غَز َوةٍ ،ونْن سِّتةُ َن َفرٍ بيْنَنَا َبعِي َنعْتَقِبه ،فََنقِبتْ أَقدامُناَ ،وَنقَِبتْ
ال ّلهِ َ
لرَق ،فَسُميت غَزوَ َة ذَاتِ الرّقاعِ لِما كُنّا
َقدَمِي ،وَ َسقَ َطتْ أَظْفاري ،فَكُنّا َن ُلفّ عَلى َأرْ ُجلِنا ا ِ
لدِيثُ ،ثمّ َك ِرهَ ذلكَ ،وقال:
حدّثَ أَبو مُوسَى ِبهَذا ا َ
لرَق ،قالَ أَبو بُردَ َة :فَ َ
َن ْعصِبُ عَلى َأرْ ُجلِنَا ا ِ
ما ك ْنتُ َأصْنَعُ ِبأَنْ َأذْكُره ،قالَ :كأَّنهُ َكرِهَ أَ ْن يَكُونَ شَيْئا مِنْ عَ َم ِلهِ َأفْشاه .متفقٌ عليه.
-525از ابو برده از ابو موسی اشعری رضی ال عنه روايت شده که گفت:
ما با رسول ال صلی ال عليه وسلم به غزوهء برآمدي و ما شش نفر ،يک شتر داشتيم
و آنرا به نوبت سوار می شدي ،پاهای ما آبله زد و پاي بدی کوفته شد که ناخنهاي افتاد و ما
پارچه های پاره پاره را به پاهايان می پيچيدي از اين جهت غزوه بنام "غزوهء ذات الرقاع"
ناميده شد.
365
ابو موسی اين قصه را نوده و بعد از اين بدش آمده و گفت :من اينکار را نکردم تا
اينکه آن را ياد آوری کنم.
گفت :گويی بد برد از اينکه چيزی از عملش را ظاهر نايد.
-526وعن عمرو بن َت ْغلِب بفتح التاءِ الثنا ِة فوقَ وإِسكان الغي العجمة وكسر الّلم
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم أُتِ َي بالٍ َأوْ سب فَقسّمه ،فَأَعْطَى رجال،
رضي اللّه عنه ،أَ ّن رَسُولَ اللّه َ
وَترَ َك رِجال ،فََب َل َغهُ أَ ّن اّلذِي َن َترَكَ عَتبُوا ،فَحَ ِمدَ اللّهُ ،ثمّ أَثْنَى َعلَيهُ ،ثمّ قالَ « :أمَا بَعدَ ،فوَاللّه إِنّي
ل مِنَ اّلذِي أُعْطِي ،وَلكِنّي ِإنّمَا أُعْطِي أَقوَاما لِما
لُعْطِي الرّجُ َل وََأدَعُ الرّجُل ،واّلذِي َأدَعُ أَ َحبّ إ ّ
أَرى ف ُقلُوِب ِه ْم مِن الَزعِ وا َللَع ،وَأَكِ ُل َأقْواما إِل ما جعَلَ اللّه ف ُقلُوِب ِهمْ مِنَ الغِن والَيْر ،مِ ْن ُهمْ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ
عَمْروُ بنُ تَغ ِلبَ » قال عمرُو بنُ َت ْغلِب :فَوال ّلهِ ما أُ ِحبّ أَن ل بِكلِمةِ رَسُولِ ال ّلهِ َ
و َسلّم ُح ْمرَ الّنعَم .رواه البخاري.
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :دست بال بتر است از دست پائي ،و آغاز کن به
عائله ات .و بترين صدقه آنست که از روی غنا باشد ،و کسيکه عفت جويد خداوند او را
عفيف نگه دارد ،و کسيکه بی نيازی جويد ،خداوند او را بی نياز گرداند.
فرمود :اينکه خدا را پرستيده و به او چيزی شريک نياوريد و نازهای پنجوقت را ادا
نوده و اطاعت خدا را بکنيد ،و سخن را طوری آهسته زمزمه نود و از مردم چيزی مواهيد
و هانا ديدم آن افراد را که تازيانهء يکی از آنا می افتاد و از کسی نی خواست که آنرا بوی
بدهد.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال وهو على الِنبَ ،وذَ َكرَ الصّدقَةَ
-531وعنه أَ ّن رَسُولَ ال ّلهِ َ
س ْفلَى هِيَ
سفْلى » وَاليَد العُليا هِيَ ا ُل ْنفِقة ،وال ّ
والّتعَ ّففَ عَ ِن السأََلةِ « :اليَد العلْيا خَ ْيرٌ مِنَ الَيدِ ال ّ
السّاِئلَة .متفقٌ عليه.
ش :قاضی عياض می گويد :اين شخص به عذاب جهنم عذاب می شود و احتمال دارد
که بر ظاهرش باشد ،زيرا آنکه بدون حق ،سؤالگری می کند ،شعلهء آتشی می شود که بدان
داغ می گردد ،چنانچه در مانع زکات ثابت شده است.
سرَةَ بنِ جُنْدبٍ رضي اللّه عنه قال :قال رسُو ُل اللّه صلى اللّه عليه وآله
-533وعن ُ
و َسلّم « :إِ ّن الَسأََلةَ َكدّ ي ُك ّد با الرّجُلُ و ْجهَه ،إِ ّل أَنْ يَسأَلَ الرّجُلُ ُسلْطانا َأوْ ف َأمْر لُب ّد مِ ْنهُ »
روا ُه الترمذي وقال :حديث حسن صحيح
ت رَسُولَ
ق رضي اللّه عنه قال :تَح ّملْت حَاَلةً َفأَتَ ْي ُ
ش ٍر قَبِيصَةَ بن الُخَارِ ِ
-536وعن أب بِ ْ
ك بِها » ُثمّ قال« :ياَ
صدَ َقةُ فَن ْأ ُمرَ ل َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم أَ ْسأَُلهُ فيها ،فقالَ « :أ ِقمْ حَتّى َتأْتِينَا ال ّ
اللّه َ
سأََلةُ حَتّى يُصيبَهاُ ،ثمّ
ح ّلتْ َلهُ الَ ْ
حمّلَ حاَلةً ،فَ َ
حلّ إِلّ لَ َحدِ ثَلَثةٍ :رَجُلٌ تَ َ
قَبِيصَةُ إِ ّن الَسأََلةَ ل تَ ِ
ب ِقوَاما مِنْ عيْشَ،أوْ
ح ّلتْ ل ُه الَسأََلةُ حَتّى ُيصِي َ
حةٌ ا ْجتَا َحتْ مالَه ،فَ َ
يُمْسِك .ورجُ ٌل أَصابَ ْتهُ جائِ َ
لجَى مِنْ َق ْومِهَ :لقَدْ
قال :سِدادا مِنْ عَيْش،ورَجُلٌ أَصابَ ْت ُه فاقَة ،حَت يقُو َل ثلَث ٌة مِنْ ذَوي ا ِ
سأَلةُ حتّى ُيصِيبَ قِواما مِنْ عَيْشَ،أوْ قالَ :سِدادا مِنْ عَيْش .فَمَا
َأصَاَبتْ فُلنا فَاقَةٌ ،فح ّلتْ َلهُ ال ْ
صةُ ُسحْت ،يأَ ُكلُها صاحِبُها سُحْتا » روا ُه مسلم.
سِواهُ ّن مِنَ الَسَأَلةِ يا قَبِي َ
-538عَ ْن سالِ بنِ عبدِ ال ّلهِ بنِ عُمَر ،عَ ْن أَبيهِ عبدِ اللّه بنِ عُمَر ،عَنْ عُ َمرَ رضي اللّه
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ُيعْطِين العطَاءَ ،فَأقُول :أَعط ِه مَن هو أَف َقرُ إِلَيهِ
عنهم قال :كان رسولُ اللّه َ
خذْ ُه فتَموّْلهُ
ش ِرفٍ ول سَائِل ،فَ ُ
مِنّي ،فقال « :خُذهِ ،إذَا جاءَ َك مِن هذا الَالِ شَيءَ ،وأَْنتَ غَ ْيرُ مُ ْ
سكَ » قال سال :فَكَانَ عَبدُ اللّه ل
َفإِن شِئتَ ُكلْه ،وإِن ِش ْئتَ َتصْدَقْ بِهَ ،ومَا ل ،فَل تُتِبعْهُ َنفْ َ
يسأَلُ أَحدا شَيْئا ،وَل َي ُردّ شَيئا أُعْطِيه .متفقٌ عليه.
-538از سال بن عبد ال بن عمر از پدرش عبد ال بن عمر رضی ال عنهم روايت
شده که گفت:
رسول ال صلی ال عليه وسلم بن چيزی ميداد و من به او می گفتم :او را بکسی ده
که از من نيازمندتر است .آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود :بگي آن را ،اگر چيزی از اين
مال برايت بيايد بدون اينکه تو چشمداشتی از آن داشته باشی ،و يا آن را بطلبی ،آنرا بگي و
خود بگردان .اگر خواستی آنرا بور و اگر خواستی آنرا صدقه کن.
سال گويد :از اينرو عبد ال از کسی چيزی نی طلبيد و چيزی را هم که بوی داده می
شد رد نی کرد.
ضلِ
ض وَابْتَغُوا مِن َف ْ
شرُوا فِي ا َلْرْ ِ
قال ال تعالی { :فَِإذَا ُقضِيَتِ الصّلَةُ فَانتَ ِ
الِّ} الجمعة١٠ :
خداوند می فرمايد :پس چون ناز تام کرده شود در زمي متفرق شويد و فضل خدا را
طلب نائيد.
صلّى الُ
-539وعنْ أب عبدِ اللّه الزّبَ ْيرِ ب ِن العوّامِ رضي اللّه عنه قال :قالَ رسو ُل اللّه َ
َعلَ ْيهِ و َسلّم « :لَنْ َيأْ ُخذَ أَ َحدُكُم أَحُب َلهُ ُثمّ َي ْأتِيَ الَبَل ،فََيأْتِيَ ُب ْزمَ ٍة مِن َح َطبٍ عَلى َظ ِهرِ ِه فَيَبي َعهَا،
فَيَ ُكفّ اللّه با وَ ْجهَه ،خَ ْيرٌ َل ُه مِنْ أَن يَسأَلَ النّاس ،أَع َط ْوهُ َأ ْو مََنعُو ُه » رواه البخاري.
372
-539از ابو عبد ال زبي بن عوام رضی ال عنه روايت است که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود:اگر يکی از شا ريسمانای خود را گرفته و به
کوه رفته و پشتهء هيزمی بر پشت خود آورده بفروشد ،و خداوند بدانوسيله آبرويش را نگه
دارد ،برايش بتر از آنست که سؤال کند ،بدهندش يا از او منع نايند.
صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم قال « :كان دَا ُودُ عليهِ السّلمُ ل َيأْكُل إِلّ
-541وعنه ع ِن النِّبيّ َ
مِن عَملِ َيدِ ِه » رواه البخاري.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال « :كَا َن زَ َكرِيّا عليه السّلمُ نّارا
-542وعنه أَن رسول اللّه َ
» رواه مسلم.
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :هيچکس طعامی را نورده که بتر از کار خود او
باشد ،و پيامب خدا داود عليه السلم از دسترنج خود می خورد.
خداوند می فرمايد :و هر چه را خرج ناييد از هر جنسی که باشد ،خدا عوضش دهد.
سبأ39 :
و ميفرمايد :و آنچه از مال خرج نوديد ،پس نفع آن برای خود تان است و سزاوار
نيست که خرج کنيد ،جز به طلب رضای خدا ،و آنچه را از مال خرج کرديد ،برای شا
بکمال و تام رسانده شود (يعنی ثواب او) و بر شا ستم کرده نواهد شد .بقره272 :
و ميفرمايد :و آنچه خرج کنيد ازمال هانا خداوند به آن داناست .بقره273 :
سدَ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال « :ل حَ َ
-544وعَنِ اب ِن مسعودٍ رضي اللّه عنه ،عن النب َ
إِلّ ف اثنتيِ :رَجُ ٌل آتَا ُه اللّه مَال ،فَسَلّطَه َعلَى َهلَكَِتهِ ف الَقَ ،ورَجُ ٌل آتَاه اللّه حِكْ َمةً ،فَ ُهوَ
َي ْقضِي ِبهَا َوُي َعلّمُها » متفقٌ عليه.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :أَيّ ُك ْم مَالُ وَارِِثهِ أَ َحبّ إِليه
-545وعنه قال :قال رسولُ اللّه َ
مِن مَاله؟ » قالُوا :يا رَسولَ اللّه .ما مِنّا أَ َحدٌ إِ ّل مَاُلهُ أَ َحبّ إِليه .قالَ « :فإِنَ مَالَه ما َق ّدمَ َومَالَ
وَارِث ِه ما أَ ّخرَ » رواه البخاري.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال « :قال اللّه تعال :أنفِق يا ابْنَ
-549وعنه أَن رسولَ اللّه َ
آدمَ يُ ْنفَقْ َعلَ ْيكَ » متفقٌ عليه.
-550وعن ْ عبد ال ّلهِ بن عَمْرو بن العَاصِ رضي اللّه عنهُما أَ ّن رَجُلً َسأَلَ رسول اللّه
ي الِسلمِ خَيْر؟ قال « :تُ ْط ِعمْ ال ّطعَام ،وََت ْقرَُأ السّلمَ عَلى مَنْ َع َر ْفتَ َومَنْ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم :أَ ّ
َ
ف » متفقٌ عليه.
ل َت ْعرِ ْ
حةُ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّمَ « :أرْبَعونَ خَصلَةً أَعلهَا مَنِي َ
-551وعنه قال :قالَ رسُولُ اللّه َ
لّنةَ
صدِي َق َموْعُو ِدهَا إِ ّل َأدْ َخ َلهُ اللّه تعال ِبهَا ا َ
العَنْز ما مِن عَاملٍ يعْملُ بَصلَ ٍة منها رَجَاءَ َثوَاِبهَا وََت ْ
» رواه البخاري .وقد سب َق بيان هذا الديث ف باب بَيَان كَث َر ِة طُرق الَيْر.
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :چهل صفت است که بالترين آن بشش
گوسفند و گاو شيی است .هيچکس يک صفتی از آن را برای بدست آوردن ثواب آن و
تصديق موعودش انام نی دهد ،مگر اينکه خداوند او را بر آن عمل به بشت داخل می کند.
صلّى الُ
ص َديّ بنِ عَجْل َن رضي ال ّل ُه عنه قال :قال رسُولُ اللّه َ
-552عن أب ُأمَامَةَ ُ
َعلَ ْيهِ و َسلّم« :يا ابْ َن آ َدمَ إِّنكَ إِن َت ْبذُلَ ال َفضْلَ خَيٌ لَك ،وإِن تُمْسِ َكهُ َشرّ لَك ،وَل تُلمُ عَلى
س ْفلَى » رواه مسلم.
َكفَافٍ ،وَابْدْأ بِمَنْ َتعُول ،والَيدُ العُليَا خَ ْي ٌر مِنَ الَي ِد ال ّ
-552از ابو امامه صدی بن عجلن رضی ال عنه مروی است که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :ای فرزند آدم اگر تو آنچه را که از مايتاج
خود اضافه داری انفاق کنی ،برايت بتر است و هرگاه نگاهش داری برايت بد است و بر
امساک آنچه که برايت کفايت می کند ،ملمت نی گردی و در نفقه از عائله ات آغاز کن و
دست بال از دست پائي بتر است.
صلّى الُ
ي مَعَ النّبِ ّي َ
سُ -555وعن جُبَ ْيرِ ب ِن مُطعِم رض َي اللّه عنه أَنه قال :بَيْنَمَا ُهوَ ي ِ
ت ِردَاءَه،
سَألُونَه ،حَتّى اضْ َطرّو ُه إِل سَ ُمرَ ٍة فَخَ َطفَ ْ
َعلَ ْيهِ و َسلّم َمقْ َف َلهُ مِن حُنَيْن ،فَ َع ِلقَهُ الَ ْعرَابُ ي َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فقال :أَعْطُون ِردَائِيَ ،ف َلوْ كَانَ ل عَـ َددُ ه ِذهِ ال ِعضَاهِ َنعَما،
َفوَ َقفَ النّبِيّ َ
ل وَل َكذّابا وَل جَبَانا » رواه البخاري.
جدُون بَخِي ً
َلقَسَمُْتهُ بَيْنَكُم ،ث ل تَ ِ
صلّى
شةَ عُمرو بِنَ سَعدٍ ا َلنَاريّ رضي اللّه عنه أَنه سَع رسولَ اللّه َ
-557وعن أب كَب َ
ص مَالُ عَبدٍ مِن
سمُ َعلَيهِ ّن وَأُ َحدّثُكُم َحدِيثا فَاحْفَظُوه :مَا َنقَ َ
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َيقُول « :ثَلَثةٌ ُأقْ ِ
ص َد َقةٍ ،وَل ُظ ِلمَ عَ ْب ٌد مَ ْظلَ َمةً صََبرَ َعلَيهَا إِ ّل زَادَ ُه ال ّلهُ ِعزّا ،وَل فَتَحَ عَ ْب ٌد باب مَسأََلةٍ إِ ّل فَتَحَ اللّه
َ
ح َوهَا .وَأُ َحدّثُكُم َحدِيثا فَاحْفَظُوه .قال إِنّمَا الدّنْيَا َلرَْب َعةِ َنفَر:
َعلَ ْيهِ باب َفقْرَ ،أوْ َكلِ َمةً نَ ْ
عَب ٍد َرزَقَه اللّه مَالً وَ ِعلْماَ ،فهُو يَتّقي فِيهِ رَبّهَ ،وَيصِلُ فِي ِه رَحِمَه ،وََي ْع َلمُ ل ّل ِه فِيهِ حَقا فَهذَا
بأَفضَل الَنازل.
وَعَ ْب ٍد َرزَ َقهُ اللّه ِعلْما ،وََلمْ َي ْرزُقهُ مَا ًل فَ ُهوَ صَادِقُ النّّيةِ َيقُول :لَو أَ ّن ل مَالً لَع ِم ْلتُ ِبعَمَل
فُلنَ ،ف ُهوَ نِيّتُهَ ،فأَ ْج ُرهُمَا َسوَاء.
وَعَ ْب ٍد َرزَ َقهُ ال ّل ُه مَال ،وََلمْ ي ْر ُزقْهُ ِعلْما ،ف ُهوَ يَخْبِطُ ف ماِلهِ ِبغَي عِلم ،ل يَتّقي فِي ِه رَّبهُ وَل
ث الَنَازِل.
َيصِ ُل رَحِمَه ،وَل يَع َلمُ ل ّلهِ فِيهِ حَقاَ ،ف َهذَا بأَخَْب ِ
وَعَ ْبدٍ َلمْ ي ْر ُزقْهُ اللّه مَا ًل وَل ِعلْماَ ،ف ُهوَ َيقُولَ :لوْ أَ ّن ل مَالً َلعَ ِم ْلتُ فِيهِ ِبعَمَل فُلنٍ،
َفهُوَ نِيّتُهَ ،فوِ ْز ُرهُمَا َسوَا ٌء » رواه الترمذي وقال :حديث حسن صحيح.
-557از ابو کبشه عمرو بن سعد اناری رضی ال عنه روايت است که:
از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيد که فرمود :سه چيز است که بدان قسم می
خورم و به شا سخنی می گوي ،پس آن را بياد داريد:
مال هيچ بنده ای از صدقه کم نشده و بر هيچ بنده ای ظلمی نشد که بر آن صب
کرد ،مگر آنکه خداوند عزت او را افزود.
و هيچ بنده ای دروازهء سؤال را نگشود ،مگر اينکه خداوند بر وی باب فقر و
تنگدستی را گشود ،يا هچو کلمه ای را گفت.
و به شا سخنی ميگوي آن را بياد داريد ،فرمود :هانا دنيا برای چهار نفر است:
بنده ايکه خدا به او مال روزی نوده و علمی داده و او در آن از خدايش ترسيده و
در آن صلهء رحش را پيوسته ميدارد و ميداند که خدا را در آن حقی است و اين بترين
منلگاههاست.
379
و بنده ای که خدا به او علمی داده و مالی او را روزی نکرده ،ليکن او دارای نيت
صادقانه بوده و می گويد :اگر من مال فلنی را ميداشتم کار فلنی را انام ميدادم ،و اين نيت
اوست ،پس هردوی شان در مزد برابراند.
و بنده ای که خدا به او مال داده و عمل نداده و او در مال خدا بدون علم تصرفی
ميکندکه در آن از خدايش نترسيده و صلهء رحش را با ننموده و برای خدا حقی نی داند،
اين پليد ترين اقامتگاهها است.
و بنده ايکه خدا نه به او علم داده و نه هم مال ،و او ميگويد :اگر من مال فلنی را
می داشتم ،هانند فلنی عمل می نودم ،و آن نيت اوست و گناه هردويشان برابر است.
-559وعن أَساءَ بنتِ أب بكرٍ الصديق رضي اللّه عنهما قالت :قال ل رسو ُل اللّه
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :ل تُوكِي فَيوكِيَ ال ّلهُ َعلَ ْيكِ » .
َ
حصِيَ اللّه َعلَيكِ ،وَل تُوعِي
وف روايةٍ « أَن ِفقِي أَو أَْنفَحِي أَو أَْنضِحِي ،وَل تُحْصي فَيُ ْ
فيوعِيَ ال ّلهُ َعلَ ْيكِ » متفقٌ عليه.
و در روايتی آمده که :نفقه کنيد يا بشش دهيد يا هديه دهيد و مشماريد تا بر شا
شاره نشود ،و منع نکنيد تا خداوند از شا منع ننمايد.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال :بيْنَما رَجُ ٌل يَمشِي ِبفَل ٍة مِن الَرض،
-562وعنه عن النب َ
فَسَمِعَ صَوتا ف سَحَاَبةٍ :اسقِ َحدِي َقةَ فُلن ،فَتَنَحّى ذلكَ السّحَابُ َفَأ ْفرَغَ مَاءَهُ ف َحرّ ٍة ،فإِذا
حوّلُ
ك الاءَ ُك ّل ُه فَتَتَبّ َع الاء ،فإِذا رَجُ ٌل قَاِئمٌ ف َحدِيقَِتهِ يُ َ
ج قَدِ ا ْستَوعََبتْ ذِل َ
شرجة من ِت ْلكَ الشّرا ِ
ك قال :فُلنٌ ،لل ْس ِم اّلذِي سَمِعَ ف السّحَاَب ِة ،فقال
الَاءَ بِسحَاتِه ،فقال له :يا عَ ْبدَ ال ّلهِ ما اسْ ُم َ
سأَلُنِي عَنِ اسْمِي؟ فَقال :إن سَ ِمعْتُ صَوتا ف السّحَابِ الذي هذَا مَاؤُهُ يقُول:
له :يَا َع ْبدَ ال ّلهِ ِلمَ تَ ْ
ج مِنها،
خرُ ُ
اسقِ َحدِي َق َة فُلنٍ لسِك ،فما َتصْنَ ُع فِيها؟ فقال :أَما ِإذْ ُق ْلتَ َهذَا ،فَإن أَنْ ُظرُ إِل ما يَ ْ
ق بُثلُثِه ،وآكُ ُل أَنا وعِيال ُثلُثا ،وأَردّ فِيها ثُلثَه .رواه مسلم.
َفأَّتصَدّ ُ
سرُهُ
خلَ وَاسْنتَ ْغنَى{ }8وَكَذّبَن بِالْحُسْننَى{ }9فَسَننُ َي ّ
قال ال تعالی { :وََأمّان مَن بَ ِ
ع ْنهُ مَاُلهُ إِذَا َترَدّى{ }11الليل١١ – ٨ : سرَى{ }10وَمَا يُ ْغنِي َ
ِللْ ُع ْ
ك هُمُ ا ْلمُفْلِحُونَ} التغابن١٦ :
شحّ نَ ْفسِهِ فَُأوْ َلئِ َ
و قال تعالیَ { :ومَن يُوقَ ُ
خداوند می فرمايد :پس هر که بل نوده و خود را از خدا بی نياز دانست ،و نيکوئی
را تکذيب کرده ،پس بزودی کار او را دشوار می کنيم و هنگام هلکت دارائی اش وی را
نات نتواند داد .ليل.11 – 8 :
و ميفرمايد :و هر که از بل نفس خود نگهداشته شود ،پس آن گروه رستگارانند.
تغابن16 :
خداوند می فرمايد :و ديگران را بر خويشت اختيار می کنند ،اگر چه نيازمند تر
باشند .حشر9 :
و ميفرمايد :و طعام می دهند با وجود احتياج به آن ،برای فقي و يتيم و زندانی .دهر:
8تا آخر سوره
مردی از انصار گفت :من يا رسول ال صلی ال عليه وسلم و او را به خانه اش برده
و به زنش گفت :مهمان رسول ال صلی ال عليه وسلم را گرامی دار.
و در روايتی آمده که برای زنش گفت :آيا چيزی داری؟
گفت :نی جز غذای اطفال.
گفت :آنا را به چيزی مشغول بدار و چون نان خواستند ،آنا را خواب کن و چون
مهمان ما درآيد چراغ را خاموش کن و به او نشان ميدهيم که ما غذا می خوري .پس نشستند
و مهمان خورد ،و آنا هر دو گرسنه خوابيدند ،و چون صبح شد بدمت پيامب صلی ال عليه
وسلم آمد .آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود :که خداوند از کاريکه به مهمان خود کرديد
به شگفت مانده است.
ش :ابو سليمان خطابی می گويد :مراد به عجب رضا است ،يعنی چنانچه اين کار مايهء
تعجب شا شده است ،مورد قبول و رضای خداوند نيز قرار گرفته است.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّمَ « :طعَامُ الثَْنيِ كاف الثّلَثةِ ،
-565وعنه قال :قالَ رسولُ اللّه َ
وطَعامُ الثّلَثةِ كاف الَرَب َعةِ » متفقٌ عليه.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قالَ « :طعَامُ
وف رواية لسلمٍ رضي اللّه عنه ،عن النب َ
الوَاحِد يَكفي الثْنَيْنِ ،و َطعَامُ الثَْنيْنِ يَكْفي الرَب َعةَ و َطعَامُ الرْبعةِ يَكفي الثّمَاِنَيةَ».
صلّى
-566وعن أب سعيدٍ الُدريّ رضي ال ّلهُ عنه قال :بينَمَا نَحْنُ ف َس َف ٍر مَعَ النّبِ ّي َ
جعَلَ َيصْرفُ َبصَرَ ُه يَمِينا وَشِمَالَ ،فقَال رسو ُل اللّه
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم إِذ جَاءَ رَجُلٌ على رَا ِح َلةٍ لَه ،فَ َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :مَنْ كَا َن مَ َعهُ َفضْ ُل ظَهرٍ فَلَي ُعدْ ِبهِ عَلى مَنْ ل َظهْرَ لَهَ ،ومَن كانَ َل ُه فَضْلٌ
َ
385
وی هيچ سؤال کننده را رد نی کند .آنشخص گفت :بدا سوگند من آنرا نطلبيدم تا آن را
بپوشم ،ولی آن را طلب کردم تا کفن من باشد.
سهل گفت :و آن پارچه کفن وی گرديد.
قال ال تعالی {:وَفِي ذَِلكَ َف ْل َيتَنَا َفسِ ا ْل ُمتَنَا ِفسُونَ} المطففين٢٦ :
خداوند می فرمايد :و بايد که راغب شوند به هي شراب پاک رغبت کنندگان.
مطففي26 :
سرُهُ
قال ال تعالی {:فَ َأمّان مَن أَعْطَى وَاتّقَى{ }5وَصَندّقَ بِالْحُسْننَى{ }6فَسَنُنيَ ّ
سرَى{ }7الليل٧ – ٥ : ِل ْليُ ْ
جنّ ُبهَا ا َلْتْقَى{ }17الّذِي ُيؤْتِي مَالَهُن َي َتزَكّىن{ }18وَمَا و قال تعالی { :وَسَنيُ َ
علَى{ }20وَلَسننَن ْوفَ جزَى{ }19إِ ّل ا ْبتِغَاء وَجْهنننِ َربّهنننِ الَْ ْ لَِحَدٍ عِندَهننُن مِننن نّ ْع َمةٍ تُ ْ
َيرْضَى{ }21الليل٢١ – ١٧ :
و قال تعالی { :إِن تُبْدُواْ الصّندَقَاتِ َفنِ ِعمّان هِيَن وَإِن تُخْفُوهَا َوتُ ْؤتُوهَا الْفُ َقرَاء
خبِيرٌ} البقرة٢٧١ : ل بِمَا تَ ْعمَلُونَ َ سيّئَاتِ ُكمْ وَا ّ
خ ْيرٌ لّ ُكمْ َويُكَ ّفرُ عَنكُم مّن َ
َف ُهوَ َ
و قال تعالی { :إِن تُبْدُواْ الصّندَقَاتِ َفنِ ِعمّان هِيَن وَإِن تُخْفُوهَا َوتُ ْؤتُوهَا الْفُ َقرَاء
خبِيرٌ} آل عمران٩٢ : ل بِمَا تَ ْعمَلُونَ َ سيّئَاتِ ُكمْ وَا ّ
خ ْيرٌ لّ ُكمْ َويُكَ ّفرُ عَنكُم مّن َ
َف ُهوَ َ
خداوند می فرمايد :پس آنکه داد و پرهيزگاری نود ،و پذيرفت ،ملت نيکو را ،او را
توفيق دهيم جهت رسيدن به سرای زيبنده .ليل7 – 5 :
و ميفرما يد :و يک سو داش ته می شود ،پرهيزگارتر ين مردم از آن آ تش آنکه مال خود
را می دهد ،تا پاک نفس گردد ،و نيست برای هيچ يک نزد او نعمتی که جزا داده شود ،اما
جهت حصول رضای پروردگار می دهد او خوشنود خواهد شد .ليل21 – 17 :
و ميفرمايد :اگر خيات آشکار کنيد ،خيات چيز نيکو است و اگر پنهانش کنيد و
آنرا بدهيد به فقيان ،پس اين بتر است برای شا و از شا دور سازد بعضی گناهان تانرا و خدا
به آنچه می کنيد ،آگاه است .بقره271 :
و هم می فرمايد :هر گز نيابيد "مقام رستگاران را" تا از آنچه دوست می داريد خرج
کنيد و هر چه را خرج نائيد خداوند به آن دانا است .آل عمران92 :
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :غبطه ای جز در دو چيز وجود ندارد :مرديکه
خداوند به او مالی داده و او را در مصرف کردن آن براه حق چيه گردانيده ،و مرديکه
خداوند به او علمی داده ،پس او بدان حکم نوده و آن را تعليم ميدهد.
-572از ابن عمر رضی ال عنهما از پيامب صلی ال عليه وسلم روايت شده که،
فرمود :حسدی جز در دو چيز وجود ندارد :مرديکه خداوند به او قرآن را داده و او به آن
در لظه های شب و روز قيام مي کند ،و مرديکه خداوند به او مالی داده و او در لظه های
شب و روز آن را مصرف می کند.
گفتند :آنان مثل ما ناز گزارده و مثل ما روزه می گيند ،ولی آنا صدقه می دهند و
ما نی دهيم ،و آنا بردگان را آزاد می کنند ،و ما اينکار را نی کنيم.
آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود :آيا شا را خب ندهم بچيزی که بدان کسانی را
که از شا پيشی جستند ،دريافته و از کسانيکه بعد از شايند پيشی جوييد؟ و هيچکس از شا
بتر نباشد ،مگر کسيکه مثل شا عمل کند.
گفتند :آری يا رسول ال صلی ال عليه وسلم!
فرمودند :در عقب هر ناز 33بار سبحان ال و المد ل و ال اکب بگوئيد .باز
فقرای مهاجرين بدمت رسول ال صلی ال عليه وسلم بازگشته و گفتند :برادران ثروتند ما
از آنچه انام دادي ،شنيدند و آنا هم اينکار را کردند!
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمودند :اين فضل خدا است بر کسيکه بواهد
ميدهد.
قال ال تعالیُ {:كلّ نَفْس ٍن ذَآئِ َقةُ ا ْل َموْت نِ وَِإنّمَا ُتوَ ّفوْن نَ ُأجُورَكُم ْن َيوْم نَ الْ ِقيَامَ ِة
حيَاةُ ال ّدنْيَا إِ ّل َمتَاعُن ا ْل ُغرُورِ} آل ج ّنةَ فَ َقدْ فَازَ وَمنا الْ َ خلَ الْ َ
حزِحَن عَنِن النّارِ وَُأدْ ِ
فَمَن زُ ْ
عمران١٨٥ :
و قال تعالیَ { :ومَا تَ ْدرِي نَفْ سٌ مّاذَا تَكْ سِبُ غَداً َومَا تَ ْدرِي نَفْ سٌ بِ َأيّ َأرْ ضٍ
تَمُوتُ} لقمان٣٤ :
عةً وَلَ يَسْتَقْ ِدمُونَ} النحل:
ن سَا َ
خرُو َ
ستَأْ ِ
جُلهُمْ َل يَ ْ
و قال تعالی { :فَِإذَا جَاء أَ َ
٦١
و قال تعالی { :يَا َأ ّيهَا الّذِينَ آ َمنُوا َل تُ ْلهِكُمْ َأ ْموَالُ ُك ْم وَلَ َأوْلَدُ ُكمْ عَن ذِ ْكرِ الِّ
سرُونَ{ }9وَأَنفِقُوا مِن مّا َرزَ ْقنَاكُم مّن َق ْبلِ أَن يَ ْأتِ يَ َومَن يَفْ َعلْ َذلِ كَ َفُأوْ َلئِ كَ ُه مُ الْخَا ِ
جلٍ َقرِي بٍ فَأَ صّدّقَ وََأكُن مّ نَ ال صّالِحِينَ{ خ ْر َتنِي ِإلَى أَ َ
أَحَ َدكُ مُ ا ْل َموْ تُ َفيَقُولَ رَبّ َلوْلَ أَ ّ
خبِيرٌ ِبمَا تَ ْعمَلُوننَ{ }11المنافقون: خرَ الُّ نَفْسناً إِذَا جَاء َأجَُلهَا وَالُّ َ }10وَلَن ُيؤَ ّ
١١ – ٩
حتّىنن إِذَا جَاء أَحَدَهُمننُ ا ْل َموْتننُ قَالَ رَبّن ا ْرجِعُون نِ{ }99لَ َعلّي و قال تعالیَ { :
ع َملُ ص نَالِحاً فِيمَا َترَكْت نُ كَلّ ِإنّهَا كَ ِل َمةٌ ُهوَ قَائِلُهَا وَمِن َورَائِهِم َب ْرزَخنٌ ِإلَى َيوْم نِ أَ ْ
ب بَ ْي َنهُمْن َي ْومَئِ ٍذ وَلَ َيتَسنَاءلُونَ{}101 يُبْ َعثُوننَ{َ }100فإِذَا نُفِخَن فِي الصنّورِ فَلَ أَنسنَا َ
ت َموَازِينُ هُ َفُأوْ َلئِ كَ الّذِي نَ
ك هُ مُ ا ْلمُفْلِحُو نَ{ }102وَمَ نْ خَفّ َْفمَن ثَقُلَ تْ َموَازِينُ هُ َفُأوْ َلئِ َ
391
ج َهنّمَن خَالِدُوننَ{ }103تَلْفَحُن وُجُو َههُمُن النّارُ وَهُمْن فِيهَا كَالِحُوننَ{ خَسِنرُوا أَنفُسَنهُمْ فِي َ
عَليْنَاغَلبَتْن َ َ }104ألَمْن تَكُنْن آيَاتِي ُتتْلَى عَ َليْكُمْن فَكُنتُم ِبهَا تُكَ ّذبُوننَ{ }105قَالُوا رَ ّبنَا َ
جنَا مِ ْنهَا َفإِ نْ عُ ْدنَا َفِإنّا ظَا ِلمُو نَ{}107 خرِ ْ
شِ ْقوَ ُتنَا وَ ُكنّا َقوْماً ضَالّي نَ{ }106رَ ّبنَا أَ ْ
عبَادِي يَقُولُونَن رَ ّبنَا آمَنّان قَالَ اخْسَنؤُوا فِيهَا وَ َل تُكَّلمُوننِ{ِ }108إنّهُن كَانَن َفرِيقٌن مّنْن ِ
حتّىن أَنسَنوْكُمْ خرِيّا َ حمِيننَ{ }109فَاتّخَ ْذتُمُوهُمْن سِن ْ خ ْيرُ الرّا ِ
حمْنَا وَأَنتَن َ فَاغْ ِفرْ لَنَا وَارْ َ
ج َزيْ ُتهُم نُ ا ْل َيوْم َن بِمَنا ص َنبَرُوا َأ ّنهُم نْ هُم نُ
ذِ ْكرِي َوكُنتُم مّ ْنهُم ْن تَضْحَكُون نَ{ِ }110إنّي ن َ
عدَدَ سِننِينَ{ }112قَالُوا َل ِبثْنَا َيوْماً َأوْ الْفَا ِئزُوننَ{ }111قَالَ كَمنْ َل ِبثْتُمنْ فِي ا َلْرْضنِ َ
ض َيوْ مٍ فَا سْ َألْ ا ْلعَادّي نَ{ }113قَالَ إِن ّلبِ ْثتُ مْ إِلّ َقلِيلً ّلوْ َأنّ ُك مْ كُنتُ ْم تَعْ َلمُو نَ{}114 بَعْ َ
عبَث ًا وََأنّكُمْ ِإَليْنَا َل تُرْجَعُونَ{ }115المؤمنون١١٥ – ٩٩ : خلَ ْقنَاكُمْ َ
حسِ ْبتُمْ َأنّمَا َأَ َف َ
خشَعَن قُلُو ُبهُمْن ِلذِ ْكرِ الِّ َومَا َن َزلَ مِنَن و قال تعالیَ { :ألَمْن يَأْ نِ ِللّذِينَن آمَنُوا أَن تَ ْ
عَل ْيهِم نُ ا َلْمَدُ فَقَس نَتْ قُلُو ُبهُم نْ
الْحَقّ وَلَ يَكُونُوا كَالّذِين نَ أُوتُوا ا ْل ِكتَاب َن مِن َق ْبلُ فَطَالَ َ
وَ َكثِيرٌ ّم ْنهُمْ فَاسِقُونَ{ }16الحديد١٦ :
خداوند می فرمايد :هر نفسی چشندهء مرگ است و جز اين نيست که مزد خويش را
تام داده خواهيد شد ،در روز قيامت .پس هر که از دوزخ دور داشته شد و به بشت آورده
شد ،هر آئينه به مراد رسيد و زندگانی دنيا جز برهء فريبندهء بيش نيست .آل عمران185 :
و ميفرمايـد :و هيـچ شخصـی نیـ دانـد فردا چـه کار خواهـد کرد و نیـ دانـد هيـچ
شخصی که به کدامي زمي خواهد مرد .لقمان34 :
و ميفرمايد :پس چون آنوقت مقرر رسد ايشان باز نانند ساعتی و نه پيش روند .نل:
61
و ميفرمايد :ای مسلمانان شا را اموال و فرزندان شا از ياد خدا مشغول نگرداند ،و
هر که چني کند ،آنان اند زيانکاران و از آنچه عطا کرده اي شا را خرج کنيد قبل از اينکه به
يکی از شا مرگ رسد و بگويد پروردگارا چه می شد که مرا اندکی مهلت می دادی ،تا
اندکی صدقه می دادم و از زمرهء صالان می گرديدم و خدا هرگز مهلت ندهد ،هيچيک را
چون اجل او برسد و به آنچه می نائيد خداوند آگاه است.
و ميفرمايـد :و در غفلت خويـش باشـد تـا آنگاه کـه کسـی از ايشانرا مرگ در رسـد
گويد :پروردگارم مرا باز گردان باشد تا کار نيکو کنم در سرايی که گذاشتيم آن را ،و چني
نباشد ،هر آئينه اين سخنی است که او گوينده اش هست و در برابر ايشان حجابی باشد تا آن
روز که برانگيخته شوند ،و چون دميده شود در صور پس "خويشاوندی ها" ميان شان آنروز
نباشد و نه با يکديگر جواب و سؤال نايند .پس هر که پله های ترازويش گران باشد آن دسته
392
صبح را نداشته باش و چون صبح نودی منتظر شب مباش و از سلمتی ات برای مريضی ات
و از زندگيت برای مرگت بره گي.
ش :مفهوم حديث اين است که مبادا دنيا هدف مؤمن قرار گيد ،ولی در اينکه دنيا
بعنوان وسيلهء در جهت اهداف عاليهء انسانی و اسلمی بکار گرفته شود ،جای هيچگونه مناقشه
ای نيست ،و آيات قرآن کري و احاديث نبوی صلی ال عليه وسلم مکررا آن را بيان فرموده اند.
(مترجم)
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال « :ما حَقّ ا ْمرِي ٍء مُس ِلمٍ َلهُ شَيءٌ
-575وعنه أَنّ رسول اللّه َ
يُوصِي فِيه .يبِيتُ لَ ْيلَتَيْ ِن إِ ّل َووَصِيُّت ُه مَكْتُوَبةٌ عِ ْندَ ُه » متفقٌ عليه .هذا لفظ البخاري.
وف رواي ٍة لسلمَ « :يبِيتُ ثَلثَ لَيَا ٍل » قال ابن عمر :مَا مَ ّرتْ َعلَ ّي لَ ْي َلةٌ مُنذُ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال ذِلكَ إِ ّل وَعِ ْندِي َوصِيّتِي.
سَمِعتُ رسولَ اللّه َ
آرزو عوارض
-577از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که پيامب صلی ال عليه وسلم مربعی
را رسم کرده و خط ديگری را از بيون آن کشيده و خطهای کوچکی بطرف اين خط که در
وسط است از طرف آن که در وسط است ،کشيده و فرمودند :اين انسان است و اين اجلش
که به آن احاطه نوده و آنچه که خارج است ،آرزوی اوست و اين خطهای کوچک عوارض
ا ست .اگر از ا ين خ طا رود آن ديگری بوی می ر سد و ا گر از آن خ طا ک ند ،آن دي گر بوی
می رسد.
در اين حديث تشويق به کوته نودن آرزو و آمادگی برای مرگ ناگهانی آمده است.
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :بشتابيد به انام اعمال صاله قبل از هفت
چيز :آيا منتظريد جز فقری فراموش سازنده ،يا ثروتی طغيان آورنده ،يا مرضی تباه کننده ،يا
پييی خرف کننده ،يا مرگی شتابان ،يا دجال را و او بدترين غايبی است که انتظارش را
داريد ،يا قيامت را ،و قيامت بزرگترين مصيبت ها و تلخترين آنست.
ش :نتيجه اش اين است که شخص تندرست بی نياز از خلق که در عبادات کوتاهی
بکند در حاليکه بايد در استفاده از وقت برای انام اعمال صاله توجه کند در کارش ضرر نوده
و در معامله اش پشيمان است.
چنانچه در حديث ديگری آمده که :دو نعمت است که بسياری مردم در آن کوتاهی
می کنند :تندرستی و فراغت.
گفتم :يا رسول ال صلی ال عليه وسلم! من زياد بر شا درود می فرستم ،پس چه
اندازه از آن را برای شا بگردان؟
فرمود :هر چه خواستی!
گفتم :ربع را؟
فرمود :هر چه خواستی و اگر بيفزائی برايت بتر است.
گفتم :نصف را؟
فرمود :هر چه خواستی ،و اگر زياد کردی برايت بتر است.
گفتم :دو سوم را؟
فرمود :هر چه خواستی ،و اگر افزودی برايت بتر است.
گفتم :ههء درودم را برای شا ميگردان.
فرمود :اينطور که شد ،رنت دور گشته و گناهت آمرزيده می شود.
ش :استحباب زيارت قبور برای مردان ،قاعدهء اصولی در اين امر بعد از منع از زيارت
اباحت و روا بودن آنست و بصوص اينکه پيامب صلی ال عليه وسلم بکرات به زيارت قبور رفته
اند و اجاع هم بر اين است .بگونه ای که ابن عبد الب از برخی علماء وجوب رفت زيارت قبور
را نقل نوده است .اما آنچه بر آن اتفاق داشته اند اين است که برای مردان زيارت قبور مستحب
است و علت آن را هم ياد آوری از آخرت و تفکر در مرگ دانسته اند.
مصنف کتاب چند قسم زيارت را متذکر شده است:
.1اينکه زيارت خاص جهت ياد آوری مرگ و آخرت باشد ،اينگونه
زيارت با ديدن قبها بدون شناخت صاحبان آن بسنده است.
.2اينکه جهت دعا صورت گيد و اين برای هر مسلمان سنت است.
.3اينکه برای ادای حق باشد ،مثل دوست و پدر که طبق فرمودهء
رسول اکرم صلی ال عليه وسلم :من زار قب والديه او احدها يوم
المعة کان کحجه.
-584ابن عباس رضی ال عنهما گفت :رسول ال صلی ال عليه وسلم از کنار
قبهايی در مدينه گذشته رخ بطرف شان نوده و فرمود « :السّلمُ َعلَيْ ُكمْ يا َأهْ َل القُبُورِ» ...
سلم بر شا باد ای اهل قبها! خدا بر ما و شا بيامرزد! شا از پيش رفتيد و ما در دنبال شا
خواهيم آمد.
و در روايت مسلم آمده :ابو هريره رضی ال عنه از رسول ال صلی ال عليه وسلم
روايت می کند که فرمود :هيچيک از شا مرگ را آرزو نکند و قبل از اينکه بوی در رسد،
آن را نواهد ،زيرا اگر او بيد ،عملش قطع ميگردد و عمر برای مؤمن جز خي نی افزايد.
-587وعَ ْن قَيسِ ب ِن أب حازمٍ قال :دَ َخلْنَا عَلى خَباب ب ِن ا َل َرتّ رضيَ ال ّل ُه عنهُ َنعُودُهُ
ضوْا ،ولَم تَ ْن ُقصْ ُهمُ الدّنْيَا ،وإِنّا َأصَبْنَا ما
َو َقدِ ا ْكتَوى سَبْعَ كَيّاتٍ فقال :إِ ّن أَصْحابنا اّلذِينَ َس َلفُوا َم َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم نانَا أَ ْن َندْ ُعوَ با َلوْتِ َلدَ َع ْوتُ ِبهِ
ل ِندُ َلهُ َموْضِعا إِ ّل الترابَ وَلوْ َل أَنّ النّبِيّ َ
س ِلمَ لَُيؤْ َجرُ ف كُلّ شَيءٍ يُ ْن ِفقُهُ إِلّ ف شَيءٍ
ُثمّ َأتَيْنَا ُه َمرّةً ُأ ْخرَى و ُهوَ يَبْن حائطا لَه ،فقال :إِ ّن الُ ْ
يَ ْج َع ُلهُ ف هذا التراب .متفقٌ عليه ،وهذا لفظ رواية البخاري.
خداوند می فرمايد :و آنرا آسان می پنداشتيد و او نزد خداوند بزرگ بود .نور15 :
و ميفرمايد :هر آئينه پروردگارت در کمينگاه است .فجر14 :
-588از نعمان بن بشي رضی ال عنهما روايت شده است که ،گفت:
از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدي که می فرمود :هانا حلل واضح است و
حرام واضح است و در ميان آن دو امور مشتبهی وجود دارد که بسياری مردم آن را نی
دانند پس آنکه از مشتبهات بپرهيزد برای دين و آبروی خود پاکی جسته است و آنکه به
مشتبهات آلوده شود ،در حرام افتاده است ،مانند شبانی که در اطراف چراگاه منوعه می
چراند نزديک است که گوسفندان در آن وارد شود – و آگاه باشيد که هر پادشاهی –
چراگاهی منوع – دارد – و چراگاه منوعهء خدا چيزهائيست که حرام نوده است – آگاه
باشيد که در جسم پارهء گوشتی است که اگر صال شوده ،ههء جسد درست و صال
ميگردد و اگر فاسد گردد تام جسم فاسد می گردد و بدانيد که آن قلب است.
ش :هرگاه دل – مراد از آن قوهء مدرکه است – به ايان و علم درست صلح يابد ههء
جسد به اعمال و اخلق و احوال درست گردد و هر گاه دل به انکار و شک فاسد شود ،ههء
جسد به گناهان فاسد گردد .از اينرو لزم است که انسان قبل ازعمل ،علم داشته باشد ،خداوند
ميفرمايد :فاعلم انه ل اله ال ال.
401
-592وعن أب ِس ْروَ َعةَ بكسر السي الهملة وفتحها ُعقَْبةَ بنِ الا ِرثِ رضي ال ّل ُه عنهُ أَّنهُ
ج با ،فقال
ض ْعتُ ُعقَْب َة وَالت َقدْ َت َزوّ َ
َت َزوّجَ ابَْنةً لب إِهاب بنِ َعزِيزَ ،فأَتَ ْتهُ ا ْم َرأَ ٌة فقالت :إِنّي قَد َأرْ َ
402
صلّى الُ
ضيَ ال ّلهُ عنهما ،قالَ :حفِ ْظتُ مِ ْن رَسُول ال ّلهِ َ
-593وعن الَسَنِ بن عَليّ ر ّ
َعلَ ْيهِ و َسلّم« :دَعْ ما َيرِيُبكَ إِل مَا ل يرِيبُك» روا ُه الترمذي وقال حديث حسن صحيح.
ابوبکر رضی ال عنه غلمی داشت که برايش خراج ميآورد – .خراج اين است که
سيد به غلمش بگويد روزانه بن اينقدر پول بده و بقيه برای خودت است . -و ابوبکر رضی
ال عنه از خراج او می خورد .روزی چيزی را آورد و ابوبکر رضی ال عنه از آن خورد.
غلم به او گفت :ميدانی که اين چيست؟
ابوبکر رضی ال عنه گفت :چيست؟
گفت :من در جاهليت برای شخصی کهانت کرده بودم ،در حاليکه کهانت را خوب
ياد نداشتم ،جز اينکه او را فريب دادم .امروز مرا ديد و براي چيزی را داد که تو از آن
خوردی .ابوبکر رضی ال عنه دست خود را به دهان نوده و هه چيزی را که فرو برده بود،
قی نود.
ش :ابن التي گويد که قی نودن ابوبکر رضی ال عنه از روی تنه و پاکی بوده است.
چون امور جاهليت مردود گرديده بود و حکم اسلم در اين مورد آنست که مثل آنچه را که
خورده يا قيمت آن را بايست تاوان يا صدقه دهد ،چون قی نودن فقط کافی نيست.
حافظ ابن حجر گويد :که ابوبکر رضی ال عنه قی نوده چون از نی آن ثابت شده بود
که چيزی که کاهن می گيد حرام است وکاهن کسيست که بدون دليل شرعی از امری خب
دهد.
قال ال تعالی { :فَ ِفرّوا إِلَى الِّ ِإنّي َلكُم مّ ْنهُ نَذِيرٌ مّبِينٌ} الذاريات٥٠ :
خداوند می فرمايد ::پس بسوی خدا بگريزيد ،حقا که من برای شا از جانب او تعالی
ترسانندهء آشکارم .ذاريات50 :
س أفضَلُ يارسولَ
ي النّا ِ
-598وعن أب سعيد الُدريّ رضي اللّه عنه قال :قال رَجُلُ أَ ّ
اللّه؟ قالُ « :م ْؤمِنٌ مَا ِهدٌ ِبنَفسِ ِه َومَاِلهِ ف سبيل اللّه » قال :ث من؟ قال« :ث رَجُ ٌل مُعَتزِلٌ ف
شعَاب يَعُبدُ رَّب ِه » .
ِش ْعبٍ مِن ال ّ
وف رواي ٍة « يّتقِي اللّه .وَيدَع النّاسِ مِن َشرّْ ِه » متفقٌ عليه.
405
ش :قياط ،نيم دانگ و برخی گفته اند 24/1دينار و برخی گفته اند 20/1دينار
است و مراد مقدار کمی پول است.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم أَنه قال « :مِنْ خَي َمعَاشِ النّاسِ رَجُلٌ
-601وعنه عَنْ رسو ِل اللّه َ
مُمْسِكٌ عِنَا َن فَرسِهِ ف سَبِيلِ اللّه ،يَطيُ عَلى مَتنِهُ ،كلّمَا سَمِ َع هَ ْي َعةً َأ ْو َفزْ َعةً ،طارَ َعلَ ْيهِ يَبَْتغِي
شعَفَ ،أوْ بَطنِ وادٍ مِن َهذِهِ
ت مظَانّهَ ،أ ْو رَجُلٌ ف غُنَي َمةٍ ف رَْأسِ َش َعفَ ٍة مِن َهذِ ِه ال ّ
اْلقَتل ،أَو ا َل ْو َ
س مِنَ النّاسِ إِلّ ف خَ ْي ٍر »
الَودَيةِ ُ ،يقِيم الصّلةَ ويُؤت الزّكا َة ،وَيعْبُد َرّبهُ حتّى َيأْتَِيهُ الَيقِيُ لَي َ
رواه مسلم.
اعْلم أَن الخْتِلط بالنّاسِ على الوَ ْجهِ الذي ذَ َكرُْتهُ هو الختار الذي كان عليه رسول اللّه
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم وساِئرُ الَنبياءِ صلواتُ ال ّلهِ وسلمُه عليهم ،وكذلك الُلفاءُ الرّاشدون،
َ
َومَنْ بعدهُم من الصّحَابةِ والتّابعي ،ومَنْ بَع َدهُم من ُعلَمَاءِ السلميَ وأَخْيارِهم ،وهو َم ْذ َهبُ َأكَْثرِ
407
ي ومَنْ بع َدهُمَ ،وِبهِ قَالَ الشّافعيّ وأَحْمَد ،وأَ ْكَثرُ ال ُفقَهَاءِ رضي اللّه عنهم أَجعي .قال تعال
التّابع َ
{ :وتَعاونُوا عَلى الِب ِر والّت ْقوَِى } [ الائدة ] 2 :واليات ف معن ما ذكرته كثية معلومة .
بدانکه آميزش و اختلط با مردم بنحويکه ذکر نودم روش و کار بتريست که رسول
ال صلی ال عليه وسلم بر آن بوده اند ،هچنانکه خلفای راشدين و اصحابی که بعد از ايشان
بودند و تابعي ،و علماء و برگزيدگانيکه بعد از ايشان بودند ،هه وهه بر اين طريق بوده اند و
اين مذهب اکثريت تابعي و کسانيست که بعد از ايشان بوده اند .شافعی و احد و ديگر فقهاء
هم اين نظريه را داده اند .خداوند می فرمايد :و با يکديگر بر نيکوکاری و پرهيزگاری مدد
نائيد .مائده2 :
و آيات وارده در اين مورد بسيار زياد و معلوم است.
خداوند می فرمايد :و بازوی خويش را بر آنانکه از تو پيوی کردند (از مسلمانان)
پن کن .شعراء215 :
و ميفرمايد :ای مؤمنان هر که از شا از دين خود برگردد ،پس خداوند گروهی را
خواهد آورد که آنان را دوست دارد و آنان نيز او را دوست می دارند ،متواضع اند در برابر
مؤمنان و درشت خوی اند بر کافران .مائده54 :
و ميفرمايد :ای مردم شا را آفريدي از يک مرد و يک زن و شا را جاعت ها و قبيله
408
و اما تواضع در برابر سائر مردم ،اصل در آن اين است که نيکو و پسنديده است ،هرگاه
برای خدا انام شود ،و اما تواضع برای ستمگران و ثروتندان و دنيا داران ذلتی است که پايانی
ندارد.
و در حديث آمده است :آنکه بواسطهء ثروت ،ثروتندی در برابرش فروتنی کند ،دو
سوم دينش می رود.
صلّى
سلّم َعلَ ْيهِم وقال :كان النّبِ ّي َ
-604وعن أَنس رضي اللّه عنه أَّن ُه مَرّ َعلَى صِبيانٍ فَ َ
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َي ْف َعلُه .متفقٌ عليه.
پيامب صلی ال عليه وسلم آنقدر مهربان بود که کنيزی از کنيزان مدينه توانائی
داشت ،که دست پيامب صلی ال عليه وسلم را گرفته و به هر جائی که می خواست ،ببد.
صلّى
شةُ رض َي اللّه عنها :ما كانَ النّبِيّ َ
-606وعن السوَد بنِ يَزيدَ قال :سُئ َلتْ عَائِ َ
ضرَتِ
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يَصنعُ ف بَيْتِه؟ قالت :كان يَكُون ف ِمهْنَةِ َأ ْه ِلهِ يَعن :خِد َمةِ أَهلِه فإِذا َح َ
ج إِل الصّلةِ ،رواه البخاري.
الصّلة َ ،خرَ َ
صلّى
-607وعن أب ِرفَاعَةَ تَميم بن أُسَيدٍ رضي اللّه عنه قال :انَْتهَ ْيتُ إِل رسول اللّه َ
سأَلُ عن دِيِنهِ ل يَدري مَا
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم وهو يَخْطُب .فقلت :يا رسو َل اللّه ،رجُلٌ َغرِيبٌ جَاءَ يَ ْ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم وتَركَ خُطْبتهُ حت انَتهَى إِلَّ ،فأُتى بِكُرسِي،
دِينُه؟ َفَأقْبَلَ عَليّ رسولُ اللّه َ
فَ َق َعدَ َعلَيه ،و َجعَ َل ُي َعلّمُن مِمّا َعلّمَه اللّه ،ث أَتَى خُطْبَتَه ،فأَتّ آ ِخ َرهَا .رواه مسلم.
-607از ابو رفاعه تيم بن اسيد رضی ال عنه روايت شده که گفت:
به پيامب خدا صلی ال عليه وسلم رسيدم در حاليکه خطبه می خواندند و گفتم :يا
رسول ال صلی ال عليه وسلم مرد غريبی آمده از دين خود می پرسد ،که دينش چيست؟
رسول ال صلی ال عليه وسلم خطبه را ترک نوده بطرفم آمد تا بن رسيد ،چهارپايه
ای برايش آوردند و آنضرت صلی ال عليه وسلم بر آن نشست و مرا از آنچه خدا برايش
تعليم داده بود ،آموزش داد .و سپس خطبه اش را ادامه داده و به آخر رساند.
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :اگر به پاچهء گوسفندی يا به بازويی دعوت شوم،
حتما دعوت را اجابت می کنم و اگر بن بازوی يا پاچه ای هديه دهند آنرا می پذيرم.
تکـب و خود بزرگ بينـی بر خلق گناه اسـت ،اگـر در آن اسـتخفاف و سـبک شردن
شريعت نباشد ،ور نه چنانچه پيامب زمامدار و يا عالی را بواسطهء علمش خوار و حقي شارد،
کافر می شود .اين سخن را مظهری گفته است.
کب عبارت است از اينکه شخص ديگری را خوار و حقي شارد .کب بر خدا بنحوی
که اطاع تش را نکرده و امرش را نپذيرد ،ک فر ا ست .پس از آن که ا مر خدا را انام نداده يا
منهيات خدا را مرتکب شود ،از روی استخفاف به خداوند تعالی بدون شک ،کافر می گردد.
و اما کسی که از روی بی خبی و غفلت يا غلبهء شهوت آن را فرو گذارد ،گنهگار
است.
خداوند می فرمايد :اين سرای بازپسي را مقرر می کنيم ،برای آنانکه می طلبند ،تکب
در زمي و نه فساد را و حسن عاقبت برای پرهيزگاران است .قصص83:
و می فرمايد :و در زمي خرامان مرويد .إسراء37 :
و ميفرمايد :و روی خود را از طرف مردم مگردان و در زمي خرامان راه مرو ،هر
آيينه خدا هر نازندهء خود ستاينده را دوست ندارد .لقمان18 :
و ميفرمايد :و قارون از قوم موسی بود ،پس بر آنان تعدی کرد و او را عطا کرده
بودي از گنجها آنقدر که کليدهای او گرانی می کرد ،گروه صاحب توانائی را و چون گفت
به او قومش ،شاد مشو چون خدا دوست نی دارد شاد شوند گان را .قصص 765 :تا
ﭼ القصص٨١ : ﭽﮗ ﮘ ﮙ ﮚ فرمودهء خداوند:
صلّى الُ
-613وع ْن سلمةَ بنِ الَكْوع رضي اللّه عنه أَن رجُلً أَكَل عِ ْندَ رسو ِل اللّه َ
َعلَ ْيهِ و َسلّم بشِماِلهِ فقال « :كُلْ بِيَمِيِنكَ » قالَ :ل أَسْتَطِيع ،قال « :ل اسْتَ َط ْعتَ » مَا مََن َعهُ إِلّ
الكبْر .قال :فما َرفَعها إِل فِيه .رواه مسلم.
-615ابو سعيد الدری رضی ال عنه از پيامب صلی ال عليه وسلم روايت نوده که
فرمود:
بشت و جهنم با هم احتجاج کردند.
جهنم گفت :در من ستمگاران و مستکبان است.
415
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :ثَلثةٌ لَ يُ َكلّ ُم ُهمُ اللّه َي ْومَ
-617وعنه قال :قالَ رسُولُ اللّه َ
القِيا َمةِ ،وَل ُيزَكّيهِم ،وَلَ يَ ْن ُظرُ إِلَ ْيهِمَ ،و ُلمْ َعذَابٌ أَلِيم :شَيْخٌ زان ،و َملِكٌ َكذّاب ،وعائلٌ
مُسْتَكِْبرٌ» روا ُه مسلم.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :قال اللّه عزّ وجل :ال ِعزّ
-618وعنه قال :قال رسولُ ال ّلهِ َ
إِزاري ،والكِبْريا ُء ِردَائِي ،فَمَنْ ُينَازعُن ف واح ٍد منهُما فقدْ عذّبتُه » رواه مسلم.
416
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال « :بيْنَمَا رَجُ ٌل يَمْشِي ف ُح ّلةٍ
-619وعنْه أَنّ رسولَ ال ّلهِ َ
جلُ ف ا َل ْرضِ إل ي ْومِ
جلْ َ
سفَ ال ّلهُ بِه ،فهو يَتَ َ
ُتعْجِبُه نفْسُه ،مرَجّلٌ رأسَه ،يَخْتَا ُل ف مَشْيَتِهِ ،إذْ خَ َ
القِيامةِ » متفقٌ عليه.
-619ابو هريره رضی ال عنه از رسول ال صلی ال عليه وسلم روايت می کند که
فرمود:
در اثنائيکه مردی با جامهء زيبا راه می رفت ،در حاليکه از خودش خوشش ميآمد و
موی سرش را شانه کرده بود و در رفتار خود کب می نود ،خداوند ناگهان او را به زمي فرو
برد و او تا روز قيامت در زمي فرو می رود.
خداوند می فرمايد :و هر آئينه تا با اخلق بزرگ آراسته ای .ن4 :
417
و می فرمايد :و فرو خورندگان خشم و عفو کنندگان تقصي از مردمان .آل عمران:
134
-625وعن عبد ال ّلهِ بن عمرو بن العاص رضي اللّه عنهما قال :ل يكن رسولُ اللّه
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فَاحِشا ول مَُتفَحّشا .وكانَ َيقُول « :إِ ّن مِن خِيارِكُم أَحْسَنَكُم أَخْلقا »
َ
متفقٌ عليه.
-626ابو الدرداء رضی ال عنه از پيامب صلی ال عليه وسلم روايت نوده که
فرمود :هيچ چيزی در روز قيامت در ترازوی بندهء مؤمن سنگينتر از اخلق نيکو نيست ،و
خداوند زشت می دارد بدکردار بدگفتار را.
از رسول ال صلی ال عليه وسلم از آنچه که بيشتر مردم را به بشت داخل می سازد
پرسيده شد .فرمود :تقوای خدا و اخلق نيکو ،و سؤال شد از آنچه که بيشتر مردم را به
جهنم وارد می سازد .فرمود :دهن و شرمگاه.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :أَ ْكمَ ُل الُؤمِنِيَ ِإيَانا أَحسَُنهُم
-628وعنه قال :قال رسولُ اللّه َ
ُخلُقا ،وخيارُكُم خِيَارُ ُكمْ ِلنِسَائِهمْ » .رواه الترمذي وقال :حديث حسن صحيح.
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :هر آئينه خداوند نرم رفتار بوده و نرمش را دوست
می دارد و در برابر نرم رفتاری ثوابی می دهد که به سخت رفتاری و ديگر کارها نی دهد.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال « :إِ ّن الرّفقُ ل يَكُونُ ف شيءٍ إِ ّل زَانَه،
-635وعنها أَن النبّ َ
ع مِنْ شَيءٍ إِلّ شَاَن ُه » رواه مسلم.
وَل يُ ْنزَ ُ
-636وعن أب هريرة رضي اللّه عنه قال :بَال أَ ْعرَابّ ف السجِدَ ،فقَامَ النّاسُ إِلَيْه
ل مِ ْن مَاءٍَ ،أ ْو ذَنُوبا مِن
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم :دَعُو ُه َوَأرِيقُوا عَلى َب ْوِلهِ سَجْ ً
لَِي َقعُوا فِيه ،فقال النب َ
سرِي َن » رواه البخاري.
سرِينَ وَلمْ تُ ْبعَثُوا ُمعَ ّ
مَاءَ ،فإِنّما ُبعِثتُم مُيَ ّ
سرُوا وَل
صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم قال « :ي ّ
-637وعن أَنس رضي اللّه عنه عن النب َ
شرُوا وَل تَُن ّفرُوا » متفقٌ عليه.
ُتعَسّروا .وَبَ ّ
در حديث آمده که ايستاده ناز بوان ،اگر نتوانستی پس نشسته که{ :لَ ُيكَلّفُ الّلهُ َنفْسا إِلّ
وُ ْس َعهَا }البقرة ( 286مترجم)
-640از ابو يعلی شداد بن اوس رضی ال عنه روايت است که:
424
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :هر آئينه خداوند احسان و نيکی را بر هر چيز
واجب نوده است ،پس چون کشتيد ،نيکو بکشيد و چون حيوانی را ذبح نوديد ،نيکو ذبح
کنيد ،بايد که يکی از شا تيغ خود را تيز کند و ذبيحهء خود را راحت نايد.
ت وَأَنَا
ِإ ْذ عرَضتُْ نَفسِي على ابْنِ َع ْبدِ يَالِي َل ابنِ ع ْبدِ كُلل ،ف َلمْ يُجبنِى إِل ما أَردْت ،فَانْ َط َلقْ ُ
َمهْمُومٌ على وَ ْجهِي ،ف َلمْ أَسَْتفِقْ إِ ّل وَأَنا بقرنِ الثّعالِب ،فَر َف ْعتُ رأْسِيَ ،فإِذا أَنَا بِسحاَبةٍ قَد أَظلّتن،
ت َفإِذا فِيها جِبيلُ عليه السلم ،فنَادان فقال :إِ ّن اللّه تعال قَد َسمِع قَو َل قومِك َلكَ ،وَما
فنَظَر ُ
ت فِيهم فَنَادَانِي م َلكُ الِبَالِ ،فَس ّلمَ عَليّ
َردّوا َعلَيك ،وَقد بعثَ إِلَيك م َلكَ البالِ لِت ْأمُر ُه با شِ ْئ َ
ُثمّ قال :يا مُحَ ّمدُ إِ ّن اللّه قَد س َع قَولَ قَو ِمكَ لَك ،وأَنَا َملَكُ الِبال ،و َقدْ َبعَثَن َربّي ِإلَ ْيكَ لِت ْأمُرَن
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :بلْ
ِبَأ ْمرِك ،فَمَا شئت :إِنْ شئْت :أَطَْب ْقتُ َعلَيهمُ الَخْشََبيْن » فقال النب َ
شرِكُ ِبهِ شَيْئا » متفقٌ عليه
خرِجَ اللّه مِنْ أَصْلِبهِم منْ يعُْبدُ اللّه وَ ْح َدهُ ل يُ ْ
َأرْجُو أَ ْن يُ ْ
صلُهم
-648وعن أب هريرة رضي اللّه عنه أَن رجلً قال :يا رسول اللّه إِ ّن ل َقرَاَبةً َأ ِ
وَيَقطَعون ،وَأُحسِنُ إِليهِم ويُسِيئُونَ إل ،وأَح ُلمُ عَنهم ويهلُونَ َعلَي ،فقالَ « :لئِن كُنتَ كَمَا قُلتَ
سفّهم اللّ ول يزَا ُل معكَ من اللّه تعال ظَهيٌ َعلَيهم ما ُدمْتَ عَلى ذلك» رواه مسلم.
فَ َكأَنّمَا تُ ِ
وقد سَبَقَ َشرْحُه ف « باب صلة الرحام » .
آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود :اگر چنانچه که گفتی باشی ،مثل آنست که
خاکستر داغ به آنا بورانی و هيشه هراه تو از طرف خداوند يار و مددگاری بسر می برد تا
بر اين روش و طريق ادامه دهی.
خداوند می فرمايد :و هر که تعظيم کند احکام خدا را پس اين (تعظيم کردن) بتر
است برای او نزد پروردگارش .حج30 :
و ميفرمايد :اگر دين خدا را نصرت دهيد خدا شا را نصرت دهد و ثابت کند قدمهای
تانرا .ممد7 :
-649وعن أب مسعود عقبة بن عمرو البدريّ رضي اللّه عنه قال :جَا َء رَجُلٌ إل النبّ
ح مِن أجْ ِل فل ٍن مِما يُطِيل بِنَا ،فمَا رأيت
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،فقال :إنّي لَتأَخّر عَن صَلةِ الصّبْ ِ
َ
ضبَ يَومئذ ،فقال :يَا أَيهَا النّاس :إنّ
ضبَ ف موعِظَ ٍة قَطّ أَش ّد مّا َغ ِ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َغ ِ
النب َ
مِنكم مَُنفّرين .فأَيّ ُكمْ َأمّ النّاسَ فَليُوجِز ،فإنّ مِ ْن وراِئهِ الكَبيَ والصّغيَ وذا الَا َج ِة » متفق عليه.
-649ابو مسعود عقبه بن عمرو بدری رضی ال عنه روايت نوده گفت:
مردی بضور پيامب صلی ال عليه وسلم آمده گفت :من از ناز صبح خود را کناره
می کشم ،از واسطهء فلنی به سبب آنکه ناز را طولنی می کند .و هرگز نديدم پيامب صلی
ال عليه وسلم را در هيچ موعظهء که غضبناکتر باشد از غضبی که در آن روز نود و فرمود:
ای مردم! در ميان شا کسانی هستند که مردم را گريزان ميسازند و نفرت می دهند ،پس هر
کدام شا که برای مردم امامت داد ،بايد آن را کوتاه کند ،زيرا در عقب او کوچک و بزرگ
و نيازمند وجود دارد.
430
-651وعنها أَ ّن قريشا َأهَ ّمهُم َشأْ ُن الرأ ِة الَخزُومِية الت سَرقَت فقالوا :من يُك ّلمُ فيها
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم؟ فقالوا :مَن يَترِي ُء عليهِ إل أُسامةُ بنُ زيدٍ ِحبّ رسول اللّه
رسولَ اللّه َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :أَتَشفعُ ف حدّ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ؟ فَ َكلًّمهُ أُسام ُة ،فقالِ رسول اللّه َ
َ
مِن ُحدُودِ ال ّل ِه تعال ؟ » ،ث قا َم فَاخْتَ َطبَ ث قال « :إنا أ ْه َلكَ من قبلكُم أّنهُم كانُوا إذَا سرقَ
431
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم رَأَى نُخا َمةً ف القِبلةِ .
-652وعن أنس رضي اللّه عنه أن النب َ
فشقّ ذلكَ َعلَيهِ حتّى ُرؤِي ف وجهِه ،فَقَامَ فَحَ ّكهُ بَيدِ ِه فقال « :إن أحَدكم إذا قَام ف صَلتِه فَإّنهُ
ي القِ ْب َلةِ ،فل يَ ْب ُزقَنّ أَحدُكُم قِب َل القِ ْب َلةِ ،ولكِن عَ ْن يَسَارِهِ أوْ ْتتَ
يُنَاجِي ربّه ،وإنّ رّبهُ بَيَنهُ وبَ َ
ضهُ على ب ْعضٍ فقال « :أَو َي ْفعَلُ هكذا» متفقٌ
ف رِداِئ ِه فَبصقَ فِيهُ ،ث ّم ردّ َبعْ َ
قدَ ِمهِ » ُثمّ أ َخ َذ طر َ
عليه.
بطرف چپ يا زير پايش آنرا بيندازد .سپس گوشهء ردای خود را گرفته و در آن تف نوده و
قسمتی را بر بالی قسمتی ديگر گردانيده و فرمود :يا اينطور بکند.
ش :و امر به تف نودن چپ يا زير قدم در خارج از مسجد است ،اما در مسجد در
دستمال خويش بايد تف کند.
433
خداوند می فرمايد :و با کسانی از مؤمنان که ترا پيوی کردند ،فروتن باش و بازوی
خود را بر آنا پست کن .شعراء215 :
و ميفرمايد :و خداوند امر می کند به انصاف و نيکوکاری و بشش به خويشاوندان و
از بی حيائی و کار ناپسنديده و تعدی منع می کند و شا را پند می دهد تا باشد که شا پند
پذير باشيد.
صلّى الُ
-654وعن أب َيعْلى مَ ْعقِل بن يَسَارٍ رضي اللّه عنه قال :سعتُ رسول اللّه َ
ت و ُهوَ غَاشٌ ِلرَعِيّتِه ،إلّ
َعلَ ْيهِ و َسلّم يقول « :ما مِن عبدٍ يسترعِيهِ اللّه رعّيةً َ ،يمُوتُ يومَ يَمو ُ
لّنةَ » متفقٌ عليه.
َح ّرمَ اللّه علَيهِ ا َ
لنّة » .
حةَ ا َ
وف روايةٍ َ « :فلَم يَحُطهَا بُِنصْحهِ ل يِد رَائ َ
ح لُم ،إلّ
ي َيلِي أُمورَ الُسلِميُ ،ثمّ ل يَج َهدُ َلهُم ،ويَنْص ُ
وف رواي ٍة لسـلم « :ما مِن َأمِ ٍ
لّنةَ » .
لَم يَدخُل َم َع ُهمُ ا َ
-654از ابو يعلی معقل بن يسار رضی ال عنه روايت شده که:
از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود :هيچ بنده ای نيست که
خداوند او را به شبانی رعيتی برگزيده و او می ميد در حاليکه او برای رعيت خود خيانت
ورزيده ،مگر اينکه خداوند بشت را بر وی حرام می سازد.
و در روايتی آمده که باز آن را با خي خواهی خود حفظ نکند ،بوی بشت را در نی
يابد.
و در روايتی از مسلم آمده که :هيچ کسی نيست که امور مسلمي بوی سپرده می
شود ،و بعد او برای شان کوشش نی کند و خي خواهی برای شان نی نايد ،مگر اينکه با
ايشان به بشت داخل نی شود.
ش :بر امام و زمامدار واجب است که برای مصال رعيت خويش کوشيده و در برابر
اذيت و آزار ديگران از ايشان دفاع نايد.
کن ،وکسی که سرپرستی چيزی از کار امتم را بدوش گرفته و با آنا نرمی کند ،با او نرمی
کن.
-657وعن عائِذ بن عمروٍ رضي اللّه عنه َأّنهُ دَخَلَ على عُبيدِ ال ّلهِ ابن زِياد ،فقال له:
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يقول « :إنّ َشرّ الرّعاءِ الُطَم ُة » فإيّاكَ أن
ي بُنَي ،إن سَمِعتُ رسول اللّه َ
أَ ْ
تَكُو َن مِ ْنهُم ،متفقٌ عليه.
-658وعن أب مريَ الَزدِيّ رضي اللّه عنه ،أَنه قَالَ لعَاوِيةَ رضي اللّه عنه :سَمِعتُ
ب دُونَ
ج َ
ي فَاحَت َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يقول « :من ولّ ُه اللّه شَيئا مِن أُمورِ الُسلِم َ
رسولِ اللّه َ
436
حَاجت ِهمِ و َخلّتِهم وفَقرِهم ،احتَجَب اللّه دُونَ حَاجَتِه و َخلِّت ِه وفَقرِهِ يومَ القِيامةِ » فَجعَل مُعَاوِيةُ
رجُل على َحوَائجِ الناس .رواه أبو داود ،والترمذي.
خداوند می فرمايد :هر آئينه خداوند به انصاف و نيکو کاری امر می کند .نل90 :
و ميفرما يد :و داد و عدل نائ يد ،زيرا خداو ند عادلن را دو ست می دارد .حجرات:
9
زمامدار عادل ،و جوانی که در عبادت خداوند نشو و نا يافته ،و مرديکه دلش وابسته به
مساجد است ،و دو شخصی که با هم برای خدا دوستی نوده بر آن گرد آمده و بر آن از هم
جدا می گردند ،و مرديکه زن با حسب و زيبائی او را بسويش دعوت کرد و او گفت که من
از خداوند می ترسم ،و مرديکه صدقهء ای داده و آنرا طوری پنهانی دهد که دست چپش
نداند که دست راستش چه انفاق کرد ،و مرديکه در خلوت و تنهائی خدا را بياد آورده و
چشمانش از ترس خدا اشکبار شود.
صلّى
-660وعن عبد ال ّلهِ بنِ عمرو بن العاص رضي ال ّل ُه عنهما قال :قال رسولُ ال ّلهِ َ
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :إ ّن الُقسِطيَ عِ ْن َد ال ّلهِ عَلى مَناِب َر مِنْ نور :اّلذِينَ ي ْعدِلُو َن ف حُكْ ِم ِهمْ وأَهلي ِهمْ
وما وُلّوا » روا ُه مسلم.
فرمود :نه ،تا زمانيکه ناز را در ميان شا بپا دارند ،نه تا زمانيکه ناز را در ميان شا
برپا درند.
قال ال تعالی { :يَنا َأيّهَنا الّذِين نَ آ َمنُواْ َأطِيعُواْ الّ نوَأَطِيعُواْ الرّس نُولَ َوُأوْلِي
ا َل ْمرِ مِنكُمْ} النساء٥٩ :
خداو ند می فرما يد :ای مؤمنان خدا را فرما نبداری کرده و فرما نبداری کن يد پيا مب
را ،و فرمانروايانی را که از جنس شايند .نساء59 :
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يقول « :مَنْ خلَ َع يَدا منْ
-665وعنهُ قال :سَ ِم ْعتُ رسُولَ ال ّلهِ َ
جةَ لَهَ ،ومَنْ ماتَ وََليْس ف عُُن ِقهِ ب ْي َعةٌ مَاتَ مِيتةً جَا ِهلًّيةً » رواه
طَا َعةٍ َلقِى اللّه يوْم القيامَةِ ولَ حُ ّ
مسلم.
وف روايةٍ له « :ومَنْ ماتَ َو ُه َو ُمفَارِقٌ للْجَماعةِ ،فَإّن ُه يُوت مِيَتةً جَاهِلّي ًة » .
شناسيد و فتنهء می آيد که بعضی ،بعضی ديگر را آسانتر ميسازد و فتنه ای مي آيد ،مؤمن می
گويد که اين فتنه مرا هلک می کند .باز دور می شود و باز فتنهء مي آيد و مؤمن می گويد:
هي ،هي ،پس کسيکه دوست دارد اينکه از جهنم دور گشته و به بشت داخل شود ،بايد
که مرگش در رسد ،در حاليکه او به خدا و روز آخرت ايان دارد ،و با مردمی معامله کند که
دوست دارد ،مردم با او معامله بنمايند.
و آنکه به امامی بيعت کند و به او پيمان دست و ثرهء دلش را بدهد ،بايد تا می تواند
از او اطاعت کند و اگر ديگری آمده و با وی منازعه و جنگ کرد ،گردن دومی را بزنيد.
لعْفيّ
جرٍ رضي اللّه عنه قال :شأَلَ َسلَمةُ بنُ يزيدَ ا ُ
-669وعن أب هُنَيْد َة وائِ ِل بن حُ ْ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،فقال :يا نب اللّه ،أرََأْيتَ إ ْن قَا َمتْ علَ ْينَا أُمراءُ يَسأَلُونَا ح ّقهُم،
رَسُولَ ال ّلهِ َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « ا ْس َمعُوا
ويَْنعُونَا حقّنا ،فَمَا َت ْأ ُمرُنَا؟ َفأَعْرضَ عنهُ ،ثمّ سألَهَ ،فقَال رَسُولُ ال ّلهِ َ
وأطِيعُوا ،فَإنّما علَ ْي ِه ْم ماحُ ّملُوا وعلَيْكُم ما حُ ّملُْت ْم » رواهُ مسلم.
-669از ابو هنيده وائل بن حجر رضی ال عنه روايت شده که گفت:
سلمه بن يزيد جعفی از رسول ال صلی ال عليه وسلم سؤال نوده گفت :يا نبی ال
صلی ال عليه وسلم! اگر چنانچه بر ما واليانی تعيي گردند که حق خود را از ما بطلبند ،ولی
حق ما را از ما باز دارند ،ما را چه دستور می دهی؟
آنضرت صلی ال عليه وسلم از وی اعراض نود .باز سؤال کرد ،رسول ال صلی ال
عليه وسلم فرمود که بشنوييد و فرمان بريد ،زيرا آنا در قسمت انام وظيفهء خود مسئولند و
شا هم در قسمت انام وظيفهء که بر دوش شا است.
گفتند :يا رسول ال صلی ال عليه وسلم چه امر می کنی ،هر گاه يکی از ما آن را
دريابد؟
فرمود :حقی را که بر شاست ،ادا نوده و آن حقی را که خود داريد از خداوند طلب
کنيد.
خداوند می فرمايد :اين سرای بازپسي را به آنانيکه در زمي تکب نی کنند ،و نه فساد
می نايند ،مقرر می داري و حسن عاقبت برای پرهيزگاران است .قصص83 :
-674وعن أب سعيد عبد الرحنِ بن سَمُرةَ رضي اللّه عنه ،قال :قال ل رسول اللّه
سرَ َة :ل تَسأَل المارَ َة ،فَإّنكَ إن أُعْطِيتَها عَن غَ ْيرِ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :يَا عَب َد الرّحن بن ُ
َ
مسأََلةٍ أُعنتَ علَيها ،وإن أُعطِيتَها عَن مسأَلةٍ وُكِلتَ إلَيْها ،وإذَا َح َل ْفتَ عَلى يَمِيَ ،فرَأَيت غَيها
ك » متفقٌ عليه.
خَيا مِنهَاَ ،ف ْأتِ الذي هُو خي ،وكفّر عَن يَميِن َ
-674از ابو سعيد عبد الرحن بن سره رضی ال عنه روايت شده که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم براي فرمود :ای عبد الرحن بن سره! درخواست
امارت مکن ،زيرا اگر بدون درخواست ،امارت داده شوی بر آن ياری داده می شوی ،و اگر
به اساس درخواستت داده شوی خود بدان موکول می گردی ،و اگر سوگندی خوردی و
غي آن را بتر يافتی آنچه را که خي است ،انام ده و به عوض سوگندت کفاره ده.
ش :ظاهر نی افادهء تري را می کند و دليلش هم اين فرمودهء آنضرت صلی ال عليه
وسلم است که فرمود« :إنّا واللّه ل ُنوَلّي هذَا العَمَلَ أحدا سَأَلَه ،أو أحَدا َحرَص عليه» زيرا کسی
444
که خواستار امارت می شود و بر آن حرص می ورزد از خواسته اش ،چني اسنتنباط می شود که
وی برای نفع اسلم و مسلمي اين کار را نی کند ،بلکه برای بدست آوردن منافع شخصی به
اين کار اقدام می ورزد.
-676وعنه قال :قلت :يا رسول اللّه أل تَستع ِملُن؟ فضَرب بِي ِدهِ على منْكبِي ُثمّ قال:
ضعِيف ،وإّنهَا أَمانة ،وإنّها يوم القيامَة ِخزْيٌ وَندَامةٌ ،إلّ من أخَذها بِحقّها ،وأدى
« يا أبا َذرّ إّنكَ َ
الذي عليهِ فِيها » رواه مسلم.
مصنف می گويد :هراه با فضيلتی که امارت دارد ،خطر آن زياد است ،از اينرو
آنضرت صلی ال عليه وسلم از آن بيم داده است و علماء هم از قبول آن بيم داده اند .و
گروهی از سلف صال از قبول آن اباء ورزيده و با آزاری که از ناحيهء عدم پذيرش آن مواجه
شدند ،صب نودند.
خداوند می فرمايد :در آن روز بعضی دوستان با بعضی دشن باشند ،جز پرهيزگاران.
زخرف67 :
-678از ابو سعيد و ابو هريره رضی ال عنهما روايت شده که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :خداوند هيچ پيامبی را نفرستاده و هيچ کسی
را خليفه نساخته ،مگر اينکه برای شان دو رازدار و دوست خالص می باشد .دوستی که او را
446
به کارهای خوب امر و تشويق می کند ،و دوستی که او را بکارهای بد امر و تشويق می نايد
و معصوم کسيست که خداوند حفظش کند.
كتاب الدب
ادب :عبارت است از انام کردار و گفتاری که پسنديده است.
حافظ بن حجر می گويد :که بعضی از ادب بر عمل به اخلق پسنديده تعبي می کنند ،و گفته
شده که آن عبارت است از ايستادگی و ثبات در برابر نيکی ها و گفته شده که آن عبارت
است از احترام کسانی که بزرگتر و مهربانی با کسانی که کوچکترند.
-686وعن عبد اللّه بن عمر رضي اللّه عنهما أن عمر رضي اللّه عنه حي َتأَيّمتْ بِنْتُهُ
حفْ صةُ قال :لقي تُ عُثْمَا نَ بْ نَ َعفّان ر ضي اللّه ع نه ،فَ َعرَضْ تُ علَيْ هِ حف ص َة فَقلت :إ نْ شِئ تَ
صةَ بِنْ تَ عُمر؟ قالَ :سأَنْ ُظ ُر ف أ ْمرِي فَلبِثْ تُ ليَالِيُ ،ثمّ َلقِين ،فقال :قد بدا ل أ نْ ل
أنكَحْتُ كَ َحفْ َ
حتُكَ َحفْصةَ بنْتَ
َأَت َزوّجَ يوْمي هذاَ ،فلَقِيتُ أبا بَ ْكرِ الصّدي َق رضي اللّه عنه .فقلت :إن شِئْتَ أَنكَ ْ
عُمَر ،فصمتَ أبو بكْر رضي اللّه عنهَ ،فلَ مْ ي ْرجِ عْ إلّ شَيْئا ،فَكُنْ تُ َعلَيْ هِ أَوجَد مِنّي على ُعثْمان،
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّمَ ،فأَنْكَحُْتهَا إيّاه ،ف َلقِينَي أبُو ب ْكرٍ فقالَ :ل َعلّ كَ
َفلَبثْ تُ ليَالُ ،ثمّ خطَبهَا النب َ
و َجدْتَ علَيّ حِيَ عَرضْتَ علَيّ حفْصة َفلَمْ َأرْجعْ إِلْيَكَ شَيْئا؟ فقلت :نَعم .قال :فإنهْ لْ َيمْنعْن أنْ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ذَكرَهاَ ،فلَ مْ
أرْجِ عَ ِإلَيْ كَ فيما عرضْ تَ عليّ ا ّل أَنّي كُنْ تُ َعلِمْ تُ أَنّ النّبِيّ َ
صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم لقَِبلُْتهَا،
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ،ولوْ تَر َكهَا النّبِيّ َ
أَكُنْ َلفْشِي ِس ّر رسول اللّه َ
رواه البخاري.
گ فت :من راز ر سول ال صلی ال عل يه و سلم را افشاء ن ی ک نم .چون ر سول ال
صلی ال عليه وسلم وفات نود ،گفتم :ترا قسم می دهم بقی که من بر تو دارم ،اينکه بن
بگوئی که رسول ال صلی ال عليه وسلم برايت چه گفت؟
وی گفت :اما اکنون مانعی ندارد .بار اول که با من راز گفت بن خب داد که جبيل
عل يه ال سلم هر سال يکبار يا دوبار قرآن را بوی عر ضه می نوده و حال دوبار بوی عر ضه
کرده ا ست و من اجلم را نزد يک مشاهده می ک نم ،پس از خدا بترس و صب کن ،زيرا من
سلف نيکی برايت هستم و هانطور که ديدی گريستم .و چون جزع فزعم را ديد بار دوم با
من راز گف ته و فرمود :ای فاط مه آ يا را ضی ن ی شوی که سردار زنان مؤ من يا فرمود که:
سردار زنان اين امت باشی؟ و من چنانچه ديدی خنديدم.
خداوند می فرمايد :و به عهد وفا کنيد که از عهد پرسيده خواهد شد .اسراء34:
و هم می فرمايد :و به عهد خدا وفا کنيد ،چون عهد و پيمان نوديد .نل91 :
و ميفرمايد :ای مؤمنان به عهدها وفا نائيد .مائده1 :
و ميفرمايد :ای مسلمانان چرا آنچه را که نی کنيد می گوييد .بسيار ناپسنديده شد
نزد خدا که چيزی را انام نی دهيد ،بگوييد .صف3 – 2 :
صلّى الُ
-690وعن عب ِد اللّ ِه بن عمرو بن العاص رضي اللّه عنهما ،أنّ رسول اللّه َ
ت فِيه خَص َلةٌ مِ ْنهُنّ كانَ تْ فِي هِ
َعلَيْ هِ و َسلّم قال « :أرْبع مِ نْ كُنّ فِي هِ كَا َن مُنَافِقا خَالِصا .وم نْ كَانَ ْ
454
صلَة مِن النّفا قِ َحتّى َيدَ َعهَا :إذا اؤُتُمِ نَ خَان ،وإذَا حدّ ثَ كذَب ،وَإذا عَا َهدَ َغدَر ،وَإذا خَا صَم
خَ ْ
جرَ » متفقُ عليه.
فَ َ
خداو ند می فرما يد :ها نا خداو ند و ضع گرو هی را تا خود شان عوض نکن ند ،عوض
نی کند .رعد11 :
و ميفرما يد :و نباش يد چون زني که گ سست رشت هء خود را ب عد از ا ستواری پاره پاره
ساخته .نل92 :
و ميفرما يد :و نباش يد مان ند آنانکه داده شده ا ند کتاب ق بل از ين ،پس درازگ شت بر
آنان مدت و دلای شان سخت شد .حديد16 :
و هم می فرمايد :پس آنرا طوريکه لزم بود ،مرعی نداشتند .حديد27 :
-692و عن ع بد اللّه بن عمرو بن العاص ر ضي اللّه عنه ما قال :قال ل ر سول اللّه
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم :يا ع ْبدَ اللّه ،ل تَكُ ْن مِ ثل فُلن ،كَا نَ يقُوم اللّيْ َل فَترَك قيَا مَ اللّيْل » متف قٌ
َ
عليه.
ديدار
خداوند می فرمايد :و بازوی خود را برای مسلمانان پن کن .حجر88 :
و ميفرمايد :و اگر درشت خو ،سخت دل می شدی ،پراکنده می شدند از اطراف تو.
آل عمران159 :
هنشي خويش را ،و دستور دادن عال و واعظ ،حاضران ملس خويش را به
سکوت
خداوند می فرمايد :دعوت کن به راه پروردگارت با دانش و پند نيک .نل125 :
-699عن أب وائِلٍ َشقِي ِق ب ِن َسلَ َمةَ قال :كَا َن ابْ ُن م سْعُو ٍد رضي اللّه عنه يُذ ّكرُنَا ف
ك ذَ ّكرْتَنَا كُلّ َيوْم ،فقال :أما إِنّ هُ
كُل خَمِي سٍ مرة َ ،فقَالَ ل ُه رَجُل :يَا أَبَا ع ْب ِد الرّحْم نِ لوددْ تُ أَنّ َ
صلّى الُ
يَمنعن مِ نْ ذل كَ أن أ ْكرَ ُه أ نْ أ ِملّكُ مْ وإِنّي أ َتوّلُكُ مْ بِالوْعِظةِ ،كَمـا كَا َن رسول اللّه َ
خوّلُنَا با مَخا َفةَ السّآ َمةِ علَيْنَا .متفقٌ عليه.
َعلَ ْيهِ و َسلّم َيتَ َ
-699از ابو وائل شقيق بن سلمه رضی ال عنه روايت شده که گفت:
ابن مسعود رضی ال عنه در هر پنجشنبه با موعظه می نود .مردی به او گفت :ای
ابو عبد الرحن دوست داشتم که هر روز مارا پند می دادی.
گفت :آنچه مرا از اين کار باز ميدارد ،اينست که ميترسم شا را خسته گردان و من
روزی را به موعظهء شا اختصاص می دهم ،هانطوريکه رسول ال صلی ال عليه وسلم عمل
می نود از ترس خستگی و ملمت شا.
ش :وعظ بعنای دستور دادن به اطاعت و فرمانبداری و توصيه به آن است .و اقتصاد
در موع ظه بعنای ميا نه روی در آن ست که نه چنان مب سوط و طول نی شود که سبب اندوه و
ملل گردد و نه چنان موجز و کوتاه که گفتهء شخص درست فهميده نشود ونه هم دائمی باشد
که با تداوم وهيشه موعظه کردن سبب ملل شنوندگان شود.
خوُّلنَا اين است که وی سراغ ما را گرفته و می ديد که چه وقت بيشتر سرحال معنای َيتَ َ
و خوش می باش يم و آماد هء شنيدن موع ظه و اندرز ي و آنو قت را برای سخنرانی و موعظ هء ما
اختصاص می داد.
صلّى
س ْعتُ رسول اللّه َ
-700عن أب الْيَقظان عَمّار بن ياسر ر ضي اللّه عنهما قالِ :
الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يقول « :إنّ طُو َل صل ِة الرّجُلَ ،وقِصر ُخطْبِتِه ،مِئّنةٌ مِ ْن فقهِهَ .فأَطِيلوا ال صّل َة ،
وََأ ْقصِروا الُطْبةَ » رواه مسلم.
-700از ابو اليقظان عمار بن ياسر رضی ال عنهما روايت شده که گفت:
460
از رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم شنيدم کـه مـی فرمود :هانـا درازی ناز مرد و
کوتا هی خط به اش نشا نه ای از دا نش او ست .از اينرو ناز خود را طول نی نوده و خط به را
کوتاه کنيد.
خداو ند می فرما يد :و بندگان خدا آنا نی اند که بر زم ي به آه ستگی رو ند و چون
سبکسران به ايشان سخن زنند ،گويند ،سلم بر شا ( باش شکيبائی پاسخ دهند) .فرقان83 :
قال ال تعالیَ { :ومَن يُعَظّ ْم شَعَا ِئرَ الِّ فَ ِإ ّنهَا مِن تَ ْقوَى الْ ُقلُوبِ} الحج٣٢ :
خداو ند می فرما يد :و هر که شعا ير خدا را تعظ يم ک ند ،پس ا ين تعظ يم از تقوای
دلاست .حج32 :
مسلم در روايتی افزوده :زيرا هنگاميکه يکی از شا قصد ناز می کند ،پس گويی او
در ناز ايستاده است.
خلُوا
حدِيث نُ ضَيْف نِ ِإبْرَاهِيم نَ ا ْلمُ ْكرَمِين نَ{ }24إِ ْذ دَ َ
قال ال تعالیَ { :هلْ َأتَاك نَ َ
سمِينٍ{ جلٍ َ سلَماً قَالَ سَلَمٌ َقوْ مٌ مّن َكرُو نَ{َ }25فرَا غَ إِلَى أَ ْهلِ هِ َفجَاء بِعِ ْ
عَليْ هِ فَقَالُوا َ
َ
}26فَ َق ّر َبهُ ِإَل ْيهِمْ قَالَ أَلَ تَ ْأكُلُونَ{ }27الذاريات٢٧ - ٢٤ :
س ّيئَا ِ
ت قال ال تعالی { :وَجَاءهُ َق ْو ُمهُ ُي ْهرَعُونَ إِ َل ْيهِ َومِن َقبْلُ كَانُو ْا يَ ْعمَلُونَ ال ّ
ضيْفِي َأَليْسَ مِنكُمْ خزُونِ فِي َ ط َهرُ لَ ُكمْ فَاتّقُواْ الّ وَ َل تُ ْقَا َل يَا َقوْ ِم هَنؤُلء َبنَاتِي هُنّ أَ ْ
جلٌ ّرشِيدٌ} هود٧٨ : رَ ُ
خداو ند می فرما يد :آ يا ر سيد به تو خب مهمان گرا می ابراه يم ،وق تی در آمد ند بر
ابراهيم سلم گفتند ،جواب سلم داده گفت ،آنا گروهی اند ناشناخته و بسوی اهل خانهء
خويش متوجه شد و کباب گوسالهء فربی پيش آنان آورد و گفت :آيا نی خوريد؟ ذاريات:
27 – 24
و ميفرمايد :و پيش لوط قومش شتابان آمدند و قبل از آن کارهای زشت می کردند.
لوط گفت :ای قوم من! اين دختران من اند! (يعنی نکاح کنيد) اينها پاکيزه تر اند ،برای شا،
464
پس از خدا بترسيد و مرا ر سوا مکنيد در بار هء مهمانان من ،آيا در شا هيچ مرد شايسته ای
نيست؟ هود78 :
ت ر سول
لزَاعِيّ ر ضي اللّه ع نه قال :سَمِع ُ
-707و عن أ ب ُشرَيْح ُخوَيلدِ بن عمرو ا ُ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم يقول « :مَ نْ كان يؤمِ نُ بِاللّه واليوْ مِ ال ِخرِ َفلْيُكر مْ ضَيفَ هُ جَاِئزَتَ ُه »
اللّه َ
قالوا :و ما جَاِئزَتُ ُه يا ر سول اللّه؟ قال « :يَومُه وَلَ ْيلَتُه .والضّيَافَةُ ثَلَثةُ أَيّام ،ف ما كان َورَاءَ ذل كَ
ص َدقَة عليه » متفقٌ عليه.
فهو َ
و ف روايةٍ ل سلم « :ل يِ ّل لِمُ سلمٍ أن ُيقِ يم ع ند أخِي هِ ح ت ُيؤْثِمَ هُ » قالوا :يا ر سول
اللّه .و َكيْف ُيؤْثِمُه؟ قالُ « :يقِيمُ عِ ْندَ ُه وَل شَيءَ َلهُ َي ْقرِيهِ ِب ِه » .
465
-707از ابو شريح خويلد بن عمرو الزاعی رضی ال عنه روايت شده که:
از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود :آنکه بدا و روز آخرت ايان
دارد ،بايد جائزهء مهمان خود را اکرام کند.
گفتند :يا رسول ال صلی ال عليه وسلم ! جائزه اش چيست؟
فرمود :هان روز و ش بش را و مهمانداری 3روز ا ست و آن چه زائد از ا ين با شد ،صدقه
است.
و در روايتی از مسلم آمده که :روا نيست برای هيچ مسلمانی که نزد برادرش اقامت کند ،تا
حدی که او را گنهکار سازد.
گفتند :يا رسول ال صلی ال عليه وسلم! چگونه گنکار می کند؟
فرمود :در نزدش مـی مانـد در حاليکـه نزد او چيزی وجود ندارد کـه بدان مهمانداری او را
بای آورد.
عبَادِ{ }17الّذِينننَ يَسنْن َتمِعُونَ الْ َق ْولَ َفيَ ّتبِعُونننَ َأحْسنَننَهُ قال ال تعالیَ { :ف َبشّرْ ِ
لْ ْلبَابِ{ }18الزمر١٨ – ١٧ : ن هَدَاهُمُ الُّ َوُأوْ َلئِكَ ُهمْ ُأوْلُوا ا َ
ُأوْ َلئِكَ الّذِي َ
جنّاتٍن ّلهُمْن فِيهَا نَعِيمٌن
ضوَانٍن وَ َ
ح َمةٍ مّنْهُن َو ِر ْ
شرُهُمْن َربّهُم ِبرَ ْ
و قال تعالی { :يُ َب ّ
مّقِيمٌ} التوبة٢١ :
ج ّنةِ اّلتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ} فصلت٣٠ :
و قال تعالی{ :وََأ ْبشِرُوا بِالْ َ
ش ْرنَاهُ بِ ُغلَمٍ حَلِيمٍ} الصافات١٠١ :
و قال تعالیَ { :ف َب ّ
شرَى} هود٦٩ :
ت ُرسُُلنَا ِإ ْبرَاهِي َم بِا ْلبُن ْ
و قال تعالیَ { :ولَقَدْ جَاء ْ
شرْنَاهَننا بِإِسننْحَاقَ وَمِننن َورَاء
و قال تعالی { :وَا ْمرََأتُهننُ قَآ ِئ َمةٌ َفضَحِكَتننْ َف َب ّ
ق يَعْقُوبَ} هود٧١ : ِإسْحَا َ
شرُكَ
حرَابِ َأنّ الّ يُ َب ّ
و قال تعالیَ { :فنَا َدتْهُ ا ْلمَلئِ َكةُ وَ ُهوَ قَائِمٌ يُصَلّي فِي ا ْلمِ ْ
حيَنى} آل عمران٣٩ : بِيَ ْ
شرُكِن بِ َكِلمَةٍ ّمنْهُن اسْنمُ ُه
ل نيُ َب ّ
و قال تعالی { :إِذْ قَالَتِن ا ْلمَلئِ َكةُ يَا َمرْيَمُن إِنّ ا ّ
خرَ ِة وَمِنَ ا ْلمُ َقرّبِينَ} آل عمران٤٥ : ن َمرْيَ َم وَجِيهاً فِي ال ّد ْنيَا وَال ِا ْلمَسِيحُ عِيسَى ابْ ُ
466
-708عن أب إِبراهي َم وَُيقَالُ أبو ممد ويقال أَبو ُمعَاوِيةَ عبدِ اللّه بن أب َأوْف رضي اللّه
شرَ َخدِ َيةَ ،رضي اللّه عنها ،بِب ْيتٍ ف الّنةِ مِ ْن قَصَب،
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم بَ ّ
عنه أَنّ رسول اللّه َ
ب فِيه ول نَصب .متفقٌ عليه.
لصَخ َ
ج فقال:
ضأَ ف بي ته ،ثُمّ َخرَ َ
-709و عن أ ب مو سى الشعريّ ر ضي اللّه ع نه ،أَنّ هُ تَو ّ
صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم ،ولكُونَنّ معَهُ ي ْومِي هذا ،فجاءَ الَسْجِد ،فَسَأَلَ عَن النّبِيّ
لْل َزمَنّ رسول اللّه َ
467
سپس به م سجد آمده از پيا مب صلی ال عل يه و سلم پر سش نود .گفت ند :اين جا آمده
بود و من بدنبال شان برآمده از ايشان پرسيدم تا اينکه به بئر اريس (نام منطقه ای) داخل شد.
بر آستانهء خانه نشستم ،تا رسول ال صلی ال عليه وسلم ادای حاجت نوده ،وضوء
ساختند ،نزد شان اي ستادم و ديدم که آنضرت صلی ال عل يه و سلم بر کرا نه های بئر ار يس
در وسط ديوار احاطهء چاه نشسته ساق شان را برهنه نوده و در چاه آويزان نودند.
من بر ايشان سلم نودم و بعد بطرف دروازه بازگشتم ،نشستم و گفتم :امروز دربان
پيامب صلی ال عليه وسلم خواهم بود.
ابوبکر رضی ال عنه در را کوبيد ،گفتم :کيست؟
جواب داد :ابوبکر رضی ال عنه.
گفتم :آهسته تر ،بعدا نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم رفته و گفتم :ابوبکر رضی
ال عنه اجازت می خواهد!
فرمود :اجازتش ده و او را به بشت مژده رسان.
برگشتم تا به ابوبکر رضی ال عنه اين را گفتم ،داخل شو و رسول ال صلی ال عليه
وسلم ترا به بشت مژده می دهد ،ابوبکر رضی ال عنه داخل شد و بطرف راست پيامب صلی
ال عل يه و سلم نش ست و چون ر سول ال صلی ال عل يه و سلم پاها يش را بره نه نوده و در
چاه آويزان نود.
بعدا رفتم و نشستم در حاليکه برادرم را در حال وضوء گذاشته بودم که بن بپيوندد
و گفتم :اگر خداوند به فلنی – قصد برادرش است – ارادهء خي داشته باشد ،او را به اينجا
می رساند.
ناگاه شخصی را ديدم که در را حرکت می داد.
گفتم :کيست؟
گفت :عمر بن خطاب رضی ال عنه!
گفتم :درنگ کن! و نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم آمده و بر وی سلم نوده و
گفتم :عمر رضی ال عنه اجازت می خواهد.
فرمود :اجازتش داده و بوی مژدهء بشت ده.
469
نزد ع مر آمده و گف تم :درآی و ترا به بشت مژده باد! داخل شد و هراه رسول ال
صلی ال عل يه و سلم از طرف چپ پيا مب صلی ال عل يه و سلم نش سته و پاها يش را در چاه
آويزان نود .بعد برگشتم و نشستم.
گفتم :اگر خدا بکسی خيی را بواهد – مقصود برادرش است – او را می رساند،
در اين وقت شخصی دروازه را حرکت داد ،گفتم :کيستی؟
گفت :عثمان بن عفان رضی ال عنه!
گفتم :صب کن! نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم آمده و خب دادم.
فرمود :اجازه اش داده و او را بـه بشـت مژده ده ،هراه بـا مصـيبتی کـه وی را
درخواهد يافت.
آمد و ديد که سرچاه پرشده و رو بروی شان از طرف ديگر نشست.
سعيد بن مسيب می گويد :اين را به قبهای شان تأويل نودم.
و در روايتی افزوده شده که :رسول ال صلی ال عليه وسلم مرا به نگهبانی دروازه
امـر فرمود و در آن نيـز تذکـر يافتـه کـه وقتـی عثمان رضـی ال عنـه را بشارت دادم ،خدا را
سپاس گفته و گفت :خداوند مستعان است (يعنی کمک از او خواسته می شود).
ت مِ نْ َورَاءِ
فَقَال « :يَا أَبا هريرة » وأَعطَان َن ْعلَيْ هِ َفقَال « :ا ْذهَ بْ بَِن ْعلَي هاتَيْن ،فَم نْ لقي َ
شرْ هُ بالّن ِة » وذَ َكرَ الدِي ثَ بطُولِه ،رواه
ش َهدُ أَ نْ ل إل ِه إلّ اللّ هُ مُ سْتَيْقنا با قَلبُه ،فَبَ ّ
هَذا الائِط يَ ْ
مسلم.
َفأَقْبلَ بوَجْه ِه فَقَال :إِنّ َأ ْفضَلَ مَا ُن ِعدّ َشهَادَ ُة أَ نْ لَ إِل هَ ِإلّ اللّه ،وأَنّ مُحمّدا ر سُول اللّه
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم
ِإنّي َقدْ ُكنْ تُ عَلى أَطبْاقٍ ثَلثَ :ل َقدْ رََأيْتُن َومَا أَ َحدٌ أَ َشدّ ُبغْضا لرَسُولِ اللّ ِه َ
ت مِ نْ
مِنّي ،وَل أَحبّ إِلّ مِ نْ أَ نْ أَكُو َن َقدِ استمْكنْت مِنْ ُه فقَتلْتهَ ،ف َلوْ ُمتّ عَلى ِتلْ كَ الا ِل لَكُنْ ُ
َأهْ ِل النّار.
سطْ يينَ كَ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم فَ ُقلْت :ابْ ُ
َفلَمّ ا َجعَلَ اللّ هُ الِ سْل َم ف َقلْ ب أَتيْ تُ النّبِيّ َ
ط يِينَهُ َفقََبضْ تُ َيدِي ،فقال « :مالك يا عمرو؟ » قلتَ :أ َردْتُ أَ ْن أَشْتَر طَ قال« :
فَلُبَايعْك ،فَبَ سَ َ
ط ماذَا؟ » ُقلْ تُ أَ نْ ُي ْغ َفرَ ل ،قَال :أَمَا عَلمْ تَ أَنّ الِ سْلم َي ْهدِ مُ ما كَا َن قَبلَ هَُ ،وأَن الجرَةَ
تَشْتَر ُ
تَهدمُ ما كان قبلَها ،وأَنّ الَجّ يَه ِد ُم ما كا َن قبلَه؟ »
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ،وَل أَجَ ّل ف عَين مِنْه ،ومَا
وما كان أَ َحدٌ أَ َحبّ إِلّ مِ نْ رسول اللّه َ
صفَ ُه ما أَطَقت ،لَنّي ل أَكن أَمل عَين مِنه
كُنتُ أُطِيقُ أَن أَملَ عَين مِنه إِجللً له ،ولو سُئِلتُ أَن أَ ِ
ولو ُمتّ على تِلكَ الَال َلرَجَوتُ أَن أَكُو َن مِنْ َأهْلِ الَّنةِ .
حةٌ ول نَار ،فإذا
ثـ ُولّينَا أَشيَاءَ مـا أَدري مـا حَال فِيهَا؟ َفإِذا أَنـا مُتّ فل تصـحَبنّي نَائِ َ
سمُ لْ ُمهَا ،حَتّى
حرُ جَزور ،وَيقْ َ
َدفَنتمون ،فشُنّوا عليّ الّترَابَ شَنّا ،ث َأقِيمُوا حو َل قَبي َقدْ َر ما تُنَ َ
أَسَْت ْأنِس بكُم ،وأن ُظرَ ما أُراجِ ُع ِبهِ رسُ َل رب .رواه مسلم.
ل ناصْنطَفَى قال ال تعالیَ { :ووَصنّى بِهَا ِإ ْبرَاهِيمُن َبنِيهِن َويَعْقُوبُن يَا بَ ِنيّ إِنّ ا ّ
ضرَ يَعْقُوبنَ ح َ شهَدَاء إِذْ َ َلكُمنُ الدّيننَ َفلَ َتمُوتُنّ إَ ّل وَأَنتُم مّسنْ ِلمُونَ{ }132أَمنْ كُنتُمنْ ُ
ك وَإِلَن نهَ آبَائِك نَ ِإبْرَاهِيم نَ
ا ْلمَوْت نُ إِذْ قَالَ ِل َبنِيه نِ مَا تَ ْعبُدُون نَ مِن بَعْدِي قَالُو ْا نَ ْعبُدُ ِإلَن نهَ َ
473
سمَاعِيلَ وَِإسْحَاقَ إِلَنهاً وَاحِدًا َونَحْنُ َلهُ ُمسْ ِلمُونَ{ }133البقرة١٣٣ - ١٣٢ :
وَِإ ْ
خداوند می فرمايد :و وصيت کرد به اين کلمه ابراهيم ،پسران خود را ،و يعقوب نيز
فرزندانش را ،ای فرزندان هر آئينه خدا برگزيده برای شا اين دين را ،پس از اين جهان نييد،
مگر مسلمان شده .آيا حاضر بوديد آنگاه که مرگ يعقوب فرا رسيد ،فرزندان خود را گفت:
چه را پس از من عبادت خواهيد کرد؟
گفتند :عبادت می کنيم ،معبود ترا و معبود پدران تو ابراهيم و اساعيل و اسحاق را،
و عبادت کنيم آن معبود يگانه را و ما او را فرمانبي .بقره133 – 132 :
-712فمنها حَدي ثُ زيدِ ب ِن َأ ْرقَ َم رضي اللّه عنه الذي سبق ف باب إِكرا مِ َأهْلِ بَيْ تِ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم فِينَا خَطِي با ،فَحَ ِمدَ اللّه،
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قا مَ ر سول اللّه َ
ر سول اللّه َ
ظ َوذَ ّكرَ ُثمّ قالَ :أمّا َبعْد ،أَل أَّيهَا النّاسُ إِنّمَا أَنا بشرٌ يُوشِكُ أَنْ َي ْأتِ َي رَسُولُ َربّي
وَأَثْن َعلَيهَ ،ووَعَ َ
خذُوا بِكتاب اللّه،
فيهـ ا ُلدَى وَالنّور ،فَ ُ
ُمـ َثقَلي ْنَ :أ ّولُمَا :كتاب اللّهِ ،
َاركـ فيك ْ
فأُجيـب ،وأَنَا ت ٌ
ب فِ يه ،ثُمّ قال « :وََأهْ ُل بَيْ تُ ،أذَ ّكرُكُ مُ اللّه ف
وَا سْتَمْسِكُوا بِ ِه » فَحَثّ عَلى كتاب اللّه ،ورَغّ َ
َأهْ ِل بَيْت » رواه مسلمَ .و َقدْ سَبَ َق بطُوِلهِ.
-712در اين باب احاديث زياد است ،از جله حديث زيد بن ارقم رضی ال عنه که
در باب احترام واکرام به اهل بيت رسول ال صلی ال عليه وسلم گذشت ،گفت که :رسول
ال صلی ال عليه وسلم در ميان ما برای خطبه برخاست ،پس حد و ثنای حق تعالی را بای
آورد .به ما موعظه نود ،ما را اندرز داد و سپس فرمود :اما بعد ای مردم آگاه باشيد که من
بشری هستم که نزديک است که فرستادهء خداي در رسد و اجابتش کنم و من در ميان شا
دو چ يز وز ين را می گذارم :اولش کتاب خدا ا ست که در آن هدا يت و نور ا ست ،پس به
کتاب خدا تسک جسته و آن را بر خود لزم گييد وبه کتاب خدا تشويق و ترغيب نوده باز
فرمود و اهل بيت من ،شا را به خدا قسم می دهم که در مورد اهل بيتم توجه داشته باشيد.
و حديث را بدرازيش ذکر نود.
صلّى
ث رضي اللّه عنه قالَ :أتَيْنَا رسول اللّه َ
-713وعن أب سُليْمَا َن مَالك بن الُويْر ِ
صلّى الُ َعلَيْ هِ
الُ َعلَيْ ِه و َسلّم وَنْ نُ شَبَبةٌ مَتقَاربُونَ ،فأَقمْنَا عِ ْن َد هُ عشْري نَ لَ ْي َلةً ،وكا َن رسولُ اللّه َ
سأَلَنَا عَمّ نْ َترَكْنَا مِ نْ َأ ْهلِنَاَ ،فأَخَْبرْنَاه ،فقال« :
و َسلّم رَحِيما رفِيقا ،فَظَنّ أَنّ ا َقدِ اشَْتقْنَا َأ ْهلَنَا .ف َ
474
صلّوا
صلّوا صَلةَ كَذا ف ِح ي َكذَا ،وَ َ
ارْجعُوا إِل َأهْلي كم َفأَقِيمُوا فِيهِم ،وَعلّموهُم َو ُمرُوهُم ،وَ َ
ضرَتِ الصّل ُة َفلْيُؤذّنْ لَ ُك ْم أَ َحدُكُم ،وَلْيؤمّكُم أَكَبرُ ُك َم » متفقٌ عليه.
َكذَا ف حِي َكذَاَ ،فِإذَا َح َ
صلّي » .
صلّوا كمَا َرأَيتُمُون أُ َ
زاد البخاري ف رواية له « :وَ َ
-713از ابو سليمان مالک بن حويرث رضی ال عنه روايت شده که گفت:
ما خد مت ر سول ال صلی ال عل يه و سلم آمد ي ،در حالي که جوانا نی ه سن و سال
بودي و بيست شب در نزدش اقامت کردي و رسول ال صلی ال عليه وسلم مهربان و مشفق
بودنـد و گمان کردنـد کـه مـا برای خانوادهـء مان اشتياق پيدا کرده ايـ و از مـا در بارهـء
خانوادهء مان که در عقب گذاشته بودي سئوال کردند ،و ما ايشان را با خب ساختيم ،سپس
فرمود ند :به خانواده هايتان بازگشته و در ميان شان بان يد و آنا را تعل يم دهيد و به آن ا امر
کنيد و ناز فلن را در فلن وقت بگذاريد و ناز فلن را در فلن و قت ...و چون و قت ناز
فرا رسيد بايد يکی از شا برايتان اذان بگويد و بايد بزرگتر شا امامت شا را بعهده گيد.
و باری در روايتی افزوده :و چنانچه مرا ديديد که ناز می گزارم ،ناز گزاريد.
-715وعن سال بنِ عَ ْبدِ اللّه بنِ عُ َمرَ أَنّ عبدَ اللّه بنِ عُ َم َر رضي اللّه عنهما كَانَ َيقُولُ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم يُودّعُنَا
لِلرّجُلِ ِإذَا َأرَا َد سفرا :ادْ ُن مِنّي حَتّى ُأ َودّعَ كَ كمَا كَا َن رسو ُل اللّه َ
475
ـوْدعُ اللّه دِينَكـََ ،وأَمانَتَكـَ ،و َخوَاتِيمَـ عَ َملِكـَ ،رواه الترمذي ،وقال :حديـث حسـن
فيقُولُ :أَس َْت
صحيح.
-716از عبد ال بن يزيد خطمی صحابی رضی ال عنه روايت شده که گفت:
چون ر سول ال صلی ال عليه و سلم می خواست با لشکری وداع ک ند ،می فرمود:
...دين وامانت و انام اعمال شا را نزد خداوند به وديعت می گذارم.
خدايا! اگر می دانی که اين کار برای دين و دنيا و عاقبت کارم خي است ،يا فرمود :کار
عاجل و آجلم ،آن را براي مقدر و ميسر فرما و سپس براي در آن برکت ده و اگر می دانی
که اين کار براي در دين و دنيا و آيندهء کارم بد است ،من را از آن و آن را از من بگردان و
طوری که براي خي است ،مقدر کن و باز مرا به آن راضی ساز .فرمود :و حاجتش را بنامد.
خرُجُ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم كا َن يَ ْ
-720وع ِن ابنِ عُ َم َر رضي اللّه عنهما أَن رسول اللّه َ
ج مِ نَ
خرُ ُ
جرَ ِة َوَيدْخ ُل مِ ْن طَري ِق ا ُل َعرّس ،وِإذَا دَخَ َل مَ ّكةَ دَخَ َل مِ نَ الثّنِ ية العُليَا َويَ ْ
مِ ْن َطرِي ِق الشّ َ
سفْلى متفقٌ عليه.
الثّنِية ال ّ
احترام و تکري باشد ،مانند وضوء ،و غسل ،و تيمم و پوشيدن لباس و
کفش و موزه و ازار و داخل شدن به مسجد و مسواک و سرمه کشيدن و
گرفت ناخنها و کوتاه کردن سبيل (بروت) و کندن موی زير بغل و
تراشيدن سر و سلم دادن در ناز و خوردن و نوشيدن و مصافح کردن
ودست دادن و استلم حجر السود و بيون شدن از بيت اللء و گرفت و
دادن و غي اين از آنچه که در معنای آن است
و مستحب است پيش کردن چپ در ضد اين مانند :آب بينی و دهن ،انداخت به
طرف چپ و دخل شدن به بيت اللء و بر آمدن از مسجد و کشيدن موزه و کفش و ازار و
جامه و استنجاء و دور کردن پليدی ها و امثال آن.
قال ال تعالی { :فَ َأمّان مَننْ أُوتِينَ ِكتَابَهنُ ِبيَمِينِهنِ َفيَقُولُ هَاؤُمنُ ا ْق َرؤُوا ِكتَابِيهنْ}
الحاقة١٩ :
و قال تعالی { :فَأَ صْحَابُ ا ْلمَ ْي َمنَةِ مَا أَ صْحَابُ ا ْل َميْ َم َنةِ{ }8وَأَ صْحَابُ ا ْلمَشْ َأ َمةِ
مَا َأصْحَابُ ا ْلمَشْ َأ َمةِ{ }9الواقعة٩ – ٨ :
خداو ند می فرما يد :و ا ما آن که نا مه اش را به د ست را ستش بده ند ،گو يد :بگي يد
بوانيد نامهء اعمال مرا .الاقه19 :
و می فرمايد :پس اهل سعادت که چه حال نيکی دارند ،و اهل شقاوت که چه حال
بدی دارند .واقعه9 – 8 :
ِهـ
وسـلّم ،اليُمْنـ لِ َطهُور ِ
ْهـ َ
صـلّى الُ َعلَي ِ
َتـ َيدُ رسـول اللّه َ
-722وعنهـا قالت :كان ْ
سرَى لِخَلئِ ِه وَمَا كَا َن م نْ أَذىً .حد يث صحيح ،رواه أ بو داود وغيه
و َطعَامِه ،وكَانَ تْ اليُ ْ
بإِسناد صحيح.
جعَلُ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم كان يَ ْ
صةَ ر ضي اللّه عن ها أَنّ ر سول اللّه َ
-725و عن َحفْ َ
يَميَنهُ ل َطعَا ِمهِ وَ َشرَاِبهِ وثيابه ويَجَعلُ يَسارَ ُه لا سِوى ذلكَ رواه أبو داود والترمذي وغيه.
صلّى الُ
-732و عن أُميّةَ ب نِ مْشِيّ ال صّحابّ رض يَ اللّه ع نه قال :كان ر سُولُ اللّه َ
َعلَيْ ِه و َسلّم جالسا ،ورَجُلٌ يأْكُلَ ،فلَمْ يُسمّ اللّه حَتّى لَمْ يبْ َق مِ ْن َطعَامِهِ ُلقْمةَ ،فلَمّا َرفَعها إِل فِيهِ،
483
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ،ث قال« :مَا زَا َل الشّيْطَانُ َيأْكُلُ
قال :بسم اللّهِ َأوّلَهُ وَآ ِخرَهَُ ،فضَحِكَ النّبِيّ َ
مَ َعهُ ،فَلمّا ذَكَر اسمَ ال ّلهِ اس ْتقَا َء مَا ف بَطِنهِ» .رواه أبو داود ،والنسائي.
ج ِر رسول اللّه
ت غلما ف حِ ْ
-740عن عمر بن أب َسلَ َمةَ رضي اللّه عنهما قال :كُن ُ
صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم:
حفَ ِة فقال ل رسولُ اللّه َ
ش ف الصّ ْ
صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم ،وكَان تْ َيدِي تَطِي ُ
َ
«يَا غُلمُ َسمّ اللّه تعال وَ ُكلْ بيميِنكَ وك ْل مِمّا َيلِيكَ» متفقٌ عليه.
-740از عمر بن ابی سلمه رضی ال عنه عنهما روايت شده که گفت:
من بچهء بودم در دامان ر سول ال صلی ال عليه وسلم و دست من در گو شه های
کاسه می گشت .رسول ال صلی ال عليه وسلم به من فرمود :ای بچه ،بسم ال بگو و به
دست راست خويش و از نزديک خود بور.
صلّى الُ
ع رض يَ اللّه عنه أَن رَجُلً أَكلَ عِ ْن َد رسولِ اللّه َ
-741وعن َسلَ َمةَ ب نِ الكو ِ
َهـ إِلّ
اسـتَ َط ْعتَ »،مـا مََنع ُ
وسـلّم بشِماله فقال« :كُلْ ِبيَمِينكـَ» قال :ل أَسـْتطِيعُ قالَ« :ل ْ
ْهـ َ
َعلَي ِ
الكِ ْبرُ ،فَمَا َر َف َعهَا إِل فِيهِ .رواه مسلم.
-742عن جَب َلةَ بن سُحَيْم قال :أَصابَنا عامُ سََن ٍة معَ ابْ ِن الزّبَ ْيرِ ،فرُزقْنَا تَمْرا ،وَكانَ عَ ْبدُ
صلّى الُ َعلَيْ هِ
اللّه ب نُ ع مر ر ضي اللّه عنه ما يُر ب نا ونْ ُن نأْكُلُ ،فيقولُ :ل ُتقَارِنُوا ،فإِن ال نب َ
و َسلّم نَهى عنِ القرانِ ،ث يقولُ« :إِلّ أَ ْن يَسَْت ْأذِنَ الرّجُ ُل أَخَاهُ» متفقٌ عليه.
گفت :پس برای نان خوردن تان يکجا شويد و بسم ال بگوئيد ،برای شا در طعام تان
برکت گذاشته می شود.
ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود :ها نا خداو ند مرا بند هء کر ي گردانيده و مرا
ستمگر و عنيد نگردانيده است .سپس رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :از دو طرف آن
بوريد واز بالی آن موريد که برکت در آن ناده می شود.
صلّى الُ
-746عن أب جُحَ ْي َفةَ وهبِ بنِ عبد اللّه رضي اللّه عنه قال :قال رسولُ اللّه َ
َعلَ ْيهِ و َسلّم« :ل آكُ ُل مُتّكِئا» رواه البخاري.
-746از ابی جحيفه وهب بن عبد ال رضی ال عنه روايت شده که گفت:
رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود :تکيـه زده نان نیـ خورم (چنانچـه عادت
پرخواران است).
-751وعنـه أن رسـول اللّه ص َـلّى الُ َعلَيْه ِـ وس َـلّم قال« :إِذا وقعـت لُق َمةُ أَحدِكُمـْ،
ح يَد هُ بِالِ ْندِي ِل حتّى
ط ما كان با من أذًى ولَيأْ ُك ْلهَا ،ول يدَعْها للشّيطَا نِ ،ول ي سَ ْ
فَلَيأْ ُخ ْذهَا َفلْيُمِ ْ
ي طعا ِمهِ البكةُ» رواه مسلم.
يَلعقَ أَصَاِبعَهُ ،فإِنه ل يَدرِي ف َأ ّ
كا َن با مِن أَذىُ ،ثمّ لَيأْ ُك ْلهَا ول َيدَعها للشّيْطَا نِ ،فإذا فَر غَ َفلْي ْلعَ قْ أَصاِبعِ ُه فإِنّه ل يدري ف أَيّ
طعا ِمهِ البَ َكةُ» رواه مسلم.
ستِ
-754و عن سعيد ب نِ الارث َأنّ ه سأَل جابرا رض َي اللّه ع نه عن الوضو ِء مِمّ ا مَ ّ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ل ندُ مثلَ ذلك الطعا مِ إِ ّل قلِيلً ،فإِذا
ب َ
النّارُ ،فقال :ل ،قد كُنّ ا زم نَ ال ن ّ
ضأُ .رواه
ُصـلّي وَل نََت َو ّ
وسـوَاعدنَا وَأ ْقدَامَنَا ،ثُمّ ن َ
ْنـ لَنَا مَنَادِيلُ إِل أَ ُكفّنَا َ
نَحن ُـ وجدناهـُ ،لَم يَك ْ
البخاري.
می يافت يم ،د ستمالی ب ر د ستها و بازو ها و قدمهای مان نداشت يم ،سپس ناز می خواند ي و
وضوء هم نی گرفتيم.
ْهـ
صـلّى ال ُ َعلَي ِ
رضيـ اللّه تعال عنـه قال :قال رسـو ُل اللّه َ
َ -755عـن أبـ هريرة
و َسلّمَ «:طعَامُ الثنيِ كاف الثّلثَة ،وَ َطعَامُ الثَلَثةِ كاف الَرب َعةِ » متفقٌ عليه.
-764از ام ثابت کبشه بنت ثابت خواهر حسان بن ثابت رضی ال عنهما روايت
شده که گفت:
رسـول ال صـلی ال عل يه و سلم بر من وارد شده و اي ستاده از دهانهـء مش کی کـه
آويزان بود ،نوشيد من برخاسته دهن آن را بريدم (برای تبک).
-768وعن الَنزّال ب ِن س ْبرَةَ رض يَ اللّ هُ عنه قالَ :أتَى َعلِيّ رض َي اللّ هُ عن هُ باب الرّحَْبةِ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم فعل كما رَأَيُْتمُون َفعَلْت ،رواه
ت رَسولَ اللّ هِ َ
فَشَرِب قَائما ،وقالِ :إنّى َرأَيْ ُ
البخارى.
صلّى الُ
-769وعن ابن عمر رض يَ اللّه عنهما قال :كنّا َنأْكُلُ عَلى عَهدِ ر سُولِ اللّ هِ َ
ش َربُ وَنْ ُن قيام .روا ُه الترمذي ،وقال :حديث حسن صحيح.
َعلَ ْيهِ و َسلّم ونْنُ نَمْشى ،ونَ ْ
كتاب اللباس
خداوند می فرمايد :ای فرزندان آدم هر آئينه ما فرود آوردي بر شا لباسی که بپوشد،
شرمگاه شا را و فرود آوردي جامه های زينت را و لباس پرهيزگاری آن از هه بتر است.
اعراف26 :
و می فرمايد :و برای شا جامه ها ساخت که شا را نگهدارد از گرمی و جامه هايی که
شا را نگه دارد از ضرر جنگ شا .نل81 :
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :لباسهای سفيد را بپوشيد که آن پاکتر و بتر
است و مرده های خود را در آن کفن کنيد.
صلّى الُ
-782وعن أب جُحَ ْي َفةَ وهْ بِ ب نِ عب ِد اللّ هِ رض يَ اللّه عن هُ قال :رَأَيْ تُ النّبِيّ َ
خرَ جَ بِللٌ ِبوَضوئِه ،فَمِ نْ نَاضِ حٍ ونَائِل،
ح ف قُّبةٍ لَ هُ حْرا َء مِ نْ َأدَ ٍم فَ َ
َعلَيْ ِه و َسلّم بَ ّكةَ َو ُه َو بِالَبْطَ ِ
ضأَ َوَأذّ نَ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم و َعلَيْ هِ ُح ّلةٌ حَ ْمرَاءَ ،كأَنّى َأنْظرُ إِل بَيَا ضِ ساقَيْه ،فَتَو ّ
خرَ جَ النب َ
فَ َ
ج َعلْتُ أَتَتبّ ُع فَا ُه ههُنَا وههُنَا ،يقولُ يَمِينا وشِمَالً :حَيّ عَلى الصّلة ،حيّ على الفَلَحُ .ثمّ
بِلل ،فَ َ
ب وَالِمَارُ لَ يُمْنعُ .متّفقٌ عليه.
صلّى يَ ُمرّ بَيْ َن َيدَْيهِ ال َك ْل ُ
رُ ِكزَتْ َلهُ عََنزَة ،فََتقَ ّدمَ َف َ
-782از ابو جحيفه وهب بن عبد ال رضی ال عنه روايت شده که گفت:
پيامب صلی ال عليه وسلم را در مکه ديدم در حاليکه آنضرت صلی ال عليه وسلم
در خيم هء سرخی که از چرم دا شت در اب طح بود و بلل ر ضی ال ع نه آب وضوی شان را
برآورد ،که بع ضی آب می پاشيد ند و بع ضی آب را می گرفت ند .سپس پيا مب صلی ال عل يه
و سلم در حاليکه جام هء سرخی پوشيده بود ،آ مد گوئی من به سفيدی دو ساق پای شان می
نگرم و وضوء ساختند و بلل اذان گ فت و من دهان او را اين جا و آن ا می نگري ستم که به
راست و چپ می گفت حَيّ عَلى ال صّلة ،حيّ على الفَلَ حِ .بعدا پيش رويش چوبی نيزه مانند
نصب گرديد و پيش گشته ،ناز گزاردند در حاليکه از پيش رويشان سگ و الغ رد می شد
و منع نی شد.
صلّى الُ
-783و عن أب ِرمْثة رفا َعةَ التّميْمِيّ رض َي اللّه عنه قال :رَأ يت ر سُو َل اللّ هِ َ
َعلَ ْيهِ و َسلّم وعلَيْه ثوبان أَ ْخضَران .رواهُ أَبو داود ،والترمذي بإِسْنَادٍ صحيح.
-783از ابو رمثه رفاعهء تيمی رضی ال عنه روايت شده که گفت:
503
رسول ال صلی ال عليه وسلم را ديدم در حاليکه بر تن شان دو جامهء سبز بود.
-785وعن أب سعيد عمرو بن ُحرَيْ ثٍ رض يَ اللّه عنه قال :كأَن أَنظر إِل رسو ِل اللّه
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم وعَل ْيهِ عِمَامَةٌ َس ْودَاءُ قدْ َأرْخَى َطرَفيها َبيْنَ كتفيْه .رواه مسلم.
َ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم خَطَ بَ النّاس ،و َعلَيْ هِ عِمَامَة
و ف روايةٍ له :أَن ر سول اللّه َ
سَودَاء.
-785از ابو سعيد عمرو بن حريث رضی ال عنه روايت شده که گفت:
گوئی من اکنون بسوی رسول ال صلی ال عليه وسلم می نگرم در حاليکه عمامهء
سياهی بسر دارند که دو گوشهء آن را در ميان شانه هايش رها نوده است.
و در روايتی ديگر از مسلم آمده که :رسول ال صلی ال عليه وسلم برای مردم
خطبه خواندند ،در حاليکه عمامهء سياهی بر سرشان بود.
صلّى الُ
-789عن ُأمّ سَلم َة رضي اللّه عنها قالت:كان أَ َحبّ الثّيا بِ إِل رسول اللّه َ
505
َعلَ ْيهِ و َسلّم القَميص .رواه أبو داود ،والترمذي وقال :حديث حسن.
ص رسول اللّه
-790عن أَساء بنت يزيدَ النصارِّيةِ رضي اللّه عنها قالت:كان ُكمّ قمِي ِ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم إِل الرّسُغ .رواه أبو داود ،والترمذي وقال :حديث حسن .
َ
-790از اساء بنت يزيد انصاری رضی ال عنها روايت شده که گفت:
آستي پياهن رسول ال صلی ال عليه وسلم تا بند دست شان بود.
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال « :مَا أَ ْسفَ َل مِ نَ الْ َكعْبَيْ ِن مِ نَ الِزار
-793وعنه عـن النب َ
ففي النّار » رواه البخاري.
-796از ابو جری جابر بن سليم رضی ال عنه روايت شده که گفت:
مردی را ديدم که مردم نظر او را گرفته و هر چه می گفت ،می پذيرفتند.
گفتم :اين کيست؟
گفتند :رسول ال صلی ال عليه وسلم است.
508
گفتم :عليک السلم يا رسول ال صلی ال عليه وسلم و دو بار تکرار نودم.
فرمود :م گو عل يک ال سلم ،که عل يک ال سلم تي هء مرده ها ا ست ،ب گو :ال سلم
عليک.
گفتم :تو رسول خدا هستی؟
فرمود :من ر سول خدا يی ام که اگر به مرضی گرفتار شوی و از او بوا هی آن را از
سـرت بر مـی دارد ،و اگـر بـه سـال قحطـی گرفتار شوی و از او بواهـی ،برايـت آن را مـی
روياند .و هرگاه به زمي گودی يا به بيابانی باشی و مرکبت گم شود ،و از او بواهی آن را به
تو باز می گرداند.
گفت ،گفتم :مرا توصيه کن.
فرمود :کسی را دشنام مده.
گفت :بعد از آن هيچ آزاد و برده و گوسفند و شتر را دشنام ندادم.
و هيـچ چيزی از کار خيـ را خوار مشمار! و اينکـه بـا برادرت بـا چهرهـء گشاده
صحبت کنی ،هانا اين از جلهء کارهای خي است .و ازارت را تا نصف ساق بال کن و پرهيز
کن از کشاندن ازار ،زيرا اين کار از جلهء کب بشمار می رود و خداوند کب را دوست نی
دارد و ا گر ک سی ترا دشنام داد ،يا ترا به چيزی که در تو می دانست طعنه زد ،تو او را به
آنچه در او می دانی طعنه مده ،زيرا گناه اين کار بر دوش اوست.
ش « :علَي كَ ال سلمُ تِيّةُ الوْتَى » به اعتبار ش عر جاهلی که ق بل از ا سلم رواج داش ته
است نه به اعتبار منوع بودن سلم بر ايشان .بدين صورت شعرای دورهء جاهلی در سلم و دعاء
بر مرده اسم مرده را بر دعاء مقدم می داشتند.
در اثنائی که مردی ناز می خواند ،ازارش کشان بود .رسول ال صلی ال عليه وسلم
به وی فرمود :برو وضوء گي .پس رفت و وضوء گرفت و سپس آمد .باز به وی فرمود :برو
وضوء گي .و مردی به وی گفت :يا رسول ال صلی ال عليه وسلم چه شد که وی را امر
کردی که وضوء گيد و باز از وی سکوت نودی؟
فرمود :او ناز مـی خوانـد ،در حاليکـه ازارش کشان بود و خداونـد ناز مردی را کـه
ازارش کشان باشد ،نی پذيرد.
ش :وی را د ستور فرمود که وضوء گيد تا گناه کشان بودن ازارش بد ين وضوء گرف ت
مو و زائل گردد.
س بن ب شر،
ش وَلَ الّتفَحُش » .روا ُه أَ بو داود بإِ سنادٍ ح سنِ ،إلّ قَيْ َ
َفإِنّ اللّه َل يُحبّ الفُحْ َ
فاخَْتلَفُوا ف توثي ِقهِ وَتضْعفيه ،وقد روى له مسلم.
باز روز ديگری ازکنار ما گذشت و ابوالدرداء به وی گفت :برای ما سخنی گو که به
ما نفع رسانده و به تو زيان نرساند.
گفـت :رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود :خريـ اسـدی مرد خوبيسـت ،اگـر
چنانچه مويهای سرش دراز و ازارش کشان نی بود .اين خب به خري رسيد و او تعجيل نوده
تي غی را گرف ته و با آن کاکلش را تا گوشها يش ق طع نوده و ازارش را تا ن صف ساقش بال
نود.
باز روز ديگری ازکنار ما گذشت و ابوالدرداء به وی گفت :برای ما سخنی گو که به
ما نفع رسانده و به تو زيان نرساند.
گ فت :از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شنيدم که می فرمود :ش ا نزد برادران تان
قدوم می آور يد ،از ا ين رو جايگاه ها و لبا سهای خود را در ست کن يد ،و گوئی مان ند خال
سياه در ميان مردم باشيد ،زيرا خداوند بدلباسی و بدشکلی را دوست نی دارد.
از کنار ر سول ال صلی ال عل يه و سلم گذش تم ،در حالي که ازارم سست شده بود،
(يع نی کشاله شده بود) .پس فرمود :ای ع بد ال ازارت را بال کن .من آن را بال کردم ،باز
فرمود :زيادتر بال کن ،من زيادتر بال کردم و بعد از آن هيشه آن را در می يافتم .بعضی از
گروه گفتند :تا کجا؟
گفت :تا نصف های ساق.
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم «:مَ نْ َجرّ ثَوبَه خيلءَ لَ ْم يَنْ ُظرِ
-801وعنه قال :قا َل ر سُولُ اللّ ِه َ
اللّه ِإلَيْ هِ َيوْ مَ القيامِ ِة » فقالَ تْ أُمّ َسلَ َمةَ :فَكَيْ فَ تَ صْنَعُ النّ سَاءُ ِب ُذيُولِ هن ،قالُ « :يرْخيَ شِبْرا».
رواهـ أبـو داود ،والترمذي
ْنـ »ُ .
َهـ ذِراعا َل َي ِزد َ
َشفـ َأقْدامُهـن .قال « :فُيرْخِين ُ
قَالَتـْ :إِذن تَنك ُ
وقال :حديث حسن صحيح.
-803از عمرو بن شعيب از پدرش از جدش رضی ال عنه روايت شده که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :خداوند دوست می دارد که نشانهء نعمتش را
بر بنده اش ببيند.
-804عـن عمـر بـن الطّاب رضي َـ اللّه عنـه قال :قالَ رسـُو ُل اللّه ِـ صَـلّى الُ َعلَيْه ِـ
سهُ ف الخرةِ » .متفقٌ عليه.
و َسلّم «:لَ َتلْبَسُوا الرير ،فَإنّ مَنْ لَبِسهُ ف الدّنْيَا َلمْ َي ْلبَ ْ
514
مقصود اين باب قبلً گذشته و احاديث صحيح را در مورد بيان نودي.
518
ضأْ
ت مَضْجَعكَ فََت َو ّ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم «:إذَا أَتَيْ َ
-815وعنه قال :قال ل رسول اللّه َ
وُضُوءَ كَ لِلصّلةُ ،ثمّ اضْطَجِ عْ عَلى ِشقّكَ ا َليَنَ ،وقُل »..وذَ َكرَ َنحْوه ،وفيه« :وا ْج َع ْلهُنّ آ ِخ َر مَا
تَقول » متفقٌ عليه.
صلّى الُ
-828وعن أب عب ِد ال َسلْمان الفارِسي رضي ال عنه قال :قال رسول ال َ
ع م ْن طُهر وَيدّه نُ م ْن ُدهْنِ هِ أ ْو يَم سّ
َعلَيْ هِ و َسلّم«:لَ َيغْتَ سِ ُل رَجُلٌ َيوْ مَ الُمُعة َويَتَط ّهرُ ما ا سْتَطا َ
صتُ إذَا تَ َكلّ مَ الما مُ إل
صلّي ما كُتِ بَ له ُ ُثمّ يُنْ ِ
ج فَلَ ُي َفرّ قُ بَيْ َن اثْنيْ ُثمّ يُ َ
خرُ ُ
مِ ْن طيب بَيْته ُثمّ يَ ْ
523
-828از ابی عبد ال سلمان فارسی رضی ال عنه روايت است که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :هيچ مردی نيست که در روز جعه غسل نوده
و به قدر توانائی خو يش پا کی ک ند و از روغ نش رو غن مالی نوده يا از خوشبو يی موجود در
خانه اش استفاده کند ،سپس بيون آمده بي دو نفر جدائی نيفگنده و بعد ناز فريضه را اداء
ک ند و چون امام سخن گو يد ،سکوت نا يد ،م گر اين که گنا هش از ا ين ج عه تا جع هء دي گر
بشيده می شود.
صلّى الُ
-829وعن عمرو بن ُشعَيْب عن أبيه عن جده رضي ال عنه أن رسول ال َ
َعلَيْ ِه و َسلّم قال« :ليَ ّل ِلرَجُل أن ُي َفرّ قَ َبيْ نَ اثْنيْ نِ إل بإذِْنهِمَا» رواه أبو داود ،والترمذي وقال:
حديث حسن.
وف رواية لب داود « :ليَج ِلسُ َبيْنَ رَجُليْن إل بإذْنِهمَا ».
صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم « مَ ْن قعَ َد مَ ْقعَدا ل َيذْ ُكرِ ال تعال فِيهِ
-837وعنه عن رسول ال َ
كَانَت عليه مِ نَ ال ترَةَ ،ومَن اضطجَ َع ُمضْطَجَعا لَيذْكرُ ال تعال فيه َكاَن تْ عَليْه مِ نَ ال ِترَ ٌة َ»
رواه أبو داود.
خداوند می فرمايد :و از نشانه های او خوابيدن شا در شب و روز است .روم23 :
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال « :إذَا اقتَر بَ ال ّزمَا نُ لَ مْ َت َكدْ ُرؤْيَا
-839وع نه أن ال نب َ
الُمؤْمن تَكذ بَُ ،و ُرؤْيَا ا ُل ْؤمِ نِ ُج ْزءٌ م ْن سّتةٍ وَأرْبَعيَ نَ ُج ْزءًا مِ نَ النُبُو ِة » متفق عليه .وف رواية« :
صدُقكُم حَديثا ».
ص َدقُكُم ُرؤْيَا :أ ْ
أ ْ
نف
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم «:مَ نْ رآن ف النَا مِ فَ سََيرَا ِ
-840وعنه قال :قال رسول ال َ
الََيقَظَةِ أوْ كأنّمَا رآن ف الَيقَظَ ِة ليَتَمثّلُ الشّيْطانُ ب » .متفق عليه.
528
صلّى الُ
-844وعن أب السقع واثلة بن السقع رضي ال عنه قال :قال رسول ال َ
َعلَيْ ِه و َسلّم «:إنّ من أعظَم الفَرى أن َيدّعِي الرّجُ ُل إل غَ ْيرِ أبِ يه ،أ ْو يُري عَيْن هُ مَال تَر ،أوْ يقولَ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم مَا َلمْ َيقُ ْل » رواه البخاري.
على رسول ال َ
-844از ابو السقع وائله بن اسقع رضی ال عنه روايت شده که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :از بزرگترين دروغها اين است که شخص خود
را به غي پدر خويش نسبت دهد .يا چشمش چيزی را ببيند که نديده است( ،يعنی در خوابش
دروغ گويد) ،يا بر رسول ال صلی ال عليه وسلم چيزی بگويد که نگفته است.
530
حتّىننن
غيْ َر بُيُوتِكُم ننْ َ
خلُوا بُيُوتاً َ
قال ال تعالی { :يَننا َأيّهَننا الّذِين نَن آمَنُوا لَ تَدْ ُ
علَى أَ ْهِلهَا} النور٢٧ : ستَ ْأ ِنسُوا َو ُتسَّلمُوا َ
تَ ْ
ح ّيةً مّنننْ عِندِ الِّن
و قال تعالی{ :فَِإذَا دَخَلْتُنم ُبيُوتاً فَسننَّلمُوا عَلَى أَنفُسننِكُ ْم تَ ِ
ط ّيبَةً} النور٦١ :مُبَارَ َكةً َ
حيّو ْا بِأَحْس نَنَ ِمنْهَا َأ ْو رُدّوهَا} النسنناء:
حيّيْتُم ِبتَحِ ّيةٍ َف َ
و قال تعالی { :وَِإذَا ُ
٨٦
عَليْهِ
ضيْفِ ِإبْرَاهِيمَ ا ْلمُ ْك َرمِينَ{ِ }24إذْ َدخَلُوا َ
و قال تعالیَ { :هلْ َأتَاكَ حَدِيثُ َ
فَقَالُوا سَلَماً قَا َل سَلَمٌ َقوْ ٌم مّن َكرُونَ{ }25الذاريات٢٥ – ٢٤ :
خداوند می فرمايد :ای مسلمانان داخل نشويد به خانه هايی غي از خانه های خويش
تا که اجازت طلبيد و سلم کنيد بر اهل آن .نور27 :
و می فرما يد :پس چون درآي يد به خا نه ها سلم گوئ يد بر قوم خو يش دعای خ ي با
برکت ،پاکيزه فرود آمده از جانب خدا .نور61 :
و می فرمايد :و چون به سلمی تعظيم کرده شويد به کلمهء بتر از آن يا هان کلمه
جواب دهيد .نساء86 :
و می فرمايد :آيا رسيده به تو خب مهمانان گرامی ابراهيم ،چون بر ابراهيم وارد شده
و سلم گفتند و او در عوض جواب سلم داد .ذاريات25 – 24 :
صلّى الُ
-847وعن أب عُمارة الباء بن عازبٍ رضي ال عنهما قال :أمرنا رسولُ ال َ
ضعِيف ،وَ َعوْن
َعلَيْ هِ و َسلّم بِ سَبعٍِ« :بعَيادَةِ الَمرِي ضِ ،وَاتّباع الَنائز ،وَتشْميت العَاطس ،ونصرِ ال ّ
الظلوم ،وإفْشاءِ السّلم ،وإبرا ِر القسم » متفق عليه ،هذا لفظ إحدى روايات البخاري.
-847از ابو عماره براء بن عازب رضی ال عنه روايت شده که گفت:
رسول ال صلی ال عليه وسلم ما را به هفت چيز امر نود:
به عيادت مريض
و تشييع جنازه ها
و نيايش برای عطسه زننده
و ياری دادن ناتوان
و هکاری با مظلوم
و آشکار کردن سلم
و بای آوردن قسم.
ش :عيادت و بازديد مريض و پيوی کردن جنازه ها و جواب دادن و دعا کردن به حق
کسی که عطسه می زند و ياری دادن ناتوان و کمک به مظلوم و پخش کردن سلم و با کردن
آنچه بر آن سوگند خورده شده است ،هر يک از اموری بشمار می رود که عمل کردن به آن
532
سسبب اياد روح مبست و مودت و تسساند و تعاون اجتماعسی در ميان قاطبهسء مسسلمي گرديده و
عمل به آن در اياد جامعهء توحيدی صد در صد مؤثر است و عمل به هر يک از اين امور خود
مايهء تقويت روحيهء ايانی افراد مسلمان می گردد.
صلّى
-849وعن أب يوسف عبد ال بن سلم رضي ال عنه قال :سعت رسول ال َ
صلّوا
صلُوا الْرحام ،وَ َ
س أفْشُوا ال سّلمَ ،وأْطعِمُوا ال ْطعَا مََ ،و ِ
الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يقول « يَا أيّهَا النّا ُ
لنّة بسلم » رواه الترمذي وقال :حديث حسن صحيح.
والنّاس نيامَ ،تدْخُلوا ا ُ
-849از ابو يوسف عبد ال بن سلم رضی ال عنه روايت شده که گفت:
از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شنيدم که می فرمود :ای مردم ،سلم را آشکار
کنيـد و طعام دهيـد و روابـط خويشاوندی را بر قرار داريـد و ناز بوانيـد ،در حاليکـه مردم
خواب هستند تا به سلمتی به بشت داخل شويد.
صلّى الُ
-854و عن الْم ْقدَاد ر ضي ال عنه ف َحدِي ثه الطو يل قال :كُنّا َنرْفَ عُ للنب َ
سلّمُ تسليما ً ليوق ظُ نَائِما وَيُسمِعُ الَيقَظان فَجَاء
َعلَيْ ِه و َسلّم نَ صِيب ُه مِ نَ الّلبَن فَيَجِي ُئ مِ نَ اللّي ِل فَيُ َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فَسَلمّ كما كان يُسَلم ،رواه مسلم.
النب َ
س ّلمُ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال « :يُ َ
-857وعن أب هريرة رضي ال عنه أن رسول ال َ
ّاكبـ َعلَى الْمَاشِي ،وَالْماشـي َعلَي القَاعِد ،والقليلُ على الكَثِِي ِر » متفـق عليـه .وفـ روايـة
الر ُ
ي».
البخاري :والصغيُ على الْكَِب ِ
-858از ابو امامه صدی بن عجلن باهلی رضی ال عنه روايت شده که گفت:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :مقدم ترين مردم نزد خداوند کسيست که اول
به آنا سلم کند.
و در روايت ترمذی از ابو امامه رضی ال عنه آمده که گفته شد :يا رسول ال صلی
ال عليه وسلم دو مرد با هم روبرو می شوند ،کداميک به سلم آغاز کند؟
فرمود :برتر شان نزد خداوند تعالی
س ّلمْ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال« :إذا لق يَ َأ َحدَكُ مْ أخاه َفلْيُ َ
-860وعنه عن رسول اللّه َ
س ّلمْ َعلَيْه» رواه أبو داود.
جرٌ ُثمّ َلقَِيهُ َفلْيُ َ
جرَةٌ أو ِجدَارٌ أوْ حَ َ
َعلَيْه ،فَإنْ حاَلتْ بَيَْنهُمَا شَ َ
-863عن سهل بن سعد رضي ال عنه قال :كانَتْ فينا ا ْم َرأَ ٌة وف رواية - :كانَتْ لَنا
صلّيْنا الُ ُم َعةَ
سلْ َق فت ْطرَحُ ُه ف ال ِق ْدرِ َوتُ َكرْ ِكرُ َحبّا تٍ م نْ َشعِ ي ،فإذا َ
عَجُوزٌ تأْ ُخ ُذ م نْ ُأَ صُو ِل ال ّ
س ّلمُ َعلَيْها فَتُقدّ ُمهُ إليْنَا .رواه البخاري.
ص َرفْنَا نُ َ
واْن َ
معروفيست) گرفته و آن را در ديک انداخته و دانه های جو را آرد می کرد و چون ناز جعه
را خوانده و باز می گشتيم ،به وی سلم می کردي و او آن را با تقدي می نود.
صلّى الُ
-864وعن أُم هانئ فاخِتَةَ بِن تِ أب طَالب رضي ال عَ ْنهَا قَالت:أتيت النب َ
َعلَيْ ِه و َسلّم َيوْمَ الفَتْح َوهُو َيغْتسِ ُل وَفاطِمةُ تَسْتُرهُ بَِثوْبٍ فَسَلّ ْمتُ .وذَ َكرَت الديث .رواه مسلم.
-138باب تري آغاز نودن سلم بر کافر و چگونگی رد بر ايشان و مستحب بودن
سلم گفت ،بر اهل ملسی که در آن مسلمانان و کافران حضور داشته باشند
-866وعـن أبـ هريرة رضـي ال عنـه أن رسـول ال صَـلّى الُ َع َليْه ِـ وسَـلّم قال« :
لتََبدَأوا الَيهُودَ ول النّ صَارى بال سّلم ،فإذا َلقِيتُم أ َح َدهُم ف َطرِيق فَاض ّطرّو ُه إل أضَْيقِ ِه » رواه
مسلم.
540
س فيه
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َمرّ َعلَى مَجْل ٍ
-868وعن أُسامه رضي ال عنه أن النب َ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم.
ي والُشرِكِي عَبَدةِ الوثَا ِن والَيهُودِ فَ سّلمَ َعلَ ْيهِ مْ النب َ
ط من الُسلِمِ َ
أخل ٌ
متفق عليه
-139باب مستحب بودن و سلم نودن ،هرگاه از ملس برخاسته ،هنشي يا
هنشينانش را ترک گويد
541
حتّىننن
غيْ َر بُيُوتِكُمنننْ َ
خلُوا بُيُوتاً َ
و قال تعالی { :يَننا َأيّهَننا الّذِينننَن آمَنُوا لَ تَدْ ُ
علَى أَ ْهِلهَا} النور٢٧ : ستَ ْأ ِنسُوا َو ُتسَّلمُوا َ
تَ ْ
و قال تعالی { :وَإِذَا بَلَغَن الَْطْفَالُ مِنكُمُن الْحُلُمَن فَ ْليَسْنتَ ْأ ِذنُوا كَمَا اسْنتَأْ َذنَ الّذِينَن
مِن َقبْ ِلهِمْ} النور٥٩ :
خداوند می فرمايد :ای مسلمانان داخل نشويد به خانه هايی غي از خانه های خويش
تا که اجازه طلبيد و سلم کنيد بر اهل آن .نور27 :
و می فرمايد :و چون طفلن شا بد احتلم رسند ،بايد که اجازه طلب کنند چنانکه
اجازه می طلبيدند ،آنانکه پيش از ايشان بودند .نور59 :
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :اجازت خواست از برای ديدن است.
صلّى
-872وعن رِْبعِيّ بن ِحرَاشٍ قال حدّثّنا رَجُ ٌل من َبنِي عَامرٍ أنّهُ استأذَنَ على النب َ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم لا ِدمِه« :أُ ْخرُج
الُ َعلَيْ ِه و َسلّم وهو ف بيت فقال :أألِج؟ فقال رسول ال َ
إل هذا َف َعلّمْ هُ ال ستئذَا َن فَقُل لَ هُ قُل :ال سّلمُ َعلَيكُم ،أأدْخُل؟ » فَ سَمِعهُ الرّ ُج ُل فقال :ال سّلم
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َفدَخَل .رواه أبو داود بإسناد صحيح.
َعلَيكم ،أأدخُل؟ فَأذن له النب َ
-141باب مسنون بودن اينکه هرگاه برای آنکه اجازت می طلبد ،گفته شود،
کيستی؟ اينکه بگويد :فلنی هستم و خود را بنام يا کنيه ای که مشهور است بنامد و ناپسند
بودن اينکه بگويد (من) و مانند آن
543
صلّى
-874عن أنس رضي ال عنه ف حديثه الشهور ف السراء قال :قال رسول ال َ
صعِ َد ب جِبْري ُل إل ال سّماء الدّنيا فاستفتح » فقيل :م ْن هذا؟ قال :جبْريلُ،
الُ َعلَيْ ِه و َسلّمُ « ،ثمّ َ
ص ِعدَ إل ال سّماء الثّانية فاستفتح ،قيل :مَ نْ هذا؟ قال :جبيل،
قِيلَ :ومَ ْن مَعَك؟ قال :مُحمّد .ثّ َ
ق يلَ :ومَ ْن مَعَك؟ قال :مُحَمدٌّ » والثّال ثة والرّاب عة وَ سَائرهنّ َويُقا ُل ف باب كل ساء :مَ نْ هذا؟
فَيقُول :جبيل .متفق عليه.
-874از انس رضی ال عنه در حديث مشهورش در اسراء روايت است که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :جبئيل عليه السلم مرا به آسان دنيا برده و
خوا ستار باز شدن آن شد و گف ته شد که ا ين ش خص کي ست؟ گ فت :جبئ يل عل يه ال سلم،
گفته شد و هراهت کيست؟ گفت :ممد صلی ال عليه وسلم.
باز مرا به آسان دوم بال برده و خواست که باز شود ،گفته شد اين شخص کيست؟
گفت :جبئيل عليه السلم ،گفته شد :هراهت کيست؟ گفت :ممد صلی ال عليه وسلم و
سوم وچهارم و ديگران و در دروازهء هر آسان گفته می شد اين شخص کيست؟ و جبئيل
جواب می داد.
صلّى الُ
-875وعن أب ذرِ رضي ال عنه قال :خَرجَتُ لَيْلة من اللّيال فإذا رسول ال َ
َعلَيْ ِه و َسلّم يشي و ْح َدهُ ،فجَعلتُ أمشي ف ظلّ القمَر ،فالتفت فرآن فقال « :مَ ْن هذا؟ » فقلت ُ
أبو َذرٍ ،متفق عليه
خدمت پيامب صلی ال عليه وسلم آمدم و وی غسل می نود ،در حاليکه فاطمه رضی
ال عنها وی را می پوشاند .پس فرمود :اين شخص کيست؟ گفتم :من أم هانئ هستم.
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم «:إذا ع طس أحد كم فلي قل :ال مد ل،
-879وع نه عن ال نب َ
وليقل له أخوه أو صاحبه :يرحك ال ،فإذا قال له :يرحك ال فليقل :يهديكم ال ويصلح بالكم
» رواه البخاري.
يهود در نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم با هم عطسه می زدند و اميد داشتند که
برای شان بگو يد ،يرح کم ال و آنضرت صلی ال عل يه و سلم ميفرمود :يَهدْيك مُ ال ويُ صلحُ
بالكم.
-143باب مصافحه وگشاده رويی هنگام ديدار و بوسيدن مرد صال و بوسيدن
فرزند از روی شفقت و معانقه (بغل کشی) با کسی که از سفر می آيد ومکروه
بودن خم و راست شدن در برابر ديگران
ب رسول ال
ت الُصافَحةُ ف أصْحا ِ
-885عن أب الطاب قتادة قال :قلُت لنس :أكَان ِ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم؟ قالَ :نعَم .رواه البخاري.
َ
-888وعن أنس رضي ال عنه قال :قال رجل :يا رسول ال ،الرّجُ ُل مِنّا َي ْلقَى أ َخاُه أوْ
صَدي َقهُ أينْح ن لَه؟ قال « :ل » قال :أفَيَلتز مه ويقبله؟ قال « :ل » قال :فََيأْ ُخذُ بِيَده َويُ صَافِحُه؟
قالَ « :نعَم َ» رواه الترمذي وقال :حديث حسن.
549
صفْوان بن عَ سّال رضي ال عنه قال :قال َيهُودي لِ صَاحبه اذْهب بنا إل
-889وعن َ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم فَ سَأله عن ت سْع آيات بَينات َفذَكرَ الْحَديث إل
هذا النب فأتيا رسول ال َ
ش َهدُ أّنكَ نب .رواه الترمذي وغيه بأسانيد صحيحة.
َقوْله :فقَبّل َي َد ُه َورِ ْج َلهُ وقال :نَ ْ
صلّى
-891و عن عائشة ر ضي ال عنها قالت:قَدمَ :زْيدُ بُن حَارثة الدينة ور سول ال َ
جرّ ثوْبَ هُ فاعتنقه
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم يَ ُ
ع البابَ .فقَام إلي هْ النب َ
الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ف بَيْت فأتَا ُه فَ َقرَ َ
وقبله » رواه الترمذي وقال :حديث حسن.
وسـلّم
ْهـ َ
صـلّى الُ َعلَي ِ
-892وعـن أبـ ذرٍْ رضـي ال عنـه قال :قال ل رسـول ال َ
«لتَح ِقرَ ّن مِنَ ال ْعرُوف شَيْئا وَلَو أن تلقى أخاك بوجه طليق » رواه مسلم.
-896وعنـه قال قال رسـول ال صَـلّى الُ َع َليْهِـ وسَـلّم:إنّ ال عزّ وجـل َيقُولُ َيوْمَـ
القيَامَة« :يَا ابْ نَ آدَ مَ مَرضْ تُ َفلَم َت ُعدْن ،قال :ياربّ كَيْ فَ أعُودُ كَ وأنْ تَ َربّ العَالَمي؟ قال :أمَا
َعلْم تَ أنّ عَبْدي فُلَنًاَ َمرِ ضَ َفلَ مْ َت ُعدْه ،أمَا عَلم تَ أنّ ك لو ُعدْ ته لوجدت ن عنده؟ يا ا بن آدم
اطعمتـك فلم تطعمنـ ،قال :يـا رب كيـف أطعمـك وأنـت رب العاليـ ،قال :أمـا علمـت أنـه
ا ستطعمك عبدي فلن فلم تطع مه أ ما عل مت أ نك لو أطعم ته لوجدت ذلك عندي؟ يا ا بن آدم
استسقيتك فلم تسقن ،قال :يارب كيف اسقيك وأنت رب العالي؟ قال :استسقاك عبدي فلن
فلم تسقه ،أما علمت أنك لو سقيته لو جدت ذلك عندي؟ » رواه مسلم.
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :مريض را عيادت نوده به گرسنه طعام داده و
اسي را رها کنيد.
-899وعن على رضي ال عنه قال :سعت رسول ال صلى ال عليه وسلم يقول :ما
من م سلم يعود م سلما غدوة إل صلى عل يه سبعون ألف ملك ح ت ي سي ،وإن عاده عشيةً إل
صـلى عليـه سـبعون ألف ملكٍـ حتـ يصـبح ،وكان له خريـف فـ النـة » رواه الترمِذِي وقال:
حديث حسن.
-901از عائشه رضی ال عنها روايت شده که چون عضوی از انسان درد می نود،
يا در وجودش قرحهء و زخی بود ،پيامب صلی ال عليه وسلم با انگشتش چني نوده و می
فرمود .و سفيان بن عيينه روای ،سبابهء خود را به زمي گذاشته و باز آن را بال نود و گفت:
سمِ اللّه ،تُرَبةُ َأرْضِنا ...بنام خداوند ،بوسيلهء خاک زمي مان در حاليکه به آب دهن ما آلوده
بِ ْ
است و با اجازهء پررودگارمان بيمارمان شفا داده می شود.
ح بيدِ هِ اليُمْن
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم كَا نَ يعُودُ َبعْ ضَ َأ ْهلِ هِ يَمْ سَ ُ
ب َ
-902وعنها أَن الن ّ
ويقول « :ال ّلهُمّ ربّ النّاسَ ،أذْهِب الْبَأس ،واشْف ،أَنْ تَ الشّا ف ل ِشفَاءَ إِلّ ِشفَاؤُك ،شِفاءً ل
ُيغَا ِدرُ سقَما » متفقٌ عليه.
س رضي اللّه عنه أَنه قال لِثابِ تٍ رحه اللّه :أَل َأ ْرقِي كَ ِب ُرقَْيةِ رسولِ اللّه
-903وعن أَن ٍ
ت الشّاف ،ل
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم؟ قال :بَلى .قال :ال ّل ُهمّ َربّ النّاسُ ،مذْهِ بَ البَأس ،اشْ فِ أَن َ
َ
شاف إِ ّل أَنْت ،شِفاءً ل يُغادِر َسقَما .رواه البخاري.
-905از ابو عبد ال عثمان بن ابی العاص رضی ال عنه روايت شده که:
او از مر ضی که در وجودش اح ساس می کرد ،به ر سول ال صلی ال عل يه و سلم
شکايت نود ،رسول ال صلی ال عليه وسلم به وی گفت :دستت را بايی که از وجودت درد
می کند ،بگذار و سه بار بسم ال گفته و باز هفت بار بگو :أَعُوذُ ِب ِعزّةِ اللّهِ ...پناه می جوي به
عزت و قدرت پروردگار از شر آنچه می ياب و از آن می ترسم.
556
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم دَخَل على أَعَرابّ َيعُودُه ،وَكا نَ إذا دَخَلَ
ب َ
-907وع نه أَنّ ال ن ّ
عَلى مَن َيعُودُهُ قال « :ل َبأْسَ ،طهُورٌ إِن شَاء اللّه » رواه البخاري.
ل ْدرِيّ وأَ ب هريرة رض يَ اللّه عنه ماَ ،أنُ ما َش ِهدَا على ر سول
-909و عن أَ ب سعيد ا ُ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم أَنه قال « :مَ نْ قال :ل إِل هَ إِلّ اللّ هُ واللّ هُ َأكَْبرُ ،ص ّدقَ ُه رَبّه ،فقال :ل إِله
اللّه َ
إِ ّل أَنَا وأَنا أَكْبُ .وَِإذَا قال :ل إِلهَ إِلّ اللّهُ وحْدهُ ل َشرِيكَ لَه ،قال :يقول :ل إِله إِل َأنَا و ْحدِي ل
ك وَلَ هُ الَ ْمدُ ،قال :ل إِل هَ إِلّ َأنَا لَ ا ُللْك وَلَ الَ ْمدُ.
َشرِ يك ل .وإذا قال :ل إِل هَ إِلّ اللّ هُ لَ هُ ا ُللْ ُ
وإِذا قال :ل إله إِلّ اللّ هُ وَل َحوْ َل ول َقوّةِ إِ ّل بِاللّ هِ ،قال ل إِله إِلّ أَنَا وَل َحوْلَ ول قوّ َة إِ ّل ب »
ضهِ ُثمّ ماتَ َلمْ تَ ْطعَ ْمهُ النّا ُر » رواه الترمذي وقال :حديث حسن.
وَكانَ يقول « :مَ ْن قالَا ف َمرَ ِ
-909از ابی سعيد خدری و ابو هريره رضی ال عنهما روايت است که:
آن دو گواهی دادند که رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود:
آن که بگو يد :ل إِل هَ إِ ّل اللّ هُ واللّ هُ أَكَْب ُر "معبود بر ح قی جز ال ني ست و خدا بزرگ تر
است" خداوند او را تصديق نوده می فرمايد :ل إِله إِلّ َأنَا وأَنا َأكْبُ" .معبود بر حقی جز من
نيست و من بزرگترم".
و چون بگو يد :ل إِل هَ إِ ّل اللّ هُ وحْد هُ ل َشرِي كَ لَه "معبود برح قی جز ال ني ست ،که
يگا نه ا ست و شر يک و انبازی ندارد" فرمود ،می فرما يد :ل إِله إِل أَنَا و ْحدِي ل َشرِ يك ل.
"معبود برحقی جز من نيست ،يگانه ام و انبازی مرا نيست".
و چون بگويد :ل إِل هَ إِ ّل اللّ هُ لَ ُه ا ُللْ كُ َولَ هُ الَ ْم ُد "معبود برحقی جز ال نيست ،خاص
اورا ست پادشا هی و سپاس" .می فرما يد :ل إِل هَ إِلّ أَنَا لَ ا ُللْك وَلَ الَ ْمدُ " .معبودی جز من
نيست ،و پادشاهی و سپاس خاص منست".
و چون بگويد :ل إله إِلّ اللّ ُه وَل َحوْلَ ول َقوّ ِة إِلّ بِاللّ هِ" .معبود برحقی جز ال نيست
و گردشی از معصيت و قدرتی بر انام طاعت جز به کمک و توفيق ال ميسر نيست".
می فرمايد :ل إِله ِإلّ أَنَا وَل َحوْلَ ول قوّ َة إِ ّل ب" .معبود برحقی جز من نيست و حول
و قوه ای جز توفيق من ميسر نيست".
و ميفرمود :آنکه آن را در بيماری خود بگويد و بيد ،آتش او را لس نی کند.
558
-910عن ابن عباس ،رضي اللّه عنهما ،أَنّ عليّ ب نَ أَب طالب ،رضي اللّ هُ عن هُ خر جَ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ف و َجعِ هِ الذِي ُتوُفّ فِ يه ،فقال النّاس :يا َأبَا ال سن،
مِ نْ عِ ْن ِد ر سو ِل اللّ هِ َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قالَ :أصْبحَ بِحمْد ال ّلهِ بَارِئا .رواه البخاري.
كَيـفَ أَصَْبحَ رسو ُل اللّه َ
ر سول ال صلی ال عل يه و سلم را در حال مرگ ديدم که در نزد شان قدح آ بی بود
که د ست خود را در قدح دا خل نوده و سپس رو يش را به آب م سح نوده و می فرمود:
ال ّل ُهمّ أَ ِعنّي على غمرَاتِ ...بار خدايا مرا بر مقدمات و دشواری های مرگ ياری ده.
-148باب استحباب سفارش نودن خانوادهء بيمار و آنکه خدمتش را می کند ،به
نيکی کردن با وی و تمل آنچه از او مشاهده می کند و صب بر آنچه از کارش سخت می
نايد ،و هم توصيه در مورد آنکه مرگش به سبب حد يا قصاص و امثال آن فرا رسيده باشد
صلّى الُ
ب َ
-913عن عِمران بن الُصَي رضي اللّه عنهما أَن امرأَ ًة مِنْ ُجهَيَْنةَ أَتَتِ الن ّ
َعلَيْهِ و َسلّم وهِي حُ ْبلَى مِنَ الزّنَا ،فقالت :يا رسول اللّه ،أَصبتُ حدّا َفأَقمْهُ علَيّ ،فَدعا رسو ُل اللّهِ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم وليّهَا ،فقالَ« :أحْ سِنْ إِلَ ْيهَاَ ،فإِذا وضَع تْ َفأِْت ن ِبهَا» فَفع َل فَأَمر بِها ال نبّ
َ
صلّى عليها .رواه مسلم.
شدّتْ علَيها ثِيابُهاُ ،ثمّ أَمر بِها َفرُجِمتُ ،ثمّ َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ف ُ
َ
-149باب روا بودن گفتهء مريض که (من مريضم ،يا سخت مريضم يا وای سرم) و
امثال آن و بيان اينکه در آن کراهيتی وجود ندارد ،هرگاه بر سبيل خشم و بی طاقتی نباشد
در ميان هدا يت شدگان بل ند ن ا و بر ک سانی که از وی مانده ا ند ،تو سرپرستی کن و ای
پروردگار عاليان بر وی و بر مـا بيامرز و قـبش را بر وی گشاده کـن و آن را برايـش روشـن
بدار.
-152باب در آنچه در کنار مرده گفته می شود و آنچه کسی که يکی از
وابستگانش وفات يافته ،بايد بگويد
صلّى الُ
-924وعن أُسامةَ ب نِ زي ٍد رضي اللّه عنهما قالَ :أرْ َس َلتْ إِحْدى بَنا تِ النب َ
َعلَيْ هِ و َسلّم ِإلَي هِ َتدْعُو ُه وتُخِْبرُ هُ أَنّ صبيّا لَا َأوْ ابْنا ف الَو تِ فقال للرّ سول « :ارْجِ عْ إَِليْهَا،
َفأَخِْبرْهَا أَنّ للّ هِ تعال مَا أَخذَ ولَ هُ ما أع طى ،وَكُلّ شَيْء عِ ْندَ هُ ِبأَ ْجلٍ مُ سَمّى ،فَمُرْهَا ،فلْتَ صِْبرْ
سبْ » وذكر تام الديث ،متفقٌ عليه.
ولْتَحْت ِ
حرَا ٌم وَ سَيَأتِي فِيهَا بَا بٌ فِي كِتا بِ النّهْي ،إ نْ شَاءَ الُ َتعَالَى .وَأمّ ا البُكَاءُ
أمّ ا النّيَا َح ُة فَ َ
فَجَاءتْ أحَادِيثُ بِالّنهْيِ عَنْه ،وَأنّ الَيّتَ ُي َعذّبُ بِبُكَاءِ أ ْهلِهَ ،وهِ َي مَُتَأوَّلةٌ ومَحْمُوَلةٌ َعلَى مَنْ أ ْوصَى
بِه ،وَالّنهْ يُ إنّمَا ُهوَ عَن البُكَاءِ اّلذِي فِي هِ َندْبَ ،أوْ نِيَا َحةٌ ،والدّليلُ َعلَى َجوَازِ البُكَاءِ ِبغَ ْيرِ َندْ بٍ
يةٌ ،مِ ْنهَا:
وَلَ نِيا َحةٍ أحَادِيثُ كَثِ َ
نوحه نودن حرام است و ان شاء ال در کتاب نی بابی در اين مورد خواهد آمد و در
مورد گريسـت احاديثـی آمده و از آن منـع نوده اسـت و اينکـه مرده بـه گريهـء خانواده اش
شکنجه می شود ،اين نوع تأويل گرديده و حل بر آن شده که شخص بدان وصيت نايد.
565
-154باب در ثواب آنچه از مکروه ،از مرده می بيند ،ولی آن را پوشيده می دارد
صلّى
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َأنّ رسول اللّه َ
-928عن أَب راف عٍ أَ سْلم موْل رسول اللّه َ
الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال « :مَ نْ غَ سّل ميّتا فَكَتَ مَ َعلَيْهَ ،غفَرَ اللّ هُ له َأرْبعِيَ مرّ ًة » رواه الاكم وقال:
صحيح على شرط مسلم.
-928از ابو رافع اسلم آزاد شدهء رسول ال صلی ال عليه وسلم روايت شده که:
ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود :ک سی که مرده ای را ش سته و بر او بپو شد
(آنچه از پليدی که از وی ديده) خداوند چهل بار بر او می آمرزد.
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال « :من اتّب عَ َجنَازَ َة مُ سْلمٍ إيَانا
-930وع نه أَنّ ر سول اللّه َ
صلّي َعلَيها وَي ْفرُ غَ من دَفنِهاَ ،فإِنّ هُ َيرْج ُع مِ نَ الَجرِ بقِياطَي كُلّ
واحْتِ سَابا ،وَكَا َن مَعَ ُه حَتّى يُ َ
صلّى َعلَيهَا ،ث رَجَعَ قبل أَن ُتدْفَنَ ،فإِّنهُ يرجعُ بقِيَاط » رواه البخاري.
قيَاط مِث ُل أُحُد ،ومَنْ َ
-931وعن ُأمّ عطِّيةَ رضي اللّه عنها قَالت :نُهينَا عنِ اتّبَاعِ الَنائز ،وَل يُعزَمْ عَليْنَا»
متفقٌ عليه.
ش :قرطبی گفته است :که ظاهر سياق حديث ام عطيه اين است که نی ،نی تنيهی
است ،نه نی تريی و جهور اهل علم بدين رأی اند.
مب طبی گفته است :که معنای – وَل يُعزَ ْم عَليْنَا – احتمال دارد اين باشد که چنانچه
مردان را بدان ترغيب نوده ،ما را بدان ترغيب نفرمود.
يا چنانچه در مرمات نی شديد می فرمود ،در اين مورد تشديد نفرمود.
-156باب در استحباب گرد آمدن و زياد شدن مسلمانان بر ناز جنازه و گرداندن
صفهای شان به سه صف يا بيش از آن
-934و عن مَرَْث ِد بن عبدِ اللّه الَيزَنِيّ قال :كا َن مال كُ ب ُن هَُب ْيرَ َة ر ضي اللّه ع نه إِذا
صلّى
صلّى عَلى النَازَة ،فََتقَالّ النّا سَ عَلي ها ،جزَّأهُ مْ َعلَيْهَا ثَلَثةَ أَ ْجزَا ٍء ث قال :قا َل رَ سُولُ اللّه َ
569
چهار تکبي گفته شود ،بعد از تکبي اول ،اعوذ بال و بعد المد ل را می خواند ،باز
تکبي دوم می شود ،سپس بر پيامب صلی ال عليه وسلم درود می خواند و می گويد :ال ّل ُهمّ
صَلّ َعلَى مُحَ ّمدٍ ...تام کند و چنانچه اکثر عوام می کنند که می خوانند { ،إنّ الَ َومَلئِكَته
ب } [ الحزاب ] 56 :الية – نکند – زيرا اگر بر اين اکتفا کند ،درود گفت
صلّونَ َعلَى النّ ّ
ُي َ
او صحيح نی شود .سپس تکبي سوم گفته شده و به حق مرده و مسلمانا دعا کند ،به آنچه
570
صلّى
ك رضي اللّه عنه قال :صلّى رسول اللّه َ
ف بن مال ٍ
-935عن أب عبدِ الرح نِ عو ِ
حفِظْ تُ مِ ْن دُعائِ هِ وَهُو َيقُول « :ال ّلهُمّ ا ْغ ِفرْ لَه ،وارْحْه ،وعافِه،
الُ َعلَيْ ِه و َسلّم عَلى جَنَازَة ،فَ َ
سلْهُ بِالاءِ والّثلْ جِ واْلبَد ،وَنقّ ه م نَ الَ ـطَايَا ،ك ما
واعْ فُ عنْه ،وَأَكرِ مْ نزُلَه ،وَو سّ ْع ُمدْ َخلَ هُ واغْ ِ
ض م نَ الدّنَس ،وَأَْب ِدلْ هُ دارا خيا مِ ْن دَارِه ،وََأهْلً خَيّرا م نْ أ ْهلِ هِ ،و َزوْجا خَيْرا
َنقّيْ تَ الثّوب البَْي َ
م نْ َزوْجِه ،وأدْ ِخلْه النّةَ ،وأَ ِعذْه م نْ َعذَا بِ القَبْرَ ،ومِ نْ َعذَا بِ النّار » حَتّى تَمَنّيْ تُ أَ ْن أَكُو نَ أنَا
ذلكَ ا َليّت .رواه مسلم.
-935از ابو عبد الرحن عوف بن مالک رضی ال عنه روايت شده که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم بر جنازهء ناز گزاردند و من از دعای شان حفظ کردم
در حاليکه ايشان می فرمود :ال ّل ُهمّ ا ْغ ِفرْ لَه ،وارْحْه ...بار خدايا او را بيامرز و عفوش کن و از
او درگذر و منلگاه او را ني کو ساز و مدخلش (قبش) را فراخ کن و او را به آب و برف و
يخ بشوی و چنانچه جامهء سفيد را از چرک پاک کردی ،او را از معا صی پاک کن و به او
خانواده ای بتر از خانواده اش و هسری بتر از هسرش عنايت فرما .و او را به بشت داخل
کن و از عذاب قب و عذاب دوزخ پناهش ده.
-936وعـن أبـ هُريرة وأبـ قَتَادَة ،وأبـ إْبرَاهيم َـ ال ْشهَليّ عن ْـ أبيـه ،وأبوه صَـحَابّ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم أنّ ه صلّى عَلى جَنَازَة فقال « :اللّ هم اغ فر
ب َ
ر ضي اللّه عن هم ،عَ نِ ال ن ّ
571
لِحَيّنَا وَميّتِنا ،وَصَغينا وَكَبيِنَا ،وذَ َكرِنَا وَُأنْثَانَا ،وشَا ِهدِنا وَغائِبنَا .ال ّل ُهمّ منْ أَ ْحيَيْتَه منّا فأَحْيِه على
َهـ » رواه
ح ِرمْنـا أَ ْجرَه ،وَل َتفْتِنّاـ َب ْعد ُ
ّهـ عَلى اليان ،ال ّلهُمّ ل تَ ْ
َنـ ت َوفّيْتَه منّاـ فََت َوف ُ
السـْلمَ ،وم ْ
الترمذي من روا ية أ ب ُهرَيْر َة والشهَلي ،ورواه أ بو داود من روا ية أ ب هريرة وأ ب قَتَادَ َة .قال
سلِم ،قال الت ْرمِذي قال البخاري :أَصحّ
ط البُخاريّ ومُ ْ
الاكم:حديث أب هريرة صَحيحٌ على َشرْ ِ
روايا تِ هذا الديث روايةُ الَ ْشهَلي .قال البخاري :وََأ صَحّ شيء ف هذا الباب حديث عوْ فِ بن
مالك.
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم ف ال صّلةِ عَلى الَنَازَة « :ال ّلهُمّ أَنْت
ب َ
-938وعَنْ هُ عَ ِن النّ ّ
سرّها وَعَلنيتِها،
رّبهَا ،وََأنْتَ َخ َلقْتَها ،وَأنْتَ هَديَْتهَا للسلم ،وََأنْتَ قََبضْتَ رُو َحهَاَ ،وأَنْتَ أَعْلمُ بِ ِ
جئْنَاكَ شُفعاءَ َل ُه فاغ ِفرْ لهُ» .رواه أبو داود.
-938از ابو هريره رضی ال عنه از پيامب صلی ال عليه وسلم در ناز جنازه روايت
است که فرمود :ال ّل ُهمّ أَنْت رّبهَا ...بار خدايا تو پروردگار اويی و تو به اسلم هدايتش نوده و
رو حش را ق بض کرده ای و تو به پيدا و نا نش داناتری ،حضورت آمده برای او شفا عت می
کنيم ،پس برايش آمرزش کن.
572
-940و عن ع بد اللّه ب نِ أ ب أوْ ف ر ضي اللّه عنه ما َأنّ هُ كبّر على جَنَازَةِ ابَْنةٍ لَ هُ َأرْبَ عَ
تَكْبِياتَ ،فقَا مَ َب ْعدَ الرّاِب َعةِ َك َقدْ ِر مَا بَيْ نَ التّكْبيتيْن يَ سْتَغ ِفرُ لَا وََيدْعُوُ ،ثمّ قال :كَا َن ر سُولُ اللّ هِ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يَ صْنَعُ هكذَا وف رواية « :كَّبرَ َأرْبعا فمكث سَاعةً حتّى ظََننْ تُ َأنّ ُه سيُ َكّبرُ
َ
صرَف ُقلْنا لَه :مَا هذا؟ فقال :إنّي ل أزيدُكُ مْ عَلى
خَمْساُ ،ثمّ س ّلمَ ع ْن يِين هِ وَعَ نْ شِمالِهَ ،فلَمّا انْ َ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َيصْنَع ،أو:هكذا صَن َع رسولُ اللّهِ َ
مَا رَأَْيتُ رسُولُ ال ّلهِ َ
رواه الاكم وقال :حديث صحيح.
-159باب شتافت به ادای دين مرده و اقدام نودن به تهيز او ،مگر اينکه ناگهانی
بيد و گذاشته شود تا مرگ او ثابت گردد
-945عن عليّ رَضِ يَ اللّ هُ ع نه قال :كُنّ ا ف جنَازَ ٍة ف َبقِ يع اْلغَرْقَد َفأَتَانَا رَ سُولُ اللّه
س وَ َجعَلَ يَنْكُتُ بِ ِمخْصَرتِه ،ث قال:
صرَ ٌة فَنَكَ َ
صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم ،ف َقعَد ،وقعدْنَا َحوْلَهُ َو َمعَهُ مِخْ َ
َ
ب مقْ َعدُ ُه مِ نَ النّا ِر و َمقْ َعدُ ُه مِ نَ النّ ة » فقالوا :يا رَ سُولَ اللّ هِ َأفَلَ
ما مِنكُ ْم مِ نْ أَ َحدٍ إ ّل َو َقدْ كُتِ َ
نَتّ ِكلُ على كتابنَا؟ فقال « :اعْ َملُوا ،فَكُ ّل مُيَسّرٌ لِمَا ُخلِقَ َل ُه » وذكَر تامَ الديث ،متفقٌ عليه.
-161باب دعا برای مرده بعد از بگور سپردنش و نشست بر سر قب او و دعا بر
وی و آمرزش خواست و قرائت خواندن
-946عن أب عَمْرو وقيل :أبو عبد اللّه ،وقيل :أبو َليْلى عُثْمَا ُن بن َعفّا نَ رضي اللّه
ت وقَ فَ علَيه ،وقال« :استغ ِفرُوا
غ من دفن الَيّ ِ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم إذا فرَ َ
ب َ
عنه قال :كا َن النّ ّ
ت فإّنهُ الن يُسأَ ُل » .رواه أبو داود.
لخِيكُم و َسلُوا َلهُ التّثبي َ
-947و عن عمرو بن العاص ر ضي اللّه ع نه قال :إذا دفنتمُو ن ،فأقيموا َحوْل قَبِي
سمُ لْمُ ها َح ت أَ سْتَأِنسَ ِب كم ،وأَعْلم ماذا ُأرَاجِ عُ بِ هِ رُ سُلَ ربّ ي .رواه
حرُ َجزُور ،وُيقَ ّ
َقدْ َر ما تُن َ
مسلم .وقد سبق بطوله.
چون مرا د فن کرد يد ،به اطراف قبم به انداز هء که شترها يی ذ بح شده و گوش تش
تق سيم می شود ،باي ستيد تا با ش ا ا نس گرف ته و بدا ن که با فر ستاده های پروردگارم به چه
نوی روبرو می شوم.
خوَانِنَا
و قال تعالی { :وَالّذِينَن جَاؤُوا مِن بَعْدِهِمْن يَقُولُونَن َربّنَا اغْ ِفرْ لَنَا وَلِ ْ
سبَقُونَا بِالِْيمَانِ} الحشر١٠ :
الّذِينَ َ
خداوند می فرمايد :و نيز آنان راست که پس از مهاجران و انصار آمدند و ميگويند:
پروردگارا ما و برادران ما را که بر ما پيشی گرفتند به ايان آوردن ،بيامرز .حشر10 :
صلّى الُ
س رضي اللّه عنه قال :مرّوا َبنَازَةَ ،فأَثنَوا َع َل ْيهَا خَيا فقال النبّ َ
-950عن أَن ٍ
صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم«:
ب َ
ت » ،ث مرّوا ِبأُ ْخرَى َ ،فأَثَنوْا عليها َشرّاَ ،فقَال النَّ ّ
َعلَيْهِ و َسلّم « :وَجَبَ ْ
ْهـ خَيا،
ُمـ علَي ِ
ِيـ اللّه عَنْه :مـا وجبَت؟ قَال « :هذا أَثنَيت ْ
ابنـ الَطّاب رَض َ
َتـ » فَقَال عُمرُ ُ
وَجب ْ
َفوَجب تْ لَ هُ الّنةُ ،وهذا أَثنَيتُم عل يه شرّاَ ،فوَجب تْ لَ هُ النًّارُ ،أنتُم ُشهَداءُ اللّ هِ ف الر ضِ» .متف قٌ
عليه.
ب رضي اللّه
ستُ إل عُ ْم َر بن الَطّا ِ
جلَ ْ
ت الدِينَة ،فَ َ
-951وعن أب السود قالَ :قدِمْ ُ
عنْ هُ فَمرّ تْ ِبهِ مْ جنَازة ،فأُثنَ على صَاحِبها َخيْرا فقال عُمَر :وج بت ،ث ُمرّ بأُخْرى ،فَأثنِىَ على
صَاحِبِها خَيا ،فَقَالَ عُمر :وجبَت ،ث ُمرّ بِالثّالِثَةَ ،فأُثنِ يَ على صاحبها َشرّاَ ،فقَال عُمر :وجبت:
صلّى الُ َعلَيْ هِ
ب َ
ي الؤمن ي؟ قال :قُل تُ ك ما قال النّ ّ
قَالَ أَبُو ال سْودَ :فقُلت:و ما وجبَت يا أم َ
و َسلّم «:أَيّمَا مُسلِم َش ِهدَ لهُ أَربعةٌ بِخَي ،أَد َخلَهُ اللّه الّن َة » َفقُلنَا :وثَلثَة؟ قال « :وثَلَث ٌة » فقلنا:
واثنان؟ قال « :واثنا ِن » ُث ّم ل نَسأَ ْلهُ عَن الواحِد .رواه البخاري.
به مدينه وارد شده و در خدمت حضرت عمر رضی ال عنه نشستيم .جنازهء از کنار
شان گذشته و از صاحبش به نيکوئی ياد شد .عمر رضی ال عنه گفت :واجب شد! باز جنازهء
ديگری از کنار شان گذشت و از صاحبش به بدی ياد شد ،عمر رضی ال عنه گفت :واجب
شد!
ابو السود گفت :سپس گفتيم :يا اميالؤمني چه واجب شد؟
گفت :چنانچه پيامب صلی ال عليه وسلم گفته بود ،گفتم .هر مسلمانی که چهار نفر
برايش شهادت به خي و نيکی دهند ،خداوند او را به بشت داخل می کند.
پس گفتيم :و سه نفر؟
فرمود :سه نفر.
باز گفتيم :و دو نفر؟
فرمود :و دو نفر .سپس از يک نفر از وی نپرسيدي.
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :هرگاه سه فرزند از يک مسلمان بيد ،جهنم
او را لس نی کند ،مگر در عوض حلل شدن از قسم.
ﮐ ﮑ ﮒ ﮓﮚ ش" :تلة القسسم" فرمودهسء خداونسد اسست کسه
و ورود گذش ت بر پلي ست که بر روی جه نم قرار دارد .خداو ند ما را از :
افتادن در جهنم حفظ فرمايد.
صلّى
ل ْدرِيّ رَضِ يَ اللّ هُ َعنْ ُه قَال :جَاءَ تِ امرأَ ٌة إِل رَ سُو ِل اللّ ِه َ
-954وعن أَب سعيدٍ ا ُ
سكَ َيوْما َنأْتيكَ فيهِ
الُ َعلَيْ ِه و َسلّم فَقَالت:يا رَسُو َل اللّهِ َذهَبَ الرّجالُ بَديثِك ،فاجْعَلْ لَنَا مِنْ َنفْ ِ
صلّى الُ َعلَيْ هِ
ُت َعلّمُنَا مِمّا َعلّمَ كَ اللّه ،قَال « :ا ْجتَ ِمعْ نَ َيوْ مَ َكذَا وَ َكذَا » فَاجْتَمَعْنَ ،فأَتَاهُنّ النب َ
و َسلّم َفعَلّمَهنّ مِمّ ا علّم هُ اللّه ،ثُمّ قَال « :ما مِنْكُنّ مِن ا ْمرََأةٍ ُت َقدّ مُ ثَلثةً م نَ الوََلدِ إِلّ كانُوا لَا
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم « وَاثْنَيْن » متف قٌ
حِجَابا م نَ النّار » فَقال تِ ا ْمرَأَ ٌة :وَاثني؟ َفقَا َل رَ سُو ُل اللّه َ
عليه.
جف
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم َخرَ َ
ب َ
ب بن مالك ،رَض َي اللّ هُ عنه ،أَنّ الن ّ
-956عن كع ِ
خرُجَ َي ْومَ الَمِيس .متفقٌ عليه.
حبّ أَنْ يَ ْ
َغ ْزوَةِ تَبُوكَ َي ْومَ الَمِيس ،وَكَانَ ُي ِ
ج إِ ّل ف يَوم
خرُ ُ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يَ ْ
وف رواية ف الصحيحي « :لقلّما كا َن رسو ُل ال ّلهِ َ
الَمِيسِ » .
صلّى
ب رضي اللّه عنْه ،أَنّ ر سُول اللّ هِ َ
خرِ ب ِن َودَا َعةَ الغا ِمدِيّ ال صّحا ّ
-957وعن ص ْ
ث َسرِّيةً َأوْ جيشا ب َعَثهُم مِ نْ
الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال « :ال ّل ُهمّ بَارِ كْ ُلمّت ف بُكُورِها » وكَان إِذا بع َ
خرٌ تَاجِرا ،وَكَا َن يَبْع ثُ تِجارت هُ َأوّلَ النّهارَ ،فأَثْرى وكَُث َر مالُه .رواه أبو داود
َأوّ ِل الّنهَارِ وَكان ص ْ
والترمذيّ وقال :حديثٌ حسن.
-957از صخر بن وداعهء غامدی صحابی رضی ال عنه روايت شده که رسول ال
صلی ال عل يه و سلم فرمود « :ال ّلهُمّ بَارِ كْ ُلمّ ت ف بُكُورِ ها » بار خدا يا به صبحگاهان ام تم
برکت ده و چون سريه يا لشکری را می فرستاد ،آنا را در اول روز می فرستاد .صخر تاجر
بود و تارت خود را در اول روز می فرستاد ،از اينرو ثروتند شده و مالش افزون گشت.
-167باب مستحب بودن جستجوی هراه در سفر و امي ساخت يکی از خودشان
که از او فرمان برند
582
-959وعن عمرو بن ُشعَيْ بٍ ،عن أَبيه ،عن َجدّ ِه َرضِ َي اللّ هُ عَنْ هُ قَال :قال رَ سُولُ اللّ هِ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم «:الرّاكِ بُ شَيطَان ،والرّاكِبان شَيطَانان ،والثّلَث ُة رَك بٌ » .رواه أبو داود،
َ
والترمذي ،والنسائي بأَسانيد صحيحة ،وقال الترمذي :حديثٌ حسن.
-959از عمرو بن شعيب ،از پدرش از جدش رضی ال عنه روايت شده که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :يک سوار شيطان است و دو سواره دو شيطان
اند و سه نفر جاعت بشمار می روند.
ش :سفر تنهائی در شب منوع است ،چون احتمال گزند و خطر در آن زياد است.
سفر تنهائی يکنفر يا دو نفر از آن جهت منوع است که احتمال ضرر در اين صورت ها
زياد است .و اينکه يک سوار و دو سوار شيطان ناميده شود ،مثل شيطان در جايهای خالی تنها
می باشد .يا اينکه تنهائی و تفرد در سفر از کار شيطان است و اينکه سه نفر رکب ناميده شده
برای آن ست که با هم معاو نت کرده و می توان ند با هکاری و هياری هدي گر به مبارزه با
خطرات سفر برخيزند.
صلّى الُ
-960وعن أَب سعيدٍ وأَب هُريرةَ رض َي اللّهُ تعال َع ْنهُمَا قَال :قَال رسولُ اللّ ِه َ
َعلَيْ هِ و َسلّم:إِذا َخرَج ثَلَث ٌة ف س َفرٍ فلُي َؤ ّمرُوا أَحد هم » حد يث ح سن ،رواه أ بو داود بإ سنادٍ
حسن.
-960از ابو سعيد و ابو هريره رضی ال عنهما روايت شده که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :هرگاه سه نفر در سفری برآيند ،بايد يکنفر را
بر خود امي سازند.
583
ش :ا ين ا مر برای ا ستحباب ا ست ،ماوردی در حاوی گف ته ا ست :که ا ين ا مر برای
وجوب است.
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال « :خَيُ
ب َ
-961وعن ابْ ِن عبّا سٍ رضِي اللّ هُ عَ ْنهُما عن الن ّ
ال صّحَابةِ َأرَْبعَة ،وَخَ ْي ُر ال سّرايا َأرَْبعُمِائَة ،و َخيُ الُيُوش َأرْبعةُ آلف ،ولَن ُي ْغلَ بَ اثْنَا عشر َألْفا م نْ
ِقلّة » رواه أبو داود والترمذي وقال :حديث حسن.
-965وع ْن أَب َث ْعلَبةَ الُشَنِي رَضي اللّه عن هُ قال :كا َن النّاسُ إذا َنزَلُوا مَنْزلً َت َف ّرقُوا ف
ّعابـ
ِهـ الش ِ
ُمـ فـ َهذ ِ
وسـلّم «:إن َت َفرّقَك ْ
ْهـ َ
صـلّى الُ َعلَي ِ
ّعابـ وا َل ْودِيةِ .فقالَ رسـول اللّه َ
الش ِ
ضهُ مْ إل بعْ ضٍ .رواه
وَال ْودِية إِنّما ذلكُ ْم م نَ الشّيْطَانَ »،فلَ مْ ينْزلُوا ب ْع َد ذلك منْزلً إِلّ اْنضَمّ بَع ُ
أبو داود بإسناد حسن.
-966از سهل بن عمرو ،گفته شده سهل بن ربيع بن عمرو انصاری مشهور به ابن
حنظليه که وی از اهل بيعة الرضوان است ،رضی ال عنه روايت شده که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم از کنار شتری گذشتند که پشتش بکمرش چسبيده بود
(يعنی بی اندازه لغر بود) و فرمود :از خداوند در بارهء اين چارپايان بی زبان بترسيد ،بشکلی
درست بر آن سوار شويد و بنحوی درست آن را بوريد.
-967وعَن أ ب جعفرٍ عبدِ اللّ هِ ب نِ جع فر ،رض َي اللّه عنه ما قالَ :أرْدف ن ر سول اللّه
صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم ،ذات َيوْم َخ ْلفَه ،وَأ َسرّ إِلّ حدِيثا ل أُ َحدّث بِهِ أحَدا مِنَ النّاس ،وكانَ أَحبّ
َ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم لِحاجَتِ هِ َهدَ فٌ َأوْ حَائ شُ نَخلَ .يعْن :حَاِئ طَ َنخْل:
مَا ا سْتَتَر بِ ِه رسول اللّه َ
رواه مسلم هكذا متصرا.
وزاد فِيهِـ الَبرْقانّ بإِسـناد مسـلم:هذا بعـد قوله :حائشُـنَخْلَ :فدَخَلَ حَائطا ِلرَجُ ٍل منَـ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم جرْجرَ وذَرفَ تْ َعيْنَاه ،فأَتَا هُ
ا َلنْصار ،فإذا فِي هِ جَمَلَ ،فلَمّا رَأى رسو َل اللّه َ
ح َسرَاَت ُه أَي :سنا َمهُ َو ِذ ْفرَا هُ فَ سكَن ،فقال« :مَ نْ رَبّ هذا
صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم فَمَ سَ َ
ال نبّ َ
الَمَل ،لِمَ ْن هَذا الَمَل؟ » فَجا َء فَت مِنَ الَنصَا ِر فقال :هذا ل يا رسولَ اللّه .فقالَ « :أفَل َتّتقِي
اللّه ف هذِ ِه البَهي َمةِ الت َملّكَ كَ اللّ هُ إياهَا؟ فإنّ هُ يَشْكُو إِلّ َأنّ كَ تُجِيعُ هُ َوُتدْئِبُ هُ » .ورواه أبو داود
كروايةِ الَبرْقان.
-967از ابو جعفر عبد ال بن جعفر رضی ال عنه روايت شده که گفت:
رسول ال صلی ال عليه وسلم روزی مرا در پشت ستوری پشت سر شان سوار نوده
و بن سخنی را پنهانی گفتند که به هيچ يک از مردم نی گوي و بترين چيزی که رسول ال
صلی ال عليه وسلم دوست داشت برای رفع ضرورت خود را به آن بپوشاند ،هدف (مراد از
آن چ يز بزرگ و بل ند ا ست ،مان ند کوه و پشت هء ري گی و ساختمان) و باغ خر ما بود .م سلم
رحه ال اين حديث را اينگونه کوتاه روايت نوده.
586
و برقا نی به ه ي ا سناد در آن افزوده که :پس به باغ مرد ان صاری درآمده ودر آن
شتری را د يد و چون ش تر ر سول ال صلی ال عل يه و سلم را د يد ،با نگ زد و ا شک ري ت.
پيامب صلی ال عليه وسلم پيشش آمده پشت و کوهانش و پشت گوشهايش را دست کشيد و
او آرام شد .سپس فرمود :صاحب اين شتر کيست؟ اين شتر مال کيست؟
جوان انصاری آمده و گفت :اين شتر مال من است يا رسول ال صلی ال عليه وسلم!
فرمود :آ يا در مورد ا ين حيوا نی که خدا ترا مالک آن نوده از پروردگار ن ی تر سی؟
زيرا او بن شکايت می کند که تو او را گرسنه نگه داشته و خسته اش می کنی .و ابو داود
اين حديث را مانند روايت برقانی آورده است.
در اين باب احاديث زيادی آمده که گذشت و از جله حديث و ال فی عون العبد ما
کان العبد فی عون اخيه و حديث کل معروف صدقة و امثال آن است.
لدْريّ رَض يَ اللّه ع نه قال :بين ما نَحْ ُن ف َس َفرٍ إِذ جَا َء رَجُلٌ
-969و عن أَ ب سعيدٍ ا ُ
صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم«:مَ نْ
ص ِرفُ بَ صَرهُ يَمِينا وَ ِشمَال ،فقال ر سول اللّه َ
على رَاحِلةٍ له ،فَجعَلَ يَ ْ
كَا َن َمعَ هُ َفضْ ُل ظَهرَ ،فلْي ُعدْ بِ هِ على م نْ ل ظَهر له ،ومَ ْن كا َن له فَضلُ زَادَ ،فلْيَ ُعدْ بِ هِ عَلى مَ نْ ل
زَا َد له » َفذَ َكرَ مِنْ َأصْنافِ الال ما ذَ َكرَه ،حَت َرأَينَا َأّنهُ ل حقّ ل َح ٍد منا ف فضْل .رواه مسلم.
نيازمند باشد ،ببيند) و رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :کسيکه سواريی زائد بر حاجتش
داشته باشد ،بايد با کسيکه سواری ندارد ،هکاری نوده و او را به پشت سرش سوار نايد .و
کسيکه توشهء زائدی داشته باشد ،بايد به کسی دهد که توشه ندارد .و از انواع مال آنچه را
که يافت ،ذکر نود تا اينکه گمان کردي برای هيچيک از ما حقی در زيادتی نيست.
ي فَُيزْجِي
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم يَتَخلّف ف ال سِ ِ
-971وع نه قال :كا َن ر سول اللّ هِ َ
الضّعيف وُيرْدفُ ويدْعُو له ..رواه أبو داود بإِسناد حسن.
-170باب در مورد آنچه چون برای رفت سفر بواهد بر مرکوبش سوار شود
و قال تعالی { :وَالّذِي خَلَقَن ا َلْ ْزوَاجَن كُلّهَا وَجَ َعلَ لَكُم مّنَن الْفُلْكِن وَا َلْنْعَامِن مَا
ظهُورِهننِ ثُمّن تَذْ ُكرُوا نِ ْع َمةَ َربّكُمننْ إِذَا اسنْن َتوَ ْيتُمْ عَ َليْهننِ
علَى ُ
َترْكَبُونننَ{ِ }12لتَسنْن َتوُوا َ
خرَ لَنَنا هَذَا وَمَنا ُكنّانن لَهننُ مُ ْق ِرنِينننَ{ }13وَِإنّانن إِلَى َربّنَنا َوتَقُولُوا سنُنبْحانَ الّذِي سننَ ّ
َلمُنقَ ِلبُونَ{ }14الزخرف١٤ – ١٢ :
-973از عبد ال بن سرجس رضی ال عنه روايت شده که گفت :چون رسول ال
عزم سفر می نود از سختی سفر و باز گشت توأم با اندوه و باز گشت از استقامت يا زيادت
بسـوی نقصـان و دعای سـتميده و ديدن منظرهـء بـد در خانواده و مال بـه خداونـد پناه مـی
جست.
-974و عن علِيّ بن ربيعة قال :شَهدْ تُ عليّ بن أب طالب َر ضي اللّه عن هُ أُِت يَ بِداّبةٍ
لَِيرْكََبهَا ،فَلما وضَع رِ ْجلَ هُ ف الرّكا بِ قال :بِ سْم اللّه ،فلَمّا ا سَْتوَى على َظهْرها قال :الْمدُ للّ هِ
ث مرّاتُ ،ثمّ
خرَ لَنَا هذا ،وما كُنّا لَ ُه مُقْرني ،وإنّا إل ربّنَا لُنْقلِبُونُ ،ثمّ قال :ال ْمدُ للّهِ ثَل َ
الذي سَ ّ
ث مرّاتُ ،ثمّ قال :سُبْحاَنكَ ِإنّي َظلَمْتُ َنفْسِي فَا ْغفِرْ ل ِإنّه ل ي ْغ ِفرُ الذّنُوب إِلّ
قال :اللّه أَكْبُ ثَل َ
صلّى الُ َعلَيْهِ
ب َ
حكْت؟ قال :رأَيتُ الن ّ
َأنْتُ ،ثمّ ضحِكَ ،فقِيل :يا أمِي ا ُل ْؤمِني ،مِ نْ َأيّ شَيءٍ ضَ ِ
ضحِ كَ فقلت:يا رسول اللّ ِه مِ نْ أَيّ شَيء ضحكْت؟ قال « :إِنّ َربّك
و َسلّم فَعل كَما فعلْتُ ،ثمّ َ
سُبْحاَنهُ َيعْ جب مِ نْ عَبْده إذا قال :ا ْغفِرِ ل ذنُو بَ ،ي ْعلَ مُ َأنّ هُ ل ي ْغ ِفرُ الذّنُو بَ غَ ْيرِي » .رواه أ بو
داود ،والترمذي وقال :حديثٌ حسنٌ ،وف بعض النسخ :حسنٌ صحيح .وهذا لفظ أَب داود.
-171باب تكبي گفت مسافر چون به تپه ها و امثال آن بلند شود و تسبيح گفتنش
چون به وادی ها و امثال آن فرود آيد و منع از زياد بلند کردن صدا
-975عن جابرٍ ر ضي اللّه عن ُه قال :كُنّ ا إِذا ص ِع ْدنَا َكّبرْنَا ،وإِذا َنزَلْنَا سبّحْنا .رواه
البخاري.
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم إذا قَفَل مِ نَ الجّ أَو العُ ْمرَةِ ُكلّما
-977وعن هُ قال :كا َن النّبِيّ َ
َأوْ ف عَلى ثَنِّيةٍ َأ ْو َفدْفَد َكبّر ثَل ثا ،ثُمّ قال « :ل إله إ ّل اللّه وَ ْح َد هُ ل َشرِي كَ لَه ،لَ هُ ا ُللْك ولَ هُ
المْد ،وَهُو على كلّ شَيءٍ َقدِ ير .آيِبُو َن تَائِبُو نَ عاِبدُو َن سا ِجدُو َن ِلرَبّنَا حَا ِمدُون .صدقَ اللّه
وَعْدهَُ ،ونَصر عبْدهَ ،و َه َزمَ الَحزَابَ و ْحدَه » متفقٌ عليه.
سرَايا أَو الجّ أو العُمْرةِ .
وف روايةٍ لسلم:إِذا َقفَل مِنَ اليُوشِ أو ال ّ
591
-978وعن أَب هُرير َة رضي اللّ هُ عن هُ َأنّ رجلً قال :يا رسول اللّه ،إن ُأرِيدُ أَن أُسافِر
َفَأوْ صِنِي ،قالَ « :علَيْ كَ بِتقوى اللّه ،وَالتّكبي عَلى كلّ شَرفٍ َفلَمّا ولّي الرجُلُ قال« :اللّهمّ ا ْطوِ
لهُ الُبعْدَ ،و َهوّنْ عَليهِ السّفر » رواه الترمذي وقال :حديث حسن.
مردم بر خود نر می کن يد ،زيرا ش ا کر و غائ بی را ن ی خوان يد ،او با ش ا ا ست ،شنوا ا ست و
نزديک است.
-980عن أَ ب ُهرَْيرَ َة رَض يَ الُ عن هُ قال :قال :ر سولُ ال صلى ال عل يه و سلم((:
ثَل ثُ دَ َعوَا تٍ مُ سْتجَابَاتٌ ل َشكّ فِيهن :دَ ْعوَ ُة الَظلومَ ،ودَ ْعوَ ُة ال سَافِرَ ،ودَ ْعوَ ُة ال سَافِرَ ،ودَ ْعوَةُ
الوَاِلدِ عَلى وَل ِد هِ)) رواه أ بو داود والترمذي وقال :حد يث ح سن .ول يس ف روا ية أَ ب داود:
(( على وِلدِه)).
-175باب استحباب شتافت مسافر بعد از اتام کارش برای بازگشت به خانه
594
س َفرُ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال « :ال ّ
-984عن أَب ُهرَْيرَ َة رض َي اللّه عنهُ أَنّ رسول اللّ ِه َ
قِطْعةٌ مِن العذَاب ،يْنَ عُ أَحدَ كم طَعامَه ،و َشرَابَ هُ وََنوْمَه ،فإذا قَضَى أَ َحدُكُ مْ َنهْمَتَ ُه مِ ْن َس َفرِه،
َفلْيُعَجّل إل َأ ْه ِلهِ » متفقٌ عليه.
-176باب در وارد شدن مسافر به خانواده اش در روز و کراهيت وارد شدن در
شب بدون ضرورت
-177باب در مورد آنچه مسافر بعد از باز گشت و ديدن شهرش می گويد
در اين مورد حديث ابن عمر رضی ال عنهما است که قبلً در "باب تکبي السافر اذا صعد
الثنايا" گذشت.
وی از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيد که می فرمود :هيچ مردی يا زنی خلوت
نکند ،مگر اينکه با وی مرمی باشد – و زن سفر نکند ،مگر هراه کسيکه مرمش است –
سپس مردی گفت :يا رسول ال صلی ال عليه وسلم زن بقصد حج بيون آمده و نام من در
زمرهء کسانی نوشته شده که به غزوهء فلن و فلن می روند.
فرمود :برو با زنت حج کن.
598
كتاب فضائل
-180باب فضيلت خواندن قرآن
سدَ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال « :ل حَ َ
-997وع ِن ابن عمر رضي اللّه عنهما عن النّبِيّ َ
إ ّل ف اثنَتَيْن :رجُ ٌل آتَا ُه اللّه القُرآن ،فه َو يقو مُ بِ هِ آناءَ اللّيلِ وآنَاءَ الّنهَار ،وَرجُلٌ آتَا هُ اللّه مال،
فهُو يُ ْنفِقهُ آنَاءَ اللّ ْي ِل وَآنَاءَ النهارِ » متفقٌ عليه.
-998وع نِ البُراء ب نِ عَازِ بٍ رض َي اللّه عَنه ما قال :كَا َن رَجلٌ َي ْقرَُأ سورةَ الكَهْف،
ج َعلَت تَدنو ،وجع َل فَر سُه ي ْنفِر مِنهاَ .فلَمّ ا َأ صبح
وَعِ ْندَه فَر سٌ مَربو طٌ بِشَطََنيْ ِن فََتغَشّته سَحَاَب ٌة فَ َ
ك فقال « :تِل كَ ال سّكِيَنةُ تََنزّل تْ للقُرآ ِن » متف قٌ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّمَ .فذَ َكرَ له ذل َ
أَتَى النّبِيّ َ
عليه.
-181باب امر به مواظبت و مافظت بر قرآن و بيم دادن از عرضه نودن آن به
602
فراموشی
-1005وعن أب موسى ال ْشعَرِيّ رضيَ الُ عنهُ أ ّن رسولَ الِ صلى ال عليه وسلم قالَ
لهَ « :ل َقدْ أُوتِيتُ ِم ْزمَارَا مِ ْن َمزَامِيِ آ ِل دَاوُد » متفقٌ عليه.
صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم قالَ لهَ « :لوْ َرأَيْتَنِي َوأَنَا أَ ْستَمِعُ
وف روايةٍ لسلم :أنّ رسو َل الِ َ
ِل ِقرَاءَِتكَ البار َحةَ ».
-1007از ابو لبابه بشي بن عبد النذر رضی ال عنه روايت است که:
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :کسيکه به قرآن خوش آوازی نکند ،از ما نيست.
غَ ْيرِي »" فَ َقرَأْ تُ َعلَيْ هِ سُورَ َة النّ سَاءِ حَتّ ى جِئْ تُ إل هذ ِه اليَة ﴿ :فَكَيْ فَ ِإذَا جِئْنَا مِ نْ كُلّ ُأ ّمةٍ
شهِي ٍد وَجِئْنَا بِ كَ َعلَى هؤُلءِ َشهِيدَا ﴾ قالَ « :حَ سُْبكَ ال نَ » فالَْتفَتّ إِلَيْهَ ،فإِذَا َعيْنَا هُ َت ْذ ِرفَان.
بِ َ
متفقٌ عليه.
صلّى الُ
-1009عن أَب سعيدٍ راف عِ ب ِن الُعلّى رَض يَ اللّه عَنْ هُ قال :قال ل رسولُ اللّه َ
جدَ؟ فأَ َخذَ بيدِيَ ،فلَمّا
سَِعلَيْ ِه و َسلّم « :أَل أُ َعلّمُ كَ أَعْظَم سُور ٍة ف اْل ُقرْآ ِن قَبْلَ َأ نْ ْترُج مِ َن الَ ْ
ك ُقلْتَ لُ َعلّمنّكَ أَعْ َظ َم سُو َرةٍ ف اْل ُقرْآن؟ قال« :الَ ْمدُ ل ّلهِ
خرُج ُقلْت :يا رسُولَ ال ّلهِ إِنّ َ
أَردْنَا أَ ْن نَ ْ
ي هِي السّبْ ُع الَثَان ،وَاْل ُقرْآنُ اْلعَظِيمُ الّذي أُوتِيُت ُه » رواه البخاري.
َربّ العَالِ َ
-1009از ابو سعيد رافع بن معلی رضی ال عنه روايت شده که گفت:
رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم برايـ فرمود :آيـا پيـش از اينکـه از مسـجد برآئی
بزرگتر ين سوره ای را در قرآن برا يت نياموزم؟ پس د ست مرا گر فت و چون خوا ستيم که
برآئيم گفتم :يا رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمودی که بزرگترين سورهء در قرآن را بتو
می آموزم!
605
س رضي اللّ هُ عن هُ أَنّ رجُل قال :يا رسول اللّ هِ إِن أُ ِحبّ ه ِذ هِ ال سّورَةَ:
-1013وع نْ أَن ٍ
حديثـ حسـن .رواه
ٌ َكـ الّن َة » رواه الترمذي وقال:
قُلْ ُه َو اللّه أَحـد ،قال « :إِنّ ُحبّهـا َأدْ َخل َ
البخاري ف صحيحه تعليقًا.
رسول ال صلی ال عليه وسلم از جن و چشم انسان به خداوند پناه می جست و می
گ فت :الل هم ا نی اعوذ بک من الان و من ع ي الن سان .تا اين که قُ ْل أَعُوذُ برَبّ ال َفلَقَ ،وقُلْ
أَعُوذُ ِب َربّ النّا سِ نازل شد .و چون اين دو سوره نازل شد ،بدان تسک جسته و ما سوای آن
را ترک نود.
ب مُنْذ
صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّمَ « :أمَا إِنّه َق ْد صَدقكَ َوهُو كَذوبَ،ت ْعلَم مَنْ ُتخَاطِ ُ
تُصْبِح .فقال النّبِيّ َ
ثَلثٍ يا أَبا هُرْيرَة؟ » قلت :ل ،قال« :ذَاكَ شَيْطَا ٌن » رواه البخاري.
-1022وعَ ِن ابْ ِن عبّا سٍ رضِي اللّه ع ْنهُ ما قَال :بيْنَ ما جِ ْبرِيلُ علي هِ ال سّلم قا ِعدٌ عِندَ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم سَمِ َع َنقِيضًا مِ نْ َفوْقِهَ ،ف َرفَ عَ رَأْ سَه فَقَال :هذا باب مِ نَ ال سّمَا ِء فُتِ حَ
النّبِيّ َ
ض ل يَ ْنزِ ْل قَطّ إِلّ
ك فقال :هذا َملَ كٌ َنزَلَ إِل ا َلرْ ِ
الَيوْ مَ ولَ مْ ُيفْتَح قَطّ إِلّ الَيوْم ،فََنزَلَ مِ نه مَل ٌ
611
شرْ بِنورَي نِ أُوتِيَتهُمَا ،لَ ْم ُيؤَْتهُمَا َنبِيّ قَبلَك :فَاتةِ الكتاب،وخَواِت يم سُو َرةِ
س ّلمَ وقال :أَب ِ
الَيوْ َم فَ َ
ف منها ِإلّ أُعْطِيتَه » رواه مسلم.
الَبقَرة ،لَن تَقرأَ ب ْر ٍ
مافلي که بياد خدا و تلوت قرآن خدا بگذرد ،از فضيلت و ثواب زيادی برخوردار ا ست.
(مترجم)
قال ال تعال{ :يَا َأ ّيهَا الّذِينَن آ َمنُواْ إِذَا ُقمْتُمْن إِلَى الصنّل ِة فاغْسِنلُو ْا وُجُوهَكُمْن }
ط ّهرَكُمنْ َوِليُتِمّ
حرَجنٍ وَلَننكِن ُيرِيدُ ِليُ َ
عَليْكُم مّننْ َ
ل ن ِليَجْ َعلَ َ
إلی قوله تعالی {مَا ُيرِيدُ ا ّ
عَليْكُمْ َلعَلّ ُكمْ َتشْ ُكرُونَ} { }6المائدة٦ :
نِ ْعمَ َتهُ َ
خداوند می فرمايد :ای مسلمانان چون به ناز برخيزيد ،پس بشوئيد رويهای خد را .تا
فرمودهء باريتعالی :خدا نی خواهد که بگرداند بر شا دشواريی ،ولی می خواهد که پاک سازد
و نعمت خود را بر شا تام کند ،تا شود که شکرگزاری کنيد .مائده6 :
-1025از ابو هريره ر ضی ال ع نه روايت است که گفت :از خليلم صلی ال عليه
وسلم شنيدم که می فرمود :زيور مؤمن بايی می رسد که آب وضوء می رسد.
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم أَتَى القب َة َفقَال « :ال سّلمُ َع َليْكُ مْ
-1029وعنْ هُ أَنّ ر سُول اللّ ِه َ
دَار قَو مٍ ُم ْؤمِنيِ وإِنّ ا إِ نْ شَاءَ اللّه بِكُ مْ ل ِحقُون ،و ِددْ تُ أَنّ ا َقدْ رأَيْنَا إِخْوانَنَا » :قَالُوا :أَولَ سْنَا
614
إِخْوانَ كَ يا ر سُول اللّه؟ قالَ « :أنْتُ مْ َأ صْحَاب ،وَإ ْخوَانُنَا الّذي نَ لَم َيأْتُوا بعد » قالوا :كيف َتعْرِ فُ
ج َلةٌ بيْ نَ
مَ نْ لَ مْ َيأْتُوا َب ْعدُ من ُأمّتِ كَ يا ر سول ال؟ فقالَ « :أرَأَيْ تَ َل ْو أَنّ رَجُل ل هُ خَيْلٌ ُغ ّر مُح ّ
ظهْري ْـ خَيْ ٍل ُدهْمٍـبِهْم ،أَل ي ْعرِفُـ َخ ْيلَه؟ » قَالُوا :بلَى يـا رسـولُ اللّه ،قَال« :فَإِّنهُم ْـ يأْتُونَـ ُغرّا
ض » رواه مسلم.
ي مِنَ ال ُوضُوءِ ،وأَنَا فرَطُ ُهمْ على ال ْو ِ
جلِ َ
مَح ّ
صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم قال « :أَل َأدُلّكُ مْ على ما َيمْحُو اللّه
-1030وعنْهُ أَنّ ر سُولَ اللّ ِه َ
غ الوُضُوءِ على الكَارِهِـ
بِه ِـ الَطَايـا ،وي ْرفَع ُـ بِه ِـ الدّرجات؟ قَالُوا :بلى يـا رَسـُول اللّه ،قَال :إِسـْبا ُ
ط » رواه
وكَ ْثرَةُ الُطَا إل ال ساجِد ،واْنتِظَارُ ال صّلةِ بعْد ال صّلة ،فَذلِكُ ُم الرّبَاط ،فذلِكُ مُ الرّبا ُ
مسلم.
و ترمذی افزوده که :ال ّلهُمّ اجْعلْن من الّتوّابِيَ واجْعلْن مِ نَ ا ُلتَ َط ّهرِي نَ .بار الا! مرا از
زمرهء آنانيکه زياد توبه نوده و بسيار پاکيزه کاری می نايند ،بگردان.
صلّى
-1037وَعَنْ ع ْبدِ اللّهِ بْنِ عَمرِو بْ ِن العاصِ رضِيَ اللّه ع ْنهُما أَنه سَمِع رسُولَ اللّهِ َ
صلّى علَيّ
صلّوا علَيَ ،فإِنّهُ مَنْ َ
سعُْتمُ النّدا َء َفقُولُوا مِثْ َل ما َيقُولُ ،ثمّ َ
الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يقُول « :إِذا ِ
نَلةٌ ف الّنةِ ل تَنَْبغِي إِلّ لعَ ْبدٍ
صلّى اللّه َعلَيْ هِ ِبهَا عشْراُ ،ثمّ سلُوا اللّه ل الْو سِيلَةَ ،فإِّنهَا مَ ِ
صَل ًة َ
ل الْوسِيلَة َح ّلتْ َلهُ الشّفا َعةُ » رواه مسلم.
منْ عِباد اللّه َوَأرْجُو أَنْ أَكُو َن أَنَا هُو ،فَمنْ َسأَل َ
از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيد که می فرمود :چون اذان را شنيدند مثل آنچه
که مؤذن می گويد ،بگويد .سپس بر من درود بفرستيد ،زيرا هر کس که بر من يکبار درود
بفرستد ،خداوند در برابر آن بر وی ده بار درود می فرستد .سپس از خداوند براي وسيله را
بواهيـد آن مقام و مرتبتـی اسـت در بشـت کـه جـز برای بندهـء از بندگان خدا نیـ زيبـد و
اميدوارم که من آن – بنده – با شم .پس آن که از خداو ند تعالی برا ي و سيله را درخوا ست
کند ،شفاعتم بر وی واجب می شود.
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :کسی که چون اذان را می شنود ،بگويد :أَ ْشهَد أَ نْ
ل إِله ِإلّ ...گواهی می دهم که معبود برحقی جز ال نيست وگواهی می دهم که ممد بنده و
فر ستادهء خدا ست به ربوب يت ال و ر سالت م مد صلی ال عل يه و سلم و د ين ا سلم را ضی
شدم ،گناهانش آمرزيده می شود.
سعُودٍ ر ضي اللّه عنْ هُ أَنّ رجُلً َأ صاب مِ نِ امْرأَ ٍة قُ ْبلَة ،فأَتَى النّبِيّ
-1044وعَ نِ ابْ ِن مَ ْ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم َفأَخب ُه فأَنزَل اللّه تعال { :وَأقِم ال صّلةَ طَرف الّنهَار َوزُلَفا مِ نَ اللّيْل ،إِنّ
َ
ت } فقال الرّجُل :أَلِي هذا؟ قال « :لمِيع ُأمّت ُك ّل ِهمْ» متفقٌ عليه.
الْحَسنَاتِ يُذهِبْنَ السّيّئَا ِ
از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود :هيچ مسلمانی نيست که هنگام
ناز فريضـه اش برسـد و او نيکـو وضوء نوده و خشوع و رکوعـش را بـه وجهـی نيکـو بای
آورد ،مگر اينکه (اين کارها) کفاره است برای گناهان پيش از آن تا زمانی که گناهان کبيه
انام نشده باشد و اين امر در تام وقت جاری است.
ش :مسألهء که در مورد ناز قابل ياد آوری است مسألهء خشوع و خضوع و درست با
نودن ارکان است که متأسفانه بدان کمتر توجه می شود ،در حاليکه هرگاه ناز گزار خشوع و
خضوع و آرامش را در رکوع و سجده و ساير ارکان رعايت نکند ،نازش ناقص است و برهء
ل ائمهء مترم مساجد خود
درستی از نازش برده نی تواند و اين اهال ما طوری عام شده که اص ً
آنرا امری عادی تلقی نوده مأمومي خود را بآن متوجه نی سازند که حديث "قم فصل فإنک ل
تصل" بترين دليل بر اين امر است که ناز بی نياز و بی سکون و آرامش نازی مقبول بساب نی
رود( .مترجم)
صلّى الُ
ت رسول اللّ ِه َ
س ْع ُ
-1048وعن زه ْي ٍر بن عِمارَ ًة بن رُويْبةَ رض َي اللّه عنْهُ قالِ :
ع الشّمْس َوقَبْل ُغرُوبَها » يعْن الفجْر،
ج النّار أَح ٌد صلّى قبْ َل طُلو ِ
َعلَيْ هِ و َسلّم يقول « :لَ نْ يل َ
والعصْر .رواه مسلم.
صلّى الُ
ب َ
-1051و عن جَريرِ ب نِ عبدِ اللّ هِ البجليّ رض َي اللّه عن ُه قال :ك نا عِندَ ال ن ّ
َعلَيْ ِه و َسلّم ،فَنَ َظرَ إِل القَمرِ لَ ْي َلةَ الَبدْر ،فقال « :إن كم سََت َروْنَ ربك مْ ك ما تَروْ نَ هذا القَ مر ،ل
ُتضَامّو نَ ف ُرؤْيَتِ هَِ ،فإِ نِ ا ْستَ َطعُْتمْ أَ نْ ل ُتغْلبُوا عَلى صل ٍة قَبْل ُطلُو عِ الشّمْسَ ،وقَبْل ُغرُوب ا
فافْعلُوا» متفق عليه.
وف رواية « :فَنَ َظرَ إِل القَمر لَ ْي َلةَ َأ ْربَعَ عَش َر َة » .
ما در حضور پيامب صلی ال عليه وسلم بودي ،ايشان بسوی ماه شب چارده نگريسته
و فرمود :بدون شک شا پروردگار تان را مانند اين ماهی که می بينيد ،خواهيد ديد .پس اگر
توان ستيد که مغلوب نشو يد بر نازی ق بل از بر آمدن آفتاب (ناز صبح) و ناز ق بل از غروب
آفتاب (ناز عصر) اين کار را بکنيد( .يعنی اين دو ناز را ادا کنيد).
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال « :مَنْ تَ َط ّه َر ف بَ ْيتِهُ ،ثمّ مَضى إِل بيْتٍ
-1054وعنهُ أَنّ النّبِيّ َ
ض اللّ هِ كانَ تْ ُخطُواتُ هُ إِ ْحدَا ها تَحُطّ خَطِيئَة ،والُخْرى
مِ نْ بُيُو تِ اللّهِ ،لَيقْضِ َي َفرِيضَ ًة مِ نْ فَرائِ ِ
َت ْرفَعُ َدرَ َجةً » رواه مسلم.
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :کسيکه در خانهء خود طهارت نوده و سپس بانهء
از خا نه های خدا (م سجد) برود تا فر ضی از فرائض خدا را ادا ک ند ،هر ي کی از گامها يش
گناهی را کم نوده و گام ديگر مرتبهء او را بلند می برد.
-1055و عن أُبَيّ بن كعْ بٍ رض َي اللّه ع نه قال :كا نَ رجُ ٌل مِ نَ الَنْ صَارِ ل أَعْلم أَحدًا
َأبْع َد مِنَ السْجِد مِنْه ،وَكَانَتْ ل تُخْ ِطئُهُ صَلة ،فَقيلَ له :لو اشتَريْتَ حِمَارًا لَِترْكَبَ ُه ف ال ّظلْمَاءِ وف
سرّن أَنّ مَنْزل إِل جنْ بِ الَ سْجد ،إِنّي أُريدُ أَ ْن يُكتَب ل مَمْشاي إِل ال سْجِد،
ال ّر ْمضَاءِ قال :ما يَ ُ
ك ذَل كَ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّمَ « :قدْ جَمَع اللّه ل َ
وَرجُوعِي إِذا رَ َجعْ تُ إِل َأهْلي .فقالَ رسو ُل اللّ هِ َ
ُكلّه » رواه مسلم.
-1056وعن جاب ٍر رض يَ اللّه عنهُ قالَ :خلَ تِ الِبقَا عُ َحوْ َل ال سْجِدَ ،فأَرادَ بَنُو َسلِ َمةً أَ نْ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم فقالَ لمَ « :ب َلغَن َأنّكُ مْ تُريدُو نَ أَن
ب َ
يْنتقلُوا ُقرْ بَ الَ سْجِد ،فََبلَ غَ ذل كَ الن ّ
تَنَْت ِقلُوا ُقرْبَ الَ سْجِد؟ قالوا :نعم يَا رَسولَ اللّ ِه َقدْ َأرَدنَا ذَلك ،فقال « :بَنِي سَل َمةَ ديارَكُ مْ تُكْتَ بْ
سرّنَا أَنّا كُنّا َتحَولْنَا :رواه مسلم ،وروى البخاري
ب آثارُكُ ْم » فقالوا :ما يَ ُ
آثارُكُم ،ديارَكُ مْ تُكْتَ ْ
معناه من رواية أنَس.
زمينهای اطراف مسـجد خالی شـد و بنـو سـلمه (شاخهـء از انصـار انـد) خواسـتند بـه
نزديک مسجد نقل مکان نايند و خب به پيامب صلی ال عليه وسلم رسيد و به آنا فرمود :بن
خب رسيده که می خواهيد نزديک مسجد نقل مکان نائيد؟
گفتند :بلی يا رسول ال صلی ال عليه وسلم ما قصد اين کار را کرده بودي.
آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود :جايهای خود را مکم گييد که گامهای زياد شا
بسـوی مسـجد نوشتـه مـی شود (در نامـه های اعمال شاـ) جايهای خود را مکـم گييـد کـه
گامهای زياد شا بسوی مسجد نوشته می شود .پس گفتند :شاد نی شدي اگر نقل مکان کرده
بودي.
-1058وعـن ُبرَي َدةَ رضـي اللّه عنـه عـن النّبِيّ صَـلّى الُ َعلَيْهِـ وسَـلّم قال « :بشّروا
الَشَائِيَ ف ال ّظ َلمِ إِل السَا ِجدِ بِالنور التّامّ َي ْومَ القِيا َمةِ » رواه أبو داود والترمذي.
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم رَجُلٌ أَع مى فقال :يا ر سولَ اللّه،
ب َ
-1066وعن هُ قال :أَتَى ال ن ّ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم أَن ُيرَخّصَ لَ ُه فَيُصَليّ ف
لَيْس ل قَاِئدٌ يقُودُن إِل الَسْجِد ،فَسأَ َل رسولَ اللّ ِه َ
ل دَعَا ُه فقال له :ه ْل تَ سْمَعُ الّندَاءَ بِال صّلة؟ » قالَ :نعَم ،قالَ « :فأَجِ بْ
بيْتِهَ ،فرَخّص لَهَ ،فلَمّا وَ ّ
» رواه مسلم.
سلِمًا
-1069وعن اب ِن مسعودٍ رضي اللّه عن هُ قال :مَ نْ َسرّه أَن َي ْلقَي اللّه تعال غدًا مُ ْ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم سُنَنَ
صلَوات حَيْثُ يُنادَي بنَ ،فإِنّ اللّهَ َشرَعَ لِنَبِيّكم َ
َفلْيُحَافِظْ عَلى َهؤُلءِ ال ّ
خلّف ف بَيتِ هِ
صلّي هذا الُتَ َ
ا ُلدَى وَِإّنهُنّ مِن سُنَنِ الُدى ،وَلَو َأنّكُ ْم صلّيْتم ف بُيوتِ كم ك ما يُ َ
خلّف عَنها إِ ّل منافق َم ْعلُومُ
ض َللْتُم ،وَلقَد َرأَيْتُنَا وما يَتَ َ
لَتَركتم سُنّة نَِبيّكم ،ولَو تَركتم سُّنةَ نَبِيّكم َل َ
صفّ .رواه مسلم.
الّنفَاق ،وََل َقدَ كا َن الرّجُل يُؤتىَ بِهُ ،يهَادَي بيْنَ الرّ ُج َليْنِ حَتّى ُيقَامَ ف ال ّ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َعلّ َمنَا ُسنَنَ ا ُلدَى َ ،وإِنّ مِن
وف روايةٍ له قال :إِنّ رسولَ اللّ هِ َ
سُننِ ا ُلدَى الصّلَة ف السَج ِد الذي ُي َؤذّ ُن فيه
630
-1073وعنهُـ قال :قال رسـولُ اللّه صَـلّى الُ َعلَيْهِـ وسَـلّم « :لَيْسَـ صـَلةٌ َأْثقَلَ َعلَى
ج ِر وَالعِشا ِء وََلوْ َي ْعلَمُو َن ما فِيهما َلَت ْوهُما وََلوْ ح ْبوًا » متفق عليه.
ي مِنْ صلة الفَ ْ
الُنَافِق َ
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :هيچ نازی بر منافقي از نازهای صبح و خفت
گران تر ني ست و ا گر بدان ند که چه ثوا بی در ا ين دو ا ست ،ا گر به خزيدن هم با شد ،در آن
حاضر می شوند.
خداوند می فرمايد :پس اگر توبه کنند و بر پا دارند ناز را و بدهند زکات را بگذاريد
راه شانرا .توبه5 :
و می فرمايد :پيوستگی کنيد بر ههء نازها و ناز ميانه (عصر) .بقره238 :
صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّمُ « :أ ِمرْتُ أَنْ أُقاتِ َل الناسَ حتّى
-1076وعنهُ قال :قا َل رسولُ اللّ ِه َ
الصـلَة ،وُي ْؤتُوا الزّكاةَ ،فإِذا َف َعلُوا
َنـ ل إِله إِلّ اللّه وَأَنّ مُحَ ّمدًا رسـولُ اللّه ،وَُيقِيمُوا ّ
يَشْهدُوا أ ْ
ذلكَ عَصمُوا مِنّي دِما َء ُه ْم وََأ ْموَالَهمْ إِلّ ب ّق الِسلم ،وَحِسَاُبهْم على ال ّل ِه » متفقٌ عليه.
فُقَرائِهمَ ،فإِ ْن هُ مْ أَطَاعُوا لِذلَكَ ،فإِيّا كَ وكَرائِم َأمْوالِهم وَاتّ ِق دَعْوة َال ْظلُومَ ،فإِنّ هُ لَيْ سَ بَيَْنهَا وبيْ نَ
ب » متفقٌ عليه.
ال ّلهِ حِجَا ٌ
كانـ
ِمهـ اللّه قالَ :
َللتهـ رَح ُ
َقـ على ج ِ
ّهـ التابعيّ الُّتف ِ
بنـ عبدِ الل ِ
-1080وعـن شقِيـق ِ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم ل يرو نَ شَيْئا مِ نَ الَعْمالِ َترْكُ هُ ُك ْفرٌ َغ ْيرَ ال صّلة .رواه
ب مُحَ ّمدٍ َ
َأ صْحا ُ
الترمذي ف كتاب الِيان بإِسنادٍ صحيح.
-1080از شقيق بن عبد ال تابعی که هه بر جللت قدرتش متفق اند رحه ال روايت
شده که:
ا صحاب و ياران م مد عل يه ال صلة و ال سلم ترک ه يچ عملی را ب ز ناز ،ک فر ن ی
شردند.
صلّى الُ
-1082عَن جاِبرِ بْ ِن سُرة ،ر ضي اللّه ع ْنهُمَا ،قَال :خَر جَ َعلَيْنَا رَ سُولُ اللّ ِه َ
صفّ اللئِ َكةُ عِ ْن َد رَبّهَا؟ » َف ُقلْنَا :يا ر سُو َل اللّ ِه وَكَيْ فَ
َعلَيْ ِه و َسلّم َفقَال « :أَل تَ صُفّونَ ك ما تُ ُ
صفّ اللئِكةُ عِند ربّها؟ قال « :يُتِمّونَ الصّفوفَ الُول ،ويَتَراصّونَ ف الصفّ» رواه مسلم.
َت ُ
636
و بترين صفهای زنان آخر آن است که از مردان دور بوده و احتمال وقوع فتنه در آن
نيست و بدترين آن صف اول شان است که با مردان نزديک و احتمال وقوع فتنه در آن زياد
است و خي و شر درين دو صف نسبی است به اعتبار کمی و فزونی ثواب.
صلّى الُ
-1089وَعَ ِن الّنعْمَا نِ ب نِ بش ي ،رض يَ اللّه عنه ما ،قال :سعتُ ر سولَ اللّه َ
صفُوفَكُمَ ،أوْ ليُخَاِلفَنّ اللّه بَيْنَ وجُوهِ ُك ْم » متفقٌ عليه.
َعلَ ْيهِ و َسلّم يقول « :لَتُسوّنّ ُ
صفُوفَنَا ،حتّ ى
سوّي ُ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم كا نَ يُ َ
و ف روايةٍ ل سلم :أَنّ ر سولَ اللّه َ
سوّي بَا ال ِقدَاح ،حَتّى رَأَى أنّا قَد َع َقلْنَا عَنْهُ .ثمّ َخرَج َيوْما َفقَا مَ حَتّى كَادَ يُكَبّرَ ،فرَأَى
كأَنّما يُ َ
639
ْنـ
صـفُوفَكُمَ ،أوْ َليُخَاِلفَن ّ اللّه بي َ
ُسـوّنّ ُ
ف فقال « :عِبَادَ اللّه ،لَت َ
الصـ ّ
ِنـ ّرجُل بَادِيا صـ ْدرُ ُه م َ
وجُوه ُكمْ» .
صلّى الُ
ف ر سولِ اللّه َ
صلّينَا َخلْ َ
-1095وعَ نِ الباءِ رض َي اللّه عَنْ هُ قال « :كُنّ ا إِذا َ
َعلَيْ ِه و َسلّم َأحْببْبنَا أَ ْن نَكُونَ عَنْ يَمِينِه ،يُقبِلُ علَينا ِبوَ ْجهِه ،فَس ِمعُْتهُ يقولَ « :ربّ قِنِي عذَابَكَ َيوْمَ
تَ ْب َعثُ َأوْ تَجْمَ ُع عبَادَ َك » رواه مسلم.
-1097ع ْن ُأمّ الؤمِنِيَ ُأمّ حبِيَب َة َرمْلةَ بِن تِ أَب سُفيانَ رض َي اللّه عنهما ،قَالت :سَ ِمعْتُ
صلّي للّ هِ َتعَال كُلّ َيوْ مٍ ثِنْتَ يْ عشْرةَ
سلِم يُ َ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم يقول «:مَا مِ نْ ع ْب ٍد مُ ْ
رسولَ اللّه َ
رَ ْكعَةً تَطوعا غَ ْيرَ الفرِيضَةِ ،إلّ بَنَى اللّه ل ُه بَيْتا ف الَنّة ،أَو :إِلّ بُنِي َلهُ بيتٌ ف الّنةِ» رواه مسلم.
-1097از ام الؤمني ام حبيبه رمله بنت ابی سفيان رضی ال عنها روايت شده که
گفت:
642
از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود :هيچ بندهء مسلمانی نيست که
روزانه 12رکعت نافله غي از فريضه برای خدای تعالی بگزارد ،مگر اينکه خداوند برايش در
بشت خانهء می سازد ،يا فرمود :مگر اينکه برايش در بشت خانهء ساخته می شود.
ع َأرْبعا
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم كا نَ ل يدَ ُ
-1100عن عائشةَ رضِ يَ اللّه ع ْنهَا ،أَنّ النّبِيّ َ
قَبْلَ ال ّظهْر ،ورَ ْكعَتَيْ ِن قبْ َل ال َغدَاة .رواه البخاري.
- 1101وعنها ،قالت :لَ مْ يَكُ نِ النّبِيّ -صلى ال عليه وسلم َ -علَى شَ ْي ٍء مِ نَ الّنوَافِلِ
أ َشدّ َتعَا ُهدَا مِنهُ َعلَى رَ ْكعَتَي ال َفجْر .متفقٌ َعلَيه.
صلّى الُ
ح رض يَ اللّه عنْهُ ،م َؤذّ نِ رسو ِل اللّ ِه َ
-1103وع نْ أَب عبدِ اللّ هِ بِللِ ب ِن رَبَا ٍ
شةُ بِللً
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم لِيُؤذِنَه بِ صَل ِة الغدَاة ،فَشَغَل تْ عَائ َ
َعلَيْ ِه و َسلّم َأ نّ هُ َأتَى رَ سُولَ اللّ هِ َ
ج رَ سُو ُل اللّ هِ
خرُ ْ
ِبَأ ْمرٍ َسأَلَتهُ عَنْ هُ حَت َأ صَبحَ ِجدّاَ ،فقَا مَ بِل ٌل فَآذنَ هُ بِال صّلة ،وتَابَ عَ َأذَانَهَ ،فلَم يَ ْ
شةَ َش َغلَتْ هُ ِبَأ ْمرٍ َسأَلَ ْتهُ عنْ هُ ح ت
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم ،فل ما َخرَج صلّى بِالنّاسَ ،فأَخبَر هُ أَنّ عائ َ
َ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم « :إِن كُ ْنتُ رَ َكعْتُ
أَصبحَ جدّا ،وَأنّهُ أَب َطأَ َعلَيهِ بالُروجَ ،فقَال َيعْن النب َ
حتَ ِجدّا؟ فقال « :لوْ أَصـبَحتُ َأكَْثرَ مِمـا
َصـبَ ْ
ّهـ إِنّكـ أ ْ
جرِ » فقال :يـا رسـول الل ِ
ركعتـ ال َف ْ
جلُْتهُمَا » رواه أَبو داود بإِسناد حسن.
أَصبَحت ،لرَكعُْتهُما ،وَأحْسنُْتهُمَا َوأَ َ
برخا سته و ايشان را از ناز آگاه ساخت و چ ند بار ايشان را مطلع نود ،ولی ر سول ال صلی
ال عليه وسلم بيون نشد.
و چون برآمد بر مردم ناز گزارد ،وی آگاه شان نود که عائشه رضی ال عنها وی را
به کاري که از وی سؤال نود ،مشغول دا شت تا اين که خوب صبح شد و اين که ايشان دير تر
بيون شدند.
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود:من دو رکعت صبح را ادا نودم.
گفت :يا رسول ال صلی ال عليه وسلم شا بسيار صبح کرديد!
فرمود :اگر بيش از اين هم صبح می کردم ،هر آئينه آن دو رکعت را می گزاردم و
نيکوتر و زيباتر ادايش می کردم.
چون پيامب صلی ال عليه وسلم دو رکعت صبح را می خواند به پلوی راست خويش
استراحت می نود.
غ مِ ْن صلة
صلّي فيما بيْنَ َأنْ ي ْفرُ َ
صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم يُ َ
ب َ
-1111وَع ْنهَا قَالَت :كانَ الن ّ
ت ا ُل َؤذّ نُ
س ّلمُ بيْ نَ ُك ّل ركعَتيْن ،ويُوِت ُر ِبوَا ِحدَة ،فَإذا سَ َك َ
شرَ َة رَكْعةً يُ َ
جرِ إ ْحدَى عَ ْ
الْعشَاءِ إل الْف ْ
مِ نْ صل ِة اْلفَجْر ،وتَبيّنَ لَ هُ اْلفَجْر ،وَجاءَ ُه ا ُل َؤذّن ،قام َفرَكَ َع رَ ْكعَتيْن َخفِيفَتَيْنُ ،ثمّ اضْطَجَ عَ عَلى
سلِ ٌم
لقَامَة .رواه مُ ْ
ِشقّه ا َليْمَن ،هكذا حَتّى يأِْتَيهُ ا ُل َؤذّنُ ل ِ
ع َأرْبعا
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم كان ل يد ُ
-1114وعَ نْ عائِشَة رَضِ يَ اللّه ع ْنهَا ،أَنّ النّبِيّ َ
قَبْلَ ال ّظهْر ،رواه البخاري.
صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم يُصَل ّي ف بَيْت قَبْلَ ال ّظهْر َأرْبَعا ،ث
ب َ
-1115وَعَنها قالت :كانَ الن ّ
س ا َل ْغرِب،ثُمّ َيدْ ُخلُ بي ت
ج فَيُ صليّ بِالنّاس ،ثُمّ يدخُ ُل فَيُ صَل ّي رَ ْكعَتَ ي ،وَكا نَ يُ صليّ بِالنّا ِ
ْيرُ ُ
فَيُصل ّي رَ ْكعَتْيَ ،وُيصَليّ بِالنّاسِ العِشاءَ ،وَيدْخُلُ َبيْت فَيُصليّ ر ْكعَتَيْن .رواه مسلم.
-1121از علی ابن ابی طالب رضی ال عنه روايت شده که:
پيامب صلی ال عليه وسلم پيش از عصر دو رکعت ناز می گزارد.
صلّى الُ
س رَض يَ اللّه عَنْه قالَ :ل َقدْ رََأيْ تُ كِبارَ أَصحابِ رسولِ اللّ ِه َ
-1123وعن أَن ٍ
سوَا ِريَ عن َد الغرب .رواه البخاري.
َعلَ ْيهِ و َسلّم َيبَْت ِدرُونَ ال ّ
السـوَارِي،
ّنـ لِصـَل ِة الَغرِب،ابَْت َدرُوا ّ
ّنـ ا ُل َؤذ ُ
-1125وعنـه قَال :كُنّاـ بِا َلدِيَن ِة فإِذا َأذ َ
صلّيتْ من كَثرَةِ
سبُ َأنّ الصّلةَ ق ْد ُ
َفرَكَعُوا رَكعَتْي ،حَت إنّ الرّ ُجلَ ال َغرِي بَ ليَدخُ ُل الَسج َدِ فَيَحْ َ
سلِم.
صلّيهِماَ .روَا ُه مُ ْ
مَنْ ُي َ
در اين باب حديث ابن عمر سابق است که پيامب صلی ال عليه وسلم بعد از عشاء دو
رکعت گزاردند و حديث عبد ال مغفل که بي هر دو اذان نازيست.
652
در اين بث حديث ابن عمر رضی ال عنهما گذشت که وی با پيامب صلی ال عليه
وسلم بعد از جعه دو رکعت ناز گزارد.
-204باب استحباب ادای ناز های نافلهء راتبه و غي آن در خانه و امر به دور شدن
از ادای فريضه برای ادای نافله يا فاصله در ميان آن دو به سخن گفت
ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود :ای مردم در خا نه های تان ناز گزار يد ،زيرا
برترين ناز شخص جز فريضه ،نازيست که در خانه اش می گزارد.
سأَُلهُ
-1131وَع نْ عُمَر بْ ِن عطاءٍ أَنّ نَافِ عَ بْ نَ حُبَيْر َأرْس َلهُ إل ال سّائِب ابن أُخْ تِ نَ ِمرٍ يَ ْ
ت مَعَهُ الُ ُم َعةَ ف القصُورَةَ ،فلَمّا َس ّلمَ الِمام،
صلّ ْي ُ
عَ نْ شَ ْي ٍء رَآ ُه مِنْهُ ُمعَاوِي ُة ف الصّل ِة َفقَال :نَع ْم َ
قُم تُ ف مقَامِي ،فَصلّيْتَ ،فلَما دَخل َأرْسلَ إِلّ فقال :ل َتعُ ْد لا فعَل تَ :إذا صلّ ْيتَ الُمُعة ،فَل
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم أَمرَنا بِذلك ،أَنْ ل نُوصِلَ صلةً
صلْها حَت تَتَ َكلّمَ َأوْ ْترُج ،فَإنّ رسولَ اللّهِ َ
تَ ِ
خرُج .رواه مسلم.
بصل ٍة حتّى نَتَ َك ّلمَ َأ ْو نَ ْ
وی گ فت :آری من ج عه را با او در حجر هء خا نه خواندم و چون امام سلم داد ،در
جاي ايستاده ناز گزاردم.
چون وی به خا نه اش وارد شد ،ک سی را نزدم فر ستاده و گ فت :دو باره ا ين کار را
مکن ،چون جعه را خواندی ،آن را به نازی پيوسته مساز تا سخن گويی و يا بيون آيی ،زيرا
رسول ال صلی ال عليه وسلم ما را به اين امر نود که هيچ نازی را به نازی ديگر پيوسته
نسازي ،مگر اينکه سخن گوئيم و يا بيون آييم.
-1132عَ نْ عليّ رَضِ يَ اللّه عَنْ هُ قال :الوِترُ لَيْس بِحَتْ مٍ كَ صَلةِ ال ْكتُوبَة ،ولكِ ْن سَنّ
حبّ الْوتْر ،فَأوِْترُوا ،يَا َأ ْهلَ اْل ُقرْآ ِن » .رواه
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال « :إنّ اللّه وِترٌ ُي ِ
رسولُ ال ّلهِ َ
أبو داود والترمذي وقَال :حديثٌ حسن.
صلّى الُ
شةَ رضِيَ اللّه ع ْنهَا ،قَالَت :مِنْ كُ ّل الل ْيلِ َقدْ َأ ْوتَر رسو ُل اللّهِ َ
-1133وَعَنْ عَائِ َ
َعلَ ْيهِ و َسلّم مِنْ َأوّلِ اللّيْل ،ومَن َأوْسَطِهَ ،ومِنْ آ ِخرِه .وَانْتَهى وِْترُ ُه إل السّحَر .متفقٌ عليه.
پس هر تسبيحی صدقه است و هر تميدی و هر تليلی و هچنان هر تکبيی و امر به
معروف صدقه است و نی از منکر نيز و به جای ههء اينها دو رکعتی که شخص در چاشتگاه
بگزارد ،بسنده است.
-1142وع نْ ُأمّ هانءٍ فاخِتةَ بن تِ أَب طال بٍ َرضِ يَ اللّه عنْها ،قَالت :ذهَبْ تُ إِل رسول
صلّى ثَمانَ رَكعات،
سلِهَ ،
ح فَوجدْتُه يغْتَ سِلَ ،فلَمّا َفرَ غَ مِ نْ غُ ْ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم عا مٍ الفَتْ ِ
اللّ ِه َ
وَذلكَ ضُحى .متفقٌ عليه .وهذا متصر لفظ إحدى روايات مسلم.
-1142از ام هانئ فاخته بنت ابی طالب رضی ال عنها روايت شده که گفت:
در سال فتح ،خدمت رسول ال صلی ال عليه وسلم رفته و ديدم که غسل می نايد و
چون از غسلش فراغت يافت ،هشت رکعت گزارد و اين ناز ضحی بود.
-207باب در آنکه هنگام گزاردن ناز ضحی (چاشتگاه) از هنگام بلند شدن آفتاب
تا زوال آن است و بتر آنست که در هنگام خوب بلند شدن آفتاب و سختی گرمی و
حرارت گزارده شود.
وی گروهی را ديد که ناز ضحی را می گزاردند و گفت :آيا ندانستند که ناز در غي
ا ين ساعت ب تر ا ست ،ها نا ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود :ناز رجوع کنندگان ( به
خدا) زمانی است که بچهء شتر از گرمی به تاب و تب می افتد( .يعنی گرمی فزون می شود).
-208باب تشويق بر ادای تيهء مسجد ،دو رکعت ،و کراهيت نشست
پيش از آنکه دو رکعت را بگزارد ،هر لظه ای که وارد مسجد شود و خواه
دو رکعت را به نيت تيهء مسجد گزارد يا ناز فريضه يا سنت مؤکده و يا غي
آن
خداوند می فرمايد :پس چون ناز تام شد در زمي متفرق شويد و از فضل خدا طلب
کرده و خدا را بسيار ياد کنيد ،تا رستگار شويد .جعه10 :
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :بترين روزی که آفتاب بر آن طلوع نوده ،روز
جعه است ،در آن آدم آفريده شده ،در آن روز او را به بشت وارد ساختند و در آن روز از
آن بيون رانده شده است.
-1150از ابو هريره و ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که:
آن دو از رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم شنيدنـد کـه بر منـب مـی فرمود :حتما
گروههايی از نازهای جعه خودداری خواهند کرد و يا اينکه حتما خداوند بر دلای شان مهر
خواهد زد و سپس از جلهء غافلن و بی خبان خواهند بود.
661
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :غسل نی کند مردی در روز جعه که بقدر توان
طهارت نوده ،از روغنش بالد يا از خوشبويی ايکه در خانه اش هست ،استعمال کند ،سپس
برآ يد در حالي که ميان دو ش خص جدائی نيفگ ند ،بعدا به اندازه اي که برا يش مقدر شده ناز
گزارد و چون امام صحبت ک ند ،خاموش بنشي ند ،م گر اين که ميان او و جع هء دي گر برا يش
آمرزيده شود.
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ذكر َيوْمَ الُ ُمعَةَ ،فقَال « :فِيها سَا َعةٌ
-1156وعَنْهُ أَنّ رَسُو َل اللّ ِه َ
صلّي يسأَ ُل اللّه َشيْئاِ ،إلّ أَعْطَاهُ ِإيّاه » وَأَشَارَ بِي ِدهِ ُي َق ّل ُلهَا ،متفقٌ
ل ُيوَافِقها عَ ْب ٌد مُسلِمَ ،وهُو قَائِمٌ يُ َ
عليه.
-1157وَعنْ أَب بُرد َة بنِ أَب مُوسـى الَش َعرِيّ َرضِيَ اللّه عَنْه ،قَال :قَالَ عَ ْبدُ اللّهِ ابنُ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ف َشأْ ِن سا َعةِ
حدّ ثُ عَن رَ سُول اللّ ِه َ
عُمرَ رضَ َي اللّه ع ْنهُمَا :أَ سَ ِمعْت أَبَا كَ يُ َ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم َيقُولُ « :هي ما
س ْعتُ ر سُولَ اللّه َ
الُ ُم َعةِ؟ قَال :قلت :نعم ،سَمِعُتهُ يقُولِ :
بيْ َن أَنْ يَج ِلسَ الِمامُ إِل أَنْ تُقضَى الصّلةُ » رواه مسلم.
-1157از ابو برده بن ابی موسی اشعری رضی ال عنه روايت شده که گفت:
ابن عمر رضی ال عنهما گفت :آيا شنيدی که پدرت در مورد ساعت جعه از رسول
ال صلی ال عليه وسلم چيزی را صحبت کند؟
گ فت :گف تم :آری ،از وی شنيدم که می گ فت :از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم
شنيدم که می فرمود :آن ميان نشست امام است تا آنکه ناز ادا شود.
-211باب استحباب سجدهء شکر در هنگام بدست آمدن نعمتی آشکار يا رد شدن
بليهء آشکار
صلّى الُ
-1159عَ ْن َس ْعدِ ب نِ أَب َوقّا صٍ َرضِ َي اللّه عنْ ُه قَالَ :خرَجْنَا مَ عَ رَ سُولِ اللّ هِ َ
َعلَيْ هِ و َسلّم مِن مَكّةَ ُنرِي ُد ا َلدِينَةَ ،فلَمّا كُنّا َقرِيبًا مِن َع ْزوَراءَ َنزَلَ ُثمّ َرفَ عَ َيدَيْه ،فدعَا اللّه سَاعَة،
ث َطوِيلُ ،ثمّ قا َم فَ َرفَعَ َيدَيْه ،سا َعةًردُ ،ثمّ َخ ّر سا ِجدًا َف َعلَهُ ثَلثا َوقَالَ :إِنّي
ُثمّ َخ ّر سَا ِجدًا ،فَمَكَ َ
ت رَأْ سِي،
ت رَبّي ،وَ َش َفعْ تُ ُلمّتِيَ ،فأَعْطَان ُثلُ ثَ ُأمّت ،فَخَرر تُ ساجدًا ِلرَبّي شُكرًاُ ،ثمّ رَفعْ ُ
َسأَْل ُ
سأَْلتُ رَبّي ُلمّتَ ،فأَعْطَانِي ثُل ثَ ُأمّت ،فَخررْ تُ ساجدا لربّي شُكرا ،ثّ رَفعْت رَأ سِي فَ سَألتُ
فَ َ
خرَرتُ ساجِدا ِل َربّي» رواه أبو داود.
رَبّي ُلمّت ،فَأعطان الّث ُلثَ الخَر ،فَ َ
664
قال ال تعالیَ { :ومِننَ الّل ْيلِ َف َتهَجّ ْد بِهنِ نَا ِفَلةً لّكنَ عَسنَى أَن يَبْ َعثَكنَ َربّكنَ مَقَاماً
حمُوداً} السراء٧٩ :
مّ ْ
عنِ ا ْل َمضَاجِعِ} السجدة١٦ :
جنُوبُهُمْ َ
و قل تعالی{ :تَتَجَافَى ُ
و قال تعالی{ :كَانُوا َقلِيلً مّنَ الّل ْيلِ مَا َيهْجَعُونَ} الذاريات١٧ :
خداوند می فرمايد :و پاسی از شب به قرآن خواندن و شب خيزی بيدار باش که زياده
شد برای تو ،قريب است که پروردگارت ترا بقامی پسنديده ،ايستاده کند .اسراء79 :
و می فرمايد :دور می ماند پلوهای شان از خوابگاه .سجده16 :
و می فرمايد :بودند بر اين صفت که اندکی از شب می خوابيدند .ذاريات17 :
پيامب صلی ال عليه وسلم به اندازهء شب زنده داری می کرد و ناز شب می گزارد
که پاهای شان ورم می نود.
به ايشان گفتم :يا رسول ال صلی ال عليه وسلم ،چرا اين کار را می کنيد! در حاليکه
گناه گذشته و آيندهء شا بشيده شده است؟
فرمود :آيا بندهء شکرگزاری نباشم؟
-1162وعَن سالِ ب نِ عبدِ اللّ هِ ب نِ عُ َمرَ ب ِن الَطّا بِ رضِي اللّه عَنْهُم ،عَن َأبِيِه :أَنّ
صلّي مِ نَ اللّيْ ِل » قالَ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَالِ « :نعْ مَ الرّجلُ عب ُد اللّ هِ لَو كا نَ يُ َ
ر سو َل اللّ ِه َ
سالِم :فَكَانَ عَ ْبدُ ال ّلهِ ب ْع َد ذلكَ ل يَنَامُ مِنَ اللّيْلِ إِ ّل َقلِيل .متفقٌ عليه.
-1162از سال بن عبد ال بن عمر بن خطاب رضی ال عنه روايت شده که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :عبد ال مرد نيکی است ،اگر ناز شب بگزارد.
سال گفت :بعد از آن عبد ال جز پاسی از شب را نی خوابيد.
صلّى
-1163وَعن عبدِ اللّهِ بنِ عَ ْمرِو ب ِن العاصِ رضَيَ اللّه عَ ْنهُمَا قال :قَالَ رَسُولُ اللّهِ َ
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :يَا عَ ْب َد ال ّلهِ ل تكن مِثْ َل فُلن :كانَ َيقُومُ اللّ ْيلَ فََترَ َك قِيَامَ اللّيْ ِل » متفقٌ عليه.
ش :مسألهء ناز شب اثر زيادی در تزکيهء نفس و طهارت باطن و جلی روح مؤمن دارد
که مع السف امروز کمتر به آن توجه می شود که بايد علمای کرام و روحانيون خدا آگاه دين
پرور برای احيای آن به اقدامی عملی دست يازند تا باشد که سنتی مبارک از سنن ممدی صلی
ال عليه وسلم زنده گردد( .مترجم)
صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم كا َن يَنَامُ َأوّل اللّيْل ،ويقومُ آخِر ُه فَيُصلي.
-1173وع ْنهَا أَنّ النّبِيّ َ
متفقٌ عليه.
چون از آيهء می گذشت در آن تسبيح بود ،سبحان ال می گفت و چون به سؤالی می رسيد،
سئوال می کرد و چون به تعوذ می ر سيد ،بدا پناه می جست و سپس رکوع نوده به گف ت
سبحان ربی العظيم آغاز نود و رکوعش مثل قيامش بود ،سپس فرمود :سع ال لن حده ،ربنا
لک المد و مدت درازی نزديک به آنچه رکوع نوده بود ايستاده بعد سجده نوده و گفت:
سبحان ربی العلی و سجده اش نزديک به قيامش بود.
صلّى الُ
-1177وَعَ نْ عبدِ اللّ هِ ب نِ عَمْرو ب ِن العَاص ،رَض َي اللّه عَ ْنهُمَا أَنّ رَ سُولَ اللّ ِه َ
َعلَيْ هِ و َسلّم قال « :أَ َحبّ ال صّلةِ إل اللّ هِ صَل ُة دَاوُدَ ،وأَحبّ الصيامِ إل اللّ هِ صِيامُ دَاوُد ،كا نَ
صفَ اللّيْل وََيقُومُ ُثلَُثهُ ويَنَامُ ُسدُ َسهُ وَيصومُ يَوما َويُف ِطرُ يَوما » متفقٌ عليه.
يَنَامُ ِن ْ
از رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم شنيدم کـه مـی فرمود :هانـا در شـب لظـه و
ساعتيست که هر گاه مرد مسلمان آن را دريابد و خيی از کار دنيا و آخرت را از خداوند
طلبد ،آن را به وی می دهد و آن در هر شب می باشد.
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :کسيکه از وردش يا از قسمتی از آن بوابد ،و
آن را در ميان ناز صبح و ظهر بواند ،برايش ثواب آن داده می شود که گويی آن را در شب
خوانده است.
ش :حزب :ناز يا خواندن وردی را که شخص بر خود لزم می سازد.
-1184از ابو هريره و ابو سعيد رضی ال عنهما روايت شده که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :هرگاه مردی خانواده اش را از طرف شب بيدار
کرده و هـر دو ناز گزاردنـد ،يـا هـر دو جعا دو رکعـت ناز گزاردنـد در زمرهـء ذاکريـن و
ذاکرات نوشته می شوند.
ب ف قِيَامِ
صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم ُيرَغّ ُ
-1188وَعنْ ُه رَضِيَ اللّه عَنْه ،قَال :كا َن رسُولُ اللّهِ َ
َرمَضَا نَ مِ نْ غ ْيرِ أَ نْ َي ْأ ُم َرهُ ْم فِيه بعزية ،فيقُول « :مَ ْن قَا مَ َر َمضَا نَ إِيانا وا ْحتِ سَابا ُغ ِفرَ لَ ُه مَا َت َقدّم
سلِم.
مِنْ ذَْنِبهِ » رواه مُ ْ
674
-214باب فضيلت برپا داشت شب قدر و بيان اميدوار کننده ترين شبهای آن
قال ال تعالیِ{ :إنّان أَنزَ ْلنَاهُن فِي َليْ َلةِ الْقَ ْدرِ{ }1وَمَا أَ ْدرَاكَن مَا َليْ َلةُ الْ َق ْدرِ{}2
لئِ َكةُ وَالرّوحُن فِيهَا بِإِذْنِن َربّهِم مّنن ُكلّ ش ْهرٍ{ }3تَ َن ّزلُ ا ْلمَ َ خ ْيرٌ مّنْن أَلْفِن َ
َليْ َلةُ الْ َق ْدرِ َ
جرِ} { .}5القدر5 – 1 : حتّى مَطْلَعِ الْ َف ْ
َأ ْمرٍ{ }4سَلَ ٌم ِهيَ َ
و قال تعالیِ{ :إنّا أَنزَ ْلنَاهُ فِي َليْ َلةٍ ّمبَارَ َكةٍ ِإنّا ُكنّا مُن ِذرِينَ} الدخان٣ :
خداوند می فرمايد :هانا ما قرآن را در شب قدر فرو فرستادي .تا آخر سوره .القدر:
5–1
و می فرمايد :و ما آن را در شب مبارکی فرو فرستادي .دخان3 :
-1195وَعَ ْنهَا قَالَتُ :قلْت :يا رَ سُو َل اللّ هِ َأ َرأَيْ تَ إِن َعلِمْ تُ أَيّ لَ ْي َلةٍ لَ ْي َلةُ ال َق ْد ِر ما َأقُولُ
حبّ الع ْفوَ فاعْفُ عنّي » رواهُ الِترْمذيّ وقال :حديثٌ حسنٌ
فيها؟ قَال « :قُول :ال ّل ُهمّ إِنّكَ َع ُفوّ تُ ِ
صحيح.
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :سبيل (بروت) را کوتا نوده و ريش ها را رها کنيد.
خداوند می فرمايد :و برپا داريد ناز را و بدهيد زکات را .بقره43 :
و می فرمايد :و امر نشدند جز که عبادت خدا را خالص ساخته و برايش پرستش
خالصانه نايند .متدين به دين ابراهيم و برپا دارند ناز را و بدهند زکات را ،اين است احکام
ملت درست .بينه5 :
و می فرمايد :از مالای شان صدقه بگي تا بدان آنان را تزکيه نوده و پاک سازی.
توبه103 :
صلّى
حةَ ب نِ عُب ْي ِد اللّ ِه رَضِي اللّه عنْه ،قال :جَاءَ رجُلٌ إِل ر سُولِ اللّ هِ َ
-1207وعن َطلْ َ
ص ْوتِه ،ول َن ْفقَ هُ ما يقُول ،حَ ت دَنَا مِ نَ
الُ َعلَيْ ِه و َسلّم مِ نْ َأ ْهلِ نَجْد ،ثَاِئرُ الرّأْ سِ نَ سَمْ ُع َدوِيّ َ
صلّى الُ َعلَيْ هِ
سأَلُ عَ نِ الِ سْلمَ ،فقَالَ رَ سُو ُل اللّ هِ َ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم فإِذا ُهوَ يَ ْ
رَ سُولِ اللّ ِه َ
ع»
ت ف اليوْ مِ واللّ ْي َل ِة » قال :هَلْ َعلَيّ غَ ْي ُرهُن؟ قَال « :ل ،إِ ّل أَ ْن تَ ّطوّ َ
صلَوا ٍ
و َسلّم « :خَمْ سُ َ
681
ث مُعَاذا
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ،بعَ َ
-1208و عن ا بن عبّاس رَض َي اللّه عَ نه ،أَنّ النّبِيّ َ
رض يَ اللّه عَنْ هُ إِل اليَم ِن َفقَال « :ادْ ُعهُ مْ إِل شهادَ ِة أَ نْ ل إِل هَ إِلّ اللّه وََأنّي ر سُولُ اللّه ،فإِ نْ هُ مْ
ت ف كُ ّل َيوْ مِ وليلةَ ،فإِن هُ مْ
س صَلوا ٍ
أَطَاعُوا لِذلكَ ،فأَ ْعلِمْهُم أَنّ اللّ هَ َتعَال افترض عَليهِ مْ خَم َ
682
ك َفأَعْل ْمهُ مْ أَنّ اللّه افترض عَليهِ مْ صَد َقةً تُؤ َخذُ مِ نْ أَغْنِيَائِهِم ،وَتُردّ عَلى فُقَرائهِم»
أَطاعُوا لِذل َ
متفقٌ عليه.
قِيل :يا ر سُول اللّ هِ فاليْل؟ قال « :الَ ْيلُ ثلثَة :هِي ِلرَجُ ٍل وِزر ،وهِ َي ِلرَجُ ٍل سِ ْترٌ ،وهِي
لرجُ ٍل أَجْر ،فأَمّا الت هي لهُ وزر َفرَجُلٌ ربطَها رِياءً وفَخْرا ونِواءً عَلى َأهْلِ الِسْلم ،فهي لَ ُه وِزر،
وَأمّا الت هِ َي لَهُ ِستْرَ ،فرَجُل ربَ َطهَا ف سَبِيلِ اللّهُ ،ثمّ ل ينْسَ حقّ اللّ ِه ف ُظهُورِها ،ول رِقابا ،فَهِي
لَ ُه سِتْر ،وَأمّا الت هِ يَ لَ هُ أَجْر ،فرجُلٌ رب َطهَا ف سبِي ِل اللّ هِ َلهْل الِ سْلمِ ف َمرْج ،أَو رَوضَة ،فَمَا
ض ِة مِن شَيءٍ إِلّ كُتِب لَهُ عدد ما أَ َكلَت حســـنَات ،وكُتِب لَه
أَ َكلَت مِن ذلك ا َلرْجِ أَو الرّو َ
عدد َأ ْروَاِثهَا وأَْبوَاِلهَا حَسنَات ،وَل َتقْطَ ُع ِطوََلهَا فاستَنّت َشرَفا أَو شَرفَيْ نِ إِلّ كَتَب اللّ هُ لَ هُ عددَ
سقَِيهَا إِلّ
شرِبَت مِنْه ،وَل يُريدُ أَ ْن يَ ْ
آثَارِهَا ،وَأ ْروَاثهَا حَ سنَات ،ول م ّر ب ا صاحُِبهَا عَلى َن ْهرٍ فَ َ
كََتبَ اللّه َل ُه ع َددَ ما َشرِبَت حَسنَاتٍ » .
ِهـ اليةُ اْلفَاذّةُ
ّهـ فالُ ُمرُ؟ قالَ « :مـا أُْنزِل علَيّ فـ الُ ُمرِ شَيءٌ إِ ّل هذ ِ
قِيلَ :يـا رسـو َل الل ِ
الَا ِمعَةُ { :فمن يعْم ْل مِثقَال ذرّةٍ خَيْرا يره،ومَن يعْم ْل م ْثقَالَ َذرّةٍ َشرّا ير ُه }» .مُّتفَ قٌ عليه .وهذا
ظ مُسْلم.
لف ُ
فرمود :و نه صاحب گوسفند وگاوی که از آن حقش را نداده است ،مگر اينکه چون
قيامت در رسد در ميدان فراخی در برابر آنا بر رويش انداخته شود و هيچيک از آن را گم
نی کند ،مگر شاخدار و بی شاخ و شاخ شکسته اش آمده او را به شاخهايش زده و با نوک
پايش او را درهم مالد و چون اولی بگذرد ،ديگران چني کنند ،در روزی که به اندازهء پنجاه
هزار سال است تا در ميان مردم حکم گرديده و راهش بسوی بشت يا دوزخ معي گردد.
پرسيده شد ،يا رسول ال صلی ال عليه وسلم در بارهء اسب چطور؟
فرمود :در بارهـء اسـب سـه حکـم وجود دارد :برای يکـی گناه اسـت و برای يکـی
حجاب و برای ديگری مزد و ثواب.
ا ما آن که برا يش گناه ا ست ،شخ صی ا ست که با طر رياء و ف خر فرو شی و دش نی با
مسلمي آن را نگهداری کرده است ،و برای آنکه حجاب و پرده است ،شخصی است که در
راه خدا بسته اش نوده و حق خدا را در سواری و تربيه اش ادا می کند و اما پاداش و ثواب
است برای آنکه آن را در راه خدا باطر اسلم در چراگاه يا باغچه اش بسته نوده است ،پس
آنچه از آن جای بورد برای وی حسنات نوشته شود و برای وی به عدد پس افگنده و بولش
حسنات نوشته شود ،و هم چون پايش به ميخ بسته شود و از جايش يکی دو گام فراتر رود،
مگر اينکه خداوند به عدد پس افگنده ها و قدمهايش حسنات نويسد و شخص آن را به جويی
نی برد که از آن بياشامد و ارادهء سياب کردنش را نکند ،مگر اينکه خداوند به عدد آنچه
آشاميده است حسنات برايش نويسد.
پرسيده شده ،و الغ چه؟
فرمود :در بارهء الغ جز اين آيهء تنها جامع چيز ديگری نازل نشده است که {فمن
شرّاً يرهُ }
خيْراً يره،ومَن يعْملْ مثْقَالَ َذرّ ٍة َ
يعْملْ مِثقَال ذرّةٍ َ
خداوند می فرمايد( :ای آنانکه ايان آورده ايد بر شا واجب شد روزه هان گونه بر
کسانيکه پيش از شا بودند ) تا فرموده او تعالی ( ماه رمضان که در آن فرود آوردي قرآن را
رهنمائی برای مردم و سخنانی روشن از هدايت و جدا کردن حق از باطل .پس هر که از شا
دريا بد آن ماه را با يد روزه گيد ،آن را و هر که بيمار با شد يا م سافر بر وی لزم ا ست به
شار روزهای فوت شده از روزهای ديگر) .تا آخر آيه بقره185 – 183 :
و ايـن لفـظ باری اسـت و در روايتـی از او آمده کـه روزه دار طعام و آشاميدنـی و
شهوت خود را از جهت من ترک می کند .روزه از برای من است و من بدان پاداش می دهم
و حسنه به ده برابرش.
و در رواي تی از مسلم آمده که هر عمل فرز ند آدم ،چ ند برابر می شود ،ني کی به ده
برابرش تا هفتصد برابرش .ال تعالی فرمود :مگر روزه که هانا از برای من است و من بدان
پاداش می د هم ،شهوت و طعام خود را به د ستور من می گذارد و برای روزه دار دو شادی
است :يک شادی در وقت افطارش و يک شادی در وقت ملقات با پرودرگارش و بوی دهن
روزه دار در نزد خدای متعال از بوی مشک بتر است.
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال « :مَنْ َأْنفَ َق َزوْجَي ف سَبِي ِل اللّهِ
-1216وعنهُ أَنّ رسو َل اللّ ِه َ
ي مِ نْ أَبْواب الَنّة :يَا عَ ْبدَ اللّ هِ هذا َخيْر ،فَمَ نْ كَان مِ نْ َأهْ ِل ال صَل ِة دُعِي م نْ باب ال صّلة،
نُودِ َ
لهَاد ،ومَ نْ كَا َن مِ نْ َأهْل ال صّيامِ دُعِ َي مِ نْ باب الرّيّا نِ
لهَادِ دُعِي مِ نْ باب ا ِ
ومَ ْن كا َن مِ نْ َأ ْهلِ ا ِ
ومنْ كَا َن مِنْ َأهْل الصّدقَة دُعِي مِ ْن باب الصّدقَ ِة » قال أبو بكرٍ َرضِيَ اللّه عَنْه :بأَب أَنت وُأمّي يا
ضرُورة ،فهلْ ُيدْ عى أَح ٌد مِ نْ تلك الَبْوا بِ
ب مِ نْ َ
ر سولَ اللّه ما عَلى مَ ْن دُعِي مِ نْ تِل كَ ا َلبْوا ِ
كلّها؟ قالَ « :نعَم َوَأرْجُو أَنْ تكُو َن مِنهم » متفقٌ عليه.
رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود:چون رمضان آيـد ،درهای بشـت باز شده و
درهای دوزخ بسته گشته و شياطي به زني کشيده می شوند.
-218باب سخاوتندی وکرم و انام کارهای خوب و زياد انام دادن آن در ماه
رمضان بويژه و علی الصوص در دههء اخي
-219باب منع از اينکه پيش از رمضان و پس از نيمهء شعبان روزه گرفته شود ،مگر
آنکه آنرا به پيش از آن پيوسته دارد يا اينکه از روی عادت برابر افتاد بر اينکه عادتش چنان
بود که روزهای دو شنبه و پنجشنبه را روزه گيد ،و با آن موافق افتد
-1227وَعَ ْن أَب اليَقظَان عمارِ ب نِ يَا ِسرٍ رض َي اللّه عنْهما ،قال « :مَ ْن صَامَ اليَومَ اّلذِي
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم » رواه أبو داود ،والترمذي وقال :حدي ثٌ
يُشكّ فِي ِه فَ َقدْ عَ صَى أَبا القَا ِس ِم َ
حسن صحيح.
-1227از ابو اليقظان عمار بن ياسر رضی ال عنه روايت شده که گفت:
آنکه در روزی که در آن شک است ،روزه گيد ،هانا در برابر ابو القاسم صلی ال
عليه وسلم نافرمانی نوده است.
حرُوا
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم « :تَسَ ّ
-1229ع ْن أَنسٍ رَضِيَ اللّه عَنْهُ قال :قال رسو ُل اللّ ِه َ
َفإِنّ ف السّحُورِ بَر َك ًة » متفقٌ عليه.
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :فرق ميان روزهء ما و روزهء اهل کتاب سحری
خوردن است.
-222باب فضيلت شتافت به افطار و آنچه که بدان افطار کند و آنچه که بعد از
افطارش بگويد
-1237وَعَ ْن أَب إِبراهي مَ عبدِ اللّ هِ ب نِ أَب َأوْف رَضِي اللّه ع ْنهُمَا ،قالِ :سرْنَا مَ َع رسولِ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّمَ ،و ُهوَ صائمَ ،فلَمّا َغرَب تِ الشّمس ،قالَ لِبْع ضِ اْل َقوْم « :يَا فُل نُ انْزلْ
اللّ ِه َ
فَاجْد حْ لَ نا ،فَقَال :يا رَ سُول اللّ هِ َل ْو َأمْ سَيت؟ قال « :اْنزِ ْل فَا ْجدَ حْ لَنَا » قال :إِنّ علَيْ كَ َنهَارا،
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّمُ ،ثمّ
شرِ بَ ر سُولُ اللّه َ
جدَ حَ َلهُ ْم فَ َ
قال « :انْز ْل فَا ْجدَ حْ َلنَا » قَال :فََنزَلَ فَ َ
متفقـ
ٌ شرِق.
ِهـ قِبَ َل الَ ْ
ِنـ ههُنَاَ ،ف َقدْ َأفْ َطرَ الصـَائ ُم » وأَشارَ بَِيد ِ
ُمـ اللّيْ َل َقدْ َأقْبَ َل م ْ
قالَ « :إِذا رََأيْت ُ
عليه.
-1237از ابو ابراهيم عبد ال بن ابی اوفی رضی ال عنه روايت شده که گفت:
با رسول ال صلی ال عليه وسلم در حاليکه روزه داشت ،رفتيم و چون آفتاب نشست
برای بعضی از گروه فرمود :فلنی ،پائي شو برای ما سويق را به آب خلط کن.
گفت :باشد تا خوب شب شود.
گفت :پائي شو برای ما سويق را به آب خلط کن.
گفت :هنوز که روز است!
فرمود :پائي شو برای ما سويق را به آب خلط کن.
697
گفت :بعد وی پائي شده برای شان سويق را به آب خلط کرد و رسول ال صلی ال
عليه وسلم آشاميده و فرمود :چون ديديد که شب از اينجا روی آورد به تقيق روزه دار افطار
کرده است و بدستش بطرف شرق اشارت نود.
ش :هدف آن بوده کسه شتافتس در گشودن روزه فضيلت دارد و سسويق چيزيسست ماننسد
تافتان که از آرد گندم و جو درست می شود.
-1238از سلمان بن عامر ضبی صحابی رضی ال عنه روايت است که:
پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود :هرگاه ي کی از ش ا افطار نود ،با يد با خر ما افطار
نايد و اگر نيافت ،بايد با آب افطار کند ،زيرا آب پاک کننده است.
-223باب دستور روزه دار به نگهداشت و مافظت زبان و اعضای وجودش از
مالفت ها و دشنام دادن هديگر و امثال آن
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم « :إِذا
-1240ع نْ أَب ُهرَيرَ َة رض يَ اللّه عنهُ قال :قا َل رسولُ اللّه َ
ص ْومِ أَحدِكُم ،فَل َي ْرفُثْ وَل يَصْخَبَ ،فإِ ْن سَاّبهُ أَحَدَ ،أ ْو قاَتلَهَ ،فلَْيقُل :إِنّي صائمٌ» متفقٌ
كَانَ َيوْ ُم َ
عليه.
698
صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم « :مَنْ لَمْ يَدعْ َقوْلَ الزّورِ والعمَلَ بِهِ
ب َ
-1241وعن ُه قال :قال الن ّ
ع طَعا َمهُ و َشرَاب ُه » رواه البخاري.
فلَيْسَ ل ّلهِ حَاجةٌ ف أَنْ َيدَ َ
-1243و عن َلقِي طِ ب ِن صَبِر َة َرضِ َي اللّه عَنْه ،قال :قلت :يا ر سول اللّه أَخِْبرْ ن عَ نِ
اْلوُضوءِ ؟ قال « :أَسْبِغِ الْوضُوءَ ،وَ َخلّ ْل بَيْن ا َلصَابِعَ ،وبَالَ ْغ ف ال ْستِنْشَاقِ ،إلّ أَنْ تكُو َن صَائما
» رواه أبو داود ،والترمذي وقال :حديثٌ حس ٌن صحيح.
پيامب صلی ال عليه وسلم در هيچ ماهی بيشتر از شعبان روزه نی گرفت ،زيرا او ههء
شعبان را روزه می داشت.
و در روايتی آمده که :شعبان را جز اندکی روزه می گرفت.
ش :علماء گف ته ا ند :علت اين که ه هء شعبان را روزه ن ی دا شت آن بود تا ک سی گمان
فرضيت روزهء آن را نکند.
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :اعمال به روز دوشنبه و پنجشنبه پيش کرده می
شود و دوست می دارم که عملم پيش کرده شود ،در حاليکه من روزه دارم.
والفضل صومُها ف اليام البيض وهي الثالثَ عشر والرابعَ عشر والامسَ عشر ،وقِيل:
الثان عشر ،والثاِلثَ عشر ،والرابعَ عشر ،والصحيح الشهور ُهوَ الول.
حبيبم مرا به سه چيز وصيت کرد که تا زنده باشم ،آن را ترک نی کنم :به روزهء سه
روز از هر ماه و ناز ضحی (چاشت) و به اينکه خواب نشوم تا اينکه وتر را بوان.
-1260وَعَ نْ عبدِ اللّ هِ ب نِ عَ ْمرِو ب ِن العا صِ َر ضي اللّه عنهُ ما ،قالَ :قا َل ر سولُ اللّ هِ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم« :ص ْومُ ثلَثةِ أَيّا ٍم منْ كلّ شَهرٍ ص ْو ُم الد ْهرِ ُك ّل ُه » .متفقٌ عليه.
َ
صلّى
-1261وع ْن مُعاذ َة ال َع َدوِّيةِ أَنّها َسأََلتْ عائشةَ رض َي اللّه عَ ْنهَا :أَكا َن رَ سُولُ اللّ هِ َ
الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ي صومُ مِن كُلّ شَهرٍ ثلثةَ أَيّام؟ قَالَت :نَعَمَ .ف ُقلْت :م نْ أَيّ الشّهْر كَا نَ يَ صُوم؟
ش ْهرِ َيصُوم .رواهُ مسلم.
قَالَتَ :لمْ يَكُن يُبَال مِنْ أَيّ ال ّ
پيامب صلی ال عليه وسلم بر وی داخل شد و او برای شان طعامی تقدي نود.
فرمود :بور!
گفت :روزه دارم.
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :که ملئکه بر روزه دار درود می فرستد هرگاه
در نزدش خورده شود تا اينکه فارغ گردد.
كتاب اعتكاف
-232باب فضيلت اعتكاف
شرَ
ف العَ ْ
صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم كانَ َيعْتَكِ ُ
ب َ
-1269وعنْ عائشةَ َرضِيَ اللّه عنْها ،أَنّ النّ ّ
ا َلوَا ِخرَ مِ ْن َرمَضان ،حَتّى َت َوفّاهُ اللّه تعال ُ ،ث ّم اعْتَ َكفَ أَزوا ُج ُه مِنْ ب ْعدِه .متفقٌ عليه.
كتاب حج
-233باب وجوب حج و فضيلت آن
علَى
ت مّقَا مُ ِإ ْبرَاهِي مَ َومَن دَخَلَ هُ كَا نَ آمِناً َولِّ َ
قال ال تعالی{ :فِي هِ آيَا تٌ َبيّننَا ٌ
غ ِنيّ عَ نِ الْعَا َلمِي نَ} آل
سبِيلً َومَن َك َفرَ َفإِنّ ال َ ستَطَاعَ ِإَليْ هِ َحجّ ا ْلبَيْ تِ مَ نِ ا ْ
النّا سِ ِ
عمران٩٧ :
خداوند می فرمايد :و حق خداست بر مردم حج خانهء کعبه هر که توانائی بسوی آن
را دارد و از جهت اسباب راه ،و هر که کافر شود ،پس خداوند بی نياز است از عاليان .آل
عمران97 :
رسول ال صلی ال عليه وسلم برای ما خطبه خوانده و فرمود :ای مردم! هانا خداوند
حج را بر شا فرض گردانيده ،پس حج کنيد .مردی گفت :آيا هر سال يا رسول ال صلی ال
عليه وسلم؟
آنضرت صلی ال عليه وسلم سکوت فرمود ،تا اينکه سه بار اين سخن را گفت .پس
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :اگر بلی می گفتم واجب می شد و آن را انام داده نی
توانستيد .بعد فرمود :مرا در بارهء آنچه از شا ترک نودم ترک کنيد و بگذاريد ،زيرا کسانی
که پيش از شا بودند بواسطهء سئوال زياد و اختلف شان بر پيامبان شان هلک شدند .پس
هرگاه شا را به چيزی امر کردم آنچه را که از آن نتوانيد انام دهيد و چون شا را از کاری
منع کردم ،آن را ترک کنيد.
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم :أَيّ العَمَلِ أَفضَل؟ قال « :إيا نٌ
-1273وَعنْ هُ قال :سُِئلَ ال نب َ
ج مَبُو ٌر »
لهَادُ ف سَبِيلِ اللّ ِه » قيل :ثّ ماذَا؟ قَال « :حَ ٌ
بِاللّ هِ ورَ سُوِلهِ» قيلُ :ثمّ ماذَا؟ قال « :ا ِ
متفقٌ عليه.
از ر سول ال صلی ال عليه و سلم شنيدم که می فرمود :کسی که حج کند و ف حش
گوئی نکرده و فسق ننمايد ،مانند روزی که مادرش او را زائيده بود (بی گناه) باز می گردد.
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ،قال « :العُ ْمرَة إل العُ ْمرِة َكفّار ٌة لا
-1275وعَنْ هُ أَنّ رسو َل اللّ ِه َ
ج الَبُورُ لَيس لهُ جزَاءٌ إ ّل الَّنةَ » .متفقٌ عليه.
بيْنهُما ،وال ّ
لهَادَ أَفضَلَ
-1276وَعَ نْ عَائِشَة ،ر ضي ال عَنْهَا ،قَالَتُ :قلْ تُ يا رَ سُو َل اللّه ،نَرى ا ِ
لهَادَ :حجّ مبُو ٌر » روا ُه البخاري.
العمل ،أفَل نُجاهِد؟ فَقَال « :لكِ ْن أَفضَ ُل ا ِ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ،قَال « :ما مِنْ َي ْومٍ أَكَث َر مِنْ أنْ يعْتِقَ
-1277وَعَ ْنهَا أ ّن رَسُولَ ال ّلهِ َ
اللّه فِيهِ عبْدا مِنَ النّا ِر مِنْ َي ْومِ َع َر َفةَ » .رواهُ مسلم.
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :عمره در رمضان با حج برابر است ،يا با حجی که
هراه من گزارده شود ،برابری می کند.
-1279وَعَنْهُـ أنّ امرَأَ ًة قالَت :يـا رَسـُو َل اللّه ،إنّ فَريضَةَ اللّهِـ على ِعبَادِهِـ فـ الجـ،
َأ ْدرَكتْ أب شَيخا كَبِيا ،ل يَثُبتُ عَلى الرّا ِح َلةِ َأ َفأْحُجّ عَنه؟ قال « :نعم » .متفقٌ عليهِ.
صلّى الُ
-1281وعَ نِ السائبِ ب نِ يزيد ،رضي اللّه عنه ،قال :حُجّ ب مَ عَ رسولِ اللّ هِ َ
َعلَ ْيهِ و َسلّم ،ف حَجةِ الوَداع ،وَأنَا ابنُ سَبعِ سِنِي .رواه البخاري.
كتاب جهاد
شرِكِي نَ كَآ ّفةً َكمَا يُقَاتِلُونَكُ مْ كَآ ّفةً وَاعْ َلمُواْ أَنّ الّ
قال ال تعالی { :وَقَاتِلُواْ ا ْل ُم ْ
مَعَ ا ْلمُتّقِينَ} التوبة٣٦ :
شيْئ ًا وَ ُهوَ
و قال تعالیُ { :كتِ بَ عَ َليْكُ مُ الْ ِقتَالُ وَ ُهوَ ُكرْ هٌ لّ ُك مْ وَعَ سَى أَن تَ ْكرَهُو ْا َ
ل نيَ ْعلَمُن َوأَنتُمْن لَ تَ ْعَلمُوننَ} البقرة:
شرّ لّكُمْن وَا ّ شيْئ ًا وَ ُهوَ َ حبّواْ َ خ ْيرٌ لّكُمْن وَعَسنَى أَن تُ ِ
َ
٢١٦
سبِيلِ الّ}
و قال تعالی{ :انْ ِفرُواْ خِفَافاً َوثِقَا ًل وَجَاهِدُو ْا بِ َأ ْموَالِ ُكمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي َ
التوبة٤١ :
جنّ َة
سهُ ْم وََأ ْموَا َلهُم بَِأنّ َل ُه مُ ال َ
ش َترَى مِ نَ ا ْل ُم ْؤمِنِي نَ أَنفُ َ
و قال تعالی{ :إِنّ الّ ا ْ
حقّا فِني ال ّت ْورَاةِ وَالِنجِيلِ يُقَاتِلُوننَن فِني سنَنبِيلِ الّ نن َفيَ ْقتُلُوننَن َويُقْتَلُونننَ وَعْداً عَ َليْه نِ َ
شرُواْ ِببَيْ ِعكُمُن الّذِي بَايَعْتُم بِهِن وَ َذلِكَن ُهوَ ل نفَاسْن َتبْ ِ وَالْ ُقرْآنِن َومَنْن َأوْفَى بِ َعهْدِهِن مِنَن ا ّ
الْ َف ْوزُ الْعَظِيمُ} التوبة١١١ :
ض َررِغ ْيرُ ُأوْلِي ال ّ و قال تعالی{ :لّ يَسننن ْن َتوِي الْقَاعِدُونننننَ مِنننننَ ا ْل ُمؤْ ِمنِينننننَ َ
ضلَ الّ ننا ْلمُجَاهِدِين َن بِ َأ ْموَا ِلهِم نْ وَا ْلمُجَاهِدُون نَ فِني س نَبِيلِ الّ نبِ َأ ْموَا ِلهِم نْ َوأَنفُس ِنهِمْ َف ّ
علَى ل نا ْلمُجَا ِهدِينَن َ ضلَ ا ّ ل نا ْلحُسْننَى وَ َف ّل وَعَدَ ا ّ جةً وَكُنن ّ وَأَنفُسِنهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَن َدرَ َ
ل نغَفُوراً رّحِيماً} عظِيماً{َ }95درَجَاتٍن ّمنْهُن َومَغْ ِفرَ ًة َورَحْ َمةً وَكَانَن ا ّ الْقَاعِدِينَن أَجْراً َ
{ }96النساء٩٦ – ٩٥ :
و قال تعالی{ :يَا َأيّهَا الّذِينَن َآمَنُوا َهلْ أَ ُدلّكُمْن عَلَى تِجَارَ ٍة تُنجِيكُم مّنْن عَذَابٍن
َألِيمنٍ{ُ }10ت ْؤمِنُونَن بِالِّ َورَسنُو ِلهِ َوتُجَاهِدُونَن فِي سَنبِيلِ الِّ بِ َأ ْموَالِكُمْن وَأَنفُسِنكُ ْم ذَِلكُمْن
حتِهَاجرِي مِن تَ ْ جنّاتٍن تَ ْ خلْكُمْن َخ ْيرٌ لّكُمْن إِن كُنتُمْن تَ ْعَلمُوننَ{ }11يَغْ ِفرْ لَكُمْن ُذنُوبَكُمْن وَيُدْ ِ
َ
حبّونَهَا خرَى تُ ِ جنّاتنِ عَدْنٍن َذلِكنَ الْ َف ْوزُ الْعَظِيمنُ{ }12وَأُ ْ طيّ َبةً فِي َا َلْ ْنهَارُ َومَس نَا ِكنَ َ
شرِ ا ْلمُ ْؤ ِمنِينَ} { }13الصف١٣ – ١٠ : صرٌ مّنَ الِّ وَ َف ْتحٌ َقرِيبٌ َو َب ّ
نَ ْ
و اليات فی الباب کثية و مشهورة
خداوند می فرمايد :و جنگ کنيد با ههء مشرکان چنانکه ايشان می جنگند با ههء
شا .توبه36 :
و می فرمايد :جنگ بر شا واجب آمد و آن دشوار است بر شا و شايد ناخوش داريد
چيزی را حال آن که وی ش ا را ب تر با شد شا يد که دو ست دار يد چيزی را حال آن که آن
برای شا بد باشد و خدا می داند و شا نی دانيد .بقره216 :
716
و مـی فرمايـد :بيون آييـد سـبکبار و گرانبار ،و بـا مال و جان خود در راه خدا جهاد
کنيد .توبه41 :
و می فرمايد :هر آئينه خداوند از مسلمانان جان و مال شان را بعوض آنکه برای شان
بشت باشد ،خريده است که در راه خدا جنگ می کنند می کشند و کشته می شوند ،وعده
ای حقی است ،باشيد به معاملهء که کرديد به آن و اين است پيوی بزرگ .توبه111 :
و می فرمايد :برابر نيستند نشستگان غي معذور از مسلمانان و جهاد کنندگان در راه
خدا با مال و جان خو يش و خداو ند فضيلت داده ماهدان با مال و جان را بر نش ستگان در
مرتبه ،و خداوند هر يکی را وعدهء نيک داده و مزد افزون داده خداوند ماهدان بر نشستگان
مزدی بزرگ مرت به ها يی از جان بش و آمرزش و بشا يش و خداو ند آمرزند هء مهربان ا ست.
نساء96 – 95 :
و می فرمايد :ای مسلمانان! آيا شا را به آن معاملهء که شا را برهاند از عذابی درد
دهنده دللت نکنـم؟ بدا و رسـول او ايان آوريـد و در راه خدا بـه اموال و جان های خود
جهاد کنيد .اين برای شا بتر است اگر می دانيد .گناهان شا را بيامرزد و شا را به بوستانايی
که می رود ز ير آن جوي ها و به ملهای پاکيزه در ب شت های جاودان در آرد و ا ين ا ست
فيوزی بزرگ .و شا را به نعمتی ديگر که دوست می داريد آن را دهد ،و آن نعمت نصرت
از جانب خدا و فتحی قريب الصول است ،و مژده ده مسلمانان را .صف13 – 10 :
و اما احاديث وارده در فضيلت جهاد بيشمار است از جله اين است:
سعُود ،رضي اللّه عَنْه ،قَالُ :قلْ تُ يا رَ سُول اللّه ،أيّ العَمَل أَ َحبّ
-1286وعَ نِ اب ِن مَ ْ
إل اللّ هِ َتعَال ؟ قال « :ال صّلةُ عَلى َوقِْتهَا » ُقلْتُ :ثمّ أَي ؟ قَالِ « :ب ّر الوَالدَيْ نِ» ُقلْتُ :ثمّ أَيّ ؟
لهَادُ ف سَبي ِل ال ّل ِه » .متفقٌ عليه.
قَالَ « ا ِ
-1287وَع ْن أب ذَر ،رضي اللّه عنه ،قَالُ :قلْت :يا رَ سُو َل اللّ هِ َأيّ العملِ َأ ْفضَلُ؟ قَال:
لهَادُ ف سبِي ِل ِه » .مُتفقٌ عليه.
« اليَانُ بِاللّه ،وَا ِ
ر سول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :ها نا يکبار رفت در اول صبح (برای جهاد) يا
اول شب از دنيا و آنچه در آن است ،بتر می باشد.
صلّى الُ
لدْري ،رضي اللّه عن هُ قال :أَتى رَجُ ٌل ر سُول اللّ ِه َ
-1289وَعَ نْ أب سَعيدٍ ا ُ
سهِ ومالِ ِه ف سبِيلِ اللّ هِ » قالُ :ثمّ
َعلَيْ ِه و َسلّم ،فَقَالَ :أيّ النّا سِ َأفْضل؟ قَالُ « :م ْؤمِ نٌ ُيجَا ِهدُ ِبَنفْ ِ
ب مِنَ الشّعابِ يعُْبدُ اللّه ،وَيدَعُ النّاسَ مِنْ َشرّه .متفقٌ عليهِ.
مَن؟ قَالُ « :م ْؤمِنٌ ف ِشعْ ٍ
يَتَخَلفوا عنّي ،وَالذي نفْ سُ مُحَمّد بِيدِه ،لَو ِددْ تُ أن أغز َو ف سبِيلِ اللّهَ ،فُأقْتَلُ ،ثمّ أغْزوَ ،فأُقتل،
ُثمّ أغزوَ ،فأُقتل » روا ُه مُسلمٌ وروى البخاريّ بعْضه.
نَكَبةً ،فَإنّهَا تيءُ َيوْ مَ القِيا مة كأغ َزرِ ما كَانَتَ :لوْنُهَا الزّ ْعفَران ،ورِيُ ها كالِ سكِ» .روا ُه أ بو
داود ،والترمذيّ وقال :حديثٌ حسَنٌ صحيح.
صلّى
-1297وع ْن أب هُريرة ،رضِي اللّه عَنْه ،قالَ :مرّ رَ ُج ٌل مِ نْ أ صْحَاب ر سُولِ اللّ ِه َ
شعْب فيهِ ُعيَيَْنةٌ مِن ماءٍ َعذْبة ،فأَعجبته ،فَقَال :لَو اعتزَلتُ النّاسَ َفَأقَمْتُ ف هذا
الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ،ب ِ
صلّى
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ،فذكر ذل كَ لر سُو ِل اللّ ِه َ
شعْب،ولَ نْ أفعلِ حَت أ سْتأْذ َن ر سُو َل اللّ ِه َ
ال ّ
الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ،فَقَال « :ل تفعل ،فإنّ مُقامَ أحدِكُ ْم ف سبيلِ اللّهِ أفضَ ُل مِنْ صلِتهِ ف بيتِهِ س ْبعِيَ
عاما ،أل تُحبّو نَ أ نْ َي ْغفِر اللّه لَكُ ْم وُيدْخِلكَ مُ النّة؟ اغزُوا ف سبي ِل اللّه ،م ْن قَاتَ َل ف سَبيلِ اللّ هِ
ي وَقال :حديثٌ حَسَن.
ُفوَاقَ نَاقَة وَجَبتْ له الَّن ُة » .رواهُ الترمذ ّ
الجاهد ف سبيل اللّهِ كمثَل الصّائ ِم القَائ مِ القَانِ تِ بآياتِ اللّهِ ل َيفْتُر :مِ ْن صلة ،ول صيام ،حت
ظ مسلِم.
يَرجِ َع الجاهدُ ف سبيل ال ّلهِ » متفقٌ عليه .وهذا لف ُ
و ف روايةِ البخاري ،أنّ رجل قَال :يا ر سُولَ اللّ ِه دُلّ ن عَلى عملٍ َي ْعدِلُ الهَاد؟ قال« :
جدَك فَتقُو مَ ول تَفتُر ،وتَ صُومَ
ج الُجا ِهدُ أن تدخُ َل مَس ِ
ل أجد هُ » ُثمّ قال « :هل تَستَطِيعُ إذا َخرَ َ
ول تُفطِر؟ » فَقال :ومَنْ يستطِي ُع ذَلك؟
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :از بترين وسائل معيشت برای مردم مرديست
کـه زمام اسـبش را در راه خدا گرفتـه و بالی آن مـی پرد .هرگاه صـدا و آوازهـء جنـگ را
بشنود بر آن سوار شود و مرگ را طلب نا يد يا ملی را طلب نا يد که در آن گمان آن می
رود يا مردی که با چند گوسفندی در قلهء از اين قله هاست يا در ميان درهء از اين دره ها
که ناز را برپا داشته ،زکات را بدهد و تا واپسي دم مرگ پروردگارش را بپرستد و در برابر
مردم جز خي چيزی انام ندهد.
-1302وعَ ْن أب بَ ْك ِر بن أب مُوسى ال ْش َعرِي ،قَال :سَ ِم ْعتُ أب ،رضي اللّه عنْهَ ،و ُهوَ
ضرَةِ ال َعدُو ،يقول :قالَ رسـُولُ اللّه ِـ صَـلّى الُ َعلَيْهِـ وسَـلّم « :إنّ أبْوابَـ الَّنةِ تَحْتَـ ظِللِ
َب ْ
صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم
ت رسولَ اللّ ِه َ
سعْ َ
السّيُوفِ » فَقامَ رَجُ ٌل َرثّ الَيَْئ ِة فَقَال :يَا أبَا مُوسَى أََأنْت ِ
يقول هذا؟ قال :نَ عم ،فَرجَع إل أ صحَابِهَ ،فقَال « :أقرأ علَيْكُ مُ ال سّلمَ » ثُمّ كَ سَر جفْن سَي ِفهِ
فألْقاهّ ،ث مَشَى بِس ْي ِفهِ إل الع ُدوّ فضَرب ِبهِ حتّى قُتل » .روا ُه مسلم.
صلّى
-1303وعن أب عَبْسٍ عبدِ الرّح ِن بْنِ جُبَيْر ،رضي اللّه عنهُ قال :قَال رسُولُ اللّ ِه َ
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :ما اغَْب ّرتْ قدَما عَ ْبدٍ ف سبيلِ اللّه فتَمسّه النّا ُر » .رواهُ البخاري.
-1303از ابو عبس عبد الرحن بن جبي رضی ال عنه روايت شده که:
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :غبار آلود نشده قدمهای بنده ای در راه خدا که آن
را آتش مساس کند.
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :داخل نی گردد به جهنم مردی که از ترس خدا
بگر يد ،تا اين که ش ي دوباره به پ ستان بازگردد و ج ع نشود بر بنده غبار در راه خدا و دود
جهنم.
صلّى الُ
-1312وعَنْ عب ِد اللّهِ بنِ عَمرو ب ِن العاص ،رضي اللّه عنْهما ،أنّ رسُول اللّه َ
َعلَ ْيهِ و َسلّم قَال « :ي ْغ ِفرُ اللّه للشّهيدِ كُلّ شَيْ ٍئ إلّ الدّيْ َن » رواه مسلم.
وف روايةٍ له « :ال َقتْلُ ف سَبِي ِل ال ّلهِ يُك ّفرُ ُكلّ شَيءٍ إلّ الدّيْن » .
ر سول ال صلی ال عليه و سلم فرمود :خداو ند ههء گناهان شه يد را می آمرزد ،جز
قرض.
و در روايتی آمده که :کشته شدن در راه خدا هر چيز را بز قرض مو می کند.
-1314وعَ نْ جاب ٍر ر ضي اللّه عَنْه ،قال :قالَ رَجُل :أ ين أنَا يا ر سُولَ اللّ هِ إ ْن قُتِل تُ؟
قال « :ف الَّن ِة » .فألقى تَ َمرَاتٍ كُنّ ف َيدِهُ ،ث ّم قاَتلَ حتّى قُتِل ،روا ُه مسلم.
729
مردی بطرف حرام رضی ال عنه دايی انس رضی ال عنه از پشت سرش آمده و او را
به نيزه زد تا اينکه ويرا به شهادت رساند .حرام :گفت :سوگند به پروردگار رستگار شدم.
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود که :برادران شا کشته شدند و آنا گفتند :بار
خدايا خب ما را به پيامب ما صلی ال عليه وسلم برسان که ما بديدارت شتافتيم .پس از تو
راضی شدي و تو از ما راضی گشتی.
-1317وعن هُ قال :غَاب عَمّ ي أن سُ ب ُن النضْر ر ضي اللّه عنْ هُ ع ِن قِتَالِ بدر ،فقال :يا
ت الُشرِك ي ،لئِ نِ اللّه أ ْشهَد ن قِتا َل الُشرِكِيَ ليَرينّ اللّه ما
ت عن أوّ ِل قِتا ٍل قاتَل َ
ر سول اللّه غِب ُ
ف الُسلِمُون ،فقال :ال ّل ُهمّ إنّي أَعَت ِذرُ إلَيك مِمًّا صنع َهؤُلءِ يعْن
أَصنع .فلمّا كا َن يومُ أ ُحدٍ انكش َ
ك مِمّا صنع َهؤُلءِ يعن الُشركيَ ُثمّ تقدّم فاستَقبل ُه سعدُ ب ُن مُعاذٍ فقال :يا
أ صْحاب ُه ؤأَبْرأُ إلي َ
سعدُ بنَ مُعاذٍ الّنةُ وربّ الّنضْر ،إنّي أ ِج ُد رِ َيهَا مِن دونِ أُحد ،قال سعد :فما استَطعتُ يا رسول
اللّ ِه مَا صنَع ،قال أنس :فَوجدْنَا بِ هِ بِضعا وثَمانِيَ ضربةً بال سّيف ،أ ْو طَعنةَ ب ُرمْ حٍ أ ْو رميةً بِسهم،
ووجدنا ُه قد قُتِ َل ومثّ َل بِ ِه الُشرِكون ،فَما عرفَ هُ أحدٌ إل أُختُ هُ بِبنانِه .قال أنس :كُنّا نَرى أوْ نَظُنّ
أَنّ هذِ ِه اليةَ َنزَلَ تْ فِي هِ وف أَشبَاهِه { :مِ نَ ا ُل ْؤمِنيَ رِجَالٌ صدقُوا ما عَاهَدوا اللّه عليْ هِ فَمِ ْنهُ مْ
منْ َقضَى نَحَْب ُه } إل آخرهَا [ الحزاب . ] 23 :متف ٌق عليه ،وقد سبَ َق ف باب الُجاهدة.
انس رضی ال عنه گفت :در وجودش هشتاد و چند ضربهء ششي و نيزه و تي را
يافتيم و او را کشته ديدي ،در حاليکه مشرکي او را مثله کرده بودند و هيچکس او را
نشناخت تا اينکه خواهرش او را به گوشه های انگشتانش شناخت.
انس رضی ال عنه گفت :نظر ما برين بود و ميديدي يا گمان می کردي که اين آيه در
وی و امثالش نازل شد :برخی از مؤمنان کسانی هستند که به عهد و پيمانی که با خدا بستند
وفا کردند ،پس برخی از آنان بر آن عهد ايستادگی کردند ( تا شهيد شدند) .احزاب.23 :
س رضي اللّه عنْ هُ أنّ أُم الرّبي عِ بنْ تَ الَبرَا ِء وهي ُأمّ حارثةَ ب نِ ُسرَاقة،
-1319وع نْ أن ٍ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم فَقَالَت :يا رَسُولَ اللّهِ أل تُحدّثُن عَ ْن حا ِرثَة ،وَكا َن قُتِل يوْمَ بدْر،
أتَتِ النب َ
فَإنْ كا َن ف الَّنةِ صَبَرت ،وَإن كانَ غَيْر ذلكَ اجَْت َهدْتُ عليْ ِه ف البُكَاءِ ،فقال « :يا أُم حارَِثةَ إّنهَا
جِنانٌ ف الَنّة ،وَإنّ ابَْنكَ أَصاب الفرْدوْسَ الَعْلى » .رواه البخاري.
آنضرت صـلی ال عليـه وسـلم فرمود :ای ام حارثـه! در بشـت ،بشتهائی اسـت و
پسرت به فردوس اعلی رسيد.
صلّى الُ
-1320وعَ نْ جابر بن عبدِ اللّ ِه ر ضي اللّه ع ْنهُ ما قال :جِيءَ با ب إل ال نب َ
صلّى الُ
َعلَيْهِ و َسلّم قدْ مُثّل بِهِ َفؤُضعَ َبيْنَ يَديْهَ ،ف َذهَبْتُ أَكْشِفُ عنْ وجهِ ِه فَنَهان َقوْمٌ فقال النب َ
َعلَ ْيهِ و َسلّم « :ما زَاَلتِ اللئِ َكةُ تُ ِظّلهُ ِبأَ ْجنِحَتِها » .متفقٌ عليه.
-1332و عن أ ب حّادٍ ويُقال :أ بو سُعاد ،ويُقال :أ بو أَ سد ،ويقال :أ بو عا ِمرٍ ،ويقال:
لهَ ن ،ر ضي اللّه عَنْه ،قال:
أ بو عَمْرو ،ويقال :أ بو ال سْود ،ويقال :أ بو عَبْ سٍ ُعقْبةُ ب ِن عا ِمرٍ ا ُ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َو ُهوَ عَلى الِنْب ،يقول« :وَأَ ِعدّوا لُم ما استَ َطعْتُم من ُقوّة،
ت رسُولَ اللّ ِه َ
س ْع ُ
ِ
أل إنّ ال ُقوّ َة ال ّرمْي ،أل إنّ ال ُقوّةَ ال ّرمْي ،أل إ ّن ال ُقوّةَ ال ّرمْ ُي » رواه مسلم.
-1332از ابو حّاد يا ابو سعاده يا ابو اسد يا ابو عامر يا ابو عمرو يا ابو السود يا ابو
عبس عقبه بن عامر جهنی ر ضی ال عنه روايت شده که :از رسول ال صلی ال عليه وسلم
شنيدم در حاليکه بر منب بود ،می فرمود :آگاه باشيد که قوت تياندازی است ،آگاه باشيد که
قوت تي اندازی است ،آگاه باشيد که قوت تي اندازی است.
737
واسـطهء عذر) ترک کنـد ،او در حقيقـت نعمتـی را ترک کرده اسـت يا فرمود :کفران نوده
است.
صلّى الُ
-1338وعَن أب يي خُري بن فاتِك ،رضي اللّه عَنْه ،قال :قال رَ سُو ُل اللّه َ
ف » رواه الترمذي وقال :حديثٌ
َعلَ ْيهِ و َسلّم « :مَنْ َأْنفَقَ َنفَ َقةً ف سبي ِل ال ّلهِ ُكِتبَ َلهُ س ْبعُمِائِة ضِع ٍ
حَسَن.
-1338از ابو ييی خري بن فاتک رضی ال عنه روايت است که:
ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود :آن که در راه خدا چيزی را نف قه و خرج ک ند،
برای او هفتصد برابر آن نوشته می شود.
و در روايتی آمده که :مگر اينکه با شا در مزد و ثواب تان مشارکت کردند.
-1344وع نْ ع بد اللّ ِه بن عمرو ب ِن العاص ،ر ضي اللّه ع ْنهُ ما ،قال :قال ر سُولُ اللّه
جلُوا ُثلُثَ يْ
سلَم ،إلّ كانُوا َقدْ تعَ ّ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم « :ما مِ نْ غَازِ ية ،أ ْو َسرِّيةٍ َت ْغزُو ،فََتغْن مُ وتَ ْ
َ
خفِقُ وتُصابُ إ ّل َتمّ لم أُجو ُر ُه ْم » رواهُ مسلم.
أَجو ِرهِم ،ومَا مِ ْن غازِيةٍ أوْ سرِّيةٍ تُ ْ
-1345وعن ْـ أبـأُمامَة ،رضـي اللّه عنْه ،أنّ رَجُلً قال :يـا رسـولَ اللّه ائذَن ل فـ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم « :إنّ سِياحةَ ُأمّ ت الِهادُ ف سبي ِل اللّهَ ،عزّ وج ّل »
ال سّياحة .فَقالَ ال نب َ
روا ُه أبو داود بإسناد جيّد.
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :کسيکه جهاد نکند يا رزمنده ای را مهز ننمايد و يا
سرپرستی فاميل غازيی را بنحوی درست نکند ،خداوند قبل از روز قيامت او را به عذابی مبتل
می کند.
-1350وعَ ْن أ ب عَمْرو .ويقال :أ بو حكِي ٍم الُنعْمَا نِ ب ِن ُمقَرّ نٍ ر ضي اللّه عنْ هُ قال:
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم إذا لَ مْ يقَاتِ ْل مِ نْ أوّ ِل النّهارِ أَخّ ر القِتالَ حَتّ ى َتزُولَ
َش ِهدْ تُ ر سولَ اللّه َ
نلَ الّنصْر .رواهُ أبو داود ،والترمذي ،وقال :حديثٌ حَسَ ٌن صحيح.
الشّمْس ،وتَهبّ الرّياح ،ويَ ِ
-235باب معرفی گروهی از شهداء در ثواب آخرت که بر خلف آنکه درجنگ با
کفار کشته شود ،غسل داده شده و بر آنا ناز گزارده می شود
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :شهداء پنج گروه هستند :آنکه بطاعون بيد و
آنکه در بيماری شکم (اسهال) بيد و آنکه غرق شود و آنکه زير ويرانی بيد و شهيديکه در
راه خدا (جهاد) بشهادت می رسد.
ش :شهيد به چندين معنی آمده است ،از جله :اينکه خداوند و رسولش صلی ال عليه
وسلم برای او شهادت دخول بشت را داده اند .و اينکه وی بر انگيخته می شود ،در حاليکه
شاهدی بر کشتنش دارد و اينکه ملئکهء رحت بر هنگام قبض و گرفت روحش حضور بم می
رسانند و...
-1355و عن عبدِ اللّ ِه بن عمْرو بن العاص ،ر ضي اللّه ع ْنهُمَا ،قال :قال ر سولُ اللّه
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :منْ قُتِل دُو َن مالِهَ ،فهُو شهي ٌد » متفقٌ عليه.
َ
رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود :آنکـه برای مالش (دفاع از آن) کشتـه شود،
شهيد است.
-1356از ابو العور سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل رضی ال عنه و او يکی از ده
نفری است که برای شان به بشت شهادت داده شده است ،گفت:
از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شنيدم که می فرمود :آن که برای (دفاع از) مالش
کشته شود ،شهيد است و آنکه در برابر (دفاع از) جانش کشته شود ،شهيد است و آنکه در
برابر دفاع از دينش کشته شود ،شهيد است و آنکه در برابر دفاع از خانواده اش کشته شود،
شهيد است.
ل ا ْقتَحَمَ ا ْلعَ َقبَةَ{َ }11ومَا أَ ْدرَاكَ مَا ا ْلعَ َقبَةُ{َ }12فكّ رَ َقبَةٍ} {
قال ال تعالی{ :فَ َ
البلد١٣ – ١١ : }13
خداوند می فرمايد :پس به گذرگاه سخت در نيامد و چه چيز آگاهت نود که
گذرگاه سخت چيست ،رها کردن برده.
خداوند می فرمايد :و خدا را بپرستيد و بوی چيزی را شريک نسازيد و به پدر و مادر
نيکوکاری کرده و بـه خويشان و يتيمان و گدايان و هسـايهء خويشاونـد و هسـايهء اجنبـی و
هنش ي بر پلو نش سته و به م سافر و به آن چه ش ا مالک او شده ا يد ،ن يز ني کو کاری کن يد.
نساء36 :
-1360و عن ا َلعْرُور بن سُوْيدٍ قال :رأَيْ تُ أ با ذَر ،رضِ يَ اللّه عَنْه ،وعلي هِ ُحلّة ،وعَلى
صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم،
غُلمِهِ مِ ْث ُلهَا ،فَسَألُْتهُ عَ ْن ذلك ،فَذكر أنّه سَابّ رَجُلً على ع ْه ِد رَسُولِ اللّه َ
فَعَّيرَهُـ بُأمّهـَ ،فقَال النـب صَـلّى الُ َعلَيْهِـ وسَـلّم « :إنّكـ ا ْم ُرؤٌ فِيـك جاهِلّي ٌة » :هُم ْـ إخْوانُكُم،
س ُه مِمّا
وخَولُكُم ،ج َع َلهُمُ اللّه تَحت أيدِيكُم ،فَمَنْ كَانَ أَخُوهُ تَحت يَدهِ فليُطعِمهُ مِمّا َيأْكل ،وَلُْيلْبِ ْ
يلبَس ،ول تُ َك ّلفُوهُم مَا َيغْلُبهُم ،فإن َكلّفتُمُوهُم َفأَعِينُوهُم » ،متفقٌ عليه.
-240باب فضيلت جوانردی و آسان گيی در خريد و فروش و داد و ستد و نيکو
ادا نودن و درخواست کردن و سنگينتر قرار دادن پلهء ترازو و يا پيمانه در هنگام فروخت و
منع از کم فروشی و فضيلت مهلت دادن ثروتند به بينوا و فقي و کم کردن از آنچه از او می
خواهد
خداوند می فرمايد :و آنچه از خي انام می دهيد هانا خداوند به آن دانا است .بقره:
215
و می فرما يد :و ای قو مم ،تام ده يد پيما نه و ترازو را به ان صاف و کم مر سانيد به
مردمان چيزهای شان را .هود85 :
و می فرما يد :وای بر ک سانيکه حقوق مردم را می کاه ند ،آنان که چون برای خود از
مردم پيمانه کنند ،به سختی تام بگيند و چون خواهند که ايشان را پيمانه دهند ،يا برای شان
سنجيده دهند ،زيان رسانند ،آيا اين گروه نی دانند که آنان بر انگيخته خواهند شد در روزی
بزرگ روزيکه مردم ايستاده شوند ،در پيشگاه پروردگار جهانيان .مطففي6 – 1 :
751
از رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم شنيدم کـه مـی فرمود :آنکـه خوشـش آيـد اينکـه
خداو ند او را از ر نج های روز قيا مت نات د هد ،با يد مش کل فقيی را بگشا يد ( .به اين که
مطالبهء حقش را تأخي نايد) و يا از او در گذرد و قرضش را ببخشد.
-1372وعنْ ُحذَْيفَة ،رضي اللّه عنْه ،قَال :أُتِى اللّه تَعال ِبعَبْد من عِبَادِهِ آتا ُه اللّه مَال،
ت ف الدّنْيَا؟ قَال :وَل َيكْتُمُو َن اللّه حديثا قَال :يَاربّ آتَيْتَنِي مالَ كَ فَكُنْ تُ
فَقَالَ لَه :ماذَا ع ِملْ َ
أُبايِ ُع النّاس ،وَكا َن مِ نْ ُخلُقي الواز ،فكُنْ تُ أَتَيَسرُ عَلى الُو ِسرِ ،وُأنْ ِظ ُر ا ُلعْ سِر .فَقَالَ اللّه َتعَال :
« أَنَا أَحقّ بذا مِنْك ،تاوزُوا عَ نْ ع ْبدِي » فقال ُعقَْبةُ ب ُن عا مر ،وَأ بو مَ سْعُودٍ الن صاري ،رَضِ يَ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم .روا ُه مسلم.
اللّه ع ْنهُما :هكذا َس ِمعْنَا ُه مِنْ ف رَسولِ ال ّلهِ َ
753
خ َر َمةُ
ص ْفوَان ُسوْيدِ ب ِن قَيْس ،ر ضي اللّه ع نه ،قَال :جَلبْ تُ أَنَا ومَ ْ
-1375وع ْن أ ب َ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ،فَ سَاومنَا بسراويل ،وَعِ ْندِي َوزّا نٌ يز نُ
ب َ
الْعبدِيّ َبزّا مِ نْ هَجَر ،فَجاءَنَا النّ ّ
754
-1375از ابو صفوان سويد بن قيس رضی ال عنه روايت شده که گفت:
من و مرم هء عبدی پار چه هائی از منطق هء ه جر آورد ي .پيا مب صلی ال عل يه و سلم
آمده و از ازاری خريد و در نزدم وزن کنندهء بود که به مزد (پول را) وزن می کرد.
پيامب صلی ال عليه وسلم به وزّان (وزن کننده) فرمود :وزن کن و افزون کن.
755
كتاب عِلم
-241باب فضيلت علم
خداوند می فرمايد :و بگو پروردگارم علمم را افزون گردان .طه114 :
و می فرمايد :بگو آيا برابراند آنانکه می دانند و آنانکه نی دانند؟ زمر9 :
و می فرمايد :و خداوند بلند می کند مرتبهء آنانی را که از شا ايان آوردند و آنانيکه
علم به ايشان داده شده است .مادله11 :
و می فرمايد :هانا از خدا می ترسد از ميان بندگانش دانشمندان .فاطر28 :
دشن نتواند با استفاده از جهل و نادانی امت بيش از پيش بر پيکرهء مسلمي تاخته و بيش از هر
وقت ديگر تيشه به ريشهء امت اسلمی زده مسلمي را اغواء و از صراط الستقيم (هدايت) دور
سازد .و بدين ترتيب زمينه را برای سيطرهء خود بر امت اسلمی و استعمار آن مهيا نايد.
َورََثةُ النْبِياءِ وإنّ النْبِياءَ لَ ْم يُورّثُوا دِينَارا وَل ِد ْرهَما وإنّ ما ورّثُوا اْل ِعلْم ،فَم نْ أَ َخ َذ ُه أَ َخذَ بِحظّ
وَا ِفرٍ » .روا ُه أبو داود والترمذي.
صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم « :منْ تَعلّمَ عِلما مِما يُبَتغَى بِهِ
-1391وعنه قال :قال رسولُ اللّه َ
وَجْ هُ اللّ هِ عز وَجَلّ ل يَتَعلّمُ هُ إل لي صِيبَ بِ هِ عرضا مِ نَ الدّنْ يا لَ مْ ِيدْ َعرْ فَ الّنةِ يوْم القِيام ِة »
يعن :ريها ،رواه أبو داود بإسناد صحيح.
-1392وع نْ عبدِ اللّه بن عمرو بن العاص رضي اللّه عَنهُما قال :سِعتُ رسولَ اللّه
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يقول « :إنّ اللّه ل يقْبِض ال ِعلْم انِْتزَاعا ينْتزِعُ هُ مِ نَ النّاس ،ولكِ نْ يقْبِ ضُ
َ
خ َذ النّا سُ رُؤو سا ُجهّا ًل فَ سِئلُوا ،فأفَْتوْا ب َغ ْيرِ علم،
ال ِعلْ مَ ِبقَبْ ضِ ال ُعلَماءِ حتّ ى إذا لْ يُبْ ِق عال ا ،اتّ َ
ضلّوا » متفقٌ عليه.
ضلّوا وَأ َ
فَ َ
قال ال تعالی { :فَاذْ ُكرُونِي أَذْ ُكرْ ُكمْ وَاشْ ُكرُواْ لِي وَلَ تَكْ ُفرُونِ} البقرة١٥٢ :
و قال تعالیَ { :لئِن شَ َك ْرتُمْ َلزِي َدنّكُ ْم } إبراهيم٧ :
لِ } السراء١١١ :
حمْدُ ّ
و قال تعالی { :وَ ُقلِ الْ َ
حمْدُ لِّ رَبّ الْعَا َلمِينَ} يونس١٠ :
عوَاهُمْ أَنِ الْ َ
خرُ دَ ْ
و قال تعالی{ :وَآ ِ
خداوند می فرمايد :پس مرا ياد کنيد تا شا را ياد کنم .و شکر مرا کنيد و کفران
منمائيد .بقره152 :
و می فرمايد :اگر شکر کنيد هانا برای شا می افزاي .ابراهيم7 :
و می فرمايد :و بگو که حد و ثنا برای خدای تعالی است .إسراء111 :
و می فرمايد :و نايت دعای شان اين است که ثنا باد خداوندی را که پروردگار
عاليان است .يونس10 :
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال « :كُلّ أ ْم ٍر ذِي بال ل يُبْدُأ فيه
-1394وعنْ هُ ع ْن رسول اللّه َ
ي ُه .
ب :المد للّه َف ُهوَ أقْطُع » حديثٌ حسَن ،رواهُ أبو داود وغ ُ
763
خداوند می فرمايد :هانا خداوند و فرشتگانش بر پيامب صلی ال عليه وسلم درود می
فرستند ،پس ای کسانيکه ايان آورده ايد ،بر وی درود فرستاده و سلم کنيد به سلم گفتنی.
احزاب56 :
صلّى
-1397وع نْ عبد اللّه بن عمرو بن العاص ،رضي اللّه ع ْنهُمَا أنّهُ سِع ر سُول اللّه َ
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يقُول « :من صلّى عل ّي صلَة ،صلّى اللّه علَّيهِ ِبهَا عشْرا » روا ُه مسلم.
از اينرو آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود :اللهم ل تعل قبی وثنا يعبد .اشتد غضب
ال علی قوم اتذوا قبور انبيائهم مساجد.
و بعضسی از علماء معنای ديگری را بسه آن ذکسر کرده انسد کسه قسب مرا چون عيدی
م سازيدکه در سالی يکبار يا دو بار ب سراغ آن می رو يد و به ا ساس ا ين توج يه تشو يق صورت
گرفته به زيادت زيارت آنضرت صلی ال عليه وسلم.
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال « :ما مِ نْ أحد يُس ّلمُ علَيّ إلّ
-1402وعن هُ أنّ ر سُو َل اللّه َ
ردّ اللّه ع َليّ رُوحي َحتّى أ ُردّ عَليهِ السّل َم » .روا ُه أبو داود بإسناد صحيح.
فرمود :اين نفر شتاب نود و بعد او را خواست و برای او يا غيش فرمود :هرگاه يکی از شا
ناز گزارد ،بايد به حد و ثنای پروردگارش شروع کرده و سپس بر پيامب صلی ال عليه وسلم
درود فرستد و بعد از آن هر چه خواست دعا کند.
صلّى
-1405وعن أب ممد كَعب بن عُجرَة ،رضي اللّه عنْه ،قال :خَرج علَ ْينَا النب َ
صلّي علَيْك؟ قال:
ك فَكَيْ فَ نُ َ
الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ف ُقلْ نا :يا ر سول اللّهَ ،قدْ علِمْنَا كَيْف نُ س ّلمُ عليْ َ
صلّ ْيتَ عَلى آ ِل إْبرَاهِيم ،إنّكَ حِيدٌ ميد.
«قُولُوا :اللّهمّ صَ ّل على مُحمّد ،وَعَلى آ ِل مُحمّد ،كَمَا َ
اللهُمّ بارِ كْ عَلى مُحَمّ د ،وَعَلى آ ِل مُحَمّ د ،كَ ما بَاركْ تَ على آلِ إبْراهِ يم ،إنّ كَ حيدٌ ميدٌ » .
متفقٌ عليه.
-1405از ابو ممد کعب بن عجره رضی ال عنه روايت شده که گفت:
پيا مب صلی ال عل يه و سلم بر ما برآ مد ،گفت يم :يا ر سول ال صلی ال عل يه و سلم
دانستيم که چگونه بر شا سلم کنيم ،پس چگونه بر شا درود فرستيم؟
فرمود :بگوئيد :اللهم صل علی ممد ...بار خدايا! درود فرست بر ممد و بر آل ممد
صلی ال عل يه و سلم چنان چه درود فر ستادی بر آل ابراه يم ،ها نا تو ستوده و با عظم تی .بار
خدا يا! بر کت نه بر م مد صلی ال عل يه و سلم و بر آل م مد صلی ال عل يه و سلم چنان چه
برکت نادی بر آل ابراهيم هانا تو ستوده و با عظمتی.
رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم سـکوت فرمود ،تـا اينکـه آرزو کرديـ کاش از او
نپرسيده بودي!
سپس رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :بگوئيد« :اللّهمّ صلّ عَلى مُحَمّد ،وَعَلى
آ ِل مُحمّ د ،ك ما صل ْيتَ على آل إبْراهِ يم ،وَبارِ كْ عَلى مُحَمّ د ،وعَلى آ ِل مُحمّ د ،ك ما بَاركْ تَ
عَلى آل إبْراهِيم ،إنكَ حِيدٌ مِيدٌ ».و سلم را چنانچه دانستيد ،بگوئيد.
-1407وعَ ْن أ ب حُمَ ْي ٍد ال سّاعِدي ،ر ضي اللّه ع نه ،قال :قَالُوا يا ر سول اللّه كَيْ فَ
صلّ ْيتَ على
صلّي َعلَيْك؟ قال « :قولُوا :ال ّلهُمّ صلّ على مُحمّ د ،وعَلى أزْواجِ ِه َو ُذرّيّتِه ،ك ما َ
نُ َ
إبْراهِيم ،وبار كْ عَلى مُحَمّد ،وعَلى َأ ْزوَاجِ هِ و ُذرّيّتِه ،كما بارَك تَ على إبْراهِيم ،إنّ كَ حِيدٌ مِي ٌد »
متفقٌ عليه.
كتاب ذکرها
-244باب در فضيلت ذکر و تشويق بر آن
خداوند می فرمايد :و هانا ذکر کنيد خدا بزرگتر است .عنکبوت45 :
و می فرمايد :پس مرا ياد کنيد ،شا را ياد کنم .بقره152 :
و می فرما يد :و ياد کن پروردگارت را در ضميت ،به زاری و تر سکاری و ياد کن
پروردگار خود را به کلمی آهسته تر از بلند آوازی ،در بامداد و شبانگاه و مباش از غافلن.
اعراف205 :
و می فرمايد :و خدا را بسيار ياد کنيد ،تا رستگار شويد .جعه10 :
و می فرمايد :هانا مردان و زنان مسلمان .....تا فرموده اش :مردان و زنانی که خدا
را بسيار ياد می کنند ،خداوند بر ايشان آمرزش و مزد عظيمی را مهيا فرموده است .احزاب:
35
و می فرما يد :ای آنان که ايان آورده ا يد ،خدا را ب سيار ياد کن يد ،و در صبح و شام
تسبيح وی را گوئيد .احزاب42 – 41 :
770
صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم قال « :م ْن قال ل إله إ ّل اللّه وَ ْح َدهُ
-1410وعنهُ أنّ رسُو َل اللّه َ
ل شرِي كَ لَ هُ ،ل ُه الُلك ،وَل هُ الَمْدَ ،و ُهوَ عَلى ُكلّ شَيءٍ َقدِ ير ،ف يو ٍم مِائةَ َمرّةٍ كانَ تْ لَ هُ َعدْل
عَشر رقَا بٍ وكُتِبَ تْ لَ ُه مِاَئةُ حَ سَنةَ ،ومُحِيت عن ُه مِائة سيّئَة ،وكانت له حِرزا مِ نَ الشّيطَا ِن يومَ هُ
ذل كَ حت يُم سِي ،ول يأْ تِ أَح ٌد ِبأَفضَل مِمّا جاءَ بِ هِ إلّ ر ُجلٌ عَمِلَ أَكثَر مِنه » ،وقال« :من قالَ
ت مِثْ َل زََبدِ البَحْر » متفقٌ عليه.
سُبْحَانَ ال ّلهِ وَب ْمدِه ،ف يوْم مِاَئةَ َمرّة ،حُ ّطتْ َخطَاياه ،وإنْ كَاَن ْ
برای او در آن روز تا شام حفظ و پناهی از شيطان می باشد و هيچيک بتر از آنچه که وی
آورده ن ی آورد ،م گر مردي که ب يش از او ع مل نوده ا ست و فرمود :آن که در روزی صد بار
سبحان ال و بمده گويد گناهانش مو می شود ،هرچند مانند کف دريا باشد.
صلّى
-1414وعَ ْن س ْعدِ ب نِ أب وقّا صٍ رضي اللّه عنْ هُ قال :جاءَ أَ ْعرَاب إل ر سُولِ اللّه َ
الُ َعلَيْ ِه و َسلّم فقال :علّمْن كَلما َأقُولُه .قال « :قُل ل إله إ ّل اللّه وحدَهُ ل شرِيكَ له ،اللّه أَكَْبرُ
كَبِيا ،وال ْمدُ للّهِ كَثيا ،وسُبْحانَ اللّه ربّ العالِي ،ول حوْل وَل ُقوّةَ إلّ باللّهِ العَزيز الكي ِم » ،
قال :فَهؤلء ِلرَبّي ،فَما ل ؟ قال « :قُل :ال ّل ُهمّ ا ْغ ِفرْ ل وارْحن .وا ْهدِن ،وا ْر ُزقْن » رواه مسلم.
-1417وعَ نْ ع بد اللّه بن الزّبَ ْي ِر ر ضي اللّه تعال ع ْنهُ ما َأنّ هُ كان يقُول ُدُبرَ َكلّ صلةٍ،
سلّم :ل إلَه إلّ اللّه وَ ْحدَ هُ ل شري كَ له ،ل ُه الل كُ ول هُ الَمْد ،و ُهوَ عَلى كُلّ شي ٍء قَدير .ل
حيَ يُ َ
حوْ َل وَل ُقوّةَ إلّ بِاللّه ،ل إله إ ّل اللّه ،وَل َنعُْبدُ إ ّل إيّاه ،ل هُ النعمة ،ولَ هُ الفضْلُ َولَ هُ الثّنَاءُ الَسن،
صلّى الُ
خلِ صِيَ لَ هُ الدّي نَ ولوْ َكرِه الكَافرُون.قالَ ابْ ُن الزّبَيْر :وكَان ر سولُ اللّه َ
ل إله إلّ اللّه مُ ْ
َعلَ ْيهِ و َسلّم ُي َهلّ ُل ِبهِنّ ُدُبرَ ُكلّ صَلةٍ مكتوبة ،رواه مسلم.
صلّى الُ
-1418وع ْن أ ب هُرير َة ر ضي اللّه َعنْ هُ أنّ ُف َقرَاءَ الُها ِجرِي نَ أََتوْا رَ سُو َل اللّه َ
صلّونَ َك ما نُ صلّي،
َعلَيْ هِ و َسلّم فقالُوا :ذَ هب أهْلُ الدّثُورِ بالدّرجَا تِ العُلى ،وَالّنعِي ِم الُق يم :يُ َ
ص ّدقُون .فقالَ:
وَيصُومُونَ كما َنصُوم ،ولمُ َفضْ ٌل مِنْ أمْوال :يجّون ،وَيعْتَ ِمرُون ،وَيُجا ِهدُون ،ويتَ َ
774
« أل أُعلمُكُمْ شَيْئا ُت ْدرِكُونَ بِهِ مَ ْن سَبقَكُم ،وتَسِبقُونَ بِ ِه منْ َبعْدكُم .ول يَكُونُ أَ َح ٌد َأفْض َل مِنْكُمْ
إ ّل مَ ْن صَنَ ِع مِث َل ما صََنعْتُم؟ » قالُواَ :بلَى يا رسول اللّه ،قال« :تُسبّحُون ،وتَحْمدُو نَ وتُ َكّبرُون،
خلْفَ كُ ّل صلةٍ ثلثا وثَلثيَ » قال أبُو صالٍ الرّاوي عنْ أب ُهرَيْرة ،لّ سئِل عنْ ك ْيفِيةِ ذِ ْكرِهن،
قال :يقول :سُبْحان اللّه ،وال ْم ُد للّه ،واللّه أكْب ،حتّ ى يكُو َن مِ ْنهُنّ ُكلّهنّ ثلثا وثلث ي .متف قٌ
صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم ،فقالوا:
علي ِه وزاد مُ سْلمٌ ف روايتِه :فَرجع فُقَرا ُء ا ُلهَا ِجرِي نَ إل ر سُولِ اللّهِ َ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم « :ذل كَ
سِع إخْوانُنا أه ُل المْوال بِما ف َعلْنَا ،فف َعلُوا مِثْله؟ فقا َل رَ سُولُ اللّه َ
فَضْ ُل اللّه ُيؤْتِي ِه منْ يشاءُ » .
صلّى الُ َع َليْ هِ و َسلّم قال « :مَ نْ سَبّحَ اللّه ف دُُبرِ كُلّ
-1419وعنْ هُ ع ْن رَ سُو ِل اللّه َ
حدَ اللّه ثَلثا وثَلث ي ،وكَّبرَ اللّه ثَلثا وَثَلثيَ وقال تَما مَ الِائَة :ل إل هَ إلّ
صل ٍة ثَلثا وثَلث ي ،وَ ِ
ك وَلَ هُ المْد ،وهُو على كُلّ شَي ٍء َقدِ يرُ ،غفِر تْ خطَايا هُ وإن
اللّه و ْحدَه ل شَر يك له ،لَ هُ ا ُللْ ُ
حرَ » روا ُه مسلم.
ت مِثْ َل زَبدِ اْلبَ ْ
كَاَن ْ
-1424وع نْ َعلِيّ رضي اللّه عنْ هُ قال :كا َن رَ سُولُ اللّ هِ إذا قام إل ال صّلةِ يكو ُن مِ نْ
سلِيم « :اللّهمّ اغ ِفرْ ل ما َقدّم تُ و ما َأ ّخرْت ،و ما َأ ْس َر ْرتُ ومَا
ش ّه ِد والتّ ْ
آخِر ما يقو ُل بيَ التّ َ
ت ا ُلؤَخّر ،ل إله إلّ أنْ تَ » رواه
ت ا ُل َقدّم ،وَأنْ َ
أ ْعلَنْت ،وما أَ سْرفْت ،وما أَن تَ أَعْل مُ بِ هِ مِنّي ،أنْ َ
مسلم.
تو از من به آن دانا تری .تو سبقت دهنده و جلو برنده و هم به عقب اندازنده ای ،و معبود
برحقی جز تو وجود ندارد.
صلّى الُ
-1431وع ْن سعدِ بن أب وقا صٍ ر ضي اللّه عنْ هُ قال :كُنّ ا عِنْد ر سُولِ اللّ ِه َ
سبَ ف كلّ يوْ مٍ أَلف حَ سنَة » ،فَ سَأََل ُه سائِ ٌل مِ نْ
جزُ أَحدُ كم أ ْن يكْ ِ
َعلَيْ هِ و َسلّم فقال « :أَيع ِ
779
وف روايةٍ له :سُبْحانَ اللّ هِ عددَ َخ ْلقِهُ ،سبْحَانَ اللّ هِ ِرضَاءَ َنفْ سِه ،سُبْحا َن اللّ هِ زَِنةَ َعرْشِه،
سُبْحَانَ ال ّلهِ مِداد كَلماِت ِه » .
وف روايةِ الترمذي « :أل أُعلّمُكِ كَلماتٍ َتقُولِينَها؟ سُبْحانَ اللّهِ َع َددَ خ ْلقِه ،سُبْحا َن اللّهِ
سهِ ،سُبْحانَ اللّه
عَددَ َخ ْلقِه ،سُبْحا َن اللّه عدد َخ ْلقِه ،سُبْحانَ اللّه رضا َنفْسِه ،سُبْحان اللّ ِه رضا َنفْ ِ
رضا َنفْ سِه ،سُبحَانَ اللّه زَِن َة عرْشِه ،سُبحَا َن اللّه ِزَنةَ عرْشِه ،سُبحَا َن اللّه زَِنةَ عرْشِه ،سُبحَانَ اللّ هِ
مِدادَ كَلماتِه ،سُبحَانَ ال ّلهِ مِدادَ كَلماتِه ،سُبحَا َن ال ّلهِ مِدادَ كَلماتِه » .
-1433از ام الؤمني جويريه بنت حارث رضی ال عنها روايت است که:
پيامب صلی ال عليه وسلم صبحدمی بعد از ادای ناز صبح از نزدش برآمد ،در حاليکه
وی در م سجد خو يش بود و ب عد از چا شت بازگ شت ،در حالي که وی نش سته بود و فرمود:
هنوز بر حالی هستی که از تو جدا شدم؟
گفت :بلی!
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :بعد از تو چهار کلمه را سه بار گفتم که اگر وزن
شود به آنچه که تا هنوز گفتی با آن برابری می کند :سُبْحَانَ اللّ هِ وب ْمدِ هِ َع َددَ َخ ْلقِهَ ،ورِضَاءَ
َنفْسِهَ ،وزَِنةَ عرْشِه ،ومِداد كَلمَاتِه.
و در روايتی از وی آمده که :سُبْحانَ اللّ هِ عددَ َخ ْلقِه ،سُ ْبحَانَ اللّ ِه رِضَاءَ َنفْ سِهُ ،سبْحانَ
ال ّل ِه زَِنةَ َعرْشِه ،سُبْحَانَ ال ّلهِ مِداد كَلماِتهِ.
و در روا يت ترمذی آمده که :آ يا ب تو کلما تی را ياد ند هم که آنرا بگوئی؟ پاکي ست
خداو ند را به عدد ملوقا تش و پاکي ست خدا را به انداز هء که رضا يت او حا صل گردد و
پاکيست خدا را هوزن عرشش و پاکيست خدا را به اندازهء رنگ قلم کلماتش.
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :صفت کسی که خدا را ياد می کند ،و آن که ياد
نی کند ،مانند زنده و مرده است.
و در روايت مسلم آمده که فرمود :و صفت خانه ای که در آن ذکر خدا می شود ،و
خانه ای که در آن ذکر خدا نی شود ،مانند زنده و مرده است.
سرٍ رضي اللّه عنْ هُ أنّ رَجُلً قال :يا ر سُولَ اللّه ،إنّ شَرائِع
-1438وع نْ عبد اللّه بن بُ ْ
ال سْل ِم َقدْ َكثُر تْ علَي ،فَأخبْن بِشيءٍ أتشَبّ ثُ ب هِ قال « :ل يَزالُ لِ سَاُنكَ رَطْبا مِ نْ ذِ ْكرِ اللّ هِ »
روا ُه الترمذي وقال :حديثٌ حَسَن.
ال ّذهَ بِ والفضّة ،وخَ ْيرٌ لَكُ مْ مِ نْ أَ ْن َتلْقوْا ع ُدوّكم ،فَتَضربُوا أَ ْعنَا َقهُم ،ويضرِبوا أَعْنَاقكُم؟» قالوا:
بلَى ،قال « :ذِكُر ال ّلهِ تَعال » .روا ُه الترمذي ،قالَ الاكمُ أَبو عبد اللّه :إِسناده صحيح.
-245باب فضيلت ذکر و ياد خدای تعالی در حال ايستاده ،نشسته و به پلو غلطيده
و بی وضوء و در حال جنابت و حيض ،جز قرآن خواندن که برای جنب و حائض جائز
نيست
خداوند می فرمايد :هانا در آفرينش آسانا و زمي واختلف شب و روز دلئل روشنی
است برای خداوند خرد ،آنانيکه ايستاده و نشسته و در پلو خدا را ياد می کنند .آل عمران:
191 – 190
-246باب در مورد دعاهائی که در هنگام خواب شدن و بيدار شدن گفته می شود
خداو ند می فرما يد :و نگهدار خود را با ک سانيکه در صبح و شام ،پروردگار شان ار
خوانده و رضای او را می طلبند و چشمت را از آنان مگردان .کهف28 :
786
و در روايتی از مسلم آمده که :از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که:
پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود :ها نا برای ال تعالی فرشتگا نی ا ست که در زم ي
گردش نوده و زائد ا ند – بر حف ظه – که بدنبال مالس ذ کر می گرد ند و هرگاه مل سی را
بيابند ،که در آن ذکر است در آن نشسته و برخی برخی را به بالای خود احاطه می کنند ،تا
اين که ب ي ايشان و آ سان را پر می سازند و چون پراکنده شو ند ،برآمده و به آ سان بال می
روند و ال عزوجل از آنا سؤال می کند ،در حاليکه دانا تر است ،از کجا آمديد؟
می گويند :از نزد بندگانی از بندگانت در زمي آمدي که تسبيح و تليل و تميدت را
انام داده و از تو درخواست می کردند؟
می فرمايد :از من چه می طلبند؟
می گويند :از تو بشت را می طلبند.
می فرمايد :آيا بشت را ديده اند؟
می گويند :نی پروردگارا!
می فرمايد :چگونه است اگر آن را ببينند؟
می گويند :از تو امان می خواهند.
فرمود :از چه امان می خواهند؟
می گويند :يا رب از دوزخت!
می فرمايد :آيا دوزخ مرا ديده اند؟
می گويند :نه.
می فرمايد :پس چگونه است ،هرگاه دوزخم را ببينند؟
می گويند :و از تو آمرزش طلبند.
پـی مـی فرمايـد :هانـا برای شان آمرزيدم ودادم برای شان آنچـه را کـه درخواسـت
کردند .و امان دادم آنا را از آنچه که امان خواستند.
فرمود :يا رب! در ايشان فلنی بندهء بسيار خطاکاری است ،هانا می گذشت و هراه
شان نشست.
789
پس می فرما يد :و برای او هم آمرزيدم .آن ا گرو هی ا ند که هنش ي شان به ايشان
بدبت و شقی نی شود.
-1448از ابو هريره و ابو سعيد رضی ال عنهما مروی است که گفتند:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :هيچ گروهی نی نشينند که ذکر خدا را نايند،
مگر اينکه ملئکه آنان را احاطه نوده و رحت آنا را می پوشاند و بر ايشان آرامش و سکون
فرود آيد و خدای تعالی آنا را در کسانی که نزد اويند ،ياد فرمايد.
لدْريّ رضي اللّه عنْهُ قال :خَرج معاوِيَة رضي اللّه عَنْهُ علَى
-1450وعن أب سعيد ا ُ
سنَا َنذْ ُكرُ اللّه .قَال :آللّ هِ ما أَ ْجلَسكُم إِ ّل ذَاك؟
َح ْلقَ ٍة ف ال سْجِد ،فقال :ما َأ ْجلَسكُم؟ قالُوا :جلَ ْ
ح ِلفْكُم ُتهْمةً لَكُم وما كا َن أَحدٌ ب ْن ِزلَت مِ نْ ر سُولِ
قالوا :ما أَ ْجلَسنَا إِ ّل ذَاك ،قال :أَما ِإنّي لَ مْ أَ سَْت ْ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم خرَج علَى
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم أق ّل عنْ هُ َحدِيثا مِنّي :إِنّ ر سُول اللّ هِ َ
اللّ ِه َ
ُهـ علَى ما َهدَان َا
َسـنَا نَذ ُك ُر اللّه ،ونْمد ُ
َح ْلقَ ٍة م ِن أَصـحابِه فقال « :مـا أَ ْجلَسـكُم؟ » قالوا :جل ْ
لِلِ سْلم ،ومنّ بِ هِ عليْنا .قَال « :آللّ ِه ما أَ ْجلَس ُكمْ إِ ّل ذَاك؟ قالوا :واللّه ما أَ ْجلَسنا إِ ّل ذَاك .قال:
ح ِلفْ ُكمْ تُهمةً لكُم ،ولِكنّ هُ أَتانِي جبِي ُل َفأَخْبن أَنّ اللّه يُباهِي بِكُ مُ اللئ َكةَ »
« أَ ما ِإنّ ي لَ مْ أَ سْتَ ْ
رواهُ مسلم.
خداوند می فرمايد :و ياد کن پروردگارت را در ضميت به زاری و ترسکاری ،و ياد
کـن پروردگارت را بـا کلمـی آهسـته تـر از بلنـد آوازی ،در بامداد و شبانگاه و مباش از
غافلن .اعراف205 :
و می فرما يد :و ت سبيح گوی با ح د پروردگارت ،پ يش از بر آمدن آفتاب و پ يش از
فرو شدن آن .طه130 :
ـتايش و ثنای
ـبح و شام سـ
ـت ،و در صـ
ـد :آمرزش طلب برای گناهـ
ـی فرمايـ
و مـ
پروردگارت را بای آر .مؤمن55 :
و می فرمايد :در خانه هايی که خدا دستور داده تا در آن بلند کرده و ياد کرده شود،
آن ا نام او به پا کی ،خدا را ياد می کن ند ،آن ا در صبح و شام ،مرداني که باز ندارد ايشان را
معامله و خريد و فروش از ياد خدا .نور37 – 36 :
و می فرمايد :هر آئينه کوه ها را رام ساختيم هراه او ،که تسبيح می گفتند بوقت شام
و صبح .ص18 :
ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود :ک سيکه به هنگام صبح و شام کردن صد بار
سبحان ال و بمده بگو يد ،هيچ کس در روز قيا مت ب تر از آن چه وی آورده ن ی آورد ،م گر
آنکه مثل او گفته و يا افزوده باشد.
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم أَنّ ه كان يقول ِإذَا أَ صْبَح :ال ّلهُمّ بِ كَ
ب َ
-1453وعنْ ُه عن ال ن ّ
َأ صْبحْنَا وبِ كَ أَم سَيْنَا وبِ كَ نَحْ يا ،وبِ كَ نَمُوت ،وَِإلَيْ كَ النّشُو ُر » وإِذا َأمْ سى قال « :ال ّلهُمّ بِ كَ
ك ا َلصِي » .رواه أَبو داود والترمذي وقال :حديث حسن.
َأمْسَيْنَا ،وِبكَ َنحْيا ،وبِك نُوتُ وِإلَ ْي َ
صدّيق ،رض يَ اللّه عنه ،قال :يَا رَ سُو َل اللّ هِ ُمرْنِي بِكَلمَا تٍ
-1454وعن هُ أَنّ أَبا بَكرٍ ال ّ
والرضـ عَالَ الغَيْب
ِ السـمَواتِ
حتُ وِإذَا َأمْسـَيت ،قال :قُل « :ال ّلهُمّ فَاطِرَ ّ
َصـبَ ْ
َأقُوُلهُنّ ِإذَا أ ْ
منـ َشرّ نَفسـي و َشرّ
بكـ ْ
شهَادة ،رب ّ كُلّ شَيءٍ َو َملِيك َه .أَ ْش َهدُ أَن لَ إِله إِلّ أَنـت ،أَعُوذُ َ
وَال ّ
جعَ كَ » رواه أ بو
ت مَضْ ِ
الشّيْطَا ِن وَ ِشرْك ِه » قالُ « :قلْ ها إِذا َأ صْبحْت ،وَإِذا َأمْ سَيْت ،وإِذا أَخذْ َ
داود والترمذي وقال :حديثٌ حسنٌ صحيح.
793
-1456وعن ْـ عب ِد اللّهِـ بنِـ خُبَيْب بضَمّ الْخَا ِء ا ُلعْجَ َمةِ رضـي اللّه عَنْهُـ قال :قال ل
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم « :اقْرا :قُ ْل هوَ اللّه أَحَد ،والع ّوذَتَيْن ِحيَ تُمْ سِي وَحِيَ تُصبِح،
رَ سُولُ اللّ ِه َ
ك مِنْ كلّ شَ ْيءٍ » .رواهُ أَبو داود والترمذي وقال :حديثٌ حسن صحيح.
ث َمرّاتٍ َت ْكفِي َ
ثَل َ
794
ي » متفقٌ عليه.
وف رواية « :التّكبيُ أَربعا وَثَلِث َ
صلّى الُ
-1462وَع نِ البَاءِ ب ِن عازِب،رَضِ َي اللّه عنْهمَا ،قَال :قال ل ر سُو ُل اللّ هِ َ
ضأْ وضُوءَ كَ لِل صّلةُ ،ثمّ اضْطَجِ عْ عَلى ِشقّ كَ ا َليَن ،وقل:
جعَ كَ فَتَو ّ
ت مَضْ َ
َعلَيْ هِ و َسلّمِ« :إذَا َأتَي َ
ت ظَهرِي إِلَيْك،
جأْ ُ
ت وَ ْجهِي ِإلَيْكَ .و َفوّضتُ أَمري إِلَيْك ،وََألَ َ
ال ّل ُهمّ أَ ْسلَ ْمتُ نفِسي إِلَيكَ ،ووَ ّجهْ ُ
رغبةً ورهَْبةً إَِليْك ،لمَلجأَ ول مَنجي مِنْ كَ إِلّ إِليك ،آمن تُ بِكِتَابِ كَ الذِي أَنزَلْت ،وَبَِنبِيّ كَ الذِي
أَرسَلت ،فإِنْ مِتِ .متّ على الفِطرة ،وا ْجعَلهُنّ آ ِخرَ ما َتقُو ُل » مُتّفقٌ عليه.
چون رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم مـی خواسـت ،بوابـد ،مـی فرمود :المـد ل
الذی ...ثنا باد خداوندی را که ما را طعام داد و سياب نود و کفايت کرد و جای داد و چه
بسا افراديست که کفايت کننده و جای دهنده ای ندارد.
كتاب دعاها
– 250باب فضيلتت دعا
خداو ند می فرما يد :و گفت پروردگار ش ا ،مرا بوان يد تا شا را اجا بت ک نم .مؤ من:
60
و می فرما يد :بوانيد پروردگار خو يش را به زاری و تر سکاری ،هانا خداو ند از حد
گذرندگان را دوست ندارد .اعراف55 :
و می فرمايد :و چون از تو بپرسند ،بندگان از من پس من به آنان نزديکم که اجابت
می کنم دعای دعا کننده را هرگاه مرا بوانند .بقره186 :
و می فرما يد :آ يا کي ست که چون بيچار هء او را بوا ند ،اجا بت می ک ند ،و بدی را
دور می سازد .نل62 :
-1465از نعمان بن بشي رضی ال عنهما از پيامب صلی ال عليه وسلم روايت شده
که فرمود :دعاء هان عبادت است.
-1469وعَ ْن طارِ قِ ب ِن أَشْيَم ،رضِ َي اللّه عَنْه ،قال :كَا نَ الرّج ُل إِذا أَ ْس َلمَ َعلّمَ هُ النّ بّ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ال صّلة ،ثُمّ َأ َمرَ ُه أَ ْن يَد ُعوَ َبؤُلءِ ال َكلِمَات « :ال ّلهُمّ اغ ِفرْ ل ،وَارْحْ ن،
َ
وا ْهدِن ،وعافِن ،وا ْرزُقن » روا ُه مسلم.
صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم وَأَتا ُه رَجُلَ ،فقَال :يا رَ سُولَ
وف رِواَيةٍ لَ هُ عَ ْن طار قٍ أَنّهُ سَمِعَ النّبِيّ َ
اللّه .كيْ فَ َأقُولُ حِيَ أَ ْسأَ ُل رَبّي ؟ قَال « :قُل :ال ّل ُهمّ ا ْغفِرْ ل ،وَارْحَمْن ،وَعَافِن ،وَا ْرزُقنَ ،فإِنّ
ك دُنْيَا َك وَآ ِخ َرَتكَ » .
َهؤُلءِ تَجْمَعُ َل َ
چون مردی مسلمان می شد ،پيامب صلی ال عليه وسلم برايش ناز را آموخته و سپس
امرش می نود که به ا ين کلمات د عا ک ند :الل هم اغفرلی ...پروردگارا! ب ن بيامرز و بر من
رحم کن و هدايتم نا و مورد بششم قرار ده.
و در روايتی هم از مسلم آمده که او از آنضرت صلی ال عليه وسلم شنيد در حاليکه
مردی خدمت شان آمده بود ،گفت :يا رسول ال صلی ال عليه وسلم چگونه بگوي زمانيکه
از پروردگارم سؤال می کنم؟
فرمود :بگو :ال ّل ُهمّ ا ْغ ِفرْ ل ...زيرا اين کلمات برايت دنيا و آخرتت را جع می کند.
-1470وَعَ نْ عَ ْبدِ اللّ هِ ب ِن عمرو بن العا صِ رض يَ اللّه ع ْنهُمَا ،قَال :قَال رَ سُولُ اللّـهِ
سلِم.
ك » َروَا ُه مُ ْ
صرّفَ ال ُقلُوبِ ص ّرفْ قُلوبَنَا َعلَى طَاعَِت َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :ال ّل ُهمّ ُم َ
َ
ح ل دِين
صلِ ْ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يقُول « :اللّهمّ َأ ْ
-1472وَعَنْهُ قَال :كَا َن رَسُو ُل اللّهِ َ
صلِحْ ل آ ِخرَت الّت فِيها معادي،
ي الت فِيهَا مَعَاشِي ،وََأ ْ
صلِحْ لِي ُدنْيَا َ
الّذي ُهوَ عِ صْ َمةُ َأمْرِي ،وأَ ْ
وَاجْعلِ اليَا َة زِيادَةً ل ف كُلّ خَيْر ،وَا ْجعَ ِل الوتَ را َحةً ل مِنْ كُلّ َشرٍ » َروَا ُه مسلِم.
رسول ال صلی ال عليه وسلم می فرمود :اللهم اصلح لی ...پروردگارا! براي دينم را
که در آن نگهداشت کار من است و دنياي را که در آن زندگی و معيشت من است و آخرت
ار که بازگشتم بدان است ،اصلح کن و زندگيم را براي سبب ازدياد ،کارهای خي و مرگ
را وسيلهء راحتی ام از تام بديها بگردان.
زادَ بعْضُ ال ّروَاة « :ول حَو َل ول قوّةَ إِ ّل بِال ّلهِ » متفَقُ عليه.
-1482وعَن زيادِ بْن عِل َقةَ عن عمّه ،وهو قُطَبةُ ب ُن مالِكَ ،رضِ يَ اللّه عَنْه ،قَال :كَا نَ
النّبّـ صَـلّى الُ َع َليْه ِـ وس َـلّم يقُول « :اللّهمّ ِإنّيـ َأعُوذُ بِكَـ مِن منْ َكرَات ِـ الَخلق ،والعْمَالِ
وا َلهْوا ِء » روا ُه الترمذي وقال :حديثُ حَسَن.
-1483وعَن ش َكلِ ب نِ حُ َم ْيدٍ َرضِ َي اللّه عَنْ ُه قَالُ :قلْ تُ يا رَ سو َل اللّهَ :علّمْ ن دُعاءً.
صرِيَ ،ومِن َشرّ لسَانَ ،ومِن َش ّر قَلب،
قَال « :قُل :ال ّل ُهمّ إِن أعوذُ بِكَ مِنْ َش ّر سَ ْمعِيَ ،ومِن َشرّ ب َ
َومِن َش ّر منِيّي» روا ُه أبو داودَ ،والترمذيّ وقال :حديثٌ حسن.
-1486وَ عن عليّ رَضِ يَ اللّه عَنْه ،أَنّ مُكَاتَبا جاءهَ ،فقَالَ إِ ن عجز تُ عَن كتاب ت.
ك مِثْلُ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم لَو كا نَ َعلَيْ َ
َفأَعِنّي .قال :أَل أُ َعلّمُ كَ َكلِما تٍ َعلّمَنيهنّ رَ سُولُ اللّ ِه َ
جب ٍل دَيْنا َأدّاهُ ال ّلهُ عنْك؟ قُل « :اللّهمّ ا ْكفِن بلِلكَ عَن َحرَامِك ،وَا ْغنِن ِبفَضلِكَ عَمّن ِسوَاكَ».
روا ُه الترمذيّ وقال :حديثٌ حسن.
806
-1488وَعَن أَ ب الفَض ِل العبّا سِ ب نِ َع ْبدِ الُ ّطلِ بِ رضِي اللّه عنْه ،قالُ :قلْ تُ يار سول
اللّهَ :علّمْن شَيْئا أَ ْسَأُلهُ اللّه َتعَال ،قَالَ « :سلُوا اللّه العافِيةَ » .فَمكَثْ تُ أَيّاماُ ،ثمّ جِئ تُ َف ُقلْت:
يا ر سولَ اللّه :علّمْ ن شَيْئا أَ ْسَأُلهُ اللّه تعال ،قَالَ ل « :يَا عبّا سُ يا عمّ رَ سولِ اللّهَ ،سلُوا اللّه
ي وقَال :حديثٌ حسنٌ صَحيح.
العافيةَ ف الدّنْيا والخِرةِ » .رَواهُ الترمذ ّ
-1488از ابو الفضل عباس بن عبد الطلب رضی ال عنه روايت شده که گفت:
گفتم :يا رسول ال صلی ال عليه وسلم چيزی بن بياموز که آن را از خداوند طلبم.
فرمود :از خداوند عافيت طلب کن .پس چند روزی درنگ کرده باز آمده و گفتم :يا
رسول ال صلی ال عليه وسلم بن چيزی بياموز که از خدا آن را طلبم.
807
فرمود :ای عباس ای عموی رسول ال صلی ال عليه وسلم! از خداوند عافيت دنيا و
آخرت را سؤال کن.
-1489وع نْ َش ْهرِ بْ نِ حوشَ بٍ قَالُ :قلْ تُ ُلمّ َسلَمَة ،رَضِي اللّه عَ ْنهَا ،يا ُأمّ الؤمِنِي مَا
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم إِذا كا نَ عِنْدك؟ قَالَت :كا نَ أَكَْث ُر دُعائِه « :يا
كَا نَ أَكَْث ُر دُعَاءِ ر سُول اللّ هِ َ
ك » رَوا ُه الترمذي ،وقال حَديثٌ حسن.
مُقلبَ القُلوبِ ثَّبتْ قلْب علَى دِيِن َ
ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود" :ياذا الَل ِل وَالِكرا مِ" ای خداو ند بزر گی و
شکوه زياد بوانيد.
صلّى الُ
-1493وَعَن ابْ ِن م سْعُود ،رضِ يَ اللّه عنْه ،قَال :كَا َن مِن دُعَاء رَ سُولِ اللّه َ
ك مُوجِبا تِ رحْمتِك ،وَعزَائ َم مغفِرتِك ،وال سّل َمةَ مِن كُ ّل إِ ث،
َعلَيْ هِ و َسلّم :ال ّلهُمّ ِإنّ ي أَ ْسأَُل َ
والغَنِي َم َة مِن كُلّ بِر ،وَال َف ْوزَ بالَنّة ،وَالنّجا َة مِنَ النّارِ » .روا ُه الاكِم أبو عبد اللّه ،وقال :حديثٌ
صحيحٌ على شرط مس ِلمٍ .
خوَانِنَا
قال ال تعالی{ :وَالّذِينَن جَاؤُوا مِن بَعْدِهِمْن يَقُولُونَن َربّنَا اغْ ِفرْ لَنَا وَلِ ْ
سبَقُونَا بِالِْيمَانِ} الحشر١٠ :
الّذِينَ َ
ن وَا ْل ُم ْؤمِنَاتِ} محمد١٩ :
ك وَلِ ْل ُم ْؤ ِمنِي َ
ستَغْ ِفرْ لِذَنبِ َ
و قال تعالی{ :وَا ْ
و قال تعالیَ { :ربّنَنا اغْ ِفرْ لِي وَ ِلوَالِدَيّن وَ ِل ْلمُ ْؤ ِمنِيننَن َيوْمننَ يَقُومننُ ا ْلحِسننَابُ}
إبراهيم٤١ :
خداو ند می فرما يد :و ک سانيکه پس از آنان آمد ند گوي ند :پروردگارمان ما را بيامرز
برادران ما را آنانيکه پش از ما ايان آوردند .حشر10 :
و می فرمايد :و برای گناهت آمرزش طلب کن و نيز برای مردان و زنان مؤمن .ممد:
19
و از ابراهيـم خـب داده مـی فرمايـد :پروردگارا! مـن و پدر ومادرم و مؤمنان را در
روزيکه حساب بر پا می شود ،بيامرز! ابراهيم.41 :
س ِلمِ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم كا نَ يقُول « :دَعْو ُة الرءِ الُ ْ
-1495وعَنْ هُ أَنّ ر سُول اللّه َ
ك الُوكّلُ بِه:
ك مُوكّلٌ كلّمَا دعا لَخِي هِ بيٍ قَال ا َللَ ُ
ب مُ سْتَجَابة ،عِنْد رأْ ِسهِ ملَ ٌ
لَخي هِ ِب َظ ْهرِ ال َغيْ ِ
آمِي ،وَلكَ بِ ْث ٍل » رواه مسلم.
رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود :دعای شخـص مسـلمان برای برادرش و در
غياب وی مستجاب است .در نزد سرش فرشتهء مؤظفی است که هرگاه برای برادرش دعای
خي کند ،فرشتهء مؤظف بدان می گويد :آمي و برای تو مانند آن باد.
کرامات جعس کرامست اسست و آن يکسی از اموريسست کسه بر خلف عادت بوقوع مسی
پيوندد.
اولياء جع ولی است .ولی شخصی است مؤمن و مطيع خدای عزوجل ،ولی بر وزن فعيل
بعنای فاعل است ،زيرا اين شخص با پيوی از دستورات رب الليل از وی اطاعت نوده و او را
دوست می دارد .يا بعنای مفعول است ،خداوند او را دوست داشته است.
کرامات اولياء زياد است که تاج الدين سبکی رحه ال در طبقات بيست و چند نوع آن
813
-1053از ابو ممد عبد الرحن بن ابی بکر صديق رضی ال عنهما روايت است که:
اصحاب صفه مردمی فقي بودند و پيامب صلی ال عليه وسلم باری فرمود :کسيکه در
نزدش طعام دو ن فر ا ست با يد که سومی را ببد و ک سيکه نزدش طعام چار ن فر ا ست با يد
پنجمی و ششمی را ببد يا چنانچه که فرمود :و ابو بکر رضی ال عنه سه نفر را آورد و پيامب
صلی ال عليه وسلم ده نفر را .ابو بکر رضی ال عنه نزد پيامب صلی ال عليه وسلم نان شب
را خورده و صب نود تا ناز عشاء را گزارد .بعد بازگشت و وقتی آمد از شب آنچه که خدا
خواسته بود ،گذشته بود.
هسرش گفت :چه چيز ترا از مهمانايت منع کرد؟
گفت :آيا هنوز نان شب را نورده ايد؟
گفت :برای شان عرضه کردي ،ولی آنا امتناع ورزيدند تا خودت بيائی.
عبد الرحن گفت :من رفتم و پنهان شدم .گفت :ای نادان! بسيار دشنام داد .گفت:
بوريد نوش جان تان باد ،وال هرگز از آن نی خورم.
گفت :سوگند بدا که لقمه ای نی گرفتيم ،مگر اينکه از زير آن بيش از آن زياده می
شد ،تا اينکه سي شدند و بيش از آنچه که بود ،گرديد .ابوبکر رضی ال عنه به آن نگريسته
و به هسرش گفت :ای خواهر بنی فراس اين چيه؟
گفت :چيزی نيست و سوگند به روشنی چشمم که الن سه برابر مقداری است که
پيشتر بود .سپس ابوبکر ر ضی ال عنه از آن خورد و گفت :هانا اين کار شيطان بود ،يعنی
سوگند خوردن ابوبکر رضی ال عنه .سپس از آن لقمهء خورده و آن را خدمت پيامب صلی
ال عليـه وسـلم برد و تـا صـبح نزد شان بود .ميان مـا و قومـی ديگـر عهدی بود و مدت آن
گذ شت .ما 12ن فر از هم جدا شد ي که با هر مردی از آن ا عده ای بود ند .خداو ند دانا تر
است که با هر نفر چقدر بودند وهه از آن خوردند.
و در روايتـی آمده کـه :پـس ابوبکـر رضـی ال عنـه سـوگند خورد کـه از آن نورد و
هسـرش سـوگند خورد کـه از آن نورد و مهمان سـوگند خورد کـه از آن نورد يـا مهماناـ
سوگند خورد ند که از آن نور ند .ب عد ابوب کر ر ضی ال ع نه گ فت :ا ين ( سوگند) از شيطان
است ،سپس طعام را خواسته خورد و خوردند و لقمهء را بر نی داشتند ،مگر اينکه بيش از
آن از زير آن زياد می شد .باز گفت :ای خواهر بنی فراس اين چيست؟
816
سرَة ،رضي اللّه َع ْنهُمَا .قَال :شَكَا أهْ ُل الكُو َفةِ َسعْداَ ،يعْنِي :ابْنِ
-1505وعنْ جَابِر بن ُ
لطّاب،ر ضي اللّه عَنْه ،فَعزَلَه وَا سَْتعْمَلَ َعلَ ْيهِ مْ عمّارا،
أ ب َوقّاص ،ر ضي اللّه عَنْه ،إل ُع َمرَ ب نِ ا َ
صلّيَ ،فأْر سَلَ إلَيْهَ ،فقَالَ :ياَأ با إ سْحاق ،إنّ هؤُلءِ يزْعُمُو نَ
فَشَ َكوْا حَتّ ى ذ َكرُوا أَنّ هُ ل ُيحْ سِنُ يُ َ
صلّى الُ َع َليْ هِ
صلّي بِه مْ صَل َة رَ سُو ِل اللّه َ
صلّيَ .فقَال :أمّا أَنَا واللّ ِه فَإنّي كُنْ تُ أُ َ
أنّ كَ ل تُحْ سِنُ تُ َ
صلّي صَلةَ العِشَا ِء َفأَرْ ُك ُد ف الُولَيَيَنَ ،وأُخِفّ ف الُ ْخرَييْن ،قال :ذَلِ كَ
و َسلّم ل أَ ْخرِ مُ عَنْهَا ُأ َ
سأَلُ عَنْ هُ َأهْ َل الكُوفَةَ ،فلَ مْ
ل َأوْ رجَا ًل إلَى الكُوفَةِ يَ ْ
الظَنّ ب كَ يَا أبَا إ سْحاق ،وأَر س َل مَعَ هُ رَجُ ً
ع مَسْجِدا إلّ َسأَلَ َعنْه ،وَيُثْنُو َن َم ْعرُوفا ،حَتّى دَخَ َل مَسْجِدا لِبَن عَبْسَ ،فقَا َم رَجُ ٌل مِ ْنهُمُ ،يقَالُ
َيدَ ْ
سرِّيةِ ول
ي بِال ّ
شدْتَنَا فَإنّ َسعْدا كا نَ ل ي سِ ُ
لَ هُ أُ سامةُ ب ُن قَتَادَة ،يُكَنّ ى أ با َس ْعدَةََ ،فقَال :أَمَا إذْ نَ َ
سمُ بِال سّويّة ،وَل ي ْعدِ ُل ف ال َقضِيّة ،قَا َل سعْدَ :أمَا وَاللّ ِه لدْ ُعوَنّ بِثَلث :ال ّل ُهمّ إ نْ كَا نَ عبْد كَ
َيقْ ِ
هذا كَاذِبا ،قَام رِيَآءً ،وسُ ْمعَةَ ،فأَطِلْ ُع ُمرَهَ ،وأَطِ ْل فَ ْقرَه ،وَ َعرّضْهُ للفِتَن ،وَكَانَ َب ْعدَ ذلكَ إذا سُئِلَ
ي مَفْتُون ،أصَابتْن دَعْو ُة سعْد.
َيقُول :شَ ْيخٌ كَِب ٌ
قَالَ عَ ْب ُد اللِ كِ ب نُ عُم ْيرٍ الرّاوِي ع نْ جَابرِ ب ِن َس ُمرَ َة َفأَنا رَأَْيتُ هُ َبعْ َد َقدْ َسقَط حَاجِبَا هُ عَلى
عيْن ْي ِه مِنَ الكِبَر ،وَإّنهُ لََيَتعَ ّرضُ للجوارِي ف الطّرقِ فَيغْ ِم ُزهُن .متفقٌ عليه.
شکايـت کردنـد کـه او نیـ توانـد نيکـو ناز بوانـد .نفری نزد او فرسـتاده و گفـت :ای ابـو
اسحاق ،اين مردم گمان می کنند که تو نی توانی نيکو ناز گزاری .سعد گفت :اما من وال
به آن ا ناز ر سول ال صلی ال عل يه و سلم را می گزاردم و از آن کم تر ن ی نودم .نازهای
عشاء را می گزاردم ،در دو رک عت اول ناز را طول نی نوده و دو رک عت دوم را سبک می
خواندم .گفت :ای ابو اسحاق اين گمان در موردت شده است و با او مرد يا مردانی از هل
کو فه را فر ستاد ،تا در مورد وی از مردم کو فه پر سش نا يد و م سجدی را نگذا شت ،م گر
اينکه در مورد وی سؤال کرد و هه ثنای خي او را می گفتند.
تا اينکه به مسجدی از بنی عبس داخل شد ،مردی که بوی اسامه بن قتاده می گفتند و
کنيه اش ابو سعده بود ،از ميان شان برخاسته و گفت :اما چون مطلب را از ما پرسيديد ،من
ميگو ي که سعد هراه سريه ها خارج ن ی شود و به ت ساوی تق سيم ن ی کرد و در حکوم تش
عدل نی نود.
سعد رضی ال عنه گفت :به خدا سوگند که من سه دعاء می کنم :اللهم ان کان...
بار خدا يا! ا گر ا ين بنده ات از روی رياء و شهرت طل بی و دروغ برخا سته ،عمرش را با ف قر
طول نی و تنگد ستيش را دوامدار کن و او را به فت نه ها روبرو ن ا و ب عد از آن چون از آن
شخص پرسيده می شد ،می گفت :مرد کهنسالی ام که به فتنه گرفتار شده و دعای سعد رضی
ال عنه بن رسيده است.
عبد اللک بن عمي راوی از جابر بن سره گفت :و من بعدا او را ديدم که ابروهايش
بر چشمهايش از کهنسالی افتاده بود و او در راهها به دختران تعرض نوده و بدنشان را بناخن
می گرفت.
-1506وع نْ ُع ْروَ َة بن الزّبيْر أنّ سعِيدَ ب َن َزْيدٍِ بْ نِ عمْرو بْ نِ ُنفَيْل ،ر ضي اللّه عَنْ هُ
ضهَاَ ،فقَالَ َسعِيد :أنَا
خَاصَم ْتهُ أ ْروَى بِنْتُ أوْسٍ إل مَ ْروَا َن بْنِ الَكَم ،وَادّعَتْ أنّهُ أَ َخذَ شَيْئا مِنْ أرْ ِ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم،؟ قَال :مَاذا
ت مِ ْن رَ سُو ِل اللّه َ
سعْ ُ
ت آ ُخذُ مِ نْ أرْضِ ها شَيْئا ب ْع َد الذي ِ
كُنْ ُ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يقُول:
صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم؟ قَال :سَ ِم ْعتُ رَسُولَ اللّهِ َ
س ْعتَ مِ ْن رَسُولِ اللّه َ
ِ
ض ُظلْ ماُ ،ط ّوقَ هُ إل سبْعِ أرضيَ » َفقَالَ لَ ُه م ْروَان :ل أ ْسأَُلكَ بَيَّنةً بعْد
« مَ نْ أَ َخذَ شِبْرا مِ نَ الرْ ِ
ضهَا ،قَال :فَمَا ماتَ تْ حَتّى
هذاَ ،فقَال سعيد :ال ّل ُهمّ إ نْ كانَ تْ كاذبِةَ ،فأَعْ مِ بصرهَا ،وَاقُْت ْلهَا ف أرْ ِ
ضهَا إذ َو َق َعتْ ف ُحفْر ٍة فَمَاتت .متفقٌ عليه.
ص ُرهَا ،وب ْينَما هِي تْشي ف أ ْر ِ
َذ َهبَ َب َ
819
وف روايةٍ لس ِلمٍ ع نْ مُح ّم ِد بن زَيْد بن عبد اللّه بن عُمَر َبعْنَا هُ وأَنّ هُ رآهَا عَمْياءَ َتلْتَمِ سُ
ل ُدرَ َتقُول :أصَابَتْن د ْعوَ ُة سعًيد ،وََأنّها مرّتْ عَلى ِب ْئرٍ ف الدّارِ الت خَا صَمَ ْت ُه فِيهَا ،فَوقَعتْ فِيها،
اُ
ت قَبْرهَا.
وَكاَن ْ
خُبيْب،وزَْيدُ بنُ الدّثِنِة ورَجُلٌ آخَرَ ،فلَمّا اسْتَمْكَنُوا مِ ْنهُمْ أ ْط َلقُوا أوْتَار قِسِيّهم ،فرَبطُوهُمْ بِها ،قَال
ّوهـ
ّهـ ل أصـحبُكمْ إن ّ ل بؤلءِ أُسـْوة ،يُري ُد القَتْلى ،فَجر ُ
الرّجلُ الثّالِث :هذا أوّ ُل ال َغ ْدرِ والل ِ
وعالوه ،فَأب أ ْن يَصْحَبهُمَ ،فقََتلُوه ،وانْ َط َلقُوا بَُبيْب،وَزْيدِ بنِ الدّثِنَة ،حت بَاعُوهُما ب ّكةَ َبعْد َوقْعةِ
ب ُهوَ قَتَل الَارِثَ َيوْمَ
ع بَنُو الارِثِ اب ِن عا ِمرِ بن ن ْوفَلِ بنِ عَ ْب ِد مَنَافٍ خُبَيْبا ،وكانَ خُبَي ُ
بدر ،فَابتَا َ
ث مُو سَى
ض بنَا تِ الارِ ِ
َبدْر ،فلَبِ ثَ خُب ْيبٌ عِنْدهُم أ سِيا حَت أجْ َمعُوا على قَ ْتلِه ،فَا سْتَعا َر مِ نْ بعْ ِ
سهُ عَلى فَخذِ هِ وَالُو سَى
جلِ َ
ح ّد بَا َفأَعَارَتْهَ ،ف َدرَ جَ بُنَيّ لَا وَهِي غَافِلةٌ َح ت َأتَاهَ ،فوَجَدْتُه مُ ْ
يَ سْت ِ
بِيدهَ ،ففَزِع تْ َفزْ َعةً َع َر َفهَا خُبَيْب،فَقَال :أتَخْشيْ نَ أن أقُْتلَ هُ ما كُنْ تُ لفْعل ذلك ،قَالَت :وَاللّ ِه ما
ب ف يدِه ،وإنّ ُه لُوثَ قٌ
رأيْ تُ أ سِيا َخيْرا مِ نْ خُبيب،فواللّ هِ َل َقدْ وَج ْدتُ هُ يوْما يأَكُ ُل قِطْفا مِ ْن عِن ٍ
ق رَزقَ هُ اللّه ُخبَي باَ ،فلَمّ ا خَرجُوا بِ هِ مِ نَ الَر مِ
بِالدي ِد وَ ما بَ ّكةَ مِ نْ َثرَة ،وَكَانَ تْ تقُولُ :إنّ هُ لَرز ٌ
لِيقُْتلُو ُه ف الِل ،قَال لُم خُبيب :دعُون أُصلي ركعتَيْن ،فَترَكُوه ،فَرك َع رَ ْكعَتَيْنِ ،فقال :واللّهِ َلوْل
أ ْن تَحسَبُوا أنّ ماب جزَعٌ َل ِزدْت :ال ّل ُهمّ أ ْحصِهمْ عددا ،واقْتُلهمْ َبدَدا ،ول تُبْ ِق مِ ْنهُم أحدا .وقال:
على أيّ ج ْنبٍ كَانَ ل ّلهِ مصْرعِي سلِما
فلَسْتُ أُبال حيَ ُأقْت ُل مُ ْ
يُبَارِكْ َعلَى أوْصالِ ِش ْل ٍو مُ َمزّعِ ش ْأ
وذِلكَ ف ذَاتِ الَلهِ وإنْ ي َ
صلّى الُ َعلَيْ هِ
س ِل ٍم قُتِ َل صبْرا ال صّلةَ وأخْبَر يع ن ال نب َ
ب هُو سَ ّن لِكُ ّل مُ ْ
وكا نَ خُب ْي ٌ
س مِ ْن قُرْيشٍ إل عاصِم بن ثابتٍ حيَ ُحدّثُوا أّنهُ قُتِل
و َسلّم .أصْحَابهُ ي ْومَ أُصِيبُوا خبهُم ،وبعَثَ نَا ٌ
ص ٍم مِثْ َل ال ّظ ّلةِ مِنَ الدّبْر،
ل مِنْ عُظَماِئهِم ،فبَعثَ اللّه ِلعَا ِ
أ ْن ُيؤْتَوا بشَيءٍ مِنْهُ ُيعْرف .وكَا َن قتَل رَجُ ً
فَحَمَ ْتهُ مِ ْن رُ ُس ِلهِمَ ،فلَمْ ي ْق ِدرُوا أ ْن َيقْطَعُوا مِنهُ َشيْئا .رواه البخاري.
ح ُة سبقت ف مواضِع ها مِ نْ هذا الكتاب مِن ها حدي ثُ
و ف الباب أحادي ثٌ كَِثيَ ٌة صحِي َ
ب وال سّا ِح َر ومِنْهَا حَدي ثُ ُجرَ يج ،وحدي ثُ أ صحَابِ الغار الذ ين
الغُلم الذي كا نَ يأ ت الرّاهِ َ
أَطْبقَتْ علَيْهمُ الصّخْرةُ ،وحديثُ الرّجُلِ الذي َسمِعَ صَوتا ف السّحاب يقولُ :اسْقِ حدِيقة فلن،
شهُورة ،وبِال ّلهِ الّت ْوفِيق.
وغيُ ذلك والدّلئِلُ ف الباب كثيةٌ مَ ْ
تعقيب شان اطلع يافتند ،به جايی پناه بردند و گروه آنا را ماصره کرده و گفتند :فرود آييد
و دستهای خود را بدهيد و عهد و پيمان ما با شا اين است که هيچکدام شا را نکشيم.
عاصم بن ثابت گفت :ای قوم! اما من به پيمان کافر فرود نی آي ،بار خدايا پيامبت
صلی ال عليه وسلم را از حال ما خب ساز و آنا را به تي زدند و عاصم را کشتند و سه نفر
به عهد و پيمان آنا فرود آمدند که از جلهء شان خبيب و زيد بن دثنه و مردی ديگر بود و
چون بر آناـ دسـت يافتنـد ،تارهای کمان خود را گسـسته و آناـ را بسـته کردنـد .مرد سـوم
گفت :اين آغاز نينگ است وال ،من با شا هراه نی گردم .مرا به اين گروه اقتدايی است و
ارادهء شهادت را داشت و او را کشيدند ،ولی او امتناع ورزيد که هراه شان برود ،بعد او را
کشتند.
خبيب و زيد بن دثنه رضی ال عنهما برده شدند تا اينکه آن دو را بعد از حادثهء بدر
در مکه فروختند .بنو الارث بن عامر بن نوفل بن عبد مناف خبيب را خريدند و خبيب رضی
ال ع نه حارث را در واقع هء بدر کش ته بود و خبيب ر ضی ال ع نه در نزد آن ا ا سي ما ند ،تا
اينکه به کشت او هنظر شدند .وی از بعضی از دختران حارث تيغی طلبيد تا موی زير بغل را
بزند.
پ سرکی از او در حالي که او بی خب بود ،نزد او آ مد و زن او را در جا يش بر زانوی
خبيب ر ضی ال ع نه د يد ،در حالي که ت يغ در د ستش بود و تر سيد طوری که خبيب آن را
فهميده و گفت :آيا می ترسی که او را بکشم؟ من اينکار را نی کردم .آن زن گفت :وال من
اسيی بتر از خبيب نديدم و وال روزی او را ديدم که خوشهء انگوری در دستش بود و می
خورد در حالي که او به غل و زن ي کشيده شده بود و در م که هم ميوه ای وجود ندا شت .و
آن زن می گفت :آن روزی بود که خداوند به خبيب داده بود.
و چون او را از حرم خارج ساختند تا در منطقهء حل خارج حرم بکشند ،خبيب رضی
ال ع نه،گ فت :مرا بگذار يد که دو رک عت ناز بگزارم و او را گذاشت ند و او دو رک عت ناز
گزارد و گ فت :سوگند به خداو ند که ا گر ش ا گمان نکن يد ا ين کاری که می ک نم از ترس
مرگ است بر آن (ناز) می افزودم و گفت :اللهم احصهم عددا ...پروردگارا! آنان را يک،
يک نوده و يکسره هلک شان کن و احدی از آنان را مگذار.
823
شعر :باک ندارم هنگاميکه مسلمان کشته می شوم که در کدام پلو مرگم در راه خدا
صـورت گيد ،زيرا اينکار بـه خدا مربوط مـی شود و اگـر بواهـد بر اعضای جسـد پاره پاره
برکت می ند.
و خبيب رضی ال عنه کسی بود که برای هر مسلمانی که صابرانه کشته می شود ،ناز
را سنت نود.
پيامب صلی ال عليه وسلم در روزيکه گرفتار شدند ،اصحاب خويش را از حال شان با
خب ساخت و عد هء از قر يش ب عد از آگا هی از ق تل عا صم افرادی را فر ستادند که چيزی از
بدنـش را بياورنـد کـه بدان شناختـه شود ،چون وی مردی از بزرگان شان را کشتـه بود و
خداوند زنبورهای عسل را مثل ابر فرستاد و وی را از فرستادگان شان حايت نود و نتوانستند
که چيزی از وی را قطع نايند.
و در باب احاديث صحيحه بسياری است که در جاهای خود از اين کتاب گذشت که
از آن جله حديث بچه ای است که نزد راهب و ساحر می آمد.
و از جله حد يث جر يج ا ست و حد يث ياران غار ا ست آناني که سنگ بر در غار شان
ايستاد و حديث مردی است که صدايی را در ابر شنيد که می گويد ،باغچهء فلن را آبياری
کـن وغيـ از آن و دلئل در اينمورد بسـيار زياد و مشهور اسـت و توفيـق از سـوی باريتعالی
است.
ش :ق تل صابرانه آن ست که ش خص در حال تی کش ته شود که قدرت دفاع از خود را
ندارد.
قال ال تعالی {:وَلَ يَ ْغتَب بّ ْعضُكُم بَعْضاً َأيُحِبّ َأحَدُكُ مْ أَن يَأْ ُكلَ لَحْمَن أَخِي هِ مَيْتاً
ب رّحِيمٌ} الحجرات١٢ : لّ تَوّا ٌ
فَ َكرِ ْه ُتمُوهُ وَاتّقُوا الَّ ِإنّ ا َ
علْمٌن إِنّ السّنمْعَ وَا ْلبَصَنرَ وَالْ ُفؤَادَ ُكلّ
و قال تعالی { :وَ َل تَقْفُن مَا َليْسَن لَكَن بِهِن ِ
سؤُولً} السراء٣٦ : ع ْنهُ َم ْ
أُولنئِكَ كَانَ َ
عتِيدٌ} ق١٨ :
و قال تعالی { :مَا يَ ْلفِظُ مِن َق ْولٍ إِلّ لَ َد ْيهِ رَقِيبٌ َ
خداوند می فرمايد :و غيبت نکند بعضی شا بعضی را آيا دوست می دارد کسی از شا
که گوشت برادرش را که مرده باشد ،بورد ،پس متنفر شويد از او پس از خدا بترسيد هانا
خدا توبه پذيرندهء مهربان است .حجرات12 :
خداو ند می فرما يد :و مرو پس آن چه که به آن علم نداری ،هر آئي نه از هر ي کی از
گوش چشم و دل پرسيده خواهيد شد .إسراء36 :
و می فرمايد :بزبان نی آرد ،شخصی سخنی را جز اينکه نزد او نگهبانيست مهيا .ق:
18
ي أ ْفضَلُ؟
سلِمِ َ
-1512وعَ ْن أب مُو سَى رضي اللّه عَنْ هُ قَالُ :قلْ تُ يا رَ سُو َل اللّ هِ أيّ الُ ْ
سلِمُونَ مِن لِسَاِنهِ وََي ِد ِه » .متفق عليه.
قال « :مَنْ َس ِل َم الُ ْ
825
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال « :إنّ اْلعَ ْبدَ لَيَتَ َكلّ ُم بِال َكلِمةِ مِ نْ
-1515وَعَنْ ُه عن ال نب َ
خطِ اللّهِ
ضوَانِ اللّهِ َتعَال مَا يُلقِي لَا بَالً َي ْر َفعُهُ اللّه بَا َدرَجات ،وَإنّ الْع ْبدَ لَيَتَكلّمُ بالْ َكلِ َم ِة مِ ْن سَ َ
رِ ْ
تَعال ل ُيلْقي لَا بالً يهِوي بَا ف َجهَنّم » رواه البخاري.
-1516وعَ نْ أ ب عَ ْبدِ الرّح نِ بِلل ب ِن الار ثِ الُزنّ ر ضي اللّه عَنْ هُ أنّ رَ سُو َل اللّه
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال « :إنّ الرّجُ َل ليَتَ َكلّ مُ بالْ َكلِ َمةِ مِ نْ ِرضْوا نِ اللّ هِ تَعال ما كَا نَ يَظُنّ أ نْ
َ
خطِ اللّه
ضوَانَهُ إل َيوْمِ ي ْلقَاه ،وَإنّ الرّجُلَ َليَتَ َكلّمُ بال َكلِم ِة مِنْ سَ َ
تَ ْبلُ َغ مَا ب َلغَتْ ي ْكتُبُ اللّه اللّه بَا ِر ْ
مَا كَانَ يظُنّ أن تَ ْبلُ َغ ما ب َلغَتْ ي ْكتُبُ اللّه لَهُ بَا سَخَ َطهُ إل َيوْمِ ي ْلقَا ُه » .روا ُه مالك ف « الُو ّطِإ »
والترمذي وقال :حديثٌ حسنٌ صحيح.
-1516از ابو عبد الرحن بلل بن حارث مزنی رضی ال عنه روايت است که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :هانا مرد کلمه ای از رضای خداوند را بر زبان
می آورد ،در حاليکه گمان نی کند که به آنچه رسيده ،برسد ،خداوند به سبب آن برايش
رضای خود را تا روزی که با وی روبرو شود ،می نويسد .و هانا مرد کلمهء از قهر خدا را
بر زبان مياند ،در حاليکه گمان نی کند که بدانچه رسيده ،برسد و به سبب آن خداوند بر
وی قهر و غضبش را تا روزی که وی را ملقی شود ،می نويسد.
-1517وعَ ْن ُسفْيان ب نِ ع ْب ِد اللّ ِه رضي اللّه عنْ هُ قَالُ :قلْ تُ يا ر سُو َل اللّ هِ َحدّثن بأ ْمرٍ
ف مَا تَخَافُ َعلَ ّي ؟ َفأَ َخذَ
صمُ بِهِ قال « :قُلْ ربّي اللّهُ ،ثمّ اسَْت ِقمْ » ُقلْت :يا رسُول ال ّلهِ ما أَخْو ُ
أعَْت ِ
ِبلِسَانِ َنفْسِهُ ،ث ّم قَال « :هذا » .رواه الترمذي وقال :حديثٌ حس ٌن صحيح.
ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود :بدون ذ کر خدا سخن را زياده مکن يد ،زيرا
بسيار سخن گفت بدون ذکر خدا سبب سنگ دلی است .و هر آيينه دورترين مردم از خداوند
انسان سنگ دل است.
-1520وَعَ نْ ُعقْبةَ ب ِن عا ِمرٍ رضي اللّه عنْ ُه قَالُ :قلْ تُ يا رَسول اللّ هِ مَا النّجاة؟ قَال« :
أمْسِـكْ َعلَيْكَـ لِسـانَك ،وَلْيَسَـعْكَ بيْتُك ،وابْكِـ على خَطِيَئتِكَـ » رواه الترمذي وقال :حديثٌـ
حسن.
ش :تک فر الل سان :اعضاء در برابر زبان فروت نی می ک ند يا کنا يه ا ست از آن که اعضاء
هگی زبان را به منلهء کفران کنندهء نعمتها قرار می دهد.
فرمود :اسـلم اسـاس کار اسـت و سـتونش ناز و بلندی قله اش جهاد مـی باشـد .باز
فرمود :آيا ترا به اساس و زيربنای ههء اينها خب ندهم؟
گفتم :آری يا رسول ال صلی ال عليه وسلم!
آنضرت صلی ال عليه وسلم زبان خود را گرفته و فرمود :اين را بر خود نگهدار.
گفتم :يا رسول ال صلی ال عليه وسلم! آيا به آنچه سخن می گوي يم ،مؤاخذه می
شوي؟
فرمود :مادرت به سوگ تو بنشي ند و آ يا مردم را ب ز م صول زبان های شان چ يز
ديگری در دوزخ سرنگون می سازد؟
-255باب در حرام بودن شنيدن غيبت و دستور دادن آنکه غيبت حرامی
می شنود که آن را رد کند و بر گوينده اش انتقاد نمايد و هرگاه نمی توانست اين
کار را بکند و يا از او نمی پذيرد ،در صورت امکان آن مجلس را ترک گويد
خداوند می فرمايد :و چون سخن بيهوده را شنوند ،از آن اعراض کنند .قصص55 :
و می فرمايد :و کسانيکه از بيهوده اعراض کنندگان اند .مؤمنون3 :
و می فرمايد :هانا از هر يک از گوش و چشم و دل از اين ها پرسيده خواهيد شد.
إسراء36 :
و می فرمايد :و چون ببينی آنان را که بث شروع کنند در آيتهای ما ،پس رويگردان
از آنان تا که ب ث کنند در سخنی غ ي وی ،و ا گر فراموش گردا ند ،ترا شيطان پس ،بعد از
پند با قوم ستمگاران منشي .انعام68 :
-1529از عتبان بـن مالک رضـی ال عنـه در حديـث دراز و مشهوری کـه در باب
ام يد گذ شت ،روا يت شده که گ فت :پيا مب صلی ال عل يه و سلم برخا ست ،ناز گزارد و
فرمود :مالک بن دخشم کجاست؟
مردی گفت :او منافق است ،خداوند و رسولش را دوست ندارد.
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :اين را مگو ،آيا نی بينی که او ل اله ال ال گفته و
از اين کار رضای خدا را می خواهد و هانا خداوند کسی را بر آتش حرام نوده که بگويد:
ل اله ال ال و بدان رضای خدا را طلب کند.
-1530از کعب بن مالک رضی ال عنه در حديث درازش که در قصهء توبه اش در
باب توبه گذشت ،روايت شده که گفت:
پيا مب صلی ال عل يه و سلم در حالي که در تبوک در ميان گروه نش سته بود ،فرمود:
کعب بن مالک چه کرد؟
833
مردی از ب نی سلمه گ فت :يا ر سول ال صلی ال عل يه و سلم او را دو بردش (جا مه
اش) و نگريست به راست و چپش از حضور با شا باز داشت (يعنی خوشگذرانی واستراحت
طلبی).
معاذ بن جبل رضی ال عنه به او گفت :چيز بدی گفتی! و ال يا رسول ال صلی ال
عليه وسلم ما بر وی جز خي را ندانستيم .پس رسول ال صلی ال عليه وسلم سکوت فرمود.
ض صَحيحٍ َشرْعِيّ ل يُمْكِ نُ الوُ صُو ُل إِلَيْ هِ إِلّ بِهَاَ ،و ُه َو سِّتةُ
ح ِلغَرَ ٍ
ا ْعلَ مْ أنّ الغِيَبةَ تُبَا ُ
أسْبَاب:
يهِما مِمّنْ لَ ُه وِلَيَة،
سلْطَانِ والقَاضِي و َغ ِ
ا َلوّل :التّ َظلّم ،فَيَجُوزُ لِلمَ ْظلُومِ أنْ يَتَ َظلّ َم إِلَى ال ّ
َأ ْو ُق ْدرَةٌ َعلَى إنْصــــَا ِفهِ مِنــــْ ظَالِمِـــه ،فيقولَ :ظلَمَنِـــي فُلَنــــٌ بكذا.
ي الُنْكَرَ ،و َردّ العَا صِي إِلَى ال صّواب،فيقولُ لِمَ نْ َيرْجُو ُق ْدرَت هُ َعلَى إزاَلةِ
الثّان :ال سْتِعاَنةُ َعلَى َتغِْي ِ
الُنْكَر :فُلنٌ َيعْمَلُ كَذا ،فازْجُرْهُ عَنْهُ ونو َذلِكَ ويكونُ َمقْصُودُهُ الّتوَصّلُ ِإلَى إزاَلةِ الُ ْنكَر ،فَإنْ لَمْ
ـدْ ذَلِكــــــــَ كَانــــــــَ َحرَامــــــــا.
َيقْصـــــــ ِ
الثّالِث :ال سِْتفْتَاءُ ،فيقُولُ لِل ُمفْتِيَ :ظلَمَنِي أَب َأوْ أخيَ ،أ ْو زوجيَ ،أ ْو فُل نٌ ب َكذَا َفهَلْ لَ ُه ذَلِك؟
ص مِنْه ،وتَحْصيلِ َحقّيَ ،و َدفْعِ ال ّظلْم؟ وَنَحْو ذَلِك ،فهذا جَاِئزٌ ِللْحَاجَة ،ولكِنّ
َومَا طَريقي ف الل ِ
ط والفضَلَ أ نْ يقول :مَا تقو ُل ف رَ ُجلٍ َأوْ شَخْصَ ،أ ْو َزوْج ،كَا َن مِ نْ أ ْمرِ ِه كذا؟ فَإنّ هُ
الحْو َ
ض مِ نْ َغيِ َتعْييَ ،ومَ عَ ذَلِك ،فالّتعْييُ جَاِئزٌ كَمَا سََنذْ ُك ُرهُ ف َحدِي ثِ ِه ْندٍ إ نْ شَاءَ
يَحْ صُلُ بِ هِ ال َغرَ ُ
الُـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ َتعَالَى .
ـ وُجُوه:
ـ مِنــ ْ
ش ّر وَنَصـــِيحَُتهُم ،و َذلِكــ َ
ي مِنـــَ ال ّ
ـلِم َ
حذِيرُ الُســ ْ
الرّابـــعَ :ت ْ
سلِمي ،بَ ْل وَاجِ بٌ ل ْلحَاجَة.
ع الُ ْ
شهُودِ وذل كَ جَاِئزٌ بإجْمَا ِ
جرُوحيَ مِ نَ الرّوا ِة وال ّ
ح الَ ْ
مِنْهَا َجرْ ُ
ي ذَلِكَ ،أوْ
ومنهـا :الُشَا َورَةُ فـ مُصـا َهرَةِ إنْسـا ٍن أو مُشاركت ِهَ ،أوْ إيداع ِهَ ،أوْ مُعا َملَت ِهَ ،أوْ غ ِ
حةِ.
خفِيَ حَالَه ،بَلْ َيذْ ُك ُر الَسَاوِئَ الّت فِيهِ بِنِّيةِ النّصي َ
مُجَا َورَتِه ،ويبُ َعلَى الُشَا َورِ أنْ ل يُ ْ
ضرّرَ
ومن هاِ :إذَا رأى مَُتفَقّها يََت َر ّددُ ِإلَى مُبَْتدِعَ ،أوْ فَا سِقٍ َيأَ ُخذُ عَنْ هُ ال ِعلْم ،وخَا فَ أ ْن يََت َ
صدَ النّ صِيحَةَ ،وهَذا مِمّ ا يُغلَ طُ فِ يهَ .و َقدْ
ط أ نْ َيقْ ِ
شرْ ِ
الَُت َفقّ هُ ِبذَلِكَ ،ف َعلَيْ هِ نَ صِيحَُتهُ ِببَيا نِ حَالِه ،بِ َ
ح ٌة فَليَُتفَطّ نْ لِذلِكَ.
يَح ِم ُل الُتَ َكلّ مَ بِذلِكَ الَسَد ،وَُيلَبّسُ الشّيطانُ َعلَيْ ِه ذَلِك ،ويُخَ ْيلُ إَِليْهِ أنّهُ نَصِي َ
َومِنها :أ نْ يكو نَ لَ هُ وِلَيةٌ ل يقو مُ ِبهَا َعلَى وَ ْجهِها :إمّا بِأ نْ ل يكو َن صَالِحا َلهَا ،وإما بِأ نْ يكو نَ
834
ب ذِ ْكرُ ذَلِكَ لِمَ ْن لَهُ َعلَيْهِ ولي ٌة عامّةٌ لِيُزيلَهَ ،وُيوَلّ َي مَنْ يُصْلح،
ك فَيَجِ ُ
فَاسِقاَ ،أ ْو مُ َغفّل ،وَنَحوَ َذلِ َ
سعَى ف أ نْ يَحُثّ هُ َعلَى ال ْسِتقَا َمةِ َأوْ
َأوْ َي ْعلَ مَ ذَلِ كَ مِنْ هُ ِلُيعَا ِملَ هُ بِ ُمقَْتضَى حالِه ،وَ َل َيغَْترّ بِه ،وأ نْ يَ ْ
يَسْتَ ْبدِ َل ِبهِ.
شرْ بِ الَمْر ،ومُ صَا َدرَةِ النّاس،
الامِس :أ نْ يَكُو َن مُجَاهِرا ِبفِ سْ ِقهِ َأوْ ِبدْعَتِ هِ كالُجَا ِهرِ بِ ُ
حرُ مُ
وأَ ْخ ِذ الَكْ سِ ،و ِجبَاَيةِ ال ْموَا ِل ُظلْ ماَ ،وَتوَلّي المُورِ البا ِطلَة ،فَيَجُوزُ ذِ ْكرُ هُ بِمَا يُجَا ِهرُ بِ هَِ ،ويَ ْ
ذِ ْكرُهُ ِبغَ ْيرِ ِه مِنَ العُيُوب،إِلّ أنْ يكو َن لِجَوا ِزهِ سََببٌ آ َخ ُر مِمّا ذَ َكرْنَاه.
ال سّادِس :التعرِ يف ،فإذا كَا نَ النْ سا ُن َم ْعرُوفا ِبلَقَب،كالعْمَش ،والعرَج ،والَ صَم،
حرُمُ إطْلقُهُ َعلَى ِج َهةِ التّ ْنقِيص ،ولو أمكَنَ
والعْمى ،وال ْحوَل ،وغَ ْي ِرهِمْ جاز َت ْعرِي ُفهُمْ بذلِك ،وَيَ ْ
ب ذَ َك َرهَا ال ُعلَمَاءُ وأكَثرُها مُجْمَعٌ َعلَيْهَ ،ودَلِئ ُلهَا مِنَ
ي ذَلِكَ كَانَ أوْلَى ،فهذه سّتةُ أسبا ٍ
َتعْريفُهُ ِبغَ ِ
حةِ مشهورَة .فمن ذَلِك:
الحادِيثِ الصّحي َ
غيبت رواست جهت مصلحت شرعی ايکه رسيدن به آن جز بآن امکان پذير نبوده و
آن شش سبب است:
-1دادخواهی :برای مظلوم رواست که به پادشاه يا قاضی و ديگر کسانی که واليان
امورا ند يا قدر تی بر ان صافش و گرف ت حق وی از ظال و ستمگر دار ند ،دادخوا هی ک ند و
بگويد :فلنی بن چني ستم روا داشته است.
-2استعانت و ياری بر تغيي کار زشت و رهنمونی عصيانگر به راه حق .ماز است به
کسيکه اميد به قدرت و توانائی او بر دور کردن کار زشت و منکرات وجود دارد ،بگويد:
فلنی چني می کند ،او را از آن منع کن وامثال آن و قصد وی صرف رسيدن به دور کردن
منکر و کار زشت باشد .اگر اين چيز را قصد نداشت ،حرام می باشد.
-3استفتاء (طلب فتوی) :و به مفتی می گويد که پدرم ،يا برادرم ،يا شوهرم يا فلنی
به من چن ي ستم و ظلم نوده ا ست ،آ يا ا ين حق را دارد؟ و راه خل صی من از او چگو نه
است و چطور حقم را از وی گرفته و ظلم را از خويش دفع کنم و امثال اين .و اين جهت
ضرورت روا است .ولی بتر و به احتياط نزديکتر آنست که بگويد :در مورد مرد يا شخص
يا شوهری که از جلهء کارش چني باشد ،چه می گوئی؟ زيرا بدون تعيي کردن مقصود از
آن حاصل می شود .و با اين هم تعيي روا است چنانچه در حديث "هند" که آن را بعدا ذکر
خواهيم نود ،خواهد آمد.
835
و ياد کردن آن بـه عيوب ديگـر روا نيسـت ،مگـر اينکـه برای جوازش سـبب ديگری
باشد از آنچه که ذکر نودي.
-6برای معرفی کردن ،هر گاه انسان به لقبی معروف و مشهور باشد ،مانند ،اعمش
(آنکه از چشمش آب می ريزد) اعرج (لنگ) و اصم (کر) و اعمی (کور) و احول (چشم
کج) و غي آن ،معرفی شان بدان روا است.
و ذکر آن به جهت توهي نودن روا نيست و اگر معرفی آن به غي اين صورت مکن
باشد ،بتر است.
و ا ين شش سبب ا ست که علماء ذ کر نوده ا ند و اک ثر آن به اجاع ثا بت ا ست و
دلئل آن از احاديث صحيحه ،مشهور است ،از جله:
ع بد ال بن ا بی گ فت :بر کسانيکه نزد ر سول ال صلی ال عليه وسلم ه ستند ،نفقه
ندهيد تا پراکنده شوند و گفت :اگر بدينه باز گشتيم عزيزتر ،خوارتر را حتما بيون خواهند
نود.
مـن خدمـت رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم آمده و او را از آن آگاه سـاختم ،و
آنضرت صلی ال عليه وسلم بدنبال عبد ال بن ابی فرستاد و او قسم های مؤکد خورد که
چني نگفته است و مردم گفتند که زيد به رسول ال صلی ال عليه وسلم دروغ گفته است .و
ا ين سخن شان بر من گران آ مد تا اين که خداو ند برای ت صديقم بر پيا مبش فرو فر ستاد (إذا
جاءک النافقون )..و سـپس رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم آناـ را خواسـت تـا برای شان
آمرزش طلبد ،ولی آنا سرهای خود را گردانيده و اعراض کردند.
صلّى الُ
-1535وع نْ عائشةَ رضي اللّه عنها قالت :قالت هِ ْندُ امْرَأةُ أب ُسفْيانَ للنب َ
َعلَيْ هِ و َسلّم :إنّ أبا سُفيانَ رجُلٌ َشحِي حُ ولَيْس ُيعْطِين ما يَ ْكفِين ووَلدِي إ ّل ما أ َخذْ تُ مِنه ،وهَو
ل ي ْعلَم؟ قالُ « :خذِي ما ي ْكفِيكِ ووََلدَ ِك بال ْعرُوفِ » متفقٌ عليه.
-258باب نهی از نقل دادن و گفته های مردم و سخن گفتن مردم با واليان
امور هرگاه نيازی بدان نباشد ،مانند ترس از وقوع مفسده و غيره
840
خداوند می فرمايد :از مردم پنهان می کنند و از خدا پنهان نی کنند ،و او با ايشان
است .آنگاه که در شب مشورت کنند در مورد آنچه خدا نی پسندد از تدبي و خدا به آنچه
می کنند ،ميط و در برگينده است .نساء108 :
برد و بد ترين مردم ذوالوجهي (دو روي) را می بينيد که به اين گروه به چهرهء ميآيد و به آن
گروه به چهرهء ديگر.
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :هانا راستی بسوی طاعت رهنمائی می کند و
طاعت بسوی بشت .هر آئينه شخص راست می گويد تا اينکه در نزد خداوند صديق (بسيار
راستگو) نوشته می شود.
و ها نا دروغ ب سوی معا صی (گناه) رهنمائی می ک ند و معا صی ب سوی دوزخ و هر
آئينه شخص دروغ می گويد تا اينکه در نزد خدا کذّاب (بسيار دروغگو) نوشته می شود.
کار را ن ی توا ند بک ند .و آن که به سخن گرو هی گوش د هد ،در حالي که آنان از وی بد می
برند در روز قيامت به گوشهايش مس گداخته ريته می شود و کسيکه صورتی بکشد عذاب
کرده می شود و مؤ ظف می گردد که در آن روح را بد مد ،در حالي که قدرت دميدن را هم
ندارد.
فانْ َطلَقنـاَ .فأَتَيْنَا على رَ ُج ٍل كرِيِه ا َلرْآة ،أ ْو كأَكرَ ِه مـا أ نت رَاءٍ ر ُجلً َمرْأَى ،فإذا هو عِندَه نارٌ
ت ل ما :ما هذا؟ قال ل :انْ َطلِ قْ انْطلِق ،فَانْطَلق نا .فَأتَي نا على روْضةٍ
يشّ ها وَي سْعى َحوْلَهَا ،قل ُ
ضةِ رَج ٌل طويلٌ ل أكادُ أرى رأ َس ُه طُولً ف
مُعْتَ ّم ٍة فِي ها مِ نْ كلّ َن ْورِ الرّب يع ،وإذا بيْ َن ظ ْهرِي الرّو َ
ال سّماءِ ،وإذا حوْ َل الرج ِل م نْ أكثر ولدان ما َرأَيُْتهُ مْ قط ،قُل تُ :ما هذا؟ وما هؤل ِء ؟ قال ل:
انطَل قْ انْ َطلِ ْق َفاَنْطَلقنا .فَأتيْنَا إل َدوْحةٍ عظِيمَة لَ مْ أر َدوْحةً قطّ أعظ َم مِنها ،ول أحْسن ،قال ل:
ق فيها ،فَارتَقينا فيها ،إل مدِين ٍة مَبْنِّيةٍ ِبلَبِ ٍن ذَهبٍ ولبٍ فضّة ،فأتَينَا باب الَدينة فَاسْتفتَحْنَا ،فَفُتحَ
ارْ َ
ح ما أن تَ
لَنا ،فَدَخَلناهَا ،فََت َلقّانَا رجالٌ شَ ْط ٌر مِن َخ ْلقِهِم كأحْسنِ ما أنت راءٍ ،وشَط ٌر مِنهم كَأقْب ِ
الحضـ فـ
ُ َهـ
ِضـ ْيرِي كأن ماء ُ
راءِ ،قال لمـ :اذهبوا ف َقعُوا فـ ذلك النّهْر ،وإذا ُه َو نَهرٌ معَتر ٌ
البياض ،فذَهبُوا فوقعُوا ف يه ،ثُمّ رجعُوا إلي نا قد ذَهَب ذل كَ ال سّوءُ عَن هم ،فَ صارُوا ف أح سن
صرِي صُعدا ،فإذا ق صر مِثلُ الرّبا بة
صُورة.قال :قال ل :هذه َجّنةُ عدْن ،وهذاك منلُك ،ف سمَا ب َ
نلُك .قل تُ لما :بارك اللّه فيكُما ،فَذران فأد ُخلْه .قال :أما الن فل،
البيضاءِ .قال ل :هذاك م ِ
َيتـ مُ ْنذُ اللّيلة عجبـا؟ فمـا هذا الذي رأيـت؟ قال ل :إن َا
وأنتـ داخلُه .قلت لُمـا :فَإنّيـ رأ ُ
َ
سَنخِبرُك .أمّا الرجُ ُل الوّلُ الذي أتَيتَ عَليه يُثلَغُ رأ ُسهُ بالَجَر ،فإّنهُ الرّجُلُ يأ ُخذُ ال ُقرْآ َن في ُفضُه،
خرُه إل قَفاه ،وعَيْن هُ
وينا ُم عن ال صّلةِ الكتُوبة .وأمّا الذي أتَي تَ عَليْ هِ يُشرْشرُ ِش ْدقُه إل قَفاه ،ومَنْ ِ
إل قفاه ،فإنه الرّ ُجلُ َيغْدو مِنْ بَيْتِه فَيكذبُ الكذبةَ تبلُ ُغ الفاق .وأمّا الرّجالُ والنّساءُ العُرا ُة الذين
ح ف الَنهْر ،ويلْقمُ
هُ ْم ف مِثل بِناءِ التّنّور ،فإنّهم الزّنا ُة والزّوان .وأما الرجُ ُل الّذي أتَيْت عليْهِ يسْبَ ُ
الِجارة ،فإنّ هُ آ ِكلُ الرّ با .وأمّ ا الرّجُ ُل الكَري هُ الَرآةِ الذي عندَ النّارِ يَحُشّ ها وي سْعى َح ْولَ ها فإنّ هُ
مالِكُ خازنُ جَهنّمَ .وأما الرّ ُجلُ الطّويلُ الّذي ف ال ّروْضة ،فإنه إبراهيم ،وأما الوِلدانُ الذينَ حوْله،
فك ّل ُموْلود ماتَ على الفِ ْط َر ِة » وف رواية الَب ْرقَانِيُ « :ولِد على الفِ ْطرَةِ » .فقال بعض السلمي:
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم« :وأولدُ الشركيَ » .
يا رسول اللّه ،وأولدُ الشرِكي؟ فقال رسولُ اللّه َ
ل صالا وآخر
وأما القوم الذين كانوا شطر منهم حسن وشطر منهم قبيح فإنم قوم خلطوا عم ً
سيئا تاوز ال عنهم .رواه البخاري.
وف رواية له « :رأي تُ اللّي َلةَ ر ُجلَي أتَيان فأخْرجان إل أرْ ضِ مُقدّسةِ » ث ذكَره .وقال:
ب مثل التنّور ،أعْل ُه ضَيّ ٌق وأ ْس َف ُلهُ وَاسع ،يََت َوّقدُ تَحت ُه نارا ،فإذا ارَتفَعت ارَْت َفعُوا
« فان َط َلقْنَا إل نَق ٍ
خرُجوا ،وإذا خَمَدت ،رَجَعوا في ها ،وفي ها رجالٌ ون ساء عراة .وفي ها :ح ت أتَينَا
حَ ت كادُوا أ ْن يَ ْ
على نَه ٍر من دًَم ،ول يشك فيه رجُ ٌل قائ مٌ على وسط النًّهر ،وعلى شطّ النّهر رجُل ،وبيْ نَ يدي هِ
حجارة ،فأقبل الرّجُلُ الذي ف النّهر ،فَإذا أراد أ نْ ْيرُج ،رمَى الرّ ُجلُ بِحج ٍر ف فِيه ،فردّ ُه حيْ ثُ
يجِ عُ ك ما كان.وفيهَا « :ف صعدا ب
كان ،فجعلَ ُكلّمَا جاءَ ليخْرج َجعَلَ َيرْ مي ف ف يه ب جر ،ف ْ
845
بن گفتند :اين منل تو است .به آنا گفتم :بارک ال فيکما ،من را بگذاريد که به آن
درآي .گفتند :اما حال نه و تو به آن در آمدنی هستی.
به آن ا گف تم :من در ا ين شب اموری را ديدم که از آن به شگ فت ماندم ،آن چه من
ديدم چه بود؟
بن گفتند :با خبت خواهيم ساخت:
اما مرد اوليکه سرش به سنگ شکافته می شد ،او کسی بود که قرآن را حفظ کرده و
آن را ترک می کند و از نازهای فرض می خوابد.
و ا ما مردي که بالی سرش آمدی که کنار هء دهان و بي نی و چش مش تا پ شت سرش
چاک می شد او مردی بودکه صبح از خانه اش برآمده و دروغی می گفت که به آفاق می
رسيد.
و ا ما مردان و زنان ل تی که در ساختمانی م ثل تنور قرار داشت ند ،آنان زنان و مردان
زنا کار اند.
و اما مرديکه بر سرش آمدی که در جوی شنا می کرد و سنگها به دهانش انداخته می
شد ،او سودخوار بود.
و اما مرد زشت هيکلی که در کنار آتش بوده آنرا می افروخت و بدورش می گشت،
او مالک و خازن دوزخ است.
اما مرد بلند قامتی که در گلستان بود او ابراهيم عليه السلم است و بچه هايی که به
اطراف او بودند ،پس هر مولوديست که بر فطرت مرده است.
و در روايت برقانی آمده که :بر فطرت ولدت شده است.
بعضی از مسلمي گفتند :يا رسول ال صلی ال عليه وسلم و فرزندان مشرکي چطور؟
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :و فرزندان مشرکان.
و اما گروهی که نيم شان زيبا و نيم شان زشت بود ،آنا گروهی بودند که عمل نيک
و بد هر دو را انام دادند و خداوند از ايشان درگذشت.
و در روايتی از وی آمده که:
848
دي شب (در خواب) دو مرد را ديدم که نزدم آمده و مرا بيون کرده به زمي نی قدس
بردند و سپس آن را ياد آوری نود و فرمود :بعد رفتيم تا اينکه به نقبی مانند تنور رسيدي که
باليش تنگ و پايانش فراخ بود و به زيرش آتشی در ميگرفت چون آتش بال می شد ،آنا بال
می شدند و چون شعله اش فرو می نشست به آن باز می گشتند و در آن مردان و زنانی لت
و عريان بودند.
در آن روايت آمده :تا اينکه به جويی از خون رسيدي و راوی در آن شک نود که در
آن مردی در و سط جوی اي ستاده بود و در ساحل در يا مردی بود که پ يش رو يش سنگهائی
قرار داشت ،سپس آن مردی که در جوی بود می آمد و می خواست بر آيد .سنگی بر دهنش
می انداخت و بالت اولی و جای اولی اش باز می گشت.
و در آن روايت آمده که :پس مرا بدرخت بال کردند و مرا به خانهء داخل نودند که
هر گز از آن زيبا تر نديده بودم که در آن مردان پ ي و جوا نی بود ند و در آن روا يت آمده:
آنردی که ديدم که کنار هء ده نش چاک کرده می شد ،پس دروغگو يی ا ست که دروغ را
قصه می کند و اين دروغش از وی گرفته شده و به آفاق می رسد و تا روز قيامت بوی آن
کار می شود.
و در روا يت آمده که :آن مردی که ديد مش که سرش به سنگ شکاف ته می شد،
مردي ست که ال تعالی قرآن را بوی آموخ ته و در شب از آن خوابيده و در روز به آن ع مل
نکرده و تا روز قيامت به وی آن کار می شود.
و خان هء اول که دا خل شدم خان هء عموم مؤمنان ا ست و ا ما ا ين خا نه ،خان هء شهداء
ا ست و من جبئيلم و ا ين ميکائ يل ا ست ،پس سرت را بال کن و سرم را بال نوده و بالی
سرم چيزی شبيه ابر را ديدم ،گفتند :او منل تست .گفتم :مرا بگذاريد که بانه و منل داخل
شوم.
گفتنـد :برای تـو عمريسـت کـه هنوز تامـش نکرده ای و چون تکميلش کردی ،بـه
منلت می آئی.
ط قد
ص ُلهُ مُحرّما ،فيَجُو ُز ف بعْض الحْوالِ بشرُو ٍ
إْ ْعلَمْ أنّ الْكَذب ،وَإنْ كَا َن أ ْ
أ ْوضَحْتُهَا فـ كتاب« :الذْكارِ» ومُخْتَصَـرُ ذلك أنّ الكلمَـ وسـيلةٌ إل القاصـد ،فَكُ ّل َمقْصـُودٍ
ب جاز
حرُ مُ الْكذِ بُ ف يه ،وإ نْ لَ ْم يُمكِ نْ ت صيله إ ّل بالكذ ِ
مْمُودٍ يُمْكِن تْ صي ُلهُ بغَيْر الْ َكذِ بِ يَ ْ
الْكذِ بُ .ثُمّ إن كا نَ تَحْ صِيلُ ذلك القْ صُودِ مُباحا كَا َن الْ َكذِ بُ مُبا حا ،وإ ْن كا نَ واجِ با ،كان
ال َكذِ بُ واجِ با ،فإذا اخْتَ في مُ سْل ٌم مِن ظالٍ ير يد قَتلَه ،أ ْو أ ْخ َذ مالِه ،وأخَ في مالَه ،و سُئِل إن سانٌ
ع نه ،و جب الكَذ بُ بإخفائِه ،وكذا لو كا نَ عِند هُ ودي عة ،وأراد ظالِ ٌم أخذَ ها ،و جب الْ َكذِ بُ
ط ف هذا ُكلّه أ نْ ُي َورّي ،ومعْنَى الّت ْورِ ية :أن يقْ صِد بِعبارَتِه َمقْ صُودا صَحيحا
بإخفائ ها ،والحْو ُ
س هو كاذِبا بالنّسّبةِ إلَيْه ،وإ ْن كا َن كاذِبا ف ظا ِهرِ اللّفظ ،وبِالنّسْبةِ إل ما يفهَم ُه الُخَاطَبُ وَلوْ
ليْ َ
تَر َك الّت ْورِي َة وَأ ْطلَق عِبار َة الكذِب،فليْس بِحرَامٍ ف هذا الَال.
واسْتَد ّل اْل ُعلَماءُ بَوا ِز ال َكذِب ف هذا الَال بدِيث أمّ ُكلْثومٍ رضي اللّه ع ْنهَا أنّها
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يقولَ « :ليْس ال َكذّا بُ الّذي يُصلحُ بيْ َن النّاس ،فينمِي
سَ ِم َعتْ رسول اللَْه َ
خَيْرا أو يقولُ َخيْرا » متفقٌ عليه.
ص ف شَي ٍء مِمّ ا يقُولُ
زاد م سلم ف روا ية « :قالت :أمّ ُكلْثُوم :ولَم أ سْم ْعهُ ُيرْخّ ُ
ث الرّجُلَ ا ْمرَأَتَه ،وحد يث الرَْأةِ
لرْب،وال صْلحَ بيْن النّاس ،وحدي َ
النّا سُ إلّ ف ثلثَ :تعْ ن :ا َ
زوْ َجهَا.
بدانکـه اگـر چـه اصـل دروغ حرام اسـت ،ولی در بعضـی حالت و روی شرطهائی
روا ست که در کتاب "اذکار" ذ کر نودم که فشرد هء آن ا ين ا ست که سخن و سيله اي ست
برای بيان مقا صد و هر مق صد ني کی که ر سيدن به آن بدون گف ت دروغ م کن با شد ،دروغ
گف ت در آن حرام ا ست و ا گر ر سيدن به آن بدون دروغ گف ت ،م کن نبا شد ،دروغ جائز و
رواست.
پس ا گر مق صود او مباح با شد ،دروغ گف ت ،هم مباح ا ست و ا گر وا جب با شد،
دروغ گفت ،واجب است.
هرگاه م سلمانی از ظال و ستمگری که می خوا هد او را بک شد ،يا مالش را بگيد،
پنهان شد ،يا مالش را پنهان نود و از شخصی در بارهء وی سؤال شد ،واجب است که دروغ
بگويد و آنرا مفی بدارد.
850
هانطور هرگاه نزد او مالی به وديعت ناده شده باشد وظالی بواهد که آن را بگيد،
واجب است که دروغ گفته آن را پنهان بدارد.
و متاط تر در ا ين موارد ا ين ا ست که تور يه ک ند ،و معنای تور يه ا ين ا ست که از
عبارتش مقصد صحيحی را در نظر داشته باشد که نسبت به آن دروغگو نيست ،هر چند در
ظا هر ل فظ و ن سبت به آن چه که ما طب آن را می فه مد ،دروغ گو ا ست .و هرگاه تور يه را
گذاش ته و عبارت درو غی را ذ کر نود ،در ا ين حال حرام ن ی با شد .و علماء برای روا بودن
دروغ گفت در اين حال به حديث ام کلثوم استدلل جسته اند ،که گفت :از رسول ال صلی
ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود :کذّاب کسی نيست که در ميان مردم اصلح می آورد،
پس خبی را می رساند ،يا خبی را می گويد.
و م سلم رح ه ال در رواي تش افزوده که ام کلثوم ر ضی ال عن ها گ فت :و نشنيدم در
چيزی از آنچه مردم می گويند ،رخصت داده باشد ،مگر در سه چيز:
منظورش :ج نگ ،و آش تی در ميان مردم ،و سخن مرد به ه سرش و سخن ه سر به
شوهرش.
-1549وعنْ أسا َء رضي اللّه عنْها أن امْرأة قالَت :يا رَسُول اللّه إنّ ل ضرّ َة فهل علَيّ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم « :الُتشبّ عُ بِما
ب َ
ت من زوجي غ ْيرَ الذي يُعطِين ؟ فقال الن ّ
جنا حٌ إ ْن تَشبعْ ُ
لـم ُيعْطَ كَلبِس َث ْوبَي زُورٍ » متفقٌ عليه.
- 1551از ابو ثابت بن ضحاک انصاری رضی ال عنه که از اهل بيعة الرضوان
است ،روايت است که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :آنکه بر سوگندی بلتی غي از اسلم از روی
قصد و دروغ بورد ،او چنان است که گفته است .و کسيکه که خود کشی کند در روز
قيامت به آن عذاب کرده می شود و بر هيچ مرد نذری در آنچه مالک آن نيست ،نی باشد و
لعنت نودن فرد مؤمن مانند کشت اوست.
صلّى الُ
-1557وع نْ عِ ْمرَا نَ ب ِن الُ صيْنِ ر ضي اللّه ع ْنهُ ما قال :بيَن ما ر سُو ُل اللّه َ
ك رَسُولُ
ت َفلَعَنَ ْتهَا ،فَسمع ذل َ
جرَ ْ
ض أ ْسفَارِه ،وامرَأ ٌة مِنَ النصارِ عَلى نَاقَة ،فض ِ
َعلَيْ ِه و َسلّم ف بع ِ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم فقال « :خُذوا ما عليها ودعُو ها ،فإنّها ملعُوَن ُةٌ » قالَ عِمرَان :ف َكأَنّ ي
اللّ ِه َ
ض لَا أحد .رواه مسلم.
س ما يع ِر ُ
أرَاهَا ال َن تشي ف النّا ِ
-1558و عن أ ب ب ّرزَ َة نَضلَةَ بْ نِ عُب ْيدٍ ال سلمِ ّي ر ضي اللّه عنْ هُ قال :بين ما جاريةٌ على
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم وتَضايَ َق ب مُ الَبل ،فقالت:
ب َ
ص َرتْ بالن ّ
ض متَاع ال َقوْم ،إذْ بَ ُ
نا َقةٍ علَيها بع ُ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :ل تُصاحِبْنا نَاقَ ٌة عليها لعْنةٌ » رواه مسلم.
ب َ
حَل ،ال ّلهُم العنْها فقال الن ّ
-1558از ابو برزه نضله بن عبيد اسلمی رضی ال عنه روايت شده که گفت:
در اثناييکـه زن جوانـی بر شتری سـوار بود کـه بر آن مقداری کالی قوم بود ،ناگاه
پيامب صلی ال عليه وسلم را ديد و کوه بر ايشان (مردم) تنگی کرد ،گفت :هه ،خدايا لعنتش
کن.
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :هراهی نکند با ما شتری که بر آن لعنت است.
خداوند می فرمايد :آگاه باشيد که لعنت خداوند بر ستمکاران است .هود18 :
و می فرمايد :پس در ميان شان آواز دهنده ای آواز داد ،که لعنت خدا بر ستمکاران
است .اعراف44 :
َاصـَلةَ
َنـ اللّه الو ِ
وسـلّم قال « :لع َ
ْهـ َ
صـلّى الُ َعلَي ِ
ح أن رسـُول اللّه َ
وَثَبـت فـ الصـّحي ِ
صوّرين ،وأنّه قال « :لع نَ اللّه مَ نْ
والُ سْتَوصِلةَ » وأنّ هُ قال « :لعَ َن اللّه آكِ َل الرّبا » وأنّ هُ َلعَ نَ الُ َ
غَيّر منارَ الرْض » أيُ :حدُودها ،وأنّ هُ قال« :لَع نَ اللّه ال سّارِقَ يَسرِقُ البيضَة » وأن هُ قال« :لَع نَ
ث فِيها حدثا أوْ آوى
اللّه مَنْ لعن والِدْيهِ » « وََلعَنَ اللّه مَنْ ذبح لِغ ْيرِ اللّه » وأنهُ قال « :منْ أ ْحدَ َ
مدِثا ،فَعليّهِ َلعَْنةُ اللّهِ واللئِ َك ِة والنّاسِ أجْمعِيَ » وأنّهُ قال « :ال ّل ُهمّ العنْ رِ ْعلً ،وذَكوا َن وَعُصيّة،
856
عصـَوا اللّه ورَسـُوَل ُه » وَهذِه ِـ ثلثُـ قبائِل مِن َـ ال َعرَب ِـ وأنّهـ قال« :لَعن َـ اللّه اليهودَ ا َتذُوا قُبورَ
ي مِنَ الرّجالِ بِالنّساءِ ،والتشَّبهَاتِ مِنَ النّسَاءِ بالرّجا ِل » .
أنبيَائِهم مسَا ِج َد » وأّن ُه « لَعن الُتشبهِ َ
ظ ف ال صحيح ،ب ْعضُهَا ف صحيحي البخاري وم سلم ،وبعْضُ ها ف
وَجَمي ُع ه ِذ هِ اللفا ِ
أح ِدهِمَا ،وإنّما قَصدْتُ الخت صَار بِالشارةِ إل ْيهَا ،وسأذكرُ مُعظَ َمهَا ف أبوابا مِ نْ هذا الكتاب،إن
شاءَ اللّه تعال .
قال ال تعالی {:وَالّذِينَن ُيؤْذُونَن ا ْل ُمؤْ ِمنِينَن وَا ْل ُمؤْ ِمنَاتِن بِ َغ ْيرِ مَا ا ْكتَسَنبُوا َفقَدِ
ح َتمَلُوا ُبهْتَان ًا وَِإثْماً ّمبِيناً} الحزاب٥٨ :
اْ
خداو ند می فرما يد :و آناني که مينان ند مردان وزنان م سلمان را بدون آن که گنا هی
کرده باشند ،هر آئينه بار بتان و گناه ظاهر را برداشته اند .احزاب58 :
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم بِر ُجلٍ َقدْ َشرِب قال « :اضربُو ُه »
ب َ
-1562وعن هُ قال :أُتَ ال ن ّ
قال أبو ُهرَْيرَة :فَمِنّا الضّاربُ بِيدِه ،والضّاربُ بِن ْعلِه ،والضّارِبُ بثوبه ،فلَمّا انصَرف ،قال بعض
القَوم :أخزاكَ اللّه ،قال « :ل تقُولُوا هذا ،ل ُتعِينُوا عليهِ الشّيطَا َن » رواه البخاري.
قال ال تعالی {:وَالّذِينَن ُيؤْذُونَن ا ْل ُمؤْ ِمنِينَن وَا ْل ُمؤْ ِمنَاتِن بِ َغ ْيرِ مَا ا ْكتَسَنبُوا َفقَدِ
ح َتمَلُوا ُبهْتَان ًا وَِإثْماً ّمبِيناً} الحزاب٥٨ :
اْ
خداوند می فرمايد :و آنانيکه مينانند مردان و زنان مسلمان را بدون اين که گناهی
کرده باشند ،هر آئينه بار بتان و گناه ظاهر را برداشته اند .احزاب58 :
-1565وع نْ عب ِد اللّه ب نِ عَمرو بن العاص ر ضي اللّه ع ْنهُمَا قال :قال رَ سُولُ اللّ هِ
سلِمُو َن مِنْ لِسَاِنهِ ويدِه ،والُهَا ِج ُر م ْن هَجَر ما َنهَى اللّه
س ِل ُم منْ َس ِلمَ الُ ْ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم « :الُ ْ
َ
ع ْنهُ » متفقٌ عليه.
ح عن
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم « :مَ نْ أحبّ أن ُيزَحْز َ
-1566وعن هُ قال :قال رسولُ اللّه َ
حبّ أ نْ
النّار ،وَيدْخَل النّة ،فلتَأتِ هِ منِيّتُ ُه و ُهوَ يُؤمِ نُ بالِ والَيوْ مِ الخِر ،وَلْيَأ تِ إل النّا سِ الذي يُ ِ
ُيؤْتَي إل ْي ِه » رواه مسلم.
وهُو بعْضُ حَديثٍ طويلٍ سب َق ف باب طاعةِ وُلةِ المُور.
-1572وع نِ اب ِن مسعودٍ رضي اللّه عَنْهُ أنّهُ ُأتِىَ ِبرَجُ ٍل فَقيلَ لَه :هذَا فُل نٌ َتقْ ُطرُ لِحْيَتُهُ
خَمرا ،فقال :إنّاـ قَدْ نُهينَا عنِـ التّجَسـّس ،ولكِن ْـ إن يظ َهرْ لَنَا شَيءٌ ،نَأ ُخذْ بِه ،حَديثٌـ حَسَـنٌ
ط البخاري ومسلم.
صحيح .رواه أبو داود بإسْنادٍ عَلى َشرْ ِ
خداو ند می فرما يد :ای م سلمانان احتراز کن يد ازب سياری گمان بد ،هر آئي نه بعضی
بدگمانی گناه است .حجرات12 :
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :از گمان بپرهيزيد ،زيرا گمان دروغترين سخن
هاست.
خرْ قَو مٌ مّن َقوْ مٍ عَ سَى أَن يَكُونُوا ن آمَنُوا لَ يَ سْ َ قال ال تعالی { :يَا َأ ّيهَا الّذِي َ
خيْرًا مّ ْنهُنّ وَلَ تَ ْل ِمزُوا أَنفُسَنكُمْ وَلَخيْراً ّم ْنهُمْن وَ َل نِسنَاء مّنن نّسنَاء عَسنَى أَن يَكُنّ َ َ
ك هُمُ الظّا ِلمُونَ}ن َومَن لّ ْم يَتُبْ َفُأوْ َلئِ َ
ب ِبئْسَ الِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْ َد الِْيمَا ِ تَنَا َبزُوا بِالَْلْقَا ِ
الحجرات١١ :
و قال تعالیَ { :ويْلٌ لّ ُك ّل ُه َمزَةٍ ّل َمزَةٍ} الهمزة١ :
خداوند می فرمايد :ای مسلمانان تسخر نکند گروهی گروهی ديگر را شايد که آن
گروه از ايشان ب تر باش ند ،و زنان ت سخر نکن ند زنان دي گر را احتمالً آن زنان ب تر از ايشان
باشند و عيبجوئی نکنيد در ميان خويش و يکديگر را به القاب بد موانيد ،بدنامی است فاسقی
بعد از ايان آوردن ،و آنکه توبه نکرد پس ايشان ستمکاران اند .حجرات11 :
و می فرمايد :وای بر هر عيب جوئی کننده وغيبت کننده ای .هزه1 :
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قا َل «
-1574وع نْ أ ب ُهرَيرة ر ضي اللّه عَنْ هُ أنّ رَ سُولَ اللّ هِ َ
س ِلمَ » رواه مسلم ،وقد سبق قرِيبا بطوله.
شرّ أن ْي ِقرَ أخَا ُه الُ ْ
سبِ ا ْمرِيءٍ مِنَ ال ّ
بِحَ ْ
پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود :آن که به انداز هء يک ذره کب در دلش با شد ،به
بشت داخل نی گردد.
مردی گفت :هر آئينه شخص دوست می دارد که جامه و کفشش نيکو باشد!
فرمود :خداوند زيبا است و زيبائی را دوست می دارد .کب سرکشی در برابر حق و
خوار شردم مردم است.
و توضيحش پيش از اين در باب کب بنحوی بتر گذشت.
قال ال تعالی {:وَالّذِينَن ُيؤْذُونَن ا ْل ُم ْؤمِنِينَن وَا ْل ُمؤْ ِمنَاتِن بِ َغ ْيرِ مَا ا ْكتَسَنبُوا فَقَدِ
ح َتمَلُوا ُبهْتَان ًا وَِإثْماً ّمبِيناً} الحزاب٥٨ :
اْ
خداو ند می فرما يد :آنان که مردان و زنان م سلمان را می رنان ند بدون اين که گنا هی
کرده باشند ،هر آئينه بار بتان و گناه آشکاری را برداشته اند .احزاب58 :
قال ال تعالی {:وَالّذِينَن ُيؤْذُونَن ا ْل ُمؤْ ِمنِينَن وَا ْل ُمؤْ ِمنَاتِن بِ َغ ْيرِ مَا ا ْكتَسَنبُوا َفقَدِ
ح َتمَلُوا ُبهْتَان ًا وَِإثْماً ّمبِيناً} الحزاب٥٨ :
اْ
خداو ند می فرما يد :آنان که مردان و زنان م سلمان را می رنان ند بدون اين که گنا هی
کرده باشند ،هر آئينه بار بتان و گناه آشکاری را برداشته اند .احزاب58 :
868
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قَال « :ل َتنَاجشُوا » متفقٌ عليه.
-1580وَعَ ْنهُ أ ّن رَسُولَ اللّه َ
ع ف البُيُوع؟
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم أنّهُ يُخْد ُ
-1582وعَنْ ُه قَال :ذَ َكرَ رَجُ ٌل ِلرَ سُولِ اللّ ِه َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :منْ باَيعْتَ ،فقُلْ ل خِلَب َة » متفقٌ عليه.
فَقَا َل رَسُولُ ال ّلهِ َ
خداوند می فرمايد :ای آنانکه ايان آورده ايد بر عقد و پيمان ها وفا نائيد .مائده1 :
و می فرمايد :وفا به عهد نائيد ،چون از عهد پرسيده خواهد شد .اسراء34 :
صلّى الُ
-1584وعَ نْ ع ْب ِد اللّ هِ بْ نِ عَمْرو بْ ِن العاص رضي اللّه عَ ْنهُمَا أنّ ر سُو َل اللّه َ
ص َلةٌ مِ ْنهُن ،كا َن فِي هِ
َعلَيْ هِ و َسلّم قَال « :أرْب ٌع مَ نْ كُنّ فيه ،كا َن مُنَافِقا خالصاَ ،ومَ نْ كان تْ فيه خَ ْ
ص َلةٌ مِ نَ النّفا قِ حتّ ى يدع ها :إذا أؤتِ نَ خان ،وإذا حدّ ثَ َكذَب،وإذا عا َهدَ َغدَر ،وإذا خَا صَم
خَ ْ
فَجر » .متفقٌ عليه.
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :چهار خصلت است که هرگاه در کسی موجود
باشند ،منافق خالص است و آنکه در او خصلتی از اين خصلت ها باشد در او خصلتی از نفاق
است تا آن را ترک کرده و بگذارد :چون امي شرده شود ،خيانت کند و چون صحبت کند،
دروغ گويد و چون پيمان بندد ،پيمان شکنی کند و چون دعوا کند ،دشنام دهد.
صلّى
ب َ
س رضي اللّه عنهُ مْ قَالُوا :قَالَ الن ّ
سعُود ،واب نِ عُمر ،وأن ٍ
-1585وعن ابن م ْ
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :لِ ُكلّ غَا ِدرٍ ِلوَاءٌ ي ْومَ القِيامةُ ،يقَال :هذِهِ َغ ْدرَ ُة فُل ٍن » متفقٌ عليه.
-1585از ابن مسعود و ابن عمر و انس رضی ال عنهم روايت شده که گفتند:
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :برای هر پيمان شکن در روز قيامت پرچی است و
گفته می شود ،اين نشانهء پيمان شکنی فلنی است.
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :خداوند فرمود :سه کس است که من در روز
قيامت خصم و طرف دعوای آنا می باشم :مردی که بنام من پيمان داد و باز آن را شکست
و مردی که ان سان آزادی را فروخ ته و قيم تش را خورد و مردي که کارگری را بزد گر فت و
کار خود را بر او تام کرد ،ولی مزدش را نداد.
قال ال تعالی { :يَنا َأيّهَنا الّذِيننَن آمَنُو ْا لَ ُتبْطِلُو ْا صننَدَقَاتِكُم بِا ْلمَنّن وَالذَى}
البقرة٢٦٤ :
ل نثُمّ لَ ُيتْبِعُونَن مَا أَنفَقُواُ
و قال تعالی { :الّذِينَن يُنفِقُونَن َأ ْموَا َلهُمْن فِي سَنبِيلِ ا ّ
مَنّا وَلَ أَذًى} البقرة٢٦٢ :
خداوند می فرمايد :ای مؤمنان تباه مکنيد صدقات خود را به منت گذاری و آزرده
کردن .بقره264 :
و می فرمايد :آنانکه اموال خود را در راه خدا خرج می کنند و پس از آن انفاق ،نی
آرند منت نادن را و نه ايذا رسانيدن را .بقره262 :
فرمود :کشان کنندهء لباس (متکبّر) و منت گذارنده و کسيکه متاعش (کاليش) را به
سوگند دروغ ترويج دهد.
و در روايتی از وی آمده که :السبل ازاره يعنی کسيکه شلوار و جامه اش را پايينتر از
شتالنگها (قوزک پا) از روی کب کشان کند.
خداونـد مـی فرمايـد :پـس سـتايش مکنيـد خويشتـ را خدا داناتـر اسـت بـه آنکـه
پرهيزکاری کرد .نم32 :
و می فرما يد :هر آيي نه راه (مللت) بر آنا نی ا ست که بر مردم ظلم می کن ند و در
زمي بناحق فساد می طلبند و آنان راست عذابی درد دهنده .شوری42 :
خداوند می فرمايد :هانا مسلمانان برادرند ،پس در ميان برادران خويش صلح نائيد.
حجرات10 :
و می فرمايد :و برگناه و ظلم تعاون منمائيد .مائده2 :
-1596از ابو خراش حدرد بن ابی حدرد اسلمی و گفته شده سلمی رضی ال عنه
روايت است که:
وی از پيامب صلی ال عليه وسلم شنيد که می فرمود :آنکه برادرش را يکسال ترک
کند ،اينکار مثل ريت خون اوست.
-281باب منع از راز گفتن دو نفر در حضور نفر سوم بدون اجازه اش،
مگر اينکه برای ضرورتی و آن اين است که طوری با هم پوشيده صحبت نمايند
که سخن شان را نشنود ،همانگونه هرگاه به زبانی سخن گويند که آن را نفهمد
خداوند می فرمايد :راز و نوی (در گوشی گفت) کار شيطان است .مادله10 :
ورواه أبو داود وَزاد :قَالَ أبُو صالُ :ق ْلتُ لبْنِ عُمر :فأربعة؟ قَال :ل يضرّكَ».
ت أنَا وَابْ نُ عُمرَ عِ ند دارِ
ورواه مالك ف « الُو طأ » :ع نْ ع ْبدِ اللّ هِ ب ِن دِينَا ٍر قَال :كُنْ ُ
خاِل ِد بن عُقَبةَ الت ف ال سّوق ،فَجاءَ رجُ ٌل يُريدُ أ نْ يُنَا ِجيَه ،ولَيْس مع اب نِ عُمر أ َحدٌ غَيْري ،فَدعا
ث الّذي دَ عا :ا سْتَأخِرا شَيْئا ،فإنّ ي
اب نُ عُمرَ رجُلً آ خر حتّ ى ُكنّ ا أرْبَعَة ،فقال ل وللرّجُلِ الثّالِ ِ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َيقُول « :ل يَتَنَاجَى اثْنَا ِن دو َن وَاح ٍد » .
سَ ِم ْعتُ رسُولَ اللّه َ
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :چون سه نفر بوديد ،پس دو نفر بدون ديگری
با هم راز نگوئيد (درگوشی نکنيد) تا اينکه با مردم يکجا شويد ،زيرا اين کار او را غمگي و
پريشان ميسازد.
قال ال تعالیَ { :وبِا ْلوَالِ َديْنننِ إِحْسننَان ًا َوبِذِي الْ ُقرْبَننى وَا ْليَتَامَننى وَا ْلمَسننَاكِي ِ
ن
سبِيلِ َومَا مََلكَتْ َأيْمَانُ ُكمْ
ب بِالجَنبِ وَابْنِ ال ّ جنُبِ وَالصّاحِ ِ وَا ْلجَارِ ذِي الْ ُق ْربَى وَالْجَارِ الْ ُ
ختَالً فَخُوراً} النساء٣٦ : ب مَن كَانَ مُ ْ ن الّ لَ يُحِ ّ إِ ّ
خداوند می فرمايد :و به پدر و مادر نيکوکاری کنيد و بويشان و يتيمان و مساکي و
هسايهء خويشاوند و هسايهء اجنبی و به هم نشي بر پلو نشسته و به مسافر و بر آنکه مالک
او هستيد ،هر آئينه خداوند دوست ندارد کسی را که متکب و خودستاينده باشند .نساء36 :
-1603وَعَ نْ أب عَليّ ُسوَْي ِد ب نِ ُم َقرّ نٍ رضي اللّ هُ عنْه ،قَالَ :ل َقدْ رَأيْتُن سابِ َع س ْب َعةٍ مِ نْ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم أ نْ ُنعِْتقَها.
بن مُقرّنٍ مَالنَا خَادِمٌ إلّ واحِد ٌة لَطمها أصْغرُنَا فأمَرنَا رسُولُ اللّه َ
رواه مسلم.
وف رواية « :سابِع إخْو ٍة ل » .
-1603از ابو علی سويد بن مقَرّن رضی ال عنه روايت است که گفت:
خود را ياد می د هم که ي کی از هفتم ي ن فر از ب نی مقرن بودم و جز يک خدمتگار
نداشتيم که کوچکتر ما او را سيلی زد .پس رسول ال صلی ال عليه وسلم ما را امر نود که
او را آزاد کنيم.
و در روايتی آمده که من برادر هفتمی بودم.
ك مِنْ كَ
سعُودٍ أنّ اللّه أقْدرُ علَيْ َ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم فَإذا هُو َيقُول « :اعلَ مْ أبا م ْ
هُو ر سُو ُل اللّه َ
عَلى هذا الغُل ِم » فَ ُقلْت :ل أضْربُ ملُوكا ب ْعدَهُ أبدا.
ط مِنْ يدِي مِنْ هيْبتِه.
سوْ ُ
سقَطَ ال ّ
وف روَاية :فَ َ
َمـ َت ْفعَلْ،
ْهـ اللّه تعال َفقَال « :أمَا لوْ ل ْ
وفـ روايـة :ف ُقلْت :يَا رسـُول اللّه هُو ُحرّ لِوج ِ
َل َلفَحَ ْتكَ النّار ،أ ْو لَسّتكَ النّا ُر » رواه مسلم .ب ِذهِ الروايات.
س مِ نَ
-1606وعن هِشَام بن حكيم بن حزا مٍ رضي اللّ هُ ع ْنهُما أنّ هُ مرّ بالشّا مِ على أنَا ٍ
صبّ على ُرؤُو ِسهِم الزّيْتَ ،فقَال :ما هَذا؟ قًيلُ :ي َعذّبُو نَ ف
النباط ،وقدْ ُأقِيمُوا ف الشّمْس ،و ُ
صلّى الُ َعلَيْ هِ
ت ر سُول اللّ ِه َ
الَراج ،وَ ف رِوا ية :حُبِ سُوا ف الِز يةَ .فقَال هِشَام :أ ْش َهدُ ل س ِمعْ ُ
و َسلّم يقُول « :إن اللّه يُعذّ بُ الذِي نَ يُعذّبُو نَ النّاس ف الدّنْيا » َفدَخَل على المِي ،فحدّثَه ،فَأمر
ط » الفلّحُو َن مِنَ العجمِ.
خلّوا .رواه مسلم « النبَا ُ
بِهم ف ُ
وی در شام از کنار مردمـی از انباط گذشـت ،در حاليکـه او را در آفتاب نگهداشتـه
بودند و بر سرهای شان روغن زيتون ريته شده بود.
گفت :اين چه کار است؟
گفته شد که بواسطهء خراج تعذيب می شوند.
و در روايتی آمده که بواسطهء جزيه زندانی شده اند .هشام گفت :شهادت می دهم
که از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود :هر آئينه خداوند کسانی که مردم
را در دنيا شکنجه و عذاب می کنند ،عذاب می کند .و سپس نزد امي داخل شده وحديث را
به او گفت :و وی امر نوده و آنا را رها کردند.
انباط :آنان دهقانانی از عجم بودند.
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّمَ :مرّ علَي هِ حِمَارٌ قد وُ سِم ف و ْجهِه فقَال:
ب َ
-1608وعَنْ هُ أنّ الن ّ
لعن اللّه الّذي وسهُ » رواه مسلم.
ب ف الوجه،
ضرْ ِ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم عن ال ّ
وف رواية لسلم أيضا :نَهى ر سُولُ اللّه َ
وعنِ الو ْسمِ ف الوجه.
الغی از کنار پيامب صلی ال عليه وسلم گذشت که در رويش نشان کرده شده بود و
فرمود :خدا لعنت کند آنکه آن را علمت گذاری کرده است.
و در رواي تی از م سلم آمده که ر سول ال صلی ال عل يه و سلم از زدن ب صورت و
علمت گذاری در روی نی فرمود.
-283باب تحريم شکنجه نمودن به آتش در هر زنده سر ،هر چند مورچه
و امثال آن باشد
ما در سفری هراه رسول ال صلی ال عليه وسلم بود ي و ايشان برای رفع ضرورت
خويش رفتند و ما حره (نام مرغی است) را ديدي که دو جوجه اش هراهش بود ،و دو جوجه
اش را گرفتيم و حره آمده و در بالی سر ما گشته و سايه می انداخت.
پيامب صلی ال عليه وسلم آمده و فرمود :چه کسی اين حيوان را در مورد فرزندش به
فرياد آورده؟ فرزندش را بـه او بازگردانيـد! و لنهـء موری را ديـد کـه مـا سـوانيده بوديـ و
فرمود :چه کسی اين را سوخته؟
گفتيم :ما!
فرمود :هانا نی سزد که جز پروردگار آتش ،کسی به آتش عذاب نايد.
ن الّ َي ْأمُرُ ُكمْ أَن تُؤدّواْ ا َلمَانَاتِ ِإلَى أَ ْهِلهَا} النساء٥٨ :
قال ال تعالی { :إِ ّ
و قال تعالی{ :فَإِنننْ َأمِنننَ بَ ْعضُكُنم بَعْضاً فَ ْل ُيؤَدّ الّذِي ا ْؤ ُتمِن نَ َأمَانَتَه نُ} البقرة:
٢٨٣
خداونـد مـی فرمايـد :هـر آئينـه خداونـد شاـ را امـر مـی نايـد تـا امانات را بـه اهلش
بسپاريد .نساء58 :
و می فرمايد :هرگاه امي دارند گروهی از شا گروهی ديگر را پس بايد که اداء کند،
آنکس که امي دانسته شده ،امانت خود را .بقره283 :
خداوند می فرمايد :هر آئينه کسانی که می خورند اموال يتيمان را از روی ظلم ،در
واقع می خورند در شکم خويش آتش را و بزودی در آيند در آتش دوزخ .نساء10 :
و می فرمايد :به مال يتيم جز به نيکوئی تصرف مداريد .انعام152 :
و می فرمايد :سؤال می کنند ترا از يتيمان ،بگو به صلح آوردن کار ايشان بتر است
و ا گر مشار کت کن يد با ايشان پس آنان برادران ش ا ا ند و خدا می دا ند مف سد را از صلح
کار .بقره220 :
خبّطُهُن قال ال تعالی { :الّذِينَن يَ ْأكُلُونَن الرّبَا َل يَقُومُونَن إِلّ كَمَا يَقُومُن الّذِي َيتَ َ
حرّمَ ال ّربَا حلّ الّ ا ْل َبيْعَ وَ َ
ك بِ َأ ّنهُمْ قَالُواْ ِإ ّنمَا ا ْلبَيْعُ ِمثْلُ ال ّربَا وََأ َ
س ذَِل َ
ن مِنَ ا ْلمَ ّ
شيْطَا ُ
ال ّ
ل نوَمَنْن عَادَ فَُأ ْولَننئِكَ ظةٌ مّنن ّربّهِن فَان َتهَىَ َفلَهُن مَا سَنَلفَ وََأ ْمرُهُن إِلَى ا ّ َفمَن جَاءهُن َموْعِ َ
ب النّارِ ُه مْ فِيهَا خَالِدُو نَ{ }275يَمْحَ قُ الّ ا ْل ّربَا َو ُيرْبِي ال صّدَقَاتِ} إلی قوله أَ صْحَا ُ
ل نوَ َذرُواْ مَا بَقِيَن مِنَن الرّبَا إِن كُنتُم ّمؤْ ِمنِيننَ{ تعالی{ :يَا َأيّهَا الّذِينَن آ َمنُو ْا اتّقُواْ ا ّ
}278البقرة٢٧٨ – ٢٧٥ :
خداوند می فرمايد :آنانکه سود را می خورند بر نيزند ( از گور) مگر چنانچه بر می
خيزد ک سی که او را شيطان ديوا نه ساخت ،به سبب آ سيب ر سانيدن ،ا ين بعلت آن ست که
سود خواران گفتند :هانا بيع مانند سود است ،حال آنکه خداوند حلل کرده بيع را و حرام
نوده سود را .پس آنکه وی را پندی از سوی پروردگارش آمد و باز ماند از اين کار پس او
را است آنچه گذشت و کارش به خدا مفوض است و آنکه بازگشت بسود خواری ،پس آن
گروه باشندگان دوزخ ا ند که در آن جاويدان ا ند ،خداو ند نابود می سازد سود را و افزون
می گرداند برکت صدقات را ...تا به فرمودهء خداوند :ای مؤمني از خدا حذر کنيد و ترک
کنيد آنچه مانده است از سود .بقره275 :
حنَفَاء}
قال ال تعالی { :وَمَننا ُأمِرُوا إِلّ ِليَ ْعبُدُوا الَّ ن مُخْلِص ننِينَ لَه ننُ الدّين ننَ ُ
البينة٥ :
طلُواْ صَندَقَاتِكُم بِا ْلمَنّ وَالذَى كَالّذِي
و قال تعالی { :يَا َأيّهَا الّذِينَن آ َمنُواْ َل تُبْ ِ
ق مَا َلهُ ِرئَاء النّاسِ } البقرة٢٦٤ :يُنفِ ُ
س وَ َل يَذْ ُكرُونَ الّ إِلّ َقلِيلً} النساء١٤٢ :
و قال تعالی{ :يُرَآؤُونَ النّا َ
خداوند می فرمايد :و به ايشان دستور داده نشد ،مگر اينکه عبادت کنند خدا را پاک
و خالص ساخته برای او پرستش را متدين بدين حنيف ( دين حضرت ابراهيم) .بينه5 :
و می فرمايد :و تباه مکنيد صدقات خود را بنت نادن و آزار رساندن مانند کسی که
مال خود را برای نودن به مردمان ،در راه خدا خرج می کند .بقره264 :
و می فرمايد :می نايند بردمان و ياد نی کنند خدا را مگر اندکی .نساء142 :
-1618وَعَ نْ اب نِ ُع َمرَ ر ضي اللّه عَ ْنهُ ما أنّ نَا سا قَالُوا لَه :إنّ ا َندْخُلُ عَلى سَلطِيننا
ف مَا نَتَ َكلّ مُ إذا َخرَجْنَا م نْ ع ْندِهم؟ قالَ ابْ نُ عُ َم َر رضي اللّه ع ْنهُمَا :كُنّا َن ُعدّ هذا
فََنقُو ُل لُ مْ بِخِل ِ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم .رواه البخاري.
ِنفَاقا عَلى َعهْد رَسُو ِل ال ّلهِ َ
صلّى الُ
ب َ
-1619وع نْ جُ ْندُب بن عَ ْبدِ اللّه ب ِن ُسفْيا َن رضي اللّه َعنْ هُ قَال :قالَ الن ّ
َعلَ ْيهِ و َسلّم« :مَن سَمّعَ سَمّ َع اللّه بِه ،ومَنْ ُيرَاَئِى اللّه ُيرَئِى ِب ِه » متفقٌ عليه.
س ِلمٌ أيضا مِنْ ِروَاَيةِ ابْنِ عَبّاسٍ رضي اللّه عَ ْنهُمَا.
َورَوا ُه مُ ْ
-289باب در مورد آنچه تصور می شود رياست ،در حالی که ريا نيست
خداوند می فرمايد :بگو به مردان مسلمان که بپوشند چشمان خود را .نور30 :
و می فرمايد :هر آئينه گوش ،چشم و دل از هر يک پرسيده می شود .اسراء36 :
و می فرما يد :می دا ند نگاه های پنهان را و آن چه را دل ها پنهان می دارد .مؤ من:
19
و می فرمايد :هر آئينه پروردگارت در کمينگاه است .فجر16 :
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :پس هرگاه ناگزير از نشست شده ايد ،حق راه
را بدهيد.
گفتند :حق راه چيست ،يا رسول ال صلی ال عليه وسلم؟
فرمود :پوشيدن چشـم ،خود داری از اذيـت و آزار و جواب دادن سـلم و امـر بـه
کارهای پسنديده و نی از کارهای بد.
حدّ ثُ
-1624وعَ ْن أ ب طلْحةَ زْيدِ ب ِن سهْ ٍل رَضِ َى اللّه عنْ ُه قَال :كُنّ ا ُقعُودا بالفنِيةِ نَت َ
صعُدات؟ »
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم َفقَا مَ علينا فقال « :مالكُ ْم َولَجالِ سِ ال ّ
فيها فَجَا َء ر سُولُ اللّه َ
فَقُلنا :إنّما قَعدنَا لغَي ما بَأس :قَعدْنَا نَتَذاكر ،ونتحدّث .قال « :إما ل فَأدّوا َح ّقهَا :غَضّ البصر،
و َردّ السّلم ،وحُسْنُ الكَلم » رواه مسلم.
-1624از ابو طلحه ،زيد بن سهل رضی ال عنه روايت است که گفت:
ما در پيشروی خان ا نش سته بود ي و در آن صحبت می کرد ي .ر سول ال صلی ال
عل يه و سلم آمده و بالی سر ما اي ستاده و فرمود :چرا به راه ها ملس می کن يد؟ از مالس
راهها بپرهيزيد.
گفت يم :ما برای کاری ننش ستيم که با کی ندارد ،نش ستيم م سائل (عل می) را با هم
بازگو نوده و صحبت می کنيم.
فرمود :وق تی که آن را ترک ن ی کن يد ،پس حق آن را ادا کن يد ،پوشيدن چ شم و
جواب دادن سلم و نيکوئی سخن.
حجَابننننٍ}
ن مِنننن َورَاء ِ
ن مَتَاعاً فَاسننن ْنأَلُوهُ ّ
قال ال تعالی{ :وَإِذَا سننننَ َأ ْلتُمُوهُ ّ
الحزاب٥٣ :
خداوند می فرمايد :و چون از زنان چيزی را طلب کنيد ،پس آنرا از پس پرده بطلبيد.
احزاب53 :
رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود :حرمـت زنان ماهديـن بر نشسـتگان (خانـه
نشينانی که روی معاذيری با ماهدان نرفته اند) مانند حرمت مادران شان است .هيچ مردی از
نشستگان نيست که سرپرستی خانهء مردی از ماهدين را نوده وبا وی در مورد شان خيانت
می کند ،مگر اينکه در روز قيامت در برابر او ايستاده کرده می شود و از نيکی هايش هر چه
بواهد ،می گيد تا راضی شود .بعد رسول ال صلی ال عليه وسلم به جانب ما التفات نوده
و فرمود :گمان شا چيست؟
-294باب نهي نمودن مردان و زنان از رنگ نمودن موی هايشان به
رنگ سياه
برادرم را نزدم بوانيد و ما آورده شدي که گويی جوجه های پرندگان بودي و فرمود :سلمانی
را نزدم بوانيد و او را امر کرد و سرهای ما را تراشيد.
شيْطَاناً ّمرِيداً{ ن مِن دُونِهِ إِلّ ِإنَاثًا وَإِن يَدْعُونَ إِ ّل َ قال ال تعالی { :إِن يَدْعُو َ
عبَادِكننَ نَصننِيبًا مّ ْفرُوضاً{ }118وَ ُلضِّل ّنهُمننْ }117لّ َعنَهننُ الّ نننوَقَالَ لَتّخِذَنّن مِنننْ ِ
ل نوَمَن يَتّخِذِ خلْقَن ا ّوَ ُلمَ ّن َينّهُمْن وَلمُ َر ّنهُمْن فَ َل ُي َبتّكُنّ آذَانَن ا َلنْعَامِن وَل ُم َر ّنهُمْن فَ َليُ َغ ّيرُنّ َ
سرَانًا مّبِيناً{ }119النساء١١٩ – ١١٧ : خ ْ سرَ ُ خ ِ
ن وَ ِليّا مّن دُونِ الّ فَقَدْ َ شيْطَا َ ال ّ
خداوند می فرمايد :مشرکان نی پرستند بز خدا ،مگر بتانی را که بنام دختران مسمی
کرده انـد و نیـ پرسـتند ،مگـر شيطان دور رفتـه از حـد را .لعنـت کرد او را خدا و گفـت
شيطان :بگيم از بندگان سـهمی کـه در علم ازلی معيـ شده و البتـه گمراه کنـم ايشانرا ودر
آرزوی با طل افگ نم شان و هر آئينه بفرما ي برای ايشان تا بشکاف ند ،گوش چارپايان را و ا مر
شان کنم ،تا تغيي دهند آفرينش خدا را .نساء117 :
-1643وَعَ نْ ح ْي ِد بن ع ْبدِ الرّحْمن أنّ ُه سع مُعاوَي َة رضي اللّه عنْ هُ عا مَ حجّ علَى الِنْبَر
صلّى
س ْعتُ النبّ َ
وَتَنَاول قُصّ ًة مِنْ َش ْعرٍ كَانَتْ ف يد َحرِس ّي فَقَال :يا أهْل ا َلدِيَنةِ أيْنَ ُعلَمَاؤكُم؟ ِ ،
خ َذهَا نِ سَا ُؤ ُه ْم »
الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َي ْنهَى ع ْن مِثْ ِل َه ِذ ِه ويقُول « :إنًّمَا َهلَكَ تْ بنُو إ ْسرَائِيل حِيَ اتّ َ
متفقٌ عليه.
ص َلةَ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َلعَنَ الْوا ِ
-1644وعَ ِن ابنِ عُمر رضي اللّه عنْهُ أنّ رسُو َل اللّه َ
صلَة ،واْلوَاشِمَة والُستَوشِمة .متفقٌ عليه.
وَالُسْتو ِ
ِماتـ والُسـتَوشات
لعنـ اللّه الْواش ِ
ْهـ قَالَ :
ابنـ مَسـعُودٍ رضـي عن ُ
-1645وعـن ِ
والُتَنَمّصات ،والُتَفلّجات لِلحُ سْن ،ا ُلغَيّرا تِ َخلْ قِ اللّهَ ،فقَالَ تْ لَ هُ امْرأَ ٌة ف ذلك .فَقَالَ :وما ل ل
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َوهُو ف كتاب اللّه؟ ،قَالَ اللّه تَعال َ { :ومَا آتَاكُمُ
أْلعَ ُن مَنْ َلعَ َن رَسُو ُل اللّه َ
خذُو ُه وَما َنهَا ُكمْ َع ْنهُ فَانَْتهُوا } [ الشر . ] 7 :متفقٌ عليه.
الرّسُو ُل فَ ُ
کسی را که رسول ال صلی ال عليه وسلم لعنت کرده لعنت نکنم؟ در حاليکه آن در کتاب
ال است! ال تعالی می فرمايد :هر آنچه پيامب برای شا بدهد ،آن را بگييد و آنچه شا را از
آن نی کند از آن باز ايستيد و در گذريد.
صلّى الُ
-1646ع نْ عَ ْمرِو ب نِ ُشعَيْب،عن أبيه ،ع نْ َجدّ ِه رضي اللّه عَنْه ،ع نِ النب َ
س ِلمِ يوْ َم اْلقِيام ِة » روا ُه أ بو داودَ والّت ْر ِمذِي،
َعلَيْ ِه و َسلّم قَال « :لَ تَنِْتفُوا الشّيْب،فَإنّ هُ نُو ُر الُ ْ
والنسائِيّ بأَسَانِيدَ حسنَة ،قَالَ الترمذي :هُو حديثٌ حَسَن.
-1646از عمرو بن شعيب از پدرش و جدش رضی ال عنه روايت شده که:
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :تار سفيد را نکنيد ،زيرا که آن نور مسلمان در روز
قيامت است.
-298باب كراهيت استنجاء و لمس کردن شرمگاه بدست راست بدون عذر
پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود :هرگاه ي کی از ش ا بول نا يد ،با يد آلت خود را
بد ست را ست نگيد و ن يز به د ست را ستش ا ستنجاء نک ند و با يد دا خل ظرف (در هنگام
آشاميدن) نفس نکشد.
رسول ال صلی ال عليه وسلم نی فرمود از اينکه شخص کفش را ايستاده بپای کند.
(نی ارشاديست برای آنکه نشسته بپا کردن آسانتر است).
ش :کراهت فقط در صورتيست که شخص در پوشيدن کفش مبور شود از دست خود
کمک طلبد که در اين صورت حالت بدی بود می گيد .و اگر در پوشيدن آن بکمک دست
نيازی نداشت ،باکی ندارد.
-300باب منع از روشن گذاشتن آتش در خانه ،در هنگام خواب و امثال
آن ،خواه در چراغ باشد يا در غير آن
-1653وعَ نْ أب مُو سَى الشْعريّ ر ضي اللّه عنْ ُه قَال :احَْترَ قَ بيْ تٌ بِالدينةِ على أ ْهلِ هِ
شأِْنهِ ْم قَال « :إنّ َهذِ هِ النّار ع ُدوّ لكُم،
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم بِ َ
ث ر سُولُ اللّه َ
مِ نَ اللّيْلَ .فلَمّا ُحدّ َ
فَإذَا نِمُْت ْم فأ ْطفِئُوها » متفق عليه.
-301باب منع از ساختگی کاری و تکلف و آن ،کار و سخنی است که در
آن مصلحتی نيست و با دشواری انجام داده می شود
-1655وعنْ ابن عُمر ،رضي اللّه عنهُما ،قَال :نُهينَا عنِ التّكلّف .رواه البُخاري.
-1659وَع ْن أ ب ُبرْد َة قَال :وَجِ عَ أبُو مُو سَى الشعريّ ر ضي اللّه ع نهَ ،فغُشِ يَ علَيْ هِ،
ح بِرّنةٍ َفلَ مْ يَ سْتَطِعُ أ نْ َي ُردّ َعلَيْهَا شَيْئاَ ،فلَمّ ا أفَاق،
جرِ امْرأَ ٍة مِ نْ أ ْهلِهَ ،فَأقْبلَ تْ تَ صِي ُ
َورَأْ ُس ُه ف حِ ْ
905
-1661وعَ نْ أمّ عَطِّيةَ نُ سيَْب َة ِبضَمّ النّو ِن َوفَتحِهَا ر ضي اللّه عَنْهَا قَالَت :أ َخذَ َعلَينَا
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم عِ ْن َد البَيْعة أنْ ل نَنُوح .متفقٌ عليه.
رَسُولُ ال ّلهِ َ
رسول ال صلی ال عليه وسلم هنگام بيعت از ما عهد گرفت تا نوحه نکنيم.
-1663وَعَن ا بن ُع مر ر ضي اللّه ع ْنهُمَا قَال :اشْتَكَى س ْعدُ ب نُ عُبا َدةَ ر ضي اللّه عنْهٍُ
صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم يعُودُ ُه م عَ ع ْبدِ الرّحْم نِ ب نِ عوْف ،و َس ْعدِ ب ِن أب
شَ ْكوَى َ ،فأَتَا ُه ر سُولُ اللّه َ
وقّاص ،وع ْبدِ اللّه بن م سْعُو ٍد رضي اللّه عنْهم ،فلما دخَلَ عليْه ،وجد ُه ف غَشْي ٍة فَقالَ« :أ ُقضَى؟
صلّى
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم .فَلمّا رَأى اْل َقوْ مُ بُكاءَ النب َ
قَالُوا :ل يا ر سُو َل اللّه .فَبَكَى ر سُولُ اللّه َ
ْنـ
حز ِْعـ اْلعَي ْن ،ول ِب ُ
ّبـ بِدم ِ
ّهـ ل ُي َعذ ُ
وسـلّم َبكَــوْا ،قَال « :ألَ تَسـْمعُون؟ إنّ الل ُ
ْهـ َ
الُ َعلَي ِ
اْل َقلْب،ولَكِنْ يُعذّبُ بِهذَا » وَأشَارَ إل لِساِن ِه « أوْ َيرْ َح ُم » متفقٌ عليه.
-1665وع ْن أُسيدِ ب نِ أب أُ سِيدِ التّاِبعِيّ عَ نِ ا ْم َرأَ ٍة مِ نَ الُبايعات قَالَت :كَا َن فِيمَا أخذ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم ،ف ال ْعرُو فِ اّلذِي أخذَ علَيْنَا أ نْ ل َنعْ صَِيهُ فِ يه :أَ نْ ل
علَيْنَا رَ سُولُ اللّه َ
ش وَجْها ،ولَ َندْ ُعوَ ويْل ،ول نَشُقّ جيْبا ،وأنْ ل َننْثُر َشعْرا .رَوا ُه أبو دا ُودَ بإسْنادٍ حسن.
نَخْ ِم َ
-303باب منع از رفتن نزد کاهنان و ستاره شناسان و فال بينان و زمل
اندازان و آنان که رنگ يا دانه جو می اندازند و امثال آن
-1669از صفيه بنت ابی عبيد از بعضی از زنان پيامب صلی ال عليه وسلم از پيامب
صلی ال عليه وسلم روايت نوده که فرمود :آنکه به نزد عرافی بيايد (عراف کسی است که
جای گم شده و مال دزدی شده را نشان می د هد) و در بار هء چيزی از وی پر سش نوده و
آن را راستگو شارد ،چهل روز نازش قبول نی شود.
-1672وعَ ْن معاوَيةَ بنِ الَكَم رضي اللّه عَ ْنهُ قَالُ :ق ْلتُ يا رسُول اللّه إنّى َحدِيثٌ ع ْهدٍ
بِجاهِليّ ة ،وقدّْ جَاءَ اللّه تعال بال سْلم ،وإنّ مِنّ ا رجالً يأتُو َن الْ ُكهّان؟ قَال « :فَل َتأْتِهِم » ُقلْت:
صدُو ِرهِم ،فَلَ يُ صُ ّد ُه ْم » ُقلْتَ :ومِنّ ا رِجَالٌ
َومِنّ ا رجالٌ يتَطَّيرُون؟ قال « :ذل كَ شَ ْىءٌ ِيدُونَه ف ُ
ب مِنَ الْنبِيَاءِ يَخُط ،فَمَنْ وَافَقَ خَطّه ،فَذا َك » رواه مسلم.
يَخُطّون؟ قَال « :كَانَ ن ّ
910
صلّى
-1677وَع نْ ُع ْروَ َة بْ ِن عا ِمرِ رضي اللّه َعنْ ُه قَال :ذُكِر تِ الطَّيرَةُ عِنْد رَ سُولِ اللّه َ
سلِما ،فَإذا رأى أ َحدُكُ ْم ما يَ ْكرَهَ ،فلْيقُل :ال ّل ُهمّ ل
الُ َعلَيْ ِه و َسلّم فقَال :أحْسَُنهَا اْلفَأل ،وَل َت ُر ّد مُ ْ
ث صَحيحٌ
يَأتى بالَسَناتِ إلّ أنت ،وَل َي ْدفَعُ السّيّئاتِ إ ّل أنْت ،وَل حوْ َل وَل ُقوّةَ إ ّل بك » حدي ٌ
ح .
َروَا ُه أبو داودُ بإسنادٍ صَحي ٍ
-305باب تحريم کشيدن عکس و تصوير زنده جان بر فرش يا سنگ يا
جامه يا دينار يا بالش و غير آن و حرمت گرفتن عکس بر ديوار و سقف و پرده
و عمامه (لنگی) و جامه و امثال آن و امر به از بين بردن آن
از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود :هر صورتگر در دوزخ است و
در برابر هـر عکسـی کـه کشيده موجودی برايـش سـاخته شده و او را در دوزخ شکنجـه و
عذاب می کند.
ابن عباس گفت :اگر حتما اين کار را می کنی ،پس درخت و آنچه که روح ندارد،
بساز.
ص ّو َر صُورة
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم َيقُول «:مَ نْ َ
ت رَ سُولَ اللّه َ
-1681وَعَنْ ُه قَال :سَ ِم ْع ُ
خ فيها الرّوحَ َي ْومَ اْلقِيَا َمةِ وََل ْيسَ ِبنَافخٍ » متفقٌ عليه.
ف أنْ يَ ْنفُ َ
ف الدّنْيَاُ ،ك ّل َ
و متوجه شده ديدند که چوچهء سگی زير تت شان است و فرمود :اين سگ چه وقت داخل
شد؟
گفتم :و ال من از آمدنش خب نشدم و دستور فرمود و از خانه بيون کرده شد و بعد
جبئيل عليه السلم خدمت شان آمد و رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :بن وعده نودی
و نشستم ،ولی نيامدی؟
گ فت :سگی که در خا نه ات بود ،ما نع ورودم شد ،ها نا ما به خا نه ای که در آن
سگ و تصوير باشد ،داخل نی گردي.
از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود :آنکه سگی را جز سگ شکار
يا سگ گله نگهدارد ،روزانه دو پيمانهء بزرگ از مزدش کم می شود.
و در روايتی يک پيمانه آمده است.
-309باب منع از انداختن آب دهان در مسجد و امر به دور کردن آن ،از
مسجد ،هرگاه در آن ديده شد و امر به پاک نگهداشتن مسجد از پليدی ها
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قَال « :إِذا رأَيتم مَنْ َيبِيعُ أَو يبتَاعُ ف
-1697وَعَ ْنهُ أَ ّن رَسُولَ ال ّلهِ َ
شدُ ضَاّل ًة َفقُولُوا :ل ر ّدهَا اللّه َعلَي كَ».
ح اللّه تِجَارتَك ،وَإِذا رأَيْتُ ْم مِ نْ ينْ ُ
السجدَ ،فقُولُوا :ل َأرْبَ َ
رواه الترمذي وقال :حديث حسن.
صلّى
-1699وَعَنْ عَمْرو بْ نِ ُشعَيْب،عَ ْن أَبِيه ،عَ نْ َجدّ ِه رَضِيَ اللّه عَنْهُ أَنّ رَسُولَ اللّهِ َ
شدَ فِيهِ ِشعْر .رواهُ
شدَ فيهِ ضَالّةَ ،أوْ ُينْ َ
شرَا ِء وَالبَيْب ِع فِي السْجِدَ ،وأَنْ ُتنْ َ
الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َنهَى عَ ِن ال ّ
َأبُــو دَاود ،والتّرمذي وقال :حَديثٌ حَسَن.
-1699از عمرو بن شعيب از پدرش از جدش رضی ال عنه روايت است که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم از خريد و فروش در مسجد نی نود و هم از اينکه در
آن گمشدهء جستجو گشته يا در آن شعری سروده شود.
ج ِد فَحَصَبن
ت ف الَسْ ِ
-1700وَعَنِ السّاِئبِ بْنِ يزيدَ الصّحَاب َرضِيَ اللّه عنْ ُه قال :كُنْ ُ
ب فأْتِن ِبهَذيْ ِن فَجِئْتُهُ بِهمَاَ ،فقَال:
ب رَضِ يَ اللّه عَنْهُ َفقَال :اذهَ ْ
رَجُل ،فَنَ َظرْتُ َفِإذَا عُ َمرُ ب نُ الَطّا ِ
َانـ
ِنـ َأهْ ِل الَْبلَدَ ،لوْ َجعْتُكُمَاَ ،ت ْرفَع ِ
ِنـ َأهْلِ الطّائِفَ ،فقَالَ :لوْ كُ ْنتُمَا م ْ
ْنـ َأنْتُمَا؟ َفقَال :م ْ
ِنـ َأي َ
م ْ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم؟ َروَاهُ البُخَارِي.
جدِ رَسُو ِل ال ّلهِ َ
صوَاتَ ُكمَا فِي مسْ ِ
َأ ْ
در م سجد بودم مردی مرا به سنگريزه زد و نگري ستم ديدم او ع مر بن خطاب ر ضی
ال عنه است .گفت :برو و اين دو نفر را نزدم بياور! آن دو را نزدش آوردم و گفت :شا دو
نفر از کجائيد؟
گفتند :از مردم طائف.
پس گفت :اگر شا از مردم اين شهر می بوديد ،شا را دردناک می ساختم ،صداهای
تان را در مسجد رسول ال صلی ال عليه وسلم بلند می کنيد؟
-311باب منع نمودن از آنکه پياز ،يا سير ،يا کراث و يا جز آن را بخورد
که بوی بد دارد ،از داخل شدن به مسجد پيش از رفتن بسوی آن ،مگر برای
ضرورتی
پيامب صلی ال عليه وسلم از حبوه (بست ساق پا) در روز جعه ،در حاليکه امام خطبه
می خواند ،نی فرمود.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :منْ حلف ،فقال :إِن برِيءٌ
-1710وعنْ ُه قال :قال رسُولُ ال ّلهِ َ
ل ِم سالِما».
مِ نَ الِ سل ِم فإِن كا َن كاذِ با ،فَهُو ك ما قَال ،وإِ نْ كَان صادِقا ،فلَ نْ يرْجِع إِل الِ س َ
رواه أبو داود.
ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود :آن که سوگند خورده و گ فت :من از ا سلم
بيزارم ،پس اگر دروغگو باشد ،او چنان است که گف ته و اگر راستگو باشد ،پس هرگز به
اسلم سلمت باز نی گردد.
-1711وَع نِ ابْن ع مر رضِي اللّه ع ْنهُمَا أَنّ ُه سِ َع رَجُلً َيقُولَ :ل والْكعْ بة ،فقالَ ابْ نُ
ف ِبغَ ْيرِ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يقُول « :م نْ حل َ
ت ر سُولَ اللّ ِه َ
حلِ فْ ِبغَ ْيرِ اللّه ،فإِن سَ ِم ْع ُ
عُمر :ل تَ ْ
اللّه ،فَقدْ َكفَر َأوْ أَشرْ َك » رواه الترمذي وقال :حدِيثٌ حسَن.
-1713وعَ نْ أَ ب أُمامةَ إِيا سِ بْ نِ ثعْلَبةَ الَارِثِيّ رضِ ـــيَ اللّه عَنْ هُ أَن ر سُول اللّه
سلِمٍ بِيمِينِهَ ،ف َقدْ َأوْجَب اللّه لَهُ النّار .وحرّم
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال « :منِ ا ْقتَط عَ حَقّ ا ْمرِيءٍ م ْ
َ
َعلَيْ هِ الْجـّنةَ» فَقالَ لَ ُه رَجُل :وإِ نْ كَا نَ شَيْئا ي سِيا يا ر سُو َل اللّه؟ قَالَ « :وإِ ْن كان قَضِيبا مِ نْ
سلِم.
أَرا ٍك » روا ُه مُ ْ
-1713از ابو امامه اياس بن ثعلبه حارثی رضی ال عنه روايت است که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :کسی که حق شخص مسلمانی را به سوگندش
قطع نايد ،هانا خداوند دوزخ را بر او واجب ساخته و بشت را بر او حرام می کند .مردی
برايش گفت :و اگر چه چيز کمی هم باشد ،يا رسول ال صلی ال عليه وسلم؟
فرمود :هر چند شاخهء اراکی هم باشد.
صلّى الُ
-1715عَ نْ ع ْبدِ الرّحْم ِن بْ ِن سَمُرةَ رضِي اللّه عَنْ هُ قَال :قَا َل ل ر سُولُ اللّه َ
َعلَيْ هِ و َسلّم ...« :وَِإذَا َح َلفْ تَ علَى يَمِ يَ ،فرَأَيْت غَ ْيرَ ها خَيْرا مِنهَا ،فأْ تِ اّلذِي ُهوَ خَيْر ،وك ّفرْ
عن يَمِينك » متفقٌ عليه.
خذُكُمُ الّ بِاللّ ْغوِ فِي َأ ْيمَانِكُمْ َولَنكِن ُيؤَاخِذُكُم بِمَا عَقّدتّ ُم قال ال تعالی { :لَ ُيؤَا ِ
س َو ُتهُمْ َأوْ
شرَةِ مَ سَاكِينَ مِ نْ َأوْ سَطِ مَا تُطْ ِعمُو نَ أَهْلِي ُك مْ َأوْ كِ ْ ع َا َل ْيمَا نَ فَكَفّارَتُ هُ إِطْعَا مُ َ
حلَ ْفتُمْن وَاحْ َفظُواْ
ل َثةِ َأيّامٍن ذَلِكنَ كَفّارَةُ َأيْمَانِكُمنْ إِذَا َ
حرِيرُ رَ َق َبةٍ فَمَن لّمْن يَجِدْ فَصِنيَامُ ثَ َ تَ ْ
ك يُ َبيّنُ الّ َلكُمْ آيَا ِتهِ لَعَلّكُ ْم تَشْ ُكرُونَ{ }89المائدة٨٩ : َأ ْيمَانَكُمْ كَ َذلِ َ
سوگندهای شا چون سوگند خورديد (يعنی و حانث شويد) و نگاهداريد سوگندهای خود را.
مائده89 :
ش َة رَضِ يَ اللّه عَنْهَا قَالَت :أُْنزِلَ تْ َهذِ هِ اليَة { :ل ُيؤَا ِخذُكُ مْ اللّه
-1719وَعَ نْ عَائِ َ
بِال ّلغْو ف َأيْمَانِ ُك ْم } ف َقوْلِ الرّجُل :ل واللّه ،وَبَلى واللّه .رواه البخاري.
320باب تحريم اينکه برای پادشاه و غير او شاهِنشاه گفته شود ،زيرا
معنايش پادشاه پادشاهان است وجز ال تعالی کسی به اين صفت موصوف شده
نمی تواند
930
-321باب منع مخاطب کردن فاسق و بدعتکار و امثال شان به آقا و امثال
آن
ر سول ال صلی ال عل يه و سلم بر ام سائب يا ام م سيب وارد شده و فرمود :ای ام
سائب يا ام مسيب! چه ات شده چرا می لرزی؟
گفت :تبم شده ل بارک ال فيها.
فرمود :تب را دشنام مده که تب گناهان فرز ند آدم را می برد هانطور که کور هء
آهنگر چرک و زنگار وري آهن را می برد
-1727از ابو النذر ابی بن کعب رضی ال عنه روايت است که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :باد را دشنام مدهيد .هرگاه چيزی را ديديد که
از آن کراه يت دار يد ،بگوئ يد :ترج ه :پروردگارا! از خ ي ا ين باد و خيی که در آن ا ست و
خيی که او را بدان د ستور داده اي می طلب يم و از شر ا ين باد و شری که در آن ا ست و
شری که او را بدان مأمور ساخته ايی بتو پناه می جوييم.
پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :مُتَنَطّعون (از حد گذرندگان) هلک شدند و آن را
سه بار تکرار نود.
صلّى الُ
ص رَضِ يَ اللّه ع ْنهُمَا أَنّ رَ سُولَ اللّ هِ َ
-1737وَعَ نِ عَ ْب ِد اللّ هِ بْ نِ عَمْرو بْ ِن العَا ِ
خلّلُ الَْب َقرَةُ » .
خلّلُ ِبلِ سَاِنهِ كَمَا تََت َ
َعلَيْ ِه و َسلّم قَالَ« :إِنّ اللّه يُ ْبغِ ضُ الَْبلِي َغ مِ نَ الرّجَا ِل الّذي يَتَ َ
رَواه أَبو داود ،والترمذي ،وقال :حديثٌ حسن.
ش :هرچند معنای هردو کلمه يکيست ،ولی آنضرت صلی ال عليه وسلم اطلق لفظ
خبيث و پليدی را ناپسند داشته اند.
والُرادُ بِ هِ الَدي ثُ الذي يَكُو نُ مُبَاحا ف غَيِ هذا ال َوقْ تَِ ،وفِ ْعلُ ُه وََترْكُ هُ سواءٌ َ .فأَمّ ا
حرّ مُ أو الَكرُو ُه ف غ ي هذا الو قتَ ،ف ُهوَ ف هذا الو قت أ َشدّ تَحريا وَ َكرَاهَة .وَأمّ ا
ث الُ َ
الَدي ُ
ليِ كَ ُمذَا َك َرةِ ال ِعلْ ِم وَحِكايَا تِ ال صّاِلحِيَ ،ومَكَارِ مِ الخْلَق ،والَديث مع الضّيف،
الَدي ثُ ف ا َ
ومع طال بِ حَاجَة ،ونو ذلك ،فل َكرَاهَة فيه ،بل ُه َو مُ سْتَحَب،و َكذَا الَدي ثُ ِلعُ ْذرٍ وعَارِ ضٍ ل
ث الصّحيحةُ على كُ ّل ما ذَ َكرْتُه.
كَرا َهةَ فِيه .وقد تظا َهرَتِ الحَادي ُ
939
و مراد صـحبتی اسـت کـه در غيـ ايـن وقـت مباح مـی باشـد و کردن و نکردن آن
مساوی است .اما سخن حرام يا مکروه در غي اين وقت ،در اين وقت حرمت و کراهت آن
بيشتر است.
ا ما گفتگوی خ ي مان ند مباحث هء علم ودا ستان صالان و مکارم اخلق و گفت گو با
مهمان و نيازمند و امثال آن کراهيتی ندارد ،بلکه مستحب و پسنديده است و هچني صحبت
از روی عذر و وجود عارضی کراهيت ندارد.
و احاديث صحيحه در مورد ههء آنچه که ذکر نودي ،قرار ذيل است:
صلّى
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َ
-1747وعَ ِن ابْ نِ عُمرَ َرضِ َي اللّه َع ْنهُمَا أَنّ رَ سُولَ اللّ ِه َ
س مَِئةِ سََنةٍ ل يَ ْبقَى
العِشَاءَ ف آ ِخرِ َحيَاتِ هِ ،فَلمّا َسلّم ،قَالَ « :أرَأَْيتَكُ مْ َل ْيلَتَكُ ْم َهذِه؟ َفإِنّ على رَأْ ِ
مِمّنْ ُهوَ عَلى َظ ْهرِ ا َل ْرضِ الَي ْومَ أَح ٌد » متفقٌ عليه.
-337باب تحريم بلند کردن مقتدی (آنکه پشت سر پيشنماز نماز می
گزارد) سر خويش را از رکوع يا سجده پيش از امام (پيشنماز)
-339باب کراهيت نماز گزاردن در هنگام حاضر شدن طعام ،در حاليکه
به آن اشتياق هم دارد ،يا وقت آمدن اخبثان (بول و غائط)
صلّى الُ
ت رَسُو َل اللّهِ َ
سعْ ُ
-1757عَ ْن أَب َمرَْثدٍ كَنّازِ بْ ِن الُصَيْ ِن رَضِيَ اللّه عَ ْنهُ قَالِ :
سلِم.
جلِسُوا علَيْها » رواه مُ ْ
صلّوا إِل القُبُور ،وَل تَ ْ
َعلَيْه و َسلّم َيقُول « :ل ُت َ
-1757از ابو مرثد کناز بن حصي رضی ال عنه روايت است که گفت:
از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود :بسوی قبها ناز نگزارده و بر
آنا ننشينيد.
ش :هرگاه شخصسی در ناز رويسش را بطرف قسب بگردانسد و قصسد روی آوردن بدان را
بکند ،اين کار حرام قطعی است و اگر بدون قصد بطرف قب رو کند ،کراهيت دارد.
امام شافعی رحه ال می گويد :حرام می دان که قب هوار شده و بر آن مسجد ساخته
شود يا هوار نشود و بر آن ناز گزارده شود.
از اينروست که رسول ال صلی ال عليه وسلم می فرمايد :اللهم ل تعل قبی وثنا يعبد.
-1758از ابو الهيم عبد ال بن حارث بن صمه انصاری رضی ال عنه روايت است
که:
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :اگر مرور کننده از پيش روی ناز گزار ،بداند
کـه چقدر گناه دارد ،هانـا اگـر چهـل بايسـتد برای او بتـر اسـت از اينکـه از پيـش روی او
بگذرد.
راوی گفت :نی دان که گفت 40 :روز يا 40ماه يا 40سال.
صلّى الُ
ض يَ اللّه عَنْهَ :أنَهَى النّبِيّ َ
-1762وَعَ ْن مُحَ ّمدِ بْ نِ عَبّادٍ قَالَ :سأَْلتُ جَابِرا رَ ِ
ل ُمعَة؟ قَالَ :نعَم .متفقٌ عليه.
ص ْومِ ا ُ
َعلَ ْيهِ و َسلّم عَ ْن َ
945
-1763از ام الؤمني جويريه بنت الارث رضی ال عنها روايت است که:
پيامب صلی ال عليه وسلم روز جعه بر وی داخل شد ،در حاليکه روزه داشت.
فرمود :آيا ديروز روزه گرفتی؟
گفت :نه.
گفت :آيا می خواهی که فردا روزه بگيی؟
گفت :نه.
فرمود :پس روزه ات را بگشا.
-346باب تحريم روزهء وصال (پی در پی) و آن اين است که شخص دو
روز يا بيش از آن روزه گرفته و در بين آن نخورد و نياشامد
-1767عَن ْـ جَاِبرٍ رضِي اللّه َعنْهُـ قَال :نَهَى رَسـُولُ اللّهِـ صَـلّى الُ َعلَيْهِـ وسَـلّم أَن ْـ
جصّصَ اْلقَبْر ،وَأَنْ ُي ْق َعدَ َعلَيه ،وأَنْ يُ ْبنَى َعلَيْه .رواه مسلم.
يُ َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :إِذا أَبَقَ الْعبْدَ ،لمْ ُتقْبَلْ َلهُ صَل ٌة » رواه
-1769وَعَنْهُ عَ ِن النّبّ َ
مسلم.
وف روَايةَ « :فقَدْ َكفَر » .
خداوند می فرمايد :زن زنا کننده و مرد زنا کننده پس بزنيد هر يکی را از ايشان صد
دره و با يد که در نگيد ش ا را شف قت بر ايشان در جاری کردن شرع خدا ا گر ايان آورده
ايد ،بدا و روز آخرت .نور2 :
خزُومِّيةِ الّتـ
ْنـ الرَْأةِ ال ْ
ُمـ َشأ ُ
ّهـ عَنْهَا ،أَنّ قُرَيْشا َأهَ ّمه ْ
ِيـ الل ُ
شةَ رض َ
َنـ عَائِ َ
-1770وَع ْ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّمَ ،فقَالُواَ :ومَ نْ َيجْتَريءُ َعلَيْ هِ إِلّ
ت فَقَالُوا :م نْ يُ َكلّ مُ في ها رَ سُولَ اللّه َ
َس َرقَ ْ
صلّى الُ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم ،فَ َكلّمَ هُ أُ سَامَ ُة فَقَا َل رَ سُولُ اللّ ِه َ
أُ سَامَةُ بْ نُ زَيدٍِ ،حبّ رسولِ اللّ هِ َ
948
شفَ عُ ف َح ّد مِ نْ ُحدُودِ اللّ هِ َتعَال ؟ » ث قام فاحت طب ثُمّ قَالِ « :إنّمَا أَهلَ كَ
َعلَيْ هِ و َسلّمَ « :أتَ ْ
ضعِيف ،أَقامُوا َعلَيْ هِ
ق فِيهِ مُ ال ّ
شرِي فُ َترَكُو هُ ،وَإِذا َسرَ َ
ق فِيهم ال ّ
الّذي َن قَ ْبلَكُ مْ أَنّه مْ كَانُوا إِذا َسرَ َ
ت مُحَ ّمدٍ َس َرقَتَ َلقَ َطعْتُ َي َدهَا » متفقٌ عليه.
الَد ،وَاْيمُ ال ّلهِ َلوْ أَ ّن فاطِمَةَ بِنْب َ
شفَ عُ ف َح ّد مِ نْ
صلّى الُ َع َليْ هِ و َسلّم ،فَقَالَ « :أتَ ْ
وف ِروَاية :فََت َلوّ َن وَجْ هُ رسو ِل اللّ هِ َ
حُدودِ ال ّلهِ،؟» قَالَ ُأسَامَة :اسَْتغْ ِفرْ ل يا رسُولَ اللّه .قَالُ :ثمّ أمرَ ِبِت ْلكَ الرْأَة ،فقُطِ َعتْ َي ُدهَا.
گفت :آری!
فرمود :پس اين کار را مکن.
ش :بدون عذر برتری دادن يک فرزند بر ديگری در عطا و بشش جواز ندارد ،زيرا اين
امر سبب می شود که حسادت و رقابت منفی در ميان برادران بوجود آمده و در نتيجه بغض و
کينه توزی و حس انتقام جوئی و عداوت در ميان شان پديدار شود.
ولی هرگاه نيازمند و نيکوکار به خود را بر غنی يا عصيانگر يا عاق فضيلت دهد باکی
ندارد( .مترجم).
-1774عَ ْن زَيْنَ بَ بِنْ تِ أَب َسلَ َم َة رَضِ َي اللّه َع ْنهُمَا قَالَت :دَ َخلْ تُ َعلَى ُأمّ حَبِيب َة رَضِ يَ
ب رَضِي اللّه َعنْه،
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم حِيَ ُت ُوفّي أَبُوها َأبُو ُسفْيَانَ بْ نُ َحرْ ٍ
اللّه عَ ْنهَا َزوْ جِ النّبِيّ َ
ستْ ِبعَارِضَيْهاُ .ثمّ قَالَت :وَاللّهِ
ت مِنْهُ جَارِيَةُ ،ثمّ مَ ّ
ص ْفرَةُ َخلُوقٍ َأوْ َغ ْيرِه ،ف َدهَنَ ْ
ب فِي ِه ُ
فدَعَتْ بِطِي ٍ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يقُولُ عَلى الِنْبِ « :ل
ت رَ سُولَ اللّ ِه َ
ب مِ نْ حَاجَة ،غَ ْيرَ أَنّي سَ ِم ْع ُ
مَال بِالطّي ِ
ت َفوْقَ ثَلثِ لَيَال ،إِلّ عَلى َزوْجٍ َأرَْبعَة أَ ْش ُهرٍ
حدّ َعلَى مَيّ ٍ
يِ ّل لمْرأَ ٍة ُت ْؤمِنُ بِال ّلهِ وَالَْي ْومِ ال ِخرِ أَ ْن تُ ِ
وَعَشْرا » قَالَ تْ زَيْنَب :ثُمّ دَ َخلْ تُ عَلى زَيْنَ بَ بنْ تِ جَحْش رَضِ يَ اللّه عَنْهَا حِيَ ُت ُوفّ يَ أَخُوهَا،
ب مِ نْ حاجَةَ ،غ ْيرَ أَنّي سَ ِم ْعتُ رَ سُولَ
ستْ مِنْهُ ،ثمّ قَالَتَ :أمَا وَاللّ هِ مَال بِالطّي ِ
ب فَمَ ّ
َفدَعَ تْ بِطِي ٍ
حدّ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم َيقُولُ عَلى الِنْبَر « :ل يَحِ ّل ل ْمرََأةٍ ُت ْؤمِ نُ بِاللّ هِ وَالَيوْم ال ِخرِ َأ نْ ُت ِ
اللّه َ
لثٍ إِلّ عَلى زوجٍ َأ ْرَبعَةَ أَ ْش ُه ٍر وَعَشْرا» .متفقٌ عليه.
عَلى مَّيتٍ َفوْقَ ثَ َ
-1774از زينب بنت ابی سلمه رضی ال عنها روايت شده که گفت:
من بر ام حبيبه رضی ال عنها هسر پيامب صلی ال عليه وسلم هنگامی که پدرش ابو
سفيان بن حرب وفات يا فت ،وارد شدم وی خوشبوئی را طلب يد که در آن زردی بود ،خلوق
(ماد هء خوش بو) يا جز آن بود و دختری را از آن چرب نوده و به رخ سارهای خود د ست
کش يد .و سپس گ فت :وال من به خوشبوئی نيازی ندارم ،م گر از ر سول ال صلی ال عل يه
وسلم شنيدم در حاليکه بر منب بود می فرمود :روا نيست برای زنی که به خدا و روز آخرت
ايان دارد ،اينکـه بر مردهـء بيـش از سـه روز ،عزاداری کنـد ،مگـر بر شوهـر چهار ماه و ده
952
روز .زينب گفت :سپس بر زينب بنت جحش وارد شدم هنگامی که برادرش وفات يافت .او
خوشبوئی خواسته و از آن ماليد و سپس گفت :وال من به خوشبوئی نيازی ندارم ،جز اينکه
از رسول ال صلی ال عليه وسلم در حاليکه بر منب بود شنيدم که می فرمود :برای زنی که به
خدا و روز آخرت ايان دارد ،روا ني ست که بر مرد هء ب يش از سه روز عزاداری ک ند جز بر
شوهر که چهار ماه و ده روز عزاداری می نايد.
-358باب منع از بيرون آمدن از مسجد بعد از اذان تا نماز فريضه را ادا
نمايد ،مگر آنکه عذری داشته باشد
شعْثاءِ قال :كُنّا ُقعُودا مع أب هُريْر َة رضي اللّه عن ُه ف ال سْجِدَ ،فَأذّ نَ
-1785عَ نْ أب ال ّ
جدِ ،فقَالَ أبُو
ج مِ نَ ال سْ ِ
جدِ يَمْشِي ،فَأتْبع هُ أبُو هُريْرةَ ب صَرهُ حتّى خَر َ
ال َؤذّنَ ،فقَام رَ ُج ٌل مِ َن ال سْ ِ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم .رواه مسلم.
هُرْيرَة :أمّا َهذَا َف َقدْ عصَى أبَا اْلقَا ِسمِ َ
گفت :رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :چون مداحان و ستايشگران را ديديد به
رويشان خاک بپاشيد.
ا ين احاد يث وارده در م نع ا ست و در ابا حت مدح احاد يث صحيحهء زيادی آمده
است.
علماء می گويند که :راه جع کردن بي احاديث اين است که گفته شود ،هرگاه مدح
شده دارای کمال ايان و يقيـ و رياضـت نفـس و شناخـت کامـل باشـد ،بنحوی کـه بـه فتنـه
نيفتاده و بدان مغرور نشده و نفسش با او بازی نکند ،پس نه حرام است و نه مکروه و اگر بر
وی از چيزی از ا ين امور تر سيده شود و مدح و ستايش او روبرو يش دارای کراهي تی شد يد
است.
و به اين تفصيل احاديث متلفه در اين مورد توجيه می شود.
و از جلهء آنچه که مورد اباحت آمده ،فرمودهء آنضرت صلی ال عليه وسلم برای
ابوبکر رضی ال عنه است:
اميدوارم که تو از جل هء آن ا با شی ،يع نی از جل هء ک سانی که از ه هء دروازه های
بشت برای ورود به آن دعوت می شوند.
و در حديث ديگر آمده که :تو از آنا نيستی ،يعنی از جلهء کسانی که از روی تکب
شلوار شان را می کشانند ،نيستی.
و هم صلی ال عليه وسلم برای عمر رضی ال عنه فرمود :هيچگاه شيطان ترا نديد که
به راهی روانی ،مگر اينکه به راه ديگری غي از راهی که تو می روی رفت.
و احاديـث در مورد اباحـت زياد اسـت و گوشهـء از آن را در کتاب "اذکار" ذکـر
نودي.
و قال تعالیَ{ :أ ْينَمَنا تَكُونُواْ يُ ْدرِككّم نُ ا ْل َموْت نُ َوَلوْ كُنتُم نْ فِني ُبرُوج نٍ ّمشَيّدَ ٍة }
النسآء}78{ :
قال تعالی{ :وَ َل تُلْقُو ْا بِ َأيْدِيكُمْ إِلَى ال ّتهْلُ َكةِ} البقره}195{ :
960
خداوند می فرمايد :هرجا باشيد ،دريابد شا را مرگ ،اگر چه باشيد در ملهای مکم.
نساء78 :
و می فرمايد :و ميندازيد خود را با دستهای خويش به هلکت .بقره.195 :
ايشان مشورت کرد و بـه آنان خـب داد کـه در شام وبـا آمده اسـت .در ايـن باره
مهاجرين اختلف نظر داشتند .برخی می گفتند که برای امر مهمی سفر نودی و ما بر
ا ين ن ظر ني ستيم تا از آن برگردی و بر خی دي گر را بر ا ين عقيده بود که با ش ا با قی
مردم و ياران رسول ال صلی ال عليه وسلم هستند .ما را مصلحت بر اين نيست تا
آنان را با وبا رويا رو کنی .در اين وقت عمر رضی ال عنه گفت :از نزدم برخيزيد
وبه من گفت :براي انصار را برای مشورت دعوت کن و من دعوت شان کردم و بعد
از مشورت و دعوت شان آنان ن يز هان نظری را داشت ند که مهاجر ين داشت ند و در
اين موضوع ميان شان اختلف نظر بود.
بعدا ع مر ر ضی ال ع نه گ فت :ک سانی را که از بزرگان قر يش که ب عد از ف تح م که
هجرت نوده ا ند و اين جا ه ستند را برای مشورت دعوت کن و در ا ين و قت جز دو
نفـر شان باقـی بـه يـک نظـر بودنـد و گفتنـد :عقيده بر ايـن اسـت تـا مردم را واپـس
برگردان يد و بر و با پ يش ن سازيد ،ع مر ر ضی ال ع نه فرياد برآورد ،ما بر می گرد ي،
ههء شا آمادهء بازگشت شويد.
ابوعبيده بن جراح رضی ال عنه با شنيدن اين حرف گفت :آيا از تقدير الی فرار و
گريز می کنيد؟
ع مر ر ضی ال ع نه در پا سخ گ فت :کاش غ ي از تو ای ابو عبيده ا ين سخن را می
گ فت ،و ع مر مال فت با ابو عبيده را ن ی پ سنديد و گ فت :بلی از تقد ير خدا ب سوی
تقدير خدا می گريزي ،آيا چگونه می بينی اگر ترا شتری باشد و در واديی قرار يابد
که دو طرف داشته باشد در يکی علف تازه و فراوان در ديگری علف خشک و کم،
آيا چن ي نيست که هرگاه وی را بطرف علف های تازه و فراوان برا نی ب سوی تقد ير
الی رانده ای و اگر او را بسوی خشکی و کم علفی برانی باز هم بسوی تقدير الی
رانده ای؟
ابن عباس رضی ال عنهما می گويد :در اين وقت بود که عبد الرحن عوف رضی ال
عنه آمده و جهت ضرورتی در آنا نبود و غائب شده بود وگفت راجع به اين مسئله
معلوماتی دارم که شنيدم پيامب صلی ال عليه وسلم می فرمود :اگر در باره ای مرض
و با در سرزمينی شنيد يد ،جلو نرو يد و گر در آن ا بود يد ،پس به ق صد گر يز بيون
نشويد .در اين وقت عمر رضی ال عنه ثنای خداوندی را نوده و از سفر بازگشت.
962
ش :منسع از خروج از سسرزمينيکه وباء در آن واقسع شده برای آنسست کسه مسسلمان بايسد
تو کل نوده و ت سليم ق ضا و قدر ال ی شود و م نع از دخول در شهري که و با وا قع شده
برای احتياط و دور انديشی و دوری گزيدن از اسباب هلکت است.
-263باب منع از مسافرت با قرآن بسوی شهرهای کفار ،هرگاه بيم آن
رود که بدست دشمنان افتد
ح َر }
قال ال تعالیَ {:ومَا َك َفرَ ُسلَيْمَا ُن وَلَـكِنّ الشّيْاطِيَ َكفَرُوْا ُي َعلّمُونَ النّاسَ السّ ْ
البقرة {}102
خداوند می فرمايد :و سليمان کافر نشده است و ليکن شياطي کافر شدند که جادو
را برای مردم تعليم می دادند .بقره102 :
-1797وعَ ْن أنس بن سِيينَ قال :كنْتُ مَع أنَسِ بن مالك رضي اللّه عنْهُ عِنْد َنفَ ٍر مِ نَ
ِنـ
ّلهـ فحوّلَه عَلى إنَا ٍء م ْ
َهـ حو ُ
َمـ يأ ُكلْه ،فَقِي َل ل ُ
ِنـ ِفضّةـَ ،فل ْ
َجـ عَلى إنَاءٍ م ْ
الجُوس ،فَجِيءَ بفَالُود ٍ
َخلَنْج ،وجِيءَ ِبهِ فأَ َكلَه .رواه البيهقي بإسْنادٍ حَسن.
پيامب صلی ال عليه وسلم از اينکه مرد به بدنش زعفران بالد ،منع داشته است.
صلّى الُ
-1799وع نْ عب ِد اللّه ب نِ عَمْرو بن العاص رضي اللّه عَ ْنهُمَا قال :رأَى النب َ
َعلَيْهِـ وسَـلّم َعلَيّ َثوْبَيْنِـ ُمعَص ْـفَرين فَقَال « :أمّكَـ أ َمرَتْكَـ بذا؟ » قلت :أغْسِـُلهُمَا؟ قال « :بلْ
أحْر ْقهُما».
سهَا » رواه مسلم.
وف رواية ،فقال « :إ ّن هذا منْ ثيَابِ ال ُكفّار فَل َتلْب ْ
-368باب بيم از ارتکاب آنچه خدا و رسول ال صلی ال عليه وسلم از
آن منع کرده است
قال ال تعالیَ {:ف ْليَحْ َذرِ الّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ َأ ْمرِهِ أَن تُصِي َبهُمْ ِف ْت َنةٌ َأ ْو يُصِي َبهُمْ
عَذَابٌ أَلِيمٌ} النور}63{:
سهُ} آل عمران}30{ :
و قال تعالیَ { :ويُحَ ّذرُكُ ُم الّ نَ ْف َ
ن بَطْشَ َربّكَ َلشَدِيدٌ} البروج}12{ :
و قال تعالی{ :إِ ّ
و قال تعالی{ :وَكَذَلِك نَ أَخْ ُذ َربّك نَ ِإذَا أَخَذَ الْ ُقرَى وَهِي نَ ظَا ِل َمةٌ إِنّن أَخْذَه نُ َألِيم نٌ
شَدِيدٌ} هود}102{ :
خداوند می فرمايد :پس بايد بترسند آنانکه خلف حکم پيغمب می کنند از آنکه برسد
به ايشان بليی و يا برسد به ايشان عذابی دردناک .نور63 :
و می فرمايد :و می ترساند شا را خدا از خود .آل عمران30 :
و می فرمايد :هر آئينه گرفتگی پروردگارت سخت است .بروج12 :
و مـی فرمايـد :و هچنيـ اسـت گرفتـ پروردگار تـو چون بگيد ،دهات را و آنان
ستمگر باشند ،هرآئينه گرفت وی درد دهنده و سخت است .هود.102 :
-369باب در مورد آنکه مرتکب کار حرامی شود ،که چه بگويد و چه کند
سمِيعُ
ستَعِذْ بِالِّ ِإنّهُ ُهوَ ال ّ
ن َنزْغٌ فَا ْ
شيْطَا ِ
غنّكَ مِنَ ال ّ
قال ال تعالی{ :وَِإمّا يَنزَ َ
الْعَلِيمُ} فصلت}36{ :
شيْطَا نِ تَذَ ّكرُواْ َفإِذَا
سهُمْ طَائِ فٌ مّ نَ ال ّ
ن اتّقَواْ إِذَا مَ ّ
و قال ال تعالیِ{ :إنّ الّذِي َ
صرُونَ} العراف}201{ : هُم مّ ْب ِ
شةً َأوْ ظَ َلمُواْ َأنْفُسننننَنهُمْ ذَ َكرُواْ ا ّ
ل ح َ
و قال تعالی{ :وَالّذِيننننننَ إِذَا َفعَلُواْ فَا ِ
فَاس ْنتَغْ َفرُواْ لِ ُذنُو ِبهِم نْ وَمَنن يَغْ ِفرُ ال ّذنُوب نَ إِلّ الّ ن َولَم ْن يُص ِنرّواْ عَلَى مَنا فَ َعلُو ْا وَهُم نْ
حتِهَا ا َلنْهَارُ جرِي مِن تَ ْ جنّاتٌن تَ ْ
جزَآؤُهُم مّغْ ِفرَ ٌة مّنن ّر ّبهِمْن وَ َ يَعْ َلمُوننَ{ُ }135أ ْولَننئِكَ َ
جرُ الْعَامِلِينَ}{ }136آل عمران136 – 135 : خَالِدِينَ فِيهَا َونِ ْعمَ َأ ْ
جمِيعاً َأ ّيهَا ا ْل ُم ْؤ ِمنُو نَ َلعَلّكُ مْ تُ ْفلِحُو نَ} النور:
و قال تعالیَ { :وتُوبُوا ِإلَى الِّ َ
{}31
خداو ند می فرما يد :و هر گاه از (و سوسهء) شيطان بر تو ر نج و ف سادی ر سد ،بدا
پناه بر که او (بدعای خلق) شنوا (و باحوال هه) داناست .فصلت36 :
و می فرمايد :هر آيينه متقيان چون برسد به ايشان وسوسهء از شيطان ،خدا را ياد می
کنند ،پس ناگهان ايشان بينا می شوند .اعراف201 :
و می فرمايد :و آنانکه چون کار زشت کنند يا ستم نايند بود ،ياد کنند خدا را پس
آمرزش خواهنـد برای گناهان خود و کيسـت کـه بيامرزد گناهان را مگـر خدا؛ و نباشنـد بر
آن چه کرد ند و ايشان می دان ند ،پاداش شان آمرزش ا ست از پروردگار شان و بو ستانائی که
در ز ير آن می رود جوی ها جاويدان ا ند در آن ا و ن يک ا ست ،ا جر اطا عت کنندگان .آل
عمران136 – 135 :
و می فرمايد :و هه ای شا بدا توجه کنيد ،ای مؤمني تا که رستگار شويد .نور31 :
گفتيم :يا رسول ال صلی ال عليه وسلم! چقدر در زمي درنگ می کند؟
فرمود :چهل روز .روزی مثل سال و روزی مثل ماه و روزی مثل هفته و روزهای
ديگرش مثل روزهای ماست.
گفتيم :يا رسول ال صلی ال عليه وسلم! پس آن روزی که مثل سال است ،آيا ناز
يک روز ما در آن کافی است؟
فرمود :نه .آن روز را اندازه کنيد.
گفتيم :يا رسول ال صلی ال عليه وسلم! شتاب و تيزی او در زمي چطور است؟
فرمود :مانند ابری که باد در عقبش باشد ،پس بر سر گروهی آمده و آنا را دعوت
می کند و به او ايان می آورند و دعوت او را می پذيرند .وی آسان را امر می کند و می
بارد و زمي را امر می کند و می روياند ،و مالای رها شده شان به آنا به نوی بزرگتر
وچاقتر باز می گردد ،در حاليکه پستانای آنا پرتر بوده و سرينهای آنا چاقتر است.
باز نزد گروهی آمده و آنا را دعوت می کند ،سخنش را رد می کنند و از آنا روی
می گرداند و به آنا خشکسالی رسيده و در نزد شان چيزی از مالای شان نی ماند و او از
کنار ويرانه ای گذشته می گويد :گنجهايت را بيون کن .گنجهايش هچون زنبورهای عسل
بدنبال وی می افتد .سپس مردی را که در عنفوان جوانی است می خواند و به ششيش زده
دو پاره می کند ،مثل اينکه تي به نشانه بورد و باز او را می خواند و او روی می آورد و
رويش (دجال) از شادی روشن شده و می خندد.
در اثنائی که او به اين حال قرار دارد ،خداوند عيسی عليه السلم را می فرستد و وی
در کنار منارهء سفيد در شرق دمشق بي دو جامهء رنگ شده فرود می آيد ،در حاليکه
کفهای دو دستش بر بالای دو فرشته ناده شده است و هر گاه سرش را پايي کند ،قطرات
آب از آن می چکد و چون سرش را بال کند ،دانه های نقره ای مانند لؤلؤ از آن تراوش می
کند (مقصود آب زلل و روشن نقره مانند است) .پس برای هيچ کافری که بوی او را می
يابد روا نيست جز اينکه بيد.
و دجال را جستجو می کند تا اينکه او را به باب لد (شهری نزديک بيت القدس)
دريافته و او را می کشد .باز عيسی عليه السلم نزد گروهی می آيد که خداوند آنان را از او
(دجال) حفظ نوده آمده و روی شان را دست کشيده و از مراتب شان در بشت با آنا
974
صحبت می کند .در حينيکه وی به اين کار مشغول است ،خداوند تعالی به عيسی عليه
السلم وحی می رساند که من بندگانی را برآوردم که کسی يارای مقابله را آنان را ندارد ،تو
بندگان را به طوری جع کن .خداوند يأجوج و مأجوج را بر می انگيزد که از هر گوشه می
شتابند که اولي دستهء شان از کنار درياچهء طبستان گذشته و ههء آب آن را می آشامند و
آخرين دسته شان می گذرد و می گويند که روزی در اين (درياچه) آب بوده است و پيامب
خدا عيسی عليه السلم و يارانش ماصره می شوند تا اينکه کلهء گاوی برای شان بيشتر از
صد دينار برای شا امروزه ارزش دارد.
و پيامب خدا عيسی عليه السلم و يارانش رو به خدا می آورند و خداوند کرمهائی را
در گردنای شان پديد می آورد و مثل يک نفر هه به قتل می رسند .باز پيامب خدا عيسی
عليه السلم و يارانش فرود می آيند و يک وجب جايی را نی يابند که از بوی بد شان متعفن
نشده باشد و او و يارانش بدا روی می آورند و خداوند هم پرندگانی را مثل گردنای
شترهای بتی می فرستد و آنان را برداشته و به جائی که خدا بواهد می اندازند .بعد از آن
خداوند بارانی را می فرستد که در برابر آن هيچ خانهء کلوخی و پشمی نی ماند که زمي را
شسته و لغزنده می سازد .سپس به زمي گفته می شود که ميوه ات را برويان و برکتت را
بيون کن ،پس در آن هنگام گروهی از يک انار می خورند و در سايهء پوست آن قرار می
گيند.
و در شي برکت می ند ،بگونهء که شتر شيده برای يک گروه بسنده است و گاو
شيده برای يک قبيله بسنده است و گوسفند شيده برای يک دسته از مردم بسنده است تا
خداوند باد خوشی را فرستد و از زير بغل های شان گرفته و روح مؤمن و مسلمان را قبض
می کند .و بد ترين مردم می مانند که چون خران با هم می لولند و بر آنان قيامت برپا شود.
من با ابی مسعود انصاری نزد حذيفه رضی ال عنه رفتم .ابو مسعود به وی گفت :در
بارهء آنچه که از رسول ال صلی ال عليه وسلم در بارهء دجال شنيدی به من صحبت کن.
گفت :دجال می برآيد وهراهش آب و آتش است و آنچه را که مردم آب می بينند ،آتشی
است که می سوزاند و آنچه را که مردم آتش می بينند ،آب سرد شيين است .آنکه از شا
وی را دريابد که خود را در آنچه که آن را آتش می بيند ،بيندازد ،زيرا که آب شيين پاکی
است .سپس ابو مسعود گفت :من هم آنرا شنيده ام.
صلّى
-1810وعَنْ عَ ْبدِ ال ّلهِ بن عَمْرو بن العاص رضي اللّه عَ ْنهُما قال :قَالَ رَسُولُ اللّه َ
الُ َعلَيْ ِه و َسلّمْ « :يرُ جُ الدّجّا ُل ف أمّت فَيَمْكُ ثُ أرَبعِي ،ل أدْري أ ْرَبعِيَ َيوْما ،أو أ ْرَبعِيَ َشهْرا،
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم فَيَ ْطلُبُ ُه فَُي ْهلِكُهّ ،ثمّ يَمْكُ ثُ
أوْ أ ْرَبعِيَ عَاما ،فَيبْع ثُ اللّه تَعال عِيسَى ابْ َن َمرْيَ َ
النّاسُ سبْعَ سِِنيَ لَ ْيسَ بَيْ َن اثْ ْنيِ عدَاوَة.
ّثمّ ُيرْ سِ ُل اللّه ،عزّ وجَل ،ريا با ِردَ ًة مِ ْن قِبلِ الشّام ،فَل ي ْبقَى على وَجْ هِ الرْ ضِ أ َح ٌد ف
َقلْبِ هِ مِ ْثقَا ُل َذرّ ٍة مِ نْ خَ ْيرٍ أوْ إيَا ٍن إ ّل قََبضَتْه ،حتّى َلوْ أنّ أ َحدَكُ مْ دخَ َل ف كَِبدِ جَبلَ ،لدَ َخلَتْ هُ َعلَيْ هِ
حَتّى َتقِْبضَه .فَيَ ْبقَى ِشرَا ُر النّا سِ ف ِخفّةِ الطّيْر ،وأحْل مِ ال سّباعِ ل َي ْعرِفُون مَ ْعرُوفا ،وَل يُ ْن ِكرُو نَ
ـتَجِيبُون؟ فََيقُولُون :فَمـا تأ ُمرُنَـا؟ فَيَأمرُهُـم ِبعِبَادةِ
ـ الشّيْطَان ،فَيقُول :أل تس ْ
مُنْكَرا ،فَيَتَمَثّلَ لُم ُ
خ ف الصّور ،فَل يَ سْم ُعهُ أ َحدٌ إلّ أصْغى
شهُمُ .ثمّ يُ ْنفَ ُ
ال ْوثَان ،وهُ ْم ف ذلكَ دا ّر ِرزْ ُقهُم ،حسنٌ عَيْ ُ
لِيتا ورفع ليتا ،وَأوّ ُل م نْ ي سْمعُ ُه رَجُلٌ يلُو طُ َحوْ ضَ إبِله ،فَيُ صْعقُ ويسعق النّا سُ حولهُ ،ثمّ ُيرْ سِلُ
اللّه أوْ قال :يُ ْنزِ ُل اللّه مَطَرا كأَنّ هُ الطّلّ أو الظّ ل ،فَتَنْبُ تُ مِنْ هُ أجْ سَادُ النّاس ثُمّ ين فخ فِي هِ أ ْخرَى
فإذا هُ ْم قِيا مٌ َينْ ُظرُون .ثّ ُيقَا ُل يا أيهَا النّا سُ َه ُلمّ إل َربّكُمَ ،وقِفُوهُ مْ إّنهُ ْم مَ سْؤولونُ ،ثمّ ُيقَال:
سعَمِائة وتِسْعةَ وتِسْعي ،فذلكَ يْوم ْيعَلُ
أخْرجُوا َبعْثَ النّا ِر فَُيقَال :مِنْ كَم؟ فَيُقَال :مِنْ ُكلّ ألْفٍ تِ ْ
شفُ عنْ ساقٍ » رواه مسلم.
اْلوِلْدانَ شِيبا ،وذَلكَ َي ْومَ يُكْ َ
می نايد .حتی اگر يکی از شا در ميان کوهی درآيد حتما بر وی داخل شده آن را قبض می
کنـد و مردم بـد باقـی مـی ماننـد کـه نـه معروفـی را مـی شناسـند و نـه منکری را .باز شيطان
بصورت شخص خود را درآورده و می گويد :چرا اجابت نی کنيد؟ می گويند :ما را به چه
امر می کنی؟ و آنان را به عبادت بتها امر می ک ند و در آن حالت رزق شان آمده و زندگی
خوبی دارند باز در صور دميده می شود و هيچکسی آن را نی شنود ،مگر اينکه يک طرف
گردنش را بال نوده و جانب ديگر را (از هول و ترس) می ند.
و اولي کسی که آن را می شنود ،مرديست که حوض شترش را گل می کند و وی
بيهوش می گردد و ديگر مردم هم بيهوش می شوند.
باز خداوند بارانی می فرستد (يا گفت) بارانی نازل می کند که گوئی شبنم يا سايه
است .و از آن اجساد مردم می رويد .باز ديگر در آن دميده می شود که ناگهان آنا ايستاده
می نگرند .باز گفته می شود :ای مردم بسوی پروردگار تان بشتابيد و آنا را ايستاده کنيد،
که آنا مورد سؤال قرار می گيند.
باز گف ته می شود :ک سانی را که به دوزخ روان می شو ند ،بيون کن يد! و گف ته می
شود :از چقدر؟
گفته می شود :از هر هزاری نصد و نود و نه و آن روزيست که کودکان را پي می
کند و آن روزيست که از شدت ترس ساق برهنه می شود.
صلّى الُ
-1814وعَن عِ ْمرَا نَ ب نِ حُ صَيْ ٍن رضي اللّه ع ْنهُما قال :سَ ِم ْعتُ رَ سُولَ اللّ هِ َ
ب مِنَ الدّجّا ِل » رواه مسلم.
َعلَ ْيهِ و َسلّم َيقُولُ « :مَا بَيْنَ َخلْقِ آدَم إل قِيامِ السّاعةِ أ ْمرٌ أكْ ُ
فيقول :مَا ازْدد تُ فِي كَ إلّ ب صِيةُ ،ثمًّ َيقُول :يَا َأيّهَا النّا سُ إِنّ هُ ل ي ْفعَلُ ب ْعدِي بأَ َح ٍد مِ نَ النّاس،
جعَلُ اللّه مَا بيْ َن رقَبَتِ هِ إل َت ْر ُقوَتِ هِ نُحَا سا ،فَل يَ سْتَطِي ُع إلَيْ هِ سَبيل،
فَيأ ُخذُ ُه الدّجّالُ لَِي ْذبَحَه ،فَيَ ْ
سبُ النا سُ أنّما َق َذفَ هُ إل النّار ،وإنّما أْلقِ يَ ف الّن ِة » فقالَ
فََيأْ ُخذُ بَيدَيْ هِ ور ْجلَيْ ِه فََي ْقذِ فُ بِه ،فَيحْ َ
ي » رواه مسلم.
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « :هذا أعْ َظمُ النّاسِ َشهَادَةً عِنْد َربّ الْعالَمِ َ
رسُولُ اللّه َ
ل َفرَاءُ وَالطّلئع.
وروى البخاريّ َب ْعضَ ُه بعْنَاه « .الَسَال » ُ :همْ ا ُ
صلّى الُ
-1816وعَ ِن ا ُلغِيَةِ ب نِ ُشعْب َة ر ضي اللّه َعنْ هُ قَال :ما سَألَ أ َح ٌد رَ سُولُ اللّه َ
َعلَيْ هِ و َسلّم عَ ِن الدّجّالِ أكَْث َر مّا سألْتُه ،وإنّ هُ قالَ ل « :ما َيضُرّك؟ » قلت :إّنهُ مْ يقُولُون :إنّ معَ هُ
جَبَلَ خُ ْب ٍز وََن ْه َر مَاءٍ ،قالَُ « :هوَ أ ْهوَنُ عَلى ال ّلهِ مِنْ ذِلكَ » متفقٌ عليه.
جای صاحب اين قب می بودم و اين کار را بواسطهء قرضداری انام نی دهد ،بلکه بواسطهء
رنهای دنيائی که به آن مبتل است ،می گويد.
پسری دارم و ديگری گفت :من دختری دارم .گفت :دختر را به پسر به نکاح دهيد و برای
آن دو خرج کنيد و آن کار را کردند.
صلّى الُ
-1829وع ْن ِرفَا َعةَ ب ِن رافعٍ الزُرقيّ رضي اللّه عنْهُ قال :جاء جِبْري ُل إل النب َ
حوَهَا قال:
سلِمِي » أوْ َكلِ َمةً نَ ْ
َعلَيْ هِ و َسلّم قال :مَا َت ُعدّو نَ أ ْهلَ َب ْد ٍر فيكُم؟ قال « :مِ ْن أ ْفضَ ِل الُ ْ
«وَ َكذَلكَ مَنْ َش ِهدَ َبدْرا مِنَ الَلئِ َك ِة » .رواه البخاري.
984
و در روايتی منقول است که چون روز جعه شد و پيامب صلی ال عليه وسلم بر منب
نش ست ،در خت خرما يی که در کنارش خط به می خوا ند ،صدايی نود که نزد يک بود شق
شود.
و در رواي تی آمده که پس مان ند ب چه چ يغ کش يد و پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرود
آمد تا آن را به آغوشش گرفت و مانند نالهء بچهء که آرام ساخته می شود به ناله آغاز نود تا
آرام گرفت.
فرمود :بواسطهء آنچه که از ذکر می شنيد ،گريست.
صلّى الُ
-1832وعنْ أب َث ْعلََبةَ الُشَنّ َجرْثُومِ بنِ نَا ِش ٍر رضي اللّه عَنْهُ عنْ رَسُولِ اللّه َ
َعلَيْهِ و َسلّم قال :إن اللّه تعال َفرَضَ فَرائِضَ فل ُتضَّيعُوهَا ،وحدّ ُحدُودا فَل َتعَْتدُوهَا ،و َحرّم أشْياءَ
فَل تَنَْتهِكُوها ،وَس َكتَ عَ نْ أشْيا َء رَحْمةً لَكُ مْ غَ ْيرَ نِ سْيا ٍن فَل تَبْحثُوا عنها » حدي ثٌ حسن ،رواه
الدّارقُطْن وَغَ ْيرَه.
-1832از ابو ثعلبهء خشنی جرثوم بن ناشر رضی ال عنه از رسول ال صلی ال عليه
وسلم نقل کرده که فرمود:
ها نا خداو ند احکا می را فرض نوده پس آن را ضا يع مکن يد وحدودی و ضع نوده،
پـس از آن تاوز ننمائيـد و چيزهائی را حرام سـاخته حرمـت آن را پايال نکنيـد و بواسـطهء
مهربانی بر شا بدون اينکه فراموش کرده باشد ،از چيزهائی سکوت کرده ،پس از آن جستجو
و سؤال مکنيد.
صلّى
-1833وع نْ عَب ِد اللّ ِه بن أب أوْف رضي اللّه عَ ْنهُمَا قالَ :غ َزوْنَا مع رَ سُولِ اللّه َ
الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم سَبْعَ َغ َزوَاتٍ نَأكُلُ الراد.
وف روايةَ :نأْكُ ُل معهُ الَراد ،متفقٌ عليه.
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم « :ثَلَثةٌ َل يُ َكلّ ُمهُ مُ اللّه َيوْ مَ
-1835وَعنْ ُه قَال :قَال ر سُولُ اللّ هِ َ
اْلقِيَامةِ وَ َل ينْ ُظرُ إلَ ْيهِ مْ وَل ُيزَكّيهِ مْ وَلهُ مْ عذا بٌ ألِ يم :رجُلٌ علَى َفضْ ِل ماءٍ بِاْلفَلةِ يَْنعُ هُ مِن ابْ نِ
ص ّدقَ ُه َو ُهوَ عَلى
حلَ فَ بِاللّ هِ ل َخ َذهَا ب َكذَا وَكَذا ،فَ َ
ل ِس ْل َعةً بعْد اْلعَضْر ،فَ َ
ال سّبِيل ،ورَ ُجلٌ بَايَع رجُ ً
ف»
غ ْي ِر ذَلِك ،ورَجُلٌ بَايع إمَاما ل يُباِيعُ هُ إلّ ِلدُنيَا ،فَإ نْ أعْطَا ُه مِ ْنهَا وف ،وإ ْن لَم ُيعْطِ هِ مِ ْنهَا لَ مْ يَ ِ
متفقٌ عليه.
صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم قَال « :بَيْ َن الّنفْخَتَيْنِ أرْبعُو َن » قَالُوا يا أبَا
ب َ
-1836وَعَنْ ُه عن النّ ّ
ـَة؟ قَال :أبَيْت .قَالُوا :أرَْبعُو نَ َشهْرا؟ قَال:
هُريْرة ،أرَْبعُو نَ َيوْمـا؟ قَال :أبَيْت ،قالُوا :أرْبعُونَـ سَن
خلْ قُ ،ثُمّ يَُنزّ ُل اللّه مِ نَ
أبَيْ تُ « وََي ْبلَى كُلّ شَيءٍ مِ نَ النْ سَانِ إلّ عَجْ بَ الذّنَب،فِي هِ ُيرَكّ بُ الْ َ
السّمَآءِ مَاءً ،فَيَنُْبتُونَ كَمَا يَنُْبتُ الَْبقْ ُل » متفقٌ عليه.
ّاسـ
ّاسـ } قَال :خَ ْيرُ الن ِ
َتـ لِلن ِ
ُمـ خَ ْيرَ ُأ ّمةٍ أ ْخرِج ْ
ْهـ رضـي اللّه عنْهُ { :كنْت ْ
-1839وَعَن ُ
لِلنّاسِ َيأْتُو َن ِب ِهمْ ف السّلسِل ف أعْنَاقِهمْ حَتّى َيدْ ُخلُوا ف السْلم.
-1839از ابو هريره رضی ال عنه در تفسي قول خداوند روايت است:
{ ُكنْتُمْ خَ ْيرَ ُأ ّمةٍ أ ْخرِجَتْ لِلنّاسِ } ،گفت :بترين مردم برای مردم آنا را با قيدهايی که
در گردن شان است می آورند تا به اسلم داخل گردند.
(شا بترين امتی بوديد که برآورده شد برای مردم).
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قَال « :عَج بَ اللّه َعزّ وَجَ ّل مِ ْن َقوْ مٍ
ب َ
-1840وَعَنْ هُ عَن النّ ّ
جّنةَ ف ال سّلسِ ِل » رواهُما البُخاري .معناها يؤسرون ويقيدون ث يسلمون فيدخلون
َيدْ ُخلُو نَ الْ َ
النة.
-1842وَعَ ْن َسلْمَانَ اْلفَارِس ّي رضي اللّه َعنْهُ م ْن قَولِهِ قَالَ :ل تَكُونَنّ إن اسْتَط ْعتَ أوّلَ
صبُ رَايَتَه .روا هُ
ج مِنْهَا ،فَإنّهَا َم ْعرَكَةُ الشّيْطَان ،وَبَا ينْ ُ
خرُ ُ
مَ نْ َيدْخُلُ ال سّوق ،وَل آ ِخ َر مَ نْ يَ ْ
مسلم هكذا.
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم « :ل
بقَانِي ف صحيحه عَ ْن َسلْمَا َن قَالَ :قَالَ ر سُولُ اللّه َ
و َروَا ُه ال ْ
خ».
ج مِ ْنهَا ،فِيهَا بَاضَ الشّيْطَا ُن َو َفرّ َ
تَكُنْ أوّلَ مَنْ َيدْ ُخلُ السّوقَ ،وَل آ ِخ َر منْ ْيرُ ُ
ْتـ
ْهـ قَالُ :قل ُ
سـرْ ِجسَ رضـي اللّه عَن ُ
بنـ َ
َنـ َع ْبدِ اللّه ِ
َنـ عاصـِم ال ْحوَلِ ع ْ
-1843وع ْ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم :يَا رَسُولَ اللّه َغ َفرَ اللّه لك ،قَالَ « :ولَكَ » قَالَ عَاصِم :فَقلْتُ
ِلرَسُولِ اللّه َ
ل هَذه الية { :واستغفِرْ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم؟ قَالَ :نعَ ْم وَلَكُ ،ثمّ تَ َ
ك رَ سُولُ اللّه َ
لَه :ا سَْت ْغ َفرَ لَ َ
ي وا ُلؤْمِناتِ} [ ممد ،] 19 :رَوا ُه مُسلم.
ِلذَْنِبكَ وِللْمُؤمِنِ َ
برای رسول ال صلی ال عليه وسلم گفتم :يا رسول ال صلی ال عليه وسلم خداوند
برای شا آمرزيده است.
فرمود :و برای تو هم.
عاصم گفت ،به وی گفتم :آيا رسول ال صلی ال عليه وسلم برای تو استغفار نود؟
گفـت :بلی .و سـپس ايـن آيـه را خوانـد :و آمرزش طلب برای گناه خويـش و برای
مردان و زنان مؤمن.
رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود :فرشتگان از نور و جنيان از ملوطی از آتش و
آدم از آنچه به شا توصيف شده ،آفريده شده اند.
صلّى الُ
ب َ
صفِّيةَ بنْ تِ حُيَيّ رَضِ يَ اللّه عَ ْنهَا قَالَت :كَا َن النّ ّ
-1849وَعَ ْن ُأمّ ا ُل ْؤمِنِيَ َ
حدّثْتُهُ ُثمّ قُ ْمتُ لْن َقلِبَ ،فقَامَ َمعِي ِلَي ْقلِبَن ،فَمَ ّر رَجُلنً مِنَ
َعلَيْ ِه و َسلّم ُمعْتَكِفاَ ،فأَتَيُْتهُ أزُورُ ُه لَيْل .فَ َ
صلّى الُ َعلَيْ هِ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم أ سْرعَاَ .فقَا َل َ
النْ صارِ ر ضي اللّه َع ْنهُ ما ،فَلمّ ا رَأيَا النّبِيّ َ
صفِّيةُ بن تُ حُيَيّ » فَقال :سُبْحَانَ اللّه يَار سُولَ اللّهَ ،فقَال « :إنّ
و َسلّمَ « :علَى رِ ْسلُكُمَا إنّهَا َ
جرَى الدّم ،وَإنّي خَشِيتُ أنْ يَقذِفَ ف ُقلُوبِكُمَا شَرا أ ْو قَالَ :شيْئا
جرِي مِنْ ابْ ِن آدَمَ مَ ْ
الشّيْطَانَ يَ ْ
» متفقٌ عليه.
-1850وَعَنْ أب ال َفضْل العبّاسِ بنِ َع ْبدِ الُ ّطلِب رضي اللّه عَنْهُ قَالَ :ش ِهدْتُ مَ َع رسُولِ
ب رَسُو ِل اللّه
صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم َيوْمَ حُنَي َفلَزمْتُ أنَا وَأبُو ُسفْيَانَ بنُ الارِثِ بنِ عَ ْب ِد الُ ّطلِ ِ
اللّه َ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم علَى ب ْغ َلةٍ َلهُ َب ْيضَاءَ .
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َلمْ نفَا ِرقْه ،ورَسُو ُل اللّه َ
َ
صلّى الُ َعلَيْهِ
سلِمُو َن ُمدِْبرِين ،فَطَفِقَ رسُولُ اللّه َ
سلِمُو َن وَالُشْركُونَ وَلّى الُ ْ
َفلَمّا اْلَتقَى الُ ْ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم أَ ُك ّفهَا
ض َب ْغلَتَ هُ قِ بل اْل ُكفّار ،وأنَا آ ِخذٌ ِبلِجَا مِ َب ْغ َلةِ رَ سُولِ اللّه َ
و َسلّمَ ،يرْكُ ُ
صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم.
ب رَسُولِ اللّه َ
سرِع ،وأبو ُسفْيانَ آ ِخ ٌذ بِركَا ِ
إرا َدةَ أنْ ل تُ ْ
993
صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم « :أ يْ عبّاسُ نادِ أصْحَابَ ال سّمُر ِة » قَالَ العبّاس،
فَقَا َل رَ سُولُ اللّ ِه َ
صوْتِي :أيْن أصْحابُ السّ ُمرَة ،فَو اللّه لَكَأنّ عَ ْطفََتهُمْ حِيَ سَ ِمعُوا
ل صَيّتا :فَ ُقلْتُ بِأ ْعلَى َ
وَكَا َن رَجُ ً
ُمـ واْل ُكفَار ،والدّعْوةُ فـ
ْكـ يَالَبّيْـك ،فَاقْتََتلُوا ه ْ
صـوْتِي عَ ْط َفةَ الْب َقرِ َعلَى أوْلدِه َاَ ،فقَالُوا :يالَبّي َ
َ
ص َرتِ الدّعْوةُ َعلَى بنِي الْحَارِ ثِ بن
شرَ النْصار ،يا َمعْشَر النْ صَارُ ،ثمّ قَ ُ
النْ صَارِ يقُولُون :يَا مَعْ َ
الْخ ْزرَج.
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َو ُهوَ علَى َب ْغلَتِ هِ كَالُتَطَاوِل علَ ْيهَا إلَى قِتَالِه مْ َفقَال:
فَنَ َظرَ رَ سُولُ اللّه َ
صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم حصيات ،فَ َرمَى ِبهِنّ وَجُوه
« َهذَا حِيَ حَمِ َي اْلوَطِيسُ » ُثمّ أ َخ َذ رَسُولُ اللّه َ
الْ ُكفّار ،ثُمّ قَال« :اْن َهزَمُوا َورَبّ مُحَ ّم ٍد » َفذَهَبْ تُ أنْ ُظرُ فَإذَا اْلقِتَالُ َعلَى هَيَْئتِ هِ فِي ما أرَى ،فَواللّه
حصَيَاتِه ،فَمَازِْلتُ أرَى ح ّد ُهمْ كَليل ،وأمْ َر ُه ْم ُمدْبِرا .رواه مسلم.
ما هُو إ ّل أ ْن رمَا ُهمْ بِ َ
-1850از ابو الفضل عباس بن عبد الطلب رضی ال عنه مرويست که گفت:
روز حني با رسول ال صلی ال عليه وسلم حضور يافتم ،من و ابوسفيان بن حارث بن
عبد الطلب پيوسته با وی بودي و از وی جدا نشدي .رسول ال صلی ال عليه وسلم بر قاطر
سفيد خويش بود .چون مسلمانان و مشرکان با هم روبرو شدند و مسمانان پشت گرداندند،
رسول ال صلی ال عليه وسلم شروع به دواندن قاطر خود بطرف کفار نود و من لگام قاطر
ر سول ال صلی ال عل يه و سلم را گرف ته بازش می داش تم تا ت يز نرود ،در حالي که ا بو سفيان
رکاب رسول ال صلی ال عليه وسلم را گرفته بود.
ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود :ای عباس! ا صحاب سره (بي عة الرضوان) را
بوان .عباس ر ضی ال ع نه مردی بل ند صدا بود و گف تم :ا صحاب سره کجاي ند؟ پس و ال
گوئی که من آن ا را برگ شت دادم ،هنگا می که صدای مرا شنيد ند ،م ثل اين که گاو بطرف
اولدهايش برمی گردد ،برگشته ،گفتند :يا لبيک ،و آنا و کفار جنگيدند و دعوتگر در ميان
انصار می گفت :ای گروه انصار ای گروه انصار و بعد فقط دعوت بر بنی الارث بن خزرج
منح صر شد و ر سول ال صلی ال عل يه و سلم در حالي که بر قا طر شان بوده مان ند ک سی که
گردن فرازد ،تا جريان جنگ را مشاهده کند ،می نگريستند.
و فرمود :ا ين زما نی ا ست که ج نگ گرم شده ا ست .باز ر سول ال صلی ال عل يه
و سلم چ ند دا نه سنگريزه را گرف ته و آن را بطرف کفار انداخ ته و فرمود :بنام خدای م مد
صلی ال عليه وسلم که شکست خوريد! من رفتم و مشاهده کردم که جنگ به هان شکلش
994
بود .سوگند به خدا به مردی که آنا را به سنگريزه زد ،بشکل مستمر ديدم که توانائی شان
ضعيف وکارشان منتهی به شکست است.
براستی اگر مسلمي عصر حاضر بواهند سعادتند دنيا و آخرت شوند ،بايد به خدا باز
گرد ند و از حرام و مرمات اجتناب ناي ند ،تا با شد که خداو ند يار و مع ي و نا صر شان شود.
(مترجم).
-1854وَعَنْهُـ قَال :أ َخ َذ رَسـُولُ اللّه صَـلّى الُ َعلَيْه ِـ وسَـلّم بَِيدِي فَقَالَ « :خلَقَـ اللّه
جرَ َيوْ مَ الْثنَيْن ،وَ َخلَ َق الَ ْكرُو هَ َيوْ مَ
جبَالَ َيوْ مَ الحَد ،و َخلَ قَ الشّ َ
الّترَْبةَ يوْ مَ ال سّ ْبتِ ،و َخلَ َق فِيهَا الْ ِ
صلّى الُ َعلَيْ هِ
الثّلثَاءِ ،وَ َخلَ قَ النّو َر َيوْ مَ الرَْبعَاءِ ،وََبثّ فِيهَا ال ّدوَابّ َيوْ مَ الَمِيس ،و َخلَ قَ آدَ مَ َ
خلْقِ ف آ ِخرِ سَا َعةٍ مِنَ الّنهَا ِر فِيمَا بَيْنَ اْلعَصْرِ إل الّليلِ
و َسلّم َب ْعدَ اْلعَصْ ِر مِنْ يَوم الُ ُم َعةِ ف آ ِخ ِر الْ َ
» .رواه مسلم .
ت ف َيدِي
-1855وع نْ أب ُسلَيْمَانَ خَاِل ِد ب نِ الْولِي ِد رضي اللّه عَنْ هُ قالَ « :ل َقدِ اْنقَ َطعَ ْ
صفِيحةٌ يَمَانِّي ٌة » .رواهُ البُخاري.
س َعةُ أسْياف ،فَمَا ب ِقيَ ف يدِي إل َ
ي ْو َم مُؤَتةَ تِ ْ
-1855از ابو سليمان خالد بن وليد رضی ال عنه روايت است که گفت:
در روز موته نُه ششي در دستم شکست و در دستم بز ششي يانی (پناوری) ناند.
حمّى مِ نْ
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال « :الْ ُ
شةَ رضي اللًّه عَ ْنهَا أنّ النب َ
-1857وَعَ نْ عائِ َ
فيْحِ َجهَنّم فأْب ِردُوهَا بِالَاءِ » متفقٌ عليه.
-1861از ابو زيد عمرو بن اخطب انصاری رضی ال عنه نقل شده که فرمود:
رسول ال صلی ال عليه وسلم ناز صبح را با ما گزارده و بر منب برآمد و تا ظهر بر
ما خطبه گزارد ،سپس فرود آمده و ناز گزارد و باز بر منب بال شده و تا عصر خطبه نود و
سپس فرود آمده ناز گزارد و باز بر م نب برآمده تا غروب آفتاب و ما را از آن چه که بوده و
خواهد بود ،خب داد ،پس عال ترين ما حافظ ترين ما بود.
زناکار او را از زنا يش باز دارد و بر سرمايه دار تا شا يد او را عبتی با شد ،تا از آن چه خدا
برايش داده نفقه کند.
پيامب خدا و دوستش در زمي هستی برای ما نزد پروردگارت شفاعت کن ،آيا نی بينی که در
چه حاليم! ابراهيم عليه السلم می گويد :پروردگارم امروز به گونه ای خشمگي شده که قبل
و بعد از آن نشده است و من سه دروغ گفته ام ،خودم ،خودم ،خودم نزد ديگری برويد ،نزد
موسی عليه السلم .پس نزد موسی عليه السلم می آيند و می گويند :ای موسی تو رسول
خدائی که تو را خداوند به رسالتش کلمش بر مردم فضيلت داده ،ما را پيش پروردگارت
شفاعت کن! آيا نی بينی در چه حاليم؟ پس می گويد :پروردگارم امروز به گونه ای است که
قبل و بعد از اين چني نبوده است و من کسی را که امر به قتل آن نشده ام کشته ام خودم
خودم خودم نزد ديگری برويد ،نزد عيسی عليه السلم رويد .پس نزد عيسی عليه السلم می
روند و می گويند :ای عيسی عليه السلم تو رسول ال و کلمهء خدائی که بر مري القاء فرمود
و روحی از آن هستی ،و با مردم در گهواره سخن گفتی برای ما نزد پروردگارت شفاعت
کن! نی بينی که در چه حاليم ،عيسی عليه السلم می گويد :پروردگارم امروز طوری
خشمگي است که قبل و بعد از اين نشده است و گناهی را ذکر نکرده خودم خودم خودم
گفت :نزد ديگری رويد نزد ممد صلی ال عليه وسلم رويد پس نزد ممد صلی ال عليه وسلم
می آيند.
در روايتی :پس می آيند می گويند ای ممد صلی ال عليه وسلم تو رسول ال و خات
النبيي هستی حقا که خداوند برای تو گناهان ما تقدم و ما تأخر را آمرزيده است برای ما نزد
پروردگارت شفاعت کن آيا نی بينی در چه حاليم پس می روم و زير عرش می آي و برای
پروردگار خود در سجده می افتم و بسان خداوند زبان را به چيزی از ستايش و حسن ثناء
برای خويش باز می کند که برای هيچکس قبل از اين باز ننموده است ،سپس گفته می شود
ای ممد صلی ال عليه وسلم سرت را بلند کن سؤال کن تا داده شوی وشفاعت کن تا شفيع
گردانده شوی و سرم را بلند کرده می گوي :پروردگارا! امتم ،پروردگارا! امتم ،وگفته می
شود ای ممد صلی ال عليه وسلم! کسانی از امتت را که بر آنا حسابی نيست از دروازهء
راست دروازه های بشت داخل ساز ،و (بقيهء امتت) با مردم در دروازه های ديگر بشت
غي از اين دروازه شريک اند ،سپس فرمود :سوگند به ذاتی که جان در دست اوست که ميان
دو پلهء دروازه از پله های دروازه های بشت چون – فاصلهء – ميان مکه وهجر است ،يا به
اندازهء فاصله ميان مکه و بصری است.
1005
ش :اينکه ابراهيم عليه السلم در روز جشن نروديان گفت :من بيمارم و به آنان بعد از
شکست بت ها گفت :بزرگ شان اين کار را نوده و هم برای شاه در مورد هسرش ساره
گفت :اين خواهر من است ،بيضاوی رحه ال می گويد :اين سخنان از جلهء کنايه است ،ولی
صورت اين سخنان چون بصورت دروغ بود از آن ترسيد ،زيرا خوف آنکه بدا نزديکتر است،
بيشتر است.
فَقَال لَهَا اللَك :لَ تَخَافُوا الضّيْعَة َفإِنّ َههُنَا بَيْتا للّ هِ يبن يه َهذَا اْلغُلَ مُ وأَبُوه ،وإِنّ اللّه ل
ت مُرَْتفِعا مِ نَ ا َلرْ ضِ كَالرّابِيةِ تأْتِي هِ ال سّيُول ،فَتأْ ُخذُ ع نْ يِينِ هِ وَعَ نْ شِمالِه.
يُضيّ عُ َأ ْهلَه ،وَكَا نَ الْبيْ ُ
ت مِنْ ُج ْرهُمٍ ُمقْبِلي مِ ْن طَريقِ َكدَاءَ ،
فَكَانَتْ َكذَلِكَ حتّى مرّتْ ِبهِ ْم رُ ْف َقةٌ مِنْ ُج ْرهُم ،أو َأهْ ُل بيْ ٍ
فََنزَلُوا ف أَ ْسفَ ِل مَكَةَ ،فرََأوْا طَائرا عائفا َفقَالُوا :إِنّ هَذا الطّائِر لَيدُورُ عَلى ماء لَع ْهدُنَا بِهذا الوادي
وَمَا فِي هِ ماءَ فَأر َسلُوا جِريّا َأوْ َجرِيّيْنَ ،فإِذَا هُ مْ بِالاءِ ،فَرَ َجعُوا َفأَخَْبرُو هم فَأقْبلُوا ،وَأُمّ إِ سْماعِيلَ
عند الاءَ ،فَقَالُواَ :أَت ْأذَنِيَ لَنَا أَنْ ننِلَ ِعنْدك؟ قَالتَْ :نعَم ،ولكِنْ ل حَقّ لَكُم ف الاءِ ،قَالُواَ :نعَم.
حبّ الُنْس.
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّمَ « :فأَلفي ذل كَ ُأمّ إِساعِيلَ ،وهِي تُ ِ
قَال ابْ نُ عبّاس :قَالَ النّبِيّ َ
فَنَلُواَ ،فَأرْ سلُوا إِل َأ ْهلِيهِم فَنزَلُوا معهُم ،حتّ ى إِذا كَانُوا بِهَا أَهْل أَبيات ،وشبّ الغُل مُ وتَعلّم
سهُم وأَعجَب ُهمْ ِحيَ شَبَ ،فلَمّا َأدْركَ ،زوّجُوهُ امرَأ ًة منهُم ،ومَاَتتْ ُأمّ إِسَاعِيل.
العربِّي َة مِن ُهمْ وأَْنفَ َ
ج إ ساعِي ُل يُطالِ عُ َترِكَتَ ُه فَلم ِيدْ إِ سْماعِيل ،فَ سأَل امرأَتَ هُ ع نه
فَجَاءَ إبراهِي مُ بعْد ما َت َزوّ َ
شهِ ْم وهَيْئَِتهِم فَقَالَ تْ :نَحْ نُ بَشَر،
ج يبَْتغِي لَنَا وف رِواية :ي صِي ُد لَنَا ُثمّ سَألَا ع نْ عيْ ِ
فَقَالت َْ :خرَ َ
نَحْ ُن ف ضِي قٍ و ِشدّة ،وشَكَ تْ إِليْه ،قَال :فإذا جاءَ َزوْجُك ،اقْرئى َعلَيْ هِ ال سّلم ،وقُول لَ هُ ُيغَّيرْ
عَتبةَ با بهَ .فلَمّ ا جاءَ إ سْماعيلُ َكأَنّ هُ آنَ سَ شَيْئا َفقَال :هَ ْل جاءَكُ مْ م نْ أَحَد؟ قَالَت :نَعَم ،جاءَنَا
بُتهُ أَنّا ف َج ْهدٍ و ِشدّةٍ .قَال:
شَيْ خٌ كَذا وكَذا ،فَسأَلَنَا عنْك ،فَأخَْبرْتُه ،فَسألن كَيْف عيْشُنا ،فَأخْ ْ
َفهَلْ َأوْصاكِ بشَ ْي ِء ؟ قَالَت :نَع مْ َأمَرن َأ ْقرَأ علَيْ كَ ال سّلمَ وَيقُول :غَّيرْ عَتبة بابك .قَال :ذَا ِك أَب
حقِي بَأ ْهلِك .فَ َط ّل َقهَا ،وَت َزوّج مِ ْنهُمْ أُخْرى .فلَبِث عَ ْنهُمْ ِإبْراهيم ما شَاءَ
و َقدْ أَمرن أَنْ ُأفَا ِرقَك ،الْ َ
اللّه ُثمّ أَتَاهُم َبعْدَ ،فلَ مْ يدْهَ ،فدَخَل على ا ْمرَأتِه ،فَ سَأَل عنْه .قَالَتَ :خرَج يبَْتغِي لَنَا .قَال :كَيْ فَ
خ ْيرٍ وَ سعةٍ وأَثْن تْ على اللّ هِ تَعال َ ،فقَال :ما
شهِ مْ وهَيْئَِتهِ ْم فَقَالَت :نَحْ نُ بِ َ
َأنْتُم ،و سألَا ع ْن عيْ ِ
طَعامُكُم؟ قَالَت :اللّحْم .قَال :فَما شَرابُكُم؟ قَالَت :الاءُ .قَال :ال ّل ُهمّ بَارِ ْك لُ ْم ف اللّحْم والاءِ ،
صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم« :وَلَمْ يك ْن لُمْ ي ْومَِئذٍ ُحبّ وََلوْ كَا َن لُ ْم دَعَا َلهُمْ فيهِ » قَال :فَهُما
قَال النّبّ َ
لَ ْيلُو علَ ْيهِما أَحدٌ بغَ ْيرِ م ّكةَ إِلّ َل ْم يُوافِقاه.
و ف روايةٍ فَجاءَ َفقَال :أَيْ َن إِ سْماعِيل؟ َفقَالَ تِ امْرأتُه :ذَه بَ يَ صِيد ،فَقَالَ تِ امْرَأتُ هُ :أَل
تَ ْنزِل ،فتَطْعَم وتَشْرب؟ قَال :وما طعامُك مْ وما شَرابُكُم؟ قَالَتَ :طعَامُنا اللّحْ ـم ،وشَرابُنَا الاءُ .
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم« :بر َكةُ
قَال :ال ّل ُهمّ بَارِ ْك َلهُ ْم ف طَعامِه مْ و َشرَاِبهِ ْم قَال :فَقَالَ أَبُو القَا سِم َ
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم » قَالَ :فإِذا جاءَ َزوْجُك ،فاقْرئي علَيْ هِ ال سّلمَ َومُري هِ يُثَبّ تْ
دعْوةِ إِبراهِ يم َ
عتََبةَ با بهَ .فلَمّ ا جاءَ ِإ سْماعِيل ،قَال :هَ ْل أَتَاكُ ْم م نْ أَ حد؟ قَالت :نَعَم ،أَتَانَا شيْ خٌ حَ سَن الَيَئةِ
سأَلَن عنْكَ ،فأَخْبتُه ،فَسأَلَن كيفَ عَيْشُنَا َفأَخَبرْتُهُ َأنّا بَي .قَال :فَأوْصَاكِ بِشَ ْي ٍء ؟
وَأَْثنَتْ َعلَيْه ،فَ َ
1007
ابن عباس رضی ال عنهما گفت :پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :خدا مادر اساعيل
عليه السلم را رحت کند ،اگر زمزم را بال خود می گذاشت ،يا فرمود :اگر از آب چنگ
نی زد ،زمزم ،چشمهء جاريی می بود.
فرمود :پـس از آن آشاميده و پسـرش را شيـ داد و فرشتـه بـه وی فرمود :از هلک
نرا سيد ،زيرا در اين جا خا نه اي ست برای خداو ند که ا ين پ سر و پدرش آن را ب نا می کن ند و
خداوند مردم آن را ضايع نی گذارد.
و خانهء متبکه مانند تپهء از زمي بلند بود که سيل آمده و از جانب راست و چپش
جريان داشت.
و چن ي بود تا ه سفری چ ند از ( قبيلهء جر هم) يا خانواد هء از جر هم از راه کداء از
مکه گذشته و در پائي مکهء مکرمه فرود آمده مرغی را ديدند که به اطراف خانه می گردد و
از آن دور نی شود .با خود گفتند :اين پرنده حتما بر آب می گردد ،در حاليکه ما از زمانه
ها با ا ين بيابان سرو کار دار ي و در آن آب وجود نداش ته ا ست .از اينرو يک يا دو ن فر را
فر ستادند .آن دو هراه آب وا پس آمده و آن ا را با خب ساختند .آن ا آمده و مادر ا ساعيل
عليه السلم را در کنار آب ديده و گفتند :آيا به ما اجازه می دهی که در کنارت فرود آئيم؟
گفت :بلی ،ولی در آب شا حقی نداريد.
گفتند :بلی.
ابن عباس رضی ال عنهما گفت :پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود :مادر اساعيل عليه
السلم اين موضوع را ديد در حاليکه انس را دوست می داشت.
آن ا فرود آمده و برای آوردن خا نه های شان فر ستادند و خانواده های شان هم آمده
با آنا فرود آمدند تا که صاحب خانه هايی شدند و پسر هم جوان شده و زبان عربی را از آنا
آموخت و چون جوان شد ،سخت به وی علقمند شدند .و چون بالغ شد زنی از خودها را به
عقد نکاح وی در آوردند و مادر اساعيل عليه السلم وفات يافت.
و چون ابراهيم عليه السلم آمد تا از حال شان جويا شود ،ولی اساعيل عليه السلم
را نيافتـه و از هسـرش در مورد وی سـؤال نود .وی گفـت :او برآمده تـا برای مـا چيزی
جستجو کند (رزق).
1010
و در روايتی آمده که گفت :تا برای ما شکار کند .باز از وی در مورد زندگی و حال
شان پرسيد .گفت :ما به بدحالی قرار داري .ما در تنگی و سختی بسر می بري و به وی شکوه
نود.
فرمود :چون شوهرت آمد به وی سلم برسان و بگو که چارچوب دروازه اش را تغيي
دهد .چون اساعيل عليه السلم آمد گويی چيزی را احساس نود و گفت :آيا کسی نزد شا
نيامد؟
گفت ند :بلی .پيمردی چن ي وچنان نزد ما آمده و از ما در باره ات پر سش نود و من
آگاهش کردم و از من پرسيد که زندگی ما چطور است ،آگاهش ساختم که ما در سختی و
مشقت بسر می بري .فرمود :آيا به تو چيزی توصيه ننمود؟ گفت :بلی مرا امر نود که بر تو
سلم گوي و می گفت که :چارچوب دروازه ات را تغيي ده (يعنی هسرت را طلق ده).
فرمود :او پدرم بوده و مرا ا مر کرده که از تو جدا شوم .پس نزد خانواده ات برو و
او را طلق داده با زنی ديگر از آنا ازدواج نود.
ابراه يم عل يه ال سلم مد تی در نگ نوده و باز نزد شان آمده ا ساعيل را نيا فت و بر
هسـرش وارد شده از وی پرسـش نود و گفـت :برآمده تـا برای مـا چيزی (روزی) جسـتجو
کند .فرمود :شا چه حال داريد؟ و از زندگی و ضع شان پرسيد ،گفت :ما در خي و فراخی
بسر می بري و بر خداوند ثنا گفت.
فرمود :نان شا چيست؟
گفت :گوشت.
فرمود :آشاميدنی شا چيست؟
گفت :آب.
فرمود :خدايا در گوشت و آب شان برکت ده.
پيامـب صـلی ال عليـه وسـلم فرمود :کـه آناـ در آن روزگار دانهـء (کشـت شدنـی)
نداشتند و اگر می داشتند برای شان در آن دعا می نود .فرمود :که آن دو چنانچه در مکه به
وفور پيدا می شود در جايی ديگر نی شود.
و در روايتی آمده که :پس آمده و گفت :اساعيل کجاست؟
1011
هسرش گفت :برای شکار برآمده .هسرش گفت :آيا فرود نی آئی تا نانی خورده و
آبی بياشامی.
فرمود :خوردنی و آشاميدنی شا چيست؟
گفت :طعام ما گوشت و آشاميدنی ما آب است.
فرمود :بار خدايا در طعام و آشاميدنی شان برکت ده.
گ فت :ا بو القا سم صلی ال عل يه و سلم فرمود :بر کت دعای ابراه يم عل يه ال سلم و
فرمود که :چون هسرت آمد به وی سلم گوی و به وی دستور ده که چارچوب دروازه اش
را مکم دارد ،و چون اساعيل عليه السلم آمده ،فرمود :آيا کسی نزد شا آمد؟ گفت :بلی،
مرد کلنسال خوش هيکلی آمده و او را توصيف نود .و از من در مورد سؤال نود و خبش
ساختم .و باز پرسيد که زندگی ما چطور است و آگاهش ساختم که ما در خي بسر می بري.
فرمود :آيا ترا به چيزی توصيه نود؟
گفـت :بلی .برتـو سـلم گفتـه و امرت نود کـه چارچوب دروازه ات را مکـم نگـه
داری .فرمود :او پدرم می با شد و تو چارچوب دروازه ه ستی مرا ا مر نوده که ترا ن گه دارم
باز مد تی که خدا می دا ند .از آن ا در نگ نوده و ب عد از آن ابراه يم عل يه ال سلم آ مد در
حاليکه اساعيل عليه السلم تيی از آن خود را زير درخت بزرگی نزديک زمزم درست می
کرد و چون وی ابراه يم عل يه ال سلم را د يد برا يش برخا سته و چنان چه پدر در برابر فرز ند و
فرزند در برابر پدر انام می دهد ،عملی ساختند.
فرمود :ای اسـاعيل خداونـد مرا بـه کاری امـر نوده اسـت ،يـا فرمود :آنچـه را کـه
پروردگارت دستور داده انام ده ،فرمود :با من هکاری می کنی؟
گفت :با تو هکاری می کنم.
فرمود :خداوند مرا دستور داده که اساس خانه را بگذارم.
و ا ساعيل به آوردن سنگ شروع نوده و ابراه يم عل يه ال سلم می ساخت و چون
ساختمان آن بل ند شد .ا ين سنگ را آورده برا يش گذا شت و ابراه يم عل يه ال سلم بر آن
ايستاده بنائی می کرد و اساعيل عليه السلم سنگ ها را به وی داده و هر دو می گفتند :ربنا
تقبل منا انک انت السميع العليم.
1012
و در روايتی آمده که ابراهيم عليه السلم هراه اساعيل و مادرش در حاليکه با ايشان
م شک آ بی بود ،برآ مد .مادر ا ساعيل از آن م شک می آشام يد و شيش برای پ سرش تراوش
می کرد تا اينکه به مکه آمده و آن را زير درخت بزرگی گذاشت .سپس ابراهيم عليه السلم
ب سوی خانواده اش بازگ شت و مادر ا ساعيل هم بدنبال وی آ مد تا به کداء (منطق هء نزد يک
حجون) رسيدند از عقبش صدا نود که ابراهيم ما را به کی می گذاری؟
فرمود :به خدا.
گفـت :بـه خدا راضـی شدم .و باز گشـت و از آن مشـک آب مـی آشاميـد و شيش
برای پسرش تراوش می کرد تا اينکه آب تام شد با خود گفت :چه می شود که بروم و بنگرم
شا يد ک سی را دريا ب ،و گفت :پس رف ته و بر صفا بر آمده و نگري ست که آ يا ک سی را می
يا بد .و چون به مرای آب سيل ر سيد سعی و کو شش نود و به مروه آ مد و چند ين بار ا ين
کار را تکرار نود .باز گفت :چه می شود که بروم و ببينم که بچه چه کار نوده است و رفت
و ديد که او بر وضع خود است که گويی برای مرگ ناله می ک ند و دلش او را نگذاشت تا
آرام گيد و گفت :چه می شود اگر بروم و ببينم آيا کسی را در می ياب .باز رفته به صفا بر
آمده نگري ست و نگري ست و ک سی را نيا فت تا که هف تم را تام نود .سپس گ فت :چه می
شود که بروم و ببينم طفل چه کرد؟ ناگاه صدائی شنيد و گفت :اگر اهل خيی کمک کن.
ناگهان جبئ يل عل يه ال سلم را د يد و به پاش نه اش ا ين چن ي نوده و بر زم ي کوب يد .و از آن
آب جست .مادر اساعيل عليه السلم متحي گرديده وشروع به پرکردن دستهای خود از آب
نوده در مشک می ريت .و حديث را به درازيش ذکر نود.
و باری اين حديث را به ههء روايات آن نقل کرده است.
ت } محمد}19{ :
ن وَا ْل ُم ْؤمِنَا ِ
ك وَلِ ْل ُم ْؤ ِمنِي َ
ستَغْ ِفرْ لِذَنبِ َ
قال ال تعالی{ :وَا ْ
ستَغْ ِفرِ الّ إِنّ الّ كَانَ غَفُورًا رّحِيماً} النساء}106{ :
و قال تعالی{ :وَا ْ
ن َتوّاباً} النصر}3{:
ستَغْ ِفرْهُ ِإ ّنهُ كَا َ
ك وَا ْ
حمْدِ َربّ َ
سبّحْ بِ َ
و قال تعالیَ { :ف َ
جرِي} إلی قوله عزّوجنننل:
جنّاتنٌن تَ ْ
و قال تعالی { :لِلّذِيننَن اتّ َقوْا عِندَ َر ّبهِمننْ َ
ستَغْ ِفرِينَ بِا َلسْحَارِ} آل عمران}17{ : { وَا ْلمُ ْ
و قال تعالی{ :وَمَن يَ ْعمَلْ س نُوءاً َأوْ يَظْلِم ْن نَفْس َنهُ ثُمّ يَس ْنتَغْ ِفرِ الّ نيَجِدِ الّ
غَفُورًا رّحِيماً} النساء}110{ :
ل نمُعَ ّذ َبهُمْن وَهُمْن
ل نِليُعَ ّذ َبهُمْن وَأَنتَن فِيهِمْن وَمَا كَانَن ا ّ
و قال تعالی{ :وَمَا كَانَن ا ّ
ستَغْ ِفرُونَ} النفال}33{ :
يَ ْ
شةً َأوْ ظَ َلمُواْ َأنْفُسننننَنهُمْ ذَ َكرُواْ ا ّ
ل ح َ
و قال تعالی{ :وَالّذِيننننننَ إِذَا َفعَلُواْ فَا ِ
فَاس ْنتَغْ َفرُواْ لِ ُذنُو ِبهِم نْ وَمَنن يَغْ ِفرُ ال ّذنُوب نَ إِلّ الّ ن َولَم ْن يُص ِنرّواْ عَلَى مَنا فَ َعلُو ْا وَهُم نْ
يَعْ َلمُونَ} آل عمران}135{ :
و اليات فی الباب کثية
خداو ند تعالی می فرما يد :برای گناها نت آمرزش بواه و برای مردان م سلمان و زنان
مسلمان .ممد19 :
و می فرمايد :آمرزش بواه از خدا هانا خداوند آمرزندهء مهربان است .نساء106 :
و می فرما يد :در آنو قت ح د و ستايش پروردگار خود را کن و آمرزش طلب از وی
هر آئينه اوست بسيار پذيرندهء توبه .نصر3 :
و می فرمايد :برای کسانی که تقوی نايند نزد پروردگار شان بوستان هايی است که
جاری شود ...تا فرمود هء خداوندی :و ا ستغفار کنندگان در سحرگاهان :آل عمران– 15 :
17
و می فرما يد :آن که ع مل بدی نا يد و يا ظلم ک ند بود بعدا از خدا ا ستغفار بو يد،
خداوند را غفور و رحيم می يابد .نساء110 :
و می فرما يد :و خداو ند عذاب شان ن ی ک ند ،حال آن که تو در ميان شان ه ستی و
عذاب کننده نيست ايشان را ،در حاليکه آنان استغفار می جويند :انفال33 :
و می فرمايد :و آنانکه عملی زشت نودند و يا بر خود ظلم کردند ،خدا را ياد نوده
1014
و از گناهان شان استغفار نودند و نيست آمرزندهء مگر خدا و اصرار نورزيدند بر آنچه کرده
اند در حالی که آنان می دانند .آل عمران135 :
پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود :ای گروه زنان صدقه ده يد و ا ستغفار زياد کن يد،
زيرا من شا را اکثر اهل دوزخ ديدم.
زنی از آنا گفت :چرا ما اکثر اهل دوزخ باشيم؟
فرمود :ش ا لع نت را زياد گف ته و کفران نع مت شو هر را می نائ يد ،نديدم از ناقصات
عقل و دينی که زود تر از يکی از شا عقل انسان عاقل را از ميان ببد.
گفت :نقصان و عقل دين ما چيست؟
فرمود :شهادت دو زن برابر شهادت يــک مرد اســت و روزهای متعددی (عادت
ماهانهء حيض و نفاس) درنگ کرده و ناز نی گزارد.
خداوند می فرمايد :هر آئينه پرهيزگاران در بوستان ها و چشمه ها باشند ،به ايشان
1019
گفته شود :در آئيد در اينجا سلمتی اين شده ،و بيون کنيم آنچه در سينه های شان از کينه.
برادر يکدي گر شده بر ت ته ها روبروی يکدي گر نوده و بر ايشان در آن ا ه يچ رن ی نر سد و
آنان از آنا بيون کرده نی شوند .حجر48 – 45 :
و می فرمايد :گفته شود :ای بندگان هيچ ترسی بر شا نيست امروز و نه شا اندهگي
شويد آن بندگان من که ايان آورده اند به آيت های ما و مسلمان بودند ،گفته شود در آئيد
به ب شت؛ ش ا و زنان ش ا خوشحال گردانيده شده .بر ايشان کا سه های پ ن و دراز از طل و
کوزه ها نيز ،در بشت باشد آنچه خواهش کند نفس و لذت گيد از ديدن او چشم ها و شا
اينجا جاودانه هستيد ،و اين آن بشتی است که عطا کرده شد شا را بسبب آنچه عمل می
کرديد اينجا برای شا هست ميوه های بسيار که از آن می خوريد .زخرف73 – 68 :
و می فرما يد :هر آئي نه متقيان در جايگاه با ا من باش ند در بو ستان ها و چش مه ها
بپوشند از حرير نازک و حرير لک روبروی يکديگر شده ،اين چني باشد حال و يکجای شان
(ازدواج) سازي با حورگشاده چشم .بطلبند آنا هر ميوهء را اين شده ،نچشند مرگ ،مگر
مرگ ن ستي را و ح فظ شان نود خداو ند از عذاب دوزخ ب سبب بشا يش و ف ضل از جا نب
پروردگار تو ،اين فيوزی بزرگ است .دخان57 – 51 :
و می فرمايد :هر آئينه نيکوکاران در نعمت باشند بر تت ها نشسته ،نظر می کنند بر
جانب بشناسی در روی های شان تازگی نعمت .نوشانيده شود ايشان را از شراب خالص سر
به مهر ،مهر او مشک باشد و بمي شراب پاک رغبت کنند ،رغبت کنندگان .و آميختنی آن
را از آب تسنيم باشد ،چشمه ای که از آن مقربي خداوندی می نوشند .مطففي28 – 22 :
ش :يعنی به هان آسانی نفس کشيدن بذکر خدا اشتغال ورزد.
صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قَال « :إنّ َأهْلَ الْجّنةِ لَيََترَا ُءوْ نَ َأهْلَ
-1887وَعَنْ هُ عَن النّبِيّ َ
ضلِ ما
شرِقِ َأ ِو ا َلغْربِ لَتفَا ُ
اْلغُرَفِ مِ ْن َف ْوقِهِمْ كَمَا تََترَا َءوْنَ ال َكوْكَبَ ال ّدرّيّ اْلغَاِبرَ ف ا ُلفُقِ مِ َن ال ْ
بَيَْنهُ مْ » قَالُوا :يَا رَ سُو َل اللّه ،تلْ كَ مَنَازلُ الَْنبِيَاءِ َل ي ْب ُلغُهَا غَ ْي ُرهُ مْ؟ قَال « :بلَى وَاّلذِي َنفْ سِي
ي » متفقٌ عليه .
ص ّدقُوا ا ُلرْسلِ َ
بَِي ِدهِ رجَالٌ َأمَنُوا بِال ّلهِ و َ
به هديگر نشان می دهيد که آن را از طرف مشرق يا مغرب ترک می کند ،بواسطهء برتری
هائی که دارند.
گفتند :يا رسول ال صلی ال عليه وسلم! آن منازل پيامبان است که ديگران به آن
نی توانند برسند؟
فرمود :نه خي ،و سوگند به ذاتی که جان در دست اوست ،آنان مردانی اند که به
خداوند ايان آورده و رسولن را باور داشته اند.
قَا َل تَعالَى { :إِنّن الّذِين نَ آمنُوا وعمِلُوا الص نّالِحاتِ يهْدِيهِم ْن ر ّبهُم نْ ِبإِيما ِنهِم نْ
ح ّيتُهُ مْ
عوَاهُمْن فِيهَا :سُنبْحَانَكَ الّلهُمّ ،وتَ ِ
ح ِتهِمُن ا َل ْنهَارُ في جنّاتِن النّعِيم ،د ْ
تَجْري مِنْن تَ ْ
ن } [يونس.]9 : خرُ دعْوا ُهمْ أَنِ الْحمْدُ لِّ رَبّ العالمِي َفِيهَا سلمٌ وآ ِ
خداوند می فرمايد :هانا آنانکه ايان آورده و کارهای شايسته کرده اند راهنمائی کند
ايشان را پروردگار شان بسـبب ايان شان ،بـه بشـت هـا کـه مـی رود از زيـر آن جويهـا در
1028
بو ستانای نع مت ،دعای شان در آن ا سبحانک الل هم با شد يع نی پا کی ترا ا ست بار خدا يا و
دعای خي ايشان با يکديگر سلم بود و نايت دعای شان اين است که حد و ثنا خدايراست
که پروردگار عاليان است .يونس10 – 9 :
الْحَ ْمدُ للّ هِ اّلذِي هَدانا َل َهذَا وما كُنّا لَنهَْتدِ يَ َلوْ َل أَ ْن َهدَانَا اللّه :ال ّل ُهمّ صلّ َعلَى سيدِنَا
مُحَ ّمدٍ وعلَى آ ِل مُح ّمدٍ ،كَمَا صلّ ْيتَ َعلَى ِإبْراهِيم وعلَى آلِ إِبْراهِي مَ .وبارِ كْ علَى مُحَ ّم ٍد وعلَى
آ ِل مُح ّمدٍ ،كَمَا بار ْكتَ علَى ِإْبرَاهِي َم وعلَى آل إِبْراهِيمَ ،إِّنكَ حِيدٌ مِيدٌ.
قَال مُؤّلفُ هُ يي النوَاوِيّ َغفَر اللّه لَه « :فَرغْ تُ مِنْ هُ يوْ مَ الثْنَيْن رابِ عَ عَشرَ شهر رمضَا نَ
ي وَستّمائة بدمشق » .
سََنةَ سبْع َ
المد ل ...ثنا باد مر خداوندی را که ما را بدين راه هدايت نود و اگر خداوند ما را
هدا يت ن ی نود ،هدا يت ن ی شد ي .خداوندا بر م مد و آل م مد صلی ال عل يه و سلم درود
فر ست ،چنان چه درود فر ستادی بر ابراه يم و آل ابراه يم عل يه ال سلم و بر کت ده بر م مد و
آل ممد صلی ال عليه وسلم ،چنانچه برکت نادی بر ابراهيم و آل ابراهيم عليه السلم ،هانا
تو ستوده و با عظمتی.
مؤلف رحه ال گفت :در روز دوشنبه 14ماه رمضان سال 670هـ ق در دمشق از
آن فراغت يافتم.
--------------------------------------
به کمک ال و توفيق وی کتاب تام گرديد