You are on page 1of 1028

‫‪1‬‬

‫ترجهء فارسی‬

‫رياض الصالي‬
‫مموعهء گرانايه از احاديث پيامب بزرگ اسلم‬
‫صلی ال عليه وسلم‬

‫تأليف‪:‬‬
‫امام ابی زکريا ييی بن شرف نووی دمشقی‬
‫(‪ 676 – 631‬هـ)‬

‫ترجه و شرح‪ :‬عبد ال خاموش هروی‬


‫‪2‬‬

‫اهداء‪:‬‬
‫به‪ :‬شهيدان هيشه جاويد‬
‫به‪ :‬گلگون کفنان پيکارهای صحنه های نور‬
‫به‪ :‬حاسه سازان فراتر از تاريخ‬
‫به‪ :‬خونبازان سر افراز و پيشرو‬
‫به‪ :‬پيشتازان دشت شرف و شهامت‬
‫به‪ :‬دست آموزان پيامب پاکی و پارسايی (حضرت ممد صلی ال عليه وسلم)‬
‫به‪ :‬پيوان سيد الشهداء در صحنهء نبد احد (حزهء قهرمان رضی ال عنه)‬
‫به‪ :‬سالر شهيدان عاشورا در نبدگاه خوني کربل (حسي بن علی رضی ال عنهما)‬
‫به‪ :‬ماهدان کشورم (افغانستان)‬
‫به‪ :‬اميد پيوزی پايدار اسلم‬
‫و سرنگونی کفر و استکبار‬
‫در ههء عصرها و نسلها‬
‫(خاموش هروی)‬
‫‪3‬‬

‫فهرست مطالب‬
‫‪ - 1‬باب در مورد اخلص و درست ساخت نيت در ههء کردارها و گفتار ها وحالت پوشيده و پنهان‪.‬‬

‫‪ -2‬باب توبه و بازگشت به خدای تعالی جلت عظمته‬

‫‪ -3‬باب صب‬

‫‪ -4‬باب صدق و راستی‬

‫‪ -5‬باب در مراقبت و رسيدگی به اعمال خويشت‬

‫‪ -6‬باب تقوى و پرهيزگاری‬


‫‪ -7‬باب يقي وتوكل‬

‫‪ -8‬باب استِقامت و پايداری بر صراط مستقيم‬

‫‪ -9‬باب تفکر در عظمت کائنات خداوندی و ناپايداری دنيا و ترس های روز آخرت و ديگر امور مربوط به آن و کوتاهی‬
‫نفس و تذيب آن و وادار نودنش بر استقامت و پايداری‬

‫‪ -10‬باب شتافت به اعمال خي و تشويق کردن بر توجه به خي بنحوی که بدون ترديد و با جديت به آن روی آورد‬

‫‪ -11‬باب ماهدت و تلش‬

‫‪ -12‬باب تشويق به انام امور خييه در اوخر عمر‬

‫‪ - 13‬باب زياد بودن راههای خي‬

‫‪ -14‬باب ميانه روی در طاعت و عبادت‬

‫‪ -15‬باب مواظبت و پيوستگی بر انام اعمال صاله‬

‫‪ -16‬باب امر به مافظت و مواظبت بر سنت و آداب آن‬

‫‪ -17‬باب وجوب و لزوم پيوی و اطاعت از خدا و آنچه آنکه به اين کار دعوت شود امر به معروف و نی از منکر‬

‫‪ -18‬باب در منع از بدعت ها و کارهای نوپيدا‬

‫‪ -19‬باب در مورد کسی که روش نيک يا بدی را اساس ند‬

‫‪ -20‬باب راهنمائی به خي ودعوت به هدايت يا گمراهی‬

‫‪ -21‬باب تعاون بر نيکو کاری و پرهيزگاری‬

‫‪ -22‬باب نصيحت و خي انديشی‬

‫‪ -23‬باب امر به معروف و کارهای پسنديده و ني از منكر و کارهای زشت‬

‫‪ -24‬باب در مورد سنگي بودن عذاب آنکه امر به کارهای خوب کند و از کارهای زشت منع نايد‪ ،‬ولی سخنش مالف‬
‫عملش باشد‬

‫‪ -25‬باب به باز گرداندن امانت‬


‫‪4‬‬

‫‪ -26‬باب تري ظلم و امر به باز پس گرداندن حقوق مظلومان‬

‫‪ -27‬باب احترام به حري مسلمي و حقوق شان و لزوم رحت و شفقت بر آنان‬
‫‪ -28‬باب پوشيدن عيوب مسلمي و منع از اشاعهء آن بدون ضرورت‬
‫‪ -29‬باب برآوردن نيازمندی های مسلمي‬
‫‪ -30‬باب شفاعت‬
‫‪ -31‬باب إصلح آوردن در ميان مردم‬
‫‪ -32‬باب فضيلت بينوايان مسلمان و فقرای گمنام‬
‫‪ -33‬باب عطوفت و ياری يتيمان و دختران و ديگرا ناتوانان‪ ،‬فقراء و بی پناهان‪ ،‬و احسان و تواضع به آنان‬
‫‪ -34‬باب سفارش و رفتار نيک با زنان‬
‫‪ -35‬باب حقوق شوهر بر زن‬
‫‪ -36‬باب مصارف خانواده‬
‫‪ -37‬باب صدقه دادن از مال خوب و آنچه بيشتر مورد علقه است‬
‫‪ -39‬باب در مورد حق هسايه و سفارش در نيکی با آن‬
‫‪ -39‬باب در مورد حق هسايه و سفارش در نيکی با آن‬
‫‪ -40‬باب در مورد نيکي به پدر و مادر و پيوسته داشت صلهء رحم‬
‫‪ -41‬باب تري نافرمانی پدر و مادر و بريدن پيوند قرابت و خويشاوندی‬
‫‪ -42‬باب فضيلت نيکی و احسان به دوستان پدر و مادر و نزديکان هسر و ديگر کسانی که احترام شان پسنديده و‬
‫مستحب است‪.‬‬
‫‪ -43‬باب إحترام به اهل بيت و خاندان رسو ال صلی ال عليه وسلم و بيان فضيلت شان‬
‫‪ -44‬باب احترام علماء و بزرگان و اهل دانش و مقدم داشت شان بر ديگران و ارزش قائل شدن به مالس شان و مهم‬
‫شردن آن و اعتراف به مقام و مرتبت شان‬
‫‪ -45‬باب ملقات با مردم خيمند و هنشينی و مبت با آنان و درخواست ملقات و دعا از ايشان و ديدار از جاه های‬
‫خوب‬
‫‪ -46‬باب فضيلت دوستی برای خدا و تشويق بر آن و آگاه نودن شخص کسی را که دوستش ميدارد‪ ،‬اينکه وی را دوست‬
‫می دارد‪ ،‬و آنچه ماطب بعد از خب دادن او به وی ميگويد‬
‫‪ -47‬باب نشانه های دوستی خداوند با بنده اش‪ ،‬و تشويق بر آراسته شدن به اين نشانه ها و تلش در بدست آوردن آن‬
‫‪ -48‬باب بيم دادن از آزار نيکو کاران و بينوايان و مساکي‬
‫‪ -49‬باب در اينکه اجرای احکام بر مردم‪ ،‬حسب ظاهر است و اسرار و نان شان با خدا است‬
‫‪ -50‬باب ترس و بيم از خداوند بزرگ‬
‫‪ -51‬باب رجاء (اميد)‬
‫‪ -52‬باب در فضيلت اميد و رجاء‬
‫‪ -53‬باب جع بي بيم و اميد (خوف و رجاء)‬
‫‪ -54‬باب فضيلت گريست از ترس خدا و اشتياق بسوی او جلت عظمته‬
‫‪ -55‬باب فضيلت زهد و پارسائی در دنيا و تشويق بر کم طلبی از آن و فضيلت فقر‬
‫‪ -56‬باب فضيلت صب بر گرسنگی کشيدن وزندگی خشن داشت و اکتفاء به لباس و خوردنی و آشاميدنی کم و جز آن از‬
‫بره های نفسانی و ترک شهوات و آرزوها‬
‫‪ -57‬باب قناعت و پرهيز از سؤالگری و ميانه روی در مصرف و مذمت سؤالگری بدون ضرورت‬
‫‪5‬‬

‫‪ -58‬باب روا بودن گرفت چيزی بدون سؤالگری و چشمداشت‬


‫‪ -59‬باب ترغيب بر خوردن از دسترنج و پرهيز از سؤالگری و پيش شدن برای گرفت چيزی‬
‫‪ -60‬باب فضيلت کرم و سخاوتندی و مصرف در راههای خي‪ ،‬به اساس اعتماد بر خداوند متعال‬
‫‪ -61‬باب مانعت از بل و آزمندی‬
‫‪ -62‬باب بث در مورد گذشت و هدردی با ديگران‬
‫‪ -63‬باب مسابقه در امور آخرت و زياد طلبی از آنچه بدان برکت حاصل می شود‬
‫‪ -64‬باب فضيلت ثروتند شاکر و آن کسی است که مال را از راه درست بدست آورده و در راه صحيح به مصرف رساند‬
‫‪ -65‬باب ياد مرگ و کوتاه نودن آرزو‬
‫‪ -66‬باب استحباب زيارت قبور برای مردان و دعائی که زائر بايد بگويد‬
‫‪ -67‬باب نادرست بودن و کراهيت آرزوی مرگ از بيماری ايکه شخص به آن گرفتار است و هر گاه از ترس فتنه در دين‬
‫باشد‪ ،‬باکی نيست‬
‫‪ -68‬باب در مورد پرهيزگاری و ترک امور مشتبهه (شبهه ناک)‬
‫‪ -69‬باب استحباب دوری گزيدن از مردم در وقتی که مردم فاسد شوند‪ ،‬يا از ترس فتنه در دين و افتادن در حرام و امور‬
‫شبهه ناک و امثال آن‬
‫‪ -70‬باب فضيلت آميزش با مردم و حاضر شدن در نازها و گرد هآيی های شان و حضور در مضرگاههای خي و مالس‬
‫علم و ذکر با آنان و عيادت بيمار و حضور در جنازه ها و برابری و هياری با نيازمندان شان و رهنمائی جاهل آنان و مصال‬
‫ديگر شان برای آنکه توانائی امر به معروف و نی از منکر را دارد‪ ،‬در حاليکه خود را از آزار ديگران باز داشته و بر رنج و‬
‫آزار صب و شکيبائی کند‬

‫‪ -71‬باب در مورد توضع و فروتنی با مؤمنان‬

‫‪ -72‬باب تري کب و خويشت بينی واز خود راضی بودن‬

‫‪ -73‬باب اخلق نيکو و پسنديده‬

‫‪ -74‬باب حلم و بردباری و تأنی کردن و نرمش نودن‬

‫‪ -75‬باب عفو و بشش و دوری از نادانان‬

‫‪ -76‬باب تمل و برداشت آزار و اذيت‬

‫‪ -77‬باب در مورد خشم و غضب‪ ،‬هرگاه حري شريعت پايال شود و برای ياری دين خدا‬

‫‪ -78‬باب دستور اوليای امور و زمامداران به مهربانی ونرم رفتاری با رعايای خويش و خطر انديشی و شفقت بر ايشان و‬
‫منع از خيانت و سختگيی و بيهوده گذاشت مصال شان و بی خبی از آنان و نيازمندی ها و حاجات شان‬

‫‪ -79‬باب در فضيلت و برتری زمامدار دادگر و عدل گستر‬

‫‪ -80‬باب در لزوم فرمانبداری اوليای امر در غي معصيت خد و حرام بودن پيوی شان در معصيت و نافرمانی خداوند جل‬
‫جلله‬

‫‪ -81‬باب منع از درخواست امارت و بتر بودن ترک زمامداری و وليت امر‪ ،‬هرگاه او را معي نسازند و يا مصلحت‬
‫تقاضا نکند‬

‫‪ -82‬باب ترغيب زمامدار و قاضی و ديگر واليان امر‪ ،‬برای اينکه وزير و هکار صال برگزينند و از هنشينان بد دوری‬
‫جويند‬
‫‪6‬‬

‫‪ -83‬باب نی از تفويض امارت و قضاء برای آنکه طلبش کند و يا بر آن حرص ورزد‬

‫‪ -84‬باب در فضيلت حياء و تشويق بر آن‬

‫‪ -85‬باب در اهيت حفظ و نگهداری اسرار و رازهای نانی‬

‫‪ -86‬باب وفا به عهد و پيمان و بای آوردن وعده‬

‫‪ -87‬باب در لزوم استمرار بر کار نيکی که بر آن عادت کرده است‬

‫‪ -88‬باب استحباب سخن نيکو گفت و گشاده رويی در وقت ديدار‬

‫‪ -89‬باب در مورد مستحب واضح سخن گفت و روشن ساخت آن برای ماطب وتکرار نودن آن برای فهميدن‪ ،‬هرگاه‬
‫بدون تکرار آن فهميده نشود‬

‫‪ -90‬باب در موردلزوم شنيدن هنشي‪ ،‬سخن درست و حلل هنشي خويش را‪ ،‬و دستور دادن عال و واعظ‪ ،‬حاضران‬
‫ملس خويش را به سکوت‬

‫‪ -91‬باب در مورد موعظه و پند دادن‪ ،‬و ميانه روی در آن‬

‫‪ -92‬باب در فضيلت سنگينی و وقار‬

‫‪ -93‬باب در استحباب رفت به ناز و درسهای علم و ديگر عبادات با سنگينی و وقار‬

‫‪ -94‬باب در مورد احترام و بزرگداشت مهمان‬

‫‪ -95‬باب در استحباب مژده دادن و مبارک باد به خي‬

‫‪ -96‬باب در مورد وداع با رفيق و دوست وسفارش او رد لظهء جدائی برای سفر و جز آن! و دعا به حق او و درخواست‬
‫دعا از او‬

‫‪ -97‬باب استخاره (طلب خي) و مشورت با هديگر‬

‫‪ -98‬باب استحباب رفت به عيد و عيادت مريض و حج و جهاد و جنازه و آمدن از راه ديگر برای زياد شدن جای های‬
‫عيادت‬

‫‪ -99‬باب استحباب پيش نودن راست در هر آنچه که از باب احترام و تکري باشد‪ ،‬مانند وضوء‪ ،‬و غسل‪ ،‬و تيمم و‬
‫پوشيدن لباس و کفش و موزه و ازار و داخل شدن به مسجد و مسواک و سرمه کشيدن و گرفت ناخنها و کوتاه کردن سبيل‬
‫(بروت) و کندن موی زير بغل و تراشيدن سر و سلم دادن در ناز و خوردن و نوشيدن و مصافح کردن ودست دادن و‬
‫استلم حجر السود و بيون شدن از بيت اللء و گرفت و دادن و غي اين از آنچه که در معنای آن است‬

‫‪ -100‬باب درمورد بسم ال گفت در آغاز طعام و المد ل گفت در آخر آن‬

‫‪ -101‬باب در مورد اعتراض نکردن بر طعام و مستحب بودن ستايش کردن آن‬

‫‪ -102‬باب دعائی که شخص روزه داری که نان نی خورد‪ ،‬آنرا می گويد‬

‫‪ -103‬باب آنچه که شخص دعوت شده می گويد‪ ،‬هرگاه شخص ديگری بدنبالش بيفتد‬

‫‪ -104‬باب در استحباب خوردن از نزديک خود و پند دادن کسی که درست نی خورد‬

‫‪ -105‬باب منع از خوردن دو دانه خرمای بم پيوسته و مانند آن‪ ،‬هرگاه با عده ای می خورد‪ ،‬جز به اجازهء ايشان‬
‫‪7‬‬

‫‪ -106‬باب رهنمائی آن کس که می خورد و سي نی شود‪ ،‬اينکه چه بگويد و يا چه انام دهد‬

‫‪ -107‬باب دستور به خوردن از کنار کاسه و منع از خوردن از ميان آن‬

‫‪ -108‬باب کراهيت غذا خوردن درحالتی تکيه کرده‬

‫‪ -109‬باب استحباب خوردن به سه انگشت و مکيدن انگشتان وکراهيت پاک کردن آن قبل از ليسيدن و مستحب بودن‬
‫ليسيدن کاسه و گرفت لقمه ای که از نزد شخص می افتد و خوردن آن و روا بودن کشيدن دست بعد از ليسيدن به بازو و‬
‫قدم و غي آن‬

‫‪ -110‬باب زياد شدن دستها در طعام‬

‫‪ -111‬باب ادب آشاميدن و استحباب سه بار نفس کشيدن در بيون ظرف‪ ،‬وکراهيت نفس کشيدن در داخل ظرف‪ ،‬و‬
‫مستحب بودن تقدي و گرداندن ظرف بر جانب راست و راست‬

‫‪ -112‬باب کراهيت نوشيدن از دهان مشک و مانند آن و بيان آنکه اين کراهيت تنيهی است نه تريی‬

‫‪ -113‬باب کراهيت و نا پسند بودن دميدن در آب‬

‫‪ -114‬باب روا بودن آشاميدن ايستاده و بيان اينکه کاملتر و بتر آشاميدن در حالت نشسته است‬

‫‪ -115‬باب مستحب بودن اينکه ساقی گروه بايد از هه آخر تر بنوشد‬

‫‪ -116‬باب روا بودن آشاميدن از ههء ظروف پاک‪ ،‬غي از طل و نقره وجائز بودن آشاميدن با دهان از جوی وامثال آن‬
‫بدون ظرف و دست و حرام بودن استعمال ظروف طل و نقره در آشاميدن و خوردن و طهارت و ديگر وجوه استعمال‬

‫‪ -117‬باب استحباب پوشيدن لباس سفيد و اجازهء پوشيدن لباس سرخ وسبز و زرد و سياه و روا بودن اينکه لباس از پنبه و‬
‫کتان و موی و پشم و غيه بز ابريشم باشد‬

‫‪ -118‬باب در مستحب بودن پوشيدن پياهن‬

‫‪ -119‬باب صفت درازی آستي پياهن و ازار و گوشهء عمامه (لنگی) و حرام بودن کشاله نودن چيزی از اينها به اساس‬
‫کب ومکروه بودن آن در صورت نبودن کب و خود بينی‬

‫‪ -120‬باب استحباب ترك بلند پروازی در لباس‪ ،‬از روی تواضع و فروتنی‬

‫‪ -121‬باب مستحب بودن ميانه روی کردن در لباس و مبادا که بدون حاجت و مقصود شرعی لباسی بپوشد که او را حقي‬
‫و خوار نشان دهد‬

‫‪ -122‬باب تري پوشيدن لباس ابريشمي برای مردان‪ ،‬و حرام بودن نشست و تکيه کردن بر آن و روا بودن پوشيدن آن‪،‬‬
‫برای زنان‬

‫‪ -123‬باب روا بودن پوشيدن ابريشم برای آنکه بيماری خارش داشته باشد‬

‫‪ -124‬باب منع از گستردن پوستهای پلنگ و سوار شدن بر آن‬

‫‪ -125‬باب آنچه هنگام پوشيدن لباس نو يا کفش نو و امثال آن بايد گفته شود‬

‫‪ -126‬باب استحباب آغاز به راست در پوشيدن لباس‬

‫‪ -127‬باب آداب خواب و به پلو غلطيدن و نشست و ملس و هنشي و خواب ديدن‬
‫‪8‬‬

‫‪ -128‬باب در روا بود بر پشت افتادن و نادن يک پای بر بالی پای ديگر‪ ،‬هرگاه از ظاهر شدن عورت ترسی نبود و روا‬
‫بودن چارزانو زدن و چباته زدن‬

‫‪ -129‬باب در آداب نشست در ملس و هنشي‬

‫‪ -130‬باب در مورد خواب ديدن و مسائلی که بدان ربط دارد‬

‫‪ -‬باب در فضيلت سلم و امر به پخش آن‬

‫‪ -132‬باب کيفيت و چگونگی سلم دادن‬

‫‪ -133‬باب آداب سلم دادن‬

‫‪ -134‬باب استحباب تکرار نودن سلم بر کسی که ديدارش در لظاتی کم چند بار تکرار شود‪ ،‬به اينکه داخل گردد و باز‬
‫بيون آيد‪ ،‬يا ميان شان درخت يا چيز ديگر حائل گردد‬

‫‪ -135‬باب مستحب بودن سلم گفت هنگام ورود به منل‬

‫‪ -136‬باب سلم گفت بر کودکان‬

‫‪ -137‬باب سلم کردن مرد بر هسر و زن و مارمش و سلم بر زن و زنان بيگانه ای که از فتنه بر ايشان هراس نی شود‬
‫وسلم کردنشان به اين شرط‬

‫‪ -138‬باب تري آغاز نودن سلم بر کافر و چگونگی رد بر ايشان و مستحب بودن سلم گفت‪ ،‬بر اهل ملسی که در آن‬
‫مسلمانان و کافران حضور داشته باشند‬

‫‪ -139‬باب مستحب بودن و سلم نودن‪ ،‬هرگاه از ملس برخاسته‪ ،‬هنشي يا هنشينانش را ترک گويد‬

‫‪ -140‬باب در بارهء اجازت خواست و آداب آن‬

‫‪-141‬باب مسنون بودن اينکه هرگاه برای آنکه اجازت می طلبد‪ ،‬گفته شود‪ ،‬کيستی؟ اينکه بگويد‪ :‬فلنی هستم و خود را‬
‫بنام يا کنيه ای که مشهور است بنامد و ناپسند بودن اينکه بگويد (من) و مانند آن‬

‫‪ -142‬باب مستحب بودن دعا کردن برای عطسه زننده‪ ،‬هرگاه المد ل گويد و مکروه بودن دعا بر وی هرگاه المد ل‬
‫نگويد‪ ،‬و بيان آداب دعا بر وی و عطسه زدن و خيازه کشيدن‬

‫‪ -143‬باب مصافحه وگشاده رويی هنگام ديدار و بوسيدن مرد صال و بوسيدن فرزند از روی شفقت و معانقه (بغل کشی)‬
‫با کسی که از سفر می آيد ومکروه بودن خم و راست شدن در برابر ديگران‬

‫‪ -144‬باب عيادت مريض و بازپرسی از بيمار و هراهی با مرده و ناز بر مرده و حاضر شدن در باک سپاری آن و‬
‫ايستادن بر سر قبش‪ ،‬پس از بگور سپردنش‬

‫‪ -145‬باب در مورد دعاهايی که بر بيمار خوانده می شود‬

‫‪ -146‬باب پرسش از خانوادهء بيمار در مورد حالش‬

‫‪ -147‬باب آنچه که شخص مأيوس از زندگی اش می گويد‬

‫‪ -148‬باب استحباب سفارش نودن خانوادهء بيمار و آنکه خدمتش را می کند‪ ،‬به نيکی کردن با وی و تمل آنچه از او‬
‫مشاهده می کند و صب بر آنچه از کارش سخت می نايد‪ ،‬و هم توصيه در مورد آنکه مرگش به سبب حد يا قصاص و امثال‬
‫آن فرا رسيده باشد‬
‫‪9‬‬

‫‪ -149‬باب روا بودن گفتهء مريض که (من مريضم‪ ،‬يا سخت مريضم يا وای سرم) و امثال آن و بيان اينکه در آن کراهيتی‬
‫وجود ندارد‪ ،‬هرگاه بر سبيل خشم و بی طاقتی نباشد‬

‫‪ -150‬باب در مورد تلقي ل ال ال برای آنکه مرگش فرا می رسد‬

‫‪ -151‬باب در آنچه هنگام پوشاندن چشم مرده می گويد‬

‫‪ -152‬باب در آنچه در کنار مرده گفته می شود و آنچه کسی که يکی از وابستگانش وفات يافته‪ ،‬بايد بگويد‬

‫‪ -153‬باب در روا بودن گريست بر مرده‪ ،‬مشروط بر آنکه در آن نوحه سرائی و داد و فرياد نباشد‬

‫‪ -154‬باب در ثواب آنچه از مکروه‪ ،‬از مرده می بيند‪ ،‬ولی آن را پوشيده می دارد‬

‫‪ -155‬باب در فضيلت ناز بر مرده و هراهی و حضور يافت در باک سپردنش و کراهيت رفت زنان بدنبال جنازه‬

‫‪ -156‬باب در استحباب گرد آمدن و زياد شدن مسلمانان بر ناز جنازه و گرداندن صفهای شان به سه صف يا بيش از آن‬

‫‪ -157‬باب در مورد آنچه درناز جنازه خوانده می شود‬

‫‪ -158‬باب در شتافت در بردن جنازه‬

‫‪ -159‬باب شتافت به ادای دين مرده و اقدام نودن به تهيز او‪ ،‬مگر اينکه ناگهانی بيد و گذاشته شود تا مرگ او ثابت‬
‫گردد‬

‫‪ -160‬باب در مورد موعظه و سخنرانی بر سر گور‬

‫‪ -161‬باب دعا برای مرده بعد از بگور سپردنش و نشست بر سر قب او و دعا بر وی و آمرزش خواست و قرائت خواندن‬

‫‪ -162‬باب در مورد صدقه دادن در عوض مرده و دعا برايش‬

‫‪ -163‬باب ستايش مردم از مرده‬

‫‪ -164‬باب فضيلت آنکه کودکان خردسالی از او می ميد‬

‫‪ -165‬باب گريست و ترس‪ ،‬هنگام گذشت از کنار گور گنهکاران و جايگاه هلکت آنان و اظهار نياز بدرگاه خداوند‬
‫مهربان جل جلله و بيم دادن از غفلت از آن‬

‫‪ -166‬باب مستحب بودن سفر در اول روز پنجشنبه‬

‫‪ -167‬باب مستحب بودن جستجوی هراه در سفر و امي ساخت يکی از خودشان که از او فرمان برند‬

‫‪ -168‬باب آداب رفت و فرود آمدن و شب گذراندن و خواب در سفر و مستحب بودن بشب رفت و رحت بر چهارپايان‬
‫و مراعات مصلحت آن و دستور دادن به آنکه در حقش تقصي ورزد تا حقش را ادا نايد‪ .‬روا بودن پشت سر سوار نودن بر‬
‫مرکب اگر توان آن را داشته باشد‬

‫‪ -169‬باب در مورد هکاری و هياری با رفيق و هراه‬

‫‪ -170‬باب در مورد آنچه چون برای رفت سفر بواهد بر مرکوبش سوار شود‬

‫‪ -171‬باب تكبي گفت مسافر چون به تپه ها و امثال آن بلند شود و تسبيح گفتنش چون به وادی ها و امثال آن فرود آيد‬
‫و منع از زياد بلند کردن صدا‬

‫‪ -172‬باب در مستحب بودن و دعا کردن در سفر‬


‫‪10‬‬

‫‪ -173‬باب دعائی که هنگام ترس از ديگران خوانده می شود‬

‫‪ -174‬باب دعائی که چون مسافر به منلی فرود آيد آن را می گويد‬

‫‪ -175‬باب استحباب شتافت مسافر بعد از اتام کارش برای بازگشت به خانه‬

‫‪ -176‬باب در وارد شدن مسافر به خانواده اش در روز و کراهيت وارد شدن در شب بدون ضرورت‬

‫‪ -177‬باب در مورد آنچه مسافر بعد از باز گشت و ديدن شهرش می گويد‬

‫‪ -178‬باب استحباب نست رفت مسافر پس از بازگشت به مسجدی که نزديک خانه اش است و ادای دو رکعت ناز در‬
‫آن‬

‫‪ -179‬باب در حرام بودن تنها سفر کردن زن‬

‫‪ -180‬باب فضيلت خواندن قرآن‬

‫‪ -181‬باب امر به مواظبت و مافظت بر قرآن و بيم دادن از عرضه نودن آن به فراموشی‬

‫‪ -182‬باب استحباب خوش صدايی به قرآن و درخواست تلوت از شخص خوش صدا و گوش دادن به آن‬

‫‪ -183‬باب تشويق بر تلوت سوره ها و آياتی مصوص‬

‫‪ -184‬باب استحباب گرد آمدن بر قرائت قرآن‬

‫‪ -185‬باب فضيلت وضوء‬

‫‪ -186‬باب فضيلت أذان‬

‫‪ -187‬باب فضيلت نازها‬

‫‪ -188‬باب فضيلت ناز صبح و عصر‬

‫‪ -189‬باب فضيلت رفت بسوی مساجد‬

‫‪ -190‬باب فضيلت انتظار کشيدن برای ناز‬

‫‪ -191‬باب فضيلت ناز جاعت‬

‫‪ -192‬باب تشويق برای حضور در جاعت صبح و عشاء (خفت)‬

‫‪ -193‬باب امر به مواظبت و هيشگی بر نازهای مفروضه و منع اکيد از ترک آن‬

‫‪ -194‬باب فضيلت صف اول و امر به کامل کردن صفهای اول و برابری و منظم استاد شدن در صفها‬

‫‪ -195‬بابُ فضيلت ادای سنت های مؤکده هراه با نازهای فريضه و بيان کمتر آن و کاملتر و ميانهء آن‬

‫‪ -196‬باب تأكيد بر سنت صبح‬

‫‪ -197‬باب تفيف دو رکعت صبح و آنچه در آن خوانده می شود و وقت آن‬

‫‪ -198‬باب استحباب استراحت نودن بر پلوی راست‪ ،‬بعد از دو رکعت صبح و ترغيب بر آن‪ ،‬خواه در شب تجد کرده‬
‫باشد‪ ،‬يا خي‬
‫‪11‬‬

‫‪ -199‬باب سنت ناز ظهر‬

‫‪ -200‬باب ُسنّت عصر‬

‫‪ -201‬باب ُسنّت پيش از ناز شام و سنت بعد از آن‬

‫‪ -202‬باب ُسنّت پيش و بعد از ناز عشاء (خفت)‬

‫‪ -203‬باب سُنت جعه‬

‫‪ -204‬باب استحباب ادای ناز های نافلهء راتبه و غي آن در خانه و امر به دور شدن از ادای فريضه برای ادای نافله يا‬
‫فاصله در ميان آن دو به سخن گفت‬

‫‪ -205‬باب ناز وتر و وقت آن و اينکه آن سنتی است مؤکد‬

‫‪ -206‬باب فضيلت ناز ضحی و بيان کم و بيش آن و دستور مواظبت وپايداری بر آن‬

‫‪ -207‬باب در آنکه هنگام گزاردن ناز ضحی (چاشتگاه) از هنگام بلند شدن آفتاب تا زوال آن است و بتر آنست که در‬
‫هنگام خوب بلند شدن آفتاب و سختی گرمی و حرارت گزارده شود‪.‬‬

‫‪ -208‬باب تشويق بر ادای تيهء مسجد‪ ،‬دو رکعت‪ ،‬و کراهيت نشست پيش از آنکه دو رکعت را بگزارد‪ ،‬هر لظه ای که‬
‫وارد مسجد شود و خواه دو رکعت را به نيت تيهء مسجد گزارد يا ناز فريضه يا سنت مؤکده و يا غي آن‬

‫‪ -209‬باب استحباب گزاردن دو رکعت ناز پس از وضوء گرفت‬

‫‪ -210‬باب فضيلت روز جعه و وجوب آن و غسل کردن و خوشبوئی در آن و رفت برای ادای ناز و دعاء در روز جعه و‬
‫درود فرستادن بر پيامب صلی ال عليه وسلم و آنکه در آن ساعت اجابت و قبول است واستحباب بسيار ياد نودن خداوند‬
‫جل جلله بعد از ادای ناز‬

‫‪ -211‬باب استحباب سجدهء شکر در هنگام بدست آمدن نعمتی آشکار يا رد شدن بليهء آشکار‬

‫‪ -212‬باب فضيلت قيام شب‬

‫‪ -213‬باب استحباب قيام رمضان که عبارت از ناز تروايح است‬

‫‪ -214‬باب فضيلت برپا داشت شب قدر و بيان اميدوار کننده ترين شبهای آن‬

‫‪ -215‬باب فضيلت مسواک نودن و خصلت های فطرت‬

‫‪ -216‬باب تأكيد بر وجُوب زكات و فضيلت آن و مسائلی که به آن ارتباط دارد‬

‫‪ -217‬باب وجوب روزهء رمضان‪ ،‬فضيلت روزه و مسائلی که به آن مربوط می شود‬

‫‪ -218‬باب سخاوتندی وکرم و انام کارهای خوب و زياد انام دادن آن در ماه رمضان بويژه و علی الصوص در دههء‬
‫اخي‬

‫‪ -219‬باب منع از اينکه پيش از رمضان و پس از نيمهء شعبان روزه گرفته شود‪ ،‬مگر آنکه آنرا به پيش از آن پيوسته دارد‬
‫يا اينکه از روی عادت برابر افتاد بر اينکه عادتش چنان بود که روزهای دو شنبه و پنجشنبه را روزه گيد‪ ،‬و با آن موافق‬
‫افتد‬

‫‪ -220‬باب در مورد آنچه در هنگام ديدن ماه نو گفته می شود‬


‫‪12‬‬

‫‪ -221‬باب در فضيلت سحری نودن و تأخي آن مادامی که از طلوع صبح بيمی نباشد‬

‫‪ -222‬باب فضيلت شتافت به افطار و آنچه که بدان افطار کند و آنچه که بعد از افطارش بگويد‬

‫‪ -223‬باب دستور روزه دار به نگهداشت و مافظت زبان و اعضای وجودش از مالفت ها و دشنام دادن هديگر و امثال‬
‫آن‬

‫‪ -224‬باب در مورد مسائلی از روزه‬

‫‪ -225‬باب در فضيلت روزهء مرم و شعبان و ماههای حرام‬

‫‪ -226‬باب فضيلت روزه و جز آن در دههء اول ذوالجه‬

‫‪ -227‬باب در فضيلت روزهء عرفه و عاشوراء و تاسوعاء (‪ 9‬و ‪ 10‬مرم)‬

‫‪ -228‬باب در مستحب بودن شش روز‪ ،‬روزه گرفت از ماه شوال‬

‫‪ -229‬باب در مستحب بودن روزهء دوشنبه و پنجشنبه‬

‫‪ -230‬باب استحباب روزه گرفت سه روز از هر ماه‬

‫‪ -231‬باب فضيلت آنکه روزه داری را روزه اش را به آن بگشايد و فضيلت روزه داری که در کنارش طعام خورده شود‬

‫‪ -232‬باب فضيلت اعتكاف‬

‫‪ -233‬باب وجوب حج و فضيلت آن‬

‫‪ -234‬باب فضيلت جهاد‬

‫‪ -235‬باب معرفی گروهی از شهداء در ثواب آخرت که بر خلف آنکه درجنگ با کفار کشته شود‪ ،‬غسل داده شده و بر‬
‫آنا ناز گزارده می شود‬

‫‪ -236‬باب در فضيلت آزاد کردن بردگان‬

‫‪ -237‬باب در فضيلت نيکی و احسان با بردگان‬

‫‪ -238‬باب فضيلت برده ايکه حق خدا و حق موليش را اداء می کند‬

‫‪ -239‬باب فضيلت عبادت در هرج و مرج و آن عبارت است از فتنه ها و درهم و برهم شدن اوضاع زمان و امثال آن‬

‫‪ -240‬باب فضيلت جوانردی و آسان گيی در خريد و فروش و داد و ستد و نيکو ادا نودن و درخواست کردن و‬
‫سنگينتر قرار دادن پلهء ترازو و يا پيمانه در هنگام فروخت و منع از کم فروشی و فضيلت مهلت دادن ثروتند به بينوا و فقي‬
‫و کم کردن از آنچه از او می خواهد‬

‫‪ -241‬باب فضيلت علم‬

‫‪ -242‬باب فضيلت حد وشکر‬

‫‪ -243‬باب فضيلت درود بر رسول ال صلی ال عليه وسلم‬

‫‪ -244‬باب در فضيلت ذکر و تشويق بر آن‬

‫‪ -245‬باب فضيلت ذکر و ياد خدای تعالی در حال ايستاده‪ ،‬نشسته و به پلو غلطيده و بی وضوء و در حال جنابت و‬
‫حيض‪ ،‬جز قرآن خواندن که برای جنب و حائض جائز نيست‬
‫‪13‬‬

‫‪ -246‬باب در مورد دعاهائی که در هنگام خواب شدن و بيدار شدن گفته می شود‬

‫‪ -247‬باب در فضيلت حلقه های ذکر و دعوت به ملزمت و پيوستگی بر آن و منع از جدا شدن و دوری از آن بدون‬
‫عذر‬

‫‪ -248‬باب اذکار و اورادی که در هنگام صبح و شام خوانده می شود‬

‫‪ -249‬باب دعاهائی که در هنگام خوابيدن گفته می شود‬

‫‪ – 250‬باب فضيلتت دعا‬

‫‪ -251‬باب فضيلت دعاء در پشت سر‬

‫‪ -252‬باب در مورد مسائلی از دعاء‬

‫‪ -253‬باب در كرامات اولياء ال و فضيلت شان‬

‫‪ -254‬باب در حرام بودن غيبت و پشت سرگوئی و امر به حفظ و نگهداشت زبان‬

‫‪ -255‬باب در حرام بودن شنيدن غيبت و دستور دادن آنکه غيبت حرامی می شنود که آن را رد کند و بر گوينده اش‬
‫انتقاد نايد و هرگاه نی توانست اين کار را بکند و يا از او نی پذيرد‪ ،‬در صورت امکان آن ملس را ترک گويد‬

‫‪ -256‬باب غيبتی که رواست‬

‫‪ -257‬باب تري نيمه و آن عبارت است از سخن چينی و نقل سخن مردم برای اياد فساد و فتنه‬

‫‪ -258‬باب نی از نقل دادن و گفته های مردم و سخن گفت مردم با واليان امور هرگاه نيازی بدان نباشد‪ ،‬مانند ترس از‬
‫وقوع مفسده و غيه‬

‫‪ -259‬باب ذم ذي الوجهي (دو رويی)‬

‫‪ -260‬باب حرام بودن دروغ گفت‬

‫‪ -261‬باب در آنچه از دروغ رواست‬

‫‪ -262‬باب تشويق نودن به دقت کردن در آنچه که می گويد و يا حکايت می کند‬

‫‪ -263‬باب در مورد دشوار بودن شهادت دروغ‬

‫‪ -264‬باب تري لعنت کردن انسانی معي يا چارپائی (مرکبی) معي‬

‫‪ -265‬باب روا بودن لعنت کردن معصيت کاران‪ ،‬بشکلی نامعي‬

‫‪ -266‬باب تري دشنام دادن مسلمان بدون حق‬

‫‪ -267‬باب تري دشنام دادن مردگان بدون حق و مصلحت شرعی‬

‫‪ -268‬باب منع از آزار رساندن و اذيت کردن مردم‬

‫‪ -269‬باب در منع از دشنی و قطع رابطه و پشت گرداندن به هديگر‬

‫‪ -270‬باب تري حسد و آن عبارت است از آرزوی زوال (از ميان رفت) نعمت از صاحب و دارنده اش‪ ،‬خواه نعمت دين‬
‫باشد يا نعمت دنيا‬
‫‪14‬‬

‫‪ -271‬باب منع از جاسوسی کردن و گوش دادن به سخن کسی که از شنيدن آن کراهيت دارد‬

‫‪ -272‬باب نی از گمان بد به مسلمانا بدون ضرورت‬

‫‪ -273‬باب حرمت تقي و خوار شردن مسلمانان‬

‫‪ -274‬باب النهي عن إظهار الشماتة بالسلم‬

‫‪ -275‬باب منع طعنه زدن در نسب های ثابت در ظاهر شريعت‬

‫‪ -276‬باب منع از دغل کاری و نينگ بازی‬

‫‪ -277‬باب تري پيمان شکنی‬

‫‪ -278‬باب منع از منت گذاشت در بشش و مانند آن‬

‫‪ -279‬باب منع از فخر فروشی و سرکشی و طغيان‬

‫‪ -280‬باب تري ترک مراوده با مسلمي بيش از سه روز‪ ،‬مگر اينکه مرد ترک شده بدعت کار باشد يا تظاهر به فسق کند‬
‫و امثال آن‬

‫‪ -281‬باب منع از راز گفت دو نفر در حضور نفر سوم بدون اجازه اش‪ ،‬مگر اينکه برای ضرورتی و آن اين است که‬
‫طوری با هم پوشيده صحبت نايند که سخن شان را نشنود‪ ،‬هانگونه هرگاه به زبانی سخن گويند که آن را نفهمد‬

‫‪ -282‬باب منع از شکنجنه نودن غلم و مرکب و زن و فرزند بدون سبب شرعی‪ ،‬با زياده بر اندازهء ادب‬

‫‪ -283‬باب تري شکنجه نودن به آتش در هر زنده سر‪ ،‬هر چند مورچه و امثال آن باشد‬

‫‪ -284‬باب تري تأخي کردن ثروتند‪ ،‬حقی را که صاحبش درخواست نوده است‬

‫‪ -285‬باب کراهيت پس گرفت شخص بششی را که آن را داده و تسليم نکرده و در آنچه به فرزندش بشيده و تسليمش‬
‫کرده يا نکرده و کراهيت خريدن شخص چيزی را که صدقه داده از آنکه به وی صدقه داده يا اينکه آن را از زکات يا‬
‫کفاره و يا امثال آن بيون نوده است و باکی نيست‪ ،‬هرگاه آن را از شخص ديگری که مالکيت به وی انتقال يافته‬
‫خريداری نايد‬

‫‪ -286‬باب تأكيد بر حرام بودن مال يتيم‬

‫‪ -287‬باب سخت بودن حرمت سودخواری‬

‫‪ -288‬باب تري رياء و خود نائی‬

‫‪ -289‬باب در مورد آنچه تصور می شود رياست‪ ،‬در حالی که ريا نيست‬

‫‪ -290‬باب تري نگريست بسوی زن بيگانه و نوجوان خوش صورت‪ ،‬بدون ضرورت شرعی‬

‫‪ -291‬باب تري خلوت و تنها شدن با زن بيگانه‬

‫‪ -292‬باب تري شبيه ساخت مردان خود را به زنان و شبيه ساخت زنان خود را به مردان در لباس و طرز رفتار و جز آن‬

‫‪ -293‬باب نی از شبيه ساخت خويش به شيطان و کفار‬

‫‪ -294‬باب ني نودن مردان و زنان از رنگ نودن موی هايشان به رنگ سياه‬

‫‪ -295‬باب منع از "قزع" و آن عبارت است از تراشيدن بعضی از سرو ترک نودن برخی ديگر و مباح بودن تراشيدن ههء‬
‫‪15‬‬

‫سر‪ ،‬برای مردان نه برای زنان‬

‫‪ -296‬باب پيوند موی و خالکوبی و گشاده کردن ميان دندانا‬

‫‪ -297‬باب نی و بازداشت از کندن تار سفيد از ريش و سر و غي آن و از کندن پسر تازه جوان و بی ريش‪ ،‬موی ريشش‬
‫را در اول سر زدن آن‬

‫‪ -298‬باب كراهيت استنجاء و لس کردن شرمگاه بدست راست بدون عذر‬

‫‪ -299‬باب نا پسند بودن رفت به يک لنگه کفش‪ ،‬يا موزه و کراهيت پوشيدن کفش يا موزه در حالت ايستاده‪ ،‬بدون عذر‬

‫‪ -300‬باب منع از روشن گذاشت آتش در خانه‪ ،‬در هنگام خواب و امثال آن‪ ،‬خواه در چراغ باشد يا در غي آن‬

‫‪ -301‬باب منع از ساختگی کاری و تکلف و آن‪ ،‬کار و سخنی است که در آن مصلحتی نيست و با دشواری انام داده‬
‫می شود‬

‫‪ -302‬باب تري داد و فرياد کشيدن بر سر مرده و زدن بر رخسارها و چاک کردن گريبان ها و کندن موی و تراشيدن آن‬
‫و دعا به ویل گفت و هلکت‬

‫‪ -303‬باب منع از رفت نزد کاهنان و ستاره شناسان و فال بينان و زمل اندازان و آنان که رنگ يا دانه جو می اندازند و‬
‫امثال آن‬

‫‪ -304‬باب منع از بدفالی و بد شگونی‬

‫‪ -305‬باب تري کشيدن عکس و تصوير زنده جان بر فرش يا سنگ يا جامه يا دينار يا بالش و غي آن و حرمت گرفت‬
‫عکس بر ديوار و سقف و پرده و عمامه (لنگی) و جامه و امثال آن و امر به از بي بردن آن‬

‫‪ -306‬باب حرام بودن نگهداری سگ جز برای شکار يا گوسفندان و زراعت (کشاورزی)‬

‫‪ -307‬باب ناپسند بودن آويزان کردن زنگ بر شتر و غيه و کراهيت هراه بودن سگ و زنگ در سفر‬

‫‪ -308‬باب کراهيت سواری بر جلله و آن شتر نر يا ماده ايست که ناست می خورد و اگر بعد از آن علف پاکی خورد و‬
‫گوشتش خوب شد‪ ،‬کراهيت دور می شود‬

‫‪ -309‬باب منع از انداخت آب دهان در مسجد و امر به دور کردن آن‪ ،‬از مسجد‪ ،‬هرگاه در آن ديده شد و امر به پاک‬
‫نگهداشت مسجد از پليدی ها‬

‫‪ -310‬باب کراهيت دعوا و صدا بلندی و جستجوی گمشده و خريد و فروش اجاره و معاملت ديگر در مسجد‬

‫‪ -311‬باب منع نودن از آنکه پياز‪ ،‬يا سي‪ ،‬يا کراث و يا جز آن را بورد که بوی بد دارد‪ ،‬از داخل شدن به مسجد پيش از‬
‫رفت بسوی آن‪ ،‬مگر برای ضرورتی‬

‫‪ -312‬باب منع از احتباء (پشت و ساقهای پا را به جامهء بسته نشست) در روز جعه در حاليکه امام خطبه می خواند‪ ،‬زيرا‬
‫اين کار خواب آورده‪ ،‬شخص را از شنیدن خطبه مروم ساخته و ترس شکست وضوء هم وجود دارد‬

‫‪ -313‬باب منع آنکه‪ ،‬دههء ذوالجه بر او داخل شود و بواهد قربانی کند‪ ،‬از گرفت چيزی از موی يا ناخنهايش تا اينکه‬
‫قربانی نايد‬

‫‪ -314‬باب منع نودن از سوگند خوردن به ملوق مانند پيامب و کعبه و فرشتگان و آسان و پدران و زندگی و روح و سر و‬
‫نعمت پادشاه و خاک فلن و امانت و اين از هه بيشتر منوع شده است‬
‫‪16‬‬

‫‪ -315‬باب دشوار بودن جزای سوگند دروغی که از روی قصد باشد‬

‫‪ -316‬باب استحباب آنکه بر چيزی سوگند بورد و غي آن را از باب بتر بيند‪ ،‬اينکه آنچه را سوگند خورده‪ ،‬انام دهد و‬
‫سپس از جای سوگندش کفاره دهد‬

‫‪ -317‬باب عفو و گذشت از سوگند لغو (بيهوده) و اينکه کفاره ای در آن نيست و آن سوگنديست که بدون قصد بر‬
‫زبان آيد‪ ،‬مانند گفته اش بر اساس عادت نه وال و آری وال و امثال آن‬

‫‪ -318‬باب کراهيت سوگند خوردن در معامله‪ ،‬هر چند راستگو باشد‬

‫‪ -319‬باب کراهيت اينکه انسان به وجه ال تعالی چيزی جز بشت را طلبد و کراهيت ندادن به آنکه بنام خدا چيزی را‬
‫درخواست کند ونام ال تعالی را شفيع آرد‬

‫‪ 320‬باب تري اينکه برای پادشاه و غي او شاهِنشاه گفته شود‪ ،‬زيرا معنايش پادشاه پادشاهان است وجز ال تعالی کسی به‬
‫اين صفت موصوف شده نی تواند‬

‫‪ -321‬باب منع ماطب کردن فاسق و بدعتکار و امثال شان به آقا و امثال آن‬

‫‪ -322‬باب کراهيت دشنام دادن تب‬

‫‪ -323‬باب منع از دشنام دادن باد و دعايی که در هنگام وزيدن آن گفته می شود‬

‫‪ -324‬باب کراهيت دشنام دادن خروس‬

‫‪ -325‬باب منع از اينکه شخص بگويد‪ ،‬بواسطهء وقت فلن يا ستارهء فلن بر ما باران باريد‬

‫‪ -326‬باب تري گفتهء شخص (مکلف) برای مسلمان‪ ،‬ای کافر‬

‫‪ -327‬باب منع از کردار بد و گفتار بد‬

‫‪ -328‬باب کراهيت اظهار فصاحت نودن با تکلف‪ ،‬در سخن و استعمال کردن کلمات نا آشنا و اعراب های دقيق‪ ،‬در‬
‫خطاب با مردم عوام و امثال شان‬

‫‪ -329‬باب کراهيت گفتهء شخص‪ ،‬نفسم خبيث (پليد) شده‬

‫‪ -330‬باب نادرست بودن ناميدن تاک انگور به "کرم"‬

‫‪ -331‬باب منع ا زتوصيف زيبائی های زن برای مردی که بدان نياز ندارد‪ ،‬مگر اينکه برای منظوری شرعی باشد‪ ،‬مانند‬
‫نکاح و امثال آن‬

‫‪ -332‬باب کراهيت سخن انسان در دعاء که "بار خدايا اگر می خواهی بن بيامرز"‪ ،‬بلکه بايد طلب و درخواست او قاطع‬
‫باشد‬

‫‪ -333‬باب ناپسنديده بودن گفتهء "آنچه خدا و فلنی بواهد"‬

‫‪ -334‬باب کراهيت گفتگو بعد از ناز عشاء (خفت)‬

‫‪ -335‬باب حرام بودن خودداری زن از اينکه با شوهرش هبستر گردد‪ ،‬هرگاه وی را طلب کند و او نيز عذر شرعی‬
‫نداشته باشد‬

‫‪ -336‬باب حرمت گرفت زن روزهء نافله را در حاليکه شوهرش حاضر است‪ ،‬مگر به اجازهء او‬
‫‪17‬‬

‫‪ -337‬باب تري بلند کردن مقتدی (آنکه پشت سر پيشنماز ناز می گزارد) سر خويش را از رکوع يا سجده پيش از امام‬
‫(پيشنماز)‬

‫‪ -338‬باب کراهيت گذاشت دست بر تيگاه در ناز‬

‫‪ -339‬باب کراهيت ناز گزاردن در هنگام حاضر شدن طعام‪ ،‬در حاليکه به آن اشتياق هم دارد‪ ،‬يا وقت آمدن اخبثان (بول‬
‫و غائط)‬

‫‪ -340‬باب منع از نگريست بسوی آسان در ناز‬

‫‪ -341‬باب کراهيت اينسو و آنسو ديدن در ناز بدون عذر‬

‫‪ -342‬باب منع از ادای ناز بسوی قبها‬

‫‪ -343‬باب حرام بودن رد شدن و گذشت از پيش روی ناز گزار‬

‫‪ -344‬باب کراهيت آغاز نودن مقتدی به ناز نافله پس از آنکه مؤذن شروع به اقامت نايد‪ ،‬خواه ناز نافلهء مذکور سنت‬
‫آن ناز و يا غي آن باشد‬

‫‪ -345‬باب کراهيت خاص ساخت روز جع به روزه گرفت يا شب جعه برای ناز شب از ميان شب ها‬

‫‪ -346‬باب تري روزهء وصال (پی در پی) و آن اين است که شخص دو روز يا بيش از آن روزه گرفته و در بي آن نورد‬
‫و نياشامد‬

‫‪ -347‬باب تري نشست بر سر قبها‬

‫‪ -348‬باب منع از گچ کردن قبها و بنای ساختمان بر آن‬

‫‪ -349‬باب تأکيد حرمت گريت برده از نزد آقايش‬

‫‪ -350‬باب تري شفاعت در حدود‬

‫‪ -351‬باب مانعت از ناست کردن در راه مردم و سايهء شان و نرهای آب و امثال آن‬

‫‪ -352‬باب مانعت از بول کردن و امثال آن در آب ايستاده‬

‫‪ -353‬باب کراهيت برتری دادن پدر بعضی از فرزندانش را بر بعضی ديگر در بشش‬

‫‪ -354‬باب تري عزاداری و سوگواری زن بر مرده بيش از سه روز جز بر شوهرش که چهار ماه و ده روز است‬

‫‪ -355‬باب تري فروخت شهری برای صحرائی و رفت پيشا پيش سوارها و فروخت بر فروخت و خواستگاری کردن بر‬
‫خواستگاری برادرش‪ ،‬مگر اينکه خود اجازه دهد يا درخواست او رد گردد‬

‫‪ -356‬باب منع از بيهوده خرج کردن در راههای نا مشروع‬

‫‪ -357‬باب مانعت اشاره کردن مسلمان بسوی مسلمان به سلح و امثال آن خواه از روی مزاح باشد و يا راستی و منع از‬
‫دست بدست کردن ششي از غلف کشيده‬

‫‪ -358‬باب منع از بيون آمدن از مسجد بعد از اذان تا ناز فريضه را ادا نايد‪ ،‬مگر آنکه عذری داشته باشد‬

‫‪ -359‬باب کراهيت رد کردن ريان (نازبو) بدون عذر‬

‫‪ -360‬باب کراهيت ستايش در روبروی شخصی که بر او از فسادی مثل خود بينی و غيه هراس شود و روا بودن آن در‬
‫‪18‬‬

‫مورد کسی که از اين موضوع در امان باشد‬

‫‪ -361‬باب در مورد اينکه بيون شدن از شهری که در آن وبا آمده‪ ،‬مکروه است‪ ،‬چنانچه داخل شدن در آن‪ ،‬در اين‬
‫حالت نيز کراهيت دارد‬

‫‪ -362‬باب حرمت شديد جادوگری و سحر‬

‫‪ -263‬باب منع از مسافرت با قرآن بسوی شهرهای کفار‪ ،‬هرگاه بيم آن رود که بدست دشنان افتد‬

‫‪ -364‬باب تري استعمال ظروف طل و نقره در خوردن و آشاميدن و وضوء ساخت و مسائل ديگر‬

‫‪ -365‬باب حرمت پوشيدن لباسی که زعفران مالی شده باشد‬

‫‪ -366‬باب منع از سکوت در روز تا شب‬

‫‪ -367‬باب تري نسبت دادن شص خود را به غي پدرش و ولی قرار دادن غي ولی خود را‬

‫‪ -368‬باب بيم از ارتکاب آنچه خدا و رسول ال صلی ال عليه وسلم از آن منع کرده است‬

‫‪ -369‬باب در مورد آنکه مرتکب کار حرامی شود‪ ،‬که چه بگويد و چه کند‬

‫‪ -370‬باب احاديث متفرقه و لطائف‬

‫‪ -371‬باب استغفار و آمرزش طلبيدن از درگاه پروردگار‬

‫‪ -372‬باب در مورد نعمت هائی که خداوند بزرگ در بشت برای متقيان و پرهيزگاران مهيا کرده است‬
‫‪19‬‬

‫بسم ال الرحن الرحيم‬


‫مقدمهء مؤلف رحمه ال عليه‬
‫ثنا باد مر خداوند يکتای چيه وغالب و آمرزنده را که بر روز لباس شب می گستراند تا پندی باشد‬
‫مر خداوندان چشم و دل را و بينائييی باشد مر آنانی را که صاحبان خرد و انديشه اند و پند پذير‪.‬‬
‫خداونديکه از ميان بندگانش عدهء را بيداری نصيب فرمود و آنان را برگزيد و در اين دنيا نعمت‬
‫زهد و پارسائی ارزانی و به تداوم فکر و انديشه‪ ،‬و ملزمت ذکر و پندگيی و مراقبت خويش مشغول داشت و‬
‫هم آنان را توفيق داد که بر طاعتش پيوستگی کنند و برای سرای آخرت خود را آماده سازند و از آنچه وی را‬
‫بشم آورده و سبب هلکت شود خود را بر حذر داشته و در تت هر گونه شرائط بر اين امور مواظبت و‬
‫پيوستگی نايند‪.‬‬
‫ثنايش می گوي و رساترين و پاکيزه ترين و شاملترين و بيشترين ثناها را بضورش تقدي ميکنم‪.‬‬
‫و گواهی ميدهم که معبود برحقی جز يک ال نيکوکار بشندهء مهربان نيست‪ .‬و ممد بنده و‬
‫فرستاده و حبيب و خليل خداست‪ ،‬آنکه بسوی راه راست و دين ثابت و برحق هدايتگر است که درودها و‬
‫سلم خدا بر او و ديگر پيامبان و ههء فرزندان شان و ديگر صالان و نيکوکاران باد‪.‬‬
‫اما بعد‪:‬‬
‫خداوند در قرآن کري می فرمايد‪:‬‬
‫ونيافريدم جن و انس را مگر اينکه مرا بپرستند‪ .‬من از آنان روزی درخواست نکرده و نی خواهم که‬
‫مرا طعام دهند‪ (.‬الذاريات‪)٥٧ – ٥٦ :‬‬
‫اين آيه صريح است در آنکه آنان برای عبادت و نيايش آفريده شدند از اينرو بر آنان حق است و‬
‫سزاوار که برای آنچه آفريده شده اند توجه و اهتمام ورزيده و با پارسائی از بره های دنيا اعراض کنند‪.‬‬
‫زيرا دنيا سرای فناست نه سرای بقا و مرکب عبور است نه منل شادمانی‪.‬‬
‫و آغاز گسست است نه سرای پيوست‪.‬‬
‫از اين رو مردم بيدار آن فقط عبادتگران و هشيارترين مردم آن پارسايان اند‪.‬‬
‫خداوند می فرمايد‪ :‬هانا صفت زندگانی دنيا مانند آبيست که از آسان فروفرستادي تا بآن باران انواع‬
‫متلف گياه زمي از آنچه آدميان وحيوانات به آن تغذيه می کنند برويد تا آن هنگام که زمي از خرمی و سبزی‬
‫بود زينت بسته و آرايش کرده و مردم خود را بر آن قادر و متصرف پندارند که ناگهان فرمان ما روز يا شب‬
‫در رسد و آنمه را درو کند و چنان خشک شود که گوئی ديروز در آن هيچ نبوده‪ ،‬اينگونه آيات مان را برای‬
‫اهل فکرت بيان می کنيم‪ .‬يونس‪.44 :‬‬
‫و آيات وارده در اين مورد زياد است‪.‬‬
‫‪20‬‬

‫و چه خوش گفته شاعر عربی که‪:‬‬


‫دنيا را طلق داده و از فتنه ها ترسيدند‬ ‫هانا خداوند را بندگان زيرکيست که‬
‫که آن جايگاه زندگان نيست‬ ‫در دنيا نگريستند و چون دانستند‬
‫آنرا دريايی انگاشته و اعمال صاله را در آن بعنوان زورق نات بکار بردند‪.‬‬
‫چون حال دنيا چنانست که توصيفش کردم وحال ما هم چنان که گفته آمد پس مکلف را شايد‪ ،‬که‬
‫راه برگزيدگان و مسلک خداوندان انديشه و بينائی را برگيد و به آنچه گفته شد اهتمام ورزيده و به آنچه‬
‫اشاره رفت خود را آماده سازد و بترين راه برای اين سالک اين است که به سنت نبوی صلی ال عليه وسلم‬
‫آشنا شود و خود پيدا کند‪.‬‬
‫خداوند می فرمايد‪ :‬با هديگر به نيکوکاری و تقوی هکاری کنيد‪ .‬مائده‪2 :‬‬
‫و در حديث صحيح آمده که رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪:‬‬
‫خداوند بنده را ياری و اعانت ميکند تا لظه ايکه او در صدد ياری و اعانت برادرش باشد‪.‬‬
‫و هم فرموده است که‪:‬‬
‫هر آنکه بر کار خي راهنمائی کند برای وی مثل ثواب عمل داده می شود‪ ،‬که برای انام دهندهء آن‬
‫ارزانی ميگردد‪.‬‬
‫و هم فرموده است که‪:‬‬
‫به آنکه براه خيی دعوت کند‪ ،‬هان پاداش کسانی که از او پيوی می کنند داده می شود بدون اينکه‬
‫از مزدشان کم شود‪.‬‬
‫و اينکه ايشان برای علی رضی ال عنه فرمودند‪:‬‬
‫پس سوگند به خدا که هرگاه خداوند بوسيلهء تو يک فرد را هدايت کند برايت از شترهای سرخ‬
‫بتر است‪.‬‬
‫از اين رو مناسب ديدم متصری از احاديث رسول اکرم صلی ال عليه وسلم را گرد آورم شامل‬
‫اموری که راهنمائی صاحبش بسوی آخرت و حاصل کنندهء آداب ظاهری و باطنی آن بوده شامل بيم و نويد‬
‫و ديگر انواع از آداب سالکان راه حقيقت باشد‪ .‬از احاديث زهد و رياضت های روانی و تذيب اخلق و‬
‫پاکی و مداوای دلا و حفظ و استقامت اعضاء از کجی و انراف و جز آن از مقاصد عارفان‪.‬‬
‫و در اين مورد بر خود لزم می بينم که فقط احاديث صحيح واضح را ذکر کنم و آن را به کتابای‬
‫صحاح معروف نسبت دهم و در ابتدای ابواب آيات قرآن کري را بياورم و آنچه را که به ضبط و شرح معنای‬
‫خفی نياز داشته باشد با اشاراتی زيبا مزين سازم وهرگاه در آخر حديث بگوي متفق عليه معنايش آنست که‬
‫حديث را باری و مسلم روايت کرده اند‪.‬‬
‫‪21‬‬

‫اميدوارم اگر چنانچه کتاب تام شود مؤلف را بسوی امور خي راهنمائی نوده و مانعش از انواع بدی‬
‫ها و مهلکات گردد‪.‬‬
‫و من از برادری که اندک سودی از آن برد خواستارم که برای من‪ ،‬والدين‪ ،‬مشايخ و ديگر دوستان‬
‫و ههء مسلمي دعا کند‪.‬‬
‫تکيه بر خداوند بشنده دارم و کارهاي را به او وا می گذارم‪.‬‬
‫و حسبی ال و نعم الوکيل و ل حول و ل قوة إل بال العزيز الکيم‪.‬‬
‫‪22‬‬

‫بسم ال الرحن الرحيم‬

‫‪ . 1‬باب در مورد اخلص و درست ساخت نيت در ههء کردارها‬


‫و گفتار ها وحالت پوشيده و پنهان‪.‬‬

‫حنَفَاء‬
‫قال ال تعالی‪ { :‬وَمَننا ُأمِرُوا إِلّ ِليَ ْعبُدُوا الَّنن مُخْلِصنننِينَ لَهنننُ الدّيننننَ ُ‬
‫ك دِينُ الْ َقيّ َمةِ} البينة‪٥ :‬‬ ‫َويُقِيمُوا الصّلَ َة َويُ ْؤتُوا الزّكَاةَ وَ َذلِ َ‬
‫حيَاتُنَا ال ّدنْيَا نَمُوتُن َونَحْيَا وَمَا نَحْنُن ِبمَبْعُوثِيننَ}‬
‫و قال تعالی‪ { :‬إِنْن هِيَن إِلّ َ‬
‫المؤمنون‪٣٧ :‬‬
‫ل ن َويَ ْعلَمُن مَا‬
‫و قال تعالی‪ُ { :‬قلْ إِن تُخْفُواْ مَا فِي صُندُورِكُمْ َأوْ ُتبْدُوهُن يَعْ َلمْهُن ا ّ‬
‫شيْءٍ َقدِيرٌ} آل عمران‪٢٩ :‬‬ ‫علَى ُكلّ َ‬
‫ت َومَا فِي الرْضِ وَالّ َ‬ ‫سمَاوَا ِ‬
‫فِي ال ّ‬
‫خداوند ميفرمايد‪ :‬و امر نشدند مگر اينکه خدا را به اخلص کامل در دين اسلم پرستش کنند‪ ،‬و از‬
‫غير دين حق روی گردانند و برپا دارند نماز را و بدهند زکات را و اين است دين درست‪ .‬بينه‪5 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬هرگز گوشت و خون اين قربانی ها نزد خداوند به درجهء قبول نميرسد و ليک تقوی‬
‫شماست که در پيشگاه خدا بدرجهء قبول می رسد‪ .‬حج‪37 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬بگو اگر پنهان کنيد آنچه در دلهای شا است يا آشکار نمائيد‪ ،‬خداوند آن را می داند‪ .‬آل‬
‫عمران‪29 :‬‬

‫‪ -1‬وعَنْ أَميِ الْ ُم ْؤمِنِيَ أب حفْصٍ عُمرَ بنِ الْخَطّابِ بْن ُنفَيْل بْنِ َعبْد اْل ُعزّى بن رياح بْن‬
‫عبدِ ال ّلهِ بْن ُقرْطِ بْ ِن رزاح بْنِ َعدِيّ بْن َك ْعبِ بْن ُل َؤيّ بن غالبٍ ال ُقرَشِيّ العدوي‪ .‬رضي ال عنه‪،‬‬
‫ئ مَا‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يقُولُ « إنّما الَعمالُ بالنّيّات‪ ،‬وِإنّمَا لِكُلّ امر ٍ‬
‫قال‪ :‬س ْعتُ رسُولَ ال َ‬
‫جرَتُه ل ُدنْيَا‬
‫جرَُتهُ ِإلَى ال ورَسُوِل ِه فهجرتُه إل ال ورسُولِه‪ ،‬وم ْن كاَنْت ه ْ‬
‫َنوَى ‪ ،‬فمنْ كاَنتْ ه ْ‬
‫جرَُتهُ إل ما هَاجَر إل ْيهِ » مّتفَقٌ على صحّتِه‪.‬‬
‫يُصيبُها‪ ،‬أَو امرََأةٍ يَنْكحُها فهْ ْ‬

‫‪ -1‬از حضرت عمر بن الطاب رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از رسول خدا صلی ال عليه وسلم شنيدم که فرمود‪ :‬هانا ثواب اعمال به نيت بستگی‬
‫دارد و هر کس نتيجهء نيت خود را درميابد‪ ،‬پس کسی که هجرت او بسوی خدا و رسول او‬
‫است ثواب هجرت بسوی خدا ورسولش را در مي يابد و کسی که هجرتش بسوی دنيا باشد‬
‫بآن ميسد يا هجرت او برای ازدواج با زنی باشد‪ ،‬پس هجرت او بسوی چيزيست که برای‬
‫رسيدن به آن هجرت نوده است‪.‬‬
‫‪23‬‬

‫ش‪ :‬اين حديث معنا و مفهوم وسيعی دارد و می رساند که مسلمان بايد در ههء اعمال و‬
‫اقوال خويش رضای خداوند را منظور نظر خويش قرار دهد زيرا بدون اخلص نيت خداوند‬
‫ثوابی و مکافاتی نيکو در برابر عمل انسان نی دهد‪ .‬و هم بايد گفت که هجرت لفظی آنست‬
‫که انسان خانه و کاشانه اش را برای خدا رها کند‪ ،‬ولی هجرت حقيقی آنست که انسان از‬
‫گناهان و منهيات خداوندی دوری جويد چنانچه در حديث ديگر آمده‪ :‬و الهاجر من هجر ما‬
‫نی ال عنه‪( .‬مترجم)‬

‫صلّى الُ‬
‫شةَ رَضيَ ال عنها قالت‪ :‬قال رسول ال َ‬
‫ي ُأمّ َع ْبدِ ال ّلهِ عَائ َ‬
‫‪ -2‬وَعَنْ ُأمّ الْ ُم ْؤمِنِ َ‬
‫سفُ بَأوِّلهِم وَآ ِخ ِر ِهمْ »‪ .‬قَالَت‪:‬‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ« :‬ي ْغزُو جَ ْيشٌ الْ َكعَْبةَ َفِإذَا كَانُوا ببيْدا َء مِنَ ا َل ْرضِ يُخْ َ‬
‫سفُ َبَأوِّلهِم وَآ ِخ ِر ِه ْم َوفِي ِهمْ أَ ْسوَا ُقهُ ْم َومَنْ لَ ْيسَ مِنهُم‪،‬؟ قال‪:‬‬
‫ُقلْتُ يَا رَسُولَ اللّه‪ ،‬كَ ْيفَ يُخْ َ‬
‫سفُ ِبَأوِّلهِم وَآ ِخ ِرهِم‪ُ ،‬ثمّ يُ ْبعَثُون َعلَى نِيّاِت ِهمْ » مُتّفَقٌ َعلَ ْيهِ‪.‬‬
‫«يُخْ َ‬

‫‪ -2‬از ام الؤمني عائشه رضی ال عنها روايت است که گفت‪:‬‬


‫پيامب خدا صلی ا ل عليه وسلم فرمود‪ :‬لشکری برای تسلط بر کعبه می جنگند و‬
‫چون به زمي صحرايی رسند‪ ،‬اول و آخر شان به زمي فرو برده شوند‪ .‬عائشه رضی ال عنها‬
‫گفت‪ :‬به رسول خدا صلی ال عليه وسلم گفتم‪ :‬ای رسول خدا چگونه هه شان به زمي فرو‬
‫برده می شوند‪ ،‬در حاليکه در ميان شان بازاريان و کسانی هستند که در عقيده و فکر و عمل‬
‫با ايشان نيستند؟ آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬ههء شان به زمي فرو برده می شوند‪،‬‬
‫ولی در آخرت بر طبق نيت های شان برانگيخته می گردند‪.‬‬

‫جرَةَ َب ْعدَ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬ل ِه ْ‬
‫‪ -3‬وعَنْ عَائِشَة َرضِيَ ال ع ْنهَا قَالَت قالَ النّبِيّ َ‬
‫اْلفَتْحِ‪ ،‬وَلكنْ ِجهَا ٌد وَنِّيةٌ ‪ ،‬وَِإذَا اسْتُنْفرُِت ْم فاْنفِرُوا» مُّتفَقٌ َع َليْه‪.‬‬
‫جرَ َة مِنْ مَ ّكةَ لَّنهَا صَا َرتْ دَا َر إِسْلم‪.‬‬
‫َومَعْنَاه‪ :‬ل هِ ْ‬
‫‪ -3‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که پيامب خدا صلی ال عليه وسلم فرمود‪:‬‬
‫هجرتی بعد از فتح نيست‪ ،‬ولی جهاد و نيت جهاد به حال خود باقيست و هرگاه به‬
‫جهاد دعوت شديد‪ ،‬آن را لبيک گفته‪ ،‬بسوی آن بشتابيد‪.‬‬
‫معنای حديث آنست که هجرتی از مکه وجود ندارد‪ ،‬زيرا مکهء مکرمه سرزمي اسلم‬
‫گرديده است‪.‬‬
‫‪24‬‬

‫ش‪ :‬در بارهء مفهوم اين حديث امام خطابی گويد‪ :‬برای مسلمانان در آن وقت به‬
‫علت اينکه مکه فتح گرديده و مسلمانان برای دين شان نگرانی نداشته اند هجرتی بسوی‬
‫مدينه لزم نبود‪ .‬چون‪ ،‬علت وجوب هجرت در ابتداء نيز باطر قلت مسلمي در آن وقت در‬
‫مدينه بوده تا بدين ترتيب مسلمانان در مدينه زياد شده و قدرت يابند‪ ،‬که در واقع اين‬
‫هجرت به سوی پيامب خدا و حايت از ايشان و تعليم دين بوده است‪ ،‬اما پس از فتح مکه از‬
‫اين امر بی نيازی بوده و مسلمي توان و نيوی حايت از خويش را داشته اند‪( .‬مترجم)‬
‫ضيَ ال ع ْنهُمَا قال‪:‬كُنّا مَع النّبِيّ‬
‫‪ -4‬وعَنْ أب عَ ْبدِ ال ّلهِ جاِب ِر بْنِ عَ ْبدِ ال ّلهِ ا َلْنصَارِيّ ر ِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ف َغزَاة فَقال‪« :‬إِ ّن بِالْ َمدِيَنةِ َلرِجَا ًل مَا ِسرُْتمْ مَسِيا‪ ،‬وَ َل قَ َطعُْتمْ وَادِيا إِلّ‬
‫َ‬
‫سلِم‪.‬‬
‫س ُهمُ الْ َم َرضُ» َوفِي رواَيةِ ‪ِ« :‬إلّ شَركُو ُكمْ ف الَ ْجرِ» رَوا ُه مُ ْ‬
‫كانُوا مَعكُم َحبَ َ‬
‫صلّى الُ‬
‫س رَضِيَ ال ّلهُ عَ ْنهُ قال‪:‬رَ َجعْنَا مِنْ َغ ْزوَةِ تَبُوكَ مَعَ النّبِ ّي َ‬
‫ي عَ ْن أََن ٍ‬
‫وروا ُه البُخَارِ ّ‬
‫س ُهمْ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم َفقَالَ‪« :‬إِنّ َأ ْقوَامَا خ ْلفَنَا بالدِين ِة مَا َسلَكْنَا ِشعْبا وَ َل وَادِيا إِ ّل َو ُه ْم َمعَنَا‪ ،‬حَبَ َ‬
‫اْلعُ ْذرُ»‪.‬‬
‫‪ -4‬از ابی عبد ال جابر بن عبد ال انصاری رضی ال عنه روايت است که فرمود‪:‬‬
‫ما در جنگی از جنگهای پيامب اسلم صلی ال عليه وسلم شرکت داشتيم‪ ،‬آنضرت‬
‫صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هانا در مدينه مردانی هستند که شا مسيی را طی نکرديد و در‬
‫هيچ واديی را سي ننموديد‪ ،‬مگر اينکه آنان با شا بودند که بيماری آنا را از هراهی با شا باز‬
‫داشته است و در روايتی آمده است‪ ،‬مگر اينکه آنا در اجر با شا شريک اند‪.‬‬
‫و باری رحه ال آن را از انس رضی ال عنه روايت نوده که فرمود‪ :‬ما از جنگ‬
‫تبوک با پيامب صلی ال عليه وسلم بازگشتيم‪ ،‬آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هانا‪ ،‬در‬
‫مدينه کسانی را ترک نودي که هيچ راه کوهستانی و هيچ وادی را طی نکردي مگر اينکه‬
‫آنان با ما بودند و جز عذر‪ ،‬آنا را چيزی از هراهی با ما باز نداشت‪.‬‬
‫ش‪ :‬را جع به شرح اين حديث مبارک عاقولی در شرح الصابيح گويد‪ :‬اين حديث می‬
‫رساند که آنان در اجر مساوی و شريک بوده و به آيه ای کريهء (ليستوی القاعدون) چون‬
‫استدلل گردد مفهوم ترجيح جانب غازی بر قاعد را می رساند‪ ،‬و البته اين قاعد هم در‬
‫صورتيکه عذری نداشته باشد و بدون عذر از جهاد باز ماند‪ ،‬بنا براين در ميان حديث مبارک‬
‫و آيهء کريهء مذکوره تنافسی ديده نی شود‪.‬‬
‫‪25‬‬

‫‪ -5‬وَعَنْ أب َيزِي َد َمعْنِ بْن َيزِيدَ بْ ِن الَخْنسِ رضي ال َعنْهمْ‪َ ،‬و ُهوَ َوأَبُو ُه وَ َج ّدهُ‬
‫ج ِد فَجِ ْئتُ‬
‫ض َعهَا عِ ْن َد رَجُلٍ ف الْمَسْ ِ‬
‫صدّقُ ِبهَا َفوَ َ‬
‫ج دَنَاِنيَ يَت َ‬
‫صَحَابِيّونَ‪ ،‬قَال‪ :‬كَانَ أب َيزِيدُ أَ ْخرَ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬
‫َفأَ َخذُْتهَا َفأَتيُْتهُ ِبهَا‪ .‬فَقال‪ :‬وَال ّل ِه مَا ِإيّاكَ َأ َردْت‪ ،‬فَخَاصمُْتهُ ِإلَى رسول ال ّلهِ َ‬
‫ك مَا نوْيتَ يَا َيزِيد‪ ،‬وََلكَ مَا أَخ ْذتَ يَا مَعْ ُن » رواه البخاري‪.‬‬
‫فَقَالَ‪َ« :‬ل َ‬
‫‪ -5‬از ابو يزيد معن بن يزيد بن الخنس رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬
‫خود و پدر و پدربزرگش هه صحابی بودند‪،‬گفت‪ :‬پدرم ابويزيد بنظور صدقه دادن‬
‫چند ديناری را نزد شخصی در مسجد گذاشت تا آن را برای نيازمندی صدقه دهد‪ ،‬سپس من‬
‫آمده و آن مبلغ را گرفتم و نزد پدرم آوردم‪ ،‬پدرم گفت‪ :‬بدا من نواستم که اين پول برای‬
‫تو داده شود و من بضور پيامب صلی ال عليه وسلم آمده با پدرم در اين مورد‪ ،‬ماصمه و از‬
‫او پيش پيامب صلی ال عليه وسلم شکايت بردم‪ ،‬آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود که‪ :‬ای‬
‫يزيد تو بر اساس نيت خويش اجر داده می شوی‪ ،‬و تو ای معن صاحب پولی هستی که گرفته‬
‫ای‪.‬‬
‫ش‪ :‬درين حديث اشاره است به روا بودن فخر کردن به مواهب پروردگارو صحبت‬
‫نودن از نعمت رب الليل و هم روا بودن رفت نزد حاکم چنانچه دعوی ميان پدر و پسر هم‬
‫باشد و اينکه مطلق اين کار عقوق و نافرمانی بشمار نی رود و هم اينکه ناينده گرفت در‬
‫صدقه دادن و بصوص در صدقهء نافله جواز دارد و هم اينکه صدقه دهنده به طبق نيت‬
‫خويش مزد داده می شود‪ ،‬خواه به مستحق برسد يا خي‪.‬‬
‫ص مَالك بن ُأهَ ْيبِ بْنِ عَ ْب ِد مَنَافِ بْ ِن زُهر َة بْنِ‬
‫‪ -6‬وَعَنْ أب إِ ْسحَاقَ س ْعدِ بْ ِن أب َوقّا ٍ‬
‫ى اْلقُرشِيّ ال ّز َهرِيّ رضِي ال ّلهُ َع ْنهُ‪ ،‬أَحدِ اْلعَشرة الْمَشْهودِ لَهمْ‬
‫كِلبِ بْ ِن ُمرّةَ بْ ِن ك ْعبِ بنِ لُؤ ّ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َيعُودُنِي عَامَ حَجّة‬
‫بِاْلجَنّة ‪ ،‬رضِي ال ّلهُ عَ ْنهُم قال‪ « :‬جَاءَنِي رسو ُل ال َ‬
‫ع مِنْ وَج ٍع اشْتدّ بِي َفقُلْت‪ :‬يا رسُول ال ّلهِ إِنّي َقدْ بلغَ بِي مِن الْوج ِع مَا تَرى ‪َ ،‬وأَنَا ذُو مَالٍ‬
‫اْلوَدا ِ‬
‫وَلَ يَرثُنِي إِلّ ابْنةٌ لِي‪ ،‬أَفأَتصَدّق بُثلُثَ ْى مالِي؟ قَالَ‪ :‬ل‪ُ ،‬قلْت‪ :‬فالشّطُر يَارسوُلَ ال؟ فقال‪ :‬ل‪ُ ،‬ق ْلتُ‬
‫ي َأوْ كَِبيٌ إِّنكَ إِ ْن تَذرَ وَرثتك أغنِياءَ َخ ْيرٌ مِن أَنْ‬
‫فالّث ُلثُ يا رسول اللّه؟ قال‪ :‬الثّلثُ والّث ُلثُ كِث ٌ‬
‫تذر ُهمْ عاَلةً يَتك ّففُونَ النّاس‪ ،‬وَِإّنكَ لَنْ تُنفِق َنفَقةً تبْتغِي ِبهَا و ْجهَ ال إِ ّل أُج ْرتَ َعلَ ْيهَا حَتّى ما‬
‫ف فتعْمَل‬
‫خ ّل َ‬
‫تَجْعلُ ف ا ْمرَأَتكَ قَال‪ :‬فَقلْت‪ :‬يَا رَسُولَ ال أُ َخ ّلفَ َب ْعدَ أَصْحَابِي؟ قَال‪ِ :‬إنّك لن تُ َ‬
‫ضرّ‬
‫عَمَلً َتبْتغِي ِبهِ وَ ْجهَ ال إلّ ازْددْتَ ِب ِه دَرجةً ورِفعةً ول َعلّك أَ ْن تُخلّف َحتَى ينْتفعَ بكَ َأقَوا ٌم وَُي َ‬
‫‪26‬‬

‫بك آخرُونَ‪ .‬ال ّل ُهمّ َأمْضِ لِصْحاب هجْرَتهُم‪ ،‬وَلَ ت ُر ّد ُهمْ َعلَى أَ ْعقَابِهم‪ ،‬لَكن الْبائسُ س ْعدُ بْنُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم» أَن مَاتَ ب ّك َة » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫خـوَْلةَ « يرْثى َلهُ رسو ُل ال َ‬
‫‪ -6‬از ابی اسحاق سعد بن ابی وقاص رضی ال عنه‪ ،‬وی يکی از ده ياريست که به‬
‫بشت نويد داده شده است‪ ،‬روايت است که فرمود‪:‬‬
‫به دنبال بيماری سختی که در حجة الوداع به آن مبتل شده بودم‪ ،‬پيامب صلی ال عليه‬
‫وسلم به عيادت آمدند‪ ،‬خدمت شان عرض کرده گفتم‪ :‬ای رسول خدا‪ ،‬خود مشاهده می کنيد‬
‫که چقدر بيماری بر من فشار آورده و من مرد ثروتندی هستم و بز يک دختر وارثی‬
‫ندارم‪،‬آيا اجازه می فرمائيد که ‪ 3/2‬مال را صدقه بدهم؟‬
‫فرمود‪ :‬خي! گفتم‪ :‬نصف آنرا چطور؟‬
‫فرمود‪ :‬نه‪.‬‬
‫گفتم‪ 3/1 :‬حصهء مال را چطور؟‬
‫فرمود‪ :‬بلی‪ 3/1 .‬حصهء مالت را صدقه بده‪ 3/1 .‬حصه هم زياد است يا فرمود‬
‫هنگفت است‪ .‬هانا اگر تو ورثه ات را‪ ،‬غنی بگذاری‪ ،‬بتر از آنست که آنا را فقي و نيازمند‬
‫ترک کنی‪،‬که دست شان بسوی مردم دراز باشد‪ .‬تو هيچ مصرفی بنظور رضای الی انام نی‬
‫دهی‪ ،‬مگر اينکه ثواب آن را در می يابی‪ ،‬حتی لقمه ای را که در دهن هسرت میگذاری‪.‬‬
‫گفت‪ :‬عرض کردم يا رسول ال‪ ،‬آيا بعد از دوستان می مان يا چطور؟‬
‫فرمود‪ :‬که تو بعد از ايشان نی مانی‪ ،‬در حاليکه عملی انام می دهی تا رضای الی را‬
‫دريابی مگر اينکه بر مقام و منلتت افزوده می شود و شايد تو بانی تا برخی از تو نفع برند و‬
‫برخی ديگر "کفار" از تو زيان ببينند‪ ،‬سپس فرمود‪ :‬خدايا‪ ،‬هجرت اصحاب را قبول بفرما و‬
‫آنان را به گذشتگان شان باز مگردان‪ ،‬ولی بيچاره سعد بن خوله است‪ ،‬گويی پيامب صلی ال‬
‫عليه وسلم در بارهء او اظهار اندوه می نايند زيرا او به مکه وفات يافته بود‪.‬‬
‫ش‪ :‬ابن حجردر فتح الباری می گويد‪ :‬آنان دوست نداشتند در سرزمينی که باطر‬
‫خدا از آن هجرت کرده اند اقامت نايند‪ ،‬از اين جهت سعد ترسيد که مبادا در آن بيد و‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم از مردن سعد بن خوله در آن ابراز اندوه فرمود‪.‬‬
‫‪27‬‬

‫و اين حديث دليل است بر اينکه وصيت به زياده از ‪ 3/1‬مال جواز ندارد‪ ،‬و هم‬
‫نيکو بودن واستحباب عيادت بزرگ از پيوانش و تشويق بر صلهء رحم از آن دريافت می‬
‫گردد‪( .‬مترجم)‬
‫صلّى الُ‬
‫خرٍ رضي ال َع ْنهُ قال‪ :‬قالَ رَسُو ُل ال َ‬
‫‪ -7‬وَعَنْ أب هُريْرة عَ ْب ِد الرّحْمن بْ ِن ص ْ‬
‫ص َورِكُم‪ ،‬وَلَكِ ْن يَنْ ُظرُ ِإلَى ُقلُوبِ ُك ْم َوأَعمالِ ُكمْ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬إِنّ ال ل يَنْ ُظرُ إِل َأجْسامِكْم‪ ،‬وَل إِل ُ‬
‫» رواه مسلم‪.‬‬
‫‪ -7‬از ابو هريرة عبد الرحن بن صخر رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هانا خداوند به پيکرها و چهره های شا نی‬
‫نگرد‪ ،‬بلکه به دلای شا می نگرد‪.‬‬
‫ش‪ :‬اين حديث دللت می کند بر اينکه انسان از نيت و عمل خويش مورد باز پرس‬
‫قرار می گيد‪ ،‬از اينرو لزم است نيت خويش را خالص برای خدا ساخته و عمل خويش را‬
‫مطابق احکام خدا و رسولش صلی ال عليه وسلم عيار سازد‪.‬‬
‫‪ -8‬وعَنْ أب مُوسَى ع ْبدِ ال ّلهِ بْ ِن قَ ْيسٍ الَشعرِيّ رضِي ال عنه قالَ‪ :‬سُِئلَ رسول ال‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم عَنِ الرّجُلِ يُقاتِلُ شَجَا َعةً ‪ ،‬ويُقاتِلُ حَمِّيةً ويقاتِ ُل رِياء‪َ ،‬أيّ ذلِك ف َسبِيلِ‬
‫َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬مَ ْن قاتَلَ ِلتَكُون كلِمةُ ال ّلهِ هِي اْل ُعلْيَا ف ُهوَ ف سَبِيلِ‬
‫ال ّلهِ؟ فَقَالَ رسول ال َ‬
‫ال ّل ِه » مُتّفَ ٌق عليه‬
‫‪ -8‬از ابو موسی عبد ال بن قيس اشعری رضی ال عنهما روايت است که گفت‪:‬‬
‫از آنضرت صلی ال عليه وسلم در مورد مردی پرسش بعمل آمد‪ ،‬که برای اظهار‬
‫شجاعت و دليی‪ ،‬يا روی عصبيت قومی و يا باطر رياء می رزمد‪ ،‬که کدام يک از اينها فی‬
‫سبيل ال به حساب می آيد؟‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه باطر اعلی کلمة ال بنگد‪ ،‬آن فی سبيل‬
‫ال به حساب می آيد‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬
‫‪ -9‬وعن أب بَ ْكرَة نُفيْعِ بْنِ الْحا ِرثِ الثّقفِي َرضِي ال عنه أَ ّن النّبِ ّي َ‬
‫سلِمَا ِن بسيْف ْيهِمَا فالْقاتِ ُل والقْتُولُ ف النّارِ» ُقلْت‪ :‬يَا رَسُول اللّه‪َ ،‬هذَا اْلقَاتِلُ‬
‫قال‪ِ« :‬إذَا الْتقَى الْمُ ْ‬
‫فمَا بَالُ الْمقْتُول؟ قَال‪« :‬إِّنهُ كَانَ َحرِيصا َعلَى قَتْ ِل صَاحِِبهِ» متفقٌ عليه‪.‬‬
‫‪28‬‬

‫‪ -9‬از ابوبکره نفيع بن حارث ثقفی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه دو مسلمان با ششيهای شان در برابر‬
‫هم قرار بگيند‪ ،‬قاتل و مقتول (کشنده و کشته شده) هر دو در آتش اند‪ .‬گفتم‪ :‬ای رسول‬
‫خدا‪ ،‬اين شخص قاتل و کشنده است که به دوزخ می رود‪ ،‬مقتول و کشته شده چرا؟‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمودند‪ :‬چون او حريص بود که دوستش را بقتل‬
‫برساند‪.‬‬
‫ش‪ :‬اين حديث وعيد و تديد است برای آنانيکه بنظور دشنی دنيوی يا طلب‬
‫حکومت و زمامداری بنگند‪ ،‬اما آنکه با اهل بغی و سرکشان بنگد‪ ،‬يا در مقابل متجاوز از‬
‫خود دفاع کند و کشته شود‪ ،‬داخل اين وعيد نيست‪ .‬زيرا شريعت برای او اجازه داده است‪.‬‬
‫و حديث دليل است بر عقوبت آنکه در دلش نيت چيزی را بکند و بر آن مصمم‬
‫شود‪ ،‬هرچند بر انام آن قدرت نيابد‪.‬‬
‫صلَةُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ « :‬‬
‫ضيَ ال عنه قال‪ :‬قال رسول ال َ‬
‫‪ -10‬وَعَنْ أب ُهرَْيرَ َة رَ ِ‬
‫الرّ ُج ِل ف جاعةٍ تزيدُ َعلَى صَلَِتهِ ف سُو ِقهِ وََبيِْتهِ بضْعا وعِشْري َن َدرَجَةً ‪ ،‬وذِلكَ أَ ّن أَ َح َد ُهمْ إِذا‬
‫لةُ ‪َ ،‬لمْ يَخطُ‬
‫ضأَ َفأَحْسَنَ اْل ُوضُوء‪ُ ،‬ثمّ َأتَى الْمَسْجِد ل ُيرِيدُ إِ ّل الصّلَ َة ‪ ،‬ل يَ ْن َهزُ ُه إِلّ الصّ َ‬
‫َت َو ّ‬
‫جدَ كانَ‬
‫خُطوَ ًة إِ ّل ُرفِعَ َلهُ بِها دَرجةٌ ‪ ،‬وَ ُحطّ عَ ْنهُ ِبهَا خَطيَئةٌ حتّى َيدْخلَ الْمَسْجِد‪َ ،‬فِإذَا دخل الْمَسْ ِ‬
‫جلِسهِ‬
‫صلّونَ َعلَى َأحَد ُكمْ ما دام ف مَ ْ‬
‫ت الصّل ُة هِيَ الت تبِسُه‪ ،‬وَالْمَلئِ َكةُ ُي َ‬
‫ل ِة مَا كَاَن ِ‬
‫ف الصّ َ‬
‫صلّى فِيه‪ ،‬يقُولُون‪ :‬ال ّل ُهمّ ارْحَمْه‪ ،‬ال ّل ُهمّ ا ْغ ِفرْ لَه‪ ،‬ال ّل ُهمّ ُتبْ َعلَيْه‪ ،‬ماَلمْ ُي ْؤ ِذ فِيه‪ ،‬مَا َلمْ‬
‫الّذي َ‬
‫ث فِي ِه » متف ٌق عليه‬
‫ح ِد ْ‬
‫يُ ْ‬
‫‪ -10‬از ابوهريرة رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬که ناز شخص در جاعت بيست و چند درجه‬
‫بر نازش در خانه و بازارش برتری دارد‪ .‬زيرا هرگاه يکی از شا درست وضوء بسازد و سپس‬
‫فقط بنظور ادای ناز به مسجد بيايد‪ ،‬و هيچ امری جز ناز او را به سوی مسجد نراند‪ ،‬هيچ‬
‫قدمی نی گذارد مگر اينکه در برابر آن يک درجه مقامش بال می رود‪ ،‬و يک گناهش کم می‬
‫شود تا به مسجد برسد‪ ،‬چون به مسجد درآيد‪ ،‬تا هنگامی که ناز مانع برآمدنش شود‪ ،‬گويی‬
‫در ناز مـی باشـد و اجـر آن را مـی برد‪ ،‬و فرشتگان تـا ماداميکـه يکـی از شاـ در جای ناز‬
‫خواندنش نشسته باشد و بر وی دعا می فرستند و می گويند‪ :‬خدايا بر وی رحت بفرست‪،‬‬
‫‪29‬‬

‫خدايا او را بيامرز‪ ،‬خدايا توبه اش را بپذير‪ ،‬تا لظه ای که کسی را دران اذيت نکرده‪ ،‬يا بی‬
‫وضوء نشود‪.‬‬
‫ش‪ :‬فضيل تی که در حد يث آمده م تص به ناز جاع تی می با شد که در م سجد اداء‬
‫گردد‪ .‬امـا ناز در خانـه قطعا بتـر از ناز در بازار بوده‪ ،‬چون نقـل گرديده کـه بازارهـا ملـ‬
‫شياطي می باشند‪ ،‬و بدون شک ناز با جاعت در بازار و خانه از ناز انفرادی برتر است‪.‬‬
‫‪ -11‬وَعَنْ أب اْلعَبّاسِ عَ ْبدِ ال ّلهِ بْ ِن عبّاسِ بْنِ َع ْبدِ الْمُطَّلب رَضِي ال عنهما‪ ،‬عَنْ رسول‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ‪ ،‬فِيما َيرْوى عَنْ ربّه‪ ،‬تَبَارَ َك َوَتعَالَى قال‪« :‬إِ ّن ال كَتبَ الْحسناتِ‬
‫ال َ‬
‫والسّيّئاتِ ُث ّم بَيّنَ ذلك‪ :‬فمَنْ ه ّم بِحَسَنةٍ فَلمْ يعْ َم ْلهَا كتَبهَا ال ّلهُ عِ ْن َدهُ تَبَارَ َك وََتعَالَى ِع ْندَهُ حسنةً‬
‫ضعَافٍ كثيةٍ ‪ ،‬وَإِنْ‬
‫ض ْعفٍ إِلَى أَ ْ‬
‫كامِل ًة وَإِ ْن ه ّم بَا َفعَ ِم َلهَا كَتََبهَا ال ّلهُ عَشْر حَسَنَاتٍ إِلَى سَ ْبعِمَاِئةِ ِ‬
‫َهمّ بِسيَّئ ِة َفلَمْ َيعْ َم ْلهَا َكتََبهَا ال ّلهُ عِ ْندَهُ حَسََن ًة كا ِملَةً ‪ ،‬وَإِ ْن َهمّ بِها فعَمِلهَا كَتََبهَا ال ّلهُ سَيَّئ ًة وَا ِحدَةً»‬
‫متفقٌ عليه‪.‬‬
‫‪ -11‬از ابو العباس عبد ال بن عباس بن عبد الطلب رضی ال عنهما از رسول خدا‬
‫صلی ال عليه وسلم منقول است‪ ،‬از آنچه که از پروردگارش جل جلله روايت می کند که‬
‫فرمود‪ :‬خداوند نيکی ها و بديها را نوشته و سپس آن را بيان داشت‪ ،‬پس کسی که قصد انام‬
‫عمل نيکی را بنمايد‪ ،‬و آن را انام ندهد‪ ،‬خداوند تبارک و تعالی در نزد خويش برايش يک‬
‫نيکی و حسنهء کامل می نويسد‪ ،‬اگر قصد انام آن نوده و آن را عملی ساخت‪ ،‬خداوند در‬
‫نزد خويش ده حسنه تا هفتصد برابر و بيشتر از آن برای او می نويسد واگر شخصی قصد‬
‫انام عمل بدی را نود و آن را عملی نساخت خداوند برايش از پيشگاه خود يک حسنهء‬
‫کامل می نويسد و هرگاه قصدش را نوده و آن را عملی ساخت خداوند آن را يک بدی و‬
‫سيئه می نويسد‪.‬‬
‫‪ -12‬وعن أب عَبْد الرّحْمَن عَ ْبدِ ال ّلهِ بْنِ عُ َمرَ بْ ِن الْخطّابِ‪ ،‬رضي ال عنهما قال‪:‬‬
‫لَثةُ نفر مِمّنْ كَانَ قَ ْبلَ ُكمْ حَتّى آوَا ُهمُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َيقُولُ‪« :‬انْ َطلَقَ ثَ َ‬
‫سَ ِم ْعتُ رسول ال َ‬
‫س ّدتْ َعلَ ْي ِهمْ اْلغَارَ‪َ ،‬فقَالُوا‪ :‬إِّنهُ ل‬
‫ح َد َرتْ صَخْر ٌة مِنَ الْجب ِل فَ َ‬
‫الْمبِيتُ إِلَى غَا ٍر َفدَ َخلُوهُ‪ ،‬فانْ َ‬
‫خرَةِ إِ ّل أَنْ َتدْعُوا ال تعال بصال أَعْمَالكُم‪.‬‬
‫يُنْجِي ُكمْ مِنْ الصّ ْ‬
‫ل وَل‬
‫قال رج ٌل مِنهُم‪ :‬ال ّل ُهمّ كَا َن لِي أَبَوانِ شَيْخَانِ كَبِيان‪ ،‬وكُ ْنتُ َل أَغبِ ُق قبْلهَما َأهْ ً‬
‫مالً فنأَى ب َط َلبُ الشّجرِ َيوْما فَلمْ ُأرِحْ َعلَيْهمَا حَتّى نَامَا فَحَلبْت َلهُمَا غبُوقَهمَا َفوَجَدُْتهُمَا‬
‫وَاْل َقدَحُ َعلَى َيدِى‬ ‫نَائِميْن‪ ،‬فَ َك ِرهْت أَ ْن أُوقظَهمَا وَأَ ْن أَغْبِ َق قَ ْب َلهُمَا َأهْلً َأ ْو مَالً‪َ ،‬فلَبِ ْثتُ‬
‫‪30‬‬

‫فَاسْتَيْقظَا فَشَربَا َغبُوقَهُمَا‪.‬‬ ‫جرُ وَالصّبَْيةُ يَتَضا َغوْنَ عِ ْن َد َقدَمى‬


‫َأنْتَ ِظرُ اسْتِيقَا َظهُما حَتّى َبرَقَ اْلفَ ْ‬
‫خرَة ‪ ،‬فاْنفَرَ َجتْ‬
‫ك فَ َفرّجْ عَنّا مَا نَحْ ُن فِيهِ مِنْ َه ِذهِ الصّ ْ‬
‫ت ذَِلكَ اْبِتغَا َء وَ ْجهِ َ‬
‫ال ّل ُهمّ إِنْ ُك ْنتُ َف َعلْ ُ‬
‫ج مِنْه‪.‬‬
‫خرُو َ‬
‫شَيْئا ل يَسْتَطيعُونَ الْ ُ‬
‫قال الخر‪ :‬ال ّل ُهمّ إِّنهُ كَانتْ لِيَ ابَْنةُ عمّ كانتْ َأ َحبّ النّاسِ إِلَ ّي » وف رواية ‪ُ « :‬ك ْنتُ‬
‫أُحِّبهَا َكأَشد مَا يُحبّ الرّجَالُ النّسَاء‪َ ،‬فَأ َردُْتهَا َعلَى َنفْسهَا فَامْتََن َعتْ مِنّى حَتّى أَلَ ّمتْ ِبهَا سََنةٌ مِنَ‬
‫سهَا ففَ َعلَت‪ ،‬حَتّى ِإذَا‬
‫خلّ َى بَيْنِى وََبيْنَ َنفْ ِ‬
‫ي فَجَاءَتْنِى َفأَعْطَيُْتهِا عِشْري َن َومِاَئةَ دِينَارٍ َعلَى أَنْ تُ َ‬
‫السّنِ َ‬
‫حقّه‪،‬‬
‫َقدَ ْرتُ َعلَ ْيهَا » وف رواية ‪َ « :‬فلَمّا َق َع ْدتُ َبيْنَ رِجْل ْيهَا‪ ،‬قَالت‪ :‬اتّ ِق ال ول َتفُضّ الْخاَتمَ إِلّ ِب َ‬
‫ت فَعْلتُ ذَِلكَ‬
‫ل وَتر ْكتُ ال ّذ َهبَ الّذي أَعْطَيُتهَا‪ ،‬ال ّل ُهمّ إِنْ كُ ْن ُ‬
‫فاْنصَ َر ْفتُ عَ ْنهَا َوهِىَ أَ َحبّ النّاسِ إِ ّ‬
‫خرُوجَ مِ ْنهَا‪.‬‬
‫خرَةُ غَ ْيرَ َأّن ُهمْ ل يَسْتَطِيعُونَ اْل ُ‬
‫ابِْتغَا َء وَ ْج ِهكَ فا ْفرُجْ عَنّا مَا نَحْ ُن فِيه‪ ،‬فان َفرَ َجتِ الصّ ْ‬
‫وقَالَ الثّالِث‪ :‬ال ّل ُهمّ إِنّي اسَْتأْ َج ْرتُ أُجرَا َء وَأَعْطَيْتُهمْ أَ ْج َر ُهمْ غَ ْي َر رَجُ ٍل وَا ِحدٍ َترَ َك الّذي لّه‬
‫وذهب فثمّرت أجره حت كثرت منه الموال فجائن بعد حي فقال يا عبد ال َأدّ إِلَيّ َأ ْجرِي‪،‬‬
‫فَ ُقلْت‪ :‬كُ ّل مَا َترَى منْ أَ ْجرِك‪ :‬مِنَ ا ِلبِ ِل وَالَْب َقرِ وَاْلغَنَم وَال ّرقِيق فقال‪ :‬يا عَ ْب َد ال ّلهِ ل تَسْتهْزيْ ب‪،‬‬
‫ت فَ َع ْلتُ َذِلكَ ابْتغَاءَ‬
‫فَ ُقلْت‪ :‬لَ أَ ْسَتهْزيُ بك‪َ ،‬فأَ َخذَهُ ُك ّلهُ فاسْتاقَ ُه َفلَمْ يَ ْترُ ْك مِنْه شَيْئا‪ ،‬ال ّل ُهمّ إِنْ كُ ْن ُ‬
‫خرَ ُة فخرَجُوا يَمْشُو َن » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫وَ ْج ِهكَ فا ْفرُجْ عَنّا مَا نَحْ ُن فِيه‪ ،‬فَاْن َفرَ َجتِ الصّ ْ‬
‫‪ -12‬از ابو عبد الرحن عبد ال بن عمر رضی ال عنهما روايت است که فرمود‪:‬‬
‫از آنضرت صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬قبل از شا سه تن بودند‪ ،‬که به‬
‫سفر رفتند و برای سپری کردن شب وارد غاری شدند‪ ،‬ناگهان صخرهء بزرگی از کوه‬
‫سرازير گرديده و آستانهء غار بسته شد‪ ،‬سپس آنان گفتند‪ ،‬هيچ چيزی شا را از اين صخره‬
‫نات نواهد داد‪ ،‬مگر اينکه از خدا بواهيد که به برکت اعمال نيکتان‪ ،‬شا را نات دهد‪.‬‬
‫مردی از ميان شان گفت‪ :‬بار خدايا من پدر و مادری داشتم که پيو فرتوت بودند و‬
‫قبل از ايشان هيچيک از اعضای خانواده‪ ،‬و خدمتگاران را سيآب نی کردم‪ ،‬روزی در‬
‫جستجوی درخت دور رفتم و زمانی بازگشتم که آن دو بواب رفته بودند‪ ،‬می حصهء شي‬
‫شان را دوشيدم‪ ،‬چون ديدم که آنا به خواب رفته اند‪ ،‬روا ندانستم که آنا را از خواب بيدار‬
‫کنم و يا يکی از اعضای خانواده و خدمتگزاران را شي بنوشان‪ ،‬من هچنان صب کردم که‬
‫آنا بيدار شوند‪ ،‬و قدح هم در دستم بود تا لظه ای که صبح دميد‪ ،‬در حاليکه کودکان در‬
‫پيش پاي از گرسنگی جزع و فزع می کردند‪ .‬پس آنا از خواب بيدار شده و حصهء شي خود‬
‫را نوشيدند‪ .‬خدايا اگر اين کار را برايت کردم ما را از اين مشکل (مشکل صخره) نات ده‪.‬‬
‫‪31‬‬

‫پس صخره کمی دور شد به شکلی که از آن برآمده نی توانستند‪.‬‬


‫ديگری گفت‪ :‬خدايا‪ ،‬دختر عمويی داشتم که مبوبترين مردم در نزدم بود‪ ،‬و در‬
‫روايتی آمده که‪ :‬من با بالترين درجه که مردان زنان را دوست می دارند او را دوست می‬
‫داشتم‪ ،‬و خواستم با وی هم بستر شوم‪ ،‬ولی او امتناع ورزيد‪ ،‬تا اينکه سالی فرا رسيد که‬
‫قحطی بود‪ ،‬وی خود نزدم آمد‪ ،‬من به وی يکصد و بيست دينار دادم که خود را در اختيارم‬
‫بگذارد‪ ،‬و او اين کار را کرد‪ ،‬چون بر وی تسلط يافتم‪ ،‬در روايتی آمده که چون در ميان دو‬
‫پايش نشستم‪ ،‬گفت‪ :‬از خدا بترس و اين مهر را (کنايه از پردهء بکارت است) جز به حقش‬
‫دور منما‪ ،‬من در حاليکه او را از هه بيشتر دوست می داشتم از وی روی برگرداندم و از‬
‫طليی که به وی داده بودم هم گذشتم‪ ،‬خدايا اگر اين کار را برايت کردم ما را از اين مشکل‬
‫نات ده‪.‬‬
‫صخره قدری آنسوتر رفت‪ ،‬ولی آنا هنوز نی توانستند بيون بيايند‪.‬‬
‫سومی گفت‪ :‬خدايا‪ ،‬من عده يی را اجي کردم و مزدشان را هم دادم‪ ،‬غي از يک مرد‬
‫که دستمزدش را گذاشت و رفت‪ .‬من مزدش را به تارت انداختم‪ ،‬که از آن سود زيادی عايد‬
‫شد‪ ،‬و مال فراوانی بدست آمد‪ ،‬وی پس از مدتی نزدم آمده گفت‪ :‬ای بندهء خدا مزدم را‬
‫بده‪ ،‬من گفتم‪ :‬ههء شترها‪ ،‬گاوها‪ ،‬گوسفندها و غلم هايی را که می بينی از مزد تواست‪.‬‬
‫گفت‪ :‬ای بندهء خدا مرا مورد تسخر قرار مده‪ .‬گفتم‪ :‬من تو را مسخره نی کنم‪ ،‬آنگاه وی‬
‫هه را گرفته و با خود برد و چيزی باقی نگذاشت‪ ،‬خدايا اگر اين کار را برای تو نوده ام ما‬
‫را از اين مشکل نات ده‪ .‬آنگاه صخره از دم غار به کنار رفت و آنا از غار بيون آمده و به‬
‫راه افتادند‪.‬‬
‫ش‪ :‬در حديث جواز دعا در وقت سختی و توسل به عمل صال و فضيلت خدمت و‬
‫احسان به والدين و برتری دادن آنان بر زن و فرزند و فضيلت عفت و مالفت با نفس و‬
‫فضيلت جوانردی در معامله وادای امانت و اثبات کرامات اوليای خدا استفاده می شود‪.‬‬
‫(مترجم)‬
‫‪32‬‬

‫‪ -2‬باب توبه و بازگشت به خدای تعالی جلت عظمته‬

‫ل َتعَالَى لَ‬
‫ت ا َلعْصَِيةُ بَيْ َن العَ ْبدِ وبَيْنَ ا ِ‬
‫قَالَ العلماء‪ :‬الّت ْوَبةُ وَاجَبةٌ مِنْ كُ ّل ذَنْب‪ ،‬فإنْ كَان ِ‬
‫تَتَعلّقُ بقّ آ َدمِ ّي َفلَهَا ثَلَثةُ ُشرُوط‪:‬‬
‫علماء می گويندکه‪ :‬توبه از هر معصيت واجب است‪ .‬اما اگر معصيت در بي بنده و‬
‫خدا باشد و به حقوق آدمی ارتباط نداشته باشد سه شرط دارد‪.‬‬
‫أ َحدُها‪ :‬أنْ يُقلِعَ عَ ِن الَعصَِيةِ ‪.‬‬
‫‪ -1‬اينکه خود را از معصيت و گناه بازدارد‪.‬‬
‫والثّانِي‪ :‬أَنْ يَ ْن َدمَ َعلَى فِ ْع ِلهَا‪.‬‬
‫‪ -2‬اينکه از انام دادن آن پشيمان شود‪.‬‬
‫والثّالث‪ :‬أ ْن َي ْعزِمَ أَنْ ل يعُودَ ِإلَ ْيهَا أَبَدا‪َ .‬فإِنْ ُف ِقدَ َأ َحدُ الثّلَثةِ َلمْ َتصِحّ تَوَبُتهُ‪.‬‬
‫شرُو ُطهَا أ ْرَبعَةٌ ‪ :‬هذِ ِه الثّلَثةُ ‪ ،‬وأ ْن يَ ْبرَأ مِنْ حَقّ‬
‫ت ا َل ْعصِيةُ تََتعَلقُ بآ َدمِيّ فَ ُ‬
‫وإنْ كَاَن ِ‬
‫حوَ ُه مَكَّنهُ مِ ْنهُ َأ ْو َط َلبَ‬
‫حوَ ُه َردّ ُه إِلَيْه‪ ،‬وإنْ كَانَت َحدّ َق ْذفٍ ونَ ْ‬
‫ت مالً َأ ْو نَ ْ‬
‫صَاحِبِها‪َ ،‬فإِنْ كَاَن ْ‬
‫ح ّل ُه مِ ْنهَا‪ .‬و ِيبُ أ ْن يَتُوبَ مِنْ جيعِ الذّنُوب‪َ ،‬فإِنْ تَابَ مِنْ َب ْعضِها‬
‫َع ْفوَه‪ ،‬وإنْ كَانْت غِيَبةً استَ َ‬
‫حتْ َت ْوبَُتهُ ِع ْندَ أهْلِ الَ ّق مِنْ ذِلكَ الذّْنبِ وَبقِيَ َعلَيهِ البَاقي‪َ .‬وقَدْ تَظَا َه َرتْ دَلئِلُ الكتَابِ‬
‫صَ ّ‬
‫والسّّنةِ ‪ ،‬وإجْمَاعِ ا ُل ّمةِ َعلَى وُجوبِ التّوبةِ ‪.‬‬
‫‪ -3‬اينکه تصميم گيد که دوباره آن را انام ندهد‪.‬‬
‫اگر يکی از شروط موجود نشود‪ ،‬توبه اش مورد قبول نی افتد‪ ،‬اگر معصيت به حقوق‬
‫انسانا تعلق داشته باشد چهار شرط دارد‪ ،‬علوه بر اين شروطی که ذکر شد‪ ،‬اينکه از صاحب‬
‫حق برائت بگيد‪ .‬اگر اين حق مال و امثال آن باشد به وی بازگرداند‪ .‬اگر حد قذف و امثال‬
‫آن باشد وی را قدرت جبان دهد‪ ،‬و يا از او طلب عفو کند‪ .‬اگر غيبت باشد بشش طلبد‪.‬‬
‫لزم است که از ههء گناهان توبه کند‪.‬‬
‫اگر جنانچه از يکی از گناهان توبه نود‪ ،‬توبه اش در نزد اهل حق از هان گناه درست‬
‫است و بقيه بر ذمه اش می ماند‪.‬‬
‫دليل زيادی در کتاب و سنت و اجاع امت مبنی بر وجوب توبه وجود دارد‪ ،‬از آن‬
‫جله‪:‬‬
‫‪33‬‬

‫جمِيعاً َأيّهَنا ا ْل ُم ْؤمِنُونننَ لَ َعلّكُمننْ تُ ْفلِحُونننَ}‬


‫قال ال تعالي‪َ { :‬وتُوبُوا ِإلَى الِّن َ‬
‫النور‪٣١ :‬‬
‫ستَغْ ِفرُواْ َربّكُ ْم ثُمّ تُوبُواْ ِإَل ْيهِ} هود‪٣ :‬‬
‫نا ْ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬وَأَ ِ‬
‫لّ َتوْ َبةً ّنصُوحاً} التحريم‪٨ :‬‬
‫قال تعالی‪{ :‬يَا َأ ّيهَا الّذِينَ آ َمنُوا تُوبُوا ِإلَى ا ِ‬

‫خداوند می فرمايد‪( :‬و ای مؤمنان هه بدرگاه خدا توبه کنيد باشد که رستگار شود)‬
‫نور ‪31‬‬
‫وهم می فرمايد‪( :‬آمرزش طلبيد از پروردگار خود و سپس بسويش باز گرديد) هود ‪3‬‬
‫و هم ميفرمايد‪ ( :‬ای مسلمانان رجوع کنيد بسوی خدا بازگشتی پاک و ناب) تري‬
‫‪8‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َيقُول‪:‬‬
‫‪ -13‬وعَنْ أب ُهرَْيرَ َة رضي ال عنه قال‪ :‬سِعتُ رسول ال َ‬
‫« واللّه إِنّي لَسَْتغْفرُ ال‪ ،‬وَأَتُوبُ إِليْه‪ ،‬ف الَيوْم‪ ،‬أَكثر مِنْ سَ ْبعِي مرّ ًة » رواه البخاري‪.‬‬
‫‪ -13‬از ابو هريرة رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬
‫از رسول خدا صلی ال عليه وسلم شنيدم که فرمود‪ :‬سوگند به خدا‪ ،‬که هر روز بيش‬
‫از هفتاد بار از خدا آمرزش طلبيده و به درگاه او توبه می کنم‪.‬‬
‫ش‪ :‬در اين حديث مبارک امت ممدی صلی ال عليه وسلم به توبه و استغفار ترغيب‬
‫شده اند‪ ،‬زيرا پيامب خدا صلی ال عليه وسلم با اينکه معصوم و از بترين خلئق بوده اند با‬
‫اينحال روزانه هفتاد مرتبه استغفار و توبه می نودند‪ .‬چنانچه اين استغفار در واقع از گناه‬
‫نبوده بلکه اعتقاد راسخ آنضرت است که خود را در عبوديت در برابر خداوند متعال قاصر‬
‫می داند‪ ،‬و هم اين استغفار از آن است که ايشان لظاتی را بواسطهء اشتغال به امور خويش‬
‫از ذکر مداوم شان می مانده اند‪.‬‬
‫صلّى الُ َع َل ْيهِ‬
‫‪ -14‬وعن الَ َغرّ بْن يَسار الُزنِ ّي رضي ال عنه قال‪ :‬قال رسول ال َ‬
‫و َسلّم‪ « :‬يا أَيّها النّاس تُوبُوا إِل ال ّلهِ واسْتغْفرُو ُه فإِن أَتوبُ ف الَي ْو ِم مائة َمرّة » رواه مسلم‪.‬‬
‫‪ -14‬از اغر بن يسار مزنی رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬ای مردم از خدا آمرزش طلبيده‪ ،‬و به درگاه او‬
‫توبه کنيد‪ ،‬زيرا من در هر روز صد بار توبه می کنم‪.‬‬
‫‪34‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪،‬‬


‫‪ -15‬وعنْ أب حَ ْمزَ َة أَنَس بن مَاِلكٍ الَْنصَارِيّ خَادِمِ رسول ال َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ :‬ل ّلهُ َأفْرحُ بتْوبةِ عَ ْبدِ ِه مِنْ أَ َحدِ ُكمْ سقطَ‬
‫رضي ال عنه قال‪ :‬قال رسول ال َ‬
‫ي ِه وقد أَض ّلهُ ف أَرضٍ فَلةٍ متفقٌ عليه‪.‬‬
‫َعلَى بعِ ِ‬
‫وف رواية لُسْلم‪ « :‬ل ّلهُ أَشدّ فرحا بَِتوْبةِ عَ ْب ِدهِ حِي يتُوبُ ِإلْيهِ مِنْ أَ َحدِ ُكمْ كان َعلَى‬
‫س مِ ْنهَا‪ ،‬فأَتَى َشجَرةً فاضْطَجَعَ ف‬
‫را ِحلَِتهِ ِبَأ ْرضٍ فلةٍ ‪ ،‬فانْفلتتْ مِ ْنهُ وعلَيْها طعا ُمهُ وشرَاُبهُ فأَِي َ‬
‫ِظ ّلهَا‪ ،‬وقد َأِيسَ مِ ْن رَاحِلتِه‪ ،‬فَبَيْنما هوَ َكذَِلكَ ِإ ْذ ُهوَ بِها قَائِمة عِ ْندَه‪َ ،‬فأَخذ بِخطامِهَا ُث ّم قَالَ مِنْ‬
‫ِشدّ ِة الفَرح‪ :‬ال ّل ُهمّ أَنت ع ْبدِي وأَنا رّبكَ‪ ،‬أَخْ َطَأ مِنْ ِشدّةِ الفرح » ‪.‬‬
‫‪ -15‬از ابوحزه انس بن مالک رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬به تقيق که خداوند شادتر می شود به توبهء‬
‫بندهء خود‪ ،‬از يکی از شا که شتر گم شده اش را در بيابان بيابد‪.‬‬
‫در روايت ديگر آمده‪ :‬هانا خداوند شادتر می شود به توبهء بنده اش هنگامی که به‬
‫درگاه او توبه می کند‪ ،‬از يکی از شا که در بيابان بر شترش سوار بوده‪ ،‬ناگهان شترش از‬
‫نزدش فرار کرده‪ ،‬در حاليکه طعام و آبش بر بالی شتر باشد و چون از رسيدن به شترش‬
‫مأيوس و نا اميد شده آمده و در سايهء درختی غلطيده است‪ .‬در اين هنگام ناگهان متوجه می‬
‫شود که شترش در کنارش ايستاده است‪ ،‬و او زمامش را بدست می گيد و از نايت شادمانی‬
‫میگويد‪ :‬خدايا تو بندهء منی و من خدای تو ام! و از نايت شادمانی "الفاظ را اشتباه تلفظ‬
‫می کند"‬
‫ش‪ :‬از اين حديث استفاده می شود چني سخنی را که انسان در چني حالت می‬
‫گويد عفو است و اين ضرب الثل برای بتر فهماندن مطلب و هدايت است بر اينکه انسان‬
‫هواره نفس خويش را ماسبه نايد‪.‬‬
‫صلّى الُ‬
‫‪ -16‬وعن أب مُوسى عَ ْبدِ ال ّلهِ ب ِن قَ ْيسٍ الَ ْش َعرِي‪ ،‬رضِي ال عنه‪ ،‬عن النّبِ ّي َ‬
‫ط يَدهُ بالّنهَارِ ليَتُوبَ‬
‫ط يدهُ بِاللّيْلِ ليتُوب مُسيءُ الّنهَا ِر وَيبْسُ ُ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬إِن ال تعال يبْسُ ُ‬
‫س مِن م ْغرِبِها » رواه مسلم‪.‬‬
‫مُسِيءُ اللّيْلِ حتّى تَ ْطلُعَ الشّ ْم ُ‬
‫‪ -16‬از ابو موسی اشعری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫‪35‬‬

‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خداوند يد (دست) خويش را به شب می‬


‫گستراند تا توبهء کسی را که در روزگناه نوده قبول نايد و يد خويش را به روز می گستراند‬
‫تا توبهء گنهکار شب را بپذيرد‪ ،‬تا آفتاب از مغرب طلوع کند‪.‬‬
‫ش‪ :‬اين حديث بعنوان مثلی آمده که قبول توبه و استمرار لطف و رحت خدا از آن‬
‫متجلی می شود‪ ،‬و آن تنل است از مقتضای غنی قوی قاهر‪ ،‬به مقتضای لطيف رؤوف‬
‫آمرزنده‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬مَنْ‬
‫‪ -17‬وعَنْ أب هُريْر َة رضي ال عنه قال‪ :‬قال رسول ال َ‬
‫تاب قَبْ َل أَنْ تطلُ َع الشّ ْمسُ مِ ْن مغْرِِبهَا تَابَ ال علَيْه » رواه مسلم‪.‬‬
‫‪ -17‬از ابی هريرة رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آن کس که پيش از طلوع نودن آفتاب از‬
‫مغرب توبه کند خداوند توبه اش را می پذيرد‪.‬‬
‫‪ -18‬وعَنْ أب عَ ْبدِ الرّحْمن عَ ْبدِ ال ّلهِ بن عُمرَ بن الطّاب رضي ال عنهما عن النّبّ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪« :‬إِنّ ال عزّ وجَلّ يقَْبلُ توْبة الع ْب ِد مَالَم يُغرْغرِ» رواه الترمذي وقال‪:‬‬
‫َ‬
‫حديث حسن‪.‬‬
‫‪ -18‬از ابو عبد الرحن عبد ال بن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خداوند عزوجل توبهء بنده را می پذيرد تا لظه ای‬
‫که روح به حلقومش نرسد‪.‬‬
‫ش‪ :‬ابن عباس رضی ال عنهما اين سخن را چني تفسي کرده است که‪ :‬هنگاميکه آن‬
‫شخص فرشتهء مرگ را می بيند‪ ،‬اما عال ديگری گفته که مقصود تيقن به مرگ است‪ .‬چون‬
‫ن َيعْمَلُونَ‬
‫{وََليْسَتِ ال ّت ْوبَةُ ِللّذِي َ‬ ‫ديدار و مشاهدهء فرشتهء مرگ نبوده و لزومی ندارد خداوند می فرمايد‪:‬‬
‫حتّى ِإذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ ا ْل َموْتُ قَالَ ِإنّي تُ ْبتُ النَ }النساء ‪18‬‬
‫سّيئَاتِ َ‬
‫ال ّ‬

‫‪ -19‬وعَ ْن ِزرّ بْنِ حُبْيشٍ قال‪ :‬أَت ْيتُ صفْوا َن بْنِ عسّا ٍل رضِي ال ع ْنهُ أَ ْسَأُلهُ عن الْمَسْحِ‬
‫خفّيْنِ فقال‪ :‬مَا جَاءَ ِبكَ يَا زِر؟ ف ُقلْت‪ :‬ابْتغَاءُ اْل ِعلْم‪ ،‬فقَال‪ :‬إِنّ الْملئِ َكةَ َتضَعُ أَجْنِحتِها‬
‫َعلَى الْ ُ‬
‫خفّيْنِ َب ْعدَ اْلغَائِطِ‬
‫ب اْل ِع ْلمِ رِضاء بَا يَطلُب‪ ،‬فَقلْت‪ :‬إِنّه قدْ َحكّ ف ص ْدرِي الْمسْحُ َعلَى الْ ُ‬
‫لِطَاِل ِ‬
‫سعَْتهُ يذْكرُ ف‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬فَجئْت َأ ْسأَلُك‪ :‬هَلْ ِ‬
‫والْبوْل‪ ،‬وكُ ْنتَ ا ْمرَءا مِنْ أَصْحاب النّبِيّ َ‬
‫‪36‬‬

‫ع خفافَنا ثلثة َأيّامٍ‬


‫أَن ل ننْز َ‬ ‫أ ْو مُسافِرين‬ ‫ذَِلكَ شيْئا؟ قال‪ :‬ن َعمْ كانَ ي ْأمُرنا إذا كُنا سفرا‬
‫ولَيَالِيهنّ إِ ّل مِنْ جنَابةٍ ‪ ،‬لكِ ْن مِنْ غائطٍ وبْو ٍل ونْوم‪ .‬ف ُقلْت‪ :‬هَل سِعتهُ يذكُر ف الْهوى شيْئا؟ قال‪:‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ف سفر‪ ،‬فبيْنا ننُ عِنْدهُ إِذ نادَاهُ أَعْراب بص ْوتٍ له‬
‫نعمْ كُنّا مَع رسول ال َ‬
‫ص ْوتِه‪« :‬هاؤُمْ» ف ُق ْلتُ له‪:‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم نْوا مِنْ َ‬
‫جهوري‪ :‬يا مُحمّد‪ ،‬فأَجَابهُ رسولُ ال َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم وقدْ ُنهِيت عَنْ هذا‪ ،‬فقال‪ :‬واللّه‬
‫ب َ‬
‫ك فإِنّك عِنْد النّ ّ‬
‫صوِْت َ‬
‫ض مِنْ َ‬
‫حكَ ا ْغضُ ْ‬
‫وَيْ َ‬
‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم‪:‬‬
‫حبّ اْلقَوم ولَمّا يلْحق ِب ِهمْ؟ قال النِّبيّ َ‬
‫ل أَغضُض‪ :‬قَالَ الَعْرابِي‪ :‬الْ َم ْرءُ يُ ِ‬
‫«الْم ْر ُء مع منْ أَ َحبّ َي ْومَ اْلقِيامةِ » فما زَالَ يُحدّثُنَا حتّى ذكر بابا من الْ َمغْرب مَسي ُة ع ْرضِه أوْ‬
‫ضهِ َأ ْرَبعِيَ َأوْ سَ ْبعِيَ عَاما‪ .‬قَالَ ُسفْيانُ أَحدُ ال ّروَا ِة ‪ .‬قِبل الشّا ِم خلقَهُ ال ّلهُ‬
‫يسِي الرّا ِكبُ ف عرْ ِ‬
‫ض مفْتوحا لِلتّوبة ل يُغلقُ حتّى تَطلُعَ الشّ ْمسُ مِ ْنهُ » رواه الّترْمذي‬
‫تعال يوْم خلق السموات وا َل ْر َ‬
‫وغيه وقال‪ :‬حديث حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -19‬از زر بن حبيش رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫نزد صفوان ابن عسال رضی ال عنه آمدم در موضوع مسح بر روی کفش بپرسم وی‬
‫گفت‪ :‬ای زر چه چيزی ترا آورد؟‬
‫گفتم‪ :‬به طلب علم آمدم‪.‬‬
‫گفت‪ :‬فرشتگان بالای خود را برای طالب علم می گسترانند‪ ،‬از بسکه از درخواست‬
‫و طلب وی راضی می باشند‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬مسئلهء مسح بر کفش بعد از رفع ضرورت (بول و براز) بر دل گذشت‪ ،‬در‬
‫حاليکه يکی از اصحاب پيامب صلی ال عليه وسلم بودی و آمدم بپرسم آيا در اين مورد از‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم چيزی شنيده ای؟‬
‫گفت‪ :‬بلی‪ .‬آنضرت صلی ال عليه وسلم امر می نودند که هرگاه در سفر باشيم‬
‫برای سه شبانه روز کفشهای (موزه ها) مان را بيون نياوري مگر اينکه جنب شوي‪ ،‬ليکن‬
‫غائط و بول و خواب‪ ،‬و روی آنا را مسح کنيم‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬آيا از وی در مورد دوستی چيزی شنيده ای؟‬
‫گفت‪ :‬بلی‪ .‬ما با پيامب صلی ال عليه وسلم در سفر بودي که ناگهان اعرابيی با‬
‫صدای بسيار بلند صدا زد‪ ،‬ای ممد‪ ،‬پيامب صلی ال عليه وسلم با صدای بلند مثل او گفتند‪:‬‬
‫‪37‬‬

‫بلی‪ .‬گفتم‪ :‬وای بر تو‪ ،‬آهسته داد زن‪ ،‬آيا نی دانی که تو در کنار پيامب صلی ال عليه وسلم‬
‫قرار داری و از صدا بلند کردن منع شده ای؟ گفت‪ :‬آهسته صدا نی زن‪.‬‬
‫اعرابی گفت‪ :‬کسی قومی را دوست می دارد در حاليکه هنوز به آنا نپيوسته است؟‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هر شخص روز قيامت با کسی دمور و مشور‬
‫می شود که او را دوست می دارد‪.‬‬
‫هي گونه صحبت نود‪ ،‬تا از دروازه ای صحبت کرد که به ست مغرب وجود دارد‬
‫و گذشت از پنای آن و در روايتی سواره پنای آن را در چهل يا هفتاد سال طی می کند‪.‬‬
‫سفيان يکی از روايت کنندگان حديث می گويد‪ :‬اين دروازه به طرف شام قرار دارد‪،‬‬
‫در روز آفرينش آسان و زمي آن را نيز آفريده است تا لظه ای که آفتاب از آن طلوع نايد‪.‬‬

‫صلّى‬
‫خ ْدرِيّ رضي ال عنه أَن نَِبيّ ال َ‬
‫‪ -20‬وعنْ أب سعِيدٍ َسعْد بْ ِن مالك بْنِ سِنانٍ الْ ُ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬كان فِيمنْ كَا َن قَبْل ُكمْ رَ ُجلٌ قتل تِسْعةً وتِسْعي نفْسا‪ ،‬فسأَل عن أَعلَم َأهْلِ‬
‫ض فدُلّ على راهِب‪َ ،‬فأَتَا ُه فقال‪ِ :‬إّنهُ قَتَل تِسعةً وتسعِيَ َنفْسا‪ ،‬فَهلْ َلهُ مِنْ ت ْوبَة؟ فقال‪ :‬ل‬
‫ا َل ْر ِ‬
‫فقت َلهُ فكمّ َل ِبهِ مِائةً ثّ سألَ عن أعلم أه ِل الرض‪ ،‬فدُلّ على رج ٍل عا ٍل فقال‪ :‬إن َه قَتل مائ َة نفسٍ‬
‫فهلْ َلهُ مِنْ َتوْبة؟ فقالَ‪َ :‬ن َع ْم ومنْ يُو ُل بيَْنهُ وبيْنَ التوْبة؟ انْ َطلِ ْق إِلَى َأ ْرضِ كذا وكذا‪ ،‬فإِنّ با ُأنَاسا‬
‫ك فإِّنهَا َأ ْرضُ سُوء‪ ،‬فان َطلَق حتّى إِذا َنصَف‬
‫ض َ‬
‫يعُْبدُونَ ال تعال فاعُْبدِ ال مَ ْعهُم‪ ،‬ول َترْجعْ إِل َأرْ ِ‬
‫الطّريقُ َأتَاهُ الْم ْوتُ فاختَصمتْ فيهِ مَلئ َكةُ الرّحْ َمةِ وملكةُ اْلعَذاب‪ .‬فقالتْ ملئكةُ الرّحْ َمةَ ‪ :‬جاءَ‬
‫تائِبا ُمقْبل بِقلِْبهِ إِل ال ّلهِ تعال ‪ ،‬وقاَلتْ ملئ َكةُ الْعذاب‪ِ :‬إّنهُ لْ َيعْمَلْ خيْرا قط‪ ،‬فأَتَا ُهمْ مَلكٌ ف‬
‫صُورَ ِة آدمي فجعلوهُ بيْن ُهمْ أَي حكما فقال قيسوا ما َبيْن ا َلرْضَي فإِلَى أَيّتهما كَان َأدْن فهْو‬
‫َلهُ‪ ،‬فقاسُوا فوَ َجدُوه َأدْن إِلَى ا َل ْرضِ الت َأرَا َد فَقَبضْتهُ مَلئ َكةُ الرّحةِ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫جعِل مِنْ َأ ْهلِها » وف‬
‫لةِ َأقْربَ بِشِبْر‪ ،‬ف ُ‬
‫وف روايةٍ ف الصحيح‪ « :‬فكَان إِلَى الْقرَْيةِ الصّا َ‬
‫رِواية ف الصحيح‪ « :‬فَأوْحَى ال ّلهُ تعالَى ِإلَى َهذِهِ أَن تَبَا َعدِى‪ ،‬وإِل َهذِهِ أَن تَقرّبِي وقال‪ :‬قِيسُوا مَا‬
‫صدْرِ ِه نَحْوهَا » ‪.‬‬
‫بيْنهمَا‪َ ،‬فوَجدُوه إِلَى َهذِ ِه َأ َقرَبَ بِشِ ْب ٍر فَ ُغ َفرَ َلهُ » ‪ .‬وف روايةٍ ‪ « :‬فنأَى ِب َ‬

‫‪ -20‬از ابو سعيد سعد بن مالک بن سنان الدری رضی ال عنه مروی است که‪:‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬در زمانای پيش از شا مردی بود که ‪ 99‬نفر را‬
‫کشته بود‪ .‬از مردم پرسيد که داناترين شان کيست؟ وی را به راهبی رهنمائی کردند‪ ،‬نزد‬
‫‪38‬‬

‫راهب آمده اعتراف نود که او ‪ 99‬نفر را کشته‪ ،‬آيا توبهء برای او وجود دارد؟ راهب‬
‫گفت‪ :‬نه! آن شخص راهب را هم کشت و صد نفر را تکميل کرد‪ .‬آنگاه از عالترين مردم‬
‫پرسيد او را به عالی راهنمائی کردند‪ .‬نزد عال آمده‪ ،‬اعتراف کرد که ‪ 100‬نفر را کشته‬
‫است‪ ،‬آيا راهی برای توبه اش وجود دارد؟‬
‫عال گفت بلی‪ .‬چه کسی می تواند که بي او و بي توبه مانع شود؟ برو به سرزمي‬
‫فلن و فلن در آنا مردمی هستند که خدا را می پرستند‪ ،‬تو هم با آن مردم عبادت کن و به‬
‫سرزمي خويش ميا‪ ،‬زيرا اين سرزمي جای بدی است‪ ،‬آن مرد رفت و در نيمهء راه مرگش فرا‬
‫رسيد‪ .‬فرشتگان رحت و عذاب بر سرش اختلف کردند‪ .‬ملئکهء رحت گفتند‪ :‬اين شخص‬
‫توبه نوده و از دل بسوی خدا روی آورده است‪ .‬و ملئکهء عذاب گفتند که هرگز او کار‬
‫خوبی انام نداده‪ .‬فرشته ای بصورت آدمی از راه در رسيد‪ ،‬و او را حکم در ميان خويش‬
‫قرار دادند‪ ،‬وی گفت‪ :‬هر دو زمي را اندازه بگييد به هر کدام که نزديکتر بود از آنش‬
‫بساب آوريد‪ ،‬آنا هم هر دو زمي را اندازه گرفتند ديدند به سرزمي مطلوبش که قصد آن‬
‫را داشته نزديکترين است و ملئکهء رحت روحش را قبض کردند‪.‬‬
‫در روايتی در حديث صحيح آمده‪ :‬که وجبی به ده نکوکاران نزديکتر بود‪ .‬از اين رو‬
‫از جلهء مردم آن بساب رفت‪.‬‬
‫در روايتی در صحيح آمده‪ :‬خداوند به اين سرزمي گفت که دور شو و بديگری‬
‫گفت که نزديک شو و گفت بي آن را اندازه بگييد‪ .‬چون آنا اندازه گرفتند يک وجب به‬
‫اين قريه نزديکتر بود‪ ،‬پس خداوند گناهانش را آمرزيده او را مورد رحت خويش قرار داد‪.‬‬
‫در روايتی آمده که وی سينهء خود را به طرف آن سرزمي گردانيد‪.‬‬
‫ش‪ :‬در اين حديث اشاره بر اين رفته که برای انسان ضروری است تا از گناهی که‬
‫کرده توبه نايد هرچند که کبيه باشد‪ ،‬و از رحت الی مأيوس نباشد‪ .‬زيرا خداوند پذيرندهء‬
‫توبه و مهربان است‪ ،‬و هرچند گناهان زياد و بزرگ باشد در مقابل پذيرش توبه از سوی‬
‫باريتعالی کوچک شرده می شود فرمودهء خداوندی است "ان ربک واسع الغفرة" و هم‬
‫فضيلت علم بر عبادت توأم با جهل از آن دانسته می شود و اشاره است بر اينکه برای شخص‬
‫توبه کننده لزم است از حالتی که در هنگام معصيت بدان خوی گرفته دوری جويد‪.‬‬
‫‪39‬‬

‫‪ -21‬وعَنْ ع ْبدِ ال ّلهِ بنِ َك ْعبِ ب ِن مَالك‪ ،‬وكانَ قاِئ َد ك ْعبٍ رضِيَ ال عنه مِنْ بَنِيهِ حِيَ‬
‫صلّى‬
‫حدّثُ بِح ِديِِثهِ حِي َتلّف عَنْ رسول ال َ‬
‫عَمِيَ‪ ،‬قال‪ :‬سَ ِم ْعتُ ك ْعبَ بن مَالكٍ رضِي ال عنه ُي َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬ف‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬ف غزو ِة تبُوك‪ .‬قَال كعْب‪ :‬لْ أَت ّلفْ عَنْ رسو ِل ال َ‬
‫َغ ْزوَةٍ َغزَاها إِلّ ف غ ْز َوةِ تَبُوك‪ ،‬غَيْر أَنّي قدْ ت ّلفْتُ ف َغزْو ِة َبدْر‪ ،‬وَلمْ ُيعَاَتبْ أَحد تَخلّف عنْه‪،‬‬
‫سلِمُونَ يُريُدونَ ِعيَ قُريْش حتّى جَمعَ ال تعالَى‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم والُ ْ‬
‫ِإنّما َخرَجَ رسو ُل ال َ‬
‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم ل ْي َلةَ العَقَبةِ‬
‫بيْنهُم وبيْن َع ُد ّو ِهمْ َعلَى غ ْي ِر ميعاد‪ .‬وََل َق ْد شه ْدتُ مَعَ رسو ِل ال ّلهِ َ‬
‫س مِنهَا‬
‫حِيَ َتوَاَثقْنَا َعلَى الِسْلم‪ ،‬ومَا أُ ِحبّ أَ ّن لِي ِبهَا مَش َهدَ َبدْر‪ ،‬وإِن كَانتْ ب ْدرٌ َأذْ َكرَ ف النّا ِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬ف َغ ْزوَةِ تبُوك أَنّي َلمْ أَكُ ْن قَطّ‬
‫وكان من خبي حِيَ ت ّل ْفتُ عَنْ رسول ال َ‬
‫ي تَخ ّل ْفتُ عَ ْنهُ ف ِت ْلكَ اْل َغ ْزوَة ‪ ،‬وال ّل ِه ما جَم ْعتُ قبْلها رَاحِلتيْنِ قطّ حتّى‬
‫سرَ مِنّي حِ َ‬
‫َأ ْقوَى ول َأيْ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يُريدُ َغزْوةً إِ ّل ورّى بغَ ْي ِرهَا‬
‫جَ َمعُْتهُما ف تلك اْلغَزوَةِ ‪ ،‬وَل ْم يكُن رسول ال َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ف َحرّ شَديد‪ ،‬وَاسَْتقْبَلَ سَفرا‬
‫حتّى كَاَنتْ تِلكَ اْلغَزْو ُة ‪ ،‬ف َغزَاها رسول ال َ‬
‫ي َأ ْم َرهُمْ لَيَتَأهّبوا ُأهَْبةَ َغ ْز ِو ِهمْ َفأَخَْب َر ُهمْ‬
‫جلّى للْمُسْلمِ َ‬
‫َبعِيدا َو َمفَازا‪ .‬وَا ْسَتقْبَلَ عَددا كَثيا‪ ،‬ف َ‬
‫ي وَلَ َيجْ َم ُعهُمْ كِتَابٌ حَافِظٌ « يُريدُ بذلكَ‬
‫سلِمُون مَع رسول ال كثِ ٌ‬
‫بوَ ْج ِه ِهمُ الّذي يُريد‪ ،‬وَالْمُ ْ‬
‫الدّيَوان » قال َكعْب‪ :‬فقلّ رَ ُجلٌ يُريدُ أَ ْن يََتغَّيبَ إِ ّل ظَنّ أَ ّن ذلكَ سَيَخْفى ِبهِ مَاَلمْ َي ْنزِلْ في ِه وَحْىٌ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم تلكَ الغزوةَ حي طَابت الثّمَارُ والظّلل‪َ ،‬فأَنا ِإلَ ْيهَا‬
‫مِن اللّه‪ ،‬و َغزَا رسول ال َ‬
‫ج ّه َز معهُ‬
‫سلِمُون معه‪ ،‬وط ِفقْت أَغدو لِك ْى أَتَ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم وَالْمُ ْ‬
‫َأصْعر‪ ،‬فتجهّز رسول ال َ‬
‫فأَرْج ُع ولْ َأقْض شيئا‪ ،‬وَأقُولُ ف َنفْسى‪ :‬أَنا قَادِرٌ علَى ذلك إِذا َأ َر ْدتُ‪ ،‬فلمْ يَزلْ يتمادى ب حتّى‬
‫سلِمُو َن معَه‪ ،‬وََلمْ َأقْضِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم غَاديا والْمُ ْ‬
‫صبَحَ رسول ال َ‬
‫اسْت َمرّ بالنّاسِ الْجِد‪ ،‬فأَ ْ‬
‫ت وَلَم َأقْض شَيْئا‪َ ،‬ف َلمْ يزَلْ يَتَمادَى بِي حَتّى َأسْرعُوا وَتفَارَط‬
‫مِنْ جهازي شيْئا‪ُ ،‬ثمّ َغ َد ْوتُ َفرَ َجعْ ُ‬
‫اْلغَزْو‪َ ،‬فهَمَ ْمتُ أَنْ َأرَْتحِل فأَدْر َكهُم‪ ،‬فَيَاليْتَن فَعلْت‪ُ ،‬ثمّ َلمْ ُي َق ّدرْ ذلك ل‪ ،‬فَطفقتُ ِإذَا َخرَ ْجتُ ف‬
‫حزُنُنِي أَنّي ل َأرَى لِي أُ ْس َوةً ‪ ،‬إِ ّل رَجُلً‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يُ ْ‬
‫النّاسِ َبعْد ُخرُوجِ رسُول ال َ‬
‫صلّى‬
‫ضعَفَاء‪ ،‬وَلمْ يَذكُرن رسول ال َ‬
‫ل مِمّنْ َع َذرَ ال ّلهُ تعالَى مِن ال ّ‬
‫مَغْمُوصا َعلَيْه ف النّفاق‪َ ،‬أ ْو رَجُ ً‬
‫ك ؟ فقالَ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم حتّى َبلَغ َتبُوك‪ ،‬فقالَ َو ُهوَ جَاِلسٌ ف الق ْومِ بتَبُوك‪ :‬ما َفعَ َل كعْبُ بْ ُن مَال ٍ‬
‫سهُ ُب ْردَاه‪ ،‬وَالنّظرُ ف عِطْفيْه‪ .‬فَقال َل ُه ُمعَاذُ بْنُ جَبَ ٍل رضيَ‬
‫رَجُ ٌل مِن بَنِي سلمِة ‪ :‬يا رسول ال َحبَ َ‬
‫صلّى الُ‬
‫ال ّلهُ عنه‪ .‬بِئس ما ُقلْت‪ ،‬وَال ّلهِ يا رسول ال مَا َعلِمْنَا علَ ْيهِ إِلّ َخيْرا‪ ،‬فَسكَت رسول ال َ‬
‫صلّى الُ‬
‫سرَاب‪ ،‬فقالَ رسو ُل ال َ‬
‫ل مُبْيِضا َيزُولُ به ال ّ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ .‬فبَيْنَا ُهوَ علَى ذلك رَأَى رَجُ ً‬
‫صدّقَ بصاع التّمْر حي‬
‫ي َو ُهوَ الّذي َت َ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ :‬كُنْ أَبَا خَيْث َمةَ ‪َ ،‬فإِذا هوَ َأبُو خَيْثَ َمةَ الَْنصَار ّ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َقدْ توَ ّجهَ قَافل منْ َتبُوكَ‬
‫َلزَهُ النافقون قَالَ َكعْب‪َ :‬فلّما َبلَغن أَنّ رسول ال َ‬
‫‪40‬‬

‫ج من سَخطه غَدا وَأَسْتَعيُ َعلَى ذلكَ بِ ُكلّ‬


‫ضرَن َبثّي‪ ،‬فطفقتُ أَتذ ّكرُ الك ِذبَ َوَأقُولُ‪ِ :‬بمَ أَ ْخرُ ُ‬
‫َح َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قدْ أَظِ ّل قادما زاحَ عَنّي الْبَاطِلُ‬
‫ذِي رَأْي مِنْ َأهْلي‪َ ،‬فلَمّا قِيل‪ :‬إِنّ رسول ال َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬
‫ص ْدقَةُ ‪ ،‬وأَصْبَحَ رسول ال َ‬
‫حَتّى َعرَفتُ َأنّي ل أَنج مِ ْنهُ بِشَيءٍ أَبَدا َفأَجْمَ ْعتُ ِ‬
‫قَادما‪ ،‬وكان إِذا قدمَ مِنْ َسفَرٍ َب َدأَ بالْمَسْجد فرَكعَ فيه رَ ْكعَتَيْنِ ُثمّ جَلس للنّاس‪ ،‬فلمّا فعل ذَلك‬
‫جَاءَهُ الْمُخ ّلفُونَ يعْتذرُون إِليْه َويَحْلفُون لَه‪ ،‬وكانوا بضعا وثَاني رَجُل فقبل م ْن ُهمْ عَلنيَت ُهمْ‬
‫وَاسْتغفَر ُل ْم َووَكلَ َسرَائ َر ُهمْ إِل ال تعَال ‪ .‬حتّى جئْت‪ ،‬فلمّا َسلَ ْمتُ تبسّم تبَسّم الْ ُمغْضب ثّ‬
‫ستُ بيْن َي َديْه‪ ،‬فقالَ لِي‪ :‬مَا َخ ّلفَك؟ َأَلمْ تكُ ْن قد ابَْت ْعتَ َظ ْهرَك‪،‬‬
‫قال‪َ :‬تعَالَ‪ ،‬فجئتُ َأمْشي حَت َجلَ ْ‬
‫ستُ عنْد غيْر َك منْ َأهْ ِل الدّنْيَا َلرَأَْيتُ أَن َسأَ ْخرُج منْ‬
‫قَالَ ُقلْت‪ :‬يَا رَسُولَ ال إِنّي واللّه َلوْ جل ْ‬
‫سَخَطه ب ُعذْر‪ ،‬لقدْ أُعْطيتُ َجدَل‪ ،‬وَلَكنّي وَاللّه لقدْ عَل ْمتُ لَئن َحدّثُْتكَ الَْي ْومَ حديث كَذبٍ ترْضى‬
‫ق تدُ علَ ّي فيه ِإنّي َلرْجُو فِيه‬
‫به عنّي لَيُوشكَنّ ال ّلهُ يُسْخطك علي‪ ،‬وإنْ َحدّثُْتكَ حَديث صدْ ٍ‬
‫ط َأ ْقوَى وَل أَيْسر مِنّي ِحيَ‬
‫ُعقْبَى ال َع ّز وَجل‪ ،‬واللّه ما كان لِي من ُعذْر‪ ،‬وال ّلهِ مَا كُ ْنتُ قَ ّ‬
‫صدَق‪َ ،‬ف ُقمْ حَتّى َيقْضيَ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ « :‬أمّا هذَا ف َقدْ َ‬
‫تَخل ْفتُ عَنك قال‪ :‬فقالَ رسول ال َ‬
‫ت ذَنْبا قبْل هذَا‪،‬‬
‫ال ّل ُه فيكَ » وسَا َر رِجَالٌ مِنْ َبنِي سَلمة فاتّبعُون‪ ،‬فقالُوا لِي‪ :‬وال ّل ِه مَا َعلِمْنَا َك أَذنْب َ‬
‫خ ّلفُون‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم بَا اعَْت َذرَ ِإلَيهِ الْ ُم َ‬
‫ل َقدْ عَجَزتَ ف أن ل تَكُون اعت َذرْت ِإلَى رسول ال َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم لَك‪ .‬قال‪ :‬فوال ما زَالُوا يُؤنّبُوننِي‬
‫ف َقدْ كَا َن كافِيَكَ ذنْبكَ اسْتِغفارُ رسول ال َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فأَ ْكذِب نفسْي‪ُ ،‬ثمّ قُلتُ لُم‪َ :‬هلْ َلقِيَ‬
‫حتّى َأ َردْت أَنْ َأرْجِعَ إِل رسول ال َ‬
‫هَذا معِي مِنْ أَحد؟ قَالُوا‪َ :‬ن َعمْ لقَِيهُ معك رَجُلن قَال مِثْلَ مَا ُقلْت‪ ،‬وقيل لَهمَا مِثْ ُل مَا قِيلَ لك‪،‬‬
‫ي ‪ ،‬وهِلل ابْن أُمّيةَ اْلوَا ِقفِيّ ؟ قال‪ :‬فَذكَروا‬
‫قَال ُقلْت‪ :‬مَن هُمَا؟ قالُوا‪ :‬مُرار ُة بْنُ الرّبِيع اْلعَ ْمرِ ّ‬
‫ي ذَكَروهُمَا لِي‪.‬‬
‫لِي رَ ُجلَيْ ِن صَالِحَيْن قدْ َشهِدا بدْرا فِيهِمَا أُ ْسوَ ٌة ‪ .‬قال‪ :‬فَمَضيْت حِ َ‬
‫خلّف عَنه‪،‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم عن كَلمِنَا َأّيهَا الثلَثةُ مِن بَي من تَ َ‬
‫َونَى رسول ال َ‬
‫قال‪ :‬فاجْتَنبَنا النّاس َأ ْو قَالَ‪َ :‬تغَّيرُوا لَنَا حَتّى تَنَكّرت لِي ف نفسي ا َلرْض‪ ،‬فَمَا هيَ با َل ْرضِ الت‬
‫سيَ ل ْي َل ًة ‪ .‬فَأمّا صَاحبايَ فَاستَكَانَا َو َق َعدَا ف بُيُوتمَا يَبْكيَانِ وَأمّا أَنَا‬
‫أَ ْعرِف‪َ ،‬فلَبثْنَا َعلَى ذَلكَ خْ ِ‬
‫سلِمِيَ‪َ ،‬وأَطُوفُ ف الَ ْسوَاقِ‬
‫فَكُنتُ أَ َشبّ اْل َق ْومِ وََأ ْج َل َدهُم‪ ،‬فَكُنتُ أَ ْخرُج َفأَش َهدُ الصّلة مَعَ الْمُ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فأُ َس ّلمُ َعلَيْه‪َ ،‬وهُو ف ْملِسِ ِه بعدَ الصّلةِ ‪،‬‬
‫وَل يُ َكلّمُنِي أَحد‪ ،‬وآتِي رسول ال َ‬
‫َفأَقُولُ ف نفسِي‪ :‬هَل َحرّكَ شفتَيهِ بردّ السّلمِ أَم ل؟ ُثمّ أُصلّي قريبا مِنهُ وأُسَا ِرقُهُ النّظَر‪َ ،‬فِإذَا‬
‫ح َوهُ أَ ْع َرضَ عَنّي‪ ،‬حَت إِذا طَال ذلكَ َعلَيّ مِن َج ْفوَةِ‬
‫أَقبَلتُ على صلتِي نَظر إِلَي‪ ،‬وِإذَا الَْت َفتّ نَ ْ‬
‫ي مشَيْت حَتّى تَس ّورْت جدارَ حَائط أب قَتَادَ َة َو ُهوَا ابْن عَمّي وأَحبّ النّاسَ ِإلَي‪ ،‬فَسلّ ْمتُ‬
‫الْمُسْلم َ‬
‫َعلَ ْيهِ فَوال ّلهِ مَا َردّ َعلَيّ السّلم‪َ ،‬ف ُقلْت لَه‪ :‬يا أَبَا قتادَة أَنْشُد َك باللّه َهلْ َت ْعلَمُن أُحبّ ال َورَسُولَه‬
‫‪41‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم؟ فَسَكَتَ‪َ ،‬فعُدت فَنَاشَدتُه فَسكَت‪َ ،‬فعُدْت فَنَا َشدْته فَقال‪ :‬ال ورَسُوُلهُ أَ ْعلَم‪.‬‬
‫َ‬
‫سوّرتُ الْجدَارَ‬
‫ضتْ عَيْنَاي‪ ،‬وََتوَلّ ْيتُ حَتّى تَ َ‬
‫فَفَا َ‬
‫ق الدينةِ ِإذَا نَبَط ّي منْ نبطِ َأهْ ِل الشّام مِمّ ْن َقدِمَ بال ّطعَامِ يبي ُعهُ‬
‫فبَيْنَا أَنَا َأمْشي ف سُو ِ‬
‫بالدينةِ َيقُول‪ :‬مَنْ َيدُلّ َعلَى كعْبِ بْ ِن مَالك؟ فَطَفقَ النّاسُ يشيون له إِلَى حَتّى جَاءَن َفدَفَعَ إِل‬
‫كتَابا منْ َم ِلكِ غَسّان‪ ،‬وكُ ْنتُ كَاتِبا‪َ .‬ف َقرَأُْت ُه فَِإذَا فيه‪َ :‬أمّا َب ْعدُ َفإِّن ُه َقدْ ب َلغَنَا أَن صاحَِبكَ قدْ جَفاك‪،‬‬
‫ولْ يْعلْك ال ّلهُ بدَا ِر َهوَا ٍن وَل َمضْيعَةٍ ‪ ،‬فَالْحقْ بِنا ُنوَاسِك‪ ،‬فَقلْت حِي قرأُْتهَا‪َ :‬و َهذِ ِه أَيْضا من‬
‫الْبَلءِ فَتَيمّ ْمتُ ِبهَا التّنّور فَسَجرُْتهَا‪.‬‬
‫صلّى الُ‬
‫ي وَاسَْتلَْبثِ اْلوَحْ ُى ِإذَا رسولِ رسول ال َ‬
‫ضتْ َأرَْبعُون مِن الْخَمْسِ َ‬
‫حَتّى ِإذَا َم َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َيَأ ُمرُكَ أَ ْن َتعْتزِلَ امْرأَتك‪ ،‬ف ُق ْلتُ‪:‬‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم َي ْأتِينِي‪ ،‬فَقَالَ‪ِ :‬إنّ رسول ال َ‬
‫أُ َط ّل ُقهَا‪َ ،‬أ ْم مَاذا أَفعْل؟ قَالَ‪ :‬ل بَلْ اع ْتزِْلهَا فل تقربَّنهَا‪َ ،‬وَأرْسلَ إِل صَاحِبّ بِمِ ْثلِ ذلِك‪ .‬فَ ُق ْلتُ‬
‫ك فَكُونِي عِ ْن َد ُهمْ َحتّى َي ْقضِيَ الّلهُ ف هذَا الَمر‪ ،‬فَجَاءَت امْرأَ ُة هِل ِل بْنِ ُأمَّيةَ‬
‫ل ْمرَأَتِي‪ :‬الْحقِي ِبَأهْل ِ‬
‫خ ضَائعٌ ل ْيسَ َلهُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فقالتْ لَه‪ :‬يا رسول ال إِ ّن هِللَ بْنَ أُمّيةَ شَيْ ٌ‬
‫رسول ال َ‬
‫خادِم‪ ،‬فهلْ تَكْرهُ أَنْ َأ ْخدُمه؟ قال‪ :‬ل‪ ،‬وَلَكِنْ ل َيقْربَنّك‪َ .‬فقَالَت‪ :‬إِّن ُه وَاللّه مَا ِبهِ مِنْ حَركةٍ إِلَى‬
‫شَيء‪َ ،‬ووَاللّه ما زَالَ يَبْكِي مُ ْنذُ كَا َن مِنْ َأمْرِ ِه مَا كَانَ إِلَى َي ْومِ ِه َهذَا‪َ .‬فقَال لِي بعْضُ َأ ْهلِي‪ :‬لَو‬
‫خ ُدمَهُ؟‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ف ا ْمرَأَتِك‪ ،‬ف َقدْ أَذن لمْرَأ ِة هِللِ بْنِ ُأمَّيةَ أَنْ َت ْ‬
‫اسْتأَذنْت رسول ال َ‬
‫صلّى‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬ومَا ُيدْرين مَاذا َيقُولُ رسولُ ال َ‬
‫ف ُق ْلتُ‪ :‬ل أَ ْسَت ْأذِنُ فِيهَا رسول ال َ‬
‫ب فلَبِ ْثتُ بِذلك عشْر ليال‪ ،‬فَكَمُلَ لَنا خْسُونَ لَ ْي َلةً‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ِإذَا اسَْت ْأذَنُْتهُ فِيهَا وَأَنَا رَجُلٌ شَا ّ‬
‫مِنْ حيَ نُهي عَنْ كَلمنا‪.‬‬
‫ت مِنْ بُيُوتِنَا‪ ،‬فَبينَا أَنَا جَالسٌ َعلَى‬
‫ي لَ ْي َلةً َعلَى ظ ْهرِ بَ ْي ٍ‬
‫جرِ صباحَ خْس َ‬
‫ت صَلَ َة اْلفَ ْ‬
‫صلّ ْي ُ‬
‫ُثمّ َ‬
‫ض بَا رَ ُحَبتْ‪ ،‬سَم ْعتُ‬
‫الْحال الت ذكَر ال ّلهُ تعالَى مِنّا‪َ ،‬قدْ ضَا َقتْ َعلَيّ َنفْسِى َوضَاقَتْ عَليّ الَر ُ‬
‫شرْ‪ ،‬فخ َر ْرتُ سَاجِدا‪،‬‬
‫صوْتِه‪ :‬يَا َك ْعبُ بْ َن مَاِلكٍ أَبْ ِ‬
‫ص ْوتَ صَارِخٍ أوف َعلَى َسلْ ٍع َيقُولُ بأَ ْعلَى َ‬
‫َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم النّاس بِتوَْبةِ ال َع ّز وَجَلّ َعلَ ْينَا‬
‫وَ َع َرفْتُ أَّن ُه َقدْ جَا َء َفرَجٌ فَآذَنَ رسول ال َ‬
‫شرُون‪ ،‬وركض رَجُ ٌل إِلّ‬
‫شرُوننا‪ ،‬فذ َهبَ قِبَلَ صَاحَِبيّ مُبَ ّ‬
‫ج ِر فذهَبَ النّاسُ ُيبَ ّ‬
‫صلّى صَلة الْف ْ‬
‫حِي َ‬
‫ص ْوتُ أَ ْسرَعَ مِنَ اْل َفرَس‪ ،‬فلمّا‬
‫فرَسا وَ َسعَى ساعٍ مِنْ أَ ْس َل َم قَِبلِي وََأ ْوفَى َعلَى اْلجَبل‪ ،‬وكَان ال ّ‬
‫سوُْتهُمَا ِإيّا ُه ببشارَته واللّه ما َأ ْم ِلكُ غَ ْي َرهُمَا‬
‫شرُنِي َنزَ ْعتُ َلهُ َثوَْبيّ فَكَ َ‬
‫س ْعتُ ص ْوَتهُ يُبَ ّ‬
‫جَاءَنِي الّذي ِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يََت َلقّانِي النّاسُ‬
‫ي ْومَئذ‪ ،‬وَا ْسَتعَ ْرتُ َثوْبَيْ ِن َفلَبسُْتهُمَا وانْ َطلَقتُ أََتَأ ّممُ رسول ال َ‬
‫جدَ َفِإذَا‬
‫َفوْجا َفوْجا ُيهَنّئُونن بِالّت ْوَبةِ وََيقُولُون لِي‪ :‬لَِتهِْنكَ َتوَْبةُ ال َعلَ ْيكَ‪ ،‬حتّى دَ َخ ْلتُ الْمَسْ ِ‬
‫‪42‬‬

‫حةُ بْنُ ُعبَيْد ال رضي ال عنه ُي َه ْروِل‬


‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم جَاِلسٌ َح ْوَلهُ النّاس‪َ ،‬فقَامَ طلْ َ‬
‫رسول ال َ‬
‫حَتّى صَافَحَنِي وهَّنأَنِي‪ ،‬واللّه مَا قَامَ رَ ُج ٌل مِنَ الْمُها ِجرِينَ غَ ْيرُه‪ ،‬فَكَان َك ْعبٌ ل يَنْساهَا لِطَلحَة ‪.‬‬
‫سرُور‬
‫ق وَ ْج ُههُ مِنَ ال ّ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬قال‪ :‬وَهوَ يَ ْبرُ ُ‬
‫قَالَ َكعْب‪َ :‬فلَمّا َسلّ ْمتُ َعلَى رسول ال َ‬
‫شرْ بِخَ ْيرِ َي ْومٍ َمرّ َعلَيْك‪ُ ،‬مذْ وَلدَْتكَ ُأمّك‪ ،‬ف ُقلْت‪ :‬أمِنْ عِ ْن ِدكَ يَا رَسُول ال ّلهِ أَم مِنْ عِنْد ال؟‬
‫َأبْ ِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ِإذَا ُسرّ اسْتَنا َر وَ ْج ُههُ‬
‫قال‪ :‬لَ بَ ْل مِنْ عِنْد ال عَز وجَل‪ ،‬وكانَ رسول ال َ‬
‫ستُ بَيْنَ يدَْي ِه قُلتُ‪ :‬يَا رسول ال ّلهِ إِنّ‬
‫ك مِنْهُ‪ ،‬فلَمّا جلَ ْ‬
‫حتّى كَأنّ و ْج َههُ قِ ْطعَ ُة قَمر‪ ،‬وكُنّا ن ْع ِرفُ ذِل َ‬
‫خلِعَ مِن مَال ص َد َقةً إِلَى ال ّلهِ وإِلَى رَسُولِه‪.‬‬
‫مِنْ َتوْبَتِي أَنْ أَْن َ‬
‫ض مَاِلكَ َف ُهوَ خَيْر لَك‪ ،‬فَ ُق ْلتُ‬
‫سكْ َعلَ ْيكَ َبعْ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ :‬أمْ ِ‬
‫فَقَا َل رَسُول ال َ‬
‫سكُ َسهْمِي الّذي بِخيْبَر‪َ .‬و ُقلْت‪ :‬يَا رَسُولَ ال إِن ال َتعَالَ إِنّما أَنْجَانِي بالصدق‪ ،‬وَِإنْ مِنْ‬
‫ِإنّي ُأمْ ِ‬
‫لهُ ال ّلهُ َتعَالَى ف‬
‫صدْقا ما َبقِيت‪ ،‬فوا ل ما علِ ْمتُ أحدا مِنَ السلمِي َأبْ ْ‬
‫َتوْبَت أَن ل أُح ّدثَ إِ ّل ِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم أَحْسَنَ مِمّا َأبْلَنِي ال ّلهُ َتعَالَى ‪،‬‬
‫ت ذَلكَ لرِسُو ِل ال َ‬
‫صدْق الْحَديث مُنذُ ذَ َك ْر ُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم إِلَى َي ْومِي َهذَا‪ ،‬وَإِنّي‬
‫وَال ّل ِه مَا تَع ّمدْت ِكذَْبةً مُ ْن ُذ ُقلْت ذَِلكَ لرَسُولِ ال ّلهِ َ‬
‫َلرْجُو أَنْ َيحْفظن ال ّلهُ َتعَال فِيمَا َبقِي‪ ،‬قال‪َ :‬فأَْنزَ َل ال ّلهُ َتعَالَى ‪ { :‬لَقَدْ تَابَ الُّ َ‬
‫علَى ال ّن ِبيّ‬
‫عةِ ا ْل ُعسْرةِ } حَتّى َبلَغ‪ِ { :‬إنّه ِبهِمْ رَءُوفٌ‬
‫ن ا ّتبَعُوهُ في سَا َ‬
‫جرِينَ وا َل ْنصَارِ الّذِي َ‬ ‫وَا ْل ُمهَا ِ‬
‫عَل ْيهِمُ‬
‫حتّى إِذَا ضَاقَتْ َ‬‫خلّفُوا َ‬
‫علَى الثّلَثةِ الّذينَ ُ‬ ‫عَليْهِ وسَلّم وَ َ‬ ‫رَحِيمٌ صَلّى الُ َ‬
‫حبَتْ } حتى بلغ‪ { :‬اتّقُوا الَّ َوكُونُوا مَعَ الصّادقين } [ التوبة ‪117 :‬‬ ‫ض بِمَا رَ ُ‬
‫ا َلرْ ُ‬
‫‪. ] 119 ،‬‬
‫قالَ كعْب‪ :‬وال ّل ِه مَا أَْن َعمَ ال ّلهُ َعلَ ّي مِنْ ِنعْ َم ٍة قَطّ َب ْعدَ ِإذْ هَدانِي ال ّلهُ لِلِسْلم أَعْظمَ ف‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم أَن لّ أَكُونَ َك َذبْتُه‪ ،‬فأهلكَ كَمَا َه َلكَ اّلذِينَ‬
‫صدْقي رَسُولَ ال ّلهِ َ‬
‫نَفسِي مِنْ ِ‬
‫ي أَنزَلَ اْلوَحْيَ َشرّ مَا قَالَ لحد‪ ،‬فَقَالَ ال ّلهُ َتعَالَى ‪:‬‬
‫َكذَبُوا إِن ال َتعَالَى قَالَ ل ّلذِينَ َك َذبُوا حِ َ‬
‫ع ْنهُمْ ِإ ّنهُمْ رِجْس‬ ‫عرِضوا َ‬ ‫ع ْنهُمْ فَأ ْ‬ ‫{سيَحلِفون بِالّ لَ ُكمْ إِذَا انْقَ َل ْبتُم إِل ْيهِم لتُ ْعرِضوا َ‬
‫ضوْا‬
‫ن ترْ َ‬ ‫ع ْنهُمْ َفإِ ْ‬‫ضوْا َ‬
‫حلِفُونَ لَ ُكمْ ِل َترْ َ‬
‫ج َهنّمُ جَزاءً ِبمَا كَانُوا يكْسبُون‪ .‬يَ ْ‬ ‫ومَأواهُمْ َ‬
‫ع ْنهُمْ فَإِن ال لَ َي ْرضَى عَنِ ا ْل َقوْم الفاسقين َ } [ التوبة ‪. ] 96 ، 95‬‬ ‫َ‬
‫صلّى الُ‬
‫قال َكعْب‪ :‬كنّا ُخ ّلفْنَا أَّيهَا الثّلََثةُ عَنْ َأمْر أُولَِئكَ اّلذِي َن قَبِ َل مِ ْنهُ ْم رَسُولُ ال ّلهِ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم أ ْمرَنا‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم حِيَ َحلَفوا لَه‪ ،‬فبايعَ ُه ْم وَاسَْت ْغ َفرَ َلهُم‪ ،‬وِأرْ َجَأ رَسولُ ال ّلهِ َ‬
‫خلّفُوا } ‪.‬‬
‫لثَةِ الّذِينَ ُ‬ ‫حَتّى َقضَى ال ّلهُ َتعَالَى فِيهِ ِبذَلك‪ ،‬قَالَ اللّه َتعَالَى ‪ { :‬وَ َ‬
‫علَى الثّ َ‬
‫خلَيفهُ إِيّانَا وإرجاؤُهُ َأ ْمرَنَا عَمّنْ‬
‫خّلفُنا عَن الغزو‪ ،‬وَإِنَّمَا ُهوَ تَ ْ‬
‫ول ْيسَ الّذي ذَ َكرَ مِمّا ُخلّفنا َت َ‬
‫َح َلفَ َلهُ واعْت َذرَ إِل ْيهِ َفقَبِ َل مِنْه‪ .‬مُّتفَقٌ عليه‪.‬‬
‫‪43‬‬

‫ج ف َغزْوةِ تَبُوك َي ْومَ الميس‪ ،‬وَكَان‬


‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َخرَ َ‬
‫وف رواية « أَنّ النّبِ ّي َ‬
‫خرُجَ َي ْومَ الميس » ‪.‬‬
‫حبّ أَ ْن يَ ْ‬
‫يُ ِ‬
‫وف ِروَايةٍ ‪ « :‬وَكَانَ لَ يَق ُدمُ مِنْ َس َفرٍ إِ ّل نَارا ف الضّحَى ‪ .‬فَِإذَا َقدِم َب َدَأ بالْسجدِ‬
‫فصلّى فِيهِ ركْعتيْنِ ُثمّ َجلَس فِي ِه » ‪.‬‬
‫‪ -21‬از ابی عبد ال بن کعب بن مالک رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬
‫از پدرم رضی ال عنه شنيدم که در بارهء بازماندن خويش از سفر با پيامب صلی ال‬
‫عليه وسلم در غزوهء تبوک صحبت می نود‪ .‬کعب گفت‪ :‬در هيچ غزوهء از پيامب صلی ال‬
‫عليه وسلم باز ناندم بز غزوهء تبوک و هم در غزوهء بدر تلف نودم و هيچکس از کسانی‬
‫که از آن غزوه بازماندند مورد عتاب قرار نگرفتند‪ .‬چون پيامب صلی ال عليه وسلم و‬
‫مسلمانا برای به غنيمت گرفت قافلهء قريش خارج شدند‪ ،‬خداوند بدون وعده و ميعاد آنان را‬
‫با دشنان شان روبرو ساخت‪ .‬و من با پيامب صلی ال عليه وسلم در شب عقبه لظه ای که بر‬
‫اسلم با هم عهد و پيمان بستيم حضور يافتم و دوست ندارم که در برابر آنا به بدر حضور‬
‫ياب هرچند بدر بيش از آن در ميان مردم ورد زبان است‪ .‬داستان بازماندن از پيامب صلی ال‬
‫عليه وسلم چني بود که در هيچ فرصتی از آن وقت قويتر و توانندتر نبودم‪ .‬قبل از آن هرگز‬
‫دو بارکش تيه نکرده بودم که در اين غزوه اين کار را انام دادم‪ ،‬و هر غزوهء را که پيامب‬
‫صلی ال عليه وسلم انام می داد بنام ديگری‪ ،‬آن را پوشيده می داشت تا اينکه اين غزوه فرا‬
‫رسيد و پيامب صلی ال عليه وسلم اين غزوه را در گرمی سختی انام داده و از راهی خشک‬
‫و طولنی و کم آب به استقبال سفری دور و دراز شتافتند‪ ،‬و با دشنی زياد روبرو گرديدند و‬
‫ل مسلمي را در جريان گذاشتند و مسي سفرشان را معي کردند تا برای سفرشان آمادگی‬
‫قب ً‬
‫کامل داشته باشند‪.‬‬
‫تعداد مسلمانانی که در اين سفر هرکاب آنضرت صلی ال عليه وسلم بودند از‬
‫شاره بيون بود‪ .‬کعب گفت‪ :‬عدّهء کمی که خواستند از اين غزوه غايب باشند تصور می‬
‫کردند‪ ،‬که در ميان اين عدهء زياد پنهان خواهند ماند تا ماداميکه از طرف خداوند در اين‬
‫مورد وحی نازل نشود‪ .‬در زمانی پيامب صلی ال عليه وسلم عازم اين غزوه شدند که ميوه ها‬
‫و سايهء درختان بی نايت نيکو می نود‪ ،‬و من هم بدان سخت تايل داشتم‪ ،‬پيامب صلی ال‬
‫عليه وسلم و مسلمي خود را مهز و آمادهء کارزار ساختند‪ ،‬من هم صبح برآمدم تا خويشت‬
‫را با پيامب صلی ال عليه وسلم مهز ناي‪ ،‬هينطور برمی گشتم و کاری را انام نی دادم‪ .‬با‬
‫‪44‬‬

‫خود می گفتم‪ ،‬من می توان هر وقت که خواسته باشم اين کار را انام دهم‪ ،‬هينطور درنگ‬
‫می کردم‪ ،‬امروز و فردا می کردم‪ ،‬تا اينکه مردم کارشان را به اتام رساندند‪ ،‬پيامب صلی ال‬
‫عليه وسلم روانه گرديدند درحاليکه من ساز وبرگ خود را آماده نساخته بودم‪.‬‬
‫باز هم صبح برآمدم و بازگشتم در حاليکه کاری انام نداده بودم‪ ،‬هينطور درنگ می‬
‫کردم تا اينکه آنا بشتافتند‪ ،‬و برای جهاد و حضور در غزوه از من سبقت گرفتند‪ ،‬خواستم‬
‫کوچ کنم و خود را به ايشان برسان‪ ،‬کاش اين کار را می کردم‪ ،‬ولی وای که اين کار براي‬
‫مقدور نشد‪ .‬و چون بعد از برآمدن پيامب صلی ال عليه وسلم در ميان مردم ظاهر می شدم‪،‬‬
‫احساس غم و اندوه براي دست می داد‪ .‬زيرا من برای خويش نونه و الگويی را نی ديدم جز‬
‫کسی که در نفاق غوطه می زد و يا ضعفايی که خداوند آنا را معذور داشته بود‪ .‬پيامب صلی‬
‫ال عليه وسلم مرا ياد نکرد تا اينکه به تبوک رسيد‪ ،‬و در آنا در ميان گروه پرسيدند‪ ،‬که‬
‫کعب بن مالک چه کرد؟ مردی از بنی سلمه گفت‪ :‬يا رسول ال دو عبا و نظر به راست و‬
‫چپش وی را از هراهی با شا بازداشت‪ .‬معاذ بن جبل رضی ال عنه برايش گفت‪ :‬چيز زشتی‬
‫گفتی‪ ،‬بدا سوگند ای رسول خدا صلی ال عليه وسلم جز خوبی چيزی ديگر در مورد وی‬
‫سراغ نداري‪ .‬پيامب صلی ال عليه وسلم سکوت نودند‪ ،‬در اين اثنا مرد سفيدپوشی از دور‬
‫نودار شد که پيوسته آب نا بود‪ .‬پيامب صلی ال عليه وسلم فرمودند مکن است ابا خيثمه‬
‫باشد هان بود که ابا خيثمه انصاری رضی ال عنه رسيد و او کسی بود که پيمانهء خرمايی در‬
‫راه خدا صدقه کرده بود‪ ،‬و منافقي در اين مورد او را طعن زده بودند‪ .‬کعب گفت‪ :‬چون به‬
‫من خب رسيد که آنضرت صلی ال عليه وسلم از تبوک بازگشته‪ ،‬و به جانب مدينه تشريف‬
‫می آورند نايت غمگي گشته و به فکر دروغبافی شدم و با خود می گفتم‪ :‬چگونه فردا از‬
‫مؤاخذهء رسول خدا صلی ال عليه وسلم خود را نات دهم؟ و از دانايان خانواده ام ياری و‬
‫مدد می جستم‪.‬‬
‫چون به من گفته شد که آنضرت صلی ال عليه وسلم عنقريب تشريف می آورند‬
‫باطل از من دور شده و دانستم که به هيچ وجه از نزد پيامب صلی ال عليه وسلم نات نی‬
‫ياب‪ ،‬تصميم گرفتم که به او راست بگوي‪ .‬پيامب صلی ال عليه وسلم تشريف آوردند‪ ،‬عادت‬
‫مبارک چنان بود که چون از سفری باز می گشت از مسجد آغاز نوده دو رکعت ناز می‬
‫گزارد و سپس برای ديدار با مردم می نشست‪.‬‬
‫‪45‬‬

‫چون ايشان اين کار را نودند‪ ،‬بازماندگان و تلف کنندگان که هشتاد و چند نفر‬
‫بودند‪ ،‬خدمت شان حضور يافته معذرت خواسته و سوگند می خوردند‪ .‬پيامب صلی ال عليه‬
‫وسلم ظاهر امر شان را قبول نوده با ايشان بيعت‪ ،‬و مبايعه بعمل آورده‪ ،‬وبرای شان آمرزش‬
‫طلب می کردند‪ ،‬واسرار نان شان را به خداوند متعال وا می گذاشتند‪ .‬تا اينکه من آمدم و‬
‫چون سلم کردم آنضرت صلی ال عليه وسلم خندهء خشم آلودی نوده فرمودند‪ :‬بيا‪ ،‬من‬
‫هم آمدم و در برابر شان نشستم‪ ،‬پرسيدند چه چيز سبب شد که تلف نائی؟ آيا سواری‬
‫خويش را خريداری نکردی؟‬
‫گفتم‪ :‬ای رسول خدا صلی ال عليه وسلم من می دان که اگر در مقابل غي شا از‬
‫مردم روی زمي قرار می داشتم با فصاحتی که دارم می توانستم با عذر از قهرش نات ياب‪،‬‬
‫ولی بدا اگر امروز برای شا دروغی بگوي تا از من راضی شويد زود است که خداوند شا را‬
‫بر من خشمگي سازد‪ ،‬واگر برای شا سخن راست بگوي که شا را بر من خشمگي سازد‬
‫هانا اميدوارم که عاقبت نيک را از سوی خداوند درياب‪ .‬بدا قسم عذری نداشتم‪ ،‬بدا هرگز‬
‫چني قوی و توانند نبودم‪ ،‬چنانچه اين لظه که از شا تلف کردم‪ ،‬کعب گفت‪ :‬پيامب صلی‬
‫ال عليه وسلم فرمود‪:‬‬
‫مرا اما اين راست گفت‪ ،‬برخيز تا خداوند در بارهء تو حکم کند عدهء از مردان بنی‬
‫سلمه برخاستند مرا دنبال کردند و گفتند‪ :‬سوگند بدا در گذشته نديدي که مرتکب گناهی‬
‫شده باشی‪ ،‬تو عاجز شدی که مانند تلف کنندگان عذری بضور پيامب صلی ال عليه وسلم‬
‫بياوری‪ ،‬فقط کافی بود که استغفار رسول ال صلی ال عليه وسلم سبب مو گناهت شود‪،‬‬
‫بدا سوگند‪ ،‬سخت ملمتم کردند‪ ،‬و کار بايی کشيد که نزديک بود بضور رسول صلی ال‬
‫عليه وسلم برگشته خود را دروغ گو سازم‪ .‬سپس برای شان گفتم که آيا کسی ديگری هم‬
‫مانند من راست گفته است؟ گفتند بلی دو نفر هم مانند تو راست گفته اند‪ ،‬و پيامب صلی ال‬
‫عليه وسلم سخنی را که بتو گفت برای آنا نيز فرمود‪ .‬گفتم آنان کيانند؟ گفتند‪ :‬آن دو‬
‫مرارة بن ربيع العمری و هلل ابن اميه واقفی اند‪ .‬کعب گفت‪ :‬برای من نام دو نفر صالی را‬
‫تذکر دادند که در بدر حضور يافته بودند و می شد با آنا اقتداء کرد و آنا را اسوه قرار داد‬
‫پس از آن روانه شدم و پيامب صلی ال عليه وسلم مردم را از صحبت کردن با ما منع کردند‬
‫و مردم هم از ما دوری اختيار نودند‪ ،‬يا به عبارتی گفت که روش مردم هم در برابر ما تغيي‬
‫يافت‪ ،‬و کار بايی کشيد که زمي در نظرم زشت جلوه می نود‪ ،‬و زمي زمينی نبود که من‬
‫‪46‬‬

‫قبلً آنرا می شناختم‪ ،‬پنجاه شب بدين ترتيب گذشت‪ ،‬رفقاي تواضع نوده در خانه های‬
‫خويش نشستند و در حالت گريه اين مدت را بسر بردند‪ ،‬ولی من از آنا جوانتر و‬
‫چالکتربودم از خانه می برآمدم و در مسجد با مسلمانا ناز می خواندم و در بازارها گشت‬
‫وگذار می کردم‪ ،‬در حاليکه کسی با من صحبت نی کرد و خدمت پيامب صلی ال عليه‬
‫وسلم می رسيدم در فرصتی که بعد از ناز می نشستند بر ايشان سلم می کردم‪ ،‬و با خود می‬
‫گفتم که آيا لبهای پيامب صلی ال عليه وسلم بواب سلم حرکت خواهد نود يا خي؟ سپس‬
‫در نزديک شان ناز خوانده و دزديده بايشان می نگريستم چون به ناز مشغول می شدم‪،‬‬
‫بسوي نظر می کردند و چون من متوجه شان می شدم روی خود را می گردانيدند‪ ،‬وقتی‬
‫ادامهء اين کار از طرف مسلمي سخت تام شد واين مدت هم طولنی گرديد‪ ،‬رفتم و از‬
‫ديوار باغ ابوقتاده که پسر عمم و از دوست ترين مردم در نزدم بود‪ ،‬بال شده و بر وی سلم‬
‫کردم‪ ،‬بدا قسم که جواب سلمم را نداد‪ .‬به او گفتم‪ :‬ای ابوقتاده ترا بدا سوگند آيا می‬
‫دانی که من خدا و رسولش صلی ال عليه وسلم را دوست می دارم؟ باز هم سکوت کرد‪،‬‬
‫سخنم را تکرار کردم و سوگندش دادم‪ ،‬ولی باز هم سکوت نود‪ ،‬باز سوگندش دادم‪ ،‬وی‬
‫گفت که خدا و رسولش دانا تر است‪ .‬اشک از چشمان سرازير شد بازگشتم و از ديوار‬
‫گذشتم در لظاتی که در بازار شهر گشت می زدم دهقانی از دهقانای شام را ديدم‪ .‬از‬
‫آنائيکه مواد غذايی آورده در شهر می فرختند‪ ،‬می گفت که کی کعب بن مالک را براي‬
‫نشان می دهد؟ ناگاه مردم بسوي اشاره نوده مرا به او نشان دادند آن شخص نزدم آمده‪،‬‬
‫نامهء پادشاه غسان را براي داد‪ ،‬چون من سواد داشتم نامه اش را خواندم که در آن نوشته‬
‫بود‪:‬‬
‫اما بعد اطلع يافتم که دوستت بر تو ستم روا داشته و خداوند ترا به سرزمي خواری‬
‫و زبونی نگذاشته با بپيوند تا با تو مواسات و هدردی کنيم‪ ،‬بعد از خواندن گفتم اين کار هم‬
‫از جلهء ابتلءات است نامه را در تنور انداختم و سوزانيدم تا اينکه چهل روز از پنجاه روز‬
‫گذشت‪ ،‬مدتی وحی نيامد‪ ،‬فرستادهء رسول خدا صلی ال عليه وسلم نزدم آمده و گفت که‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم بتو فرمان داده است تا از هسرت دوری اختيار کنی‪ .‬گفتم‪:‬‬
‫طلقش دهم يا کار دگری کنم؟ او گفت‪ :‬نه از او دوری کن و با او نزديک مشو‪ ،‬و به دو‬
‫رفيقم نيز چني دستور داده شد‪ ،‬به هسرم گفتم‪ :‬به خانواده ات بپيوند و نزدشان باش‪ ،‬تا‬
‫خداوند در اين مورد حکمی نايد‪ .‬سپس هسر هلل بن اميه نزد رسول ال صلی ال عليه‬
‫وسلم آمده گفت‪ :‬يا رسول ال هلل بن اميه مرد سالورده ايست و خادمی هم ندارد‪ ،‬آيا‬
‫‪47‬‬

‫مانعی ندارد تا خدمتش را انام دهم؟ فرمودند‪ :‬نه‪ ،‬ولی بتو نزديک نشود‪.‬گفت‪ :‬به خدا‬
‫ل حرکت و تايلی به چيزی ندارد‪ ،‬سوگند بدا از لظه ای که اين کار شده تا‬
‫سوگند او اص ً‬
‫حال می گريد‪ ،‬بعضی از فاميلهاي گفتند‪ :‬چه می شد که تو هم در مورد زنت از پيامب صلی‬
‫ال علیه وسلم اجازه می گرفتی؟ گفتم‪ :‬در مورد وی از پيامب صلی ال عليه وسلم اجازت‬
‫نی گيم چون نی دان که پيامب صلی ال عليه وسلم چه خواهد گفت‪ ،‬هرگاه از وی اجازت‬
‫طلبم در حاليکه مرد جوانی ام!! بدين ترتيب ده شب ديگر صب کردم تا که پنجاه شب از‬
‫روزی که از صحبت با ما مانعت شده بود گذشت‪ .‬ناز صبح را در اين روز در پشت يکی از‬
‫بامها خواندم‪ .‬نشسته بودم بر آن حالتی که خداوند از ما صحبت نود‪ ،‬که وجودم بر من‬
‫گران آمده و زمي با وسعتی که دارد بر من تنگی نود‪ .‬مناديی را شنيدم که بر کوه سلع‬
‫برآمده و با صدای بلند می گفت‪ :‬مژده باد برايت ای کعب بن مالک! من در حال بسجده‬
‫افتادم و دانستم که گشايش و روشنی ای حاصل شده است‪ .‬رسول ال صلی ال عليه وسلم‬
‫بعد از ناز مردم را با خب ساختند‪ ،‬که خداوند توبهء ما را پذيرفته است‪ ،‬و مردم برای مژده‬
‫دادن ما از مسجد خارج شدند‪ ،‬عده ای از بشارت دهندگان بطرف دو رفيقم رفتند و مردی‬
‫اسب سوار بسرعت بسوي روان شد (زبي بن عوام رضی ال عنه) ولی مردی از قبيلهء اسلم‬
‫(حزه بن عمر السلمی رضی ال عنه) کوشيد و در برابرم بر کوه بال شده و مرا مژده داد‪،‬‬
‫صدای او از اسب تيزتر بود‪ ،‬چون اين شخص مژده دهنده نزدم آمد در مقابل مژده اش هر دو‬
‫لباسم را کشيده وی را پوشاندم قسم بدا در آن لظه چيزی بز از آن دو جامه نداشتم و دو‬
‫جامهء ديگر را بعاريت گرفته پوشيدم‪ ،‬و به قصد ديدار پيامب صلی ال عليه و سلم برآمدم‪،‬‬
‫مردم گروه گروه از من استقبال کردند و به من بواسطهء قبول توبه ام مبارکبادی داده می‬
‫گفتند‪ :‬گوارا باد قبول توبه از سوی خداوند بر تو‪ ،‬تا به مسجد رسيدم که رسول ال صلی ال‬
‫عليه وسلم را ديدم‪ ،‬نشسته و مردم در گرداگرد شان قرار دارند‪ ،‬طلحة بن عبيدال رضی ال‬
‫عنه بسرعت دويده با من مصافحه کرده و به من مبارک باد گفت‪ ،‬به خدا هيچيک از‬
‫مهاجرين بز او از جايش بلند نشد و کعب اين کار طلحه رضی ال عنه را فراموش نی نود‪.‬‬
‫کعب می گويد‪ :‬چون بر پيامب صلی ال عليه وسلم سلم کردم در حاليکه چهرهء مبارک از‬
‫شادی می درخشيد فرمود‪ :‬شادباش به بترين روز از روزی که از مادر زاده شده ای‪ ،‬پس‬
‫گفتم آيا حکم از نزد شا است يا رسول ال يا از سوی خداوند جل جل له؟ فرمودند‪ :‬حکم از‬
‫سوی خدای عزوجل است و چون پيامب اسلم صلی ال عليه وسلم شاد می شدند‪ ،‬چهرهء‬
‫شان می درخشيد گمان می کردی پارهء ماهيست و ههء ما از اين امر آگاه بودي‪ ،‬وقتی در‬
‫‪48‬‬

‫برابر شان نشستم گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم برای اينکه توبه ام کامل شود لزم‬
‫می بينم که ههء مال را برای خدا و رسولش صلی ال عليه وسلم صدقه دهم‪ .‬رسول ال صلی‬
‫ال عليه وسلم فرمودند‪ :‬قسمتی را نگهدار برايت بتر است‪ .‬پس گفتم‪ :‬حصه ام را که در‬
‫خيب دارم نگهميدارم و گفتم يا رسول ال صلی ال عليه وسلم خداوند مرا بواسطهء راست‬
‫گفت نات داد و از جلهء کمال توبه ام اين است که تا زنده ام جز راست نگوي‪ ،‬بدا از لظه‬
‫ای که اين سخن را به پيامب صلی ال عليه وسلم ياد کردم هيچکس را نديدم و نی شناسم که‬
‫خداوند بواسطهء راست گفت مثل من وی را مورد انعام و مرحت خويش قرار داده باشد‪ ،‬و‬
‫بدا سوگند از لظه ای که اين سخن را به پيامب صلی ال عليه وسلم ياد کردم تا امروز عمدا‬
‫حتی يک دروغ هم نگفتم و از خداوند می خواهم که مرا در آينده هم حفظ فرمايد‪ .‬هان بود‬
‫که خداوند نازل فرمود‪:‬‬
‫خداوند پيامب و اصحابش از مهاجر و انصار را بشيد‪ ،‬هان کسانی که در موقع‬
‫سختی از وی پيوی کردند (تا رسيد به) هانا خداوند بر آنا رحيم و مهربان است‪ ،‬و نيز سه‬
‫تن را که تلف ورزيدند تا اينکه زمي با ههء فراخی بر آنا تنگ شد‪( ،‬تا رسيد به ) ای مؤمنان‬
‫از خدا بترسيد و قرين راستگويان باشيد‪ .‬توبه‪119 – 117 :‬‬
‫کعب گفت‪ :‬هيچ نعمت از نعمتهايی که خداوند بعد از هدايتم به اسلم ارزانی فرمود‬
‫در نظرم بالتر از راست گفت من به رسول ال صلی ال عليه وسلم نيست‪ ،‬و اينکه به ايشان‬
‫دروغ نگفتم تا مانند دروغگويان هلک شوم‪ ،‬خداوند در هنگام نزول وحی بدترين گفتار را‬
‫در مورد آنا گفته است‪ ،‬خداوند فرموده است‪:‬‬
‫چون بسوی آنا بازگرديد قسم های مؤکد بدا برای شا ياد کنند تا از تلف آنا‬
‫چشم پوشی کنيد و از آنا اعراض کنيد‪ ،‬پس اعراض کنيد از ايشان که آنا مردمی پليد اند و‬
‫جايگاه شان دوزخ است در مقابل آنچه کسب کرده اند‪ ،‬سوگند می خورند برای شا‪ ،‬تا از‬
‫آنا راضی شويد‪ ،‬و اگر شا از آنا راضی شويد‪ ،‬هانا خداوند از گروه فاسق راضی نی شود‪.‬‬
‫توبه‪95،96:‬‬
‫کعب گفت که کار ما سه نفر از آن مردمی که پيامب صلی ال عليه وسلم عذر شان‬
‫را بعد از سوگند شان پذيرفت و با آنان بيعت نوده و بر ايشان آمرزش خواست جدا قرار‬
‫داده شد‪ .‬پيامب صلی ال عليه وسلم موضوع ما را بتأخي انداخت تا اينکه خداوند در اين‬
‫مورد حکم خويش را نازل فرمود‪.‬‬
‫‪49‬‬

‫خداوند (بر آن سه نفری که تلف ورزيدند) مفهوم آنچه که گفته شده از اينکه ما‬
‫تلف نودي اين نيست که ما از غزوه تلف نوده باشيم‪ ،‬بلکه مفهومش اينست که پيامب صلی‬
‫ال عليه وسلم ما را يکسو گذاشت و کار ما را از کار کسانی که برايش عذر نوده سوگند‬
‫خوردند پذيرفت‪ ،‬جدا قرار داد‪.‬‬
‫در روايتی آمده که‪ :‬پيامب صلی ال عليه وسلم در غزوهء تبوک روز پنجشنبه بيون‬
‫شدند و دوست داشتند که روز پنجشنبه بيون شوند‪ .‬و در روايت ديگر چني آمده است‪ :‬از‬
‫سفرها جز در نيمهء روز تشريف نی آوردند و چون تشريف می آوردند به مسجد شروع‬
‫نوده در آن دو رکعت ناز گزارده و سپس در آن می نشستند‪.‬‬
‫ش‪ :‬زهری اشتباه نوده مرارة بن ربيع هللی و هلل بن اميه واقفی را از اهل بدر‬
‫شرده‪ ،‬در حاليکه چنانچه ابن قيم جوزی اشاره کرده هر دو از اهل بدر نبودند‪.‬‬
‫علماء از اين حديث احکام زيادی را استنباط کرده اند‪.‬‬
‫از جله روا بودن سوگند خودن بدون اينکه اين امر از شخص درخواست گردد‪،‬‬
‫پوشاندن هدف هرگاه ضرورتی اياب نايد‪ ،‬افسوس خوردن بر امر خيی که وقتش سپری‬
‫شده‪ ،‬و آرزو بردن آنچه بر آن افسوس می خورد‪ ،‬رد کردن غيبت و ترک اهل بدعت‪ ،‬و‬
‫مستحب بودن ناز گزاردن آنکه از سفر می آيد و در آمدن او به مسجد در آغاز قدوم‪ ،‬و‬
‫حکم بر حسب ظاهر‪ ،‬و قبول معذرت ها‪ ،‬و فضيلت راستی‪ ،‬و برگزيدن مبت خدا و‬
‫رسولش بر مبت نزديکان‪ ،‬و مستحب بودن مژده دادن در هنگام رفع مشکل و تديد نعمت‪،‬‬
‫و مصافحه با آنکه تازه وارد می شود و برخاست برايش و مستحب بودن سجدهء شکر‪.‬‬

‫جيْد ِبضَم النّو ِن َوفَتْح الْجِي ِم عِمْرانَ بْ ِن الُصيْنِ الُزاع ّي رَضِي ال ّلهُ‬
‫‪ -22‬وَعَنْ أب نُ َ‬
‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم َوهِيَ حُ ْبلَى مِنَ الزّنَا‪ ،‬فقَالَت‪ :‬يَا‬
‫عَ ْنهُمَا أَنّ امْرَأ ًة مِنْ جُهينةَ َأتَت رَسُولَ ال َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم وَلّيهَا فَقال‪ :‬أَحْسِنْ إِل ْيهَا‪،‬‬
‫رسول ال َأصَ ْبتُ َحدّا فَأقِمْهُ َعلَي‪َ ،‬فدَعَا نَبِ ّي ال َ‬
‫شدّتْ َعلَ ْيهَا ثِيَابُها‪ُ ،‬ث ّم َأمَرَ ِبهَا‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬فَ ُ‬
‫ت َفأْتِنِي فَ َفعَ َل فََأ َمرَ ِبهَا نَبِيّ ال ّلهِ َ‬
‫ضعَ ْ‬
‫َفإِذَا َو َ‬
‫صلّي َعلَ ْيهَا يَا رَسُولَ ال ّلهِ َو َقدْ َزنَت‪ ،‬قال‪َ :‬ل َقدْ تَاَبتْ‬
‫فرُجِمت‪ُ ،‬ثمّ صلّى َعلَ ْيهَا‪َ .‬فقَالَ َلهُ عُمَر‪ُ :‬ت َ‬
‫ي مِنْ َأهْ ِل الدِيَنةِ لوسعت ُه ْم َوهَ ْل وَ َجدْتَ َأ ْفضَ َل مِنْ أَنْ جَادَتْ بِنفْسهَا ل ّلهِ‬
‫َتوْبةً َل ْو قُسِ َمتْ بَيْن س ْبعِ َ‬
‫َعزّ وجَل؟‪ »،‬رواه مسلم‪.‬‬
‫‪ -22‬از ابونيد عمران بن حصي خزاعی رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬
‫‪50‬‬

‫زنی از جهينه که از زنا حامله گشته بود‪ ،‬نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم آمده و‬
‫گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم جرمی را مرتکب شدم حکم آن را بر من جاری کن‪.‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم ولی او را خواسته فرمود تا به او نيکی کند‪ ،‬و چون وی حلش را‬
‫وضع نايد‪ ،‬او را به حضورشان بياورد‪ .‬آن شخص هم اين کار را نود پيامب صلی ال عليه‬
‫وسلم دستور دادند تا لباسهايش را مکم بستند و باز امر نودند که رجم شود و سپس بر وی‬
‫ناز گزاردند‪.‬‬
‫حضرت عمر رضی ال عنه گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم بر زنی که زنا‬
‫کرد ناز می گزاری؟ آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هانا اين زن توبه ای کرده که اگر‬
‫ميان هفتاد نفر از مردم مدينه قسمت کرده شود برای هه گنجايش دارد‪ .‬آيا بتر از اين يافته‬
‫ای که جانش را در راه خدا فدا کرد؟‬
‫ش‪ :‬اين حديث دال بر اين می باشد که رجم به امر و در حضور پيامب صلی ال عليه‬
‫وسلم صورت پذيرفت بدون اينکه آنضرت صلی ال عليه وسلم شخصا بدان تعريض نايند‪.‬‬
‫امام شافعی و موافقي وی بر اين استدلل اند که در وقت رجم حضور امام ضروری نبوده و‬
‫شهودی که شهادت داده اند هم ضرور نيست که حتما در رجم حاضر باشند‪.‬‬
‫اما امام ابو حنيفه و امام احد بر اين عقيده اند که امام خودش حاضر می شود و به‬
‫رجم ابتداء می نايد‪ .‬البته هرگاه مکوميت به اقرار خود شخص ثابت گردد‪.‬‬
‫در نسائی آمده که شخص پيامب صلی ال عليه وسلم در رجم (غامديه) حاضر شده و‬
‫به رجم شروع نودند‪ ،‬و لذا حضور شهود نيز لزم بوده بر اينکه بايد آنان شروع و ابتداء بر‬
‫رجم کنند‪.‬‬
‫و از اين حديث نيز ثابت می گردد که بر کسی که رجم می گردد‪ ،‬بايد امام با‬
‫اشخاص فاضل و عال ناز گزارند به گونه ای که بر ديگر مردم ناز گزاده می شود‪( .‬مترجم)‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -23‬وَعَنِ ابْنِ َعبّاس وأنس بن مالك رَضِي ال ع ْنهُم أَ ّن رَسُولَ ال ّلهِ َ‬
‫ل فَا ُه إِلّ‬
‫و َسلّم قال‪َ « :‬ل ْو أَنّ لبْنِ آ َد َم وَادِيا مِ ْن َذهَبِ أَ َحبّ أَ ْن يَكُونَ َلهُ وادِيان‪َ ،‬ولَنْ يَمْ َ‬
‫الّترَاب‪ ،‬وَيَتُوب ال ّلهُ َعلَى مَنْ تَابَ » مُّتفَقٌ عَليْه‪.‬‬
‫‪ -23‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬
‫‪51‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه فرزند آدم وادی از طل داشه باشد‬
‫دوست می دارد که دو وادی داشته باشد‪ ،‬و دهان فرزند آدم را جز خاک چيز ديگری هرگز‬
‫پر نی تواند کرد‪ .‬و خداوند می پذيرد توبهء هر کس را که بواهد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪« :‬‬


‫‪ -24‬وَعَنْ أب هريرة رَضِي ال ّلهُ عَ ْنهُ أَ ّن رَسُولَ ال ّلهِ َ‬
‫َيضْحكُ ال ّلهُ سبْحَانُه وَتعَالَى ِإلَى رَ ُجلَيْنِ يقْتُ ُل أح ُدهُمَا ال َخرَ يدْخُلَنِ الَنّة ‪ُ ،‬يقَاتِ ُل َهذَا ف سبيلِ‬
‫س ِل ُم فيستشهدُ » مُتّفَقٌ َعلَيْه‪.‬‬
‫ال ّل ِه فُيقْتل‪ُ ،‬ثمّ يَتُوبُ ال ّلهُ َعلَى اْلقَاتِ ِل فَي ْ‬
‫‪ -24‬از ابو هريرة رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خداوند می خندد بال دو مردی که يکی‬
‫ديگری را می کشد و هردو به بشت داخل می گردند‪ ،‬يکی شان در راه خدا جهاد می کند و‬
‫شهيد می شود و خدا توبهء قاتل را می پذيرد که او هم مسلمان می شود و در راه خدا شهيد‬
‫می گردد‪.‬‬
‫‪52‬‬

‫‪ -3‬باب صب‬

‫ص ِبرُواْ َوصَا ِبرُواْ} آل عمران‪٢٠٠ :‬‬


‫قال ال تعالی‪ { :‬يَا َأ ّيهَا الّذِينَ آ َمنُواْ ا ْ‬
‫قال تعالی‪َ { :‬وَلنَبُْل َونّكُمنْن ِبشَيْءٍ مّنننَ الْخَوفننْ وَالْجُوعنِن َونَقْصننٍ مّنننَ ا َل َموَالِ‬
‫ت َو َبشّرِ الصّا ِبرِينَ} البقرة‪١٥٥ :‬‬ ‫وَالنفُسِ وَال ّثمَرَا ِ‬
‫حسَابٍ} الزمر‪١٠ :‬‬
‫جرَهُم بِ َغيْرِ ِ‬
‫قال تعالی‪ِ{ :‬إنّمَا ُيوَفّى الصّا ِبرُونَ أَ ْ‬
‫عزْمِ ا ُلْمُورِ} الشورى‪٤٣ :‬‬
‫ن ذَِلكَ َلمِنْ َ‬
‫ص َبرَ وَغَ َفرَ إِ ّ‬
‫قال تعالی‪َ { :‬وَلمَن َ‬
‫ل نمَع نَ‬
‫قال تعالی‪{ :‬يَا َأيّهَا الّذِيننَ آ َمنُواْ اس ْنتَعِينُواْ بِالصنّ ْبرِ وَالصنّلَةِ إِنّ ا ّ‬
‫الصّابِرِينَ} البقرة‪١٥٣ :‬‬
‫ن َونَبُْلوَ‬
‫حتّىننن نَعْلَم ننَ ا ْلمُجَاهِدِين نَن مِنكُم ن ْن وَالص ننّا ِبرِي َ‬
‫قال تعالی‪َ { :‬وَلنَبُْل َونّكُم ننْ َ‬
‫خبَارَ ُكمْ} محمد‪٣١ :‬‬
‫أَ ْ‬
‫وَالياتُ ف المر بالصّبْر وَبَيا ِن َفضْلهِ كَثي ٌة مَ ْعرُوفةٌ ‪.‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬ای کسانی که ايان آورده ايد صب کنيد و هديگر را به صب‬
‫دعوت نائيد‪ .‬آل عمران‪.200 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬هانا شا را به چيزی از ترس و گرسنگی و کمی مالا و جانا و ميوه‬
‫ها آزمايش می کنيم و مژده بده صب کنندگان را‪ .‬بقره‪155 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬هانا مزد صب کنندگان بيشمار داده می شود‪ .‬زمر‪10:‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬هر آئينه آنکه صب کند و بيامرزد هانا اين کار از زمرهء کارهای‬
‫مقصود ايست‪ .‬شوری‪43 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬هر آئينه شا را آزمايش می کنيم تا ماهدين و صابرين شا را بدانيم‪.‬‬
‫(به علم ظهور)‪ .‬ممد‪31 :‬‬

‫ي رَضِ َي ال ّلهُ عَ ْنهُ قال‪ :‬قَا َل رَسُولُ ال ّلهِ‬


‫‪ -25‬وعن أب مَاِلكٍ الْحَا ِرثِ بْنِ عَاصِم الشْعر ّ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬ال ّطهُورُ شَ ْط ُر ا ِليَان‪ ،‬وَالْحَ ْمدُ للّه تَمْلَ الْميزانَ وسُ ْبحَانَ ال والَ ْمدُ للّه‬
‫َ‬
‫تَمْلنِ َأ ْو تَمْل مَا بَيْنَ السّموَات وَا َل ْرضِ وَالصّلَ ِة نور‪ ،‬والصّ َد َقةُ ُب ْرهَان‪ ،‬وَالصّ ْبرُ ضِيَاء‪ ،‬واْل ُقرْآنُ‬
‫جةُ َلكَ َأوْ َعلَيْك‪ .‬كُ ّل النّاس َي ْغدُو‪ ،‬فَبِائِعٌ َنفْسَ ُه ف ُمعْتِقُها‪َ ،‬أ ْو مُوِب ُقهَا» رواه مسلم‪.‬‬
‫حُ ّ‬
‫‪ -25‬از ابو مالک حارث بن عاصم الشعری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫‪53‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬پاکی نصف ايان است‪ .‬المد ل ميزان را پر‬
‫می کند و سبحان ال و المد ل پر می کنند هردو و يا پر می کنند بي آسانا و زمي را‪ ،‬و‬
‫ناز نور و روشنائی است و صدقه دليل است و صب روشنی است و قرآن دليل است بنفع يا‬
‫به ضرر تو‪ ،‬هر انسان صبح می کند و سپس خويشت را می فروشد‪ ،‬يکی نفسش را آزاد می‬
‫کند (از عذاب) و ديگری هلکش می کند‪.‬‬

‫ي رَضِ َي ال ّلهُ عَ ْنهُمَا أَنّ نَاسا مِنَ النصَارِ‬


‫ل ْدرِ ّ‬
‫‪ -26‬وَعَنْ أب سَعيدٍ بْن مَالِك بْن سِنَانٍ ا ُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فأَعْطاهُم‪ُ ،‬ثمّ َسأَلُو ُه َفأَعْطَاهُم‪ ،‬حَتّى َنفِد مَا عِ ْندَه‪َ ،‬فقَالَ َل ُهمْ‬
‫َسأَلُوا رَسُو َل ال َ‬
‫حِيَ َأَنفَقَ ُكلّ شَ ْيءٍ بَِيدِه‪ « :‬مَا يَكُ ْن مِنْ خَ ْي ٍر َفلَنْ أدّ ِخرَهُ َعنْكُم‪َ ،‬ومَنْ يسْت ْعفِفْ ُي ِعفّهُ ال َومَنْ‬
‫يَسَْتغْنِ ُيغِْنهِ اللّه‪َ ،‬ومَنْ يََتصَّبرْ ُيصَّبرْهُ اللّه‪َ .‬ومَا أُعْ ِطىَ أَ َحدٌ عَطَاءً َخيْرا وََأوْسَ َع مِنَ الصّ ْب ِر » مُّتفَقٌ‬
‫َعلَيْه‪.‬‬

‫‪ – 26‬از ابو سعيد سعد بن مالک بن سنان الدری رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬
‫مردی از انصار از پيامب صلی ال عليه وسلم چيزی درخواست کرد‪ ،‬پيامب صلی ال‬
‫عليه وسلم حاجت او را برآورد‪ .‬باز سئوال نود‪ ،‬باز برايش داد‪ ،‬تا اينکه ههء آنچه که نزد‬
‫شان بود تام شد و بعد از آنکه تام آنچه را که در دست شان بود نفقه دادند‪ ،‬فرمودند‪ :‬اگر‬
‫مالی در دستم باشد آنرا از شا دريغ نی کنم‪ ،‬و کسی که سئوال نکند خداوند او را عفيف‬
‫نگه می دارد‪ ،‬و کسی که خود را به صب وادارد‪ ،‬خداوند به وی توفيق صب می دهد‪ ،‬برای‬
‫هيچکس بشش و عطائی بتر و وسيع تر از صب داده نشده است‪.‬‬
‫ش‪ :‬معنای حديث چني است که آنکه از سئوالگری امتناع ورزد‪ ،‬خداوند در عوض‬
‫آبرويش را حفظ کرده و مشکل فقرش را چاره سازی می کند‪ ،‬و آنکه با نياز به خدای تعالی‬
‫از غي او بی نيازی جويد‪ ،‬خداوند به وی می دهد آنچه را که بدان از سئوالگری بی نياز شود‬
‫وبه وی غنای نفسی ارزانی می کند و کسی که خود را با ترک سئوال عادت دهد و صب‬
‫کند تا رزقی به وی فرا رسد‪ ،‬خداوند وی را توانائی دهد و وی را برای تمل سختی ها آماده‬
‫نوده و کمک خدا يار و مددگار وی شود و به مقصودش رسد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫صهَ ْيبِ بْنِ سِنَا ٍن رَضِ َي ال ّلهُ عَ ْنهُ قال‪ :‬قَا َل رَسُولُ ال َ‬
‫حيَى ُ‬
‫‪ -27‬وَعَنْ أب يَ ْ‬
‫س ذَِلكَ لِ َحدٍ إِلّ للْ ُم ْؤمِن‪ :‬إِنْ أَصَابَ ْتهُ َسرّاءُ‬
‫و َسلّم‪« :‬عَجَبا ل ْمرِ الْ ُم ْؤمِنِ إِنّ َأ ْمرَهُ ُك ّلهُ َلهُ َخيْر‪ ،‬وَلَ ْي َ‬
‫ضرّاءُ صََب َر فَكَانَ خيْرا َل ُه » رواه مسلم‪.‬‬
‫شَ َك َر فَكَانَ خَيْرا لَه‪ ،‬وَإِ ْن أَصَاَب ْتهُ َ‬
‫‪54‬‬

‫‪ -27‬از ابو ييی صهيب بن سنان رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کار مسلمان انسان را به شگفتی و تعجب وا‬
‫ميدارد‪ .‬زيرا ههء کارش برای او خي است‪ ،‬و اين امر برای هيچکس جز مسلمان مکن‬
‫نيست‪ .‬اگر به وی فراخی و آسانی روی دهد شکر کند‪ ،‬برايش خي است‪ ،‬و اگر به او‬
‫سختی برسد هم صب کند برايش خي است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َجعَلَ يتغشّاهُ‬


‫‪ -28‬وعنْ أَنسٍ رضِ َي ال ع ْنهُ قال‪ :‬لّا ثقُلَ النّبِيّ َ‬
‫ت فاطِمَ ُة رَضِ َي ال ع ْنهَا‪ :‬وا َك ْربَ أَبتَاه‪ ،‬فَقال‪ « :‬ل ْيسَ َعلَى أبيك ك ْربٌ ب ْع َد الَي ْو ِم »‬
‫ب فقَال ْ‬
‫الكرْ ُ‬
‫فلمّا مَاتَ قالَت‪ :‬يَا أبتَا ُه أَجَابَ ربّا دعَاه‪ ،‬يا أبتَاهُ جّنةُ ال ِف ْر َد ْوسِ مأوَاه‪ ،‬يَا َأبَتَا ُه إِلَى جبْريلَ نْنعَاه‪،‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬
‫ت فاطِمَ ُة رَضِيَ ال عَنهَا‪ :‬أطَابتْ أنفسُ ُكمْ َأنْ تَحْثُوا َعلَى رسُول ال َ‬
‫فلَمّا دُفنَ قال ْ‬
‫و َسلّم التّراب؟ روَا ُه البُخاري‪.‬‬

‫‪ -28‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫چون پيامب صلی ال عليه وسلم مريض شدند‪ ،‬شدت سکرات موت بر ايشان عارض‬
‫می شد‪ ،‬فاطمه رضی ال عنها گفت‪ :‬وای بر اين رنج و شدتی که بر پدرم است‪ .‬آنضرت‬
‫صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بعد از امروز بر پدرت رنی نيست‪ ،‬چون ايشان وفات يافتند‪،‬‬
‫حضرت فاطمه رضی ال عنها گفت‪ :‬ای پدرم‪ ،‬که دعوت رب را اجابت نود‪ ،‬ای پدرم‪ ،‬که‬
‫جنت الفردوس جايگاه اوست‪ ،‬ای پدرم که خب وفاتش را به جبئيل عليه السلم می رسانيم‪.‬‬
‫چون دفن گرديد گفت‪ :‬آيا برای تان خوش گذشت که بر پيامب صلی ال عليه وسلم خاک‬
‫ريتيد؟‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم وحّبهِ‬


‫‪ -29‬وعنْ أب زيْد أُسامَة بن زيد حَارَثةَ موْلَى رسُول ال َ‬
‫ضرَ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ :‬إنّ ابْنِي َقدِ احُت ِ‬
‫وابْ ِن حّبهِ رضـ َي ال عنهُمَا‪ ،‬قال‪َ :‬أرْس َلتْ ب ْنتُ النّبِيّ َ‬
‫فاشْهدْنَا‪ ،‬فأَرسَلَ ي ْقرِئُ السّلمَ وَيقُول‪ « :‬إن للّه مَا َأخَذ‪ ،‬ول ُه مَا أ ْعطَى ‪ ،‬وكُلّ شَ ْيءٍ عِ ْندَ ُه بأجَلٍ‬
‫مُسمّى ‪ ،‬فلتصْبِر ولتحْتسبْ » فأر َس َلتْ إِل ْيهِ ُتقْسمُ َعلَ ْيهِ ليأْتينّها‪َ .‬فقَامَ َو َمعَهُ َس ْعدُ بْنُ عُبادَةَ‪َ ،‬و ُمعَاذُ‬
‫صلّى‬
‫ابْنُ جَبَل‪َ ،‬وأُبَ ّي بْنَ َكعْب‪َ ،‬وزَْي ُد بْنِ ثاَبِت‪َ ،‬ورِجَا ٌل رَضِ َي ال ّلهُ عَ ْنهُم‪َ ،‬فرُفِعَ إِلَى رَسُو ِل ال ّلهِ َ‬
‫سهُ تَقعْقع‪َ ،‬ففَاضتْ عَيْناه‪ ،‬فقالَ سعْد‪ :‬يَا رسُو َل ال‬
‫جرِهِ وَنفْ ُ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم الصب‪ ،‬فأق َعدَهُ ف حِ ْ‬
‫‪55‬‬

‫مَا َهذَا؟ فقالَ‪َ « :‬هذِ ِه رَحْم ٌة جعلَهَا ال ّلهُ ت َعلَى ف ُقلُوبِ عِبَادِ ِه » وف روِايةٍ ‪ « :‬ف ُقلُوبِ منْ شَاءَ‬
‫مِنْ عِبَا ِدهِ َوإِنّمَا َيرْ َح ُم ال ّلهُ منْ عِبَادِ ِه الرّحَمَاءَ » مُّتفَقٌ َع َليْه‪.‬‬

‫‪ -29‬از اسامة بن زيد بن حارثه‪ ،‬آزاد کرده و دوست و فرزند دوست رسول خدا‬
‫صلی ال عليه وسلم روايت می کند که گفت‪:‬‬
‫دختر پيامب صلی ال عليه وسلم کسی را فرستاد که پسرم در حالت نزع قرار دارد‪،‬‬
‫نزد ما بيائيد‪ .‬آنضرت صلی ال عليه وسلم کسی را فرستاد تا سلم بفرستد و بگويد‪ :‬برای‬
‫خدا است آنچه را که گرفت‪ ،‬و برای خداست آنچه را که داد‪ .‬و هر چيز در نزد او وقت‬
‫معينی دارد بايد وی (مادرش) صب کند و اجرش را از خدا بواهد‪ ،‬باز کسی را فرستاد تا او‬
‫را قسم دهد که نزدش بيايد‪ .‬آنضرت صلی ال عليه وسلم برخاستند‪ ،‬سعد بن عباده‪ ،‬معاذ بن‬
‫جبل‪ ،‬ابی بن کعب‪ ،‬زيد بن ثابت و عدهء ديگری رضی ال عنهم هم با ايشان برخاستند‪ ،‬پسر‬
‫را به حضور آنضرت صلی ال عليه وسلم آوردند‪ ،‬ايشان پسر را در بغل خويش گرفتند در‬
‫حاليکه جانش مضطرب بود و بشدت می زد‪ ،‬ناگهان اشک از چشمان شان جاری شد‪ .‬سعد‬
‫گفت‪ :‬يا رسول ال اين چيست؟ آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اين رحت است که‬
‫خداوند در دل بندگان خود ناده است‪.‬‬
‫و در روايتی‪ ،‬در دل کسی که خواسته از بندگانش ناده و هانا خداوند فقط بندگان‬
‫رحم دلش را مورد مرحت خويش قرار می دهد‪.‬‬
‫ش‪ :‬حديث می رساند که اشکی که از اندوه بدون اختيار از چشم سرازير می شود‬
‫مورد بشش الی است و منهی عنه جزع فزع و بی صبی است‪.‬‬
‫چنانچه در آن ترغيب صورت گرفته به شفقت و رحت بر خلق ال و بيم از سنگدلی‬
‫و انماد چشم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬كَانَ‬


‫ب رَضِيَ ال ّلهُ عَ ْنهُ أَ ّن رَسُو َل ال ّلهِ َ‬
‫صهَ ْي ٍ‬
‫‪ -30‬وَعَنْ ُ‬
‫ك فيِمَنْ كَانَ ق ْبلَ ُكمْ‪ ،‬وَكَا َن َلهُ سَاحِر‪َ ،‬فلَمّا كَِب َر قَالَ ِللْ َملِك‪ :‬إِنّي َقدْ كَِب ْرتُ فَاب َعثْ ِإلَيّ غُلَما‬
‫َملِ ٌ‬
‫ك رَا ِهبٌ‪َ ،‬فقَ َعدَ إَِل ْيهِ وَسَمِعَ كَلَمهُ‬
‫أُ َعلّ ْمهُ السّحْر‪ ،‬فََبعَثَ ِإلَ ْيهِ غُلَما ي َعلّمُه‪ ،‬وَكَانَ ف طَريقِهِ ِإذَا َس َل َ‬
‫ضرَبَه‪ ،‬فَشَكَا ذَِلكَ ِإلَى‬
‫فأَعْجَبه‪ ،‬وَكَانَ ِإذَا َأتَى السّا ِح َر َمرّ بالرّاهِب َوقَ َعدَ إِلَيْه‪َ ،‬فِإذَا َأتَى السّا ِحرَ َ‬
‫الرّا ِهبِ فقال‪ِ :‬إذَا خَشِيتَ السّاحِر َفقُل‪ :‬حبَسَنِي َأهْلي‪َ ،‬وِإذَا خَشِيتَ َأ ْه َلكَ َفقُلْ‪ :‬حَبَسَنِي‬
‫السّاحر‪.‬‬
‫‪56‬‬

‫فَبيْنَمَا هُو َعلَى َذِلكَ إ ْذ أتَى َعلَى داّبةٍ عظِيمَة قدْ َحبَسَت النّاس فقال‪ :‬الي ْومَ أ ْع َلمُ‬
‫السّا ِح ُر أ ْفضَل أم الرّاهبُ أفْضل؟ فأ َخذَ حجَرا فقال‪ :‬الل ُهمّ إنْ كان أ ْمرُ الرّاهب أ َحبّ إلَ ْيكَ مِنْ‬
‫َأ ْمرِ السّا ِح ِر فاقتُ ْل َهذِ ِه الدّابّة حتّى ْيضِيَ النّاس‪ ،‬فرَماها فقَتلَها ومَضى النّاسُ‪ ،‬فأتَى الرّاهب‬
‫ن أَْنتَ الي ْومَ أفْض ُل منّي‪ ،‬قدْ بلَ َغ مِنْ أمْر َك مَا َأرَى ‪ ،‬وإِّنكَ ستُبَْتلَى‬
‫فأخبَره‪ .‬فقال لهُ الرّاهب‪ :‬أىْ بُ ّ‬
‫ئ الكْمةَ والبرص‪ ،‬ويدَاوي النّاس مِنْ ساِئرِ‬
‫‪ ،‬فإنِ اْبتُليتَ فَلَ تدُلّ علي‪ ،‬وكانَ الغُلمُ يبْر ُ‬
‫ي ٍة فقال‪ :‬ما ههُنَا لك أجْمَعُ إنْ أْنتَ‬
‫الدوَاء‪ .‬فَسَمعَ جلِيسٌ للم ِلكِ كا َن قدْ عمِىَ‪ ،‬فأتَا ُه بداياَ كث َ‬
‫شفِي ال تعَال‪ ،‬فإنْ آم ْنتَ بِال ّلهِ تعَالَى دعوْتُ ال فشَفاك‪،‬‬
‫شفَيْتن‪ ،‬فقال إنّي ل أشفِي أحَدا‪ِ ،‬إنّمَا ي ْ‬
‫جلَس إل ْيهِ كما كانَ ْي ِلسُ فقالَ َل ُه الَلك‪ :‬منْ ردّ‬
‫فآمَنَ باللّه تعَال فشفَاهُ ال ّلهُ َتعَالَى ‪ ،‬فأتَى ا َل ِلكَ ف َ‬
‫علَيْك بصَرك؟ قال‪ :‬ربّي‪ .‬قَالَ‪ :‬ولكَ ربّ غ ْيرِي؟‪ ،‬قال‪ :‬رَبّي ورّبكَ ال‪ ،‬فأَ َخذَ ُه ف َلمْ يز ْل يُعذُّبهُ‬
‫ئ الك َمهَ‬
‫حرِك مَا تبْر ُ‬
‫لمِ فجئَ بِالغُلَم‪ ،‬فقال ل ُه الَلك‪ :‬أىْ بُنَ ّي قدْ َبلَ َغ منْ ِس ْ‬
‫حتّى دلّ َعلَى الغُ َ‬
‫والبرَصَ وَتفْع ُل وَت ْفعَلُ فقال‪ِ :‬إنّي ل أشْفي أَحَدا‪ ،‬إنّما يشْفي ال َتعَالَى‪ ،‬فأ َخذَ ُه َفلَمْ يزَ ْل يعذُّبهُ‬
‫ب فقيل لَه‪ :‬ارجَعْ ع ْن دِينكَ‪ ،‬فأبَى ‪ ،‬فدَعا بالنْشَار فوُضِع‬
‫حتّى دلّ َعلَى الرّاهب‪ ،‬فجِئ بالرّا ِه ِ‬
‫ك فقِلَ لَه‪ :‬ارجِعْ عنْ ديِنكَ فأبَى‬
‫النْشَارُ ف مفْرقِ رأْ ِسهِ‪ ،‬فش ّقهُ حتّى وقَعَ شقّاه‪ُ ،‬ثمّ جِئ َبلِيسِ الَل ِ‬
‫ق رَأسِه‪ ،‬فشقّهُ به حتّى وقَع شقّاه‪ُ ،‬ثمّ جئ بالغُل ِم فقِيل لَه‪ :‬ارجِعْ عنْ‬
‫‪ ،‬فوُضِعَ النْشَارُ ف م ْفرِ ِ‬
‫دينِك‪ ،‬فأبَى ‪ ،‬فدَف َعهُ إِلَى َنفَ ٍر منْ أصْحاِبهِ فقال‪ :‬اذهبُوا ِبهِ إِلَى جبَلِ َكذَا وكذَا فاصعدُوا ِبهِ البل‪،‬‬
‫فـإذَا بلغُت ْم ذروتهُ فإنْ رجعَ ع ْن ديِنهِ وإِ ّل فاطرَحو ُه فذهبُوا به فصعدُوا ب ِه الَبَل فقال‪ :‬ال ّل ُهمّ‬
‫اكفنِيه ْم بَا شئْت‪ ،‬فرجَف بِهمُ الَبَ ُل فسَقطُوا‪ ،‬وجَا َء يْشي إِلَى ا َللِك‪ ،‬فقالَ َلهُ الَلك‪ :‬ما َفعَلَ‬
‫صحَاِبهِ فقال‪ :‬اذهبُوا ِبهِ فاحلُوه ف‬
‫أَصحَابك؟ فقال‪ :‬كفاني ِهمُ ال تعالَى ‪ ،‬فدفعَهُ إِلَى َن َفرَ منْ أ ْ‬
‫قُرقُور َوتَوسّطُوا ِبهِ البحْر‪ ،‬فإ ْن رَجَعَ ع ْن ديِنهِ وإ ّل فَاقْذفُوه‪ ،‬فذَهبُوا ِبهِ فقال‪ :‬ال ّل ُهمّ اكفنِيهمْ بَا‬
‫شِئْت‪ ،‬فان َك َفأَتْ ِب ِهمُ السّفينةُ فغرِقوا‪ ،‬وجَا َء يْشِي إِلَى ا َللِك‪ .‬فقالَ َلهُ اللِك‪ :‬ما َفعَلَ أَصحَابك؟‬
‫ستَ بقَاِتلِي حتّى تفْع َل ما آمُركَ بِه‪ .‬قال‪ :‬ما هُو؟‬
‫فقال‪ :‬كفانِيهمُ ال تعالَى ‪ .‬فقالَ لل َم ِلكِ إنّك ل ْ‬
‫س ْهمِ‬
‫قال‪ :‬تْمَعُ النّاس ف صَعيدٍ واحد‪ ،‬وتصلُبُن َعلَى جذْع‪ُ ،‬ثمّ خُذ سهْما مِنْ كنَانتِي‪ُ ،‬ثمّ ض ِع ال ّ‬
‫ك قََتلْتنِي‪ .‬فجَمَع النّاس‬
‫لمِ ُث ّم ارمِنِي‪ ،‬فإّنكَ إذَا َف َع ْلتَ ذَِل َ‬
‫س ِم ال ّلهِ ربّ الغُ َ‬
‫ف كَبدِ ال َق ْوسِ ُث ّم قُل‪ :‬ب ْ‬
‫ف صَعيدٍ واحِد‪ ،‬وصلََبهُ َعلَى جذْع‪ُ ،‬ث ّم أَ َخذَ سهْما منْ كنَانَتِه‪ُ ،‬ثمّ وضَعَ السّهمَ ف كِبدِ ال َق ْوسِ‪،‬‬
‫صدْ ِغهِ فمَات‪ .‬فقَالَ‬
‫صدْغِه‪ ،‬فَوضَعَ يدَهُ ف ُ‬
‫ُثمّ قال‪ :‬بِسْم ال ّلهِ َربّ الغُلم‪ُ ،‬ثمّ رمَا ُه فَوقَعَ السّهمُ ف ُ‬
‫النّاس‪ :‬آمَنّا ِب َربّ الغُلَم‪َ ،‬فأُتِ َى الَلكُ َفقِيلُ لَه‪َ :‬أ َرأَيْت ما كُنْت ْتذَر قَ ْد وَاللّه َنزَ َل بِك حَذرُك‪ .‬قدْ‬
‫ض ِرمَ فِيها النيا ُن وقال‪ :‬مَنْ َلمْ يرْجَعْ عنْ‬
‫خ ّدتَ وَأ ْ‬
‫آمنَ النّاس‪ .‬فَأ َمرَ بِالخدُودِ بأ ْفوَاهِ السّكك ف ُ‬
‫‪57‬‬

‫صبِ ّي لَا‪ ،‬فَتقَاعَسَت أنْ تَقعَ‬


‫ت امرَأَ ٌة وم َعهَا َ‬
‫ديِن ِه فأقْحمُو ُه فِيهَا أوْ قيلَ لَه‪ :‬اقْتَحم‪ ،‬فف َعلُوا حتّى جَاء ِ‬
‫سلَم‪.‬‬
‫فِيهَا‪ ،‬فقال َلهَا الغُلَم‪ :‬يا أمّاهْ اصِبرِي فَإِّنكَ َعلَي الَ ّق » روَا ُه مُ ْ‬

‫‪ -30‬از صهيب رضی ال عنه روايت است که آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪:‬‬
‫در زمان قبل از شا پادشاهی بود‪ ،‬ساحری داشت‪ .‬چون پي شد به شاه گفت که من‬
‫پي شده ام پسری را براي بفرست تا وی را تعليم سحر دهم‪ ،‬شاه هم پسری را نزدش فرستاد‬
‫تا وی را تعليم سحر دهد در رهگذار اين پسر‪ ،‬راهبی وجود داشت که اين پسر نزدش می‬
‫نشست و چون پيش ساحر می آمد ساحر او را می زد‪ ،‬وی به راهب شکايت کرد‪ ،‬راهب‬
‫گفت‪ :‬چون از ساحر ترسيدی بگو که خانواده ام مرا نگه داشته اند‪ ،‬چون از خانواده ات‬
‫ترسيدی بگو ساحر مرا نگه داشت‪ .‬در اين اثناء او با حيوان بزرگی روبرو شد که مانع مردم‬
‫شده بود با خود گفت‪ :‬امروز می دان که ساحر بتر است يا راهب؟‬
‫سپس سنگی را برداشته و گفت‪ :‬بار خدايا اگر کار راهب از کار ساحر در نزدت‬
‫پسنديده تر است‪ ،‬اين حيوان را بکش تا مردم بروند بعدا سنگ را انداخته و حيوان را کشت‬
‫و مردم رفتند‪ .‬او نزد راهب آمده جريان را برايش گفت‪ .‬راهب گفت‪ :‬پسرکم تو امروز از‬
‫من بتری‪ ،‬کارت بايی رسيده که من مشاهده می کنم حتما خداوند ترا آزمايش می کند و‬
‫اگر آزمايش شدی مرا به کسی معرفی مکن‪.‬‬
‫اين پسر‪ ،‬کور مادرزاد و پيس مادرزاد را شفا داده مردم را از ديگر امراض درمان‬
‫می نود‪ .‬مردی از هم نشينان شاه که مدتی به اين طرف کور شده بود با هدايای زياد نزدش‬
‫آمده گفت‪ :‬اگر مرا شفا دهی‪ ،‬ههء اين اموال را به تو می دهم‪ .‬پسر گفت‪ :‬من کسی را شفا‬
‫نی دهم‪ ،‬بلکه خداوند شفا می دهد‪ .‬اگر تو به خدای تعالی ايان آوری از خدا می خواهم تا‬
‫تو را شفا دهد‪ .‬آن شخص به خدای تعالی ايان آورده شفا يافت و نزد شاه آمد و مثل سابق‬
‫در حضورش نشست‪ .‬شاه به وی گفت‪ :‬چه کسی دو باره بينائيت را برای تو پس داد؟ مرد‬
‫گفت خدای من‪ .‬شاه گفت‪ :‬آيا تو غي از من خدائی داری؟‬
‫مرد گفت‪ :‬ال خدای من و تو است‪ .‬شاه وی را گرفته شکنجه نود تا اينکه پسرک‬
‫را نشان داد‪ .‬پسر را آوردند‪ .‬شاه به وی گفت‪ :‬پسرکم آگاهی تو در سحر بايی رسيده که‬
‫کور و پيس را شفا می دهی و چني و چنان می کنی؟‬
‫‪58‬‬

‫پسرک گفت‪ :‬من کسی را شفا نی دهم‪ .‬شفا دهنده ال است‪ .‬شاه وی را گرفته‬
‫شکنجه نود تا اينکه راهب را معرفی کرد‪ .‬راهب را آوردند‪ .‬شاه به راهب گفت‪ :‬از دين‬
‫خود برگرد‪ ،‬راهب نپذيرفت‪ ،‬شاه اره خواست اره را بر فرق سرش گذاشته او را دو شق‬
‫نودند که شقه هايش افتاد سپس هنشي شاه آورده شد و به وی گفته شد‪ ،‬که از دينت‬
‫برگرد‪ ،‬ولی او امتناع ورزيد‪ .‬اره را بر فرق سرش گذاشتند و او را با اره شق کردند‪ ،‬که‬
‫شقه هايش بر زمي افتاد‪ .‬سپس پسرک را آوردند و به وی گفتند که از دينت برگرد‪ ،‬ولی‬
‫نپذيرفت‪ .‬او را به گروهی از يارانش داد و گفت‪ :‬او را به کوه فلن و فلن برده به کوه بال‬
‫کنيد‪ ،‬چون به قله رسيديد اگر از دينش برگشت خوب‪ ،‬ورنه او را از آنا بياندازيد‪ .‬آنا او را‬
‫به کوه برده بال نودند‪.‬‬
‫وی گفت‪ :‬خدايا به هر نوی که می دانی مرا از شر شان باز دار‪ .‬کوه لرزيد و آنا‬
‫مردند‪ .‬و وی نزد شاه آمد‪ .‬شاه گفت‪ :‬هراهانت کجا شدند‪ .‬پسر گفت‪ :‬خداوند مرا از شر‬
‫شان حفظ فرمود‪ .‬شاه باز او را به دست چند نفر از يارانش داده گفت‪ :‬او را برده در کشتی‬
‫سوار کرده و به وسط دريا ببيد‪ ،‬اگر از دينش بازگشت خوب‪ ،‬ورنه او را به دريا‬
‫بياندازيد‪ .‬او را بردند‪ .‬او گفت‪ :‬خدايا مرا هر طوری که خواهی از شر شان در امان بدار‪.‬‬
‫کشتی شان سر نگون شد و آنان هه غرق گرديدند‪ .‬باز نزد شاه آمد‪ ،‬شاه گفت‪ :‬هراهانت‬
‫چه شدند؟ پسرک گفت‪ :‬خداوند مرا از شرشان حفظ کرد و برای شاه گفت‪ :‬تو قاتل من‬
‫نواهی شد تا به آنچه می گوي عمل کنی‪ .‬شاه گفت‪ :‬آن چيست؟ او گفت‪ :‬ههء مردم را در‬
‫يک زمي هوار جع کنی و مرا به شاخهء خرما بدار کشی‪ ،‬سپس تيی از تيدان کشيده آنرا‬
‫در وسط کمان بگذار و بعد بگو بنام ال پروردگار بچه و پس از آن مرا بزن‪ .‬اگر اين کار را‬
‫انام دهی مرا می توانی بکشی‪ .‬وی مردم را در يک زمي جع نوده و او را بر شاخهء درخت‬
‫خرما بدار کشيده و تيی از تيدانش گرفته در وسط کمان گذاشته و گفت‪ :‬بنام ال خداوند‬
‫اين پسر و سپس تي را رها کرد‪ .‬تي در نرمی گوش پسر اصابت کرده و پسر دستش را بر‬
‫نرمی گوشش گذاشته ومرد‪ .‬مردم گفتند‪ :‬ايان آوردي به خدای اين پسر‪ .‬مردم نزد شاه آمدند‬
‫و به او گفتند‪ :‬ديدی از آنچه می ترسيدی بسرت آمد‪ ،‬و ههء مردم ايان آوردند‪ .‬شاه دستور‬
‫داد که در ابتدای کوچه ها گودالا درست کنند‪ ،‬اين کار عملی شد و در آن آتش افروخته‬
‫شد و گفت‪ :‬کسی از دينش بر نگردد او را به زور در در آن بيندازيد يا اينکه بوی می گفتند‪:‬‬
‫در آ! هه اين کار را کردند تا اينکه زنی با پسر کوچکش رسيد و توقف کرد از اينکه به آن‬
‫درايد‪ .‬پسر برايش گفت‪ :‬ای مادر صابر باش زيرا تو برحقی‪.‬‬
‫‪59‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم بِا ْمرَأَ ٍة تَبْكِي عِ ْندَ‬


‫س رَضِي ال ّلهُ عَ ْنهُ قال‪َ :‬مرّ النّبِيّ َ‬
‫‪ -31‬وَعَنْ أََن ٍ‬
‫صبْ ُبصِيبت‪ ،‬وََلمْ تعْرفْه‪ ،‬فَقيلَ‬
‫قَ ْبرٍ فَقال‪« :‬اّتقِي ال وَاصِْبرِي » َفقَالَت‪ِ :‬إلَ ْيكَ عَنّي‪َ ،‬فإِّنكَ َلمْ ُت َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬ف َلمْ تَجِد عِ ْن َدهُ َبوّابي‪،‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ ،‬فأَتتْ بَابَ النّبّي َ‬
‫لَها‪ :‬إِنّه النّبِيّ َ‬
‫ص ْدمَةِ الولَى » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫فَقالت‪َ :‬لمْ أَ ْع ِرفْك‪ ،‬فقال‪ « :‬إِنّما الصّ ْبرُ ِع ْندَ ال ّ‬
‫ب َلهَا » ‪.‬‬
‫وف رواية لُسْلم‪َ « :‬تبْكِي َعلَى صَ ّ‬

‫‪ -31‬از انس رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم از کنار زنی گذشتند که در برابر قبی می گريست‪،‬‬
‫فرمودند‪ :‬ای زن از خدا بترس و صب کن‪ ،‬آن زن گفت‪ :‬از من دور شو‪ ،‬زيرا تو به مصيبتم‬
‫گرفتار نشده ای‪ .‬پيامب صلی ال عليه و سلم را نشناخت‪ .‬به او گفته شد که اين شخص پيامب‬
‫صلی ال عليه وسلم است‪ .‬وی به آستانهء خانهء آنضرت صلی ال عليه وسلم آمده و دربانان‬
‫در کنار آن نيافت و گفت‪ :‬ببخشيد شا را نشناختم‪ .‬آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪:‬‬
‫صب در برابر مصيبت بتر است‪.‬‬
‫و در روايتی در مسلم آمده که آن زن بر طفلش می گريست‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬يَقولُ‬


‫‪ -32‬وَعَنْ أب َهرَيرَ َة رَضي اللّه عنه أَ ّن رَسُولَ اللّه َ‬
‫صفِّيهُ مِنْ َأهْ ِل الدّنْيَا ُث ّم احْتَسَبهُ إِلّ الَنّة »‬
‫ضتُ َ‬
‫ال ّلهُ َتعَالَى‪ :‬مَا ِلعَ ْبدِي ا ُل ْؤمِنِ عِ ْندِي َجزَاءٌ ِإذَا قَب ْ‬
‫رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -32‬از ابو هريرة رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خداوند می فرمايد‪ :‬هرگاه مبوب بندهء مؤمنم‬
‫از اهل دنيا را از او بگيم و او مض براي صب نايد‪ ،‬جزايی در نزدم جز بشت ندارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم عَن‬


‫شةَ رضي ال ّلهُ عنها أَنهَا َسأََلتْ رسولَ اللّه َ‬
‫‪ -33‬وعَنْ عائ َ‬
‫ج َع َلهُ ال ّلهُ تعالَى رحْمةً‬
‫الطّاعون‪َ ،‬فأَخَب َرهَا َأَنهُ كَانَ َعذَابا يَ ْبعَُثهُ اللّه تعال َعلَى منْ يَشَاء‪ ،‬فَ َ‬
‫س مِنْ عَ ْب ٍد َيقَعُ ف الطّاعُون فَيَمْ ُكثُ ف ب َلدِ ِه صَابِرا مُحْتَسِبا َي ْع َلمُ أَّنهُ لَ ُيصِيُبهُ إِ ّل مَا‬
‫للْ ُمؤْمنِي‪َ ،‬فلَيْ َ‬
‫شهِيدِ » رواه البخاري‪.‬‬
‫كََتبَ ال ّلهُ َلهُ إِلّ كَانَ َل ُه مِثْلُ أَ ْج ِر ال ّ‬
‫‪60‬‬

‫‪ -33‬از عايشه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫وی از رسول خدا صلی ال عليه وسلم در بارهء طاعون پرسيد‪ .‬آنضرت صلی ال‬
‫عليه وسلم وی را با خب ساختند که طاعون عذابی بوده که خداوند آنرا بر کسی که می‬
‫خواست نازل می نود‪ .‬و خداوند آنرا برای مؤمنان رحت قرار داده است‪ .‬پس هر بندهء که‬
‫در برابر طاعون قرار گيد و در شهر خويش صب نوده از خدا مزد بطلبد و بداند که به وی‬
‫جز آنچه که خداوند برايش نوشته نی رسد‪ ،‬مگر اينکه خداوند به وی مزد شهيد را ارزانی‬
‫می دارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يقول‪« :‬‬


‫‪ -34‬وعَنْ أَنسٍ رضي اللّه عنه قال‪ :‬سَ ِم ْعتُ رسول اللّه َ‬
‫ضتُ ُه مِ ْن ُهمَا الْج ّنةَ » يُريدُ‬ ‫إ ّن اللّه َعزّ وجَ ّل قال‪ِ :‬إذَا ا ْبتَ َليْتُ عَبدِي بحبيب َتيْهِ فَص َبرَ َ‬
‫ع ّو ْ‬
‫عينيْه‪ ،‬رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -34‬از انس رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شيدم که فرمود‪ :‬خداوند عزوجل می فرمايد‪ :‬هرگاه‬
‫بندهء را به فقدان دو حبيبش ابتلء کنم (نور دو چشمش را بگيم) و صب کند در عوض آن‬
‫به وی بشت می دهم‪.‬‬

‫‪ -35‬وع ْن عطاءِ بْن أَب رَباحٍ قال‪ :‬قالَ لِي ابْنُ عبّاسٍ رضي ال ّلهُ عنهُمَا أل أريكَ ا ْمرََأةً‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فقالَت‪ِ :‬إنّي‬
‫ب َ‬
‫مِن َأهْلِ الَنّة؟ َفقُلت‪ :‬بلَى ‪ ،‬قال‪ :‬ه ِذهِ الْرأَ ُة السوْداءُ أََتتِ الن ّ‬
‫ع اللّه تعال لِي قال‪ « :‬إِن ش ْئتِ صََب ْرتِ ولكِ الْجّنةُ‪ ،‬وإِنْ شِ ْئتِ‬
‫صرَع‪ ،‬وِإنّي أَتكَشّف‪ ،‬فَادْ ُ‬
‫ُأ ْ‬
‫د َع ْوتُ اللّه تَعالَى أَنْ يُعافَِيكِ » فقَالت‪ :‬أَصْب‪ ،‬فَقالت‪ :‬إِنّي أَتَكشّف‪ ،‬فَادْعُ اللّه أَنْ ل أَتكشّف‪،‬‬
‫َفدَعَا َلهَا‪ .‬متّفقٌ عليْه‪.‬‬

‫‪ -35‬از عطاء بن ابی رباح رحة ال عليه روايت است که‪:‬‬


‫ابن عباس رضی ال عنهما بن گفت‪ :‬آيا به تو زنی را از اهل بشت نشان بدهم؟‬
‫گفتم‪ :‬بلی! گفت‪ :‬اين زن سياه به حضور پيامب صلی ال عليه وسلم آمده و گفت‪:‬‬
‫من به مرض صرع گرفتار می شوم و بعضی از بدن ظاهر می شود و برای من دعا کن‪.‬‬
‫‪61‬‬

‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اگر بواهی صب کنی‪ ،‬برايت در عوض آن‬
‫بشت است و اگر می خواهی از خداوند بواهم که ترا تندرست نايد‪ .‬آن زن گفت‪ :‬صب می‬
‫کنم‪ .‬و گفت‪ :‬بعضی بدن ظاهر می شود از خداوند بواه که بدن ظاهر نشود‪ .‬آنضرت صلی‬
‫ال عليه وسلم برايش دعا کرد‪.‬‬

‫سعُودٍ رض َي اللّه عنه قال‪َ :‬كأَنّي أَنْ ُظرُ إِل‬


‫‪ -36‬وعنْ أَب ع ْبدِ الرّحْمنِ ع ْبدِ اللّه ب ِن م ْ‬
‫ضرَُبهُ َق ْو ُمهُ‬
‫ل ُمهُ عَليْهم‪َ ،‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يْك ِي نَبيّا من الَنْبِياء‪ ،‬صلواتُ ال ّلهِ وسَ َ‬
‫رسولِ اللّه َ‬
‫َفأَدْمـوْ ُه وهُو يْسحُ الدّم عنْ و ْجهِه‪ ،‬يقُول‪ « :‬اللّهمّ ا ْغ ِفرْ ِل َقوْمي فإِّن ُهمْ ل يعْلمُو َن » متفقٌ َعلَيْه‪.‬‬

‫‪ -36‬از عبد ال بن مسعود رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫گويی الن من بسوی پيامب صلی ال عليه وسلم نظر می کنم در حاليکه! او از‬
‫پيامبی از پيامبان صلواة ال عليهم حکايت می کند که قومش او را زدند و آغشته به خونش‬
‫کردند و او خون را از چهره اش پاک می کرد و می گفت‪ :‬خداوندا قومم را بيامرز‪ ،‬زيرا آنا‬
‫نی دانند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪:‬‬


‫‪ -37‬وَعنْ أَب سَعيدٍ وأَب ُهرَيْرة رضي اللّه عَ ْنهُمَا عن النّبّ َ‬
‫شوْ َكةُ‬
‫صبٍ وَ َل َه ّم وَلَ َحزَن وَ َل َأذًى وَلَ غم‪ ،‬حتّى ال ّ‬
‫صبٍ وَ َل َو َ‬
‫س ِلمَ مِنْ َن َ‬
‫«مَا ُيصِيبُ اْلمُ ْ‬
‫يُشَاكُها إِ ّل كفّر اللّه بَا مِنْ خطَايَاه » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -37‬از ابو سعيد و ابو هريرة رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچ خستگی و مرضی‪ ،‬غم و اندوه و اذيت و‬
‫شکنجه به مسلمان نی رسد حتی خاری که بپايش می خلد‪ ،‬مگر اينکه خداوند جل جلله در‬
‫برابر آن گناهانش را می آمرزد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َوهُو‬


‫سعُود رضي اللّه عنه قال‪ :‬دَخ ْلتُ عَلى النَبّ َ‬
‫‪ -38‬وعن ابْن م ْ‬
‫ك رَجُلنِ‬
‫ك وَعْكا َشدِيدا قال‪ « :‬أَجَلْ ِإنّي أُو َعكُ كَمَا يُو َع ُ‬
‫ك فَ ُق ْلتُ يا رسُو َل اللّه إِّنكَ تُوع ُ‬
‫يُو َع ُ‬
‫س ِلمٍ ُيصِيُبهُ َأذًى ‪ ،‬شوْ َكةٌ‬
‫مِنْكُم» ُقلْت‪ :‬ذلك أَنّ َلكَ أَجْريْن؟ قال‪ « :‬أَجَ ْل ذَلك َكذَلك مَا مِنْ مُ ْ‬
‫ط الشّجر ُة وَر َقهَا » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫فَمَا ف ْوقَهَا إلّ َكفّر اللّه بَا سيئاته‪ ،‬وَح ّطتْ ع ْنهُ ُذنُوُبهُ كَمَا تَحُ ّ‬

‫‪ -38‬از ابو عبد الرحن عبد ال بن مسعود رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬
‫‪62‬‬

‫بر پيامب صلی ال عليه وسلم وارد شدم در حاليکه ايشان تب کرده بودند‪ ،‬گفتم‪ :‬يا‬
‫رسول ال! شا سخت تب کرده ايد‪ .‬فرمود‪ :‬بلی من برابر دو مرد شا تب می کنم‪ .‬گفتم‪ :‬اين‬
‫برای آنست که شا دو اجر دريافت می کنيد؟ فرمود‪ :‬بلی هي طور است‪ .‬هيچ مسلمانی‬
‫نيست که اذيتی بوی برسد خار و بالتر از آن‪ ،‬مگر اينکه خداوند در برابر آن گناهانش را‬
‫بشيده و کم می کند‪ ،‬مثل درختی که برگهايش می ريزد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬مَنْ‬


‫‪ -39‬وعنْ أَب ُهرَيرة رضيَ ال ّل ُه عنه قال‪ :‬قال رسولُ ال ّلهِ َ‬
‫ب مِ ْنهُ » ‪ :‬رواه البخاري‪.‬‬
‫ُي ِردِ ال ّلهُ ِبهِ خَيْرا ُيصِ ْ‬

‫‪ -39‬از ابو هريرة رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسی که خداوند ارادهء خي به او داشته باشد‪،‬‬
‫او را به مصيبتی گرفتار سازد" بدنی‪ ،‬مالی و يا زندانی شدن"‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬ل يتَمنيّ‬


‫‪ -40‬وعَنْ أََنسٍ رضي ال ّلهُ عنه قال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫ل فليقُل‪ :‬ال ّل ُهمّ أَحْين ما كَانَت الْحياةُ خَيا لِي‬
‫أَحدُ ُكمُ الْ َم ْوتَ ِلضُرّ َأصَابَه‪َ ،‬فإِنْ كَانَ ل ُب ّد فاع ً‬
‫وتوفّن ِإذَا كَاَنتِ الْوفاَةُ خَيْرا لِي » متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -40‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچکدام از شا بواسطهء مرضی که به وی‬
‫رسيده مرگ را طلب نکند‪ .‬گر حتما اين کار را می کند بايد بگويد‪ :‬خدايا مرا زنده بدار تا‬
‫زمانی که زندگی براي بتر است و بيان زمانی که مرگ براي بتر است‪.‬‬

‫‪ -41‬وعنْ أب عبدِ ال ّلهِ خَبّابِ بْن الَرتّ رض َي ال ّلهُ عنه قال‪ :‬شَ َك ْونَا إِلَى رسو ِل ال ّلهِ‬
‫ستَنْصرُ َلنَا أَل َتدْعُو لَنَا؟‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َوهُو مُتَو ّسدٌ بُردةً َلهُ ف ظلّ الْ َكعْبةِ ‪َ ،‬ف ُقلْنَا‪ :‬أَل تَ ْ‬
‫َ‬
‫ح َفرُ َلهُ ف ا َل ْرضِ ف جْع ُل فِيهَا‪ّ ،‬ث ُيؤْتِى بالْمِنْشارِ‬
‫فَقال‪ :‬قَد كَانَ مَ ْن قَبْل ُكمْ يؤْ َخذُ الرّ ُجلُ فيُ ْ‬
‫صدّهُ‬
‫صفَيْن‪ ،‬ويُمْشطُ ِبَأمْشاطِ الْحدي ِد مَا دُونَ لَحْ ِم ِه وَعظْمِه‪ ،‬ما َي ُ‬
‫فَيُوضَعُ علَى رَأْ ِس ِه فيُجعلُ ن ْ‬
‫ت ل يافُ‬
‫ذلكَ عَ ْن دِينِه‪ ،‬واللّه ليتِمنّ ال ّل ُه هَذا ا َلمْر حتّى يسِي الرّا ِكبُ مِنْ صنْعاءَ إِلَى َحضْرمْو َ‬
‫جلُو َن » رواه البخاري‪.‬‬
‫إِ ّل ال والذّْئبَ َعلَى غَنمِه‪ ،‬ولكِنّ ُكمْ تَسَْتعْ ِ‬
‫وف رواية ‪ « :‬و ُه َو مُتَو ّسدٌ ُبرْدةً و َقدْ لقِينَا مِنَ الْمُشْركِي ِشدّ ًة » ‪.‬‬
‫‪63‬‬

‫‪ -41‬از ابو عبد ال خباب بن ارت رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬
‫به پيامب صلی ال عليه وسلم شکايت کردم در حاليکه ايشان بردی (پتو) پوشيده و در‬
‫سايهء خانهء کعبه بودند‪ ،‬گفتم‪ :‬چرای برای ما طلب نصرت نی کنيد و چرا برای ما دعا نی‬
‫کنيد؟ فرمودند‪ :‬در گذشته مرد (مسلمان) گرفته شده و در گودالی که در زمي برای او حفر‬
‫کرده بودند ناده می شد‪ ،‬سپس اره بر سرش گذاشته شده و دو قسمت می شد‪ ،‬و سيخ های‬
‫داغ شدهء آهنی را در زير گوشت و استخوانش فرو می کردند‪ ،‬او و وجودش را با آن سيخ‬
‫ها شانه می کردند‪ .‬با آن هه او را از دينش باز نی داشت‪ .‬بدا سوگند هر آينه خداوند اين‬
‫دين را به کمال خواهد رساند بنحوی که سواره از صنعاء به حضرموت برود و جز خدا و‬
‫خطر گرگ بر گوسفندانش از چيزی نراسد‪ ،‬ولی شا شتاب زده ايد‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که ايشان بردی (لباس خط خط) را پوشيده بودند و ما هم از‬
‫مشرکي اذيت و سختی ديده بودي‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -42‬وعن ابن مَسعُودٍ رضي اللّه عنه قال‪ :‬لّا كَانَ َي ْومُ ُحنَيْنٍ آثر رسو َل اللّه َ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم نَاسا ف اْلقِسْ َمةِ ‪ :‬فأَعْطَى ا َلقْرعَ بْنَ حاِبسٍ مائ ًة مِنَ الِبِلِ وَأعْطَى عُييَْنةَ بْنَ ِحصْ ٍن مِثْلَ‬
‫ب وآثَر ُهمْ يوْمِئذٍ ف اْلقِسْ َمةِ ‪َ .‬فقَالَ رجُل‪ :‬وال ّلهِ إ ّن َهذِهِ‬
‫ذلِك‪ ،‬وأَعطى نَاسا منْ أشرافِ الْعر ِ‬
‫صلّى الُ َع َل ْيهِ‬
‫قِسْم ٌة ما ُعدِ َل فِيها‪ ،‬وما أُريد فِيهَا وَجهُ اللّه‪َ ،‬ف ُقلْتُ‪ :‬واللّه لُ ْخِبرَنّ رَسُو َل ال ّلهِ َ‬
‫صرْف‪ُ .‬ثمّ قال‪ « :‬فَمنْ َي ْعدِلُ ِإذَا َلمْ‬
‫و َسلّم‪ ،‬فأتيُت ُه فَأخبته بِما قال‪ ،‬فتغَيّر وَ ْج ُههُ حتّى كَانَ كَال ّ‬
‫ب » فَ ُق ْلتُ‪ :‬ل جرمَ ل‬
‫يعدِلِ ال ّلهُ ورسُولُه؟ ث قال‪ :‬ير َح ُم ال ّلهُ موسى َقدْ ُأ ْوذِيَ ِبأَكَْث َر مِنْ َهذَا فَص َ‬
‫َأرْفعُ إلَيه بعْدها حدِيثا‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -42‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫در روز حني پيامب صلی ال عليه وسلم عده ای را در تقسيم برگزيدند به اقرع بن‬
‫حابس و عيينه بن حصن هر کدام صد شتر دادند و هم برای عدهء از اشراف قريش‪ ،‬در آن‬
‫روز آنان را در تقسيم اختيار نودند‪ ،‬مردی گفت‪ :‬بدا اين قسمتی است که در آن عدالت‬
‫رعايت نشده و هدف از آن رضای خدا نبوده است‪ .‬من گفتم‪ :‬بدا من رسول ال صلی ال‬
‫عليه وسلم را خب می کنم‪ .‬هان بود که خدمت شان آمده ايشان را با خب کردم‪ .‬چهرهء‬
‫مبارک تغيي يافته و صورت مبارک برافروخت و گلگون شد‪ ،‬فرمود‪ :‬هرگاه خدا و رسولش‬
‫عدالت نکنند‪ ،‬پس چه کسی عدالت می کند؟ و باز گفت‪ :‬خدا بر موسی عليه السلم رحت‬
‫‪64‬‬

‫کند هر آينه بيش از اين اذيت شد و صب کرد‪ .‬گفتم البته بعد از اين هيچ سخن را به ايشان‬
‫نی رسان‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ِ « :‬إذَا َأرَادَ‬


‫‪ -43‬وعن أنس رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫سكَ ع ْنهُ بذَنِْبهِ حتّى يُوافِيَ‬
‫شرّ أم َ‬
‫ال ّلهُ بع ْبدِهِ َخيْرا عجّ َل َلهُ اْل ُعقُوبةَ ف الدّنْيَا‪ ،‬وِإذَا َأرَادَ اللّه بِعبدِ ِه ال ّ‬
‫بهِ يَومَ اْلقِيامةِ » ‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬إِنّ عِ َظمَ الْجزا ِء مَعَ عِ َظمِ الْبلء‪ ،‬وِإنّ اللّه تعال ِإذَا‬
‫وقَالَ النبِ ّي َ‬
‫ط » رواه الترمذي وقَالَ‪:‬‬
‫ط َف َلهُ السّخْ ُ‬
‫ب قَوما ابتلهُم‪ ،‬فَمنْ رضِ َي فلَهُ الرضَا‪ ،‬ومَنْ سَخِ َ‬
‫أَ َح ّ‬
‫حديثٌ حسن‪.‬‬

‫‪ -43‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه خداوند به بنده اش ارادهء خي نايد‬
‫عذابی را در دنيا بر وی عارض سازد‪ ،‬و هرگاه خداوند بر بنده اش ارادهء شر کند عقوبت‬
‫خود را از او باز دارد تا اينکه در قيامت او را به عذاب خويش گرفتار کند‪ .‬آنضرت صلی‬
‫ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هانا پاداش بزرگ در برابر ابتلی بزرگ است و چون خداوند گروهی‬
‫را دوست بدارد آنا را آزمايش می کند و آنکه راضی شود به "ابتلی خدا" خدا از او راضی‬
‫می شود و هر که ناخشنود شود‪ ،‬خداوند از او ناخشنود گردد‪.‬‬

‫‪ -44‬وعنْ أََنسٍ رضي اللّه عنه قال‪ :‬كَا َن ابْنٌ لب طلْحةَ رضي اللّه عنه يَشْتَكي‪ ،‬فخرج‬
‫أبُو َطلْحة ‪َ ،‬فقُبِضَ الصّبِي‪َ ،‬فلَمّا رَجَعَ َأبُو َطلْح َة قال‪ :‬ما َفعَلَ ابنِي؟ قَالَت ُأمّ ُسلَيْم َوهِيَ ُأمّ الصّب‪:‬‬
‫هو أَسْكَ ُن مَا كَان‪ ،‬فَ َقرَّبتْ إَِل ْيهِ اْلعَشَا َء فََتعَشّى ‪ُ ،‬ثمّ َأصَابَ مِ ْنهَا‪َ ،‬فلَمّا فرغَ قَالَت‪ :‬وارُوا الصّب‪،‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فَأَخْبهُ‪َ ،‬فقَالَ‪ « :‬أَعرّسُْتمُ اللّ ْيلَة؟ قال‪:‬‬
‫ح أَبُو َطلْحَة أَتَى رسو َل اللّه َ‬
‫َفلَمّا َأصْب َ‬
‫حةَ ‪ :‬احْ ِم ْلهُ حتّى َتأَِتيَ ِبهِ النبّ‬
‫َنعَم‪ ،‬قال‪ « :‬اللّهمّ باركْ َلهُما » فَولَدتْ غُلما فقَالَ لِي َأبُو َطلْ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬وبَعثَ مَعهُ بِت ْمرَات‪ ،‬فقال‪« :‬أَمعهُ شْيء؟ » قال‪ :‬نعم‪ ،‬تَمراتٌ َفأَ َخ َذهَا النّبِيّ‬
‫َ‬
‫ب ُثمّ حَنّكَه وسّاهُ عبدَ ال ّلهِ‬
‫جعَ َلهَا ف ف الصّ ّ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فَمضَ َغهَا‪ُ ،‬ثمّ أَخ َذهَا مِنْ فِي ِه فَ َ‬
‫َ‬
‫متفقٌ عليه‪.‬‬
‫وف روايةٍ للْبُخَاري‪ :‬قال ابْنُ عُيَ ْينَة ‪ :‬فَقَالَ رجُ ٌل منَ الَنْصار‪َ :‬فرَأَْيتُ تَسعة َأوْلدٍ كّل ُهمْ‬
‫قدْ قَرؤُوا اْل ُقرْآن‪ ،‬يعْنِي مِنْ َأوْلدِ عَ ْبدِ اللّه الْموْلُود‪.‬‬
‫‪65‬‬

‫حةَ‬
‫حدّثُوا َأبَا َطلْ َ‬
‫ح َة مِنْ ُأمّ ُس َليْم‪ ،‬فَقَاَلتْ ل ْه ِلهَا‪ :‬ل تُ َ‬
‫وف رواي ٍة لسلِم‪ :‬ماتَ ابْنٌ لبِي َطلْ َ‬
‫بابِنهِ حتّى أَكُونَ َأنَا أُ َحدّثُه‪ ،‬فَجَاءَ َف َقرَّبتْ إِلَ ْيهِ عَشَاءً َفأَكَلَ و َشرِب‪ُ ،‬ثمّ تَصنّعتْ لهُ أَحْس َن ما كانتْ‬
‫ب مِنْها قَالتْ‪ :‬يا َأبَا طلْحةَ ‪َ ،‬أرَاْيتَ َلوْ‬
‫َتصَنّ ُع قَبْ َل ذلك‪ ،‬فَوقَعَ ِبهَا‪َ ،‬فلَمّا أَنْ رَأتْ أَّن ُه َقدْ َشبِعِ وأَصَا َ‬
‫ت فَطَلبوا عاريََتهُم‪ ،‬أَل ُهمْ أَ ْن يَْنعُوهَا؟ قال‪ :‬ل‪َ ،‬فقَالَت‪ :‬فاحتسِبْ‬
‫أَ ّن َقوْما أَعارُوا عارِيت ُهمْ َأهْل ب ْي ٍ‬
‫ختُ ُث ّم أَخْبتِن بِابْن‪ ،‬فَانْ َطلَقَ حتّى أَتَى رسولَ‬
‫ابْنَك‪ .‬قال‪ :‬ف َغضِب‪ُ ،‬ثمّ قال‪ :‬تركتنِي حتّى ِإذَا تَلطّ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬بَاركَ اللّه‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فأخْبَر ُه با كَان‪َ ،‬فقَالَ رسولُ اللّه َ‬
‫اللّه َ‬
‫لكُما ف ليْلتِكُما » ‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ف س َفرٍ وهِي مَ َعهُ وكَانَ‬
‫قال‪ :‬فحملَت‪ ،‬قال‪ :‬وكَانَ رسول اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ِإذَا أَتَى الْ َمدِيَنةِ مِنْ َس َفرٍ لَ َي ْطرُقُها ُطرُوقا فَدَنوْا مِنَ الْ َمدِيَنةِ ‪،‬‬
‫رسولُ اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ .‬قال‪:‬‬
‫حةَ ‪ ،‬وانْطلَقَ رسولُ اللّه َ‬
‫ضرََبهَا الْمَخاض‪ ،‬فَاحْتَبَس َعلَ ْيهَا َأبُو طلْ َ‬
‫فَ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ِإذَا‬
‫ج معَ رسولِ اللّه َ‬
‫يقُولُ أَبُو َطلْحةَ ِإّنكَ لتعلمُ يَا ربّ أَّنهُ يعْجبُنِي أَنْ أَ ْخرُ َ‬
‫ستُ بِما تَرى ‪ .‬تقولُ ُأمّ ُسلَيْم‪ :‬يا أَبَا طلْحةَ مَا أَجِد الّذي‬
‫َخرَج‪ ،‬وَأدْخُ َل مَعهُ ِإذَا دَخَل‪ ،‬و َقدِ احْتَبَ ْ‬
‫ي َق ِدمَا فَولَدتْ غُلما‪ .‬فقاَلتْ لِي ُأمّي‪ :‬يا أََنسُ ل‬
‫ك ْنتُ أَجِد‪ ،‬انْ َطلِق‪ ،‬فانْطَلقْنَا‪ ،‬وضَربَا الَخاضُ ح َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬فلمّا أَصْبحَ احتملُْت ُه فانطَل ْقتُ ِبهِ ِإلَى‬
‫ض ُعهُ أَحدٌ َت ْغ ُدوَ ِبهِ َعلَى رسُول اللّه َ‬
‫ُيرْ ِ‬
‫حدِيث‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ .‬وذَ َكرَ تامَ الْ َ‬
‫رسولِ اللّه َ‬

‫‪ -44‬از انس رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫پسر ابو طلحه مريض شد‪ ،‬ابو طلحه از خانه بيون آمد پسرش وفات يافت‪ ،‬چون‬
‫ابوطلحه آمد گفت‪ :‬پسرم چه کار شد؟ ام سليم مادر پسر گفت‪ :‬حالش بتر است و غذای‬
‫شب را برايش آماده ساخته و او هم غذا صرف کرد‪ .‬ابو طلحه با خاطری آسوده خوابيد و‬
‫آن شب با هسرش نزديکی نود و چون کار را تام کرد هسرش گفت‪ :‬پسر را باک‬
‫سپردند‪ .‬هنگام صبح ابو طلحه خدمت رسول ال صلی ال عليه وسلم آمده ايشان را از‬
‫جريان با خب ساخت‪ .‬آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خدايا بر ايشان برکت نازل فرما!‬
‫مدتی بعد هسر ابو طلحه پسری ولدت نود‪ .‬ابوطلحه به من گفت‪ :‬او را نزد پيامب‬
‫صلی ال عليه وسلم بب‪ ،‬چند دانه خرما هم هراهش فرستاد‪ .‬پيامب صلی ال عليه وسلم‬
‫فرمود‪ :‬آيا با او چيزی هست؟‬
‫‪66‬‬

‫گفتم‪ :‬بلی چند دانه خرما هست‪ .‬آنضرت صلی ال عليه وسلم آنرا جويده و بعد‬
‫آنرا گرفته به دهن طفل ناده و به کامش ماليده و نامش را عبدال گذاشتند‪.‬‬
‫و در روايت باری بنقل از ابن عيينه آمده که شخصی از انصار گفت‪ :‬من ‪ 9‬فرزند از‬
‫هان عبد ال را که ولدت شده بود‪ ،‬ديدم که هه قرآن خوانده بودند‪.‬‬
‫و در روايت مسلم آمد‪ :‬فرزندی از ابوطلحه که از ام سليم ولدت شده بود وفات‬
‫يافت‪ .‬ام سليم به خانواده اش گفت‪ :‬شا در رابطه با پسر ابو طلحه صحبت نکنيد تا من با او‬
‫صحبت کنم‪ .‬ابو طلحه آمد هسرش نان شب را زود تر آماده ساخت و وی نان را خورد‪،‬‬
‫آب آشاميد سپس ام سليم خودش را برای شوهر خود به بترين شکلی که در سابق زينت می‬
‫داد آرايش کرد و ابو طلحه با او هبستر شد‪ .‬چون فراغت يافت‪ ،‬ام سليم ديد که ابو طلحه‬
‫سي شده و با او هبستر شده گفت‪ :‬ای ابو طلحه هرگاه قومی عاريتی را نزد خانوادهء‬
‫گذاشتند و سپس آنرا طلب کردند آيا اين خانواده حق دارد که عاريت شان را ندهد؟‬
‫گفت‪ :‬نه‪.‬‬
‫گفت‪ :‬فرزند را از خداوند بواه‪ .‬ابوطلحه خشمگي گرديد و گفت‪ :‬گذاشتی که من‬
‫آلوده شوم و بعد مرا از پسرم خب ساختی؟ نزد پيامب صلی ال عليه وسلم آمده جريان را‬
‫برايش گفت‪ .‬آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمودند‪ :‬خداوند در شب شا برکت دهد‪ .‬بعدا‬
‫ام سليم باردار شد و رسول ال صلی ال عليه وسلم از سفر‪ ،‬به مدينهء منوره باز می گشتند‪،‬‬
‫شب هنگام به مدينهء منورده داخل نی شدند‪ .‬ايشان به مدينهء منوره نزديک شدند‪ ،‬ام سليم‬
‫را درد ولدت گرفت و ابوطلحه بواسطهء بيماری خانش با وی ماند‪ .‬رسول ال صلی ال‬
‫عليه وسلم رفتند‪.‬‬
‫راوی گويد‪ :‬ابوطلحه گفت‪ :‬خدايا تو می دانی که چقدر براي لذت بش است که با‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم هنگام بيون آمدنش بيون شوم و با او در لظهء ورود شان داخل‬
‫گردم‪ .‬ولی بواسطهء آنچه که می دانی از هرکابی آنضرت صلی ال عليه وسلم ماندم‪ .‬ام‬
‫سليم می گويد‪ :‬گفتم ای ابوطلحه مثل اول فشار بيماری بر من نيست برو‪ ،‬و رفتيم و چون‬
‫رسيدند درد ولدت وی را گرفت‪ ،‬پسری ولدت نود‪ .‬مادرم به من گفت‪ :‬ای انس کسی او‬
‫را نی تواند شي بدهد تا اينکه صبح او را نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم ببی‪ .‬چون‬
‫صبح شد او را برداشته خدمت رسول ال صلی ال عليه وسلم بردم‪ .‬و تام حديث را ذکر‬
‫نود‪.‬‬
‫‪67‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬لَ ْيسَ‬


‫‪ -45‬وعنْ أَبِي هُريرةَ رضي اللّه عنه أَن رسول اللّه َ‬
‫ضبِ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫سهُ ِعنْد اْل َغ َ‬
‫صرَعةِ ِإنّا الشديدُ الّذي ْي ِلكُ نَف َ‬
‫الشديدُ بال ّ‬

‫‪ -45‬از ابوهريرة رضی ال عنه روايت است اينکه‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬نيومند کسی نيست که زياد کشتی بگيد‪.‬‬
‫نيومند کسی است که در هنگام خشم بر خويش تسلط داشته باشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫ص َردٍ رضي اللّه عنهُ قال‪ :‬كُ ْنتُ جالِسا مع النّبِي َ‬
‫‪ -46‬وعنْ ُسلَيْمانَ بْنِ ُ‬
‫صلّى الُ‬
‫ختْ أودَاجه‪ .‬فقال رسولُ اللّه َ‬
‫و َسلّم‪ ،‬ورجُلن يسَتبّانِ وأَح ُدهُمَا َقدِ احْ َم ّر وَ ْجهُه‪ .‬وانْتفَ َ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬إِنّي لع َلمُ َكلِمةً َل ْو قَاَلهَا َل َذ َهبَ ع ْن ُه ما يِد‪ ،‬لوْ قال‪ :‬أَعْوذُ بِال ّل ِه مِنَ الشّيْطَانِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪« :‬تع ّوذْ بِال ّلهِ مِن الشّيَطان‬
‫الرّجِيمِ َذ َهبَ ع ْنهُ ما يد‪ .‬فقَالُوا لَه‪ :‬إِنّ النّبِيّ َ‬
‫الرّجِيمِ »‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -46‬از سليمان بن صرد رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫با پيامب صلی ال عليه وسلم نشسته بودم در حاليکه دو مرد هديگر را دشنام می‬
‫دادند‪ .‬چهرهء يکی از آنا سرخ گرديده و رگهای گردنش باد کرده بود‪ .‬پيامب صلی ال عليه‬
‫وسلم فرمودند‪ :‬من کلمه ای را می دان که هرگاه آنرا می گفت خشمش فرو می نشست‪.‬‬
‫هرگاه می گفت‪ :" :‬أَعْوذُ بِال ّلهِ مِنَ الشّيْطَانِ الرّجِيمِ " غضب او می رفت‪ .‬هان بود که به او‬
‫گفتند‪ :‬رسول ال صلی ال عليه وسلم می فرمايد‪ :‬پناه بوی به خداوند از شيطان رانده شده‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬مَنْ ك َظمَ‬


‫‪ -47‬وع ْن مُعاذ بْنِ أََنسٍ رضي اللّه عنه أَنّ النّبِيّ َ‬
‫غيظا‪ ،‬وهُو قَادِرٌ َعلَى أَ ْن يُ ْن ِفذَه‪ ،‬دَعَا ُه ال ّلهُ سُبْحاَنهُ وتَعالَى َعلَى ُرؤُوسِ الْخلئقِ َي ْومَ اْلقِيا َمةِ حَتّى‬
‫يُخَّي َر ُه مِنَ الْحُورِ اْلعِيِ مَا شَاءَ » رواه َأبُو داوُد‪ ،‬والّترْمِذيّ وقال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬

‫‪ -47‬از معاذ بن انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسی که خشمش را فرو خورد‪ ،‬در حاليکه می‬
‫تواند آنرا عملی سازد خداوند در روز قيامت در برابر سران مردم‪ ،‬او را می خواند و متارش‬
‫می سازد تا از آنچه از حور العي می خواهد انتخاب کند‪.‬‬
‫‪68‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم‪ :‬أوْصِن‪،‬‬


‫ل قَالَ للنِّبيّ َ‬
‫‪ -48‬وعنْ أَبِي هُرْي َر َة رَضيَ ال ّلهُ عنهُ أَ ّن رَجُ ً‬
‫ب » رواه البخاريّ‪.‬‬
‫ض ْ‬
‫ب » فَردّ َد مِرارا قَال‪ « ،‬ل َتغْ َ‬
‫قال‪ « :‬ل تَغضَ ْ‬

‫‪ -48‬از ابو هريرة رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫مردی به پيامب صلی ال عليه وسلم گفت‪ :‬مرا توصيه کن‪ .‬ايشان فرمودند‪ :‬خشمگي‬
‫مشو‪ .‬آن مرد چند بار سؤالش را تکرار کرد‪ .‬رسول ال صلی ال عليه وسلم در هر بار‬
‫فرمودند‪ :‬خشمگي مشو‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬مَا‬


‫ضيَ ال ّل ُه عنه قال‪ :‬قال رسولُ ال ّلهِ َ‬
‫‪ -49‬وَعَنْ أب ُهرَيْر َة رَ ِ‬
‫َيزَال الْبَلءُ بِالْ ُم ْؤمِنِ وَالْمؤمَِنةِ ف َنفْسِ ِه وَوَلدِ ِه ومَاِلهِ حَتّى َي ْلقَى اللّه تعال َومَا َعلَ ْيهِ خَطِيَئةٌ» رواه‬
‫الّت ْرمِذيّ وقال‪ :‬حديثٌ حسنٌ صحِيح‪.‬‬

‫‪ -49‬از ابو هريرة رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمودند‪ :‬مردان و زنان مؤمن هيشه در جان و فرزند‬
‫و مال خويش مورد آزمايش خداوند قرار می گيند‪ ،‬تا به خدا بپيوندند‪ ،‬در حاليکه گناهی‬
‫ندارند‪.‬‬

‫‪ -50‬وَعَنْ ابْن َعبَاسٍ رضي اللّه عنهما قال‪َ :‬ق ِدمَ عَُييْنَة بْنُ ِحصْنٍ فَنَزلَ َعلَى ابْنِ أَخِيهِ‬
‫ج ِلسِ‬
‫الْحُر بْ ِن قَيْس‪ ،‬وَكَا َن مِن الّن َفرِ اّلذِين ُي ْدنِي ِهمْ عُمرُ رضِيَ ال ّلهُ عنه‪ ،‬وَكَانَ اْل ُقرّاءُ َأصْحابَ مَ ْ‬
‫ك وَ ْجهٌ‬
‫عُ َمرَ رضي ال ّلهُ عنه َومُشاوَرَِتهِ كُهولً كَانُوا َأوْ ُشبّانا‪َ ،‬فقَالَ عُييَْنةُ لبْنِ أَخيِه‪ :‬يَا ابْ َن أَخِى َل َ‬
‫ي فَاسَْت ْأذِنْ ل َع َليْه‪ ،‬فاستَأذ َن َفأَذِنَ َلهُ عُمر‪َ .‬فلَمّا دخَ َل قال‪ :‬هِ ْي يا ابْ َن الْخَطّاب‪،‬‬
‫عِ ْن َد َهذَا المِ ِ‬
‫جزْ َل وَل تَحْ ُك ُم فِينَا باْل َعدْل‪َ ،‬ف َغضِبَ عُ َمرُ رضيَ اللّه عنه حتّى َهمّ أَ ْن يُوقِعَ ِبهِ‬
‫َفوَاللّه مَا ُتعْطِينَا الْ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ { :‬خُذِ ا ْلعَ ْفوَ وَ ْأ ُمرْ‬
‫ي إِنّ اللّه تعَال قَال لِنبِّيهِ َ‬
‫ي الْ ُم ْؤمِنِ َ‬
‫فَقَالَ َلهُ اْلحُر‪ :‬يا َأمِ َ‬
‫ن } [ سورة العراف‪ ] 198 :‬وإ ّن َهذَا مِنَ الاهلي‪ ،‬وَاللّه‬
‫ن الجاهلي َ‬
‫عرِضْ عَ ِ‬
‫با ْل ُع ْرفِ وَأَ ْ‬
‫ما جا َوزَها ُع َمرُ ِحيَ تلها‪ ،‬وكَا َن َوقّافا عِنْد كِتَابِ ال ّلهِ تعال رواه البخارى ‪.‬‬

‫‪ -50‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که گفت‪:‬‬


‫عيينه بن حصن آمده و در خانهء برادر زاده اش حر بن قيس فرود آمد و او از زمرهء‬
‫افرادی بود که عمر رضی ال عنه آنا را به خود نزديک می ساخت‪ .‬چون قراء پي و جوان‬
‫‪69‬‬

‫شان هم ملسان و مشاوران عمر رضی ال عنه بودند‪ .‬عيينه برای برادرزاده اش گفت‪ :‬ای‬
‫فرزند برادرم تو در نزد اين امي منلتی داری‪ ،‬اجازه بواه که مرا به حضور خود بپذيرد‪ .‬او از‬
‫حضرت عمر رضی ال عنه اجازه طلبيد و وی هم به عمويش اجازه داد‪ .‬چون نزدش حضور‬
‫يافت گفت‪ :‬هان ای پسر خطاب تو برای ما دارائی بسيار نی دهی و عادلنه در مورد ما‬
‫حکم نی کنی‪ .‬عمر رضی ال عنه خشمناک شد و نزديک بود که وی را بزند‪ .‬حر برايش‬
‫گفت‪ :‬ای امي الؤمني‪ ،‬خداوند به پيامب صلی ال عليه وسلم می گويد‪ :‬عفو پيشه کن و به‬
‫کار پسنديده امر نا و از جاهلن اعراض کن‪ ،‬و اين از جلهء جاهلن است‪ .‬بدا سوگند عمر‬
‫رضی ال عنه از عدل تاوز نکرده و بق که سخت در برابر کتاب خدا توقف می کرد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬إِّنهَا‬


‫سعُودٍ رضي اللّه عنه أنّ رسولَ اللّه َ‬
‫‪ -51‬وعَن ابْ ِن م ْ‬
‫سَتكُونُ َب ْعدِى َأَثرَ ٌة وَُأمُورٌ تُنْكِرونَها‪ ،‬قَالُوا‪ :‬يا رسُولَ ال ّلهِ فَما تَأمرُنا؟ قال‪ُ :‬ت َؤدّونَ الْحقّ الّذي‬
‫َعلَيْ ُكمْ وتَسْألو َن اللّه الذي ل ُك ْم » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -51‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمودند‪ :‬بدون شک بعد از من خود خواهی و اموری‬
‫که زشتش می داريد‪ ،‬پديد خواهد آمد‪ .‬گفتند‪ :‬يا رسو ال به ما چه دستور می دهی؟ فرمود‪:‬‬
‫حقی را که بر شا است ادا کنيد‪ ،‬و از خداوند برای خود چيزی را طلب کنيد که از آن شا‬
‫است‪.‬‬

‫ل مِنَ ا َلْنصَارِ قال‪ :‬يا رسولَ‬


‫‪ -52‬وَعن أب يْيَى أُسَ ْيدِ بْنِ ُحضَ ْيرٍ رضي ال ّل ُه عنهُ أَ ّن رَجُ ً‬
‫ال ّلهِ أَل تَسَْتعْ ِملُن كَمَا اسْ ْتعْملتَ فُلنا وفلنا فَقال‪ « :‬إِنّ ُكمْ سََت ْل َقوْنَ َبعْدي َأَثرَةً فاصِْبرُوا حَتّى‬
‫ض » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫تل َقوْنِي علَى الْح ْو ِ‬

‫‪ -52‬از ابو ييی اسيد بن حضي رضی ال عنه روايت است‪:‬‬


‫مردی از انصار گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم آيا هانطور که فلنی را‬
‫مؤظف ساختيد مرا مؤظف نی سازيد؟ ايشان فرمودند‪ :‬هانا زود است که بعد از من با‬
‫خودگزينی در حقی که ديگران هم در آن شريک اند روبرو شويد پس صب کنيد تا مرا بر سر‬
‫حوض ملقات نائيد‪.‬‬
‫‪70‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -53‬وَعنْ أب ِإبْراهيمَ عَ ْبدِ اللّه بْ ِن أب َأوْف رضي ال ّلهُ عنهمَا أَنّ رسولَ اللّه َ‬
‫ض أَيّامِهِ الت َلقِ َي فِيهَا اْل َعدُو‪ ،‬انْتَظرَ حَتّى ِإذَا مَاَلتِ الشّ ْمسُ قَامَ فِيهمْ َفقَالَ‪ « :‬يَا‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم ف بعْ ِ‬
‫َأّيهَا النّاسُ ل تَتَمنّوا ِلقَاءَ الْعدُو‪ ،‬وَا ْسأَلُوا اللّه العَافَِيةَ ‪ ،‬فَِإذَا لقيتُموهم فاصْبُوا‪ ،‬وَا ْعلَمُوا أَ ّن الْجَنّة‬
‫جرِيَ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬ال ّل ُهمّ مُ ْنزِلَ الْكِتَابِ َومُ ْ‬
‫ت ظِلَلِ السّيُوفِ » ُث ّم قَالَ النّبِ ّي َ‬
‫ح َ‬
‫تَ ْ‬
‫صرْنا َعلَ ْي ِهمْ » ‪ .‬متفقٌ عليه وباللّه الّتوْفيق‪.‬‬
‫السّحَاب‪َ ،‬وهَا ِزمَ الَحْزاب‪ ،‬ا ْهزِ ْم ُهمْ وَاْن ُ‬

‫‪ -53‬از ابراهيم عبد ال بن ابی اوفی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم در يکی از روزهائی که با دشن روبرو شدند انتظار‬
‫کشيدند تا اينکه آفتاب ميلن نود‪ ،‬باز در ميان شان برخاسته چني فرمود‪ :‬ای مردم روبرو‬
‫شدن با دشن را آرزو مکنيد و از خداوند سلمتی بواهيد و هرگاه با دشن روبرو شديد صب‬
‫کنيد‪ .‬و بدانيد که بشت در زير سايه های ششيها است‪ .‬بعدا پيامب صلی ال عليه وسلم‬
‫فرمودند‪ :‬ای خداوند فرو فرستندهء کتاب‪ ،‬و جريان دهندهء ابرها و هزيت دهندهء احزاب و‬
‫گروهها‪ ،‬آنا را شکست ده و ما را بر آنا نصرت و ياری فرما‪.‬‬
‫ش‪ :‬اين حديث از جلهء کلم نفيس و بديعی است که انواع بلغت از قبيل ملحت و‬
‫کوتاهی لفظ و استعارهء نيکو و شول بر معانی زياد را شامل است‪.‬‬
‫‪71‬‬

‫‪ -4‬باب صدق و راستی‬

‫ن آمَنُواْ اتّقُواْ الّ وَكُونُواْ مَ عَ الصّادِقِينَ} التوبة‪:‬‬


‫قال ال تعالی‪{ :‬يَا َأ ّيهَا الّذِي َ‬
‫‪١١٩‬‬
‫ن وَالصّادِقَاتِ} الحزاب‪٣٥ :‬‬
‫قال تعالی‪{ :‬وَالصّادِقِي َ‬
‫خيْراً ّلهُمْ} محمد‪٢١ :‬‬
‫قال تعالی‪َ { :‬فَلوْ صَدَقُوا الَّ لَكَانَ َ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬ای مؤمنان از خدا بترسيد و با راستان يار باشيد‪ .‬توبه‪119 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬مردان راستگو و زنان راستگو‪ .‬احزاب‪35 :‬‬
‫و نيز می فرمايد‪ :‬هان اگر با خدا راستی می کردند حقا که برای شان بتر بود‪ .‬ممد‪:‬‬
‫‪21‬‬
‫اما روايات وارده در اين مورد بشرح زير است‪:‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬إِنّ‬


‫سعُودٍ رضي اللّه عنه عن النِّبيّ َ‬
‫‪ -54‬فَا َلوّل‪ :‬عَن ابْ ِن مَ ْ‬
‫صدُقُ حَتّى يُكَتبَ عِ ْن َد ال ّلهِ‬
‫صدْقَ َي ْهدِي إِلَى الِْب ّر وَإِ ّن الِْبرّ َي ْهدِي ِإلَى الَّنةِ ‪َ ،‬وإِنّ الرّ ُجلَ لي ْ‬
‫ال ّ‬
‫صدّيقا‪ ،‬وإِنّ اْل َكذِبَ َي ْهدِي إِلَى الفجُورِ َوإِنّ الفجُورَ َي ْهدِي ِإلَى النّار‪ ،‬وَإِ ّن الرّجُ َل لَيَ ْك ِذبُ حَتّى‬
‫ِ‬
‫يُكَتبَ عِ ْندَ ال ّلهِ َكذّابا » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -54‬از عبد ال بن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمودند‪ :‬هانا راستی انسان را بسوی نيکوکاری رهنمائی‬
‫می کند‪ ،‬و نيکو کاری انسان را به بشت رهنمون می گردد‪ ،‬و هانا شخص راست می گويد‬
‫تا اينکه در نزد خداوند بسيار راستگو و صديق نوشته می شود‪ .‬دروغ انسان را به معاصی و‬
‫گناهان سوق می دهد و گناهان انسان را بسوی دوزخ می کشاند‪ .‬شخص هانا دروغ می‬
‫گويد تا که در پيشگاه خداوند کذاب و بسيار دروغگو نوشته می شود‪.‬‬

‫‪ -55‬الثّان‪ :‬عَنْ أب مُحَ ّمدٍ الْحَسنِ بْنِ َعلِيّ بْ ِن أب طَالِب‪ ،‬رَض َي ال ّلهُ عَنْهما‪ ،‬قَالَ‬
‫صدْقَ‬
‫ع ما َيرِيُبكَ إِلَى مَا ل يَريبُك‪َ ،‬فإِنّ ال ّ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬دَ ْ‬
‫حفِ ْظتُ مِنْ رسولِ اللّه َ‬
‫طُمأنيَنةٌ‪ ،‬وَالْ َك ِذبَ رِيبةٌ » رواه الِترْمذي وقال‪ :‬حديثٌ صحيح‪.‬‬
‫‪72‬‬

‫‪ -55‬از ابوممد حسن بن علی بن ابی طالب رضی ال عنهما روايت است که گفت‪:‬‬
‫بياد دارم از پيامب صلی ال عليه وسلم که فرمود‪ :‬ترک کن آنچه را که ترا به شک می اندازد‬
‫و چنگ زن به چيزی که ترا به شک نی اندازد‪ .‬چون راستی اطمينان و آرامش خاطر است و‬
‫دروغ شک است‪.‬‬
‫ش‪ :‬يعنی وقتی نفس خود را يافتی که در چيزی شک دارد ترک آن چيز بتر است‪.‬‬
‫چون نفس مسلمان اين خاصيت را دارد که به صدق و راستی اطمينان حاصل می نايد و از‬
‫دروغ و کذب‪ ،‬تنفر ميداشته‪ ،‬هر چند که نداند آنچه برايش اطمينان و سکون می دهد‬
‫چيست؟ (مترجم)‬

‫خرِ بْنِ حَربٍ ‪ .‬رضيَ اللّه عنه‪ .‬ف حديثِه الطّويلِ ف‬


‫صْ‬‫‪ -56‬الثّالث‪ :‬عنْ أب ُسفْيانَ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قَالَ َأبُو ُسفْيَانَ‪ُ :‬قلْت‪:‬‬
‫صةِ هِرقْل‪ ،‬قَا َل هِرقْل‪ :‬فَماذَا َي ْأمُرُ ُكمْ يعْن النّبِ ّي َ‬
‫قِ ّ‬
‫يقول « اعُْبدُوا ال ّلهَ وَ ْح َدهُ ل تُشرِكُوا ِبهِ شَيْئا‪ ،‬واْترُكُوا ما َيقُولُ آباؤُكُم‪ ،‬وَي ْأمُرنَا بالصّلةِ‬
‫ص َلةِ » ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫والصّدق‪ ،‬والْعفَاف‪ ،‬وال ّ‬

‫‪ -56‬از ابو سفيان صخر بن حرب رضی ال عنه در حديث طويل و درازش در قصهء‬
‫هرقل (هراکليوس) نقل شده که‪:‬‬
‫هرقل گفت‪ :‬آنضرت صلی ال عليه وسلم شا را به چه امر می کند؟‬
‫ابوسفيان می گويد‪ ،‬گفتم‪ :‬می گويد خدای واحد را بپرستيد‪ ،‬به او چيزی را شريک‬
‫مياوريد و ترک نائيد آنچه را که پدران شا می گويند و ما را دستور می دهد که ناز بوانيم‬
‫و راست بگوييم و پاکدامنی ورزي و صلهء رحم بای آوري‪.‬‬

‫‪ -57‬الرّابِع‪ :‬عَ ْن أب ثَابِت‪ ،‬وقِيل‪ :‬أب سعيد‪ ،‬وقِيل‪ :‬أب الْولِيد‪َ ،‬سهْلِ بْنِ حُنيْف‪َ ،‬و ُهوَ‬
‫صدْقٍ‬
‫شهَادَة ِب ِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬مَنْ َسأَلَ ال ّلهَ‪ ،‬تعالَى ال ّ‬
‫ب َ‬
‫بدرِي‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬أَن الن ّ‬
‫َبلّغهُ ال ّلهُ مَنَازِلَ الشّهدَاء‪ ،‬وإِ ْن مَاتَ َعلَى فِرا ِشهِ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -57‬از ابو ثابت يا ابو سعيد يا ابو الوليد سهل بن حنيف بدری رضی ال عنه روايت‬
‫است که‪:‬‬
‫‪73‬‬

‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمودند‪ :‬کسی که از روی صدق و راستی از خداوند‬
‫شهادت را طلب کند خداوند او را از درجات شهداء بره مند می سازد هرچند بر بالينش‬
‫بيد‪.‬‬
‫ش‪ :‬مصنف کتاب گويد‪ :‬از اين حديث‪ ،‬استحباب طلب شهادت‪ ،‬و اينکه انسان می‬
‫بايد نيت خي داشته باشد‪ ،‬دريافت می گردد‪( .‬مترجم)‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -58‬الامِس‪ :‬عَنْ أب هُريْرة رضي ال ّلهُ عنه قال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫« غزا نَبِ ّي مِنَ ا َلنْبِياءِ صلواتُ اللّه وسل ُمهُ علَي ِه ْم فَقَا َل لق ْومِه‪ :‬ل يتْبعْن رَجُ ٌل م َلكَ ُبضْعَ ا ْمرَأَةٍ‪.‬‬
‫َو ُهوَ ُيرِيدُ أَن يَبْنِيَ ِبهَا وَلَمّا َيبْنِ بِها‪ ،‬ول أَح ٌد بنَى بيُوتا َلمْ يرفَع سُقوفَهَا‪ ،‬ول أَ َحدٌ اشْتَرى غَنَما َأوْ‬
‫صرِ َأ ْو قَريبا مِ ْن ذلك‪َ ،‬فقَال للشّمس‪:‬‬
‫ت وهُو يَنْتَظرُ أوْل َدهَا‪ .‬فَغزَا فَدنَا مِنَ اْل َقرْيةِ صلةَ الْع ْ‬
‫َخ َلفَا ٍ‬
‫ح ال ّلهُ عليْه‪ ،‬فَجَمَعَ اْلغَنَائِم‪،‬‬
‫سهَا علَينا‪ ،‬فَحُبستْ حَتّى فَتَ َ‬
‫ِإّنكِ مَأمُور ٌة وأَنا مأمُور‪ ،‬اللهمّ احْب ْ‬
‫فَجا َءتْ َيعْنِي النّارَ لتَأكُلهَا َف َلمْ تطْع ْمهَا‪ ،‬فقال‪ :‬إِ ّن فِي ُكمْ ُغلُولً‪ ،‬فليبايعنِي منْ كُ ّل قبِي َلةٍ رجُل‪،‬‬
‫فلِزقتْ ي ُد رَجُ ٍل بِيدِ ِه فَقال‪ :‬فِيكُم اْلغُلول‪ ،‬فليبايعنِي قبيلَتُك‪ ،‬فلز َقتْ يدُ رجُليْ ِن أو ثلَثةٍ بَِيدِهِ‬
‫فقال‪ :‬فِي ُكمُ اْل ُغلُول‪ ،‬فَجاءوا ب َرْأسٍ مِثْ ِل رَأْس َب َقرَ ٍة مِنْ الذّهب‪ ،‬فوضَعها فَجَاءَت النّا ُر فَأَ َكلَتها‪،‬‬
‫فلمْ تَحل اْلغَنَاِئمُ لح ٍد قَبلَنَا‪ُ ،‬ثمّ أَحَ ّل ال ّلهُ لَنا الغَنَاِئمَ لّا رأَى ضَعفَنَا وعجزنَا فأحلّها لنَا » متفقٌ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ -58‬از ابوهريرة رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمودند‪ :‬يکی از پيامبان عليهم السلم جهاد نوده‪ ،‬و‬
‫به غزا رفت‪ ،‬و برای قومش گفت‪ :‬چند کس بدنبال من نيايد‪ ،‬مردی که زنی را به نکاح گرفته‬
‫تا با او هبستر شود در حاليکه هنوز با وی هبستر نشده و نه کسی که خانه های ساخته و‬
‫سقف آنا را بلند نکرده است‪ ،‬و نه کسی که گوسفندی يا شتر بارداری را خريده‪ ،‬و انتظار‬
‫اولد آنرا می کشد‪ .‬سپس جهاد نود‪ ،‬ناز عصر يا نزديک ناز عصر به قريهء نزديک شد و‬
‫برای آفتاب گفت‪ :‬تو هم مأموری و من هم مأمورم‪ ،‬خدايا آفتاب را بر ما نگهدار‪ ،‬و حبس‬
‫کن‪ ،‬و آفتاب بند شد تا اينکه قريه را برايش گشود بعدا غنيمت ها را جع نود‪ ،‬و نوبت آتش‬
‫رسيد‪ ،‬ولی آتش آنرا نسوخت‪ ،‬گفت‪ :‬هانا در ميان شا به غنيمت خيانت شده است‪ .‬بايد از‬
‫هر قبيله يک نفر از شا با من بيعت کند‪ ،‬بعدا دست مردی بدستش چسبيد و گفت‪ :‬خيانت‬
‫در غنيمت از طرف شا صورت گرفته بايد قبيله ات با من بيعت نايد‪ .‬بعد دست دو يا سه نفر‬
‫‪74‬‬

‫به دستش رسيد‪،‬و گفت‪ :‬خيانت از ميان شا شده بعدا سپر طلئی را که مانند سر گاو بود‬
‫آوردند سپس آنرا گذاشت آتش آمده آنرا سوخت‪ .‬غنائم برای هيچ کس پيش از ما حلل‬
‫نشد‪ ،‬ولی بعدا خداوند ضعف و ناتوانی ما را ديده آنرا برای ما حلل ساخت‪.‬‬
‫ش‪ :‬امام قرطبی در شرح اين حديث می گويد‪ :‬که پيامب مذکور صلی ال عليه وسلم‬
‫قومش را نی فرمود که در يکی از احوال مذکور از آنا پيوی کنند‪ ،‬زيرا ياران آنضرت‬
‫صلی ال عليه وسلم در آن صورت وابستگی ذهنی يا نفی بر اين اسباب پيدا می کردند‪ ،‬و‬
‫عزائم شان در نتيجه سست و در جهاد و شهادت رغبت و علقه شان کم می گرديد البته در‬
‫بارهء غنائم حديث ديگری نيز آمده است که‪ :‬برای من غنائم حلل شده با اينکه برای کسی‬
‫قبل از من حلل نشده بود‪( .‬مترجم)‬

‫ضيَ ال ّل ُه عنه‪ ،‬قال‪ :‬قال رسو ُل اللّه‬


‫‪ -59‬السادِس‪ :‬عن أب خالدٍ حكيمِ بنِ حزَام‪ .‬ر ِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬الْبّيعَان بالِيا ِر ما ل يَتفرّقا‪ ،‬فإِن صدقَا وبيّنا ب ُورِك لُما ف بَي ْعهِما‪ ،‬وإِن‬
‫َ‬
‫ت بركةُ ب ْي ِعهِما » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫حقَ ْ‬
‫كَتَما وكذَبَا مُ ِ‬

‫‪ -59‬از ابو خالد حکيم بن حزام رضی ال عنه که در سال فتح مکه ايان آورد و‬
‫پدرش از بزرگان قريش در زمان جاهليت و اسلم بود‪ ،‬روايت است که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هردو معامله کننده (فروشنده و خريدار)‬
‫اختيار دارند تا زمانی که از هم جدا نشوند‪ ،‬اگر راست گفتند و بيان نودند در معامله شان‬
‫برکت ناده می شود‪ .‬اگر پوشيدند و دروغ گفتند‪ ،‬برکت معامله شان از ميان می رود‪.‬‬
‫ش‪ :‬چنانچه وقتی تاجری صدر ورزد ودر خريد و فروشش خيانت و غش ننمايد‪ ،‬در‬
‫معامله اش برکت داده می شود‪ ،‬هينگونه برای بنده ای که در معامله اش با خداوند متعال‬
‫صدق و راستی نايد و در ادای حق عبوديت آن ريا و غش نداشته باشد‪ ،‬در اين معاملهء وی‬
‫برکت داده شده و ثرهء آن را بصورت ثواب در می يابد‪ .‬در اين آيهء کريه ياد آوری شده‪:‬‬
‫سهُ ْم وََأ ْموَاَلهُم ِبأَ ّن َل ُهمُ الَّنةَ }التوبة ‪ .111‬و اين خود می‬
‫{إِنّ ال ّلهَ اشَْترَى مِنَ الْ ُم ْؤمِنِيَ أَنفُ َ‬
‫رساند که صدق در معامله مبي کمال مراقبت بوده و رهنمون وی بسوی بشت می باشد‪ .‬و‬
‫إن الب يهدی إلی النة‪( .‬مترجم)‬
‫‪75‬‬

‫‪ -5‬باب در مراقبت و رسيدگی به اعمال خويشت‬

‫قال ال تعالی‪{ :‬الّذِي َيرَاكَن حِينَن تَقُومنُ{‪َ }218‬وتَقَّلبَكَن فِي السنّاجِدِينَ{‪}219‬‬


‫الشعراء‪٢١٩ – ٢١٨ :‬‬
‫ن مَا كُنتُمْ} الحديد‪٤ :‬‬
‫و قال تعالی‪{ :‬وَ ُهوَ مَعَكُمْ َأيْ َ‬
‫عَليْهِن شَيْءٌ فِي ا َلرْضِن وَلَ فِي السّنمَاء} آل‬
‫ل نلَ يَخْفَىَ َ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬إِنّ ا ّ‬
‫عمران‪٥ :‬‬
‫ن رَبّكَ َلبِا ْل ِمرْصَادِ} الفجر‪١٤ :‬‬
‫و قال تعالی‪ { :‬إِ ّ‬
‫ن َومَا تُخْفِي الصّدُورُ} غافر‪١٩ :‬‬
‫عيُ ِ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬يَعْلَمُ خَائِ َنةَ الَْ ْ‬
‫وَاليات في البابِ كثيرة معلومة ‪.‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬آن خدايی که وقتی قيام میکنی ترا می بيند و هم گشت ترا در‬
‫ميان نازگزاران می بيند‪ .‬شوری‪219:‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬او با شاست هرکجايی که باشيد‪ .‬حديد‪4 :‬‬
‫و نيز می فرمايد‪ :‬هان پروردگار تو در کمي است‪ .‬فجر‪14 :‬‬
‫و نيز می فرمايد‪ :‬هانا نه در زمي و نه در آسان چيزی از خداوند پوشيده نی ماند‪.‬‬
‫آل عمران‪6 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬خداوند می داند خيانت چشم را و آنچه دلا پنهان می دارند‪ .‬غافر‪:‬‬
‫‪19‬‬

‫‪ -60‬وَأمّا الحاديث‪ ،‬فا َلوّل‪ :‬عَنْ عُمرَ ب ِن الطاب‪ ،‬رضيَ ال ّلهُ عنه‪ ،‬قال‪َ« :‬بيْنما نَحْنُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬ذَات َي ْومٍ ِإ ْذ طَلع َعلَ ْينَا ر ُجلٌ شَديدُ بياضِ الثّياب‪،‬‬
‫ُجلُوسٌ عِنْد رسولِ اللّه َ‬
‫صلّى الُ‬
‫سفَر‪ ،‬ول َي ْعرِ ُفهُ منّا أَحد‪ ،‬حتّى َج َلسَ إِلَى النّبِ ّي َ‬
‫شعْر‪ ،‬ل ُيرَى عل ْيهِ أَثَر ال ّ‬
‫شدي ُد سوادِ ال ّ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬فَأَسَْن َد رَكْبَتَ ْيهِ ِإلَى رُكبَتيْه‪َ ،‬ووَضع كفّيْه َعلَى فخِذيهِ وقال‪ :‬يا م ّمدُ أَخِبرْنِي عن‬
‫ش َهدَ أَنْ ل ِإَلهَ ِإلّ اللّه‪ ،‬وأَ ّن مُحَمّدا‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ :‬الِسلمُ َأنْ تَ ْ‬
‫السلم فقالَ رسولُ اللّه َ‬
‫لةَ ‪ ،‬وَتُؤتِيَ الزّكاةَ ‪ ،‬وتصُومَ رَمضَان‪ ،‬وتُجّ الْب ْيتَ إِ ِن استَطَعتَ ِإلَ ْيهِ سَبيلً‪.‬‬
‫رسولُ ال ّل ِه وَُتقِيمَ الصّ َ‬
‫سَأُلهُ ويص ّدقُه‪ ،‬قال‪َ :‬فأَخِْبرْنِي عن الِيان‪ .‬قَالَ‪ :‬أَنْ ُت ْؤمِن بِال ّلهِ‬
‫قال‪ :‬صدَقت‪ .‬فَعجِبْنا َلهُ ي ْ‬
‫وملئِكَتِه‪ ،‬وكُتُِب ِه ورُ ُسلِه‪ ،‬والْيومِ الخِر‪ ،‬وتُؤمِنَ باْل َق َدرِ َخ ْيرِهِ و َشرّه‪ .‬قال‪ :‬صد ْقتَ قال‪ :‬فأَخِْبرْنِي‬
‫‪76‬‬

‫عن الِحْسان‪ .‬قال‪ :‬أَنْ َتعُْبدَ اللّه َكَأّنكَ تَراه‪ .‬فإِنْ َل ْم تَكُنْ تَرا ُه فإِّنهُ يَرا َك قال‪َ :‬فأَخِْبرْنِي عن‬
‫سؤُولُ َع ْنهَا بأَ ْع َل َم مِن السّائِل‪ .‬قال‪َ :‬فأَخْبْنِي عَ ْن َأمَاراِتهَا‪ .‬قَالَ أَنْ تلدَ ا َل َمةُ‬
‫السّاعةِ ‪ .‬قال‪ :‬مَا ال ْ‬
‫لفَا َة اْلعُرا َة الْعاَلةَ رِعاءَ الشّاءِ يتَطاولُون ف اْلبُنيانِ ُثمّ انْطلَق‪ ،‬فلب ْثتُ ملِيّا‪ُ ،‬ثمّ‬
‫ربّتَها‪ ،‬وََأنْ تَرى ا ُ‬
‫قال‪ :‬يا عُمر‪ ،‬أَتَدرِي منِ السّاِئ ُل قلت‪ :‬ال ّلهُ ورسُوُلهُ أَعْلمُ قال‪َ :‬فإِّنهُ جِ ْبرِي ُل أَتَا ُكمْ يُعلّمُكم دِينِ ُكمْ‬
‫» رواه مسلمٌ‪.‬‬

‫‪ -60‬از عمر بن الطاب رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫روزی در اثنای که ما در حضور پيامب صلی ال عليه وسلم نشسته بودي‪ ،‬ناگهان‬
‫مردی در برابر ما پديدار شد‪ ،‬که لباسهايش بسيار سفيد و مويهايش بسيار سياه بود نه اثر سفر‬
‫بر وی هويدا بود‪ ،‬ونه هم کسی از ما او را می شناخت‪ ،‬تا اينکه خدمت پيامب صلی ال عليه‬
‫وسلم نشسته زانوهايش را به زانوی پيامب صلی ال عليه وسلم تکيه داده‪ ،‬و هر دو دستش را‬
‫بر رانای پيامب صلی ال عليه وسلم گذاشته و گفت‪:‬‬
‫ای ممد مرا از اسلم خب ده‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اسلم اينست که شهادت دهی اينکه معبود بر‬
‫حقی جز ال نيست و ممد فرستاهء خداست و ناز بر پا داری و زکات بدهی و رمضان را‬
‫روزه بگيی‪ ،‬اگر توانائی داشتی به حج خانهء خدا بروی‪ ،‬گفت‪ :‬راست گفتی‪ ،‬ما در شگفت‬
‫ماندي که از پيامب صلی ال عليه وسلم سؤال می کند و تصديقش می نايد‪.‬‬
‫گفت‪ :‬پس خب ده مرا از ايان‪ .‬فرمود‪ :‬اينکه ايان بياوری به خدا و فرشتگانش و‬
‫کتابايش و پيامبانش و روز آخرت و ايان بياوری به قدر‪ ،‬خيش و شرش‪.‬‬
‫گفت‪ :‬راست گفتی‪.‬‬
‫پس خب ده مرا از احسان‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬اينکه خدا را چنان بپرستی که گويی او را می بينی‪ .‬اگر تو او را نی بينی او‬
‫ترا می بيند‪.‬‬
‫گفت‪ :‬پس خب ده مرا از قيامت‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬سؤال شده از سؤال کننده داناتر نيست‪.‬‬
‫گفت‪ :‬پس خب ده مرا از نشانا های آن‪.‬‬
‫‪77‬‬

‫فرمود‪ :‬اينکه بزايد کنيز مالک خود را‪ ،‬و اينکه مشاهده کنی که پا برهنه ها و تن‬
‫برهنه ها و گرسنه های گوسفند چران در ساختمان ها بر يکديگر سبقت می جويند‪ .‬سپس آن‬
‫مرد رفت‪ .‬مدتی درنگ نودم‪ ،‬بعدا فرمود‪ :‬ای عمر! آيا می دانی که سؤال کننده کی بود؟‬
‫گفتم‪ :‬خدا و رسولش داناتر است‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬اين جبئيل بود که برای تعليم دين برای شا آمده بود‪.‬‬
‫ش‪ :‬معنای (تلد المة ربتها)‪ :‬يعنی کنيز آقايش را ولدت کند‪ ،‬اين است زنای اسي‬
‫زياد شوند‪ ،‬چنانچه کنيز برای آقايش دختری ولدت نايد و دختر آقا در معنای آقاست‪.‬‬

‫‪ -61‬الثّان‪ :‬عن أب َذرّ جُ ْن ُدبِ بْنِ جُنَادةَ ‪ ،‬وأب ع ْبدِ الرّحْم ِن مُعاذِ بْنِ جبل رضيَ اللّه‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬قال‪ « :‬اتّ ِق ال ّلهَ حَيْثُمَا كُ ْنتَ وأَتْبِ ِع السّيَّئةَ الْحسنةَ‬
‫عنهما‪ ،‬عنْ رسولِ ال ّلهِ َ‬
‫حهَا‪ ،‬وخَالقِ النّاسَ ُبلُقٍ حَسَ ٍن » رواهُ الّترْمذيّ وقال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬
‫تَمْ ُ‬

‫‪ -61‬از ابو ذر و معاذ بن جبل رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ ،‬از خدا بترس هر کجايی که بودی و در مقابل‬
‫بدی نيکی کن تا آنر مو نايد‪ ،‬و با مردم به شيوهء نيکو و اخلق حسنه رفتار کن‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫ف النّبِ ّي َ‬
‫‪ -62‬الثّالث‪ :‬عن ابنِ عبّاس‪ ،‬رض َي اللّه عنهمَا‪ ،‬قال‪ « :‬كُ ْنتُ َخ ْل َ‬
‫ج ْدهُ‬
‫حفَ ْظكَ ا ْحفَظِ ال ّلهَ تَ ِ‬
‫ظ ال ّلهَ يَ ْ‬
‫و َسلّم يوْما فَقال‪ « :‬يَا غُلمُ إِنّي أُعلّمكَ َكلِمَات‪ « :‬ا ْحفَ ِ‬
‫تُجَاهَك‪ِ ،‬إذَا َسأَْلتَ فَا ْسأَل اللّه‪ ،‬وَِإذَا ا ْسَتعَ ْنتَ فَاسَْتعِنْ بِاللّه‪ ،‬واعلَم‪ :‬أَنّ ا ُل ّمةَ لَو اجتَمعتْ َعلَى أَنْ‬
‫ضرّوك بِشَيْء‪َ ،‬لمْ‬
‫ينْفعُوكَ بِشيْء‪َ ،‬ل ْم يَنْفعُوكَ ِإلّ بِشَ ْيءٍ قَد كَتََبهُ ال ّلهُ لَك‪ ،‬وإِنِ اجْتَ َمعُوا َعلَى أَنْ َي ُ‬
‫حفُ»‪.‬‬
‫ضرّوكَ إِلّ بَشَ ْي ٍء قد َكتََبهُ اللّه عليْك‪ُ ،‬رفِ َعتِ القْلم‪ ،‬و َجفّتِ الصّ ُ‬
‫َي ُ‬
‫روا ُه التّرمذيّ وقال‪ :‬حديثٌ حس ٌن صَحيح‪.‬‬
‫جدْ ُه َأمَامَك‪َ ،‬ت َع ّرفْ إِلَى ال ّلهِ ف الرّخَاءِ يع ِر ْفكَ ف‬
‫ظ ال ّلهَ تَ ِ‬
‫ي الّت ْرمِذي‪ « :‬احف َ‬
‫وف رواية غ ِ‬
‫ك لْ يَكُن لِيُخْ ِطَئكَ وا ْع َل ْم أنّ الّنصْ َر مَعَ‬
‫الشّدةِ ‪ ،‬وا ْع َلمْ أَ ّن مَا أَ ْخ َطأَكَ َلمْ يَكُ ْن لِيُصيبَك‪َ ،‬ومَا َأصَاَب َ‬
‫ج مَعَ الْ َكرْب‪ ،‬وأَ ّن مَعَ اْلعُسرِ يُسْرا » ‪.‬‬
‫الصّبْر‪ ،‬وأَنّ اْلفَرَ َ‬

‫‪ -62‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که گفت‪:‬‬


‫‪78‬‬

‫روزی در پشت سر پيامب صلی ال عليه وسلم بر مرکب شان سوار بودم بعد فرمود‪:‬‬
‫فرزندم چند سخن برايت تعليم می دهم‪ :‬خدا را حفظ کن تا ترا حفظ کند‪ .‬بياد خدا باش او‬
‫را در برابرت می يابی‪ .‬اگر چيزی می خواهی از خدا بواه‪ ،‬و اگر ياری می جويی از خدا بو‬
‫و بدان که اگر تام مردم جع شوند تا به تو نفعی برسانند‪ ،‬نفع رسانده نی توانند‪ ،‬مگر چيزی‬
‫را که خداوند برايت نوشته است واگر هه جع شوند تا به تو ضرری برسانند‪ ،‬ضرری رسانده‬
‫نی توانند‪ ،‬مگر آنچه خداوند برايت نوشته و مقدر کرده است‪ .‬قلم ها برداشته شده و‬
‫صحيفه خشک گرديده است‪.‬‬
‫و در روايت ترمذی آمده‪ :‬بياد خدا باش‪ ،‬او را در برابر خود می يابی‪ ،‬در هنگام‬
‫فراخی خدا را بشناس تا در سختی ها ترا بشناسد‪ ،‬و بدان آنچه که بايد بتو نرسد‪ ،‬نی رسد و‬
‫آنچه که بايد بتو برسد حتما رسيدنی است‪ ،‬و بدان که ياری و مدد با صب و پايداری‪،‬‬
‫گشادگی با سختی و دشواری با آسانی است‪.‬‬
‫ش‪ :‬حافظ ابن رجب در جامع العلوم و الکم می گويد‪ :‬بدان که سؤال از خداوند به‬
‫بندگانش لزمست‪ ،‬زيرا در سؤال کردن اظهار خواری و نياز مسائل مطرح می شود و در آن‬
‫اعتراف صورت می گيد به قدرت آنکه سؤال از وی می شود بر رفع ضرر و رسيدن به‬
‫هدف و نياز و تواضع جز در برابر خدا شايسته نيست‪.‬‬
‫و مراد از رفع اقلم ترک نوشت بدان است و مراد از صحف اوراقی است که در آن‬
‫مقادير کائنات نوشته شده است و اين کنايه است از مقدم بودن مقادير کائنات و فراغت از‬
‫آن‪.‬‬

‫‪ -63‬الرّابع‪ :‬ع ْن أَنَس رضي ال ّلهُ عنه قال‪ « :‬إِنّ ُك ْم لََتعْملُونَ أَعْمَا ًل هِيَ أَدقّ ف أَ ْعيُنِ ُكمْ‬
‫ت » رواه البخاري‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم مِنَ اْل ُموِبقا ِ‬
‫شعَر‪ ،‬كُنّا َن ْع ّدهَا َعلَى َع ْهدِ رسولِ ال ّلهِ َ‬
‫مِنَ ال ّ‬

‫‪ -63‬از انس رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫شا مرتکب اعمالی می شويد که در نظر تان باريکتر از مو است با اينکه در عهد‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم ما آنرا از جلهء مهلکات می شردي‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ :‬إِنّ‬


‫ب َ‬
‫‪ -64‬اْلخَامِس‪ :‬عَنْ أب هرْي َرةَ ‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬عن الن ّ‬
‫ال ّلهَ َتعَالَى َيغَارُ‪ ،‬وَغَ ْي َرةُ ال ّلهِ َتعَالَى‪ ،‬أنْ َي ْأتِيَ الْ َم ْرءُ مَا َح ّرمَ ال ّلهُ َعلَ ْي ِه » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫‪79‬‬

‫‪ -64‬از ابوهريرة رضی ال عنه از پيامب صلی ال عليه وسلم روايت است که فرمود‪:‬‬
‫هانا خداوند غيت می کند و غيت خدا آنست که شخص آنچه را که خداوند بر‬
‫وی حرام نوده انام دهد‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َيقُول‪:‬‬


‫‪ -65‬السّادِس‪ :‬عَنْ أب هُرْي َرةَ رضي اللّه عنه َأّنهُ سِع النّبِ ّي َ‬
‫لَثةً مِنْ بَنِي إِسْرائيل‪ :‬أَْبرَص‪ ،‬وَأقْرَع‪ ،‬وأَعْمَى ‪َ ،‬أرَادَ ال ّلهُ َأنْ يَبْتَلَي ُه ْم فَبَعث ِإلَ ْي ِهمْ َملَكا‪،‬‬
‫« إِنّ ثَ َ‬
‫ص فَقال‪ :‬أَيّ شَ ْيءٍ أَحبّ ِإلَيْك؟ قال‪َ :‬لوْنٌ حسنٌ‪ ،‬وَ ِج ْلدٌ حَسَن‪ ،‬وُي ْذ َهبُ عنّي الّذي َقدْ‬
‫فأَتَى الَْبرَ َ‬
‫َقذَرنِي النّاس‪ ،‬فَمَسَحهُ ف َذهَب عنهُ قذر ُه وَأُعْطِ َي َلوْنا حَسنا‪ .‬قال‪َ :‬فأَيّ الْمالِ أَ َحبّ إَِليْك؟ قال‪:‬‬
‫ك فِيها‪.‬‬
‫فأُعْطِيَ نَاقَةً عُشرَاء‪ ،‬فَقال‪ :‬بارَك ال ّلهُ َل َ‬ ‫َشكّ الرّاوِي‬ ‫َأ ْو قَالَ الَْب َق ُر‬ ‫الِب ُل‬
‫فأَتَى ا َلقْرعَ فَقال‪َ :‬أيّ شَ ْيءٍ أَحب إِلَيْك؟ قال‪َ :‬شعْرٌ حسن‪ ،‬ويذْهبُ عنّي َهذَا الّذي‬
‫ي الْمَال‪ .‬أَحبّ إَِليْك؟ قال‪ :‬اْلبَقر‪ ،‬فأُعِطيَ‬
‫َقذِرَن النّاس‪ ،‬فَمسحهُ عنْه‪ .‬أُعْطِيَ شَعرا حسنا‪ .‬قال فَأَ ّ‬
‫بقر ًة حامِل‪ ،‬وقال‪ :‬بَارَ َك ال ّلهُ َلكَ فِيهَا‪.‬‬
‫َفأَتَى الَعْمَى فَقال‪ :‬أَيّ َش ْيءٍ أَ َحبّ إِلَيْك؟ قال‪ :‬أَنْ ي ُردّ ال ّلهُ ِإلَيّ َبصَري َفأُْبصِرَ النّاسَ‬
‫صرَه‪ .‬قال‪َ :‬فأَيّ الْمَالِ أَ َحبّ إِليْك؟ قال‪ :‬الْغنمُ َفأُعْطِيَ شَا ًة والِدا َفأَنْتجَ‬
‫حهُ َف َردّ ال ّلهُ إِلَ ْيهِ ب َ‬
‫فَمَسَ َ‬
‫هذَا ِن وَوّل َد هَذا‪ ،‬فكَانَ ِل َهذَا وَادٍ مِنَ ا ِلبِل‪ ،‬وَل َهذَا وَا ٍد مِنَ الَْبقَر‪ ،‬وََل َهذَا وَا ٍد مِنَ اْلغَنَم‪.‬‬
‫ي قدِ انقَطعتْ بِيَ الْحِبَالُ ف‬
‫ُثمّ ِإّنهُ أتَى الْبرص ف صورَِت ِه َوهَيْئتِه‪ ،‬فَقال‪ :‬رَجُ ٌل مِسْك ٌ‬
‫ج ْلدَ الْحَسَن‪،‬‬
‫غ لِيَ اْلَي ْومَ إِلّ بال ّلهِ ُثمّ بِك‪ ،‬أَ ْسأَُلكَ بِالّذي أَعْطَاكَ ال ّلوْنَ الْحَسَن‪ ،‬والْ ِ‬
‫َس َفرِي‪ ،‬فَل بَل َ‬
‫واْلمَال‪ ،‬بَعيِرا أَتبلّغُ ِبهِ ف س َفرِي‪ ،‬فقال‪ :‬القُوقُ كَثِيةٌ ‪ .‬فقال‪َ :‬كأَنّي َأعْر ُفكُ أََلمْ تَكُ ْن أَبْرصَ‬
‫ت هَذا الالَ كَابرا عَنْ كابِر‪ ،‬فقال‪ :‬إِنْ كُ ْنتَ‬
‫َي ْق ُذرُكَ النّاس‪ ،‬فَقيا‪َ ،‬فأَعْطَاكَ اللّه‪ ،‬فقال‪ :‬إِنّما وَرْث ُ‬
‫كَاذِبا فَصَيّركَ ال ّلهُ إِل مَا كُنْت‪.‬‬
‫وأَتَى ا َل ْقرَع ف صورتهِ وهيئَتِه‪َ ،‬فقَالَ َل ُه مِـثْلَ ما قَالَ لذَا‪َ ،‬و َردّ َعلَيْه مِثْ َل مَاردّ َهذّا‪،‬‬
‫ل مَاكُنْت‪.‬‬
‫فَقال‪ :‬إِنْ كُ ْنتَ كَاذِبا َفصَّيرَكَ الُ إِ َ‬
‫حبَالُ ف‬
‫ي وابْنُ سَبِي ٍل اْنقَ َط َعتْ ِبيَ الْ ِ‬
‫وأَتَى الَعْمَى ف صُورِتهِ وهَ ْيئَتِه‪ ،‬فقال‪ :‬رَجُ ٌل مِسْك ٌ‬
‫غ لِيَ الَي ْومَ إِلّ بِال ّلهِ ُثمّ بِك‪ ،‬أَ ْسأَُلكَ بالّذي َردّ َعلَ ْيكَ بصرَكَ شَاةً أََتَبلّغُ ِبهَا ف‬
‫َس َفرِي‪ ،‬فَل بَل َ‬
‫ت وَدعْ مَا شِ ْئتَ َفوَال ّلهِ ما‬
‫خذْ مَا شِ ْئ َ‬
‫َس َفرِي؟ فقال‪ :‬قَدْ كُ ْنتُ أَعْمَى َف َردّ ال ّلهُ إِلَ ّي بَصري‪ ،‬فَ ُ‬
‫ك ماَلكَ َفإِنّمَا ابُْتلِيُت ْم َفقَدْ رض َي ال ّلهُ عنك‪،‬‬
‫أَ ْج َهدُكَ الَْي ْومَ بِشْيءٍ أَ َخذَْتهُ ل ّل ِه عزّ وجل‪ .‬فقال‪َ :‬أمْسِ ْ‬
‫وَسَخَطَ َعلَى صَاحِبَ ْيكَ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫‪80‬‬

‫‪ -65‬از ابو هريرة رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫از پيامب صلی ال عليه وسلم شنيد که می فرمود‪ :‬خداوند خواست که سه تن از بنی‬
‫اسرائيل را که يکی پيس مادرزاد و ديگری کل (کچل) مادرزاد و سومی کور مادرزاد بود‪،‬‬
‫بيازمايد‪ .‬پس فرشته ای را فرستاد که نزد ابرص آمده به او گفت‪ :‬چه چيز را بيشتر دوست‬
‫داری؟‬
‫وی گفت‪ :‬رنگ و پوست نيکو‪ ،‬و اينکه اين بيماری که سبب نفرت و دوری مردم‬
‫از من شده از ميان برود‪ .‬پس دستی بر وی کشيد‪ ،‬پليدی از ميان رفت‪ ،‬رنگی نيکو به وی‬
‫داده شد‪.‬‬
‫بعد به او گفت‪ :‬کدام مال را دوست داری؟‬
‫گفت‪ :‬شتر را يا گفت گاو را‪ .‬خداوند به وی ماده شتری باردار داد و گفت خداوند‬
‫برايت در آن برکت دهد‪.‬‬
‫بعد نزد کچل آمده گفت‪ :‬چه چيز را دوست داری؟‬
‫گفت‪ :‬موی نيکو‪ ،‬اينکه اين بيماری که سبب دوری مردم از من شده از ميان برود‪.‬‬
‫پس سر او را مسح نوده کچلی اش از بي رفت‪ ،‬و موی نيکو به او داده شد‪.‬‬
‫گفت‪ :‬کدام مال را دوست تر می داری؟‬
‫گفت‪ :‬گاو را‪ .‬گاو بارداری به او داده شد‪.‬‬
‫گفت‪ :‬خداوند برايت در آن برکت دهد‪.‬‬
‫بعد نزد کور آمده گفت‪ :‬کدام چيز را دوست تر داری؟‬
‫گفت‪ :‬اينکه خداوند بينائيم را باز دهد تا مردم را ببينم‪ .‬او هم دستش را بر وی‬
‫کشيد و خداوند بينائيش را به وی داد‪.‬‬
‫گفت‪ :‬کدام مال را دوست تر داری؟‬
‫گفت‪ :‬گوسفند‪ .‬گوسفندی باردار به او داده شد‪.‬‬
‫اين دو زادند و آن نيز‪ .‬آن يکی صاحب يک دشت شتر‪ ،‬و ديگری صاحب يک‬
‫دشت گاو و سومی صاحب يک دشت گوسفند شد‪ .‬کنايه از تعداد زياد دام و احشام است‪.‬‬
‫‪81‬‬

‫سپس اين فرشته به هان شکل و هيکل اولی‪ ،‬نزد ابرص (پيس) آمده گفت‪ :‬مردی‬
‫هستم مسکي که از سفر بازمانده و نی توان به منل برسم‪ ،‬مگر به کمک خدا و بعد کمک‬
‫تو‪ .‬از تو می خواهم به ذاتی که برای تو رنگ نيکو جلد نيکو و مال داده‪ ،‬اينکه براي شتری‬
‫بدهی‪ ،‬که در سفرم بوسيلهء آن به منل برسم‪.‬‬
‫مرد گفت‪ :‬بدهی (قرض) زياد دارم‪.‬‬
‫فرشته گفت‪ :‬فکر می کنم من ترا می شناسم‪ ،‬آيا هان ابرص فقي نيستی‪ ،‬که مردم از‬
‫تو نفرت برده و اکنون خداوند برايت اين هه نعمت داده است؟‬
‫مرد گفت‪ :‬من اين ثروت را از بزرگان به ارث برده ام‪.‬‬
‫وی گفت‪ :‬اگر چنانچه دروغ می گويی خداوند ترا به حالت اولت برگرداند و بعد به‬
‫هان شکل نزد کچل آمده و او هانند ابرص جواب داد‪ ،‬و فرشته هم به وی هان گفت که به‬
‫ابرص گفته بود و گفت اگر چنانچه دروغ می گويی خداوند ترا به حالت اولت باز گرداند‪.‬‬
‫بعد به هان شکل و قيافه نزد کور آمده و گفت‪ :‬مردی مسکي و مسافرم‪ ،‬وسايل‬
‫سفرم از بي رفته و امروز به جايگاهم نی رسم‪ ،‬مگر به کمک خدا و بعد به کمک تو‪ .‬از تو‬
‫می خواهم به حق آنکه نور چشمت را به تو باز داد‪ ،‬گوسفندی ده که بدان به سفرم ادامه‬
‫دهم‪.‬‬
‫وی گفت‪ :‬بلی براستی که خداوند بينائيم را باز داد‪ ،‬هر چه می خواهی بگي و هر چه‬
‫می خواهی بگذار‪ .‬هرگز در آنچه که برای خود می گيی با تو سختگيی نی کنم‪.‬‬
‫فرشته گفت‪ :‬مالت را با خود بدار‪ .‬شا مورد آزمايش خدا قرار گرفتيد‪ ،‬خداوند از تو‬
‫راضی شد و بر دو رفيقت خشم نود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -66‬السّابِع‪ :‬عَنْ أب َي ْعلَى َشدّادِ بْن َأ ْوسٍ رضي اللّه عنه عن النب َ‬
‫قال‪« :‬ال َكيّس مَ ْن دَانَ َنفْسَه‪ ،‬وَعَمِلَ لِما َب ْعدَ الْموْت‪ ،‬وَاْلعَا ِج ُز مَنْ أَتْبَعَ َنفْسَه هَواهَا‪ ،‬وتَنّى َعلَى‬
‫ي وقا َل حديثٌ حَسَ ٌن‬
‫ال ّلهِ المان » رواه الّت ْرمِذ ّ‬

‫‪ -66‬از ابی يعلی شداد بن اوس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫‪82‬‬

‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬زيرک کسی است که نفس خود را ماسبه نوده و‬
‫برای زندگی بعد از مرگ کار کند‪ ،‬و ناتوان کسی است که نفسش را بدنبال آرزوها و هوای‬
‫خويش کشاند‪ ،‬و از خدا اميد داشته باشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -67‬الثّامِن‪ :‬عَنْ أب ُهرَْيرَةَ رضي ال ّل ُه عنهُ قال‪ :‬قالَ رسولُ اللّه َ‬
‫مِنْ حُسْ ِن إِسْلمِ الْ َم ْرءِ َترْ ُكهُ مَالَ َيعْنِي ِه » حديثٌ حس ٌن رواهُ الّترْمذيّ وغيُه‪.‬‬

‫‪ -67‬از ابی هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬از حسن و نيکوئی اسلم شخص ترک امور‬
‫بی فايده است‪.‬‬

‫سأَلُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬ل يُ ْ‬
‫‪ -68‬التّاسع‪ :‬عَنْ عُ َمرَ رضي ال ّلهُ عنه عَ ِن النّبِ ّي َ‬
‫الرّ ُج ُل فيمَ ضَربَ ا ْمرَأََت ُه » رواه أبو داود وغيُه‪.‬‬

‫‪ -68‬از عمر رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مرد از اينکه هسرش را برای چه زده مورد پرسش‬
‫قرار نی گيد‪.‬‬

‫‪ -6‬باب تقوى و پرهيزگاری‬


‫ق تُقَا ِتهِ} آل عمران‪١٠٢ :‬‬
‫قال ال تعالی‪ { :‬يَا َأ ّيهَا الّذِينَ آ َمنُواْ اتّقُواْ الّ حَ ّ‬
‫ط ْعتُمْ} التغابن‪١٦ :‬‬
‫ستَ َ‬
‫لّ مَا ا ْ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬فَاتّقُوا ا َ‬
‫وهذه الية مبينة للمراد مِنَ الُولى ‪.‬‬
‫و قال تعالی‪ { :‬يَا َأيّهَا الّذِينَن آمَنُوا اتّقُوا الَّ وَقُولُوا َقوْلً سَندِيداً} الحزاب‪:‬‬
‫‪٧٠‬‬
‫وَاليات في المر بالتقوى كثيرةٌ معلومةٌ‪.‬‬
‫حيْث نُ لَ‬
‫خرَجاً{‪َ }2‬و َيرْزُقْه نُ مِن نْ َ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬وَمَنن َيتّق نِ الَّن يَجْعَنل لّه نُ مَ ْ‬
‫حتَسِبُ {‪ }3‬الطلق‪٣ – ٢ :‬‬ ‫يَ ْ‬
‫‪83‬‬

‫و قال تعالی‪ { :‬إَن َتتّقُواْ الّ نيَجْعَل لّكُم نْ ُفرْقَاناً َويُكَ ّفرْ عَنكُم ْن س نَ ّيئَاتِكُ ْم َويَغْ ِفرْ‬
‫ضلِ الْ َعظِيمِ{‪ }29‬النفال‪٢٩ :‬‬ ‫ل ذُو الْ َف ْ‬
‫َلكُمْ وَا ّ‬
‫ب كثيرةٌ معلوم ٌة ‪.‬‬
‫واليات في البا ِ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬ای کسانی که ايان آورديد از خدا بترسيد چنانکه شايستهء‬
‫ترسيدنش است‪ .‬آل عمران‪102 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬از خدا بترسيد تا می توانيد‪ .‬تغابن‪( 16 :‬اين آيه بيان کننده مراد و‬
‫معنی اولی است)‬
‫و نيز می فرمايد‪ :‬ای آنانی که ايان آورده ايد از خدا بترسيد و سخن حق بگوئيد‪.‬‬
‫احزاب‪( 75 :‬آياتی که در آن امر به تقوی شده زياد و معلوم است)‪.‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬کسی که از خدا بترسد برايش گريزگاهی از هر کاری مقرر داشته‬
‫و از جايی او را روزی می دهد که گمان نی کند‪ .‬طلق‪3 ،2 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬اگر از خدا بترسيد‪ ،‬پيدا کند برای شا گشايشی را و از گناهانتان‬
‫در گذرد و خدا شا را بيامرزد و خدا صاحب فضل بزرگ است‪ .‬انفال‪29 :‬‬

‫‪ -69‬وَأمّا الَحَاديثُ فَا َلوّل‪ :‬عَ ْن أب ُهرَْيرَةَ رضي ال ّلهُ عنه قال‪ :‬قِيل‪ :‬يا رسولَ ال ّل ِه مَن‬
‫سَأُلكَ‪ ،‬قَالَ‪ « :‬فيُو ُسفُ نَِبيّ ال ّلهِ ابن نَبِيّ‬
‫أَ ْك َرمُ النّاسِ؟ قال‪َ « :‬أْتقَاهُ ْم » فقَالُوا‪ :‬لَ ْيسَ عَ ْن هَذا نَ ْ‬
‫سأَُلكَ‪ ،‬قال‪ :‬فعَنْ َمعَادِنِ اْل َعرَب‬
‫ب ال ّلهِ ابنِ َخلِيلِ ال ّل ِه »‪ .‬قَالُوا‪ :‬لَ ْيسَ عن َهذَا نَ ْ‬
‫ال ّلهِ ابن نَ ّ‬
‫سأَلُونِي؟ ِخيَا ُرهُمْ ف الْجاهِلّيةِ ِخيَا ُرهُمْ ف الِسلمِ إذَا فَ ُقهُوا » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫تْ‬

‫‪ -69‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫گفته شد يا رسول ال گرامی ترين مردم کيست؟‬
‫فرمود‪ :‬پرهيزگارترين شان‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬درين باره از شا نی پرسيم!‬
‫فرمود‪ :‬يوسف پيامب خدا فرزند پيامب خدا‪ ،‬فرزند پيامب خدا‪ ،‬فرزند پيامب خدا‪ ،‬خليل‬
‫ال‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬از اين سؤال نی کنيم‪.‬‬
‫‪84‬‬

‫فرمود‪ :‬آيا از سللهء عرب می پرسيد؟ بترين شان در جاهليت بترين شان در اسلم‬
‫است‪ ،‬زمانی که دانش بيندوزند‪.‬‬
‫ش‪ :‬سخن برای تثيل آمده‪ ،‬يعنی چنانچه معادن شامل گوهرهای متلفی است که در‬
‫آن ارزشند و بی ارزش وجود دارد و هر معدن آنچه را که در آن دفن شده آشکار می کند‪.‬‬
‫مردم هم آنچه اصالت داشته باشند از سيمای شان نودار می شود‪ .‬پس آنکه در دورهء‬
‫جاهليت صاحب شرافت و فضيلت بوده اسلم جز شرفش را نيفزوده است‪ .‬و هرگاه در دين‬
‫خدا دانشمند شود به بلندترين مراتب شرف رسيده است‪ .‬زيرا اسباب شرف و بزرگی در او‬
‫جع شده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪:‬‬


‫ي رضي اللّه عنه عن النبّ َ‬
‫خ ْدرِ ّ‬
‫‪ -70‬الثّانِي‪ :‬عَنْ أب سَعيدٍ الْ ُ‬
‫خ ِلفُ ُكمْ فِيهَا‪ .‬فينْظُر كَ ْيفَ َتعْ َملُون‪ .‬فَاتّقوا الدّنْيَا واّتقُوا‬
‫ضرَ ٌة ‪ ،‬وإنّ ال ّلهَ مُسْتَ ْ‬
‫« إنّ الدّنْيا ُح ْلوَ ٌة خ ِ‬
‫النّسَاءِ‪ .‬فَإِنّ َأوّ َل فِتْنةِ بَنِي إ ْسرَائيلَ كَاَنتْ ف النسَاء » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -70‬از ابو سعيد الدری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب خدا صلی ال عليه وسلم فرمودند‪ :‬هانا دنيا شيين و سبز است (زرق و برق‬
‫دارد)‪ .‬خداوند شا را در آن خليفه ساخته است تا ببيند‪ ،‬که چگونه عمل می کنيد‪ ،‬پس‬
‫بترسيد از دنيا و از زنا‪ ،‬چرا که اولي ابتلی بنی اسرائيل در بارهء زنا بود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم كَانَ َيقُول‪:‬‬


‫‪ -71‬الثالث‪ :‬عَنْ ابْ ِن مَسْعُودٍ رضي اللّه عنه أَ ّن النّبِ ّي َ‬
‫«ال ّل ُهمّ ِإنّي أَ ْسأَُلكَ اْل ُهدَى وَالّتقَى وَالْعفافَ واْلغِنَى » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -71‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم می فرمود‪ :‬خداوندا‪ ،‬از تو هدايت‪ ،‬پرهيزگاری‪ ،‬عفاف‬
‫(ازدست درازی به اموال) و بی نيازی طلب می کنم‪.‬‬

‫ف عدِيّ بْنِ حاتٍ الطائِ ّي رضي اللّه عنه قال‪ :‬سعت رسولَ اللّه‬
‫‪ -72‬الرّابع‪ :‬عَ ْن أب طَري ٍ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يقُول‪ « :‬مَنْ َح َلفَ َعلَى يِي ُثمّ َرأَى أتقَى ل ّلهِ مِنْها َفلَْي ْأتِ الّت ْقوَى » رواه‬
‫َ‬
‫مسلم‪.‬‬
‫‪85‬‬

‫‪ -72‬از ابو طريف عدی بن حات طائی رضی ال عنه مروی است‪:‬‬
‫از آنضرت صلی ال عليه وسلم شنيدم که فرمود‪ :‬آنکه به چيزی سوگند خورد‪،‬‬
‫سپس چيزی را ببيند که از آن به تقوای الی نزديکتر است‪ ،‬بايد راه تقوی را برگزيند‪.‬‬

‫صدَيّ بْنِ عَجْلنَ الْبا ِهلِيّ رضي ال ّلهُ عنه قال‪ :‬سَ ِمعْتُ‬
‫‪ -73‬اْلخَامِس‪ :‬عنْ أب ُأمَا َمةَ ُ‬
‫صلّوا َخمْسكُم‪،‬‬
‫جةِ الْودَاع فَقال‪ « :‬اّتقُوا اللّه‪ ،‬و َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َيخْ ُطبُ ف َح ّ‬
‫رسول اللّه َ‬
‫وصُومُوا َش ْهرَكم‪ ،‬وَأدّوا زكَا َة َأ ْموَالِكُم‪َ ،‬وأَطِيعُوا ُأ َمرَاءَكُم‪َ ،‬تدْ ُخلُوا َجّنةَ رَبّ ُك ْم » رواه الّترْمذي‪،‬‬
‫ف آخر كتابِ الصل ِة وقال‪ :‬حديثٌ حس ٌن صحيح‪.‬‬

‫‪ -73‬از ابو امامه صدی بن عجلن الباهلی رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬
‫خطبهء پيامب صلی ال عليه وسلم در حجة الوداع را شنيدم که می فرمود‪ :‬از خدا‬
‫بترسيد و نازهای پنج وقت خود را بوانيد و ماه روزهء خود را روزه بگييد‪ ،‬زکات مالای‬
‫خويش را بدهيد واز اميان خويش اطاعت و فرمانبداری کنيد‪ ،‬به جنت پروردگار خويش‬
‫داخل می شويد‪.‬‬

‫‪ -7‬باب يقي وتوكل‬

‫عدَنَنا الُّن‬
‫حزَابننَ قَالُوا هَذَا مَنا وَ َ‬
‫قال ال تعالی‪َ { :‬وَلمّانن رَأَى ا ْل ُم ْؤمِنُونننَ ا َلْ ْ‬
‫لّ َو َرسُوُلهُ َومَا زَادَهُمْ إِلّ إِيمَاناً َو َتسْلِيماً} الحزاب‪٢٢ :‬‬ ‫َورَسُوُلهُ َوصَدَقَ ا ُ‬
‫شوْهُم ْن‬‫خ َ‬‫جمَعُواْ لَكُم نْ فَا ْ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬الّذِيننَ قَالَ َلهُمنُ النّاسنُ إِنّ النّاسنَ َقدْ َ‬
‫ضلٍ‬ ‫ل نوَ َف ْ‬
‫ل ن َونِعْمَن ا ْلوَكِيلُ{‪ }173‬فَانقَ َلبُواْ ِبنِ ْعمَ ٍة مّنَن ا ّ‬
‫َفزَادَهُمْن إِيمَان ًا وَقَالُواْ حَسْنبُنَا ا ّ‬
‫عظِيمنٍ{‪ }174‬آل عمران‪:‬‬ ‫ضلٍ َ‬ ‫ضوَاننَ الّ نوَالّ نذُو َف ْ‬ ‫سهُمْ سنُوءٌ وَاتّبَعُو ْا ِر ْ‬ ‫لّمنْ َيمْسَن ْ‬
‫‪١٧٤ - ١٧٣‬‬
‫حيّ الّذِي َل يَمُوتُ} الفرقان‪٥٨ :‬‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬و َتوَ ّكلْ عَلَى الْ َ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬وَعلَى الّ فَ ْل َي َتوَ ّكلِ ا ْل ُم ْؤمِنُونَ} {إبراهيم‪١١ :‬‬
‫حمَةٍ مّن َن الّ نلِنت نَ َلهُم نْ َوَلوْ كُنت نَ فَظّا غَلِيظ نَ الْقَلْب ِن‬ ‫و قال تعالی‪َ { :‬فبِمَنا رَ ْ‬
‫ع َزمْتنَ‬‫ع ْنهُمنْ وَاس ْنتَغْ ِفرْ َلهُم ْن َوشَا ِورْهُمنْ فِي ا َل ْمرِ َفإِذَا َ‬
‫حوْلِكنَ فَاعْفنُ َ‬
‫لَن َفضّو ْا مِننْ َ‬
‫َف َتوَ ّكلْ عَلَى الّ إِنّ الّ يُحِبّ ا ْل ُم َتوَكّلِينَ} آل عمران‪١٥٩ :‬‬
‫‪86‬‬

‫واليات في المرِ بالتوك ِل كثير ٌة معلومةٌ ‪.‬‬


‫س ُبهُ} الطلق‪٣ :‬‬
‫ح ْ‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬ومَن يَ َتوَ ّكلْ عَلَى الِّ َف ُهوَ َ‬
‫ل نوَجِلَتْن ُقلُو ُبهُمْن وَإِذَا تُ ِليَتْن‬
‫و قال تعالی‪ِ { :‬إنّمَا ا ْل ُم ْؤمِنُونَن الّذِينَن ِإذَا ذُ ِكرَ ا ّ‬
‫علَى رَ ّبهِ ْم يَ َتوَكّلُونَ} النفال‪٢ :‬‬ ‫عَل ْيهِمْ آيَا ُتهُ زَا َد ْتهُمْ إِيمَان ًا وَ َ‬
‫َ‬
‫واليات في فضل التوكل كثيرةٌ معروفةٌ ‪.‬‬

‫خداوند تعالی می فرمايد‪ :‬و چون مسلمانان احزاب را ديدند گفتند اينست آنچه ما را‬
‫وعده داده بود خدا و پيغامبش و راست گفت خدا و رسول او و اين امر جز بر ايان و‬
‫تسليم شان نيفزود‪ .‬احزاب‪22 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬آنانکه مردم بر ايشان گفتند که کافران برای شا لشکر جع کرده‬
‫اند‪ ،‬پس از آن لشکرها بترسيد‪ ،‬ولی زياده کرد اين سخن ايان شان را‪ ،‬و گفتند بس است ما‬
‫را خدا و نيکو ياور است‪ ،‬پس باز گشتند "اين مسلمانان" به نعمتی از خدا و فضل او و نرسيد‬
‫به ايشان هيچ سختی‪ ،‬و خوشنودی خدا را پيوی نودند و خدا صاحب فضل بزرگ است‪.‬‬
‫آل عمران‪174 ،173 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬و توکل کن بر آن زندهء که هرگز نيد‪ .‬فرقان‪58 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬و بر خدا بايد که توکل کنند مسلمانان‪ .‬ابراهيم‪11 :‬‬
‫و هم ميفرمايد‪ :‬و چون قصد کردی پس بر خدا اعتماد کن‪ .‬آل عمران‪159 :‬‬
‫و خداوند می فرمايد‪ :‬و هر که بر خدا توکل کند‪ ،‬پس وی او را بس است‪ .‬طلق‪3 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬حقا مؤمنان آنانی اند که چون خدا ياد کرده شود‪ ،‬دل ايشان بترسد و‬
‫چون آيات خدا بر آنان تلوت شود‪ ،‬زياده سازد "آن آيات" ايان شان را و بر پروردگار‬
‫خويش توکل می کنند‪ .‬انفال‪2 :‬‬

‫‪ -74‬فَالوّل‪ :‬عَن ابْن َعبّاسٍ رضي ال ّلهُ عنهما قال‪ :‬قال رسولُ اللّه صلى اللّه عليه‬
‫وآله وسلم‪ « :‬عُرضَت عليّ المَم‪َ ،‬فرَأيْت النّبِ ّي وَمعَه الرّه ْيطُ والنّبِ ّي ومَعهُ الرّجُل وَالرّجُلن‪،‬‬
‫س مَعهُ أحدٌ إذ ُرفِعَ لِى سوادٌ عظي ٌم فظننتُ أَّن ُهمْ ُأمّتِي‪َ ،‬فقِيلَ لِى‪ :‬هذا موسى وقومه‬
‫وَالنّبِيّ ول ْي َ‬
‫ولكن انظر إل الفق فإذا سواد عظيم فقيل ل انظر إل الفق الخر فإذا سواد عظيم فقيل ل‪:‬‬
‫هَذه ُأمّتُك‪ ،‬ومعَ ُهمْ س ْبعُونَ أَلْفا َيدْ ُخلُونَ الْجَنّة ِبغَ ْيرِ حِسَابٍ ول َعذَابٍ » ُثمّ َنهَض َفدَخَ َل م ْنزِلَه‪،‬‬
‫ب وَل عذاب‪َ ،‬فقَالَ بعْضهُم‪َ :‬فلَ َع ّل ُهمْ‬
‫فَخَاض النّاسُ ف أُولَِئكَ الّذينَ يدْ ُخلُون الْجّنةَ ِبغَ ْيرِ حسا ٍ‬
‫‪87‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬وقَال بعْضهُم‪ :‬فَل َع ّل ُهمْ الّذي َن وُِلدُوا ف السْلم‪،‬‬
‫حبُوا رسول اللّه َ‬
‫الّذينَ صَ ِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬
‫فَخرجَ َع َليْهمْ رسول اللّه َ‬ ‫وذَكَروا أشْياء‬ ‫شرِكُوا باللّه شيئا‬
‫َف َلمْ يُ ْ‬
‫فَقال‪ « :‬مَا الّذي تَخُوضو َن فِيه؟ » فَأخَْبرُوهُ فَقال‪ُ « :‬همْ اّلذِي َن ل يرقُونَ‪ ،‬وَل يَسَْت ْرقُون‪ ،‬وَلَ‬
‫يَتَطّيرُون‪ ،‬وَ َعلَى ربّهمْ يتَو ّكلُو َن » فقَامَ عُكّاشةُ ب ُن مُحْصِن فَقال‪ :‬ادْعُ اللّه أنْ ْي َعلَن مِ ْنهُم‪ ،‬فَقال‪:‬‬
‫ج َعلَنِي مِ ْن ُهمْ فقال‪« :‬سََبقَكَ ِبهَا عُكّا َشةُ »‬
‫« أنْت مِ ْن ُهمْ » ُث ّم قَام رَجُلٌ آ َخرُ فَقال‪ :‬ادْعُ اللّه أنْ يَ ْ‬
‫متفقٌ عليه‪.‬‬

‫اما احاديث وارده‪:‬‬


‫‪ -74‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬امت های سابقه بر من عرضه شدند‪ ،‬و ديدم‬
‫پيامبی را با گروه بسيار کوچکی‪ ،‬کمتر از ده نفر‪ ،‬ديدم پيامبی را با يک نفر يا دو نفر‪ ،‬و‬
‫پيامبی را در حاليکه با او يک نفر نبود‪ ،‬ناگهان گروه بسياری را ديدم و گمان کردم که آنا‬
‫امت من هستند‪ ،‬به من گفتند که اين موسی و قوم او هستند‪ ،‬ليکن به آن کرانهء ديگر ببي و‬
‫ديدم و سياهی بزرگی را مشاهده کردم باز به من گفته شد‪ ،‬به آن سوی ديگر ببي‪ ،‬ديدم‬
‫گروه زيادی را‪ ،‬باز به من گفته شد اين امت تو است و با آنا هفتاد هزار نفر وجود دارد که‬
‫بدون حساب و عذاب به بشت داخل می شوند‪ .‬بعدا برخاسته به خانه داخل شدند‪ .‬مردم در‬
‫مورد اين اشخاصی که بدون حساب و عذاب به بشت داخل می شوند بث کردند‪ .‬بعضی‬
‫گفتند‪ :‬شايد آنا اصحاب پيامب صلی ال عليه وسلم باشند‪ .‬بعضی گفتند‪ :‬شايد آنا کسانی‬
‫باشند که در اسلم متولد شده اند و به خدا شريک نياورده اند‪ ،‬و از اين قبيل چيزها‪ .‬پيامب‬
‫صلی ال عليه وسلم بر ايشان برآمده و فرمود‪ :‬در بارهء چه بث می نائيد؟ آنا آنضرت‬
‫صلی ال عليه وسلم را با خب ساختند‪ .‬بعدا ايشان فرمودند‪ :‬آنا کسانی هستند که تعويذ و‬
‫افسون (رقيه) نی کنند‪ ،‬ديگران را و خود هم (طلب رقيه و تعويذ و افسون نی نايند)‪ ،‬و بد‬
‫فالی نی نايند و بر خدای خويش توکل و اعتماد می کنند‪ .‬عکاشه بن مصن رضی ال عنه‬
‫برخاسته و گفت‪ :‬يا رسول ال دعا کن که خداوند مرا از جلهء آنا بگرداند‪ .‬آنضرت صلی‬
‫ال عليه وسلم فرمود‪ :‬تو از جلهء آنا هستی‪ .‬بعدا مرد ديگری برخاسته گفت‪ :‬دعا کن که‬
‫خداوند جل جلله مرا از آنا بساب آورد‪ .‬ايشان فرمودندکه‪ :‬عکاشه بر تو سبقت جسته‬
‫است‪.‬‬
‫‪88‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -75‬الثّانِي‪ :‬عَ ْن ابْن عبّاس رضي اللّه عنهما أيْضا أَنّ رسول ال ّلهِ َ‬
‫كانَ يقُول‪« :‬ال ّلهُم َلكَ أ ْسلَ ْمتُ وِبكَ آمنْت‪ ،‬وعليكَ توَ ّكلْت‪ ،‬وإلَيكَ أنَبْت‪ ،‬وِبكَ خاصَمْت‪.‬‬
‫ضلّنِي أنْت الْح ّي الّذي ل تُوت‪ ،‬وَالْجِ ّن وَا ِلْنسُ يُوتُونَ»‬
‫اللّهمّ أعُوذُ ِب ِعزّتِك‪ ،‬ل إلَه إلّ أْنتَ أنْ ُت ِ‬
‫س ِل ٍم وَاخْتَصرهُ الْبُخَارِي‪.‬‬
‫متفقٌ عليه‪َ .‬وهَذا َلفْظُ مُ ْ‬

‫‪ -75‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمودند‪ :‬خدايا برای تو تسليم شدم و به تو ايان‬
‫آوردم و بر تو اعتماد کردم و به تو رجوع کردم وبرای تو (با دشنان دين) دشنی ورزيدم‪ .‬بار‬
‫خدايا به عزتت پناه می جوي که خدايی جز تو نيست‪ ،‬از اينکه مرا گمراه سازی‪ .‬تو زندهء‬
‫هستی که نی ميی‪ ،‬ولی جن و انس می ميند‪.‬‬

‫‪ -76‬الثّالِث‪ :‬عن ابْنِ عَبّاس رضي اللّه عنهما أيضا قال‪« :‬حسْبُنَا ال ّلهُ وِن ْعمَ الْوكِي ُل قَاَلهَا‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم حيِ َن قَالُوا‪:‬‬
‫ي أُْلقِى ف النّار‪ ،‬وَقالَا مُح ّمدٌ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ح َ‬
‫إبْراهِيمُ َ‬
‫ش ْوهُ ْم َفزَا َد ُهمْ إيانا وقَالُوا‪ :‬حَسْبُنَا ال ّلهُ وَِن ْعمَ الْوكِي ُل » رواه‬
‫«إِنّ النّاسَ َقدْ جَمعُوا لَ ُك ْم فَاخْ َ‬
‫البخارى‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫وف رواية له عن ابْنِ عَبّاسٍ رضي اللّه عنهما قال‪ « :‬كَانَ آ ِخ َر َقوْل إبْراهِيمَ َ‬
‫ي أْلقِي ف النّارِ « حسْب ال ّل ُه وَنِعمَ اْلوَكِيلُ » ‪.‬‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم حِ َ‬

‫‪ -76‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت شده که فرمود‪:‬‬


‫حَسْبُنَا ال ّلهُ وَِن ْعمَ الْوكِيلُ‪ ،‬ابراهيم عليه السلم هنگامی که در آتش انداخته شد‪ ،‬آنرا‬
‫گفت‪ .‬ممد صلی ال عليه وسلم هم هنگامی که گفته شد "مردم برای مقابله با شا جع شده‬
‫اند‪ ،‬پس از آنا بترسيد‪ ،‬پس ايان افزوده شده" حَسْبُنَا ال ّل ُه وَِن ْعمَ الْوكِيلُ گفتند‪.‬‬
‫و در روايتی از ابن عباس رضی ال عنهما آمده که گفت‪:‬‬
‫سخن آخر ابراهيم عليه السلم هنگامی که در آتش انداخته شد‪ ،‬اين بود که گفت‪:‬‬
‫حسْب ال ّلهُ َونِعمَ اْلوَكِيلُ‪ .‬کافيست ال برای من و نيکو نگهبانی است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َيدْخُ ُل الْجَّنةَ‬


‫‪ -77‬الرّابع‪ :‬عَن أب ُهرَيْرةَ رضي اللّه عنه عن النب َ‬
‫أ ْقوَا ٌم أفْئِدُت ُه ْم مِثْلُ أفئدة الطّ ْي ِر » رواه مسلم‪.‬‬
‫‪89‬‬

‫‪ -77‬از ابوهريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مردمی به بشت داخل می شوند‪ ،‬که دلای شان‬
‫مثل دلای پرندگان است‪.‬‬
‫ش‪ :‬در اين حديث اشاره بر اين است که مانند پرندگان که جهت حصول رزق تدبي‬
‫ننموده وخداوند تبارک و تعالی برای شان وصول رزق را با اينکه آنان ضعيف و حيلهء شان‬
‫کم می باشد‪ ،‬ميسر و فراهم می گرداند‪ ،‬آنا متوکلی اند‪ ،‬يا اينکه دلای شان نرم و رقيق‬
‫است‪.‬‬

‫جدٍ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قِبَلَ نَ ْ‬
‫‪ -78‬الْخَامِس‪ :‬عنْ جَاِب ٍر رضي ال ّل ُه عنه أَّنهُ َغزَا مَعَ النّبِيّ َ‬
‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم قَفَل مَعهُم‪ ،‬فأدْرك ْت ُهمُ الْقاِئ َلةُ ف وادٍ كَِثيِ الْعضَاه‪،‬‬
‫َفلَمّا َقفَل رسول اللّه َ‬
‫صلّى‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬وَت َفرّقَ النّاسُ يسْتظلّونَ بالشجر‪ ،‬وَنزَلَ رسولُ اللّه َ‬
‫فََنزَلَ رسو ُل ال ّلهِ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬
‫سرَ ٍة ‪َ ،‬ف َعلّقَ ِبهَا س ْيفَه‪ ،‬ونِمْنَا نوْمةً ‪ ،‬فإذا رسولُ ال ّلهِ َ‬
‫حتَ ُ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم تَ ْ‬
‫يدْعونَا‪ ،‬وِإذَا عِ ْن َدهُ أعْرابِ ّي فقال‪ « :‬إ ّن َهذَا اخَْترَطَ َعلَيّ سيْفي وَأنَا نَائِم‪ ،‬فاسْتيقَظتُ َوهُو ف ي ِدهِ‬
‫ثَلثا » وََلمْ يُعاقِبْ ُه وَ َجلَس‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬ ‫ك منّي؟ ُقلْت‪ :‬اللّه‬
‫صلْتا‪ ،‬قال‪ :‬مَنْ يَ ْمَنعُ َ‬
‫َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم بذاتِ الرّقاع‪ ،‬فإذَا‬
‫وف رواية ‪ :‬قَالَ جابِر‪ :‬كُنّا مع رسول ال ّلهِ َ‬
‫شرِكِي‪،‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬فَجاء رجُ ٌل من الْمُ ْ‬
‫أتينا على شَجر ٍة ظليلة تركْنَاهَا لرسول اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ُم َعلّقٌ بالشّجرةِ ‪ ،‬فاخْترطهُ فقال‪ :‬تَخَافُنِي؟ قال‪ « :‬ل »‬
‫وسيف رسول اللّه َ‬
‫قال‪ :‬فمَنْ يَْن ُعكَ مِنّي؟ قال‪« :‬اللّه»‪.‬‬
‫وف رواية أب بكرٍ الِساعيلي ف صحيحِه‪ :‬قال منْ يْن ُعكَ مِنّي؟ قال‪ « :‬ال ّل ُه » قال‪:‬‬
‫ف فَقال‪ « :‬منْ ين ُعكَ مِنّي؟‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم السّ ْي َ‬
‫ف مِنْ يدِه‪ ،‬فأخذ رسَول اللّه َ‬
‫ط السّ ْي ُ‬
‫فسقَ َ‬
‫» فَقال‪ :‬كُن خَ ْي َر آخِذ‪ ،‬فَقال‪ « :‬تَشهدُ أنْ ل إلَه إل اللّه‪ ،‬وأنّي رسو ُل اللّه؟ » قال‪ :‬ل‪ ،‬ولكِنّي‬
‫أعا ِهدُك أن ل أقَاِتلَك‪ ،‬ول أكُو َن مع قوم يقاتلونك‪ ،‬فَخلّى سبِيله‪ ،‬فَأتى أصحابَه فقال‪ :‬جِئت ُكمْ مِنْ‬
‫ي النّاس‪.‬‬
‫عِندِ خ ِ‬

‫‪ -78‬از جابر رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫وی با پيامب صلی ال عليه وسلم بسوی ند به جهاد رفت‪ ،‬چون ايشان از غزوه‬
‫بازگشتند‪ ،‬من هم هراه شان باز گشتم‪ .‬هنگام قيلوله (خواب نيمروز) به واديی رسيدند که‬
‫‪90‬‬

‫بسيار خار داشت‪ .‬آنضرت صلی ال عليه وسلم زير درخت طلحی فرود آمده‪ ،‬ششي خود را‬
‫بر آن آويزان نوده‪ ،‬لظهء خوابيدند‪ .‬ناگهان متوجه شدي که پيامب صلی ال عليه وسلم ما را‬
‫می خواهند و در کنار شان اعرابيی ايستاده است‪ .‬رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اين‬
‫شخص ششي مرا از غلف کشيده و من خواب بودم‪ ،‬ناگهان بيدار شدم و ديدم که ششي‬
‫برهنه در دستش قرار دارد‪ .‬به من گفت‪ :‬کی ترا از من باز می دارد؟ من سه بار گفتم ال‪ ،‬و‬
‫وی را توبيخ و مازات ننموده نشستند‪.‬‬
‫در روايتی جابر رضی ال عنه گفت‪ :‬ما با پيامب صلی ال عليه وسلم به غزوهء ذات‬
‫الرقاع رفته بودي‪ ،‬چون به درختی سايه دار می رسيدي آنرا برای پيامب صلی ال عليه وسلم‬
‫می گذاشتيم‪ .‬مردی از مشرکي آمد‪ ،‬در حاليکه ششي رسول ال صلی ال عليه وسلم به‬
‫درخت آويزان بود‪ ،‬وی آنرا گرفته و گفت‪ :‬از من نی ترسی؟‬
‫فرمودند‪ :‬نه!‬
‫گفت‪ :‬چه کسی ترا از من باز می دارد؟‬
‫فرمودند‪ :‬ال‬
‫و در روايتی در صحيح اساعيلی آمده‪ :‬آن مرد گفت‪ :‬چه کسی ترا از من باز می‬
‫دارد؟‬
‫فرمودند‪ :‬ال‪ .‬سپس ششي از دست او افتاد‪ .‬رسول ال صلی ال عليه وسلم ششي‬
‫را گرفته فرمود‪ :‬آيا شهادت می دهی که معبود برحقی جز ال نيست و من رسول خداي؟‬
‫گفت‪ :‬نه! ولی با تو پيمان می کنم‪ ،‬که با تو ننگم و با کسانی که با تو بنگند‬
‫هراهی نکنم‪ .‬پيامب صلی ال عليه وسلم او را رها کردند‪ .‬بدنبال آن‪ ،‬وی نزد رفقايش رفته‬
‫گفت‪ :‬من از نزد بترين مردم پيش شا آمدم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -79‬السادِس‪ :‬ع ْن عمرَ رضي ال ّلهُ عنه قال‪ :‬س ْعتُ رسو َل اللّه َ‬
‫يقُولُ‪َ « :‬ل ْو أنّكم تتوكّلونَ على ال ّلهِ حقّ تَو ّك ِلهِ لرزَقكُم كَما يرزُقُ الطّيْر‪َ ،‬ت ْغدُو خِماصا وترُوحُ‬
‫بِطَانا» رواه الترمذي‪ ،‬وقال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬

‫‪ -79‬از عمر رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫‪91‬‬

‫شنيدم پيامب صلی ال عليه و سلم را فرمود‪ :‬اگر شا بنحوی که شايسته است بر خدا‬
‫توکل و اعتماد کنيد‪ ،‬هانا شا را خداوند مانند مرغان که صبح گرسنه بر می آيند و شام سي‬
‫باز می گردند‪ ،‬روزی می دهد‪.‬‬
‫ش‪ :‬امام بيهقی در شعب ايان بيان می دارد که‪ :‬اين حديث دال بر اين نيست که‬
‫انسان به کسب روزی و رزق تلش نورزيده و بر جای بنشيند‪ ،‬بلکه اين را افاده می نايد که‬
‫بايد تکاپو و سعی خويش را بدارد‪ .‬چنانچه پرندگان نيز وقتی احتياج به غذا دارند‪ ،‬در طلب‬
‫آن بر می آيند‪ .‬البته در ههء موارد توکل بر خدا را بايد از نظر دور نداشت‪ ،‬رفت در پی رزق‬
‫و در تصرف‪ ،‬و غيه و بر اين باور شد که خي از سوی خدا و با قدرت وی می باشد‪.‬‬

‫‪ -80‬السّابِع‪ :‬عن أب ِعمَارةَ الْباءِ بْ ِن عا ِزبٍ رضي اللّه عنهما قال‪ :‬قال رسو ُل اللّه‬
‫ك َفقُل‪ :‬اللّهمّ أ ْسلَ ْمتُ نفْسي إلَيْك‪ ،‬وو ّج ْهتُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬يا فُلن إذَا أَوْيتَ ِإلَى فِرَا ِش َ‬
‫َ‬
‫جأَ ول منْجى‬
‫ضتُ أمري ِإلَيْك‪ ،‬وألْج ْأتُ ظ ْهرِي إلَيْك‪ .‬رغْبَة ورهْبةً إلَيْك‪ ،‬ل مل َ‬
‫و ْجهِي إِلَيْك‪ ،‬و َفوّ ْ‬
‫ك ِمتّ‬
‫مِ ْنكَ إ ّل إلَيْك‪ ،‬آ َم ْنتُ بِكِتَاِبكَ الّذي أْن َزْلتَ‪ ،‬وبنبيّك الّذي أرْسلت‪َ ،‬فإِّنكَ إ ْن ِمتّ مِنْ لَ ْيلَِت َ‬
‫حتَ أصَ ْبتَ خيْرا » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫َعلَى اْلفِطْرَ ِة ‪ ،‬وإ ْن أصْب ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬‬
‫وف رواية ف الصّحيحي عن الْبَاء قال‪ :‬قال ل رسول اللّه َ‬
‫ض ْأ ُوضُوءَكَ للصّلَةِ ‪ُ ،‬ثمّ اضْ َطجِعْ َعلَى ِش ّقكَ الْيمَنِ وقُل‪ :‬وذَكَر ْنوَه ُثمّ‬
‫ت مضج َعكَ فََتوَ ّ‬
‫إذَا أتَ ْي َ‬
‫قَالَ وَا ْج َعلْهُنّ آخ َر ما َتقُولُ » ‪.‬‬

‫‪ -80‬از ابو عماره براء بن عازب رضی ال عنهما روايت است که گفت‪:‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬ای فلنی زمانی که به بستر خوابت قرار گرفتی‬
‫بگو‪ :‬بار خدايا خود را به تو سپردم‪ ،‬و روي را بسوی تو نودم‪ ،‬و کارم را به تو سپردم‪ ،‬و بر‬
‫تو اتکا کردم از روی بيم و اميد از تو هيچ گريزگاه و پناهگاهی از تو جز بودت وجود‬
‫ندارد‪ .‬ايان آوردم به کتابی که فرستادی و پيامبی که مبعوث کردی‪ .‬اگر تو هان شب بيی‬
‫بر اصل فطرت می ميی و اگر صبح کنی به خي می رسی‪.‬‬
‫در روايتی در صحيحي از براء رضی ال عنه روايت شده که پيامب صلی ال عليه‬
‫وسلم براي فرمود‪ :‬هرگاه تصميم گرفتی بوابی هانند وضويت برای ناز وضوء کن‪ .‬سپس بر‬
‫پلوی راست قرار گرفته بگو‪ :‬حديث را ذکر نود و در آخر افزود‪ ،‬اين دعا را آخر سخنت‬
‫قرار ده‪.‬‬
‫‪92‬‬

‫صدّيق رضي اللّه عنه عبدِ اللّه بنِ عثمانَ ب ِن عا ِمرِ بنِ عُ َمرَ‬
‫‪ -81‬الثّامِن‪ :‬عنْ أب بَ ْك ٍر ال ّ‬
‫ابن كعب بن سعد بْنِ تَ ْي ِم بْن ُمرّ َة بْنِ َكعْبِ بْن لُؤيّ بْنِ غَالِب اْل ُقرَشِيّ التّيْ ِميّ رضي اللّه عنه وهُو‬
‫شرِكِيَ ونَحنُ ف اْلغَا ِر و ُهمْ علَى‬
‫وأبُو ُه وَُأ ّمهُ صحاَبةٌ ‪ ،‬رضي اللّه عنهم قال‪ :‬نظرتُ إل أ ْقدَامِ الُ ْ‬
‫ت قَدم ْيهِ لبصرَنا فقال‪ « :‬مَا ظَنّك يا أبا بكرٍ‬
‫رؤوسنا فقلت‪ :‬يا رسولَ ال ّلهِ َلوْ َأنّ أ َحدَهمْ نَظرَ تَح َ‬
‫باْثنْيِ ال ّلهُ ثالُثِهْما » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -81‬از ابوبکر رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫من در غار متوجه پاهای مشرکي شدم که بالی سر ما ايستاده بودند‪ .‬گفتم‪ :‬يا رسول‬
‫ال! اگر يکی از ايشان زير پايش را بنگرد‪ ،‬ما را خواهد ديد‪ .‬رسول ال صلی ال عليه وسلم‬
‫فرمود‪ :‬چه فکر می کنی بدو کسی که سوم شان خدا است؟‬

‫سهَا هِ ْندُ ب ْنتُ أب ُأمَيّةَ ُحذَيْفةَ الخزومية‬


‫‪ - 82‬التّاسِع‪ :‬عَنْ ُأ ّم الُؤمِنِيَ ُأمّ سلَ َمةَ ‪ ،‬وا ُ‬
‫ج مِنْ ب ْيِتهِ قال‪ « :‬بسم ال ّلهِ‪ ،‬تو ّك ْلتُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم كانَ إذَا خَر َ‬
‫رضي ال ّلهُ عنها أن النبّ َ‬
‫َعلَى ال ّلهِ‪ ،‬ال ّل ُهمّ ِإنّي أعوذُ ِبكَ أنْ َأضِلّ أو أُضَل‪َ ،‬أ ْو َأزِلّ أوْ أُزل‪ ،‬أوْ أظ ِلمَ أوْ أُظلَم‪ ،‬أوْ أَ ْجهَلَ أو‬
‫ح رواه أبو داود والتّرمذيّ وَغ ْي ُرهُمَا بِأسانِيدَ صحيحةٍ ‪ .‬قالَ الّترْمذي‪:‬‬
‫يُجهَلَ َعلَ ّي » حديثٌ صحي ٌ‬
‫ظ أب داود‪.‬‬
‫حديثٌ حسنٌ صحيح‪ ،‬وهذا لَف ُ‬

‫‪ -82‬از ام الؤمني ام سلمه رضی ال عنها روايت است‪:‬‬


‫چون پيامب صلی ال عليه وسلم از خانه بيون می آمد می فرمود‪ :‬بسم ال ّلهِ‪ ،‬تو ّك ْلتُ‬
‫َعلَى ال ّلهِ‪ ،‬ال ّل ُهمّ‪ ...‬بنام خدا توکل نودم بر خدا‪ ،‬بار خدايا پناه می جوي به تو از اينکه گمراه‬
‫کنم يا گمراه شوم‪ ،‬لغزش کنم يا ديگری را بلغزان‪ ،‬ظلم کنم يا بر من ظلم شود‪ ،‬کار‬
‫جاهلنهء انام دهم و يا بر من انام داده شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ - 83‬اْلعَاشِر‪ :‬ع ْن أنسٍ رضيَ ال ّلهُ عنه قال‪ :‬قال‪ :‬رسولُ ال ّلهِ َ‬
‫مَنْ قَالَ يعنِي إذا َخرَج مِنْ ب ْيِتهِ‪ :‬بِسْم ال ّلهِ تو ّك ْلتُ َعلَى اللّه‪ ،‬ول ح ْولَ ول قُو َة إلّ بِاللّه‪ ،‬يقالُ لهُ‬
‫هُديتَ وَ ُكفِيت و ُوقِيتَ‪ ،‬وتنحّى عنه الشّيْطَانُ» رواه أبو داودَ والترمذيّ‪ ،‬والنّسائِ ّي وغيُهمِ‪:‬‬
‫وقال الترمذيّ‪ :‬حديثٌ حسنٌ‪ ،‬زاد أبو داود‪ « :‬فيقول‪ :‬يعْنِي الشّيْطَانَ لِشَيْطا ٍن آخر‪ :‬ك ْيفَ لك‬
‫بِرجُ ٍل َقدْ ُه ِديَ وَكُفي َو ُوقِى»؟ ‪.‬‬
‫‪93‬‬

‫‪ -83‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسی که هنگام بيون آمدن از خانه اش‬
‫بگويد‪ :‬بِسْم ال ّلهِ تو ّك ْلتُ َعلَى اللّه‪ ،‬ول حوْ َل ول قُوةَ إلّ بِال ّلهِ‪ .‬بنام خدا توکل و اعتماد کردم‬
‫بر خدا‪ ،‬نيست گرديدنی از معصيت بسوی طاعت و نيست قوتی (برای انام اعمال خي) مگر‬
‫بتوفيق خدا‪ .‬به او گفته می شود‪ :‬هدايت شدی و کارهايت رو براه شد و حفظ و وقايه‬
‫گرديدی و شيطان از وی دور می شود‪.‬‬
‫ابو داود افزوده که‪ :‬شيطان به شيطان ديگر می گويد‪ :‬چه خواهی کرد با مردی که‬
‫هدايت شده و کارهايش انام گرديده و حفظ شده است؟‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪،‬‬


‫‪ - 84‬وَعنْ أَنسٍ رضي ال ّلهُ عنه قال‪ :‬كَان أخوانِ َعلَى ع ْهدِ النبّ َ‬
‫صلّى‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬وال َخرُ يَْترِف‪ ،‬فَشَكَا الْمُحَْت ِرفُ أخَا ُه للنبّ َ‬
‫وكَانَ أَح ُدهُما يأْتِي النبّ َ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فقال‪ « :‬لَع ّلكَ ُت ْرزَقُ ِبهِ » رواه الّترْمذيّ بإسناد صحيح على شرط مسلم‪.‬‬

‫‪ -84‬از انس رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫در زمان پيامب صلی ال عليه وسلم دو برادر بودند که يکی به حضور رسول ال صلی‬
‫ال عليه وسلم می آمد و ديگری کار می کرد‪ ،‬برادری که کار می کرد از برادر خويش‬
‫بضور رسول ال صلی ال عليه وسلم شکوه نود‪ .‬پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬شايد تو‬
‫به خاطر برادرت روزی داده می شوی‪.‬‬

‫‪ -8‬باب استِقامت و پايداری بر صراط مستقيم‬

‫ستَقِمْ َكمَا ُأمِرْتَ} هود‪١١٢ :‬‬


‫قال ال تعالی‪ { :‬فَا ْ‬
‫لئِ َكةُ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬إِنّ الّذِينَن قَالُوا َربّنَا الُّ ثُمّ اسْنتَقَامُوا تَ َت َنزّلُ عَ َل ْيهِمُن ا ْلمَ َ‬
‫ج ّنةِ الّتِي كُنتُمْن تُوعَدُوننَ{‪ }30‬نَحْنُن َأ ْوِليَاؤُكُمْن فِي‬ ‫حزَنُوا وََأ ْبشِرُوا بِالْ َ‬
‫أَ ّل تَخَافُوا وَ َل تَ ْ‬
‫ش َتهِي أَنفُسُنكُ ْم وَلَكُمْن فِيهَا مَا تَدّعُوننَ{‪}31‬‬ ‫خرَ ِة وَلَكُمْن فِيهَا مَا تَ ْ‬
‫حيَاةِ ال ّدنْيَا وَفِي الْ ِ‬
‫الْ َ‬
‫ُنزُلً مّنْ غَفُورٍ رّحِيمٍ{‪ }32‬فصلت‪٣٢ - ٣٠ :‬‬
‫‪94‬‬

‫عَل ْيهِ مْ وَ َل هُ ْم‬


‫خوْ فٌ َ‬
‫ستَقَامُوا َفلَ َ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬إِنّ الّذِي نَ قَالُوا رَ ّبنَا الُّ ثُمّ ا ْ‬
‫جزَاء بِمَا كَانُوا يَ ْعمَلُوننَ{‪}14‬‬ ‫جنّةِ خَالِدِيننَ فِيهَا َ‬ ‫حزَنُوننَ{‪ُ }13‬أ ْوَلئِكنَ أَص نْحَابُ ا ْل َ‬
‫يَ ْ‬
‫الحقاف‪١٤ – ١٣ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬پس استوار باش چنانکه امر شده ای‪ .‬هود‪112:‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬هر آينه آنانکه گفتند‪ ،‬پروردگار ما خداست و باز ثابت ماندند‪ ،‬بر ايشان‬
‫فرود می آيد فرشتگان که مترسيد و اندوه موريد و به بشتی که وعده داده می شديد‬
‫خوشحال شويد‪ .‬ما دوستان شا بودي در زندگانی دنيا و در آخرت نيز‪ ،‬و برای شا است در‬
‫اين جا آنچه طلبد نفس شا و برای شاست اينجا آنچه درخواست کنيد‪ ،‬بطور مهمانی از‬
‫جانب خدای آمرزگار مهربان‪ .‬فصلت‪32 – 30 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬هر آينه آنانکه گفتند پروردگار ما خداست باز ثابت ماندند‪ ،‬پس‬
‫هيچ ترس بر ايشان نيست و نه ايشان اندوه خورند و اين جاعه اهل بشت اند جاودان و در‬
‫آنا پاداش داده شوند حسب آنچه ميکردند‪ .‬احقاف‪14 ،13 :‬‬

‫‪ -85‬وَعَنْ أب عمرو‪ ،‬وقيل أب عمْرة ُسفْيانَ بنِ عبد اللّه رضي اللّه عنه قال‪ُ :‬قلْت‪ :‬يا‬
‫رسول ال ّل ِه قُلْ لِي ف الِسلمِ قَولً ل أَ ْسأَلُ عنْه أَحدا غيْرك‪ .‬قال‪ « :‬قُل‪ :‬آمَنْت بال ّلهِ‪ُ :‬ثمّ اسَْت ِقمْ‬
‫» رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -85‬از ابو عمر يا ابو عمره سفيان بن عبد ال رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬
‫گفتم‪ :‬يا رسول ال برای من در اسلم سخنی بگو که بعد از تو از کسی نپرسم‪ .‬فرمود‪ :‬بگو‬
‫بدا ايان آوردم (آمنت بال) و سپس استقامت کن و پايدار باش‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -86‬وعنْ أب هُريْرة رضي اللّه عنه‪ :‬قال قال رسول اللّه َ‬
‫قَارِبُوا وس ّددُوا‪ ،‬وا ْعلَمُوا أَنّه لَ ْن ينْجُو أح ٌد منْ ُك ْم بعملهِ » قَالوا‪ :‬ول أنْت يَا رسُو َل اللّه؟ قال‪« :‬‬
‫ول أَنَا إل أ ْن يَتغَمّدن اللّه ب َرحْمةٍ منْه وَفضْ ٍل » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -86‬از ابوهريره رضی ال عنه مروی است که‪:‬‬


‫‪95‬‬

‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمودند‪ :‬ميانه روی کنيد و بر حق استقامت ورزيد و‬
‫بدانيد که هيچيک از شا به عملش نات نی يابد‪ .‬پرسيدند‪ :‬شا نيز يا رسول ال؟ فرمودند‪ :‬و‬
‫حتی نه من‪ ،‬مگر اينکه رحت و فضل خداوندی شامل حال شود‪.‬‬
‫ش‪ :‬معنی اين حديث اين است که بنده نی بايد به عملش مغرور گردد‪ ،‬بلکه هواره‬
‫بايد نات را در پرتو رحت خدا جستجو کند‪ ،‬که اين امر موجب افزوده شدن اخلص او می‬
‫گردد‪ ،‬و خداوند فقط اعمال خالصانه را می پذيرد‪.‬‬

‫‪ -9‬باب تفکر در عظمت کائنات خداوندی و ناپايداری‬


‫دنيا و ترس های روز آخرت و ديگر امور مربوط به آن و‬
‫کوتاهی نفس و تذيب آن و وادار نودنش بر استقامت و‬
‫پايداری‬

‫قال ال تعالی‪ُ { :‬قلْ ِإنّمَنا َأعِظُكُنم ِبوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِِّن َمثْنَنى وَ ُفرَادَى ثُمّن‬
‫تَتَفَ ّكرُوا} سبأ‪٤٦ :‬‬
‫ختِلَف نِ الّليْ ِل وَال ّنهَا ِر‬
‫ت وَا َلرْض نِ وَا ْ‬ ‫خلْق نِ الس ّنمَاوَا ِ‬‫و قال تعالی‪ { :‬إِنّن فِني َ‬
‫جنُو ِبهِم ننْ‬
‫علَىَ ُ‬ ‫ليَات نٍن ُلّوْلِي ال ْلبَاب ننِ{‪ }190‬الّذِين نَن يَذْ ُكرُون ننَ الّ ننن ِقيَامًا وَقُعُودًا وَ َ‬
‫سبْحَانَكَ فَ ِقنَا عَذَابَ‬ ‫طلً ُ‬ ‫ت هَذا بَا ِ‬ ‫ض رَ ّبنَا مَا خَلَقْ َ‬
‫ت وَا َلرْ ِ‬ ‫سمَاوَا ِ‬
‫خلْقِ ال ّ‬
‫َويَتَفَ ّكرُونَ فِي َ‬
‫النّارِ{‪ }191‬آل عمران‪١٩١ - ١٩٠ :‬‬
‫ظرُونَن ِإلَى ا ِلْ ِبلِ َكيْفَن خُلِقَتنْ{‪ }17‬وَِإلَى السّنمَاء َكيْفَن‬
‫ل يَن ُ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬أَفَ َ‬
‫جبَالِ َكيْفَن نُصِنبَتْ{‪ }19‬وَِإلَى ا َلْرْضِن َكيْفَن سُنطِحَتْ{‪ }20‬فَذَ ّكرْ‬ ‫رُفِعَتنْ{‪ }18‬وَإِلَى الْ ِ‬
‫ِإ ّنمَا أَنتَ مُذَ ّكرٌ{‪ }21‬الغاشية‪٢١ - ١٧ :‬‬
‫ظرُوا} محمد‪١٠ :‬‬
‫و قال تعالی‪ { :‬أَ َفلَ ْم يَسِيرُوا فِي ا َلْرْضِ َفيَن ُ‬
‫واليات في الباب كثيرةٌ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬بگو که شا را به يک چيز پند می دهم که دو دو و تنها و تنها‬


‫برای خدا برخاسته و سپس انديشه کنيد‪ .‬سباء‪46 :‬‬
‫‪96‬‬

‫و هم می فرمايد‪ :‬هانا در آفرينش آسانا و زمي و اختلف شب و روز دلئل درستی‬


‫برای ک سانی که ع قل دار ند‪ ،‬وجود دارد‪ .‬آنا نی که اي ستاده‪ ،‬نش سته و بر پلوی شان خدا را‬
‫ياد می کن ند و در آفري نش آ سانا و زم ي اندي شه نوده می گوي ند‪ :‬ای پروردگار ما‪ ،‬ا ين را‬
‫عبث نيافريدی پاکی است ترا‪ ...‬آل عمران‪191 ،190 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬آيا نگاه نی کنند بسوی شتر که چگونه آفريده شد و به آسانا که‬
‫چگونه برداشته شد وبه زمي که چگونه هوار ساخته شد‪ .‬پس پند بده که تو فقط بيم دهنده‬
‫ای‪ .‬الغاشيه‪21 – 17 :‬‬
‫و نيز می فرمايد‪ :‬آيا گردش نی کنند در زمي که ببينند؟ ممد‪10 :‬‬
‫آيات وارده در اين موضع زياد است‪.‬‬

‫ومِنْ الحَاديث الديث السّابق‪ « :‬الْكَيّس مَ ْن دَانَ َنفْسَه » ‪.‬‬

‫و از احاديث‪ ،‬حديث سابق است‪ « :‬الْكَيّس مَ ْن دَانَ َنفْسَه »‪.‬‬

‫‪ -10‬باب شتافت به اعمال خي و تشويق کردن بر توجه به خي‬


‫بنحوی که بدون ترديد و با جديت به آن روی آورد‬

‫خ ْيرَاتِ} البقرة‪١٤٨ :‬‬


‫س َتبِقُواْ الْ َ‬
‫قال ال تعالی‪{ :‬فَا ْ‬
‫ع ْرضُهَنا السنّنمَاوَاتُ‬
‫جنّةٍ َ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَسننَارِعُواْ ِإلَى مَغْ ِفرَةٍ مّننن ّربّكُمنْن وَ َ‬
‫وَا َلرْضُ أُعِدّتْ ِل ْل ُمتّقِينَ{‪ }133‬آل عمران‪١٣٣ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬در امور خي از هديگر پيشی و سبقت بگييد‪ .‬بقره‪148 :‬‬
‫می فرمايد‪ :‬بشتابيد بسوی مغفرت و آمرزشی که از جانب پروردگار شا است و بسوی‬
‫بشتی که پنای آن برابر آسانا و زمي است و برای پرهيزکاران آماده شده است‪ .‬آل عمران‪:‬‬
‫‪123‬‬
‫‪97‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪« :‬‬


‫‪ -87‬فالوّل‪ :‬عَنْ أب هريرة رضي اللّه عنه أن رسولَ ال ّلهِ َ‬
‫بادِروا بالعْما ِل الصّالِحةِ ‪ ،‬فستكو ُن فِتَنٌ كقطَعِ اللّيلِ الْمُظْلمِ يُصبحُ الر ُج ُل مُؤمنا ويُمْسِي كافرا‪،‬‬
‫ويُمسِي ُمؤْمنا ويُصبحُ كافرا‪ ،‬يبيع دينه ب َع َرضٍ من الدّنْيا» رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -78‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بشتابيد به انام اعمال صاله‪ ،‬پيش از آنکه‬
‫فتنه هايی ظاهر شود مانند پاره های شب تاريک‪ ،‬که شخص صبح می کند در حاليکه مؤمن‬
‫است و بنگام شام کافر می شود‪ ،‬و شب را مؤمن می گذراند و صبح کافر می گردد‪ ،‬دين‬
‫خود را در برابر متاع کمی از دنيا می فروشد‪.‬‬

‫‪ -88‬الثّان‪ :‬عنْ أب ِس ْروَ َع َة بكسرِ السي الهملةِ وفتحها عُقبةَ ب ِن الْحا ِرثِ رضي اللّه‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم بالدِينةِ الْعصْر‪ ،‬فسلّم ُث ّم قَا َم مُسْرعا فَتَخَطّى‬
‫ب َ‬
‫عنه قال‪ :‬صليت ورا َء النَ ّ‬
‫جرِ نسائِه‪ ،‬فَفَزعَ النّاس من سرعَته‪ ،‬فخرج عَليهم‪ ،‬فرأى أّن ُه ْم قدْ عَجِبوا‬
‫ِرقَابَ النّاسِ إل بعض حُ َ‬
‫منْ ُسرْعتِه‪ ،‬قال‪« :‬ذكرت شيئا من ت ْبرٍ عندَنا‪ ،‬فك ِرهْتُ أن يبسَنِي‪ ،‬فأم ْرتُ بقسْمتِه» رواه‬
‫البخاري‪.‬‬
‫وف رواية له‪ :‬ك ْنتُ خ ّل ْفتُ ف الْبيتِ تِبا من الصّدقةِ ‪ ،‬فكرِ ْهتُ أنْ ُأبَيّتَه» ‪.‬‬

‫‪ -88‬از ابو سروعه عقبة بن الارث رضی ال عنه روايت است که گفت‪ :‬در مدينه‬
‫ناز عصر را در عقب رسول ال صلی ال عليه وسلم ادا کردم‪ ،‬ايشان چون سلم دادند‪،‬‬
‫بسرعت برخاسته از بالی صفهای مردم رد شده‪ ،‬به خانهء يکی از هسران شان داخل گشتند‪،‬‬
‫مردم از شتاب رسول ال صلی ال عليه وسلم هراسان شدند‪ .‬آنضرت صلی ال عليه وسلم‬
‫برآمده شگفتی مردم را از شتاب شان مشاهده نوده فرمودند‪ :‬بيادم آمد که تکهء از طل يا‬
‫نقره در خانهء ما موجود است‪ ،‬زشت پنداشتم مرا به خود مشغول دارد‪ ،‬از اينرو به تقسيمش‬
‫امر نودم‪.‬‬
‫و در روايت ديگر از باری آمده‪ :‬تکهء زری‪ ،‬طل يا نقره از صدقه را بياد آوردم‪ ،‬که‬
‫در خانه گذاشته ام‪ ،‬زشت پنداشتم که شب آنرا در خانه نگهدارم و صدقه اش ندهم‪.‬‬
‫‪98‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يومَ‬


‫ب َ‬
‫‪ -89‬الثّالث‪ :‬عن جابر رضي ال ّلهُ عنه قال‪ :‬قال رجلٌ للن ّ‬
‫ت فأينَ أَنَا؟ قال‪« :‬ف الْجّنةِ » فألْقى تَمراتٍ كنّ ف َيدِه‪ُ ،‬ثمّ قاتل حتّى قُتلَ‪.‬‬
‫أُ ُحدٍ‪ :‬أرأيتَ إ ْن قُتل ُ‬
‫متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -89‬از جابر رضی ال عنه روايت است که گفت‪ :‬مردی در روز احد برای رسول‬
‫ال صلی ال عليه وسلم گفت‪ :‬با خبم ساز هرگاه کشته شوم جايگاهم کجاست؟‬
‫فرمودند‪ :‬بشت‪ .‬بدنبال آن‪ ،‬شخص مذکور چند دانه خرمايی را که در دستش بود‬
‫انداخته جنگيد تا کشته شد‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ‬


‫‪ -90‬الرابع‪ :‬عن أب هُريرةَ رضي ال ّلهُ عنه قال‪ :‬جاءَ رجلٌ إل النبّ َ‬
‫ق وأنْت صحيحٌ شَحيحٌ‬
‫صدّ َ‬
‫و َسلّم‪ ،‬فقال‪ :‬يا رسو َل ال ّلهِ‪ ،‬أيّ الصّدقةِ أعْظ ُم أجْرا؟ قال‪« :‬أنْ َت َ‬
‫تَخْشى الْفقرَ‪ ،‬وت ْأمُلُ الْغن‪ ،‬ول تُ ْمهِلْ حتّى إذا بلَغتِ الْح ُلقُومَ‪ .‬قُلت‪ :‬لفُلنٍ كذا ولفلنٍ َكذَا‪،‬‬
‫و َقدْ كان لفُلن » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -90‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫شخصی خدمت رسول ال صلی ال عليه وسلم آمده گفت‪ :‬يا رسول ال‪ ،‬اجر و مزد‬
‫کدام صدقه بزرگتر است؟‬
‫فرمود‪ :‬اينکه صدقه دهی در حاليکه تندرستی و بيل و از فقر می ترسی و آرزوی‬
‫دارائی و ثروت داری و فرمودند‪ :‬تأخي مکن تا لظه ای که روح بلقوم برسد بگويی‪ :‬به‬
‫فلنی اينقدر و به فلنی اينقدر در حاليکه اين مال از ورثه ات می باشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم أَخذَ سيْفا‬


‫‪ -91‬الامس‪ :‬عن أنس رضي اللّه عنه‪ ،‬أَنّ رسول اللّه َ‬
‫يوم أُح ٍد فقَالَ‪ « :‬مَنْ يأْ ُخذُ منّي هَذا؟ فبسطُوا أَيدِيهُم‪ ،‬كُ ّل إنْسا ٍن منهمْ يقُول‪ :‬أَنا أَنا‪ .‬قَالَ‪« :‬فمنْ‬
‫يأَ ُخذُ ُه بقِه؟ َفأَحْجمِ الْقوم‪ ،‬فقال َأبُو دجانة رضي اللّه عنه‪ :‬أَنا آخُذه بقّه‪ ،‬فأَخَذ ُه ففَلق ِب ِه هَام‬
‫شرِكيَ»‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬
‫الْمُ ْ‬

‫‪ -91‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم در روز احد ششيی گرفته فرمود‪ :‬چه کسی اين‬
‫ششي را از من می گيد؟ هه دستهای خود را بسوی شان دراز نوده هر يک از ايشان می‬
‫‪99‬‬

‫گفت‪ :‬من‪ ،‬من‪ .‬فرمودند‪ :‬کی آنرا بقش از من می ستاند؟ مردم درنگ کردند‪ .‬ابودجانه‬
‫رضی ال عنه گفت‪ :‬من آنرا بقش می گيم و بدنبال آن ششي را گرفته و سرهای مشرکي‬
‫را بدان شکافت‪.‬‬
‫ش‪ :‬اسم ابو دجانه‪ ،‬ساک بن خرشه است‪.‬‬

‫‪ -92‬السّادس‪ :‬عن الزّب ْيرِ بنِ عديّ قال‪ :‬أَتَيْنَا أَنس بن مالكٍ رضي اللّه عنه فشَكوْنا إليهِ‬
‫صبِروا فإِنه ل يأْت زمانٌ إلّ والّذي بعْده َش ٌر منه حتّى تلقَوا ربّ ُكمْ‬
‫حجّاجِ‪ .‬فقال‪« :‬ا ْ‬
‫ما نلْقى من الْ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬
‫» سعتُه منْ نبيّ ُك ْم َ‬

‫‪ -92‬زبي بن عدی گفت‪ :‬نزد انس بن مالک رضی ال عنه آمدي و ازستمی که از‬
‫حجاج می کشيدي شکايت کردي وی گفت‪ :‬صب کنيد‪ ،‬زيرا هر لظه ای که می گذرد‪،‬‬
‫لظهء بعدی بدتر از آنست تا با خدای خويش ملقات کنيد‪ .‬من اين سخن را از پيامب شا‬
‫صلی ال عليه وسلم شنيدم‪.‬‬
‫ش‪ :‬مفهوم صب در اينجا اين است که چون مسلمانان ملص و متدين دارای‬
‫تشکيلتی برای جانشي گرديدن نی باشند‪ ،‬کسانی که بعد از اين قوم نابکار به قدرت می‬
‫رسند‪ ،‬مسلما هان شيوهء استبداد و ظلم را با فشار و اختناق بيشتر بکار خواهند گرفت‪ ،‬لذا‬
‫صب پيشه کردن تا اياد تشکيلت منظم اسلم امری حياتی بشمار می رود‪ .‬البته در‬
‫کشورهائی که هچو تشکيلتی وجود ندارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم قال‪« :‬‬


‫‪ -93‬السّابع‪ :‬عن أب هريرة رضي اللّه عنه أَن رسول اللّه َ‬
‫ن مُطْغيا‪َ ،‬أ ْو مرضا مُفسدا‪ ،‬أَو هرما‬
‫بادروا بالَعْمال سبعا‪ ،‬هل تَنتَظرونَ إ ّل فقرا مُنسيا‪َ ،‬أوْ غ ٌ‬
‫مُفْندا أَو موتا مُجهزا َأ ِو الدّجّال فشرّ غَائب يُنتَظر‪َ ،‬أ ِو السّاعة فالسّاعةُ َأدْهى وأَمر‪ »،‬رواه‬
‫الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬

‫‪ -93‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمودند‪ :‬پيش از هفت چيز به انام اعمال صاله‬
‫بشتابيد‪ ،‬آيا انتظار می کشيد‪ ،‬مگر فقری را که شا را بفراموشی وادارد‪ ،‬يا ثروتی که شا را‬
‫طغيانگر سازد‪ ،‬يا بيماريی که وجود تان را فاسد کند‪ ،‬يا پييی که شا را خرف کند‪ ،‬يا مرگی‬
‫‪100‬‬

‫که شا را بشتاب دريابد يا دجال را که بدترين غايبی است که انتظارش را می کشند يا قيامت‬
‫که حقا قيامت بزرگترين آزمون و تلخ ترين شان است‪.‬‬

‫ي هذِهِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال يوم خيْب‪« :‬لعطِ ّ‬
‫‪ -94‬الثامن‪ :‬عنه أَن رسولَ اللّه َ‬
‫الراية رجُل يُحبّ اللّه ورسُوله‪ ،‬يفتَح اللّه َعلَى يديهِ» قال عمر رضي ال ّلهُ عنه‪ :‬ما أَحببْت الِمارة‬
‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم عليَ بن أب‬
‫ت لَا رجَاءَ أَنْ ُأدْعى لَا‪ ،‬فدعا رسول اللّه َ‬
‫إلّ يومئ ٍذ فتساورْ ُ‬
‫طالب‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬فأَعْطَاه إِيّاها‪ ،‬وقالَ‪« :‬امش ول تلْتَفتْ حتّى يَفتح اللّه عليكَ» فَسار عليّ‬
‫شيئا‪ُ ،‬ث ّم وقف ول يلْتفتْ‪ ،‬فصرخ‪ :‬يا رسول اللّه‪ ،‬على ماذَا أُقاتل النّاس؟ قال‪« :‬قات ْل ُهمْ حتّى‬
‫يشْهدوا أَنْ ل إله إ ّل اللّه‪ ،‬وأَ ّن مُحمّدا رسول اللّه‪َ ،‬فإِذا فعلوا ذلك فقدْ منعوا منْك دما َء ُهمْ‬
‫وأَموا ُلمْ إلّ َبقّها‪ ،‬وحِساُب ُهمْ على ال ّلهِ» رواه مسلم‬

‫‪-94‬و هم از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم در روز خيب فرمودند‪ :‬امروز پرچم را بدست مردی خواهم داد‬
‫که خدا و رسولش را دوست می دارد‪ ،‬و خداوند به دستهای او گشايش و فتح می دهد‪ .‬عمر‬
‫رضی ال عنه گفت‪ :‬من امارت را جز در هان روز دوست نداشتم وبرای رسيدن به آن بال‬
‫بلندی کردم تا شايد برای آن خوانده شوم‪ .‬رسول ال صلی ال عليه وسلم علی بن ابی طالب‬
‫را خواسته پرچم را برايش دادند وفرمودند‪ :‬برو بايی التفات نکن تا خداوند ترا فتح نصيب‬
‫نايد‪ .‬علی رضی ال عنه قدری رفت و سپس ايستاده و بدون اينکه التفات نايد فرياد زد يا‬
‫رسول ال بر چه چيز با مردم بنگم؟‬
‫فرمود‪ :‬با ايشان بنگ تا شهادت دهند که معبود بر حقی جز ال نيست و ممد فرستادهء خدا‬
‫است (صلی ال عليه وسلم) هرگاه اين را گفتند در حقيقت خونا و مالای خويش را از تو‬
‫بازداشتند‪ ،‬مگر بق آن و حساب شان با خدا است‪.‬‬

‫‪ -11‬باب ماهدت و تلش‬

‫قننا ال تعالی‪ { :‬وَالّذِين نَ جَاهَدُوا فِينَنا َل َنهْ ِد َي ّنهُم نْ س ُنبُ َلنَا َوإِنّ الَّن َلمَع نَ ا ْلمُحْس ِننِينَ}‬
‫العنكبوت‪٦٩ :‬‬
‫حتّى يَ ْأ ِتيَكَ ا ْليَقِينُ} الحجر‪٩٩ :‬‬
‫عبُدْ َربّكَ َ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَا ْ‬
‫‪101‬‬

‫سمَ َربّكَ َو َت َبتّلْ إِ َل ْيهِ َتبْتِيلً} المزمل‪٨ :‬‬


‫و قال تعالی‪ { :‬وَاذْ ُكرِ ا ْ‬
‫خيْراً َيرَهُ} الزلزلة‪٧ :‬‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬فمَن يَ ْع َملْ ِمثْقَالَ َذرّةٍ َ‬
‫خيْراً وََأعْظَ مَ أَجْراً}‬
‫خ ْيرٍ تَجِدُو هُ عِندَ الِّ ُهوَ َ‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬ومَا تُقَ ّدمُوا لَِنفُ سِكُم مّ نْ َ‬
‫المزمل‪٢٠ :‬‬
‫علِيمٌ} البقرة‪٢٧٣ :‬‬
‫خ ْيرٍ َفإِنّ الّ ِبهِ َ‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬ومَا تُنفِقُواْ مِنْ َ‬
‫واليات ف الباب كثية معلومة ‪.‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬آنانی که در راه ما جهاد کردند هانا آنا را به راههای هدايت مان‬
‫رهنمونی می کنيم و هر آئينه خداوند با نيکو کاران است‪ .‬عنکبوت‪69 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬پرستش و عبادت کن خدايت را تا مرگت فرا رسد‪ .‬حجر‪99 :‬‬
‫و نيز می فرمايد‪ :‬اسم پروردگارت را ياد نوده و برای عبادت او از هر جهت گسسته شده و‬
‫به وی متوجه شو‪ .‬مزمل‪8 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬هر کس باندازهء يک ذرهء کوچک عمل خي انام دهد پاداشش را می يابد‪.‬‬
‫زلزال‪7 :‬‬
‫و در جای ديگر می فرمايد‪ :‬آنچه برای خويش پيش می فرستيد آن را در نزد خداوند می‬
‫يابيد‪ ،‬آن بتر است و اجر آن فزونتر‪ .‬مزمل‪20 :‬‬
‫و نيز می فرمايد‪ :‬آنچه از خي نفقه می کنيد هانا خداوند به آن دانا است‪ .‬بقره‪273 :‬‬

‫و أما الحاديث‪:‬‬
‫احاديثی که در اين مورد روايت شده بقرار ذيل است‪:‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -95‬فالَول‪ :‬عن أب هريرة رضي اللّه عنه‪ .‬قال قال رسول اللّه َ‬
‫«إِنّ اللّه تعال قال‪ :‬منْ عادى ل وليّا‪ .‬فقدْ آذنتهُ بالْحرْب‪ .‬وما تق ّربَ إِلَيَ ع ْبدِي بِشْيءٍ أَحبّ إِلَيَ‬
‫ت سعهُ الّذي‬
‫مِمّا افَْت َرضْت عل ْيهِ‪ :‬وما يَزالُ عبدي يتقرّبُ إِل بالنّوافِل حَتّى أُحِبّه‪َ ،‬فإِذا أَحبَ ْبتُه كُ ْن ُ‬
‫صرُ ِبهِ‪ ،‬ويدَ ُه الت يَبْطِش ِبهَا‪ ،‬ورِج َلهُ الت يْشِي با‪ ،‬وَِإنْ سأَلنِي أَعْطيْتَه‪،‬‬
‫يسْمعُ به‪ ،‬وبَصره الذي يُب ِ‬
‫ولَئِ ِن اسَْتعَاذَنِي ُلعِيذّنه» رواه البخاري‪.‬‬
‫‪ -95‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬
‫‪102‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خداوند می فرمايد‪ :‬کسی که با دوستم دشنی‬
‫کند با او اعلن جنگ می کنم‪ .‬از وسائلی که بنده ام به من تقرب و نزديکی می جويد‪ ،‬آنچه‬
‫بر وی فرض کرده ام به من مبوب تر است‪ .‬بنده ام هيشه بوسيلهء نوافل به من تقرب می‬
‫جويد‪ ،‬تا اينکه او را دوست می دارم‪ .‬چون وی را دوست داشتم من شنوائی اش می شوم که‬
‫بدان می شنود‪ ،‬و بينائی اش که بدان می بيند‪ ،‬و دستی که بدان چنگ می زند‪ ،‬و پاييکه بدان‬
‫می رود واگر از من چيزی بطلبد به وی می دهم و اگر به من پناه جويد‪ ،‬به وی پناه می دهم‪.‬‬
‫ش‪ :‬حافظ بن حجر در فتح الباری ‪ 11/295‬می گويد‪ :‬اينها مثلهايست و معنايش اين‬
‫است که خداوند برای بنده اش در اعمالی که بوسيلهء اين اعضاء انام می دهد توفيق عنايت‬
‫می کند‪ ،‬و او را به اعمال علقمند می سازد‪ ،‬بنحوی که اعضای او را برايش حفظ نوده‬
‫گوش او را از شنيدن لو‪ ،‬چشمش را از ديدن منهيات‪ ،‬و دست او را از چنگ زدن به‬
‫معاصی‪ ،‬و پای او را از دويدن بدنبال باطل باز ميدارد‪.‬‬
‫و هم گفته که مراد از اين تعبيات سرعت اجابت دعاء و کامرانی در رسيدن به هدف‬
‫است‪ ،‬زيرا تلشهای انسان بوسيلهء اين اعضاء انام می شود‪( .‬مترجم)‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فيمَا ي ْروِيهِ ع ْن ربهِ‬


‫‪ -96‬الثان‪ :‬عن أَنس رضي اللّه عنه عن النب َ‬
‫ت منه‬
‫عزّ و َجلّ قال‪ِ« :‬إذَا تقرب الْع ْبدُ إِلّ شِبْرا تَقرّْبتُ إِلَ ْي ِه ذِراعا‪ ،‬وِإذَا تقرّب إَِليّ ذراعا تقرّْب ُ‬
‫باعا‪ ،‬وإِذا أَتانِي يَمْشِي أَتيُْت ُه ه ْروَلَة» رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -96‬از انس رضی ال عنه از پيامب صلی ال عليه وسلم از آنچه که از پروردگارش‬
‫روايت می کرد‪ ،‬نقل می کند که فرمود‪:‬‬
‫هرگاه بنده ام يک وجب به من تقرب جويد‪ ،‬من يک گز به وی نزديک می گردم و‬
‫چون يک گز به من تقرب جويد من يک باع (اندازهء کردن هر دو دست{به اصطلح خود‬
‫مانی بدخشان‪ :‬قلچ}) به وی نزديک می شوم و هرگاه به آهستگی سوي آيد‪ ،‬بطرف او می‬
‫دوم‪.‬‬
‫ش‪ :‬اين از باب تثيل از هر دو طرف است و معنايش اين است که آنکه طاعتی انام‬
‫دهد هر چند کم باشد من با چندين برابر ثواب با او روبرو می شوم‪ ،‬و هر اندازه طاعتش‬
‫فزونی يابد ثواب فزونی می يابد و هر گاه او با تأنی به انام طاعات بپردازد‪ ،‬ثواب به سرعت او‬
‫را در می يابد‪ .‬فتح الباری ‪ .429 – 427 /13‬مترجم‬
‫‪103‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -97‬الثالث‪ :‬عن ابن عباس رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫«ِنعْمتا ِن مغبو ٌن فيهما كثي من الناس‪ :‬الصحة والفراغ» رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -97‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬دو نعمت است که بسياری مردم از آن‬
‫استفادهء درست نی نايند‪،‬تندرستی و آسودگی از کار‪.‬‬
‫ش‪ :‬مغبون فيهما‪ :‬غب خريداری به چند برابر قيمت يا فروش به کمتر از مثل است‪.‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم مکلف را به تاجر‪ ،‬و صحت بدن و فراغ را به رأس الال‬
‫تشبيه نوده اند‪ .‬زيرا اين دو از اسباب فائده و مقدمات رسيدن به کاميابی بشمار می رود‪ ،‬پس‬
‫آنکه ازين دو نعمت استفاده نوده و دستورات خدايش را عملی کند‪ ،‬سود می برد و آنکه‬
‫سرمايه و رأس الال خويش را ضايع کند‪ ،‬وقتی پشيمان می شود که پشيمانی سودی ندارد‪.‬‬
‫مترجم‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم كَان يقُو ُم مِنَ‬


‫‪ -98‬الرابع‪ :‬عن عائشة رضي اللّه عنها أَنّ النّبِ ّي َ‬
‫اللّيْلِ حتّى تتَف َطرَ قَدمَاهُ‪ ،‬فَ ُق ْلتُ َلهُ‪ِ ،‬لمْ تصنعُ هذا يا رسولَ ال ّلهِ‪ ،‬وق ْد غ َفرَ اللّه َلكَ مَا تق ّدمَ مِنْ‬
‫ك وما تأ ّخرَ؟ قال‪َ« :‬أفَلَ ُأ ِحبّ أَنْ أكُونَ عبْدا شكُورا؟» متفقٌ عليه‪ .‬هذا لفظ البخاري‪،‬‬
‫ذَنِب َ‬
‫ونوه ف الصحيحي من رواية الُغية بن ُشعَْبةَ‪.‬‬

‫‪ -98‬از عايشه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫آنضرت صلی ال عليه وسلم شب زنده داری می کردند بدی که پاهايشان متورم‬
‫می شد‪ .‬از اينرو بر ايشان گفتم‪ :‬چرا يا رسول ال اين کار را می کنيد‪ ،‬در حاليکه خداوند‬
‫گناه گذشته و آينده ات را بشيده!‬
‫فرمود‪ :‬آيا دوست نداشته باشم که بندهء شکر گزاری باشم؟‬
‫ش‪ :‬منظور اين نيست که پيامبان گناه می کنند‪ ،‬زيرا آنان از کبائر وگناهان صغيهء‬
‫که از رذائل است معصوم اند‪ ،‬بلکه عمل شان بعنوان وفائی در برابر عظمت خداوند است‪،‬‬
‫زيرا توافر نعمت ها برای آنکه دارای مقامی رفيع است بيش از ديگران است و حقوق هم بر‬
‫او برين منوال زياد است‪ ،‬و چون عجز لزم ميآيد غفران از اين سبب می باشد‪( .‬مترجم)‬
‫‪104‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ‬


‫‪ -99‬الامس‪ :‬عن عائشة رضي اللّه عنها أنا قالت‪« :‬كان رسو ُل اللّه َ‬
‫و َسلّم إذَا دَخَلَ الْعشْرُ أحيا اللّيْلَ‪ ،‬وأيقظ أهْلهْ‪ ،‬وجدّ و َش ّد الِ ْئ َزرَ» متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -99‬و هم از عايشه رضی ال عنها روايت می کند که‪:‬‬


‫چون دههء اخي رمضان فرا می رسيد رسول ال صلی ال عليه وسلم شب زنده داری‬
‫نوده و خانواده اش را بيدار می نود و کوشش نوده و ازاربند خويش را مکم می نود‪ .‬يعنی‬
‫از زنان دوری می گزيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -100‬السادس‪ :‬عن أب هريرة رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسو ُل اللّه َ‬
‫ضعِيفِ وف ُكلّ خ ْيرٌ‪ .‬ا ْحرِصْ َعلَى مَا‬
‫ي وَأَحبّ إِل ال ّلهِ مِ َن ا ُل ْؤمِنِ ال ّ‬
‫و َسلّم‪« :‬الُؤمِن اْل َقوِيّ خ ٌ‬
‫جزْ‪ .‬وإ ْن أصابَك شي ٌء فلَ تقلْ‪َ :‬ل ْو أَنّي فَعلْتُ كانَ َكذَا وَكذَا‪ ،‬وَلَكِنْ‬
‫ي ْن َف ُعكَ‪ ،‬واسَْتعِنْ بِال ّل ِه وَلَ َتعْ َ‬
‫قُلْ‪ :‬ق ّدرَ ال ّلهُ‪ ،‬ومَا شَا َء فَعَلَ‪َ ،‬فإِنّ َل ْو َتفْتَحُ َعمَلَ الشّيْطَان»‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -100‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬در نزد خدا مؤمن قوی و نيومند از مؤمن‬
‫ضعيف بتر و مبوب تر است‪ ،‬و در هر کدام شان خي وجود دارد‪ .‬تلش کن و حريص باش‬
‫بدانچه برايت نفع می رساند‪ ،‬و از خداوند ياری خواسته و ناتوان مشو‪ .‬هرگاه ترا چيزی‬
‫برسد‪ ،‬مگو اگر من چني می کردم چني وچنان می شد‪ ،‬ولی بگو خدا مقدر ساخته بود و‬
‫آنچه خداوند بواهد انام می دهد‪ .‬زيرا کلمهء "اگر" دروازهء وسوسهء شيطان را باز می‬
‫کند‪.‬‬
‫ش‪ :‬گفته اند اگر در برابر معارضه با قدر باشد مطلقا حرام است يا با اعتقاد به اينکه‬
‫اگر آن مانع برداشته شد بر خلف آنچه مقدر بود واقع می شد‪..‬‬

‫شهَواتِ‪،‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪« :‬حُجِبتِ النّارُ بِال ّ‬
‫‪ -101‬السابع‪ :‬عنه أَنّ رسول اللّه َ‬
‫وحُجِبتْ اْلجَّنةُ بَالكَارِهِ» متفقٌ عليه‪.‬‬
‫وف رواية لسلم‪ُ « :‬حفّت» بَدلَ «حُجِبتْ» وهو بعناهُ‪ :‬أيْ‪ :‬بينهُ وبيَْنهَا هَذا الجابُ‪،‬‬
‫فإذا فعلَهُ دخَلها‪.‬‬

‫‪ -101‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪105‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬دوزخ به شهوات و آرزوها و بشت به سختی‬
‫ها پوشانده شده است و در روايتی عوض حجبت‪ ،‬حفت آمده و معنای هر دو يکيست‪.‬‬

‫صلّ ْيتُ مع‬


‫‪ -102‬الثامن‪ :‬عن أب عبد اللّه ُحذَيْفةَ بن اليمانِ‪ ،‬رضي ال ّلهُ عنهما‪ ،‬قال‪َ :‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ذَاتَ لَيْ َلةٍ‪ ،‬فَافَتَتَحَ الْبقرة‪ ،‬ف ُقلْت يرْكَعُ عِندَ الائة‪ُ ،‬ث ّم مضى‪ ،‬فَ ُقلْت‬
‫النّبِيّ َ‬
‫يُصلّي ِبهَا ف رَكْعةٍ‪ ،‬فَ َمضَى‪.‬‬
‫فَ ُقلْت َيرْكَع بَا‪ّ ،‬ث افْتتَح النّسَاءَ‪َ ،‬فقَرَأهَا‪ّ ،‬ث افْتتح آلَ عِمْرا َن فَ َقرََأهَا‪َ ،‬يقْرُُأ مَُترَسّلً إذَا مرّ‬
‫بِآَي ٍة فِيها تَسْبِيحٌ سَبّحَ‪ ،‬وِإذَا َمرّ بِسْؤالٍ سَأل‪ ،‬وإذَا َمرّ بَِتعَوذٍ َت َع ّوذَ‪ ،‬ث ركع فَجعل يقُول‪« :‬سُبحانَ‬
‫حدَه‪ ،‬ربّنا لك الْحمدُ» ثُم قَام‬
‫رَبّيَ الْعظِيمِ» فَكَا َن ركُوعُه نْوا مِ ْن قِيامِهِ ُث ّم قَالَ‪« :‬سِع ال ّلهُ لِمن ِ‬
‫جدَ فَقالَ‪« :‬سبحان رَبّيَ العلَى» فَكَانَ سُجُوده َقرِيبا مِنْ‬
‫ل قَريبا مِمّا ركَع‪ُ ،‬ثمّ سَ َ‬
‫قِياما طوِي ً‬
‫قِيا ِمهِ»‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -102‬از ابو عبد ال حذيفه بن اليمان رضی ال عنهما روايت است که گفت‪:‬‬
‫شبی با پيامب صلی ال عليه وسلم ناز گزاردم‪ ،‬سورهء بقره را شروع کردند‪ ،‬گفتم بر‬
‫سر صد آيه رکوع خواهند کرد‪ ،‬از آن گذشتند‪ ،‬گفتم آنرا در يک رکعت تام می کنند‪ ،‬از‬
‫آن گذشتند‪ .‬گفتم‪ :‬با اتام آن رکوع می کنند‪ ،‬سورهء نساء را شروع نوده خواند‪ ،‬باز سورهء‬
‫آل عمران را شروع نوده آنرا خواندند که در هه تويد را رعايت می کردند‪ ،‬چون به آيهء‬
‫تسبيح می رسيدند‪ ،‬تسبيح می گفتند و چون به سؤالی می رسيدند سؤال می کردند و چون به‬
‫پناه جست می رسيدند‪ ،‬پناه می جستند‪ ،‬سپس رکوع نوده گفتند‪« :‬سُبحا َن رَبّ َي الْعظِيمِ»‬
‫حدَه‪ ،‬ربّنا لك الْحمدُ»‪.‬‬
‫رکوع شان مانند قيام شان طولنی بود‪ .‬سپس گفتند‪« :‬سِع ال ّلهُ لِمن ِ‬
‫سپس به قومه ايستادند که قومهء شان هم مانند رکوع شان طولنی بود‪ ،‬سپس سجده نوده‬
‫گفتند‪« :‬سبحان رَبّ َي العلَى»‪ ،‬سجده شان مانند قيام شان طولنی بود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -103‬التاسع‪ :‬عن ابن مسعودٍ َرضِيَ ال ّلهُ عنه قال‪ :‬صلّيْت مع النَبِ ّي َ‬
‫س وَأد َعهُ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫و َسلّم لَي َلةً‪َ ،‬فأَطَالَ اْلقِيامَ حتّى ه ْمتُ أَنْ أ ْج ِل َ‬

‫‪ -103‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫شبی با پيامب صلی ال عليه وسلم ناز گزاردم‪ .‬ايشان قيام را به اندازهء طولنی نودند‬
‫که قصد بدی کردم‪.‬‬
‫‪106‬‬

‫گفته شد‪ :‬چه قصد کردی؟‬


‫گفت‪ :‬قصد کردم که بنشينم و ايشان را تنها گذارم‪.‬‬
‫ش‪ :‬مصنف کتاب در اين باره گويد‪ :‬که ادب چني اقتضا می کند که با ائمه و‬
‫بزرگان دين‪ ،‬در گفتار و اعمال شان تا زمانی که حرام نباشد‪ ،‬مالفت صورت نپذيرد‪.‬‬
‫و اتفاق علماء بر اين است که چون گزاردن ناز واجب و يا مستحبی با پيشنماز‬
‫بسختی تام انام گردد و از آن ناتوان شود و عاجز ماند قعود ماز بوده و می تواند نشسته‬
‫اقتداء اش را به امام ادامه دهد‪ .‬اما اينکه ابن مسعود رضی ال عنه ننشست بعلت رعايت ادب‬
‫در برابر پيامب خدا صلی ال عليه وسلم بوده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪« :‬يتْبعُ‬


‫‪ -104‬العاشر‪ :‬عن أنس رضي اللّه عنه عن رسولِ ال ّلهِ َ‬
‫يجِع اثنا ِن وي ْبقَى وا ِحدٌ‪ :‬يرجعُ أه ُل ُه وماُلهُ‪ ،‬ويبقَى عم ُلهُ» متفقٌ‬
‫ال ْيتَ ثلَثةٌ‪ :‬أه ُلهُ ومالُه وع َملُه‪ ،‬ف ْ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ -104‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬سه چيز بدنبال مرده می رود‪ ،‬دو چيز بعدا باز‬
‫می گردد و يک چيز با او می ماند‪ .‬خانواده و مالش باز می گردند‪ ،‬و عملش با او می ماند‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ‬


‫‪ -105‬الادي عشر‪ :‬عن ابن مسعودٍ رضيَ ال ّلهُ عنه قال‪ :‬قال النبّ َ‬
‫و َسلّم‪« :‬النة أقَربُ إل أَحدِكُم مِنْ شِرا ِك َن ْعلِهِ والنّارُ مِثْلُ ذِلكَ» رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -105‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بشت از بند کفش به شا نزديکتر است و دوزخ‬
‫نيز هچنان‪.‬‬
‫ش‪ :‬ابن جوزی می فرمايد‪ :‬معنی حديث اينست که بدست آوردم جنت آسان بوده و‬
‫آن فقط با تصحيح نيت و با آوردن عبادات ميسر آيد‪ ،‬چنانچه در موافقت از هوی و‬
‫معصيت بسوی آتش نزديک حاصل آيد‪.‬‬
‫‪107‬‬

‫شيخ سعد کازونی د رکتاب شرح الشارق می گويد‪ :‬آنکه کافر است‪ ،‬اراده ای قرب‬
‫جنت می نايد و اسلم را می پذيرد و آنکه بر عکس عمل می دارد‪ ،‬قرب آتش نصيبش‬
‫گردد‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -106‬الثان عشر‪ :‬عن أب فِراس رَبِيعةَ بنِ َك ْعبٍ ال ْسلَمِ ّي خادِم رسولِ ال ّلهِ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬
‫ت مع رسول اللّه َ‬
‫ص ّفةِ رضي ال ّلهُ عنه قال‪ :‬كُ ْنتُ أبي ُ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬ومِنْ َأ ْهلِ ال ّ‬
‫و َسلّم‪ ،‬فآتِيهِ ِبوَضوِئهِ‪ ،‬وحاجِتهِ فقال‪« :‬سلْن» ف ُقلْت‪ :‬أسْأُلكَ مُرافَقََتكَ ف الّنةِ‪ .‬فقالَ‪« :‬أوَ غَ ْيرَ‬
‫ذلِك؟» ُقلْت‪ :‬أسْأُلكَ مُرا َفقََتكَ ف الّنةِ‪ .‬فقالَ‪« :‬أوَ غَ ْيرَ ذلِك؟» ُقلْت‪ :‬هو ذَاك‪ .‬قال‪« :‬فأَعِنّي‬
‫سكَ بِكَثْرةِ السجُودِ» رواه مسلم‪.‬‬
‫على َنفْ ِ‬

‫‪ -106‬از ابی فراس ربيعه بن کعب اسلمی رضی ال عنه‪ ،‬خادم رسول ال صلی ال‬
‫عليه وسلم که از اصحاب صفه بود‪ ،‬روايت است که گفت‪:‬‬
‫من شبها را با پيامب صلی ال عليه وسلم می گذراندم‪ ،‬آب وضوء بر ايشان مهيا می‬
‫کردم و نيازهای شان را بر طرف می ساختم‪.‬‬
‫به من گفتند‪ :‬از من چيزی بواه‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬می خواهم که هراهت در بشت باشم‪.‬‬
‫فرمودند‪ :‬آيا غي از اين هم درخواستی داری؟‬
‫گفتم‪ :‬هانست که گفتم‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬هان مرا با کثرت سجود بر خويشت ياری ده‪.‬‬

‫‪ -107‬الثالث عشر‪ :‬عن أب عبد اللّه وُيقَالُ‪ :‬أبُو ع ْب ِد الرّحنِ َثوْبا َن موْل رسولِ ال ّلهِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يقول‪ :‬عليكَ بِكَثْرةِ السّجُودِ‪،‬‬
‫س ْعتُ رسو َل اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ِ :‬‬
‫َ‬
‫فإِنّك لَ ْن تَسْجُد ل ّلهِ سجْدةً إ ّل رفَعكَ ال ّلهُ ِبهَا درجةً‪ ،‬وحطّ ع ْنكَ ِبهَا خَطِيَئةً» رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -107‬از ابو عبد ال يا ابو عبد الرحان ثوبان‪ ،‬آزاد شدهء رسول ال صلی ال عليه‬
‫وسلم روايت شده گفت‪:‬‬
‫‪108‬‬

‫از پيامب صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬زياد سجده کن‪ ،‬زيرا هرگز برای‬
‫خدا سجدهء با نی آوری مگر اينکه خداوند ترا بدان درجهء بال می برد و در برابر آن‪،‬‬
‫گناهی از ترا کم می سازد‪.‬‬

‫سرٍ السلَمِيّ‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪:‬‬


‫صفْوانَ عبدِ اللّه بن بُ ْ‬
‫‪ -108‬الرابع عشر‪ :‬عن أب َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬خَ ْيرُ النّاسِ مَن طالَ ع ُمرُه وَحَسُنَ عملُه» رواه الترمذي‪،‬‬
‫قال رسولُ اللّه َ‬
‫وقال حديثٌ حسنٌ‪.‬‬

‫‪ -108‬از ابو صفوان عبد ال بن بسر السلمی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بترين مردم کسی است که عمرش دراز و‬
‫عملش نيکو باشد‪.‬‬

‫ضرِ رضي‬
‫‪ -109‬الامس عشر‪ :‬عن أنسٍ رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬غَاب عمّي َأَنسُ ب ُن الّن ْ‬
‫ال ّلهُ عنه‪ ،‬عن قِتالِ بدرٍ‪ ،‬فقال‪ :‬يا رسولَ اللّه غِبْت عن أوّ ِل قِتا ٍل قَات ْلتَ الُشرِكِيَ‪ ،‬لَئِ ِن ال ّلهُ‬
‫سلِمُون فقال‪ :‬ال ّل ُهمّ‬
‫شفَ الُ ْ‬
‫أ ْش َهدَنِي قتالَ الشركي لَُي ِريَنّ ال ّل ُه ما أصنعُ‪ ،‬فلما كانَ يومُ أُحدٍ انْك َ‬
‫شرِكِيَ ُثمّ َت َق ّدمَ‬
‫أعَْت ِذرُ إل ْيكَ مِمّا صنَع َهؤُل ِء َيعْن أصْحَابَه وأبرأُ إَل ْيكَ مِمّا صن َع َهؤُ َل ِء يعن الُ ْ‬
‫فَاسْتَقَْب َل ُه س ْعدُ بْ ُن مُعاذٍ‪ ،‬فَقالَ‪ :‬يا س ْعدُ بْ َن معُاذٍ الْجّنةُ و َربّ الكعْبةِ‪ ،‬إِنِى أ ِجدُ رِ َيهَا مِنْ دُونِ أُ ُحدٍ‪.‬‬
‫ضرْبةً بِالسّيفِ‪،‬‬
‫ي َ‬
‫قال س ْعدٌ‪ :‬فَمَا اسْتَط ْعتُ يا رسول اللّه ماصنَعَ‪ ،‬قَالَ أنسٌ‪ :‬فَوجدْنَا ِبهِ ِبضْعا وثانِ َ‬
‫أ ْو َطعَْنةً ِبرُمْحٍ‪ ،‬أو رمْيةً بِس ْهمٍ‪ ،‬ووجدْنا ُه قَد قُتِ َل وَمثّلَ ِب ِه الُشرِكُونَ فَما عرفَهُ أَحدٌ إِ ّل أُخُْتهُ بِبنَاِنهِ‪.‬‬
‫قال أنسٌ‪ :‬كُنّا نَرى أوْ نَظُ ّن أنّ َه ِذهِ اليَة نزَلتْ فيهِ َوفِي أشْباهِهِ‪[ :‬مِنَ ال ُم ْؤمِنِي َ‬
‫ن رِجالٌ صدقُوا‬
‫ما عَاهَدُوا الّ علَيهِ] [الحزاب‪ ]23 :‬إل آخرها‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -109‬از انس رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫عموي انس بن نضر رضی ال عنه از جنگ بدر غايب بود گفت‪ :‬يا رسول ال‪ ،‬من از‬
‫اولي جنگی که با مشرکي نوديد غائب بودم‪ ،‬اگر خداوند مرا به جنگ مشرکي حاضر‬
‫سازد‪ ،‬خواهد ديد که چه می کنم؟‬
‫چون روز احد فرا رسيد مسلمانا عقب نشينی کردند‪ ،‬وی گفت‪ :‬خدايا از آنچه اينان‬
‫کردند (صحابه) نزد تو پوزش می خواهم و از آنچه اينان کردند (مشرکي) بيزاری می جوي‪.‬‬
‫‪109‬‬

‫سپس پيش رفت‪ ،‬سعد بن معاذ وی را استقبال نود به او گفت‪ :‬ای سعد بن معاذ‬
‫بسوی جنت بشتاب به خدای کعبه سوگند که من بوی آن را از ورای احد در مي ياب‪.‬‬
‫سعد بن معاذ گفت‪ :‬يا رسول ال‪ ،‬من نتوانستم آنچه او انام داد انام دهم‪.‬‬
‫انس رضی ال عنه گفت‪ :‬در بدن او هشتاد و اندی زخم از اثر ششي و نيزه و تي‬
‫يافتيم و او را در حالی کشته يافتيم که مشرکي او را مثله کرده بودند‪ ،‬هيچکس او را‬
‫نشناخت‪ ،‬مگر خواهرش که وی را به گوشه های انگشتانش شناخت‪.‬‬
‫انس گفت‪ :‬معتقد بودي‪ ،‬يا گمان می کردي که اين آيه در بارهء او و امثالش نازل‬
‫ي رِجالٌ صدقُوا ما عَا َهدُوا اللّه علَيهِ] تا آخرش‪.‬‬
‫شده که‪[ :‬مِنَ ا ُل ْؤمِنِ َ‬

‫ي رضي ال ّل ُه عنه‬
‫‪ -110‬السادس عشر‪ :‬عن أب مسعود ُعقَْبةَ بن عمر ٍو النصاريّ البدر ّ‬
‫ي َفقَالُوا‪ :‬مُراءٍ‪،‬‬
‫صدّقَ بِشَ ْيءٍ كَثِ ٍ‬
‫قال‪ :‬لّا َن َزَلتْ آيةُ الصّدقَةِ كُنّا نُحَامِلُ َعلَى ُظهُورِنا‪ .‬فَجَاءَ رَجُ ٌل فََت َ‬
‫ع َهذَا‪ ،‬فََنزََلتْ {اّلذِينَ َيلْ ِمزُونَ‬
‫ع فقالُوا‪ :‬إ ّن اللّه َلغَنِيّ عَنْ صا ِ‬
‫صدّقَ ِبصَا ٍ‬
‫وجاءَ رَجُ ٌل آ َخرُ فََت َ‬
‫جدُونَ إلّ ُج ْه َد ُهمْ} [التوبة ‪ ]79‬الية‪ .‬متفقٌ‬
‫صدَقَاتِ وَاّلذِينَ َل يَ ِ‬
‫ي مِ َن ا ُل ْؤمِنِيَ فِي ال ّ‬
‫الُ ّطوّعِ َ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ -110‬از ابو مسعود عقبه بن عمرو النصاری رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬
‫چون آيهء صدقه نازل شد‪ ،‬ما بر شانه های مان بار می کشيدي و آنرا صدقه می دادي‪.‬‬
‫ناگهان مردی آمده مال زيادی را صدقه داد‪ ،‬گفت ند‪ :‬اين ش خص رياکار ا ست و ديگری آمده‬
‫پيمانهء را صدقه داد‪ ،‬مردم گفتند‪ :‬خداوند از پيمانهء اين مرد بی نياز است‪ ،‬نازل شد‪{ :‬الّذِينَ‬
‫جهْدَهُمْ} ‪.‬توبه‪:‬‬
‫ت وَالّذِينَ لَ يَجِدُونَ إلّ ُ‬
‫طوّعِينَ مِنَ ال ُم ْؤمِنِينَ فِي الصّدَقَا ِ‬
‫يَ ْل ِمزُونَ المُ ّ‬
‫‪79‬‬

‫‪ -111‬ال سابَع ع شر‪ :‬عن سعيدِ ب نِ عبدِ العزيزِ‪ ،‬عن رَبيعةَ ب نِ يزيدَ‪ ،‬عن أَبِي إدر يس‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فيما َي ْروِى‬
‫لوْلَنّ‪ ،‬عن أَبِي َذرّ جُ ْن ُدبِ بنِ جُنَادَةَ‪ ،‬رضي ال ّلهُ عنه‪ ،‬عن النّبِيّ َ‬
‫اَ‬
‫حرّما فَلَ‬
‫عَ ِن اللّهِ تباركَ وتعال أنه قال‪« :‬يا عِبَادِي إِنّي َحرّمْتُ ال ّظلْمَ َعلَى َنفْسِي وَ َج َعلْتُهُ بَيْنَكُمْ مُ َ‬
‫تَظالُوا‪ ،‬يَا عِبَادِي ُكلّكُم ضَالّ إِ ّل مَ نْ َهدَْيتُ هُ‪ ،‬فَا سَْت ْهدُون أهْدكُ مْ‪ ،‬يَا ِعبَادي ُكلّكُ مْ جائ عٌ إِ ّل م نْ‬
‫سوُْت ُه فَا سْتَكْسُون أكْ سُ ُكمْ‪ ،‬يَا‬
‫أطعمتُه‪ ،‬فا سْتطْعمون أطعمْ كم‪ ،‬يا عبادي كل كم عَارٍ إ ّل مِ نْ كَ َ‬
‫عِبَادِي إنّكُ مْ تُخْطِئُو َن بِاللّيْ ِل وَالّنهَارِ َوأَنَا أ ْغ ِفرُ الذّنُو بَ جَمِيعا‪ ،‬فَا سَْت ْغفِرُون أ ْغ ِفرْ لَكُ مْ‪ ،‬يَا ِعبَادِي‬
‫‪110‬‬

‫ضرّو ن‪ ،‬وَلَ ْن تَ ْب ُلغُوا َنفْعِي فَتَ ْن َفعُو ن‪ ،‬يَا عِبَادِي َلوْ أَنّ أوّلَكُ ْم وآخِركُ مْ‪،‬‬
‫ضرّي فَتَ ُ‬
‫ِإنّكُ مْ لَ نْ تَ ْب ُلغُوا ُ‬
‫وَإنْ سَ ُك ْم وَجِنّكُ مْ كَانُوا َعلَى أتقَى قل بِ رج ٍل واح ٍد منكم ما زادَ ذل كَ فِي مُلكي شيئا‪ ،‬يا عِبَادِي‬
‫ص ذَلِ كَ‬
‫جرِ َقلْ بِ رَجُ ٍل وَا ِحدٍ مِنْكُ مْ مَا َنقَ َ‬
‫لو أَنّ أوّلكم وآخرَكُم وإن سَكُم وجنكُ مْ كَانوا َعلَى أفْ َ‬
‫مِ ْن ُملْكِي شَيْئا‪ ،‬يَا عِبَادِي َلوْ أَنّ َأوّلَكُ مْ وَآخِركُ ْم وَإنْ سَ ُك ْم وَجِنّكُ مْ‪ ،‬قَامُوا فِي صَعي ٍد وَاحدٍ‪،‬‬
‫ص الِخْيَ طُ ِإذَا ُأدْخِلَ‬
‫ك مِمّا عِ ْندِي إِلّ كَمَا ََي ْنقُ ُ‬
‫ص ذَلِ َ‬
‫فَسألُون فَأعْطَيْ تُ كُلّ إنْسا ٍن مَ سْألََتهُ‪ ،‬مَا َنقَ َ‬
‫حرَ‪ ،‬يَا عِبَادِي إنّما هِيَ أعْمَالُكُمْ أُحْصِيهَا لَكُمْ‪ُ ،‬ثمّ أ َوفّيكُمْ إيّاهَا‪ ،‬فَمَ ْن وَ َجدَ َخيْرا َفلْيَحْ ِمدِ اللّه‪،‬‬
‫البَ ْ‬
‫ل َيلُومَنّ إ ّل َنفْ سَهُ»‪ .‬قَا َل سعيدٌ‪ :‬كان أ بو إدر يس إذا حدّ ثَ بذا الد يث‬
‫َومَ نْ وَ َجدَ غَ ْي َر ذَلِ كَ فَ َ‬
‫جَثَا َعلَى رُكبتيه‪ .‬رواه مسلم‪ .‬وروينا عن المام أحد بن حنبل رحه اللّه قال‪ :‬ليس لهل الشام‬
‫حديث أشرف من هذا الديث‪.‬‬

‫‪ -111‬از سعيد بن عبد العزيز از ربيعه بن يزيد از ابو ادريس خولنی رضی ال عنه از‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم از آنچه از پروردگارش نقل می کند‪ ،‬مروی است که خداوند تعالی‬
‫فرمود‪ :‬ای بندگان من ظلم و ستم را بر خويش حرام کردم‪ ،‬آنرا نيز در ميان شا حرام ساختم‪،‬‬
‫پس به يکديگر ظلم و ستم نکنيد‪ .‬ای بندگان ههء شا گمراهيد جز آنکه را که هدايت کرده‬
‫ام‪ ،‬پس از من هدايت طلبيد تا شا را هدايت و رهنمونی کنم! ای بندگان ههء شا گرسنه ايد‪،‬‬
‫مگر آنکه را که من طعام دهم‪ ،‬پس از من بواهيد تا شا را طعام دهم! ای بندگان ههء شا‬
‫برهنگانيد‪ ،‬مگر کسی را که من بپوشان‪ ،‬از من بواهيد تا شا را بپوشان! ای بندگان شا شب‬
‫و روز خطا می کنيد و من ههء گناهان را می آمرزم‪ ،‬از من آمرزش طلبيد تا شا را بيامرزم!‬
‫ای بندگان شا به من قدرت ضرر رساندن نداريد تا به من ضرر برسانيد و هم شا قدرت نفع‬
‫رساندن به من را نداريد تا به من نفع رسانيد! ای بندگان اگر اول و آخر و انس و جن شا بر‬
‫پرهيزگارترين قلب يک مرد شا باشد‪ ،‬اين امر به ملک من چيزی نی افزايد! و اگر اول و‬
‫آخر و انس و جن شا بر عاصی ترين قلب يک مرد شا باشد‪ ،‬اين امر به ملک من چيزی‬
‫نقصان نی آورد! ای بندگان‪ ،‬اگر اول و آخر و انس و جن شا بر يک جای بايستند و از من‬
‫درخواست کنند به هر فرد خواسته اش را بدهم از آنچه در نزد من است‪ ،‬بز اندازه ای که‬
‫يک سوزن اگر در دريا فرو شود‪ ،‬کم نايد‪ ،‬کم نی کند! ای بندگان‪ ،‬هانا اين اعمال شا‬
‫است که آنرا بر می شارم و شا را به نتائج آن می رسان‪ ،‬پس کسی که خيی يافت بايد حد‬
‫و ثنای حق تعالی را گويد و اگر کسی غي از اين را يافت‪ ،‬بايد جز خويش کسی را ملمت‬
‫نکند!‬
‫‪111‬‬

‫‪ -12‬باب تشويق به انام امور خييه در اوخر عمر‬

‫قال ال تعالی‪َ{ :‬أوََلمْ نُ َع ّمرْكُم مّا َيتَذَ ّكرُ فِيهِ مَن تَذَ ّكرَ وَجَاء ُكمُ النّذِيرُ} فاطر‪:‬‬
‫‪٣٧‬‬
‫حقّقُون‪ :‬معناه أَو َل ْم ُنعَمّرْ ُكمْ سِتّيَ َسنَة؟ وَُيؤَّي ُدهُ الديث اّلذِي‬
‫قَالَ ابن عباس والُ َ‬
‫شرَة سََنةً ‪ ،‬وقيل‪ :‬أرْبَعيَ سََنةً ‪ ،‬قاله السن‬
‫سنذْ ُكرُ ُه إنْ شاء ال َتعَالَى ‪ ،‬وقيل‪ :‬معناه ثان عَ ْ‬
‫والكلب ومسروق وُنقِلَ عن ابن عباس أيضا‪ .‬وََن َقلُوا أنّ َأهْلَ الديَنةِ كانوا ِإذَا َبلَ َغ أَ َح ُد ُهمْ أربْعيَ‬
‫} قَالَ ابن عباس والمهور‪ُ :‬هوَ‬ ‫سََنةً َت َفرّغَ للعِبادَ ِة ‪ ،‬وقيل‪ُ :‬هوَ الُبلُوغ‪ .‬وقوله َتعَالَى ‪{ :‬‬
‫النّبّ ‪ -‬صلى ال عليه وسلم ‪ ، -‬وقيل‪ :‬الشّيب‪ ،‬قاله عِ ْك ِر َمةُ وابن عُيَيْنَة وغيها‪ .‬وال أعلم‪.‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬آيا به شا عمری ندادي که در آن کسی که پند بگي است پند‬
‫بگيد و به شا بيم دهنده آمد‪ .‬فاطر‪37 :‬‬
‫ابن عباس و مققي گويند‪ :‬معنايش اينست که آيا شا را شصت سال عمر ندادي‪،‬‬
‫برخی گويند ‪ 18‬سال‪ ،‬برخی گويند ‪ 40‬سال‪.‬‬
‫روايت شده که چون مردم مدينهء منوره به چهل سالگی می رسيدند خود را برای‬
‫}‪ .‬ابن‬ ‫عبادت فارغ می ساختند‪ ،‬برخی می گويند که آن عبارت از بلوغ است‪{ ،‬‬
‫عباس رضی ال عنهما و جهور گويند مراد آن حضرت صلی ال عليه وسلم است و برخی‬
‫گويند آن عبارت از پيی است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -112‬وأمّا الحاديث فالوّل‪ :‬عن أَبِي هريرة رضي اللّه عنه‪ ،‬عن النّبِيّ َ‬
‫ي سنةً » رواه البخارى‪.‬‬
‫و َسلّم قال‪« :‬أ ْع َذ َر ال ّلهُ إل ا ْمرِىءٍ أ ّخرَ أجلَه حت بلَغَ سِتّ َ‬

‫اما احاديث‪:‬‬
‫‪ -112‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪:‬‬
‫خدا به کسی که عمرش را به شصت سال رسانده عذری باقی نگذاشته است‪.‬‬

‫‪ -113‬الثان‪ :‬عن ابن عباس‪ ،‬رضي اللّه عنهما‪ ،‬قال‪ :‬كان عمر رضي اللّه عنه ُيدْ ِخلُن‬
‫ضهُمْ وج َد فِي نفسه فقال‪ِ :‬لمَ َيدْخُ ُل َهذِا معنا ولنَا أبْنَاء مِ ْثلُه‪،‬؟ فقال‬
‫مَع أشْياخ بْدر‪ ،‬فَكأنّ ب ْع َ‬
‫عمر‪ِ :‬إّنهُ من ح ْيثُ علِمْتُم‪ ،‬فدَعَان ذاتَ َي ْومٍ فَأدْخلَن معهُم‪ ،‬فما رَأْيتُ أنّه دعان يوْمِئذٍ ِإلّ لُِيرِي ُهمْ‬
‫‪112‬‬

‫ضهُم‪:‬‬
‫صرُ الِّ والْ َف ْتحُ} [الفتح‪ ] 1 :‬فقال بَع ُ‬
‫قال‪ :‬ما تقولون ف قول اللّه تعال ‪ { :‬إذا جا َء نَ ْ‬
‫أ ِمرْنَا نَحْ َم ُد ال ّلهَ ونَسَْتغْفِره إذَا نَصرنَا وفَتَحَ علَ ْينَا‪ .‬وس َكتَ بعض ُه ْم فلم يقُ ْل شيئا فقال ل ‪:‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬
‫أكَذلك تقول يا اب َن عباس؟ فقلت‪ :‬ل‪ .‬قال فما تقول؟ قلت‪ :‬هُو أجلُ رسولِ اللّه َ‬
‫صرُ الِّ والْفتحُ} وذلك علمة أجلِك { َف َ‬
‫سبّحْ بِحمْدِ‬ ‫و َسلّم‪ ،‬أعْلمَه له قال‪ { :‬إذا جَا َء نَ ْ‬
‫َربّكَ واسْتغْ ِفرْهُ ِإنّه كانَ َتوّاباً} [ الفتح‪ ] 3 :‬فقال عمر رضي اللّه عنه‪ :‬ما أ ْعلَم منها إلّ ما‬
‫َتقُول‪ .‬رواه البخارى ‪.‬‬

‫‪ -113‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫عمر رضی ال عنه مرا با بزرگان بدر در ملس خويش می نشاند‪ ،‬گويی برخی زمزمه‬
‫می کردند که چرا اين طفل را با ما در ملس يکجا می نشاند‪ ،‬در حاليکه ما مثل او فرزندانی‬
‫داري‪ .‬حضرت عمر رضی ال عنه گفت‪ :‬ميدانيد او کيست؟ پس روزی مرا خواست و من را‬
‫با ايشان داخل ساخت‪ ،‬دانستم که او مرا در آنوقت برای آن خواسته که به ايشان نشان‬
‫صرُ الِّ والْفتحُ} چه‬
‫دهد‪ .‬عمر رضی ال عنه گفت‪ :‬در اين فرمودهء خداوند‪ { :‬إذا جَا َء نَ ْ‬
‫می گوييد؟‬
‫عدهء گفتند‪ :‬مأمور گشته اي که چون خداوند ما را ياری داده فتح و گشادگی دهد‪،‬‬
‫اينکه حد خدای بای آورده و از وی آمرزش طلبيم‪ ،‬برخی سکوت نوده چيزی نگفتند‪.‬‬
‫به من گفت‪ :‬ای ابن عباس آيا تو هم چني می گويی؟‬
‫گفتم‪ :‬نه‪.‬‬
‫گفت‪ :‬پس چه می گويی؟‬
‫گفتم‪ :‬اين خب فوت رسول ال صلی ال عليه وسلم است که خداوند او را به آن‬
‫صرُ الِّ } و اين علمت و نشانهء اجل تست‪َ { .‬ف َ‬
‫سبّحْ‬ ‫آگاه ساخته فرمود‪ { :‬إذَا جَاءَ ن ْ‬
‫بِحمْدِ َربّكَ واسْتغْ ِفرْهُ ِإنّه كانَ َتوّاباً}‪.‬‬
‫عمر رضی ال عنه گفت‪ :‬من هم از آن چيز ديگری جز آنچه گفتی نی دان‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫صلّى رسولُ اللّه َ‬
‫‪ -114‬الثالث‪ :‬عن عائشةَ رضي اللّه عنها قالت‪ :‬ما َ‬
‫صرُ الِّ والْ َف ْتحُ } إ ّل يقول فيها‪ « :‬سُبْحانك‬
‫و َسلّم صلةً بعْد أَنْ نزََلتْ علَ ْيهِ { إذَا جَاءَ ن ْ‬
‫ربّنَا وبِح ْمدِك‪ ،‬ال ّل ُهمّ ا ْغ ِفرْ ل » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫‪113‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يُكْثِر أ ْن َيقُول‬


‫وف رواية الصحيحي عنها‪ :‬كان رسول اللّه َ‬
‫فِي ركُوعِه وسُجُودِه‪ُ « :‬سبْحاَنكَ ال ّل ُهمّ ربّنَا وَب ْمدِك‪ ،‬اللّهمّ ا ْغ ِفرْ ل » يتأوّل اْل ُقرْآن‪.‬‬
‫معن ‪ « :‬يتأوّل اْلقُرُآ َن » أي‪ :‬يعْمل مَا ُأ ِمرَ ِبهِ ف اْلقُــرآ ِن ف قوِلهِ تعال ‪:‬‬
‫ك واستَغْ ِفرْهُ } ‪.‬‬
‫{فَس ّبحْ بِحمْدِ ربّ َ‬
‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم يُكِْث ُر أنْ يَقولَ قبْ َل أَنْ يَمُوت‪:‬‬
‫وف رواية لسلم‪ :‬كان رسو ُل اللّه َ‬
‫«سُبْحاَنكَ ال ّل ُهمّ وبِحْمدِك‪ ،‬أسَْتغْفِر َك وأتُوبُ إلَ ْيكَ » ‪ .‬قالت عائشةُ ‪ :‬قلت‪ :‬يا رسولَ اللّه ما‬
‫هذِهِ الكلِمَاتُ الّت أرَا َك أحْدثْتَها تَقولا؟ قال‪ُ « :‬ج ِع َلتْ لِي علمةٌ ف أمّت إذا رَأيتُها قُلتُها {إذَا‬
‫لّ والْ َفتْحُ } إل آخر السورة»‪.‬‬
‫جَا َء َنصْرُ ا ِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يُكِْث ُر مِنْ َقوْل‪ « :‬سُبْحا َن ال ّلهِ‬
‫وف رواية له‪ :‬كان رسولُ اللّه َ‬
‫وبَ ْمدِه‪ .‬أسَْت ْغ ِفرُ اللّه َوأَتُوبُ إلَيْه » ‪ .‬قالت‪ :‬قلت‪ :‬يا رسولَ اللّه‪َ ،‬أرَا َك تُكِْث ُر مِنْ َقوْل‪ :‬سُبْحَانَ‬
‫ل َمةً فِي ُأمّت َفِإذَا رأيْتُها‬
‫ال ّلهِ وب ْمدِه‪ ،‬أسْت ْغفِر اللّه وأتُوبُ إليْه؟ فقال‪ « :‬أخْبن ربّي أنّي سَأرَى ع َ‬
‫ت مِن َقوْل‪ :‬سُبْحانَ ال ّلهِ وبَ ْمدِه‪ ،‬أسَْت ْغ ِفرُ اللّه وَأتُوبُ إلَيْه‪َ :‬ف َقدْ َرأَيْتُها‪{ :‬إذَا جَا َء نَ ْ‬
‫صرُ‬ ‫أكَْث ْر ُ‬
‫ح مَ ّكةَ ‪ { ،‬ورأيْتَ النّاس يدْخُلُونَ فِي دِينِ الِّ أ ْفوَاجًا‪ ،‬فَسب ْ‬
‫ح بحمْدِ‬ ‫الِّ والْ َف ْتحُ } فَتْ ُ‬
‫ستَغ ِفرْهُ إ ّنهُ كانَ توّاب ًا } ‪.‬‬
‫ربّكَ وا ْ‬

‫‪ -114‬از عايشه رضی ال عنها روايت است که گفت‪:‬‬


‫صرُ الِّ والْ َف ْتحُ } نازل شد‪ ،‬پيامب صلی ال عليه وسلم ناز را اداء‬
‫چون {إذَا جَاءَ َن ْ‬
‫نکردند‪ ،‬مگر اينکه در آن می گفتند‪ « :‬سُبْحانك ربّنَا وبِح ْمدِك‪ ،‬ال ّل ُهمّ ا ْغ ِفرْ ل » يعنی‬
‫پاکيست ترا بار خدايا و ترا می ستاي بار خدايا مرا بيامرز‪.‬‬
‫در روايتی در صحيحي از وی آمده‪ :‬که پيامب صلی ال عليه وسلم در رکوع و‬
‫سجدهء خويش زياد می فرمود‪ُ « : :‬سبْحاَنكَ ال ّل ُهمّ ربّنَا وَب ْمدِك‪ ،‬اللّهمّ ا ْغ ِفرْ ل» و طبق دستور‬
‫ستَغ ِفرْهُ} آمده‪ ،‬پاکيست‬ ‫قرآن عمل می نود‪ ،‬دستوری که در آيهء { فَسبحْ بحمْدِ ربّ َ‬
‫ك وا ْ‬
‫بار خدايا ترا و من ترا می ستاي! بار خدايا مرا بيامرز‪.‬‬
‫و در روايت مسلم آمده که‪ :‬رسول ال صلی ال عليه وسلم قبل از وفات خويش‬
‫زياد می فرمود‪« :‬سُبْحاَنكَ ال ّل ُهمّ وبِحْمدِك‪ ،‬أسَْت ْغفِركَ وأتُوبُ إلَ ْيكَ »‪ .‬عايشه رضی ال عنها‬
‫گفت‪ :‬گفتم يا رسول ال اين سخنان چيست که تو آورده ای و آنرا می گويی؟ فرمود‪ :‬براي‬
‫‪114‬‬

‫نشانه ای در امتم قرار داده شده که چون آنرا مشاهده کنم‪ ،‬آنرا می گوي {إذَا جَا َء نَ ْ‬
‫صرُ‬
‫الِّ والْ َفتْح‪ }...‬تا آخر سوره‬
‫و در روايتی از مسلم آمده که رسول ال صلی ال عليه وسلم اين گفته را زياد تکرار‬
‫می کرد که‪ « :‬سُبْحانَ ال ّلهِ وبَ ْمدِ ِه أسَْت ْغفِرُ اللّه وََأتُوبُ إلَيْه » عايشه رضی ال عنها گفت‪:‬‬
‫گفتم يا رسول ال مشاهده می کنم که زياد « سُبْحا َن ال ّلهِ و َب ْمدِهِ أسَْت ْغ ِفرُ اللّه وَأَتُوبُ إلَيْه »‬
‫می گويی‪ .‬فرمود‪ :‬خداوند مرا خب داد بزودی نشانه ای در امتم خواهم ديد و چون آنرا‬
‫ببينم‪ « ،‬سُبْحانَ ال ّلهِ وبَ ْمدِ ِه أسَْت ْغفِرُ اللّه وََأتُوبُ إلَيْه » زياد می گوي که آنرا ديدم {إذَا جَاءَ‬
‫صرُ الِّ والْ َف ْتحُ}‪ .‬مراد فتح مکه است { ورأيْتَ النّاس يدْ ُ‬
‫خلُونَ فِي دِينِ الِّ أ ْفوَاجًا‪،‬‬ ‫نَ ْ‬
‫ستَغ ِفرْهُ إ ّنهُ كانَ توّاب ًا } ‪.‬‬
‫ك وا ْ‬
‫فَسبحْ بحمْ ِد ربّ َ‬

‫‪ -115‬الرابع‪ :‬عن أنسٍ رضي ال ّلهُ عنه قال‪ :‬إنّ اللّه عزّ وجلّ تَاب َع الوحْيَ على رسول‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قَبْ َل َوفَاتِه‪ ،‬حتّى ُت ُوفّى أكَْثرَ مَا كَانَ اْلوَحْي‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫اللّه َ‬

‫‪ -115‬از انس رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫خدای عزوجل قبل از وفات رسول ال صلی ال عليه وسلم وحی را پياپی فرستاد و‬
‫در هنگام وفات بيشتر از اوقات ديگر بر وی وحی نازل می شد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -116‬الامس‪ :‬عن جابر رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫يُبْعثُ كُلّ ع ْب ٍد على ما مَاتَ علَ ْي ِه » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -116‬از جابر رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هر بنده بر آنچه که مرده است برانگيخته می شود‪.‬‬
‫ش‪ :‬در حديث تشويق صورت گرفته به نيکی عمل و پيوی از سنت ممدی صلی ال‬
‫عليه وسلم در ههء احوال و اخلص برای او تعالی در گفتارها و کردارها‪ ،‬تا بر آن حالت‬
‫نيکو بيد و هانگونه برانگيخته شود‪ ،‬از خداوند حسن خاته می خواهيم‪.‬‬
‫‪115‬‬

‫‪ - 13‬باب زياد بودن راههای خي‬

‫علِيمٌ} البقرة‪٢١٥ :‬‬


‫ل ِبهِ َ‬
‫خ ْيرٍ فَِإنّ ا ّ‬
‫قال ال تعالی‪َ { :‬ومَا تَفْعَلُو ْا مِنْ َ‬
‫خ ْيرٍ يَعْ َل ْمهُ الّ} البقرة‪١٩٧ :‬‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬ومَا تَفْعَلُو ْا مِنْ َ‬
‫خيْراً َيرَهُ} الزلزلة‪٧ :‬‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬فمَن يَ ْع َملْ ِمثْقَالَ َذرّةٍ َ‬
‫ع ِملَ صَالِحاً َفِلنَ ْفسِهِ} الجاثية‪١٥ :‬‬
‫و قال تعالی‪ { :‬مَنْ َ‬
‫واليات في الباب كثيرة ‪.‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬آنچه از خي انام می دهيد هانا خداوند به آن دانا است‪ .‬بقره‪:‬‬
‫‪215‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬آنه از خي انام می دهيد‪ ،‬خداوند آنرا می داند‪ .‬بقره‪197 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬پس کسی که به اندازهء ذرهء کوچکی عمل خي انام دهد آنرا می‬
‫بيند‪ .‬زلزله‪7 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬کسی که عمل نيکو انام می دهد‪ ،‬برای نفع خويشت انام می دهد‪.‬‬
‫جاثيه‪15 :‬‬

‫و أما الحاديث فکثية جدا‪ ،‬و هی غي منحصرة‪ ،‬فنذکر طرفا منها‪:‬‬


‫آياد در اين مورد زياد است و احاديث هم بيحد است که برخی از آنا آورده می شود‪:‬‬
‫‪ -117‬الوّل‪ :‬عن أَبِي ذرّ جُ ْن َدبِ بنِ جُنَادَ َة رضي اللّه عنه قال‪ :‬قلت يا رسو َل اللّه‪ ،‬أيّ‬
‫ب أ ْفضَل؟ قال‪« :‬‬
‫ي ال ّرقَا ِ‬
‫لهَا ُد فِي َسبِي ِلهِ » ‪ُ .‬قلْت‪ :‬أ ّ‬
‫العْما ِل أ ْفضَل؟ قال‪ « :‬الِيانُ بِاللّه‪ ،‬وَا ِ‬
‫ي صَانِعا أوْ َتصْنَعُ ل ْخرَقَ »‬
‫أْنفَسُهَا عِنْد أ ْه ِلهَا‪ ،‬وأكَث ُرهَا ثَمَنا » ‪ُ .‬قلْت‪َ :‬فإِنْ َل ْم أفْعل؟ قال‪ « :‬تُع ُ‬
‫ض ُعفْتُ عَنْ َبعْضِ الْعمل؟ قال‪ « :‬تَ ُكفّ َشرّكَ عَن النّاسِ َفإِنّها‬
‫ُقلْت‪ :‬يا رسول اللّه أرَأيتَ إنْ َ‬
‫ك » ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫صدقةٌ مِ ْنكَ على نَفسِ َ‬

‫‪ -117‬از ابوذر رضی ال عنه روايت که گفت‪:‬‬


‫گفتم يا رسول ال کدام کارها بتر است؟‬
‫فرمود‪ :‬ايان بدا و جهاد در راه او‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬کدام رقبه ها (گردن ها) بتر است؟‬
‫‪116‬‬

‫فرمود‪ :‬بترين و پرقيمت ترين آن نزد اهلش‪.‬‬


‫گفتم‪ :‬اگر اين كار را انام ندهم؟‬
‫فرمود‪ :‬اينکه با صنعتگری هکاری کنی يا برای کسی که خود درست کار کرده نی‬
‫تواند کار کنی‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬يا رسول ال اگر از انام گوشهء از کارها ناتوان ماندم‪ ،‬چه کنم؟‬
‫فرمود‪ :‬شر خود را از مردم باز داری که اين خود صدقهء از تو بر خويشت است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪:‬‬


‫‪ -118‬الثان‪ :‬عن َأبِي ذرّ رضي اللّه عنه أيضا أنّ رسُو َل ال ّلهِ َ‬
‫لمَى مِنْ أَ َحدِ ُكمْ صد َقةٌ ‪ ،‬فَكُلٌ تَسبِيْحةٍ صَدقةٌ ‪ ،‬وكُلّ تْمِيدَ ٍة صدقَةٌ ‪ ،‬وكُلّ‬
‫ُيصْبِحُ على كلّ سُ َ‬
‫ئ مِنْ‬
‫جزِ ُ‬
‫ص َد َقةٌ ‪ ،‬وأ ْمرٌ بال ْعرُوفِ صد َقةٌ ‪ ،‬وَنهْيٌ عَ ِن الُنْ َكرِ صد َقةٌ ‪ .‬ويُ ْ‬
‫صدَقةٌ ‪ ،‬وك ّل تَكْبِيةٍ َ‬
‫ْتلِي َلةٍ َ‬
‫ذَلكَ رَكعَتَانِ يرْ َك ُعهُما مِنَ الضّحى » رواه مسلم‬

‫‪-118‬از ابو ذر رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بر هر مفصل و بند شا صدقه لزم می شود‪،‬‬
‫پس هر تسبيح گفت صدقه است و هر حد گفت صدقه است و هر تليل (ل اله ال ال) گفت‬
‫صدقه است و هر تکبي گفت صدقه است‪ ،‬امر به کارهای پسنديده صدقه است‪ ،‬ونی از‬
‫اعمال بد صدقه است‪ ،‬و کفايت می کند از آن دو رکعتی که در چاشتگاه اداء نايد‪.‬‬

‫ضتْ َعلَ ّي أعْمالُ ُأمّت‬


‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ُ « :‬ع ِر َ‬
‫‪ -119‬الثّالثُ ع ْنهُ قال‪ :‬قال النب َ‬
‫حسَُنهَا وسيُّئهَا فو َج ْدتُ ف مَحاسِنِ أعْماِلهَا الذَى يُماطُ عن ال ّطرِيق‪ ،‬وَو َج ْدتُ ف مَساوَىءِ‬
‫جدِ لَ ُت ْدفَنُ » رواه مسلم‪.‬‬
‫أعْمالِها النّخَا َعةُ تَكُو ُن فِي الَسْ ِ‬

‫‪ -119‬از ابو ذر ر ضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اعمال خوب و بد امتم به من نشان داده شده و‬
‫يافتم در اعمال نيکشان خس و خاشاک که از راه دور ساخته می شود (و هر گونه مانع در‬
‫راه) و ديدم در اعمال بدشان آب دهان (بلغم) که در مسجد بوده و دفن نی گردد‪.‬‬
‫‪117‬‬

‫صلّونَ‬
‫‪ -120‬الرابع عنه‪ :‬أنّ ناسا قالوا‪ :‬يا رسُو َل اللّه‪َ ،‬ذهَب أ ْهلُ الدّثُور بالجُور‪ُ ،‬ي َ‬
‫صدّقُونَ َب ُفضُولِ أ ْموَالِمْ قال‪« :‬أوَ لَيْس َقدْ َجعَلَ‬
‫صلّى ‪ ،‬وََيصُومُونَ كَمَا َنصُوم‪َ ،‬ويََت َ‬
‫كَمَا ُن َ‬
‫حةٍ صَدقَةً‪ ،‬و ُكلّ تَكبِي ٍة صدقة ‪ ،‬وكلّ َتحْمِيدةٍ‬
‫صدّقُونَ بِه‪ :‬إنّ بِكُ ّل تَسْبِي َ‬
‫لَ ُك ْم مَا َت َ‬
‫صدقةً ‪ ،‬وكلّ ِت ْهلِي َلةٍ صَدقَةً ‪ ،‬وأم ٌر بالعْرُوفِ صدقةٌ ‪ ،‬وَنهْىٌ ع ِن ا ُلنْكر صدقةٌ وف ُبضْعِ‬
‫أحدِ ُك ْم صدقةٌ » قالوا‪ :‬يا رسولَ ال ّلهِ أيأت أحدُنَا َش ْهوَتَه‪ ،‬ويكُونُ لَه فيها أجْر؟‪ ،‬قال‪:‬‬
‫للِ كا َن َلهُ أ ْجرٌ»‬
‫«أرأيُْتمْ لو وضَعهَا ف حرامٍ أَكَا َن عليهِ ِوزْر؟ فكذلكَ إذا وضَعهَا ف ال َ‬
‫رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -120‬از ابوذر رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫عده ای از مردم گفتند‪ :‬يا رسول ال‪ ،‬پاداش را ثروتندان بردند‪ ،‬مثل ما ناز گزارده و‬
‫روزه می گيند‪ ،‬از آنچه از مالشان از حاجت افزون باشد‪ ،‬آنرا صدقه می دهند‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬آيا خداوند برای شا چيزی نداده که آن را صدقه دهيد؟ هانا در هر تسبيح‬
‫گفت صدقه است و هر تکبي گفت صدقه است و هر حد گفت صدقه است و هر تليل صدقه‬
‫است‪ ،‬امر به کار های خوب صدقه است و نی از کارهای بد صدقه است و در هبستری با‬
‫زن صدقه است‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬يا رسول ال! يکی از ما شهوت خود را برآورده می سازد در آن اجر و مزد‬
‫است؟‬
‫فرمود‪ :‬بگوئيد هرگاه آن را در حرام بنهد آيا بر وی گناه است؟ هچنان اگر آنرا در‬
‫حلل بنهد برای او اجر است‪.‬‬

‫‪ -121‬الامس‪ :‬عنه قال‪ :‬قال ل النبّ صلى اللّه عليه وآله وسلم‪« :‬لَ تَحقِرنّ مِن‬
‫ال ْعرُوفِ شَيْئا وَلوْ أ ْن ت ْلقَى أخَاكَ بِوج ٍه طلِي ٍق » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -121‬از ابوذر رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچ کار خوب و پسنديده را حقي مشماريد‪ ،‬هر‬
‫چند با برادرت به چهرهء گشاده روبرو شوی‪.‬‬
‫‪118‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -122‬السادس‪ :‬عن َأبِي هريرة رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسُولُ اللّه َ‬
‫لمَى مِنَ النّاسِ علَ ْيهِ صدَقةٌ ُكلّ َي ْومٍ تَ ْطلُ ُع فيه الشّمْس‪ :‬تعدِلُ بيْن الثْنَيْ ِن ص َدقَةٌ ‪،‬‬
‫و َسلّم‪ُ « :‬كلّ سُ َ‬
‫وُتعِيُ الرّجُلَ ف دابّتِه‪ ،‬فَتحْ ِم ُلهُ َعلَ ْيهَا‪ ،‬أ ْو ت ْرفَعُ َلهُ علَ ْيهَا متَاعَ ُه صدقةٌ ‪ ،‬والكلمةُ الطّيّبةُ صدَقةٌ‪،‬‬
‫صدَقةٌ » متفق عليه‪.‬‬
‫ط الذَى عَن الطرِيق َ‬
‫لةِ صد َقةٌ ‪َ ،‬وتُمي ُ‬
‫وبِكُلّ خَ ْط َو ٍة تْشِيها إل الصّ َ‬
‫صلّى الُ‬
‫ورواه مسلم أيضا من رواية عائشة رضي اللّه عنها قالت‪ :‬قال رسُول اللّه َ‬
‫حدَ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬إّنهُ ُخلِقَ كُلّ إنْسانٍ مِنْ بن آدم علَى سِتّيَ وثلثاَئةِ َمفْصِل‪ ،‬فَمنْ كَبّر اللّه‪ ،‬و ِ‬
‫ح اللّه واسَت ْغفَر اللّه‪ ،‬وعَزلَ حَجرا ع ْن َطرِي ِق النّاسِ أوْ َشوْ َكةً أوْ عظْما عن‬
‫اللّه‪َ ،‬و َهلّ َل اللّه‪ ،‬وسبّ َ‬
‫ي والثّلَثائة ‪َ ،‬فإِّنهُ يُمْسي َيوْمِئ ٍذ َوقَد‬
‫َطرِيقِ النّاس‪ ،‬أ ْو أمر بعرُوفٍ أوْ نى ع ْن مُنْكَر‪ ،‬عَددَ السّتّ َ‬
‫سهُ عنِ النّا ِر » ‪.‬‬
‫زَحزحَ نفْ َ‬

‫‪ -122‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بر هر مفصل و بند از مردم در هر روزی که‬
‫آفتاب بر وی می تابد‪ ،‬صدقه لزم است‪ .‬ميان دو کس عدالت می کنی صدقه است‪ .‬مردی را‬
‫در باز کردن ستورش ياری می کنی يا خودش را بر آن سوار می کنی صدقه است‪ .‬سخن‬
‫نيکو صدقه است‪ ،‬و به هر گامی که بسوی ناز می نی صدقه است‪ .‬دور کردن پليدی از راه‬
‫صدقه است‪.‬‬
‫مسلم آنرا از عايشه رضی ال عنها روايت کرده که رسول ال صلی ال عليه وسلم‬
‫فرمود‪:‬‬
‫هر شخص از فرزندان آدم با (‪ )360‬مفصل آفريده شده‪ ،‬آنکه خدا را تکبي‪ ،‬حد‪ ،‬و‬
‫تليل و تسبيح و استغفار گويد‪ ،‬سنگ يا خار يا استخوانی را از راه مردم دور سازد‪ ،‬يا امر به‬
‫معروف و نی از منکر به شار (‪ )360‬بنمايد‪ ،‬هانا آن روز را بالتی شب می کند‪ ،‬که خويش‬
‫را از آتش دور کرده است‪.‬‬

‫جدِ أو رَاح‪،‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬منْ غدَا إل الَسْ ِ‬
‫‪ -123‬السابع‪ :‬عنه عن النَبِيّ َ‬
‫ح » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫أعدّ ال ّلهُ َلهُ ف الّنةِ ُنزُلً ُكلّمَا غَدا أ ْو رَا َ‬

‫‪ -123‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪119‬‬

‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسی که اول روز يا اول شب بسوی مسجد رود‬
‫در هر صبح و يا هر شامی که می رود‪ ،‬خداوند برايش در بشت مهمانسرايی آماده می سازد‪.‬‬

‫سلِماتِ لَ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬يا نِسَاء الُ ْ‬
‫‪ -124‬الثامن‪ :‬عنه قال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫حقِر ّن جارَةٌ لِجارِتهَا وَل ْو ِفرْسِنَ شا ٍة » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫تَ ْ‬

‫‪ -124‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬ای زنان مسلمان هيچ زن هسايه برای زن‬
‫هسايه حقي نشمارد‪ ،‬هر چند که سم گوسفندی هم باشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬ا ِليَانُ ِبضْ ٌع وَس ْبعُون‪ ،‬أوْ‬
‫‪ -125‬التاسع‪ :‬عنه عن النب َ‬
‫ِبضْ ٌع وَسِتّونَ َشعَْبةً ‪ :‬فَأفْض ُلهَا قوْلُ لَ إَلهَ إلّ اللّه‪ ،‬وَأدْنَاهَا إمَا َطةُ الذَى ع ِن ال ّطرِيق‪ ،‬وَاليَاءُ ُشعْبةٌ‬
‫مِنَ الِيانِ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -125‬و هم از وی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬ايان را هفتاد و اند يا شصت و اند‪ ،‬شاخه است‪،‬‬
‫که بترين آن کلمهء ل اله ال ال و پايي ترين آن دور کردن درشتيها و موانع (مثل سنگ‪ ،‬و‬
‫ديگر موانعی که در راه قرار دارد) از راه است و حياء و آزرم شاخه ای از ايان است‪.‬‬
‫ش‪ :‬علمای اسلمی در بارهء اين عدد (هفتاد و چند) مراد را کثرت و مبالغه دانسته‬
‫اند‪ .‬حافظ بن حجر عسقلنی در اين مورد شيوهء ابن حبان را ترجيح داده که از نظر وی اين‬
‫نظر به حق نزديکتر است‪.‬‬
‫وی می گويد‪ :‬من ههء طاعاتی را که خداوند و پيامبش در کتاب و سنت بيان داشته‬
‫اند شرده و حساب کرده ام در نتيجه هفتاد و نه شد که دانستم مراد هي است‪.‬‬
‫شيخ کازونی نيز در کتاب شرح الشارق ذکر کرده است و حافظ ابن حجر را نيز‬
‫رأی بر اينست چنانچه وی ههء اعمال را که شامل اعمال قلب و لسان و بدن باشد‪ ،‬بصورت‬
‫تفضيلی بيان داشته است‪ .‬وی می گويد‪ :‬اعمال قلب شامل معتقدات و نيات می باشد‪ ،‬که‬
‫اين ‪ 24‬خصلت باشد‪ ،‬ايان به خدا که در آن ايان به ذات خدا‪ ،‬صفات توحيد و اينکه‬
‫خداوند مانند ندارد اعتقاد بر اينکه غي خدا حادث است‪ ،‬ايان به ملئکه‪ ،‬کتب‪ ،‬پيامبان‪،‬‬
‫‪120‬‬

‫قدر خي و شر آن‪ ،‬ايان به روز آخرت که شامل مسئلهء قب‪ ،‬بعث‪،‬نشور‪ ،‬حساب‪ ،‬ميزان‪،‬‬
‫صراط‪ ،‬جنت و نار باشد‪ ،‬و مبت خدا و حب و بغض برای خدا مبت نبی صلی ال عليه‬
‫وسلم اعتقاد بر تعظيم آن‪ ،‬که شامل درود بر پيامب واتباع از سنت آن باشد‪ ،‬و اخلص که‬
‫شامل ترک ريا‪ ،‬نفاق‪ ،‬توبه‪ ،‬خوف‪ ،‬رجاء‪ ،‬شکر‪ ،‬صب‪ ،‬رضا به قضا و توکل و رحت باشد و‬
‫تواضع که شامل احترام به بزرگان‪ ،‬رحم و شفقت بر صغار‪ ،‬ترک کب وعجب‪ ،‬ترک حسد‪،‬‬
‫کينه و غضب می باشد‪.‬‬
‫اما اعمال زبان ‪ 7‬خصلت را در بر می گيد‪ ،‬از جله‪ :‬بعضی خاص به اعيان است که‬
‫‪ 15‬باشد‪ ،‬پاکيزگی د رحواس و از نظر دستور که شامل اجتناب ناست‪ ،‬ستر عورت در ناز‬
‫واجب و مستحبی زکات و آزادی بردگان است‪ .‬سخاوت که شامل اطعام طعام و اکرام‬
‫مهمان‪ ،‬روزهء فرض و نفل حج عمره و هچني طواف‪ ،‬اعتکاف‪ ،‬التماس شب قدر می شود‪.‬‬
‫خروج باطر دين که شامل هجرت از دار کفر‪ ،‬وفاء به نذر‪ ،‬تری در ايان و ادای کفارات‬
‫باشد‪.‬‬
‫و از جله بعضی تعلق به اتباع است که ‪ 6‬خصلت می باشد‪ ،‬از جله تعفف به نکاح‪،‬‬
‫قيام به حقوق عيال‪ ،‬بر والدين و از جلهء آن اجتناب عقوق‪ ،‬تربيت اولد‪ ،‬صلهء رحم‪،‬‬
‫اطاعت ا زکار فرما و آقای برده و مهربانی بر بردگان است‪.‬‬
‫و از جله تعلق می گيد به عامه که ‪ 17‬باشد‪ ،‬قيام به امارت با عدل‪ ،‬متابعت‪،‬‬
‫جاعت‪ ،‬طاعت اولی المر‪ ،‬اصلح بي الناس که شامل می شود قتال با خوارج و باغيان‬
‫معاونت بربر‪ ،‬که شامل امر به معروف و نی از منکر‪ ،‬اقامت حدود و جهاد از جلهء آن‬
‫است‪.‬‬
‫مرابطه و اداء امانت و نيز اداء خس و قرض با وفاء به آن و اکرام هسايه وحسن‬
‫معامله که شامل می شود جع مال از حلل و انفاق مال در حق آن و ترک تبذير و اسراف و‬
‫رد سلم و جواب عطسه کننده و نگهداشت ضرر از مردم‪ ،‬اجتناب لو و دور کردن پليدی‬
‫از راه که مموع اين ‪ 69‬خصلت می گردد‪ ،‬و نيز مکن است تا ‪ 79‬برسد به اعتبار افراد‪،‬‬
‫ضم و پيوست بعضی شان به بعض ديگر‪.‬‬
‫حافظ سيوطی در حاشيهء سنن ابی داود پس از اينکه اين روايت (هفتاد و چند) را‬
‫ترجيح داده گفته است‪ :‬اين قولی است که ديگر علماء نيز راجح دانسته اند‪ .‬اما مقصود‬
‫حديث مبارک اينست که اعمال شرعيهء که ايان ناميده می شود در اين عدد منحصر می‬
‫‪121‬‬

‫باشد اما شرع اين عدد را برای ما معي نساخته و آن را نيز از هم جدا نگردانده است‪ .‬اما‬
‫برخی از متأخرين اين را در هي عدد منحصر گردانده اند و اين قول صحيح و راجح نيست‪،‬‬
‫زيرا امکان زياد وکم شدن آن می رود‪ .‬البته آنچه بيشتر صحيح به نظر می رسد‪ ،‬آنست که‬
‫ابوسليمان خطابی بيان کرده که اين تعداد به علم خدا و پيامب صلی ال عليه وسلم منحصر‬
‫باشد و در شريعت با تفصيل بيان شده است‪ .‬اما شريعت مقدس عناوين اين را برای ما‬
‫مشخص نگردانده است و نه هم عدد آن را واضح گردانده و نه کيفيت تقسيم آن را شرح‬
‫فرموده است‪ .‬البته آنچه ما بدان امر شده اي به آن عمل می داري و از آنچه نی گرديده اي‬
‫خويش را از آن باز می داري‪ .‬پس ضرورتی برای تعيي و حصر اين عدد ديده نی شود‪.‬‬
‫(مترجم)‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬بَيْنمَا رَجُلٌ َيمْشِي‬


‫‪ -126‬العاشر‪ :‬عنه أن رسول اللّه َ‬
‫ب يلهثُ َيأْكُ ُل الّثرَى‬
‫بطَري ٍق اشَْتدّ علَ ْيهِ اْلعَطش‪،‬فَوجد بِئرا فَنَ َل فيها فَشَرب‪ُ ،‬ث ّم خرج فإِذا ك ْل ٌ‬
‫ب مِنَ العطشِ مِثْلَ اّلذِي كَا َن َقدْ َبلَغَ مِنّي‪ ،‬فََنزَلَ الْبِ ْئرَ‬
‫مِنَ اْلعَطَش‪،‬فقال الرّجُل‪َ :‬لقَدْ بلَ َغ َهذَا الْ َك ْل ُ‬
‫سقَى الْ َكلْب‪ ،‬فَشَ َكرَ ال ّلهُ لَه فَ َغ َفرَ لَه‪ .‬قَالُوا‪ :‬يا رسولَ‬
‫فَملَ ُخفّه مَاءً ُثمّ َأمْسَكَه بِفيه‪ ،‬حتّى رقِيَ فَ َ‬
‫اللّه إِ ّن لَنَا ف الَْبهَائِم أَجْرا؟ فَقَالَ‪ « :‬ف كُلّ كَِب ٍد رَطْبةٍ أَ ْج ٌر » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫وف رواية للبخاري‪ « :‬فَشَكَر اللّه ل ُه فَ َغ َفرَ لَه‪ ،‬فَأدْ َخلَه الْجّن َة » ‪.‬‬
‫وف رواية َلهُما‪ « :‬بَ ْينَما َك ْلبٌ يُطيف بِركِّيةٍ َقدْ كَادَ يقُْتلُه الْعطَشُ ِإ ْذ رأتْه بغِ ّي مِنْ َبغَايا‬
‫سقَتْ ُه َفغُفِر َلهَا ِبهِ»‪.‬‬
‫بَنِي إِ ْسرَائيل‪ ،‬فََنزَ َعتْ مُو َقهَا فاسْتَقت َلهُ بِه‪ ،‬فَ َ‬

‫‪ -126‬از وی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬در اثنايی که مردی در راهی می رفت سخت‬
‫تشنه شد‪ ،‬و چاهی را ديد در آن فرو شد و آب آشاميد‪ ،‬و بعد از آن بيون شد‪ ،‬ناگهان‬
‫سگی را ديد که از شدت تشنگی زبان از کامش برآمده بود‪ ،‬از تشنگی خاک را می خورد‪ .‬با‬
‫خود گفت‪ :‬اين سگ هم مثل من تشنه شده‪ ،‬پس به چاه درآمده موزهء خود را آب کرده آنرا‬
‫بدهن خود گرفت‪ ،‬از چاه بال شد و سگ را سياب کرد‪ ،‬خداوند مزد اين عمل را داد و او‬
‫را آمرزيد‪ .‬گفتند‪ :‬يا رسول ال آيا در کمک کردن به چارپايان پاداش داده می شود؟‬
‫فرمود‪ :‬در هر جگر تازه ای پاداش است‪.‬‬
‫‪122‬‬

‫و در روايتی از باری آمده که خداوند مزدش را داد‪ ،‬او را به بشت داخل نود‪.‬‬
‫و در روايتی از باری و مسلم آمده در اثنايی که سگی به دور چاهی می گشت که از‬
‫تشنگی در حال هلکت بود‪ ،‬زنی از زناکاران بنی اسرائيل وی را ديده موزه اش را کشيد و‬
‫به آن سيابش کرد‪ ،‬گناهان وی آمرزيده شد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪َ « :‬لقَد رَأْيتُ رَجُلً‬


‫‪ -127‬الْحادي عشَر‪ :‬ع ْنهُ عن النب َ‬
‫ي » ‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬
‫يََت َق ّلبُ فِي الْجّن ِة فِي شَجر ٍة قطَعها مِ ْن َظ ْهرِ الطّريقِ كَاَنتْ ُت ْؤذِي الْمُسلِ ِم َ‬
‫وف رواية ‪ « :‬مرّ رجُ ٌل ِبغُصْنِ شَجرةٍ َعلَى َظ ْهرِ طرِيقٍ فَقال‪ :‬وال ّلهِ ُلنَحّيّ هذا عنِ‬
‫الْمسلِمِيَ ل ُي ْؤذِيهُم‪ ،‬فُأدْخِلَ الْجَّنةَ » ‪.‬‬
‫وف رواية لما‪ « :‬بيْنَما رجُ ٌل يْشِي بِطريقٍ وجد ُغصْن َشوْكٍ علَى ال ّطرِيق‪،‬‬
‫فأخّرُه فشَكَر ال ّلهُ لَه‪ ،‬فغَفر َل ُه » ‪.‬‬

‫‪ -127‬از وی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مردی را ديدم که در بشت اين طرف و آن طرف‬
‫می گرديد‪ ،‬چون درختی را که از بالی راه سبب اذيت مسلمي می شد قطع نوده بود‪.‬‬
‫و در روايتی ديگر آمده که مردی متوجه شاخهء درختی شد که بالی راه قرار داشت‬
‫و گفت‪ :‬بدا حتما اين را از سر راه مسلمانا دور می کنم که سبب اذيت شان نشود‪ ،‬و به‬
‫بشت داخل شد‪.‬‬
‫و در روايتی از صحيحي آمده‪ :‬در اثنايی که مردی در راهی می رفت‪ ،‬شاخهء خاری‬
‫را ديد که در راه قرار گرفته آنرا از راه دور کرد‪ ،‬خداوند در برابر اين عمل وی را جزای‬
‫خي داد و عفوش نود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬منْ توضّأ فأحَسَنَ‬


‫‪ -128‬الثّان عشَر‪ :‬عنْه قال‪ :‬قَال رسولُ اللّه َ‬
‫اْلوُضُوء‪ُ ،‬ث ّم أتَى الْجُمعةَ ‪ ،‬فَاستمع وأنْصت‪ُ ،‬غفِر َل ُه ما بيَْنهُ وبيْنَ الْجُمعةِ وزِياد ُة ثَلَثةِ أيّام‪ ،‬ومَنْ‬
‫مسّ الْحصا فَقد َلغَا » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -128‬از وی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪123‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسی که وضوء سازد و بعد به ناز جعه رود‬
‫و بشنود و خاموش باشد‪ ،‬آنچه ميان او و جعه و سه روز ديگر انام شده آمرزيده می شود‪ ،‬و‬
‫کسی که سنگريزه را بدستش دور کند‪ ،‬کار لغو و بيهودهء را انام داده است‪ .‬يعنی در هنگام‬
‫ناز‪.‬‬

‫ضأَ الْع ْبدُ‬


‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬إذَا تَو ّ‬
‫‪ -129‬الثّالثَ عَشر‪ :‬عنْه أن رسولَ اللّه َ‬
‫سلِم‪ ،‬أو الْ ُم ْؤمِنُ فغَسلَ وجْه ُه خرج مِنْ وَ ْج ِههِ كُلّ خطِيئةٍ نظر ِإلَ ْيهَا بعينهِ مَعَ الْماء‪ ،‬أ ْو مَعَ‬
‫الْمُ ْ‬
‫آخِر قَ ْطرِ الْماء‪َ ،‬فِإذَا غَسَل يديهِ خَرج مِنْ يدْيهِ كُلّ خَطِيَْئةٍ كانَ بطش ْتهَا يدا ُه مع الْمَاءِ أَو مع آ ِخرِ‬
‫قَ ْطرِ الْماء‪َ ،‬فِإذَا غس َل رِجل ْيهِ خَر َجتْ كُلّ خَطِيَْئ ٍة مشَتْها رِجْلُه مع الْماءِ َأوْ مع آ ِخ ِر قَ ْطرِ الْمَاءِ‬
‫حَتّى ْيرُج نقِيا من الذّنُوبِ» رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -129‬از وی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه بندهء مسلمان يا مؤمن وضوء بگيد و‬
‫رويش را بشويد به آب و يا با آخرين قطرات آب گناهی که با چشمش بسوی آن نظر نوده‬
‫از رويش بيون می شود و هرگاه دستهايش را بشويد با آب يا با آخرين قطرات آب هر‬
‫گناهی که با دستهايش مرتکب شده بيون می شود‪ .‬هرگاه پاهايش را بشويد با آب يا با‬
‫آخرين قطرات آب گناهانی را که پاهايش مس کرده و گام برداشته از آن بيون می شود تا‬
‫اينکه از گناهان پاک بيون می گردد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬الصّلواتُ‬


‫‪ -130‬الرّابعَ عشر‪ :‬عنه عن رسول اللّه َ‬
‫الْخَمْس‪ ،‬والْجُ ُمعَةُ ِإلَى الْجُمُع ِة ‪ ،‬ورمضانُ ِإلَى رمضا َن مُك ّفرَاتٌ لِمَا بيَنهُنّ ِإذَا اجْتنِبَت الْكَباِئرُ »‬
‫رواه مسلم‬

‫‪ -130‬از وی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬نازهای پنج وقت و جعه تا جعه و رمضان تا‬
‫رمضان سبب بشش و کفارهء گناهانی که درين ميان می شود می گردد‪ ،‬زمانی که از گناهان‬
‫کبيه پرهيز شو‪.‬‬
‫ش‪ :‬عده ای از علماء اسلمی با استدلل به اين حديث کفارهء گناهان را به عمل‬
‫صال مقيد دانسته اند‪ ،‬اما ابن التي خلف آن ذکر کرده گفته است‪ :‬آيا خداوند با اين اعمال‬
‫‪124‬‬

‫کبائر را برای بنده می بشد در صورتيکه دوام بر آن ننمايد يا فقط صغائر را مورد عفو قرار‬
‫می دهد؟‬
‫در جواب قول قرطبی را نوشته ذکر کرده که بعيد نيست برای بعضی اشخاص‬
‫گناهان کبيه و صغيه بر حسب اخلص شان و با مراعات احسان بشيده شود‪ ،‬و اين از‬
‫فضل خدا است که برای هر که خواهد ارزانی می دارد‪ ،‬چنانچه اين نظريهء ابن حزم و ابن‬
‫عربی نيز می باشد‪.‬‬
‫اما آنچه جهور علماء بر آن نظر داده اند‪ ،‬آنست که عمل صال گناهان کبيه را‬
‫کفاره نی گردد‪ ،‬بلکه کبائر فقط با توبه و يا فضل خداوندی مورد عفو قرار می گيد‪.‬‬
‫(مترجم)‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬أل أدلّكَم‬


‫‪ -131‬الْخَامسَ عشر‪ :‬عنه قال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫على ما َيمْحُو ال ّلهُ ِبهِ الْخَطايا‪ ،‬ويرْفَعُ ِبهِ الدّرجات؟ » قالوا‪ :‬بلى يا رسُو َل اللّه‪ ،‬قال‪ « :‬إسباغ‬
‫ط»‬
‫اْلوُضوءِ على الْمَكَا ِرهِ وكَثْرةُ الْخُطَا ِإلَى الْمسَاجِد‪ ،‬وانِْتظَارُ الصّلةِ ب ْعدِ الصّلةِ ‪ ،‬فَذلِ ُكمُ الرّبَا ُ‬
‫رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -131‬از وی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آيا شا را بچيزی رهنمايی نکنم که بآن گناهان‬
‫مو گشته و درجات بلند شود؟‬
‫گفتند‪ :‬آری يا رسول ال!‬
‫فرمود‪ :‬کامل ساخت وضوء در سختی ها و قدم زدن زياد بسوی مساجد و منتظر‬
‫ماندن برای ناز‪ ،‬بعد از ادای ناز‪ ،‬پس اين سنگر را مکم گييد‪.‬‬
‫ش‪ :‬رباط حقيقی ملزمت حفظ حقوق مسلمي است بر اينکه انسان با نفس خود‬
‫مبارزه نوده و شهوات خويش را در حب دنيا و اتلف حقوق ديگران سرکوب نايد‪ .‬در اين‬
‫وقت است که راههای شيطان و وساوس آن بسته گرديده و در واقع اين مفهوم که رباط‬
‫حقيقی جهاد است را افاده می دارد‪.‬‬
‫در حديث ديگر آمده‪ :‬رجعنا من الهاد الصغر الی الهاد الکب‪ .‬يعنی از جهاد دشن‬
‫بسوی جهاد نفس آمده اي‪ .‬زيرا جهاد با کفار مشروعيت يافته بر اينکه انسان خود‪ ،‬اولد و‬
‫‪125‬‬

‫اموالش را باطر اعلء کلمة ال‪ ،‬با دور ساخت نفس از لذات دنيوی تنها گذاشته و برای‬
‫هدف و مقصودش راه جهاد و مبارزه را برگزيند‪( .‬مترجم)‬

‫‪ -132‬السّادسَ عشر‪ :‬عن َأبِي موسى الشعري رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬منْ صلّى الَْبرْديْ ِن دَخَ َل الْجّن َة » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫َ‬
‫بدَا ِن » ‪ :‬الصّبْحُ واْل َعصْر‪.‬‬
‫« ال ْ‬

‫‪ -132‬از ابوموسی اشعری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه بَردَين (نازهای صبح و عصر) را اداء‬
‫نايد به بشت داخل می شود‪.‬‬
‫ش‪ :‬در حديث مبارک لفظ بَردَين به معنی عصر و فجر تفسي شده است‪ .‬امام خطابی‬
‫گويد‪ :‬علت ناميدن آن بر بَردَين چون اين دو ناز در دو طرف روز در سردی واقع می گردد‪،‬‬
‫چون در اين وقت شدت گرمی کم شده و هوا خوش گوار می گردد‪ ،‬و اينگونه هم احتمال‬
‫دارد که اين حکم در اوائل فرضيت ناز بوده‪ ،‬در آن زمان که هنوز پنج وقت فرض نشده بود‬
‫و تنها دو رکعت صبح و دو رکعت عشاء فرض گرديده بود‪ ،‬و اين حديث خب از آن مردم‬
‫می دهد که در آن وقت می زيسته اند‪.‬‬
‫برخی علماء را عقيده بر اين است که مراد از بَردَين صبح و عشاء است و وجه‬
‫تصيص عشاء باطر اينست‪ ،‬چون در آن وقت خواب غلبه نوده و اداء اين ناز برای ناز‬
‫گزار با مشقت هراه می باشد‪( .‬مترجم)‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ِ « :‬إذَا م ِرضَ الْع ْبدُ‬


‫‪ -133‬السّابِعَ عشَر‪ :‬عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫َأ ْو سافَر كُتِب َل ُه ما كانَ يعْم ُل ُمقِيما صحيِحا » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -133‬از وی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه شخصی مريض شود يا سفر نايد‪ ،‬ثواب‬
‫آنچه را که در حال صحت واقامت انام ميداده درمی يابد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -134‬الثّامنَ عشَر‪ :‬عنْ جابرٍ رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫و َسلّم‪ُ « :‬ك ّل معرُوفٍ صد َقةٌ » رواه البخاري‪ ،‬ورواه مسلم مِن رواية حذَي َفةَ رضي اللّه عنه‪.‬‬
‫‪126‬‬

‫‪ -134‬از جابر رضی ال عنه مرويست که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هر کار پسنديده و خوبی‪ ،‬صدقه است‪.‬‬

‫س ِلمٍ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬ما مِنْ مُ ْ‬
‫‪ -135‬التّاسع عشر‪ :‬ع ْنهُ قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫ق مِنْه لَه صدقَةً ‪ ،‬ول يرْزؤه أَ َحدٌ إلّ كَانَ له‬
‫َي ْغ ِرسُ َغرْسا إلّ كا َن ما أُكِ َل مِ ْنهُ ل ُه صدقةً ‪ ،‬وما ُسرِ َ‬
‫سلِم غرسا‪ ،‬فََيأْكُ َل مِ ْنهُ إِنسانٌ ول دابةٌ ول‬
‫صدقةً» رواه مسلم‪ .‬وف رواية له‪ « :‬فَل ي ْغرِس الْمُ ْ‬
‫طَيٌ إلّ كا َن له صدقَةً إِلَى َي ْومِ اْلقِيَامة »‪.‬‬
‫وف رواية له‪ « :‬ل ي ْغرِس مُسلِم غرْسا‪ ،‬ول يزْرعُ زرْعا‪ ،‬فيأْكُل مِنْه إِنْسا ٌن وَل داّبةٌ ول‬
‫شَ ْيءٌ إلّ كَاَنتْ لَه صدقةً ‪ ،‬ورويَاه جيعا مِ ْن رواية َأَنسٍ رضي اللّه عنه‪.‬‬

‫‪ -135‬و هم از وی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچ مسلمانی نيست که نالی بنشاند‪ ،‬جز‬
‫اينکه آنچه از آن خورده می شود‪ ،‬برايش صدقه است و آنچه از آن دزدی شود‪ ،‬برايش‬
‫صدقه است‪ ،‬و هيچکس آن را کم نی کند‪ ،‬جز اينکه برايش صدقه است‪.‬‬
‫و در روايتی از وی آمده که‪ :‬پس مسلمان نالی نی نشاند‪ ،‬که از آن انسانی يا‬
‫حيوانی يا پرنده ای بورد‪ ،‬جز اينکه برايش تا روز قيامت صدقه بساب ميآيد‪.‬‬
‫و در روايتی از وی آمده که‪ :‬مسلمانی نالی نی نشاند و کشتی نی کند که از آن‬
‫انسانی و نه هم حيوانی و نه چيزی از آن می خورد‪ ،‬مگر اينکه برايش صدقه است‪.‬‬
‫ش‪ :‬ابن عربی می گويد‪ :‬اين از کرم الی است که ثواب را چنانچه در حيات باشد‪،‬‬
‫پس از حيات نيز باقی گذارد و ثواب مستمر در ‪ 6‬چيز باشد‪ ،‬صدقهء جاريه‪ ،‬علمی که به آن‬
‫نفع برند‪ ،‬فرزند صال که دعا کند‪ ،‬درخت نشاندن‪ ،‬گشتمندی و رباط که برای مرابط ثواب‬
‫او تا قيامت است‪.‬‬
‫مصنف کتاب گويد‪ :‬علماء در بارهء اينکه بترين کسب ها و برترين آن کدام است‪،‬‬
‫نقطه نظرهای متلفی دارند‪ .‬برخی را عقيده بر اين است که تارت است و برخی صنعت‬
‫دست را گفته و برخی نيز زراعت و کشاورزی را بيان کرده اند که ارجح و اصلح هي‬
‫گفتهء آخری يعنی بترين پيشه کشاورزی است‪.‬‬
‫‪127‬‬

‫در حديث ديگر آمده که انسان بر آنچه از مالش دزديده شود و يا چارپايی تلف سازد‬
‫و يا پرنده ای آن را ضايع گرداند‪ ،‬ثواب و مزد داده می شود‪( .‬مترجم)‬

‫ج ِد فبلَغَ ذلك رسولَ‬


‫ب الَسْ ِ‬
‫شرُون‪ :‬ع ْنهُ قال‪ :‬أَراد بنُو َسلِمَة أَن ينَْتقِلوا ُقرْ َ‬
‫‪ -136‬العْ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬فَقَالَ َلهُم‪ِ « :‬إنّه َقدْ َب َلغَنِي أَنّ ُكمْ ُترِيدُونَ أَنْ َتنَْت ِقلُوا قُربَ الْمَسْجِد؟ »‬
‫اللّه َ‬
‫فَقَالُوا‪َ :‬ن َعمْ يا رسولَ ال ّل ِه َقدْ َأ َردْنَا ذلك‪ ،‬فَقال‪ « :‬بَنِي َسلِمةَ ديارَكُم‪ ،‬تكْتبْ آثَارُكُم‪ ،‬دِياركُم‪،‬‬
‫تُكَْتبْ آثارُ ُكمْ » رواه مسلم‪.‬‬
‫وف روايةٍ ‪ « :‬إِ ّن بِكُلّ خَطْوةٍ درج ًة » رواه مسلم‪ .‬ورواه البخاري أيضا بِمعنَا ُه مِنْ‬
‫روايةِ َأَنسٍ رضي اللّه عنه‪.‬‬

‫‪ -136‬و هم از وی رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫بنو سلمه خواستند که نزديک مسجد (نبوی صلی ال عليه وسلم) نقل مکان نايند‪،‬‬
‫اين خب به رسول ال صلی ال عليه وسلم رسيد‪ ،‬و بر ايشان فرمود‪ :‬بن خب رسيده که شا‬
‫می خواهيد‪ ،‬نزديک مسجد نقل مکان نائيد‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬آری يا رسول ال!‬
‫فرمود‪ :‬ای بنی سلمه در جايتان باشيد که گامهای شا در پلهء حسنات تان بساب‬
‫ميود و در جايتان باشيد که گامهای شا در پلهء حسنات شا بساب ميود‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که‪ :‬هانا در هر گامی درجه ايست‪ .‬مراد هر قدمی است که بسوی‬
‫مسجد برداشته می شود‪.‬‬

‫شرُون‪ :‬عنْ َأبِي الْمُ ْنذِر أُبّ بنِ كَعبٍ رضي اللّه عنه قال‪ :‬كَان رجُلٌ‬
‫‪ -137‬الْحَادي واْلعِ ْ‬
‫خطُِئهُ صل ٌة َفقِيل لَه‪َ ،‬أوْ ف ُق ْلتُ لهُ‪َ :‬لوْ اشْتَرْيتَ‬
‫جدِ مِنْه‪ ،‬وكَانَ ل تُ ْ‬
‫سِ‬‫ل أَعْلمُ رجُل َأْب َعدَ مِنَ الْمَ ْ‬
‫سرّنِي أَن م ْنزِلِي ِإلَى جنْب الْمسْجِد‪ ،‬إِنّي ُأرِيدُ‬
‫حِمارا ترْكَُبهُ ف ال ّظلْماء‪ ،‬وف ال ّر ْمضَاءِ فَقال‪ :‬ما ي ُ‬
‫صلّى الُ‬
‫أَ ْن يُكْتَب لِي مْشَايَ إِلَى الْمَسْجد‪ ،‬ورُجُوعِي ِإذَا رج ْعتُ إِلَى َأ ْهلِي‪ ،‬فقالَ رسول اللّه َ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ « :‬قدْ جع ال ّلهُ لكَ ذِلكَ ُك ّل ُه » رواه مسلم‪.‬‬
‫وف روايةٍ ‪ « :‬إِ ّن َلكَ مَا احْتسَبْت » ‪.‬‬

‫‪ -137‬از ابو منذر ابی بن کعب رضی ال عنه مرويست که گفت‪:‬‬


‫‪128‬‬

‫مردی بود که مردی دورتر از وی از مسجد را نی دانستم‪ ،‬و هيچ نازی از وی نی‬
‫ماند‪ .‬بوی گفته شد‪ ،‬يا به وی گفتم‪ :‬چه می شد هرگاه مرکبی خريداری ميکردی‪ ،‬که در‬
‫تاريکی و شدت گرمی بر آن سوار می شدی؟‬
‫گفت‪ :‬شادم نی سازد که خانه ام در کنار مسجد باشد‪ ،‬من می خواهم که رفتنم به‬
‫مسجد و باز گشتم بانواده ام در پلهء حسنات نوشته شود‪ .‬رسول ال صلی ال عليه وسلم‬
‫فرمود‪ :‬خداوند ههء اينها را برايت فراهم کرده است‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که‪ :‬هانا تراست آنچه را خالصانه انام داده ای‪.‬‬

‫شرُون‪ :‬عنْ َأبِي ممدٍ عبدِ ال ّلهِ بنِ عمرو بن العاص رضي اللّه عنهما‬
‫‪ -138‬الثّان والْع ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ « :‬أرْبعُونَ َخصْلةً أَعلها منِيحةُ اْلعَ ْنزِ‪ ،‬ما مِنْ عامَلٍ‬
‫قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫صدِي َق موْعُو ِدهَا إِ ّل َأدْخلَهُ ال ّلهُ ِبهَا الْجّن َة » رواه البخارى‪.‬‬
‫صلَ ٍة مِنْها رجاءَ َثوَاِبهَا وَت ْ‬
‫خ ْ‬
‫يعملَ ِب َ‬

‫‪ -138‬از ابو ممد عبد ال بن عمرو العاص رضی ال عنهما روايت است که گفت‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬چهل خصلت است که بالترين آن دادن‬
‫گوسفند شيی است (برای استفاده از شيش)‪ ،‬هيچ عاملی نيست که به خصلتی از اين‬
‫خصلتها به اميد ثواب و تصديق به وعده هايی که در مورد آن شده عمل ميکند‪ ،‬جز اينکه‬
‫خداوند او را‪ ،‬در برابر آن به بشت داخل می سازد‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫س ْعتُ النّبِ ّي َ‬
‫ي بنِ حاِتمٍ رضي اللّه عنه قال‪ِ :‬‬
‫‪ -139‬الثّالثُ والْعشْرون‪ :‬عَ ْن عدِ ّ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم يقول‪ « :‬اّتقُوا النار وَلوْ بِشقّ َتمْر ٍة » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬مَا مِنْ ُك ْم مِنْ أَ َحدٍ إِلّ‬
‫وف رواية لما عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫سيُ َكلّمُه ربّه لَيْس بَيَْنهُ وبََيَنهُ َترْجُمَان‪ ،‬فَينْ ُظ َر أَيْم َن مِ ْنهُ فَل يَرى إِ ّل مَا َقدّم‪ ،‬وينْظُر أشأ َم مِ ْنهُ فل‬
‫َيرَى إ ّل ما َقدّم‪ ،‬وَينْظُر بَيْنَ ي َدْيهِ فَل يَرى إلّ النّارَ ِت ْلقَا َء وَ ْجهِه‪ ،‬فاّتقُوا النّارَ ولوْ بِشِ ّق تَمْرةٍ‪ ،‬فَمَنْ‬
‫َلمْ يَج ْد فَبِ َكلِمَة طيَّبةٍ » ‪.‬‬

‫‪ -139‬از عدی بن حات رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫از پيامب صلی ال عليه وسلم شنيدم که ميفرمود‪ :‬خود را از دوزخ حفظ کنيد‪ ،‬هر‬
‫چند به نيم دانهء خرما باشد‪.‬‬
‫‪129‬‬

‫و در روايتی از ايشان آمده که رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خداوند با هر‬
‫کدام شا سخن می گويد در حاليکه بي شا و حق تعالی ترجانی نيست و شخص به طرف‬
‫راستش می نگرد و جز آنچه را که پيش فرستاده نی بيند‪ ،‬و بطرف چپ هم می بيند و جز‬
‫آنچه را که انام داده نی بيند‪ ،‬و در پيش رويش هم می بيند و جز دوزخ چيز ديگری را در‬
‫برابرش نی يابد‪ ،‬پس از دوزخ خود را حفظ کنيد‪ ،‬هر چند به نيم دانهء خرما باشد‪ ،‬و کسيکه‬
‫آنرا نيابد پس به سخنی نيکو خود را از دوزخ وقايه نايد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -140‬الرّابِ ِع والْعشرون‪ :‬ع ْن أََنسٍ رضي اللّه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫شرَْبةَ فيحْم َدهُ‬
‫و َسلّم‪ « :‬إِنّ اللّه َليْضَى عَ ِن اْلعَ ْبدِ أَ ْن َيأْكُلَ الَ ْك َلةَ فيحْمدَهُ عل ْيهَا‪َ ،‬أ ْو يشْربَ ال ّ‬
‫عل ْيهَا » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -140‬از انس رضی ال عنه از رسول ال صلی ال عليه وسلم روايت است که‬
‫فرمود‪:‬‬
‫خداوند يقينا از بندهء راضی می شود که چون نانی بورد يا آبی بنوشد ستايش حق‬
‫تعالی را با آورد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫شرُون‪ :‬عن َأبِي رضي اللّه عنه‪ ،‬عن النب َ‬
‫‪ -141‬الْخَامِسُ والْع ْ‬
‫سلِ ٍم صدقةٌ » قال‪َ :‬أ َرأَْيتَ إِ ْن َلمْ يَجد؟ قال‪ « :‬يعْمَل بِيَدِيهِ فَي ْنفَعُ َنفْسَه‬
‫قال‪َ « :‬علَى ُك ّل مُ ْ‬
‫ق » ‪ :‬قال‪َ :‬أ َرأَْيتَ إِنْ َل ْم يسْتطِع؟ قال‪ُ :‬يعِيُ ذَا الْحَا َجةِ الْملْهوفَ » قال‪ :‬أَرَأيْت إِنْ َلمْ‬
‫وَيَتَصدّ ُ‬
‫شرّ َفإِّنهَا‬
‫سكُ عَنِ ال ّ‬
‫يسْتَطِعْ قال‪َ « :‬ي ْأ ُمرُ بِالَ ْعرُوفِ َأ ِو الْخَ ْي ِر » قال‪ :‬أَرَأْيتَ إِنْ َلمْ يفْعل؟ قال‪« :‬يُمْ ِ‬
‫صدَقةٌ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -141‬از ابو موسی اشعری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بر هر مسلمان صدقه لزم است‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬اگر نيافت؟!‬
‫فرمودند‪ :‬بدست خود کار کند وبود نفع رساند و صدقه دهد‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬اگر نتوانست؟‬
‫فرمود‪ :‬به نيازمند رنج کشيده کمک رساند‪.‬‬
‫‪130‬‬

‫گفتند‪ :‬اگر نتوانست؟‬


‫فرمود‪ :‬به کارهای خوب يا خي امر نايد‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬اگر اينکار را انام نداد؟‬
‫فرمود‪ :‬از بدی خود را باز دارد‪ ،‬زيرا اين کار هم صدقه است‪.‬‬
‫ش‪ :‬و هچني در حديث آمده که‪ :‬وال فی عون العبد ما کان العبد فی عون اخيه‪.‬‬
‫يعنی خداوند تا زمانی بنده اش را ياری می کند که او در خدمت برادر مسلمانش باشد‪.‬‬
‫(مترجم)‬
‫‪131‬‬

‫‪ -14‬باب ميانه روی در طاعت و عبادت‬

‫طه‪٢ – ١ :‬‬ ‫ن ِلتَشْقَى{‪}2‬‬


‫عَليْكَ الْ ُقرْآ َ‬
‫قال ال تعالی‪ { :‬طه{‪ }1‬مَا أَنزَ ْلنَا َ‬
‫سرَ وَ َل ُيرِي ُد بِكُمُ ا ْل ُعسْرَ} البقرة‪١٨٥ :‬‬
‫ل بِكُمُ ا ْليُ ْ‬
‫و قال تعالي‪ُ { :‬يرِيدُ ا ّ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬طه‪ .‬ما اين قرآن را بر تو نفرستادي که تا رنج کشی‪ .‬طه‪2 ،1 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬خداوند به شا ارادهء آسانی دارد و ارادهء دشواری بر شا ندارد‪.‬‬
‫بقره‪185 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم دخَلَ عليْها وعِنْدها‬


‫‪ -142‬عن عائشةَ رضي ال ّلهُ عنها أَن النب َ‬
‫امْرأَةٌ قال‪ :‬م ْن َهذِه؟ قالت‪َ :‬هذِ ِه فُلنَة َتذْ ُكرُ مِنْ صَلِتهَا قال‪َ « :‬مهُ علي ُكمْ بِما تُطِيقُون‪َ ،‬فوَاللّه ل‬
‫يَمَ ّل ال ّلهُ حتّى تَ َملّوا وكَانَ أَ َحبّ الدّينِ إِلَ ْي ِه ما دا َومَ صَا ِحُبهُ علَ ْي ِه » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -142‬از عايشه رضی ال عنها روايت است که گفت‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم نزدش آمدند‪ ،‬در حاليکه زنی نزد او نشسته بود‪ .‬فرمودند‪:‬‬
‫اين زن کيست؟‬
‫گفت‪ :‬اين فلنی است و از ناز خواندنش ياد آوری کرد‪.‬‬
‫فرمودند‪ :‬فقط آنچه را که می توانيد انام دهيد‪ ،‬سوگند بدا که خدا ملول نی شود و‬
‫ثوابش را قطع نی کند تا زمانيکه شا خسته نشويد‪ .‬و بترين عمل در نزد رسول خدا عملی‬
‫بود‪ ،‬که صاحبش بر وی مداومت نايد‪.‬‬
‫ش‪ :‬ابن جوزی می گويد‪ :‬بترين عمل مداوم تر آنست‪ .‬زيرا دوام خي مستلزم ثواب‬
‫متداوم است و مفهوم حديث رضايت اعتدال و ميانه روی در کليهء امور حتی عبادت است‬
‫که خداوند فرموده‪{ :‬وَ َكذَِلكَ َج َعلْنَا ُكمْ ُأ ّم ًة وَسَطا }البقرة ‪ 143‬وهم‪ :‬خي المور اوسطها‪.‬‬
‫است‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫ط إِلَى ُبيُوتِ َأزْواجِ النّبِيّ َ‬
‫‪ -143‬وعن أَنسٍ رضي اللّه عنه قال‪ :‬جاءَ ثَلثةُ رهْ ِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ ،‬فلَمّا أُخبِروا كأَّن ُهمْ َتقَاّلوْها وقالُوا‪ :‬أَين‬
‫سَألُونَ عنْ عِبَادَةِ النّبِيّ َ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم ي ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َقدْ ُغفِر َل ُه ما َت َقدّم مِ ْن ذَنِْب ِه وما َتأَخّر‪ .‬قالَ أَ َح ُدهُم‪َ :‬أمّا أَنَا‬
‫نَحْ ُن مِنْ النّبِيّ َ‬
‫‪132‬‬

‫فأُصلّي الليل أَبدا‪ ،‬وقال الخَر‪َ :‬وأَنا َأصُومُ ال ّد ْهرَ أبدا ول ُأفْطِر‪ ،‬وقالَ الخر‪ :‬وأَنا اعَْتزِلُ النّساءَ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم إلَيْه ْم فقال‪َ « :‬أنُْتمُ اّلذِي َن ُقلُْتمْ كذا‬
‫فل أَتَزوّجُ أَبدا‪ ،‬فَجاءَ رسول اللّه َ‬
‫وكذَا؟‪ ،‬أَما وال ّلهِ ِإنّي لَخْشَا ُكمْ ل ّلهِ َوأَْتقَاكُم له لكِن َأصُومُ َوُأفْطِر‪ ،‬وَأُصلّي َوَأ ْرقُد‪َ ،‬وأََت َزوّجُ‬
‫النّسَاءَ‪ ،‬فمنْ رغِب عن سُنّتِي َفلَيسَ مِنّى» متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -143‬از انس رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫سه شخص به خانه های زنان پيامب صلی ال عليه وسلم آمده از عبادت پيامب صلی‬
‫ال عليه وسلم پرسش نودند‪ .‬چون بر ايشان گفته شد‪ ،‬گويا آنرا کم شرده گفتند‪ :‬ما با پيامب‬
‫صلی ال عليه وسلم چه مناسبتی داري‪ ،‬در حاليکه گذشته و آينده شان بشيده شده؟‬
‫يکی از ايشان گفت‪ :‬من هيشه در تام عمر تام شب را ناز می گزارم‪.‬‬
‫ديگری گفت‪ :‬من تام عمر روزه ميگيم و سومی گفت‪ :‬من از زنا دوری گزيده و‬
‫هرگز ازدواج نی کنم‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم آمده فرمود‪ :‬شا هان کسانی هستيدکه چني و چنان‬
‫گفتيد؟ اما بدا سوگند که من از ههء شا از خدا بيشتر ترسيده‪ ،‬و از ههء شا پرهيزگارترم‪ .‬و‬
‫من هم روزه می گيم و هم نی گيم و ناز می خوان و خواب هم می شوم و زنان را به نکاح‬
‫ميگيم‪ ،‬و کسيکه از سنت و طريقهء من اعراض کند از من نيست‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪َ « :‬ه َلكَ‬


‫‪ -144‬وعن ابن مسعودٍ رضي اللّه عنه أن النبّ َ‬
‫الْمُتَنَ ّطعُو َن » قاَلهَا ثلثا‪ ،‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -144‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم سه بار فرمود‪ :‬هلک شدند متنطعون (کسانی که بی مورد‬
‫سختگيی کرده و در گفتار و کردارشان غلو می نايند‪).‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ :‬إِ ّن الدّينَ يُسْر‪،‬‬


‫‪ -145‬عن أَبِي هريرة رضي اللّه عنه النب َ‬
‫شرُوا‪ ،‬واسْتعِينُوا بِالْغدْو ِة وال ّروْحةِ وشَ ْي ٍء مِن‬
‫ولنْ يشادّ الدّينُ إلّ َغلَبه فسدّدُوا وقَارِبُوا وََأبْ ِ‬
‫الدّلْجةِ » رواه البخاري‪.‬‬
‫‪133‬‬

‫وف رواية له « س ّددُوا وقَارِبُوا واغْدوا ورُوحُوا‪ ،‬وشَيْء مِنَ الدّلْجةِ ‪ ،‬اْل َقصْد الْقصْد‬
‫تَ ْب ُلغُوا » ‪.‬‬

‫‪ -145‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که فرمود‪:‬‬


‫در دين آسانی است و کسيکه با دين بقابله برخيزد و سختگيی کند‪ ،‬ناکام و‬
‫مغلوب ميگردد‪ .‬پس حق را طلب نوده وخود را بآن نزديک ساخته و شاد باشيد‪ ،‬و با‬
‫حرکت صبحگاهی و شامگاهی و آخر شب ياری جوئيد‪ .‬يعنی در اوقات نشاط به انام اعمال‬
‫صاله بپردازيد‪.‬‬
‫و در روايتی از وی آمده حق را طلب نوده خود را بدان نزديک ساخته و در‬
‫صبحگاه و شامگاه و آخر شب عمل کرده و ميانه روی کنيد‪ ،‬تا بقصد برسيد‪.‬‬

‫جدَ َفِإذَا‬
‫سِ‬‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم الْم ْ‬
‫‪ -146‬وعن أَنسٍ رضي ال ّلهُ عنه قال‪ :‬دَخَ َل النّبِ ّي َ‬
‫ب فَِإذَا فَت َرتْ َت َع َل َقتْ بِه‪.‬‬
‫حبْ ٌل مَ ْمدُودٌ بَيْنَ السّا ِريَتَيْ ِن فقال‪ « :‬ما َهذَا الْحبْل؟ قالُوا‪ ،‬هَذا حبْ ٌل ِلزَيَْن َ‬
‫ي ُقدْ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ُ « :‬حلّوه‪ ،‬لُِيصَلّ أَحدُ ُكمْ نَشَاطَه‪َ ،‬فإِذا فَت َر َفلْ ْ‬
‫فقال النّبِيّ َ‬

‫‪ -146‬از انس رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم به مسجد داخل شده طنابی را ديدند‪ ،‬که در ميان دو ستون‬
‫مسجد آويزان است‪ .‬فرمود‪ :‬اين چه طنابی است؟‬
‫گفتند‪ :‬اين ريسمان زينب است که چون خسته شود خود را بدان ميگيد‪.‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنرا باز کنيد! بايد يکی از شا تا زمانی ناز می‬
‫گزارد که با نشاط هست‪ ،‬و هرگاه خسته شود‪ ،‬بوابد‪.‬‬
‫ش‪ :‬حافظ ابن حجر می گويد‪ :‬در اين حديث ترغيب شده بر ميانه روی در عبادت و‬
‫نی از تعمق در آن‪ ،‬و امر است به اينکه بسوی عبادت با نشاط روی آورده شود و در اين‬
‫حديث نيز بيان است بر اينکه بايد منکررا با زبان و دست دور ساخت‪ ،‬و تکليف هر شخص‬
‫در اين موضوع معي می شود‪( .‬مترجم)‬
‫‪134‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ِ « :‬إذَا‬


‫‪ -147‬وعن عائشة رضي اللّه عنها أن رسول اللّه َ‬
‫صلّي‪َ ،‬فلَْي ْر ُقدْ حَتّى َي ْذ َهبَ عَ ْنهُ الّنوْم‪ ،‬فإِن أَحدَكم ِإذَا صلّى وهُو نَا َعسٌ ل‬
‫َن َعسَ أَحدُ ُكمْ َو ُهوَ ُي َ‬
‫سهُ » ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫َي ْدرِي لع ّلهُ يذ َهبُ يسَْتغْ ِف ُر فيَسُبّ َنفْ َ‬

‫‪ -147‬از عايشه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬که چون يکی از شا پينکی رود‪ ،‬هنگام ادای‬
‫ناز‪ ،‬بايد استراحت کند تا خوابش برود‪ .‬زيرا اگر هراه پينکی رفت ناز بواند‪ ،‬نی داند که‬
‫چه می گويد‪ ،‬شايد در عوض اينکه آمرزش طلبد‪ ،‬خود را دشنام دهد‪.‬‬

‫صلّي مَعَ النبّ‬


‫سرَ َة رضي ال ّلهُ عنهما قال‪ :‬كُ ْنتُ أُ َ‬
‫‪ -148‬وعن أَبِي عبد اللّه جابر بن ُ‬
‫ص َلوَات‪ ،‬فَكَاَنتْ صلُت ُه قَصدا وخُطَْبتُه َقصْدا » رواه مسلم‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ال ّ‬
‫َ‬

‫‪ -148‬از ابو عبدال جابر بن سره رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫من با پيامب صلی ال عليه وسلم نازها را ادا می کردم‪ ،‬طول ناز شان ميانه بود‪ ،‬و‬
‫خطبهء شان هچني‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -149‬وعن أَبِي ُجحَ ْيفَ َة وَهبِ بْنِ عبد اللّه رضي ال ّلهُ عنه قال‪ :‬آخَى النّبِيّ َ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم َبيْن َسلْمَانَ وأَبِي ال ّد ْردَاء‪َ ،‬فزَارَ س ْلمَانُ أَبَا ال ّد ْردَاء‪َ ،‬فرَأَى ُأمّ ال ّد ْردَاء مُتََبذَّل ًة فقال‪ :‬ما‬
‫َشأُْنكِ؟ قالَت‪ :‬أَخْوكَ َأبُو الدّرداءِ ل ْيسَ له حَاجةٌ فِي الدّنْيَا‪ .‬فَجَاءَ أَبُو الد ْردَاءِ َفصَنَعَ لَه َطعَاما‪،‬‬
‫فقالَ لَه‪ :‬كُ ْل َفإِنّي صَائِم‪ ،‬قال‪ :‬ما أَنا بآكلٍ حَتّى تأْكل‪َ ،‬فأَكَل‪َ ،‬فلّمَا كا َن اللّيْ ُل َذ َهبَ أَبُو ال ّدرْداءِ‬
‫يقُوم فقال لَه‪َ :‬ن ْم فَنَام‪ُ ،‬ث ّم َذهَبَ َيقُوم فقالَ لَه‪ :‬نَم‪َ ،‬فلَمّا كان من آخرِ اللّ ْي ِل قالَ سلْمان‪ :‬قُم‬
‫ك حقّا‪ ،‬ولهلِك‬
‫سكَ َعلَ ْي َ‬
‫صلّيَا جَمِيعا‪ ،‬فقالَ له َسلْمَان‪ :‬إِنّ لرَّبكَ َعلَ ْيكَ َحقّا‪َ ،‬وإِنّ لَنفْ ِ‬
‫النَ‪ ،‬فَ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َفذَكر ذلكَ لَه‪ ،‬فقالَ النّبِيّ‬
‫َعلَ ْيكَ َحقّا‪َ ،‬فأَعْطِ كُ ّل ذِي حَقّ َحقّه‪َ ،‬فأَتَى النّبِيّ َ‬
‫صدَقَ سلْمَا ُن » رواه البخاري‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ « :‬‬
‫َ‬

‫‪ -149‬از ابوجحيفه وهب بن عبد ال رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم ميان سلمان و ابوالدرداء رضی ال عنهما عقد اخوت و‬
‫برادری بستند‪ .‬سلمان رضی ال عنه بديدن ابوالدرداء رضی ال عنه آمده‪ ،‬ديد که ام الدرداء‬
‫رضی ال عنها لباسهای کهنه را پوشيده‪ ،‬سوال کردند که چرا اينطوری؟‬
‫‪135‬‬

‫وی گفت‪ :‬زيرا برادرت ابوالدرداء رضی ال عنه به زنان ميلی ندارد‪ ،‬در اين هنگام‬
‫ابوالدرداء رضی ال عنه آمده‪ ،‬طعامی را برای سلمان رضی ال عنه آماده کرده و گفت‪ :‬بور‪،‬‬
‫زيرا من روزه دارم‪.‬‬
‫سلمان رضی ال عنه گفت‪ :‬تا تو نوری من نی خورم و نان خورد‪ .‬چون شب شد‬
‫ابوالدرداء رضی ال عنه خواست برای ادای ناز برخيزد‪ ،‬سلمان رضی ال عنه گفت‪ :‬خواب‬
‫شو‪ .‬باز خواست برخيزد‪ ،‬سلمان رضی ال عنه گفت‪ :‬بواب‪ .‬چون آخر شب شد سلمان‬
‫رضی ال عنه گفت‪ :‬حال برخيز‪ ،‬هردو برخاسته ناز گزاردند‪.‬‬
‫سلمان بوی گفت‪ :‬هر آينه خداوند بر تو حقی دارد‪ ،‬ونفس تو بر تو حقی دارد‪ ،‬و‬
‫خانواده ات بر تو حقی دارد‪ ،‬وحق هرکس را باو ادا کن‪ .‬وی نزد رسول ال صلی ال عليه‬
‫وسلم آمده موضوع را ياد آوری نود‪.‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬سلمان راست گفته است‪.‬‬
‫ش‪ :‬حديث شامل فوائدی است از قبيل مشروع بودن عقد برادری برای خدا‪ ،‬و ديدن‬
‫برادران دينی و شب گذراندن نزد آنان و جائز بودن صحبت کردن با زن بيگانه هنگام ضرورت‬
‫و نصيحت برای مسلمان و مشروعيت زينت کردن زن برای شوهر و ثبوت حق زن بر شوهر در‬
‫معاشرهء نيکو و جواز نی از مستحبات هرگاه سبب ملل شود‪ ،‬يا حقوق واجبی يا مستحبی که‬
‫از آن افضل است پايال گردد‪ .‬و روا بودن افطار کردن از روزهء مستحب‪.‬‬

‫‪ -150‬وعن أَبِي ممد عب ِد ال ّلهِ بن عمرو بنِ العاص رضي اللّه عنهما قال‪ :‬أُخْبَ النّبِيّ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم أنّي َأقُول‪ :‬وَال ّلهِ لَصومَنّ الّنهَار‪ ،‬و َلقُومنّ اللّيْ َل ما عشْت‪ ،‬فَقَالَ رسُول اللّه‬
‫َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬أَْنتَ اّلذِي َتقُول ذلك؟ َف ُقلْت له‪َ :‬ق ْد قُلتُه بأَبِي أَْنتَ وُأمّي يا رسولَ اللّه‪.‬‬
‫َ‬
‫ش ْهرِ ثَلَثةَ َأيّامٍ َفإِنّ الْحسَنةَ‬
‫ص ْم مِنَ ال ّ‬
‫صمْ وَأفْطر‪ ،‬وَن ْم َوقُم‪َ ،‬و ُ‬
‫قَالَ‪َ « :‬فإِنكَ ل تَسْتَطِيعُ ذلِك‪َ ،‬ف ُ‬
‫ك مثْلُ صِيامٍ ال ّد ْهرِ ُقلْت‪َ :‬فإِنّي أُطيق أ ْفضَ َل منْ ذلكَ قال‪ :‬فَصمْ َيوْما َوَأفْطرْ‬
‫شرِ َأمْثَالَا‪ ،‬وذل َ‬
‫بعَ ْ‬
‫َي ْومَيْن‪ُ ،‬قلْت‪َ :‬فإِنّي أُطُيق أ ْفضَ َل مِنْ ذلك‪ ،‬قال‪َ « :‬فصُم َيوْما وََأفْطرْ يوْما‪ ،‬فَذلكَ صِيَام دَاوود‬
‫ت َفإِنّي أُطِيقُ‬
‫صلى ال عليه وسلم‪َ ،‬وهُو أَ ْعدَل الصّيَامِ » ‪ .‬وَف رواية ‪ « :‬هوَ َأ ْفضَلُ الصّيامِ » َف ُقلْ ُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬ل َأفْضَ َل م ْن ذلك» وَل ْن أَكْو َن قَبلْتُ‬
‫َأ ْفضَلَ مِ ْن ذلك‪ ،‬فقال رسول اللّه َ‬
‫ل منْ َأ ْهلِي َومَالِى‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم أَ َحبّ إِ ّ‬
‫الثّلَثةَ ا َليّامِ الّتِي قال رسولُ اللّه َ‬
‫‪136‬‬

‫وف روايةٍ ‪َ « :‬أَلمْ أُخَْبرْ َأّنكَ تَصومُ الّنهَارَ وَتقُومُ اللّيْل؟ » قلت‪ :‬بلَى يَا رسول اللّه‪.‬‬
‫صمْ وَأفْطر‪ ،‬وَن ْم و ُقمْ َفإِنّ لَسَدكَ ع َل ْيكَ حقّا‪ ،‬وإِنّ لع ْينَ ْيكَ َعلَ ْيكَ َحقّا َوإِنّ‬
‫قال‪ « :‬فَل َتفْعل‪ُ :‬‬
‫ل َزوْ ِجكَ ع َل ْيكَ َحقّا‪ ،‬وَإِنّ ل َزوْركَ َع َل ْيكَ َحقّا‪ ،‬وإِنّ بَسْبكَ أَ ْن َتصْو َم فِي كُلّ َش ْهرٍ ثَلَثةَ َأيّام‪َ ،‬فإِنّ‬
‫ش ّددَ َعلَي‪ُ ،‬قلْت‪ :‬يا رسول اللّه‬
‫صيَامُ ال ّد ْهرِ» فشَ ّد ْدتُ فَ ُ‬
‫شرَ َأمْثَاِلهَا‪َ ،‬فإِذن ذلك ِ‬
‫َلكَ بِكُلّ حَسَنةٍ ع ْ‬
‫صمْ صِيَامَ نَبِ ّي ال ّلهِ دا ُودَ وَل تَزدْ َعلَ ْيهِ» قلت‪ :‬وما كَان صِيَامُ داودَ؟ قال‪:‬‬
‫ِإنّي أَ ِج ُد ُقوّةً‪ ،‬قال‪ُ « :‬‬
‫صلّى الُ‬
‫ت رُخْصةَ رسول اللّه َ‬
‫صفُ الد ْهرِ » فَكَان عَ ْبدُ ال ّلهِ يقول بعْد مَا كَبِر‪ :‬يالَيْتَنِي قَِب ْل ُ‬
‫« ِن ْ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم‪.‬‬
‫وف رواية ‪َ « :‬أَلمْ أُخَْبرْ َأنّك تصُومُ ال ّدهْر‪َ ،‬وْت َقرَأُ اْل ُقرْآنَ كُ ّل لَ ْيلَة؟ » فَ ُقلْت‪َ :‬بلَى يا‬
‫ص ْومَ نَبِ ّي ال ّلهِ داود‪َ ،‬فإِنّه كَا َن أَعَْبدَ النّاس‪،‬‬
‫رسولَ اللّه‪ ،‬وَلمْ ُأ ِردْ بذِلكَ إِلّ الْخيْر‪ ،‬قال‪َ « :‬فصُمْ َ‬
‫واقْرأْ اْلقُرْآ َن ف كُلّ َش ْهرٍ » ُقلْت‪ :‬يَا نَِبيّ ال ّلهِ ِإنّي أُطِيق َأفْضل مِنْ ذلِك؟ قال‪ « :‬فَا ْقرَأه فِي كُلّ‬
‫ب ال ّلهِ إِنّي أُطِيق َأ ْفضَل مِ ْن ذَلِك؟ قال‪« :‬فَا ْقرَْأ ُه فِي كُلّ عَشْر » ُقلْت‪ :‬يَا نَبِيّ‬
‫عِشرِي َن » ُقلْت‪ :‬يَا ن ّ‬
‫ش ّددَ‬
‫ك » فَشَ ّد ْدتُ فَ ُ‬
‫ال ّلهِ ِإنّي أُطِيق َأفْض َل مِنْ ذلِك؟ قال‪ « :‬فَا ْقرَأْه ف كُلّ َسبْعٍ وَ َل َت ِزدْ َعلَى ذَِل َ‬
‫صرْت‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬إِّنكَ لَ َت ْدرِي لَع ّلكَ يَطُول ِبكَ عُ ُمرٌ قال‪ :‬فَ ِ‬
‫َعلَي‪ ،‬وقَالَ لِي النّبِ ّي َ‬
‫صلّى‬
‫ت َودِ ْدتُ أنّي قَِبلْت ر ْخصَةَ نَبِ ّي ال ّلهِ َ‬
‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم َفلَمّا كَِب ْر ُ‬
‫ِإلَى اّلذِي قَالَ لِي النِّبيّ َ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪.‬‬
‫وف رواية ‪ « :‬وَإِ ّن لوََلدِكَ علَ ْيكَ َحقّا » وف روايةٍ ‪ :‬ل صَامَ من صَامَ الََب َد » ثَلثا‪.‬‬
‫وف روايةٍ ‪ « :‬أَ َحبّ الصّيَامِ ِإلَى اللّه َتعَالَى صِيَامُ دَاوُد‪ ،‬وَأَ َحبّ الصّلةِ إِلَى ال ّلهِ َتعَالَى صَل ُة دَاوُد‪:‬‬
‫صفَ اللّيل‪ ،‬وََيقُومُ ُثلُثَه‪ ،‬وَيَنَامُ ُسدُسَه‪ ،‬وَكَانَ َيصُومُ يوْما وُيفْ ِطرُ َيوْما‪ ،‬وَل َي ِفرّ ِإذَا لقَى‬
‫كَانَ يَنَامُ ِن ْ‬
‫»‪.‬‬
‫وف رواية قال‪ :‬أَْنكَحَنِي َأبِي ا ْمرَأَ ًة ذَاتَ حسَب‪ ،‬وكَانَ يََتعَا َهدُ كَنّتهُ أي‪ :‬ا ْمرَأَة‬
‫سأَُلهَا عَنْ َب ْع ِلهَا‪ ،‬فَتَقُولُ لَه‪ِ :‬ن ْعمَ الرّجْ ُل مِنْ رجُل َلمْ يَ َطأْ لنَا ِفرَاشا وَلمْ يُفّتشْ لنَا كَنَفا مُ ْنذُ‬
‫وَلدِهِ فَي ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ .‬فقَالَ‪ « :‬اْلقَن به» فلَقيُتهُ َب ْعدَ‬
‫ك عليه ذ َكرَ ذِلكَ لِلنّبِ ّي َ‬
‫َأتَيْنَا ُه َفلَمّا طا َل ذَِل َ‬
‫حوَ‬
‫ذلكَ َفقَالَ‪« :‬كيفَ َتصُومُ؟» ُقلْتُ كُلّ َيوْم‪ ،‬قَالَ‪« :‬وَك ْيفَ َتخْتِم؟» قلتُ‪ :‬كُلّ لَيلة ‪ ،‬وذَكَر نَ ْ‬
‫ض ُه مِن الّنهَارِ لِيكُون أَخفّ علَِيهِ‬
‫مَا سَبَق وكَان ي ْقرَأُ َعلَى بعْض َأ ْهلِه السّبُعَ اّلذِي يقْرؤهُ‪ ،‬يعْر ُ‬
‫بِاللّيْل‪ ،‬وَِإذَا أَراد أَ ْن يََت َقوّى َأفْطَر أَيّاما َوأَحصَى وصَام مِ ْث َلهُنّ كَراهِيةَ أَن ي ْترُك شيئا فارقَ علَيهِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪.‬‬
‫النّبِي َ‬
‫كُ ّل هذِه ال ّروَايات صحيِحةٌ ُمعْظَ ُمهَا فِي الصّحيحيْنَ وقليلٌ م ْنهَا ف أَ َح ِدهِما‪.‬‬
‫‪137‬‬

‫‪ -150‬از ابو ممد عبد ال بن عمرو بن العاص رضی ال عنهما روايت شده که‬
‫گفت‪:‬‬
‫به پيامب صلی ال عليه وسلم خب رسيده بود که من گفته ام‪ ،‬بدا سوگند که تا زنده‬
‫ام روزها را حتما روزه گرفته و شب ها را زنده می دارم‪ .‬رسول ال صلی ال عليه وسلم‬
‫فرمود‪ :‬آيا تو چني گفته ای؟‬
‫گفتم‪ :‬بلی يا رسول ال پدر و مادرم فدايت باد‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬تو نی توانی اين کار را انام دهی‪ ،‬پس هم روزه بگي و هم بور‪ ،‬هم بواب و‬
‫هم ناز شب بوان‪ ،‬و هم در ماه سه روز را روزه بگي‪ ،‬زيرا هر نيکی ده برابر ثواب دارد‪ .‬و‬
‫اينکار مثل روزه داری هيشه است‪ .‬گفتم‪ :‬من بيشتر از اين را می توان انام دهم‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬پس دو روز را بور و يک روز را روزه بگي‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬من بيشر از اين را می توان‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬پس يکروز را بور و يکروز را روزه بگي‪ .‬اين روزهء داود عليه السلم است‪،‬‬
‫و اين ميانه ترين روزه است‪.‬‬
‫در روايتی آمده‪ :‬اين بترين روزه است‪.‬‬
‫من گفتم‪ :‬من از اين بتر را می توان‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬ازين بتر وجود ندارد‪.‬‬
‫عبد ال رضی ال عنه گفت‪ :‬اگر من سه روزی را که رسول ال صلی ال عليه وسلم‬
‫فرموده بود قبول می کردم براي از خانواده و مال مبوبتر بود‪.‬‬
‫و در روايتی آمده‪ :‬آيا بن خب نرسيده که روزها را روزه گرفته وشبها را زنده می‬
‫داری؟‬
‫گفت‪ :‬آری يا رسول ال‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬اين کار را مکن‪ .‬هم روزه بگي‪ ،‬هم بواب‪ ،‬وهم ناز شب بوان‪ .‬زيرا بدنت‬
‫بر تو حقی دارد و چشمانت بر تو حقی دارد وهسرت بر تو حقی دارد‪ ،‬و مهمانت بر تو حقی‬
‫دارد‪ .‬وکافيست که در هر ماه سه روز روزه بگيی‪ ،‬زيرا در برابر هر نيکی ده برابر برايت‬
‫‪138‬‬

‫داده می شود‪ .‬اين (روزه گرفت) مثل روزهء تام عمر است‪ .‬من بر ايشان سخت گرفتم‪،‬‬
‫ايشان هم بر من سخت گرفتند‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬يا رسول ال من قدرتندم‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬روزهء پيامب خدا داود عليه السلم را بگي و از آن زيادتر روزه مگي‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬روزهء داود عليه السلم چگونه بود؟‬
‫فرمود‪ :‬نصف زمان‪ .‬چون عبد ال رضی ال عنه کهنسال شده بود‪ ،‬ميگفت‪ :‬کاش‬
‫اجازهء رسول خدا صلی ال عليه وسلم را قبول می کردم!‬
‫و در روايتی آمده که فرمود‪ :‬آيا بن خب نرسيده که تو تام عمر روزه گرفته و هر‬
‫شب قرآن می خوانی؟‬
‫گفتم‪ :‬آری يا رسول ال و از آن اراده ای جزخي ندارم‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬روزهء داود عليه السلم را بگي‪ .‬او پارساترين مردم بود‪ .‬و در هر ماه قرآن‬
‫بوان‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬ای پيامب خدا صلی ال عليه وسلم بيش از اين توان دارم‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬بيست روز قرآن بوان‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬بيشتر از اين در توان هست‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬در هر ده روزی بوان‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬بيش ازين در توان هست‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬در هر هفت روز بوان‪ ،‬و براين زياده روی مکن‪ ،‬چون سختگيی کردم بر‬
‫من سختگيی شد‪.‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم براي فرمود‪ :‬تو نيدانی شايد عمرت دراز شود‪.‬‬
‫گفت‪ :‬پس بدانچه که پيامب صلی ال عليه وسلم براي فرمود‪ ،‬عمل کردم و چون‬
‫کهنسال شدم دوست داشتم که کاش اجازهء پيامب صلی ال عليه وسلم را می پذيرفتم‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که فرزندانت را بر تو حقی است و در روايتی ديگر آمده که‬
‫کسيکه هيشه روزه گيد‪ ،‬روزه اش هيچ است‪.‬‬
‫‪139‬‬

‫و در روايتی ديگر‪ :‬بترين روزه نزد خداوند‪ ،‬روزهء داود عليه السلم است و بترين‬
‫ومبوبترين ناز نزد خداوند ناز داود عليه السلم است که نيم شب می خوابيد و ‪ 3/1‬را بر‬
‫می خاست‪ ،‬و ‪ 6/1‬را می خوابيد وروزی روزه می گرفت‪ ،‬و روزی را افطار می کرد و چون‬
‫با دشن مقابل می شد فرار نی کرد‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که فرمود‪ :‬پدرم مرا زنی صاحب نام داد و وی از او خب می‬
‫گرفت‪ .‬و از او از شوهرش می پرسيد‪ ،‬آن زن پاسخ ميداد‪ :‬مرد خوبی است‪ ،‬از وقتی که‬
‫آمده ام با من هخوابی نکرده است و چون اين مسئله دوام يافت برای پيامب اسلم صلی ال‬
‫عليه وسلم ياد آوری شد و نبی صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬او را بر من بنمايان‪ .‬آنضرت‬
‫صلی ال عليه وسلم او وی پرسيد‪ :‬چگونه روزه می گيی؟‬
‫گفت‪ :‬هه روزه!‬
‫پرسيد‪ :‬چگونه قرآن ختم می کنی؟‬
‫گفت‪ :‬در هر شب و وی عادت داشت آنچه را که به شب می خواند روز بر بعضی‬
‫از اعضای خانواده اش می خواند تا از طرف شب بروی آسانتر شود‪ ،‬و چون می خواست که‬
‫خود را نيو دهد چندين روز افطار می کرد و می شرد آنروزها را و بعد آن روزها را روزه‬
‫می گرفت‪ ،‬از خوف اينکه شايد از وی چيزی ترک شود‪ ،‬که پيامب صلی ال عليه وسلم را‬
‫بران ترک نوده است‪ ،‬ههء اين روايات صحيحه است واکثر شان در صحيحي آمده است‪.‬‬

‫صلّى‬
‫ي الْكَاتِب أَحدِ كُتّابِ رسول اللّه َ‬
‫‪ -151‬وعن أَبِي رْبعِيّ ح ْنظَلةَ ب ِن الرّبيع الُسيدِ ّ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ :‬لَقينَي َأبُو بَكْر رضي اللّه عنه فقال‪ :‬كَ ْيفَ أَْنتَ يا حنْظلَة؟ ُقلْت‪ :‬نَافَقَ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يُذ ّكرُنَا‬
‫حنْ َظ َلةُ ‪ ،‬قال‪ :‬سُبْحا َن اللّه ما تقُول؟‪ُ : ،‬قلْت‪ :‬نَكُونُ عِنْد رسول اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم عافَسنَا‬
‫ي عي‪َ ،‬فِإذَا خَرجنَا مِنْ عِ ْندِ رسولِ ال ّلهِ َ‬
‫بالْجّنةِ والنّا ِر كأَنّا رأْ َ‬
‫ج وَا َلوْل َد وَالضّيْعاتِ نَسينَا كَثِيا قال َأبُو بكْر رضي اللّه عنه‪ :‬فَوال ّلهِ إِنّا لَن ْلقَى مِثْ َل َهذَا‬
‫ا َل ْزوَا َ‬
‫ت نافَقَ حنْظَلةُ يا‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ .‬فقُ ْل ُ‬
‫فانْطلقْتُ َأنَا َوأَبُو بَكْر حت د َخلْنَا عَلى رسول اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬ومَا ذَاكَ؟» ُق ْلتُ‪ :‬يا رسولَ اللّه نُكونُ‬
‫رسول اللّه‪ ،‬فقالَ رسو ُل اللّه َ‬
‫عِنْدكَ ُتذَ ّكرُنَا بالنّارِ والْجَنةِ َكَأنّا رأْيَ العَيْ ِن َفِإذَا َخرَجْنَا مِنْ عِ ْندِكَ عَافَسنَا الَزوَاج والوْ َلدَ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬وَاّلذِي َنفْسِي بِيدِ ِه أن َلوْ‬
‫والضّيْعاتِ نَسِينَا كَثِيا‪ .‬فقال رسولُ اللّه َ‬
‫‪140‬‬

‫َتدُومُونَ َعلَى مَا تَكُونُونَ عِ ْندِي َوفِي الذّكْر لصَافَحتْ ُكمُ اللئِ َكةُ َعلَى ُفرُشِكُم وف ُطرُقِكُم‪َ ،‬ولَكِنْ‬
‫يا حنْ َظ َل ُة ساعةً وساع ًة » ثَلثَ مرّات‪ ،‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -151‬از ابو ربعی حنظله بن ربيع أسيدی کاتب‪ ،‬يکی از کاتبان رسول ال صلی ال‬
‫عليه وسلم روايت شده که گفت‪:‬‬
‫ابوبکر رضی ال عنه مرا ديده و گفت‪ :‬حنظله چطوری؟‬
‫گفتم‪ :‬حنظله نفاق ورزيد‪.‬‬
‫گفت‪ :‬سبحان ال چه می گوئی؟‬
‫گفتم‪ :‬ما نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم می باشيم و ما را بدوزخ و بشت پند‬
‫ميدهد که گويی آنرا به چشم سر مشاهده می کنيم و چون از نزد رسول ال صلی ال عليه‬
‫وسلم برمی آييم با زنا و اولدها و مسائل زندگی سرو کار پيدا کرده‪ ،‬بسياری را فراموش‬
‫می کنيم‪.‬‬
‫ابوبکر رضی ال عنه گفت‪ :‬ما هم باين چني چيزی روبرو می شوي‪ .‬من با او خدمت‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم مشرف شدي‪ .‬من گفتم‪ :‬يا رسول ال حنظله نفاق ورزيد‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اين چه سخنی است که می گويی؟‬
‫گفتم‪ :‬وقتی نزد شا ميباشيم ما را به بشت و دوزخ پند می دهيد‪ ،‬گويی که آنرا‬
‫بچشم می بينيم‪ ،‬و چون از حضور شا مرخص می شوي‪ ،‬با زنان و فرزندان و مسايل زندگی‬
‫مالطت نوده بسياری چيزها را فراموش می کنيم‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬سوگند بذاتی که نفسم بيد قدرت اوست‪ ،‬اگر‬
‫هيشه به شکلی که در نزدم می باشيد‪ ،‬بسر بريد و بياد خدا باشيد‪ ،‬فرشتگان شا را در خانه‬
‫های شا و راههای شا مصافحه خواهند کرد‪ ،‬ولی اي حنظله ساعتی است (برای ادای عبادت)‬
‫و ساعتی است (برای کار دنيا)‪ .‬سه بار اين سخن را تکرار کردند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يَخْ ُطبُ‬


‫‪ -152‬وعن ابن عباس رضي اللّه عنهما قال‪ :‬بيْنما النّبِيّ َ‬
‫ِإذَا ُهوَ بِرجُ ٍل قَائِم‪ ،‬فسأَلَ عَ ْن ُه فَقَالُوا‪َ :‬أبُو إِسْرائيلَ َنذَر أَ ْن َيقُو َم فِي الشّمْس وَل ي ْقعُد‪ ،‬ول يستَظِلّ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ُ « :‬مرُو ُه َفلْيَتَ َك ّلمْ وْليَستَظِلّ ولُْيِتمّ ص ْومَ ُه »‬
‫ول يتَ َكلّم‪ ،‬ويصوم‪ ،‬فَقالَ النّبِيّ َ‬
‫رواه البخاري‪.‬‬
‫‪141‬‬

‫‪ -152‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫در اثناييکه پيامب صلی ال عليه وسلم خطبه می خواند‪ ،‬متوجه شخص ايستادهء شده‬
‫از حالش پرسيدند‪ .‬جواب دادند او ابو اسرائيل است‪ .‬نذر کرده که در آفتاب ايستاده و‬
‫ننشيند‪ ،‬به سايه نرفته و سخن نگويد و روزه گيد‪.‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬او را بگوييد سخن گويد و در سايه ايستاده و‬
‫بنشيند و روزه اش را بايد تام کند‪.‬‬
‫ش‪ :‬در حديث آمده که آنچه سبب اذيت انسان می شود و دليل شرعی بر آن وجود‬
‫ندارد‪ ،‬مثل راه رفت با پای برهنه و نشست در آفتاب از زمرهء طاعت خداوندی بساب نی‬
‫رود و نذر هم بر آن منعقد نی شود‪ ،‬زيرا پيامب صلی ال عليه وسلم ابو اسرائيل را فقط به‬
‫تام کردن روزه اش امر نود و بس‪.‬‬
‫‪142‬‬

‫‪ -15‬باب مواظبت و پيوستگی بر انام اعمال صاله‬

‫خشَعَن ُقلُوبُهُمْن لِذِ ْكرِ الِّ وَمَا نَ َز َل‬ ‫قال ال تعالی‪ { :‬أَلَمْن َيأْنِن لِلّذِينَن آ َمنُوا أَن تَ ْ‬
‫مِنَ الْحَقّ وَ َل يَكُونُوا كَالّذِينَ أُوتُوا الْ ِكتَابَ مِن َق ْبلُ فَطَالَ عَ َل ْيهِمُ ا َلْمَدُ فَقَسَتْ ُقلُو ُبهُمْ}‬
‫الحديد‪١٦ :‬‬
‫و قال تعالی‪{ :‬وَقَ ّفيْنَا بِعِيسنَى ابْنِن َمرْيَمَن وَآتَ ْينَاهُن الِْنجِيلَ وَجَ َعلْنَا فِي ُقلُوبِن‬
‫ضوَانِن‬
‫عَليْهِمْن إِلّ ا ْبتِغَاء ِر ْ‬
‫ح َمةً َورَهْبَا ِن ّيةً ا ْبتَدَعُوهَا مَا َكتَ ْبنَاهَا َ‬
‫الّذِينَن ا ّتبَعُوهُن رَأْ َفةً َورَ ْ‬
‫ق رِعَايَ ِتهَا} الحديد‪٢٧ :‬‬ ‫عوْهَا حَ ّ‬ ‫الِّ َفمَا رَ َ‬
‫غ ْزلَهَا مِن بَعْدِ ُقوّةٍ أَنكَاثاً} النحنل‪:‬‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَ َل تَكُونُواْ كَالّتِي نَ َقضَتْن َ‬
‫‪٩٢‬‬
‫حتّىنننننن يَ ْأتِيَكننننننَ ا ْليَقِينننننننُ} الحجننننننر‪٩٩ :‬‬
‫عبُ ْد رَبّكننننننَ َ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَا ْ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬آيا وقت آن نرسيده که دل مؤمنان بياد خدا و آنچه از حق‬
‫فرستاده بترسند‪ ،‬و نباشند مانند کسانی که در گذشته کتاب بر ايشان داده شد‪ ،‬ولی دراز‬
‫گشت بر ايشان مدت و سخت دل شدند‪ .‬حديد‪160 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬از پی آورده اي عيسی بن مري را و داديش انيل و نادي در دل‬
‫تابعان او مهربانی و بشايش و گوشه نشينی که خود پيدا کرده بودند‪ ،‬آنرا فرض نساخته‬
‫بودي بر ايشان‪ ،‬ليکن اختراع کرده بودند بطلب خشنودی خدا‪ ،‬پس نگهداشت آن نکردند‪،‬‬
‫حق نگهداشت آن‪ .‬حديد‪27 :‬‬
‫و نيز می فرمايد‪ :‬نباشيد مانند زنی که گسست رشتهء خود را‪ ،‬بعد از استواری پاره‬
‫پاره ساخت‪ .‬نل‪92 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬پرستش کن خدايت را تا مرگت در رسد‪ .‬حجر‪99 :‬‬

‫اما الحاديث‪ ،‬فمنها حديث عائشة ‪ :‬وَكَانَ أَ َحبّ الدّين إِلَ ْي ِه مَا دَا َومَ صَا ِحُبهُ َعلَيه‪َ .‬و َقدْ‬
‫سَبَقَ ف البَاب قَ ْب َلهُ‪ .‬رواه البخاری‬

‫از عايشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪ :‬بترين عمل نزد رسول ال صلی ال‬
‫عليه وسلم عملی بود که صاحبش بر آن مداومت و پيوستگی و مواظبت می کرد‪ .‬که در‬
‫باب قبل حديث شاره ‪ 142‬گذشت‪.‬‬
‫‪143‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -153‬وعن عمرَ بن الطاب رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫« منْ نَامَ عَنْ ِحزِْب ِه مِنَ اللّيْل‪ ،‬أَو عَنْ شَ ْي ٍء مِنْ ُه َفقَرأَه ما بيَ صلةِ اْلفَجِر وَصـلةِ الظهر‪ ،‬كُتب‬
‫َل ُه كأَنا قرأَ ُه مِن اللّيْ ِل » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -153‬از عمر رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه نوبتی از شب اش را و يا بشی از آنرا‬
‫که بايست قرآن می خواند‪ ،‬نواند و آنرا ميان ناز صبح و پيشي بواند مثل آنست که آنرا‬
‫در شب خوانده باشد‪.‬‬

‫‪ -154‬وعن عبدِ اللّه بنِ عمرو ب ِن العاص رضي اللّه عنهما قال‪ :‬قال ل رسولُ اللّه‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬يَا ع ْبدَ اللّه ل تَكُ ْن مِث ْل فُلن‪ ،‬كَانَ يقُومُ اللّيْ َل فَتَر َك قِيامَ اللّيْل » متفقٌ‬
‫َ‬
‫عليه‬

‫‪ -154‬از عبد ال بن عمر بن العاص رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم براي فرمود‪ :‬ای عبد ال مثل فلنی مباش که ناز شب‬
‫می گزاريد‪ ،‬ولی آنرا ترک نود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم إذَا‬


‫‪ -155‬وعن عائشةَ رضي اللّه عنها قالت‪ :‬كان رسولُ اللّه َ‬
‫ش َرةَ ركعةً » رواه مسلم‪.‬‬
‫فَاتَ ْتهُ الصّل ُة مِنْ اللّيْ ِل مِنْ وج ٍع َأوْ غ ْيرِه‪ ،‬صلّى مِنَ الّنهَارِ ثنْتَى ع ْ‬

‫از عايشه رضی ال عنها روايت است که گفت‪:‬‬


‫چون ناز شب رسول ال صلی ال عليه وسلم بواسطهء بيماری و يا غي آن ترک می‬
‫شد در روز ‪ 12‬رکعت ناز می گزاردند‪.‬‬

‫‪ -16‬باب امر به مافظت و مواظبت بر سنت و آداب آن‬

‫عنْهننُ فَان َتهُوا }‬


‫خذُوهنُن وَمَنا َنهَاكُمننْ َ‬
‫قال ال تعالی‪ { :‬وَمَنا آتَاكُمننُ الرّسننُولُ فَ ُ‬
‫الحشر‪٧ :‬‬
‫‪144‬‬

‫عنِ ا ْل َهوَى{‪ِ }3‬إنْ ُهوَ إِ ّل وَحْيٌ يُوحَى{‪ }4‬النجم‪:‬‬


‫و قال تعالی‪َ { :‬ومَا يَنطِقُ َ‬
‫‪٤–٣‬‬
‫ح ِببْكُم نُ الّ ن َويَغْ ِفرْ لَكُم نْ‬
‫حبّون نَ الّ نفَاتّبِعُونِني يُ ْ‬
‫و قال تعالی‪ُ { :‬قلْ إِن كُنتُم نْ تُ ِ‬
‫ُذنُوبَ ُكمْ } آل عمران‪٣١ :‬‬
‫ن َيرْجُو الَّ‬
‫سوَةٌ حَ سَ َنةٌ ّلمَن كَا َ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬لَقَدْ كَا نَ لَ ُك مْ فِي رَ سُولِ الِّ أُ ْ‬
‫خرَ} أحزاب‪٢١ :‬‬ ‫وَا ْل َيوْمَ الْ ِ‬
‫جرَ َبيْ َنهُمْن ثُمّ لَ‬
‫ى يُحَ ّكمُوكَن فِيمَا شَ َ‬
‫حتّ َ‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬فلَ َو َربّكَن لَ ُي ْؤمِنُونَن َ‬
‫ضيْتَ َو ُيسَّلمُواْ َتسْلِيماً} النساء‪٦٥ :‬‬ ‫حرَجًا مّمّا َق َ‬‫سهِمْ َ‬
‫يَجِدُواْ فِي أَن ُف ِ‬
‫ل وَال ّرسُولِ} النساء‪٥٩ :‬‬
‫شيْءٍ َفرُدّوهُ ِإلَى ا ّ‬
‫عتُمْ فِي َ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬فَإِن َتنَازَ ْ‬
‫سنّة‬
‫ل العلماء‪ :‬معناه ِإلَى الكتاب وال ُ‬
‫قَا َ‬
‫ن يُطِعِ ال ّرسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ الّ} النساء‪٨٠ :‬‬
‫و قال تعالی‪ { :‬مّ ْ‬
‫ط الِّن‪}53{ ..‬‬
‫و قال تعالی‪{ :‬وَِإنّكننَ َل َتهْدِي ِإلَى صننِرَاطٍ مّس نْتَقِيمٍ{‪ }52‬ص نِرَا ِ‬
‫الشورى‪٥٣ - ٥٢ :‬‬
‫ن يُخَالِفُونَ عَنْ َأ ْمرِهِ أَن تُصِيبَهُمْ ِف ْتنَةٌ َأوْ ُيصِي َبهُمْ‬
‫و قال تعالی ‪َ { :‬ف ْليَحْ َذرِ الّذِي َ‬
‫عَذَابٌ أَلِيمٌ} النور‪٦٣ :‬‬
‫ح ْكمَةِ}‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَاذْ ُكرْنننَ مَننا ُيتْلَى فِنني ُبيُوتِكُنّن مِنننْ آيَاتننِ الِّن وَالْ ِ‬
‫الحزاب‪٣٤ :‬‬
‫واليات في الباب كثيرة ‪.‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬آنچه رسول ال صلی ال عليه وسلم شا را بدهد آنرا بگييد‪.‬‬
‫حشر‪7 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬سخن نی گويد از هوای نفس خويش‪ ،‬نيست قرآن‪ ،‬مگر وحيی که‬
‫بسوی او فرستاده می شود‪ .‬نم‪4 ،3 :‬‬
‫و نيز می فرمايد‪ :‬ای ممد! بگو اگر دوست ميداريد خدا را پس پيوی من کنيد تا‬
‫دوست دارد شا را خدا و بيامرزد گناهان شا را‪ .‬آل عمران‪31 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬هر آينه شا را به پيامب صلی ال عليه وسلم پيوی نيک است برای‬
‫آنکه توقع می داشت خدا را و توقع می داشت روز آخرت را‪ .‬احزاب‪21:‬‬
‫‪145‬‬

‫و نيز می فرمايد‪ :‬پس قسم به پروردگار تو که ايشان مسلمان نباشند تا آنکه حاکم‬
‫کنند ترا در اختلفی که واقع شود ميانشان‪ ،‬باز نيابند در دل خويش تنگی از آنچه حکم‬
‫فرمودی و قبول کنند بانقياد‪ .‬نساء‪65 :‬‬
‫و نيز می فرمايد‪ :‬اگر در چيزی منازعه کرديد‪ ،‬آنرا بدا و رسول رجعت دهيد‪ ،‬اگر‬
‫مؤمن بدا و روز آخرت هستيد‪ .‬نساء‪59 :‬‬
‫علماء می گويند‪ :‬معنايش اينست که بکتاب ال و سنت رسول ال صلی ال عليه‬
‫وسلم رجعت داده شود‪.‬‬
‫خداوند می فرمايد‪ :‬کسيکه از رسول فرمانبداری کند‪ ،‬هانا از خدا اطاعت کرده‬
‫است‪ .‬نساء‪80:‬‬
‫در جای ديگر چني می فرمايد‪ :‬هانا تو به راه راست هدايت می کنی‪ ،‬راه خدا‪.‬‬
‫شوری‪53 ،52 :‬‬
‫و نيز می فرمايد‪ :‬بايد بترسند کسانيکه از امر او (پيامب) مالفت می کنند از اينکه‬
‫برسد بر ايشان فتنه يا عذاب دردناک‪ .‬نور‪63 :‬‬
‫در جای ديگر می فرمايد‪ :‬ای زنان پيامب صلی ال عليه وسلم ياد کنيد آنچه را که‬
‫تلوت می شود در خانه های شا از آيات خدا و حکمت‪ .‬احزاب‪34:‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪:‬‬


‫ب َ‬
‫‪ -156‬فا َلوّل‪ :‬عنْ أَبِي ُهرَْي َرةَ رضي اللّه عنه عن الن ّ‬
‫«دَعُونِي ما َترَكُت ُكمْ‪ِ :‬إنّما َأ ْه َلكَ من كَا َن قبْلكُم كَثْرةُ ُسؤَالِهم‪ ،‬وَاخْتِل ُف ُهمْ َعلَى أَنْبيائِهمْ‪َ ،‬فإِذا‬
‫َنهَيْتُ ُكمْ عنْ شَ ْي ٍء فاجْتَنِبُوه‪ ،‬وَإِذا َأ َمرْتُ ُكمْ بَأ ْم ٍر فَأْتُوا مِنْ ُه ما اسْتَ َطعُْتمْ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -156‬از ابو هريره رضی ال عنه از پيامب صلی ال عليه وسلم روايت است که‬
‫فرمود‪:‬‬
‫مرا بگذاريد ماداميکه من شا را گذاشتم‪ .‬يعنی سؤال بيمورد نکنيد‪ .‬به تقيق که‬
‫هلک شدند کسانيکه پيش از شا بودند بعلتی که زياد سؤال نودند و بر پيامب شان اختلف‬
‫کردند‪ ،‬هرگاه شا را از چيزی نی کردم از آن دوری کنيد‪ ،‬اگر شا را بچيزی امر کنم آنرا‬
‫بقدر توان با آوريد‪.‬‬
‫‪146‬‬

‫ش‪ :‬خداوند می فرمايد‪{ :‬يَا أَّيهَا الّذِي َن آمَنُواْ َل تَسْأَلُواْ َعنْ أَشْيَاء إِن ُتبْدَ لَكُ ْم تَ ُسؤْكُمْ }‬
‫الائدة ‪ 101‬شکی نيست که منهی عنه سؤال زياد و کاوش و جستجو در بارهء آنچه موجود‬
‫است و آنچه هنوز موجود نشده می باشد‪ ،‬و اين منع فقط در زمان حيات رسول ال صلی ال‬
‫عليه وسلم بوده است‪( .‬مترجم)‬

‫‪ -157‬الثّان‪ :‬عَنْ َأبِي نَجِيحٍ اْل ِعرْباضِ بْنِ سَارِيَة رضي اللّه عنه قال‪ :‬وَعَظَنَا رسولُ اللّه‬
‫ت مِ ْنهَا اْلعُيُون‪ ،‬ف ُقلْنَا‪ :‬يا رَسولَ اللّه‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َموْعِ َظةً بليغ ًة وَ ِج َلتْ مِ ْنهَا اْل ُقلُوبُ َو َذ َرفَ ْ‬
‫َ‬
‫ع َفَأوْصِنَا‪ .‬قال‪ « :‬أُوصِي ُكمْ بَِتقْوى اللّه‪ ،‬وَالسّمْعِ وَالطّا َعةِ وإِنْ َتَأمّر َعلَيْ ُكمْ عَ ْبدٌ‬
‫َكأََنهَا موْعِظَ ُة ُموَدّ ٍ‬
‫خ ُلفَاءِ الرّا ِشدِينَ‬
‫سنّت وَسُّنةِ اْل ُ‬
‫ش مِنْ ُكمْ فَسَيى اخْتِلفا كثِيا‪َ .‬ف َعلَيْ ُكمْ ب ُ‬
‫حبشي‪َ ،‬وأَّن ُه مَنْ َيعِ ْ‬
‫الْ َم ْهدِيّي‪ ،‬عضّوا َعلَ ْيهَا بالنّواجِذ‪ ،‬وإِيّا ُك ْم ومُحْدثَاتِ ا ُلمُو ِر َفإِنّ ُكلّ ِبدْ َعةٍ ضلَل ٌة » رواه أبو‬
‫داود‪ ،‬والترمذِي وقال حديث حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -157‬از ابونيح عرباض بن ساريه رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم برای ما موعظهء شيوائی نود که دلا از آن ترسيده‪ ،‬و‬
‫چشمها اشک ريزان شد‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬يا رسول ال! گويا اين موعظهء کسيست که وداع می کند‪ ،‬ما را وصيت کن‪.‬‬
‫فرمودند‪ :‬شا را به تقوی و ترس از خدا‪ ،‬و شنيدن و اطاعت کردن توصيه می کنم‪،‬‬
‫هر چند غلم حبشی بر شا امي باشد‪ ،‬و هر آينه آنکه از شا زنده باند‪ ،‬بزودی شاهد‬
‫اختلفات زيادی خواهد بود‪ ،‬پس بر شا باد به پيوی از طريقهء من‪ ،‬و طريقهء خلفای راشدين‬
‫که آنا هدايت کنندگان اند‪ ،‬بر آن با دندانای کرسی خويش گزيده و آنرا مکم گييد‪ ،‬و بر‬
‫شا باد که از امور بدعت دوری کنيد‪ ،‬زيرا هر امر نوپيدايی گمراهی در پی دارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪:‬‬


‫‪ -158‬الثّالِث‪ :‬عَنْ َأبِي هريرة رضي اللّه عنه أَن رسول اللّه َ‬
‫كُلّ ُأمّتِي يدْ ُخلُو َن الْجّنةَ إِ ّل مَنْ َأبِي » ‪ .‬قِي َل َومَنْ َيأَب يا رسول اللّه؟ قال‪ « :‬منْ أَطَاعَنِي دَخَلَ‬
‫الّنةَ ‪ ،‬وم ْن عصَانِي فَ َقدْ أَبِي » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -158‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که رسول ال صلی ال عليه وسلم‬
‫فرمود‪:‬‬
‫ههء امتم به بشت داخل می شوند‪ ،‬مگر کسی که سرباز زند‪.‬‬
‫‪147‬‬

‫گفتند‪ :‬چه کسی سرباز می زند يا رسول ال؟‬


‫فرمود‪ :‬آنکه از من پيوی کند‪ ،‬داخل بشت ميگردد و آنکه نافرمانی مرا کند بتحقيق‬
‫سرباز زده است‪.‬‬

‫‪ -159‬الرّابع‪ :‬عن أَبِي مسلم‪ ،‬وقيل‪ :‬أَبِي ِإيَاسٍ سلَمةَ بْنِ عَمْرو بن الَ ْكوَعِ رضي اللّه‬
‫ك » قال‪ :‬ل‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم بِشِمَاِل ِه فقال‪ « :‬كُ ْل بِيمِين َ‬
‫ل أَكَلَ عِ ْندَ رسولِ اللّه َ‬
‫عنه‪ ،‬أَ ّن رَجُ ً‬
‫أَسْتَطِيع‪ .‬قال‪ « :‬ل استطعَت » ما من َعهُ إِلّ اْلكِ ْبرُ فَمَا رَفعَها ِإلَى فِيه‪ ،‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -159‬از ابومسلم و گفته شده ابو اياس سلمه بن عمرو الکوع رضی ال عنه روايت‬
‫است که گفت‪:‬‬
‫شخصی نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم بدست چپ غذا می خورد‪ ،‬آنضرت‬
‫صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بدست راست بور‪.‬‬
‫گفت‪ :‬نی توان‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬نتوانی‪ .‬چيزی بز کب او را از اطاعت باز نداشت‪ .‬و وی بعد از آن نتوانست‬
‫چيزی را بدهن خويش بلند کند‪ .‬يعنی دستش بقدرت خداوند فلج شد‪.‬‬

‫س ْعتُ‬
‫‪ -160‬الْخامِس‪ :‬ع ْن أَبِي عبدِ اللّه الّنعْمَانِ بْنِ بَشِيرٍ رضي اللّه عنهما‪ ،‬قال‪ِ :‬‬
‫صفُوفَ ُكمْ َأوْ لَيُخَاِلفَنّ اللّه بَيْ َن وُجُوهِكمْ » متفقٌ‬
‫سوّنّ ُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يقول‪ « :‬لَتُ َ‬
‫رسولَ اللّه َ‬
‫عليه‬
‫صفُوفَنَآ حَتّى كأَنّمَا‬
‫سوّي ُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يُ َ‬
‫وف روايةٍ لِمْسلم‪ :‬كان رسو ُل اللّه َ‬
‫يُسَوي ِبهَا اْلقِداحَ حَتّى ِإذَا رأَى أَنّا َقدْ َع َقلْنَا عَ ْنهُ ُثمّ َخرَجَ يَوما‪ ،‬فقامَ حتّى كَادَ أَنْ يكبّر‪ ،‬فَرأَى‬
‫رجُل بادِيا ص ْد ُرهُ فقال‪ « :‬عِبادَ اللّه لَتُسوّ ّن صُفوفَ ُكمْ َأوْ َليُخَاِلفَنّ اللّه بيْن وُجُوهِ ُك ْم » ‪.‬‬

‫‪ -160‬از ابو عبد ال نعمان بن بشي رضی ال عنهما روايت است که گفت‪:‬‬
‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬هانا حتما صفهای خويش را‬
‫درست می کنيد‪ ،‬يا اينکه خداوند در ميان شا اختلف می افگند‪.‬‬
‫و در روايتی از مسلم آمده که رسول ال صلی ال عليه وسلم طوری صفهای ما را‬
‫درست می نود که گويی چوبای تي را برابر می کند‪ ،‬تا زمانيکه می ديد‪ ،‬آنرا فهميده اي‪،‬‬
‫‪148‬‬

‫سپس روزی برآمده و ايستاد تا اينکه نزديک بود تکبي بگويد‪ ،‬مردی را ديد که سينه اش‬
‫ظاهر بود‪ ،‬فرمود‪ :‬ای بنده های خدا بايد صفهای خود را برابر کنيد‪ ،‬يا اينکه حتما خداوند‬
‫در ميان شا اختلف می افگند‪.‬‬
‫ش‪ :‬اين حديث اشاره می کند به اهيت نظم و دسپلي در ميان امت اسلمی که بدون‬
‫شک سورهء صف نيز اين مطلب را افاده می کند‪ .‬و با توجه به تولت روز مرهء جهان معاصر‬
‫وجود تشکيلت منظم اسلمی يگانه عاملی است که می تواند در به پيوزی رساندن انقلب‬
‫های اسلمی و اجرای شريعت الی در سراسر گيتی مؤثر باشد‪ .‬متأسفانه کمونيست ها با وجود‬
‫نادرست بودن مسلک شان با هي تشکلت توانسته اند در بسياری از کشورهای جهان سوم‬
‫زعامت مبارزاتی و در نتيجه موفقيت های زيادی را کسب نايند‪.‬‬
‫پس با توجه به ارزش دادن اسلم به نظم و تشکيلت و دستورات اکيد الی و نبوی‬
‫صلی ال عليه وسلم اهتمام صادقانه در اين مسي از ثواب و ارزش عظيمی در دنيا و آخرت‬
‫برخوردار است و چه بسا که رعايت نظم در ناز منجر به اياد نظم در تشکيل فردی و اجتماعی‬
‫امم شود‪.‬‬

‫‪ -161‬السّادِس‪ :‬عن َأبِي موسى رضي اللّه عنه قال‪ :‬احْتَرق ب ْيتٌ بالْمدِيَنةِ َعلَى أَه ِل ِه مِنَ‬
‫شأْنِهمْ قال‪ « :‬إِ ّن َهذِهِ النّار َع ُدوّ لكُم‪َ ،‬فِإذَا‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم بِ َ‬
‫اللّيْل َفلَمّا ُحدّث رسول اللّه َ‬
‫نِمُْت ْم َفأَ ْطفِئُوهَا عَنْ ُك ْم » متّفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -161‬از ابوموسی رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫خانه يی در شب در مدينه بالی اهلش آتش گرفت‪ ،‬و چون رسول ال صلی ال عليه‬
‫وسلم از حال شان مطلع شد‪ ،‬فرمود‪ :‬اين آتش دشن شا است‪ ،‬و وقتی خواب می شويد‪ ،‬آنرا‬
‫خاموش کنيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬إِ ّن مَثَل مَا بعَثن اللّه‬
‫‪ -162‬السّابِع‪ :‬عَ ْن ُه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫ِب ِه منَ اْل ُهدَى والْعلْمِ كَمَثَلَ َغ ْيثٍ أَصَاب َأرْضا فكَاَنتْ طَاِئفَ ٌة طَيَبةٌ ‪ ،‬قِب َلتِ الْمَاءَ فأَنْبَتتِ الْكلَ‬
‫ت الاء‪ ،‬فَنَفَعَ اللّه با النّاس فَشَربُوا مِ ْنهَا و َس َقوْا‬
‫شبَ الْ َكثِي‪ ،‬وَكَا َن مِ ْنهَا أَجَا ِدبُ أَمسكَ ِ‬
‫واْلعُ ْ‬
‫ك مَثَ ُل مَنْ َف ُقهَ‬
‫سكُ ماءً وَل ُتنِْبتُ كَل فَذَِل َ‬
‫َو َزرَعَوا‪ .‬وَأصَابَ طَاِئ َفةً أُ ْخرَى ‪ ،‬إِنّمَا هِ َي قِيعانٌ ل تُمْ ِ‬
‫ك رَأْسا وَِلمْ َيقْبَ ْل ُهدَى‬
‫فِي دِي َن اللّه‪ ،‬وََن َفعَه ما ب َعثَنِي اللّه به‪َ ،‬ف َع ِلمَ و َع ّلمَ‪ ،‬وَمث ُل مَنْ َلمْ َي ْرفَعْ بِذِل َ‬
‫ال ّلهِ الذي ُأرْ ِس ْلتُ ِب ِه » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫‪149‬‬

‫و نيز از ابوموسی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مثل آنچه از علم و هدايت که خداوند مرا بآن‬
‫فرستاده‪ ،‬مانند بارانی است که بزمي می رسد‪ .‬پس برخی از آن قسمت خوبی است که آب‬
‫را قبول نوده‪ ،‬علف و سبزهء زياد می روياند‪ ،‬و بعضی از آن سخت است که آنرا نگهداشته‬
‫و خداوند مردم را بدان نفع می رساند که از آن می آشامند و زمي شان را آبياری کرده و‬
‫کشت می کنند‪ ..‬و به بش ديگری از زمي می رسد که هوار است‪ ،‬نه آب را نگهميدارد و‬
‫نه علف را می روياند‪ ،‬و اين مانند کسيست که در دين خدا دانشمند می شود‪ ،‬و آنچه‬
‫خداوند مرا بدان مبعوث ساخته بوی نفع می رساند‪ ،‬پس می آموزد و تعليم می دهد و مثل آن‬
‫کسيست که سر خود را بدان بلند نکرده و هدايتی را که خداوند مرا بدان فرستاده نی‬
‫پذيرد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -163‬الثّامِن‪ :‬عن جابرٍ رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫جعَلَ الْجَنَا ِدبُ وَاْلفَراشُ َيقَعْ َن فيهَا و ُهوَ يذُّبهُنّ عَنهَا وأَنَا‬
‫«مَثلِي ومَثلُ ُكمْ كَمَثَل رجُ ٍل َأ ْوقَدَ نَارا فَ َ‬
‫جزِ ُكمْ عَنِ النار‪ ،‬وَأنُْتمْ َت َفلّتُو َن منْ َيدِي » رواه مسلم‪.‬‬
‫آخذٌ بُ َ‬

‫‪ -163‬از جابر رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مثل من و مثل شا مانند کسی است که آتش‬
‫می افروزد‪ ،‬ملخ ها و پروانه ها خود را ميان آن می اندازند و او آنا را مانعت می کند‪ ،‬ومن‬
‫کمربندهای شا را گرفته ام تا شا را از دوزخ باز دارم‪ ،‬ولی شا خود را از چنگم بيون می‬
‫کشيد تا به آتش درآييد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َأمَر ِب َلعْقِ الَصابِ ِع وَالصحْفةِ‬


‫‪ -164‬التّاسع‪ :‬عَ ْنهُ أَنْ رسولَ اللّه َ‬
‫وقال‪ « :‬إِنّكُــم ل َت ْدرُونَ ف أَّيهَا اْلَبرَ َكةَ » رواه مسلم‪.‬‬
‫ط مَا كَانَ ِبهَا مِنْ َأذًى ‪،‬‬
‫وف رواية لَه‪ِ « :‬إذَا َوقَعتْ ُلقْمةُ أَحدِكُم‪َ .‬فلَْيأْ ُخ ْذهَا َفلْيُمِ ْ‬
‫وَلَْيأْ ُك ْلهَا‪ ،‬وَل َيدَ ْعهَا لَلشّيْطان‪ ،‬وَل يَمْسَحْ َي َدهُ بِالْمَندِيلِ حَتّى َي ْلعَقَ أَصَابِعه‪َ ،‬فإِّنهُ ل ي ْدرِي ف أَيّ‬
‫َطعَا ِمهِ الْبَر َكةَ » ‪.‬‬
‫‪150‬‬

‫ضرَهُ عِ ْندَ‬
‫ح ُ‬
‫ضرُ أَحَد ُكمْ عِ ْندَ كُلّ شَيءٍ مِنْ َشأِْنهِ حَتّى يَ ْ‬
‫ح ُ‬
‫وف رواية له‪ « :‬إِ ّن الشّيْطَا َن يَ ْ‬
‫ط مَا كَان ِبهَا منْ َأذًى‪َ ،‬فلْيأْ ُكلْها‪ ،‬وَل َيدَ ْعهَا‬
‫َطعَامِه‪َ ،‬فإِذَا َسقَ َطتْ مِنْ أَ َحدِ ُك ْم الّلقْ َمةُ َفلْيُمِ ْ‬
‫لِلشّيْطَان‪.‬‬

‫‪ -164‬و هم از جابر رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم به ليسيدن انگشتان و کاسه امر نوده‪ ،‬فرمودند که‪:‬‬
‫شا نی دانيد برکت در کدام آنست‪.‬‬
‫در روايتی از وی آمده هرگاه لقمهء يکی از شا بيفتد‪ ،‬بايد آنرا برداشته‪ ،‬و خاشاکی‬
‫را که بآن چسبيده دور نوده آنرا بورد و آنرا برای شيطان نگذارد‪ ،‬و بايد قبل از اينکه‬
‫دست خود را بدستمال پاک می کند‪ ،‬آنرا بليسد‪ ،‬زيرا او نی داند که در کدام قسمت طعام‬
‫او برکت ناده شده است‪.‬‬
‫در روايتی آمده که‪ :‬هانا شيطان در هر کاری که انام می دهيد‪ ،‬نزد شا حاضر می‬
‫شود‪ ،‬حتی در وقت طعام خوردن‪ ،‬هرگاه لقمهء يکی از شا بيفتد بايد خاشاکی را که بآن‬
‫چسبيده دور نوده آنرا بورد وبرای شيطان نگذارد‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -165‬اْلعَاشِر‪ :‬عن ابن عباس‪ ،‬رض َي اللّه عنهما‪ ،‬قال‪ :‬قَا َم فينَا رسو ُل اللّه َ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم َبوْعِ َظةٍ فقال‪َ « :‬أّيهَا النّاسُ إِنّ ُك ْم مشورونَ ِإلَى اللّه َتعَالَى ُحفَاةَ ُعرَاةً ُغرْلً { َكمَا‬
‫ن } [ النبياء‪ ]103 :‬أَل وَإِنّ َأوّلَ‬
‫علِي َ‬
‫خلْقٍ نُعِيدُ ُه وَعْداً ع َل ْينَا ِإنّا ُكنّا فَا ِ‬
‫بَدَ ْأنَا َأ ّولَ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬أَل وِإّنهُ َسيُجَاء ِبرِجَالٍ مِنْ ُأمّتِى‪ ،‬فَُيؤْ َخذُ‬
‫الْخَلئِ ِق يُكْسى َي ْومَ اْلقِيَا َمةِ إِبراهيم َ‬
‫ِب ِه ْم ذَاتَ الشّمال فأَقُولُ‪ :‬يا َربّ َأصْحَابِي‪ ،‬فيُقال‪ :‬إِّنكَ ل َت ْدرِي مَا أَ ْحدَثُوا َب ْعدَك‪َ ،‬فأَقُول كَما قَالَ‬
‫عَليْهمْ شَهيداً ما ُدمْتُ فِيهمْ } ِإلَى قولِه‪ { :‬ال َعزِيز الحَكيمُ }‬
‫اْلعَ ْبدُ الصّالِح‪ { :‬و ُكنْتُ َ‬
‫[ الائدة ‪ ] 118 ، 117 :‬فَُيقَالُ لِي‪ :‬إِّن ُهمْ َلمْ َيزَالُوا مرَْتدّينَ َعلَى أَعقَاِب ِه ْم مُنذُ فا َرقْتَ ُه ْم » متفقٌ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ -165‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم در ميان ما برای موعظه برخاسته بود‪ ،‬فرمود‪ :‬ای مردم‬
‫شا پای برهنه تن برهنه و ختنه ناشده بضور خداوند مشور می شويد (چنانکه آغاز کردي اول‬
‫آفرينش را ديگر باره کنيم آفرينش را وعدهء لزم بر ما هر آينه ما کننده اي‪ .‬انبياء‪)103 :‬‬
‫‪151‬‬

‫آگاه باشيد اولي کسيکه از مردم در روز قيامت پوشانده می شود ابراهيم عليه السلم می‬
‫باشد‪ .‬آگاه باشيد هانا مردانی از امت من آورده شده و بطرف دوزخ سوق داده خواهند شد‪،‬‬
‫من می گوي‪ :‬خدايا اصحاب! گفته می شود تو نيدانی بعد از تو چه انام داده اند؟ من هم‬
‫مانند بندهء صال که می گويد‪ ،‬می گوي (من شاهد شان بودم تا لظه ايکه با ايشان بودم‪.‬‬
‫مائده‪ 117 :‬و ‪ 118‬تا فرمودهء خداوند { ال َعزِيز الحَكي ُم }‪ .‬براي گفته می شود‪ :‬آنا از‬
‫لظه ايکه تو از آنا جدا شدی عقبگرد کردند و دوباره منحرف شدند‪.‬‬

‫‪ -166‬اْلحَادِي عَشَر‪ :‬عَ ْن َأبِي سعيدٍ عب ِد ال ّلهِ ب ِن مُ َغفّل‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪َ :‬نهَى‬
‫ل ْذفِ وقال‪ِ « :‬إّنهُ ل يقُْتلُ الصّيْد‪ ،‬ول يَنْ َكأُ اْلعَدُو‪َ ،‬وإِّنهُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬عَن ا َ‬
‫رسولُ اللّه َ‬
‫س ُر السّ ّن » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫َي ْف َقأُ اْلعَيْن‪ ،‬ويَكْ ِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬
‫وف رواية ‪ :‬أَ ّن قريبا لبْ ِن مُ َغفّلٍ َخذَف‪ ،‬فََنهَاهُ وقال‪ :‬إِنّ رسولَ اللّه َ‬
‫صلّى الُ‬
‫ل ْذفِ وقال‪ِ « :‬إّنهَا ل َتصِيدُ صَيْدا » ُث ّم عادَ فقال‪ :‬أُ َحدُّثكَ أَن رسولَ اللّه َ‬
‫َنهَى عن ا َ‬
‫خذِف‪،‬؟ ل أُ َكلّ ُمكَ أَبدا‪.‬‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ ،‬نهَى عَنْه‪ُ ،‬ثمّ ُع ْدتَ تَ ْ‬

‫‪ -166‬از ابو سعيد عبد ال بن مغفل رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم از زدن سنگريزه بانگشت منع کردند‪ .‬فرمودند‪ :‬آن‬
‫شکار را نکشته و دشن را بقتل نی رساند‪ ،‬ولی چشم را کور کرده و دندان را می شکند‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که يکی از نزديکان ابن مغفل رضی ال عنه سنگريزه ها را پرتاب‬
‫نود‪ ،‬و او وی را نی نوده گفت‪ :‬رسول ال صلی ال عليه وسلم از زدن سنگريزه بانگشت‬
‫منع نوده و فرمود‪ :‬آن شکاری را صيد نی کند‪ .‬آن شخص دوباره سنگريزه را پرتاب نود‪.‬‬
‫او گفت‪ :‬من بتو از رسول ال صلی ال عليه وسلم روايت می کنم که او ازين کار نی نوده‬
‫است و تو باز دوباره سنگريزه پرتاب می کنی‪ ،‬هرگز با تو حرف نواهم زد‪.‬‬

‫‪ -167‬وع ْن عابسِ بن ربيعةَ قال‪ :‬رََأْيتُ ُع َمرَ بنَ الطاب‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ُ ،‬يقَبّلُ‬
‫ج ٌر مَا تَ ْنفَعُ ول َتضُر‪ ،‬وَلوْل أنّي رأَْيتُ رسولَ اللّه‬
‫جرَ َيعْنِي الَ ْس َودَ وَيقُول‪ :‬إِن أَ ْع َلمُ َأّنكَ حَ َ‬
‫الْحَ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ُ ،‬يقَّب ُلكَ ما قَّبلْتُك‪ ..‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫َ‬

‫‪ -167‬از عابس بن ربيعه رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫‪152‬‬

‫عمر بن الطاب رضی ال عنه را ديدم در حاليکه حجر السود را بوسه می زد و‬


‫ميگفت‪ :‬ميدان که تو سنگی‪ ،‬سود و زيان نی رسانی و هرگاه نی ديدم که رسول ال صلی ال‬
‫عليه وسلم تو را بوسه می زد‪ ،‬ترا بوسه نی زدم‪.‬‬

‫‪ -17‬باب وجوب و لزوم پيوی و اطاعت از خدا و آنچه آنکه به‬


‫اين کار دعوت شود امر به معروف و نی از منکر‬

‫جرَ َبيْ َنهُمْن ثُمّ لَ‬


‫ى يُحَ ّكمُوكَن فِيمَا شَ َ‬
‫حتّ َ‬
‫قال ال تعالی‪َ { :‬فلَ َو َربّكَن َل ُيؤْ ِمنُونَن َ‬
‫ضيْتَ َو ُيسَّلمُواْ َتسْلِيماً} النساء‪٦٥ :‬‬ ‫حرَجًا مّمّا َق َ‬
‫سهِمْ َ‬
‫يَجِدُواْ فِي أَن ُف ِ‬
‫و قال تعالی‪ِ {:‬إنّمَنا كَانننَ َق ْولَ ا ْل ُمؤْ ِمنِينننَ إِذَا ُدعُوا إِلَى الِّن َورَس نُو ِلهِ ِليَحْكُم نَ‬
‫ك هُمُ ا ْلمُفْلِحُونَ} النور‪٥١ :‬‬ ‫سمِ ْعنَا وَأَطَ ْعنَا وَُأوْ َلئِ َ‬
‫بَ ْي َنهُمْ أَن يَقُولُوا َ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬پس قسم به پروردگارت که ايشان مسلمان نباشند‪ ،‬تا ترا داور‬
‫کنند در اختلفی که ميان ايشان واقع شد و باز نيابند در دل خويش از آنچه حکم فرمودی‬
‫دلتنگی ای را و قبول کنند آنرا با فرمانبداری‪ .‬نساء‪65 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬هانا سخن مؤمنان آنست که چون بسوی حکم خدا و رسولش خوانده‬
‫شوند تا حکم کند در ميان شان بر اينکه گويند شنيدي و فرمانبداری نودي اين جاع حقا‬
‫رستگارند‪ .‬نور‪51 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -168‬عن أَبِي هريرة رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬لَمّا َنزََلتْ َعلَى رسولِ اللّه َ‬
‫و َسلّم‪ { :‬لِّ ما في السّمواتِ َومَا فِي الرض وإن تبدوا مافِي َأنْ ُفسِكُمْ َأ ْو تُخْفوهُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬
‫يُحاسبْكُ ْم بِهِ الّ} الية [البقرة ‪ ] 283‬اشَْت ّد ذلكَ َعلَى َأصْحابِ رسول اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ُ ،‬ثمّ برَكُوا َعلَى الرّكَب فَقالُوا‪َ :‬أيْ رسولَ اللّه‬
‫و َسلّم‪ ،‬فأَتوْا رسول اللّه َ‬
‫ك َهذِ ِه الَيةُ وَل‬
‫ل َة وَاْلجِها َد وَالصّيام وَالصّدقةَ ‪َ ،‬و َقدَ أُنْزلتْ عل ْي َ‬
‫ُك ّلفَنَا مِنَ الَعما ِل مَا نُطِيق‪ :‬الصّ َ‬
‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم‪« :‬أَتُريدُو َن أَنْ َتقُولوا كَمَا قَالَ َأهْ ُل الْكِتابَي مِنْ‬
‫نُطِي ُقهَا‪ .‬قالَ رسو ُل اللّه َ‬
‫ي » َفلَمّا ا ْقَترََأهَا اْلقَوم‪،‬‬
‫سعْنا وَأَ َطعْنَا ُغفْرانَك رَبّنَا َوإِلَ ْيكَ الْمصِ ُ‬
‫قَبْلكُم‪ :‬سَ ِمعْنَا وَعصينَا؟ بَ ْل قُولوا‪ِ :‬‬
‫َوذَل َقتْ ِبهَا َألْسِنتهُم‪َ ،‬أنَزلَ اللّه َتعَالَى ف إِثْرهَا‪ { :‬آمنَ ال ّرسُولُ بِما ُأنْ ِزلَ إِل ْيهِ مِنْ َر ّبهِ‬
‫ن ُرسُلهِ وَقالوا‬ ‫ن بِالّ وَملئِ َك ِتهِ وكُتبِه َو ُرسُلهِ ل نُفرّقُ بَيْنَ َأحَدٍ مِ ْ‬ ‫وَا ْلمُؤمِنونَ ُك ّل آم َ‬
‫‪153‬‬

‫خهَا اللّه َتعَالَى ‪َ ،‬فأَْنزَلَ‬


‫سَ‬‫ك رَ ّبنَا وَإِ َليْكَ ا ْلمَصيرُ } َفلَمّا ف َعلُوا ذلك نَ َ‬
‫سم ْعنَا وَأَطعْنا غُ ْفرَان َ‬
‫اللّه َع ّز وَجَل‪ { :‬ل يُكّلفُ الّ نَفْساً إِ ّل ُوسْ َعهَا َلهَا مَا َكسَبتْ وَ َ‬
‫عَل ْيهَا مَا ا ْكتَسَبت‪َ ،‬ر ّبنَا‬
‫عَل ْينَا ِإصْراً َكمَا حمَ ْل َتهُ‬ ‫خطَ ْأنَا } قال‪َ :‬ن َعمْ { رَ ّبنَا وَل تَ ْ‬
‫ح ِملْ َ‬ ‫ن نَسِينَا أَو أَ ْ‬
‫خ ْذنَا إِ ْ‬
‫ل تُؤا ِ‬
‫حمّ ْلنَا مَال طَا َقةَ َلنَا ِبهِ } قال‪َ :‬ن َعمْ‬
‫علَى الّذِينَ مِنْ َقبْ ِلنَا } قَالَ‪ :‬ن َعمْ { َربّنَا ول تُ َ‬
‫َ‬
‫ن } قال‪:‬‬
‫علَى ا ْلقَومِ الْكَافِري َ‬
‫ح ْمنَا َأنْت َموْلنَا فا ْنصُرنَا َ‬
‫عنّا واغْ ِفرْ َلنَا وَارْ َ‬
‫عفُ َ‬
‫{ وا ْ‬
‫نعَم‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -168‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫چون بر رسول ال صلی ال عليه وسلم اين آيه ناز شد‪ { :‬لِّ ما في السّمواتِ َومَا‬
‫فِي الرض وإن تبدوا مافِي َأنْ ُفسِكُمْ َأ ْو تُخْفوهُ يُحاسبْكُ ْم ِبهِ الّ} بقرة‪ 283:‬بر‬
‫اصحاب کرام سخت و دشوار آمد‪ .‬پس بضور رسول ال صلی ال عليه وسلم آمده به زانو‬
‫افتاده و گفتند‪ :‬يا رسول ال ما باعمالی مکلف شده اي و ماطاقت آنرا نداري‪ .‬رسول ال صلی‬
‫ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آيا می خواهيد مثل اهل دو کتابی که پيش از شا بودند بگوئيد شنيدي‬
‫و نافرمانی کردي؟ بلکه بگوئيد شنيدي و اطاعت کردي‪ ،‬پروردگارا از تو آمرزش می طلبيم و‬
‫مرجع ما بسوی تو است‪ .‬آنا هم اين دعا را کردند و چون مردم آنرا خواندند و زبانايشان‬
‫بآن عادت يافت‪ ،‬خداوند به تعقيب آن فرمود‪ { :‬آمنَ ال ّرسُولُ بِما ُأ ْن ِزلَ إِل ْيهِ مِ ْ‬
‫ن َربّ ِه‬
‫ن ُرسُلهِ وَقالوا‬ ‫ن بِالّ وَملئِ َك ِتهِ وكُتبِه َو ُرسُلهِ ل نُفرّقُ بَيْنَ َأحَدٍ مِ ْ‬ ‫وَا ْلمُؤمِنونَ ُك ّل آم َ‬
‫ك رَ ّبنَا وَإِ َليْكَ ا ْلمَصيرُ }‪ .‬بقره‪285 :‬‬
‫سم ْعنَا وَأَطعْنا غُ ْفرَان َ‬
‫چون آنرا انام دادند خداوند آنرا نسخ نود و اين آيه را نازل فرمود‪ { :‬ل يُكّلفُ الّ‬
‫نَفْساً ِإلّ ُوسْ َعهَا َلهَا مَا َكسَبتْ َوعَ َل ْيهَا مَا ا ْك َتسَبت‪َ ،‬ر ّبنَا ل تُؤاخِ ْذنَا ِإنْ َنسِينَا أَو‬
‫خطَ ْأنَا } خداوند هيچکس را تکليف نکند‪ ،‬مگر بقدر توانائی او‪ ،‬نيکيهای هر کس بسود‬ ‫أَ ْ‬
‫خود او و بديهايش هم بر زيان خود اوست‪ ،‬پروردگارا مارا بر آنچه بفراموشی يا به خطا‬
‫کرده اي مؤاخذه مکن‪.‬‬
‫ح َم ْلتَهُ عَلَى‬
‫صرًا َكمَا َ‬ ‫خداوند فرمود‪ :‬بلی‪ ،‬اجابت کردم‪َ { .‬ربّنَا وَ َل تَ ْ‬
‫حمِلْ عَ َل ْينَا ِإ ْ‬
‫الّذِينَ مِنْ َقبْ ِلنَا} پروردگارا تکليف گران طاقت فرسا چنانکه بر پيشينيان نادی بر ما مگذار‪.‬‬
‫حمّ ْلنَا مَال طَا َقةَ َلنَا ِبهِ } پروردگارا بار تکليف فوق طاقت ما را‬
‫فرمود‪ :‬بلی { رَ ّبنَا ول تُ َ‬
‫ح ْمنَا َأنْت َموْلنَا فا ْنصُرنَا عَلَى‬
‫عنّا واغْ ِفرْ َلنَا وَارْ َ‬ ‫بدوش منه‪ .‬فرمود‪ :‬بلی { وا ْ‬
‫عفُ َ‬
‫‪154‬‬

‫ن } و بيامرز و ببخش گناه ما را و بر ما رحت فرما تنها سلطان و يار و ياور ما‬
‫الْقَومِ ا ْلكَافِري َ‬
‫توئی‪ ،‬ما را بر (مغلوب کردن) گروه کافران ياری فرما‪ .‬فرمود‪ :‬بلی‪.‬‬
‫ش‪ :‬ابو هريره و غي او اين را نسخ شرده اند و مراد شان اينست که اين آيه {آم َ‬
‫ن‬
‫ال ّرسُول‪ } ...‬ابامی را که در آيهء اولی { وإن تبدوا مافِي َأنْ ُفسِكُمْ َأوْ تُخْفو ُه يُحاسبْكُمْ‬
‫بِهِ الّ} وجود داشت از ميان برده و بيان داشته‪ ،‬که مراد از آيهء اولی عزائمی است که تصميم‬
‫بر آن گرفته شده است و مثل اين را سلف صال نسخ می ناميدند‪.‬‬
‫حافظ ابن رجب در کتاب (جامع العلوم والکم صفحه ‪ ) 335 – 334‬می گويد‪:‬‬
‫عزم هائی که بدان تصميم اتاذ شده و در نفس انسانی واقع و دوام می آورد و صاحبش با آن‬
‫لزوم پيدا می کند دو نوع است‪:‬‬
‫يکی آنکه عملی باشد مستقل از اعمال دلا‪ ،‬مثل شک در وحدانيت حق تعالی يا نبوت‬
‫يا بعثت و جز آن از اموری که کفر بساب می رود و اعتقاد تکذيب آن که در تام اين امور‬
‫شخص مورد مازات قرار گرفته و با اين کارها کافر يا منافق بساب می رود و ديگر گناهانی‬
‫که به دل ارتباط دارد به اين قسم ملحق می شود مثل مبت آنچه خداوند آن را زشت می دارد و‬
‫کينه و بغض با آنچه خدا دوست می دارد‪ ،‬کب‪ ،‬خويشت بينی‪ ،‬حسد وگمان بد بر مسلمان‬
‫بدون دليل‪.‬‬
‫نوع دوم‪ :‬آنچه از اعمال قلبی نبوده و از اعمال جوارح بساب می رود مثل زنا و دزدی‬
‫و باده نوشی‪ ،‬آدم کشی و قذف و امثال آن که هر گاه انسان بر آن اصرار ورزد و اثری آن در‬
‫خارج آشکار نشود‪ ،‬شخص در برابر آن مورد مؤاخذه قرار می گيد و اين رأی بسياری از فقها‬
‫و مدثي و متکلمي است و استدلل جسته اند به فرمودهء او تعالی {وََلكِ ْ‬
‫ن ُيؤَاخِذُكُ ْم ِبمَا‬
‫سبَتْ ُقلُوبُكُمْ وَالُّ غَفُورٌ حَلِي ٌم } بقره‪225 :‬‬
‫َك َ‬
‫و مثل فرمودهء رسول اکرم صلی ال عليه وسلم (الث ما حاک فی صدرک و کرهت ان‬
‫يطلع عليه الناس)‪ .‬فرمودهء آنضرت صلی ال عليه وسلم را (ان ال تاوز لمتی عما حدثت به‬
‫انفسها مال تتکم به او تعمل) بر خطراتی که عارض می شود حل کرده اند و گفته اند‪ :‬آنچه را‬
‫بنده پنهان دارد و دلش بر آن مصمم باشد از کسب و عملش بساب می رود و در مورد آن عفو‬
‫نی شود‪.‬‬
‫‪155‬‬

‫‪ -18‬باب در منع از بدعت ها و کارهای نوپيدا‬

‫للُ} يونس‪٣٢ :‬‬


‫قال ال تعالی‪َ { :‬فمَاذَا بَعْدَ الْحَقّ إِلّ الضّ َ‬
‫شيْءٍ} النعام‪٣٨ :‬‬
‫طنَا فِي ال ِكتَابِ مِن َ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬مّا َفرّ ْ‬
‫ل نوَالرّسنُولِ} النسناء‪:‬‬
‫شيْءٍ َفرُدّوهنُ ِإلَى ا ّ‬
‫عتُمنْ فِي َ‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬فإِن َتنَازَ ْ‬
‫‪٥٩‬‬
‫سنّةِ‬
‫أيِ ال ِكتَابِ وَال ّ‬
‫س ُبلَ َفتَ َفرّ قَ‬
‫صرَاطِي مُ سْتَقِيماً فَاتّبِعُو ُه وَلَ َت ّتبِعُواْ ال ّ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وََأنّ هَنذَا ِ‬
‫سبِي ِلهِ} النعام‪١٥٣ :‬‬‫بِكُمْ عَن َ‬
‫ح ِببْكُم نُ الّ ن َويَغْ ِفرْ لَكُم نْ‬
‫حبّون نَ الّ نفَاتّبِعُونِني يُ ْ‬
‫و قال تعالی‪ُ { :‬قلْ إِن كُنتُم نْ تُ ِ‬
‫ُذنُوبَ ُكمْ} آل عمران‪٣١ :‬‬
‫ب كَثير ٌة مَعلُومَةٌ ‪.‬‬
‫ت في البَا ِ‬
‫وَاليا ُ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬چيست بعد از حق بز گمراهی‪ .‬يونس‪32 :‬‬


‫در آيهء ديگر چني آمده‪ :‬هيچ چيزی را در کتاب فرو نگذاشتيم‪ .‬انعام‪38 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬اگر در مورد چيزی منازعه کرديد آن را بدا و رسول او باز گردانيد‪.‬‬
‫(يعنی کتاب و سنت) نساء‪59 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬هر آينه اين راه راست من است‪ .‬پس از آن پيوی کنيد و پيوی مکنيد‬
‫راههای ديگر را که اين راهها جدا کنند شا را از راه خدا‪ .‬انعام‪153 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬ای ممد صلی ال عليه وسلم بگو اگر شا خدا را دوست می داريد‬
‫از من پيوی کنيد هانا خداوند شا را دوست می دارد و می آمرزد گناهان شا را‪ .‬آل عمران‪:‬‬
‫‪31‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬منْ‬


‫‪ -169‬عن عائشةَ ‪ ،‬رضي اللّه عنها‪ ،‬قالت قال رسو ُل اللّه َ‬
‫أَحْدثَ ف َأ ْمرِنَا َهذَا مَا َل ْيسَ مِ ْنهُ فهُو َر ّد » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫وف رواية لسلم‪ « :‬مَنْ عَمِلَ ع َملً لَ ْيسَ َعلَ ْيهِ َأمْرُنَا َفهُو ر ّد » ‪.‬‬

‫‪ -169‬از عايشه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫‪156‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسيکه در اين امر "دين ما" چيزی را بياورد‬
‫که از آن نيست مردود است‪.‬‬
‫در روايتی از مسلم آمده که‪ :‬کسيکه عملی انام دهد که دين ما آن را تأييد نکند‪،‬‬
‫مردود است‪.‬‬
‫ش‪ :‬يعنی آنکه در اسلم چيزی را بوجود آورد که از آن نيست و اصلی از اصول اسلم‬
‫بدان گواهی ندهد‪ ،‬پس آن مردود بوده و بدان توجه نی شود‪ ،‬واين حديث اصلی از اصول دين‬
‫بشمار می رود و لزم است که بعنوان اصلی در ابطال امور بدعی و مدث در تشهي آن اقدام‬
‫شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ِ ،‬إذَا‬


‫‪ -170‬وعن جابر‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬كان رسولُ اللّه َ‬
‫صبّحَ ُكمْ‬
‫خَطَب احْم ّرتْ عيْنَاه‪ ،‬وعَل صوْتُه‪ ،‬وَاشَْتدّ َغضَبه‪ ،‬حتّى َكأَّن ُه مُ ْن ِذرُ جَ ْيشٍ َيقُول‪َ « :‬‬
‫صُبعَيْه‪ ،‬السبَاَبةِ ‪ ،‬وَاْلوُسْطَى ‪،‬‬
‫ومَسّا ُك ْم » وَيقُول‪ُ « :‬بعِ ْثتُ أَنَا والسّاعةُ َكهَاتيْن » وََيقْرنُ بي أُ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬
‫ي مُحمّد َ‬
‫وََيقُولُ‪َ « :‬أمّا َبعْد‪َ ،‬فإِنّ َخيَ الْحَديثَ كِتَابُ اللّه‪ ،‬وخَ ْيرَ اْل َهدْى هدْ ُ‬
‫و َسلّم‪ ،‬وَ َشرّ ا ُلمُورِ مُحْدثَاُتهَا وكُ ّل ِبدْ َعةٍ ضَلَل ٌة » ُثمّ يقُول‪ « :‬أَنَا َأ ْولَى بُكُ ّل ُم ْؤمِن مِنْ َنفْسِه‪ .‬مَنْ‬
‫َترَك مَال فَل ْهلِه‪َ ،‬ومَنْ َترَ َك دَيْنا َأ ْو ضَيَاعا‪َ ،‬فإِلّ و َعلَ ّي » رواه مسلم‪.‬‬
‫وعنِ اْل ِعرْبَاض بن سَارَِيةَ ‪ ،‬رضي اللّه عنه‪َ ،‬حدِيُثهُ السّابِقُ ف بابِ الْمُحَافَظةِ َعلَى السّّنةِ‪.‬‬

‫‪ -170‬از جابر رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫هنگاميکه رسول ال صلی ال عليه وسلم خطبه می خواندند‪ ،‬چشمانشان سرخ گشته‪،‬‬
‫صدايشان بلند شده و سخت غضبناک می شدند که گويی ايشان بيم دهندهء يک لشکر است‬
‫و می گويد‪ :‬دشن صبح بر شا حله می آورد بر شا شبيخون می زند و ميفرمود‪ :‬من برانگيخته‬
‫شدم در حاليکه ميان من و قيامت مانند اين دو است و انگشت سبابه و وسط خود را بم‬
‫مربوط و پيوسته می ساخت و می فرمود‪ :‬اما بعد هر آينه بترين سخن کتاب خدا است و‬
‫بترين راه هدايت راه هدايت ممدی است و بدترين امور آن است که نوپيدا باشد‪ ،‬هر امری‬
‫نوپيدا گمراهی است‪ .‬سپس ميفرمود‪ :‬من به هر مسلمان از جانش برترم‪ ،‬کسی که مالی‬
‫بگذارد از خانواده اش است و کسيکه قرض و يا عيالی را بگذارد‪ ،‬پس از من و بر من است‪.‬‬
‫‪157‬‬

‫‪ -19‬باب در مورد کسی که روش نيک يا بدی را اساس ند‬

‫قال ال تعالی‪ { :‬وَالّذِيننَ يَقُولُونَن َربّنَا هَبنْ لَنَا مِننْ َأ ْزوَاجِنَا وَ ُذرّيّاتِنَا ُقرّةَ‬
‫جعَ ْلنَا ِل ْل ُمتّقِينَ ِإمَاماً{‪ }74‬الفرقان‪٧٤ :‬‬
‫ن وَا ْ‬
‫عيُ ٍ‬
‫أَ ْ‬
‫ن بِ َأ ْمرِنَا} النبياء‪٧٣ :‬‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَجَ َع ْلنَاهُمْ َأ ِئمّةً َيهْدُو َ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬کسانيکه می گويند ای پروردگار ما ببخش برای ما از زنا و‬


‫فرزندان روشنی چشم و بگردان ما را پيشوای پرهيزگاران‪ .‬فرقان‪74 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬گردانيدي آنا را پيشوايانی که به امر ما رهبی می کردند‪ .‬انبياء‪:‬‬
‫‪73‬‬

‫صدْر النّهارِ عِنْد‬


‫‪ -171‬عَنْ َأبَي عَمروٍ جَرير بنِ عبدِ اللّه‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬كُنّا ف َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فَجاء ُه قوْمٌ ُعرَاةٌ مُجْتاب النّمار أَو اْلعَباء‪ .‬مُتَقلّدي السّيوفِ‬
‫رسولِ اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬لِما رَأَى ِب ِهمْ مِنْ اْلفَاقة‬
‫عامّتُهم‪ ،‬بل كلهم مِ ْن مُضر‪ ،‬فَتمعّر وجهُ رسولِ اللّه َ‬
‫‪ ،‬فدخلَ ُثمّ خرج‪َ ،‬فأَمر بل ًل َفأَذّن وَأقَام‪ ،‬فَصلّى ُثمّ خَطب‪ ،‬فَقال‪{ :‬يَا َأ ّيهَا النا ُ‬
‫س اتّقُوا‬
‫س وَاحِد ٍة } ِإلَى آ ِخرِ الية‪ { :‬إِنّ الّ كَانَ عَليْكُ ْم رَقِيباً} ‪،‬‬
‫َربّكُمُ الذي خلقكُ ْم مِنْ نَفْ ٍ‬
‫ظرْ نَفْسٌ مّا‬ ‫وَاليةُ الُ ْخرَى الّتِي ف آخر الْحشْر‪ { :‬يَا َأيّهَا الّذِي َ‬
‫ن آمنُوا اتّقُوا الّ ولْتن ُ‬
‫ع تَمرِه حَتّى قال‪:‬‬
‫قَدّمتْ لِغَدٍ} تَصدََّق رَجُ ٌل مِنْ دِينَارِ ِه مِنْ ِد ْرهَمهِ مِنْ َثوِْب ِه مِنْ صَاع ُبرّه مِنْ صَا ِ‬
‫صرّ ٍة كادتْ َك ّفهُ تَعجزُ عَ ْنهَا‪ ،‬بَ ْل َقدْ عَجزت‪ُ ،‬ثمّ تَتابَعَ‬
‫وَلوْ بِش ّق تَمْر ٍة فَجَاءَ رَجُ ٌل مِنْ ا َلْنصَارِ ِب ُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪،‬‬
‫النّاسُ حَتّى َرأَْيتُ َكوْميْنِ مِ ْن طَعا ٍم وَثياب‪ ،‬حتّى رََأْيتُ و ْجهَ رسولِ اللّه َ‬
‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم‪ « :‬مَنْ سَنّ ف ا ِلسْلم سُنةً حَسن ًة َفلَهُ‬
‫يَتهلّلُ َكأَّن ُه م ْذهََبةٌ ‪ ،‬فقال رسو ُل اللّه َ‬
‫ص مِنْ أُجُور ِهمْ شَيء‪ ،‬ومَنْ سَنّ ف الِسْلمِ‬
‫أَ ْج ُرهَا‪ ،‬وَأ ْجرُ منْ عَملَ ِبهَا مِنْ َب ْعدِ ِه مِنْ غَ ْي ِر أَنْ ي ْنقُ َ‬
‫سُّنةً سيّئةً كَانَ عَليه ِوزْرها َووِز ُر مَنْ عَ ِملَ ِبهَا مِنْ بعْده مِنْ غَ ْيرِ أَنْ َي ْنقُصَ مِنْ َأوْزارهمْ شَ ْيءٌ »‬
‫رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -171‬از ابی عمرو جرير بن عبد ال رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬
‫ما در اول روز نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم بودي که ناگاه گروهی خدمتش‬
‫رسيدند که برهنه بوده و عباهای پشمی خط داری که از قسمت سر پاره می شد‪ ،‬پوشيده‬
‫بودند‪ .‬ششيهای شان در غلف بود‪ ،‬عموم شان و بلکه هه شان از قوم مضر بودند‪ .‬رسول‬
‫‪158‬‬

‫ال صلی ال عليه وسلم از گرسنگی ايکه بايشان ديد حالشان دگرگون شده بانه در آمد و‬
‫باز برآمده و به بلل دستور دادند و او اذان داده و اقامت گفت‪ ،‬سپس ناز گزارده و خطبه‬
‫خوانده فرمودند‪ :‬ای مردم از پروردگار تان بترسيد‪ ،‬خدايی که ههء شا را از يک نفس‬
‫آفريد‪ ...‬تا آخر آيه که " هانا خداوند مراقب و نگهبان شا است‪".‬‬
‫و آيهء ديگری که در آخر سورهء حشر است " ای کسانيکه ايان آورديد از خدا‬
‫بترسيد و بايد بنگرد هر نفس بآنچه برای فردايش پيش فرستاه است‪ ".‬بايد صدقه بدهد مرد از‬
‫دينارش از درهش‪ ،‬از لباسش‪ ،‬از پيمانهء گندم و خرمايش‪ ،‬حتی فرمود‪ :‬اگرچه نيم دانهء خرما‬
‫هم باشد‪ .‬بعد مردی از انصار هيانی آورد که نزديک بود دستش از حل آن عاجز شود‪ ،‬بلکه‬
‫عاجز شده بود‪ .‬پس مردم به تعقيب هديگر آمدند بدی که دو انبار از طعام و لباس جع شد‬
‫تا اينکه ديدم که چهرهء رسول ال صلی ال عليه وسلم هچون طل می درخشيد‪ .‬بعد رسول‬
‫ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسيکه در اسلم روش و طريقهء نيکويی را اساس گذارد‪،‬‬
‫برای اوست مزد آن و مزد کسی که بعد از او آن کار را انام دهد‪ ،‬بدون اينکه از مزد شان‬
‫چيزی کم شود‪ .‬و کسی که در اسلم روش و طريقهء بدی را اساس گذارد‪ ،‬بر وی گناه آن‬
‫است و گناه کسی که بعد از وی مرتکب آن می شود‪ ،‬بدون اينکه از گناهان شان چيزی کم‬
‫شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬ليس مِنْ‬


‫‪ -172‬وعن ابن مسعودٍ رضي اللّه عنه أَنّ النّبِيّ َ‬
‫ن ْفسٍ ُتقْتَ ُل ظُلما إِلّ كَانَ َعلَى اب ِن آدمَ الوّلِ ِكفْلٌ مِ ْن دمِهَا لَّنهُ كَان َأوّل مَنْ سَنّ اْلقَتْ َل » متفقٌ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ -172‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچ کسی مظلومانه کشته نی شود‪ ،‬مگر اينکه بر‬
‫فرزند اول آدم عليه السلم نصيبی از خون آنست‪ ،‬زيرا او اولي کسی بود که کشت را اساس‬
‫گذارد‪.‬‬
‫‪159‬‬

‫‪ -20‬باب راهنمائی به خي ودعوت به هدايت يا گمراهی‬

‫قال ال تعالی‪{ :‬وَادْعُ ِإلَى َربّكَ } القصص‪٨٧ :‬‬


‫ظةِ الْحَس َننَةِ} النحننل‪:‬‬
‫ح ْكمَةِ وَا ْل َموْعِ َ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬ادْع نُ إِلِى سنَنبِيلِ َربّكنَن بِالْ ِ‬
‫‪١٢٥‬‬
‫علَى الْبرّ وَالتّ ْقوَى} المائدة‪٢ :‬‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬وتَعَا َونُواْ َ‬
‫خ ْيرِ } آل عمران‪١٠٤ :‬‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَ ْلتَكُن مّنكُمْ ُأمّةٌ يَ ْدعُونَ إِلَى الْ َ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬بوان بسوی پروردگارت‪ .‬قصص‪87 :‬‬


‫و هم می فرمايد‪ :‬بوان براه پروردگارت به علم و موعظهء نيک‪ .‬نل‪125 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬در نيکوکاری و تقوی با هديگر هکاری کنيد‪ .‬مائده‪2 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬بايد باشد از شا گروهی که به کارهای خي و پسنديده دعوت کنند‪.‬‬
‫آل عمران‪104 :‬‬

‫‪ -173‬وعن أَبِي مسعودٍ عُقَبةَ بْن ع ْمرٍو الَْنصَارِيّ رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬مَ ْن دَلّ َعلَى خَ ْي ٍر فَلهُ مثلُ أَ ْج ِر فَا ِعلِ ِه » رواه مسلم‪.‬‬
‫َ‬

‫‪ -173‬از ابو مسعود عقبه بن عمرو انصاری بدری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه به کار خي رهنمايی کند‪ ،‬برای او مانند‬
‫مزد انام دهندهء آن داده می شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم قال‪« :‬منْ‬


‫‪ -174‬وعن أَبِي هريرة رضي اللّه عنه أَن رسو َل اللّه َ‬
‫ك مِنْ أُجُو ِرهِم شَيْئا‪ ،‬ومَنْ دَعَا‬
‫دَعَا إِلَى ُهدًى كَانَ َل ُه مِنَ الَ ْج ِر مِثْلُ أُجُو ِر منْ تَِب َعهُ ل ي ْنقُصُ ذِل َ‬
‫لَلةٍ كَانَ َعلَ ْي ِه مِنَ الِْث ِم مِثْلُ آثَامِ مَنْ تَِب َعهُ ل ينقُصُ ذلكَ مِنْ آثَا ِم ِهمْ شَيْئا » رواه مسلم‪.‬‬
‫ِإلَى ضَ َ‬

‫‪ -174‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه بدعوتی هدايت کند‪ ،‬درست مزد آنکه‬
‫را که از وی پيوی کند‪ ،‬در مي يابد‪ ،‬بدون اينکه از مزدش چيزی کاسته شود‪ .‬و آنکه‬
‫‪160‬‬

‫بگمراهی دعوت کند‪ ،‬بر وی گناهيست مثل گناهان آنانکه از وی پيوی کردند واين امر از‬
‫گناه شان چيزی نی کاهد‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫ي رضي اللّه عنه أَن رسولَ اللّه َ‬
‫‪ -175‬وعن أَب العباسِ سهل ب ِن سعدٍ السّا ِعدِ ّ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم قال َي ْومَ َخيْبَر‪ « :‬لعْطِيَ ّن الرّاَيةَ غَدا رَجُلً َيفْتَحُ اللّه َعلَى َي َديْه‪ ،‬يُحبّ اللّه ورسُولَه‪،‬‬
‫ح النّاسُ َغ َدوْا َعلَى‬
‫وَيُحّبهُ اللّه َورَسُوُل ُه » فَبَاتَ النّاسُ َيدُوكو َن لَ ْيلََت ُهمْ أَّي ُهمْ ُيعْطَاهَا‪َ .‬فلَمّا أصب َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ُ :‬كّل ُهمْ يَرجُو أَنْ ُيعْطَاهَا‪ ،‬فقال‪َ « :‬أيْنَ عليّ بنُ أَب طالب؟ »‬
‫رسولِ اللّه َ‬
‫صلّى الُ‬
‫فَقيل‪ :‬يا رسولَ اللّه هُو يَشْتَكي عَ ْينَيْه قال‪َ « :‬فَأرْ ِسلُوا إِلَ ْي ِه » َفأُتِي بِه‪ ،‬فَبَصقَ رسولُ اللّه َ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم ف عيْنيْه‪ ،‬وَدعا لَه‪ ،‬فَبَرأَ حَتّى َكأَنْ َلمْ يَكُ ْن ِبهِ وَجع‪ ،‬فأَعْطَا ُه الرّاَيةَ ‪ .‬فقال عليّ رضي‬
‫اللّه عنه‪ :‬يا رسول اللّه أُقاِتلُهمْ حَتّى يَكُونُوا مِ ْثلَنَا؟ فَقال‪ « :‬اْن ُفذْ َعلَى رِس ِلكَ َحتّى تَ ْنزِلَ‬
‫ب ُهمْ بِمَا ِيبُ مِنْ حقّ اللّه َتعَالَى فِيه‪ ،‬فَواللّه لَنْ َي ْهدِيَ‬
‫بِسَاحِت ِهمْ‪ُ ،‬ثمّ ا ْد ُع ُهمْ ِإلَى الِسْلم‪ ،‬وَأَ ْخ ْ‬
‫ل وَاحِدا خَ ْيرٌ َلكَ مِنْ حُ ْمرِ الّن َعمَ» متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ك رَجُ ً‬
‫اللّه ِب َ‬

‫‪ -175‬از ابو العباس سهل بن سعد الساعدی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم در روز خيب فرمود‪ :‬اين پرچم را فردا بدست مردی‬
‫می دهم که خداوند بدستهای او فتح می آورد که خدا و رسول را دوست می دارد و خدا و‬
‫رسول هم او را دوست می دارند‪ .‬مردم شب شانرا باين صحبت سپری کردند که به کدام‬
‫شان داده خواهد شد‪ ،‬چون صبح کردند نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم آمدند در حاليکه‬
‫هر يکشان اميد داشت تا پرچم باو داده شود‪ ،‬فرمود‪ :‬علی بن ابی طالب کجاست؟‬
‫گفته شد‪ :‬يا رسول ال چشمان او درد می کند‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬دنبالش بفرستيد‪ .‬او را آوردند‪ ،‬رسول ال صلی ال عليه وسلم لعاب دهنش‬
‫ل دردی نداشته‬
‫را به چشمان او ماليده و در حقش دعا کرد و صحت يافت‪ ،‬گويی که اص ً‬
‫باشد و پرچم را باو داد‪.‬‬
‫علی رضی ال عنه گفت‪ :‬يا رسول ال با آنا بنگم تا مثل ما باشند؟‬
‫فرمودند‪ :‬براهت ادامه بده تا به منطقهء شان فرود آيی و بعدا آنان را به اسلم دعوت‬
‫کن و خب ده آنا را به حقوقی که خداوند بر آنا درين مورد لزم ساخته‪ .‬سوگند بدا که اگر‬
‫خداوند بوسيله ات يک مرد را هدايت کند برايت از شترهای سرخ بتر است‪.‬‬
‫‪161‬‬

‫‪ -176‬وعن أَنسٍ رضي اللّه عنه أَ ْن فَتًى مِنْ أَ ْس َلمَ قال‪ :‬يا رسُو َل اللّه إِنّي ُأرِيد اْل َغ ْزوَ‬
‫ج ّهزَ فَ َم ِرضَ » َفأَتَا ُه فقال‪ :‬إِنّ رسولَ اللّه‬
‫ت فُلنا فإِنه َقدْ كا َن تَ َ‬
‫ولَيْس مَعِي مَا أَت ّهزُ بِه؟ قال‪ « :‬اْئ ِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ُيقْرُئكَ السّلمَ وََيقُول‪ :‬أَعْطِن الذي َت ّه ْزتَ بِه‪ ،‬فقال‪ :‬يا فُلَنةُ أَ ْعطِيهِ الذي‬
‫َ‬
‫ك فِيه‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬
‫ي مِ ْنهُ شَيْئا فَيُبَارَكَ َل ِ‬
‫َت ّهزْتُ بِه‪ ،‬ول تْبِسِي مِ ْنهُ شَيْئا‪ ،‬فَواللّه ل َتحْبِسِ َ‬

‫‪ -176‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫جوانی از قبيلهء اسلم گفت‪ :‬يا رسول ال می خواهم جهاد کنم و آنچه که بايد خود‬
‫را بوسيلهء آن مهز کنم در اختيار ندارم‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬نزد فلنی برو که خود را آماده کرده بود‪ ،‬ولی مريض شد‪ .‬او بند وی رفته‬
‫گفت که‪ :‬رسول ال صلی ال عليه وسلم بر تو سلم می رساند و می گويد وسايلی که خود‬
‫را به آن مهز کرده بودی بن ده‪ .‬او گفت‪ :‬ای فلنی! وسائلی که خود را با آن مهز کرده‬
‫بودم به او ده و چيزی از آنرا نگه مدار بدا سوگند هيچ چيزی از آن را نگه نيداری که بعد‬
‫برای تو در آن برکت ناده شود‪.‬‬

‫‪ -21‬باب تعاون بر نيکو کاری و پرهيزگاری‬

‫علَى الْبرّ وَالتّ ْقوَى} المائدة‪٢ :‬‬


‫قال ال تعالی‪َ { :‬وتَعَا َونُواْ َ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَا ْلعَصنْنرِ{‪ }1‬إِنّن الِْنسننَانَ لَفِني خُسنْنرٍ{‪ِ }2‬إلّ الّذِيننَن آمَنُوا‬
‫ص ْبرِ{‪ }3‬العصر‪٣ - ١ :‬‬ ‫ق َو َتوَاصَوْا بِال ّ‬
‫صوْا بِالْحَ ّ‬
‫ت َوتَوَا َ‬
‫عمِلُوا الصّالِحَا ِ‬
‫وَ َ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬با هم بر نيکوکاری و تقوی هکاری و تعاون ناييد‪ .‬مائده‪2 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬سوگند به عصر و زمانه‪ ،‬هر آينه انسان در زيانکاری است‪ ،‬مگر‬
‫کسانيکه ايان آورده و عمل صال و هديگر را بق و صب توصيه کردند‪ .‬عصر‪3 – 1 :‬‬

‫حمَهُ ال ‪ -‬كلماً معناه‪ :‬إنّ النّاسَ َأوْ أكثرَهم في‬


‫قَا َل المام الشافعي ‪ -‬رَ ِ‬
‫غفلة عن تدبر هذِهِ السورة‪.‬‬
‫‪162‬‬

‫امام شافعی رحه ال گفته‪ :‬هر آينه ههء مردم يا اکثر شان از تفکر و تدبر در اين سوره‬
‫غافل اند‪.‬‬

‫جهَنّ رض َي اللّه عنه قال‪ :‬قَا َل رَسُولُ اللّه‬


‫‪ -177‬عن أَب عبدِ الرحن زيدِ بن خالدٍ الْ ُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ :‬مَنْ ج ّهزَ غَازِيا ف سَبِي ِل اللّه َف َقدْ َغزَا َومَنْ َخ َلفَ غَازِيا ف َأ ْه ِلهِ بِخَ ْي ٍر َفقَدْ‬
‫َ‬
‫َغزَا» متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -177‬از ابوعبد الرحن زيد بن خالد جهنی رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هر کس رزمنده ای را در راه خدا ساز و برگ‬
‫دهد‪ ،‬در واقع جهاد کرده است‪ .‬و آنکه بوجهی پسنديده سرپرستی فاميل غازيی را بنمايد‪ ،‬در‬
‫واقع جهاد کرده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪،‬‬


‫ي رضي اللّه عنهُ أَنّ رسولَ اللّه َ‬
‫ل ْدرِ ّ‬
‫‪ -178‬وعن أَبِي سعيدٍ ا ُ‬
‫َب َعثَ َبعْثا إِل بَن لِحيا َن مِنْ ُهذَْي ٍل فقال‪ « :‬لِيَنْب ِعثْ مِنْ كُ ّل رَ ُجلَيْ ِن أَ َح ُدهُمَا وَالَ ْجرُ بَيَْنهُمَا » رواه‬
‫مسلم‪.‬‬

‫‪ -178‬از ابوسعيد الدری رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم هيئتی را به بنی ليان قبيلهء هذيل فرستاده فرمودند‪:‬‬
‫بايد از هر دو نفر يکی برای جهاد برانگيخته شود و مزد ميان هردو باشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َلقِ َي ركْبا‬


‫‪ -179‬وعن اب ِن عباسٍ رضي اللّه عنهما أَنّ رسُولَ اللّه َ‬
‫سلِمُون‪ ،‬فَقَالُوا‪ :‬مَنْ أَنْت؟ قال‪« :‬رسولُ اللّه» فَ َر َفعَتْ ِإلَ ْيهِ‬
‫بال ّروْحَا ِء فقال‪« :‬مَنِ الْقوْم؟ » قالُوا‪ :‬الُ ْ‬
‫ا ْمرَأَ ٌة صَبِيّا َفقَالَت‪ :‬أََل َهذَا حَج؟ قال‪ « :‬نَعمْ وََلكِ أَ ْج ٌر » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -179‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم چند سواری را در روحاء (اسم جايی است نزديک‬
‫مدينه) ملقات نوده فرمودند‪ :‬از کدام گروه اند؟‬
‫گفتند‪ :‬مسلمانيم‪.‬‬
‫آنان گفتند‪ :‬تو کی هستی؟‬
‫‪163‬‬

‫فرمود‪ :‬رسول ال! بعدا زنی کودکی را بسوی آنضرت صلی ال عليه وسلم بلند‬
‫کرده گفت‪ :‬آيا بر اين حجی است؟‬
‫فرمود‪ :‬بلی‪ .‬و برای تو پاداش داده می شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم أَّنهُ‬


‫ب َ‬
‫ي رضيَ ال ّلهُ عنه‪ ،‬عن الن ّ‬
‫‪ -180‬وَعَنْ أَبِي موسى ا َل ْشعَرِ ّ‬
‫سهُ فََي ْدفَ ُعهُ إِل‬
‫س ِل ُم ا َلمِيُ الذي يَُن ّفذُ ما ُأ ِمرَ بِه‪ ،‬فَيُعْطِيهِ كَامِلً مَوفّرا‪ ،‬طَيَّبةً ِبهِ َنفْ ُ‬
‫قال‪ « :‬الَازِنُ الُ ْ‬
‫الذي ُأ ِمرَ َلهُ ِبهِ أَ َحدُ ا ُلَتصَ ّدقَيْ ِن » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -180‬از ابو موسی اشعری رضی ال عنه‪ ،‬از پيامب صلی ال عليه وسلم روايت شده‬
‫که فرمود‪ :‬خزانه دار امي مسلمان کسيست که آنچه بدان دستور داده شود‪ ،‬اجرا می کند و‬
‫آنرا کامل و تام می دهد به کسی که بدادن آن باو امر شده و با رضايت خاطر می پردازد‪،‬‬
‫يکی از دو صدقه دهنده است‪.‬‬

‫‪ -22‬باب نصيحت و خي انديشی‬

‫خ َويْكُ ْم وَاتّقُوا الَّ َلعَلّكُمْ‬


‫صلِحُوا بَيْنَ أَ َ‬
‫خوَةٌ فَأَ ْ‬
‫قال ال تعالی‪ِ { :‬إ ّنمَا ا ْل ُم ْؤمِنُونَ إِ ْ‬
‫ُترْحَمُونَ} الحجرات‪١٠ :‬‬
‫وَقالَ َتعَالَى ‪ :‬إخبارا عن نوحٍ عليه السلم‪{ :‬وَأَنصَحُ لَ ُكمْ} العراف‪٦٢ :‬‬
‫وعن هود عليه السلم‪ { :‬وََأنَاْ لَ ُكمْ نَا ِ‬
‫صحٌ َأمِينٌ} العراف‪٦٨ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬هانا مؤمنان برادرند‪ .‬حجرات‪10 :‬‬


‫و هم می فرمايد‪ :‬در حاليکه از نوح عليه السلم خب می دهد‪ ،‬و نصيحت می کنم شا‬
‫را‪ .‬اعراف‪62 :‬‬
‫و از هود عليه السلم‪ :‬و من برای شا نصيحت گری امي می باشم‪ .‬اعراف‪.68 :‬‬

‫صلّى الُ‬
‫ي رضي اللّه عنه أَنّ النّبِ ّي َ‬
‫‪ -181‬فَا َلوّل‪ :‬عن أَبِي رُقّيةَ تَميمِ ب ِن َأوْس الدّارِ ّ‬
‫سلِمِيَ‬
‫حةُ » ُقلْنَا‪ :‬لِمَن؟ قَا َل « للّه َولِكِتَاِبهِ ولِرسُوِل ِه وَلَئ ّم ِة الُ ْ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم قَالَ‪ « :‬الدّينُ الّنصِي َ‬
‫وَعَامِّتهِ ْم » رواه مُسْلم‪.‬‬
‫‪164‬‬

‫‪ -181‬از ابو رقية تيم بن اوس داری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬دين عبارت از نصيحت و خي انديشی است‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬برای چه کسی؟‬
‫فرمود‪ :‬برای خدا و برای کتابش و رسولش وبرای پيشوايان مسلمانا‪ ،‬وبرای ههء‬
‫مسلمي‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -182‬الثّان‪ :‬عَنْ جرير بْنِ عب ِد اللّه رضي اللّه عنه قال‪ :‬بَاَي ْعتُ رَسو َل اللّه َ‬
‫سلِم‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫لةِ ‪ ،‬وإِيتَاءِ الزّكَاةِ ‪ ،‬وَالّنصْحِ لِك ّل مُ ْ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم عَلى ‪ِ :‬إقَامِ الصّ َ‬

‫‪ -182‬از جرير بن عبد ال رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫با رسول ال صلی ال عليه وسلم بر ادای ناز و دادن زکات و نصيحت برای هر‬
‫مسلمان بيعت نود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬لَ ُي ْؤمِنُ‬


‫‪ -183‬الثّالث‪ :‬عَنْ َأنَس رضي اللّه عنه عن النبّ َ‬
‫سهِ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫حبّ لَِنفْ ِ‬
‫حبّ لَخِيهِ مَا يُ ِ‬
‫أَ َحدُ ُكمْ حَتّى يُ ِ‬

‫‪ -183‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مؤمن شرده نی شود يکی از شا تا دوست داشته‬
‫باشد برای برادرش آنچه را برای خويش دوست می دارد‪.‬‬

‫‪ -23‬باب امر به معروف و کارهای پسنديده و ني از منكر و‬


‫کارهای زشت‬

‫خ ْيرِ َويَ ْأ ُمرُون َن بِا ْلمَ ْعرُوف نِ‬


‫قال ال تعالی‪َ { :‬و ْلتَكُن مّنكُم نْ ُأ ّمةٌ يَدْعُون نَ إِلَى الْ َ‬
‫ك هُمُ ا ْلمُفْلِحُونَ} آل عمران‪١٠٤ :‬‬ ‫َويَ ْن َهوْنَ عَنِ ا ْلمُن َكرِ َوُأوْلَنئِ َ‬
‫‪165‬‬

‫خرِجَتْن لِلنّاسِن تَ ْأ ُمرُونَن بِا ْلمَ ْعرُوفِن وَ َت ْن َهوْنَن‬


‫خ ْيرَ ُأ ّمةٍ أُ ْ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬كُنتُمْن َ‬
‫عنِ ا ْلمُن َكرِ} آل عمران‪١١٠ :‬‬
‫َ‬
‫عرِض ننْ عَن ننِ الْجَا ِهلِين ننَ{‪}199‬‬
‫خذِ الْعَ ْف َو وَ ْأ ُمرْ بِالْ ُعرْف ننِ َوأَ ْ‬
‫و قال تعالی‪ُ { :‬‬
‫العراف‪١٩٩ :‬‬
‫ضهُم ننْ َأ ْوِليَاء بَعْض نٍن يَ ْأ ُمرُون ننَ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَا ْل ُمؤْ ِمنُون ننَ وَا ْل ُمؤْ ِمنَات نُن بَ ْع ُ‬
‫عنِ ا ْلمُن َكرِ} التوبة‪٧١ :‬‬ ‫بِا ْلمَ ْعرُوفِ َو َينْ َهوْنَ َ‬
‫ن دَاوُو َد وَعِيسَى‬ ‫علَى ِلسَا ِ‬ ‫سرَائِيلَ َ‬ ‫و قال تعالی‪ { :‬لُعِنَ الّذِينَ كَ َفرُو ْا مِن بَنِي إِ ْ‬
‫ابْنِن مَ ْريَمَن ذَلِكَن بِمَا عَصنَوا وّكَانُواْ يَ ْعتَدُوننَ{‪ }78‬كَانُو ْا لَ َي َتنَا َهوْنَن عَن مّن َكرٍ فَ َعلُوهُن‬
‫َل ِبئْسَ مَا كَانُو ْا يَفْعَلُونَ{‪ }79‬المائدة‪٧٩ - ٧٨ :‬‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَ ُقلِ الْحَقّ مِن ّربّكُمنْ فَمَن شَاء َف ْل ُيؤْمِن وَمَن شَاء َف ْليَكْ ُفرْ}‬
‫الكهف‪٢٩ :‬‬
‫ع بِمَا ُتؤْ َمرُ} الحجر‪٩٤ :‬‬
‫و قال تعالی‪ { :‬فَاصْدَ ْ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬أَنجَ ْينَا الّذِينَن َي ْن َهوْنَن عَنِن السنّو ِء وَأَخَذْنَا الّذِينَن ظَ َلمُو ْا بِعَذَابٍن‬
‫بَئِيسٍ ِبمَا كَانُو ْا يَفْسُقُونَ} العراف‪١٦٥ :‬‬
‫وَاليات في الباب كثيرة معلومة ‪.‬‬

‫خداو ند می فرما يد‪ :‬با يد که با شد از ش ا گرو هی که دعوت ک ند ب سوی ني کی و باز‬


‫دارند از کارهای ناپسنديده و آن گروه ايشانند رستگاران‪ .‬آل عمران‪104 :‬‬
‫و نيز می فرمايد‪ :‬شا بترين امتی بوديد که بيون آورده شده برای مردمان می فرماييد‬
‫بکارهای پسنديد و منع می کنيد از ناپسنديده‪ .‬آل عمران‪110 :‬‬
‫و هم می فرما يد‪ :‬مردان مؤ من و زنان مؤ من بع ضی ايشان کار ساز بع ضی ا ند می‬
‫فرمايند به کار پسنديده و منع می کنند از کار ناپسنديده‪ .‬توبه‪71 :‬‬
‫و ميفرما يد‪ :‬لع نت کرده شد کافران از ب نی ا سرائيل بر زبان داود و عي سی پ سر مر ي‬
‫عليهم السلم اين بسبب آنست که نافرمانی می کردند و از حد می گذشتند يک ديگر را منع‬
‫ن ی کرد ند از آن ع مل زشتي که مرت کب آن شد ند‪ ،‬هر آي نه بدچيزی ا ست که می کرد ند‪.‬‬
‫مائده‪79 ،78 :‬‬
‫و می فرما يد‪ :‬ب گو ا ين حق هان ست که از جا نب پروردگار ش ا آمده پس هر که‬
‫خواهد ايان آورد و هر که خواهد کافر شود‪ .‬کهف‪29 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬پس آشکار کن به آنچه فرموده می شوی‪ .‬الجر‪94 :‬‬
‫‪166‬‬

‫و مـی فرمايـد‪ :‬پـس نات داديـ آنانـی را کـه از بـد منـع مـی کردنـد وگرفتار کرديـ‬
‫ستمکاران را به عذاب سخت به سبب آنکه فاسق بودند‪ .‬اعراف‪165 :‬‬

‫صلّى الُ‬
‫س ْعتُ رسُو َل اللّه َ‬
‫لدْريّ رضي اللّه عنه قال‪ِ :‬‬
‫‪ -184‬فا َلوّل‪ :‬عن أَب سعيدٍ ا ُ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم يقُول‪ « :‬مَنْ َرأَى مِنْكُم مُنْكرا َفلْيغّيرْ ُه بِيَده‪ ،‬فَإِنْ َل ْم يَسْتَط ْع فِبلِسَانِه‪َ ،‬فإِنْ َلمْ يَسَْتطِعْ‬
‫ض َعفُ الِيا ِن » رواه مسلم‪.‬‬
‫فَبقَلب ِه َوذََلكَ أَ ْ‬

‫‪ -184‬از ابوسعيد الدری رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬هرگاه کسی از شا کار بدی‬
‫را ديد بايد آنرا بدست خويش تغيي دهد‪ ،‬اگر نتوانست بزبان خود آنرا منع کند و اگر‬
‫نتوانست بدل خود از آن بد ببد و اين ضعيف ترين مرحلهء ايان است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪:‬‬


‫‪ -185‬الثّان‪ :‬عن اب ِن مسْعُودٍ رضي اللّه عنه أَنّ رسولَ اللّه َ‬
‫«مَا مِنَ نَبِيّ بعََثهُ اللّه ف ُأ ّمةٍ قَ ْبلِي إِلّ كان لَه مِن ُأمِّتهِ حواريّون وَأصْحَابٌ َيأْخذون بِسُنِّت ِه ويقْتدُون‬
‫ف مِنْ ب ْعدِهمْ ُخلُوفٌ يقُولُون مَالَ يفْعلُون‪ ،‬وي ْف َعلُون مَالَ ُي ْؤمَرون‪ ،‬فَمَنْ‬
‫خ ُل ُ‬
‫بَأ ْمرِه‪ُ ،‬ثمّ إِنّها تَ ْ‬
‫جاهدهُم ِبيَد ِه َفهُو ُم ْؤمِن‪َ ،‬ومَنْ جاهدهم ب َقلِْب ِه َفهُو ُم ْؤمِن‪ ،‬ومَنْ جَاهَد ُهمْ ِبلِساِنهِ َفهُو ُم ْؤمِن‪ ،‬وليس‬
‫وراءَ ذلِك مِن الِيانِ حّبةُ خرْدلٍ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -185‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچ پيامبی را خداوند در امت های گذشته‬
‫نفرستاد‪ ،‬مگر اينکه برای او از امتش دوستانی خالص بودند و يارانی بودند که به سنت و‬
‫طريقهء او متوسل شده و به فرمان او اقتداء می کردند‪ ،‬بعدا جانشينانی به مسند خلفت آنان‬
‫می نشينند که می گويند آنچه را انام نی دهند و انام می دهند‪ ،‬آنچه را که بدان مأمور‬
‫نشده اند‪ ،‬کسی که با دست خويش با آنا جهاد کند مؤمن است‪ ،‬و کسی که با دلش با آنا‬
‫جهاد کند مؤمن است‪ ،‬وکسی که با آنا به زبان خويش جهاد کند مؤمن است و ماورای اين‬
‫بقدر دانهء سپندی ايان وجود ندارد‪.‬‬

‫‪ -186‬الثالث‪ :‬عن أَب الوليدِ ُعبَادَةَ بنِ الصّا ِمتِ رضي اللّه عنه قال‪ « :‬بايعنا رسول‬
‫ط والَ ْكرَه‪ ،‬وَعلى أََث َرةٍ‬
‫س ِر والَنْشَ ِ‬
‫سرِ وَاليُ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم على السّم ِع والطّا َعةِ ف العُ ْ‬
‫اللّه َ‬
‫‪167‬‬

‫عَليْنَا‪ ،‬و َعلَى أَنْ لَ نُنَازِعَ ا َل ْمرَ َأ ْه َلهُ إِلّ أَ ْن َت َروْا ُكفْرا َبوَاحا عِنْد ُك ْم مِنَ اللّه تعالَى فيه بُرهان‪،‬‬
‫وعلى أن نقول بال ّق أينَما كُنّا ل نافُ ف اللّه َلوْمةَ لئمٍ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -186‬از ابوالوليد عباده بن الصامت رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫پيمان بستيم با رسول ال صلی ال عليه وسلم به شنيدن و فرمانبداری کردن در‬
‫سختی و آسانی در نشاط وعدم نشاط و برگزيدن بر ما و بر اينکه با زمامداران منازعه نکنيم‪،‬‬
‫مگر اينکه کفر آشکاری را ببينيد که دليلی در مورد آن از نزد خداوند متعال داشته باشيد و‬
‫اينکه حق را بگوئيم در هر کجايی که باشيم و نترسيم در راه خدا از سرزنش ملمتگر‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -187‬الرّابع‪ :‬عن النعْمانِ ب ِن بَشيٍ رضي اللّه عنهما عن النبّ َ‬
‫قال‪ « :‬مَثَ ُل القَاِئمِ ف حُدودِ اللّه‪ ،‬واْلوَاقِ ِع فيها كَمَثَ ِل قَومٍ اسَْتهَمُوا على سفين ٍة فصارَ بعضُهم‬
‫أعلهَا وبعضُهم أسفلَها وكانَ الذي َن ف أسفلها ِإذَا اسَْت َقوْا مِنَ الا ِء َمرّوا َعلَى مَ ْن َف ْوقَ ُه ْم فَقَالُوا‪َ :‬لوْ‬
‫َأنّا َخ َرقْنَا ف َنصَيبِنا َخرْقا وََل ْم ُن ْؤذِ مَ ْن َفوْقَنَا‪َ ،‬فإِنْ َترَكُو ُهمْ َومَا أَرادُوا هَلكُوا جَمِيعا‪ ،‬وإِنْ َأ َخذُوا‬
‫َعلَى َأْيدِيهِم نَجوْا ونوْا َجمِيعا » ‪ .‬رواهُ البخاري‪.‬‬

‫‪ -187‬از نعمان بن بشي رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬صفت کسی که در برابر حدود خدا ايستاده است‬
‫و برای از بي بردن منکرات قيام می کند و صفت کسی که در آن می افتد (تاوز کند) مانند‬
‫مردمی است قرعه انداختند که در يک کشتی‪ ،‬بعضی بال و بعضی در پايان قرار گرفتند‪،‬‬
‫مردمی که در پايان بودند‪ ،‬چون می خواستند آب بنوشند بايد از بالی کسانيکه بالتر از آنا‬
‫بودند‪ ،‬می گذشتند با خود گفتند چه می شود که ما در سهم خويش شکافی اياد کنيم‪ ،‬و‬
‫کسانی را که در بالتر از ما هستند آزار ندهيم‪ .‬اگر آنا را به کار شان بگذارند‪ ،‬هه هلک‬
‫شوند و اگر دست شانرا بگيند نات می يابند و هه نات حاصل می کنند‪.‬‬

‫ي ُأمّ َسلَمَة هِ ْندٍ بنتِ َأبِي ُأمَّيةَ حُذْيفَةَ رضي اللّه عنها‪ ،‬عن‬
‫‪ -188‬الامِس‪ :‬عَنْ ُأمّ ا ُل ْؤمِنِ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم أنه قال‪ِ « :‬إّنهُ يُسَْتعْملُ عَليْ ُكمْ ُأمَراءُ فََت ْع ِرفُونَ وتُن ِكرُونَ فَمِنْ َكرِه ف َقدْ‬
‫النب َ‬
‫َبرِى َء َومَنْ أَنْ َك َر فَ َقدْ َسلِم‪ ،‬وَلَكِ ْن م ْن رَضِ َي وَتَابَ َع » قالوا‪ :‬يا رَسُولَ اللّه أَ َل ُنقَاِت ُلهُم؟ قال‪« :‬لَ‪،‬‬
‫مَا َأقَامُوا فِي ُكمْ الصّلَ َة » رواه مسلم‪.‬‬
‫‪168‬‬

‫‪ -188‬از ام الؤمني ام سلمه هند بنت ابی اميه حذيفه رضی ال عنها روايت شده که‪:‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بر شا امرايی تعيي می گردندکه برخی کارهای شان‬
‫مورد پسند شا و برخی ناپسند شاست‪ .‬پس کسی که از آن بد برد هانا نات يافته از گناه و‬
‫کسی که اعراض کند‪ ،‬سال مانده است و ليکن کسيکه راضی شود و پيوی کند‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬يا رسول ال آيا با آنا بنگيم؟‬
‫فرمود‪ :‬نه! تا ماداميکه در ميان شا ناز را برپا دارند‪.‬‬
‫ش‪ :‬معنايش اين است که بعضی افعال شانرا بواسطهء موافقت با شريعت می پسنديد و‬
‫بعضی را که مالف شريعت است بد می بينيد‪ .‬پس آنکه آن را ناخوش دارد و بدست و زبانش‬
‫انکار نتواند از گناه نات يافته و وظيفهء خود را اداء کرده‪ ،‬و آنکه حسب طاقتش از آن بد ببد‬
‫از اين معصيت سال مانده و آنکه به کارشان راضی شده و از ايشان پيوی کند‪ ،‬او گنهکار‬
‫بشمار می رود‪.‬‬

‫حشٍ رضي اللّه عنها أَنّ‬


‫‪ -189‬السّادس‪ :‬عن ُأمّ الْ ُم ْؤمِني ُأمّ الْحكَم زَيْنبَ بِ ْنتِ ج ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم دَخَلَ َعلَ ْيهَا فَزعا يقُول‪ « :‬ل إِلهَ إِلّ اللّه‪ ،‬ويْلٌ ِللْعربِ مِنْ َشرّ َقدِ‬
‫النّبِيّ َ‬
‫ج مِثْلُ ه ِذ ِه » وَ َحلّقَ بُأصْبُعه ا ِلْبهَامِ والّتِي َتلِيهَا‪َ .‬ف ُق ْلتُ‪:‬‬
‫ج وَمأْجو َ‬
‫اقْترب‪ ،‬فُتحَ الَْي ْو َم مِن ر ْدمِ َيأْجُو َ‬
‫ث » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫يَا رسول اللّه َأَن ْه ِلكُ وفِينَا الصّالُون؟ قال‪َ « :‬ن َعمْ ِإذَا كَُث َر الْخََب ُ‬

‫‪ -189‬از ام الؤمني ام الکم زينب بنت جحش رضی ال عنها روايت شده که‬
‫گفت‪:‬‬
‫اينکه پيامب صلی ال عليه وسلم با حالتی هراسان نزد وی داخل شده فرمود‪ :‬ل اله ال‬
‫ال وای باد بر عرب از شری که نزديک شده‪ ،‬امروز از سد يأجوج و مأجوج به اندازهء اين‬
‫باز شده و انگشت ابام و انگشت پيوسته بآن را حلقه نودند‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬يا رسول ال‪ ،‬آيا هلک می شوي در حاليکه در ميان ما افراد صال وجود‬
‫دارند؟‬
‫فرمود‪ :‬بلی‪ ،‬زمانيکه فسق و فجور زياد شود‪.‬‬
‫‪169‬‬

‫ش‪ :‬اين حديث می رساند که چون فسق و فجور اشاعه يابد مردم بشکل عام يا هلکت‬
‫و نابودی روبرو می شوند‪ ،‬هر چند صالي زيادی هم موجود باشند‪ ،‬زيرا به شومی معصيت‬
‫وجود صالي هم اثر نکرده و هلکت و نيستی عموميت می يابد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫ي رضي اللّه عنه عن النّبِيّ َ‬
‫خ ْدرِ ّ‬
‫‪ -190‬السّابع‪ :‬عنْ َأبِي سَعيد الْ ُ‬
‫ث فِيهَا‪،‬‬
‫ت » فقَالُوا‪ :‬يَا رسَولَ اللّه مَالَنَا مِنْ مَجالِسنَا بُد‪ ،‬نَتح ّد ُ‬
‫جلُوسَ ف الطرُقا ِ‬
‫قال‪ « :‬إِيّاكُم وَالْ ُ‬
‫جلِس َفأَعْطُوا الطّريقَ َح ّقهُ» قالوا‪ :‬ومَا‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ :‬فإِذَا أَبَيُْتمْ ِإلّ الْ َم ْ‬
‫فقال رسول اللّه َ‬
‫حَقّ ال ّطرِيقِ يا رسولَ اللّه؟ قال‪َ « :‬غضّ الَْبصَر‪ ،‬و َكفّ ا َلذَى‪ ،‬و َردّ السّلم‪ ،‬وَا َل ْمرُ بالْمعْروف‪،‬‬
‫والّنهْيُ ع ِن الْمُ ْن َكرَ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -190‬از ابو سعيد الدری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬پرهيز کنيد از نشست بر سر راهها‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬يا رسول ال از اين مالس چارهء نداري‪ ،‬در آن با هم صحبت می کنيم‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه نشست را لبدی می دانيد حق راه را‬
‫بدهيد‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬يا رسول ال حق راه چيست؟‬
‫گفت‪ :‬پوشيدن چشم و باز داشت اذيت و رد سلم وامر به کارهای پسنديده و منع از‬
‫کار ناپسنديده‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم رأى‬


‫‪ -191‬الثّامن‪ :‬عن ابن عباس رضي اللّه عنهما أَن رسولَ اللّه َ‬
‫خَاتا مِ ْن َذ َهبٍ ف يَد رَجُل‪ ،‬فَنَزعَ ُه فطَرحَهُ وقال‪َ « :‬يعْ َمدُ أَ َحدُ ُكمْ إِلَى جَ ْم َر ٍة مِنْ نَارٍ فَيجْعلهَا ف‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ُ :‬خذْ خَاتَك‪ ،‬انتَفعْ بِه‪ .‬قال‪ :‬ل‬
‫َيدِه‪َ » ،‬فقِيل لِلرّجُل َب ْع َد مَا َذ َهبَ رسو ُل اللّه َ‬
‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬
‫واللّه ل آ ُخ ُذهُ َأبَدا و َقدْ طَرحهُ رسول اللّه َ‬

‫‪ -191‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم انگشتر طليی را در دست شخصی ديده آنرا کشيد و‬
‫دور انداخت‪ ،‬فرمود‪ :‬يکی از شا می خواهد که آتش بدست خود کند‪ ،‬چون رسول ال صلی‬
‫ال عليه وسلم رفت به آن مرد گفته شد‪ :‬انگشتر خود را بگي و از آن بره مند شو‪.‬‬
‫‪170‬‬

‫گفت‪ :‬نه‪ ،‬بدا هرگز آن را نی گيم در حاليکه رسول ال صلی ال عليه وسلم آنرا‬
‫انداخته است‪.‬‬

‫صرِي أَنّ عَاِئ َذ بن عمْروٍ رضي اللّه عنه دخَلَ‬


‫‪ -192‬التّاسِع‪ :‬عَنْ َأبِي سعيدٍ الْحس ِن الب ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬
‫ي بن‪ ،‬إِنّي سِعتُ رسولَ اللّه َ‬
‫ي بن زيَادٍ فَقال‪ :‬أَ ْ‬
‫َعلَى عُبَ ْيدِ ال ّلهِ بن زيَادٍ فَقال‪ :‬أَ ْ‬
‫و َسلّم يَقول‪ « :‬إِنّ َشرّ الرّعاءِ الْحُطَ َمةُ » َفإِيّاكَ َأنْ تَكُو َن مِ ْنهُم‪ .‬فَقَالَ لَه‪ :‬ا ْج ِلسْ َفإِنّمَا أَنت مِنْ‬
‫ت النّخاَلةُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬فقال‪ :‬وهَلْ كَاَنتْ َل ُهمْ نُخَاَلةٌ إِنّمَا كَاَن ِ‬
‫نُخَاَلةِ َأصْحَابِ مُحَ ّم ٍد َ‬
‫يهِم‪ ،‬رواه مسلم‪.‬‬
‫َب ْع َد ُهمْ وَف َغ ِ‬

‫‪ -191‬از ابو سعيد حسن بصری روايت شده که‪:‬‬


‫عائذ بن عمرو رضی ال عنه بر عبيدال بن زياد داخل شده و گفت‪ :‬ای پسرکم‪ ،‬هانا‬
‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬بدترين راعيان و شبانان حطمه است‪.‬‬
‫پس وای بر تو که از ايشان باشی‪.‬‬
‫عبيد ال گفت‪ :‬بنشي که تو از پسماندهء ياران ممد صلی ال عليه وسلم هستی‪.‬‬
‫او گفت‪ :‬آيا آنا پسمانده هم داشتند‪ ،‬هانا پسمانده کسانی اند که بعد از ايشانبودند‬
‫و غي از ايشان اند‪.‬‬
‫ش‪ :‬حطمه کسی است که با عنف و ستمگری با رعيتش برخورد نوده بر آنا رحم و‬
‫شفقت ننمايد و نظم و عدالت را بکلی فراموش کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬واّلذِي‬


‫‪ -193‬الْعاشر‪ :‬عَ ْن حذيفةَ رضي اللّه عنه أَ ّن النب َ‬
‫َنفْسِي بَِي ِدهِ لََت ْأ ُمرُنّ بالْمعرُوف‪ ،‬ولَتَ ْن َهوُنّ عَ ِن الُنْكَر‪َ ،‬أ ْو لَيُوشِكَنّ اللّه أَنْ يَبْعثَ َعلَيْكمْ ِعقَابا مِنْه‪،‬‬
‫ُثمّ َتدْعُوَنهُ فَلَ يُسْتَجابُ لَ ُك ْم » رواه الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬

‫‪ -193‬از حذيفه رضی ال عنه از پيامب صلی ال عليه وسلم روايت است که فرمود‪:‬‬
‫سوگند بذاتی که نفسم در حيطهء قدرت اوست‪ ،‬هانا به کارهای پسنديده امر نوده و از‬
‫کارهای ناپسنديده منع می کنيد‪ .‬يا نزديک است که خداوند بر شا عذابی از نزد خويش‬
‫بفرستد و سپس او را بوانيد و او دعای شا را اجابت نکند‪.‬‬
‫‪171‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -194‬اْلحَادي عشَر‪ :‬عنْ أَبِي سَعيد الْخُدريّ رضي اللّه عنه عن النبّ َ‬
‫جهَادِ َكلِ َمةُ َعدْلٍ عندَ سلْطَانٍ جاِئرٍ » رواه أبو داود‪ ،‬والترمذي وقال‪:‬‬
‫و َسلّم قال‪َ« :‬أ ْفضَلُ الْ ِ‬
‫حديثٌ حسن‪.‬‬

‫‪ -194‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بترين جهاد سخن حقی است که در برابر پادشاه‬
‫ستمگر گفته می شود‪.‬‬

‫جلِيّ الَ ْحمَسِيّ رضي اللّه عنه‬


‫‪ -195‬الثّان عَشَر‪ :‬عنْ أَبِي عبدِ اللّه طارِقِ بنِ شِهابٍ الْبُ َ‬
‫ي الْجِهادِ َأ ْفضَلُ؟ قَالَ‪:‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬و َقدْ وَضعَ رِ ْج َلهُ ف ال َغرْز‪ :‬أَ ّ‬
‫أَنّ رجلً سأَ َل النّبِ ّي َ‬
‫« َكلِ َمةُ حقّ عِ ْندَ ُسلْطَانٍ جائِر» َروَا ُه النسائ ّي بإسنادٍ صحيحٍ‪.‬‬

‫‪ -195‬از ابو عبد ال طارق بن شهاب بلی احسی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫شخصی از پيامب صلی ال عليه وسلم در حاليکه پايش را در رکاب ناده بود‪ ،‬پرسيد‬
‫که‪ :‬کدام جهاد برتر است؟‬
‫فرمود‪ :‬سخنی حق که در برابر پادشاه ستمگر گفته شود‪.‬‬

‫« اْل َغرْز » ِبعَيْنٍ ُمعْجَمةٍ َمفْتُوحةٍ ُثمّ را ٍء ساكنة ث زَاي‪َ ،‬و ُهوَ ركَابُ كَورِ الْج َملِ ِإذَا كَانَ‬
‫ص بِجِل ٍد وَخَشَب‪.‬‬
‫مِنْ ِج ْلدٍ َأوْ خَشَب‪َ ،‬وقِيل‪ :‬لَ يَخْتَ ّ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬
‫سعُودٍ رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫‪ -196‬الثّاِلثَ عشَر‪ :‬عن ابن مَ ْ‬
‫و َسلّم‪« :‬إِنّ َأوّ َل مَا دخَلَ الّنقْصُ َعلَى بَنِي إِسْرائي َل أَنّه كَانَ الرّجُ ُل َي ْلقَى الرّجُ َل فََيقُول‪ :‬يَا َهذَا‬
‫اتّق اللّه وَدعْ مَا َتصْنَ ُع َفإِّنهُ ل يَحِلّ لك‪ ،‬ثُم َي ْلقَا ُه مِن اْل َغدِ َوهُو َعلَى حالِه‪ ،‬فل يَْنعُه ذلِك أَنْ‬
‫ض » ُثمّ قال‪ { :‬لُعِنَ‬ ‫ض ِهمْ بَِبعْ ٍ‬
‫ض َربَ اللّه ُقلُوبَ َبعْ ِ‬
‫يكُو َن أَكِي َلهُ و َشرِيَبهُ وَقعِيدَه‪َ ،‬فلَمّا َف َعلُوا ذَِلكَ َ‬
‫صوْا‬
‫ع َ‬
‫ن َمرْيمِ ذلِك بما َ‬ ‫علَى ِلسَانِ داوُدَ وعِيسَى اب ِ‬ ‫ن بنِي ِإسْرَائِيلَ َ‬ ‫الّذِينَ كَفَروا مِ ْ‬
‫ن مُنْ َكرٍ فَ َعلُوهُ َلبِئْسَ ما كانُوا يَفْعلُون صَلّى الُ‬ ‫وكَانوا ي ْعتَدُون‪ ،‬كَانُوا ل َيتَنَا َه ْونَ ع ْ‬
‫سهُمْ } إل‬
‫عَليْهِ وسَلّم تَرى كثِيراً ِم ْنهُمُ َي َتوَّلوْنَ الّذينَ كَ َفرُوا َل ِبئْسَ مَا قَدّمتْ َلهُمْ َأنْ ُف ُ‬ ‫َ‬
‫قوله‪ { :‬فَاسِقُونَ } [ الائدة ‪ُ } 81 ،78 :‬ثمّ قال‪ « :‬كَل‪ ،‬وَاللّه لََت ْأ ُمرُنّ بالْم ْعرُوف‪ ،‬وَلَتَنْهوُنّ‬
‫صرُّنهُ َعلَى الْحَ ّق َقصْرا‪َ ،‬أوْ‬
‫عَنِ الْمُنْ َكرِ‪ ،‬وَلَتأْ ُخذُنّ َعلَى َيدِ الظّالِم‪ ،‬ولََتأْ ِطرُّنهُ َعلَى الْحَقّ أَطْرا‪ ،‬ولَت ْق ُ‬
‫‪172‬‬

‫ضرِبَنّ اللّه ب ُقلُوبِ َب ْعضِ ُكمْ َعلَى َبعْض‪ُ ،‬ثمّ لََي ْلعَن ُكمْ كَمَا َلعََن ُهمْ » رواه أبو داود‪ ،‬والترمذي‬
‫لََي ْ‬
‫وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬
‫َهذَا لفظ أَب داود‪ ،‬ولفظ الترمذي‪ ،‬قَالَ رَسُول ال ‪ -‬صلى ال عليه وسلم ‪{ : -‬لَمّا‬
‫َوقَ َعتْ بَنُو إ ْسرَائِيلَ ف ا َلعَاصي َنهَ ْت ُهمْ ُعلَمَاؤ ُه ْم َفلَمْ يَ ْنَتهُوا‪ ،‬فَجَالَسُو ُه ْم ف مَجَالِسِهم‪َ ،‬ووَا َكلُو ُهمْ‬
‫ك با‬
‫ضهِمْ بِبعْض‪َ ،‬وَلعََن ُهمْ َعلَى لِسا ِن دَاوُد وعِيسَى اب ِن َمرَْيمَ ذِل َ‬
‫ل ُقلُوبَ بَع ِ‬
‫وَشَارَبُوهُم‪َ ،‬فضَربَ ا ُ‬
‫ج َلسَ رَسُول ال ‪ -‬صلى ال عليه وسلم ‪ -‬وكان مُتّكِئا‪َ ،‬فقَالَ‪{ :‬ل‪،‬‬
‫َعصَوا وَكَانُوا يَعَتدُونَ} فَ َ‬
‫واّلذِي َنفْسِي بَِيدِهِ َحتّى تَأ ِطرُو ُهمْ َعلَى الَ ّق أطْرا} ‪.‬‬

‫‪ -196‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اولي نقصی که در بنی اسرائيل پديدار شد‪،‬‬
‫اين بود که مرد با مردی روبرو می شد و باو می گفت‪ :‬ای فلنی از خداوند بترس و اين عمل‬
‫را که انام می دهی ترک کن‪ ،‬زيرا اين کار برايت جايز نيست و فردا با او روبرو می شد و‬
‫او را بمان حالت می يافت و اين کار‪ ،‬او را از هم کاسگی و هم پيالگی و هنشينی او باز نی‬
‫داشت‪ .‬چون اين کار را کردند خداوند برخی را نسبت به بعضی ديگر دل زده ساخت و‬
‫سپس فرمود‪ :‬لعنت کرده شده کافران از بنی اسرائيل بر زبان داود عليه السلم و عيسی بن‬
‫مري عليهما السلم‪ ،‬اين به سبب آنست که نافرمانی می کردند و از حد می گذشتند‪ ،‬يکديگر‬
‫را منع نی کردند‪ ،‬از عمل زشتی که مرتکب آن شدند هر آينه بد چيزيست که می کردند‪،‬‬
‫می بينی که بسيار از ايشان دوستی می کنند با کافران هر آينه بد چيزيست که پيش فرستاده‬
‫است برای شان نفوس ايشان‪ .‬مائده‪ 81 – 77 :‬تا { فَاسِقُونَ }‪.‬‬
‫باز فرمود‪ :‬نه هرگز‪ ،‬قسم به خدا يا حتما به کارهای پسنديده امر می کنيد و از‬
‫کارهای بد منع می ناييد ودست ظال را می گييد و او را بطرف حق می کشانيد و او را بر‬
‫حق استوار می داريد‪ ،‬يا خداوند بعضی از شا را نسبت به برخی ديگر دل زده می سازد‪،‬‬
‫سپس چون آنان شا را به لعنت خود گرفتار خواهد کرد‪.‬‬
‫و لفظ ترمذی اين است که‪ :‬چون بنی اسرائيل به گناه و معصيت افتادند‪ ،‬علمای شان‬
‫آنا را منع کردند‪ ،‬ولی آنا باز نايستادند و آنان را در مالس خود نشاندند و با آنا خوردند و‬
‫نوشيدند‪ ،‬پس خداوند دلای بعضی شانرا بر بعض ديگر زد و آنان را بر زبان داود و عيسی بن‬
‫مري عليهم السلم لعنت کرد بسبب عصيان و نافرمانی ای که می کردند و بسبب آنکه‬
‫‪173‬‬

‫سرکش بودند‪ .‬رسول ال صلی ال عليه وسلم تکيه کرده بودند‪ ،‬نشستند و فرمودند‪ :‬سوگند‬
‫بذاتی که نفسم در يد قدرت اوست تا اينکه آنا را بزور بطرف حق بکشانيد‪.‬‬
‫ل بگيند و يا در دل اقلً از‬‫ش‪ :‬مردم بايد ظلم و ستمگری زمامدار را بدست يا زبان عم ً‬
‫او بد برند ور نه خداوند ظال را بواسطهء ظلمش‪ ،‬و آنانی را که سکوت کرده و اقدام به رفع‬
‫ظلم نکرده اند‪ ،‬با وجوديکه قدرت داشته اند‪ ،‬بواسطهء سکوت و عدم اعتراض شان مورد‬
‫مؤاخذه قرار می دهد‪.‬‬

‫صدّيق‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ .‬قال‪ :‬يا أَّيهَا النّاسُ ِإنّ ُكمْ‬
‫‪ -197‬الرّابعَ عَشَر‪ :‬عن أَب بَ ْكرٍ ال ّ‬
‫ن ضَلّ إِذَا ا ْهتَ َد ْيتُمْ‬
‫ضرّكُ ْم م ْ‬ ‫تقرءونَ َهذِ ِه اليةَ ‪ { :‬يَا َأيّهَا الّذِي َ‬
‫ن آمَنُوا ع َليْ ُكمْ َأنْ ُفسَكُ ْم ل يَ ُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َيقُول‪ « :‬إِنّ النّاسَ ِإذَا رََأوْا‬
‫} [الائدة ‪ ] 105 :‬وإِن سَمِعت رسول اللّه َ‬
‫ب مِنْ ُه » رواه أبو داود‪ ،‬والترمذي‬
‫الظّاِل َم َفلَمْ َيأْ ُخذُوا َعلَى َيدَْيهِ َأوْ َشكَ أَنْ َيعُ ّم ُهمُ اللّه ِب ِعقَا ٍ‬
‫والنسائي بأسانيد صحيحة ‪.‬‬

‫‪ -197‬از ابوبکر صديق رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫ای مردم شا اين آيه را می خوانيد که‪ :‬ای مردمی که ايان آورديد بر شا باد نفسهای‬
‫شا‪ ،‬ضرر نی رساند بر شا کسی که گمراه شد‪ ،‬اگر شا هدايت شويد‪ .‬مائده‪105 :‬‬
‫و من از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬هرآينه اگر مردم ظال را‬
‫ببينند و دستش را نگيند‪ ،‬نزديک است که خداوند ههء شانرا به عذاب خويش گرفتار کند‪.‬‬

‫‪ -24‬باب در مورد سنگي بودن عذاب آنکه امر به کارهای خوب‬


‫کند و از کارهای زشت منع نايد‪ ،‬ولی سخنش مالف عملش باشد‬

‫قال ال تعالی‪َ { :‬أتَ ْأمُرُو نَ النّا سَ بِا ْل ِبرّ َوتَن سَوْنَ أَنفُ سَكُمْ وَأَنتُ مْ َتتْلُونَن الْ ِكتَا بَ‬
‫أَ َفلَ تَعْ ِقلُونَ} البقرة‪٤٤ :‬‬
‫و قال تعالی‪ { :‬يَا َأيّهَا الّذِينَن َآمَنُوا لِمَن تَقُولُونَن مَا لَ تَفْ َعلُوننَ{‪َ }2‬ك ُبرَ مَقْتاً‬
‫عِندَ الِّ أَن تَقُولُوا مَا لَ تَفْ َعلُونَ{‪ }3‬الصف‪٣ – ٢ :‬‬
‫‪174‬‬

‫وَقالَ َتعَالَى إخبارا عن شعيب عليه السلم‪َ { :‬ومَا ُأرِيدُ أَنْن أُخَالِفَكُمْن ِإلَى مَا َأ ْنهَاكُمْن‬
‫ع ْنهُ} هود‪٨٨ :‬‬‫َ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬آيا مردم را به نيکو کاری امر نوده و خود را فراموش می کنيد؟‬
‫در حاليکه شا کتاب را می خوانيد! چرا در آن انديشه وتعقل نی کنيد؟ بقره‪44 :‬‬
‫ومی فرمايد‪ :‬ای کسانيکه ايان آورديد چرا می گوييد آنچه عمل نی کنيد‪ .‬بزرگ‬
‫است از روی عذاب در نزد خداوند که بگوئيد آنچه خود انام نی دهيد‪ .‬صف‪3 – 2 :‬‬
‫خداوند از شعيب عليه السلم خب داده می فرمايد‪ :‬اراده ندارم که مالفت کنم شا در‬
‫آنچه شا را از آن نی می کنم‪ .‬هود‪88 :‬‬

‫صلّى‬
‫‪ -198‬وعن أَب زيدٍ أُسامة بْنِ حَارَثةَ ‪ ،‬رضي اللّه عنهما‪ ،‬قال‪ :‬سَ ِمعْتُ رسولَ اللّه َ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َيقُول‪ُ « :‬يؤْتَـى بالرّ ُجلِ َي ْومَ اْلقِيام ِة فَُي ْلقَى ف النّار‪ ،‬فَتَنْدلِ ُق َأقْتَابُ بَ ْطنِه‪ ،‬فَيدُورُ ِبهَا‬
‫كَمَا َيدُورُ الِمَارُ ف الرّحا‪ ،‬فَيجْتَمِعُ إَِل ْيهِ َأهْلُ النّار فََيقُولُون‪ :‬يَا فُل ُن مَالَك؟ أََلمْ تَكُن َت ْأمُرُ‬
‫با َلعْرُوفِ َوتَ ْنهَى عَ ِن الُنْكَر؟ فََيقُول‪َ :‬بلَى ‪ ،‬كُ ْنتُ آ ُمرُ بالَ ْعرُوفِ وَلَ آتِيه‪ ،‬وََأْنهَى عَنِ ا ُلنْ َكرِ َوآَتِيهِ‬
‫» متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -198‬از ابوزيد اسامه بن زيد بن حارثه رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬
‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که ميفرمود‪ :‬مردی در روز قيامت احضار‬
‫شده و در آتش انداخته می شود که روده هايش از شکش خارج است وهم چون خری که در‬
‫آسياب بسته باشد‪ ،‬آنرا می چرخاند‪ ،‬اهل دوزخ بر او گرد آمده می گويند‪ :‬ای فلنی چرا به‬
‫چني وضعی گرفتار شدی؟ آيا تو به کارهای خوب امر نی نودی و از کارهای بد مردم را‬
‫منع نی کردی؟‬
‫او می گويد‪ :‬آری به کارهای خوب امر می کردم‪ ،‬ولی خود آنرا بای نی آوردم و‬
‫از کارهای بد منع می کردم و آنرا خود انام می دادم‪.‬‬

‫‪ -25‬باب به باز گرداندن امانت‬


‫‪175‬‬

‫ل يَ ْأ ُمرُكُمْ أَن تُؤدّواْ ا َلمَانَاتِ إِلَى أَهْ ِلهَا} النساء‪٥٨ :‬‬


‫قال ال تعالی‪ { :‬إِنّ ا ّ‬
‫جبَالِ َفَأبَيْنَن‬
‫عرَضْنَا ا َلْمَانَةَ عَلَى السّنمَاوَاتِ وَا َلْرْضِن وَالْ ِ‬ ‫و قال تعالی‪ِ { :‬إنّان َ‬
‫جهُولً} الحزاب‪٧٢ :‬‬ ‫ظلُوماً َ‬
‫حمَ َلهَا الِْنسَانُ ِإ ّنهُ كَانَ َ‬
‫حمِ ْل َنهَا َوَأشْفَقْنَ ِم ْنهَا وَ َ‬
‫أَن يَ ْ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬هرآينه خداوند شا را امر می کند که امانت ها را بردمانش‬


‫بسپاريد‪ .‬نسآء‪58 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬هانا‪ ،‬عرض امانت کردي بر آسانا و زمي و کوهها هه از تمل آن‬
‫امتناع ورزيدند و انديشه کردند از آن و پذيرفت آنرا انسان‪ ،‬هانا انسان بسيار ستمگر و‬
‫نادان بود‪ .‬احزاب‪72 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬آَيةُ‬


‫‪ -199‬عن أَب هريرة ‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬أن رسولَ اللّه َ‬
‫الُنَافِقِ ثَلثٌ‪ِ :‬إذَا َح ّدثَ َكذَب‪ ،‬وَِإذَا وَ َعدَ أَ ْخلَف‪ ،‬وِإذَا آ ْؤتُمِنَ خَا َن » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫س ِل ٌم » ‪.‬‬
‫صلّى وز َعمَ أَّنهُ مُ ْ‬
‫وف رواية ‪ « :‬وَإِ ْن صَامَ َو َ‬

‫‪ -199‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬نشانهء منافق سه است‪:‬‬
‫چون سخن زند‪ ،‬دروغ گويد‪.‬‬
‫و چون وعده کند‪ ،‬بدپيمانی نايد‪.‬‬
‫و چون امي قرار داده شود‪ ،‬خيانت کند‪.‬‬
‫در روايتی آمده اگر چه ناز بواند و روزه بگيد و ادعا کند که او مسلمان است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -200‬وعن حُذْيفَة ب ِن الْيمان‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬حدثنا رسولُ اللّه َ‬
‫و َسلّم‪ ،‬حَديثْي َقدْ رََأْيتُ أَحدهُمَا‪ ،‬وََأنَا أَنْتظ ُر الخَر‪ :‬حدّثَنا َأنّ ا َلمَانَة نَزلتْ ف َج ْذرِ ُقلُوبِ‬
‫الرّجَال‪ُ ،‬ثمّ َنزَ َل اْلقُرآ ُن فَعلموا مِنَ اْل ُقرْآن‪ ،‬وَعلِمُوا مِنَ السّّنةِ ‪ُ ،‬ثمّ َحدّثنا عَ ْن َرفْعِ الَماَن ِة فَقال‪:‬‬
‫«يَنَـامُ الرّجل الّنوْمةَ فَتُقبضُ ا َلمَاَنةُ مِ ْن َقلْبِه‪ ،‬فَيظلّ أََث ُرهَا مِثْلَ اْلوَكْت‪ُ ،‬ثمّ ينامُ الّن ْومَ َة فَتُقبضُ‬
‫ط فتَراه مُنْتبا‬
‫ا َلمَاَن ُة مِنْ َقلْبِه‪ ،‬فَيظَلّ َأَث ُرهَا مِثْل أث ِر الْمَجْل‪ ،‬كجَ ْم ٍر دَحْرجَْتهُ َعلَى رِجْلك‪ ،‬فَنف َ‬
‫ح النّاسُ يَتبايَعون‪ ،‬فَل يَكادُ َأ َحدٌ‬
‫س فِيهِ شَي ٌء » ُثمّ أَخذَ َحصَا ًة َفدَحْرجَهَا َعلَى رِ ْجلِه‪ ،‬فَُيصْب ُ‬
‫وَلَ ْي َ‬
‫ل َأمِينا‪ ،‬حَتّى ُيقَالَ ِللّرجل‪ :‬مَا أَجْلد ُه مَا أَ ْظرَفه‪ ،‬مَا‬
‫يُؤدّي ا َلمَاَنةَ حَتّى يُقال‪ :‬إِنّ ف َبنِي فَلنٍ رَجُ ً‬
‫‪176‬‬

‫أَعْقلَه‪َ ،‬ومَا ف قلِْبهِ مِ ْثقَالُ َحّبةٍ مِنْ َخ ْردَلِ مِنْ إِيانٍ‪َ .‬وَل َقدْ َأتَى َعلَ ّي َزمَانٌ َومَا أُبَالِي أَيّ ُكمْ بايعْت‪،‬‬
‫لَئِنْ كَا َن مُسْلما ليدُّنهُ عَل ّي دِينُه‪ ،‬ولَئِنْ كَانَ َنصْرانيا َأ ْو َيهُوديّا لَُيرُدّنهُ َعلَيّ سَاعِيه‪ ،‬وَأمّا الَْي ْو َم فَما‬
‫كُ ْنتُ أُبايُعُ مِنْكمْ ِإلّ فُلنا وَفلنا » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -200‬از حذيفه بن اليمان رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم برای ما دو حديث گفت که يکی را ديدم و اکنون‬
‫منتظر ديگرش هستم‪ .‬برای ما بيان داشت که امانت در ريشهء دلای مردم فرود آمد و بعد از‬
‫آن قرآن نازل شد و آنا به قرآن و سنت علم حاصل نودند‪ .‬سپس برای ما از برداشته شدن‬
‫امانت صحبت نود و فرمود‪ :‬لظه ايکه شخصی می خوابد‪ ،‬امانت از دلش برداشته می شود و‬
‫علمت آن قدری می ماند‪ ،‬باز اندکی می خوابد و امانت از دلش برداشته می شود و اثر آن‬
‫مثل آبله می ماند و مانند پارهء آتشی است که با پايت آنرا غلتاندی و مروح گرديد و آنرا‬
‫مشاهده می کنی که متورم شده در حاليکه در آن چيزی نيست‪ ،‬بعد سنگريزه را گرفته با پای‬
‫خود لول داد و گفت‪ :‬مردمی با هم خريد و فروش می کنند و هيچکس حاضر نی شود که‬
‫امانت را ادا کند تا اينکه گفته می شود‪ :‬هانا در ميان قبيلهء بنی فلن مرد امينی وجود دارد تا‬
‫به آن مرد گفته می شود که‪ :‬چقدر چست و چالک است! چقدر ظريف وخوش طبع است!‬
‫چقدر هوشيار است! در حاليکه در دلش باندازهء دانهء سپندی ايان وجود ندارد‪ .‬و در زمانی‬
‫قرار دارم که با هر کدام شا حاضرم بی باکانه معامله کنم‪ ،‬زيرا اگر مسلمان باشد‪ ،‬دينش آنرا‬
‫بن باز می گرداند و اگر نصرانی يا يهودی باشد‪ ،‬سرپرستش آنرا بن خواهد گرداند‪ ،‬اما‬
‫امروز حاضر نيستم که جز هراه فلنی و فلنی با کسی معامله کنم‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -201‬وعن ُحذَْي َفةَ ‪َ ،‬وأَب هريرة ‪ ،‬رضي اللّه عنهما‪ ،‬قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬يَجْمعُ اللّه‪ ،‬تَبار َك وََتعَالَى ‪ ،‬النّاسَ فَُيقُومُ الْمُؤمِنُونَ َحتّى َتزْلفَ َل ُهمُ الْجَّنةُ ‪ ،‬فََيأْتُونَ‬
‫آ َدمَ صلواتُ اللّه َعلَيْه‪ ،‬فََيقُولُون‪ :‬يَا أَبَانَا اسْتفْتحْ لَنَا الْجَّنةَ ‪ ،‬فَيقُول‪ :‬وهَلْ أَخْرج ُك ْم مِنْ الْجّنةِ إِلّ‬
‫ت بصاحبِ َذلِك‪ ،‬ا ْذهَبُوا إِلَى ابْنِي إبْراهِيمَ َخلِيل اللّه‪ ،‬قَالَ‪ :‬فَيأتُونَ إْبرَاهِيم‪،‬‬
‫س ُ‬
‫خَطِيَئةُ َأبِيكُم‪ ،‬لَ ْ‬
‫ل مِ ْن َورَاءَ وراء‪ ،‬اعْ َمدُوا إِلَى مُوسَى الذي‬
‫ب ذَلِك إِنّمَا كُ ْنتُ َخلِي ً‬
‫ستُ بصَا ِح ِ‬
‫فيقُولُ إْبرَاهِيم‪ :‬لَ ْ‬
‫ستُ ِبصَاحِب ذلكَ‪ ،‬ا ْذهَبُوا إِلَى عِيسى َكلِ َمةِ اللّه‬
‫َكلّمهُ اللّه تَ ْكلِيما‪ ،‬فََيأْتُو َن مُوسَى ‪ ،‬فيقُول‪ :‬ل ْ‬
‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم‪ ،‬فََيقُومُ فَُي ْؤذَنُ‬
‫ستُ ِبصَا ِحبِ ذلكَ‪ .‬فََيأْتُو َن مُحَمّدا َ‬
‫ورُو ِحهِ فَيقُولُ عيسَى ‪ :‬لَ ْ‬
‫ق » ُقلْت‪:‬‬
‫لَه‪ ،‬وَُترْ َسلُ الَماَنةُ والرّ ِح ُم فَيَقُومَان جنْبَتَي الصراطِ يَمِينا وشِمال‪ ،‬فيَ ُمرّ َأوّلُ ُكمْ كَالَْبرْ ِ‬
‫‪177‬‬

‫ف ُيرّ وَيرْجعُ ف َط ْرفَةِ عَيْن؟ ُثمّ كَ َمرّ الريحِ‬


‫بأَبِي َوُأمّي‪َ ،‬أيّ شَيءٍ كَ َم ّر الَْبرْق؟ قال‪ « :‬أََلمْ َت َروْا كَ ْي َ‬
‫جرِي بمْ َأعْمَاُلهُم‪ ،‬ونَبيّ ُكمْ قَاِئمٌ َعلَى الصرّاطِ َيقُول‪َ :‬ربّ َسلّم‪،‬‬
‫ُثمّ كَمرّ الطّيْر؟ وََأ َشدّ الرّجالِ تَ ْ‬
‫جزَ أَعْمَا ُل اْلعَبَاد‪ ،‬حَتّى يَجئَ الرّ ُجلُ ل يَسْتَطِي ُع السّ ْيرَ إ ّل زَحْفا‪ ،‬وفِي حافَتَي الصرّاطِ‬
‫حَتّى َتعْ ِ‬
‫ج َومُ َك ْردَسٌ ف النّارِ » وَاّلذِي َن ْفسُ أَبِي‬
‫خدُوشٌ نَا ٍ‬
‫كَللِيبُ ُم َعلّ َقةٌ َم ْأمُورَةٌ بأَ ْخ ِذ مَنْ ُأ ِم َرتْ بِه‪ ،‬فَمَ ْ‬
‫ُهرَْيرَةَ ِبَيدِهِ إِ ّن َق ْعرَ جَهنّم لَس ْبعُونَ خَريفا‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -201‬از حذيفه و ابوهريره رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خداوند تبارک و تعالی مردم را جع می کند‬
‫پس مسلمانا برمی خيزند تا اينکه بشت به ايشان نزديک می شود و نزد آدم عليه السلم‬
‫آمده می گويند‪ :‬ای پدر در خواست کن که بشت به روی ما باز شود‪.‬‬
‫او می گويد‪ :‬آيا جز خطای پدر شا چيز ديگری شا را از بشت بيون ساخت؟ اين‬
‫کار از من ساخته نيست‪ ،‬به نزد پسرم ابراهيم برويد‪.‬‬
‫گفت‪ :‬باز نزد ابراهيم عليه السلم می آيند‪ ،‬او می گويد اين کار از من ساخته نيست‬
‫هانا من در عقب عقب خليلی بودم (از راه تواضع اين سخن را می فرمايد) برويد به نزد‬
‫موسی عليه السلم که خداوند با او صحبت نوده است‪ .‬نزد موسی عليه السلم می آيند‪ ،‬او‬
‫می گويد‪ :‬اين کار از من ساخته نيست‪ ،‬برويد بسوی عيسی عليه السلم‪ ،‬کلمهء خدا و روح‬
‫خدا‪ .‬عيسی عليه السلم می فرمايد‪ :‬اين کار از من ساخته نيست‪ .‬و باز به نزد ممد صلی ال‬
‫عليه وسلم می آيند‪ .‬آنضرت صلی ال عليه وسلم برمی خيزند و بر ايشان اجازت داده می‬
‫شود وامانت و رحم رها گرديده در دو طرف و در راست و چپ صراط می ايستند‪ .‬اولي شا‬
‫مانند برق می گذرد‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬پدر و مادرم فدايت باد‪ ،‬چه چيز مانند گذشت برق است؟‬
‫فرمود‪ :‬آيا نديديد چطور با بم زدن چشم می گذرد و باز می گردد‪ ،‬مانند گذشت و‬
‫مرور کردن باد‪ ،‬باز مانند رد شدن وگذشت پرنده و دويدن مردان که اعمال شان آنا را رد‬
‫می کند و پيامب شا صلی ال عليه وسلم بر صراط ايستاده است و می گويد‪ :‬پروردگارا‬
‫سلمت شان بدار‪ ،‬سلمت شان بدار تا اينکه اعمال بندگان از گذشتاندن سريع آنا عاجز می‬
‫شود که جز به خزيدن نی توانند‪ ،‬حرکت کنند تا که شخص می آيد در دو طرف صراط‬
‫آهنهايی قرار دارد‪ ،‬آهنهايی مثل سيخ کباب‪ ،‬آويزان که بگرفت هر کسی که مأمور گردد‬
‫‪178‬‬

‫مکلف است‪ .‬پس آنکه خراشه شود نات می يابد و کسانيکه مکم بسته می گردند در دوزخ‬
‫اند و قسم بذاتی که جان ابوهريره در حيطهء قدرت اوست‪ ،‬هانا عمق جهنم هفتاد هزار سال‬
‫است‪.‬‬

‫‪ -202‬وعن أَبِي ُخبَ ْيبٍ بضم الاءِ العجمة عبد ال ّلهِ بنِ الزّبَيْر‪ ،‬رضي اللّه عنهما قال‪:‬‬
‫لَمّا َو َقفَ الزبَ ْيرُ َي ْومَ الْجَمَ ِل دَعانِي َفقُ ْمتُ إِلَى جَنْبِه‪ ،‬فَقال‪ :‬يَا ُبنَيّ إِّنهُ ل ُيقْتَ ُل الَْي ْومَ إِ ّل ظَاِل ٌم َأوْ‬
‫مَ ْظلُوم‪ ،‬وإِنّي لُأرَنِي إِلّ َسُأقْتَ ُل الْيَو َم مَ ْظلُوما‪ ،‬وَإِ ّن مِنْ أَكَْب ِر هَمّي َلدَينْيِ َأفََترَى دَيَْننَا يُبْقى مِ ْن مالنا‬
‫ض دَيْنِي‪َ ،‬وَأوْصَى بالّثلُث‪ ،‬وَُثلُِثهُ لبنيه‪َ ،‬يعْنِي لبَنِي عَ ْبدِ اللّه بن الزبي‬
‫شَيْئا؟ ُثمّ قال‪ :‬ب ْع مَالَنَا واقْ ِ‬
‫ُث ُلثُ الّثلُث‪ .‬قال‪ :‬فَإِن فَضلِ مِ ْن مالِنَا ب ْعدَ َقضَاءِ الدّيْنِ شَي ٌء فُثلُُثهُ ِلبَنِيك‪ ،‬قَالَ هِشَام‪ :‬وكان وََلدُ‬
‫ي وتِسعُ بَنَات‪ .‬قَالَ عَ ْبدُ‬
‫س َعةُ بَن َ‬
‫عَ ْبدِ ال ّل ِه َقدْ ورأى َبعْضَ بَن الزَب ْيرِ خُبيبٍ وَعَبّاد‪َ ،‬وَلهُ َي ْومَئذٍ تَ ْ‬
‫جعَل يُوصِينِي بديِْنهِ َوَيقُول‪ :‬يَا ُبنَيّ إِنْ عَج ْزتَ عنْ شَيءٍ مِ ْنهُ فَاسَْتعِنْ َعلَ ْيهِ بوْلي‪ .‬قال‪:‬‬
‫اللّه‪ :‬فَ َ‬
‫ت مَنْ َموْلَك؟ قال‪ :‬اللّه‪ .‬قال‪ :‬فَوال ّلهِ مَا َو َق ْعتُ ف ُكرَْبةٍ‬
‫َفوَال ّلهِ مَا دَرْيتُ ما أرادَ حَتّى ُق ْلتُ يَا أََب ِ‬
‫ع دِينَارا وَلَ‬
‫مِنْ دَْيِنهِ ِإلّ ُق ْلتُ‪ :‬يَا َموْلَى الزبَ ْيرِ اقض عَ ْن ُه دَيْنَه‪ ،‬فََيقْضِيَه‪ .‬قال‪َ :‬فقُتِلَ الزّبَ ْيرُ َوَلمْ َيدَ ْ‬
‫صرَةِ ‪َ ،‬ودَارَا بالْكُوفَة‬
‫شرَةَ دارا بالْ َمدِيَنةِ ‪ .‬وداريْن بالَْب ْ‬
‫ِد ْرهَما ِإلّ َأرَضِي‪ ،‬مِ ْنهَا اْلغَاَبةُ َوإِ ْحدَى عَ َ‬
‫َودَارا بِ ِمصْر‪ .‬قال‪َ :‬وإِنّمَا كَا َن دَيُْنهُ الذي كَانَ َعلَ ْيهِ أَنّ الرّجُ َل َيأْتَيهِ بِالال‪ ،‬فَيَسْتَودِ ُعهُ ِإيّاه‪ ،‬فَيَقُولُ‬
‫الزّب ْيرُ‪ :‬ل وَلَك ْن ُهوَ َس َلفٌ ِإنّي أَخْشَى َعلَ ْيهِ الضّيْعةَ ‪َ .‬ومَا ولِي َإمَارَ ًة قَطّ وَل ِجبَايةً ول خَراجا ول‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ ،‬أوْ مَعَ َأبِي بَكْر وَعُ َم َر وَعُثْمَانَ‬
‫شَيْئا إِ ّل أَنْ يَكُونَ ف َغ ْز ٍو مَعَ رسول اللّه َ‬
‫ف وَمائَتَيْ َأْلفٍ‪،‬‬
‫رضي اللّه عنهم‪ ،‬قَالَ عَ ْبدُ اللّه‪ :‬فَحَسَ ْبتُ مَا كَانَ َع َل ْيهِ مِنَ الدّيْ ِن َفوَجَدُْتهُ َأْلفَيْ أَْل ٍ‬
‫َفلَقِيَ حَكِيمُ بْنُ ِحزَامٍ عَب َد ال ّلهِ بْن الزّبَ ْيرِ فَقال‪ :‬يَا ابْنَ أَخِي َكمْ َعلَى أَخِي مِنَ الدّيْن؟ فَكَتَمُْتهُ‬
‫َو ُقلْت‪ :‬مِاَئةُ أَلْف‪ .‬فَقال‪ :‬حَكيم‪ :‬وَاللّه مَا أَرى َأ ْموَاَل ُكمْ تَسعُ َهذِه‪َ ،‬فقَالَ عَ ْب ُد اللّه‪َ :‬أ َرأَيُْتكَ إِنْ‬
‫جزُْتمْ عَنْ شَىْء مِ ْن ُه فَاسَْتعِينُوا‬
‫كَاَنتْ أَْلفَي َألْف؟ َومِائَتَ ْي أَلْف؟ قال‪ :‬مَا َأرَا ُك ْم تُطِيقُونَ َهذَا‪َ ،‬فإِنْ َع َ‬
‫ي ومِائَة َألْف‪ ،‬فَبَا َعهَا عَ ْب ُد ال ّلهِ ِبأْلف ألفٍ و ِستّمِاَئةِ‬
‫بِي‪ .‬قال‪ :‬وكَانَ الزَّب ْيرُ قدِ اشَْترَى اْلغَاَبةَ بِسَ ْبعِ َ‬
‫َألْف‪ُ ،‬ث ّم قَامَ فَقال‪ :‬مَنْ كَانَ َلهُ َعلَى الزّبَ ْيرِ شَيْء َفلْيُوافِنَا بِاْلغَاَب ِة ‪ ،‬فأَتَا ُه ع ْبدُ ال ّلهِ بْنُ جَعفر‪ ،‬وكَانَ‬
‫َلهُ َعلَى الزّبَ ْيرِ َأرْبعُمِائةِ أَلْف‪ ،‬فَقَالَ لعَ ْبدِ اللّه‪ :‬إِنْ شِئُْتمْ َترَكُْتهَا لَكُم؟ قَالَ عَ ْب ُد اللّه‪ :‬ل‪ ،‬قال َفإِنْ‬
‫شِئُْت ْم ج َعلْتُمْوهَا فِيمَا تُؤ ّخرُونَ إِ ْن أَ ّخرْتُم‪ ،‬فقال َع ْبدُ اللّه‪ :‬ل‪ ،‬قال‪ :‬فَاقْ َطعُوا لِي قِ ْطعَ ًة ‪ ،‬قال ع ْبدُ‬
‫اللّه‪َ :‬لكَ مِ ْن هاهُنا إِلَى هاهُنَا‪ .‬فَبَاعَ عَ ْب ُد ال ّلهِ مِ ْنهَا فَ َقضَى َع ْنهُ دَيْنَه‪َ ،‬و َوفّا ُه وََبقِ َي م ْنهَا َأرْبَعةُ أَ ْس ُهمٍ‬
‫وَِنصْف‪َ ،‬فقَدم َعلَى ُمعَاوَِيةَ وَعَ ْن َدهُ عَ ْمرُو بْنُ عُثْمَان‪ ،‬وَالْمُ ْن ِذرُ بْ ُن الزّبيْر‪ ،‬وَابْن َز ْمعَ َة ‪ .‬فقال َلهُ‬
‫مُعَاوَِيةُ ‪َ :‬ك ْم َقوّ َمتِ اْلغَابَة؟ قال‪ُ :‬كلّ َس ْهمٍ بِماَئةِ أَْلفٍ قال‪َ :‬كمْ َبقِي مِ ْنهَا؟ قال‪َ :‬أرَْب َعةُ أَ ْس ُهمٍ‬
‫‪179‬‬

‫وِنصْف‪ ،‬فقال الْمُنْذرُ بْنُ الزّبَيْر‪َ :‬قدْ أَ َخ ْذتُ مِ ْنهَا َسهْما بِماَئةِ أَلْف‪ ،‬وقال عَ ْمرُو بنُ عُثْمان‪َ :‬قدْ‬
‫ت مِ ْنهَا َسهْما بِمِاَئةِ َألْف‪ .‬وقال ابْن زمْ َعةَ ‪َ :‬قدُ أَ َخ ْذتُ مِنها َسهْما بِمِاَئةِ أَلْف‪َ ،‬فقَالَ ُمعَاوِيةُ ‪:‬‬
‫أَ َخ ْذ ُ‬
‫ي وماَئةِ ألف‪ .‬قال‪ :‬وبَاعَ عَ ْبدُ اللّه‬
‫صفُ َسهْم‪ ،‬قال‪َ :‬قدْ أَ َخ ْذُتهُ بِخَمس َ‬
‫َكمْ َبقِ َي مِ ْنهَا؟ قال‪َ :‬س ْهمٌ ون ْ‬
‫ستّمِاَئةِ أَْلفٍ‪َ .‬فلَمّا فَرغَ اب ُن الزّبَ ْي ِر مِنْ قََضاءِ ديِْن ِه قَالَ بَنُو الزّبْي‪:‬‬
‫بْنُ َج ْع َفرٍ نصِيَب ُه مِنْ ُمعَاوَِيةَ ب ِ‬
‫سمُ بيْنَ ُكمْ حَتّى َأنَادِيَ بالوسم َأرْبَع سِنِي‪ :‬أَل مَنْ كان َلهُ َعلَى‬
‫سمْ بَيْنَنَا مِياثَنَا‪ .‬قال‪ :‬وَال ّلهِ ل َأقْ ِ‬
‫اقْ ِ‬
‫ي قَسم بَيَْن ُهمْ‬
‫جعَلَ كُلّ سََنةٍ يُنَادِي ف الْمَوسم‪َ ،‬فلَمّا مَضى َأ ْربَعُ سِن َ‬
‫الزّبَّي ِر دَيْ ٌن َفلَْيأْتِنَا َفلَْن ْقضِه‪ .‬فَ َ‬
‫ودَفَعَ الثُلث وكَان للزّبَ ْيرِ َأرْبَعُ نِسْوةٍ ‪َ ،‬فأَصاب ُكلّ ا ْمرَأَ ٍة أَْلفُ َأْلفٍ ومِائَتَا َألْف‪ ،‬فَجَمِي ُع مَاِلهِ‬
‫ف ومِائَتَا أَلْف‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬
‫خَمْسُونَ َألْف أَْل ٍ‬

‫‪ -202‬از ابو خبيب عبد ال بن زبي بن عوام رضی ال عنهما روايت است که گفت‪:‬‬
‫چون زبي رضی ال عنه در روز جل ايستاد‪ ،‬مرا خواست و من در کنارش ايستادم‪،‬‬
‫بعد گفت‪ :‬ای پسرکم امروز بز ظال يا مظلوم کسی کشته نی شود‪ ،‬گمان نی کنم‪ ،‬مگر‬
‫اينکه امروز بزودی بقتل خواهم رسيد و بزرگترين غم من در رابطه با قرض من است‪ .‬آيا فکر‬
‫می کنی که قرض ما چيزی از مال ما را بگذارد؟ بعد گفت‪ :‬ای پسرم مال مرا بفروش و‬
‫قرضم را ادا کن و بر يک سوم سهم مال خود وصيت نود‪ ،‬اينکه ثلث آن از فرزندان او‬
‫باشد‪ ،‬يعنی برای فرزندان عبد ال بن زبي رضی ال عنهما سوم حصهء ثلث باشد و گفت‪ :‬اگر‬
‫چيزی بعد از دای قرض ماند پس ثلث آن برای فرزندان تو باشد‪.‬‬
‫هشام گفت‪ :‬برخی از فرزندان عبد ال برابر با بعضی از اولدهای زبي رضی ال عنه‪،‬‬
‫خبيب و عباد بودند در حاليکه ‪ 9‬پسر و ‪ 9‬دختر داشت‪.‬‬
‫عبد ال گفت‪ :‬او مرا به قرض خويش وصيت نوده و می گفت‪ :‬ای پسرم اگر از‬
‫ادای چيزی از آن عاجز ماندی از مولي ياری طلب‪ ،‬آنرا بگفت و بدا قسم ندانستم که‬
‫کدام کس مقصود اوست!‬
‫گفتم‪ :‬ای پدرم‪ ،‬موليت کيست؟‬
‫گفت‪ :‬ال‪.‬‬
‫وی گفت‪ :‬مشکلی در قرض او پيدا نشد‪ ،‬مگر اينکه گفتم‪ :‬ای مولی زبي قرض او‬
‫را ادا کن واو ادايش می نود‪.‬‬
‫‪180‬‬

‫راوی گفت‪ :‬زبي رضی ال عنه کشته شد در حاليکه درهم و ديناری از خود بارث‬
‫نگذاشته بود‪ ،‬مگر زمينهايی که قسمتی از آن جنگل بود و يازده خانه در مدينه و ‪ 2‬خانه در‬
‫بصره‪ ،‬يک خانه در کوفه و يک خانه در مصر‪.‬‬
‫گفت‪ :‬قرضی که بر زبي بود اين بود که شخصی می آمد تا چيزی را به نزد او‬
‫وديعت گذارد و زبي رضی ال عنه ميگفت‪ :‬نه‪ ،‬ولی اين قرض است‪ ،‬من می ترسم که مالت‬
‫گم شود و من هرگز امارت و باج گيی و خراجی بدارم‪ ،‬مگر چيزی از غناي که در غزوات‬
‫با رسول ال صلی ال عليه وسلم و ابوبکر و عمر و عثمان رضی ال عنهم نصيبم شده است‪.‬‬
‫عبد ال رضی ال عنه گفت‪ :‬من قرضهای او را حساب کردم و ديدم که قرض او ‪ 2‬هزار‬
‫هزار و دو صد هزار است‪.‬‬
‫حکيم بن حزام با عبد ال بن زبي رضی ال عنهما روبرو شده و گفت‪ :‬ای برادرزاده‬
‫قرض برادرم چقدر است؟ من آنرا پوشيده داشتم و گفتم‪ :‬صدهزار‪ .‬او گفت‪ :‬بدا فکر نی‬
‫کنم مالای شا گنجايش آنرا داشته باشد‪ .‬گفتم‪ :‬چه فکر می کنی‪ ،‬اگر قرضهايش دو هزار‬
‫هزار و دوصد هزار باشد؟ گفت‪ :‬فکر نی کنم که شا توانايی اين کار را داشته باشيد‪ ،‬اگر از‬
‫ادای قسمتی از آن عاجز شديد از من کمک بواهيد‪.‬‬
‫گفت‪ :‬زبي رضی ال عنه جنگل را به صدو هفتاد هزار خريده بود و عبد ال رضی ال‬
‫عنه آن را به هزار هزار و ششصد هزار فروخت‪ .‬سپس برخاست و گفت‪ :‬هر کس که بر‬
‫زبي رضی ال عنه قرض دارد بايد در جنگل نزد ما بيايد‪ .‬بعدا عبد ال بن جعفر رضی ال عنه‬
‫آمد که چهارصد هزار از زبي رضی ال عنه می خواست و برای عبد ال گفت‪ :‬اگر بواهيد‬
‫آنرا برای شا واگذارم؟ عبد ال رضی ال عنه گفت‪ :‬نه! گفت‪ :‬پس يک قطعه زمينی براي‬
‫بدهيد‪ .‬عبد ال گفت‪ :‬از اينجا تا اينجا از تو باشد و عبد ال قسمتی از آنرا فروخته قرض او‬
‫را (پدرش را) ادا کرد و چارونيم سهم از آن ماند و بند معاويه رضی ال عنه آمد و ديد که‬
‫عمرو بن عثمان بن منذر بن زبي و ابن زمعه در نزد او نشسته اند‪ .‬معاويه گفت‪ :‬که قيمت‬
‫جنگل چقدر شد؟‬
‫گفت‪ :‬هر سهم به صد هزار‪.‬‬
‫گفت‪ :‬چقدر از آن باقی مانده؟‬
‫گفت‪ :‬چهار و نيم سهم‪.‬‬
‫‪181‬‬

‫منذر گفت‪ :‬يک سهم آنرا به صد هزار خريدم‪.‬‬


‫معاويه گفت‪ :‬چقدر ماند؟‬
‫گفت‪ :‬يک و نيم سهم‪.‬‬
‫گفت‪ :‬آنرا به صدو پنجاه هزار خريدم‪ .‬راوی گفت‪ :‬عبد ال بن جعفر رضی ال عنه‬
‫سهم خود را به ششصد هزار به معاويه فروخت‪ .‬چون پسر زبي از ادای قرضش فراغت يافت‪،‬‬
‫فرزندان زبي رضی ال عنه گفتند‪ :‬مياث ما را قسمت کن‪.‬‬
‫گفت‪ :‬بدا قسم آنرا تقسيم نی کنم تا چهار سال در موسم حج اعلن کنم که‪ :‬آگاه‬
‫باشيد هر کس که بر زبي رضی ال عنه قرضی دارد بيايد که حق او را بدهيم و چون چهار‬
‫سال گذشت آنرا تقسيم نود و يک سوم آنرا طبق وصيتش داد‪ .‬زبي رضی ال عنه چهار زن‬
‫داشت که برای هر زنش‪ ،‬هزار هزار و دو صد هزار می رسيد و تام مال او پنجاه هزار هزار‬
‫و دو صد هزار بود‪.‬‬
‫ش‪ :‬ال ظال او مظلوم‪ ،‬زيرا يا صحابی ايست که تأويل نوده که او مظلومانه کشته می‬
‫شود و يا غي صحابی ايست که برای دنيا می جنگد و او ظال بشمار می رود‪.‬‬

‫‪ -26‬باب تري ظلم و امر به باز پس گرداندن حقوق مظلومان‬

‫حمِي ٍم وَلَ شَفِيعٍ يُطَاعُ} غافر‪١٨ :‬‬


‫ن مِنْ َ‬
‫قال ال تعالی‪{ :‬مَا لِلظّا ِلمِي َ‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬ومَا لِلظّا ِلمِينَ مِن نّصِيرٍ} الحج‪٧١ :‬‬

‫وأمّا الحاديث فمنها حديث أب ذر رضي ال عنه التقدم ف آخر باب الجاهدة‪.‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬ستمکاران را هيچ خويشی که حايت کند و ياوريکه شفاعتش‬


‫پذيرفته شود‪،‬نواهد بود‪ .‬غافر‪18 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬هرگز ستمکارانرا ياور و ياری نواهد بود‪ .‬حج‪71 :‬‬

‫از زمرهء احاديث ابوذر رضی ال عنه است که در آخر باب ماهدت گذشت‪.‬‬
‫‪182‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬اّتقُوا‬


‫‪ -203‬وعن جابر رضي اللّه عنه أَن رسو َل اللّه َ‬
‫ك مـنْ كَا َن قَ ْبلَ ُكمْ‪ ،‬ح َل ُهمْ‬
‫ح َأ ْهلَ َ‬
‫ح َفإِنّ الشّ ّ‬
‫ال ّظ ْلمَ َفإِنّ ال ّظ ْلمَ ُظلُمَاتٌ َي ْومَ اْلقِيَا َمةِ‪ ،‬واّتقُوا الشّ ّ‬
‫على أَ ْن سفَكَوا دِما َء ُهمْ واسْتَحلّوا مَحا ِر َم ُهمْ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -203‬از جابر رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬از ظلم بپرهيزيد‪ ،‬زيرا ظلم تاريکی های روز‬
‫قيامت است‪ .‬و از آزمندی بپرهيزيد‪ ،‬زيرا آزمندی مردمی را که پيش از شا بودند‪ ،‬هلک‬
‫ساخت‪ ،‬وادارشان کرد‪ ،‬تا خونای شانرا بريزند‪ ،‬و مارم شانرا حلل شارند‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم قال‪« :‬‬


‫‪ -204‬وعن أَبِي هريرة رضي اللّه عنه أَن رسو َل اللّه َ‬
‫جلْحَاء مِنَ الشّاةِ اْلقَرْنَاء » رواه مسلم‪.‬‬
‫حقُوقَ إِلَى َأ ْه ِلهَا َي ْومَ الْقيامَةِ حَتّى ُيقَادَ للشّاةِ الْ َ‬
‫لَُت َؤدّنّ الْ ُ‬

‫‪ -204‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بداوند قسم که حقوق را به صاحبانش در‬
‫روز قيامت خواهيد پرداخت تا قصاص گوسفند بی شاخ از گوسفند شاخدار گرفته شود‪.‬‬

‫جةِ اْل َودَاع‪ ،‬وَالنّبِيّ‬


‫‪ -205‬وعن ابن عمر رضي اللّه عنهما قال‪ :‬كُنّا نَتح ّدثُ عَنْ َح ّ‬
‫صلّى الُ‬
‫حدَ اللّه رسول اللّه َ‬
‫جةُ الْوداع‪ ،‬حَتّى ِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َبيْن أَ ْظ ُهرِنَا‪ ،‬وَلَ َن ْدرِي مَا حَ ّ‬
‫َ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬وَأَثْنَى عَل ْيهِ ُثمّ ذَكَر الْمسِيحَ الدّجَالَ َفأَطَْنبَ ف ذِ ْكرِه‪ ،‬وَقال‪ « :‬ما َبعَثَ اللّه مِنْ نَبّ‬
‫ج فِي ُك ْم فما خفِيَ عَليْ ُك ْم مِنْ َش ْأِنهِ‬
‫خرُ ْ‬
‫ح وَالنّبِيّون مِنْ َب ْعدِه‪ ،‬وَإّنهُ إنْ يَ ْ‬
‫إ ّل أَْن َذرَهُ ُأمّته‪ :‬أَْن َذرَهُ نو ٌ‬
‫خفِي َعلَيْ ُكمْ‪ ،‬إِ ّن رَبّ ُكمْ لَيس بأَعْور‪ ،‬وَإِّنهُ أَعورُ عَيْن الْيُمْنَى ‪َ ،‬كأَنّ عيَْنهُ عِنَب ٌة طَافَِيةٌ ‪ .‬أل إن‬
‫َفلَيْسَ يَ ْ‬
‫ح ْر َمةِ يوْم ُك ْم هذا‪ ،‬ف بلدِ ُكمْ هذا‪ ،‬ف َش ْهرِكُم هذا ألَ هل‬
‫اللّه حرّم ع َليْ ُكمْ ِدمَاءَ ُكمْ وََأمْوالكُم‪ ،‬كَ ُ‬
‫ب ّلغْت؟ » قَالُوا‪َ :‬نعَم‪ ،‬قال‪ « :‬ال ّل ُهمّ ا ْش َهدْ ثَلثا وْيلَ ُكمْ أَو‪:‬ويكُم‪ ،‬ان ُظرُوا‪ :‬ل ترْ ِجعُوا َب ْعدِي ُكفّارا‬
‫ض ِربُ َب ْعضُ ُكمْ ِرقَابَ َبعْضِ » رواه البخاري‪ ،‬وروى مسلم بعضه‪.‬‬
‫ي ْ‬

‫‪ -205‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫ما در کنار پيامب صلی ال عليه وسلم با هديگر از حجة الوداع صحبت می کردي و‬
‫نی دانستيم که حجة الوداع چيست؟ تا اينکه رسول ال صلی ال عليه وسلم حد خدا را‬
‫گفته و بر وی ثنا فرستاد و سپس از مسيح دجال صحبت نود و در مورد وی سخن را بدرازا‬
‫‪183‬‬

‫کشيده و فرمود‪ :‬خداوند هيچ پيامبی را نفرستاد‪ ،‬مگر اينکه امت خود را از او بيم داد‪ .‬نوح‬
‫عليه السلم و پيامبانی که بعد از وی بودند از او بيم دادند‪ ،‬و اگر او در ميان شا برآيد‪ ،‬و‬
‫چيزی از امر وی بر شا پوشيده باند‪ ،‬اين پوشيده نی باشد که خدای شا يک چشم نيست و‬
‫چشم راست او کور است که گويی چشمش مانند دانهء انگوری برآمده است‪ ،‬بدانيد که‬
‫خداوند خونا و مالای شا را بر شا حرام ساخته مانند حرمت اين روز شا در اين ماه شا و در‬
‫اين شهر شا‪ ،‬هان آيا تبليغ کردم؟‬
‫گفتند‪ :‬بلی‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬بار خدايا گواه باش و سه بار اين سخن را تکرار نوده فرمود‪ :‬وای بر شا‪،‬‬
‫وای بر شا متوجه باشيد که بعد از من به کفر باز نگرديد که برخی گردن برخی ديگر را‬
‫بزند‪.‬‬

‫‪ -206‬وعن عائشة رضي ال عنها أن رسول ال صلى ال عليه وسلم قال‪ (( :‬مَنْ َظ َلمَ‬
‫ي )) متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ض ُط ّوقَ ُه منْ سَبْ ِع َأرَضِ َ‬
‫قِيدَ شِ ْب ٍر مِنَ ال ْر ِ‬

‫‪ -206‬از عايشه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسيکه باندازهء يک وجب از زمي ظلم نايد‪،‬‬
‫از هفت زمي آن وجب بر گردنش حلقه می شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬إِنّ‬


‫‪ -207‬وعن أَب موسى رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫اللّه َليُ ْملِي لِلظّاِل ِم َفِإذَا أَ َخذَ ُه َلمْ ُي ْفلِتْه‪ُ ،‬ث ّم َقرَا‪ { :‬وَكَ َذلِكَ أَ ْ‬
‫خذُ َربّكَ إِذَا َأخَذَ الْ ُقرَى وَهِي‬
‫ظَا ِل َمةٌ إِنّ َأخْذَهُ أَلِي ٌم شَديدٌ } ‪.‬‬

‫‪ -207‬از ابو موسی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خداوند برای ظال مهلت می دهد و چون او را‬
‫بگيد و مورد مؤاخذه قرار دهد رهايش نی کند‪ ،‬سپس اين آيه را تلوت نود‪ { :‬وَكَذَِلكَ أَخْذُ‬
‫مةٌ ِإنّ أَخْذَهُ َألِيمٌ شَديدٌ } هود‪102 :‬‬
‫َربّكَ ِإذَا أَخَذَ الْ ُقرَى وَهِي ظَا ِل َ‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فقال‪:‬‬


‫‪ -208‬وعن مُعاذٍ رضي اللّه عنه قال‪ :‬ب َعثَنِي رسولُ اللّه َ‬
‫«إّنكَ َت ْأتِي قوْما مِنْ َأهْ ِل الْكِتَاب‪ ،‬فادْ ُع ُهمْ ِإلَى شَهَادة أَنْ ل إَِلهَ إلّ اللّه‪ ،‬وأَنّي رسول اللّه فإِ ْن ُهمْ‬
‫‪184‬‬

‫صلَواتٍ ف ُكلّ يومٍ َولَ ْي َلةٍ ‪َ ،‬فإِنْ ُهمْ‬


‫أَطاعُوا ِلذَلِك‪َ ،‬فأَ ْعلِمهُمْ أَ ّن اللّه قَ ِد افْترضَ علَيْهم خَ ْمسَ َ‬
‫أَطَاعُوا لِذلك‪َ ،‬فأَعلِ ْمهُمْ أَ ّن اللّه قَ ِد افَْت َرضَ َعلَيهمْ ص َدقَةً ُتؤْخ ُذ مِنْ أَغنياِئ ِه ْم فَُت َردّ َعلَى ُفقَرائهم‪،‬‬
‫َفإِنْ ُهمْ أَطَاعُوا لِذلك‪َ ،‬فإِيّاكَ وكَراِئ َم َأمْوالِهم‪ .‬واتّ ِق دعْوةَ الْمَ ْظلُومِ َفإِّنهُ لَيْس بينها وبيْ َن اللّه‬
‫حِجَابٌ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -208‬از معاذ رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫مرا رسول ال صلی ال عليه وسلم به عنوان ناينده فرستاد و فرمود‪ :‬تو نزد مردمی‬
‫می روی که آنا اهل کتاب اند‪ ،‬پس دعوت شان کن تا شهادت دهند که معبودی بر حق جز‬
‫يک خدا وجود ندارد و من فرستادهء خداي‪ .‬اگر از تو فرمان بردند آنان را آگاه ساز‪ ،‬که‬
‫خداوند بر آنا در هر شبانه روز پنج ناز واجب گردانيده‪ ،‬اگر از تو فرمانبداری کردند‪ ،‬آنان‬
‫را با خب ساز که خداوند بر آنان صدقهء فرض نوده که از ثروتندان شان گرفته شده و به‬
‫فقرای شان داده می شود‪ .‬اگر باز هم از تو فرمانبداری کردند‪ ،‬پس خود را از مالای سرهء‬
‫شان دور بدار و از دعای مظلوم بترس‪ ،‬زيرا بي دعای مظلوم و بي خداوند حجاب و پرده ای‬
‫وجود ندارد‪.‬‬

‫‪ -209‬وعن أَبِي حُميْد ع ْبدِ الرّحْمن بنِ سعدٍ السّا ِعدِيّ رضي اللّه عنه قال‪ :‬اسْتعْملَ‬
‫ل مِن ا َل ْزدِ ُيقَالُ لَه‪ :‬ابْـنُ اللّتْبِّيةِ َعلَى الصّد َقةِ ‪َ ،‬فلَمّا َق ِدمَ قال‪:‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم رَجُ ً‬
‫النّبِيّ َ‬
‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم على الْمِنب‪ ،‬فَح ِمدَ اللّه وأَثْنَى‬
‫َهذَا لَ ُكمْ‪َ ،‬و َهذَا أُهدِيَ ِإلَ ّي فَقَامَ رسو ُل اللّه َ‬
‫َعلَيْه‪ُ ،‬ثمّ قال‪َ « :‬أمّا ب ْع ُد َفإِنّي أَسْتعْمِ ُل الرّجُ َل مِنْ ُكمْ على الْعمَلِ مِمّا ولّنِي اللّه‪ ،‬فََيأْتِي فََيقُول‪َ :‬هذَا‬
‫لَ ُكمْ‪َ ،‬و َهذَا َه ِدّيةٌ ُأ ْهدِيَت إِلَي‪َ ،‬أفَل جلس ف بيتِ أَبيهِ َأ ْو ُأمّهِ حتّى ت ْأتَِيهُ إِنْ كَانَ صادقا‪ ،‬واللّه ل‬
‫يأْ ُخذُ أَح ٌد مِنْ ُكمْ شَيْئا ِبغَ ْي ِر حقّهِ إ ّل َلقِيَ اللّه تَعالَى ‪ ،‬يَحْ ِم ُلهُ َي ْومَ اْلقِيامَةِ‪ ،‬فَل أَعْرفَنّ أَحدا مِنْ ُكمْ‬
‫َلقِيَ اللّه َيحْمِلُ بعِيا َل ُه رغَاء‪َ ،‬أوْ بَقرة َلهَا خُوار‪َ ،‬أوْ شا ًة ت ْيعَرُ ُث ّم رفَعَ يَدْيهِ حتّى ُرؤِيَ بَياضُ إبْط ْيهِ‬
‫ت » ثلثا‪ ،‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫فقال‪ « :‬ال ّل ُهمّ هَ ْل َب ّلغْ ُ‬

‫‪ -209‬از ابو حيد عبد الرحن بن سعد ساعدی رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم مردی از قبيلهء ازد را که ابن لتيبه نام داشت‪ ،‬مأمور جع‬
‫آوری صدقات نود و چون آمد‪ ،‬گفت‪ :‬اين مال از شا است و اين براي بشش داده شده‬
‫است‪ .‬رسول ال صلی ال عليه وسلم به منب برآمده بعد از حد و ثنای خداوند فرمود‪:‬‬
‫‪185‬‬

‫اما بعد‪ ،‬پس من طبق وظيفه ای که دارم‪ ،‬يکی از شا را بوظيفه ای می گمارم‪ ،‬او می‬
‫آيد و می گويد‪ :‬اين مال از شا است و اين براي بشش داده شده است‪ .‬اگر درست می‬
‫گويد‪ ،‬چرا به خانهء پدر يا مادرش ننشست تا اين هديه بوی برسد؟ بدا هيچ يک از شا چيزی‬
‫را بدون حقش نی گيد‪ ،‬مگر اينکه با خدا بالتی روبرو می شود که آن را بر دوش دارد‪،‬‬
‫پس نبينم يکی از شا را که با خدا ملقی شود‪ ،‬در حاليکه شتر و گاو و گوسفندی را بر دوش‬
‫دارد که هر کدام از آنا آواز می نايد صدا می کند‪ ،‬سپس دستهايش را بال نود‪ ،‬طوری که‬
‫سفيدی بغل شان ديده شد و فرمود‪ :‬بار خدايا آيا رساندم آيا تبليغ نودم؟ و اين سخن را سه‬
‫بار تکرار فرمود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬مَنْ كَانتْ‬


‫‪ -210‬وعن أَب ُهرِْيرَ َة رضي اللّه عنه عن النّبِيّ َ‬
‫ح ّللْه ِمنْه الْي ْومَ قَبْلَ َأنْ ل يكُو َن دِينَا ٌر ول ِد ْرهَم‪،‬‬
‫ضهِ َأ ْو مِنْ شَيْء‪َ ،‬فلْيتَ َ‬
‫عِ ْندَه مَظْل َمةٌ َلخِيه‪ ،‬مِنْ ِع ْر ِ‬
‫إنْ كَانَ َلهُ عَم ٌل صَالٌ أُ ِخ َذ مِ ْنهُ بِق ْدرِ مظْلمتِه‪ ،‬وإ ْن َلمْ يَكُنْ َلهُ حسَنَاتٌ أُ ِخذَ مِنْ سيّئَاتِ صاحِِبهِ‬
‫فَحُمِلَ َعلَ ْيهِ » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -210‬از ابو هريره رضی ال عنه از پيامب صلی ال عليه وسلم روايت است که‬
‫فرمود‪ :‬آنکه حقی از برادرش بر اوست‪ ،‬از آبرويش يا چيزی ديگر بايد از وی بشش طلبد‪،‬‬
‫قبل از اينکه روزی بيايد که درهم و ديناری نيست‪ .‬و هرگاه عمل صالی داشته باشد‪ ،‬به‬
‫اندازهء ظلمش گرفته شود‪ ،‬و اگر عمل نيک نداشته باشد‪ ،‬از گناههای رفيقش (طرف‬
‫خصومت او) گرفته شده و بر دوش او ناده می شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -211‬وعن عبد اللّه بن عَمْرو بن الْعاص رضي اللّه عنهما عن النّبِيّ َ‬
‫ج َر ما َنهَى اللّه َع ْنهُ »‬
‫سلِمُو َن مِنْ لِساِنهِ وَيدِه‪ ،‬والْ ُمهَا ِجرُ مَ ْن هَ َ‬
‫س ِل ُم مَنْ َس ِلمَ الْمُ ْ‬
‫و َسلّم قال‪« :‬الْمُ ْ‬
‫متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -211‬از عبد ال بن عمر و بن العاص رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مسلمان (کامل) آنست که مسلمانا از زبان و‬
‫دستش در امان باشند‪ ،‬و مهاجر کسی است که منهيات خدا را ترک کند‪.‬‬
‫‪186‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم رَجُ ٌل ُيقَالُ َلهُ‬


‫‪ -212‬وعنه رضي اللّه عنه قال‪ :‬كَانَ َعلَى َثقَل النّبِيّ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ُ « :‬هوَ ف النّارِ » َف َذهَبُوا يَ ْن ُظرُونَ إِلَ ْيهِ‬
‫ِكرْكِرةُ ‪ ،‬فَمَاتَ فقال رسول اللّه َ‬
‫فوَ َجدُوا َعبَاءَة قَدْ َغ ّلهَا‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -212‬و هم از عبد ال بن عمرو بن العاص رضی ال عنهما روايت است که گفت‪:‬‬


‫در زمرهء حشم پيامب صلی ال عليه وسلم شخصی بود که کرکره نام داشت و مرد‪ .‬رسول‬
‫ال صلی ال عليه وسلم فرمودند‪ :‬که او در دوزخ است‪ ،‬پس رفته و جستجو کردند‪ ،‬ديدندکه‬
‫عبائی را از مال غنيمت خيانت کرده است‪.‬‬
‫ش‪ :‬در حديث حکم تري خيانت در غنيمت تذکر يافته و اينکه خيانت در مال غنيمت‬
‫سبب دخول جهنم می گردد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -213‬وعن أَب بَ ْك َرةَ ُنفَيْعِ ب ِن الارثِ رضيَ اللّه عنهُ عن النب َ‬
‫قال‪ « :‬إِنّ ال ّزمَا َن َقدِ اسَْتدَارَ َكهَيْئَِتهِ َي ْومَ َخلَقَ اللّه السّمواتِ وا َلرْض‪ :‬السّنةُ اثْنَا عَشَر َشهْرا‪،‬‬
‫جةِ ‪ ،‬والْمُحرّم‪ ،‬وَرجُب الذي بَيْنَ جُمادَي‬
‫ث مَُتوَالِيَات‪ :‬ذُو الْقعْدة وَذو اْلحِ ّ‬
‫مِ ْنهَا َأ ْرَبعَةٌ ُحرُم‪ :‬ثَل ٌ‬
‫وَ َشعْبَان‪َ ،‬أيّ َش ْهرٍ َهذَا؟ » قلْنَا‪ :‬اللّه ورسُوُلهُ أَ ْعلَم‪ ،‬فَس َكتَ َحتّى ظنَنّا أَّنهُ سَيُسمّيهِ ِبغَ ْيرِ اسْمِه‪،‬‬
‫حجّة؟ ُقلْنَا‪ :‬بلَى‪ :‬قال‪ « :‬فأَيّ ب َل ٍد َهذَا؟ » ُقلْنَا‪ :‬اللّه وَرسُوُلهُ أَعلم‪ ،‬فَسَكَتَ حتّى‬
‫قال‪ :‬أَليْس ذَا الْ ِ‬
‫ظَنَنّا َأّنهُ سيُسمّيهِ بغَيْر اسْمِه‪ .‬قال‪َ « :‬ألَ ْيسَ الْبلْدةَ الرم؟ » ُقلْنا‪ :‬بلَى ‪ .‬قال‪َ « :‬فأَيّ يَو ٍم هذَا؟ »‬
‫ُقلْنَا‪ :‬اللّه ورسُوُلهُ أَعْلم‪ ،‬فَس َكتَ َحتّى ظَنَنّا أَنّه سيُسمّيهِ بِغيْر اسِه‪ .‬قال‪َ « :‬ألَ ْيسَ َي ْومَ النّحْر؟ »‬
‫ح ْرمَةِ َي ْومِ ُك ْم َهذَا ف‬
‫ُقلْنَا‪َ :‬بلَى ‪ .‬قال‪ « :‬فإِنّ دِماءَ ُكمْ وََأ ْموَالَ ُكمْ وأَعْراضَ ُكمْ َعلَيْ ُكمْ حرَام‪ ،‬كَ ُ‬
‫سأْلُ ُكمْ عَ ْن أَعْمَالِكُم‪ ،‬أَل فَل َترْ ِجعُوا َب ْعدِي ُكفّارا‬
‫َب َلدِ ُك ْم هَذا ف َش ْهرِكم َهذَا‪ ،‬وَسََت ْل َقوْن ربّكُم فَيَ ْ‬
‫ض ِربُ َب ْعضُ ُكمْ ِرقَابَ َبعْض‪ ،‬أَلَ ِليُبلّغِ الشّا ِهدُ اْلغَائِب‪ ،‬فلَعلّ بعْض من يبْلغُه أَ ْن يَكُونَ َأوْعَى لَه‬
‫ي ْ‬
‫مِن َبعْضِ مَنْ سَمِعه » ُثمّ قال‪ « :‬أَل َهلْ َب ّلغْت‪ ،‬أَل هَلْ ب ّلغْت؟ » ُقلْنا‪َ :‬نعَم‪ ،‬قال‪ « :‬ال ّل ُهمْ اشْهدْ‬
‫» متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -213‬از ابوبکره نفيع بن حارث از پيامب صلی ال عليه وسلم روايت شده که‬
‫فرمود‪ :‬زمان در گردش است به شکلی که خداوند در روز آفرينش آسانا و زمي آنرا در‬
‫آورده است‪ .‬سال ‪ 12‬ماه است که چهار ماه آن ماههای حرام است‪ ،‬سه پی در پی است‪،‬‬
‫ذی القعده و ذی الجة و مرم و ماه رجب ماهی که در ميان جادی و شعبان است‪.‬‬
‫بعد فرمود‪ :‬حال کدام ماه است؟‬
‫‪187‬‬

‫گفتيم‪ :‬خدا و رسول او داناتر است! سپس سکوت اختيار نود‪ ،‬طوری که گمان‬
‫کردي شايد آنرا به نام ديگری غي از نامش بنامد‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬آيا ذوالجة نيست؟‬
‫گفتيم‪ :‬آری‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬پس اين کدام شهر است؟‬
‫گفتيم‪ :‬خدا و رسول او داناتر است‪ .‬و سکوت فرمود چنانچه گمان کردي‪ ،‬شايد آنرا‬
‫بنامی ديگر جز نامش بنامد‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬آيا سرزمي حرام نيست؟‬
‫گفتيم‪ :‬آری!‬
‫بعد فرمود‪ :‬اين کدام روز است؟‬
‫گفتيم خدا و رسول او داناتر است‪ .‬باز سکوت فرمود که گمان کردي شايد آنرا بز‬
‫نامش بنامد‪ ،‬فرمود‪ :‬آيا روز قربانی نيست؟ (عيد قربان)‪.‬‬
‫گفتيم‪ :‬آری‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬پس جانای شا و مالای شا و آبروی شا بر شا حرام است‪ ،‬مانند حرمت اين‬
‫روز شا درين شهر شا و درين ماه شا‪ .‬و زود است که با خدا روبر شويد و از اعمال شا‬
‫سؤال نايد‪ .‬آگاه باشيد‪ ،‬پس بايد شخصی که حاضر است به کسيکه حاضر نيست اين پيام را‬
‫برساند‪ ،‬شايد برخی از کسانيکه پيام باو می رسد‪ ،‬بتر حفظ کند آنرا از بعضی که آنرا شنيده‬
‫اند‪ .‬سپس فرمود‪ :‬آيا تبليغ کردم؟‬
‫گفتيم‪ :‬بلی‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬بار خدايا شاهد باش!‬
‫ش‪ :‬رجب مضر گفته شده‪ ،‬زيرا قبيلهء مضر بيش از ديگر عربا بر تري آن اهتمام می‬
‫ورزيدند‪.‬‬
‫‪188‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -214‬وعن أَب ُأمَامةَ ِإيَاسِ بنِ ث ْعلََبةَ الْحَارِثِيّ رضي اللّه عنه أَن رسولَ اللّه َ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬مَ ِن اقْتَطَعَ حَقّ امْري ٍء مُسْلمٍ بَيمِيِنهِ فَقدْ َأوْ َجبَ اللّه لَه النّار‪ ،‬وَ َحرّمَ َعلَ ْيهِ اْلجَّنةَ‬
‫» فقال رجُل‪ :‬وإِنْ كَانَ شَيْئا يسِيا يا رسولَ اللّه؟ فقال‪ « :‬وإِ ْن َقضِيبا مِنْ َأرَا ٍك » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -214‬از ابو امامه اياس بن ثعلبه حارثی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسی که حق مسلمانی را برای خويش بگيد‪،‬‬
‫خداوند دوزخ را بر وی واجب ساخته و بشت را بر او حرام می سازد‪ .‬مردی گفت‪ :‬چطور‬
‫است اگر چيز اندکی باشد؟‬
‫فرمود‪ :‬هر چند شاخهء چوب اراک باشد‪( .‬اراک درختی است که با چوب آن‬
‫مسواک کنند)‬

‫‪ -215‬وعن َعدِي بن عُمَ ْي َرةَ رضي اللّه عنه قال‪ :‬سَ ِم ْعتُ رسولَ اللّه َيقُول‪ « :‬مَن‬
‫اسَْتعْ َملْنَا ُه مِنْ ُكمْ َعلَى عَمَل‪ ،‬فَكَتَمَنَا مِخْيَطا فَمَا َفوْقَه‪ ،‬كَانَ ُغلُول َيأْتِي ِبهِ يوْم اْلقِيامَ ِة » فقَام إَلْيهِ‬
‫رجُلٌ أَسْو ُد مِنَ الَْنصَار‪ ،‬كأَنّي أَنْظرُ ِإلَيْه‪ ،‬فقال‪ :‬يا رسول اللّه اقْبل عن عم َلكَ قال‪ « :‬ومالك؟ »‬
‫قال‪ :‬سَ ِمعْتُك تقُول َكذَا وَ َكذَا‪ ،‬قال‪َ « :‬وأَنَا َأقُوُلهُ الن‪ :‬من اسْتعْملْنَاهُ َعلَى عم ٍل فلْيجِيء ب َقلِيلهِ‬
‫وَكِثيِه‪ ،‬فمَا أُوتِي مِ ْنهُ أَ َخ َذ ومَا ُنهِِى َع ْنهُ انَْتهَى » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -215‬از عدی بن عميه رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که فرمود‪ :‬هرگاه کسی را بر کاری مؤظف‬
‫سازي و سوزنی يا بالتر از آن را از ما پنهان دارد‪ ،‬خائن و دزد شرده شده‪ ،‬و در روز قيامت‬
‫با آن حاضر می شود‪.‬‬
‫مرد سياهی از انصار برخاست‪ ،‬گويی من اکنون بسويش می نگرم و گفت‪ :‬يا رسول‬
‫ال صلی ال عليه وسلم وظيفه ات را که به من دادی پس بگي!‬
‫فرمود‪ :‬ترا چه شده؟‬
‫گفت‪ :‬شنيدم که چني و چنان فرمودی!‬
‫‪189‬‬

‫فرمود‪ :‬حال هم می گوي هرگاه کسی را به کاری مقرر سازي بايد کم و زيادش را با‬
‫رساند‪ .‬آنچه از آن به او داده می شود‪ ،‬بگيد و آنچه به دوری از آن امر شود‪ ،‬از آن دوری‬
‫گزيند‪.‬‬
‫ش‪ :‬در اين حديث وعيد شديدی است برای کارمند و مأموری که خيانت می کند‪،‬‬
‫خواه کم باشد‪ ،‬يا زياد‪.‬‬

‫ب َأقْبل نَفرٌ مِنْ‬


‫‪ -216‬وعن عمر بن الطاب رضي ال ّلهُ عنه قال‪ :‬لّا كان ي ْومُ خيْ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فَقَالُوا‪ :‬فُلنٌ َشهِيد‪ ،‬وفُلنٌ شهِيد‪ ،‬حتّى َمرّوا علَى رَ ُجلٍ‬
‫َأصْحابِ النّبِ ّي َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬كلّ إِنّي َرأَيُْت ُه فِي النّا ِر فِي ُب ْردَةٍ َغلّها َأوْ‬
‫فقالوا‪ :‬فلنٌ شهِيد‪ .‬فقال النّبِ ّي َ‬
‫عبَاءَ ٍة » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -216‬عمر بن الطاب رضی ال عنه می گويد‪:‬‬


‫در روز خيب عده ای از اصحاب پيامب صلی ال عليه وسلم آمده گفتند‪ :‬فلنی شهيد‬
‫است و فلنی شهيد است و سپس گفتند فلنی شهيد است‪ .‬پيامب صلی ال عليه وسلم‬
‫فرمودند‪ :‬هر گز نه! من او را در دوزخ ديدم در حاليکه در برش برده يا عبائی بود که از مال‬
‫غنيمت دزديده بود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -217‬وعن أَب قَتَادَةَ الْحارثِ بنِ ربعي رضي اللّه عنه عن رسول اللّه َ‬
‫و َسلّم أَّن ُه قَام فِيهمْ‪ ،‬فذَ َكرَ َل ُهمْ أَنّ الْجِهادَ فِي سبِي ِل اللّه‪ ،‬وَالِيانَ بِاللّه َأفْض ُل الَعْمالِ‪َ ،‬فقَا َم رَجلٌ‬
‫ت فِي َسبِيلِ اللّه‪ ،‬تُ َك ّفرُ عنِي خَطَايَاىَ؟ فقال َلهُ رسولُ اللّه‬
‫فقال‪ :‬يا رسول اللّه َأرَأَيْت ِإنْ قُِت ْل ُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬ن َعمْ إِ ْن قُِت ْلتَ فِي سَبِيلِ اللّه وَأْنتَ صَابر مُحْتَسِب‪ُ ،‬مقْبِلٌ غ ْي َر ُمدْبرٍ » ُثمّ‬
‫َ‬
‫ت فِي سَبِيل اللّه‪،‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬كيْف ُقلْت؟ » قال‪َ :‬أرَأَْيتَ إِ ْن قُِت ْل ُ‬
‫قال رسول اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬نَعمْ وأَنْت صاِب ٌر مُحْتَسِب‪ ،‬مُقبِلٌ‬
‫َأتُكَفرُ عن خَطَاياي؟ فقال رسول اللّه َ‬
‫ك » رواه مسلم‪.‬‬
‫غَ ْي َر ُمدْبِر‪ ،‬إِ ّل الدّيْن َفإِنّ جِ ْبرِي َل قال لِي ذِل َ‬

‫‪ -217‬از ابو قتاده حارث بن ربعی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم در ميان ايشان ايستاده و بر ايشان بيان نود که جهاد‬
‫در راه خدا و ايان به خدا برترين اعمال است‪.‬‬
‫‪190‬‬

‫سپس مردی برخاسته و گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم آگاهم کن که‬
‫هرگاه در راه خدا کشته شوم‪ ،‬آيا گناهان بشيده می شود؟‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم برايش فرمود‪ :‬بلی اگر در راه خدا کشته شوی در‬
‫حاليکه صب نوده و از خدا مزدی طلبی و با دشن روبرو شده به وی پشت ندهی‪ .‬بعد رسول‬
‫ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬چطور گفتی؟‬
‫گفت‪ :‬آگاهم کن که هرگاه در راه خدا کشته شوم آيا گناهان بشيده می شود؟‬
‫فرمود‪ :‬بلی‪ ،‬هرگاه کشته شوی در حاليکه صب نوده و مزدت را از خدا بواهی و با‬
‫دشن روبرو شده و به وی پشت ندهی‪ ،‬بز قرض‪ ،‬چون جبئيل اين را براي گفته است‪.‬‬
‫ش‪ :‬در اين حديث اشاره است به حقوق مردم و اينکه جهاد و شهادت حقوق مردم را‬
‫مو نی سازد‪ ،‬بلکه حقوق ال را مو می سازد‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم قال‪:‬‬


‫‪ -218‬وعن أَب هريرة رضي اللّه عنه‪ ،‬أَن رسو َل اللّه َ‬
‫«أََت ْدرُون من الْ ُم ْفلِس؟» قالُوا‪ :‬الْ ُمفْلسُ فِينَا مَنْ ل ِد ْر َهمَ َلهُ وَل مَتَاع‪ .‬فقال‪ « :‬إِ ّن الْ ُم ْف ِلسَ مِنْ‬
‫صيَامٍ وزَكَا ٍة ‪ ،‬ويأْتِي و َقدْ َشَتمَ هذا‪ ،‬وقذَف هذَا وَأَ َك َل مالَ‬
‫ُأمّتِي مَنْ َيأْتِي َي ْومَ الْقيامةِ ِبصَل ٍة وَ ِ‬
‫سنَاتِه‪َ ،‬فإِنْ فَنَِيتْ‬
‫ض َربَ هذا‪ ،‬فيُعْطَى هذَا مِنْ حسَنَاتِه‪ ،‬وهَذا مِن ح َ‬
‫َهذَا‪ ،‬وس َفكَ دَم هذَا‪َ ،‬و َ‬
‫حسناته قَبْلَ أَنْ ي ْقضِ َي مَا َعلَيْه‪ُ ،‬أ ِخذَ مِنْ خَطَايَا ُه ْم فَطُرحَتْ علَيْه‪ُ ،‬ث ّم ُطرِح ف النّارِ» رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -218‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آيا می دانيد که مفلس کيست؟‬
‫گفتند‪ :‬مفلس در ميان ما کسی است که درهم و متاعی ندارد‪.‬‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مفلس در ميان امتم کسی است که به روز‬
‫قيامت با ناز و روزه و زکات می آيد در حاليکه اين را دشنام داده و اين را به زنا متهم ساخته‬
‫مال اين را خورده‪ ،‬خون اين را ريته و اين را زده است‪ ،‬و به اين از نيکی ها و حسناتش داده‬
‫می شود به اين هم از حسنات و نيکی هايش داده می شود‪ ،‬اگر حسناتش قبل از ادای حقوق‬
‫که بر وی است‪ ،‬تام شود از گناهان شان گرفته شده و بر دوشش ناده شده و سپس به آتش‬
‫افگنده می شود‪.‬‬
‫‪191‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬إِنّمَا‬


‫‪ -219‬وعن ُأمّ َسلَمةَ رضي اللّه عنها‪ ،‬أَن رسول اللّه َ‬
‫َأنَا بشَر‪ ،‬وَِإنّ ُكمْ تَخَْتصِمُونَ ِإلَي‪ ،‬وََلعَ ّل َبعْضَ ُكمْ أَنْ يَكُو َن أَلْحنَ ُبجِّتهِ مِنْ َبعْض‪ ،‬فَأقْضِي َلهُ بِنحْو‬
‫ما َأسْمَعُ فَمَ ْن َقضَ ْيتُ َلهُ بَقّ أَخِيهِ َفإِنّمَا َأقْطَعُ َل ُه قِطْ َعةً مِنَ النّارِ » متفق عليه‪« .‬أَْلحَنَ » أَي‪ :‬أَ ْعلَم‬

‫‪ -219‬از ام سلمه رضی ال عنها روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هانا من بشرم و شا دعواهای تان را به من‬
‫عرضه می کنيد و شايد بعضی از شا از بعض ديگر در اظهار دليلش داناتر باشد و من بنفع او‬
‫طوری که می شنوم حکم کنم‪ ،‬هرگاه من حکم کنم برای کسی حق برادرش را‪ ،‬در واقع‬
‫پارهء از آتش دوزخ را به وی جدا می کنم‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم‪ « :‬لَنْ‬


‫‪ -220‬وعن اب ِن عم َر رضي اللّه عنهما قال قال رسو ُل اللّه َ‬
‫ب دَما حَراما » رواه البخاري‪.‬‬
‫حةٍ مِ ْن دِيِن ِه مَاَلمْ ُيصِ ْ‬
‫َيزَا َل الْمُؤمِ ُن فِي فُسْ َ‬

‫‪ -220‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مسلمان هيشه در فراخی از دينش قرار دارد‬
‫تا لظه ای که خون حرام را مرتکب نشود‪.‬‬

‫حزَةَ رضي ال ّلهُ عنه وعنها‪ ،‬قالت‪:‬‬


‫ت عامِرٍ ا َلْنصَارِّيةِ ‪َ ،‬وهِيَ ا ْمرََأةُ ْ‬
‫‪ -221‬وعن َخوَْلةَ بِ ْن ِ‬
‫خوّضُو َن فِي مالِ ال ّلهِ ِبغَ ْيرِ حَـقّ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َيقُول‪ « :‬إِ ّن رِجَالً يَتَ َ‬
‫س ْعتُ رسولَ اللّه َ‬
‫ِ‬
‫فَل ُهمُ النّارُ َي ْومَ اْلقِيَام ِة » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -221‬از خوله بنت عامر انصاری که هسر حزه رضی ال عنه بود‪ ،‬روايت شده که‬
‫گفت‪:‬‬
‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمودند‪ :‬هر آينه مردانی وجود دارند‬
‫که در مال خدا بناحق تصرف می کنند‪ ،‬پس برای شان در روز قيامت آتش دوزخ است‪.‬‬
‫‪192‬‬

‫‪ -27‬باب احترام به حري مسلمي و حقوق شان و لزوم رحت و‬


‫شفقت بر آنان‬

‫خ ْيرٌ ّلهُ عِندَ َر ّبهِ} الحج‪٣٠ :‬‬


‫ح ُرمَاتِ الِّ َف ُهوَ َ‬
‫قال ال تعالي‪ { :‬وَمَن يُعَظّمْ ُ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬ذَِلكَ َومَن يُعَظّ ْم شَعَا ِئرَ الِّ فَ ِإ ّنهَا مِن تَ ْقوَى الْ ُقلُوبِ} الحج‪:‬‬
‫‪٣٢‬‬
‫حكَ لِ ْل ُم ْؤمِنِينَ} الحجر‪٨٨ :‬‬
‫جنَا َ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬وَاخْفِضْ َ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬مَن َق َتلَ نَفْسًا بِ َغ ْيرِ نَفْسٍ َأوْ َفسَادٍ فِي ا َلرْضِ فَكَ َأ ّنمَا َق َتلَ‬
‫جمِيعاً} المائدة‪٣٢ :‬‬ ‫حيَا النّاسَ َ‬ ‫حيَاهَا فَكَ َأ ّنمَا أَ ْ‬
‫جمِيعاً َومَنْ أَ ْ‬
‫النّاسَ َ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬هرکس اموريرا که خدا حرمت ناده‪ ،‬بزرگ و مترم شارد‪ ،‬البته‬
‫مقامش نزد پروردگارش بتر خواهد بود‪ .‬حج‪30 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬و هرکه تعظيم کند شعائر خدا را پس اين "تعظيم" از تقوای دلاست‪.‬‬
‫حج‪32 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬و پست گردان بازوی خود را برای مسلمانان‪ .‬حجر‪88 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬هر آنکه کسيا بغي عوض کسی و بغي فساد در زمي (يعنی قطع‬
‫طريق و ارتداد) بکشد‪ ،‬چنان است که ههء مردم را کشته است و هر که سبب زندگانی‬
‫کسی شد‪ ،‬پس چنان است که ههء مردم را زنده نوده باشد‪ .‬مائده‪32 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -222‬وعن أَب موسى رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫ضهُ َبعْضا» وَشَّبكَ بَيْنَ َأصَاِبعِه‪ .‬متفق عليه‪.‬‬
‫«الْ ُمؤْمنُ للْ ُم ْؤمِن كَالْبُ ْنيَانِ يَشدّ ب ْع ُ‬

‫‪ -222‬از ابو موسی رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مسلمان برای مسلمان (يعنی رابطهء مسلمانا‬
‫با هديگر در تعاون و هکاری) چون ساختمانی است که برخی‪ ،‬برخی ديگر را مکم می‬
‫سازد‪ .‬سپس آنضرت صلی ال عليه وسلم انگشت های خود را به هديگر در آوردند (شبکه‬
‫کردند)‪.‬‬
‫‪193‬‬

‫ش‪ :‬قرطبی می گويد‪ :‬اين حديث تثيل است و در آن به هکاری و کمک مسلمان به‬
‫مسلمان تشويق صورت گرفته است‪ ،‬زيرا تعمي و ساختمان زمانی استوار می ماند که اجزای آن‬
‫هدست ومکم باشد‪ ،‬ورنه خراب و ويران می شود‪ .‬هينگونه مسلمان بدون هکاری و ياری‬
‫مسلمان امور دين و دنيای خود را بدرستی انام داده نی تواند و نه به تنهائی می تواند به مصال‬
‫خويش پرداخته و در برابر ضررها مقاومت کند و در نتيجه کار دين و دنيايش سر انام نگرفته و‬
‫شخص نيست و نابود می شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬مَن َمرّ فِي شَ ْيءٍ مِنْ‬
‫‪ -223‬وعنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫مَسَاجِدِنَا‪َ ،‬أوْ أَ ْسوَاقِنَا‪ ،‬ومَعَه نَبْ ٌل َفلْيُمْسِك‪َ ،‬أوْ ِلَيقْبِضْ َعلَى نِصاِلهَا بِكفّهِ أَنْ ُيصِيب أَحَدا مِنَ‬
‫ي مِ ْنهَا بِشَ ْي ٍء » متفق عليه‪.‬‬
‫سلِمِ َ‬
‫الْمُ ْ‬

‫‪ -223‬و هم از ابو موسی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه در گوشهء از مساجد يا بازارهای ما مرور‬
‫می کند و هراهش تيی است بايد که تي را مکم گيد يا اينکه نصال (آهن سر تي) آن را به‬
‫دستش بگيد‪ ،‬مبادا که کدام مسلمانی را از آن ضرری رسد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -224‬وعن الّنعْمَانِ ب ِن بشِيٍ رضي اللّه عنهما قال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫ضوٌ‬
‫سدِ ِإذَا اشْتَكَى مِ ْنهُ ُع ْ‬
‫ي فِي َتوَا ّد ِهمْ وَترَا ُح ِم ِهمْ وتَعا ُط ِفهِم‪ ،‬مَثَ ُل الْجَ َ‬
‫و َسلّم‪ « :‬مثَ ُل الْ ُم ْؤمِنِ َ‬
‫تَداعَى لهُ ساِئرُ الْجسدِ بالس َهرِ والْحُمّى » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -224‬از نعمان بن بشي رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مثل مسلمانا در مبت و رحت و مهربانی شان‬
‫به هديگر مانند يک جسد است‪ ،‬که هرگاه عضوی از آن بدرد آيد‪ ،‬ديگر اعضای جسد در‬
‫تب و بيدار خوابی با آن هراهی می کنند‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم الْحسنَ ابن‬


‫‪ -225‬وعن أَب هُرْيرَ َة رضي اللّه عنه قال‪ :‬قبّل النِّبيّ َ‬
‫عَليّ رضي اللّه عنهما‪ ،‬وَعِ ْندَ ُه ا َلقْرعُ بْنُ حَابِس‪ ،‬فقال ا َل ْقرَع‪ :‬إِنّ لِي عَشر ًة مِنَ الْوَل ِد ما قَبّلتُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فقال‪« :‬مَن ل َيرْحمْ ل ُيرْ َحمْ» متفقٌ عليه‪.‬‬
‫مِ ْن ُهمْ أَحدا فنَظَر إِلَ ْيهِ رسولُ اللّه َ‬

‫‪ -225‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫‪194‬‬

‫پيامب صلی ال عليه وسلم صورت حسن بن علی رضی ال عنهما را بوسيد در حاليکه‬
‫اقرع بن حابس کنار شان نشسته بود‪.‬‬
‫اقرع گفت‪ :‬من ده فرزند دارم‪ ،‬تا بال صورت يکی از آنا را نبوسيده ام‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم بسويش نگريسته و فرمود‪ :‬کسی که رحم نکند مورد‬
‫رحت قرار نی گيد‪.‬‬

‫صلّى‬
‫‪ -226‬وعن عائشةَ رضي اللّه عنها قالت‪ :‬قدِم ناسٌ مِن الَعْرابِ َعلَى رسول اللّه َ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬فقالوا‪ :‬أَتُقبّلونَ صِبيْانَكُم؟ فقال‪َ « :‬ن َعمْ » قالوا‪ :‬لَكِنّا واللّه ما ُنقَبّل‪ ،‬فقال رسولُ‬
‫حةَ» متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ع مِنْ ُقلُوبِ ُك ْم الرّ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ « :‬أوَ َأ ْم ِلكُ ِإنْ كَانَ اللّه نَز َ‬
‫اللّه َ‬

‫‪ -226‬از عايشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫گروهی از باديه نشينان به حضور رسول ال صلی ال عليه وسلم آمده گفتند‪ :‬آيا‬
‫صورت بچه های تان را بوسه می زنيد؟‬
‫فرمود‪ :‬بلی‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬ولی ما به خدا نی بوسيم‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه خداوند از دلای شا رحت را بيون‬
‫کرده باشد‪ ،‬من چه کاری انام داده می توان بدهم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -227‬وعن جرير بن عبد اللّه رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫حهُ اللّه » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫و َسلّم‪ « :‬مَنْ ل يرْحَم النّاس ل يرْ ْ‬

‫‪ -227‬از جرير بن عبد ال رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسی که به مردم رحم نکند‪ ،‬خدا بر او رحم‬
‫نی کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬إِذا‬


‫‪ -228‬وعن أَب هُرير َة رضي اللّه عنه‪ ،‬أَنّ رسو َل اللّه َ‬
‫سهِ‬
‫صلّى أَ َحدُ ُكمْ لَِنفْ ِ‬
‫ضعِيفَ وَالسقيمَ والْ َكبِي‪ .‬وِإذَا َ‬
‫خفّف‪َ ،‬فإِنّ فِي ِهمْ ال ّ‬
‫صلى أَحدُ ُكمْ للنّاسِ فلْيُ َ‬
‫َفلْي َطوّل ما شَاءَ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫‪195‬‬

‫وف روايةٍ ‪ « :‬وذَا الْحا َجةِ » ‪.‬‬

‫‪ -228‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه کدام شا برای مردم ناز گزارد‬
‫(پيشنمازی کند) بايد کوتاهش نايد‪ ،‬زيرا در ميان آنان ناتوان و مريض و بزرگسال وجود‬
‫دارد‪ .‬و هرگاه برای خويش ناز گزارد‪ ،‬آنگونه که می خواهد به درازا کشاند‪.‬‬
‫و در روايتی آمده‪ :‬حاجتمند در آنا وجود دارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -229‬وعن عائشة رضي اللّه عنها قَالَت‪ :‬إِنْ كَان رسولُ اللّه َ‬
‫ع اْلعَمَل‪ ،‬و ُهوَ ِيبّ أَ َن َيعْملَ بِه‪ ،‬خَشْيةَ أَنْ َيعْمَ َل ِبهِ النّاسُ فُي ْف َرضَ َعلَ ْي ِه ْم » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫لَيد ُ‬

‫‪ -229‬از عايشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم کاری را ترک می کردند که دوست داشتند به آن‬
‫عمل کنند‪ ،‬از ترس اينکه مبادا مردم بدان عمل کنند و بر آنا واجب نشود‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم عَن اْلوِصال‬


‫‪ -230‬وع ْنهَا رضي اللّه عنها قالَت‪َ :‬نهَا ُهمْ النِّبيّ َ‬
‫سقِين »‬
‫ستُ َكهَيئَِت ُكمْ إِنّي أَبِيتُ يُ ْطعِمُن رَبّي ويَ ْ‬
‫رَحْمةً لُم‪ ،‬فقالوا‪ :‬إِّنكَ تُواصل؟ قال‪ « :‬إِنّي لَ ْ‬
‫متفقٌ عليه‬
‫ف ُقوّ َة مَنْ أَكَ َل وَ َشرَب‪.‬‬
‫مَعناه‪ :‬يعَلُ ّ‬

‫‪ -230‬و هم از عايشه رضی ال عنها روايت است که گفت‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم آنا را از روزهء پی در پی منع نودند‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬يا رسول ال شا روزهء پی در پی می گييد!‬
‫فرمود‪ :‬من مثل شا نيستم‪ ،‬من شب را می گذران در حاليکه پروردگارم مرا طعامی می‬
‫دهد و سياب می نايد‪.‬‬
‫ش‪ :‬مفهومش اينست که خداوند توان آن را به من می دهد‪ ،‬يعنی از قدرت خود به من‬
‫طعام می خوراند و می نوشاند‪.‬‬
‫‪196‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -231‬وعن أَب قَتادَةَ الْحارِثِ بنِ ربْعي رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬إِنّي َلقُومُ إِلَى الصّل ِة ‪ ،‬وَُأرِيدُ َأنْ أُ َطوّل فِيها‪َ ،‬فأَسْمعُ بُكَاءَ الصّبِي‪َ ،‬فأَتَج ّو َز فِي‬
‫صلتِي َكرَاهَِيةَ أَنْ َأشُقّ َعلَى ُأ ّمهِ » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -231‬از ابو قتاده حارث بن ربعی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬چون به ناز برمی خيزم و می خواهم که‬
‫درازش کنم‪ ،‬ناگهان گريهء بچه را می شنوم و در نازم تفيف می آورم‪ ،‬از ترس اينکه مبادا بر‬
‫مادرش سختی آورم‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ‬


‫‪ -232‬وعن جُ ْن ِدبِ بن عبد اللّه رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسو ُل اللّه َ‬
‫ح َف ُهوَ فِي ذِمةِ اللّه فَل ي ْطلُبنّ ُكمْ ال ّل ُه مِنْ ِذمِّتهِ بِشَيْء‪ ،‬فَإِّن ُه منْ يَ ْطلُ ْبهُ‬
‫صلّى صَلةَ الصّب ِ‬
‫و َسلّم‪«:‬منْ َ‬
‫مِنْ ِذمِّتهِ بِشَ ْيءٍ يُدرِكْه‪ُ ،‬ثمّ يكُّبهُ َعلَى و ْج ِههِ ف نَارِ َجهَنّم » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -232‬از جندب بن عبد ال رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسی که ناز صبح را بواند او در امان خدا‬
‫است‪ .‬پس بکوشيد که خداوند در مورد چيزی دين و بدهی خود‪ ،‬شا را مورد پرسش قرار‬
‫ندهد‪ ،‬زيرا هرگاه خداوند از کسی چيزی از بدهی خود را بطلبد‪ ،‬او را فرا می گيد و سپس‬
‫او را برويش در آتش دوزخ می اندازد‪.‬‬
‫ش‪ :‬در اين حديث تديد شديدی است برای آنکه بر کسی تعرض کند که ناز صبح را‬
‫گزارده باشد‪ ،‬که طبعا بقيهء نازها را می گزارد و آنکه بر او تعرض کند در واقع به خدا اهانت‬
‫روا داشته است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪« :‬‬


‫‪ -233‬وعن ابن عمر رضي اللّه عنهما أَنّ رسول اللّه َ‬
‫سلِمه‪ ،‬منْ كَا َن فِي حَا َجةِ أَخِيهِ كَا َن ال ّلهُ فِي حاجتِه‪ ،‬ومَنْ‬
‫سلِم‪ ،‬ل ي ْظلِمُه‪ ،‬ول يُ ْ‬
‫س ِلمُ أَخُو الُ ْ‬
‫الُ ْ‬
‫سلِما سَتَرهُ ال ّلهُ‬
‫س ِلمٍ ُكرْبةً َفرّجَ ال ّلهُ ع ْنهُ ِبهَا ُكرَْبةً مِنْ ُك َربِ ي ْو َم اْلقِيامَةِ ‪ ،‬ومَنْ ستر مُ ْ‬
‫َفرّج ع ْن مُ ْ‬
‫َيوْم اْلقِيَا َمةِ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -233‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫‪197‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مسلمان برادر مسلمان است بر او ظلم نی‬
‫کند‪ ،‬او را به دشنش تسليم نی دهد‪ ،‬کسی که در صدد برآوردن نيازمندی و حاجت برادرش‬
‫باشد‪ ،‬خداوند در برآوردن حاجتش ياری اش می نايد‪ .‬و کسی که مشکل مسلمانی را حل‬
‫کند‪ ،‬خداوند در برابر آن مشکلی از مشکلت روز قيامت او را می گشايد و کسی که عيب‬
‫مسلمانی را بپوشاند‪ ،‬خداوند در روز قيامت عيب او را می پوشاند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -234‬وعن أَب هريرة رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫ضهُ ومالُه‬
‫س ِلمِ حرامٌ ِع ْر ُ‬
‫س ِلمِ َعلَى الْمُ ْ‬
‫سلِم ل يُونُه ول ي ْك ِذُبهُ ول ْيذُلُه‪ُ ،‬كلّ الْمُ ْ‬
‫س ِلمُ أَخُو الْمُ ْ‬
‫«الُ ْ‬
‫ح ِقرَ أَخا ُه السلم» رواه الترمذيّ وقال‪ :‬حديث‬
‫شرّ أَ ْن يَ ْ‬
‫سبِ ا ْمرِى ٍء مِنَ ال ّ‬
‫ود ُمهُ الّت ْقوَى هَاهُنا‪ ،‬بِح ْ‬
‫حسن‪.‬‬

‫‪ -234‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مسلمان برادر مسلمان است‪ ،‬به وی خيانت‬
‫نی کند‪ ،‬دروغ نی گويد‪ ،‬او را خوار نی کند‪ ،‬ههء ارزشهای يک مسلمان بر مسلمان حرام‬
‫است‪ ،‬آبرويش‪ ،‬مال و خونش‪ .‬آگاه باشيد که تقوی اينجاست! کافيست برای شخص از شر‬
‫و بدی که برادر مسلمانش را تقي کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬ل تَحاسدُوا ول تناجشُوا‬


‫‪ -235‬وعنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫س ِلمُ أَخُو‬
‫ول تَبا َغضُوا ول تَدابرُوا ول يبِعْ ب ْعضُ ُكمْ َعلَى بيْعِ بعْض‪ ،‬وكُونُوا عِبادَ اللّه إِخْوانا‪ .‬الُ ْ‬
‫سبِ‬
‫ث مرّاتٍ بِح ْ‬
‫ل َ‬
‫ص ْد ِرهِ ثَ َ‬
‫ي إِلَى َ‬
‫خذُلُه‪ .‬الّت ْقوَى هَاهُنا ويُشِ ُ‬
‫ح ِقرُهُ ول يَ ْ‬
‫سلِم ل يَظلِمُه ول يَ ْ‬
‫الْمُ ْ‬
‫ضهُ » رواه‬
‫س ِلمِ حرامٌ د ُمهُ وماُلهُ و ِعرْ ُ‬
‫س ِلمِ َعلَى الْمُ ْ‬
‫حقِر أَخاهُ السلم‪ُ .‬كلّ اْلمُ ْ‬
‫شرّ أَنْ يَ ْ‬
‫ا ْمرِيءٍ مِنَ ال ّ‬
‫مسلم‪.‬‬

‫‪ -235‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬با هديگر حسد نکنيد‪ ،‬با هديگر بيع نش‬
‫ننماييد (نش اين است که در قيمت متاع بيفزايد در حاليکه قصد خريد ندارد به خاطر آنکه‬
‫ديگری را بفريبد) با هديگر بغض و کينه نکنيد‪ ،‬به هم پشت نگردانيد و بعضی شا بر فروش‬
‫بعضی ديگر نفروشد‪ ،‬ای بندگان خدا با هم برادر باشيد‪ .‬مسلمان برادر مسلمان است‪ ،‬بر او‬
‫ظلم نی کند‪ ،‬او را تقي ننموده‪ ،‬و خوارش نی سازد‪ .‬تقوی اينجاست "و به سينه اش اشاره‬
‫‪198‬‬

‫کرده و سه بار اين سخن را تکرار نود" برای شرارت شخص کافيست که برادر مسلمانش را‬
‫تقي کند‪ .‬ههء مسلمان بر مسلمان حرام است‪ ،‬خون و مال و آبرويش‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬ل ُي ْؤمِنُ أَحدُ ُكمْ‬


‫‪ -236‬وعن أَنسٍ رضي اللّه عنه عن النب َ‬
‫سهِ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫حبّ لَِنفْ ِ‬
‫حبّ لَخِي ِه مَا يُ ِ‬
‫حتّى ُي ِ‬

‫‪ -236‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مؤمن کامل شرده نی شود‪ ،‬يکی از شا تا دوست‬
‫بدارد برای برادرش آنچه را که برای خود دوست می دارد‬

‫صرْ أَخَا َك ظَالِما َأوْ‬


‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬اْن ُ‬
‫‪ -237‬وعنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫مَ ْظلُوما» فقَالَ رَجُلٌ‪ :‬يَا رسول اللّه َأنْصرهُ ِإذَا كَا َن مَظلُوما َأرََأْيتَ إِنْ كَا َن ظَالِما كَ ْيفَ َأْنصُرُه؟‬
‫صرُ ْه » رواه البخاري‪.‬‬
‫جزُ ُه َأوْ تَمْن ُعهُ مِنَ ال ّظ ْلمِ َفإِنّ ذلِك َن ْ‬
‫قال‪ « :‬تَحْ ُ‬

‫‪ -237‬و هم از انس رضی ال عنه روايت است که فرمود‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم براي گفت‪ :‬برادرت را ياری کن‪ ،‬خواه ظال باشد‪ ،‬يا‬
‫مظلوم!‬
‫مردی گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم ياری اش می دهم چون مظلوم باشد‪،‬‬
‫هرگاه ظال باشد‪ ،‬چطور او را ياری کنم؟‬
‫فرمود‪ :‬اينکه او را از ظلم باز داری‪ ،‬اين ياری دادن اوست‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬حقّ‬


‫‪ -238‬وعن أَب هريرة رضي اللّه عنه أَنّ رسول الّه َ‬
‫س ِلمِ خس‪َ :‬ردّ السّلم‪ ،‬وَعِيَادَ ُة الْمرِيض‪ ،‬واتّبَاعُ الْجنَائِز‪ ،‬وإِجابة الدّعوةِ ‪،‬‬
‫الْمُسْلمِ َعلَى الْمُ ْ‬
‫وتَشمِيت العْا ِطسِ » متفق عليه‪.‬‬
‫وف رواية لسلم‪ « :‬حق الْمُسْلمِ سِت‪ :‬إِذا لقِيَتهُ فسلّم عليْه‪ ،‬وِإذَا دَعا َك َفأَجبْه‪ ،‬وَِإذَا‬
‫ض َفعُدْه‪ ،‬وَِإذَا ماتَ فاتْبعهُ»‪.‬‬
‫ك فَانْصحْ له‪ ،‬وإِذا عطَس فحمِد اللّه فَشَمّتْه‪َ .‬وِإذَا مرِ َ‬
‫اسَْت ْنصَحَ َ‬

‫‪ -238‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪199‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬حق مسلمان بر مسلمان پنج چيز است‪:‬‬
‫جواب سلم‪ ،‬عيادت مريض‪ ،‬رفت بدنبال جنازه‪ ،‬قبول کردن دعوت‪ ،‬دعا برای عطسه زننده‪.‬‬
‫در روايتی از مسلم آمده که حق مسلمان بر مسلمان شش چيز است‪ :‬هرگاه با او‬
‫روبرو شدی سلم بگو‪ ،‬چون ترا دعوت کند‪ ،‬اجابتش کن‪ ،‬چون از تو پند خواهد‪ ،‬به او پند‬
‫ده‪ ،‬چون عطسه زند و المد ل بگويد‪ ،‬بر او دعا کن‪ ،‬چون او مريض شد به عيادت او برو‪،‬‬
‫چون بيد‪ ،‬به دنبال جنازه اش برو‪.‬‬

‫صلّى‬
‫‪ -239‬وعن أَب عُمارة الْباءِ ب ِن عازبٍ رضي اللّه عنهما قال‪ :‬أَمرنا رسولُ اللّه َ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم بِسبْع‪ :‬أَمرنَا ِبعِيادة الْمرِيض‪ ،‬وَاتّبَاعِ الْجناز ِة ‪ ،‬وتَشْمِيتِ الْعاطِس‪ ،‬وَِإبْرارِ الْ ُمقْسِم‪،‬‬
‫صرِ ال ْظلُوم‪َ ،‬وإِجاَبةِ الدّاعِي‪ ،‬وِإفْشاءِ السّلم‪َ .‬ونَهانَا عَنْ خواتِي َم َأوْ تَخّتمٍ بالذّهب‪ ،‬وَعنْ ُش ْربٍ‬
‫وَن ْ‬
‫ق وَالدّيبَاج‪ .‬متفق عليه‪.‬‬
‫لرِي ِر وَالِسْتَ ْبرَ ِ‬
‫ضةِ ‪ ،‬وعَ ِن الياِثرِ الُمْر‪ ،‬وَعَ ِن اْلقَسّي‪ ،‬وَعَنْ لُ ْبسِ ا َ‬
‫بال َف ّ‬
‫وف روايةٍ ‪ :‬وِإنْشَادِ الضّالةِ فِي السّبْعِ الُول‪.‬‬

‫‪ -239‬از ابو عماره براء بن عازب رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم ما را به هفت چيز امر نوده و از هفت چيز منع کرده‬
‫است‪ :‬ما را امر کرده است به عيادت مريض و حضور جنازه و دعا بق عطسه زننده و راست‬
‫نودن آنچه که به آن قسم خورده شده و ياری کردن با مظلوم و قبول دعوت و پخش کردن‬
‫سلم‪ .‬و ما را نی کرده است از استعمال انگشترها يا انگشتر طل و از نوشيدن به ظرف نقره‬
‫و از روزينی ابريشمی که به اطراف آن پارچه پنبه ايست و لباس ملوط ابريشم و کتان و از‬
‫پوشيدن انواع ابريشم از حرير و استبق و ديباج‪.‬‬

‫‪ -28‬باب پوشيدن عيوب مسلمي و منع از اشاعهء آن بدون ضرورت‬

‫ن آ َمنُوا َلهُمْ‬
‫شةُ فِي الّذِي َ‬
‫ح َ‬
‫حبّونَ أَن َتشِيعَ الْفَا ِ‬
‫قال ال تعالي‪ { :‬إِنّ الّذِينَ يُ ِ‬
‫خرَةِ} النور‪١٩ :‬‬ ‫عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي ال ّد ْنيَا وَالْ ِ‬
‫‪200‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬هرآينه آنان که دوست ميدارند عمل فحشاء و منکر در ميان‬
‫مسلمي اشاعه يابد برای شان عقوبت درد دهندهء در دنيا و آخرت باشد‪ .‬نور‪19 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬ل يسُْترُ‬


‫‪ -240‬وعن أَب هريرة رضي اللّه عنه عن النب َ‬
‫عَ ْبدٌ عبْدا فِي الدّنْيَا إِلّ َستَرهُ اللّه َي ْومَ الْقيا َمةِ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -240‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که فرمود‪:‬‬


‫نی پوشاند بنده بندهء را (يعنی عيوب او را) مگر اينکه خداوند در روز قيامت او را‬
‫(عيوب) می پوشاند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يقول‪ « :‬كُ ّل َأمّتِي ُمعَافًى إِلّ‬
‫‪ -241‬وعنه قال‪ :‬سِعت رسول اللّه َ‬
‫ح َو َقدْ سَتَر ُه اللّه َعلَ ْيهِ فَيقُول‪:‬‬
‫الُجاهرين‪ ،‬وإِ ّن مِن الُجاهر ِة أَن يعمَلَ الرّ ُجلُ بالليلِ عمَل‪ُ ،‬ثمّ ُيصْب َ‬
‫يَا فلنُ عَ ِم ْلتُ الْبَارِ َح َة كذَا وَ َكذَا‪َ ،‬و َقدْ بَاتَ يَسْترهُ ربّه‪ ،‬وُيصْبحُ يَكْشفُ سِ ْترَ اللّه » متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -241‬و هم از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬ههء امتم مورد عفو قرار می‬
‫گيند‪ ،‬مگر اعلن کنندگان‪ ،‬و از زمرهء اعلن اينست که مرد در شب عملی را انام دهد‪ ،‬و‬
‫باز صبح کند‪ ،‬در حاليکه خداوند آنرا بر وی پوشيده داشته‪ ،‬و بگويد ای فلن من ديشب‬
‫چني و چنان کردم‪ ،‬در حاليکه شب را سپری کرده و خداوند آنرا بر وی پوشيده‪ ،‬و او صبح‬
‫کرده و آنچه را که خدا پوشيده داشته ظاهر می کند‪.‬‬
‫ش‪ :‬زيرا در اعلن کردن معصيت استخفاف و توهي به حق خدا و رسول و مؤمنان‬
‫صالش است‪ ،‬و در آن نوعی عناد و سرکشی است‪ .‬اما در پوشيده نگهداشت آن استخفافی‬
‫نيست‪.‬‬

‫ي زِناهَا فَليجلدْها‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ِ « :‬إذَا زََنتِ الَمةُ فَتب َ‬
‫‪ -242‬وعنه عن النب َ‬
‫الد‪ ،‬ول يَُث ّربْ َعلَ ْيهَا‪ّ ،‬ث إِ ْن زََنتِ الثّانية َفلْيجلدْها الدّ ول يُث ّربْ َعلَ ْيهَا‪ُ ،‬ثمّ إِ ْن زَنتِ الثّالثةَ‬
‫َفلْيبعَها ولوْ بِحبْ ٍل مِنْ شع ٍر » متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -242‬و هم از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪201‬‬

‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه کنيزی زنا کند و زنايش ثابت شود‪ ،‬بايد حد‬
‫را بر وی جاری کند و توبيخش ننمايد و باز اگر بار دوم زنا کرد‪ ،‬بايد حد را بر او جاری‬
‫کند و توبيخش ننمايد‪ ،‬اگر بار سوم زنا کرد بايد او را بفروشد‪ ،‬اگر چه به ريسمانی از موی‬
‫باشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم بِرج ٍل َقدْ شرِب خَمْرا قال‪« :‬‬
‫‪ -243‬وعنه قال‪ :‬أُتِيَ النّبِ ّي َ‬
‫ص َرفَ‬
‫اضْربُوهُ» قال أَبُو ُهرَيْرةَ ‪ :‬فمِنّا الضّا ِربُ بِيد ِه والضَا ِربُ بَِنعْله‪ ،‬والضّا ِربُ بِثوبِه‪َ .‬فلَمّا اْن َ‬
‫ض اْلقَوم‪ :‬أَخْزا َك اللّه‪ ،‬قال‪ :‬ل تقُولُوا هَكَذا ل ُتعِينُوا عليه الشّيْطان » رواه البخاري‪.‬‬
‫قَال بعْ ُ‬

‫‪ -243‬و هم از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫مردی را به حضور پيامب صلی ال عليه وسلم آوردند که شراب خورده بود‪ ،‬فرمود‪:‬‬
‫او را بزنيد‪ .‬ابو هريره رضی ال عنه گفت‪ :‬پس بعضی از ما به دستش او را می زد و بعضی به‬
‫کفشش و بعضی به جامه اش‪ ،‬چون بازگشت بعضی از کسانی که حاضر بودند‪ ،‬گفتند‪ :‬خدا‬
‫ترا خوار کند‪ ،‬آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اينطور نگوييد‪ ،‬شيطان را بر وی ياری‬
‫ندهيد‪.‬‬
‫‪202‬‬

‫‪ -29‬باب برآوردن نيازمندی های مسلمي‬

‫خ ْيرَ َلعَلّكُ ْم تُفْلِحُونَ} الحج‪٧٧ :‬‬


‫قال ال تعالي‪{ :‬وَا ْفعَلُوا الْ َ‬
‫خداوند می فرمايد‪ :‬و کار نيکو کنيد تا رستگار شويد‪ .‬حج‪77 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪:‬‬


‫‪ -244‬وعن ابن عم َر رضي ال ّلهُ عنهما أَن رسولَ اللّه َ‬
‫سلِمُه‪ .‬ومَنْ كَا َن فِي حاجةِ أَخِيهِ كانَ ال ّلهُ فِي حاجِتهِ‪،‬‬
‫«السلمُ أَخــو السلم ل يَظلِمُه ول يُ ْ‬
‫ج ال ّلهُ عنه با ُكرْبةً من ُك َربِ يومَ القيامةِ ‪ ،‬ومن سََترَ مُسْلما سََترَهُ‬
‫ومنْ َفرّجَ ع ْن مُسلمٍ ُكرْب ًة فَرّ َ‬
‫ال ّلهُ يَومَ اْلقِيا َمةِ » متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -244‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مسلمان برادر مسلمان است‪ ،‬بر او ظلم نی‬
‫کند‪ ،‬او را به دشنش تسليم نی نايد‪ .‬کسی که در صدد برآوردن حاجت برادرش باشد‪،‬‬
‫خداوند در صدد برآورده ساخت حاجت اوست‪ .‬کسی که گره کار مسلمانی را بگشايد‪،‬‬
‫خداوند به عوض آن در قيامت مشکلی از مشکلتش را می گشايد‪ ،‬وکسی که عيب مسلمانی‬
‫را بپوشد‪ ،‬خداوند در روز قيامت عيب او را می پوشاند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬من َنفّس‬


‫ب َ‬
‫‪ -245‬وعن أَب هريرة رضي اللّه عنه‪ ،‬عن الن ّ‬
‫سرَ على‬
‫عن مؤمن ُكرْبة منْ كُرب الدّنْيا‪ ،‬نفّس اللّه عنْه ُكرْبة منْ ُكرَب يومِ اْلقِيا َمةِ ‪ ،‬ومنْ ي ّ‬
‫سلِما سَترهُ اللّه فِي الدنْيا والخرة ‪ ،‬واللّه‬
‫سرَ اللّه عليْه ف الدّنْيَا والخِر ِة ‪ ،‬ومنْ سَتَر مُ ْ‬
‫مُعْسرٍ ي ّ‬
‫فِي عوْ ِن العبْد ما كانَ الع ْبدُ ف عوْن أَخيه‪ ،‬ومنْ سلك طَريقا يلْتَمسُ فيهِ ِعلْما سهّل اللّه لهُ به‬
‫ت منْ بُيُوتِ اللّه تعالَى ‪ ،‬ي ْتلُون كِتَابَ اللّه‪ ،‬ويَتَدارسُونهُ‬
‫طريقا إل النّة ‪ .‬وما اجْتَمَ َع قوْ ٌم فِي ب ْي ٍ‬
‫بيَْن ُهمْ إ ّل َنزََلتْ عليهم السّكِينةُ ‪ ،‬وغَشَِي ْت ُهمُ الرّحْمةُ ‪ ،‬وحفّ ْت ُهمُ اللئ َكةُ ‪ ،‬وذكَر ُهمُ اللّه فيمَنْ‬
‫عنده‪ .‬ومنْ بَ ّطأَ به عَم ُل ُه لْ يُسرعْ به نَسَُب ُه » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -245‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسی که مشکلی از مشکلت دنيوی مؤمنی را حل‬
‫کند‪،‬خداوند مشکلی از مشکلت روز قيامت او را حل می کند‪ ،‬وکسی که با تنگدستی‬
‫سهلگيی کند‪ ،‬خداوند در دنيا و قيامت با او سهلگيی می کند‪ .‬کسی که عيب مسلمانی را‬
‫‪203‬‬

‫بپوشد‪ ،‬خداوند در دنيا و آخرت عيب او را می پوشد‪ .‬خداوند در صدد کمک بنده است‪ ،‬تا‬
‫لظه ای که بنده در صدد کمک به برادرش باشد‪ .‬کسی که در طلب علم راهی را طی کند‪،‬‬
‫خداوند در عوض برايش راهی را بسوی بشت هوار می سازد‪ .‬گرد نی آيد گروهی در خانه‬
‫ای از خانه ها های خدا‪ ،‬که کتاب خدا را تلوت نوده‪ ،‬و يا هم به شکل درس تکرار کنند‪،‬‬
‫مگر اينکه حالت اطمينان قلب به آنا دست داده و رحت شامل حالشان شده‪ ،‬و ملئکه‬
‫ايشان را احاطه می کنند‪ ،‬و خداوند آنا را در نزد کسانی که نزد اويند ياد می کند‪ ،‬و کسی‬
‫که او را عملش عقب براند‪ ،‬نسبش او را پيش نی اندازد‪.‬‬
‫ش‪ :‬درين حديث فضيلت حل مشکلت مسلمي و نفع رساندن به ايشان به آنچه مکن‬
‫است‪ ،‬از قبيل علم‪ ،‬مال يا مقام يا نصيحت بوی يا رهنمائی بر کار خي يا ياری دادن او شخصا‬
‫يا نايندگی اش‪ ،‬يا وسيله شدن برای کار خيش‪ ،‬يا شفاعت کردن او يا دعايش در پشت سر‬
‫تذکر يافته است‪.‬‬

‫‪ -30‬باب شفاعت‬
‫س َنةً يَكُن ّلهُ َنصِيبٌ مّ ْنهَا} النساء‪٨٥ :‬‬
‫ح َ‬
‫عةً َ‬
‫قال ال تعالي‪ { :‬مّن َيشْفَعْ شَفَا َ‬
‫خداوند می فرمايد‪ :‬هر که شفاعت کند‪ ،‬شفاعتی نيک‪ ،‬باشد او را برهء از ثواب آن‪.‬‬
‫نساء‪85 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ِإذَا‬


‫‪ -246‬وعن أَب موسى الَشعري رضي اللّه عنه قال‪ :‬كان النب َ‬
‫ب حاجةٍ َأقْبَلَ َعلَى جُلساِئهِ فقال‪ « :‬ا ْش َفعُوا تُؤ َجرُوا وَيقْضِي اللّه َعلَى لِسان نَبِّيهِ ما أَحبّ‬
‫َأتَاهُ طاِل ُ‬
‫» متفق عليه‪.‬‬
‫وف رواية ‪ « :‬مَا شَاءَ » ‪.‬‬

‫‪ -246‬ابو موسی اشعری رضی ال عنه می گويد‪ :‬چون حاجتمندی بضور پيامب صلی‬
‫ال عليه وسلم می آمد‪ ،‬آنضرت صلی ال عليه وسلم به هنشينان خويش رو آورده می‬
‫فرمود‪ :‬شفاعت کنيد‪ ،‬مزد داده می شويد‪ ،‬و ادا می کند خداوند به زبان پيامبش آنچه را که‬
‫دوست بدارد‪.‬‬
‫‪204‬‬

‫و در روايتی آنچه را که بواهد‪.‬‬

‫‪ -247‬وعن ابن عباس رضي اللّه عنهما ف ِقصّة برِيرَ َة و َزوْجِها‪ .‬قال‪ :‬قال َلهَا النّبِيّ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ « :‬ل ْو را َجعْتِه؟ » قَالت‪ :‬يا رَسُو َل اللّه ت ْأمُرُنِي؟ قال‪ « :‬إِنّما أَشـف ُع »‬
‫َ‬
‫قَالَت‪ :‬ل حاجة لِي فِيه‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -247‬از ابن عباس رضی ال عنهما در قصهء بريره و شوهرش روايت شده که‪:‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم برايش گفت‪ :‬چه می شود که به کنار شوهرت باز گردی؟‬
‫گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم آيا مرا امر می کنی؟‬
‫فرمود‪ :‬نه‪ ،‬من شفاعت می کنم‪.‬‬
‫گفت‪ :‬من به او نياز ندارم‪.‬‬

‫‪ -31‬باب إصلح آوردن در ميان مردم‬

‫جوَاهُمْ إِ ّل مَنْ َأ َمرَ ِبصَدَ َقةٍ َأ ْو مَ ْعرُوفٍ‬


‫خ ْيرَ فِي َكثِيرٍ مّن نّ ْ‬
‫قال ال تعالي‪ { :‬لّ َ‬
‫لحٍ َبيْنَ النّاسِ} النساء‪١١٤ :‬‬ ‫َأوْ ِإصْ َ‬
‫خ ْيرٌ} النساء‪١٢٨ :‬‬
‫و قال تعالی‪{ :‬وَالصّ ْلحُ َ‬
‫ت بِ ْينِكُمْ} النفال‪١ :‬‬
‫و قال تعالی‪{ :‬فَاتّقُواْ الّ وََأصِْلحُواْ ذَا َ‬
‫خ َويْكُمْ} الحجرات‪١٠ :‬‬
‫خوَةٌ َفَأصْلِحُوا َبيْنَ أَ َ‬
‫و قال تعالی‪ِ { :‬إنّمَا ا ْل ُمؤْ ِمنُونَ ِإ ْ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و خوبی نيست در بسياری از مشورت های پنهانی شان‪ ،‬اما خوبی‬
‫در مشورت کسی را است که بصدقه يا به کار پسنديده يا به اصلح ميان مردمان امر نايد‪.‬‬
‫نساء‪114 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬و صلح‪ ،‬کاری بتر است‪ .‬نساء‪128 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬پس از خدا بترسيد و در ميان خويش اصلح آوريد‪ .‬انفال‪1 :‬‬
‫‪205‬‬

‫و هم می فرمايد‪ :‬حقا که مسلمانان برادر يکديگر اند پس ميان دو برادر خويش صلح‬
‫آوريد‪ .‬حجرات‪10 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬كُلّ‬


‫‪ -248‬وعن أَب هريرة رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫صدَ َقةٌ كُلّ ي ْومٍ تَ ْطلُ ُع فِيهِ الشّمْس‪َ :‬ت ْعدِلُ بيْن الثَْنيْنِ صَدقَةٌ ‪َ ،‬وُتعِيُ الرّجُلَ‬
‫سُلمى مِنَ النّاسِ َع َل ْيهِ َ‬
‫فِي دَابِّت ِه فَتحْ ِم ُلهُ َعلَ ْيهَا‪َ ،‬أوْ َت ْرفَعُ َلهُ َعلَ ْيهَا مَتَاعهُ صَد َقةٌ‪ ،‬وَالْ َكلِ َمةُ الطّيبةُ صد َقةٌ ‪ ،‬وبكُلّ خَ ْط َوةٍ‬
‫ص َد َقةٌ » متفق عليه‪.‬‬
‫ط ا َلذَى عَنِ ال ّطرِيقِ َ‬
‫تَمْشِيهَا ِإلَى الصّلةِ صَد َقةٌ ‪َ ،‬وتُمِي ُ‬

‫‪ -248‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بر هر مفصلی و بندی از مردم صدقه لزم‬
‫است‪ .‬در هر روزی که آفتاب در آن‪ ،‬طلوع می کند‪ ،‬چون ميان دو کس عدالت می کنی‬
‫صدقه است‪ ،‬چون مردی و يا کاليش را بر چهارپايش سوار می کنی‪ ،‬صدقه است‪ .‬سخن‬
‫نيکو صدقه است‪ ،‬و به هر قدمی که بسوی ناز می گزاری صدقه است‪ ،‬دور کردن اشياء‬
‫موذی (سنگ و خار و خاشاک و غيه) از راه صدقه است‪.‬‬

‫س ْعتُ رسولَ اللّه‬


‫‪ -249‬وعن ُأمّ ُكلْثُومٍ بنتِ ُعقَْبةَ بن أَب ُمعَيْطٍ رضي اللّه عنها قالت‪ِ :‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َيقُول‪َ « :‬ل ْيسَ الْ َكذّابُ الذي ُيصْلحُ بَيْ َن النّاسِ فَيَنْمي خَيْرا‪َ ،‬أوْ َيقُولُ خَيْرا‬
‫َ‬
‫» متفق عليه‪.‬‬
‫وف رواية مسلمٍ زيادة ‪ ،‬قالت‪ :‬وََلمْ أَسْ َم ْعهُ ُيرَخّصُ ف شَ ْي ٍء مِمّا َيقُوُلهُ النّاسُ إِلّ ف‬
‫ث ا َلرْأَ ِة َزوْجَه‪.‬‬
‫ح بَيْنَ النّاس‪ ،‬وَ َحدِيثَ الرّجُلِ ا ْمرََأتَه‪ ،‬وَحَدي َ‬
‫لرْب‪ ،‬وَا ِلصْلَ َ‬
‫ثَلثٍ‪َ ،‬تعْنِي‪ :‬ا َ‬

‫‪ -249‬از ام کلثوم بنت عقبه بن ابی معيط رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬کذاب کسی نيست که در‬
‫ميان مردم صلح می آورد‪ ،‬سخن خيی را می رساند و يا خيی می گويد‪.‬‬
‫در روايت مسلم زيادتی است که گفت‪ :‬از رسول ال صلی ال عليه وسلم نشنيدم که‬
‫در چيزی از آنچه که مردم می گويند اجازه داده باشد‪ ،‬مگر در سه چيز منظورش‪ :‬جنگ‪،‬‬
‫اصلح بي مردم و سخن مرد به زنش و يا سخن زن برای شوهرش بود‪.‬‬
‫‪206‬‬

‫ص ْوتَ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َ‬
‫‪ -250‬وعن عائشة رضي اللّه عنها قالت‪ :‬سِع رسول اللّه َ‬
‫ُخصُومٍ بالْبَابِ عَالِيةٍ َأصْواُتهُمَا‪ ،‬وَِإذَا أَ َح ُدهُمَا يَسَْتوْضِ ُع ال َخرَ َويَسَْت ْرفِ ُقهُ فِي شيء‪َ ،‬و ُهوَ َيقُول‪:‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فقال‪َ « :‬أيْنَ الْمَُتأَلّي َعلَى اللّه ل‬
‫خرَجَ َعلَ ْيهِمَا رسولُ اللّه َ‬
‫وال ّلهِ ل أَفعَل‪ ،‬فَ َ‬
‫َي ْفعَلُ ا َل ْعرُوف؟ » فقال‪َ :‬أنَا يَا رسو َل اللّه‪ ،‬فَلهُ َأيّ ذِلكَ أَحَب‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -250‬از عايشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم صدای چند شخص را کنار دروازه شنيدند که بلند‬
‫بود‪ ،‬يکی از دومی می خواست تا چيزی از قرضش را کم نوده و خواستار مهربانی ونرمش‬
‫در چيزی می شد و او می گفت‪ :‬بدا قسم اينکار را نی کنم‪ .‬رسول ال صلی ال عليه وسلم‬
‫بر آن دو برآمده و فرمود‪ :‬کجا شد آنکه قسم می خورد که کار خي را انام ندهد‪ .‬مرد‬
‫گفت‪ :‬من يا رسول ال صلی ال عليه وسلم‪ .‬و او متار است که هر طوری که دوست می‬
‫دارد‪.‬‬

‫صلّى‬
‫ي رضي ال ّلهُ عنه‪ ،‬أَن رسولَ اللّه َ‬
‫‪ -251‬وعن أَب العباس سهلِ ب ِن سعدٍ السّا ِعدِ ّ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬
‫خرَجَ رسولُ اللّه َ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم بلَغهُ أَ ّن بَن عَ ْمرِو بن ع ْوفٍ كان بيْن ُهمْ شَر‪ ،‬فَ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم وَحَاَنتِ الصّلَ ُة ‪ ،‬فَجَاءَ‬
‫صلِحُ بَيْنَه ْم فِي أُنَاسٍ َمعَه‪ ،‬فَحُِبسَ رسول اللّه َ‬
‫و َسلّم ُي ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َقدْ‬
‫بِل ٌل إِلَى أَب بَ ْكرٍ رضي اللّه عنهما فقال‪ :‬يَا أَبَا بَ ْكرٍ ِإنّ رسو َل ال ّلهِ َ‬
‫حُبِس‪ ،‬وَحَاَنتِ الصّلةُ ‪َ ،‬فهَلْ لكَ أَنْ َت ُؤمّ النّاس؟ قال‪َ :‬نعَمْ إِنْ ِشئْت‪َ ،‬فأَقَامَ بِللٌ الصّلةَ ‪ ،‬وَت َق ّدمَ‬
‫َأبُو بَ ْك ٍر فَكَّبرَ وكّبرَ النّاسُ‪ ،‬وَجَاءَ رسول اللّه يْشِي ف الصّفوفِ حتّى قامَ ف الصّف‪ ،‬فَأَ َخذَ النّاسُ‬
‫صفِيقَ‬
‫ت فِي صلِتهِ‪َ ،‬فلَمّا أَكََث َر النّاسُ الّت ْ‬
‫صفِيق‪ ،‬وكَانَ َأبُو بَكْر رضي اللّه عنه ل َي ْلَتفِ ُ‬
‫فِي الّت ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ ،‬ف َرفَعَ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ ،‬فأَشَار ِإلَ ْيهِ رسول اللّه َ‬
‫الَْتفَت‪َ ،‬فِإذَا رسولُ اللّه َ‬
‫َأبْو بَكْر رضي اللّه عنه ي َد ُه فَحمِد اللّه‪َ ،‬ورَجَ َع القهقرى وَرا َءهُ حَتّى قَا َم فِي الصّف‪ ،‬فَتَقدّمَ رسول‬
‫س مالَ ُكمْ‬
‫س فقال‪َ « :‬أّيهَا النّا ُ‬
‫صلّى للنّاس‪َ ،‬فلَمّا فرغَ َأقْبلَ َعلَى النّا ِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬فَ َ‬
‫اللّه َ‬
‫صفِيقُ لِلنّسَاء‪ .‬منْ نَاُبهُ شيءٌ فِي صلِتهِ‬
‫صفِيق؟‪ِ ،‬إنّما الّت ْ‬
‫حِي نَابَ ُكمْ شَ ْيءٌ ف الصّلَ ِة أَخذْ ْت فِي الّت ْ‬
‫ي َيقُول‪ :‬سُبْحانَ اللّه‪ ،‬إِ ّل الَْتفَت‪ .‬يَا َأبَا بَكْر‪ :‬ما منعَك‬
‫َفلْيَقلْ‪ :‬سُبْحَانَ اللّه؟ َفإِّنهُ ل يَسْمعُهُ أَحدٌ حِ َ‬
‫صلّيَ بِالنّاسِ ِحيَ أَش ْرتُ إِلَيْك؟ » فقال أَبُو بكْر‪ :‬مَا كَانَ ينَبغِي لبْنِ أَب قُحافَةَ أَ ْن يُصلّيَ‬
‫أَ ْن ُت َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫بِالنّاسِ بَيْ َن َيدَيْ رسولِ اللّه َ‬

‫‪ -251‬از ابو العباس سهل بن سعد ساعدی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫‪207‬‬

‫به رسول ال صلی ال عليه وسلم خب رسيد که در ميان قبيلهء بنی عمرو بن عوف‪،‬‬
‫هرج و مرجی پديد آمده‪ ،‬ايشان با عده ای برای اياد صلح در ميان شان برآمده و در آنا‬
‫ماندند‪ ،‬وقت ناز فرا رسيد‪ ،‬بلل رضی ال عنه به ابوبکر رضی ال عنه گفت‪ :‬که رسول ال‬
‫صلی ال عليه وسلم گي کرده است و وقت ناز هم در رسيده است‪ ،‬می توانی مردم را‬
‫امامت دهی؟‬
‫گفت‪ :‬اگر می خواهی بلی‪ .‬بلل رضی ال عنه برای ناز اقامت گفت و ابوبکر رضی‬
‫ال عنه جلو شده تکبي گفت‪ ،‬مردم هم تکبي گفتند‪ .‬رسول ال صلی ال عليه وسلم آمده از‬
‫صفها گذشته و به صف اول رسيده ايستاد‪ ،‬مردم صفها را بم زدند و ابوبکر رضی ال عنه در‬
‫ناز بطرفی التفات نی کرد‪ ،‬چون کف زدن مردم زياد شد‪ ،‬نگريسته رسول ال صلی ال عليه‬
‫وسلم را مشاهده کرد‪ .‬رسول ال صلی ال عليه وسلم اشاره نوده‪ ،‬ابوبکر رضی ال عنه‬
‫دستهايش را بلند کرده حد خدا را گفته‪ ،‬و به عقب خويش آمده و خود را به صف رساند‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم جلو آمده‪ ،‬ناز مردم را گزاردند‪ .‬چون فارغ شد به مردم روی‬
‫آورده فرمود‪ :‬ای مردم چه شده که چون امری پديدار شد‪ ،‬بايد سبحان ال بگوييد‪ ،‬زيرا هر‬
‫کس که سبحان ال را بشنود متوجه می شود‪ .‬ای ابابکر چه مانع شد‪ ،‬بعد از آنکه بسويت‬
‫اشاره کردم اينکه برای مردم ناز گزاری؟‬
‫ابوبکر رضی ال عنه گفت‪ :‬برای پسر ابی قحافه شايسته نيست که با حضور رسول‬
‫ال صلی ال عليه وسلم برای مردم ناز گزارد‪.‬‬

‫‪ -32‬باب فضيلت بينوايان مسلمان و فقرای گمنام‬

‫شيّ‬
‫ن َر ّبهُم بِالْغَدَاةِ وَالْ َع ِ‬
‫ن يَدْعُو َ‬
‫ص ِبرْ نَ ْفسَكَ مَعَ الّذِي َ‬
‫قال ال تعالي‪ { :‬وَا ْ‬
‫ع ْنهُ ْم } الكهف‪٢٨ :‬‬ ‫ع ْينَاكَ َ‬
‫ج َههُ وَلَ تَعْدُ َ‬
‫ن وَ ْ‬
‫ُيرِيدُو َ‬
‫خداوند می فرمايد‪ :‬و باز دار خويش را با آنکه پروردگار خود را ياد می کنند در‬
‫صبح و شام و می خواهند وجه او و رضايش را و بايد که چشمهای تو از ايشان در نگذرد‪.‬‬
‫کهف‪28:‬‬
‫‪208‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -252‬عن حَارِثَة بْ ِن وهْب رضي اللّه عنه قال‪ :‬سعتُ رسولَ اللّه َ‬
‫ف مَُتضَ ّعفٍ َلوْ َأقْسَم َعلَى اللّه لبرّه‪ ،‬أَ َل أُخِْبرُ ُكمْ َبَأهْلِ‬
‫يقول‪ « :‬أَل أُخِْبرُ ُكمْ ِبَأهْلِ النّة؟ كُلّ ضَعي ٍ‬
‫ظ مُسْتَكِْب ٍر » ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫النّارِ؟ كُلّ عُُتلّ َجوّا ٍ‬

‫‪ -252‬از حارثه بن وهب رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬آيا شا را از اهل بشت خب‬
‫ندهم؟ هر ناتوان و مستضعفی که هر گاه به خدا قسم خورد او را خداوند راستگو می کند‪.‬‬
‫آيا شا را از اهل دوزخ با خب نسازم؟ هر سنگدل‪ ،‬آزمند‪ ،‬خود نا‪ ،‬متکب‪.‬‬

‫ي رضي اللّه عنه قال‪ :‬مرّ رجُلٌ على‬


‫‪ -253‬وعن أَب العباسِ سهلِ ب ِن سعدٍ السا ِعدِ ّ‬
‫ك فِي َهذَا؟ » فقال‪ :‬رَجُ ٌل مِنْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فقالَ لر ُجلٍ عِنْدهُ جالس‪ « :‬ما رَأَُي َ‬
‫النَبّ َ‬
‫صلّى‬
‫شفّع‪ .‬فَسَ َكتَ رسول اللّه َ‬
‫ح وَإِنْ َشفَع أَ ْن يُ َ‬
‫أَشْرافِ النّاسِ هذا وَال ّلهِ حَريّ إِنْ خَطَب أَ ْن يُنْكَ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬مَا رأُُيكَ فِي َهذَا؟‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ُ ،‬ث ّم َمرّ رَ ُجلٌ آخر‪ ،‬فقال له رسو ُل اللّه َ‬
‫سلِمِي‪ ،‬هذَا حريّ إِنْ خطَب أَنْ ل يُنْكَح‪ ،‬وَإِنْ‬
‫» فقال‪ :‬يا رسو َل اللّه هذا رَ ُج ٌل مِنْ ُفقَرَاءِ الْمُ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ « :‬هذَا‬
‫شفّعَ‪ ،‬وَإِ ْن قَالَ أَنْ ل يُسْمع ِل َقوْلِه‪ .‬فقال رسول اللّه َ‬
‫َشفَع أَنْ ل يُ َ‬
‫ض مِثْ َل هذَا» متفقٌ عليه‪.‬‬
‫خَ ْي ٌر منْ مِلءِ ا َل ْر ِ‬

‫‪ -253‬از ابو العباس سهل بن سعد ساعدی رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫مردی از کنار پيامب صلی ال عليه وسلم گذشت‪ ،‬آنضرت صلی ال عليه وسلم برای‬
‫مردی که در کنارش نشسته بود‪ ،‬گفت‪ :‬نظرت در مورد اين شخص چيست؟‬
‫گفت‪ :‬اين مرد از اشراف مردم است‪ ،‬بدا برايش شايسته است که هر گاه‬
‫خواستگاری کند به نکاح داده شود‪ ،‬و چون شفاعت کسی را کند‪ ،‬شفاعتش قبول شود‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم سکوت نودند‪.‬‬
‫باز مرد ديگری گذشت‪ ،‬رسول ال صلی ال عليه وسلم به آن مرد گفتند‪ :‬نظرت در‬
‫بارهء اين شخص چيست؟‬
‫گفت‪ :‬اين مرد از فقرای تنگدست مسلمي است‪ ،‬اين سزاوار است که چون‬
‫خواستگاری کند‪ ،‬به نکاح داده نشود‪ ،‬و چون شفاعت کند شفاعتش قبول نشود و اگر سخن‬
‫بگويد سخنش شنيده نشود‪.‬‬
‫‪209‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمودند‪ :‬اين مرد بتر از آنست اگر چه روی زمي پر‬
‫از امثال او باشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪:‬‬


‫‪ -254‬وعن أَب سعيدٍ الدري رضي اللّه عنه عن النب َ‬
‫جتِ الّنةُ والنّا ُر فقالت النّار‪ :‬فّ البّارُو َن والُتَكَّبرُون‪ ،‬وقَالتِ الَّنةُ ‪ :‬فّ ضُعفَاءُ النّاسِ‬
‫«احْت ّ‬
‫ومسَاكِيُنهُم َفقَضَى ال ّلهُ بَ ْيَنهُما‪ِ :‬إنّك الّنةُ رحْمتِي َأرْ َحمُ ِبكِ مَـنْ أَشَاء‪ ،‬وَِإّنكِ النّارُ عَذابِي‬
‫أُعذّب ِبكِ مَــنْ أَشَاء‪ ،‬ولِ ِكلَيكُمَا َعلَ ّي مِلؤُها » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -254‬از ابو سعيد الدری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بشت و دوزخ با هم دليل تراشی کردند‪ .‬دوزخ‬
‫گفت‪ :‬در من ستمگران و مستکبان وجود دارد‪.‬‬
‫بشت گفت‪ :‬در من ناتوانان و مساکي مردم وجود دارند‪.‬‬
‫خداوند در ميان شان حکم نود که تو بشتی‪ ،‬رحت منی به وسيلهء تو کسی را که‬
‫بواهم مورد رحتم قرار می دهم‪ ،‬و تو دوزخی‪ ،‬عذاب منی‪ ،‬بوسيلهء تو کسی را که بواهم‬
‫عذابش می کنم و من ضمانت می کنم که هردوی شا را پر سازم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬إِّنهُ‬


‫‪ -255‬وعن أَب هريرة رضي اللّه عنه عن رسول اللّه َ‬
‫ض ٍة » متفقٌ َعلَيه‪.‬‬
‫لَيأتِي الرّجُ ُل السّ ِميُ العْظِيمُ َي ْومَ اْلقِيامةِ ل يزنُ عِنْد اللّه جنَاحَ بعُو َ‬

‫‪ -255‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بدون شک مرد فربه و بزرگ در روز قيامت‬
‫می آيد که در نزد خداوند باندازهء بال پشه ای ارزش و قيمت ندارد‪.‬‬

‫‪ -256‬وعنه أَنّ امْرأَةً سوْداءَ كَاَنتَ َت ُقمّ السْجِد‪َ ،‬أوْ شَابّا‪ ،‬فَف َق َدهَا‪ ،‬أو فقده رسو ُل اللّه‬
‫سأَلَ عَ ْنهَا َأوْ عنْه‪ ،‬فقالوا‪ :‬مات‪ .‬قال‪َ « :‬أفَل كُنُْتمْ آذَْنتُمُونِي » فَ َكأَّن ُهمْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬فَ َ‬
‫َ‬
‫ص ّغرُوا َأ ْم َرهَا‪َ ،‬أوْ َأمْره‪ ،‬فقال‪ :‬دُلّونِي َعلَى قَ ْبرِ ِه » فدلّو ُه فَصلّى َعلَيه‪ُ ،‬ث ّم قال ‪ « :‬إِ ّن َهذِ ِه اْلقُبُور‬
‫ملُوءَةٌ ُظلْمةً َعلَى َأ ْه ِلهَا‪ ،‬وِإنّ اللّه تعال يَُنوّرهَا َل ُهمْ بصَلتِي َعلَ ْي ِه ْم » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -256‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪210‬‬

‫زنی سياه‪ ،‬يا جوانی بود که مسجد را نظافت می کرد‪ .‬رسول ال صلی ال عليه وسلم‬
‫آن زن يا آن جوان را نيافت‪ .‬از احوال او پرسيد‪ ،‬گفتند مرده است‪ .‬فرمود‪ :‬چرا مرا آگاه‬
‫نکرديد‪ ،‬گويی آنا کار آن زن يا جوان را کوچک شردند‪.‬‬
‫فرمودند‪ :‬قبش را به من نشان بدهيد‪ .‬قب او را برايش نشان دادند‪ ،‬آنضرت صلی‬
‫ال عليه وسلم بر آن ناز گزارد و فرمود‪ :‬اين قبها بر صاحبانش پر از ظلمت است و خداوند‬
‫به برکت ناز خواندن من آنرا برای شان روشن می سازد‪.‬‬

‫ب مدْفُوعٍ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ُ « :‬ربّ أَشْعثَ أغ َ‬
‫‪ -257‬وعنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫بالَْبوَابِ َلوْ َأقْسمَ َعلَى ال ّلهِ لَبرّ ُه » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -257‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بسا ژوليده موی غبار آلود رانده شده در‬
‫دروازه ها وجود دارد که اگر بدا قسم خورد‪ ،‬او را راستگو می سازد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬قُ ْمتُ َعلَى‬


‫‪ -258‬وعن أُسامَة رضي اللّه عنه عن النب َ‬
‫لدّ مْبُوسُونَ غيْر أَ ّن أَصْحاب النّارِ َقدْ‬
‫بابِ الْجّنةِ ‪ ،‬فَِإذَا عا ّمةُ مَنْ د َخ َلهَا الْمَسَاكِي‪ ،‬وأَصْحابُ ا َ‬
‫ُأمِر ِب ِهمْ إِلَى النّار‪ .‬وقُ ْمتُ َعلَى بابِ النّا ِر َفإِذَا عا ّمةُ م ْن دَ َخ َلهَا النّسَاءُ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -258‬از اسامه رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬در دروازهء بشت ايستادم و مشاهده کردم‪ ،‬که‬
‫عامهء کسانی که به آن داخل می شوند‪ ،‬مساکي اند‪ ،‬و هنوز به ثروتندان اجازهء دخول داده‬
‫نشده است‪ ،‬مگر اينکه دوزخيان به طرف دوزخ سوق داده شده اند‪ ،‬و در دروازهء دوزخ‬
‫ايستادم و مشاهده کردم که عموم کسانی که به آن داخل می شوند زنا هستند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪َ « :‬لمْ يَتَ َك ّلمْ‬


‫‪ -259‬وعن أَب هريرة رضي اللّه عنه عن النب َ‬
‫ص ْومَعةً‬
‫خذَ َ‬
‫ج رَجُلً عَابِدا‪ ،‬فَاتّ َ‬
‫فِي ا َل ْهدِ إِ ّل ثَلَثةٌ ‪ :‬عِيسى ابْ ُن مرْيَم‪ ،‬وصَاحِب ُجرَيْج‪ ،‬وكَانَ ُجرَيْ ٌ‬
‫فكانَ فِيهَا‪َ ،‬فأَتَ ْتهُ ُأ ّمهُ َوهَو يُصلي فَقَالَت‪ :‬يا ُجرَيْج‪ ،‬فقال‪ :‬يَا َربّ ُأمّي َوصَلتِي َفَأقْبلَ َعلَى صلِتهِ‬
‫ي َربّ ُأمّي وَصَلتِي‪.‬‬
‫صلّي‪ ،‬فقَالَت‪ :‬يَا ُجرَيْج‪ ،‬فقال‪ :‬أَ ْ‬
‫فَانْصر َفتْ َفلَمّا كَا َن مِنَ اْل َغدِ َأتَ ْتهُ وهُو ُي َ‬
‫‪211‬‬

‫ي َربّ ُأمّي‬
‫صلّي َفقَالَت‪ :‬يَا ُجرَيْجُ فقال‪ :‬أَ ْ‬
‫َفأَقْبَلَ َعلَى صَلتِه‪َ ،‬فلَمّا كَانَ مِنَ اْلغَد َأتَ ْت ُه َوهُو ُي َ‬
‫وَصَلتِي‪َ ،‬فَأقْبَلَ َعلَى صَلتِه‪ ،‬فَقَالَت‪ :‬ال ّل ُهمّ ل تُمِتْه حَتّى ينْ ُظ َر إِلَى وُجُوه الومِسَات‪ .‬فََتذَا ّكرَ بَنُو‬
‫ضتْ‬
‫سِنهَا‪ ،‬فَقَالَت‪ِ :‬إنْ شِئُْتمْ َلفْتِنَنّه‪ ،‬فتعرّ َ‬
‫إِسْرائِيلَ جُريْجا وَعِبَادَته‪ ،‬وَكَاَنتِ ا ْمرََأةٌ بغِيّ يَُتمَثّلُ بِحُ ْ‬
‫لَه‪َ ،‬ف َلمْ يلَْت ِفتْ ِإلَ ْيهَا‪َ ،‬فأَتتْ رَاعِيا كَانَ َيأَوي ِإلَى صوْمعَتِه‪َ ،‬فأَمْكنَ ْت ُه مِنْ نفسها فَوقَع ع َل ْيهَا‪.‬‬
‫ضرِبُونه‪،‬‬
‫ت قَالَت‪ُ :‬هوَ ُجرَيْج‪َ ،‬فأََتوْ ُه فاسْتنلُوه وه َدمُوا صوْمعَتَه‪ ،‬وَ َج َعلُوا َي ْ‬
‫فَحملَت‪َ ،‬فلَمّا وَلد ْ‬
‫فقال‪ :‬ما َشأْنُكُم؟ قالوا‪ :‬زَنَ ْيتَ بِهذِ ِه الْبغِ ّي فَولَدتْ مِنْك‪ .‬قال‪َ :‬أيْنَ الصّبِي؟ فَجاءَوا ِبهِ فقال‪:‬‬
‫صلّي فَصلىّ ‪َ ،‬فلَمّا اْنصَ َرفَ أَتَى الصّبِ ّي فَطَعنَ فِي بطِْنهِ وقال‪ :‬يا غُل ُم مَنْ أَبُوك؟‬
‫دَعُونِي حَتّى أُ َ‬
‫قال‪ :‬فُلنٌ الرّاعِي‪َ ،‬فأَقْبلُوا علَى ُج َريْجُ ُيقَّبلُوَن ُه وَيَتَمَسّحُو َن ِبهِ وقَالُوا‪ :‬نَبْنِي َلكَ ص ْومَعََتكَ مِنْ‬
‫َذ َهبٍ قال‪ :‬ل‪ ،‬أَعيدُوهَا مِ ْن طِيٍ كَمَا كَانَت‪َ ،‬ف َف َعلُوا‪ .‬وَب ْينَا صَبِيّ يرْضعُ مِنْ ُأمّه‪ ،‬فَ َمرّ رَجُ ٌل رَا ِكبٌ‬
‫ي وََأقْبَ َل إِلَ ْيهِ‬
‫َعلَى داّب ٍة فَارِ َهةٍ وَشَارةٍ حَسََنةٍ فَقالت ُأمّه‪ :‬ال ّل ُهمّ ا ْجعَل ابْنِي مثْ َل َهذَا‪ ،‬فََترَكَ الّثدْ َ‬
‫جعْلَ َيرَْتضِعُ» فَ َكأَنّي أَنْ ُظرُ ِإلَى رسول‬
‫ج َعلْنِي مِثْله‪ُ ،‬ثمّ َأقَبَلَ َعلَى َث ْدِيهِ فَ َ‬
‫فَنَ َظرَ إِلَ ْي ِه فقال‪ :‬ال ّل ُهمّ ل تَ ْ‬
‫صهَا‪ ،‬قال‪« :‬‬
‫صُبعِه السّبّابةِ فِي فِيه‪ ،‬فَجَعلَ يَ ُم ّ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َو ُهوَ يْكِي ا ْرِتضَاعَهُ ِبأُ ْ‬
‫اللّه َ‬
‫ضرِبُوَنهَا‪َ ،‬وَيقُولُون‪ :‬زََن ْيتِ َس َرقْت‪َ ،‬وهِي َتقُول‪ :‬حَسْبِ َي ال ّلهُ َوِن ْعمَ الْوكِيل‪.‬‬
‫َومَرّوا بِجَارَِيةٍ َو ُهمْ َي ْ‬
‫ع وَنَ َظرَ ِإلَ ْيهَا فقال‪ :‬ال ّل ُهمّ ا ْج َعلْنِي مِ ْث َلهَا‪،‬‬
‫جعَلْ ابْنِي مِ ْث َلهَا‪ ،‬فَتَركَ الرّضَا َ‬
‫فقالت ُأمّه‪ :‬ال ّل ُهمّ ل َت ْ‬
‫لدِيثِ فقالَت‪َ :‬مرّ رَجُلٌ حَسنُ الَيَْئ ِة َف ُقلْت‪ :‬ال ّل ُهمّ ا ْجعَلْ اْبنِي مِ ْثلَ ُه فَ ُقلْت‪ :‬ال ّل ُهمّ‬
‫َفهُناِلكَ َترَا َجعَا ا َ‬
‫جعَلنِي مِ ْثلَه‪َ ،‬ومَرّوا ِب َهذِهِ ا َل َمةِ َوهُم َيضْربُوَنهُا وََيقُولُون‪َ :‬زنَ ْيتِ َس َرقْت‪َ ،‬فقُلْت‪ :‬ال ّل ُهمّ ل‬
‫ل تَ ْ‬
‫جعَ ْل ابْنِي مِ ْث َلهَا َف ُقلْت‪ :‬ال ّل ُهمّ اج َعلْنِي مِ ْث َلهَا؟‪ ،‬قال‪ِ :‬إنّ ذِلكَ الرّجُلَ كَانَ جَبّارا َفقُلت‪ :‬ال ّل ُهمّ ل‬
‫تَ ْ‬
‫سرِق‪ ،‬فَ ُقلْت‪ :‬ال ّل ُهمّ ا ْج َعلْنِي‬
‫ْت َعلْنِي مِ ْثلَه‪ ،‬وِإنّ َه ِذهِ َيقُولُو َن لا َزنَيْت‪ ،‬وََلمْ َتزْن‪ ،‬وَسَرقْت‪ ،‬وََل ْم تَ ْ‬
‫مِ ْث َلهَا » متفق عليه‪.‬‬
‫‪ -259‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬در گهواره فقط سه تن سخن گفته اند‪ ،‬عيسی پسر‬
‫مري عليهما السلم و دوست جريج‪ .‬جريج مردی عابدی بود که عبادتگاهی برای خود ساخته‬
‫بود و در آن بسر می برد‪ .‬مادرش آمد در حاليکه او ناز می گزارد‪ ،‬گفت‪ :‬ای جريج! جريج‬
‫گفت‪ :‬خدايا مادرم و نازم وبه نازش ادامه داد‪ ،‬و مادرش رفت‪ .‬فردا هم مادرش در حالی آمد‬
‫که او ناز می گزارد و گفت‪ :‬ای جريج! او گفت‪ :‬خدايا مادرم و نازم وبه نازش ادامه داد‪.‬‬
‫باز فردا مادرش در حالی آمد که او ناز می گزارد‪ ،‬گفت‪ :‬ای جريج! گفت‪ :‬پروردگارا مادرم‬
‫و نازم و به ناز خود ادامه داد‪.‬‬
‫‪212‬‬

‫مادرش گفت‪ :‬خدايا او را نکش تا روی زنای زنا کار را ببيند‪.‬‬


‫بنی اسرائيل از جريج و عبادتش صحبت کردند‪ ،‬زنی فاحشه بود که به حسن خويش‬
‫ضرب الثل گشته بود‪ .‬گفت‪ :‬اگر بواهيد من او را فريب می دهم‪ ،‬و خود را به او عرضه‬
‫کرد‪ ،‬ولی او توجهی به وی ننمود‪ .‬زن پيش چوپانی که در عبادتگاهش زندگی می کرد رفت‪،‬‬
‫خود را در اختيارش گذاشت و با وی زنا نود و باردار شد‪ ،‬چون ولدت نود گفت‪ :‬اين‬
‫طفل از جريج هست‪ ،‬مردم رفته او را پائي کشيده‪ ،‬عبادتگاهش را منهدم ساخته و شروع به‬
‫زدنش کردند‪.‬‬
‫گفت‪ :‬چه شده؟‬
‫گفتند‪ :‬با اين فاحشه زنا کردی‪ ،‬و از تو پسری زائيده است‪.‬‬
‫گفت‪ :‬بچه کجا است؟ پسر را آوردند و گفت‪ :‬مرا بگذاريد که ناز گزارم‪ ،‬سپس‬
‫ناز گزارد‪ ،‬چون ناز را تام کرد‪ ،‬نزد کودک آمده به شکمش زده و گفت‪ :‬ای پسر پدرت‬
‫کيست؟‬
‫گفت‪ :‬فلن چوپان‪ ،‬مردم به جريج روی آورده او را بوسيده وبه جانش دست می‬
‫کشيدند و گفتند‪ :‬عبادتگاهت را از طل می سازي‪.‬‬
‫گفت‪ :‬نه مثل حالت اوليش ازگل بسازيد و آنا هم آنرا درست کردند‪.‬‬
‫و طفلی بود که از پستان مادر شي می خورد‪ ،‬مردی بر اسبی نفيس و متاز‪ ،‬و علمتی‬
‫زيبا از کنارش گذشت‪.‬‬
‫مادرش گفت‪ :‬خدايا پسرم را مثل اين مرد بگردان‪.‬‬
‫پسر پستان را رها کرده بطرف وی روی نود و نگريسته و گفت‪ :‬خدايا مرا مانندش‬
‫مساز و سپس به پستان روی آورده شروع به مکيدن نود‪ .‬گويی من اکنون بسوی رسول ال‬
‫صلی ال عليه وسلم می نگرم و ايشان شي خوردن او را به انگشت سبابهء خود‪ ،‬که در دهن‬
‫قرار داده می مکند‪ ،‬تثيل می نايند‪ .‬سپس فرمود‪ :‬و از کنار کنيزی گذشتند که مردم او را‬
‫می زدند و می گفتند که تو زنا کردی‪ ،‬دزدی نودی‪ ،‬او می گفت‪ :‬حسبی ال و نعم الوکيل‪.‬‬
‫مادرش گفت‪ :‬خدايا پسرم را مثل اين مساز‪ .‬پسر پستان را رها نوده به او نگريسته و گفت‪:‬‬
‫خدايا مرا مانند او بگردان‪.‬‬
‫‪213‬‬

‫در اينجا سخن را باز گردانيدند‪ .‬مادر گفت‪ :‬مردی نيکو شائل گذشت و من گفتم‪:‬‬
‫خدايا پسرم را مثل او گردان‪ ،‬ولی تو گفتی خدايا مرا مثل او مگردان‪ ،‬و مردم اين کنيز را‬
‫بردند‪ ،‬در حاليکه او را می زدند وبه او می گفتند که تو زنا کردی و دزدی نودی‪ ،‬من گفتم‪:‬‬
‫خدايا پسرم را مثل او مگردان‪ ،‬تو گفتی‪ :‬خدايا مرا مثل او گردان!‬
‫پسرک گفت‪ :‬آن مرد ستمگر بود‪،‬گفتم خدايا مرا چون او مگردان‪ .‬و به اين کنيز‬
‫می گفتند‪ :‬زنا کردی‪ ،‬در حاليکه زنا نکرده‪ ،‬می گفتند‪ :‬دزدی کردی در حاليکه دزدی نکرده‬
‫بود‪ ،‬از اينرو گفتم‪ :‬خدايا مرا مثل او بگردان‪.‬‬

‫‪ -33‬باب عطوفت و ياری يتيمان و دختران و ديگرا ناتوانان‪ ،‬فقراء‬


‫و بی پناهان‪ ،‬و احسان و تواضع به آنان‬

‫جنَاحَكَ ِل ْل ُمؤْ ِمنِينَ} الحجر‪٨٨ :‬‬


‫قال ال تعالي‪{ :‬وَاخْفِضْ َ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَاصنْنبِرْ نَفْسننَكَ مَعننَ الّذِيننَن يَدْعُونننَ َربّهُنم بِالْغَدَاةِ وَالْ َعشِيّن‬
‫حيَاةِ ال ّد ْنيَا} الكهف‪٢٨ :‬‬ ‫ع ْنهُ ْم ُترِيدُ زِينَةَ ا ْل َ‬
‫ع ْينَاكَ َ‬
‫ج َههُ وَلَ تَعْدُ َ‬
‫ن وَ ْ‬
‫ُيرِيدُو َ‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬فَأمّا ا ْل َيتِيمَ َفلَ تَ ْق َهرْ{‪ }9‬وََأمّا السّا ِئلَ َفلَ َت ْنهَرْ{‪ }10‬الضحى‪:‬‬
‫‪١٠ – ٩‬‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬أرََأيْتَن الّذِي يُكَذّبُن بِالدّيننِ{‪ }1‬فَ َذلِكَن الّذِي يَدُعّ ا ْل َيتِيمنَ{‪ }2‬وَلَ‬
‫طعَامِ ا ْل ِمسْكِينِ{‪ }3‬الماعون‪٣ – ١ :‬‬ ‫يَحُضّ عَلَى َ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و در برابر مسلمانان فروتن باش‪ .‬حجر‪88 :‬‬


‫و ميفرمايد‪ :‬و بند کن خود را با آنانکه ياد می کنند پروردگار خود به صبح و شام می‬
‫خواهند رضای او را و بايد که در نگذرد چشمهای تو از ايشان طلب کنان آرائش زندگانی‬
‫دنيا را‪ .‬کهف‪28 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬اما يتيم را پس درشتی مکن و اما سائل را پس مران‪ .‬ضحی‪10 – 9 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬آيا ديدی آن شخص را که جزای اعمال را دروغ می شرد‪ ،‬پس آن‬
‫شخص کسی است که يتيم را به اهانت می راند و بر طعام دادن فقي ترغيب نی نود‪ .‬ماعون‪:‬‬
‫‪3–1‬‬
‫‪214‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -260‬عن سعد بن أَب َوقّاص رضي اللّه عنه قال‪ :‬كُنّا مَعَ النّبِيّ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ :‬ا ْط ُردْ ُهؤُلءِ ل َيجَْترِئُون عليْنا‪ ،‬و ُك ْنتُ أَنا‬
‫شرِكُونَ للنّبِيّ َ‬
‫سِّتةَ نفَر‪ ،‬فقال الُ ْ‬
‫صلّى الُ‬
‫سعُودٍ ورجُل مِ ْن ُهذَيْلِ وبِلل ورجل ِن لَستُ أُسّيهِما‪ ،‬فَوقَعَ ف َنفْسِ رسول اللّه َ‬
‫وابْ ُن م ْ‬
‫ن يَدْعُون‬ ‫َعلَ ْيهِ و َسلّم ما شاءَ اللّه أَن يقعَ فحدث نفْسه‪ ،‬فأَْنزَلَ ال ّلهُ تعال ‪ { :‬ول تَ ْ‬
‫طرُدِ الّذِي َ‬
‫ج َههُ } [ النعام‪ ] 52 :‬رواه مسلم‪.‬‬
‫نوْ‬
‫شيّ يُريدُو َ‬
‫َربّهُمْ با ْلغَدا ِة وال َع ِ‬

‫‪ -260‬از سعد بن ابی وقاص رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫ما شش نفر با پيامب صلی ال عليه وسلم بودي‪ ،‬مشرکي برای پيامب صلی ال عليه‬
‫وسلم گفتند‪ :‬اينان را بران تا بر ما دلي نشوند‪ ،‬من بودم و ابن مسعود و مردی از قبيلهء هذيل‬
‫و بلل و دو نفر ديگر که نامهايشان را باطر ندارم‪ .‬و در دل رسول ال صلی ال عليه وسلم‬
‫آنچه خدا خواست واقع شد و با خود زمزمه کرد‪ .‬خداوند نازل فرمود‪ :‬و آنانی را که صبح و‬
‫شام خدای شان را می خوانند و مراد شان فقط خداست‪ ،‬از خود مران‪ .‬انعام‪53 :‬‬

‫‪ -261‬وعن أَب هُبيْرةَ عاِئذِ بن عمْرو ال َزنِ ّي َو ُهوَ مِنْ َأهْ ِل بيْعةِ الرّضوا ِن رضي اللّه‬
‫صهَيْب وبللٍ ف ن َف ٍر فقالوا‪ :‬ما َأ َخذَتْ سُيُوفُ اللّه مِنْ ع ُدوّ‬
‫عنه‪ ،‬أَ ّن أَبا ُسفْيَانَ أَتَى َعلَى س ْلمَانَ و ُ‬
‫صلّى‬
‫ش وَسّي ِد ِهمْ؟ َفأَتَى النّبِيّ َ‬
‫خ قُرْي ٍ‬
‫اللّه َمأْ َخ َذهَا‪ ،‬فقال أَبُو بَ ْكرٍ رضي اللّه عنه‪ :‬أََتقُولُو َن َهذَا لِشَ ْي ِ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ ،‬فأَخْب ُه فقال‪ :‬يا أَبا بَكْر لَع ّلكَ أَ ْغضَبَتهُم؟ لَئِنْ كُ ْنتَ أَ ْغضَبَْت ُهمْ َل َقدْ أَ ْغضَبتَ َربّك؟‬
‫فأَتَا ُهمْ فقال‪ :‬يا إِخْوتَاهُ آ ْغضَبْتُكُم؟ قالوا‪ :‬ل‪ ،‬ي ْغفِرُ اللّه َلكَ يا أُخَي‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -261‬از ابو هبيه عائذ بن عمرو الزنی که از اهل بيعت الرضوان است روايت‬
‫شده‪ :‬ابو سفيان با عده ای‪ ،‬از کنار سلمان و صهيب وبلل رضی ال عنهم گذشت‪ .‬آنا‬
‫گفتند‪ :‬انتقامی را که ششيهای خدا از اين شخص (ابوسفيان) گرفته از هيچ دشن خدا نگرفته‬
‫است‪.‬‬
‫ابوبکر رضی ال عنه گفت‪ :‬برای کلن و سردار قريش چني می گوئيد؟ بعدا نزد‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم آمده‪ ،‬ايشان را از جريان آگاه ساخت‪ .‬رسول ال صلی ال عليه‬
‫وسلم فرمود‪ :‬ای ابوبکر رضی ال عنه شايد آنا را غضبناک ساخته باشی! اگر چنانچه آنا را‬
‫غضبناک ساخته باشی‪ ،‬مثل آنست که پروردگارت را به خشم آورده باشی‪ .‬ابوبکر رضی ال‬
‫عنه نزدشان آمده گفت‪ :‬ای برادران آيا شا را خشمناک ساختم؟‬
‫‪215‬‬

‫آنا گفتند‪ :‬نه برادرکم‪ ،‬خداوند ترا بيامرزد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -262‬وعن سهلِ بن سعدٍ رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫«أَنَا وكافلُ الْيتِيمِ ف الّن ِة هَ َكذَا » وأَشَار بِالسّبّاَبةِ وَاْلوُسْطَى ‪ ،‬و َفرّجَ بَ ْيَنهُمَا » ‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -262‬از سهل بن سعد رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬من و سرپرست يتيم‪ ،‬اينگونه در بشت می‬
‫باشيم‪ ،‬اشاره به انگشت سبابه و ميانه اش نوده آنا را از هم گشاده داشت‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -263‬وعن أَب هريرة رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫«كَافِل الْيتيمِ َلهُ َأوْ ِلغَيِه‪َ .‬أنَا و ُه َو كهَاتَيْنِ ف الَّنةِ » وََأشَارَ الرّاوي وهُو مَاِلكُ بْنُ أََنسٍ بِالسّبّابةِ‬
‫واْلوُسْطى ‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -263‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسی که سرپرستی يتيم خودی و يا بيگانهء را‬
‫بنمايد‪ ،‬من و او مانند اين دو در بشت می باشيم‪ .‬راوی که مالک بن انس رضی ال عنه بود‪،‬‬
‫به دو انگشت سبابه و وسطايش اشاره نود‪.‬‬

‫ي الذي َت ُردّهُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ « :‬ل ْيسَ الِسْكِ ُ‬
‫‪ -264‬وعنه قال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫التّمْر ُة وَالتّمْرتَانِ‪ ،‬ول الّلقْمةُ والّلقْمتانِ إِنّمَا الِسْ ِكيُ الذي يَت َع ّففُ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫س الِسْكِيُ الذي يطُوفُ علَى النّاسِ َت ُردّ ُه الّلقْمةُ‬
‫وف رواية ف « الصحيحي » ‪ « :‬لَ ْي َ‬
‫جدُ غِنًى يُغنْيِه‪ ،‬وَل ُيفْطَنُ ِبهِ فيُتصدّقَ‬
‫والّلقْمتَان‪ ،‬وَالتّمْر ُة وَالتّمْرتَان‪ ،‬ولَكِ ّن الِسْكِيَ الذي ل يَ ِ‬
‫سأَلَ النّاسَ » ‪.‬‬
‫َعلَيه‪ ،‬وَل َيقُومُ فَي ْ‬

‫‪ -264‬از ابوهريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مسکي کسی نيست که يک خرما و يا دو‬
‫خرما‪ ،‬يک لقمه و يا دو لقمه او را باز می گرداند‪ ،‬بلکه مسکي کسی است که عفت ورزيده‬
‫و سؤال نی کند‪.‬‬
‫‪216‬‬

‫در روايتی در صحيحي آمده که‪ :‬مسکي کسی نيست که در ميان مردم گشته‪ ،‬يک‬
‫لقمه و يا دو لقمه‪ ،‬يک خرما و يا دو خرما او را باز می گرداند‪ .‬ولی مسکي کسی است که‬
‫ثروتی را که او را بی نياز کند‪ ،‬ندارد و کسی هم از حالش باخب نی شود که به او صدقه‬
‫دهد‪ ،‬و خودش هم بر نی خيزد که از مردم بطلبد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬السّاعِي علَى ا َل ْرمَ َلةِ وَالِسْكِيِ‬
‫‪ -265‬وعنه عن النب َ‬
‫كَالُجاهِدِ ف سبيلِ اللّه » وأَحْسُبهُ قال‪ « :‬وَكَالْقاِئمِ الّذي ل َيفْتُر‪ ،‬وَكَالصّاِئمِ ل ُيفْ ِطرِ» متفقٌ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ -265‬و هم از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسی که برای معيشت بيوه و مسکي تلش‬
‫کند‪ ،‬مانند ماهد راه خداست‪ .‬و گمان می کنم که فرمود‪ :‬نازگزاری است که سست نشود‬
‫و مانند روزه داری است که افطار نکند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪َ « :‬شرّ ال ّطعَام َطعَامُ الْوليمةِ ‪ ،‬يُمَْنعُها مَنْ‬
‫‪ -266‬وعنه عن النب َ‬
‫جبِ الدّعْو َة َف َقدْ َعصَى اللّه ورَسُوُلهُ» رواه مسلم‪.‬‬
‫يأْتِيهَا‪ ،‬وُيدْعَى ِإلَ ْيهَا مَنْ َيأْبَاهَا‪ ،‬ومَنْ َلمْ ُي ِ‬
‫وف رواية ف الصحيحي عن أب هرير َة من قوله‪ِ « :‬ب ْئسَ ال ّطعَامُ َطعَامُ اْلوَلِي َمةِ ُيدْعَى‬
‫ِإلَ ْيهَا الَغْنِيَا ُء وَيُ ْترَكُ ال ُف َقرَا ُء » ‪.‬‬

‫‪ -266‬و هم از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بدترين طعام ها طعام عروسی است که منع می شود‬
‫از آن کسی که به آن حضور می يابد‪ ،‬و دعوت می شود به آن کسی که از آن امتناع می‬
‫ورزد‪ ،‬وکسی که دعوت را قبول نی کند‪ ،‬هانا نافرمانی خدا و رسول او را نوده است‪.‬‬
‫در روايتی در صحيحي آمده‪ :‬که طعام عروسی طعام بدی است‪ ،‬ثروتندان به آن‬
‫دعوت شده و بينوايان از آن باز می مانند‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬مَنْ عَالَ‬


‫‪ -267‬وعن أَنس رضي اللّه عنه عن النب َ‬
‫ضمّ أَصَاِبعَه‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬
‫جَارِيتَيْنِ حَتّى تَ ْب ُلغَا جَاءَ يَومَ القِيا َمةِ أَنَا َوهُو َكهَاَتيْنِ» َو َ‬
‫‪217‬‬

‫‪ -267‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسی که سرپرستی دو دختر را بدوش گيد‪ ،‬تا‬
‫اينکه بالغ گردند‪ ،‬در روز قيامت می آيد‪ ،‬در حاليکه من و او مانند اين دو می باشيم و‬
‫انگشتان خود را با هم يکجا نود‪.‬‬

‫سأَلُ َفلَم‬
‫‪ -268‬وعن عائشةَ رضي اللّه عنها قالت‪ :‬دَ َخ َلتَ عليّ ا ْمرََأ ٌة ومعهَا ابْنَتَا ِن َلهَا تَ ْ‬
‫جدْ عِ ْندِى َشيْئا غَ ْيرَ تَمْر ٍة واحِدةٍ ‪َ ،‬فأَعْطَيُْتهَا إِيّاهَا َفقَسَم ْتهَا بَيْ َن ابنََت ْيهَا وََل ْم َتأْكُ ْل مِ ْنهَا ُث ّم قامتْ‬
‫تَ ِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َعلَيْنَا‪َ ،‬فأَخْبُت ُه فقال‪ « :‬مَنِ ابُْتلِ َي مِ ْن َهذِ ِه البَنَاتِ‬
‫خرَجت‪ ،‬فَدخ َل النّبِ ّي َ‬
‫فَ َ‬
‫بِشَ ْي ٍء َفأَحْسَنَ ِإلَ ْيهِنّ كُنّ َلهُ سِتْرا من النّارِ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -268‬از عايشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫زنی با دو دخترش‪ ،‬به خانه ام داخل شده سؤال نود‪ ،‬و در نزدم چيزی جز يک خرما‬
‫يافت نشد‪ .‬من آنرا به او دادم‪ ،‬و او آنرا در ميان آن دو قسمت کرد و خودش از آن چيزی‬
‫نورد‪ .‬سپس برخاسته و بيون شد‪ .‬بعدا پيامب صلی ال عليه وسلم بر ما داخل گرديد‪ ،‬و من‬
‫جريان را به او گفتم‪ ،‬فرمود‪ :‬کسی که به چيزی از اين دخترها آزمايش شود و به آنا نيکی‬
‫کند‪ ،‬برايش حجابی از آتش دوزخ می باشند‪.‬‬

‫‪ -269‬وعن عائشةَ رضي ال ّلهُ عنها قالت‪ :‬جَاءَتن مِسْكِيَنةٌ تَحْمِل ابْنَْتيْن لا‪َ ،‬فأَطعمتهَا‬
‫ثَلثَ تَ ْمرَات‪َ ،‬فأَعطتْ كُ ّل وَاح َد ٍة مِ ْنهُمَا تَ ْم َر ًة وَرفعتْ إِل فيها تَمْر ًة لَتأَكُلهَا‪ ،‬فاستطعمتها ابْنَتَاهَا‪،‬‬
‫فَشَقّت التّ ْم َرةَ الت كَاَنتْ تُريدُ أَ ْن تأْكُلهَا بيْنهُمَا‪ ،‬فأَعْجبن َشأْنَها‪َ ،‬فذَك ْرتُ الّذي صنعَتْ لرسول‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فقال‪ « :‬إن اللّه َقدْ َأوْ َجبَ َلهَا ِبهَا الّنةَ ‪ ،‬أَو َأعْتقَها ِبهَا مَن النّا ِر » رواه‬
‫اللّه َ‬
‫مسلم‪.‬‬

‫‪ -269‬از عايشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫زن مسکينی که دو دختر را در بغل داشت‪ ،‬نزدم آمد‪ .‬من سه دانه خرما برايش دادم‪.‬‬
‫او برای هردو يک‪ ،‬يک دانه خرما داده و يک دانه را به دهن خويش نزديک نود تا آنرا‬
‫بورد‪ .‬دخترانش آنرا از او خواستند‪ ،‬او آن خرمايی را که می خواست بورد‪ ،‬در ميان شان‬
‫دو قسمت نود‪ .‬من از حالش به شگفت ماندم‪ ،‬و آنچه را انام داده بود برای رسول ال صلی‬
‫‪218‬‬

‫ال عليه وسلم ياد آوری کردم‪ .‬آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خداوند در برابر اين‬
‫عمل بشت را برايش لزم ساخت‪ ،‬يا او را در برابر اين عمل از دوزخ آزاد نود‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -270‬وعن أب شُريْحٍ ُخ َوْي ِلدِ بْنِ عَمْروٍ الُزاعِيّ رضي ال ّلهُ عنه قال‪ :‬قال النب َ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬ال ّل ُهمّ ِإنّى أُ َحرّجُ حَقّ الضّعيفيِ الْيَتِي ِم والرَْأ ِة » حديث حسن صحيح رواه النسائى‬
‫بإِسناد جيد‪.‬‬

‫‪ -270‬از ابو شريح خويلد بن عمرو الزاعی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بار خدايا من کسی را که حق دو ضعيف (زن‬
‫و يتيم) را پايال کند سخت مانعت می کنم‪.‬‬

‫‪ -271‬وعن مُصْعبِ ب ِن سعدِ بنِ أب وقّاصٍ رضي اللّه عنهما‪ :‬رأَى س ْعدٌ أَنّ َل ُه فَضْلً‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬هَل ُتنْصرُونَ وتُرزقُونَ إِلّ ِبضُعفائِكُم» رواه‬
‫علَى مَنْ دُونه‪ ،‬فقال النبّ َ‬
‫حهِ‬
‫ظ أَبو بكر الَْب ْرقَانِى ف صحي ِ‬
‫البخاري هَكَذا مُرسل‪َ ،‬فإِن مصعَب ابن سعد تَاِبعِي‪ ،‬ورواه الافِ ُ‬
‫مُتّصلً عن أَبيه رضي اللّه عنه‪.‬‬

‫‪ -271‬از مصعب بن سعد بن ابی وقاص رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬
‫سعد گمان می کرد که بر زير دستانش فضيلتی دارد‪ ،‬هان بود که پيامب صلی ال‬
‫عليه وسلم فرمود‪ :‬نصرت و روزی به شا داده نی شويد مگر از برکت ناتوانان شا‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -272‬وعن أب ال ّدرْداءِ ُع َويْمرٍ رضي اللّه عنه قال‪ :‬سِعتُ رسولَ اللّه َ‬
‫ضعَفَاء‪َ ،‬فإِنّمَا تُنْصرُون‪ ،‬وُترْزقون بضُعفائِ ُك ْم » رواه أَبو داود بإسناد‬
‫و َسلّم يقول‪« :‬ابْغونِي ف ال ّ‬
‫جيد‪.‬‬

‫‪ -272‬از ابی الدرداء عوير رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬مرا در ميان ضعيفان و‬
‫ناتوانان طلب کنيد‪ ،‬چون از برکت ناتوانان خويش نصرت و روزی داده می شويد‪.‬‬
‫‪219‬‬

‫‪ -34‬باب سفارش و رفتار نيک با زنان‬

‫ن بِا ْلمَ ْعرُوفِ} النساء‪١٩ :‬‬


‫شرُوهُ ّ‬
‫قال ال تعالي‪{ :‬وَعَا ِ‬
‫ل َتمِيلُو ْا‬
‫حرَ صْتُمْ فَ َ‬
‫ستَطِيعُواْ أَن تَعْدِلُو ْا َبيْ نَ النّ سَاء َوَلوْ َ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَلَن تَ ْ‬
‫ُكلّ ا ْل َم ْيلِ َفتَ َذرُوهَننا كَا ْلمُعَلّ َق ِة وَإِن تُص ننِْلحُواْ َو َتتّقُواْ َفإِنّ ن الّ نننكَان ننَ غَفُوراً رّحِيماً}‬
‫النساء‪١٢٩ :‬‬
‫خداوند می فرمايد‪ :‬و زندگانی کنيد با زنان بوجهی پسنديده‪ .‬نساء‪19:‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬و هر گز نتوانيد که ميان زنان بعدالت رفتار نائيد‪ ،‬اگر چه نايت رغبت‬
‫کنيد‪ ،‬پس کلً به آن ديگری تايل ننمائيد که ديگری را معلق و بی سرنوشت سازيد‪ ،‬و اگر‬
‫اصلح کرده و پرهيزگاری نائيد‪ ،‬حقا که خداوند آمرزنده و مهربان است‪ .‬نساء‪129 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -273‬وعن أب هريرة رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول ُ اللّه َ‬
‫ضلَع‪َ ،‬وإِنّ أَعْوجَ ما ف الضّلعِ أَعْله‪َ ،‬فإِ ْن ذَهبتَ‬
‫«اسْت ْوصُوا بِالنّساءِ خيْرا‪ ،‬فإِنّ الرَْأةَ ُخ ِل َقتْ مِنْ ِ‬
‫ُتقِي ُمهُ كَسرْتَه‪ ،‬وإِنْ تركتَه‪ ،‬لْ يز ْل أَعوج‪ ،‬فاستوْصُوا بِالنّسَا ِء » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫وف رواية ف الصحيحي‪ « :‬ال ْرأَةُ كالضلعِ إِ ْن َأقَمْتَها كسرَْتهَا‪ ،‬وإِ ِن استَمتعْت ِبهَا‪،‬‬
‫ج»‪.‬‬
‫اسْتَمتعْت وفِيها عَو ٌ‬
‫ضلَع‪ ،‬لَنْ تَسْتقِيمَ لكَ علَى طريقةٍ ‪َ ،‬فإِنْ‬
‫وف رواية لسلم‪ « :‬إِ ّن ال ْرأَةَ ُخلِقتْ مِن ِ‬
‫س ُرهَا طلقُها» ‪.‬‬
‫استمتعْت ِبهَا‪ ،‬اسْتَمَت ْعتَ ِبهَا وفِيها عَوج‪ ،‬وإِ ْن َذهَ ْبتَ تُقيمُها كسرَتهَا‪ ،‬وَكَ ْ‬

‫‪ -273‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خواهان رفتار نيک با زنان شويد‪ .‬زيرا زن از‬
‫استخوان پلوی چپ آفريده شده‪ ،‬و کجترين استخوانای پلو بالتر آنست‪ ،‬اگر خواسته‬
‫باشی راستش کنی‪ ،‬می شکنی‪ ،‬و اگر بگذاری‪ ،‬هيشه کج است‪ .‬پس در مورد زنان هديگر‬
‫را وصيت به خي نائيد‪.‬‬
‫و در روايتی در صحيحي آمده که‪ :‬زن مانند استخوان پلو است‪ ،‬اگر راستش کنی‪،‬‬
‫آنرا شکسته ای و اگر از آن استفاده کنی با کجی اش از آن بايد استفاده کنی‪.‬‬
‫‪220‬‬

‫در روايتی از مسلم آمده‪ :‬زن از استخواهای پلو آفريده شده‪ ،‬که هرگز به هيچ شکل‬
‫برايت راست نی شود‪ ،‬اگر از آن استفاده کنی بايد با کجی از آن استفاده کنی و اگر بروی‬
‫که راستش کنی‪ ،‬آنرا می شکنی و شکست آن طلق است‪.‬‬
‫ش‪ :‬در اين حديث تشبيه است چنانچه در روايت ديگری آمده که (الرأة کالضلع) نه‬
‫اينکه حقيقتا حواء از پلوی آدم آفريده شده باشد و در سنت صحيحه چيزی در اين مورد نيامده‪،‬‬
‫بلکه از فصل دوم سفر تکوين نقل شده و تأويل فرمودهء او تعالی که فرموده ( و خلق منها‬
‫زوجها) اين است که زن را از نوع مرد آفريد‪ ،‬مثل فرمودهء او تعالی (وال جعل لکم من انفسکم‬
‫ازواجا)‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫ب َ‬
‫‪ -274‬وعن عبد اللّه بن َز ْمعَةَ رضي ال ّلهُ عنه‪ ،‬أَنه سعَ الن ّ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ِ « :‬إذِ انْبعث أَ ْشقَاهَا »‬
‫يْطُب‪ ،‬وذكَر النّا َقةَ واّلذِى عقَرهَا‪ ،‬فقال رسول اللّه َ‬
‫ظ فِيهن‪ ،‬فَقال‪ « :‬يعْ ِمدُ‬
‫انْبعثَ لَها رَجُ ٌل عزِيزٌ‪ ،‬عا ِر ٌم منِيعٌ ف رهْ ِطهِ » ُث ّم ذ َكرَ النّساء‪ ،‬فَوع َ‬
‫ج ِلدُ امْرأََتهُ جلْد اْلعَ ْب ِد فلَع ّلهُ يُضاج ُعهَا مِنْ آخِر يو ِمهِ » ُث ّم وَعَظ ُهمْ ف ضحك ِه ْم مِن‬
‫أَحَد ُكمْ في ْ‬
‫ضرْ َطةِ وقال‪ِ« :‬ل َم يضحكُ أَ َحدَ ُك ْم مِمّا يفعل؟ » متفق عليه‪.‬‬
‫ال ّ‬

‫‪ -274‬از عبد ال بن زمعه رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫وی از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيد که خطبه می خواند و از ناقهء صال و‬
‫کسی که آنرا پی نود ياد کرده و فرمود‪" :‬اذ انبعث اشقاها" برای پی کردن آن مردی‬
‫برانگيخته شد که در ميان قومش مترم و عزيز‪ ،‬و در عي حال نايت مفسد بود‪ ،‬وبرای پی‬
‫کردن آن بسرعت برخاست‪ ،‬سپس زنان را ياد نوده و در مورد شان پند داد و فرمود‪ :‬يکی‬
‫از شا برخاسته‪ ،‬زنش را مانند غلمش می زند‪ ،‬و شايد در آخر روزش با او مقاربت کند‪،‬‬
‫سپس آنا را در مورد خندهء شان از باد صدا دار‪ ،‬نصيحت نوده فرمود‪ :‬که چرا يکی از شا‬
‫از آنچه انام می دهد می خندد؟‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬ل‬


‫‪ -275‬وعن أب هريرة رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫َي ْفرَ ْك ُمؤْمِ ٌن ُمؤْمَِنةً إِنْ َكرِه مِنها خُلقا رضِ َي مِنْها آ َخرَ » َأوْ قال‪ « :‬غ ْيرَ ُه » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -275‬از ابوهريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫‪221‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچ مرد مؤمنی از هيچ زن مؤمنی بد نبد‪،‬‬
‫زيرا اگر اخلقش را نی پسندد‪ ،‬چيز ديگرش را می پسندد‪ .‬يا گفت‪ :‬از غي آن راضی می‬
‫شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -276‬وعن عَمْرو بنِ الَ ْحوَصِ الُشميّ رضي اللّه عنه َأّنهُ سِ َع النب َ‬
‫جةِ اْلوَداع يقُولُ بعد أَنْ حَ ِم َد اللّه تعال ‪ ،‬وَأَثنَى علَ ْيهِ وذكّر ووعظ‪ُ ،‬ثمّ قال‪ « :‬أَل‬
‫و َسلّم ف حَ ّ‬
‫واسَْتوْصوا بِالنّساءِ خَيْرا‪َ ،‬فإِنّمَا هُنّ عَوانٍ عَ ْندَ ُكمْ لَيْس تْلكُو َن مِ ْنهُنّ شَيْئا غ ْيرَ ذِلكَ إِ ّل أَنْ يأِْتيَ‬
‫ضرْبا غيْر مُبّح‪ ،‬فإِنْ أَطعنَ ُكمْ فَل‬
‫ِبفَاحشةٍ مُبيّن ٍة ‪ ،‬فإِنْ فَعلْنَ فَاهْجُروهُنّ ف الضَاجع‪ ،‬واضْربُوه ّن َ‬
‫حقّ ُكمْ َعلَيْهنّ أَن ل‬
‫ت ْبغُوا َعلَ ْيهِنّ سبيل‪ ،‬أَل إِنّ لَ ُكمْ َعلَى نِسائِ ُكمْ َحقّا‪ ،‬ولِنِسائِ ُكمْ َعلَيْ ُك ْم حقّا‪ ،‬فَ َ‬
‫يُوطِئْ َن ُفرُشكمْ منْ تَكْرهون‪ ،‬وَل ي ْأذَنّ ف بُيُوتك ْم لِمن تكْرهون‪ ،‬أَل وحقّهُنّ َعلَيْ ُكمْ أَن تُحْسنُوا‬
‫إِليْهنّ ف كِسْوِتهِنّ وَطعامهنّ»‪ .‬رواه الترمذى وقال‪ :‬حديث حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -276‬از عمرو بن الحوص الشمی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫او در حجة الوداع از پيامب صلی ال عليه وسلم بعد از اينکه حد و ثنای او تعالی را‬
‫گفته و پند داد و نصيحت کرد‪ ،‬شنيد که می فرمود‪ :‬آگاه باشيد و در مورد زنان وصيت به‬
‫خي ناييد‪ ،‬زيرا آنا نزد شا اسيند‪ ،‬شا از آنا هيچ چيزی را بز استمتاع مالک نيستيد‪ ،‬مگر‬
‫اينکه عمل فحشاء را آشکار مرتکب شدند‪ .‬اگر چني کردند هبستری با آنان را ترک کنيد‪،‬‬
‫و باز آنا را بزنيد‪ ،‬زدنی که نه چندان سخت باشد‪ .‬اگر فرمان شا بردند‪ ،‬بر آنا راهی را‬
‫جستجو مکنيد‪ .‬با خب باشيد‪ ،‬که هانا شا بر زنان تان حقی داريد‪ ،‬و زنان شا بر شا حقی‬
‫دارند‪ .‬حق شا بر آنان اينست که بر فرش شا کسانی را ننشانند که از آنا بد می بريد‪ ،‬و در‬
‫خانهء تان به کسی اجازهء ورود ندهند که شا از آنان متنفريد‪ .‬و آگاه باشيد که حق آنا بر‬
‫شا اينست که به آنا در لباس شان و طعام شان نيکی و احسان کنيد‪.‬‬

‫‪ -277‬وعن مُعَاوَيةَ بنِ حَيْد َة رضي اللّه عنه قال‪ :‬قلت‪ :‬يا رسول اللّه ما حَ ّق َزوْ َجةِ‬
‫أَحَدنَا َعلَيْه؟ قال‪ « :‬أَن تُطْعمَها ِإذَا َطعِمْت‪ ،‬وتَكْسُوهَا ِإذَا اكْتَس ْيتَ ول َتضْربِ اْلوَجهَ‪ ،‬وَل‬
‫ت » حديثٌ حسنٌ رواه أَبو داود وقال‪ :‬معن « ل ُتقَبّحْ» أَى ‪ :‬ل‬
‫جرْ إِلّ ف الْبَ ْي ِ‬
‫ُتقَبّح‪ ،‬ول َتهْ ُ‬
‫حكِ اللّه‪.‬‬
‫تقُ ْل قَبّ َ‬

‫‪ -277‬از معاويه بن حيدة رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪222‬‬

‫گفتم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم زنان ما بر ما چه حقی دارند؟‬


‫فرمود‪ :‬چون طعام خوردی طعام شان دهی و چون لباس پوشيدی او را لباس بپوشانی‪،‬‬
‫بصورت زن سيلی مزن و باو نگو خدا ترا زشت سازد‪ ،‬و جز در خانه از او دوری مکن‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -278‬وعن أب هريرة رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫أَكْ َملُ ا ُلؤْمني ِإيَانا أَحْسُن ُهمْ ُخلُقا‪ ،‬وَخِيار ُكمْ خيارُكم ِلنِسَاِئهِم » رواه التّرمذي وقال‪ :‬حديثٌ‬
‫حسنٌ صحيح‪.‬‬

‫‪ -278‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کاملترين مؤمنان از روی ايان کسی است که‬
‫اخلقش بتر باشد‪ ،‬و بترين شا‪ ،‬بترين شا با زنان شان هستند‪.‬‬

‫صلّى‬
‫‪ -279‬وعن إِياس بنِ عب ِد اللّه بنِ أب ذُباب رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسو ُل اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬لَ َتضْربُوا ِإمَاءَ ال ّلهِ » فَجاءَ عُ َمرُ رضي اللّه عنه إل رسول اللّه َ‬
‫صلّى الُ‬
‫ض ْربِ ّن َفأَطاف بِآلِ رسولِ اللّه َ‬
‫و َسلّم‪ ،‬فَقال‪َ :‬ذِئرْنَ النّساءُ َعلَى َأزْواجهن‪َ ،‬فرَخّصَ ف َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ « :‬ل َقدْ أَطَافَ‬
‫ي يَشْكونَ َأزْواجهُن‪ ،‬فقال رسول اللّه َ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم نِساءٌ كَثِ ٌ‬
‫بآلِ َبيْت مُح ّمدٍ نِساءٌ كَثيِ يشْكُو َن َأ ْزوَا َجهُنّ لَ ْيسَ أُولِئك بيارِ ُك ْم » رواه أبو داود بإسنادٍ‬
‫صحيح‪.‬‬

‫‪ -279‬از اياس بن عبد ال بن ابی ذباب رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬زنان را نزنيد‪ .‬عمر رضی ال عنه خدمت‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم آمده گفت‪ :‬که زنان بر شوهران شان دلي شدند‪ .‬هان بود که‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم در زدن شان اجازت فرمود‪ .‬سپس زنان بسياری به خانه های‬
‫ازواج مطهرات آمده‪ ،‬از شوهران شان شکايت کردند‪ ،‬رسول ال صلی ال عليه وسلم‬
‫فرمود‪ :‬هانا زنان بسياری به نزد اهل بيت ممد صلی ال عليه وسلم آمده‪ ،‬و از شوهران شان‬
‫شکوه کرده اند‪ .‬بدانيد که آنان برگزيده گان شا نيستند‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -280‬وعن عبدِ اللّه بنِ عمرو بن العاص رضي اللّه عنهما أَن رسول اللّه َ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪« :‬الدّنْيَا مَتَاع‪ ،‬وَخَ ْي ُر مَتاعهَا ا َلرْأَ ُة الصّالةُ » رواه مسلم‪.‬‬
‫‪223‬‬

‫‪ -280‬از عبد ال بن عمر وبن العاص رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬دنيا هه اش متاع است و بترين متاع دنيا زن‬
‫صال است‪.‬‬

‫‪ -35‬باب حقوق شوهر بر زن‬

‫ضهُمْ نعَلَى‬
‫ل نبَ ْع َ‬
‫ضلَ نا ّ‬ ‫قال ال تعالي‪ { :‬الرّجَالُ ن َقوّامُونَ نعَلَىن نال ّنسَاءن نِبمَان ن َف ّ‬
‫بَعْضٍ ن َو ِبمَان نأَنفَقُواْ نمِنْ نَأ ْموَا ِلهِمْ نفَالصّالِحَاتُ نقَا ِنتَاتٌ نحَا ِفظَاتٌ نلّلْ َغيْبِ نِبمَان نحَفِظَ نالّ}‬
‫النساء‪٣٤ :‬‬
‫خداوند می فرمايد‪ :‬مردان سرپرستان زنانند‪ .‬به سبب فضلی که خدا بعضی آدميان را‬
‫بر بعضی ديگر ناده و به سبب آنچه خرج کردند از اموال خويش‪ ...‬پس زنان نيکو کار‬
‫فرمانبدار در غياب شوهر شان نگاه دارنده اند با نگهداشت خدا‪ .‬نساء‪34 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ِ « :‬إذَا‬


‫‪ -281‬وعن أب هريرة رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫دعَا الرّجُلُ امْرَأَتهُ إِلَى ِفرَا ِشهِ ف َلمْ َتأِْت ِه فَبَات َغضْبانَ َعلَ ْيهَا َلعَنتهَا اللئ َكةُ حَتّى ُتصْبحَ» متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ح »‪.‬‬
‫وف رواية لما‪ِ « :‬إذَا بَاَتتْ ا َلرَْأ ُة هَا ِجرَ ًة ِفرَاشَ َزوْجهَا لَعن ْتهَا الَلئِ َكةُ َحتّى ُتصْبِ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬واّلذِي َنفْسِي بَِي ِد ِه مَا مِن رَ ُجلٍ َيدْعُو‬
‫وف رواي ٍة قال رسو ُل اللّه َ‬
‫ا ْمرَأََتهُ ِإلَى فِرَا ِش ِه فََتأْبَى َعلَ ْيهِ إِلّ كَانَ الّذي ف السّماءِ سَاخِطا َعلَ ْيهَا حَتّى َي ْرضَى عَنْها » ‪.‬‬

‫‪ -281‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه شخصی زنش را به بستر خود بطلبد‪ ،‬و‬
‫او با وی هبستر نشود‪ ،‬و شوهرش با حالتی خشمناک بوابد‪ ،‬فرشتگان تا صبح او را لعنت‬
‫می کنند‪.‬‬
‫و در روايتی از باری و مسلم آمده‪ :‬هرگاه زن در حالی بوابد که بستر شوهر خود‬
‫را ترک نوده فرشتگان تا صبح او را لعنت می کنند‪.‬‬
‫‪224‬‬

‫و در روايتی رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬سوگند بدايی که وجودم در‬
‫دست اوست هيچ مردی نيست که هسرش را به بسترش بطلبد‪ ،‬و زن امتناع ورزد‪ ،‬مگر‬
‫اينکه ذاتی که در آسان است بر وی خشمگي است‪ ،‬تا که شوهرش را راضی سازد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪:‬‬


‫‪ -282‬وعن أب هريرة رضي اللّه عنه أَيضا أَن رسول اللّه َ‬
‫«ل يَح ّل ل ْمرََأةٍ أَنْ َتصُومَ َو َزوْ ُجهَا شَا ِهدٌ إِل ِبِإذْنِه‪ ،‬وَل َت ْأذَنْ ف بَيِْتهِ إِلّ ِبإِذِن ِه » متفقٌ عليه‪ ،‬وهذا‬
‫لفظ البخاري‪.‬‬

‫‪ -282‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬برای زن روا نيست که با حضور شوهرش‬
‫روزه بگيد‪ ،‬مگر با اجازهء او‪ ،‬و يا کسی را بدون اجازه اش به خان اش راه دهد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ُ « :‬كلّ ُكمْ‬


‫‪ -283‬وعن ابن عم َر رضي ال ّلهُ عنهما عن النب َ‬
‫ي رَاع‪ ،‬والرّجُلُ راعٍ علَى َأهْلِ بَ ْيتِه‪ ،‬والرْأَةُ راعِيةٌ على‬
‫راعٍ‪ ،‬و ُكلّ ُكمْ مسئولٌ ع ْن رعِيّتِه‪ ،‬وا َلمِ ُ‬
‫ت َزوْجِها ووَلدِه‪ ،‬فَ ُكلّ ُكمْ راع‪ ،‬و ُكلّ ُكمْ مسئولٌ ع ْن رعِيِّت ِه » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ب ْي ِ‬

‫‪ -283‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬ههء شا شبانيد و ههء شا در مقابل رعيت خويش‬
‫مسئول هستيد‪ .‬مرد بر خانوادهء خود و زن در خانهء شوهر و فرزندش شبان است‪ ،‬پس ههء‬
‫شا شبانيد و ههء شا از رعيت خويش مسئوليد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -284‬وعن أب عل ّي َطلْق بن عليّ رضي اللّه عنه أَن رسولَ اللّه َ‬
‫قال‪ِ« :‬إذَا دعا الرّجُ ُل َزوْجَتهُ لِحَاجِتهِ َفلَْتأِْتهِ وإِنْ كَاَنتْ َعلَى التّنّور» ‪ .‬رواه الترمذي والنسائي‪،‬‬
‫وقال الترمذي‪ :‬حديث حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -384‬از ابو علي طلق بن علی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه مردی هسرش را برای بر آورده شدن‬
‫حاجتش بواند‪ ،‬بايد شتابزده بيايد‪ ،‬هر چند بر سر تنور هم باشد‪.‬‬
‫‪225‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪َ « :‬لوْ كُ ْنتُ‬


‫‪ -285‬وعن أب هريرة رضي ال ّل ُه عنه عن النب َ‬
‫جدَ ِل َزوْ ِجهَا » ‪ .‬رواه الترمذي وقال‪ :‬حديث‬
‫جدَ لَحدٍ َلمَ ْرتُ ال ْرأَة أَ ْن تَسْ ُ‬
‫آمِرا أحَدا أَ ْن يسْ ُ‬
‫حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -285‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اگر کسی را دستور می دادم تا به ديگری سجده‬
‫کند‪ ،‬زن را دستور می دادم تا به شوهرش سجده کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -286‬وعن ُأ ّم سلمةَ رضي ال ّل ُه عنها قالت‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫َأيّما امرأَ ٍة ماَتتْ وزوْ ُجهَا عنها راضٍ د َخ َلتِ الَّن َة » رواه الترمذي وقال حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -286‬از ام سلمه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هر زنی که بيد و شوهرش از او راضی باشد‪،‬‬
‫به بشت داخل می گردد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬ل‬


‫‪ -287‬وعن معاذِ بنِ جبلٍ رضي ال ّلهُ عنه عن النب َ‬
‫ت َزوْجَُتهُ مِنَ الُورِ اْلعِيِ ل ُت ْؤذِيه قَاتلَكِ اللّه‪َ ،‬فإِنّمَا هُو عِ ْندَكِ‬
‫ُت ْؤذِي ا ْمرََأ ٌة َزوْ َجهَا ف الدّنْيا ِإلّ قاَل ْ‬
‫دخِيلٌ يُؤ ِشكُ أَ ْن يُفا ِر َقكِ ِإلَينا » رواه الترمذي وقال حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -287‬از معاذ بن جبل رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچ زنی شوهرش را در دنيا اذيت نی کند‪ ،‬مگر‬
‫اينکه هسرش از حور العي می گويد‪ :‬خدا ترا بکشد او را اذيت مکن‪ ،‬او مهمان تو است و‬
‫زود است از تو جدا گشته به ما بپيوندد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬ما‬


‫‪ -288‬وعن أُسا َمةَ ب ِن زيد رضي اللّه عنهما عن النب َ‬
‫ضرّ َعلَى الرّجال‪ :‬مِنَ النّسَاءِ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫تر ْكتُ ب ْعدِي فِتَْنةً هِي َأ َ‬

‫‪ -288‬از اسامه بن زيد رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬نگذاشتم بعد از خود فتنهء که زيان بارتر بر مردان‬
‫از زنان باشد‪.‬‬
‫‪226‬‬

‫‪ -36‬باب مصارف خانواده‬

‫ن بِا ْلمَ ْعرُوف نِ} البقرة‪:‬‬


‫قال ال تعالي‪{ :‬وَعلَى ا ْل َموْلُودِ لَه نُ ِرزْ ُقهُنّ وَكِس ْنوَ ُتهُ ّ‬
‫‪٢٣٣‬‬
‫و قال تعالی‪ِ { :‬ليُنفِقْن ذُو سَن َعةٍ مّنن سَن َع ِتهِ وَمَن قُ ِدرَ عَ َليْهِن ِرزْقُهُن َف ْليُنفِقْن ِممّان‬
‫لّ نَفْساً ِإلّ مَا آتَاهَا} الطلق‪٧ :‬‬ ‫لّ َل يُكَّلفُ ا ُ‬
‫آتَاهُ ا ُ‬
‫شيْءٍ َف ُه َو يُخْلِ ُفهُ} سبأ‪٣٩ :‬‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬ومَا أَنفَ ْقتُم مّن َ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و بر پدر نفقه و پوشاک اين زنان شيده است بوجهی پسنديده‪.‬‬
‫بقره‪233 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬بايد صاحب وسعت از وسعت خود خرج کند و آنکه تنگ کرده شد بر‬
‫او رزقش بايد از آنچه خدا عطايش کرده خرج کند و تکليف نی کند خدا هيچکس را مگر‬
‫حسب آنچه داده است‪ .‬طلق‪7 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬و هر چه خرج کنيد از هر جنس خدا عوضش را می دهد‪ .‬سباء‪:‬‬
‫‪39‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -989‬وعن أب هريرة رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫«دِينَارٌ أَْن َفقَْتهُ ف سبيلِ اللّه‪َ ،‬ودِينَارٌ أَْنفَقَتهُ ف رقََبةٍ ‪ ،‬ودِينَارٌ تص ّد ْقتَ ِبهِ َعلَى مِسْكِيٍ‪َ ،‬ودِينَارٌ أَنْفقَْتهُ‬
‫علَى َأ ْهلِك‪ ،‬أَعْظ ُمهَا أَجْرا الّذي َأْنفَقَْتهُ علَى َأ ْه ِلكَ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -289‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬ديناری است که در راه خدا صرف می کنی‪،‬‬
‫و ديناری است که در آزادی بنده ای صرف می کنی‪ ،‬و ديناری است که بر مسکي صرف‬
‫می کنی و ديناری است که به خانواده ات صرف می کنی‪ ،‬ثواب آنکه بر خانواده ات صرف‬
‫می کنی فزونتر است‪.‬‬
‫‪227‬‬

‫ج ُددَ َموْلَى رسولِ اللّه‬


‫‪ -290‬وعن أب عبدِ ال ّلهِ وَُيقَالُ له‪ :‬أب عبدِ الرّحن َثوْبانَ بْن ُب ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ « :‬أ ْفضَ ُل دِينَارٍ يُ ْن ِفقُهُ الرّجُلُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ :‬قال رسو ُل اللّه َ‬
‫َ‬
‫دِينَارٌ يُ ْن ِفقُهُ َعلَى عِيالِه‪َ ،‬ودِينَارٌ يُ ْنفِ ُقهُ َعلَى دابِّتهِ ف سبي ِل اللّه‪ ،‬ودِينَارٌ ُي ْنفِ ُقهُ علَى أَصْحابه ف سبِيلِ‬
‫ال ّل ِه » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -290‬از عبد ال که برايش ابو عبد الرحن هم گفته می شود‪ ،‬ثوبان بن بُجدُد آزاد‬
‫شدهء رسول ال صلی ال عليه وسلم روايت است که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بترين ديناری که مرد به مصرف می رساند‪،‬‬
‫ديناريست که برای خانواده اش صرف می کند‪ ،‬و ديناری است که بر ستورش در راه خدا‬
‫صرف می کند‪ ،‬و ديناريست که بر يارانش در راه خدا صرف می کند‪.‬‬

‫‪ -291‬وعن ُأمّ سلَ َمةَ رضي ال ّل ُه عنها قَالَت‪ :‬قلتُ يا رسو َل اللّه‪ ،‬هَلْ ل َأ ْجرٌ ف بن أب‬
‫ستُ بتَارِكَتِهمْ هَ َكذَا وهَ َكذَا‪ِ ،‬إنّما ُه ْم بنِي؟ فقال‪َ « :‬ن َعمْ َلكِ أَ ْجرُ ما‬
‫سلَمةَ أَنْ ُأْنفِقَ علَ ْيهِم‪َ ،‬ولَ ْ‬
‫َأْنفَ ْقتِ علَيهِم » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -291‬از ام سلمه رضی ال عنها روايت شده‪:‬‬


‫گفتم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم آيا در مصارفی که بر فرزندان ابوسلمه می‬
‫کنم‪ ،‬اجر داده می شوم؟ نی گذارم تا براست و چپ برای بدست آوردن قوت شان بگردند‪،‬‬
‫آنان فرزندان من اند‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬بلی برای تو مزد آنچه که به آنا خرج می کنی داده می شود‪.‬‬

‫‪ -292‬وعن سعد بن أب وقّاص رضي اللّه عنه ف حدِيِثهِ الطّويلِ الذِي َقدّمْناهُ ف َأوّل‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال له‪ « :‬وَِإّنكَ لَنْ تُ ْنفِقَ َن َفقَةً تَبَْتغِي ِبهَا‬
‫الْكِتَابِ ف بَابِ النّّيةِ أَنّ رسول اللّه َ‬
‫ت با َحتّى ما تَجْعلُ ف ف امرأَِتكَ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫وَجهَ اللّه إلّ أُ ِج ْر َ‬

‫‪ -292‬از سعد بن ابی وقاص رضی ال عنه در حديث درازی که در اول کتاب در‬
‫باب نيت ذکر کردي آمده که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم برايش فرمود‪ :‬آنچه تو مصرف می کنی‪ ،‬برای دريافت‬
‫رضای او تعالی برايت اجر داده می شود‪ ،‬حتی آنچه را که در دهن هسرت می گذاری‪.‬‬
‫‪228‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪:‬‬


‫‪ -293‬وعن أب مَسْعُودٍ اْلبَدرِيّ رضي اللّه عنه‪ ،‬عن النب َ‬
‫«ِإذَا َأْنفَقَ الرّجُلُ على َأ ْه ِلهِ نف َقةً يتَسبُها َفهِي َلهُ صد َق ٌة » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -293‬از ابو مسعود بدری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه مردی برای دريافت رضای خداوند به‬
‫خانواده اش مصرف نايد‪ ،‬برايش صدقه بساب می آيد‪.‬‬

‫صلّى‬
‫‪ -294‬وعن عبدِ ال ّلهِ بنِ عمرو ب ِن العاص رضي اللّه عنهما قال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫ت » حديثٌ صحيحٌ رواه أَبو داود‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬كَفي بِالرْءِ ِإثْما أَنْ ُيضَيّ َع مَنْ يقُو ُ‬
‫وغيه‪.‬‬
‫ورواه مسلم ف صحيحه بعنَاهُ قال‪ « :‬كَفي بِال ْرءِ إِثْما أَ ْن يَحِْبسَ عَمّ ْن ي ِلكُ قُوَتهُ » ‪.‬‬

‫‪ -294‬از عبد ال بن عمرو بن عاص رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کافيست برای شخص اين گناه که ضايع‬
‫گذارد‪ ،‬آنکه را که سرپرستی اش بعهدهء اوست‪.‬‬
‫و مسلم به هي معنی روايت کرده و گفت‪ :‬کافيست برای شخص اين گناه که باز‬
‫دارد نفقهء کسی را که بر دوش اوست‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬مَا مِنْ ي ْومٍ‬


‫ب َ‬
‫‪ -295‬وعن أب هرير َة رضي ال ّل ُه عنه أَن الن ّ‬
‫ط مُ ْنفِقا خَلفا‪ ،‬ويَقولُ الخَر‪ :‬ال ّل ُهمّ‬
‫ُيصْبِحُ اْلعِبَادُ فِيهِ إِ ّل ملَكَانِ يَنْزلن‪ ،‬فَيقولُ أَح ُدهُما‪ :‬ال ّل ُهمّ أَعْ ِ‬
‫أَ ْعطِ مُمْسِكا َتلَفا » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -295‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هر روزی که بندگان خدا صبح می کنند‪ ،‬دو‬
‫فرشته فرو آيند‪ ،‬يکی از آنا می گويد‪ :‬خدايا برای مصرف کننده عوض ده‪ ،‬و ديگری می‬
‫گويد‪ :‬خدايا مال مسک و بيل را تلف کن‪.‬‬
‫‪229‬‬

‫س ْفلَى‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬الَْي ُد اْل ُعلْيا َخ ْيرٌ مِنَ الْيدِ ال ّ‬
‫‪ -296‬وعنه عن النب َ‬
‫ص َد َقةِ مَا كَانَ عَ ْن َظ ْهرِ غِنَى ‪ ،‬ومَنْ يَسَْتعِفف‪ُ ،‬ي ِعفّهُ اللّه‪ ،‬ومَنْ يَسَْتغْنِ ُيغْنِه‬
‫واْب َدْأ بن َتعُول‪ ،‬وَخَ ْيرُ ال ّ‬
‫ال ّل ُه » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -296‬و هم از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬دست بال بتر است از دست پائي و آغاز کن به‬
‫کسی که نفقه اش بدوش تو است‪ ،‬و بترين صدقه آنست که از روی ثروت و غناء باشد‪،‬‬
‫آنکه عفت بويد‪ ،‬خدا او را عفيف نگه می دارد‪ ،‬و کسی که استغناء کند‪ ،‬خداوند او را غنی‬
‫می سازد‪.‬‬

‫‪ -37‬باب صدقه دادن از مال خوب و آنچه بيشتر مورد علقه است‬

‫حبّونَ} آل عمران‪٩٢ :‬‬


‫حتّى تُنفِقُو ْا مِمّا تُ ِ‬
‫قال ال تعالي‪ { :‬لَن َتنَالُواْ ا ْل ِبرّ َ‬
‫جنَا‬
‫خرَ ْ‬
‫سبْتُ ْم َومِمّا أَ ْ‬
‫ت مَا كَ َ‬
‫ط ّيبَا ِ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬يَا َأ ّيهَا الّذِينَ آ َمنُواْ أَنفِقُو ْا مِن َ‬
‫خبِيثَ ِم ْنهُ تُنفِقُونَ} البقرة‪٢٦٧ :‬‬ ‫ن ا َلرْضِ وَلَ َت َيمّمُواْ ا ْل َ‬
‫َلكُم مّ َ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬هرگز به نيکو کاری نی رسيد‪ ،‬تا آنچه که دوست می داريد‬
‫ببخشيد‪ .‬آل عمران‪92 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬ای مؤمنان از پاکيزه های آنچه شا به دست آورديد‪ ،‬ببخشيد و از‬
‫پاکيزه های آنچه برای شا از زمي بيون آوردي‪ ،‬و قصد نکنيد که پليد آنرا خرج نائيد‪.‬‬
‫بقره‪267 :‬‬

‫حةَ رضي اللّه عنه أَكْثَر ا َلْنصَارِ بِالدِيَنةِ‬


‫‪ -297‬عن أَنس رضي اللّه عنه قال‪ :‬كَا َن أَبُو َطلْ َ‬
‫صلّى الُ‬
‫جدِ وكانَ رسو ُل َ‬
‫ت مُسْتَقِْب َلةَ السْ ِ‬
‫مَالً مِنْ نَخْل‪ ،‬وَكَانَ أَ َحبّ َأمْواِلهِ ِإلَ ْيهِ بَ ْيرَحاء‪ ،‬وَكاَن ْ‬
‫ب قَالَ أَنَس‪ :‬فلَمّا ن َزَلتْ َه ِذهِ اليةُ ‪ { :‬لَنْ تَنَالُوا الِْبرّ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم يدْ ُخ ُلهَا وَيشْربُ مِ ْن ما ٍء فِيهَا طَّي ٍ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فقال‪ :‬يا رسو َل اللّه‬
‫حةَ إِل رسول اللّه َ‬
‫حتّى ُت ْنفِقُوا مِمّا تُحِبّو َن } قام َأبُو َطلْ َ‬
‫إِ ّن اللّه َتعَالَى أَْنزَلَ َعلَيْك‪ { :‬لَ ْن تَنَالُوا الِْبرّ حتّى تُ ْنفِقُوا مِمّا تُحِبّو َن } وَإِنّ َأ َحبّ مَال إِلَ ّي بَ ْيرَحَاء‪،‬‬
‫وإِّنهَا صَد َقةٌ ل ّلهِ َتعَالَى َأرْجُو ِب ّرهَا وذُخْرهَا عِنْد اللّه تعال ‪َ ،‬فضَعْها يا رسول اللّه ح ْيثُ َأرَا َك ال ّلهُ‪،‬‬
‫‪230‬‬

‫ت مَا‬
‫سعْ ُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬بَخ‪ ،‬ذِلكَ مَا ٌل رَابح‪ ،‬ذِلكَ مَا ٌل رَابِح‪َ ،‬و َقدْ ِ‬
‫فقال رسول اللّه َ‬
‫حةَ ‪َ :‬أفْعَلُ يا رسو َل اللّه‪ ،‬فَقَسّ َمهَا أَبُو‬
‫ي » فقال َأبُو َطلْ َ‬
‫ج َعلَهَا ف ا َل ْقرَبِ َ‬
‫ُقلْت‪َ ،‬وإِنّي َأرَى أَنْ َت ْ‬
‫حةَ ف َأقَارِبِه‪َ ،‬وبَن عَ ّمهِ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫َطلْ َ‬

‫‪ -297‬از انس رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫ابو طلحه در ميان انصار در مدينه از هه بيشتر صاحب درختان خرما بود‪ ،‬و از ههء‬
‫اموالش بيحاء (باغچهء خرما) را دوست می داشت‪ ،‬که روبروی مسجد نبوی صلی ال عليه‬
‫وسلم قرار داشت‪ ،‬رسول ال صلی ال عليه وسلم به آن داخل می گرديد و از آب شيين آن‬
‫می نوشيد‪.‬‬
‫انس رضی ال عنه گفت‪ :‬چون اين آيه نازل شد " لن تنالوا لب‪ "...‬ابو طلحه خدمت‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم آمده گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم خداوند بر تو‬
‫نازل نوده‪ :‬لن تنالوا لب‪ ...‬و من از ههء مال بيحاء را بيشتر دوست می دارم‪ ،‬و آن برای خدا‬
‫صدقه است‪ ،‬و از خداوند خي و ثواب آنرا می خواهم‪ .‬پس آنرا بائی که خداوند برايت‬
‫نشان داده بگذار‪ .‬رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬به به‪ ،‬اين ماليست سودمند‪ ،‬اين‬
‫ماليست سودمند و هانا شنيدم آنچه تو گفتی و نظرم اينست که آنرا برای نزديکانت‬
‫بگردانی‪ .‬ابوطلحه رضی ال عنه گفت‪ :‬اين کار را می کنم‪ ،‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم‪.‬‬
‫و ابو طلحه رضی ال عنه آنرا در ميان نزديکان و پسر عموهايش قسمت کرد‪.‬‬

‫‪ -38‬بيان لزوم امر خانواده و فرزندانی که به حد تييز رسيده اند و‬


‫باقی مسلمي به طاعت خدا و منع شان از مالفت دستورات الی و تأديب‬
‫شان‬

‫عَل ْيهَا} طه‪١٣٢ :‬‬


‫ط ِبرْ َ‬
‫ك بِالصّلَ ِة وَاصْ َ‬
‫قال ال تعالي‪ { :‬وَ ْأ ُمرْ أَ ْهلَ َ‬
‫ن آمَنُوا قُوا أَن ُفسَكُمْ َوأَهْلِيكُ ْم نَاراً} التحريم‪٦ :‬‬
‫و قال تعالی‪ { :‬يَا َأ ّيهَا الّذِي َ‬
‫خداوند می فرمايد‪ :‬اقرباء خويش را به ناز امر کن و خود بران شکيبائی نا‪ .‬طه‪:‬‬
‫‪231‬‬

‫‪132‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬ای مسلمانان خويشت و اهل خانهء خويش را از آتش نگهداريد‪.‬‬
‫تري‪6:‬‬

‫‪ -298‬وعن أب هرير َة رضي اللّه عنه قال‪ :‬أَخذ السنُ بنُ عليّ رضي اللّه ع ْنهُما تَمْرةً‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬كُخْ كُخ‪ِ ،‬إ ْرمِ ِبهَا‪ ،‬أَما‬
‫مِنْ تَمرِ الصّدقَ ِة فَجعلهَا ف فِي ِه فقال رسولُ اللّه َ‬
‫علِ ْمتَ أَنّا ل نأْ ُكلُ الصّدقةَ ‪،‬؟ » متفق عليه‪.‬‬
‫وف روايةٍ ‪ « :‬إنا ل تَحِ ّل لنَا الصّدقةُ »‬

‫‪ -298‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫حسن بن علي رضی ال عنهما دانهء خرمايی از خرماهای صدقه را گرفته به دهن‬
‫خويش نود‪ .‬رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کخ کخ‪ ،‬انداز‪ ،‬آيا نی دانی که ما مال‬
‫صدقه را نی خوري؟!‬
‫در روايتی آمده که صدقه برای ما حلل نيست‪.‬‬

‫‪ -299‬وعن أب حفْصٍ عُمَر بن أب سلَمةَ عبدِ اللّه بنِ عب ِد الَسد‪ :‬ربيبِ رسول اللّه‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬وكَاَنتْ َيدِي‬
‫جرِ رسول اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ :‬كُ ْنتُ غُلما ف ح ْ‬
‫َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬يا غُلمُ س ّم ال ّل َه تعال ‪ ،‬وَكُلْ‬
‫حفَ ِة ‪ ،‬فقال ل رسولُ اللّه َ‬
‫تَطِيشُ ف الصّ ْ‬
‫بِيمِيِنكَ‪ ،‬وكُل مّا يليكَ » فَما زَاَلتْ ِت ْلكَ ِطعْمت بعْد‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -299‬از ابو حفص عمر بن ابی سلمه عبد ال بن عبد السد پسر هسر رسول ال‬
‫صلی ال عليه وسلم روايت شده که گفت‪:‬‬
‫کودکی بودم در دامان رسول ال صلی ال عليه وسلم‪ ،‬دستم در داخل کاسه دور می‬
‫خورد‪ .‬رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬ای پسر! اسم خدا را ياد کن و بدست راست‬
‫خود بور و از نزديک خود بور‪ .‬وبعد از آن هيشه شکل نان خوردن من‪ ،‬چنان بود که‬
‫فرمود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -300‬وعن ابن عمَر رضي اللّه عنهما قال‪ :‬سعت رسول اللّه َ‬
‫يقول‪ُ « :‬كلّ ُكمْ راع‪ ،‬و ُكلّ ُكمْ مسئولٌ ع ْن رعِيّتِه‪ ،‬وا ِلمَا ُم رَاع‪ ،‬ومسئولٌ عَ ْن رَعِيّتِه‪ ،‬والرّجُ ُل رَاعٍ‬
‫‪232‬‬

‫ت َزوْ ِجهَا ومسئولة ع ْن رعِيِّتهَا‪ ،‬والَا ِد ُم رَاعٍ ف‬


‫ف َأ ْه ِل ِه ومسئولٌ عَ ْن رَعِيّتِه‪ ،‬والرَْأةُ راعِيةٌ ف ب ْي ِ‬
‫ع ومسئولٌ ع ْن رعِيِتهِ» متفقٌ عليه‪.‬‬
‫مالِ سّي ِد ِه ومسئولٌ عَ ْن رَعِيّتِه‪ ،‬ف ُكلّ ُكمْ را ٍ‬

‫‪ -300‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از پيامب صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬ههء شا شبانيد‪ ،‬و ههء شا مسئول‬
‫رعيت خويشيد‪ .‬امام شبان است و مسئول رعيت خويش است و مرد در خانواده اش شبان‬
‫است و مسئول است از رعيتش‪ ،‬و زن در خانهء شوهرش شبان است و مسئول است از‬
‫رعيتش‪ ،‬و خادم در مال آقايش شبان است و مسئول است از رعيتش‪ ،‬و ههء شا شبانيد و‬
‫مسئول رعيت خويشيد‪.‬‬

‫‪ -301‬وعن عمرو بن ُشعْيب‪ ،‬عن أَبيه‪ ،‬عن َجدّهِ رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه‬
‫ضرِبُوهمْ علَ ْيهَا َو ُهمْ أَبْنَاءُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ُ « :‬مرُوا َأوْلد ُكمْ بِالصّل ِة و ُهمْ َأبْنَاءُ سبع سِنِي‪ ،‬وا ْ‬
‫َ‬
‫عَشْر‪ ،‬وفرّقُوا بيَْن ُهمْ ف الضَاج ِع » حديثٌ حسن رواه أبو داود بإِسنادٍ حسن‪.‬‬

‫‪ -301‬از عمرو بن شعيت از پدرش و از جدش رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اولد خود را در هفت سالگی به ناز امر نوده‬
‫و از ده سالگی به ناز امر نوده و آنا را باطر ترک ناز بزنيد وخوابگاهشان را جدا کنيد‪.‬‬

‫صلّى‬
‫‪ -302‬وعن أب ثُرّيةَ سَ ْبرَ َة ب ِن مَعْبدٍ الهَنِ ّي رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫ي » حديث‬
‫شرِ سِنِ َ‬
‫ضرِبُوهُ علَ ْيهَا ابْنَ ع ْ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ « :‬علّمُوا الصّبِيّ الصّلةَ لِسَبْعِ سِنِي‪ ،‬وَا ْ‬
‫حسنٌ رواه أَبو داود‪ ،‬والترمِذي وقال حديث حسن‪.‬‬
‫ي»‪.‬‬
‫وَلفْظُ أب داوُد‪ « :‬مرُوا الصّبِ ّي بِالصّلَةِ ِإذَا َبلَغَ سَبْعَ سِنِ َ‬

‫‪ -302‬از ابو ثريه سبه بن معبد جهنی رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬چون بچه به هفت سالگی رسيد‪ ،‬ناز را به او‬
‫تعليم دهيد و در ده سالگی او را باطر ترک ناز بزنيد‪.‬‬
‫‪233‬‬

‫‪ -39‬باب در مورد حق هسايه و سفارش در نيکی با آن‬

‫شيْئاً َوبِا ْلوَالِ َديْ نِ ِإحْ سَاناً َوبِذِي‬


‫شرِكُواْ بِ هِ َ‬
‫عبُدُواْ الّ وَلَ ُت ْ‬‫قال ال تعالي‪ { :‬وَا ْ‬
‫جنُبِن وَالصنّاحِبِ بِالجَنبِن‬ ‫ن وَالْجَارِ ذِي الْ ُقرْبَى وَالْجَارِ الْ ُ‬
‫الْ ُقرْبَى وَا ْل َيتَامَى وَا ْلمَسنَاكِي ِ‬
‫سبِي ِل وَمَا مَلَ َكتْ َأ ْيمَانُكُمْ} النساء‪٣٦ :‬‬ ‫وَابْنِ ال ّ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و خدا را بپرستيد و چيزی را شريک وی قرار مدهيد‪ ،‬و‬
‫نيکوکاری کنيد و به پدر و مادر و خويشان و يتيمان و گدايان و هسايهء خويشاوند و به‬
‫هسايهء بيگانه و به هنشي بر پلو نشسته و به مسافر و بر آنکه دست شا مالکش شده است‪.‬‬
‫نساء‪36:‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -303‬وعن اب ِن عم َر وعائشةَ رضي اللّه عنهما قَال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫و َسلّم‪ « :‬مَا زَالَ جِ ْبرِيلُ يُوصِينِي بِالارِ حتّى ظَنَنتُ َأّنهُ سُي َورُّث ُه » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -303‬از ابن عمر و عايشه رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيشه جبئيل عليه السلم مرا در مورد هسايه‬
‫توصيه می نود‪ ،‬تا اينکه گمان کردم شايد هسايه از هسايه مياث ببد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬يَا أَبَا‬


‫‪ -304‬وعن أب ذرّ رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫ت مَ َر َقةً ‪َ ،‬فأَكِْث ْر مَاءَها‪ ،‬وََتعَا َهدْ ِجيَاَنكَ » رواه مسلم‪.‬‬
‫خ َ‬
‫ذرّ إِذا طَبَ ْ‬
‫ختَ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َأوْصَانِي‪ « :‬إِذا طب ْ‬
‫وف رواية له عن أب ذ ّر قال‪ :‬إن خليلي َ‬
‫ف»‪.‬‬
‫ص ْب ُهمْ مِ ْنهَا بِم ْعرُو ٍ‬
‫ت مِنْ جِيانِك‪َ ،‬فأَ ِ‬
‫َمرَقا َفأَكِْث ْر مَاءَ ُه ُثمّ انْ ُظرْ َأ ْهلَ بَ ْي ٍ‬

‫‪ -304‬از ابو ذر رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬ای اباذر چون شوربا پختی‪ ،‬آب آنرا بسيار نا‬
‫و هسايه ات را ياد کن‪.‬‬
‫در روايت ديگری از مسلم آمده که‪ :‬خليلم مرا توصيه کرد که چون شوربا پختی آب‬
‫آنرا بسيار نا و سپس به خانواده های هسايه ات بنگر و بر ايشان خوب و احسان کن‪.‬‬
‫‪234‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬وال ّلهِ ل‬


‫‪ -305‬وعن أب هريرة رضي اللّه عنه أَن النب َ‬
‫ُي ْؤمِن‪ ،‬وال ّلهِ ل ُي ْؤمِن‪ » ،‬قِيل‪ :‬منْ يا رسولَ اللّه؟ قال‪ « :‬الّذي‪ :‬ل يأْم ُن جارُهُ َبوَاِئ َقهُ‪ »،‬متفق‬
‫عليه‪.‬‬
‫وف رواية لسلم‪ « :‬ل َيدْ ُخلُ النّة مَنْ ل يأْم ُن جارُهُ بوَائِقهُ » ‪.‬‬

‫‪ -305‬از ابوهريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بدا مؤمن شرده نی شود بدا مؤمن شرده نی شود‬
‫بدا مؤمن شرده نی شود‪ .‬گفته شد چه کسی يا رسول ال؟‬
‫فرمود‪ :‬کسی که هسايه اش از شر او در امان نی باشد‪.‬‬

‫ح ِقرَنّ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬يَا نِسَاءَ الُسلِمَاتِ ل تَ ْ‬
‫‪ -306‬وعنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫جارَةٌ لارِتهَا َوَل ْو فِرْسَنَ شَا ٍة » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -306‬و هم از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬ای زنان مسلمان‪ ،‬هرگز زن هسايه زن هسايهء‬
‫خود خوار نشمارد‪ ،‬اگر چه سم گوسفندی هم باشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ :‬ل يَمْنَ ْع جا ٌر جارَهُ َأنْ ي ْغ ِرزَ خَشََبةً‬
‫‪ -307‬وعنه أَن رسول اللّه َ‬
‫ف جِدارِ ِه » ُثمّ َيقُولُ أَبو هريرة ‪ :‬مَال َأرَا ُكمْ ع ْنهَا م ْعرِضِي‪ ،‬وال ّلهِ لرميّ با بيْ َن أَكْتَافِكُم‪ .‬متفقٌ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ -307‬و هم از ابوهريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچ هسايه‪ ،‬هسايهء ديگری را منع نکند از‬
‫اينکه چوبی در ديوار خانه اش بکوبد‪ .‬و ابوهريره رضی ال عنه می گفت‪ :‬چرا شا را از اين‬
‫سنت روی گردان می بينم؟ بدا قسم حتما آنرا در ميان شا مطرح می کنم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬مَنْ كَانَ ُي ْؤمِنُ بال ّلهِ وَالَْي ْومِ‬
‫‪ -308‬وعنه أَن رسول اللّه َ‬
‫ال ِخرِ‪ ،‬فَل ُي ْؤذِ جَارَه‪َ ،‬ومَنْ كَان ُي ْؤمِنُ بِال ّلهِ والَْي ْومِ الخر‪َ ،‬فلْيك ِرمْ ضَيْفه‪َ ،‬ومَنْ كَانَ ُيؤْمنُ بِال ّلهِ‬
‫وَالْيومِ الخِر‪َ ،‬فلَْيقُلْ َخيْرا َأوْ ِليَسْ ُكتْ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫‪235‬‬

‫‪ -308‬و هم از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه ايان به خدا و روز آخرت دارد‪ ،‬بايد‬
‫هسايه اش را اذيت نکند و آنکه ايان به خدا و روز آخرت دارد‪ ،‬بايد مهمانش را احترام‬
‫کند‪ ،‬وکسی که ايان به خدا و روز آخرت دارد‪ ،‬بايد سخن خي گويد‪ ،‬يا سکوت اختيار‬
‫نايد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪« :‬مَنْ‬


‫‪ -309‬وعن أب شُريْح الُزاعيّ رضي اللّه عنه أَن النب َ‬
‫كَانَ يُؤمِنُ بِال ّلهِ والْي ْومِ الخِر‪َ ،‬فلْيُحسِنْ إلِى جارِه‪ ،‬ومنْ كَا َن ُي ْؤمِنُ بِال ّلهِ واليومِ ال ِخ ِر َفلْيُ ْكرِمْ‬
‫ضَيْفهُ‪ ،‬ومنْ كا َن يؤمنُ بال ّلهِ واليومِ الخ ِر َفلَْيقُلْ َخيْرا َأوْ لِيسْ ُكتْ » رواه مسلم بذا اللفظ‪،‬‬
‫وروى البخاري بعضه‪.‬‬

‫‪ -309‬از ابو شريح خزاعی رضی ال عنه مروی است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسی که ايان به خدا و روز آخرت دارد‪ ،‬بايد با‬
‫هسايه اش نيکی کند‪ ،‬و کسی که ايان بدا و روز آخرت دارد‪ ،‬بايد مهمانش را اکرام کند‪،‬‬
‫و کسی که ايان بدا و روز آخرت دارد‪ ،‬بايد سخن خي بگويد‪ ،‬يا اينکه سکوت اختيار نايد‪.‬‬

‫‪ -310‬وعن عائشة رضي اللّه عنها قالت‪ :‬قلت‪ :‬يا رسول اللّه إِنّ ل جَارَيْن‪َ ،‬فإِل أَيّهما‬
‫ُأ ْهدِى؟ قال‪ « :‬إل َأقْربمِا مِنْك بابا » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -310‬از عايشه رضی ال عنها روايت شده‪:‬‬


‫گفتم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم! دو هسايه دارم به کدام يک هديه بفرستم؟‬
‫فرمود‪ :‬هر کدام که دروازهء خانه اش به تو نزديکتر است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -311‬وعن عبدِ اللّه بن عمر رضي اللّه عنهما قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫و َسلّم‪ « :‬خَ ْيرُ الَصحاب عِ ْندَ ال ّلهِ تعال خَ ْي ُر ُهمْ لصـاحِبِه‪ ،‬وخَ ْيرُ اليان ِع ْندَ اللّه تعال خ ْي ُر ُهمْ‬
‫لارِ ِه » رواه الترمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -311‬از عبد ال بن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫‪236‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خوبترين ياران در نزد خداوند خوبترين شان‬
‫برای يار خودش است‪ ،‬و خوبترين هسايگان در نزد خداوند‪ ،‬خوبترين شان برای هسايه اش‬
‫می باشد‪.‬‬

‫‪ -40‬باب در مورد نيکي به پدر و مادر و پيوسته داشت صلهء رحم‬

‫شيْئاً َوبِا ْلوَالِ َديْ نِ ِإحْ سَاناً َوبِذِي‬


‫شرِكُواْ بِ هِ َ‬
‫عبُدُواْ الّ وَلَ ُت ْ‬‫قال ال تعالي‪ { :‬وَا ْ‬
‫جنُبِن وَالصنّاحِبِ بِالجَنبِن‬ ‫ن وَالْجَارِ ذِي الْ ُقرْبَى وَالْجَارِ الْ ُ‬
‫الْ ُقرْبَى وَا ْل َيتَامَى وَا ْلمَسنَاكِي ِ‬
‫سبِي ِل وَمَا مَلَ َكتْ َأ ْيمَانُكُمْ} النساء‪٣٦ :‬‬ ‫وَابْنِ ال ّ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬وَاتّقُواْ الّ الّذِي َتسَاءلُونَ ِبهِ } النساء‪١ :‬‬
‫صلَ} الرعد‪٢١ :‬‬
‫ن يَصِلُونَ مَا َأ َمرَ الّ ِبهِ أَن يُو َ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَالّذِي َ‬
‫حسْن ًا } العنكبوت‪٨ :‬‬
‫ن ِبوَالِ َد ْيهِ ُ‬
‫صيْنَا الِْنسَا َ‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬و َو ّ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَ َقضَى َربّكَن َألّ تَ ْعبُدُواْ إِلّ ِإيّاهُن َوبِا ْلوَاِل َديْنِن إِحْسنَاناً ِإمّان َيبْلُ َغنّ‬
‫ل تَقُل ّل ُهمَا ُأفّ وَلَ َت ْنهَرْ ُهمَا وَقُل ّلهُمَا َقوْلً َكرِيماً{‬ ‫عِندَ كَ الْ ِك َبرَ َأحَدُ ُهمَا َأوْ ِكلَ ُهمَا فَ َ‬
‫حمْ ُهمَا َكمَا رَ ّبيَانِي صَغِيراً{‬ ‫حمَةِ وَقُل رّبّ ا ْر َ‬ ‫جنَا حَ ال ّذ ّل مِنَن الرّ ْ‬
‫خفِضْن َل ُهمَا َ‬ ‫‪ }23‬وَا ْ‬
‫‪ }24‬السراء‪٢٤ – ٢٣ :‬‬
‫ن وَفِصَاُلهُ‬
‫حمَ َلتْهُ ُأمّهُ وَهْناً عَلَى وَهْ ٍ‬
‫ص ْينَا الِْنسَانَ ِبوَالِ َديْهِ َ‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬ووَ ّ‬
‫ن اشْ ُكرْ لِي وَ ِلوَالِ َديْكَ} لقمان‪١٤ :‬‬ ‫فِي عَا َميْنِ أَ ِ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و خدا را بپرستيد و چيزی را شريک وی قرار مدهيد و به پدر و‬
‫مادر‪ ،‬خويشان و يتيمان و گدايان و ه سايهء خويشاو ند و به ه سايهء بيگا نه و به هنش ي بر‬
‫پلو نشسته و به مسافر و به آنچه دست شا مالکش شده نيکو کاری کنيد‪ .‬نساء‪36 :‬‬
‫و خداوند می فرمايد‪ :‬و از آن خدائی که بنام او از يکديگر سؤال می کنيد بترسيد و‬
‫بترسيد از گسست خويشاوندان‪ .‬نساء‪1 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬و آنانکه پيوسته دارند آنچه را که خداوند به پيوست و وصل آن امر نوده‬
‫است‪ .‬رعد‪21 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬و امر کردي انسان را به نيک معامله کردن با پدر و مادرش‪ .‬عنکبوت‪8 :‬‬
‫و ميفرما يد‪ :‬و ح کم کرد پروردگار تو که جز خدا را عبادت مکن يد و با پدر و مادر‬
‫‪237‬‬

‫خود نيکوکاری کنيد‪ .‬هرگاه نزد تو کلنسالی يکی شان يا هردوی شان برسد‪ ،‬پس بر ايشان‬
‫أُف م گو و بر آنان با نگ مزن و سخن ني کو با آن ا ب گو و برای شان بازوی توا ضع را با طر‬
‫مهربا نی پ ست گردان و ب گو پروردگارم بر آنان ببخشای‪ ،‬چنان چه مرا در خورد سالی پرورش‬
‫نودند‪ .‬إسراء‪24 – 23 :‬‬
‫ـ پدر و مادرش توصـيه کرديـ‪ ،‬خاصـتا‬
‫و هـم ميفرمايـد‪ :‬و انسـان را در مورد نيکـی ب ا‬
‫مادری که ويرا در شکم برداشته تا مدت دو سال که طفل را از شي باز گرفته هر روز بر رنج‬
‫و ناتوانيش بيفزوده بر اينکه مرا شکر گزاری و پدر و مادرت را‪ .‬لقمان‪14 :‬‬

‫صلّى‬
‫ت النب َ‬
‫‪ -312‬عن أب عبد الرحن عبد اللّه بن مسعود رضي اللّه عنه قال‪ :‬سأَل ُ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ :‬أيّ الْعملِ أَحبّ إل ال ّلهِ تَعال ؟ قال‪ « :‬الصّل ُة على وقِْتهَا » ُقلْت‪ُ :‬ثمّ أَي؟ قال‪:‬‬
‫لهَادُ ف سبِيِل ال ّل ِه » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫«ِبرّ اْلوَالِديْ ِن » قلت‪ُ :‬ثمّ أَي؟ قال‪« :‬ا ِ‬

‫‪ -312‬از ابو عبد الرحن بن مسعود رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫از پيامب صلی ال عليه وسلم پرسيدم‪ :‬کدام کار را خداوند دوستتر می دارد؟‬
‫فرمود‪ :‬ناز را در وقتش‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬سپس کدام را؟‬
‫فرمود‪ :‬احسان به والدين را‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬باز کدام را؟‬
‫فرمود‪ :‬جهاد در راه خدا را‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬ل‬


‫‪ -313‬وعن أب هريرة رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫جدَ ُه ملُوكا‪ ،‬فَيَشَْترِيَه‪ ،‬فََيعِْتقَ ُه » رواه مسلم‪.‬‬
‫جزِي وَلدٌ والِدا إِلّ أَ ْن يَ ِ‬
‫يَ ْ‬

‫‪ -313‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬فرزند حق پدر را ادا کرده نی تواند‪ ،‬مگر‬
‫اينکه پدرش را غلم يابد‪ ،‬باز او را خريده آزاد کند‪.‬‬
‫‪238‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬مَنْ كَانَ‬


‫‪ -314‬وعنه أيضا رضي اللّه عنه أَن رسول اللّه َ‬
‫ض ْيفَه‪َ ،‬ومَنْ كانَ ُي ْؤمِنُ بِال ّلهِ والْيوم الخِر‪َ ،‬فلْيص ْل رَحِمَه‪َ ،‬ومَنْ‬
‫ُي ْؤمِنُ بِال ّلهِ والْي ْومِ الخِر‪َ ،‬فلْيُ ْكرِمْ َ‬
‫كَانَ ُي ْؤمِنُ بِاللّه وَالْي ْومِ الخِر‪ ،‬فلْيقُ ْل خيا َأوْ لِيَص ُمتْ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -314‬و هم از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه به خدا و روز آخرت ايان دارد‪ ،‬بايد‬
‫مهمان خود را احترام کند‪ ،‬وکسی که ايان به خدا و روز آخرت دارد‪ ،‬بايد صلهء رحم را‬
‫پيوسته دارد‪ ،‬و کسی که ايان به خدا و روز آخرت دارد‪ ،‬بايد سخن خوب گويد و يا سکوت‬
‫اختيار کند‪.‬‬

‫للْقَ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬إِنّ اللّه َتعَال َخلَقَ ا َ‬
‫‪ -315‬وعنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫غ مِ ْن ُهمْ قَامَتِ الرّحِم‪ ،‬فَقَالَت‪ :‬هذا ُمقَامُ اْلعَاِئذِ ِبكَ مِنَ اْلقَطِيعةِ ‪ ،‬قال‪ :‬نَعَمْ َأمَا‬
‫حَتّى ِإذَا َفرَ َ‬
‫صلَ مَنْ َوصَلَك‪َ ،‬وأَقْطَ َع مَنْ َقطَعَك؟ قالت‪َ :‬بلَى ‪ ،‬قال فذلِك‪ ،‬ث قال رسول‬
‫َترْضينَ أَنْ َأ ِ‬
‫ن تُفسِدُوا في‬ ‫سيْتمْ إِن تَولّيتُم أَ ْ‬
‫ع َ‬‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ :‬اقرءوا إِنْ شِئتُم‪ { :‬ف َهلِ َ‬
‫اللّه َ‬
‫ص ّمهُمْ‬
‫ض وتُقطّعُوا َأرْحامكُ ْم صَلّى الُ عَ َل ْيهِ وسَلّم أُو َلئِكَ الذين لَع َنهُم الُّ ف َأ َ‬ ‫ا َلرْ ِ‬
‫عمَى َأ ْبصَارَهُمْ } [ ممد‪ ] 23 ، 22 :‬متفقٌ عليه‪.‬‬ ‫وَأَ ْ‬
‫وف رواية للبخاري‪ :‬فقال اللّه تعال ‪ « :‬منْ وَصلَك‪ ،‬وَص ْلتُه‪ ،‬ومنْ قَطَعكِ‬
‫قطعتُهُ »‬

‫‪ -315‬و هم از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬که چون خداوند ملوقات را آفريد و از آن‬
‫فراغت يافت‪ ،‬رحم برخاسته گفت‪ :‬اين مقام کسی است که از قطع رحم بتو پناه آورد‪.‬‬
‫خداوند فرمود‪ :‬بلی آيا راضی نی شوی که بپيوندم با کسی که به تو می پيوندد و‬
‫بگسلم با کسی که از تو می گسلد و می برد؟‬
‫گفت‪ :‬آری‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬پس برای تو مقق است‪.‬‬
‫‪239‬‬

‫سپس رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه می خواهيد بوانيد‪ { :‬ف َه ِل‬
‫عَل ْيهِ وسَلّم‬
‫ن تُفسِدُوا في ا َلرْضِ وتُقطّعُوا َأرْحامكُ ْم صَلّى الُ َ‬ ‫سيْتمْ إِن تَولّيتُم أَ ْ‬
‫ع َ‬
‫َ‬
‫عمَى َأ ْبصَارَهُ ْم } [ ممد‪] 23 ، 22 :‬‬‫صمّهُ ْم وَأَ ْ‬
‫أُو َلئِكَ الذين لَع َنهُم الُّ ف َأ َ‬
‫ترجه گذشت‪.‬‬
‫در روايتی از باری آمده که خداوند فرمود‪ :‬کسی که به تو می پيوندد‪ ،‬با او می‬
‫پيوندم و از کسی که با تو ببد‪ ،‬از او می برم و می گسلم‪.‬‬
‫ش‪ :‬رحی که شايسته است پيوسته نگهداشته شود وبريدن و قطع کردن آن حرام است‪،‬‬
‫نزديکان مرد از دو طرف پدر و پدر بزرگ اوست‪ ،‬هر چند بال رود و پسران وي است‪ ،‬هرچند‬
‫پائي باشد و آنچه به دو طرف تعلق می گيد عبارت است از برادران و خواهران و عموها و‬
‫عمه ها و دائی ها (ماما يا خالو) و خاله ها و فرزندان شان‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فقال‪:‬‬


‫‪ -316‬وعنه رضي اللّه عنه قال‪ :‬جَاءَ رَجُ ٌل إل رسول اللّه َ‬
‫ك » قال‪:‬‬
‫يا رسول اللّه مَنْ أَحَقّ النّاسِ بُس ِن صَحَابَت؟ قال‪ُ « :‬أمّك » قال‪ُ :‬ث ّم من؟ قال‪ُ « :‬أمّ َ‬
‫ُث ّم مَن؟ قال‪ُ « :‬أ ّمكَ » قال‪ُ :‬ثمّ مَن؟ قال‪َ « :‬أبُو َك » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫وف رواية ‪ :‬يا رسول اللّه مَنْ أَحَ ّق الناس بِحُسْن الصّحْبة؟ قال‪ُ « :‬أ ّمكَ ُث ّم ُأمّك‪ُ ،‬ثمّ‬
‫ُأمّك‪ ،‬ثّ أَباك‪ُ ،‬ث ّم َأدْنَاكَ َأدْنَا َك » ‪.‬‬

‫‪ -316‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫مردی به حضور رسول ال صلی ال عليه وسلم آمده گفت‪ :‬يا رسول ال! کدام کس‬
‫به خوش رفتاری ام سزاوارتر است؟‬
‫فرمود‪ :‬مادرت‪.‬‬
‫گفت‪ :‬باز کدام؟‬
‫فرمود‪ :‬مادرت‪.‬‬
‫گفت‪ :‬باز کدام؟‬
‫فرمود‪ :‬مادرت‪.‬‬
‫گفت‪ :‬باز کدام؟‬
‫‪240‬‬

‫فرمود‪ :‬پدرت‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬رغِم أَنْف‪ ،‬ثُم رغِم َأنْف‪ُ ،‬ثمّ رَغِم‬
‫‪ -317‬وعنه عن النب َ‬
‫لّنةَ » رواه مسلم‪.‬‬
‫أَنف مَنْ أَدرْكَ َأبَوْيهِ عِ ْندَ اْلكِب‪ ،‬أَح ُدهُمَا َأوْ كِلهُما‪ ،‬فَلمْ يدْخلِ ا َ‬

‫‪ -317‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬به خاک ماليده شود‪ ،‬به خاک ماليده شود‪ ،‬و باز به‬
‫خاک ماليده شود‪ ،‬بينی آنکه يکی از والدينش را و يا هر دو را هنگام کلنسالی دريابد‪ ،‬ولی‬
‫حق شان را اداء نکرده باشد‪ ،‬پس او به بشت داخل نگردد‪.‬‬

‫ص ُل ُه ْم وََيقْ َطعُون‪،‬‬
‫‪ -318‬وعنه رضي اللّه عنه أَن رجلً قال‪ :‬يا رسول اللّه إِ ّن ل قَراَبةً أَ ِ‬
‫وَأُحسِنُ ِإلَ ْي ِهمِ َويُسيئُونَ إِل‪ ،‬وأَ ْح ُلمُ عن ُه ْم وَيْهلُونَ علَي‪ ،‬فقال‪َ « :‬لئِنْ كُنْت كما ُقلْت‪ ،‬فَ َكأَنّمَا‬
‫س ّف ُهمُ الَل‪ ،‬ول َيزَا ُل معكَ مِنَ ال ّل ِه ظهِيٌ َعلَ ْي ِه ْم ما دمْتَ َعلَى ذَلكَ » رواه مسلم‪.‬‬
‫تُ ِ‬

‫‪ -318‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫مردی گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم! من نزديکانی دارم که با ايشان‬
‫پيوستگی می کنم‪ ،‬ولی آنا با من قطع رابطه می نايند‪ ،‬به آنا نيکی می ناي و آنا با من بدی‬
‫می نايند‪.‬‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اگر تو چنان باشی که می گويی‪ ،‬گويی خاکستر‬
‫داغ را به ايشان می خورانی و تا هي طور باشی هيشه خداوند ترا بر ايشان ياری خواهد‬
‫داد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬مَنْ أَحبّ‬


‫‪ -319‬وعن أَنسٍ رضي اللّه عنه أَن رسولَ اللّه َ‬
‫أَ ْن يُبْسَطَ له ف رِزقِه‪ ،‬وُينْسأَ َلهُ ف أَثرِه‪َ ،‬فلْيصِلْ رحِم ُه » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -319‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسی که دوست بدارد اينکه روزی اش فراخ‬
‫گرديده و عمرش طولنی گردد‪ ،‬بايد صلهء رحش (پيوستگی با نزديکان) را پيوسته بدارد‪.‬‬
‫‪241‬‬

‫‪ -320‬وعنه قال‪ :‬كان َأبُو َطلْحَة أَكْثَر الَنصار بِالَديَنةِ مَا ًل مِنْ نَخْل‪ ،‬وكان أَحبّ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يدْ ُخ ُلهَا‪،‬‬
‫َّأ ْموَاِلهِ ِبيْحَاء‪ ،‬وكَانتْ مُسْتقِْبلَة الَسْجِد‪ ،‬وكَان رسو ُل اللّه َ‬
‫حتّى ُتنْفِقُوا مِمّا‬ ‫ت هذِهِ اليةُ ‪ { :‬لَ ْ‬
‫ن َتنَالُوا ا ْل ِبرّ َ‬ ‫شرَب مِ ْن ما ٍء فيها طَيّب‪ ،‬فَلمّا َنزَل ْ‬
‫وَيَ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فقال‪ :‬يا‬
‫ن } [ آل عمران‪ ] 92 :‬قام أَبُو َطلْحة إل رسول اللّه َ‬
‫حبّو َ‬
‫تُ ِ‬
‫ن } َوإِنّ‬
‫حبّو َ‬
‫حتّى ُتنْفِقُوا ِممّا تُ ِ‬ ‫رسولَ اللّه إِ ّن اللّه تَبَارَك وتعال يقول‪ { :‬لَ ْ‬
‫ن تَنَالُوا ا ْل ِبرّ َ‬
‫أَحب مال إِلّ بَِيرْحَاء‪ ،‬وِإّنهَا صَد َقةٌ ل ّلهِ تعال‪ ،‬أَرجُو ِب ّرهَا وذُخْرهَا عِنْد اللّه تعال ‪َ ،‬فضَ ْعهَا يا‬
‫ك مالٌ رابح‪ ،‬ذِلكَ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬بَخ‪ ،‬ذِل َ‬
‫رسول اللّه حيثُ أَراكَ اللّه‪ .‬فقال رسو ُل اللّه َ‬
‫ج َع َلهَا ف ا َلقْربِي » فقال أَبُو َطلْحة ‪ :‬أَفعلُ يا‬
‫مالٌ رابح‪ ،‬و َقدْ سَ ِم ْعتُ ما قُلت‪ ،‬وِإنّي أَرى أَنْ تَ ْ‬
‫رسول اللّه‪َ ،‬فقَسَمهَا َأبُو َطلْحة ف أَقارِِبهِ وبن عمّه‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -320‬از انس رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫ابو طلحه در ميان انصار در مدينه از هه بيشتر صاحب درختان خرما بود‪ ،‬و از ههء‬
‫اموالش بيحاء (باغچهء خرما) را دوست می داشت‪ ،‬که روبروی مسجد نبوی صلی ال عليه‬
‫وسلم قرار داشت‪ ،‬رسول ال صلی ال عليه وسلم به آن داخل می گرديد و از آب شيين آن‬
‫می نوشيد‪.‬‬
‫انس رضی ال عنه گفت‪ :‬چون اين آيه نازل شد " لن تنالوا لب‪ "...‬ابو طلحه خدمت‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم آمده گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم خداوند بر تو‬
‫نازل نوده‪ :‬لن تنالوا لب‪ ...‬و من از ههء مال بيحاء را بيشتر دوست می دارم‪ ،‬و آن برای خدا‬
‫صدقه است‪ ،‬و از خداوند خي و ثواب آنرا می خواهم‪ .‬پس آنرا بائی که خداوند برايت‬
‫نشان داده بگذار‪ .‬رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬به به‪ ،‬اين ماليست سودمند‪ ،‬اين‬
‫ماليست سودمند و هانا شنيدم آنچه تو گفتی و نظرم اينست که آنرا برای نزديکانت‬
‫بگردانی‪ .‬ابوطلحه رضی ال عنه گفت‪ :‬اين کار را می کنم‪ ،‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم‪.‬‬
‫و ابو طلحه رضی ال عنه آنرا در ميان نزديکان و پسر عموهايش قسمت کرد‪.‬‬

‫‪ -321‬وعن عبد اللّه بن عمرو بن العاص رضي اللّه عنهما قال‪َ :‬أقْبلَ رجُ ٌل إِل نَبِ ّي اللّه‬
‫لهَادِ أَبَتغِي الَج َر مِنَ اللّه تعال ‪ .‬قال‪ « :‬فهَلْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬فقال‪ :‬أُباِي ُعكَ على الِجر ِة وَا ِ‬
‫َ‬
‫مِنْ والدِْيكَ أَحدٌ حَي؟ » قال‪ :‬نعمْ بل كِلهُما قال‪ « :‬فَتَ ْبَتغِي الَ ْجرَ مِنَ اللّه تعال؟» قال‪ :‬نعم‪.‬‬
‫قال‪ « :‬فَارْجعْ إِل والدِيْك‪َ ،‬فأَحْسِنْ صُحْبَتهُما‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫‪242‬‬

‫وهذا َلفْظُ مسلم‪.‬‬


‫لهَادِ فقال‪ « :‬أَح ّي والِداك؟ قال‪َ :‬نعَم‪ ،‬قال‪« :‬‬
‫وف رواي ٍة لُما‪ :‬جاءَ رجلٌ فاسَْت ْأذَنُه ف ا ِ‬
‫ففِيهِما فَجاهِ ْد » ‪.‬‬

‫‪ -321‬از عبد ال بن عمرو بن العاص رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫مردی بطرف پيامب صلی ال عليه وسلم آمده و گفت‪ :‬با شا پيمان می بندم بر اينکه‬
‫جهاد نوده‪ ،‬هجرت کنم و مزدم را فقط از خداوند بواهم‪ .‬آنضرت صلی ال عليه وسلم‬
‫فرمود‪ :‬آيا يکی از پدر و مادرت زنده است؟‬
‫گفت‪ :‬هر دوی شان زنده اند‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬از خداوند مزد می خواهی؟‬
‫گفت‪ :‬بلی‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬بسوی پدر و مادرت بازگرد و با آنان رفتار نيکو کن‪.‬‬
‫در روايتی ديگر از هر دو آمده که مردی آمده و از آنضرت صلی ال عليه وسلم‬
‫اجازهء جهاد را خواست‪ .‬ايشان فرمودند‪ :‬آيا پدر و مادرت زنده اند؟‬
‫گفت‪ :‬بلی‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬در خدمت آنا جهادکن‪.‬‬
‫ش‪ :‬اين حديث مشعر بر فضيلت احسان به پدر و مادر است و اينکه هرگاه جهاد فرض‬
‫کفايی باشد‪ ،‬خدمت والدين اولی است و جهاد بدون اجازهء شان حرام است و اگر جهاد فرض‬
‫عي شد‪ ،‬چني نيست‪.‬‬

‫صلُ بِالُكافئ وَلكِ ّن الواصِلَ‬


‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ :‬لَ ْيسَ الْوا ِ‬
‫‪ -322‬وعنه عن النب َ‬
‫الّذي إِذا قَطَعتْ رَحِ ُمهُ وص َلهَا» رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -322‬از عبد ال بن عمرو بن العاص رضی ال عنهما روايت است که فرمود‪:‬‬


‫صرف (پيوسته داشت) پيوند قرابت کافی نيست‪ ،‬بلکه پيوند دهندهء حقيقی کسی‬
‫است که چون پيوند قرابتش قطع گردد‪ ،‬آنرا پيوسته بدارد‪.‬‬
‫‪243‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬الرّحمُ َم َع ّلقَةٌ‬


‫‪ -323‬وعن عائشة قالت‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫ص َلهُ اللّه‪َ ،‬ومَن قَطَعَن‪ ،‬قَطَ َعهُ اللّه » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫بِال َع ْرشِ َتقُول‪ :‬مَنْ وصلن وَ َ‬

‫‪ -323‬از عايشه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬رحم (خويشاوندی) بر عرش معلق و آويزان‬
‫بوده و می گويد‪ :‬آنکه مرا پيوسته دارد‪ ،‬خدا او را پيوسته دارد و آنکه مرا می برد خدا او را‬
‫ببد‪.‬‬

‫‪ -324‬وعن ُأ ّم ا ُل ْؤمِنِيَ ميمُوَنةَ ب ْنتِ الارِثِ رضي اللّه عنها أَّنهَا أَعَت َقتْ وليد ًة وَلَم‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬فلَمّا كا َن يومَها الّذي يدورُ َعلَ ْيهَا فِيه‪ ،‬قالت‪ :‬يا رسول اللّه‬
‫تَسَت ْأذِنِ النّبِيّ َ‬
‫ِإنّي أَعَْت ْقتُ ولِيدت؟ قال‪َ « :‬أ َو فَعلْت؟ » قالت‪ :‬نَعمْ قال‪ « :‬أَما إِّنكِ لو أَعْطَيِتهَا أَخواَلكِ كان‬
‫أَع َظمَ لجرِ ِك » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -324‬از ميمونه بنت الارث ام الؤمني رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬
‫وی کنيزی را آزاد نود بدون اينکه از پيامب صلی ال عليه وسلم اجازه طلبد‪ .‬چون‬
‫روز نوبت او رسيد‪ ،‬گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم! آيا خب شديد که کنيزم را آزاد‬
‫کردم‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬آيا اين کار را کردی؟‬
‫گفت‪ :‬بلی!‬
‫فرمود‪ :‬هرگاه آنرا به ماماهايت (دائی هايت) می دادی ثوابت فزونتر بود‪.‬‬

‫صدّيقِ رضي اللّه عنهما قالت‪َ :‬قدِمتْ عليّ ُأمّي وهِي‬


‫‪ -325‬وعن أَسْمَاءَ ب ْنتِ أب ب ْكرٍ ال ّ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فَاسْتَفتَ ْيتُ رسول اللّه َ‬
‫مُشركة ف ع ْهدِ رسول اللّه َ‬
‫ك » متفق عليه‪.‬‬
‫صلُ ُأمّي؟ قال‪ « :‬نَعمْ صِلي ُأمّ ِ‬
‫قلت‪َ :‬قدِمتْ عَليّ ُأمّى َوهِى راغبةٌ ‪ ،‬أَفأَ ِ‬

‫‪ -325‬از اساء بنت ابی بکر رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬
‫‪244‬‬

‫مادرم در زمان رسول ال صلی ال عليه وسلم در حاليکه مشرک بود‪ ،‬به خانه ام‬
‫آمده از پيامب صلی ال عليه وسلم فتوا طلبيده گفتم‪ :‬مادرم نزدم آمده در حاليکه طمع دارد به‬
‫او کمک ناي‪ ،‬آيا با مادرم پيوستگی کنم؟‬
‫فرمود‪ :‬بلی‪ ،‬پيوندت را با مادرت پيوسته دار‪.‬‬

‫‪ -326‬وعن زينب الثقفِّيةِ امْرأَةِ عبدِ ال ّلهِ بن مسعودٍ رضي اللّه عنه وعنها قالت‪ :‬قال‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬تَصدّق َن يا َمعْشَرَ النّسَاءِ ولَو مِن ُحلِيّكُ ّن » قالت‪ :‬فَرجعتُ‬
‫رسولُ اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬
‫ف ذَات الَي ِد وإِنّ رسولَ ال ّلهِ َ‬
‫إِل عب ِد اللّه اب ِن مسعو ٍد فقلتُ له‪ِ :‬إنّك رجُلٌ َخفِي ُ‬
‫ص َرفَُتهَا إِل غَيكُم‪ .‬فقال‬
‫جزِئُ عنّي وَِإلّ َ‬
‫و َسلّم قدْ أمرنا بالصدق ِة ‪ ،‬فأْتِه فاسأَلْه‪ ،‬فإن كان ذلك يُ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬
‫عبدُ اللّه‪ :‬بَ ِل ائتِيهِ أَنت‪ ،‬فان َط َلقْت‪َ ،‬فإِذا امْرأَ ٌة مِن ا َلنَصارِ بِبابِ رسول اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قد أُلقِيتْ علَيهِ الهابةُ ‪ .‬فَخَرج علينا‬
‫حاجَت حاجُتهَا‪ ،‬وكان رسول اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ ،‬فأَخِْبرْ ُه أَنّ امْرأَتَيْ ِن بِالبَابَ تَسأَلنِك‪:‬‬
‫بلل‪ ،‬فقُلنَا له‪ :‬اْئتِ رسولَ اللّه َ‬
‫خبِر ُه منْ نَحن‪َ ،‬فدَخل بِللٌ‬
‫ص َد َقةُ ع ْنهُمَا على أزوا ِجهِما وَعلى أَيتَامٍ ف حُجُو ِرهِمَا؟ وَل تُ ْ‬
‫َأتُجزِئُ ال ّ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « من‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬فَسأَلَه‪ ،‬فقال لهُ رسو ُل اللّه َ‬
‫علَى رسول اللّه َ‬
‫ب هِي؟‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم «َأيّ الزّياِن ِ‬
‫ها؟ » قال‪ :‬امْرَأ ٌة مِنَ الَنصارِ َوزَيْنب‪ .‬فقالَ رسول اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ « :‬لهُمَا أَجْران‪ :‬أَ ْجرُ القرابةِ َوأَ ْجرُ‬
‫» قال‪ :‬امرأَةُ عب ِد اللّه‪ ،‬فقال رسول اللّه َ‬
‫الصّد َقةِ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -326‬از زينب ثقفی هسر عبد ال بن مسعود رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬ای زنان صدقه دهيد‪ ،‬هر چند که از زيور‬
‫آلت شا هم باشد‪ .‬گفت‪ :‬واپس به نزد ابن مسعود برگشته به وی گفتم که تو مردی کم‬
‫ثروتی‪ ،‬هانا رسول ال صلی ال عليه وسلم ما را به صدقه دادن دستور داد‪ .‬خدمت آنضرت‬
‫صلی ال عليه وسلم برو و بپرس که هر گاه آنرا بتو دهم مسئوليتم برآورده شود يا آنرا به‬
‫ديگری دهم؟‬
‫عبد ال گفت‪ :‬خودت برو و خودم رفته‪ ،‬ديدم که زنی از انصار بر آستانهء خانهء‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم ايستاده‪ ،‬در حاليکه مطلب من و او هر دو يکی است‪ ،‬برای پيامب‬
‫صلی ال عليه وسلم هيئتی داده شده بود‪ ،‬بلل نزد ما آمده‪ ،‬گفتيم‪ :‬بضور پيامب صلی ال‬
‫عليه وسلم برو و بگو دو زن در دم خانه از شا سئوال می کنند‪ ،‬که آيا صدقهء شان بر‬
‫‪245‬‬

‫شوهران شان و يتيمانی که تت سرپرستی شان است‪ ،‬جواز داشته‪ ،‬و از جای شان کفايت می‬
‫کند؟ و مگو که ما چه کسانی هستيم‪ .‬بلل خدمت آنضرت صلی ال عليه وسلم رسيده‬
‫سئوال نود‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم از وی پرسيد که آن دو زن کيانند؟‬
‫گفت‪ :‬زينب و زنی از انصار رسول ال صلی ال عليه وسلم‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬اين کدام زينب است؟‬
‫گفت‪ :‬هسر عبد ال‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬برای آنا دو مزد است‪ ،‬پاداش قرابت و‬
‫پاداش صدقه‪.‬‬

‫صةِ هِرقل‬
‫‪ -327‬وعن أب ُسفْيان صخْر ب ِن حربٍ رضي اللّه عنه ف حدِيِثهِ الطّويل ف ق ّ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ :‬قلت‪ :‬يقولُ‪:‬‬
‫أَ ّن هِرقْ َل قال لَب سفْيان‪ :‬فَماذَا ي ْأ ُمرُ ُكمْ بِه؟ َيعْن النّبِ ّي َ‬
‫شرِكُوا ِبهِ شَيْئا‪ ،‬واْترُكُوا ما يقُو ُل آباؤُكم‪ ،‬ويأْ ُمرُنَا بالصّلةِ ‪،‬‬
‫« اعُْبدُوا ال ّلهَ وَحدَه‪ ،‬ول تُ ْ‬
‫ص َلةِ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫صدْق‪ ،‬والعفَاف‪ ،‬وال ّ‬
‫وال ّ‬

‫‪ -327‬از ابو سفيان رضی ال عنه در حديث درازش در قصهء هرقل آمده که‪:‬‬
‫هرقل به ابی سفيان گفت‪ :‬که شا را به چه امر می کند؟ (پيامب شا)‬
‫گفت‪ :‬می گويد فقط خدای يگانه را بپرستيد و چيزی را شريک او مياريد و آنچه را‬
‫که پدران شا می گفتند ترک نائيد و ما را به ناز و راستی و پاکدامنی و صلهء رحم امر می‬
‫کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬إِنّكُم‬


‫‪ -328‬وعن أب ذر رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫ط»‪.‬‬
‫ستفْتَحُونَ َأرْضا ُيذْ َكرُ فِيهَا القِيَا ُ‬
‫وف روايةٍ ‪ « :‬ستفْتحُو َن مـصْر وهِي َأ ْرضٌ يُسَمّى فِيها القِياط‪ ،‬فَاسَتوْصُوا ِبَأ ْهلِها‬
‫خيْرا‪َ ،‬فإِنّ َل ُهمْ ذِمة ورحِما » ‪.‬‬
‫وف روايةٍ ‪ « :‬فإِذا افْتتَحتُموها‪َ ،‬فأَحْسِنُوا إِل َأ ْه ِلهَا‪َ ،‬فإِنّ لُم ذِ ّمةً ورحِما» أَو قال‬
‫«ذِ ّمةً وصِهرا » رواه مسلم‪.‬‬
‫‪246‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم مِنْهم‪.‬‬


‫قال ال ُعلَماء‪ :‬الرّ ِحمُ الت ُلمْ َكوْنُ هَاجَر ُأمّ إِسْماعِيلَ َ‬
‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم منهم‪.‬‬
‫ص ْهرُ»‪ :‬كو ُن مارِية ُأمّ إِبراهِيمَ ابنِ رسول اللّه َ‬
‫«وال ّ‬

‫‪ -328‬از ابو ذر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬شا سرزمينی را فتح خواهيد نود که در آن‬
‫از قياط بسيار صحبت می شود‪.‬‬
‫ش‪ :‬يعنی مردمش هرگاه بواهند کسی را بشم آورند می گويند به فلنی چند قياط‬
‫داده يا می گويند قياط هايت را نی دهم‪ .‬و قياط ‪ 24/1‬دينار است‪.‬‬
‫در روايتی آمده که زود است که شا سرزمي "مصر" را فتح کنيد و آن سرزمينی‬
‫است که از قياط زياد نام برده می شود با مردم شان معاملهء نيک کنيد‪ ،‬زيرا برای آنان حق‬
‫عهد و پيوند قرابت است‪.‬‬
‫ش‪ :‬علماء می گويند‪ :‬صلهء رحی که بر ايشان ثابت است‪ ،‬اين است که هاجر رضی ال‬
‫عنهامادر اساعيل عليه السلم از ايشان بود‪ .‬و خويشاوندی چون ماريهء قبطيه مادر ابراهيم بن‬
‫ممد صلی ال عليه وسلم از ايشان بود‪.‬‬

‫ت هذِهِ الَيةُ ‪ { :‬وََأنْذِر عشِيرتكَ‬


‫‪ -329‬وعن أب هريرة رضي اللّه عنه قال‪ :‬لا نزَل ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قُرَيْشَا فاجْتَمعُوا فَعَم‪،‬‬
‫الَقربِينَ } [ الشعراء‪ ] 214 :‬دعا رسو ُل اللّه َ‬
‫وخَصّ وقال‪« :‬يا بَن عبدِ شَمس‪ ،‬يا بن َكعْب بنِ ُلؤَي‪ ،‬أَن ِقذُوا أَْنفُسَ ُك ْم مِنَ النّار‪ ،‬يَا بن ُمرّةَ‬
‫بـنِ كْعب‪ ،‬أَْن ِقذُوا أَنفُسَ ُكمْ مِن النّار‪ ،‬يا بن ع ْبدِ مَنَاف‪ ،‬أَْن ِقذُوا أَْنفُسَ ُك ْم مِنَ النّار‪ ،‬يا بَن ها ِشمٍ‬
‫ك منَ‬
‫س َ‬
‫أَنقِذُوا أَْنفُس ُكمْ مِنَ النّار‪ ،‬يا بن ع ْبدِ ال ّط ِلبِ أَْن ِقذُوا َأْنفُس ُكمْ مِن النّار‪ ،‬يا فاطِمَة َأْنقِذي نفْ َ‬
‫النّار‪َ ،‬فإِن ل َأ ْملِكُ لَ ُك ْم منَ اللّه شيْئا‪ ،‬غَيْر أَنّ لَ ُكمْ رحِما سأَبّلهَا بِبِللِها » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -329‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫چون اين آيه نازل شد‪ { ،‬وََأنْذِر عشِيرتكَ الَقربِينَ } شعراء‪ . 214 :‬رسول ال‬
‫صلی ال عليه وسلم از قريش دعوت به عمل آوردند و آنا هم‪ ،‬هه گرد آمده اجتماع‬
‫کردند‪ ،‬آنضرت صلی ال عليه وسلم عام و خاص نوده گفتند‪ :‬ای فرزندان عبد شس وای‬
‫فرزندان کعب بن لؤی خود را از دوزخ نات دهيد! ای فرزندان مره بن کعب خويش را از‬
‫دوزخ نات دهيد! ای فرزندان عبد الطلب خود را از دوزخ نات دهيد! ای فرزندان هاشم‬
‫‪247‬‬

‫جان خود را از دوزخ نات دهيد! ای فرزندان عبد مناف جان خود را از دوزخ نات دهيد!‬
‫ای فاطمه خودت را از دوزخ نات ده‪ ،‬زيرا من مالک چيزی از سوی خدا برای شا نيستم‪،‬‬
‫بز اينکه شا با من رابطهء هم خونی و قرابت داريد که آنرا با خواهم آورد‪.‬‬

‫‪ -330‬وعن أب عبد اللّه عمرو بن العاص رضي اللّه عنهما قال‪ :‬سعتُ رسول اللّه‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم جِهارا غ ْيرَ ِسرّ َيقُول‪ « :‬إِ ّن آلَ بَن فُل ٍن لَيُسُوا بَأ ْولِيائي ِإنّما وَلِيّي ال ّلهُ‬
‫َ‬
‫ل ال ْؤمِنِي‪ ،‬ولَكِنْ َل ُهمْ ر ِحمٌ أَُبلّها بِبِللِها » متفق عليه‪ .‬واللّفظُ للبخاري‪.‬‬
‫وصا ُ‬

‫‪ -330‬از ابو عبد ال عمرو بن العاص رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬
‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم بطور آشکار و بی خفا شنيدم که می فرمود‪:‬‬
‫خانوادهء بنی فلن دوست من نيستند‪ ،‬هانان دوست من خدا و مؤمنان صال اند‪ ،‬ولی بر‬
‫ايشان حق قرابت است که آنرا پيوسته خواهم داشت‪.‬‬

‫ل قال‪ :‬يا رسولَ‬


‫‪ -331‬وعن أب َأيّوب خالدِ بن زيدٍ النصاري رضي اللّه عنه أَن رج ً‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬تعُبدُ اللّه‪،‬‬
‫اللّه أَ ْخِبرْن بِعملٍ ُيدْ ِخلُن الّنةَ ‪ ،‬وَيُبَاعِدن مِنَ النّار‪ .‬فقال النبّ َ‬
‫شرِكُ ِبهِ شَيْئا‪َ ،‬وُتقِيمُ الصّلَ َة ‪ ،‬وتُؤت الزّكاةَ ‪ ،‬وَتصِلُ الرّحِم » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ول تُ ْ‬

‫‪ -331‬از ابو ايوب خالد بن زيد انصاری رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬
‫مردی گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم عملی را به من نشان ده که مرا به‬
‫بشت داخل ساخته و از دوزخ دور نايد‪.‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اينکه خدای را بپرستی و به او چيزی را شريک‬
‫نياوری و ناز را بر پا داری و زکات را بدهی و صلهء رحم را بای آوری‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬إِذا‬


‫ب َ‬
‫‪ -332‬وعن سلْمان بن عامرٍ رضي اللّه عنه‪ ،‬عن الن ّ‬
‫َأفْ َطرَ أَ َحدُ ُك ْم َفلْيُفْ ِطرْ َعلَى تَمر‪َ ،‬فإِّنهُ بر َكةٌ ‪َ ،‬فإِنْ َلمْ يِد تَمْرا‪ ،‬فَالاء‪َ ،‬فإِّن ُه ُطهُو ٌر » وقال‪« :‬‬
‫ص َل ٌة » ‪ .‬رواه الترمذي‪ .‬وقال‪:‬‬
‫ص َد َقةٌ و ِ‬
‫ي صدقَةٌ ‪ ،‬و َعلَى ذي الرّ ِحمِ ثِنْتَان‪َ :‬‬
‫الصّد َقةُ َعلَى الِسكِ ِ‬
‫حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -332‬از سلمان بن عامر رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪248‬‬

‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه کسی از شا می خواست روزه اش را افطار‬
‫کند‪ ،‬بتر است که آنرا به خرما افطار کند‪ ،‬چون در آن برکت است‪ ،‬و اگر خرما نيافت به‬
‫آب افطار نايد‪ ،‬زيرا آب پاک است‪ .‬و فرمود‪ :‬صدقه بر مسکي صدقه است‪ ،‬اگر برای‬
‫قرابت دهد هم صدقه است‪ ،‬و هم صلهء رحم‪.‬‬

‫‪ -333‬وعن ابن عمر رضي اللّه عنهما قال‪ :‬كَاَنتْ تَحت امْرأَةٌ ‪ ،‬و ُك ْنتُ أُحِبّها‪ ،‬وَكَانَ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ ،‬فذَكر‬
‫ب َ‬
‫عُمرُ يكْر ُههَا‪ ،‬فقال ل‪َ :‬ط ّلقْها فأبيْت‪َ ،‬فأَتَى عَمرُ رضي اللّه عنه الن ّ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ « :‬ط ّل ْقهَا » رواه أَبو داود‪ ،‬والترمذي وقال‪ :‬حديث‬
‫ب َ‬
‫ذلكَ لَه‪ ،‬فقال الن ّ‬
‫حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -333‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫زنی داشتم که دوستش می داشتم و عمر رضی ال عنه از او بد می برد و به من‬
‫گفت‪ :‬او را طلق ده و من قبول نکردم‪ .‬وی نزد پيامب صلی ال عليه وسلم رفته و موضوع‬
‫را ياد نود‪ .‬پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود که او طلق ده‪.‬‬

‫‪ -334‬وعن أب ال ّدرْادءِ رضي اللّه عنه أَن رَجُلً َأتَا ُه فقال‪ :‬إِنّ ل ا ْم َرأَةً وإِن ُأمّي َت ْأمُرُن‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يقولُ « الْواِلدُ َأوْسطُ أَبْوابِ الَّنةِ ‪َ ،‬فإِنْ‬
‫لقِها؟ فقال سَ ِم ْعتُ رسول ال ّلهِ َ‬
‫بِطَ َ‬
‫ت فَأَضِعْ ذلِك الْباب‪َ ،‬أ ِو احفظْ ُه » رواه الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسنٌ صحيح‪.‬‬
‫شِ ْئ َ‬

‫‪ -334‬از ابو درداء رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫مردی نزدش آمده گفت‪ :‬زنی دارم‪ ،‬مادرم امر می کند که او را طلق دهم‪ .‬وی‬
‫گفت‪ :‬از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬مادر دروازهء ميانی بشت‬
‫است‪ ،‬اگر می خواهی آن دروازه را از دست ده و يا آنرا برای خويش حفظ کن‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪:‬‬


‫‪ -335‬وعن البا ِء بن عازبٍ رضي اللّه عنهما‪ ،‬عن النب َ‬
‫«الَاَلةُ بِمَ ْن ِزلَة ا ُلمّ » رواه الترمذي‪ :‬وقال حديثٌ حسن صحيح‪.‬‬
‫وف الباب أَحاديث كِثية ف الصحيح مشهورة ‪ ،‬منها حديث أَصحابِ الغارِ‪ ،‬وحديث‬
‫ج و َقدْ َسَبقَا‪ ،‬وأَحاديث مشهورة ف الصحيح َح َذفُْتهَا ا ْختِصارا‪َ ،‬ومِنْ َأهَ ّمهَا حديثُ عمْرو بن‬
‫ُجرَيْ ٍ‬
‫‪249‬‬

‫سةَ رضي اللّه عنه ال ّطوِي ُل الُشْتَ ِملُ على جُمَلٍ كثـية مِ ْن َقوَا ِعدِ الِسْلمِ وآداِب ِه وَ َسَأذْكُرُهُ‬
‫عَب َ‬
‫بِتَمَا ِمهِ إِن شَاءَ اللّه تعال ف بابِ الرّجَاء‪ ،‬قال فيه‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم بِمَ ّكةَ ‪َ ،‬يعْن ف َأوّل النُُبوّ ِة ‪ ،‬فقلتُ له‪ :‬ما‬
‫ب َ‬
‫دَ َخ ْلتُ عَلى الن ّ‬
‫أَنت؟ قال‪َ« :‬نبّ» فقلت‪ :‬وما نب؟ قال‪ « :‬أَرسلَن ال ّلهُ تعال ‪ ،‬فقلت‪ِ :‬بأَيّ شَيءٍ َأرْسلَك؟ قال‪:‬‬
‫سرِ الوثَان‪ ،‬وأَنْ يُو ّح َد اللّه ل يُشرَكُ ِبهِ شَيءٌ » وذكر تَمامَ الديث‪.‬‬
‫«َأرْسلَن ِبصِلةِ ا َلرْحام‪ ،‬وكَ ْ‬
‫واللّه أعلم‪.‬‬

‫‪ -335‬از براء بن عازب رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خاله مانند مادر است‪.‬‬
‫در اين باب احاديث زياد در صحيح وجود دارد که مشهور است‪ ،‬از جله حديث‬
‫ياران غار و حديث جريج که قبلً ذکرش گذشت و احاديث مشهور در صحيح است که به‬
‫واسطهء اختصار آنرا حذف نودم و از جلهء مهمترين آنا حديث طويل و دراز عمرو بن عبسه‬
‫رضی ال عنه است که شامل مطالبی بسيار از اصول و آداب اسلم است و در "باب اميد و‬
‫رجاء" آنرا ذکر خواهيم نود‪ .‬وی گفته که در مکهء مکرمه به حضور پيامب صلی ال عليه‬
‫وسلم آمدم يعنی در اولي مرحلهء نبوت‪ ،‬به وی گفتم‪ :‬تو کيستی؟‬
‫فرمود‪ :‬پيامبم‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬پيامب کيست؟‬
‫فرمود‪ :‬خداوند مرا فرستاده است‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬به چه چيز فرستاده است؟‬
‫فرمود‪ :‬مرا برای پيوست صلهء ارحام (پيوندهای قرابت) و شکست بتها فرستاده است‬
‫و اينکه خداوند يکتا شرده شده و به او چيزی شريک آورده نشود و تام حديث را ذکر نود‪.‬‬
‫و ال اعلم‪.‬‬

‫‪ -41‬باب تري نافرمانی پدر و مادر و بريدن پيوند قرابت و‬


‫خويشاوندی‬
‫‪250‬‬

‫قال ال تعالی‪َ { :‬ف َهلْ عَسننَ ْيتُمْ إِن َتوَّليْتُمننْ أَن تُفْسننِدُوا فِني ا َلْرْضنِن َوتُقَطّعُوا‬
‫َأرْحَامَكُمنْ{‪ُ }22‬أ ْوَلئِكَن الّذِينَن َل َع َنهُمُن الُّ فَأَصَن ّمهُمْ وََأعْمَى َأبْصنَارَهُمْ} محمند‪– ٢٢ :‬‬
‫‪٢٣‬‬
‫ل نمِن بَعْ ِد مِيثَاقِهِن َويَقْطَعُونَن مَا َأ َمرَ‬
‫عهْدَ ا ّ‬ ‫و قال تعالی‪ { :‬وَالّذِينَن يَنقُضُونَن َ‬
‫صلَ َويُفْ سِدُونَ فِي ا َلرْ ضِ ُأ ْوَلئِ كَ َل ُه مُ اللّ ْع َنةُ وَ َل ُه ْم سُوءُ الدّارِ} الرعد‪:‬‬
‫ل بِ هِ أَن يُو َ‬
‫ا ّ‬
‫‪٢٥‬‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَقَضَى َربّكَن أَ ّل تَ ْعبُدُواْ ِإلّ ِإيّاهُن َوبِا ْلوَالِ َديْنِن إِحْسنَاناً ِإمّان يَبُْلغَنّ‬
‫ل تَقُل ّل ُهمَا ُأفّ وَلَ َت ْنهَرْ ُهمَا وَقُل ّلهُمَا َقوْلً َكرِيماً{‬ ‫عِندَ كَ الْ ِك َبرَ َأحَدُ ُهمَا َأوْ ِكلَ ُهمَا فَ َ‬
‫حمْ ُهمَا َكمَا رَ ّبيَانِي صَغِيراً{‬ ‫حمَةِ وَقُل رّبّ ا ْر َ‬ ‫جنَا حَ ال ّذ ّل مِنَن الرّ ْ‬ ‫خفِضْن َل ُهمَا َ‬ ‫‪ }23‬وَا ْ‬
‫‪ }24‬السراء‪٢٤ – ٢٣ :‬‬

‫خداو ند می فرما يد‪ :‬پس ای خداوندان ايان ضع يف‪ ،‬هرگاه متولی امور مردم شو يد‪،‬‬
‫نزديکيد از آنکه تبه کاری کنيد در زمي و پيوندهای رحم تان را بگسليد‪ ،‬اين گروه آنانی اند‬
‫که خداو ند ايشان را لع نت نوده‪ ،‬پس کر شان ساخت و چشمان شان را کور نود‪ .‬م مد‪:‬‬
‫‪23 ،22‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬و آنانکه عهد خدا را می شکنند‪ ،‬پس از استوار کردنش و قطع می کنند‬
‫آنچه را که خدا به پيوند کردنش فرموده و در زمي فساد می کنند پس آنگروه را است لعنت‬
‫و برای آنان است دشواری سرای آخرت‪ .‬رعد‪25 :‬‬
‫و ميفرمايـد‪ :‬و پروردگارت حکـم نود کـه جـز او را عبادت نکنيـد و بـا پدر و مادر‬
‫نيکوکاری نائيد‪ ،‬واگر نزد تو به کلنسالی يکی شان يا هر دوی شان برسد پس بر ايشان أف‬
‫مگو و بر آنان بانگ مزن و با آندو سخن نيکو بگو‪ .‬و برای شان بازوی تواضع خود را برای‬
‫مهربانـی پسـت نوده و بگـو پروردگارم بر آنان ببخشای‪ ،‬چنانچـه مرا در کوچکـی پرورش‬
‫نودند‪ .‬اسراء ‪24 ،23‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -336‬وعن أب بكرةَ نُفيْع ب ِن الار ثِ رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسو ُل اللّه َ‬
‫َعلَيْ هِ و َسلّم‪« :‬أَل ُأنَبّئُك مْ بِأكَْب ِر الْكَبائِر؟ » ثلثا قُل نا‪ :‬بلَى يا ر سولَ اللّه‪ :‬قال‪ « :‬ا ِلشْرا كُ بِاللّ هِ‪،‬‬
‫ـا زَال‬
‫و ُعقُوق ـُ الْوالِديْـن » وكان مُتّكِئا فَجلَس‪ ،‬فقال‪«:‬أَل وقوْلُ الزّو ِر وشهادُة الزّو ِر » فَمـ‬
‫ي َك ّر ُرهَا حتّى قُلنَا‪ :‬ليْتهُ سكت‪ .‬متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -336‬از ابوبکره نفيع بن حارث رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪251‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آيا شا را از بزرگترين گناهان کبيه با خب‬
‫نسازم؟ و اين سخن را سه بار تکرار نودند‪.‬‬
‫گفتيم‪ :‬آری يا رسول ال صلی ال عليه وسلم!‬
‫فرمود‪ :‬شريک آوردن به خدا و نافرمانی و آزار پدر و مادر‪ .‬آنضرت صلی ال عليه‬
‫وسلم تکيه نوده نشستند‪ .‬فرمودند‪ :‬آگه باشيد سخن دروغ و شهادت دروغ و آنرا باندازهء‬
‫تکرار فرمود که گفتيم کاش سکوت می فرمود‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ هِ‬


‫‪ -337‬و عن ع بد اللّ هِ ب ِن عمرو بن العاص ر ضي اللّه عنه ما عن ال نب َ‬
‫ْراكـ بِاللّه‪ ،‬وعقُوق الْوالِديْن‪ ،‬وقَتْلُ النّف ْس‪ ،‬والْيمِيُ اْلغَموس» رواه‬
‫وسـلّم قال‪« :‬الْكبائر‪ :‬الِش ُ‬
‫َ‬
‫البخاري‪.‬‬

‫‪ -337‬از عبد ال بن عمرو بن العاص رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬گناهان کبيه عبارت اند از‪ :‬شريک آوردن به خدا‪،‬‬
‫نافرمانی پدر و مادر‪ ،‬قتل نفس و سوگندی که انسان به دروغ می خورد‪.‬‬
‫ش‪ :‬غوطه دهنده در آتش دوزخ يا غوطه دهنده در گناه‪ .‬سوگندی که انسان به دروغ‬
‫می خورد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬مِنَ الْكباِئرِ ش ْتمُ الرّجلِ‬
‫‪ -338‬وعنه أَن رسول اللّه َ‬
‫سبّ‬
‫سبّ أَبا الرّ ُجلِ‪ ،‬في ُ‬
‫واِل َديْه‪ »،‬قالوا‪ :‬يا رسو َل اللّه وهَ ْل يشُْتمُ الرّ ُجلُ والِديْه؟‪ ،‬قال‪ « :‬نَعم‪ ،‬يَ ُ‬
‫سبّ ُأمّ ُه » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫سبّ ُأمّه‪ ،‬فَي ُ‬
‫أَباه‪ ،‬وي ُ‬
‫ب الكباِئرِ أَنْ يلْعنَ الرّجُ ُل واِلدَيْه‪ » ،‬قيل‪ :‬يا رسـول ال ّلهِ‬
‫وف روايـةٍ ‪ « :‬إِ ّن مِنْ أَكْ ِ‬
‫سبّ ُأ ّمهُ»‪.‬‬
‫سبّ َأبَاه‪ ،‬وَيَسبّ ُأمّه‪ ،‬في ُ‬
‫سبّ أَبا الرّجُل‪ ،‬فَي ُ‬
‫ك ْيفَ يلْعنُ الرجُ ُل والِديْه؟‪ ،‬قال‪ « :‬ي ُ‬

‫‪ -338‬از عبد ال بن عمرو بن العاص رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی عليه وسلم فرمود‪ :‬دشنام دادن پدر و مادر از جلهء گناهان کبيه‬
‫است!‬
‫گفتند‪ :‬يا رسول ال! آيا کسی پدر و مادر خود را دشنام می دهد؟‬
‫‪252‬‬

‫فرمود‪ :‬بلی‪ ،‬پدر مرد ديگری را دشنام می دهد و او در عوض پدر او را دشنام می‬
‫دهد و مادر کسی را دشنام می دهد و او هم مادرش را دشنام می دهد‪.‬‬
‫در روايتی آمده که‪ :‬از جلهء بزرگترين گناهان کبيه اينست که شخص پدر و مادر‬
‫خود را لعنت کند‪.‬‬
‫گفته شد‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم چگونه می شود که شخص پدر و مادر‬
‫خود را لعنت کند؟‬
‫فرمود‪ :‬پدر مردی را دشنام می دهد و او پدرش را دشنام می دهد و مادر کسی را‬
‫دشنام می دهد و او در عوض مادرش را دشنام می دهد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -339‬وعن أب ممد جُب ْيرِ ب ِن مُط ِعمٍ رضي اللّه عنه أَن رسولَ اللّه َ‬
‫و َسلّم قال‪« :‬ل َيدْ ُخلُ الَّن َة قَاطِ ٌع » قال سفيان ف روايته‪ :‬يعْن‪ :‬قاطِع رحِم‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -339‬از ابی ممد جبي بن مطعم رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬برنده و قطع کننده به بشت داخل نی گردد‪.‬‬
‫سفيان در روايت خود گفته است يعنی قطع کنندهء صلهء رحم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -340‬وعن أب عِيسى ا ُلغِيةِ بنِ ُشعْبةَ رضي اللّه عنه عن النبّ َ‬
‫قال‪ « :‬إِنّ ال ّلهُ تعال َح ّرمَ َعلَ ْي ُكمْ ُعقُوقَ الُمهَات‪ ،‬ومنْعا وهات‪ ،‬ووْأدَ البنَات‪ ،‬و َكرَ َه ل ُك ْم قِيل‬
‫وقال‪ ،‬وكثرة السَؤال‪ ،‬وإِضَاعة الا ِل » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -340‬از ابو عيسی مغيه بن شعبه رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خداوند بر شا حرام کرده است آزار پدر و مادر و‬
‫منع آنچه را که بر شا واجب است و طلب آنچه را که از شا نيست و به گور کردن دختران‬
‫را و نی پسندد برای شا قيل و قال (گفتگوی زياد) و کثرت سئوال و ضايع کردن مال را‪.‬‬

‫حدِيثَ « وأَقْط ُع مَنْ قَطَعكِ » وحديث «‬


‫وف الباب أَحادِيثُ سب َقتْ ف البابِ قبله كَ َ‬
‫مَن قطَعن قَطَعهُ اللّه » ‪.‬‬
‫‪253‬‬

‫در اين باب احاديث زيادی است از جله حديث "مقاطعه ميکنم با آنکه از تو ببد" و‬
‫حديث کسی که از من ببد خداوند با او قطع رابطه می کند‪.‬‬

‫‪ -42‬باب فضيلت نيکی و احسان به دوستان پدر و مادر و نزديکان‬


‫هسر و ديگر کسانی که احترام شان پسنديده و مستحب است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬إِن أَبرّ البّ‬


‫‪ -241‬عن ابن عمر رضي اللّه عنهما أَن النب َ‬
‫أَنْ يصِ َل الرّجُ ُل ُودّ َأبِيهِ » ‪.‬‬

‫‪ -341‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بترين احسان اينست که شخص دوستی پدرش را‬
‫استمرار دهد با دوستان پدرش و با دوستان پدرش پيوستگی کند‪.‬‬

‫ل مِنَ‬
‫‪ -342‬وعن عبدِ ال ّلهِ بن دينارٍ عن عبد اللّه بن عمر رضي اللّه عنهما أَنّ رجُ ً‬
‫الَعْرابِ لقِيهُ بِطرِيق مكّة ‪ ،‬فَسلّم عَل ْيهِ عَ ْبدُ اللّه بْنُ عُمر‪ ،‬وحلهُ على حارٍ كَانَ يرْكَُبهُ‪ ،‬وأَعْطَاهُ‬
‫ضوْنَ‬
‫صلَحكَ اللّه ِإنّهمْ الَعْرابُ و ُهمْ ي ْر َ‬
‫عِمامةً كانتْ على رأْسِه‪ ،‬قال اب ُن دِينَار‪ :‬فقُلنا له‪َ :‬أ ْ‬
‫س ْعتُ‬
‫بِاليسِي‪ .‬فقال عب ُد اللّه بنُ عمر‪ :‬إِنّ هذا كَان ودّا ِلعُ َمرَ بن الطاب رضي اللّه عنه‪ ،‬وإِنّي ِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يقول‪ « :‬إِنّ أَبرّ الِبرّ صِلةُ الرّجُلِ َأهْ َل ُودّ َأبِيهِ »‪.‬‬
‫رسول اللّه َ‬
‫وف روايةٍ عن ابن دينار عن ابن عُمَر َأّنهُ كَا َن إِذا خرج إل مَ ّكةَ كَا َن َلهُ حِمارٌ‬
‫شدّ بِها رأْسه‪ ،‬فَبيْنَا هُو يوْما على ذِلكَ الِمَارِ إذْ‬
‫يَتَروّحُ عل ْيهِ إذا م ّل رُكُوب الرّا ِح َلةِ ‪ ،‬وعِمامةٌ ي ُ‬
‫ب هذا‪ ،‬وأَعْطاهُ‬
‫ت فُلنَ بْ َن فُلن؟ قال‪ :‬بلَى ‪َ :‬فأَعْطَاهُ الِمَار‪ ،‬فقال‪ :‬ارْ َك ْ‬
‫س َ‬
‫َمرّ ِبهِ أَعْراب‪ ،‬فقال‪ :‬أَلَ ْ‬
‫العِمامةَ وقال‪ :‬ا ْش ُددْ ِبهَا رأْسَك‪ ،‬فقال َلهُ َبعْضُ َأصْحابِه‪َ :‬غفَر اللّه لَك‪ ،‬أَعْطَ ْيتَ هذَا الَعْرابّ‬
‫صلّى الُ‬
‫ش ّد ِبهَا رأْ َسكَ؟ فقال‪ :‬إِنّي سَ ِم ْعتُ رسو َل اللّه َ‬
‫حِمارا ك ْنتَ تَروّحُ عليْه‪ ،‬وعِما َمةً ُك ْنتَ ت ُ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم يُقول‪ « :‬إِ ْن مِنْ أََبرّ الِبرّ أَنْ َيصِ َل الرّجُلُ َأهْ َل ُودّ َأبِيهِ َبعْد أَنْ يُولّىَ» وِإنّ أَبَاهُ كَانَ‬
‫صدِيقا ِلعُمر رضي اللّه عنه‪ ،‬روى هذِ ِه الرّواياتِ ُك ّلهَا مسلم‪.‬‬
‫َ‬

‫‪ -342‬از عبد ال بن دينار از عبد ال بن عمر رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬
‫‪254‬‬

‫مردی از باديه نشينان در راه مکهء مکرمه با او روبرو شد‪ ،‬عبد ال رضی ال عنه بر او‬
‫سلم نود و او را بر الغی که بر آن سوار می شد سوار نود و عمامهء که بر سر داشت به او‬
‫داد‪.‬‬
‫ابن دينار می گويد به او گفتم‪ :‬خدا حالت را اصلح کند آنا باديه نشي اند به اندکی‬
‫راضی شوند‪.‬‬
‫عبد ال بن عمر رضی ال عنهما گفت‪ :‬پدر اين شخص با عمر رضی ال عنه دوست‬
‫بوده و من از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬از بترين نيکی ها اينست‬
‫که شخص رابطه اش را با دوستان پدرش حفظ نايد‪.‬‬
‫و در روايتی از ابن دينار از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬
‫چون ابن عمر بطرف مکهء مکرمه می رفت الغی داشت که چون از سواری شتر‬
‫خسته می شد بر آن استراحت می کرد و عمامهء داشت که با آن سرش را می بست‪ ،‬روزی‬
‫در حاليکه به آن الغ سوار بود بدويی از کنارش گذشت و گفت‪ :‬آيا فلن پسر فلن نيستی؟‬
‫گفت‪ :‬آری! پس الغ را به او داده و گفت‪ :‬بر اين سوار شو و عمامه اش را به او‬
‫داده و گفت‪ :‬سرت را به آن بسته کن‪ .‬برخی از دوستانش به او گفتند‪ :‬خداوند ترا بيامرزد‪،‬‬
‫الغی که بدان استراحت می کردی و عمامهء را که بدان سر خود را می بستی به اين بدوی‬
‫دادی؟‬
‫وی گفت‪ :‬من از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬هانا از جلهء‬
‫بترين نيکی ها اينست که شخص رابطه اش را بعد از مرگ با دوستان پدرش برقرار داشته‬
‫باشد‪ .‬و پدر او از دوستان عمر رضی ال عنه بود‪.‬‬

‫‪ -343‬وعن أب أُسَيْد بضم المزة وفتح السي مالكِ بنِ ربِي َعةَ السّا ِعدِيّ رضي اللّه عنه‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم إذ جا َءهُ ر ُج ٌل مِنْ بن َسلَمة فقال‪:‬‬
‫قال‪ :‬بَيْنا نَحْنُ ُجلُوسٌ عِ ْندَ رسول ال ّلهِ َ‬
‫يارسولَ اللّه هَ ْل بقى مِن ِبرّ أَبويّ شىءٌ أَب ّرهُمَا ِبهِ بَعدَ َموِْتهِمَا؟ فقال‪َ « :‬نعَم‪ ،‬الصّلَة علَ ْيهِمَا‪،‬‬
‫صدِيقهما »‬
‫والسِْت ْغفَارُ َلهُما‪ ،‬وإِنْفاذُ َع ْه ِدهِما‪ ،‬وصِلةُ الرّ ِحمِ الت ل تُوصَلُ إِ ّل ِبهِمَا‪ ،‬وإِ َكرَامُ َ‬
‫رواه أبو داود‪.‬‬

‫‪ -343‬از ابو اسيد مالک بن ربيعه ساعدی رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫‪255‬‬

‫در لظاتی که ما نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم نشسته بودي ناگهان مردی از‬
‫بنی سلمه آمده گفت‪ :‬آيا از نيکی بر پدر و مادرم چيزی مانده که بعد از مرگشان آنرا بای‬
‫آورم؟‬
‫حضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بلی‪ ،‬دعا و طلب آمرزش برای شان و با نودن‬
‫عهد شان بعد از ايشان و صلهء رحی که بدون آنا پيوسته نی گردد و احترام دوستان شان‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -344‬وعن عائشة رضي اللّه عنها قالت‪ :‬ما ِغ ْرتُ على أَ َح ٍد مِنْ نِسَاءِ النب َ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم مَا ِغ ْرتُ على خديةَ رضي اللّه عنها‪ .‬ومَا َرأَيُْتهَا قَط‪ ،‬ولَكنْ كَا َن يُكِْث ُر ذِ ْك َرهَا‪َ ،‬ورُبّما‬
‫ذَبح الشّاةَ ‪ُ ،‬ثمّ ُيقَ ّطعُهَا أَ ْعضَاء‪ُ ،‬ثمّ يَبْعُثهَا ف صدائِق خدِيةَ ‪َ ،‬فرُبّما قلتُ لَه‪َ :‬كأَنْ َلمْ يكُ ْن ف‬
‫الدّنْيَا إِ ّل خديةُ ‪ ،‬فيقول‪ « :‬إِنّها كَانتْ وكَاَنتْ وكَا َن ل مِ ْنهَا وَل ٌد » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫س ُعهُن‪.‬‬
‫وف روايةٍ وإنْ كَانَ لَيذبحُ الشّاةَ ‪ ،‬فَُي ْهدِي ف خَلِئ ِلهَا مِ ْنهَا مَا ي َ‬
‫ص ِدقَاءِ َخدِيةَ » ‪.‬‬
‫ح الشّا َة َيقُول‪َ « :‬أرْ ِسلُوا ِبهَا إِل أَ ْ‬
‫وف روايةٍ كَانَ ِإذَا ذَب َ‬
‫صلّى الُ َع َل ْيهِ‬
‫ت هَاَلةُ بِ ْنتُ ُخوَْي ِلدٍ أُ ُختُ خَد َيةَ َعلَى رسول اللّه َ‬
‫وف روايةٍ قالت‪ :‬اسَْت ْأذََن ْ‬
‫و َسلّم‪َ ،‬فعَرفَ اسْتِ ْئذَانَ خدية ‪ ،‬فَارْتَاحَ َل َذِلكَ فقال‪ « :‬ال ّل ُه ّم هَاَلةُ بِ ْنتُ خ َوْي ِل ٍد » ‪.‬‬
‫ي ومعناه‪ :‬اهَْتمّ بِه‪.‬‬
‫وف المْ ِع بي الصحيحي َللْحُ َم ْيدِي‪ « :‬فَارْتَاعَ » بِالع ِ‬

‫‪ -344‬از عايشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫باندازهء خديه رضی ال عنها بر هيچ زنی از زنان پيامب صلی ال عليه وسلم رشک‬
‫نبدم‪ ،‬در حاليکه هرگز او را نديدم‪ ،‬ليکن رسول ال صلی ال عليه وسلم بسيار از وی ياد‬
‫می نود‪ ،‬و بسا می شد که گوسفندی را کشته و اعضای آنرا قطعه قطعه نوده‪ ،‬به دوستان‬
‫خديه می فرستادند و من چه بسا برای شان می گفتم‪ :‬گويی جز خديه هيچ زنی وجود‬
‫نداشته است‪ ،‬و می فرمود‪ :‬هانا او چني بود و چنان بود و من از او اولد داشتم‪.‬‬
‫در روايتی آمده که آنضرت صلی ال عليه وسلم گوسفند را کشته و از آن برای‬
‫دوستان خديه رضی ال عنها می فرستاد‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که گفت‪ :‬هاله بنت خويلد خواهر حضرت خديه از آنضرت صلی‬
‫ال عليه وسلم اجازهء دخول خواست‪ .‬رسول ال صلی ال عليه وسلم از اجازه خواست او‬
‫‪256‬‬

‫بياد اجازت خواست خديه رضی ال عنها افتاد‪ .‬چون صدايش نغمهء صدای خديه رضی ال‬
‫عنها را داشت و نايت شاد شده و فرمود‪ :‬ای خدا هاله بنت خويلد!‬
‫در کتاب جع الصحيحي حيدی آمده که پيامب صلی ال عليه وسلم با آمدن او‬
‫غمگي شد‪.‬‬
‫‪ -345‬وعن أَنس بن مالكٍ رضي اللّه عنه قال‪ :‬خَر ْجتُ معَ جرير بن عبدِ اللّه الْبَجَليّ‬
‫خ ُدمُن فقلتُ َلهُ‪ :‬ل َتفْعلْ‪ ،‬فقال‪ :‬إِنّي َق ْد رَأَيـتُ الَنصارَ َتصْنَعُ‬
‫رضي اللّه عنه ف َس َفرٍ‪ ،‬فَكَانَ يَ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َشيْئا آَل ْيتُ عَلى َنفْسي أَنْ ل أَصْحبَ أَحدا مِ ْن ُهمْ إِلّ خَدمْتُهُ‪.‬‬
‫برسُول اللّه َ‬
‫متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -345‬از انس بن مالک رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫با جرير بن عبد ال بلی به سفری برآمدم و او خدمت مرا می نود‪ ،‬و من به او گفتم‪:‬‬
‫اين کار را مکن‪ ،‬و او گفت‪ :‬انصار را ديدم که چنان برخوردی با رسول ال صلی ال عليه‬
‫وسلم می کردند که من سوگند خوردم هرگز با يکی از آنا هسفر نواهم شد‪ ،‬مگر اينکه‬
‫من برايش خدمت خواهم کرد‪.‬‬
‫‪257‬‬

‫‪ -43‬باب إحترام به اهل بيت و خاندان رسو ال صلی ال عليه‬


‫وسلم و بيان فضيلت شان‬

‫ط ّهرَكُمْ‬
‫قال ال تعالی‪ِ { :‬إنّمَا ُيرِيدُ الُّ ِليُذْهِبَ عَنكُ ُم الرّجْسَ أَ ْهلَ ا ْل َبيْتِ َويُ َ‬
‫طهِيراً} الحزاب‪٣٣ :‬‬
‫تَ ْ‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬ومَن يُعَظّمْ شَعَائِرَ الِّ َفِإ ّنهَا مِن تَ ْقوَى الْقُلُوبِ} الحج‪٣٢ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬جز اين نيست که خدا می خواهد تا از شا اهل بيت پليدی را دور‬
‫نايد و شا را بپاک کردنی پاک سازد‪ .‬احزاب‪33 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬و هر که شعائر خدا را تعظيم کند پس اين تعظيم از تقوی دلاست‪.‬‬
‫حج‪32 :‬‬

‫‪ -346‬وعن يزيد بن حيّانَ قال‪ :‬انْط َل ْقتُ أَنا وحُصيْنُ بْنُ سَ ْبرَ َة ‪ ،‬وع ْمرُو بن مُسْ ِلمٍ إل‬
‫زَْيدِ بْنِ أَرقمَ رضي اللّه عنهم‪ ،‬فلَمّا جَلسْنا إِلَيهِ قال له حُصيْن‪َ :‬لقَد َلقِيتَ يَا زْيدُ َخيْرا كَثِيا‪،‬‬
‫صلّيتَ َخ ْلفَه‪َ :‬ل َقدْ َلقِيتَ‬
‫ت مَ َعهُ‪ ،‬وَ َ‬
‫س ْعتَ َحدِيثَه‪ ،‬و َغ َزوْ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬و ِ‬
‫رَأَْيتَ رسولَ اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ .‬قال‪ :‬يا ابْ َن أَخِي‬
‫س ْعتَ مِنْ رسول اللّه َ‬
‫يا زَْيدُ خَيْرا َكثِيا‪َ ،‬حدّثْنَا يا َزْيدُ ما ِ‬
‫صلّى الُ‬
‫ض الذي كنتُ أَعِي مِنْ رسولِ اللّه َ‬
‫وال ّلهِ َل َقدْ كَبِرتْ سِنّي‪ ،‬و َقدُم عهْدي‪ ،‬ونسِيتُ بعْ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬فَمَا َحدّثُْتكُم‪ ،‬فَاقَْبلُوا‪َ ،‬ومَال فَل تُ َك ّلفُونِيهِ ُث ّم قال‪ :‬قام رسول اللّه َ‬
‫و َسلّم َيوْما فِينَا خطِيبا بِمَاءٍ ُيدْعي خُمّاء بَيْ َن م ّكةَ وَا َلدِيَنةِ ‪ ،‬فَحَ ِمدَ اللّه‪ ،‬وََأثْن عَليْه‪ ،‬ووعَظَ‪،‬‬
‫شرٌ يُو ِشكُ أَنْ َيأْتِيَ رسو ُل رب َفأُجيب‪ ،‬وأَنَا‬
‫َوذَكّر‪ُ ،‬ثمّ قال‪َ« :‬أمّا بعْد‪ :‬أَل َأّيهَا النّاس‪َ ،‬فإِنّمَا َأنَا بَ َ‬
‫خذُوا بِكِتابِ اللّه‪ ،‬وَاسْتَمْسِكُوا به»‬
‫تَارِ ٌك فِي ُكمْ َث َقلَيْن‪َ :‬أ ّولُما كِتابُ اللّه‪ ،‬فِيهِ الُدى وَالنّور‪ ،‬فَ ُ‬
‫ب فِيه‪ّ .‬ث قَالَ « وَأهْ ُل بَيْتِي‪ ،‬أُذكّركم اللّه ف أه ِل بيْت‪ ،‬أذ ّكرُكم اللّه‬
‫فَحثّ على كِتَابِ اللّه‪ ،‬ور ّغ َ‬
‫ف أهل بيت » فَقَالَ َلهُ ُحصَيْن‪ :‬ومَنْ َأهْلِ بَيِْتهِ يا زيْد؟ أليس نساؤُه من أهلِ بيته؟ قال‪ :‬نساؤُه منْ‬
‫أه ِل بيِتهِ َولَكِن َأهْ ُل بيِْت ِه منْ ُحرِم الصّدقَة ب ْعدَه‪ ،‬قال‪ :‬ومَنْ هُم؟ قال‪ُ :‬همْ آلُ علي‪ ،‬وآلُ َعقِيل‪،‬‬
‫وآلُ َج ْعفَر‪ ،‬وَآلُ عبّاس‪ ،‬قال‪ :‬كُ ّل هُؤلءِ ُح ِرمَ الصّدقَة؟ قال‪ :‬نعَم‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬
‫وف روايةٍ ‪ « :‬أَل َوإِنّي تَارِكٌ فِي ُكمْ َث ْقلَيْن‪ :‬أَح ُدهَما كِتَابُ اللّه َوهُو ح ْبلُ اللّه‪ ،‬منِ‬
‫اتّبَعه كَانَ َعلَى الُدى ‪ ،‬ومَنْ َترَ َكهُ كانَ على ضَلَلةٍ » ‪.‬‬

‫‪ -346‬از يزيد بن حيان رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫‪258‬‬

‫من و حصي بن سبه و عمرو بن مسلم به نزد زيد بن ارقم رضی ال عنه رفتيم‪ ،‬و‬
‫چون به نزدش نشستيم‪ ،‬حصي برايش گفت‪ :‬ای زيد تو با خي زيادی روبرو شده ای‪ ،‬و‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم را ديده ای‪ ،‬حديث مبارکش را شنيده ای و با او جهاد کرده‬
‫ای‪ ،‬و به پشت سرش ناز گزاده ای‪ .‬ای زيد تو با خي زيادی روبرو شده ای‪ ،‬پس ای زيد از‬
‫آنچه از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيده ای برای ما صحبت کن‪.‬‬
‫گفت‪ :‬ای پسر برادر بدا ستم زياد شده و عمر زيادی بر من گذشته و برخی از آنچه‬
‫را که از رسول ال صلی ال عليه وسلم حفظ کرده بودم فراموش کردم‪ ،‬پس آنچه را که‬
‫برای شا می گوي قبول کنيد‪ ،‬و آنچه را که نگوي من را به آن مأمور نسازيد‪ .‬پس گفت‪:‬‬
‫روزی رسول ال صلی ال عليه وسلم در آبی که بنام خم ياد می شد‪ ،‬و در ميان مکه و مدينه‬
‫بود در ميان ما برخاسته خطبه خواند‪ ،‬حد و ثنای او تعالی را بای آورده موعظه نود و پند‬
‫داد و بعد فرمود‪ :‬اما بعد‪ ،‬ای مردم آگاه باشيد که هانا من بشری هستم نزديک است که‬
‫فرستادهء پروردگارم به سراغم آيد و او را اجابت کنم‪ ،‬و من دو چيز بزرگ را در ميان شا‬
‫ترک می کنم‪ :‬اول شان کتاب خدا است که در آن هدايت و نور است‪ ،‬پس به کتاب خدا‬
‫عمل نوده و به آن چنگ زنيد‪ .‬بعد به کتاب خداوند تشويق و ترغيب نوده فرمود‪ :‬اهل بيت‬
‫من و در بارهء خانواده ام‪ ،‬خدا را برای شا ياد آور می شوم‪ .‬حصي رضی ال عنه به او گفت‪:‬‬
‫ای زيد اهل بيت شان کيانند‪ ،‬آيا زنان شان از اهل بيتش نيستند؟‬
‫گفت‪ :‬زنانش از اهل بيت وی اند‪ ،‬ولی هانا اهل بيت وی کسيست که صدقه بعد از‬
‫او بر او حرام باشد‪.‬‬
‫گفت‪ :‬آنا کيانند؟‬
‫گفت‪ :‬آنان اولد علی‪ ،‬اولد عقيل‪ ،‬اولد جعفر‪ ،‬اولد عباس اند‪.‬‬
‫گفت‪ :‬بر تام اينها صدقه حرام گردانيده شده است؟‬
‫جواب داد‪ :‬بلی‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که آگاه باشيد که من در ميان شا دو چيز بزرگ را می گذارم يکی‬
‫از آنا کتاب خدا است و آن ريسمان خدا است کسی که از آن پيوی کند در هدايت می‬
‫باشد و کسی که آنرا ترک کند بر گمراهی می باشد‪.‬‬
‫‪259‬‬

‫صدّيق رضي اللّه عنه َم ْوقُوفا‬


‫‪ -347‬وعَن ابنِ عُم َر رضي اللّه عنهما‪ ،‬عن أب بَكْر ال ّ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ف َأهْلِ بيِْتهِ‪ ،‬رواه البخاري‪.‬‬
‫َعلَ ْيهِ أَّن ُه قَالَ‪ :‬ا ْرقُبُوا مُحَمّدا َ‬

‫‪ -347‬از ابن عمر رضی ال عنهما از ابو بکر رضی ال عنه به شکل موقوف روايت‬
‫شده که گفت‪ :‬مراعات ممد صلی ال عليه وسلم را در خانواده اش بکنيد‪.‬‬
‫ش‪ :‬در رابطه با آل بيت رسول ال صلی ال عليه وسلم بايد گفت که مبت آل پيامب‬
‫صلی ال عليه وسلم امريست لزم و واجب که مسلمي بايد به خانوادهء رسول هاشی صلوات‬
‫ال و سلمه عليه احترام و تقدير قائل بوده و ايشان را در عمل قدوهء خويش قرار دهند که اقتداء‬
‫به سنت ممدی صلی ال عليه وسلم و آل پاکش بترين وسيله است برای سعادت دنيا و آخرت‬
‫مسلمان‪( .‬مترجم)‬

‫‪ -44‬باب احترام علماء و بزرگان و اهل دانش و مقدم داشت شان‬


‫بر ديگران و ارزش قائل شدن به مالس شان و مهم شردن آن و اعتراف به‬
‫مقام و مرتبت شان‬

‫ن وَالّذِينَ َل يَعْ َلمُونَ ِإ ّنمَا َيتَذَ ّكرُ‬


‫ن يَعْ َلمُو َ‬
‫ستَوِي الّذِي َ‬
‫قال ال تعالی‪ُ { :‬ق ْل َهلْ َي ْ‬
‫ُأوْلُوا الَْ ْلبَابِ{‪ }9‬الزمر‪9 :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬بگو آيا آنانکه می دانند و آنانکه نی دانند برابرند؟ جز اين نيست‬
‫که خردمندان پند پذير می شوند‪ .‬زمر‪9 :‬‬

‫ي رضي ال ّل ُه عنه قال‪ :‬قال‬


‫‪ -348‬وعن أب مسعودٍ عُقبةَ ب ِن عمرٍو البدريّ النصار ّ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ « :‬ي ُؤمّ اْل َق ْومَ َأقْرَؤ ُهمْ لِكتَابِ اللّه‪َ ،‬فإِنْ كَانُوا ف اْلقِراءَةِ سَواء‪،‬‬
‫رسول اللّه َ‬
‫ج َرةِ َسوَاء‪،‬‬
‫ج َرةً ‪َ ،‬فإِنْ كانُوا ف الِ ْ‬
‫َفأَ ْعلَمُ ُهمْ بِالسّّنةِ ‪َ ،‬فإِنْ كَانُوا ف السّّنةِ َسوَاء‪َ ،‬فَأقْد ُم ُهمْ هِ ْ‬
‫َفأَ ْق َدمُ ُهمْ سِنّا وَل يُؤمّنّ الرّجُ ُل الرّجُلَ ف ُسلْطَانِه‪ ،‬وَل َيقْ ُعدُ ف ب ْيِتهِ على َت ْكرِمِتهِ إِلّ ِبِإذِْنهِ» رواه‬
‫مسلم‪.‬‬
‫ي إِسْلما‪.‬‬
‫وف روايةٍ لَه‪َ « :‬فأَقْدمهُمْ ِسلْما » بَدل « سِنّا » ‪ :‬أَ ْ‬
‫‪260‬‬

‫وف رواية ‪َ :‬ي ُؤمّ اْل َق ْومَ َأ ْقرَؤ ُهمْ لِكتَابِ اللّه‪ ،‬وَأقْد ُمهُ ْم قِراءَةً ‪َ ،‬فإِنْ كَاَنتْ قِراءَتُهمْ سَواءً‬
‫ب ُهمْ سِنا » ‪.‬‬
‫ج َرةِ سوَاء‪َ ،‬فلْيُؤ ّمهُمْ أَ ْك ُ‬
‫فََيؤُمّهم َأقْد ُم ُهمْ هِجْرةً ‪َ ،‬فإِنْ كَانوا ف الِ ْ‬

‫‪ -348‬از ابن مسعود عقبه بن عمرو بدری رضی ال عنه روايت شده است که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬امامت دهد گروه را آنکه قاری تر است به‬
‫کتاب خدا‪ ،‬اگر در قرائت برابر بودند‪ ،‬داناتر شان به سنت‪ ،‬و اگر به دانست سنت برابر‬
‫بودند‪ ،‬آنکه قبلً هجرت کرده‪ ،‬و اگر به هجرت برابر بودند‪ ،‬بزرگترشان از نظر سن‪ ،‬و‬
‫امامت ندهد شخص‪ ،‬شخص ديگر را در موضع قدرت و وليتش و ننشيند بر نشستگان او در‬
‫خانه اش‪ ،‬مگر به اجازهء خودش‪.‬‬
‫و در روايتی عوض "سنا"‪" ،‬سلما" آمده‪ .‬يعنی اينکه پيشتر مسلمان شده‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که امامت دهد قوم را کسی که قاری تر است به کتاب خدا و‬
‫آنکه در قرائت پيش قدم تر است‪ .‬اگر در قرائت برابر بودند‪ ،‬آنکه قبلً هجرت کرده امامت‬
‫شان دهد‪ ،‬اگر در هجرت برابر بودند‪ ،‬بزرگتر شان آنا را امامت دهد‪.‬‬

‫ح منَاكِبَنَا ف الصّلةِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يْس ُ‬
‫‪ -349‬وعنه قال‪ :‬كان رسولُ اللّه َ‬
‫ف ُقلُوبُكُم‪ ،‬لَِيلِن مِن ُكمْ أُولوا الَحْل ِم والّنهَى ‪ُ ،‬ث ّم اّلذِينَ‬
‫وََيقُول‪ « :‬ا ْسَتوُوا وَل تْت ِلفُوا‪ ،‬فَتَخَْت ِل َ‬
‫َيلُونَهم‪ُ ،‬ثمّ الذين يلونَهم » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -349‬از ابن مسعود بدری روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم در ناز شانه های ما را دست کشيده و می گفتند‪:‬‬
‫برابر بايستيد و اختلف نکنيد‪ ،‬تا دلای شا متلف نشود‪ ،‬و بايد عاقلن و بالغان به من نزديک‬
‫شوند‪ ،‬بعدا کسانی که بعد از ايشان اند‪ ،‬و باز کسانی که پس از ايشانند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -350‬وعن عبد اللّه بن مسعودٍ رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫و َسلّم‪ « :‬لَِيلِن مِنْ ُكمْ أُولُوا الَحْلمِ والّنهَى ‪ُ ،‬ثمّ اّلذِي َن َيلُوَن ُه ْم » ثَلثا « وِإيّاكُم وهَيْشَاتِ‬
‫ق » رواه مسلم‪.‬‬
‫الَسْوا ِ‬

‫‪ -350‬از عبد ال بن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪261‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بايد بالغان و عاقلن به نزديک من ايستاده‬
‫شوند‪ ،‬سپس کسانی که به آنا نزديک اند‪ ،‬و سه بار اين سخن را تکرار کردند و از سر‬
‫وصدايی که در بازارها است دوری جوييد و از اختلط و منازعه و صدا کردن و سخن‬
‫بيهوده و فتنه هايی که در آن هست‪ ،‬برحذر باشيد‪.‬‬

‫‪ -351‬وعن أب يْي وَقيل‪ :‬أب مُحمّد َسهْ ِل بن أب حثْمة بفتح الا ِء الهملة وإِسكان‬
‫الثاءِ الثلثة الَنصاري رضي اللّه عنه قال‪ :‬اْن َطلَقَ ع ْبدُ ال ّلهِ ب ُن سهْ ٍل َومُحّيصَةُ ابْ ُن مَسْعُودٍ إِل خَيَْبرَ‬
‫صلْح‪ ،‬فََت َف ّرقَا‪َ .‬فأَتَى مُحَيّصةُ إِل عبدِ ال ّلهِ بنِ سَهلٍ وهو يَتَشَحّطُ ف دم ِه قَتيل‪ ،‬فدفَنَه‪،‬‬
‫َوهِيَ َي ْومَئِذ ُ‬
‫صلّى الُ‬
‫سعُودٍ إِل النّبِيّ َ‬
‫صةُ وَ ُحوّيصةُ ابْنَا م ْ‬
‫ّث َقدِ َم الدِيَن َة فَانْ َطلَقَ َع ْبدُ الرحْمنِ بْنُ َسهْ ٍل َومُحَّي َ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬فَ َذهَب عَ ْبدُ الرّحْم ِن يَتَ َك ّلمُ فقال‪« :‬كَّبرْ كَّب ْر » َو ُهوَ أَ ْح َدثُ ال َقوْم‪ ،‬فَسَكَت‪ ،‬فَتَ َكلّمَا‬
‫حقّونَ قَاتِلكُم؟ » َوذَ َكرَ تَمامَ الدِيث‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ح ِلفُونَ وَتسْتَ ِ‬
‫فقال‪َ « :‬أتَ ْ‬

‫‪ -351‬از ابو ييی و گفته شده از ابو ممد سهل بن ابی حثمهء انصاری رضی ال عنه‬
‫روايت شده که گفت‪:‬‬
‫عبد ال بن سهل و ميصه بن مسعود به خيب رفتند‪ ،‬در حاليکه در آنا صلح صورت‬
‫گرفته بود‪ ،‬و در آنا از هم جدا شدند و ميصه بطرف عبد ال بن سهل رفت که کشته شده و‬
‫در خون خود غوطه ور گشته بود و او را دفن نود‪ ،‬و بعد از آن به مدينه آمد‪.‬‬
‫عبد الرحن بن سهل و ميصه و حويصه فرزندان مسعود خدمت پيامب صلی ال عليه‬
‫وسلم رفتند‪ .‬عبد الرحن خواست به صحبت شروع کند‪ ،‬آنضرت صلی ال عليه وسلم‬
‫فرمود‪ :‬بگذار بزرگتر صحبت کند‪ ،‬بگذار بزرگتر صحبت کند‪ .‬چون کوچکتر قوم بود‪ ،‬او‬
‫هم سکوت کرد و آن دو نفر ديگر صحبت کردند‪ .‬آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آيا‬
‫سوگند می خوريد و قاتل خود را در می يابيد (يعنی از قاتل خويش قصاص يا ديت می‬
‫گييد؟) و ههء حديث را ذکر کرد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم كَانَ يَجْمَ ُع بيْنَ الرّ ُجلَيْنِ‬
‫‪ -352‬وعن جابرٍ رضي ال ّلهُ عنه أَ ّن النب َ‬
‫مِنْ قَ ْتلَى أُ ُح ٍد َيعْن ف القَبْر‪ُ ،‬ثمّ َيقُول‪ « :‬أَّيهُما أَ ْكَثرُ أَخْذا ِل ْل ُقرْآن؟ » َفإِذَا أُشِيَ َلهُ إل أَ َح ِدهِمَا‬
‫َقدّ َمهُ ف اللّحْد‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -352‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫‪262‬‬

‫پيامب صلی ال عليه وسلم دو نفر از شهدای احد را يکجا نوده‪ ،‬و به قب گذاشته‪ ،‬و‬
‫می فرمود‪ :‬که کدامي شان بيشتر از قرآن حفظ دارند؟ چون بسوی يکی از آنا اشاره می‬
‫شد‪ ،‬او را در گور جلوتر می گذاشت‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪َ « :‬أرَان ف‬


‫ب َ‬
‫‪ -353‬وعن ابن عُم َر رضي ال ّلهُ عنهما أَنّ الن ّ‬
‫صغَر‪ ،‬فقيلَ‬
‫سوَا َك الَ ْ‬
‫سوَاك‪ ،‬فَجَاءَنِي رَجُلن‪ ،‬أَح ُدهُمَا أَكَْب ُر مِنَ الخَر‪ ،‬فَنَاوَْلتُ ال ّ‬
‫سوّ ُك بِ ِ‬
‫الَنَامِ أَتَ َ‬
‫ي تعلِيقا‪.‬‬
‫ل‪ :‬كَبّر‪َ ،‬ف َد َفعْتُهُ إِل الَكَْبرِ مِ ْنهُمَا » رواه مسلم مُسْنَدا والبخار ّ‬

‫‪ -353‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بواب ديدم که مسواک می کنم و دو نفر نزدم‬
‫آمدند که يکی از ديگری بزرگتر بود‪ .‬من مسواک را به کوچکتر دادم به من گفته شد‪ ،‬به‬
‫بزرگتر بده ومن هم آن را به بزرگتر دادم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬إِنّ‬


‫‪ -354‬وعن أب موسى رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫سلِم‪ ،‬وَحَامِلِ اْلقُرآنِ غَ ْيرِ اْلغَال فِيهِ‪ ،‬والَاف عَ ْنهُ وإِ ْكرَامَ‬
‫مِنْ إِجْللِ ال ّلهِ تعال إِ ْكرَامَ ذى الشّيْب ِة الُ ْ‬
‫ط » حديثٌ حسنٌ رواه أبو داود‪.‬‬
‫سلْطَا ِن ا ُلقْسِ ِ‬
‫ذِي ال ّ‬

‫‪ -354‬از ابو موسی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬که از جلهء تعظيم خداوند تعالی اينست که بر پي‬
‫مرد مسلمان و حامل قرآنی که در آن غلو نکند‪ ،‬وتارک العمل به آنم نباشد‪ ،‬و قدرتندی که‬
‫در ميان رعيت خود عدل کند‪ ،‬احترام شود‪.‬‬

‫‪ -355‬وعن عَمْرو بنِ ُشعَيْب‪ ،‬عن أَبيِه‪ ،‬عن َجدّه رضي ال ّلهُ عنهم قال‪ :‬قال رسولُ اللّه‬
‫صغِيَنَا‪َ ،‬وَي ْعرِفْ شَرفَ كَِبيِنَا » حديثٌ صحيحٌ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ « :‬ل ْيسَ مِنّا مَنْ َل ْم َيرْ َحمْ َ‬
‫َ‬
‫رواه أبو داود والترمذي‪ ،‬وقال الترمذي‪ :‬حديثٌ حسنٌ صحيح‪.‬‬

‫‪ -355‬از عمرو بن شعيب از پدرش‪ ،‬از جدش رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسی که به کوچک ما رحم نکرده و به‬
‫شرافت بزرگ ما آشنا نباشد‪ ،‬از ما نيست‪.‬‬
‫‪263‬‬

‫شةَ رضي اللّه عنها َمرّ بِها سَاِئلٌ‪،‬‬


‫ب رحه ال ّلهُ أَن عَائ َ‬
‫‪ -356‬وعن مَيْمُونَ بنِ أب شَبِي ٍ‬
‫سرَ ًة ‪ ،‬وَمرّ ِبهَا رَجُلٌ َعلَ ْيهِ ثِيَابٌ وهَيَْئةٌ ‪َ ،‬فَأقْعَدتْه‪َ ،‬فأَكَ َل َفقِيلَ َلهَا ف ذلك؟ فقالت‪ :‬قال‬
‫َفأَعْطَ ْتهُ كِ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬أَْنزِلُوا النّاسَ مَنَازَِل ُهمْ » رواه أبو داود‪ .‬لكِ ْن قال‪ :‬مَيْمُونُ َلمْ‬
‫رسولُ اللّه َ‬
‫شةَ ‪.‬‬
‫ُي ْدرِك عائِ َ‬
‫شةَ رضي اللّه عنها قالت‪:‬‬
‫َو َقدْ ذَ َكرَ ُه مُسْلمٌ ف َأوّلِ صَحِيحهِ َت ْعلِيقا فقال‪َ :‬وذُ َكرَ عَنْ عائِ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم أَ ْن نُ ْنزِل النّاسَ مَنَازَِلهُم‪َ ،‬وذَ َكرَهُ الا ِكمُ أَبُو عبدِ ال ّلهِ ف‬
‫أَمرنا رسولُ اللّه َ‬
‫كِتاِب ِه « َمعْرفَة ُعلُومِ الَديث » وقال‪ :‬هو حديثٌ صحيح‪.‬‬

‫‪ -356‬از ميمون بن ابی شعيب رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫گدايی از کنار عايشه رضی ال عنها گذشت و او برايش تکهء نانی داد و مردی خوش‬
‫هيکل و لباس بر او گذشت‪ ،‬وی او را نشاند تا غذا خورد‪ .‬در اين مورد به وی گفته شد‪ .‬او‬
‫گفت که رسول ال صلی ال عليه وسلم فرموده است‪ :‬هر کسی را به جايگاهش قرار دهيد‪.‬‬
‫ابوداود اين حديث را ذکر نوده گفت که‪ :‬ميمون عايشه رضی ال عنها را درنيافته است‪.‬‬
‫ولی مسلم در اول صحيح خويش اين حديث را معلق ذکر نوده گفت‪ :‬و از عايشه‬
‫رضی ال عنها ياد شده است که گفت‪ :‬رسول ال صلی ال عليه وسلم ما را امر نوده که‬
‫مردم را حسب مقام و منلت شان در جايگاه شان قرار دهيم‪ .‬و حاکم آنرا در کتابش "معرفة‬
‫علوم الديث" آورده و گفته که حديث صحيحی است‪.‬‬

‫‪ -357‬وعن ابن عباسٍ رضي اللّه عنهما قال‪َ :‬ق ِدمَ عَُييَْنةُ بْنُ ِحصْن‪ ،‬فََنزَلَ َعلَى ابنِ أَخِيهِ‬
‫ج ِلسِ‬
‫ب مَ ْ‬
‫صحَا َ‬
‫لرّ بْ ِن قَيْس‪ ،‬وَكَا َن مِنَ الّن َفرِ اّلذِينَ ُيدْني ِهمْ عُ َمرُ رضي اللّه عنه‪ ،‬وَكَا َن ال ُقرّاءُ أَ ْ‬
‫اُ‬
‫عُ َم َر َومُشَا َورَتِه‪ُ ،‬كهُولً كَانُوا َأوْ شُبّانا‪ ،‬فقال ُعيَيَْنةُ لبْنَ أَخِيه‪ :‬يا ابْ َن أَخي َلكَ و ْجهٌ ِع ْندَ هذَا‬
‫ا َلمِي‪ ،‬فَاسَْتأْذِنْ ل َعلَيْه‪ ،‬فَاسَْتَأذَنَ لَه‪َ ،‬فأَذِنَ َلهُ عُ َمرُ رضي اللّه عنه‪ ،‬فلما دَخَل‪ :‬قال هِي يا ابْنَ‬
‫ح ُكمُ فِينا بِال َعدْلِ‪ ،‬فَ َغضِبَ عُ َمرُ رضي اللّه عنه حَتّى َهمّ أَنْ‬
‫لزْل‪ ،‬وَل تَ ْ‬
‫الَطّابِ‪َ :‬فوَاللّه مَا ُتعْطِينَا ا َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ُ { :‬خذِ ال َع ْفوَ‬
‫ي ا ُل ْؤمِنِيَ إِ ّن اللّه تعال قال لِنَِبّيهِ َ‬
‫يُوقِعَ بِه‪ ،‬فقال َلهُ الُر‪ :‬يَا َأمِ َ‬
‫ن } وإن هذا مِنَ الَا ِهلِي‪ .‬وال ّل ِه ما جاو َزهَا عُمرُ ِحيَ‬
‫عنِ الجَاهِلي َ‬
‫عرِضْ َ‬
‫وَ ْأ ُمرْ بِال ُع ْرفِ وَأَ ْ‬
‫تَلهَا َعلَيْه‪ ،‬وَكَا َن َوقّافا عِ ْندَ كِتَابِ اللّه تعال ‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -357‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫‪264‬‬

‫عيينه بن حصن آمده به خانهء برادر زاده اش حر بن قيس فرود آمد‪ ،‬و او (حر) از‬
‫جله کسانی بود که عمر رضی ال عنه آنا را مقرب می داشت‪ ،‬و قراء‪ ،‬پي و جوان شان‬
‫ياران ملس عمر رضی ال عنه و مشاورين او بودند‪ .‬عيينه به برادرزاده اش گفت‪ :‬ای پسر‬
‫برادرم تو در نزد اين امي مقامی داری از او بواه که مرا به حضورش بواهد و او از عمر‬
‫رضی ال عنه اجازه خواست‪ .‬حضرت عمر رضی ال عنه هم اجازه داد‪ .‬چون داخل شد‪،‬‬
‫گفت‪ :‬ای پسر خطاب بدا تو برای ما بشش زياد نی دهی و در ميان ما عادلنه حکم نی‬
‫کنی!‬
‫عمر رضی ال عنه غضبناک شده خواست او را بزند‪ ،‬حر به او گفت‪ :‬ای امي الؤمني‬
‫خداوند برای پيامبش صلی ال عليه وسلم گفت‪" :‬خذ العفو وأمر بالعرف و اعرض عن‬
‫الاهلي" عفو پيشه کن وامر به معروف نا و از نادانان اعراض کن‪ .‬و اين از جلهء جاهلن‬
‫است‪ .‬وال چون عمر رضی ال عنه آنرا شنيد از آن گذشت نود و وی سخت در برابر کتاب‬
‫خدا ايستادگی داشت‪.‬‬

‫‪ -358‬وعن أب سعيدٍ سَمُرةَ بنِ جُنْدبٍ رضي اللّه عنه قال‪َ :‬ل َقدْ ك ْنتُ َعلَى ع ْهدِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم غُلما‪ ،‬فَكُ ْنتُ أَحفَظُ عنْه‪ ،‬فَمَا يَمَْنعُن مِنَ ال َقوْلِ إِ ّل أَ ّن َههُنَا‬
‫رسول اللّه َ‬
‫رِجالً ُه ْم أَس ّن مِنّي متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -358‬از ابو سعيد سره بن جندب رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫من در زمان رسول ال صلی ال عليه وسلم بچه بودم‪ ،‬و آنچه را از او می شنيدم‪،‬‬
‫حفظ می کردم و چيزی مانع صحبت کردن نی شد‪ ،‬مگر اينکه در آنا مردانی بزرگتر از من‬
‫بودند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬ما أَ ْكرَم‬


‫‪ -359‬وعن أَنس رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫شَابّ شَيْخا لِسِّنهِ إِ ّل قَيّضَ اللّه َل ُه مَنْ يُ ْكرِ ُمهُ عِنْد سِنّه » رواه الترمذي وقال حديث غريب‪.‬‬

‫‪ -359‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچ جوانی پيی را بواسطهء سنش احترام نی‬
‫کند‪ ،‬مگر اينکه خداوند در وقت پيی کسی را مأمور می کند که به او احترام کند‪.‬‬
‫‪265‬‬

‫‪ -45‬باب ملقات با مردم خيمند و هنشينی و مبت با آنان و‬


‫درخواست ملقات و دعا از ايشان و ديدار از جاه های خوب‬

‫ح َريْنِن َأ ْو‬
‫جمَعَن ا ْلبَ ْ‬
‫حتّىن َأ ْبلُغَن مَ ْ‬
‫قال ال تعالی‪ { :‬وَِإذْ قَالَ مُوسنَى لِ َفتَاهُن لَ َأ ْبرَحُن َ‬
‫حرِ‬‫جمَعنَ َبيْ ِنهِمَا نَسِنيَا حُو َتهُمَا فَاتّخَذَ سنَبِي َلهُ فِي ا ْلبَ ْ‬ ‫َأ ْمضِينَ حُقُباً{‪ }60‬فَ َلمّان َبلَغَا مَ ْ‬
‫سَنرَباً{‪ }61‬فَ َلمّان جَا َوزَا قَالَ لِ َفتَاهُن آتِنَا غَدَاءنَا لَقَدْ لَقِينَا مِن سَن َفرِنَا هَذَا نَصنَباً{‪}62‬‬
‫شيْطَانُن أَنْن‬ ‫خرَةِ فَ ِإنّين نَسنِيتُ ا ْلحُوتَن وَمَا أَنسنَانِيهُ إِلّ ال ّ‬ ‫قَالَ َأرََأيْتَن ِإذْ َأ َويْنَا ِإلَى الصّن ْ‬
‫حرِ عَجَباً{‪ }63‬قَالَ َذلِكَن مَا ُكنّان نَبْغِن فَا ْرتَدّا عَلَى آثَارِهِمَا‬ ‫أَ ْذ ُكرَهُن وَاتّخَ َذ سَنبِي َلهُ فِي ا ْلبَ ْ‬
‫عّلمْنَا ُه مِن لّ ُدنّا عِلْماً{‬‫حمَ ًة مِنْ عِن ِدنَا وَ َ‬ ‫عبَا ِدنَا آ َت ْينَا ُه رَ ْ‬
‫عبْدًا مّنْ ِ‬ ‫جدَا َ‬ ‫قَصَصاً{‪َ }64‬فوَ َ‬
‫عّلمْتَن ُرشْداً{‪ }66‬الكهنف‪٦٠ :‬‬ ‫علَى أَن تُعَّلمَنِن ِممّان ُ‬ ‫‪ }65‬قَالَ لَهُن مُوسنَى َهلْ َأتّبِعُكَن َ‬
‫– ‪٦٦‬‬
‫ك مَعننَ الّذِينننَ يَ ْدعُوننَن َربّهُنم بِالْ َغدَا ِة وَا ْل َعشِيّن‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَاصنْن ِبرْ نَفْسننَ َ‬
‫ج َههُ} الكهف‪٢٨ :‬‬‫ن وَ ْ‬
‫ُيرِيدُو َ‬

‫خداو ند می فرما يد‪ :‬و ياد کن چون مو سی برف يق نوجوا نش گ فت‪ :‬د ست از طلب‬
‫برندارم تا به م مع البحر ين بر سم يا مد تی دراز را در طلب بگذرا ن‪ .‬تا ا ين فرمود هء تعالی‪:‬‬
‫گفت‪ :‬او را (موسی) آيا پيوی تو کنم بشرطيکه از علم لدنی ايکه آموخته ای مرا بياموزی؟‪.‬‬
‫کهف‪66 – 60 :‬‬
‫و ميفرمايـد‪ :‬وخود را بـا آنانکـه پروردگار خود را در صـبح و شام ياد مـی کننـد‪ ،‬و‬
‫هدفشان رضای او تعالی است‪ ،‬نگهدار‪ .‬کهف‪28 :‬‬

‫‪ -360‬وعن أَنسٍ رضي ال ّلهُ عنه قال‪ :‬قال أبو بكر لِعمرَ رضي ال ّلهُ عنهما َب ْعدَ َوفَاةِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ :‬انْ َطلِ ْق بِنَا إِل ُأمّ َأيْمنَ رضي اللّه عنها َنزُورُهَا كَما كانَ رسولُ‬
‫رسولِ اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يزُو ُرهَا‪ ،‬فلَمّا اْنَتهَيا إِلَ ْيهَا‪ ،‬بَكَت‪َ ،‬فقَالَ َلهَا‪ :‬مَا يُبْكِيكِ أَما َت ْعلَمِيَ أَ ّن ما‬
‫اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم؟ فقالت‪ :‬إِنّي ل َأبْكِي َأنّي لعْلمُ أَ ّن ما عِندَ ال ّلهِ‬
‫ي لرسولِ اللّه َ‬
‫عِ ْندَ ال ّلهِ خ ٌ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬ولَـكنْ أبْكي أَنْ الوَحْ َي َقدِ اْنقَطَعَ مِنَ السّمَاء‪.‬‬
‫ي لرسُولِ اللّه َ‬
‫تعالَى خَ ٌ‬
‫َفهَيّجَ ْتهُما على البُكَاء‪ ،‬فَجعل يَبْكِيا ِن معهَا‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -360‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪266‬‬

‫حضرت ابوبکر رضی ال عنه بعد از وفات رسول ال صلی ال عليه وسلم به حضرت‬
‫عمر رضی ال عنه گفت‪ :‬ما را به خانهء ام اين بب‪ ،‬که او را ملقات کنيم‪ ،‬هانطور که رسول‬
‫ال صلی ال عليه وسلم به ملقاتش می رفت‪ ،‬چون به وی رسيدند‪ ،‬ام اين رضی ال عنها‬
‫گريست‪.‬‬
‫به وی گفتند‪ :‬چرا گريه می کنی؟ آيا نی دانی که آنچه در نزد خداوند برای رسول‬
‫ال صلی ال عليه وسلم است بتر است؟‬
‫گفت‪ :‬من گريه نی کنم‪ .‬من می دان آنچه که برای رسول ال صلی ال عليه وسلم‬
‫در نزد خداوند است‪ ،‬بتر است‪ ،‬ولی من از اينرو می گري که وحی آسانی قطع شده است‪،‬‬
‫و او هر دو شانرا بگريه واداشت وبا وی شروع به گريه کردند‪.‬‬
‫ش‪ :‬ام اين پرستار و خادم دورهء کودکی آنضرت صلی ال عليه وسلم بود و چون‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم بزرگ شد‪ ،‬آزادش نوده و او را به ازدواج زيد بن حارثه رضی ال‬
‫عنه درآورد‪ .‬آنضرت صلی ال عليه وسلم بوی نيکی و احسان نوده ونايت احترامش می‬
‫فرمود‪.‬‬

‫ل زَارَ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬أَ ّن رَجُ ً‬
‫‪ -361‬وعن أب هريرة رضي اللّه عنه عن النب َ‬
‫أَخا َل ُه ف قَرَيةٍ أُ ْخرَى ‪َ ،‬فَأرْصد ال ّل ُه تعال على َمدْرجَِت ِه ملَكا‪َ ،‬فلَمّا َأتَى َعلَ ْيهِ قال‪ :‬أَيْن تُريد؟ قال‪:‬‬
‫ُأرِي ُد أَخا ل ف ه ِذهِ اْل َقرْيةِ ‪ .‬قال‪ :‬هَلْ َلكَ علَ ْي ِه مِنْ ِنعْمَةٍ َترُّبهَا َعلَيْه؟ قال‪ :‬ل‪ ،‬غَيْر أَنّي أَحْببُْتهُ ف‬
‫ال ّلهِ تعال ‪ ،‬قال‪َ :‬فإِنّي رسول ال ّلهِ ِإلَ ْيكَ بأَنّ اللّه َقدْ أَحّبكَ كَما أَحْببَْت ُه فِيهِ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -361‬از ابو هريره رضی ال عنه از پيامب صلی ال عليه وسلم روايت شده که‪:‬‬
‫مردی برادری از برادرانش را که در قريهء ديگری بود‪ ،‬ديدار کرد‪ ،‬خداوند در راه او‬
‫فرشته ای را موظف ساخت و چون به وی رسيد‪ ،‬گفت‪ :‬کجا می روی؟‬
‫گفت‪ :‬می خواهم برادری را در اين قريه ديدار کنم‪.‬‬
‫گفت‪ :‬آيا از تو بر وی نعمتی هست که می خواهی بدان قيام نوده و در اصلحش‬
‫بکوشی؟‬
‫گفت‪ :‬نه جز اينکه من بواسطهء خدا او را دوست می دارم‪.‬‬
‫‪267‬‬

‫گفت‪ :‬من فرستادهء خدا بسوی تو هستم‪ ،‬بر اينکه خداوند ترا دوست می دارد مثل‬
‫آنکه تو او را برای خداوند دوست می داری‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬مَنْ عَادَ مَريضا َأوْ زَار أَخا‬
‫‪ -362‬وعنه قال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫ب مْشَاك‪ ،‬وَتََبوّْأتَ مِنَ الّن ِة م ْنزِ ًل » رواه الترمذي وقال‪:‬‬
‫َلهُ ف اللّه‪ ،‬نَادَا ُه مُنَاد‪ِ :‬بأَ ْن طِبْت‪ ،‬وطَا َ‬
‫حديثٌ حسن‪ .‬وف بعض النسخ غريب‪.‬‬

‫‪ -362‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه مريضی را عيادت کند‪ ،‬يا برادری از‬
‫برادرانش را برای خدا ديدار نايد‪ ،‬مناديی از ملئکه اعلن می کند‪ ،‬که خوش بالت و نيکو‬
‫است رفتنت و چه جايگاه زيبايی را که در بشت برای خود مهيا نودی‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪« :‬‬


‫‪ -363‬وعن أب موسى الَش َعرِيّ رضيَ ال ّلهُ عنه أَن النّبِ ّي َ‬
‫ح وَ َجلِيسِ السّوء‪ .‬كَحَامِ ِل الِسْك‪ ،‬وَنَافِخِ الْكِي‪ ،‬فَحامِ ُل الِسْك‪ِ ،‬إمّا أَنْ‬
‫ِإنّما مثَ ُل اللِيس الصّالِـ ِ‬
‫ك وإمّا أنْ‬
‫ق ثياَب َ‬
‫ي ِإمّا أَن ْيرِ َ‬
‫ج َد مِ ْنهُ ريا طيّبةً ‪ .‬ونَافخُ الك ِ‬
‫ع مِ ْن ُه وَِإمّا أَنْ تَ ِ‬
‫ح ِذيَك‪ ،‬وَِإمّا أَنْ تَبْتَا َ‬
‫يُ ْ‬
‫ِت َد مِنْ ُه ريا مُنِْتَنةً » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -363‬از ابو موسی اشعری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مثال هنشي صال و هنشي بد‪ ،‬مانند دارندهء‬
‫مشک و دمندهء دمهء آهنگر است که دارندهء مشک يا برايت مشک می دهد‪ ،‬و يا از وی‬
‫خريداری می کنی و يا از او بوی خوش را می يابی‪ ،‬و دمندهء دمهء آهنگر يا لباست را می‬
‫سوزاند و يا از او بوی بد به مشامت می رسد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ُ « :‬تنْكَحُ‬


‫‪ -364‬وعن أب هريرة رضي اللّه عنه‪ ،‬عن النب َ‬
‫ا َلرْأَةُ َلرْبع‪ :‬لِماِلهَا‪ ،‬وَلِحَسَِبهَا‪َ ،‬ولِجَمَاِلهَا‪ ،‬وِلدِيِنهَا‪ ،‬فَاظْ َفرْ ِبذَاتِ الدّينِ َترَِبتْ َيدَاك » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -364‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪268‬‬

‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬زن برای چهار چيز به نکاح گرفته می شود‪ :‬مالش‪،‬‬
‫حسب و نسبش‪ ،‬زيبائيش و دينش‪ .‬و تو برای بدست آوردن زن ديندار اقدام کن‪ ،‬دستهايت‬
‫خاک آلوده شو (شاد و خرم زندگی کن)‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم لِجِ ْبرِيل‪« :‬‬


‫‪ -365‬وعنْ ابن عباسٍ رضي اللّه عنهما قال‪ :‬قال النب َ‬
‫مَا يَْن ُعكَ أَنْ َتزُورَنَا أَكَْث َر مِمّا َتزُورنَا؟ » فََنزَلَت‪ { :‬ومَا نَ َت َنزّلُ إِ ّل بِ َأمْ ِر رَبّكَ َل ُه مَا َبيْنَ‬
‫َأيْدِينَا وَما خَلْ َفنَا وما بَيْنَ ذِلكَ } رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -365‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم به جبئيل عليه السلم فرمود‪ :‬چه چيز ترا باز می دارد از‬
‫اينکه ما را بيشتر ملقات کنی؟ پس نازل شد‪" :‬ما رسولن و فرشتگان جز به امر خدای تو‬
‫نازل نی شوي‪ ،‬او راست آنچه پيشرو و پشت سر ماست‪ ،‬و آنچه در ميان آنست"‪ .‬مري‪64 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪« :‬‬


‫ل ْدرِيّ رضي اللّه عنه‪ ،‬عن النبّ َ‬
‫‪ -366‬وعنْ أب سعيدٍ ا ُ‬
‫ل ُتصَاحبْ إِ ّل ُمؤْمِنا‪ ،‬ول َيأْ ُك ْل طعَا َمكَ إِ ّل َتقِيّ »‪ .‬رواه أبو داود‪ ،‬والترمذي بإِسْنَادٍ ل بأْس بِه‪.‬‬

‫‪ -366‬از ابو سعيد الدری رضی ال عنه از پيامب صلی ال عليه وسلم روايت شده‬
‫که فرمود‪:‬‬
‫هصحبتی جز با مسلمان مکن و طعامت را کسی جز پرهيزگار نورد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬الرّجُلُ‬


‫‪ -367‬وعن أب هريرة رضي اللّه عنه أَن النبّ َ‬
‫َعلَى دِينِ َخلِيلِه‪َ ،‬فلْيَنْ ُظرْ أَ َحدُك ْم مَنْ يُخَالِ ُل »‪ .‬رواه أبو داود‪ .‬والترمذي بإِسنادٍ صحيح‪ ،‬وقال‬
‫الترمذي‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬

‫‪ -367‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هر شخص بر دين دوستش است‪ ،‬پس بنگرد هر‬
‫کدام تان که با چه کسی دوستی می کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪« :‬‬


‫‪ -368‬وعن أب موسى الَ ْش َعرِيّ رضي ال ّلهُ عنه أَن النّبِ ّي َ‬
‫ب » ‪ .‬متفق عليه‬
‫ا َل ْرءُ مَعَ مَنْ أَ َح ّ‬
‫‪269‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم الرجل يب القوم وَلَمْا يلحق بم؟ قال‪« :‬‬
‫وف رواية قال قيل للنب َ‬
‫الرء مع من أحب » ‪.‬‬

‫‪ -368‬از ابو موسی اشعری رضی ال عنه از پيامب صلی ال عليه وسلم روايت است‬
‫که فرمود‪:‬‬
‫شخص هراه با کسی است که دوستش می دارد‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که گفت‪ :‬برای پيامب صلی ال عليه وسلم گفته شد‪ :‬مرد گروهی‬
‫اهل اصلح را دوست می دارد‪ ،‬وهنوز به آنا نپيوسته است!‬
‫فرمود‪ :‬شخص هراه با کسی است که دوستش می دارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم‪ :‬مَتَى‬


‫‪ -369‬وعن أَنس رضي اللّه عنه أَن أَعرابيا قال لرسول اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬مَا أَ ْع َد ْدتَ َلهَا؟ » قال‪ :‬حُب ال ّلهِ ورسوِلهِ قال‪:‬‬
‫السّاعَة؟ قال رسولُ اللّه َ‬
‫ت مَعَ مَنْ أَحَْب ْبتَ »‪ .‬متفقٌ عليه‪ ،‬وهذا لفظ مسلمٍ‪.‬‬
‫« أَْن َ‬
‫ص َدقَةٍ ‪َ ،‬ولَكِنّي أُ ِحبّ اللّه‬
‫صوْم‪ ،‬وَل صَل ٍة ‪ ،‬وَل َ‬
‫وف روايةٍ لما‪ :‬مَا أَ ْع َد ْدتُ َلهَا مِنْ كَِثيِ َ‬
‫َورَسُولَه‪.‬‬

‫‪ -369‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫باديه نشينی برای رسول ال صلی ال عليه وسلم گفت‪ :‬قيامت چه وقت است؟‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬چه برای آن مهيا کردی؟‬
‫گفت‪ :‬دوستی خدا و رسول او را‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬تو با کسی هراه هستی که او را دوست می داری‪.‬‬
‫و در روايتی از شيخان آمده که آن مرد گفت‪ :‬من روزه و ناز و صدقهء زيادی را‬
‫برای آن مهيا نکرده ام‪ ،‬ولی خدا و رسول او را دوست می دارم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -370‬وعن اب ِن مسعودٍ رضي اللّه عنه قال‪ :‬جا َء رَجُلٌ إِل رسولِ اللّه َ‬
‫و َسلّم فقال‪ :‬يا رسول اللّه كَ ْيفَ َتقُولُ ف رَجُلٍ أَحبّ َقوْما وََلمْ ي ْلحَقْ ِبهِم؟ فقال رسولُ اللّه‬
‫ب » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬ا َل ْر ُء مَعَ مَنْ أَ َح ّ‬
‫َ‬
‫‪270‬‬

‫‪ -370‬از ابن مسعود رضی ال روايت است که گفت‪:‬‬


‫مردی خدمت رسول ال صلی ال عليه وسلم آمده و گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال‬
‫عليه وسلم در مورد کسی که قومی را دوست می دارد‪ ،‬ولی هنوز به آنا نپيوسته چه می‬
‫گويی؟‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬انسان هراه با کسی است که دوستش می‬
‫دارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬النّاسُ‬


‫‪ -371‬وعن أب هُريرة رضي اللّه عنه عن النبّ َ‬
‫ضةِ ‪ ،‬خِيَا ُر ُهمْ ف الَا ِهلِّيةِ خِيا ُر ُهمْ ف الِسْلمِ ِإذَا فَقهُوا‪ .‬وَا َل ْروَاحُ‬
‫ب وَاْلفِ ّ‬
‫معَادِنُ كَ َمعَادِنِ ال ّذ َه ِ‬
‫ف » رواه مسلم‪.‬‬
‫ف مِ ْنهَا ائَْت َلفَ‪َ ،‬ومَا تَنَا َك َر مِ ْنهَا‪ ،‬اخَْت َل َ‬
‫جُنُو ٌد مُجّندَةٌ‪ ،‬فَمَا َتعَارَ َ‬

‫‪ -371‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مردم معادنی هستند مانند معدن های طل ونقره‪،‬‬
‫برترشان در جاهليت برترشان در اسلم است‪ ،‬البته هرگاه دانشمند شوند‪ .‬و ارواح مانند‬
‫لشکرهای گرد آمده ايست‪ ،‬آنچه از آنا با هم شناخت حاصل نايد‪ ،‬با هم الفت می گيد و‬
‫آنچه از آنا با هم شناخت حاصل نکند‪ ،‬با هم اختلف می کند‪.‬‬
‫ش‪ :‬مراد از جنود منده‪ ،‬انواع متلف است‪ .‬و مراد به تعارف و تناکر نزديکی و دوری‬
‫در صفات است‪ ،‬زيرا هرگاه صفات و خصوصيات شخصی با انسان مالف جلوه کند‪ ،‬از او بد‬
‫می برد و مهول و نديده بواسطهء ناشناسی زشت پنداشته می شود‪ ،‬و اين حديث از جلهء تشبيه‬
‫مازی است‪ ،‬زيرا منکر وناشناخته را به مهول تشبيه نوده و مناسب را به معلوم و آشکار‪.‬‬
‫حديث اشاره می کند که هرگاه در وجود خويش نفرتی نسبت به انسان فاضل و صال احساس‬
‫کرد‪ ،‬لزم است از سبب آن کاوش و در ازالهء آن بکوشد‪ ،‬تا از حالت مذکور نات يابد‪.‬‬

‫‪ -372‬وعن أُس ْيرِ بْنِ عَ ْمرٍو ويُقال‪ :‬ابْنُ جابِر وهو « بضم المز ِة وفتح السي الهملة»‬
‫قال‪ :‬كَانَ عُ َمرُ بْنُ الَطّابِ رضي اللّه عنه إِذا أَتَى َعلَ ْيهِ َأمْدادُ َأهْ ِل الْيمنِ سَأَلهُم‪ :‬أَفيّ ُكمْ ُأوَْيسُ بْنُ‬
‫عَامِر؟ حتّى َأتَى َعلَى ُأوَْيسٍ رضي اللّه عنه‪ ،‬فقال له‪ :‬أَْنتَ أُويْس بْ ُن عامِر؟ قال‪َ :‬نعَم‪ ،‬قال‪ :‬مِنْ‬
‫ُمرَادٍ ُثمّ مِ ْن َقرَن؟ قال‪ :‬نعَم‪ ،‬قال‪ :‬فكَانَ ِبكَ َبرَص‪ ،‬فََبرَْأتَ مِ ْنهُ إِ ّل َموْض َع ِد ْرهَم؟ قال‪َ :‬نعَم‪ .‬قال‪:‬‬
‫َلكَ واِلدَة؟ قال‪َ :‬نعَم‪.‬‬
‫‪271‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يقول‪َ « :‬ي ْأتِي علَيْ ُكمْ ُأوَْيسُ بْنُ عَا ِمرٍ‬
‫قال سَ ِم ْعتُ رسول اللّه َ‬
‫مع َأمْدَادِ َأ ْهلِ اْليَمَ ِن مِنْ ُمرَاد‪ُ ،‬ث ّم مِ ْن قَرَنٍ كَانَ ِبهِ برص‪ ،‬فََبرََأ مِ ْنهُ إِ ّل َموْض َع ِد ْرهَم‪َ ،‬لهُ وَاِلدَ ٌة هُو‬
‫بِها برّ َلوْ َأقْسمَ على اللّه لََبرّه‪َ ،‬فإِن اسْتَ َط ْعتَ أَنْ يَسَْت ْغ ِفرَ َلكَ فَافْعَ ْل » فَاسَْتغْ ِف ْر ل فَاسَْت ْغ َفرَ َلهُ‪.‬‬
‫فقال له عُمَر‪َ :‬أيْنَ ُترِيد؟ قال‪ :‬اْلكُوفَةَ ‪ ،‬قال‪ :‬أَل أَكُْتبُ َلكَ إِل عَامِلهَا؟ قال‪ :‬أَكُونُ ف‬
‫غَبْراءِ النّاسِ أَحبّ إِلَي‪.‬‬
‫ج رَ ُجلٌ مِنْ أ ْشرَافِهِم‪ ،‬فَوافَقَ عُمَر‪ ،‬فَسَأَلهُ عَ ْن ُأوَيْس‪ ،‬فَقال‪:‬‬
‫َفلَمّا كَا َن مِنَ العَامِ ا ُلقْبِلِ حَ ّ‬
‫ت قَلي َل الَتَاع‪ ،‬قال‪ :‬سَ ِم ْعتُ رَسُول ال ‪ -‬صلى ال عليه وسلم ‪ ، -‬يقول‪ « :‬يَأتِي‬
‫َترَكُْت ُه َرثّ البَ ْي ِ‬
‫ص فََبرَأَ مِ ْنهُ إلّ‬
‫َعلَيْ ُكمْ ُأوَْيسُ بْنُ عَا ِمرٍ مَعَ أ ْمدَا ٍد مِنْ أهْلِ اليَمَ ِن مِنْ ُمرَاد‪ُ ،‬ثمّ مِ ْن َقرَن‪ ،‬كَانَ ِبهِ َبرَ ٌ‬
‫سمَ َعلَى الِ َلَبرّه‪ ،‬فَإنِ ا ْستَطْعتَ أ ْن يَسَْتغْ ِفرَ لَك‪ ،‬فَافْعَلْ»‬
‫مَوضِ َع ِد ْرهَم‪َ ،‬لهُ وَاِلدَ ٌة ُهوَ ِبهَا َبرّ َل ْو أقْ َ‬
‫س َفرٍ صَالِح‪ ،‬فَاسْتَ ْغ ِفرْ ل‪ .‬قال‪َ :‬لقِيتَ‬
‫فَأتَى ُأوَيْسا‪ ،‬فَقال‪ :‬ا ْسَتغْ ِفرْ لِي‪ .‬قال‪ :‬أْنتَ أ ْح َدثُ َعهْدا ب َ‬
‫عُمَر؟ قال‪َ :‬نعَم‪ ،‬فاسَْت ْغفَرَ لَه‪َ ،‬ففَطِنَ َلهُ النّاس‪ ،‬فَانْ َطلَقَ َعلَى وَ ْجهِه‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬
‫وف رواية لسلم أيضا عن أُسَيْر بن جابر ‪ -‬رضي ال عنه ‪ : -‬أنّ أ ْهلَ الكُو َفةِ َو َفدُوا َعلَى عُ َمرَ ‪-‬‬
‫خرُ ِبُأوَيْس‪َ ،‬فقَالَ عُمَر‪َ :‬ه ْل هاهُنَا أَ َحدٌ مِنَ ال َقرَِنيّي؟‬
‫رضي ال عنه ‪َ ، -‬وفِيه ْم رَجُ ٌل مِمّنْ كَانَ يَسْ َ‬
‫فَجَاءَ ذِلكَ الرّجُل‪َ ،‬فقَالَ عمر‪ :‬إ ّن رَسُول ال ‪ -‬صلى ال عليه وسلم ‪َ -‬قدْ قال‪ « :‬إ ّن رَجُلً‬
‫ض َفدَعَا ال َتعَالَى ‪،‬‬
‫يَأتِي ُكمْ مِنَ اليَمَنِ ُيقَالُ لَه‪ُ :‬أوَيْس‪ ،‬لَ َيدَعُ باليَمَنِ غَ ْيرَ ُأمّ لَه‪َ ،‬قدْ كَانَ ِبهِ بَيَا ٌ‬
‫فَأ ْذهََبهُ إ ّل مَوضِعَ الدّينَارِ أَو ال ّد ْرهَم‪ ،‬فَمَنْ َلقَِي ُه مِنْكُم‪َ ،‬فلْيَسَْتغْ ِفرْ لَ ُكمْ»‬
‫وف رواية لَه‪ :‬عن عمر ‪ -‬رضي ال عنه ‪ ، -‬قال‪ :‬إنّي سَ ِم ْعتُ رَسُول ال صلى ال عليه‬
‫ي رَجُلٌ ُيقَالُ لَه‪ُ :‬أ َويْس‪ ،‬وََل ُه وَاِل َد ٌة وَكَانَ ِبهِ بَيَاض‪ ،‬فَ ُمرُوه‪،‬‬
‫وسلم‪ ،‬يقول‪ «:‬إنّ خَ ْيرَ التّاِبعِ َ‬
‫َفلْيَسَْتغْ ِفرْ لَ ُكمْ»‪.‬‬

‫‪ -372‬از اسي بن عمرو که ابن جابر هم گفته می شد‪ ،‬روايت شده که گفت‪:‬‬
‫چون کمکهای مردم ين به عمر رضی ال عنه می رسيد از آنا می پرسيد که آيا اويس‬
‫بن عامر رضی ال عنه در ميان شا وجود دارد؟ تا اينکه خود نزد اويس رضی ال عنه آمده و‬
‫به او گفت که تو اويس بن عامری؟‬
‫گفت‪ :‬بلی‪.‬‬
‫گفت‪ :‬از قبيلهء مراد و بطن قرن؟‬
‫گفت‪ :‬بلی‪.‬‬
‫‪272‬‬

‫گفت‪ :‬در تو پيسی وجود داشت از آن شفا يافتی‪ ،‬مگر جای يک درهم؟‬
‫گفت‪ :‬بلی‪.‬‬
‫گفت‪ :‬مادر داری؟‬
‫گفت‪ :‬بلی‪.‬‬
‫گفت‪ :‬از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬اويس بن عامر از‬
‫قبيلهء مراد و شاخهء قرن با افراد کمکی ين نزد شا می آيد‪ ،‬در وجود او پيسی بود و از آن‬
‫شفا يافت‪ ،‬مگر جای يک درهم‪ .‬او را مادريست که او در خدمتش مبالغه می کند‪ ،‬اگر به‬
‫خدا قسم خورد‪ ،‬او را صادق می گرداند‪ .‬اگر توانستی که برايت استغفار کند‪ ،‬اين کار را‬
‫بکن‪ ،‬پس براي استغفار کن‪ ،‬او برايش استغفار کرد‪ .‬عمر رضی ال عنه به او گفت‪ :‬کجا می‬
‫روی؟‬
‫گفت‪ :‬به کوفه‪.‬‬
‫گفت‪ :‬آيا برايت به والی آن نامه ننويسم؟‬
‫گفت‪ :‬اگر در ميان مردم گمنام باشم بن بتر است‪ .‬چون سال آينده موسم حج فرا‬
‫رسيد‪ ،‬مردی از اشراف شان به حج آمده با عمر رضی ال عنه روبرو شد‪ .‬عمر رضی ال عنه‬
‫راجع به اويس از او پرسيد‪ .‬او گفت‪ :‬او را کم مايه و با خانهء مقر و وسائلی کهنه در آنا‬
‫گذاشتم‪.‬‬
‫عمر رضی ال عنه گفت‪ :‬از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪:‬‬
‫اويس بن عامر با کمکهای مردم ين که از قبيلهء مراد و شاخهء قرن است بر شا وارد می‬
‫شود‪ ،‬در وجودش پيسی بود و از آن شفا يافت‪ ،‬بز جای يک درهم‪ ،‬و مادری دارد که در‬
‫خدمت او نايت درجه مبالغه می کند‪ ،‬اگر به خدا قسم خورد او را حتما صادق می گرداند‪.‬‬
‫اگر توانستی که برايت آمرزش طلبد‪ ،‬اين کار را بکن‪ .‬آن مرد نزد اويس رضی ال عنه آمده‬
‫گفت‪ :‬براي استغفار کن‪.‬‬
‫اويس رضی ال عنه گفت‪ :‬تو تازه از سفر نيکی آمده ای‪ ،‬تو براي آمرزش بطلب‪ .‬به‬
‫من گفت‪ :‬آيا عمر رضی ال عنه را ديدی؟‬
‫‪273‬‬

‫گفت‪ :‬بلی و به او آمرزش طلبيد و مردم از حال او با خب شدند و او از آن منطقه‬


‫رفت‪.‬‬
‫و در روايتی از مسلم از اسيبن جابر آمده که‪ :‬هيئتی از مردم کوفه نزد حضرت عمر‬
‫رضی ال عنه آمدند و در ميان شان مردی بود که اويس رضی ال عنه را تسخر می نود‪ .‬عمر‬
‫رضی ال عنه گفت‪ :‬آيا اينجا کدام کسی از قرنی ها وجود دارد؟‬
‫آن مرد آمد‪ ،‬عمر رضی ال عنه گفت‪ :‬رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مردی‬
‫از ين نزد شا می آيد که اويس نام دارد و بز يک مادر کسی از وی در ين نی ماند‪ .‬در‬
‫وجودش پيسی بود که بدربار خداوند دعا نود ومرضش را شفا داد‪ ،‬بز موضع يک دينار يا‬
‫يک درهم و آنکه از شا وی را ملقات کند بايست برايتان او آمرزش طلبد‪.‬‬
‫و در روايتی از مسلم رحه ال از حضرت عمر رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫من از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬بترين تابعي مرديست‪ ،‬اويس نام‬
‫که مادری دارد و در تن او پيسی وجود دارد و او را حتما بگوئيد که برای تان آمرزش طلبد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -373‬وعن عمرَ بنِ الطاب رضي اللّه عنه قال‪ :‬اسَْت ْأذَْنتُ النّبِ ّي َ‬
‫سرّن أَنّ ل ِبهَا‬
‫ف العُ ْم َرةِ ‪َ ،‬فَأذِنَ ل‪ ،‬وقال‪ « :‬ل َتنْسَنَا يا أَخَ ّي مِ ْن دُعَاِئكَ » فقال َكلِ َمةً مَا ي ُ‬
‫الـدّْنيَا‪.‬‬
‫وف روايةٍ قال‪ « :‬أَ ْشرِكْنَا يَا أخَ ّي ف دُعَاِئكَ » ‪.‬‬
‫ح ‪.‬‬
‫حديثٌ صحيحٌ رواه أَبو داود‪ ،‬والترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حس ٌن صحي ٌ‬

‫‪ -373‬ازعمر رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از پيامب صلی ال عليه وسلم برای ادای عمره اجازت خواستم‪ ،‬آنضرت صلی ال عليه وسلم‬
‫بن اجازت داده و فرمود‪ :‬برادرکم‪ ،‬ما را از دعايت فراموش مکن‪ .‬کلمه ای گفت که شاد‬
‫نی شوم‪ ،‬اگر در برابر آن به من دنيا داده شود‪ .‬و در روايتی آمده که گفت‪ :‬برادرکم ما را‬
‫در دعای خود شريک گردان‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َيزُو ُر قُبَاءَ رَاكِبا‬
‫‪ -374‬وعن ابن عُم َر رضي اللّه عنهما قال‪ :‬كَانَ النّبِيّ َ‬
‫وَماشِيا‪ ،‬فَيُصلّي فِيهِ رَكْعتَيْ ِن متفقٌ عليه‪.‬‬
‫‪274‬‬

‫جدَ قُبَاءَ ُكلّ س ْبتٍ رَاكِبًا َومَاشِيا وكَانَ ابْنُ‬


‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َيأْت مَسْ ِ‬
‫وف روايةٍ ‪ :‬كان النّبِ ّي َ‬
‫عُ َم َر يفعله‪.‬‬

‫‪ -374‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم پياده و سواره به قبا آمده و در آن دو رکعت ناز می گزارد‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که پيامب صلی ال عليه وسلم هر شنبه پياده و سواره به مسجد قباء تشريف‬
‫می آورد‪ ،‬و ابن عمر رضی ال عنهما اين کار را انام می داد‪.‬‬

‫‪ -46‬باب فضيلت دوستی برای خدا و تشويق بر آن و آگاه‬


‫نمودن شخص کسی را که دوستش ميدارد‪ ،‬اينکه وی را دوست‬
‫می دارد‪ ،‬و آنچه مخاطب بعد از خبر دادن او به وی ميگويد‬

‫حمَاء‬
‫علَى الْكُفّارِ رُ َ‬
‫حمّدٌ رّسننُولُ الِّن وَالّذِين نَ مَعَه نُ َأشِدّاء َ‬
‫قال ال تعالی‪ { :‬مّ َ‬
‫بَ ْي َنهُمْ } الفتح‪٢٩ :‬‬
‫جرَ‬
‫حبّوننَ مَنْن هَا َ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَالّذِيننَ َت َبوّؤُوا الدّارَ وَالِْيمَاننَ مِن َقبْ ِلهِمْن يُ ِ‬
‫ِإَليْهِمْ} الحشر‪٩ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬ممد فرستادهء خداست و کسانيکه با وی اند بر کافران سخت‬


‫گي و در ميان خويش مهربان اند‪ .‬فتح‪ 29 :‬تا آخر سوره‬
‫و ميفرمايد‪ :‬و نيز برای آنان است که قبل از هجرت مدينه را دار السلم قرار داده و‬
‫ايان آوردند دوست می دارند‪ ،‬آنانی را که بسوی شان هجرت کنند‪ .‬حشر‪9:‬‬

‫ث مَنْ كُنّ‬
‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬ثَل ٌ‬
‫‪ -375‬وعن أَنسٍ رضي اللّه عنه عن النب َ‬
‫حبّ ا َل ْرءَ ل‬
‫لوَ َة الِيَمَان‪ :‬أَ ْن يَكُونَ ال ّل ُه َورَسُوُلهُ أَ َحبّ إَِل ْيهِ مِمّا‪ ،‬سِواهُما‪ ،‬وأَنْ ُي ِ‬
‫فِيهِ وَ َجدَ ِبهِنّ حَ َ‬
‫يُحِّبهُ إِ ّل للّه‪ ،‬وَأَنْ َي ْكرَه أَ ْن َيعُودَ ف ال ُك ْفرِ َب ْعدَ أَ ْن أَْن َقذَهُ ال ّلهُ مِ ْنهُ‪ ،‬كَمَا يَ ْكرَ ُه أَنْ ُي ْق َذفَ ف النّا ِر »‬
‫متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -375‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه سه خصلت در شخص موجود باشد‪ ،‬لذت و‬
‫شيينی ايان را در مي يابد‪ .‬اينکه خدا و رسولش صلی ال عليه وسلم از هه کس برای وی‬
‫‪275‬‬

‫مبوبتر باشد‪ ،‬و اينکه شخص را فقط برای خدا دوست بدارد‪ ،‬و اينکه زشت پندارد که به‬
‫کفر باز گردد‪ ،‬بعد از اينکه خدا او را از آن نات داده است‪ ،‬چنانچه زشت می پندارد که در‬
‫آتش انداخته شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬س ْبعَةٌ‬


‫‪ -376‬وعن أب هريرة رضي اللّه عنه عن النب َ‬
‫شأَ ف عِبَادَةِ ال ّلهِ َع ّز وَجل‪َ ،‬ورَجُلٌ‬
‫يُ ِظّلهُم اللّه ف ِظ ّلهِ َي ْومَ ل ظِ ّل إِ ّل ِظلّه‪ :‬إِمامٌ عادِل‪ ،‬وَشَابٌ نَ َ‬
‫َقلْبُ ُه مَعلّقٌ بِالَسَا ِجدِ ورَجُلن تَحَابّا ف ال ّلهِ اجْتَ َمعَا َعلَيْه‪َ ،‬وَت َفرّقَا َعلَيْه‪ ،‬ورَجُ ٌل دَعَ ْتهُ ا ْمرََأ ٌة ذَاتُ‬
‫ص َدقَةٍ ‪َ ،‬فأَ ْخفَاهَا حَتّى ل َت ْعلَمَ شِمَاُل ُه ما‬
‫صدّقَ ب َ‬
‫ب وَجَمَال‪ ،‬فقال‪ :‬إِنّي أَخافُ اللّه‪َ ،‬ورَجُلٌ َت َ‬
‫مَ ْنصِ ٍ‬
‫ضتْ عَيْنَا ُه » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫تُ ْنفِقُ يَمِينُه‪َ ،‬ورَجُ ٌل ذَ َكرَ ال ّلهَ خَالِيا فَفَا َ‬

‫‪ -376‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هفت کس است که خداوند آنانرا در سايه اش در‬
‫روزی که سايهء جز سايه اش وجود ندارد‪ ،‬جای می دهد‪ .‬زمامدار و رهب دادگستر‪ ،‬و جوانی‬
‫که در عبادت خدای عزوجل نشو و نا يافته‪ ،‬و مردی که دلش به مساجد پيوسته است‪ ،‬و دو‬
‫مردی که برای خدا با هم دوستی نوده و برای او از هم جدا نشدند‪ ،‬و مردی که زنی‬
‫صاحب جال و زيبا از او طلب هبستری کرد و او گفت‪ :‬من از خدا می ترسم‪ ،‬و مردی که‬
‫پنهانی صدقه داد بنحوی که دست چپش از آنچه دست راستش انفاق کرده باخب نشد‪ ،‬و‬
‫مردی که در تنهائی خدا را ياد نود و اشک از چشمانش سرازير شد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬إن اللّه تعال يقو ُل َي ْومَ‬
‫‪ -377‬وعنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫اْلقِيَامةِ ‪ :‬أَيْ َن ا ُلتَحَابّونَ بِجَللِي؟ الَْي ْومَ أُ ِظّل ُهمْ ف ِظلّي يَومَ ل ظِلّ إِ ّل ِظلّي » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -377‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خداوند تبارک و تعالی در روز قيامت می‬
‫فرمايد‪ :‬کجايند کسانی که در جلل من با هم دوستی کردند تا آنا را امروز در سايه ام‪ ،‬در‬
‫روزی که سايهء جز سايه ام وجود ندارد‪ ،‬جای دهم؟‬
‫‪276‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬وَاّلذِي َنفْسِي بَِي ِدهِ ل َتدْ ُخلُوا‬
‫‪ -378‬وعنه قال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫الَّنةَ حَتّى ُت ْؤمِنُوا‪ ،‬ول ُت ْؤمِنُوا حَتّى تَحَابّوا‪َ ،‬أوَ ل َأدُلّ ُكمْ َعلَى شَيءٍ ِإذَا َفعَلْتُمُوه تَحَاَببْتُم؟ َأفْشُوا‬
‫السّلمَ بينَكم » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -378‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬سوگند به ذاتی که جان در دست اوست‪ ،‬به‬
‫بشت وارد نی شويد‪ ،‬تا ايان آوريد و مؤمن بشمار نی رويد تا با هم دوستی کنيد‪ .‬آيا شا را‬
‫به کاری راهنمائی نکنم که چون آن را عملی کنيد با هم مبت و دوستی می نائيد؟ سلم را‬
‫در ميان تان پخش کنيد‪.‬‬

‫ل زَار أَخا َل ُه ف قَرَْيةٍ أُ ْخرَى ‪،‬‬


‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬أَ ّن رَجُ ً‬
‫‪ -379‬وعنه عن النب َ‬
‫َفأَرْصَد ال ّلهُ َلهُ َعلَى َم ْدرَجِتهِ َملَكا » وذكر الديث إل قوله‪ « :‬إِن اللّه َقدْ أَحَّبكَ كَمَا أَحْبَ ْبَتهُ فِيهِ‬
‫» رواه مسلم‪ .‬وقد سبق بالبابِ قبله‪.‬‬

‫‪ -379‬از ابو هريره رضی ال عنه از پيامب صلی ال عليه وسلم روايت است که‪:‬‬
‫مردی برادری را که در قريهء ديگر داشت ديدن نود‪ ،‬خداوند در سر راهش ملکی را‬
‫قرار داد‪ ،‬و حديث را ذکر نود تا رسيد به اين گفته‪ :‬که هانا خداوند ترا دوست گرفته‬
‫چنانچه او را برای خدا دوست گرفتی‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم أَنه قال ف‬


‫‪ -380‬وعن الَبرَاءِ بْنِ عَازبٍ رضي ال ّلهُ عنهما عن النِّبيّ َ‬
‫ضهُ‬
‫ضهُمْ َأْبغَ َ‬
‫ض ُهمْ إِ ّل مُنَافِق‪ ،‬مَنْ أَحَّب ُهمْ أحبّه اللّه‪َ ،‬ومَنْ أَْب َغ َ‬
‫ا َلْنصَار‪ « :‬ل ُيحِّب ُهمْ إِ ّل مُؤمِن‪ ،‬وَل ُي ْبغِ ُ‬
‫اللّه » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -380‬از براء بن عازب رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم در مورد انصار رضوان ال عليهم اجعي فرمود‪ :‬دوست نی‬
‫دارد آنان را مگر مؤمن و با آنا کينه توزی نی کند‪ ،‬جز منافق‪ ،‬آنکه آنان را دوست بدارد‬
‫خدا او را دوست می دارد و آنکه با آنان کينه توزی کند خدا با وی کينه توزی می نايد‪.‬‬
‫‪277‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يقول‪:‬‬


‫‪ -381‬وعن مُعَاذٍ رضي اللّه عنه قال‪ :‬سِعتُ رسول اللّه َ‬
‫ش َهدَاءُ » ‪ .‬رواه‬
‫قَالَ ال ّلهُ َع ّز وَجَل‪ :‬الُتَحَابّونَ ف جَلل‪َ ،‬ل ُه ْم مَنَاِب ُر مِنْ نُو ٍر َيغْبِ ُطهُمْ النّبِيّو َن وَال ّ‬
‫الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسنٌ صحيح‪.‬‬

‫‪ -381‬از معاذ بن جبل رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬خداوند جل جلله فرمود‪:‬‬
‫برای آنانی که در جلل من با هم مهر می ورزند‪،‬منبهايی از نور است که پيامبان عليهم‬
‫السلم و شهداء بر آن غبطه می خورند‪.‬‬

‫جدَ ِدمَشْق‪َ ،‬فِإذَا فَتًى َبرّاقُ‬


‫ن رَحِ َمهُ ال ّلهُ قال‪ :‬دَ َخ ْلتُ مَسْ ِ‬
‫‪ -382‬وعن أب إِدريس الَول ّ‬
‫سأَْلتُ عَنْه‪َ ،‬فقِيل‪:‬‬
‫ص َدرُوا عَ ْن رَأْيه‪ ،‬فَ َ‬
‫س مَعه‪َ ،‬فإِذَا اخَْت َلفُوا ف شَيء‪َ ،‬أسَْندُوهُ ِإلَيْه‪ ،‬وَ َ‬
‫الثّنَايَا وَِإذَا النّا ُ‬
‫جرْت‪َ ،‬فوَ َجدُْت ُه َقدْ سََبقَنِي بِالّتهْجِي‪،‬‬
‫َهذَا مُعَاذُ بْنُ جَبَ ٍل رضي اللّه عنه‪َ ،‬فلَمّا كَا َن مِنَ اْلغَد‪َ ،‬ه ّ‬
‫سلّ ْمتُ َع َليْه‪ُ ،‬ث ّم ُقلْت‪:‬‬
‫صلّي‪ ،‬فَانْتَ َظرُْتهُ حَتّى قَضَى صلتَه‪ُ ،‬ثمّ جِ ْئُتهُ مِ ْن قِبَلِ و ْجهِه‪ ،‬فَ َ‬
‫ووَ َجدُْتهُ ُي َ‬
‫وَال ّلهِ ِإنّي لَحِّبكَ للّه‪ ،‬فَقال‪ :‬آللّه؟ َف ُقلْت‪ :‬أَللّه‪ ،‬فقال‪ :‬آللّه؟ فَ ُقلْت‪ :‬أَللّه‪َ ،‬فأَ َخذَن ِبحَ ْبوَ ِة ِردَائي‪،‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يقول‪ « :‬قالَ ال ّلهُ تعال‬
‫فَجَبذَن إِلَيْه‪ ،‬فَقال‪َ :‬أبْشِر‪َ ،‬فإِنّي سَ ِم ْعتُ رسول اللّه َ‬
‫ف » حديث صحيح‬
‫سيَ ف‪ ،‬وَالَُتزَا ِورِينَ ف‪ ،‬وَالُتَباذِِليَ ّ‬
‫ي ف‪ ،‬والُتَجالِ ِ‬
‫وَجََبتْ مَـحبّتِي ِللْمُتَحَابّ َ‬
‫رواه ماِلكٌ ف الُو ّطإِ بإِسنادِهِ الصّحيح‪.‬‬

‫‪ -382‬از ابو ادريس خولنی روايت شده که گفت‪:‬‬


‫به مسجد دمشق وارد شده و جوانی را ديدم که دندانای سفيد داشت و مردم با او‬
‫بودند و چون در امری اختلف می کردند موضوع را به او مول نوده و رأيش را می‬
‫پذيرفتند‪ ،‬در باره اش پرسش نودم‪ ،‬بن گفته شد که او معاذ بن جبل رضی ال عنه است‪.‬‬
‫چون فردای آن روز رسيد رفته و ديدم که او از من زودتر آمده و ناز می گزارد‪ .‬منتظر ماندم‬
‫تا نازش را ادا نود و سپس از جلو نزدش آمده بر او سلم کرده و گفتم‪ :‬بدا قسم برای خدا‬
‫دوستت می دارم‪.‬‬
‫گفت‪ :‬ترا بدا؟‬
‫گفتم‪ :‬آری!‬
‫گفت‪ :‬ترا بدا؟‬
‫‪278‬‬

‫گفتم‪ :‬آری! پس از آن گوشهء ردای مرا گرفته بسويش کشيد و گفت‪ :‬مژده باد ترا!‬
‫من از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬خداوند فرمود‪ :‬واجب شد مبتم‬
‫برای آنانی که برای من با هم دوستی نوده و بنشينند و به ملقات هديگر روند و به هديگر‬
‫بشش و بذل نايند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -383‬عن أب كَريةَ ا ِل ْقدَادِ بن َمعْدِ يكَرب رضي اللّه عنه عن النّبِ ّي َ‬
‫ب الرّجُلُ أَخَاه‪َ ،‬فلْيُخِْبرْه أَّنهُ يُحِّب ُه » رواه أبو داود‪ ،‬والترمذي وقال‪ :‬حديثٌ‬
‫و َسلّم قال « ِإذَا أَ َح ّ‬
‫حسنٌ‪.‬‬

‫‪ -383‬از ابو کريه مقداد بن معديکرب رضی ال عنه از پيامب صلی ال عليه وسلم‬
‫روايت شده که فرمود‪ :‬هرگاه شخصی برادرش را دوست می دارد‪ ،‬بايد وی را آگاه کند که‬
‫وی را دوست می دارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬أَ َخذَ بَِيدِهِ وقال‪:‬‬


‫‪ -384‬وعن مُعَاذٍ رضي اللّه عنه‪َ ،‬أنّ رسول اللّه َ‬
‫«يَا مُعَاذُ وال ّلهِ‪ِ ،‬إنّي لُحِّبكَ‪ُ ،‬ثمّ أُوصِيكَ يَا مُعاذُ ل َتدَع ّن ف دُُبرِ كُ ّل صل ٍة َتقُولُ‪ :‬ال ّلهُم أَ ِعنّي‬
‫على ذِ ْكرِكَ وَ ُش ْكرِكَ‪ ،‬وحُسنِ عِبَادتِك»‪ .‬حديث صحيحٌ‪ ،‬رواه أبو داود والنسائي بإسناد‬
‫صحيح‪.‬‬

‫‪ -384‬از معاذ بن جبل رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم دست مرا گرفته و فرمود‪ :‬ای معاذ بدا من ترا‬
‫دوست می دارم وسپس ترا توصيه می کنم که در پی هر ناز اين دعا را ترک مکن که‪« :‬‬
‫ال ّلهُم أَ ِعنّي على ذِ ْكرِكَ وَشُ ْكرِكَ‪ ،‬وحُسنِ عِبَادتِك»‪ .‬خدايا مرا بر ياد و شکر عبادتت بوجهی‬
‫پسنديده ياری فرما!‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬فَ َمرّ‬


‫‪ -385‬وعن أَنس‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬أَ ّن رَجُلً كَانَ عِ ْندَ النّبِيّ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬أَأَعْلمتَه؟ » قال‪:‬‬
‫ب هَذا‪ ،‬فقال له النبّ َ‬
‫بِه‪ ،‬فَقال‪ :‬يا رسول ال ّلهِ إِنّي لُ ِح ّ‬
‫حقَه‪ ،‬فَقال‪ِ :‬إنّي أُحِّبكَ ف اللّه‪ ،‬فقال‪َ :‬أحَّبكَ اّلذِي أَحْببْتَنِي لَه‪ .‬رواه أبو داود‬
‫ل قال‪« :‬أَ ْعلِ ْمهُ» َفلَ ِ‬
‫بإِسنادٍ صحيح‪.‬‬

‫‪ -385‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪279‬‬

‫شخصی در حضور پيامب صلی ال عليه وسلم بود که مردی از کنارش گذشت و‬
‫گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم من اين شخص را دوست می دارم‪.‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آيا او را با خب ساختی؟‬
‫گفت‪ :‬نه!‬
‫گفت‪ :‬باخبش ساز! آن شخص به تعقيب وی رفته او را دريافته و گفت‪ :‬من ترا برای‬
‫خدا دوست می دارم‪ .‬آن مرد گفت‪ :‬دوست بدارد ترا ذاتی که مرا برايش دوست می داری!‬

‫‪ -47‬باب نشانه های دوستی خداوند با بنده اش‪ ،‬و تشويق‬


‫بر آراسته شدن به اين نشانه ها و تلش در بدست آوردن آن‬

‫حبِبْكُ ُم الّ َويَغْ ِفرْ لَ ُك مْ ُذنُوبَكُ مْ‬


‫حبّو نَ الّ فَاتّبِعُونِي يُ ْ‬
‫قال تعالی‪ُ { :‬قلْ إِن كُنتُ مْ تُ ِ‬
‫وَالّ غَفُو ٌر رّحِيمٌ} آل عمران‪٣١ :‬‬
‫س ْوفَ يَ ْأتِي ا ّ‬
‫ل‬ ‫و قال تعالی‪ { :‬يَا َأ ّيهَا الّذِي نَ آ َمنُواْ مَن َي ْرتَدّ مِن ُك مْ عَن دِينِ هِ فَ َ‬
‫عزّةٍ عَلَى الْكَا ِفرِينَن يُجَاهِدُونَن فِي سَنبِيلِ‬ ‫علَى ا ْل ُم ْؤ ِمنِينَن َأ ِ‬
‫حبّونَهُن أَ ِذّلةٍ َ‬
‫حبّهُمْن َويُ ِ‬
‫بِ َقوْمٍن يُ ِ‬
‫ضلُ الّ ُيؤْتِيهِ مَن َيشَا ُء وَالّ وَاسِعٌ عَلِيمٌ} المائدة‪:‬‬ ‫الّ وَلَ يَخَافُونَ َل ْومَةَ لئِ ٍم ذَِلكَ َف ْ‬
‫‪٥٤‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬ای ممد صلی ال عليه وسلم بگو اگر خد را دوست می داريد‬
‫پس مرا پيوی کن يد‪ ،‬تا خداو ند دو ست بدارد ش ا را و گناهان تانرا بيامرزد و خدا آمرزند هء‬
‫مهربان است‪ .‬آل عمران‪31 :‬‬
‫خداوند می فرمايد‪ :‬ای مؤمنان هر که از شا از دينش برگردد‪ ،‬پس خدا خواهد آورد‬
‫گروهی را که آنان را دوست ميدارد و آنان نيز دوستش می دارند‪ .‬متواضع اند بر مؤمنان‪ ،‬بر‬
‫کافران درشت طبع اند‪ ،‬در راه خدا جهاد می نايند و از ملمت ملمت کننده ها نی هراسند‪.‬‬
‫اين بشايش خدا است که هر که را خواهد می دهد و خدا جواد و دانا است‪ .‬مائده‪54 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬إِنّ‬


‫‪ -386‬وعن أب هريرة رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫لرْب‪ ،‬ومَا َتقَ ّربَ إِلّ عَ ْبدِي بِشَيءٍ أَ َحبّ إِلَ ّي مِمّا‬
‫اللّه تعال قال‪ :‬مَنْ عادَى لَ ولِيّا‪ ،‬فقدْ آذَنُْتهُ بِا َ‬
‫ضتُ َعلَيْه‪َ ،‬ومَا َيزَالُ عَ ْبدِي َيَتقَ ّربُ إِلَ ّي بِالّنوَافِلِ حَتّى أُحِبّه‪ ،‬فَإذَا أَحْب ْبتُه‪ ،‬كُ ْنتُ سَ ْمعَهُ اّلذِي‬
‫افَْترَ ْ‬
‫‪280‬‬

‫صرُ بِه‪ ،‬وَيدَ ُه الّت يبْ ِطشُ ِبهَا‪ ،‬وَر ْج َلهُ الّت يَمْشِي بِها وإنْ َسأَلَن أَعْطَيْتُه‪،‬‬
‫صرَهُ اّلذِي يُ ْب ِ‬
‫يَسْمَعُ بِه‪َ ،‬وَب َ‬
‫وَلَئِ ْن اسَْتعَاذَنِي ُلعِيذَّنهُ » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -386‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خداوند فرمود‪ :‬آنکه با دوستی از دوستان‬
‫دشنی کند‪ ،‬با او اعلن جنگ کرده ام‪ ،‬و نزديکی نی جويد به من بنده ام به چيزی که‬
‫دوست داشتنی تر براي باشد از آنچه که بر وی فرض ساخته ام‪ ،‬و هيشه بنده ام بوسيلهء‬
‫نوافل به من نزديکی می جويد تا اينکه دوستش می دارم و چون دوستش داشتم‪ ،‬شنوائی او‬
‫می شوم که بدان می شنود و چشمش که به آن می بيند و دستی که با آن چنگ می زند و‬
‫پايش که با آن می رود و اگر از من درخواست کند به وی می دهم‪ ،‬و اگر از من پناه جويد‪،‬‬
‫به وی پناه می دهم‪.‬‬
‫ش‪ :‬امر به فرائض قطعی است و با ترک آن شخص مازات می شود‪ ،‬بلف نفل در هر‬
‫دو قسمت مذکور هر چند درحصول ثواب با فرض اشتراک دارد از اين رو فرائض کاملتر است‬
‫و از اين جهت است که ادای فريضه نزد باريتعالی مبوبتر است‪.‬‬
‫فرض مانند اصل و اساس است و نفل مانند فرع و بناء‪ ،‬در ادای فرائض اجابت امر و‬
‫احترام او و بزرگداشت او با انقياد بوی و اظهار عظمت ربوبيت و ذل و بيچارگی عبوديت و‬
‫بندگيست‪ ،‬و تقرب بدان بزرگترين اعمال بشمار می رود‪.‬‬
‫و آنکه فرائض را ادا می کند‪ ،‬آنرا احيانا از ترس مازات خداوندی انام می دهد‪.‬‬
‫و نفل گزار آنرا فقط برای برگزيدن خدمت انام می دهد و در نتيجه به مبتی جزا داده‬
‫می شود که نايت کسی است که با خدمت مولی بوی تقرب می جويد‪.‬‬
‫و علمای معتب اتفاق کرده اندکه اين ماز و کنايه است از نصرت و ياری بنده و تأييد‬
‫و ياريش حتی گوئی او تعالی خود را به مرتبهء آلتی که بنده از آن کمک می گيد‪ ،‬قرار می‬
‫دهد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ‪ ،‬قال‪ِ « :‬إذَا أَ َحبّ ال ّلهُ تعال العَبْد‪ ،‬نَادَى‬
‫‪ -387‬وعنه عن النب َ‬
‫حبّ‬
‫حبّ فُلنا‪َ ،‬فأَحْبِبْه‪ ،‬فَيُحّبهُ جِبْريل‪ ،‬فَيُنَادى ف َأهْلِ السّمَاء‪ :‬إِنّ اللّه يُ ِ‬
‫جِبْريل‪ :‬إِ ّن اللّه تعال ُي ِ‬
‫ض » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫فُلنا‪َ ،‬فأَحِبوه‪ ،‬فَيُحِّبهُ َأهْلُ السّمَاء‪ُ ،‬ثمّ ُيوْضَ ُع له القَبُولُ ف ا َل ْر ِ‬
‫‪281‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬إِنّ اللّه تعال إِذا أَحبّ عبْدا‬
‫وف رواية لسلم‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫ب فُلنا َفأَحْبِبْه‪ ،‬فَيُحِّبهُ جِبْريل‪ُ ،‬ثمّ ُينَادِي ف السّماء‪ ،‬فََيقُول‪ :‬إِنّ اللّه‬
‫دَعا ِجبْريل‪ ،‬فقال‪ :‬إِنّي أُ ِح ّ‬
‫ب فُلنا‪َ ،‬فأَحِبّوهُ فَيُحّبهُ َأهْ ُل السّمَاءِ ُثمّ يُوضَ ُع له القَبُولُ ف ا َلرْض‪ ،‬وإِذا َأْبغَضَ عَبدا دَعا‬
‫ح ّ‬
‫يُ ِ‬
‫ض فُلنا‪َ ،‬فأَْب ِغضْه‪ ،‬فَيُ ْب ِغضُهُ جِبْريل‪ُ ،‬ثمّ ُينَادِي ف َأهْلِ السّماء‪ :‬إِ ّن اللّه‬
‫جِبْريل‪ ،‬فَيَقول‪ :‬إِنّي أُْبغِ ُ‬
‫ض فُلنا‪َ ،‬فأَْب ِغضُوه‪ ،‬فَيُ ْب ِغضُهُ َأهْ ُل السّماءِ ُثمّ تُوضَ ُع له الَب ْغضَاءُ ف ا َل ْرضِ » ‪.‬‬
‫يُ ْبغِ ُ‬

‫‪ -388‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه خداوند بنده ای را دوست بدارد به جبئيل‬
‫عليه السلم اعلن می کند که خداوند فلنی را دوست می دارد‪ ،‬تو هم او را دوست بدار‪،‬‬
‫جبئيل عليه السلم او را دوست داشته و در اهل آسان اعلن می کند که خداوند فلنی را‬
‫دوست می دارد‪ ،‬شا هم وی را دوست بداريد‪ ،‬واهل آسان وی را دوست می دارند و سپس‬
‫برايش در زمي قبول ناده می شود‪.‬‬
‫و روايت مسلم رحه ال آمده که‪ :‬رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه‬
‫خداوند بنده ای را دوست بدارد‪ ،‬جبئيل را خواسته و می گويد‪ :‬من فلنی را دوست می‬
‫دارم تو هم وی را دوست بدار‪ .‬جبئيل عليه السلم او را دوست داشته در آسان اعلن نوده‬
‫و می گويد‪ :‬خداوند فلنی را دوست می دارد پس او را دوست بداريد! و هه او را دوست‬
‫می دارند‪ .‬سپس برای او در زمي قبول ناده می شود‪.‬‬
‫و هرگاه از بنده ای بد برد‪ ،‬جبئيل عليه السلم را خواسته و می گويد‪ :‬من از فلنی‬
‫بد می برم‪ ،‬تو هم از وی بد بر‪ .‬جبئيل عليه السلم از وی بد برده و در اهل آسان ندا می‬
‫کند که خداوند از فلنی بد می برد شا هم از وی بد بريد و سپس در زمي بغض او در دلا‬
‫جاگي می شود‪.‬‬

‫ث رَجُلً‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬ب َع َ‬
‫‪ -388‬وعن عائشةَ رضي ال ّلهُ عنها‪ ،‬أَن رسول اللّه َ‬
‫َعلَى سرِّيةٍ ‪ ،‬فَكَانَ َيقْرأُ لَصْحاِبهِ ف صلِتهِم‪ ،‬فَيخِْت ُم بــ { قُ ْل ُهوَ ال ّلهُ أَ َح ٌد } َفلَمّا رَ َجعُوا‪،‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬فقال‪َ « :‬سلُوهُ لِيّ شَيءٍ َيصْنَ ُع ذلك؟ » فَسَأَلوه‪،‬‬
‫ذَكَروا ذلكَ لرسو ِل اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬‬
‫صفَةُ الرّحْمَن‪َ ،‬فأَنَا أُ ِحبّ أَنْ َأ ْقرَأَ ِبهَا‪ ،‬فقال رسولُ اللّه َ‬
‫فَقَالَ‪ :‬لّنهَا ِ‬
‫أَخِْبرُوهُ أَنّ اللّه تعال يُحّبهُ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫‪282‬‬

‫‪ -388‬از عايشه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم مردی را به فرماندهی سريه ای فرستاد‪ .‬وی برای‬
‫دوستانش در ناز شان قُ ْل ُهوَ ال ّلهُ أَ َحدٌ‪ ..‬را می خواند و چون بازگشتند اين موضوع را برای‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم ياد آوری کردند‪.‬‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬از وی بپرسيد که چرا اين کار را می نود؟‬
‫آنان از وی سؤال کردند‪ ،‬او گفت‪ :‬چون آن صفت رحان است دوست می دارم که‬
‫آن را بوان‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬او را آگاه کنيد که خداوند وی را دوست می‬
‫دارد‪.‬‬

‫‪ -48‬باب بيم دادن از آزار نيکو کاران و بينوايان و مساکين‬

‫قال ال تعالی‪ { :‬وَالّذِينَن ُيؤْذُونَن ا ْل ُمؤْ ِمنِينَن وَا ْل ُم ْؤمِنَاتِن بِ َغ ْيرِ مَا ا ْكتَسَنبُوا َفقَدِ‬
‫ح َتمَلُوا ُبهْتَان ًا وَِإثْماً ّمبِيناً} الحزاب‪٥٨ :‬‬
‫اْ‬
‫ل تَ ْن َهرْ{‪ }10‬الضحى‪:‬‬
‫ل تَ ْق َهرْ{‪ }9‬وََأمّا السّا ِئلَ فَ َ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬فَ َأمّا ا ْل َيتِيمَ فَ َ‬
‫‪١٠ – ٩‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و آنانکه مردان و زنان مسلمان را به غي گناهی که بعمل آورده‬
‫باشند‪ ،‬می رنانند‪ ،‬هر آينه بار بتان و گناه ظاهری را برداشته اند‪ .‬احزاب‪58 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬اما يتيم را پس ستم مکن و اما بر سائل پس بانگ مزن‪ .‬ضحی‪– 9 :‬‬
‫‪10‬‬

‫وأما الحاديث‪ ،‬فكثية مِ ْنهَا‪:‬‬


‫ُهـ‬
‫َنـ عَادَى لِي وَليّا َف َقدْ آ َذنْت ُ‬
‫حديـث أَبـ هريرة رضـي ال عنـه فـ الباب قبـل َهذَا‪« :‬م ْ‬
‫ل ْربِ»‪.‬‬
‫بِا َ‬
‫ومن ها حد يث سعد بن أَ ب وقاص ر ضي ال ع نه ال سابق ف باب ملط فة اليت يم‪ ،‬وقوله‬
‫ت رَّبكَ»‬
‫صلى ال عليه وسلم‪« :‬يَا أَبَا بَكْر‪ ،‬لَئِنْ ُك ْنتَ أ ْغضَبَْت ُهمْ َلقَدْ أ ْغضَ ْب َ‬
‫‪283‬‬

‫احاد يث در اين مورد زياد ا ست‪ ،‬از جله حد يث ا بی هريره ر ضی ال ع نه «مَ نْ عَادَى‬
‫ل ْربِ»‪ ،‬است که در باب گذشته آمد‪.‬‬
‫لِي وَليّا َف َقدْ آذَنُْتهُ بِا َ‬
‫و از جله حد يث سعد بن ا بی وقاص ر ضی ال ع نه ا ست که در باب ملط فت يت يم‬
‫گذ شت و ا ين فرمود هء ر سول ال صلی ال عل يه و سلم که فرمود‪« :‬يَا أَبَا بَكْر‪َ ،‬لئِ نْ كُنْ تَ‬
‫أ ْغضَبَْت ُهمْ َل َقدْ أ ْغضَ ْبتَ رَّبكَ» است‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ‬


‫‪ -389‬وعن جَُن َدبِ بنِ عبد اللّه رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫لةَ الصّبْح‪ ،‬فَ ُهوَ ف ِذمّةِ اللّه‪ ،‬فَل يَ ْطلُبَنّ ُكمْ ال ّل ُه مِنْ ِذمِّتهِ بِشَيء‪َ ،‬فإِّنهُ مَنْ‬
‫صلّى صَ َ‬
‫و َسلّم‪ « :‬مَنْ َ‬
‫يَ ْطلُ ْب ُه مِنْ ِذمِّتهِ بِشَيء‪ُ ،‬ي ْدرِكْه‪ُ ،‬ث ّم يَكُّبهُ عَلى وَ ْج ِههِ ف نَارِ َجهَّنمَ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -389‬از جندب بن عبد ال رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه ناز صبح را بگزارد در عهد و ذمهء خدا‬
‫است و هر گز طلب نکند شا را خداوند به چيزی از عهدش‪ ،‬زيرا خداوند کسی را از چيزی‬
‫از عهد خويش مورد سؤال قرار نی دهد‪ ،‬جز اينکه او را دريافته و او را بر رويش در آتش‬
‫جهنم می اندازد‪.‬‬

‫‪ -49‬باب در اينکه اجرای احکام بر مردم‪ ،‬حسب ظاهر است و‬


‫اسرار و نان شان با خدا است‬

‫لةَ وَآ َتوُاْ الزّكَاةَ فَخَلّو ْا سنننننَبِي َلهُمْ}‬


‫قال ال تعالی‪{ :‬فَإِن تَابُو ْا وَأَقَامُواْ الصنننننّ َ‬
‫التوبة‪٥ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬پس اگر توبه کردند و ناز را برپا داشته‪ ،‬زکات را دادند‪ ،‬پس از‬
‫آنان دست برداريد‪ .‬توبه‪5 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪« :‬‬


‫‪ -390‬وعن ابن عمر رضي اللّه عنهما‪ ،‬أَن رسو َل اللّه َ‬
‫ش َهدُوا أَنْ ل إِلهَ إِلّ اللّه‪َ ،‬وأَ ّن مُحَمّدا رسولُ اللّه‪ ،‬وُيقِيمُوا الصّلةَ ‪،‬‬
‫ُأ ِم ْرتُ أَ ْن ُأقَاتِلَ النّاسَ حَتّى يَ ْ‬
‫وَيُؤتوا الزّكاةَ ‪َ ،‬فِإذَا َف َعلُوا ذلك‪ ،‬عَصمُوا مِنّي دِما َء ُهمْ َوَأمْواَل ُهمْ إِلّ بِحَ ّق الِسْلم‪ ،‬وحِساُب ُهمْ عَلى‬
‫اللّه تعال » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫‪284‬‬

‫‪ -390‬از ابن عمر رضی ال عنهما مرويست که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬دستور دارم با مردم بنگم تا شهادت دهند که‬
‫معبود برحقی جز يک خدا نيست‪ ،‬و ممد رسول خدا است‪ ،‬و بر پا دارند ناز را‪ ،‬و بدهند‬
‫زکات را‪ .‬هرگاه اين کار را نودند‪ ،‬حفظ نوده اند از من خونا و مالايشان را مگر به حق‬
‫اسلم‪ ،‬و حساب (نان) شان با خداوند تعالی است‪.‬‬
‫ش‪ :‬اين حديث دليل است بر اينکه قبول اعمال بسب ظاهر بوده و حکم بسب ظاهر‬
‫صورت می گيد و اينکه در قبول ايان اعتقاد قطعی کفايت می کند و هانگونه تکفي اهل‬
‫بدعت که به توحيد اقرار داشته باشند و به قواني خدا هم متمسک‪ ،‬جواز ندارد‪.‬‬

‫صلّى‬
‫‪ -391‬وعن أب عبدِ اللّه طَارِقِ بن أُشَيْم‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬سعتُ رسولَ اللّه َ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َيقُول‪ « :‬مَ ْن قال ل إِلهَ إِ ّل ال ّلهُ ممدا رسولُ اللّه‪ ،‬وَ َك َفرَ بِما ُيعَْب ُد مِنْ دُونِ اللّه‪،‬‬
‫َح ُرمَ ماُلهُ َو َد ُمهُ‪ ،‬وَحِساُبهُ على اللّه تعال » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -391‬از ابی عبد ال طارق بن اشيم رضی ال عنه مرويست که‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬آنکه بگويد ل اله ال ال‪ ،‬و‬
‫کافر شود به آنچه جز خدا پرستش می شود‪ ،‬مال و خونش حرام می شود و حساب (باطن‬
‫او) با خداست‪.‬‬

‫صلّى‬
‫‪ -392‬وعن أب َمعْبدٍ ال ْقدَادِ بنِ الَ ْسوَد‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬قلت لرِسُو ِل اللّه َ‬
‫ي بِالسّيْف‪َ ،‬فقَطَعهَا‬
‫ض َربَ ِإ ْحدَى َيدَ ّ‬
‫ل مِنَ ال ُكفّار‪ ،‬فَاقْتََتلْنَا‪ ،‬فَ َ‬
‫ت رَجُ ً‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ :‬أ َرأَْيتَ إِ ْن لَقي ُ‬
‫جرَ ٍة ‪ ،‬فقال‪ :‬أَ ْسلَ ْمتُ للّه‪ ،‬أََأقُْت ُلهُ يا رسولَ اللّه َب ْعدَ أَ ْن قَالَها؟ فَقال‪ « :‬ل َتقُْت ْلهُ » ‪،‬‬
‫ُثمّ ل َذ مِنّي بِشَ َ‬
‫فَ ُق ْلتُ يا رسُولَ ال ّل ِه قطعَ إِحدَى َيدَي‪ُ ،‬ث ّم قال ذلكَ َب ْعدَما قَطعَها؟ فقال‪ « :‬ل َتقُْتلْه‪ِ ،‬فإِنْ قََتلْتَه‪،‬‬
‫ك قَبْلَ أنْ َتقُْتلَه‪ .‬وَِإّنكَ بِمَ ْنزِلَِت ِه قَبْلَ أَنْ َيقُولَ َكلِمََتهُ الت قال» متفقٌ عليه‪.‬‬
‫َفإِّنهُ بِمَنزِلَِت َ‬

‫‪ -392‬از ابو معبد مقداد بن اسود رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫برای رسول ال صلی ال عليه وسلم گفتم‪ :‬آگاهم کن هرگاه با مرد کافری‬
‫روبرگردم و با هم بنگيم و يکی از دستهاي را به ششي قطع کند‪ ،‬سپس از ترسم به درختی‬
‫پناه برده و بگويد‪ :‬به خدا اسلم آوردم‪ ،‬آيا او را بعد از اين گفته اش بکشم؟‬
‫‪285‬‬

‫فرمود‪ :‬او را مکش‪.‬‬


‫باز گفتم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم او يک دستم را بريده و بعد از بريدن آن‬
‫اين سخن را گفته است‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬او را مکش‪ ،‬زيرا اگر وی را بقتل رسانی او به مانند تست‪ ،‬قبل از آنکه او را‬
‫بکشی و تو مثل او هستی‪ ،‬قبل از اينکه سخنی را که گفته است به زبان آورده باشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -393‬وعن أُسامةَ ب ِن َزيْد‪ ،‬رضي اللّه عنهما‪ ،‬قال‪ :‬بعثَنَا رسولُ اللّه َ‬
‫ل ْقتُ أَنَا َورَجُ ٌل مِنَ الَْنصَا ِر رَجُلً‬
‫ل َر َقةِ مِنْ ُجهَيَْنةَ ‪ ،‬فَصَبّحْنا اْل َقوْمَ عَلى مِياهِهم‪ ،‬وَ ِ‬
‫و َسلّم إل ا ُ‬
‫مِن ُهمْ َفلَمّا غَشِيناهُ قال‪ :‬ل إِلهِ إلّ اللّه‪ ،‬فَ َكفّ عَ ْنهُ الَنْصارِي‪ ،‬وَ َطعَنُْتهُ ِب ْرمِحِي حَتّى قََتلْتُه‪َ ،‬فلَمّا‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬فقال ل‪ « :‬يا أُسامةُ َأقََتلَْتهُ َب ْعدَ ما قال‪ :‬ل إِلهَ‬
‫َقدِمْنَا الَديَنةَ ‪ ،‬بلَغَ ذِلكَ النّبِيّ َ‬
‫إِ ّل اللّه؟ قلت‪ :‬يا رسو َل اللّه إِنّمَا كَا َن مَُت َعوّذا‪ ،‬فَقال‪َ « :‬أقًَتلَْتهُ َب ْعدَ مَا قَالَ ل إِلهَ ِإلّ ال ّلهُ؟‪ »،‬فَما‬
‫ت قَبْلَ ذِلكَ الَْيوْم‪ .‬متـفقٌ عليه‪.‬‬
‫زَالَ يُ َك ّر ُرهَا َعلَيّ حَتّى تَمنّ ْيتُ أَنّي َلمْ أَكُنْ أَ ْسلَ ْم ُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬أَقال‪ :‬ل إِلهَ إِ ّل ال ّلهُ َوقََتلْتَه؟‪ ،‬قلت‪:‬‬
‫وف روايةٍ ‪ :‬فَقالَ رسو ُل اللّه َ‬
‫يا رسولَ اللّه‪ ،‬إِنّمَا قَاَلهَا َخوْفا مِنَ السّلح‪ ،‬قال‪َ « :‬أفَل َشقَ ْقتَ عَ ْن َقلِْبهِ حَتّى َت ْع َلمَ َأقَاَلهَا َأمْ‬
‫ل؟‪ »،‬فَمَا زَا َل يُ َك ّر ُرهَا حَتّى تَمَنّ ْيتُ َأنّي أَ ْسلَ ْمتُ َيؤْمئذ‪.‬‬

‫‪ -393‬از اسامه بن زيد رضی ال عنهما مرويست که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم ما را به منطقهء حرقه از قبيلهء جهينه فرستاد‪ ،‬و ما‬
‫سپيده دم مردم را در سر آبای شان يافتيم‪ .‬من و مردی از انصار يکی از آنان را تعقيب کردي‬
‫و چون به وی رسيدي گفت‪ :‬ل اله ال ال‪ ،‬انصاری خود را از او بازداشت و من او را به نيزه‬
‫زده کشتم و چون به مدينه رسيدي اين خب به پيامب صلی ال عليه وسلم رسيده و به من‬
‫فرمود‪ :‬آيا بعد از آنکه ل اله ال ال گفت‪ ،‬وی را کشتی؟‬
‫گفتم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم او پناه جوينده بود‪.‬‬
‫باز فرمود‪ :‬آيا او را بعد از آنکه ل اله ال ال گفت‪ ،‬کشتی؟ و اين سخن را به اندازهء‬
‫تکرار فرمود که آرزو کردم کاش پيش از اين روز مسلمان نشده بودم‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که باز رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آيا ل اله ال ال‬
‫گفت‪ ،‬و او را کشتی؟‬
‫‪286‬‬

‫گفتم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم از بيم اسلحه اين کلمه را گفت‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬آيا دلش را شق کردی تا بدانی از اين سبب آنرا گفته يا نه؟ و به اندازهء اين‬
‫سخن را تکرار نود که آرزو کردم کاش در آن روز اسلم می آوردم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -394‬وعن جُنْدبِ بنِ عبد اللّه‪ ،‬رضي اللّه عنه‪َ ،‬أنّ رسو َل اللّه َ‬
‫شرِكِيَ إِذا شَاءَ أَنْ‬
‫شرِكِي‪َ ،‬وأَّن ُهمْ اْلَت َقوْا‪ ،‬فَكَانَ رَ ُجلٌ مِ َن الُ ْ‬
‫سلِمِيَ إِل َق ْومٍ مِ َن الُ ْ‬
‫بعثَ بعْثا مِ َن الُ ْ‬
‫حدّثُ َأّنهُ‬
‫صدَ َغ ْفلَتَه‪ ،‬وَكُنّا نََت َ‬
‫ي َق َ‬
‫سلِمِ َ‬
‫ل مِنَ الُ ْ‬
‫صدَ َل ُه َفقََتلَه‪َ ،‬وأَ ّن رَجُ ً‬
‫ي َق َ‬
‫سلِمِ َ‬
‫صدَ إِل رَ ُجلٍ مِ َن الُ ْ‬
‫َي ْق ِ‬
‫أُسَا َمةُ بْنُ َزْيدٍ فَلمّا َرفَعَ عليه السّيْف‪ ،‬قال‪ :‬ل إِله إِلّ اللّه‪ ،‬فقََتلَه‪ ،‬فَجَاءَ الْبَشِيُ إِل رسول اللّه‬
‫سأَلَه‪ ،‬فقال‪:‬‬
‫سأَلَه‪ ،‬وأَخَْبرَه‪ ،‬حَتّى أَخَْب َرهُ خَبَر الرّجُلِ َك ْيفَ صنَع‪َ ،‬فدَعَا ُه فَ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬فَ َ‬
‫َ‬
‫سلِمِي‪ ،‬وقَت َل فُلنا وفُلنا و َسمّى له نَفرا وإِنّي‬
‫« ِل َم قََتلْتَه؟ » َفقَالَ‪ :‬يا رسولَ ال ّلهِ َأوْجَعَ ف الُ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬‬
‫حَمَلتْ َع َليْه‪َ ،‬فلَمّا رَأَى السّ ْيفَ قال‪ :‬ل إِله إِلّ اللّه‪ .‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫َأقََتلْتَه؟ » قال‪ :‬نَعم‪ ،‬قال‪ « :‬فَك ْيفَ َتصْنَ ُع بل إِله إِ ّل اللّه‪ ،‬إِذا جاءَت ي ْومَ القيامَة؟ » قَال يا رسولَ‬
‫اللّه ا ْسَتغْ ِفرْ ل‪ .‬قال‪ « :‬وكيفْ َتصْنَعُ بِل إِله إِلّ ال ّلهُ‪ ،‬إِذا جاءَت َي ْومَ القِيامَة؟ » فَجَعَلَ ل يَزيدُ‬
‫عَلى أَ ْن َيقُول‪ « :‬كيفَ َتصْنَعُ بِل إِلهَ إِلّ ال ّلهُ إذا جا َءتْ َي ْومَ القِيا َمةِ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -394‬از جندب بن عبد ال رضی ال عنه مريست که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم لشکری از مسلمي را بسوی قومی از مشرکي‬
‫فرستاد‪ ،‬و آنا با هم روبرو گشتند‪ ،‬در ميان مشرکي مردی بود که چون خواستی يکی از‬
‫مسلمانان را بکشد بر او حله ور شده او را بقتل ميساند و مردی از مسلمي وی را تعقيب‬
‫نود و ما با خود می گفتيم که او اسامه بن زيد رضی ال عنه است و چون ششي را بر او بلند‬
‫کرد ل اله ال ال گفت‪ ،‬و وی را بقتل رسانيد‪ .‬مژده رسان فتح خدمت آنضرت صلی ال‬
‫عليه وسلم رسيد و آنضرت صلی ال عليه وسلم از وی پرسش نود‪ ،‬و آن مرد نيز ايشان را‬
‫از آن آگاه نود‪ ،‬تا اينکه موضوع آن مرد را ياد نود‪ .‬آنضرت صلی ال عليه وسلم وی را‬
‫خواسته و پرسيد که چرا او را کشتی؟‬
‫وی گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم او دل مسلمي را دردمند ساخته و فلن‬
‫و فلنی را کشت و چند نفر را برايش نام برد و من هم بر وی حله ور شدم و چون ششي را‬
‫ديد ل اله ال ال گفت‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آيا وی را کشتی؟‬
‫‪287‬‬

‫گفت‪ :‬آری!‬
‫فرمود‪ :‬اگر ل اله ال ال در روز قيامت بيايد‪ ،‬با وی چه خواهی کرد؟ و پيامب صلی‬
‫ال عليه وسلم بر اين نی افزود و تکرار می کرد که اگر ل اله ال ال در روز قيامت بيايد با‬
‫آن چه خواهی کرد؟‬

‫س ْعتُ عُمَر بْنَ الَطّاب‪ ،‬رضي اللّه عنه‬


‫‪ -395‬وعن عبدِ اللّه بنِ عتبة بن مسعودٍ قال‪ِ :‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬وإِنّ ال َوحْيَ‬
‫يقولُ‪ « :‬إِ ّن نَاسا كَانُوا ُيؤْ َخذُونَ بالوَحْي ف َع ْهدِ رسول اللّه َ‬
‫َقدِ اْنقَطَعَ‪ ،‬وِإنّمَا َنأْ ُخذُ ُكمُ النَ بِما َظ َهرَ لَنَا مِنْ أَعْمَالِكُم‪ ،‬فَمَنْ أَ ْظهَرَ لَنا خَيْرا‪َ ،‬أمّنّاه‪ ،‬وقرّبناه‬
‫ص ّدقْهُ‬
‫وَلَيْس لنَا مِنْ سَريرَِتهِ شيء‪ ،‬ال ّلهُ يُحاسُِبهُ ف سرِي َرتِه‪ ،‬ومَنْ أَ ْظ َهرَ لَنَا سُوءا‪َ ،‬لمْ نأْمنْه‪ ،‬وََلمْ ُن َ‬
‫وإِ ْن قال إِنّ َسرِيرَتَه حَسَنةٌ » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -395‬از عبد ال بن عتبه بن مسعود رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از عمر بن الطاب رضی ال عنه شنيدم که می گفت‪ :‬عدهء از مردم در زمان رسول‬
‫ال صلی ال عليه وسلم به وحی گرفته می شدند و وحی اکنون قطع گرديده است‪ .‬و امروز‬
‫ما شا را به اعمال ظاهری تان مؤاخذه می کنيم‪ ،‬پس از آنکه برای ما خي را ظاهر سازد‪ ،‬وی‬
‫را امان داده و به خود نزديک می سازي‪ ،‬و ما را به باطن او کاری نيست‪ ،‬و خداوند او را در‬
‫مورد نانش ماسبه می کند‪ ،‬آنکه برای ما بدی را ظاهر سازد‪ ،‬او را امان نی دهيم و او را‬
‫راستگو هم نی شاري‪ ،‬اگر چه بگويد که باطن او نيک است‪.‬‬
‫‪288‬‬

‫‪ -50‬باب ترس و بيم از خداوند بزرگ‬

‫قال ال تعالی‪ { :‬وَِإيّايَ فَارْهَبُونِ} البقرة‪٤٠ :‬‬


‫ن بَطْشَ َربّكَ َلشَدِيدٌ} البروج‪١٢ :‬‬
‫و قال تعالی‪{ :‬إِ ّ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَ َكذَلِك نَ أَخْ ُذ َربّك نَ إِذَا َأخَذَ الْ ُقرَى وَهِي نَ ظَا ِل َمةٌ إِنّ َأخْذَه نُ َألِيمٌن‬
‫جمُوعٌن لّهُن النّاسُن‬ ‫خرَةِ ذَلِكَن َيوْمٌن مّ ْ‬
‫شَدِيدٌ{‪ }102‬إِنّ فِي ذَلِكَن ل َيةً ّلمَنْن خَافَن عَذَابَن ال ِ‬
‫ج ٍل مّعْدُودٍ{‪َ }104‬يوْمَ يَ ْأتِ َل تَكَلّمُ نَفْسٌ‬ ‫خرُهُ إِ ّل لَِ َ‬‫شهُودٌ{‪َ }103‬ومَا نُؤَ ّ‬ ‫وَذَِلكَ َيوْ ٌم مّ ْ‬
‫إِ ّل بِإِ ْذنِهنِ َفمِ ْنهُمنْ شَقِيّ وَسنَعِيدٌ{‪َ }105‬فَأمّان الّذِينَن شَقُواْ فَفِي النّارِ َلهُمنْ فِيهَا زَفِيرٌ‬
‫شهِيقٌ{‪ }106‬هود‪١٠٦ – ١٠٢ :‬‬ ‫َو َ‬
‫ح َبتِهِ‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬يوْمَن يَفِرّ ا ْل َمرْءُ مِنْن أَخِيهنِ{‪ }34‬وَُأمّهِن َوَأبِيهنِ{‪ }35‬وَصنَا ِ‬
‫ن يُ ْغنِيهِ{‪ }37‬عبس‪٣٧ – ٣٤ :‬‬ ‫َوبَنِيهِ{‪ }36‬لِ ُكلّ ا ْم ِرئٍ ّم ْنهُمْ َي ْومَئِ ٍذ شَأْ ٌ‬
‫شيْءٌ عَظِي مٌ{‪}1‬‬ ‫عةِ َ‬‫و قال تعالی‪ { :‬يَا َأ ّيهَا النّا سُ اتّقُوا َربّكُ مْ إِنّ زَ ْلزَ َلةَ ال سّا َ‬
‫حمْلَهَنا َو َترَى‬
‫حمْلٍ َ‬
‫عمّا ن َأ ْرضَعَت ْن َوتَضَع نُ ُك ّل ذَات نِ َ‬ ‫َيوْم َن تَ َر ْونَهَنا تَذْ َهلُ ُك ّل مُ ْرضِ َعةٍ َ‬
‫النّاسَ سُكَارَى َومَا هُم ِبسُكَارَى وَلَ ِكنّ عَذَابَ الِّ شَدِيدٌ{‪ }2‬الحج‪٢ – ١ :‬‬
‫ج ّنتَانِ} الرحمن‪٤٦ :‬‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬وِلمَنْ خَافَ مَقَامَ َر ّبهِ َ‬
‫علَى بَعْضٍن َيتَسنَاءلُونَ{‪ }25‬قَالُوا ِإنّان ُكنّان َق ْبلُ‬‫و قال تعالی‪ { :‬وََأ ْق َبلَ بَ ْعضُهُمْن َ‬
‫سمُومِ{‪ِ }27‬إنّا ُكنّا مِن َق ْبلُ‬ ‫فِي أَهْ ِلنَا مُشْفِقِي نَ{‪َ }26‬فمَنّ الُّ عَ َل ْينَا َووَقَانَا عَذَا بَ ال ّ‬
‫نَدْعُوهُ ِإنّ ُه ُهوَ ا ْل َبرّ الرّحِيمُ{‪ }28‬الطور‪٢٨ – ٢٥ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و از من بترسيد‪ .‬بقره‪40 :‬‬


‫و ميفرمايد‪ :‬هر آينه گرفت پروردگارت سخت است‪ .‬بروج‪12 :‬‬
‫و ميفرما يد‪ :‬و هچن ي ا ست سختگيی پروردگارت‪ ،‬چون بوا هد ديار ستمکاران را‬
‫ويران کند که انتقام خدا بسيار دردناک و دشوار است‪ .‬هر آينه در اين سخن نشانه ايست‬
‫آنکه را که از عذاب آخرت ترسيده باشد‪ ،‬و آن روز روزيست که مردم جع کرده شوند‪ ،‬و‬
‫روزيست که در آن هه حاضر شوند‪ ،‬و آنرا بتأخي نی اندازي جز تا مدتی معي‪ ،‬که در آن‬
‫روز هيچکس ال به امر حق سخن نگويد‪ ،‬بعضی شان بدبت باشند و بعضی نيکبخت‪ ،‬پس‬
‫آنانکه بدبت شدند در آتش باشند و در آنا آه و نالهء حسرت کنند‪ .‬هود‪106 – 102 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬و خداوند شا را از خويشت بيم می دهد‪ .‬آل عمران‪28 :‬‬
‫‪289‬‬

‫و ميفرمايـد‪ :‬روزيکـه مرد از برادر و مادر و پدر و زن و فرزندان خود بگريزد و برای‬
‫هر کدام شان در آن روز گرفتاری ايست که او را از توجه بکاری ديگر باز می دارد‪ .‬عبس‪:‬‬
‫‪47 - 34‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬ای مردم از پروردگار خويش بترسيد‪ ،‬هر آيينه زلزلهء قيامت چيز بزرگی‬
‫است‪ ،‬آن روزيکه آنرا به بينيد غافل شود‪ ،‬هر شي دهنده از طفلی که شي می دهدش‪ ،‬و هر‬
‫زن باردار بار شکـم خود را بنهـد‪ ،‬و مردم را مسـت شده بينـی حال آنکـه مسـت نيسـتند امـا‬
‫عذاب‪ ،‬خدا سخت است‪ .‬حج‪2 – 1 :‬‬
‫و ميفرما يد‪ :‬و برای آن که از اي ستادن بضور پروردگارش تر سيده دو بو ستان ا ست‪.‬‬
‫رحن‪46 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬و در بشت آنا با هم رودر رو صحبت کرده و از يکديگر پرسش‬
‫می کن ند و با هم گوي ند که ما از پ يش در ميان قبيله و خانواد هء خو يش خدا ترس بود ي‪،‬‬
‫خداوند هم بر ما منت ناده و ما را از عذاب سوم دوزخ مفوظ داشت‪ ،‬زيرا ما پيش از اين‬
‫"در دنيا" خدا را بقيقت پرستش کردي که او خود بسيار نيکخواه و مهربان است‪ .‬طور‪25 :‬‬
‫– ‪28‬‬

‫وَاليات ف الباب كثية جدا معلومات والغرض الشارة إِلَى بعضها وقد حصل‪:‬‬

‫اما احاديث درين مورد زياد است که ما گوشه ای از آن را می آوري‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪،‬‬


‫‪ -396‬عن ابنِ مسعود‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬حدثنا رسولُ اللّه َ‬
‫وهو الصّادِقُ الصدوق‪ « :‬إِ ّن أَ َحدَ ُكمْ يُجْمَعُ َخ ْل ُقهُ ف بَطْن ُأ ّمهِ َأرَْبعِيَ َيوْما نُ ْطفَةً ‪ُ ،‬ثمّ يَكُونُ َع َل َقةً‬
‫خ فِيهِ الرّوح‪َ ،‬وُي ْؤمَرُ ِبَأرْبَعِ َكلِمات‪:‬‬
‫ضغَ ًة مثْلَ ذلِك‪ُ ،‬ثمّ ُيرْسَ ُل ا َللَك‪ ،‬فَيَ ْنفُ ُ‬
‫مِثْلَ ذلِك‪ُ ،‬ثمّ يَكُو ُن ُم ْ‬
‫ب رِزقِةِ ‪ ،‬وَأَجلِه‪ ،‬وَع َملِه‪ ،‬وَشَقيّ َأ ْو سعِيد‪َ .‬فوَ اّلذِي ل إِله غَ ْي ُرهُ إِنّ أَ َحدَ ُكمْ َلَيعْمَلُ عَمَلَ َأهْلِ‬
‫بِكَ ْت ِ‬
‫الَّنةِ حَتّى مَا يَكُونُ بَ ْيَنهُ وَبيَْنهَا إِ ّل ذِراع‪ ،‬فَيَسْبقُ َعلَ ْيهِ اْلكِتاب‪ ،‬فَيَعْمَ ُل ِبعَمَلِ َأهْل النّار‪ ،‬فََيدْ ُخ ُلهَا‪،‬‬
‫وَإِنّ َأ َحدَ ُكمْ لََيعْمَلُ ِبعَمَلِ َأهْ ِل النّارِ حَتّى مَا يَكُونُ َبيَْنهُ َوبَيَْنهَا إِ ّل ِذرَاع‪ ،‬فَيَسْبِقُ َعلَ ْيهِ الْكِتَابُ‬
‫لّنةِ فَيَدْ ُخ ُلهَا » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫فََيعْمَلُ ِبعَمَلِ َأهْلِ ا َ‬

‫‪ -396‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که فرمود‪:‬‬


‫‪290‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم برای ما سخن گفت که او صادق و مصدوق است و‬
‫فرمود‪ :‬آفرينش يکی از شا در شکم مادر برای چهل روز بصورت نطفه جع می شود‪ ،‬وبعد از‬
‫آن مثل آن هي مدت علقه (خون بسته) است و هي مدت هم مضغه (گوشت پاره) است‪،‬‬
‫سپس ملک فرستاده شده و در وی روح می دمد و به چهار چيز دستور داده می شود‪ ،‬به‬
‫نوشت روزی اش‪ ،‬اجلش و عملش و اينکه نيکبخت است يا بدبت‪ .‬پس سوگند به خدايی که‬
‫معبود بر حقی بز او نيست‪ ،‬هانا يکی از شا عمل اهل بشت را انام می دهد که ميان او و‬
‫بشت جز گزی نی ماند‪ ،‬ولی نوشته (لوح مفوظ) بر وی سبقت می جويد و وی عمل اهل‬
‫دوزخ را انام داده به دوزخ داخل می گردد‪ .‬و هانا يکی از شا عمل اهل دوزخ را انام می‬
‫دهد که ميان او و دوزخ جز گزی نی ماند‪ ،‬ولی کتاب (لوح مفظ) بر وی سبقت جسته و‬
‫وی عمل اهل بشت را انام داده و به آن داخل می گردد‪.‬‬

‫جهَّنمَ َي ْومَِئذٍ َلهَا‬


‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ُ « :‬ي ْؤتَى بِ َ‬
‫‪ -397‬وعنه قال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫جرّوَنهَا » رواه مسلم‪.‬‬
‫ف َم َلكٍ يَ ُ‬
‫ف ِزمَام‪ ،‬مَعَ كُ ّل ِزمَامٍ سَ ْبعُونَ أَْل َ‬
‫سَ ْبعُونَ أَْل َ‬

‫‪ -397‬از ابن مسعود رضی ال عنه مرويست که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬در روز قيامت دوزخ آورده می شود‪ ،‬در‬
‫حاليکه هفتاد هزار مهار دارد و با هر مهاری هفتاد هزار ملک است که آنرا می کشند‪.‬‬
‫ش‪ :‬اين در روز قيامت است‪ ،‬و زمام يا برحقيقت آنست يا بر سبيل مثال است بواسطهء‬
‫عظمت و منتهای بزرگی آن بنحوی که در آوردن آن به اين زمام ها نياز است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -398‬وعن الّنعْمَانِ ب ِن بَشِي‪ ،‬رضي اللّه عنهما‪ ،‬قال‪ :‬سِعتُ رسول اللّه َ‬
‫جرَتَانِ يغْلي‬
‫ص قَدم ْيهِ ْ‬
‫و َسلّم‪ ،‬يقول‪ « :‬إِ ّن َأ ْهوَنَ َأهْ ِل النّارِ َعذَابا َي ْومَ اْلقِيامَة َلرَجُلٌ يُوضَعُ ف أَخْمَ ِ‬
‫مِ ْنهُمَا ِدمَاغُ ُه مَا يَرى أَنّ أَحدا أَ َش ّد مِنْه َعذَابا‪َ ،‬وإِنّه َلهْوُن ُهمْ عذَابا » متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -398‬از نعمان بن بشي رضی ال عنهما روايت است که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬آسانترين اهل دوزخ از روی‬
‫عذاب مردی است که دوپاره آتش در تيگاه قدمش ناده می شود که از آن دماغش می‬
‫جوشد‪ ،‬وی گمان نی کند‪ ،‬شخصی وجود داشته باشد که عذابش از او سخت تر باشد‪ ،‬در‬
‫حاليکه عذاب او از هه آسانتر است‪.‬‬
‫‪291‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم قال‪« :‬‬


‫ب اللّه َ‬
‫‪ -399‬وعن سُرةَ بنِ جُنْدب‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬أَن ن ّ‬
‫مِ ْن ُهمْ مَنْ َتأْخُذ ُه النّارُ إِل َكعْبَيه‪ ،‬ومِ ْن ُهمْ منْ تأْ ُخذُ ُه إِل رُكْبَتَيْه‪َ ،‬ومِ ْن ُهمْ منْ َتأْ ُخذُ ُه إِل حُجْزتِه‪،‬‬
‫ِومِ ْنهُ ْم منْ َتأْ ُخذُهُ إِل َت ْرقُوَِت ِه » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -399‬از سره بن جندب رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آتش تا شتالنگ (قوزک پا) های بعضی ايشان است‬
‫و برخی را آتش تا زانوانش ميسد و برخی را آتش تا کمربند شان می باشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪َ « :‬يقُومُ‬


‫‪ -400‬وعن اب ِن عمر رضي اللّه عنهما أن رسولَ اللّه َ‬
‫حهِ إِل َأْنصَافِ ُأذُنَيه » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ب العالِيَ حَتّى َيغِيب أَح ُد ُهمْ ف رَشْ ِ‬
‫النّاسُ ِل َر ّ‬

‫‪ -400‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مردم در پيشگاه پروردگار از قبور شان بر می‬
‫خيزند تا که شخص در عرقش تا نيمهء گوشهايش غرق می شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬خُ ْطَبةً‬


‫‪ -401‬وعن أَنس‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬خَ َطبَنَا رَسول اللّه َ‬
‫ما سَ ِم ْعتُ مِ ْث َلهَا قَط‪ ،‬فقال‪َ « :‬ل ْو َت ْعلَمُونَ مَا أَ ْع َلمُ َلضَحِكُْت ْم قلِيل ولبَكيْتمْ كَثِيا» َفغَطّى أَصْحابُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم وجُوهَهم‪َ ،‬و ُلمْ خَني‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫رسولِ ال ّلهِ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم عَنْ َأصْحاِبهِ شَيءٌ فَخَطَب‪ ،‬فقال‪« :‬‬
‫وف رواية ‪َ :‬بلَغَ رسو َل اللّه َ‬
‫ضتْ َعلَيّ الّنةُ والنّار‪َ ،‬ف َلمْ أَر كَالَي ْومِ ف الَيْر وَالشّر‪ ،‬وَلوْ َت ْعلَمُونَ مَا أَع َلمُ لَضحِكُْت ْم قلِيل‪،‬‬
‫عُر َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ي ْومٌ أَ َشدّ مِ ْنهُ غَ ّطوْا‬
‫صحَابِ رسول اللّه َ‬
‫وَلَبَكَ ْيُتمْ َكثِيا » فَما أتَى َعلَى أَ ْ‬
‫ُرؤُس ُهمْ وََل ُهمْ خَنِي‪.‬‬

‫‪ -401‬از انس رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم به ما خطبه ای خواند که مثل آن را هرگز نشنيده بودم و‬
‫فرمود‪ :‬اگر آنچه را که من می دان بدانيد‪ ،‬حتما کم خنديده و بسيار می گريستيد‪ .‬بعد از آن‬
‫اصحاب رسول ال صلی ال عليه وسلم روی های خود را پوشيده و گريستند‪.‬‬
‫‪292‬‬

‫و در روايتی آمده که برای پيامب صلی ال عليه وسلم چيزی از اصحابش رسيد‪.‬‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم خطبه خوانده و فرمود‪ :‬دوزخ و بشت بر من عرضه شد و مثل‬
‫امروز در خي و شر نديدم و اگر بدانيد آنچه من می دان کم خنديده و بسيار خواهيد‬
‫گريست‪ .‬و من بر اصحاب پيامب صلی ال عليه وسلم روزی سخت تر از آن روز را نديدم که‬
‫سرهايشان را پوشانده و با شدت می گريستند‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم َيقُول‪« :‬‬


‫‪ -402‬وعن ا ِلقْدَاد‪ ،‬رضيَ اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬سَ ِم ْعتُ رسولَ َ‬
‫للْقِ حتّى تَكُو َن مِ ْن ُهمْ كَ ِم ْقدَا ِر مِيل » قَالَ ُسلَيمُ بْنُ عَامرٍ الرّاوي‬
‫ُتدْن الشّ ْمسُ يَومَ القِيَامَ ِة مِنَ ا َ‬
‫ع ْن ا ِل ْقدَاد‪َ :‬فوَال ّلهِ مَا َأ ْدرِي ما َيعْن بِاليل‪َ ،‬أمَسَا َفةَ الَرضِ َأمِ الِيل الّذي تُكْتَحَ ُل ِبهِ العيْنُ «‬
‫فَيَكُونُ النّاسُ َعلَى َق ْدرِ أَعْمالِهمْ ف ال َعرَق‪ ،‬فَمِ ْن ُهمْ مَنْ يَكُو ُن إِل كعْبَيْه‪َ ،‬ومِ ْنهُ ْم مَنْ يَكُونُ إِل‬
‫صلّى الُ‬
‫رُكْبَتَيْه‪ ،‬ومِ ْن ُهمْ منْ يَكون إِل ِح ْقوَْيهِ ومِ ْن ُهمْ مَنْ ُيلْجِ ُمهُ ال َعرَقُ إِلاما » وََأشَارَ رسول اللّه َ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم بِيدِهِ إِل فِيه‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -402‬از مقداد رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيد که می فرمود‪ :‬در روز قيامت آفتاب به‬
‫اندازهء يک ميل بالی سر مردم فرو می آيد‪.‬‬
‫سليم بن عامر راوی از مقداد رضی ال عنه روايت می کند که قسم بدا نی دان‬
‫هدفش از ميل چه بود؟ آيا مسافت زمي بود يا ميلی بود که با آن چشم را سرمه می کنند و‬
‫مردم به اندازهء اعمال شان عرق می کنند‪ ،‬برخی از ايشان تا شتالنگ و برخی را تا زانوها و‬
‫برخی را تا کمربند و برخی را تا بناگوش عرق می گيد و رسول ال صلی ال عليه وسلم‬
‫بدست شان تا دهنش اشاره فرمود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪« :‬‬


‫‪ -403‬وعن أب هريرة ‪ ،‬رضيَ اللّه عنه‪ ،‬أَنّ رسولَ ال ّلهِ َ‬
‫َي ْعرَقُ النّاسُ َي ْومَ القِيا َمةِ َحتّى ي ْذهَب َع َر ُق ُهمْ ف ا َل ْرضِ َس ْبعِيَ ذِراعا‪ ،‬وُيلْجِ ُم ُهمْ حَتّى َي ْبلُغَ آذَاَن ُهمْ‬
‫» متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -403‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مردم در روز قيامت عرق می کنند و عرق‬
‫شان هفتاد گز در زمي فرو می رود و عرق آنا را به زير گرفته تا به گوشهای شان می رسد‪.‬‬
‫‪293‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم إِذ سَمِ َع وَجَْب ًة فقال‪ « :‬هَلْ‬
‫‪ -404‬وعنه قال‪ :‬كنا مع رسول اللّه َ‬
‫ج ٌر ُرمِيَ ِبهِ ف النّا ِر مُ ْنذُ سَ ْبعِيَ خَريفا َف ُهوَ‬
‫َت ْدرُو َن ما هذا؟» ُقلْنَا‪ :‬اللّه َورَسُوُلهُ َأ ْعلَم‪ ،‬قال‪ :‬هذا حَ َ‬
‫ي ْهوِي ف النّارِ النَ حَتّى انَْتهَى إِل قَ ْع ِرهَا‪ ،‬فَسَمِعُْتمْ وجْبََتهَا» رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -404‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ما با رسول ال صلی ال عليه وسلم بودي که ناگهان صدای افتادن چيزی را شنيد‪،‬‬
‫فرمود‪ :‬آيا می دانيد که اين چيست؟‬
‫گفتيم‪ :‬خدا و رسول او داناتر اند‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬اين سنگی بود که هفتاد سال پيش در دوزخ انداخته شد و او بطرف پايانهء‬
‫دوزخ می آمد تا که حال به قعر آن رسيد و شا اکنون صدای افتادن آن را شنيديد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -405‬وعن َعدِيّ بنِ حات‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫« ما مِنْ ُكمْ مِنْ أَ َح ٍد إِلّ سَيُ َكلّ ُمهُ َرّبهُ لَ ْيسَ بيَْنهُ وبَيَْنهُ َترْجُمَان‪ ،‬فَيَنْ ُظرُ َأيْم َن مِنْه‪ ،‬فَل َيرَى إِ ّل ما‬
‫َقدّم‪ ،‬وينظر أشأم منه فل يرى إل ما قدم‪ ،‬وي ْن ُظرُ بيْنَ َيدَيه‪ ،‬فَل َيرَى إِلّ النّارِ ِت ْلقَا َء وَج ِههِ‪ ،‬فاّتقُوا‬
‫النّارِ َوَلوْ بِشِقّ تَ ْمرَ ٍة » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -405‬عدی بن حات رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچکدام شا نيست مگر اينکه خداوند با او‬
‫سخن می گويد در حاليکه ميان او و خداوند ترجانی وجود ندارد‪ .‬پس به جانب راستش می‬
‫نگرد جز آنچه را که از اعمال پيش فرستاده نی بيند و بطرف چپش می نگرد جز آنچه را که‬
‫از اعمال پيش فرستاده نی بيند‪ ،‬جلو اش را نگريسته جز دوزخ چيزی را مشاهده نی کند پس‬
‫خود را از دوزخ وقايه کنيد هر چند به نيم دانهء خرما باشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬إِنّي‬


‫‪ -406‬وعن أب ذَر‪ ،‬رضي ال ّلهُ عنه‪ ،‬قال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫أَرى مال َت َروْن‪ ،‬أَ ّطتِ السّماءُ وحُ ّق َلهَا أَنْ تَئِط‪ ،‬مَا فِيهَا موْضِعُ َأرْبَعِ َأصَابِعَ إِ ّل َو َم َلكٌ واضِعٌ‬
‫جبهتهُ ساجِدا ل ّلهِ َتعَال ‪ ،‬واللّه َل ْو َت ْعلَمُونَ مَا أَ ْعلَم‪ ،‬لضَحِكْت ْم َقلِيل‪َ ،‬ولَبكَيُْتمْ كَثِيا‪ ،‬وما َت َلذّذتُم‬
‫جَأرُون إِل اللّه َتعَالَى » رواه الترمذي وقال‪:‬‬
‫صعُداتِ تَ ْ‬
‫ش وَلَخَرجُْتمْ إِل ال ّ‬
‫بِالنّسَاءِ َعلَى اْل ُفرُ ِ‬
‫حديثٌ حسن‪.‬‬
‫‪294‬‬

‫‪ -406‬از ابوذر رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬من آنچه را که شا نی بينيد‪ ،‬می بينم‪ ،‬آسان‬
‫ناله نود و بايد هم ناله کند از سبب آنچه که در آن جای چار انگشت نيست‪ ،‬مگر اينکه‬
‫ملکی پيشانی اش را برای سجده به باريتعالی ناده است‪ .‬بدا سوگند اگر آنچه را می دان شا‬
‫می دانستيد هانا کم می خنديديد و بسيار می گريستيد و در بستر از زنان لذت نگرفته و در‬
‫کوچه ها برآمده بدا استغاثه می کرديد‪.‬‬

‫ض َلةَ بنِ عُبَ ْيدٍ الَ ْسلَمِي‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬قال‬
‫‪ -407‬وعن أب َب ْرزَة بِراءٍ ث زايٍ َن ْ‬
‫سأَلَ عَنْ ُع ْمرِ ِه فِيمَ َأفْنَاه‪ ،‬وَعَنْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬ل َتزُولُ قَدمَا ع ْبدٍ حَتّى يُ ْ‬
‫رسولُ اللّه َ‬
‫ِعلْ ِمهِ فِيم فَعَ َل فِيه‪ ،‬وعَ ْن ماِلهِ منْ أَيْ َن اكْتَسبه‪َ ،‬وفِيمَ أَْن َفقَه‪ ،‬وَعَن جِسْ ِمهِ فِيمَ أَبْل ُه » رواه الترمذي‬
‫وقال‪ :‬حديث حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -407‬ابو برزه نضله بن عبيد اسلمی روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬در روز قيامت تا لظه ای گامهای بنده‬
‫ميخکوب است که از عمرش پرسيده شود آن را در کدام راه فنا نوده و از علمش که در آن‬
‫چه کرده و از مالش که از کدام راه آن را بدست آورده و به کدام راه صرفش نوده و از‬
‫جسمش که آن را در کدام راه پير کرده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ‪:‬‬


‫‪ -408‬وعن أب هريرة ‪ ،‬رضي اللّه عنه ‪ ،‬قال‪ :‬قرأَ رسولُ اللّه َ‬
‫{ ي ْومَئِذٍ تُحَدّثُ َأخْبارَهَا } ث قال‪َ « :‬أَت ْدرُونَ مَا أَخَبَا ُرهَا؟ » قالوا‪ :‬ال ّلهُ ورَسُوُلهُ أَ ْعلَم‪ .‬قال‪:‬‬
‫ش َهدَ َعلَى ُكلّ عَ ْبدٍ َأوْ أَمةٍ بِمَا عَمِلَ َعلَى َظ ْه ِرهَا‪َ ،‬تقُول‪ :‬عَ ِم ْلتَ َكذَا وكذَا ف‬
‫«فَإِنّ أَ ْخبَارَها أَ ْن تَ ْ‬
‫َي ْومِ َكذَا وَ َكذَا‪ ،‬ف َهذِ ِه أَخْبَا ُرهَا » رواه الّت ْر ِمذِي وقال‪ :‬حديثٌ حس ٌن ‪.‬‬

‫‪ -408‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم { ي ْو َمئِذٍ تُحَدّثُ أَخْبارَهَا } را خوانده و فرمود‪ :‬آيا‬
‫می دانيد که اخبار آن چيست؟‬
‫گفتند‪ :‬خدا و رسول او دانا تراند‪.‬‬
‫‪295‬‬

‫فرمود‪ :‬هانا اخبار آن اين است که بر هر غلم وکنيز – مراد هر مرد و زن است –‬
‫شهادت دهد به آنچه که بر روی آن انام داده می گويد در روز فلن و فلن چني و چنان‬
‫کردی و اين اخبار آنست‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫ل ْدرِي‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫‪ -409‬وعن أب سعيدٍ ا ُ‬
‫خ فَيَ ْنفُخُ »‬
‫و َسلّم‪ « :‬كَ ْيفَ أَْن َع ُم وَصَا ِحبُ اْل َقرْ ِن َقدِ الَْت َقمَ اْل َقرْن‪ ،‬وَا ْستَمَعَ ا ِلذْ َن مَتَى ُي ْؤ َمرُ بِالّنفْ ِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فقالَ َلهُم‪ « :‬قُولُوا‪ :‬حَسْبُنَا اللّه‬
‫فَ َكأَنّ ذِلكَ َثقُلَ عَلى َأصْحَابِ رسول اللّه َ‬
‫وَِن ْعمَ الْوكِي ُل » رواه الترمذي وقال حديثٌ حسن‪.‬‬

‫‪ -409‬ابو سعيد الدری رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬چگونه شادی کنم در حاليکه صاحب شاخ –‬
‫صور – شاخ را گرفته و گوش به فرمان است که چه وقت به دميدن آن فرمان داده می شود‬
‫تا آن را بدمد‪ .‬گوئی اين امر بر ياران رسول ال صلی ال عليه وسلم گران آمد و به آنا‬
‫فرمود بگوئيد «حَسْبُنَا اللّه وَِن ْعمَ الْوكِي ُل » کافيست ما را خداوند و او نيکو نگهبانی است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -410‬وعن أب هريرة ‪ ،‬رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫مَنْ خَافَ َأدْلَجَ‪َ ،‬ومَنْ َأدْلَج‪َ ،‬بلَ َغ الَنْزلَ أل إِنّ ِس ْل َعةَ ال ّلهِ غَاليةٌ ‪ ،‬أَل إِنّ ِسلْعةَ ال ّلهِ الَّنةُ» رواه‬
‫الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬

‫‪ -410‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه بترسد به اول شب می رود و آنکه به‬
‫اول شب رود به منل رسد‪ ،‬آگاه باشيد که متاع خدا گرانست‪ ،‬آگاه باشيد که متاع خدا‬
‫بشت است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪،‬‬


‫‪ -411‬وعن عائشةَ ‪ ،‬رضي اللّه عنها‪ ،‬قالت‪ :‬سعتُ رسول اللّه َ‬
‫شرُ النّاسُ َي ْومَ اْلقِيَامَةِ ُحفَاةً عُراةً ُغرْلً » ُقلْت‪ :‬يا رسول اللّه الرّجَالُ وَالنّسَاءُ جَمِيعا‬
‫يقول‪ُ« :‬يحْ َ‬
‫شةُ الَمرُ أَ َش ّد من أَنْ ُيهِ ّمهُم ذلكَ » ‪.‬‬
‫ض ُهمْ إِل َبعْض‪،‬؟ قال‪ « :‬يا عَائِ َ‬
‫يَنْ ُظرُ َب ْع ُ‬
‫ضمّ الغَيْ ِن‬
‫ض ُهمْ إِل َبعْضٍ » متفقٌ عليه‪ « .‬غُر ًل » ب َ‬
‫وف روايةٍ ‪ « :‬ا َل ْمرُ َأ َه ّم مِن أَن يَنْ ُظرَ بَع ُ‬
‫‪ -411‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬
‫‪296‬‬

‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم می فرمود‪ :‬مردم در روز قيامت پای برهنه‪ ،‬تن برهنه‬
‫و ختنه نشده حشر می گردند‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم مردان وزنان هه شان يکديگر شان را می بينند؟‬
‫فرمود‪ :‬اي عايشه رضی ال عنها‪ ،‬کار بزرگتر از آنست که اين فکر به سراغ شان برود‪.‬‬
‫و در روايتی آمده کار مهمتر از آنست که بعضی بطرف بعضی ديگر بنگرند‪.‬‬

‫‪ -51‬باب رجاء (اميد)‬

‫عبَادِي نَ الّذِين نَ أَس ْنرَفُوا عَلَى أَنفُس ِنهِمْ َل تَ ْقنَطُوا مِنن‬


‫قال ال تعالی‪ُ { :‬قلْ يَنا ِ‬
‫جمِيعاً ِإ ّنهُ ُهوَ ا ْلغَفُورُ الرّحِيمُ} الزمر‪٥٣ :‬‬ ‫لّ يَغْ ِفرُ ال ّذنُوبَ َ‬
‫حمَةِ الِّ ِإنّ ا َ‬
‫رّ ْ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬وَ َهلْ نُجَازِي إِلّ ا ْلكَفُورَ} سبأ‪١٧ :‬‬
‫علَى مَن َكذّبَن َو َتوَلّى} طنه‪:‬‬
‫و قال تعالی‪ِ { :‬إنّان َقدْ أُوحِيَن ِإَليْنَا أَنّ الْ َعذَابَن َ‬
‫‪٤٨‬‬
‫شيْءٍ} العراف‪١٥٦ :‬‬
‫حمَتِي َوسِعَتْ ُكلّ َ‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬ورَ ْ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬بگو از سوي‪ :‬ای بندگان که از حد تاوز نوده ايد نا اميد مشويد‪،‬‬
‫بر خود از رحت خدا‪ ،‬حقا که خدا می آمرزد‪ ،‬ههء گناهان را و خدا آمرزگار مهربان است‪.‬‬
‫زمر‪53 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬و سزای بد نيدهيم جز ناسپاس را‪ .‬سبأ‪17 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬وحی فرستاده شد بر ما که عذاب بر کسی باشد که خدا و رسولنش را‬
‫دروغ شرده و روگردان شود‪ .‬طه‪48 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬و رحتم ههء موجودات را فرا گرفته است‪ .‬اعراف‪156 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -412‬وعن عُبادَة ب ِن الصامِت‪ ،‬رضي ال ّلهُ عنه قال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫و َسلّم‪ « :‬منْ َش ِهدَ أَنْ ل ِإَلهَ إِلّ ال ّل ُه وَ ْحدَهُ لَ َشرِيكَ لَه‪ ،‬وأَ ّن مُحمّدا ع ْبدُ ُه َورَسُولُه‪ ،‬وأَنّ عِيسى‬
‫عَ ْبدُ ال ّل ِه َورَسُولُه‪ ،‬وَ َكلِمَُتهُ َألْقاها إِل َمرَْي َم َورُوحٌ مِنْه‪ ،‬وَأنّ الَّنةَ حَ ّق وَالنّارَ حَق‪َ ،‬أدْ َخ َلهُ ال ّلهُ الَّنةَ‬
‫عَلى ما كا َن مِنَ العمَ ِل » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫‪297‬‬

‫وف رواية لسلم‪ « :‬مَنْ َش ِهدَ أَنْ ل ِإَلهَ إِلّ اللّه‪ ،‬وأَ ّن مُحَمّدا رسُولُ اللّه‪َ ،‬حرّمَ ال ّلهُ‬
‫علَيهِ النّا َر » ‪.‬‬

‫‪ -412‬عباده بن صامت رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه شهادت دهد که معبود برحقی جز يک‬
‫خدا نيست‪ ،‬و ممد صلی ال عليه وسلم بنده و فرستادهء او است و عيسی عليه السلم بنده و‬
‫فرستادهء خدا و کلمه اش هست که به مري القاء فرمود و روحيست از جانب خدا‪ ،‬بشت و‬
‫دوزخ حق است‪ ،‬هر طوری که عملش باشد‪ ،‬خداوند او را به بشت داخل می کند‪.‬‬
‫و در روايت مسلم آمده‪ ،‬آنکه گواهی دهد که معبود برحقی جز يک خدا نيست و‬
‫ممد صلی ال عليه وسلم فرستادهء خدا است‪ ،‬خداوند آتش را بر وی حرام می سازد (يعنی‬
‫هيشه بودن در آن را)‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬يقولُ ال ّلهُ‬


‫ب َ‬
‫‪ -413‬وعن أب ذَر‪ ،‬رض َي ال ّلهُ عنه‪ ،‬قال‪ :‬قال الن ّ‬
‫جزَاءُ َسيَّئةٍ َسيَّئةٌ‬
‫شرُ َأمْثَالِها َأ ْو َأزْيَد‪ ،‬ومَ ْن جاءَ بِالسّيَّئةِ ‪ ،‬فَ َ‬
‫عزّ و َجلّ‪ :‬مَ ْن جاءَ بِالَسََنةِ ‪َ ،‬ف َلهُ عَ ْ‬
‫ب مِنّي ذرَاعا‪َ ،‬ت َقرّْبتُ مِ ْنهُ‬
‫مِ ْث ُلهَا َأ ْو أَ ْغفِر‪َ .‬ومَنْ َت َق ّربَ مِنّي شِبْرا‪َ ،‬ت َقرّْبتُ مِ ْن ُه ِذرَاعا‪ ،‬ومنْ َت َقرّ َ‬
‫شرِكُ بِي َشيْئا‪َ ،‬لقِيُتهُ‬
‫باعا‪َ ،‬ومَنْ أَتان يشي‪ ،‬أََتيُْتهُ َهرْوَلةً ‪َ ،‬ومَنْ َلقِيَن ِب ُقرَابِ ا َل ْرضِ خَطِيَئةً لَ يُ ْ‬
‫ب ْثلِها مغْ ِفرَ ًة » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -413‬ابی ذر رضی ال عنه روايت می کند‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خداوند عزوجل می فرمايد‪ :‬آنکه عمل نيک انام‬
‫دهد برای او ده برابر آن است و يا افزونتر و آنکه عمل بد می کند‪ ،‬پس جزای بدی برابر‬
‫آن برای اوست‪ ،‬و يا او را می بشم‪ ،‬و آنکه به من يک وجب نزديک شود به او يک گز‬
‫نزديک شوم و آنکه به من يک گز نزديک شود به او يک باع نزديک می گردم‪ ،‬کسی که با‬
‫پای بطرفم بيايد شتابان بسوی او روم‪ ،‬و آنکه با من روبرو می شود در حاليکه به پوری زمي‬
‫گناه دارد‪ ،‬بشرطيکه چيزی را شريکم نساخته باشد‪ ،‬به پيمانهء آن از مغفرت و آمرزش با او‬
‫روبرو می شوم‪.‬‬
‫‪298‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -414‬وعن جابر‪ ،‬رضي ال ّلهُ عنه‪ ،‬قال‪ :‬جَاءَ أَ ْعرَابِ ّي إِل النبّ َ‬
‫فقال‪ :‬يا رَسُو َل اللّه‪ ،‬ما الُوجِبَتان؟ فَقال‪ « :‬مَ ْن مَات لَ يُشرِكُ بِاللّه شَيْئا دخَ َل الَّنةَ ‪َ ،‬ومَنْ ماتَ‬
‫شرِكُ ِبهِ شَيْئا‪ ،‬دَخَلَ النّارَ » رواه مُسلم‪.‬‬
‫يُ ْ‬

‫‪ -414‬جابر رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫باديه نشينی نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم آمده گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال‬
‫عليه وسلم موجبتان چيست؟‬
‫فرمود‪ :‬آنکه بيد و به خدا چيزی را شريک نياورده باشد به بشت داخل می شود‪ ،‬و‬
‫آنکه بيد در حاليکه به خدا چيزی را شريک آورده باشد‪ ،‬به دوزخ داخل می گردد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ ،‬ومُعَاذٌ ردِي ُفهُ عَلى‬


‫‪ -415‬وَعن أَنس‪ ،‬رضي ال ّلهُ عنه‪ ،‬أَنّ النّبِيّ َ‬
‫الرّ ْح ِل قال‪« :‬يا مُعاذُ » قال‪ :‬لَبيّ ْيكَ يا رسُولَ ال ّل ِه وَ َس ْعدَيْك‪ ،‬قال‪ « :‬يا مُعَاذُ » قال‪ :‬لَبّيكَ‬
‫يارَسُول ال ّلهِ وَ َسعْديْك‪ .‬قال‪ « :‬يَا مُعاذُ » قال‪ :‬لَبّ ْيكَ يا رَسُولَ ال ّل ِه وَ َسعْديكَ ثلثا‪ ،‬قال‪ « :‬ما مِن‬
‫صدْقا مِنْ َقلِْبهِ إِلّ َح ّرمَهُ ال ّلهُ على النّارِ »‬
‫ش َهدُ أَنْ لَ إِله إِلّ اللّه‪َ ،‬وأَ ّن مُحَمدا عَ ْبدُ ُه ورَسُوُلهُ ِ‬
‫عَبدٍ يَ ْ‬
‫ب با مُعَـاذٌ عِنْد‬
‫قال‪ :‬يَا رَسُولَ ال ّلهِ َأفَلَ أُ ْخِبرُ بِها النّاسَ فيستبشروا؟ قال‪« :‬إِذا يَتّكلُوا» َفأَخْ َ‬
‫َموِْتهِ َتأَثّما‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -415‬انس رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم در حاليکه معاذ بر ستور پشت سرشان قرار داشت‪ ،‬به وی‬
‫فرمودند‪ :‬ای معاذ!‬
‫گفت‪ :‬لبيک يا رسول ال صلی ال عليه وسلم و سعديک‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬ای معاذ!‬
‫گفت‪ :‬لبيک يا رسول ال صلی ال عليه وسلم و سعديک‪.‬‬
‫باز فرمود ای معاذ!‬
‫گفت‪ :‬لبيک يا رسول ال صلی ال عليه وسلم و سعديک‪ .‬سه بار‬
‫فرمود‪ :‬بنده ای نيست که از صدق دل گواهی دهد معبود برحقی جز خدا نيست و‬
‫ممد بندهء خدا و فرستادهء او است‪ ،‬مگر اينکه او را بر آتش دوزخ حرام می کند‪.‬‬
‫‪299‬‬

‫گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم آيا مردم را خب ندهم تا شاد شوند؟‬
‫فرمود‪ :‬اگر بگوئی بر آن توکل و اعتماد کنند! و معاذ در وقت مرگ خويش برای‬
‫آنکه گناهکار نشود از آن خب داد‪ ،‬برای اينکه از کتمان علم مرتکب گناهی نشود‪.‬‬
‫ش‪ « :‬إِلّ َح ّرمَهُ الّلهُ على النّارِ » اين حديث در ظاهر مفيد آنست که اهل شهادتي به‬
‫جهنم وارد نی شوند‪ ،‬ليکن ادلهء قطعی وجود دارد که گروهی از عصاة (گنهکاران) مؤمنان به‬
‫جهنم وارد شده در آن شکنجه گرديده و با شفاعت از آن می برآيند‪.‬‬
‫پس دانسته شد که ظاهر آن مراد نيست‪ ،‬گوئی آنضرت صلی ال عليه وسلم فرموده‬
‫است‪ :‬اين مقيد است به آنکه عمل صال انام دهد‪ .‬برخی گفته اند که اين مطلق است و مقيد‬
‫است به آنکه آن را بگويد در حاليکه توبه نوده و بر آن حال مرده است‪.‬‬
‫يا مراد از تريش بر جهنم تري هيشه ماندن او در جهنم است نه مطلق دخول‪.‬‬

‫ضرّ‬
‫ل ْدرِيّ رضيَ ال ّلهُ عنهما‪ :‬شَك الرّاوِي‪ ،‬وَلَ َي ُ‬
‫‪ -416‬وعنْ أب هريرة َأوْ أب َسعِيدٍ ا ُ‬
‫س مَجَاعَةٌ ‪،‬‬
‫ي الصّحاب‪ ،‬لَنم ُكّل ُهمْ ُعدُول‪ ،‬قال‪ :‬لا كان َي ْومُ َغ ْزوَةِ َتبُوكَ‪ ،‬أَصابَ النا َ‬
‫شكّ ف عَ ِ‬
‫ال ّ‬
‫صلّى الُ‬
‫حرْنَا نَواضِحَنا‪ ،‬فَأَكلْنَا وَا ّدهَنّا؟ َفقَالَ رَسُو ُل ال ّلهِ َ‬
‫فَقالُوا‪ :‬يا رَسُولَ ال ّلهِ َلوْ َأذِْنتَ لَنا فَنَ َ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬ا ْف َعلُوا » فَجَاءَ عُ َمرُ رضي ال ّلهُ عنه‪ ،‬فقال‪ :‬يا رَسولَ ال ّلهِ إِ ْن فَ َع ْلتَ قَ ّل ال ّظهْر‪،‬‬
‫جعَلَ ف ذلكَ الَبرَ َكةَ ‪.‬‬
‫وَلَكِنْ ادْ ُع ُهمْ ب َفضْلِ َأ ْزوَا ِدهِم‪ُ ،‬ثمّ ا ْدعُ ال ّلهِ َل ُهمْ َعلَ ْيهَا بِالَبرَ َكةِ َلعَلّ اللّه أَ ْن يَ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ « :‬ن َعمْ» َفدَعَا بِنِطْ ٍع فَبَسَطه‪ُ ،‬ث ّم دَعَا ِبفَضْ ِل َأزَا َو ِدهِم‪،‬‬
‫فَقَا َل رَسُولُ ال ّلهِ َ‬
‫ف تَمْر‪ ،‬وييءُ ال َخرُ بِكِسرَةٍ حَت اجْتَمَعَ عَلى‬
‫ف ُذرَةٍ وييءُ ال َخرُ بِ َك ّ‬
‫فَجعلَ الرّجُلُ ييءُ بِ َك ّ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم بِالَبرَ َكةِ ‪ُ ،‬ث ّم قالَ « ُخذُوا ف‬
‫النّطْ ِع مِنْ ذَِلكَ شَيءٌ يَسِي‪َ ،‬فدَعَا رسُولُ ال ّلهِ َ‬
‫َأوْعِيَِتكُم‪َ ،‬فأَ َخذُوا ف َأوْعِيَِت ِهمْ حت ما تركُوا ف العَسْ َك ِر وِعاء إِ ّل مَلوه‪ ،‬وأَ َكلُوا حَتّى شَبعُوا‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬أَ ْش َهدُ أَنْ لَ ِإَلهَ إِلّ اللّه‪َ ،‬وأَنّي رَسُولُ ال ّلهِ لَ‬
‫ضلَةٌ ‪ ،‬فقا َل رَسُولُ َ‬
‫َوفَضَ َل َف ْ‬
‫َي ْلقَى اللّه بما عَ ْبدٌ غَ ْيرُ شاك‪ ،‬فَيُحْجبَ عَنِ الَّنةِ» روا ُه مسلم‪.‬‬

‫‪ -416‬از ابو هريره رضی ال عنه يا ابو سعيد الدری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫چون جنگ تبوک در رسيد‪ ،‬مردم با گرسنگی روبرو شده گفتند‪ :‬يا رسول ال صلی‬
‫ال عليه وسلم اگر اجازه دهيد‪ ،‬شترهای مان را کشته از آن بوري و خود را چرب کنيم!‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اينکار را بکنيد‪.‬‬
‫‪300‬‬

‫عمر رضی ال عنه آمده گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم اگر اين کار را‬
‫بکنند‪ ،‬چارپايان کم می شود‪ ،‬ولی توشه های زائد شان را طلب کن و از خدا بواه تا بر‬
‫ايشان در آن برکت دهد شايد خداوند در آن برکت ند‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بلی و بساطی چرمي را طلب کرد‪ ،‬آنرا‬
‫گسترانيد سپس توشه های زائد شان را خواسته‪ ،‬يکی يک مشت جواری می آورد‪ ،‬ديگری‬
‫مشتی خرما و ديگری پارچهء نانی‪ ،‬تا که بر سر بساط اندکی از اين اشياء گرد آمد‪ ،‬و پيامب‬
‫صلی ال عليه وسلم برای برکت در آن دعا نوده فرمود‪ :‬ظرفهای خود را بگييد! ظرفی در‬
‫ميان لشکر ناند که آن را پر نکرده باشند و خوردند تا که سي شدند و اندازه ای هم زياد‬
‫ماند‪ .‬رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬گواهی می دهم که معبود برحقی جز خدا نيست‬
‫و من رسول خدا می باشم‪ ،‬روبرو نی شود بنده با اين دو با خداوند در حاليکه شکی در آن‬
‫ندارد و در بي او و بشت حجاب آيد‪.‬‬

‫صلّي‬
‫‪ -417‬وَعَنْ عِتْبَانَ بنِ مالك‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬وهو مِمّنْ َش ِهدَ َبدْرا‪ ،‬قال‪ :‬كُ ْنتُ أُ َ‬
‫ِل َقوْمي بَن سال‪ ،‬وَكَانَ يَحُو ُل بَيْن وَبينهُم وادٍ ِإذَا جاءَتِ الَمطار‪ ،‬فَيَشُقّ عَليّ اجْتِيَا ُز ُه قِبَلَ‬
‫صرِي‪َ ،‬وإِنّ الوَادِيَ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬فقلتُ له‪ِ :‬إنّي أَْن َكرْتُ َب َ‬
‫ت رَسُولَ ال ّلهِ َ‬
‫ج ِدهِم‪ ،‬فَج ْئ ُ‬
‫مَسْ ِ‬
‫اّلذِي بيْن َوبَيْ َن َقوْمي يسِيلُ ِإذَا جَاءَت ا َلمْطار‪ ،‬فَيَشُقّ عَل ّي اجْتِيازُه‪َ ،‬ف َو ِد ْدتُ َأّنكَ َتأْت‪ ،‬فَُتصَليّ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬سَأفْعَ ُل » فَغَدا عل ّي رَسُولُ‬
‫صلّى‪ ،‬فقال رسُول ال ّلهِ َ‬
‫خ ُذ ُه مُ َ‬
‫ف بَيْت مَكانا أَتّ ِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪،‬‬
‫اللّه‪َ ،‬وأَبُو َب ْكرٍ‪ ،‬رضي ال ّلهُ عنه‪َ ،‬ب ْعدَ ما اشَْت ّد الّنهَار‪ ،‬وَاسَْت ْأذَنَ رسُولُ ال ّلهِ َ‬
‫صلّ َي مِنْ َبيْتِك؟ » َفأَشَ ْرتُ ل ُه إِل الَكَانِ اّلذِي‬
‫حبّ أَنْ ُأ َ‬
‫ج ِلسْ حت قال‪ « :‬أَيْ َن تُ ِ‬
‫َفأَذِْنتُ له‪َ ،‬ف َلمْ يَ ْ‬
‫صلّى رَ َكعَتَيْن‪،‬‬
‫ص َففْنَا وَراءَه‪َ ،‬ف َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬فَكَّب َر وَ َ‬
‫صلّيَ فيه‪َ ،‬فقَامَ رَسُو ُل اللّه َ‬
‫أُحبّ أَ ْن ُي َ‬
‫صلّى‬
‫ُثمّ َس ّل َم وَ َسلّمْنَا حِيَ َسلّم‪ ،‬فَحَبَسُْتهُ علَى خَزيرة ُتصْنَعُ لَه‪ ،‬فَسَمَعَ َأهْ ُل الدّا ِر أَ ّن رَسُولَ ال ّلهِ َ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ف بَيْت‪ ،‬فَثَابَ رِجَا ٌل منهمْ حتّى َكُثرَ الرّجَالُ ف البَيْت‪َ ،‬فقَالَ رَجُل‪ :‬مَا َفعَلَ مَاِلكٌ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم «‬
‫حبّ اللّه ورَسُولَه‪ ،‬فقالَ رَسُو ُل ال ّلهِ َ‬
‫ل َأرَاه‪َ ،‬فقَالَ رَجُل‪ :‬ذلك مُنَافِقٌ لَ يُ ِ‬
‫لَ َتقُ ْل ذَِلكَ أَلَ تَراهُ قال‪ :‬لَ ِإَلهَ إِلّ ال ّلهُ يَ ْبَتغِي ِبذَِلكَ وَ ْجهَ ال ّلهِ تَعال ؟‪ . »،‬فَقال‪ :‬ال ّل ُه َورَسُوُلهُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬
‫أَ ْعلَم‪َ ،‬أمّا نَحْ ُن َفوَال ّلهِ ما َنرَى ُودّه‪ ،‬وَلَ حَديَثهُ إِلّ إِل ا ُلنَافِقي‪ ،‬فقالَ رسو ُل اللّه َ‬
‫و َسلّم‪َ « :‬فإِنّ اللّه َقدْ َح ّرمَ على النّارِ مَنْ قال‪ :‬لَ ِإَلهَ إِلّ ال ّلهُ يَ ْبَتغِي ِبذَِلكَ وَ ْجهِ ال ّلهِ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -417‬عتبان بن مالک رضی ال عنه که از جلهء حضور يافتگان بدر است گفت‪:‬‬
‫‪301‬‬

‫من برای قومم بنی سال ناز می گزاردم و بي من و ايشان رودباری که چون باران می‬
‫آمد گذشت از آن و رفت به مسجد شان براي سخت تام می شد‪ .‬پس خدمت رسول ال صلی‬
‫ال عليه وسلم آمده بر ايشان گفتم‪ :‬چشمم کم بي (کم سو) شده چون باران شود رودی که‬
‫ميان من و قومم است‪ ،‬سيل می کند و گذشت از آن و رفت به مسجد شان‪ ،‬براي سخت تام‬
‫می شود‪ ،‬دوست دارم بانه ام آمده و در جائی از خانه ام ناز گزاريد که آن را برای خود‬
‫مسجد بگيم‪ .‬پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اين کار را خواهم نود‪ .‬صبح با ارتفاع‬
‫آفتاب رسول ال صلی ال عليه وسلم و ابوبکر رضی ال عنه آمدند‪ .‬آنضرت صلی ال عليه‬
‫وسلم اجازه خواسته داخل شدند و نشسته و فرمودند‪ :‬در کدام جای خانه ات دوست داری‬
‫ناز گزارم؟ و من جائی را که دوست داشتم وی در آنا ناز گزارد‪ ،‬اشاره کردم‪ .‬پيامب صلی‬
‫ال عليه وسلم برخاسته و تکبي گفتند و بدنبال شان صف بستيم و دو رکعت ناز گزارده و‬
‫سلم دادند‪ .‬چون سلم دادند ما نيز سلم دادي و من آنضرت صلی ال عليه وسلم را برای‬
‫خزيرهء (نوعی طعام است) نگه داشتم‪ .‬مردم در ميان شان گفتند‪ :‬مالک کجاست او را نی‬
‫بينيم؟ ديگری گفت‪ :‬او منافق است‪ ،‬خدا و رسولش را دوست ندارد‪ .‬رسول ال صلی ال‬
‫عليه وسلم فرمود‪ :‬اين را مگو آيا او را نی بينی که ل اله ال ال گفت برای اينکه رضای‬
‫خدا را بدست آرد؟ او گفت‪ :‬خدا و رسولش دانا تر است‪ .‬اما ما دوستی و مبت او را جز با‬
‫منافقي نی بينيم‪ .‬رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هانا خداوند دوزخ را بر کسی که‬
‫برای رضای خداوند ل اله ال ال بگويد حرام کرده است‪.‬‬
‫ش‪ :‬در اين حديث مطالبی است از جله جواز امامت نابينا و خب دادن شخص از بيماری‬
‫که دارد‪ ،‬در حاليکه از روی شکوه نباشد وجواز تلف از جاعت در وقت باران و تاريکی و‬
‫اينکه در مدينه مساجد ديگری بز مسجد نبوی صلی ال عليه وسلم بوده است و در آن جواز‬
‫تبک به جای و ملی است که رسول ال صلی ال عليه وسلم ناز گزارده باشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -418‬وعن عمرَ بنِ الطاب‪ ،‬رضي ال ّلهُ عنه‪ ،‬قال‪َ :‬قدِمَ رسُولُ ال ّلهِ َ‬
‫سعَى ‪ِ ،‬إ ْذ وَجَدتْ صبيّا ف السبْي أَ َخذَْت ُه َفأَْل َزقَتْهُ بِبَ ْطنِها‪،‬‬
‫و َسلّم بِسَبْي َفِإذَا ا ْم َرأَ ٌة مِنَ السّبْي تَ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ « :‬أُت َروْنَ َه ِذ ِه ا َلرْأَ َة طارِ َحةً َوَل َدهَا ف النّار؟ ُقلْنَا‪:‬‬
‫ضعَتْه‪ ،‬فقال رسُو ُل اللّه َ‬
‫َفأَرْ َ‬
‫َل وَاللّه‪ .‬فَقال‪« :‬ل ّلهُ َأرْحمُ ِبعِبادِ ِه مِنْ َهذِ ِه بِوَل ِدهَا » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -418‬عمر بن الطاب رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫‪302‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم بردگانی را آوردند‪ ،‬زنی از برده ها اين طرف و آن‬
‫طرف می دويد و ناگهان پسری را در ميان کودکان پيدا نوده او را گرفت و به شکم خود‬
‫چسباند‪ ،‬و او را شي داد‪ .‬سپس رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آيا گمان می کنيد که‬
‫اين زن پسرش را به آتش افگند؟‬
‫گفتيم‪ :‬نه بدا!‬
‫فرمود‪ :‬خداوند به بندگانش بيش از آنچه اين مادر به پسرش مهربانی دارد‪ ،‬مهربان‬
‫است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -419‬وعن أب هريرة ‪ ،‬رضي ال ّلهُ عنه‪ ،‬قال‪ :‬قال رسُولُ ال ّلهِ َ‬
‫للْق‪ ،‬كََتبَ ف كِتَاب‪َ ،‬ف ُهوَ عِ ْن َد ُه َفوْقَ ال َعرْش‪ :‬إِ ّن رَحْمت َت ْغ ِلبُ َغضَبِي » ‪.‬‬
‫لا َخلَقَ ال ّلهُ ا َ‬
‫وف روايةٍ ‪َ « :‬غلََبتْ َغضَبِي » وف روايةٍ « سََب َقتْ َغضَبِي » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -419‬ابوهريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هنگامی که خداوند ملوقات را آفريد‪ ،‬در‬
‫کتابی نوشت‪ ،‬آن کتاب بالی عرش نزد او وجود دارد‪ :‬هر آيينه رحتم بر غضبم فايق آمد‪.‬‬
‫و در روايتی آمده‪ ،‬رحتم بر غضبم سبقت نوده است‪.‬‬
‫ش‪ :‬غضب و رضای خداوند به اراده اش باز ميگردد‪ .‬ارادهء ثواب دادن او تعالی برای‬
‫مطيع‪ ،‬رضا و رحت ناميده می شود‪ ،‬و اراده اش مبنی بر عذاب نودن عاصيان غضب‪ .‬و مراد به‬
‫سبقت و غلبه در اينجا کثرت و شول رحت است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يقول‪َ :‬جعَلَ ال ّلهُ الرّحْ َمةَ ماَئةَ‬
‫س ْعتُ رسُولَ ال ّلهِ َ‬
‫‪ -420‬وعنه قال‪ِ :‬‬
‫ل ْزءِ يَتَراحمُ‬
‫سعِي‪ ،‬وَأَْنزَلَ ف ا َل ْرضِ ُج ْزءَا واحِدا‪ ،‬فَمِ ْن ذَِلكَ ا ُ‬
‫س َعةً وتِ ْ‬
‫سكَ عِ ْن َدهُ تِ ْ‬
‫ُج ْزءٍ‪َ ،‬فأَمْ َ‬
‫الَلئِقُ حَتّى َت ْرفَعَ الدّاّبةُ حَا ِف َرهَا عَ ْن وَل ِدهَا خَشَْيةَ أَ ْن ُتصِيَبهُ » ‪.‬‬
‫وف روايةٍ ‪ « :‬إِ ّن ل ّلهِ َتعَال ماَئةَ رَحْ َمةٍ َأْنزَلَ مِ ْنهَا رَحْ َمةً وَا ِح َدةً بَيْ َن الِنّ والِْنسِ‬
‫وَالَبهَائمِ وَالَوام‪ ،‬فَبهَا يَتَعاطَفُون‪ ،‬وبا يَتَرا َحمُون‪ ،‬وَبا َتعْ ِطفُ الوَ ْحشُ عَلى وَلَدهَا‪ ،‬وَأَ ّخ َر ال ّلهُ تَعال‬
‫سعِيَ رَحْ َمةً َيرْ َح ُم با عِبَادهُ َي ْومَ القِيَا َمةِ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫تِسْعا وتِ ْ‬
‫‪303‬‬

‫صلّى‬
‫وروا ُه مسلم أَيضا من روايةِ َسلْمَا َن الفَارِسي‪ ،‬رضي ال ّلهُ عنه‪ ،‬قال‪ :‬قال رسُولُ اللّه َ‬
‫سعُونَ‬
‫للْقُ بَيَْن ُهمْ‪َ ،‬وتِسْع َوتِ ْ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬إِ ّن ل ّلهِ َتعَالَى ماَِئ َة رَحْ َمةٍ فَمِنْها رَحْ َمةٌ َيتَرا َح ُم با ا َ‬
‫لَِيوْم القِيا َمةِ » ‪.‬‬
‫وف رواية « إِنّ اللّه تعال َخلَقَ يَومَ َخلَقَ السّمَواتِ وا َل ْرضَ مِاَئ َة رَحْ َمةٍ كُ ّل رَحْ َم ٍة طِبَاقُ‬
‫ض رَحْ َمةً فَبِها َتعْ ِطفُ الوَاِلدَةُ َعلَى وََل ِدهَا وَالْو ْحشُ‬
‫جعَلَ مِنها ف ا َل ْر ِ‬
‫مَا َبيْنَ السّمَاءِ إِل ا َلرْض‪ ،‬فَ َ‬
‫وَالطّ ْيرُ َبعْضُها َعلَى َبعْضٍ َفإِذا كانَ َي ْومُ القِيا َمةِ ‪ ،‬أَكْ َملَها ِبذِهِ الرّحْ َمةِ » ‪.‬‬

‫‪ -420‬ابو هريرة رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫از پيامب صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬خداوند رحت را صد جزء نوده‪،‬‬
‫که ‪ 99‬جزء را نزد خود نگهداشته و يکی را در زمي فرستاده‪ .‬پس از هي جزء ملوقات با‬
‫هديگر رحم می کنند‪ ،‬حتی که چارپا قدم خود را از فرزندش برمی دارد از ترس اينکه مبادا‬
‫به او ضرری رسد‪.‬‬
‫در روايتی آمده که خداوند صد رحت دارد که يکی از آن را در ميان جن و انس و‬
‫چارپايان و گزندگان نازل فرموده‪،‬که بدان با هم عطوفت و مهربانی می کنند و به اساس‬
‫آنست که حيوانات وحشی بر فرزندان شان مهربانی می نايند و خداوند ‪ 99‬رحتش را‬
‫نگهداشت تا بدان در روز قيامت بندگانش را مورد مرحت قرار دهد‪.‬‬
‫و مسلم از سلمان فارسی رضی ال عنه روايت نوده که رسول ال صلی ال عليه‬
‫وسلم فرمود‪ :‬خداوند صد رحت دارد که از آن جله رحتی است که ملوقات بدان در ميان‬
‫خود رحم و عطوفت می نايند و ‪ 99‬آن برای روز قيامت است‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که خداوند روزی که آسانا و زمي را آفريد صد رحت نيز آفريد‬
‫که هر رحت ميان زمي و آسان را زير پوشش خود قرار ميدهد‪ .‬هر کدام آن ميان آسان و‬
‫زمي را پر می کند و يک جزء از آن را بر زمي ناد که بدان مادر بر فرزندش وحوش و طيور‬
‫بعضی بر بعضی ديگر رحم می کنند‪ ،‬پس چون روز قيامت آيد آن را با اين رحت تکميل می‬
‫کند‪.‬‬
‫ش‪ :‬يعنی هرگاه جسمی ميداشت از بزرگی اش ميان آسان و زمي را پر می ساخت‪.‬‬
‫‪304‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم‪ .‬فِيمَا يَحكِى عَن ربّه‪ ،‬تَبَارَ َك وََتعَال ‪ ،‬قال‪:‬‬
‫‪ -421‬وعنه عن النِّبيّ َ‬
‫« أَذنَب ع ْب ٌد ذَنبا‪ ،‬فقال‪ :‬ال ّل ُهمّ اغ ِف ْر ل ذَنب‪ ،‬فقال ال ّلهُ تَبَارَ َك َوتَعال ‪َ :‬أذََنبَ عبدِي ذنبا‪ ،‬فَعلِم‬
‫ي ربّ اغ ِفرْ ل ذنب‪ ،‬فقال تبارك‬
‫أَ ّن َلهُ ربّا َي ْغ ِفرُ الذّنْب‪ ،‬وَيأْ ُخذُ بِالذّنب‪ُ ،‬ثمّ عَادَ َفَأذََنبَ‪ ،‬فقال‪ :‬أَ ْ‬
‫وتعال ‪ :‬أَذنبَ عبدِي ذَنبا‪َ ،‬فعَ َلمَ أَ ّن َلهُ رَبّا يَغ ِفرُ الذّنب‪َ ،‬ويَأ ُخذُ بِالذنْب‪ُ ،‬ثمّ عَادَ َفأَذنَب‪ ،‬فقال‪:‬‬
‫أَي َربّ اغ ِفرْ ل ذَنب‪ ،‬فقال تَبَارَ َك وََتعَال ‪ :‬أَذَنبَ عَبدِي ذَنبا‪ ،‬فعَ ِلمَ أَ ّن َلهُ رَبّا َي ْغ ِفرُ الذّنب‪ ،‬وَيأْ ُخذُ‬
‫بِالذّنب‪ ،‬قدَ َغ َف ْرتُ لِعبدي‪َ ..‬فلْيَفعَلْ ما شَاءَ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -421‬ابو هريره رضی ال عنه از پيامب صلی ال عليه وسلم از آنچه از پروردگار‬
‫حکايت می کند نقل می نايد که فرمود‪:‬‬
‫چون بنده گناهی را مرتکب شد و گفت‪ ،‬خدايا گناهم را بيامرز‪ ،‬خداوند تعالی‬
‫فرمود‪ :‬بنده ام گناهی را مرتکب شد و دانست که برای او پروردگاری است که گناهان را‬
‫می آمرزد و به گناه می گيد‪ ،‬سپس بازگشته گناه نود و گفت‪ :‬پروردگارا! گناهم را بيامرز‬
‫باز خداوند تبارک و تعالی می فرمايد‪ :‬بنده ام گناهی را مرتکب شد و دانست که برای او‬
‫پروردگاريست که گناه را می آمرزد و به گناه مؤاخذه می کند‪ .‬دوباره بازگشت و گناه نود‬
‫و گفت‪ :‬پروردگارا گناهم را ببخش باز خداوند تعالی می فرمايد بنده ام گناهی را مرتکب شد‬
‫و دانست که او را خداونديست که گناه را می بشد و به گناه می گيد‪ .‬من برای بنده ام‬
‫آمرزش نودم پس هر چه می خواهد بکند‪.‬‬
‫ش‪ :‬اين حديث بر فايدهء عظيم استغفار دللت می کند و فضل و رحت و حلم و کرم‬
‫فراوان خدا را متجلی می سازد‪ ،‬ولی اين استغفار‪ ،‬استغفاريست که معنايش در دل استقرار يافته و‬
‫با زبان توأم باشد تا از تصميم بر اصرار منصرف شده و پشيمانی با آن حاصل شود و آن ترجهء‬
‫توبه است و حديث – خيارکم کل مفت تواب – بر آن شهادت می دهد‪ .‬يعنی آنکه گناهش‬
‫تکرار می شود و توبه اش هچنان و هر دمی که در گناه می افتد بدامان توبه پناه می برد نه آنکه‬
‫به زبانش گويد‪ ،‬استغفرال و دلش بر معصيت اصرار ورزد و اين استغفاريست که نياز به استغفار‬
‫دارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬وَاّلذِي َنفْسي بَِيدِهِ َل ْو َلمْ‬


‫‪ -422‬وعنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫تُذِنبُوا‪َ ،‬ل َذ َهبَ ال ّلهُ بِكُم‪ ،‬وَجَاءَ بِقوم ُي ْذنِبُون‪ ،‬فَيَسَْت ْغفِرُونَ اللّه تعال ‪ ،‬فَيغْفرُ َل ُهمْ رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -422‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫‪305‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬سوگند به ذاتی که جان در دست اوست‪ ،‬اگر‬
‫گناه نی کرديد‪ ،‬خداوند هر آينه شا را از بي برده‪ ،‬قومی را می آورد که گناه کنند و به‬
‫تعقيب آن از خدا آمرزش طلبند و خداوند بر ايشان بيامرزد‪.‬‬
‫ش‪ :‬انسان بر خلف فرشتگان دارای غريزه ايست که گناه می کند و بر خلف شياطي‬
‫عمرش را در گناه سپری نی نايد‪ ،‬بلکه از گناه توبه می کند و خداوند هم توبه پذير است و‬
‫توبه اش را می پذيرد و حديث مبارک هم هي معنی را افاده می کند‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -423‬وعن أب َأيّوبَ خَاِل ِد بنِ زيد‪ ،‬رضي اللّه عنه قال‪ :‬سعتُ رسول اللّه َ‬
‫للَقَ ال ّلهُ خَلقا يُذنِبون‪ ،‬فَيَسَْت ْغ ِفرُون‪ ،‬فََي ْغ ِفرُ َل ُه ْم » رواه‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم يقول‪َ « :‬لوْل َأنّ ُكمْ تُذنبُون‪َ ،‬‬
‫مسلم‪.‬‬

‫‪ -423‬ابو ايوب خالد بن زيد رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬اگر شا گناه نی کرديد‪ ،‬هانا‬
‫خداوند مردمی را می آفريد که گناه کرده و بعدا از خداوند آمرزش طلبند و بر ايشان‬
‫بيامرزد‪.‬‬
‫ش‪ :‬طبيبی می گويد‪ :‬مفهوم حديث بی اهيت جلوه دادن گناه نيست‪ ،‬بلکه اين است‬
‫که خداوند تعالی چنانچه نيکی به نيکوکاری را دوست می دارد‪ ،‬گذشت از گنهکاران را نيز‬
‫دوست می دارد و مقصد او تعالی آن نبوده که بندگان را چون ملئکه منه و پاک از گناه‬
‫بگرداند‪ ،‬بلکه در ميان شان کسی را آفريده که به خواست خويش بسوی گناه تايل می کند‪،‬‬
‫پس او را مکلف نوده از آن بپرهيزد و به او توبهء بعد از گناه را شناسانده است‪ .‬پس هرگاه به‬
‫آن وفا کند که چه بتر‪ ،‬ور نه توبه در برابرش قرار دارد و منظور آنضرت صلی ال عليه وسلم‬
‫اين بوده که هرگاه شا چون فرشته معصوم می بوديد‪ ،‬حتی خداوند گروهی را می آفريد که گناه‬
‫نايند تا در برابر گناه شان صفت غفوريت و آمرزش الی متجلی گردد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -424‬وعن أب هريرة ‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬كُنّا قُعودا مَع رسول اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم مِنْ‬
‫و َسلّم‪َ ،‬معَنا َأبُو بكْر وَعُمَر‪ ،‬رضي اللّه عنهما ف َنفَر‪ ،‬فَقَامَ رسول اللّه َ‬
‫بَيْن أَ ْظهُرنَا‪َ ،‬فأَبْ َطأَ َع َليْنَا‪ ،‬فَخَشَينا أَ ْن ُيقْتَطَعَ دُونَنَا‪ ،‬فَ َفزَعْنا‪َ ،‬فقُمْنَا‪ ،‬فَكُ ْنتُ َأوّ َل مَنْ فَزع‪ ،‬فَخَرجتُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬حَتّى أَتَيتُ حَائِطا لِلَْنصَارِ َوذَ َكرَ الديث بطُوله إِل قوله‪:‬‬
‫َأبَْتغِي رسول اللّه َ‬
‫‪306‬‬

‫ش َهدُ أَنْ ل إِلَه إلّ‬


‫ط يَ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬ا ْذ َهبْ فَمَنْ َلقِيتَ َورَاءَ َهذَا الَائِ ِ‬
‫فقال رسول اللّه َ‬
‫شرْهُ بِالَّنةِ » رواه مسلم‪.‬‬
‫اللّه‪ ،‬مُسْتَيقِنا بَا َقلَُب ُه فَبَ ّ‬

‫‪ -424‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫ما نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم نشسته بودي و با ما ابوبکر و عمر رضی ال‬
‫عنهما و چند نفری وجود داشتند‪ .‬پيامب صلی ال عليه وسلم از ميان برخاسته و مدتی دير‬
‫کردند‪ ،‬ترسيدي شايد به ايشان در دوری از ما گرفتاريی پيش آمده باشد و سخت به هراس‬
‫افتادي و برخاستيم و من اولي کسی بودم که ترسيد و به جستجوی رسول ال صلی ال عليه‬
‫وسلم برآمدم تا اينکه به ديوار باغی از انصار رسيدم – و حديث را به درازا ذکر نوده تا که‬
‫گفت – سپس رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬برو با هر که در پشت اين باغ روبرو‬
‫شدی در حاليکه گواهی دهد که هيچ معبود بر حقی جز خدا وجود ندارد و دلش بدان يقي‬
‫داشته باشد‪ ،‬او را به بشت مژده ده‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -425‬وعن عبد اللّه بن عَمْرو بن العاص‪ ،‬رضي اللّه عنهما‪ ،‬أَن النّبِ ّي َ‬
‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم‪{ :‬رَبّ ِإنّهُنّ َأضْللْنَ كَثيراً مِنَ‬
‫و َسلّم تَل َقوَل ال ّلهِ َعزّ وَ َجلّ ف إِبراهِيمَ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ِ{ :‬إنْ‬
‫النّاسِ َفمَن َتبِعَني فَ ِإ ّنهُ ِمنّي} [ إبراهيم‪َ ، ] 36 :‬وقَوْلَ عيسى َ‬
‫حكِيمُ} [ الائدة ‪ ، ] 118 :‬فَ َرفَعَ‬
‫ن تَغْ ِفرْ َلهُم فَ ِإنّكَ أَنتَ ا ْل َعزِيزُ ال َ‬
‫ك وَإِ ْ‬
‫عبَادُ َ‬
‫تُعَ ّذ ْبهُم َفِإ ّنهُم ِ‬
‫َيدَيْه وقال « ال ّل ُهمّ ُأمّتِي ُأمّتِي» وَبَكَى ‪ ،‬فقال اللّه َعزّ وَجَل‪ « :‬يا جبريلُ اذْهَبْ إِلى مُحَمّدٍ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ِبمَا‬
‫َورَبّكَ َأعْلَم‪،‬فس ْلهُ مَا يُبكِيه؟ » َفأَتَاهُ جبِي ُل َفأَخَبرَهُ رسولُ اللّه َ‬
‫سنُرضِيكَ في‬ ‫قال‪َ :‬وهُو أَ ْعلَم‪ ،‬فقال ال ّلهُ تعال‪ { :‬يا جِبريلُ اذهَبْ إِلى مُ َ‬
‫حمّدٍ فَقُل‪ِ :‬إنّا َ‬
‫ك } رواه مسلم‪.‬‬
‫ُأ ّمتِكَ وَل َنسُوؤُ َ‬

‫‪ -425‬عبد ال بن عمرو بن العاص رضی ال عنهما روايت می کند که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم اين فرمودهء خداوندی را در مورد ابراهيم عليه السلم‬
‫خواندند که‪{ :‬رَبّ ِإ ّنهُنّ َأضْللْنَ كَثيرًا مِنَ النّاسِ َفمَن تَبِعَني َفِإنّ ُه مِنّي} إبراهيم‪36 :‬‬
‫(پروردگارا! ايشان بيشتر مردم را گمراه کردند‪ ،‬پس کسی که پيوی از من کند‪ ،‬از من اند)‬
‫ن تَغْ ِفرْ َلهُم فَ ِإنّكَ أَنتَ‬
‫ك وَإِ ْ‬ ‫و فرمودهء عيسی عليه السلم را که‪ِ{ :‬إنْ تُعَ ّذ ْبهُم َفِإنّهُم ِ‬
‫عبَادُ َ‬
‫الْ َعزِيزُ الحَكِيمُ} مائدة‪ ( 118:‬اگر ايشان را عذاب کنی‪ ،‬پس بندگان تو اند و اگر بيامرزی‪،‬‬
‫پس تو غالب و با حکمت هستی) بعد از آن دستهای خود را بلند نوده فرمود‪ :‬بار خدايا‪،‬‬
‫‪307‬‬

‫امتم امتم‪ ،‬و گريست‪ ،‬پس از آن خداوند به جبئيل عليه السلم فرمود‪ :‬بسوی ممد صلی ال‬
‫عليه وسلم برو و خدايت دانا تر است‪ ،‬از او بپرس چه چيز سبب گريهء تو شده؟‬
‫جبئيل عليه السلم نزدش آمده و رسول ال صلی ال عليه وسلم او را از آنچه گفته‬
‫بود با خب ساخت – و او دانا تر است – پس خداوند فرمود‪ :‬ای جبئيل بسوی ممد صلی‬
‫ال عليه وسلم برو و بگو هانا ترا در بارهء امتت راضی خواهيم ساخت و ترا آزرده خاطر نی‬
‫کنيم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -426‬وعن مُعَاذِ بنِ جَبَل‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال كُنتُ ِر ْدفَ النبّ َ‬
‫على حِمارٍ فقال‪ « :‬يَا ُمعَا ُذ هَل تَدري مَا حَقّ اللّه عَلى عِبَادِ ِه ‪ ،‬ومَا حَ ّق اْلعِبادِ عَلى اللّه؟ قلت‪:‬‬
‫شرِكُوا ِبهِ شَيْئا‪ ،‬وَحقّ العِبادِ‬
‫ال َل ُه َورَسُوُلهُ أَ ْعلَم‪ .‬قال‪َ « :‬فإِنّ حَ ّق ال ّلهِ َعلَى العِبَادِ أَن َيعُْبدُوه‪ ،‬وَل يُ ْ‬
‫ش ُر النّاس؟ قال‪ « :‬ل‬
‫ب مَنْ ل يُشِركُ ِبهِ َشيْئا‪ ،‬فقلت‪ :‬يا رسو ُل ال ّلهِ َأفَل أُبَ ّ‬
‫عَلى ال ّلهِ أَنْ ل ُي َعدّ َ‬
‫ش ْرهُم فَيَتّ ِكلُوا » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫تُبَ ّ‬

‫‪ -426‬معاذ بن جبل رضی ال عنه گفت‪:‬‬


‫پشت سر پيامب صلی ال عليه وسلم بر الغی سوار بودم‪ ،‬ايشان فرمودند‪ :‬ای معاذ آيا‬
‫می دانی حق خدا بر بندگان و حق بندگان بر خدا چيست؟‬
‫گفتم‪ :‬خدا و رسول او دانا تراند‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬هانا حق خدا بر بندگان اينست که فقط او را بپرستند و به او تعالی چيزی را‬
‫شريک نياورند و حق بندگان بر خدا اينست که کسی را که به او چيزی شريک نياورده‬
‫است‪ ،‬عذاب نکند‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم آيا مردم را بندان مژده ندهم؟‬
‫فرمود‪ :‬آنان را مژده مده که باز بدان اعتماد می کنند‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم قال‪« :‬‬


‫‪ -427‬وعن الَبرَاءِ ب ِن عازب‪ ،‬رضي اللّه عنهما‪ ،‬عن النِّبيّ َ‬
‫س ِلمُ ِإذَا سُئِلَ ف القَبِ يَش َهدُ أَن ل إَِلهَ إِ ّل اللّه‪ ،‬وأَ ّن مُحَمّدا رسو ُل اللّه‪ ،‬فذلك قول ُه تعال ‪:‬‬
‫الُ ْ‬
‫خرَ ِة } [ إبراهيم‪27 :‬‬
‫{ ُيثَبّتُ الُّ الّذِينَ آ َمنُوا بِال َقوْل الثّابِتِ في الحَياةِ الدّنيَا وفي ال ِ‬
‫] متفقٌ عليه‪.‬‬
‫‪308‬‬

‫‪ -427‬براء بن عازب رضی ال عنه از پيامب صلی ال عليه وسلم روايت می کند که‬
‫فرمود‪ :‬چون مسلمان در قب سؤال شود‪ ،‬گواهی می دهد که جز ال معبود برحقی نيست و‬
‫اينکه ممد صلی ال عليه وسلم فرستادهء خدا است و آن اين فرمودهء خداوند است‪" :‬ثابت‬
‫می گرداند خداوند مؤمنان را به قول ثابت در زندگی دنيا و در آخرت‪ ".‬ابراهيم‪27 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬إِنّ‬


‫‪ -428‬وعن أَنس‪ ،‬رضي ال ّلهُ عنه عن رسول اللّه َ‬
‫الكَافِرَ ِإذَا عَ ِملَ حَسََنةً ‪ ،‬أُط ِعمَ ِبهَا طُع َمةً مِنَ الدّنيَا‪َ ،‬وَأمّا الُؤمِن‪َ ،‬فإِنّ اللّه تعـال َيدّ ِخرُ َلهُ حَسَنَاِتهِ‬
‫ف ال ِخ َرةِ ‪ ،‬وَُي ْعقُِبهُ ِرزْقا ف الدّنْيَا عَلى طَاعَِت ِه » ‪.‬‬
‫جزَى ِبهَا ف‬
‫وف روايةٍ ‪ « :‬إِ ّن اللّه ل يَ ْظ ِل ُم ُمؤْمِنا حَسََنةً ُيعْطَى ِبهَا ف الدّنْيَا‪ ،‬وَيُ ْ‬
‫ال ِخرَة‪ ،‬وََأمّا اْلكَافِر‪ ،‬فَيُ ْط َعمُ بِحَسَنَاتِ مَا عَمِلَ ل ّلهِ تعال ‪ ،‬ف الدّنْيَا حَتّى ِإذَا َأ ْفضَى إِل ال ِخرَة ‪،‬‬
‫جزَى ِبهَا » رواه مسلم‪.‬‬
‫َلمْ يَكُ ْن َلهُ حَسََنةٌ يُ ْ‬

‫‪ -428‬انس رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬چون کافر عمل نيکی را انام دهد‪ ،‬در برابر‬
‫آن در دنيا پاداشی مادی به وی داده می شود‪ ،‬اما برای مؤمن خداوند نيکی هايش را در‬
‫آخرت برايش ذخيه می کند و در برابر طاعتش در دنيا به وی روزی می دهد‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که‪ :‬خداوند مؤمنی را مورد ستم قرار نی دهد‪ ،‬در برابر نيکی در‬
‫دنيا به وی اجر ارزانی شود و در آخرت هم جزای خيش را دريابد‪ .‬و اما کافر‪ :‬در برابر‬
‫نيکی هايی که برای خدا انام داده در دنيا رزق داده می شود‪ ،‬ولی چون به آخرت رسد نيکی‬
‫ای برايش نی ماند که در برابرش به وی مزد داده شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬مَثَلُ‬


‫‪ -429‬وعن جابر‪ ،‬رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسولُ ال ّلهِ َ‬
‫س َمرّاتٍ »‬
‫ص َلوَاتِ الَ ْمسِ كَمَثَ ِل َن َهرٍ جَارٍ غَ ْمرٍ َعلَى بَابِ أَ َحدِ ُكمْ َيغْتَسِ ُل مِ ْنهُ كُ ّل َي ْومٍ خَ ْم َ‬
‫ال ّ‬
‫رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -429‬از جابر رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪309‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مثل نازهای پنجگانه مانند جويی عميق بر‬
‫آستانهء خانهء يکی از شا است که بسرعت جريان دارد و روزی پنج بار در آن شستشو می‬
‫کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -430‬وعن اب ِن عباس‪ ،‬رضي اللّه عنهما‪ ،‬قال‪ :‬سعتُ رسولَ اللّه َ‬
‫يقول‪« :‬مَا مِ ْن رَجُ ٍل مُس ِلمٍ َيمُوتُ فََيقُومُ َعلَى جَنازتِه َأرََبعُو َن رَجُلً ل يُشرِكُونَ بِال ّلهِ شَيئا إِلّ‬
‫َشفّ َع ُهمُ ال ّل ُه فيه » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -430‬ابن عباس رضی ال عنهما روايت می کند که‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬هيچ مرد مسلمانی نيست که‬
‫بيد و ‪ 40‬مرد بر جنازه اش بايستند که هيچ چيزی را به خدا شريک نی آورند‪ ،‬مگر اينکه‬
‫خداوند شفاعت آنا را در مورد وی می پذيرد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -431‬وعن اب ِن مسعود‪ ،‬رضي ال ّلهُ عنه‪ ،‬قال‪ :‬كُنّا مَعَ رسولِ ال ّلهِ َ‬
‫لنّة؟ » ُقلْنَا‪َ :‬نعَم‪ ،‬قال‪« :‬أَتَرضَونَ‬
‫ف قُّبةٍ نَحوا مِنْ َأرَبعِي‪ ،‬فقال‪َ « :‬أتَرضَونَ أَ ْن تَكُونُوا ُربُعَ َأهْلِ ا َ‬
‫س مُحَ ّمدٍ بَِيدِ ِه إِنّي لَرجُو أَ ْن تَكُونُوا‬
‫أَن تَكُونُوا ُث ُلثَ َأهْلِ الَنّة؟ » ُقلْنَا‪َ :‬نعَم‪ ،‬قال‪ « :‬وَاّلذِي نَف ُ‬
‫لنّة ‪َ ،‬و َذلِك َأنّ الَّنةَ ل يَد ُخ ُلهَا إِلّ نَفسٌ مُسلِ َمةٌ ‪َ ،‬ومَا أَنُتمْ ف َأهْ ِل الشّركِ إِلّ‬
‫نِصفَ َأهْلِ ا َ‬
‫شعَرَ ِة السّودَاءِ ف جلدِ الثّورِ الَحْ َم ِر » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫كََالشّعرَةِ البََيضَاءِ ف جلدِ الثّورِ الَسود‪َ ،‬أوْ كَال ّ‬

‫‪ -431‬ابن مسعود رضی ال عنه گفت‪:‬‬


‫ما در حدود چهل نفر با پيامب خدا صلی ال عليه وسلم در قبه ای (خيمهء مدور از‬
‫خيمه های عرب) بودي فرمود‪ :‬آيا راضی می شويد که ‪ 4/1‬حصهء اهل بشت باشيد؟‬

‫گفتيم‪ :‬بلی‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬آيا راضی می شويد ‪ 3/1‬حصهء اهل بشت باشيد؟‬
‫گفتيم‪ :‬بلی‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬سوگند به ذاتی که جان ممد در دست اوست‪ ،‬اميدوارم که شا نيمهء اهل‬
‫بشت باشيد‪ ،‬زيرا به بشت جز شخص مسلمان کسی داخل نی گردد و شا در ميان مردم‬
‫‪310‬‬

‫مشرک مانند موی سفيد در پوست گاو سياه يا مانند موی سياه در پوست گاو سرخ می‬
‫باشيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -432‬وعن أب موسى الَشعري‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬قال رسو ُل اللّه َ‬
‫صرَانِّي ًآ فََيقُول‪َ :‬هذَا فِكَا ُككَ مِنَ‬
‫س ِلمٍ َيهُوديّا أو َن ْ‬
‫و َسلّم‪ِ« :‬إذَا كَانَ َي ْومُ اْلقِيا َمةِ َدفَعَ ال ّلهُ إِل كُ ّل مُ ْ‬
‫النّارِ» ‪.‬‬
‫سلِمِي‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬يَجِيءُ َي ْومَ اْلقِيامَةِ نَاسٌ مِ َن الُ ْ‬
‫وف رواية عنهُ عن النبّ َ‬
‫ِبذُنُوبٍ َأمْثَالِ البَا ِل يَغ ِف ُرهَا ال ّلهُ ل ُم » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -432‬ابو موسی اشعری رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬چون روز قيامت شود‪ ،‬خداوند برای هر مسلمان‬
‫يک يهودی يا نصرانی می دهد و می گويد‪ :‬اين خلصی تو از دوزخ است‪.‬‬
‫و در روايتی از پيامب صلی ال عليه وسلم آمده که فرمود‪ :‬عدهء از مسلمي در روز‬
‫قيامت با گناهانی به اندازهء کوهها می آيند و خداوند گناهان شان را می آمرزد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -433‬وعن ابن عمَر رضي اللّه عنهما قال‪ :‬سِعتُ رسولَ اللّه َ‬
‫يقول‪ُ « :‬ي ْدنَى ا ُل ْؤمِنُ يَومَ القِيَا َمةِ مِ ُن رَّبهِ حتّى َيضَعَ كََن َفهُ َعلَيه‪ ،‬فَُي َق ّررَهُ ِبذُنُوبِه‪ ،‬فيقولُ‪ :‬أَتَعرفُ‬
‫ذنبَ كَذا؟ أَتَعرفُ ذَنبَ َكذَا؟ فيقول‪ :‬رَبّ أَ ْعرِف‪ ،‬قال‪َ :‬فإِنّي قَد َستَرُتهَا َعلَيكَ ف الدّنيَا‪َ ،‬وأَنَا‬
‫سنَاته » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫أَ ْغ ِف ُرهَا َلكَ اليَوم‪ ،‬فَيُعطَى صَحِي َفةَ ح َ‬

‫‪ -433‬ابن عمر رضی ال عنهما روايت می کند‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که فرمود‪ :‬مؤمن در روز قيامت به‬
‫پروردگارش به اندازه ای نزديک می شود که خداوند رحت خود را بر او می ند‪ ،‬و خداوند‬
‫او را به گناهانش معترف ساخته می گويد‪ :‬آيا فلن گناه و فلن گناه را باطر می آوری؟‬
‫در جواب می گويد‪ :‬پروردگارا! می دان‪.‬‬
‫خداوند می فرمايد‪ :‬هانا آن را در دنيا بر تو پوشاندم و امروز برايت می آمرزم و‬
‫صحيفهء نيکی هايش به وی داده می شود‪.‬‬
‫‪311‬‬

‫ش‪ :‬مراد از دنو و قرب مؤمن در روز قيامت به پروردگارش‪ ،‬نزديکی از ديدگاه کرامت‬
‫و احسان است نه نزديکی از روی مسافه‪ ،‬زيرا او تعالی جل و عل شأنه از مسافت منه و پاک‬
‫است‪.‬‬

‫‪ -434‬وعن اب ِن مسعودٍ رضي اللّه عنه أَ ّن رَجُلً َأصَابَ مِنَ ا ْم َرأَ ٍة قُ ْبلَة ‪َ ،‬فأَتَى النّبِيّ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فأَخبه‪ ،‬فأَنزل ال ّلهُ تعال ‪ { :‬وَأَقِمِ الصّلَةَ َ‬
‫طرََفي ال ّنهَارِ َوزُلَفاً مِنَ‬ ‫َ‬
‫ت } [ هود‪ ] 114 :‬فقال الرجل‪ :‬أَل هذا يا رسولَ اللّه؟‬
‫سيّئَا ِ‬
‫ت يُذْ ِهبْنَ ال ّ‬
‫سنَا ِ‬
‫ح َ‬
‫الّل ْيلِ ِإنّ ال َ‬
‫قال‪« :‬لَميعِ ُأمّت كُل ِهمْ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -434‬ابن مسعود رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫مردی زنی را بوسيد و سپس نزد پيامب صلی ال عليه وسلم آمده وی را خب ساخت‪،‬‬
‫خداوند نازل فرمود‪" :‬و برپا داريد ناز را در دو طرف روز و در تاريکی شب که هانا نيکی‬
‫ها بدی ها را مو می کند"‪ .‬هود‪ ،114 :‬و آن مرد گفت‪ :‬آيا فقط برای من است‪ ،‬يا رسول‬
‫ال صلی ال عليه وسلم؟‬
‫فرمود‪ :‬برای ههء امت من‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فقال‪:‬‬


‫ب َ‬
‫‪ -435‬وعن أَنس‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬جَا َء رَجُلٌ إِل الن ّ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬
‫صلّى مَعَ رسول اللّه َ‬
‫يا رسولَ ال ّلهِ َأصَ ْبتُ حدّا‪َ ،‬فَأقِ ْمهُ َعلَي‪ ،‬وَ َحضَرتِ الصّل ُة َف َ‬
‫و َسلّم َفلَمّا قَضَى الصّلة قال‪ :‬يا رسول ال ّلهِ ِإنّي َأصَ ْبتُ حدّا‪ ،‬فَأ ِقمْ فّ كتَابَ اللّه‪ ،‬قال‪ « :‬هَلْ‬
‫ت مَعَنَا الصّلَة؟ » قال‪ :‬نَعم‪ :‬قال«قد ُغ ِفرَ َلكَ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ضرْ َ‬
‫َح َ‬

‫‪ -435‬انس رضی ال عنه گفت‪:‬‬


‫شخصی نزد پيامب صلی ال عليه وسلم آمده گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم‬
‫من حدی را مرتکب شده ام‪ ،‬آن را بر من جاری فرما! وقت ناز شد و با پيامب صلی ال عليه‬
‫وسلم ناز گزارد‪ ،‬چون ناز ادا شد‪ ،‬گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم حدی را‬
‫مرتکب شده ام حکم خدا را بر من جاری فرما‪.‬‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آيا در ناز با ما حاضر شدی؟‬
‫گفت‪ :‬بلی‪.‬‬
‫‪312‬‬

‫فرمود‪ :‬گناهانت آمرزيده شد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬إِنّ اللّه َليَرضي عن اْلعَ ْبدِ أَنْ‬
‫‪ -436‬وعنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫شرَْبةَ ‪ ،‬فَيَحْمدُهُ عَليها » رواه مسلم‪.‬‬
‫َيأْكُ َل الَك َلةَ‪ ،‬فَيحْ َمدُهُ عليها‪َ ،‬أوْ يَشْربَ ال ّ‬

‫‪ -436‬انس رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خداوند از بنده اش راضی می شود که چون‬
‫لقمهء نانی بورد‪ ،‬خدا را بر آن ثنا گويد و يا آبی بنوشد‪ ،‬خدا را بر آن ثنا گويد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬قال‪ « :‬إِنّ اللّه‬


‫‪ -437‬وعن أب موسى ‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬عن النبّ َ‬
‫ط يَدهُ بِالنّهارِ ليَتُوبَ مُسيءُ اللّي ِل حت تَ ْطلُعَ‬
‫تعال‪َ ،‬ببْسُطُ َيدَ ُه باللّي ِل لَيَتُوبَ مُس ِيءُ الّنهَار‪َ ،‬ويَبْسُ ُ‬
‫الشمسُ مِ ْن مَ ْغرِبَها » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -437‬ابو موسی رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خداوند دستش را به شب هوار می کند تا توبهء‬
‫گناهکار روز را ببخشد و در روز هوار می سازد تا توبهء گناهکار شب را ببخشد‪ ،‬تا آنگاه‬
‫که آفتاب از مغرب طلوع نايد‪.‬‬

‫سلَمِي‪ ،‬رضي اللّه عنه قال‪:‬‬


‫سةَ بفتح العي والباءِ ال ّ‬
‫‪ -438‬وعن أب نيحٍ عَمرو بن َعبْ َ‬
‫ت وَأَنَا ف الَا ِهلِيّةِ أَظُ ّن أَنّ النّاسَ عَلى ضَلَلةٍ ‪ ،‬وََأّن ُهمْ لَيْسُوا على شيء‪َ ،‬و ُهمْ َيعُْبدُونَ ا َلوْثَان‪،‬‬
‫كن ُ‬
‫صلّى الُ‬
‫فَسَمِ ْعتُ ِبرَجُلٍ بِم ّكةَ ُيخِْبرُ أَخْبَارا‪ ،‬فَ َق َعدْتُ عَلى رَا ِحلَت‪ ،‬فَ َق ِدمْتُ َعلَ ْيهِ‪َ ،‬فِإذَا رسو ُل اللّه َ‬
‫خفِيا ُج َرءَا ُء علي ِه َقوْمُه‪ ،‬فََتلَطّ ْفتُ حَتّى دَخ ْلتُ َعلَيهِ بِمَكّة ‪َ ،‬ف ُق ْلتُ له‪ :‬ما َأنَت؟‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم مُسْتَ ْ‬
‫قال‪ « :‬أَنا نَب » قلت‪ :‬وما نب؟ قال‪َ « :‬أرْ َسلِن اللّه » قلت‪ :‬وِبأَيّ شَ ْيءٍ َأرْسلَك؟ قال‪« :‬‬
‫شرَكُ ِبهِ شَيْء » قلت‪ :‬فَم ْن مَ َعكَ عَلى‬
‫صلَةِ ا َلرْحام‪ ،‬وكسرِ ا َلوْثان‪ ،‬وَأَنْ ُيوَ ّح َد اللّه ليُ ْ‬
‫َأرْسَلن ِب ِ‬
‫هَذا؟ قال‪ « :‬حُر وَعَ ْب ٌد » ومعهُ ي ْومَِئذٍ أَبو بكر وبللٌ رضي اللّه عنهما‪ .‬قلت‪ :‬إِنّي مُتّبعُك‪ ،‬قال‬
‫ك َفإِذا س ْعتَ‬
‫ِإّنكَ لَ ْن تَستطِي َع ذلكَ َي ْو َمكَ هَذا‪ .‬أَل تَرى حَال وحا َل النّاس؟ وََلكِنِ ارْجعْ إِل َأ ْه ِل َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم الَديَنةَ ‪.‬‬
‫بِي قد َظ َه ْرتُ َفأْتِن » قال فَذه ْبتُ إِل َأهْلي‪َ ،‬و َق ِدمَ رسول اللّه َ‬
‫ي َقدِمَ الدينة حَتّى َقدِمَ نَف ٌر مِنْ َأهْلي‬
‫ج َع ْلتُ أَتَخَّبرُ ا َلخْبَار‪ ،‬وَأَ ْسأَ ُل النّاسَ ح َ‬
‫وكنتُ ف َأهْلي‪ .‬فَ َ‬
‫ع َوقَدْ َأرَادَ َق ْومُه‬
‫الدين َة ‪ ،‬فقلت‪ :‬ما فَعَلَ هذا الرّجُلُ الذي قدِم الدينة؟ فقالوا‪ :‬النّاسُ إِليهِ سِرا ٌ‬
‫‪313‬‬

‫قَ ْتلَه‪َ ،‬ف َلمْ يَستْطَِيعُوا ذلِك‪َ ،‬ف َقدِمتُ الديَنةَ َفدَخَلتُ عليه‪ ،‬فقلت‪ :‬يا رسولَ اللّه َأتَعرِفُن؟ قال‪« :‬نَعم‬
‫أَنتَ الّذي لَقيتنَي بكةَ » قال‪ :‬فقلت‪ :‬يا رسول اللّه أَخْبن عمّا َعلّمكَ اللّه وَأَ ْج َه ُلهُ‪ ،‬أَخبِرنْي عَنِ‬
‫س قِيدَ ُرمْح‪َ ،‬فإِّنهَا‬
‫صرْ عَ ِن الصّلةِ حَتّى تَرتفَعِ الشّ ْم ُ‬
‫لةَ الصّبح‪ُ ،‬ث ّم ا ْق ُ‬
‫صلّ صَ َ‬
‫لةِ؟ قال‪َ « :‬‬
‫الصّ َ‬
‫جدُ َلهَا الكفّار‪ُ ،‬ثمّ صَل‪َ ،‬فإِنّ الصّلَ َة مشهودة‬
‫تَ ْطلُعُ حي تطلع بَيْ َن َقرْنَي شَيْطَان‪ ،‬وَحِينِئذٍ يَسْ ُ‬
‫جرُ َجهَنّم‪ ،‬فإِذا أَقبلَ‬
‫مضورة ‪ .‬حت يستقِلّ الظّلّ بالرّمح‪ُ ،‬ثمّ ا ْقصُر عن الصّلةِ‪ ،‬فإِنه حينئذٍ تُس َ‬
‫صلّيَ العصرَ ث ا ْقصُر عن الصل ِة حت َت ْغرُبَ‬
‫الفَيء فصَل‪ ،‬فإِنّ الصّل َة مَشهودةٌ مضورة حت ُت َ‬
‫ج ُد لا ال ُكفّا ُر » ‪.‬‬
‫الشمس‪ ،‬فإِنا تُغرُبُ بي قَرنْ شيطان‪ ،‬وحينئذٍ يَسْ ُ‬
‫قال‪ :‬فقلت‪ :‬يا نَِبيّ اللّه‪ ،‬فالوضوءُ حدّثن عنه؟ فقال‪ « :‬ما منْ ُكمْ رجُل ُي َقرّبُ‬
‫سلَ وج َههُ‬
‫وَضُوءَه‪ ،‬فَيَتَ َمضْمضُ ويستنْشِ ُق فَيَنْتَثِر‪ ،‬إِلّ َخرّتْ خطايَا وجههِ وفيهِ وخياشِيمِه‪ .‬ث إِذا غَ َ‬
‫كما َأ َمرَهُ اللّه ِإلّ خرّت خطايا وج ِههِ مِنْ أَطرافِ لْيَِت ِه مع الاء‪ .‬ث يغسِل يديهِ إِل الِر َفقَيِ إِلّ‬
‫ح َرأْسَه‪ ،‬إِلّ َخ ّرتْ خَطَايَا رَأْ ِسهِ من أَطرافِ َشعْر ِه مع‬
‫خرّت خطايا يديه من أَنا ِملِ ِه مع الاء‪ ،‬ث يَمْس ُ‬
‫الاء‪ ،‬ث َيغْسِل َقدَمَيهِ إِل ال َكعْبَيْن‪ ،‬إلّ خَرت خطايا رِ ْجلَيه من َأنَا ِملِ ِه مَع الاء‪ ،‬فإِن هو قامَ فصلّى ‪،‬‬
‫ف من‬
‫ص َر َ‬
‫فح ِمدِ اللّه تعال ‪ ،‬وأَْثنَى عليهِ وَ ّم َدهُ بالذي هو له أَهل‪َ ،‬و َفرّغَ قلبه للّه تعال ‪ .‬إِل ان َ‬
‫خطيئَِتهِ َكهَيْئَِتهِ يو َم وََلدَْتهُ ُأ ّمهُ»‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬
‫فحدّثَ عَمرو بنُ عَبسةَ بذا الديثَ َأبَا ُأمَامَة صا ِحبِ رسو ِل اللّه َ‬
‫سةَ ‪ ،‬انظر ما تقول‪ .‬ف مقامٍ وا ِحدٍ يُعطى هذا الرّجُل؟‬
‫و َسلّم فقال له أبو أمامة‪ :‬يا عَمْروُ بن َعبْ َ‬
‫بتْ سِنّي‪ ،‬ورَقّ عَظمِي‪ ،‬وَاقَْترَبَ أَجَلي‪ ،‬وما ب حَاجة أَنْ أَك ِذبَ‬
‫فقال عَمْرو‪:‬يا أَبَا أُمام َة ‪ .‬فقد ِك َ‬
‫صلّى الُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم لو ل أَسْ َمعْ ُه من رسول اللّه َ‬
‫على ال ّلهِ تعال ‪ ،‬ول على رسول ال ّلهِ َ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم ِإلّ َمرّ ًة َأوْ َمرْتَيْن أو ثلثا‪ ،‬حَتّى َعدّ سب َع مَرات‪ ،‬ما َحدّثتُ أَبدا بِه‪ ،‬ولكنّي سِعُتهُ أَكَثرَ‬
‫من ذلك رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -438‬از ابو نيح عمرو بن عبسه السلمی رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫در دورهء جاهليت اعتقاد داشتم اين مردمی که بت ها را می پرستند‪ ،‬بر گمراهی اند‬
‫و بر راه راست استوار نيستند‪ .‬وقتی شنيدم مردی در مکه پديدار شده که از اخباری اطلع‬
‫می دهد‪ ،‬اشترم را سوار شده و به جستجويش برآمدم‪ .‬ناگاه پيامب خدا صلی ال عليه وسلم‬
‫را دريافتم‪ ،‬در حاليکه خود را پنهان می داشت و قومش بر وی دلي بودند به آهستگی به مکه‬
‫داخل شدم و به وی گفتم‪ :‬تو چه هستی؟‬
‫‪314‬‬

‫فرمود‪ :‬پيامبم‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬پيامب چيست؟‬
‫فرمود‪ :‬مرا خداوند فرستاده است‪.‬‬
‫پرسيدم‪ :‬به چه فرستاده؟‬
‫جواب داد‪ :‬به پيوستگی صلهء رحم‪ ،‬شکست بت ها و اينکه خدا را به يگانگی‬
‫بپرستيد و چيزی را برايش شريک نسازيد‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬با تو در اين کار کيانند؟‬
‫فرمود‪ :‬يک آزاد و يک غلم (ابوبکر و بلل بودند) رضی ال عنهما‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬من از تو پيوی می کنم‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬در اين روز اين کار را نی توانی بکنی آيا حال من و مردم را نی بينی‪ ،‬بسوی‬
‫خانواده ات باز گرد و چون دعوت را آشکار و علنی کردم‪ ،‬نزدم بيا‪ ...‬به خانه ام رفتم‪ ،‬وقتی‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم در مدينه آمدند‪ ،‬من در ميان خانواده ام بودم و شروع به‬
‫بررسی خبها کرده و از مردم پرسش می نودم تا که گروهی از خانواده ام به مدينه رفتند‪.‬‬
‫پرسيدم اين مردی که به مدينه آمد چه کرد؟‬
‫گفتند‪ :‬مردم بسويش می شتابند‪ ،‬قومش خواستند تا او را بکشند‪ ،‬ولی نتوانستند و‬
‫چون به مدينه به حضور آنضرت صلی ال عليه وسلم رسيدم‪،‬گفتم‪ :‬يا رسول ال صلی ال‬
‫عليه وسلم آيا مرا می شناسی؟‬
‫فرمود‪ :‬بلی‪ ،‬تو کسی هستی که در مکه با من ديدار کردی‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬مرا از آنچه خدا به تو تعليم داده و آنرا نی دان خب ده‪ ،‬مرا از ناز خب ده!‬
‫فرمود‪ :‬ناز صبح را بوان بعد خود را از ناز "نوافل" باز دار تا که آفتاب به اندازهء‬
‫يک نيزه بال شود‪ ،‬زيرا آفتاب هنگام برآمدن و طلوع در ميان دو شاخ شيطان طلوع می‬
‫نايد‪" .‬يعنی شباهت به آفتاب پرستان می شود‪ ،‬زيرا آنان در اين اوقات آفتاب را پرستش می‬
‫کنند‪ .‬وال اعلم" و در اين هنگام کافران بر آن سجده کنند‪ ،‬سپس ناز بوان زيرا آن وقت‬
‫مل حضور و شهود ملئکه است – تا که نيزه از سايه آزاد شود – باز امتناع کن‪ ،‬زيرا در‬
‫اين لظه جهنم داغ گردانيده می شود‪ ،‬و چون سايه بطرف مشرق رود‪ ،‬ناز بوان‪ ،‬زيرا اين‬
‫‪315‬‬

‫لظه وقت شهود و حضور ملئکه است تا که ناز عصر را بگزاری‪ .‬باز خود را از ناز باز دار‬
‫تا آفتاب غروب کند‪ ،‬زيرا آفتاب در ميان دو شاخ شيطان غروب می کند و در اين لظه کفار‬
‫در برابر آن سجده کنند‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬در بارهء وضو با من صحبت کن‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬هيچکدام شا نيست که آب وضويش را نزديک نوده مضمضه و استنشاق‬
‫نايد‪ ،‬جز آنکه گناهان روی دهان و بينی اش بيون می شود‪ .‬و چون صورتش را طبق امر خدا‬
‫بشويد گناهان صورتش از دو طرف ريشش ساقط می گردد‪ ،‬باز دو دستش را تا آرنج می‬
‫شويد‪ ،‬گناهان دو دستش از ناخن هايش با آب زائل می گردد‪ ،‬و باز که هر دو پايش را تا‬
‫شتالنگ می شويد گناهان هردو پايش از انگشتانش با آب می رود‪ ،‬و هرگاه ايستاده ناز‬
‫گزارده حد و ثنای حق تعالی را گفته و به شايستگی آنرا اداء نايد و دلش را برای خدا فارغ‬
‫سازد از گناه به گونه ای پاک می شود چنانچه در روز اول از مادرش تولد يافته است‪.‬‬
‫عمرو بن عبسه اين حديث را به ابو امامه گفت‪ :‬وی گفت‪ :‬ببي تو چه می گوئی! در‬
‫يک مقام چني ثوابی به او داده می شود؟!‬
‫عمرو گفت‪ :‬ای ابو امامه! سنم زياد گشته و اجلم نزديک شده است و نيازی بدين‬
‫نيست که در اينحال بر خدا و رسولش دروغ بگوي‪ ،‬اگر آنرا از رسول ال صلی ال عليه‬
‫وسلم يکبار دو بار تا هفت بار و آنرا شرد‪ ،‬نی شنيدم‪ ،‬هرگز آنرا بيان نی کردم و بيشتر از‬
‫اين آنرا از پيامب خدا شنيده ام‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪:‬‬


‫‪ -439‬وعن أب موسى الشعري رضي اللّه عنه‪ ،‬عن النب َ‬
‫«إِذا أَرادَ اللّه تعال ‪ ،‬رحةَ ُأمّةٍ ‪ ،‬قَبضَ نبّيهَا قَبلَها‪ ،‬فجع َلهُ لا َفرَطا وسلَفا بي َيدَيها‪ ،‬وإذا أرادُ‬
‫َهلَكةَ ُأمّ ٍة ‪ ،‬عذّبا ونبّيهَا حَي‪َ ،‬فَأ ْهلَ َكهَا وهوَ حَ ّي ينظُر‪َ ،‬فأَ َقرّ عيَنهُ بِهلكها حي كذّبو ُه وعصَوا‬
‫َأ ْمرَ ُه » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -439‬ابو موسی اشعری رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫پيامب خدا صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه خداوند ارادهء رحت را بر امتی کند‬
‫پيامبش را پيش از ايشان بسوی خود باز می گرداند‪ ،‬تا پيشاپيش برای مهمانداری و اکرام‬
‫‪316‬‬

‫شان زمينه سازی کند و چون ارادهء هلک شان را نايد‪ ،‬عذابشان کند در حاليکه پيامب شان‬
‫زنده است‪.‬‬
‫ش‪ :‬يعنی در حاليکه پيامب خدا شاهد بوده و هلک شان را می بيند و چون او را‬
‫تکذيب کرده اند‪ ،‬دلش را با مشاهدهء آن شاد می کند‪.‬‬

‫‪ -52‬باب در فضيلت اميد و رجاء‬

‫قَالَ ال تَعَالَى إخباراً عنن العبدِ الصنا ِلحِ‪ { :‬فَسَنتَذْ ُكرُونَ مَا َأقُولُ َلكُمْن وَأُ َفوّضُن‬
‫ت مَا مَ َكرُوا وَحَاقَن بِآلِ‬ ‫َأ ْمرِي ِإلَى الِّ إِنّ الَّ بَصنِيرٌ بِا ْل ِعبَادِ{‪َ }44‬فوَقَاهُن الُّ سَنيّئَا ِ‬
‫ن سُوءُ الْعَذَابِ{‪ }45‬غافر‪٤٥ – ٤٤ :‬‬ ‫عوْ َ‬
‫ِفرْ َ‬

‫خداوند در حاليکه از بندهء صال خب می دهد‪ ،‬می فرمايد‪ :‬و من کار خود را به ال‬
‫وامی گذارم‪ ،‬هانا ال به احوال بندگان بيناست‪ .‬پس خداوند او را از شر و مکر فرعونيان‬
‫مفوظ داشت‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم َأّنهُ قال‪:‬‬


‫‪ -440‬وعن أب هريرة ‪ ،‬رضيَ اللّه عنه‪ ،‬عن رسول اللّه َ‬
‫« قالَ اللّه‪َ ،‬عزّ وَجل‪ ،‬أَنَا عِ ْن َد ظَنّ عَبْدي ب‪ ،‬وأَنَا مَ َعهُ حَ ْيثُ َيذْ ُكرُن‪ ،‬وَال ّلهِ ل ّلهُ َأ ْفرَحُ بَتوْبةِ عَ ْب ِدهِ‬
‫مِنْ أَ َحدِ ُكمْ ي ُد ضالَّتهُ باْلفَلةِ ‪َ ،‬ومَنْ َت َقرّبَ إِلَيّ ِشبْرا‪ ،‬تَقرّْبتُ ِإلَ ْيهُ ِذرَاعا‪َ ،‬ومَنْ َتقَ ّربَ إِلَ ّي ذِراعا‪،‬‬
‫ت َقرّْبتُ إليه بَاعا‪ ،‬وِإذَا َأقْبَ َل إِلَ ّي يْشي‪ ،‬أَقبلتُ إلَيه ُأ َه ْروِ ُل » متفقٌ عليه‪ ،‬وهذا لفظ إحدى رِوايات‬
‫مسلم‪.‬‬

‫‪ -440‬ابو هريره رضی ال عنه از پيامب خدا صلی ال عليه وسلم روايت می کند که‬
‫فرمود‪:‬‬
‫خداوند تعالی می فرمايد‪ :‬من با گمان بنده ام به خويش می باشم‪ .‬و من با او هستم هر‬
‫کجا که مرا ياد کند‪" ،‬سوگند بدا که خدا شادمان تر می شود به توبهء بنده اش از يکی از‬
‫شا که در بيابان گم شده اش را می يابد" و آنکه بسوی من يک وجب نزديکی جويد‪ ،‬به او‬
‫يک گز نزديک شوم و آنکه بسوي گزی نزديک شود به او يک باع نزديک شوم و چون‬
‫بسوي گام زند با سرعت به او روی می آورم‪.‬‬
‫‪317‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪،‬‬


‫‪ -441‬وعن جابِر بن عبدِ اللّه‪ ،‬رضي اللّه عنهما‪ ،‬أَّنهُ سَمعَ النَبِ ّي َ‬
‫قَبْ َل موِْتهِ بثلَثةِ َأيّامٍ يقول‪ « :‬ل يوتن َأ َحدُكُم إِ ّل َو ُهوَ يُحْسِنُ الظّنّ باللّه عزّ وَ َج ّل » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -441‬جابر بن عبد ال رضی ال عنهما روايت می کند‪:‬‬


‫سه روز قبل از وفات پيامب خدا صلی ال عليه وسلم از آنضرت صلی ال عليه وسلم‬
‫شنيدم که می فرمود‪ :‬هرگز نيد يکی از شا‪ ،‬مگر اينکه بايد گمانش را به ال تعالی نيکو‬
‫نايد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يقول‪« :‬‬


‫‪ -442‬وعن أَنس‪ ،‬رضي اللّه عنه قال‪ :‬سعتُ رسولَ ال ّلهِ َ‬
‫ك مَا دَعوْتَن َورَجوْتَن َغ َفرْتُ َلكَ عَلى ما كَا َن مِنكَ ول أُبَالِي‪ ،‬يا‬
‫قال اللّه تعال ‪ :‬يَا ابْنَ آ َدمَ إِّن َ‬
‫ت ذُنُوُبكَ عَنَانَ السماء‪ ،‬ث اسَْت ْغفَرْتَن َغفَرتُ لَك‪ ،‬يَا ابْنَ آدَم‪ ،‬إِّنكَ لَو َأتَيْتَن‬
‫ابن آدم‪َ ،‬لوْ بَل َغ ْ‬
‫شرِ ُك بِي شَيْئا‪َ ،‬لتَيُْتكَ ِب ُقرَاِبهَا مَ ْغ ِفرَ ًة » رواه الترمذي‪ .‬وقال‪:‬‬
‫ِبقُرابٍ ا َل ْرضِ خطايا‪ُ ،‬ثمّ َلقِيْتَن ل تُ ْ‬
‫حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -442‬انس رضی ال عنه روايت می کند‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم می فرمود‪ :‬خداوند فرمود‪ :‬ای فرزند آدم تو‬
‫تا لظه ای که از من بواهی و اميد به من کنی آنچه را که از تو سر زند می آمرزم و باکی‬
‫ندارد‪ ،‬ای فرزند آدم اگر گناهانت به بلندی آسان برسد و بعدا از من آمرزش طلبی‪ ،‬آنرا‬
‫برايت می آمرزم‪ .‬ای فرزند آدم اگر تو به پُری زمي از گناه نزدم بيائی و در حالی با من‬
‫روبرو شوی که به من شريک نياورده باشی‪ ،‬به پُری زمي از آمرزش با تو روبرو می گردم‪.‬‬
‫‪318‬‬

‫‪ -53‬باب جع بي بيم و اميد (خوف و رجاء)‬

‫ختَارَ ِل ْلعَ ْبدِ ف حَا ِل صِحِّتهِ أنْ يَكُونَ خَائفا رَاجِيا‪ ،‬وَيَكُونَ َخ ْو ُفهُ َورَجَاؤُهُ‬
‫ا ْع َلمْ أ ّن الُ ْ‬
‫ب والسَّنةِ وغَ ْي ِر ذَِلكَ‬
‫شرْع مِنْ نصُوصِ الكِتَا ِ‬
‫ض الرّجاء‪ ،‬وقوا ِعدُ ال ّ‬
‫سَواء‪ ،‬وف حَا ِل ا َل َرضِ يُمحّ ُ‬
‫مُتظا ِهرَةٌ َعلَى ذلك‪.‬‬
‫البته برای بنده پسنديده است اينکه در حال صحت خويش ترسان و اميدوار باشد‪ ،‬و‬
‫ترس و اميدش هردو برابر باشد و در حال مرض نيز هچني چنانچه اصول شرعيه و آيات و‬
‫احاديث هه دال بر اين امر می باشد‪.‬‬

‫سرُونَ} العراف‪٩٩ :‬‬


‫ن مَ ْكرَ الّ إِلّ الْ َق ْومُ الْخَا ِ‬
‫قَالَ ال تَعَالَى { َفلَ يَ ْأمَ ُ‬
‫س مِن ّر ْوحِ الّ إِلّ الْ َقوْمُ ا ْلكَا ِفرُونَ} يوسف‪٨٧ :‬‬
‫و قال تعالی‪ِ{ :‬إ ّنهُ لَ َييْأَ ُ‬
‫سوَدّ وُجُوهٌ} آل عمران‪١٠٦ :‬‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬يوْ َم تَ ْبيَضّ وُجُو ٌه وَ َت ْ‬
‫ب وَِإ ّنهُ َلغَفُورٌ رّحِيمٌ} العراف‪١٦٧ :‬‬
‫سرِيعُ ا ْلعِقَا ِ‬
‫ن َربّكَ َل َ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬إِ ّ‬
‫جحِيمننٍ{‪}14‬‬
‫و قال تعالی‪ { :‬إِنّن ا َلْ ْبرَارَ لَفِني نَعِيمننٍ{‪ }13‬وَإِنّن الْفُجّارَ لَفِني َ‬
‫النفطار‪١٤ – ١٣ :‬‬
‫ضيَةٍ{‪ }7‬وََأمّان‬
‫شةٍ رّا ِ‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬فَأمّان مَن ثَقُلَتْن مَوَازِينُهنُ{‪َ }6‬ف ُهوَ فِي عِي َ‬
‫مَنْ خَفّتْ َموَازِي ُنهُ{‪ }8‬فَُأ ّمهُ هَاوِ َيةٌ{‪ }9‬القارعة‪٩ – ٦ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬پس اين نی شوند از مکر خدا مگر گروه زيانکاران‪ .‬اعراف‪99 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬هانا سخن اين است که از رحت خدا جز گروه کافران نا اميد نشوند‪.‬‬
‫يوسف‪87 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬آن روز که سفيد شود رويهايی و سياه گردد رويهائی‪ .‬آل عمران‪106 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬هر آئينه پروردگار تو زود عقوبت کننده و او نيز آمرزندهء مهربان است‪.‬‬
‫اعراف‪167 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬هر آئينه نيکوکاران در نعيم بشت و گنهکاران در دوزخ باشند‪ .‬انفطار‪:‬‬
‫‪14 – 13‬‬
‫‪319‬‬

‫و ميفرمايد‪ :‬پس هر که پله های حسنات او گران شد در بشت زندگی توأم با آسايش‬
‫دارد و اما هر که سبک شد پله های او پس جايگاه آن شخص هاويه باشد‪ .‬قارعه‪9 – 6 :‬‬

‫واليات ف هذا العن كثيةٌ ‪ .‬فَيَجْتَمعُ الَوفُ والرجاءُ ف آيََتيْ ِن مُقَْترِنَتَيْ ِن أَو آيات أَو آية‬
‫‪.‬‬

‫آيات وارده زياد بوده بگونه ای که خوف و رجاء را هه وقت در دو آيهء متصل‬
‫درمی يابيم‪:‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪َ « :‬لوْ‬


‫‪ -443‬وعن أب هريرة ‪ .‬رضي اللّه عنه‪ ،‬أَ ّن رَسُولَ ال ّلهِ َ‬
‫َي ْع َلمُ ا ُل ْؤمِ ُن مَا عِ ْن َد ال ّلهِ مِنَ ال ُعقُـوَبةِ ‪ .‬ما طَمِعَ بَنِّتهِ أَحَد‪ ،‬وََلوْ َي ْع َلمُ الكا ِفرُ مَا عِنَد ال ّل ِه مِنَ‬
‫ط مِنْ جنِّتهِ أَ َحدٌ » رواه مسلم‪.‬‬
‫الرّحْ َمةِ ‪ ،‬مَا قَن َ‬

‫‪ -443‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اگر مؤمن عذابی را که نزد خدا است بداند‪،‬‬
‫هيچوقت به بشت او طمع نی کند و اگر کافر رحتی را که نزد خداست بداند‪ ،‬هيچوقت از‬
‫بشت او نا اميد نی شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -444‬وعن أب سَعيد الدرِي‪ ،‬رضي اللّه عَنه‪ ،‬أَنّ رسولَ اللّه َ‬
‫حةً قالَت‪:‬‬
‫قال‪ « :‬إذا وُضِعتِ الَنَازَ ُة واحْت َم َلهَا النّاسُ أَو الرّجالُ عَلى أَعْنَاقِهم‪َ ،‬فإِنْ كاَنتْ صالِ َ‬
‫َقدّمُون قَ ّدمُون‪ ،‬وَإنْ كاَنتْ غَي صالةٍ ‪ ،‬قالَت‪ :‬يا وْي َلهَا‪ ،‬أَيْنَ َت ْذهَبُو َن بَها؟ يَسْمَعُ صَوتَها ُكلّ‬
‫صعِقَ» رواه البخاري‪.‬‬
‫شيءٍ إلّ ا ِلنْسَانُ‪ ،‬وََلوْ سَ ِم َعهُ َل َ‬

‫‪ -444‬ابو سعيد الدری رضی ال عنه روايت می نايد که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬چون جنازه ناده شود و مردم آنرا بر شانه‬
‫های خويش بردارند‪ ،‬اگر صال باشد‪ ،‬می گويد مرا پيش ببيد و پيش ببيد و اگر صال‬
‫نباشيد گويد‪ :‬وای بر او‪ ،‬او را کجا می بريد؟ بگونه ای که صدايش را هه چيز جز انسان می‬
‫شنود و هر گاه انسان شنود بيهوش گردد‪.‬‬
‫‪320‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -445‬وعن ابن مسعود‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫الَّنةُ َأ ْق َربُ إل أَ َحدِ ُك ْم مِنْ ِشرَاكِ َن ْعلِه وَالنّارُ مِثْ ُل ذلك » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -445‬ابن مسعود رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بشت برای يکی از شا از بند کفشش‬
‫نزديکتر است و دوزخ نيز هچنان‪.‬‬

‫‪ -54‬باب فضيلت گريست از ترس خدا و اشتياق بسوی او جلت‬


‫عظمته‬

‫خشُوعاً} السراء‪١٠٩ :‬‬


‫ن يَبْكُونَ َو َيزِيدُهُمْ ُ‬
‫خرّونَ ِللَذْقَا ِ‬
‫قَالَ ال تَعَالَى { َويَ ِ‬
‫جبُونَ{‪َ }59‬و َتضْحَكُونَ وَ َل َتبْكُونَ{‪}60‬‬
‫و قال تعالی‪ { :‬أَ َفمِنْ َهذَا ا ْلحَدِيثِ تَعْ َ‬
‫النجم‪٦٠ – ٥٩ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و می افتد بر روی خويش گريه کنان و می افزايد قرآن فروتنی‬
‫ايشان را‪ .‬اسراء‪109 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬آيا از اين سخن تعجب می کنيد و خنده می نائيد و نی گرييد؟‪.‬‬
‫نم‪60 – 59 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬ا ْقرَأْ‬


‫ب َ‬
‫‪ -446‬وعَن أب مَسعود‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ .‬قال‪ :‬قال ل الن ّ‬
‫علّي القُرآ َن » قلت‪ :‬يا رسُولَ اللّه‪َ ،‬أ ْقرَأُ َعلَيْك‪ ،‬وَ َعلَ ْيكَ أُْنزِل؟‪ ،‬قال‪ « :‬إِن أُ ِحبّ أَنْ أَ ْس َمعَ ُه مِنْ‬
‫غَ ْيرِي » فقرَْأتُ عليه سو َرةَ النّساء‪ ،‬حت جِ ْئتُ إل هذِهِ الية ‪َ { :‬ف َكيْفَ إِذا ِ‬
‫جئْنا مِنْ ُكلّ ُأمّة‬
‫شهِيدًا } [ الية ‪ ] 41 :‬قال‪ « :‬حَسُْبكَ ال َن » فَالَْتفَتّ‬
‫بِشَهيد وِجئْنا بِكَ عَلى هَؤلءِ َ‬
‫إِليْه‪َ .‬فإِذَا عِيْناهُ َت ْذرِفان‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -446‬ابن مسعود رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم براي گفت‪ :‬قرآن را بر من بوان!‬
‫‪321‬‬

‫گفتم‪ :‬ای پيامب خدا صلی ال عليه وسلم‪ ،‬من بر شا بوان حال آنکه قرآن بر شا‬
‫نازل شده است؟‬
‫فرمود‪ :‬دوست دارم آنرا از غي خود بشنوم و بر آن حضرت سورهء نساء را خواندم‬
‫تا به اين آيه رسيدم‪َ { :‬ف َكيْفَ إِذا ِ‬
‫جئْنا مِنْ ُكلّ ُأمّة ِبشَهيد وِجئْنا بِكَ عَلى هَؤلءِ‬
‫شهِيدًا } نساء‪ ، 41 :‬فرمودند‪ :‬بس است و چون به آنضرت صلی ال عليه وسلم نگريستم‬
‫َ‬
‫ديدم از چشمان شان اشک می ريزد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم خُ ْطَبةً‬


‫ب رَسُولُ اللّه َ‬
‫‪ -447‬وعن أنس‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬خَ َط َ‬
‫ل وَلَبَكَيُْتمْ كثيا» قال‪َ :‬فغَطّى‬
‫مَا سَ ِم ْعتُ مِ ْث َلهَا قَط‪ ،‬فقال‪َ « :‬لوْ تعْلمُو َن ما أَ ْع َلمُ َلضَحِكُْت ْم َقلِي ً‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ .‬وُجُو َههُم‪ .‬ولمْ خَنِي‪ .‬متفقٌ عليه‪ .‬وَسَبَ َق بيَاُنهُ ف بابِ‬
‫َأصْحَابُ رَسُولِ ال ّلهِ َ‬
‫الَوف‪.‬‬

‫‪ -447‬انس رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم خطبهء خواندند که مثل آنرا هرگز نشنيده بودم‪،‬‬
‫فرمود‪ :‬اگر شا آنچه را که می دان می دانستيد‪ ،‬کم می خنديديد و بسيار می گريستيد‪.‬‬
‫گفت‪ :‬سپس ياران پيامب صلی ال عليه وسلم روی های خود را پوشيدند‪ ،‬در حاليکه‬
‫صدايشان به گريه بلند بود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -448‬وعن أب هريرة‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬قالَ رسُولُ ال ّلهِ َ‬
‫ضرْع وَل يَجْتَمعُ ُغبَارٌ ف َسبِيلِ اللّه‬
‫ج النّا َر رَجْلٌ بَكَى مِنْ خَشَْيةِ اللّه حَتّى َيعُودَ اللّبَنُ ف ال ّ‬
‫لََيلِ ُ‬
‫ودُخانُ َجهَّنمَ» رواه الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حس ٌن صحيحٌ‪.‬‬

‫‪ -448‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬داخل نی شود به دوزخ آنکه از ترس خدا‬
‫گريه کرده باشد تا که شي دوباره به پستان باز گردد‪ .‬و غبار راه خدا با دود دوزخ يکجا جع‬
‫نشود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬سَ ْب َعةٌ يُ ِظّل ُهمُ ال ّلهُ ف ِظلّهِ َي ْومَ‬
‫‪ -449‬وعنه قال‪ :‬قالَ رسُولُ اللّه َ‬
‫شأَ ف عِبَادَ ِة اللّه تَعال ‪َ .‬ورَجُ ٌل َقلُْبهُ ُم َعلّق بالَسَاجِد‪َ .‬ورَجُلنِ‬
‫ل ظِلّ إ ّل ِظلّه‪ :‬إِمامٌ عادِل‪ ،‬وشابّ نَ َ‬
‫‪322‬‬

‫صبٍ وَجَمال‪ .‬فَقال‪ :‬إِنّي أَخافُ‬


‫تَحَابّا ف اللّه اجتَمَعا َعلَيهِ وَت َفرّقَا َعلَيهِ‪َ ،‬ورَجَ ٌل دَعَ ْتهُ ا ْمرََأ ٌة ذَاتُ مَ ْن ِ‬
‫صدَ َقةَ فأَخْفاها حتّى َل َت ْعلَمَ شِمال ُه ما ُت ْنفِقُ يَمِينه‪ .‬ورَجُ ٌل ذَ َكرَ اللّه خالِيا‬
‫صدّقَ ِب َ‬
‫اللّه‪ .‬ورَ ُجلٌ َت َ‬
‫ضتْ عَيْنَاهُ» متفقٌ عليه‪.‬‬
‫فَفَا َ‬

‫‪ -449‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هفت کس هستند که خداوند آنا را در سايه‬
‫اش‪ ،‬در روزی که سايهء جز سايه اش نيست‪ ،‬جای دهد‪ :‬زمامدار عادل و جوانی که در‬
‫عبادت خدا بزرگ شده باشد و مردی که گرويدهء مساجد است‪ ،‬و دو مردی که خاص برای‬
‫ال با يکديگر مبت می ورزند‪ ،‬با هم يکجا می شوند برای خدا و از هم جدا می شوند برای‬
‫او‪ ،‬و شخصی که زنی صاحب مقام و زيبا او را دعوت به زنا نايد‪ ،‬ولی او در جواب بگويد‪:‬‬
‫از خدا می ترسم و آنکه بگونه ای پنهان صدقه دهد که دست چپش از دست راست آن که‬
‫داده خب نگردد‪ ،‬و مردی که در تنهائی خدا راياد کرده و اشک از چشمانش سرازير شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -450‬وعَن عبد اللّه ب ِن الشّخّي‪ .‬رضي اللّه عنه‪ .‬قال‪َ :‬أتَ ْيتُ رسُو َل اللّه َ‬
‫و َسلّم َوهُو يُصلّي ول ْوفِهِ َأزِيزٌ َكَأزِي ِز الرْجَ ِل مِنَ البُكَاء‪ .‬حديث صحيح رواه أبو داود‪.‬‬
‫والتّرمذيّ ف الشّمائِل بإِسنادٍ صحيح‪.‬‬

‫‪ -450‬از عبد ال بن شخي رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫خدمت رسول ال صلی ال عليه وسلم آمدم در حاليکه ناز می گزاردند و سينهء‬
‫مبارک مانند آواز ديگ "از گريه" صدائی داشت‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬لَِبيّ بنِ‬


‫‪ -451‬وعن أَنسٍ رضي اللّه عنه‪ .‬قال‪ :‬قالَ رسُولُ اللّه َ‬
‫َكعْب‪ .‬رضي اللّه عنه‪ « :‬إِ ّن اللّه‪َ ،‬عزّ وجَل‪َ ،‬أ ْمرَن أَنْ َأ ْقرََأ علَيْك‪َ :‬لمْ يَكُن اّلذِينَ َك َفرُوا » قال‪:‬‬
‫وَسَمّان؟ قال‪َ « :‬ن َع ْم » فَبَكى أُبَي‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫جعَلَ ُأبَيّ يَبْكي‪.‬‬
‫وف رواية‪ :‬فَ َ‬

‫‪ -451‬از انس رضی ال عنه مرويست که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم برای ابی بن کعب رضی ال عنه فرمود‪ :‬خداوند‬
‫عزوجل مرا دستور داده که {َلمْ يَكُن اّلذِينَ َك َفرُوا} بر تو بوان‪.‬‬
‫‪323‬‬

‫گفت‪ :‬آيا مرا اسم برد؟‬


‫فرمود‪ :‬بلی و ابی رضی ال عنه گريست‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -452‬وعنه قال‪ :‬قالَ أَبو بَ ْكرٍ لعمر‪ ،‬رضي اللّه عنهما‪ .‬بعدَ وفاةِ رسول اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ :‬انْ َطلِ ْق بِنا إل ُأمّ أَين‪ .‬رضي اللّه عنها‪َ .‬نزُورُها كما كَانَ رسُولُ اللّه َ‬
‫و َسلّم‪َ ،‬يزُورُها‪َ .‬فلَمّا انَْتهَيا إِليْها بَكَت‪ .‬فقَال لا‪ :‬ما يُبْكِيك؟ َأمَا َت ْعلَمِيَ أَ ّن مَا عِ ْن َد اللّه تعال خَ ْيرٌ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬قالَت‪ :‬إِن َل أَبْكِي‪ ،‬أَنّي َل ْع َلمُ أَ ّن ما ع ْندَ اللّه َخيٌ ِلرَسُولِ اللّه‬
‫ِلرَسُولِ اللّه َ‬
‫جعَل‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬ولكِنّي َأبْكِي أَ ّن الوَحْ َي َقدِ اْنقَطَ َع مِنَ السّما ِء فَهَيّجَ ْتهُما عَلى البُكاء‪ ،‬فَ َ‬
‫َ‬
‫يَبْكِيانِ مَعهَا روا ُه مسلم‪ .‬وقد سبق ف باب زيا َرةِ أَهل الي‪.‬‬

‫‪ -452‬انس رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫ابوبکر رضی ال عنه بعد از وفات پيامب صلی ال عليه وسلم برای عمر رضی ال عنه‬
‫گفت‪ :‬ما را نزد ام اين بب هانگونه که آنضرت صلی ال عليه وسلم به ديدارش می رفت‪ ،‬ما‬
‫هم به ديدارش بروي‪ .‬وقتی آنا رفتيم‪ ،‬گريست‪ .‬از وی پرسيدند چه چيز ترا به گريه آورد؟‬
‫آيا نی دانی آنچه که پيامب صلی ال عليه وسلم نزد خدا دارد برايش بتر است؟‬
‫گفت‪ :‬من برای آن نی گري که نی دان آنچه پيامب صلی ال عليه وسلم نزد خدا‬
‫دارد برايش بتر است‪ ،‬ولی گريه ام برای اينست که وحی آسانی قطع شده‪ ،‬بعدا هر دوی آنا‬
‫را به گريه آورد وشروع به گريست با وی کردند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -453‬وعن ابن عَمَر‪ ،‬رضي اللّه عنهما‪ ،‬قال‪ « :‬لَمّا اشَْتدّ ِبرَسُولِ اللّه َ‬
‫و َسلّم وَ َج ُعهُ قي َل َلهُ ف الصّلَ ِة فقال‪ُ « :‬مرُوا أَبا بَ ْك ِر َفلُْيصَلّ بالنّاسِ » فقالتْ عائشةُ ‪ ،‬رضي اللّه‬
‫عنها‪ :‬إِ ّن أَبَا بَ ْك ٍر رَجُ ٌل رَقيقٌ إِذا َقرَأَ القُرآنَ َغلََبهُ البُكا ُء » فقال‪ُ « :‬مرُو ُه َفلْيُصَلّ » ‪.‬‬
‫وف رواية عن عائشةَ ‪ ،‬رضي اللّه عنها‪ ،‬قالَت‪ :‬قلت‪ :‬إِنّ أَبا بَ ْكرٍ إِذا قَامَ مقا َمكَ لَم‬
‫يُسْمع النّاس مِنَ البُكَاء‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -453‬ابن عمر رضی ال عنهما ميگويد‪:‬‬


‫چون بيماری پيامب صلی ال عليه وسلم شدت گرفت برايش از ناز گفته شد‪ ،‬فرمود‪:‬‬
‫ابوبکر را بگوئيد تا برای مردم ناز گزارد‪ .‬عايشه رضی ال عنها گفت‪ :‬وی مردی نرم دل‬
‫‪324‬‬

‫است و وقتی قرآن بواند گريه بر وی غالب شود‪ .‬آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬وی‬
‫را بگوئيد تا بر مردم ناز گزارد‪.‬‬
‫در روايتی از عايشه رضی ال عنها آمده که گفتم‪ :‬وقتی ابوبکر به جايتان ايستاده‬
‫شود‪ ،‬از شدت گريه مردم صدای او را نی شنوند‪.‬‬

‫‪ -454‬وعن إِبراهيمَ بنِ عبدِ الرّح ِن ب ِن عوفٍ أَنّ عبدَ الرّحنِ بنَ َعوْف‪ ،‬رَضيَ اللّه عنهُ‬
‫ص َعبُ بنُ عُمَي‪ ،‬رضيَ اللّه عنه‪ ،‬و ُهوَ خَ ْي ٌر مِنّي‪َ ،‬ف َلمْ يُو َجدْ‬
‫ُأتِيَ بطَعامٍ وكانَ صائما‪ ،‬فقال‪ :‬قُتِ َل مُ ْ‬
‫لَه ما يُ َكفّ ُن فيهِ إِلّ ُب ْردَةٌ إِنْ ُغطّي بِها َرأْ ُسهُ َب َدتْ رِجْلُه‪ ،‬وإِنْ ُغطّ َي با رِجْله َبدَا رأْسُه‪ُ ،‬ثمّ بُسِطَ‬
‫ج َلتْ لَنا‪.‬‬
‫سطَ َأوْ قال‪ :‬أُعْطِينَا مِنَ الدّنْيا مَا أُعْطِينَا َقدْ خَشِينَا أَنْ تَكُونَ حَسَنَاتُنا ُع ّ‬
‫لَنَا مِنَ الدّنْيَا ما بُ ِ‬
‫ُثمّ َجعَلَ يبْكي َحتّى َترَكَ الطّعام‪ .‬روا ُه البخاري‪.‬‬

‫‪ -454‬از ابراهيم بن عبد الرحن بن عوف روايت شده که‪:‬‬


‫برای عبد الرحن بن عوف طعامی آورده شد و او روزه داشت‪ ،‬گفت‪ :‬مصعب بن‬
‫عمي که از من بتر بود کشته شد‪ ،‬حال آنکه چيزی برايش يافت نشد تا در آن کفن گردد‪،‬‬
‫جز چادری (پتو) که چون سرش بدان پوشيده می شد‪ ،‬پاهايش برهنه می ماند و چون پاهايش‬
‫را می پوشاندند‪ ،‬سرش ظاهر می شد و چنانچه می بينيد دنيا برای ما فراخ شده – يا گفت که‬
‫برای ما از دنيا داده شده – آنچه می بينيد و می ترسيم که حسنات ما برای ما در دنيا پيش‬
‫داده شده باشد وگريه را شروع نود و طعام را ترک کرد‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫ب َ‬
‫ي بْنِ عَجل َن الباهِلي‪ ،‬رضيَ اللّه عنه‪ ،‬عن الن ّ‬
‫صدَ ّ‬
‫‪ -455‬وعن أب أُمامة ُ‬
‫ع من خَشَيةِ اللّه‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬لَ ْيسَ شَيءٌ أَ َحبّ إِل اللّه تعال من قَ ْطرَتَي وأََثرَيْنِ‪ :‬قَ ْطرَةُ ُدمُو ٍ‬
‫ضةٍ منْ‬
‫َوقَطرَةُ َدمٍ تُهرَاقُ ف َسبِيلِ اللّه تعال‪ ،‬وأما الثران فأثر ف سبيل ال تعـال وََأَث ٌر ف فَرِي َ‬
‫َفرَائِضِ اللّه تعال» رواه الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسنٌ‪.‬‬

‫‪ -455‬ابو امامه صدی بن عجلن باهلی رضی ال عنه روايت می دارد که‪:‬‬
‫پيامب خدا صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچ چيز نزد خداوند دوست داشتنی تر از دو‬
‫قطره و دو علمت نيست‪ :‬قطرهء اشکی که از ترس خدا می ريزد و قطرهء خونی که در راه‬
‫خدا‪ ،‬ريته می شود‪ ،‬اما دو علمه و نشانه علمهء جهاد در راه خدا و علمتی که در فريضه‬
‫ای از فرائض خداوند است (يعنی در پيشانی يا زانو از کثرت سجود آشکار گردد)‪.‬‬
‫‪325‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -456‬حديث العْرباض ب ِن ساريةَ ‪ .‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬وعَظَنَا رسُول اللّه َ‬
‫ت منها ال ُقلُوب‪ ،‬و َذ َرفْت م ْنهَا العُيُو ُن » ‪ .‬وقد سبق ف باب النهي عن‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم َموْعِ َظةً وَ ِج َل ْ‬
‫البدع‪.‬‬

‫‪ -456‬حديث عرباض بن ساريه رضی ال عنه است که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم برای ما موعظه ای فرمود که دلا از آن هراسان شد و‬
‫چشم ها از آن اشکبار‪.‬‬
‫‪326‬‬

‫‪ -55‬باب فضيلت زهد و پارسائی در دنيا و تشويق بر کم طلبی از‬


‫آن و فضيلت فقر‬

‫ختَلَطَن بِهِن‬
‫حيَا ِة ال ّدنْيَا َكمَاء أَنزَ ْلنَاهُن مِنَن السّنمَاءِ فَا ْ‬
‫قَالَ ال تَعَالَى { ِإنّمَا مَ َثلُ الْ َ‬
‫ظنّ‬
‫خرُ َفهَا وَا ّزيّنَتْ وَ َ‬
‫ض زُ ْ‬
‫حتّىَ إِذَا أَخَذَتِ ا َلرْ ُ‬ ‫س وَا َلنْعَامُ َ‬ ‫ت ا َلرْضِ ِممّا يَ ْأ ُكلُ النّا ُ‬ ‫نَبَا ُ‬
‫أَ ْهلُهَا َأ ّنهُمْن قَا ِدرُونَن عَ َليْهَا َأتَاهَا َأ ْمرُنَا َليْلً َأ ْو َنهَاراً فَجَ َع ْلنَاهَا حَصنِيداً كَأَن لّمْن تَغْنَن‬
‫صلُ اليَاتِ لِ َقوْ ٍم يَتَفَ ّكرُونَ{‪ }24‬يونس‪٢٤ :‬‬ ‫بِا َلمْسِ كَذَِلكَ نُ َف ّ‬
‫حيَاةِ ال ّدنْيَنا َكمَاء أَنزَ ْلنَاهنُن مِنننَ السنّنمَا ِء‬
‫ضرِبننْ لَهُنم ّم َثلَ ا ْل َ‬ ‫وقال تعالی‪ { :‬وَا ْ‬
‫شيْءٍ‬ ‫علَى ُكلّ َ‬ ‫ختَلَطَن بِهنِ َنبَاتنُ ا َلْرْضنِ فَأَص ْن َبحَ َهشِيمًا تَ ْذرُوهنُ ال ّريَاحُن وَكَاننَ الُّ َ‬ ‫فَا ْ‬
‫خ ْيرٌ عِن َد َربّكَن‬
‫حيَا ِة ال ّدنْيَا وَا ْلبَا ِقيَاتُن الصنّاِلحَاتُ َ‬‫مّقْتَدِراً{‪ }45‬ا ْلمَالُ وَا ْل َبنُونَن زِي َنةُ الْ َ‬
‫خ ْيرٌ َأمَلً{‪ }46‬الكهف‪٤٦ – ٤٥ :‬‬ ‫َثوَاباً وَ َ‬
‫خ ٌر بَ ْينَكُم ن ْن‬
‫حيَاةُ ال ّدنْيَننا َلعِب ننٌ َوَل ْهوٌ َوزِي َنةٌ َوتَفَا ُ‬
‫عَلمُوا َأنّمَننا الْ َ‬
‫وقال تعالی‪ { :‬ا ْ‬
‫عجَبَ ا ْلكُفّارَ َنبَاتُهُ ثُمّ َيهِيجُ َف َترَاهُ مُصْ َفرّا ثُمّ‬ ‫غيْثٍ أَ ْ‬‫َوتَكَا ُثرٌ فِي ا َلْ ْموَالِ وَا َلْوْلَدِ َك َم َثلِ َ‬
‫حيَاةُ ال ّدنْيَا‬ ‫ضوَانٌن وَمَا الْ َ‬ ‫عذَابٌن شَدِي ٌد َومَغْ ِفرَةٌ مّنَن الِّ َو ِر ْ‬ ‫خرَةِ َ‬‫يَكُونُن حُطَاماً وَفِي الْ ِ‬
‫إِ ّل مَتَاعُ ا ْل ُغرُورِ} الحديد‪٢٠ :‬‬
‫ش َهوَات ِن مِن نَ النّس نَاء وَا ْل َبنِين نَ وَالْ َقنَاطِي ِر‬ ‫وقال تعالی‪ { :‬زُيّن نَ لِلنّاس نِ حُبّ ال ّ‬
‫حيَاةِ‬‫حرْثِن ذَلِكَن مَتَاعُن الْ َ‬ ‫خ ْيلِ ا ْلمُسَن ّومَةِ وَا َلنْعَامِن وَالْ َ‬
‫طرَ ِة مِنَن الذّهَبِن وَا ْل ِفضّةِ وَالْ َ‬
‫ا ْلمُقَن َ‬
‫ن ا ْلمَآبِ{‪ }14‬آل عمران‪١٤ :‬‬ ‫حسْ ُ‬
‫ال ّدنْيَا وَالّ عِندَهُ ُ‬
‫حيَاةُ ال ّدنْيَا وَلَ‬
‫ل تَ ُغرّنّكُمُن ا ْل َ‬
‫وقال تعالی‪ { :‬يَا َأيّهَا النّاسُن إِنّ وَعْ َد الِّ حَقّ فَ َ‬
‫يَ ُغرّنّكُم بِالِّ ا ْل َغرُورُ{‪ }5‬فاطر‪٥ :‬‬
‫س ْوفَ تَعْ َلمُو نَ{‬
‫حتّى ُز ْرتُ مُ ا ْلمَقَا ِبرَ{‪َ }2‬كلّ َ‬
‫وقال تعالی‪ { :‬أَ ْلهَاكُ مُ التّكَا ُثرُ{‪َ }1‬‬
‫س ْوفَ تَعْ َلمُونَ{‪َ }4‬كلّ َلوْ تَ ْعَلمُونَ عِلْمَ ا ْليَقِينِ{‪ }5‬التكاثر‪٥ – ١ :‬‬ ‫ل َ‬‫‪ }3‬ثُمّ كَ ّ‬
‫خرَةَ َلهِيَن‬
‫حيَاةُ ال ّدنْيَا إِلّ َل ْهوٌ َولَعِبٌن وَإِنّ الدّارَ الْ ِ‬
‫وقال تعالی‪ { :‬وَمَا هَذِهِن الْ َ‬
‫ح َيوَانُ َلوْ كَانُوا يَعْ َلمُونَ{‪ }64‬العنكبوت‪٦٤ :‬‬ ‫الْ َ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬مققا مثل زندگانی دنيا مانند آبيست که از آسان فرود آورديش‬
‫و به سبب آن در هم آميخت نباتات زمي از آنچه مردم و چارپايان می خورند‪ ،‬تا وقتيکه زمي‬
‫بد ست آورد پياي هء خود را و آرا سته شد و گمان کرد ند ساکنان آن که ايشان تواناي ند بر‬
‫انتفاع از آن‪ ،‬ناگهان فرمان ما در شب يا روز بر زمي آمد و گردانيدي آن را مثل زراعت از‬
‫بيخ بريده که گويا ديروز هيچ نبود و خداوند اينگونه آياتش را به اهل فکرت بيان می دارد‪.‬‬
‫يونس‪24 :‬‬
‫‪327‬‬

‫و ميفرمايد‪ :‬و برای شان مثل زندگانی دنيا را بيان کن که مانند آبيست که از آسان‬
‫فرو فرستاديش و در هم پيچيد به سببش رستنی زمي‪ ،‬و آخر کار در هم شکسته گرديد که‬
‫بادها می پرانيدش و خدا بر هه چيز توانا است‪ .‬مال و فرزندان آرايش زندگانی دنيا بوده و‬
‫نزد خدا حسنات‪ ،‬شايسته و پاينده بوده و عاقبت آن نيکوتر است‪ .‬کهف‪46 – 45 :‬‬
‫و ميفرمايـد‪ :‬بدانيـد کـه زندگانـی دنيـا بازی و لوـ و آرايـش و تفاخـر در ميان تان و‬
‫زيادت طل بی در مال ا و فرزندان از يکدي گر ا ست‪ ،‬و در م ثل مان ند باراني ست که زرا عت‬
‫کنندگان را رسـتنی بشگفـت دارد‪ ،‬باز بينـی کـه زرد و خشـک شود و بپوسـد‪ ،‬و در آخرت‬
‫عذاب سخت است (دنيا طلبان را) و نيز از جانب خدا آمرزش و خوشنوديست (مؤمنانرا) و‬
‫زندگانی دنيا جز برهء که باعث فريب باشد‪ ،‬چيز ديگری نيست‪ .‬حديد‪20 :‬‬
‫و ميفرما يد‪ :‬و برای مردم دو ستی آرزوهای ن فس از زنان‪ ،‬فرزندان و خزا نه های ج ع‬
‫ساخته از زر و سيم و ا سپان نشان ند ساخته و چهارپايان و زرا عت آرا سته کرده شده و ا ين‬
‫است برهء زندگی دنيا و نزد خدا است بازگشت نيک‪ .‬آل عمران‪14 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬ای مردمان حقا وعدهء خدا راست است پس شا را زندگانی دنيا فريفته‬
‫نکند و شيطان فريبنده شا را در برابر "عفو" خدا فريب ندهد‪ .‬فاطر‪5 :‬‬
‫و ميفرما يد‪ :‬ش ا را غا فل کرد از يکدي گر حس افزون طل بی مال تا به گور ستان ها‬
‫رسيديد نواهيد دانست باز ميگوي نی نواهيد دانست‪ ،‬نی نی اگر حقيقت کار را بدانيد به‬
‫علم يقي‪ ،‬غافل نی شديد‪ .‬تکاثر‪5 – 1 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬و اين زندگانی دنيا جز بازی و بيهودهء بيش نيست‪ ،‬و زندگانی اگر‬
‫مردم بدانند در حقيقت دار آخرت است‪ .‬عنکبوت‪64 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -457‬عن عمرو ب ِن عوفٍ الَنْصاري‪ .‬رضي اللّه عنه‪َ ،‬أنّ رسو َل اللّه َ‬
‫حرَيْ ِن َيأْتِي بِج ْزيَِتهَا َفقَدمَ بِما ٍل منَ‬
‫و َسلّم َب َعثَ أَبا عُبيد َة بنَ الرّاح‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬إل البَ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬
‫ج ِر مَعَ رسول اللّه َ‬
‫حرَين‪ ،‬فَسَ ِمعَت الَنصَارُ بقُدومِ أب عُبَ ْي َدةَ ‪ ،‬فوا َفوْا صَلةَ الفَ ْ‬
‫الب ْ‬
‫سمَ رسول اللّه‬
‫صرَف‪ ،‬فََت َعرّضُوا لَه‪ ،‬فَتَبَ ّ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬اْن َ‬
‫و َسلّم َفلَمّا صَلى رسول اللّه َ‬
‫حرَيْ ِن »‬
‫ي رَآهُم‪ُ ،‬ثمّ قال‪« :‬أَظُنّكُم سَمِعتُم أَنّ َأبَا عُبَ ْيدَ َة َق ِدمَ بِشَيء مِنَ الْبَ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم حِ َ‬
‫َ‬
‫شرُوا وَأ ّملُوا ما يَسرّكُم‪ ،‬فواللّه ما الفقْرَ أَخْشَى‬
‫فقالوا‪ :‬أَجَل يا رسول اللّه‪ ،‬فقــال‪ « :‬أَبْ ِ‬
‫‪328‬‬

‫ط الدّْنيَا َع َليْكُم كما بُس َطتْ َعلَى مَنْ كَا َن قَ ْبلَكُم‪ ،‬فَتَنَافَسُوهَا كَمَا‬
‫َعلَيْكُم‪ .‬وَلكنّي أَخْشى أَنْ تُبْسَ َ‬
‫تَنَافَسُوهَا‪ .‬فََت ْهلِكَ ُكمْ كَمَا َأ ْهلَكَ ْت ُه ْم » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -457‬عمرو بن عوف انصاری رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫پيامب خدا صلی ال عليه وسلم ابو عبيده ابن الراح رضی ال عنه را به برين فرستاد‪،‬‬
‫که جزيهء آنا را بياورد‪ ،‬و او هم مالی را از برين آورد‪ .‬انصار از آمدن ابو عبيده رضی ال‬
‫عنه آگاهی يافته‪ ،‬و در ناز صبح حاضر و آنرا با پيامب صلی ال عليه وسلم ادا نودند‪ .‬رسول‬
‫ال صلی ال عليه وسلم آنا را ديده تبسم فرمودند و گفت‪ :‬گمان می کنم‪ ،‬شنيده ايد که ابو‬
‫عبيده مالی را از برين آورده است؟‬
‫جواب دادند‪ :‬بلی ای پيامب خدا صلی ال عليه وسلم!‬
‫فرمود‪ :‬شاد باشيد و اميدوار به آنچه شا را شاد سازد! بدا قسم من از فقر بر شا نی‬
‫ترسم‪ ،‬ليکن ترسم از اينست که دنيا بر شا فراخ شود‪ ،‬چنانچه بر گذشتگان شد و مانند شان‬
‫با هم رقابت و هچشمی نائيد و چون آنان هلک شويد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -458‬وعن أب سعيدٍ الدري‪ ،‬رضيَ اللّه عنه‪ .‬قال‪َ :‬ج َلسَ رسول اللّه َ‬
‫و َسلّم عَلى ا ِلنْبَر‪ ،‬وَجَلسْنَا َحوْلَه‪ .‬فقال‪ « :‬إِ ّن مِمّا أَخَافُ َعلَيْكُم مِنْ َب ْعدِي مَا ُيفْتَحُ َع َليْ ُكمْ مِن‬
‫َز ْهرَةِ الدّنيَا وَزيَنتهَا » متفقٌ عيه‪.‬‬

‫‪ -458‬ابو سعيد الدری رضی ال عنه روايت نوده گفت‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم بر منب نشستند و ما نيز در اطرافش نشستيم‪ ،‬پس‬
‫فرمودند‪ :‬آنچه بر شا پس از خود ترس دارم اينست که دروازهء زينت و تازگی دنيا بر شا‬
‫گشوده شود‪( .‬يعنی فريفتهء زيب و زينت دنيا شده و آخرت را فراموش کنيد‪).‬‬

‫ضرَ ٌة وَإِ ّن اللّه‬


‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬قال‪ « :‬إِنّ الدّنْيَا ُح ْلوَةٌ َخ ِ‬
‫‪ -459‬عنه أَنّ رسولَ اللّه َ‬
‫خلِفكُم فِيهَا‪ ،‬فَيَنْ ُظرُ كَ ْيفَ َتعْملُو َن فاّتقُوا الدّنْيَا واّتقُوا النّسَا ِء » رواه مسلم‪.‬‬
‫تَعال مُسْتَ ْ‬

‫‪ -459‬از ابو سعيد الدری رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬دنيا شيين و سبز است و خداوند شا را در‬
‫آن خليفه گردانيده تا ببيند که چگونه عمل می کنيد‪ ،‬پس بترسيد از دنيا و بترسيد از زنان‪.‬‬
‫‪329‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬ال ّل ُهمّ ل عَ ْيشَ‬


‫ب َ‬
‫‪ -460‬وعن أَنسٍ رض َي اللّه عنه‪ .‬أَ ّن الن ّ‬
‫إِلّ عَ ْيشُ ال ِخ َر ِة » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -460‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بار خدايا هيچ عيش و آسودگی جز عيش آخرت‬
‫نيست!‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬يَتْبَ ُع الَّيتَ ثَلَثةٌ ‪َ :‬أ ْه ُلهُ وَماُلهُ‬
‫‪ -461‬وعنهُ عن رسول اللّه َ‬
‫وَعَ َملُه‪ :‬فََيرْجِعُ اثْنَان‪َ .‬ويَ ْبقَى وَاحد‪َ :‬يرْجِعُ َأ ْه ُلهُ َومَاُلهُ َويَ ْبقَى َع َم ُلهُ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -461‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬سه چيز بدنبال ميت می رود‪ :‬خانواده اش‪،‬‬
‫مالش و عملش؛ دو باز می گردد و يکی می ماند‪ .‬خانواده و مالش بازگشته و عملش می‬
‫ماند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ُ« :‬ي ْؤتِيَ َبأَْن َعمِ َأهْ ِل الدّْنيَا مِن‬
‫‪ -462‬وعنه قال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫ت خيا قَطّ؟ هَ ْل مَرّ ِبكَ‬
‫َأهْ ِل النّارِ َي ْومَ اْلقِيَا َمةِ‪ ،‬فَُيصْبَغُ ف النّارِ صَ ْب َغةً ُثمّ ُيقَالُ‪ :‬يا ابْنَ آ َد َم هَ ْل رَأَْي َ‬
‫لّنةِ فَُيصْبَغُ صَ ْب َغةً ف‬
‫نَعي ٌم قَطّ؟ فيقول‪ :‬ل واللّه يا َربّ‪ .‬وَُيؤْتِى بأَ َشدّ النّاسِ ُبؤْسا ف الدّنْيَا مِنْ َأهْلِ ا َ‬
‫الَّنةِ‪ ،‬فَُيقَالُ َلهُ‪ :‬يا ابْنَ آ َد َم هَ ْل رَأَْيتَ ُبؤْسا قَطّ؟ هَ ْل َمرّ ِبكَ ِشدّ ُة قَطّ؟ فيقولُ‪ :‬ل‪ ،‬وَاللّه‪ ،‬مَا َمرّ‬
‫بِي ُب ْؤسٌ قَطّ‪ ،‬وَل رََأْيتُ ِشدّ ًة قَطّ» رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -462‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬در روز قيامت آسوده ترين مردم دنيا که‬
‫مستحق دوزخ شده‪ ،‬آورده شده و در آتش غوطه داده می شود و سپس به او گفته می شود‪،‬‬
‫آيا هرگز خيی ديده ای؟ آيا هرگز از نعمتی برخوردار شده ای؟‬
‫می گويد‪ :‬نه بدا‪ ،‬پروردگارا! و باز کسی آورده می شود که از هه بيشتر رنج و‬
‫زحت ديده‪ ،‬ولی مستحق بشت شده است و به جنت درآورده می شود و باز به او گفته می‬
‫‪330‬‬

‫شود‪ ،‬ای فرزند آدم آيا هرگز کدام سختی بر تو گذشته است؟ او می گويد‪ :‬نه بدا هيچ‬
‫دشواری بر من نگذشته است و هيچ سختی نديده ام‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬
‫‪ -463‬وعن الُسَْتوْردِ بنِ شدّادٍ َرضِيَ اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫جعَلُ أَحدُ ُكمْ ُأصُْب َعهُ ف الْيَم‪َ .‬فلْيَنْ ُظرْ ِب َم َيرْجِعُ؟» رواه‬
‫و َسلّم‪ :‬مَا الدّنْيَا ف ال ِخرَةِ إِ ّل مِثْ ُل مَا يَ ْ‬
‫مسلم‪.‬‬

‫‪ -463‬مستورد بن شداد رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬نيست دنيا در برابر آخرت‪ ،‬مگر مثل آنکه‬
‫يکی از شا انگشت خود را در دريا داخل کند‪ ،‬بايد ببيند که چه را باز می گرداند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َمرّ بِالسّوقِ‬


‫‪ -464‬وعن جابر‪ ،‬رضِ َي اللّه عنهُ أَنّ رسولَ اللّه َ‬
‫حبّ أَنْ يَكُو َن َهذَا‬
‫ك مَيّت‪ ،‬فَتَنَاوَلَه‪َ ،‬فأَ َخذَ َبُأذُنِه‪ُ ،‬ثمّ قال‪ « :‬أَيّ ُك ْم يُ ِ‬
‫جدْيٍ أَ َس ّ‬
‫وَالنّاسُ كتفَيْه‪ ،‬فَ َمرّ بِ َ‬
‫حبّ أَّنهُ لَنَا بِشَيْء‪َ ،‬ومَا َنصْنَعُ بِه؟ ث قال‪َ « :‬أتُحِبّونَ َأّنهُ لَ ُكمْ؟ قَالُوا‪:‬‬
‫َلهُ ِب ِد ْر َهمٍ؟» فَقالوا‪ :‬مَا ُن ِ‬
‫ف وَهو مَيّت‪ ،‬فقال‪َ « :‬فوَ اللّه للدّنْيَا َأهْونُ عَلى اللّه‬
‫وَاللّه َلوْ كَانَ حَيّا كَانَ عَيْبا‪ ،‬إِّنهُ أَسَك‪ .‬فكَ ْي َ‬
‫مِنْ هذا َعلَ ْي ُكمْ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -464‬جابر رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم از بازار گذشتند و مردم هم در دو طرف مبارک‬
‫بودند‪ ،‬ايشان از کنار بزغالهء گوش کوتاه مرده ای گذشته گوش او را گرفته و بعد فرمودند‪:‬‬
‫کدام يک از شا دوست دارد در برابر يک درهم اين از او باشد؟‬
‫گفتند‪ :‬دوست نداري که در برابر او چيزی بدهيم‪ ،‬او را چه کنيم؟‬
‫سپس فرمود‪ :‬آيا دوست داريد که او از شا باشد؟‬
‫جواب دادند‪ :‬بدا اگر او زنده بودی هم عيب داشت‪ ،‬زيرا گوشهايش کوتاه بود‪،‬‬
‫پس چگونه است در حاليکه مرده است؟‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بدا که دنيا در نزد خدا بی ارزشتر از اين است‬
‫برای شا‪.‬‬
‫‪331‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬ف‬


‫‪ -465‬وعن أب ذرّ َرضِيَ اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬كُ ْنتُ َأمْشِي مَعَ النّبِيّ َ‬
‫سرّن‬
‫َحرّةٍ بالدينة ‪ ،‬فَاسَْتقْبلَنَا أَ ُح ٌد فقال‪ « :‬يا أَبَا َذرّ » ‪ .‬قلت‪ :‬لَبّ ْيكَ يا رسول اللّه‪ .‬فقال‪ « :‬مَا يَ ُ‬
‫صدُ ُه ِلدَيْن‪ ،‬إِلّ‬
‫أَنّ عِ ْندِي مِثل أَ ُحدٍ هذا ذَهبا تَ ْمضِي َعلَ ّي ثَلَثةُ َأيّامٍ وعِ ْندِي مِ ْن ُه دِينَار‪ِ ،‬إلّ شَ ْيءٌ َأرْ ُ‬
‫أَ ْن َأقُولَ ِبهِ ف عِبَاد اللّه ه َكذَا َوهَكَذا » عن يَمِينهِ وعن شاله ومن خلفه‪ ،‬ث سار فقال‪ « :‬إِنّ‬
‫الَكَثرِي َن ُهمُ ا َل َقلّونَ يَومَ القيامةِ إِ ّل مَنْ قَا َل بالَالِ هكذَا وهكذا » عن يينه‪ ،‬وعن شاله‪ ،‬ومِنْ‬
‫خَلفه « َوقَلي ٌل مَا ُهمْ » ‪ .‬ث قال ل‪ « :‬مَكَانَك ل تَ ْبرَحْ َحتّى آتَيكَ » ‪ .‬ث اْن َطلَقَ ف َسوَادِ اللّ ْيلِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬
‫خوّ ْفتُ أَنْ يَكُو َن أَ َحدٌ َع َرضَ للنّبِيّ َ‬
‫صوْتا َقدِ ا ْرَتفَعَ‪ ،‬فَتَ َ‬
‫حت َتوَارَى ‪ ،‬فس ِم ْعتُ َ‬
‫ك » فلم َأْبرَحْ حَتّى َأتَان‪َ ،‬ف ُقلْت‪ :‬لقد سَ ِم ْعتُ‬
‫َفأَ َر ْدتُ أَنْ آتَِيهُ َفذَ َك ْرتُ قوله‪ « :‬ل تَ ْبرَحْ حَتّى آتَي َ‬
‫خ ّو ْفتُ منه‪َ ،‬فذَكَ ْرتُ له‪ .‬فقال‪َ « :‬وهَلْ سَ ِمعْتَه؟ » قلت‪َ :‬نعَم‪ ،‬قال‪ « :‬ذَاكَ جِبي ُل أَتان‬
‫صَوتا تَ َ‬
‫ت مِنْ أُمتِكَ ليُشرِكُ باللّه شَيئا دَخَ َل الَّنةَ ‪ ،‬قلت‪َ :‬وإِ ْن زَنَي وَإِنْ َسرَق؟ قال‪ :‬وَإِنْ‬
‫فقال‪ :‬مَن ما َ‬
‫ق » متفقٌ عليه‪ .‬وهذا لفظ البخاري‪.‬‬
‫زَنَى وَإِنْ َسرَ َ‬

‫‪ -465‬ابو ذر رضی ال عنه روايت کرده گفت‪:‬‬


‫با پيامب صلی ال عليه وسلم در حره ای از حره های مدينه می رفتيم که کوه احد در‬
‫برابر ما قرار گرفت‪ .‬آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬ای ابو ذر! جواب دادم‪ :‬لبيک يا‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم!‬
‫فرمود‪ :‬خوش ندارم که مانند اين کوه احد طل داشته باشم و سه روز بر من بگذرد و‬
‫از آن ديناری نزدم باقی مانده باشد‪ ،‬مگر چيزی را که برای قرض نگهداشته ام‪ .‬مگر اينکه در‬
‫مورد تقسيم آن به بندگان خدا دستور دهم‪ ،‬اينچني و اينچني و اينچني‪ .‬از طرف راست و‬
‫چپ و پشت سرش‪ .‬و فرمود‪ :‬کسانی که بيشتر دارند در روز قيامت کمتر دارند‪ ،‬مگر آنکه‬
‫مال را چني و چنان کند‪ .‬يعنی از راست و چپ و پشت سرش به مردم دهد و آن عده مردم‬
‫کم هستند‪ .‬بعد براي فرمود‪ :‬از جايت حرکت مکن تا خود بياي و به سياهی شب رفتند تا که‬
‫از نظر پنهان شدند‪ ،‬من صدائی را شنيدم که بلند شد‪ ،‬ترسيدم که به پيامب صلی ال عليه‬
‫وسلم کسی تعرض کرده باشد‪ ،‬خواستم نزدش بروم‪ ،‬ولی بياد آوردم فرموده اش را (از جايت‬
‫حرکت مکن تا خود بياي) در جاي بودم تا خودش آمد‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬صدايی را شنيدم که از آن ترسيدم و قصه نودم‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬آيا آنرا شنيدی؟‬
‫‪332‬‬

‫گفتم‪ :‬بلی!‬
‫فرمود‪ :‬او جبئيل عليه السلم بود که نزدم آمد و گفت‪ :‬آنکه از امتت بيد که به‬
‫خدا چيزی شريک نياورد به بشت داخل گردد‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬اگر دزدی و زنا هم نايد؟‬
‫فرمود‪ :‬اگر چه دزدی و زنا هم بکند!‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬لو‬


‫‪ -466‬وعن أب هريرة رضي اللّه عنه‪ ،‬عنْ رسول اللّه َ‬
‫صدُه ِلدَينٍ‬
‫كان ل مِثلُ أُ ُح ٍد َذهَبا‪ ،‬لَسرّن أَنْ ل تَ ُمرّ علَ ّي ثَلثُ لَيَا ٍل وَعِندِي منه شَيءٌ إلّ شَيءٌ ُأرْ ِ‬
‫» متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -466‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اگر من مثل احد طل می داشتم‪ ،‬شادم می‬
‫ساخت که سه شب بر من نگذرد در حاليکه چيزی از آن در نزدم باشد‪ ،‬مگر آنچه را که‬
‫برای قرض نگهداشته بودم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ :‬انْ ُظرُوا إل م ْن َهوَ أَسفَ ُل منْ ُكمْ‬
‫‪ -467‬وعنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫وَل تَنْ ُظرُوا إل مَنْ فَوقَكُم ف ُهوَ أَجْدرُ أَن ل َت ْز َدرُوا نعمةَ اللّه عَليْ ُك ْم » متفقٌ عليه وهذا لفظ‬
‫مسلم‪.‬‬
‫للْ ِق فلْينْ ُظرْ إل مَنْ‬
‫وف رواية البخاري‪ « ،‬إِذا نَظَر أَ َحدُ ُكمْ إل مَ ْن فُض َل عليهِ ف الا ِل وَا َ‬
‫هو أَ ْسفَ ُل مِ ْنهُ » ‪.‬‬

‫‪ -467‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬به کسی که پايانتر از شا است‪ ،‬بنگريد وبه‬
‫کسی ننگريد که بالتر از شا است‪ .‬اين کار سزاوار تر است که نعمت خدا را کم و حقي‬
‫نشماريد‪ ،‬و اين لفظ مسلم است‪.‬‬
‫و در روايت باری آمده هرگاه نظر کند يکی از شا به کسی که نسبت به او در مال‬
‫و آفرينش فزونی داده شده‪ ،‬پس بايد به کسی بنگرد که از او پايانتر است‪.‬‬
‫‪333‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪َ « :‬ت ِعسَ ع ْبدُ الدّينَا ِر وَال ّد ْرهَ ِم وَالقطيفَةِ‬
‫‪ -468‬وعنه عن النب َ‬
‫صةِ ‪ ،‬إِ ْن أُعطِيَ رضي‪ ،‬وَإِنْ َل ْم يُعطَ َلمْ َي ْرضَ » رواه البخاري‪.‬‬
‫وَالَمِي َ‬

‫‪ -468‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫هلک باد بنده و غلم دينار و درهم و بندهء قطيفه و خيصه که اگر داده شود‪ ،‬راضی‬
‫می گردد و اگر داده نشود راضی نگردد (قطيفه‪ ،‬چادر را گويند و خيصه گليم سياه مربع را‬
‫گويند)‪.‬‬

‫ص ّفةِ ‪ ،‬ما م ْنهُم رَجُلٌ‬


‫‪ -469‬وعنه‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬ل َقدْ َرأَْيتُ سبعِي مِنْ َأهْلِ ال ّ‬
‫عليه رداء‪ِ ،‬إمّا ِإزَار‪ ،‬وِإمّا كِسَاء‪ ،‬قدْ ربطُوا ف أَعْنَا ِقهِم‪ ،‬فَم ْنهَا مَا ي ْبلُغُ نِصفَ السّاقَيْن‪ .‬وم ْنهَا ما‬
‫يَ ْبلُ ُغ ال َكعْبي‪ .‬فَيجْ َم ُعهُ بيدِه كراهَِيةَ أَنْ ُترَى عوْرتُه » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -469‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫هفتاد نفر از هل صفه را ديدم يکی هم ردائی نداشت‪ ،‬يا ازار داشتند يا کسائی که به‬
‫گردنايشان بسته بودند که بعضی از آن تا نيمهء ساق می رسيد و برخی را هم تا شتالنگ و‬
‫بواسطهء آنکه عورتشان ديده نشود‪ ،‬آن را بدست خود جع می کردند‪.‬‬
‫(کساء‪ ،‬جامهء خط دار مربع)‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬الدّنْيَا سِجْ ُن ا ُل ْؤمِنِ وجّنةُ‬


‫‪ -470‬وعنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫الكَافِرِ» رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -470‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هانا دنيا زندان مؤمن و بشت کافر است‪.‬‬
‫ش‪ :‬يعنی نعمتهای مسلمان اگر در برابر نعمتهائی که به آخرت به او داده می شود‬
‫مقايسته شود‪ ،‬دنيا برايش زندانی بيش نيست و عذاب کافر اگر به حالت دنيايش مقايسه شود‪،‬‬
‫دنيا برايش بشت است‪.‬‬
‫‪334‬‬

‫يا اينکه چون مسلمان در دنيا ههء عمرش به جهاد و مبارزه می گذرد‪ ،‬سراسر برايش‬
‫دشواری است و کافر به اين مسائل سرو کار ندارد‪ ،‬جزا اطفای غرايزش‪ ،‬دنيا برايش سهل و‬
‫آسان می گذرد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -471‬وعن ابن عمر‪ ،‬رضي اللّه عنهما‪ ،‬قال‪ :‬أَخَذ رسول اللّه َ‬
‫بِمَنْ ِكبَي‪ ،‬فقال‪ « :‬كُنْ ف الدّنْيا كأَّنكَ غريب‪َ ،‬أوْ عَاِبرُ سبي ٍل » ‪.‬‬
‫وَكَانَ ابنُ عمر‪ ،‬رضي اللّه عنهما‪ ،‬يقول‪ِ :‬إذَا َأمْسيْت‪ ،‬فَل تَنْت ِظرِ الصّباحَ وِإذَا‬
‫ك ومِنْ حياتِك لِموتك‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬
‫ض َ‬
‫ك لر ِ‬
‫َأصْبحْت‪ ،‬فَل تنَْت ِظرِ الَساء‪ ،‬و ُخ ْذ منْ صِحِّت َ‬

‫‪ -471‬ابن عمر رضی ال عنهما روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم شانهء مرا گرفته و فرمود‪ :‬در دنيا چنان زندگی کن‬
‫که گويی غريب و رهگذری!‬
‫ابن عمر رضی ال عنهما می گفت‪ :‬چون شب نودی انتظار صبح را مکش و چون‬
‫صبح نودی به انتظار شب مباش و از حالت صحت خود برای بيماريت و از زندگيت برای‬
‫مرگ خويش بره بگي‪.‬‬

‫‪ -472‬وعن أب الْعبّاس َسهْلِ ب ِن س ْعدٍ السّاعدي‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬جاءَ رجُلٌ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ :‬فقال‪ :‬يا رسول اللّه دُلّن عَلى ع َملٍ إِذا عَ ِملُْتهُ أَحبّن اللّه‪َ ،‬وأَحبّن‬
‫ب َ‬
‫إل الن ّ‬
‫حّبكَ اللّه‪ ،‬وَا ْز َه ْد فِيمَا ِع ْندَ النّاسِ يُحّبكَ النّاسُ » حديثٌ حسنٌ‬
‫النّاس‪ ،‬فقال‪ « :‬ا ْز َهدْ ف الدّنيا يُ ِ‬
‫رواه ابن مَاجَه وغيه بأَسانيد حسنةٍ ‪.‬‬

‫‪ -472‬از ابو العباس سهل بن سعد ساعدی رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫مردی به حضور پيامب صلی ال عليه وسلم آمده گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه‬
‫وسلم مرا به کاری راهنمائی کن که چون آنرا انام دهم خدا و مردم مرا دوست بدارند‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬پارسائی کن در دنيا تا خداوند ترا دوست بدارد و بی نيازی کن از آنچه در‬
‫دست مردم است تا مردم ترا دوست بدارند‪.‬‬
‫‪335‬‬

‫‪ -473‬وعن الّنعْمَانِ ب ِن بَشي‪ ،‬رضيَ اللّه عنهما‪ ،‬قال‪ :‬ذَكَر عُ َمرُ بْنُ الَطّاب‪ ،‬رضي اللّه‬
‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم يَظَ ّل الَْي ْومَ‬
‫س مِنَ الدّْنيَا‪ ،‬فقال‪َ :‬ل َقدْ رََأْيتُ رسول اللّه َ‬
‫عنه‪ ،‬ما أصاب النّا ُ‬
‫ل ِبهِ بطَْنهُ‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬
‫ج ُد مِنَ ال ّدقَل ما يْ ُ‬
‫َيلْتَوي ما يَ ِ‬

‫‪ -473‬نعمان بن بشي رضی ال عنهما گفت‪:‬‬


‫عمر بن الطاب رضی ال عنه از دنيائی که برای مردم رسيده سخن گفت و فرمود‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم را ديدم که روزی را سپری نوده‪ ،‬از گرسنگی بر خود می‬
‫پيچيد و خرمای ناسره ای هم نی يافت که شکمش را به آن سي کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ‪،‬‬


‫‪ -474‬وعن عائشةَ ‪ ،‬رضي اللّه عنها‪ ،‬قالت‪ :‬تُوفّيَ رسولُ اللّه َ‬
‫ت مِنْهُ حَتّى طَال علَي‪ ،‬فَ ِكلُْتهُ‬
‫وما ف َبيْت مِنْ َش ْيءٍ َيأْ ُكلُ ُه ذُو كَِبدٍ إِلّ شَ ْطرُ شَعيٍ ف َرفّ ل‪َ ،‬فأَ َكلْ ُ‬
‫فَفَنِي‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -474‬عايشه رضی ال عنها گفت‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم وفات يافت و در خانه ام چيزی نبود که زنده سری بورد‪،‬‬
‫مگر مقداری جو که در رف خانه ام بود و مدتی از آن خوردم و چون زمان بر من طولنی‬
‫شد‪ ،‬آنرا وزن کردم و پس از آن از ميان رفت و تام شد‪.‬‬
‫ش‪ :‬علت برداشته شدن برکت از آن نان جوين بعد از کيل (وزن) نودن نگريست بچشم‬
‫حرص و غفلت از شکر و ميل به اسباب عادی در وقت مشاهدهء خرق عادت بوده است‪.‬‬

‫‪ -475‬وعن عمر بنِ الارِث أَخي ُجوَْيرِية ب ْنتِ الَارثِ ُأ ّم ا ُل ْؤمِنِي‪ ،‬رضي اللّه عنهما‪،‬‬
‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم‪ ،‬عِ ْن َد َموِْت ِه دِينَارا وَل ِد ْرهَما‪ ،‬ول عَبْدا‪ ،‬وَل َأ َمةً ‪،‬‬
‫قال‪ :‬مَا َترَكَ رسو ُل اللّه َ‬
‫ص َد َقةً » رواه‬
‫وَل شَيْئا إِ ّل َب ْغلَتَهُ الْبَ ْيضَاءَ الّت كَان َيرْكَُبهَا‪ ،‬وَسِلحَه‪ ،‬وََأرْضا َج َع َلهَا لبْنِ السّبيِلِ َ‬
‫البخاري‪.‬‬

‫‪ -475‬از عمرو بن حارث برادر ام الؤمني جويريه بنت الارث رضی ال عنهما‬
‫روايت شده که گفت‪:‬‬
‫‪336‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم در هنگام وفاتش نه درهم و دينار و غلم و کنيز‬
‫داشت و نه چيز ديگری‪ ،‬جز قاطری سفيد که بر آن سوار می شد و سلح و زمينی که آنرا‬
‫برای مسافران – ابن السبيل – صدقه فرمود‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -476‬وعن خَبّابِ بنِ ا َلرَت‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال هَا َجرْنَا مَعَ رسول اللّه َ‬
‫ت وََلمْ يأْكُ ْل مِنْ أَج ِرهِ شَيْئا‪.‬‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم َن ْلتَ ِمسُ وَجهَ اللّه تعال َفوَقَعَ أَ ْجرُنا عَلى اللّه‪ ،‬فَمِنّا مَ ْن مَا َ‬
‫مِ ْنهُم ُمصْ َعبُ بن عَمَيْر‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قُتِلَ َي ْومَ أُحُد‪ ،‬وََترَكَ نَ ِم َرةً‪ ،‬فَكُنّا ِإذَا غَطّيْنا بَا رَأْ َسهُ‪َ ،‬ب َدتْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬أَ ْن ُنغَطّيَ َرأْ َسهُ‪،‬‬
‫رجْله‪ ،‬وَِإذَا غَطّ ْينَا ِبهَا رِ ْجلَيْه‪َ ،‬بدَا رَأْسُه‪َ ،‬فَأمَرَنا رسولُ اللّه َ‬
‫جعَلَ عَلى رجْليهِ شَيْئا مِنَ ا ِلذْخِر‪ ،‬ومِنّا مَنْ أَْيَنعَتْ َلهُ ثَ َمرَتُه‪َ .‬ف ُهوَ يَهدُبهَا‪ ،‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫وَنَ ْ‬

‫‪ -476‬خباب بن ارت رضی ال عنه روايت می نايد‪:‬‬


‫ما برای رضای خدا با رسول ال صلی ال عليه وسلم هجرت نودي و اجر ما بر‬
‫خداوند ثابت شد‪ ،‬سپس بعضی از ما وفات يافته و از مزدش چيزی نورد که از جلهء ايشان‬
‫مصعب بن عمي رضی ال عنه بود که چون در روز احد بشهادت رسيد‪ ،‬جامهء رنگي خط‬
‫داری گذاشت که چون سرش را می پوشاندي پاهايش برهنه می شد و چون پاهايش را می‬
‫پوشاندي سرش برهنه می گرديد و رسول ال صلی ال عليه وسلم به ما امر فرمود که سرش‬
‫را با آن پوشانده و بر پاهايش چيزی اذخر – گياهی معروف و خوش بو است – بگذاري‪ ،‬و‬
‫از ميان ما کسانی وجود دارند که ميوه اش رسيده و او از آن می چيند‪.‬‬

‫صلّى‬
‫‪ -477‬وعن َسهْلِ بنِ َسعْد السّاعدي‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫ضةٍ ‪ ،‬مَا َسقَى كَافرا منْها َشرَْبةَ مَاءٍ »‬
‫ح َبعُو َ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ « :‬لوْ كَانَت الدّنْيَا َت ْعدِلُ عِ ْندَ اللّه جَنَا َ‬
‫رواه الترمذي‪ .‬وقال حديث حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -477‬سهل بن سعد ساعدی رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫پيامب خدا صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه دنيا نزد خداوند به اندازهء بال پشهء‬
‫ارزش می داشت‪ ،‬کافری در دنيان قطره ای آب نی آشاميد‪.‬‬
‫‪337‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -478‬وعن أب ُهرَْيرَة رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬سعتُ رسو َل اللّه َ‬
‫يقول‪ « :‬أَ َل إِنّ الدّنْيَا َملْعُوَنةٌ ‪ ،‬مَلعون مَا فيها‪ ،‬إِ ّل ذِ ْكرَ اللّه تعال ‪ ،‬ومَا وَالَه وَعالا َومُتَعلّما»‪.‬‬
‫رواه الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬

‫‪ -478‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم‪ ،‬فرمود‪ :‬آگاه باشيد که دنيا ملعون است و‬
‫هر چه در آن است ملعون است‪ ،‬جز ياد خدای متعال و پايانتر از طاعتی که خدا دوست می‬
‫دارد و عال و متعلم را‪.‬‬
‫ش‪ :‬دنيا ملعون است‪ ،‬يعنی ساقط و بی ارزش است نه اينکه مراد از اين کلمه دشنام‬
‫دادن دنيا باشد و مراد از آنچه در آن است‪ ،‬چيزيست که انسان را از خدا دور بدارد و از ذکر‬
‫او تعالی مشغول سازد بز ياد خدا و طاعتی که موجب رضای خدا می شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -479‬وعن عَ ْبدِ اللّه ب ِن مسعودٍ‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫خذُوا الضّ ْي َعةَ فََترْغَبُوا ف الدّنْيا»‪ .‬رواه الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسنٌ‪.‬‬
‫و َسلّم‪« :‬ل تَتّ ِ‬

‫‪ -479‬عبد ال بن مسعود رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬در خريداری زمي غلو نکنيد که مبادا فريفتهء‬
‫دنيا شويد‪.‬‬
‫ش‪ :‬مراد آنست که زمي زياد نگييد بنحوی که با گرفتاری زياد از انام وظايف دينی‬
‫باز مانيد‪ ،‬ولی هرگاه آنرا بقدر کفايت يا برای نفع مسلمي بگييد جواز دارد‪ .‬زيرا در احاديث‬
‫ديگری بر زراعت زمي و توجه به استفاده از آن دستور داده شده است‪.‬‬

‫‪ -480‬وعن عبدِ اللّه بنِ عمرو ب ِن العاصِ رضي اللّه عنهما‪ ،‬قال‪َ :‬مرّ َعلَيْنَا رسولُ اللّه‬
‫صلِحُه‪ ،‬فقال‪:‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم وَننُ نُعالُ ُخصّا لَنَا فقال‪« :‬ما هذا؟» فَ ُقلْنَا‪َ :‬قدْ َوهِي‪ ،‬فَنَحْنُ ُن ْ‬
‫َ‬
‫ي ومسلم‪،‬‬
‫« ما َأرَى ا َل ْمرَ ِإلّ أَعْجَ َل مِ ْن ذلكَ » ‪ .‬رواه أَبو داود‪ ،‬والترمذيّ بإِسناد البخار ّ‬
‫وقال الترمذي‪ :‬حديثٌ حسنٌ صحيح‪.‬‬

‫‪ -480‬عبد ال بن عمرو بن العاص رضی ال عنه روايت نوده گفت‪:‬‬


‫‪338‬‬

‫پيامب صلی ال عليه وسلم بر ما گذشت در حاليکه خانهء (چوبی يا نايی) خود را‬
‫درست می کردي‪ ،‬فرمود‪ :‬اين چه کاری است که می کنيد؟‬
‫گفتيم‪ :‬خانه های ما سست شده آنرا ترميم می کنيم‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬من کار را سريعتر از اين مشاهده می کنم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -481‬وعن َكعْبِ بنِ عِيَاض‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬سعتُ رسولَ اللّه َ‬
‫و َسلّم يقول‪ :‬إِ ّن لِكُلّ ُأ ّمةٍ فتنةً ‪ ،‬فِتَنةُ ُأمّت الَا ُل » رواه الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسنٌ صحيحٌ‪.‬‬

‫‪ -481‬کعب بن عياض رضی ال عنه روايت می کند‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬در هر امتی آزمايشی است و‬
‫آزمايش امتم در مال است‪.‬‬

‫‪ -482‬وعن أب عمرو‪ ،‬ويقال‪ :‬أَبو عب ِد اللّه‪ ،‬ويقال‪ :‬أَبو لَيْلى عُ ْثمَانُ بنُ َعفّانَ رضي‬
‫لصَال‪ :‬بَ ْيتٌ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪َ « :‬ل ْيسَ لبْن آ َدمَ حَقّ ف سِوى َهذِهِ ا ِ‬
‫اللّه عنه‪ ،‬أَنّ النبّ َ‬
‫يَسْكُنُه‪َ ،‬وَث ْوبٌ ُيوَارِي َع ْورََت ُه وَ ِج ْلفُ الُبز‪ ،‬وَالَاءِ » رواه الترمذي وقال‪ :‬حديث صحيح‪.‬‬

‫‪ -482‬از ابو عمرو و گفته شده ابو عبد ال و گفته شده ابو ليلی عثمان بن عفان‬
‫رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬برای فرزند آدم حقی جز در اين چيزها نی باشد‪،‬‬
‫خانه ای که در آن سکونت کند و لباسی که عورتش را بدان پوشد و پاره ای نان خشک و‬
‫آب‪.‬‬

‫ي « بكسر الشي والاءِ الشددةِ العجمتي» رضي اللّه‬


‫‪ -483‬وعنْ ع ْبدِ اللّه ب ِن الشّخّ ِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم و ُهوَ َي ْقرَا‪ { :‬أَلهَاكُمُ التّكَا ُثرُ } قال‪َ « :‬يقُولُ ابنُ‬
‫عنه‪َ ،‬أّنهُ قال‪ :‬أَتَ ْيتُ النّبِيّ َ‬
‫ت َفأَْبلَيْت‪َ ،‬أوْ‬
‫آدَم‪ :‬مَال‪ ،‬مَال‪َ ،‬وهَل َلكَ يَا ابن آدمَ مِ ْن ماِلكَ إِ ّل مَا أَكَلت َفأَفْنيْت‪ ،‬أو لبِس َ‬
‫ت َفأَمْضيْت؟» رواه مسلم‪.‬‬
‫ص ّدقْ َ‬
‫َت َ‬

‫‪ -483‬از عبد ال بن شخي رضی ال عنه روايت شده گفت‪:‬‬


‫‪339‬‬

‫خدمت پيامب صلی ال عليه وسلم آمدم در حاليکه ايشان‪َ{ ،‬ألَا ُكمُ التّكَاُثرُ} را می‬
‫خواندند‪ ،‬فرمود‪ :‬ابن آدم می گويد‪ :‬مال‪ ،‬مال! و آيا برای تو است ای ابن آدم از مالت جز‬
‫آنچه را که خورده ای و نيستش نوده ای يا پوشيده ای و کهنه اش کرده ای و يا صدقه داده‬
‫از آن گذشته ای؟‬

‫‪ -484‬وعن عبدِ اللّه بن ُمغَفّل‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬قال رجُلٌ للنِّبيّ ص‪ :‬يارسولَ اللّه‪،‬‬
‫واللّه ِإنّي لُحِبّك‪ ،‬فقال‪ « :‬انْ ُظرْ ماذا َتقُول؟ » قال‪ :‬وَاللّه ِإنّي لُحِّبكَ‪ ،‬ثَلثَ َمرّات‪ ،‬فقال‪ « :‬إِنْ‬
‫ع إل من ُيحِبّن مِنَ السّيْل إل مُنَْتهَا ُه » رواه‬
‫كُ ْنتَ تُحبّن فَأَ ِعدّ لَلفقْر ِتجْفافا‪ ،‬فإِنّ ال َفقْر أَ ْسرَ ُ‬
‫الترمذي وقال حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -484‬عبد ال بن مغفل روايت می کند که‪:‬‬


‫مردی برای پيامب صلی ال عليه وسلم گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم قسم‬
‫بدا که شا را دوست می دارم‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬ببي چه می گوئي؟‬
‫گفت‪ :‬سوگند بدا شا را دوست می دارم!‬
‫فرمود‪ :‬ببي چه می گوئی؟‬
‫گفت‪ :‬سوگند بدا شا را دوست می دارم! سه بار‪.‬‬
‫و باز فرمود‪ :‬اگر مرا براستی دوست می داری پس آمادهء فقر و پوشيدن پلس شو‪،‬‬
‫زيرا فقر سريعتر از آنکه سيل به آخرش رسد‪ ،‬دوست مرا به من نزديک می نايد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -485‬وعن كَعبِ بنِ مالك‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫ص ا َل ْرءِ على الا ِل وَالشـَرفِ ِلدِين ِه »‬
‫و َسلّم‪ « :‬مَاذِئْبَان جَائعَانِ ُأرْسِل ف َغنَم بَأفْسَدَ َلهَا مِنْ ِحرْ ِ‬
‫رواه الترمذي وقال‪ :‬حديث حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -485‬کعب بن مالک رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه دو گرگ گرسنه که در يک رمهء‬
‫گوسفند رها شوند آنقدر فساد نی کنند که حرص شخص بر مال و شرف به دينش ضرر‬
‫رسانده و فاسدش می کند‪.‬‬
‫‪340‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫سعُودٍ رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬نَامَ رسو ُل اللّه َ‬
‫‪ -486‬وعن عبدِ اللّه بن مَ ْ‬
‫ك وِطَاء‪ ،‬فقال‪ « :‬مَال‬
‫خذْنَا ل َ‬
‫ي َفقَامَ َو َقدْ أَّثرَ ف جَنْبِه‪ُ ،‬قلْنَا‪ :‬يا رَسُو َل الّه لوِ اتّ َ‬
‫و َسلّم على حَص ٍ‬
‫ح َوَترَ َكهَا » ‪ .‬رواه الترمذي‬
‫ج َرةٍ ُث ّم رَا َ‬
‫حتَ شَ َ‬
‫وَلَلدّنْيَا؟ مَا أَنَا ف الدّنْيَا إِلّ َكرَاكبٍ اسْتَظَلّ َت ْ‬
‫وقال‪ :‬حديث حسن صحيح‬

‫‪ -486‬عبد ال بن مسعود رضی ال عنه روايت نوده گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم بر بوريائی خوابيده و برخاستند در حاليکه اثر بوريا بر‬
‫پلويشان نودار بود‪.‬‬
‫گفتيم‪ :‬ای رسول خدا چه می شود که فرش نرمی برای شا بگيي!‬
‫فرمود‪ :‬مرا به دنيا چه کار؟ من در دنيا جز مانند سواره ای که بر سايهء درختی‬
‫استراحت نوده و بعدا آنرا ترک نوده می رود‪ ،‬نيستم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -487‬وعن أب هريرة رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬قال رسو ُل اللّه َ‬
‫لّنةَ قَبْلَ ا َلغْنِيَاءِ بِخَمْسِماَئةِ عَامٍ » رواه الترمذي وقال‪ :‬حديث صحيح‪.‬‬
‫َيدْخُ ُل ال ُفقَراءُ ا َ‬

‫‪ -487‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬فقراء و تنگدستان پانصد سال پيش از اغنياء و‬
‫ثروتندان به بشت داخل می گردند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫لصَيْن‪ ،‬رضي اللّه عنهم‪ ،‬عن النبّ َ‬
‫‪ -488‬وعن ابن َعبّاس‪ ،‬وعِ ْمرَانَ بن ا ُ‬
‫و َسلّم قال‪ « :‬آطّل ْعتُ ف الَّن ِة فَرََأيْت أَكَْثرَ أَه ِلهَا ال ُفقَراء‪ .‬وَا ّط َل ْعتُ ف النّا ِر َفرَأَْيتُ أَكَْثرَ َأ ْه ِلهَا‬
‫النّساءَ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -488‬ابن عباس و عمران بن حصي رضی ال عنهم روايت می کنند که‪:‬‬


‫پيامب خدا صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬به بشت سر زده و ديدم که اکثر اهل آن‬
‫فقراء هستند و به دوزخ سي نوده ديدم اکثر اهل آن زنان هستند‪.‬‬
‫‪341‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم قال‪« :‬‬


‫‪ -489‬وعن أُسامةَ ب ِن زيدٍ رضيَ اللّه عنهما‪ ،‬عن النبّ َ‬
‫لدّ مبُوسُون‪ ،‬غَ ْيرَ َأنّ‬
‫قُ ْمتُ عَلى بَاب الَّنةِ ‪ ،‬فَكَانَ عَامّ ُة مَنْ دَ َخ َلهَا الَساكي‪ .‬وَأصَحَابُ ا ِ‬
‫أَصحَابَ النّار قَد ُأ ِمرَ بِهمْ إل النّا ِر » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -489‬اسامه بن زيد رضی ال عنهما روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬به دروازهء بشت ايستادم و ديدم عامهء‬
‫مردمی که بدان داخل گرديده اند مساکي هستند و صاحبان سرمايه مبوس اند؛ و اهل دوزخ‬
‫طبق دستور بطرف دوزخ برده می شدند‪.‬‬

‫صدَقُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬أَ ْ‬
‫‪ -490‬وعن أب هريرة‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬عن النّبِيّ َ‬
‫ل بَاطِلُ» متفقٌ عليه‪.‬‬
‫َكلِ َمةٍ قَاَلهَا شَا ِعرٌ َكلِ َمةُ لَبِيد‪ :‬أَل ُكلّ ش ْيءٍ ما خَل ا َ‬

‫‪ -490‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫پيامب خدا صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬راست ترين سخنی که شاعری گفته سخن لبيد‬
‫است که‪« :‬أَل كُلّ ش ْي ٍء ما خَل الَ بَاطِلُ» "آگاه باشيد‪ ،‬هر چه غي خدا است‪ ،‬باطل است"‪.‬‬

‫‪ -56‬باب فضيلت صب بر گرسنگی کشيدن وزندگی خشن داشت و‬


‫اکتفاء به لباس و خوردنی و آشاميدنی کم و جز آن از بره های نفسانی و‬
‫ترک شهوات و آرزوها‬

‫ش َهوَاتِن‬ ‫قال ال تعالی‪َ { :‬فخَلَفَن مِن بَعْدِهِمْن خَلْفٌن َأضَاعُوا الصّنلَ َة وَا ّتبَعُوا ال ّ‬
‫ج ّنةَ وَلَ‬
‫ك يَدْخُلُو نَ الْ َ‬‫ع ِملَ صَالِحاً فَُأوْ َلئِ َ‬
‫ن وَ َ‬
‫ب وَآمَ َ‬
‫غيّا{‪ }59‬إِ ّل مَن تَا َ‬
‫س ْوفَ يَلْ َق ْو نَ َ‬
‫فَ َ‬
‫شيْئاً{‪ }60‬مريم‪٦٠ – ٥٩ :‬‬ ‫يُظْ َلمُونَ َ‬
‫حيَاةَ الدّنيَا‬‫علَى َق ْومِ هِ فِي زِي َنتِ هِ قَالَ الّذِي نَ ُيرِيدُو نَ الْ َ‬
‫خرَ جَ َ‬‫و قال تعالی‪ { :‬فَ َ‬
‫يَا َليْتَن لَنَا مِ ْثلَ مَا أُوتِيَن قَارُونُن ِإنّهُن لَذُو حَظّ عَظِيمنٍ{‪ }79‬وَقَالَ الّذِينَن أُوتُوا الْ ِعلْمَن‬
‫ع ِملَ صَالِحاً{‪ }80‬القصص‪٨٠ – ٧٩ :‬‬ ‫ن آمَنَ َو َ‬‫خ ْيرٌ ّلمَ ْ‬
‫َويْلَكُ ْم َثوَابُ الِّ َ‬
‫عنِ النّعِيمِ} التكاثر‪٨ :‬‬
‫و قال تعالی‪ { :‬ثُمّ َل ُتسْأَُلنّ َي ْو َمئِذٍ َ‬
‫عجّلْنَا لَهُن فِيهَا مَا َنشَاء لِمَن ّنرِيدُ ثُمّ‬
‫جَلةَ َ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬مّنن كَانَن يُرِيدُ الْعَا ِ‬
‫ج َهنّ َم يَصْلهَا مَ ْذمُوماً مّدْحُوراً} السراء‪١٨ :‬‬ ‫جَ َع ْلنَا َلهُ َ‬
‫‪342‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬پس بعد از آنان جانشي شد‪ ،‬آيندگانی که ناز را ترک کردند و‬
‫پيوی خواهشها را نودند و جزای گمراهی را خواهند يافت‪ ،‬اما هر که توبه کرد و ايان‬
‫آورد و کار شايسته نود‪ ،‬آن گروه در بشت در آيند و بر ايشان هيچگاه ستم کرده نشود‪.‬‬
‫مري‪60 – 59 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬پس بر قوم خويش با آرايشش بيون آمد و آنانکه زندگانی را طلب‬
‫ميکردند‪ ،‬گفتند‪ :‬ای کاش ما را مانند آنچه قارون داده شده باشد‪ .‬هر آيينه وی صاحب‬
‫نصيب بزرگ است‪ ،‬و گفتند‪ :‬آنانی را که علم داده شد وای بر شا ثواب خدا بتر است‬
‫آنکس را که ايان آورده و کار شايسته نود‪ .‬قصص‪80 -79 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬باز البته آنروز از نعمت سوال کرده خواهيد شد‪ .‬تکاثر‪8 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬هر که راحتی زود گذر دنيا را خواسته باشد‪ ،‬متاع دنيا را در آن برايش‬
‫دهيم‪ ،‬به هر که خواهيم باز برای او دوزخ را مقرر کنيم که در آن نکوهيده و رانده شده در‬
‫آيد‪ .‬إسراء‪18 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -491‬وعن عائشةَ ‪ ،‬رضي اللّه عنها‪ ،‬قالت‪ :‬ما شَبعَ آ ُل مُح ّمدٍ َ‬
‫ي َي ْومَيْنِ مُتَتَاِبعَيْنِ حَتّى قُبِض‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫مِنْ خُ ْبزِ َشعِ ٍ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم مُ ْنذُ قَـ ِدمَ ا َلدِين َة مِنْ طَعامِ البّ‬
‫وف رواية ‪ :‬مَا شَبِعَ آ ُل مُحَمّد َ‬
‫ثَلثَ لَيَال تِبَاعا حَتّى قُبِض‪.‬‬

‫‪ -491‬عائشه رضی ال عنها روايت نوده گفت‪:‬‬


‫خانوادهء ممد صلی ال عليه وسلم دو روز پی در پی از نان جوين سي نشدند تا‬
‫زمانی که حضرت صلی ال عليه وسلم وفات يافت‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که خانوادهء ممد صلی ال عليه وسلم از زمانی که به مدينه آمدند‪،‬‬
‫سه شب پی در پی از نان گندم سي نشدند تا که پيامب صلی ال عليه وسلم وفات نود‪.‬‬

‫‪ -492‬وعن ُع ْروَةَ عَنْ عائشة رضي اللّه عنها‪ ،‬أَّنهَا كَاَنتْ َتقُول‪ :‬وَاللّه يا ابْ َن أُخْتِي إِنْ‬
‫كُنّا لَنَ ْن ُظرُ إل الِللِ ثّ الِلل‪ُ .‬ثمّ الل ِل ثلثةُ َأ ِه ّلةٍ ف َش ْهرَيْن‪َ .‬ومَا أُوقِدَ ف َأبْيَاتِ رسو ِل اللّه‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم نار‪ُ .‬قلْت‪ :‬يَا خَاَلةُ فَمَا كَانَ ُيعِيشُكُم؟ قالت‪ :‬الَ ْس َودَان‪ :‬التّ ْم ُر وَالَاءُ إِلّ أَّنهُ‬
‫َ‬
‫‪343‬‬

‫ح وَكَانُوا‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم جِيا ٌن مِنَ الَْنصَـار‪ .‬وَكَاَنتْ َل ُه ْم مَنَاي ُ‬
‫َقدْ كَانَ لرسول اللّه َ‬
‫سقِينَا‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم مِنْ أَلبانا فَيَ ْ‬
‫ُيرْ ِسلُونَ إل رسول اللّه َ‬

‫‪ -492‬عروه از عائشه رضی ال عنها روايت می کند که می گفت‪:‬‬


‫بدا ای خواهر زاده تا هلل نظر می کردي‪ 3 ،‬هلل در دو ماه در حاليکه در خانه‬
‫های رسول ال صلی ال عليه وسلم آتش برافروخته نی شد‪،‬‬
‫گفتم‪ :‬ای خاله پس چگونه زندگی می کردند؟‬
‫گفت‪ :‬از دو چيز سياه خرما و آب‪ ،‬جز اينکه رسول ال صلی ال عليه وسلم هسايه‬
‫هايی از انصار داشت و آنا بزهای شيی داشتند که ديگران برای استفادهء شي به آنا داده‬
‫بودند‪ ،‬که از شيشان به رسول ال صلی ال عليه وسلم می فرستادند و ما را از آن می‬
‫نوشاند‪.‬‬

‫‪ -493‬وعن أب سعيدٍ القْبُريّ عَ ْن أب ُهرَيرةَ رضي اللّه عنه‪ .‬أَنه َمرّ ِبقَوم بَيْ َن أَْيدِيهمْ شَاةٌ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم من الدنيا ولْ يشْبعْ‬
‫صلِيةٌ ‪َ .‬فدَ َعوْ ُه َفأَب َأنْ َيأْكُل‪ ،‬وقال‪ :‬خَرج رسول اللّه َ‬
‫مَ ْ‬
‫شعِي‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬
‫مِنْ خُ ْب ِز ال ّ‬

‫‪ -493‬ابو سعيد مقبی از ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬
‫وی از کنار مردمی گذشت که در بي شان گوسفند بريانی قرار داشت و از او دعوت‬
‫بعمل آوردند و او اباء ورزيد و گفت‪ :‬رسول ال صلی ال عليه وسلم از دنيا برفت‪ ،‬در‬
‫حاليکه از نان جوين سي نشدند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم على ِخوَانٍ‬


‫‪ -494‬وعن أَنسٍ رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬لْ يأْكُل النّبِيّ َ‬
‫حَتّى مَات‪َ ،‬ومَا أَكَلَ خُبزا مرَقّقا حَتّى مَات‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬
‫وف روايةٍ له‪ :‬وَل رَأَى شَاةَ سَمِيطا ِبعَيِْنهِ قط‪.‬‬

‫‪ -494‬انس رضی ال عنه گفت‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم تا مرگشان بر دسترخوان نان نوردند و نان نرم هم‬
‫نوردند‪.‬‬
‫‪344‬‬

‫و در روايتی آمده گوسفندی "کامل" بريان را هم هرگز به چشمشان نديدند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -495‬وعن النّعمانِ بن بشيٍ رضي اللّه عنهما قال‪ :‬لقد رََأْيتُ نَبِيّ ُكمْ َ‬
‫ج ُد مِنْ ال ّدقَ ِل ما يَمْلُ به بَطْنَه‪ ،‬رواه مسلم‪.‬‬
‫و َسلّم وما يَ ِ‬

‫‪ -495‬نعمان بن بشي رضی ال عنهما گفت‪:‬‬


‫پيامب شا صلی ال عليه وسلم را ديدم در حاليکه خرمای ناسرهء نی يافت که شکم‬
‫خود را سي کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -496‬وعن سهل بن سعدٍ رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬ما رَأى رُسولُ َ‬
‫ضهُ اللّه تعال ‪ ،‬فقيل َلهُ هَلْ كَا َن لَ ُكمْ ف عهْد رسول اللّه‬
‫ي ابْتعََثهُ اللّه تعال حتّى قَبَ َ‬
‫الّنقِيّ منْ حِ َ‬
‫ي ابْتَعَثهُ‬
‫ل مِنْ حِ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم مُنْخَ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم مَنَاخل؟ قال‪ :‬ما رأى رسو ُل اللّه َ‬
‫َ‬
‫ي منْخُول؟ قال‪ :‬كُنّا‬
‫شعِيَ غ َ‬
‫اللّه َتعَالَى حَتّى قََبضُه اللّه تعال ‪ ،‬فَقِيلَ له‪ :‬كَ ْيفَ كُنُْتمْ َتأْ ُكلُونَ ال ّ‬
‫حَنهُ وَن ْنفُخُه‪ ،‬فَيَطيُ ما طار‪ ،‬وما َبقِي َثرّيْناه‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬
‫نَطْ ُ‬

‫‪ -496‬از سهل بن سعد رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم از حينی که خداوند ايشان را فرستاد‪ ،‬تا زمانی که‬
‫روحشان را قبض نود‪ ،‬نان سفيد خالص (يعنی طعام بی سبوس و پاکيزه از پوست گندم) را‬
‫نديدند‪ .‬به او گفته شد‪ :‬آيا شا در زمان رسول ال صلی ال عليه وسلم مناخل (طعامی که از‬
‫جو پوست شده درست شده باشد) داشتيد؟‬
‫گفت‪ :‬رسول ال صلی ال عليه وسلم از زمانی که خداوند ايشان را مبعوث نود تا‬
‫زمانی که روحشان را قبض نود‪ ،‬مناخل را نديدند‪.‬‬
‫به او گفته شد‪ :‬چطور شا جو پوست نگرفته را می خورديد؟‬
‫گفت‪ :‬جو را آرد نوده و آنرا پف می کردي‪ ،‬آنچه که می رفت‪ ،‬می رفت‪ ،‬آنچه‬
‫باقی می ماند‪ ،‬آنرا خي می کردي‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫ج رَسُولُ اللّه َ‬
‫‪ -497‬وعن أب هُرير َة رضي اللّه عنه قال‪َ :‬خرَ َ‬
‫ذاتَ َي ْومٍ َأوْ لَ ْي َلةٍ ‪َ ،‬فإِذا ُه َو ِبأَب ب ْكرٍ وعُ َمرَ رضي اللّه عنهما‪ ،‬فقال‪ « :‬ما أَ ْخرَجَكُمَا مِنْ بُيُوِتكُما‬
‫هذِهِ السّا َعةَ؟» قال‪ :‬الُوعُ يا رَسو َل اللّه‪ .‬قال‪َ « :‬وأََنا‪ ،‬واّلذِي َنفْسِي بَِيدِه‪ ،‬لَ ْخرَجَن اّلذِي‬
‫‪345‬‬

‫ل مِنَ الَنْصار‪َ ،‬فِإذَا ُهوَ لَ ْيسَ ف بيته‪َ ،‬فلَمّا رَأَْت ُه الرَأَةُ‬


‫أَ ْخرَجَكُما‪ .‬قُوما » فقَاما َمعَه‪َ ،‬فأَتَى رَجُ ً‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ « :‬أيْ َن فُلنٌ » قالَت‪َ :‬ذ َهبَ‬
‫قالَت‪ :‬مَرْحَبا وََأهْل‪ .‬فقال لا رَسُو ُل اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم وَصَا ِحبَيْه‪ُ ،‬ثمّ‬
‫يَسَْت ْع ِذبُ لَنَا الاء‪ِ ،‬إذْ جاءَ ا َلْنصَاري‪ ،‬فَنَ َظرَ إل رَسُولِ اللّه َ‬
‫سرٌ وتَ ْم ٌر ورُطَب‪،‬‬
‫ق فِيهِ بُ ْ‬
‫قالَ‪ :‬الَ ْمدُ للّه‪ ،‬ما أَ َحدٌ الَي ْومَ أَ ْك َرمَ أَضْيافا مِنّي فانْطَل َق فَجَا َءهُمْ ِب ِعذْ ٍ‬
‫للُوبَ » َفذَبَحَ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ِ « :‬إيّا َك وَا َ‬
‫فقال‪ُ :‬كلُوا‪ ،‬وَأَ َخ َذ ا ُلدَْي َة ‪ ،‬فقال َلهُ رسُو ُل اللّه َ‬
‫صلّى الُ‬
‫َلهُم‪َ ،‬فأَكلُوا مِنَ الشّا ِة َومِ ْن ذلكَ ال ِعذْقِ و َشرِبُوا‪ .‬فلمّا أَنْ شَبعُوا َو َروُوا قال رسولُ اللّه َ‬
‫سأَلُنّ عَ ْن هذَا النّعيمِ َي ْومَ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم لَب بكرٍ وعُ َمرَ رضي اللّه عنهما‪ « :‬وَاّلذِي َنفْسي بَِيدِه‪ ،‬لَتُ ْ‬
‫القِيا َمةِ ‪ ،‬أَ ْخرَجَ ُك ْم مِنْ بُيُوتِ ُكمُ الُوع‪ُ ،‬ث ّم َلمْ َترْ ِجعُوا َحتّى َأصَابَ ُكمْ هذا الّنعِيمُ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -497‬ابو هريره رضی ال عنه روايت کرده گفت‪:‬‬


‫روزی يا شبی رسول ال صلی ال عليه وسلم بر آمده ناگهان بر ابوبکر و عمر رضی‬
‫ال عنهما برخورده و فرمود‪ :‬چه چيز شا را در اين لظه از خانه هايتان بيون نود؟‬
‫گفتند‪ :‬گرسنگی يا رسول ال صلی ال عليه وسلم!‬
‫گفت‪ :‬قسم به ذاتی که جان در دست اوست‪ ،‬مرا هم آنچه شا را خارج ساخته بيون‬
‫نود‪ ،‬برخيزيد و با او برخاستند و به خانهء مردی از انصار آمده که او هم به خانه اش نبود‪.‬‬
‫چون زن آن شخص ايشان را ديد‪ ،‬گفت‪ :‬خوش آمديد! وبه خانهء خود آمديد!‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬فلنی کجاست؟‬
‫گفت‪ :‬او رفته که برای ما آب شيين بياورد‪ ،‬ناگهان مرد انصاری آمد‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم و دو يارش را ديده گفت‪ :‬المد ل هيچکس امروز‬
‫مهمانان ارجندتر و عزيزتری از من ندارد‪ .‬سپس رفته شاخه ای آورد که در آن خرمای غوره‪،‬‬
‫تازه و خشک بود‪.‬‬
‫گفت‪ :‬بوريد و کارد را گرفت‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم به وی فرمود‪ :‬با خب که گوسفندی شي ده را نکشی‬
‫و آن شخص بر ايشان گوسفندی ذبح نوده و از آن گوسفند و آن شاخه خوردند و‬
‫آشاميدند‪ .‬چون از آب و نان سي شدند رسول ال صلی ال عليه وسلم به ابوبکر و عمر‬
‫رضی ال عنهما فرمود‪ :‬سوگند به ذاتی که جان در دست اوست‪ ،‬هانا در روز قيامت از اين‬
‫‪346‬‬

‫نعمت سؤال می شويد‪ ،‬از خانه های خود گرسنه بيون آمديد وبه خانهء تان باز نگشتيد‪ ،‬تا‬
‫ازين نعمت برخوردار شديد‪.‬‬
‫ش‪ :‬انصاری ايکه آنضرت صلی ال عليه وسلم بانه اش تشريف برده بودند‪ ،‬ابو اليثم‬
‫بن تيهان رضی ال عنه بود‪.‬‬

‫‪ -498‬وعن خالدِ بنِ عُ َمرَ ال َعدَويّ قال‪ :‬خَطََبنَا ُعتَْبةُ بنُ َغزْوان‪ ،‬وكا َن َأمِيا عَلى‬
‫صرْم‪ ،‬و َوّلتْ َحذّاء‪ ،‬وََلمْ يَبْقَ‬
‫صرَةِ ‪ ،‬فَح ِمدَ اللّه وأَثْن عليْه‪ُ ،‬ثمّ قال‪َ :‬أمَا بعْد‪َ ،‬فإِنّ الدّْنيَا آذََنتْ ب ُ‬
‫الَب ْ‬
‫منها إِ ّل صُبَاَبةٌ َكصُبابةِ الِناءِ يتصابّها صاحِبُها‪ ،‬وإِنَ ُك ْم مُنَْت ِقلُونَ مِنْها إل دارٍ ل زَوا َل لَا‪ ،‬فانَْت ِقلُوا‬
‫ي عاما ل‬
‫جرَ ُي ْلقَى مِنْ َشفِي َجهَّن َم فَيهْوى فِيهَا سَ ْبعِ َ‬
‫ضرَتِكُم َفإِّنهُ َقدْ ذُ ِكرَ لَنا أَنّ الَ َ‬
‫ح ْ‬
‫بِخَ ْي ِر ما بِ َ‬
‫ُيدْركُ لَها َقعْرا‪ ،‬وال ّلهِ لَتُ ْملَن‪َ ..‬أ َفعَجِبْتُم‪،‬؟ وَل َقدْ ذُ ِكرَ لَنَا أَ ّن ما بَيْ َن ِمصْراعَيْ ِن مِنْ مَصاريعِ الَّنةِ‬
‫ظ مِنَ الزّحام‪َ ،‬وَلقَدْ رأَيتُن سابعَ س ْب َعةٍ مَ َع رَسُولِ‬
‫ي عاما‪َ ،‬ولََيأْتِيّ َعلَيها َي ْو ٌم و ُهوَ كَظِي ٌ‬
‫مَسيةَ َأ ْرَبعِ َ‬
‫ق الشّجَر‪ ،‬حت قَرِ َحتْ أَشْداقُنا‪ ،‬فالَْتقَ ْطتُ ُب ْردَةً‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم مالَنا طَعامٌ إِ ّل َورَ ُ‬
‫ال ّلهِ َ‬
‫ح الَيوْم مِنّا أَ َحدٌ‬
‫صفِها‪ ،‬وَاّتزَر َسعْدٌ بنِصفِها‪ ،‬فَمَا َأصْبَ َ‬
‫ك فَاّت َز ْرتُ بِن ْ‬
‫فشَ َققْتُها بيْن وََبيَ َسعْدِ ب ِن مال ٍ‬
‫صرٍ مِنْ ا َل ْمصَار‪ .‬وإِن أَعُوذُ بال ّلهِ أَ ْن أَكْونَ ف َنفْسي عَظِيما‪ .‬وعِ ْن َد ال ّلهِ‬
‫ح َأمِيا عَلى ِم ْ‬
‫إِ ّل أَصْبَ َ‬
‫صغِيا‪ .‬رواهُ مسلم‪.‬‬
‫َ‬

‫‪ -498‬خالد بن عمر عدوی گفت‪:‬‬


‫عتبه بن غزوان که والی بصره بود‪ ،‬برای ما خطبه خواند و بعد از اينکه حد و ثنای‬
‫حق تعالی را ادا نود‪ ،‬گفت‪ :‬اما بعد‪ :‬هانا دنيا خب از تام شدنش داده و بسرعت پشت‬
‫گردانيده است و نانده از آن مگر مقدار کمی از آب که در ظرف مانده و صاحبش آن را‬
‫جع می کند و شا از آن بسرايی می رويد که زوال ندارد‪ ،‬پس بترين چيزهائی را که با خود‬
‫داريد هراهتان برداريد‪ ،‬زيرا با ياد داده اند که سنگ از بالی ميانهء دوزخ انداخته شده و‬
‫هفتاد سال سقوط کرده و عمق آنرا در نی يابد‪ ،‬و بدا سوگند که دوزخ پر ساخته خواهد‬
‫شد‪ ...‬آيا تعجب کرديد؟!‬
‫و هانا با ياد آوری شده که فاصلهء ميان دو پلهء دروازهء بشت فاصلهء چهل سال‬
‫راه است و روزی بر آن خواهد آمد که از ازدحام مردم پر است و هانا من خود را هفتمي‬
‫نفر هفت تن با رسول ال صلی ال عليه وسلم ديدم که طعامی جز برگ درخت نداشتيم تا‬
‫که لبان مان ترکيد و چادری (پتو) را يافته و آن را ميان خود و سعد بن مالک دو قسمت‬
‫‪347‬‬

‫کردم که نصف آن را من ازار کردم و نصف آن را سعد بن مالک برای خود ازار ساخت‪،‬‬
‫ولی امروز هر کدام بر شهری امارت داري و من بدا پناه می برم که در نزد خويش بزرگ‬
‫جلوه کنم و در نزد خدا کوچک باشم‪.‬‬

‫شةُ رضي‬
‫‪ -499‬وعن أب موسى الَ ْشعَريّ رضي ال ّلهُ عنه قال‪ :‬أَ ْخرَ َجتْ لَنا عائِ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ف هذين‪ .‬متفقٌ‬
‫ال ّلهُ عنها كِساء وَإِزارا َغلِيظا قالَت‪ :‬قُبِضَ رسُولُ ال ّلهِ َ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ -499‬ابو موسی اشعری رضی ال عنه روايت نود‪:‬‬


‫که عائشه رضی ال عنها برای ما جبه و شلوار درشتی را کشيده گفت‪ :‬که رسول ال‬
‫صلی ال عليه وسلم در اين دو لباس وفات يافتند‪.‬‬

‫س ْهمِ ف‬
‫‪ -500‬وعنْ سَعد بن أب َوقّاص‪ .‬رضيَ اللّه عنه قال‪ِ :‬إنّي َلوّلُ العَربِ َرمَى بِ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ما لَنَا َطعَامٌ إِ ّل َورَقُ الُ ْب َلةِ ‪ .‬وَهذا‬
‫سَبِي ِل اللّه‪ ،‬وََل َقدْ كُنا َن ْغزُو مَعَ رسولِ ال ّلهِ َ‬
‫السّمَر‪ .‬حَت ِإنْ كا َن أَ َحدُنا لََيضَعُ كما َتضَعُ الشا ُة ماَلهُ َخلْط‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -500‬از سعد بن ابی وقاص رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫من اولي عربی هستم که در راه خدا تيی انداخته ام‪ ،‬و هانا با رسول ال صلی ال‬
‫عليه وسلم جهاد می کردي در حاليکه طعامی جز برگ درخت (جبله) و اين (سر) نداشتيم‬
‫که مواد فضلهء ما مانند فضلهء گوسفند خشک بود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -501‬وعن أب ُهرَْيرَ َة رضي اللّه عنه‪ .‬قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫و َسلّم‪« :‬ال ّل ُهمّ ا ْجعَ ْل رزْقَ آ ِل مُحَ ّم ٍد قُوتا » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -501‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خدايا رزق آل ممد را به اندازه ای بگردان‬
‫که سد رمق شان باشد‪.‬‬

‫‪ -502‬وعن أب ُهرَْيرَ َة رضي اللّه عنه قال‪ :‬واللّه الذي ل إِلهَ إِ ّل هُو‪ ،‬إِنْ كُ ْنتُ لعَت ِمدُ‬
‫جرَ على بَطْن منَ الُوع‪َ .‬وَل َقدْ َق َعدْتُ يوْما‬
‫ض مِنَ الُوع‪ ،‬وإِنْ ُك ْنتُ ل ُشدّ ال َ‬
‫بِكَِبدِي على ا َل ْر ِ‬
‫‪348‬‬

‫ف ما‬
‫ي رَآنِي‪ ،‬و َع َر َ‬
‫سمَ حِ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬فَتَبَ ّ‬
‫خرُجُو َن مِنْه‪ ،‬فَ َمرّ النّبِ ّي َ‬
‫على َطرِيقهِمُ الذي يَ ْ‬
‫ف وجْهي ومَا ف َنفْسِي‪ُ ،‬ثمّ قال‪ « :‬أَبا هِر‪ »،،‬قلت‪ :‬لَبّ ْيكَ يا رسو َل اللّه‪ ،‬قال‪« :‬الَ ْق » ومَضَى ‪،‬‬
‫ح فقال‪ « :‬مِنْ َأيْ َن هذَا اللّبَن؟ »‬
‫فَاتَّبعْتُه‪ ،‬فدَخَ َل فَاسَْت ْأذَن‪َ ،‬فُأذِنَ ل فدَ َخلْت‪ ،‬فوَ َجدَ لَبَنا ف قَد ٍ‬
‫قالوا‪َ :‬أهْدا ُه َلكَ فُلنٌ أَو فُلنة قال‪ « :‬أَبا ِهرّ‪ »،،‬قلت‪ :‬لَبّ ْيكَ يا رسول اللّه‪ ،‬قال‪ « :‬الق إِل َأهْل‬
‫ص ّفةِ أَضيَافُ الِسْلم‪ ،‬ل َي ْأوُون عَلى َأهْل‪ ،‬ول مَال‪ ،‬ول على‬
‫ص ّفةِ فادْ ُع ُهمْ ل»‪ .‬قال‪ :‬وَأ ْهلُ ال ّ‬
‫ال ّ‬
‫أَ َحدٍ‪ ،‬وكا َن ِإذَا َأتَ ْتهُ صدقَةٌ َب َعثَ ِبهَا إِلَ ْيهِم‪ .‬وَلمْ يَتَنَاوَ ْل مِ ْنهَا شَيْئا‪ ،‬وِإذَا أَتَ ْتهُ هدّيةٌ َأرْسلَ ِإلَ ْي ِهمْ‬
‫صفّة؟ ُك ْنتَ أَحَقّ أَن‬
‫ب مِ ْنهَا وََأ ْشرَ َكهُ ْم فيها‪ ،‬فسَاءَن ذلكَ َف ُقلْت‪ :‬وما هذَا اللّبَنُ ف َأهْ ِل ال ّ‬
‫وَأصَا َ‬
‫ُأصِيب منْ هذا اللّبَنِ َشرَْبةً أََت َقوّى ِبهَا‪ ،‬فَإِذا جاءُوا َأمَرنِي‪ ،‬فكُ ْنتُ أَنا أُعْطِيهِم‪ ،‬وما عَسَى أَن ي ْب ُلغَن‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم بدّ‪ .‬فأَتيُتهُم فدَ َعوُْتهُم‪،‬‬
‫منْ هذا اللّبَن‪ ،‬ولْ يَكُ ْن منْ طَا َعةِ اللّه وطَاعَةِ رسوله َ‬
‫س ُهمْ مِنَ الَْب ْيتِ قال‪ « :‬يا أَبا هِر‪ » ،،‬قلت‪ :‬لَبّ ْيكَ يا‬
‫فأَقَْبلُوا واسْت ْأذَنوا‪َ ،‬فَأذِ َن ُلمْ وَأَ َخذُوا مَجَالِ َ‬
‫شرَبُ حَتّى‬
‫ج َعلْت أُعْطِيهِ الرّجُ َل فيَ ْ‬
‫ح فَ َ‬
‫رسولَ اللّه‪ ،‬قال‪ « :‬خ ْذ َفأَعْ ِطهِ ْم » قال‪َ :‬فأَخَ ْذتُ اْل َقدَ َ‬
‫شرَبُ حَتّى يروَى ‪ُ ،‬ثمّ َي ُردّ عَليّ اْلقَدح‪ ،‬حتّى‬
‫َي ْروَى ‪ُ ،‬ثمّ يردّ عليّ اْل َقدَح‪َ ،‬فأُعطيهِ الخ َر فَيَ ْ‬
‫ض َعهُ على َيدِه‪،‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬وَ َق ْد َروِيَ اْل َقوْمُ ُكّل ُهمْ‪َ ،‬فأَخَذَ اْل َقدَحَ َفوَ َ‬
‫انَْتهَيتُ إِل النّبِيّ َ‬
‫ل فَتَبَسّم‪ ،‬فقال‪ « :‬أَبا ِهرّ » قلت‪ :‬لَبّ ْيكَ يا رسول اللّه قال‪َ « :‬بقِيتُ أَنَا وََأْنتَ » قلتُ‬
‫فَنَ َظرَ إِ ّ‬
‫ب » َفقَ َع ْدتُ فَشَربْت‪ :‬فقال‪ « :‬اش َربْ » فشَربْت‪ ،‬فما‬
‫ص َد ْقتَ يا رسو َل اللّه‪ ،‬قال‪ « :‬ا ْق ُع ْد فَا ْشرَ ْ‬
‫َ‬
‫سلَكا‪ ،‬قال‪َ « :‬فَأرِن »‬
‫ب » حَتّى ُقلْت‪ :‬ل وَاّلذِي بعثكَ بالَ ّق ما أَ ِجدُ َل ُه م ْ‬
‫زال َيقُول‪ « :‬ا ْش َر ْ‬
‫ضلَةَ» رواه البخاري‪.‬‬
‫فأَعطيْتهُ اْل َقدَح‪ ،‬فح ِمدَ اللّه تعال ‪ ،‬وَسّى وَشَربَ « ال َف َ‬

‫‪ -502‬ابو هريره رضی ال عنه گفت‪:‬‬


‫سوگند بذاتی که جز او معبود برحقی نيست که من جگرم را از گرسنگی به زمي‬
‫تکيه می دادم و سنگ را از گرسنگی به شکمم می بستم‪ .‬و هانا روزی بر راهی که در آن بر‬
‫می آمدند‪ ،‬نشستم‪ .‬پيامب صلی ال عليه وسلم از کنارم گذشته مرا ديده تبسم نوده و از‬
‫چهره ام آنچه را در دل بود‪ ،‬فهميده فرمود‪ :‬ابو هريره! گفتم‪ :‬لبيک يا رسول ال صلی ال‬
‫عليه وسلم!‬
‫فرمود‪ :‬به من بپيوند! و رفت و من هم به تعقيب شان رفتم پس داخل خانه گرديده‬
‫اجازت طلبيده و بن اجازت دادند و من داخل شدم و قدحی پر از شي را ديده وفرمود‪ :‬اين‬
‫شي از کجا شد؟‬
‫گفتند‪ :‬فلن مرد يا فلن زن برای شا هديده فرستاده‪.‬‬
‫‪349‬‬

‫فرمود‪ :‬ابو هريره!‬


‫گفتم‪ :‬لبيک يا رسول ال صلی ال عليه وسلم!‬
‫فرمود‪ :‬به اهل صفه پيوسته و آنا را بطرفم دعوت کن! گفت‪ :‬اهل صفه ميهمانان‬
‫اسلمی بوده خانواده و مالی نداشته و به کسی ارتباطی نداشتند و چون صدقهء برای رسول‬
‫ال صلی ال عليه وسلم می آمد هه را به آنا روان کرده و خود از آن نی خورد و چون‬
‫هديهء بوی ميسيد‪ ،‬به آنان فرستاده و خود هم از آن استفاده کرده و آنان را در آن شريک‬
‫ميساخت‪ .‬من اين کار را مناسب ندانسته و گفتم‪ :‬در ميان اهل صفه اين شي چه می شود؟ من‬
‫مستحقترم تا از اين شي بياشامم و بدان قوت ياب و وقتی آنان بيايند و مرا امر نايند که به‬
‫آنان بدهم‪ ،‬آيا از اين شي چه بن خواهد رسيد؟‬
‫و چون از اطاعت خدا و رسولش چاره ای نبود‪ ،‬نزد آنا آمده و از آنان دعوت نودم‬
‫و آنا نيز آمدند واجازت طلبيدند و چون پيامب صلی ال عليه وسلم اجازت فرمودند داخل‬
‫شده و هر يک در خانه بايی نشستند‪.‬‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬ابو هريره!‬
‫گفتم‪ :‬لبيک يا رسول ال صلی ال عليه وسلم!‬
‫فرمود‪ :‬بگي و به آنان بده!‬
‫گفت‪ :‬من نيز قدح را گرفته و شروع کردم به هر مرد ميدادم او می آشاميد تا‬
‫سيآب ميشد و باز قدح را به من ميداد واو را به شخص ديگر ميدادم و می آشاميد تا سي‬
‫می شد و باز قدح را به من ميداد تا اينکه به پيامب صلی ال عليه وسلم رسيدم در حاليکه هه‬
‫گروه سي شده بودند پيش نودم‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم قدح را گرفته و بدست خود گذاشته بطرفم نگريسته‬
‫تبسم نوده و فرمود‪ :‬ابوهريره!‬
‫گفتم‪ :‬لبيک يا رسول ال صلی ال عليه وسلم!‬
‫فرمود‪ :‬من و تو ماندي‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬راست فرمودی يا رسول ال صلی ال عليه وسلم!‬
‫فرمود‪ :‬بنشي و بياشام‪ ،‬من هم نشسته آشاميدم‪.‬‬
‫‪350‬‬

‫فرمودند‪ :‬بياشام باز آشاميدم هينطور فرمود بياشام تا اينکه گفتم‪ :‬نه و قسم بذاتيکه‬
‫ترا بق فرستاده جائی نی ياب‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬بن نشان ده و قدح را گرفته بوی دادم پس ثنای خدا را گفته و بسم ال‬
‫فرمود و باقيمانده را آشاميدند‪.‬‬

‫‪ -503‬وعن مُحَ ّمدِ بنِ سِيينَ عن أب هريرةَ ‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪َ :‬لقَدْ رَأيْتُن وِإنِيّ‬
‫شةَ رضي اللّه عنها َمغْشِيّا‬
‫جرَةِ عائِ َ‬
‫لَ ِخ ّر فِيما بَيْ َن مِنَْبرِ رسو ِل اللّه صلى ال عليه وسلم إل حُ ْ‬
‫َعلَي‪ ،‬فَيجِيءُ الَائي‪ ،‬فَيضَعُ رِ ْج َلهُ عَلى عُنُقي‪ ،‬وَيرَى أَنّي مَجْنو ٌن وما ب مِن جُنُون‪ ،‬وما ب إِلّ‬
‫الُوع‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -503‬ممد بن سيين از ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که گفت‪:‬‬


‫در حالی خود را ديدم که در ميان منب رسول ال صلی ال عليه وسلم و حجرهء‬
‫عائشه رضی ال عنها می رفتم که بيهوشی بر من طاری می شد و شخصی آمده پای خود را بر‬
‫گردن ميگذارد با تصور اينکه من ديوانه ام و در من ديوانگی نبود و جز گرسنگی چيزی نبود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -504‬وعن عائشةَ ‪ ،‬رض َي اللّه عنها‪ ،‬قَالَت‪ُ :‬ت ُوفّيَ رسولُ اللّه َ‬
‫ي صاعا منْ َشعِي‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫و ِدرْعُ ُه م ْرهُوَنةٌ عِند يهودِيّ ف ثَلثِ َ‬

‫‪ -504‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم وفات يافتند در حاليکه زره شان در برابر ‪ 30‬صاع‬
‫جو نزد يهوديی در گرو بود‪.‬‬

‫شعِي‪،‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ِدرْعهُ بِ َ‬
‫‪ -505‬وعن أَنس رضي اللّه عنه قال‪َ :‬رهَنَ النّبِ ّي َ‬
‫سعُْتهُ يقُول‪ « :‬ما أَصْبحَ‬
‫خةٍ ‪ ،‬وََل َقدْ ِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم بِخُ ْبزِ شَعي‪ ،‬وَِإهَاَلةٍ سَنِ َ‬
‫ومشيتُ إِل النّبِ ّي َ‬
‫سعَةُ أَْبيَاتٍ » رواه البخاري‪.‬‬
‫ل ِل مُحَ ّمدٍ صــاعٌ ول َأمْسَى وَِإّنهُم َلتِ ْ‬

‫‪ -505‬انس رضی ال عنه گفت‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم زره خود را در برابر جو به گرو داده و من برای آنضرت‬
‫صلی ال عليه وسلم نانی جوين و پيه باز شدهء بوی داده بردم و از آنضرت صلی ال عليه‬
‫‪351‬‬

‫وسلم شنيدم که ميفرمود‪ :‬در صبح و شام برای آل ممد صلی ال عليه وسلم يک صاع هم‬
‫نبود‪( .‬در حاليکه آنان نه (‪ )9‬خانه بودند)‪.‬‬
‫ش‪ :‬صاع پيمانه ايست معادل ‪ 3‬کيلو‪.‬‬

‫ص ّفةِ ‪ ،‬ما مِ ْنهُم‬


‫ي مِنْ َأهْلِ ال ّ‬
‫‪ -506‬وعن أب ُهرَْيرَ َة رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬لَقدْ َرأَْيتُ سبْع َ‬
‫رَجلٌ َعلَيهِ ِردَاء‪ِ ،‬إمّا إِزارٌ وِإمّا كِسَاء‪َ ،‬قدْ ربطُوا ف أَعْنَاقِهم مِنهَا ما يَ ْبلُغُ نِصفَ السّاقيْن‪َ ،‬ومِنهَا ما‬
‫يَبلُ ُغ ال َكعْبَي‪ ،‬فيجم ُعهُ بَِيدِهِ كَراهَِيةَ أَن ُترَى َع ْورَتُه‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -506‬ابو هريره رضی ال عنه گفت‪:‬‬


‫هفتاد تن از اهل صفه را ديدم که يکی شان هم ردائی نداشت يا ازار داشت و يا‬
‫جامهء که به گردن های شان بسته بودند که آن هم تا نصف ساق ميسيد و يا اينکه تا‬
‫شتالنگ های آنان و آنرا بدست خود جع ميکردند تا عورت شان ديده نشود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -507‬وعن عائشةَ رضي اللّه عنها قالت‪ :‬كَا َن فِرَاشُ رسول اللّه َ‬
‫شوُ ُه لِيف‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬
‫مِن أ َدمٍ ح ْ‬

‫‪ -507‬عائشه رضی ال عنها فرمود‪:‬‬


‫فرش منل رسول ال صلی ال عليه وسلم چرمی بود که حاشيه اش ليف درخت خرما‬
‫بود‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ‬


‫‪ -508‬وعن ابن عمر رضي اللّه عنهما قال‪ :‬كُنّا ُجلُوسا مَعَ رسو ِل اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬
‫و َسلّم ِإذْ جا َء رَجُ ٌل مِن الَنْصار‪ ،‬فسلّم علَيه‪ُ ،‬ثمّ أَدبرَ ا َلْنصَارِي‪ ،‬فقال رسول اللّه َ‬
‫صلّى الُ‬
‫و َسلّم‪ « :‬يَا أَخَا ا َلْنصَار‪َ ،‬ك ْيفَ أَخِي س ْعدُ بنُ عُبادة؟ » فقال‪ :‬صَال‪ ،‬فقال رسول اللّه َ‬
‫ض َعةَ عشَر ما علَينَا نِعا ٌل وَل ِخفَاف‪،‬‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬مَنْ يعُودُ ُه مِنْكُم؟ » فَقام وقُمْنا َمعَه‪ ،‬ونَحْنُ ب ْ‬
‫وَل قَلِنسُ‪ ،‬ول قُمُصٌ نشي ف تلكَ السّبَاخ‪ ،‬حَتّى جِئْنَاه‪ ،‬فاسَْتأْ َخرَ َق ْومُ ُه مِنْ حوله حتّى دنَا‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم وََأصْحاُبهُ اّلذِين مَعه‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬
‫رسولُ ال ّلهِ َ‬

‫‪ -508‬ابن عمر رضی ال عنهما گفت‪:‬‬


‫‪352‬‬

‫با رسول ال صلی ال عليه وسلم نشسته بودي که ناگاه مرد انصاری آمد و بر‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم سلم نود و باز آن انصاری برگشته و رسول ال صلی ال عليه‬
‫وسلم فرمودند‪ :‬ای برادر انصاری‪ ،‬سعد بن عباده چطور است؟‬
‫گفت‪ :‬حالش خوب است‪ .‬و رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کی از شا به‬
‫عيادت او می رود؟ پس برخاسته و ما با وی برخاستيم در حاليکه ده و اندی بودي که نه‬
‫کفش داشتيم و نه موزه و نه کله و نه پياهن‪ ،‬به اين شکل رفتيم تا نزدش آمدي و قومش از‬
‫اطرافش دور شدند تا که رسول ال صلی ال عليه وسلم و يارانش و آنانيکه با وی بودند بدو‬
‫نزديک شدند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم أَنه‬


‫لصَيِ رضي اللّه عنهما‪ ،‬عن النب َ‬
‫‪ -509‬وعن عِمْرانَ ب ِن ا ُ‬
‫قال‪ « :‬خَ ْيرُ ُكمْ قَرنِي‪ُ ،‬ثمّ اّلذِينَ يلوُنَهم‪ُ ،‬ثمّ اّلذِينَ يلُوَنهُم » قال عِمرَان‪ :‬فَمَا أَدري قال النب‬
‫ش َهدُون‪ ،‬وَيَخُونُونَ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َمرّتَيْن أو ثَلثا « ُثمّ يَكُونُ بَع َد ُه ْم َقوْمٌ يشهدُونَ ول يُسْتَ ْ‬
‫َ‬
‫وَل ُيؤْتَ َمنُون‪ ،‬وََي ْن ِذرُونَ وَل يُوفُون‪َ ،‬ويَ ْظ َهرُ فِيهمْ السّمَ ُن » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -509‬عمران بن حصي رضی ال عنه روايت می کند‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بترين شا کسی است که در زمان وجود دارد‪ ،‬پس‬
‫آنانکه به آنان نزديک اند و باز آنانيکه به آنا نزديک اند‪.‬‬
‫عمران گفت‪ :‬نيدان پيامب صلی ال عليه وسلم دو يا سه بار اين سخن را تکرار کرده‬
‫و فرمودند‪ .‬پس بعد از ايشان قومی می آيد که شهادت ميدهند در حاليکه کسی طلب‬
‫شهادت از آنان نيکند و خيانت ميکنند و امي شرده نشوند و نذر کرده وفا ننمايند و در ميان‬
‫آنان چاقی پديدار می شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬يا‬


‫‪ -510‬وعن أب أُمامة رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسو ُل اللّه َ‬
‫ابْنَ آدم‪ِ :‬إّنكَ إِنْ تَ ْبذُل الفَضلَ خَ ْيرٌ لَك‪َ ،‬وأَن تُمْسِكهُ شرّ لَك‪ ،‬ول تُلمُ عَلى َكفَافٍ‪ ،‬وَابدأ بِمنْ‬
‫َتعُو ُل » رواه الترمذي وقال‪ :‬حديث حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -510‬از ابی امامه رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫‪353‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬ای فرزند آدم هرگاه تو زيادت مالت را‬
‫صرف کنی‪ ،‬بتر است و اگر آنرا نگهداری شر است‪ .‬و در اينکه بقدر حاجت مالی داشته‬
‫باشی ملمت نی شوی‪ ،‬پس به مصرف در ميان عائله و خانواده ات شروع کن‪.‬‬

‫حصَنٍ الَنْصارِيّ الَ ْطمِيّ رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول‬
‫‪ -511‬وعن عُبَيد اللّه بِن مِ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬منْ أَصبح مِن ُكمْ آمِنا ف ِسرِْبهِ‪ ،‬معاف ف جَسدِه‪ ،‬عِند ُه قُوتُ يَو ِمهِ‪،‬‬
‫اللّه َ‬
‫فَ َكأَنّمَا حِي َزتْ َلهُ الدّنْيَا بِحذافِيِها‪ .‬رواه الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسنٌ‪.‬‬

‫‪ -511‬عبيد ال بن مصن انصاری حطمی رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه از شا صبح نايد‪ ،‬در حاليکه در جان‬
‫خود اين بوده و در جسدش سال است و توشهء روز خود را داشته باشد‪ ،‬گوئی تام دنيا به‬
‫وی داده شده است‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -512‬وعن عبدِ اللّه بن عمرو ب ِن العاصِ رضي اللّه عنهما‪ ،‬أَن رسول اللّه َ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪َ « :‬قدْ َأ َفلَحَ مَن أَسلَم‪ ،‬وكَا َن رِز ُقهُ َكفَافا‪َ ،‬وقَّن َعهُ اللّه بِمَا آتَا ُه » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -512‬عبد ال بن عمرو بن عاص رضی ال عنهما روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هانا رستگار شد آنکه اسلم آورد و رزقش‬
‫بسنده بود و خداوند او را به آنچه که داده قناعت داده است‪.‬‬

‫‪ -513‬وعن أب مُحَمّد َفضَاَلةَ بنِ عُبَيْد ا َلْنصَارِيّ رضي اللّه عنه‪ ،‬أَّنهُ سَمِعَ رسول اللّه‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َيقُول‪ « :‬طُوبَى لِمَ ْن ُهدِيَ إِل الِْسلم‪ ،‬وَكَانَ عَيْشهُ َكفَافا‪َ ،‬وقَنِعَ » رواه‬
‫َ‬
‫الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -513‬ابو ممد فضاله بن عبيد انصاری رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬
‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که فرمود‪ :‬خوشا بال کسيکه به اسلم‬
‫هدايت شده و روزی اش بسنده بوده و قناعت داشته باشد‪.‬‬
‫‪354‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -514‬وعن ابن عباسٍ رضي اللّه عنهما قال‪ :‬كان رسولُ اللّه َ‬
‫شعِيِ‪ .‬رواه‬
‫جدُونَ عَشاء‪ ،‬وَكَانَ أَ ْكَثرُ ُخ ْب ِز ِهمْ خُبْز ال ّ‬
‫ت اللّيَالِ َي الَُتتَاِبعَ َة طَاوِيا‪َ ،‬وَأ ْهلُهُ ل يَ ِ‬
‫يَبِي ُ‬
‫الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسنٌ صحيح‪.‬‬

‫‪ -514‬ابن عباس رضی ال عنهما روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم چندين شب پی در پی شکم گرسنه می خوابيد و‬
‫خانواده اش نان شب را نی يافتند و اکثر نان شان از جو بود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم كَانَ‬


‫‪ -515‬وعن فضَاَلةَ بنِ عُبَ ْيدٍ رضي اللّه عنه‪ ،‬أَن رسول اللّه َ‬
‫صفّةِ حَتّى َيقُولَ‬
‫لصَاصةِ َو ُهمْ َأصْحابُ ال ّ‬
‫خ ّر رِجَا ٌل مِنْ قَامَِت ِهمْ ف الصّل ِة مِنَ ا َ‬
‫صلّى بِالنّاسِ يَ ِ‬
‫ِإذَا َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم اْنصَرفِ إِلَ ْيهِم‪ ،‬فقال‪َ « :‬لوْ‬
‫الَ ْعرَاب‪ُ :‬هؤُل ِء مَجَانِي‪َ ،‬فِإذَا صلى رسول اللّه َ‬
‫َت ْعلَمُو َن ما لَ ُكمْ عِ ْن َد اللّه تعال ‪ ،‬لَحْبَبُْتمْ َأنْ َتزْدادُوا فَا َقةً وَحَا َجةً» رواه الترمذي‪ ،‬وقال حديثٌ‬
‫صحيحٌ‪.‬‬

‫‪ -515‬از فضاله بن عبيد رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫چون رسول ال صلی ال عليه وسلم به مردم ناز می گزارد عده ای از آنائيکه در‬
‫ناز ايستاده بودند از گرسنگی می افتادند و آنا اصحاب صفه بودند‪ ،‬تا اينکه باديه نشينان می‬
‫گفتند‪ :‬اينان ديوانه اند‪ .‬و چون رسول ال صلی ال عليه وسلم ناز می گذارد‪ ،‬بايشان رو‬
‫گردانده‪ ،‬می فرمود‪ :‬اگر ميدانستيد‪ ،‬آنچه را که برای شا در نزد خدای تعالی است‪ ،‬دوست‬
‫می داشتيد که گرسنگی و نيازمندی شا بيشتر است‪.‬‬

‫‪ -516‬وعن أب كَر َيةَ ا ِلقْدامِ بن م ْعدِ ي َكرِب رضي اللّه عنه قال‪ :‬سِعتُ رسول اللّه‬
‫سبِ ابن آدمَ أُكُلتٌ ُيقِمْنَ‬
‫ل آدمِ ّي وِعَاءً َشرّا مِنْ بَطنِه‪ ،‬بِح ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يقَول‪ « :‬مَا م َ‬
‫َ‬
‫سهِ» ‪ .‬رواه الترمذي وقال‪:‬‬
‫صلْبُه‪ ،‬فإِنْ كَا َن ل مَحاَلةَ ‪ ،‬فَثلُثٌ ل َطعَامِه‪ ،‬وُث ُلثٌ لِشرابِه‪ ،‬وَُث ُلثٌ لَِنفَ ِ‬
‫ُ‬
‫حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -516‬از ابو کريه مقدام بن معديکرب رضی ال عنه روايت شده از‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬هيچ آدمی ظرفی پر نکرد که بد‬
‫تر از شکم باشد‪ ،‬برای آدمی بسنده است چند لقمهء که قامت او را استوار نگه دارد‪ .‬اگر‬
‫‪355‬‬

‫خواهی نواهی باشد‪ ،‬بايد ‪ 3/1‬آن برای طعام ‪ 3/1‬آن برای آبش و ‪ 3/1‬هم برای نفسش‬
‫باشد‪.‬‬

‫‪ -517‬وعن أب ُأمَامَةَ ِإيَاسِ ب ِن َث ْعلَبَةَ ا َلْنصَارِيّ الارثيّ رضي اللّه عنه قال‪ :‬ذَ َكرَ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يوْما عِ ْن َدهُ الدّنْيَا‪ ،‬فقال رسول اللّه َ‬
‫َأصْحابُ رَسولَ اللّه َ‬
‫و َسلّم‪ « :‬أَل تَسْ َمعُون؟ أَل تَسْ َمعُون؟ إِنّ الَْبذَاذَة مِن ا ِليَان إِ ّن الَْبذَاذَ َة مِنَ ا ِليَانِ» يعْن‪ :‬الّتقَحّل‪.‬‬
‫رواه أبو داود‪.‬‬

‫‪ -517‬از ابو امامه اياس بن ثعلبه انصاری حارثی رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫اصحاب رسول ال صلی ال عليه وسلم روزی در نزدش از دنيا ياد کردند‪ ،‬رسول ال‬
‫صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آيا نی شنويد؟ آيا نی شنويد؟ ساده پوشی از نشانه های ايان‬
‫است‪ .‬ساده پوشی از نشانه های ايان است‪.‬‬

‫صلّى‬
‫‪ -518‬وعن أب عبدِ اللّه جابر بن عبد اللّه رضي اللّه عنهما قال‪َ :‬بعَثَنَا رسو ُل اللّه َ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم وََأ ّمرَ َعلَينَا أَبَا عُبَ ْي َدةَ رضي اللّه عنه‪ ،‬نَت َلقّي عِيا ِل ُقرَيْش‪َ ،‬وزّودَنَا ِجرَابا مِنْ تَ ْمرٍ َلمْ‬
‫صهَا‬
‫ِيدْ لَنَا غَ ْيرَه‪ ،‬فَكَانَ أَبُو عُبَيْدةَ ُيعْطِينَا تَمْرةً تَ ْمرَ ًة ‪ ،‬فَقِيل‪ :‬كَيْف كُنُْتمْ َتصَْنعُونَ ِبهَا؟ قال‪ :‬نَ َم ّ‬
‫ش َربُ َعلَيهَا مِنَ الَاء‪ ،‬فَتَ ْكفِينَا َي ْومَنَا إِل اللّيْل‪ ،‬وكُنّا َنضْ ِربُ ِبعِصيّنا الَبَط‪،‬‬
‫ص الصّبِي‪ُ ،‬ثمّ نَ ْ‬
‫كَمَا يَمَ ّ‬
‫حرِ كهَ ْيَئةِ الكَثِيبِ‬
‫ُثمّ نَُبّلهُ بِالَاءِ فََنأْ ُك ُلهُ‪ .‬قال‪ :‬وانْ َط َلقْنَا على ساَحِ ِل البَحْر‪ ،‬فرُفعَ لنَا على سا ِحلِ البَ ْ‬
‫الضخم‪ ،‬فَأَتيْنَا ُه َفإِذا هِي دَاّبةٌ ُتدْعى العَ ْنبَر‪ ،‬فقال َأبُو ُعبَ ْيدَ َة ‪ :‬مَيَْتةٌ ‪ُ ،‬ثمّ قال‪ :‬ل‪ ،‬بلْ نْنُ ر ُسلُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬وف سبي ِل اللّه‪ ،‬و َقدِ اضْ ُطرِر ْت فَكلُوا‪َ ،‬فَأقَمْنَا علَ ْيهِ َشهْرا‪ ،‬وََنحْنُ‬
‫رسُولِ اللّه َ‬
‫ف من و ْقبِ َعيِْنهِ باْلقِللِ ال ّدهْنَ وَنقْطَ ُع م ْنهُ اْل ِف َدرَ كَالّث ْورِ‬
‫ثَلثُمائَة ‪ ،‬حتّى سَ ِمنّا‪ ،‬ول َقدْ َرأَيتُنَا َنغَْترِ ُ‬
‫أَو ك َق ْدرِ الّثوْر‪.‬‬
‫ضلَعا منْ‬
‫ل فأَ ْق َعدَهُم ف وقْبِ عَيِْن ِه وَأَ َخذَ ِ‬
‫ش َر رَجُ ً‬
‫وَل َقدْ أَ َخ َذ مِنّا أَبُو عُب ْي َدةَ ثَلَثةَ عَ َ‬
‫ي َمعَنَا فم ّر منْ تَحِْتهَا َوَت َز ّودْنَا مِنْ لْ ِمهِ وَشَائِقَ‪ ،‬فَلمّا قدِمنَا‬
‫َأضْل ِعهِ فَأقَا َمهَا ُثمّ رَ َحلَ أَعْ َظمَ َبعِ ٍ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فَذ ْكرَنَا ذلكَ له‪ ،‬فقال‪ُ « :‬ه َو ِرزْقٌ أَ ْخرَ َجهُ اللّه َلكُم‪،‬‬
‫الديَِنةَ أََتيْنَا رسول اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم مِ ْنهُ َفأَ َكلَه‪.‬‬
‫َفهَلْ معَكمْ مِنْ لْ ِمهِ شَيء فَت ْطعِمُونَا؟ » َفَأرْسلْنَا إل رسول اللّه َ‬
‫رواه مسلم‪.‬‬
‫‪356‬‬

‫‪ -518‬از ابو عبد ال جابر بن عبد ال رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم ما را فرستاده و ابو عبيده رضی ال عنه را بر ما امي‬
‫ساخت تا با قافله ای از قريش روبرو شوي و هيانی از خرما را برای مان بعنوان توشه داد که‬
‫برای ما غي اين چيزی نيافت – و ابو عبيده برای ما يک دانه خرما می داد – بعدا از آن آب‬
‫می آشاميدي و هان روز تا شب برای ما کافی بود‪ .‬و عصاهاي مان را بدرخت خبط زده‬
‫برگش را گرفته به آب تر نوده و می خوردي‪ .‬گفت‪ :‬هچنان بر کنارهء دريا رفتيم ناگهان به‬
‫ساحل دريا چيزی بشکل تل ريگی برای ما بال شد و ما بکنارش آمده و ديدي که حيوانی‬
‫دريائی است که بنام عنب ياد می شود و ابو عبيده گفت‪ :‬خود مرده است و باز گفت‪ :‬نه‪،‬‬
‫بلکه ما فرستاده های رسول خدا صلی ال عليه وسلم هستيم و در راه خدا می باشيم و مبور‬
‫و مضطر شده اي پس بوريد‪ .‬و سه ماه بر آن اقامت نودي و ما سيصد نفر بودي تا اينکه چاق‬
‫شدي و بياد داري که با کوزه از گودی چشمش روغن می گرفتيم و قطعه ای از آن را می‬
‫بريدي که چون گاو و يا به اندازهء گاو بود‪ .‬ابو عبيده ‪ 13‬نفر از ما را گرفته در کاسهء خانهء‬
‫چشمش نشاند و يک پلو از پلوهايش را گرفته و آن را بلند کر و بعد بزرگترين شتری را‬
‫که با خود داشتيم از زير آن گذراند و از گوشش مقداری آذوقه گرفتيم و چون به مدينه‬
‫رسيدي خدمت رسول ال صلی ال عليه وسلم آمده اين موضوع را برايش ياد آوری کردي‪.‬‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آن رزقی بود که خداوند برای شا بيون نود! آيا از‬
‫گوشت آن چيزی داريد که برای ما بورانيد؟ پس از آن برای رسول ال صلی ال عليه وسلم‬
‫فرستادي و از آن خوردند‪.‬‬

‫صلّى‬
‫‪ -519‬وعن أَسْمَاءَ ب ْنتِ َيزِيدَ رضي اللّه عنها قالت‪ :‬كانَ ُك ّم قمِيصِ رسول اللّه َ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم إِل الرّصْغِ رواه أبو داود‪ ،‬والترمذي‪ ،‬وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -519‬اساء بنت يزيد رضی ال تعالی عنهما گفت که‪:‬‬


‫آستي رسول ال صلی ال عليه وسلم تا بند دست بود‪.‬‬

‫ضتْ ُكدَْيةٌ شَدي َدةٌ‬


‫حفِر‪َ ،‬فعَر َ‬
‫‪ -520‬وعن جابر رضي اللّه عنه قال‪ِ :‬إنّا ُكنّا َيوْم الَ ْندَقِ نَ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فقالوا‪َ :‬هذِهِ ُك ْدَيةٌ َعرَضتْ ف الَ ْندَق‪ .‬فقال‪ « :‬أَنَا نَازِ ٌل »‬
‫فجاءُوا إِل النبّ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬
‫ق َذوَاقا‪ ،‬فَأَ َخذَ النّبِيّ َ‬
‫ُث ّم قَامَ وبَطُْن ُه معْصوبٌ بِحَجر‪ ،‬وََلبِثْنَا ثَلَثةَ أَيّامٍ ل َنذُو ُ‬
‫ا ِلعْول‪ ،‬فَضرَب فعاد كَثيبا َأهْيَل‪َ ،‬أوْ َأهْيَم‪.‬‬
‫‪357‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫ت ل ْمرَأَت‪ :‬رََأْيتُ بِالنّبِ ّي َ‬
‫فقلت‪ :‬يا رسولَ اللّه اْئذَن ل إِل البيت‪ ،‬فقل ُ‬
‫ي وَعَنَاق‪َ ،‬فذَ ْبتُ العَنَاق‪ ،‬وطَحَ ْنتُ‬
‫و َسلّم َشيْئا ماف ذلكَ ص ْب ٌر ِفعِ ْندَكَ شَيء؟ فقالت‪ :‬عِندِي َشعِ ٌ‬
‫سرَ‬
‫ي َقدْ انْكَ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم وَالعجِ ُ‬
‫ب َ‬
‫شعِيَ َحتّى َج َعلْنَا اللحمَ ف الُب ْرمَة ‪ُ ،‬ثمّ ِج ْئتُ الن ّ‬
‫ال ّ‬
‫والُبرْ َمةُ بيْنَ ا َلثَافِيّ قَد كَادَتَ تَ ْنضِج‪.‬‬
‫فقلت‪ُ :‬طعَّيمٌ ل َف ُقمْ أَنْت يا رسولَ اللّه َورَجُلٌ َأ ْو رَجُلن‪ ،‬قال‪َ « :‬كمْ هُو؟» َفذَكَرتُ له‬
‫ت » فقال‪ « :‬قُومُوا »‬
‫ل ْبزَ مِنَ التّنّورِ حَتّى آ َ‬
‫فقال‪ « :‬كثِي طيب‪ ،‬قُل َلهَا ل تَ ْنزِع الُب ْرمَةَ ‪ ،‬ول ا ُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬
‫حكِ جَاءَ النبّ َ‬
‫فقام ا ُلهَا ِجرُون وَالَْنصَار‪َ ،‬فدَ َخ ْلتُ عليها فقلت‪ :‬وَيْ َ‬
‫وَا ُلهَا ِجرُون‪ ،‬وَالَنْصارُ وَمن َمعَهم‪ ،‬قالت‪ :‬هل سأَلَك؟ قلت‪ :‬نعم‪ ،‬قال‪ « :‬ادْخُلوا وَل َتضَاغَطُوا »‬
‫صحَاِبهِ‬
‫سرُ الُبْز‪ ،‬وَ ْيعَ ُل عليهِ اللحم‪ ،‬ويُخَ ّمرُ الُب ْرمَةَ والتّنّورَ إِذا أَ َخ َذ مِنْه‪ ،‬وَُي َق ّربُ إِل أَ ْ‬
‫جعَلَ يَكْ ِ‬
‫فَ َ‬
‫س ُر وََيغْرفُ حَتّى َشِبعُوا‪ ،‬وََبقِ َي مِنه‪ ،‬فقال‪ُ « :‬كلِي هذَا وَأَهدي‪َ ،‬فإِنّ النّاسَ‬
‫ع َف َلمْ َيزَلْ يَكْ ِ‬
‫ُثمّ يَ ْنزِ ُ‬
‫َأصَابَ ْت ُه ْم مَجَاعَ ٌة » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم خَمَصا‪،‬‬
‫ق َرأَيتُ بِالنبّ َ‬
‫وف روايةٍ ‪ :‬قال جابر‪ :‬لّا ُحفِرَ الَ ْندَ ُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم خَمَصا‬
‫فَانْ َك َفأْتُ إِل ا ْمرَأَت فقلت‪ :‬هل عِ ْن َدكِ شَيْء‪َ ،‬فإِنّي رَأَْيتُ بِرسول اللّه َ‬
‫َشدِيدا‪.‬‬
‫شعِي‬
‫ع مِنْ َشعِي‪ ،‬وََلنَا ُبهَيْ َمةٌ ‪ ،‬داجِ ٌن َفذَبُْتهَا‪ ،‬وَطَحنتِ ال ّ‬
‫َفأَخْرَ َجتْ إِلّ جِرابا فِيهِ صَا ٌ‬
‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم‪َ ،‬فقَالَت‪ :‬ل‬
‫فَ َفرَ َغتْ إل فَرَاغِي‪َ ،‬وقَ ّطعُْتهَا ف ُبرَمِتهَا‪ُ ،‬ث ّم وَلّ ْيتُ إل رسول اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ومن معَه‪ ،‬فجئْتُه فَسَا َررُْتهُ فقلتُ يا رسول اللّه‪ ،‬ذَبَحْنا‬
‫تفضحْن برسول اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬
‫ت وََن َف ٌر مَعَك‪ ،‬فَصَاحَ رسول اللّه َ‬
‫ح ْنتُ صَاعا مِنْ َشعِي‪ ،‬فَتَعالَ أَْن َ‬
‫ُبهَي َمةً لَنَا‪ ،‬وَطَ َ‬
‫صلّى الُ َع َل ْيهِ‬
‫ل ب ُكمْ » فقال النبّ َ‬
‫و َسلّم فقال‪ « :‬يَا َأهْ َل الَ ْندَق‪ :‬إِ ّن جابرا قدْ صنَع ُسؤْرا فَحَّيهَ ّ‬
‫صلّى الُ‬
‫خِبزُنّ عجِينَ ُكمْ حَتّى أَجيءَ » ‪ .‬فَجِئْت‪ ،‬وَجَاءَ النّبِيّ َ‬
‫و َسلّم‪ « :‬ل تُ ْنزِلُ ّن ُبرْمَتَ ُك ْم وَل تَ ْ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم ي ْق ُدمُ النّاس‪َ ،‬حتّى جِ ْئتُ ا ْم َرأَت فقالت‪ :‬بِك وَبِك‪ ،‬فقلت‪َ :‬ق ْد فَ َع ْلتُ اّلذِي ُقلْت‪.‬‬
‫َفأَخْرَ َجتْ عجينا فَبسَ َق فِيهِ وبارَك‪ُ ،‬ثمّ عَ َمدَ إِل ُب ْرمَتِنا فََبصَقَ وَبَارَكَ‪ُ ،‬ثمّ قال‪ « :‬ادْعُ خَابزَةً‬
‫سمُ بِاللّه لَ َكلُوا حَتّى تَركُوهُ‬
‫فلْتَخْبزْ مَعك‪ ،‬وَا ْقدَحِي مِنْ ُب ْرمَتِكُم وَل تَنْزلُوها » َو ُهمْ أَْلفٌ‪َ ،‬فُأقْ ِ‬
‫وَانَحرَفُوا‪ ،‬وإِنّ ُب ْرمَتَنَا لََتغِطّ كَمَا هِيَ‪ ،‬وَأَنّ عَجِينَنَا لَيخْبَز كَمَا ُهوَ‪.‬‬

‫‪ -520‬جابر رضی ال عنه گفت‪:‬‬


‫‪358‬‬

‫ما در روز خندق زمي را حفر می نودي که ناگاه با زمي سختی روبرو شدي که با‬
‫کلنگ حفر نی شد‪ .‬خدمت پيامب صلی ال عليه وسلم آمده گفتيم‪ :‬زمي بسيار سختی در‬
‫خندق پيدا شده!‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬من پياده می شوم‪ .‬برخاست در حاليکه شکمش‬
‫را به سنگی بسته بود و سه روز شده بودکه طعام نورده بودي‪ .‬پيامب صلی ال عليه وسلم‬
‫کلنگ را گرفته زد و خاک نرم شد‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم به من اجازه ده تا بانه روم و به هسرم گفتم‪:‬‬
‫به پيامب صلی ال عليه وسلم چيزی را ديدم که بی طاقتی نوده آيا چيزی نزد تو موجود‬
‫است؟‬
‫گفت‪ :‬نزدم جو و ماده بزی است‪ .‬ماده بز را کشته و جو را آرد نوده و گوشت را‬
‫در ديگ سنگی انداختيم‪ .‬سپس خدمت پيامب صلی ال عليه وسلم آمدم در حاليکه خي‬
‫رسيده بود و ديگ سنگی بر سر ديگدان بود تا پخته شود‪ .‬و گفتم‪ :‬اندکی طعام دارم‪ .‬پس يا‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم شا با يکمرد يا دو مرد برخيزيد‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬آن چقدر است؟‬
‫برايش ياد آور شدم فرمود‪ :‬بسيار و پاک است‪ .‬به هسرت بگو که گوشت را از‬
‫ديگ و نان را از تنور نکشد تا بياي و فرمودند‪ :‬بلند شويد مهاجرين و انصار هه بلند شدند‪،‬‬
‫نزد هسرم رفته بوی گفتم‪ :‬وای بر تو پيامب صلی ال عليه وسلم و مهاجرين و انصار و‬
‫کسانی که با آنانند آمدند‪.‬‬
‫گفت‪ :‬آيا از تو پرسش نود؟‬
‫گفتم‪ :‬بلی‬
‫گفت‪ :‬داخل شويد (و داد و بيداد مکنيد) سپس نان را گرفت و بر آن گوشت می‬
‫گذاشت و آنرا پوشيده و درون خي کرده می رفتند و به اصحابش نزديک کرده و باز می‬
‫گشت و هي طور نان را شکسته و از ديگ می گرفت تا هه سي شدند و از آنا چيزی ماند‬
‫و فرمود‪ :‬از اين بوريد و هديه دهيد‪ ،‬زيرا مردم به گرسنگی روبرو شده اند‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که جابر رضی ال عنه گفت‪ :‬چون خندق حفر شد‪ ،‬پيامب صلی ال‬
‫عليه وسلم را سخت گرسنه يافتم نزد زن آمده گفتم‪ :‬چيزی داری؟ زيرا رسول ال صلی ال‬
‫‪359‬‬

‫عليه وسلم را سخت گرسنه يافته ام‪ .‬وی کيسه ای بيون کرد که در آن پيمانه ای از جو‬
‫بود و گوسفندی خانگی داشتم آن را ذبح کرده و جو را آرد نودم‪ .‬چون فارغ شدم آنرا در‬
‫ديگ انداختم و دنبال رسول ال صلی ال عليه وسلم فرستادم‪.‬‬
‫زن گفت‪ :‬مرا در نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم و کسانيکه با وی اند رسوا‬
‫مساز‪ .‬بعد خدمتش رسيده پنهانی به وی گفتم‪ :‬ای رسول ال صلی ال عليه وسلم گوسفندی‬
‫را ذبح نودي و پيمانهء از جو را آرد کردي شا هراه عدهء بياييد‪ .‬پيامب صلی ال عليه وسلم‬
‫فرياد زد و فرمود‪ :‬ای مردم خندق بشتابيد که جابر برای شا ميهمانی ترتيب داده است‪ .‬پس‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬ديگ را پائي مکن و خيت را مپز تا بياييم‪ .‬پس آمدم‪.‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم پيشاپيش مردم حرکت می نود تا نزد زن رسيدم‪.‬‬
‫گفت‪ :‬چه کردی؟ چه کردی؟‬
‫گفتم‪ :‬آنچه گفتی کردم‪ .‬خي را کشيدي و در آن آب دهنش را گذاشته و دعای‬
‫برکت را خواند‪ ،‬بعد بسوی ديگ رفته و به آن نيز آب دهن گذاشته و دعای برکت نود‪،‬‬
‫پس فرمود‪ :‬نان پزی را بواه تا هراهت بپزد و از ديگ بردار و پائي اش مکن و آنان هزار‬
‫بودند‪ .‬سوگند به خدا که هه خوردند تا که باقی ماند و رفتند و ديگ هچنان می جوشيد‪،‬‬
‫مثل اول و از خي پخته می شد‪ ،‬چنانچه بود‪.‬‬

‫حةَ ُلمّ ُس َليْم‪ :‬قَد سَمعتُ صَوتَ‬


‫‪ -521‬وعن أَنس رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال أَبو َطلْ َ‬
‫ضعِيفا أَع ِرفُ فِيهِ الُوع‪ ،‬فَهَل عِندَ ِك مِن شيء؟ فقالت‪َ :‬نعَم‪،‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َ‬
‫رسول اللّه َ‬
‫حتَ ثَوب َو َردّتْن‬
‫َفأَخْرَ َجتْ َأ َقرَاصا مِن شَعي‪ُ ،‬ث ّم أَ َخذَت خِمَارا َلهَا َف َل ّفتِ الُبزَ بِبَعضِه‪ُ ،‬ث ّم دسّ ْتهُ تَ ْ‬
‫صلّى‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ ،‬ف َذهَبتُ بِه‪َ ،‬فوَجَدتُ رسولَ اللّه َ‬
‫بِبَعضِه‪ُ ،‬ثمّ َأرْسلَتْنِي إِل رسول اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم جالِسا ف الَسْجِد‪ ،‬و َمعَهُ النّاس‪َ ،‬فقُمتُ َعلَيهِم‪ ،‬فقالَ ل رسو ُل اللّه َ‬
‫و َسلّم‪َ « :‬أرْ َس َلكَ أَبُو َطلْحَة؟ » فقلت‪ :‬نَعم‪ ،‬فقال‪ « :‬أَلِ َطعَام » فقلت‪َ :‬نعَم‪ ،‬فقال رسولُ اللّه‬
‫حةَ َفأَخبَرتُه‪،‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬قُومُوا » فَانْ َط َلقُوا وَانْ َط َل ْقتُ بَيْنَ أَيدِيهِم َحتّى جِئتُ أَبَا َطلْ َ‬
‫َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم بالنّاسِ َولَ ْيسَ عِ ْن َدنَا ما‬
‫حةَ ‪ :‬يا ُأمّ ُسلَيم‪ :‬قَد جَاءَ رسولُ اللّه َ‬
‫فقال َأبُو َطلْ َ‬
‫نُ ْطعِ ُمهُم؟ فقالت‪ :‬ال ّل ُه وَرسُوُلهُ أَ ْعلَم‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬فأَقبَلَ رسولُ اللّه‬
‫فَان َطلَقَ أَبُو َطلْحةَ حتّى َلقِيَ رسولَ اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ « :‬هلُمّي ما عِن َدكِ يا‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َمعَه حَتّى دَخَل‪ ،‬فقال رسو ُل اللّه َ‬
‫َ‬
‫‪360‬‬

‫صرَت َعلَيه ُأمّ ُسلَيمٍ ُع ّكةً فَآدَمَتْه‪ُ ،‬ثمّ‬


‫ُأمّ ُسلَ ْي ٍم » َفأََتتْ بِذلكَ الُبْز‪َ ،‬فَأمَرَ ِبهِ رسولُ اللّه ففُت‪ ،‬و َع َ‬
‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم ما شَاءَ اللّه أَ ْن َيقُول‪ُ ،‬ثمّ قال‪ « :‬ائذَن ِلعَشَرَ ٍة » َفَأذِنَ‬
‫قال فِيهِ رسول اللّه َ‬
‫َلهُم‪َ ،‬فأَ َكلُوا حَتّى شَِبعُوا ُثمّ َخرَجُوا‪ ،‬ث قال‪ « :‬ائذَن ِلعَشَرَ ٍة » َفأَذنَ لم‪َ ،‬فأَ َكلُوا حت َشِبعُوا‪ ،‬ث‬
‫َخرَجوا‪ُ ،‬ث ّم قال‪ « :‬ائذَ ْن ِلعَشَرَةٍ» َفَأذِنَ لُم حت أَكل ال َق ْومُ ُكّلهُم وَشَِبعُوا‪ ،‬وَاْل َقوْمُ سَبْعونَ رَجُلً‬
‫َأوْ ثَمَانُون‪ .‬متفق عليه‪.‬‬
‫شرَ ٌة ‪ ،‬حت ل يَبْ َق مِنهم أَ َحدٌ إِل‬
‫خرُجُ عَ َ‬
‫ش َرةٌ َويَ ْ‬
‫وف روايةٍ ‪ :‬فما زال يَدخُلُ ع َ‬
‫ي أَ َكلُوا مِنها‪.‬‬
‫دَخَل‪َ ،‬فأَكَلَ حت شَبِع‪ ،‬ث هَّيَأهَا َفِإذَا هِي مِث ُلهَا حِ َ‬
‫ي رَجُلً ث أَكَلَ النّبِيّ‬
‫شرَةً عَشَر ًة ‪ ،‬حت َفعَلَ ذلكَ بثَمانِ َ‬
‫وف روايةٍ ‪َ :‬فأَ َكلُوا عَ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم بعد ذلكَ وََأهْلُ البَيت‪ ،‬وَتَركُوا سُؤرا‪.‬‬
‫َ‬
‫ضلُوا ما َب َلغُوا جياَنهُم‪.‬‬
‫وف روايةٍ ‪ّ :‬ث أف َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يوْما َفوَجَدُتهُ‬
‫وف روايةٍ عن أَنسٍ قال‪ :‬جِئتُ رسولَ اللّه َ‬
‫صلّى‬
‫صبَ رسو ُل اللّه َ‬
‫صبَ بَ ْطَنهُ ِبعِصاَبةٍ ‪ ،‬فقلتُ لِبَعضِ أَصحَابِه‪ِ :‬لمَ َع َ‬
‫جَالِسا مع َأَصحابِه‪ ،‬وَقد َع َ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم بطْنَه؟ فقالوا‪ :‬مِنَ الُوع‪.‬‬
‫ت مِلحَان‪ ،‬فقلت‪ :‬يَا أَبتَاه‪ ،‬قد َرأَيْت‬
‫حةَ ‪َ ،‬و ُه َو َزوْجُ ُأمّ سُليمٍ بن ِ‬
‫َف َذهَبْتُ إِل أب طَل َ‬
‫سأَلتُ بَعضَ أَصحَابِه‪ ،‬فقالوا‪ :‬مِنَ الُوع‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم عَصبَ بطَنهُ ِب ِعصَاَبةٍ ‪ ،‬فَ َ‬
‫رسولَ اللّه َ‬
‫س ٌر مِنْ خُب ٍز وَترَاتٌ‪ ،‬فإِنْ‬
‫حةَ على ُأمّي فقال‪ :‬هَل مِن شَيء؟ قالت‪ :‬نعم عِندِي كِ َ‬
‫َفدَخل أَبُو طَل َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم وَحْدهُ أَشبَعنَاه‪ ،‬وإِن جَاءَ آ َخرُ معه قَلّ عَنْهم‪ ،‬وذَ َكرَ تَمَامَ‬
‫جَاءَنَا رسول اللّه َ‬
‫الَديث‪.‬‬

‫‪ -421‬انس رضی ال عنه گفت‪:‬‬


‫ابو طلحه برای ام سليم گفت‪ :‬من صدای رسول ال صلی ال عليه وسلم را خفيف‬
‫شنيدم که گرسنگی اش را دانستم‪ ،‬آيا چيزی داری؟‬
‫گفت‪ :‬بلی و چند قرص نان جوين را کشيده و در روسری اش پيچيده و زير لباسم‬
‫پنهان نوده و بعدا مرا نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم فرستاد‪ ،‬من هم آنرا بردم ديدم که‬
‫در مسجد نشسته و مردم با او بودند‪ ،‬من بالی سرشان ايستادم‪ .‬آنضرت صلی ال عليه‬
‫وسلم فرمود‪ :‬آيا ترا ابوطلحه فرستاده؟‬
‫‪361‬‬

‫گفتم‪ :‬بلی‪.‬‬
‫باز گفت‪ :‬آيا برای طعام مرا خواست؟‬
‫گفتم‪ :‬بلی‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم گفت‪ :‬برخيزيد‪ ،‬آنا رفتند و من هم در پيشاپيش‬
‫ميفتم تا اينکه نزد ابوطلحه آمده او را خب کردم‪.‬‬
‫ابوطلحه گفت‪ :‬ای ام سليم رسول ال صلی ال عليه وسلم مردم را آورده و ما هم‬
‫طعامی نداري که به آنان بورانيم! گفت‪ :‬خدا و رسول او دانا تر اند‪ .‬ابو طلحه رفت تا که‬
‫بلقات رسول ال صلی ال عليه وسلم رسيد و رسول ال صلی ال عليه وسلم باو رو آورده‬
‫داخل شدند‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬ای ام سليم هر چه داری بياور و او آن نان را‬
‫آورد‪ .‬رسول ال صلی ال عليه وسلم امر نود که آن را تکه و نرم نوده و ام سليم مشکی را‬
‫که روغن داشت بر آن فشرد و با آن نان خورش ساخت‪ ،‬پس رسول ال صلی ال عليه وسلم‬
‫آنچه را که خدا خواسته بود گفت و فرمود‪ :‬که به ده نفر اجازه بده تا اينکه ههء آن گروه‬
‫خورده سي شدند‪ .‬باز گفت‪ :‬برای ده نفر اجازت ده و برای شان اجازه داد و خوردند و سي‬
‫شدند و بر آمدند باز فرمود‪ :‬برای ده نفر اجازت ده و اجازت داد و خوردند و سي شدند و‬
‫بر آمدند تا اينکه هه خوردند و سي شدند و آنان هفتاد يا هشتاد نفر بودند‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که هينطور ده نفر وارد می شد و ده نفر بيون می گشت تا اينکه‬
‫هيچيک از آنا ناندند‪ ،‬مگر اينکه وارد گشته خوردند و سي شدند‪ .‬سپس آنرا جع نوده و‬
‫مثل هان بود که از آن خوردند‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که سپس ده نفر خوردند تا که با ‪ 80‬نفر هينکار راکردند و بعدا‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم و اهل خانه خوردند و چيزی هم باقی ماند‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که بعدا زياده ماند که به هسايه های خويش رساندي‪.‬‬
‫و در روايتی از انس آمده که گفت‪ :‬روزی خدمت رسول ال صلی ال عليه وسلم‬
‫آمدم ديدم با يارانش نشسته و شکم خود را به سنگی بسته بودند‪ ،‬به بعضی از يارانش گفتم‪:‬‬
‫چرا رسول ال صلی ال عليه وسلم شکم خود را بسته اند؟‬
‫‪362‬‬

‫گفتند‪ :‬از گرسنگی‪.‬‬


‫من به نزد ابو طلحه رفتم که او شوهر ام سليم بنت ملحان بود‪ ،‬گفتم‪ :‬ای پدر‪ ،‬من‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم را ديدم که به شکم خود سنگی بسته و چون از بعضی يارانش‬
‫سؤال کردم گفتند‪ :‬از گرسنگی اين کار را نوده‪ .‬ابوطلحه نزد مادرم آمده گفت‪ :‬آيا چيزی‬
‫داری؟‬
‫گفت‪ :‬بلی نزدم پاره ای نان و خرماست‪ .‬اگر رسول ال صلی ال عليه وسلم تنها‬
‫بيايد او را سي می کنيم و اگر ديگر کسی با اوبيايد کم می شود و تام حديث را ذکر کرد‪.‬‬

‫‪ -57‬باب قناعت و پرهيز از سؤالگری و ميانه روی در مصرف و‬


‫مذمت سؤالگری بدون ضرورت‬
‫ل ِرزْ ُقهَا} هود‪٦ :‬‬
‫قال ال تعالی‪َ { :‬ومَا مِن دَآ ّبةٍ فِي ا َلرْضِ إِلّ عَلَى ا ّ‬
‫ضرْباً فِي‬
‫ن َ‬ ‫ستَطِيعُو َ‬ ‫سبِيلِ الّ لَ َي ْ‬ ‫صرُواْ فِي َ‬ ‫و قال تعالی‪ { :‬لِلْفُ َقرَاء الّذِينَ أُح ِ‬
‫غ ِنيَاء مِنَ التّعَ ّففِ تَ ْعرِ ُفهُم ِبسِيمَاهُ ْم لَ َيسْ َألُونَ النّاسَ‬
‫حسَ ُبهُمُ الْجَا ِهلُ أَ ْ‬
‫ض يَ ْ‬
‫ا َلرْ ِ‬
‫ِإلْحَافاً} البقرة‪٢٧٣ :‬‬
‫ن َبيْنَ َذلِكَ‬
‫سرِفُوا َولَ ْم يَقْ ُترُوا وَكَا َ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَالّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا َلمْ ُي ْ‬
‫َقوَاماً} الفرقان‪٦٧ :‬‬
‫جنّ وَالِْنسَ إِ ّل ِليَ ْعبُدُونِ{‪ }56‬مَا ُأرِي ُد مِ ْنهُم مّن‬
‫خلَقْتُ الْ ِ‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬ومَا َ‬
‫ّرزْقٍ َومَا ُأرِيدُ أَن يُطْ ِعمُونِ{‪ }57‬الذاريات‪٥٧ – ٥٦ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬در زمي هيچ جنبنده ای نيست مگر اينکه روزی وی بر خدا‬
‫است‪ .‬هود‪6 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬صدقات مصوص فقرائی است که در راه خدا ناتوان شده و نی توانند در‬
‫زمي سفر نايند و نادان آنان را توانگر می پندارد به علت طمع نکردن‪ ،‬ولی تو آنان را می‬
‫شناسی از چهرهء شان که از مردم به الاح سؤال می کنند‪ .‬بقره‪273 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬و آنانکه چون خرج نايند‪ ،‬اسراف ندارند و تنگی ننمايند و عطای شان‬
‫در حد اعتدال باشد‪ .‬فرقان‪67 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬و جن و انس را نيافريدم مگر برای آنکه مرا بپرستند و نی خواهم از‬
‫‪363‬‬

‫آنان رزق را و نی خواهم تا مرا طعام دهند‪ .‬ذاريات‪57 – 56 :‬‬

‫ي السابقيِ‪ ،‬وما َل ْم يتقدم‪:‬‬


‫وََأمّا الحاديث‪ ،‬فتقدم معظمها ف الباب ِ‬
‫اما احاديث عمده ترين آنا در ‪ 2‬باب سابق گذشت و آنچه قبلً نگذشته است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬لَيس الغِنَي‬


‫‪ -522‬عن أب ُهرَْيرَ َة رضي اللّه عنه عن النب َ‬
‫س » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫عَن ك ْثرَ ِة العَرض‪ ،‬وَلكِنّ الغِنيَ غِنَي النّف ِ‬

‫‪ -522‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬غنا و بی نيازی با زياد بودن مال نيست‪ ،‬بلکه غنا‬
‫در غنای نفس است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -523‬وعن عبد اللّه بن عمرو رضي اللّه عنهما أَن رسول اللّه َ‬
‫ح مَنْ أَ َسلَم‪َ ،‬و ُرزِقَ َكفَافا‪َ ،‬وقَّنعَهُ اللّه با آتَا ُه » رواه مسلم‪.‬‬
‫قال‪َ « :‬قدْ أَفلَ َ‬

‫‪ -523‬از عبد ال بن عمرو رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هانا رستگار شد کسيکه اسلم آورد و رزق‬
‫کافی به او داده شده و خداوند او را به آنچه که به وی داده‪ ،‬قانع ساخته است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -524‬وعن حَكيم بن ِحزَام رضي اللّه عنه قال‪َ :‬سَأْلتُ رسول اللّه َ‬
‫و َسلّم َفأَعطَان‪ ،‬ث َسَألُْتهُ َفأَعطَان‪ ،‬ث َسأَْلُتهُ َفأَعطَان‪ ،‬ث قال‪ « :‬يا حَكيم‪ ،‬إِنّ هذا الَالَ َخضِرٌ‬
‫ُح ْلوٌ‪ ،‬فَمن أَ َخذَ ُه بِسَخَاوَةِ نَفس بُوركَ َل ُه فِيه‪َ ،‬ومَن أَ َخ َذهُ ِبإِشرَافِ َن ْفسٍ لَم يُبَارَكْ ل ُه فيه‪ ،‬وكَانَ‬
‫ي مِنَ الَيدِ السّفلَى » قال حَكي ٌم فقلت‪ :‬يا رسول اللّه‬
‫كَاّلذِي َيأْكُلُ ول يَشْبَع‪ ،‬والي ُد ال ُعلَيا َخ ٌ‬
‫وَاّلذِي بَعَثكَ بالَقّ ل َأ ْرزَأُ أَحدا بَعدَكَ شَيْئا حَتّى ُأفَارِقَ الدّنيَا‪ ،‬فَكَانَ َأبُو بكرٍ رضي اللّه عنه‬
‫َيدْعُو حَكيما ِليُعطَيهُ العَطَاء‪ ،‬فََيأْبَى أن َيقْبَ َل مِ ْنهُ َشيْئا‪ُ .‬ث ّم إِنّ عُمر رضي اللّه عنه دَعَاهُ لِيُعطيه‪َ ،‬فأَبَى‬
‫ش َر الُسْلمي‪ ،‬أُ ْش ِهدُكُم عَلى حَكيمٍ أَنِي أَعْرضُ َعلَيه َح ّقهُ اّلذِي قَسَ َمهُ اللّه َلهُ‬
‫أَن َيقْبلَه‪ .‬فقال‪ :‬يا مَع َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬
‫ف هذا الْفيء‪ ،‬فَيأْبَى أَن َيأْ ُخذَه‪َ .‬ف َلمْ َي ْرزَأْ حَكيمُ أَحدا مِنَ النّاسِ َب ْعدَ النّبِ ّي َ‬
‫حَتّى ُتوُف‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -524‬حکيم بن حزام رضی ال عنه گفت‪:‬‬


‫‪364‬‬

‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم چيزی درخواست کردم به من عطا کرد‪ ،‬باز سؤال‬
‫کردم‪ ،‬باز هم به من داد‪ ،‬و باز سؤال کردم و باز هم به من داده و فرمود‪ :‬ای حکيم! اين مال‬
‫سبز و لذيذ است‪ .‬کسيکه آنرا به سخاوت نفس بگيد‪ ،‬برايش در آن برکت ناده می شود و‬
‫آنکه آنرا به طمع نفس بگيد برايش در آن برکت ناده نی شود‪ ،‬و مانند کسی می باشد که‬
‫می خورد و سي نی شود‪ ،‬و دست بال بتر است از دست پائي‪.‬‬
‫حکيم گفت‪ :‬سپس گفتم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم سوگند به آنکه ترا بق‬
‫فرستاده بعد از شا از هيچ کس چيزی را نی گيم تا بيم‪.‬‬
‫ابوبکر رضی ال عنه حکيم رضی ال عنه را احضار می کرد که به او بشش دهد و‬
‫وی امتناع می کرد که از آن چيزی را بپذيرد‪ .‬باز عمر رضی ال عنه او را خواست تا به او‬
‫چيزی اعطاء کند باز هم از پذيرفت آن امتناع ورزيد و گفت‪:‬‬
‫ای جاعت مسلمانان! من شا را بر حکيم شاهد می گيم که من حق او را که در اين‬
‫غنيمت‪ ،‬خداوند حصهء او نوده به او عرضه ميکنم و او از گرفت آن امتناع می ورزد‪.‬‬
‫و حکيم رضی ال عنه بعد از رسول ال صلی ال عليه وسلم از هيچکس چيزی را‬
‫نگرفت‪ ،‬تا اينکه وفات يافت‪.‬‬

‫‪ -525‬وعن أب بُردَةَ عن أب موسى الشعَريّ رضي اللّه عنه قال‪َ :‬خرَجْنَا مَ َع رَسُول‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ف غَز َوةٍ ‪ ،‬ونْن سِّتةُ َن َفرٍ بيْنَنَا َبعِي َنعْتَقِبه‪ ،‬فََنقِبتْ أَقدامُنا‪َ ،‬وَنقَِبتْ‬
‫ال ّلهِ َ‬
‫لرَق‪ ،‬فَسُميت غَزوَ َة ذَاتِ الرّقاعِ لِما كُنّا‬
‫َقدَمِي‪ ،‬وَ َسقَ َطتْ أَظْفاري‪ ،‬فَكُنّا َن ُلفّ عَلى َأرْ ُجلِنا ا ِ‬
‫لدِيث‪ُ ،‬ثمّ َك ِرهَ ذلكَ‪ ،‬وقال‪:‬‬
‫حدّثَ أَبو مُوسَى ِبهَذا ا َ‬
‫لرَق‪ ،‬قالَ أَبو بُردَ َة ‪ :‬فَ َ‬
‫َن ْعصِبُ عَلى َأرْ ُجلِنَا ا ِ‬
‫ما ك ْنتُ َأصْنَعُ ِبأَنْ َأذْكُره‪ ،‬قال‪َ :‬كأَّنهُ َكرِهَ أَ ْن يَكُونَ شَيْئا مِنْ عَ َم ِلهِ َأفْشاه‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -525‬از ابو برده از ابو موسی اشعری رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫ما با رسول ال صلی ال عليه وسلم به غزوهء برآمدي و ما شش نفر‪ ،‬يک شتر داشتيم‬
‫و آنرا به نوبت سوار می شدي‪ ،‬پاهای ما آبله زد و پاي بدی کوفته شد که ناخنهاي افتاد و ما‬
‫پارچه های پاره پاره را به پاهايان می پيچيدي از اين جهت غزوه بنام "غزوهء ذات الرقاع"‬
‫ناميده شد‪.‬‬
‫‪365‬‬

‫ابو موسی اين قصه را نوده و بعد از اين بدش آمده و گفت‪ :‬من اينکار را نکردم تا‬
‫اينکه آن را ياد آوری کنم‪.‬‬
‫گفت‪ :‬گويی بد برد از اينکه چيزی از عملش را ظاهر نايد‪.‬‬

‫‪ -526‬وعن عمرو بن َت ْغلِب بفتح التاءِ الثنا ِة فوقَ وإِسكان الغي العجمة وكسر الّلم‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم أُتِ َي بالٍ َأوْ سب فَقسّمه‪ ،‬فَأَعْطَى رجال‪،‬‬
‫رضي اللّه عنه‪ ،‬أَ ّن رَسُولَ اللّه َ‬
‫وَترَ َك رِجال‪ ،‬فََب َل َغهُ أَ ّن اّلذِي َن َترَكَ عَتبُوا‪ ،‬فَحَ ِمدَ اللّه‪ُ ،‬ثمّ أَثْنَى َعلَيه‪ُ ،‬ثمّ قال‪َ « :‬أمَا بَعد‪َ ،‬فوَاللّه إِنّي‬
‫ل مِنَ اّلذِي أُعْطِي‪ ،‬وَلكِنّي ِإنّمَا أُعْطِي أَقوَاما لِما‬
‫لُعْطِي الرّجُ َل وََأدَعُ الرّجُل‪ ،‬واّلذِي َأدَعُ أَ َحبّ إ ّ‬
‫أَرى ف ُقلُوِب ِه ْم مِن الَزعِ وا َللَع‪ ،‬وَأَكِ ُل َأقْواما إِل ما جعَلَ اللّه ف ُقلُوِب ِهمْ مِنَ الغِن والَيْر‪ ،‬مِ ْن ُهمْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬
‫عَمْروُ بنُ تَغ ِلبَ » قال عمرُو بنُ َت ْغلِب‪ :‬فَوال ّلهِ ما أُ ِحبّ أَن ل بِكلِمةِ رَسُولِ ال ّلهِ َ‬
‫و َسلّم ُح ْمرَ الّنعَم‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -526‬از عمرو بن تغلب رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫مالی يا اسيانی را خدمت رسول ال صلی ال عليه وسلم آوردند و او آنرا تقسيم‬
‫نوده برای برخی از مردان داد و برای برخی ديگر از مردان نداد – و به وی اطلع رسيد‪،‬‬
‫آنانيکه او آنا را ترک کرده بود – انتقاد کرده اند‪ .‬پس برخاسته حد و ثنای او تعالی را بای‬
‫آورده و سپس گفت‪ :‬اما بعد‪ ،‬به خدا من به يک مرد می دهم و مرد ديگر را ترک می کنم‪،‬‬
‫و آن شخص را که ترک می کنم دوستتر دارم‪ ،‬از آنکه به او چيزی ميدهم‪ ،‬ولی من به‬
‫گروهی ميدهم که در دلای شان حرص وشکوه است‪.‬‬
‫و گروهی را به آنچه که خداوند در دلای شان از غناء و خي ناده می سپارم‪ ،‬که از‬
‫جله عمرو بن تغلب است‪ .‬عمرو بن تغلب گفت‪ :‬بدا سوگند دوست ندارم که در برابر اين‬
‫سخن رسول ال صلی ال عليه وسلم براي شترهای سرخ باشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬اليدُ‬


‫‪ -527‬وعن حَكيمِ بن حِزامٍ رضي اللّه عنه أَنّ النّبِيّ َ‬
‫ص َد َقةِ ما كان ع ْن َظ ْهرِ غِن‪ ،‬ومَنْ يَسْتعْففْ‬
‫سفْلى ‪ ،‬واْبدَأ بنْ َتعُول‪ ،‬وَخَ ْيرُ ال ّ‬
‫العُليا خَ ْي ُر مِنَ الَي ِد ال ّ‬
‫يُعفّهُ اللّه‪ ،‬ومَنْ يَسْتغْن ُيغِْنهِ اللّه » متفقٌ عليه‪ .‬وهذا لفظ البخاري‪ ،‬ولفظ مسلم أَخصر‪.‬‬

‫‪ -527‬حکيم بن حزام رضی ال عنه گفت‪:‬‬


‫‪366‬‬

‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬دست بال بتر است از دست پائي‪ ،‬و آغاز کن به‬
‫عائله ات‪ .‬و بترين صدقه آنست که از روی غنا باشد‪ ،‬و کسيکه عفت جويد خداوند او را‬
‫عفيف نگه دارد‪ ،‬و کسيکه بی نيازی جويد‪ ،‬خداوند او را بی نياز گرداند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫خرِ بنِ َح ْربٍ رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫‪ -528‬وعن سفيانَ صَ ْ‬
‫سأَلَُتهُ مِنّي شَيْئا‬
‫سأَلُن أَ َح ٌد مِنْ ُكمْ َشيْئا‪ ،‬فَتُخرِجَ َل ُه مَ ْ‬
‫حفُوا ف السأََلةِ ‪ ،‬فوَاللّه ل يَ ْ‬
‫و َسلّم‪ « :‬ل ُتلْ ِ‬
‫وَأَنا َلهُ كارِه‪ ،‬فَيُبَارَكَ َلهُ فيما َأعْطَيُْتهُ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -528‬ابو سفيان صخر بن حرب رضی ال عنه گفت که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬در سؤال‪ ،‬اصرار و الاح نکنيد! بدا سؤال‬
‫نيکند يکی از شا از من چيزی را که به سؤالش از نزدم چيزی را برايش بيون سازد‪ ،‬و من‬
‫بدان راضی نباشم‪ ،‬و باز برکت گذاشته شود در چيزی که من بوی ميدهم‪.‬‬

‫جعِيّ رضي اللّه عنه قال‪ :‬كُنّا عِ ْندَ‬


‫‪ 529‬وعن أب عبدِ الرحنِ عَوف بن مالك الَشْ َ‬
‫صلّى الُ‬
‫س ْعةً َأ ْو ثانيةً َأوْ سَ ْب َعةً ‪ ،‬فَقال‪ :‬أَلَ تُبَاِيعُو َن رَسُولَ اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم تِ َ‬
‫رسُولِ اللّه َ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم وكُنّا َحدِيثي َع ْهدٍ بِب ْي َعةٍ ‪َ ،‬ف ُقلْنا‪َ :‬قدْ بايعْناكَ يا رسُولَ اللّه‪ ،‬ث قال‪ « :‬أل تبايعون‬
‫رسول ال؟ » فبسطنا أيدينا وقلنا قد بايعناك يا رسول ال َفعَلَم نَبَاِيعُك؟ قال‪ « :‬على أَ ْن َتعُْبدُوا‬
‫سأَلُوا النّاسِ‬
‫ص َلوَاتِ الَمْس وَتِطيعُوا » َوأَسرّ كلمَة َخفِيةً ‪ « :‬وَ َل تَ ْ‬
‫شرِكُوا ِبهِ شَيْئا‪ ،‬وال ّ‬
‫اللّه ول تُ ْ‬
‫سأَلُ أَحَدا يُنَاوُِلهُ إِيّا ُه رواه‬
‫سقُطُ َسوْطُ أَح ِد ِه ْم فَما يَ ْ‬
‫شَيْئا » َفلَ َق ْد رَأَيتُ َبعْضَ أُولِئكَ الّن َفرِ يَ ْ‬
‫مسلم‪.‬‬

‫‪ -529‬ابو عبد الرحن عوف بن مالک اشجعی رضی ال عنه می گويد‪:‬‬


‫ما ‪ 9‬يا ‪ 8‬يا ‪ 7‬نفر نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم بودي و فرمود‪ :‬آيا به رسول‬
‫ال صلی ال عليه وسلم بيعت نی کنيد؟ و ما تازه بيعت کرده بودي‪.‬‬
‫گفت‪ :‬آيا به رسول ال صلی ال عليه وسلم بيعت نی کنيد؟ و دستهای خود را پن‬
‫کردي و گفتيم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم ما با شا بيعت کرده اي‪ ،‬پس به چه بيعت‬
‫کنيم؟‬
‫‪367‬‬

‫فرمود‪ :‬اينکه خدا را پرستيده و به او چيزی شريک نياوريد و نازهای پنجوقت را ادا‬
‫نوده و اطاعت خدا را بکنيد‪ ،‬و سخن را طوری آهسته زمزمه نود و از مردم چيزی مواهيد‬
‫و هانا ديدم آن افراد را که تازيانهء يکی از آنا می افتاد و از کسی نی خواست که آنرا بوی‬
‫بدهد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬لَ َتزَالُ‬


‫ب َ‬
‫‪ -530‬وعن ابن عمر رضي اللّه عنهما أَنّ الن ّ‬
‫ح ٍم » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫الَسأََلةُ ِبأَ َحدِ ُكمْ حَت َيلْقى اللّه تعال ولَ ْيسَ ف وَ ْج ِههِ ُمزْعةُ لَ ْ‬

‫‪ -530‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬شخص هواره با خواهش کردن از ديگران‬
‫کارش را انام می دهد تا اينکه با خداوند روبرو می شود‪ ،‬در حاليکه در رويش پارهء گوشتی‬
‫نيست‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال وهو على الِنب‪َ ،‬وذَ َكرَ الصّدقَةَ‬
‫‪ -531‬وعنه أَ ّن رَسُولَ ال ّلهِ َ‬
‫س ْفلَى هِيَ‬
‫سفْلى » وَاليَد العُليا هِيَ ا ُل ْنفِقة ‪ ،‬وال ّ‬
‫والّتعَ ّففَ عَ ِن السأََلةِ ‪ « :‬اليَد العلْيا خَ ْيرٌ مِنَ الَيدِ ال ّ‬
‫السّاِئلَة‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -531‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم در حاليکه بر منب بود‪ ،‬فرمود‪ :‬و از صدقه و عفت از سؤال‬
‫ياد آوری نود‪ ،‬هانا دست بال بتر است از دست پائي‪ ،‬ودست بال دستی است که خرج می‬
‫کند‪ ،‬و دست پائي دست سؤالگری است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬مَنْ‬


‫‪ -532‬وعن أب هُريرة رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسُولُ اللّه َ‬
‫سأَلُ جَمْرا‪َ ،‬فلْيسْتَقِ ّل َأوْ لِيَسْتَكِْثرْ» رواه مسلم‪.‬‬
‫َسأَلَ النّاس تَ َكثّرا َفإِنّمَا يَ ْ‬

‫‪ -532‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسيکه بواسطهء زياد شدن مالش سؤالگری‬
‫کند‪ ،‬هانا پاره های آتش را می خواهد‪ ،‬پس بايد يا خود را از سؤالگری آزاد کند‪ ،‬يا اينکه‬
‫طلب زيادت کند‪.‬‬
‫‪368‬‬

‫ش‪ :‬قاضی عياض می گويد‪ :‬اين شخص به عذاب جهنم عذاب می شود و احتمال دارد‬
‫که بر ظاهرش باشد‪ ،‬زيرا آنکه بدون حق‪ ،‬سؤالگری می کند‪ ،‬شعلهء آتشی می شود که بدان‬
‫داغ می گردد‪ ،‬چنانچه در مانع زکات ثابت شده است‪.‬‬

‫سرَةَ بنِ جُنْدبٍ رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسُو ُل اللّه صلى اللّه عليه وآله‬
‫‪ -533‬وعن ُ‬
‫و َسلّم‪ « :‬إِ ّن الَسأََلةَ َكدّ ي ُك ّد با الرّجُلُ و ْجهَه‪ ،‬إِ ّل أَنْ يَسأَلَ الرّجُلُ ُسلْطانا َأوْ ف َأمْر لُب ّد مِ ْنهُ »‬
‫روا ُه الترمذي وقال‪ :‬حديث حسن صحيح‬

‫‪ -533‬از سره بن جندب رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هانا خواهش گدايی خدشه ايست که شخص‬
‫بدان رويش را لکه دار می کند‪ ،‬مگر اينکه شخص از پادشاه طلب کند‪ ،‬يا سؤال کند‪ ،‬در‬
‫امری که لزمی است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -534‬وعن ابن مسعودٍ رض َي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسُولُ اللّه َ‬
‫سدّ فاقَتُه‪َ ،‬ومَنْ َأْنزَلا باللّه‪ ،‬فَيُو ِشكُ اللّه َلهُ ِبرِزقٍ عاجِ ٍل َأوْ‬
‫مَنْ أَصاَب ْتهُ فَاقَ ٌة فَأَْن َزَلهَا بِالنّاسِ َلمْ تُ َ‬
‫آ ِجلِ » رواهُ أبو داود‪ ،‬والترمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -534‬از ابن مسعود رضی ال عنه مروی است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه به گرسنگی مبتل شده و آنرا به مردم‬
‫نسبت دهد‪ ،‬گرسنگی اش چاره نشود‪ ،‬و آنکه آنرا به خدا نسبت دهد‪ ،‬پس بزودی خداوند‬
‫برايش رزقی زود رس يا دير رس برساند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬مَنْ‬


‫‪ -535‬وعَنْ َثوْبا َن رضيَ اللّه عنه قال‪ :‬قال رسُولُ اللّه َ‬
‫سأَلُ َأحَدا شَيْئا‪،‬‬
‫سأَلَ النّاسَ شَيْئا‪َ ،‬وأَتَ َكفّلُ له بالَنّة؟ » فقلت‪ :‬أَنا‪ ،‬فَكَانَ لَ ي ْ‬
‫تَ َكفّلَ ل أَن ل ي ْ‬
‫رواه أبو داود بإِسنادٍ صحيح‪.‬‬

‫‪ -535‬از ثوبان رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کی به من تضمي ميدهد تا از مردم چيزی را‬
‫نطلبد و من بوی بشت را ضمانت کنم؟‬
‫‪369‬‬

‫گفتم‪ :‬من‪ .‬و او از کسی چيزی نی طلبيد‪.‬‬

‫ت رَسُولَ‬
‫ق رضي اللّه عنه قال‪ :‬تَح ّملْت حَاَلةً َفأَتَ ْي ُ‬
‫ش ٍر قَبِيصَةَ بن الُخَارِ ِ‬
‫‪ -536‬وعن أب بِ ْ‬
‫ك بِها » ُثمّ قال‪« :‬ياَ‬
‫صدَ َقةُ فَن ْأ ُمرَ ل َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم أَ ْسأَُلهُ فيها‪ ،‬فقال‪َ « :‬أ ِقمْ حَتّى َتأْتِينَا ال ّ‬
‫اللّه َ‬
‫سأََلةُ حَتّى يُصيبَها‪ُ ،‬ثمّ‬
‫ح ّلتْ َلهُ الَ ْ‬
‫حمّلَ حاَلةً ‪ ،‬فَ َ‬
‫حلّ إِلّ لَ َحدِ ثَلَثةٍ ‪ :‬رَجُلٌ تَ َ‬
‫قَبِيصَةُ إِ ّن الَسأََلةَ ل تَ ِ‬
‫ب ِقوَاما مِنْ عيْش‪َ،‬أوْ‬
‫ح ّلتْ ل ُه الَسأََلةُ حَتّى ُيصِي َ‬
‫حةٌ ا ْجتَا َحتْ مالَه‪ ،‬فَ َ‬
‫يُمْسِك‪ .‬ورجُ ٌل أَصابَ ْتهُ جائِ َ‬
‫لجَى مِنْ َق ْومِه‪َ :‬لقَدْ‬
‫قال‪ :‬سِدادا مِنْ عَيْش‪،‬ورَجُلٌ أَصابَ ْت ُه فاقَة ‪ ،‬حَت يقُو َل ثلَث ٌة مِنْ ذَوي ا ِ‬
‫سأَلةُ حتّى ُيصِيبَ قِواما مِنْ عَيْش‪َ،‬أوْ قالَ‪ :‬سِدادا مِنْ عَيْش‪ .‬فَمَا‬
‫َأصَاَبتْ فُلنا فَاقَةٌ ‪ ،‬فح ّلتْ َلهُ ال ْ‬
‫صةُ ُسحْت‪ ،‬يأَ ُكلُها صاحِبُها سُحْتا » روا ُه مسلم‪.‬‬
‫سِواهُ ّن مِنَ الَسَأَلةِ يا قَبِي َ‬

‫‪ -536‬ابوبشر قبيصه بن مارق رضی ال عنه گفت‪:‬‬


‫باری را بر دوش برداشتم و به خدمت رسول ال صلی ال عليه وسلم آمدم‪ ،‬تا در‬
‫موردی از ايشان چيزی بطلبم‪ .‬آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬برخيز تا صدقه ای با‬
‫برسد و چيزی از آن را برايت تصيص دهيم و سپس فرمود‪ :‬ای قبيصه هانا سؤالگری جواز‬
‫ندارد‪ ،‬مگر برای يکی از اين سه نفر‪:‬‬
‫‪ -‬مردی که باری را بر دوش بردارد (يعنی جنگی ميان دو گروه بوقوع بپيوندد و‬
‫شخص ميان شان طرح صلح افگنده برای رفع خصومت مالی را بر ذمه اش ند) پس سؤال‬
‫برای وی رواست تا به آن برسد و باز خود را نگه دارد‪.‬‬
‫‪ -‬مردی که به او آفتی رسيده و مالش را نابود کند‪ .‬پس سؤال برای او رواست تا به‬
‫آنچه که زندگی اش را بدان ادامه دهد برسد‪ ،‬يا گفت برای سد رمق‪.‬‬
‫‪ -‬و مرديکه بگرسنگی مبتل شود تا که ‪ 3‬تن از مردم فرزانهء قومش بگويند‪ :‬حقا که‬
‫فلنی به فقر و فاقه گرفتار شده‪ .‬پس سؤالگری برای او جائز است تا به آنچه زندگيش را‬
‫بدان ادامه دهد‪ ،‬برسد‪ .‬يا فرمود‪ :‬سد رمق‪.‬‬
‫و ما ورای اين‪ ،‬ای قبيصه! سؤال کردن حرام است و صاحبش آنرا به گونه ای حرام‬
‫می خورد‪.‬‬
‫‪370‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪َ « :‬ل ْيسِ‬


‫‪ -537‬وعن أب هريرة رضيَ اللّه عنه أَنّ رسُولَ اللّه َ‬
‫الِسْكِيُ اّلذِي يطُوفُ عَلى النّاسِ َت ُردّهُ الّلقْ َمةُ والّلقْمَتان‪ ،‬وَالتّ ْم َرةُ والتّمْرتَان‪ ،‬وَلَكِ ّن الِسْ ِكيَ اّلذِي‬
‫س » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫سأَلَ النّا َ‬
‫ل يِـدُ غِنًى يُغنِيه‪ ،‬وَلَ ُيفْطَنُ لَه‪ ،‬فَيُتَصدّقَ َعلَيْه‪ ،‬وَلَ َيقُومُ فَي ْ‬

‫‪ -537‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مسکي کسی نيست که گرد مردم بگردد و‬
‫يک لقمه يا دو لقمه يا يک خرما يا دو خرما به او بدهند‪ ،‬ولی مسکي کسيست که غنايی نی‬
‫يابد تا او را کفايت کند‪ ،‬و کسی از حالش هم خب دار نی شود تا برايش صدقه داده شود و‬
‫ايستاده نی شود که از مردم سؤال کند‪.‬‬
‫‪371‬‬

‫‪ -58‬باب روا بودن گرفت چيزی بدون سؤالگری و چشمداشت‬

‫‪ -538‬عَ ْن سالِ بنِ عبدِ ال ّلهِ بنِ عُمَر‪ ،‬عَ ْن أَبيهِ عبدِ اللّه بنِ عُمَر‪ ،‬عَنْ عُ َمرَ رضي اللّه‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ُيعْطِين العطَاء‪َ ،‬فَأقُول‪ :‬أَعط ِه مَن هو أَف َقرُ إِلَيهِ‬
‫عنهم قال‪ :‬كان رسولُ اللّه َ‬
‫خذْ ُه فتَموّْلهُ‬
‫ش ِرفٍ ول سَائِل‪ ،‬فَ ُ‬
‫مِنّي‪ ،‬فقال‪ « :‬خُذه‪ِ ،‬إذَا جاءَ َك مِن هذا الَالِ شَيء‪َ ،‬وأَْنتَ غَ ْيرُ مُ ْ‬
‫سكَ » قال سال‪ :‬فَكَانَ عَبدُ اللّه ل‬
‫َفإِن شِئتَ ُكلْه‪ ،‬وإِن ِش ْئتَ َتصْدَقْ بِه‪َ ،‬ومَا ل‪ ،‬فَل تُتِبعْهُ َنفْ َ‬
‫يسأَلُ أَحدا شَيْئا‪ ،‬وَل َي ُردّ شَيئا أُعْطِيه‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -538‬از سال بن عبد ال بن عمر از پدرش عبد ال بن عمر رضی ال عنهم روايت‬
‫شده که گفت‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم بن چيزی ميداد و من به او می گفتم‪ :‬او را بکسی ده‬
‫که از من نيازمندتر است‪ .‬آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بگي آن را‪ ،‬اگر چيزی از اين‬
‫مال برايت بيايد بدون اينکه تو چشمداشتی از آن داشته باشی‪ ،‬و يا آن را بطلبی‪ ،‬آنرا بگي و‬
‫خود بگردان‪ .‬اگر خواستی آنرا بور و اگر خواستی آنرا صدقه کن‪.‬‬
‫سال گويد‪ :‬از اينرو عبد ال از کسی چيزی نی طلبيد و چيزی را هم که بوی داده می‬
‫شد رد نی کرد‪.‬‬

‫‪ -59‬باب ترغيب بر خوردن از دسترنج و پرهيز از سؤالگری و پيش شدن برای‬


‫گرفت چيزی‬

‫ضلِ‬
‫ض وَابْتَغُوا مِن َف ْ‬
‫شرُوا فِي ا َلْرْ ِ‬
‫قال ال تعالی‪ { :‬فَِإذَا ُقضِيَتِ الصّلَةُ فَانتَ ِ‬
‫الِّ} الجمعة‪١٠ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬پس چون ناز تام کرده شود در زمي متفرق شويد و فضل خدا را‬
‫طلب نائيد‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -539‬وعنْ أب عبدِ اللّه الزّبَ ْيرِ ب ِن العوّامِ رضي اللّه عنه قال‪ :‬قالَ رسو ُل اللّه َ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬لَنْ َيأْ ُخذَ أَ َحدُكُم أَحُب َلهُ ُثمّ َي ْأتِيَ الَبَل‪ ،‬فََيأْتِيَ ُب ْزمَ ٍة مِن َح َطبٍ عَلى َظ ِهرِ ِه فَيَبي َعهَا‪،‬‬
‫فَيَ ُكفّ اللّه با وَ ْجهَه‪ ،‬خَ ْيرٌ َل ُه مِنْ أَن يَسأَلَ النّاس‪ ،‬أَع َط ْوهُ َأ ْو مََنعُو ُه » رواه البخاري‪.‬‬
‫‪372‬‬

‫‪ -539‬از ابو عبد ال زبي بن عوام رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪:‬اگر يکی از شا ريسمانای خود را گرفته و به‬
‫کوه رفته و پشتهء هيزمی بر پشت خود آورده بفروشد‪ ،‬و خداوند بدانوسيله آبرويش را نگه‬
‫دارد‪ ،‬برايش بتر از آنست که سؤال کند‪ ،‬بدهندش يا از او منع نايند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ « :‬لنْ‬


‫‪ -540‬وعن أب هُريرة رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫يتَ ِطبَ أَ َحدُكُم حُزمَةً على ظَهرِه‪ ،‬خَ ْي ٌر من أَنْ يَسأَل َأحَدا‪ ،‬فَُيعُطيَه أَو يَنعَ ُه » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -540‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هانا اگر يکی از شا پشتهء هيزمی بر پشتش‬
‫حل کند‪ ،‬برايش بتر است از اينکه از کسی سؤال کند و به وی بدهد و يا از او منع کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬كان دَا ُودُ عليهِ السّلمُ ل َيأْكُل إِلّ‬
‫‪ -541‬وعنه ع ِن النِّبيّ َ‬
‫مِن عَملِ َيدِ ِه » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -541‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬داود عليه السلم جز از دسترنج خود چيزی‬
‫نی خورد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬كَا َن زَ َكرِيّا عليه السّلمُ نّارا‬
‫‪ -542‬وعنه أَن رسول اللّه َ‬
‫» رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -542‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬زکريا عليه السلم نار بود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪:‬‬


‫‪ -543‬وعن الِقدَامِ بن َم ْعدِ يكَربَ رضي اللّه عنه‪ ،‬عن النب َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬
‫ب اللّه دَا ُودَ َ‬
‫« مَا أَ َكلَ أَ َح ٌد َطعَاما َخيْرا مِن أَنَ َيأْكُ َل مِن عمَ ِل َيدِه‪َ ،‬وإِنّ نَ ّ‬
‫كان َيأْك ُل مِن عَمَلِ َي ِد ِه » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -543‬مقدام بن معديکرب رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫‪373‬‬

‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچکس طعامی را نورده که بتر از کار خود او‬
‫باشد‪ ،‬و پيامب خدا داود عليه السلم از دسترنج خود می خورد‪.‬‬

‫‪ -60‬باب فضيلت کرم و سخاوتندی و مصرف در راههای خي‪ ،‬به‬


‫اساس اعتماد بر خداوند متعال‬

‫خلِ ُفهُ} سبأ‪٣٩ :‬‬


‫شيْءٍ َف ُهوَ يُ ْ‬
‫قال ال تعالی‪َ { :‬ومَا أَنفَ ْقتُم مّن َ‬
‫جهِ الّ‬
‫خ ْيرٍ فَلنفُسِ ُكمْ َومَا تُنفِقُونَ إِ ّل ا ْبتِغَاء وَ ْ‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬ومَا تُنفِقُواْ مِنْ َ‬
‫ظَلمُونَ} البقرة‪٢٧٢ :‬‬ ‫خ ْيرٍ ُي َوفّ ِإَليْكُمْ َوأَنتُ ْم لَ تُ ْ‬
‫َومَا تُنفِقُواْ مِنْ َ‬
‫علِيمٌ} البقرة‪٢٧٣ :‬‬
‫خ ْيرٍ َفإِنّ الّ ِبهِ َ‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬ومَا تُنفِقُواْ مِنْ َ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و هر چه را خرج ناييد از هر جنسی که باشد‪ ،‬خدا عوضش دهد‪.‬‬
‫سبأ‪39 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬و آنچه از مال خرج نوديد‪ ،‬پس نفع آن برای خود تان است و سزاوار‬
‫نيست که خرج کنيد‪ ،‬جز به طلب رضای خدا‪ ،‬و آنچه را از مال خرج کرديد‪ ،‬برای شا‬
‫بکمال و تام رسانده شود (يعنی ثواب او) و بر شا ستم کرده نواهد شد‪ .‬بقره‪272 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬و آنچه خرج کنيد ازمال هانا خداوند به آن داناست‪ .‬بقره‪273 :‬‬

‫سدَ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬ل حَ َ‬
‫‪ -544‬وعَنِ اب ِن مسعودٍ رضي اللّه عنه‪ ،‬عن النب َ‬
‫إِلّ ف اثنتيِ‪ :‬رَجُ ٌل آتَا ُه اللّه مَال‪ ،‬فَسَلّطَه َعلَى َهلَكَِتهِ ف الَق‪َ ،‬ورَجُ ٌل آتَاه اللّه حِكْ َمةً ‪ ،‬فَ ُهوَ‬
‫َي ْقضِي ِبهَا َوُي َعلّمُها » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -544‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬غبطه خوردن جز در دو چيز جواز ندارد‪ ،‬يکی‬
‫مرديکه خداوند به او مالی داده و او را در مصرف نودن آن در راه حق قدرت داده است‪ ،‬و‬
‫مرديکه خداوند به او علمی داده و او بدان حکم نوده و آن را تعليم می دهد‪.‬‬
‫‪374‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬أَيّ ُك ْم مَالُ وَارِِثهِ أَ َحبّ إِليه‬
‫‪ -545‬وعنه قال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫مِن مَاله؟ » قالُوا‪ :‬يا رَسولَ اللّه‪ .‬ما مِنّا أَ َحدٌ إِ ّل مَاُلهُ أَ َحبّ إِليه‪ .‬قال‪َ « :‬فإِنَ مَالَه ما َق ّدمَ َومَالَ‬
‫وَارِث ِه ما أَ ّخرَ » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -545‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪:‬‬
‫کداميکی از شا مال وارثش را از مال خود دوستتر می دارد؟‬
‫گفتند‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم هيچکدام نيست‪ ،‬مگر اينکه مالش بوی‬
‫عزيزتر است‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬مال او آنست که آن را پيش فرستاده و مال وارثش آنست که آن را بعد از‬
‫خود گذاشته است‪.‬‬
‫ش‪ :‬مراد از آنچه قبلً برايش ذخيه کرده‪ ،‬به اينکه صدقه دهد يا بورد و يا بپوشد و در‬
‫حديث تشويق صورت گرفته بدانچه مکن است که بايد مال در راههای خي بصرف برسد تا‬
‫بدين ترتيب شخص در آخرت ثواب آنرا دريابد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪« :‬‬


‫‪ -546‬وعَن َعدِيّ بنِ حات رضي اللّه عنه أَن رسول اللّه َ‬
‫اّتقُوا النّا َر وََل ْو بِشِقّ تَمَر ٍة » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -546‬عدی بن حات رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬از دوزخ خويش را حفظ کنيد‪ ،‬هر چند به نيم‬
‫دانهء خرما هم باشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم شَيئا‬


‫‪ -547‬وعن جابرٍ رضي اللّه عنه قال‪ :‬ما سُئِل رسول اللّه َ‬
‫ط فقال‪ :‬ل‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫قَ ّ‬

‫‪ -547‬جابر رضی ال عنه گفت‪:‬‬


‫هر گز از رسول ال صلی ال عليه وسلم چيزی نواستند که نه گفته باشد‪.‬‬
‫‪375‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬مَا‬


‫‪ -548‬وعن أب هُريرة رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫ط مُ ْنفِقا َخلَفا‪ ،‬وََيقُولُ‬
‫مِنْ َي ْومٍ يُصبِحُ العِبادُ فِيهِ إِ ّل َملَكَانِ يَ ْنزِلن‪ ،‬فََيقُولُ أَ َح َدهُمَا‪ :‬ال ّل ُهمّ أَع ِ‬
‫الخَر‪ :‬ال ّل ُهمّ أَعطِ مُمسكا َتلَفا » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -548‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچ روزی نيست که بندگان صبح می کنند‪،‬‬
‫مگر اينکه دو فرشته پايي آمده و يکی از آنا می گويد‪ :‬بار خدايا برای نفقه کننده عوض بده‬
‫ودومی می گويد‪ :‬بار خدايا مال مسک را تلف کن‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬قال اللّه تعال ‪ :‬أنفِق يا ابْنَ‬
‫‪ -549‬وعنه أَن رسولَ اللّه َ‬
‫آدمَ يُ ْنفَقْ َعلَ ْيكَ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -549‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خداوند می فرمايد‪ :‬ای فرزند آدم انفاق کن تا‬
‫به تو انفاق کنند‪.‬‬

‫‪ -550‬وعن ْ عبد ال ّلهِ بن عَمْرو بن العَاصِ رضي اللّه عنهُما أَ ّن رَجُلً َسأَلَ رسول اللّه‬
‫ي الِسلمِ خَيْر؟ قال‪ « :‬تُ ْط ِعمْ ال ّطعَام‪ ،‬وََت ْقرَُأ السّلمَ عَلى مَنْ َع َر ْفتَ َومَنْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ :‬أَ ّ‬
‫َ‬
‫ف » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ل َت ْعرِ ْ‬

‫‪ -550‬عبد ال بن عمرو بن العاص رضی ال عنهما گفت که‪:‬‬


‫مردی از رسول ال صلی ال عليه وسلم پرسيد که کدام اسلم بتر است؟‬
‫فرمود‪ :‬که طعام بدهی و بر هر کس خواه او را بشناسی و يا نشناسی سلم کنی‪.‬‬

‫حةُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ « :‬أرْبَعونَ خَصلَةً أَعلهَا مَنِي َ‬
‫‪ -551‬وعنه قال‪ :‬قالَ رسُولُ اللّه َ‬
‫لّنةَ‬
‫صدِي َق َموْعُو ِدهَا إِ ّل َأدْ َخ َلهُ اللّه تعال ِبهَا ا َ‬
‫العَنْز ما مِن عَاملٍ يعْملُ بَصلَ ٍة منها رَجَاءَ َثوَاِبهَا وََت ْ‬
‫» رواه البخاري‪ .‬وقد سب َق بيان هذا الديث ف باب بَيَان كَث َر ِة طُرق الَيْر‪.‬‬

‫‪ -551‬از عبد ال بن عمرو بن العاص رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫‪376‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬چهل صفت است که بالترين آن بشش‬
‫گوسفند و گاو شيی است‪ .‬هيچکس يک صفتی از آن را برای بدست آوردن ثواب آن و‬
‫تصديق موعودش انام نی دهد‪ ،‬مگر اينکه خداوند او را بر آن عمل به بشت داخل می کند‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫ص َديّ بنِ عَجْل َن رضي ال ّل ُه عنه قال‪ :‬قال رسُولُ اللّه َ‬
‫‪ -552‬عن أب ُأمَامَةَ ُ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬يا ابْ َن آ َدمَ إِّنكَ إِن َت ْبذُلَ ال َفضْلَ خَيٌ لَك‪ ،‬وإِن تُمْسِ َكهُ َشرّ لَك‪ ،‬وَل تُلمُ عَلى‬
‫س ْفلَى » رواه مسلم‪.‬‬
‫َكفَافٍ‪ ،‬وَابْدْأ بِمَنْ َتعُول‪ ،‬والَيدُ العُليَا خَ ْي ٌر مِنَ الَي ِد ال ّ‬

‫‪ -552‬از ابو امامه صدی بن عجلن رضی ال عنه مروی است که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬ای فرزند آدم اگر تو آنچه را که از مايتاج‬
‫خود اضافه داری انفاق کنی‪ ،‬برايت بتر است و هرگاه نگاهش داری برايت بد است و بر‬
‫امساک آنچه که برايت کفايت می کند‪ ،‬ملمت نی گردی و در نفقه از عائله ات آغاز کن و‬
‫دست بال از دست پائي بتر است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َعلَى‬


‫‪ -553‬وعن أَنسٍ رضي اللّه عنه قال‪ :‬ما سُئِلَ رسُولُ اللّه َ‬
‫الِسْلمِ شَيئا إِل أَعْطاه‪ ،‬وََل َقدَ جَاءَه رَجُ ٌل َفأَعطَاه غَنَما بَيَ َجَبلَي‪َ ،‬فرَجَعَ إِل قَو ِمهِ فَقال‪ :‬يَا َق ْومِ‬
‫س ِلمُ مَا ُيرِيدُ إِ ّل الدّنْيَا‪،‬‬
‫أَ ْسلِمُوا َفإِ ّن مُحَمدا ُيعْطِي عَطَا َء مَنْ ل يَخْشَى ال َفقْر‪ ،‬وَإِنْ كَا َن الرّجُلُ َليُ ْ‬
‫فَمَا َيلَْبثُ إِلّ يَسِيا حَتّى يَكُونَ الِسْلمُ أَ َحبّ ِإلَيه منَ الدّنْيَا َومَا َعلَ ْيهَا‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -553‬از انس رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم از چيزی باطر اسلم سؤال نشده اند‪ ،‬مگر اينکه داده‬
‫اند‪ .‬مردی نزدش ميآمد و او رمهء گوسفندی را که در ميان دو کوه بود‪ ،‬به وی ميداد‪ ،‬و او‬
‫به قوم خود بازگشته ميگفت‪ :‬ای قوم مسلمان شويد‪ .‬زيرا ممد صلی ال عليه وسلم بشش‬
‫کسی را می کند که از فقر نی ترسد‪ .‬و اگر کسی مسلمان ميشد که هدفی جز دنيا نداشت‪،‬‬
‫مدت کمی بر وی نيگذشت که اسلم برايش از دنيا و آنچه در آن است مبوبتر ميگشت‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قَسْما‪،‬‬


‫‪ -554‬وعن عُ َمرَ رضيَ اللّه عنه قال‪ :‬قَسَمَ رسولُ اللّه َ‬
‫فَقُلت‪ :‬يا رسولَ اللّه َلغَ ْيرُ َهؤُ َلءِ كَانُوا َأحَقّ ب ِه مِ ْنهُم؟ قال‪ِ « :‬إّن ُهمْ خَّيرُون أَن يَسأَلُون باْلفُحشِ‬
‫خلُون‪َ ،‬ولَستُ ِببَاخِ ٍل » رواه مسلم‪.‬‬
‫َفأُعْطيَهم َأ ْو يُبَ ّ‬
‫‪377‬‬

‫‪ -554‬از عمر رضی ال عنه مرويست که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم مالی را قسمت کردند‪ ،‬گفتم يا رسول ال صلی ال‬
‫عليه وسلم کسانی ديگر وجود دارند که از ايشان مستحقتر بودند‪ ،‬فرمود‪ :‬آنا مرا مي‬
‫ساختند که به اصرار از من سؤال کنند يا اينکه مرا بيل شارند‪ ،‬در حاليکه بيل نيستم‪.‬‬
‫ش‪ :‬يعنی آنان بواسطهء ضعف ايان شان در سؤال از من الاح کردند و مرا بقتضای‬
‫حال خويش وادار کردند که از من با کلمات بد و زشت سؤال کنند و يا مرا در حاليکه بيل‬
‫نيستم‪ ،‬به بل نسبت می دهند‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫ي مَعَ النّبِ ّي َ‬
‫سُ‬‫‪ -555‬وعن جُبَ ْيرِ ب ِن مُطعِم رض َي اللّه عنه أَنه قال‪ :‬بَيْنَمَا ُهوَ ي ِ‬
‫ت ِردَاءَه‪،‬‬
‫سَألُونَه‪ ،‬حَتّى اضْ َطرّو ُه إِل سَ ُمرَ ٍة فَخَ َطفَ ْ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم َمقْ َف َلهُ مِن حُنَيْن‪ ،‬فَ َع ِلقَهُ الَ ْعرَابُ ي َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فقال‪ :‬أَعْطُون ِردَائِي‪َ ،‬ف َلوْ كَانَ ل عَـ َددُ ه ِذهِ ال ِعضَاهِ َنعَما‪،‬‬
‫َفوَ َقفَ النّبِيّ َ‬
‫ل وَل َكذّابا وَل جَبَانا » رواه البخاري‪.‬‬
‫جدُون بَخِي ً‬
‫َلقَسَمُْتهُ بَيْنَكُم‪ ،‬ث ل تَ ِ‬

‫‪ -555‬از جبي بن مطعم رضی ال عنه مرويست که‪:‬‬


‫در اثنائيکه هنگام بازگشت پيامب صلی ال عليه وسلم با وی ميفت‪ ،‬باديه نشينان با‬
‫سؤالتشان او را متوقف ساختند تا ناگزير ايشان صلی ال عليه وسلم را وادار نودند که‬
‫بدرخت سره پناه برده و ردايش را ربودند‪ .‬پيامب صلی ال عليه وسلم بلند شده و فرمود‪:‬‬
‫ردای مرا بدهيد‪ ،‬اگر به عدد اين درختان خاردار نعمت نزدم می بود‪ ،‬آنرا ميان شا تقسيم می‬
‫کردم‪ ،‬و مرا نه بيل و نه بسيار دروغ پرداز و نه بزدل می يافتيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬مَا‬


‫‪ -556‬وعن أب هُريرة رضيَ ال ّل ُه عنه أَنّ رسولَ اللّه َ‬
‫ص َد َقةٌ مِ ْن مَال‪َ ،‬ومَا زَادَ ال ّلهُ عَبْدا ِب َع ْفوٍ إِلّ ِعزّا‪َ ،‬ومَا َتوَاضَعَ أَ َحدٌ ل ّلهِ إِ ّل َر َفعَهُ ال ّلهُ َعزّ‬
‫َن َقصَتْ َ‬
‫وج ّل » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -556‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچ صدقه مال را کم نساخت‪ ،‬و خدا هيچ‬
‫بنده ای را به عفو جز عزت نيفزود‪ ،‬و هيچکس برای خدا فروتنی نکرد‪ ،‬مگر اينکه خداوند‬
‫او را بلند مرتبه نود‪.‬‬
‫‪378‬‬

‫صلّى‬
‫شةَ عُمرو بِنَ سَعدٍ ا َلنَاريّ رضي اللّه عنه أَنه سَع رسولَ اللّه َ‬
‫‪ -557‬وعن أب كَب َ‬
‫ص مَالُ عَبدٍ مِن‬
‫سمُ َعلَيهِ ّن وَأُ َحدّثُكُم َحدِيثا فَاحْفَظُوه‪ :‬مَا َنقَ َ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َيقُول‪ « :‬ثَلَثةٌ ُأقْ ِ‬
‫ص َد َقةٍ ‪ ،‬وَل ُظ ِلمَ عَ ْب ٌد مَ ْظلَ َمةً صََبرَ َعلَيهَا إِ ّل زَادَ ُه ال ّلهُ ِعزّا‪ ،‬وَل فَتَحَ عَ ْب ٌد باب مَسأََلةٍ إِ ّل فَتَحَ اللّه‬
‫َ‬
‫ح َوهَا‪ .‬وَأُ َحدّثُكُم َحدِيثا فَاحْفَظُوه‪ .‬قال إِنّمَا الدّنْيَا َلرَْب َعةِ َنفَر‪:‬‬
‫َعلَ ْيهِ باب َفقْر‪َ ،‬أوْ َكلِ َمةً نَ ْ‬
‫عَب ٍد َرزَقَه اللّه مَالً وَ ِعلْما‪َ ،‬فهُو يَتّقي فِيهِ رَبّه‪َ ،‬وَيصِلُ فِي ِه رَحِمَه‪ ،‬وََي ْع َلمُ ل ّل ِه فِيهِ حَقا فَهذَا‬
‫بأَفضَل الَنازل‪.‬‬
‫وَعَ ْب ٍد َرزَ َقهُ اللّه ِعلْما‪ ،‬وََلمْ َي ْرزُقهُ مَا ًل فَ ُهوَ صَادِقُ النّّيةِ َيقُول‪ :‬لَو أَ ّن ل مَالً لَع ِم ْلتُ ِبعَمَل‬
‫فُلن‪َ ،‬ف ُهوَ نِيّتُه‪َ ،‬فأَ ْج ُرهُمَا َسوَاء‪.‬‬
‫وَعَ ْب ٍد َرزَ َقهُ ال ّل ُه مَال‪ ،‬وََلمْ ي ْر ُزقْهُ ِعلْما‪ ،‬ف ُهوَ يَخْبِطُ ف ماِلهِ ِبغَي عِلم‪ ،‬ل يَتّقي فِي ِه رَّبهُ وَل‬
‫ث الَنَازِل‪.‬‬
‫َيصِ ُل رَحِمَه‪ ،‬وَل يَع َلمُ ل ّلهِ فِيهِ حَقا‪َ ،‬ف َهذَا بأَخَْب ِ‬
‫وَعَ ْبدٍ َلمْ ي ْر ُزقْهُ اللّه مَا ًل وَل ِعلْما‪َ ،‬ف ُهوَ َيقُول‪َ :‬لوْ أَ ّن ل مَالً َلعَ ِم ْلتُ فِيهِ ِبعَمَل فُلنٍ‪،‬‬
‫َفهُوَ نِيّتُه‪َ ،‬فوِ ْز ُرهُمَا َسوَا ٌء » رواه الترمذي وقال‪ :‬حديث حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -557‬از ابو کبشه عمرو بن سعد اناری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيد که فرمود‪ :‬سه چيز است که بدان قسم می‬
‫خورم و به شا سخنی می گوي‪ ،‬پس آن را بياد داريد‪:‬‬
‫مال هيچ بنده ای از صدقه کم نشده و بر هيچ بنده ای ظلمی نشد که بر آن صب‬
‫کرد‪ ،‬مگر آنکه خداوند عزت او را افزود‪.‬‬
‫و هيچ بنده ای دروازهء سؤال را نگشود‪ ،‬مگر اينکه خداوند بر وی باب فقر و‬
‫تنگدستی را گشود‪ ،‬يا هچو کلمه ای را گفت‪.‬‬
‫و به شا سخنی ميگوي آن را بياد داريد‪ ،‬فرمود‪ :‬هانا دنيا برای چهار نفر است‪:‬‬
‫بنده ايکه خدا به او مال روزی نوده و علمی داده و او در آن از خدايش ترسيده و‬
‫در آن صلهء رحش را پيوسته ميدارد و ميداند که خدا را در آن حقی است و اين بترين‬
‫منلگاههاست‪.‬‬
‫‪379‬‬

‫و بنده ای که خدا به او علمی داده و مالی او را روزی نکرده‪ ،‬ليکن او دارای نيت‬
‫صادقانه بوده و می گويد‪ :‬اگر من مال فلنی را ميداشتم کار فلنی را انام ميدادم‪ ،‬و اين نيت‬
‫اوست‪ ،‬پس هردوی شان در مزد برابراند‪.‬‬
‫و بنده ای که خدا به او مال داده و عمل نداده و او در مال خدا بدون علم تصرفی‬
‫ميکندکه در آن از خدايش نترسيده و صلهء رحش را با ننموده و برای خدا حقی نی داند‪،‬‬
‫اين پليد ترين اقامتگاهها است‪.‬‬
‫و بنده ايکه خدا نه به او علم داده و نه هم مال‪ ،‬و او ميگويد‪ :‬اگر من مال فلنی را‬
‫می داشتم‪ ،‬هانند فلنی عمل می نودم‪ ،‬و آن نيت اوست و گناه هردويشان برابر است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -558‬وعن عائشة رضي اللّه عنها أَّن ُه ْم ذَبُوا شَا ًة ‪ ،‬فقالَ النّبِيّ َ‬
‫« مَا َبقِ َي مِنها؟» قالت‪ :‬ما بقي مِنها إِلّ كَِت ُفهَا‪ ،‬قال‪َ « :‬بقِي ُكّلهَا َغيَ كَِت ِفهَا» رواه الترمذي وقال‬
‫حديث صحيح‪.‬‬

‫‪ -558‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که‪:‬‬


‫آنا گوسفندی را ذبح کردند و پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬که چه از آن‬
‫باقيمانده است؟‬
‫او گفت که از آن جز شانه اش باقی نانده‪ .‬فرمود‪ :‬جز شانه اش هه اش باقی مانده‬
‫است‪.‬‬

‫‪ -559‬وعن أَساءَ بنتِ أب بكرٍ الصديق رضي اللّه عنهما قالت‪ :‬قال ل رسو ُل اللّه‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬ل تُوكِي فَيوكِيَ ال ّلهُ َعلَ ْيكِ » ‪.‬‬
‫َ‬
‫حصِيَ اللّه َعلَيكِ‪ ،‬وَل تُوعِي‬
‫وف روايةٍ « أَن ِفقِي أَو أَْنفَحِي أَو أَْنضِحِي‪ ،‬وَل تُحْصي فَيُ ْ‬
‫فيوعِيَ ال ّلهُ َعلَ ْيكِ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -559‬اساء بنت ابی بکر الصديق رضی ال عنهما گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم براي فرمود‪ :‬منع مکن آنچه را که نزد تو است‪ ،‬تا‬
‫خداوند بر تو رزق را قطع نکند‪.‬‬
‫‪380‬‬

‫و در روايتی آمده که‪ :‬نفقه کنيد يا بشش دهيد يا هديه دهيد و مشماريد تا بر شا‬
‫شاره نشود‪ ،‬و منع نکنيد تا خداوند از شا منع ننمايد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َيقُول‪:‬‬


‫‪ -560‬وعن أب هريرة رضي اللّه عنه أَنه سَمِع رسولَ اللّه َ‬
‫« مَثَ ُل الَبخِي ِل والُ ْنفِق‪ ،‬كَمََثلِ رَ ُجلَيْنِ َع َل ْيهِمَا جُبّتَانِ مِن حَديد مِنْ ْثدِّيهِما إِل َترَاقِيهمَا‪َ ،‬فَأمّا الُ ْنفِق‪،‬‬
‫خفِيَ بَنَانَه‪َ ،‬وَتعْ ُفوَ َأَثرَه‪َ ،‬وَأمّا البَخِيل‪ ،‬فَل ُيرِيدُ أَنْ‬
‫فَل يُ ْنفِقُ إِلّ سََبغَت‪َ ،‬أ ْو َو َفرَتْ على جِلدِهِ حت تُ ْ‬
‫يُ ْنفِقَ شَيئا إِ ّل َل ِزقَتْ كُلّ َح ْل َقةٍ مَكَاَنهَا‪َ ،‬فهُو ُيوَ ّسعُهَا فَل تَتّسِ ُع » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -560‬ابو هريره رضی ال عنه روايت نوده که‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که ميفرمود‪:‬‬
‫مثال بيل و کسيکه نفقه ميکند مانند دو کسيست که برای آنا دو سپر آهني است‪،‬‬
‫که از سينه های شان تا استخوان ميان شانه و گردن شان قرار دارد‪ .‬اما نفقه کننده‪ ،‬نفقه ای‬
‫نی کند‪ ،‬مگر اينکه " آن سپر" کامل گرديده و ههء وجودش را در بر می گيد‪ .‬به اندازه ای‬
‫که هه‪ ،‬بندهای او را می پوشد و نشانه اش کم می شود‪ ،‬و اما بيل پس ارادهء نفقهء چيزی‬
‫را نی کند‪ ،‬مگر اينکه دو حلقه بايش می چسبد و او آن را گشاده می دارد‪ ،‬ولی گشاده نی‬
‫شود‪.‬‬
‫ش‪ :‬اين مثلی است که رسول ال صلی ال عليه وسلم برای بيل و بشنده ذکر نوده اند‬
‫و آنان را به دو مردی تشبيه کرده اند که هر کدام شان کوشيد لباس زرهی ای پوشيده و خود را‬
‫در برابر دشن خويش وقايه کند و آن را بسر کرد تا بپوشدش و منفق و بشنده را به کسی تشبيه‬
‫نود‪ ،‬که لباس زرهی کاملی را پوشيده و تام بدنش را بوسيلهء آن لباس پوشانيده و بيل را به‬
‫مردی شبيه ساخته‪ ،‬که دستهايش به گردن وی بسته است و هر گاه بواهد که آن لباس زرهی را‬
‫بپوشد‪ ،‬دستها به گردنش جع می شود و نفسش را بند می کند‪.‬‬
‫و مراد آنست که بشنده چون بواهد که صدقه دهد‪ ،‬دلش شاد می گردد و روحش‬
‫آرام‪ ،‬و در بشش پيشروی می کند و بيل چون قصد بشش کند‪ ،‬نفسش بل ورزيده دلش‬
‫تنگ شده و دستهايش بسته می شود‪.‬‬
‫‪381‬‬

‫صدّقَ ِب ِعدْلِ تَ ْمرَ ٍة مِنْ‬


‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬مَنْ َت َ‬
‫‪ -561‬وعنه قال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫ب َفإِنّ اللّه يقَْب ُلهَا بِيَمِينِه‪ُ ،‬ثمّ ُيرَبّيها ِلصَاحِبَها‪ ،‬كَمَا ُيرَبّي‬
‫سبٍ طَيّب‪ ،‬ول َيقْبَلُ ال ّلهُ إِ ّل الطّّي َ‬
‫كَ ْ‬
‫أَ َحدُ ُك ْم َف ُلوّهُ حت َتكُونَ مِثْ َل الَب ِل » ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -561‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسيکه قيمت يک خرمائی را از کسب حلل‬
‫صدقه دهد‪ ،‬و خداوند جز حلل و پاک را نی پذيرد‪ ،‬هانا خداوند او را به دست راستش‬
‫پذيرفته و آنرا برای صاحبش پرورش می دهد‪ ،‬چنانچه يکی از شا کرهء اسب خود را پرورش‬
‫می دهد تا اينکه مثل کوه بزرگ می شود‪.‬‬
‫ش‪ :‬ترمذی می گويد‪ :‬اهل علم می گويند‪ :‬ما به اين احاديث ايان داشته و در آن‬
‫تشبيهی را توهم ننموده و به دنبال کيفيت آن نی باشيم و مراد از آن قبول و چند برابر شدن مزد‬
‫صدقه است‪ .‬وال اعلم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ :‬بيْنَما رَجُ ٌل يَمشِي ِبفَل ٍة مِن الَرض‪،‬‬
‫‪ -562‬وعنه عن النب َ‬
‫فَسَمِعَ صَوتا ف سَحَاَبةٍ ‪ :‬اسقِ َحدِي َقةَ فُلن‪ ،‬فَتَنَحّى ذلكَ السّحَابُ َفَأ ْفرَغَ مَاءَهُ ف َحرّ ٍة ‪ ،‬فإِذا‬
‫حوّلُ‬
‫ك الاءَ ُك ّل ُه فَتَتَبّ َع الاء‪ ،‬فإِذا رَجُ ٌل قَاِئمٌ ف َحدِيقَِتهِ يُ َ‬
‫ج قَدِ ا ْستَوعََبتْ ذِل َ‬
‫شرجة من ِت ْلكَ الشّرا ِ‬
‫ك قال‪ :‬فُلنٌ‪ ،‬لل ْس ِم اّلذِي سَمِعَ ف السّحَاَب ِة ‪ ،‬فقال‬
‫الَاءَ بِسحَاتِه‪ ،‬فقال له‪ :‬يا عَ ْبدَ ال ّلهِ ما اسْ ُم َ‬
‫سأَلُنِي عَنِ اسْمِي؟ فَقال‪ :‬إن سَ ِمعْتُ صَوتا ف السّحَابِ الذي هذَا مَاؤُهُ يقُول‪:‬‬
‫له‪ :‬يَا َع ْبدَ ال ّلهِ ِلمَ تَ ْ‬
‫ج مِنها‪،‬‬
‫خرُ ُ‬
‫اسقِ َحدِي َق َة فُلنٍ لسِك‪ ،‬فما َتصْنَ ُع فِيها؟ فقال‪ :‬أَما ِإذْ ُق ْلتَ َهذَا‪ ،‬فَإن أَنْ ُظرُ إِل ما يَ ْ‬
‫ق بُثلُثِه‪ ،‬وآكُ ُل أَنا وعِيال ُثلُثا‪ ،‬وأَردّ فِيها ثُلثَه‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬
‫َفأَّتصَدّ ُ‬

‫‪ -562‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫فرمود‪ :‬در لظه ايکه مردی در زمي بيابانی می رفت‪ ،‬صدايی را در ابری شنيد که‪:‬‬
‫باغچهء فلن را سياب کن‪ .‬آن ابر دور شدو آب خود را در حرهء زمي دارای سنگهای سياه‬
‫ريت و ديد که جويی از جويها ههء آن آب را در خود گرفته‪ ،‬او بدنبال آب آمد‪ ،‬ناگهان‬
‫مردی را ديد که در باغچه اش ايستاده و آب را با بيل خود می گرداند و به او گفت‪ :‬ای‬
‫بندهء خدا اسم تو چيست؟‬
‫‪382‬‬

‫گفت‪ :‬فلنی به اسيکه از ابر شنيده بود‪.‬‬


‫به او گفت‪ :‬ای بندهء خدا چرا اسم را می پرسی؟‬
‫گفت‪ :‬من در ابری که اين آب از آن است‪ ،‬صدايی شنيدم که می گفت‪ :‬باغچهء‬
‫فلن را سياب کن‪ ،‬به اسم تو‪ ،‬تو چه کار می کنی؟‬
‫گفت‪ :‬حال که اين را گفتی‪ ،‬من به آنچه که از آن حاصل می شود‪ ،‬ديده ‪ 3/1‬آنرا‬
‫صدقه می دهم‪ ،‬و من و عيال ‪ 3/1‬آن را در آن باز می گردان‪.‬‬

‫‪ -61‬باب مانعت از بل و آزمندی‬

‫سرُهُ‬
‫خلَ وَاسْنتَ ْغنَى{‪ }8‬وَكَذّبَن بِالْحُسْننَى{‪ }9‬فَسَننُ َي ّ‬
‫قال ال تعالی‪ { :‬وََأمّان مَن بَ ِ‬
‫ع ْنهُ مَاُلهُ إِذَا َترَدّى{‪ }11‬الليل‪١١ – ٨ :‬‬ ‫سرَى{‪ }10‬وَمَا يُ ْغنِي َ‬
‫ِللْ ُع ْ‬
‫ك هُمُ ا ْلمُفْلِحُونَ} التغابن‪١٦ :‬‬
‫شحّ نَ ْفسِهِ فَُأوْ َلئِ َ‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬ومَن يُوقَ ُ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬پس هر که بل نوده و خود را از خدا بی نياز دانست‪ ،‬و نيکوئی‬
‫را تکذيب کرده‪ ،‬پس بزودی کار او را دشوار می کنيم و هنگام هلکت دارائی اش وی را‬
‫نات نتواند داد‪ .‬ليل‪.11 – 8 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬و هر که از بل نفس خود نگهداشته شود‪ ،‬پس آن گروه رستگارانند‪.‬‬
‫تغابن‪16 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ :‬اّتقُوا ال ّظلْم‪،‬‬


‫‪ -563‬وعن جابر رضي اللّه عنه أَنّ رسول اللّه َ‬
‫ك منْ كا َن قَ ْبلَكُم‪ ،‬حَ َم َلهُم على أَن‬
‫َفإِنّ ال ّظ ْل َم ظُلمَاتٌ ي ْومَ القِيامَة ‪ ،‬واّتقُوا الشّح‪َ ،‬فإِنّ الشّحّ َأ ْه َل َ‬
‫حلّوا مَحَا ِرمَهُم » رواه مسلم‪.‬‬
‫َسفَكُوا ِدمَاءَهم واست َ‬

‫‪ -563‬جابر رضی ال عنه روايت نوده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬از ظلم بترسيد‪ ،‬زيرا ظلم تاريکی های روز‬
‫قيامت است‪ ،‬و از آز بترسيد‪ ،‬هانا آز کسانی را که پيش از شا بودند‪ ،‬هلک ساخت‪ ،‬آنا را‬
‫وادار نوده که خونای شان ريته و مارم شان را حلل بشمارند‪.‬‬
‫‪383‬‬

‫‪ -62‬باب بث در مورد گذشت و هدردی با ديگران‬

‫خصَاصَةٌ} الحشر‪٩ :‬‬


‫ن ِبهِمْ َ‬
‫سهِمْ َوَلوْ كَا َ‬
‫قال ال تعالی‪َ { :‬ويُ ْؤ ِثرُونَ عَلَى أَن ُف ِ‬
‫حبّهنننِ مِسنننْكِيناً َو َيتِيماً َوأَسنننِيراً}‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬ويُطْ ِعمُوننننَ الطّعَامنننَ عَلَى ُ‬
‫النسان‪ ٨ :‬إلی آخر اليات‪.‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و ديگران را بر خويشت اختيار می کنند‪ ،‬اگر چه نيازمند تر‬
‫باشند‪ .‬حشر‪9 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬و طعام می دهند با وجود احتياج به آن‪ ،‬برای فقي و يتيم و زندانی‪ .‬دهر‪:‬‬
‫‪ 8‬تا آخر سوره‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -564‬وعن أب هُريرة رضي اللّه عنه قال‪ :‬جَا َء رَجُلٌ إل النِّبيّ َ‬
‫جهُود‪ ،‬فأَرسَلَ إِل بَعضِ نِسائِه‪َ ،‬فقَالت‪ :‬واّلذِي َبعََثكَ بِالَ ّق ما عِندِي إِ ّل مَاء‪ُ ،‬ثمّ‬
‫فقال‪ :‬إن مَ ْ‬
‫َأرْسَ َل إِل أُ ْخرَى ‪َ .‬فقَاَلتْ مِثْ َل َذلِك‪ ،‬حتّى ُقلْنَ ُكلّه ّن مِثل ذَلِك‪ :‬ل وَالذِي بعَثكَ بِالَ ّق ما عِندِي‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬من ُيضِيفُ هَذا اللّ ْيلَة؟ » فقال رَجُ ٌل مِن ا َلنْصار‪ :‬أَنَا‬
‫إِ ّل مَاء‪ .‬فقال النبّ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬
‫ض ْيفَ رسو ِل ال ّلهِ َ‬
‫يَا رَسُولَ اللّه‪ ،‬فَانْ َطلَ َق ِبهِ إِل ر ْحلِه‪َ ،‬فقَال ل ْمرََأتِه‪ :‬أَك ِرمِي‪َ :‬‬
‫و َسلّم‪.‬‬
‫وف رواية قال لمرَأَتِه‪ :‬هل عِ ْندَكِ شَيء؟ َفقَالَت‪ :‬ل‪ ،‬إِ ّل قُوتَ صِبيانِي قال‪َ :‬علّليهمْ‬
‫سرَاج‪ ،‬وأَرِيهِ أَنّا َنأْكُل‪َ ،‬فقَ َعدُوا‬
‫ض ْيفُنَا‪ ،‬فَأَطفِئي ال ّ‬
‫بِشَيءٍ وإِذا َأرَادُوا العَشَاء‪ ،‬فََنوّميهِم‪ ،‬وِإذَا دَخَلَ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ :‬فقال‪َ « :‬لقَد‬
‫وأَكَ َل الضّيفُ وبَاتا طَاوِيَيْن‪َ ،‬فلَمّا َأصْبح‪َ ،‬غدَا على النّبِ ّي َ‬
‫جبَ اللّه مِن صَنِيعِكُمَا ِبضَيفِكُمَا اللّ ْي َل َة » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫عَ ِ‬

‫‪ -564‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫مردی به حضور پيامب صلی ال عليه وسلم آمده و گفت‪ :‬من بسيار خسته و نيازمندم‪،‬‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم نزد بعضی از زنانش فرستاد و او گفت‪ :‬سوگند به ذاتی که ترا‬
‫بق فرستاده‪ ،‬در نزدم جز آب چيزی نيست‪ .‬باز بسوی ديگری فرستاد و او هم هچنان‬
‫گفت‪ ،‬تا اينکه ههء آنا چنان گفتند که نه‪ :‬بذاتيکه ترا به حق فرستاده سوگند که چيزی جز‬
‫آب وجود ندارد‪ .‬سپس پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کدام کس اين شخص را امشب‬
‫مهمان ميکند؟‬
‫‪384‬‬

‫مردی از انصار گفت‪ :‬من يا رسول ال صلی ال عليه وسلم و او را به خانه اش برده‬
‫و به زنش گفت‪ :‬مهمان رسول ال صلی ال عليه وسلم را گرامی دار‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که برای زنش گفت‪ :‬آيا چيزی داری؟‬
‫گفت‪ :‬نی جز غذای اطفال‪.‬‬
‫گفت‪ :‬آنا را به چيزی مشغول بدار و چون نان خواستند‪ ،‬آنا را خواب کن و چون‬
‫مهمان ما درآيد چراغ را خاموش کن و به او نشان ميدهيم که ما غذا می خوري‪ .‬پس نشستند‬
‫و مهمان خورد‪ ،‬و آنا هر دو گرسنه خوابيدند‪ ،‬و چون صبح شد بدمت پيامب صلی ال عليه‬
‫وسلم آمد‪ .‬آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬که خداوند از کاريکه به مهمان خود کرديد‬
‫به شگفت مانده است‪.‬‬
‫ش‪ :‬ابو سليمان خطابی می گويد‪ :‬مراد به عجب رضا است‪ ،‬يعنی چنانچه اين کار مايهء‬
‫تعجب شا شده است‪ ،‬مورد قبول و رضای خداوند نيز قرار گرفته است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ « :‬طعَامُ الثَْنيِ كاف الثّلَثةِ ‪،‬‬
‫‪ -565‬وعنه قال‪ :‬قالَ رسولُ اللّه َ‬
‫وطَعامُ الثّلَثةِ كاف الَرَب َعةِ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪َ « :‬طعَامُ‬
‫وف رواية لسلمٍ رضي اللّه عنه‪ ،‬عن النب َ‬
‫الوَاحِد يَكفي الثْنَيْنِ‪ ،‬و َطعَامُ الثَْنيْنِ يَكْفي الرَب َعةَ و َطعَامُ الرْبعةِ يَكفي الثّمَاِنَيةَ»‪.‬‬

‫‪ -565‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬طعام دو نفر برای سه نفر و طعام سه نفر برای‬
‫چهار نفر کفايت می کند‪.‬‬
‫و در روايت مسلم از جابر رضی ال عنه آمده که پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪:‬‬
‫طعام يک نفر برای دو نفر و طعام دو نفر برای چهار نفر و طعام چهار نفر برای ‪ 8‬نفر کفايت‬
‫می کند‪.‬‬

‫صلّى‬
‫‪ -566‬وعن أب سعيدٍ الُدريّ رضي ال ّلهُ عنه قال‪ :‬بينَمَا نَحْنُ ف َس َف ٍر مَعَ النّبِ ّي َ‬
‫جعَلَ َيصْرفُ َبصَرَ ُه يَمِينا وَشِمَال‪َ ،‬فقَال رسو ُل اللّه‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم إِذ جَاءَ رَجُلٌ على رَا ِح َلةٍ لَه‪ ،‬فَ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬مَنْ كَا َن مَ َعهُ َفضْ ُل ظَهرٍ فَلَي ُعدْ ِبهِ عَلى مَنْ ل َظهْرَ لَه‪َ ،‬ومَن كانَ َل ُه فَضْلٌ‬
‫َ‬
‫‪385‬‬

‫ف الَا ِل مَا ذَ َكرَ حَتّى رَأَْينَا أَّنهُ ل حَقّ لحدٍ‬


‫مِن زَاد‪ ،‬فَليَ ُعدْ ِب ِه على مَن ل زَادَ َل ُه » َفذَكَ َر مِن أَصْنَا ِ‬
‫مِنّا ف َفضْ ٍل » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -566‬ابو سعيد الدری رضی ال عنه روايت نوده گفت‪:‬‬


‫هنگاميکه ما با پيامب صلی ال عليه وسلم در سفر بودي‪ ،‬ناگهان مردی با مرکوبش‬
‫آمده و بطرف راست و چپ می ديد‪ .‬رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه مرکوبی‬
‫زائد از حاجتش داشته باشد‪ ،‬بايد که آن را به کسيکه مرکوبی ندارد‪ ،‬صدقه دهد‪ ،‬و آنکه‬
‫آذوقهء زائدی داشته باشد‪ ،‬بايد آنرا به کسيکه آذوقه و زادی ندارد‪ ،‬صدقه دهد‪ ،‬و از اقسام‬
‫مال ها ياد آوری فرمود‪ ،‬چنانچه تصور نودي که هيچکدام ما در چيزيکه زائد از حاجتش‬
‫باشد‪ ،‬حقی ندارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -567‬وعن سَهلِ ب ِن سعدٍ رضي اللّه عنه أَ ّن امرََأةً جَاءَت إِل رسول اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬
‫سوَ َكهَا‪َ ،‬فأَ َخ َذهَا النّبِ ّي َ‬
‫و َسلّم بِبُرد ٍة مَنسُو َجةٍ ‪ ،‬فقالت‪ :‬نَسَجتُها بِيَديّ لكْ ُ‬
‫خرَجَ ِإلَينا وَِإّنهَا لزَارُه‪ ،‬فقال فُلنٌ اكسُنِيهَا مَا أَحسَنَها‪َ ،‬فقَالَ‪َ « :‬ن َعمْ » فَجلَس‬
‫مُحتَاجا إِلَيهَا‪ ،‬فَ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ف الج ِلسِ‪ُ ،‬ثمّ رَجَ َع فَطَواهَا‪ُ ،‬ثمّ أَرسَلَ ِبهَا ِإلَيْه‪َ :‬فقَالَ َلهُ ال َقوْم‪ :‬ما‬
‫النّبِيّ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم مُحْتَاجا إِلَيها‪ُ ،‬ثمّ َسأَلتَه‪ ،‬وَ َعلِمت أَّنهُ ل َي ُردّ سَائِل‪،‬‬
‫سهَا النّبِيّ َ‬
‫أَحسَ ْنتَ‪ ،‬لَبِ َ‬
‫فَقال‪ :‬إن وَال ّل ِه ما َسأَلُْتهُ لْلبَسَها‪ ،‬إِنّمَا َسَألُْتهُ لِتكُونَ َكفَنِي‪ .‬قال َسهْل‪ :‬فَكانت َكفَنَه‪ .‬رواه‬
‫البخاري‪.‬‬

‫‪ -567‬از سهل بن سعد رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫زنی جامه ای بافته را خدمت آنضرت صلی ال عليه وسلم آورده و گفت‪ :‬آن را‬
‫بدست خود بافتم تا شا را به آن بپوشان‪ .‬پيامب صلی ال عليه وسلم آن را گرفت در حاليکه‬
‫به آن نيازمند بود و نزد ما تشريف آورد‪ ،‬در حاليکه آن پارچه را برای خود شلوار ساخته‬
‫بود‪ .‬فلنی گفت‪ :‬او را بن بپوشان که چقدر زيباست!‬
‫فرمود‪ :‬خوب‪ ،‬و پيامب صلی ال عليه وسلم در ملس نشست و سپس بازگشته و آن‬
‫را پيچيده و به آن مرد فرستاد‪ .‬مردم به اوگفتند‪ :‬کار خوبی نکردی‪ ،‬پيامب صلی ال عليه‬
‫وسلم در حاليکه نيازمند آن بود‪ ،‬پوشيدش‪ ،‬باز تو آن را از وی طلب نودی و دانستی که‬
‫‪386‬‬

‫وی هيچ سؤال کننده را رد نی کند‪ .‬آنشخص گفت‪ :‬بدا سوگند من آنرا نطلبيدم تا آن را‬
‫بپوشم‪ ،‬ولی آن را طلب کردم تا کفن من باشد‪.‬‬
‫سهل گفت‪ :‬و آن پارچه کفن وی گرديد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬إِنّ‬


‫‪ -568‬وعن أب موسى رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫الش َعرِيي ِإذَا أَرملُوا ف اْل َغزْو‪ ،‬أَو قَلّ َطعَامُ ِعيَاِلهِم بالَدِيَنةِ ‪ ،‬جَ َمعُوا ما كَانَ عِن َدهُم ف ثَوبٍ‬
‫وَاحد‪ُ ،‬ثمّ اقتَسَمُوهُ َبيَْنهُم ف إِنَا ٍء وَا ِحدٍ بالسّوّيةِ َفهُم مِنّي وََأنَا مِنهُم » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -568‬ابو موسی رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬چون اشعری ها توشهء شان در جنگ نزديک‬
‫بود تام شود‪ ،‬يا طعام خانوادهء شان در مدينه کم گردد‪ ،‬ههء آنچه را که دارند در يک لباس‬
‫جع نوده‪ ،‬سپس آن را مساويانه در يک ظرف ميان خود تقسيم می نايند‪ .‬پس آنان از من اند‬
‫و من از آنا هستم‪.‬‬

‫‪ -63‬باب مسابقه در امور آخرت و زياد طلبی از آنچه بدان برکت‬


‫حاصل می شود‬

‫قال ال تعالی‪ {:‬وَفِي ذَِلكَ َف ْل َيتَنَا َفسِ ا ْل ُمتَنَا ِفسُونَ} المطففين‪٢٦ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و بايد که راغب شوند به هي شراب پاک رغبت کنندگان‪.‬‬
‫مطففي‪26 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم أُتِيَ‬


‫‪ -569‬وعن سهلِ ب ِن سعدٍ رضي اللّه عنه أَن رسولَ اللّه َ‬
‫ش ِربَ مِنهُ وَعَن يَمِيِنهِ غُلم‪ ،‬وَعَن يسارِ ِه الَشْيَاخ‪ ،‬فقال ِل ْلغُلم‪َ « :‬أ َت ْأذَنُ ل أَن أُعْطِيَ‬
‫شرَاب‪ ،‬فَ َ‬
‫بِ َ‬
‫صلّى الُ‬
‫هُؤلءِ؟ فَقَالَ الغُلم‪ :‬ل وَال ّلهِ يا رسُولَ اللّه ل أُوِثرُ ِبنَصيب مِنكَ أَحَدا‪ ،‬فََت ّلهُ رسو ُل اللّه َ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم ف َيدِه‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -569‬از سهل بن سعد رضی ال عنه روايت است‪ ،‬که‪:‬‬


‫‪387‬‬

‫شربتی برای رسول ال صلی ال عليه وسلم آورده شد و از آن آشاميدند و بطرف‬


‫راست شان پسری و در طرف چپ شان پيمردها بودند‪ .‬آنضرت صلی ال عليه وسلم برای‬
‫پسر فرمودند‪ :‬آيا بن اجازه می دهي که به ايشان بدهم؟‬
‫پسر گفت‪ :‬نه بدا يا رسول ال صلی ال عليه وسلم هيچکس را بر نصيبم که از‬
‫طرف شا بن رسيده ترجيح نيدهم‪ ،‬و رسول ال صلی ال عليه وسلم آنرا در دستش‬
‫گذاشت‪.‬‬
‫ش‪ :‬سنت در آشاميدن عموما تقدم داشت طرف راست است‪ ،‬نه بعنوان ترجيح دادن‬
‫فردی که در طرف راست است‪ ،‬بلکه بعنوان ترجيح دادن جهت و طرف راست‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬بيْنَا‬


‫‪ -570‬وعن أب هريرة رضي اللّه عنه عَنِ النّبِيّ َ‬
‫جعَلَ َأيّوبُ يَحِثي ف ثَوِبهِ‪ ،‬فَنَادَاهُ‬
‫خرّ َعلَ ْيهِ َجرَا ٌد مِن َذهَب‪ ،‬فَ َ‬
‫َأيّوبُ عليه السلم يَغتَسِلُ عُريَانا‪ ،‬فَ َ‬
‫رَّبهُ َعزّ وَجل‪ :‬يَا َأيّوب‪َ ،‬ألَم أَكُنْ أَغَْنيُْتكَ عمّا َترَى ؟‪ ،‬قال‪َ :‬بلَى وَ ِعزِّتكَ‪ ،‬وَلكِن ل غِنَى ب عَن‬
‫ك » رواه البخاري‪.‬‬
‫َبرَكَِت َ‬

‫‪ -570‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هنگاميکه حضرت ايوب عليه السلم برهنه غسل‬
‫می نود‪ ،‬ملخی از طل باليش افتاد (اين معجزه بوده است) و ايوب آنرا در جامه اش پيچاند‪.‬‬
‫پروردگار عزوجل بوی ندا نوده فرمود‪ :‬آيا ترا از آنچه که مشاهده می کنی بی نياز‬
‫نساختم؟‬
‫گفت‪ :‬آری! و به عزت تو سوگند‪ ،‬ولی از برکت تو بی نيازی وجود ندارد‪.‬‬
‫‪388‬‬

‫‪ -64‬باب فضيلت ثروتند شاکر و آن کسی است که مال را از راه‬


‫درست بدست آورده و در راه صحيح به مصرف رساند‬

‫سرُهُ‬
‫قال ال تعالی‪ {:‬فَ َأمّان مَن أَعْطَى وَاتّقَى{‪ }5‬وَصَندّقَ بِالْحُسْننَى{‪ }6‬فَسَنُنيَ ّ‬
‫سرَى{‪ }7‬الليل‪٧ – ٥ :‬‬ ‫ِل ْليُ ْ‬
‫جنّ ُبهَا ا َلْتْقَى{‪ }17‬الّذِي ُيؤْتِي مَالَهُن َي َتزَكّىن{‪ }18‬وَمَا‬ ‫و قال تعالی‪ { :‬وَسَنيُ َ‬
‫علَى{‪ }20‬وَلَسننَن ْوفَ‬ ‫جزَى{‪ }19‬إِ ّل ا ْبتِغَاء وَجْهنننِ َربّهنننِ الَْ ْ‬ ‫لَِحَدٍ عِندَهننُن مِننن نّ ْع َمةٍ تُ ْ‬
‫َيرْضَى{‪ }21‬الليل‪٢١ – ١٧ :‬‬
‫و قال تعالی‪ { :‬إِن تُبْدُواْ الصّندَقَاتِ َفنِ ِعمّان هِيَن وَإِن تُخْفُوهَا َوتُ ْؤتُوهَا الْفُ َقرَاء‬
‫خبِيرٌ} البقرة‪٢٧١ :‬‬ ‫ل بِمَا تَ ْعمَلُونَ َ‬ ‫سيّئَاتِ ُكمْ وَا ّ‬
‫خ ْيرٌ لّ ُكمْ َويُكَ ّفرُ عَنكُم مّن َ‬
‫َف ُهوَ َ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬إِن تُبْدُواْ الصّندَقَاتِ َفنِ ِعمّان هِيَن وَإِن تُخْفُوهَا َوتُ ْؤتُوهَا الْفُ َقرَاء‬
‫خبِيرٌ} آل عمران‪٩٢ :‬‬ ‫ل بِمَا تَ ْعمَلُونَ َ‬ ‫سيّئَاتِ ُكمْ وَا ّ‬
‫خ ْيرٌ لّ ُكمْ َويُكَ ّفرُ عَنكُم مّن َ‬
‫َف ُهوَ َ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬پس آنکه داد و پرهيزگاری نود‪ ،‬و پذيرفت‪ ،‬ملت نيکو را‪ ،‬او را‬
‫توفيق دهيم جهت رسيدن به سرای زيبنده‪ .‬ليل‪7 – 5 :‬‬
‫و ميفرما يد‪ :‬و يک سو داش ته می شود‪ ،‬پرهيزگارتر ين مردم از آن آ تش آنکه مال خود‬
‫را می دهد‪ ،‬تا پاک نفس گردد‪ ،‬و نيست برای هيچ يک نزد او نعمتی که جزا داده شود‪ ،‬اما‬
‫جهت حصول رضای پروردگار می دهد او خوشنود خواهد شد‪ .‬ليل‪21 – 17 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬اگر خيات آشکار کنيد‪ ،‬خيات چيز نيکو است و اگر پنهانش کنيد و‬
‫آنرا بدهيد به فقيان‪ ،‬پس اين بتر است برای شا و از شا دور سازد بعضی گناهان تانرا و خدا‬
‫به آنچه می کنيد‪ ،‬آگاه است‪ .‬بقره‪271 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬هر گز نيابيد "مقام رستگاران را" تا از آنچه دوست می داريد خرج‬
‫کنيد و هر چه را خرج نائيد خداوند به آن دانا است‪ .‬آل عمران‪92 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -571‬وعن عبدِ ال ّلهِ ب ِن مسعودٍ رضي اللّه عنه قال‪ :‬قالَ رسو ُل اللّه َ‬
‫سلّطَهُ على هَلكَِتهِ ف الَقّ‪ .‬ورَجُ ٌل آتَاه ال ّلهُ‬
‫سدَ إِلّ ف اثَنَتَيْن‪ :‬رَ ُجلٌ آتَاهُ ال ّل ُه مَال‪ ،‬فَ َ‬
‫و َسلّم‪ « :‬ل حَ َ‬
‫حِكْ َمةً فُهو يَقضِي بِها وَُي َعلّ ُمهَا» متفقٌ عليه وتقدم شرحه قريبا‪.‬‬

‫‪ -571‬از عبد ال بن مسعود رضی ال عنه مروی است‪ ،‬که‪:‬‬


‫‪389‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬غبطه ای جز در دو چيز وجود ندارد‪ :‬مرديکه‬
‫خداوند به او مالی داده و او را در مصرف کردن آن براه حق چيه گردانيده‪ ،‬و مرديکه‬
‫خداوند به او علمی داده‪ ،‬پس او بدان حکم نوده و آن را تعليم ميدهد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬ل حَسَد‬


‫‪ -572‬وعن ابْ ِن عمر رضي اللّه عنهما عن النب َ‬
‫إِلّ ف اثنَتَي‪ :‬رَجُ ٌل آتَا ُه اللّه القُرآن‪ ،‬فهو َيقُومُ ِبهِ آنَاءَ اللّيل وآنَاءَ النّهار‪َ .‬ورَجُلٌ آتَا ُه اللّه مَال‪.‬‬
‫فهوَ يُ ْنفِقهُ آنَاءَ اللّ ْيلِ وآنَاءَ النّهارِ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -572‬از ابن عمر رضی ال عنهما از پيامب صلی ال عليه وسلم روايت شده که‪،‬‬
‫فرمود‪ :‬حسدی جز در دو چيز وجود ندارد‪ :‬مرديکه خداوند به او قرآن را داده و او به آن‬
‫در لظه های شب و روز قيام مي کند‪ ،‬و مرديکه خداوند به او مالی داده و او در لظه های‬
‫شب و روز آن را مصرف می کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -573‬وعَن أب هُريرة رضي اللّه عنه أَ ّن ُفقَرَا َء ا ُلهَا ِجرِينَ أََتوْا رسولَ اللّه َ‬
‫و َسلّم‪ .‬فقالوا‪َ :‬ذ َهبَ َأهْلُ الدّثُورِ بِال ّدرَجاتِ ال ُعلَى ‪ .‬والّنعِي ِم ا ُلقِيم‪ .‬فَقال‪ « :‬ومَا ذَاك؟ » َفقَالُوا‪:‬‬
‫صدّق‪ ،‬ويَعِتقُونَ ول نَعتقُ فقال‬
‫صدّقُونَ ول نََت َ‬
‫صلّي‪ ،‬وَيصُومُونَ كمَا َنصُوم‪ .‬وََيَت َ‬
‫صلّونَ كمَا ُن َ‬
‫ُي َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ « :‬أفَل أُ َعلّمُ ُكمْ شَيئا تُدرِكُونَ ِب ِه مَنْ سَبقَكُم‪ ،‬وتَسِْبقُونَ ِبهِ مَنْ‬
‫رسول اللّه َ‬
‫صَنعْتُم؟ » قالوا‪َ :‬بلَى يا رسو َل اللّه‪ ،‬قال‪:‬‬
‫َب ْعدَ ُكمْ وَ َل يَكُونُ أَ َحدٌ َأ ْفضَ َل مِنْكُم إِ ّل مَنْ صَنَ َع مِث َل ما َ‬
‫ي َمرّ ًة » فَرَجَ َع ُفقَرَا ُء ا ُلهَا ِجرِينَ إِل‬
‫« تُسبحُون‪ ،‬وت َمدُونَ وتُكَّبرُون‪ ،‬دُبُر كُ ّل صَلة ثَلثا وثَلثِ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬فَقَالُوا‪ :‬سِعَ إِ ْخوَانُنَا َأهْ ُل الَموَالِ بِمَا فَعلْنَا‪ ،‬فَ َفعَلوا مِ ْثلَه؟ َفقَالَ‬
‫رسولِ اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬ذلك َفضْلُ ال ّلهِ ُيؤْتِيهِ مَن يشَاءُ » متفقٌ عليه‪ ،‬وهذا لفظ روايةِ‬
‫رسولُ اللّه َ‬
‫مسلم‪.‬‬

‫‪ -573‬ابو هريره رضی ال عنه می گويد که‪:‬‬


‫فقرای مهاجرين بضور رسول ال صلی ال عليه وسلم آمده و گفتند‪ :‬که ثروتندان‬
‫مرتبه های بلند و نعمت دائم را بردند‪.‬‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آن چيست؟‬
‫‪390‬‬

‫گفتند‪ :‬آنان مثل ما ناز گزارده و مثل ما روزه می گيند‪ ،‬ولی آنا صدقه می دهند و‬
‫ما نی دهيم‪ ،‬و آنا بردگان را آزاد می کنند‪ ،‬و ما اينکار را نی کنيم‪.‬‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آيا شا را خب ندهم بچيزی که بدان کسانی را‬
‫که از شا پيشی جستند‪ ،‬دريافته و از کسانيکه بعد از شايند پيشی جوييد؟ و هيچکس از شا‬
‫بتر نباشد‪ ،‬مگر کسيکه مثل شا عمل کند‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬آری يا رسول ال صلی ال عليه وسلم!‬
‫فرمودند‪ :‬در عقب هر ناز ‪ 33‬بار سبحان ال و المد ل و ال اکب بگوئيد‪ .‬باز‬
‫فقرای مهاجرين بدمت رسول ال صلی ال عليه وسلم بازگشته و گفتند‪ :‬برادران ثروتند ما‬
‫از آنچه انام دادي‪ ،‬شنيدند و آنا هم اينکار را کردند!‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمودند‪ :‬اين فضل خدا است بر کسيکه بواهد‬
‫ميدهد‪.‬‬

‫‪ -65‬باب ياد مرگ و کوتاه نودن آرزو‬

‫قال ال تعالی‪ُ {:‬كلّ نَفْس ٍن ذَآئِ َقةُ ا ْل َموْت نِ وَِإنّمَا ُتوَ ّفوْن نَ ُأجُورَكُم ْن َيوْم نَ الْ ِقيَامَ ِة‬
‫حيَاةُ ال ّدنْيَا إِ ّل َمتَاعُن ا ْل ُغرُورِ} آل‬ ‫ج ّنةَ فَ َقدْ فَازَ وَمنا الْ َ‬ ‫خلَ الْ َ‬
‫حزِحَن عَنِن النّارِ وَُأدْ ِ‬
‫فَمَن زُ ْ‬
‫عمران‪١٨٥ :‬‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬ومَا تَ ْدرِي نَفْ سٌ مّاذَا تَكْ سِبُ غَداً َومَا تَ ْدرِي نَفْ سٌ بِ َأيّ َأرْ ضٍ‬
‫تَمُوتُ} لقمان‪٣٤ :‬‬
‫عةً وَلَ يَسْتَقْ ِدمُونَ} النحل‪:‬‬
‫ن سَا َ‬
‫خرُو َ‬
‫ستَأْ ِ‬
‫جُلهُمْ َل يَ ْ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬فَِإذَا جَاء أَ َ‬
‫‪٦١‬‬
‫و قال تعالی‪ { :‬يَا َأ ّيهَا الّذِينَ آ َمنُوا َل تُ ْلهِكُمْ َأ ْموَالُ ُك ْم وَلَ َأوْلَدُ ُكمْ عَن ذِ ْكرِ الِّ‬
‫سرُونَ{‪ }9‬وَأَنفِقُوا مِن مّا َرزَ ْقنَاكُم مّن َق ْبلِ أَن يَ ْأتِ يَ‬ ‫َومَن يَفْ َعلْ َذلِ كَ َفُأوْ َلئِ كَ ُه مُ الْخَا ِ‬
‫جلٍ َقرِي بٍ فَأَ صّدّقَ وََأكُن مّ نَ ال صّالِحِينَ{‬ ‫خ ْر َتنِي ِإلَى أَ َ‬
‫أَحَ َدكُ مُ ا ْل َموْ تُ َفيَقُولَ رَبّ َلوْلَ أَ ّ‬
‫خبِيرٌ ِبمَا تَ ْعمَلُوننَ{‪ }11‬المنافقون‪:‬‬ ‫خرَ الُّ نَفْسناً إِذَا جَاء َأجَُلهَا وَالُّ َ‬ ‫‪ }10‬وَلَن ُيؤَ ّ‬
‫‪١١ – ٩‬‬
‫حتّىنن إِذَا جَاء أَحَدَهُمننُ ا ْل َموْتننُ قَالَ رَبّن ا ْرجِعُون نِ{‪ }99‬لَ َعلّي‬ ‫و قال تعالی‪َ { :‬‬
‫ع َملُ ص نَالِحاً فِيمَا َترَكْت نُ كَلّ ِإنّهَا كَ ِل َمةٌ ُهوَ قَائِلُهَا وَمِن َورَائِهِم َب ْرزَخنٌ ِإلَى َيوْم نِ‬ ‫أَ ْ‬
‫ب بَ ْي َنهُمْن َي ْومَئِ ٍذ وَلَ َيتَسنَاءلُونَ{‪}101‬‬ ‫يُبْ َعثُوننَ{‪َ }100‬فإِذَا نُفِخَن فِي الصنّورِ فَلَ أَنسنَا َ‬
‫ت َموَازِينُ هُ َفُأوْ َلئِ كَ الّذِي نَ‬
‫ك هُ مُ ا ْلمُفْلِحُو نَ{‪ }102‬وَمَ نْ خَفّ ْ‬‫َفمَن ثَقُلَ تْ َموَازِينُ هُ َفُأوْ َلئِ َ‬
‫‪391‬‬

‫ج َهنّمَن خَالِدُوننَ{‪ }103‬تَلْفَحُن وُجُو َههُمُن النّارُ وَهُمْن فِيهَا كَالِحُوننَ{‬ ‫خَسِنرُوا أَنفُسَنهُمْ فِي َ‬
‫عَليْنَا‬‫غَلبَتْن َ‬ ‫‪َ }104‬ألَمْن تَكُنْن آيَاتِي ُتتْلَى عَ َليْكُمْن فَكُنتُم ِبهَا تُكَ ّذبُوننَ{‪ }105‬قَالُوا رَ ّبنَا َ‬
‫جنَا مِ ْنهَا َفإِ نْ عُ ْدنَا َفِإنّا ظَا ِلمُو نَ{‪}107‬‬ ‫خرِ ْ‬
‫شِ ْقوَ ُتنَا وَ ُكنّا َقوْماً ضَالّي نَ{‪ }106‬رَ ّبنَا أَ ْ‬
‫عبَادِي يَقُولُونَن رَ ّبنَا آمَنّان‬ ‫قَالَ اخْسَنؤُوا فِيهَا وَ َل تُكَّلمُوننِ{‪ِ }108‬إنّهُن كَانَن َفرِيقٌن مّنْن ِ‬
‫حتّىن أَنسَنوْكُمْ‬ ‫خرِيّا َ‬ ‫حمِيننَ{‪ }109‬فَاتّخَ ْذتُمُوهُمْن سِن ْ‬ ‫خ ْيرُ الرّا ِ‬
‫حمْنَا وَأَنتَن َ‬ ‫فَاغْ ِفرْ لَنَا وَارْ َ‬
‫ج َزيْ ُتهُم نُ ا ْل َيوْم َن بِمَنا ص َنبَرُوا َأ ّنهُم نْ هُم نُ‬
‫ذِ ْكرِي َوكُنتُم مّ ْنهُم ْن تَضْحَكُون نَ{‪ِ }110‬إنّي ن َ‬
‫عدَدَ سِننِينَ{‪ }112‬قَالُوا َل ِبثْنَا َيوْماً َأوْ‬ ‫الْفَا ِئزُوننَ{‪ }111‬قَالَ كَمنْ َل ِبثْتُمنْ فِي ا َلْرْضنِ َ‬
‫ض َيوْ مٍ فَا سْ َألْ ا ْلعَادّي نَ{‪ }113‬قَالَ إِن ّلبِ ْثتُ مْ إِلّ َقلِيلً ّلوْ َأنّ ُك مْ كُنتُ ْم تَعْ َلمُو نَ{‪}114‬‬ ‫بَعْ َ‬
‫عبَث ًا وََأنّكُمْ ِإَليْنَا َل تُرْجَعُونَ{‪ }115‬المؤمنون‪١١٥ – ٩٩ :‬‬ ‫خلَ ْقنَاكُمْ َ‬
‫حسِ ْبتُمْ َأنّمَا َ‬‫أَ َف َ‬
‫خشَعَن قُلُو ُبهُمْن ِلذِ ْكرِ الِّ َومَا َن َزلَ مِنَن‬ ‫و قال تعالی‪َ { :‬ألَمْن يَأْ نِ ِللّذِينَن آمَنُوا أَن تَ ْ‬
‫عَل ْيهِم نُ ا َلْمَدُ فَقَس نَتْ قُلُو ُبهُم نْ‬
‫الْحَقّ وَلَ يَكُونُوا كَالّذِين نَ أُوتُوا ا ْل ِكتَاب َن مِن َق ْبلُ فَطَالَ َ‬
‫وَ َكثِيرٌ ّم ْنهُمْ فَاسِقُونَ{‪ }16‬الحديد‪١٦ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬هر نفسی چشندهء مرگ است و جز اين نيست که مزد خويش را‬
‫تام داده خواهيد شد‪ ،‬در روز قيامت‪ .‬پس هر که از دوزخ دور داشته شد و به بشت آورده‬
‫شد‪ ،‬هر آئينه به مراد رسيد و زندگانی دنيا جز برهء فريبندهء بيش نيست‪ .‬آل عمران‪185 :‬‬
‫و ميفرمايـد‪ :‬و هيـچ شخصـی نیـ دانـد فردا چـه کار خواهـد کرد و نیـ دانـد هيـچ‬
‫شخصی که به کدامي زمي خواهد مرد‪ .‬لقمان‪34 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬پس چون آنوقت مقرر رسد ايشان باز نانند ساعتی و نه پيش روند‪ .‬نل‪:‬‬
‫‪61‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬ای مسلمانان شا را اموال و فرزندان شا از ياد خدا مشغول نگرداند‪ ،‬و‬
‫هر که چني کند‪ ،‬آنان اند زيانکاران و از آنچه عطا کرده اي شا را خرج کنيد قبل از اينکه به‬
‫يکی از شا مرگ رسد و بگويد پروردگارا چه می شد که مرا اندکی مهلت می دادی‪ ،‬تا‬
‫اندکی صدقه می دادم و از زمرهء صالان می گرديدم و خدا هرگز مهلت ندهد‪ ،‬هيچيک را‬
‫چون اجل او برسد و به آنچه می نائيد خداوند آگاه است‪.‬‬
‫و ميفرمايـد‪ :‬و در غفلت خويـش باشـد تـا آنگاه کـه کسـی از ايشانرا مرگ در رسـد‬
‫گويد‪ :‬پروردگارم مرا باز گردان باشد تا کار نيکو کنم در سرايی که گذاشتيم آن را‪ ،‬و چني‬
‫نباشد‪ ،‬هر آئينه اين سخنی است که او گوينده اش هست و در برابر ايشان حجابی باشد تا آن‬
‫روز که برانگيخته شوند‪ ،‬و چون دميده شود در صور پس "خويشاوندی ها" ميان شان آنروز‬
‫نباشد و نه با يکديگر جواب و سؤال نايند‪ .‬پس هر که پله های ترازويش گران باشد آن دسته‬
‫‪392‬‬

‫ر ستگارانند و هر که پله های ترازو يش سبک شد‪ ،‬آنان جاع هء ا ند که در حق خو يش زيان‬


‫نود ند‪ ،‬و در دوزخ جاويدان باش ند‪ .‬روی شان را آ تش می سوزاند و آنان در آن ا ترش رو‬
‫اند‪ .‬گوي آيا بر شا آيات خوانده نی شد و آنرا دروغ می پنداشتيد؟‬
‫گويند‪ :‬پروردگارا بدبتی ما بر ما غلبه نود و گروهی گمراه بودي‪ .‬پروردگارا بيون‬
‫آور ما را از اينجا‪ ،‬هرگاه دوباره به کفر برگردي‪ ،‬حقا هانا ما ستمکار باشيم‪.‬‬
‫خداوند فرمايد‪ :‬با رسوائی داخل شويد در اينجا‪ ،‬و با من سخن مگوئيد و گروهی از‬
‫بندگان بودند که می گفتند‪ :‬پروردگارا ايان آوردي بيامرز ما را و برما ببخشای و تو بترين‬
‫بشندگانی‪ .‬پس آنان را مسخره گرفتيد تا جائيکه ياد مرا از دل خويش فراموش نودند و شا‬
‫به آنان می خنديديد‪ ،‬و من امروز آنان را به مقابلهء صب شان جزا داده ام به آنکه آنان براد‬
‫رسندگان اند و خداوند گويد‪ :‬چقدر در زمي بساب شا سالا درنگ کرديد؟‬
‫گوي ند‪ :‬يک روز يا بع ضی از روز را در نگ نود ي و از شارکنندگان بپرس‪ ،‬خداو ند‬
‫فرمايد‪ :‬جز اندکی توقف نکرده ايد‪ .‬کاش می دانستيد! آيا پنداشتيد که شا را بيهوده آفريدي‬
‫و شا بسوی ما بازگردانيده نشويد؟ مؤمنون‪115 – 99 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬آيا مسلمانان را آنوقت نرسيده که دل شان نيايش کند‪ ،‬وقت ياد خدا و‬
‫و قت ياد آوردن آن چه از و حی ال ی آمده و مان ند آنان که کتاب داده شده ا ند‪ ،‬و مان ند مردم‬
‫پ يش از ا ين نباش ند که دراز گ شت بر آنان مدت و سخت شد دلايشان و ب سياری از آنان‬
‫بدکارانند‪ .‬حديد‪16 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -574‬وعن ابن عمر رضي اللّه عنهما قال‪ :‬أَ َخذَ رَسو ُل اللّه َ‬
‫بِمن ِكبِي فَقال‪« :‬كُنْ ف الدّنْيَا َكأَّنكَ َغرِيبٌ أَو عابرُ سَبِي ٍل » وَكَانَ ابْنُ عُ َمرَ رضي اللّه عنهما‬
‫صبَحْت‪ ،‬فَل تَنْتَ ِظ ِر الَسَاء‪ ،‬وخذ مِن صِحِّتكَ‬
‫يقول‪ :‬إِذا أَمسَيتَ‪ ،‬فَل تَنْتَ ِظ ِر الصّبَاح‪ ،‬وَِإذَا أَ ْ‬
‫ك » رواه البخاري‪.‬‬
‫لَ َمرَضِك َومِن َحيَاِتكَ لَوِت َ‬

‫‪ -574‬ابن عمر رضی ال عنهما روايت نوده گفت که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم شانهء مرا گرفته و فرمود‪ :‬در دنيا چنان باش که گويی‬
‫غريب يا رهگذری هستی‪ .‬و ابن عمر رضی ال عنهما ميگفت‪ :‬چون شامت سر رسيد انتظار‬
‫‪393‬‬

‫صبح را نداشته باش و چون صبح نودی منتظر شب مباش و از سلمتی ات برای مريضی ات‬
‫و از زندگيت برای مرگت بره گي‪.‬‬

‫ش‪ :‬مفهوم حديث اين است که مبادا دنيا هدف مؤمن قرار گيد‪ ،‬ولی در اينکه دنيا‬
‫بعنوان وسيلهء در جهت اهداف عاليهء انسانی و اسلمی بکار گرفته شود‪ ،‬جای هيچگونه مناقشه‬
‫ای نيست‪ ،‬و آيات قرآن کري و احاديث نبوی صلی ال عليه وسلم مکررا آن را بيان فرموده اند‪.‬‬
‫(مترجم)‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬ما حَقّ ا ْمرِي ٍء مُس ِلمٍ َلهُ شَيءٌ‬
‫‪ -575‬وعنه أَنّ رسول اللّه َ‬
‫يُوصِي فِيه‪ .‬يبِيتُ لَ ْيلَتَيْ ِن إِ ّل َووَصِيُّت ُه مَكْتُوَبةٌ عِ ْندَ ُه » متفقٌ عليه‪ .‬هذا لفظ البخاري‪.‬‬
‫وف رواي ٍة لسلم‪َ « :‬يبِيتُ ثَلثَ لَيَا ٍل » قال ابن عمر‪ :‬مَا مَ ّرتْ َعلَ ّي لَ ْي َلةٌ مُنذُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال ذِلكَ إِ ّل وَعِ ْندِي َوصِيّتِي‪.‬‬
‫سَمِعتُ رسولَ اللّه َ‬

‫‪ -575‬ابن عمر رضی ال عنهما روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪:‬‬
‫برای مسلمان مناسب نيست‪ ،‬در حاليکه صاحب چيزيست که در آن وصيت صورت‬
‫می گيد واو دو شب می گذراند‪ ،‬جز اينکه وصيت او در نزدش نوشته باشد‪.‬‬
‫و در روايت مسلم آمده که سه شب را می گذراند‪ .‬ابن عمر رضی ال عنهما گفت‪:‬‬
‫از زمانيکه اين سخن را از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم‪ ،‬يک شب بر من نگذشته‪،‬‬
‫جز آنکه وصيتم در نزدم وجود دارد‪.‬‬
‫ش‪ :‬متأسفانه عمل به اين حديث در زمانهء ما متروک گرديده است‪ ،‬در حاليکه داشت‬
‫وصيت نامه برای هر مسلمان لزم است و بايد هر مسلمان در خانه اش وصيت نامهء داشته حق‬
‫خود بر ديگران‪ ،‬و حق ديگران بر خود را‪ ،‬بنگارد تا مديون از دنيا نرود‪.‬‬
‫جهور علماء بر اين عقيده اند که وصيت مستحب است‪ ،‬چون پيامب صلی ال عليه‬
‫وسلم آن را بر مسلمي حق گردانيده است و اين در وصيت نافله است‪ ،‬اما وصيت ادای دين و‬
‫استرداد امانات واجب می باشد‪.‬‬
‫‪394‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم خُطُوطا فقال‪« :‬‬


‫‪ -576‬وعن أَنس رضي اللّه عنه قال‪َ :‬خطّ النّبِيّ َ‬
‫لطّ ا َل ْق َربُ » رواه البخاري‪.‬‬
‫هَذا الِنسَانُ َوهَذا أَ َجلُه‪ .‬فَبَيْنَما هو َكذَِلكَ إِذ جَاءَ ا َ‬

‫‪ -576‬انس رضی ال عنه گفت‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم چندين خط کشيده و فرمودند‪ :‬اين انسانست‪ ،‬و اين اجل‬
‫او و در اثنائيکه به زندگی روزمره اش مشغول است‪ ،‬ناگهان خط نزديکتر او را در می يابد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم خَطّا‬


‫‪ -577‬وعن ابن مسعُودٍ رض َي اللّه عنه قال‪َ :‬خطّ النّبِيّ َ‬
‫ط مِنْ جَانِِبهِ‬
‫صغَارا إِل َهذَا اّلذِي ف الوَسَ ِ‬
‫ُمرَبّعا‪ ،‬و َخطّ خَطّا ف اْلوَ َسطِ خَارِجا منْه‪ ،‬وَخَطّ خُططا ِ‬
‫ط ِبهِ َو َهذَا اّلذِي ُهوَ‬
‫اّلذِي ف ال َوسَط‪ ،‬فَقال‪َ « :‬هذَا الِنسَان‪َ ،‬و َهذَا أَ َج ُل ُه مُحِيطا ِبهِ أو قَد أَحَا َ‬
‫شهُ هَذا‪ ،‬وَإِ ْن أَخْ َطأَ ُه هَذا َنهَشَهُ‬
‫صغَارُ الَعْراض‪َ ،‬فإِنْ أَخْ َطأَ ُه َهذَا‪َ ،‬نهَ َ‬
‫خَارِجٌ َأ َم ُلهُ َو َهذِ ِه الُخ َططُ ال ّ‬
‫هَذا » رواه البخاري‪.‬‬
‫اجل‬

‫آرزو‬ ‫عوارض‬

‫‪ -577‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که پيامب صلی ال عليه وسلم مربعی‬
‫را رسم کرده و خط ديگری را از بيون آن کشيده و خطهای کوچکی بطرف اين خط که در‬
‫وسط است از طرف آن که در وسط است‪ ،‬کشيده و فرمودند‪ :‬اين انسان است و اين اجلش‬
‫که به آن احاطه نوده و آنچه که خارج است‪ ،‬آرزوی اوست و اين خطهای کوچک عوارض‬
‫ا ست‪ .‬اگر از ا ين خ طا رود آن ديگری بوی می ر سد و ا گر از آن خ طا ک ند‪ ،‬آن دي گر بوی‬
‫می رسد‪.‬‬
‫در اين حديث تشويق به کوته نودن آرزو و آمادگی برای مرگ ناگهانی آمده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪« :‬‬


‫‪ -578‬وعن أب هريرة رضيَ اللّه عنه أَ ّن رَسُولَ اللّه َ‬
‫بَا ِدرُوا بِالَعْمَالِ سَبْعا‪ ،‬هَل تَنْتَ ِظرُونَ إ ّل َفقْرا مُنْسِيا‪ ،‬أَو غِنَى مُطغِيا‪َ ،‬أ ْو َمرَضا مُفسِدا‪ ،‬أو َهرَما‬
‫شرّ غَاِئبٍ يُنْتَ َظرُ‪َ ،‬أوِ السّا َع َة وَالسّا َعةُ َأ ْدهَى وَأ َمرّ؟ » رواهُ‬
‫مُفَنّدا‪ ،‬أَو مَوتا مُجْهزِا‪ ،‬أَو الدّجّالَ‪ ،‬فَ َ‬
‫الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬

‫‪ -578‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫‪395‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بشتابيد به انام اعمال صاله قبل از هفت‬
‫چيز‪ :‬آيا منتظريد جز فقری فراموش سازنده‪ ،‬يا ثروتی طغيان آورنده‪ ،‬يا مرضی تباه کننده‪ ،‬يا‬
‫پييی خرف کننده‪ ،‬يا مرگی شتابان‪ ،‬يا دجال را و او بدترين غايبی است که انتظارش را‬
‫داريد‪ ،‬يا قيامت را‪ ،‬و قيامت بزرگترين مصيبت ها و تلخترين آنست‪.‬‬
‫ش‪ :‬نتيجه اش اين است که شخص تندرست بی نياز از خلق که در عبادات کوتاهی‬
‫بکند در حاليکه بايد در استفاده از وقت برای انام اعمال صاله توجه کند در کارش ضرر نوده‬
‫و در معامله اش پشيمان است‪.‬‬
‫چنانچه در حديث ديگری آمده که‪ :‬دو نعمت است که بسياری مردم در آن کوتاهی‬
‫می کنند‪ :‬تندرستی و فراغت‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬أَكِْثرُوا ذِ ْك َر هَاذِمِ ال ّلذّاتِ »‬


‫‪ -579‬وعنه قال‪ :‬قالَ رسولُ اللّه َ‬
‫يَعن ا َلوْت‪ ،‬رواه الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬

‫‪ -579‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬زياد ياد کنيد نابود سازندهء لذات را (مرگ)‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم إِذا‬


‫‪ -580‬وعن أب بن كعب رضي ال ّلهُ عنه‪ :‬كا َن رَسو ُل ال ّلهِ َ‬
‫َذ َهبَ ثُلثُ اللّيْلِ‪ ،‬قامَ فقالَ‪« :‬يا أَيها النّاسُ اذْ ُكرُوا اللّه جَا َءتِ الرَا ِج َفةُ تَتَْب ُعهُا الرّا ِدفَةُ‪ ،‬جا َء ا َل ْوتُ‬
‫ك مِن‬
‫با فِيهِ‪ ،‬جا َء ا َل ْوتُ با فِيهِ» قلتُ‪ :‬يا رَسُو َل ال ّلهِ إن أكِْث ُر الصّلةَ َعلَ ْيكَ‪ ،‬فَ َكمْ أَ ْجعَلُ ل َ‬
‫صفَ؟‬
‫ت َفهُوَ خَ ْيرٌ لكَ» ُقلُتُ‪ :‬فَالّن ْ‬
‫صَلت؟ قال‪« :‬ما ِش ْئتَ» ُق ْلتُ الرّبُعَ؟ قال‪« :‬ما ش ْئتَ‪َ ،‬فإِ ْن زِد َ‬
‫قالَ «ما ِش ْئتَ‪ ،‬فإِنْ ِز ْدتَ فهو َخيٌ لكَ» ُقلْتُ‪ :‬فَالثلَثيِ؟ قالَ‪« :‬ما ِش ْئتَ‪ ،‬فإِنْ ِز ْدتَ فهو َخيٌ‬
‫ك ذَنُْبكَ» رواه الترمذي‬
‫ك صَلت ُكلّها؟ قال‪ :‬إذا تُكْفي هَ ّمكَ‪ ،‬وُي ُغ َفرُ ل َ‬
‫لكَ» ُقلْتُ‪ :‬أَ ْجعَلُ ل َ‬
‫وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -580‬ابی بن کعب رضی ال عنه گفت‪:‬‬


‫چون ‪ 3/1‬شب می گذشت‪ ،‬رسول ال صلی ال عليه وسلم بلند شده و می فرمود‪:‬‬
‫ای مردم خدا را ياد کنيد‪ ،‬آمد نفخهء اول و بدنبال آن نفخهء – دميدن صور – دوم می‬
‫شود‪ .‬مرگ با ههء اهوالش در رسيد‪ ،‬مرگ با ههء اهوالش در رسيد‪.‬‬
‫‪396‬‬

‫گفتم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم! من زياد بر شا درود می فرستم‪ ،‬پس چه‬
‫اندازه از آن را برای شا بگردان؟‬
‫فرمود‪ :‬هر چه خواستی!‬
‫گفتم‪ :‬ربع را؟‬
‫فرمود‪ :‬هر چه خواستی و اگر بيفزائی برايت بتر است‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬نصف را؟‬
‫فرمود‪ :‬هر چه خواستی‪ ،‬و اگر زياد کردی برايت بتر است‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬دو سوم را؟‬
‫فرمود‪ :‬هر چه خواستی‪ ،‬و اگر افزودی برايت بتر است‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬ههء درودم را برای شا ميگردان‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬اينطور که شد‪ ،‬رنت دور گشته و گناهت آمرزيده می شود‪.‬‬

‫‪ -66‬باب استحباب زيارت قبور برای مردان و دعائی که زائر بايد‬


‫بگويد‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬كُ ْنتُ‬


‫‪ -581‬عن ُبرَْي َدةَ ‪ ،‬رضي ال ّلهُ عنه‪ ،‬قال‪ :‬قال رسُولُ اللّه َ‬
‫َنهَيْتُ ُكمْ عَ ْن زِيارَة القُبُو ِر فَزُوروها » رواهُ مسلم‪.‬‬
‫وف رواية « فمن أراد أن يزور القبور فليزر فإنا تذكرنا بالخرة » ‪.‬‬

‫‪ -581‬از بريده رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬شا را از زيارت قبها نی کرده بودم‪ ،‬از اين‬
‫بعد آن ها را زيارت کنيد‪.‬‬
‫و در روايتی آمده‪ :‬پس هر آنکه بواهد قبها را زيارت کند‪ ،‬به زيارت برود‪ ،‬زيرا‬
‫زيارت قبها وی را بياد آخرت می اندازد‪.‬‬
‫‪397‬‬

‫ش‪ :‬استحباب زيارت قبور برای مردان‪ ،‬قاعدهء اصولی در اين امر بعد از منع از زيارت‬
‫اباحت و روا بودن آنست و بصوص اينکه پيامب صلی ال عليه وسلم بکرات به زيارت قبور رفته‬
‫اند و اجاع هم بر اين است‪ .‬بگونه ای که ابن عبد الب از برخی علماء وجوب رفت زيارت قبور‬
‫را نقل نوده است‪ .‬اما آنچه بر آن اتفاق داشته اند اين است که برای مردان زيارت قبور مستحب‬
‫است و علت آن را هم ياد آوری از آخرت و تفکر در مرگ دانسته اند‪.‬‬
‫مصنف کتاب چند قسم زيارت را متذکر شده است‪:‬‬
‫‪.1‬اينکه زيارت خاص جهت ياد آوری مرگ و آخرت باشد‪ ،‬اينگونه‬
‫زيارت با ديدن قبها بدون شناخت صاحبان آن بسنده است‪.‬‬
‫‪.2‬اينکه جهت دعا صورت گيد و اين برای هر مسلمان سنت است‪.‬‬
‫‪.3‬اينکه برای ادای حق باشد‪ ،‬مثل دوست و پدر که طبق فرمودهء‬
‫رسول اکرم صلی ال عليه وسلم‪ :‬من زار قب والديه او احدها يوم‬
‫المعة کان کحجه‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ُ ،‬كلّما‬


‫شةَ رضي ال ّلهُ عنها قالت‪ :‬كان رسُو ُل اللّه‪َ ،‬‬
‫‪ -582‬وعن عائ َ‬
‫ج مِنْ آ ِخرِ اللّيْلِ إِل الَبقِيع‪ ،‬فََيقُولُ‪« :‬‬
‫خرُ ُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يَ ْ‬
‫كان لَ ْيلَتها منْ رسول اللّه َ‬
‫السّلمُ َعلَيْ ُك ْم دَا َر َق ْومٍ مُؤمِنيَ‪ ،‬وأَتَا ُك ْم ما تُو َعدُونَ‪ ،‬غَدا ُمؤَ ّجلُونَ‪ ،‬وِإنّا إِنْ شَاءَ ال ّلهُ بِ ُكمْ‬
‫ل ِحقُونَ‪ ،‬ال ّل ُهمّ ا ْغفِرْ َلهْلِ َبقِي ِع ال َغرْ َقدِ» روا ُه مسلم‪.‬‬

‫‪ -582‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم در آخر هر شبی که نوبت او بود از خانه برآمده‪ ،‬به‬
‫بقيع رفته ميفرمود‪ « :‬السّلمُ َعلَيْ ُك ْم دَا َر َق ْومٍ مُؤمِنيَ‪ »...‬سلم بر شا باد سرای قوم مؤمنان و‬
‫آمد شا را آنچه ديروز برای فردا بدان وعده داده شده بوديد و اگر خدا بواهد بشما می‬
‫پيوندي‪ ،‬خدايا بر اهل بقيع غرقد بيامرز‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ُي َعلّ ُم ُهمْ إِذا‬


‫‪ -583‬وعن ُبرَْيدَ َة رضي ال ّلهُ عنه‪ ،‬قال‪ :‬كَا َن النّبِ ّي َ‬
‫ي وَإِنّا إِنْ‬
‫سلِمِ َ‬
‫ي والُ ْ‬
‫َخرَجُوا إِل الَقاِبرِ أَ ْن َيقُولَ قَاِئ ُلهُم‪ « :‬السّلمُ َعلَي ُكمْ َأهْل الدّيارِ مِ َن ا ُل ْؤمِنِ َ‬
‫شَاءَ ال ّلهُ بِ ُكمْ لَ ِحقُون‪ ،‬أَ ْسأَ ُل اللّه لَنَا وَلَ ُك ُم العافَِيةَ » رواه مسلم‪.‬‬
‫‪398‬‬

‫‪ -583‬از بريده رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم آنا را تعليم ميداد‪ ،‬که چون به گورستان روند‪ ،‬بگويند‪:‬‬
‫سلم بر شا باد‪ ،‬اهل اين منل از مؤمنان و مسلمانان و اگر خدا بواهد بشما می پيوندي از‬
‫خداوند بود و شا عافيت می طلبم‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -584‬وعن ابن َعبّاسٍ‪َ ،‬رضَيَ اللّه عنهما‪ ،‬قال‪َ :‬مرّ رسُو ُل ال ّلهِ َ‬
‫ِبقُبو ٍر با َلدِيَنةِ َفَأقْبَلَ َعلَ ْي ِهمْ بوَ ْج ِههِ فقالَ‪ « :‬السّلمُ َعلَيْ ُكمْ يا َأهْ َل القُبُورِ‪َ ،‬ي ْغ ِفرُ ال ّلهُ لَنا وَلَ ُكمْ‪ ،‬أَنْتُم‬
‫َس َلفُنا ونْنُ با َلَث ِر » رواهُ الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسن ‪.‬‬

‫‪ -584‬ابن عباس رضی ال عنهما گفت‪ :‬رسول ال صلی ال عليه وسلم از کنار‬
‫قبهايی در مدينه گذشته رخ بطرف شان نوده و فرمود‪ « :‬السّلمُ َعلَيْ ُكمْ يا َأهْ َل القُبُورِ‪» ...‬‬
‫سلم بر شا باد ای اهل قبها! خدا بر ما و شا بيامرزد! شا از پيش رفتيد و ما در دنبال شا‬
‫خواهيم آمد‪.‬‬

‫‪ -67‬باب نادرست بودن و کراهيت آرزوی مرگ از بيماری ايکه‬


‫شخص به آن گرفتار است و هر گاه از ترس فتنه در دين باشد‪ ،‬باکی‬
‫نيست‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قالَ‪ « :‬ل‬


‫‪ -585‬عنْ أب هُريرة رضيَ ال ّلهُ عنه أَ ّن رَسُولَ ال ّلهِ َ‬
‫يَتَمَ ّن أَ َحدُ ُكمُ ا َل ْوتَ ِإمَا مُحسِنا‪َ ،‬فلَ َع ّلهُ َيزْداد‪ ،‬وَِإمّا مُسِيئا َف َلعَ ّلهُ يَسَْتعِْتبُ » متفقٌ عليه‪ ،‬وهذا لفظ‬
‫البخاري‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪:‬‬
‫وف رواي ٍة لسلم عن أب هُريْرةَ رضي ال ّلهُ عنه عَنْ رسُول ال ّلهِ َ‬
‫ع ِبهِ مِ ْن قَبْلِ أَ ْن َيأْتِيَه‪ِ ،‬إّنهُ إِذا ماتَ اْنقَطَعَ عَ َملُه‪ ،‬وَِإّنهُ ل يَزيدُ‬
‫« ل يَتَمَنّ َأ َحدُ ُكمُ ا َلوْت‪ ،‬وَل َيدْ ُ‬
‫ا ُل ْؤمِنَ عُ ْم ُرهُ إِلّ خَيا » ‪.‬‬

‫‪ -585‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچيک از شا مرگ را آرزو نکند‪ ،‬زيرا اگر‬
‫نيکوکار باشد‪ ،‬شايد نيکی هايش افزوده گردد‪ ،‬و اگر بدکار باشد‪ ،‬شايد توبه کند‪.‬‬
‫‪399‬‬

‫و در روايت مسلم آمده‪ :‬ابو هريره رضی ال عنه از رسول ال صلی ال عليه وسلم‬
‫روايت می کند که فرمود‪ :‬هيچيک از شا مرگ را آرزو نکند و قبل از اينکه بوی در رسد‪،‬‬
‫آن را نواهد‪ ،‬زيرا اگر او بيد‪ ،‬عملش قطع ميگردد و عمر برای مؤمن جز خي نی افزايد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ :‬ل يَتَمَنّيَنّ‬


‫‪ -586‬وعن أنسٍ رضي اللّه عنه قال‪ :‬قالَ رسولُ اللّه َ‬
‫ضرّ َأصَاَب ُه َفإِنْ كانْ لُب ّد فاعِل‪َ ،‬فلَْيقُل‪ :‬ال ّل ُهمّ أَحْيِن ما كاَنتِ الَياةُ خَيْرا ل‪،‬‬
‫أَ َحدُ ُك ُم ا َل ْوتَ ِل ُ‬
‫وَت َوفّن إِذا كاَنتِ الوفاةُ خَيا ل » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -586‬انس رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچکدام شا بواسطهء مرضی که به آن دچار‬
‫شده مرگ را آرزو نکند‪ .‬اگر حتما اين کار را می کند‪ ،‬بايد بگويد‪ :‬خدايا تا لظه ايکه‬
‫زندگی براي خي است مرا زنده بدار‪ ،‬و لظه ايکه مرگ براي خي باشد‪ ،‬مرا بيان‪.‬‬

‫‪ -587‬وعَ ْن قَيسِ ب ِن أب حازمٍ قال‪ :‬دَ َخلْنَا عَلى خَباب ب ِن ا َل َرتّ رضيَ ال ّل ُه عنهُ َنعُودُهُ‬
‫ضوْا‪ ،‬ولَم تَ ْن ُقصْ ُهمُ الدّنْيَا‪ ،‬وإِنّا َأصَبْنَا ما‬
‫َو َقدِ ا ْكتَوى سَبْعَ كَيّاتٍ فقال‪ :‬إِ ّن أَصْحابنا اّلذِينَ َس َلفُوا َم َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم نانَا أَ ْن َندْ ُعوَ با َلوْتِ َلدَ َع ْوتُ ِبهِ‬
‫ل ِندُ َلهُ َموْضِعا إِ ّل الترابَ وَلوْ َل أَنّ النّبِيّ َ‬
‫س ِلمَ لَُيؤْ َجرُ ف كُلّ شَيءٍ يُ ْن ِفقُهُ إِلّ ف شَيءٍ‬
‫ُثمّ َأتَيْنَا ُه َمرّةً ُأ ْخرَى و ُهوَ يَبْن حائطا لَه‪ ،‬فقال‪ :‬إِ ّن الُ ْ‬
‫يَ ْج َع ُلهُ ف هذا التراب‪ .‬متفقٌ عليه‪ ،‬وهذا لفظ رواية البخاري‪.‬‬

‫‪ -587‬از قيس بن ابی حازم رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫گفت‪ :‬برای عيادت خباب بن ارت به خانه اش در آمدي‪ ،‬که هفت داغ در هفت‬
‫جای بدنش نوده بود‪ ،‬و گفت‪ :‬آن عده از ياران مان‪ ،‬که وفات يافتند‪ ،‬گذشتند در حاليکه‬
‫دنيا نکاست چيزی از آنان و ما بچيزی رسيدي که جز در خاک برايش جايی نی يابيم که از‬
‫ترس بايد آنرا پنهان کنيم تا (دزدی نشود) و اگر پيامب صلی ال عليه وسلم ما را نی نکرده‬
‫بود از اينکه مرگ را طلب کنيم‪ ،‬من آن را درخواست ميکردم‪ .‬باز مرتبهء ديگر نزدش آمدي‬
‫در حاليکه ديواری را برايش درست می کرد‪ ،‬و گفت‪ :‬که مسلمان در هر چيزيکه آن را‬
‫صرف می کند‪ ،‬ثواب داده می شود‪ ،‬مگر آنچه را که درين خاک بصرف ميساند‪.‬‬
‫‪400‬‬

‫‪ -68‬باب در مورد پرهيزگاری و ترک امور مشتبهه (شبهه ناک)‬

‫سبُو َنهُ َهيّناً وَ ُهوَ عِندَ الِّ عَظِيمٌ} النور‪١٥ :‬‬


‫قال ال تعالی‪َ { :‬وتَحْ َ‬
‫ن َربّكَ َلبِا ْل ِم ْرصَادِ} الفجر‪١٤ :‬‬
‫و قال تعالی‪{ :‬إِ ّ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و آنرا آسان می پنداشتيد و او نزد خداوند بزرگ بود‪ .‬نور‪15 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬هر آئينه پروردگارت در کمينگاه است‪ .‬فجر‪14 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫سعْتُ رسُولَ ال ّلهِ َ‬
‫‪ -588‬وعن النّعمان ب ِن بَشيٍ رض َي اللّه عنهما قال‪ِ :‬‬
‫للَلَ بَيّن‪ ،‬وإِنّ الَرامَ َبيّن‪ ،‬وََبيْنَهما مُشْتَبِهاتٌ َل َي ْعلَمُهُنّ كَِثيٌ مِنَ النّاس‪ ،‬فَمَن‬
‫و َسلّم َيقُول‪« :‬إِنّ ا َ‬
‫اتّقى الشّبُهات‪ ،‬اسْتَ ْب َرأَ ِلدِيِنهِ و ِعرْضِه‪َ ،‬ومَ ْن َوقَعَ ف الشبُهات‪ ،‬وقَعَ ف الَرام‪ ،‬كالرّاعي يرْعى‬
‫َحوْلَ الِمى يُو ِشكُ أَنْ َيرْتَع فِيه‪ ،‬أَلَ وِإنّ لِكُ ّل َم ِلكٍ حِمًى ‪ ،‬أَ َل وَِإنّ حِمَى ال ّل ِه مَحَارِمه‪ ،‬أَ َل وإِنّ‬
‫سدُ ُكلّه‪ :‬أَ َل َوهِي ال َق ْلبُ »‬
‫ت فَسدَ الَ َ‬
‫سدَ ْ‬
‫سدُ ُكلّه‪َ ،‬وإِذا فَ َ‬
‫ح ال َ‬
‫صلَ َ‬
‫س ِد مُض َغةً إذا صلَحَت َ‬
‫ف ال َ‬
‫ظ مُتَقارَِبةٍ ‪.‬‬
‫متفقٌ عليه‪ .‬و َروَياه مِ ْن ُطرُقٍ بأَلْفا ٍ‬

‫‪ -588‬از نعمان بن بشي رضی ال عنهما روايت شده است که‪ ،‬گفت‪:‬‬
‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدي که می فرمود‪ :‬هانا حلل واضح است و‬
‫حرام واضح است و در ميان آن دو امور مشتبهی وجود دارد که بسياری مردم آن را نی‬
‫دانند پس آنکه از مشتبهات بپرهيزد برای دين و آبروی خود پاکی جسته است و آنکه به‬
‫مشتبهات آلوده شود‪ ،‬در حرام افتاده است‪ ،‬مانند شبانی که در اطراف چراگاه منوعه می‬
‫چراند نزديک است که گوسفندان در آن وارد شود – و آگاه باشيد که هر پادشاهی –‬
‫چراگاهی منوع – دارد – و چراگاه منوعهء خدا چيزهائيست که حرام نوده است – آگاه‬
‫باشيد که در جسم پارهء گوشتی است که اگر صال شوده‪ ،‬ههء جسد درست و صال‬
‫ميگردد و اگر فاسد گردد تام جسم فاسد می گردد و بدانيد که آن قلب است‪.‬‬
‫ش‪ :‬هرگاه دل – مراد از آن قوهء مدرکه است – به ايان و علم درست صلح يابد ههء‬
‫جسد به اعمال و اخلق و احوال درست گردد و هر گاه دل به انکار و شک فاسد شود‪ ،‬ههء‬
‫جسد به گناهان فاسد گردد‪ .‬از اينرو لزم است که انسان قبل ازعمل‪ ،‬علم داشته باشد‪ ،‬خداوند‬
‫ميفرمايد‪ :‬فاعلم انه ل اله ال ال‪.‬‬
‫‪401‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم وَ َجدَ تَ ْم َرةً ف ال ّطرِيق‪،‬‬


‫‪ -589‬وعن أَنسٍ رض َي ال ّلهُ عنه أَنّ النَبِيّ َ‬
‫ص َدقَةِ لَ َكلْتُها » ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫فقالَ‪َ « :‬لوْ َل أَنّي أَخافُ أَ ْن تَكُو َن مِنَ ال ّ‬

‫‪ -589‬انس رضی ال عنه روايت نوده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم در راه دانهء خرمايی را يافته و فرمود‪ :‬اگر نی ترسيدم‬
‫که مبادا اين خرما از صدقه باشد‪ ،‬حتما آن را می خوردم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪« :‬‬


‫‪ -590‬وعن الّنوّاسِ بنِ سَمعانَ رضي اللّه عنه عن النبّ َ‬
‫س » رواه مسلم‪.‬‬
‫للُ ِق وَا ِلثُ ما حاكَ ف نفْسِك‪ ،‬و َك ِر ْهتَ أَنْ يَ ّطلَعَ َعلَ ْيهِ النّا ُ‬
‫البّ حُسنُ ا ُ‬

‫‪ -590‬نواس بن سعان رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬نيکوئی حسن خلق است و گناه چيزيست که در‬
‫دل ترديد می آورد و زشت شاری که مردم بر آن اطلع يابند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -591‬وعن وابصةَ ب ِن مَعِْبدٍ رض َي اللّه عنه قال‪ :‬أَتَ ْيتُ رسولَ اللّه َ‬
‫فقال‪ « :‬جِ ْئتَ تسأَلُ عنِ البِر؟ » قلت‪ :‬نعم‪ ،‬فقال‪ « :‬اسَْت ْفتِ َقلْبَك‪ ،‬البِر‪ :‬ما اطْ َمأَّنتْ ِإلَ ْيهِ‬
‫صدْر‪ ،‬وإِنْ َأفْتَاكَ النّاسُ َوَأفْتَوكَ‬
‫الّنفْس‪ ،‬واطْ َمأَنّ إِلَ ْيهِ ال َقلْب‪ ،‬والِ ُث ما حاكَ ف الّن ْفسِ وَت َردّدَ ف ال ّ‬
‫» حديثٌ حسن‪ ،‬روا ُه أحد‪ ،‬والدّا َرمِيّ ف « مُسَْندَْيهِما » ‪.‬‬

‫‪ -591‬از وابصه بن معبد رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫گفت‪ :‬خدمت رسول ال صلی ال عليه وسلم آمدم و فرمود‪ :‬آيا آمدی که از‬
‫نيکوکاری سؤال کنی؟‬
‫گفتم‪ :‬بلی!‬
‫فرمود‪ :‬از قلبت فتوا بو! بِر و نيکوکاری آنست که نفس بدان اطمينان يابد و دل‬
‫بدان اطمينان يابد و گناه آنست که در نفس و سينه ات‪ ،‬ترديد آورد‪ ،‬و اگر چه مردم جاهل‬
‫فتوايت دهند و فتوايت دهند‪.‬‬

‫‪ -592‬وعن أب ِس ْروَ َعةَ بكسر السي الهملة وفتحها ُعقَْبةَ بنِ الا ِرثِ رضي ال ّل ُه عنهُ أَّنهُ‬
‫ج با‪ ،‬فقال‬
‫ض ْعتُ ُعقَْب َة وَالت َقدْ َت َزوّ َ‬
‫َت َزوّجَ ابَْنةً لب إِهاب بنِ َعزِيز‪َ ،‬فأَتَ ْتهُ ا ْم َرأَ ٌة فقالت‪ :‬إِنّي قَد َأرْ َ‬
‫‪402‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫ضعْتِن وَلَ أَ ْخبَرتِن‪َ ،‬فرَ َكبَ إِل رسُو ِل ال ّلهِ َ‬
‫لَها عُقبةُ ‪ :‬ما أَ ْع َلمُ َأّنكِ أَر َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬كَيْف‪َ ،‬و َق ْد قِيل؟‪ » ،‬ففَارقَهَا ُعقْبَةُ‬
‫سأَلَه‪ ،‬فقال رسُولُ ال ّلهِ َ‬
‫با َلدِيَنةِ ‪ ،‬فَ َ‬
‫ت َزوْجا غيَه‪ .‬رواهُ البخاري‪.‬‬
‫ح ْ‬
‫ونكَ َ‬

‫‪ -592‬ابو سروعه عقبه بن الارث رضی ال عنه روايت نوده که‪:‬‬


‫او با دختر ابو اهاب بن عزيز ازدواج نود‪ ،‬سپس زنی نزدش آمده و گفت‪ :‬که عقبه و‬
‫زنش هردو را شي داده ام‪ .‬عقبه رضی ال عنه به وی گفت‪ :‬نی دان که تو مرا شي داده باشی‬
‫ونه هم تو مرا پيش از اين خب داده ای‪ .‬بعدا سوار گرديده خدمت رسول ال صلی ال عليه‬
‫وسلم رسيده و از ايشان سؤال نود‪ .‬رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬چطور با او‬
‫ازدواج می کنی در حاليکه اين سخن گفته شده است؟ عقبه او را طلق داده و زنی ديگر را‬
‫به نکاح گرفت‪.‬‬
‫ش‪ :‬اين کار از روی ورع و احتياط می باشد‪ ،‬ور نه شي خوارگی به گفتهء يکزن ثابت‬
‫نی گردد و نه هم حکم به تفريق می شود‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫ضيَ ال ّلهُ عنهما‪ ،‬قال‪َ :‬حفِ ْظتُ مِ ْن رَسُول ال ّلهِ َ‬
‫‪ -593‬وعن الَسَنِ بن عَليّ ر ّ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬دَعْ ما َيرِيُبكَ إِل مَا ل يرِيبُك» روا ُه الترمذي وقال حديث حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -593‬از حسن بن علی رضی ال عنهما روايت است که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم بياد دارم که فرمود‪ :‬آنچه ترا به شک اندازد رها‬
‫کن و به سوی چيزی که ترا به شک نيندازد (روی آور)‪.‬‬

‫صدّيق‪ ،‬رضيَ ال ّل ُه عنهُ غُلمٌ‬


‫‪ -594‬وعن عائشةَ رضيَ ال ّلهُ عنها‪ ،‬قالت‪ :‬كانَ لب بَ ْكرٍ ال ّ‬
‫ج َلهُ الَراجَ وكانَ أَبو بَ ْكرٍ َيأْكُ ُل مِنْ َخرَاجِه‪ ،‬فَجَاءَ يَوما بِشَيء‪َ ،‬فأَكَ َل مِ ْنهُ أَبُو بَكْر‪َ ،‬فقَالَ َلهُ‬
‫خرِ ُ‬
‫يُ ْ‬
‫الغُلم‪َ :‬ت ْدرِي مَا هَذا؟ فَقَالَ َأبُو بَ ْكرٍ‪ :‬ومَا هُو؟ قال‪ :‬كُ ْنتُ تَ َكهّ ْنتُ لِنْسَانٍ ف الا ِهلِّي ِة ومَا أُحْسِن‬
‫ال َكهَاَنةَ إِلّ أَنّي َخدَ ْعتُه‪َ ،‬فلَقِين‪ ،‬فَأَعْطَان بِذلكَ َهذَا الذي َأ َك ْلتَ مِنْه‪َ ،‬فأَدْخَ َل أَبُو بَ ْكرٍ َيدَه فَقَاءَ‬
‫كُلّ شَيءٍ ف بَطْنِه‪ ،‬رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -594‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫‪403‬‬

‫ابوبکر رضی ال عنه غلمی داشت که برايش خراج ميآورد‪ – .‬خراج اين است که‬
‫سيد به غلمش بگويد روزانه بن اينقدر پول بده و بقيه برای خودت است ‪ . -‬و ابوبکر رضی‬
‫ال عنه از خراج او می خورد‪ .‬روزی چيزی را آورد و ابوبکر رضی ال عنه از آن خورد‪.‬‬
‫غلم به او گفت‪ :‬ميدانی که اين چيست؟‬
‫ابوبکر رضی ال عنه گفت‪ :‬چيست؟‬
‫گفت‪ :‬من در جاهليت برای شخصی کهانت کرده بودم‪ ،‬در حاليکه کهانت را خوب‬
‫ياد نداشتم‪ ،‬جز اينکه او را فريب دادم‪ .‬امروز مرا ديد و براي چيزی را داد که تو از آن‬
‫خوردی‪ .‬ابوبکر رضی ال عنه دست خود را به دهان نوده و هه چيزی را که فرو برده بود‪،‬‬
‫قی نود‪.‬‬
‫ش‪ :‬ابن التي گويد که قی نودن ابوبکر رضی ال عنه از روی تنه و پاکی بوده است‪.‬‬
‫چون امور جاهليت مردود گرديده بود و حکم اسلم در اين مورد آنست که مثل آنچه را که‬
‫خورده يا قيمت آن را بايست تاوان يا صدقه دهد‪ ،‬چون قی نودن فقط کافی نيست‪.‬‬
‫حافظ ابن حجر گويد‪ :‬که ابوبکر رضی ال عنه قی نوده چون از نی آن ثابت شده بود‬
‫که چيزی که کاهن می گيد حرام است وکاهن کسيست که بدون دليل شرعی از امری خب‬
‫دهد‪.‬‬

‫ب رَضيَ ال ّلهُ عَنْه‪ ،‬كَانَ َف َرضَ للْمُها ِجرِينَ ا َلوِّليَ‬


‫‪ -595‬وعن نافِعٍ أَنّ عُ َمرَ بنَ الَطّا ِ‬
‫أَرَب َعةَ آلف‪ ،‬و َف َرضَ لبِْنهِ ثلثةَ آلفٍ وخَمْسَمائةٍ ‪َ ،‬فقِيلَ لَه‪ُ :‬هوَ مِ َن الُها ِجرِي َن َفلِم َن َقصَْتهُ؟ فقال‪:‬‬
‫ِإنّما هَاجَر ِبهِ َأبُوه َيقُول‪ :‬لَ ْيسَ ُهوَ كَمَ ْن هَا َجرَ بَِنفْسِه‪ .‬روا ُه البخاري‪.‬‬

‫‪ -595‬از نافع رضي ال روايت است که‪:‬‬


‫عمر بن الطاب رضی ال عنه برای مهاجرين اولي چهار هزار تعيي نود‪ ،‬در حاليکه‬
‫برای پسرش عبد ال سه و نيم هزار مقرر نود‪ .‬گفته شد که‪ :‬او هم از مهاجرين است‪ ،‬چرا به‬
‫او کم مقرر نودی؟‬
‫گفت که‪ :‬پدر و مادرش او را هجرت دادند‪ .‬ميگفت‪ :‬او مانند کسی که خودش‬
‫هجرت نوده‪ ،‬نيست‪.‬‬
‫‪404‬‬

‫س ْعدِيّ الصّحَابِ ّي رضيَ اللّه عنهُ قال‪ .‬قال رسول اللّه‬


‫‪ -596‬وعن عطِّيةَ بنِ ُعرْوةَ ال ّ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « ليبلغ العب ُد أَنْ يكون من التقي حت َيدَعَ مال َبأْس ِبهِ حَذرا ما ِبهِ‬
‫َ‬
‫َب ْأسٌ ))‪ .‬روا ُه الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسن ‪.‬‬

‫‪ -596‬عطيه بن عروه السعدی رضی ال عنه روايت نوده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بنده به مقام پرهيزگاران نيسد‪ ،‬تا آنچه را که‬
‫باکی ندارد‪ ،‬از ترس آنچه که باکی دارد‪ ،‬ترک کند‪.‬‬

‫‪ -69‬باب استحباب دوری گزيدن از مردم در وقتی که مردم فاسد‬


‫شوند‪ ،‬يا از ترس فتنه در دين و افتادن در حرام و امور شبهه ناک و امثال‬
‫آن‬

‫قال ال تعالی‪ { :‬فَ ِفرّوا إِلَى الِّ ِإنّي َلكُم مّ ْنهُ نَذِيرٌ مّبِينٌ} الذاريات‪٥٠ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ ::‬پس بسوی خدا بگريزيد‪ ،‬حقا که من برای شا از جانب او تعالی‬
‫ترسانندهء آشکارم‪ .‬ذاريات‪50 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫ت رَسُولَ اللّه َ‬
‫‪ -597‬وعن سعد بن أب وقّاص رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬سَ ِمعْ ُ‬
‫و َسلّم َيقُول‪ « :‬إِنّ اللّه ِيبّ العَب َد الّتقِيّ الغَنِ ّي » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -597‬سعد بن ابی وقاص رضی ال عنه می گويد که‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که فرمود‪ :‬خداوند بندهء پرهيزگار‪ ،‬غنی‬
‫النفس و پوشيده حال را دوست می دارد‪.‬‬

‫س أفضَلُ يارسولَ‬
‫ي النّا ِ‬
‫‪ -598‬وعن أب سعيد الُدريّ رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رَجُلُ أَ ّ‬
‫اللّه؟ قال‪ُ « :‬م ْؤمِنٌ مَا ِهدٌ ِبنَفسِ ِه َومَاِلهِ ف سبيل اللّه » قال‪ :‬ث من؟ قال‪« :‬ث رَجُ ٌل مُعَتزِلٌ ف‬
‫شعَاب يَعُبدُ رَّب ِه » ‪.‬‬
‫ِش ْعبٍ مِن ال ّ‬
‫وف رواي ٍة « يّتقِي اللّه‪ .‬وَيدَع النّاسِ مِن َشرّْ ِه » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫‪405‬‬

‫‪ -598‬ابو سعيد الدری رضی ال عنه روايت نوده که‪:‬‬


‫مردی گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم کداميک از مردم بتر است؟‬
‫فرمود‪ :‬مؤمنی که در راه خدا جهاد جانی و مالی می کند‪.‬‬
‫گفت‪ :‬باز کدام؟‬
‫فرمود‪ :‬باز مرديکه در يکی از دره ها از مردم کناره گرفته و پروردگارش را عبادت‬
‫کند‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که‪ :‬از خداوند ترسيده و مردم را از شر خود در امان بدارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬يُو ِشكَ أَ ْن يَكُونَ خَ ْي َر مَال‬


‫‪ -599‬وعنه قال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫ت » رواه البخاري‪.‬‬
‫سلِم َغَنمٌ يَتّتبّ ُع بَا َش َعفَ الِبَال‪ .‬وموَاقِعَ اْلقَ ْطرِ َي ِفرّ بِديِنهِ من ال ِف ِ‬
‫الُ ْ‬

‫‪ -599‬از ابو سعيد الدری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬نزديک است که بترين مال مسلمان‬
‫گوسفندانی باشد که با آن بدنبال قله های کوه ها و جايهای باران می رود و از اياد فتنه در‬
‫دين خود فرار می کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬ما َبعَثَ‬


‫‪ -600‬وعنْ أب هُريرة رضيَ اللّه عنْه‪ .‬عن النّبِ ّي َ‬
‫اللّه َنبِيّا إِ ّل رَعَى اْلغََنمَ » فَقَال َأصْحابُه‪ :‬وََأنْت؟ قال‪َ « :‬نعَم‪ ،‬كُنْت َأرْعَاهَا عَلى قَرارِيطَ َلهْ ِل مَ ّكةَ‬
‫» رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -600‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خداوند هيچ پيامبی را نفرستاده‪ ،‬مگر اينکه‬
‫گوسفند چرانيده است‪.‬‬
‫يارانش گفتند‪ :‬شا هم؟‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بلی من گوسفندان مردم مکه را در برابر چند قياط‬
‫می چرانيدم‪.‬‬
‫‪406‬‬

‫ش‪ :‬قياط‪ ،‬نيم دانگ و برخی گفته اند ‪ 24/1‬دينار و برخی گفته اند ‪ 20/1‬دينار‬
‫است و مراد مقدار کمی پول است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم أَنه قال‪ « :‬مِنْ خَي َمعَاشِ النّاسِ رَجُلٌ‬
‫‪ -601‬وعنه عَنْ رسو ِل اللّه َ‬
‫مُمْسِكٌ عِنَا َن فَرسِهِ ف سَبِيلِ اللّه‪ ،‬يَطيُ عَلى مَتنِه‪ُ ،‬كلّمَا سَمِ َع هَ ْي َعةً َأ ْو َفزْ َعةً ‪ ،‬طارَ َعلَ ْيهِ يَبَْتغِي‬
‫شعَف‪َ ،‬أوْ بَطنِ وادٍ مِن َهذِهِ‬
‫ت مظَانّه‪َ ،‬أ ْو رَجُلٌ ف غُنَي َمةٍ ف رَْأسِ َش َعفَ ٍة مِن َهذِ ِه ال ّ‬
‫اْلقَتل‪ ،‬أَو ا َل ْو َ‬
‫س مِنَ النّاسِ إِلّ ف خَ ْي ٍر »‬
‫الَودَيةِ ‪ُ ،‬يقِيم الصّلةَ ويُؤت الزّكا َة ‪ ،‬وَيعْبُد َرّبهُ حتّى َيأْتَِيهُ الَيقِيُ لَي َ‬
‫رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -601‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬از نونهء بترين وسائل کسب برای مردم‬
‫مرديست که زمام اسب خود را در راه خدا گرفته و هر وقت که صدای جنگ را بشنود‪،‬‬
‫خود را بر پشت اسبش انداخته‪ ،‬کشت يا مرگ را در جايهائيکه گمانش می رود‪ ،‬می طلبد‪ .‬يا‬
‫مرديست با گوسفندانی چند‪ ،‬بر قلهء کوهی از اين قله ها‪ ،‬يا در ميان دره ای از اين دره ها‪،‬‬
‫که ناز را بر پا داشته و زکات را می دهد‪ ،‬و تا دميکه مرگش در رسد خدايش را عبادت و‬
‫پرستش می کند و بکاری از کارهای مردم کاری ندارد‪ ،‬جز در امور خي‪.‬‬

‫‪ -70‬باب فضيلت آميزش با مردم و حاضر شدن در نازها و گرد‬


‫هآيی های شان و حضور در مضرگاههای خي و مالس علم و ذکر با آنان‬
‫و عيادت بيمار و حضور در جنازه ها و برابری و هياری با نيازمندان شان‬
‫و رهنمائی جاهل آنان و مصال ديگر شان برای آنکه توانائی امر به معروف‬
‫و نی از منکر را دارد‪ ،‬در حاليکه خود را از آزار ديگران باز داشته و بر‬
‫رنج و آزار صب و شکيبائی کند‬

‫اعْلم أَن الخْتِلط بالنّاسِ على الوَ ْجهِ الذي ذَ َكرُْتهُ هو الختار الذي كان عليه رسول اللّه‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم وساِئرُ الَنبياءِ صلواتُ ال ّلهِ وسلمُه عليهم‪ ،‬وكذلك الُلفاءُ الرّاشدون‪،‬‬
‫َ‬
‫َومَنْ بعدهُم من الصّحَابةِ والتّابعي‪ ،‬ومَنْ بَع َدهُم من ُعلَمَاءِ السلميَ وأَخْيارِهم‪ ،‬وهو َم ْذ َهبُ َأكَْثرِ‬
‫‪407‬‬

‫ي ومَنْ بع َدهُم‪َ ،‬وِبهِ قَالَ الشّافعيّ وأَحْمَد‪ ،‬وأَ ْكَثرُ ال ُفقَهَاءِ رضي اللّه عنهم أَجعي‪ .‬قال تعال‬
‫التّابع َ‬
‫‪ { :‬وتَعاونُوا عَلى الِب ِر والّت ْقوَِى } [ الائدة ‪ ] 2 :‬واليات ف معن ما ذكرته كثية معلومة ‪.‬‬

‫بدانکه آميزش و اختلط با مردم بنحويکه ذکر نودم روش و کار بتريست که رسول‬
‫ال صلی ال عليه وسلم بر آن بوده اند‪ ،‬هچنانکه خلفای راشدين و اصحابی که بعد از ايشان‬
‫بودند و تابعي‪ ،‬و علماء و برگزيدگانيکه بعد از ايشان بودند‪ ،‬هه وهه بر اين طريق بوده اند و‬
‫اين مذهب اکثريت تابعي و کسانيست که بعد از ايشان بوده اند‪ .‬شافعی و احد و ديگر فقهاء‬
‫هم اين نظريه را داده اند‪ .‬خداوند می فرمايد‪ :‬و با يکديگر بر نيکوکاری و پرهيزگاری مدد‬
‫نائيد‪ .‬مائده‪2 :‬‬
‫و آيات وارده در اين مورد بسيار زياد و معلوم است‪.‬‬

‫‪ -71‬باب در مورد توضع و فروتنی با مؤمنان‬

‫ك مِنَ ا ْل ُم ْؤمِنِينَ} الشعراء‪٢١٥ :‬‬


‫ن ا ّتبَعَ َ‬
‫جنَاحَكَ ِلمَ ِ‬
‫قال ال تعالی‪ { :‬وَاخْفِضْ َ‬
‫س ْوفَ يَ ْأتِي الّ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬يَا َأ ّيهَا الّذِينَ آ َمنُواْ مَن يَ ْرتَدّ مِنكُمْ عَن دِي ِنهِ َف َ‬
‫عزّةٍ عَلَى الْكَا ِفرِينَ} المائدة‪٥٤ :‬‬ ‫حبّو َنهُ َأذِّلةٍ عَلَى ا ْل ُمؤْ ِمنِينَ َأ ِ‬
‫ح ّبهُمْ َويُ ِ‬
‫بِ َقوْمٍ يُ ِ‬
‫جعَ ْلنَا ُكمْ شُعُوباً‬
‫و قال تعالی‪ { :‬يَا َأ ّيهَا النّاسُ ِإنّا خَلَ ْقنَاكُم مّن َذ َكرٍ َوأُنثَى وَ َ‬
‫وَ َقبَا ِئلَ ِلتَعَارَفُوا إِنّ َأ ْكرَمَ ُكمْ عِندَ الِّ َأتْقَاكُمْ} الحجرات‪١٣ :‬‬
‫ن اتّقَى} النجم‪٣٢ :‬‬
‫علَ ُم بِمَ ِ‬
‫ل ُتزَكّوا أَنفُسَ ُكمْ ُهوَ أَ ْ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬فَ َ‬
‫عرَافِ رِجَالً يَ ْعرِفُو َنهُمْ ِبسِيمَاهُمْ قَالُواْ مَا‬ ‫و قال تعالی‪َ { :‬ونَادَى َأصْحَابُ الَ ْ‬
‫سمْتُمْ لَ َينَاُلهُمُ الّ‬‫جمْ ُعكُمْ َومَا كُنتُمْ َتسْتَ ْك ِبرُونَ{‪ } 48‬أَهَنؤُلء الّذِينَ أَ ْق َ‬ ‫غنَى عَنكُمْ َ‬ ‫أَ ْ‬
‫حزَنُونَ{‪ }49‬العراف‪٤٩ – ٤٨ :‬‬ ‫عَليْكُ ْم وَلَ أَنتُ ْم تَ ْ‬
‫خ ْوفٌ َ‬
‫ج ّنةَ لَ َ‬
‫ِبرَحْ َمةٍ ادْخُلُو ْا الْ َ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و بازوی خويش را بر آنانکه از تو پيوی کردند (از مسلمانان)‬
‫پن کن‪ .‬شعراء‪215 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬ای مؤمنان هر که از شا از دين خود برگردد‪ ،‬پس خداوند گروهی را‬
‫خواهد آورد که آنان را دوست دارد و آنان نيز او را دوست می دارند‪ ،‬متواضع اند در برابر‬
‫مؤمنان و درشت خوی اند بر کافران‪ .‬مائده‪54 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬ای مردم شا را آفريدي از يک مرد و يک زن و شا را جاعت ها و قبيله‬
‫‪408‬‬

‫ه ا ساختي م ت ا يکديگ ر ر ا بشناسي د و گراميتري ن ش ا نز د خداون د پرهيزگارتري ن شاست‪.‬‬


‫حجرات‪13 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬پس خويشت را ستايش منمائيد و خداوند به آنانکه پرهيزگاری کردند‪،‬‬
‫داناتر است‪ .‬نم‪32 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬و اهل اعراف ندا نودند مردمی را که می شناسند‪ ،‬آنان را به قيافهء شان‬
‫گويند‪ :‬کفايت نکرد جعيت شا آنگه که سرکشی می کرديد‪ .‬آيا اين جاعه آنانند که شا‬
‫سوگند می خورديد که هر گز به آنان نرساند خداوند رحت خود را‪ ،‬گفته شد درآييد به‬
‫بشت بر شا هيچ ترس نيست‪ ،‬و نه شا اندوهگي شويد‪ .‬اعراف‪49 – 48 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -602‬وعن عِيَاضِ بنِ حِمَارٍ رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫خرَ أَ َحدٌ عَلى أَحد‪ ،‬ول يَبغِيَ أَ َحدٌ على أَ َح ٍد » رواه‬
‫ضعُوا حت ل َيفْ َ‬
‫« إِن اللّه أَوحَى إِلّ أَ ْن تَوا َ‬
‫مسلم‪.‬‬

‫‪ -602‬از عياض بن حار رضی ال عنه روايت شده است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خداوند بر من وحی فرستاد که با هديگر‬
‫فروتنی کنيد‪ ،‬تا کسی بر ديگری فخر نفروشد و يکی بر ديگری سرکشی نکند‪.‬‬
‫ش‪ :‬امام حسن رضی ال عنه گفته است‪ :‬تواضع آنست که چون شخص از خانه اش‬
‫برآيد هر مسلمانی را که ببيند تصور کند که از وی بزرگتر است‪.‬‬
‫ابو يزيد گويد‪ :‬تا وقتی که انسان تصور کند که مردم بدتر از اويند‪ ،‬متکب می باشد‪.‬‬
‫برخی را عقيده بر اين است که تواضع شکسته نفسی بوده و ضد آن تکب است‪.‬‬
‫قرطبی گفته است‪ :‬تواضع‪ ،‬انکسار و شکسته نفسی است و آن کسی را می خواهد که‬
‫تواضع و فروتنی در برابرش صورت گيد که آن ذات احديت است‪ .‬و کسی را می خواهيد که‬
‫خداوند به تواضع برای شان امر نوده است‪ ،‬مثل پيامب و رهب و حاکم و عال و پدر‪.‬‬
‫و اينگونه تواضع لزم و ستوده است که خداوند مقام متواضع را در چني مواردی در‬
‫دنيا و آخرت بال می برد‪.‬‬
‫‪409‬‬

‫و اما تواضع در برابر سائر مردم‪ ،‬اصل در آن اين است که نيکو و پسنديده است‪ ،‬هرگاه‬
‫برای خدا انام شود‪ ،‬و اما تواضع برای ستمگران و ثروتندان و دنيا داران ذلتی است که پايانی‬
‫ندارد‪.‬‬
‫و در حديث آمده است‪ :‬آنکه بواسطهء ثروت‪ ،‬ثروتندی در برابرش فروتنی کند‪ ،‬دو‬
‫سوم دينش می رود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬ما‬


‫‪ -603‬وعَنْ أب هريرة رضي اللّه عنه أَن رسول اللّه َ‬
‫َن َقصَتْ صَد َقةٌ من مال‪ ،‬وما زاد اللّه عَبدا ِبعَفوٍ إِلّ ِعزّا‪ ،‬ومَا َتوَاضَعَ أَ َحدٌ ل ّلهِ إِ ّل َر َفعَهُ ال ّل ُه » رواه‬
‫مسلم‪.‬‬

‫‪ -603‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچ صدقهء مال را مواجه به نقصان نکرده‪ ،‬و‬
‫هيچ بنده ای را عفو و گذشت جز عزت نيفزوده‪ ،‬و هيچ کسی برای خدا فروتنی نکرده‪ ،‬مگر‬
‫اينکه خداوند او را برتری داده است‪.‬‬
‫ش‪ :‬صدقه مال را کم نکند‪ ،‬آنکه در دنيا بر آن برکت ناده شده و ضرر از آن دفع‬
‫گردد يا آنکه در آخرت ثواب آن چند برابر شود‪.‬‬

‫صلّى‬
‫سلّم َعلَ ْيهِم وقال‪ :‬كان النّبِ ّي َ‬
‫‪ -604‬وعن أَنس رضي اللّه عنه أَّن ُه مَرّ َعلَى صِبيانٍ فَ َ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َي ْف َعلُه‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -604‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫او از کنار اطفالی گذشته و بر آنا سلم نوده و گفت‪ :‬پيامب صلی ال عليه وسلم اين‬
‫کار را انام ميدادند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪،‬‬


‫‪ -605‬وعنه قال‪ :‬إِنْ كَاَنتِ ا َل َمةُ مِن ِإمَاءِ ا َلدِيَنةِ لََتأْ ُخ ُذ بَِيدِ النبّ َ‬
‫فَتَنْ َطلِقُ ِبهِ حَيثُ شَاءَت‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -605‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪410‬‬

‫پيامب صلی ال عليه وسلم آنقدر مهربان بود که کنيزی از کنيزان مدينه توانائی‬
‫داشت‪ ،‬که دست پيامب صلی ال عليه وسلم را گرفته و به هر جائی که می خواست‪ ،‬ببد‪.‬‬

‫صلّى‬
‫شةُ رض َي اللّه عنها‪ :‬ما كانَ النّبِيّ َ‬
‫‪ -606‬وعن السوَد بنِ يَزيدَ قال‪ :‬سُئ َلتْ عَائِ َ‬
‫ضرَتِ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يَصنعُ ف بَيْتِه؟ قالت‪ :‬كان يَكُون ف ِمهْنَةِ َأ ْه ِلهِ يَعن‪ :‬خِد َمةِ أَهلِه فإِذا َح َ‬
‫ج إِل الصّلةِ ‪ ،‬رواه البخاري‪.‬‬
‫الصّلة ‪َ ،‬خرَ َ‬

‫‪ -606‬از اسود بن يزيد رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫از عائشه رضی ال عنها سؤال کردم که پيامب صلی ال عليه وسلم در خانه اش چه می‬
‫کرد؟‬
‫گفت‪ :‬ايشان به کار خانهء خويش مشغول بودند و چون هنگام ناز می رسيد‪ ،‬به ناز‬
‫برمی آمدند‪.‬‬

‫صلّى‬
‫‪ -607‬وعن أب ِرفَاعَةَ تَميم بن أُسَيدٍ رضي اللّه عنه قال‪ :‬انَْتهَ ْيتُ إِل رسول اللّه َ‬
‫سأَلُ عن دِيِنهِ ل يَدري مَا‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم وهو يَخْطُب‪ .‬فقلت‪ :‬يا رسو َل اللّه‪ ،‬رجُلٌ َغرِيبٌ جَاءَ يَ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم وتَركَ خُطْبتهُ حت انَتهَى إِلّ‪َ ،‬فأُتى بِكُرسِي‪،‬‬
‫دِينُه؟ َفَأقْبَلَ عَليّ رسولُ اللّه َ‬
‫فَ َق َعدَ َعلَيه‪ ،‬و َجعَ َل ُي َعلّمُن مِمّا َعلّمَه اللّه‪ ،‬ث أَتَى خُطْبَتَه‪ ،‬فأَتّ آ ِخ َرهَا‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -607‬از ابو رفاعه تيم بن اسيد رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫به پيامب خدا صلی ال عليه وسلم رسيدم در حاليکه خطبه می خواندند و گفتم‪ :‬يا‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم مرد غريبی آمده از دين خود می پرسد‪ ،‬که دينش چيست؟‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم خطبه را ترک نوده بطرفم آمد تا بن رسيد‪ ،‬چهارپايه‬
‫ای برايش آوردند و آنضرت صلی ال عليه وسلم بر آن نشست و مرا از آنچه خدا برايش‬
‫تعليم داده بود‪ ،‬آموزش داد‪ .‬و سپس خطبه اش را ادامه داده و به آخر رساند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم كان ِإذَا أَكَلَ‬


‫‪ -608‬وعن أَنسٍ رضي اللّه عنه أَنّ رسولَ اللّه َ‬
‫َطعَاما َلعِقَ أَصابِعه الثلثَ قال‪ :‬وقال‪ِ « :‬إذَا سَق َطتْ ُلقْمَةُ أَ َحدِكُم‪َ ،‬فلْيُمِطْ عَنْها الَذى ‪،‬‬
‫ي طَعامِ ُكمُ‬
‫صعَ ُة قال‪َ « :‬فإِنّ ُكمْ ل ت ْدرُونَ ف أَ ّ‬
‫س َلتَ ال َق ْ‬
‫ولْيأْ ُكلْها‪ ،‬وَل َيدَعْها للشّيْطَا ِن » وََأمَر أَنْ تُ ْ‬
‫البَر َكةُ» رواه مسلم‪.‬‬
‫‪411‬‬

‫‪ -608‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫چون رسول ال صلی ال عليه وسلم نان می خوردند‪ ،‬سه (‪ )3‬انگشت خود را مکيده‬
‫و می فرموده‪ :‬هرگاه لقمهء يکی از شا افتاد‪ ،‬بايد که خاشاک را از آن دور ساخته و بورد و‬
‫برای شيطان نگذارد‪ .‬و امر نود که کاسه صاف شود‪ .‬فرمود‪ :‬چون شا نی دانيد که در کدام‬
‫قسمت طعام شا برکت است‪.‬‬
‫ش‪ :‬چرا سه انگشتش را مکيد برای آنکه چون بيشتر از دو انگشت ديگرش به طعام‬
‫آلوده می شود‪.‬‬
‫خطابی گويد‪ :‬شايد برای عدهء متمدن نا اين کار خوش آيند نباشد‪ ،‬در حاليکه طعام‬
‫چسبيده به انگشتان جزء هان طعامی است که خورده است و هرگاه کل طعام را پليد نی شارد‬
‫اين جزء را نيز بايد پليد نشمارد‪ ،‬در حاليکه شخص انگشتش را به دهن داخل می کندو آن را بد‬
‫هم نی شارد‪.‬‬
‫و مهمترين دليل برای استحسان اين امر آنست که رسول خدا صلی ال عليه وسلم آن را‬
‫انام داده اند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬ما بعثَ‬


‫‪ -609‬وعن أب هُريرة رضي اللّه عنه‪ ،‬عن النب َ‬
‫ال ّلهُ َنبِيّا إِلّ رعى الغَن َم » قالَ أَصحابه‪َ :‬وأَنْت؟ فقال‪َ « :‬ن َعمْ كُ ْنتُ َأرْعَاهَا على قَرارِيطَ َلهْ ِل مَ ّكةَ‬
‫» روا ُه البخاري‪.‬‬

‫‪ -609‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خداوند هيچ پيامبی را نفرستاده‪ ،‬مگر اينکه‬
‫گوسفند چرانيده است‪.‬‬
‫يارانش گفتند‪ :‬شا هم؟‬
‫فرمود‪ :‬بلی من گوسفندانی از مردم مکه را در برابر چند قياط می چرانيدم‪.‬‬

‫ع َأوْ ِذرَاعٍ لقبلت‪.‬‬


‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪َ :‬ل ْو دُعِيتُ إِل كُرا ٍ‬
‫‪ -610‬وعنهُ عن النبّ َ‬
‫ع َلقَِب ْلتُ » روا ُه البخاري‪.‬‬
‫ل ذِراعٌ أَو كُرا ٌ‬
‫وََلوْ ُأهْدى إِ ّ‬

‫‪ -610‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫‪412‬‬

‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اگر به پاچهء گوسفندی يا به بازويی دعوت شوم‪،‬‬
‫حتما دعوت را اجابت می کنم و اگر بن بازوی يا پاچه ای هديه دهند آنرا می پذيرم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -611‬وعن أَنسٍ رضي ال ّلهُ عنه قال‪ :‬كَاَنتْ نَا َقةُ رَسُول اللّه َ‬
‫ال َعضْبَاءُ َل تُسبَقُ‪ ،‬أو ل تكَادُ تُسْبَق‪ ،‬فَجَاءَ أَعْرابّ عَلى َقعُودٍ له‪ ،‬فَسبقَها‪ ،‬فَشَقّ ذلك عَلى‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فَقَالَ‪« :‬حَقّ عَلى ال ّلهِ أَنْ لَ َيرَْتفِعَ شَيء مِنَ الدّنْيَا‬
‫الُسْلمِيَ حَتّى عَر َفهُ النب َ‬
‫ضعَهُ» رواهُ البخاري‪.‬‬
‫إِ ّل َو َ‬

‫‪ -611‬انس رضی ال عنه روايت نوده گفت‪:‬‬


‫از ناقهء پيامب صلی ال عليه وسلم که عضباء نام داشت‪ ،‬سبقت برده نی شد‪ ،‬يا اينکه‬
‫به آسانی بر وی سبقت صورت نی گرفت‪ .‬باديه نشينی با شتر سواری آمده از آن پيشی‬
‫گرفت‪ ،‬اين امر بر مسلمي گران آمد‪ ،‬بنحويکه پيامب صلی ال عليه وسلم هم آن را فهميدند‪.‬‬
‫سپس فرمودند‪ :‬بر خدا حق است که هيچ چيزی در دنيا گردن فراز نشود‪ ،‬مگر اينکه خوارش‬
‫نايد‪.‬‬

‫‪ -72‬باب تري کب و خويشت بينی واز خود راضی بودن‬

‫تکـب و خود بزرگ بينـی بر خلق گناه اسـت‪ ،‬اگـر در آن اسـتخفاف و سـبک شردن‬
‫شريعت نباشد‪ ،‬ور نه چنانچه پيامب زمامدار و يا عالی را بواسطهء علمش خوار و حقي شارد‪،‬‬
‫کافر می شود‪ .‬اين سخن را مظهری گفته است‪.‬‬
‫کب عبارت است از اينکه شخص ديگری را خوار و حقي شارد‪ .‬کب بر خدا بنحوی‬
‫که اطاع تش را نکرده و امرش را نپذيرد‪ ،‬ک فر ا ست‪ .‬پس از آن که ا مر خدا را انام نداده يا‬
‫منهيات خدا را مرتکب شود‪ ،‬از روی استخفاف به خداوند تعالی بدون شک‪ ،‬کافر می گردد‪.‬‬
‫و اما کسی که از روی بی خبی و غفلت يا غلبهء شهوت آن را فرو گذارد‪ ،‬گنهگار‬
‫است‪.‬‬

‫خرَ ُة نَجْ َعُلهَا لِلّذِي نَ َل ُيرِيدُو نَ عُُلوّا فِي ا َلْرْ ضِ‬


‫قال ال تعالی‪ { :‬تِ ْل كَ الدّارُ الْ ِ‬
‫وَلَ َفسَادًا وَا ْلعَا ِقبَةُ لِ ْل ُمتّقِينَ} القصص‪٨٣ :‬‬
‫‪413‬‬

‫و قال تعالی‪ { :‬وَ َل تَمْشِ فِي ا َلرْضِ َمرَحاً} السراء‪٣٧ :‬‬


‫ض مَرَحاً إِنّ الَّ لَ‬
‫ك لِلنّا سِ وَ َل َتمْ شِ فِي ا َلْرْ ِ‬
‫خدّ َ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَ َل تُصَ ّعرْ َ‬
‫ختَالٍ فَخُورٍ} لقمان‪١٨ :‬‬ ‫يُحِبّ ُكلّ مُ ْ‬
‫عَل ْيهِمْن وَآ َت ْينَاهُن مِنَن‬
‫و قال تعالی‪ { :‬إِنّ قَارُوننَ كَانَن مِن َقوْمِن مُوسنَى َفبَغَى َ‬
‫الْ ُكنُوزِ مَا ِإنّ مَفَاتِحَهُن َلتَنُوءُ بِالْعُ صْ َبةِ أُولِي الْ ُقوّةِ إِذْ قَالَ لَ هُ َق ْومُهُن َل تَ ْفرَحْن إِنّ الَّ لَ‬
‫يُحِبّ الْ َفرِحِينَ} القصص‪ ٧٦ :‬الی قوله تعالی‪{ :‬فَخَسَ ْفنَا بِهِ َوبِدَارِهِ ا َلْرْضَ َفمَا كَانَ لَهُ‬
‫صرِينَ} القصص‪٨١ :‬‬ ‫ن مِنَ المُن َت ِ‬ ‫مِن ِفئَةٍ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ الِّ َومَا كَا َ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬اين سرای بازپسي را مقرر می کنيم‪ ،‬برای آنانکه می طلبند‪ ،‬تکب‬
‫در زمي و نه فساد را و حسن عاقبت برای پرهيزگاران است‪ .‬قصص‪83:‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬و در زمي خرامان مرويد‪ .‬إسراء‪37 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬و روی خود را از طرف مردم مگردان و در زمي خرامان راه مرو‪ ،‬هر‬
‫آيينه خدا هر نازندهء خود ستاينده را دوست ندارد‪ .‬لقمان‪18 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬و قارون از قوم موسی بود‪ ،‬پس بر آنان تعدی کرد و او را عطا کرده‬
‫بودي از گنجها آنقدر که کليدهای او گرانی می کرد‪ ،‬گروه صاحب توانائی را و چون گفت‬
‫به او قومش‪ ،‬شاد مشو چون خدا دوست نی دارد شاد شوند گان را‪ .‬قصص‪ 765 :‬تا‬
‫ﭼ القصص‪٨١ :‬‬ ‫ﭽﮗ ﮘ ﮙ ﮚ‬ ‫فرمودهء خداوند‪:‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪« :‬‬


‫‪ -612‬وعن عبدِ ال ّل ِه بن مسعُودٍ رض َي ال ّلهُ عنه‪ ،‬عن النبّ َ‬
‫حبّ أَنْ َيكُونَ َثوْبُه‬
‫ب » فقال رَجُل‪ :‬إِنّ الرّ ُجلَ يُ ِ‬
‫ل َيدْخُل الَّنةَ مَنْ كَا َن ف َقلِْبهِ م ْثقَالُ َذرّ ٍة مَنْ كِ ٍ‬
‫س » رواه‬
‫ط النّا ِ‬
‫حبّ الَمالَ الكِ ْبرُ بَ َطرُ الَقّ وغَمْ ُ‬
‫حسنا‪ ،‬ونعلهُ حسنا قال‪ « :‬إِ ّن اللّه جَمِي ٌل يُ ِ‬
‫مسلم‪.‬‬

‫‪ -612‬از عبد ال بن مسعود رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه در دلش به اندازهء ذره کب باشد‪ ،‬به بشت‬
‫داخل نی شود‪.‬‬
‫کسی گفت‪ :‬شخصی دوست می دارد که جامه اش و کفشش نيکو باشد!‬
‫فرمود‪ :‬خداوند زيبا است و زيبائی را دوست می دارد‪ .‬کب سرکشی در برابر حق و‬
‫حقي شردن مردم است‪.‬‬
‫‪414‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -613‬وع ْن سلمةَ بنِ الَكْوع رضي اللّه عنه أَن رجُلً أَكَل عِ ْندَ رسو ِل اللّه َ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم بشِماِلهِ فقال‪ « :‬كُلْ بِيَمِيِنكَ » قال‪َ :‬ل أَسْتَطِيع‪ ،‬قال‪ « :‬ل اسْتَ َط ْعتَ » مَا مََن َعهُ إِلّ‬
‫الكبْر‪ .‬قال‪ :‬فما َرفَعها إِل فِيه‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -613‬سلمه بن اکوع رضی ال عنه روايت کرده که‪:‬‬


‫مردی در حضور رسول ال صلی ال عليه وسلم بدست چپ خويش نان می خورد‪،‬‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بدست راست بور‪ ،‬او گفت‪ :‬نی توان‪ ،‬چيزی جز کب‬
‫او را به گفت اين سخن وادار نکرد‪ .‬راوی گفت که بعد از آن‪ ،‬آنرد ديگر نتوانست دست‬
‫راست خود را به دهان خويش بال کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -614‬وعن حَارَثةَ ب ِن و ْهبٍ رضي اللّه عنه قال‪ :‬سَ ِم ْعتُ رسُولَ اللّه َ‬
‫ظ مُسْتَكِْبرٍ » متفقٌ عليه‪ .‬وتقدّم شرحُه ف‬
‫و َسلّم يقول‪« :‬أَلَ أُ ْخِبرُ ُكمْ ِبَأهْلِ النّار؟ ‪ُ :‬كلّ عُتُلّ َجوّا ٍ‬
‫باب ضَعفَةِ السلمي‪.‬‬

‫‪ -614‬حارثه بن وهب رضی ال عنه روايت کرده که‪:‬‬


‫از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شنيدم که فرمود‪ :‬آ يا ش ا را از جهنميان با خب‬
‫نسازم؟ هر خشن‪ ،‬آزمند متکب است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪« :‬‬


‫‪ -615‬وعن أب سعيدٍ الُدريّ رض َي ال ّلهُ عنه‪ ،‬عن النبّ َ‬
‫ضعَفاءُ النّاسِ‬
‫ف الَبّارُو َن والُتَكَّبرُون‪ ،‬وقاَلتِ الّنةُ ‪ :‬فّ ُ‬
‫جتِ الَّنةُ والنّار‪ ،‬فقالت النّار‪ّ :‬‬
‫احَْت ّ‬
‫ومَسَاكِيُنهُم‪َ .‬ف َقضَى اللّه بيَْنهُمَا‪ :‬إِّنكِ الَّن ُة رَحْمَت‪َ ،‬أرْ َحمُ ِبكِ مَنْ أَشَاءُ وِإّنكِ النّا ُر عذَاب‪ ،‬أُ َع ّذبُ‬
‫ك مَنْ أَشَاء‪ ،‬ولِ ِكلَيْكُما عل ّي ِم ْلؤُها » رواهُ مسلم‪.‬‬
‫ِب ِ‬

‫‪ -615‬ابو سعيد الدری رضی ال عنه از پيامب صلی ال عليه وسلم روايت نوده که‬
‫فرمود‪:‬‬
‫بشت و جهنم با هم احتجاج کردند‪.‬‬
‫جهنم گفت‪ :‬در من ستمگاران و مستکبان است‪.‬‬
‫‪415‬‬

‫بشت گفت‪ :‬در من مردم ضعيف و مسکي است‪.‬‬


‫خداو ند در ميان شان ح کم نود که‪ :‬تو بش تی رح ت م نی! بو سيلهء تو ک سيا که‬
‫بوا هم‪ ،‬مورد رح ت خو يش قرار می د هم و تو جهن می‪ ،‬عذاب م نی! بو سيلهء تو ک سيا که‬
‫بواهم عذاب می کنم و بر من حق است که هر دوی شا را پر سازم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬ل‬


‫‪ -616‬وعن أب هُريرة رضي اللّه عنه أَن رسولَ اللّه َ‬
‫يَنْ ُظ ُر اللّه َيوْم القِيامةِ إِل مَنْ َجرّ إِزارَه بَطَرا » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -616‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خداوند در روز قيامت نظر نی کند‪ ،‬بسوی‬
‫کسيکه ازار خود را از روی کب و غرور به زمي بکشاند‪.‬‬
‫ش‪ :‬نی در صورت است که از روی کب باشد‪ ،‬ورنه کسی را که بدون کب داشت ازار‬
‫رها شده و تا زير شتالنگ (قوزک پايش) باشد‪ ،‬گناهی نيست‪.‬‬
‫و احاديث مطلقی که آمده در مورد اين که آنچه از شتالنگ به زير است در جهنم و‬
‫آتش است‪ ،‬حل در صورتی می شود که برای تکب باشد‪ ،‬زيرا مطلق بر مقيد حل می گردد و‬
‫مصنف آن را در شرح مسلم آورده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬ثَلثةٌ لَ يُ َكلّ ُم ُهمُ اللّه َي ْومَ‬
‫‪ -617‬وعنه قال‪ :‬قالَ رسُولُ اللّه َ‬
‫القِيا َمةِ ‪ ،‬وَل ُيزَكّيهِم‪ ،‬وَلَ يَ ْن ُظرُ إِلَ ْيهِم‪َ ،‬و ُلمْ َعذَابٌ أَلِيم‪ :‬شَيْخٌ زان‪ ،‬و َملِكٌ َكذّاب‪ ،‬وعائلٌ‬
‫مُسْتَكِْبرٌ» روا ُه مسلم‪.‬‬

‫‪ -617‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬سه کس اند که خداوند در روز قيامت با آنا‬
‫سخن نگويد‪ ،‬پاک شان ننموده و به آنا ننگرد‪.‬‬
‫پي زنا کار و پادشاه دروغگو و فقي خودخواه و متکب‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬قال اللّه عزّ وجل‪ :‬ال ِعزّ‬
‫‪ -618‬وعنه قال‪ :‬قال رسولُ ال ّلهِ َ‬
‫إِزاري‪ ،‬والكِبْريا ُء ِردَائِي‪ ،‬فَمَنْ ُينَازعُن ف واح ٍد منهُما فقدْ عذّبتُه » رواه مسلم‪.‬‬
‫‪416‬‬

‫‪ -618‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خداوند عزوجل فرمود‪ :‬عزت ازار من است و‬
‫کبيا رداء (چادر) من‪ ،‬کسی که با من در يکی از اين دو دعوی و کشمکش کند‪ ،‬او را به‬
‫عذاب خويش گرفتار می سازم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬بيْنَمَا رَجُ ٌل يَمْشِي ف ُح ّلةٍ‬
‫‪ -619‬وعنْه أَنّ رسولَ ال ّلهِ َ‬
‫جلُ ف ا َل ْرضِ إل ي ْومِ‬
‫جلْ َ‬
‫سفَ ال ّلهُ بِه‪ ،‬فهو يَتَ َ‬
‫ُتعْجِبُه نفْسُه‪ ،‬مرَجّلٌ رأسَه‪ ،‬يَخْتَا ُل ف مَشْيَتِه‪ِ ،‬إذْ خَ َ‬
‫القِيامةِ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫‪ -619‬ابو هريره رضی ال عنه از رسول ال صلی ال عليه وسلم روايت می کند که‬
‫فرمود‪:‬‬
‫در اثنائيکه مردی با جامهء زيبا راه می رفت‪ ،‬در حاليکه از خودش خوشش ميآمد و‬
‫موی سرش را شانه کرده بود و در رفتار خود کب می نود‪ ،‬خداوند ناگهان او را به زمي فرو‬
‫برد و او تا روز قيامت در زمي فرو می رود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -620‬وعن َسلَمَة بنِ الَكْوع رض َي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسُولُ اللّه َ‬
‫سهِ حَتّى يُكَْتبَ ف الَبّارين‪ ،‬فَُيصِيُبهُ ما أَصابَهمْ » رواهُ‬
‫و َسلّم‪ « :‬ل يزَا ُل الرّجُلُ َي ْذ َهبُ بِنفْ ِ‬
‫الترمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -620‬از سلمه بن اکوع رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هواره بنده خويشت بينی می کند‪ ،‬تا اينکه در‬
‫زمرهء ستمگران بشمار رفته و به عذابی که به آنا رسيده‪ ،‬گرفتار می شود‪.‬‬

‫‪ -73‬باب اخلق نيکو و پسنديده‬

‫عظِيم} القلم‪٤ :‬‬


‫قال ال تعالی‪ { :‬وَِإنّكَ لَعَلى خُلُقٍ َ‬
‫ظمِينَ ا ْل َغيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النّاسِ} آل عمران‪١٣٤ :‬‬
‫و قال تعالی‪{ :‬وَا ْلكَا ِ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و هر آئينه تا با اخلق بزرگ آراسته ای‪ .‬ن‪4 :‬‬
‫‪417‬‬

‫و می فرمايد‪ :‬و فرو خورندگان خشم و عفو کنندگان تقصي از مردمان‪ .‬آل عمران‪:‬‬
‫‪134‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم أَحْسنَ‬


‫‪ -621‬وعن أَنسٍ رض َي اللّه عنه قال‪ :‬كا َن رَسُولُ ال ّلهِ َ‬
‫النّاسِ خُلقا‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -621‬از انس رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫بترين مردم از ديدگاه اخلق‪ ،‬رسول ال صلی ال عليه وسلم بود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫ت دِيباجا ولَ َحرِيرا َألْيَ َن مِنْ َكفّ رسُو ِل ال ّلهِ َ‬
‫س ُ‬
‫‪ -622‬وعنه قال‪ :‬مَا مَسِ ْ‬
‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم‪َ ،‬وَلقَدْ َخ َد ْمتُ رَسُولَ‬
‫ب مِن رَسُو ِل اللّه َ‬
‫ح ًة قَطّ أَطَْي َ‬
‫و َسلّم‪ ،‬وَلَ شَمَ ْمتُ رائ َ‬
‫شرَ سِني‪ ،‬فَما قا َل ل قَط‪ :‬أُف‪ ،‬وَل قالَ لِشَ ْي ٍء فَعلْتُه‪ِ :‬ل َم َف َعلَْتهُ؟ ول‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ع ْ‬
‫ال ّلهِ َ‬
‫لشيءٍ َل ْم اف َعلْه‪ :‬أَ َل فَ َع ْلتَ كَذا؟ متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -622‬از انس رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫هيچ ابريشم نازک و درشت را احساس نکردم‪ ،‬که از کف دست رسول ال صلی ال‬
‫عليه وسلم نرمتر باشد‪ ،‬و هيچ بوئی را هرگز استشمام نکردم که از بوی رسول ال صلی ال‬
‫عليه وسلم بتر باشد‪ .‬هانا ده سال خدمت پيامب صلی ال عليه وسلم را نودم و هرگز براي‬
‫نه اف گفت و نه هم برای کاری که انام دادم‪ ،‬بن گفت‪ :‬چرا اينکار را انام دادی؟ وبرای‬
‫کاری که انام ندادم به من گفت که چرا چني نکردی؟‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -623‬وعن الصّعبِ بنِ جَثّامَةَ رضيَ ال ّلهُ عنه قال‪َ :‬أ ْهدَْيتُ رسُولَ ال ّلهِ َ‬
‫و َسلّم ِحمَارا وَحْشِيا‪َ ،‬ف َردّهُ علي‪ ،‬فلمّا رأَى مَا ف وَجْهي قال‪ِ « :‬إنّا َلمْ َن ُردّهُ َعلَ ْيكَ إِلّ َلنّا ُح ُر ٌم »‬
‫متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -623‬از صعب بن جثامه رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫گورخری را برای رسول ال صلی ال عليه وسلم بعنوان هديه آوردم‪ ،‬ولی آن را بن‬
‫باز گرداند‪ ،‬و چون دگرگونی رنگ و چهره ام را ديدند‪ ،‬فرمودند‪ :‬ما آن را به علت ديگری‬
‫جز اينکه احرام داري‪ ،‬رد ننموده اي‪.‬‬
‫‪418‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -624‬وعن الّنوّاسِ ب ِن سعانَ رضي اللّه عنه قال‪ :‬سأَلتُ رسُولَ ال ّلهِ َ‬
‫سكَ‪ ،‬و َك ِر ْهتَ أَ ْن يَطّلعَ‬
‫للُقِ‪ ،‬والِثُ‪ :‬ما حاكَ ف َنفْ ِ‬
‫و َسلّم ع ِن الِبرّ وا ِلثِ فقالَ‪« :‬الِبرّ حُسنُ ا ُ‬
‫س » رواهُ مسلم‪.‬‬
‫َعلَ ْيهِ النّا ُ‬

‫‪ -624‬نواس بن سعان رضی ال عنه روايت نوده گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم در بارهء نيکی و گناه پرسش نودم‪ .‬آنضرت صلی‬
‫ال عليه وسلم فرمود‪ :‬نيکوکاری اخلق نيکو است‪ ،‬و گناه آنست که در دلت نقش بندد و‬
‫زشت پنداری که مردم بر آن اطلع يابند‪.‬‬

‫‪ -625‬وعن عبد ال ّلهِ بن عمرو بن العاص رضي اللّه عنهما قال‪ :‬ل يكن رسولُ اللّه‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فَاحِشا ول مَُتفَحّشا‪ .‬وكانَ َيقُول‪ « :‬إِ ّن مِن خِيارِكُم أَحْسَنَكُم أَخْلقا »‬
‫َ‬
‫متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -625‬عبد ال بن عمرو بن العاص رضی ال عنهما گفت که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم بدگفتار و بدکردار نبودند و ميفرمود‪ :‬از جلهء بترين‬
‫شا کسانی اند که اخلق شان نيکوتر است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬ما من‬


‫‪ -626‬وعن أب الدرداءِ رضي اللّه عنه‪ :‬أَن النبّ َ‬
‫ي » رواه‬
‫للُق‪ .‬وإِ ّن اللّه يُبغِضُ الفَا ِحشَ الَبذِ ّ‬
‫شَيءٍ أَْثقَ ُل ف ميزَا ِن الُؤمِنِ يَومَ القِيامة من حُسْ ِن ا ُ‬
‫الترمذي وقال‪ :‬حديث حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -626‬ابو الدرداء رضی ال عنه از پيامب صلی ال عليه وسلم روايت نوده که‬
‫فرمود‪ :‬هيچ چيزی در روز قيامت در ترازوی بندهء مؤمن سنگينتر از اخلق نيکو نيست‪ ،‬و‬
‫خداوند زشت می دارد بدکردار بدگفتار را‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم عَنْ‬


‫‪ -627‬وعن أب هُريرة رضيَ اللّه عنه قال‪ :‬سُِئلَ رسولُ اللّه َ‬
‫للُق وَسُئِلَ عن أَكثرِ مَا ُيدْخِ ُل النّاسَ النّارَ‬
‫أَكث ِر مَا ُيدْخلُ النّاس الَنّة؟ قال‪َ « :‬تقْوى ال ّل ِه وَحُسنُ ا ُ‬
‫فَقَالَ‪ « :‬ال َف ُم وَال َفرْجُ » ‪ .‬رواه الترمذي وقال‪ :‬حديث حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -627‬ابو هريره رضی ال عنه گفت که‪:‬‬


‫‪419‬‬

‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم از آنچه که بيشتر مردم را به بشت داخل می سازد‬
‫پرسيده شد‪ .‬فرمود‪ :‬تقوای خدا و اخلق نيکو‪ ،‬و سؤال شد از آنچه که بيشتر مردم را به‬
‫جهنم وارد می سازد‪ .‬فرمود‪ :‬دهن و شرمگاه‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬أَ ْكمَ ُل الُؤمِنِيَ ِإيَانا أَحسَُنهُم‬
‫‪ -628‬وعنه قال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫ُخلُقا‪ ،‬وخيارُكُم خِيَارُ ُكمْ ِلنِسَائِهمْ » ‪.‬رواه الترمذي وقال‪ :‬حديث حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -628‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کاملترين مؤمنان از نظر ايانداری نيکو‬
‫اخلقتر شان است و بترين شا بترين شا برای زنای خويش اند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -629‬وعن عائشةَ رضيَ اللّه عنها‪ ،‬قالت سعت رسولَ اللّه َ‬
‫يقول‪ « :‬إِ ّن الُم ْؤمِنَ لَُيدْر ُك بِحُسنِ ُخ ُلقِه درَجةَ الصائ ِم القَائ ِم » رواه أبو داود‪.‬‬

‫‪ -629‬عائشه رضی ال عنها روايت نوده که‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬مسلمان با اخلق نيکويش‬
‫مقام روزه دار بر پا دارندهء ناز را در می يابد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -630‬وعن أب ُأمَامَة الباهِليّ رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫حقّا‪ ،‬وَببيتٍ ف وَسَطِ الّنةِ لِمَنْ َترَكَ‬
‫« أَنا زَعِيمٌ ببَيتٍ ف ربَضِ الّنةِ لِمَنْ َترَ َك الِراء‪ .‬وَإِنْ كَا َن مُ ِ‬
‫لّنةِ لِمَن حَسُنَ ُخ ُلقُ ُه » حديث صحيح‪ ،‬رواه أبو‬
‫ال َكذِب‪ ،‬وإِن كَا َن مازِحا‪ ،‬وَببيتٍ ف أعلى ا َ‬
‫داود بإِسناد صحيح‪.‬‬

‫‪ -630‬ابو امامه باهلی رضی ال عنه روايت نوده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم می فرمود‪ :‬من ضامنم بانه ای در طبقات پايي بشت‬
‫برای کسيکه خصومت و دعوی را ترک کند‪ ،‬هرچند که حق بانب هم باشد و بانه ای در‬
‫وسط بشت برای کسيکه دروغ را ترک کند‪ ،‬هر چند که برای مزاح هم باشد و به خانه ای‬
‫در بالترين طبقات بشت برای کسيکه اخلقش نيکو باشد‪.‬‬
‫‪420‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬إِن مِنْ‬


‫‪ -631‬وعن جابر رضي اللّه عنه أَن رسول اللّه َ‬
‫ل َوأَْبعَدكُم مِنّي‬
‫أَحَبّكُم إِل‪ ،‬وََأ ْقرَبِ ُك ْم مِنّي مَجلسا يَومَ ال ِقيَا َمةِ ‪ ،‬أَحَاسَِنكُم أَخلقا‪ .‬وإِ ّن أََب َغضَكُم إِ ّ‬
‫شدّقُو َن وَالَُتفَ ْيهِقُو َن » قالوا‪ :‬يا رسول اللّه قَدْ َعلِمْنَا الَثرْثَارُونَ‬
‫يومَ اْلقِيامةِ ‪ ،‬الّثرْثَارُونَ والُتَ َ‬
‫ش ّدقُون‪ ،‬فَمَا الُتَف ْي ِهقُون؟ قال‪ « :‬ا ُلتَكَبّروُ َن » رواه الترمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬
‫وَالُتَ َ‬

‫‪ -631‬از جابر رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هانا از مبوبترين و نزديکترين شا از نظر‬
‫ملس بن در روز قيامت کسی است که خوش اخلقترين شا است‪ ،‬و از مبغوضترين و‬
‫دورترين شا در روز قيامت از من ثرثارون و متشدقون و متفيهقون است‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم ثرثارون و متشدقان را دانستيم‪ ،‬متفيهقون‬
‫کيست؟‬
‫فرمود‪ :‬متکبين‪.‬‬
‫ش‪ :‬ثرثار‪ :‬آنست که از روی تکلف زياد سخن زند‪.‬‬
‫متشدق‪ :‬آنست که با سخنش بر مردم گردن فرازی نوده و برای اظهار فصاحت و قدر‬
‫دادن به سخنش پر صحبت نايد‪.‬‬
‫متفيهق‪ :‬آنست که دهنش را به سخن پرکرده و از روی کب و خود بزرگ بينی زياد‬
‫صحبت نايد‪.‬‬

‫‪ -74‬باب حلم و بردباری و تأنی کردن و نرمش نودن‬

‫ظمِيننننَ الْ َغيْظنننَ وَالْعَافِيننننَ عَننننِ النّاسننِن وَالّ نننيُحِبّنن‬


‫قال ال تعالی‪{ :‬وَا ْلكَا ِ‬
‫حسِنِينَ{‪ }134‬آل عمران‪١٣٤ :‬‬ ‫ا ْلمُ ْ‬
‫عرِضْن عَنِن الْجَا ِهلِيننَ} العراف‪:‬‬
‫خذِ الْعَ ْف َو وَ ْأ ُمرْ بِالْ ُعرْفِن َوأَ ْ‬
‫و قال تعالی‪ُ { :‬‬
‫‪١٩٩‬‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَ َل تَسْنتَوِي الْحَسَننَةُ وَلَ السّنّيئَةُ ادْفَعْن بِالّتِي هِيَن أَحْسَننُ فَإِذَا‬
‫حمِيمنٌ{‪ }34‬وَمَا يُلَقّاهَا إِلّ الّذِينَن صَن َبرُوا وَمَا‬ ‫الّذِي َبيْنَكَن َوبَ ْينَهنُ عَدَاوَةٌ َكَأنّهُن وَلِيّ َ‬
‫حظّ عَظِيمٍ{‪ }35‬فصلت‪٣٥ – ٣٤ :‬‬ ‫يُلَقّاهَا إِ ّل ذُو َ‬
‫عزْمِ ا ُلْمُورِ} الشورى‪٤٣ :‬‬
‫ن ذَِلكَ َلمِنْ َ‬
‫ص َبرَ وَغَ َفرَ إِ ّ‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬وَلمَن َ‬
‫‪421‬‬

‫خداو ند می فرما يد‪ :‬و فروخورندگان خ شم و ع فو کنندگان تق صي مردم و خداو ند‬


‫نيکوکاران را دوست می دارد‪ .‬آل عمران‪134 :‬‬
‫و ميفرمايـد‪ :‬عفـو را لزم گيـ و بـه کار پسـنديده امـر ناـ و از نادانان اعراض کـن‪.‬‬
‫اعراف‪199 :‬‬
‫و ميفرما يد‪ :‬ني کی و بدی برابر ني ست و به طريق هء که آن ب تر ا ست‪ ،‬جواب بازده‪،‬‬
‫پس ناگاه آنکس که ميان تو و ميان وی دشنی است‪ ،‬گويا وی يار خويشاوند شده است‪ ،‬به‬
‫ا ين خ صلت قر ين ساخته ن ی شود‪ ،‬م گر آنان که صب کرد ند و قر ين ساخته ن ی شود به ا ين‬
‫خصلت‪ ،‬مگر صاحب نصيب بزرگ‪ .‬فصلت‪35 – 34 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬و هر که صب کند و ببخشد اين صفت از کارهای مقصود است‪ .‬شوری‪:‬‬
‫‪43‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫س رَض َي ال ّلهُ عَ ْنهُما قال‪ :‬قَا َل رَسُولُ اللّه َ‬
‫‪ -632‬وعن ابنِ َعبّا ٍ‬
‫ل ْل ُم وَالَنَاة » رَوا ُه مُسلم‪.‬‬
‫صلَتَيْنِ ُيحِّبهُمَا اللّه‪ :‬ا ِ‬
‫لَشَجّ ع ْبدِ اْلقَيْس‪ « :‬إِ ّن فيك َخ ْ‬

‫‪ -632‬ابن عباس رضی ال عنهما روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم به اشج عبد القيس گفتند‪ :‬در تو دو صفت وجود‬
‫دارد که خدا آن را دوست می دارد‪ ،‬بردباری و تأنی کردن‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬إِنّ‬


‫‪ -633‬وعن عائشة رضي اللّه عنها قالت‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫حبّ ال ّرفْقَ ف ا َل ْمرِ ُكلّه » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫اللّه رفيقٌ يُ ِ‬

‫‪ -633‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هانا خداوند نرم رفتار است و نرم رفتاری را‬
‫در هه کارها دوست می دارد‪.‬‬

‫حبّ الرّفقَ‪ ،‬وَُيعْطِي‬


‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬إِ ّن ال ّل َه َرفِيقٌ يُ ِ‬
‫‪ -634‬وعنها أَن النب َ‬
‫ف وَما ل ُيعْطِي عَلى ما ِسوَا ُه » رواه مسلم‪.‬‬
‫على الرّفق مال يُعطي عَلى العُن ِ‬

‫‪ -634‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫‪422‬‬

‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هر آئينه خداوند نرم رفتار بوده و نرمش را دوست‬
‫می دارد و در برابر نرم رفتاری ثوابی می دهد که به سخت رفتاری و ديگر کارها نی دهد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬إِ ّن الرّفقُ ل يَكُونُ ف شيءٍ إِ ّل زَانَه‪،‬‬
‫‪ -635‬وعنها أَن النبّ َ‬
‫ع مِنْ شَيءٍ إِلّ شَاَن ُه » رواه مسلم‪.‬‬
‫وَل يُ ْنزَ ُ‬

‫‪ -635‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬نرم رفتاری در هيچ چيزی نی باشد‪ ،‬جز اينکه آن‬
‫را زينت می دهد و از هيچ چيزی بدور نی شود‪ ،‬مگر اينکه آن را زشت می سازد‪.‬‬

‫‪ -636‬وعن أب هريرة رضي اللّه عنه قال‪ :‬بَال أَ ْعرَابّ ف السجِد‪َ ،‬فقَامَ النّاسُ إِلَيْه‬
‫ل مِ ْن مَاءٍ‪َ ،‬أ ْو ذَنُوبا مِن‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ :‬دَعُو ُه َوَأرِيقُوا عَلى َب ْوِلهِ سَجْ ً‬
‫لَِي َقعُوا فِيه‪ ،‬فقال النب َ‬
‫سرِي َن » رواه البخاري‪.‬‬
‫سرِينَ وَلمْ تُ ْبعَثُوا ُمعَ ّ‬
‫مَاء‪َ ،‬فإِنّما ُبعِثتُم مُيَ ّ‬

‫‪ -636‬ابو هريره رضی ال عنه روايت نوده گفت‪:‬‬


‫اعرابی در مسجد بول نود‪ ،‬مردم برخاستند تا او را بزنند‪ .‬پيامب صلی ال عليه وسلم‬
‫فرمود‪ :‬او را بگذاريد و بر بول او دلوی يا چند دلوی آب بريزيد‪ ،‬زيرا شا برانگيخته شده ايد‬
‫تا آسانگي باشيد و برای آن برانگيخته نشده ايد که سختگيی کنيد‪.‬‬

‫سرُوا وَل‬
‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬ي ّ‬
‫‪ -637‬وعن أَنس رضي اللّه عنه عن النب َ‬
‫شرُوا وَل تَُن ّفرُوا » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ُتعَسّروا‪ .‬وَبَ ّ‬

‫‪ -637‬انس رضی ال عنه روايت نوده که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آسانگيی نوده و سختگيی نکنيد‪ ،‬و به مردم‬
‫مژده دهيد و آن ها را گريزان مسازيد‪.‬‬
‫ش‪ :‬يسر به معنای آسانی است و معنای لتعسروا نفی مطلق عسر و دشواری است‪ ،‬و‬
‫اين معنای فرمودهء الی است که – { َومَا َجعَ َل عََليْكُمْ فِي الدّي ِن مِنْ َحرَجٍ }الج ‪ – 78‬و هم‬
‫آنچه در حديث مسلم آمده که چون گفته شد‪ { - :‬وَ َل تُحَمّ ْلنَا مَا لَ طَاَقةَ لَنَا ِبهِ }البقرة ‪286‬‬
‫– فرمود‪ :‬هانا آن را انام دادم و بدليل آنچه در حديث آمده که‪ :‬بعثت بالنيفية السمحة السهلة‪.‬‬
‫‪423‬‬

‫در حديث آمده که ايستاده ناز بوان‪ ،‬اگر نتوانستی پس نشسته که‪{ :‬لَ ُيكَلّفُ الّلهُ َنفْسا إِلّ‬
‫وُ ْس َعهَا }البقرة ‪( 286‬مترجم)‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -638‬وعن جرير بن عبد اللّه رضي اللّه عنه قال‪ :‬سعتُ رسول اللّه َ‬
‫ح َرمِ ال ّرفْقَ ُيحْرمِ ال ْيرَ ُك ّل ُه » رواه مسلم‪.‬‬
‫و َسلّم يقُول‪« :‬مَنْ ُي ْ‬

‫‪ -638‬از جرير بن عبد ال رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬کسيکه از نرم رفتاری مروم‬
‫ساخته شده باشد‪ ،‬در حقيقت از تام خي مروم گشته است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ :‬أ ْوصِن‬


‫ل قال للنّبِيّ َ‬
‫‪ -639‬وعن أب هريرة رضي اللّه عنه أَ ّن رَجُ ً‬
‫ضبْ » رواه البخاري‪.‬‬
‫ب » َف َردّ َد ِمرَارا‪ ،‬قال‪ « :‬ل َت ْغ َ‬
‫قال‪ « :‬ل َت ْغضَ ْ‬

‫‪ -639‬از ابوهريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫مردی برای پيامب صلی ال عليه وسلم گفت‪ :‬مرا توصيه فرما!‬
‫فرمود‪ :‬خشم مکن‪ ،‬و چندين بار آنرد تکرار کرد و در هر بار آنضرت صلی ال‬
‫عليه وسلم می فرمود‪ :‬خشم مکن‪.‬‬
‫ش‪ :‬خشم و غضب عبارت از فوران خون در قلب است‪ ،‬يا حالتی است که به انسان‬
‫دست می دهد‪ ،‬تا به گرفت انتقام اقدام کند‪ ،‬و آن از وساوس شيطانی است که انسان با آن‬
‫اعتدال حال خود را از دست داده سخن باطل گويد و کار بد کند و قصد کينه و دشنی و ديگر‬
‫امور بد را نايد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -640‬وعن أب يعلَى شدّاد بن أَوسٍ رضي اللّه عنه‪ ،‬عن رسول اللّه َ‬
‫و َسلّم قال‪ « :‬إِ ّن اللّه كََتبَ الِحسَان على كُلّ شَيء‪ ،‬فإِذا قَتلتُم َفأَحسِنُوا القِ ْت َلةَ َوِإذَا ذَبْتُم‬
‫ح ذَبيحََتهُ» رواه مسلم‪.‬‬
‫حدّ أَ َحدُكُم َشفْرتَه وَلُيرِ ْ‬
‫َفأَحْسِنُوا الذّبْحة وليُ ِ‬

‫‪ -640‬از ابو يعلی شداد بن اوس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫‪424‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هر آئينه خداوند احسان و نيکی را بر هر چيز‬
‫واجب نوده است‪ ،‬پس چون کشتيد‪ ،‬نيکو بکشيد و چون حيوانی را ذبح نوديد‪ ،‬نيکو ذبح‬
‫کنيد‪ ،‬بايد که يکی از شا تيغ خود را تيز کند و ذبيحهء خود را راحت نايد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم بَيَ‬


‫‪ -641‬وعن عائشة رضي اللّه عنها قالت‪ :‬مَا خُيّر رسول اللّه َ‬
‫س َرهُمَا‪ ،‬مَا لَم يَكُن إِثا‪ ،‬فإنْ كانَ إِثا كَانَ أَبعد النّاسِ مِنْه‪ .‬ومَا انَت َقمَ رسول‬
‫َأمْري ِن قَطّ إِلّ أَخذَ أَيْ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم لَِنفْسِهِ ف شَي ٍء قَط‪ ،‬إِ ّل أَن تُنتَهكَ ُح ْرمَةُ اللّه‪ ،‬فَينَتقِم ل ّل ِه تعال ‪ .‬متفقٌ‬
‫اللّه َ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ -641‬عائشه رضی ال عنها می گويد‪:‬‬


‫هرگز مي نگرديد رسول ال صلی ال عليه وسلم ميان دو کار‪ ،‬مگر اينکه آسانتر آن‬
‫را می گرفت‪ ،‬ماداميکه گناه نی بود‪ .‬اگر گناه می بود‪ ،‬دورترين مردم از آن می بود و هرگز‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم برای خود در هيچ چيزی انتقام نگرفت‪ ،‬مگر اينکه حري خدا پايال‬
‫شده باشد و آنگاه برای خدا انتقام می گرفت‪.‬‬
‫ش‪ :‬پيامب صلی ال عليه وسلم مي نشد در ميان دو چيز‪ ،‬مگر اينکه آسانتر آن را اختيار‬
‫نود‪ .‬و آن مثل اينکه خداوند او را در ميان دو عقوبت در حصهء امت متار گردانيده باشد و او‬
‫سبکتر آن را اختيار نوده باشد‪ ،‬يا اينکه کفار و منافقي او را ميان جنگ و صلح مي نوده باشند‬
‫و او صلح را برگزيده باشد‪ ،‬و مانند گفتهء جبئيل عليه السلم و ملک کوهها که اگر خواسته‬
‫باشی‪ ،‬دو کوه بزرگ را بر آنا فرود آورم‪ ،‬ولی آنضرت صلی ال عليه وسلم برای شان طلب‬
‫عفو نوده و سهلتر را که بقای شان در آن بود‪ ،‬برگزيد‪.‬‬
‫و هر گاه گناه بودی دورترين مردم از آن بود و در مکروه هچني بود که آن را مانند‬
‫معصيت اختيار نی کرد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -642‬وعن ابن مسعود رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫ب هَيّنٍ ليّنٍ َسهْلٍ»‪.‬‬
‫ح ُرمُ على ُكلّ َقرِي ٍ‬
‫ح ُرمُ َع َل ْيهِ النّار؟ تَ ْ‬
‫ح ُرمُ عَلى النّارِ َأوْ ِبمَنْ تَ ْ‬
‫أَل أَخْبُ ُكمْ بِمَ ْن يَ ْ‬
‫رواه الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬

‫‪ -642‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪425‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آيا شا را با خب نسازم از کسيکه بر دوزخ‬


‫حرام است؟ يا اينکه دوزخ بر وی حرام است؟‬
‫بر هر نزديک‪ ،‬آسانگي‪ ،‬نرم رفتارِ نرمو‪.‬‬

‫‪ -75‬باب عفو و بشش و دوری از نادانان‬

‫ع نِ الْجَا ِهلِي نَ} العراف‪:‬‬


‫عرِ ضْ َ‬
‫خذِ الْعَ ْف َو وَ ْأ ُمرْ بِالْ ُعرْ فِ َوأَ ْ‬
‫قال ال تعالی‪ُ { :‬‬
‫‪١٩٩‬‬
‫ت وَا َلرْضَن َومَا َبيْ َن ُهمَا ِإلّ بِالْحَقّ وَإِنّ‬
‫خلَ ْقنَا السّنمَاوَا ِ‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬ومَا َ‬
‫جمِيلَ} الحجر‪٨٥ :‬‬ ‫عةَ لتِ َيةٌ فَاصْ َفحِ الصّ ْفحَ الْ َ‬
‫السّا َ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬وَ ْليَعْفُوا وَ ْليَصْنفَحُوا أَ َل تُحِبّونَن أَن يَغْ ِفرَ الُّ َلكُمْن وَالُّ غَفُورٌ‬
‫رّحِيمٌ} النور‪٢٢ :‬‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَالْعَافِيننَ عَننِ النّاسنِ وَالّ نيُحِبّ ا ْلمُحْسِننِينَ} آل عمران‪:‬‬
‫‪١٣٤‬‬
‫عزْمِ ا ُلْمُورِ} الشورى‪٤٣ :‬‬
‫ن ذَِلكَ َلمِنْ َ‬
‫ص َبرَ وَغَ َفرَ إِ ّ‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬وَلمَن َ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬عفو را پيشه کن و به کارهای پسنديده امر کرده و از جاهلن‬


‫اعراض نا‪ .‬اعراف‪199 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬پس در گذر از بی ادبی شان به درگذشت نيکو‪ .‬حجر‪85 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬و بايد که عفو کنند و درگذرند‪ ،‬آيا دوست نی داريد که خدا شا را‬
‫بيامرزد؟ نور‪22 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬و عفو کنندگان تقصي از مردم و خدا دوست می دارد نيکو کاران را‪.‬‬
‫آل عمران‪134 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬و هر که صب کند و ببخشد‪ ،‬اين صفت از کارهای مقصود است‪.‬‬
‫شوری‪43 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ :‬هل أَتى َعلَ ْيكَ‬


‫‪ -643‬وعن عائشة رضي اللّه عنها أَنا قالت للنبّ َ‬
‫ت مِ ْن ُهمْ يوْم العقََبةِ ‪،‬‬
‫َي ْومٌ كَانَ أَش ّد مِنْ يوم أُحُد؟ قال‪َ « :‬ل َقدْ َلقِيتُ مِنْ قَومِك‪ ،‬وكَان أَش ّد ما َلقِي ُ‬
‫‪426‬‬

‫ت وَأَنَا‬
‫ِإ ْذ عرَضتُْ نَفسِي على ابْنِ َع ْبدِ يَالِي َل ابنِ ع ْبدِ كُلل‪ ،‬ف َلمْ يُجبنِى إِل ما أَردْت‪ ،‬فَانْ َط َلقْ ُ‬
‫َمهْمُومٌ على وَ ْجهِي‪ ،‬ف َلمْ أَسَْتفِقْ إِ ّل وَأَنا بقرنِ الثّعالِب‪ ،‬فَر َف ْعتُ رأْسِي‪َ ،‬فإِذا أَنَا بِسحاَبةٍ قَد أَظلّتن‪،‬‬
‫ت َفإِذا فِيها جِبيلُ عليه السلم‪ ،‬فنَادان فقال‪ :‬إِ ّن اللّه تعال قَد َسمِع قَو َل قومِك َلكَ‪ ،‬وَما‬
‫فنَظَر ُ‬
‫ت فِيهم فَنَادَانِي م َلكُ الِبَالِ‪ ،‬فَس ّلمَ عَليّ‬
‫َردّوا َعلَيك‪ ،‬وَقد بعثَ إِلَيك م َلكَ البالِ لِت ْأمُر ُه با شِ ْئ َ‬
‫ُثمّ قال‪ :‬يا مُحَ ّمدُ إِ ّن اللّه قَد س َع قَولَ قَو ِمكَ لَك‪ ،‬وأَنَا َملَكُ الِبال‪ ،‬و َقدْ َبعَثَن َربّي ِإلَ ْيكَ لِت ْأمُرَن‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬بلْ‬
‫ِبَأ ْمرِك‪ ،‬فَمَا شئت‪ :‬إِنْ شئْت‪ :‬أَطَْب ْقتُ َعلَيهمُ الَخْشََبيْن » فقال النب َ‬
‫شرِكُ ِبهِ شَيْئا » متفقٌ عليه‬
‫خرِجَ اللّه مِنْ أَصْلِبهِم منْ يعُْبدُ اللّه وَ ْح َدهُ ل يُ ْ‬
‫َأرْجُو أَ ْن يُ ْ‬

‫‪ -643‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که‪:‬‬


‫مردی به پيامب صلی ال عليه وسلم گفت‪ :‬آيا بر شا روزی آمده که سختتر از روز‬
‫احد بوده باشد؟‬
‫فرمود‪ :‬هرآئينه از قومت ديدم‪ .‬زيرا من دعوت خود را به قبيله ای ابن عبد ياليل بن‬
‫عبد کلل عرضه نودم‪ ،‬ولی آنا به آنچه می خواستم پاسخ مثبت ندادند‪ .‬من در حاليکه‬
‫غمگي بودم بطرفی نامعلوم رفتم و ناگهان بوش آمدم و ديدم که در قرن ثعالب هستم‪ .‬سرم‬
‫را بال کردم ناگهان ديدم که ابری بر من سايه افگنده و بدان نگريسته جبيل را در آن ديدم‬
‫که بن آواز داده فرمود‪ :‬خداوند سخنی را که قومت بتو گفته و جوابی که برايت داده اند‪،‬‬
‫شنيد و فرمانروای کوهها را نزدت فرستاده تا هر طوريکه بواهی وی را در مورد شان مأمور‬
‫گردانی‪ .‬سپس فرمانروای کوهها بر من آواز داده و سلم کرد وگفت‪ :‬ای ممد! هر آئينه‬
‫خداوند سخنی را که قومت برای تو گفت‪ ،‬شنيد و من فرمانروای کوهها هستم‪ ،‬مرا‬
‫پروردگارت بسويت فرستاده تا مرا دستور دهی هر گونه که بواهی دو کوه بزرگ مکه را‬
‫بر سر شان فرود آرم‪.‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اميدوارم خداوند از نسل شان کسانی را پديد آورد‬
‫که خدای واحد را پرستش نوده و به او چيزی را شريک نياورند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم شَيْئا قَطّ بَِيدِه‪ ،‬ول‬


‫‪ -644‬وعنها قالت‪ :‬ما ض َربَ رسول اللّه َ‬
‫ط فَيَنَتقِم مِنْ صاحِِبهِ إِ ّل أَنْ‬
‫امْرأَةً ول خادِما‪ ،‬إِ ّل أَنْ يُجَا ِهدَ ف سَبِيل اللّه‪ ،‬وما نِيل م ْنهُ شيء قَ ّ‬
‫يُنَت َهكَ شَيء مِن مَحَا ِرمِ ال ّلهِ تعال ‪ :‬فَيَنَْت ِقمَ ل ّلهِ تعال ‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬
‫‪427‬‬

‫‪ -644‬عائشه رضی ال عنها گفت که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم هرگز چيزی را بدست خويش نزدند و نه زنی را و نه‬
‫خادمی را‪ ،‬مگر اينکه جهاد فی سبيل ال نوده باشد‪ ،‬و هيچ تاوزی بر ايشان نشد که برای‬
‫خويش انتقام گرفته باشد‪ ،‬مگر اينکه به حري شريعت الی تاوز شده باشد و آنضرت صلی‬
‫ال عليه وسلم فقط برای حق تعالی انتقام گرفته باشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -645‬وعن أَنس رضي اللّه عنه قال‪ :‬كُنتُ َأمْشِي مَعَ رسول اللّه َ‬
‫ظ الَاشِيةِ ‪ ،‬فأَدر َكهُ أَ ْعرَاب‪ ،‬فَجبذهُ ِب ِردَاِئهِ جَ ْبذَة شَديدَةً ‪ ،‬فَنظرتُ إل‬
‫جرَانّ غلِي ُ‬
‫وعليه بُردٌ نَ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬وقَد َأّثرَت بِها حَاشِيةُ الرّدا ِء مِنْ ِشدّةِ جَبذَتِه‪ُ ،‬ثمّ قال‪ :‬يَا‬
‫صفحة عاتِقِ النّبّ َ‬
‫مُحَ ّمدُ ُمرْ ل مِن مالِ ال ّلهِ الذي عِندَك‪ .‬فالَت َفتَ إِلَيْه‪ ،‬فضحِك‪ُ ،‬ثمّ أَمر َلهُ بعَطَاء‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -645‬از انس رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫من هراه رسول ال صلی ال عليه وسلم ميفتم در حاليکه بردی نرانی دارای کناره‬
‫های غليظ و سخت بر شانهء مبارک بود‪ ،‬سپس اعرابی به وی رسيده و ردای شان را گرفته‬
‫بسختی کشيد‪ .‬من به کنارهء شانهء آنضرت صلی ال عليه وسلم نگريسته ديدم که کنارهء‬
‫برد از بسکه بسختی کشيده شده بود بر آن اثر گذاشته بود‪ .‬باز گفت‪ :‬ای ممد! امر کن‬
‫براي از مال خداوند که نزد تو است‪ .‬آنضرت صلی ال عليه وسلم به وی نگريسته تبسم نود‬
‫و باز امر کرد که به وی چيزی داده شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -646‬وعن ابن مسعود رضي اللّه عنه قال‪ :‬كَأنّي أَن ُظ ُر إل رسول اللّه َ‬
‫ح ال ّدمَ‬
‫ضرََب ُه قَو ُمهُ َفأَدموهُ‪َ ،‬و ُهوَ يَمسَ ُ‬
‫و َسلّم ْيكِي نَبِيّا مِن الَنبياءِ‪ ،‬صلوَاتُ ال ّلهِ وَسلمُه َعلَيهم‪َ ،‬‬
‫عَ ْن وَج ِههِ‪ ،‬ويقول‪ « :‬ال ّل ُهمّ اغ ِفرِ ِلقَومي َفإِّنهُم ل َي ْعلَمُونَ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -646‬ابن مسعود رضی ال عنه گفت‪:‬‬


‫گويی من بسوی رسول ال صلی ال عليه وسلم می نگرم‪ ،‬در حاليکه ايشان در بارهء‬
‫پيامبی از پيامبان علي نبينا و عليهم الصلة و السلم حکايت می نودند که قومش وی را‬
‫زده و خون آلود کردند و او خون را از رويش مسح نوده و ميگفت‪ :‬بار خدايا بر قومم‬
‫بيامرز‪ ،‬زيرا آنان نی دانند‪.‬‬
‫‪428‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪« :‬لَيس‬


‫‪ -647‬وعن أب هريرة رضي اللّه عنه أَن رسول اللّه َ‬
‫ك نفسهُ عِند الغضبِ» متفقٌ عليه‪.‬‬
‫الشّديدُ بِالصّر َعةِ‪ ،‬إِنّما الشديدُ الذي يَم ِل ُ‬

‫‪ -647‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬نيومندی و سرسختی به پلوانی نيست‪ ،‬بلکه‬
‫نيومند و سرسخت کسی است که در هنگام خشم نفس خود را مهار نايد‪.‬‬

‫‪ -76‬باب تمل و برداشت آزار و اذيت‬

‫قال ال تعالی‪ { :‬وَالْعَافِيننَ عَننِ النّاسِن وَالّ نيُحِبّ ا ْلمُحْسِننِينَ} آل عمران‪:‬‬


‫‪١٣٤‬‬
‫عزْمِ ا ُلْمُورِ} الشورى‪٤٣ :‬‬
‫ن ذَِلكَ َلمِنْ َ‬
‫ص َبرَ وَغَ َفرَ إِ ّ‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬وَلمَن َ‬

‫خداو ند می فرما يد‪ :‬و فروخورندگان خ شم و ع فو کنندگان تق صي مردم و خداو ند‬


‫دوست می دارد نيکو کاران را‪ .‬آل عمران‪134 :‬‬
‫و ميفرما يد‪ :‬و هر که صب ک ند و در گذرد ا ين صفت از کارهای مق صود ا ست‪.‬‬
‫شوری‪43 :‬‬

‫صلُهم‬
‫‪ -648‬وعن أب هريرة رضي اللّه عنه أَن رجلً قال‪ :‬يا رسول اللّه إِ ّن ل َقرَاَبةً َأ ِ‬
‫وَيَقطَعون‪ ،‬وَأُحسِنُ إِليهِم ويُسِيئُونَ إل‪ ،‬وأَح ُلمُ عَنهم ويهلُونَ َعلَي‪ ،‬فقال‪َ « :‬لئِن كُنتَ كَمَا قُلتَ‬
‫سفّهم اللّ ول يزَا ُل معكَ من اللّه تعال ظَهيٌ َعلَيهم ما ُدمْتَ عَلى ذلك» رواه مسلم‪.‬‬
‫فَ َكأَنّمَا تُ ِ‬
‫وقد سَبَقَ َشرْحُه ف « باب صلة الرحام » ‪.‬‬

‫‪ -648‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫مردی گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم من اقاربی دارم که با آنا پيوستگی‬
‫نوده و صلهء رحم را بای می آورم‪ ،‬ولی آنا با من قطع مراوده می کنند و من با آنا احسان‬
‫و نيکی می کنم‪ ،‬ولی آنا با من بدی می کنند و من در برابر شان از حلم و بردباری کار می‬
‫گيم‪ ،‬در حاليکه آنا بر من خشم و تندی می ورزند‪.‬‬
‫‪429‬‬

‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اگر چنانچه که گفتی باشی‪ ،‬مثل آنست که‬
‫خاکستر داغ به آنا بورانی و هيشه هراه تو از طرف خداوند يار و مددگاری بسر می برد تا‬
‫بر اين روش و طريق ادامه دهی‪.‬‬

‫‪ -77‬باب در مورد خشم و غضب‪ ،‬هرگاه حري شريعت پايال شود‬


‫و برای ياری دين خدا‬

‫خ ْيرٌ ّلهُ عِندَ َر ّبهِ} الحج‪٣٠ :‬‬


‫ح ُرمَاتِ الِّ َف ُهوَ َ‬
‫قال ال تعالی‪َ { :‬ومَن يُعَظّمْ ُ‬
‫صرْكُمْ َو ُيثَبّتْ أَقْدَامَكُمْ} محمد‪٧ :‬‬
‫لّ يَن ُ‬
‫صرُوا ا َ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬إِن تَن ُ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و هر که تعظيم کند احکام خدا را پس اين (تعظيم کردن) بتر‬
‫است برای او نزد پروردگارش‪ .‬حج‪30 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬اگر دين خدا را نصرت دهيد خدا شا را نصرت دهد و ثابت کند قدمهای‬
‫تانرا‪ .‬ممد‪7 :‬‬

‫‪ -649‬وعن أب مسعود عقبة بن عمرو البدريّ رضي اللّه عنه قال‪ :‬جَا َء رَجُلٌ إل النبّ‬
‫ح مِن أجْ ِل فل ٍن مِما يُطِيل بِنَا‪ ،‬فمَا رأيت‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬فقال‪ :‬إنّي لَتأَخّر عَن صَلةِ الصّبْ ِ‬
‫َ‬
‫ضبَ يَومئذ‪ ،‬فقال‪ :‬يَا أَيهَا النّاس‪ :‬إنّ‬
‫ضبَ ف موعِظَ ٍة قَطّ أَش ّد مّا َغ ِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َغ ِ‬
‫النب َ‬
‫مِنكم مَُنفّرين‪ .‬فأَيّ ُكمْ َأمّ النّاسَ فَليُوجِز‪ ،‬فإنّ مِ ْن وراِئهِ الكَبيَ والصّغيَ وذا الَا َج ِة » متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -649‬ابو مسعود عقبه بن عمرو بدری رضی ال عنه روايت نوده گفت‪:‬‬
‫مردی بضور پيامب صلی ال عليه وسلم آمده گفت‪ :‬من از ناز صبح خود را کناره‬
‫می کشم‪ ،‬از واسطهء فلنی به سبب آنکه ناز را طولنی می کند‪ .‬و هرگز نديدم پيامب صلی‬
‫ال عليه وسلم را در هيچ موعظهء که غضبناکتر باشد از غضبی که در آن روز نود و فرمود‪:‬‬
‫ای مردم! در ميان شا کسانی هستند که مردم را گريزان ميسازند و نفرت می دهند‪ ،‬پس هر‬
‫کدام شا که برای مردم امامت داد‪ ،‬بايد آن را کوتاه کند‪ ،‬زيرا در عقب او کوچک و بزرگ‬
‫و نيازمند وجود دارد‪.‬‬
‫‪430‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم مِنْ‬


‫‪ -650‬وعن عائشة رضي اللّه عنها قالت‪ :‬قدِمَ رسول اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم هت َكهُ‬
‫سفَر‪ ،‬وقَد سََت ْرتُ َسهْوةً ل بقِرامٍ فَيهِ تَمَاثيل‪ ،‬فَلمّا رآهُ رسول اللّه َ‬
‫شةُ ‪ :‬أَ َشدّ النّاسِ َعذَابا عِند ال ّل ِه يوم القيامةِ الّذينَ يُضاهُونَ بِخَل ِق ال ّلهِ‬
‫وَت َلوّ َن وج ُههُ وقال‪ « :‬يَا عائِ َ‬
‫» متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -650‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم از سفری تشريف آوردند‪ ،‬در حاليکه من در صفهء‬
‫خانه ام پردهء نازکی را آويزان کرده بودم که بر آن صورتايی وجود داشت‪ .‬چون رسول ال‬
‫صلی ال عليه وسلم آن را ديدند‪ ،‬چهرهء مبارک شان دگرگون شده‪ ،‬عکس های آن را از‬
‫بي برده و فرمود‪ :‬ای عائشه رضی ال عنها! سختترين مردم از روی عذاب در روز قيامت و‬
‫در پيشگاه خدا کسانی اند که به آفرينش خداوند هم مانند می سازند‪.‬‬
‫ش‪ :‬از اين حديث معلوم می شود که مصورين به شديدترين عذاب مازات می شوند‪ ،‬در‬
‫حاليکه خداوند می فرمايد { َأدْ ِخلُوا آلَ ِف ْر َعوْنَ أَشَدّ اْلعَذَابِ }غافر ‪ ،46‬و عذاب مصور از‬
‫عذاب آل فرعون شديدتر است‪.‬‬
‫طبی پاسخ گفته است که اين حديث ممول است به کسی که صورت چيزی را‬
‫بوجود آورد که بدون خدا پرستيده می شود‪ ،‬در حاليکه آن را می داند و قصد اين کار را می‬
‫کند‪ ،‬اين شخص با عمل خويش کافر می شود‪.‬‬
‫ابوالوليد بن رشد گفته است که اگر اين حديث در مورد کافر باشد‪ ،‬اشکالی ندارد‪،‬‬
‫زيرا می شود گفت که وی هراه قوم فرعون در عذاب شان شريک است‪.‬‬
‫و اگر در مورد عاصی آمده باشد‪ ،‬مراد اين است که عذابش از ديگر عاصيان بيشتر‬
‫است و دال بر اين است که معصيت مذکور بسيار بزرگ می باشد که خود احتياج به نوشت‬
‫رساله و کتابی در اين مورد است‪.‬‬

‫‪ -651‬وعنها أَ ّن قريشا َأهَ ّمهُم َشأْ ُن الرأ ِة الَخزُومِية الت سَرقَت فقالوا‪ :‬من يُك ّلمُ فيها‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم؟ فقالوا‪ :‬مَن يَترِي ُء عليهِ إل أُسامةُ بنُ زيدٍ ِحبّ رسول اللّه‬
‫رسولَ اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬أَتَشفعُ ف حدّ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ؟ فَ َكلًّمهُ أُسام ُة ‪ ،‬فقالِ رسول اللّه َ‬
‫َ‬
‫مِن ُحدُودِ ال ّل ِه تعال ؟ ‪ » ،‬ث قا َم فَاخْتَ َطبَ ث قال‪ « :‬إنا أ ْه َلكَ من قبلكُم أّنهُم كانُوا إذَا سرقَ‬
‫‪431‬‬

‫ضعِيفُ أَقامُوا عليهِ الدّ‪ ،‬واْيمُ اللّه‪ ،‬لو أ ّن فاطمَة بنت‬


‫فِيهِم الشّريفُ تَركُوه‪ ،‬وإذا سرق فِيهمِ ال ّ‬
‫ممدٍ سر َقتْ لقَ َطعْتُ يَدهَا » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -651‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که‪:‬‬


‫چون حالت زن مزومی ايکه دزدی کرده بود‪ ،‬قريش را بود مشغول داشت‪ ،‬با خود‬
‫گفتند کدام کس در بارهء او با رسول ال صلی ال عليه وسلم سخن می گويد و گفتند‪:‬‬
‫کدام شخص بر او جرئت می کند‪ ،‬بز اسامه بن زيد‪ ،‬مبوب رسول ال صلی ال عليه وسلم‪.‬‬
‫سپس اسامه رضی ال عنه با آنضرت صلی ال عليه وسلم صحبت نود‪ .‬رسول ال صلی ال‬
‫عليه وسلم فرمود‪ :‬آيا در حدی از حدود خدا شفاعت می کنی؟! سپس برخاسته خطبه‬
‫خوانده فرمود‪ :‬مردمی را که پيش از شا بودند اين چيز هلک ساخت که چون شخص شريف‬
‫و بزرگ زاده ای در ميان شان دزدی می کرد‪ ،‬او را فرو می گذاشتند و چون شخص ضعيف‬
‫و ناتوان در ميان شان دزدی می کرد‪ ،‬حد را بر او جاری می ساختند و سوگند به خدا که‬
‫اگر فاطمه بنت ممد صلی ال عليه وسلم دزدی می کرد‪ ،‬حتما دستش را قطع می کردم‪.‬‬
‫ش‪ :‬حکم اين حديث اين است که شفاعت در حدود بعد از رسيدن موضوع آن به امام‬
‫منوع و حرام می باشد‪ ،‬و قبل از رسيدن آن به امام مستحب است‪ ،‬مگر اينکه آن شخص مردی‬
‫شرور و آزار رسان باشد که در مورد وی بتر است شفاعت صورت نگيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم رَأَى نُخا َمةً ف القِبلةِ ‪.‬‬
‫‪ -652‬وعن أنس رضي اللّه عنه أن النب َ‬
‫فشقّ ذلكَ َعلَيهِ حتّى ُرؤِي ف وجهِه‪ ،‬فَقَامَ فَحَ ّكهُ بَيدِ ِه فقال‪ « :‬إن أحَدكم إذا قَام ف صَلتِه فَإّنهُ‬
‫ي القِ ْب َلةِ ‪ ،‬فل يَ ْب ُزقَنّ أَحدُكُم قِب َل القِ ْب َلةِ ‪ ،‬ولكِن عَ ْن يَسَارِهِ أوْ ْتتَ‬
‫يُنَاجِي ربّه‪ ،‬وإنّ رّبهُ بَيَنهُ وبَ َ‬
‫ضهُ على ب ْعضٍ فقال‪ « :‬أَو َي ْفعَلُ هكذا» متفقٌ‬
‫ف رِداِئ ِه فَبصقَ فِيه‪ُ ،‬ث ّم ردّ َبعْ َ‬
‫قدَ ِمهِ » ُثمّ أ َخ َذ طر َ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ -652‬از انس رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم کثافتی (بلغم و اخلط) را در قبله ديدند‪ ،‬اين امر بر ايشان‬
‫گران آمده و در چهرهء مبارک اثر نود‪ .‬سپس برخاسته و با دست خود آن را پاک کرده و‬
‫فرمود‪ :‬هرگاه يکی از شا برای ادای نازش برميخيزد‪ ،‬هانا او با خدايش راز می گويد و اينکه‬
‫پروردگارش در ميان او و قبله است‪ .‬پس هيچکدام از شا بطرف قبله تف نکند‪ ،‬و ليکن‬
‫‪432‬‬

‫بطرف چپ يا زير پايش آنرا بيندازد‪ .‬سپس گوشهء ردای خود را گرفته و در آن تف نوده و‬
‫قسمتی را بر بالی قسمتی ديگر گردانيده و فرمود‪ :‬يا اينطور بکند‪.‬‬
‫ش‪ :‬و امر به تف نودن چپ يا زير قدم در خارج از مسجد است‪ ،‬اما در مسجد در‬
‫دستمال خويش بايد تف کند‪.‬‬
‫‪433‬‬

‫‪ -78‬باب دستور اوليای امور و زمامداران به مهربانی ونرم رفتاری‬


‫با رعايای خويش و خطر انديشی و شفقت بر ايشان و منع از خيانت و‬
‫سختگيی و بيهوده گذاشت مصال شان و بی خبی از آنان و نيازمندی ها‬
‫و حاجات شان‬

‫حكَ ِلمَنِ ا ّتبَ َعكَ مِنَ ا ْل ُمؤْ ِمنِينَ} الشعراء‪٢١٥ :‬‬


‫جنَا َ‬
‫قال ال تعالی‪ { :‬وَاخْفِضْ َ‬
‫ن وَإِيتَاء ذِي الْ ُقرْبَى َويَ ْنهَى عَ نِ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬إِنّ الّ َي ْأمُرُ بِالْ َع ْدلِ وَا ِلحْ سَا ِ‬
‫حشَاء وَا ْلمُن َكرِ وَا ْلبَ ْغيِ يَعِظُ ُكمْ لَ َعلّكُ ْم تَذَ ّكرُونَ} النحل‪٩٠ :‬‬
‫الْفَ ْ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و با کسانی از مؤمنان که ترا پيوی کردند‪ ،‬فروتن باش و بازوی‬
‫خود را بر آنا پست کن‪ .‬شعراء‪215 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬و خداوند امر می کند به انصاف و نيکوکاری و بشش به خويشاوندان و‬
‫از بی حيائی و کار ناپسنديده و تعدی منع می کند و شا را پند می دهد تا باشد که شا پند‬
‫پذير باشيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -653‬وعن ابن عمر رضي اللّه عنهما قال‪ :‬سِعتُ رسولَ اللّه َ‬
‫سؤُولٌ عَ ْن رعِيّتِه‪ ،‬والرّجُ ُل رَاعٍ‬
‫ع ومَ ْ‬
‫يقول‪ُ « :‬كلّكُم راع‪ ،‬و ُكلّ ُكمْ مسؤولٌ ع ْن رعِيتِه‪ :‬المامُ را ٍ‬
‫عف‬
‫ت زَوجها وَمسؤولةّ عَ ْن رعِيّتِها‪ ،‬والَا ِدمُ رَا ٍ‬
‫ف أه ِل ِه وَمسؤولٌ ع ْن رَعِيّتِه‪ ،‬وَالَرَأةُ راعيةٌ ف بي ِ‬
‫مال سَّي ِد ِه َومَسؤُولٌ عَ ْن رَعِيتِه‪ ،‬و ُكلّكُم راع ومسؤُولٌ عَنْ ر ِعيِّتهِ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -653‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬ههء شا شبانيد‪ ،‬و هر کدام‬
‫شا از رعيت خود پرسيده می شويد‪ ،‬رهب شبان است‪ ،‬و مسئول رعيت خود است‪ ،‬مرد در‬
‫خانواده اش شبان و مسئول از رعيت خود است‪ ،‬و زن در خانهء شوهر خود شبان و مسئول‬
‫رعيت خود است و خدمتگار در مال آقای خود شبان است و از رعيت خود بازخواست می‬
‫شود‪ ،‬و ههء شا شبانيد و از رعيت خويش پرسيده می شويد‪.‬‬
‫‪434‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -654‬وعن أب َيعْلى مَ ْعقِل بن يَسَارٍ رضي اللّه عنه قال‪ :‬سعتُ رسول اللّه َ‬
‫ت و ُهوَ غَاشٌ ِلرَعِيّتِه‪ ،‬إلّ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم يقول‪ « :‬ما مِن عبدٍ يسترعِيهِ اللّه رعّيةً ‪َ ،‬يمُوتُ يومَ يَمو ُ‬
‫لّنةَ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫َح ّرمَ اللّه علَيهِ ا َ‬
‫لنّة » ‪.‬‬
‫حةَ ا َ‬
‫وف روايةٍ ‪َ « :‬فلَم يَحُطهَا بُِنصْحهِ ل يِد رَائ َ‬
‫ح لُم‪ ،‬إلّ‬
‫ي َيلِي أُمورَ الُسلِمي‪ُ ،‬ثمّ ل يَج َهدُ َلهُم‪ ،‬ويَنْص ُ‬
‫وف رواي ٍة لسـلم‪ « :‬ما مِن َأمِ ٍ‬
‫لّنةَ » ‪.‬‬
‫لَم يَدخُل َم َع ُهمُ ا َ‬

‫‪ -654‬از ابو يعلی معقل بن يسار رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬
‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬هيچ بنده ای نيست که‬
‫خداوند او را به شبانی رعيتی برگزيده و او می ميد در حاليکه او برای رعيت خود خيانت‬
‫ورزيده‪ ،‬مگر اينکه خداوند بشت را بر وی حرام می سازد‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که باز آن را با خي خواهی خود حفظ نکند‪ ،‬بوی بشت را در نی‬
‫يابد‪.‬‬
‫و در روايتی از مسلم آمده که‪ :‬هيچ کسی نيست که امور مسلمي بوی سپرده می‬
‫شود‪ ،‬و بعد او برای شان کوشش نی کند و خي خواهی برای شان نی نايد‪ ،‬مگر اينکه با‬
‫ايشان به بشت داخل نی شود‪.‬‬
‫ش‪ :‬بر امام و زمامدار واجب است که برای مصال رعيت خويش کوشيده و در برابر‬
‫اذيت و آزار ديگران از ايشان دفاع نايد‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم يقول‬


‫‪ -655‬وعن عائشة رضي ال عنها قالت‪ :‬سعت رسول ال َ‬
‫ف بيت هذا‪ « :‬اللهم من وَل من أمر أُمت شيئا فشق عليهم فاشقق عليه‪ ،‬ومن وَلِ َي من أمر أمت‬
‫شيئا فرفق بم فارفق به » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -655‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که در اين خانه ام می فرمود‪ :‬بار خدايا‬
‫کسيکه سرپرستی چيزی از کار امتم را بدوش گيد و بر آنا سختگيی کند با او سختگيی‬
‫‪435‬‬

‫کن‪ ،‬وکسی که سرپرستی چيزی از کار امتم را بدوش گرفته و با آنا نرمی کند‪ ،‬با او نرمی‬
‫کن‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -656‬وعن أب هريرة رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫كَانَت بَنُو إسرَائِيلَ تَسُو ُس ُهمُ الَنْبياء‪ُ ،‬كلّما َه َلكَ نب َخ َل َفهُ نب‪ ،‬وَإّنهُ ل نب بَعدي‪ ،‬وسَيَكُونُ‬
‫بَعدي ُخ َلفَا ُء فَيَكُثرُونَ » قالوا‪ :‬يَا رسول اللّه فَما َت ْأ ُمرُنَا؟ قال‪ « :‬أَوفُوا بِبَي َعةِ ا َلوّ ِل فا َلوّل‪ُ ،‬ثمّ‬
‫أَعطُوهُم َح ّقهُم‪ ،‬وَاسأَلوا اللّه الذي لَكُم‪ ،‬فَإنّ اللّه ساِئلُهم عمّا استَرعاهُم » متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -656‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬رهبی و زمامداری بنی اسرائيل را پيامبان‬
‫عليهم السلم به دوش داشتند‪ .‬و هرگاه پيامبی وفات می يافت‪ ،‬پيامب ديگری بايش می‬
‫نشست و هانا پيامبی بعد از من نيست و زود است که بعد از من خلفايی بيايند و زياد می‬
‫شوند‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم ما را چه دستور می دهی؟‬
‫فرمود‪ :‬شا به بيعت اول وفا کنيد‪ ،‬و بعد به آنا حق شان را بدهيد و حق خود را از‬
‫خداوند بواهيد‪ ،‬زيرا خداوند حتما آن ها را از آنچه که سرپرستی آن را بدوش شان ناده‬
‫سؤال می کند‪.‬‬

‫‪ -657‬وعن عائِذ بن عمروٍ رضي اللّه عنه َأّنهُ دَخَلَ على عُبيدِ ال ّلهِ ابن زِياد‪ ،‬فقال له‪:‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يقول‪ « :‬إنّ َشرّ الرّعاءِ الُطَم ُة » فإيّاكَ أن‬
‫ي بُنَي‪ ،‬إن سَمِعتُ رسول اللّه َ‬
‫أَ ْ‬
‫تَكُو َن مِ ْنهُم‪ ،‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -657‬از عائذ بن عمرو رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫او پيش عبيد ال بن زياد آمده و به او گفت‪ :‬ای پسرکم‪ ،‬هانا از رسول ال صلی ال‬
‫عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬بدترين شبانان حطمه است‪ .‬پس برحذر باش از اينکه از‬
‫جلهء آنان باشی‪.‬‬

‫‪ -658‬وعن أب مريَ الَزدِيّ رضي اللّه عنه‪ ،‬أَنه قَالَ لعَاوِيةَ رضي اللّه عنه‪ :‬سَمِعتُ‬
‫ب دُونَ‬
‫ج َ‬
‫ي فَاحَت َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يقول‪ « :‬من ولّ ُه اللّه شَيئا مِن أُمورِ الُسلِم َ‬
‫رسولِ اللّه َ‬
‫‪436‬‬

‫حَاجت ِهمِ و َخلّتِهم وفَقرِهم‪ ،‬احتَجَب اللّه دُونَ حَاجَتِه و َخلِّت ِه وفَقرِهِ يومَ القِيامةِ » فَجعَل مُعَاوِيةُ‬
‫رجُل على َحوَائجِ الناس‪ .‬رواه أبو داود‪ ،‬والترمذي‪.‬‬

‫‪ -658‬از ابو مري ازدی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫او به معاويه رضی ال عنه گفت‪ :‬از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می‬
‫فرمود‪ :‬آنکه خداوند او را به سرپرستی کاری از کارهای مسلمي بگمارد‪ ،‬و او در برابر‬
‫نيازمندی و احتياج و فقر شان حجاب افگند‪ ،‬خداوند در روز قيامت در برابر نيازمندی و‬
‫احتياج و فقر شان حجاب می افگند‪.‬‬
‫از اين رو معاويه رضی ال عنه مردی را برای برآورده ساخت نيازمندی های مردم‬
‫گماشت‪.‬‬

‫‪ -79‬باب در فضيلت و برتری زمامدار دادگر و عدل گستر‬

‫حسَانِ} النحل‪٩٠ :‬‬


‫ل يَ ْأ ُمرُ بِالْعَ ْد ِل وَالِ ْ‬
‫قال ال تعالی‪ { :‬إِنّ ا ّ‬
‫لّ يُحِبّ ا ْلمُ ْقسِطِينَ} الحجرات‪٩ :‬‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وََأ ْقسِطُوا إِنّ ا َ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬هر آئينه خداوند به انصاف و نيکو کاری امر می کند‪ .‬نل‪90 :‬‬
‫و ميفرما يد‪ :‬و داد و عدل نائ يد‪ ،‬زيرا خداو ند عادلن را دو ست می دارد‪ .‬حجرات‪:‬‬
‫‪9‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬سَ ْب َعةٌ‬


‫‪ -659‬وعن أب هريرة رضي اللّه عنه‪ ،‬عن النب َ‬
‫شأَ ف عِبادَةِ ال ّلهِ تَعال ‪ ،‬ورَجُ ٌل ُم َعلّقٌ‬
‫يُ ِظّل ُهمُ اللّه ف ِظ ّلهِ يومَ ل ظِ ّل إ ّل ِظلّه‪ :‬إمَامٌ عادِل‪ ،‬وشَابّ نَ َ‬
‫قَلبُهُ ف الَسَاجِد‪ ،‬ورجُلنِ َتحَابّا ف اللّه‪ ،‬اجتَمعَا عليه‪ ،‬وتَفرّقَا علَيه‪ ،‬ورجُ ٌل دعَتهُ ام َرأَ ٌة ذَاتُ‬
‫صدّقَ بِصدقةٍ ‪َ ،‬فأَ ْخفَاها حَتّى ل تَع َلمَ شِماُل ُه ما‬
‫مَنصِب وجَال‪ ،‬فقال‪ :‬إنّى أَخَافُ اللّه‪ ،‬ورَجُلٌ َت َ‬
‫ضتْ عينَا ُه » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫تُنفِقُ ييِنُه‪ ،‬ورَجُ ٌل ذَكَر اللّه خَالِيا َففَا َ‬

‫‪ -659‬از ابوهريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هفت کس است که در روز قيامت خداوند آنا را‬
‫به سايه (رحت) خويش جای می دهد در روزی که سايه ای جز سايهء حق تعالی نيست‪،‬‬
‫‪437‬‬

‫زمامدار عادل‪ ،‬و جوانی که در عبادت خداوند نشو و نا يافته‪ ،‬و مرديکه دلش وابسته به‬
‫مساجد است‪ ،‬و دو شخصی که با هم برای خدا دوستی نوده بر آن گرد آمده و بر آن از هم‬
‫جدا می گردند‪ ،‬و مرديکه زن با حسب و زيبائی او را بسويش دعوت کرد و او گفت که من‬
‫از خداوند می ترسم‪ ،‬و مرديکه صدقهء ای داده و آنرا طوری پنهانی دهد که دست چپش‬
‫نداند که دست راستش چه انفاق کرد‪ ،‬و مرديکه در خلوت و تنهائی خدا را بياد آورده و‬
‫چشمانش از ترس خدا اشکبار شود‪.‬‬

‫صلّى‬
‫‪ -660‬وعن عبد ال ّلهِ بنِ عمرو بن العاص رضي ال ّل ُه عنهما قال‪ :‬قال رسولُ ال ّلهِ َ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬إ ّن الُقسِطيَ عِ ْن َد ال ّلهِ عَلى مَناِب َر مِنْ نور‪ :‬اّلذِينَ ي ْعدِلُو َن ف حُكْ ِم ِهمْ وأَهلي ِهمْ‬
‫وما وُلّوا » روا ُه مسلم‪.‬‬

‫‪ -660‬از عبد ال بن عمرو بن العاص رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مقسطي در نزد خداوند بر منبهايی از نور‬
‫قرار دارند‪ ،‬آنانيکه در حکم شان و خانواده های شان و وليتی که به آنا داده شده‪ ،‬عدالت‬
‫را رعايت می کنند‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم‬


‫س ْعتُ رسو ِل اللّه َ‬
‫‪ -661‬وعَن عوفِ بن مالكٍ رضي اللّه عنه قال‪ِ :‬‬
‫صلّونَ علَيْكُم‪ ،‬و ِشرَارُ أَئمّتِكُم‬
‫صلّونَ علَ ْيهِم وُي َ‬
‫حبّونُم ويُحبّونكُم‪ ،‬وُت َ‬
‫يقول‪« :‬خِيَارُ أَئمَت ُكمْ الّذينَ تُ ِ‬
‫الّذينَ تُ ْب ِغضُونُم وُي ْبغِضُونَكُم‪ ،‬وَت ْلعُنوَن ُهمْ ويلعنونكم » قال‪ُ :‬قلْنا يا رسُول اللّه‪َ ،‬أفَل نُناِب ُذهُم؟‬
‫قال‪ « :‬ل‪ ،‬ما َأقَامُوا فِي ُكمُ الصّلةَ ‪ ،‬ل‪ ،‬ما َأقَامُوا في ُك ُم الصَلة » مسلم‪.‬‬

‫‪ -661‬از عوف بن مالک رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬بترين امامان و زمامداران شا‬
‫کسانی هستند که آنا را دوست می داريد و آنا شا را دوست می دارند و شا در حق آنا‬
‫دعا می کنيد و آنا برای شا دعا می کنند‪.‬‬
‫و امامان و زمامداران بد شا کسانی هستند که از آنا بد می بريد و آنا از شا بد می‬
‫برند و شا آنا را لعنت می کنيد و آنا شا را لعنت می کنند‪ .‬گفتيم‪ :‬يا رسول ال صلی ال‬
‫عليه وسلم! آيا آنا را از ميان ببي؟‬
‫‪438‬‬

‫فرمود‪ :‬نه‪ ،‬تا زمانيکه ناز را در ميان شا بپا دارند‪ ،‬نه تا زمانيکه ناز را در ميان شا‬
‫برپا درند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫سعْت رَسُول ال ّلهِ َ‬
‫‪ -662‬وعَنْ عِيَاضِ بن حِمار رضي ال ّلهُ عَ ْنهْ قال‪ِ :‬‬
‫ط ُموَفّق‪ ،‬ورَجُ ٌل رَحِي ٌم رَقيقٌ ال َق ْلبِ لِكُ ّل ذِى‬
‫لّنةِ ثَلَثةٌ ‪ :‬ذُو ُسلْطا ٍن مُقْسِ ٌ‬
‫و َسلّم يقول‪َ« :‬أهْلُ ا َ‬
‫ف مُتَ َع ّففٌ ذُو عِيا ٍل » رواهُ مسلم‪.‬‬
‫سلِم‪ ،‬و َعفِي ٌ‬
‫ُقرْبَى َومُ ْ‬

‫‪ -662‬از عياض بن حار رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬اهل بشت ‪ 3‬طبقه اند‪:‬‬
‫زمامدار عادل و موفق‪ ،‬و مردی مهربان و نرم دل برای هر کسيکه با وی قرابت دارد و با هر‬
‫مسلمان‪ ،‬وهر پاکدامن عائله مندی که از سؤالگری پرهيز نايد‪.‬‬

‫‪ -80‬باب در لزوم فرمانبداری اوليای امر در غي معصيت خد و‬


‫حرام بودن پيوی شان در معصيت و نافرمانی خداوند جل جلله‬

‫قال ال تعالی‪ { :‬يَنا َأيّهَنا الّذِين نَ آ َمنُواْ َأطِيعُواْ الّ نوَأَطِيعُواْ الرّس نُولَ َوُأوْلِي‬
‫ا َل ْمرِ مِنكُمْ} النساء‪٥٩ :‬‬

‫خداو ند می فرما يد‪ :‬ای مؤمنان خدا را فرما نبداری کرده و فرما نبداری کن يد پيا مب‬
‫را‪ ،‬و فرمانروايانی را که از جنس شايند‪ .‬نساء‪59 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬عَلى‬


‫‪ -663‬وعن ابن عمر رضي ال ّلهُ عنهما عَن النب َ‬
‫سلِم السّمْ ُع والطّا َع ُة فِيما أَ َحبّ و ِكرَه‪ ،‬إِ ّل أنْ ُي ْؤ َمرَ بِ َمعْصَِي ٍة فَإذا ُأمِر بِم ْعصَِيةٍ فَلَ سَمْ َع وَل‬
‫ا َل ْرءِ الُ ْ‬
‫طا َعةَ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -663‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بر شخص مسلمان لزم است که بشنود و اطاعت‬
‫کند‪ ،‬در آنچه که دوست دارد‪ ،‬يا از آن بد می برد‪ ،‬مگر اينکه به معصيت امر شود و چون به‬
‫معصيتی امر شود‪ ،‬شنيدن و فرمانبداريی در ميان نيست‪.‬‬
‫‪439‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم عَلى السّمْ ِع والطّاعةِ‬


‫‪ -664‬وعنه قال‪ :‬كُنّا إذا باَيعْنَا رسُولَ ال ّلهِ َ‬
‫يقُولُ لَنَا‪« :‬فيما اسْتَ َطعُْت ْم » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -664‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫چون با رسول ال صلی ال عليه وسلم به شنيدن و فرمانبداری کردن پيمان می‬
‫بستيم‪ ،‬به ما ميگفت‪ :‬در آنچه که بتوانيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يقول‪ « :‬مَنْ خلَ َع يَدا منْ‬
‫‪ -665‬وعنهُ قال‪ :‬سَ ِم ْعتُ رسُولَ ال ّلهِ َ‬
‫جةَ لَه‪َ ،‬ومَنْ ماتَ وََليْس ف عُُن ِقهِ ب ْي َعةٌ مَاتَ مِيتةً جَا ِهلًّيةً » رواه‬
‫طَا َعةٍ َلقِى اللّه يوْم القيامَةِ ولَ حُ ّ‬
‫مسلم‪.‬‬
‫وف روايةٍ له‪ « :‬ومَنْ ماتَ َو ُه َو ُمفَارِقٌ للْجَماعةِ ‪ ،‬فَإّن ُه يُوت مِيَتةً جَاهِلّي ًة » ‪.‬‬

‫‪ -665‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬کسيکه دستی را از اطاعت‬
‫بکشد‪ ،‬در روز قيامت بدون حجت و دليل با خدا روبرو می شود‪ .‬و کسيکه بيد و در‬
‫گردنش پيمانی نباشد‪ ،‬به مرگ جاهليت مرده است‪.‬‬
‫و در روايتی از مسلم آمده که کسيکه بيد‪ ،‬در حاليکه از جاعت خود را جدا کرده‬
‫است‪ ،‬هانا برگ جاهليت می ميد‪.‬‬
‫ش‪" :‬مات ميتة جاهلية" يعنی مثل مردم دورهء جاهليت بر گمراهی مرده است‪ ،‬زيرا آنان‬
‫زير فرمان هيچ اميی قرار نی گرفتند‪ ،‬چون آن را عيب می شردند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬اسْ َمعُوا‬


‫‪ -666‬وعَن أَنسٍ رضي ال ّلهُ عنه قال‪ :‬قال رسُولُ ال ّلهِ َ‬
‫وأطيعوا‪ ،‬وإنِ اسُْتعْمِل علَ ْي ُكمْ ع ْبدٌ حبشىّ ‪َ ،‬كأَ ّن رَأْس ُه زَبِيَب ٌة » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -666‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بشنوييد و فرمان بريد اگر چه مقرر شود بر‬
‫شا غلم حبشی که گوئی سرش دانهء کشمشی است‪.‬‬
‫‪440‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -667‬وعن أب هريرة رضي اللّه عنه قال‪ :‬قالَ رسُولُ ال ّلهِ َ‬
‫ك ومَكْر ِهكَ وأََثرَةٍ َعلَيْك » رواهُ مسلم‪.‬‬
‫سرِكَ وَمنْشَ ِط َ‬
‫سرِ َك ويُ ْ‬
‫عل ْيكَ السّمْ ُع وَالطّاعةُ ف عُ ْ‬

‫‪ -667‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بر تو شنيدن و فرمانبداری کردن لزم است؛‬
‫در سختی و آسانی‪ ،‬در خوشی و عدم خوشی‪ ،‬هر چند امراء خويشت را بر شا برگزينند‪ ،‬يعنی‬
‫حقوق شا را به خود اختصاص دهند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -668‬وعن عبدِ ال ّلهِ بن عَمرو رضي اللّه عنهما قال‪ :‬كُنّا مَع رسول ال ّلهِ َ‬
‫ش ِرهِ‪ ،‬إذْ‬
‫و َسلّم ف َسفَر‪ ،‬فََنزَلْنا م ْنزِل‪ ،‬فَمِنّا منْ يُصلحُ خِباءَه‪ ،‬ومِنّا منْ ينَْتضِل‪َ ،‬ومِنّا مَ ْن ُهوَ ف جَ َ‬
‫صلّى الُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ :‬الصّلة جامِعةٌ ‪ .‬فاجْتَمعْنَا إل رَسُولِ ال ّلهِ َ‬
‫نادَى مُنَادي رسول ال ّلهِ َ‬
‫ي ما ي ْعلَ ُم ُه لُم‪،‬‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم فقال‪ « :‬إّنهُ َلمْ يَكُ ْن نب قَبْلي إلّ كَانَ حَقا ع َل ْيهِ أنْ َيدُلّ ُأمَّتهُ عَلى خَ ِ‬
‫ويُن ِذ َرهُم َشرّ ما يعلَ ُمهُ لُم‪ ،‬وإنّ ُأمّتَ ُكمْ ه ِذهِ ُجعِلَ عَافيتُها ف َأوّلِها‪ ،‬وسَُيصِيبُ آ ِخ َرهَا بلءٌ وُأمُورٌ‬
‫تُن ِكرُوَنهَا‪ ،‬وتيءُ فِتَنٌ يُرقّقُ بَعضُها َبعْضا‪ ،‬وتيء الفِتَْنةُ فَيقُو ُل الؤمِن‪ :‬ه ِذ ِه مُ ْهلِكَت‪ُ ،‬ثمّ تَ ْنكَشِف‪،‬‬
‫وتيءُ الفِتَن ُة فَيَقُو ُل ا ُل ْؤمِن‪ :‬هذِ ِه هذِه‪ ،‬فَمَنْ أَ َحبّ أنْ ُيزَ ْحزَحَ عن النّار‪ ،‬وُيدْخَ َل الّنةَ ‪َ ،‬فلَْتأِْتهِ‬
‫حبّ أَنْ يُؤتَى إلَيْه‪.‬‬
‫منيته َو ُهوَ ُي ْؤمِنُ بِال ّل ِه وَالَي ْومِ الخِر‪ ،‬وَلَيأْتِ إل الناسِ الذي يُ ِ‬
‫ص ْفقَةَ يدِه‪ ،‬وثَر َة َقلْبه‪ .‬فَليُط ْعهُ إنِ اسْتَطَاع‪ ،‬فَإنْ جَاءَ آ َخرُ‬
‫ومَنْ بَايع إماما َفأَعْطَاهُ َ‬
‫ينازعُه‪ ،‬فاضْربُوا ُعنُقَ ال َخ ِر » رواهُ مسلم‪.‬‬

‫‪ -668‬از عبد ال بن عمرو رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫ما با رسول ال صلی ال عليه وسلم در سفر بودي وبه منلی فرود آمدي‪ ،‬بعضی از ما‬
‫خيمه های کوچک خود را درست می کرد‪ ،‬و بعضی مسابقهء تياندازی می دادند و بعضی در‬
‫طويله های حيوانات خود بودند که ناگاه منادی رسول ال صلی ال عليه وسلم اعلن نود‬
‫که – هگی ناز! – و ههء ما به حضور رسول ال صلی ال عليه وسلم گرد آمدي و‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪:‬‬
‫هيچ پيامبی قبل از من نبوده‪ ،‬مگر اينکه بر وی حق بوده که امت خود را به خيی‬
‫که ميداند‪ ،‬رهنمائی نوده و آنا را از شری که می داند باز دارد و عافيت و سلمتی اين امت‬
‫در اول آن گردانيده شده است‪ .‬و در آخر آن بلها و اموری پيدا می شود که شا آن را نی‬
‫‪441‬‬

‫شناسيد و فتنهء می آيد که بعضی‪ ،‬بعضی ديگر را آسانتر ميسازد و فتنه ای مي آيد‪ ،‬مؤمن می‬
‫گويد که اين فتنه مرا هلک می کند‪ .‬باز دور می شود و باز فتنهء مي آيد و مؤمن می گويد‪:‬‬
‫هي‪ ،‬هي‪ ،‬پس کسيکه دوست دارد اينکه از جهنم دور گشته و به بشت داخل شود‪ ،‬بايد‬
‫که مرگش در رسد‪ ،‬در حاليکه او به خدا و روز آخرت ايان دارد‪ ،‬و با مردمی معامله کند که‬
‫دوست دارد‪ ،‬مردم با او معامله بنمايند‪.‬‬
‫و آنکه به امامی بيعت کند و به او پيمان دست و ثرهء دلش را بدهد‪ ،‬بايد تا می تواند‬
‫از او اطاعت کند و اگر ديگری آمده و با وی منازعه و جنگ کرد‪ ،‬گردن دومی را بزنيد‪.‬‬

‫لعْفيّ‬
‫جرٍ رضي اللّه عنه قال‪ :‬شأَلَ َسلَمةُ بنُ يزيدَ ا ُ‬
‫‪ -669‬وعن أب هُنَيْد َة وائِ ِل بن حُ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬فقال‪ :‬يا نب اللّه‪ ،‬أرََأْيتَ إ ْن قَا َمتْ علَ ْينَا أُمراءُ يَسأَلُونَا ح ّقهُم‪،‬‬
‫رَسُولَ ال ّلهِ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم « ا ْس َمعُوا‬
‫ويَْنعُونَا حقّنا‪ ،‬فَمَا َت ْأ ُمرُنَا؟ َفأَعْرضَ عنه‪ُ ،‬ثمّ سألَه‪َ ،‬فقَال رَسُولُ ال ّلهِ َ‬
‫وأطِيعُوا‪ ،‬فَإنّما علَ ْي ِه ْم ماحُ ّملُوا وعلَيْكُم ما حُ ّملُْت ْم » رواهُ مسلم‪.‬‬

‫‪ -669‬از ابو هنيده وائل بن حجر رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫سلمه بن يزيد جعفی از رسول ال صلی ال عليه وسلم سؤال نوده گفت‪ :‬يا نبی ال‬
‫صلی ال عليه وسلم! اگر چنانچه بر ما واليانی تعيي گردند که حق خود را از ما بطلبند‪ ،‬ولی‬
‫حق ما را از ما باز دارند‪ ،‬ما را چه دستور می دهی؟‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم از وی اعراض نود‪ .‬باز سؤال کرد‪ ،‬رسول ال صلی ال‬
‫عليه وسلم فرمود که بشنوييد و فرمان بريد‪ ،‬زيرا آنا در قسمت انام وظيفهء خود مسئولند و‬
‫شا هم در قسمت انام وظيفهء که بر دوش شا است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫سعُودٍ رضي ال ّلهُ عنه قال‪ :‬قال رسُو ُل اللّه َ‬
‫‪ -670‬وَعَنْ عَ ْبدِ ال ّلهِ بن م ْ‬
‫و َسلّم‪ « :‬إّنهَا ستَكُونُ ب ْعدِي َأَثرَ ٌة ‪ ،‬وُأمُورٌ ُتنْ ِكرُوَنهَا» قالوا‪ :‬يا رسُولَ ال ّلهِ‪ ،‬كَيفَ َت ْأ ُمرُ مَنْ َأدْركَ‬
‫سأَلُو َن اللّه الذي لَ ُك ْم » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫مِنّا ذلك؟ قال‪ُ « :‬ت َؤدّونَ الَ ّق الذي َعلَيْكُم‪ ،‬وتَ ْ‬

‫‪ -670‬از عبد ال بن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بعد از من خود گزينی (خود پسندی) و‬
‫اموری پديدار می شود که برای شا نا آشنا است‪.‬‬
‫‪442‬‬

‫گفتند‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم چه امر می کنی‪ ،‬هر گاه يکی از ما آن را‬
‫دريابد؟‬
‫فرمود‪ :‬حقی را که بر شاست‪ ،‬ادا نوده و آن حقی را که خود داريد از خداوند طلب‬
‫کنيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬مَنْ‬


‫‪ -671‬وعن أب هريرة رضي ال ّل ُه عنه قال‪ :‬قال رسُولُ ال ّلهِ َ‬
‫أَطَاعَن َف َقدْ أَطَاعَ اللّه‪َ ،‬ومَنْ َعصَان َفقَدْ َعصَى اللّه‪َ ،‬ومَنْ يُطِ ِع المِيَ َف َقدْ أطَاعَن‪ ،‬ومَنْ يعْصِ‬
‫ي َف َقدْ َعصَانِي » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫المِ َ‬

‫‪ -671‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه از من اطاعت کند از خداوند اطاعت‬
‫نوده است و آنکه نافرمانی مرا کند‪ ،‬هانا نافرمانی خدا را کرده است‪ .‬و آنکه از امي اطاعت‬
‫کند‪ ،‬از من اطاعت کرده است و آنکه نافرمانی امي را بکند‪ ،‬هانا نافرمانی مرا کرده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬من‬


‫‪ -672‬وعن ابن عباسٍ رضي اللّه عنهما أن رسول اللّه َ‬
‫ت مِيَتةً جا ِهلِي ًة » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫َكرِه مِنْ َأمِيِ ِه شيْئا فَليَصبِر‪ ،‬فإّنهُ مَن خَرج مِنَ السّلطَانِ شِبا مَا َ‬

‫‪ -672‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه از اميش چيزی را بد پندارد‪ ،‬بايد که‬
‫صب کند‪ ،‬زيرا کسيکه به اندازهء يک وجب از اطاعت زمامدار بيون شود‪ ،‬برگ جاهليت‬
‫مرده است‪.‬‬
‫ش‪ :‬احاديث وارده در مورد اطاعت زمامداران و اوليای امور است‪ .‬امام اگر زمامدار‪،‬‬
‫پيو نظام و شريعت اسلمی نباشد‪ ،‬و به روشهای جاهلی حکومت کند‪ ،‬اطاعت و فرمانبداری‬
‫ل }النساء‬
‫جعَلَ الّلهُ لِلْكَاِفرِي َن َعلَى اْل ُم ْؤمِِنيَ َسبِي ً‬
‫از او روا نيست که خداوند فرموده است‪ { :‬وَلَن يَ ْ‬
‫‪141‬‬
‫اما در مورد زمامدار ستمگر رجوع شود بعنوان "کلمة حق عند سلطان جائر" فتح الباری‬
‫نی از سؤال امارت‪.‬‬
‫‪443‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يقول‪:‬‬


‫‪ -673‬وعن أب بكر رضي اللّه عنه قال‪ :‬سعت رسول اللّه َ‬
‫« مَن أهَا َن السّلطَانَ َأهَاَنهُ اللّه » رواه الترمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -673‬از ابو بکره رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که فرمود‪ :‬آنکه زمامدار مسلمي را توهي‬
‫کند‪ ،‬خداوند او را ذليل می سازد‪.‬‬

‫‪ -81‬باب منع از درخواست امارت و بتر بودن ترک زمامداری و‬


‫وليت امر‪ ،‬هرگاه او را معي نسازند و يا مصلحت تقاضا نکند‬

‫خرَةُ نَجْ َعُلهَا لِلّذِي نَ لَ ُيرِيدُو نَ عُُلوّا فِي ا َلْرْ ضِ‬


‫قال ال تعالی‪ { :‬تِ ْل كَ الدّارُ الْ ِ‬
‫وَلَ َفسَادًا وَا ْلعَا ِقبَةُ لِ ْل ُمتّقِينَ} القصص‪٨٣ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬اين سرای بازپسي را به آنانيکه در زمي تکب نی کنند‪ ،‬و نه فساد‬
‫می نايند‪ ،‬مقرر می داري و حسن عاقبت برای پرهيزگاران است‪ .‬قصص‪83 :‬‬

‫‪ -674‬وعن أب سعيد عبد الرحنِ بن سَمُرةَ رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬قال ل رسول اللّه‬
‫سرَ َة ‪ :‬ل تَسأَل المارَ َة ‪ ،‬فَإّنكَ إن أُعْطِيتَها عَن غَ ْيرِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬يَا عَب َد الرّحن بن ُ‬
‫َ‬
‫مسأََلةٍ أُعنتَ علَيها‪ ،‬وإن أُعطِيتَها عَن مسأَلةٍ وُكِلتَ إلَيْها‪ ،‬وإذَا َح َل ْفتَ عَلى يَمِي‪َ ،‬فرَأَيت غَيها‬
‫ك » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫خَيا مِنهَا‪َ ،‬ف ْأتِ الذي هُو خي‪ ،‬وكفّر عَن يَميِن َ‬

‫‪ -674‬از ابو سعيد عبد الرحن بن سره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم براي فرمود‪ :‬ای عبد الرحن بن سره! درخواست‬
‫امارت مکن‪ ،‬زيرا اگر بدون درخواست‪ ،‬امارت داده شوی بر آن ياری داده می شوی‪ ،‬و اگر‬
‫به اساس درخواستت داده شوی خود بدان موکول می گردی‪ ،‬و اگر سوگندی خوردی و‬
‫غي آن را بتر يافتی آنچه را که خي است‪ ،‬انام ده و به عوض سوگندت کفاره ده‪.‬‬
‫ش‪ :‬ظاهر نی افادهء تري را می کند و دليلش هم اين فرمودهء آنضرت صلی ال عليه‬
‫وسلم است که فرمود‪« :‬إنّا واللّه ل ُنوَلّي هذَا العَمَلَ أحدا سَأَلَه‪ ،‬أو أحَدا َحرَص عليه» زيرا کسی‬
‫‪444‬‬

‫که خواستار امارت می شود و بر آن حرص می ورزد از خواسته اش‪ ،‬چني اسنتنباط می شود که‬
‫وی برای نفع اسلم و مسلمي اين کار را نی کند‪ ،‬بلکه برای بدست آوردن منافع شخصی به‬
‫اين کار اقدام می ورزد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬يا‬


‫‪ -675‬وعن أب ذرٍ رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال ل رسول اللّه َ‬
‫ك ما أُ ِحبّ لِنَفسي‪ ،‬ل َتَأمّرنّ على اثْنيْن ول تولّيَنّ مال يتِيمِ»‬
‫أبا ذَر َأرَاك ضعِيفا‪ ،‬وإن أُ ِحبّ ل َ‬
‫رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -675‬از ابو ذر رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬ای اباذر! من ترا ناتوان می بينم و برايت‬
‫دوست دارم آنچه را که برای خويش دوست دارم‪ ،‬بر دو نفر امي مشو! و سرپرستی مال‬
‫يتيمی را به دوش مگي‪.‬‬

‫‪ -676‬وعنه قال‪ :‬قلت‪ :‬يا رسول اللّه أل تَستع ِملُن؟ فضَرب بِي ِدهِ على منْكبِي ُثمّ قال‪:‬‬
‫ضعِيف‪ ،‬وإّنهَا أَمانة‪ ،‬وإنّها يوم القيامَة ِخزْيٌ وَندَامةٌ‪ ،‬إلّ من أخَذها بِحقّها‪ ،‬وأدى‬
‫« يا أبا َذرّ إّنكَ َ‬
‫الذي عليهِ فِيها » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -676‬از ابو ذر رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫گفتم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم ! آيا مرا بوظيفهء مقرر نی ناييد؟‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم دست خود را به شانه ام زده فرمود‪ :‬ای اباذر هانا تو‬
‫ناتوانی! و هانا آن امانت است‪ ،‬و نتيجهء آن در روز قيامت خواری و پشيمانی است‪ ،‬مگر‬
‫کسيکه آن را بقش گرفته و واجبی را که در اينمورد بر دوش اوست بای آورد‪.‬‬
‫ش‪ :‬ذم برای کسيست که اهليت وليت را ندارد و يا عدالت را در کارش رعايت نی‬
‫کند و اما آنکه اهل امارت بوده و عدالت را در آن مرعی دارد‪ ،‬فضيلتی بس بزرگ را دارا می‬
‫باشد‪ ،‬و او از جلهء هفت کسيست که خداوند در روز قيامت وی را در سايه اش پناه می دهد‪.‬‬
‫قرطبی می گويد‪ :‬و او هراه با کسانی است که خداوند بر آنان انعام و فضل نوده است‬
‫که آنان پيامبان و صديقان و شهداء و نيکوکاران اند‪.‬‬
‫‪445‬‬

‫مصنف می گويد‪ :‬هراه با فضيلتی که امارت دارد‪ ،‬خطر آن زياد است‪ ،‬از اينرو‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم از آن بيم داده است و علماء هم از قبول آن بيم داده اند‪ .‬و‬
‫گروهی از سلف صال از قبول آن اباء ورزيده و با آزاری که از ناحيهء عدم پذيرش آن مواجه‬
‫شدند‪ ،‬صب نودند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪« :‬إنّكم‬


‫‪ -677‬وعن أب هُريرة رضي اللّه عنه أن رسول اللّه َ‬
‫ستحرِصون على المارةِ ‪ ،‬وستَكُونُ َندَامَة يوْم القِيا َمةِ » رواهُ البخاري‪.‬‬

‫‪ -677‬از ابوهريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هانا شا بر امارت حرص می ورزيد‪ ،‬و زود‬
‫است که در روز قيامت پشيمانی ببار آورد‪.‬‬

‫‪ -82‬باب ترغيب زمامدار و قاضی و ديگر واليان امر‪ ،‬برای اينکه‬


‫وزير و هکار صال برگزينند و از هنشينان بد دوری جويند‬

‫ضهُمنْ ِلبَعْضنٍ عَ ُدوّ إِلّ ا ْلمُتّقِيننَ} الزخرف‪:‬‬


‫قال ال تعالی‪ { :‬الَْخِلّء َي ْومَئِذٍ بَ ْع ُ‬
‫‪٦٧‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬در آن روز بعضی دوستان با بعضی دشن باشند‪ ،‬جز پرهيزگاران‪.‬‬
‫زخرف‪67 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -678‬عن أب سعيدٍ وأب هريرة رضي اللّه عنهما أن رسولَ اللّه َ‬
‫خلَف مِنْ خَلي َفةٍ إلّ كَاَنتْ َلهُ بِطَانتَانِ‪ِ :‬بطَاَنةٌ َت ْأمُرُ ُه بِالَ ْعرُوفِ‬
‫قال‪« :‬مَا َب َعثَ ال ّل ُه مِن نب‪ ،‬ول استَ ْ‬
‫صمَ ال ّل ُه » رواه البخاري‪.‬‬
‫ضهُ عليهِ والَعصُو ُم من َع َ‬
‫شرّ و ُت ّ‬
‫وَ ُتضّهُ عليه‪ ،‬وبِطَاَنةٌ َتأْ ُمرُ ُه بِال ّ‬

‫‪ -678‬از ابو سعيد و ابو هريره رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خداوند هيچ پيامبی را نفرستاده و هيچ کسی‬
‫را خليفه نساخته‪ ،‬مگر اينکه برای شان دو رازدار و دوست خالص می باشد‪ .‬دوستی که او را‬
‫‪446‬‬

‫به کارهای خوب امر و تشويق می کند‪ ،‬و دوستی که او را بکارهای بد امر و تشويق می نايد‬
‫و معصوم کسيست که خداوند حفظش کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬إذا‬


‫‪ -679‬وعن عائشة رضي اللّه عنها قالت‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫أرَا َد اللّه بالمِيِ خيا‪َ ،‬جعَلَ له وزيرَ صِدق‪ ،‬إن نَسي ذكّره‪ ،‬وَإن ذَ َكرَ أعَانَه‪ ،‬وَإذا َأرَاد بهِ غَيَ‬
‫ذلك جعَ َل له َوزِيرَ سُوء‪ ،‬إن نَسي ل ُيذَكّره‪ ،‬وَإن ذَ َكرَ ل ُيعِ ْنهُ»‪ .‬رواه أبو داود بإسناد جيدٍ على‬
‫شرط مسلم‪.‬‬

‫‪ -679‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه خداوند به زمامدار ارادهء خي کند‪،‬‬
‫برايش وزير و دوستی بر می گزيند‪ ،‬که چون فراموش کند‪ ،‬بيادش آورد و اگر بياد آورد‪،‬‬
‫کمکش کند‪ ،‬و اگر به او ارادهء ديگری داشته باشد‪ ،‬برايش وزير بدی معي می کند که اگر‬
‫فراموش کند‪ ،‬بيادش نی آورد و چون بياد آورد‪ ،‬ياريش نکند‪.‬‬

‫‪ -83‬باب نی از تفويض امارت و قضاء برای آنکه طلبش کند و يا‬


‫بر آن حرص ورزد‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -680‬عن أب موسى الَشعريّ رضي اللّه عنه قال‪ :‬دخَلتُ على النب َ‬
‫ض مَا ولّ َك اللّه‪ ،‬عزّ‬
‫و َسلّم أنَا َورَجُل ِن مِنْ بن عَمّي‪ ،‬فقال أ َح ُدهُمَا‪ :‬يا رسولَ اللّه أمّرنَا عَلى بع ِ‬
‫وجل‪ ،‬وقال الخ ُر مِثْلَ ذلك‪ ،‬فقال‪ « :‬إنّا واللّه ل ُنوَلّي هذَا العَمَلَ أحدا َسأَلَه‪ ،‬أو أحَدا َحرَص‬
‫عليه »‪.‬‬

‫‪ -680‬از ابو موسی اشعری رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫من و دو نفر از پسر عموهاي خدمت پيامب صلی ال عليه وسلم داخل شدي‪ ،‬يکی از‬
‫آن دو گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم! ما را به بعضی از آنچه که خداوند بر آن‬
‫سرپرستت مقرر فرموده مأمور گردان‪ ،‬دومی هم اينچني گفت‪ .‬آنضرت صلی ال عليه وسلم‬
‫فرمود‪ :‬بدا ما اين کار را به کسی نی سپاري که آن را بطلبد‪ ،‬يا بر آن حرص ورزد‪.‬‬
447
‫‪448‬‬

‫كتاب الدب‬
‫ادب‪ :‬عبارت است از انام کردار و گفتاری که پسنديده است‪.‬‬
‫حافظ بن حجر می گويد‪ :‬که بعضی از ادب بر عمل به اخلق پسنديده تعبي می کنند‪ ،‬و گفته‬
‫شده که آن عبارت است از ايستادگی و ثبات در برابر نيکی ها و گفته شده که آن عبارت‬
‫است از احترام کسانی که بزرگتر و مهربانی با کسانی که کوچکترند‪.‬‬

‫‪ -84‬باب در فضيلت حياء و تشويق بر آن‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َمرّ َعلَى‬


‫‪ -681‬عن ابْنِ ُع َمرَ رضي اللّه عنهما أَنّ رسولَ اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬دَ ْعهُ فإِنّ‬
‫ظ أَخَاهُ ف الَيَاء‪ ،‬فَقَالَ رسُولُ اللّه َ‬
‫رَجُ ٍل مِنَ الَْنصَارِ َو ُهوَ َيعِ ُ‬
‫اليا َء مِنَ الِيانِ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -681‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم از کنار مردی از انصار گذشتند‪ ،‬در حاليکه برادرش‬
‫را در مورد حياء نصيحت می کرد‪ .‬رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬رهايش کن‪ ،‬زيرا‬
‫حياء از جلهء خصائص ايانی است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫‪ -682‬وعن عِمْران بن ُحصَيْن‪ ،‬رضي اللّه عنهما‪ ،‬قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫و َسلّم‪« :‬اليَاءُ ل َيأْت إ ّل بِخَ ْي ٍر » متفق عليه‪.‬‬
‫ليَاءُ ُكّلهُ خَ ْيرٌ » ‪.‬‬
‫وف رواية لسلم‪ « :‬الَياءُ خَ ْيرٌ ُكّلهُ » أ ْو قَال‪ « :‬ا َ‬

‫‪ -682‬از عمران بن حصي رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬حياء جز خي چيزی را ببار نی آورد‪.‬‬
‫و در روايت مسلم آمده که‪ :‬حياء هه اش خي است‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ هِ و َسلّم قال‪« :‬‬


‫‪ -683‬و عن أ ب هُريرة ر ضي اللّه ع نه‪ ،‬أنّ ر سول اللّه َ‬
‫ضلُها قوْلُ ل إله إ ّل اللّه‪ ،‬وَأدْنَاها إمَاطةُ ا َلذَى‬
‫اليَا نُ ِبضْع وس ْبعُونَ‪ ،‬أوْ ِبضْ عُ وَ ِستّونَ ُشعْبةً ‪َ ،‬فَأفْ َ‬
‫عنَ ال ّطرِيقِ‪ ،‬والياءُ ُشعَْبةٌ مِنَ اليَا ِن » متفق عليه‪.‬‬
‫‪449‬‬

‫‪ -683‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ايان هفتاد و چ ند شا خه ا ست‪ ،‬يا فرمود‪:‬‬
‫ش صت و چ ند شا خه ا ست‪ ،‬پس برتر ين آن گفت هء ل إله إ ّل اللّه‪ ،‬و پائ ي تر ين آن دور کردن‬
‫چيزهای مؤذی (مثل خس و خاشاک) از راه است‪ .‬و حياء شاخه ای از ايان است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫ل ْدرِيّ رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬كان رسول اللّه َ‬
‫‪ -684‬وعن أب سعيد ا ُ‬
‫و َسلّم أَ َشدّ حَيَاءَ مِنَ اْل َعذْرَاءِ ف ِخ ْد ِرهَا‪ ،‬فَإذَا رأى شَيْئا َي ْك َرهُه َع َرفْنَاهُ ف وَ ْجهِه‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -684‬از ابوسعيد الدری رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫حيای رسول ال صلی ال عليه وسلم از حيای دختر بکر در پرده و حجابش شديدتر‬
‫بود‪ ،‬و هرگاه چيزی را مشاهده می نود که از آن بدش می آمد‪ ،‬در چهرهء مبارکش آنرا در‬
‫مي يافتيم‪.‬‬

‫‪ -85‬باب در اهيت حفظ و نگهداری اسرار و رازهای نانی‬

‫سؤُولً} السراء‪٣٤ :‬‬


‫قال ال تعالی‪{ :‬وََأوْفُو ْا بِا ْل َعهْدِ إِنّ ا ْل َعهْدَ كَانَ َم ْ‬

‫خداو ند می فرما يد‪ :‬و به ع هد و فا کن يد‪ ،‬زيرا از و فا به ع هد پر سيده خوا هد شد‪.‬‬


‫اسراء‪34 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫ل ْدرِيّ ر ضي اللّه ع نه قال‪ :‬قال ر سول اللّه َ‬
‫‪ -685‬و عن أ ب سعيد ا ُ‬
‫و َسلّم‪ « :‬إنّ مِ نْ أَ َشرّ النّا سِ عِ ْندَ اللّ هِ مَ ْنزِلَة َيوْم اْلقِيا َمةِ الرّجُل يُفضِي إل ا َلرْأَ ِة َوتُفضِي إلَي هِ ثُمّ‬
‫شرُ ِس ّرهَا» رواه مسلم‪.‬‬
‫يَنْ ُ‬

‫‪ -685‬از ابو سعيد الدری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هانا از بدترين مردم در نزد خدا از روی مرتبه‬
‫در روز قيامت‪ ،‬مرديست که با زن هبستر می گردد و زن با او هبستر می گردد‪ ،‬سپس راز‬
‫زن را آشکار می کند‪.‬‬
‫‪450‬‬

‫‪ -686‬وعن عبد اللّه بن عمر رضي اللّه عنهما أن عمر رضي اللّه عنه حي َتأَيّمتْ بِنْتُهُ‬
‫حفْ صةُ قال‪ :‬لقي تُ عُثْمَا نَ بْ نَ َعفّان ر ضي اللّه ع نه‪ ،‬فَ َعرَضْ تُ علَيْ هِ حف ص َة فَقلت‪ :‬إ نْ شِئ تَ‬
‫صةَ بِنْ تَ عُمر؟ قال‪َ :‬سأَنْ ُظ ُر ف أ ْمرِي فَلبِثْ تُ ليَالِي‪ُ ،‬ثمّ َلقِين‪ ،‬فقال‪ :‬قد بدا ل أ نْ ل‬
‫أنكَحْتُ كَ َحفْ َ‬
‫حتُكَ َحفْصةَ بنْتَ‬
‫َأَت َزوّجَ يوْمي هذا‪َ ،‬فلَقِيتُ أبا بَ ْكرِ الصّدي َق رضي اللّه عنه‪ .‬فقلت‪ :‬إن شِئْتَ أَنكَ ْ‬
‫عُمَر‪ ،‬فصمتَ أبو بكْر رضي اللّه عنه‪َ ،‬فلَ مْ ي ْرجِ عْ إلّ شَيْئا‪ ،‬فَكُنْ تُ َعلَيْ هِ أَوجَد مِنّي على ُعثْمان‪،‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪َ ،‬فأَنْكَحُْتهَا إيّاه‪ ،‬ف َلقِينَي أبُو ب ْكرٍ فقال‪َ :‬ل َعلّ كَ‬
‫َفلَبثْ تُ ليَال‪ُ ،‬ثمّ خطَبهَا النب َ‬
‫و َجدْتَ علَيّ حِيَ عَرضْتَ علَيّ حفْصة َفلَمْ َأرْجعْ إِلْيَكَ شَيْئا؟ فقلت‪ :‬نَعم‪ .‬قال‪ :‬فإنهْ لْ َيمْنعْن أنْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ذَكرَها‪َ ،‬فلَ مْ‬
‫أرْجِ عَ ِإلَيْ كَ فيما عرضْ تَ عليّ ا ّل أَنّي كُنْ تُ َعلِمْ تُ أَنّ النّبِيّ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم لقَِبلُْتهَا‪،‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ ،‬ولوْ تَر َكهَا النّبِيّ َ‬
‫أَكُنْ َلفْشِي ِس ّر رسول اللّه َ‬
‫رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -686‬از عبد ال بن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫عمـر رضـی ال عنـه گفـت‪ :‬چون دخترش حفصـه بيوه شـد‪ ،‬بـا عثمان رضـی ال عنـه‬
‫ملقات نوده و حف صه را برای ازدواج وی پيشنهاد کرده و گف تم‪ :‬ا گر بوا هی حف صه ب نت‬
‫عمر رضی ال عنه را به عقد نکاحت در آورم‪.‬‬
‫گفت‪ :‬در کارم می نگرم‪.‬‬
‫سپس چ ند ش بی صب نودم و باز او را ديدم و گ فت‪ :‬به ا ين ن ظر ر سيدم که در ا ين‬
‫وقت ازدواج نکنم‪ .‬باز ابوبکر رضی ال عنه را ملقات نوده به وی گفتم‪ :‬اگر بواهی حفصه‬
‫بنت عمر رضی ال عنه را به عقد نکاحت درآورم‪ .‬ابوبکر رضی ال عنه خاموش گشته و هيچ‬
‫چيزی نگ فت‪ .‬از اينرو ب يش از عثمان ر ضی ال ع نه بر وی خشمناک بودم‪ .‬چ ند ش بی صب‬
‫کردم‪ ،‬سپس پيامب صلی ال عليه وسلم او را خواستگاری نوده و من او را بر ايشان به نکاح‬
‫دادم‪.‬‬
‫ابوب کر ر ضی ال ع نه مرا ديده و گ فت‪ :‬حتما بر من ق هر شدی از اين که حف صه را بر‬
‫من عرضه نودی و من چيزی برايت نگفتم؟‬
‫گفتم‪ :‬بلی‪.‬‬
‫گفت‪ :‬چيزی مرا باز نداشت از اينکه در برابر پيشنهادی که کردی جوابی دهم‪ ،‬جز‬
‫اين که ميدان ستم که پيا مب صلی ال عل يه و سلم او را ياد کرده بود و من ک سی نبودم که راز‬
‫‪451‬‬

‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم را افشاء ک نم و ا گر پيا مب صلی ال عل يه و سلم او را می‬


‫گذاشت‪ ،‬قبولش می کردم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم عنْده‪،‬‬


‫‪ -687‬وعن عائشة رضي اللّه عنها قالت‪ :‬كُنّ َأزْواجُ النّبِيّ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬
‫ت فَاطِم ُة ر ضي اللّه عن ها تَمْشِي‪ .‬مَا تَخْطي ُء مِشْيتُهَا مِ ْن مِشْيَ ِة ر سول اللّه َ‬
‫َفأْقْبل ْ‬
‫ب با وقال‪ « :‬مرْحبا بابنَت » ُثمّ أَ ْجلَسهَا ع ْن يِيِنِ هِ َأوْ ع نْ شِمالِه‪ُ .‬ثمّ‬
‫و َسلّم شَيْئا‪َ ،‬فلَمّا رآها رَحّ َ‬
‫سارّها فَبَك تْ بُكَاءً شديدا‪ ،‬فلَمّا رَأى َجزَعَها سَارّها الثّانِيةَ َفضَحِكَت‪ ،‬فقلت لَا‪ :‬خ صّك رسول‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم مِن بيْ ِن نِساِئهِ بالسّرار‪ُ ،‬ثمّ أَْنتِ تَ ْبكِي؟‬
‫اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ‬
‫ك رسولُ اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم سأَلُْتهَا‪ :‬ما قال ل ِ‬
‫َفلَمّا قَام رسولُ اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم ِسرّه‪َ .‬فلَمّا ُت ُوفّيَ رسولُ اللّه‬
‫و َسلّم؟ قالت‪ :‬ما ُكنْتُ لفْشِي عَلى رسول اللّه َ‬
‫ك رسولُ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قلت‪َ :‬عزَمْ تُ َعلَيْ كِ بِمَا ل َع َليْ كِ مِ نَ الَق‪ ،‬لَمَا حدّثْتنِي ما قال ل ِ‬
‫َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم؟ فقالت‪َ :‬أمّ ا ال َن فَنعم‪ ،‬أَما حِي سَارّن ف ا َلرّةِ الول فَأخْبن « أَنّ‬
‫اللّه َ‬
‫جِ ْبرِ يل كَان يُعارِضُ هُ ال ُقرْآن ف كُ ّل سََن ٍة مرّة َأ ْو مَرّتَيْن‪ ،‬وأَنّ هُ عَارَض هُ ال نَ َمرّتَيْن‪ ،‬وإ ن ل ُأرَى‬
‫ك » فَبَكَيْتُ بُكَائيَ الذي رأيْت‪،‬‬
‫سلَف َأنَا ل ِ‬
‫الجَل إ ّل قدِ اقَْترَب‪ ،‬فاّتقِي اللّه واصِْبرِي‪ ،‬فَإنّهُ ِنعْم ال ّ‬
‫َفلَمّا رَأَى جَزعِي سَارّن الثَانيةَ ‪ ،‬فقال‪ « :‬يَا فَاطمةُ أَما َترْضِيَ أَ نْ تَكُون سّي َدةَ نِ سَاء ا ُل ْؤمِنِي‪ ،‬أوْ‬
‫سَيّد َة نِساءِ هذ ِه المّة؟ » َفضَحِكتُ ضَحِكي الذي رَأيْت‪ ،‬متفقٌ عليه‪ .‬وهذا لفظ مسلم‪.‬‬

‫‪ -687‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫زنای پيا مب صلی ال عل يه و سلم نزد شان بود ند که فاط مه ر ضی ال عن ها آ مد که‬
‫رفتارش از رفتار رسول ال صلی ال عليه وسلم تفاوتی نداشت‪ .‬چون آنضرت صلی ال عليه‬
‫وسلم وی را ديدند‪ ،‬به آمدنش اظهار خوشی نوده و فرمود‪ :‬دخترم خوش آمده و سپس او را‬
‫بطرف راست يا چپ خويش نشانده و با او به آهستگی چيزی گفت که او سخت گريست‪،‬‬
‫چون جزع فزع او را مشاهده کرد به آهستگی با او چيزی گفت که خنديد‪ .‬من به وی گفتم‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم ترا از ميان زنان به راز گفت اختصاص داد و باز تو ميگريی؟‬
‫چون ر سول ال صلی ال عل يه و سلم برخا ست از وی پر سيدم که ر سول ال صلی ال عل يه‬
‫وسلم برايت چه گفت؟‬
‫‪452‬‬

‫گ فت‪ :‬من راز ر سول ال صلی ال عل يه و سلم را افشاء ن ی ک نم‪ .‬چون ر سول ال‬
‫صلی ال عليه وسلم وفات نود‪ ،‬گفتم‪ :‬ترا قسم می دهم بقی که من بر تو دارم‪ ،‬اينکه بن‬
‫بگوئی که رسول ال صلی ال عليه وسلم برايت چه گفت؟‬
‫وی گفت‪ :‬اما اکنون مانعی ندارد‪ .‬بار اول که با من راز گفت بن خب داد که جبيل‬
‫عل يه ال سلم هر سال يکبار يا دوبار قرآن را بوی عر ضه می نوده و حال دوبار بوی عر ضه‬
‫کرده ا ست و من اجلم را نزد يک مشاهده می ک نم‪ ،‬پس از خدا بترس و صب کن‪ ،‬زيرا من‬
‫سلف نيکی برايت هستم و هانطور که ديدی گريستم‪ .‬و چون جزع فزعم را ديد بار دوم با‬
‫من راز گف ته و فرمود‪ :‬ای فاط مه آ يا را ضی ن ی شوی که سردار زنان مؤ من يا فرمود که‪:‬‬
‫سردار زنان اين امت باشی؟ و من چنانچه ديدی خنديدم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫ت عن أنس‪ ،‬رضي اللّه عنه قال‪ :‬أَتى عليّ رسول اللّه َ‬
‫‪ -688‬وعن ثاب ٍ‬
‫ب مع اْل ِغلْمان‪ ،‬فس ّلمَ َعلَ ْينَا‪ ،‬فََبعَثن ف حاجة ‪ ،‬فَأبْط ْأتُ على ُأمّي‪َ ،‬فلَمّا جِئتُ قالت‪:‬‬
‫و َسلّم وأَنا ألْع ُ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم لَا َجةٍ ‪ ،‬قالت‪ :‬ما حَاجته؟ قلت‪ :‬إِّنهَا‬
‫ما حَبَ سَك؟ فقلت‪َ :‬بعَثَن رسولُ اللّه َ‬
‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم أحدا‪ .‬قال أَنَس‪ :‬واللّ هِ لوْ حدّثْ تُ بِ هِ‬
‫سر‪ .‬قال تْ‪ :‬ل تُخِبَ ّن ب سِر رسول اللّه َ‬
‫ضهُ مُخْتصرا‪.‬‬
‫أحَدا لدّثُْتكَ ِبهِ يَا ثابِت‪ .‬رواه مسلم‪ .‬وروى البخاري َبعْ َ‬

‫‪ -688‬از ثابت از انس رضی ال عنهما روايت است که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم نزدم آمدند‪ ،‬من با بچه ها بازی می کردم‪ .‬پس برما‬
‫سلم نود و مرا برای کاری فرستادند و من ديرتر نزد مادرم رسيدم‪ .‬چون آمدم مادرم گفت‪:‬‬
‫چرا دير کردی؟‬
‫گفتم‪ :‬رسول ال صلی ال عليه وسلم مرا برای کار خويش فرستادند‪.‬‬
‫گفت‪ :‬کار شان چه بود؟‬
‫گفتم‪ :‬آن پوشيده است‪.‬‬
‫گفت‪ :‬هيچکس را از راز رسول ال صلی ال عليه وسلم باخب مساز!‬
‫انس رضی ال عنه گفت‪ :‬بدا اگر به کسی آنرا صحبت می کردم برايت صحبت می‬
‫کردم‪ ،‬ای ثابت!‬
‫‪453‬‬

‫‪ -86‬باب وفا به عهد و پيمان و بای آوردن وعده‬

‫سؤُولً} السراء‪٣٤ :‬‬


‫قال ال تعالی‪{ :‬وََأوْفُو ْا بِا ْل َعهْدِ إِنّ ا ْل َعهْدَ كَانَ َم ْ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وََأوْفُواْ بِ َعهْدِ الّ ِإذَا عَاهَدتّمْ} النحل‪٩١ :‬‬
‫و قال تعالی‪ { :‬يَا َأ ّيهَا الّذِينَ آ َمنُواْ َأوْفُواْ بِالْعُقُودِ} المائدة‪١ :‬‬
‫و قال تعالی‪ { :‬يَا َأيّهَا الّذِيننَ َآ َمنُوا لِمَن تَقُولُوننَ مَا لَ تَفْ َعلُوننَ{‪َ }2‬ك ُبرَ مَقْتاً‬
‫عِندَ الِّ أَن تَقُولُوا مَا لَ تَفْ َعلُونَ{‪ }3‬الصف‪٣ – ٢ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و به عهد وفا کنيد که از عهد پرسيده خواهد شد‪ .‬اسراء‪34:‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬و به عهد خدا وفا کنيد‪ ،‬چون عهد و پيمان نوديد‪ .‬نل‪91 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬ای مؤمنان به عهدها وفا نائيد‪ .‬مائده‪1 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬ای مسلمانان چرا آنچه را که نی کنيد می گوييد‪ .‬بسيار ناپسنديده شد‬
‫نزد خدا که چيزی را انام نی دهيد‪ ،‬بگوييد‪ .‬صف‪3 – 2 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪ « :‬آَيةُ‬


‫‪ -689‬عن أب هريرة رضي اللّه عنه‪ ،‬أن رسول اللّه َ‬
‫الُنَافِقِ ثَلثٌ‪ :‬إذا َحدّث كَذب‪ ،‬وإذا وَعدَ أخلَف‪ ،‬وإذا ا ْؤتُمِنِ خَا َن » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫صلّى َوزَ َعمَ أَّنهُ مس ِل ٌم » ‪.‬‬
‫زاد ف رواي ٍة لسلم‪ « :‬وإ ْن صَامَ و َ‬

‫‪ -689‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬نشانهء منافق سه چيز است‪:‬‬
‫چون سخن راند‪ ،‬دروغ گويد‪.‬‬
‫و چون وعده کند‪ ،‬مالفت نايد‪.‬‬
‫و چون امي شرده شود‪ ،‬خيانت کند‪.‬‬
‫و در روايتی مسلم افزوده شده که‪ :‬هر چند ناز گزارده و روزه گيد و گمان کند که‬
‫او مسلمان است‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -690‬وعن عب ِد اللّ ِه بن عمرو بن العاص رضي اللّه عنهما‪ ،‬أنّ رسول اللّه َ‬
‫ت فِيه خَص َلةٌ مِ ْنهُنّ كانَ تْ فِي هِ‬
‫َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪ « :‬أرْبع مِ نْ كُنّ فِي هِ كَا َن مُنَافِقا خَالِصا‪ .‬وم نْ كَانَ ْ‬
‫‪454‬‬

‫صلَة مِن النّفا قِ َحتّى َيدَ َعهَا‪ :‬إذا اؤُتُمِ نَ خَان‪ ،‬وإذَا حدّ ثَ كذَب‪ ،‬وَإذا عَا َهدَ َغدَر‪ ،‬وَإذا خَا صَم‬
‫خَ ْ‬
‫جرَ » متفقُ عليه‪.‬‬
‫فَ َ‬

‫‪ -690‬از عبد ال بن عمرو بن العاص رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬چهار خصلت است که هرگاه در يک فرد جع‬
‫شود‪ ،‬او منا فق خالص ا ست و آن که در او صفتی از ا ين او صاف با شد‪ ،‬در او صفتی از نفاق‬
‫موجود است؛ تا آن را ترک کند‪:‬‬
‫چون امي شرده شود‪ ،‬خيانت کند‪.‬‬
‫و چون سخن راند‪ ،‬دروغ گويد‪.‬‬
‫و چون عهد و پيمان کند‪ ،‬فريب بازی نايد‪.‬‬
‫و چون دعوا کند دشنام دهد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬لو ق ْد جاءَ‬


‫‪ -691‬وعن جاب ٍر رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال ل النب َ‬
‫صلّى الُ‬
‫ب َ‬
‫حرَيْ نِ َحتّى قُبِ ضَ الن ّ‬
‫حرَيْن أعْطَيْتُ كَ هكَذا وهكذا َوهَكَذا » َفلَ مْ يَجي ْء مالُ الْب ْ‬
‫مالُ الْبَ ْ‬
‫حرَيْن َأ َمرَ أبُو بَ ْك ٍر ر ضي اللّه عنه فَنَادى‪ :‬مَ نْ كَا نَ لَ هُ ع ْندَ رسول‬
‫َعلَيْ هِ و َسلّم‪َ ،‬فلَمّ ا جَاءَ مَالُ الْبَ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ِع َدةٌ أ ْو دَيْ ٌن َفلَْيأْتِنَا‪ .‬فَأتَيتُ ُه و ُقلْتُ لَهُ‪ :‬إنّ النب َ‬
‫اللّه َ‬
‫ل َكذَا‪ ،‬فَحثَى ل حَ ْثَيةً ‪ ،‬فَع َددْتُها‪ ،‬فَإذا هِي خَمْسُمِاَئةٍ‪ ،‬فقال ل‪ُ :‬خ ْذ م ْثلَ ْيهَا‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -691‬از جابر رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم برا ي فرمود‪ :‬ا گر حتما مال بر ين آ مد‪ ،‬برا يت اينقدر و‬
‫اينقدر و اينقدر می دهم‪ ،‬مال برين نيامد تا اينکه رسول ال صلی ال عليه وسلم وفات يافت‪.‬‬
‫چون مال برين آمد‪ ،‬ابوبکر رضی ال عنه امر نود و اعلن کرد‪ ،‬هر کسی که وام يا پيمانی‬
‫از پيامب صلی ال عليه وسلم طلبگار است‪ ،‬نزد ما بيايد‪ ،‬و من نزد او آمده و گفتم‪ :‬که پيامب‬
‫صلی ال عليه وسلم براي چني و چنان گفت‪.‬‬
‫او براي دو کف داد‪ ،‬و من آن را شرده ديدم که پانصد است‪ ،‬و به من گفت که دو‬
‫برابر آن را بردار‪.‬‬
‫‪455‬‬

‫‪ -87‬باب در لزوم ا ستمرار بر کار ني کی که بر آن عادت کرده‬


‫است‬

‫حتّىن يُ َغ ّيرُو ْا مَا ِبَأنْفُسِنهِمْ} الرعند‪:‬‬


‫ل نلَ يُ َغ ّيرُ مَا بِ َقوْمٍن َ‬
‫قال ال تعالی‪{ :‬إِنّ ا ّ‬
‫‪١١‬‬
‫غزْلَهَا مِن بَعْدِ ُقوّةٍ أَنكَاثاً} النحنل‪:‬‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَلَ تَكُونُواْ كَالّتِي نَقَضَتْن َ‬
‫‪٩٢‬‬
‫عَل ْيهِمننُ ا َلْمَدُ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬وَلَ يَكُونُوا كَالّذِينننَ أُوتُوا الْ ِكتَابنَن مِنن َق ْبلُ فَطَالَ َ‬
‫فَ َقسَتْ قُلُو ُبهُمْ} الحديد‪١٦ :‬‬
‫ق رِعَا َي ِتهَا} الحديد‪٢٧ :‬‬
‫عوْهَا حَ ّ‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬فمَا رَ َ‬

‫خداو ند می فرما يد‪ :‬ها نا خداو ند و ضع گرو هی را تا خود شان عوض نکن ند‪ ،‬عوض‬
‫نی کند‪ .‬رعد‪11 :‬‬
‫و ميفرما يد‪ :‬و نباش يد چون زني که گ سست رشت هء خود را ب عد از ا ستواری پاره پاره‬
‫ساخته‪ .‬نل‪92 :‬‬
‫و ميفرما يد‪ :‬و نباش يد مان ند آنانکه داده شده ا ند کتاب ق بل از ين‪ ،‬پس درازگ شت بر‬
‫آنان مدت و دلای شان سخت شد‪ .‬حديد‪16 :‬‬
‫و هم می فرمايد‪ :‬پس آنرا طوريکه لزم بود‪ ،‬مرعی نداشتند‪ .‬حديد‪27 :‬‬

‫‪ -692‬و عن ع بد اللّه بن عمرو بن العاص ر ضي اللّه عنه ما قال‪ :‬قال ل ر سول اللّه‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ :‬يا ع ْبدَ اللّه‪ ،‬ل تَكُ ْن مِ ثل فُلن‪ ،‬كَا نَ يقُوم اللّيْ َل فَترَك قيَا مَ اللّيْل » متف قٌ‬
‫َ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ -692‬از عبد ال بن عمرو بن العاص رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬ای عبد ال! مانند فلنی مباش که ناز تجد را‬
‫برپا می داشت‪ ،‬و بعد آن را ترک نود‪.‬‬

‫‪ -88‬باب ا ستحباب سخن ني کو گف ت و گشاده رو يی در و قت‬


‫‪456‬‬

‫ديدار‬

‫حكَ لِ ْل ُم ْؤمِنِينَ} الحجر‪٨٨ :‬‬


‫جنَا َ‬
‫قال ال تعالی‪{ :‬وَاخْفِضْ َ‬
‫حوْلِكنَ} آل عمران‪:‬‬
‫غلِيظنَ الْقَلْبنِ لَنفَضّو ْا مِننْ َ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬وَ َلوْ كُنتنَ فَظّا َ‬
‫‪١٥٩‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و بازوی خود را برای مسلمانان پن کن‪ .‬حجر‪88 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬و اگر درشت خو‪ ،‬سخت دل می شدی‪ ،‬پراکنده می شدند از اطراف تو‪.‬‬
‫آل عمران‪159 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -693‬عَ ْن عدِيّ بن حَاتٍ رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫اّتقُوا النّا َر وََل ْو بِشِقّ تَ ْمرَ ٍة فَمَنْ َل ْم ي ْد فَبِ َكلِ َمةٍ طَيَّب ٍة » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -693‬از عدی بن حات رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بپرهيزيد از جهنم هر چند به نيم دانهء خرما‬
‫باشد و کسيکه نيابد‪ ،‬پس بسنده است او را گفتاری نيکو‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ :‬والكلِمةُ‬


‫‪ -694‬و عن أ ب هريرة ر ضي اللّه ع نه أن ال نب َ‬
‫الطّيَّبةُ ص َدقَ ٌة » متفقٌ عليه‪ .‬وهو بعض حديث تقدم بطولِه‪.‬‬

‫‪ -694‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬و سخن نيکو گفت صدقه است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬ل‬


‫‪ -695‬وعن أب َذرّ رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال ل رسول اللّه َ‬
‫ْت ِقرَنّ مِ َن العْرُوفِ شَيْئا‪ ،‬وََل ْو أَنْ َت ْلقَى أخَا َك ِبوَ ْجهٍ َطلِي ٍق » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -695‬از ابو ذر رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم برايـ فرمود‪ :‬از کار نيکـو هيـچ چيزی را حقيـ‬
‫مشماريد‪ ،‬هر چند اينکه با برادر خويش با چهرهء گشاده روبرو شويد‪.‬‬
‫‪457‬‬

‫‪ -89‬باب در مورد مستحب واضح سخن گفت و روشن ساخت آن‬


‫برای ماطب وتکرار نودن آن برای فهميدن‪ ،‬هرگاه بدون تکرار آن فهميده‬
‫نشود‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم كا نَ إذا تَ َكلّم بِكلِ َمةٍ‬


‫‪ -696‬عن أ نس ر ضي اللّه ع نه أن ال نب َ‬
‫أعَادها ثَلثا حَتّى ُت ْفهَم عَنه‪ ،‬وإذا أتَى عَلى َق ْو ٍم فَسَ ّلمَ َعلَ ْي ِهمْ َس ّلمَ علَ ْي ِهمْ ثَلثا‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -696‬از انس رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم چون سخنی را می گفتند‪ ،‬آن را سه بار تکرار می کردند‪،‬‬
‫تا سخن شان فهميده شود‪ .‬و چون نزد گروهی می آمدند و بر آنا سلم می کردند‪ ،‬سه بار‬
‫سلم می نودند‪.‬‬
‫ش‪ :‬حديث افاده می کند که شخص بايد برای ماطب خويش سخن خود را روشن نايد‬
‫تا وی درست آن را بفهمد و اينکه سه با سلم می فرمود چند دليل دارد‪:‬‬
‫خطابی رحه ال می گويد‪ :‬که سه بار سلم کردن بواسطهء آن بوده که مردم زياد بوده‬
‫اند و در اول و ميان و آخر شان سه بار سلم نوده است تا سلم آنضرت صلی ال عليه وسلم‬
‫را درست درک کنند‪.‬‬
‫يا اينکه مراد از سه سلم يک سلم برای اجازه خواست است و دومی برای تيه است و‬
‫هنگامی که شخص به خانهء داخل می شود و سومی برای وداع است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬


‫‪ -697‬وعن عائشة رضي اللّه عنها قالت‪ :‬كان كل مُ رسول اللّه َ‬
‫كلما َفصْل ي ْفهَمُهُ كُ ّل مَن يَسْ َمعُه‪ .‬رواه أبو داود‪.‬‬

‫‪ -697‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫سخن رسول ال صلی ال عليه وسلم سخنی روشن بود که هر کس آن را می شنيد‪،‬‬
‫می فهميد‪.‬‬

‫‪ -90‬باب در موردلزوم شنيدن هنشي‪ ،‬سخن درست و حلل‬


‫‪458‬‬

‫هنشي خويش را‪ ،‬و دستور دادن عال و واعظ‪ ،‬حاضران ملس خويش را به‬
‫سکوت‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -698‬عن جَر ير بن عبدِ اللّه ر ضي اللّه ع نه قال‪ :‬قال ل ر سول اللّه َ‬
‫ضرِ بُ َب ْعضُكُ مْ‬
‫صتِ النّا سَ » ثّ قال‪ « :‬ل ترْ ِجعُوا ب ْعدِي ُكفّارا ي ْ‬
‫جةِ اْل َودَاع‪ « :‬ا سْتَ ْن ِ‬
‫و َسلّم ف ح ّ‬
‫ِرقَاب َبعْضٍ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -698‬از جرير بن عبد ال رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم در حجة الوداع براي فرمود‪ :‬مردم را به خاموشی امر‬
‫کن‪ ،‬و باز فرمود‪ :‬بعد از من کافر نشويد‪ ،‬که برخی از شا گردن برخی ديگر را بزند‪.‬‬
‫ضرِ بُ َبعْضُكُ مْ ِرقَاب َبعْ ضٍ » يع نی مان ند کفار نشو يد‬
‫ش‪ « : :‬ل ت ْر ِجعُوا بعْدِي ُكفّارا ي ْ‬
‫که گردنای هديگر را بزنيد‪ .‬يا معنايش اين است که‪ :‬کافر نعمت آخرت مشويد که آن اياب‬
‫می کند‪ ،‬اين کار را ننمائيد‪.‬‬
‫يا اينکه حقيقتا کافر می شويد به اينکه هديگر را بکشيد و آن را حلل هم بشماريد‪.‬‬
‫اين حديث اياب می کند که سنگرداران اسلم خيلی متوجه باشند که خدای نواسته بواسطهء‬
‫نزاکت های قومی و شخصی و يا حزبی و گروهی سبب ريت خون برادر مسلمان خود نشوند‪،‬‬
‫زيرا بدون شک کسی که مرتکب اين کار شده و آن را حلل بشمارد‪ ،‬کافر و مرتد از دين خدا‬
‫می گردد‪ .‬العياذ بال‪ .‬و نبا يد هم اختلفات جزئی سياسی سبب شود که افراد م سلمان به جان‬
‫هسم افتنسد و برای توسسعهء قدرت ظاهری خويسش خون مسسلمانان را بريزنسد‪ .‬زيرا سساحهء جهاد‬
‫ساحهء آزما يش ا ست و فت نه‪ .‬و آن که مرت کب ک شت و کشتار شود هر چ ند آنرا حلل هم‬
‫نشمارد‪ ،‬بدون شسک جهاد خود را باطسل نوده و خود را و العياذ بال بسا خسسران دنيسا و آخرت‬
‫روبرو می سازد‪( .‬مترجم)‬

‫‪ -91‬باب در مورد موعظه و پند دادن‪ ،‬و ميانه روی در آن‬

‫ظةِ الْحَسَن َنةِ} النحننل‪:‬‬


‫قال ال تعالی‪ { :‬ادْعنُ ِإلِى سَنبِيلِ َربّكنَ بِالْحِ ْك َمةِ وَا ْل َموْعِ َ‬
‫‪١٢٥‬‬
‫‪459‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬دعوت کن به راه پروردگارت با دانش و پند نيک‪ .‬نل‪125 :‬‬

‫‪ -699‬عن أب وائِلٍ َشقِي ِق ب ِن َسلَ َمةَ قال‪ :‬كَا َن ابْ ُن م سْعُو ٍد رضي اللّه عنه يُذ ّكرُنَا ف‬
‫ك ذَ ّكرْتَنَا كُلّ َيوْم‪ ،‬فقال‪ :‬أما إِنّ هُ‬
‫كُل خَمِي سٍ مرة ‪َ ،‬فقَالَ ل ُه رَجُل‪ :‬يَا أَبَا ع ْب ِد الرّحْم نِ لوددْ تُ أَنّ َ‬
‫صلّى الُ‬
‫يَمنعن مِ نْ ذل كَ أن أ ْكرَ ُه أ نْ أ ِملّكُ مْ وإِنّي أ َتوّلُكُ مْ بِالوْعِظةِ‪ ،‬كَمـا كَا َن رسول اللّه َ‬
‫خوّلُنَا با مَخا َفةَ السّآ َمةِ علَيْنَا‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم َيتَ َ‬

‫‪ -699‬از ابو وائل شقيق بن سلمه رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫ابن مسعود رضی ال عنه در هر پنجشنبه با موعظه می نود‪ .‬مردی به او گفت‪ :‬ای‬
‫ابو عبد الرحن دوست داشتم که هر روز مارا پند می دادی‪.‬‬
‫گفت‪ :‬آنچه مرا از اين کار باز ميدارد‪ ،‬اينست که ميترسم شا را خسته گردان و من‬
‫روزی را به موعظهء شا اختصاص می دهم‪ ،‬هانطوريکه رسول ال صلی ال عليه وسلم عمل‬
‫می نود از ترس خستگی و ملمت شا‪.‬‬
‫ش‪ :‬وعظ بعنای دستور دادن به اطاعت و فرمانبداری و توصيه به آن است‪ .‬و اقتصاد‬
‫در موع ظه بعنای ميا نه روی در آن ست که نه چنان مب سوط و طول نی شود که سبب اندوه و‬
‫ملل گردد و نه چنان موجز و کوتاه که گفتهء شخص درست فهميده نشود ونه هم دائمی باشد‬
‫که با تداوم وهيشه موعظه کردن سبب ملل شنوندگان شود‪.‬‬
‫خوُّلنَا اين است که وی سراغ ما را گرفته و می ديد که چه وقت بيشتر سرحال‬ ‫معنای َيتَ َ‬
‫و خوش می باش يم و آماد هء شنيدن موع ظه و اندرز ي و آنو قت را برای سخنرانی و موعظ هء ما‬
‫اختصاص می داد‪.‬‬

‫صلّى‬
‫س ْعتُ رسول اللّه َ‬
‫‪ -700‬عن أب الْيَقظان عَمّار بن ياسر ر ضي اللّه عنهما قال‪ِ :‬‬
‫الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يقول‪ « :‬إنّ طُو َل صل ِة الرّجُل‪َ ،‬وقِصر ُخطْبِتِه‪ ،‬مِئّنةٌ مِ ْن فقهِه‪َ .‬فأَطِيلوا ال صّل َة ‪،‬‬
‫وََأ ْقصِروا الُطْبةَ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -700‬از ابو اليقظان عمار بن ياسر رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬
‫‪460‬‬

‫از رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم شنيدم کـه مـی فرمود‪ :‬هانـا درازی ناز مرد و‬
‫کوتا هی خط به اش نشا نه ای از دا نش او ست‪ .‬از اينرو ناز خود را طول نی نوده و خط به را‬
‫کوتاه کنيد‪.‬‬

‫صلّى مَع رسول‬


‫سلَمِ ّي رضي اللّه عنه قال‪ « :‬بينما أَنا أ َ‬
‫‪ -701‬عن مُعاويةَ بنِ الَكم ال ّ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬إذْ عطسَ رجُ ٌل مِنْ ال َقوْمِ َفقُلت‪ :‬يرْحَمُكَ اللّه‪َ ،‬فرَمان القوم بابصارِهم‪،‬‬
‫اللّه َ‬
‫فقلت‪ :‬وا ثكل ُأمّيَاه ما شأنكم تنظرون إل؟ فجعلوا يضربون بأيديهم على أفخاذهم فلما رأيتهم‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ ،‬فَباب ُهوَ وُأمّي‪ ،‬مَا رَأَيْ تُ‬
‫يُ صَمّتُونن لكن سكت‪َ ،‬فلَمّا صلى رسول اللّه َ‬
‫ض َربَن وَل شَتَمَن‪ ،‬قال‪ « :‬إِنّ َه ِذ هِ‬
‫مُ َعلّما قَبْله وَل َب ْعدَه أَحْس َن َت ْعلِيما مِنْه‪َ ،‬فوَاللّه ما َكهَرنَي ول َ‬
‫ح والتّكْبِي‪ ،‬وقرَاءَ ُة اْلقُرآ ِن » أو كما‬
‫سبِي ُ‬
‫ح فيها شَيءُ مِنْ كَلمِ النّاس‪ ،‬إِنّمَا هِيَ التّ ْ‬
‫صلُ ُ‬
‫الصّلةَ ل يَ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ .‬قلت‪ :‬يا رسول اللّه‪ ،‬إن حديث ع ْهدٍ بَاهِلية ‪ ،‬وقدْ جاءَ‬
‫قال رسول اللّه َ‬
‫اللّه بِالِسْلم‪ ،‬وإِنّ مِنّا رجا ًل َيأْتُونَ الْ ُكهّان؟ قال‪ « :‬فَل ت ْأتِ ْم » قلت‪َ :‬ومِنّا رجال َيتَطيّرونَ؟ قال‪:‬‬
‫صدّّن ُه ْم » رواه مسلم‪.‬‬
‫«ذَاكَ شَيْء يَجِدونَه ف صُدو ِرهِم‪ ،‬فَل ي ُ‬

‫‪ -701‬از معاويه بن حکم سلمی رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫ما هراه ر سول ال صلی ال عل يه و سلم ناز می گزارد ي‪ ،‬ناگاه مردی از قوم عط سه‬
‫زد‪ ،‬برايش يرحک ال گفتم‪ .‬مردم مرا بچشمان شان نشانه گرفتند و گفتم‪ :‬مادرم بر من گريه‬
‫کند‪ ،‬چه شده که بسوي نگاه می کنيد؟‬
‫آنا دستهای خود را بر رانای خود زدند‪ ،‬و چون ديدم که آنا من را به خاموشی‬
‫دعوت می کنند‪ ،‬ساکت شدم‪ .‬چون رسول ال صلی ال عليه وسلم ناز گزارد که پدر و‬
‫مادرم فدايش باد‪ ،‬که هيچ معلمی را پيش از او و بعد از وی نديدم که نيکوتر از وی تعليم‬
‫دهد! قسم بدا که نه مرا سرزنش نود و نه زد و نه دشنامم داد‪ ،‬فرمود‪ :‬در اين ناز جايی‬
‫برای سخن مردم نيست‪ ،‬ناز جای تسبيح و تکبي و خواندن قرآن است‪ ،‬يا چنانچه رسول ال‬
‫صلی ال عليه وسلم فرمود‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم! من تازه اسلم آورده ام و بدورهء جاهليت‬
‫نزديکم‪ ،‬در ميان ما مردمی وجود دارند که نزد کاهنان می روند‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬نزد شان مرو!‬
‫‪461‬‬

‫گفتم‪ :‬در ميان ما مردمی اند که فال می بينند‪.‬‬


‫فرمود‪ :‬اين چيزی است که آنا در دلای شان می يابند و اين امر تعبيی در سرنوشت‬
‫شان نی دهد‪ ،‬و نبايد آنان را از نظر و کارشان باز دارد‪.‬‬
‫ش‪ :‬کاهن کسيست که ادعا دارد پنهان افراد را فهميده و از آينده خب می دهد‪ ،‬بنحوی‬
‫که يا فلن جنی به او رهنمائی می کند و يا اينکه خود مدعيست که از روی فهم و علماتی از‬
‫عيب آگاه بوده و خب می دهد‪ .‬و تطي‪ ،‬بدفالی را گويند‪« :‬ذَاكَ شَيْء َيجِدونَه ف صُدورِهِم »‬
‫يعنی اين حالتی است روانی که در روان شان مشاهده می کنند‪ ،‬ولی نبايد اين بدفالی و تشاؤم او‬
‫را از کارش باز دارد‪.‬‬
‫از اين دانسته می شود که شخص به مرد تشاؤم و بدفالی کردن گنهکار نی گردد‪ ،‬زيرا‬
‫اين حالتی است‪ ،‬غي ارادی و روانی‪ ،‬اما عمل به تشاؤم از ديدگاه شريعت اسلمی منوع است‪.‬‬
‫زيرا شيطان انسان را وا می دارد که بدان عمل می کند و اين امر انسان را به اعتقاد اينکه بز‬
‫خدا مؤثری وجود دارد‪ ،‬می کشاند که اين اشتباهی است آشکار و گناهی است بس بزرگ‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -702‬وعن ال ِعرْباض بن سَاريةَ رضي اللّه عنه قال‪ :‬وَعظَنَا رسول اللّه َ‬
‫و َسلّم َموْعِ َظةً وَ ِجلَ تْ مِنهْا ال ُقلُوب‪َ .‬و َذ ِرفَ تْ مِنْ ها ال ُعيُون َوذَ َكرَ ال ِد يث‪ ،‬وَقدْ سَبق ِبكَمالِ ِه ف‬
‫ي قال إنه حديث حس ٌن صحيح‪.‬‬
‫باب المر بالُحافَظةِ على السّّنةِ ‪ ،‬وذَ َكرْنَا أَ ّن الّت ْرمِذ ّ‬

‫‪ -702‬از عرباض بن ساريه رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم ما را موعظه نوده که از آن دلا به اضطراب آمده و‬
‫ل در بارهء مافظت بر سنت به طور کامل ياد آور‬
‫چشمها اشکباران شده که اين حديث را قب ً‬
‫شد‪.‬‬

‫‪ -92‬باب در فضيلت سنگينی و وقار‬

‫حمَننننِ الّذِينننَن يَ ْمشُوننننَ عَلَى ا َلْرْضنننِ َهوْن ًا وَإِذَا‬


‫عبَادُ الرّ ْ‬
‫قال ال تعالی‪ { :‬وَ ِ‬
‫ط َبهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَماً} الفرقان‪٦٣ :‬‬
‫خَا َ‬
‫‪462‬‬

‫خداو ند می فرما يد‪ :‬و بندگان خدا آنا نی اند که بر زم ي به آه ستگی رو ند و چون‬
‫سبکسران به ايشان سخن زنند‪ ،‬گويند‪ ،‬سلم بر شا ( باش شکيبائی پاسخ دهند)‪ .‬فرقان‪83 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -703‬وعن عائشة رضي اللّه عنها قالت‪ :‬مَا رََأيْتُ رسول اللّه َ‬
‫مُسْتَجْمِعا قَطّ ضَاحِكا حتّى تُرى مِنه َل َهوَاتُه‪ِ ،‬إنّما كانَ يَتَبَسّم‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -703‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫هيچو قت نديدم که ر سول ال صلی ال عل يه و سلم در خنديدن مبال غه کرده باش ند‪،‬‬
‫طوری که گوشت آخر دهان شان ديده شده باشد‪ .‬هانا آنضرت صلی ال عليه وسلم تبسم‬
‫می نود‪.‬‬

‫‪ -93‬باب در استحباب رفت به ناز و درسهای علم و ديگر عبادات‬


‫با سنگينی و وقار‬

‫قال ال تعالی‪َ { :‬ومَن يُعَظّ ْم شَعَا ِئرَ الِّ فَ ِإ ّنهَا مِن تَ ْقوَى الْ ُقلُوبِ} الحج‪٣٢ :‬‬

‫خداو ند می فرما يد‪ :‬و هر که شعا ير خدا را تعظ يم ک ند‪ ،‬پس ا ين تعظ يم از تقوای‬
‫دلاست‪ .‬حج‪32 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬


‫ت ر سول اللّه َ‬
‫‪ -704‬و عن أ ب هريرة ر ضي اللّه ع نه قال‪ :‬سع ُ‬
‫س َعوْن‪ ،‬وُأَتُوهَا وََأنُت ْم تْشُون‪ ،‬و َعلَيكم ال سّكِينَة ‪،‬‬
‫يقول‪ « :‬إذا ُأقِيمَ تِ ال صّلة ‪ ،‬فَل َتأْتُوهَا وأنْتُ مْ تَ ْ‬
‫صلّوا‪َ ،‬ومَا فَاتَ ُك ْم َفَأتّوا » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫فَما َأ ْدرَكُْتمْ َف َ‬
‫زاد مسلم ف رواية له‪ « :‬فَإنّ أحدَ ُكمْ إذا كانَ يع ِمدُ إل الصل ِة َف ُهوَ ف صلةٍ »‪.‬‬

‫‪ -704‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شنيدم که می فرمود‪ :‬چون ناز برپا شد با شتاب‬
‫بسوی آن ميآييد‪ ،‬بلکه بسوی آن با آرامش و وقار برويد‪ ،‬پس آنچه را که دريافتيد‪ ،‬بگزاريد‬
‫و آنچه که از نزد شا فوت شده تامش کنيد‪.‬‬
‫‪463‬‬

‫مسلم در روايتی افزوده‪ :‬زيرا هنگاميکه يکی از شا قصد ناز می کند‪ ،‬پس گويی او‬
‫در ناز ايستاده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ هِ و َسلّم َيوْ مَ‬


‫‪ -705‬و عن ا بن عباس ر ضي اللّه عنه ما أَنّ ُه دَفَ َع مَ عَ النب َ‬
‫سوْطِهِ‬
‫ضرْبا وَصوْتا للِبل‪َ ،‬فأَشار بِ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َورَاءه زَجْرا شَديدا وَ َ‬
‫ع َرفَ َة فَ سَمع النب َ‬
‫ع » رواه البخاري‪ ،‬وروى‬
‫ِإلَ ْيهِ مْ وقال‪َ « :‬أيّهَا النّا سُ َعلَيْكُ ْم بِال سّكِيَنةِ َفإِنّ الِْبرّ لَيْ سَ بِالِيضَا ِ‬
‫مسلم بعضه‪.‬‬

‫‪ -705‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت می کند که‪:‬‬


‫او با پيامب صلی ال عليه وسلم در روز عرفه بسوی عرفات پيش رفت‪ ،‬پيامب صلی‬
‫ال عل يه و سلم در ع قب خو يش راندن بشدت و زدن و صدای ش تر را شنيده و با تازيا نه ای‬
‫بسوی شان و اشارت نوده فرمود‪ :‬ای مردم آرا مش را پيشه گييد‪ ،‬زيرا طاعت و نيکوکاری‬
‫به شتاب نودن نيست‪.‬‬

‫‪ -94‬باب در مورد احترام و بزرگداشت مهمان‬

‫خلُوا‬
‫حدِيث نُ ضَيْف نِ ِإبْرَاهِيم نَ ا ْلمُ ْكرَمِين نَ{‪ }24‬إِ ْذ دَ َ‬
‫قال ال تعالی‪َ { :‬هلْ َأتَاك نَ َ‬
‫سمِينٍ{‬ ‫جلٍ َ‬ ‫سلَماً قَالَ سَلَمٌ َقوْ مٌ مّن َكرُو نَ{‪َ }25‬فرَا غَ إِلَى أَ ْهلِ هِ َفجَاء بِعِ ْ‬
‫عَليْ هِ فَقَالُوا َ‬
‫َ‬
‫‪ }26‬فَ َق ّر َبهُ ِإَل ْيهِمْ قَالَ أَلَ تَ ْأكُلُونَ{‪ }27‬الذاريات‪٢٧ - ٢٤ :‬‬
‫س ّيئَا ِ‬
‫ت‬ ‫قال ال تعالی‪ { :‬وَجَاءهُ َق ْو ُمهُ ُي ْهرَعُونَ إِ َل ْيهِ َومِن َقبْلُ كَانُو ْا يَ ْعمَلُونَ ال ّ‬
‫ضيْفِي َأَليْسَ مِنكُمْ‬ ‫خزُونِ فِي َ‬ ‫ط َهرُ لَ ُكمْ فَاتّقُواْ الّ وَ َل تُ ْ‬‫قَا َل يَا َقوْ ِم هَنؤُلء َبنَاتِي هُنّ أَ ْ‬
‫جلٌ ّرشِيدٌ} هود‪٧٨ :‬‬ ‫رَ ُ‬

‫خداو ند می فرما يد‪ :‬آ يا ر سيد به تو خب مهمان گرا می ابراه يم‪ ،‬وق تی در آمد ند بر‬
‫ابراهيم سلم گفتند‪ ،‬جواب سلم داده گفت‪ ،‬آنا گروهی اند ناشناخته و بسوی اهل خانهء‬
‫خويش متوجه شد و کباب گوسالهء فربی پيش آنان آورد و گفت‪ :‬آيا نی خوريد؟ ذاريات‪:‬‬
‫‪27 – 24‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬و پيش لوط قومش شتابان آمدند و قبل از آن کارهای زشت می کردند‪.‬‬
‫لوط گفت‪ :‬ای قوم من! اين دختران من اند! (يعنی نکاح کنيد) اينها پاکيزه تر اند‪ ،‬برای شا‪،‬‬
‫‪464‬‬

‫پس از خدا بترسيد و مرا ر سوا مکنيد در بار هء مهمانان من‪ ،‬آيا در شا هيچ مرد شايسته ای‬
‫نيست؟ هود‪78 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪ « :‬مَ نْ كا نَ‬


‫‪ -706‬وعن أب هريرة رضي اللّه عنه أنّ النّبِيّ َ‬
‫يُؤم نُ بِاللّه واليَو مِ ال ِخرِ َفلْيُكرِ مْ ضَيفَه‪َ ،‬ومَ نْ كَا نَ يُؤمِ نُ بِاللّه واليَوم ال ِخ ِر فلي صِ ْل رَحِمَ هُ‪َ ،‬ومَ نْ‬
‫كَا َن يؤمِنُ بِاللّه وَالي ْومِ ال ِخرِ َفلْيَقلْ خَيْرا َأوْ لَيصْ ُمتْ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -706‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامـب صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬آنکـه بدا و روز آخرت ايان دارد‪ ،‬بايـد مهمان‬
‫خود را احترام ک ند و آن که بدا و روز آخرت ايان دارد‪ ،‬با يد در انام صلهء ر حم پيو سته‬
‫ـ خاموش‬
‫اقدام کنـد و آنکـه بدا و روز آخرت ايان دارد‪ ،‬بايـد سـخن خيـ بر زبان رانـد و ي ا‬
‫شود‪.‬‬
‫ش‪ :‬احترام مهمان از جل هء سنن مبار که و ارزشندي ست که ا سلم بر آن ب سيار تأک يد‬
‫کرده ا ست‪ ،‬و ش کی ني ست که جوانردی و کرم م سلمان در مهمان نوازی آشکار می شود‪ ،‬و‬
‫ادای مهما نی تن ها در تقد ي نيازهای مهمان چيزهای خورد نی و آشاميد نی ني ست‪ ،‬بل که باي ست‬
‫شخص از مهمانش دفاع نوده و از رسيدن آزار به وی مانعت بعمل آورد‪.‬‬
‫و پيوسته داشت صلهء رحم هم از واجبات است که متأسفانه امروز قطع صلهء رحم در‬
‫ميان خداوندان قرا بت و ر حم ب سيار مشاهده می شود و هم سکوت از غي بت و خامو شی از‬
‫واجباتست که امروزه رعايت آن دشوار شده و بويژه با پياده شدن سياستهای گوناگون در ميان‬
‫ل اين اصل فراموش شده و نفاق و شقاق و غيبت و سخن چينی نقل مافل مردم‬ ‫امت اسلمی اص ً‬
‫گرديده است که بايد از چني اعمالی بر حذر بود‪( .‬مترجم)‬

‫ت ر سول‬
‫لزَاعِيّ ر ضي اللّه ع نه قال‪ :‬سَمِع ُ‬
‫‪ -707‬و عن أ ب ُشرَيْح ُخوَيلدِ بن عمرو ا ُ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم يقول‪ « :‬مَ نْ كان يؤمِ نُ بِاللّه واليوْ مِ ال ِخرِ َفلْيُكر مْ ضَيفَ هُ جَاِئزَتَ ُه »‬
‫اللّه َ‬
‫قالوا‪ :‬و ما جَاِئزَتُ ُه يا ر سول اللّه؟ قال‪ « :‬يَومُه وَلَ ْيلَتُه‪ .‬والضّيَافَةُ ثَلَثةُ أَيّام‪ ،‬ف ما كان َورَاءَ ذل كَ‬
‫ص َدقَة عليه » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫فهو َ‬
‫و ف روايةٍ ل سلم‪ « :‬ل يِ ّل لِمُ سلمٍ أن ُيقِ يم ع ند أخِي هِ ح ت ُيؤْثِمَ هُ » قالوا‪ :‬يا ر سول‬
‫اللّه‪ .‬و َكيْف ُيؤْثِمُه؟ قال‪ُ « :‬يقِيمُ عِ ْندَ ُه وَل شَيءَ َلهُ َي ْقرِيهِ ِب ِه » ‪.‬‬
‫‪465‬‬

‫‪ -707‬از ابو شريح خويلد بن عمرو الزاعی رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬
‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬آنکه بدا و روز آخرت ايان‬
‫دارد‪ ،‬بايد جائزهء مهمان خود را اکرام کند‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم ! جائزه اش چيست؟‬
‫فرمود‪ :‬هان روز و ش بش را و مهمانداری ‪ 3‬روز ا ست و آن چه زائد از ا ين با شد‪ ،‬صدقه‬
‫است‪.‬‬
‫و در روايتی از مسلم آمده که‪ :‬روا نيست برای هيچ مسلمانی که نزد برادرش اقامت کند‪ ،‬تا‬
‫حدی که او را گنهکار سازد‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم! چگونه گنکار می کند؟‬
‫فرمود‪ :‬در نزدش مـی مانـد در حاليکـه نزد او چيزی وجود ندارد کـه بدان مهمانداری او را‬
‫بای آورد‪.‬‬

‫‪ -95‬باب در استحباب مژده دادن و مبارک باد به خي‬

‫عبَادِ{‪ }17‬الّذِينننَ يَسنْن َتمِعُونَ الْ َق ْولَ َفيَ ّتبِعُونننَ َأحْسنَننَهُ‬ ‫قال ال تعالی‪َ { :‬ف َبشّرْ ِ‬
‫لْ ْلبَابِ{‪ }18‬الزمر‪١٨ – ١٧ :‬‬ ‫ن هَدَاهُمُ الُّ َوُأوْ َلئِكَ ُهمْ ُأوْلُوا ا َ‬
‫ُأوْ َلئِكَ الّذِي َ‬
‫جنّاتٍن ّلهُمْن فِيهَا نَعِيمٌن‬
‫ضوَانٍن وَ َ‬
‫ح َمةٍ مّنْهُن َو ِر ْ‬
‫شرُهُمْن َربّهُم ِبرَ ْ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬يُ َب ّ‬
‫مّقِيمٌ} التوبة‪٢١ :‬‬
‫ج ّنةِ اّلتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ} فصلت‪٣٠ :‬‬
‫و قال تعالی‪{ :‬وََأ ْبشِرُوا بِالْ َ‬
‫ش ْرنَاهُ بِ ُغلَمٍ حَلِيمٍ} الصافات‪١٠١ :‬‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬ف َب ّ‬
‫شرَى} هود‪٦٩ :‬‬
‫ت ُرسُُلنَا ِإ ْبرَاهِي َم بِا ْلبُن ْ‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬ولَقَدْ جَاء ْ‬
‫شرْنَاهَننا بِإِسننْحَاقَ وَمِننن َورَاء‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَا ْمرََأتُهننُ قَآ ِئ َمةٌ َفضَحِكَتننْ َف َب ّ‬
‫ق يَعْقُوبَ} هود‪٧١ :‬‬ ‫ِإسْحَا َ‬
‫شرُكَ‬
‫حرَابِ َأنّ الّ يُ َب ّ‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬فنَا َدتْهُ ا ْلمَلئِ َكةُ وَ ُهوَ قَائِمٌ يُصَلّي فِي ا ْلمِ ْ‬
‫حيَنى} آل عمران‪٣٩ :‬‬ ‫بِيَ ْ‬
‫شرُكِن بِ َكِلمَةٍ ّمنْهُن اسْنمُ ُه‬
‫ل نيُ َب ّ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬إِذْ قَالَتِن ا ْلمَلئِ َكةُ يَا َمرْيَمُن إِنّ ا ّ‬
‫خرَ ِة وَمِنَ ا ْلمُ َقرّبِينَ} آل عمران‪٤٥ :‬‬ ‫ن َمرْيَ َم وَجِيهاً فِي ال ّد ْنيَا وَال ِ‬‫ا ْلمَسِيحُ عِيسَى ابْ ُ‬
‫‪466‬‬

‫واليات ف الباب كثية معلومة ‪.‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬پس مژده ده آن بندگان را که سخن را می شنوند و نيکوترين آن‬


‫را پيوی می کنند‪ .‬زمر‪18 – 17 :‬‬
‫و مـی فرمايـد‪ :‬مژده می د هد ايشان را پروردگار شان به رح تی از سوی خود و به‬
‫خوشنودی و به بوستانا و ايشان را در آنا است نعمت دائم‪ .‬توبه‪21 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬و شادی کنيد به بشتی که به شا (در دنيا) وعده داده می شد‪ .‬فصلت‪:‬‬
‫‪30‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬پس او را بشارت دادي (به نوجوانی بردبار)‪ .‬صافات‪101 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬و فرستادگان ما پيش ابراهيم به بشارت آمدند‪ .‬هود‪69 :‬‬
‫و می فرما يد‪ :‬و زن ابراه يم اي ستاده بود‪ ،‬پس بند يد و مژده دادي ش بتولد ا سحاق و‬
‫بعد از اسحاق بوجود يعقوب‪ .‬هود‪71 :‬‬
‫و مـی فرمايـد‪ :‬پـس ندا کردنـد او را فرشتگان و او ايسـتاده‪ ،‬ناز مـی گزارد در‬
‫عبادتگاه‪ ،‬که خدا ترا به ييی بشارت می دهد‪ .‬آل عمران‪39 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬آنگاه که فرشتگان گفتند‪ :‬ای مري هر آئينه خدا بشارت می دهد ترا به‬
‫فيضی از جانب خود که نام او مسيح است‪ .‬آل عمران‪45 :‬‬

‫‪ -708‬عن أب إِبراهي َم وَُيقَالُ أبو ممد ويقال أَبو ُمعَاوِيةَ عبدِ اللّه بن أب َأوْف رضي اللّه‬
‫شرَ َخدِ َيةَ ‪ ،‬رضي اللّه عنها‪ ،‬بِب ْيتٍ ف الّنةِ مِ ْن قَصَب‪،‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم بَ ّ‬
‫عنه أَنّ رسول اللّه َ‬
‫ب فِيه ول نَصب‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫لصَخ َ‬

‫‪ -708‬از عبد ال بن ابی اوفی رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم خدي ه ر ضی ال عن ها را به خا نه ای از نَی (در ا ين‬
‫جای مراد لؤلؤ يست که داخلش خاليست) در بشت مژده دادند که داد و فرياد و خستگی‬
‫در آن نيست‪.‬‬

‫ج فقال‪:‬‬
‫ضأَ ف بي ته‪ ،‬ثُمّ َخرَ َ‬
‫‪ -709‬و عن أ ب مو سى الشعريّ ر ضي اللّه ع نه‪ ،‬أَنّ هُ تَو ّ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ ،‬ولكُونَنّ معَهُ ي ْومِي هذا‪ ،‬فجاءَ الَسْجِد‪ ،‬فَسَأَلَ عَن النّبِيّ‬
‫لْل َزمَنّ رسول اللّه َ‬
‫‪467‬‬

‫خرَجْتُ عَلى َأَثرِهِ أَسأَلُ عنْه‪ ،‬حتّى دَخَلَ ب ْئرَ أريسٍ‬


‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم فقَالُوا‪ :‬وَجّهَ ههُنَا‪ ،‬قال‪ :‬فَ َ‬
‫َ‬
‫ضأَ‪ ،‬فقُمْتُ إِلَيْه‪ ،‬فإذا‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم حاجتَهُ وتَو ّ‬
‫ستُ ِع ْندَ الْباب حتّى َقضَى رسولُ اللّه َ‬
‫فجلَ ْ‬
‫ط ق ّفهَا‪ ،‬وكَشَفَ ع ْن ساقَ ْيهِ ودلهَا ف البِئِر‪ ،‬فَسلّ ْمتُ َعلَ ْيهِ ُثمّ‬
‫هُو َقدْ جلَس على بئر أَريس‪ ،‬وتَوس َ‬
‫اْنصَرفت‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم اليوْم‪.‬‬
‫فجَلسْتُ عِند الباب َفقُلت‪ :‬لكُونَنّ َبوّاب رسُولِ اللّه َ‬
‫فَجاءَ َأبُو َب ْكرٍ رضي اللّ هُ عنه فدفَع الباب ف ُقلْت‪ :‬م ْن َهذَا؟ فَقَال‪ :‬أَبُو بكر‪ ،‬فَقلْت‪ :‬على‬
‫شرْه بالّنةِ »‬
‫رِ ْسلِك‪ُ ،‬ثمّ َذهَبْ تُ َفقُلت‪ :‬يا ر سُول اللّه هذَا أَبُو بَ ْكرٍ ي سَْت ْأذِن‪ ،‬فَقال‪ « :‬اْئذَ ْن لَه وب ّ‬
‫شرُ َك بِالنةِ ‪ ،‬فدخل َأبُو بَ ْكرٍ حتّى جلَس ع نْ‬
‫َفأَقَْبلْ تُ حتّى قُلت لب بكر‪ :‬ادْخُ ْل ور سُو ُل اللّه يُب ّ‬
‫صلّى الُ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم معَ هُ ف القُف‪ ،‬ودَلّى رِ ْجلَيْ هِ ف البِئرِ كما صنَ َع رَ سُولُ َ‬
‫ب َ‬
‫يِيِ الن ّ‬
‫َعلَيْهِ و َسلّم‪ ،‬وكَشَف ع ْن ساقيْه‪ُ ،‬ثمّ رَ َجعْ تُ وجل سْت‪ ،‬وقد ترَكتُ أَخي يتوضأُ ويلْحقُن‪ ،‬ف ُقلْت‪:‬‬
‫خَيْرا ي ْأتِ بِه‪.‬‬ ‫يُريدُ أَخَا ُه‬ ‫إ ْن ُي ِردِ اللّه ِبفُلنٍ‬
‫بنـ الطّاب‪ :‬ف ُقلْتـُ‪ :‬على‬
‫منـ َهذَا؟ فَقال‪ :‬عُ َمرُ ُ‬
‫ّكـ الباب‪ ،‬فقُلت‪ْ :‬‬
‫َفإِذا إِنْسـا ٌن ير ُ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ ،‬فَسلّ ْمتُ عليْ هِ و ُقلْت‪ :‬هذَا عُمرُ يَ سَْت ْأذِن؟‬
‫رِ ْسلِك‪ ،‬ثّ جئْ تُ إل رَ سُولِ اللّ ِه َ‬
‫صلّى الُ‬
‫شرُ َك رَ سُولُ اللّ هِ َ‬
‫شرْ هُ بِالَّنةِ » فَجِئْ تُ عمر‪َ ،‬ف ُقلْت‪َ :‬أذِ نَ أُدخ ْل وَيبُ ّ‬
‫فَقَالَ‪ « :‬ائْذ ْن لَ هُ وب ّ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم ف ال ُقفّ عَ ْن يسارِ ِه ودَلّى‬
‫جلَ سَ مَ َع ر سُول اللّ ِه َ‬
‫َعلَيْ هِ و َسلّم بِالَّنةِ‪َ ،‬فدَخَل ف َ‬
‫ستُ َف ُقلْت‪ :‬إن ُي ِردِ اللّه بِفلنٍ خَيْرا يعْن أَخَاهُ يأْت بِه‪.‬‬
‫ت فَجلَ ْ‬
‫رِ ْجلَ ْيهِ ف البِئْر‪ُ ،‬ث ّم رجعْ ُ‬
‫بنـ عفان‪ .‬فَقلْت‪ :‬عَلى‬
‫ْمانـ ُ‬
‫َنـ هذَا؟ فقَال‪ :‬عُث ُ‬
‫فحركـ الباب ف ُقلْت‪ :‬م ْ‬
‫َ‬ ‫فجاء إنْسـا ٌن‬
‫ش ْر هُ بِالَّنةِ مَ عَ َبلْوى‬
‫بتُه َفقَال‪ « :‬اْئذَن لَ هُ وبَ ّ‬
‫صلّى الُ َع َليْ هِ و َسلّم‪َ ،‬فأْخْ ْ‬
‫ر ْسلِك‪ ،‬وجئْ تُ النّبِيّ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم بِالَّنةِ مَعَ َب ْلوَى تُصيبُك‪،‬‬
‫شرُ َك رسُولُ اللّه َ‬
‫تُصيُبهُ » فَجئْتُ َفقُلت‪ :‬ادْخ ْل وَيُب ّ‬
‫جلَس وُجا َههُ ْم مِ نَ الشّقّ الخِر‪ .‬قَالَ َسعِيدُ ب ُن الُ سَيّب‪َ :‬فَأوّلْتُها‬
‫َفدَخَل َفوَجَد ال ُقفّ َق ْد ُملِئَ ‪ ،‬فَ َ‬
‫قُبُورهمْ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم ِبفْ ظِ الباب َوفِي ها‪ :‬أَنّ‬
‫وزاد ف روايةٍ ‪ « :‬وأمَر ن ر سولُ اللّه َ‬
‫حدَ اللّه تعال ‪ُ ،‬ث ّم قَال‪ :‬اللّه الُسْتعَان‪.‬‬
‫ي بشّرهُ ِ‬
‫عُثْمانَ حِ َ‬

‫‪ -709‬از ابو موسی اشعری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫او در خانه اش وضوء ساخته برآمد‪ ،‬و گفت‪ :‬امروز با رسول ال صلی ال عليه وسلم‬
‫خواهم بود و با وی خواهم گذراند‪.‬‬
‫‪468‬‬

‫سپس به م سجد آمده از پيا مب صلی ال عل يه و سلم پر سش نود‪ .‬گفت ند‪ :‬اين جا آمده‬
‫بود و من بدنبال شان برآمده از ايشان پرسيدم تا اينکه به بئر اريس (نام منطقه ای) داخل شد‪.‬‬
‫بر آستانهء خانه نشستم‪ ،‬تا رسول ال صلی ال عليه وسلم ادای حاجت نوده‪ ،‬وضوء‬
‫ساختند‪ ،‬نزد شان اي ستادم و ديدم که آنضرت صلی ال عل يه و سلم بر کرا نه های بئر ار يس‬
‫در وسط ديوار احاطهء چاه نشسته ساق شان را برهنه نوده و در چاه آويزان نودند‪.‬‬
‫من بر ايشان سلم نودم و بعد بطرف دروازه بازگشتم‪ ،‬نشستم و گفتم‪ :‬امروز دربان‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم خواهم بود‪.‬‬
‫ابوبکر رضی ال عنه در را کوبيد‪ ،‬گفتم‪ :‬کيست؟‬
‫جواب داد‪ :‬ابوبکر رضی ال عنه‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬آهسته تر‪ ،‬بعدا نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم رفته و گفتم‪ :‬ابوبکر رضی‬
‫ال عنه اجازت می خواهد!‬
‫فرمود‪ :‬اجازتش ده و او را به بشت مژده رسان‪.‬‬
‫برگشتم تا به ابوبکر رضی ال عنه اين را گفتم‪ ،‬داخل شو و رسول ال صلی ال عليه‬
‫وسلم ترا به بشت مژده می دهد‪ ،‬ابوبکر رضی ال عنه داخل شد و بطرف راست پيامب صلی‬
‫ال عل يه و سلم نش ست و چون ر سول ال صلی ال عل يه و سلم پاها يش را بره نه نوده و در‬
‫چاه آويزان نود‪.‬‬
‫بعدا رفتم و نشستم در حاليکه برادرم را در حال وضوء گذاشته بودم که بن بپيوندد‬
‫و گفتم‪ :‬اگر خداوند به فلنی – قصد برادرش است – ارادهء خي داشته باشد‪ ،‬او را به اينجا‬
‫می رساند‪.‬‬
‫ناگاه شخصی را ديدم که در را حرکت می داد‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬کيست؟‬
‫گفت‪ :‬عمر بن خطاب رضی ال عنه!‬
‫گفتم‪ :‬درنگ کن! و نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم آمده و بر وی سلم نوده و‬
‫گفتم‪ :‬عمر رضی ال عنه اجازت می خواهد‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬اجازتش داده و بوی مژدهء بشت ده‪.‬‬
‫‪469‬‬

‫نزد ع مر آمده و گف تم‪ :‬درآی و ترا به بشت مژده باد! داخل شد و هراه رسول ال‬
‫صلی ال عل يه و سلم از طرف چپ پيا مب صلی ال عل يه و سلم نش سته و پاها يش را در چاه‬
‫آويزان نود‪ .‬بعد برگشتم و نشستم‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬اگر خدا بکسی خيی را بواهد – مقصود برادرش است – او را می رساند‪،‬‬
‫در اين وقت شخصی دروازه را حرکت داد‪ ،‬گفتم‪ :‬کيستی؟‬
‫گفت‪ :‬عثمان بن عفان رضی ال عنه!‬
‫گفتم‪ :‬صب کن! نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم آمده و خب دادم‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬اجازه اش داده و او را بـه بشـت مژده ده‪ ،‬هراه بـا مصـيبتی کـه وی را‬
‫درخواهد يافت‪.‬‬
‫آمد و ديد که سرچاه پرشده و رو بروی شان از طرف ديگر نشست‪.‬‬
‫سعيد بن مسيب می گويد‪ :‬اين را به قبهای شان تأويل نودم‪.‬‬
‫و در روايتی افزوده شده که‪ :‬رسول ال صلی ال عليه وسلم مرا به نگهبانی دروازه‬
‫امـر فرمود و در آن نيـز تذکـر يافتـه کـه وقتـی عثمان رضـی ال عنـه را بشارت دادم‪ ،‬خدا را‬
‫سپاس گفته و گفت‪ :‬خداوند مستعان است (يعنی کمک از او خواسته می شود)‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ‬


‫‪ -710‬وع نْ أب هريرة رضي اللّه عنهُ قال‪ :‬كُنّا ُقعُودا َحوْ َل رسول اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم مِ نْ‬
‫و َسلّم‪ ،‬وَمعَنَا َأبُو ب ْكرٍ وعُ َم ُر رضي اللّه عنهما ف َنفَر‪ ،‬فَقا َم رَ سُو ُل اللّ ِه َ‬
‫ي أَ ْظ ُهرِنا َفأَبْ َطأَ علَيْنَا وخَشِينا أَنْ ُيقْتَطَ َع دُونَنا َوفَزِعْنَا فقُمنا‪ ،‬فَكُ ْنتُ َأوّل من َفزِع‪.‬‬
‫بِ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ ،‬حت أََتيْتُ حَائِطا للَنْصَارِ لِبن النّجّار‪،‬‬
‫خرَجْ تُ َأبْتغي ر سُول اللّ ِه َ‬
‫فَ َ‬
‫والرّبيعُ‪:‬‬ ‫َفدُرْتُ بِهِ َهلْ أَ ِجدُ لَهُ بابا؟ فلَمْ أَجِد‪ ،‬فإذَا ربيعٌ يدْ ُخلُ ف جوْف حَائِط مِنْ بِئرٍ خَارِجَه‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪.‬‬
‫فاحتَفزْت‪ ،‬فدَخ ْلتُ عَلى رسُو ِل ال ّلهِ َ‬ ‫ي‬
‫ل ْدوَلُ الصّغ ُ‬
‫اَ‬
‫فقال‪َ « :‬أ بو هُريرة؟ » فَ ُقلْت‪َ :‬نعَ مْ يَا ر سُو َل اللّه‪ ،‬قال‪ « :‬ما شَأنُك » قلت‪ :‬كُنْ تَ بَيْ نَ‬
‫ت هذَا‬
‫ع فأَتَيْ ُ‬
‫َظ ْهرَيْنَا فقُمْ تَ َفأَبَطأْ تَ علَيْنَا‪ ،‬فَخَشِينَا أَ ْن ُتقَتط َع دُونَنا‪ ،‬ففَزعنَا‪ ،‬فَكُنْ تُ َأوّ َل م نْ فَز َ‬
‫س َورَائي‪.‬‬
‫الائِط‪ ،‬فَاحَْت َفزْتُ كَمَا يَحَْت ِفزُ الثّعلب‪ ،‬وَهؤلءِ النّا ُ‬
‫‪470‬‬

‫ت مِ نْ َورَاءِ‬
‫فَقَال‪ « :‬يَا أَبا هريرة » وأَعطَان َن ْعلَيْ هِ َفقَال‪ « :‬ا ْذهَ بْ بَِن ْعلَي هاتَيْن‪ ،‬فَم نْ لقي َ‬
‫شرْ هُ بالّن ِة » وذَ َكرَ الدِي ثَ بطُولِه‪ ،‬رواه‬
‫ش َهدُ أَ نْ ل إل ِه إلّ اللّ هُ مُ سْتَيْقنا با قَلبُه‪ ،‬فَبَ ّ‬
‫هَذا الائِط يَ ْ‬
‫مسلم‪.‬‬

‫‪ -710‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫ما در اطراف و جوا نب ر سول ال صلی ال عل يه و سلم نش سته بود ي‪ ،‬که ابوب کر و‬
‫عمر رضی ال عنهما هم با ما بودند‪ .‬سپس رسول ال صلی ال عليه وسلم از ميان ما برخاسته‬
‫و تأخيـ نود و مـا ترسـيدي کـه مبادا‪ ،‬حادثهـء بدی بـه ايشان در غياب مـا رخ داده باشـد‪ .‬و‬
‫برخا ستم و من اول ي ک سی بودم که تر سيدم و به ج ستجوی ر سول ال صلی ال عل يه و سلم‬
‫برآمدم و به موطهء در باغی از انصار از بنی النجار رسيدم و اطرافش را گشتم که آيا برايش‬
‫دری پيدا خواهم کرد؟ ولی دری برای آن نيافتم‪ .‬ناگهان جويچه ای را ديدم که از چاهيکه در‬
‫خارج آن موطـه بود‪ ،‬ميان آن از وسـط ديوار داخـل مـی شـد (و ربيـع جويچهـء کوچـک را‬
‫گويند)‪.‬‬
‫خود را جع نوده و بر رسول ال صلی ال عليه وسلم وارد شدم‪ ،‬فرمود‪ :‬ابوهريره؟‬
‫گفتم‪ :‬بلی يا رسول ال صلی ال عليه وسلم!‬
‫فرمود‪ :‬چه خب با خود داری؟‬
‫گف تم‪ :‬ش ا در ميان ما بود يد و برخا ستيد و بر ما تأخ ي نود يد و ما تر سيدي که در‬
‫غياب ما حادثهء بدی بشما رخ داده باشد و سخت ترسيدي و من اولي کسی بودم که ترسيدم‬
‫و به ا ين باغ آمده و مان ند روباه خود را ج ع نوده‪ ،‬دا خل شدم و اي نک مردم در ع قب من‬
‫هستند‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬ای ابوهريره و کفشهای خود را بن داده و فرمود‪ :‬اين دو کفش مرا بب و هر‬
‫کسی را که در عقب اين ديوار ديدی‪ ،‬در حاليکه از روی يقي قلبی شهادت می دهد که هيچ‬
‫معبود برحقی جز خدا وجود ندارد‪ ،‬مژدهء بشت ده‪ .‬و حديث را با درازی اش ذکر کرد‪.‬‬

‫ضرْنَا عَ ْمرَو ب نَ العا صِ رضي اللّ هُ عنه‪َ ،‬و ُهوَ ف سِيَاقَةِ‬


‫‪ -711‬وعن اب نِ شُما َسةَ قال‪َ :‬ح َ‬
‫شرَ َك رَ سُولُ اللّ هِ‬
‫جعَلَ ابْنُ هُ َيقُول‪ :‬يا أَبَتَاه‪ ،‬أَمَا بَ ّ‬
‫ت فَبَ كى طَويل‪ ،‬وَ َحوّ َل وَ ْجهَ هُ إِل الدَار‪ ،‬فَ َ‬
‫ا َلوْ ِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ب َكذَا؟‬
‫شرَ َك رَسُو ُل ال ّلهِ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ب َكذَا؟ أَما ب ّ‬
‫َ‬
‫‪471‬‬

‫َفأَقْبلَ بوَجْه ِه فَقَال‪ :‬إِنّ َأ ْفضَلَ مَا ُن ِعدّ َشهَادَ ُة أَ نْ لَ إِل هَ ِإلّ اللّه‪ ،‬وأَنّ مُحمّدا ر سُول اللّه‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬
‫ِإنّي َقدْ ُكنْ تُ عَلى أَطبْاقٍ ثَلث‪َ :‬ل َقدْ رََأيْتُن َومَا أَ َحدٌ أَ َشدّ ُبغْضا لرَسُولِ اللّ ِه َ‬
‫ت مِ نْ‬
‫مِنّي‪ ،‬وَل أَحبّ إِلّ مِ نْ أَ نْ أَكُو َن َقدِ استمْكنْت مِنْ ُه فقَتلْته‪َ ،‬ف َلوْ ُمتّ عَلى ِتلْ كَ الا ِل لَكُنْ ُ‬
‫َأهْ ِل النّار‪.‬‬
‫سطْ يينَ كَ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم فَ ُقلْت‪ :‬ابْ ُ‬
‫َفلَمّ ا َجعَلَ اللّ هُ الِ سْل َم ف َقلْ ب أَتيْ تُ النّبِيّ َ‬
‫ط يِينَهُ َفقََبضْ تُ َيدِي‪ ،‬فقال‪ « :‬مالك يا عمرو؟ » قلت‪َ :‬أ َردْتُ أَ ْن أَشْتَر طَ قال‪« :‬‬
‫فَلُبَايعْك‪ ،‬فَبَ سَ َ‬
‫ط ماذَا؟ » ُقلْ تُ أَ نْ ُي ْغ َفرَ ل‪ ،‬قَال‪ :‬أَمَا عَلمْ تَ أَنّ الِ سْلم َي ْهدِ مُ ما كَا َن قَبلَ هُ‪َ ،‬وأَن الجرَةَ‬
‫تَشْتَر ُ‬
‫تَهدمُ ما كان قبلَها‪ ،‬وأَنّ الَجّ يَه ِد ُم ما كا َن قبلَه؟ »‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ ،‬وَل أَجَ ّل ف عَين مِنْه‪ ،‬ومَا‬
‫وما كان أَ َحدٌ أَ َحبّ إِلّ مِ نْ رسول اللّه َ‬
‫صفَ ُه ما أَطَقت‪ ،‬لَنّي ل أَكن أَمل عَين مِنه‬
‫كُنتُ أُطِيقُ أَن أَملَ عَين مِنه إِجللً له‪ ،‬ولو سُئِلتُ أَن أَ ِ‬
‫ولو ُمتّ على تِلكَ الَال َلرَجَوتُ أَن أَكُو َن مِنْ َأهْلِ الَّنةِ ‪.‬‬
‫حةٌ ول نَار‪ ،‬فإذا‬
‫ثـ ُولّينَا أَشيَاءَ مـا أَدري مـا حَال فِيهَا؟ َفإِذا أَنـا مُتّ فل تصـحَبنّي نَائِ َ‬
‫سمُ لْ ُمهَا‪ ،‬حَتّى‬
‫حرُ جَزور‪ ،‬وَيقْ َ‬
‫َدفَنتمون‪ ،‬فشُنّوا عليّ الّترَابَ شَنّا‪ ،‬ث َأقِيمُوا حو َل قَبي َقدْ َر ما تُنَ َ‬
‫أَسَْت ْأنِس بكُم‪ ،‬وأن ُظرَ ما أُراجِ ُع ِبهِ رسُ َل رب‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -711‬از ابن شاسه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫نزد عمرو بن العاص رضی ال عنه وارد شدم که در حال مرگ بود و رويش را طرف‬
‫ديوار نوده و گريهء طولنی داشت‪.‬‬
‫پسرش می گفت‪ :‬پدرکم آيا رسول ال صلی ال عليه وسلم ترا به چني و چنان مژده‬
‫نداده است؟‬
‫آيا رسول ال صلی ال عليه وسلم ترا به چني و چنان مژده نداده است؟‬
‫و او رو يش را گردانده گ فت‪ :‬بتر ين آن چه که ما مه يا نود ي‪ ،‬گوا هی دادن به ا ين‬
‫است که معبود برحقی جز ال وجود ندارد و ممد صلی ال عليه وسلم فرستادهء اوست‪.‬‬
‫من در سه حالت قرار داشتم‪ :‬خود را بياد می آورم که دشنترين مردم برای رسول ال‬
‫صلی ال عليه وسلم بودم و هيچ چيزی را به اندازهء دوست نداشتم که بر وی دست يافته و‬
‫او را می کشتم‪ ،‬اگر بر آن حالت می مردم از اهل جهنّم بودم‪.‬‬
‫‪472‬‬

‫چون خداو ند ا سلم را در دل جايگز ين ساخت‪ ،‬نزد ر سول ال صلی ال عل يه و سلم‬


‫آمده و گفتم‪ :‬دستت را پن کن‪ ،‬تا برای تان بعيت کنم! پيامب صلی ال عليه وسلم دستش را‬
‫باز نود‪ ،‬ولی من دستم را پس کشيدم‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬چه شده ای عمرو؟‬
‫گفتم‪ :‬می خواهم شرط بگذارم!‬
‫فرمود‪ :‬چه شرطی می گذاری؟‬
‫گفتم‪ :‬اينکه گناهان آمرزيده شود‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬نی دانی که اسلم آنچه را که پيش از آن است‪ ،‬نابود می کند وهجرت آنچه‬
‫را که قبل از آن است نيست می کند و حج آنچه را که قبل از آن است‪ ،‬نابود می سازد؟‬
‫و هيچکـس از رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم برايـ مبوبتـر و بزرگتـر نبود و از‬
‫اطرافش نی توانستم بوی درست نظر کنم‪ .‬و اگر بواهم که توصيفش کنم‪ ،‬نتوان چون من‬
‫نتوانستم به وی بنگرم‪.‬‬
‫اگر در اين حال بيم آرزو دارم که از اهل بشت باشم‪.‬‬
‫سپس سرپرستی کارهائی را نودم که نی دان حال در آن چطور است؟‬
‫و چون من مردم‪ ،‬هيچ نوحه گر و آتش مرا هراهی نکند و چون دفنم نوديد خاک را‬
‫بر من کم کم بريز يد بعدا در اطراف قبم به انداز هء که شتر ها کش ته شو ند و گو شت آن‬
‫قسمت گردد‪ ،‬بايستيد‪ ،‬تا با شا انس بگيم و ببينم که برای فرستادگان پروردگارم چه تقدي‬
‫می کنم‪.‬‬

‫‪ -96‬باب در مورد وداع با رفيق و دوست وسفارش او رد لظهء‬


‫جدائی برای سفر و جز آن! و دعا به حق او و درخواست دعا از او‬

‫ل ناصْنطَفَى‬ ‫قال ال تعالی‪َ { :‬ووَصنّى بِهَا ِإ ْبرَاهِيمُن َبنِيهِن َويَعْقُوبُن يَا بَ ِنيّ إِنّ ا ّ‬
‫ضرَ يَعْقُوبنَ‬ ‫ح َ‬ ‫شهَدَاء إِذْ َ‬ ‫َلكُمنُ الدّيننَ َفلَ َتمُوتُنّ إَ ّل وَأَنتُم مّسنْ ِلمُونَ{‪ }132‬أَمنْ كُنتُمنْ ُ‬
‫ك وَإِلَن نهَ آبَائِك نَ ِإبْرَاهِيم نَ‬
‫ا ْلمَوْت نُ إِذْ قَالَ ِل َبنِيه نِ مَا تَ ْعبُدُون نَ مِن بَعْدِي قَالُو ْا نَ ْعبُدُ ِإلَن نهَ َ‬
‫‪473‬‬

‫سمَاعِيلَ وَِإسْحَاقَ إِلَنهاً وَاحِدًا َونَحْنُ َلهُ ُمسْ ِلمُونَ{‪ }133‬البقرة‪١٣٣ - ١٣٢ :‬‬
‫وَِإ ْ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و وصيت کرد به اين کلمه ابراهيم‪ ،‬پسران خود را‪ ،‬و يعقوب نيز‬
‫فرزندانش را‪ ،‬ای فرزندان هر آئينه خدا برگزيده برای شا اين دين را‪ ،‬پس از اين جهان نييد‪،‬‬
‫مگر مسلمان شده‪ .‬آيا حاضر بوديد آنگاه که مرگ يعقوب فرا رسيد‪ ،‬فرزندان خود را گفت‪:‬‬
‫چه را پس از من عبادت خواهيد کرد؟‬
‫گفتند‪ :‬عبادت می کنيم‪ ،‬معبود ترا و معبود پدران تو ابراهيم و اساعيل و اسحاق را‪،‬‬
‫و عبادت کنيم آن معبود يگانه را و ما او را فرمانبي‪ .‬بقره‪133 – 132 :‬‬

‫‪ -712‬فمنها حَدي ثُ زيدِ ب ِن َأ ْرقَ َم رضي اللّه عنه الذي سبق ف باب إِكرا مِ َأهْلِ بَيْ تِ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم فِينَا خَطِي با‪ ،‬فَحَ ِمدَ اللّه‪،‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قا مَ ر سول اللّه َ‬
‫ر سول اللّه َ‬
‫ظ َوذَ ّكرَ ُثمّ قال‪َ :‬أمّا َبعْد‪ ،‬أَل أَّيهَا النّاسُ إِنّمَا أَنا بشرٌ يُوشِكُ أَنْ َي ْأتِ َي رَسُولُ َربّي‬
‫وَأَثْن َعلَيه‪َ ،‬ووَعَ َ‬
‫خذُوا بِكتاب اللّه‪،‬‬
‫فيهـ ا ُلدَى وَالنّور‪ ،‬فَ ُ‬
‫ُمـ َثقَلي ْن‪َ :‬أ ّولُمَا‪ :‬كتاب اللّه‪ِ ،‬‬
‫َاركـ فيك ْ‬
‫فأُجيـب‪ ،‬وأَنَا ت ٌ‬
‫ب فِ يه‪ ،‬ثُمّ قال‪ « :‬وََأهْ ُل بَيْ ت‪ُ ،‬أذَ ّكرُكُ مُ اللّه ف‬
‫وَا سْتَمْسِكُوا بِ ِه » فَحَثّ عَلى كتاب اللّه‪ ،‬ورَغّ َ‬
‫َأهْ ِل بَيْت » رواه مسلم‪َ .‬و َقدْ سَبَ َق بطُوِلهِ‪.‬‬

‫‪ -712‬در اين باب احاديث زياد است‪ ،‬از جله حديث زيد بن ارقم رضی ال عنه که‬
‫در باب احترام واکرام به اهل بيت رسول ال صلی ال عليه وسلم گذشت‪ ،‬گفت که‪ :‬رسول‬
‫ال صلی ال عليه وسلم در ميان ما برای خطبه برخاست‪ ،‬پس حد و ثنای حق تعالی را بای‬
‫آورد‪ .‬به ما موعظه نود‪ ،‬ما را اندرز داد و سپس فرمود‪ :‬اما بعد ای مردم آگاه باشيد که من‬
‫بشری هستم که نزديک است که فرستادهء خداي در رسد و اجابتش کنم و من در ميان شا‬
‫دو چ يز وز ين را می گذارم‪ :‬اولش کتاب خدا ا ست که در آن هدا يت و نور ا ست‪ ،‬پس به‬
‫کتاب خدا تسک جسته و آن را بر خود لزم گييد وبه کتاب خدا تشويق و ترغيب نوده باز‬
‫فرمود و اهل بيت من‪ ،‬شا را به خدا قسم می دهم که در مورد اهل بيتم توجه داشته باشيد‪.‬‬
‫و حديث را بدرازيش ذکر نود‪.‬‬

‫صلّى‬
‫ث رضي اللّه عنه قال‪َ :‬أتَيْنَا رسول اللّه َ‬
‫‪ -713‬وعن أب سُليْمَا َن مَالك بن الُويْر ِ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬
‫الُ َعلَيْ ِه و َسلّم وَنْ نُ شَبَبةٌ مَتقَاربُون‪َ ،‬فأَقمْنَا عِ ْن َد هُ عشْري نَ لَ ْي َلةً ‪ ،‬وكا َن رسولُ اللّه َ‬
‫سأَلَنَا عَمّ نْ َترَكْنَا مِ نْ َأ ْهلِنَا‪َ ،‬فأَخَْبرْنَاه‪ ،‬فقال‪« :‬‬
‫و َسلّم رَحِيما رفِيقا‪ ،‬فَظَنّ أَنّ ا َقدِ اشَْتقْنَا َأ ْهلَنَا‪ .‬ف َ‬
‫‪474‬‬

‫صلّوا‬
‫صلّوا صَلةَ كَذا ف ِح ي َكذَا‪ ،‬وَ َ‬
‫ارْجعُوا إِل َأهْلي كم َفأَقِيمُوا فِيهِم‪ ،‬وَعلّموهُم َو ُمرُوهُم‪ ،‬وَ َ‬
‫ضرَتِ الصّل ُة َفلْيُؤذّنْ لَ ُك ْم أَ َحدُكُم‪ ،‬وَلْيؤمّكُم أَكَبرُ ُك َم » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫َكذَا ف حِي َكذَا‪َ ،‬فِإذَا َح َ‬
‫صلّي » ‪.‬‬
‫صلّوا كمَا َرأَيتُمُون أُ َ‬
‫زاد البخاري ف رواية له‪ « :‬وَ َ‬

‫‪ -713‬از ابو سليمان مالک بن حويرث رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫ما خد مت ر سول ال صلی ال عل يه و سلم آمد ي‪ ،‬در حالي که جوانا نی ه سن و سال‬
‫بودي و بيست شب در نزدش اقامت کردي و رسول ال صلی ال عليه وسلم مهربان و مشفق‬
‫بودنـد و گمان کردنـد کـه مـا برای خانوادهـء مان اشتياق پيدا کرده ايـ و از مـا در بارهـء‬
‫خانوادهء مان که در عقب گذاشته بودي سئوال کردند‪ ،‬و ما ايشان را با خب ساختيم‪ ،‬سپس‬
‫فرمود ند‪ :‬به خانواده هايتان بازگشته و در ميان شان بان يد و آنا را تعل يم دهيد و به آن ا امر‬
‫کنيد و ناز فلن را در فلن وقت بگذاريد و ناز فلن را در فلن و قت‪ ...‬و چون و قت ناز‬
‫فرا رسيد بايد يکی از شا برايتان اذان بگويد و بايد بزرگتر شا امامت شا را بعهده گيد‪.‬‬
‫و باری در روايتی افزوده‪ :‬و چنانچه مرا ديديد که ناز می گزارم‪ ،‬ناز گزاريد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -714‬وعن عُ َمرَ ب ِن الطاب رضي اللّ هُ عنه قال‪ :‬ا سَْت ْأذَْنتُ النب َ‬
‫سرّن أَنّ ل بَا الدّنْيَا‪.‬‬
‫ف اْلعُ ْمرَةِ ‪َ ،‬فَأذِن‪ ،‬وقال‪ « :‬ل تنْسنَا يَا أخ ّي مِ ْن دُعَائِك » فقالَ َكلِ َمةً ما يَ ُ‬
‫ك » رواه أبو داود‪ ،‬والترمذي وقال‪ :‬حديث‬
‫وف رواية قال‪ « :‬أَ ْشرِكْنَا يَا أخَيّ ف دُعَائِ َ‬
‫حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -714‬از عمر بن الطاب رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از پيا مب صلی ال عل يه و سلم اجاز هء ادای عمره را خوا ستم‪ ،‬پس به من اجازه داده‬
‫فرمود‪ :‬برادرکم‪ ،‬ما را از دعايت فراموش مکن‪ ،‬و سخنی گفت که اگر در برابر آن دنيا براي‬
‫داده شود شاد نی گردم‪.‬‬
‫و در روايتی گفت‪ :‬برادرکم ما را در دعايت شريک کن‪.‬‬

‫‪ -715‬وعن سال بنِ عَ ْبدِ اللّه بنِ عُ َمرَ أَنّ عبدَ اللّه بنِ عُ َم َر رضي اللّه عنهما كَانَ َيقُولُ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم يُودّعُنَا‬
‫لِلرّجُلِ ِإذَا َأرَا َد سفرا‪ :‬ادْ ُن مِنّي حَتّى ُأ َودّعَ كَ كمَا كَا َن رسو ُل اللّه َ‬
‫‪475‬‬

‫ـوْدعُ اللّه دِينَكـَ‪َ ،‬وأَمانَتَكـَ‪ ،‬و َخوَاتِيمَـ عَ َملِكـَ‪ ،‬رواه الترمذي‪ ،‬وقال‪ :‬حديـث حسـن‬
‫فيقُولُ‪ :‬أَس َْت‬
‫صحيح‪.‬‬

‫‪ -715‬از سال بن عبد ال بن عمر رضی ال عنهم روايت است که‪:‬‬


‫چون کسی ارادهء سفر داشت عبد ال بن عمر رضی ال عنهما برايش می گفت‪ :‬به‬
‫من نزديک شو تا هانطوريکه رسول ال صلی ال عليه وسلم با ما وداع می کرد‪ ،‬با تو وداع‬
‫کنم‪ ،‬و می گفت‪ :‬أَ سَْتوْدعُ اللّه‪ ...‬دين و امانت وانام اعمالت را نزد خداوند به وديعت می‬
‫گذارم‪.‬‬

‫‪ -716‬و عن عب ِد اللّ هِ ب نِ يز يد الَطْمِيّ ال صّحَابّ ر ضي اللّه ع نه قال‪ :‬كَا َن ر سولُ‬


‫ع الَيْش قال‪ « :‬أَ سَْتوْدعُ اللّه دِيَنكُ مْ‪َ ،‬وَأمَانَتكُم‪ ،‬وَ َخوَاتِي مَ أَعمَاِلكُ مْ »‪.‬‬
‫اللّهص إِذا َأرَادَ أَ نْ ُي َودّ َ‬
‫حديث صحيح‪ ،‬رواه أبو داود وغيه بإِسناد صحيح‪.‬‬

‫‪ -716‬از عبد ال بن يزيد خطمی صحابی رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫چون ر سول ال صلی ال عليه و سلم می خواست با لشکری وداع ک ند‪ ،‬می فرمود‪:‬‬
‫‪ ...‬دين وامانت و انام اعمال شا را نزد خداوند به وديعت می گذارم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم فقال‪ :‬يا‬


‫س رضي اللّه عنه قال‪ :‬جَا َء رَجُلٌ إل النبّ َ‬
‫‪ -717‬وعن أَن ٍ‬
‫رسُولَ اللّه‪ ،‬إِن ُأرِيدُ َسفَرا‪َ ،‬ف َز ّودْن‪ ،‬فَقَال‪َ « :‬ز ّودَكَ اللّه الّت ْقوَى » ‪.‬‬
‫سرَ ل كَ ال ْيرَ حَيْثُمَا ُكنْ تَ»‬
‫ك » قال‪ِ :‬زدْ ن‪ ،‬قال‪ « :‬وَيَ ّ‬
‫قال‪ِ :‬زدْ ن‪ ،‬قال‪ « :‬وَ َغ َف َر ذَنْبَ َ‬
‫رواه الترمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -717‬از انس رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫مردی به حضور پيا مب صلی ال عل يه و سلم آمده و گ فت‪ :‬من عزم سفر دارم به من‬
‫زاد و توشه بده!‬
‫آنضرت صلی ال عل يه و سلم فرمود‪َ :‬ز ّودَ َك اللّه‪ ..‬خداو ند ترا به توش هء تقوا م هز‬
‫کند‪.‬‬
‫گفت‪ :‬بيفزا!‬
‫‪476‬‬

‫فرمود‪ :‬و گناهت را بيامرزد‪.‬‬


‫گفت‪ :‬بن بيفزا‪:‬‬
‫فرمود‪ :‬و در هر کجائی که هستی‪ ،‬توفيق خيت دهد‪.‬‬

‫‪ -97‬باب استخاره (طلب خي) و مشورت با هديگر‬

‫قال ال تعالی‪َ { :‬وشَا ِورْهُمْ فِي ا َل ْمرِ} آل عمران‪١٥٩ :‬‬


‫و قال تعالی‪{ :‬وََأ ْمرُهُمْ شُورَى بَ ْي َنهُمْ } الشورى‪٣٨ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و با آنان مشورت کن در کار‪ .‬آل عمران‪159 :‬‬


‫و می فرمايد‪ :‬و کار شان در مشورت باشد با يکديگر‪ .‬شوری‪38 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم ُي َعلّمُنَا‬


‫‪ -718‬عن جاِبرٍ رض يَ اللّه ع نه قال‪ :‬كا َن ر سولُ اللّه َ‬
‫السْتِخَارَةَ ف ا ُلمُور ُك ّلهَا كالسّو َرةِ منَ ال ُقرْآنِ‪َ ،‬يقُولُ إِذا َهمّ أَ َحدُ ُكمْ بالمر‪ ،‬فَليَركعْ رَكعتَيْنِ مِنْ‬
‫ك مِ ْن فضْلِ كَ‬
‫يكَ ب ِعلْمِ كَ‪ ،‬وأ ستق ِدرُكَ ب ُق ْدرِ تك‪ ،‬وأَ ْسأَُل َ‬
‫ضةِ ث ليقُل‪ :‬اللّهُم إِ ن أَ سْتَخِ ُ‬
‫غَ ْيرِ الفرِي َ‬
‫العَظِيم‪ ،‬فإِنّكَ َت ْق ِدرُ ول َأ ْق ِدرُ‪ ،‬وت ْعلَمُ ول َأ ْعلَمُ‪ ،‬وَأَنتَ علّمُ الغُيُوبِ‪ .‬ال ّل ُهمّ إِنْ كنْتَ ت ْعلَمُ أَنّ هذا‬
‫سرْهُ ل‪،‬‬
‫المرَ خَ ْيرٌ ل ف دِين َومَعَاشي وَعَاقِبَةِ َأ ْمرِي» َأوْ قال‪« :‬عَاجِلِ َأ ْمرِي وَآجِله‪ ،‬فا ْقدُرْهُ ل َويَ ّ‬
‫ثّ بَارِ ْك ل فِي هِ‪ ،‬وَإِن كُنْ تَ تعْل مُ أَنّ هذَا ا َل ْمرَ شرّ ل ف دِي ن َومَعا شي وَعَاقبةِ َأ َمرِي» أَو قال‪:‬‬
‫ث كا نَ‪ ،‬ثُمّ َرضّ ن بِ هِ»‬
‫صرِفهُ عَ ن‪ ،‬وَا صْرفن عَن هُ‪ ،‬وَاقدُرْ ل الَ ْيرَ حَيْ ُ‬
‫«عَاجِل أَمري وآجِل هِ‪ ،‬فا ْ‬
‫قال‪ :‬ويسمّي حاجته‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -718‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم استخاره در کارها را مانند سوره ای از قرآن برای ما‬
‫می آموخت و می فرمود‪ :‬چون يکی از شا قصد کاری را کند‪ ،‬بايد دو رکعت نازی که فرض‬
‫نيست‪ ،‬بگزارد و باز بگويد‪ :‬ال ّلهُم إِن أَ ْستَخِيُكَ ب ِعلْمِك‪ ...‬بار خدايا من به علمت از تو طلب‬
‫خي می کنم وبه قدرتت از تو طلب قدرت می کنم و به فضل عظيمت از تو سئوال می کنم‪،‬‬
‫زيرا تو توانندی و من ناتوان و تو ميدانی و من نی دان و تو به اسرار نانی بسيار دانائی‪ .‬بار‬
‫‪477‬‬

‫خدايا! اگر می دانی که اين کار برای دين و دنيا و عاقبت کارم خي است‪ ،‬يا فرمود‪ :‬کار‬
‫عاجل و آجلم‪ ،‬آن را براي مقدر و ميسر فرما و سپس براي در آن برکت ده و اگر می دانی‬
‫که اين کار براي در دين و دنيا و آيندهء کارم بد است‪ ،‬من را از آن و آن را از من بگردان و‬
‫طوری که براي خي است‪ ،‬مقدر کن و باز مرا به آن راضی ساز‪ .‬فرمود‪ :‬و حاجتش را بنامد‪.‬‬

‫‪ -98‬باب استحباب رفت به عيد و عيادت مريض و حج و جهاد و‬


‫جنازه و آمدن از راه ديگر برای زياد شدن جای های عيادت‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم إِذا كَا نَ َيوْ مُ عِيدٍ‬


‫ب َ‬
‫‪ -719‬عن جاب ٍر رض يَ اللّه عنه قال‪ :‬كا نَ الن ّ‬
‫خَاَلفَ ال ّطرِيقَ‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -719‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫چون روز عيد می بود‪ ،‬پيامب صلی ال عليه وسلم راه خود را عوض می کردند‪ ،‬يعنی‬
‫از يک راه رفته و از راه ديگر می آمدند‪.‬‬

‫خرُجُ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم كا َن يَ ْ‬
‫‪ -720‬وع ِن ابنِ عُ َم َر رضي اللّه عنهما أَن رسول اللّه َ‬
‫ج مِ نَ‬
‫خرُ ُ‬
‫جرَ ِة َوَيدْخ ُل مِ ْن طَري ِق ا ُل َعرّس‪ ،‬وِإذَا دَخَ َل مَ ّكةَ دَخَ َل مِ نَ الثّنِ ية العُليَا َويَ ْ‬
‫مِ ْن َطرِي ِق الشّ َ‬
‫سفْلى متفقٌ عليه‪.‬‬
‫الثّنِية ال ّ‬

‫‪ -720‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم از راه شجره بر آمده و از راه معرس (در مسجد ذی‬
‫الليفه) وارد می شد‪ ،‬و چون به مکهء مکرمه داخل می گرديد‪ ،‬از ثنية العلياء – در منطقهء‬
‫حجون – داخل گرديده و از ثنية السفلی – در منطقهء شبيکه – بر می آمد‪.‬‬
‫ش‪ :‬معرس مسجد ذی الليفه است که در ده کيلو متری مدينهء منوره قرار دارد‪.‬‬

‫‪ -99‬باب استحباب پيش نودن راست در هر آنچه که از باب‬


‫‪478‬‬

‫احترام و تکري باشد‪ ،‬مانند وضوء‪ ،‬و غسل‪ ،‬و تيمم و پوشيدن لباس و‬
‫کفش و موزه و ازار و داخل شدن به مسجد و مسواک و سرمه کشيدن و‬
‫گرفت ناخنها و کوتاه کردن سبيل (بروت) و کندن موی زير بغل و‬
‫تراشيدن سر و سلم دادن در ناز و خوردن و نوشيدن و مصافح کردن‬
‫ودست دادن و استلم حجر السود و بيون شدن از بيت اللء و گرفت و‬
‫دادن و غي اين از آنچه که در معنای آن است‬

‫و مستحب است پيش کردن چپ در ضد اين مانند‪ :‬آب بينی و دهن‪ ،‬انداخت به‬
‫طرف چپ و دخل شدن به بيت اللء و بر آمدن از مسجد و کشيدن موزه و کفش و ازار و‬
‫جامه و استنجاء و دور کردن پليدی ها و امثال آن‪.‬‬

‫قال ال تعالی‪ { :‬فَ َأمّان مَننْ أُوتِينَ ِكتَابَهنُ ِبيَمِينِهنِ َفيَقُولُ هَاؤُمنُ ا ْق َرؤُوا ِكتَابِيهنْ}‬
‫الحاقة‪١٩ :‬‬
‫و قال تعالی‪ { :‬فَأَ صْحَابُ ا ْلمَ ْي َمنَةِ مَا أَ صْحَابُ ا ْل َميْ َم َنةِ{‪ }8‬وَأَ صْحَابُ ا ْلمَشْ َأ َمةِ‬
‫مَا َأصْحَابُ ا ْلمَشْ َأ َمةِ{‪ }9‬الواقعة‪٩ – ٨ :‬‬

‫خداو ند می فرما يد‪ :‬و ا ما آن که نا مه اش را به د ست را ستش بده ند‪ ،‬گو يد‪ :‬بگي يد‬
‫بوانيد نامهء اعمال مرا‪ .‬الاقه‪19 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬پس اهل سعادت که چه حال نيکی دارند‪ ،‬و اهل شقاوت که چه حال‬
‫بدی دارند‪ .‬واقعه‪9 – 8 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم ُيعْجِبُهُ‬


‫‪ -721‬وعن عائشة رض َي اللّه عنها قالَت‪ :‬كَا َن رسولُ اللّه َ‬
‫التّيمّنُ ف شأنِه ُكلّه‪ :‬ف ُط ُه ِورِه‪َ ،‬وتَر ّجلِه‪َ ،‬وتََن ّعلِه‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -721‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم به کار بردن راست را در ههء امور خود دوست می‬
‫داشتند‪ ،‬در طهارت شان‪ ،‬در شانه کردن مو و در کفش پوشيدن شان‪.‬‬
‫‪479‬‬

‫ِهـ‬
‫وسـلّم‪ ،‬اليُمْنـ لِ َطهُور ِ‬
‫ْهـ َ‬
‫صـلّى الُ َعلَي ِ‬
‫َتـ َيدُ رسـول اللّه َ‬
‫‪ -722‬وعنهـا قالت‪ :‬كان ْ‬
‫سرَى لِخَلئِ ِه وَمَا كَا َن م نْ أَذىً ‪ .‬حد يث صحيح‪ ،‬رواه أ بو داود وغيه‬
‫و َطعَامِه‪ ،‬وكَانَ تْ اليُ ْ‬
‫بإِسناد صحيح‪.‬‬

‫‪ -722‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که گفت‪:‬‬


‫دست راست رسول ال صلی ال عليه وسلم برای پاکی و طعامش بود و دست چپ‬
‫برای رفع ضرورتش و آنچه از اين قبيل بود (مثل آب دهان و بينی)‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قالَ َلهُنّ ف غَ سْلِ‬


‫ب َ‬
‫‪ -723‬وعن أُم عَطِيةَ رضي اللّه عنها أَن الن ّ‬
‫ابْنَِتهِ َزيَْنبَ رضي اللّه عنها‪ « :‬اْبدَأْنَ بِميامِنهَا َومَواضِعِ الوُضُو ِء مِنْها » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -723‬از ام عطيه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم در ش ست و غ سل دادن دخترش زي نب به آن ا گ فت‪ :‬در‬
‫غسل دادن وی از طرفهای راست او و جای های وضوء شروع کنيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪« :‬إِذا‬


‫‪ -724‬وعن أب هُريرة رض يَ اللّه عنه أَنّ ر سول اللّه َ‬
‫انَْتعَلَ أَحدُكُ ْم َفلْي ْبدَأْ بالُيمْن‪َ ،‬وإِذا َنزَع َفلْي ْبدَأْ بِالشّمالِ‪ِ ،‬لتَكُ نِ اليُمْن َأ ّولُما تُ ْنعَلُ‪ ،‬وآخ َرهُمَا تُ ْنزَ عُ‬
‫» متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -724‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه يکی از شا کفش پوشيد‪ ،‬بايد از راست‬
‫شروع کند و چون کشيد‪ ،‬بايد از چپ شروع کند‪ ،‬بايد اول‪ ،‬کفش راست را بپوشد و آخر‬
‫کفش چپ را بيون بياورد‪.‬‬

‫جعَلُ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم كان يَ ْ‬
‫صةَ ر ضي اللّه عن ها أَنّ ر سول اللّه َ‬
‫‪ -725‬و عن َحفْ َ‬
‫يَميَنهُ ل َطعَا ِمهِ وَ َشرَاِبهِ وثيابه ويَجَعلُ يَسارَ ُه لا سِوى ذلكَ رواه أبو داود والترمذي وغيه‪.‬‬

‫‪ -725‬از حفصه رضی ال عنها روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم دست راست خود را برای خوردن و نوشيدن و جامهء‬
‫خويش اختصاص داده ودست چپ خود را برای ديگر امور قرار داده بود‪.‬‬
‫‪480‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬إِذا‬


‫‪ -726‬وعن أب هريرة رضي اللّه عنه أَنّ رسول اللّه َ‬
‫ُمـ » حديـث صـحيح‪ .‬رواه أبـو داود والترمذي بإِسـناد‬
‫ضأْتُم‪ ،‬فَابْدؤُوا ِبأَيَامِنك ْ‬
‫ِسـتُم‪ ،‬وَإِذا َتوَ ّ‬
‫لَب ْ‬
‫صحيح‪.‬‬

‫‪ -726‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬چون لباس پوشيديـد و وضوء گرفتيـد‪ ،‬از‬
‫طرفهای راست خود شروع کنيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم أَتى مِنًى ‪َ :‬فأَتَى‬


‫‪ -727‬وعن أَنس رضي اللّه عنه أَن رسولَ اللّه َ‬
‫ق « ُخ ْذ » وَأَشَارَ إِل جَانِبِه الي نِ‪ ،‬ثُم‬
‫الَمْر َة فَرماهَا‪ُ ،‬ثمّ أَتَى مَ ْنزِل هُ بِمنًى‪ ،‬و َنرَ‪ُ ،‬ثمّ قال للِحلّ َ‬
‫سرِ ُثمّ جعَ َل يُعطِيهِ النّاسَ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫الي َ‬
‫وف روايةٍ‪ :‬لّا رمى المْرةَ‪ ،‬ونَحَر نُ سُ َك ُه وَ َحلَ قَ‪ :‬نَاوَل الل قَ ِشقّ هُ ا َليْم َن فَح َلقَه‪،‬‬
‫س َر فقال‪« :‬ا ْحلِ قْ »‬
‫ي رضي اللّه عنه‪َ ،‬فأَعطَا هُ إِيّاه‪ُ ،‬ثمّ نَاوَل هُ الشقّ الَيْ َ‬
‫ُثمّ دعَا أَبَا طَلحةَ الَنصار ّ‬
‫فَحلَ َقهُ َفأَعْطا ُه أَبا طلحة فقال‪ « :‬اقسِ ْمهُ َبيْنَ النّاس » ‪.‬‬

‫‪ -727‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم به منی آمد‪ ،‬سپس به جره آمده و آن را زد‪ ،‬سپس به‬
‫منل خو يش به م نی آمده و قربا نی کرد‪ .‬سپس به سلمانی فرمود‪ :‬بگ ي و به جا نب را ست‬
‫خويش اشارت نود‪ ،‬و سپس چپ را و بعد شروع نوده آن را به مردم می داد‪.‬‬
‫و در رواي تی آمده که چون جره را زده و گو سفندشان را قربا نی کرده و سرشان را‬
‫تراشيد‪ ،‬جانب راست خود را به سلمانی داد و او آن را تراشيد‪ .‬سپس ابو طلحه انصاری را‬
‫خواسته و آن را به وی داد و باز جانب چپ را به وی داد و فرمود‪ :‬بتراش و آن را تراشيد و‬
‫آن حضرت صلی ال عل يه و سلم آن را به ا بو طل حه ر ضی ال ع نه داده و فرمود‪ :‬آن را در‬
‫ميان مردم تقسيم کن‪.‬‬
‫‪481‬‬

‫كتاب أدب الطعام‬


‫‪ -100‬باب درمورد بسم ال گفت در آغاز طعام و المد ل گفت‬
‫در آخر آن‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -728‬عن عُ َمرَ ب نِ أب سلَمَة رضي اللّه عنهما قال‪ :‬قال ل رسو ُل اللّه َ‬
‫و َسلّم‪َ « :‬سمّ اللّه وكُلْ بِيمِينك‪ ،‬وكُ ْل مِمّا َيلِيكَ»‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -728‬از عمرو بن ابی سلمه رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عليه و سلم به من فرمود‪ :‬ب سم ال کن و بد ست را ست خو يش‬
‫بور و از نزديک خويش بور‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪« :‬إذا‬


‫‪ -729‬وعن عَائشة رضي اللّه عنها قالَ تْ‪ :‬قا َل رسولُ اللّه َ‬
‫سمِ اللّه‬
‫أكل أَ َحدُكُ ْم فَلَيذْكُر ا ْس َم اللّه تعال‪ ،‬فإنْ نسي أَنْ َيذْ ُكرَ ا ْسمَ اللّه َتعَالَى ف َأوّلِهِ‪ ،‬فَلَيقُلْ‪ :‬بِ ْ‬
‫َأوَّل ُه وَآ ِخ َرهُ»‪ .‬رواه أبو داود‪ ،‬والترمذي‪ ،‬وقال‪ :‬حديث حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -729‬عائشه رضی ال عنها گفت که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه يکی از شا نان می خورد بايد نام خدا‬
‫را ياد کند و اگر فراموش کرد که نام خدا را در اول آن ياد کند‪ ،‬بايد بگويد‪ :‬بنام خدا آغاز‬
‫و انامش‪.‬‬

‫ت ر سو َل اللّه يقولُ‪« :‬إِذا د خل الرّجُل‬


‫‪ -730‬و عن جاِبرٍ‪ ،‬ر ضي اللّه ع نه قال‪َ :‬سمِع ُ‬
‫بيْتَ هُ‪َ ،‬فذَ َكرَ اللّه تعَال عِنْد دُخُول هِ وعِ ْن َد طَعامِ هِ‪ ،‬قال الشّيْطا نُ لَصحَاِبهِ‪ :‬ل مبيتَ لَكُ مْ ول عشَاءَ‪،‬‬
‫وإذا دخَل‪َ ،‬فلَم يَذكُر اللّه َتعَال عِنْد دخُولِ هِ‪ ،‬قال الشّيْطَا نُ‪َ :‬أدْركت ُم ال بيت‪ ،‬وإِذا لَم َيذْ ُكرِ اللّه‬
‫ت وَالعَشاءَ » رواه مسلم‪.‬‬
‫تعَال عِنْد طَعامِهِ قال‪َ :‬أدْركُْتمُ البي َ‬

‫‪ -730‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫‪482‬‬

‫از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شنيدم که می فرمود‪ :‬هرگاه ش خص به خا نه اش‬


‫دا خل شده و در و قت دا خل شدن خود و در هنگام نان خوردن خو يش نام خدا را ياد ک ند‪،‬‬
‫شيطان به يارانش می گويد‪ :‬نه می توانيد بوابيد و نه می توانيد نان بوريد‪ ،‬ولی هرگاه داخل‬
‫شود‪ ،‬و نام خدا را در وقت دخول خود ياد نکند‪ ،‬شيطان می گويد‪ :‬جای شب ماندن خود را‬
‫يافتيـد و هـر گاه خدا را در وقـت طعام خود ياد نکنـد‪ ،‬مـی گويـد‪ :‬جای نان خوردن و شـب‬
‫ماندن را يافتيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫ضرْنَا مع رسولِ اللّه َ‬
‫‪ -731‬وعن ُحذَْي َفةَ رضي اللّه عنه قال‪ :‬كنّا إِذا ح َ‬
‫ضرْنَا‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم فََيضَع يدَه‪َ .‬وإِنّا َح َ‬
‫و َسلّم َطعَاما‪ ،‬لَم َنضَ عْ أَيدِينَا حتّى يَبْدَأ رسولُ اللّه َ‬
‫صلّى‬
‫مع ُه َمرّ ًة طَعاما‪ ،‬فجاءَت جارَِيةٌ كَأّنهَا ُت ْدفَعُ‪َ ،‬ف َذهَبتْ لتَضعَ يَدهَا ف الطّعامِ‪َ ،‬فأَ َخذَ رسولُ اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬
‫الُ َعلَيْ ِه و َسلّم بِيدِهَا‪ ،‬ثُمّ جَاءَ أَعْرابِيّ كأَنّمَا ُيدْفَع‪َ ،‬فأَ َخذَ بِيدِ هِ‪ ،‬قال ر سو ُل اللّه َ‬
‫حلّ الطّعا مَ أَ نْ ل ُيذْ َكرَ ا س ُم اللّه ِ َتعَال عل يه‪ .‬وإِنّ هُ جا َء بذ ِه الارِيةِ‬
‫و َسلّم‪« :‬إِنّ الشّيْطا نَ يَ سْتَ ِ‬
‫لِي سْتَحِ ّل بِها‪َ ،‬فأَخَذ تُ بِي ِدهَا‪ ،‬فَجَاءَ بذا الَ ْعرَابِيّ لِي سَتحِلّ بِ هِ‪َ ،‬فأَ َخذْ تُ بِيدِ هِ‪ ،‬والذي نَفسي بَِيدِ هِ‬
‫إِنّ ي َدهُ ف يَدي مَعَ يَدْيهِما» ُث ّم ذَ َكرَ اسم ال ّلهِ تعال وأَكَل‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -731‬از حذيفه رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫چون هراه رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم برای نان خوردن حضور مـی يافتـم تـا‬
‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شروع نوده و د ست خود را می ناد‪ ،‬ما د ست خود را ن ی‬
‫ناد ي و ما با وی برای طعامی حضور يافت يم و دختری آمد که گوئی دنبال می شد (يع نی به‬
‫سرعت آمده) و خواست دست خود را در طعام ند که رسول ال صلی ال عليه وسلم دست‬
‫او را گرفت‪ ،‬باز باديه نشينی آمد که گوئی دنبال می شد‪ ،‬باز دست او را گرفته و رسول ال‬
‫صلی ال عليه وسلم سپس فرمود‪ :‬شيطان طعامی را که در آن نام خدا برده نشود‪ ،‬برای خود‬
‫حلل می سازد‪ ،‬و او اين دختر را آورد که بوسيله اش طعام را به خود حلل سازد‪ ،‬ولی من‬
‫د ست او را گرف تم باز ا ين اعرا بی را آورد تا بو سيلهء او طعام را به خود حلل سازد و من‬
‫دست او را گرفتم و سوگند به ذاتی که نفس من در دست اوست‪ ،‬که دست او با دستهای‬
‫آن دو در دست من است‪ ،‬سپس بسم ال گفته و طعام را تناول نود‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -732‬و عن أُميّةَ ب نِ مْشِيّ ال صّحابّ رض يَ اللّه ع نه قال‪ :‬كان ر سُولُ اللّه َ‬
‫َعلَيْ ِه و َسلّم جالسا‪ ،‬ورَجُلٌ يأْكُل‪َ ،‬فلَمْ يُسمّ اللّه حَتّى لَمْ يبْ َق مِ ْن َطعَامِهِ ُلقْمة‪َ ،‬فلَمّا َرفَعها إِل فِيهِ‪،‬‬
‫‪483‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ ،‬ث قال‪« :‬مَا زَا َل الشّيْطَانُ َيأْكُلُ‬
‫قال‪ :‬بسم اللّهِ َأوّلَهُ وَآ ِخرَهُ‪َ ،‬فضَحِكَ النّبِيّ َ‬
‫مَ َعهُ‪ ،‬فَلمّا ذَكَر اسمَ ال ّلهِ اس ْتقَا َء مَا ف بَطِنهِ»‪ .‬رواه أبو داود‪ ،‬والنسائي‪.‬‬

‫‪ -732‬از اميه بن مشی صحابی رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم نشسته بود و مردی نان می خورد و بسم ال نگفت‪ ،‬تا‬
‫اينکه از طعامش جز يک لقمه ناند و چون آن را به دهن خود بال کرد‪ ،‬گفت‪ :‬بسم اللّهِ َأوّلَهُ‬
‫وَآ ِخرَ ُه پيامب صلی ال عليه وسلم خنديده و فرمود‪ :‬شيطان پی در پی با او می خورد و چون‬
‫بسم ال گفت‪ ،‬او آنچه را خورده بود‪ ،‬از دهانش بيون انداخت‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َيأْكُلُ‬


‫‪ -733‬وعن عائشةَ رض يَ اللّه عنها قالَ تْ‪ :‬كا َن رسولُ اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪« :‬أَما‬
‫َطعَاما ف سِّتةٍ مِ نْ أَصحَاِبهِ‪ ،‬فَجَاءَ أَعْرابٌ‪َ ،‬فأَ َكلَهُ ِب ُلقْمَتَيْ ِن فقال رسو ُل َ‬
‫ِإّنهُ لوْ سَمّى لَ َكفَا ُكمْ»‪ .‬رواه الترمذي‪ ،‬وقال‪ :‬حديثٌ حس ٌن صحيحٌ‪.‬‬

‫‪ -733‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم طعا می را با شش تن از يارا نش می خورد‪ ،‬اعراب يی‬
‫آمده و به دو لقمه آن را خورد‪ .‬رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هانا اگر بسم ال می‬
‫گفت‪ ،‬ههء شا را بسنده بود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم كانَ إِذا رَفَعَ مَاِئدَتَهُ‬


‫ب َ‬
‫‪ -734‬وعن أب أُمامة رض َي اللّه عنهُ أنّ النَ ّ‬
‫قال‪« :‬الَ ْمدُ للّه حدا كَثيا طَيّبا مُبَارَكا فِيه‪َ ،‬غيَ مَ ْكفِ ّي وَل مُسْتَغْنًي عَ ْن ُه رَبّنَا» رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -734‬از ابی امامه رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫چون پيا مب صلی ال عل يه و سلم خوان خود را بر می چ يد (د ست از خوراک بر می‬
‫دا شت) می فرمود‪ :‬ال مد ل‪ ..‬خداو ند را ث نا باد ثنائی ب سيار و پاکيزه ای که ب سنده بوده و‬
‫ترک شده هم نباشد و بدون شک‪ ،‬بی نيازيی از آن هم وجود ندارد پروردگارا!‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -735‬وعن ُمعَا ِذ بن أَن سٍ رض َي اللّ هُ عنه قَالَ‪ :‬قال ر سُولُ اللّه َ‬
‫م نْ أَكَ َل َطعَاما فقال‪ :‬الَ ْمدُ للّ هِ الذي أَ ْطعَمَ ن هذا‪َ ،‬و َر َزقْنِي ِه مِ نْ غ ْيرِ َحوْ ٍل مِنّ ي وَل ُقوّةٍ‪ُ ،‬غ ِفرَ لَ هُ‬
‫مَا َت َق ّدمَ مِ ْن ذَنِْبهِ» رواه أبو داود‪ ،‬والترمذي وقال‪ :‬حدِيثٌ حسنٌ‪.‬‬
‫‪484‬‬

‫‪ -735‬از معاذ بن انس رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسی که طعامی را خورد و بگويد‪ :‬الَ ْمدُ للّ هِ‬
‫الذي أَ ْطعَمَن هذا‪ ...‬ثنا باد خدايی را که اين طعام را بدون قوت و توانائی ام به من خورانده و‬
‫روزی داده است‪ ،‬گناه گذشته اش آمرزيده می شود‪.‬‬

‫‪ -101‬باب در مورد اعتراض نکردن بر طعام و مستحب بودن‬


‫ستايش کردن آن‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬


‫ب ر سُو ُل اللّه َ‬
‫‪ -736‬عن أب هُريرة رض َي اللّ هُ عن هُ قال‪« :‬ما عَا َ‬
‫َطعَاما قَطّ‪ ،‬إِن اشَْتهَاه أَ َك َلهُ‪ ،‬وإِنْ َك ِرهَهُ َترَ َكهُ» متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -736‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫هر گز ر سول ال صلی ال عل يه و سلم بر طعا می ع يب نگر فت‪ ،‬ا گر به آن رغ بت‬
‫داشت‪ ،‬آن را می خورد و اگر دوستش نداشت‪ ،‬آن را ترک می نود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم َسأَلَ َأ ْهلَهُ ا ُلدُمَ فقالوا‪:‬‬


‫ب َ‬
‫‪ -737‬وعن جاب ٍر رض يَ اللّه عنه أَنّ الن ّ‬
‫ما عِ ْن َدنَا إِلّ خَلّ‪َ ،‬فدَعَا ِبهِ‪ ،‬فَجَعل َيأْكُ ُل ويقول‪ِ« :‬ن ْعمَ ا ُل ُدمُ اللّ ِن ْعمَ ا ُل ُدمُ الَلّ» رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -737‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم از خانواده اش نانورشی خواستند‪ ،‬آنا گفتند جز سرکه‪،‬‬
‫چيزی ندار ي‪ ،‬سپس آن را خوا سته و شروع به خوردن نوده و فرمود‪ :‬سرکه نانورش خو بی‬
‫است‪ ،‬سرکه نانورش خوبی است‪.‬‬

‫‪ -102‬باب دعائی که شخص روزه داری که نان نی خورد‪ ،‬آنرا‬


‫می گويد‬
‫‪485‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬إِذا‬


‫‪ -738‬عن أب هُريرة رض يَ اللّه عنه قال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫جبْ‪َ ،‬فإِنْ كان صائما َفلْيُصلّ‪ ،‬وَإنْ كا َن ُمفْطَرا َفلْيَ ْطعَمْ» رواه مسلم‪.‬‬
‫دُعِيَ أَ َحدُ ُكمْ‪َ ،‬فلْيُ ِ‬

‫‪ -738‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬هرگاه ي کی از ش ا دعوت شود‪ ،‬با يد آن را‬
‫اجابت کند‪ ،‬پس اگر روزه دار بود‪ ،‬بايد دعا کند واگر روزه دار نبود‪ ،‬بايد طعام تناول نايد‪.‬‬

‫‪ -103‬باب آنچه که شخص دعوت شده می گويد‪ ،‬هرگاه شخص‬


‫ديگری بدنبالش بيفتد‬

‫صلّى الُ َع َليْ هِ‬


‫‪ -739‬عن أ ب م سعودِ الَب ْدرِيّ رض يَ اللّه ع نه قال‪ :‬دَ عا رجُ ٌل النّبِيّ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬
‫ب َ‬
‫سةٍ‪ ،‬فَتَبِعهُ مْ رَجُلٌ‪ ،‬فَلمّا َبلَ غَ الباب‪ ،‬قال الن ّ‬
‫و َسلّم لِطعَا ٍم صَـن َعهُ لَ هُ خَامِس خَمْ َ‬
‫و َسلّم‪« :‬إِنّ هذا َتِبعَنا‪ ،‬فإِ نْ شئت أَ نْ َتأْذ نَ لَ هُ‪ ،‬وِإ نْ شِئ تَ رَجَ عَ» قال‪ :‬بل آذَ نُ ل ُه يا رسولَ اللّ هِ‪.‬‬
‫متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -739‬از ابو مسعود بدری رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫مردی پيا مب صلی ال عل يه و سلم را برای طعا می که ف قط برای پ نج ن فر ساخته بود‪،‬‬
‫دعوت نود‪ ،‬ولی مردی بدنبال ايشان افتاد‪ ،‬چون به در خانه رسيد‪ ،‬پيامب صلی ال عليه وسلم‬
‫به وی گفت‪ :‬اين مرد به دنبال ما آمد‪ ،‬اگر خواستی به او اجازه ده و اگر خواستی باز گردد‪.‬‬
‫گفت‪ :‬آری به او اجازه می دهم‪ ،‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم!‬
‫‪486‬‬

‫‪ -104‬باب در استحباب خوردن از نزديک خود و پند دادن کسی‬


‫که درست نی خورد‬

‫ج ِر رسول اللّه‬
‫ت غلما ف حِ ْ‬
‫‪ -740‬عن عمر بن أب َسلَ َمةَ رضي اللّه عنهما قال‪ :‬كُن ُ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪:‬‬
‫حفَ ِة فقال ل رسولُ اللّه َ‬
‫ش ف الصّ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ ،‬وكَان تْ َيدِي تَطِي ُ‬
‫َ‬
‫«يَا غُلمُ َسمّ اللّه تعال وَ ُكلْ بيميِنكَ وك ْل مِمّا َيلِيكَ» متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -740‬از عمر بن ابی سلمه رضی ال عنه عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬
‫من بچهء بودم در دامان ر سول ال صلی ال عليه وسلم و دست من در گو شه های‬
‫کاسه می گشت‪ .‬رسول ال صلی ال عليه وسلم به من فرمود‪ :‬ای بچه‪ ،‬بسم ال بگو و به‬
‫دست راست خويش و از نزديک خود بور‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫ع رض يَ اللّه عنه أَن رَجُلً أَكلَ عِ ْن َد رسولِ اللّه َ‬
‫‪ -741‬وعن َسلَ َمةَ ب نِ الكو ِ‬
‫َهـ إِلّ‬
‫اسـتَ َط ْعتَ‪ »،‬مـا مََنع ُ‬
‫وسـلّم بشِماله فقال‪« :‬كُلْ ِبيَمِينكـَ» قال‪ :‬ل أَسـْتطِيعُ قالَ‪« :‬ل ْ‬
‫ْهـ َ‬
‫َعلَي ِ‬
‫الكِ ْبرُ‪ ،‬فَمَا َر َف َعهَا إِل فِيهِ‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -741‬از سلمه بن اکوع رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫مردی در حضور رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم بدسـت چـپ خود نان خورد‪.‬‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بدست راستت بور!‬
‫گفت‪ :‬نی توان!‬
‫آنضرت صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬نتوانـی! چيزی جـز کـب او را از ايـن کار باز‬
‫نداشت‪ ،‬و بعد از آن نتوانست دست خود را به دهن خويش بال کند‪.‬‬
‫‪487‬‬

‫‪ -105‬باب منع از خوردن دو دانه خرمای بم پيوسته و مانند آن‪،‬‬


‫هرگاه با عده ای می خورد‪ ،‬جز به اجازهء ايشان‬

‫‪ -742‬عن جَب َلةَ بن سُحَيْم قال‪ :‬أَصابَنا عامُ سََن ٍة معَ ابْ ِن الزّبَ ْيرِ‪ ،‬فرُزقْنَا تَمْرا‪ ،‬وَكانَ عَ ْبدُ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬
‫اللّه ب نُ ع مر ر ضي اللّه عنه ما يُر ب نا ونْ ُن نأْكُلُ‪ ،‬فيقولُ‪ :‬ل ُتقَارِنُوا‪ ،‬فإِن ال نب َ‬
‫و َسلّم نَهى عنِ القرانِ‪ ،‬ث يقولُ‪« :‬إِلّ أَ ْن يَسَْت ْأذِنَ الرّجُ ُل أَخَاهُ» متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -742‬از جبله بن سحيم روايت شده که گفت‪:‬‬


‫بر ما هراه ابن الزبي سال قحطی روی آورد و خرمايی برای توشه دريافتيم و عبد ال‬
‫بن عمر رضی ال عنهما از کنار ما می گذشت که ما می خوردي و می گفت‪ :‬دو دانه‪ ،‬دو‬
‫دانه موريد‪ ،‬زيرا پيامب صلی ال عليه وسلم از دو دانه خوردن منع نودند‪ .‬و باز می گفت‪:‬‬
‫مگر اينکه شخص از برادرش اجاز بگيد‪.‬‬

‫‪ -106‬باب رهنمائی آن کس که می خورد و سي نی شود‪ ،‬اينکه‬


‫چه بگويد و يا چه انام دهد‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -743‬عن وَحْشيّ ب نِ حرب رض يَ اللّه ع نه أَن َأ صحابَ ر سو ِل اللّه َ‬
‫وسَـلّم قالُوا‪ :‬يـا رسـو َل اللّهـِ‪ِ ،‬إنّاـ َنأْكُلُ ول نَشْبَعـُ؟ قال‪« :‬فَ َل َعلّكُم ْـ َتفْترِقُونـَ» قالُوا‪َ :‬نعَمـْ‪ .‬قال‪:‬‬
‫فَاجْتَ ِمعُوا عَلى َطعَام ُكمْ‪ ،‬وَاذْ ُكرُوا ا ْسمَ ال ّلهِ‪ ،‬يُبَارَ ْك لَ ُكمْ فيه» رواه أبو داود‬

‫‪ -743‬از وحشی بن حرب رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫اصحاب رسول ال صلی ال عليه وسلم گفتند‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم ما‬
‫نان می خوري‪ ،‬ولی سي نی شوي‪ .‬فرمود‪ :‬شايد شا جدا جدا می خوريد!‬
‫گفتند‪ :‬بلی‪.‬‬
‫‪488‬‬

‫گفت‪ :‬پس برای نان خوردن تان يکجا شويد و بسم ال بگوئيد‪ ،‬برای شا در طعام تان‬
‫برکت گذاشته می شود‪.‬‬

‫‪ -107‬باب دستور به خوردن از کنار کاسه و منع از خوردن از‬


‫ميان آن‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪« :‬الَْبرَ َكةُ‬


‫ب َ‬
‫‪ -744‬عن ا بن عباس رض َي اللّه عنه ما عن ال ن ّ‬
‫ط ال ّطعَام فَ ُكلُوا مِ نْ حَافّتَيْ هِ ولَ َتأْ ُكلُوا مِن وَ سَ ِطهِ» رواه أ بو داود‪ ،‬والترمذي‪ ،‬وقال‪:‬‬
‫تَ ْنزِ ُل وَ سَ َ‬
‫حديثٌ حسنٌ صحيحٌ‪.‬‬

‫‪ -744‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬برکت در وسط طعام فرود می آيد‪ ،‬پس از دو کنار‬
‫آن بوريد و از وسط آن موريد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫ب َ‬
‫سرٍ رض يَ اللّه ع نه قال‪ :‬كان لِل ن ّ‬
‫‪ -745‬و عن عب ِد اللّه بن بُ ْ‬
‫جدُوا الضّ حى أُتِي بَتلْ كَ اْلقَ صْ َعةِ‪،‬‬
‫ص َعةٌ يُقا ُل ل ا‪ :‬اْلغَرّاءُ‪ ،‬يْ ِملُهَا َأ ْرَبعَ ُة رِجالٍ‪ ،‬فَلمّ ا أَضْحوا وَ سَ َ‬
‫قَ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم فقالَ أَعرابّ‪:‬‬
‫يعن وقد ُث ِردَ فيها‪ ،‬فالَتفّوا عليها‪َ ،‬فلَمّا كَُثرُوا جَثَا رسولُ اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ :‬إِنّ اللّه َجعَلن عَبْدا َكرِيا‪ ،‬ولَ مْ ْي َعلْن جَبارا‬
‫للْسةُ؟ قال رسو ُل َ‬
‫ما هذه ا ِ‬
‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم‪ُ « :‬كلُوا مِ نْ َحوَالَ ْيهَا‪َ ،‬ودَعُوا ِذ ْروََتهَا يُبَارَ ْك فيها»‬
‫عَنيدا‪ ،‬ثّ قال رسو ُل اللّه َ‬
‫رواه أبو داودٍ بإِسناد جيد‪.‬‬

‫‪ -745‬از عبد ال بن بسر رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم کاسه ای داشت که به آن غراء گفته می شد و آن را چهار‬
‫مرد ح ل می نود‪ ،‬و چون چا شت نوده و ناز ض حی را گزارد ند‪ ،‬آن کا سه آورده شد‪ ،‬در‬
‫حالي که نان در آن تر يد شده بود‪ ،‬و به اطراف آن گرد آمد ند و چون زياد شد ند‪ ،‬ر سول ال‬
‫صلی ال عليه وسلم به زانو نشست‪ .‬باديه نشينی گفت‪ :‬اين چه نشست است؟‬
‫‪489‬‬

‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ها نا خداو ند مرا بند هء کر ي گردانيده و مرا‬
‫ستمگر و عنيد نگردانيده است‪ .‬سپس رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬از دو طرف آن‬
‫بوريد واز بالی آن موريد که برکت در آن ناده می شود‪.‬‬

‫‪ -108‬باب کراهيت غذا خوردن درحالتی تکيه کرده‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -746‬عن أب جُحَ ْي َفةَ وهبِ بنِ عبد اللّه رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬ل آكُ ُل مُتّكِئا» رواه البخاري‪.‬‬
‫‪ -746‬از ابی جحيفه وهب بن عبد ال رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬تکيـه زده نان نیـ خورم (چنانچـه عادت‬
‫پرخواران است)‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم جالسا‬


‫س رضي اللّه عنه قال‪ :‬رَأَيْ تُ رسول اللّه َ‬
‫‪ -747‬وعن أَن ٍ‬
‫مُ ْقعِيا َيأْكُ ُل تْرا‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -747‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم را ديدم که نشسته بود‪ ،‬در حاليکه سرين خويش را بر‬
‫زمي ناده و دو ساق خود را بال نوده بود و خرما می خورد‪.‬‬

‫‪ -109‬باب استحباب خوردن به سه انگشت و مکيدن انگشتان‬


‫وکراهيت پاک کردن آن قبل از ليسيدن و مستحب بودن ليسيدن کاسه و‬
‫گرفت لقمه ای که از نزد شخص می افتد و خوردن آن و روا بودن‬
‫کشيدن دست بعد از ليسيدن به بازو و قدم و غي آن‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬إِذا‬


‫‪ -748‬عن اب ِن عباسٍ رضي اللّه عنهما قال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫أَك َل أَحدُ ُك ْم َطعَاما‪ ،‬فَل يَمسحْ أَصاِب َعهُ حت يلعَ َقهَا أَو ُي ْل ِعقَها» متفقٌ عليه‪.‬‬
‫‪490‬‬

‫‪ -748‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬هرگاه يکـی از شاـ طعامـی را بورد‪ ،‬بايـد‬
‫انگشتان خود را پاک نکند‪ ،‬تا اينکه آن را بليسد‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -749‬وعن كعْبِ ب ِن مالك رضيَ اللّه عنه قال‪ :‬رََأْيتُ رسو َل اللّه َ‬
‫َيأْكُ ُل بِثلثِ أَصابِعَ َفإِذا فَرغَ َلعِقَها‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -749‬از کعب بن مالک رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم را ديدم که به سه انگشت نان می خورد و چون فارغ‬
‫می شد‪ ،‬آن را می ليسيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم أمر ِب َلعْقِ الَصَابِعِ‬


‫‪ -750‬وعن جاب ٍر رضي اللّه عنه أَنّ رسو َل اللّه َ‬
‫ي طعَامِكم البَركةُ» رواه مسلم‪.‬‬
‫ح َفةِ وقال‪ِ« :‬إنّ ُكمْ ل تَدرُونَ ف أَ ّ‬
‫والصّ ْ‬

‫‪ -750‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم به لي سيدن انگشتان و ت يز نودن کا سه ا مر نوده و‬
‫فرمود‪ :‬هانا شا نی دانيد که برکت در کدام قسمت طعام شا است‪.‬‬

‫‪ -751‬وعنـه أن رسـول اللّه ص َـلّى الُ َعلَيْه ِـ وس َـلّم قال‪« :‬إِذا وقعـت لُق َمةُ أَحدِكُمـْ‪،‬‬
‫ح يَد هُ بِالِ ْندِي ِل حتّى‬
‫ط ما كان با من أذًى ولَيأْ ُك ْلهَا‪ ،‬ول يدَعْها للشّيطَا نِ‪ ،‬ول ي سَ ْ‬
‫فَلَيأْ ُخ ْذهَا َفلْيُمِ ْ‬
‫ي طعا ِمهِ البكةُ» رواه مسلم‪.‬‬
‫يَلعقَ أَصَاِبعَهُ‪ ،‬فإِنه ل يَدرِي ف َأ ّ‬

‫‪ -751‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬هرگاه لقم هء ي کی از ش ا افتاد‪ ،‬با يد آن را‬
‫بگيد و خاشاکی که بدان چسبيده‪ ،‬دور کند و بايد آن را خورده و برای شيطان نگذارد و تا‬
‫انگشتان خود را ن ی لي سد‪ ،‬د ست خود را با د ستمال پاک نک ند‪ ،‬زيرا وی ن ی دا ند که در‬
‫کدام بش طعام او برکت ناده شده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪« :‬إِن الشّيْطَا َن يَحضرُ أَحدَكُم‬


‫‪ -752‬وع نه أَن ر سول اللّه َ‬
‫ط ما‬
‫ضرَ هُ عِن َد طعَامِ هِ‪َ ،‬فإِذا َسقَ َطتْ ُلقْمةُ أَ َحدِكم فَلَيأْخ ْذهَا َفلْيُمِ ْ‬
‫ح ُ‬
‫عِند كُلّ شَي ٍء مِ نْ َش ْأنِ هِ‪ ،‬حت يَ ْ‬
‫‪491‬‬

‫كا َن با مِن أَذى‪ُ ،‬ثمّ لَيأْ ُك ْلهَا ول َيدَعها للشّيْطَا نِ‪ ،‬فإذا فَر غَ َفلْي ْلعَ قْ أَصاِبعِ ُه فإِنّه ل يدري ف أَيّ‬
‫طعا ِمهِ البَ َكةُ» رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -752‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬حقا که شيطان در وقت انام هرکاری با شا‬
‫حاضر می شود‪ ،‬حتی که در وقت نان خوردنش هم با او حاضر می شود‪ .‬پس هرگاه لقمهء‬
‫يکـی از شاـ افتاد‪ ،‬بايـد آن را بگيد و خاشاک آن را دور کنـد و باز آن را خورده و برای‬
‫شيطان نگذارد‪ ،‬و چون فارغ شد‪ ،‬بايد انگشتان خود را بليسد‪ ،‬زيرا او نی داند که در کدام‬
‫بش طعام او برکت ناده شده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم إِذا أَ َكلَ‬


‫س رضي اللّه عنه قال‪ :‬كان‪ :‬رسولُ اللّه َ‬
‫‪ -753‬وعن أَن ٍ‬
‫طعَاما‪ ،‬لعِ قَ َأ صَاِب َعهُ الثّل ثَ‪ ،‬وقالَ‪« :‬إِذا سقَ َطتْ لُقمةُ أَحدِ كم َفلَْيأْخُذْ ها‪ ،‬وليمِ طْ عن ها الذى‪،‬‬
‫ولَيأْ ُك ْلهَا‪ ،‬ول يَد ْعهَا للشّيطَا نِ» وَأمَرنَا أَن نَسلتَ القَصعةَ وقال‪ :‬إِنّكم ل ت ْدرُو َن ف َأيّ َطعَامِكم‬
‫البَركةُ» رواه مُسلمٌ‪.‬‬

‫‪ -753‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫چون رسول ال صلی ال عليه وسلم طعامی را تناول می نود‪ ،‬هر سه انگشت خود را‬
‫لي سيده و می فرمود‪ :‬چون لقم هء ي کی از ش ا افتاد با يد آن را بگيد و خاشاک را از آن دور‬
‫نوده آن را خورده و برای شيطان نگذارد و ما را امر نود که کاسه را تيز کنيم و فرمود‪ :‬شا‬
‫نی دانيد که در کدام قسمت طعام شا برکت وجود دارد‪.‬‬

‫ستِ‬
‫‪ -754‬و عن سعيد ب نِ الارث َأنّ ه سأَل جابرا رض َي اللّه ع نه عن الوضو ِء مِمّ ا مَ ّ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ل ندُ مثلَ ذلك الطعا مِ إِ ّل قلِيلً‪ ،‬فإِذا‬
‫ب َ‬
‫النّارُ‪ ،‬فقال‪ :‬ل‪ ،‬قد كُنّ ا زم نَ ال ن ّ‬
‫ضأُ‪ .‬رواه‬
‫ُصـلّي وَل نََت َو ّ‬
‫وسـوَاعدنَا وَأ ْقدَامَنَا‪ ،‬ثُمّ ن َ‬
‫ْنـ لَنَا مَنَادِيلُ إِل أَ ُكفّنَا َ‬
‫نَحن ُـ وجدناهـُ‪ ،‬لَم يَك ْ‬
‫البخاري‪.‬‬

‫‪ -754‬از سعيد بن حارث روايت شده که‪:‬‬


‫وی از جابر ر ضی ال ع نه در مورد وضوء از آن چه به آ تش پخ ته شده‪ ،‬پر سيد‪ .‬پس‬
‫گفت‪ :‬ما در زمان پيامب صلی ال عليه وسلم مثل اين طعام را بز کم نی ديدي واگر آن را‬
‫‪492‬‬

‫می يافت يم‪ ،‬د ستمالی ب ر د ستها و بازو ها و قدمهای مان نداشت يم‪ ،‬سپس ناز می خواند ي و‬
‫وضوء هم نی گرفتيم‪.‬‬

‫‪ -110‬باب زياد شدن دستها در طعام‬

‫ْهـ‬
‫صـلّى ال ُ َعلَي ِ‬
‫رضيـ اللّه تعال عنـه قال‪ :‬قال رسـو ُل اللّه َ‬
‫َ‬ ‫‪ -755‬عـن أبـ هريرة‬
‫و َسلّم‪َ «:‬طعَامُ الثنيِ كاف الثّلثَة‪ ،‬وَ َطعَامُ الثَلَثةِ كاف الَرب َعةِ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -755‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬طعام دو نفر برای سه نفر و طعام سه نفر برای‬
‫چهار نفر بسنده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َيقُول‪«:‬‬


‫‪ -756‬وعن جاب ٍر رضي اللّه عن هُ قال‪ :‬سعتُ رسو َل اللّه َ‬
‫طَعا مُ الوَا ِح ِد يَكْ في الثَنيْن‪ ،‬وطعا مُ الثنيِ يكْ في الرب عة‪ ،‬وطعا مُ ال َربَعةِ يَكْ في الثّمانَِيةَ » رواه‬
‫مسلم‪.‬‬

‫‪ -756‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬طعام يک نفر برای دو نفر و‬
‫طعام دو نفر برای چهار نفر و طعام چهار نفر برای هشت نفر کفايت می کند‪.‬‬

‫‪ -111‬باب ادب آشاميدن و استحباب سه بار نفس کشيدن در‬


‫بيون ظرف‪ ،‬وکراهيت نفس کشيدن در داخل ظرف‪ ،‬و مستحب بودن‬
‫تقدي و گرداندن ظرف بر جانب راست و راست‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم كا نَ يتَنفّ سُ ف‬


‫س ر ضي اللّه عنه أن ر سول اللّه َ‬
‫‪ -757‬عن أَن ٍ‬
‫الشرَابِ ثَلثا‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫‪493‬‬

‫‪ -757‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم در آشاميدن سه بار نفس می کشيدند‪ .‬يعنی بيون از‬
‫ظرف‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪:‬‬


‫س ر ضي اللّه عنه ما قال‪ :‬قال ر سول اللّه َ‬
‫‪ -758‬و عن ا بن عبا ٍ‬
‫شرْ بِ الَبعِي‪ ،‬وَلكِن ا ْشرَبُوا مَثْن وثُل ثَ‪ ،‬و سَمّوا إِذا أَنْتُ مْ َشرِْبتُ مْ‪ ،‬واحْمدوا‬
‫شرَبُوا واحِدا كَ ُ‬
‫«ل تَ ْ‬
‫إِذا أَنُْت ْم رَفعُْتمْ» رواه الترمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -758‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مانند آشاميدن شتر يکبار نياشاميد و ليکن دو‬
‫بار و سـه بار بياشاميـد و چون بياشاميـد‪ ،‬بسـم ال گوئيـد وچون آن را آشاميديـد‪ ،‬المـد ل‬
‫بگوييد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َنهَى أن ُيتََنفّ سَ ف‬


‫ب َ‬
‫‪ -759‬وعن أب قَتَادَ َة رضي اللّه عنه أَنّ الن ّ‬
‫الِناءِ متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -759‬از ابی قتاده رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم از اينکه در ظرف نفس کشيده شود‪ ،‬منع فرمودند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم أُتِي ِب َلبٍ قد شِيب‬


‫س رضي اللّه عنه أَن رسول الّه َ‬
‫‪ -760‬وعن أَن ٍ‬
‫شرِ بَ‪ُ ،‬ثمّ أَعْطَى الَ ْعرَابّ وقال‪:‬‬
‫بَاءٍ‪ ،‬وعَ ْن يِينِ هِ َأعْراب‪ ،‬وعَ نْ يَسا ِرهِ أَبو بَكرٍ رضي اللّه عنه‪ ،‬فَ َ‬
‫«ا َليَ َن فالَينَ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -760‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫برای ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شيی آورد ند که با آب ملوط گش ته بود‪ ،‬در‬
‫حالي که در طرف را ست شان اعرا بی ای نش سته بود و در طرف چپ شان ابوب کر ر ضی ال‬
‫عنه‪ ،‬پس بياشاميد و سپس به اعرابی داده و فرمود‪ :‬راست و باز راست‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم أُتِ يَ‬


‫‪ -761‬و عن سهل بن سعد ر ضي اللّه ع نه أَن ر سول اللّه َ‬
‫بشرا بٍ‪ ،‬فشرِ بَ مِنْ هُ وعَ ْن يَمِينِ هِ غُل مٌ‪ ،‬و عن يَ سَارِ ِه أَشْيَا خٌ‪ ،‬فقال للغُلم‪َ « :‬أَت ْأذَ نُ ل أَ نْ أُعْطِ يَ‬
‫‪494‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‬


‫هُؤلءِ؟» فقال الغُلمُ‪ :‬ل واللّهِ‪ ،‬ل أُوِثرُ بِن صِيب مِنكَ َأحَدا‪ ،‬فَتلّ ُه رسول اللّه َ‬
‫ف يدهِ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -761‬از سهل بن سعد رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫برای ر سول ال صلی ال عل يه و سلم آشاميد نی ای آورده شد و از آن بياشام يد‪ ،‬در‬
‫حاليکه در جانب راست شان کودکی و در جانب چپ شان بزرگسالنی وجود داشتند‪ .‬پس‬
‫به کودک فرمود‪ :‬آيا به من اجازه می دهی که به اينها بدهم؟‬
‫کودک گفت‪ :‬نه به خدا قسم‪ ،‬هيچکس را به حصه ام از شا برنی گزينم‪ ،‬و سپس‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم آن را در دست او گذاشت‪.‬‬

‫‪ -112‬باب کراهيت نوشيدن از دهان مشک و مانند آن و بيان‬


‫آنکه اين کراهيت تنيهی است نه تريی‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -762‬عن أب سعيدٍ ال ْدرِيّ رضي اللّه عنه قال َنهَى رسول اللّه َ‬
‫شرَب منها‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫سرَ َأ ْفوَاهُها‪ ،‬وَيُ ْ‬
‫عنِ اخِْتنَاثِ الَ ْسقَِيةِ ‪ .‬يعن ‪ :‬أَ ْن تُك َ‬

‫‪ -762‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم از اختناث م شک (يع نی آشاميدن از د هن آن) ن ی‬
‫فرمود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم أَن‬


‫‪ -763‬و عن أ ب هريرة ر ضي اللّه ع نه قال‪ :‬نَهَى ر سول اللّه َ‬
‫ش َربَ مِنْ ف السّقاءِ أَو ال ِقرْبةِ ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫يُ ْ‬

‫‪ -763‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم منع کردند از اينکه از دهانهء مشک نوشيده شود‪.‬‬
‫‪495‬‬

‫شةَ ِبنْ تِ ثَاب تٍ أُخْ تِ حَ سّانِ بْ نِ ثا بت ر ضي اللّه ع نه وعن ها‬


‫‪ -764‬و عن أُمّ ثابِ تٍ َكبْ َ‬
‫شرِ بَ مِن ف ِقرْبةٍ ُم َعلّقةٍ قَائما‪َ .‬فقُمْ تُ إِل‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ ،‬فَ َ‬
‫قالت‪ :‬دخَل علَيّ رسولُ اللّه َ‬
‫فِيهَا فَقطَعُْتهُ‪ ،‬رواه الترمذي‪ .‬وقال‪ :‬حديث حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -764‬از ام ثابت کبشه بنت ثابت خواهر حسان بن ثابت رضی ال عنهما روايت‬
‫شده که گفت‪:‬‬
‫رسـول ال صـلی ال عل يه و سلم بر من وارد شده و اي ستاده از دهانهـء مش کی کـه‬
‫آويزان بود‪ ،‬نوشيد من برخاسته دهن آن را بريدم (برای تبک)‪.‬‬

‫‪ -113‬باب کراهيت و نا پسند بودن دميدن در آب‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َنهَى عَ نِ‬


‫ب َ‬
‫‪ -765‬عن أب سعيدٍ الدريّ رضي اللّه عنه أَنّ الن ّ‬
‫ب فقال رَجُل‪ :‬القذَا ُة أَرا ها ف الِناء؟ فقال‪َ « :‬أ ْه ِرقْهَا » قال‪ :‬فإِ ن ل ُأ ْروَى مِ نْ‬
‫النّف خِ ف الشّرا ِ‬
‫ك » رواه الترمذي وقال‪ :‬حديث حسن صحيح‪.‬‬
‫َن َفسٍ وَاحِد؟ قال‪َ « :‬فأَبِ ْن ال َقدَحَ إِذا عَ ْن فِي َ‬

‫‪ -765‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم از دميدن در آشاميدنی نی فرمود‪.‬‬
‫مردی گفت‪ :‬خاشاک را در ظرف می بينم‪.‬‬
‫گفت‪ :‬آنرا بريز‪.‬‬
‫گفت‪ :‬من از يک نفس سياب نی شوم‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬پس قدح را از دهنت جدا بگي‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َنهَى أَن يُتَنفّ سَ‬


‫‪ -766‬وعن ابن عباس رضي اللّه عنهما أن النب َ‬
‫خ فِيه‪ ،‬رواه الترمذي وقال‪ :‬حديث حسن صحيح‪.‬‬
‫ف ا ِلنَاءِ‪َ ،‬أوْ يُ ْنفَ َ‬

‫‪ -766‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت می کند که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم نی فرمود از اينکه در ظرف نفس کشيده شده و يا در آن‬
‫دميده شود‪.‬‬
‫‪496‬‬

‫‪ -114‬باب روا بودن آشاميدن ايستاده و بيان اينکه کاملتر و بتر‬


‫آشاميدن در حالت نشسته است‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم مِ نْ‬


‫‪ -767‬و عن ا بن عباس ر ضي اللّه عنهما قال‪َ :‬سقَ ْيتُ النّبِيّ َ‬
‫ب َو ُهوَ قَائم‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫شرِ َ‬
‫َزمْزَم‪ ،‬فَ َ‬

‫‪ -767‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت می کند که‪:‬‬


‫برای پيا مب صلی ال عل يه و سلم از آب زمزم دادم و آنضرت صلی ال عل يه و سلم‬
‫ايستاده آن را آشاميدند‪.‬‬

‫‪ -768‬وعن الَنزّال ب ِن س ْبرَةَ رض يَ اللّ هُ عنه قال‪َ :‬أتَى َعلِيّ رض َي اللّ هُ عن هُ باب الرّحَْبةِ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم فعل كما رَأَيُْتمُون َفعَلْت‪ ،‬رواه‬
‫ت رَسولَ اللّ هِ َ‬
‫فَشَرِب قَائما‪ ،‬وقال‪ِ :‬إنّى َرأَيْ ُ‬
‫البخارى‪.‬‬

‫‪ -768‬از نزال بن سبه رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫علی رضی ال عنه به باب الرحبه (کوفه) آمده و ايستاده آشاميد و گفت‪ :‬من رسول‬
‫ال صلی ال عليه وسلم را ديدم مثل کاری که مرا ديديد‪ ،‬انام داد‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -769‬وعن ابن عمر رض يَ اللّه عنهما قال‪ :‬كنّا َنأْكُلُ عَلى عَهدِ ر سُولِ اللّ هِ َ‬
‫ش َربُ وَنْ ُن قيام‪ .‬روا ُه الترمذي‪ ،‬وقال‪ :‬حديث حسن صحيح‪.‬‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم ونْنُ نَمْشى ‪ ،‬ونَ ْ‬

‫‪ -769‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫ما در زمان رسول ال صلی ال عليه وسلم غذا می خوردي‪ ،‬در حاليکه راه می رفتيم و‬
‫می آشاميدي‪ ،‬در حاليکه ايستاده بودي‪.‬‬

‫ت ر سُول اللّ هِ‬


‫‪ -770‬وعن عمرو بن شعيب عن أَبي ِه عن جدّه رضي اللّ هُ عنه قال‪ :‬رَأَيْ ُ‬
‫ب قَائما وقَاعِدا‪ .‬رواه الترمذي وقال‪ :‬حديث حسن صحيح‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يشر ُ‬
‫َ‬
‫‪497‬‬

‫‪ -770‬از عمرو بن شعيب از پدرش از جدش روايت نوده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم را ديدم که ايستاده و نشسته (در هر دو حالت) می‬
‫آشاميدند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم أَن هُ نَى َأ نْ يشر بَ‬


‫س ر ضي اللّ هُ ع نه عن ال نب َ‬
‫‪ -771‬و عن أَن ٍ‬
‫الرّ ُج ُل قَائما‪ .‬قال قتادة ‪ :‬فَقلْنَا لنَس‪ :‬فالَكْل؟ قال‪ :‬ذلكَ أَ َشرّ أَو أَخْبثُ‪ .‬رواهُ مسلم‪.‬‬
‫ش ْربِ قَائما‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم زَ َجرَ عَ ِن ال ّ‬
‫وف رواية له أَ ّن النب َ‬

‫‪ -771‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم نی فرمود از اينکه شخصی ايستاده بياشامد‪ .‬قتاده گفت‪:‬‬
‫ما به انس گفتيم‪ ،‬پس غذا خوردن چه؟‬
‫گفت‪ :‬آن بد تر است يا خبيث تر است‪.‬‬
‫و در رواي تی از م سلم آمده که پيا مب صلی ال عل يه و سلم از آشاميدن اي ستاده م نع‬
‫فرمود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪«:‬لَ‬


‫‪ -772‬وعن أب هريرة ر ضي اللّه عنه قال‪ :‬قا َل ر سُولُ اللّه َ‬
‫شرَبَن أَحدٌ مِنْ ُك ْم قَائما‪ ،‬فَمَنْ نَسِ َي َفلْيَسْتَقيءْ » رواهُ مسلم‪.‬‬
‫يْ‬

‫‪ -772‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬هيچ يک از ش ا اي ستاده نياشا مد و ک سی که‬
‫فراموش کرد‪ ،‬بايد آن را قی کند‪.‬‬
‫‪498‬‬

‫‪ -115‬باب مستحب بودن اينکه ساقی گروه بايد از هه آخر تر‬


‫بنوشد‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬سَاقى ال َقوْ مِ‬


‫ب َ‬
‫‪ -773‬عن أب قتادة رض َي اللّه عنه عن الن ّ‬
‫آ ِخ ُر ُه ْم » يعن‪ :‬شرْبا‪ .‬رواه الترمذي‪ ،‬وقال‪ :‬حديث حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -773‬از ابو قتاده رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬ساقی قوم (در آشاميدن) آخر شان است‪.‬‬

‫‪ -116‬باب روا بودن آشاميدن از ههء ظروف پاک‪ ،‬غي از طل و‬


‫نقره وجائز بودن آشاميدن با دهان از جوی وامثال آن بدون ظرف و دست‬
‫و حرام بودن استعمال ظروف طل و نقره در آشاميدن و خوردن و طهارت‬
‫و ديگر وجوه استعمال‬

‫ضرَ تِ ال صّلة‪ ،‬فَقَا مَ م ْن كا َن قَر يب الدّارِ إِل‬


‫‪ -774‬ع نْ أَن سٍ رض َي اللّه ع نه قال‪َ :‬ح َ‬
‫خضَ بُ أَن‬
‫صغُ َر الِ ْ‬
‫خضَب مِن حِجَارَة‪ ،‬فَ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم بِمِ ْ‬
‫َأ ْهلِه‪ ،‬وبقِى َقوْ مٌ َفأَتَى ر سُولُ اللّ ِه َ‬
‫ضأَ ال َقوْمُ ُك ّلهُم‪ .‬قَالُوا‪ :‬كَم كُنْتُمْ؟ قَال‪ :‬ثَمَانِي وزِيادةً‪ .‬متفقٌ عليه‪ .‬هذه رواية‬
‫سطَ فِيهِ َكفّه‪ ،‬فََت َو ّ‬
‫يبْ ُ‬
‫البخاري‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم دَعا ِبإِناءٍ مِ ْن ماءٍ‪ ،‬فأُتِيَ ِبقَدحٍ رَ ْحرَاحٍ‬
‫ب َ‬
‫وف رواية له ولسلم‪:‬أَنّ الن ّ‬
‫فِي هِ شَيءٌ مِ نْ مَاءٍ‪َ ،‬فوَضَ عَ َأ صَاِبعَ ُه فِي هِ‪ .‬قَالَ أَ نس‪ :‬فَج َعلْ تُ أَنْ ُظرُ إِل الاءِ يَ ْنبُ ُع مِ نْ بَيْ نِ َأ صاِبعِه‪،‬‬
‫ي إِل الثّمَانِي‪.‬‬
‫ضَأ ما بيْنَ السّ ْبعِ ِ‬
‫ت منْ َت َو ّ‬
‫فَح َزرْ ُ‬

‫‪ -774‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫هنگام ناز در رسيد‪ ،‬کسانی که خانه های شان نزديک بود به خانه های خود رفتند‪،‬‬
‫(برای وضوء ساخت) و گروهی باقی ماندند و سپس مضبی (ظرفی از سنگ) برای رسول ال‬
‫صلی ال عليه وسلم آورده شد و کوچکتر از اين بود که کف دست آنضرت صلی ال عليه‬
‫وسلم در آن پن گردد و ههء گروه از آن وضوء گرفتند‪ .‬گفتند‪ :‬شا چند نفر بوديد؟‬
‫‪499‬‬

‫گفت‪ :‬هشتاد و چند نفر‪.‬‬


‫و در روايت مسلم آمده که پيامب صلی ال عليه وسلم ظرف آبی را طلب نود و قدح‬
‫آب فراخ و کم عمقی برای شان آورده شد و انگشتان خود را در آن ناد‪.‬‬
‫انس گفت‪ :‬من به طرف آب ديدم که از ميان انگشتانشان تراوش می کرد و کسانی‬
‫را که وضوء ساختند شردم که بي هفتاد تا هشتاد نفر بودند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪،‬‬


‫‪ -775‬و عن ع بد اللّه ب نِ زي ٍد ر ضي اللّ هُ ع نه قال‪َ :‬أتَانَا النّبِيّ َ‬
‫ضأَ‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬
‫َفأَخْرَجْنَا َل ُه مَاءً ف َت ْو ٍر مِنْ صُفرٍ فََتوَ ّ‬

‫‪ -775‬از عبد ال بن زيد رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم نزد ما آ مد و ما برا يش در قد حی روئ ي آب داد ي که‬
‫وضوء ساخت‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم دَخَلَ على رَجُلٍ‬


‫‪ -776‬وعن جابر رضي اللّ هُ عنه أَنّ ر سُو َل اللّ ِه َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪«:‬إِ نْ كَا نَ عِ ْندَ َك مَاءٌ بَا تَ‬
‫مِ نَ الَنْصارِ‪ ،‬ومَع هُ صاحبٌ لَه‪ ،‬فقا َل ر سُولُ اللّه َ‬
‫َهذِهِ اللّ ْي َلةَ ف َشّنةٍ وَإِلّ كَرعْنا» رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -776‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم هراه رفي قی به خان هء مردی انصاری دا خل گرد يد و‬
‫فرمود‪ :‬اگر آبی داشته باشی که شب در مشک مانده باشد‪ ،‬خوب‪ ،‬ور نه به دهن خويش آب‬
‫می نوشيم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َنهَانَا عَن الَرير‬


‫‪ -777‬وعن حذيفة رضي اللّه عنه قال‪ :‬إِنّ النّبِيّ َ‬
‫ب ف آنِيةِ ال ّذهَب وال ِفضّة‪ ،‬وقال‪ « :‬هِ َي لُ مْ ف الدّنْيا‪ ،‬وهى لَكُ ْم ف ال ِخرَ ِة »‬
‫شرْ ِ‬
‫ج وال ّ‬
‫والدّيبَا ِ‬
‫متّفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -777‬از حذيفه رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫‪500‬‬

‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم ما را از پوشيدن ابري شم نازک و غل يظ و از آشاميدن در‬


‫ـ در دن يا برای آناـ اسـت (کافران) و در آخرت‬
‫ظرفهای طل و نقره منـع نوده و فرمود‪ :‬اينه ا‬
‫برای شا‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬الذي‬


‫‪ -778‬وعن ُأمّ سلمة رضي اللّه عنها أَنّ رسُولَ اللّه َ‬
‫ضةِ إِنّما يُجرْ ِجرُ ف بَطِْنهِ نَارَ َجهَّنمَ » متفق عليه‪.‬‬
‫ش َربُ ف آنَِيةِ ال ِف ّ‬
‫يَ ْ‬
‫ضةِ وال ّذ َهبِ » ‪.‬‬
‫ش َربُ ف آنَِيةِ ال ِف ّ‬
‫وف رواية لسلم‪ «:‬إِنّ الذي َيأْكُ ُل َأوْ يَ ْ‬
‫ب ف إِناءٍ مِ ْن َذهَبٍ َأ ْو فض ٍة َفإِنّما يُجرْ ِجرُ ف بَطْنِهِ نَارا مِنْ‬
‫وف رواية لَه‪ « :‬مَنْ َشرِ َ‬
‫َجهَّنمَ »‪.‬‬

‫‪ -778‬از ام سلمه رضی ال عنها روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه در ظرف نقره می نوشد‪ ،‬هانا در شکم‬
‫خويش آتش جهنم را فرو می کشد‪.‬‬
‫و در روايت مسلم آمده که آنکه در ظرف طل و نقره غذا می خورد يا می آشامد‪.‬‬
‫و در روايـت ديگری از وی آمده کـه کسـی کـه در ظرف طلئی يـا نقره ای بنوشـد‪،‬‬
‫هانا در شکم خويش آتش جهنم را فرو می کشد‪.‬‬
‫‪501‬‬

‫كتاب اللباس‬

‫‪ -117‬باب استحباب پوشيدن لباس سفيد و اجازهء پوشيدن لباس‬


‫سرخ وسبز و زرد و سياه و روا بودن اينکه لباس از پنبه و کتان و موی و‬
‫پشم و غيه بز ابريشم باشد‬
‫سوْءَاتِ ُكمْ َورِيشاً‬
‫قال ال تعالی‪ { :‬يَا َبنِي آدَمَ قَدْ أَنزَ ْلنَا عَ َليْ ُكمْ ِلبَاسًا ُيوَارِي َ‬
‫خ ْيرٌ} العراف‪٢٦ :‬‬ ‫ى ذَِلكَ َ‬
‫وَ ِلبَاسُ التّ ْق َو َ‬
‫ح ّر َوسَرَابِيلَ تَقِيكُم بَ ْأسَ ُكمْ} النحل‪:‬‬
‫سرَابِيلَ تَقِي ُكمُ الْ َ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَجَ َعلَ لَ ُكمْ َ‬
‫‪٨١‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬ای فرزندان آدم هر آئينه ما فرود آوردي بر شا لباسی که بپوشد‪،‬‬
‫شرمگاه شا را و فرود آوردي جامه های زينت را و لباس پرهيزگاری آن از هه بتر است‪.‬‬
‫اعراف‪26 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬و برای شا جامه ها ساخت که شا را نگهدارد از گرمی و جامه هايی که‬
‫شا را نگه دارد از ضرر جنگ شا‪ .‬نل‪81 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪:‬‬


‫‪ -779‬و عن اب ِن عبّاس رض َي اللّه ع ْنهُ ما أنّ ر سُولَ اللّ ِه َ‬
‫الْبَسُوا مِنْ ثِيَابِكُمُ البَيَاضَ‪َ ،‬فإِّنهَا مِن خَ ْي ِر ثِيابِكُم‪ ،‬وَ َكفّنُوا فِيها َموْتَاكُمْ» رواهُ أبو داود‪ ،‬والترمذي‬
‫وقال‪ :‬حديث حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -779‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬لباسهای سفيد خود را بپوشد که آن از بترين‬
‫جامه های شا است و مرده های خود را در آن کفن کنيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪«:‬الْبَ سُوا‬


‫‪ -780‬وعن سَ ُمرَةَ رض َي اللّه عنه قال‪ :‬قا َل ر سُولُ اللّ ِه َ‬
‫البَيَاضَ‪َ ،‬فإِنا أَطْهرُ وأَطَيبُ‪ ،‬و َكفّنُوا فِيها َموْتَا ُكمْ» رواهُ النسائى‪ ،‬والاكم وقال‪ :‬حديث صحيح‪.‬‬

‫‪ -780‬از سره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪502‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬لباسهای سفيد را بپوشيد که آن پاکتر و بتر‬
‫است و مرده های خود را در آن کفن کنيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم َمرْبُوعا‬


‫‪ -781‬وعن الباءِ رض َي اللّه عنه قال‪ :‬كا َن رسولُ اللّ هِ َ‬
‫وََل َقدْ َرأَيُْتهُ ف ُح ّلةِ حْرا َء ما رأَْيتُ شَيْئا قَطّ أَحْسَ َن مِنْه‪ .‬متّفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -781‬از براء رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم چهار شا نه بود و ايشان را در لباس سرخ ديدم که‬
‫هرگز هيچ چيزی را نيکوتر از آنضرت صلی ال عليه وسلم نديده بودم‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -782‬وعن أب جُحَ ْي َفةَ وهْ بِ ب نِ عب ِد اللّ هِ رض يَ اللّه عن هُ قال‪ :‬رَأَيْ تُ النّبِيّ َ‬
‫خرَ جَ بِللٌ ِبوَضوئِه‪ ،‬فَمِ نْ نَاضِ حٍ ونَائِل‪،‬‬
‫ح ف قُّبةٍ لَ هُ حْرا َء مِ نْ َأدَ ٍم فَ َ‬
‫َعلَيْ ِه و َسلّم بَ ّكةَ َو ُه َو بِالَبْطَ ِ‬
‫ضأَ َوَأذّ نَ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم و َعلَيْ هِ ُح ّلةٌ حَ ْمرَاء‪َ ،‬كأَنّى َأنْظرُ إِل بَيَا ضِ ساقَيْه‪ ،‬فَتَو ّ‬
‫خرَ جَ النب َ‬
‫فَ َ‬
‫ج َعلْتُ أَتَتبّ ُع فَا ُه ههُنَا وههُنَا‪ ،‬يقولُ يَمِينا وشِمَالً‪ :‬حَيّ عَلى الصّلة‪ ،‬حيّ على الفَلَح‪ُ .‬ثمّ‬
‫بِلل‪ ،‬فَ َ‬
‫ب وَالِمَارُ لَ يُمْنعُ‪ .‬متّفقٌ عليه‪.‬‬
‫صلّى يَ ُمرّ بَيْ َن َيدَْيهِ ال َك ْل ُ‬
‫رُ ِكزَتْ َلهُ عََنزَة‪ ،‬فََتقَ ّدمَ َف َ‬

‫‪ -782‬از ابو جحيفه وهب بن عبد ال رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم را در مکه ديدم در حاليکه آنضرت صلی ال عليه وسلم‬
‫در خيم هء سرخی که از چرم دا شت در اب طح بود و بلل ر ضی ال ع نه آب وضوی شان را‬
‫برآورد‪ ،‬که بع ضی آب می پاشيد ند و بع ضی آب را می گرفت ند‪ .‬سپس پيا مب صلی ال عل يه‬
‫و سلم در حاليکه جام هء سرخی پوشيده بود‪ ،‬آ مد گوئی من به سفيدی دو ساق پای شان می‬
‫نگرم و وضوء ساختند و بلل اذان گ فت و من دهان او را اين جا و آن ا می نگري ستم که به‬
‫راست و چپ می گفت حَيّ عَلى ال صّلة‪ ،‬حيّ على الفَلَ حِ‪ .‬بعدا پيش رويش چوبی نيزه مانند‬
‫نصب گرديد و پيش گشته‪ ،‬ناز گزاردند در حاليکه از پيش رويشان سگ و الغ رد می شد‬
‫و منع نی شد‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -783‬و عن أب ِرمْثة رفا َعةَ التّميْمِيّ رض َي اللّه عنه قال‪ :‬رَأ يت ر سُو َل اللّ هِ َ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم وعلَيْه ثوبان أَ ْخضَران‪ .‬رواهُ أَبو داود‪ ،‬والترمذي بإِسْنَادٍ صحيح‪.‬‬

‫‪ -783‬از ابو رمثه رفاعهء تيمی رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫‪503‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم را ديدم در حاليکه بر تن شان دو جامهء سبز بود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم دَخَ َل َيوْ َم فَتْ حِ‬


‫‪ -784‬وعن جابر رض يَ اللّه عنه‪ ،‬أَنّ رَ سُو َل اللّ ِه َ‬
‫مَكّةَ و َعلَ ْيهِ عِمامةٌ سوْداء‪ .‬رواهُ مسلم‪.‬‬

‫‪ -784‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم در روز فتـح مکـه داخـل گرديدنـد‪ ،‬در حاليکـه بر‬
‫سرشان عمامهء سياهی بود‪.‬‬

‫‪ -785‬وعن أب سعيد عمرو بن ُحرَيْ ثٍ رض يَ اللّه عنه قال‪ :‬كأَن أَنظر إِل رسو ِل اللّه‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم وعَل ْيهِ عِمَامَةٌ َس ْودَاءُ قدْ َأرْخَى َطرَفيها َبيْنَ كتفيْه‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬
‫َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم خَطَ بَ النّاس‪ ،‬و َعلَيْ هِ عِمَامَة‬
‫و ف روايةٍ له‪ :‬أَن ر سول اللّه َ‬
‫سَودَاء‪.‬‬

‫‪ -785‬از ابو سعيد عمرو بن حريث رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫گوئی من اکنون بسوی رسول ال صلی ال عليه وسلم می نگرم در حاليکه عمامهء‬
‫سياهی بسر دارند که دو گوشهء آن را در ميان شانه هايش رها نوده است‪.‬‬
‫و در روايتی ديگر از مسلم آمده که‪ :‬رسول ال صلی ال عليه وسلم برای مردم‬
‫خطبه خواندند‪ ،‬در حاليکه عمامهء سياهی بر سرشان بود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ف‬


‫‪ -786‬و عن عائ شة ر ضي اللّه عن ها قالت‪ُ :‬كفّ نَ ر سول اللّه َ‬
‫ص وَل عِمامَةٌ ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ثلثة أَْثوَابٍ بيضٍ سَحُولّي ٍة مِنْ ُكرْسُف‪ ،‬لَ ْيسَ فيهَا قَمِي ٌ‬

‫‪ -786‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم در سه جامهء سفيد پنبه ای سحولی (اسم جايی است)‬
‫کفن کرده شد که نه در آن پياهن بود و نه هم عمامه‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ذات غَداةٍ وَ َع َليْ ِه مِرْ طٌ‬


‫ج ر سول اللّه َ‬
‫‪ -787‬وعن ها قالت‪َ :‬خرَ َ‬
‫ُمرَحّلٌ منْ َش ْعرٍ أَسود رواه مسلم‪.‬‬
‫‪504‬‬

‫‪ -787‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم در صبحگاهی برآ مد و بر شا نه شان ک سائی بود از‬
‫پشم سياه که بر آن تصوير کوچ شتران بود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫ت مع رسول اللّه َ‬
‫‪ -788‬وعن ا ُلغِي ِة بن ُشعَْب َة رضي اللّه عنه قال‪ :‬كُنْ ُ‬
‫و َسلّم ذا تَ ليلَة ف م سي‪ ،‬فقال ل‪ « :‬أَمعَ كَ مَاء؟ » قلت‪:‬نَعَم‪ ،‬فََنزَلَ عن راحِلتِ ِه فَمَ شى ح ت‬
‫توَارَى ف سَوادِ اللّيْ ِل ث جا َء َفأَ ْفرَغْ تُ علَيْ ِه مِ نَ ا ِلدَاوَة‪َ ،‬فغَ سَ َل وَ ْجهَ ُه وَ َعلَي هِ جُّب ٌة مِ ْن صُوف‪ ،‬فلم‬
‫ج ذِراعَيْ ِه منها حت أَ ْخرَ َجهُمَا مِ نْ أَ ْسفَلِ الُبّة‪ ،‬فَغَ سَلَ ِذرَاعيْ ِه َومَ سَحَ برأْ سِه ُثمّ‬
‫خرِ َ‬
‫يَ سْتَطِعْ أَ نْ يُ ْ‬
‫ي » َومَسَحَ َعلَ ْيهِما‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫َأ ْهوَيْت لَنزعَ ُخفّ ْي ِه فقال‪ « :‬دعْهمَا َفإِن أَد َخلُْتهُما طَا ِهرَتَ ِ‬
‫وف روايةٍ ‪ :‬و َعلَ ْيهِ جُّب ٌة شامِيّةٌ ضَي َقةُ الْ ُكمّيْن‪.‬‬
‫وف روايةٍ ‪ :‬أَ ّن هذِه القصةَ كانت ف َغ ْز َوةِ تَبُوك‪.‬‬

‫‪ -788‬از مغيه بن شعبه رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫ش بی در را هی با ر سول ال صلی ال عل يه و سلم هراه بودم و از من پر سيد‪ :‬آ يا‬
‫هراهت آب هست؟‬
‫گفتم‪ :‬بلی‪ .‬سپس از مرکب خويش فرود آمده و رفت تا اينکه در سياهی شب از نظر‬
‫ناپد يد شد و باز آ مد و من از ظرف بر ايشان آب ري تم و روی خود را ش ست‪ ،‬در حالي که‬
‫جبهء از پشم بر تن شان بود‪ .‬و نتوانست که بازوهای خود را از آن بيون کند‪ ،‬تا اينکه آن را‬
‫از زير جبه بيون نود و بازوهای خود را شست و سرش را مسح نود بعد از آن من خواستم‬
‫موزه هايشان را بک شم‪ ،‬فرمود‪ :‬بگذارش چون پاها ي را بال طهارت دا خل آن ا ساختم‪ ،‬و بر‬
‫آنا مسح نود‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که‪ :‬و بر ايشان جبهء شامی ای بود که آستينهايش تنگ بود‪.‬‬
‫و در روايت ديگر آمده که اين قضيه در غزوهء تبوک بوده است‪.‬‬

‫‪ -118‬باب در مستحب بودن پوشيدن پياهن‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -789‬عن ُأمّ سَلم َة رضي اللّه عنها قالت‪:‬كان أَ َحبّ الثّيا بِ إِل رسول اللّه َ‬
‫‪505‬‬

‫َعلَ ْيهِ و َسلّم القَميص‪ .‬رواه أبو داود‪ ،‬والترمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -789‬از ام سلمه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫دوست داشتنی ترين و مبوبترين جامه ها برای رسول ال صلی ال عليه وسلم پياهن‬
‫بود‪.‬‬

‫‪ -119‬باب صفت درازی آستي پياهن و ازار و گوشهء عمامه‬


‫(لنگی) و حرام بودن کشاله نودن چيزی از اينها به اساس کب ومکروه‬
‫بودن آن در صورت نبودن کب و خود بينی‬

‫ص رسول اللّه‬
‫‪ -790‬عن أَساء بنت يزيدَ النصارِّيةِ رضي اللّه عنها قالت‪:‬كان ُكمّ قمِي ِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم إِل الرّسُغ‪ .‬رواه أبو داود‪ ،‬والترمذي وقال‪ :‬حديث حسن ‪.‬‬
‫َ‬

‫‪ -790‬از اساء بنت يزيد انصاری رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬
‫آستي پياهن رسول ال صلی ال عليه وسلم تا بند دست شان بود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬مَ نْ َجرّ‬


‫‪ -791‬وعن ابن عمر رضي اللّه عنهما أَ ّن النب َ‬
‫َثوْبَ هُ خُيَلءَ لَ ْم يَنْظُر اللّه إِلي هِ َيوْم القِيَامَ ِة » فقال أَبو بكر‪ :‬يارسول اللّه إِن إِزارى يَ سَْترْخى إِل أَ نْ‬
‫ت مِمّ نْ َيفْ َعلُ هُ ُخيَلءَ »‪ .‬رواه‬
‫س َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ «:‬إِنّ كَ لَ ْ‬
‫َأَتعَا َهدَ هُ‪ ،‬فقال له ر سول اللّه َ‬
‫البخاري‪ ،‬وروى مسلم بعضه‪.‬‬

‫‪ -791‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسی که جامه اش را از روی کب بکشاند‪ ،‬خداوند‬
‫در روز قيامت به وی نظر نی کند‪ .‬ابوبکر رضی ال عنه برايش گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال‬
‫عليه وسلم! ازار من سست می شود (در نتيجه کشانده می شود) مگر اينکه آن را مواظبت‬
‫کنم‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم به او فرمود‪ :‬تو از زمرهء کسانی نيستی که اين کار را‬
‫از روی کب انام می دهد‪.‬‬
‫‪506‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬ل‬


‫‪ -792‬وعن أب هريرة رضي اللّه عنه أَنّ ر سول اللّه َ‬
‫ينْ ُظ ُر اللّه َيوْم القِيَامة إِل مَنْ َجرّ ِإزَارَ ُه بَطرا » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -792‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خداوند در روز قيامت بسوی کسی که ازارش‬
‫را از روی کب و غرور بکشاند‪ ،‬نظر نی نايد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬مَا أَ ْسفَ َل مِ نَ الْ َكعْبَيْ ِن مِ نَ الِزار‬
‫‪ -793‬وعنه عـن النب َ‬
‫ففي النّار » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -793‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬پائ ي تر از شتال نگ (قوزک پا) از ازار‪ ،‬در جه نم‬
‫است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪ « :‬ثلثةٌ ل‬


‫‪ -794‬و عن أ ب ذرّ ر ضي اللّه ع نه عن ال نب َ‬
‫يُ َكلّ ُمهُ مُ اللّ هُ َيوْ مَ القِيَامة‪ ،‬ول يَنْ ُظ ُر إِلَيْهم‪ ،‬وَل ُيزَكّيهِم‪َ ،‬ولُ مْ َعذَا بٌ أَلي مٌ » قال‪ :‬فقَرأَها رسولُ‬
‫سرُوا مَ ْن هُ ْم يا رسول اللّه؟ قال‪« :‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم ثلث ِمرَار‪ .‬قال أَبو ذَر‪ :‬خابُوا وخ ِ‬
‫اللّه َ‬
‫الُسبِل‪ ،‬والنّانُ وَالُ ْنفِقُ ِس ْلعََتهُ بِالَلفِ الكا ِذبِ » رواه مسلم‪.‬‬
‫وف روايةٍ له‪ « :‬الُسْبِ ُل ِإزَارَ ُه » ‪.‬‬

‫‪ -794‬از ابو ذر رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬سه کس است که خداوند در روز قيامت ب سوی‬
‫شان ن ظر ننموده و با آن ا سخن ن ی ز ند و آن ا را تزک يه نکرده و بر ايشان عذا بی دردناک‬
‫است‪ .‬گفت‪ :‬رسول ال صلی ال عليه وسلم آن را سه بار تکرار فرمود‪.‬‬
‫ابوذر گفت‪ :‬زيانند و زيانکار شوند اينها کيانند‪ ،‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم؟‬
‫فرمود‪:‬‬
‫آنکه جامه اش را از روی کب کشاند‪.‬‬
‫‪507‬‬

‫و آنکه منت می گذارد بر مردم‪.‬‬


‫و آنکه به سوگند دروغ متاعش را ترويج می دهد‪.‬‬
‫و در روايتی از وی آمده‪ :‬آنکه ازارش را می کشاند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪« :‬الِ سْبَالُ‬


‫‪ -795‬وعن ابن عمر رضي اللّه عنهما‪ ،‬عن النب َ‬
‫ف الِزارِ‪ ،‬والقَمِيصِ‪ ،‬وَالعِمَامة‪ ،‬منْ َجرّ شَيئا خُيَلءَ لَم يَن ُظرِ اللّه إليهِ يوْمَ القِيَامةِ» رواه أبو داود‪ُ ،‬‬
‫والنسائى بإسنادٍ صحيح‪.‬‬

‫‪ -795‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬کشانيدن در ازار و پيا هن و عما مه ا ست‪ .‬آن که‬
‫چيزی را از روی کب بکشاند‪ ،‬خداوند در روز قيامت به وی نی نگرد‪.‬‬

‫ص ُدرُ النّاسُ عَنْ‬


‫‪ -796‬وعن أب ُجرَيّ جابر بن ُسلَيم رضي اللّه عنه قال‪ :‬رَأَيتُ رَجلً ي ْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ .‬قل تُ‪:‬‬
‫ص َدرُوا عنه‪ ،‬قلت‪:‬من هذا؟ قالوا‪ :‬رسول اللّه َ‬
‫رَأْيهِ َل َيقُولُ شَيئا إِ ّل َ‬
‫عَلي كَ ال سّل ُم يا رسولَ اللّه َمرّتَيْ نِ قال‪« :‬ل َتقُل علَي كَ ال سّلم‪ ،‬علَي كَ السلمُ تِّيةُ ال ْوتَى قُل‪:‬‬
‫ضرّ فَد َعوْتَهُ‬
‫ت رسول اللّه؟ قال‪َ« :‬أنَا رسول اللّه الذي إِذا أَصاَبكَ َ‬
‫السّلمُ علَيك » قال‪ :‬قلت‪ :‬أَن َ‬
‫ضلّت‬
‫ض َقفْرٍ َأ ْو فلة‪ ،‬فَ َ‬
‫شفَ هُ عنْك‪ ،‬وإِذا أَ صَاَبكَ عا ُم سنَة َفدَعوْتَ هُ أَنبتَهَا لك‪ ،‬وِإذَا كُن تَ ِبَأرْ ٍ‬
‫كَ َ‬
‫را ِحلَتُك‪ ،‬فَدعوْتَه َر ّدهَا علَي كَ » قال‪ :‬قلت‪:‬ا ْع َهدْ إِلّ‪ .‬قال‪ « :‬ل ت سُبّنّ أَحدا » قال‪ :‬فَما سب ْبتُ‬
‫بعْد هُ ُحرّا‪ ،‬ول عبدا‪ ،‬وَل َبعِيا‪ ،‬وَل شَا ًة « وَل تَحقِرنّ مِ َن العرو فِ شَيْئا‪ ،‬وأَ نْ تُ َكلّ َم أَخَاك وأَن تَ‬
‫ت فإل‬
‫صفِ ال سّاقِ‪َ ،‬فإِن أبي َ‬
‫ط إِلي هِ وجهُ كَ‪ ،‬إِنّ ذلك مِ نَ العرُو فِ‪ .‬وارفَع إِزار َك إِل نِ ْ‬
‫مُنْب سِ ٌ‬
‫الكَعبي‪ ،‬وإِياكَ وإِسْبال الِزارِ َفإِّنهَا مِن الخِيلةِ وإِنّ اللّه ل يبّ الَخِيلة‪ ،‬وإن امْرؤٌ َشتَمك وَعَيّركَ‬
‫بَا َي ْعلَ مُ في كَ فل تُعيّر ُه ب ا تَعلَم ف يه‪ ،‬فإِنّمَا وبالُ ذل كَ علي هِ » رواه أ بو داود والترمذي بإِ سنادٍ‬
‫صحيح‪ ،‬وقال الترمذي‪ :‬حديثٌ حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -796‬از ابو جری جابر بن سليم رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫مردی را ديدم که مردم نظر او را گرفته و هر چه می گفت‪ ،‬می پذيرفتند‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬اين کيست؟‬
‫گفتند‪ :‬رسول ال صلی ال عليه وسلم است‪.‬‬
‫‪508‬‬

‫گفتم‪ :‬عليک السلم يا رسول ال صلی ال عليه وسلم و دو بار تکرار نودم‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬م گو عل يک ال سلم‪ ،‬که عل يک ال سلم تي هء مرده ها ا ست‪ ،‬ب گو‪ :‬ال سلم‬
‫عليک‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬تو رسول خدا هستی؟‬
‫فرمود‪ :‬من ر سول خدا يی ام که اگر به مرضی گرفتار شوی و از او بوا هی آن را از‬
‫سـرت بر مـی دارد‪ ،‬و اگـر بـه سـال قحطـی گرفتار شوی و از او بواهـی‪ ،‬برايـت آن را مـی‬
‫روياند‪ .‬و هرگاه به زمي گودی يا به بيابانی باشی و مرکبت گم شود‪ ،‬و از او بواهی آن را به‬
‫تو باز می گرداند‪.‬‬
‫گفت‪ ،‬گفتم‪ :‬مرا توصيه کن‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬کسی را دشنام مده‪.‬‬
‫گفت‪ :‬بعد از آن هيچ آزاد و برده و گوسفند و شتر را دشنام ندادم‪.‬‬
‫و هيـچ چيزی از کار خيـ را خوار مشمار! و اينکـه بـا برادرت بـا چهرهـء گشاده‬
‫صحبت کنی‪ ،‬هانا اين از جلهء کارهای خي است‪ .‬و ازارت را تا نصف ساق بال کن و پرهيز‬
‫کن از کشاندن ازار‪ ،‬زيرا اين کار از جلهء کب بشمار می رود و خداوند کب را دوست نی‬
‫دارد و ا گر ک سی ترا دشنام داد‪ ،‬يا ترا به چيزی که در تو می دانست طعنه زد‪ ،‬تو او را به‬
‫آنچه در او می دانی طعنه مده‪ ،‬زيرا گناه اين کار بر دوش اوست‪.‬‬
‫ش‪ « :‬علَي كَ ال سلمُ تِيّةُ الوْتَى » به اعتبار ش عر جاهلی که ق بل از ا سلم رواج داش ته‬
‫است نه به اعتبار منوع بودن سلم بر ايشان‪ .‬بدين صورت شعرای دورهء جاهلی در سلم و دعاء‬
‫بر مرده اسم مرده را بر دعاء مقدم می داشتند‪.‬‬

‫صلّى مُ سْبِ ٌل ِإزَارَه‪ ،‬قال له‬


‫‪ -797‬و عن أ ب هريرة ر ضي اللّه ع نه‪ ،‬قال‪ :‬بين ما رَجُل يُ َ‬
‫ضأْ‬
‫ب فَتَو ّ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ «:‬اذهَب فَتَوضأْ» فَذهَب فَتَوضّا‪ ،‬ث جاءَ‪ ،‬فقال‪« :‬اذه ْ‬
‫رسول اللّه َ‬
‫ضَأ ث سَ َكتّ عنه؟ قال‪ « :‬إِنه كانَ يُصلّى وهو‬
‫» فقال له رجُل‪ :‬يا رسول اللّه‪ .‬مالكَ أَمرْتَهُ أَن يََت َو ّ‬
‫مُسْبلٌ إِزاره‪ ،‬إِن اللّه ل يقْبلُ صلةَ رجُ ٍل مُسبِ ٍل »‪ .‬رواه أبو داود بإِسنادٍ على شرط مسلم‪.‬‬

‫‪ -797‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪509‬‬

‫در اثنائی که مردی ناز می خواند‪ ،‬ازارش کشان بود‪ .‬رسول ال صلی ال عليه وسلم‬
‫به وی فرمود‪ :‬برو وضوء گي‪ .‬پس رفت و وضوء گرفت و سپس آمد‪ .‬باز به وی فرمود‪ :‬برو‬
‫وضوء گي‪ .‬و مردی به وی گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم چه شد که وی را امر‬
‫کردی که وضوء گيد و باز از وی سکوت نودی؟‬
‫فرمود‪ :‬او ناز مـی خوانـد‪ ،‬در حاليکـه ازارش کشان بود و خداونـد ناز مردی را کـه‬
‫ازارش کشان باشد‪ ،‬نی پذيرد‪.‬‬
‫ش‪ :‬وی را د ستور فرمود که وضوء گيد تا گناه کشان بودن ازارش بد ين وضوء گرف ت‬
‫مو و زائل گردد‪.‬‬

‫قال‪:‬‬ ‫س بن بشرٍ الّتغْلبّ قال‪ :‬أَ ْخبَرن أب وكان جليسا لب الدّرداءِ‬


‫‪ -798‬وعن قَي ِ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم يقال له سهلُ اب ُن النظَلّيةِ‪ ،‬وكان‬
‫كان ِبدِمش قَ رَجُ ٌل من َأ صحاب ال نب َ‬
‫ي ح ت يأْتَ‬
‫ل مُتَوحّدا َقلّمَا يُجال سُ النّاس‪ ،‬إِنّمَا هو صلة‪َ ،‬فإِذا فر غَ َفإِنّمَا هو ت سبيح وت كب ٌ‬
‫رجُ ً‬
‫ضرّك‪ . ،‬قال‪ :‬بَع ثَ‬
‫أ ْهلَه‪ ،‬فَ َمرّ بِنَا ونَح نُ عِند أب الدّردَاء‪ ،‬فقال له أَبو الدّردَاء‪َ :‬كلِمةً تَ ْن َفعُنَا ول ت ُ‬
‫جلِس الذي يَجلِسُ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم سرّي ًة فَ َق ِدمَت‪ ،‬فَجَا َء رَجُ ٌل مِنهم فَجَلسَ ف الَ ْ‬
‫رسول اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ ،‬فقال لرجُ ٍل إِل جَنْ به‪َ :‬ل ْو رَأَيتنَا حِيَ التقَيْنَا نَح نُ والعدُو‪،‬‬
‫فِي هِ ر سول اللّه َ‬
‫فَحمَل فل نٌ فَ َطعَن‪ ،‬فقال‪ُ :‬خ ْذهَا مِنّى ‪ .‬وَأنَا الغُلمُ ال ِغفَارِي‪ ،‬كَيْ فَ تَرى ف قوْلِه؟ قال‪ :‬مَا َأرَا هُ إِل‬
‫صلّى‬
‫َقدْ َبطَلَ أَجرُه‪ .‬ف سَمِعَ بِذل كَ آ َخ ُر فقال‪ :‬مَا َأرَى ِب َذلَ كَ بأْسا‪ ،‬فَتَنَازعا حَت سَمِ َع رسول اللّه َ‬
‫الُ َعلَيْ ِه و َسلّم فقال‪ « :‬سُبْحان اللّه؟ ل َبأْس أَن ُيؤْ َجرَ ويُحْمَد » َفرَأَيْ تُ أَبا ال ّد ْردَا ِء ُسرّ بِذلك‪،‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪،‬؟ فيقول‪:‬‬
‫ك مِ نْ رسول اللّه َ‬
‫ت ذَل َ‬
‫سعْ َ‬
‫ت ِ‬
‫وجعلَ َي ْرفَ عُ رأْ سَه ِإلَي هِ َوَيقُول‪ :‬أأَنْ َ‬
‫نعَم‪ ،‬فما زال يعِيدُ َعلَ ْيهِ حت إِنّى لَقولُ َليَبُكَنّ على ركْبَتَيْه‪.‬‬
‫قال‪ :‬فَمَرّ بِنَا يَوما آخَر‪ ،‬فقال له أَبُو ال ّد ْردَاء‪َ :‬كلِ َمةً تَنفَعُنَا ول َتضُرّك‪ ،‬قال‪ :‬قال لَنَا‬
‫ضهَا» ‪ .‬ث مرّ‬
‫صدَقة ل َيقِْب ُ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ «:‬الُ ْنفِ قُ عَلى الَيْلِ كالبَا سِطِ َي َد هُ بال ّ‬
‫رسول اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬
‫بِنَا يوما آخر‪ ،‬فقال له أَبو ال ّد ْردَاء‪َ :‬كلِ َمةً تَ ْن َفعُنَا وَل تَضرّك‪ ،‬قال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫و َسلّم‪ «:‬نعْ َم الرّجُلُ ُخرَيْ ٌم الَ سَدي‪ ،‬لول طُولُ جُم ته َوإِ سْبَالُ ِإزَارِه » فبَل غَ ذلك ُخرَيا‪ ،‬فَعجّلَ‬
‫َفأَ َخذَ شَفرَ ًة فَقَطَ عَ با جُمتَ هُ إِل أُذنيْه‪ ،‬ورف عَ ِإزَارَ هُ إِل َأنْ صَاف سَاقَيْه‪َ .‬ثمّ َمرّ بنَا َيوْما آ َخ َر َفقَالَ لَ هُ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم يقُول‪ « :‬إِنّكُمْ‬
‫ضرّكَ قَال‪ :‬سَم ْعتُ رسُو َل اللّه َ‬
‫َأبُو ال ّد ْردَاء‪َ :‬كلِمةً تَ ْن َفعُنَا و َل َت ُ‬
‫صلِحُوا رِحَالَكم‪ ،‬وَأصْلحوا لبَاسَ ُك ْم حت تَكُونُوا َكأَنّكُمْ شَامَة ف النّاسِ‪،‬‬
‫قَادمُونَ عَلى إِخْوانِكُم‪َ .‬فأَ ْ‬
‫‪510‬‬

‫س بن ب شر‪،‬‬
‫ش وَلَ الّتفَحُش »‪ .‬روا ُه أَ بو داود بإِ سنادٍ ح سن‪ِ ،‬إلّ قَيْ َ‬
‫َفإِنّ اللّه َل يُحبّ الفُحْ َ‬
‫فاخَْتلَفُوا ف توثي ِقهِ وَتضْعفيه‪ ،‬وقد روى له مسلم‪.‬‬

‫‪ -798‬از قيس بن بشر تغلبی روايت شده که گفت‪:‬‬


‫پدرم مرا خب داده و او هنش ي ابوالدرداء بود و گ فت‪ :‬در دم شق مردی از ا صحاب‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم وجود داشت که به او ابن النظليه گفته می شد و او تنهائی را بسی‬
‫دو ست می دا شت وب سيار کم با مردم هنشي نی می کرد و آن م ف قط ناز بود و چون از آن‬
‫فارغ می شد‪ ،‬ههء کارش تسبيح و تکبي بود تا به خانه اش می آمد‪ .‬وی از کنار ما گذشت‪،‬‬
‫در حاليکه ما نزد ابوالدرداء بودي و ابوالدرداء به وی گفت‪ :‬سخنی بگو که به ما نفع رساند‬
‫و به تو هم ضرر نکند‪.‬‬
‫گفت‪ :‬رسول ال صلی ال عليه وسلم سريهء را فرستادند و آن سريه باز آمد و مردی‬
‫از ميان شان آمده و در ملسی که رسول ال صلی ال عليه وسلم در آن می نشست‪ ،‬نشسته‬
‫و به مردی که در کنارش بود‪ ،‬گفت‪ :‬کاش ما را می ديدی وقتی که با دشن روبرو شدي و‬
‫فلنی حله کرد و فلنی به نيزه زد و گفت‪ :‬بگي از من که بچهء غفاری هستم‪ .‬در اين گفته‬
‫اش چه نظر داری؟‬
‫گ فت‪ :‬گمان می ک نم که عملش را با طل نود‪ .‬و ديگری آن را شنيده و گ فت‪ :‬من‬
‫بدين کار باکی نی بينم و با هم دعوا کردند‪ ،‬چنانچه رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيده و‬
‫فرمود‪ :‬سـبحان ال پروائی ندارد کـه مزد داده شـو و توصـيف کرده شود‪ .‬سـپس ديدم کـه‬
‫ابوالدرداء بدين امر شاد شد و سرش را بطرف او بلند نوده و گفت‪ :‬آيا تو اين را از رسول‬
‫ال صلی ال عليه وسلم شنيدی؟ و می گفت بلی! و هينطور تکرار می نود‪ ،‬تا اينکه با خود‬
‫می گفتم‪ :‬شايد به زانو بيفتد‪.‬‬
‫گفت‪ :‬روز ديگری از کنار ما گذشت و ابو الدرداء به او گفت‪ :‬سخنی گو که به ما‬
‫نفع کند و به تو زيان نرساند‪.‬‬
‫گفت‪ :‬رسول ال صلی ال عليه وسلم به ما گفت‪ :‬آنکه در راه تربيت اسب مصرف‬
‫و خرج نا يد‪ ،‬مان ند ک سی ا ست که د ست خود را برای صدقه دادن گشوده و آن را ب سته‬
‫نکند‪.‬‬
‫‪511‬‬

‫باز روز ديگری ازکنار ما گذشت و ابوالدرداء به وی گفت‪ :‬برای ما سخنی گو که به‬
‫ما نفع رسانده و به تو زيان نرساند‪.‬‬
‫گفـت‪ :‬رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬خريـ اسـدی مرد خوبيسـت‪ ،‬اگـر‬
‫چنانچه مويهای سرش دراز و ازارش کشان نی بود‪ .‬اين خب به خري رسيد و او تعجيل نوده‬
‫تي غی را گرف ته و با آن کاکلش را تا گوشها يش ق طع نوده و ازارش را تا ن صف ساقش بال‬
‫نود‪.‬‬
‫باز روز ديگری ازکنار ما گذشت و ابوالدرداء به وی گفت‪ :‬برای ما سخنی گو که به‬
‫ما نفع رسانده و به تو زيان نرساند‪.‬‬
‫گ فت‪ :‬از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شنيدم که می فرمود‪ :‬ش ا نزد برادران تان‬
‫قدوم می آور يد‪ ،‬از ا ين رو جايگاه ها و لبا سهای خود را در ست کن يد‪ ،‬و گوئی مان ند خال‬
‫سياه در ميان مردم باشيد‪ ،‬زيرا خداوند بدلباسی و بدشکلی را دوست نی دارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -799‬و عن أ ب سعيدٍ ال ْدرِيّ رض َي اللّ هُ ع نه قال‪ :‬قَا َل ر سُولُ اللّ ِه َ‬
‫صفِ ال سّاقِ‪ ،‬وَلَ َحرَ جَ َأوْ ل جُنَا حَ فيما بَ ْينَ ُه وَبَيْ نَ ال َكعْبَيْن‪ ،‬فَمَا كا نَ‬
‫و َسلّم « إزرَ ُة الُس ِلمِ إِل ن ْ‬
‫أَ ْسفَ َل م نَ الكعْبَيِ َف َه ُو ف النّارِ‪ ،‬ومَ نْ َجرّ إِزار هُ بَطَرا لَ مْ يَنْظ ِر اللّه إِلَيْ هِ» ‪ .‬روا هُ أَبُو داود بإِ سنادٍ‬
‫صحيح‪.‬‬

‫‪ -799‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ازار م سلمان تا ن صف ساق ا ست ومشکلی‬
‫ني ست‪ .‬يا فرمود‪ :‬گنا هی ني ست که در ميان ساق و شتال نگ (قوزک پا) با شد و آن چه از‬
‫شتال نگ پاي ي تر با شد‪ ،‬پس آن در دوزخ ا ست‪ .‬و ک سی که از روی کب ازارش را کشان‬
‫کند‪ ،‬خداوند بسويش نظر نی کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ هِ‬


‫‪ -800‬و عن اب ِن ع مر رض يَ اللّه عنه ما قال‪َ :‬م َررْ تُ عَلى ر سُولِ اللّ هِ َ‬
‫و َسلّم وَ ف إِزاري ا سْترْخَاء‪َ .‬فقَال‪ « :‬يا عَ ْبدَ اللّه‪ ،‬ا ْرفَ عْ إِزارَ َك » فَرفعت هُ ُثمّ قَال‪ِ « :‬زدْ»‪َ ،‬ف ِزدْت‪،‬‬
‫فَمَا زِْلتُ َأتَحرّاها َبعْد‪َ .‬فقَالَ َبعْض ال ُقوْم‪:‬إِل َأيْن؟ َفقَال‪ :‬إِل أَنْصاف السّاقَيْنِ»‪ .‬رواهُ مسلم‪.‬‬

‫‪ -800‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫‪512‬‬

‫از کنار ر سول ال صلی ال عل يه و سلم گذش تم‪ ،‬در حالي که ازارم سست شده بود‪،‬‬
‫(يع نی کشاله شده بود)‪ .‬پس فرمود‪ :‬ای ع بد ال ازارت را بال کن‪ .‬من آن را بال کردم‪ ،‬باز‬
‫فرمود‪ :‬زيادتر بال کن‪ ،‬من زيادتر بال کردم و بعد از آن هيشه آن را در می يافتم‪ .‬بعضی از‬
‫گروه گفتند‪ :‬تا کجا؟‬
‫گفت‪ :‬تا نصف های ساق‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ «:‬مَ نْ َجرّ ثَوبَه خيلءَ لَ ْم يَنْ ُظرِ‬
‫‪ -801‬وعنه قال‪ :‬قا َل ر سُولُ اللّ ِه َ‬
‫اللّه ِإلَيْ هِ َيوْ مَ القيامِ ِة » فقالَ تْ أُمّ َسلَ َمةَ‪ :‬فَكَيْ فَ تَ صْنَعُ النّ سَاءُ ِب ُذيُولِ هن‪ ،‬قال‪ُ « :‬يرْخيَ شِبْرا»‪.‬‬
‫رواهـ أبـو داود‪ ،‬والترمذي‬
‫ْنـ »‪ُ .‬‬
‫َهـ ذِراعا َل َي ِزد َ‬
‫َشفـ َأقْدامُهـن‪ .‬قال‪ « :‬فُيرْخِين ُ‬
‫قَالَتـْ‪ :‬إِذن تَنك ُ‬
‫وقال‪ :‬حديث حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -801‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬آن که از روی کب‪ ،‬جا مه اش را کشان ک ند‪،‬‬
‫خداوند در روز قيامت بسويش نظر نی کند‪ ،‬پس ام سلمه گفت‪ :‬زنا‪ ،‬به دامنهای خود چه‬
‫می کنند؟‬
‫فرمود‪ :‬يک وجب رها کنند‪.‬‬
‫گفت‪ :‬اگر چني کنند‪ ،‬قدمهای شان ظاهر می گردد‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬يک گز آن را رها کنند و بر آن نيفزايند‪.‬‬

‫‪ -120‬باب استحباب ترك بلند پروازی در لباس‪ ،‬از روی تواضع و‬


‫فروتنی‬

‫در باب فضيلت گر سنگی و سختی معي شت جل تی گذ شت که به ا ين باب مربوط‬


‫است‬
‫‪513‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪:‬‬


‫س ر ضي اللّه ع نه أَنّ ر سُولَ اللّ ِه َ‬
‫‪ -802‬و عن معاذِ بن أَن ٍ‬
‫«مَ نْ َترَ َك اللّباس تَواضُعا للّه‪َ ،‬و ُهوَ َي ْقدِرُ علَيْه‪ ،‬دعا ُه اللّ هُ َيوْ مَ القِيامَةِ عَلى ُرؤُو سِ الَلئِ قِ ح ت‬
‫يُخيّره منْ أَيّ ُحلَلِ الِيان شَاءَ يلبَسُها»‪ .‬رواهُ الترمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -802‬از معاذ بن انس رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪:‬‬
‫آنکه لباس گرانقيمت را از روی تواضع و فروتنی برای خداوند ترک کند‪ ،‬در حاليکه‬
‫توانندی آن را هم دارد‪ ،‬خداوند در روز قيامت به حضور مردمان او را می خواهد و مي می‬
‫سازد تا از هر حلهء از حله های ايان که بواهد‪ ،‬بپوشد‪.‬‬

‫‪ -121‬باب مستحب بودن ميانه روی کردن در لباس و مبادا که‬


‫بدون حاجت و مقصود شرعی لباسی بپوشد که او را حقي و خوار نشان‬
‫دهد‬

‫ب عن أَب يه عَ نْ جدّ هِ رض َي اللّ هُ ع نه قال‪ :‬قا َل ر سُو ُل اللّ هِ‬


‫‪ -803‬عن عمرو بن ُشعْي ٍ‬
‫صَـلّى الُ َعلَيْه ِـ وس َـلّم‪ « :‬إِن اللّه يُحِبّ أَن ْـ يُرى أََثرُ ِنعْمَتِه ِـ عَلى عبْده»‪ .‬رواهُـ الترمذي وقال‪:‬‬
‫حديثٌ حسن‪.‬‬

‫‪ -803‬از عمرو بن شعيب از پدرش از جدش رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خداوند دوست می دارد که نشانهء نعمتش را‬
‫بر بنده اش ببيند‪.‬‬

‫‪ -122‬باب تري پوشيدن لباس ابريشمي برای مردان‪ ،‬و حرام‬


‫بودن نشست و تکيه کردن بر آن و روا بودن پوشيدن آن‪ ،‬برای زنان‬

‫‪ -804‬عـن عمـر بـن الطّاب رضي َـ اللّه عنـه قال‪ :‬قالَ رسـُو ُل اللّه ِـ صَـلّى الُ َعلَيْه ِـ‬
‫سهُ ف الخرةِ ‪ » .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫و َسلّم‪ «:‬لَ َتلْبَسُوا الرير‪ ،‬فَإنّ مَنْ لَبِسهُ ف الدّنْيَا َلمْ َي ْلبَ ْ‬
‫‪514‬‬

‫‪ -804‬از عمر بن خطاب رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ابري شم را نپوش يد‪ ،‬زيرا آن که آن را در دن يا‬
‫بپوشد‪ ،‬در آخرت نواهد پوشيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم يقول‪ « :‬إنّما يلبَ سُ الريرَ‬


‫ت ر سُولَ اللّ ِه َ‬
‫‪ -805‬وعنه قال‪ :‬سِع ُ‬
‫منْ ل خَلق َلهُ» متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ق َلهُ ف الخِرة » ‪.‬‬
‫وف روايةٍ للبُخاري‪ « :‬مَنْ لَ خَلَ َ‬

‫‪ -805‬از عمر بن خطاب رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬کسی ابريشم را می پوشد‪،‬‬
‫که بره ای نداد‪.‬‬
‫و در روايتی از باری آمده که‪ :‬آنکه در آخرت بره ای برايش نيست‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ «:‬منْ َلبِسَ‬


‫‪ -806‬وعن أنس رضي اللّه عنه قال‪ :‬قا َل رسُولُ اللّه َ‬
‫سهُ ف الخرَ ِة » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫الرير ف الدّنْيا َل ْم َيلْب ْ‬

‫‪ -706‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه در دنيا ابريشم را بپوشد‪ ،‬در آخرت آن‬
‫را نواهد پوشيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم أَ َخذَ‬


‫ت رَ سُولَ اللّه َ‬
‫‪ -807‬و عن عليّ ر ضي اللّه ع نه قال‪ :‬رأَيْ ُ‬
‫جعَلَ هُ ف شِمالِه‪ُ ،‬ثمّ قَال‪ « :‬إنّ هذَيْ ِن حرَا مٌ عَلى ذُكُورِ ُأمّت » ‪.‬‬
‫َحرِيرا‪ ،‬فَجَعلَ هُ ف يَمينه‪َ ،‬و َذهَبا فَ َ‬
‫روا ُه أبو داود بإسنادٍ حسن‬

‫‪ -708‬از علی رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم را در حالی ديدم که ابريش می را گرف ته و به طرف‬
‫را ستش ناده وطلئی را گرف ته و در طرف چ پش ناده و سپس فرمود‪ :‬ا ين دو بر مردان ام تم‬
‫حرام است‪.‬‬
‫‪515‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬


‫‪ -808‬وعن أب مُوسى الشْعريّ رضي اللّه عنه أنّ ر سُو َل اللّه َ‬
‫رواهـ الترمذي وقال‬
‫ُ‬ ‫لرِي ِر وَالذّه َب على ذُكُورِ ُأمّتـ‪َ ،‬وأُحلّ لنَاثِه ِم »‪.‬‬
‫َاسـ ا َ‬
‫قال‪ُ « :‬حرّم لِب ُ‬
‫حديثٌ حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -808‬از ابو موسی اشعری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬لباس ابريشميـ و طل بر مردان امتـم حرام‬
‫گردانيده شده و برای زنای شان حلل ساخته شده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم أنْ نَشْرب ف‬


‫ب َ‬
‫‪ -809‬وعن ُحذَْيفَة رضي اللّه عنه قال‪َ :‬نهَانَا النّ ّ‬
‫جلِس َعلَيّه‪ .‬رواه‬
‫وأنـ نَ ْ‬
‫لرِي ِر وَالدّيبَاج ْ‬
‫ْسـ ا َ‬
‫َنـ لُب ِ‬
‫َأنـ َنأْكُل فِيهَا‪ ،‬وع ْ‬
‫آنِيةِ الذّهـب وَالفِضّةـ‪ ،‬و ْ‬
‫البخاري‪.‬‬

‫‪ -709‬از حذيفه رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم ما را منع فرمود از اينکه در ظرفهای طل و نقره بنوشيم يا‬
‫در آن بوري‪ .‬و از پوشيدن ابريشم نازک و غليظ و اينکه بر آن بنشينيم‪.‬‬

‫‪ -123‬باب روا بودن پوشيدن ابريشم برای آنکه بيماری خارش‬


‫داشته باشد‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم للزب ي‬


‫ص ر سُولُ اللّ هِ َ‬
‫‪ -810‬عن أ نس ر ضي اللّه ع نه قال‪ :‬رَخَ َ‬
‫لرِيرِ لِ ّكةٍ بما‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫وعبْد الرّحْم ِن بنِ ع ْوفٍ رضي اللّه عنهما ف ل ْبسِ ا َ‬

‫‪ -810‬از انس رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم برای زب ي و ع بد الرح ن بن عوف ر ضی ال عنه ما‬
‫بواسطهء خارشی که در وجود شان بود‪ ،‬پوشيدن ابريشم را اجازت داد‪.‬‬

‫‪ -124‬باب منع از گستردن پوستهای پلنگ و سوار شدن بر آن‬


‫‪516‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ «:‬لَ‬


‫‪ -811‬ع ْن مُعاوي َة ر ضي اللّه ع نه قال‪ :‬قال ر سُو ُل اللّ هِ َ‬
‫لزّ وَ َل النّما َر » ‪ .‬حديث حسن‪ ،‬روا ُه أَبو داود وغيه بإسنادٍ حسن‪.‬‬
‫َترْكَبوا ا َ‬

‫‪ -811‬از معاويه رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بر ابريشم و پوست های پلنگ سوار نشويد‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -812‬وعن أب الليح عن أَبيه‪ ،‬رض يَ اللّه عنه‪ ،‬أنّ ر سُول اللّ هِ َ‬
‫َنهَى عنْ ُجلُودِ السّباع‪ .‬روا ُه أبو دَاود‪ ،‬والترمذي‪ ،‬والنسائي بَأسَانِيد صحاح‪.‬‬
‫ع أنْ ُتفَْترَش‪.‬‬
‫وف روايةِ الترمذي‪ :‬نَى عنْ ُجلُودِ السّبا ِ‬

‫‪ -812‬از ابو مليح از پدرش رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم از پوست درندگان منع فرمود‪.‬‬
‫و در رواي تی از ترمذی آمده که‪ :‬منع فرمود از اين که از پو ست درندگان فرش ساخته‬
‫شود‪.‬‬
‫ش‪ :‬بيهقی گفته است‪ ،‬احتمال دارد که نی از استفاده از پوست درندگان اين باشد که‬
‫دباغان نی توانند ههء مويهای آن را دور کنند‪.‬‬
‫و غي او گفته اند که‪ :‬احتمال دارد نی از استفاده از پوستی باشد که هنوز دباغی نشده‬
‫است و يا احتمالً از آن سبب است که اهل اسراف و متکبان بر آن می نشينند‪.‬‬
‫‪517‬‬

‫‪ -125‬باب آنچه هنگام پوشيدن لباس نو يا کفش نو و امثال آن‬


‫بايد گفته شود‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‬


‫لدْري رض َي اللّه عنه قال‪ :‬كا َن رسُولُ اللّهِ َ‬
‫‪ -813‬عن أب سعيد ا ُ‬
‫سوْتَنِيه‪،‬‬
‫ك الَ ْمدُ أَنْ تَ كَ َ‬
‫جدّ َثوْبا سّاهُ با سْ ِمهِ عِمامَة‪َ ،‬أوْ قَمِيصا‪َ ،‬أ ْو ِردَاءً يقُول‪ « :‬ال ّل ُهمّ ل َ‬
‫إذا ا سَْت َ‬
‫ك مِنْ َشرّهِ و َشرّ ما صُنِ َع لَهُ»‪ .‬رواهُ أبو داود‪ ،‬والترمذي‬
‫أَ ْسأَُلكَ خَ ْيرَ ُه وَ َخ ْيرَ ما صُنِع لَه‪ ،‬وأَعُوذُ بِ َ‬
‫وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -813‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫چون رسول ال صلی ال عليه وسلم جامهء تازه می پوشيد‪ ،‬آن را بنامش ياد می کرد‬
‫– عمامه يا پياهن‪ ،‬يا ازار – می فرمود‪ :‬بار خدايا تو آن را بن پوشانيدی از تو خي آن و خي‬
‫آن چه را که برای آن ساخته شده می طل بم و ب تو از شر آن و شر آن چه که برای آن ساخته‬
‫شده پناه می برم‪.‬‬

‫‪ -126‬باب استحباب آغاز به راست در پوشيدن لباس‬

‫مقصود اين باب قبلً گذشته و احاديث صحيح را در مورد بيان نودي‪.‬‬
‫‪518‬‬

‫كتاب آداب خواب‬


‫‪ -127‬باب آداب خواب و به پلو غلطيدن و نشست و ملس و‬
‫هنشي و خواب ديدن‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -814‬عن الْبَرا ِء بن عاز بٍ رض َي اللّه عنه ما قال‪ :‬كَا َن ر سول اللّه َ‬
‫و َسلّم إذا َأوَى إل ِفرَاشِ هِ نَا مَ عَلى ِشقّ هِ الَين‪ُ ،‬ثمّ قال‪ « :‬ال ّل ُهمّ أَ ْسلَ ْمتُ َنفْ سِي إليْك‪ ،‬وَو ّجهْ تُ‬
‫ت ظهْري إلَيْك‪ ،‬رَغْب ًة وَرهَْبةً إلَيْك‪ ،‬ل َملْجأ ول مَنْجى‬
‫لأْ ُ‬
‫وَجْهي إلَيْك‪ ،‬و َفوّضْ تُ َأ ْمرِي إلَيْك‪ ،‬وَأَ َ‬
‫مِنْ كَ إ ّل إلَيْك‪ ،‬آ َمنْ تُ بِكتَاب كَ الذي أَنْزلت‪ ،‬وَنَبّيكَ الذي َأرْ َس ْلتَ»‪ .‬رواه البخاري بذا اللفظ ف‬
‫كتاب الدب من صحيحه‪.‬‬

‫‪ -814‬از براء بن عازب رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫چون رسول ال صلی ال عليه وسلم به بستر خويش قرار می گرفت‪ ،‬بطرف راست‬
‫خويش خوابيده و می فرمود‪ « :‬ال ّل ُهمّ أَ ْسلَ ْمتُ َنفْ سِي إليْك‪ »...‬بار خدايا خود را به تو تسليم‬
‫کردم و رويـ را بسـويت نودم و بتـو تکيـه کردم از روی تايـل بتـو و ترس از تـو‪ ،‬پناهگاه و‬
‫گريزگاهی از تو جز بسويت نيست‪ ،‬من به کتابی که فرو فرستادی و پيامبی که روانه نودی‬
‫ايان آوردم‪.‬‬

‫ضأْ‬
‫ت مَضْجَعكَ فََت َو ّ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ «:‬إذَا أَتَيْ َ‬
‫‪ -815‬وعنه قال‪ :‬قال ل رسول اللّه َ‬
‫وُضُوءَ كَ لِلصّلة‪ُ ،‬ثمّ اضْطَجِ عْ عَلى ِشقّكَ ا َليَن‪َ ،‬وقُل‪ »..‬وذَ َكرَ َنحْوه‪ ،‬وفيه‪« :‬وا ْج َع ْلهُنّ آ ِخ َر مَا‬
‫تَقول » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -815‬از براء بن عازب رضی ال عنه هچنان روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم بن گفت‪ :‬چون به خوابگاهت آمدی پس هان گونه‬
‫که برای ناز وضوء ساخته ای وضوء بگ ي و سپس بطرف را ست خود را به پلو انداخ ته و‬
‫بگو و مثل آن دعا ذکر نوده و در آن گفت‪ :‬و آن را آخر چيزی بگردان که ميگوئی‪.‬‬
‫‪519‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم يَصلّي مِن‬


‫ب َ‬
‫‪ -816‬و عن عائشةَ رض يَ اللّه عنها قالت‪:‬كَا نَ النّ ّ‬
‫صلّى ر ْكعَتيْ نِ َخفِيفتيْن‪ ،‬ثّ اضْطَجَ عَ على ِشقّ هِ الين‬
‫جرُ َ‬
‫ش َر َة رَ ْكعَة‪ ،‬فَإذا طلَع اْلفَ ْ‬
‫اللّيْلِ إ ْحدَى عَ َ‬
‫حَتّى َيجِيءَ ا ُل َؤذّ ُن فيُوذِنَه‪ ،‬متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -816‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم در شب ‪ 11‬رکعت ناز می گزارد‪ ،‬و چون صبح طلوع می‬
‫کرد‪ ،‬دو رکعت خفيف و سبک خوانده و به پلوی راست می خوابيد تا اينکه مؤذن آمده و‬
‫او را آگاه می ساخت‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم إذا أَ َخذَ‬


‫‪ -817‬و عن ُحذَْي َفةَ ر ضي اللّه ع نه قال‪ : :‬كان ال نب َ‬
‫جعَهُ مِنَ اللّيْ ِل وَضَعَ يَدهُ تَحْتَ َخدّه‪ ،‬ثّ َيقُول‪ « :‬ال ّل ُهمّ بِاسْ ِمكَ أمُوتُ وَ أَ ْحيَا » وإذا اسْت ْيقَظَ‬
‫مَضْ َ‬
‫قَال‪« :‬الَ ْمدُ ل ّلهِ اَلّذي أَحْيَانَا ب ْع َد مَا َأمَاتَنَا وإليه النّشُورُ » ‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -817‬از حذيفه رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫چون پيامب صلی ال عليه وسلم در شب به خوابگاهش قرار می گرفت‪ ،‬دستش را زير‬
‫رخسارش گذاشته وسپس می گفت‪ « :‬ال ّل ُهمّ بِا سْ ِمكَ أمُو تُ‪ » ...‬بار خدايا بنام تو می ميم و‬
‫زنده می شوم‪ ،‬و چون بيدار می شد‪ ،‬می فرمود‪« :‬الَ ْمدُ للّ هِ َالّذي‪ »...‬ثنا باد خداوندی را که‬
‫بعد از مياندن ما را زنده کرد و بازگشت بسوی اوست‪.‬‬

‫خ َفةَ ال ِغفَارِيّ رضـي ال عنهمـا قال‪ :‬قال أبـ «بينمـا أنَا‬


‫بنـ ط ْ‬
‫ِيشـ ِ‬
‫‪ -818‬وعـن يع َ‬
‫ضهَا الُ »‬
‫جعَ ٌة يُ ْبغِ ُ‬
‫حرّكُنِي ِبرِجْل هِ فقال «إنّ هذِ ِه ضَ ْ‬
‫جدِ َعلَى بَطْنِي إذَا رَجُلٌ ُي َ‬
‫مضُطَجِ ٌع ف الْم سَ ِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم رواه أبو داود بإسنادٍ صحيح‪.‬‬
‫قال‪ :‬فَنَظرْت‪ ،‬فإذَا رسول ال َ‬

‫‪ -818‬از يعيش بن طخفه غفاری رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫پدرم بن گفت‪ :‬در اثنائيکه در مسجد بر شکم خويش خوابيده بودم ناگاه متوجه شدم‬
‫که مردی به پايش مرا حرکت می دهد و می فرمايد‪ :‬اين خوابيدنی است که خدا از آن بدش‬
‫می آيد‪ .‬گفت‪ :‬پس نظر نوده و رسول ال صلی ال عليه وسلم را ديدم‪.‬‬
‫‪520‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬مَ نْ‬


‫‪ -819‬وعن أب هريرة رضي ال عنه عن رسول ال َ‬
‫قَ َع َد مَ ْقعَدا لَ مْ َيذْ ُكرِ ال تعال فِي هِ كَانَ تْ َعلَيِ ِه مِ نَ ال تعال تِرة‪َ ،‬ومَ نِ اضْطَجَ َع ُمضْطَجَعا لََيذْ ُكرُ‬
‫ال تعال فِيهِ كَاَنتْ َعلْيِه مِن الِ تِر ٌة » رواه أبو داود بإسنادِ حسن‪.‬‬

‫‪ -819‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسيکه به جايی نشسته و خدا را در آن جا‬
‫ياد نکند‪ ،‬از جانب خدا بر او نقصی می باشد و آنکه در خوابگاهی بوابد و خدا را در آن ياد‬
‫نکند‪ ،‬از سوی خدا بر او نقص و کاهشی است‪.‬‬

‫‪ -128‬باب در روا بود بر پشت افتادن و نادن يک پای بر بالی‬


‫پای ديگر‪ ،‬هرگاه از ظاهر شدن عورت ترسی نبود و روا بودن چارزانو‬
‫زدن و چباته زدن‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬


‫‪ -820‬عن عبدِ ال بن يز يد ر ضي ال ع نه أ نه رأى ر سول ال َ‬
‫ى متفق عليه‪.‬‬
‫ج ِد وَاضعا إ ْحدَى رِجْل ْيهِ عَلى ا ُلخْر َ‬
‫مُسَتلِقياَ ف السَ ْ‬

‫‪ -820‬از عبد ال بن يزيد رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫او رسول ال صلی ال عليه وسلم را ديد که در مسجد به پشت افتاده و يک پايش‬
‫را بر پای ديگر ناده بود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم إذَا‬


‫‪ -821‬و عن جابر بن سرة ر ضي ال ع نه قال‪ « :‬كان ال نب َ‬
‫سهِ حتّى تَ ْطلُعَ الشّمسُ حَسْنَاء » حدِيث صحيح‪ ،‬رواه أبو داود وغيه‬
‫جلِ ِ‬
‫صلّى اْلفَجرَ َترَبّ َع ف مَ ْ‬
‫َ‬
‫بأسانيد صحيحة‪.‬‬

‫‪ -821‬از جابر بن سره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫چون پيامب صلی ال عليه وسلم ناز صبح را می گزارد‪ ،‬بايش چهار زانو می نشست‬
‫تا اينکه آفتاب درست طلوع می کرد‪.‬‬
‫‪521‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم بفناء‬


‫‪ -822‬وعنِ ابن عمر رضي ال عنهما قال‪ :‬رأيت رسول ال َ‬
‫صفَ ِبَيدِيِه الحْتِباء‪ ،‬و َ ُهوَ القُر ُفصَاء‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬
‫ال َكعْبِ َة مُحْتَبيا بَِي َدْيهِ ه َكذَا‪َ ،‬ووَ َ‬

‫‪ -822‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم را در کنار کع به ديدم‪ ،‬در حالي که سرين را به زم ي‬
‫ناده‪ ،‬زانوها را بال کرده و با دست به شکم چسبانده است (چباته زدن)‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -823‬و عن قَ ْي َلةَ بِنْت مَخْر َمةَ ر ضي ال عنها قالت‪:‬رأي تُ ال نب َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم الُتَخَشّ َع ف الِجْلسةِ ُأرْعِدتُ مِ نَ‬
‫ت رسول ال َ‬
‫وهو قَا ِعدٌ ال ُقرَفُ صَاءَ فلما رأي ُ‬
‫ال َفرَقِ‪ .‬رواه أبو داود‪ ،‬والترمذي‪.‬‬

‫‪ -823‬از قيله بنت مرمه رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم را ديدم در حاليکه سرين به زمي ناده و زانوها را باز کرده‬
‫و با د ست به ش کم چ سبانده بود‪ .‬چون ر سول ال صلی ال عل يه و سلم را در نش ست بال‬
‫خشوع ديدم از زاری دگرگون شدم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -824‬وع ِن الشّر يد بن ُسوَْي ٍد ر ضي ال ع نه قال‪ :‬مر ب ر سو ُل ال َ‬
‫سرَى َخلْ فَ َظ ْهرِي وَاتّكأْ تُ َعلَى إليْة َيدِي فقال‪:‬‬
‫و َسلّم وَأنا جَالس هكذا‪َ ،‬و َق ْد وَضَع تُ يَد يِ اليُ ْ‬
‫أت ْق ُعدُ ِقعْد َة الَغضُوبِ َعلَيهْم‪ ،‬رواه أبو داود بإسناد صحيح ٍ‪.‬‬

‫‪ -824‬از شريد بن سويد رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم از کنارم گذشت‪ ،‬در حاليکه من اينگونه نشسته بودم‬
‫که د ست چ پم را بر پش تم ناده و به نر می د ستهاي تک يه نوده بودم‪ .‬پس فرمود‪ :‬آ يا بگون هء‬
‫کسانی که مورد غضب قرار گرفتند‪ ،‬می نشينی؟!‬
‫‪522‬‬

‫‪ -129‬باب در آداب نشست در ملس و هنشي‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم «‬


‫‪ -825‬عن اب نِ ع مر ر ضي ال عنه ما قال‪ :‬قال ر سول ال َ‬
‫س فِيه ولكِ ْن تَو َسعّوا وَتفَ سّحوا » وَكَان اب نُ عُ َمرَ إذا‬
‫ل مِ ْن مَجْلس ِه ث يَجْل ُ‬
‫لُيقِيِمَنّ أ َحدُكُ ْم رَجُ ً‬
‫س فِيه‪ .‬متفق عليه‪.‬‬
‫قام َ ل ُه رَجُ ٌل مِنْ ْملِسه َلمْ يَجِل ْ‬

‫‪ -825‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچکدام شا نبايد کسی را از جايش بلند نوده‬
‫و خود بايش بنشيند‪ ،‬ولی مالس خود را فراخ گييد‪.‬‬
‫و چون کسی از جايش برای ابن عمر رضی ال عنهما بلند می شد‪ ،‬در آن جای نی‬
‫نشست‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪« :‬إذا قاَم‬


‫‪ -826‬وعن أب هريرة رضي ال عنه أن رسول ل َ‬
‫أ َحدُ ُك ْم منْ مَجْلسٍ ُث ّم رَجَعَ إلَ ْي ِه َف ُهوَ أحَقّ بِه» رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -826‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه يکی از شا از ملسی برخاست و باز به‬
‫آنسو آمد‪ ،‬او بدان سزاوار تر است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -827‬وعن جابر ب ِن سَ ُمرَ َة رضي اللّه عنهما قال‪ « :‬كُنّا إذَا َأتَيْنَا النب َ‬
‫و َسلّم َج َلسَ أَ َح ُدنَا َح ْيثُ يَنْتَهي»‪ .‬رواه أبو داود‪ .‬والترمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -827‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫چون يکی از ما به خدمت پيامب صلی ال عليه وسلم می آمدي‪ ،‬هر کجا را خالی می‬
‫ديد‪ ،‬می نشست‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -828‬وعن أب عب ِد ال َسلْمان الفارِسي رضي ال عنه قال‪ :‬قال رسول ال َ‬
‫ع م ْن طُهر وَيدّه نُ م ْن ُدهْنِ هِ أ ْو يَم سّ‬
‫َعلَيْ هِ و َسلّم‪«:‬لَ َيغْتَ سِ ُل رَجُلٌ َيوْ مَ الُمُعة َويَتَط ّهرُ ما ا سْتَطا َ‬
‫صتُ إذَا تَ َكلّ مَ الما مُ إل‬
‫صلّي ما كُتِ بَ له ُ ُثمّ يُنْ ِ‬
‫ج فَلَ ُي َفرّ قُ بَيْ َن اثْنيْ ُثمّ يُ َ‬
‫خرُ ُ‬
‫مِ ْن طيب بَيْته ُثمّ يَ ْ‬
‫‪523‬‬

‫ُغ ِفرَ ل ُه ما بَيَْن ُه وَبَيَْن ال ُم َعةِ الُ ْخرَى» رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -828‬از ابی عبد ال سلمان فارسی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچ مردی نيست که در روز جعه غسل نوده‬
‫و به قدر توانائی خو يش پا کی ک ند و از روغ نش رو غن مالی نوده يا از خوشبو يی موجود در‬
‫خانه اش استفاده کند‪ ،‬سپس بيون آمده بي دو نفر جدائی نيفگنده و بعد ناز فريضه را اداء‬
‫ک ند و چون امام سخن گو يد‪ ،‬سکوت نا يد‪ ،‬م گر اين که گنا هش از ا ين ج عه تا جع هء دي گر‬
‫بشيده می شود‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -829‬وعن عمرو بن ُشعَيْب عن أبيه عن جده رضي ال عنه أن رسول ال َ‬
‫َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪« :‬ليَ ّل ِلرَجُل أن ُي َفرّ قَ َبيْ نَ اثْنيْ نِ إل بإذِْنهِمَا» رواه أبو داود‪ ،‬والترمذي وقال‪:‬‬
‫حديث حسن‪.‬‬
‫وف رواية لب داود‪ « :‬ليَج ِلسُ َبيْنَ رَجُليْن إل بإذْنِهمَا »‪.‬‬

‫‪ -829‬عمرو بن شعيب از پدرش از جدش روايت نوده که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬روا ني ست برای ه يچ کس که ب ي دو ن فر‬
‫جدائی افگند (يعنی ميان آن دو بنشيند) مگر به اجازهء آن دو‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َلعَ َن مَنْ‬


‫‪ -830‬وعن حذيفة بن اليمان رضي ال عنه أن رسول ال َ‬
‫ل ْلقَةَ ‪ .‬رواه أبو داود بإسناد حسن‪.‬‬
‫َج َلسَ وَ َسطَ ا َ‬
‫ل َق َعدَ وَ سَطَ حَلقْة فقال ُح َذْيفَةُ ‪ُ :‬م ْلعُو نٌ ُعلَىَ لِ سَانِ‬
‫وروى الترمذي عن أب مِجْلزٍ أن رَجُ ً‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم مَ نْ َجلَ سَ وَ سَطَ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم أوْ َلعَ نَ ال َعلَى لِ سَانِ مُ َم ٍد َ‬
‫مُحَ ّمدٍ َ‬
‫حلْقةِ‪ .‬قال الترمذي‪ :‬حديث حسن صحيح ‪.‬‬
‫الْ َ‬

‫‪ -830‬از حذيفه بن يان رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم کسی را که در ميان حلقه می نشيند‪ ،‬لعنت نودند‪.‬‬
‫و ترمذی از ا بو ملز ر ضی ال ع نه روا يت نوده که مردی در و سط حل قه نش ست‪،‬‬
‫حذي فه گ فت‪ :‬بر زبان م مد صلی ال عل يه و سلم ملعون ا ست يا لع نت نوده خداو ند بر زبان‬
‫‪524‬‬

‫ممد صلی ال عليه وسلم کسی را که در وسط حلقه می نشيند‪.‬‬


‫ش‪ :‬خطا بی گف ته ا ست که ا ين حد يث وارد ا ست در مورد ک سی که به حلق هء قو می‬
‫داخل شده از بالی گردنای شان گذشته در ميان حلقه نشسته و در نايت ملس نشيند و لعنت‬
‫شده بواسطهء آزاری که به ديگران رسانده و مانع ديدن برخی از ديدن برخی ديگر شده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -831‬و عن أ ب سعيد الدريّ ر ضي ال ع نه قال سعت ر سول ال َ‬
‫و َسلّم يقول « خَ ْيرُ الْمَجَاِلسِ أوْ َس ُعهَا » رواه أبو داود بإسناد صحيح على شرطِ البخاري‪.‬‬

‫‪ -831‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬بترين ملس ها فراخترين آنا‬
‫است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬مَ نْ‬


‫‪ -832‬وعن أب هريرة رضي ال عنه قال‪ :‬قال رسول ال َ‬
‫َجلَ سَ ف مَجْلس فَكُث َر في هِ لَغطُ ُه فقال قَبْلَ أ ْن َيقُو َم م نْ ملْ سه ذلك‪ :‬سبْحانَك ال ّلهُ مّ وبَمْد كَ‬
‫أشْهدُ أن ْـ ل إله إل أنْت أسـْت ْغفِر َك وَأتَوبُـ إليْك‪ :‬إل ُغ ِفرَ لَهُـ ماَ كان َ فـ ملسـه ذلكَـ » رواه‬
‫الترمذي وقال‪ :‬حديث حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -832‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه در ملسی بنشيند و سخنش در آن بسيار‬
‫شود – سخنی که از آن خ ي آخرت مت صور ني ست – و ق بل از اين که از ا ين ملس برخيزد‪،‬‬
‫بگويد‪ « :‬سبْحانَك ال ّلهُ مّ و َبمْد كَ‪ »...‬بار خدايا پاکيست ترا و به ثنای تو ترزبان‪ ،‬گواهی می‬
‫دهم که معبود برحقی جز تو نيست‪ ،‬از تو آمرزش می طلبم و بسويت توبه گارم‪ ،‬مگر آنکه‬
‫آنچه در آن ملس از وی صادر شده (لغزش ها) بشيده می شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم يقولُ بآخرة‬


‫‪ -833‬وعن أب َب ْرزَ َة رضي ال عنه قال‪ :‬كان رسول َ‬
‫إذَا أرَادَ أ نْ َيقُو مَ مِ نَ الْمَجِل سِ « ُسبْحَاَنكَ ال ّلهُمّ وبَحَمْد َك أشْهدُ أ نْ ل إل َه إل أنْ تَ أَ ْسَتغْ ِفرُكَ‬
‫وأتُو بُ ِإلَيْ كَ » فقال رَجُلٌ يارسول ال إنّ كَ لََتقُو ُل َقوْلَ مَاكُنْ تَ َتقُولُ هُ فِيَما َمضَى ؟ قال‪« :‬ذل كَ‬
‫جلِ سِ » رواه أبو داود‪ ،‬ورواه الاكم أبو عبد ال ف الستدرك من رواية‬
‫كفّارَةٌ لِماَ يَكُو ُن ف الْم ْ‬
‫عائشة رضي ال عنها وقال‪ :‬صحيح السناد‪.‬‬
‫‪525‬‬

‫‪ -833‬از ابو برزه رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم در آ خر ع مر و در پايان جل سهء خو يش چون می‬
‫خواست که از ملسی برخيزد‪ ،‬می گفت‪ « :‬سُبْحَاَنكَ ال ّل ُهمّ وبَحَمْد كَ أشْهدُ أ نْ ل إل هَ إل أنْ تَ‬
‫أَسَْت ْغ ِفرُكَ وأتُوبُ إَِل ْيكَ » (ترجه اش گذشت)‪.‬‬
‫مردی گفت‪ :‬تو سخنی می گوئی که در گذشته نی گفتی‪.‬‬
‫گفت‪ :‬اين کفارهء آن چيزی است که در ملس می باشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -834‬وعن ابن عمر رضي ال عنهما قال‪َ :‬قلّمَا كان رسول ال َ‬
‫يقوم من مَجْلس حت يَد ُعوَ بؤ َلءِ الّد َعوَا تِ « الّلهمّ اقْ سِم لَنَا مِ نْ خَشْيَتِ كَ ما تُولُ بِه بَيَْننَا وبَيَ‬
‫مَعٌصَِيتِك‪ ،‬ومن طَاعَتِكَ ماتَُب ّلغُنَا بِه جَنّتَكَ‪ ،‬ومِنَ اْليَقيٍن ماُت ِهوّنُ بِه َعلَيْنا مَصَاِئبَ الدّنيَا‪ .‬الّل ُهمّ مَّتعْنا‬
‫صرْنا‬
‫بأسْمَاعِناَ‪ ،‬وأبْصَارناَ‪ِ ،‬و ُقوّتِنا ما أحييْتَنَا‪ ،‬وا ْج َعلْهُ الوَارِثَ منّا‪ ،‬وِاجعَل ثَأرَنَا عَلى مَ ْن َظلَمَنَا‪ ،‬وانْ ُ‬
‫عَلى مَن ْـ عادَانَا‪ ،‬وَل تَجْع ْل مُِصـيَبتَنا ف دينَ نا‪ ،‬وَل َتجْعلِ الدّنْيَا أكَبرَ هّ نا ول مبلغ ِعلْمٍنَا‪ ،‬وَل‬
‫سلّط َعلََينَا مَنْ ل ْيرْحَمُنَا » رواه الترمذي وقال حديث حسن‪.‬‬
‫تُ َ‬

‫‪ -834‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫بسيار کم بود که رسول ال صلی ال عليه وسلم از ملسی برخيزد و اين دعا ها را‬
‫نواند‪ « :‬الّلهمّ اقْسِم َلنَا مِنْ خَشْيَتِكَ‪ »...‬بار خدايا برای ما از ترس خويش نصيبی ده که ميان‬
‫ما و معصيت حائلش گردانی و از طاعتت برای ما بره ای ده که بدان ما را به بشت رسانی‬
‫و از يقي نصيبی ده که بوسيلهء آن مصيبت های دنيا را بر ما سهل گردانی‪ .‬پروردگارا! ما را‬
‫از شنوائی ها و بينائی ها و نيوی ما بره ور کن تا زندهء مان می داری و اين بره مندی را در‬
‫ورث هء مان قرار بده‪ ،‬و انتقام ما را از آن که بر ما ستم روا داش ته‪ ،‬بگ ي و ما را بر آن که بر ما‬
‫تاوز کرده نصرت و ياری ده و مصيبت ما را در دين ما مگردان و دنيا را بزرگترين مقصد و‬
‫نظرگاه علم ما مگردان و بر ما آن را که ترحم ندارد‪ ،‬چيه مکن‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم « مَا مِ نْ‬


‫‪ -835‬وعن أب هريرة رضي ال عنه قال‪ :‬قال رسول َ‬
‫سرَةً‬
‫َقوْ مٍ يَقومو نَ م ْن مَجْل سٍ ل يَذ ُكرُون ال تعال فيه إل قَاموا عَ ْن مِثلِ جي َفةِ حِمَا ٍر وكا نَ َلهُ مْ حَ ْ‬
‫» رواه أبو داود بإسناد صحيح‪.‬‬
‫‪526‬‬

‫‪ -835‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچ گروهی نيست که از ملسی بر می خيزند‬
‫که در آن خدا را ياد نی کنند‪ ،‬جز مانند آنکه گوئی از بالی نعش الغی برخاسته اند و برای‬
‫شان حسرت و افسوس است‪.‬‬

‫جلِسا ل َيذْكرُوا ال‬


‫س قَومٌ مَ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم قال‪ « :‬مَا َجلَ َ‬
‫‪ -836‬وعنه عن النب َ‬
‫َتعَالَى فيه ولَم يُ صُّلوا على نَبِيّهم فيه إ ّل كا نَ َعلَيّه مْ تِرة‪ ،‬فإِ ْن شاءَ َعذَّبهُم‪ ،‬وإ نْ شَاءَ َغ َفرَ َلهُم »‬
‫رواه الترمذي وقال حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -836‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچ گروهی از ملسی برناستند که خدا را در‬
‫آن ياد نکرد ند و در آن بر پيا مب خو يش صلی ال عل يه و سلم درود نفر ستادند‪ ،‬م گر اين که‬
‫برای شان نقصی بشمار می رود که اگر خواست‪ ،‬عذابشان می کند و اگر خواست آنا را می‬
‫آمرزد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم « مَ ْن قعَ َد مَ ْقعَدا ل َيذْ ُكرِ ال تعال فِيهِ‬
‫‪ -837‬وعنه عن رسول ال َ‬
‫كَانَت عليه مِ نَ ال ترَة‪َ ،‬ومَن اضطجَ َع ُمضْطَجَعا لَيذْكرُ ال تعال فيه َكاَن تْ عَليْه مِ نَ ال ِترَ ٌة َ»‬
‫رواه أبو داود‪.‬‬

‫‪ -837‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬آن که در جا يی بنشي ند که در آن خدا را ياد‬
‫نکرده با شد‪ ،‬از جا نب خدا بر وی نق صی ا ست و ک سی که در جا يی بوا بد و خدا را در آن‬
‫ياد نکرده باشد‪ ،‬از جانب خدا بر وی نقصی است‪.‬‬
‫‪527‬‬

‫‪ -130‬باب در مورد خواب ديدن و مسائلی که بدان ربط دارد‬

‫ن آيَاتِهِ َمنَامُكُم بِالّل ْيلِ وَال ّنهَارِ} الروم‪٢٣ :‬‬


‫قال ال تعالی‪َ { :‬ومِ ْ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و از نشانه های او خوابيدن شا در شب و روز است‪ .‬روم‪23 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -838‬و عن أ ب هريرة ر ضي ال ع نه قال‪ :‬سعت ر سول ال َ‬
‫ِنـ النُُبوّة إل البُشّراتـُ» قالوا‪ :‬وَمَا الُبشّراتـُ؟ قال‪« :‬الّرؤْيَا الصـّالِحةُ» رواه‬
‫ْقـ م َ‬
‫يقول‪« :‬ل يَب َ‬
‫البخاري‪.‬‬

‫‪ -838‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شنيدم که می فرمود‪ :‬از خ صوصيات نبوت‪ ،‬ب ز‬
‫مبشرات در جهان باقی نانده‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬مبشرات چيست؟‬
‫فرمود‪ :‬رؤيای شايسته‪.‬‬
‫ش‪ :‬توضيح اينکه رؤيای شايسته از اولي مراحل وحی به پيامبان بساب می آمده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪ « :‬إذَا اقتَر بَ ال ّزمَا نُ لَ مْ َت َكدْ ُرؤْيَا‬
‫‪ -839‬وع نه أن ال نب َ‬
‫الُمؤْمن تَكذ بُ‪َ ،‬و ُرؤْيَا ا ُل ْؤمِ نِ ُج ْزءٌ م ْن سّتةٍ وَأرْبَعيَ نَ ُج ْزءًا مِ نَ النُبُو ِة » متفق عليه‪ .‬وف رواية‪« :‬‬
‫صدُقكُم حَديثا »‪.‬‬
‫ص َدقُكُم ُرؤْيَا‪ :‬أ ْ‬
‫أ ْ‬

‫‪ -839‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬چون زمانه نزديک شود‪( ،‬يعنی روز قيامت نزديک‬
‫شود) خواب مؤ من دروغ ن ی گو يد و خواب ديدن مؤ من ب شی از چ هل و شش جزء نبوت‬
‫است‪.‬‬
‫و در روايتی آمده‪ :‬راست ترين شا از روی خواب راستگوترين شا است‪.‬‬

‫نف‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ «:‬مَ نْ رآن ف النَا مِ فَ سََيرَا ِ‬
‫‪ -840‬وعنه قال‪ :‬قال رسول ال َ‬
‫الََيقَظَةِ أوْ كأنّمَا رآن ف الَيقَظَ ِة ليَتَمثّلُ الشّيْطانُ ب » ‪ .‬متفق عليه‪.‬‬
‫‪528‬‬

‫‪ -840‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسی که مرا در خواب ببيند‪ ،‬بزودی مرا در‬
‫بيداری خواهد د يد‪ ،‬يا گوئی مرا در بيداری ديده ا ست‪ .‬چون شيطان به صورت و ش کل من‬
‫در نی آيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم يقول‪:‬‬


‫‪ -841‬وعن أب سعيد الدريّ رضي ال عنه أنه سِع النب َ‬
‫حدّثْ بِها‪.‬وف رواية ‪:‬‬
‫« إذا رَأى أَحدُكُم ُرؤْيَا يُحّبهَا فَإنّما هي من ال تعال فَليَحْ َمدِ ال َعلَيهَا َولْيُ ُ‬
‫حبّ وَإذا رأى غَيَر ذَلك ما يَك َر ُه فإنّمـا هي م نَ الشّيْطا نِ فَليَ سَْت ِعذْ م نْ‬
‫حدّ ثْ بَها إل مَ نْ يُ ِ‬
‫فَل يُ َ‬
‫َش ّرهَا وَل يَذكْرها لحد فإنا ل تضُّره » متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -841‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫از پيامب صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬هرگاه کسی خوابی ببيند که آن را‬
‫دوست می دارد‪ ،‬هانا آن از جانب خدا است‪ ،‬و بايد خدا را بر آن حد گويد و آن را قصه‬
‫کند‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که‪ :‬آن را جز به کسی که دوست می دارد‪ ،‬قصه نکند و اگر جز‬
‫اين را ديد‪ ،‬به آنچه که آن را خوش ندارد آن از جانب شيطان است‪ ،‬پس بايد از شر آن به‬
‫خدا پناه جويد و آن را به کسی قصه نکند‪ ،‬زيرا آن خواب به وی ضرر نی رساند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ «:‬الرّؤ يا‬


‫‪ -842‬و عن أ ب قتادة ر ضي ال ع نه قال‪ :‬قال ال نب َ‬
‫للُم مِنَ الشّيْطَان‪ ،‬فَمَن رَأى شَيْئا يَك َرهُ ُه َفلْيَنْ ُفثْ عَن‬
‫ح ُة وف رواية الرّؤيَا الَسََنةُ منَ ال‪ ،‬وا ُ‬
‫الصّالَ ِ‬
‫ضرّ ُه » متفق عليه‪.‬‬
‫شِمَاله ثَلَثا‪ ،‬ولَْيَت َعوّ ْذ مِنَ الشَْيْطان فَإنّها ل َت ُ‬

‫‪ -842‬از ابو قتاده رضی ال عنه است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬رؤيای شايسته‪ ،‬و در روايتی‪ :‬رؤيای نيکو از جانب‬
‫خدا و احتلم از جانب شيطان است‪ .‬و کسی چيزی را ديد که از آن بدش می آيد‪ ،‬بايد سه‬
‫بار بطرف چـپ خود بدمـد و از شيطان بـه خدا پناه جويـد‪ ،‬زيرا آن خواب بـه وی ضرر نیـ‬
‫رساند‪.‬‬
‫‪529‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ هِ و َسلّم قال‪ « :‬إذَا رَأى‬


‫‪ -843‬وعن جابر رضي ال عنه عن رسول ال َ‬
‫أ َحدُكُم الرّؤيا يَ ْك َرهُها فلْيب صُقْ عَن يَ سَارِهِ َثلَثا‪ ،‬وْليَ سَْت ِعذْ بال مِ نَ الشّيَطا نِ ثَلثا‪ ،‬وليَتَحوّل عَ نْ‬
‫جَنِْبهِ الذي كان عليه » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -843‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه يکی از شا خوابی ديد که از آن بدش‬
‫می آ يد‪ ،‬پس با يد که سه بار از طرف چپ خو يش آب دهان انداخ ته و سه بار از شيطان به‬
‫خدا پناه جويد و بايد از طرفی که – خواب – بوده به پلوی ديگر برگردد‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -844‬وعن أب السقع واثلة بن السقع رضي ال عنه قال‪ :‬قال رسول ال َ‬
‫َعلَيْ ِه و َسلّم‪ «:‬إنّ من أعظَم الفَرى أن َيدّعِي الرّجُ ُل إل غَ ْيرِ أبِ يه‪ ،‬أ ْو يُري عَيْن هُ مَال تَر‪ ،‬أوْ يقولَ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم مَا َلمْ َيقُ ْل » رواه البخاري‪.‬‬
‫على رسول ال َ‬

‫‪ -844‬از ابو السقع وائله بن اسقع رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬از بزرگترين دروغها اين است که شخص خود‬
‫را به غي پدر خويش نسبت دهد‪ .‬يا چشمش چيزی را ببيند که نديده است‪( ،‬يعنی در خوابش‬
‫دروغ گويد)‪ ،‬يا بر رسول ال صلی ال عليه وسلم چيزی بگويد که نگفته است‪.‬‬
‫‪530‬‬

‫كتاب در بارهء سلم دادن‬


‫‪ -131‬باب در فضيلت سلم و امر به پخش آن‬

‫حتّىننن‬
‫غيْ َر بُيُوتِكُم ننْ َ‬
‫خلُوا بُيُوتاً َ‬
‫قال ال تعالی‪ { :‬يَننا َأيّهَننا الّذِين نَن آمَنُوا لَ تَدْ ُ‬
‫علَى أَ ْهِلهَا} النور‪٢٧ :‬‬ ‫ستَ ْأ ِنسُوا َو ُتسَّلمُوا َ‬
‫تَ ْ‬
‫ح ّيةً مّنننْ عِندِ الِّن‬
‫و قال تعالی‪{ :‬فَِإذَا دَخَلْتُنم ُبيُوتاً فَسننَّلمُوا عَلَى أَنفُسننِكُ ْم تَ ِ‬
‫ط ّيبَةً} النور‪٦١ :‬‬‫مُبَارَ َكةً َ‬
‫حيّو ْا بِأَحْس نَنَ ِمنْهَا َأ ْو رُدّوهَا} النسنناء‪:‬‬
‫حيّيْتُم ِبتَحِ ّيةٍ َف َ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَِإذَا ُ‬
‫‪٨٦‬‬
‫عَليْهِ‬
‫ضيْفِ ِإبْرَاهِيمَ ا ْلمُ ْك َرمِينَ{‪ِ }24‬إذْ َدخَلُوا َ‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬هلْ َأتَاكَ حَدِيثُ َ‬
‫فَقَالُوا سَلَماً قَا َل سَلَمٌ َقوْ ٌم مّن َكرُونَ{‪ }25‬الذاريات‪٢٥ – ٢٤ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬ای مسلمانان داخل نشويد به خانه هايی غي از خانه های خويش‬
‫تا که اجازت طلبيد و سلم کنيد بر اهل آن‪ .‬نور‪27 :‬‬
‫و می فرما يد‪ :‬پس چون درآي يد به خا نه ها سلم گوئ يد بر قوم خو يش دعای خ ي با‬
‫برکت‪ ،‬پاکيزه فرود آمده از جانب خدا‪ .‬نور‪61 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬و چون به سلمی تعظيم کرده شويد به کلمهء بتر از آن يا هان کلمه‬
‫جواب دهيد‪ .‬نساء‪86 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬آيا رسيده به تو خب مهمانان گرامی ابراهيم‪ ،‬چون بر ابراهيم وارد شده‬
‫و سلم گفتند و او در عوض جواب سلم داد‪ .‬ذاريات‪25 – 24 :‬‬

‫‪ -845‬و عن ع بد ال بن عمرو بن العاص ر ضي ال عنه ما أن رجل سأل ر سول ال‬


‫ت َومَ نْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم أيّ الْسلم خَيْر؟ قال « تُطْعم ال ّطعَام‪ ،‬وََتقْرُأ ال سّلم َعلَ َى مَ نْ َع ِرفَ َ‬
‫َ‬
‫َلمْ َت ْع ِرفْ » ‪ .‬متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -845‬از عبد ال بن عمرو بن العاص رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫مردی از رسول ال صلی ال عليه وسلم پرسيد که کدام اسلم بتر است؟‬
‫فرمود‪ :‬اينکه طعام دهی و بر هرکس چه بشناسی يا نشناسی سلم کنی!‬
‫‪531‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال « لا َخلَ َق ال‬


‫‪ -846‬وعن أب هريرة رضي ال عنه عن النب َ‬
‫س فا سْتمعْ‬
‫س ّلمْ َعلَى أُولئِ كَ َن َفرٍ مِ نَ الَمَلَئ كة ُجلُو ٌ‬
‫ب فَ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ :‬ا ْذهَ ْ‬
‫آدم َ‬
‫ك َورَحْمةُ ال‪،‬‬
‫ك فَإنّها تَحيّتُ كَ َوتَحِّي ُة ُذرّيّتِك‪ .‬فقال‪ :‬ال سّلم َعلَيْكُ مْ‪ ،‬فقالوا‪ :‬ال سّلم ُ َعلَيْ َ‬
‫ايُحَيّونَ َ‬
‫فَزادُوه‪َ :‬ورَحْمةُ ال » متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -846‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامـب صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬چون خداونـد آدم را آفريـد‪ ،‬بـه او فرمان داده‬
‫وگفت‪ :‬برو بر اينها سلم کن! بر گروهی از فرشتگان که نشسته بودند‪ ،‬و بشنو به آنچه که‬
‫می گوي ند‪ .‬زيرا آن سلم تو و اولد ت ست‪ .‬پس گ فت‪« :‬ال سّلم َع َليْكُ ْم » و آن ا گفت ند‪« :‬‬
‫ك َورَحْمةُ ال »‪َ « ،‬ورَحْمةُ ال » را به آن افزودند‪.‬‬
‫السّلم ُ َعلَ ْي َ‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -847‬وعن أب عُمارة الباء بن عازبٍ رضي ال عنهما قال‪ :‬أمرنا رسولُ ال َ‬
‫ضعِيف‪ ،‬وَ َعوْن‬
‫َعلَيْ هِ و َسلّم بِ سَبعٍ‪ِ« :‬بعَيادَةِ الَمرِي ضِ‪ ،‬وَاتّباع الَنائز‪ ،‬وَتشْميت العَاطس‪ ،‬ونصرِ ال ّ‬
‫الظلوم‪ ،‬وإفْشاءِ السّلم‪ ،‬وإبرا ِر القسم » متفق عليه‪ ،‬هذا لفظ إحدى روايات البخاري‪.‬‬

‫‪ -847‬از ابو عماره براء بن عازب رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم ما را به هفت چيز امر نود‪:‬‬
‫به عيادت مريض‬
‫و تشييع جنازه ها‬
‫و نيايش برای عطسه زننده‬
‫و ياری دادن ناتوان‬
‫و هکاری با مظلوم‬
‫و آشکار کردن سلم‬
‫و بای آوردن قسم‪.‬‬
‫ش‪ :‬عيادت و بازديد مريض و پيوی کردن جنازه ها و جواب دادن و دعا کردن به حق‬
‫کسی که عطسه می زند و ياری دادن ناتوان و کمک به مظلوم و پخش کردن سلم و با کردن‬
‫آنچه بر آن سوگند خورده شده است‪ ،‬هر يک از اموری بشمار می رود که عمل کردن به آن‬
‫‪532‬‬

‫سسبب اياد روح مبست و مودت و تسساند و تعاون اجتماعسی در ميان قاطبهسء مسسلمي گرديده و‬
‫عمل به آن در اياد جامعهء توحيدی صد در صد مؤثر است و عمل به هر يک از اين امور خود‬
‫مايهء تقويت روحيهء ايانی افراد مسلمان می گردد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم « ل‬


‫‪ -848‬و عن أ ب هريرة ر ضي ال ع نه قال‪ :‬قال ر سول ال َ‬
‫ُوهـ تَحاََببْت ُم؟‬
‫ُمـ َعلَى شَ ٍئ إذا َفعَلْتُم ُ‬
‫َتدْ ُخلُوا الَّنةَ َحتّىـ ُت ْؤمِنُوا وَل تُؤمِنوا حَتـ تَابّوا‪َ ،‬أوَل أدُلّك ْ‬
‫أفْشُوا السّلم بَيْنَكُم » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -848‬ابو هريره رضی ال عنه روايت می کند که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬به ب شت وارد ن ی شو يد تا مؤ من شو يد و‬
‫مؤمن شرده نی شويد‪ ،‬تا با هديگر دوستی کنيد‪ ،‬آيا راهنمائی نکنم شا را به آنچه که هرگاه‬
‫آن را بای آوريد با هم دوستی می کنيد؟ سلم را در ميان خويش آشکار کنيد‪.‬‬
‫ش‪ :‬در اين حديث تأکيد زيادی بر مبت ميان مسلمي شده و سلم دادن بعنوان دريچهء‬
‫اياد مبت وانود گرديده که می بايست مسلمي در رعايت آن سخت کوشا باشند و در افشای‬
‫آن سهل انگاری ننمايند‪( .‬مترجم)‬

‫صلّى‬
‫‪ -849‬وعن أب يوسف عبد ال بن سلم رضي ال عنه قال‪ :‬سعت رسول ال َ‬
‫صلّوا‬
‫صلُوا الْرحام‪ ،‬وَ َ‬
‫س أفْشُوا ال سّلم‪َ ،‬وأْطعِمُوا ال ْطعَا مَ‪َ ،‬و ِ‬
‫الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يقول « يَا أيّهَا النّا ُ‬
‫لنّة بسلم » رواه الترمذي وقال‪ :‬حديث حسن صحيح‪.‬‬
‫والنّاس نيام‪َ ،‬تدْخُلوا ا ُ‬

‫‪ -849‬از ابو يوسف عبد ال بن سلم رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شنيدم که می فرمود‪ :‬ای مردم‪ ،‬سلم را آشکار‬
‫کنيـد و طعام دهيـد و روابـط خويشاوندی را بر قرار داريـد و ناز بوانيـد‪ ،‬در حاليکـه مردم‬
‫خواب هستند تا به سلمتی به بشت داخل شويد‪.‬‬

‫‪ -850‬و عن الطف يل بن أ ب بن ك عب أ نه كان يأ ت ع بد ال بن ع مر فيغدو َمعَ هُ إل‬


‫صاحب بيعَة وَل مْ سكي وَل أ حد إل َسلّم عَل يه‪ ،‬قال الطّف يل‪ :‬فَجِئْ تُ ع بد ال ب نَ عُمرَ َيوْما‬
‫ق ف ُقلْت لَه‪ :‬ماتَ صْنعُ بالسوقٍ وأنْ تَ ل َتقِ فُ عَلى البَيْع وَل تَ سْألُ عَن السلع‬
‫فاستَْتَبعن إل ال سّو ِ‬
‫وَل تَ سُومُ با وَل تَجل سُ ف مالس ال سّوق؟ وأقولُ اجْل سْ ب نا ههُ نا َنتَحدّث‪ ،‬فقال يا أ با بُطْن‪.‬‬
‫‪533‬‬

‫س ّلمُ َعلَى مَ نْ َلقِيناه‪ ،‬رواه مالك ف الوُطّ إ‬


‫وَكا نَ الُ ّطفَي ُل ذَا بَطْن إنّ ما َنغُدو م نْ أجْل ال سّلم نُ َ‬
‫بإسناد صحيح‪.‬‬

‫‪ -850‬از طفيل بن ابی بن کعب رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫او نزد عبد ال بن عمر رضی ال عنهما آمده و با وی صبح هنگام به بازار می رفت و‬
‫گ فت‪ :‬و چون هنگام صبح به بازار می رفت يم ع بد ال بر ه يچ که نه فروش و معامله دار و يا‬
‫مسکي و يا کس ديگری نی گذاشت جز آنکه بر او سلم می داد‪ .‬طفيل گفت‪ :‬روزی نزد‬
‫عبد ال بن عمر آمدم و از من خواست که با وی به بازار روم و من به او گفتم‪ :‬به بازار چه‬
‫می کنی در حاليکه تو بر سر داد و ستد نی ايستی از امتعه پرسان نکرده و آن را قيمت نی‬
‫کنی و نه هم در مالس بازار می نشينی؟ و به او گفتم‪ :‬اينجا بنشي که صحبت کنيم‪.‬‬
‫او گفت‪ :‬ای ابو بطن – پدر شکم – چون طفيل دارای شکم بزرگی بود‪ ،‬هانا صبح‬
‫می کنيم بواسطهء سلم تا بر هر کسيکه با او روبرو می شوي سلم کنيم‪.‬‬

‫‪ -132‬باب کيفيت و چگونگی سلم دادن‬

‫لمُ َعلَيْكُ ْم َورَحْ َمةُ الِ وََبرَكَاتُ هُ‪ .‬فَيَأ تِ ِبضَميِ‬


‫حبّ أ ْن َيقُولَ الُ ْبَتدِئُ بال سّلَم‪ :‬ال سّ َ‬
‫يُ سْتَ َ‬
‫ل ُم َورَحْ َمةُ ال وََبرَكَاتُه‪ ،‬فَيَأتِي‬
‫س ّلمُ َع َليْهِ وَاحِدا‪ ،‬وَيقُو ُل الُجيب‪ :‬وَ َعلَ ْيكُمْ السّ َ‬
‫الَمْع‪ ،‬وَإنْ كَا َن الُ َ‬
‫ف ف َقوْله‪ :‬وَ َعلَيْكُم‪.‬‬
‫ِبوَا ِو العَ ْط ِ‬

‫لمُ َع َليْكُ ْم َورَحْ َمةُ الِ‬


‫مستحب است برای کسيکه به سلم آغاز می کند بگويد‪ :‬ال سّ َ‬
‫وََبرَكَاتُ هُ يعنی ضمي جع را آورد‪ ،‬هر چند کسيکه بر وی سلم داده می شود‪ ،‬يکنفر باشد و‬
‫لمُ َورَحْ َمةُ ال وََبرَكَاتُ هُ‪ ،‬پس واو ع طف را بياورد در گف ته‬
‫جواب دهنده بگو يد‪ :‬وَ َعلَيْكُ مْ ال سّ َ‬
‫اش‪ :‬و عليکم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -851‬عن عِمران بن حصي رضي ال عنهما قال‪ :‬جاءَ رجُل إل النب َ‬
‫شرٌ» ث جَاءَ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪«:‬عَ ْ‬
‫و َسلّم فقال‪ :‬السّلمُ َعلَيكُم‪َ ،‬فرَدّ َعلَيْ ِه ث َجلَس‪ ،‬فقال النب َ‬
‫جلَس‪ ،‬فقال‪« :‬عِشْرون » ‪ ،‬ث جَاءَ آ َخ ُر َفقَال‪:‬‬
‫آ َخ ُر َفقَال‪ :‬السّلمُ َعلَيكُم َورَحْ َمةُ ال‪َ ،‬ف َردّ عليهِ فَ َ‬
‫‪534‬‬

‫ُونـ » ‪ .‬رواه أبـو داود‬


‫جلَس‪ ،‬فقال‪ « :‬ثَلَث َ‬
‫عليهـ فَ َ‬
‫ِ‬ ‫السـّلمُ َعلَيك ُم َورَحْ َمةُ ال وََبرَكَات ُه‪ ،‬فَ َر ّد‬
‫والترمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -851‬از عمران بن حصي رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫مردی خدمت پيامب صلی ال عليه وسلم آمده و گفت‪ :‬السّلمُ َعلَيكُم‪ ،‬جوابش را داد‬
‫و او نش ست‪ .‬پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ده برابر‪ .‬باز ديگری آمده و گ فت‪ :‬ال سّلمُ‬
‫َعلَيكُم َورَحْ َمةُ ال‪ ،‬جوا بش را داد و او نش ست و باز فرمود‪ :‬بي ست‪ .‬باز ديگری آمده گفت‪:‬‬
‫السّلمُ َعلَيكُم َورَحْ َمةُ ال وََبرَكَاتُه‪ ،‬پس جوابش را داد و او نشست و فرمود‪ :‬سی بار‪.‬‬
‫ش‪ :‬عشره يع نی ح سنه به ده برابر آن مکافات داده می شود و چون تن ها سلم گ فت‪،‬‬
‫ثواب آن ده برابر است و آنکه به سلم و رحت دعا نود ده حسنه در برابر سلم و ده حسنه در‬
‫برابر رح ت جعا بي ست ح سنه برا يش ا ست‪ .‬و آن که به سلم و رح ت وبر کت د عا نود‪ ،‬در‬
‫مقابل هر يک ده حسنه جعا سی حسنه برايش داده می شود‪.‬‬

‫‪ -852‬و عن عائ شة ر ضي ال عن ها قالت‪ :‬قال ل ر سولُ ال صلى ال عل يه و سلم‪:‬‬


‫سلَامَ)) قالت‪ :‬قُلت‪( :‬وَ َعلَيْه السّلمُ ورحْ َمةُ ال وََبرَكَاُتهُ)) متفقُ عليه‪.‬‬
‫(( هذا جِبِيلُ يَقرَأُ َعلَ ْيكِ ال ّ‬

‫‪ -852‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم بن گفت‪ :‬اين جبئيل است‪ ،‬بر تو سلم می گويد‪.‬‬
‫گفت‪ :‬گفتم‪ :‬وَ َعلَيْه السّلمُ ورحْ َمةُ ال وََبرَكَاُتهُ‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم كان إذا تكلم بِكَلمة‬


‫س رضي ال عنه أن النب َ‬
‫‪ -853‬وعن أن ٍ‬
‫أعَادهَا ثَلثا حتّى ُت َفهَم عنه‪ ،‬وإذا أتى على قوْم فَسَ ّلمَ َعلَيهم َسلّم َعلَيهم ثَلثا‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -853‬از انس رضی ال عنه روايت است‪:‬‬


‫چون پيامب صلی ال عليه وسلم سخنی را می گفت‪ ،‬آن را سه بار بازگو می نود تا از‬
‫وی فهميده شود‪ ،‬و چون نزد گروهی ميآمد بر آنا سلم می کرد و سه بار سلم می نود‪.‬‬
‫‪535‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -854‬و عن الْم ْقدَاد ر ضي ال عنه ف َحدِي ثه الطو يل قال‪ :‬كُنّا َنرْفَ عُ للنب َ‬
‫سلّمُ تسليما ً ليوق ظُ نَائِما وَيُسمِعُ الَيقَظان فَجَاء‬
‫َعلَيْ ِه و َسلّم نَ صِيب ُه مِ نَ الّلبَن فَيَجِي ُئ مِ نَ اللّي ِل فَيُ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فَسَلمّ كما كان يُسَلم‪ ،‬رواه مسلم‪.‬‬
‫النب َ‬

‫‪ -854‬از مقداد رضی ال عنه در حديث درازی روايت شده که گفت‪:‬‬


‫ما سهم شي ر سول ال صلی ال عليه و سلم را برميداشت يم‪ ،‬پس شب آمده و طوری‬
‫سلم می نود که خوابيده را بيدار نکرده و بيدار را می شنوا ند و آنگاه پيا مب صلی ال عليه‬
‫وسلم آمده و مانند هيشه سلم می نود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم َمرّ ف‬


‫‪ -855‬عن أساء بن تِ يزيد رضي ال عنها أن رسول ال َ‬
‫الَسْجِد يوْما وَعصْبةٌ مِنَ النّساء قُع ُودٌ فألوْي بِيده بالتسليم‪ .‬رواه الترمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -855‬از اساء بنت يزيد رضی ال عنها روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم روزی از مسجد گذشتند‪ ،‬در حاليکه گروهی از زنان‬
‫نشسته بودند و بدست خويش به عنوان سلم اشاره فرمودند و آنچه در روايت ابوداود آمده‬
‫که (فسلم علينا) آن را تأييد می کند‪.‬‬
‫ش‪ :‬پيامب صلی ال عليه وسلم به زنان به لفظ و اشاره با هم سلم گفت‪ .‬چون پيامب‬
‫صلی ال عليه وسلم معصوم و از فتنه در امان بود‪ ،‬و هر آنکه بر نفس خويش اعتماد داشته باشد‪،‬‬
‫بر زنان سلم داده می تواند‪ ،‬ور نه خوشی بتر است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -856‬و عن أ ب ُجرَيّ الجُ ْيمِيّ ر ضي ال ع نه قال‪ :‬أت يت ر سول ال َ‬
‫و َسلّم فقلت‪َ :‬علْ يك ال سّلمُ يا رَ سول ال‪ .‬فقال‪ :‬لَتقُلْ َعلَيْ كَ ال سّلمُ‪ ،‬فإن َعلَيْ كَ ال سّلمُ تَحّيةُ‬
‫الوتى » رواه أبو داود‪ ،‬والترمذي وقال‪ :‬حديث حسن صحيح‪ .‬وقد سبق بِطولِه‪.‬‬

‫‪ -856‬از ابی جری هجيمی رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫خد مت ر سول ال صلی ال عل يه و سلم آمده و گف تم‪َ :‬علْ يك ال سّل ُم يا رَ سول ال‪،‬‬
‫فرمود‪ :‬مگو َعلْيك السّلمُ‪ ،‬زيرا َعلْيك السّلمُ تيهء مرده ها است‪.‬‬
‫‪536‬‬

‫‪ -133‬باب آداب سلم دادن‬

‫س ّلمُ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪ « :‬يُ َ‬
‫‪ -857‬وعن أب هريرة رضي ال عنه أن رسول ال َ‬
‫ّاكبـ َعلَى الْمَاشِي‪ ،‬وَالْماشـي َعلَي القَاعِد‪ ،‬والقليلُ على الكَثِِي ِر » متفـق عليـه‪ .‬وفـ روايـة‬
‫الر ُ‬
‫ي»‪.‬‬
‫البخاري‪ :‬والصغيُ على الْكَِب ِ‬

‫‪ -857‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬سواره بر پياده و رونده بر نش سته و کم به‬
‫بسيار‪ ،‬سلم نايد‪.‬‬
‫و در روايت باری آمده‪ :‬کوچک بر بزرگ‪.‬‬

‫ي بن عجلن البا ِهلِي ر ضي ال ع نه قال‪ :‬قال ر سول ال‬


‫‪ -858‬و عن أ ب أُما مة صُد ّ‬
‫ل النّاس بال مَنْ بَدأهم بالسّلَم ))‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪«:‬إنّ أوْ َ‬
‫َ‬
‫رواه أبو داود بإسنادٍ جيد‪ ،‬ورواه الترمذي عن أب أُمام َة رضي ال عنهُ قِيلَ يارسو َل ال‪،‬‬
‫الرّجُلنِ َيلْتَقيان أّيهُمَا َيبْدأُ بالسّلم‪ ،‬قال أوْلهُمَا بال تعال ‪ ،‬قال الترمذي‪ :‬حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -858‬از ابو امامه صدی بن عجلن باهلی رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مقدم ترين مردم نزد خداوند کسيست که اول‬
‫به آنا سلم کند‪.‬‬
‫و در روايت ترمذی از ابو امامه رضی ال عنه آمده که گفته شد‪ :‬يا رسول ال صلی‬
‫ال عليه وسلم دو مرد با هم روبرو می شوند‪ ،‬کداميک به سلم آغاز کند؟‬
‫فرمود‪ :‬برتر شان نزد خداوند تعالی‬

‫‪ -134‬باب استحباب تکرار نودن سلم بر کسی که ديدارش در‬


‫لظاتی کم چند بار تکرار شود‪ ،‬به اينکه داخل گردد و باز بيون آيد‪ ،‬يا‬
‫ميان شان درخت يا چيز ديگر حائل گردد‬
‫‪537‬‬

‫صلّى ُثمّ جاء إل‬


‫‪ -859‬عن أب هريرة رضي اللّه عنه ف حديث السِيءِ صَلتُه أّنهُ جاء فَ َ‬
‫س ّلمَ َع َليْ هِ َف َردّ َعلَيْ هِ ال سّلم فقال‪ « :‬ار جع فَ صَ ّل فَإنّ كَ ل تُ صَلّ»‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم فَ َ‬
‫ال نب َ‬
‫ث مَرّات‪ .‬متفق‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم َحتّى َفعَل ذلكَ ثَل َ‬
‫س ّلمَ َعلَى النب َ‬
‫صلّى ‪ُ ،‬ثمّ جاء فَ َ‬
‫َفرَجَ عَ فَ َ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ -859‬از ا بو هريره ر ضی ال ع نه در حد يث آن که نازش را در ست ادا ن ی کرد‪،‬‬


‫آمده که‪:‬‬
‫او آمده و ناز خواند‪ ،‬باز خدمت پيامب صلی ال عليه وسلم آمده و بر او سلم نود و‬
‫آنضرت صلی ال عل يه و سلم سلمش را جواب داده و گ فت‪ :‬باز گرد و ناز بوان‪ ،‬زيرا تو‬
‫ناز نوانده ای‪ .‬وی باز گش ته و ناز خوا ند‪ ،‬باز آمده و بر پيا مب صلی ال عل يه و سلم سلم‬
‫نود‪ ،‬تا اينکه اين کار را سه بار تکرار نود‪.‬‬

‫س ّلمْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪« :‬إذا لق يَ َأ َحدَكُ مْ أخاه َفلْيُ َ‬
‫‪ -860‬وعنه عن رسول اللّه َ‬
‫س ّلمْ َعلَيْه» رواه أبو داود‪.‬‬
‫جرٌ ُثمّ َلقَِيهُ َفلْيُ َ‬
‫جرَةٌ أو ِجدَارٌ أوْ حَ َ‬
‫َعلَيْه‪ ،‬فَإنْ حاَلتْ بَيَْنهُمَا شَ َ‬

‫‪ -860‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬هرگاه ي کی از ش ا برادرش را ملقات ک ند‪،‬‬
‫با يد بر وی سلم نا يد و هرگاه ميان شان درخ تی يا ديواری يا سنگی حائل شد‪ ،‬و باز او را‬
‫ديد‪ ،‬بايد بر وی سلم دهد‪.‬‬
‫ش‪ :‬چون با گذشت از مانع او را از نو می بيند‪ ،‬بايد به وی سلم دهد‪.‬‬

‫‪ -135‬باب مستحب بودن سلم گفت هنگام ورود به منل‬

‫ح ّيةً مّنننْ عِندِ الِّن‬


‫و قال تعالی‪{ :‬فَِإذَا دَخَلْتُنم ُبيُوتاً فَسننَّلمُوا عَلَى أَنفُسننِكُ ْم تَ ِ‬
‫ط ّيبَةً} النور‪٦١ :‬‬‫مُبَارَ َكةً َ‬
‫و می فرما يد‪ :‬پس چون درآي يد به خا نه ها سلم گوئ يد بر قوم خو يش دعای خ ي با‬
‫برکت‪ ،‬پاکيزه فرود آمده از جانب خدا‪ .‬نور‪61 :‬‬
‫‪538‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم «يابُنّي‪،‬‬


‫‪ -861‬وعن أنس رضي ال عنه قال‪ :‬قال ل رسول ال َ‬
‫س ّلمْ يَكُ نْ بَركةً َعلَيْ كَ وَ َعلَى أهلِ بَيْتِ كَ» رواه الترمذي وقال‪ :‬حد يث‬
‫إذا دَ َخلْ تَ عَلى أ ْهلِ كَ فَ َ‬
‫حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -861‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم برا ي گ فت‪ :‬ای پ سرکم‪ ،‬چون به خانواده ات وارد‬
‫شدی‪ ،‬پس سلم کن که بر تو و بر خانواده ات برکت می باشد‪.‬‬

‫‪ -136‬باب سلم گفت بر کودکان‬

‫س ّلمَ َعلَيْه ْم وقال‪ :‬كا َن رسول ل‬


‫‪ -862‬عن أنس رضي ال عنه أنّ ُه َمرّ عَلى صِبْيان فَ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َيفْعلُه‪ .‬متفق عليه‪.‬‬
‫َ‬

‫از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫او از کنار ب چه ها يی گذش ته و بر آن ا سلم نوده و گ فت‪ :‬ر سول ال صلی ال عل يه‬
‫وسلم اين کار را انام می داد‪.‬‬

‫‪ -137‬باب سلم کردن مرد بر هسر و زن و مارمش و سلم بر‬


‫زن و زنان بيگانه ای که از فتنه بر ايشان هراس نی شود وسلم کردنشان‬
‫به اين شرط‬

‫‪ -863‬عن سهل بن سعد رضي ال عنه قال‪ :‬كانَتْ فينا ا ْم َرأَ ٌة وف رواية ‪ - :‬كانَتْ لَنا‬
‫صلّيْنا الُ ُم َعةَ‬
‫سلْ َق فت ْطرَحُ ُه ف ال ِق ْدرِ َوتُ َكرْ ِكرُ َحبّا تٍ م نْ َشعِ ي‪ ،‬فإذا َ‬
‫عَجُوزٌ تأْ ُخ ُذ م نْ ُأَ صُو ِل ال ّ‬
‫س ّلمُ َعلَيْها فَتُقدّ ُمهُ إليْنَا‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬
‫ص َرفْنَا نُ َ‬
‫واْن َ‬

‫‪ -863‬از سهل بن سعد رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫در ميان ما زنی بود‪ ،‬و در روايتی گفت‪ :‬پيزنی داشتيم که از ريشه های سلق (باقلی‬
‫‪539‬‬

‫معروفيست) گرفته و آن را در ديک انداخته و دانه های جو را آرد می کرد و چون ناز جعه‬
‫را خوانده و باز می گشتيم‪ ،‬به وی سلم می کردي و او آن را با تقدي می نود‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -864‬وعن أُم هانئ فاخِتَةَ بِن تِ أب طَالب رضي ال عَ ْنهَا قَالت‪:‬أتيت النب َ‬
‫َعلَيْ ِه و َسلّم َيوْمَ الفَتْح َوهُو َيغْتسِ ُل وَفاطِمةُ تَسْتُرهُ بَِثوْبٍ فَسَلّ ْمتُ‪ .‬وذَ َكرَت الديث‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -864‬از ام هانئ فاخته بن ابيطالب رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫در روز ف تح خد مت پيا مب صلی ال عل يه و سلم آمدم‪ ،‬در حالي که ايشان غ سل می‬
‫نودند و فاطمه وی را به جامه ای می پوشانيد و سلم کردم و حديث را ذکر نود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -865‬وعن أساءَ بن تِ يزيد رضي ال عنها قالت‪ :‬مر علينا النب َ‬
‫س ّلمَ َعلَيْنَا‪ .‬رواه أ بو داود‪ ،‬والترمذي وقال‪ :‬حد يث ح سن‪ ،‬وهذا ل فظ أ ب داود‪ ،‬و‬
‫س َوةٍ فَ َ‬
‫ف نِ ْ‬
‫جدِ يوْما وعُ صَْبةٌ من النّ سَاءِ ُقعُود‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َمرّ ف الْ سْ ِ‬
‫لفظ الترمذي‪ :‬أن رسول ال َ‬
‫فألوى بَِي ِدهِ بالتّسليم‪.‬‬

‫‪ -865‬از اساء بنت يزيد رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم از کنار ما گذ شت‪ ،‬در حالي که ما هراه گرو هی از زنان‬
‫بودي و به ما سلم نود‪.‬‬
‫و لفـظ ترمذی ايـن اسـت‪ :‬اينکـه رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم روزی از مسـجد‬
‫گذشت ند‪ ،‬در حالي که عده ای از زنان نش سته بود ند و بد ست خو يش به عنوان سلم اشارت‬
‫فرمودند‪.‬‬

‫‪ -138‬باب تري آغاز نودن سلم بر کافر و چگونگی رد بر ايشان و مستحب بودن‬
‫سلم گفت‪ ،‬بر اهل ملسی که در آن مسلمانان و کافران حضور داشته باشند‬

‫‪ -866‬وعـن أبـ هريرة رضـي ال عنـه أن رسـول ال صَـلّى الُ َع َليْه ِـ وسَـلّم قال‪« :‬‬
‫لتََبدَأوا الَيهُودَ ول النّ صَارى بال سّلم‪ ،‬فإذا َلقِيتُم أ َح َدهُم ف َطرِيق فَاض ّطرّو ُه إل أضَْيقِ ِه » رواه‬
‫مسلم‪.‬‬
‫‪540‬‬

‫‪ -866‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬يهود و ن صاری را به سلم ابتداء نکن يد و‬
‫هرگاه يکی از آنا را در راهی ديديد‪ ،‬او را به اختيار کردن راهی تنگتر وادار کنيد‪( .‬يعنی از‬
‫وسط راه برويد تا او خود را کنار بکشد و منظور عدم احترام و بی ارزش شردن شانست)‪.‬‬
‫ش‪ :‬در بارهء آغاز نودن سلم بر کافر‪ ،‬راجح اين است که نی برای تري است و اين‬
‫مذهب جهور است و عده ای گفته اند که ابتداء نودن سلم بر کافر رواست‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ «:‬إذَا َس ّلمَ‬


‫‪ -867‬وعن أنس ٍ رضي ال عنه قال‪ :‬قال رسول ال َ‬
‫َعلَيكُم أه ُل الكتاب فَقٍُولُوا‪ :‬و َعلَيْ ُك ْم » متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -867‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬هرگاه ا هل کتاب بر ش ا سلم کن ند‪ ،‬پس‬
‫بگوييد‪ :‬و عليکم‪.‬‬

‫س فيه‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َمرّ َعلَى مَجْل ٍ‬
‫‪ -868‬وعن أُسامه رضي ال عنه أن النب َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪.‬‬
‫ي والُشرِكِي عَبَدةِ الوثَا ِن والَيهُودِ فَ سّلمَ َعلَ ْيهِ مْ النب َ‬
‫ط من الُسلِمِ َ‬
‫أخل ٌ‬
‫متفق عليه‬

‫‪ -868‬از اسامه رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم از کنار مل سی گذ شت که در آن عده ای از م سلمي و‬
‫مشرکي بت پرستان و يهود بودند و پيامب صلی ال عليه وسلم بر آنا سلم نود‪.‬‬
‫ش‪ :‬مراد ا ين ا ست که پيا مب صلی ال عل يه و سلم بر مؤمنان آن ج ع سلم داد و سلم‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فقط برای مؤمنان بود‪ ،‬نه به ديگران‪.‬‬

‫‪ -139‬باب مستحب بودن و سلم نودن‪ ،‬هرگاه از ملس برخاسته‪ ،‬هنشي يا‬
‫هنشينانش را ترک گويد‬
‫‪541‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪:‬إذَا‬


‫‪ -869‬و عن أ ب هريرة ر ضي ال ع نه قال‪ :‬قال ر سول ال َ‬
‫سلّم‪،‬فَلي سْت الُول بأَحَقّ من ال ِخرَة»‬
‫سلّمْ‪ ،‬فَإذَا أرَا َد أ نْ َيقُو مَ َفلْيُ َ‬
‫انَْتهَى أ َحدُكُم إل الَجْل سِ َفلْيُ َ‬
‫رواه أبو داود‪ ،‬والترمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -869‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه يکی از شا به ملسی برسد‪ ،‬بايد سلم‬
‫کند و هرگاه قصد کند که برخيزد‪ ،‬بايد سلم کند‪ ،‬زيرا سلم اولی از دومی سزاوارتر نيست‪.‬‬

‫‪ -140‬باب در بارهء اجازت خواست و آداب آن‬

‫حتّىننن‬
‫غيْ َر بُيُوتِكُمنننْ َ‬
‫خلُوا بُيُوتاً َ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬يَننا َأيّهَننا الّذِينننَن آمَنُوا لَ تَدْ ُ‬
‫علَى أَ ْهِلهَا} النور‪٢٧ :‬‬ ‫ستَ ْأ ِنسُوا َو ُتسَّلمُوا َ‬
‫تَ ْ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَإِذَا بَلَغَن الَْطْفَالُ مِنكُمُن الْحُلُمَن فَ ْليَسْنتَ ْأ ِذنُوا كَمَا اسْنتَأْ َذنَ الّذِينَن‬
‫مِن َقبْ ِلهِمْ} النور‪٥٩ :‬‬
‫خداوند می فرمايد‪ :‬ای مسلمانان داخل نشويد به خانه هايی غي از خانه های خويش‬
‫تا که اجازه طلبيد و سلم کنيد بر اهل آن‪ .‬نور‪27 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬و چون طفلن شا بد احتلم رسند‪ ،‬بايد که اجازه طلب کنند چنانکه‬
‫اجازه می طلبيدند‪ ،‬آنانکه پيش از ايشان بودند‪ .‬نور‪59 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -870‬و عن أ ب مو سى الشعري ر ضي ال ع نه قال‪ :‬قال ر سول ال َ‬
‫ك وَ إ ّل فَارْجِع‪ ،‬متفق عليه‪.‬‬
‫لثٌ‪َ ،‬فإِنْ ُأذِنَ َل َ‬
‫و َسلّم‪ « :‬الستِئْذاُن ثَ َ‬

‫‪ -870‬از ابو موسی اشعری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬اجازت خوا ست سه بار ا ست‪ ،‬پس ا گر ب تو‬
‫اجازت داده شد‪ ،‬خوب‪ ،‬ورنه باز گرد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم «‬


‫‪ -871‬وعن سهلِ ب ِن سعد رضي ال عنه قال‪ :‬قال رسول ال َ‬
‫إنّمَا ُجعِ َل الستئذاُن منْ أَ ْجلِ الَبصَر » متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -871‬از سهل بن سعد ساعدی رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫‪542‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اجازت خواست از برای ديدن است‪.‬‬

‫صلّى‬
‫‪ -872‬وعن رِْبعِيّ بن ِحرَاشٍ قال حدّثّنا رَجُ ٌل من َبنِي عَامرٍ أنّهُ استأذَنَ على النب َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم لا ِدمِه‪« :‬أُ ْخرُج‬
‫الُ َعلَيْ ِه و َسلّم وهو ف بيت فقال‪ :‬أألِج؟ فقال رسول ال َ‬
‫إل هذا َف َعلّمْ هُ ال ستئذَا َن فَقُل لَ هُ قُل‪ :‬ال سّلمُ َعلَيكُم‪ ،‬أأدْخُل؟ » فَ سَمِعهُ الرّ ُج ُل فقال‪ :‬ال سّلم‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َفدَخَل‪ .‬رواه أبو داود بإسناد صحيح‪.‬‬
‫َعلَيكم‪ ،‬أأدخُل؟ فَأذن له النب َ‬

‫‪ -872‬از ربعی بن حراش روايت شده که گفت‪:‬‬


‫مردی از بن عا مر برای ما صحبت کرد که او بر پيا مب صلی ال عل يه و سلم اجاز هء‬
‫ورود خواست‪ ،‬در حاليکه ايشان در خانه ای بودند و گفت‪ :‬آيا وارد شوم؟‬
‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم برای خاد مش گ فت‪ :‬نزد ا ين ش خص برو و اجازت‬
‫خواست را بوی ياد داده و بگو که بگويد‪ :‬ال سّلم َعلَيكم آيا داخل شوم؟ و مرد آن را شنيده‬
‫و گ فت‪ :‬ال سّلم َعلَيكم آيا وارد شوم؟ پس پيامب صلی ال عليه وسلم بوی اجازت داد و او‬
‫داخل شد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬


‫‪ -873‬عن كلدة بن الن بل ر ضي ال ع نه قال‪ :‬أت يت ال نب َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم ‪« :‬ارْجـ ْع فَقُ ْل ال سّلمُ َعلَيكُم أََأدْخل؟‬
‫َفدَ َخلْ تُ َعلَيْه ول أُ َسلّم فقال النب َ‬
‫» رواه أبو داود‪ ،‬والترمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -873‬از کلده بن حنبل رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫خد مت پيا مب صلی ال عل يه و سلم آمده و بر ايشان وارد شدم و سلم نکردم‪ ،‬پيا مب‬
‫صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بازگرد و بگو‪ :‬السّلم َعلَيكم آيا وارد شوم؟‬

‫‪-141‬باب مسنون بودن اينکه هرگاه برای آنکه اجازت می طلبد‪ ،‬گفته شود‪،‬‬
‫کيستی؟ اينکه بگويد‪ :‬فلنی هستم و خود را بنام يا کنيه ای که مشهور است بنامد و ناپسند‬
‫بودن اينکه بگويد (من) و مانند آن‬
‫‪543‬‬

‫صلّى‬
‫‪ -874‬عن أنس رضي ال عنه ف حديثه الشهور ف السراء قال‪ :‬قال رسول ال َ‬
‫صعِ َد ب جِبْري ُل إل ال سّماء الدّنيا فاستفتح » فقيل‪ :‬م ْن هذا؟ قال‪ :‬جبْريلُ‪،‬‬
‫الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ُ « ،‬ثمّ َ‬
‫ص ِعدَ إل ال سّماء الثّانية فاستفتح‪ ،‬قيل‪ :‬مَ نْ هذا؟ قال‪ :‬جبيل‪،‬‬
‫قِيل‪َ :‬ومَ ْن مَعَك؟ قال‪ :‬مُحمّد‪ .‬ثّ َ‬
‫ق يل‪َ :‬ومَ ْن مَعَك؟ قال‪ :‬مُحَمدٌّ » والثّال ثة والرّاب عة وَ سَائرهنّ َويُقا ُل ف باب كل ساء‪ :‬مَ نْ هذا؟‬
‫فَيقُول‪ :‬جبيل‪ .‬متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -874‬از انس رضی ال عنه در حديث مشهورش در اسراء روايت است که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬جبئيل عليه السلم مرا به آسان دنيا برده و‬
‫خوا ستار باز شدن آن شد و گف ته شد که ا ين ش خص کي ست؟ گ فت‪ :‬جبئ يل عل يه ال سلم‪،‬‬
‫گفته شد و هراهت کيست؟ گفت‪ :‬ممد صلی ال عليه وسلم‪.‬‬
‫باز مرا به آسان دوم بال برده و خواست که باز شود‪ ،‬گفته شد اين شخص کيست؟‬
‫گفت‪ :‬جبئيل عليه السلم‪ ،‬گفته شد‪ :‬هراهت کيست؟ گفت‪ :‬ممد صلی ال عليه وسلم و‬
‫سوم وچهارم و ديگران و در دروازهء هر آسان گفته می شد اين شخص کيست؟ و جبئيل‬
‫جواب می داد‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -875‬وعن أب ذرِ رضي ال عنه قال‪ :‬خَرجَتُ لَيْلة من اللّيال فإذا رسول ال َ‬
‫َعلَيْ ِه و َسلّم يشي و ْح َدهُ‪ ،‬فجَعلتُ أمشي ف ظلّ القمَر‪ ،‬فالتفت فرآن فقال‪ « :‬مَ ْن هذا؟ » فقلت ُ‬
‫أبو َذرٍ‪ ،‬متفق عليه‬

‫‪ -875‬از ابو ذر روايت شده که گفت‪:‬‬


‫شبی از شبها بيون آمده و ديدم که رسول ال صلی ال عليه وسلم تنها ميود و من‬
‫هم در سايهء ماه شروع برف ت کردم‪ .‬آنضرت صلی ال عل يه و سلم ن ظر نوده و مرا ديده و‬
‫گفت‪ :‬اين شخص کيست؟ گفتم‪ :‬ابوذرم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم و هو‬


‫‪ -876‬و عن أُمّ ها نئ ر ضي ال عن ها قالت‪ :‬أت يت ال نب َ‬
‫يغتسل وفاطمةُ تسُْت ُرهُ فقال‪« :‬مَنْ هذه‪ » ،‬فقلت‪:‬أنا أُم هَانئ ‪ .‬متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -876‬از ام هانئ رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫‪544‬‬

‫خدمت پيامب صلی ال عليه وسلم آمدم و وی غسل می نود‪ ،‬در حاليکه فاطمه رضی‬
‫ال عنها وی را می پوشاند‪ .‬پس فرمود‪ :‬اين شخص کيست؟ گفتم‪ :‬من أم هانئ هستم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َف َدقَقْ تُ الباب‬


‫‪ -877‬وعن جابر رضي ال عنه قال‪ :‬أتَي تُ النب َ‬
‫فقال‪ « :‬من هذا؟ » فقلت‪ ،‬أنا‪ ،‬فقال‪ « :‬أنا أنا؟ » كأنهُ كَر َههَا‪ ،‬متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -877‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫خدمت پيامب صلی ال عليه وسلم آمده و در را کوبيدم‪ ،‬فرمود‪ :‬کيست؟‬
‫گفتم‪ :‬من!‬
‫سپس فرمود‪ :‬من‪ ،‬من؟! گويی از اين سخن بد شان آمد‪.‬‬
‫‪545‬‬

‫‪ -142‬باب مستحب بودن دعا کردن برای عطسه زننده‪،‬‬


‫هرگاه المد ل گويد و مکروه بودن دعا بر وی هرگاه المد‬
‫ل نگويد‪ ،‬و بيان آداب دعا بر وی و عطسه زدن و خيازه‬
‫کشيدن‬
‫صلّى الُ َع َليْ هِ و َسلّم‪ «:‬إن ال يُحِبّ‬
‫‪ -878‬عن أ ب هريرة ر ضي ال ع نه أن ال نب َ‬
‫س وَيَ ْكرَ ُه التّثاُؤب‪ ،‬فَإذَا عَطَس أحَدكُم وحد ال تعال كا َن حقّا على كل مسلم سعهُ أن‬
‫الُعطا َ‬
‫يقول له يرحك ال وأما التّثاوب فإنا هو من الشيطان‪ ،‬فـإذا تثاءب أحدكم فليدّ ُه ما استطاع‪،‬‬
‫ك منه الشيطان » رواه البخاري‪.‬‬
‫ح َ‬
‫فإن أحدكم إذا تثاءب ضَ ِ‬

‫‪ -878‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامـب صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬خداونـد عطسـه زدن را دوسـت داشتـه و خيازه‬
‫کشيدن را زشـت مـی دارد‪ ،‬پـس هرگاه يکـی از شاـ عطسـه زده و المـد ل بگويـد‪ ،‬بر هـر‬
‫مسـلمانی کـه آن را نشنود‪ ،‬حق ا ست که به او بگويـد‪ :‬يرحکـ ال‪ ،‬ولی خيازه کشيدن از‬
‫شيطان ا ست‪ ،‬پس هرگاه ي کی از ش ا خيازه کش يد بقدر توان با يد آن را رد ک ند‪ ،‬زيرا هرگاه‬
‫يکی از شا خيازه کشيد‪ ،‬شيطان به وی می خندد‪( .‬خيازه‪ ،‬نشانهء تنبلی است‪).‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ «:‬إذا ع طس أحد كم فلي قل‪ :‬ال مد ل‪،‬‬
‫‪ -879‬وع نه عن ال نب َ‬
‫وليقل له أخوه أو صاحبه‪ :‬يرحك ال‪ ،‬فإذا قال له‪ :‬يرحك ال فليقل‪ :‬يهديكم ال ويصلح بالكم‬
‫» رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -879‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه يکی از شا عطسه زند‪ ،‬بايد بگويد‪ :‬المد ل‬
‫و با يد برادر يا رفي قش به او بگو يد‪ :‬يرح ک ال و هرگاه او گ فت‪ :‬يرح ک ال‪ ،‬با يد بگو يد‪:‬‬
‫يهديکم ال‪ ...‬خداوند شا را هدايت کند و آسوده خاطر تان سازد‪.‬‬
‫‪546‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم يقولُ‬


‫‪ -880‬وعن أب موسى رضي ال عنه قال‪ :‬سعت رسول ال َ‬
‫«إذا عَطَس أحدُكُم فحمد ال فشمتوه‪ ،‬فإ ْن ل يمد ال فل تُشمتوه» رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -880‬از ابو موسی رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬هرگاه يکی از شا عطسه زده‬
‫و المد ل گفت‪ :‬پس او را دعا کنيد واگر المد ل نگفت‪ ،‬او را دعا نکنيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬


‫‪ -881‬و عن أ نس ر ضي ال ع نه قال‪ :‬ع طس رجلن ع ند ال نب َ‬
‫فشمـت أحدهاـ ول يشمـت الخـر‪ ،‬فقال الذي ل يشمتـه‪ :‬عطـس فُلنٌـ فَشَمّتهُـ وَعطسـتُ َفلَم‬
‫تُشَمتن؟ فقال‪ « :‬هذا حد ال‪ ،‬وإنَك ل تمد ال » ‪ .‬متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -881‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫دو مرد در حضور پيا مب صلی ال عل يه و سلم عط سه زد ند‪ ،‬پس آنضرت صلی ال‬
‫عليه وسلم به يکی دعا نوده و ديگری را دعا نکرد‪ .‬يکی از آن دو آنکه دعايش نکرده بود‪،‬‬
‫گفت‪ :‬فلنی عطسه زد و دعايش کرديد و من عطسه زدم و دعاي نکرديد‪ .‬فرمود‪:‬اين المد‬
‫ل گفت و تو نگفتی‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم إذَا‬


‫‪ -882‬و عن أ ب هريرة ر ضي ال ع نه قال‪ :‬كان ر سول ال َ‬
‫ص ْوَتهُ‪ .‬شك الراوي رواه أ بو داود‪،‬‬
‫عَطَ سَ َوضَ عَ َيدَ ُه أوْ ثَوبَ هُ عَلى في هِ وَ َخفَ ضَ أوْ غَضّ بَ ها َ‬
‫والترمذي وقال حديث حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -882‬از ابوهريره رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫چون ر سول ال صلی ال عليه وسلم عطسه می زد‪ ،‬دست يا جامه اش را بر دها نش‬
‫می گذاشت و بدين ترتيب صدای آن را کم می نود‪.‬‬

‫‪ -883‬و عن أ ب مو سى ر ضي ال ع نه قال‪ « :‬كان الَْيهُودُ يََتعَاط سُونَ عْن َد ر سول ال‬


‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم َيرْجُو َن أ نْ يَقولَ لْم َيرْحَمُكُم ال‪ ،‬فيقول‪ :‬يَهدْيك ُم ال ويُ صلحُ بال كم »‬
‫َ‬
‫رواه أبو داود‪ ،‬والترمذي وقال حديث حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -883‬از ابو موسی رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫‪547‬‬

‫يهود در نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم با هم عطسه می زدند و اميد داشتند که‬
‫برای شان بگو يد‪ ،‬يرح کم ال و آنضرت صلی ال عل يه و سلم ميفرمود‪ :‬يَهدْيك مُ ال ويُ صلحُ‬
‫بالكم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -884‬وعن أب سعيد الدري رضي ال عنه قال‪ :‬قال رسول ال َ‬
‫إذَا تَثاءَبَ أ َحدُ ُك ْم َفلْيُمسكْ بَيده على فيه فإنّ الشيطان يدْخل» رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -884‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬هرگاه ي کی از ش ا خيازه کش يد‪ ،‬با يد د ست‬
‫خود را بر دهانش بگيد‪ ،‬زيرا شيطان وارد آن می شود‪.‬‬
‫‪548‬‬

‫‪ -143‬باب مصافحه وگشاده رويی هنگام ديدار و بوسيدن مرد صال و بوسيدن‬
‫فرزند از روی شفقت و معانقه (بغل کشی) با کسی که از سفر می آيد ومکروه‬
‫بودن خم و راست شدن در برابر ديگران‬

‫ب رسول ال‬
‫ت الُصافَحةُ ف أصْحا ِ‬
‫‪ -885‬عن أب الطاب قتادة قال‪ :‬قلُت لنس‪ :‬أكَان ِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم؟ قال‪َ :‬نعَم‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬
‫َ‬

‫‪ -885‬از ابو الطاب قتاده روايت شده که گفت‪:‬‬


‫من برای انس رضی ال عنه گفتم‪ :‬آيا مصافحه در ميان اصحاب رسول ال صلی ال‬
‫عليه وسلم موجود بود؟‬
‫گفت‪ :‬بلی‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ‬


‫‪ -886‬وعن أنس رضي ال عنه قال‪ :‬لَمّا جَاءَ أهْلُ اليَم ِن قال رسول ال َ‬
‫و َسلّم‪َ «:‬قدْ جَاءَ ُكمْ أهْلُ الْيَمَن‪َ ،‬و ُهمْ أو ُل مَنْ جَاءَ با ُلصَافَحَة » رواه أبو داود بإسناد صحيح‪.‬‬

‫‪ -886‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫چون مردم ينـ آمدنـد‪ ،‬رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬مردم ينـ نزد شاـ‬
‫آمدند‪ ،‬و آنا اولي کسانی اند که مصافحه را رائج ساختند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ «:‬ما مِ نْ‬


‫‪ -887‬و عن الباء ر ضي ال ع نه قال‪ :‬قال ر سول ال َ‬
‫سلِمْيِن َيلَْتقِيَانِ فَيَتَصافَحَانِ إل غُفر لَهما قبل أن يفترقا » رواه أبو داود‪.‬‬
‫مُ ْ‬

‫‪ -887‬از براء رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬دو مسلمان با هم روبرو نی شوند که مصافحه‬
‫نايند‪ ،‬مگر قبل از اينکه از هم جدا شوند‪ ،‬گناه شان آمرزيده می شود‪.‬‬

‫‪ -888‬وعن أنس رضي ال عنه قال‪ :‬قال رجل‪ :‬يا رسول ال‪ ،‬الرّجُ ُل مِنّا َي ْلقَى أ َخاُه أوْ‬
‫صَدي َقهُ أينْح ن لَه؟ قال‪ « :‬ل » قال‪ :‬أفَيَلتز مه ويقبله؟ قال‪ « :‬ل » قال‪ :‬فََيأْ ُخذُ بِيَده َويُ صَافِحُه؟‬
‫قال‪َ « :‬نعَم َ» رواه الترمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬
‫‪549‬‬

‫‪ -888‬از انس رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫شخصی گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم کسی از ما برادرش يا رفيقش را می‬
‫بيند‪ ،‬آيا برای او خم و راست شود؟‬
‫فرمود‪ :‬نه!‬
‫گفت‪ :‬آيا او را به بغل گرفته و بوسه کند؟‬
‫فرمود‪ :‬نه!‬
‫گفت‪ :‬پس دست او را گرفته و با او مصافحه کند؟‬
‫فرمود‪ :‬بلی‪.‬‬
‫ل جواز ندارد و عادتيسست نامشروع و‬
‫ش‪ :‬خسم و راسست شدن در برابر ديگران اصس ً‬
‫مصافحه سنت است و معانقه با کسی که از سفر رسيده بشرطی که زن يا پسر خوش صورت‬
‫نباشد‪ ،‬جواز دارد‪.‬‬

‫صفْوان بن عَ سّال رضي ال عنه قال‪ :‬قال َيهُودي لِ صَاحبه اذْهب بنا إل‬
‫‪ -889‬وعن َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم فَ سَأله عن ت سْع آيات بَينات َفذَكرَ الْحَديث إل‬
‫هذا النب فأتيا رسول ال َ‬
‫ش َهدُ أّنكَ نب‪ .‬رواه الترمذي وغيه بأسانيد صحيحة‪.‬‬
‫َقوْله‪ :‬فقَبّل َي َد ُه َورِ ْج َلهُ وقال‪ :‬نَ ْ‬

‫‪ -889‬از صفوان بن عسال رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫يهوديی برای دوستش گفت‪ :‬ما را نزد اين پيامب صلی ال عليه وسلم بب‪ ،‬سپس هردو‬
‫خد مت ر سول ال صلی ال عل يه و سلم آمده و از او در بار هء نُه عل مت وا ضح و آشکار‬
‫پرسيدند و حديث را ذکر نود تا اين گفته اش‪ ،‬پس هر دو دستها و پايش را بوسيده و گفتند‪:‬‬
‫شهادت می دهم که تو پيامبی‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -890‬وعن ابن عمر رضي ال عنهما قصة قال فيها‪َ :‬فدََنوْنا من النب َ‬
‫و َسلّم فقّبلْنا يده‪ .‬رواه أبو داود‪.‬‬

‫‪ -890‬از ا بن ع مر ر ضی ال عنه ما ق صه ای روا يت شده که در آن گف ته‪ :‬پس به‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم نزديک شده ودستش را بوسيدم‪.‬‬
‫‪550‬‬

‫صلّى‬
‫‪ -891‬و عن عائشة ر ضي ال عنها قالت‪:‬قَدم‪َ :‬زْيدُ بُن حَارثة الدينة ور سول ال َ‬
‫جرّ ثوْبَ هُ فاعتنقه‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم يَ ُ‬
‫ع الباب‪َ .‬فقَام إلي هْ النب َ‬
‫الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ف بَيْت فأتَا ُه فَ َقرَ َ‬
‫وقبله » رواه الترمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -891‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫زيد بن حارثه به مدينه آمد‪ ،‬در حاليکه رسول ال صلی ال عليه وسلم بانه ام بود‪،‬‬
‫پس خدمت او آمده و در را کوبيد‪ .‬پيامب صلی ال عليه وسلم در حاليکه جامه اش را کش‬
‫می نود‪ ،‬بسويش برخاسته با او معانقه کرده و او را بوسيد‪.‬‬

‫وسـلّم‬
‫ْهـ َ‬
‫صـلّى الُ َعلَي ِ‬
‫‪ -892‬وعـن أبـ ذرٍْ رضـي ال عنـه قال‪ :‬قال ل رسـول ال َ‬
‫«لتَح ِقرَ ّن مِنَ ال ْعرُوف شَيْئا وَلَو أن تلقى أخاك بوجه طليق » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -892‬از ابو ذر رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم به من فرمود‪ :‬هيچ چيزی از کار خي را خوار مشمار‪،‬‬
‫هر چند که با چهره ای گشاده با برادرت روبرو شوی‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم السن بن‬


‫‪ -893‬وعن أب هريرة رضي ال عنه قال‪ :‬قبّل النب َ‬
‫ت مِنهُ مْ أحَدا‪ .‬فقال‬
‫ع بن حَابس‪ :‬إنّ ل عَشَرةًَ مِ نَ اْل َولَد مَاقَبّل ُ‬
‫على رضي ال عنهما‪ ،‬فقال‪ ،‬ال ْقرَ ُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « .‬مَنْ لََيرْ َحمْ ل ُيرْحَم‪ »َ ،‬متفق عليه‪.‬‬
‫رسول ال َ‬

‫‪ -893‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫حضرت پيامب صلی ال عليه وسلم حسن بن علی رضی ال عنهما را بوسيد‪ ،‬اقرع بن‬
‫يابس رضی ال عنه گفت‪ :‬من ده اولد دارم و هيچيک را نبوسيده ام‪.‬‬
‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ک سيکه ر حم نک ند‪ ،‬مورد رح ت قرار ن ی‬
‫گيد‪.‬‬
‫ش‪ :‬رحم بر مؤمن و کافر و حيوانات لزمست و آب دادن و نان و علف دادن و کم بار‬
‫کردن و تاوز نکردن به زدن از زمرهء رحت به حساب می رود‪.‬‬
‫‪551‬‬

‫كتاب عيادت مريض‬


‫‪ -144‬باب عيادت مريض و بازپرسی از بيمار و هراهی با مرده و ناز بر‬
‫مرده و حاضر شدن در باک سپاری آن و ايستادن بر سر قبش‪ ،‬پس از بگور‬
‫سپردنش‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‬


‫‪ -894‬عن البَراء بن عازب رضي ال عنهما قال‪ :‬أمَرنَا رسول ال َ‬
‫بِعيَاد ِةٍ الَريض‪ ،‬واتّباع النازة‪ ،‬وتشميت العاطس‪ ،‬وإبرار القسم ونصر الظلوم‪ ،‬وإجابة الداعي‪،‬‬
‫وإفشاء السلم‪ .‬متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -894‬از براء بن عازب رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم ما را به احوالپر سی مر يض و تشي يع جنازه ها و د عا‬
‫برای عطسـه زننده و بای آوردن سـوگند وکمـک مظلوم و پذيرفتـ دعوت و آشکار کردن‬
‫سلم دستور دادند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪ « :‬حَقّ‬


‫‪ -895‬وعن أب هريرة رضي ال عنه أن رسول ال َ‬
‫َاتباعـ النائز‪ ،‬وإجابـة الدّعوة ‪.‬‬
‫الْمُسـِلمِ َعلَى الْمُسـِلمِ خَم ْس‪َ ،‬ردّ السـّلم‪ .‬وَعِيادَ ُة الَريـض‪ ،‬و ُ‬
‫وتشميت العاطس» متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -895‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬حق مسلمان بر مسلمان در پنج چيز است‪:‬‬
‫پاسخ سلم‬
‫احوالپرسی و عيادت مريض‬
‫وهراهی جنازه ها‬
‫و پذيرفت دعوت‬
‫و دعا بق عطسه زننده‬
‫‪552‬‬

‫‪ -896‬وعنـه قال قال رسـول ال صَـلّى الُ َع َليْهِـ وسَـلّم‪:‬إنّ ال عزّ وجـل َيقُولُ َيوْمَـ‬
‫القيَامَة‪« :‬يَا ابْ نَ آدَ مَ مَرضْ تُ َفلَم َت ُعدْن‪ ،‬قال‪ :‬ياربّ كَيْ فَ أعُودُ كَ وأنْ تَ َربّ العَالَمي؟ قال‪ :‬أمَا‬
‫َعلْم تَ أنّ عَبْدي فُلَنًاَ َمرِ ضَ َفلَ مْ َت ُعدْه‪ ،‬أمَا عَلم تَ أنّ ك لو ُعدْ ته لوجدت ن عنده؟ يا ا بن آدم‬
‫اطعمتـك فلم تطعمنـ‪ ،‬قال‪ :‬يـا رب كيـف أطعمـك وأنـت رب العاليـ‪ ،‬قال‪ :‬أمـا علمـت أنـه‬
‫ا ستطعمك عبدي فلن فلم تطع مه أ ما عل مت أ نك لو أطعم ته لوجدت ذلك عندي؟ يا ا بن آدم‬
‫استسقيتك فلم تسقن‪ ،‬قال‪ :‬يارب كيف اسقيك وأنت رب العالي؟ قال‪ :‬استسقاك عبدي فلن‬
‫فلم تسقه‪ ،‬أما علمت أنك لو سقيته لو جدت ذلك عندي؟ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -896‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خداوند در روز قيامت می فرمايد‪ :‬ای فرزند‬
‫آدم مريض شدم و به عيادت نيامدی! می گويد‪ :‬پروردگارا چگونه ترا عيادت کنم که تو رب‬
‫العالينی؟‬
‫می گو يد‪ :‬آ يا خب نشدی که بنده ام فل نی مر يض شده و تو به عياد تش نرف تی آ يا‬
‫ندانستی که اگر تو او را عيادت می کردی‪ ،‬مرا نزدش می يافتی؟‬
‫ای فرزند‪ ،‬آدم از تو طعام خواستم و بن طعام ندادی!‬
‫می گويد‪ :‬پروردگارا چگونه طعام دهم برايت‪ ،‬در حاليکه تو رب العالينی؟‬
‫ميفرما يد‪ :‬آيا ندانستی که بنده ام فلنی از تو طعام طلبيد و تو بوی طعام ندادی‪ ،‬آيا‬
‫ندانستی که اگر به او طعام می دادی آن را نزدم می يافتی؟‬
‫ای فرزند آدم از تو خواستم بن آب دهی‪ ،‬ولی آب ندادی؟‬
‫می گويد‪ :‬پروردگارا چگونه آبت می دادم در حاليکه تو رب العالينی؟‬
‫می فرمايد‪ :‬بنده ام فلنی از تو خواست که آبش دهی و آبش ندادی! آيا ندانستی که‬
‫اگر به او آب می دادی آن را نزدم می يافتی؟‬

‫‪ -897‬و عن أ ب مو سى ر ضي ال ع نه قال‪ :‬قالَ ر سو ُل ال‪ ،‬صلى ال عل يه و سلم‪:‬‬


‫((عُودُوا ا َلرِيض‪َ ،‬وأَ ْطعِمُوا الَائعَ‪ ،‬وفَكّوا العَان)) رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -897‬از ابو موسی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪553‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مريض را عيادت نوده به گرسنه طعام داده و‬
‫اسي را رها کنيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬إنّ السلم إذا‬


‫‪ -898‬وعن ثوبان رضي ال عنه عن النب َ‬
‫عاد أخاه السلم ل يزل ف ُخرْ َفةِ النة حت يرجع » قيل‪ :‬يا رسول ال وما ُخ ْرفَةُ النة؟ قال‪« :‬‬
‫جَنَاها » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -898‬از ثوبان رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪:‬مسلمان اگر بردار مسلمانش را عيادت نايد‪ ،‬هيشه‬
‫در خرفهء بشت است تا باز گردد‪ ،‬گفته شد‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم خرفهء بشت‬
‫چيست؟‬
‫گفت‪ :‬ميوه اش که چيده شود‪.‬‬

‫‪ -899‬وعن على رضي ال عنه قال‪ :‬سعت رسول ال صلى ال عليه وسلم يقول‪ :‬ما‬
‫من م سلم يعود م سلما غدوة إل صلى عل يه سبعون ألف ملك ح ت ي سي‪ ،‬وإن عاده عشيةً إل‬
‫صـلى عليـه سـبعون ألف ملكٍـ حتـ يصـبح‪ ،‬وكان له خريـف فـ النـة » رواه الترمِذِي وقال‪:‬‬
‫حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -899‬از علی رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شنيدم که می گ فت‪ :‬ه يچ م سلمانی ني ست که‬
‫م سلمانی را صبحگاهی عيادت ک ند‪ ،‬م گر اين که هفتاد هزار فرش ته تا شام بر او د عا کن ند‪ .‬و‬
‫ا گر شامگا هی او را عيادت ک ند‪ ،‬هفتاد هزار فرش ته تا صبح بر اود عا کن ند و برای او ميو هء‬
‫چيده شدهء در بشت مهيا می گردد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫خدُم النب َ‬
‫‪ -900‬وعن أَنس‪ ،‬رضي اللّ هُ عنه‪ ،‬قال‪ :‬كا نَ غُل مٌ َيهُودِيّ َي ْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم يعُوده‪َ ،‬فقَ َعدَ عِ ْن َد رَأْ ِس ِه فقالَ لَه‪ « :‬أَ ْس ِل ْم » فنَ َظرَ‬
‫و َسلّم‪ ،‬فمرِ ضَ فأَتَا هُ النّبِيّ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪َ ،‬و ُه َو يقول‪:‬‬
‫خرَجَ النّبِيّ َ‬
‫إِل َأبِي ِه وهُو عِ ْن َدهُ؟ فقال‪ :‬أَطِعْ أَبا الْقاسِم‪َ ،‬فأَ ْسلَم‪ ،‬فَ َ‬
‫« الَ ْمدُ ل ّلهِ الّذي أَنْقذ ُه مِنَ النّارِ » ‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬
‫‪554‬‬

‫‪ -900‬از انس رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫پ سری يهودی بود که به پيا مب صلی ال عل يه و سلم خد مت می نود و مر يض شد‪،‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم به عيادتش آمده و بالی سرش نشسته و به او گفت‪ :‬اسلم بياور!‬
‫وی به پدرش که در نزد او بود‪ ،‬نگريست‪ .‬پدرش گفت‪ :‬اطاعت کن ابالقاسم را و او اسلم‬
‫آورد‪ .‬پيامب صلی ال عليه وسلم بيون آمد در حاليکه می گفت‪ :‬حد باد خدايی را که او را‬
‫از دوزخ نات داد‪.‬‬

‫‪ -145‬باب در مورد دعاهايی که بر بيمار خوانده می شود‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم كَا نَ إِذا اشْت كى‬


‫‪ -901‬عن عائ شة‪ ،‬ر ضي اللّه عن ها‪ ،‬أَن النّبِيّ َ‬
‫صُبعِهِ هكذا‪،‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ ،‬بأُ ْ‬
‫ا ِلنْسانُ الشّي َء مِنْهُ‪َ ،‬أوْ كَانَ تْ بِ ِه قَرْحةٌ َأوْ ُجرْح‪ ،‬قال النّبِيّ َ‬
‫ض نا‪ِ ،‬برِي َقةِ‬
‫سمِ اللّه‪ ،‬تُرَبةُ َأرْ ِ‬
‫وو ضع ُسفْيانُ بْ نُ عُييْنَة الرّاوي سبابَتهُ بِا َلرْ ضِ ثُمّ َرفَعَهَا وقال‪ :‬بِ ْ‬
‫شفَى ِبهِ َسقِيمُنَا‪ِ ،‬بِإذْن رَبّنَا » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫َبعْضنَا‪ ،‬يُ ْ‬

‫‪ -901‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که چون عضوی از انسان درد می نود‪،‬‬
‫يا در وجودش قرحهء و زخی بود‪ ،‬پيامب صلی ال عليه وسلم با انگشتش چني نوده و می‬
‫فرمود‪ .‬و سفيان بن عيينه روای‪ ،‬سبابهء خود را به زمي گذاشته و باز آن را بال نود و گفت‪:‬‬
‫سمِ اللّه‪ ،‬تُرَبةُ َأرْضِنا‪ ...‬بنام خداوند‪ ،‬بوسيلهء خاک زمي مان در حاليکه به آب دهن ما آلوده‬
‫بِ ْ‬
‫است و با اجازهء پررودگارمان بيمارمان شفا داده می شود‪.‬‬

‫ح بيدِ هِ اليُمْن‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم كَا نَ يعُودُ َبعْ ضَ َأ ْهلِ هِ يَمْ سَ ُ‬
‫ب َ‬
‫‪ -902‬وعنها أَن الن ّ‬
‫ويقول‪ « :‬ال ّلهُمّ ربّ النّاس‪َ ،‬أذْهِب الْبَأس‪ ،‬واشْف‪ ،‬أَنْ تَ الشّا ف ل ِشفَاءَ إِلّ ِشفَاؤُك‪ ،‬شِفاءً ل‬
‫ُيغَا ِدرُ سقَما » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -902‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم برخی از خانواده اش را عيادت نوده و بدست راست خود‬
‫لس نوده می فرمودند‪ :‬ال ّل ُهمّ ربّ النّا سِ‪ ...‬بار خدايا پروردگار مردم‪ ،‬سختی را بر طرف کن‬
‫و شفا ده که تو شفا دهنده ای و شفايی جز شفايت نيست‪ ،‬شفائی که بيماريی نگذارد‪.‬‬
‫‪555‬‬

‫س رضي اللّه عنه أَنه قال لِثابِ تٍ رحه اللّه‪ :‬أَل َأ ْرقِي كَ ِب ُرقَْيةِ رسولِ اللّه‬
‫‪ -903‬وعن أَن ٍ‬
‫ت الشّاف‪ ،‬ل‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم؟ قال‪ :‬بَلى ‪ .‬قال‪ :‬ال ّل ُهمّ َربّ النّاس‪ُ ،‬مذْهِ بَ البَأس‪ ،‬اشْ فِ أَن َ‬
‫َ‬
‫شاف إِ ّل أَنْت‪ ،‬شِفاءً ل يُغادِر َسقَما‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -903‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫او برای ثابت رحه ال گفت‪ :‬آيا ترا به آنچه رسول ال صلی ال عليه وسلم تداوی‬
‫می کرد‪ ،‬تداوی نکنم؟‬
‫گفت‪ :‬آری!‬
‫گفـت‪ :‬ال ّلهُمّ رَبّ النّاسـِ‪ ...‬بـا خدايـا‪ ،‬ای پروردگار مردم و ای برندهـء سـختی و‬
‫دشواری‪ ،‬شفا ده که شفا دهندهء جر تو نيست‪ ،‬درمانی که بيماريی نگذارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -904‬وعن سعدِ بن أَب َوقّا صٍ رضي اللّه عنه قال‪ :‬عَادَن رسول اللّه َ‬
‫ف سعْدا‪ ،‬ال ّل ُهمّ ا ْشفِ َسعْدا‪ ،‬ال ّل ُهمْ ا ْشفِ سَعدا » رواه مسلم‪.‬‬
‫و َسلّم فقال‪« :‬ال ّل ُهمّ ا ْش ِ‬

‫‪ -904‬از سعد بن ابی وقاص رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم به عيادت آمده و فرمود‪ :‬بار خدايا سعد را درمان ده!‬
‫بار خدايا سعد را درمان ده! بار خدايا سعد را درمان ده!‬

‫‪ -905‬و عن أَ ب ع بد اللّ هِ عثما َن ب نِ العَاص‪ ،‬ر ضي اللّه ع نه أَ نه شَ كا إِل ر سول اللّه‬


‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم‪«:‬ضَ عْ َيدَ كَ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم وَجعا ِي ُد ُه ف جَسدِه‪ ،‬فقال له رسول اللّه َ‬
‫َ‬
‫سدِ َك وَقل‪ :‬بِسمِ اللّهِ ثَلثا َوقُلْ سَبْ َع مَرّات‪ :‬أَعُوذُ ِب ِعزّةِ اللّ ِه َو ُقدْرَتِ ِه مِن َشرّ‬
‫عَلى الذي َيأْلَ ُم مِن جَ َ‬
‫مَا َأ ِجدُ َوأُحا ِذرُ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -905‬از ابو عبد ال عثمان بن ابی العاص رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬
‫او از مر ضی که در وجودش اح ساس می کرد‪ ،‬به ر سول ال صلی ال عل يه و سلم‬
‫شکايت نود‪ ،‬رسول ال صلی ال عليه وسلم به وی گفت‪ :‬دستت را بايی که از وجودت درد‬
‫می کند‪ ،‬بگذار و سه بار بسم ال گفته و باز هفت بار بگو‪ :‬أَعُوذُ ِب ِعزّةِ اللّهِ‪ ...‬پناه می جوي به‬
‫عزت و قدرت پروردگار از شر آنچه می ياب و از آن می ترسم‪.‬‬
‫‪556‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬مَ نْ‬


‫ب َ‬
‫‪ -906‬وعن ابن عباس‪ ،‬رضي اللّه عنهما‪ ،‬عن الن ّ‬
‫ضرْ هُ أَ َجلُه‪ ،‬فقالَ ِع ْندَ ُه سَبْ َع َمرّات‪ :‬أَ ْسأَلُ اللّه اْلعَظِي َم رَبّ اْل َعرْ شِ اْلعَظِي مِ َأ نْ‬
‫ح ُ‬
‫عَادَ َمرِيضا لَ مْ يَ ْ‬
‫ض » رواه أ بو داود والترمذي وقال‪ :‬حد يث ح سن‪ ،‬وقال‬
‫يَشفِيَك‪ :‬إِلّ عَافَا هُ اللّه مِ نْ ذل كَ ا َلرَ ِ‬
‫ط البخاري‪.‬‬
‫الاكِم‪:‬حديث صحيح على شر ِ‬

‫‪ -906‬ابن عباس رضی ال عنهما روايت می کند که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه بيماری را عيادت نايد که اجلش در نرسيده‬
‫با شد و در نزد او ه فت بار بگو يد‪ : :‬أَ ْسأَ ُل اللّه اْلعَظِي مَ‪ ...‬از پروردگار بزرگ خداو ند عرش‬
‫بزرگ می طلبم که شفايت دهد‪ ،‬خداوند او را از آن مرض شفا می دهد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم دَخَل على أَعَرابّ َيعُودُه‪ ،‬وَكا نَ إذا دَخَلَ‬
‫ب َ‬
‫‪ -907‬وع نه أَنّ ال ن ّ‬
‫عَلى مَن َيعُودُهُ قال‪ « :‬ل َبأْس‪َ ،‬طهُورٌ إِن شَاء اللّه » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -907‬ابن عباس رضی ال عنهما روايت می کند که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم برای عيادت باديه نشينی بر او وارد شد‪ ،‬و چون بر کسی‬
‫برای عيادت وارد می شد‪ ،‬می فرمود‪« :‬ل َبأْس‪َ ،‬طهُورٌ إِن شَاء اللّه» با کی ني ست پاک کننده‬
‫است‪ ،‬ان شاء ال (پاک کنندهء گناهان)‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫ل ْدرِيّ رضي اللّه عنه أَن جِ ْبرِي َل أَتَى النّبِيّ َ‬
‫‪ -908‬وعن أَب سعيد ا ُ‬
‫سمِ اللّ هِ َأ ْرقِ يك‪ ،‬مِ نْ كُلّ شَ ْيءٍ ُي ْؤذِي كَ‪ ،‬مِ نْ َشرّ‬
‫فقال‪ :‬يَا مُحَمدُ اشْتَكَيْت؟ قال‪َ « :‬نعَ مْ » قال‪ :‬بِ ْ‬
‫سمِ ال ّلهِ َأ ْرقِيكَ » رواه مسلم‪.‬‬
‫شفِيك‪ ،‬بِ ْ‬
‫كُلّ َن ْفسٍ َأوْ عيْنِ حَاسِد‪ ،‬ال ّلهُ ي ْ‬

‫‪ -908‬از ابی سعيد خدری رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫جبئيل عليه السلم خدمت پيامب صلی ال عليه وسلم آمده و گفت‪ :‬ای ممد! مريض‬
‫شدی؟‬
‫فرمود‪ :‬بلی!‬
‫سمِ اللّهِ َأ ْرقِيك‪ ...‬بنام خدا از هر چه اذيتت می کند‪ ،‬مداوايت می ناي از شر‬
‫فرمود‪ :‬بِ ْ‬
‫هر نفس يا چشم حسود‪ ،‬ال تعالی شفايت می دهد‪ ،‬بنام خدايت مداوايت می کنم‪.‬‬
‫‪557‬‬

‫ل ْدرِيّ وأَ ب هريرة رض يَ اللّه عنه ما‪َ ،‬أنُ ما َش ِهدَا على ر سول‬
‫‪ -909‬و عن أَ ب سعيد ا ُ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم أَنه قال‪ « :‬مَ نْ قال‪ :‬ل إِل هَ إِلّ اللّ هُ واللّ هُ َأكَْبرُ‪ ،‬ص ّدقَ ُه رَبّه‪ ،‬فقال‪ :‬ل إِله‬
‫اللّه َ‬
‫إِ ّل أَنَا وأَنا أَكْبُ‪ .‬وَِإذَا قال‪ :‬ل إِلهَ إِلّ اللّهُ وحْدهُ ل َشرِيكَ لَه‪ ،‬قال‪ :‬يقول‪ :‬ل إِله إِل َأنَا و ْحدِي ل‬
‫ك وَلَ هُ الَ ْمدُ‪ ،‬قال‪ :‬ل إِل هَ إِلّ َأنَا لَ ا ُللْك وَلَ الَ ْمدُ‪.‬‬
‫َشرِ يك ل‪ .‬وإذا قال‪ :‬ل إِل هَ إِلّ اللّ هُ لَ هُ ا ُللْ ُ‬
‫وإِذا قال‪ :‬ل إله إِلّ اللّ هُ وَل َحوْ َل ول َقوّةِ إِ ّل بِاللّ هِ‪ ،‬قال ل إِله إِلّ أَنَا وَل َحوْلَ ول قوّ َة إِ ّل ب »‬
‫ضهِ ُثمّ ماتَ َلمْ تَ ْطعَ ْمهُ النّا ُر » رواه الترمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬
‫وَكانَ يقول‪ « :‬مَ ْن قالَا ف َمرَ ِ‬

‫‪ -909‬از ابی سعيد خدری و ابو هريره رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬
‫آن دو گواهی دادند که رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪:‬‬
‫آن که بگو يد‪ :‬ل إِل هَ إِ ّل اللّ هُ واللّ هُ أَكَْب ُر "معبود بر ح قی جز ال ني ست و خدا بزرگ تر‬
‫است" خداوند او را تصديق نوده می فرمايد‪ :‬ل إِله إِلّ َأنَا وأَنا َأكْبُ‪" .‬معبود بر حقی جز من‬
‫نيست و من بزرگترم"‪.‬‬
‫و چون بگو يد‪ :‬ل إِل هَ إِ ّل اللّ هُ وحْد هُ ل َشرِي كَ لَه "معبود برح قی جز ال ني ست‪ ،‬که‬
‫يگا نه ا ست و شر يک و انبازی ندارد" فرمود‪ ،‬می فرما يد‪ :‬ل إِله إِل أَنَا و ْحدِي ل َشرِ يك ل‪.‬‬
‫"معبود برحقی جز من نيست‪ ،‬يگانه ام و انبازی مرا نيست"‪.‬‬
‫و چون بگويد‪ :‬ل إِل هَ إِ ّل اللّ هُ لَ ُه ا ُللْ كُ َولَ هُ الَ ْم ُد "معبود برحقی جز ال نيست‪ ،‬خاص‬
‫اورا ست پادشا هی و سپاس"‪ .‬می فرما يد‪ :‬ل إِل هَ إِلّ أَنَا لَ ا ُللْك وَلَ الَ ْمدُ‪ " .‬معبودی جز من‬
‫نيست‪ ،‬و پادشاهی و سپاس خاص منست"‪.‬‬
‫و چون بگويد‪ :‬ل إله إِلّ اللّ ُه وَل َحوْلَ ول َقوّ ِة إِلّ بِاللّ هِ‪" .‬معبود برحقی جز ال نيست‬
‫و گردشی از معصيت و قدرتی بر انام طاعت جز به کمک و توفيق ال ميسر نيست‪".‬‬
‫می فرمايد‪ :‬ل إِله ِإلّ أَنَا وَل َحوْلَ ول قوّ َة إِ ّل ب‪" .‬معبود برحقی جز من نيست و حول‬
‫و قوه ای جز توفيق من ميسر نيست"‪.‬‬
‫و ميفرمود‪ :‬آنکه آن را در بيماری خود بگويد و بيد‪ ،‬آتش او را لس نی کند‪.‬‬
‫‪558‬‬

‫‪ -146‬باب پرسش از خانوادهء بيمار در مورد حالش‬

‫‪ -910‬عن ابن عباس‪ ،‬رضي اللّه عنهما‪ ،‬أَنّ عليّ ب نَ أَب طالب‪ ،‬رضي اللّ هُ عن هُ خر جَ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ف و َجعِ هِ الذِي ُتوُفّ فِ يه‪ ،‬فقال النّاس‪ :‬يا َأبَا ال سن‪،‬‬
‫مِ نْ عِ ْن ِد ر سو ِل اللّ هِ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪َ :‬أصْبحَ بِحمْد ال ّلهِ بَارِئا‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬
‫كَيـفَ أَصَْبحَ رسو ُل اللّه َ‬

‫‪ -910‬ابن عباس رضی ال عنهما روايت می کند که‪:‬‬


‫علی بن ابيطالب رضی ال عنه از نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم در مريضی اش‬
‫که در آن وفات يا فت‪ ،‬بر آ مد و مردم گفت ند‪ :‬ای ا با ال سن‪ ،‬حال ر سول ال صلی ال عل يه‬
‫وسلم چطور است؟‬
‫گفت‪ :‬المد ل صحت يافته است‪.‬‬

‫‪ -147‬باب آنچه که شخص مأيوس از زندگی اش می گويد‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم و ُه َو مُسْتَِندٌ‬


‫‪ -911‬عن عائشة رض َي ال ّلهُ عنها قالت‪:‬سَ ِم ْعتُ النبّ َ‬
‫إِلّ َيقُول‪« :‬ال ّل ُهمّ اغ ِفرْ ل وَارْحْن‪َ ،‬وأَلِقن بال ّرفِيقِ الَ ْعلَى » متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -911‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫ای پيامب صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ ،‬در حاليکه به من تکيه نوده بود‪:‬‬
‫ال ّل ُهمّ اغ ِفرْ ل‪ ...‬بار خدايا براي آمرزش نا و رحم کن و مرا به رفيق اعلی ملحق ساز‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم و ُهوَ بِالوت‪ ،‬عِند ُه قدحٌ فِيهِ‬


‫‪ -912‬وعنها قالت‪:‬رَأيْتُ رسو َل اللّه َ‬
‫ت الوْتِ‬
‫ح وجهَهُ بالاء‪ ،‬ث يقول‪ « :‬ال ّل ُهمّ أَعِنّي على غمرَا ِ‬
‫مَاء‪ ،‬وهُو يدخِ ُل يد ُه ف ال َقدَح‪ ،‬ث يسَ ُ‬
‫ت » رواه الترمذي ‪.‬‬
‫وَسَكَراتِ ا َل ْو ِ‬

‫‪ -912‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫‪559‬‬

‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم را در حال مرگ ديدم که در نزد شان قدح آ بی بود‬
‫که د ست خود را در قدح دا خل نوده و سپس رو يش را به آب م سح نوده و می فرمود‪:‬‬
‫ال ّل ُهمّ أَ ِعنّي على غمرَاتِ‪ ...‬بار خدايا مرا بر مقدمات و دشواری های مرگ ياری ده‪.‬‬

‫‪ -148‬باب استحباب سفارش نودن خانوادهء بيمار و آنکه خدمتش را می کند‪ ،‬به‬
‫نيکی کردن با وی و تمل آنچه از او مشاهده می کند و صب بر آنچه از کارش سخت می‬
‫نايد‪ ،‬و هم توصيه در مورد آنکه مرگش به سبب حد يا قصاص و امثال آن فرا رسيده باشد‬

‫صلّى الُ‬
‫ب َ‬
‫‪ -913‬عن عِمران بن الُصَي رضي اللّه عنهما أَن امرأَ ًة مِنْ ُجهَيَْنةَ أَتَتِ الن ّ‬
‫َعلَيْهِ و َسلّم وهِي حُ ْبلَى مِنَ الزّنَا‪ ،‬فقالت‪ :‬يا رسول اللّه‪ ،‬أَصبتُ حدّا َفأَقمْهُ علَيّ‪ ،‬فَدعا رسو ُل اللّهِ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم وليّهَا‪ ،‬فقال‪َ« :‬أحْ سِنْ إِلَ ْيهَا‪َ ،‬فإِذا وضَع تْ َفأِْت ن ِبهَا» فَفع َل فَأَمر بِها ال نبّ‬
‫َ‬
‫صلّى عليها‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬
‫شدّتْ علَيها ثِيابُها‪ُ ،‬ثمّ أَمر بِها َفرُجِمت‪ُ ،‬ثمّ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ف ُ‬
‫َ‬

‫‪ -913‬از عمران بن حصي رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫ز نی از جهي نه که از ز نا باردار بود‪ ،‬خد مت آنضرت صلی ال عل يه و سلم آمده و‬
‫گ فت‪ :‬يا ر سول ال صلی ال عل يه و سلم من حدی را مرتکب شدم آن را بر من جاری کن‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم ولی وی را طلب نوده و فرمود‪ :‬با وی نيکی کن و چون زايان‬
‫نود‪ ،‬او را نزدم بياور‪ .‬و آن شخـص هچنان نود‪ .‬پيامـب صـلی ال عليـه وسـلم امـر نوده و‬
‫لباسهايش بر وی مکم بستند و سپس سنگسار شد و آنضرت صلی ال عليه وسلم بر وی ناز‬
‫گزارد‪.‬‬
‫‪560‬‬

‫‪ -149‬باب روا بودن گفتهء مريض که (من مريضم‪ ،‬يا سخت مريضم يا وای سرم) و‬
‫امثال آن و بيان اينکه در آن کراهيتی وجود ندارد‪ ،‬هرگاه بر سبيل خشم و بی طاقتی نباشد‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -914‬عن اب ِن م سعودٍ رض َي اللّه ع نه قال‪ :‬دَخَل تُ عَلى النّبِيّ َ‬
‫وهُو يُوعك‪ ،‬فَم سِسْتُه‪ ،‬فقلت‪ِ:‬إنّ كَ َلتُوعَ كُ وعْكا شَديدا‪ ،‬فقال‪ « :‬أَجَ ْل إِنّي ُأوَعَ كُ كما يُوع كُ‬
‫رَجُل ِن مِنْ ُكمْ » متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -914‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫بر پيامب صلی ال عليه وسلم وارد شدم‪ ،‬در حاليکه ايشان تب داشتند‪ ،‬پس بر ايشان‬
‫دست کشيده و گفتم‪ :‬شا تب داريد!‬
‫فرمود‪ :‬بلی‪ ،‬من به اندازهء دو نفر شا تب می کنم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -915‬وعن سعدِ بن أَب َوقّاص رضي اللّه عنه قال‪ :‬جَاءَن رسولُ اللّه َ‬
‫و َسلّم يعودُن مِن وج ٍع اشَت ّد ب‪َ ،‬فقُلت‪:‬بلَ َغ ب ما ترى ‪ ،‬وأَنَا ذو مَال‪ ،‬وَل يرِثُن إِلّ ابنت‪ .‬وذكر‬
‫الديث‪ ،‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -915‬از سعد بن ابی وقاص رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم در بيماری سختی که بدان گرفتار شده بودم‪ ،‬به عيادت‬
‫آمدند و گفتم‪ :‬می بينی آنچه را که به من رسيده در حاليکه من ثروتندم و مياث بری جز‬
‫دخترم ندارم و حديث را ذکر نود‪.‬‬

‫ش ُة رضي اللّ هُ عنها‪ :‬وارأْ سَاه‪ .‬فقال النّبِيّ‬


‫‪ -916‬وعن القاسم بن ممدٍ قال‪ :‬قالَ تْ عائ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪«:‬ب ْل أَنَا وارأْسَا ُه » ‪ .‬وذكر الديث‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬
‫َ‬

‫‪ -916‬از قاسم بن ممد رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫عائشه رضی ال عنها گفت‪ :‬وای سرم!‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بلکه من وای سرم! و حديث را ذکر نود‪.‬‬
‫‪561‬‬

‫‪ -150‬باب در مورد تلقي ل ال ال برای آنکه مرگش فرا می رسد‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ «:‬م نْ كَا نَ‬


‫‪ -917‬عن معاذٍ رضي اللّه عنه قال‪ :‬قال ر سُولُ اللّ هِ َ‬
‫ل ِمهِ ل إِلهَ إِ ّل اللّه دَخَ َل الّنةَ » رواه أبو داود والاكم وقال‪ :‬صحيح الِسناد‪.‬‬
‫آ ِخرَ ك َ‬

‫‪ -917‬از معاذ رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسی که سخن آخرش ل إِلهَ إِلّ اللّه باشد‪ ،‬به‬
‫بشت داخل می شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫ل ْدرِيّ ر ضي اللّه عن هُ قال‪ :‬قال ر سُو ُل اللّه َ‬
‫‪ -918‬و عن أَ ب سعيد ا ُ‬
‫و َسلّم‪َ «:‬لقّنُوا موْتَا ُكمْ ل إِله إِ ّل ال ّلهُ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -918‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬برای بيماری در شرف مرگ تان ل إِلهَ إِلّ اللّه‬
‫را تلقي کنيد‪.‬‬

‫‪ -151‬باب در آنچه هنگام پوشاندن چشم مرده می گويد‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم على‬


‫‪ -919‬عن ُأمّ سَلمةَ رض يَ اللّ هُ عنها قالت‪:‬دَخَ َل ر سُو ُل اللّ هِ َ‬
‫س مِ نْ‬
‫ص ُر » فَضَجّ نَا ٌ‬
‫صرُه‪ ،‬فأَغْمضَه‪ُ ،‬ثمّ قَال‪ « :‬إِنّ الرّوح إِذا قُبِض‪ ،‬تِبعَه الْب َ‬
‫أَب سلَمة َوقَدْ شَقّ ب َ‬
‫َأ ْهلِ هِ فقال‪ « :‬ل َتدْعُوا عَلى أَْنفُ سِكُم إِلّ بِخَيْر‪ ،‬فإِنّ الَلئِ َكةَ يُؤمّنُون عَلى ما َتقُولو َن » ثّ قال‪« :‬‬
‫ال ّلهُمّ اغْفِر ل ب َسلَمَة‪ ،‬وَا ْرفَ عْ درَجَت ُه ف ا َل ْهدِيّ ي‪ ،‬وَا ْخ ُلفْ هُ ف َعقِبِ هِ ف اْلغَاِبرِ ين‪ ،‬وا ْغ ِفرْ لَنَا ولَه‬
‫يَاربّ اْلعَالِي‪ ،‬وَافْسحْ َل ُه ف قَ ْبرِه‪َ ،‬وَن ّورْ َلهُ فيه » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -919‬از ام سلمه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم بر ابو سلمه وارد شد‪ ،‬در حاليکه چشمانش باز مانده‬
‫بود و آن را پوشيده و فرمود‪ :‬چون روح قبـض شود‪ ،‬چشـم بدنبالش مـی نگرد و عده ای از‬
‫خانواده اش ب صدای بل ند گري ستند و فرمود‪ :‬بر خو يش جز دعای خ ي مکن يد‪ ،‬زيرا فرشتگان‬
‫بدانچه می گوئيد آمي می گويند‪ .‬سپس فرمود‪ :‬بار خدايا ابو سلمه را بيامرز و مرتبه اش را‬
‫‪562‬‬

‫در ميان هدا يت شدگان بل ند ن ا و بر ک سانی که از وی مانده ا ند‪ ،‬تو سرپرستی کن و ای‬
‫پروردگار عاليان بر وی و بر مـا بيامرز و قـبش را بر وی گشاده کـن و آن را برايـش روشـن‬
‫بدار‪.‬‬

‫‪ -152‬باب در آنچه در کنار مرده گفته می شود و آنچه کسی که يکی از‬
‫وابستگانش وفات يافته‪ ،‬بايد بگويد‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ «:‬إِذا‬


‫‪ -920‬عن ُأمّ سلَ َمةَ رضي اللّه عنها قالت‪:‬قا َل ر سُولُ اللّ هِ َ‬
‫حَضرْتُ ُم الرِيض‪َ ،‬أ ِو الَيّت‪َ ،‬فقُولُوا خيْرا‪ ،‬فَإِنّ اللئِ َكةَ يُؤمّنو نَ عَلى ما تقُولُون‪ ،‬قالت‪ :‬فلمّا مَا تَ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َفقُلت‪ :‬يا ر سُولَ اللّه‪ ،‬إِنّ أ با س َلمَة َقدْ مَات‪ ،‬قال‪:‬‬
‫ت النّبِيّ َ‬
‫أَبُو َسلَمَة‪ ،‬أَتَيْ ُ‬
‫«قُول‪ :‬ال ّلهُمّ ا ْغ ِفرْ ل َولَه‪ ،‬وَأَ ْعقِبْ ن مِنْ هُ عُ قب ح سن ًة » فقلت‪:‬فأَعْقَب ن اللّ ُه م نْ ُهوَ خَ ْي ٌر ل مِنْه‪:‬‬
‫ض » أَو « اليّ ت » على‬
‫ضرْتُ ُم ا َلرِي َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ .‬رواه م سلم هكذا‪ « :‬إِذا َح َ‬
‫مُحمّدا َ‬
‫الشّك‪ ،‬رواه أبو داود وغيه‪ « :‬اليّت » بل شَك‪.‬‬

‫‪ -920‬از ام سلمه رضی ال عنها روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬چون بر سر مرده يا مريض حاضر شديد‪ ،‬پس‬
‫سخن خي بگوئيد‪ ،‬زيرا فرشتگان به آنچه می گوئيد‪ ،‬آمي می گويند‪ .‬گفت‪ :‬چون ابو سلمه‬
‫وفات يا فت‪ ،‬خد مت پيا مب صلی ال عل يه و سلم آمده و گف تم‪ :‬يا ر سول ال صلی ال عل يه‬
‫وسلم ابو سلمه وفات يافت‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬بگو‪ :‬خداوندا بر من و او بيامرز و عوض او عوضی نيکو به من ارزانی کن و‬
‫آنرا گف تم و خداو ند در عوض او ک سی را به من عوض داد که برا ي از او ب تر ا ست و وی‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم يقول‪ « :‬مَا مِنْ عبدٍ تُصِيُبهُ‬


‫ت رسول اللّ ِه َ‬
‫‪ -921‬وعنها قالت‪ :‬سع ُ‬
‫مُصِيبَة‪ ،‬فيقول‪ :‬إِنّا للّ ِه وَِإنّا إِلي ِه رَا ِجعُون‪ :‬اللّهمّ أجرن ف مُصِيبَت‪ ،‬وَا ْخلُف ل خَيْرا مِ ْنهَا‪ ،‬إِ ّل أَ َجرَهُ‬
‫اللّ هُ تعَال ف مُ صِيبِت ِه وَأَ ْخلَف له خَيْرا مِ ْنهَا‪ .‬قالت‪َ :‬فلَمّا ُت ُوفّ يَ َأبُو َسلَمَة‪ ،‬قل تُ كما َأمَرن رسولُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َفأَ ْخ َلفَ ال ّلهُ ل خَيْرا م ْنهُ رسو َل ال ّلهِ َ‬
‫ال ّلهِ َ‬

‫‪ -921‬از ام سلمه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫‪563‬‬

‫از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شنيدم که می فرمود‪ :‬ه يچ بنده ای ني ست که به‬


‫مصيبتی گرفتار شود و بگويد‪ :‬إِنّا للّ ِه وَإِنّا إِلي ِه رَا ِجعُونَ‪" ،‬خدايا مرا در مصيبتم مزد داده و براي‬
‫از او بتری عوض ده"‪ ،‬مگر اينکه خداوند او را مزد داده و عوض بتری برای او می دهد‪.‬‬
‫گ فت‪ :‬چون ا بو سلمه وفات يا فت‪ ،‬چنان چه ر سول ال صلی ال عل يه و سلم مرا ا مر‬
‫کرده بود‪ ،‬گف تم‪ :‬و خداو ند عو ضی نيکو تر از او ر سول ال صلی ال عل يه و سلم را به من‬
‫داد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬إِذا‬


‫‪ -922‬وعن أَب موسى رضي اللّه عنه أَنّ رسو َل اللّ هِ َ‬
‫ما تَ وَل ُد الع ْب ِد قال اللّ هُ تعال للئِكَتِه‪ :‬قَبضْتُم وَلدَ عَ ْبدِي؟ فيقولُون‪ :‬نعَم‪ ،‬فيقول‪ :‬قَبَضتُم َثرَةَ‬
‫ُفؤَادِهـِ؟ فيقولون‪ :‬نَعـم‪ .‬فََيقُول‪ :‬فَمَاذَا قال ع ْبدِي؟ فيقُولُون‪ :‬حِدكَـ واس ْـَترْجع‪ ،‬فيقولُ اللّهُـ تعال‪:‬‬
‫ابْنُوا لعبدِي بَيتا ف الَنّة‪ ،‬وَسَمّوهُ بيتَ المدِ» رواه الترمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -922‬از ابو موسی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬چون فرزنـد بنده بيد‪ ،‬خداونـد برای‬
‫فرشتگانش می گويد‪ :‬آيا فرزند بنده ام را قبض نوديد؟‬
‫می گويند‪ :‬بلی‪.‬‬
‫پس می فرمايد‪ :‬آيا ميوهء دلش را گرفتيد؟‬
‫می گويند‪ :‬بلی!‬
‫باز می فرمايد‪ :‬پس بنده ام چه گفت؟‬
‫می گويند‪ :‬المد ل و إِنّا ل ّل ِه وَإِنّا إِلي ِه رَا ِجعُونَ‪.‬‬
‫گفت‪ ،‬پس خداوند می فرمايد‪ :‬برای بنده ام در بشت خانه ای ساخته و آن را بيت‬
‫المد بناميد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪ :‬يقُولُ‬


‫‪ -923‬وعن أَب هُرير َة رضي اللّ هُ عنه أَنّ رسو َل اللّ ِه َ‬
‫ت صَفيّه مِنْ َأ ْهلِ الدّنْيَا‪ُ ،‬ثمّ احْتَسَبه‪ ،‬إِلّ الَّن َة »‬
‫اللّهُ تعال ‪ :‬ما ل َع ْبدِي ال ْؤمِن عِنْدي جزَاءٌ إِذا قََبضْ ُ‬
‫رواه البخاري‪.‬‬
‫‪564‬‬

‫‪ -923‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬برای بندهء مؤمنم هرگاه برگزيده و مبوبش از‬
‫اهل دنيا را گرفتم و او به اميد ثواب صب نود‪ ،‬جزايی جز بشت نيست‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -924‬وعن أُسامةَ ب نِ زي ٍد رضي اللّه عنهما قال‪َ :‬أرْ َس َلتْ إِحْدى بَنا تِ النب َ‬
‫َعلَيْ هِ و َسلّم ِإلَي هِ َتدْعُو ُه وتُخِْبرُ هُ أَنّ صبيّا لَا َأوْ ابْنا ف الَو تِ فقال للرّ سول‪ « :‬ارْجِ عْ إَِليْهَا‪،‬‬
‫َفأَخِْبرْهَا أَنّ للّ هِ تعال مَا أَخذَ ولَ هُ ما أع طى ‪ ،‬وَكُلّ شَيْء عِ ْندَ هُ ِبأَ ْجلٍ مُ سَمّى‪ ،‬فَمُرْهَا‪ ،‬فلْتَ صِْبرْ‬
‫سبْ » وذكر تام الديث‪ ،‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ولْتَحْت ِ‬

‫‪ -924‬از اسامه بن زيد رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫ي کی از دختران پيا مب صلی ال عل يه و سلم ک سی را نزدش فر ستاده او را خوا سته و‬
‫خب داد که دخ تر او ( يا پسرش) در حالت مرگ ا ست‪ .‬آنضرت صلی ال عليه و سلم برای‬
‫فر ستاده اش گ فت‪ :‬نزدش رف ته و به او ب گو که برا ی خدا ا ست آن چه را که بگيد و برای‬
‫اوست آنچه بدهد‪ ،‬و هر چيز نزد او اجلی معي دارد‪ .‬پس او را امر کن که صب نوده و از‬
‫خداوند اجرش را بواهد و تام حديث را ذکر نود‪.‬‬

‫‪ -153‬باب در روا بودن گريست بر مرده‪ ،‬مشروط بر آنکه در آن نوحه سرائی و‬


‫داد و فرياد نباشد‬

‫حرَا ٌم وَ سَيَأتِي فِيهَا بَا بٌ فِي كِتا بِ النّهْي‪ ،‬إ نْ شَاءَ الُ َتعَالَى ‪ .‬وَأمّ ا البُكَاءُ‬
‫أمّ ا النّيَا َح ُة فَ َ‬
‫فَجَاءتْ أحَادِيثُ بِالّنهْيِ عَنْه‪ ،‬وَأنّ الَيّتَ ُي َعذّبُ بِبُكَاءِ أ ْهلِه‪َ ،‬وهِ َي مَُتَأوَّلةٌ ومَحْمُوَلةٌ َعلَى مَنْ أ ْوصَى‬
‫بِه‪ ،‬وَالّنهْ يُ إنّمَا ُهوَ عَن البُكَاءِ اّلذِي فِي هِ َندْب‪َ ،‬أوْ نِيَا َحةٌ ‪ ،‬والدّليلُ َعلَى َجوَازِ البُكَاءِ ِبغَ ْيرِ َندْ بٍ‬
‫يةٌ ‪ ،‬مِ ْنهَا‪:‬‬
‫وَلَ نِيا َحةٍ أحَادِيثُ كَثِ َ‬

‫نوحه نودن حرام است و ان شاء ال در کتاب نی بابی در اين مورد خواهد آمد و در‬
‫مورد گريسـت احاديثـی آمده و از آن منـع نوده اسـت و اينکـه مرده بـه گريهـء خانواده اش‬
‫شکنجه می شود‪ ،‬اين نوع تأويل گرديده و حل بر آن شده که شخص بدان وصيت نايد‪.‬‬
‫‪565‬‬

‫و نی هم از گريه ايست که در آن نوحه و زاری باشد و دليل بر روا بودن گريست‬


‫بدون نوحه و زاری احاديث زيادی است که بعضی از آن قرار ذيل است‪:‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم عاد َسعْدَ بنَ‬


‫‪ -925‬عن ابنِ عُمرَ رضي اللّه عنهما أَنّ رسُولَ اللّه َ‬
‫عُبَادَة‪َ ،‬و َمعَ هُ ع ْبدُ الرّح نِ ب نُ عَوف‪ ،‬وس ْعدُ بْ ُن أَب َوقّاص‪ ،‬وع ْبدُ اللّهِ بن مَ سْعُودٍ رضي اللّه عنهم‪،‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪،‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ ،‬فلمّا رَأَى القوْ مُ بُكا َء رسولِ اللّه َ‬
‫فَبكى رسولُ اللّ هِ َ‬
‫حزْ نِ ال َقلْب‪ ،‬وَلكِ ْن ُيعَذّ بُ بِهذاَ‬
‫بَ َكوْا‪ ،‬فقال‪ « :‬أَل تَ سْمعُون؟ إِنّ اللّه ل ُي َعذّ بُ بِدمْ عِ العَيْن‪ ،‬وَل ِب ُ‬
‫َأوْ َيرْ َح ُم » وََأشَارَ إِل لِسَانِه‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -925‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم در حاليکه عبد الرحن بن عوف و سعد بن ابی وقاص و‬
‫عبد ال بن مسعود هراهشان بودند‪ ،‬به عيادت سعد بن عباده رفته و رسول ال صلی ال عليه‬
‫وسـلم گريسـتند و چون مردم‪ ،‬گريهـء آنضرت صـلی ال عليـه وسـلم را ديدنـد‪ ،‬گريسـتند‪.‬‬
‫آنضرت صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬آ يا ن ی شنو يد؟ خداو ند به ا شک چ شم و اندوه دل‬
‫عذاب نی کند و ليکن عذاب می کند به اين يا رحم می کند و به زبان خويش اشارت نود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ُرفِ عَ‬


‫‪ -926‬وعن أُ سَامة ب ِن َزْيدٍ رضي اللّه عنهما أَنّ رسولَ اللّ هِ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ ،‬فقال له سعد‪ :‬مَا هذا‬
‫ِإلَيهِ ابْنُ ابْنَتِ ِه َو ُهوَ ف ا َلوْت‪َ ،‬ففَاضَتْ َعيْنا رسول اللّه َ‬
‫يا ر سولَ اللّه؟‪ ،‬قال‪َ « :‬هذِ ِه رحةٌ َجعَل ها اللّ هُ تَعال ف قلو بِ عبادِه‪ ،‬وَإِن ا َيرْحَ مُ اللّ هُ مِ نْ عبَادِ هِ‬
‫الرّحَمَا َء » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -926‬از اسامه بن زيد رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫پسر دختر رسول ال صلی ال عليه وسلم در حاليکه در شرف مرگ بود به خدمتش‬
‫آورده شد‪ ،‬از چشمان رسول ال صلی ال عليه وسلم اشک ريت‪ .‬سعد برای شان گفت‪ :‬يا‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم اين چيست؟‬
‫فرمود‪ :‬اين رحت است که خداوند در دل بندگان خود ناده است و خداوند از ميان‬
‫بندگانش رحم دلن را مورد رحت خويش قرار می دهد‪.‬‬
‫‪566‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم دَخَلَ عَلى ابْنه‬


‫‪ -927‬وعن أَن سٍ رض َي اللّ هُ عنه أَنّ ر سُولَ اللّ ِه َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َت ْذرِفَا نِ‪.‬‬
‫ِإبَراهِي مَ رض يَ اللّ هُ عنْه َو ُهوَ يَجودُ بَنف سِه فَجعل تْ عَيْنا رسو ِل اللّ ِه َ‬
‫فقال له عبدُ الرّحن بنُ عوفٍ‪ :‬وأَنت يا رسولَ اللّه؟ فقال‪ « :‬يا ابْنَ عوْفٍ ِإنّها رَحْمةٌ » ُثمّ أَتَْبعَها‬
‫حزَن‪ ،‬وَل َنقُولُ إِل ما يُر ضي َربّ نا وَإِنّ ا ل ِفرَاقِ كَ يا‬
‫بأُ ْخرَى ‪ ،‬فقال‪ « :‬إِنّ اْلعَيْ نَ َت ْدمَ عُ وال َقلْب يَ ْ‬
‫حزُونُونَ»‪ .‬رواه البخاري‪ ،‬وروى مُسلمٌ بعضَه‪.‬‬
‫ِإْبرَاهي ُم لَ ْ‬

‫‪ -927‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم بر پسر خويش ابراهيم داخل گرديد‪ ،‬در حاليکه جان‬
‫می داد و چشمان رسول ال صلی ال عليه وسلم اشکبار گرديد‪ .‬عبد الرحن بن عوف رضی‬
‫ال عنه به ايشان گفت‪ :‬و شا يا رسول ال صلی ال عليه وسلم؟‬
‫فرمود‪ :‬ای پ سر عوف! هر آئي نه ا ين رح ت ا ست و باز ا شک ري ت و فرمود‪ :‬ها نا‬
‫چ شم ا شک می ريزد و دل اندوهگ ي می شود ون ی گوئ يم‪ ،‬م گر آن چه که پروردگار ما را‬
‫راضی می سازد و هانا به فراق تو ای ابراهيم ما غمگينيم‪.‬‬

‫‪ -154‬باب در ثواب آنچه از مکروه‪ ،‬از مرده می بيند‪ ،‬ولی آن را پوشيده می دارد‬

‫صلّى‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َأنّ رسول اللّه َ‬
‫‪ -928‬عن أَب راف عٍ أَ سْلم موْل رسول اللّه َ‬
‫الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬مَ نْ غَ سّل ميّتا فَكَتَ مَ َعلَيْه‪َ ،‬غفَرَ اللّ هُ له َأرْبعِيَ مرّ ًة » رواه الاكم وقال‪:‬‬
‫صحيح على شرط مسلم‪.‬‬

‫‪ -928‬از ابو رافع اسلم آزاد شدهء رسول ال صلی ال عليه وسلم روايت شده که‪:‬‬
‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ک سی که مرده ای را ش سته و بر او بپو شد‬
‫(آنچه از پليدی که از وی ديده) خداوند چهل بار بر او می آمرزد‪.‬‬

‫‪ -155‬باب در فضيلت ناز بر مرده و هراهی و حضور يافت در باک سپردنش و‬


‫‪567‬‬

‫کراهيت رفت زنان بدنبال جنازه‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ «:‬مَ نْ‬


‫‪ -929‬عن أَب هُرير َة رض يَ اللّ هُ عنه قال‪ :‬قال رسول اللّ ِه َ‬
‫صلّي َعلَي ها َفلَ ُه قِيَاط‪َ ،‬ومَ نْ شَهدَهَا حَتّ ى ُت ْدفَ َن َفلَ هُ قِياطَا ِن » قي َل و ما‬
‫َش ِهدَ النَازَةَ حَتّ ى يُ َ‬
‫القياطَان؟ قال‪ « :‬مِثْلُ الَب َليْنِ العَظِيمَيْ ِن » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -929‬از ابو هريره روايت شده که‪:‬‬


‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬آنکـه بـه جنازهـء حاضـر شود‪ ،‬تـا ناز بر او‬
‫خوانده شود‪ ،‬برای او يک قياط ثواب ا ست و ک سی که حا ضر شود آن را تا اين که بگور‬
‫سپرده شود‪ ،‬برای او دو قياط ثواب است‪.‬‬
‫گفته شد‪ :‬دو قياط چيست يا رسول ال صلی ال عليه وسلم؟‬
‫فرمود‪ :‬مثل دو کوه بزرگ‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪ « :‬من اتّب عَ َجنَازَ َة مُ سْلمٍ إيَانا‬
‫‪ -930‬وع نه أَنّ ر سول اللّه َ‬
‫صلّي َعلَيها وَي ْفرُ غَ من دَفنِها‪َ ،‬فإِنّ هُ َيرْج ُع مِ نَ الَجرِ بقِياطَي كُلّ‬
‫واحْتِ سَابا‪ ،‬وَكَا َن مَعَ ُه حَتّى يُ َ‬
‫صلّى َعلَيهَا‪ ،‬ث رَجَعَ قبل أَن ُتدْفَن‪َ ،‬فإِّنهُ يرجعُ بقِيَاط » رواه البخاري‪.‬‬
‫قيَاط مِث ُل أُحُد‪ ،‬ومَنْ َ‬

‫‪ -930‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه از روی ايان و به طلب رضای پروردگار‬
‫جناز هء م سلمانی را هرا هی ک ند و با او با شد‪ ،‬تا اين که ناز بر وی خوانده شود‪ ،‬و از گور‬
‫سپردن وی فارغ گردد‪ ،‬او با دو قياط (پيمانهء بزرگ) باز می گردد که هر قياط مثل کوه‬
‫ا حد ا ست و ک سی که بر وی ناز خوانده و ق بل از اين که باک سپرده شود‪ ،‬باز گردد‪ ،‬ها نا‬
‫هراه يک پيمانه – اجر – باز می گردد‪.‬‬

‫‪ -931‬وعن ُأمّ عطِّيةَ رضي اللّه عنها قَالت‪ :‬نُهينَا عنِ اتّبَاعِ الَنائز‪ ،‬وَل يُعزَمْ عَليْنَا»‬
‫متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -931‬از ام عطيه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫ما از تعقيب نودن جنازه منع شدي‪ ،‬ولی سختگيی بر ما نشد‪.‬‬
‫‪568‬‬

‫ش‪ :‬قرطبی گفته است‪ :‬که ظاهر سياق حديث ام عطيه اين است که نی‪ ،‬نی تنيهی‬
‫است‪ ،‬نه نی تريی و جهور اهل علم بدين رأی اند‪.‬‬
‫مب طبی گفته است‪ :‬که معنای – وَل يُعزَ ْم عَليْنَا – احتمال دارد اين باشد که چنانچه‬
‫مردان را بدان ترغيب نوده‪ ،‬ما را بدان ترغيب نفرمود‪.‬‬
‫يا چنانچه در مرمات نی شديد می فرمود‪ ،‬در اين مورد تشديد نفرمود‪.‬‬

‫‪ -156‬باب در استحباب گرد آمدن و زياد شدن مسلمانان بر ناز جنازه و گرداندن‬
‫صفهای شان به سه صف يا بيش از آن‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ :‬ما مِ نْ‬


‫‪ -932‬عَ نْ عائشةَ رضي اللّ هُ عنها قَالت‪:‬قال رسولُ اللّ هِ َ‬
‫ش َفعُونَ له إِل ُش ّفعُوا فيه » رواه مسلم‪.‬‬
‫سلِمِيَ يب ُلغُو َن مئَة ُكّلهُم ي ْ‬
‫مّيتٍ يُصلّي عليهِ ُأ ّمةٌ مِ َن الُ ْ‬

‫‪ -932‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ه يچ مرده ای ني ست که بر وی گرو هی از‬
‫مسلمانان ناز گزارند که تعداد شان به صد می رسد‪ ،‬در حاليکه برای او شفاعت می کنند‪،‬‬
‫مگر اينکه در او شفيع گردانيده می شوند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‬


‫ت رَ سُول اللّه َ‬
‫‪ -933‬وعن اب ِن عباسٍ رضي اللّه عنهما قال‪ :‬سَم ْع ُ‬
‫َيقُول‪ « :‬مَا مِ نْ رَجُ ٍل مُ سْلمٍ يَمُوت‪ ،‬فَيقو مُ َعلَى جَنَازتِ هِ َأرْبَعو َن رَجُل ل يُشركُو نَ باللّه شَيئا إِلّ‬
‫َشفّ َع ُهمْ ال ّل ُه فيهِ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -933‬ابن عباس رضی ال عنهما روايت می کند که‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬هيچ مرد مسلمانی نيست که‬
‫چ هل مرد بر جنازه اش اي ستاده شو ند‪ ،‬که به خدا چيزی را شر يک ن ی آور ند‪ ،‬م گر اين که‬
‫خداوند آنا را در وی شفيع می گرداند‪.‬‬

‫‪ -934‬و عن مَرَْث ِد بن عبدِ اللّه الَيزَنِيّ قال‪ :‬كا َن مال كُ ب ُن هَُب ْيرَ َة ر ضي اللّه ع نه إِذا‬
‫صلّى‬
‫صلّى عَلى النَازَة‪ ،‬فََتقَالّ النّا سَ عَلي ها‪ ،‬جزَّأهُ مْ َعلَيْهَا ثَلَثةَ أَ ْجزَا ٍء ث قال‪ :‬قا َل رَ سُولُ اللّه َ‬
‫‪569‬‬

‫ب » ‪ .‬رواه أبو داود‪ ،‬والترمذي وقال‪:‬‬


‫صفُوف‪ ،‬فَ َقدْ َأوْجَ َ‬
‫صلّى عليهِ ثَلَث ُة ُ‬
‫الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬مَنْ َ‬
‫حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -934‬از مرثد بن عبد ال يزنی روايت شده که گفت‪:‬‬


‫چون مالک بـن هـبيه رضـی ال عنـه بر جنازه ای ناز مـی گزارد و عده ای کمـی از‬
‫مردم بدان حاضر می شدند‪ ،‬مردم را به سه بش قسمت می نود و سپس می گفت‪ :‬رسول ال‬
‫صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسی که سه صف بر او ناز گزارد به تقيق واجب نوده است‬
‫(يعنی بشت بر وی واجب شده است)‪.‬‬

‫‪ -157‬باب در مورد آنچه درناز جنازه خوانده می شود‬

‫حةَ ال ِكتَاب‪ ،‬ثُم ّ يُكَّبرُ الثّانَِيةَ ‪ ،‬ثُم ّ‬


‫َعـ تَكِبيَات‪َ ،‬يتَعوّذُ َب ْعدَ الُولَى ‪ ،‬ثُم ّ َي ْقرَُأ فَاتِ َ‬
‫يُكَّبرُ أ ْرب َ‬
‫صلّي َعلَى النّ بّ ‪ -‬صلى ال عليه وسلم ‪ ، -‬فيقول‪ :‬ال ّل ُهمّ صَلّ َعلَى مُحَمّد‪ ،‬وَ َعلَى آ ِل مُحَمّد‪.‬‬
‫يُ َ‬
‫صلّيتَ َعلَى إبرَاهِي مَ ‪ -‬إِلَى َقوْله ‪ -‬إنّ كَ حَمِي ٌد مَجِ يد‪ .‬وَلَ َيقُولُ‬
‫وَال ْفضَلُ أ نْ يَُتمّمَ هُ بقوله‪ :‬كَمَا َ‬
‫ب } [ الحزاب‪] 56 :‬‬
‫صلّونَ َعلَى النّ ّ‬
‫ي مِنَ العَوامّ مِنْ قراءِتهِم‪ { :‬إنّ الَ َومَلئِكَته ُي َ‬
‫مَا َي ْفعَلهُ كَث ٌ‬
‫صرَ َعلَ ْيهِ‪.‬‬
‫صلَُتهُ ِإذَا اقَْت َ‬
‫الية ‪ ،‬فَإّنهُ لَ تَصحّ َ‬
‫ي بِمَا سَنَذ ُكرُ ُه مِ نَ الحاد يث إ نْ شَاءَ الُ‬
‫سلِمِ َ‬
‫ثُمّ يُكَّبرُ الثّالَِثةَ ‪ ،‬وَيَدعُو للمَيّ تِ وَللمُ ْ‬
‫ح ِرمْنَا أ ْجرَه‪ ،‬وَلَ َتفْتِنّا بَعدَه‪ ،‬وَا ْغ ِفرْ َلنَا‬
‫َتعَالَى ‪ُ ،‬ثمّ ُيكَّبرُ الرّاِبعَ َة وََيدْعُو‪َ .‬ومِنْ أحْسَنِه‪ (( :‬ال ّل ُهمّ لَ تَ ْ‬
‫وََلهُ )) ‪.‬‬
‫ف مَا َيعْتَادُ ُه أكَْثرُ النّاس‪ ،‬لد يث ا بن أَ ب َأوْ ف‬
‫وَالُخْتَارُ أ نه يُ َطوّ ُل الدّعاء ف الرّابِعَة خل َ‬
‫ـــــــــْ شَاء الُـــــــــ َتعَالَى‪.‬‬
‫ـــــــــََنذْ ُكرُهُ إنـ‬
‫الذي سـ‬
‫يةِ الثالثة ‪ ،‬فمنها‪:‬‬
‫وَأمّا ا َلدْعَِيةُ الَأثُورَةُ َب ْعدَ التّكبِ َ‬

‫چهار تکبي گفته شود‪ ،‬بعد از تکبي اول‪ ،‬اعوذ بال و بعد المد ل را می خواند‪ ،‬باز‬
‫تکبي دوم می شود‪ ،‬سپس بر پيامب صلی ال عليه وسلم درود می خواند و می گويد‪ :‬ال ّل ُهمّ‬
‫صَلّ َعلَى مُحَ ّمدٍ‪ ...‬تام کند و چنانچه اکثر عوام می کنند که می خوانند‪ { ،‬إنّ الَ َومَلئِكَته‬
‫ب } [ الحزاب‪ ] 56 :‬الية – نکند – زيرا اگر بر اين اکتفا کند‪ ،‬درود گفت‬
‫صلّونَ َعلَى النّ ّ‬
‫ُي َ‬
‫او صحيح نی شود‪ .‬سپس تکبي سوم گفته شده و به حق مرده و مسلمانا دعا کند‪ ،‬به آنچه‬
‫‪570‬‬

‫ان شاء ال در ضمن احاديثی ذکر خواهيم نود‪.‬‬


‫سپس ت کبي چهارم گف ته شود و د عا می ک ند و از نيکوتر ين آن ا ين ا ست‪ :‬ال ّلهُمّ لَ‬
‫ح ِرمْنَا أ ْجرَه‪ ،‬وَ َل َتفْتِنّا بَعدَه‪ ،‬وَا ْغ ِفرْ لَنَا وَلَ هُ‪ .‬و بتر آنست که بر خلف عادت اکثر مردم دعا‬
‫تَ ْ‬
‫را در چهارم دراز و طول نی سازد‪ ،‬بدل يل حد يث ا بن ا بی که آن را ان شاء ال ذ کر خواه يم‬
‫نود‪.‬‬
‫اما دعاهای مأثوره بعد از تکبي سوم بعضی از آن بقرار ذيل است‪.‬‬
‫توضيح‪ :‬اين مطابق مذهب مؤلف است که شافعی مذهب بوده و در مذهب حنفی بعد از‬
‫تکبي اول سبحانک اللهم خوانده می شود و بعد از تکبي دو درورد بر پيامب صلی ال عليه وسلم‬
‫و بعد از تکبي سوم بق مرده و مسلمانان دعا می شود‪ ،‬بعد از تکبي چهارم سلم داده می شود‪.‬‬
‫(مترجم)‬

‫صلّى‬
‫ك رضي اللّه عنه قال‪ :‬صلّى رسول اللّه َ‬
‫ف بن مال ٍ‬
‫‪ -935‬عن أب عبدِ الرح نِ عو ِ‬
‫حفِظْ تُ مِ ْن دُعائِ هِ وَهُو َيقُول‪ « :‬ال ّلهُمّ ا ْغ ِفرْ لَه‪ ،‬وارْحْه‪ ،‬وعافِه‪،‬‬
‫الُ َعلَيْ ِه و َسلّم عَلى جَنَازَة‪ ،‬فَ َ‬
‫سلْهُ بِالاءِ والّثلْ جِ واْلبَد‪ ،‬وَنقّ ه م نَ الَ ـطَايَا‪ ،‬ك ما‬
‫واعْ فُ عنْه‪ ،‬وَأَكرِ مْ نزُلَه‪ ،‬وَو سّ ْع ُمدْ َخلَ هُ واغْ ِ‬
‫ض م نَ الدّنَس‪ ،‬وَأَْب ِدلْ هُ دارا خيا مِ ْن دَارِه‪ ،‬وََأهْلً خَيّرا م نْ أ ْهلِ هِ‪ ،‬و َزوْجا خَيْرا‬
‫َنقّيْ تَ الثّوب البَْي َ‬
‫م نْ َزوْجِه‪ ،‬وأدْ ِخلْه النّة‪َ ،‬وأَ ِعذْه م نْ َعذَا بِ القَبْر‪َ ،‬ومِ نْ َعذَا بِ النّار » حَتّى تَمَنّيْ تُ أَ ْن أَكُو نَ أنَا‬
‫ذلكَ ا َليّت‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -935‬از ابو عبد الرحن عوف بن مالک رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم بر جنازهء ناز گزاردند و من از دعای شان حفظ کردم‬
‫در حاليکه ايشان می فرمود‪ :‬ال ّل ُهمّ ا ْغ ِفرْ لَه‪ ،‬وارْحْه‪ ...‬بار خدايا او را بيامرز و عفوش کن و از‬
‫او درگذر و منلگاه او را ني کو ساز و مدخلش (قبش) را فراخ کن و او را به آب و برف و‬
‫يخ بشوی و چنانچه جامهء سفيد را از چرک پاک کردی‪ ،‬او را از معا صی پاک کن و به او‬
‫خانواده ای بتر از خانواده اش و هسری بتر از هسرش عنايت فرما‪ .‬و او را به بشت داخل‬
‫کن و از عذاب قب و عذاب دوزخ پناهش ده‪.‬‬

‫‪ -936‬وعـن أبـ هُريرة وأبـ قَتَادَة‪ ،‬وأبـ إْبرَاهيم َـ ال ْشهَليّ عن ْـ أبيـه‪ ،‬وأبوه صَـحَابّ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم أنّ ه صلّى عَلى جَنَازَة فقال‪ « :‬اللّ هم اغ فر‬
‫ب َ‬
‫ر ضي اللّه عن هم‪ ،‬عَ نِ ال ن ّ‬
‫‪571‬‬

‫لِحَيّنَا وَميّتِنا‪ ،‬وَصَغينا وَكَبيِنَا‪ ،‬وذَ َكرِنَا وَُأنْثَانَا‪ ،‬وشَا ِهدِنا وَغائِبنَا‪ .‬ال ّل ُهمّ منْ أَ ْحيَيْتَه منّا فأَحْيِه على‬
‫َهـ » رواه‬
‫ح ِرمْنـا أَ ْجرَه‪ ،‬وَل َتفْتِنّاـ َب ْعد ُ‬
‫ّهـ عَلى اليان‪ ،‬ال ّلهُمّ ل تَ ْ‬
‫َنـ ت َوفّيْتَه منّاـ فََت َوف ُ‬
‫السـْلم‪َ ،‬وم ْ‬
‫الترمذي من روا ية أ ب ُهرَيْر َة والشهَلي‪ ،‬ورواه أ بو داود من روا ية أ ب هريرة وأ ب قَتَادَ َة ‪ .‬قال‬
‫سلِم‪ ،‬قال الت ْرمِذي قال البخاري‪ :‬أَصحّ‬
‫ط البُخاريّ ومُ ْ‬
‫الاكم‪:‬حديث أب هريرة صَحيحٌ على َشرْ ِ‬
‫روايا تِ هذا الديث روايةُ الَ ْشهَلي‪ .‬قال البخاري‪ :‬وََأ صَحّ شيء ف هذا الباب حديث عوْ فِ بن‬
‫مالك‪.‬‬

‫‪ -936‬ا بو هريره و ا بو قتاده و ا بو ابراه يم اشهلی از پدرش که صحابی بوده ر ضی‬


‫ال عنهم از پيامب صلی ال عليه وسلم روايت نوده اند که‪:‬‬
‫آنضرت صـلی ال عليـه وسـلم بر جنازه ای ناز خوانده و فرمود‪ :‬اللّهـم اغفـر لِحَيّنَا‬
‫وَميّتِنـا‪ ...‬بار خدايـا بر زنده و مرده و کوچـک و بزرگ و مرد و زن وحاضـر و غائب مان‬
‫بيامرز‪ ،‬الی آنکه را که از ما زنده کردی بر اسلم زنده کن و آن را که از ما مياندی بر ايان‬
‫بيان‪ ،‬بار خدايا از مزدش ما را مروم مکن و بعد از او ما را به فتنه مينداز‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫ت رَ سُول اللّ ِه َ‬
‫‪ -937‬و عن أ ب هُرْيرَ َة رَضِي اللّ هُ عَنْ هُ قال‪ :‬سع ُ‬
‫صلّيْتُم عَلى الَيّت‪ ،‬فأَ ْخلِصُوا لهُ الدّعاءَ » رواه أبوداود‪.‬‬
‫يقول‪ « :‬إذ َ‬

‫‪ -937‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫از رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم شنيدم کـه مـی فرمود‪ :‬چون بر جنازه ای ناز‬
‫گزارديد از روی اخلص به حق او دعا نائيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم ف ال صّلةِ عَلى الَنَازَة ‪ « :‬ال ّلهُمّ أَنْت‬
‫ب َ‬
‫‪ -938‬وعَنْ هُ عَ ِن النّ ّ‬
‫سرّها وَعَلنيتِها‪،‬‬
‫رّبهَا‪ ،‬وََأنْتَ َخ َلقْتَها‪ ،‬وَأنْتَ هَديَْتهَا للسلم‪ ،‬وََأنْتَ قََبضْتَ رُو َحهَا‪َ ،‬وأَنْتَ أَعْلمُ بِ ِ‬
‫جئْنَاكَ شُفعاءَ َل ُه فاغ ِفرْ لهُ»‪ .‬رواه أبو داود‪.‬‬

‫‪ -938‬از ابو هريره رضی ال عنه از پيامب صلی ال عليه وسلم در ناز جنازه روايت‬
‫است که فرمود‪ :‬ال ّل ُهمّ أَنْت رّبهَا‪ ...‬بار خدايا تو پروردگار اويی و تو به اسلم هدايتش نوده و‬
‫رو حش را ق بض کرده ای و تو به پيدا و نا نش داناتری‪ ،‬حضورت آمده برای او شفا عت می‬
‫کنيم‪ ،‬پس برايش آمرزش کن‪.‬‬
‫‪572‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫صلّى بِنَا رسولُ اللّ ِه َ‬
‫‪ -939‬وعن واثِلة ب ِن السقعِ رض َي اللّه عنه قال‪َ :‬‬
‫سلِمي‪ ،‬فسمعته يقول‪ « :‬ال ّل ُهمّ إنّ فُلنَ ابْ َن فُلن ف ِذمّتِكَ وحَلّ بوارك‪،‬‬
‫و َسلّم عَلى رجُ ٍل مِ َن الُ ْ‬
‫ك أَنْ تَ‬
‫فَقِ ِه فِتَْنةَ القَبْر‪ ،‬وَ َعذَا بَ النّارِ‪َ ،‬وأَنْ تَ َأهْلُ الوَفاءِ والَمْد‪ ،‬ال ّلهُمّ فاغ ِفرْ ل ُه وَارْحَمْه‪ ،‬إن َ‬
‫ال َغفُور الرّحي ُم »َ رواه أبو داود‪.‬‬

‫‪ -939‬از واثله بن اسقع رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم بر مردی از م سلمانا ما را ناز داد و شنيدم که می‬
‫فرمود‪ :‬بار خدا يا فل نی فرز ند فلن در ذم هء ع هد و امان ت ست‪ ،‬او را از فتن هء قب و عذاب‬
‫دوزخ نگهدار‪ ،‬تو اهل وفا و سپاسی! بار خدايا او را بيامرز و مورد رحتش قرار ده و تو خود‬
‫آمرزنده و مهربانی‪.‬‬

‫‪ -940‬و عن ع بد اللّه ب نِ أ ب أوْ ف ر ضي اللّه عنه ما َأنّ هُ كبّر على جَنَازَةِ ابَْنةٍ لَ هُ َأرْبَ عَ‬
‫تَكْبِيات‪َ ،‬فقَا مَ َب ْعدَ الرّاِب َعةِ َك َقدْ ِر مَا بَيْ نَ التّكْبيتيْن يَ سْتَغ ِفرُ لَا وََيدْعُو‪ُ ،‬ثمّ قال‪ :‬كَا َن ر سُولُ اللّ هِ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يَ صْنَعُ هكذَا وف رواية ‪ « :‬كَّبرَ َأرْبعا فمكث سَاعةً حتّى ظََننْ تُ َأنّ ُه سيُ َكّبرُ‬
‫َ‬
‫صرَف ُقلْنا لَه‪ :‬مَا هذا؟ فقال‪ :‬إنّي ل أزيدُكُ مْ عَلى‬
‫خَمْسا‪ُ ،‬ثمّ س ّلمَ ع ْن يِين هِ وَعَ نْ شِمالِه‪َ ،‬فلَمّا انْ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َيصْنَع‪ ،‬أو‪:‬هكذا صَن َع رسولُ اللّهِ َ‬
‫مَا رَأَْيتُ رسُولُ ال ّلهِ َ‬
‫رواه الاكم وقال‪ :‬حديث صحيح‪.‬‬

‫‪ -940‬از عبد ال بن ابی اوفی رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫او بر جناز هء دخترش چهار ت کبي گ فت و ب عد از ت کبي چهارم به انداز هء دو ت کبي‬
‫ايستاده و برای وی دعا نوده و آمرزش طلبيد‪ .‬سپس گفت‪ :‬رسول ال صلی ال عليه وسلم‬
‫اينگونه می نود‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که چهار تکبي گفت و باز لظهء درنگ نود‪ ،‬تا اينکه گمان کردم‬
‫که او تکبي پنجم خواهد گفت‪ .‬سپس به طرف راست و چپ خويش سلم داد‪ .‬چون ناز را‬
‫تام کرد به وی گفتيم‪ ،‬اين چيست؟‬
‫وی گ فت‪ :‬من بر آن چه ر سول ال صلی ال عل يه و سلم را ديدم که انام می د هد‪،‬‬
‫چيزی برای شا نيفزودم‪ ،‬يا گفت‪ :‬رسول ال صلی ال عليه وسلم اينگونه عمل کرد‪.‬‬
‫‪573‬‬

‫‪ -158‬باب در شتافت در بردن جنازه‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪ « :‬أَ ْسرِعُوا‬


‫ب َ‬
‫‪ -941‬عن أ ب ُهرَْيرَ َة رضِ َي اللّ هُ ع نه عَن النّ ّ‬
‫شرّ َتضَعُونَ هُ عَ ْن ِرقَابِكُ ْم »‬
‫بِالَنَازَة‪ ،‬فَإ نْ تَ كُ صَالِحَة‪ ،‬فَخَ ْيرٌ ُت َق ّدمُونا إَليْه‪ ،‬وَإ نْ تَك ِسوَى ذلِك‪ ،‬فَ َ‬
‫متفقٌ عليه‪.‬‬
‫سلِم‪ «:‬فَخَ ْيرٌ ُت َق ّدمُوَنهَا َعلَيْه »‪.‬‬
‫وف رواي ٍة لُ ْ‬

‫‪ -941‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامـب صـلی ال عليـه و سـلم فرمود‪ :‬در بردن جنازه شتاب کنيـد‪ ،‬زيرا اگـر نيکوکار‬
‫باشد‪ ،‬پس خييست که او را بسوی آن پيش می کنيد و اگر جز اين باشد‪ ،‬پس شريست که‬
‫از گردن های تان می نيد‪.‬‬
‫و در روايت مسلم آمده که‪ :‬پس آن خييست که بر آن عرضه اش می کنيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬


‫ب َ‬
‫ل ْدرِيّ ر ضي اللّه ع نه قَال‪ .‬كَا نَ النّ ّ‬
‫‪ -942‬و عن أ ب سعيدٍ ا ُ‬
‫ت صَالة‪ ،‬قالت‪َ :‬ق ّدمُون‪،‬‬
‫ضعَ تِ الِنَازَة‪ ،‬فَاحْتَم َلهَا الرّجَالُ عَلى أَعنَا ِقهِم‪ ،‬فَإ نْ كَان ْ‬
‫َيقُولُ‪ « :‬إذا وُ ِ‬
‫ص ْوَتهَا كُلّ َش ْيءٍ إلّ‬
‫وَإ نْ كَانَ تْ غَ ْي َر صَالِحَة‪ ،‬قَالَ تْ ل ْهلِهَا‪ :‬يَاوَْيلَهَا أَيْ نَ َت ْذهَبُو َن بِهَا‪ ،‬يَ سْمَ ُع َ‬
‫النسان‪ ،‬وََلوْ سَمِ َع النْسَان‪َ ،‬لصَعِ َق » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -942‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫پيامـب صـلی ال عليـه وسـلم مـی فرمود‪ :‬چون جنازه گذاشتـه شود و مردان آن را بر‬
‫گردن های خود بردارند‪ .‬اگر صال باشد‪ ،‬می گويد‪ ،‬پيشم بريد‪ ،‬پيشم بريد‪ ،‬و اگر غي صال‬
‫با شد‪ ،‬به اهلش می گو يد‪ .‬وای بر آن باد او را به ک جا می بر يد؟ هر چ يز صدای آن را ب ز‬
‫انسان می شنود و اگر انسان آن را بشنود‪ ،‬بيهوش می گردد‪.‬‬
‫‪574‬‬

‫‪ -159‬باب شتافت به ادای دين مرده و اقدام نودن به تهيز او‪ ،‬مگر اينکه ناگهانی‬
‫بيد و گذاشته شود تا مرگ او ثابت گردد‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪َ « :‬نفْ سُ‬


‫‪ -943‬عن أَ ب هريرة ر ضي اللّه ع نه‪ ،‬عن ال نب َ‬
‫ا ُل ْؤمِنِ ُم َعلّ َقةٌ ِبدَيِْنهِ حَتّى ُي ْقضَي عَ ْنهُ»‪ .‬رواه الترمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -943‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مؤمن به قرض خود معلق است‪ ،‬تا اينکه از عوض‬
‫وی پرداخته شود‪.‬‬

‫حةَ ب نَ الُْبرَا ِء بن عازب رضِي اللّه‬


‫ح رضي اللّهُ عنه أَ نْ َطلْ َ‬
‫‪ -944‬وعن حُصَيْنِ بن و ْحوَ ٍ‬
‫صلّى الُ َع َليْ هِ و َسلّم َيعُودُ ُه فَقَال‪ :‬إنّي ل ُأرَى َطلْحةَ إلّ قدْ َحدَ ثَ فِي هِ‬
‫عنْهما مَرِض‪ ،‬فَأتَا ُه النّ بّ َ‬
‫سلِمٍ أنْ تُحْبَسَ بَيْنَ َظ ْهرَانَ ْي َأ ْهلِهِ »‪ .‬رواه أبو‬
‫جلُوا بِه‪ ،‬فَإنّهُ ل َينَْبغِي لِي َفةِ مُ ْ‬
‫ت فَآذِنُون بِ ِه وَعَ ّ‬
‫ا َلوْ ُ‬
‫داود‪.‬‬

‫‪ -944‬از حصي بن وحوح رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫طل حه بن براء بن عازب ر ضی ال ع نه مر يض شد و پيا مب صلی ال عل يه و سلم به‬
‫عيادت وی آمده و فرمود‪ :‬در طلحـه جـز مرگ چيزی را نیـ بينـم‪ ،‬پـس مرا از حال او خـب‬
‫دهيد و در مورد او بشتابيد‪ ،‬زيرا سزاوار نيست که نعش مسلمان در ميان خانواده اش زندانی‬
‫باند‪.‬‬

‫‪ -160‬باب در مورد موعظه و سخنرانی بر سر گور‬

‫‪ -945‬عن عليّ رَضِ يَ اللّ هُ ع نه قال‪ :‬كُنّ ا ف جنَازَ ٍة ف َبقِ يع اْلغَرْقَد َفأَتَانَا رَ سُولُ اللّه‬
‫س وَ َجعَلَ يَنْكُتُ بِ ِمخْصَرتِه‪ ،‬ث قال‪:‬‬
‫صرَ ٌة فَنَكَ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ ،‬ف َقعَد‪ ،‬وقعدْنَا َحوْلَهُ َو َمعَهُ مِخْ َ‬
‫َ‬
‫ب مقْ َعدُ ُه مِ نَ النّا ِر و َمقْ َعدُ ُه مِ نَ النّ ة » فقالوا‪ :‬يا رَ سُولَ اللّ هِ َأفَلَ‬
‫ما مِنكُ ْم مِ نْ أَ َحدٍ إ ّل َو َقدْ كُتِ َ‬
‫نَتّ ِكلُ على كتابنَا؟ فقال‪ « :‬اعْ َملُوا‪ ،‬فَكُ ّل مُيَسّرٌ لِمَا ُخلِقَ َل ُه » وذكَر تامَ الديث‪ ،‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -945‬از علی رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫‪575‬‬

‫ما در جناز هء در بق يع غر قد بود ي‪ ،‬سپس ر سول ال صلی ال عل يه و سلم آمده و‬


‫نشسته و ما به اطرافشان نشستيم و در دست شان عصايی بود‪ ،‬پس سر شانرا به زير انداخته و‬
‫با ع صايی که سرش کج بود بزم ي زده و فرمود که هيچکدام از ش ا ني ست‪ ،‬م گر اين که از‬
‫جايش از جهنم و بشت نوشته شده است‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم آيا بر نوشتهء مان "درلوح الحفوظ" اعتماد‬
‫نکنيم؟‬
‫فرمود‪ :‬ع مل کن يد‪ ،‬زيرا برای هر کس آن چه که برای آن آفريده شده آماده گش ته و‬
‫تام حديث را ذکر نود‪.‬‬

‫‪ -161‬باب دعا برای مرده بعد از بگور سپردنش و نشست بر سر قب او و دعا بر‬
‫وی و آمرزش خواست و قرائت خواندن‬

‫‪ -946‬عن أب عَمْرو وقيل‪ :‬أبو عبد اللّه‪ ،‬وقيل‪ :‬أبو َليْلى عُثْمَا ُن بن َعفّا نَ رضي اللّه‬
‫ت وقَ فَ علَيه‪ ،‬وقال‪« :‬استغ ِفرُوا‬
‫غ من دفن الَيّ ِ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم إذا فرَ َ‬
‫ب َ‬
‫عنه قال‪ :‬كا َن النّ ّ‬
‫ت فإّنهُ الن يُسأَ ُل » ‪ .‬رواه أبو داود‪.‬‬
‫لخِيكُم و َسلُوا َلهُ التّثبي َ‬

‫‪ -946‬از ا بو عمرو و گف ته شده ا بو ع بد ال و گف ته شده ا بو ليلی عثمان بن عفان‬


‫رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫چون پيامب صلی ال عليه وسلم از دفن مردهء فراغت می يافت‪ ،‬بر قبش ايستاده و‬
‫مـی فرمود‪ :‬برای برادر خويـش آمرزش طلبيـد و برای او ثابـت ماندن (بر کلمهـء توحيـد) را‬
‫بواهيد‪ ،‬زيرا او الن مورد بازپرسی قرار می گيد‪.‬‬

‫‪ -947‬و عن عمرو بن العاص ر ضي اللّه ع نه قال‪ :‬إذا دفنتمُو ن‪ ،‬فأقيموا َحوْل قَبِي‬
‫سمُ لْمُ ها َح ت أَ سْتَأِنسَ ِب كم‪ ،‬وأَعْلم ماذا ُأرَاجِ عُ بِ هِ رُ سُلَ ربّ ي‪ .‬رواه‬
‫حرُ َجزُور‪ ،‬وُيقَ ّ‬
‫َقدْ َر ما تُن َ‬
‫مسلم‪ .‬وقد سبق بطوله‪.‬‬

‫‪ -947‬از عمرو بن العاص رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫‪576‬‬

‫چون مرا د فن کرد يد‪ ،‬به اطراف قبم به انداز هء که شترها يی ذ بح شده و گوش تش‬
‫تق سيم می شود‪ ،‬باي ستيد تا با ش ا ا نس گرف ته و بدا ن که با فر ستاده های پروردگارم به چه‬
‫نوی روبرو می شوم‪.‬‬

‫‪ -162‬باب در مورد صدقه دادن در عوض مرده و دعا برايش‬

‫خوَانِنَا‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَالّذِينَن جَاؤُوا مِن بَعْدِهِمْن يَقُولُونَن َربّنَا اغْ ِفرْ لَنَا وَلِ ْ‬
‫سبَقُونَا بِالِْيمَانِ} الحشر‪١٠ :‬‬
‫الّذِينَ َ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و نيز آنان راست که پس از مهاجران و انصار آمدند و ميگويند‪:‬‬
‫پروردگارا ما و برادران ما را که بر ما پيشی گرفتند به ايان آوردن‪ ،‬بيامرز‪ .‬حشر‪10 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم إنّ ُأمّي‬


‫ب َ‬
‫ل قال للنّ ّ‬
‫ش َة رَض يَ اللّ هُ َع ْنهَا أَنّ رَجُ ً‬
‫‪ -948‬وعَ نْ عائِ َ‬
‫ص ّدقْتُ عَ ْنهَا؟ قال‪َ « :‬نعَ ْم »‪.‬‬
‫ص ّدقَت‪ ،‬فَهَل لَا من َأ ْجرٌ إن ت َ‬
‫سهَا وَُأرَاهَا لو تَ َكلّمَت‪ ،‬تَ َ‬
‫افتُلتَ تْ َنفْ ُ‬
‫متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -948‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که‪:‬‬


‫مردی به پيامب صلی ال عليه وسلم گفت‪ :‬که مادرم وفات يافت و گمان می کنم که‬
‫اگر حرف می زد صدقه می داد‪ ،‬پس اگر عوض او صدقه دهم آيا برای او ثوابی می رسد؟‬
‫فرمود‪ :‬بلی!‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬إذا‬


‫‪ -949‬وعن أب ُهرَْيرَ َة رَض يَ اللّه عَنْ هُ أنّ ر سُول اللّ ِه َ‬
‫مَاتَ النسَانُ انقطَعَ ع َملُهُ إ ّل مِنْ ثَلث‪ :‬صَد َقةٍ جاريَة‪ ،‬أوْ عِلم يُ ْنَتفَعُ بِه‪َ ،‬أ ْو وََل ٍد صَالٍ يَدعُو له »‬
‫رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -949‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬چون انسان بيد‪ ،‬عمل او قطع می شود‪ ،‬جز‬
‫در سه چيز‪:‬‬
‫صدقهء که جاری باشد‪.‬‬
‫‪577‬‬

‫يا عملی که از آن سود برند‪.‬‬


‫يا فرزند صالی که برای او دعا کند‪.‬‬

‫‪ -163‬باب ستايش مردم از مرده‬

‫صلّى الُ‬
‫س رضي اللّه عنه قال‪ :‬مرّوا َبنَازَة‪َ ،‬فأَثنَوا َع َل ْيهَا خَيا فقال النبّ َ‬
‫‪ -950‬عن أَن ٍ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪«:‬‬
‫ب َ‬
‫ت » ‪ ،‬ث مرّوا ِبأُ ْخرَى ‪َ ،‬فأَثَنوْا عليها َشرّا‪َ ،‬فقَال النَّ ّ‬
‫َعلَيْهِ و َسلّم‪ « :‬وَجَبَ ْ‬
‫ْهـ خَيا‪،‬‬
‫ُمـ علَي ِ‬
‫ِيـ اللّه عَنْه‪ :‬مـا وجبَت؟ قَال‪ « :‬هذا أَثنَيت ْ‬
‫ابنـ الَطّاب رَض َ‬
‫َتـ » فَقَال عُمرُ ُ‬
‫وَجب ْ‬
‫َفوَجب تْ لَ هُ الّنةُ‪ ،‬وهذا أَثنَيتُم عل يه شرّا‪َ ،‬فوَجب تْ لَ هُ النًّارُ‪ ،‬أنتُم ُشهَداءُ اللّ هِ ف الر ضِ»‪ .‬متف قٌ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ -950‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫آنان بر جنازه ای گذشته و بر او ثنای نيک گفتند‪ .‬پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪:‬‬
‫وا جب شد! باز بر جنازه ای ديگری گذش ته و او را به بدی ياد کرد ند‪ ،‬پيا مب صلی ال عل يه‬
‫وسلم فرمود‪ :‬واجب شد!‬
‫عمر بن الطاب رضی ال عنه گفت‪ :‬چه واجب شد؟‬
‫فرمود‪ :‬شخصی را که به نيکوئی ستوديد‪ ،‬بر او بشت واجب شد و ديگری را که به‬
‫بدی ياد کرديد‪ ،‬بر او دوزخ واجب شد‪ ،‬شا شاهدان خدا در زمي می باشيد‪.‬‬

‫ب رضي اللّه‬
‫ستُ إل عُ ْم َر بن الَطّا ِ‬
‫جلَ ْ‬
‫ت الدِينَة‪ ،‬فَ َ‬
‫‪ -951‬وعن أب السود قال‪َ :‬قدِمْ ُ‬
‫عنْ هُ فَمرّ تْ ِبهِ مْ جنَازة‪ ،‬فأُثنَ على صَاحِبها َخيْرا فقال عُمَر‪ :‬وج بت‪ ،‬ث ُمرّ بأُخْرى ‪ ،‬فَأثنِىَ على‬
‫صَاحِبِها خَيا‪ ،‬فَقَالَ عُمر‪ :‬وجبَت‪ ،‬ث ُمرّ بِالثّالِثَة‪َ ،‬فأُثنِ يَ على صاحبها َشرّا‪َ ،‬فقَال عُمر‪ :‬وجبت‪:‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬
‫ب َ‬
‫ي الؤمن ي؟ قال‪ :‬قُل تُ ك ما قال النّ ّ‬
‫قَالَ أَبُو ال سْود‪َ :‬فقُلت‪:‬و ما وجبَت يا أم َ‬
‫و َسلّم‪ «:‬أَيّمَا مُسلِم َش ِهدَ لهُ أَربعةٌ بِخَي‪ ،‬أَد َخلَهُ اللّه الّن َة » َفقُلنَا‪ :‬وثَلثَة؟ قال‪ « :‬وثَلَث ٌة » فقلنا‪:‬‬
‫واثنان؟ قال‪ « :‬واثنا ِن » ُث ّم ل نَسأَ ْلهُ عَن الواحِد‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -951‬از ابو السود رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫‪578‬‬

‫به مدينه وارد شده و در خدمت حضرت عمر رضی ال عنه نشستيم‪ .‬جنازهء از کنار‬
‫شان گذشته و از صاحبش به نيکوئی ياد شد‪ .‬عمر رضی ال عنه گفت‪ :‬واجب شد! باز جنازهء‬
‫ديگری از کنار شان گذشت و از صاحبش به بدی ياد شد‪ ،‬عمر رضی ال عنه گفت‪ :‬واجب‬
‫شد!‬
‫ابو السود گفت‪ :‬سپس گفتيم‪ :‬يا اميالؤمني چه واجب شد؟‬
‫گفت‪ :‬چنانچه پيامب صلی ال عليه وسلم گفته بود‪ ،‬گفتم‪ .‬هر مسلمانی که چهار نفر‬
‫برايش شهادت به خي و نيکی دهند‪ ،‬خداوند او را به بشت داخل می کند‪.‬‬
‫پس گفتيم‪ :‬و سه نفر؟‬
‫فرمود‪ :‬سه نفر‪.‬‬
‫باز گفتيم‪ :‬و دو نفر؟‬
‫فرمود‪ :‬و دو نفر‪ .‬سپس از يک نفر از وی نپرسيدي‪.‬‬

‫‪ -164‬باب فضيلت آنکه کودکان خردسالی از او می ميد‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ «:‬مَا مِ نْ‬


‫‪ -952‬عن أ نس ر ضي اللّه عَنْه قال‪ :‬قَال رَ سولُ اللّ ِه َ‬
‫مُسلِمٍ يَمُوتُ له ثلَثةٌ ل يَب ُلغُوا الِ ْنثَ إل أدخ َلهُ اللّه الّنةَ ِب َفضْل رحْ َمِتهِ إيّا ُهمْ » ‪ .‬متفقُ عليه‪.‬‬

‫‪ -952‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچ مسلمانی نيست که از او سه فرزند بيد‬
‫که بالغ نشده باشند‪ ،‬مگر اينکه خداوند به فضل و رحتش بر آنا او را به بشت داخل می‬
‫کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ «:‬ل‬


‫ض يَ اللّ هُ عنْ ُه قَال‪ :‬قَالَ رَ سُولُ اللّ هِ َ‬
‫‪ -953‬وعن أَب ُهرَْيرَةَ ر ِ‬
‫ح ّلةَ القَسَم » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫سهُ النّارُ إِ ّل تَ ِ‬
‫ي ثَلث ٌة مِنَ الوََلدِ ل تَ ّ‬
‫سلِمِ َ‬
‫يَمُوتُ لِ َح ٍد مِنَ الُ ْ‬

‫‪ -953‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪579‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه سه فرزند از يک مسلمان بيد‪ ،‬جهنم‬
‫او را لس نی کند‪ ،‬مگر در عوض حلل شدن از قسم‪.‬‬
‫ﮐ ﮑ ﮒ ﮓﮚ‬ ‫ش‪" :‬تلة القسسم" فرمودهسء خداونسد اسست کسه‬
‫و ورود گذش ت بر پلي ست که بر روی جه نم قرار دارد‪ .‬خداو ند ما را از‬ ‫‪:‬‬
‫افتادن در جهنم حفظ فرمايد‪.‬‬

‫صلّى‬
‫ل ْدرِيّ رَضِ يَ اللّ هُ َعنْ ُه قَال‪ :‬جَاءَ تِ امرأَ ٌة إِل رَ سُو ِل اللّ ِه َ‬
‫‪ -954‬وعن أَب سعيدٍ ا ُ‬
‫سكَ َيوْما َنأْتيكَ فيهِ‬
‫الُ َعلَيْ ِه و َسلّم فَقَالت‪:‬يا رَسُو َل اللّهِ َذهَبَ الرّجالُ بَديثِك‪ ،‬فاجْعَلْ لَنَا مِنْ َنفْ ِ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬
‫ُت َعلّمُنَا مِمّا َعلّمَ كَ اللّه‪ ،‬قَال‪ « :‬ا ْجتَ ِمعْ نَ َيوْ مَ َكذَا وَ َكذَا » فَاجْتَمَعْن‪َ ،‬فأَتَاهُنّ النب َ‬
‫و َسلّم َفعَلّمَهنّ مِمّ ا علّم هُ اللّه‪ ،‬ثُمّ قَال‪ « :‬ما مِنْكُنّ مِن ا ْمرََأةٍ ُت َقدّ مُ ثَلثةً م نَ الوََلدِ إِلّ كانُوا لَا‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم « وَاثْنَيْن » متف قٌ‬
‫حِجَابا م نَ النّار » فَقال تِ ا ْمرَأَ ٌة ‪ :‬وَاثني؟ َفقَا َل رَ سُو ُل اللّه َ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ -954‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫ز نی به حضور ر سول ال صلی ال عل يه و سلم آمده و گ فت‪ :‬يا ر سول ال صلی ال‬
‫عل يه و سلم مردان احاد يث و سخن های ش ا را برد ند‪ ،‬روزی برای ما تعي ي ن ا که در آن‬
‫خدمت شا بيائيم تا ما را از آنچه که خداوند برايت آموخته تعليم دهی‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬روز فلن و فلن جع شويد‪.‬‬
‫سپس پيامب صلی ال عليه وسلم نزد آنا آمده و آنان را از آنچه که خداوند به وی‬
‫آموختـه بود‪ ،‬تعليـم داده و باز فرمود‪ :‬کدام از شاـ کـه سـه فرزنـد را پيـش فرسـتد‪ ،‬برای او‬
‫حجابی از دوزخ اند‪.‬‬
‫زنی گفت‪ :‬و دو فرزند چطور؟‬
‫فرمود‪ :‬و دو فرزند‪.‬‬
‫‪580‬‬

‫‪ -165‬باب گريست و ترس‪ ،‬هنگام گذشت از کنار گور گنهکاران و جايگاه‬


‫هلکت آنان و اظهار نياز بدرگاه خداوند مهربان جل جلله و بيم دادن از غفلت از آن‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قَالَ لصْحَاِبهِ‬


‫‪ -955‬عَن ابْنِ ُعمَر رَضِيَ اللّه عَ ْنهُمَا أَنّ رسُولَ ال ّلهِ َ‬
‫َيعْ ن لّ ا َو صلُوا الِجْر‪ :‬دِيَارَ ثُود‪ « :‬ل َتدْ ُخلُوا عَلى َهؤُل ِء ا ُل َعذّبِيَ إِلّ أَ نْ تَكُونُوا بَا ِك ي‪َ ،‬فإِ نْ لْ‬
‫تَكُونُوا باكِي‪ ،‬فَل َتدْ ُخلُوا َعلَ ْيهِم‪ ،‬ل ُيصِيبُ ُكمْ مَا َأصَاَب ُهمْ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫جرِ قال‪ « :‬ل َتدْ ُخلُوا مَسَاكِنَ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم بِالِ ْ‬
‫وف رواية قال‪ :‬لّا مَ ّر رَسُو ُل اللّ ِه َ‬
‫صلّى الُ‬
‫اّلذِي َن َظلَمُوا أَْنفُ سَ ُهمْ أَ نْ يُ صِيب ُكمْ مَا أَ صَاَب ُهمْ إِلّ أَ نْ تَكُونُوا بَاكِيَ » ُثمّ قَنّع رَ سُولُ اللّ هِ َ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬رَأْ َسهُ َوأَ ْسرَعَ السّ ْيرَ حَت أَجَازَ الوَادي‪.‬‬

‫‪ -955‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم برای اصـحاب خويـش فرمود‪ :‬يعنـی چون بـه حجـر‬
‫سرزمي ثود رسيدند‪ ،‬بر اين عذاب شده ها داخل نشويد‪ ،‬جز اينکه گريان باشيد‪ .‬اگر گريان‬
‫نباشيد بر آنا داخل نشويد‪ ،‬تا آنچه به آنا رسيده به شا نرسد‪.‬‬
‫و در رواي تی آمده که چون ر سول ال صلی ال عل يه و سلم از کنار ح جر گذ شت‪،‬‬
‫فرمود‪ :‬دا خل نشو يد به سکونت گاههای ک سانی که بر خويش ت ظلم و ستم روا داشت ند‪ ،‬از‬
‫ب يم آنکه مبادا آنچه به آنا ر سيده‪ ،‬به ش ا بر سد‪ ،‬م گر اين که گريان باش يد‪ .‬سپس ر سول ال‬
‫صلی ال عليه وسلم سرش را پوشيده و بسرعت حرکت نود‪ ،‬تا از وادی گذشت‪.‬‬
‫‪581‬‬

‫كتاب آداب سفر‬


‫‪ -166‬باب مستحب بودن سفر در اول روز پنجشنبه‬

‫جف‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم َخرَ َ‬
‫ب َ‬
‫ب بن مالك‪ ،‬رَض َي اللّ هُ عنه‪ ،‬أَنّ الن ّ‬
‫‪ -956‬عن كع ِ‬
‫خرُجَ َي ْومَ الَمِيس‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫حبّ أَنْ يَ ْ‬
‫َغ ْزوَةِ تَبُوكَ َي ْومَ الَمِيس‪ ،‬وَكَانَ ُي ِ‬
‫ج إِ ّل ف يَوم‬
‫خرُ ُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يَ ْ‬
‫وف رواية ف الصحيحي‪ « :‬لقلّما كا َن رسو ُل ال ّلهِ َ‬
‫الَمِيسِ » ‪.‬‬

‫‪ -956‬از کعب بن مالک رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم در غزوهء تبوک روز پنجشنبه بيون آمد و دوست داشت‬
‫که در روز پنجشنبه بيون شود‪.‬‬
‫در رواي تی در صحيحي آمده که‪ :‬کم اتفاق می افتاد که ر سول ال صلی ال عل يه‬
‫وسلم جز در روز پنجشنبه بيون شوند (برای سفر)‪.‬‬

‫صلّى‬
‫ب رضي اللّه عنْه‪ ،‬أَنّ ر سُول اللّ هِ َ‬
‫خرِ ب ِن َودَا َعةَ الغا ِمدِيّ ال صّحا ّ‬
‫‪ -957‬وعن ص ْ‬
‫ث َسرِّيةً َأوْ جيشا ب َعَثهُم مِ نْ‬
‫الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬ال ّل ُهمّ بَارِ كْ ُلمّت ف بُكُورِها » وكَان إِذا بع َ‬
‫خرٌ تَاجِرا‪ ،‬وَكَا َن يَبْع ثُ تِجارت هُ َأوّلَ النّهار‪َ ،‬فأَثْرى وكَُث َر مالُه‪ .‬رواه أبو داود‬
‫َأوّ ِل الّنهَارِ وَكان ص ْ‬
‫والترمذيّ وقال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬

‫‪ -957‬از صخر بن وداعهء غامدی صحابی رضی ال عنه روايت شده که رسول ال‬
‫صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ « :‬ال ّلهُمّ بَارِ كْ ُلمّ ت ف بُكُورِ ها » بار خدا يا به صبحگاهان ام تم‬
‫برکت ده و چون سريه يا لشکری را می فرستاد‪ ،‬آنا را در اول روز می فرستاد‪ .‬صخر تاجر‬
‫بود و تارت خود را در اول روز می فرستاد‪ ،‬از اينرو ثروتند شده و مالش افزون گشت‪.‬‬

‫‪ -167‬باب مستحب بودن جستجوی هراه در سفر و امي ساخت يکی از خودشان‬
‫که از او فرمان برند‬
‫‪582‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪َ «:‬لوْ‬


‫‪ -958‬عَن ابْ نِ ُع َمرَ رضِ َي اللّه َع ْنهُما قَال‪ :‬قَا َل ر سُو ُل اللّه َ‬
‫أَ ّن النّاسَ َي ْعلَمُونَ مِنَ الوحْد ِة ما أَعَلمُ ما سَارَ رَا ِكبٌ ِبلَيْلٍ و ْحدَ ُه » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -958‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اگر مردم در مورد تنهائی آنچه که من می دان‪،‬‬
‫بدانند‪ ،‬هيچ سواره ای در شب تنها نواهد رفت‪.‬‬

‫‪ -959‬وعن عمرو بن ُشعَيْ بٍ‪ ،‬عن أَبيه‪ ،‬عن َجدّ ِه َرضِ َي اللّ هُ عَنْ هُ قَال‪ :‬قال رَ سُولُ اللّ هِ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ «:‬الرّاكِ بُ شَيطَان‪ ،‬والرّاكِبان شَيطَانان‪ ،‬والثّلَث ُة رَك بٌ »‪ .‬رواه أبو داود‪،‬‬
‫َ‬
‫والترمذي‪ ،‬والنسائي بأَسانيد صحيحة‪ ،‬وقال الترمذي‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬

‫‪ -959‬از عمرو بن شعيب‪ ،‬از پدرش از جدش رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬يک سوار شيطان است و دو سواره دو شيطان‬
‫اند و سه نفر جاعت بشمار می روند‪.‬‬
‫ش‪ :‬سفر تنهائی در شب منوع است‪ ،‬چون احتمال گزند و خطر در آن زياد است‪.‬‬
‫سفر تنهائی يکنفر يا دو نفر از آن جهت منوع است که احتمال ضرر در اين صورت ها‬
‫زياد است‪ .‬و اينکه يک سوار و دو سوار شيطان ناميده شود‪ ،‬مثل شيطان در جايهای خالی تنها‬
‫می باشد‪ .‬يا اينکه تنهائی و تفرد در سفر از کار شيطان است و اينکه سه نفر رکب ناميده شده‬
‫برای آن ست که با هم معاو نت کرده و می توان ند با هکاری و هياری هدي گر به مبارزه با‬
‫خطرات سفر برخيزند‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -960‬وعن أَب سعيدٍ وأَب هُريرةَ رض َي اللّهُ تعال َع ْنهُمَا قَال‪ :‬قَال رسولُ اللّ ِه َ‬
‫َعلَيْ هِ و َسلّم‪:‬إِذا َخرَج ثَلَث ٌة ف س َفرٍ فلُي َؤ ّمرُوا أَحد هم » حد يث ح سن‪ ،‬رواه أ بو داود بإ سنادٍ‬
‫حسن‪.‬‬

‫‪ -960‬از ابو سعيد و ابو هريره رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه سه نفر در سفری برآيند‪ ،‬بايد يکنفر را‬
‫بر خود امي سازند‪.‬‬
‫‪583‬‬

‫ش‪ :‬ا ين ا مر برای ا ستحباب ا ست‪ ،‬ماوردی در حاوی گف ته ا ست‪ :‬که ا ين ا مر برای‬
‫وجوب است‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪ « :‬خَيُ‬
‫ب َ‬
‫‪ -961‬وعن ابْ ِن عبّا سٍ رضِي اللّ هُ عَ ْنهُما عن الن ّ‬
‫ال صّحَابةِ َأرَْبعَة‪ ،‬وَخَ ْي ُر ال سّرايا َأرَْبعُمِائَة‪ ،‬و َخيُ الُيُوش َأرْبعةُ آلف‪ ،‬ولَن ُي ْغلَ بَ اثْنَا عشر َألْفا م نْ‬
‫ِقلّة » رواه أبو داود والترمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -961‬ابن عباس رضی ال عنهما روايت می کند که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬بتر ين رف قا و ياران چهار ا ند و بتر ين سريه ها‬
‫چهارصـد اسـت و بتريـن لشکرهـا چهار هزار نفـر اسـت و دوازده هزار هرگـز از کمـی بـه‬
‫شکست مواجه نی شود‪.‬‬

‫‪ -168‬باب آداب رفت و فرود آمدن و شب گذراندن و خواب در سفر و مستحب‬


‫بودن بشب رفت و رحت بر چهارپايان و مراعات مصلحت آن و دستور دادن به آنکه در‬
‫حقش تقصي ورزد تا حقش را ادا نايد‪ .‬روا بودن پشت سر سوار نودن بر مرکب اگر توان‬
‫آن را داشته باشد‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ «:‬إذا‬


‫‪ -962‬عن أَب ُهرَْيرَة رضِ َي اللّ هُ عَنْ هُ قال‪ :‬قال رَ سُولُ اللّ ِه َ‬
‫لدْب‪َ ،‬فأَ سْرِعُوا َعلَيْهَا‬
‫صبِ فَأعْطُوا الِبِلَ حظّهَا مِ نَ ا َلرْض‪ ،‬وإِذا سا َفرُْتمْ ف ا َ‬
‫سا َفرْتُم ف الِ ْ‬
‫السّ ْيرَ وَبادروا ِبهَا ِنقَْيهَا‪ ،‬وَإذا عرّسْتُم‪ ،‬فَاجتَنِبُوا الطّريق‪َ ،‬فإِّنهَا طرُقُ الدّواب‪ ،‬وَمأْوى الَوامّ باللّ ْيلِ‬
‫» رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -962‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬چون در زمينی نرم سفر کرديد‪ ،‬به شتر برهء‬
‫آن را از زمي بدهيد‪ ،‬وچون در زمي سخت سفر کرديد‪ ،‬بسرعت بر آن برويد و بشتابيد که‬
‫به مقصد خود برسيد‪ ،‬قبل از اينکه مغزش از کار بيفتد (از خستگی راه)‪.‬‬
‫و چون در شب فرود آمد يد‪ ،‬پس از راه بپرهيز يد‪ ،‬زيرا راه م سي چارپايان و جايگاه‬
‫گزندگان و خزندگان در شب است‪.‬‬
‫‪584‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم إِذا‬


‫‪ -963‬وعن أَب قَتَادةَ رض َي اللّ هُ عن هُ قَال‪ :‬كا َن رَسولُ اللّ ِه َ‬
‫ب ِذرَاعَهُ َووَضَ َع َرأْ َسهُ‬
‫ص َ‬
‫كا َن ف سفَر‪ ،‬فَ َعرّسَ بلَ ْيلٍ اضْطَجَعَ عَلى يَمينِهِ‪َ ،‬وإِذا َعرّس قُبيْ َل الصّبْحِ نَ َ‬
‫عَلى َكفّه‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -963‬از ابو قتاده رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫چون ر سول ال صلی ال عل يه و سلم در شب در سفر می بود‪ ،‬و در شب فرود می‬
‫آمد‪ ،‬به پلوی راستش می خوابيد و چون کمی قبل از صبح می خوابيد‪ ،‬دستش را بلند نوده‬
‫و سرش را در کف دستش می گذاشت‪( .‬تا خوابشان نبد)‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪َ «:‬علَيْكُ مْ‬


‫س رضي اللّه عن هُ قَال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫‪ -964‬وع نْ أَن ٍ‬
‫بِاْلدّلْجَة‪َ ،‬فإِنّ ا َل ْرضَ تُ ْطوَى بِاللّي ِل » رواه أبو داود بإسناد حسن‪ « .‬الدّلَة » السّ ْيرُ ف اللّيْل‪.‬‬

‫‪ -964‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بر شا باد که در شب برويد‪ ،‬زيرا زمي در شب‬
‫پيچيده می شود‪.‬‬
‫ش‪ :‬يعنی مسافت در شب زود طی می شود‪ ،‬بدون آنکه شخص احساس خستگی زياد‬
‫نايد‪ ،‬بر خلف روز‪.‬‬

‫‪ -965‬وع ْن أَب َث ْعلَبةَ الُشَنِي رَضي اللّه عن هُ قال‪ :‬كا َن النّاسُ إذا َنزَلُوا مَنْزلً َت َف ّرقُوا ف‬
‫ّعابـ‬
‫ِهـ الش ِ‬
‫ُمـ فـ َهذ ِ‬
‫وسـلّم‪ «:‬إن َت َفرّقَك ْ‬
‫ْهـ َ‬
‫صـلّى الُ َعلَي ِ‬
‫ّعابـ وا َل ْودِيةِ ‪ .‬فقالَ رسـول اللّه َ‬
‫الش ِ‬
‫ضهُ مْ إل بعْ ضٍ‪ .‬رواه‬
‫وَال ْودِية إِنّما ذلكُ ْم م نَ الشّيْطَان‪َ »،‬فلَ مْ ينْزلُوا ب ْع َد ذلك منْزلً إِلّ اْنضَمّ بَع ُ‬
‫أبو داود بإسناد حسن‪.‬‬

‫‪ -965‬از ابو ثعلبه رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫چون مردم در منلی فرود مـی آمدنـد‪ ،‬در راههای کوهـی و صـحراها پراکنده مـی‬
‫شد ند‪ .‬پس ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬هر آئي نه پراکنده شدن ش ا د رراههای‬
‫کوهی و بيابان ها کار شيطان است‪ .‬از اينرو بعد از آن به هيچ منلی فرود نيامدند‪ ،‬جز اينکه‬
‫بعضی در کنار بعضی ديگر جع می شدند‪.‬‬
‫‪585‬‬

‫ي الَعرو فِ باب نِ‬


‫‪ -966‬وعَ ْن َسهْلِ ب نِ عمرو‪ ،‬وَقي َل َسهْ ِل بن الرّبي عِ ب نِ عَمرو النْ صَار ّ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬
‫النْظَليّة‪ ،‬وهُو م نْ أهْل بَيْعةِ الرّضَوان‪ ،‬رض َي اللّه عنه قال‪ :‬مرّ رسول اللّ ِه َ‬
‫ي َقدْ لَحِ َق َظهْرُ هُ ببطْنِ ِه فقال‪ « :‬اّتقُوا اللّه ف هذه البهَائ مِ ا ُلعْجم ِة فَارْكبُوها صَالِحَة‪ ،‬و ُكلُوها‬
‫ببعِ ٍ‬
‫صالَة » رواه أبو داود بإسناد صحيح‪.‬‬

‫‪ -966‬از سهل بن عمرو‪ ،‬گفته شده سهل بن ربيع بن عمرو انصاری مشهور به ابن‬
‫حنظليه که وی از اهل بيعة الرضوان است‪ ،‬رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم از کنار شتری گذشتند که پشتش بکمرش چسبيده بود‬
‫(يعنی بی اندازه لغر بود) و فرمود‪ :‬از خداوند در بارهء اين چارپايان بی زبان بترسيد‪ ،‬بشکلی‬
‫درست بر آن سوار شويد و بنحوی درست آن را بوريد‪.‬‬

‫‪ -967‬وعَن أ ب جعفرٍ عبدِ اللّ هِ ب نِ جع فر‪ ،‬رض َي اللّه عنه ما قال‪َ :‬أرْدف ن ر سول اللّه‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ ،‬ذات َيوْم َخ ْلفَه‪ ،‬وَأ َسرّ إِلّ حدِيثا ل أُ َحدّث بِهِ أحَدا مِنَ النّاس‪ ،‬وكانَ أَحبّ‬
‫َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم لِحاجَتِ هِ َهدَ فٌ َأوْ حَائ شُ نَخل‪َ .‬يعْن‪ :‬حَاِئ طَ َنخْل‪:‬‬
‫مَا ا سْتَتَر بِ ِه رسول اللّه َ‬
‫رواه مسلم هكذا متصرا‪.‬‬
‫وزاد فِيهِـ الَبرْقانّ بإِسـناد مسـلم‪:‬هذا بعـد قوله‪ :‬حائشُـنَخْل‪َ :‬فدَخَلَ حَائطا ِلرَجُ ٍل منَـ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم جرْجرَ وذَرفَ تْ َعيْنَاه‪ ،‬فأَتَا هُ‬
‫ا َلنْصار‪ ،‬فإذا فِي هِ جَمَل‪َ ،‬فلَمّا رَأى رسو َل اللّه َ‬
‫ح َسرَاَت ُه أَي‪ :‬سنا َمهُ َو ِذ ْفرَا هُ فَ سكَن‪ ،‬فقال‪« :‬مَ نْ رَبّ هذا‬
‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم فَمَ سَ َ‬
‫ال نبّ َ‬
‫الَمَل‪ ،‬لِمَ ْن هَذا الَمَل؟ » فَجا َء فَت مِنَ الَنصَا ِر فقال‪ :‬هذا ل يا رسولَ اللّه‪ .‬فقال‪َ « :‬أفَل َتّتقِي‬
‫اللّه ف هذِ ِه البَهي َمةِ الت َملّكَ كَ اللّ هُ إياهَا؟ فإنّ هُ يَشْكُو إِلّ َأنّ كَ تُجِيعُ هُ َوُتدْئِبُ هُ »‪ .‬ورواه أبو داود‬
‫كروايةِ الَبرْقان‪.‬‬

‫‪ -967‬از ابو جعفر عبد ال بن جعفر رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم روزی مرا در پشت ستوری پشت سر شان سوار نوده‬
‫و بن سخنی را پنهانی گفتند که به هيچ يک از مردم نی گوي و بترين چيزی که رسول ال‬
‫صلی ال عليه وسلم دوست داشت برای رفع ضرورت خود را به آن بپوشاند‪ ،‬هدف (مراد از‬
‫آن چ يز بزرگ و بل ند ا ست‪ ،‬مان ند کوه و پشت هء ري گی و ساختمان) و باغ خر ما بود‪ .‬م سلم‬
‫رحه ال اين حديث را اينگونه کوتاه روايت نوده‪.‬‬
‫‪586‬‬

‫و برقا نی به ه ي ا سناد در آن افزوده که‪ :‬پس به باغ مرد ان صاری درآمده ودر آن‬
‫شتری را د يد و چون ش تر ر سول ال صلی ال عل يه و سلم را د يد‪ ،‬با نگ زد و ا شک ري ت‪.‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم پيشش آمده پشت و کوهانش و پشت گوشهايش را دست کشيد و‬
‫او آرام شد‪ .‬سپس فرمود‪ :‬صاحب اين شتر کيست؟ اين شتر مال کيست؟‬
‫جوان انصاری آمده و گفت‪ :‬اين شتر مال من است يا رسول ال صلی ال عليه وسلم!‬
‫فرمود‪ :‬آ يا در مورد ا ين حيوا نی که خدا ترا مالک آن نوده از پروردگار ن ی تر سی؟‬
‫زيرا او بن شکايت می کند که تو او را گرسنه نگه داشته و خسته اش می کنی‪ .‬و ابو داود‬
‫اين حديث را مانند روايت برقانی آورده است‪.‬‬

‫نسـبّحُ حَتّىـ َنحُلّ‬


‫ّهـ عن ْه‪ ،‬قال‪ :‬كُنّاـ إِذا َنزَلْنَا مَ ْنزِل‪ ،‬ل َ‬
‫َضيـ الل ُ‬
‫َنسـ ر َ‬
‫‪ -968‬وعـن أ ٍ‬
‫الرّحَال‪ .‬رواه أبو داود بإِسناد على شرط مسلم‪.‬‬

‫‪ -968‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫چون بنلی از منازل سـفر فرود مـی آمديـ‪ ،‬ناز نافله نیـ گزارديـ تـا بارهـا را مـی‬
‫گشودي‪.‬‬

‫‪ -169‬باب در مورد هکاری و هياری با رفيق و هراه‬

‫در اين باب احاديث زيادی آمده که گذشت و از جله حديث و ال فی عون العبد ما‬
‫کان العبد فی عون اخيه و حديث کل معروف صدقة و امثال آن است‪.‬‬

‫لدْريّ رَض يَ اللّه ع نه قال‪ :‬بين ما نَحْ ُن ف َس َفرٍ إِذ جَا َء رَجُلٌ‬
‫‪ -969‬و عن أَ ب سعيدٍ ا ُ‬
‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم‪«:‬مَ نْ‬
‫ص ِرفُ بَ صَرهُ يَمِينا وَ ِشمَال‪ ،‬فقال ر سول اللّه َ‬
‫على رَاحِلةٍ له‪ ،‬فَجعَلَ يَ ْ‬
‫كَا َن َمعَ هُ َفضْ ُل ظَهر‪َ ،‬فلْي ُعدْ بِ هِ على م نْ ل ظَهر له‪ ،‬ومَ ْن كا َن له فَضلُ زَاد‪َ ،‬فلْيَ ُعدْ بِ هِ عَلى مَ نْ ل‬
‫زَا َد له » َفذَ َكرَ مِنْ َأصْنافِ الال ما ذَ َكرَه‪ ،‬حَت َرأَينَا َأّنهُ ل حقّ ل َح ٍد منا ف فضْل‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -969‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫در اثنائيکه با پيامب صلی ال عليه وسلم در سفری بودي‪ ،‬ناگاه مردی که بر چارپايش‬
‫سوار بود آ مد و چش مش را به طرف را ست و چپ می گردا ند‪ ( ،‬تا ک سی را که بک مک‬
‫‪587‬‬

‫نيازمند باشد‪ ،‬ببيند) و رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسيکه سواريی زائد بر حاجتش‬
‫داشته باشد‪ ،‬بايد با کسيکه سواری ندارد‪ ،‬هکاری نوده و او را به پشت سرش سوار نايد‪ .‬و‬
‫کسيکه توشهء زائدی داشته باشد‪ ،‬بايد به کسی دهد که توشه ندارد‪ .‬و از انواع مال آنچه را‬
‫که يافت‪ ،‬ذکر نود تا اينکه گمان کردي برای هيچيک از ما حقی در زيادتی نيست‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َل ْيهِ و َسلّم َأنّه أَرادَ أَنْ َي ْغ ُزوَ‬


‫‪ -970‬وعنْ جابرٍ رضيَ اللّه عنه‪ ،‬عَنْ رسول ال ّلهِ َ‬
‫صمّ‬
‫شيَة‪َ ،‬فلْيَ ُ‬
‫ش َر ا ُلهَاجِرِي نَ والن صار‪ ،‬إِنّ مِ نْ إخ َونِكُم َقوْ ما‪ ،‬ليْس ل مْ مَال‪ ،‬وَل ع ِ‬
‫فقال‪ :‬يا معْ َ‬
‫أَحَد كم إِليْ هِ الرَ ُجلَيْ نِ َأوِ الثّلثَة‪ ،‬ف ما لحدِنَا م نْ ظهرٍ يْ ِملُ هُ إل عُقَب ٌة ي ْع ن َك ُعقْبَةٍ أَحَده مْ‪ ،‬قال‪:‬‬
‫ي أَو ثَلَثةً ما ل إل عُقبةٌ كعقَبةِ َأ َحدِهمْ مِنْ جَملي‪ .‬رواه أبو داود‪.‬‬
‫فَضَم ْمتُ إلّ اثْنَيْ ِ‬

‫‪ -970‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫آنضرت صلی ال عل يه و سلم اراد هء غزوه ( نبد) نوده و فرمود‪ :‬ای گروه مها جر و‬
‫انصار! هرآئينه در ميان برادران شا کسانی وجود دارند که نه مال دارند و نه هم قبيله ای‪،‬‬
‫پس بايد هر کدام شا دو يا سه نفر شانرا با خود بگيد و هيچکدام ما سواريی زائد نداشته که‬
‫ديگری را با خود بگيد‪ ،‬مگر پشت سر هر کدام‪ ،‬من دو نفر را با خود گرفتم‪ .‬گفت‪ :‬دو يا‬
‫سه نفر را با خود گرفتم‪ ،‬در حاليکه بر شترم فقط جای يک نفر را پشت سرم داشتم‪.‬‬

‫ي فَُيزْجِي‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم يَتَخلّف ف ال سِ ِ‬
‫‪ -971‬وع نه قال‪ :‬كا َن ر سول اللّ هِ َ‬
‫الضّعيف وُيرْدفُ ويدْعُو له‪ ..‬رواه أبو داود بإِسناد حسن‪.‬‬

‫‪ -971‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم در راه خود را به آخر می کشيد و به اين ترتيب ناتوان‬
‫و درمانده را رانده و ديگری را پشت سرش سوار نوده و برايش دعا می نود‪.‬‬
‫‪588‬‬

‫‪ -170‬باب در مورد آنچه چون برای رفت سفر بواهد بر مرکوبش سوار شود‬

‫و قال تعالی‪ { :‬وَالّذِي خَلَقَن ا َلْ ْزوَاجَن كُلّهَا وَجَ َعلَ لَكُم مّنَن الْفُلْكِن وَا َلْنْعَامِن مَا‬
‫ظهُورِهننِ ثُمّن تَذْ ُكرُوا نِ ْع َمةَ َربّكُمننْ إِذَا اسنْن َتوَ ْيتُمْ عَ َليْهننِ‬
‫علَى ُ‬
‫َترْكَبُونننَ{‪ِ }12‬لتَسنْن َتوُوا َ‬
‫خرَ لَنَنا هَذَا وَمَنا ُكنّانن لَهننُ مُ ْق ِرنِينننَ{‪ }13‬وَِإنّانن إِلَى َربّنَنا‬ ‫َوتَقُولُوا سنُنبْحانَ الّذِي سننَ ّ‬
‫َلمُنقَ ِلبُونَ{‪ }14‬الزخرف‪١٤ – ١٢ :‬‬

‫خداو ند می فرما يد‪ :‬و برای ش ا کش تی ها ساخت و از چارپايان چيزی را که بر آن‬


‫سوار شويد تا راست بنشينيد بر پشت مرکوب و ياد کنيد نعمت پروردگار خويش را و چون‬
‫بر آن راست نشستيد‪ ،‬و بگوئيد پاکيست خدائی را که مسخر ساخت برای ما اين مرکوب را‬
‫و نبودي بر آن توانا و ما بسوی پروردگار خويش باز خواهيم گشت‪ .‬زخرف‪14 – 12 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم كا نَ إِذا‬


‫‪ -972‬وعن اب ِن عمر رَضِ يَ اللّه عنهما‪ ،‬أَنّ رسولَ اللّه َ‬
‫خرَ لَنَا هذا وما كنّا له‬
‫ا سَْتوَى َعلَى بعِي هِ خَارجا إِل سفَر‪ ،‬كَّبرَ ثلثا‪ُ ،‬ثمّ قال‪« :‬سبْحا َن الذي س ّ‬
‫سأَُلكَ ف َس َفرِنَا هذا البّ والتّقوى ‪ ،‬ومِنَ العَ َم ِل ما َترْضى‬
‫مُقرنيَ‪ ،‬وَِإنّا إِل ربّنَا لُن َقلِبُونَ‪ .‬ال ّل ُهمّ ِإنّا نَ ْ‬
‫للِي َفةُ ف الهْلِ‪.‬‬
‫سفَر‪ ،‬وَا َ‬
‫‪ .‬ال ّل ُهمّ َهوّنْ علَيْنا س َفرَنَا هذا وَا ْطوِ عنّا ُب ْعدَه‪ ،‬ال ّل ُهمّ أَنتَ الصّا ِحبُ ف ال ّ‬
‫سفَر‪ ،‬وكآبةِ النظَر‪ ،‬وَسُوءِ النْقلَبِ ف الالِ واله ِل وَالوَل ِد » وإِذا‬
‫ال ّل ُهمّ إِنّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ وعْثَاءِ ال ّ‬
‫رجَعَ قَالُنّ وزاد فيِهن‪ « :‬آيِبونَ تَائِبونَ عَاِبدُون ِلرَبّنَا حَا ِمدُونَ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -972‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫چون رسول ال صلی ال عليه وسلم بر شترش قرار می گرفت تا برای سفر برآيد سه‬
‫خرَ لَنَا هذا‪ ...‬پاکيست ذاتی را که اين را‬
‫بار ال اکب گفته و بعد می فرمود‪ :‬سبْحانَ الذي س ّ‬
‫برای ما مسخر ساخته و ما بسوی پروردگار خود رجوع کننده اي‪ .‬بار خدايا ما در اين سفر‬
‫مان از تو ني کو کاری و تقوی و عملی را که می پ سندی طلب می کن يم‪ .‬بار خدا يا ا ين سفر‬
‫مان را بر ما آسان کن و دوريش را بر ما کوتاه ساز‪ ،‬بار خدايا تو در سفر هراه و در خانواده‬
‫سرپرستی‪ .‬پروردگارا! ما از سختی سفر و منظرهء غم انگيز و بدی نظر بد در مال و خانواده‬
‫و فرزند بتو پناه می جوييم‪.‬‬
‫و چون باز می گشت‪ ،‬آنرا گفته و می افزود‪ « :‬آيِبونَ تَائِبونَ عَاِبدُون ِلرَبّنَا حَا ِمدُونَ»‪.‬‬
‫‪589‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -973‬وعن عبد اللّه بن سرْجِس رضي اللّه عنه قال‪ :‬كان رسول اللّ هِ َ‬
‫و َسلّم إِذا سافر َيتَعوّذ مِن وعْثاءِ ال سفـر‪ ،‬وكآب ِة الُ ْن َقلَب‪ ،‬وال ْورِ بعْد ال َكوْن‪ ،‬ودعْوةِ ال ْظلُوم‪.‬‬
‫وسوءِ النْظَر ف الهْ ِل والَال‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -973‬از عبد ال بن سرجس رضی ال عنه روايت شده که گفت‪ :‬چون رسول ال‬
‫عزم سفر می نود از سختی سفر و باز گشت توأم با اندوه و باز گشت از استقامت يا زيادت‬
‫بسـوی نقصـان و دعای سـتميده و ديدن منظرهـء بـد در خانواده و مال بـه خداونـد پناه مـی‬
‫جست‪.‬‬

‫‪ -974‬و عن علِيّ بن ربيعة قال‪ :‬شَهدْ تُ عليّ بن أب طالب َر ضي اللّه عن هُ أُِت يَ بِداّبةٍ‬
‫لَِيرْكََبهَا‪ ،‬فَلما وضَع رِ ْجلَ هُ ف الرّكا بِ قال‪ :‬بِ سْم اللّه‪ ،‬فلَمّا ا سَْتوَى على َظهْرها قال‪ :‬الْمدُ للّ هِ‬
‫ث مرّات‪ُ ،‬ثمّ‬
‫خرَ لَنَا هذا‪ ،‬وما كُنّا لَ ُه مُقْرني‪ ،‬وإنّا إل ربّنَا لُنْقلِبُون‪ُ ،‬ثمّ قال‪ :‬ال ْمدُ للّهِ ثَل َ‬
‫الذي سَ ّ‬
‫ث مرّات‪ُ ،‬ثمّ قال‪ :‬سُبْحاَنكَ ِإنّي َظلَمْتُ َنفْسِي فَا ْغفِرْ ل ِإنّه ل ي ْغ ِفرُ الذّنُوب إِلّ‬
‫قال‪ :‬اللّه أَكْبُ ثَل َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ‬
‫ب َ‬
‫حكْت؟ قال‪ :‬رأَيتُ الن ّ‬
‫َأنْت‪ُ ،‬ثمّ ضحِك‪َ ،‬فقِيل‪ :‬يا أمِي ا ُل ْؤمِني‪ ،‬مِ نْ َأيّ شَيءٍ ضَ ِ‬
‫ضحِ كَ فقلت‪:‬يا رسول اللّ ِه مِ نْ أَيّ شَيء ضحكْت؟ قال‪ « :‬إِنّ َربّك‬
‫و َسلّم فَعل كَما فعلْت‪ُ ،‬ثمّ َ‬
‫سُبْحاَنهُ َيعْ جب مِ نْ عَبْده إذا قال‪ :‬ا ْغفِرِ ل ذنُو ب‪َ ،‬ي ْعلَ مُ َأنّ هُ ل ي ْغ ِفرُ الذّنُو بَ غَ ْيرِي » ‪ .‬رواه أ بو‬
‫داود‪ ،‬والترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسنٌ‪ ،‬وف بعض النسخ‪ :‬حسنٌ صحيح‪ .‬وهذا لفظ أَب داود‪.‬‬

‫‪ -974‬از علی بن ربيعه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫حاضر شدم با علی ابن ابی طالب رضی ال عنه در حاليکه ستوری برايش آورده شد‬
‫که بر آن سوار شود‪ ،‬چون پايش را به رکاب گذاشت‪ ،‬گفت‪ :‬بسم ال و چون به پشت آن‬
‫خرَ لَنَا هذا‪ ،‬وما كُنّا لَ ُه مُقْرني‪ ،‬وإنّا إل ربّنَا لُنْقلِبُون بعدا‬
‫قرار گرفت‪ ،‬گفت‪ :‬الْمدُ للّهِ الذي سَ ّ‬
‫سه بار المد ل و سپس سه بار ال اکب گفته و باز گفت‪ :‬سبحانک ِإنّي‪ ...‬پاکيست ترا من بر‬
‫نفس خويش ستم روا داشتم‪ ،‬پس مرا بيامرز جز تو کسی گناهان را نی آمرزد و سپس خنديد‬
‫و گفته شد‪ ،‬ای امي الؤمني از چه چيز خنديدی؟‬
‫گفت‪ :‬پيامب صلی ال عليه وسلم را ديدم که مثل من خنده نوده و گفتم‪ ،‬يا رسول‬
‫ال صلی ال عليه وسلم از چه چيز خنديدی؟‬
‫‪590‬‬

‫فرمود‪ :‬پروردگارت که پاکيست او را به شگفت می آيد از بنده اش زمانيکه می‬


‫گويد‪ :‬خدايا گناهان را بيامرز‪ ،‬در حاليکه می داند که غي از من کسی گناهان را نی آمرزد‪.‬‬

‫‪ -171‬باب تكبي گفت مسافر چون به تپه ها و امثال آن بلند شود و تسبيح گفتنش‬
‫چون به وادی ها و امثال آن فرود آيد و منع از زياد بلند کردن صدا‬

‫‪ -975‬عن جابرٍ ر ضي اللّه عن ُه قال‪ :‬كُنّ ا إِذا ص ِع ْدنَا َكّبرْنَا‪ ،‬وإِذا َنزَلْنَا سبّحْنا‪ .‬رواه‬
‫البخاري‪.‬‬

‫‪ -975‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫چون به بلندی ها بال می شدي تکبي و به پائي فرود می آمدي‪ ،‬تسبيح می گفتيم‪.‬‬
‫ش‪ :‬چون بسه بلندي ها بال می شديس‪ ،‬ت کبي می گفت يم يع نی عظمست وکسبيائی خدا را‬
‫مشاهده نوده از دريچهء علو حسی‪ ،‬علو معنوی را مشاهده می کردي‪.‬‬
‫و چون فرود می آمدي‪ ،‬تسبيح خدا را می گفتيم تا پاکی او را از آنچه به وی سزاوار‬
‫نيست‪ ،‬اعلن کنيم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم وجيُوشُ هُ‬


‫ب َ‬
‫‪ -976‬وعن ابن عُمر رضي اللّه عنهما قال‪ :‬كا نَ الن ّ‬
‫إِذا ع َلوُا الثّنَايَا كَّبرُوا‪ ،‬وَإذا هَبطُوا سَبّحوا‪ .‬رواه أبو داود بإسناد صحيح‪.‬‬

‫‪ -976‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم و لشکريانش چون به بلندی ها بال می رفتند‪ ،‬ال اکب‪ ،‬و‬
‫چون فرود می آمدند‪ ،‬سبحان ال می گفتند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم إذا قَفَل مِ نَ الجّ أَو العُ ْمرَةِ ُكلّما‬
‫‪ -977‬وعن هُ قال‪ :‬كا َن النّبِيّ َ‬
‫َأوْ ف عَلى ثَنِّيةٍ َأ ْو َفدْفَد َكبّر ثَل ثا‪ ،‬ثُمّ قال‪ « :‬ل إله إ ّل اللّه وَ ْح َد هُ ل َشرِي كَ لَه‪ ،‬لَ هُ ا ُللْك ولَ هُ‬
‫المْد‪ ،‬وَهُو على كلّ شَيءٍ َقدِ ير‪ .‬آيِبُو َن تَائِبُو نَ عاِبدُو َن سا ِجدُو َن ِلرَبّنَا حَا ِمدُون‪ .‬صدقَ اللّه‬
‫وَعْدهُ‪َ ،‬ونَصر عبْده‪َ ،‬و َه َزمَ الَحزَابَ و ْحدَه » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫سرَايا أَو الجّ أو العُمْرةِ ‪.‬‬
‫وف روايةٍ لسلم‪:‬إِذا َقفَل مِنَ اليُوشِ أو ال ّ‬
‫‪591‬‬

‫‪ -977‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫چون پيا مب صلی ال عليه و سلم از حج يا عمره باز می گ شت‪ ،‬هرگاه به گردن هء يا‬
‫بلنديی بال می شد‪ ،‬سه بار ال اکب گفته و باز می فرمود‪ :‬ل إله إلّ اللّه وَ ْحدَهُ‪ ...‬معبود برحقی‬
‫جز ال نيست که يکی است و وی را شريکی نيست‪ ،‬ملک وثنا خاص از آن اوست و او بر‬
‫هر چيز تواناست‪ ،‬ما بازگشتيم در حاليکه توبه کاران و پرستندگان و برای خدای مان سجده‬
‫کننده گانيم‪ .‬خداوند وعدهء خود را درست نود و بنده اش را نصرت داد وبه تنهائی احزاب‬
‫را به شکست رو برو ساخت‪.‬‬
‫و در رواي تی از م سلم آمده که‪ :‬چون از لشکر ها و سريه ها يا حج و عمره باز می‬
‫گشت‪ ،‬اين دعا را می خواند‪.‬‬

‫‪ -978‬وعن أَب هُرير َة رضي اللّ هُ عن هُ َأنّ رجلً قال‪ :‬يا رسول اللّه‪ ،‬إن ُأرِيدُ أَن أُسافِر‬
‫َفَأوْ صِنِي‪ ،‬قال‪َ « :‬علَيْ كَ بِتقوى اللّه‪ ،‬وَالتّكبي عَلى كلّ شَرفٍ َفلَمّا ولّي الرجُلُ قال‪« :‬اللّهمّ ا ْطوِ‬
‫لهُ الُبعْد‪َ ،‬و َهوّنْ عَليهِ السّفر » رواه الترمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -978‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که مردی گفت‪:‬‬


‫يا رسول ال صلی ال عليه وسلم می خواهيم سفر کنم‪ ،‬مرا توصيه فرما!‬
‫فرمود‪ :‬تقوای خدا پيشـه کـن و برـ بلندی تکـبي بگـو و چون آن مرد رفـت‪ ،‬فرمود‪:‬‬
‫خدايا راه دور را برايش کوتاه ساخته و سفر را بر وی آسان گردان‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -979‬وعن أَب موسى الَشعَريّ رضي اللّه عنه قال‪ :‬كنّا مَع النب َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬
‫ف َسفَر‪ ،‬فكنّ ا إذا أَش َرفْنَا على وادٍ َهلّلنَا وكَّبرْنَا وَارَْتفَع تْ َأ صوَاتنا فقالَ ال نب َ‬
‫ص ّم وَل غَائِبا‪ .‬إنّ ُه مَعكُم‪ ،‬إنّهُ َسمِيعٌ‬
‫و َسلّم‪ «:‬يا أَّيهَا الناس ارَْبعُوا عَلى َأْنفُ سِكم فَإنّكم ل تَدعو نَ َأ َ‬
‫قَريبٌ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -979‬از ابو موسی اشعری رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫ما با رسول ال صلی ال عليه وسلم می رفتيم و چون به بيابانی می رسيدي ل اله ال‬
‫ال و ال اکب می گفتيم و صدای ما بلند می شد‪ .‬پس پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬ای‬
‫‪592‬‬

‫مردم بر خود نر می کن يد‪ ،‬زيرا ش ا کر و غائ بی را ن ی خوان يد‪ ،‬او با ش ا ا ست‪ ،‬شنوا ا ست و‬
‫نزديک است‪.‬‬

‫‪ -172‬باب در مستحب بودن و دعا کردن در سفر‬

‫‪ -980‬عن أَ ب ُهرَْيرَ َة رَض يَ الُ عن هُ قال‪ :‬قال‪ :‬ر سولُ ال صلى ال عل يه و سلم‪((:‬‬
‫ثَل ثُ دَ َعوَا تٍ مُ سْتجَابَاتٌ ل َشكّ فِيهن‪ :‬دَ ْعوَ ُة الَظلوم‪َ ،‬ودَ ْعوَ ُة ال سَافِر‪َ ،‬ودَ ْعوَ ُة ال سَافِر‪َ ،‬ودَ ْعوَةُ‬
‫الوَاِلدِ عَلى وَل ِد هِ)) رواه أ بو داود والترمذي وقال‪ :‬حد يث ح سن‪ .‬ول يس ف روا ية أَ ب داود‪:‬‬
‫(( على وِلدِه))‪.‬‬

‫‪ -980‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬سه دعاء بدون شک قبول می شود‪:‬‬
‫دعای مظلوم‬
‫و دعای مسافر‬
‫و دعای پدر در حق فرزند‪.‬‬

‫‪ -173‬باب دعائی که هنگام ترس از ديگران خوانده می شود‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم كانَ‬


‫‪ -981‬عن أَب موسى الشعرِيّ رَضي اللّه عنهُ َأنّ رسول اللّ ِه َ‬
‫ك ف نورِهِم‪ ،‬ونعُوذُ بِك مِ ْن ش ُر ِورِه مْ » رواه أ بو داود‪،‬‬
‫ف قَوما قال‪ « :‬ال ّلهُمّ إِنّ ا نعلُ َ‬
‫إذا خَا َ‬
‫والنسائي بإسناد صحيح‪.‬‬

‫‪ -981‬از ابو موسی اشعری رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫چون رسول ال صلی ال عليه وسلم از قومی می ترسيد‪ ،‬می فرمود‪ :‬ال ّل ُهمّ إِنّا نع ُلكَ ف‬
‫نورِهِم‪ ...‬بار خدا يا ما ترا در برابر دشنان قرار می ده يم ( که ح فظ مان ک نی) و از شرارت‬
‫های شان بتو پناه می بري‪.‬‬
‫‪593‬‬

‫‪ -174‬باب دعائی که چون مسافر به منلی فرود آيد آن را می گويد‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫ت رسول اللّه َ‬
‫‪ -982‬عن خَولَة بن تِ حكي ٍم رَضي اللّ هُ عنها قالت‪:‬س ْع ُ‬
‫و َسلّم يقول‪« :‬مَنْ نَز َل مَنِ ًل ُثمّ قال‪ :‬أَعُوذُ بِ َكلِمات اللّهِ التّامّاتِ مِنْ َشرّ مَا َخلَق‪ ،‬لَمْ يضرّه شَ ْيءٌ‬
‫ك » رواه مسلم‪.‬‬
‫نِلهِ ذل َ‬
‫حتّى ي ْرتَحِل مِنْ م ِ‬

‫‪ -982‬از خوله بنت حکيم رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شنيدم که می فرمود‪ :‬آن که به منلی فرود آمده و‬
‫بگو يد‪ :‬أَعُوذُ بِ َكلِمات اللّ هِ‪ ...‬پناه می جو ي به کلمات تام هء خدا از شر آن چه آفريده ا ست‬
‫چيزی به او گزند نی رساند‪ ،‬تا از آن منل کوچ کند‪.‬‬
‫ش‪ :‬مراد از اين کلمات کلم صفت ازلی حق تعالی است‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْهِ و َسلّم إذا‬


‫‪ -983‬وعن ابن عمرو رَضي اللّه عنهمَا قال‪ :‬كا َن رسو ُل اللّهِ َ‬
‫سَافَ َر َفأَقبَ َل اللّيْلُ قال‪ :‬يَا َأرْ ضُ ربّي وَربّ كِ اللّه‪َ ،‬أعُوذُ بِاللّ هِ مِ ْن شرّ كِ و َشرّ ما فِيك‪،‬وشر ماخُل قَ‬
‫فيك‪ ،‬و َش ّر ما ي ِدبّ عليك‪ ،‬وأَعوذ باللّ هِ مِ نْ َشرّ أَس ٍد وَأَ سْود‪ ،‬ومِ نَ الّي ِة والعقرب‪َ ،‬ومِ نْ سَاكِنِ‬
‫الب َلدِ‪ ،‬ومِنْ واِل ٍد وما وَلَد » رواه أبو داود‪.‬‬

‫‪ -983‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫چون ر سول ال صلی ال عل يه و سلم سفر می کرد و شب می ر سيد می فرمود‪ :‬يَا‬
‫َأرْضُ ربّي وَربّكِ‪ ...‬ای زمي پروردگار من وتو ال است‪ ،‬از شر تو و شر آنچه در تست و شر‬
‫آنچه در تو آفريده شده و بر روی تو می خزد به خدا پناه می جوي‪ ،‬پناه می برم به خدا از شر‬
‫شي و سياه (هر آنچه به نظر رسيده و هنوز شر از آن می رود) و مار و عقرب و ساکن شهر‬
‫(جن) و پدر (ابليس) و آنچه زاده (شياطي)‪.‬‬

‫‪ -175‬باب استحباب شتافت مسافر بعد از اتام کارش برای بازگشت به خانه‬
‫‪594‬‬

‫س َفرُ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬ال ّ‬
‫‪ -984‬عن أَب ُهرَْيرَ َة رض َي اللّه عنهُ أَنّ رسول اللّ ِه َ‬
‫قِطْعةٌ مِن العذَاب‪ ،‬يْنَ عُ أَحدَ كم طَعامَه‪ ،‬و َشرَابَ هُ وََنوْمَه‪ ،‬فإذا قَضَى أَ َحدُكُ مْ َنهْمَتَ ُه مِ ْن َس َفرِه‪،‬‬
‫َفلْيُعَجّل إل َأ ْه ِلهِ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -984‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬سفر پاره ای از عذاب است که يکی از شا را‬
‫از خوردن و نوشيدن و خواب باز می دارد‪ ،‬هرگاه کدام يک از ش ا مق صودش را از سفرش‬
‫انام داد‪ ،‬بايد به سوی خانواده اش بشتابد‪.‬‬

‫‪ -176‬باب در وارد شدن مسافر به خانواده اش در روز و کراهيت وارد شدن در‬
‫شب بدون ضرورت‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬إذا أَطالَ‬


‫‪ -985‬عن جابرٍ رضي اللّه عن هُ أَنّ رسولَ اللّ ِه َ‬
‫ل»‪.‬‬
‫أَحدُكمْ الغَيْبةَ فَل ي ْطرُقنّ َأ ْه َلهُ لَيْ ً‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم نَ هى أَ نْ ي ْطرُ قَ الرّجُ ُل َأ ْهلَ هُ لَيْل‪ .‬متف قٌ‬
‫و ف روايةٍ أَنّ ر سول اللّه َ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ -985‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه غياب کداميک شا از خانواده اش دراز‬
‫شود‪ ،‬بايد که از طرف شب بانه اش نيايد‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که رسول ال صلی ال عليه وسلم منع کرد از اينکه مرد از طرف‬
‫شب به خانه اش بيايد‪.‬‬
‫ش‪ :‬هرگاه کسی بواهد بعد از سفر طولنی بانه اش بيايد‪ ،‬بايد قبلً خانواده اش را در‬
‫جريان آمدن خود بگذارد و ناگهانسی از طرف شسب بانسه اش داخسل نشود‪ ،‬تسا هسسرش خود را‬
‫برای وی کام ًل آماده نوده باشد‪ ،‬و غافلگي نشود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم وس ّلمَ ل‬


‫س رضي اللّه عن هُ قال‪ :‬كا َن رسولُ اللّه َ‬
‫‪ -986‬وعن أن ٍ‬
‫يطرُقُ َأ ْه َلهُ لَيْل‪ ،‬وكان َيأْتِيهمْ ُغدْو ًة َأوْ عشِّيةً ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫‪595‬‬

‫‪ -986‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم شب بانه اش وارد نی شد‪ ،‬بلکه اول صبح يا سر شب‬
‫نزد شان می آمد‪.‬‬

‫‪ -177‬باب در مورد آنچه مسافر بعد از باز گشت و ديدن شهرش می گويد‬

‫در اين مورد حديث ابن عمر رضی ال عنهما است که قبلً در "باب تکبي السافر اذا صعد‬
‫الثنايا" گذشت‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ ،‬حَتّى إذا‬


‫س رَضي اللّ هُ عن هُ قال‪َ :‬أقَْبلْنَا مَ عَ النّبِيّ َ‬
‫‪ -987‬وعن أَن ٍ‬
‫كُنّا بِ َظ ْه ِر ا َلدِيَن ِة قال‪ « :‬آيِبُون‪ ،‬تَائِبُون‪ ،‬عَابِدون‪ِ ،‬لرَبّنَا حَا ِمدُونَ » فلمْ يزلْ يقولُ ذلك حتّى َقدِمْنَا‬
‫الدينةَ» رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -987‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫با پيامب صلی ال عليه وسلم باز گشتيم – يعنی از خيب – تا اينکه بايی رسيدي که‬
‫مدينه منوره را ديدي‪ ،‬فرمود‪ « :‬آِيبُون‪ ،‬تَائِبُون‪ ،‬عَابِدون‪ِ ،‬لرَبّنَا حَا ِمدُو نَ »‪ .‬و اين را پيوسته می‬
‫گفت تا به مدينه رسيدي‪.‬‬
‫‪596‬‬

‫‪ -178‬باب استحباب نست رفت مسافر پس از بازگشت به مسجدی که نزديک‬


‫خانه اش است و ادای دو رکعت ناز در آن‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم كانَ إذا‬


‫ك رضي اللّه عنهُ أَن رسو َل اللّهِ َ‬
‫‪ -988‬عن كعب ب ِن مال ٍ‬
‫ج ِد فَركع فِيهِ رَكْعتَيْن‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫َقدِ َم مِنْ سَفرٍ بَدَأ بالَسْ ِ‬

‫‪ -988‬از کعب بن مالک رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫چون رسول ال صلی ال عليه وسلم از سفر می آمد‪ ،‬از مسجد شروع نوده و در آن‬
‫دو رکعت ناز می گزارد‪.‬‬

‫‪ -179‬باب در حرام بودن تنها سفر کردن زن‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ «:‬ل‬


‫‪ -989‬عن أَ ب ُهرَيرَ َة ر ضي اللّه عن ُه قَال‪ :‬قَا َل رَ سُو ُل اللّ هِ َ‬
‫حلّ لمْرَأَة ُت ْؤمِنُ بال ّل ِه وَاليَومِ ال ِخرِ تُسَافِ ُر مَسِيَةَ َي ْو ٍم وَلَ ْي َلةٍ إ ّل مَ َع ذِي مْرمٍ عل ْيهَا » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫يَ ِ‬

‫‪ -989‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬روا نيست برای زنی که به خدا و روز آخرت‪،‬‬
‫ايان داش ته با شد‪ ،‬اين که به اندازه ای م سافت يک شبا نه روز سفر نا يد‪ ،‬م گر هراه ک سيکه‬
‫برايش مرم است‪.‬‬
‫ش‪ :‬م سمای سفر برای زن به تنهائی حرام ا ست و اين که يک شبا نه روز گف ته‪ ،‬برای‬
‫آنست که اغلب سفر از آن کمتر نی باشد و اما سفر با مارم و خدمتگار امي جواز دارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يقول‪ « :‬ل‬


‫‪ -990‬وعن اب ِن عباسٍ رضي اللّه عنهما أنه سع النب َ‬
‫يلُونّ رَجُ ٌل بامْرأ ٍة إِل ومَعَهَا ذُو مْرم‪ ،‬ول تُسـَافِ ُر الرَْأةُ إِ ّل مع َـ ذِي مْرمٍـ » فقال لَهُـ رَجُل‪ :‬يـا‬
‫رسو َل اللّهِ إنّ امْرأت خَرجتْ حاجّة‪ ،‬وِإنّي اكْتُتِبْتُ ف َغزْوةِ َكذَا و َكذَا؟ قال‪« :‬انْطلِـ ْق فَحُجّ مع‬
‫ك » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫امْرأَِت َ‬

‫‪ -990‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت می کند که‪:‬‬


‫‪597‬‬

‫وی از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيد که می فرمود‪ :‬هيچ مردی يا زنی خلوت‬
‫نکند‪ ،‬مگر اينکه با وی مرمی باشد – و زن سفر نکند‪ ،‬مگر هراه کسيکه مرمش است –‬
‫سپس مردی گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم زن بقصد حج بيون آمده و نام من در‬
‫زمرهء کسانی نوشته شده که به غزوهء فلن و فلن می روند‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬برو با زنت حج کن‪.‬‬
‫‪598‬‬

‫كتاب فضائل‬
‫‪ -180‬باب فضيلت خواندن قرآن‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم يقول‪:‬‬


‫‪ -991‬عن أَب أُمامَ َة رضي اللّه عن هُ قال‪ :‬سِعتُ رسو َل اللّ هِ َ‬
‫« ا ْق َرؤُا ال ُقرْآ َن فإِّنهُ َيأْت َيوْم القيامةِ َشفِيعا لصْحاِب ِه » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -991‬از ابو امامه رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شنيدم که می فرمود‪ :‬قرآن را تلوت کن يد‪ ،‬زيرا‬
‫قرآن در روز قيامت آمده و برای يارانش شفاعت می کند‪.‬‬
‫ش‪ :‬مراد از ياران و رفقای قرآن کسانی هستند که قرآن را خوانده و بدان مشغول بوده و‬
‫به اوامر و نواهی آن اهتمام ورزند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -992‬وعَن الّنوّا سِ ب ِن سَمعانَ رض يَ اللّه عن هُ قال‪ :‬سِعتُ رسول اللّ هِ َ‬
‫و َسلّم يقول‪ُ« :‬يؤْتى ي ْومَ القِيامةِ باْل ُقرْآ ِن وََأ ْه ِلهِ الذِين كانُوا يعْ َملُو َن ِبهِ ف الدّنيَا تَقدُمهُ سورة الب َقرَةِ‬
‫وَآل عِمرَان‪ ،‬تَاجّانِ عَنْ صاحِِبهِمَا » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -992‬از نواس بن سعان رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬در روز قيامت قرآن و اهلش و‬
‫کسانيکه در دنيا به آن عمل می کردند‪ ،‬آورده می شوند که در پيشاپيش شان سورهء بقره و‬
‫آل عمران قرار داشته و از سوی صاحب خويش مادله می کنند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -993‬وعن عثما َن بن عفا نَ رض يَ اللّه عن ُه قال‪ :‬قالَ رسولُ اللّهِ َ‬
‫« خَيكُم مَنْ َت َع ّلمَ ال ُقرْآ َن وَعلّمهُ رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -993‬از عثمان بن عفان رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بترين شا کسيست که قرآن را آموخته و آن‬
‫را تعليم دهد‪.‬‬
‫‪599‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -994‬و عن عائ شة ر ضي اللّه عن ها قالت‪ :‬قال ر سولُ اللّ هِ َ‬
‫سفَر ِة الكرَا مِ البرَة‪ ،‬والذي يق َرأُ ال ُقرْآ نَ ويتََتعْتَ عُ فِي هِ َوهُو‬
‫اّلذِي يَقرَأُ ال ُقرْآ َن وَهُو ما ِهرٌ بِ هِ م عَ ال ّ‬
‫ق له أجْران » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫عليهِ شَا ّ‬

‫‪ -994‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ک سيکه قرآن را می خوا ند در حالي که بدان‬
‫مهارت دارد‪ ،‬هراه با فرشتهء (سفي بسوی رسل عليهم السلم) بزرگوار‪ ،‬فرمانبدار است و‬
‫آن که قرآن می خوا ند و در خواندن آن تکل يف بر او وارد شده و بر او سخت ا ست برای او‬
‫دو مزد است‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ هِ‬


‫‪ -995‬و عن أَ ب مو سى الشْعريّ ر ضي اللّه عن هُ قال‪ :‬قال ر سولُ اللّ هِ َ‬
‫و َسلّم‪ « :‬مثَ ُل الؤم نِ اّلذِي ي ْقرَأُ القرآ نَ مث ُل الُْترُجّ ة‪ :‬ريهَا َطيّ بٌ وطَعمُهَا حلْو‪ ،‬ومثَ ُل الؤم نِ‬
‫الّذي ل َي ْقرَأُ ال ُقرْآنَ كَمثَ ِل التّمرة‪ :‬ل رِيح لَا وطعْ ُمهَا حلْو‪ ،‬ومثَ ُل الُنَافِق الذي َي ْقرَأُ القرْآنَ كَمثَلِ‬
‫لنْ َظلَة‪ :‬لَيْ سَ لَها رِي حٌ‬
‫ب و َطعْمُهَا مر‪ ،‬ومَثَ ُل الُنَافِ قِ الذي ل َي ْقرَأُ القرآ نَ كَمَثلِ ا َ‬
‫الرّيانَة‪ :‬رِيها طَيّ ٌ‬
‫وَطَعمُهَا ُمرّ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -995‬از ابو موسی اشعری رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مؤمنی که قرآن را تلوت می کند‪ ،‬مانند ترنی‬
‫است که بوی آن خوش است و طعم آن نيز شيين‪ .‬مؤمنی که قرآن را تلوت نی کند‪ ،‬مانند‬
‫خرما است که بويی ندارد‪ ،‬ولی طعم آن شيين است و منافقی که قرآن را تلوت می کند‪،‬‬
‫مانند ريان است که بوی آن خوش است‪ ،‬ولی طعم و مزهء آن تلخ است‪ .‬منافقی که قرآن را‬
‫تلوت نی کند‪ ،‬مانند حنظل است که بويی ندارد و طعم آن هم تلخ است‪.‬‬
‫ش‪ :‬با توجه به احاديث زيادی که در مورد فضيلت قرائت قرآن کري آمده‪ ،‬بايد متذکر‬
‫شد که متأسفانه امروز چنان مردم ما در گيو دار از مسائل دنيا قرار گرفته اند که خواندن قرآن‬
‫و تف کر بدان از د هن ب سياری گري ته که با يد علمای گرام و داعيان ملص در صحبت عام شان‬
‫بصوص در روزهای جعه مردم را بدان متوجه سازند‪( .‬مترجم)‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪ « :‬إِنّ‬


‫‪ -996‬وعن عم َر بن الطا بِ رضي اللّه عن هُ أَنّ النّبِيّ َ‬
‫اللّه يرفَعُ بِهذَا الكتاب أَقواما ويضَعُ ِبهِ آخَرين » رواه مسلم‪.‬‬
‫‪600‬‬

‫‪ -996‬از عمر بن خطاب رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خداوند به وسيلهء اين کتاب (قرآن) مردمانی را بال‬
‫می برد (آناني که بدان ايان آورده و ع مل می کن ند) و عد هء دي گر را بدان پ ست می ک ند‬
‫(کسان که بدان ايان ندارند و يا به آن عمل نی کنند)‪.‬‬

‫سدَ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪ « :‬ل حَ َ‬
‫‪ -997‬وع ِن ابن عمر رضي اللّه عنهما عن النّبِيّ َ‬
‫إ ّل ف اثنَتَيْن‪ :‬رجُ ٌل آتَا ُه اللّه القُرآن‪ ،‬فه َو يقو مُ بِ هِ آناءَ اللّيلِ وآنَاءَ الّنهَار‪ ،‬وَرجُلٌ آتَا هُ اللّه مال‪،‬‬
‫فهُو يُ ْنفِقهُ آنَاءَ اللّ ْي ِل وَآنَاءَ النهارِ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -997‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬غبطه ای جز در دو چيز نيست‪ ،‬مردی که خداوند‬
‫برايش قرآن را داده است (يعنی حفظش را بر او آسان نوده)‪ ،‬پس او به آن در ههء لظات‬
‫شب و روز ع مل می ک ند و مردي که خدا به او مالی داده و او آن را در ه هء لظات شب و‬
‫روز خرج و مصرف می کند‪.‬‬

‫‪ -998‬وع نِ البُراء ب نِ عَازِ بٍ رض َي اللّه عَنه ما قال‪ :‬كَا َن رَجلٌ َي ْقرَُأ سورةَ الكَهْف‪،‬‬
‫ج َعلَت تَدنو‪ ،‬وجع َل فَر سُه ي ْنفِر مِنها‪َ .‬فلَمّ ا َأ صبح‬
‫وَعِ ْندَه فَر سٌ مَربو طٌ بِشَطََنيْ ِن فََتغَشّته سَحَاَب ٌة فَ َ‬
‫ك فقال‪ « :‬تِل كَ ال سّكِيَنةُ تََنزّل تْ للقُرآ ِن » متف قٌ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪َ .‬فذَ َكرَ له ذل َ‬
‫أَتَى النّبِيّ َ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ -998‬از براء بن عازب رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫مردی بود که سورهء کهف را می خواند (وی اسيد بن حضي بود) و در کنارش اسبی‬
‫بود که به دو طناب بسته بود و ابری بر سرش آمده و شروع به نزديک شدن نود که اسبش‬
‫از آن هراس نود‪ .‬چون صبح نود خدمت پيامب صلی ال عليه وسلم آمده و اين موضوع را به‬
‫او گفت‪ .‬آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آن آرامش است که بواسطهء قرآن فرو آمده‬
‫بود‪.‬‬
‫‪601‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ :‬م نْ‬


‫‪ -999‬وعن ابن مسعودٍ رض َي اللّه عن ُه قال‪ :‬قال رسولُ اللّ هِ َ‬
‫ِفـ‬
‫َهـ حسـنَة‪ ،‬والسـَنةُ بِعشرِ أَمثَالِهَا ل أَقول‪ :‬ال حَرف‪ ،‬وَلكِن‪ :‬أَل ٌ‬
‫ّهـ فل ُ‬
‫ِنـ كتاب الل ِ‬
‫قرأَ حرْفا م ْ‬
‫ح ْرفٌ‪ ،‬ولمٌ حرْف‪ ،‬ومَِيمٌ ح ْرفٌ » رواه الترمذي وقال‪ :‬حديث حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -999‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسيکه يک حرف از کتاب خدا را بواند‪ ،‬بر‬
‫او يک نيکی است و نيکی به ده چند آن‪ ،‬نی گوي که ال يک حرف است‪ ،‬بلکه الف يک‬
‫حرف است و لم يک حرف و ميم يک حرف‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -1000‬وع ِن اب ِن عبا سٍ رض َي اللّه عنهما قال‪ :‬قال رسولُ اللّ هِ َ‬
‫لرِ بِ » رواه الترمذي وقال‪ :‬حديث حسن‬
‫«إنّ الّذي لَيس ف َج ْوفِ هِ شَ ْي ٌء مِ نَ القُرآ ِن كالبي تِ ا َ‬
‫صحيح ‪.‬‬

‫‪ -1000‬ابن عباس رضی ال عنهما روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه در دلش چيزی از قرآن نيست‪ ،‬مانند خانه‬
‫ای ويران است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫ب َ‬
‫ص رضي اللّه عَنهما ع نِ الن ّ‬
‫‪ -1001‬وعن عب ِد اللّ هِ ب نِ عَمْرو بن العا ِ‬
‫و َسلّم قال‪ُ « :‬يقَالُ لِصاحبِ اْل ُقرَآن‪ :‬اقْرأْ وَارْتَ ِق َورَتّلْ كَما كُ ْنتَ ُت َرتّلُ ف الدّنْيَا‪ ،‬فَإ ّن م ْنزِلََتكَ ِعنْد‬
‫آ ِخرِ آي ٍة َت ْق َرؤُهَا » رواه أبو داود‪ ،‬والترْمذي وقال‪ :‬حديث حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -1001‬از عبد ال بن عمرو بن عاص رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬برای صاحب قرآن گف ته می شود‪ ،‬بوان و به پله‬
‫های بشـت بال رو و تلوت کـن‪ ،‬چنانچـه در دنيـا تلوت مـی کردی‪ ،‬زيرا مقام تـو در نزد‬
‫آخرين آيه ای است که آن را می خوانی‪.‬‬

‫‪ -181‬باب امر به مواظبت و مافظت بر قرآن و بيم دادن از عرضه نودن آن به‬
‫‪602‬‬

‫فراموشی‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬تَعا َهدُوا‬


‫‪ -1002‬عَ نْ أَب مُو سَى رضِ يَ اللّه عن ُه عن النّبِيّ َ‬
‫هذا اْلقُرآنَ َفوَالّذي َن ْفسُ مُح ّمدٍ بِيدِهِ َلهُو أَ َشدّ َت َفلّتا مِنَ الِِبلِ ف ُع ُقلِها » متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -1002‬از ابو موسی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مواظبت کنيد بر اين قرآن‪ ،‬پس سوگند به ذاتی که‬
‫جان ممد صلی ال عليه وسلم در دست اوست‪ ،‬که قرآن زودتر می گريزد (از اذهان) تا شتر‬
‫در زانو بند آن‪( .‬که هرگاه زانو بندش باز شود‪ ،‬با سرعت می گريزد)‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪« :‬‬


‫‪ -1003‬وع ِن ابْ نِ ُع َمرَ رَضِي اللّه عنه ما أَنّ ر سولَ اللّه َ‬
‫ت»‬
‫ِإنّمَا مَثَ ُل صا ِحبِ اْل ُقرْآ نِ كَمََثلِ الِِب ِل الُع ّقلَة‪ ،‬إِ نْ عَاهَد عَليْ ها َأمْ سَ َكهَا‪ ،‬وإِ نْ أَ ْط َلقَهَا‪َ ،‬ذهَبَ ْ‬
‫متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1003‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هر آئينه مثل حافظ قرآن مانند شتر زانو بند زده‬
‫ايست که اگر صاحبش بر او اهتمام کند او را نگه می دارد و اگر رهايش کند‪ ،‬می رود‪.‬‬

‫‪ -182‬باب استحباب خوش صدايی به قرآن و درخواست تلوت از شخص خوش‬


‫صدا و گوش دادن به آن‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يقول‪:‬‬


‫‪ -1004‬عَنْ أب ُهرَْيرَ َة َرضِيَ الُ عَنْهُ قال‪ :‬سِعتُ رسولَ الِ َ‬
‫ج َهرُ ِبهِ» متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ص ْوتِ يََتغَنّى بِاْل ُقرْآنِ يَ ْ‬
‫« مَا َأذِ َن الُ لِشَ ْي ٍء مَا َأذِ َن لِنَبِيّ حَسَنِ ال ّ‬

‫‪ -1004‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪:‬‬
‫خداوند به هيچ چيزی اجازه نداده‪ ،‬مانند اجازه اش برای پيامبی خوش صدا که خوش‬
‫صدايی کند به قرآن و آن را به صدای بلند بواند‪.‬‬
‫ش‪ :‬و مراد از اجازه‪ ،‬شنيدن است و آن اشاره است به رضای پروردگار و قبولش‪.‬‬
‫‪603‬‬

‫‪ -1005‬وعن أب موسى ال ْشعَرِيّ رضيَ الُ عنهُ أ ّن رسولَ الِ صلى ال عليه وسلم قالَ‬
‫له‪َ « :‬ل َقدْ أُوتِيتُ ِم ْزمَارَا مِ ْن َمزَامِيِ آ ِل دَاوُد » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم قالَ له‪َ « :‬لوْ َرأَيْتَنِي َوأَنَا أَ ْستَمِعُ‬
‫وف روايةٍ لسلم‪ :‬أنّ رسو َل الِ َ‬
‫ِل ِقرَاءَِتكَ البار َحةَ »‪.‬‬

‫‪ -1005‬از ابو موسی اشعری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم براي فرمود‪ :‬برای تو نايی از نايهای آل داود داده شده‬
‫است‪.‬‬
‫و در رواي تی از م سلم آمده که‪ :‬ر سول ال صلی ال عل يه و سلم به او فرمود‪ :‬ا گر‬
‫ديشب مرا می ديدی در حاليکه به قرائتت گوش می دادم؟!‬
‫ش‪ :‬مزمار نای را گوينسد‪ ،‬صسدای خوب و شيينسی هنسگ و نغمسه اش را بسه صسدای نای‬
‫تشبيه نوده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‬


‫‪ -1006‬وعَ ِن الَْبرَاءِ بنِ عَازِبٍ َرضِ َي الُ عنهمَا قال‪ :‬سَ ِم ْعتُ النِّبيّ َ‬
‫ص ْوتَا مِنْه‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ي والزّيْتُون‪ ،‬فَمَا سَ ِم ْعتُ أَ َحدَا أَحْسَنَ َ‬
‫َقرَأَ ف العِشَاءِ بِالتِ ِ‬

‫‪ -1006‬از براء بن عازب رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫شنيدم که پيا مب صلی ال عل يه و سلم در ناز خف ت و الت ي و الزيتون را خواند ند و‬
‫هيچکس را خوش صدا تر از ايشان نديدم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -1007‬وَعَنْ أَبِي لُبَابَة بَشِي بنِ عَ ْب ِد الُ ْن ِذرِ رضيَ الُ عنه‪ ،‬أنّ النّبِيّ َ‬
‫قَال‪ « :‬مَنْ َلمْ يََتغَنّ بِاْل ُقرْآ ِن َفلَ ْيسَ مِنّا » رواهُ أبو داود بإسنادٍ جيد‪.‬‬

‫‪ -1007‬از ابو لبابه بشي بن عبد النذر رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسيکه به قرآن خوش آوازی نکند‪ ،‬از ما نيست‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم‪ « :‬ا ْقرَأْ‬


‫‪ -1008‬وَعَ ْن ابْ ِن مَسْعُودٍ رض َي الُ عن ُه قال‪ :‬قَالَ ل النّبِيّ َ‬
‫َعلَيّ اْل ُقرْآنَ » ‪َ ،‬ف ُقلْت‪ :‬يَا رَسُو َل ال‪َ ،‬أقْرَأُ َعلَيْكَ وَ َعلْكَ أُْنزِل؟! قَال‪ِ « :‬إنّي ُأ ِحبّ أَنْ أَسْ َمعَ ُه مِنْ‬
‫‪604‬‬

‫غَ ْيرِي »" فَ َقرَأْ تُ َعلَيْ هِ سُورَ َة النّ سَاءِ حَتّ ى جِئْ تُ إل هذ ِه اليَة‪ ﴿ :‬فَكَيْ فَ ِإذَا جِئْنَا مِ نْ كُلّ ُأ ّمةٍ‬
‫شهِي ٍد وَجِئْنَا بِ كَ َعلَى هؤُلءِ َشهِيدَا ﴾ قالَ‪ « :‬حَ سُْبكَ ال نَ » فالَْتفَتّ إِلَيْه‪َ ،‬فإِذَا َعيْنَا هُ َت ْذ ِرفَان‪.‬‬
‫بِ َ‬
‫متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1008‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم براي فرمود‪ :‬قرآن را بر من بوان!‬
‫گف تم‪ :‬يا ر سول ال صلی ال عل يه و سلم آ يا من بر ش ا بوا ن در حالي که بر ش ا فرو‬
‫فرستاده شده است؟‬
‫فرمود‪ :‬دوسـت مـی دارم کـه آن را از غيم بشنوم و مـن بر ايشان سـورهء نسـاء را‬
‫شهِي ٍد وَجِئْنَا بِ كَ َعلَى هؤُلءِ‬
‫خواندم تا اينکه به اين آيه رسيدم‪ ﴿ :‬فَكَيْ فَ ِإذَا جِئْنَا مِ نْ كُ ّل ُأمّةٍ بِ َ‬
‫َشهِيدَا ﴾ فرمود‪ :‬حال بـس اسـت و مـن بسـوی شان نگريسـته ديدم کـه چشمان شان اشکبار‬
‫است‪.‬‬
‫ش‪ :‬گريست آنضرت صلی ال عليه وسلم از روی شفقت بر امتش بوده‪ ،‬زيرا او شاهد‬
‫حق است و امتش از گناه خالی نيستند‪.‬‬

‫‪ -183‬باب تشويق بر تلوت سوره ها و آياتی مصوص‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -1009‬عن أَب سعيدٍ راف عِ ب ِن الُعلّى رَض يَ اللّه عَنْ هُ قال‪ :‬قال ل رسولُ اللّه َ‬
‫جدَ؟ فأَ َخذَ بيدِي‪َ ،‬فلَمّا‬
‫سِ‬‫َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬أَل أُ َعلّمُ كَ أَعْظَم سُور ٍة ف اْل ُقرْآ ِن قَبْلَ َأ نْ ْترُج مِ َن الَ ْ‬
‫ك ُقلْتَ لُ َعلّمنّكَ أَعْ َظ َم سُو َرةٍ ف اْل ُقرْآن؟ قال‪« :‬الَ ْمدُ ل ّلهِ‬
‫خرُج ُقلْت‪ :‬يا رسُولَ ال ّلهِ إِنّ َ‬
‫أَردْنَا أَ ْن نَ ْ‬
‫ي هِي السّبْ ُع الَثَان‪ ،‬وَاْل ُقرْآنُ اْلعَظِيمُ الّذي أُوتِيُت ُه » رواه البخاري‪.‬‬
‫َربّ العَالِ َ‬

‫‪ -1009‬از ابو سعيد رافع بن معلی رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم برايـ فرمود‪ :‬آيـا پيـش از اينکـه از مسـجد برآئی‬
‫بزرگتر ين سوره ای را در قرآن برا يت نياموزم؟ پس د ست مرا گر فت و چون خوا ستيم که‬
‫برآئيم گفتم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمودی که بزرگترين سورهء در قرآن را بتو‬
‫می آموزم!‬
‫‪605‬‬

‫فرمود‪ :‬ال مد ل رب العال ي‪ ،‬سبع مثا نی و قرآن عظي می ا ست که به من داده شده‬


‫است‪.‬‬
‫ش‪ :‬سبع مثانی‪ :‬گفته برای آنکه در هر ناز تکرار می شود‪ ،‬يا اينکه شامل ثنای حق و‬
‫دعاء می باشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم قالَ‬


‫ل ْدرِيّ رض َي اللّه عنه أَنّ رسولَ اللّ ِه َ‬
‫‪ -1010‬وعن أَب سعيدٍ ا ُ‬
‫ف‪ :‬قُ ْل ُهوَ اللّه َأحَد‪ « :‬واّلذِي َنفْسي بِيدِه‪ ،‬إِّنهَا لََت ْعدِلُ ُث ُلثَ ال ُقرْآ ِن » ‪.‬‬
‫جزُ أَ َحدُكُم أَ نْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قالَ لَ صْحابِه‪َ « :‬أَيعْ ِ‬
‫وف رواية‪ :‬أَنّ رسو َل اللّ ِه َ‬
‫ك يا رسولَ اللّه؟ فقال‪« :‬قُلْ‬
‫ي ْقرَأَ بُِثلُ ثِ اْل ُقرْآ ِن ف لَ ْي َل ٍة » فَشَقّ ذلكَ علَ ْيهِم‪ ،‬وقالُوا‪ :‬أَيّنَا يُطِي قُ ذل َ‬
‫هُو اللّه أَحَد‪ ،‬ال ّلهُ الصّمَد‪ُ :‬ث ُلثُ اْل ُقرْآ ِن » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1010‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم در بارهء قل هو ال احد فرمود‪ :‬سوگند به ذاتی که جان‬
‫در دست اوست‪ ،‬که اين سوره با ‪ 3/1‬قرآن برابر می کند‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که رسول ال صلی ال عليه وسلم برای اصحابش فرمود‪:‬‬
‫آيا عاجر می شود يکی از شا که ‪ 3/1‬قرآن را در يک شب بواند! اين امر برای شان‬
‫سخت تام شد و گفتند‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم کداميک ما قدرت اينکار را دارد؟‬
‫فرمود‪ :‬قل هو ال احد ال الصمد ‪ 3/1‬قرآن است‪.‬‬

‫ل َي ْقرَا‪ « :‬قَ ُل ُهوَ اللّه أَحدٌ » يُردّدُ ها َفلَمّ ا َأ صَْبحَ جاءَ‬


‫ل سِع رَجُ ً‬
‫‪ -1011‬وعنْ هُ أَنّ رَجُ ً‬
‫صلّى‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪َ ،‬فذَ َكرَ ذل كَ لَ هُ وكَا نَ الرّجُ ُل يَتقَالّا فَقَا َل رسولُ اللّ ِه َ‬
‫إِل رسولِ اللّ هِ َ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬والّذي َنفْسِي بَِيدِه‪ِ ،‬إنّها لََت ْعدِلُ ُث ُلثَ اْل ُقرْآ ِن » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1011‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫کسی شنيد که مردی قل هو ال احد را خوانده و آنرا تکرار می کند‪ ،‬چون صبح نود‬
‫خد مت ر سول ال صلی ال عل يه و سلم آمده و ا ين موضوع را برای شان ياد نود‪ .‬گو يی که‬
‫آن مرد آن را کم شرد‪ ،‬سپس رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬سوگند بذاتی که جان‬
‫در دست اوست که آن با ‪ 3/1‬قرآن برابری می کند‪.‬‬
‫‪606‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال ف‪ :‬قُلْ‬


‫‪ -1012‬وعن أَب هريرة رض يَ اللّه عنهُ أَنّ رسول اللّهِ َ‬
‫ُهوَ اللّه أَ َحدٌ‪ « :‬إِّنهَا َت ْعدِلُ ُث ُلثَ ال ُقرْآ ِن » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1012‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم در بارهء قل هو ال احد فرمود‪ :‬سورهء اخلص با ‪3/1‬‬
‫قرآن برابری می کند‪.‬‬

‫س رضي اللّ هُ عن هُ أَنّ رجُل قال‪ :‬يا رسول اللّ هِ إِن أُ ِحبّ ه ِذ هِ ال سّورَةَ‪:‬‬
‫‪ -1013‬وع نْ أَن ٍ‬
‫حديثـ حسـن‪ .‬رواه‬
‫ٌ‬ ‫َكـ الّن َة » رواه الترمذي وقال‪:‬‬
‫قُلْ ُه َو اللّه أَحـد‪ ،‬قال‪ « :‬إِنّ ُحبّهـا َأدْ َخل َ‬
‫البخاري ف صحيحه تعليقًا‪.‬‬

‫‪ -1013‬از انس رضی ال عنه روايت شده که وی گفت‪:‬‬


‫يا رسول ال صلی ال عليه وسلم من اين سوره را دوست می دارم (قل هو ال احد)‪.‬‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هر آئينه مبت آن ترا به بشت وارد نوده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪:‬‬


‫‪ -1014‬وعن ُعقْبةَ ب ِن عا ِمرٍ َرضِ يَ اللّه عن هُ أَنّ رسو َل اللّ هِ َ‬
‫ت َهذِهِ اللّ ْي َلةَ لَمْ ُي َر مِث ُلهُن قَط؟ قُلْ أَعُوذُ ب َربّ ال َفلَق‪َ ،‬وقُلْ َأعُوذُ ِبرَبّ النّاسِ »‬
‫«أَلَمْ تَر آيَاتٍ ُأْنزِلَ ْ‬
‫رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1014‬از عقبه بن عامر رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آيا نديدی آياتی را که اين شب نازل شد که‬
‫مثل آن هرگز ديده نشده است؟ قُلْ َأعُوذُ ب َربّ ال َفلَق‪َ ،‬وقُلْ أَعُوذُ ِب َربّ النّاسِ‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫ل ْدرِيّ رَ ضي اللّه عن هُ قال‪ :‬كا َن ر سولُ اللّ هِ َ‬
‫‪ -1015‬و عن أَ ب سعيدٍ ا ُ‬
‫ت ا ُلعَوذَتان‪ ،‬فَلَمّ ا َنزَلَتَا‪ ،‬أَ َخذَ ِبهِ ما وتَر َك ما‬
‫و َسلّم يََت َع ّو ُذ مِ نَ الان‪ ،‬وَ َعيْ نِ ا ِلنْ سَان‪ ،‬حتّ ى َنزَلَ ِ‬
‫سِواهُما‪ .‬رواه الترمذي وقال حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -1015‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫‪607‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم از جن و چشم انسان به خداوند پناه می جست و می‬
‫گ فت‪ :‬الل هم ا نی اعوذ بک من الان و من ع ي الن سان‪ .‬تا اين که قُ ْل أَعُوذُ برَبّ ال َفلَق‪َ ،‬وقُلْ‬
‫أَعُوذُ ِب َربّ النّا سِ نازل شد‪ .‬و چون اين دو سوره نازل شد‪ ،‬بدان تسک جسته و ما سوای آن‬
‫را ترک نود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم قال‪ « :‬مِ نَ‬


‫‪ -1016‬وعن أَب هرير َة رض َي اللّ هُ عنهُ َأنّ رسو َل اللّهِ َ‬
‫ال ُقرْآ ِن سُو َرةٌ ثَلثُو نَ آَيةً شَفع تْ ِلرَجُلٍ حَتّى ُغفِرَ لَه‪ ،‬وهِي‪ :‬تبارَ كَ الذِي بَِي ِد ِه ا ُللْ كُ » ‪ .‬رواه أبو‬
‫داود والترمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬
‫شفَ ُع » ‪.‬‬
‫وف رواية أب داود‪ « :‬تَ ْ‬

‫‪ -1016‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬از قرآن سوره ايست که سی آيه دارد و برای‬
‫مردی شفاعت نود تا که برای او آمرزيده شد و آن‪ :‬تبارَكَ الذِي بَِي ِد ِه ا ُل ْلكُ است‪.‬‬
‫و در روايت ابوداود آمده‪ :‬که شفاعت می کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪:‬‬


‫ب َ‬
‫‪ -1017‬وعن أَب مسعودٍ الب ْدرِيّ رض يَ اللّه عن ُه عن الن ّ‬
‫«منْ َقرَأَ باليتَيْ ِن مِنْ آ ِخرِ سُورةِ البقَرةِ فِي َل ْي َلةٍ َكفَتَا ُه » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1017‬از ابو مسعود بدری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ک سيکه دو آي هء اخ ي سورهء بقره را در يک شب‬
‫بواند‪ ،‬او را بسنده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬ل‬


‫‪ -1018‬وعن أَب هرير َة رض َي اللّه عن هُ أَنّ رسولَ اللّ ِه َ‬
‫ج َعلُوا ُبيُوتَ ُك ْم مَقَابِر‪ ،‬إِنّ الشّيْطَانَ يَ ْن ِفرُ مِن الْب ْيتِ الّذي ُتقْرُأ فِيهِ سُور ُة الْبقَر ِة » رواه مسلم‪.‬‬
‫تَ ْ‬

‫‪ -1018‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عليه و سلم فرمود‪ :‬که خا نه های خود را گور ستان ن سازيد‪ ،‬ها نا‬
‫شيطان از خانه های که در آن سورهء بقره خوانده شود‪ ،‬می گريزد‪.‬‬
‫‪608‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -1019‬وعن أُبَيّ ب نِ َكعْ بٍ رضي اللّه عَنْ هُ قَال‪ :‬قال رسولُ اللّ هِ َ‬
‫« يا أَ با الُن ِذرِ َأَت ْدرِي أَيّ آي ٍة مِن كتاب اللّ ِه مع كَ أَعْظَم؟ ُقلْت‪ :‬اللّه ل إِل هَ إِ ّل هُو الَيّ اْلقَيّوم‪،‬‬
‫صدْري َوقَال‪ « :‬لِيهْنكَ اْل ِع ْلمُ أَبَا الُن ِذ ِر » رواه مسلم‪.‬‬
‫فَضَربَ ف َ‬

‫‪ -1019‬از ابی بن کعب رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ای ا بو النذر‪ ،‬آ يا می دا نی کدام آ يه از کتاب‬
‫ال که با تست‪ ،‬بزرگتر است؟‬
‫گفتم‪ :‬اللّه ل إِلهَ إِ ّل هُو الَيّ اْلقَيّومُ‪ ،‬سپس به سينه ام زده و فرمود‪ :‬ای ابو النذر! علم‬
‫برايت گوارا باد!‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -1020‬و عن أَ ب هريرة ر ضي اللّه عنه قال‪ :‬و ّكلَن ر سو ُل اللّ ِه َ‬
‫ظ زَكَا ِة رمضان‪َ ،‬فأَتَان آت‪ ،‬فَجعل يْثُو مِ نَ الطّعام‪ ،‬فَأ َخذْتُ هُ فقُلت‪ :‬ل َر َفعَنّ ك إِل ر سُول اللّه‬
‫ِبفْ ِ‬
‫ْتـ عن ْه‪،‬‬
‫خلّي ُ‬
‫وسـلّم‪ ،‬قال‪ :‬إِنّيـ مُحتَاج‪ ،‬وعليّ عَيال‪ ،‬وبـ حاجةٌ شديدَة‪ ، .‬فَ َ‬
‫ْهـ َ‬
‫صـلّى الُ َعلَي ِ‬
‫َ‬
‫َفأَ صْبحْت‪ ،‬فَقَال ر سُولُ اللّ ِه صلّى اللّ هُ علَيْ هِ وآل هِ و َسلّم‪ « :‬يا أَبا هُريرة‪ ،‬ما فَعلَ أَ سِيُ َك الْبارِحة؟‬
‫خلّيْ تُ سبِي َلهُ‪ .‬فقال‪ « :‬أَ ما إِنّ ُه َقدْ َك َذ بك‬
‫» ُقلْت‪ :‬يا ر سُول اللّ هِ شَكَا حَا َجةً وعِيَال‪ ،‬فَرحِمْتُه‪ ،‬فَ َ‬
‫صلّى الُ َع َليْ هِ و َسلّم فَر صدْتُه‪ .‬فَجَاءَ يثُو مِ نَ‬
‫و سيعُودُ » فَعرفْ تُ َأنّ هُ سيعُودُ ِل َقوْلِ ر سُو ِل اللّ هِ َ‬
‫صلّى الُ َع َليْ هِ و َسلّم‪ ،‬قال‪ :‬دعْ ن َفإِنّ ي مُحْتاج‪ ،‬وعلَيّ‬
‫الطّعام‪َ ،‬ف ُقلْت‪َ :‬ل ْرفَعنّ كَ إِل ر سو ُل اللّ هِ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬يَا‬
‫عِيالٌ ل أَعُود‪ ،‬فرحِمْتُ ُه وَ َخلّي تُ سبِيلَه‪ ،‬فَأَصبحتُ َفقَال ل ر سُو ُل اللّ هِ َ‬
‫َأ با هُريْرة‪ ،‬ما فَعل أَ ِسيُكَ الْبارِحة؟ » ُقلْت‪ :‬يا ر سُول اللّ هِ شَكَا حاج ًة وَعِيا ًل فَرحِمْتُه‪ ،‬وَ َخلّي تُ‬
‫ك و سَيعُودُ » ‪ .‬فر صدُْتهُ الثّالِثَة‪ .‬فَجاءَ يْثُو مِ نَ الطّعام‪َ ،‬فأَ َخذْ ته‪،‬‬
‫سبِيلَه‪َ ،‬فقَال‪ « :‬إِنّ ُه َقدْ َكذَب َ‬
‫ث مرات َأنّ كَ ل َتزْعُ مُ أَنّ كَ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم وهذا آ ِخرُ ثَل ٍ‬
‫فقلت‪َ :‬ل ْرفَعنّك إِل رسولِ اللّ ِه َ‬
‫َتعُود‪ُ ،‬ثمّ َتعُودُ‪ ،‬فقال‪ :‬دعْن َفإِنّي أُعلّمُ كَ َكلِما تٍ ي ْن َفعُ كَ اللّه بَا‪ ،‬قلت‪ :‬ما هُن؟ قال‪ :‬إِذا أَويْ تَ‬
‫ك فَاقْرأْ آي َة الْكُر سِي‪َ ،‬فإِنّ هُ لَن يزَالَ عليْ كَ مِ نَ اللّ ِه حافِظ‪ ،‬ول يقْربُ كَ شيْطَا ٌن حتّ ى‬
‫إِل فِراشِ َ‬
‫يكَ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬ما فَعلَ َأ سِ ُ‬
‫ت سبِي َلهُ َفأَ صْبحْت‪ ،‬فقَالَ ل ر سُو ُل اللّ هِ َ‬
‫خلّيْ ُ‬
‫تُ صْبِح‪ ،‬فَ َ‬
‫ت سبِيلَه‪ .‬قال‪« :‬‬
‫خلّيْ ُ‬
‫الْبارِحة؟ » فقُلت‪ :‬يا رَ سُول اللّ ِه زَعم َأنّ هُ يُعلّمُن َكلِما تٍ ي ْنفَعُن اللّه بَا‪ ،‬فَ َ‬
‫ختِ مَ الية‪{ :‬‬
‫مَا هِ َي ؟ » قلت‪ :‬قال ل‪ :‬إِذا أَويْ تَ إِل فِراشِ كَ فَاقرَْأ ايةَ الْ ُكرْس ّي مِ نْ َأوّلا حَتّى تَ ْ‬
‫اللّه ل إِلهَ إِ ّل هُو اليّ اْلقَيّومُ } وقال ل‪ :‬ل َيزَال ع َليْكَ مِنَ اللّهِ حَافِظ‪ ،‬وَلَنْ يقْربَكَ شَيْطَانٌ حَتّى‬
‫‪609‬‬

‫ب مُنْذ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪َ « :‬أمَا إِنّه َق ْد صَدقكَ َوهُو كَذوب‪َ،‬ت ْعلَم مَنْ ُتخَاطِ ُ‬
‫تُصْبِح‪ .‬فقال النّبِيّ َ‬
‫ثَلثٍ يا أَبا هُرْيرَة؟ » قلت‪ :‬ل‪ ،‬قال‪« :‬ذَاكَ شَيْطَا ٌن » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1020‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم مرا وظيفه داد که زکات رمضان (صدقهء فطر) را نگه‬
‫دارم‪ .‬شخ صی نزدم آمده و شروع به چ نگ زدن طعام نود و من او را گرف تم و گف تم‪ :‬حتما‬
‫ترا خدمت رسول ال صلی ال عليه وسلم می برم‪.‬‬
‫گفت‪ :‬متاجم و عيالند و سخت نيازمند می باشم‪ .‬من هم او را رها کردم‪ .‬چون صبح‬
‫نودم رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬ای ابو هريره! اسي تو ديشب چه کار کرد؟‬
‫گف تم‪ :‬يا ر سول ال صلی ال عليه و سلم از نيازمندی شد يد وعيالندی شکايت نود و‬
‫دل بالش سوخته و او را رها کردم‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬با خب باش که او به تو دروغ گفته و باز خواهد گشت و دانستم که او طبق‬
‫فرمودهـء رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم باز خواهـد گشـت و انتظارش را کشيدم باز آمده‬
‫وشروع به چنگ زدن طعام نود و گفتم‪ :‬حتما ترا خدمت رسول ال صلی ال عليه وسلم می‬
‫برم!‬
‫گفت‪ :‬مرا بگذار‪ ،‬زيرا من متاج و عيالندم و باز نی گردم‪ .‬بر او رحم نوده و رهايش‬
‫کردم و صبح نودم باز ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ای ا بو هريره! ا سيت چکار‬
‫کرد؟‬
‫گف تم‪ :‬يا ر سول ال صلی ال عل يه و سلم از نيازمندی و عيال داری شکوه نود و من‬
‫هم او را رحم کرده و رهايش نودم‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬او بـه تـو دروغ گفتـه و باز خواهـد گشـت و مـن برای بار سـوم انتظارش را‬
‫کشيدم! باز آمده و از طعام چنگ می زد و من او را گرفته و گفتم‪ :‬حتما ترا خدمت رسول‬
‫ال صلی ال عليه وسلم خواهم برد و اين آخرين سه بار است‪ .‬تو گفتی که باز نگردی و باز‬
‫گشتی‪.‬‬
‫گفت‪ :‬مرا بگذار! هانا من به تو کلماتی می آموزم که خدای متعال بوسيلهء آن به تو‬
‫فايده رساند‪.‬‬
‫‪610‬‬

‫گفتم‪ :‬آنا کدام اند؟‬


‫گفت‪ :‬چون در بسترت قرار گرفتی‪ ،‬آيت الکرسی را بوان‪ ،‬زيرا از سوی ال حافظی‬
‫بشکلی مستمر تا صبح با تو بوده و شيطانی بتو نزديک نی شود و من او را رها نودم‪.‬‬
‫چون صبح نودم‪ ،‬رسول ال صلی ال عليه وسلم بن فرمود‪ :‬اسيت ديشب چه کرد؟‬
‫گفتم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم تصور می کرد که او به من کلماتی ياد می‬
‫دهد که خدای متعال بدان مرا نفع می رساند‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬آن چيست؟‬
‫گفتم‪ :‬بن گفت چون به بسترت در آمدی آيت الکرسی را از اول آن بوان تا آيه را‬
‫خ تم ک نی‪ { :‬اللّه ل إِل هَ إِ ّل هُو اليّ اْلقَيّو مُ } و ب ن گ فت‪ :‬که از جا نب خدای تعالی بر تو‬
‫حافظی مقرر می گردد تا صبح کنی و هيچ شيطانی بتو نزديک نی شود‪ ،‬پيامب صلی ال عليه‬
‫وسلم فرمود‪ :‬آگاه شو که او بتو راست گفته‪ ،‬ولی او بسيار دروغگو است‪.‬‬
‫آيا می دانی که از سه شب به اين طرف با کی خطاب می کرده ای‪ ،‬ابو هريره؟‬
‫گفتم‪ :‬نه‬
‫فرمود‪ :‬آن شيطان است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪« :‬منْ‬


‫‪ -1021‬وعن أَب ال ّد ْردِاءِ َرضِي اللّه عنْه أَنّ رسُول اللّ ِه َ‬
‫ت مِ نْ َأوّ ِل سُورةِ اْل َكهْف‪ ،‬عُصمَ م نَ الدّجّا ِل » ‪ .‬وف رواية‪ « :‬مِ نْ آ ِخ ِر سُورةِ‬
‫حفِ ظَ عشْر آيَا ٍ‬
‫الكهْف» رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1021‬از ابو دارداء رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ک سيکه ده آ يه از اول سورهء ک هف را ح فظ‬
‫کند‪ ،‬از دجال مفوظ و مصئون می ماند‪.‬‬
‫و در روايتی‪ :‬از آخر سورهء کهف آمده‪.‬‬

‫‪ -1022‬وعَ ِن ابْ ِن عبّا سٍ رضِي اللّه ع ْنهُ ما قَال‪ :‬بيْنَ ما جِ ْبرِيلُ علي هِ ال سّلم قا ِعدٌ عِندَ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم سَمِ َع َنقِيضًا مِ نْ َفوْقِه‪َ ،‬ف َرفَ عَ رَأْ سَه فَقَال‪ :‬هذا باب مِ نَ ال سّمَا ِء فُتِ حَ‬
‫النّبِيّ َ‬
‫ض ل يَ ْنزِ ْل قَطّ إِلّ‬
‫ك فقال‪ :‬هذا َملَ كٌ َنزَلَ إِل ا َلرْ ِ‬
‫الَيوْ مَ ولَ مْ ُيفْتَح قَطّ إِلّ الَيوْم‪ ،‬فََنزَلَ مِ نه مَل ٌ‬
‫‪611‬‬

‫شرْ بِنورَي نِ أُوتِيَتهُمَا‪ ،‬لَ ْم ُيؤَْتهُمَا َنبِيّ قَبلَك‪ :‬فَاتةِ الكتاب‪،‬وخَواِت يم سُو َرةِ‬
‫س ّلمَ وقال‪ :‬أَب ِ‬
‫الَيوْ َم فَ َ‬
‫ف منها ِإلّ أُعْطِيتَه » رواه مسلم‪.‬‬
‫الَبقَرة‪ ،‬لَن تَقرأَ ب ْر ٍ‬

‫‪ -1022‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫در اثنائيکه جبيل عليه السلم در نزد پيامب صلی ال عليه وسلم بود‪ ،‬از بالی سرش‬
‫صدايی را شنيده و سرش را بال نوده و گفت‪ :‬اين دری از آسان است که امروز باز شده و‬
‫جز امروز هرگز باز نشده و از آن فرشته ای فرود آمد‪ ،‬و گفت‪ :‬اين فرشته ايست که به زمي‬
‫فرود آمد و هر گز جز امروز فرود نيامده‪ ،‬پس سلم کرده و فرمود‪ :‬شاد باش به دو نوری که‬
‫برايت داده شده و به پيامبی پيش از تو داده نشده است‪ :‬فاتة الکتاب و آيات آخر سورهء‬
‫بقره‪ ،‬هيچ حرفی از آن را نی خوانی‪ ،‬مگر اينکه آن را داده می شوی‪.‬‬

‫‪ -184‬باب استحباب گرد آمدن بر قرائت قرآن‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬ومَا‬


‫‪ -1023‬وعَنْ أَب ُهرَْيرَ َة رَضيَ اللّه عَ ْن ُه قَال‪ :‬قَا َل رَسُول ال ّلهِ َ‬
‫اجْتَمَعَـ َقوْمٌـ فـَبيْتٍـ مـن بُيوتِـ اللّهِـ يَ ْتلُونَـ كتاب اللّه‪ ،‬ويَتدَارسـُونَه بيْنَهُم‪ ،‬إِلّ َنزَلت ْـ علَيهـم‬
‫السّكِينَة‪ ،‬وغَشِيَ ْت ُهمْ الرّحْمَة‪ ،‬وَ َحفّ ْتهُم اللئِكَة‪ ،‬وذَكَر ُهمْ اللّه فيِمنْ عِنده » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1023‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬و گرد نيامد گروهی در خانه ای از خانه های‬
‫خدا که می خوان ند کتاب خدا را و ميان شان مذاکره می کن ند‪ ،‬م گر اين که بر آن ا سکينه و‬
‫آرامـش نازل شده و رحتـ عام شامـل حال شان گشتـه و فرشتگان بر آناـ احاطـه نوده و‬
‫خداوند تعالی آنا را به فرشتگانی که در نزد اويند‪ ،‬ياد می کنند‪.‬‬
‫ش‪ :‬اجتماع بر قرائت قرآن در ا ين حد يث اشاره به فضيلت گرد آمدن برای قرائت قرآن‬
‫و شرکت در جلسات قرآن شده و چه خوب گفته شاعريکه‪:‬‬
‫آسان رشک برد بر زمينی که درو‬
‫يکدو کس يکدو نفس بر خدا بنشينند‬
‫‪612‬‬

‫مافلي که بياد خدا و تلوت قرآن خدا بگذرد‪ ،‬از فضيلت و ثواب زيادی برخوردار ا ست‪.‬‬
‫(مترجم)‬

‫‪ -185‬باب فضيلت وضوء‬

‫قال ال تعال‪{ :‬يَا َأ ّيهَا الّذِينَن آ َمنُواْ إِذَا ُقمْتُمْن إِلَى الصنّل ِة فاغْسِنلُو ْا وُجُوهَكُمْن }‬
‫ط ّهرَكُمنْ َوِليُتِمّ‬
‫حرَجنٍ وَلَننكِن ُيرِيدُ ِليُ َ‬
‫عَليْكُم مّننْ َ‬
‫ل ن ِليَجْ َعلَ َ‬
‫إلی قوله تعالی {مَا ُيرِيدُ ا ّ‬
‫عَليْكُمْ َلعَلّ ُكمْ َتشْ ُكرُونَ} {‪ }6‬المائدة‪٦ :‬‬
‫نِ ْعمَ َتهُ َ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬ای مسلمانان چون به ناز برخيزيد‪ ،‬پس بشوئيد رويهای خد را‪ .‬تا‬
‫فرمودهء باريتعالی‪ :‬خدا نی خواهد که بگرداند بر شا دشواريی‪ ،‬ولی می خواهد که پاک سازد‬
‫و نعمت خود را بر شا تام کند‪ ،‬تا شود که شکرگزاری کنيد‪ .‬مائده‪6 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬


‫سعْت رَ سُولَ اللّ ِه َ‬
‫‪ -1024‬وعَ نْ أَ ب هُرْيرَ َة رض يَ اللّه عَنْه قال‪ِ :‬‬
‫ع مِنْكُ مْ أَ نْ يُطِيل‬
‫جلِيَ مِ نْ آثَارِ الوضو ِء فَم نِ ا سْتَطَا َ‬
‫يقُول‪ « :‬إِنّ ُأمّت ُيدْ َعوْ َن َيوْ مَ القِيا َمةِ ُغرّا مَ ّ‬
‫ُغرّتَه‪ ،‬فَليفع ْل » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1024‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شنيدم که می فرمود‪ :‬ام تم در روز قيا مت از آثار‬
‫وضوی شان غر و مجل ناميده می شوند (آنکه دست و پا و جبينش از سفيدی می درخشد)‪.‬‬
‫پس آنکه از شا می تواند که غرهء خود را دراز نايد‪ ،‬بايد اين کار را عملی کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يقُول‪ « :‬تَ ْبلُ ُغ الِلية مِ َن الؤمِن‬


‫‪ -1025‬وعنه قَال‪ :‬سَ ِمعْت َخلِيلي َ‬
‫حَيْث ي ْبلُغُ الوضـوءُ » رواه مسـلم‪.‬‬

‫‪ -1025‬از ابو هريره ر ضی ال ع نه روايت است که گفت‪ :‬از خليلم صلی ال عليه‬
‫وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬زيور مؤمن بايی می رسد که آب وضوء می رسد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -1026‬و عن عثما َن بن عفا َن ر ضي اللّه ع نه قال‪ :‬قال ر سو ُل اللّ هِ َ‬
‫ج مِ نْ ت تِ‬
‫خرُ َ‬
‫سدِهِ حتّ ى تَ ْ‬
‫ضأَ َفأَحْ ـسَنَ الوض ـوءَ ‪َ ،‬خرَجَت خَطَايَا ُه مِ نْ ج َ‬
‫و َسلّم‪ « :‬م نْ َت َو ّ‬
‫أَظفارِ ِه » رواه مسلم‪.‬‬
‫‪613‬‬

‫‪ -1026‬از عثمان بن عفان رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬کسـيکه وضوء کنـد و نيکـو وضوء نايـد‪،‬‬
‫گناهانش از بدنش بيون می شود‪ ،‬حتی اينکه از زير ناخنهايش می برآيد‪.‬‬

‫ضأُ مث َل وُضوئي هذا ُثمّ‬


‫صلّى الُ َع َليْ هِ و َسلّم يََت َو ّ‬
‫‪ -1027‬وعن هُ قال‪ :‬رََأيْ تُ ر سُو َل اللّ هِ َ‬
‫ج ِد نَا ِف َلةً» رواه‬
‫ت صَلُت ُه َومَشْيُ هُ إِل الَ سْ ِ‬
‫ضأَ هكذا ُغ ِفرَ لَ ُه مَا َت َقدّ َم مِ ْن ذَنبِ هِ‪ ،‬وَكَانَ ْ‬
‫قال‪ « :‬مَ نْ َتوَ ّ‬
‫مسلم‪.‬‬

‫‪ -1027‬از عثمان بن عفان رضی ال عنه مروی است که گفت‪:‬‬


‫من رسول ال صلی ال عليه وسلم را ديدم که مثل اين وضوي‪ ،‬وضوء ساخته و فرمود‪:‬‬
‫کسيکه اينگونه وضوء کند‪ ،‬گناهان گذشته اش آمرزيده می شود‪ ،‬و ناز و رفت او به مسجد‬
‫برايش نافله بساب می رود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬إِذا‬


‫‪ -1028‬وعن أب هرير َة رضي اللّه عنه أَنّ رسولَ اللّ هِ َ‬
‫ج مِ نْ وَجهِ هِ كلّ خطِيئَة نَظَر ِإلَ ْيهَا بِعيْنيْ هِ مع الاءِ‬
‫ضأَ العب ُد الُسلِم َأوِ ال ْؤمِ نُ َفغَسل وجهَ هُ خَر َ‬
‫َت َو ّ‬
‫ش ْتهَا يدا ُه مَ َع الَاءِ َأوْ‬
‫َأ ْو م عَ آخ ِر قَ ْطرِ الاءِ ‪َ ،‬فإِذا غَسل يديه‪ ،‬خَرج مِ نْ يدي هِ كُلّ خَطيَئةٍ كا نَ بطَ َ‬
‫مع آخِر قَ ْط ِر الاءِ ‪ ،‬فَإِذا غَس َل رِجَليْه‪َ ،‬خرَجَ تْ كُلّ خَطِيَئ ٍة مَشَتها رِجله مع الاءِ َأ ْو مَع آخرِ قَطرِ‬
‫ب » رواه مسلم‪.‬‬
‫الاءِ ‪ ،‬حت يرُجَ َنقِيّا مِن الذّنُو ِ‬

‫‪ -1028‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬چون بندهء مسلمان يا مؤمن وضوء سازد‪ ،‬دو‬
‫رويش را بشويد‪ ،‬هر گناهی که به چشمانش بسوی آن نگريسته‪ ،‬از رويش هراه آب‪ ،‬يا با‬
‫آخر ين قطره های آب می برآ يد و چون د ستهايش را بشو يد‪ ،‬هرگنا هی که د ستهايش به آن‬
‫چ نگ زده با آب يا با آخر ين قطر هء آب می برا يد و چون پاها يش را بشو يد‪ ،‬هرگنا هی که‬
‫پاها يش ب سوی آن رف ته با آب يا با آخر ين قطرات آب می برآ يد‪ ،‬تا اين که از گناهان پاک‬
‫بيون می شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم أَتَى القب َة َفقَال‪ « :‬ال سّلمُ َع َليْكُ مْ‬
‫‪ -1029‬وعنْ هُ أَنّ ر سُول اللّ ِه َ‬
‫دَار قَو مٍ ُم ْؤمِنيِ وإِنّ ا إِ نْ شَاءَ اللّه بِكُ مْ ل ِحقُون‪ ،‬و ِددْ تُ أَنّ ا َقدْ رأَيْنَا إِخْوانَنَا » ‪ :‬قَالُوا‪ :‬أَولَ سْنَا‬
‫‪614‬‬

‫إِخْوانَ كَ يا ر سُول اللّه؟ قال‪َ « :‬أنْتُ مْ َأ صْحَاب‪ ،‬وَإ ْخوَانُنَا الّذي نَ لَم َيأْتُوا بعد » قالوا‪ :‬كيف َتعْرِ فُ‬
‫ج َلةٌ بيْ نَ‬
‫مَ نْ لَ مْ َيأْتُوا َب ْعدُ من ُأمّتِ كَ يا ر سول ال؟ فقال‪َ « :‬أرَأَيْ تَ َل ْو أَنّ رَجُل ل هُ خَيْلٌ ُغ ّر مُح ّ‬
‫ظهْري ْـ خَيْ ٍل ُدهْمٍـبِهْم‪ ،‬أَل ي ْعرِفُـ َخ ْيلَه؟ » قَالُوا‪ :‬بلَى يـا رسـولُ اللّه‪ ،‬قَال‪« :‬فَإِّنهُم ْـ يأْتُونَـ ُغرّا‬
‫ض » رواه مسلم‪.‬‬
‫ي مِنَ ال ُوضُوءِ ‪ ،‬وأَنَا فرَطُ ُهمْ على ال ْو ِ‬
‫جلِ َ‬
‫مَح ّ‬

‫‪ -1029‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم به گور ستان آمده فرمود‪ « :‬ال سّلمُ َعلَيْكُ ْم دَار قَو مٍ‬
‫ُمؤْمِنيِ وإِنّا إِنْ شَاءَ اللّه بِكُمْ ل ِحقُونَ» سلم بر شا سرای قوم مؤمنان و اگر خدا بواهد‪ ،‬به شا‬
‫ملحق خواهيم شد‪ .‬دوست داشتم که برادران مان را می ديدم‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم آيا ما برادرانت نيستيم؟‬
‫فرمود‪ :‬شا اصحاب و ياران من هستيد و برادران مان کسانی اند که هنوز نيامده اند‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم چگونه می شناسی از امتت کسی را که هنوز‬
‫نيامده؟‬
‫فرمود‪ :‬چطور است که هرگاه مردی گلهء اسبی داشته باشد‪ ،‬که پيشانی و دست ها و‬
‫پاهايش سفيد باشد‪ ،‬در ميان گلهء اسپانی که سياه و يک رنگ اند‪ ،‬آيا گله اش را نی شناسد؟‬
‫گفتند‪ :‬آری!‬
‫فرمود‪ :‬ها نا ايشان می آي ند‪ ،‬در حالي که از سبب وضوء پيشا نی و د ست ها و پاهای‬
‫شان سفيد است و من قبل از ايشان بر حوض وارد می شوم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم قال‪ « :‬أَل َأدُلّكُ مْ على ما َيمْحُو اللّه‬
‫‪ -1030‬وعنْهُ أَنّ ر سُولَ اللّ ِه َ‬
‫غ الوُضُوءِ على الكَارِهِـ‬
‫بِه ِـ الَطَايـا‪ ،‬وي ْرفَع ُـ بِه ِـ الدّرجات؟ قَالُوا‪ :‬بلى يـا رَسـُول اللّه‪ ،‬قَال‪ :‬إِسـْبا ُ‬
‫ط » رواه‬
‫وكَ ْثرَةُ الُطَا إل ال ساجِد‪ ،‬واْنتِظَارُ ال صّلةِ بعْد ال صّلة‪ ،‬فَذلِكُ ُم الرّبَاط‪ ،‬فذلِكُ مُ الرّبا ُ‬
‫مسلم‪.‬‬

‫‪ -1030‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آيا شا را به چيزی که خداوند تعالی بوسيلهء‬
‫آن گناهان را مو نوده و درجات را بلند می برد‪ ،‬راهنمائی نکنم؟‬
‫‪615‬‬

‫گفتند‪ :‬آری يا رسول ال صلی ال عليه وسلم!‬


‫فرمود‪ :‬تام وضوء کردن بر سـختی هـا‪( ،‬هچون سـردی و گرمای زياد) و بسـيار گام‬
‫زدن بسوی مساجد و انتظار ناز بعد از ناز‪ .‬پس اين است جای ملزمت و پيوستگی‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -1031‬وعَ ْن أَب مَال كٍ الَشْعرِيّ رضَي اللّه عنْ ُه قَال‪ :‬قالَ ر سُولُ اللّ هِ َ‬
‫و َسلّم‪« :‬ال ّطهُورُ شَ ْطرُ الِيا ِن » رواه مسلم‪.‬‬
‫وقد سب َق بِطوِلهِ ف باب الصب‪.‬‬
‫و ف الباب حدي ثُ عمرو بْ نِ عَبْ سةَ رضِ يَ اللّه عنْ هُ ال سّابِقُ ف آ ِخرِ باب الرّجاءِ ‪ ،‬وَهُو‬
‫حدِيثٌ عظيم‪ ،‬مُشْتَمِلٌ على جُملٍ من اليات‪.‬‬

‫‪ -1031‬از ابو مالک اشعری رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬پاکيزگی نصف ايان است‪.‬‬
‫اين حديث را مسلم روايت نوده و با درازی اش در باب صب گذشت و در اين باب‬
‫حديث عمرو بن عبسه رضی ال عنه است که در آخر باب رجاء گذشت و آن حديث بزرگی‬
‫است که شامل جعی از خيات است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم قَال‪ « :‬ما‬


‫ب رضي اللّه عَنْهُ عنِ النّبِيّ َ‬
‫‪ -1032‬وعنْ عُمَر بْ ِن الَطّا ِ‬
‫ضُأ فَيُ ْبلِ ُغ أَو فَيُ سْبِ ُغ الوُضُو َء ُثمّ قَال‪ :‬أَشْهدُ أَ نْ ل إِله إِلّ اللّه و ْحدَه ل شَري كَ‬
‫مِنْكُ ْم مِ نْ أَح ٍد يتو ّ‬
‫ل هُ‪ ،‬وأَشْهدُ أَنّ مُح ّمدًا ع ْبدُ هُ وَر سُولُه‪ ،‬إِ ّل فُتِحَت لَ هُ َأبْوا بُ الّنةِ الثّمَانَِيةُ َيدْخُ ُل مِ نْ َأيّ ها شاءَ »‬
‫رواه مسلم‪.‬‬
‫ي واجْعلْن مِنَ الُتَ َط ّهرِي َن » ‪.‬‬
‫وزاد الترمذي‪ « :‬ال ّل ُهمّ اجْعلْن من الّتوّابِ َ‬

‫‪ -1023‬از عمر بن خطاب رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫پيامـب صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬هيچکدام شاـ نيسـت کـه وضوء بگيد و آن را‬
‫برساند يا کامل نايد (شک راويست) سپس بگويد‪ :‬أَشْهدُ أَنْ ل إِله إِ ّل اللّه و ْحدَه ل شَريكَ لهُ‪،‬‬
‫وأَشْهدُ أَنّ مُح ّمدًا ع ْب ُد ُه وَرسُولُه‪ ،‬مگر اينکه تام هشت دروازهء بشت باز می گردد‪ ،‬تا از هر‬
‫کدام که بواهد داخل گردد‪ .‬اين حديث را مسلم روايت نوده است‪.‬‬
‫‪616‬‬

‫و ترمذی افزوده که‪ :‬ال ّلهُمّ اجْعلْن من الّتوّابِيَ واجْعلْن مِ نَ ا ُلتَ َط ّهرِي نَ‪ .‬بار الا! مرا از‬
‫زمرهء آنانيکه زياد توبه نوده و بسيار پاکيزه کاری می نايند‪ ،‬بگردان‪.‬‬

‫‪ -186‬باب فضيلت أذان‬

‫اذان به معنی اعلم است‪ ،‬يعنی با خب ساخت‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪َ « :‬لوْ‬


‫‪ -1033‬عَ نْ أَب هُريْر َة َرضِ يَ اللّه عنْ هُ أَنّ ر سُولَ اللّ هِ َ‬
‫جدُوا إِ ّل أَ نْ ي سَْتهِموا علَي هِ ل سْتهموا ع َليْ هِ‪ ،‬ولوْ‬
‫صفّ الَولِ‪ُ .‬ثمّ لَ مْ يَ ِ‬
‫س ما ف النّدا ِء وال ّ‬
‫يعْل مُ النّا ُ‬
‫ي ْعلَمُو َن ما ف الّتهْجِي ل سْتبَقوا إَليْه‪ ،‬وَلوْ ي ْعلَمُون ما ف العَتَ َمةِ وال صّبْحِ لتوهُا وَلوْ حبوا » متف قٌ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ -1033‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اگر مردم بدانند که در اذان و صف اول چه‬
‫مزيتی است‪ ،‬پس نيابند آن را‪ ،‬مگر به اينکه برای آن قرعه اندازند‪ ،‬حتما بر آن قرعه می‬
‫اندازند‪ .‬و اگر می دانستند که در ابتداء رفت به ناز چه مزيتی است‪ ،‬حتما بسوی آن مسابقه‬
‫می کردند و اگر بدانند که چه مزيتی در ناز عشاء و صبح است‪ ،‬هانا اگر به خزيدن هم می‬
‫بود‪ ،‬در آن حاضر می شدند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم َيقُول‪:‬‬


‫س ْعتُ رسُولَ اللّهِ َ‬
‫‪ -1034‬وع ْن مُعاوِيةَ رضي اللّه عنْهُ قَال‪ِ :‬‬
‫« الُؤذّنُونَ أَطْولُ النّاسِ أعْنَاقا ي ْومَ القِيامةِ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1034‬از معاويه رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شنيدم که می فرمود‪ :‬مؤذن ي (اذان دهندگان) در‬
‫روز قيامت گردن فرازترين مردم اند‪.‬‬
‫ش‪ :‬يعنی بيش از هه به رحت خدا نزديک اند‪.‬‬
‫‪617‬‬

‫ل ْدرِيّ رضِ يَ اللّه‬


‫صعْص َعةَ أَن َأبَا سعِيدٍ ا ُ‬
‫‪ -1035‬وع نْ عَ ْبدِ اللّه بْ نِ عب ِد الرّحْم نِ ب ِن أَب َ‬
‫ت ف غَنَمِكَ َأوْ بادِيَتِكَ َفَأذّنْتَ للصلة‪ ،‬فَا ْرفَعْ‬
‫حبّ اْلغَنَم والْبادِيةَ فإِذا كُنْ َ‬
‫عنْهُ قَالَ لَه‪ :‬إن أرا َك تُ ِ‬
‫صوَْتكَ بالّندَاءِ ‪َ ،‬فإِنّ هُ ل يْ سم ُع َمدَى ص ْوتِ الُؤذّن جِن‪ ،‬ول إِنْس‪ ،‬وَل شَ ْيءٌ ‪ ،‬إِلّ شَهِد لَ هُ يوْ مَ‬
‫َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬
‫اْلقِيا َمةِ » قال أبو سعيد‪ :‬سَ ِمعُْت ُه مِنْ رَسُولِ ال ّلهِ َ‬

‫‪ -1035‬از عبد ال بن عبد الرحن بن ابی صعصعه روايت شده که‪:‬‬


‫ا بو سعيد خدری ر ضی ال ع نه به وی گ فت‪ :‬من می بي نم که تو گو سفند و باد يه را‬
‫دوست می داری‪ ،‬پس چون در گوسفند يا باديه ات بودی و برای ناز اذان گفتی صدای خود‬
‫را به اذان بلند کن‪ ،‬زيرا امتداد صدای اذان را جن وانس و چيزی ديگر نی شنوند‪ ،‬مگر اينکه‬
‫در روز قيامت برای او شهادت می دهند‪ .‬ابو سعيد رضی ال عنه گفت‪ :‬من اين حديث را از‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪« :‬إِذا‬


‫‪ -1036‬وعَ ْن أَب هُرْيرَ َة رضي اللّه عنْ ُه قَال‪ :‬قَا َل رَسُو ُل اللّ ِه َ‬
‫ضرَاطٌ حتّى ل يسْمع الّت ْأذِين‪ ،‬فَإِذا ُقضِيَ النّداءُ َأقْبَل‪ ،‬حتّى إِذا‬
‫نُودِي بالصّلة‪َ ،‬أدْب َر الشيْطَانُ و لهُ ُ‬
‫ُثوّ بَ لل صّلةِ َأ ْدبَر‪ ،‬حَتّى إِذا قُضِ يَ التّثْويِ بُ َأقْبل‪ ،‬حَتّى يْطِر بَيْ َن ال ْرءِ وَنفْ سِهِ يقُول‪ :‬ا ْذ ُكرْ كَذا‪،‬‬
‫واذ ُكرْ كذا لَا َلمْ يذْ ُك ْر م ْن قَبْ ُل حَتّى ي َظلّ الرّجُ ُل مَا يدرَي َكمْ صلّى » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1036‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه برای ناز آواز کرده شود‪ ،‬شيطان پشت‬
‫می گرداند‪ ،‬در حاليکه باد می افگند تا اينکه اذان را نشنود و چون اذان گفته شود‪ ،‬روی می‬
‫آورد و چون برای ناز اقامه گفته شود‪ ،‬پشت می گرداند و چون اقامت تام شود‪ ،‬باز ميآيد‪.‬‬
‫ش‪ :‬يا حقيقتا باد می افگند‪ ،‬يا مراد نايت نفرت او از شنيدن اذان است‪.‬‬

‫صلّى‬
‫‪ -1037‬وَعَنْ ع ْبدِ اللّهِ بْنِ عَمرِو بْ ِن العاصِ رضِيَ اللّه ع ْنهُما أَنه سَمِع رسُولَ اللّهِ َ‬
‫صلّى علَيّ‬
‫صلّوا علَي‪َ ،‬فإِنّهُ مَنْ َ‬
‫سعُْتمُ النّدا َء َفقُولُوا مِثْ َل ما َيقُول‪ُ ،‬ثمّ َ‬
‫الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يقُول‪ « :‬إِذا ِ‬
‫نَلةٌ ف الّنةِ ل تَنَْبغِي إِلّ لعَ ْبدٍ‬
‫صلّى اللّه َعلَيْ هِ ِبهَا عشْرا‪ُ ،‬ثمّ سلُوا اللّه ل الْو سِيلَة‪َ ،‬فإِّنهَا مَ ِ‬
‫صَل ًة َ‬
‫ل الْوسِيلَة َح ّلتْ َلهُ الشّفا َعةُ » رواه مسلم‪.‬‬
‫منْ عِباد اللّه َوَأرْجُو أَنْ أَكُو َن أَنَا هُو‪ ،‬فَمنْ َسأَل َ‬

‫‪ -1037‬از عبد ال بن عمرو بن العاص رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫‪618‬‬

‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيد که می فرمود‪ :‬چون اذان را شنيدند مثل آنچه‬
‫که مؤذن می گويد‪ ،‬بگويد‪ .‬سپس بر من درود بفرستيد‪ ،‬زيرا هر کس که بر من يکبار درود‬
‫بفرستد‪ ،‬خداوند در برابر آن بر وی ده بار درود می فرستد‪ .‬سپس از خداوند براي وسيله را‬
‫بواهيـد آن مقام و مرتبتـی اسـت در بشـت کـه جـز برای بندهـء از بندگان خدا نیـ زيبـد و‬
‫اميدوارم که من آن – بنده – با شم‪ .‬پس آن که از خداو ند تعالی برا ي و سيله را درخوا ست‬
‫کند‪ ،‬شفاعتم بر وی واجب می شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬


‫ل ْدرِيّ رض يَ اللّه عنْ هُ أَنّ ر سُول اللّ هِ َ‬
‫‪ -1038‬و عن أَ ب سعيدٍ ا ُ‬
‫سعُْتمُ النّداءَ ‪ ،‬فَقُولُوا كَما يقُو ُل الُؤذّ ُن » ‪ .‬متفق عليه‪.‬‬
‫قال‪ « :‬إِذا ِ‬

‫‪ -1038‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬چون اذان را شنيد يد م ثل آن چه که مؤذن می‬
‫گويد‪ ،‬بگوئيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬من قَال‬


‫‪ -1039‬وَع نْ جابرٍ رضَي اللّه عنْ هُ أَنّ رَ سُولَ اللّ هِ َ‬
‫ِهـ الدّعوةِ التّامّةـ‪ ،‬والصـّل ِة اْلقَائِمةِ‪ ،‬آت مُحَمّدا الْوسـِيلَة‪،‬‬
‫حِيـ يسـْم ُع النّداءَ ‪ :‬ال ّلهُمّ رَبّ هذ ِ‬
‫واْل َفضَِيلَة‪ ،‬وابْع ْث ُه مقَامًا مْمُودا الّذي و َعدْتَه‪ ،‬ح ّلتْ َلهُ َشفَاعت يوْم اْلقِيامِة » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1039‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسی که چون اذان را بشنود بگويد‪ :‬ال ّل ُهمّ َربّ‬
‫هذِ هِ‪ ...‬پروردگارا خداو ند ا ين دعوت تام و درود ثا بت‪ ،‬برای م مد صلی ال عل يه و سلم و‬
‫فضيلت را ارزانـی کـن! و او را بـه مقام نيکويـی بفرسـت کـه بوی وعده کرده ای؛ در روز‬
‫قيامت شفاعتم برايش لزم می شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم أَنّهُ قَالَ‪:‬‬


‫‪ -1040‬وع ْن َس ْعدِ بْن أَب وقّاصٍ رضِ َي اللّه عنْهُ عَن النب َ‬
‫ُهـ‬
‫ْدهـ ل شَريـك له‪َ ،‬وأَنّ مُحمّدا ع ْبد ُ‬
‫َنـ ل إِله إِلّ اللّه وح ُ‬
‫َنـ قَال حِيَ يسـْم ُع الُؤذّن‪ :‬أَشْهَد أ ْ‬
‫م ْ‬
‫وَرسُولُه‪ ،‬رضِيتُ بِال ّلهِ ربّا‪ ،‬وبُحَ ّمدٍ رَسُول‪ ،‬وبالِسْل ِم دِينًا‪ُ ،‬غفِر َل ُه ذَنُْبهُ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1040‬از سعد بن ابی وقاص رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪619‬‬

‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسی که چون اذان را می شنود‪ ،‬بگويد‪ :‬أَ ْشهَد أَ نْ‬
‫ل إِله ِإلّ‪ ...‬گواهی می دهم که معبود برحقی جز ال نيست وگواهی می دهم که ممد بنده و‬
‫فر ستادهء خدا ست به ربوب يت ال و ر سالت م مد صلی ال عل يه و سلم و د ين ا سلم را ضی‬
‫شدم‪ ،‬گناهانش آمرزيده می شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬الدّعَاءُ‬


‫‪ -1041‬وع ْن أَنَسٍ رضيَ اللّه عنْهُ قَال‪ :‬قَال ر سُولُ اللّ ِه َ‬
‫ل يُردّ بي الَذانِ والِقام ِة » رواه أبو داود والترمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -1041‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬دعای بي اذان و اقامت رد نی شود‪.‬‬

‫‪ -187‬باب فضيلت نازها‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬


‫ت ر سُول اللّ ِه َ‬
‫سعْ ُ‬
‫‪ -1042‬وَع نْ أَ ب ُهرَيْر ٍة ر ضي اللّه عنْ ُه قَال‪ِ :‬‬
‫َيقُول‪ « :‬أَرأَْيتُ مْ َل ْو أَنّ َنهْرا بِباب أَ َحدِ كم يغْتَ سِ ُل مِنْه كُلّ َيوْ مٍ خَمْس مرّات‪ ،‬ه ْل يبْ قى مِ ْن َدرَنِ هِ‬
‫صلَواتِ الَمْس‪ ،‬يْحُو اللّه بِنّ‬
‫ك مَثَلُ ال ّ‬
‫شَيءٌ؟» قالُوا‪ :‬ل يبْقَى مِ نْ درنِ هِ شَيْء ‪ ،‬قَال‪ « :‬فذل َ‬
‫الطَايا » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1042‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم شنيدم کـه مـی فرمود‪ :‬خـب دهيـد کـه هرگاه بـه‬
‫درواز هء ي کی از ش ا جو يی با شد و وی روزا نه پ نج بار در آن غ سل ک ند‪ ،‬آ يا از چرکيها يش‬
‫چيزی می ماند؟‬
‫گفتند‪ :‬از چرکيهايش چيزی نی ماند‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬پس اين مثل نازهای پنج وقت است که خداوند بوسيلهء آن گناهان را مو می‬
‫نايد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬مثَلُ‬


‫‪ -1043‬وع نْ جَاِب ٍر رَض يَ اللّه عن ُه قال‪ :‬قال ر سُو ُل اللّ هِ َ‬
‫ال صّلواتِ الَمْ سِ كمثَ ِل ْنرٍ غ ْم ٍر جارٍ عَلى باب أَ َحدِكُم يغْتَ سِ ُل مِنْ هُ ُكلّ َيوْ مٍ خْ سَ مرّا تٍ» رواه‬
‫مسلم‪.‬‬
‫‪620‬‬

‫‪ -1043‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مثل نازهای پنجگانه مانند جوی پر آبی است‬
‫که بر دروازهء خانهء يکی از شا جاری باشد و او روزانه در آن پنج بار غسل نايد‪.‬‬

‫سعُودٍ ر ضي اللّه عنْ هُ أَنّ رجُلً َأ صاب مِ نِ امْرأَ ٍة قُ ْبلَة‪ ،‬فأَتَى النّبِيّ‬
‫‪ -1044‬وعَ نِ ابْ ِن مَ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم َفأَخب ُه فأَنزَل اللّه تعال ‪ { :‬وَأقِم ال صّلةَ طَرف الّنهَار َوزُلَفا مِ نَ اللّيْل‪ ،‬إِنّ‬
‫َ‬
‫ت } فقال الرّجُل‪ :‬أَلِي هذا؟ قال‪ « :‬لمِيع ُأمّت ُك ّل ِهمْ» متفقٌ عليه‪.‬‬
‫الْحَسنَاتِ يُذهِبْنَ السّيّئَا ِ‬

‫‪ -1044‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫مردی زنی را بوسه نوده و سپس خدمت پيامب صلی ال عليه وسلم آمده و ايشان را‬
‫با خب ساخت و خداو ند تعالی ا ين آ يه را نازل فرمود‪ { :‬وأَقِم ال صّلةَ طَر ف الّنهَار َوزُلَ فا مِ نَ‬
‫ت } آن مرد گفت‪ :‬آيا اين فقط در مورد من است؟‬
‫اللّيْل‪ ،‬إِنّ الْحَسنَاتِ يُذهِبْنَ السّيّئَا ِ‬
‫فرمود‪ :‬برای ههء امتم می باشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪:‬‬


‫‪ -1045‬و عن أَ ب هُريرة ر ضي اللّه عن هُ أَنّ ر سول اللّ ِه َ‬
‫ل ُمعَة‪ ،‬كفّار ٌة لا بَيْنهُن‪ ،‬ما ل تُغش الكبَاِئ ُر » رواه مسلم‪.‬‬
‫«الصّلواتُ الَ ْمسُ‪ ،‬والُمُعةُ إِل ا ُ‬

‫‪ -1045‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬نازهای پنجگا نه و ج عه تا ج عه کفاره ا ست‬
‫برای گناهانی که در ميان شان واقع شود (مراد گناهان صغيه است) تا ماداميکه گناهان کبيه‬
‫انام نشود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫س ْعتُ ر سو َل اللّه َ‬
‫‪ -1046‬و عن عثما نَ ب ِن عفان ر ضي اللّه عن هُ قال‪ِ :‬‬
‫ْسـ ُن وُضُوءَه َا‪ ،‬وَخُشوعَه َا‪،‬‬
‫ُهـ صـل ٌة مَكتُوب ٌة فَيُح ِ‬
‫ضر ُ‬‫ُسـِلمٍ ت ُ‬
‫وسـلّم يقول‪« :‬مـا م ِن ا ْمرِيءٍ م ْ‬
‫َ‬
‫َورُكُوعَ ها‪ ،‬إِ ّل كا نت َكفّار ًة ل ا قَ ْبلَهَا مِ نْ الذنُو بِ ما ل ُتؤْ تَ كَبِية‪ ،‬وَذل كَ ال ّد ْهرَ كلّ ُه » رواه‬
‫مسلم‪.‬‬

‫‪ -1046‬از عثمان بن عفان رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫‪621‬‬

‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬هيچ مسلمانی نيست که هنگام‬
‫ناز فريضـه اش برسـد و او نيکـو وضوء نوده و خشوع و رکوعـش را بـه وجهـی نيکـو بای‬
‫آورد‪ ،‬مگر اينکه (اين کارها) کفاره است برای گناهان پيش از آن تا زمانی که گناهان کبيه‬
‫انام نشده باشد و اين امر در تام وقت جاری است‪.‬‬
‫ش‪ :‬مسألهء که در مورد ناز قابل ياد آوری است مسألهء خشوع و خضوع و درست با‬
‫نودن ارکان است که متأسفانه بدان کمتر توجه می شود‪ ،‬در حاليکه هرگاه ناز گزار خشوع و‬
‫خضوع و آرامش را در رکوع و سجده و ساير ارکان رعايت نکند‪ ،‬نازش ناقص است و برهء‬
‫ل ائمهء مترم مساجد خود‬
‫درستی از نازش برده نی تواند و اين اهال ما طوری عام شده که اص ً‬
‫آنرا امری عادی تلقی نوده مأمومي خود را بآن متوجه نی سازند که حديث "قم فصل فإنک ل‬
‫تصل" بترين دليل بر اين امر است که ناز بی نياز و بی سکون و آرامش نازی مقبول بساب نی‬
‫رود‪( .‬مترجم)‬

‫‪ -188‬باب فضيلت ناز صبح و عصر‬

‫صلّى الُ َع َليْ هِ و َسلّم قال‪ « :‬مَ نْ‬


‫‪ -1047‬عن أَب موسى رضي اللّه عن هُ أَنّ رسول اللّ هِ َ‬
‫صلّى البْديْن دَ َخلَ النّة » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1047‬از ابو موسی رضی ال عنه روايت شد که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسی که بردين (ناز عصر و صبح) را بگزارد‬
‫به بشت داخل می شود‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫ت رسول اللّ ِه َ‬
‫س ْع ُ‬
‫‪ -1048‬وعن زه ْي ٍر بن عِمارَ ًة بن رُويْبةَ رض َي اللّه عنْهُ قال‪ِ :‬‬
‫ع الشّمْس َوقَبْل ُغرُوبَها » يعْن الفجْر‪،‬‬
‫ج النّار أَح ٌد صلّى قبْ َل طُلو ِ‬
‫َعلَيْ هِ و َسلّم يقول‪ « :‬لَ نْ يل َ‬
‫والعصْر‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1048‬از زهي بن عماره بن رويبه رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شنيدم که می فرمود‪ :‬ک سی که پ يش از برآمدن‬
‫آفتاب و پيش از غروب آن ناز بواند (يعنی صبح و عصر) هرگز به جهنم داخل نی شود‪.‬‬
‫‪622‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ هِ‬


‫‪ -1049‬و عن جُندَ بِ بن ُسفْيانَ ر ضي اللّه عن ُه قال‪ :‬قال ر سو ُل اللّه َ‬
‫ح ف ُهوَ ف ِذمّةِ اللّ هِ فَانْ ُظرْ يَا اب نَ آدم لَ يَ ْطلُبنّك اللّه مِ ْن ذِمّتِ هِ بِشيءٍ »‬
‫صلّى ال صّبْ َ‬
‫و َسلّم‪ « :‬م ْن َ‬
‫رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1049‬از جندب بن سفيان رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه ناز صبح را ادا کند او در عهد و پيمان‬
‫خدا است‪ .‬پس بنگر ای فرزند آدم که خداوند چيزی از عهدش را از تو نطلبد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -1050‬و عن أَ ب هُرير َة ر ضي اللّه عن ُه قال‪ :‬قال ر سو ُل اللّ ِه َ‬
‫ح وصلةِ الع صْر‪ُ ،‬ثمّ‬
‫«يََتعَاقَبُو َن فِيكم مَلئِ َكةٌ بِاللّيْل‪ ،‬وملئِ َكةٌ بِالّنهَار‪ ،‬وَيْتَ ِمعُو نَ ف صَل ِة ال صّبْ ِ‬
‫سأَُل ُهمُ اللّه وهُو أَعْل ُم بِ ْم ‪ :‬كَيفَ َترَكتمْ عِبادِي ؟ فَيقُولُون‪ :‬تَركنَاهُمْ‬
‫ج اّلذِينَ باتُوا فِيكم‪ ،‬في ْ‬
‫ي ْعرُ ُ‬
‫صلّون‪ ،‬وأَتينا ُهمْ و ُهمْ يُصلّون » ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫و ُهمْ ُي َ‬

‫‪ -1050‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬فرشتگانی در شب و فرشتگانی در روز در پی‬
‫هديگر در ميان شا می آيند و در ناز صبح و عصر با هم يکجا می گردند‪ .‬سپس آنانی که با‬
‫شا بودند‪ ،‬بال می روند و پروردگار شان در حاليکه بال شان داناتر است‪ ،‬از آنان می پرسد‬
‫که بندگان را چگونه ترک کرديد؟‬
‫آنا می گويند‪ :‬گذاشتيم آنا را در حاليکه ناز می گزاردند و نزد آنا آمدي در حاليکه‬
‫ناز می گزاردند‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫ب َ‬
‫‪ -1051‬و عن جَريرِ ب نِ عبدِ اللّ هِ البجليّ رض َي اللّه عن ُه قال‪ :‬ك نا عِندَ ال ن ّ‬
‫َعلَيْ ِه و َسلّم‪ ،‬فَنَ َظرَ إِل القَمرِ لَ ْي َلةَ الَبدْر‪ ،‬فقال‪ « :‬إن كم سََت َروْنَ ربك مْ ك ما تَروْ نَ هذا القَ مر‪ ،‬ل‬
‫ُتضَامّو نَ ف ُرؤْيَتِ هِ‪َ ،‬فإِ نِ ا ْستَ َطعُْتمْ أَ نْ ل ُتغْلبُوا عَلى صل ٍة قَبْل ُطلُو عِ الشّمْس‪َ ،‬وقَبْل ُغرُوب ا‬
‫فافْعلُوا» متفق عليه‪.‬‬
‫وف رواية‪ « :‬فَنَ َظرَ إِل القَمر لَ ْي َلةَ َأ ْربَعَ عَش َر َة » ‪.‬‬

‫‪ -1051‬از جرير بن عبد ال بلی روايت شده که گفت‪:‬‬


‫‪623‬‬

‫ما در حضور پيامب صلی ال عليه وسلم بودي‪ ،‬ايشان بسوی ماه شب چارده نگريسته‬
‫و فرمود‪ :‬بدون شک شا پروردگار تان را مانند اين ماهی که می بينيد‪ ،‬خواهيد ديد‪ .‬پس اگر‬
‫توان ستيد که مغلوب نشو يد بر نازی ق بل از بر آمدن آفتاب (ناز صبح) و ناز ق بل از غروب‬
‫آفتاب (ناز عصر) اين کار را بکنيد‪( .‬يعنی اين دو ناز را ادا کنيد)‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬مَ نْ‬


‫‪ -1052‬وعن بُرْي َدةَ رض يَ اللّه عن ُه قال‪ :‬قالَ رسولُ اللّ هِ َ‬
‫َترَ َك صَل َة العصْر فَ َقدْ حَبِطَ عَم ُل ُه » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1052‬از بريده رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ک سيکه ناز ع صر را ترک ک ند‪ ،‬عملش با طل‬
‫می گردد‪ .‬مراد از با طل شدن ع مل‪ ،‬با طل شدن ثواب آن ست (يع نی ثواب عملش با طل می‬
‫شود)‪.‬‬

‫‪ -189‬باب فضيلت رفت بسوی مساجد‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم قال‪ « :‬مَنْ غَدا إِل‬


‫ب َ‬
‫‪ -1053‬عن أَب هرير َة رض َي اللّه عنهُ أَنّ الن ّ‬
‫جدِ َأ ْو رَاح‪ ،‬أَ َعدّ اللّه لهُ ف الَّنةِ ُنزُلً ُكلّمَا َغدَا َأ ْو رَاحَ» متفق عليه‪.‬‬
‫السْ ِ‬

‫‪ -1053‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسيکه در سپيده دم يا بعد از زوال بطرف مسجد‬
‫رود‪ ،‬خداو ند در هر سپيده دم يا ب عد از زوال که طرف م سجد می رود‪ ،‬در ب شت و سائل‬
‫ميهمانی را مهيا می کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬مَنْ تَ َط ّه َر ف بَ ْيتِه‪ُ ،‬ثمّ مَضى إِل بيْتٍ‬
‫‪ -1054‬وعنهُ أَنّ النّبِيّ َ‬
‫ض اللّ هِ كانَ تْ ُخطُواتُ هُ إِ ْحدَا ها تَحُطّ خَطِيئَة‪ ،‬والُخْرى‬
‫مِ نْ بُيُو تِ اللّه‪ِ ،‬لَيقْضِ َي َفرِيضَ ًة مِ نْ فَرائِ ِ‬
‫َت ْرفَعُ َدرَ َجةً » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1054‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫‪624‬‬

‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسيکه در خانهء خود طهارت نوده و سپس بانهء‬
‫از خا نه های خدا (م سجد) برود تا فر ضی از فرائض خدا را ادا ک ند‪ ،‬هر ي کی از گامها يش‬
‫گناهی را کم نوده و گام ديگر مرتبهء او را بلند می برد‪.‬‬

‫‪ -1055‬و عن أُبَيّ بن كعْ بٍ رض َي اللّه ع نه قال‪ :‬كا نَ رجُ ٌل مِ نَ الَنْ صَارِ ل أَعْلم أَحدًا‬
‫َأبْع َد مِنَ السْجِد مِنْه‪ ،‬وَكَانَتْ ل تُخْ ِطئُهُ صَلة‪ ،‬فَقيلَ له‪ :‬لو اشتَريْتَ حِمَارًا لَِترْكَبَ ُه ف ال ّظلْمَاءِ وف‬
‫سرّن أَنّ مَنْزل إِل جنْ بِ الَ سْجد‪ ،‬إِنّي أُريدُ أَ ْن يُكتَب ل مَمْشاي إِل ال سْجِد‪،‬‬
‫ال ّر ْمضَاءِ قال‪ :‬ما يَ ُ‬
‫ك ذَل كَ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪َ « :‬قدْ جَمَع اللّه ل َ‬
‫وَرجُوعِي إِذا رَ َجعْ تُ إِل َأهْلي‪ .‬فقالَ رسو ُل اللّ هِ َ‬
‫ُكلّه » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1055‬از ابی بن کعب رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫مرد انصاری بود که خانهء کسی از خانه وی دورتر از مسجد نبود و هيچ نازی از او‬
‫فوت نی شد و به او گفته شد‪ :‬چه می شود اگر الغی خريداری کنی که در شدت تاريکی و‬
‫گرمای شديد بر آن سوار شوی؟‬
‫گفت‪ :‬مرا خوشی نی سازد که خانه ام به پلوی مسجد باشد‪.‬‬
‫من می خواهم که مزد رفتنم به مسجد و بازگشتم به خانواده ام در نامهء اعمال نوشته‬
‫شود‪ .‬سپس رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هر آئي نه خدای بزرگ ههء آن را برايت‬
‫فراهم کرده است‪.‬‬

‫‪ -1056‬وعن جاب ٍر رض يَ اللّه عنهُ قال‪َ :‬خلَ تِ الِبقَا عُ َحوْ َل ال سْجِد‪َ ،‬فأَرادَ بَنُو َسلِ َمةً أَ نْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم فقالَ لم‪َ « :‬ب َلغَن َأنّكُ مْ تُريدُو نَ أَن‬
‫ب َ‬
‫يْنتقلُوا ُقرْ بَ الَ سْجِد‪ ،‬فََبلَ غَ ذل كَ الن ّ‬
‫تَنَْت ِقلُوا ُقرْبَ الَ سْجِد؟ قالوا‪ :‬نعم يَا رَسولَ اللّ ِه َقدْ َأرَدنَا ذَلك‪ ،‬فقال‪ « :‬بَنِي سَل َمةَ ديارَكُ مْ تُكْتَ بْ‬
‫سرّنَا أَنّا كُنّا َتحَولْنَا‪ :‬رواه مسلم‪ ،‬وروى البخاري‬
‫ب آثارُكُ ْم » فقالوا‪ :‬ما يَ ُ‬
‫آثارُكُم‪ ،‬ديارَكُ مْ تُكْتَ ْ‬
‫معناه من رواية أنَس‪.‬‬

‫‪ -1056‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫‪625‬‬

‫زمينهای اطراف مسـجد خالی شـد و بنـو سـلمه (شاخهـء از انصـار انـد) خواسـتند بـه‬
‫نزديک مسجد نقل مکان نايند و خب به پيامب صلی ال عليه وسلم رسيد و به آنا فرمود‪ :‬بن‬
‫خب رسيده که می خواهيد نزديک مسجد نقل مکان نائيد؟‬
‫گفتند‪ :‬بلی يا رسول ال صلی ال عليه وسلم ما قصد اين کار را کرده بودي‪.‬‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬جايهای خود را مکم گييد که گامهای زياد شا‬
‫بسـوی مسـجد نوشتـه مـی شود (در نامـه های اعمال شاـ) جايهای خود را مکـم گييـد کـه‬
‫گامهای زياد شا بسوی مسجد نوشته می شود‪ .‬پس گفتند‪ :‬شاد نی شدي اگر نقل مکان کرده‬
‫بودي‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬إِنّ‬


‫‪ -1057‬وعنْ أَب موسى رضيَ اللّه عنه قال‪ :‬قال رسو ُل اللّهِ َ‬
‫أَعْظَم الناس أَجرًا ف ال صّلةِ َأْب َع ُدهُ مْ إِليْها مْشًى َفأَْب َع ُدهُم‪ .‬والّذي يَنْتَظرُ ال صّلةَ حتّى يُصلّيها مَ عَ‬
‫الِمامِ أَعْ َظمُ أَجرا مِنَ الذي يُصلّيها ُثمّ يَنَامُ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1057‬از ابو موسی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بزرگترين مردم از روی ثواب در ناز دورترين‬
‫شان از روی رف ت ا ست و باز دورترشان و آن که انتظار ناز را می ک شد تا آن را با امام ادا‬
‫کند‪ ،‬ثوابش فزونتر است از آنکه ناز را خوانده و خواب می شود‪.‬‬

‫‪ -1058‬وعـن ُبرَي َدةَ رضـي اللّه عنـه عـن النّبِيّ صَـلّى الُ َعلَيْهِـ وسَـلّم قال‪ « :‬بشّروا‬
‫الَشَائِيَ ف ال ّظ َلمِ إِل السَا ِجدِ بِالنور التّامّ َي ْومَ القِيا َمةِ » رواه أبو داود والترمذي‪.‬‬

‫‪ -1058‬از بريده رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنانی را که در تاريکی ها به مساجد می روند به نور‬
‫کاملی در روز قيامت مژده دهيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬أَل‬


‫‪ -1059‬وعن أب هرير َة رض يَ اللّ هُ عن هُ أَنّ رسول اللّ هِ َ‬
‫َأدُلّكُمْ عَلى مَا يْحُو اللّهُ بِهِ الَطَايَا‪َ ،‬وَي ْرفَعُ بِهِ ال ّدرَجَات؟ قَالُوا‪ :‬بَلى يا رسولَ اللّه‪ .‬قَالَ‪ « :‬إِسْباغُ‬
‫اْلوُضُوءِ عَلى ا َلكَارِه‪ ،‬وَكَ ْث َرةُ الُطَا إِل الَسـَاجِد‪ ،‬وَانْتِظَارُ الصـّلةِ بعْد الصـّلة‪ ،‬فَذلِكُم ُـ الرّباط‪،‬‬
‫فَذل ُكمُ الرّباطُ » رواه مسلم‪.‬‬
‫‪626‬‬

‫‪ -1059‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬آ يا راهنمائی ک نم ش ا را به آن چه که خداو ند‬
‫بوسيلهء آن گناهان را مو نوده و درجات را بلند می برد؟‬
‫گفتند‪ :‬آری يا رسول ال صلی ال عليه وسلم!‬
‫فرمود‪ :‬تکم يل نودن وضوء بر سختی ها و زياد گام زدن ب سوی م سجد ها و انتظار‬
‫ناز بعد از ناز‪ .‬پس آن است قرارگاه شا‪ ،‬پس آن است قرارگاه شا‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪« :‬إِذا‬


‫‪ -1060‬وعن أَب سعيدٍ ال ْدرِيّ رضيَ ال ّلهُ عنهُ ع ِن النبّ َ‬
‫رَأَْيتُ مُ الرّ ُجلَ َيعْتَادُ الَ سَاجِد فاشْهدُوا لَ هُ بِا ِليَا ِن » قال اللّه ع ّز و جل‪ { :‬إِنّمَا َيعْ ُمرُ مَ سَاجِدَ اللّ هِ‬
‫مَنْ آمَن بِال ّلهِ والْيَومِ ال ِخ ِر } الية‪ .‬رواه الترمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -1060‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬چون شخص را ديديد که به مساجد پيوسته می آيد‬
‫به ايان داشت او گواهی دهيد‪ .‬خدای عزوجل فرمود‪ { :‬إِنّمَا َيعْ ُمرُ مَ سَا ِجدَ اللّ هِ‪ } ...‬هانا آباد‬
‫می کند مساجد خدا را آنکه به خدا و روز رستاخيز ايان آورده است‪.‬‬

‫‪ -190‬باب فضيلت انتظار کشيدن برای ناز‬


‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬ل‬
‫‪ -1061‬ع نْ أَ ب هرير َة رض يَ اللّه عن هُ أَنّ ر سولَ اللّ هِ َ‬
‫َيزَا ُل أَ َحدُكُ ْم ف صَل ٍة مَا دَام تِ ال صّلَ ُة تَحْبِ سُه‪ ،‬ل يَمَْنعُ هُ أَ نْ يَ ْن َقلِ بَ إِل َأ ْهلِ هِ إِلّ ال صّل ُة » متف قٌ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ -1061‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬هي شه ا ست ي کی از ش ا در ناز مادامي که ناز‬
‫مانع وی شود و هيچ چيزی جز ناز مانع برگشت وی به خانواده اش نگردد‪.‬‬
‫‪627‬‬

‫صلّي َعلَى أَ َحدِكُ مْ‬


‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪ « :‬الَلِئ َكةُ تُ َ‬
‫‪ -1062‬وعنه أَنّ رسولَ اللّ ِه َ‬
‫حدِث‪َ ،‬تقُول‪ :‬ال ّلهُمّ ا ْغ ِفرْ لَه‪ ،‬ال ّلهُمّ ارْحَمْ ُه » رواه‬
‫صلّى فِي هِ مَا لْ يُ ْ‬
‫مَا دَا َم ف مُ صَلّهُ الّذي َ‬
‫البخاري‪.‬‬

‫‪ -1062‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬فرشتگان بر يکی از شا دعا می کنند ماداميکه‬
‫وی در جای نازش که در آن ناز گزارده با شد‪ ،‬تا لظ هء که بی وضوء نشود‪ ،‬می گوي ند‪:‬‬
‫اللهم‪ ....‬خدايا او را بيامرز ومورد رحتش قرار ده‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم أَ ّخرَ لَ ْي َل ًة صلةَ‬


‫‪ -1063‬وعن أَنس رض يَ اللّه عن هُ أَنّ رسولَ اللّ هِ َ‬
‫صلّى فقال‪ « :‬صَل َىّ النّا سُ َو َر َقدُوا ولَ ْم َتزَالُوا‬
‫اْلعِشَاءِ إِل شَ ْطرِ اللّيْلِ ُثمّ َأقْبَلَ َعلَيْنَا بوَ ْجهِ هِ َب ْعدَ ما َ‬
‫ف صَل ٍة مُ ْنذُ انْتَ َظ ْرتُموها » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1063‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم ش بی ناز ع شا (خف ت) را تا ن صف شب به تأخ ي‬
‫انداختنـد و سـپس بعـد از ادای ناز بـه آناـ روی آورده و فرمود‪ :‬مردم ناز گزارده و خواب‬
‫شدند و شا از لظه ای که انتظار ناز را می کشيديد‪ ،‬بطور مستمر در ناز بوديد‪.‬‬

‫‪ -191‬باب فضيلت ناز جاعت‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪« :‬صَلةُ‬


‫‪ -1064‬عن ابنِ عمَر رضي اللّه عنهما أَنّ رسولَ اللّه َ‬
‫شرِينَ درَ َج ًة » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫الَمَا َعةِ أَفضَلُ مِنْ صَلةِ ال َف ّذ بِسَبْعٍ وَعِ ْ‬

‫‪ -1064‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬ثواب ناز جاعت بر ناز تنهائی ‪ 27‬برابر است‪.‬‬
‫ش‪ :‬در بار هء فضيلت ناز جا عت و لزوم آن اختل فی ني ست‪ ،‬ولی با يد متذ کر شد که‬
‫امروز کم تر به ا ين ا مر خط ي و پراه يت تو جه می شود و لزم ا ست که دعوتگران و مبلغان و‬
‫ائم هء مترم م ساجد‪ ،‬مردم را ب يش از پ يش به حضور در جاعات تشو يق ناي ند‪ ،‬ب صوص ن سل‬
‫جوان را‪( .‬مترجم)‬
‫‪628‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -1065‬و عن أَ ب هريرة رض َي اللّه عن ُه قال‪ :‬قال ر سو ُل اللّ ِه َ‬
‫« صَلةُ الرّ ُجلِ ف جَماعةٍ ُتضَعّ فُ عَلى صلِتهِ ف بَيْتِ هِ وف سُو ِقهِ خسا وَعِشْري َن ضِعفًا‪ ،‬وذل كَ أَنّ هُ‬
‫خرِجُه إِلّ الصّلة‪ ،‬لَ ْم يَخْطُ خَطْوةً ِإلّ ُر ِفعَ تْ‬
‫ضَأ َفأَحْ سَنَ اْل ُوضُوءَ ُثمّ َخرَجَ إِل الَ سْجِد‪ ،‬ل يُ ْ‬
‫إِذا َتوَ ّ‬
‫صلّي َع َليْ ِه مَا دَا َم ف مُصَلّه‪ ،‬مَا‬
‫لَه بَا َدرَجَة‪ ،‬وَحُطّتْ عَنْه بَا خَطِيئَة‪َ ،‬فإِذا صَلى لَ ْم َتزَلِ الَلئِكَة تُ َ‬
‫حدِث‪َ ،‬تقُول‪ :‬ال ّلهُمّ صَلّ َعلَيْه‪ ،‬ال ّلهُمّ ارحَمْه‪ .‬وَل َيزَا ُل ف صَل ٍة مَا انْتَ َظرَ ال صّل َة » متف قٌ‬
‫لَ مْ يُ ْ‬
‫عليه‪ .‬وهذا لفظ البخاري‪.‬‬

‫‪ -1065‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬ناز شخص در جاعت ‪ 25‬برابر نازش درخانه‬
‫و بازارش فزون می باشد‪.‬‬
‫زيرا چون وی وضوء نوده و آن را درست انام دهد‪ ،‬پس بسوی مسجد برآيد که جز‬
‫ناز چيز ديگری سبب برآمدن وی نگشته باشد‪ ،‬گامی نی ند‪ ،‬مگر اينکه در برابر آن درجهء‬
‫برايش افزوده شده و گناهی از وی کم ميگردد‪ .‬و چون نازگزارد‪ ،‬هيشه فرشتگان بر او دعا‬
‫می کنند تا ماداميکه در جای نازش بوده و بی وضوء نشود می گويند‪ :‬اللهم صلی عليه‪ ،‬اللهم‬
‫ارحه و هيشه در ناز است‪ ،‬تا لظه ايکه انتظار ناز را بکشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم رَجُلٌ أَع مى فقال‪ :‬يا ر سولَ اللّه‪،‬‬
‫ب َ‬
‫‪ -1066‬وعن هُ قال‪ :‬أَتَى ال ن ّ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم أَن ُيرَخّصَ لَ ُه فَيُصَليّ ف‬
‫لَيْس ل قَاِئدٌ يقُودُن إِل الَسْجِد‪ ،‬فَسأَ َل رسولَ اللّ ِه َ‬
‫ل دَعَا ُه فقال له‪ :‬ه ْل تَ سْمَعُ الّندَاءَ بِال صّلة؟ » قال‪َ :‬نعَم‪ ،‬قال‪َ « :‬فأَجِ بْ‬
‫بيْتِه‪َ ،‬فرَخّص لَه‪َ ،‬فلَمّا وَ ّ‬
‫» رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1066‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫مردی کور خد مت پيا مب صلی ال عل يه و سلم آمده و گ فت‪ :‬يا ر سول ال صلی ال‬
‫عل يه و سلم! من راهنمائی ندارم که مرا به م سجد آورد و از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم‬
‫خوا ست تا بوی اجازه دهد که در خا نه اش ناز گزارد و آنضرت صلی ال عل يه و سلم بوی‬
‫رخصت داد و چون وی روی گرداند او را خواسته و فرمود‪ :‬آيا اذان را می شنوی؟‬
‫گفت‪ :‬بلی!‬
‫‪629‬‬

‫فرمود‪ :‬پس اجابت کن!‬

‫س العرُوف باب ِن ُأمّ مَكْتُوم ا ُل َؤذّ نِ رض يَ اللّه‬


‫‪ -1067‬وعن عبدِ اللّ ِه َوقِيل‪ :‬عَ ْمرِو بْ ِن قيْ ٍ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬
‫يةُ ا َلوَامّ وَال سّبَاع‪ .‬فقال ر سولُ اللّ هِ َ‬
‫عن هُ أَنّ ُه قَال‪ :‬يا ر سو َل اللّه إِنّ ا َلدِيَنةَ كَث َ‬
‫و َسلّم‪« :‬تَسْمَعُ حَيّ عَلى الصّلة‪ ،‬حَيّ عَلى الفَلح‪ ،‬فَحَّيهَلً » ‪ .‬رواه أبو داود بإسناد حسن‪.‬‬

‫‪ -1067‬از ع بد ال بن عمرو بن ق يس مشهور به ا بن ام مکتوم مؤذن ر ضی ال ع نه‬


‫روايت شده که گفت‪:‬‬
‫يا رسول ال صلی ال عليه وسلم در مدينه گزنده ها و درنده ها زياد است‪ ،‬آنضرت‬
‫صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬چون حی علی الصلة و حی علی الفلح را می شنوی‪ ،‬پس بر آن‬
‫عجله کن‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪:‬‬


‫‪ -1068‬و عن أ ب هرير َة ر ضي اللّه عن هُ أَنّ ر سولَ اللّ ِه َ‬
‫حتَطَب‪،‬ثُمّ آ ُمرَ بال صّل ِة فَيُؤذّ نَ لَهَا‪ ،‬ثُمّ آ ُمرَ‬
‫«وَاّلذِي َنفْ سِي بِيدِ ِه َلقَ ْد هَمَمْت أَن آ ُمرَ بَطَ بٍ فَيُ ْ‬
‫ل فَيُؤمّ النّاسَ ُثمّ أُخَاِلفَ إِل رِجَا ٍل فأُ َحرّقَ َع َل ْي ِهمْ بيوتم» متفقٌ عليه‪.‬‬
‫رَجُ ً‬

‫‪ -1068‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬سوگند به ذاتی که جان در دست اوست‪ ،‬قصد‬
‫کردم که امر کنم هيزم جع نايند و سپس به برپا شدن ناز دستور دهم که برای آن اذان گفته‬
‫شود و بعد کسی را مأمور سازم که بردم امامت دهد و سپس از آنا تلف ورزم و به خانهء‬
‫کسانی روم که به ناز بيون نشده اند و خانه های شان را بر سرشان بسوزان‪.‬‬

‫سلِمًا‬
‫‪ -1069‬وعن اب ِن مسعودٍ رضي اللّه عن هُ قال‪ :‬مَ نْ َسرّه أَن َي ْلقَي اللّه تعال غدًا مُ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم سُنَنَ‬
‫صلَوات حَيْثُ يُنادَي بن‪َ ،‬فإِنّ اللّهَ َشرَعَ لِنَبِيّكم َ‬
‫َفلْيُحَافِظْ عَلى َهؤُلءِ ال ّ‬
‫خلّف ف بَيتِ هِ‬
‫صلّي هذا الُتَ َ‬
‫ا ُلدَى وَِإّنهُنّ مِن سُنَنِ الُدى ‪ ،‬وَلَو َأنّكُ ْم صلّيْتم ف بُيوتِ كم ك ما يُ َ‬
‫خلّف عَنها إِ ّل منافق َم ْعلُومُ‬
‫ض َللْتُم‪ ،‬وَلقَد َرأَيْتُنَا وما يَتَ َ‬
‫لَتَركتم سُنّة نَِبيّكم‪ ،‬ولَو تَركتم سُّنةَ نَبِيّكم َل َ‬
‫صفّ‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬
‫الّنفَاق‪ ،‬وََل َقدَ كا َن الرّجُل يُؤتىَ بِه‪ُ ،‬يهَادَي بيْنَ الرّ ُج َليْنِ حَتّى ُيقَامَ ف ال ّ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َعلّ َمنَا ُسنَنَ ا ُلدَى ‪َ ،‬وإِنّ مِن‬
‫وف روايةٍ له قال‪ :‬إِنّ رسولَ اللّ هِ َ‬
‫سُننِ ا ُلدَى الصّلَة ف السَج ِد الذي ُي َؤذّ ُن فيه‬
‫‪630‬‬

‫‪ -1069‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫کسيکه شاد می شود اينکه فردا خدا را ملقات کند‪ ،‬درحاليکه مسلمان باشد‪ ،‬بايد بر‬
‫اين نازها مواظبت کند‪ ،‬در وقتيکه اعلن اقامهء آن می شود‪ .‬زيرا خداوند برای پيامب صلی‬
‫ال عليه وسلم راههای هدايت را نودار کرده است و اين نازها از هي راههای هدايت اند‪.‬‬
‫و ا گر ش ا م ثل ک سيکه در خا نه اش از ناز (جا عت) تلف می ورزد‪ ،‬آن را در خا نه‬
‫های خود ادا کنيد‪ ،‬هانا سنت و طريقهء پيامب تان را ترک نوده ايد‪ .‬و اگر سنت پيامب صلی‬
‫ال عليه وسلم تان را ترک کرديد‪ ،‬هر آئينه گمراه می شويد و در حقيقت ديدي که از آن جز‬
‫منافقيکه نفاقش آشکار است‪ ،‬کسی تلف نی ورزيد‪.‬‬
‫و ها نا مرد به ناز آورده می شد‪ ،‬در حالي که در ميان دو مرد کشانده شده و بر آن ا‬
‫تکيه کرده بود‪ ،‬تا اينکه در صف ايستاده می شد‪.‬‬
‫و در رواي تی از وی آمده که گ فت‪ :‬ر سول ال صلی ال عل يه و سلم برای ما راههای‬
‫هدايت را آموخت که از جله ناز جاعت در مسجديکه در آن اذان داده می شود است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬


‫‪ -1070‬وعن أَب الدرداءِ رضي اللّه عنه قال‪ :‬سعت رسولَ اللّه َ‬
‫ح َوذَ َع َل ْيهِم ُـ الشّيْطَان‪.‬‬
‫يقول‪ « :‬مـا مِن ثَلَثةٍ فـ َقرَْيةٍ ول َب ْدوٍ ل ُتقَام ُـ فِيهم ُـ الصـّل ُة إِ ّل قدِ اس ْـتَ ْ‬
‫صَيةَ » رواه أبو داود بإِسناد حسن‪.‬‬
‫ب مِنَ الغَنمِ القَا ِ‬
‫فَ َعلَي ُكمْ بِالَمَاعَة‪َ ،‬فإِنّمَا يأْكُ ُل الذّْئ ُ‬

‫‪ -1070‬از ابو درداء رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬هيچ ‪ 3‬نفری در ده يا باديهء‬
‫وجود ندارد که ناز در آن ا اقا مه نشود‪ ،‬م گر اين که شيطان بر آن ا چيه می شود‪ ،‬پس بر ش ا‬
‫باد که چاعت را لزم گييد‪ ،‬زيرا گرگ از ميان گوسفندان گوسفند دور و تنها را می ربايد‪.‬‬
‫‪631‬‬

‫‪ -192‬باب تشويق برای حضور در جاعت صبح و عشاء (خفت)‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫ت ر سو َل اللّه َ‬
‫‪ -1071‬ع نْ عثما نَ ب ِن عفا نَ رض يَ اللّه عن هُ قال‪ :‬سع ُ‬
‫صلّى ال صبْح ف‬
‫صلّى العِشَا َء ف جَ ـمَاعَة‪ ،‬فَ َكأَنّ ما قا مَ نِ صْف اللّيْل َومَ ْن َ‬
‫و َسلّم يقول‪« :‬مَ نْ َ‬
‫صلّى اللّيْل ُك ّل ُه » رواه مسلم‪.‬‬
‫جَمَاعَة‪ ،‬فَ َكأَنّما َ‬
‫صلّى الُ‬
‫و ف روايةِ الترمذ يّ ع نْ عثما نَ ب ِن عفا نَ ر ضي اللّه عن ُه قال‪ :‬قال ر سو ُل اللّ ِه َ‬
‫صلّى العِشَاءَ واْلفَجْر ف‬
‫صفِ َل ْيلَة‪ ،‬ومَ نْ َ‬
‫َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬مَ نْ َش ِهدَ العِشَا َء ف جَاعةٍ كان ل ُه قِيا مُ نِ ْ‬
‫جَا َعةٍ‪ ،‬كَانَ َلهُ َكقِيَامِ لَ ْيلَة » قال التّرمذي‪ :‬حديثٌ حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -1071‬از عثمان بن عفان رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از ر سول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬کسيکه ناز عشاء (خف ت) را‬
‫در جاعت بگذارد‪ ،‬گويی ههء شب را ناز گزارده است‪.‬‬
‫و در روايـت ترمذی از عثمان رضـی ال عنـه آمده کـه‪ :‬پيامـب صـلی ال عليـه وسـلم‬
‫فرمود‪ :‬آن که ناز ع شا را با جا عت ادا ک ند‪ ،‬ثواب قيام ن صف شب را درياف ته ا ست و آن که‬
‫خفت و صبح را در جاعت بگذارد‪ ،‬ثواب قيام ههء شب را در می يابد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬وََلوْ‬


‫‪ -1072‬وعن أَب هُريرة رضيَ اللّه عنهُ أَنّ رسولَ اللّهِ َ‬
‫ي ْعلَمُو َن مَا ف العَت َمةِ والصّبْحِ لََت ْوهُما وَلَو ح ْبوًا » متفقٌ عليه‪ .‬وقد سبق بطوِله‪.‬‬

‫‪ -1072‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ا گر مردم بدان ند که چه مزدی برای نازهای‬
‫خفت و صبح است‪ ،‬اگر به خزيدن هم باشد به آن حاضر می شوند‪.‬‬

‫‪ -1073‬وعنهُـ قال‪ :‬قال رسـولُ اللّه صَـلّى الُ َعلَيْهِـ وسَـلّم‪ « :‬لَيْسَـ صـَلةٌ َأْثقَلَ َعلَى‬
‫ج ِر وَالعِشا ِء وََلوْ َي ْعلَمُو َن ما فِيهما َلَت ْوهُما وََلوْ ح ْبوًا » متفق عليه‪.‬‬
‫ي مِنْ صلة الفَ ْ‬
‫الُنَافِق َ‬

‫‪ -1073‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪632‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچ نازی بر منافقي از نازهای صبح و خفت‬
‫گران تر ني ست و ا گر بدان ند که چه ثوا بی در ا ين دو ا ست‪ ،‬ا گر به خزيدن هم با شد‪ ،‬در آن‬
‫حاضر می شوند‪.‬‬

‫‪ -193‬باب امر به مواظبت و هيشگی بر نازهای مفروضه و منع اکيد‬


‫از ترک آن‬

‫سبِي َلهُمْ} التوبة‪}5{ :‬‬


‫خلّواْ َ‬
‫{فَإِن تَابُو ْا وَأَقَامُواْ الصّلَةَ وَآ َتوُاْ الزّكَاةَ فَ َ‬
‫لِ نقَا ِنتِينَن}‬
‫ّ‬ ‫علَى الصّنَلوَاتِ والصّنلَةِ ا ْلوُسْنطَى وَقُومُواْ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬حَافِظُواْ َ‬
‫البقرة‪}238{ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬پس اگر توبه کنند و بر پا دارند ناز را و بدهند زکات را بگذاريد‬
‫راه شانرا‪ .‬توبه‪5 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬پيوستگی کنيد بر ههء نازها و ناز ميانه (عصر)‪ .‬بقره‪238 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪:‬‬


‫ت رسولَ اللّهِ َ‬
‫‪ -1074‬وعن اب ِن مسعودٍ رضي اللّه عنهُ قال‪َ :‬سأَل ُ‬
‫أَيّ الَعْمَالِ َأ ْفضَل؟ قال‪ « :‬ال صّلةُ على َوقْتِها » قلت‪ُ :‬ثمّ َأيّ ؟ قال‪ِ « :‬برّ الوَاِلدَيْ ِن » قلَت‪ُ :‬ثمّ‬
‫ي ؟ قال‪ « :‬الهادُ ف سَبِيلِ ال ّلهِ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫أَ ّ‬

‫‪ -1074‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم پرسيدم که کدام اعمال بتر است؟‬
‫فرمود‪ :‬ناز در وقتش‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬باز کدام؟‬
‫فرمود‪ :‬نيکی کردن به پدر و مادر‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬باز کدام؟‬
‫فرمود‪ :‬جهاد فی سبيل ال‬
‫‪633‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -1075‬و عن اب ِن عمرَ رض َي اللّه عنه ما قال‪ :‬قا َل ر سو ُل اللّه َ‬
‫«بُنِ يَ الِ سَلمُ على خَمْس‪ :‬شَهادَةِ أَ نْ ل إِل هَ إِ ّل اللّه‪ ،‬وأَنّ مُحمدا ر سو ُل اللّه‪ ،‬وإِقا مِ ال صّلة‪،‬‬
‫ص ْو ِم رَمضا َن » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫وَإِيتاءِ الزّكاة‪ ،‬وَ َحجّ البَيْت‪ ،‬وَ َ‬

‫‪ -1075‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اسلم بر پنج چيز بنا شده است‪:‬‬
‫شهادت دادن به اينکه معبود بر حقی جز ال وجود ندارد و اينکه ممد صلی ال عليه‬
‫وسلم رسول و فرستادهء خدا است‪.‬‬
‫و برپا داشت ناز‬
‫و دادن زکات‬
‫و حج خانه‬
‫و روزهء رمضان‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ُ « :‬أ ِمرْتُ أَنْ أُقاتِ َل الناسَ حتّى‬
‫‪ -1076‬وعنهُ قال‪ :‬قا َل رسولُ اللّ ِه َ‬
‫الصـلَة‪ ،‬وُي ْؤتُوا الزّكاة‪َ ،‬فإِذا َف َعلُوا‬
‫َنـ ل إِله إِلّ اللّه وَأَنّ مُحَ ّمدًا رسـولُ اللّه‪ ،‬وَُيقِيمُوا ّ‬
‫يَشْهدُوا أ ْ‬
‫ذلكَ عَصمُوا مِنّي دِما َء ُه ْم وََأ ْموَالَهمْ إِلّ ب ّق الِسلم‪ ،‬وَحِسَاُبهْم على ال ّل ِه » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1076‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ا مر شدم که با مردم بن گم تا اين که شهادت‬
‫ده ند که معبود برح قی جز ال ني ست و اين که م مد صلی ال عل يه و سلم ر سول و فر ستادهء‬
‫خدا اسـت و برپـا دارنـد ناز را و زکات را بدهنـد‪ ،‬پـس هرگاه ايـن کار را نودنـد‪ ،‬خوناـ و‬
‫مالای خود را از من باز داش ته ا ند‪ ،‬م گر ب ق ا سلم و ح ساب شان بر خداو ند جل جلله‬
‫است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم إِل اليَمن‬


‫‪ -1077‬وعن معا ٍذ رضي اللّه عنهُ قال‪ :‬بعَثن رسولُ اللّهِ َ‬
‫فقال‪ِ« :‬إنّ كَ تأْ ت َقوْمًا م نْ َأهْ ِل الكتاب‪،‬فَادْ ُعهُ مْ إِل َشهَادةِ أَ نْ ل إِله ِإلّ اللّه‪ ،‬وأَنّ ي ر سولُ اللّه‪،‬‬
‫ت ف كلّ َيوْمٍ ولَ ْي َلةٍ‪َ ،‬فإِ نْ‬
‫َفإِ ْن هُ مْ أَطاعُوا لِذلك‪َ ،‬فأَ ْعلِمهُم أَنّ اللّه تَعال ا ْفَترَض َعلَ ْيهِمْ خْسَ صَلوا ٍ‬
‫ِنـ أَغْنِيائِهـم فَتُردّ عَلى‬
‫ِمـ صـَدقة ُتؤْ َخ ُذ م ْ‬
‫ُمـ أَطَاعُوا لِذلك‪ ،‬فأَ ْعلِمهُم أَنّ اللّه َتعَال افَْترَض علَ ْيه ْ‬
‫ه ْ‬
‫‪634‬‬

‫فُقَرائِهم‪َ ،‬فإِ ْن هُ مْ أَطَاعُوا لِذلَك‪َ ،‬فإِيّا كَ وكَرائِم َأمْوالِهم وَاتّ ِق دَعْوة َال ْظلُوم‪َ ،‬فإِنّ هُ لَيْ سَ بَيَْنهَا وبيْ نَ‬
‫ب » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ال ّلهِ حِجَا ٌ‬

‫‪ -1077‬از معاذ بن جبل رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم مرا به ين فرستاد و فرمود‪ :‬تو هانا نزد قومی از اهل‬
‫کتاب می روی‪ ،‬پس آنا را دعوت کن تا گواهی دهند که معبود برحقی جز ال نيست و اينکه‬
‫من رسول و فرستادهء خدا می باشم‪ .‬اگر آنا در اين امر از تو پيوی کردند‪ ،‬آنا را آگاه کن‬
‫که خداوند در هر شب و روز پنج وقت ناز بر ايشان فرض نوده است و اگر آنا در اين امر‬
‫از تـو پيوی کردنـد‪ ،‬آنان را آگاه کـن کـه ال تعالی بر آناـ صـدقه ای فرض نوده کـه از‬
‫ثروتندان شان گرفته شده و به فقرای شان باز گردانده می شود‪.‬‬
‫پس اگر آنا از اين پيوی کردند‪ ،‬پس بر حذر باش از اينکه مالای نفيس و گرانبهای‬
‫شان را بگيی و از دعای مظلوم حذر کن‪ ،‬زيرا در ميان آن و خدا پرده و حجابی نيست‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يقول‪:‬‬


‫‪ -1078‬وعن جاب ٍر رضي اللّه عن هُ قال‪ :‬سعتُ رسولَ اللّه َ‬
‫شرْ ِك وال ُك ْفرِ َترْكَ الصّل ِة » رواه مسلم‪.‬‬
‫« إِنّ بَيْ َن الرّجُ ِل َوبَيْنَ ال ّ‬

‫‪ -1078‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شنيدم که می فرمود‪ :‬ميان مرد و شرک و ک فر‪،‬‬
‫ترک ناز است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬الع ْهدُ الذي‬


‫ب َ‬
‫‪ -1079‬وعن ُبرَْيدَ َة رضي اللّه عن هُ عن الن ّ‬
‫بيْنَنا وبَيَْن ُهمْ الصّلة‪ ،‬فمنْ َترَ َكهَا فَقدْ َك َف َر » رواه الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسنٌ صحيح‪.‬‬

‫‪ -1079‬از بريده رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ع هد و پيما نی که ميان ما و آن ا (منافق ي) ا ست‪،‬‬
‫عبارت از ناز می باشد و کسيکه آن را ترک نود به تقيق کافر شده است‪.‬‬
‫‪635‬‬

‫كانـ‬
‫ِمهـ اللّه قال‪َ :‬‬
‫َللتهـ رَح ُ‬
‫َقـ على ج ِ‬
‫ّهـ التابعيّ الُّتف ِ‬
‫بنـ عبدِ الل ِ‬
‫‪ -1080‬وعـن شقِيـق ِ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم ل يرو نَ شَيْئا مِ نَ الَعْمالِ َترْكُ هُ ُك ْفرٌ َغ ْيرَ ال صّلة‪ .‬رواه‬
‫ب مُحَ ّمدٍ َ‬
‫َأ صْحا ُ‬
‫الترمذي ف كتاب الِيان بإِسنادٍ صحيح‪.‬‬

‫‪ -1080‬از شقيق بن عبد ال تابعی که هه بر جللت قدرتش متفق اند رحه ال روايت‬
‫شده که‪:‬‬
‫ا صحاب و ياران م مد عل يه ال صلة و ال سلم ترک ه يچ عملی را ب ز ناز‪ ،‬ک فر ن ی‬
‫شردند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ِ« :‬إنّ‬


‫‪ -1081‬وعن أَب هُريْر َة رضي اللّه عن ُه قال‪ :‬قال رسو ُل اللّ ِه َ‬
‫صلُحت‪َ ،‬ف َقدْ َأفَل حَ َوأَن ح‪ ،‬وإن‬
‫َأوّل ما يُحا سبُ بِ هِ الع ْبدُ َيوْم القِيامةِ م نْ عَملِ هِ صلتُه‪َ ،‬فإِ ْن َ‬
‫فَسدت‪ ،‬فَ َقدْ خَابَ وخَسِر‪َ ،‬فإِنِ انْتقَص مِ ْن فِريضتِهِ شَيْئا‪ ،‬قال الرّب‪َ ،‬ع ّز وجل‪ :‬انظُروا هَ ْل ِلعَ ْبدِي‬
‫م نْ تَ َطوّع‪ ،‬فَيُكَمّ ُل با ما انَْتقَص مِ نَ ال َفرِيضَة؟ ُثمّ تكو ُن سَاِئرُ أَعمالِ هِ عَلى هذا » رواه الترمذي‬
‫وقال حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -1081‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ها نا اول ي عملی که بنده در روز قيا مت در‬
‫مورد آن ماسبه می شود‪ ،‬ناز اوست‪ ،‬اگر درست بود‪ ،‬هانا کامياب و رستگار گرديد و اگر‬
‫فا سد و نادر ست شد‪ ،‬ها نا هلک و زيانکار گرد يد‪ .‬و ا گر از فري ضه اش چيزی کم شد‪،‬‬
‫پروردگار عزو جل می گو يد‪ :‬ببين يد آ يا بنده ام نافل هء دارد‪ ،‬تا از آن آن چه از فري ضه کمبود‬
‫شده تام گردانيده شود و سپس بقيهء اعمالش بدين ترتيب می باشد‪.‬‬

‫‪ -194‬باب فضيلت صف اول و امر به کامل کردن صفهای اول و‬


‫برابری و منظم استاد شدن در صفها‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -1082‬عَن جاِبرِ بْ ِن سُرة‪ ،‬ر ضي اللّه ع ْنهُمَا‪ ،‬قَال‪ :‬خَر جَ َعلَيْنَا رَ سُولُ اللّ ِه َ‬
‫صفّ اللئِ َكةُ عِ ْن َد رَبّهَا؟ » َف ُقلْنَا‪ :‬يا ر سُو َل اللّ ِه وَكَيْ فَ‬
‫َعلَيْ ِه و َسلّم َفقَال‪ « :‬أَل تَ صُفّونَ ك ما تُ ُ‬
‫صفّ اللئِكةُ عِند ربّها؟ قال‪ « :‬يُتِمّونَ الصّفوفَ الُول‪ ،‬ويَتَراصّونَ ف الصفّ» رواه مسلم‪.‬‬
‫َت ُ‬
‫‪636‬‬

‫‪ -1082‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم بر ما برآمد و فرمود‪ :‬چرا مثليکه فرشتگان در برابر‬
‫خدایــ ــشانــ ــصفــ ــمیــ ــبندند‪،‬ــ ــصفــ ــنیــ ــبنديد؟‬
‫گفتيم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم! فرشتگان در برابر پروردگار شان چگونه صف می‬
‫بندند؟‬
‫فرمود‪ :‬صفهای اول را کامل نوده و با نظم در صف ايستاده می شوند‪( .‬يعنی جای‬
‫خالی در ميان شان باقی نی ماند)‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم قال‪« :‬لوْ‬


‫‪ -1083‬وعن أَب هُريْرة‪ ،‬رَضِ يَ اللّه عنْه‪ ،‬أَنّ رَ سُول اللّه َ‬
‫صفّ ا َلوّل‪ ،‬ثُم لَ مْ ِيدُوا إِ ّل أَ ْن يَ سَْتهِمُوا َع َليْ هِ ل سْتَهمُوا » متف قٌ‬
‫س ما ف الّندَا ِء وَال ّ‬
‫يعلَ مُ النا ُ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ -1083‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه مردم بدانند که چه مزيت و ثوابی برای‬
‫اذان و صف اول است و سپس آن را بز از طريق قرعه نيابند حتما برايش قرعه می اندازند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪« :‬خَ ْي ُر صُفوفِ الرّجالِ َأوُّلهَا‪،‬‬


‫‪ -1084‬وعَنْهُ قَال‪ :‬قَا َل ر سُولُ اللّ ِه َ‬
‫وشرّها آ ِخ ُرهَا وخ ْيرُ صُفوفِ النّسَاءِ آ ِخرُها‪ ،‬وَش ّرهَا َأوُّلهَا » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1084‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بترين صف های مردان اول آن است و بدترين‬
‫آن آخر آن‪ .‬و بترين صف های زنان آخر آن است و بدترين آن اول آنست‪.‬‬
‫ش‪ :‬بترين صفهای مردان صف اول است‪ ،‬زيرا به امام نزديکترند و قرائت امام را بتر می‬
‫شنوند و حالت او را مشاهده می نايند و دعای فرشتگان شامل حال شان می گردد‪.‬‬
‫و بدترين صفوف مردان صف آخر شان است‪ ،‬زيرا از فضائل فوق مروم و بواسطهء‬
‫نزديکی با صف زنان که احتمال وسوسه می رود‪ ،‬فضيلت آن کمتر است‪.‬‬
‫‪637‬‬

‫و بترين صفهای زنان آخر آن است که از مردان دور بوده و احتمال وقوع فتنه در آن‬
‫نيست و بدترين آن صف اول شان است که با مردان نزديک و احتمال وقوع فتنه در آن زياد‬
‫است و خي و شر درين دو صف نسبی است به اعتبار کمی و فزونی ثواب‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪:‬‬


‫ل ْدرِيّ رض َي اللّه عنه‪ ،‬أَنّ ر سُول اللّ هِ َ‬
‫‪ -1085‬وعن أب سعِيد ا ُ‬
‫رأَى ف َأ صْحاِبهِ تأَخّرا‪ ،‬فقَالَ لَهُم‪ « :‬ت َق ّدمُوا فَأتّوا بِي‪ ،‬وَلَيأْتَمّ بِكُ ْم مَ نْ َب ْعدَكُم‪ ،‬ل يزالُ َقوْ مٌ‬
‫يََتأَ ّخرُونَ حَت يُو ّخ َر ُهمُ اللّه » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1085‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم اصحاب خويش را ديد که بعضی آخرتر قرار دارند (در‬
‫صفوف ناز يا صفوف علم) و به آنا فرمود‪ :‬جلو آييد و بن اقتدا کنيد‪ ،‬تا کسانيکه در پشت‬
‫سرشا هستند‪ ،‬به شا اقتداء نايند (يعنی حرکات شا را تعقيب کنند)‪ ،‬هيشه گروهی در آخر‬
‫قرار می گيند تا اينکه خداوند آنان را در اخي قرار می دهد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬


‫‪ -1086‬وعن أَب مسعودٍ رضي اللّه عنْه‪ ،‬قال‪ :‬كا َن رسولُ اللّ هِ َ‬
‫ف ُقلُوبُكُم‪ ،‬لِيلِي ن مِنْكُم أُولُوا‬
‫ح مَناكِبَنَا ف ال صّلة‪ ،‬ويقُول‪ « :‬ا سْتوُوا ول تَختلِفوا فتَخَْتلِ َ‬
‫يَمْ س ُ‬
‫الَحْل ِم والّنهَى ‪ّ ،‬ث الذينَ يلُونَهم‪ُ ،‬ثمّ الذِين َيلُونَهمْ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1086‬از ابو مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شا نه های ما را در ناز د ست کشيده و می فرمود‪:‬‬
‫برابر ايسـتاده شده و اختلف نکنيـد (کـه شانـه های بعضـی جلوتـر از شانـه های گروه ديگـر‬
‫باشد) تا دلای شا با هم اختلف نکند و بايد کسانيکه عاقل و بالغ اند‪ ،‬نزديک ايستاده شوند‬
‫و باز کسانی که به آنا نزديک اند " مانند اطفال" و باز کسانی که به آنا نزديک اند‪( .‬مثل‬
‫منث ها يا زنان)‪.‬‬
‫ش‪":‬فتختلف قلوب کم" يع نی آرزو ها و اراد هء آن متلف شود‪ ،‬در اينجا ست که فت نه ها‬
‫برانگيخته شده وحدت کلمه بم خورده شوکت اسلم ومسلمي ضربه ديده دشن چيه شده و‬
‫عبادت کم و کارهای زشت وفساد ترويج می يابد‪.‬‬
‫‪638‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪َ « :‬سوّوا‬


‫س رضي اللّه عنْ هُ قال‪ :‬قال ر سُولُ اللّ ِه َ‬
‫‪ -1087‬وعن أَن ٍ‬
‫صفّ مِنْ تَمامِ الصّل ِة » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫سوِيةَ ال ّ‬
‫صفُوفَكُم‪ ،‬فَإنّ تَ ْ‬
‫ُ‬
‫صفُوفِ مِن ِإقَامة الصّل ِة » ‪.‬‬
‫وف رواية البخاري‪ « :‬فإنّ تَسوَِيةَ ال ّ‬

‫‪ -1078‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬صفهای خود را برابر کن يد‪ ،‬زيرا برابر کردن‬
‫صفها از جلهء کمال ناز است‪.‬‬
‫و در روايتی از باری آمده‪ :‬زيرا برابر کردن صفوف از جلهء اقامهء ناز است‪.‬‬
‫ش‪ :‬در بارهء تسويه و برابر ساخت صفوف بايست گفت‪ :‬با توجه به اخطارهای شديدی‬
‫که درين مورد آمده لزم است‪ ،‬ائمهء م ساجد در عملی ساخت آن ق بل از شروع در ناز اهتمام‬
‫ورزند تا رحت حق شامل حال هه شده و ناز شان کامل شود‪( .‬مترجم)‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم ِبوَ ْجهِهِ‬


‫‪ -1088‬وعَنْ ُه قال‪ُ :‬أقِي َمتِ الصّلة‪ ،‬فأَقبَل عَلينَا رسُولُ ال ّلهِ َ‬
‫س ِلمٌ‬
‫صفُوفَكُمْ وتَرا صّوا‪ ،‬فَإنّي أَراكُ ْم مِ نْ َورَاءِ َظ ْهرِي » روا ُه البُخَاريّ ِب َلفْظِه‪ ،‬ومُ ْ‬
‫فقَال‪َ« :‬أقِيمُوا ُ‬
‫بعْنَاه‪.‬‬
‫ق مَنكَِبهُ بِمنْ ِكبِ صا ِحِبهِ و َقدَمِه ِبقَد ِمهِ » ‪.‬‬
‫وف ِروَايةٍ للبُخَارِي‪ :‬وكَانَ أَحدُنَا َي ْلزَ ُ‬

‫‪ -1088‬از انس رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫ناز اقا مه شد ( پس از اقا مت ناز) و ر سول ال صلی ال عل يه و سلم بطرف ما روی‬
‫آورده و فرمود‪ :‬صفهای خود را برابر نوده و بم پيوسته بايستيد‪ ،‬زيرا من شا را از پشت سرم‬
‫می بينم‪.‬‬
‫و در روايتی از باری آمده که‪ :‬و يکی از ما شانهء خد را به شانهء رفيقش و پايش را‬
‫به پای رفيقش می چسباند‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -1089‬وَعَ ِن الّنعْمَا نِ ب نِ بش ي‪ ،‬رض يَ اللّه عنه ما‪ ،‬قال‪ :‬سعتُ ر سولَ اللّه َ‬
‫صفُوفَكُم‪َ ،‬أوْ ليُخَاِلفَنّ اللّه بَيْنَ وجُوهِ ُك ْم » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم يقول‪ « :‬لَتُسوّنّ ُ‬
‫صفُوفَنَا‪ ،‬حتّ ى‬
‫سوّي ُ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم كا نَ يُ َ‬
‫و ف روايةٍ ل سلم‪ :‬أَنّ ر سولَ اللّه َ‬
‫سوّي بَا ال ِقدَاح‪ ،‬حَتّى رَأَى أنّا قَد َع َقلْنَا عَنْه‪ُ .‬ثمّ َخرَج َيوْما َفقَا مَ حَتّى كَادَ يُكَبّر‪َ ،‬فرَأَى‬
‫كأَنّما يُ َ‬
‫‪639‬‬

‫ْنـ‬
‫صـفُوفَكُم‪َ ،‬أوْ َليُخَاِلفَن ّ اللّه بي َ‬
‫ُسـوّنّ ُ‬
‫ف فقال‪ « :‬عِبَادَ اللّه‪ ،‬لَت َ‬
‫الصـ ّ‬
‫ِنـ ّ‬‫رجُل بَادِيا صـ ْدرُ ُه م َ‬
‫وجُوه ُكمْ» ‪.‬‬

‫‪ -1089‬از نعمان بن بشي رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬هر آئينه شا صفهای خود را‬
‫برابر خواهيد کرد‪ ،‬يا اينکه خداوند در ميان شا حتما اختلف خواهد انداخت‪.‬‬
‫و در روايتی از مسلم آمده که‪ :‬رسول ال صلی ال عليه وسلم صفهای ما را برابر می‬
‫نود‪ ،‬حتـی کـه گويـی بوسـيلهء آن قداح (چوبای تيـ) را برابر مـی کنـد‪ ،‬تـا اينکـه ديـد کـه‬
‫مقصودش را فهميده اي‪ .‬سپس روزی بر آمد و استاد تا اينکه نزديک بود تکبي گويد و مردی‬
‫را د يد که سينه اش از صف آشکار بود‪ .‬پس فرمود‪ :‬ای بنده ای خدا! يا حتما صفهای خود‬
‫را برابر خواهيد کرد و يا اينکه خداوند حتما در بي شا اختلف خواهد انداخت‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -1090‬وع ِن البَاءِ ب ِن عازب‪،‬رضي اللّه عنهما‪ ،‬قال‪ :‬كا َن رسولُ اللّه َ‬
‫صدُورَنَا‪َ ،‬ومَناكِبَنَا‪ ،‬ويقول‪ :‬ل تَخَْت ِلفُوا فَتَخَْت ِلفَ‬
‫ف مِنْ نَاحَِيةٍ إِل نَاحِيَة‪ ،‬يَمسَحُ ُ‬
‫ص ّ‬
‫و َسلّم‪ ،‬يَتخلّلُ ال ّ‬
‫صفُوفِ ا ُلوَ ِل » رواه أ بو داود بإِ سناد‬
‫صلّونَ على ال ّ‬
‫ُقلُوبُكُ مْ » وكَا نَ َيقُول‪ :‬إن اللّه َومَلئِكَتَ هُ يُ َ‬
‫حَسَن‪.‬‬

‫‪ -1090‬از براء بن عازب رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم به صف از يک گوشه تا گوشهء ديگر داخل شده سينه‬
‫ها و شانه های مان را دست کشيده و می فرمود‪ :‬اختلف نکنيد (در صف) تا دلای شا با هم‬
‫اختلف نکند و می فرمود که‪ :‬هانا خداوند جل جلله و فرشتگانش بر صفهای اول درود می‬
‫فرستد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪:‬‬


‫‪ -1091‬وعَن ا بن عُمرَ رض يَ اللّه عنه ما‪ ،‬أَنّ ر سولَ اللّ ِه َ‬
‫للَلَ‪َ ،‬ولِينُوا ِبأَْيدِي إِ ْخوَانِكُم‪ ،‬وَل َت َذرُوا َفرُجَاتٍ‬
‫صفُوفَ وَحَاذُوا َبيَ النَاكِب‪ ،‬و ُسدّوا ا َ‬
‫«َأقِيمُوا ال ّ‬
‫صفّا قَطَعهُ اللّه » رواه أبو داود بإِسناد صحيحٍ‪.‬‬
‫ص َلهُ اللّه‪َ ،‬ومَنْ قَطَعَ َ‬
‫صفّا َو َ‬
‫صلَ َ‬
‫للشيْطانِ‪ ،‬ومَنْ و َ‬

‫‪ -1091‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫‪640‬‬

‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬صفها را در ست نوده و شا نه ها را ب م برابر‬


‫کرده و خاليگاهها را ببنديد و برادرهای خود را با دست خود راست کنيد و گشادگی هايی‬
‫برای شيطان مگذار يد و کسيکه صفی را پيوسته و وصل نا يد خداو ند او را پيوسته می دارد‬
‫(يعنی رحتش را بر او نازل می کند) و کسيکه صفی را قطع کند‪ ،‬خداوند او را قطع می کند‬
‫(يعنی از رحتش او را دور می کند)‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪ُ « :‬ر صّوا‬


‫‪ -1092‬وعَ نْ أَن سٍ رض َي اللّه عَنْ هُ أَنّ رسولَ اللّ ِه َ‬
‫صفُوفَكُم‪َ ،‬وقَاربُوا َبيْنَ ها‪ ،‬وحاذُوا بالَعْناق‪َ ،‬فوَاّلذِي َنفْ سِي بَي ِد ِه إِنّ ي َلرَى الشّيْطَا نَ َيدْ ُخ ُل م نْ‬
‫ُ‬
‫ل َذفُ » حديث صحيح رواه أبو داود بإِسناد على شرط مسلم‪.‬‬
‫َخلَلِ الصّف‪ ،‬كأنّها ا َ‬

‫‪ -1092‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬صفهای خود را مکم کنيد و آنا را بم نزديک‬
‫بگييد (بي هر دو صف ‪ 3‬گز باشد) و گردنای خود را بم برابر نائيد‪ ،‬زيرا سوگند به ذاتی‬
‫که جان در دست اوست که هر آئينه من شيطان را می بينم که از خاليگاههای صفها مانند‬
‫َحذَف (گوسفند سياه کوچکی که در ين است) داخل می گردد‪.‬‬

‫ف القدّم‪ُ ،‬ثمّ الّذي‬


‫ص ّ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪َ « :‬أتّوا ال ّ‬
‫‪ -1093‬وعن هُ أَنّ رسو َل اللّ ِه َ‬
‫ف ا ُلؤَ ّخ ِر » رواه أبو داود بإِسناد حسن‪.‬‬
‫ص ّ‬
‫ص َفلْيَكُنْ ف ال ّ‬
‫يلِيهِ‪ ،‬فَمَا كَا َن مَنْ نقْ ٍ‬

‫‪ -1093‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬تام کنيد صف پيش را‪ ،‬بعد صفی را که نزديک‬
‫آن است و آنچه نقص است‪ ،‬بايد در صف آخر باشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬إِنّ‬


‫‪ -1094‬وعن عائشة رضي اللّه عنها قالت‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫سلِم‪ ،‬وفيهِ رجلٌ‬
‫ط مُ ْ‬
‫اللّه وملئِكَتَهُ يُصلّونَ على ميامِن الصّفوف » رواه أبو داود بإِسناد عَلى شرْ ِ‬
‫مُخَْت َلفٌ ف توْثِيقِه‪.‬‬

‫‪ -1094‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫‪641‬‬

‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ها نا خدای بزرگ و فرشتگا نش بر صفهای‬


‫جانب راست امام درود می فرستند‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫ف ر سولِ اللّه َ‬
‫صلّينَا َخلْ َ‬
‫‪ -1095‬وعَ نِ الباءِ رض َي اللّه عَنْ هُ قال‪ « :‬كُنّ ا إِذا َ‬
‫َعلَيْ ِه و َسلّم َأحْببْبنَا أَ ْن نَكُونَ عَنْ يَمِينِه‪ ،‬يُقبِلُ علَينا ِبوَ ْجهِه‪ ،‬فَس ِمعُْتهُ يقول‪َ « :‬ربّ قِنِي عذَابَكَ َيوْمَ‬
‫تَ ْب َعثُ َأوْ تَجْمَ ُع عبَادَ َك » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1095‬از براء رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫چون پشت سر رسول ال صلی ال عليه وسلم ناز می گزاردي‪ ،‬دوست می داشتيم که‬
‫از جا نب را ستش باش يم که بطرف ما روگردا ند و از ايشان شنيدم که می فرمود‪ :‬رب ق نی‬
‫عذا بک‪ ...‬بار خدا يا مرا در روزی که بندگا نت را بر می انگيزی يا فرمود‪ :‬گرد ميآوری از‬
‫عذابت نگه دار‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ هِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -1096‬وعَ نْ أَ ب هُرير َة رضِ يَ اللّه عنْه‪ ،‬قال‪ :‬قالَ ر سو ُل اللّ هِ َ‬
‫ل َللَ » رواه أبو داود‪.‬‬
‫«وسّطُوا الِمام‪ ،‬وَ ُسدّوا ا َ‬
‫‪ -1096‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬امام را در وسط قرار داده و فاصله ها را بند‬
‫کنيد‪.‬‬

‫‪ -195‬بابُ فضيلت ادای سنت های مؤکده هراه با نازهای فريضه و‬


‫بيان کمتر آن و کاملتر و ميانهء آن‬

‫‪ -1097‬ع ْن ُأمّ الؤمِنِيَ ُأمّ حبِيَب َة َرمْلةَ بِن تِ أَب سُفيانَ رض َي اللّه عنهما‪ ،‬قَالت‪ :‬سَ ِمعْتُ‬
‫صلّي للّ هِ َتعَال كُلّ َيوْ مٍ ثِنْتَ يْ عشْرةَ‬
‫سلِم يُ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم يقول‪ «:‬مَا مِ نْ ع ْب ٍد مُ ْ‬
‫رسولَ اللّه َ‬
‫رَ ْكعَةً تَطوعا غَ ْيرَ الفرِيضَة‪ِ ،‬إلّ بَنَى اللّه ل ُه بَيْتا ف الَنّة‪ ،‬أَو‪ :‬إِلّ بُنِي َلهُ بيتٌ ف الّنةِ» رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1097‬از ام الؤمني ام حبيبه رمله بنت ابی سفيان رضی ال عنها روايت شده که‬
‫گفت‪:‬‬
‫‪642‬‬

‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬هيچ بندهء مسلمانی نيست که‬
‫روزانه ‪ 12‬رکعت نافله غي از فريضه برای خدای تعالی بگزارد‪ ،‬مگر اينکه خداوند برايش در‬
‫بشت خانهء می سازد‪ ،‬يا فرمود‪ :‬مگر اينکه برايش در بشت خانهء ساخته می شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫ت مَ َع ر سُول اللّ ِه َ‬
‫صلّ ْي ُ‬
‫‪ -1098‬وعَ ِن اب نِ ُعمَر رَض يَ اللّه ع ْنهُما‪ ،‬قال‪َ :‬‬
‫و َسلّم رَ ْكعَتَيْ ِن قَبْ َل ال ّظهْر‪َ ،‬ورَ ْكعَتَيْ نِ َب ْع َدهَا‪ ،‬ورَكْعَتيْ ِن َب ْعدَ الُمُعة‪ ،‬ورَكْعتيْ نِ َبعْد الغرِب‪،‬وركْعتيْ نِ‬
‫بعْد العِشَاءِ ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1098‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫با رسول ال صلی ال عليه وسلم ‪ 2‬رکعت پيش از ظهر و ‪ 2‬رکعت بعد از ظهر و ‪2‬‬
‫رکعت بعد از جعه و ‪ 2‬رکعت بعد از شام و ‪ 2‬رکعت بعد از خفت را گزاردم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -1099‬وع نْ عب ِد اللّ ِه بن مُ َغفّلٍ رضِ يَ اللّه ع نه‪ ،‬قال‪ :‬قا َل ر سو ُل اللّ ِه َ‬
‫و َسلّم‪ « :‬بَيْ نَ كُ ّل أَذانَيْ ِن صَلة‪ ،‬بيْ َن كلّ َأذَانيْ ِن صَلة‪ ،‬بَيْ نَ كُلّ َأذَانَيْ ِن صَل ٌة » وقا َل ف الثَالثَة‪:‬‬
‫«لَنْ شَا َء » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1099‬از عبد ال بن مغفل رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بي هر دو اذان (اذان و اقامت) نازيست‪ ،‬بي‬
‫هر دو اذان نازی است‪ ،‬بي هر دو اذان نازيست و در مرتبهء سوم فرمود‪ :‬برای آنکه بواهد‪.‬‬

‫‪ -196‬باب تأكيد بر سنت صبح‬

‫ع َأرْبعا‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم كا نَ ل يدَ ُ‬
‫‪ -1100‬عن عائشةَ رضِ يَ اللّه ع ْنهَا‪ ،‬أَنّ النّبِيّ َ‬
‫قَبْلَ ال ّظهْر‪ ،‬ورَ ْكعَتَيْ ِن قبْ َل ال َغدَاة‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1100‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم ‪ 4‬رکعت پيش از ظهر و ‪ 2‬رکعت پيش از صبح را ترک‬
‫نی نود‪.‬‬
‫‪643‬‬

‫‪ - 1101‬وعنها‪ ،‬قالت‪ :‬لَ مْ يَكُ نِ النّبِيّ ‪ -‬صلى ال عليه وسلم ‪َ -‬علَى شَ ْي ٍء مِ نَ الّنوَافِلِ‬
‫أ َشدّ َتعَا ُهدَا مِنهُ َعلَى رَ ْكعَتَي ال َفجْر‪ .‬متفقٌ َعلَيه‪.‬‬

‫‪ -1101‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که گفت‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم بر چيزی از نافله ها ب يش از رک عت صبح مواظ بت ن ی‬
‫فرمود‪.‬‬

‫جرِ خ ْي ٌر مِ نَ الدّنيا ومَا‬


‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪ « :‬رَكْعتا الف ْ‬
‫‪ -1102‬وَعنْها عَ ِن النب َ‬
‫فِيها » رواه مسلم‪.‬‬
‫وف وراية‪َ« :‬لهُمَا أَحب إِلّ مِنَ الدّنْيا جيعا » ‪.‬‬

‫‪ -1102‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬دو رک عت صبح از دن يا و آن چه که در آن ا ست‪،‬‬
‫بتر است‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که‪ :‬هانا اين دو رکعت براي از ههء دنيا دوست داشتنی تر است‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫ح رض يَ اللّه عنْه‪ُ ،‬م َؤذّ نِ رسو ِل اللّ ِه َ‬
‫‪ -1103‬وع نْ أَب عبدِ اللّ هِ بِللِ ب ِن رَبَا ٍ‬
‫شةُ بِللً‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم لِيُؤذِنَه بِ صَل ِة الغدَاة‪ ،‬فَشَغَل تْ عَائ َ‬
‫َعلَيْ ِه و َسلّم َأ نّ هُ َأتَى رَ سُولَ اللّ هِ َ‬
‫ج رَ سُو ُل اللّ هِ‬
‫خرُ ْ‬
‫ِبَأ ْمرٍ َسأَلَتهُ عَنْ هُ حَت َأ صَبحَ ِجدّا‪َ ،‬فقَا مَ بِل ٌل فَآذنَ هُ بِال صّلة‪ ،‬وتَابَ عَ َأذَانَه‪َ ،‬فلَم يَ ْ‬
‫شةَ َش َغلَتْ هُ ِبَأ ْمرٍ َسأَلَ ْتهُ عنْ هُ ح ت‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ ،‬فل ما َخرَج صلّى بِالنّاس‪َ ،‬فأَخبَر هُ أَنّ عائ َ‬
‫َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ‪ « :‬إِن كُ ْنتُ رَ َكعْتُ‬
‫أَصبحَ جدّا‪ ،‬وَأنّهُ أَب َطأَ َعلَيهِ بالُروج‪َ ،‬فقَال َيعْن النب َ‬
‫حتَ ِجدّا؟ فقال‪ « :‬لوْ أَصـبَحتُ َأكَْثرَ مِمـا‬
‫َصـبَ ْ‬
‫ّهـ إِنّكـ أ ْ‬
‫جرِ » فقال‪ :‬يـا رسـول الل ِ‬
‫ركعتـ ال َف ْ‬
‫جلُْتهُمَا » رواه أَبو داود بإِسناد حسن‪.‬‬
‫أَصبَحت‪ ،‬لرَكعُْتهُما‪ ،‬وَأحْسنُْتهُمَا َوأَ َ‬

‫‪ -1103‬از ا بی ع بد ال بلل بن رباح ر ضی ال ع نه مؤذن ر سول ال صلی ال عل يه‬


‫وسلم روايت شده که‪:‬‬
‫وی خدمت رسول ال صلی ال عليه وسلم آمد تا ايشان را از ناز صبح آگاه سازد و‬
‫عائشه بلل را بکاری که از وی سؤال نود مشغول داشت تا اينکه بکلی صبح شد‪ .‬باز بلل‬
‫‪644‬‬

‫برخا سته و ايشان را از ناز آگاه ساخت و چ ند بار ايشان را مطلع نود‪ ،‬ولی ر سول ال صلی‬
‫ال عليه وسلم بيون نشد‪.‬‬
‫و چون برآمد بر مردم ناز گزارد‪ ،‬وی آگاه شان نود که عائشه رضی ال عنها وی را‬
‫به کاري که از وی سؤال نود‪ ،‬مشغول دا شت تا اين که خوب صبح شد و اين که ايشان دير تر‬
‫بيون شدند‪.‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪:‬من دو رکعت صبح را ادا نودم‪.‬‬
‫گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم شا بسيار صبح کرديد!‬
‫فرمود‪ :‬اگر بيش از اين هم صبح می کردم‪ ،‬هر آئينه آن دو رکعت را می گزاردم و‬
‫نيکوتر و زيباتر ادايش می کردم‪.‬‬

‫‪ -197‬باب تفيف دو رکعت صبح و آنچه در آن خوانده می شود و‬


‫وقت آن‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم كا نَ يُ صَلي رَكْعتَيْ نِ‬


‫‪ -1104‬ع نْ عائشةَ َرضِ يَ اللّه عَ ْنهَا أَنّ النّبِيّ َ‬
‫َخفِيفَتَيْنِ بَيْنَ الّندَا ِء وَا ِلقَام ِة مِن صَلة الصّبْح‪ .‬مُّتفَقٌ عليه‪.‬‬
‫خ ّففُهمَا حت َأقُولَ‪ :‬هَل قرَأَ فيهما ِبُأمّ ال ُقرْآنِ؟‪،‬‬
‫جرِ‪ ،‬فَيُ َ‬
‫صلّي رَكعتَي الفَ ْ‬
‫وف رواي ٍة لمَا‪ُ :‬ي َ‬
‫خ ّففُهما‪.‬‬
‫جرِ ِإذَا سِعَ ا َلذَا َن ويُ َ‬
‫صلّي ركعَتَي ال َف ْ‬
‫سلِم‪ :‬كان ُي َ‬
‫وف رواي ٍة لُ ْ‬
‫وف رواية‪ :‬إِذا َطلَع الفَجْر‪.‬‬

‫‪ -1104‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم دو رکعت صبح را در بي اذان و اقامت ناز صبح سبک و‬
‫خفيف می گزارد‪.‬‬
‫و در روايتی از آن آمده که‪ :‬دو رکعت صبح را خوانده و آن را بنحوی سبک و‬
‫خفيف می گزارد‪ ،‬با خود می گفتم‪ :‬آيا در آنا ام القرآن و سورهء فاته را خوانده است؟‬
‫و در روايتی از مسلم آمده که‪ :‬چون اذان صبح را می شنيد‪ ،‬دو رکعت صبح را‬
‫خوانده و آن را تفيف می نود‪.‬‬
‫‪645‬‬

‫و در روايتی آمده که‪ :‬چون صبح طلوع می نود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم كا َن إِذا َأذّ نَ‬


‫صةَ رضِي اللّه ع ْنهَا أَنّ رسولَ اللّ ِه َ‬
‫‪ -1105‬وعَ ْن حف َ‬
‫ا ُل َؤذّنُ للصّبح‪ ،‬وََبدَا الصّبح‪ ،‬صلّى ركعتيْن خَفيفتي‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم إذا َطلَ عَ الفَجْر ل يُ صلي إِلّ‬
‫و ف روايةٍ ل سلم‪ :‬كا َن ر سو ُل اللّه َ‬
‫رَ ْكعَتيْنِ خَفيفَتيْنِ‪.‬‬

‫‪ -1105‬از حفصه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫چون مؤذن اذان صبح را می داد و صبح آغاز می شد‪ ،‬رسول ال صلی ال عليه وسلم‬
‫دو رکعت سبک می گزارد‪.‬‬
‫و در روايتی از مسلم آمده‪ :‬چون صبح طلوع می نود‪ ،‬رسول ال صلی ال عليه وسلم‬
‫جز دو رکعت‪ ،‬خفيف نی گزارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -1106‬وعَ نِ ا بن عُمرَ رَضِي اللّه عَنْه ما قال‪ :‬كا َن ر سولُ اللّه َ‬
‫صلّي الرّكعَتيِ قَبْل صَلةِ الغَداة‪،‬‬
‫يُ صلّي مِ نَ اللّيْ ِل مثْنَى مثْنَى ‪ ،‬ويُوتِر ب َر ْكعَ ٍة مِن آ ِخرِ اللّيْل‪ ،‬ويُ َ‬
‫وَ َكأَنّ الذَانَ بُأ ُذنَيْه‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1106‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم از طرف شب دو دو رکعت ناز می گزارد و در آخر شب‬
‫يک رک عت و تر می گزارد و دو رک عت پ يش از ناز صبح ادا می نود و گو يی که اذان در‬
‫گوشهای شان است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم كانَ َي ْقرَأُ‬


‫‪ -1107‬وعَ ِن اب ِن عباسٍ َرضِ َي اللّه عَنْهمَا أَنّ رَسُو َل اللّ ِه َ‬
‫ج ِر ف الول مِ ْنهُمَا‪ { :‬قُولُوا آمَنّا بِاللّ ِه ومَا أُْنزِلَ إِليْنَا } اليةُ الت ف البقرة‪ ،‬وف‬
‫ف رَ ْكعَتَي اْلفَ ْ‬
‫ال ِخ َرةِ مِنهما‪ { :‬آمَنّا بِال ّل ِه وَا ْش َهدْ ِبأَنّا مُسلمُو َن } ‪.‬‬
‫وف رواية‪ :‬ف الخرةِ الت ف آلِ عِمران‪َ { :‬تعَاَلوْا إِل َكلِ َمةٍ َسوَاءٍ بَيْنَنا وَبَ ْينُكُ ْم } رواها‬
‫مسلم‪.‬‬

‫‪ -1107‬ابن عباس رضی ال عنهما روايت می کند که‪:‬‬


‫‪646‬‬

‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم در دو رک عت صبح در اولش { قُولُوا آمَنّ ا بِاللّ ِه ومَا‬


‫ُأْنزِلَ إِليْنَا } آي هء را که در بقره ا ست و در آخرش‪ { :‬آمَنّ ا بِاللّ ِه وَا ْش َهدْ ِبأَنّ ا مُ سلمُو َن } می‬
‫خواند‪.‬‬
‫و در روايتـی آمده کـه‪ :‬و در آخـر آن آيهـء را کـه در آل عمران اسـت‪َ { :‬تعَاَلوْا إِل‬
‫َكلِ َمةٍ َسوَاءٍ بَيْنَنا وَبَ ْينُ ُكمْ } می خواندند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قرََأ ف‬


‫‪ -1108‬وع نْ أَ ب هُرير َة رَضِي اللّه عَنْ هُ أَنّ ر سولَ اللّ هِ َ‬
‫رَ ْكعَتَيِ اْلفَجْر‪{ :‬قُلْ يَا َأّيهَا الْكَا ِفرُونَ } و { قُ ْل ُهوَ اللّه أَ َح ٌد } رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1108‬از ابو هريره رضی ال عنه مرويست که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم در دو رکعت صبح {قُلْ يَا َأّيهَا الْكَا ِفرُو نَ } و { قُلْ‬
‫ُهوَ اللّه أَ َح ٌد } را می خواند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم َشهْرا‬


‫‪ -1109‬وع نِ اب ِن عمر رضِ يَ اللّه عنهُما‪ ،‬قال‪ :‬رمقْ تُ النّبِيّ َ‬
‫رواهـ‬
‫ُونـ }‪ ،‬و‪ { :‬قـل ُهوَ اللّه أَ َح ٌد } ‪ُ .‬‬
‫ْنـ قَبْ َل اْلفَج ْر‪ { :‬قُلْ يَا َأيّهَا الكَا ِفر َ‬
‫ي ْقرَأُ فـ الرّ ْكعَتي ِ‬
‫الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حَسَن‪.‬‬

‫‪ -1109‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که گفت‪:‬‬


‫من يکماه پيامب صلی ال عليه وسلم را تعقيب نودم که در دو رکعت پيش از صبح‬
‫{قُ ْل يَا أَّيهَا اْلكَا ِفرُو َن } و { قُ ْل ُهوَ اللّه أَ َح ٌد } را می خواند‪.‬‬

‫‪ -198‬باب استحباب استراحت نودن بر پلوی راست‪ ،‬بعد از دو رکعت صبح و‬


‫ترغيب بر آن‪ ،‬خواه در شب تجد کرده باشد‪ ،‬يا خي‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم إذا صلّى‬


‫ب َ‬
‫ش َة رَضِي اللّه عنهَا قالَت‪ :‬كا َن النّ ّ‬
‫‪ -1110‬ع نْ عائِ َ‬
‫رَ ْكعَت اْلفَجْر‪ ،‬اضْطَجع على ِش ّقهِ الَيْمن‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1110‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫‪647‬‬

‫چون پيامب صلی ال عليه وسلم دو رکعت صبح را می خواند به پلوی راست خويش‬
‫استراحت می نود‪.‬‬

‫غ مِ ْن صلة‬
‫صلّي فيما بيْنَ َأنْ ي ْفرُ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم يُ َ‬
‫ب َ‬
‫‪ -1111‬وَع ْنهَا قَالَت‪ :‬كانَ الن ّ‬
‫ت ا ُل َؤذّ نُ‬
‫س ّلمُ بيْ نَ ُك ّل ركعَتيْن‪ ،‬ويُوِت ُر ِبوَا ِحدَة‪ ،‬فَإذا سَ َك َ‬
‫شرَ َة رَكْعةً يُ َ‬
‫جرِ إ ْحدَى عَ ْ‬
‫الْعشَاءِ إل الْف ْ‬
‫مِ نْ صل ِة اْلفَجْر‪ ،‬وتَبيّنَ لَ هُ اْلفَجْر‪ ،‬وَجاءَ ُه ا ُل َؤذّن‪ ،‬قام َفرَكَ َع رَ ْكعَتيْن َخفِيفَتَيْن‪ُ ،‬ثمّ اضْطَجَ عَ عَلى‬
‫سلِ ٌم‬
‫لقَامَة‪ .‬رواه مُ ْ‬
‫ِشقّه ا َليْمَن‪ ،‬هكذا حَتّى يأِْتَيهُ ا ُل َؤذّنُ ل ِ‬

‫‪ -1111‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که گفت‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم در و سط آن که از ناز عشاء فارغ شود تا ناز صبح ‪11‬‬
‫رکعت می گزارد که بي هر دو رکعت سلم می داد و يک رکعت را وتر می گزارد و چون‬
‫مؤذن از اذان صبح سکوت می نود و صبح برايش پديدار می شد و مؤذن خدمتش می آمد‪،‬‬
‫برخاسته دو رکعت کوتاه گزارده‪ ،‬سپس به پلوی راستش استراحت می نود‪ ،‬تا اينکه مؤذن‬
‫برای اقامه نزدش می آمد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1112‬وع نْ أَب هُريرةَ رض يَ اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬قال رسولُ اللّ ِه َ‬
‫ِهـ » ‪َ .‬روَاه أَبـو داود‪ ،‬والترمذي بأَسـانِيدَ‬
‫ِعـ عَلى يِين ِ‬
‫جرِ َفلْيَضطَج ْ‬
‫َيـ ال َف ْ‬
‫ُمـ ر ْكعَت ِ‬
‫صـلّى أَ َحدُك ْ‬
‫إِذا َ‬
‫صحِيح‪.‬‬
‫صحيحة‪ .‬قالَ الترمذي‪ :‬حديثٌ حَسَنٌ َ‬

‫‪ -1112‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬چون ي کی از ش ا دو رک عت صبح را گزارد‪،‬‬
‫بايد به پلوی راستش استراحت کند‪.‬‬
‫‪ -199‬باب سنت ناز ظهر‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -1113‬عَ ِن اب نِ عُمَر‪ ،‬رَض يَ اللّه ع ْنهُ ما‪ ،‬قال‪ :‬صلّ ْيتُ مَع ر سولِ اللّ ِه َ‬
‫و َسلّم ر ْكعَتَيْ ِن قَبْل ال ّظهْر‪ ،‬ورَ ْكعَتيْ ِن بع َدهَا‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1113‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫‪648‬‬

‫يا ر سول ال صلی ال عل يه و سلم دو رک عت پ يش از ظ هر و دو رک عت ب عد از ظ هر‬


‫گزاردم‪.‬‬

‫ع َأرْبعا‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم كان ل يد ُ‬
‫‪ -1114‬وعَ نْ عائِشَة رَضِ يَ اللّه ع ْنهَا‪ ،‬أَنّ النّبِيّ َ‬
‫قَبْلَ ال ّظهْر‪ ،‬رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1114‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم چهار رکعت پيش از ظهر را ترک نی نود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم يُصَل ّي ف بَيْت قَبْلَ ال ّظهْر َأرْبَعا‪ ،‬ث‬
‫ب َ‬
‫‪ -1115‬وَعَنها قالت‪ :‬كانَ الن ّ‬
‫س ا َل ْغرِب‪،‬ثُمّ َيدْ ُخلُ بي ت‬
‫ج فَيُ صليّ بِالنّاس‪ ،‬ثُمّ يدخُ ُل فَيُ صَل ّي رَ ْكعَتَ ي‪ ،‬وَكا نَ يُ صليّ بِالنّا ِ‬
‫ْيرُ ُ‬
‫فَيُصل ّي رَ ْكعَتْي‪َ ،‬وُيصَليّ بِالنّاسِ العِشاءَ ‪ ،‬وَيدْخُلُ َبيْت فَيُصليّ ر ْكعَتَيْن‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1115‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که گفت‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم در خانه ام پيش از ظهر دو رکعت گزارده و باز بر می آمد‬
‫و برای مردم ناز می گزارد و باز بانه درآمده و دو رکعت می گزارد‪.‬‬
‫و ناز شام را بردم گزارده و باز داخل شده دو رکعت می گزارد و بر مردم ناز عشاء‬
‫را خوانده و باز بانه ام داخل شده دو رکعت می گزارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -1116‬و عن أُمّ حَبِيَبةَ َرضِ َي اللّه عن ها قَالَت‪ :‬قال ر سو ُل اللّ ِه َ‬
‫«م نْ حَاف ظَ عَلى َأرْبَ ِع ركعَا تٍ قَبْ َل ال ّظهْر‪ ،‬وََأرْب ٍع َب ْع َدهَا‪َ ،‬حرّم هُ اللّه على النّارَ»‪ .‬رواه أبو داود‪،‬‬
‫والترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسنٌ صحيحٌ‪.‬‬

‫‪ -1116‬از ام حبيبه رضی ال عنه مرويست که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ک سيکه بر چهار رک عت پ يش از ظ هر و چهار‬
‫رکعت بعد از آن ملزمت و مداومت کند‪ ،‬خداوند او را بر دوزخ حرام می سازد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -1117‬وعَ نْ عب ِد اللّ هِ بن السائب رضِ يَ اللّه عَنْ هُ أَنّ رسولَ اللّ هِ َ‬
‫َبوابـ‬
‫ُ‬ ‫َحـ فِيهَا أ‬
‫ْسـ قَبْلَ الظّه ْر‪ ،‬وقَال‪ « :‬إِنّهَا سـَا َعةٌ ُتفْت ُ‬
‫ُصـلّي َأرْبعا ب ْعدَ أَن تَزول الشّم ُ‬
‫كانـ ي َ‬
‫َ‬
‫ح » رواه الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬
‫السّمَاءِ ‪ ،‬فأُ ِحبّ أَن يَص َعدَ ل فيها عمَلٌ صَاِل ٌ‬
‫‪649‬‬

‫‪ -1117‬از عبد ال بن سائب رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم بعد از زوال آفتاب و پيش از ناز ظهر دو رکعت می‬
‫گزارد و فرمود‪ :‬هر آئينه اين لظه ايست که در آن دروازه های آسان باز می شود و دوست‬
‫می دارم که عمل صالی از جانبم در آن بال رود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم كا نَ إِذا لَ مْ يُ صَلّ‬


‫شةَ َرضِ َي اللّه ع ْنهَا‪ ،‬أَنّ النّبِيّ َ‬
‫‪ -1118‬وعَ نْ عَائِ َ‬
‫ي َوقَال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬
‫لهُنّ ب ْعدَها‪َ .‬روَاهُ الترمذ ّ‬
‫َأرْبعا قبْلَ الظ ْهرِ‪ ،‬صَ ّ‬

‫‪ -1118‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که‪:‬‬


‫اگر رسول ال صلی ال عليه وسلم پيش از ناز ظهر چهار رکعت ناز نی گزارد‪ ،‬آنرا‬
‫بعد از فريضه ادا می نود‪.‬‬

‫‪ -200‬باب سُنّت عصر‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬


‫ب ر ضي اللّه عنْه‪ ،‬قال‪ :‬كا نَ النّب َ‬
‫‪ -1119‬ع نْ عليّ ب نِ أَب طَال ٍ‬
‫صرِ َأرْبَ َع رَكعَات‪َ ،‬يفْ صِلُ بَ ْيَنهُنّ بِالتّ سْليمِ عَلى اللئِ َك ِة القربِ ي‪َ ،‬ومَ نْ تِب َعهُ ْم مِ نَ‬
‫يُ صلّي قَبْلَ العَ ْ‬
‫سلِمِي وَالؤمِنِي‪ .‬رواه الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬
‫ال ْ‬

‫‪ -1119‬از علی بن ابی طالب رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم پيش از عصر چهار رکعت می گزارد که در ميان آن ها به‬
‫سلم بر ملئکه مقرب و مؤمني و مسلمينی که از آن ها پيوی می کنند‪ ،‬فاصله می افگند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ ،‬قال‪ « :‬رَحِ مَ‬


‫ب َ‬
‫‪ -1120‬وعَن ابن ُع َمرَ َرضِ يَ اللّه ع ْنهُمَا‪ ،‬ع ِن النّ ّ‬
‫اللّه ا ْمرَءا صلّى قبْ َل ال َعصْرِ َأرْبعا »‪َ .‬روَاه أبو داود‪ ،‬والترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حَسَن‪.‬‬

‫‪ -11120‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خداوند رحت کند کسی را که پيش از عصر چهار‬
‫رکعت ناز بگزارد‪.‬‬
‫‪650‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم كا نَ‬


‫ب َ‬
‫‪ -1121‬وع نْ عليّ بن أَ ب طالب‪،‬رَضِ يَ اللّه ع نه‪ ،‬أَنّ ال ن ّ‬
‫صلّي قَبْلَ العَصرِ رَ ْكعَتَيْن‪َ .‬روَاه أبو داود بإسناد صحيح‪.‬‬
‫ُي َ‬

‫‪ -1121‬از علی ابن ابی طالب رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم پيش از عصر دو رکعت ناز می گزارد‪.‬‬

‫‪ -201‬باب سُنّت پيش از ناز شام و سنت بعد از آن‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪:‬‬


‫ب َ‬
‫‪ -1122‬وَعَ نْ عَ ْب ِد اللّ هِ ب ِن مُ َغفّ ٍل رَضِ َي اللّه ع نه‪ ،‬عَ نِ النّ ّ‬
‫صلّوا قَب َل الَغرِب » قَالَ ف الثّالثَة‪ « :‬لَنْ شَاءَ » رواه البخاري‪.‬‬
‫« َ‬

‫‪ -1122‬از عبد ال بن مغفل رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬پيش از شام ناز گزاريد و در بار سوم فرمود‪ :‬برای‬
‫آنکه بواهد‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫س رَض يَ اللّه عَنْه قال‪َ :‬ل َقدْ رََأيْ تُ كِبارَ أَصحابِ رسولِ اللّ ِه َ‬
‫‪ -1123‬وعن أَن ٍ‬
‫سوَا ِريَ عن َد الغرب‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم َيبَْت ِدرُونَ ال ّ‬

‫‪ -1123‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫مـن بزرگان اصـحاب رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم را ديدم کـه در وقـت شام بـه‬
‫استوانه های مسجد سبقت می جستند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم رَكعَتيْ ِن بعدَ‬


‫صلّي عَلى عَهدِ رسولِ اللّ هِ َ‬
‫‪ -1124‬وعَنْ ُه قَال‪ :‬كُنّا نُ َ‬
‫لهُمَا؟ قال‪ :‬كا نَ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم صَ ّ‬
‫غُرو بِ الشّمْس قَب َل الَغرب‪،‬فقيل‪ :‬أَكا َن رسولُ اللّ هِ َ‬
‫سلِم‪.‬‬
‫صلّيهِمَا َف َلمْ َي ْأمُرْنَا وََل ْم يَ ْنهَنا‪َ .‬روَاه مُ ْ‬
‫يَرانَا ُن َ‬

‫‪ -1124‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ما در زمان رسول ال صلی ال عليه وسلم بعد از غروب آفتاب و پيش از ناز شام دو‬
‫رکعت می گزاردي‪.‬‬
‫‪651‬‬

‫گفته شد‪ :‬آيا رسول ال صلی ال عليه وسلم آن را اداء می نود؟‬


‫گفت‪ :‬ما را می ديد که آن را می گزاري‪ ،‬ولی نه ما را به آن امر فرمود و نه هم از آن‬
‫منع نود‪.‬‬

‫السـوَارِي‪،‬‬
‫ّنـ لِصـَل ِة الَغرِب‪،‬ابَْت َدرُوا ّ‬
‫ّنـ ا ُل َؤذ ُ‬
‫‪ -1125‬وعنـه قَال‪ :‬كُنّاـ بِا َلدِيَن ِة فإِذا َأذ َ‬
‫صلّيتْ من كَثرَةِ‬
‫سبُ َأنّ الصّلةَ ق ْد ُ‬
‫َفرَكَعُوا رَكعَتْي‪ ،‬حَت إنّ الرّ ُجلَ ال َغرِي بَ ليَدخُ ُل الَسج َدِ فَيَحْ َ‬
‫سلِم‪.‬‬
‫صلّيهِما‪َ .‬روَا ُه مُ ْ‬
‫مَنْ ُي َ‬

‫‪ -1125‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ما در مدينه بودي و چون مؤذن برای شام اذان می گفت‪ ،‬مردم به اسطوانه های مسجد‬
‫سبقت جسته و دو رکعت ناز می گزاردند‪ ،‬حتی وقتی مردی غريب و بيگانه به مسجد وارد‬
‫می شد‪ ،‬از بسياری کسانی که آن را می گزاردند‪ ،‬گمان می نود که ناز ادا شده است‪.‬‬

‫‪ -202‬باب ُسنّت پيش و بعد از ناز عشاء (خفت)‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم رَكعَتَيِ َب ْعدَ العِشَاءِ ‪،‬‬


‫ت مَ عَ النّبِيّ َ‬
‫صلّ ْي ُ‬
‫فيهِ حدي ثُ اب نِ عُ َمرَ ال سّابق‪َ :‬‬
‫وحديثُ عبدِ ال ّلهِ ب ِن ُمغَفّل‪ « :‬بَيْنَ ك ّل َأذَانيْ ِن صَل ٌة » متفقٌ عليه‪ .‬كما سبَق‪.‬‬

‫در اين باب حديث ابن عمر سابق است که پيامب صلی ال عليه وسلم بعد از عشاء دو‬
‫رکعت گزاردند و حديث عبد ال مغفل که بي هر دو اذان نازيست‪.‬‬
‫‪652‬‬

‫‪ -203‬باب سُنت جعه‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم رَكعَتَيْ ِن َب ْعدَ الُ ُمعَة‪.‬‬


‫فِيهِ حدي ثُ اب نِ عُمرَ ال سّابِ ُق أَنّهُ صلّى مَعَ النّبِيّ َ‬
‫متفقٌ عليه‪.‬‬

‫در اين بث حديث ابن عمر رضی ال عنهما گذشت که وی با پيامب صلی ال عليه‬
‫وسلم بعد از جعه دو رکعت ناز گزارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬إذا‬


‫‪ -1126‬ع نْ أَب هُرير َة رضِ يَ اللّه عَنْ ُه قالَ‪ :‬قال رسولُ اللّ هِ َ‬
‫صلّى أَحدُ ُكمُ الُ ُمعَة‪َ ،‬فلُْيصَلّ ب ْع َدهَا َأرْبعا » رواه مسلم‪.‬‬
‫َ‬

‫‪ -1126‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه يکی از شا جعه را ادا نود‪ ،‬بايد بعد از‬
‫آن چهار رکعت ناز بگزارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم كا نَ ل يُصلّي‬


‫‪ -1127‬وَعَ ِن اب نِ عُمرَ َرضِي اللّه َع ْنهُمَا أَنّ النّبِيّ َ‬
‫صلّي رَ ْكعَتيْنِ ف بَيْتِه‪ ،‬رواه مسلم‪.‬‬
‫صرِف فَُي َ‬
‫َب ْعدَ الُمُعـةِ حتّى يَ ْن َ‬

‫‪ -1127‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم بعد از جعه ناز نی گزارد‪ ،‬تا اينکه باز گشته و در خانه اش‬
‫دو رکعت می گزارد‪.‬‬

‫‪ -204‬باب استحباب ادای ناز های نافلهء راتبه و غي آن در خانه و امر به دور شدن‬
‫از ادای فريضه برای ادای نافله يا فاصله در ميان آن دو به سخن گفت‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪ « :‬صلّوا‬


‫ب َ‬
‫‪ -1128‬عَ نْ زي ِد ب نِ ثاب تِ رضِ يَ اللّه عَنْه‪ ،‬أَنّ النّ ّ‬
‫َأيّها النّاسُ ف بُيُوتِكُم‪ ،‬فَإنّ أفضلَ الصّلةِ صل ُة ا َل ْرءِ ف بَيِْتهِ إِلّ الكْتُوَبةَ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1128‬از زيد بن ثابت رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪653‬‬

‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ای مردم در خا نه های تان ناز گزار يد‪ ،‬زيرا‬
‫برترين ناز شخص جز فريضه‪ ،‬نازيست که در خانه اش می گزارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬ا ْج َعلُوا‬


‫‪ -1129‬وعن اب نِ ُع َمرَ رضي اللّه ع ْنهُما عَ ِن النّبِيّ َ‬
‫خذُوهِا قُبُورا » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫مِنْ صلتِ ُكمْ ف بُيُوتِكُم‪ ،‬ول تَتّ ِ‬

‫‪ -1129‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬بر خی از نازهای تان را درخا نه تان گزارده و‬
‫خانهء خود را گورستان مسازيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬إذا‬


‫‪ -1130‬وعَ نْ جاب ٍر رَضِي اللّه عَنْ هُ قال‪ :‬قَا َل ر سو ُل اللّ ِه َ‬
‫جعَلْ لِبَيْت هِ نَ صِيبا مِ ْن صَلتِه‪ ،‬فَإنّ اللّه جَاعِ ٌل ف بيْتِ ِه مِ نْ‬
‫جدِه‪َ ،‬فلَي ْ‬
‫قَضَى أَ َحدُكُ ْم صلَت ُه ف م سْ ِ‬
‫صلِتهِ َخيْرا » رواه مسلم‪.‬‬

‫از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬هرگاه يکـی از شاـ نازش را در مسـجد اداء‬
‫نود‪ ،‬بايد برای خانه اش از نازش بره ای بگرداند‪ ،‬زيرا خدای تعالی بواسطهء نازش در خانه‬
‫اش خي و برکت می ند‪.‬‬

‫سأَُلهُ‬
‫‪ -1131‬وَع نْ عُمَر بْ ِن عطاءٍ أَنّ نَافِ عَ بْ نَ حُبَيْر َأرْس َلهُ إل ال سّائِب ابن أُخْ تِ نَ ِمرٍ يَ ْ‬
‫ت مَعَهُ الُ ُم َعةَ ف القصُورَة‪َ ،‬فلَمّا َس ّلمَ الِمام‪،‬‬
‫صلّ ْي ُ‬
‫عَ نْ شَ ْي ٍء رَآ ُه مِنْهُ ُمعَاوِي ُة ف الصّل ِة َفقَال‪ :‬نَع ْم َ‬
‫قُم تُ ف مقَامِي‪ ،‬فَصلّيْت‪َ ،‬فلَما دَخل َأرْسلَ إِلّ فقال‪ :‬ل َتعُ ْد لا فعَل تَ‪ :‬إذا صلّ ْيتَ الُمُعة‪ ،‬فَل‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم أَمرَنا بِذلك‪ ،‬أَنْ ل نُوصِلَ صلةً‬
‫صلْها حَت تَتَ َكلّمَ َأوْ ْترُج‪ ،‬فَإنّ رسولَ اللّهِ َ‬
‫تَ ِ‬
‫خرُج‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬
‫بصل ٍة حتّى نَتَ َك ّلمَ َأ ْو نَ ْ‬

‫‪ -1131‬از عمر بن عطاء روايت شده که‪:‬‬


‫نافع بن جبي او را نزد سائب بن يزيد پسر خواهر نر فرستاد تا از وی در بارهء آنچه‬
‫که معاويه رضی ال عنه از او در نازها ديده بود‪ ،‬پرسش نايد‪.‬‬
‫‪654‬‬

‫وی گ فت‪ :‬آری من ج عه را با او در حجر هء خا نه خواندم و چون امام سلم داد‪ ،‬در‬
‫جاي ايستاده ناز گزاردم‪.‬‬
‫چون وی به خا نه اش وارد شد‪ ،‬ک سی را نزدم فر ستاده و گ فت‪ :‬دو باره ا ين کار را‬
‫مکن‪ ،‬چون جعه را خواندی‪ ،‬آن را به نازی پيوسته مساز تا سخن گويی و يا بيون آيی‪ ،‬زيرا‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم ما را به اين امر نود که هيچ نازی را به نازی ديگر پيوسته‬
‫نسازي‪ ،‬مگر اينکه سخن گوئيم و يا بيون آييم‪.‬‬

‫‪ -205‬باب ناز وتر و وقت آن و اينکه آن سنتی است مؤکد‬

‫‪ -1132‬عَ نْ عليّ رَضِ يَ اللّه عَنْ هُ قال‪ :‬الوِترُ لَيْس بِحَتْ مٍ كَ صَلةِ ال ْكتُوبَة‪ ،‬ولكِ ْن سَنّ‬
‫حبّ الْوتْر‪ ،‬فَأوِْترُوا‪ ،‬يَا َأ ْهلَ اْل ُقرْآ ِن »‪ .‬رواه‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قال‪ « :‬إنّ اللّه وِترٌ ُي ِ‬
‫رسولُ ال ّلهِ َ‬
‫أبو داود والترمذي وقَال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬

‫‪ -1132‬از علی رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫وتر مانند ناز فريضه حتمی نيست و ليکن رسول ال صلی ال عليه وسلم آنرا سنت‬
‫نوده و فرمود‪ :‬هر آئي نه خداو ند و تر (يک تا) ا ست و و تر را دو ست می دارد‪ ،‬پس ای ا هل‬
‫قرآن‪ ،‬وتر را بگزاريد‪.‬‬
‫ش‪ :‬در مذهب امام ابو حنيفه رحه ال ناز وتر واجت است‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫شةَ رضِيَ اللّه ع ْنهَا‪ ،‬قَالَت‪ :‬مِنْ كُ ّل الل ْيلِ َقدْ َأ ْوتَر رسو ُل اللّهِ َ‬
‫‪ -1133‬وَعَنْ عَائِ َ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم مِنْ َأوّلِ اللّيْل‪ ،‬ومَن َأوْسَطِه‪َ ،‬ومِنْ آ ِخرِه‪ .‬وَانْتَهى وِْترُ ُه إل السّحَر‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1133‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم در ههء لظات شب وتر را گزاردند‪ .‬در آغاز و نيمه و‬
‫آخرشب و وتر شان به سحر پايان يافت‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قَال‪« :‬اجْعلوا‬


‫ب َ‬
‫‪ -1134‬وع ِن اب نِ عُمرَ َرضِ َي اللّه َعنْهمَا‪ ،‬عَ نِ النّ ّ‬
‫آ ِخرَ صلتِ ُكمْ بِاللّيْ ِل وِتْرا » متفقٌ عليه‬
‫‪655‬‬

‫‪ -1134‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬وتر را آخرين ناز شب خود بگردانيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪:‬‬


‫ب َ‬
‫ل ْدرِيّ رضِي اللّه عَنْه‪ ،‬أَنّ النّ ّ‬
‫‪ -1135‬وَعَ نْ أَ ب سعيدٍ ا ُ‬
‫«َأوِْترُوا قبْ َل أَنْ ُتصْبِحُوا » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1135‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬پيش از آنکه صبح شود‪ ،‬وتر را بگزاريد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم كانَ يُصلّي صَلَتهُ‬


‫‪ -1136‬وعن عائشة‪ ،‬رضيَ اللّه عَ ْنهَا‪ ،‬أَنّ النّبِيّ َ‬
‫ضةٌ بيَ َيدَيه‪ ،‬فَإذا بقِيَ الوِتْر‪ ،‬أَيقِظهِا َفَأوْترت‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬
‫بِاللّيْل‪ ،‬وهِي ُمعَْترِ َ‬
‫وف روايةٍ له‪ :‬فَإذا َبقِيَ الوت ُر قال‪ « :‬قُومِي َفَأوْتِري يا عَائشةُ » ‪.‬‬

‫‪ -1136‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم ناز شب شان را می گزارد‪ ،‬در حاليکه من پيش روی ايشان‬
‫دراز کشيده بودم و چون وتر باقی می ماند‪ ،‬او را بيدار نوده و وتر را می گزارد‪.‬‬
‫و در روايتی از وی آمده که‪ :‬چون وتر باقی می ماند‪ ،‬می فرمود‪ :‬ای عائشه رضی ال‬
‫عنها برخيز و ناز وتر را ادا کن‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قَال‪ « :‬بَادِروا‬


‫ب َ‬
‫‪ -1137‬وعَ نِ ابن ُع َمرَ َرضِ يَ اللّه عَنهمَا‪ ،‬أَنّ النّ ّ‬
‫ح بالوِْترِ»‪َ .‬روَاه أبو داود‪ ،‬والترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسنٌ صحيح‪.‬‬
‫الصّبْ َ‬

‫‪ -1137‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬وتر را پيش از صبح ادا کنيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬م نْ‬


‫‪ -1138‬وعَ نْ جابرٍ رضِي اللّه عنْه‪ ،‬قَال‪ :‬قالَ رسولُ اللّ هِ َ‬
‫خَاف أَ نْ ل َيقُوم مِ نْ آخرِ اللّيْل‪ ،‬فَليُوِت ْر َأوّلَه‪ ،‬وم نْ طمِع أَ نْ يقُو مَ آ ِخرَه‪ ،‬فَليوِترْ آخِر اللّيْل‪ ،‬فإِنّ‬
‫شهُودة‪ ،‬وذلكَ أَفضَلُ » رواه مسلم‪.‬‬
‫صلة آ ِخ ِر اللّيْ ِل م ْ‬
‫‪656‬‬

‫‪ -1138‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه بترسد از آنکه در آخر شب بر نی خيزد‬
‫با يد در اول شب و تر را بگزارد و آن که تو قع نا يد که در آ خر شب بر می خيزد‪ ،‬با يد در‬
‫آخرش وتر را بگزارد‪ ،‬زيرا ناز آخر شب توأم با حضور ملئکه است و آن بتر است‪.‬‬

‫‪ -206‬باب فضيلت ناز ضحی و بيان کم و بيش آن و دستور مواظبت‬


‫وپايداری بر آن‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم ب صِيامِ‬


‫‪ -1139‬ع نْ أَب هُرير َة رَضي اللّه عنْه‪ ،‬قال‪ :‬أو صَان خَليلي َ‬
‫ثَلَثةِ أَيّامٍ مِن كُلّ شهر‪ ،‬ور ْكعَت الضّحَى ‪ ،‬وأَ ْن أُوِت َر قَبل أَنْ َأ ْرقُد » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1139‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫خليلم صلی ال عليه وسلم مرا توصيه فرمود که‪ :‬در هر ماه سه روز روزه بدارم و دو‬
‫رکعت ضحی را ادا ناي و اينکه وتر را قبل از خوابيدن بگزارم‪.‬‬
‫ش‪ :‬توبه به اين امر و مواظبت بر گرفت سه روز روزه در هر ماه و ادای ناز ضحی بطور‬
‫پيوسته و ادای ناز وتر هزمان با رفت به بستر برای استراحت‪ ،‬در پاکی روح مؤمن و تقويت بعد‬
‫معنوی در وجودش نايت مؤثر است و خي دنيا و آخرت هم بدون شک شامل کسيست که در‬
‫کنار اهتمام به مسائل دنيوی به امور معنوی هم جديت کند‪( .‬مترجم)‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم قال‪ « :‬يُصبِحُ عَلى‬


‫ب َ‬
‫‪ -1140‬وعَ نْ أَب ذَر َرضِي اللّه عَنْه‪ ،‬عن الن ّ‬
‫كُ ّل سُلمَى مِ نْ أَحدِكُ ْم صدقَة‪ :‬فَكُ ّل تَ سبِيحة صدَقة‪،‬و كل تميدة صدقة‪ ،‬وكُل تَهلي َل ٍة ص َدقَة‪،‬‬
‫ك ركْعتَا نِ‬
‫جزِئ مِن ذل َ‬
‫ف صدقَة‪ ،‬ون يٌ ع ِن الُنْ َك ِر صدقَة‪ ،‬وُي ْ‬
‫وَكُلّ ت كبية صدَقة‪ ،‬وأَ مر بالعْرو ِ‬
‫ير َك ُعهُما مِنَ الضحى » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1140‬از ابو ذر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬برهر بندی از بندهای وجود انسان صدقه لزم می‬
‫گردد‪.‬‬
‫‪657‬‬

‫پس هر تسبيحی صدقه است و هر تميدی و هر تليلی و هچنان هر تکبيی و امر به‬
‫معروف صدقه است و نی از منکر نيز و به جای ههء اينها دو رکعتی که شخص در چاشتگاه‬
‫بگزارد‪ ،‬بسنده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -1141‬وعَ نْ عائشةَ رض يَ اللّه عَنْ ها‪ ،‬قالت‪ :‬كا َن ر سولُ اللّ هِ َ‬
‫يصلّي الضّحَى َأرْبعا‪ ،‬ويزَي ُد ما شاءَ اللّه‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1141‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم ناز ضحی را چهار رکعت می گزارد و به اندازهء که‬
‫خدا می خواست‪ ،‬می افزود‪.‬‬

‫‪ -1142‬وع نْ ُأمّ هانءٍ فاخِتةَ بن تِ أَب طال بٍ َرضِ يَ اللّه عنْها‪ ،‬قَالت‪ :‬ذهَبْ تُ إِل رسول‬
‫صلّى ثَمانَ رَكعات‪،‬‬
‫سلِه‪َ ،‬‬
‫ح فَوجدْتُه يغْتَ سِل‪َ ،‬فلَمّا َفرَ غَ مِ نْ غُ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم عا مٍ الفَتْ ِ‬
‫اللّ ِه َ‬
‫وَذلكَ ضُحى ‪ .‬متفقٌ عليه‪ .‬وهذا متصر لفظ إحدى روايات مسلم‪.‬‬

‫‪ -1142‬از ام هانئ فاخته بنت ابی طالب رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬
‫در سال فتح‪ ،‬خدمت رسول ال صلی ال عليه وسلم رفته و ديدم که غسل می نايد و‬
‫چون از غسلش فراغت يافت‪ ،‬هشت رکعت گزارد و اين ناز ضحی بود‪.‬‬

‫‪ -207‬باب در آنکه هنگام گزاردن ناز ضحی (چاشتگاه) از هنگام بلند شدن آفتاب‬
‫تا زوال آن است و بتر آنست که در هنگام خوب بلند شدن آفتاب و سختی گرمی و‬
‫حرارت گزارده شود‪.‬‬

‫صلّونَ مِ نَ الضّحَى ‪ ،‬فقال‪َ :‬أمَا‬


‫‪ -1143‬عن زي ِد بن َأ ْرقَم رَضِي اللّه عنْه‪َ ،‬أنّ ُه رَأَى َقوْما يُ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪« :‬‬
‫َل َقدْ َعلِمُوا أَنّ ال صّل َة ف َغ ْيرِ هذِ ِه ال سّا َعةِ َأفْضَل‪ ،‬إنّ رسو َل اللّ هِ َ‬
‫صَلةُ الوّابِيَ ِحيَ ت ْرمَضُ ال ِفصَالُ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1143‬از زيد بن ارقم رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫‪658‬‬

‫وی گروهی را ديد که ناز ضحی را می گزاردند و گفت‪ :‬آيا ندانستند که ناز در غي‬
‫ا ين ساعت ب تر ا ست‪ ،‬ها نا ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ناز رجوع کنندگان ( به‬
‫خدا) زمانی است که بچهء شتر از گرمی به تاب و تب می افتد‪( .‬يعنی گرمی فزون می شود)‪.‬‬

‫‪ -208‬باب تشويق بر ادای تيهء مسجد‪ ،‬دو رکعت‪ ،‬و کراهيت نشست‬
‫پيش از آنکه دو رکعت را بگزارد‪ ،‬هر لظه ای که وارد مسجد شود و خواه‬
‫دو رکعت را به نيت تيهء مسجد گزارد يا ناز فريضه يا سنت مؤکده و يا غي‬
‫آن‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬إذا‬


‫‪ -1144‬عن أَب قتادةَ رضِ َي اللّه َعنْه‪ ،‬قال‪ :‬قا َل رسولُ اللّهِ َ‬
‫صلّيَ رَ ْكعَتيْ ِن » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫دَخَلَ أ َحدُكم السْجِد‪ ،‬فَل يَج ِلسْ حَتّى ُي َ‬

‫‪ -1144‬از ابی قتاده رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬هرگاه يکـی از شاـبـه مسـجد درآمـد‪ ،‬بايـد‬
‫ننشيند‪ ،‬تا دو رکعت ناز بگزارد‪.‬‬
‫ش‪ :‬توجه به ادای دو رکعت ناز به عنوان تيهء مسجد در بدو ورود به مسجد از سنن‬
‫ممدی صلی ال عليه وسلم است که در ميان ما متأسفانه شبه متروک گشته و سزاوار است در‬
‫احيای عمل اين امر پسنديده و مستحب علماء اعلم و مبلغي مسلمان هت گمارند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم وهَو فِي‬


‫‪ -1145‬و عن جاِبرٍ رض يَ اللّه عنْ هُ قال‪ :‬أَتيْ تُ النّبِيّ َ‬
‫السْجد‪َ ،‬فقَال‪« :‬صَ ّل ر ْكعَتيْن » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1145‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫خدمـت پيامـب صـلی ال عليـه وسـلم آمدم‪ ،‬در حاليکـه در مسـجد حضور داشتنـد و‬
‫فرمود‪ :‬دو رکعت ناز بگزار‪.‬‬

‫‪ -209‬باب استحباب گزاردن دو رکعت ناز پس از وضوء گرفت‬


‫‪659‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قالَ لِبلل‪:‬‬


‫‪ -1146‬عن أب هُرير َة َرضِ َي اللّه َعنْ هُ أَنّ رَسولَ اللّ ِه َ‬
‫ت َدفّ َن ْعلَيْكَ بيْنَ يَديّ ف الَنّة» قَال‪:‬‬
‫س ْع ُ‬
‫«يَا بِللُ َحدّثْنِي ِبَأرْجَى عَمَل عَ ِم ْلتَ ُه ف الِسْلم‪َ ،‬فإِنّي ِ‬
‫صلّ ْيتُ بِذل كَ‬
‫مَا عَ ِملْ تُ عَمَلً َأرْجَى ع ْندِي مِ نْ أَنّي لَم أََت َط ّهرْ ُطهُورا ف سَا َعةٍ مِ نْ لَيْ ٍل َأوْ نَهارٍ إِ ّل َ‬
‫صلّي‪ .‬متفقٌ عليه‪ .‬وهذا لفظ البخاري‪.‬‬
‫الطّهورِ ما ُكِتبَ ل أَنْ أُ َ‬

‫‪ -1146‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عليه وسلم برای بلل ر ضی ال عنه فرمود‪ :‬ای بلل! ب ن از ام يد‬
‫وار کننده تر ين عملی که در ا سلم انام داده ای صحبت کن‪ ،‬زيرا من صدای کفشها يت را‬
‫پيشا پيش خويش در بشت شنيدم‪.‬‬
‫گفت‪ :‬من عملی را انام ندادم که اميدوار کننده تر باشد براي از آنکه هيچ لظه ای‬
‫از روز يا شب طهارتی نکردم و وضوئی نگرفتم‪ ،‬مگر اينکه با آن طهور به اندازه ای که براي‬
‫مقدور شده بود ناز گزاردم‪.‬‬

‫‪ -210‬باب فضيلت روز جعه و وجوب آن و غسل کردن و خوشبوئی در آن و رفت‬


‫برای ادای ناز و دعاء در روز جعه و درود فرستادن بر پيامب صلی ال عليه وسلم و آنکه در‬
‫آن ساعت اجابت و قبول است واستحباب بسيار ياد نودن خداوند جل جلله بعد از ادای‬
‫ناز‬

‫ضيَتننِ الصننّلَةُ فَان َتشِرُوا فِني ا َلْرْضننِ وَا ْبتَغُوا مِنن‬


‫و قال ال تعالی‪َ { :‬فإِذَا ُق ِ‬
‫ضلِ الِّ وَاذْ ُكرُوا الَّ َكثِيراً لّعَلّكُ ْم تُفْلِحُونَ} الجمعة‪١٠ :‬‬
‫َف ْ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬پس چون ناز تام شد در زمي متفرق شويد و از فضل خدا طلب‬
‫کرده و خدا را بسيار ياد کنيد‪ ،‬تا رستگار شويد‪ .‬جعه‪10 :‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ هِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -1147‬وعَ نْ أَ ب هُرير َة َرضِ يَ اللّه عَنْه‪ ،‬قال‪ :‬قالَ ر سو ُل اللّه َ‬
‫ج مِ ْنهَا »‬
‫«خ ْيرُ يوْ مِ طلعَ تْ َع َليْ هِ الشّمْ سُ َيوْ مُ الُ ُمعَة‪ :‬فِي هِ ُخلِ قَ آدم‪ ،‬وَفيه ُأدْ ِخلَ الَنّة‪ ،‬وفيه أُ ْخرِ َ‬
‫رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1147‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪660‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بترين روزی که آفتاب بر آن طلوع نوده‪ ،‬روز‬
‫جعه است‪ ،‬در آن آدم آفريده شده‪ ،‬در آن روز او را به بشت وارد ساختند و در آن روز از‬
‫آن بيون رانده شده است‪.‬‬

‫ضَأ فأَحْ سَنَ الوُضُوءَ‬


‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬مَ نْ َتوَ ّ‬
‫‪ -1148‬وَعَنْ ُه قَال‪ :‬قال رَ سُولُ اللّ هِ َ‬
‫َسـ‬
‫َنـ م ّ‬
‫ل ُمعَ ِة وزِيَادة ثَلَثةِ أَيّام‪َ ،‬وم ْ‬
‫ْنـ ا ُ‬
‫َهـ مـا بَيْنَه وَبَي َ‬
‫فاسـتَمَعَ َوأَنْصـت‪ُ ،‬غ ِفرَ ل ُ‬
‫ثُمّ أَتـى الُ ُم َعةَ‪ْ ،‬‬
‫لصَى ‪َ ،‬ف َقدْ َلغَا » رواه مسلم‪.‬‬
‫اَ‬

‫‪ -1148‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ک سيکه وضوء گيد و در ست وضوء نا يد و‬
‫سپس به ج عه آمده آرام بنشي ند و بشنود‪ ،‬آمرزيده شود برا يش ميان او و جع هء دي گر و با‬
‫زيادت سه روز و کسيکه سنگريزه را بگرداند‪ ،‬کار بيهودهء را انام داده است‪.‬‬

‫صلَواتُ الَمْ سُ والُمُعةُ إل‬


‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪ « :‬ال ّ‬
‫‪ -1149‬وَعَنْ هُ عَ ِن النّبِيّ َ‬
‫الُمعة‪َ ،‬و َرمَضَا ُن إل رمَضَان‪ ،‬مُ َك ّفرَاتٌ ما بيَْنهُنّ إذا اجْتُنَِبتِ الكبَاِئ ُر » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1149‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬نازهای پنجگا نه و ج عه تا ج عه و رمضان تا‬
‫رمضان م و کنند هء گناها نی ه ستند که در ب ي آن ا بوقوع پيو سته‪ ،‬مادامي که از گناهان کبيه‬
‫دوری جسته شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -1150‬وَعَنْ هُ وعَ ِن اب نِ عُ َم َر رَضِ َي اللّه عَنْهُم‪َ ،‬أنّه ما سَ ِمعَا ر سولَ اللّه َ‬
‫ِمـ ال ُمعَات‪َ ،‬أوْ لَيَخْتِمَن ّ اللّه على‬
‫َنـ َودْ ِعه ُ‬
‫َامـ ع ْ‬
‫وسـلّم يقولُ َعلَى أَ ْعوَادِ مِنَْبرِه‪ « :‬لَيَنَْتهِيَن ّ َأ ْقو ٌ‬
‫َ‬
‫ي » رواه مسلم‪.‬‬
‫ُقلُوبِهم‪ُ ،‬ثمّ ليَكُونُ ّن مِنَ الغَافِل َ‬

‫‪ -1150‬از ابو هريره و ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬
‫آن دو از رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم شنيدنـد کـه بر منـب مـی فرمود‪ :‬حتما‬
‫گروههايی از نازهای جعه خودداری خواهند کرد و يا اينکه حتما خداوند بر دلای شان مهر‬
‫خواهد زد و سپس از جلهء غافلن و بی خبان خواهند بود‪.‬‬
‫‪661‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ ،‬قال‪:‬‬


‫‪ -1151‬وَعَن اب نِ ُع َمرَ َرضِ يَ اللّه عَ ْنهُمَا‪ ،‬أَنّ رَ سولَ اللّ ِه َ‬
‫«إِذا جَاءَ أَ َحدُ ُكمُ الُ ُمعَة‪ ،‬فَلَيغْتَسِلْ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1151‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه يکی از شا به جعه می آيد‪ ،‬بايد غسل‬
‫نايد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫ل ْدرِيّ رَضِ َي اللّه عَنْه‪ ،‬أَنّ رسولَ اللّ هِ َ‬
‫‪ -1152‬وعن أب سعيدٍ ا ُ‬
‫سلُ َي ْومِ الُ ُم َعةِ وَا ِجبٌ على ك ّل مُحَْت ِل ٍم » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫قالَ‪ « :‬غُ ْ‬

‫‪ -1152‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬غسل روز جعه بر هر کسيکه بالغ باشد‪ ،‬لزم‬
‫است‪.‬‬
‫ش‪ :‬جهور اهل علم بر اين اند که غسل روز جعه سنت است‪ ،‬نه واجب و ناز بدون آن‬
‫صحت دارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬مَ نْ‬


‫‪ -1153‬وَعَ ْن سَ ُمرَ َة رَضِ َي اللّ هُ عنْ هُ قال‪ :‬قا َل رَ سُولُ اللّ ِه َ‬
‫ضأَ َيوْ مَ المعة فَبِها ونعمت‪ ،‬ومن اغتس َل فالغُ سْل أفضَل » ‪ .‬رواه أبو داود‪ ،‬والترمذي وقال‪:‬‬
‫َت َو ّ‬
‫حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -1153‬از سره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ک سيکه در روز ج عه وضوء نا يد به رخ صت‬
‫خوبی چنگ زده است و نيکو رخصتی است و کسيکه غسل کند پس آن بتر است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬ل‬


‫‪ -1154‬وَعَ ْن سَلمَا َن رَضِ َي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬قَا َل رَ سُو ُل اللّه َ‬
‫ع مِ ْن ُطهْر‪ ،‬وَي ّدهِنُ مِنْ ُدهْنِه‪ ،‬أَو يَمَسّ مِن طِيبِ بَيتِه‪،‬‬
‫َيغْتَسِلُ رَ ُجلٌ َيوْمَ الُمُعة‪ ،‬ويَتَطَه ُر ما استَطَا َ‬
‫صتُ إذا ت َكلّم ا ِلمَام‪ ،‬إِلّ ُغ ِفرَ ل ُه ما‬
‫صلّي مَا ُكتِ بَ لَه‪ُ ،‬ثمّ يُنْ ِ‬
‫خرُ جُ فل يُفرّق بَيْ َن اثَنيْن‪ُ ،‬ثمّ يُ َ‬
‫ُثمّ يَ ْ‬
‫بَيْنَه وبيْ َن الُ ُم َعةِ الخرَى » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1154‬از سلمان رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫‪662‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬غسل نی کند مردی در روز جعه که بقدر توان‬
‫طهارت نوده‪ ،‬از روغنش بالد يا از خوشبويی ايکه در خانه اش هست‪ ،‬استعمال کند‪ ،‬سپس‬
‫برآ يد در حالي که ميان دو ش خص جدائی نيفگ ند‪ ،‬بعدا به اندازه اي که برا يش مقدر شده ناز‬
‫گزارد و چون امام صحبت ک ند‪ ،‬خاموش بنشي ند‪ ،‬م گر اين که ميان او و جع هء دي گر برا يش‬
‫آمرزيده شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪« :‬مَن‬


‫‪ -1155‬وعَ نْ أَب هُرير َة رضي اللّه عَنْه‪َ ،‬أنّ رسول اللّه َ‬
‫حف‬
‫ح ف الساعة الول ‪ ،‬ف َكأَنّمَا قرّ بَ بَدنَة‪ ،‬وم ْن رَا َ‬
‫سلَ يَـوْم الُ ُم َعةِ غُ سْلَ النَابَة‪ُ ،‬ثمّ رَا َ‬
‫اغْتَ َ‬
‫ح ف ال سَا َعةِ الثَالِثة‪ ،‬فَكأنّما َقرّ بَ كَبْشا أَقرَ نَ‪ ،‬وم نْ‬
‫ال سّا َعةِ الثّانِيَة‪ ،‬فَكأنّما قَرّ بَ َب َقرَة‪َ ،‬ومَ نْ رَا َ‬
‫ح ف ال سّا َع ِة الامِسةِ فَكأنّما َقرّ بَ ب ْيضَة‪،‬‬
‫ح ف ال سّا َعةِ الرّابِعة‪ ،‬فَكأنّما َقرّ بَ دَجَاجَة‪ ،‬وم نْ رَا َ‬
‫رَا َ‬
‫ض َرتِ اللئِ َكةُ يَسْت ِمعُونَ الذّكرَ» متفقٌ عليه‪.‬‬
‫َفإِذا َخرَج الِمام‪َ ،‬ح َ‬

‫‪ -1155‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه در روز جعه مانند غسل جنابت غسل نايد‬
‫و سپس در ساعت اولی برود‪ ،‬مثل آنست که شتری را صدقه کرده باشد و آنکه در ساعت‬
‫دوم برود‪ ،‬مان ند آن ست که گاوی را صدقه کرده با شد و آن که در ساعت سوم برود‪ ،‬مان ند‬
‫آنسـت کـه گوسـفند شاخداری را صـدقه کرده اسـت و آنکـه در سـاعت چهارم برود‪ ،‬مثـل‬
‫آنست که مرغی را صدقه کرده باشد و آنکه در ساعت پنجم برود‪ ،‬مثل آنست که تم مرغی‬
‫را صدقه کرده باشد و چون امام بر آيد‪ ،‬فرشتگان برای شنيدن خطبه حاضر می شوند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ذكر َيوْمَ الُ ُمعَة‪َ ،‬فقَال‪ « :‬فِيها سَا َعةٌ‬
‫‪ -1156‬وعَنْهُ أَنّ رَسُو َل اللّ ِه َ‬
‫صلّي يسأَ ُل اللّه َشيْئا‪ِ ،‬إلّ أَعْطَاهُ ِإيّاه » وَأَشَارَ بِي ِدهِ ُي َق ّل ُلهَا‪ ،‬متفقٌ‬
‫ل ُيوَافِقها عَ ْب ٌد مُسلِم‪َ ،‬وهُو قَائِمٌ يُ َ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ -1156‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم روز جعه را ياد کرده و فرمود‪ :‬در آن ساعتی که هيچ‬
‫بندهء مسلمانی که ايستاده ناز می گزارد‪ ،‬با آن برابر نی شود در حاليکه از خداوند چيزی را‬
‫می طلبد‪ ،‬مگر اينکه آن را بوی می دهد و به دستش اشاره نود که آن را کم می شرد‪.‬‬
‫‪663‬‬

‫‪ -1157‬وَعنْ أَب بُرد َة بنِ أَب مُوسـى الَش َعرِيّ َرضِيَ اللّه عَنْه‪ ،‬قَال‪ :‬قَالَ عَ ْبدُ اللّهِ ابنُ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ف َشأْ ِن سا َعةِ‬
‫حدّ ثُ عَن رَ سُول اللّ ِه َ‬
‫عُمرَ رضَ َي اللّه ع ْنهُمَا‪ :‬أَ سَ ِمعْت أَبَا كَ يُ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم َيقُولُ‪ « :‬هي ما‬
‫س ْعتُ ر سُولَ اللّه َ‬
‫الُ ُم َعةِ؟ قَال‪ :‬قلت‪ :‬نعم‪ ،‬سَمِعُتهُ يقُول‪ِ :‬‬
‫بيْ َن أَنْ يَج ِلسَ الِمامُ إِل أَنْ تُقضَى الصّلةُ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1157‬از ابو برده بن ابی موسی اشعری رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫ابن عمر رضی ال عنهما گفت‪ :‬آيا شنيدی که پدرت در مورد ساعت جعه از رسول‬
‫ال صلی ال عليه وسلم چيزی را صحبت کند؟‬
‫گ فت‪ :‬گف تم‪ :‬آری‪ ،‬از وی شنيدم که می گ فت‪ :‬از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم‬
‫شنيدم که می فرمود‪ :‬آن ميان نشست امام است تا آنکه ناز ادا شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪:‬‬


‫س رَضِ يَ اللّه عَنْ ُه قَال‪ :‬قَالَ ر سُو ُل اللّ هِ َ‬
‫‪ -1158‬وَعَ نْ أَو سِ ب نِ أَو ٍ‬
‫ضةٌ عليّ »‬
‫« إِنّ مِ نْ أَفضَ ِل أَيّامِكُ مْ َيوْم الُ ُمعَة‪ ،‬فأَكثروا عليّ مِ نَ ال صّل ِة فِيه‪َ ،‬فإِنّ صَلتَ ُكمْ َمعْرو َ‬
‫رواه أبو داود بإِسناد صحيح‪.‬‬

‫‪ -1158‬از اوس بن اوس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬جعه از بترين روزهای شاست‪ ،‬پس در آن بر‬
‫من زياد درود بفرستيد‪ ،‬زيرا درود شا بر من عرضه می شود‪.‬‬

‫‪ -211‬باب استحباب سجدهء شکر در هنگام بدست آمدن نعمتی آشکار يا رد شدن‬
‫بليهء آشکار‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -1159‬عَ ْن َس ْعدِ ب نِ أَب َوقّا صٍ َرضِ َي اللّه عنْ ُه قَال‪َ :‬خرَجْنَا مَ عَ رَ سُولِ اللّ هِ َ‬
‫َعلَيْ هِ و َسلّم مِن مَكّةَ ُنرِي ُد ا َلدِينَة‪َ ،‬فلَمّا كُنّا َقرِيبًا مِن َع ْزوَراءَ َنزَلَ ُثمّ َرفَ عَ َيدَيْه‪ ،‬فدعَا اللّه سَاعَة‪،‬‬
‫ث َطوِيل‪ُ ،‬ثمّ قا َم فَ َرفَعَ َيدَيْه‪ ،‬سا َعةًرد‪ُ ،‬ثمّ َخ ّر سا ِجدًا َف َعلَهُ ثَلثا َوقَالَ‪ :‬إِنّي‬
‫ُثمّ َخ ّر سَا ِجدًا‪ ،‬فَمَكَ َ‬
‫ت رَأْ سِي‪،‬‬
‫ت رَبّي‪ ،‬وَ َش َفعْ تُ ُلمّتِي‪َ ،‬فأَعْطَان ُثلُ ثَ ُأمّت‪ ،‬فَخَرر تُ ساجدًا ِلرَبّي شُكرًا‪ُ ،‬ثمّ رَفعْ ُ‬
‫َسأَْل ُ‬
‫سأَْلتُ رَبّي ُلمّت‪َ ،‬فأَعْطَانِي ثُل ثَ ُأمّت‪ ،‬فَخررْ تُ ساجدا لربّي شُكرا‪ ،‬ثّ رَفعْت رَأ سِي فَ سَألتُ‬
‫فَ َ‬
‫خرَرتُ ساجِدا ِل َربّي» رواه أبو داود‪.‬‬
‫رَبّي ُلمّت‪ ،‬فَأعطان الّث ُلثَ الخَر‪ ،‬فَ َ‬
‫‪664‬‬

‫‪ -1159‬از سعد بن ابی وقاص رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از مکه با رسول ال صلی ال عليه وسلم بيون آمدي در حاليکه قصد مدينه را داشتيم‬
‫و چون به عزوراء رسيدي‪ ،‬آنضرت صلی ال عليه وسلم فرود آمده دستهايش را بلند کرده و‬
‫ساعتی د عا نوده و ب عد به سجده افتاد و مد تی دراز در نگ کرد و ب عد برخا سته و د ستهای‬
‫خود را برای ساعتی بلند نوده و باز به سجده افتاد و سه بار اين کار را نوده و فرمود‪ :‬من از‬
‫پروردگارم درخوا ست شفا عت ام تم را کردم‪ ،‬او تعالی يک سوم ام تم را به من داد و برای‬
‫ش کر پروردگارم به سجده افتادم‪ ،‬و باز سرم را برداش ته از پروردگارم برای ام تم درخوا ست‬
‫ع فو نودم و به من يک سوم دي گر را داد و برای پروردگارم به سجده افتادم‪ ،‬و باز سرم را‬
‫بلند نوده و از پروردگارم شفاعت امتم را طلب کردم که يک سوم ديگر را هم به من داد و‬
‫من برای شکر پروردگارم به سجده افتادم‪.‬‬

‫‪ -212‬باب فضيلت قيام شب‬

‫قال ال تعالی‪َ { :‬ومِننَ الّل ْيلِ َف َتهَجّ ْد بِهنِ نَا ِفَلةً لّكنَ عَسنَى أَن يَبْ َعثَكنَ َربّكنَ مَقَاماً‬
‫حمُوداً} السراء‪٧٩ :‬‬
‫مّ ْ‬
‫عنِ ا ْل َمضَاجِعِ} السجدة‪١٦ :‬‬
‫جنُوبُهُمْ َ‬
‫و قل تعالی‪{ :‬تَتَجَافَى ُ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬كَانُوا َقلِيلً مّنَ الّل ْيلِ مَا َيهْجَعُونَ} الذاريات‪١٧ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و پاسی از شب به قرآن خواندن و شب خيزی بيدار باش که زياده‬
‫شد برای تو‪ ،‬قريب است که پروردگارت ترا بقامی پسنديده‪ ،‬ايستاده کند‪ .‬اسراء‪79 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬دور می ماند پلوهای شان از خوابگاه‪ .‬سجده‪16 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬بودند بر اين صفت که اندکی از شب می خوابيدند‪ .‬ذاريات‪17 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم َيقُو مُ مِ نَ‬


‫ش َة رَضِ يَ اللّه عَنْها‪ ،‬قَالَت‪ :‬كَا نَ النّبِيّ َ‬
‫‪ -1160‬وَعَن عائِ َ‬
‫ك ما َت َقدّم مِن ذَنْبِ كَ‬
‫اللّيْلِ حَت تَتَفطّر َق َدمَاه‪ ،‬فَ ُقلْ تُ لَه‪ :‬لِ مَ تَ صْنَعُ هذا يا ر سُول اللّ هِ وَقد ُغ ِفرَ لَ َ‬
‫َومَا َتأَخّر؟ قَال‪َ « :‬أفَل أَكُونُ عَ ْبدًا شَكُورًا » ‪ .‬متفقٌ عليه‪ .‬وعَنِ الغيةِ ب ِن شعبةَ نوه‪ ،‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1160‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫‪665‬‬

‫پيامب صلی ال عليه وسلم به اندازهء شب زنده داری می کرد و ناز شب می گزارد‬
‫که پاهای شان ورم می نود‪.‬‬
‫به ايشان گفتم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم‪ ،‬چرا اين کار را می کنيد! در حاليکه‬
‫گناه گذشته و آيندهء شا بشيده شده است؟‬
‫فرمود‪ :‬آيا بندهء شکرگزاری نباشم؟‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم طَرقَ ُه وَفاطِ َمةَ لَيْل‪،‬‬


‫‪ -1161‬وَعَ نْ عليّ رَضِ يَ اللّه عنْه‪ ،‬أَنّ النّبِيّ َ‬
‫فَقَال‪ « :‬أَل تُصلّيَان؟ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1161‬از علی رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم شبی نزد او و فاطمه رضی ال عنها آمده و فرمود‪ :‬آيا ناز‬
‫نی گزاريد؟‬

‫‪ -1162‬وعَن سالِ ب نِ عبدِ اللّ هِ ب نِ عُ َمرَ ب ِن الَطّا بِ رضِي اللّه عَنْهُم‪ ،‬عَن َأبِيِه‪ :‬أَنّ‬
‫صلّي مِ نَ اللّيْ ِل » قالَ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ِ « :‬نعْ مَ الرّجلُ عب ُد اللّ هِ لَو كا نَ يُ َ‬
‫ر سو َل اللّ ِه َ‬
‫سالِم‪ :‬فَكَانَ عَ ْبدُ ال ّلهِ ب ْع َد ذلكَ ل يَنَامُ مِنَ اللّيْلِ إِ ّل َقلِيل‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1162‬از سال بن عبد ال بن عمر بن خطاب رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬عبد ال مرد نيکی است‪ ،‬اگر ناز شب بگزارد‪.‬‬
‫سال گفت‪ :‬بعد از آن عبد ال جز پاسی از شب را نی خوابيد‪.‬‬

‫صلّى‬
‫‪ -1163‬وَعن عبدِ اللّهِ بنِ عَ ْمرِو ب ِن العاصِ رضَيَ اللّه عَ ْنهُمَا قال‪ :‬قَالَ رَسُولُ اللّهِ َ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬يَا عَ ْب َد ال ّلهِ ل تكن مِثْ َل فُلن‪ :‬كانَ َيقُومُ اللّ ْيلَ فََترَ َك قِيَامَ اللّيْ ِل » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1163‬از عبد ال بن عمرو بن عاص رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬ای عبد ال مانند فلنی مباش که شب را زنده‬
‫می داشت‪ ،‬و بعد آن را ترک کرد‪.‬‬
‫‪666‬‬

‫ش‪ :‬مسألهء ناز شب اثر زيادی در تزکيهء نفس و طهارت باطن و جلی روح مؤمن دارد‬
‫که مع السف امروز کمتر به آن توجه می شود که بايد علمای کرام و روحانيون خدا آگاه دين‬
‫پرور برای احيای آن به اقدامی عملی دست يازند تا باشد که سنتی مبارک از سنن ممدی صلی‬
‫ال عليه وسلم زنده گردد‪( .‬مترجم)‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -1164‬و عن ا بن مَ سْعُودٍ رض َي اللّه عنْه‪ ،‬قَال‪ :‬ذُ ِكرَ عِ ْن َد النّبِيّ َ‬
‫رَجُلٌ نَا مَ لَ ْي َلةً حَت أَصبح‪ ،‬قال‪ « :‬ذا َك رَجُلٌ بال الشّيْطَا ُن ف أُذنَيْ هِ أَو قال‪ :‬ف أُذنِه » ‪ ،‬متف قٌ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ -1164‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫نزد ر سول ال صلی ال عل يه و سلم از مردی صحبت شد که ش بی خواب يد‪ ،‬تا اين که‬
‫صبح نود‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬او مرديست که شيطان در گوشهايش بول نوده است‪ ،‬يا فرمود‪ :‬در گوشش‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪« :‬‬


‫‪ -1165‬وعن أَب هُريرَة‪ ،‬رَضِي اللّه َعنْه‪ ،‬أَنّ ر سُولَ اللّ هِ َ‬
‫َي ْع ِقدُ الشّيْطَا نُ عَلى قافِيةِ رَأْ سِ أَ َحدِكُم‪ ،‬إِذا ُهوَ نَام‪ ،‬ثَل ثَ عُ قد‪ ،‬يَضرِب عَلى كلّ عُقدَة‪َ :‬علَيْ كَ‬
‫ضأَ ا َنلّت عُقدَة‪َ ،‬فإِن صلّى‬
‫ل ْيلٌ طَوي ٌل فَارقُد‪ ،‬فإِ نْ ا ْستَيْقظ‪َ ،‬فذَ َكرَ اللّه َتعَالَى انلّت ُع ْقدَة‪ ،‬فإِ نْ تو ّ‬
‫ا َنلّت عُقدُهُ ُكّلهَا‪ ،‬فأَصبَحَ نشِيطا طَيّب النّفس‪َ ،‬وإِلّ أَصبح خَبِيثَ الّن ْفسِ كَسْل َن » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1165‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬چون يکی از شا بوابد‪ ،‬شيطان در آخر سرش‬
‫سه گره می بندد و با بست هر گرهی می گويد‪ :‬شب درازی داشته باشی‪ ،‬بواب‪ .‬پس هرگاه‬
‫بيدار شده و خدا را ياد کند‪ ،‬يک گره گشوده می شود و چون وضوء کند‪ ،‬گره ديگر باز می‬
‫شود و اگر ناز گزارد گره ديگر گشوده می شود‪ ،‬پس با نشاط وخوش خلق می شود‪ ،‬ور نه‬
‫زشت خوی و کسل می گردد‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم قال‪« :‬‬


‫ل ٍم رَضِ يَ اللّه عَنْه‪ ،‬أَنّ النّبِيّ َ‬
‫‪ -1166‬وَعن عب ِد اللّ هِ ب ِن سَ َ‬
‫صلّوا باللّيْل وَالنّا سُ نِيام‪ ،‬تَد ُخلُوا الَّنةَ بِ سَل ٍم » ‪.‬‬
‫َأيّهَا النّا سُ َأفْشوا ال سّلم‪ ،‬وَأَ ْطعِمُوا ال ّطعَام‪َ ،‬و َ‬
‫روا ُه الترمذيّ وقال‪ :‬حديثٌ حس ٌن صحيح‪.‬‬
‫‪667‬‬

‫‪ -1166‬از عبد ال بن سلم رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬ای مردم! سلم را آشکار کنيد و طعام دهيد و‬
‫در شب ها که مردم خواب اند‪ ،‬ناز گزاريد و بسلمتی به بشت پروردگار خويش در آئيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -1167‬وَع ْن أَ ب هُرير َة َرضِ َي اللّه َعنْ ُه قال‪ :‬قا َل ر سو ُل اللّ ِه َ‬
‫حرّم‪ ،‬وََأ ْفضَلُ الصـّل ِة بع َد ال َفرِيضَةِ صـَلةُ اللّيْل» رواه‬
‫«َأ ْفضَلُ الصـيّامِ ب ْع َد َر َمضَانَـ َش ْهرُ اللّهِـ الُ َ‬
‫مُسلِم‪.‬‬

‫‪ -1167‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بترين روزه بعد از رمضان ماه مرم خداست و‬
‫بترين ناز بعد از فريضه ناز شب است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قَال‪ « :‬صَلةُ‬


‫ض يَ اللّه عَ ْنهُمَا‪ ،‬أَن النّبِيّ َ‬
‫‪ -1168‬وَعَ نِ اب نِ عُ َم َر رَ ِ‬
‫اللّيْ ِل مَثْنَى مَثْنَى‪َ ،‬فإِذا ِخفْتَ الصّبْح فََأوِْترْ بِوا ِحدَ ِة » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1168‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ناز شب دو دو رک عت ا ست و چون از برآمدن‬
‫صبح ترسيدی با يک رکعت وتر کن‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يُصلّي م نَ اللّيْل مَثْنَى مَثْنَى ‪َ ،‬ويُوترُ‬


‫‪ -1169‬وَعَنْ ُه قَال‪ :‬كَا َن النّبِيّ َ‬
‫ِبرَكعة‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1169‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم از طرف شب دو دو رک عت ناز گزارده و يک رک عت را‬
‫وتر می نود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم يُف ِط ُر منَ‬


‫‪ -1170‬وعنْ أَنَسٍ رضِي اللّه عَنْه‪ ،‬قال‪ :‬كَا َن رسُولُ اللّ ِه َ‬
‫ش ْهرِ حتّى نَظُنّ أَنْ ل يصوم مِنه‪ ،‬ويصَومُ حتّى نَظُن أَن ل ُيفْ ِطرَ مِنْهُ شَيْئا‪ ،‬وَكانَ ل تَشَاءُ أَ ْن تَراهُ‬
‫ال ّ‬
‫صلّيا إِل رَأَْيتَه‪ ،‬وَل نَائما إِل َرأَيْتَه‪ .‬رواهُ البخاري‪.‬‬
‫مِنَ اللّيْ ِل ُم َ‬
‫‪668‬‬

‫‪ -1170‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم ماهی افطار می نود که گمان می کردي از آن روزه نی‬
‫گيد و ما هی روزه می گر فت و گمان می کرد ي که از آن ه يچ افطار ن ی ک ند و چون می‬
‫خواسـتی ايشان را در شـب در حالت ناز بـبينی‪ ،‬مـی ديدی وچون مـی خواسـتی ايشان را در‬
‫حالت خواب بينی‪ ،‬می ديدی‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم كَان يُصلّي‬


‫‪ -1171‬وعَ نْ عائِشة رضي اللّه ع ْنهَا‪ ،‬أَنّ رَسولَ اللّ هِ َ‬
‫جدَ َة مِنْ ذلكَ َقدْر مَا ي ْقرَُأ أَحدُكُمْ خَمْسِي آية قَبْلَ‬
‫جدُ السّ ْ‬
‫إِ ْحدَى عَش َرةَ رَ ْك َعةً َتعْن ف اللّ ْي ِل يَسْ ُ‬
‫أَن ي ْرفَ َع رَأْسه‪ ،‬وَيرْكَ ُع رَ ْكعَتَيْ ِن قَبْل صَلةِ الفَجْر‪ُ ،‬ثمّ يضْطَجِ عُ على ِشقّ هِ ا َليْ نِ حَتّى يأْتِيَ ُه الُنَادِي‬
‫للصلة‪ ،‬رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1171‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم در شب يازده رکعت ناز می گزارد و سجدهء آن را به‬
‫اندازهء که يکی از شا ‪ 50‬آيه را می خواند طولنی می نود‪ ،‬قبل از اينکه سرش را بلند نايد‬
‫و دو رکعت پيش از ناز صبح گزارده و به پلوی راستش می غلطيد تا اينکه منادی ناز (بلل‬
‫رضی ال عنه) نزدش می آمد‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ هِ و َسلّم َيزِي ُد ف رمضا َن وَل ف‬


‫‪ -1172‬وَع ْنهَا قَالَت‪ :‬ما كان ر سُو ُل اللّ هِ َ‬
‫صلّي َأرْبعا فَل‬
‫سأَلْ عَ نْ حُ سِْنهِ ّن وَطولِن‪ُ ،‬ثمّ يُ َ‬
‫غَ ْيرِ ِه عَلى إِحْدى عشر َة رَ ْكعَة‪ :‬يُصلّي َأرْبعا فَل تَ ْ‬
‫صلّي ثَلثا‪َ .‬ف ُقلْت‪ :‬يا رسُو َل اللّهِ أَتنَا ُم قَبْلَ أَ ْن تُوتر‪،‬؟ فقال‪ « :‬يا‬
‫سأَلْ عَنْ حُسِْنهِ ّن وَطولِن‪ُ ،‬ثمّ يُ َ‬
‫تَ ْ‬
‫عائشةُ إِنّ عيْنَ ّي تَنامانِ وَل يَنامُ قلب » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1172‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم نه در رمضان و نه در غي آن بر ‪ 11‬رکعت نی افزود‬
‫و چهار رکعت می گزارد که از زيبائی و درازی آن مپرس و باز چهار رکعت می گزارد که از‬
‫زيبائی و درازی آن مپرس و باز سـه رکعـت مـی گزارد‪ .‬گفتـم‪ :‬يـا رسـول ال صـلی ال عليـه‬
‫وسلم! آيا قبل از آنکه وتر را بگزاری خواب می شوی؟‬
‫فرمود‪ :‬ای عائشه رضی ال عنها چشمان خواب می شود‪ ،‬ولی دل خواب نی شود‪.‬‬
‫‪669‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم كا َن يَنَامُ َأوّل اللّيْل‪ ،‬ويقومُ آخِر ُه فَيُصلي‪.‬‬
‫‪ -1173‬وع ْنهَا أَنّ النّبِيّ َ‬
‫متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1173‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم از اول شب خوابيده و در آ خر شب بيدار شده ناز می‬
‫گزارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬


‫ت مَ عَ النّبِيّ َ‬
‫‪ -1174‬وعَن اب ِن مَ سْعُودٍ رضِي اللّه عَنْه‪ ،‬قَال‪ :‬صلّ ْي ُ‬
‫لَُيلَة‪َ ،‬فلَ مْ يَز ْل قائما ح ت هَمَمْ تُ ِبَأ ْمرٍ سُوءٍ ‪ .‬قَ يل‪ :‬ما هَممْت؟ قال‪ :‬هَممْ تُ أَ ْن أَ ْجلِس َوأَد عه‪.‬‬
‫متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1174‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫ش بی با پيا مب صلی ال عل يه و سلم ناز گزاردم و هينطور اي ستاده بود‪ ،‬تا اين که ق صد‬
‫کار زشتی را نودم‪.‬‬
‫گفته شد‪ :‬چه قصد نودی؟‬
‫گفتم‪ :‬خواستم بنشينم و ايشان را تنها گذارم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ ،‬ذاتَ‬


‫ت مَعَ النّبِيّ َ‬
‫صلّ ْي ُ‬
‫‪ -1175‬وعَنْ حُذيفَهَ رَضِيَ اللّه عنْه‪ ،‬قَال‪َ :‬‬
‫لَ ْي َل ٍة فَافْتَتَح الب َقرَة‪ ،‬فقلت‪َ :‬يرْكَعُـ عِ ْن َد الِئَة‪ ،‬ثُمّ مضـى ‪ ،‬فقلت‪ :‬يُصَـلّي باـ فـ ركْعَة‪ ،‬فمَضَى ‪،‬‬
‫ح آل عِ ْمرَان‪َ ،‬ف َقرَأَها‪َ ،‬ي ْقرَُأ مَُترَ سّلً إِذا َمرّ بِآَيةِ‬
‫فَ ُقلْت‪َ :‬يرْكَ ُع با‪ُ ،‬ثمّ افَْتتَح النّ سَاءَ َفقَرَأهَا‪ُ ،‬ثمّ افْتَتَ َ‬
‫سؤَا ٍل َسأَل‪ ،‬وإذا َمرّ بتَعوّذ َت َعوّذ‪ُ ،‬ثمّ رَكَع‪ ،‬فجعَل َيقُول‪ :‬سُ ْبحَانَ ربّي‬
‫ح سَبّح‪ ،‬وَإِذا َمرّ بِ ُ‬
‫فِيها تَسْبي ٌ‬
‫العظيم‪ ،‬فَكَانَ رُكُوعُهُ َنحْوا مِنْ قِيَامِه‪ُ ،‬ثمّ قال‪ :‬سِع اللّه لَنْ َح ِمدَه‪َ ،‬ربّنَا لك الْمد‪ُ ،‬ثمّ قا َم طَويلً‬
‫َقرِيبا مِمّا ركع‪ُ ،‬ثمّ سَجد َفقَال‪ :‬سُبْحا َن رَبّ َي الَعْلى فَكَانَ سَجُو ُدهُ َقرِيبا مِ ْن قِيَامِه‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1175‬از حذيفه رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫ش بی با پيا مب صلی ال عل يه و سلم ناز گزاردم و سورهء بقره را آغاز نود‪ .‬گف تم در‬
‫صد آيه رکوع می کند و وی صلی ال عليه وسلم گذشت‪ .‬باز گفتم‪ :‬آن را در يک رکعت‬
‫می خواند و گذشت و گفتم‪ :‬به آن رکوع می کند‪ ،‬سپس سورهء نساء را آغاز فرموده و آن‬
‫را خواند و باز آل عمران را آغاز نوده و آن را خواند ودرست با تأنی و تويد می خواند و‬
‫‪670‬‬

‫چون از آيهء می گذشت در آن تسبيح بود‪ ،‬سبحان ال می گفت و چون به سؤالی می رسيد‪،‬‬
‫سئوال می کرد و چون به تعوذ می ر سيد‪ ،‬بدا پناه می جست و سپس رکوع نوده به گف ت‬
‫سبحان ربی العظيم آغاز نود و رکوعش مثل قيامش بود‪ ،‬سپس فرمود‪ :‬سع ال لن حده‪ ،‬ربنا‬
‫لک المد و مدت درازی نزديک به آنچه رکوع نوده بود ايستاده بعد سجده نوده و گفت‪:‬‬
‫سبحان ربی العلی و سجده اش نزديک به قيامش بود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ :‬أَيّ‬


‫‪ -1176‬وَعَ نْ جابرٍ رضِي اللّه عنْ هُ قَال‪ :‬سُئِ َل رَ سُولُ اللّ هِ َ‬
‫ت » ‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬
‫الصّلةِ َأ ْفضَل؟ قال‪ « :‬طُولُ القُنُو ِ‬

‫‪ -1176‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم پرسيده شد که کدام کارها بتر است‪ ،‬فرمود‪ :‬طول‬
‫قيام‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -1177‬وَعَ نْ عبدِ اللّ هِ ب نِ عَمْرو ب ِن العَاص‪ ،‬رَض َي اللّه عَ ْنهُمَا أَنّ رَ سُولَ اللّ ِه َ‬
‫َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪ « :‬أَ َحبّ ال صّلةِ إل اللّ هِ صَل ُة دَاوُد‪َ ،‬وأَحبّ الصيامِ إل اللّ هِ صِيامُ دَاوُد‪ ،‬كا نَ‬
‫صفَ اللّيْل وََيقُومُ ُثلَُثهُ ويَنَامُ ُسدُ َسهُ وَيصومُ يَوما َويُف ِطرُ يَوما » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫يَنَامُ ِن ْ‬

‫‪ -1177‬از عبد ال بن عمرو بن عاص رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬دو ست داشت نی تر ين ناز در نزد خداو ند جل‬
‫جلله ناز داود و مبوبترين روزه در نزد خداوند روزهء داود عليه السلم بود که نصف شب‬
‫را خوابيده و يک سوم آن را زنده می داشت و يک ش شم آنرا می خوابيد و يک روز روزه‬
‫گرفته و روز ديگر افطار می نود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يقُول‪:‬‬


‫س ْعتُ رَ سُو َل اللّ هِ َ‬
‫‪ -1178‬وَعَ نْ جَاِب ٍر رَضِ يَ اللّه عنْ ُه قَال‪ِ :‬‬
‫« إِنّ ف اللّيْلِ لَ سَاعة‪ ،‬ل يُواف ُقهَا رَجـ ٌل مُس ِلمٌ يسأَ ُل اللّه تعال خيا من أمرِ الدّنيا وَال ِخرِةَ ِإلّ‬
‫أَعْطاهُ إِيّاه‪ ،‬وَذلكَ كلّ َل ْي َلةٍ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1178‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫‪671‬‬

‫از رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم شنيدم کـه مـی فرمود‪ :‬هانـا در شـب لظـه و‬
‫ساعتيست که هر گاه مرد مسلمان آن را دريابد و خيی از کار دنيا و آخرت را از خداوند‬
‫طلبد‪ ،‬آن را به وی می دهد و آن در هر شب می باشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قَال‪ :‬إِذا قَا مَ‬


‫‪ -1179‬وَعَ نْ أَ ب هُريرَ َة رَضِي اللّه عَنْه‪ ،‬أَنّ النّبِيّ َ‬
‫ح الصّل َة بِركعَتَيْن خَفيفتيْ ِن » روا ُه مسلِم‪.‬‬
‫أَ َحدُ ُك ِم مِنَ اللّ ْيلِ فَليَفتَت ِ‬

‫‪ -1179‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬هرگاه ي کی از ش ا برای ادای ناز شب برخا ست‪،‬‬
‫بايد آن را با دو رکعت خفيف و سبک آغاز کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم إِذا‬


‫‪ -1180‬وَعَ نْ عَائِشَة‪ ،‬رَضِ َي اللّه عَنْها‪ ،‬قالت‪ :‬كا َن رَ سُولُ اللّ ِه َ‬
‫قام مِن اللّيْلِ افَتتَحَ صَلَتهُ ِبرَ ْكعَتَيْن خَفيفَتَيْن‪ ،‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1180‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫چون رسول ال صلی ال عليه وسلم شب برمی خاست‪ ،‬نازش را به دو رکعت خفيف‬
‫آغاز می نود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم إِذا فاتتْ هُ‬


‫‪ -1181‬وعَنْها‪ ،‬رضِي اللّه ع ْنهَا‪ ،‬قالَت‪ :‬كان رسولُ اللّ ِه َ‬
‫صلّى مِنَ النّهارِ ثِنَت عشَرة ر ْكعَة‪ .‬رواه مسلِم‪.‬‬
‫الصّل ُة من اللّيل مِنْ وجعٍ َأوْ غيِه‪َ ،‬‬

‫‪ -1181‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که گفت‪:‬‬


‫چون ناز شب رسول ال صلی ال عليه وسلم بواسطهء مريضی يا کاری ديگر فوت می‬
‫شد‪ ،‬در روز ‪ 12‬رکعت ناز می گزارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫ب رَضِي اللّه عنْه‪ ،‬قَال‪ :‬قَا َل ر سُولُ اللّ ِه َ‬
‫‪ -1182‬وع نْ عُ َمرَ ب نِ الَطّا ِ‬
‫ج ِر وصَل ِة ال ّظهْر‪ ،‬كُتِب لهُ‬
‫لةَ الفَ ْ‬
‫و َسلّم‪ « :‬مَنْ نَام عن ِحزْبِه‪ ،‬أو عَنْ شْي ٍء مِنه‪ ،‬فَقَرأ ُه فِيما بيَ صَ ِ‬
‫كأَنّما َقرَأَ ُه منَ اللّ ْي ِل » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1182‬از عمر بن خطاب رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪672‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسيکه از وردش يا از قسمتی از آن بوابد‪ ،‬و‬
‫آن را در ميان ناز صبح و ظهر بواند‪ ،‬برايش ثواب آن داده می شود که گويی آن را در شب‬
‫خوانده است‪.‬‬
‫ش‪ :‬حزب‪ :‬ناز يا خواندن وردی را که شخص بر خود لزم می سازد‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1183‬وعَ ْن أَب هُريرة َرضِ َي اللّه عنْه‪ ،‬قال‪ :‬قالَ ر سُولُ اللّ هِ َ‬
‫ح ف و ْج ِههَا الاءَ ‪ ،‬رَحِ مَ اللّ هُ‬
‫رحِ مَ اللّه رَجُل قَا َم مِ نَ اللّيْل‪ ،‬فصل ّى وأْيقَ ظَ امرأَته‪ ،‬فإ نْ أَبَ تْ نَض َ‬
‫ت َزوْ َجهَا فإِن أَب َنضَحَ تْ ف و ْجهِ ِه الاءَ » روا ُه أبو داود‪.‬‬
‫ا َمرَأَ ًة قَامت مِن اللّ ْيلِ فَصلّت‪ ،‬وأَْيقَظَ ْ‬
‫بإِسنادِ صحيح‪.‬‬

‫‪ -1183‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬خدا رح ت ک ند مردی را که از طرف شب‬
‫برخاسته ناز بگزارد و هسرش را هم بيدار کند و اگر چنانچه مالفت ورزيد‪ ،‬بر رويش آب‬
‫پاشد و خدا رحت کند زنی را که در شب برخاسته ناز گزارد و شوهرش را بيدار نايد و اگر‬
‫چنانچه امتناع ورزد‪ ،‬بر رويش آب بپاشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -1184‬وَعنْ هُ وَع ْن أَ ب سَعيدٍ رَضِي اللّه عنهمَا‪ ،‬قَال‪ :‬قالَ ر سو ُل اللّ ِه َ‬
‫صلّى ر ْكعَتَيِ جَمِي عا‪ ،‬كُتِ بَ ف الذّاكرِي نَ‬
‫صلّيا َأ ْو َ‬
‫و َسلّم‪ « :‬إذا أَيقَ ظَ الرّجُ ُل َأ ْهلَ ُه مِ نَ اللّيْل فَ َ‬
‫وَالذّكِراتِ » رواه أبو داود بإِسناد صحيح‪.‬‬

‫‪ -1184‬از ابو هريره و ابو سعيد رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه مردی خانواده اش را از طرف شب بيدار‬
‫کرده و هـر دو ناز گزاردنـد‪ ،‬يـا هـر دو جعا دو رکعـت ناز گزاردنـد در زمرهـء ذاکريـن و‬
‫ذاکرات نوشته می شوند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قَال‪ « :‬إِذا‬


‫‪ -1185‬وع ــن عائِ شة رضِ َي اللّه عَنْ ها‪ ،‬أَنّ النّبِيّ َ‬
‫َنعَس أَ َحدُكُ مْ ف ال صّلة‪َ ،‬فلَْيرْ ُقدْ حت يَذهَب عَنْ هُ النّوم‪َ ،‬فإِنّ أَحدكُ مْ إذا صَلى وهو ناعِس‪َ ،‬ل َعلّ هُ‬
‫سبّ نَفسهُ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫يَذ َهبُ يَستَغفِ ُر فَيَ ُ‬
‫‪673‬‬

‫‪ -1185‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬هرگاه بر ي کی از ش ا در ناز خواب آ يد‪ ،‬با يد‬
‫بوابد تا خواب از سرش برود‪ ،‬زيرا اگر يکی از شا ناز بواند‪ ،‬در حاليکه خواب بر او چيه‬
‫شده شايد به عوض طلب آمرزش خود را دشنام دهد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1186‬وَعَ نْ أَب ُهرَيرَ َة َرضِي اللّه عَنْ ُه قَال‪ :‬قَا َل رَ سُولُ اللّ ِه َ‬
‫إِذا قَا مَ أَحدُكُ مْ مِ نَ اللّ ْيلِ فَا ستعجمَ القُرآ نُ على لِ سَانِه‪َ ،‬فلَم َي ْد ِر ما يقُول‪َ ،‬فلْيضْطَجِ ْع » رواه‬
‫مُسلِم‪.‬‬

‫‪ -1186‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه يکی از شا در شب برای تجد برخاست‬
‫و قرآن بر زبانش پوشيده شد و نی دانست چه می گويد‪ ،‬بايد که بوابد‪.‬‬
‫ش‪ :‬از اين حديث دانسته می شود که ناز و عبادت تا زمانی مؤثر و مفيد است که هراه‬
‫با خشوع و نشاط با شد و هرگاه ش خص را خواب در ربود‪ ،‬يا خ سته شد‪ ،‬ب تر ا ست خواب‬
‫شود و عبادت را در وقت نشاطش عملی کند‪.‬‬

‫‪ -213‬باب استحباب قيام رمضان که عبارت از ناز تروايح است‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬م نْ‬


‫‪ -1187‬ع ْن أَب هُرير َة َرضِي اللّه عنْ هُ أَنّ رَ سُول اللّ ِه َ‬
‫قام َرمَضَانَ إِيانا واحْتِسابا ُغ ِفرَ َل ُه مَا َت َق ّدمَ مِ ْن ذَنِْب ِه » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1187‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسی که قيام رمضان را از روی ايان و اخلص‬
‫بای آورد‪ ،‬گناهان گذشته اش آمرزيده می شود‪.‬‬

‫ب ف قِيَامِ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم ُيرَغّ ُ‬
‫‪ -1188‬وَعنْ ُه رَضِيَ اللّه عَنْه‪ ،‬قَال‪ :‬كا َن رسُولُ اللّهِ َ‬
‫َرمَضَا نَ مِ نْ غ ْيرِ أَ نْ َي ْأ ُم َرهُ ْم فِيه بعزية‪ ،‬فيقُول‪ « :‬مَ ْن قَا مَ َر َمضَا نَ إِيانا وا ْحتِ سَابا ُغ ِفرَ لَ ُه مَا َت َقدّم‬
‫سلِم‪.‬‬
‫مِنْ ذَْنِبهِ » رواه مُ ْ‬
‫‪674‬‬

‫‪ -1188‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم به قيام رمضان بدون اينکه آنانرا در اين مورد امر کند‬
‫و مـی فرمود‪ :‬آنکـه قيام رمضان را از روی ايان و اخلص بای آورد‪ ،‬گناهان گذشتـه اش‬
‫آمرزيده می شود‪.‬‬
‫ش‪ :‬در بار هء تراو يح در رمضان با يد گ فت که حضرت ع مر ر ضی ال ع نه مردم را د يد‬
‫که دسته دسته ناز می گزارند‪ ،‬وی آنان را گرد آورده و دستور داد بيست رکعت ناز گزارند و‬
‫ا ين سنتی شد و شهرت يا فت و کس هم بر آن اعتراض نکرد و بنل هء اجاع سکوتی صحابه‬
‫رضوان ال عليهم اجعي بساب می رود‪ .‬حضرت عمر رضی ال عنه اصل ناز تراويح را تشريع‬
‫نکرده‪ ،‬بلکه آنرا بصورت دسته جعی و جاعت درآورده و اصحاب پيامب صلی ال عليه وسلم‬
‫نيز با او در اينمورد موافق بوده اند‪.‬‬

‫‪ -214‬باب فضيلت برپا داشت شب قدر و بيان اميدوار کننده ترين شبهای آن‬

‫قال ال تعالی‪ِ{ :‬إنّان أَنزَ ْلنَاهُن فِي َليْ َلةِ الْقَ ْدرِ{‪ }1‬وَمَا أَ ْدرَاكَن مَا َليْ َلةُ الْ َق ْدرِ{‪}2‬‬
‫لئِ َكةُ وَالرّوحُن فِيهَا بِإِذْنِن َربّهِم مّنن ُكلّ‬ ‫ش ْهرٍ{‪ }3‬تَ َن ّزلُ ا ْلمَ َ‬ ‫خ ْيرٌ مّنْن أَلْفِن َ‬
‫َليْ َلةُ الْ َق ْدرِ َ‬
‫جرِ} {‪ .}5‬القدر‪5 – 1 :‬‬ ‫حتّى مَطْلَعِ الْ َف ْ‬
‫َأ ْمرٍ{‪ }4‬سَلَ ٌم ِهيَ َ‬
‫و قال تعالی‪ِ{ :‬إنّا أَنزَ ْلنَاهُ فِي َليْ َلةٍ ّمبَارَ َكةٍ ِإنّا ُكنّا مُن ِذرِينَ} الدخان‪٣ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬هانا ما قرآن را در شب قدر فرو فرستادي‪ .‬تا آخر سوره‪ .‬القدر‪:‬‬
‫‪5–1‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬و ما آن را در شب مبارکی فرو فرستادي‪ .‬دخان‪3 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬مَ ْن قام‬


‫‪ -1189‬وَعَ نْ أَب هُرير َة َرضِ يَ اللّه عَنْه‪ ،‬عن النّبِيّ َ‬
‫لَ ْي َلةَ ال َق ْدرِ إِيانا وا ْحتِسَابا‪ُ ،‬غفِر َلهُ ما تقدّم مِنْ ذنِْبهِ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1189‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫پيامـب صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬آنکـه شـب قدر را از روی ايان و اخلص زنده‬
‫دارد‪ ،‬گناهان گذشته اش آمرزيده می شود‪.‬‬
‫‪675‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -1190‬و عن اب نِ ُع مر رضِ يَ اللّه عَنه ما أَنّ رِجَا ًل مِ نْ َأ صْحَابِ النّبِيّ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬أَرى‬
‫و َسلّم‪ُ ،‬أرُوا ل ْي َلةَ ال َق ْدرِ ف النَامِ ف السّبْعِ الَواخِر‪ ،‬فَقال رسُولُ اللّهِ َ‬
‫حرّيهَا‪َ ،‬فلْيَتَح ّرهَآ ف السبْعِ الَوا ِخرِ » متُف قٌ‬
‫ت ف ال سّبْعِ ا َلوَاخِر‪ ،‬فَمَ نْ كَا َن مُت َ‬
‫رُؤيَاكُ ْم قَدْ تَوا َطأَ ْ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ -1190‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫برای گرو هی از ا صحاب پيا مب صلی ال عل يه و سلم در خواب‪ ،‬ليلة القدر در ه فت‬
‫شب آخر نشان داده شد‪ .‬آنگاه رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬من مشاهده می کنم‬
‫که خواب شا در هفت شب آخر اتفاق افتاده‪ ،‬پس آنکه جويندهء آن باشد‪ ،‬بايست آن را در‬
‫هفت شب آخر جستجو کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬


‫ش َة رَضِ يَ اللّه عنْهَا‪ ،‬قَالَت‪ :‬كا َن ر سُولُ اللّ هِ َ‬
‫‪ -1191‬وع نْ عائِ َ‬
‫ـ‬
‫شرِ ا َلوَا ِخ ِر مِن ْ‬
‫ـ رمضَان‪ ،‬وَيقُول‪َ « :‬ت ّروْا َل ْي َلةَ ال َق ْدرِ فـ الع ْ‬
‫يُجا ِوزُ فـ العَشْــرِ ا َلوَا ِخ ِر مِن ْ‬
‫َرمَضانَ» متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1191‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که گفت‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم در ده هء اخ ي رمضان اعتکاف نوده می فرمود‪ :‬شب‬
‫قدر را در دههء اخي رمضان جستجو کنيد‪.‬‬
‫ش‪ :‬در مورد شب قدر احاديث زيادی آمده و تذکر می دهد که شب قدر در شبهای وتر‬
‫دههء آخر رمضان وجود دارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬تَح ّروْا لَيْلةَ‬


‫‪ -1192‬وَعَنْها َرضِ يَ اللّه عنها أَنّ رَ سُولَ اللّ هِ َ‬
‫شرِ الَوا ِخرِ م ْن رمَضَا َن » رواهُ البخاري‪.‬‬
‫ال َق ْدرِ ف الوتْـرِ من العَ ْ‬

‫‪ -1192‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که‪:‬‬


‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬شـب قدر را در شبهای طاق اخيـ رمضان‬
‫جستجو کنيد‪.‬‬
‫‪676‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬إِذا‬


‫‪ -1193‬وعَنْهَا َرضَ يَ اللّه عَنْهَا‪ ،‬قَالَت‪ :‬كَا َن ر سُول اللّ هِ َ‬
‫شرُ ا َلوَا ِخرُ مِ ْن رمَضَان‪ ،‬أَحْيا اللّيْل‪ ،‬وََأْيقَظَ َأ ْهلَه‪ ،‬و َج ّد وَ َشدّ الِئزرَ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫دَخَلَ العَ ْ‬

‫‪ -1193‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫چون دههء اخي رمضان فرا می رسيد‪ ،‬رسول ال صلی ال عليه وسلم شب ها را زنده‬
‫داشته‪ ،‬خانواده اش را بيدار نوده و تلش کرده و در عبادت کوشش می نود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يَجَْت ِه ُد فِي رَمضا نَ مَال‬


‫‪ -1194‬وَعَنْهَا قَالَت‪ :‬كَا َن رَ سُولُ اللّ هِ َ‬
‫شرِ ا َلوَا ِخ ِر منْه‪ ،‬مَال يَجْتَهدُ ف غَ ْي ِرهِ » رواهُ مسلم‪.‬‬
‫يَجَْت ِهدُ ف غَ ْيرِه‪ ،‬وف العَ ْ‬

‫‪ -1194‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم در رمضان تلش و کوششی می کرد که در غي آن نی‬
‫نود و در دههء اخي رمضان سعی وکوششی می کرد که در غي آن نی نود‪.‬‬

‫‪ -1195‬وَعَ ْنهَا قَالَت‪ُ :‬قلْت‪ :‬يا رَ سُو َل اللّ هِ َأ َرأَيْ تَ إِن َعلِمْ تُ أَيّ لَ ْي َلةٍ لَ ْي َلةُ ال َق ْد ِر ما َأقُولُ‬
‫حبّ الع ْفوَ فاعْفُ عنّي » رواهُ الِترْمذيّ وقال‪ :‬حديثٌ حسنٌ‬
‫فيها؟ قَال‪ « :‬قُول‪ :‬ال ّل ُهمّ إِنّكَ َع ُفوّ تُ ِ‬
‫صحيح‪.‬‬

‫‪ -1195‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫گفتم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم! اگر دانستم که شب قدر کدام است‪ ،‬در آن‬
‫چه بگوي؟‬
‫فرمود‪:‬بگو‪ :‬اللهم انک عفو‪ ...‬بار خدايا تو در گذرندهء و گذشت را دوست داری‪،‬‬
‫پس از من درگذر‪.‬‬

‫‪ -215‬باب فضيلت مسواک نودن و خصلت های‬


‫فطرت‬
‫‪677‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪َ « :‬لوْل‬


‫‪ -1196‬عَ ْن أَب هُريرَ َة َرضِ َي اللّه َعنْ هُ أَنّ رَ سُول اللّ ِه َ‬
‫أَ ْن أَشُقّ عَلى ُأمّت َأوْ عَلى الناس لمرُْت ُهمْ بِالسّوا ِك معَ كلّ صل ٍة » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1196‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اگر بر امتم يا فرمود بر مردم سخت تام نی‬
‫شد‪ ،‬آنان را به مسواک کردن در وقت هر ناز امر می کردم‪.‬‬
‫ش‪ :‬مسواک در لغت بر استفاده از مسواک و چوبی که بوسيلهء آن مسواک صورت می‬
‫گيد‪ ،‬بر هر دو اطلق می شود‪.‬‬
‫و در اصطلح علماء عبارت است از استعمال چوب و مثل آن در دندانا برای تيز کردن‬
‫و پاک نودن آن‪.‬‬
‫و مستحب است که چوب مورد استفاده از نوع اراک باشد‪.‬‬
‫احاديث زيادی هم آمده که به فضيلت مسواک کردن اشاره می کند‪.‬‬
‫و از ديدگاه طب هم ثابت شده که مسواک بيهء دندان را مکم نوده و از دندانا در‬
‫مقابل بسياری ميکروبا دفاع کرده و دهان را خوشبو و معطر می نايد‪.‬‬
‫که مع السف امروز اين سنت ممدی صلی ال عليه وسلم شبه متروک گرديده که لزم‬
‫است علمای اعلم در اين مورد خود در عمل پيشگام شوند و در جهت بداشت دهان و دندان‬
‫اين نعمت هائی که از جانب خداوند به بنده عنايت شده و در صورت از بي رفت قابل جبان‬
‫نی باشد‪ ،‬اسوهء عملی شوند‪( .‬مترجم)‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم إِذا قَامَ‬


‫‪ -1197‬وَعنْ حُذي َفةَ رَضِ َي اللّه عَنْه‪ ،‬قال‪ :‬كَا َن رَسُولُ اللّ ِه َ‬
‫ص فَاهُ بالسّواك‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫مِنَ النّومِ يَشُو ُ‬

‫‪ -1197‬از حذيفه رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫چون ر سول ال صلی ال عل يه و سلم از خوب بيدار می شد‪ ،‬دها نش را م سواک می‬
‫نود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬


‫‪ -1198‬وَعَ نْ عائشةَ َرضِ يَ اللّه عَ ْنهَا قَالَت‪ :‬كنّا ُن ِعدّ لر سُولِ اللّ ِه َ‬
‫صلّي » روا ُه مُسلم‪.‬‬
‫ضأُ وُي َ‬
‫سوّك‪َ ،‬ويََتوَ ّ‬
‫ِسوَا َك ُه وَ َطهُورَهُ فَيَ ْبعَُثهُ اللّه مَا شَاءَ أَن ي ْبعََثهُ مِنَ اللّيْل‪ ،‬فَيت َ‬
‫‪678‬‬

‫‪ -1198‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫برای رسول ال صلی ال عليه وسلم مسواک و وسائل وضوی شان را آماده می کردي‬
‫و خداو ند در هر لظ هء شب که می خوا ست‪ ،‬وی را بر می انگي خت و آنضرت صلی ال‬
‫عليه وسلم مسواک نوده وضوء می ساخت و ناز می گزارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫س رَضِ َي اللّه عَنْه‪ ،‬قَال‪ :‬قَالَ ر سُولُ اللّ هِ َ‬
‫‪ -1199‬وع نْ أَن ٍ‬
‫سوَا ِك » رواهُ البُخاري‪.‬‬
‫أَكَث ْرتُ عَلي ُكمْ ف ال ّ‬

‫‪ -1199‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬من به شا در مورد مسواک کردن زياد صحبت‬
‫نودم‪.‬‬

‫شةَ رَضِ َي اللّه عنْهَا‪ :‬بأَيّ شيءٍ كَان َي ْبدَأُ‬


‫‪ -1200‬وعَ نْ ُشرَي حِ ب نِ هانِيءٍ قَال‪ُ :‬قلْ تُ ِلعَائِ َ‬
‫سلِم‪.‬‬
‫سوَاك‪ ،‬روَا ُه مُ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم إِذا دَخَلَ بَيْتَه‪ ،‬قَالَت‪ :‬بِال ّ‬
‫النّبِيّ َ‬

‫‪ -1200‬از شريح بن هانيئ روايت شده که گفت‪:‬‬


‫برای عائ شه ر ضی ال عن ها گف تم‪ :‬چون پيا مب صلی ال عل يه و سلم به خا نه وارد می‬
‫شدند به چه کاری شروع می کردند؟‬
‫گفت‪ :‬به مسواک‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫ي رَضِ َي اللّه َعنْه‪ ،‬قَاَل‪ :‬دَخَلت عَلى النّب َ‬
‫‪ -1201‬وَعَنْ أَب موسَى الش َعرِ ّ‬
‫ظ مُسلِم‪.‬‬
‫و َسلّم وط َرفُ السوَاكِ على لِسانِه‪ .‬مُّتفَقٌ عليه‪ ،‬وهذا َلفْ ُ‬

‫‪ -1201‬از ابو موسی اشعری رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫بر پيامـب صـلی ال عليـه وسـلم وارد شدم در حاليکـه گوشهـء مسـواک بر زبان شان‬
‫گذاشته بود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قَال‪ « :‬ال سّواكُ‬


‫ش َة رَضِي اللّه عَنْ ها‪ ،‬أَنّ النّبِيّ َ‬
‫‪ -1202‬وع نْ عائِ َ‬
‫ب » رواهُ النّسائي‪ ،‬وابنُ ُخزَيةَ ف صحيحهِ بأَسانيد صحيحة‪.‬‬
‫مَطهَر ٌة لل َفمِ مرْضَاةٌ لل ّر ّ‬
‫‪679‬‬

‫‪ -1202‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مسواک وسيلهء پاکی دهان و بدست آوردن رضای‬
‫پروردگار است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬الفِطرةُ‬


‫‪ -1203‬وعَ ْن أَب هُرير َة رضِ َي اللّ هُ عَنْه‪ ،‬عَ ِن النّبِيّ َ‬
‫حدَاد‪ ،‬وَتقلِي مُ الَظفَار‪ ،‬ونَتف الِبِط‪ ،‬وقَ صّ الشّارِ بِ‬
‫س مِ نَ الفِطرة‪ :‬الِتان‪ ،‬وَال سْتِ ْ‬
‫خَمس‪َ ،‬أوْ خْ ٌ‬
‫» مُتفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1203‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬فطرت پنج است يا فرمود‪ :‬پنج خصلت است که از‬
‫فطرت بشمار می رود‪ ،‬ختنه کردن و استفاده کردن از تيغ – برای تراشيدن موی زير ناف –‬
‫و قلم کردن ناخنها و کندن موی زير بغل و کوتاه نودن سبيل (بروت)‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1204‬وعَ نْ عائِ شة رض َي اللّه عنْهَا قَالَت‪ :‬قالَ رَ سُولُ اللّ هِ َ‬
‫َصـ الَظفَار‪،‬‬
‫واسـتِنشَاقُ الاءِ ‪ ،‬وق ّ‬
‫َالسـوَاك‪ْ ،‬‬
‫َصـ الشّارِب‪،‬وإِعفَاءُ اللّحْيَة‪ ،‬و ّ‬
‫ِنـ الفِطرَةِ‪ :‬ق ّ‬
‫عَشرٌ م َ‬
‫ف الِبط‪ ،‬وَحلقُ العانَة‪ ،‬وانتِقاصُ الَا ِء » قال الرّاوي‪ :‬ونسِيتُ العاشِرة إِلّ أَن‬
‫وغَس ُل الَبرَاجِم‪َ ،‬ونَت ُ‬
‫تَكون الَضمضَة‪ ،‬قا َل وَكي ٌع َو ُهوَ أَ َح ُد روَاِتهِ ‪ :‬انِتقَاصُ الاءِ ‪ ،‬يَعن‪ :‬السْتِنْجاءَ ‪ .‬رَوا ُه مُسلِم‪.‬‬

‫‪ -1204‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬ده خصلت است که از زمرهء فطرت بشمار می‬
‫رود‪ :‬کوتاه نودن سـبيل و بلنـد کردن ريـش و مسـواک کردن و آب در بينـی کردن و کوتاه‬
‫کردن ناخنها و شست بندها و کندن موی زير بغل و تراشيدن موی زير ناف و استنجاء کردن‬
‫و دهم را فراموش کردم‪ ،‬مگر آنکه آب در دهان گرداندن باشد‪.‬‬
‫وکيع يکی از راويان حديث انتفاض الاء را به استنجاء تفسي کرده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪ « :‬أَ ْحفُوا‬


‫‪ -1205‬وَعَن اب نِ ُع َمرَ َرضِ َي اللّه َع ْنهُمَا‪ ،‬عن النّب َ‬
‫الشّوا ِربَ وَأ ْعفُوا اللّحَى » مُتفقُ عليه‪.‬‬

‫‪ -1205‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫‪680‬‬

‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬سبيل (بروت) را کوتا نوده و ريش ها را رها کنيد‪.‬‬

‫‪ -216‬باب تأكيد بر وجُوب زكات و فضيلت آن و مسائلی که به آن ارتباط دارد‬

‫لةَ وَآتُواْ الزّكَاةَ } البقرة‪٤٣ :‬‬


‫قال ال تعالی‪ { :‬وََأقِيمُواْ الصّ َ‬
‫حنَفَاء َويُقِيمُوا‬
‫و قال تعالی‪{ :‬وَمَا ُأ ِمرُوا إِلّ ِليَ ْعبُدُوا الَّ مُخْلِصنِينَ لَهُن الدّينَن ُ‬
‫ك دِينُ الْ َق ّيمَةِ} البينة‪٥ :‬‬ ‫الصّلَةَ َو ُي ْؤتُوا الزّكَا َة وَ َذلِ َ‬
‫ط ّهرُهُمْ َو ُتزَكّيهِم ِبهَا} التوبة‪١٠٣ :‬‬
‫و قال تعالی‪{ :‬خُ ْذ مِنْ َأمْوَا ِلهِ ْم صَدَ َقةً تُ َ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و برپا داريد ناز را و بدهيد زکات را‪ .‬بقره‪43 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬و امر نشدند جز که عبادت خدا را خالص ساخته و برايش پرستش‬
‫خالصانه نايند‪ .‬متدين به دين ابراهيم و برپا دارند ناز را و بدهند زکات را‪ ،‬اين است احکام‬
‫ملت درست‪ .‬بينه‪5 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬از مالای شان صدقه بگي تا بدان آنان را تزکيه نوده و پاک سازی‪.‬‬
‫توبه‪103 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم قَال‪ :‬بُنِ يَ‬


‫‪ -1206‬وَع ِن اب نِ ُع َمرَ َرضِ َي اللّه َع ْنهُما‪ ،‬أَنّ رَسُول اللّهِ َ‬
‫الِ سْلمُ عَلى خَمْس‪َ :‬شهَادَةِ َأ نْ ل إِل هَ إِ ّل اللّه‪ ،‬وأَنّ مُحمّدا عَ ْبدُ ُه ور سُوله‪ ،‬وإِقا مِ ال صّلة‪ ،‬وَإِيتَاءِ‬
‫ص ْومِ رمضَان » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ج البَيْت‪َ ،‬و َ‬
‫الزّكَاة‪ ،‬وحَ ّ‬

‫‪ -1206‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اسلم بر پنج بنا استوار است‪ :‬گواهی دادن به‬
‫اين که معبود برح قی جز ال وجود ندارد و اين که م مد صلی ال عل يه و سلم بنده و فر ستادهء‬
‫خدا است و برپا داشت ناز و دادن زکات و حج خانهء خدا و روزهء ماه رمضان‪.‬‬

‫صلّى‬
‫حةَ ب نِ عُب ْي ِد اللّ ِه رَضِي اللّه عنْه‪ ،‬قال‪ :‬جَاءَ رجُلٌ إِل ر سُولِ اللّ هِ َ‬
‫‪ -1207‬وعن َطلْ َ‬
‫ص ْوتِه‪ ،‬ول َن ْفقَ هُ ما يقُول‪ ،‬حَ ت دَنَا مِ نَ‬
‫الُ َعلَيْ ِه و َسلّم مِ نْ َأ ْهلِ نَجْد‪ ،‬ثَاِئرُ الرّأْ سِ نَ سَمْ ُع َدوِيّ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬
‫سأَلُ عَ نِ الِ سْلم‪َ ،‬فقَالَ رَ سُو ُل اللّ هِ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم فإِذا ُهوَ يَ ْ‬
‫رَ سُولِ اللّ ِه َ‬
‫ع»‬
‫ت ف اليوْ مِ واللّ ْي َل ِة » قال‪ :‬هَلْ َعلَيّ غَ ْي ُرهُن؟ قَال‪ « :‬ل‪ ،‬إِ ّل أَ ْن تَ ّطوّ َ‬
‫صلَوا ٍ‬
‫و َسلّم‪ « :‬خَمْ سُ َ‬
‫‪681‬‬

‫صيَامُ َش ْهرِ رَمضَانَ » قَال‪ :‬هَلْ َعلَيّ غ ْيرُه؟ قَال‪ « :‬ل‪،‬‬


‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ « :‬و ِ‬
‫فَقَا َل رَسُولُ اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ ،‬الزّكَا َة َفقَال‪ :‬هَلْ َعلَيّ َغ ْي ُرهَا؟‬
‫ع » قَالَ‪َ :‬وذَ َكرَ لَ هُ رَ سُولُ اللّ ِه َ‬
‫إِ ّل أَ نْ َت ّطوّ َ‬
‫ص مِنْه‪َ ،‬فقَالَ‬
‫ع » َفأَدْبَر الرّجُ ُل و ُهوَ َيقُول‪ :‬واللّ هِ ل أَزيدُ عَلى هذا وَل َأْنقُ ُ‬
‫قَال‪ « :‬ل‪ ،‬إ ّل أَ ْن تَ ّطوّ َ‬
‫ق » مُتفقٌ عليه‪.‬‬
‫صدَ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪َ« :‬أ ْفلَحَ إِنْ َ‬
‫رَسُولُ ال ّلهِ َ‬

‫‪ -1207‬از طلحه بن عبيد ال رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫مردی از مردم ن د در حالي که موهای سرش پريشان بود‪ ،‬خد مت ر سول ال صلی ال‬
‫عليه وسلم آمد که زمزمهء صدايش را می شنيدي و مطلبش را نی فهميدي‪ .‬ناگاه ديدي که او‬
‫از اسلم پرسش می کند‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬پنج ناز در يک شبانه روز‪.‬‬
‫گفت‪ :‬آيا بر من غي آن هم لزم است؟‬
‫فرمود‪ :‬نـه‪ ،‬مگـر اينکـه نافله بگزاری‪ .‬باز رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬و‬
‫روزهء رمضان‪.‬‬
‫گفت‪ :‬آيا غي آن هم بر من لزم است؟‬
‫فرمود‪ :‬نه‪ ،‬م گر اين که نافله گيی‪ .‬راوی گ فت‪ :‬و ر سول ال صلی ال عل يه و سلم‬
‫برايش زکات را ياد آوری نود‪.‬‬
‫آن مرد گفت‪ :‬آيا غي آن هم بر من لزم است؟‬
‫فرمود‪ :‬نی‪ ،‬مگر اينکه نافله دهی‪.‬‬
‫آن مرد بازگشت در حاليکه می گفت‪ :‬سوگند به خدا که نه بر آن می افزاي و نه از‬
‫آن کم می کنم‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬رستگار شد‪ ،‬اگر راست گفته باشد‪.‬‬

‫ث مُعَاذا‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ ،‬بعَ َ‬
‫‪ -1208‬و عن ا بن عبّاس رَض َي اللّه عَ نه‪ ،‬أَنّ النّبِيّ َ‬
‫رض يَ اللّه عَنْ هُ إِل اليَم ِن َفقَال‪ « :‬ادْ ُعهُ مْ إِل شهادَ ِة أَ نْ ل إِل هَ إِلّ اللّه وََأنّي ر سُولُ اللّه‪ ،‬فإِ نْ هُ مْ‬
‫ت ف كُ ّل َيوْ مِ وليلة‪َ ،‬فإِن هُ مْ‬
‫س صَلوا ٍ‬
‫أَطَاعُوا لِذلك‪َ ،‬فأَ ْعلِمْهُم أَنّ اللّ هَ َتعَال افترض عَليهِ مْ خَم َ‬
‫‪682‬‬

‫ك َفأَعْل ْمهُ مْ أَنّ اللّه افترض عَليهِ مْ صَد َقةً تُؤ َخذُ مِ نْ أَغْنِيَائِهِم‪ ،‬وَتُردّ عَلى فُقَرائهِم»‬
‫أَطاعُوا لِذل َ‬
‫متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1208‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم معاذ ر ضی ال ع نه روا به ي ن فر ستاده و فرمود‪ :‬آن ا را‬
‫دعوت کن تا گواهی دهند که معبود بر حقی جز ال نيست و اينکه من بنده و فرستادهء خدا‬
‫می با شم‪ .‬پس اگر در اين مورد از تو فرمان برد ند‪ ،‬آگاه شان کن که خداو ند در هر شبا نه‬
‫روز پ نج ناز بر آنا فرض نوده ا ست‪ .‬باز ا گر از ا ين امر پيوی کرد ند با خب شان ساز که‬
‫خدای تعالی بر آن ا صدقهء فرض نوده ا ست که از ثروتندان شان گرف ته شده و به فقراء و‬
‫ناتوانان شان باز گردانده می شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1209‬وعَن ابن ُعمَر رَضِيَ اللّه ع ْنهَما‪ ،‬قال‪ :‬قال رَسُو ُل اللّهِ َ‬
‫ُأ ِمرْ تُ أَن أُقاتِ َل النّا سَ ح ت يشهدوا أَن ل إِل هَ إِلّ اللّه وأَنّ مُحَمّدا رَ سُولُ اللّه‪ ،‬وُيقِيمُوا ال صّلة‪،‬‬
‫وَُيؤْتُوا الزّكاة‪َ ،‬فإِذا فَعَلوا ذلك‪ ،‬عَ صَمُوا مِنّ ي ِدمَا َءهُ مْ وَأ ْموَالَ هم إِلّ بَقّ الِْ سلمِ وحِ ساُب ُهمْ عَلى‬
‫ال ّل ِه » مُتفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1209‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ا مر شدم با مردم بن گم تا گوا هی ده ند که‬
‫معبود بر حقی جز ال نيست و اينکه ممد صلی ال عليه وسلم رسول خدا است و ناز را بر پا‬
‫دارند وزکات را بدهند‪ ،‬و چون اين کار را انام دادند‪ ،‬خونا و مالای خود را جز بق اسلم‬
‫از من مافظت نوده اند و حساب (باطن) شان با خدا است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪،‬‬


‫‪ -1210‬وَعَ نْ أَب هُرير َة َرضِي اللّه عَنْه‪ ،‬قال‪ :‬لّا ُتوُف رَ سُولُ اللّهِ َ‬
‫ف ُتقَاتِلُ‬
‫وَكا نَ أَبُو بَكْر‪ ،‬رَضِي اللّه عَنْه‪ ،‬وَ َك َفرَ مَ نْ َكفَ َر مِ نَ العرب‪،‬فَقَالَ عُمرُ رَض يَ اللّه عَنْه‪ :‬كي َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ُ « :‬أمِر تُ أَ نْ أُقاتِل النّا سَ حتّى َيقُولُوا ل إِل هَ إِلّ‬
‫س وَق ْد قَالَ ر سُولُ اللّ هِ َ‬
‫النّا َ‬
‫حقّه‪ ،‬وَحِ سَاُبهُ عَلى اللّه؟ » فَقَالَ َأبُو بَكْر‪ :‬واللّ هِ‬
‫ص َم مِن مَالَ هُ وََنفْ سَهُ إِ ّل بِ َ‬
‫اللّه فَمَ ْن قَالَا‪ ،‬فقَدْ عَ َ‬
‫ُلقَاِتلَنّ مَ ْن َفرّ قَ بَيْ نَ ال صّل ِة والزّكاة‪ ،‬فإِن الزّكَاةَ حَقّ الَال‪ .‬واللّ هِ لَو مَنعُون ِعقَالً كانَوا ُيؤَدونَ هُ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪َ ،‬لقَاَتلُْتهُ ْم على منعِه‪ ،‬قَالَ عُمرُ َرضِ يَ اللّه عَنْه‪َ :‬فوَاللّ ِه مَا هُو‬
‫إِل رَ سُولِ اللّ هِ َ‬
‫ص ْدرَ أَب بَ ْك ٍر للقِتَال‪َ ،‬فعَر ْفتُ أَّنهُ الَق‪ .‬مُتفقٌ عليه‪.‬‬
‫ح َ‬
‫إِ ّل أَن رَأَْيتُ اللّه َقدْ َشرَ َ‬
‫‪683‬‬

‫‪ -1210‬از ابو هريره رضی ال عنه شده که‪:‬‬


‫چون ر سول ال صلی ال عل يه و سلم وفات يافت ند‪ ،‬ابوب کر ر ضی ال ع نه خلي فه بود و‬
‫عده ای از مردم عرب به کفر گرويدند‪ .‬عمر رضی ال عنه گفت‪ :‬چگونه با مردم می جنگی‬
‫در حاليکه رسول ال صلی ال عليه وسلم فرموده که‪ :‬امر شدم با مردم بنگم تا اينکه بگويند‪:‬‬
‫ل اله ال ال‪ ،‬و آنکه آن را بگويد‪ ،‬حقا که جان و مالش را از من حفظ کرده است‪ ،‬جز بق‬
‫اسلم وحساب (باطن) او با خداست‪.‬‬
‫ابوبکر رضی ال عنه گفت‪ :‬سوگند بدا می جنگم با کسی که ميان ناز و زکات فرق‬
‫گذارد‪ ،‬زيرا زکات حق مال است وسوگند بدا اگر زانوبند شتری را که به رسول ال صلی‬
‫ال عليه وسلم می دادند‪ ،‬از من باز دارند‪ ،‬با امتناع آن با آنا می جنگم‪.‬‬
‫عمر رضی ال عنه گفت‪ :‬پس وال نبود آن مگر اينکه ديدم خداوند دل ابوبکر رضی‬
‫ال عنه را برای جنگ باز گشوده و دانستم که آن حق است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪:‬‬


‫ب َ‬
‫‪ -1211‬و عن أَ ب أَيو بَ رضِي اللّه عنْه‪ ،‬أَنّ رَ ُجلً قَالَ للنّ ّ‬
‫شرِ ُك بِه شَيْئا‪ ،‬وُتقِي مُ ال صّلة‪ ،‬وُتؤْ ت الزّكاة‪،‬‬
‫أَخِْبرْ ن ِبعَم ٍل ُيدْ ِخلُ ن الّنَة‪ ،‬قَال‪َ «:‬تعُْبدُ اللّه وَلَ تُ ْ‬
‫وَتصِلُ الرّ ِح َم » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1211‬از ابو ايوب رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫مردی برای پيامب صلی ال عليه وسلم گفت‪ :‬از عملی باخبم ساز که به بشتم وارد‬
‫نايد‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬اينکـه خدای را پرسـتيده و بـه او شريـک نياوری و ناز را گزارده و زکات را‬
‫داده و صلهء رحم را پيوسته داری‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم فَقَال‪:‬‬


‫‪ -1212‬وَع ْن أَب ُهرَيرَة رضِي اللّه عنه‪َ ،‬أنّ أَعرابِيّا أَتى النّبِيّ َ‬
‫شرِ كُ بِ هِ شَيْئا‪،‬‬
‫يا رَ سُول اللّ ِه دُلّ ن على عمَل إِذا ع ِملْتُه‪ ،‬د َخلْ تُ النّ ة‪ .‬قَال‪َ « :‬تعُْبدُ اللّه ول تُ ْ‬
‫وَُتقِي مُ ال صّلة‪ ،‬وَُت ْؤتِي الزّكاَة ا َلفْرُوضَة‪َ ،‬وتَ صُو ُم َرمَضَا َن » قَال‪ :‬وَالذي َنفْ سِي ِبَيدِه‪ ،‬ل أَزيدُ عَلى‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬مَ نْ َسرّهُ أَ ْن يَنْ ُظرَ إِل رَجُ ٍل مِ نْ َأهْلِ الَّنةِ‬
‫هذا‪َ .‬فلَمّ ا َولّى ‪ ،‬قالَ النّبِيّ َ‬
‫َفلْيَنْ ُظرْ إِل هذا » مُتفقٌ عليه‪.‬‬
‫‪684‬‬

‫‪ -1212‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫اعرابيی خدمت پيامب صلی ال عليه وسلم آمده و گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه‬
‫وسلم مرا به عملی رهنمائی کن که چون آن را انام دهم به بشت داخل گردم‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬اينکـه خدای را عبادت نوده و بـه وی چيزی را شريـک نياوری و ناز را برپـا‬
‫داشته و زکات فرض شده را بدهی و رمضان را روزه بگيی‪.‬‬
‫گ فت‪ :‬سوگند به ذا تی که جا ن در د ست او ست بر ا ين ن ی افزا ي و چون ر فت‪،‬‬
‫آنضرت صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬آن که خو شش آ يد که ب سوی مردی از ا هل ب شت‬
‫بنگرد‪ ،‬بايد بسوی آن مرد بنگرد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‬


‫‪ -1213‬وَعَنْ جَريرِ بنِ عبدِ اللّهِ رَضيَ اللّه عَنْه‪ ،‬قَال‪ :‬بَايعْت النّبِيّ َ‬
‫عَلى إِقامِ الصّلة‪ ،‬وَإِيتاءِ الزّكاة‪ ،‬والّنصْحِ لِ ُك ّل مُسْلم‪ .‬مُتفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1213‬از جرير بن عبد ال رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫با پيامب صلی ال عليه وسلم پيمان بستم که ناز را برپا داشته زکات را بدهم و برای‬
‫هر مسلمان نصيحت و خي انديشی ناي‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ « :‬مَا‬


‫‪ -1214‬وَعَنْ أَب هُرير َة رضيَ اللّه عنْهُ قَال‪ :‬قَا َل رسولُ اللّ ِه َ‬
‫ح مِ نْ‬
‫حتْ لَ ُه صَفائِ ُ‬
‫صفّ َ‬
‫مِ ْن صا ِحبِ ذهَب‪،‬وَل ِفضّة‪ ،‬ل ُي َؤدّي مِ ْنهَا َح ّقهَا إِلّ إذا كَا َن َيوْ مُ القِيا َمةِ ُ‬
‫نَارِ‪َ ،‬فأُحْمِيَ َعلَ ْيهَا ف نار َجهَنّم‪ ،‬فَيُ ْكوَى بَا جنبُه‪ ،‬وجبِينُه‪ ،‬و َظ ْهرُه‪ُ ،‬كلّما برَدتْ أُعيدتْ لَهُ ف يوْمٍ‬
‫سيَ أَلْف سنَة‪ ،‬حتّى ُي ْقضَى بيْنَ العِبا ِد فَُيرَى سبِيلُه‪ِ ،‬إمّا إِل الّنةِ وإِما إِل النّا ِر » ‪.‬‬
‫كَا َن مِ ْقدَارُه خْ ِ‬
‫قيل‪ :‬يا رسُولَ اللّهِ فالِبِل؟ قال‪ :‬ول صاحبِ إِِبلٍ ل ي َؤدّي مِنهَا ح ّقهَا‪ ،‬ومِ ْن ح ّقهَا‪َ ،‬حلُْبهَا‬
‫ع قَ ْر َقرٍ َأوْ فر ما كا نت‪ ،‬ل يَف ِقدُ مِنْهَا فَ صِيلً‬
‫ح ل ا ِبقَا ٍ‬
‫يو مَ ِو ْردِ ها‪ ،‬إِل إذا كان يوم القيامَة ُبطِ َ‬
‫واحِدا‪ ،‬تَط ُؤ هُ بأَ ْخفَافِ ها‪ ،‬وَت َعضّ هُ ِبَأفْواهِ ها‪ُ ،‬كلّ ما َمرّ عليْ هِ أَول ها‪ ،‬ردّ عليْ هِ أُخْرا ها‪ ،‬ف يو ٍم كا نَ‬
‫مِقْداره َخمْسِيَ َأْلفَ سَنة‪ ،‬حتّى ُي ْقضَي بَيْنَ العِبَاد‪ ،‬فَُيرَى سبِيلُه‪ِ ،‬إمّا إِل الّنةِ وِإمّا إِل النارِ » ‪.‬‬
‫ب بقرٍ ول غَن مٍ ل ُي َؤدّي مِ ْنهَا ح ّقهَا إِلّ‬
‫قِيل‪ :‬يَا رسول اللّ هِ فَالْبق ُر وَالغَنَم؟ قال‪ :‬ول صا ِح ِ‬
‫ع قَرقَر‪ ،‬ل ي ْفقِد مِ ْنهَا شَيْئا لَيْس فِيها َعقْصاءُ ‪ ،‬وَل َجلْحاءُ ‪ ،‬وَل‬
‫ح لَا بقَا ٍ‬
‫إِذا كان َيوْمُ القيامَة‪ُ ،‬بطِ َ‬
‫عَضباءُ ‪ ،‬تَنْطحه ِب ُقرُونَا‪ ،‬وَتَ َطؤُ ُه ِبأَظْلفِهَا‪ُ ،‬كلّمَا َمرّ َعلَيْ هِ أُولها‪ُ ،‬ردّ َعلَيْ هِ أُخْراها‪ ،‬ف يو ٍم كا نَ‬
‫مِقدَارُهُ َخمْسِيَ َألْف سَنةٍ حتّى ُيقْضَى بيْ َن العِباد‪ ،‬فُيرَى سبِي ُلهُ ِإمّا إِل الَّنةِ وِإمّا إِل النّارِ » ‪.‬‬
‫‪685‬‬

‫قِيل‪ :‬يا ر سُول اللّ هِ فاليْل؟ قال‪ « :‬الَ ْيلُ ثلثَة‪ :‬هِي ِلرَجُ ٍل وِزر‪ ،‬وهِ َي ِلرَجُ ٍل سِ ْترٌ‪ ،‬وهِي‬
‫لرجُ ٍل أَجْر‪ ،‬فأَمّا الت هي لهُ وزر َفرَجُلٌ ربطَها رِياءً وفَخْرا ونِواءً عَلى َأهْلِ الِسْلم‪ ،‬فهي لَ ُه وِزر‪،‬‬
‫وَأمّا الت هِ َي لَهُ ِستْر‪َ ،‬فرَجُل ربَ َطهَا ف سَبِيلِ اللّه‪ُ ،‬ثمّ ل ينْسَ حقّ اللّ ِه ف ُظهُورِها‪ ،‬ول رِقابا‪ ،‬فَهِي‬
‫لَ ُه سِتْر‪ ،‬وَأمّا الت هِ يَ لَ هُ أَجْر‪ ،‬فرجُلٌ رب َطهَا ف سبِي ِل اللّ هِ َلهْل الِ سْلمِ ف َمرْج‪ ،‬أَو رَوضَة‪ ،‬فَمَا‬
‫ض ِة مِن شَيءٍ إِلّ كُتِب لَهُ عدد ما أَ َكلَت حســـنَات‪ ،‬وكُتِب لَه‬
‫أَ َكلَت مِن ذلك ا َلرْجِ أَو الرّو َ‬
‫عدد َأ ْروَاِثهَا وأَْبوَاِلهَا حَسنَات‪ ،‬وَل َتقْطَ ُع ِطوََلهَا فاستَنّت َشرَفا أَو شَرفَيْ نِ إِلّ كَتَب اللّ هُ لَ هُ عددَ‬
‫سقَِيهَا إِلّ‬
‫شرِبَت مِنْه‪ ،‬وَل يُريدُ أَ ْن يَ ْ‬
‫آثَارِهَا‪ ،‬وَأ ْروَاثهَا حَ سنَات‪ ،‬ول م ّر ب ا صاحُِبهَا عَلى َن ْهرٍ فَ َ‬
‫كََتبَ اللّه َل ُه ع َددَ ما َشرِبَت حَسنَاتٍ » ‪.‬‬
‫ِهـ اليةُ اْلفَاذّةُ‬
‫ّهـ فالُ ُمرُ؟ قالَ‪ « :‬مـا أُْنزِل علَيّ فـ الُ ُمرِ شَيءٌ إِ ّل هذ ِ‬
‫قِيلَ‪ :‬يـا رسـو َل الل ِ‬
‫الَا ِمعَةُ‪ { :‬فمن يعْم ْل مِثقَال ذرّةٍ خَيْرا يره‪،‬ومَن يعْم ْل م ْثقَالَ َذرّةٍ َشرّا ير ُه }»‪ .‬مُّتفَ قٌ عليه‪ .‬وهذا‬
‫ظ مُسْلم‪.‬‬
‫لف ُ‬

‫‪ -1214‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچ صاحب طل ونقرهء نيست که حق آن را‬
‫(زکاتش) از آن تأديه نی کند‪ ،‬مگر اينکه در روز قيامت برايش تکه هايی از آتش ساخته شده‬
‫و در آ تش جه نم داغ گرديده‪ ،‬پلو و پيشا نی و پش تش بدان داغ کرده می شود و چون سرد‬
‫شود دوباره داغ کرده مـی شود در روزی کـه بـه اندازهـء پنجاه هزار سـال اسـت تـا در ميان‬
‫بندگان حکم صورت گرفته و او راهش را بسوی بشت يا دوزخ ببيند‪.‬‬
‫گفته شد‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم و شتر چطور؟‬
‫فرمود‪ :‬و نه صاحب شتری که حق آنرا ادا نی کند واز جلهء حق آن دوشيدن آنست‬
‫روزی که به آب وارد شود‪ ،‬م گر اين که چون روز قيا مت در ر سد در ميدان فرا خی در برابر‬
‫شتران انداخته شود در حاليکه شتر به چاقترين حالت دنيايش می آيد‪ ،‬هيچ بچه شتری را گم‬
‫نک ند‪ ،‬م گر اين که وی را به کف پا يش زده و با دها نش دندان گيد‪ ،‬و چون اولی بگذرد‪،‬‬
‫ديگران اين کار را انام دهند‪ ،‬در روزی که اندازه آن پنجاه هزار سال است تا در ميان مردم‬
‫حکم شود و راهش بسوی بشت يا دوزخ معي گردد‪.‬‬
‫سئوال شد يا رسول ال صلی ال عليه وسلم در بارهء گاو و گوسفند چه؟‬
‫‪686‬‬

‫فرمود‪ :‬و نه صاحب گوسفند وگاوی که از آن حقش را نداده است‪ ،‬مگر اينکه چون‬
‫قيامت در رسد در ميدان فراخی در برابر آنا بر رويش انداخته شود و هيچيک از آن را گم‬
‫نی کند‪ ،‬مگر شاخدار و بی شاخ و شاخ شکسته اش آمده او را به شاخهايش زده و با نوک‬
‫پايش او را درهم مالد و چون اولی بگذرد‪ ،‬ديگران چني کنند‪ ،‬در روزی که به اندازهء پنجاه‬
‫هزار سال است تا در ميان مردم حکم گرديده و راهش بسوی بشت يا دوزخ معي گردد‪.‬‬
‫پرسيده شد‪ ،‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم در بارهء اسب چطور؟‬
‫فرمود‪ :‬در بارهـء اسـب سـه حکـم وجود دارد‪ :‬برای يکـی گناه اسـت و برای يکـی‬
‫حجاب و برای ديگری مزد و ثواب‪.‬‬
‫ا ما آن که برا يش گناه ا ست‪ ،‬شخ صی ا ست که با طر رياء و ف خر فرو شی و دش نی با‬
‫مسلمي آن را نگهداری کرده است‪ ،‬و برای آنکه حجاب و پرده است‪ ،‬شخصی است که در‬
‫راه خدا بسته اش نوده و حق خدا را در سواری و تربيه اش ادا می کند و اما پاداش و ثواب‬
‫است برای آنکه آن را در راه خدا باطر اسلم در چراگاه يا باغچه اش بسته نوده است‪ ،‬پس‬
‫آنچه از آن جای بورد برای وی حسنات نوشته شود و برای وی به عدد پس افگنده و بولش‬
‫حسنات نوشته شود‪ ،‬و هم چون پايش به ميخ بسته شود و از جايش يکی دو گام فراتر رود‪،‬‬
‫مگر اينکه خداوند به عدد پس افگنده ها و قدمهايش حسنات نويسد و شخص آن را به جويی‬
‫نی برد که از آن بياشامد و ارادهء سياب کردنش را نکند‪ ،‬مگر اينکه خداوند به عدد آنچه‬
‫آشاميده است حسنات برايش نويسد‪.‬‬
‫پرسيده شده‪ ،‬و الغ چه؟‬
‫فرمود‪ :‬در بارهء الغ جز اين آيهء تنها جامع چيز ديگری نازل نشده است که {فمن‬
‫شرّاً يرهُ }‬
‫خيْراً يره‪،‬ومَن يعْملْ مثْقَالَ َذرّ ٍة َ‬
‫يعْملْ مِثقَال ذرّةٍ َ‬

‫‪ -217‬باب وجوب روزهء رمضان‪ ،‬فضيلت روزه و مسائلی که به آن مربوط می شود‬

‫علَى الّذِينَن‬ ‫عَليْكُمُن الصّنيَامُ َكمَا ُكتِبَن َ‬


‫قال ال تعالی‪{ :‬يَا َأ ّيهَا الّذِينَن آمَنُواْ ُكتِبَن َ‬
‫مِن َقبْلِكُمْن َلعَلّكُمْن َتتّقُوننَ{‪َ }183‬أيّامًا مّعْدُودَاتٍن َفمَن كَانَن مِنكُم ّمرِيضاً َأوْ عَلَى سَن َفرٍ‬
‫خيْراً َف ُهوَ‬
‫طوّعَن َ‬ ‫علَى الّذِينَن يُطِيقُونَهُن فِ ْديَةٌ طَعَامُن مِسْنكِينٍ فَمَن تَ َ‬ ‫خرَ وَ َ‬
‫فَعِدّةٌ مّنْن َأيّامٍن ُأ َ‬
‫ش ْهرُ َرمَضَانَ الّذِيَ أُن ِزلَ فِيهِ‬‫خ ْيرٌ لّكُمْ إِن كُنتُ ْم تَعْ َلمُونَ{‪َ }184‬‬ ‫خ ْيرٌ لّ ُه وَأَن تَصُومُواْ َ‬ ‫َ‬
‫ش ْهرَ َف ْليَصُنمْهُ‬
‫شهِدَ مِنكُمُن ال ّ‬‫الْ ُقرْآنُن هُدًى لّلنّاسِن وَ َب ّينَاتٍن مّنَن ا ْلهُدَى وَالْ ُفرْقَانِن فَمَن َ‬
‫خ َر } {‪ }185‬البقرة‪١٨٥ – ١٨٣ :‬‬ ‫ن َمرِيضاً َأوْ عَلَى سَ َفرٍ َفعِدّ ٌة مّنْ َأيّامٍ أُ َ‬ ‫َومَن كَا َ‬
‫‪687‬‬

‫خداوند می فرمايد‪( :‬ای آنانکه ايان آورده ايد بر شا واجب شد روزه هان گونه بر‬
‫کسانيکه پيش از شا بودند ) تا فرموده او تعالی ( ماه رمضان که در آن فرود آوردي قرآن را‬
‫رهنمائی برای مردم و سخنانی روشن از هدايت و جدا کردن حق از باطل‪ .‬پس هر که از شا‬
‫دريا بد آن ماه را با يد روزه گيد‪ ،‬آن را و هر که بيمار با شد يا م سافر بر وی لزم ا ست به‬
‫شار روزهای فوت شده از روزهای ديگر)‪ .‬تا آخر آيه بقره‪185 – 183 :‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1215‬وَع ْن أَب هُريرة رضِي اللّه عنْه‪ ،‬قال‪ :‬قال ر سُولُ اللّ هِ َ‬
‫قال اللّه َع ّز وجل‪ :‬كُلّ عم ِل ابْنِ آدم لهُ إِ ّل الصّيام‪َ ،‬فإِنّهُ ل وَأنَا أَ ْجزِي بِه‪ .‬والصّيام ُجّنةٌ َفإِذا كَانَ‬
‫يوْ ُم ص ْومِ أَحدِكُ ْم فل ي ْرفُ ثْ ول يَصْخَب‪َ ،‬فإِ نْ ساّبهُ أَحدٌ َأ ْو قاَتلَه‪َ ،‬فلْيقُل‪ :‬إِنّي صَائم‪ .‬واّلذِي َنفْس‬
‫ح الِسْك‪.‬‬
‫خلُوفُ َفمِ الصّائ ِم أَطْيبُ عِنْد ال ّلهِ مِ ْن رِي ِ‬
‫مَ ّمدٍ بِيدِ ِه لَ ُ‬
‫للصّائ ِم فَرْحَتَانِ يفْر ُحهُما‪ :‬إِذا َأفْطرَ َفرِحَ بفِ ْطرِه‪ ،‬وإذَا لَقي رّب ُه فرِح بِصوْ ِمهِ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫وهذا ل فظ روايةِ الْبُخَارِي‪ .‬و ف روا ية له‪ « :‬ي ْترُ كُ طَعامَه‪ ،‬وَشَرابَه‪ ،‬و َشهْوتَه‪ ،‬مِ نْ أَجْلي‪،‬‬
‫شرِ َأمْثَاِلهَا » ‪.‬‬
‫الصّيامُ ل وأَنا أَ ْجزِي بِه‪ ،‬والسَنةُ ِبعَ ْ‬
‫وفـ روايـة لسـلم‪ « :‬كُلّ عَم ِل اب نِ آدَمَـُيضَاع فُ ال سََنةُ بِعشْر َأمْثَالِهَا إِل سَ ْبعِمِائة‬
‫ص ْو َم َفإِنّ هُ لِي وَأ نا َأجْزي بِه‪ :‬يد عُ َشهْوتَ هُ وَطَعامَ هُ مِ نْ أَجْلي‪.‬‬
‫ضِعْف‪ .‬قال اللّه تعال ‪ « :‬إِ ّل ال ّ‬
‫ف في هِ أَطْيَ بُ عِ ْن َد اللّ ِه مِ نْ ري حِ‬
‫خلُو ُ‬
‫لِل صّائم َفرْحتَان‪:‬فر حة ع ند فطره‪َ ،‬فرْحةٌ ِع ْندَ لقَاء رَبّ ه‪ .‬ولَ ُ‬
‫سكِ» ‪.‬‬
‫الِ ْ‬

‫‪ -1215‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خدای عزوجل می فرمايد‪ :‬هر عمل فرزند آدم‬
‫برای اوست‪ ،‬غي از روزه که برای من است و من پاداش آن را می دهم و روزه سپری است‬
‫(در مقا بل دوزخ يا گناهان) و چون روز روز هء ي کی از ش ا با شد‪ ،‬با يد نا سزا نگو يد‪ ،‬و فرياد‬
‫نکشد و با کسی درگي نشود و اگر کسی او را دشنام داد يا با او جنگ کرد‪ ،‬بايد بگويد‪:‬‬
‫من روزه دارم و سوگند به ذاتی که جان ممد در دست اوست‪ ،‬هان بوی دهان روزه دار در‬
‫نزد خداو ند از بوی م شک نيکو تر ا ست‪ .‬و برای روزه دار دو شادی ا ست که بدان شاد می‬
‫شود‪ ،‬يکی که چون افطار کند شاد می شود و ديگری که چون پروردگارش را ملقات کند به‬
‫روزه اش شاد می گردد‪.‬‬
‫‪688‬‬

‫و ايـن لفـظ باری اسـت و در روايتـی از او آمده کـه روزه دار طعام و آشاميدنـی و‬
‫شهوت خود را از جهت من ترک می کند‪ .‬روزه از برای من است و من بدان پاداش می دهم‬
‫و حسنه به ده برابرش‪.‬‬
‫و در رواي تی از مسلم آمده که هر عمل فرز ند آدم‪ ،‬چ ند برابر می شود‪ ،‬ني کی به ده‬
‫برابرش تا هفتصد برابرش‪ .‬ال تعالی فرمود‪ :‬مگر روزه که هانا از برای من است و من بدان‬
‫پاداش می د هم‪ ،‬شهوت و طعام خود را به د ستور من می گذارد و برای روزه دار دو شادی‬
‫است‪ :‬يک شادی در وقت افطارش و يک شادی در وقت ملقات با پرودرگارش و بوی دهن‬
‫روزه دار در نزد خدای متعال از بوی مشک بتر است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬مَنْ َأْنفَ َق َزوْجَي ف سَبِي ِل اللّهِ‬
‫‪ -1216‬وعنهُ أَنّ رسو َل اللّ ِه َ‬
‫ي مِ نْ أَبْواب الَنّة‪ :‬يَا عَ ْبدَ اللّ هِ هذا َخيْر‪ ،‬فَمَ نْ كَان مِ نْ َأهْ ِل ال صَل ِة دُعِي م نْ باب ال صّلة‪،‬‬
‫نُودِ َ‬
‫لهَاد‪ ،‬ومَ نْ كَا َن مِ نْ َأهْل ال صّيامِ دُعِ َي مِ نْ باب الرّيّا نِ‬
‫لهَادِ دُعِي مِ نْ باب ا ِ‬
‫ومَ ْن كا َن مِ نْ َأ ْهلِ ا ِ‬
‫ومنْ كَا َن مِنْ َأهْل الصّدقَة دُعِي مِ ْن باب الصّدقَ ِة » قال أبو بكرٍ َرضِيَ اللّه عَنْه‪ :‬بأَب أَنت وُأمّي يا‬
‫ضرُورة‪ ،‬فهلْ ُيدْ عى أَح ٌد مِ نْ تلك الَبْوا بِ‬
‫ب مِ نْ َ‬
‫ر سولَ اللّه ما عَلى مَ ْن دُعِي مِ نْ تِل كَ ا َلبْوا ِ‬
‫كلّها؟ قال‪َ « :‬نعَم َوَأرْجُو أَنْ تكُو َن مِنهم » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1216‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسی که يک جفت در راه خدا انفاق دهد از‬
‫دروازه های بشت آواز داده می شود که ای بندهء خدا اين بتر است‪ .‬پس کسی که از اهل‬
‫ناز با شد‪ ،‬از درواز هء ناز خوانده می شود و ک سی که از ا هل جهاد با شد از درواز هء جهاد‬
‫خوانده می شود و کسی که از اهل روزه باشد‪ ،‬از باب ريان خوانده می شود و کسی که از‬
‫اهل صدقه باشد‪ ،‬از دروازهء صدقه خوانده می شود‪.‬‬
‫ابوبکر رضی ال عنه گفت‪ :‬پدر و مادرم فدايت يا رسول ال صلی ال عليه وسلم! بر‬
‫کسی که از يک دروازهء از آن دروازه ها خوانده شود‪ ،‬ضرری نيست و آيا کسی هست که‬
‫از تام آن دروازه های خوانده شود؟‬
‫فرمود‪ :‬بلی و اميدوارم که تو از آنا باشی‪.‬‬
‫ش‪ :‬يک جفت مثل‪ :‬دو اسب يا دو غلم و يا دو شتر‪.‬‬
‫‪689‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬إِنّ‬


‫‪ -1217‬وعن سهلِ ب نِ سعدٍ رضي اللّه عن ُه عن النّبِيّ َ‬
‫فِي الَنّة بابا ُيقَالُ لَه‪ :‬الرّيّان‪ ،‬يدْخُ ُل مِنْ هُ ال صّائمونَ يو مَ القِيامة‪ ،‬ل يدخ ُل مِنْه أَحدٌ غَيهُم‪ ،‬يقالُ‪:‬‬
‫أَي نَ ال صّائمُون؟ فَيقومو نَ ل يدخ ُل مِن هُ أَ َحدٌ غيهم‪ ،‬فإِذا دَخَلوا أُغلِ َق َفلَم يدخ ْل مِنْ هُ َأ َحدٌ» متف قٌ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ -1217‬از سهل بن سعد رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هر آينه در بشت دری است که به آن ريان گفته‬
‫می شود و روزه داران در روز قيامت از آن داخل می گردند که هيچکس غي از ايشان از آن‬
‫داخل نی گردد‪.‬‬
‫گفته می شود‪ :‬روزه داران کجايند! پس ايستاده می شوند و از آن کسی غي از ايشان‬
‫داخل نی گردد و چون داخل شوند بسته می شود و هيچکس از آن وارد نی شود‪.‬‬

‫لدْريّ رَض يَ اللّه عن هُ قال‪ :‬قا َل ر سولُ اللّه‪ « :‬مَا مِ نْ ع ْبدٍ‬


‫‪ -1218‬وعَ ْن أَ ب سَعيدٍ ا ُ‬
‫ي خرِيفا » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫يصُومُ يَوما ف سبِيلِ اللّه إِلّ با َعدَ اللّه بِذلك اليَومِ وج َههُ عَن النّارِ سبع َ‬

‫‪ -1218‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ه يچ بند هء نيست که روزی در راه خدا روزه‬
‫گيد‪ ،‬مگر اينکه خداوند به آن روز وی را هفتاد سال از دوزخ دور می دارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم قال‪ « :‬مَنْ صَامَ‬


‫‪ -1219‬وع ْن أَب ُهرَير َة رض َي اللّه عنه‪ ،‬عن النّبِيّ َ‬
‫َرمَضَانَ ِإيَانا واحْتِسابا‪ُ ،‬غ ِفرَ َلهُ ما َت َقدّ َم مِنْ ذْنِبهِ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1219‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ک سی که رمضان را از روی ايان و اخلص‬
‫روزه گيد‪ ،‬گناه گذشته اش آمرزيده می شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قالَ‪« :‬إِذا جَاءَ‬


‫‪ -1220‬وعن هُ رض يَ اللّ هُ عن هُ‪ ،‬أَنّ ر سولَ اللّ هِ َ‬
‫صفّدتِ الشياطِيُ» متفقٌ عليه‪.‬‬
‫حتْ أَْبوَابُ الّنةِ‪ ،‬و ُغ ّلقَت َأْبوَابُ النّارِ‪ ،‬و ُ‬
‫َرمَضَانُ‪ ،‬فُتّ َ‬

‫‪ -1220‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪690‬‬

‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪:‬چون رمضان آيـد‪ ،‬درهای بشـت باز شده و‬
‫درهای دوزخ بسته گشته و شياطي به زني کشيده می شوند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬صُومُوا ِل ُرؤْيَتِه‪ ،‬وََأفْ ِطرُوا‬


‫‪ -1221‬وعن هُ أَنّ ر سو َل اللّ ِه َ‬
‫ِلرُؤيَتِه‪ ،‬فإِن غمي عَليكم‪َ ،‬فأَكْ ِملُوا ِعدّةَ َشعْبانَ ثَلثيَ » متفقٌ عليه‪ .‬وهذا لفظ البخاري‪.‬‬
‫ي َيوْما » ‪.‬‬
‫وف روايةِ مسلم‪َ « :‬فإِن ُغمّ عَليكم َفصُوموا ثَلثِ َ‬
‫‪ -1221‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬روزه گييد به ديدن آن (هلل) و روزه بوريد‬
‫به ديدن آن (هلل)‪ .‬پس اگر پوشيده شد بر شا عدهء شعبان سی روز را تام کنيد‪.‬‬
‫و در رواي تی از مسلم آمده که پس اگر پوشيده شد بر شا (يعنی آسان ابر بود) سی‬
‫روز روزه بگييد‪.‬‬

‫‪ -218‬باب سخاوتندی وکرم و انام کارهای خوب و زياد انام دادن آن در ماه‬
‫رمضان بويژه و علی الصوص در دههء اخي‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه وَ َسلّم‪،‬‬


‫‪ -1222‬وعن اب ِن عباس‪ ،‬رضِيَ الُ عَ ْنهُمَا‪ ،‬قال‪ :‬كَانَ رَسُو ُل ال‪َ ،‬‬
‫أَ ْج َودَ النّاس‪ ،‬وَكَا نَ أَ ْج َو ُد مَا يَكُو ُن ف َر َمضَا نَ حِيَ َي ْلقَا هُ جِ ْبرِيل‪ ،‬وَكَا نَ جِ ْبرِيلُ َي ْلقَا ُه ف كُ ّل لَ ْي َلةٍ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ وَ َسلّم‪ ،‬حِيَ َي ْلقَا هُ جِ ْبرِيلُ أَ ْج َودُ بِالَ ْيرِ‬
‫مِ نْ َر َمضَا نَ فَُيدَارِ ُسهُ ال ُقرْآن‪َ ،‬فلَرَ سُولُ ال‪َ ،‬‬
‫ح ا ُلرْ َس َل ِة » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫مِنَ الرّي ِ‬

‫‪ -1222‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم د ست و دل باز تر ين مردم بود‪ ،‬و در رمضان از هر‬
‫وقت ديگر بشنده تر بود‪ ،‬هنگامی که جبئيل عليه السلم با او ديدار می نود‪ .‬و جبئيل در‬
‫هر شب با وی ديدار نوده و قرآن را با وی تکرار می کرد‪.‬‬
‫و هانا رسول ال صلی ال عليه وسلم در هنگامی که جبئيل با او ديدار می کرد از‬
‫بادی که می وزد در توزيع مال جواد تر بود‪.‬‬
‫‪691‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْي ِه وَ َسلّم‪ِ ،‬إذَا‬


‫شةَ َرضِيَ الُ عَ ْنهَا قَالَت‪ « :‬كَانَ رَسُو ُل ال‪َ ،‬‬
‫‪ -1223‬وَعَنْ عَائِ َ‬
‫شرُ أَحْيَى اللّيْل‪ ،‬وََأْيقَظَ َأ ْهلَه‪ ،‬وَ َش ّد الِ ْئ َزرَ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫دَخَلَ العَ ْ‬

‫‪ -1223‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫چون دههء اخي داخل می شد‪ ،‬رسول ال صلی ال عليه وسلم شب زنده داری کرده‬
‫و خانواده اش را برای عبادت بيدار می کرد وسخت تلش می نود‪.‬‬
‫‪692‬‬

‫‪ -219‬باب منع از اينکه پيش از رمضان و پس از نيمهء شعبان روزه گرفته شود‪ ،‬مگر‬
‫آنکه آنرا به پيش از آن پيوسته دارد يا اينکه از روی عادت برابر افتاد بر اينکه عادتش چنان‬
‫بود که روزهای دو شنبه و پنجشنبه را روزه گيد‪ ،‬و با آن موافق افتد‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬ل يَت َق ّدمَنّ‬


‫ب َ‬
‫‪ -1224‬عن أَب هُريرة رضيَ اللّه عَنْه‪ ،‬عن الن ّ‬
‫صمْ ذل كَ اليوْ مَ»‬
‫ص ْومَه‪َ ،‬فلْيَ ُ‬
‫أَ َحدُك ْم َرمَضَا نَ بِ صَومِ يو مٍ َأوْ يومَيْن‪ ،‬إِ ّل أَن يَكو َن رَجُلٌ كَا نَ ي صُو ُم َ‬
‫متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1224‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬هيچکدام ش ا يک روز يا دو روز پ يش از رمضان‬
‫روزه نگيد‪ ،‬م گر اين که ک سی با شد که هان روز را روزه می گرف ته‪ ،‬پس آن روز را روزه‬
‫بگيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -1225‬وعن اب ِن عباس‪ ،‬رضيَ اللّه عنهما‪ ،‬قال‪ :‬قا َل رسولُ اللّ ِه َ‬
‫« ل تَصُومُوا قَبْ َل َر َمضَان‪ ،‬صُومُوا ِل ُرؤْيتِه‪َ ،‬وَأفْ ِطرُوا ِل ُرؤْيَتِه‪َ ،‬فإِ نْ حالَتْ دُونَهُ غَيَاي ٌة فأَكْمِلوا ثَلثِيَ‬
‫يوما » رواه الترمذي وقال‪ :‬حديث حسنٌ صحيح‪.‬‬

‫‪ -1225‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬پيش از رمضان روزه نگييد‪ ،‬بلکه با ديدن ماه‬
‫روزه گرفته و با ديدن ماه افطار کنيد و اگر چنانچه ابری مانع ديدن آن شد‪ ،‬سی روز را تام‬
‫نائيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1226‬وع نْ أَب هُرْيرَ َة رضِ يَ اللّه عَنْ ُه قال‪ :‬قا َل رسولُ اللّ ِه َ‬
‫صفٌ مِنْ َشعْبانَ فَل َتصُومُوا » رواه الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حَسَنٌ صحيح‪.‬‬
‫إِذا َبقِيَ ِن ْ‬

‫‪ -1226‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬چون نيمی از شعبان باند‪ ،‬روزه نگييد‪.‬‬
‫‪693‬‬

‫‪ -1227‬وَعَ ْن أَب اليَقظَان عمارِ ب نِ يَا ِسرٍ رض َي اللّه عنْهما‪ ،‬قال‪ « :‬مَ ْن صَامَ اليَومَ اّلذِي‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم » رواه أبو داود‪ ،‬والترمذي وقال‪ :‬حدي ثٌ‬
‫يُشكّ فِي ِه فَ َقدْ عَ صَى أَبا القَا ِس ِم َ‬
‫حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -1227‬از ابو اليقظان عمار بن ياسر رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫آنکه در روزی که در آن شک است‪ ،‬روزه گيد‪ ،‬هانا در برابر ابو القاسم صلی ال‬
‫عليه وسلم نافرمانی نوده است‪.‬‬

‫‪ -220‬باب در مورد آنچه در هنگام ديدن ماه نو گفته می شود‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم كا نَ إِذا‬


‫حةَ ب نِ عُبْيدِ اللّهِ رضِ َي اللّه عَنْه‪ ،‬أَنّ النّبِيّ َ‬
‫‪ -1228‬عَ ْن َطلْ َ‬
‫رَأَى الِل َل قَالَ‪ « :‬ال ّل ُهمّ َأ ِهلّ هُ علَيْنَا بِا َلمْ نِ وا ِليَان‪ ،‬وَال سّل َمةِ والِ سْلم‪ ،‬رَبّي و َربّ كَ اللّه‪ ،‬هِللُ‬
‫رُ ْشدٍ و َخ ْيرٍ » رواه الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬

‫‪ -1228‬از طلحه بن عبيد ال رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫چون پيامب صلی ال عليه وسلم هلل ماه را می ديد می فرمود‪ :‬ال ّل ُهمّ َأ ِهلّهُ ع َليْنَا‪ ...‬بار‬
‫خدايا اين ماه را با امن و ايان و سلمتی و اسلم بر ما نو کن‪ ،‬پروردگار من و تو ال است‪،‬‬
‫ماه هدايت و خي باش‪.‬‬

‫‪ -221‬باب در فضيلت سحری نودن و تأخي آن مادامی که از طلوع صبح بيمی‬


‫نباشد‬

‫حرُوا‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬تَسَ ّ‬
‫‪ -1229‬ع ْن أَنسٍ رَضِيَ اللّه عَنْهُ قال‪ :‬قال رسو ُل اللّ ِه َ‬
‫َفإِنّ ف السّحُورِ بَر َك ًة » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1229‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬سحری کنيد‪ ،‬زيرا در سحری ها برکت است‪.‬‬
‫‪694‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫حرْنَا مَ عَ رسولِ اللّ هِ َ‬
‫‪ -1230‬وعن زي ِد بن ثاب تٍ رَض يَ اللّه عَنْ ُه قال‪ :‬تَس ّ‬
‫و َسلّم‪ُ ،‬ث ّم قُمْنَا إِل الصّلة‪ .‬قِيل‪َ :‬كمْ كانَ بَيَْنهُمَا؟ قال‪ :‬قَ ْدرُ خَمْسونَ آية‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1230‬از زيد بن ثابت رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫با رسول ال صلی ال عليه وسلم سحری نوده و سپس به ناز ايستادي‪ ،‬گفته شد که‬
‫چقدر فاصله در بي آن بود؟‬
‫گفت‪ :‬پنجاه آيه‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -1231‬وَعَ ِن اب نِ ُع َمرَ رَض َي اللّه َع ْنهُمَا‪ ،‬قال‪ :‬كا نَ لرسول اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬إِنّ بللً ُي َؤذّ نُ ِبلَيْل‪،‬‬
‫ُمؤَذّنَان‪ :‬بل ٌل وَابْ نُ أُمّ مَكْتُوم‪ .‬فَقَا َل ر سولُ اللّ ِه َ‬
‫فَ ُكلُوا وَا ْشرَبُوا حتّ ى ُي َؤذّ نَ ابْ نُ أُمّ مَكْتُو مٍ » قَال‪ :‬وَلَ مْ يَكُ نْ بَيَْنهُمَا إِلّ أَ نْ يَ ْنزِلَ هذا َوَيرْقَى هذا‪،‬‬
‫متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1231‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم دو مؤذن داشت‪ :‬بلل و ابن ام مکتوم رضی ال عنهما‪.‬‬
‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬چون بلل به شب اذان می د هد‪ ،‬بور يد و‬
‫بنوشيد‪ ،‬تا اينکه ابن ام مکتوم اذان دهد‪.‬‬
‫گفت‪ :‬و در بي آنا فاصلهء چندانی نبود‪ ،‬مگر اينکه اين فرود آيد و ديگری بال رود‪.‬‬
‫ش‪ :‬علماء گويند که بلل رضی ال عنه اذان می گفت و بر مناره برای دعاء و امثال آن‬
‫منتظر می ماند و برای اطلع صبح انتظار می کشيد و چون صبح نزديک می شد‪ ،‬از مناره پايان‬
‫شده ابسن ام مکتوم رضسی ال عنسه را مطلع مسی سساخت‪ .‬وی هسم خود را مهيسا نوده وضوء مسی‬
‫ساخت و هگام با طلوع صبح اذان را آغاز می کرد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪:‬‬


‫‪ -1232‬وعَنْ عمْرو بنِ العاصِ َرضِ َي اللّه َعنْهُ أَنّ رسول اللّ ِه َ‬
‫ح ِر » ‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬
‫« َفضْ ُل ما بيْنَ صِيَامِنَا وَصِيامِ َأهْل الكتاب أَ ْك َلةُ السّ َ‬

‫‪ -1232‬از عمرو بن عاص رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫‪695‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬فرق ميان روزهء ما و روزهء اهل کتاب سحری‬
‫خوردن است‪.‬‬

‫‪ -222‬باب فضيلت شتافت به افطار و آنچه که بدان افطار کند و آنچه که بعد از‬
‫افطارش بگويد‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم قَال‪« :‬‬


‫‪ -1233‬عَ ْن َسهْلِ ب ِن َس ْعدٍ رضِ يَ اللّه عَنْه‪ ،‬أَنّ ر سُولَ اللّ ِه َ‬
‫ل يَزا ُل النّاسُ بَ ْي ٍر مَا عَجلوا الفِ ْطرَ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1233‬از سهل بن سعد رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيشه مردم به خي اند‪ ،‬تا مادامي که در افطار‬
‫شتاب نايند‪.‬‬

‫شةَ رَضِ َي اللّه عَ ْنهَا فقَالَ لَا‬


‫سرُوقٌ على عائ َ‬
‫‪ -1234‬وعن أَب عَطِّي َة قَال‪ :‬دخَل تُ أَنَا وم ْ‬
‫لهُمَا ل َيأْلُو عَ نِ الَيْر‪َ :‬أ َح ُدهُمَا‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم ك َ‬
‫سرُوق‪ :‬رَجُل ِن م نْ أَ صْحَابِ مُحَ ّم ٍد َ‬
‫مَ ْ‬
‫ْربـ وَا ِلفْطَار؟‬
‫َنـ ُيعَجّ ُل ا َلغ َ‬
‫ِبـ وا ِلفْطَار؟ َفقَالَت‪ :‬م ْ‬
‫ْربـ وا ِلفْطَار‪ ،‬وال َخرُ ُيؤَ ّخ ُر ال ْغر َ‬
‫ُيعَجّ ُل الغ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ ،‬ي صْنَع‪.‬‬
‫قال‪ :‬عَ ْبدُ اللّه يع ن اب َن مَ سْعودٍ فَقَالَت‪ :‬ه َكذَا كَا َن رَ سُو ُل اللّ هِ َ‬
‫رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1234‬از ابو عطيه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫من و مسروق بر عائشه رضی ال عنها داخل شدي‪ .‬مسروق به وی گفت‪ :‬دو نفر از‬
‫اصحاب ممد صلی ال عليه وسلم هستند که هيچکدام شان در انام خي کوتاهی نی کنند‪.‬‬
‫يکی از آنا در ادای ناز مغرب و افطار عجله می کند و ديگری ناز مغرب وافطار را به تأخي‬
‫می اندازد‪.‬‬
‫وی گفت‪ :‬رسول ال صلی ال عليه وسلم اينگونه عمل می کردند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ ،‬قال‬


‫‪ -1235‬وَعَ ْن أَب هُريرَ َة َرضِ َي اللّه عنْ ُه قال‪ :‬قا َل رَ سُو ُل اللّ ِه َ‬
‫ج ُل ُهمْ فِطْرا } رواه الترمذي وقال‪ :‬حَديثٌ حسن‪.‬‬
‫ل أَعْ َ‬
‫اللّه َع ّز وَجَلّ‪ { :‬أَ َحبّ عِبَادِي إِ ّ‬
‫‪696‬‬

‫‪ -1235‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬خداو ند عزو جل فرمود‪ :‬مبوبتر ين بندگا ن نزدم‬
‫کسی است که در افطار پيش از هه شتاب می کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫ب رَضِي اللّه عَنْه‪ ،‬قال‪ :‬قال رَ سولُ اللّه َ‬
‫‪ -1236‬وَع نْ عُ مر ب نِ الَطّا ِ‬
‫و َسلّم‪ « :‬إِذا َأقْبَلَ اللّيْ ُل مِ ْن ههُنَا وَأدَْب َر الّنهَارُ مِ نْ ههُ نا‪ ،‬و َغرَب تِ الشّ مس‪ ،‬فَ َقدْ َأفْ َطرَ ال صائ ُم »‬
‫متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1236‬از عمر بن خطاب رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬چون شب از اينجا روی آورده و روز از اينجا‬
‫پشت گرداند و آفتاب غروب کند‪ ،‬هانا روزه دار افطار نوده است‪.‬‬

‫‪ -1237‬وَعَ ْن أَب إِبراهي مَ عبدِ اللّ هِ ب نِ أَب َأوْف رَضِي اللّه ع ْنهُمَا‪ ،‬قال‪ِ :‬سرْنَا مَ َع رسولِ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪َ ،‬و ُهوَ صائم‪َ ،‬فلَمّا َغرَب تِ الشّمس‪ ،‬قالَ لِبْع ضِ اْل َقوْم‪ « :‬يَا فُل نُ انْزلْ‬
‫اللّ ِه َ‬
‫فَاجْد حْ لَ نا‪ ،‬فَقَال‪ :‬يا رَ سُول اللّ هِ َل ْو َأمْ سَيت؟ قال‪ « :‬اْنزِ ْل فَا ْجدَ حْ لَنَا » قال‪ :‬إِنّ علَيْ كَ َنهَارا‪،‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ُ ،‬ثمّ‬
‫شرِ بَ ر سُولُ اللّه َ‬
‫جدَ حَ َلهُ ْم فَ َ‬
‫قال‪ « :‬انْز ْل فَا ْجدَ حْ َلنَا » قَال‪ :‬فََنزَلَ فَ َ‬
‫متفقـ‬
‫ٌ‬ ‫شرِق‪.‬‬
‫ِهـ قِبَ َل الَ ْ‬
‫ِنـ ههُنَا‪َ ،‬ف َقدْ َأفْ َطرَ الصـَائ ُم » وأَشارَ بَِيد ِ‬
‫ُمـ اللّيْ َل َقدْ َأقْبَ َل م ْ‬
‫قالَ‪ « :‬إِذا رََأيْت ُ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ -1237‬از ابو ابراهيم عبد ال بن ابی اوفی رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫با رسول ال صلی ال عليه وسلم در حاليکه روزه داشت‪ ،‬رفتيم و چون آفتاب نشست‬
‫برای بعضی از گروه فرمود‪ :‬فلنی‪ ،‬پائي شو برای ما سويق را به آب خلط کن‪.‬‬
‫گفت‪ :‬باشد تا خوب شب شود‪.‬‬
‫گفت‪ :‬پائي شو برای ما سويق را به آب خلط کن‪.‬‬
‫گفت‪ :‬هنوز که روز است!‬
‫فرمود‪ :‬پائي شو برای ما سويق را به آب خلط کن‪.‬‬
‫‪697‬‬

‫گفت‪ :‬بعد وی پائي شده برای شان سويق را به آب خلط کرد و رسول ال صلی ال‬
‫عليه وسلم آشاميده و فرمود‪ :‬چون ديديد که شب از اينجا روی آورد به تقيق روزه دار افطار‬
‫کرده است و بدستش بطرف شرق اشارت نود‪.‬‬
‫ش‪ :‬هدف آن بوده کسه شتافتس در گشودن روزه فضيلت دارد و سسويق چيزيسست ماننسد‬
‫تافتان که از آرد گندم و جو درست می شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ‬


‫ب رَضِ َي اللّه عَنْه‪ ،‬عن النّبِيّ َ‬
‫‪ -1238‬وَعَ ْن َسلْمَانَ بنِ عَامر الضّبّيّ الصّحَا ّ‬
‫و َسلّم قَالَ‪ِ« :‬إذَا َأفْ َطرَ أَ َحدُكُم‪َ ،‬فلُْيفْ ِطرْ عَلى تَمْر‪َ ،‬فإِ نْ لَ ْم يَ جد‪َ ،‬فلُْيفْ ِطرْ على مَاءٍ َفإِنّ ه َطهُو ٌر » ‪.‬‬
‫روَا ُه أَبو دَاود‪ ،‬والترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حَسَ ٌن صحيح‪.‬‬

‫‪ -1238‬از سلمان بن عامر ضبی صحابی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬هرگاه ي کی از ش ا افطار نود‪ ،‬با يد با خر ما افطار‬
‫نايد و اگر نيافت‪ ،‬بايد با آب افطار کند‪ ،‬زيرا آب پاک کننده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ُيفْ ِطرُ قَبْلَ‬


‫س رَضِ َي اللّه عَنْه‪ ،‬قال‪ :‬كا َن رَسُولُ ال ّلهِ َ‬
‫‪ -1239‬وَعَنْ أََن ٍ‬
‫ت مِ نْ‬
‫صلّيَ عَلى رُطَبَات‪َ ،‬فإِ نْ لَ مْ تَكُ ْن رُطَبَا تٌ فَتُمَيْات‪ ،‬فإِ نْ لْ تَكُ ْن تُميْا تٌ حَ سَا حَ سَوا ٍ‬
‫أَ ْن يُ َ‬
‫ماءٍ رواه أبو داود‪ ،‬والترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬

‫‪ -1239‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم به چ ند دا نه ر طب (خرمای تازه) افطار می نود‪ .‬ا گر‬
‫خرمای تازه نی بود‪ ،‬پس به چند دانه تر (خرمای خشک) و اگر چند دانه تر نی بود‪ ،‬چند‬
‫جرعه آب می نوشيد‪.‬‬

‫‪ -223‬باب دستور روزه دار به نگهداشت و مافظت زبان و اعضای وجودش از‬
‫مالفت ها و دشنام دادن هديگر و امثال آن‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬إِذا‬
‫‪ -1240‬ع نْ أَب ُهرَيرَ َة رض يَ اللّه عنهُ قال‪ :‬قا َل رسولُ اللّه َ‬
‫ص ْومِ أَحدِكُم‪ ،‬فَل َي ْرفُثْ وَل يَصْخَب‪َ ،‬فإِ ْن سَاّبهُ أَحَد‪َ ،‬أ ْو قاَتلَه‪َ ،‬فلَْيقُل‪ :‬إِنّي صائمٌ» متفقٌ‬
‫كَانَ َيوْ ُم َ‬
‫عليه‪.‬‬
‫‪698‬‬

‫‪ -1240‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬هرگاه روز روز هء ي کی از ش ا با شد‪ ،‬پس دشنام‬
‫نداده و صدا بل ند نک ند‪ .‬و ا گر ک سی او را دشنام داد‪ ،‬يا با او ج نگ نود‪ ،‬با يد بگو يد‪ :‬من‬
‫روزه دارم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ « :‬مَنْ لَمْ يَدعْ َقوْلَ الزّورِ والعمَلَ بِهِ‬
‫ب َ‬
‫‪ -1241‬وعن ُه قال‪ :‬قال الن ّ‬
‫ع طَعا َمهُ و َشرَاب ُه » رواه البخاري‪.‬‬
‫فلَيْسَ ل ّلهِ حَاجةٌ ف أَنْ َيدَ َ‬

‫‪ -1241‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسی که سخن دروغ و عمل به آن را ترک نکند‪،‬‬
‫پس خداوند تعالی نيازمند آن نيست که خوردنی و آشاميدنی خود را ترک کند‪.‬‬

‫‪ -224‬باب در مورد مسائلی از روزه‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬إِذا نَ سِيَ‬


‫ب َ‬
‫‪ -1242‬عَ نْ أَب هُرير َة رَض يَ اللّه عَنْه‪ ،‬عَن الن ّ‬
‫ص ْومَه‪َ ،‬فإِنّمَا أَ ْطعَ َمهُ اللّه وَ َسقَا ُه » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫أَ َحدُكُم‪َ ،‬فأَكَلَ َأوْ َشرِب‪َ ،‬فلْيِتمّ َ‬

‫‪ -1242‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه يکی از شا فراموش نوده و بورد يا بنوشد‪،‬‬
‫بايد که روزه اش را تام کند‪ ،‬زيرا خداوند جل جلله او را طعام داده و سياب کرده است‪.‬‬

‫‪ -1243‬و عن َلقِي طِ ب ِن صَبِر َة َرضِ َي اللّه عَنْه‪ ،‬قال‪ :‬قلت‪ :‬يا ر سول اللّه أَخِْبرْ ن عَ نِ‬
‫اْلوُضوءِ ؟ قال‪ « :‬أَسْبِغِ الْوضُوءَ ‪ ،‬وَ َخلّ ْل بَيْن ا َلصَابِع‪َ ،‬وبَالَ ْغ ف ال ْستِنْشَاق‪ِ ،‬إلّ أَنْ تكُو َن صَائما‬
‫» رواه أبو داود ‪ ،‬والترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حس ٌن صحيح‪.‬‬

‫‪ -1243‬از لقيط بن صبه رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫گفتم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم مرا از وضوء با خب ساز؟‬
‫فرمود‪ :‬وضوء را کامل نوده و بي انگشتانت را دست بکش و در آب در بينی کردن‬
‫جز در صورتی که روزه دار باشی‪ ،‬مبالغه کن‪.‬‬
‫‪699‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬


‫‪ -1244‬وع نْ عائش َة ر ضي اللّه عَنْ ها‪ ،‬قالَت‪ :‬كا َن ر سُولُ اللّ هِ َ‬
‫ج ُر َو ُهوَ ُجُنبٌ مِنْ َأ ْهلِه‪ُ ،‬ثمّ َيغْتَسِ ُل وَيصُوم‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ي ْدرِ ُكهُ الفَ ْ‬

‫‪ -1244‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫بر رسول ال صلی ال عليه وسلم سپيدهء صبح فرا می رسيد‪ ،‬در حاليکه از (هبستری‬
‫با هسرش) جنب بود و سپس غسل نوده روزه می گرفت‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ‬


‫‪ -1245‬وعنْ عائشةَ وُأمّ َسلَمَة‪ ،‬رَضيَ اللّه ع ْنهُما‪ ،‬قَالَتَا‪ :‬كا َن رسولُ اللّهِ َ‬
‫و َسلّم ُيصْبِح جُنُبا مِنْ َغ ْيرِ ُحلْم‪ُ ،‬ثمّ يصُومُ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1245‬از عائشه و ام سلمه رضی ال عنهما روايت شده که گفتند‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم بدون احتلم جنب گرديده و سپس روزه می گرفت‪.‬‬

‫‪ -225‬باب در فضيلت روزهء مرم و شعبان و ماههای حرام‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1246‬عَ نْ أَ ب هُريرَ َة رض يَ اللّه عَنْه‪ ،‬قَال‪ :‬قَالَ رَ سُو ُل اللّه َ‬
‫َأ ْفضَلُ ال صّيَامِ ب ْع َد رَمضَان‪َ :‬ش ْهرُ اللّ هِ الحرّم‪َ ،‬وَأفْضَلُ ال صّلةِ بَعْد ال َفرِيضَة‪ :‬صَلةُ اللّيْ ِل » رواه‬
‫مسلمٌ‪.‬‬

‫‪ -1246‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬بتر ين روزه ب عد از رمضان ماه مرم خدا ا ست و‬
‫بترين ناز بعد از فريضه‪ ،‬ناز شب است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم يَ صُوم‬


‫ب َ‬
‫‪ -1247‬وعَ نْ عائشةَ َرضِ يَ اللّه عَ ْنهَا‪ ،‬قالَت‪ :‬لَ مْ يَكُ ِن الن ّ‬
‫مِنْ َش ْهرٍ أَكَْث َر مِنْ َشعْبَان‪َ ،‬فإِنّه كانَ َيصُوم َشعْبَانَ كلّه‪.‬‬
‫وف رواية‪ :‬كَا َن َيصُومُ َشعْبَانَ إِ ّل َقلِيل‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1247‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫‪700‬‬

‫پيامب صلی ال عليه وسلم در هيچ ماهی بيشتر از شعبان روزه نی گرفت‪ ،‬زيرا او ههء‬
‫شعبان را روزه می داشت‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که‪ :‬شعبان را جز اندکی روزه می گرفت‪.‬‬
‫ش‪ :‬علماء گف ته ا ند‪ :‬علت اين که ه هء شعبان را روزه ن ی دا شت آن بود تا ک سی گمان‬
‫فرضيت روزهء آن را نکند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪،‬‬


‫‪ -1248‬وعن مِيَبةَ البَا ِهلِّيةِ عَنْ َأبِيهَا َأوْ عمّها‪َ ،‬أنّهُ أَتى رَسولَ اللّه َ‬
‫ُثمّ ان َطلَ َق َفأَتَا ُه بع َد سَنَة‪َ ،‬وقَد َتغَيّر تْ حَال ُه َوهَيْئَتُه‪ ،‬فَقَال‪ :‬يا رَ سُو َل اللّ هِ َأمَا ت ْع ِرفُنِي ؟ قَال‪َ « :‬ومَ نْ‬
‫أَنت؟ » قَال‪َ :‬أنَا البَا ِهلِيّ الذي جِئتك عا مَ ا َلوّل‪ .‬قَال‪ « :‬فَمَا َغّيرَك‪ ،‬و َقدْ كُن تَ حَ سَنَ الَيئة؟ »‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪َ « :‬عذّبْ تَ‬
‫قَال‪ :‬ما أَكل تُ طعاما م نذ فَارقْتُ كَ إِلّ بلَيْل‪ .‬فَقَال رَ سُولُ اللّ ِه َ‬
‫صمْ شَهرَ الصّب‪ ،‬ويوما مِ نْ كلّ شَهر » قال‪ِ :‬زدْنـي‪ ،‬فإِنّ ب قوّةً‪ ،‬قَال‪« :‬‬
‫نَف سَك‪ُ » ،‬ثمّ قَال‪ُ « :‬‬
‫صمْ‬
‫لرُ ِم وَاْترُك‪ُ ،‬‬
‫صمْ مِ نَ ا ُ‬
‫صمْ ثلَثةَ أَيّا مٍ » قال‪ِ :‬زدْن‪ .‬قال‪ُ :‬‬
‫صمْ يَوميْ ِن » قال‪ِ :‬زدْن‪ ،‬قال‪ُ « :‬‬
‫ُ‬
‫صمْ مِ نَ الرُ ِم وَاْترُ ُك » وقالَ ِبأَ صَاِب ِعهِ الثّل ثِ َفضَمّهَا‪ ،‬ثُمّ َأرْ َس َلهَا‪ .‬رواه أ بو‬
‫مِ نَ الرُم وَاترُك‪ُ ،‬‬
‫داود‪.‬‬

‫‪ -1248‬از ميبهء باهلی از پدرش يا عمويش روايت شده که‪:‬‬


‫او خد مت ر سول ال صلی ال عل يه و سلم آمده و سپس رف ته و ب عد از يک سال نزدش‬
‫آمد‪ ،‬در حاليکه حال و شکل او تغيي يافته بود‪.‬‬
‫گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم آيا مرا می شناسی؟‬
‫فرمود‪ :‬تو کيستی؟‬
‫گفت‪ :‬من باهلييی هستم که در سال اول خدمتت آمدم‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬پس چه ترا تغيي داد در حاليکه خوش شکل بودی؟‬
‫گفت‪ :‬از زمانی که از شا جدا شدم‪ ،‬جز در شب طعام نوردم‪.‬‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬وجودت را شکنجه و عذاب کردی‪ .‬بعد فرمود‪:‬‬
‫ماه صب را روزه بگي و يک روز از هر ماه را‪.‬‬
‫گفت‪ :‬به من بيفزا‪ ،‬زيرا من قوت دارم‪.‬‬
‫‪701‬‬

‫فرمود‪ :‬دو روز روزه بگي‪.‬‬


‫گفت‪ :‬به من بيفزا‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬سه روز روزه بگي‪.‬‬
‫گفت‪ :‬به من بيفزا‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬از ماههای حرام روزه بگيـ و ترک کـن‪ .‬از ماههای حرام روزه بگيـ و ترک‬
‫کن‪ ،.‬از ماههای حرام روزه بگ ي و ترک کن‪ .‬و به سه انگش تش اشاره کرده ب سته نوده و‬
‫بازشان کرد‪.‬‬
‫ش‪ :‬از مموع احاديث وارده در اين مورد‪ ،‬دريافت می شود که بترين روزه‪ ،‬روزهء داود‬
‫عليه السلم است که يک روز روزه می داشت و يکروز هم افطار می نود‪.‬‬
‫و هم از اين حديث استفاده می شود که شخص نبايد بر خويشت سخت گيد و بايست‬
‫خود را مکلف به انام عملی ک ند که از عهد هء آن برآمده می توا ند که ل يکلف ال نف سا إل‬
‫وسعها‪.‬‬

‫‪ -226‬باب فضيلت روزه و جز آن در دههء اول ذوالجه‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫س رَض َي اللّه عَ ْنهُمَا‪ ،‬قال‪ :‬قا َل رسُو ُل اللّ ِه َ‬
‫‪ -1249‬عن ابنِ عبّا ٍ‬
‫ل فِيها أَ َحبّ إِل اللّ ِه مِ نْ ه ِذ هِ الَيّا ِم » يعن‪ :‬أَيا مَ العشر‪ ،‬قالوا‪ :‬يا رسول‬
‫ما مِ نْ أَيا مٍ العَ َملُ ال صّا ُ‬
‫سهِ‪َ ،‬ومَالِ هِ َفلَم‬
‫اللّ هِ وَل الهادُ ف سبِيلِ اللّه؟ قال‪ « :‬ول الها ُد ف سبِي ِل اللّه‪ ،‬إِ ّل رَ ُجلٌ خَر جَ ِبَنفْ ِ‬
‫يَرجِ ْع منْ ذلك بِشَي ٍء » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1249‬ابن عباس رضی ال عنهما روايت می کند که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ه يچ روزی ني ست که در آن ع مل صال نزد‬
‫خداوند تعالی مبوبتر از اين روزها باشد‪ ،‬يعنی روزهای دهه‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم و حتی جهاد فی سبيل ال؟‬
‫فرمود‪ :‬و حتی جهاد فی سبيل ال‪ ،‬مگر مردی که جان و مالش را بيون کرده و هيچ‬
‫چيزی از آن را باز نگرداند (به سنگر شتافته و شهيد شود)‪.‬‬
‫‪702‬‬

‫‪ -227‬باب در فضيلت روزهء عرفه و عاشوراء و تاسوعاء (‪ 9‬و ‪ 10‬مرم)‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ :‬عَ نْ‬


‫‪ -1250‬ع نْ أَب قتَادةَ رضِي اللّه َعنْه‪ ،‬قال‪ :‬سئِل رسولُ اللّ ِه َ‬
‫ص ْومِ ي ْومِ َع َرفَة؟ قال‪ « :‬يك ّفرُ السَّنةَ الَاضِيةَ وَالبَاقَِيةَ » رواه مسلم‪.‬‬
‫َ‬

‫‪ -1250‬از ابو قتاده رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم در مورد روزهء روز عرفه پرسيده شد‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬گناه سال گذشته و سال حاضر را مو می کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم صَامَ ي ْومَ‬


‫‪ -1251‬وع ْن اب ِن عباسٍ رض َي اللّه عنهما‪ ،‬أَنّ رَسول ال ّلهِ َ‬
‫عاشوراءَ ‪ ،‬وَأ َمرَ ِبصِيَامِه‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1251‬ابن عباس رضی ال عنهما روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم روز عاشوراء را روزه گرفته و به گرفت روزهء آن امر‬
‫نود‪.‬‬
‫ش‪ :‬در بي نش شي عه روز هء روز د هم مرم (عاشوراء) ناپ سند ا ست‪ ،‬زيرا يز يد پس از به‬
‫شهادت رساندن سرور آزادگان حسي بن علی رضی ال عنهما به عنوان ميمنت اين روز را روزه‬
‫گرفت‪( .‬مترجم)‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ُسئِلَ عَ نْ‬


‫‪ -1252‬وع ْن أَب قَتَادةَ رض يَ اللّه عَنْه‪ ،‬أَنّ رسولَ اللّ ِه َ‬
‫سلِم‪.‬‬
‫ضَيةَ » رواه مُ ْ‬
‫صِيَامِ َي ْومِ عاشُوراءِ ‪َ ،‬فقَال‪ « :‬يُ َك ّفرُ السَّنةَ الَا ِ‬

‫‪ -1252‬از ابو قتاده رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم از روزهء روز عاشورا پرسيده شد و فرمود‪ :‬گناه سال‬
‫گذشته را مو می کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -1253‬وعَ ِن اب نِ َعبّا سٍ َرضِ َي اللّه ع ْنهُمَا‪ ،‬قَال‪ :‬قا َل ر سُول اللّ ِه َ‬
‫سلِم‪.‬‬
‫« لَئِنْ َبقِيتُ إِل قَابِلٍ لصُومَنّ التّاسِ َع » روا ُه مُ ْ‬
‫‪703‬‬

‫‪ -1253‬ابن عباس رضی ال عنهما روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اگر تا سال آينده باقی ماندم حتما روز تاسوعا‬
‫(نم مرم) را روزه خواهم گرفت‪.‬‬

‫‪ -228‬باب در مستحب بودن شش روز‪ ،‬روزه گرفت از ماه شوال‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬مَ نْ‬


‫‪ -1254‬عَ ْن أَب أَيو بِ رضِ يَ اللّه عَنْه‪ ،‬أَنّ رسول اللّ ِه َ‬
‫سلِم‪.‬‬
‫صَا َم َرمَضانَ ُثمّ أََتَبعَهُ سِتّا مِنْ َشوّالٍ كا َن كصِيَامِ ال ّد ْه ِر » روا ُه مُ ْ‬

‫‪ -1254‬از ابو ايوب رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسی که رمضان را روزه گرفته و به تعقيب آن‬
‫شش روز از شوال را به آن پيوست کند‪ ،‬مانند آن است که هيشه روزه داشت است‪.‬‬

‫‪ -229‬باب در مستحب بودن روزهء دوشنبه و پنجشنبه‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ُسئِلَ عَ نْ‬


‫‪ -1255‬عن أَ ب قَتَادَ َة رَضِ َي اللّه عنْه‪ ،‬أَنّ ر سولَ اللّ هِ َ‬
‫ص ْومِ َي ْومِ الثْنَيْ ِن فقال‪ « :‬ذلكَ َي ْو ٌم وُِل ْدتُ فِيه‪ ،‬وََي ْومٌ ُبعِثْت‪َ ،‬أ ْو أُنزِلَ عل ّي فِيهِ » رواه مسلم‪.‬‬
‫َ‬

‫‪ -1255‬از ابو قتاده رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫از ر سول ال صلی ال عليه وسلم در بارهء روز هء روز دوشنبه پر سيدند و فرمود‪ :‬آن‬
‫روزيست که در آن تولد شدم و روزيست که مبعوث شدم يا روزيست که در آن بر من قرآن‬
‫نازل کرده شد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪« :‬‬


‫‪ -1256‬وعَ نْ أَب هُرْيرَ َة َرضِ يَ اللّه عنه‪ ،‬عَ ْن رسولِ اللّ هِ َ‬
‫ُت ْعرَضُ الَعْمَالُ يوْمَ الثَنيْن والَميس‪َ ،‬فأُ ِحبّ أَنْ ُي ْعرَضَ عَملي َوأَنَا صَائمٌ » رَوا ُه الِت ْر ِمذِيّ وقال‪:‬‬
‫صوْم‪.‬‬
‫ي ذِكرِ ال ّ‬
‫حديثٌ حَسَن‪ ،‬وروا ُه مُسلمٌ بغ ِ‬

‫‪ -1256‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪704‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اعمال به روز دوشنبه و پنجشنبه پيش کرده می‬
‫شود و دوست می دارم که عملم پيش کرده شود‪ ،‬در حاليکه من روزه دارم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬


‫‪ -1257‬وَعَ نْ عائش َة رَضِ يَ اللّه عَنْهَا‪ ،‬قَالَت‪ :‬كا َن ر سولُ اللّ هِ َ‬
‫ي وقال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬
‫ص ْومَ الْثنَيْ ِن وَالَمِيس‪ .‬رواه الترمذ ّ‬
‫حرّى َ‬
‫يَتَ َ‬

‫‪ -1257‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم روزهء دوشنبه و پنجشنبه روا در می يافت‪.‬‬

‫‪ -230‬باب استحباب روزه گرفت سه روز از هر ماه‬

‫والفضل صومُها ف اليام البيض وهي الثالثَ عشر والرابعَ عشر والامسَ عشر‪ ،‬وقِيل‪:‬‬
‫الثان عشر‪ ،‬والثاِلثَ عشر‪ ،‬والرابعَ عشر‪ ،‬والصحيح الشهور ُهوَ الول‪.‬‬

‫بتر ين روز هء آن در روزهای ب يض ا ست که آن عبارت از ‪ 14 ،13‬و ‪ 15‬ا ست‪ .‬و‬


‫گفته شده که ‪ 13 ،12‬و ‪ 14‬و مشهور اول است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪،‬‬


‫‪ -1258‬و عن أَ ب هُرير َة رضِ َي اللّه عَنْه‪ ،‬قال‪َ :‬أوْ صَان خلِيلي َ‬
‫بثَلث‪ :‬صيَامِ ثَلَثةَ َأيّامٍ مِن كلّ شَهر‪َ ،‬ورَكعَتَي الضُحى ‪ ،‬وأَن أُوتِر قَبْ َل أَنْ أَنام‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1258‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫خليلم مرا به سه چ يز و صيت نود‪ ،‬روز هء سه روز از هر ماه و دو رک عت ض حی و‬
‫اينکه پيش از خواب وتر بوان‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -1259‬وعَ نْ أَ ب ال َد ْردَاءِ َرضِ يَ اللّه ع نه‪ ،‬قال‪َ :‬أوْ صَانِي َحبِ يب َ‬
‫بِثلث لَ ْن َأدَعهُنّ ما عِشْت‪ :‬ب صِيامِ ثَلثَة َأيّا مٍ مِن كُلّ َشهْر‪ ،‬وَ صَلةِ الضحَى ‪ ،‬وَِبأَ نْ ل َأنَام حَت‬
‫أُوتِر‪ .‬رواهُ مسلم‪.‬‬

‫‪ -1259‬از ابو الدرادء رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫‪705‬‬

‫حبيبم مرا به سه چيز وصيت کرد که تا زنده باشم‪ ،‬آن را ترک نی کنم‪ :‬به روزهء سه‬
‫روز از هر ماه و ناز ضحی (چاشت) و به اينکه خواب نشوم تا اينکه وتر را بوان‪.‬‬

‫‪ -1260‬وَعَ نْ عبدِ اللّ هِ ب نِ عَ ْمرِو ب ِن العا صِ َر ضي اللّه عنهُ ما‪ ،‬قالَ‪ :‬قا َل ر سولُ اللّ هِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬ص ْومُ ثلَثةِ أَيّا ٍم منْ كلّ شَهرٍ ص ْو ُم الد ْهرِ ُك ّل ُه »‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫َ‬

‫‪ -1260‬از عبد ال بن عمرو بن عاص رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬روز هء سه روز از هرماه هان ند روز هء دائ می‬
‫است‪.‬‬

‫صلّى‬
‫‪ -1261‬وع ْن مُعاذ َة ال َع َدوِّيةِ أَنّها َسأََلتْ عائشةَ رض َي اللّه عَ ْنهَا‪ :‬أَكا َن رَ سُولُ اللّ هِ َ‬
‫الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ي صومُ مِن كُلّ شَهرٍ ثلثةَ أَيّام؟ قَالَت‪ :‬نَعَم‪َ .‬ف ُقلْت‪ :‬م نْ أَيّ الشّهْر كَا نَ يَ صُوم؟‬
‫ش ْهرِ َيصُوم‪ .‬رواهُ مسلم‪.‬‬
‫قَالَت‪َ :‬لمْ يَكُن يُبَال مِنْ أَيّ ال ّ‬

‫‪ -1261‬از معاذه عدويه رضی ال عنها روايت شده که‪:‬‬


‫وی از عائشه رضی ال عنها سئوال نود که آيا رسول ال صلی ال عليه وسلم از هر‬
‫ماه سه روز را روزه می گرفت؟‬
‫گفت‪ :‬بلی‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬از کدام قسمت ماه روزه می گرفت؟‬
‫گفت‪ :‬باکی نداشت که از کدام قسمت ماه روزه می گيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬إِذا‬


‫‪ -1262‬وع ْن أَب َذرّ َرضِ َي اللّه عنه‪ ،‬قَال‪ :‬قا َل رسولُ اللّ ِه َ‬
‫شرَ َة » رواه الترمِذيّ وقال‪:‬‬
‫شرَة‪ ،‬وخَمْسَ عَ ْ‬
‫شرَة‪َ ،‬وَأرْبعَ عَ ْ‬
‫صمْ ثَلثَ عَ ْ‬
‫ش ْهرِ ثَلثا‪ ،‬فَ ُ‬
‫ت مِنَ ال ّ‬
‫صُ ْم َ‬
‫حديثٌ حسن‪.‬‬

‫‪ -1262‬از ابو ذر رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬وق تی از ماه سه روز را روزه می گي يد‪ ،‬پس‬
‫سيزدهم و چهاردهم و پانزدهم را روزه بگييد‪.‬‬
‫‪706‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -1263‬وع ْن قتادَ َة بن مِلحَا نَ َرضِ يَ اللّه عَنْه‪ ،‬قال‪ :‬كا َن رَ سولُ اللّ هِ َ‬
‫شرَة‪ .‬روا ُه أَبُو داود‪.‬‬
‫شرَة‪ ،‬وَ َخ ْمسَ عَ ْ‬
‫شرَة‪ ،‬وَأرْبَعَ عَ ْ‬
‫و َسلّم ي ْأمُرُنَا ِبصِيَامِ َأيّامِ البيض‪ :‬ثَلثَ ع ْ‬

‫‪ -1263‬از قتاده بن ملحان رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم ما را امر می نود که روزهای بيض‪ 14 ،13 :‬و ‪ 15‬را‬
‫روزه گيي‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -1264‬وع ْن اب ِن عبّا سٍ َرضِ َي اللّه عَ ْنهُمَا‪ ،‬قال‪ :‬كا َن رسولُ اللّ ِه َ‬
‫ضرٍ وَل َسفَر‪ .‬رواهُ النسَائي بإِسنادٍ حَسن‪.‬‬
‫ل ُيفْ ِطرُ أَيّامَ البِيضِ ف َح َ‬

‫‪ -1264‬ابن عباس رضی ال عنهما روايت می کند که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم روزهای بيض را در حضر و سفر افطار نی نود‪.‬‬

‫‪ -231‬باب فضيلت آنکه روزه داری را روزه اش را به آن بگشايد و فضيلت روزه‬


‫داری که در کنارش طعام خورده شود‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪« :‬‬


‫لهَنّ رَض يَ اللّه عَنْ هُ عَن النّبِيّ َ‬
‫‪ -1265‬ع ْن زَيدِ ب نِ خال ٍد ا ُ‬
‫ص مِ نْ أجْر ال صّائمِ شيءٍ » ‪ .‬رواه الترمذي‬
‫مَ ْن فَ ّطرَ صَائما‪ ،‬كا نَ لَ هُ مِثْ ُل أَ ْجرِ هِ غَ ْيرَ أَنّ هُ ل يَ ْنقُ ُ‬
‫وقال‪ :‬حديثٌ حس ٌن صحيح‪.‬‬

‫‪ -1265‬از زيد بن خالد جهنی رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ک سی که روز هء روزه داری را بگشا يد‪ ،‬برای او‬
‫مثل اجر اوست‪ ،‬بدون اينکه از مزد روزه دار چيزی کم شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم دخَلَ‬


‫ب َ‬
‫‪ -1266‬وعَ ْن ُأمّ عمَارَةَ ا َلنْصارِّيةِ َرضِ َي اللّه عَنْها‪ ،‬أَنّ الن ّ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬
‫َعلَيْها‪ ،‬فقدّمَ تْ ِإلَيْ هِ َطعَاما‪ ،‬فَقال‪ُ « :‬كلِي » فَقالَت‪ :‬إِنّي صائمة‪ ،‬فقا َل رسولُ اللّ ِه َ‬
‫و َسلّم‪ « :‬إِنّ الصّائمَ تُصلّي َعلَيْهِ الَلئِ َكةُ إِذا ُأكِلَ عِ ْندَهُ حتّى َي ْفرَغُوا » َورُبّما قال‪ « :‬حَتّى يَشَْبعُوا‬
‫ي وقال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬
‫» روا ُه الترمذ ّ‬

‫‪ -1266‬از ام عماره انصاريه رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪707‬‬

‫پيامب صلی ال عليه وسلم بر وی داخل شد و او برای شان طعامی تقدي نود‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬بور!‬
‫گفت‪ :‬روزه دارم‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬که ملئکه بر روزه دار درود می فرستد هرگاه‬
‫در نزدش خورده شود تا اينکه فارغ گردد‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْهِ و َسلّم جَاءَ إِل َس ْعدِ بْنِ ُعبَادَةَ‬


‫س رَض َي اللّه عنه‪ ،‬أَنّ النبّ َ‬
‫‪ -1267‬وعَنْ أَن ٍ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪َ « :‬أفْ َطرَ عِندكُ مْ‬
‫ب َ‬
‫رَ ضي اللّه ع نه‪ ،‬فَجَاءَ بِخُ ْب ٍز َوزَيْت‪َ ،‬فأَكَل‪ ،‬ثُمّ قالَ ال ن ّ‬
‫ص ّلتْ َعلَيْ ُك ُم الَلئِ َكةُ » ‪ .‬رواهُ أبو داود بإِسنادٍ صحيح‪.‬‬
‫الصّائمون‪ ،‬وأَ َكلَ َطعَامَ ُكمْ الَْبرَا ُر وَ َ‬

‫‪ -1267‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم نزد سعد بن عباده ر ضی ال ع نه آ مد و او نان و رو غن‬
‫آورد‪ .‬آنضرت صلی ال عليه وسلم از آن خورده و فرمود‪َ :‬أفْ َطرَ عِندكُ مْ ال صّائمونَ‪...‬در نزد‬
‫شا روزه داران افطار نوده و نيکوکاران طعام شا را خوردند و فرشته بر شا درود فرستادند‪.‬‬
‫‪708‬‬

‫كتاب اعتكاف‬
‫‪ -232‬باب فضيلت اعتكاف‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬


‫‪ -1268‬ع ِن اب نِ عُ َمرَ رَضِي اللّه َع ْنهُ ما‪ ،‬قال‪ :‬كا َن ر سولُ اللّ هِ َ‬
‫شرَ ا َلوَا ِخرَ مِ ْن َرمَضَان‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫يَعتَ ِكفُ العَ ْ‬

‫‪ -1268‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم در دههء آخر رمضان اعتکاف می نود‪.‬‬

‫شرَ‬
‫ف العَ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم كانَ َيعْتَكِ ُ‬
‫ب َ‬
‫‪ -1269‬وعنْ عائشةَ َرضِيَ اللّه عنْها‪ ،‬أَنّ النّ ّ‬
‫ا َلوَا ِخرَ مِ ْن َرمَضان‪ ،‬حَتّى َت َوفّاهُ اللّه تعال ‪ُ ،‬ث ّم اعْتَ َكفَ أَزوا ُج ُه مِنْ ب ْعدِه‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1269‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم در دههء اخي رمضان اعتکاف می نود‪ ،‬تا اينکه وفات يافت‬
‫و سپس هسرانش بعد از وی اعتکاف کردند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َيعْتَكِ فُ‬


‫ب َ‬
‫‪ -1270‬وعَ ْن أب هُريرة‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬كا َن الن ّ‬
‫ض فِيهِ اعَْت َكفَ عِشرِي َن َيوْما‪ .‬رواه البخاريّ‪.‬‬
‫ف كُ ّل َر َمضَانَ عَشَر َة أيّام‪َ ،‬فلَمًا كَا َن العَامُ اّلذِي قُبً َ‬

‫‪ -1270‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم در هر رمضان ده روز اعتکاف می نود و در سالی که در‬
‫آن وفات يافت‪ ،‬بيست روز اعتکاف نود‪.‬‬
‫‪709‬‬

‫كتاب حج‬
‫‪ -233‬باب وجوب حج و فضيلت آن‬

‫علَى‬
‫ت مّقَا مُ ِإ ْبرَاهِي مَ َومَن دَخَلَ هُ كَا نَ آمِناً َولِّ َ‬
‫قال ال تعالی‪{ :‬فِي هِ آيَا تٌ َبيّننَا ٌ‬
‫غ ِنيّ عَ نِ الْعَا َلمِي نَ} آل‬
‫سبِيلً َومَن َك َفرَ َفإِنّ ال َ‬ ‫ستَطَاعَ ِإَليْ هِ َ‬‫حجّ ا ْلبَيْ تِ مَ نِ ا ْ‬
‫النّا سِ ِ‬
‫عمران‪٩٧ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و حق خداست بر مردم حج خانهء کعبه هر که توانائی بسوی آن‬
‫را دارد و از جهت اسباب راه‪ ،‬و هر که کافر شود‪ ،‬پس خداوند بی نياز است از عاليان‪ .‬آل‬
‫عمران‪97 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ ،‬قَال‪:‬‬


‫‪ -1271‬وَعَ نِ ابن عُمر‪ ،‬رضي اللّه َع ْنهُمَا‪ ،‬أنّ رَ سُولَ اللّ هِ َ‬
‫بُنِ يَ ال سْلمُ َعلَى خَمْس‪ :‬شَهادَ ِة أَ نْ ل إله إل اللّه وأَنّ مُحَمّدا ر سولُ اللّه‪ ،‬وإقَا مِ ال صّلةِ وإِيتَاءِ‬
‫ص ْومِ َر َمضَانَ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ج البيْت‪ ،‬و َ‬
‫الزّكَاةِ‪ ،‬وحَ ّ‬

‫‪ -1271‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اسلم بر پنج بنا استوار است‪ ،‬گواهی دادن به‬
‫اينکه معبود بر حقی جز ال نيست و اينکه ممد صلی ال عليه وسلم رسول و فرستادهء خدا‬
‫است و برپا داشت ناز و دادن رکات و حج خانه و روزهء رمضان‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪،‬‬


‫‪ -1272‬وع ْن أب ُهرَيْرة‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬خَ َطبَنَا رسو ُل اللّه َ‬
‫فَقَال‪« :‬يَا أَيّهَا النّا سُ إنّ اللّه قَ ْد فَر ضَ َعلَيْكُ مُ الَجّ فحُجّوا » فقَالَ رجُل‪ :‬أَكُلّ عَا مٍ يا ر سولَ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪َ « :‬ل ْو ُقلْ تُ َنعَ مْ لَوجَبت‬
‫اللّه؟ فَ سَكت‪ ،‬حَتّى قَالَها ثَلثا‪َ .‬فقَال رَ سُولُ اللّه َ‬
‫وَلَا ا سـتَ َطعُْت ْم » ثُمّ قال‪َ « :‬ذرُو ن ما تركْتُكُم‪ ،‬فَإنّمَا َهلَ كَ م ْن كا َن قَ ْبلَكُ مْ بكَ ْثرَ ِة ُسؤَالِم‪،‬‬
‫وَاخْتِل ِفهِم عَلى أَْنبِيائِهم‪ ،‬فإذا َأ َمرْتُكُ مْ بِشَيءٍ َفأْتوا مِنْ ُه مَا است َطعْتُم‪ ،‬وَإذا َنهَيتُكُم عَن شَيءٍ فَدعُو هُ‬
‫» ‪ .‬روا ُه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1272‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫‪710‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم برای ما خطبه خوانده و فرمود‪ :‬ای مردم! هانا خداوند‬
‫حج را بر شا فرض گردانيده‪ ،‬پس حج کنيد‪ .‬مردی گفت‪ :‬آيا هر سال يا رسول ال صلی ال‬
‫عليه وسلم؟‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم سکوت فرمود‪ ،‬تا اينکه سه بار اين سخن را گفت‪ .‬پس‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اگر بلی می گفتم واجب می شد و آن را انام داده نی‬
‫توانستيد‪ .‬بعد فرمود‪ :‬مرا در بارهء آنچه از شا ترک نودم ترک کنيد و بگذاريد‪ ،‬زيرا کسانی‬
‫که پيش از شا بودند بواسطهء سئوال زياد و اختلف شان بر پيامبان شان هلک شدند‪ .‬پس‬
‫هرگاه شا را به چيزی امر کردم آنچه را که از آن نتوانيد انام دهيد و چون شا را از کاری‬
‫منع کردم‪ ،‬آن را ترک کنيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ :‬أَيّ العَمَلِ أَفضَل؟ قال‪ « :‬إيا نٌ‬
‫‪ -1273‬وَعنْ هُ قال‪ :‬سُِئلَ ال نب َ‬
‫ج مَبُو ٌر »‬
‫لهَادُ ف سَبِيلِ اللّ ِه » قيل‪ :‬ثّ ماذَا؟ قَال‪ « :‬حَ ٌ‬
‫بِاللّ هِ ورَ سُوِلهِ» قيل‪ُ :‬ثمّ ماذَا؟ قال‪ « :‬ا ِ‬
‫متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1273‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫از پيامب صلی ال عليه وسلم پرسيده شد‪ :‬کدام عمل بتر است؟‬
‫فرمود‪ :‬ايان به خدا و رسولش‪.‬‬
‫گفته شد‪ :‬باز کدام؟‬
‫فرمود‪ :‬جهاد فی سبيل ال‪.‬‬
‫گفته شد‪ :‬باز کدام؟‬
‫فرمود‪ :‬حج مقبول‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يَقول‪ « :‬م نْ حجّ َفلَم‬


‫ت ر سُولَ اللّ ِه َ‬
‫‪ -1274‬وَعَنْ هُ قال‪ :‬سَ ِم ْع ُ‬
‫ي ْرفُث‪ ،‬وَلَم يفْسُق‪ ،‬رجَع كَيَومِ ولَدْتهُ ُأ ّمهُ » ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1274‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫‪711‬‬

‫از ر سول ال صلی ال عليه و سلم شنيدم که می فرمود‪ :‬کسی که حج کند و ف حش‬
‫گوئی نکرده و فسق ننمايد‪ ،‬مانند روزی که مادرش او را زائيده بود (بی گناه) باز می گردد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ ،‬قال‪ « :‬العُ ْمرَة إل العُ ْمرِة َكفّار ٌة لا‬
‫‪ -1275‬وعَنْ هُ أَنّ رسو َل اللّ ِه َ‬
‫ج الَبُورُ لَيس لهُ جزَاءٌ إ ّل الَّنةَ » ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫بيْنهُما‪ ،‬وال ّ‬

‫‪ -1275‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬عمره تا عمره م و کننده است برای آنچه که‬
‫در ميان آنا است (از گناه) و حج مقبول مکافاتی جز بشت ندارد‪.‬‬

‫لهَادَ أَفضَلَ‬
‫‪ -1276‬وَعَ نْ عَائِشَة‪ ،‬ر ضي ال عَنْهَا‪ ،‬قَالَت‪ُ :‬قلْ تُ يا رَ سُو َل اللّه‪ ،‬نَرى ا ِ‬
‫لهَاد‪َ :‬حجّ مبُو ٌر » روا ُه البخاري‪.‬‬
‫العمل‪ ،‬أفَل نُجاهِد؟ فَقَال‪ « :‬لكِ ْن أَفضَ ُل ا ِ‬

‫‪ -1276‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫گف تم‪ :‬يا ر سول ال صلی ال عل يه و سلم ما جهاد را بتر ين اعمال می بين يم‪ ،‬پس آ يا‬
‫جهاد نکنيم؟‬
‫فرمود‪ :‬ليکن بترين جهاد‪ ،‬حج مقبول است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬قَال‪ « :‬ما مِنْ َي ْومٍ أَكَث َر مِنْ أنْ يعْتِقَ‬
‫‪ -1277‬وَعَ ْنهَا أ ّن رَسُولَ ال ّلهِ َ‬
‫اللّه فِيهِ عبْدا مِنَ النّا ِر مِنْ َي ْومِ َع َر َفةَ » ‪ .‬رواهُ مسلم‪.‬‬

‫‪ -1277‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچ روزی نيست که در آن خداوند بنده ای را‬
‫از جهنم آزاد کند‪ ،‬بيش از روز عرفه‪.‬‬
‫ش‪ :‬يعنی در روز عرفه بيش از ساير روزها بندگان را از جهنم آزاد می کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم قال‪ « :‬عُمرَةٌ‬


‫‪ -1278‬وع ِن اب ِن عباس‪ ،‬رضي اللّه عنهُما‪ ،‬أنّ النب َ‬
‫ج ًة مَعِي » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ف رمَضَانَ تَعدِلُ عَ ْمرَةً َأوْ حَ ّ‬

‫‪ -1278‬ابن عباس رضی ال عنهما روايت می کند که‪:‬‬


‫‪712‬‬

‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬عمره در رمضان با حج برابر است‪ ،‬يا با حجی که‬
‫هراه من گزارده شود‪ ،‬برابری می کند‪.‬‬

‫‪ -1279‬وَعَنْهُـ أنّ امرَأَ ًة قالَت‪ :‬يـا رَسـُو َل اللّه‪ ،‬إنّ فَريضَةَ اللّهِـ على ِعبَادِهِـ فـ الجـ‪،‬‬
‫َأ ْدرَكتْ أب شَيخا كَبِيا‪ ،‬ل يَثُبتُ عَلى الرّا ِح َلةِ َأ َفأْحُجّ عَنه؟ قال‪ « :‬نعم » ‪ .‬متفقٌ عليهِ‪.‬‬

‫‪ -1279‬ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫زنی گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم فريضهء خدا بر بندگانش در حج‪ ،‬پدرم‬
‫را در حالی دريافته که پي مرد کلن سالی است و خود را نی تواند بر پشت ستور نگهدار‪،‬‬
‫آيا از جايش حج کنم؟‬
‫فرمود‪ :‬بلی‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪َ ،‬فقَال‪:‬‬


‫‪ -1280‬وعن لقًيطِ ب ِن عامر‪ ،‬رضي اللّه عنه‪َ ،‬أنّهُ أَتى النب َ‬
‫إنّ أب شَيخٌ كَبيٌ ل يستَطِيعٌ الج‪ ،‬وَل العُمرَة‪ ،‬وَل ال َظعَن‪ ،‬قال‪ « :‬حُجّ عَ ْن أَبِيكَ واعْت ِمرْ»‪ .‬رواهُ‬
‫أَبو داود‪ ،‬والترمذيّ وقال‪ :‬حديثٌ حسنٌ صحيح‪.‬‬

‫‪ -1280‬از لقيط بن عامر رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫او خدمت پيامب صلی ال عليه وسلم آمده و گفت‪ :‬پدرم مردم کلن سالی است که‬
‫توان حج و عمره و سفر را ندارد‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬به جای پدرت حج کن و عمره نا‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -1281‬وعَ نِ السائبِ ب نِ يزيد‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬حُجّ ب مَ عَ رسولِ اللّ هِ َ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬ف حَجةِ الوَداع‪ ،‬وَأنَا ابنُ سَبعِ سِنِي‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1281‬از سائب بن يزيد رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫در ح جة الوداع هراه ر سول ال صلی ال عل يه و سلم مرا به حج برد ند‪ ،‬در حالي که‬
‫پسری هفت ساله بودم‪.‬‬
‫‪713‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪َ ،‬لقِ َي رَكْبا‬


‫‪ -1282‬وَع نِ اب ِن عبّاس‪ ،‬رضي اللّه عَ ْنهُمَا‪ ،‬أَنّ النب َ‬
‫بِال ّروْحَاءِ ‪َ ،‬فقَال‪ « :‬م نِ ال َقوْم؟ » قَالُوا‪ :‬السلِمُون‪ .‬قَالُوا‪ :‬م نْ أَنت؟ قَال‪ « :‬رسو ُل اللّ ِه » َف َرفَعَ تِ‬
‫ت ألَذا حج؟ قَال‪َ « :‬ن َعمْ ولكِ أَج ٌر » روا ُه مُسلم‪.‬‬
‫ا ْمرَأَ ٌة صَبِيا َفقَال ْ‬

‫‪ -1282‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم گروهی را در روحاء ملقات نوده و فرمود‪ :‬از کدام مردم‬
‫هستند؟‬
‫گفتند‪ :‬مسلمي‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬تو کيستی؟‬
‫فرمود‪ :‬من ر سول ال صلی ال عليه وسلم می با شم‪ .‬سپس زنی بچ هء را بال نوده و‬
‫گفت‪ :‬آيا برای اين حج لزم است؟‬
‫فرمود‪ :‬بلی و برای تو مزد است‪.‬‬
‫ش‪ :‬گفت‪ :‬آيا برای اين پسرک حج است؟‬
‫فرمود‪ :‬آری و ترا اجر است‪.‬‬
‫اجسر دور سساخت کودک از آنچسه بر مرم حرام اسست‪ ،‬يسا بسه سسبب احرام زن از جای‬
‫کودکش هرگاه پدر بدان وصيت کرده باشد و وصی برای او اجازه داده باشد‪.‬‬
‫زيرا بدون وصيت و اذن ولی يا وصی احرام زن از جای آن کودک جواز ندارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم حَجّ على‬


‫‪ -1283‬وَعَ ْن أ نس‪ ،‬ر ضي اللّه ع نه‪ ،‬أنّ ر سول اللّ هِ َ‬
‫رَحْل‪ ،‬وَكَانتْ زامِلتَه‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1283‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم بر شتری حج نود و اين شتر بارکش امتعه اش هم بود‪.‬‬

‫ظ َومِجَنّ ة‪ ،‬وَذو الجَازِ‬


‫‪ -1284‬وَعَ ِن اب ِن عبّاس‪ ،‬ر ضي اللّه عَ ْنهُمَا‪ ،‬قَال‪ :‬كَانَت عُكا ُ‬
‫أَ سْواقا ف الَا ِهلِيّة‪ ،‬فََتأَثّمُوا أن َيتّجرُوا ف الوَا سِم‪ ،‬فََنزَلت‪ { :‬لَيْ سَ َع َليْكُ مْ ُجنَا حٌ أن َتبَْتغُوا فَضلً‬
‫مِن رَبّكُم } [البقرة‪] 198 :‬ف َموَاسِم الَج‪ .‬رواهُ البخاريّ‪.‬‬
‫‪714‬‬

‫‪ -1284‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که گفت‪:‬‬


‫عکاظ و منه و ذوالجاز‪ ،‬بازارهائی بودند در جاهليت‪ ،‬و ترسيدند که اگر در موسهای‬
‫حج تارت کنند گنهکار شوند‪ ،‬پس نازل شد‪ :‬گناهی نيست بر شا که در هنگام حج کسب‬
‫معاش نوده و از فضل خداوند روزی طلبيد‪.‬‬
‫‪715‬‬

‫كتاب جهاد‬

‫‪ -234‬باب فضيلت جهاد‬

‫شرِكِي نَ كَآ ّفةً َكمَا يُقَاتِلُونَكُ مْ كَآ ّفةً وَاعْ َلمُواْ أَنّ الّ‬
‫قال ال تعالی‪ { :‬وَقَاتِلُواْ ا ْل ُم ْ‬
‫مَعَ ا ْلمُتّقِينَ} التوبة‪٣٦ :‬‬
‫شيْئ ًا وَ ُهوَ‬
‫و قال تعالی‪ُ { :‬كتِ بَ عَ َليْكُ مُ الْ ِقتَالُ وَ ُهوَ ُكرْ هٌ لّ ُك مْ وَعَ سَى أَن تَ ْكرَهُو ْا َ‬
‫ل نيَ ْعلَمُن َوأَنتُمْن لَ تَ ْعَلمُوننَ} البقرة‪:‬‬
‫شرّ لّكُمْن وَا ّ‬ ‫شيْئ ًا وَ ُهوَ َ‬ ‫حبّواْ َ‬ ‫خ ْيرٌ لّكُمْن وَعَسنَى أَن تُ ِ‬
‫َ‬
‫‪٢١٦‬‬
‫سبِيلِ الّ}‬
‫و قال تعالی‪{ :‬انْ ِفرُواْ خِفَافاً َوثِقَا ًل وَجَاهِدُو ْا بِ َأ ْموَالِ ُكمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي َ‬
‫التوبة‪٤١ :‬‬
‫جنّ َة‬
‫سهُ ْم وََأ ْموَا َلهُم بَِأنّ َل ُه مُ ال َ‬
‫ش َترَى مِ نَ ا ْل ُم ْؤمِنِي نَ أَنفُ َ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬إِنّ الّ ا ْ‬
‫حقّا فِني ال ّت ْورَاةِ وَالِنجِيلِ‬ ‫يُقَاتِلُوننَن فِني سنَنبِيلِ الّ نن َفيَ ْقتُلُوننَن َويُقْتَلُونننَ وَعْداً عَ َليْه نِ َ‬
‫شرُواْ ِببَيْ ِعكُمُن الّذِي بَايَعْتُم بِهِن وَ َذلِكَن ُهوَ‬ ‫ل نفَاسْن َتبْ ِ‬ ‫وَالْ ُقرْآنِن َومَنْن َأوْفَى بِ َعهْدِهِن مِنَن ا ّ‬
‫الْ َف ْوزُ الْعَظِيمُ} التوبة‪١١١ :‬‬
‫ض َررِ‬‫غ ْيرُ ُأوْلِي ال ّ‬ ‫و قال تعالی‪{ :‬لّ يَسننن ْن َتوِي الْقَاعِدُونننننَ مِنننننَ ا ْل ُمؤْ ِمنِينننننَ َ‬
‫ضلَ الّ ننا ْلمُجَاهِدِين َن بِ َأ ْموَا ِلهِم نْ‬ ‫وَا ْلمُجَاهِدُون نَ فِني س نَبِيلِ الّ نبِ َأ ْموَا ِلهِم نْ َوأَنفُس ِنهِمْ َف ّ‬
‫علَى‬ ‫ل نا ْلمُجَا ِهدِينَن َ‬ ‫ضلَ ا ّ‬ ‫ل نا ْلحُسْننَى وَ َف ّ‬‫ل وَعَدَ ا ّ‬ ‫جةً وَكُنن ّ‬ ‫وَأَنفُسِنهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَن َدرَ َ‬
‫ل نغَفُوراً رّحِيماً}‬ ‫عظِيماً{‪َ }95‬درَجَاتٍن ّمنْهُن َومَغْ ِفرَ ًة َورَحْ َمةً وَكَانَن ا ّ‬ ‫الْقَاعِدِينَن أَجْراً َ‬
‫{‪ }96‬النساء‪٩٦ – ٩٥ :‬‬
‫و قال تعالی‪{ :‬يَا َأيّهَا الّذِينَن َآمَنُوا َهلْ أَ ُدلّكُمْن عَلَى تِجَارَ ٍة تُنجِيكُم مّنْن عَذَابٍن‬
‫َألِيمنٍ{‪ُ }10‬ت ْؤمِنُونَن بِالِّ َورَسنُو ِلهِ َوتُجَاهِدُونَن فِي سَنبِيلِ الِّ بِ َأ ْموَالِكُمْن وَأَنفُسِنكُ ْم ذَِلكُمْن‬
‫حتِهَا‬‫جرِي مِن تَ ْ‬ ‫جنّاتٍن تَ ْ‬ ‫خلْكُمْن َ‬‫خ ْيرٌ لّكُمْن إِن كُنتُمْن تَ ْعَلمُوننَ{‪ }11‬يَغْ ِفرْ لَكُمْن ُذنُوبَكُمْن وَيُدْ ِ‬
‫َ‬
‫حبّونَهَا‬ ‫خرَى تُ ِ‬ ‫جنّاتنِ عَدْنٍن َذلِكنَ الْ َف ْوزُ الْعَظِيمنُ{‪ }12‬وَأُ ْ‬ ‫طيّ َبةً فِي َ‬‫ا َلْ ْنهَارُ َومَس نَا ِكنَ َ‬
‫شرِ ا ْلمُ ْؤ ِمنِينَ} {‪ }13‬الصف‪١٣ – ١٠ :‬‬ ‫صرٌ مّنَ الِّ وَ َف ْتحٌ َقرِيبٌ َو َب ّ‬
‫نَ ْ‬
‫و اليات فی الباب کثية و مشهورة‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و جنگ کنيد با ههء مشرکان چنانکه ايشان می جنگند با ههء‬
‫شا‪ .‬توبه‪36 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬جنگ بر شا واجب آمد و آن دشوار است بر شا و شايد ناخوش داريد‬
‫چيزی را حال آن که وی ش ا را ب تر با شد شا يد که دو ست دار يد چيزی را حال آن که آن‬
‫برای شا بد باشد و خدا می داند و شا نی دانيد‪ .‬بقره‪216 :‬‬
‫‪716‬‬

‫و مـی فرمايـد‪ :‬بيون آييـد سـبکبار و گرانبار‪ ،‬و بـا مال و جان خود در راه خدا جهاد‬
‫کنيد‪ .‬توبه‪41 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬هر آئينه خداوند از مسلمانان جان و مال شان را بعوض آنکه برای شان‬
‫بشت باشد‪ ،‬خريده است که در راه خدا جنگ می کنند می کشند و کشته می شوند‪ ،‬وعده‬
‫ای حقی است‪ ،‬باشيد به معاملهء که کرديد به آن و اين است پيوی بزرگ‪ .‬توبه‪111 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬برابر نيستند نشستگان غي معذور از مسلمانان و جهاد کنندگان در راه‬
‫خدا با مال و جان خو يش و خداو ند فضيلت داده ماهدان با مال و جان را بر نش ستگان در‬
‫مرتبه‪ ،‬و خداوند هر يکی را وعدهء نيک داده و مزد افزون داده خداوند ماهدان بر نشستگان‬
‫مزدی بزرگ مرت به ها يی از جان بش و آمرزش و بشا يش و خداو ند آمرزند هء مهربان ا ست‪.‬‬
‫نساء‪96 – 95 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬ای مسلمانان! آيا شا را به آن معاملهء که شا را برهاند از عذابی درد‬
‫دهنده دللت نکنـم؟ بدا و رسـول او ايان آوريـد و در راه خدا بـه اموال و جان های خود‬
‫جهاد کنيد‪ .‬اين برای شا بتر است اگر می دانيد‪ .‬گناهان شا را بيامرزد و شا را به بوستانايی‬
‫که می رود ز ير آن جوي ها و به ملهای پاکيزه در ب شت های جاودان در آرد و ا ين ا ست‬
‫فيوزی بزرگ‪ .‬و شا را به نعمتی ديگر که دوست می داريد آن را دهد‪ ،‬و آن نعمت نصرت‬
‫از جانب خدا و فتحی قريب الصول است‪ ،‬و مژده ده مسلمانان را‪ .‬صف‪13 – 10 :‬‬
‫و اما احاديث وارده در فضيلت جهاد بيشمار است از جله اين است‪:‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ :‬أَيّ‬


‫‪ -1285‬عَ ْن أب هُريرة‪ ،‬رضي اللّه عنْه‪ ،‬قال‪ :‬سِئ َل رسولُ اللّ ِه َ‬
‫العما ِل أ ْفضَل؟ قال‪ « :‬إيا نٌ باللّ ِه ورَسوِلهِ » قيل‪ُ :‬ثمّ مَاذَا؟ قَال‪ « :‬الها ُد ف سبِي ِل اللّ ِه » قِيل‪:‬‬
‫ج مَُبرُورٌ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ُث ّم ماذا؟ قال‪ « :‬حَ ّ‬
‫‪ - -1285‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫از پيامب صلی ال عليه وسلم پرسيده شد‪ :‬کدام عمل بتر است؟‬
‫فرمود‪ :‬ايان به خدا و رسولش‪.‬‬
‫گفته شد‪ :‬باز کدام؟‬
‫فرمود‪ :‬جهاد فی سبيل ال‪.‬‬
‫‪717‬‬

‫گفته شد‪ :‬باز کدام؟‬


‫فرمود‪ :‬حج مقبول‪.‬‬

‫سعُود‪ ،‬رضي اللّه عَنْه‪ ،‬قَال‪ُ :‬قلْ تُ يا رَ سُول اللّه‪ ،‬أيّ العَمَل أَ َحبّ‬
‫‪ -1286‬وعَ نِ اب ِن مَ ْ‬
‫إل اللّ هِ َتعَال ؟ قال‪ « :‬ال صّلةُ عَلى َوقِْتهَا » ُقلْت‪ُ :‬ثمّ أَي ؟ قَال‪ِ « :‬ب ّر الوَالدَيْ نِ» ُقلْت‪ُ :‬ثمّ أَيّ ؟‬
‫لهَادُ ف سَبي ِل ال ّل ِه » ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫قَالَ « ا ِ‬

‫‪ -1286‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫گف تم‪ :‬يا ر سول ال صلی ال عل يه و سلم کدام ع مل در نزد خدای تعالی مبوب تر‬
‫است؟‬
‫فرمود‪ :‬ادای ناز در وقتش‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬باز کدام؟‬
‫فرمود‪ :‬نيکی به پدر و مادر‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬باز کدام؟‬
‫فرمود‪ :‬جهاد در راه خدا‪.‬‬

‫‪ -1287‬وَع ْن أب ذَر‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قَال‪ُ :‬قلْت‪ :‬يا رَ سُو َل اللّ هِ َأيّ العملِ َأ ْفضَلُ؟ قَال‪:‬‬
‫لهَادُ ف سبِي ِل ِه » ‪ .‬مُتفقٌ عليه‪.‬‬
‫« اليَانُ بِاللّه‪ ،‬وَا ِ‬

‫‪ -1287‬از ابو ذر رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫گفتم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم کدام عمل بتر است؟‬
‫فرمود‪ :‬ايان به خدا و جهاد در راهش‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم قَال‪َ « :‬ل َغ ْدوَةٌ‬


‫‪ -1288‬وعنْ أَنَس‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬أنّ رَسُولَ اللّ ِه َ‬
‫ف سبِي ِل اللّه‪ ،‬أ ْو َروْحَة‪ ،‬خَ ْي ٌر مِن الدّنْيَا َومَا فِيها » ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1288‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪718‬‬

‫ر سول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬ها نا يکبار رفت در اول صبح (برای جهاد) يا‬
‫اول شب از دنيا و آنچه در آن است‪ ،‬بتر می باشد‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫لدْري‪ ،‬رضي اللّه عن هُ قال‪ :‬أَتى رَجُ ٌل ر سُول اللّ ِه َ‬
‫‪ -1289‬وَعَ نْ أب سَعيدٍ ا ُ‬
‫سهِ ومالِ ِه ف سبِيلِ اللّ هِ » قال‪ُ :‬ثمّ‬
‫َعلَيْ ِه و َسلّم‪ ،‬فَقَال‪َ :‬أيّ النّا سِ َأفْضل؟ قَال‪ُ « :‬م ْؤمِ نٌ ُيجَا ِهدُ ِبَنفْ ِ‬
‫ب مِنَ الشّعابِ يعُْبدُ اللّه‪ ،‬وَيدَعُ النّاسَ مِنْ َشرّه‪ .‬متفقٌ عليهِ‪.‬‬
‫مَن؟ قَال‪ُ « :‬م ْؤمِنٌ ف ِشعْ ٍ‬

‫‪ -1289‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫مردی به حضور رسول ال صلی ال عليه وسلم آمده و گفت‪ :‬بترين مردم کيست؟‬
‫فرمود‪ :‬مسلمانی که با جان و مالش در راه خدا جهاد می کند‪.‬‬
‫گفت‪ :‬باز کی؟‬
‫فرمود‪ :‬مؤم نی که در قل هء کو هی زند گی نوده و خدا را پر ستيده و مردم را از شر‬
‫خويش در امان می دارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ ،‬قَال‪:‬‬


‫‪ -1290‬وع ْن سهل بنِ سعْد‪ ،‬رضي اللّه عَنْه‪ ،‬أَنّ رَسُولَ اللّه َ‬
‫« رِبا طٌ َيوْ ٍم ف سَبي ِل اللّ هِ خَ ْي ٌر مِ نَ الدّنْ يا و ما َعلَيْ ها‪ ،‬و َموْضِ ُع َس ْوطِ أَ َحدِكُ ْم مِ نَ الّنةِ خَ ْي ٌر من‬
‫الدّنْيا وما َعلَيْها‪ ،‬وال ّروْحةُ يرُوحُها الع ْب ُد ف سَبيلِ اللّهِ تَعال ‪ ،‬أوِ ال َغ ْدوَة‪ ،‬خَ ْيرٌ مِنَ الدّنْيَا وَما عَل ْيهَا‬
‫» ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1290‬از سهل بن سعد رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬يـک روز در راه خدا پايداری و ايسـتادگی‬
‫کردن در برابر دشن دين از دنيا و آنچه در آن است‪ ،‬بتر می باشد و جای تازيانهء يکی از شا‬
‫از بشت از دنيا و آنچه در آن است‪ ،‬بتر می باشد‪ ،‬و اول شب يا اول صبحی که بنده در‬
‫راه خدا می رود‪ ،‬از دنيا و آنچه در آن است‪ ،‬بتر می باشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬


‫ت رَ سُولَ اللّه َ‬
‫‪ -1291‬وعَ ْن َسلْمَان‪ ،‬رضي اللّه عَنه‪ ،‬قال‪ :‬سَ ِم ْع ُ‬
‫ي مِ ْن صِيامِ َش ْهرٍ و قِيامِه‪ ،‬وَإ ْن ما تَ في هِ أجري عليه ع َملُ هُ الّذي كان‬
‫َيقُول‪« :‬رِبَا طُ َيوْ ٍم وَلَ ْي َلةٍ خَ ٌ‬
‫َيعْمَل‪َ ،‬وأُ ْجرِيَ َعلَ ْي ِه رِزقُه‪ ،‬وأمِنَ الفَتّا َن » رواهُ مسلم‪.‬‬
‫‪719‬‬

‫‪ -1291‬از سلمان رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬پاسداری و استقامت يک شبانه‬
‫روز از روزه و ناز يکماه ب تر ا ست و ا گر در آن حال بيد (ثواب) عملی را که آن را انام‬
‫می داده دريافته و روزيش جاری گشته و از عذاب قب و فتنهء آن در امان می ماند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪:‬‬


‫‪ -1292‬وعَ ْن فضَالةَ بن عُبيد‪ ،‬رَضيَ اللّه عنْه‪ ،‬أَنّ رسُو َل اللّ ِه َ‬
‫ط ف سَبي ِل اللّه‪ ،‬فَإنّ هُ يُنَمّى ل هُ عَ َملُ هُ إل يوْ مِ القِيامَة‪ ،‬ويُؤمّ نُ‬
‫« كُ ّل مَيّ تٍ ُيخْتَ مُ على عَملِ هِ إ ّل الُرابِ َ‬
‫فِتْنةِ القَبِ» ‪ .‬رواه أبو داو َد والترمذيّ وقَال‪ :‬حديثٌ حس ٌن صحيح‪.‬‬

‫‪ -1292‬از فضاله بن عبيد رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬عمل هر مرده – با مرگش – ختم می شود‪ ،‬جز‬
‫کسی که در راه خدا پاسداری و استقامت نايد‪ ،‬زيرا عمل او تا روز قيامت برايش رشد می‬
‫کند و از فتنهء قب در امان می ماند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬


‫ت رَ سُول اللّ ِه َ‬
‫‪ -1293‬وَع نْ عُثْمَان‪ ،‬رضي اللّ هُ َعنْه‪ ،‬قَال‪ :‬سَ ِمعْ ُ‬
‫ف َيوْمٍ فيما سوا ُه مِ نَ الَناز ِل » ‪ .‬روا هُ الترمذيّ وقال‪:‬‬
‫ط َيوْمٍ ف سبيلِ اللّه خَ ْي ٌر مِ نْ ألْ ِ‬
‫يقُول‪« :‬ربا ُ‬
‫حديثٌ حسن صَحيح‪.‬‬

‫‪ -1293‬از عثمان رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫ا ستقامت و پايداری يک روز در راه خدا از هزار روز در ما سوای آن از منل ها ب تر‬
‫است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1294‬وَعَ نْ أب ُهرَيرَة‪ ،‬رضي اللّه َعنْه‪ ،‬قَال‪ :‬قَا َل رسولُ اللّ ِه َ‬
‫صدِيقٌ برُ سُلي فَ ُهوَ‬
‫ج ف سَبيلِه‪ ،‬ل يُخْرجُ هُ إلّ ِجهَادٌ ف سَبيلي‪ ،‬وإيا نٌ ب َوتَ ْ‬
‫َتضَمّ نَ اللّه لِم نْ َخرَ َ‬
‫ج مِنْ ُه ب ا نَا َل مِ نْ أجْر‪ ،‬أوْ غَنِيمَة‪ ،‬وَالّذي‬
‫ضَامِ نٌ أ نْ أدْ ِخلَ هُ الَنّ ة‪ ،‬أوْ أرْ ِجعَ هُ إل مَ ْنزِلِ هِ الذي َخرَ َ‬
‫س مُحَ ّمدٍ بَيدِ ِه ما مِ نْ َكلْ مٍ يُكلَم ف سبيلِ اللّ هِ إ ّل جاءَ يوْم القِيامةِ َكهَيْئَتِ هِ يوْم ُكلِم‪َ ،‬لوْنُ هُ َلوْن‬
‫َنفْ ُ‬
‫ي ما ق َعدْ تُ خِلف‬
‫سلِم َ‬
‫ح مِ سْك‪ ،‬والّذي َنفْ سُ مُح ّمدٍ بِي ِد هِ َلوْل أ ْن أَشُقّ على الُ ْ‬
‫دَم‪ ،‬ورِيُ هُ ري ُ‬
‫سرِّيةٍ َت ْغزُو ف سَببي ِل اللّه أبَدا‪ ،‬ولكِ نْ ل أ ِج ٌد سعَة فأَحْ ِملَه مْ ول يدُو َن سعَة‪ ،‬ويشُقّ ع َل ْيهِ مْ أن‬
‫‪720‬‬

‫يَتَخَلفوا عنّي‪ ،‬وَالذي نفْ سُ مُحَمّد بِيدِه‪ ،‬لَو ِددْ تُ أن أغز َو ف سبِيلِ اللّه‪َ ،‬فُأقْتَل‪ُ ،‬ثمّ أغْزو‪َ ،‬فأُقتل‪،‬‬
‫ُثمّ أغزو‪َ ،‬فأُقتل » روا ُه مُسلمٌ وروى البخاريّ بعْضه‪.‬‬

‫‪ -1294‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خداوند چني تضمي نوده برای کسی که در‬
‫راه او بيون آ يد و او را چيزی جز جهاد در را هم و ايان به من و ت صديق به فر ستادگان‪،‬‬
‫بيون نکرده باشد‪ .‬پس او ضامن است که او را به بشت داخل کنم‪ ،‬يا اينکه او را هراه مزد‬
‫يا غنيمت به منلی که از آن برآمده باز گردان‪ ،‬و سوگند به ذاتی که جان ممد صلی ال عليه‬
‫و سلم در د ست او ست‪ ،‬ه يچ زخ ی ني ست که در راه خدا بوجود آمده‪ ،‬م گر اين که در روز‬
‫قيامت به هان شکلی که در روز زخم خوردن بوده‪ ،‬می آيد که رنگش ر نگ خون و بويش‬
‫بوی مشک است‪.‬‬
‫و سوگند به ذاتی که جان ممد صلی ال عليه وسلم در دست اوست‪ ،‬اگر بر مسلمي‬
‫گران نيايد‪ ،‬هرگز از پشت يک سريهء که در راه خدا جل جلله جهاد می کند‪ ،‬نی نشستم‪،‬‬
‫ولی توانائيی نی بينم که آنا را با خود ببم و آنا هم اين توانائی را ندارند‪ .‬و بر آنا گران می‬
‫آ يد که از من تلف کن ند‪ ،‬و سوگند به ذا تی که جان م مد صلی ال عل يه و سلم در د ست‬
‫اوست‪ ،‬هانا دوست می دارم که در راه خدا جهاد کنم و کشته شوم و باز جهاد کنم و کشته‬
‫شوم و باز جهاد کنم و کشته شوم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬ما مِ ْن مَكلوم يُ ْكلَ ُم ف‬


‫‪ -1295‬وَعنْ هُ قال‪ :‬قَا َل ر سُولُ اللّ ِه َ‬
‫ك » ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ح مِسْ ٍ‬
‫ح رِي ُ‬
‫سبيل اللّه إ ّل جاءَ َي ْومَ القِيامة‪ ،‬و َكلْ ُمهُ َي ْدمِي‪ :‬اللوْنُ لو ُن دمٍ والري ُ‬

‫‪ -1295‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول اکرم صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچ شخص زخی ای نيست که در راه خدا‬
‫رخی می گردد‪ ،‬جز اينکه در روز قيامت می آيد‪ ،‬در حاليکه از زخش خون جاريست‪ ،‬رنگ‪،‬‬
‫رنگ خون است و بوي‪ ،‬بوی مشک‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ ،‬قَال‪ « :‬م ْن قاتل ف‬


‫‪ -1296‬وعَ ْن مُعا ٍذ رضي اللّه عَنْه‪ ،‬عن النب َ‬
‫ق نَاقةٍ وجب تْ له الَنّة‪ ،‬ومَ نْ ُجرِ حَ ُجرْحا ف سبيلِ اللّه أ ْو نكِب‬
‫سَبي ِل اللّ ِه مِ نْ رَجل مُس ِلمٍ فُوا َ‬
‫‪721‬‬

‫نَكَبةً‪ ،‬فَإنّهَا تيءُ َيوْ مَ القِيا مة كأغ َزرِ ما كَانَت‪َ :‬لوْنُهَا الزّ ْعفَران‪ ،‬ورِيُ ها كالِ سكِ» ‪ .‬روا ُه أ بو‬
‫داود‪ ،‬والترمذيّ وقال‪ :‬حديثٌ حسَنٌ صحيح‪.‬‬

‫‪ -1296‬از معاذ رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هر مرد مسلمانی که بالی شتر در راه خدای تعالی‬
‫جهاد ک ند‪( ،‬کنا يه از کم بودن جهاد ا ست) ب شت بر او وا جب می شود‪ .‬و ک سيکه در راه‬
‫خدا زخ ی شده و يا حادث هء بدی برای او روی د هد‪ ،‬وی در روز قيا مت می آ يد‪ ،‬در حالي که‬
‫بيشتر از حالت اوليست‪ .‬رنگ آن زعفران و بوی آن مانند مشک است‪.‬‬

‫صلّى‬
‫‪ -1297‬وع ْن أب هُريرة‪ ،‬رضِي اللّه عَنْه‪ ،‬قال‪َ :‬مرّ رَ ُج ٌل مِ نْ أ صْحَاب ر سُولِ اللّ ِه َ‬
‫شعْب فيهِ ُعيَيَْنةٌ مِن ماءٍ َعذْبة‪ ،‬فأَعجبته‪ ،‬فَقَال‪ :‬لَو اعتزَلتُ النّاسَ َفَأقَمْتُ ف هذا‬
‫الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ ،‬ب ِ‬
‫صلّى‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ ،‬فذكر ذل كَ لر سُو ِل اللّ ِه َ‬
‫شعْب‪،‬ولَ نْ أفعلِ حَت أ سْتأْذ َن ر سُو َل اللّ ِه َ‬
‫ال ّ‬
‫الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ ،‬فَقَال‪ « :‬ل تفعل‪ ،‬فإنّ مُقامَ أحدِكُ ْم ف سبيلِ اللّهِ أفضَ ُل مِنْ صلِتهِ ف بيتِهِ س ْبعِيَ‬
‫عاما‪ ،‬أل تُحبّو نَ أ نْ َي ْغفِر اللّه لَكُ ْم وُيدْخِلكَ مُ النّة؟ اغزُوا ف سبي ِل اللّه‪ ،‬م ْن قَاتَ َل ف سَبيلِ اللّ هِ‬
‫ي وَقال‪ :‬حديثٌ حَسَن‪.‬‬
‫ُفوَاقَ نَاقَة وَجَبتْ له الَّن ُة » ‪ .‬رواهُ الترمذ ّ‬

‫‪ -1297‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫مردی از ا صحاب ر سول ال صلی ال عل يه و سلم از کنار در هء که در آن چشم هء‬
‫شيينی بود‪ ،‬گذشت و خوشش آمد و گفت‪ :‬چه می شود که از مردم کناره گرفته و در اين‬
‫دره زندگی کنم‪ .‬و هرگز اين کار را نواهم کرد تا از رسول ال صلی ال عليه وسلم اجازت‬
‫طلبم‪ .‬سپس اين موضوع را به رسول ال صلی ال عليه وسلم ياد آوری کرد و آنضرت صلی‬
‫ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ا ين کار را م کن‪ .‬زيرا مقام ي کی از ش ا در راه خدا ب تر ا ست از ناز‬
‫هفتاد سال او در خانه اش‪ .‬آيا دوست نداريد که خداوند برای شا بيامرزد و شا را به بشت‬
‫داخـل نايـد؟ در راه خدا جهاد کنيـد و کسـيکه بالی شتری در راه خدا جهاد کنـد‪ ،‬بشـت‬
‫برايش لزم می گردد‪.‬‬

‫لهَادَ فـ سـَبيلِ اللّه؟ قَال‪ « :‬ل‬


‫ْهـ قَا َل قِيـل‪ :‬يـا رسـُولَ اللّه‪ ،‬مـا َي ْعدِلُ ا ِ‬
‫‪ -1298‬وعَن ْ‬
‫تَ سْتَطيعُونَه‪ » ،‬فأعادوا عليه مرتي أو ثلثا كل ذلك يقول‪ « :‬ل تستطيعون‪ُ . » ،‬ثمّ قال‪ « :‬مثَل‬
‫‪722‬‬

‫الجاهد ف سبيل اللّهِ كمثَل الصّائ ِم القَائ مِ القَانِ تِ بآياتِ اللّهِ ل َيفْتُر‪ :‬مِ ْن صلة‪ ،‬ول صيام‪ ،‬حت‬
‫ظ مسلِم‪.‬‬
‫يَرجِ َع الجاهدُ ف سبيل ال ّلهِ » متفقٌ عليه‪ .‬وهذا لف ُ‬
‫و ف روايةِ البخاري‪ ،‬أنّ رجل قَال‪ :‬يا ر سُولَ اللّ ِه دُلّ ن عَلى عملٍ َي ْعدِلُ الهَاد؟ قال‪« :‬‬
‫جدَك فَتقُو مَ ول تَفتُر‪ ،‬وتَ صُومَ‬
‫ج الُجا ِهدُ أن تدخُ َل مَس ِ‬
‫ل أجد هُ » ُثمّ قال‪ « :‬هل تَستَطِيعُ إذا َخرَ َ‬
‫ول تُفطِر؟ » فَقال‪ :‬ومَنْ يستطِي ُع ذَلك؟‬

‫‪ -1298‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫گفته شد‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم چه چيز با جهاد در راه خدا برابری می‬
‫کند؟‬
‫فرمود‪ :‬توانائی آنرا ندار يد‪ .‬دو بار و يا سه بار تکرار نود ند و در هر بار می فرمود‪:‬‬
‫توانائی آنرا ندار يد‪ .‬سپس فرمود‪ :‬صفت ما هد راه خدا مان ند روزه دار کو شش کننده ا ست‬
‫که به آيات خدا مطيع بوده و از انام روزه و ناز غفلت نی کند‪ ،‬تا اينکه ماهد راه خدا باز‬
‫گردد‪ .‬اين لفظ مسلم است‬
‫و در روا يت باری آمده که‪ :‬مردی گ فت‪ :‬يا ر سول ال صلی ال عل يه و سلم مرا به‬
‫کاری راهنمائی کن که با جهاد برابر کند؟‬
‫فرمود‪ :‬آن را نی ياب‪ .‬سپس فرمود‪ :‬آيا می توانی که چون ماهد برآيد به مسجدت‬
‫ايستاده و بدان مواظبت کرده و غفلت و سستی نورزی و روزه بگيی و افطار نکنی؟‬
‫گفت‪ :‬کی اينکار را کرده می تواند؟‬

‫ي معا شِ الناس لَهُم‬


‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قَال‪ « :‬مِ نْ خَ ِ‬
‫‪ -1299‬وعنْ هُ أنّ ر سُول اللّه َ‬
‫رجُ ٌل مُم سِكٌ بعنَا ِن فر سِ ِه ف سبيل اللّه‪ ،‬يطِيُ على متنِ هِ ُكلّما سِع هَيعة‪ ،‬أ ْو َفزَعَة طَار على متنِه‪،‬‬
‫يَبْتَغِي الق تل أو الَو تَ مظَانّ ه‪ ،‬أو رَجُ ٌل ف غُنَيْمةٍ أو شَعفَ ٍة مِن هذه الشّع فِ أو بط ِن وادٍ من هذِ هِ‬
‫س من النّاسِ إ ّل ف خَ ْي ٍر » رواهُ‬
‫الودِيةِ يُقيمُ الصّلة‪ ،‬وُيؤْت الزّكاة‪ ،‬ويعُْبدُ ربّهُ حتّى َيأْتِيَه الَيقِيُ لَيْ َ‬
‫مسلم‪.‬‬

‫‪ -1299‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫‪723‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬از بترين وسائل معيشت برای مردم مرديست‬
‫کـه زمام اسـبش را در راه خدا گرفتـه و بالی آن مـی پرد‪ .‬هرگاه صـدا و آوازهـء جنـگ را‬
‫بشنود بر آن سوار شود و مرگ را طلب نا يد يا ملی را طلب نا يد که در آن گمان آن می‬
‫رود يا مردی که با چند گوسفندی در قلهء از اين قله هاست يا در ميان درهء از اين دره ها‬
‫که ناز را برپا داشته‪ ،‬زکات را بدهد و تا واپسي دم مرگ پروردگارش را بپرستد و در برابر‬
‫مردم جز خي چيزی انام ندهد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ ،‬قال‪ « :‬إنّ ف الّنةِ ماَئةَ درجةٍ‬


‫‪ -1300‬وعَنْه‪ ،‬أنّ ر سو َل اللّ هِ َ‬
‫ـ بيْنَـ السّـمَاءِ وا َلرْ ضِ » ‪ .‬روا هُ‬
‫أعدّهَا اللّه للمُجَاهِدي نَ ف سبي ِل اللّه ما بيْن الدّرجَتَيِ كم ا‬
‫البخاري‪.‬‬

‫‪ -1300‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هر آئينه در بشت صد درجه است که خداوند‬
‫آن را برای ماهدين راه خدا آماده نوده که فاصلهء ميان دو درجه مانند فاصلهء ميان زمي و‬
‫آسان است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬


‫ل ْدرِي‪ ،‬رضي اللّه عَنْه‪ ،‬أنّ ر سُولَ اللّه َ‬
‫‪ -1301‬وعَن أب سعيدٍ ا ُ‬
‫قَال‪ « :‬مَ نْ ر ضي بِاللّ ِه رَبّ ا‪ ،‬وبال سْلمِ دي نا‪َ ،‬وبُحَ ّمدٍ رَ سُول‪ ،‬وَجَ بت لَ هُ الَّن ُة » فَعَ جب لَا أ بو‬
‫سَعيدٍ‪َ ،‬فقَال أ ِعدْها َعلَيّ يا رَسو َل اللّ هِ َفأَعا َدهَا َع َليْه‪ُ ،‬ثمّ قال‪َ « :‬وأُخْرى َي ْرفَ عُ اللّه بِها العَ ْب َد ماَئةَ‬
‫ض » قال‪ :‬وما هِي يا رسول اللّه؟ قال‪:‬‬
‫لنّة‪ ،‬ما بيْن ُك ّل َدرَجَتَي كَما بَي السّماءِ والرْ ِ‬
‫درَج ًة ف ا َ‬
‫« الِهادُ ف سبِيل اللّه‪ ،‬الِهادُ ف سَبيلِ ال ّلهِ » ‪ .‬روا ُه مُسلم‪.‬‬

‫‪ -1301‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه به ربوبيت خدا و ديانت اسلم و رسالت‬
‫ممد صلی ال عليه وسلم راضی شود‪ ،‬بشت بر او واجب می شود‪.‬‬
‫ابو سعيد از آن به شگفت شده و گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم آنرا براي‬
‫بازگـو! و آنضرت صـلی ال عليـه وسـلم آن را برای او اعاده نوده و فرمود‪ :‬و ديگـر اينکـه‬
‫خداوند بوسيلهء آن بنده را صد مرتبه در بشت‪ ،‬بال می برد که فاصلهء ميان هر دو مرتبه به‬
‫اندازهء فاصلهء زمي و آسان است‪.‬‬
‫‪724‬‬

‫گفت‪ :‬و آن چيست‪ ،‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم؟‬


‫فرمود‪ :‬جهاد در راه خدا‪ ،‬جهاد در راه خدا!‬

‫‪ -1302‬وعَ ْن أب بَ ْك ِر بن أب مُوسى ال ْش َعرِي‪ ،‬قَال‪ :‬سَ ِم ْعتُ أب‪ ،‬رضي اللّه عنْه‪َ ،‬و ُهوَ‬
‫ضرَةِ ال َعدُو‪ ،‬يقول‪ :‬قالَ رسـُولُ اللّه ِـ صَـلّى الُ َعلَيْهِـ وسَـلّم‪ « :‬إنّ أبْوابَـ الَّنةِ تَحْتَـ ظِللِ‬
‫َب ْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‬
‫ت رسولَ اللّ ِه َ‬
‫سعْ َ‬
‫السّيُوفِ » فَقامَ رَجُ ٌل َرثّ الَيَْئ ِة فَقَال‪ :‬يَا أبَا مُوسَى أََأنْت ِ‬
‫يقول هذا؟ قال‪ :‬نَ عم‪ ،‬فَرجَع إل أ صحَابِه‪َ ،‬فقَال‪ « :‬أقرأ علَيْكُ مُ ال سّلمَ » ثُمّ كَ سَر جفْن سَي ِفهِ‬
‫فألْقاه‪ّ ،‬ث مَشَى بِس ْي ِفهِ إل الع ُدوّ فضَرب ِبهِ حتّى قُتل » ‪ .‬روا ُه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1302‬از ابوبکر بن ابی موسی اشعری روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از پدرم در حالي که در برابر دش ن قرار دا شت‪ ،‬شنيدم که می گ فت‪ :‬ر سول ال صلی‬
‫ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬دروازه های بشـت در زيـر سـايه های ششيهـا اسـت‪ .‬مردی ژوليده‬
‫برخاست و گفت‪ :‬ای ابو موسی آيا خودت آن را از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدی؟‬
‫گفت‪ :‬بلی‪ .‬و او نزد رفقايش رفته و گفت‪ :‬بر شا سلم می خوان‪ ،‬و غلف ششيش‬
‫را شکسته و انداخت و بعد با ششيش طرف دشن رفته و با آن ششي زد تا کشته شد‪.‬‬

‫صلّى‬
‫‪ -1303‬وعن أب عَبْسٍ عبدِ الرّح ِن بْنِ جُبَيْر‪ ،‬رضي اللّه عنهُ قال‪ :‬قَال رسُولُ اللّ ِه َ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬ما اغَْب ّرتْ قدَما عَ ْبدٍ ف سبيلِ اللّه فتَمسّه النّا ُر » ‪ .‬رواهُ البخاري‪.‬‬

‫‪ -1303‬از ابو عبس عبد الرحن بن جبي رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬غبار آلود نشده قدمهای بنده ای در راه خدا که آن‬
‫را آتش مساس کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1304‬وَعَنْ أب ُهرَْيرَة‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قَال‪ :‬قَال رَسُولُ اللّ ِه َ‬
‫ج النًّا َر رَجُلٌ بَكَى مِ نْ خَشْيةِ اللّ هِ حتّى يعُودَ اللّبَن ف الضّرع‪ ،‬وَ َل يَجْتَمِ عُ َعلَى عَ ْبدٍ غُبَا ٌر ف‬
‫ل يل ُ‬
‫سبيل ال ّل ِه ودخَان جهَنّم » ‪ ،‬رواه الترمذيّ وقال‪ :‬حديثٌ حسنٌ صحيح‪.‬‬

‫‪ -1304‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫‪725‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬داخل نی گردد به جهنم مردی که از ترس خدا‬
‫بگر يد‪ ،‬تا اين که ش ي دوباره به پ ستان بازگردد و ج ع نشود بر بنده غبار در راه خدا و دود‬
‫جهنم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫ت رَ سُولَ اللّ ِه َ‬
‫س ْع ُ‬
‫‪ -1305‬و عن ا بن عبّاس‪ ،‬ر ضي اللّه عَ ْنهُمَا‪ ،‬قَال‪ِ :‬‬
‫سهُمَا النّار‪ :‬عيْ ٌن بكَت مِ نْ خَشْيةِ اللّه‪ ،‬وعيْ نٌ باتَت ْترُ سُ ف سبِيلِ‬
‫و َسلّم يقُولُ‪« :‬عيْنَا نِ ل تَم ّ‬
‫ال ّلهِ»‪ .‬رواه الترمذيّ وقال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬

‫‪ -1305‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که گفت‪:‬‬


‫از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شنيدم که می فرمود‪ :‬دو چ شم ا ست که آن را‬
‫دوزخ ل س ن ی ک ند‪ :‬چش می که از ترس خدا بگر يد و چش می که در راه خدا پا سداری و‬
‫نگهبانی نايد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قَال‪:‬‬


‫‪ -1306‬وعن زَي ِد ب نِ خَالد‪ ،‬رضِي اللّه عَنْه‪ ،‬أنّ ر سُولَ اللّ هِ َ‬
‫« من ج ّهزَ غَازِيا ف سبي ِل ال ّلهِ َف َقدْ َغزَا‪ ،‬ومنْ َخ َلفَ غَازيا ف َأ ْه ِلهِ بَيْر فَ َق ْد غزَا » ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1306‬از زيد بن خالد رضی ال عنه ورايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ک سيکه رزمنده ای را در راه خدا م هز ک ند‪،‬‬
‫ها نا جهاد کرده ا ست و ک سيکه خانواد هء رزمنده ای را بنحوی ني کو سرپرستی نا يد‪ ،‬ها نا‬
‫جهاد کرده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1307‬وَعَ ْن أب أُمامة‪ ،‬رضي اللّه عنْ هُ قَال‪ :‬قا َل ر سُولُ اللّ ِه َ‬
‫صدَقات ظِ ّل فُ سْطَاطٍ ف سبيل اللّه ومَنِيح ُة خاد مٍ ف سبيل ال أو طَروق هُ فح ٍل ف سبيل‬
‫أ ْفضَلُ ال ّ‬
‫اللّه» رواه الترمذي وقال‪ :‬حديث حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -1307‬از ابو امامه رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بترين صدقات سايهء مويی است در راه خدا يا‬
‫دادن خادمی است در راه خدا و يا دادن شتريست که آمادهء جفت گيی شده در راه خدا‪.‬‬
‫‪726‬‬

‫ت مِن أ ْس َلمَ قال‪ :‬يا ر سول اللّ هِ إنّ ي أُر يد‬


‫‪ -1308‬وع نْ أ نس‪ ،‬ر ضي اللّه عنْه‪ ،‬أنّ فَ ً‬
‫ت فُلنا‪ ،‬فَإنّه قَد كا َن تَج ّهزَ فَ َمرِ ضَ » فأتاه فَقَال‪ :‬إنًّ‬
‫ال َغزْو ولَيْس معِى ما أتَج ّهزُ بِه‪ ،‬قال‪ « :‬ائ ِ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ُي ْقرِئَ كَ ال سّلمَ ويقول‪ :‬أعطِن الذي تَجهّز تَ بِه‪ ،‬قَال‪ :‬يا فُلَنةُ‪،‬‬
‫رسو َل اللّ ِه َ‬
‫ك فِيه‪.‬‬
‫أعْطِيهِ‪ ،‬الذي كُ ْنتُ تَج ّهزْتُ بِه‪ ،‬ول تَحْبِسي مِنْهُ َشيْئا‪ ،‬فوَال ّلهِ ل تَحْبِسي مِنْه شَيْئا فَيُبارَكَ لَ ِ‬
‫رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1308‬از انس رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫اينکه جوانی از قبيلهء اسلم گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم من می خواهم که‬
‫جهاد کنم و هراهم چيزی نيست که خود را با آن مهز ناي‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬نزد فلنی برو‪ ،‬زيرا او خود را مهز نوده بود و مريض شد‪ .‬پس نزد او رفته و‬
‫گفت‪ :‬رسول ال صلی ال عليه وسلم بر تو سلم می فرستد و می گويد‪ :‬وسايلی که خود را‬
‫با آن مهز کرده بودی بن ده‪.‬‬
‫وی گ فت‪ :‬ای فل نی و سائلی را که من خود را با آن م هز کرده بودم‪ ،‬برا يش ده و‬
‫چيزی از وی باز مدار‪ ،‬زيرا سـوگند بـه خدا چيزی ازو منـع نیـ کنـی کـه باز برايـت در آن‬
‫برکت ناده شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬


‫ل ْدرِي‪ ،‬رضي اللّ هُ عنه‪ ،‬أنّ رَ سُولَ اللّ ِه َ‬
‫‪ -1309‬وعن أب سَعيدٍ ا ُ‬
‫بَعثَ إل بَن لِحيان‪َ ،‬فقَال‪ « :‬لِيَنَْب ِعثْ مِنْ كُلّ ر ُجلَيْ ِن أح َدهُما‪ ،‬والَ ْجرُ بيَنهُما » روا ُه مسلم‪.‬‬
‫ج مِنْ كُلّ رجلي ر ُج ٌل » ُثمّ قال لِلقاعِد‪َ « :‬أيّكُمْ َخلَفَ الارج ف‬
‫خرُ ْ‬
‫وف روايةٍ له‪ « :‬لِي ْ‬
‫ج»‪.‬‬
‫صفِ أَجرِ الارِ ِ‬
‫َأ ْه ِلهِ وماِلهِ بَ ْيرٍ كان لهُ مِثْ ُل ِن ْ‬

‫‪ -1309‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم گروهی را به سوی بنی ليان فرستاده و فرمود‪ :‬بايد از‬
‫هر دو نفر يک نفر جهاد رود و مزد در ميان شان است‪.‬‬
‫و در رواي تی آمده که با يد از هر دو مرد يکمرد برآ يد و سپس برای ک سی که می‬
‫نشسـت‪ ،‬فرمود‪ :‬هـر کدام شاـ کـه سـرپرستی مال و خانوادهـء بيون آمده (برای جهاد) را‬
‫بنحوی درست بنمايد‪ ،‬برای او مثل نصف مزد کسيست که برآمده است‪.‬‬
‫‪727‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ ،‬رجلٌ‬


‫‪ -1310‬وع ِن الباءِ ‪ ،‬ر ضي اللّه عَنْ ـه‪ ،‬قال‪ :‬أ تى ال نب َ‬
‫مقنّ عٌ بِالدِ يد‪ ،‬فَقال‪ :‬يا رَ سُول اللّ هِ ُأقَاتِ ُل أوْ أُ ْسلِم؟ فقَال‪ « :‬أ ْسلِم‪ ،‬ثُمّ قاتِ ْل » فَأ ْسلَم‪ ،‬ثُمّ قَاَتلَ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬عمِل َقلِيلً َوأُجِر كَثيا » ‪ .‬متف قٌ عل يه‪ ،‬وهذا‬
‫فَقُتِلَ‪ ،‬فقَال ر سول اللّه َ‬
‫لفظُ البخاري‪.‬‬

‫‪ -1310‬از براء رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫مردی سراپا در آهن خدمت پيامب صلی ال عليه وسلم آمده و گفت‪ :‬يا رسول ال‬
‫صلی ال عليه وسلم بنگم يا مسلمان شوم؟‬
‫فرمود‪ :‬اسلم بياور‪ ،‬سپس بنگ‪ .‬پس اسلم آورده و جنگيد تا اينکه کشته شد‪.‬‬
‫سپس رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کم عمل نود و مزد زيادی گرفت‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم قَال‪ « :‬ما أَحدٌ يدْ ُخلُ‬


‫‪ -1311‬وعَ ْن أنَس‪ ،‬رضي اللّه عنْه‪ ،‬أنّ النب َ‬
‫ض م نْ شَيءٍ إلّ الشّه يد‪ ،‬يتمَنّ ى أ نْ َيرْجِع إل‬
‫النّ ة يُحِبّ أ ْن يرْجِ عَ إل الدّنْيَا ولَه ما على الرْ ِ‬
‫ش َر مَرّات‪ ،‬لِما يرى مِنَ الكرام ِة » ‪.‬‬
‫الدّنْيَا‪ ،‬فَُيقْتَلَ ع ْ‬
‫شهَادَ ِة » ‪ .‬مُتفقٌ عليه‪.‬‬
‫وف رواية‪ « :‬لِمَا يرَى مِنْ َفضْلِ ال ّ‬

‫‪ -1311‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬هيچکدام از آنا نی که به ب شت درآ يد‪ ،‬دو ست‬
‫ندارد که به دن يا بازگردد هر چ ند ه هء آن چه بر زم ي ا ست از او با شد‪ ،‬جز شه يد‪ ،‬زيرا‬
‫بواسطهء کرامتی که می بيند‪ ،‬آرزو می کند که بدنيا بازگشته و ده بار کشته شود‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که بواسطهء آنچه در مورد فضيلت شهادت می بيند‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -1312‬وعَنْ عب ِد اللّهِ بنِ عَمرو ب ِن العاص‪ ،‬رضي اللّه عنْهما‪ ،‬أنّ رسُول اللّه َ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم قَال‪ « :‬ي ْغ ِفرُ اللّه للشّهيدِ كُلّ شَيْ ٍئ إلّ الدّيْ َن » رواه مسلم‪.‬‬
‫وف روايةٍ له‪ « :‬ال َقتْلُ ف سَبِي ِل ال ّلهِ يُك ّفرُ ُكلّ شَيءٍ إلّ الدّيْن » ‪.‬‬

‫‪ -1312‬از عبد ال بن عمرو بن عاص رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫‪728‬‬

‫ر سول ال صلی ال عليه و سلم فرمود‪ :‬خداو ند ههء گناهان شه يد را می آمرزد‪ ،‬جز‬
‫قرض‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که‪ :‬کشته شدن در راه خدا هر چيز را بز قرض مو می کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قَا َم فيه مْ‬


‫‪ -1313‬وعَ ْن أب قتَادَة‪ ،‬رضي اللّه َعنْه‪ ،‬أنّ رَ سُول اللّ هِ َ‬
‫َفذَكَرَ أنّ الِهادَ ف سبِيلِ اللّه‪ ،‬وَاليا نَ بِاللّه‪َ ،‬أ ْفضَلُ الَعْمَال‪ ،‬فَقَا مَ رجُل‪َ ،‬فقَال‪ :‬يا رَ سُول اللّ هِ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪« :‬‬
‫أَرَأيْ تَ إ ْن قُِتلْ تُ ف سبيلِ اللّهِ أتُ َك ّفرُ عنّي خَطاياي ؟ فَقالَ لَ ُه رَ سُولُ اللّ ِه َ‬
‫صلّى الُ‬
‫ب مُقبلٌ غ ْي ُر ُمدِْب ٍر » ُثمّ قَال ر سُو ُل اللّه َ‬
‫س ٌ‬
‫نع مْ إ ْن قُتِلت ف سبيلِ اللّهِ وََأنْ تَ صابِر‪ ،‬مُحْت ِ‬
‫ي ؟ َفقَالَ‬
‫ف ُقلْت؟ » قال‪ :‬أَرَأيْ تَ إ ْن قُِتلْ تُ ف سبيل اللّ هِ َأتُ َك ّفرُ عنّ ي َخطَايَا َ‬
‫َعلَيْ هِ و َسلّم‪« :‬كَيْ َ‬
‫ت صاِب ٌر مُحْتَ سِب‪ُ ،‬مقْبلٌ غَ ْيرُ ُمدْبر‪ ،‬إلّ الدّيْن‪ ،‬فَإنّ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬نَع مْ وأَنْ َ‬
‫ر سُولُ اللّ ِه َ‬
‫جِ ْبرِيلَ عليه السلمُ قال ل ذلكَ » ‪ .‬رواهُ مسلم‪.‬‬

‫‪ -1313‬از ابو قتاده رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسـول خدا صـلی ال عليـه وسـلم در ميان ايشان خطبـه خوانده و ياد آوری کرد کـه‬
‫جهاد در راه خدا و ايان به خدا بتر ين اعمال ا ست‪ .‬بعد مردی اي ستاده و گفت‪ :‬خبم ده يا‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم که هرگاه در راه خدا کشته شوم آيا گناهان مو می شود؟‬
‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬بلی ا گر در راه خدا کش ته شوی و تو صابر‬
‫باشی و اخلص نايی و رو آورنده بوده و پشت دهنده به دشن نباشی‪ .‬سپس رسول ال صلی‬
‫ال عليه وسلم فرمود‪ :‬چگونه گفتی؟‬
‫گ فت‪ :‬خبم ده يا ر سول ال صلی ال عل يه و سلم هرگاه در راه خدا کش ته شوم‪ ،‬آ يا‬
‫گناهان مو می شود؟‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم به وی گفت‪ :‬بلی‪ ،‬در حاليکه تو اخلص نوده و صب‬
‫کنی‪ .‬رو آورنده بوده و به دشنان پشت ندهی‪ .‬بز قرض‪ ،‬زيرا جبيل عليه السلم اين را براي‬
‫گفت‪.‬‬

‫‪ -1314‬وعَ نْ جاب ٍر ر ضي اللّه عَنْه‪ ،‬قال‪ :‬قالَ رَجُل‪ :‬أ ين أنَا يا ر سُولَ اللّ هِ إ ْن قُتِل تُ؟‬
‫قال‪ « :‬ف الَّن ِة » ‪ .‬فألقى تَ َمرَاتٍ كُنّ ف َيدِه‪ُ ،‬ث ّم قاَتلَ حتّى قُتِل‪ ،‬روا ُه مسلم‪.‬‬
‫‪729‬‬

‫‪ -1314‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫مردی گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم اگر کشته شدم در کجا می باشم؟‬
‫فرمود‪ :‬در بشت‪ ،‬سپس چند دانه خرمايی را که در دستش بود‪ ،‬انداخته و جنگيد تا‬
‫کشته شد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬


‫س ر ضي اللّه عَنْه‪ ،‬قالَ انْطَل قَ رَ سُو ُل اللّ ِه َ‬
‫‪ -1315‬وع نْ أنَ ٍ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪:‬‬
‫وََأصْحَاُبهُ حَتّى سََبقُوا الشْركِيَ إل بَدر‪ ،‬وَجَاءَ الُشرِكون‪ ،‬فقالَ رسُولُ اللّهِ َ‬
‫صلّى الُ‬
‫« ل َيقْدمنّ أ َح ٌد مِنْ ُكمْ إل شيءٍ حَتّى أكُو َن أنا دُوَن ُه » َفدَنَا الُشرِكون‪ ،‬فقَال رسُول اللّه َ‬
‫ض » قال‪ :‬يَقولُ عُمَ ْيرُ ب ُن الُمَامِ النْصَارِيّ‬
‫ضهَا السّمواتُ وَا َلرْ ُ‬
‫َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬قُومُوا إل جَّنةٍ َعرْ ُ‬
‫خ بَخ‪ ،‬فقالًَ‬
‫ضهَا ال سّمواتُ والرض؟ قال‪ « :‬نَعم » قال‪ :‬بَ ٍ‬
‫رضي اللّه َعنْه‪ :‬يا رسولَ اللّه جَّنةٌ َعرْ ُ‬
‫خ بخ؟ » قالَ ل وَاللّ ِه يا رسُول اللّه‬
‫ك على قَولِكَ بَ ٍ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ « :‬ما يَحْ ِملُ َ‬
‫رَ سُو ُل اللّه َ‬
‫ك مِ نْ أ ْهلِهَا » فَأخْرج تَ َمرَا تٍ مِ ْن َقرَنِه‪ ،‬فَجَعَل َيأْ ُكلُ‬
‫إ ّل رَجاءَ أن أكُو َن مِ نْ أ ْهلِ ها‪ ،‬قال‪ « :‬فَإنّ َ‬
‫ليَا ٌة طَويلَة‪َ ،‬فرَمَى بَا مَعَ ُه مَ نَ التّمْر‪ُ .‬ثمّ‬
‫م ْنهُنّ‪ُ ،‬ثمّ قَال لَئِ ْن أنَا حَيي تُ حت آكُل تَمَرات هذِ هِ إّنهَا َ‬
‫قَاَت َل ُهمْ حَتّى قُتِل‪ .‬رواهُ مسلم‪.‬‬

‫‪ -1315‬از انس رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم و ا صحابش ر ضی ال عن هم رفت ند تا اين که ق بل از‬
‫مشرکي به بدر رسيدند و مشرکي هم آمدند‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچکدام از شا به کاری اقدام نکند تا اينکه من‬
‫از او به آن نزديک تر با شم‪ .‬مشرک ي به م سلمانان نزد يک شد ند و ر سول ال صلی ال عل يه‬
‫وسلم فرمود‪ :‬برخيزيد بسوی بشتی که پنايی آن به پنايی آسان و زمي است‪.‬‬
‫گفت‪ :‬عمي بن حام انصاری رضی ال عنه می گويد‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم‬
‫بشتی که پنای آن به اندازهء آسان و زمي است؟‬
‫فرمود‪ :‬بلی!‬
‫وی گفت‪ :‬به به‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬چه چيز سبب شد که به به بگوئي؟‬
‫‪730‬‬

‫گ فت‪ :‬نه و سوگند به خدا يا ر سول ال صلی ال عل يه و سلم ب ز اين که از ا هل آن‬


‫باشم‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬هانا تو از اهل آن می باشی‪ .‬پس چند دانهء خرما را از تي دانش بيون کرده‬
‫و شروع به خوردن آن نوده و گ فت‪ :‬ا گر من زنده با ن تا ا ين چ ند دا نه خر ما را بورم آن‬
‫زندگی طولنی خواهد بود‪.‬‬
‫و بعد از آن خرماهائی را که با او بود‪ ،‬انداخته و با آنا جنگيد تا کشته شد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم أ نِ ابْ عث معنَا رجالً‬


‫‪ -1316‬وع نه قال‪ :‬جاءَ نا سٌ إل ال نب َ‬
‫ي رجل مِنَ النْصارِ ُيقَالُ لُم‪ :‬ال ُقرّاءُ ‪ ،‬فيهِم خَال حرَام‪،‬‬
‫ُي َعلّمونَا القُرآنَ والسّّنةَ‪ ،‬فَبعثَ إلَ ْيهِم سبعِ َ‬
‫يقرؤُون القُرآن‪ ،‬ويَتدَار سُوَنهُ باللّيْ ِل يتعلّمُون‪ ،‬وكانُوا بالنّهار ييئُو نَ بالاءِ ‪ ،‬فَيَضعون هُ ف ال سجِد‪،‬‬
‫صلّى الُ َع َليْهِـ‬
‫ويْتَطِبُون فَيـبيعُونه‪ ،‬ويَشَْترُونَـبِهِـ الطّعام له ِل الصّـفّةِ ولِلفُقراءِ ‪ ،‬فبعثَهـم ال نب َ‬
‫و َسلّم‪ ،‬فعرضوا لم فقتلُوهُم قبل أ ْن يب ُلغُوا الكان‪ ،‬فقَالُوا‪ :‬ال ّل ُهمّ بلّغ عنّا نَبيّنَا أَنّا قَد َلقِينَاكَ فَرضِينَا‬
‫عنْ كَ ورضيت عَنا‪ ،‬وأَتى رجُ ٌل حراما خا َل أنس مِ نْ َخ ْلفِه‪ ،‬فَطعنَ هُ ِبرُم حٍ حت أْنفَذه‪َ ،‬فقَال حرام‪:‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬إنّ إخْوانَكم قَد قُِتلُوا وإنم قالُوا‪:‬‬
‫ُفزْ تُ وربّ ال َكعْبة‪ ،‬فقال رسو ُل اللّه َ‬
‫ال ّل ُهمّ بلّغ عنّا نبينا َأنّا قَد َلقِينا َك فَرضِينَا عنكَ ورضِيتَ عَنّا » متفقٌ عليه‪ ،‬وهذا لفظ مسلم‪.‬‬

‫‪ -1316‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫عده ای از مردم بضور پيامب صلی ال عليه وسلم آمدند که با ما اشخاصی را بفرست‬
‫که برای ما کتاب و سنت بياموزند‪ .‬آنضرت صلی ال عليه وسلم هفتاد نفر از انصار را که به‬
‫آنان قراء گفته می شد‪ ،‬بطرف شان فرستاد که در زمرهء آنا ماماي (دايي ام) حرام رضی ال‬
‫عنه بود که قرآن را خوانده و در شب آن را با هم تکرار نوده و می آموختند و در روز آب‬
‫آورده و آن را در م سجد می گذاشت ند و هيزم ک شی نوده آن را فروخ ته و با آن برای ا هل‬
‫صفه و فقراء طعام می خريدند‪.‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم آنا را فرستاد و آنا (مشرکي) در مسي شان قرار گرفته و‬
‫پيش از آنکه به آن جای برسند‪ ،‬آنا را کشتند و گفتند‪( :‬اصحاب رضی ال عنهم ) بار خدايا‬
‫به پيامب ما صلی ال عليه وسلم از ما برسان که ما به لقايت شتافتيم‪ .‬پس از تو راضی شدي و‬
‫تو هم از ما راضی گرديدی!‬
‫‪731‬‬

‫مردی بطرف حرام رضی ال عنه دايی انس رضی ال عنه از پشت سرش آمده و او را‬
‫به نيزه زد تا اينکه ويرا به شهادت رساند‪ .‬حرام‪ :‬گفت‪ :‬سوگند به پروردگار رستگار شدم‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود که‪ :‬برادران شا کشته شدند و آنا گفتند‪ :‬بار‬
‫خدايا خب ما را به پيامب ما صلی ال عليه وسلم برسان که ما بديدارت شتافتيم‪ .‬پس از تو‬
‫راضی شدي و تو از ما راضی گشتی‪.‬‬

‫‪-1317‬وعن هُ قال‪ :‬غَاب عَمّ ي أن سُ ب ُن النضْر ر ضي اللّه عنْ هُ ع ِن قِتَالِ بدر‪ ،‬فقال‪ :‬يا‬
‫ت الُشرِك ي‪ ،‬لئِ نِ اللّه أ ْشهَد ن قِتا َل الُشرِكِيَ ليَرينّ اللّه ما‬
‫ت عن أوّ ِل قِتا ٍل قاتَل َ‬
‫ر سول اللّه غِب ُ‬
‫ف الُسلِمُون‪ ،‬فقال‪ :‬ال ّل ُهمّ إنّي أَعَت ِذرُ إلَيك مِمًّا صنع َهؤُلءِ يعْن‬
‫أَصنع‪ .‬فلمّا كا َن يومُ أ ُحدٍ انكش َ‬
‫ك مِمّا صنع َهؤُلءِ يعن الُشركيَ ُثمّ تقدّم فاستَقبل ُه سعدُ ب ُن مُعاذٍ فقال‪ :‬يا‬
‫أ صْحاب ُه ؤأَبْرأُ إلي َ‬
‫سعدُ بنَ مُعاذٍ الّنةُ وربّ الّنضْر‪ ،‬إنّي أ ِج ُد رِ َيهَا مِن دونِ أُحد‪ ،‬قال سعد‪ :‬فما استَطعتُ يا رسول‬
‫اللّ ِه مَا صنَع‪ ،‬قال أنس‪ :‬فَوجدْنَا بِ هِ بِضعا وثَمانِيَ ضربةً بال سّيف‪ ،‬أ ْو طَعنةَ ب ُرمْ حٍ أ ْو رميةً بِسهم‪،‬‬
‫ووجدنا ُه قد قُتِ َل ومثّ َل بِ ِه الُشرِكون‪ ،‬فَما عرفَ هُ أحدٌ إل أُختُ هُ بِبنانِه‪ .‬قال أنس‪ :‬كُنّا نَرى أوْ نَظُنّ‬
‫أَنّ هذِ ِه اليةَ َنزَلَ تْ فِي هِ وف أَشبَاهِه‪ { :‬مِ نَ ا ُل ْؤمِنيَ رِجَالٌ صدقُوا ما عَاهَدوا اللّه عليْ هِ فَمِ ْنهُ مْ‬
‫منْ َقضَى نَحَْب ُه } إل آخرهَا [ الحزاب‪ . ] 23 :‬متف ٌق عليه‪ ،‬وقد سبَ َق ف باب الُجاهدة‪.‬‬

‫‪ -1317‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫عموي انس بن نضر رضی ال عنه از جنگ بدر غيبت کرد و گفت‪ :‬يا رسول ال صلی‬
‫ال عليه وسلم از اولي جنگی که با مشرکي نودی‪ ،‬غيبت کردم‪ .‬اگر خداوند مرا به جنگ‬
‫مشرکي حاضر کرد‪ ،‬خواهد ديد که چه می کنم‪.‬‬
‫چون روز احد بود و مسلمي عقب نشينی کردند و گفت‪ :‬بار خدايا می بسويت عذر‬
‫می جوي از آنچه اينان کردند (يعنی دوستانش) و پاکی می جوي از آنچه اينان کردند (يعنی‬
‫مشرکي) سپس پيش رفت‪ .‬سعد بن معاذ رضی ال عنه پيش رويش آمد و گفت‪ :‬ای سعد بن‬
‫معاذ بشتاب به سوی بشت و سوگند به پروردگار نضر که من بوی آن را از طرف احد در‬
‫می ياب‪ .‬سعد رضی ال عنه گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم نتوانستم که کار او را‬
‫انام دهم‪.‬‬
‫‪732‬‬

‫انس رضی ال عنه گفت‪ :‬در وجودش هشتاد و چند ضربهء ششي و نيزه و تي را‬
‫يافتيم و او را کشته ديدي‪ ،‬در حاليکه مشرکي او را مثله کرده بودند و هيچکس او را‬
‫نشناخت تا اينکه خواهرش او را به گوشه های انگشتانش شناخت‪.‬‬
‫انس رضی ال عنه گفت‪ :‬نظر ما برين بود و ميديدي يا گمان می کردي که اين آيه در‬
‫وی و امثالش نازل شد‪ :‬برخی از مؤمنان کسانی هستند که به عهد و پيمانی که با خدا بستند‬
‫وفا کردند‪ ،‬پس برخی از آنان بر آن عهد ايستادگی کردند ( تا شهيد شدند)‪ .‬احزاب‪.23 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ « :‬رَأيْتُ‬


‫‪ -1318‬وع ْن سُر َة رضي اللّه عَنهُ قال‪ :‬قال رسُولُ اللّ ِه َ‬
‫اللّ ْي َلةَ رجُل ي أتَيا ن‪ ،‬فَ صعِدا ب الشّجرة‪ ،‬فَأدْخَل ن دَارا هِي أحْ سنُ َوأَفضَل‪ ،‬لَ مْ أَر قَطّ أَحْ سنَ‬
‫ض من حدي ثٍ طوي ٍل فيه أنواع‬
‫منها‪ ،‬قال‪َ :‬أمّا هذِ ِه الدّار فَدارُ الشهدا ِء » رواه البخاري وهو بع ٌ‬
‫العلم سيأت ف باب تريِ الكذبِ إ ْن شاءَ اللّه تعال ‪.‬‬

‫‪ -1318‬از سره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬ديشب در خواب ديدم که دو مرد نزدم آمده و‬
‫مرا به درخت بال نوده‪ ،‬و به خانه ای داخل کردند که بسيار نيکو و زيبا بود و هرگز زيبا تر‬
‫از آن را نديده بودم‪ .‬آن دو مرد گفتند‪ :‬اين خانهء شهدا است‪.‬‬

‫س رضي اللّه عنْ هُ أنّ أُم الرّبي عِ بنْ تَ الَبرَا ِء وهي ُأمّ حارثةَ ب نِ ُسرَاقة‪،‬‬
‫‪ -1319‬وع نْ أن ٍ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم فَقَالَت‪ :‬يا رَسُولَ اللّهِ أل تُحدّثُن عَ ْن حا ِرثَة‪ ،‬وَكا َن قُتِل يوْمَ بدْر‪،‬‬
‫أتَتِ النب َ‬
‫فَإنْ كا َن ف الَّنةِ صَبَرت‪ ،‬وَإن كانَ غَيْر ذلكَ اجَْت َهدْتُ عليْ ِه ف البُكَاءِ ‪ ،‬فقال‪ « :‬يا أُم حارَِثةَ إّنهَا‬
‫جِنانٌ ف الَنّة‪ ،‬وَإنّ ابَْنكَ أَصاب الفرْدوْسَ الَعْلى » ‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1319‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ام ربيع بنت براء که ام حارثه بن سراقه است‪ ،‬خدمت پيامب صلی ال عليه وسلم آمده‬
‫و گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم آيا در بارهء حارثه با من صحبت نی کنی؟ او در‬
‫روز بدر کشته شده بود‪ .‬پس اگر در بشت باشد‪ ،‬صب می کنم و اگر غي از اين باشد‪ ،‬در‬
‫گريست بر وی کوشش خواهم کرد‪.‬‬
‫‪733‬‬

‫آنضرت صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬ای ام حارثـه! در بشـت‪ ،‬بشتهائی اسـت و‬
‫پسرت به فردوس اعلی رسيد‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -1320‬وعَ نْ جابر بن عبدِ اللّ ِه ر ضي اللّه ع ْنهُ ما قال‪ :‬جِيءَ با ب إل ال نب َ‬
‫صلّى الُ‬
‫َعلَيْهِ و َسلّم قدْ مُثّل بِهِ َفؤُضعَ َبيْنَ يَديْه‪َ ،‬ف َذهَبْتُ أَكْشِفُ عنْ وجهِ ِه فَنَهان َقوْمٌ فقال النب َ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬ما زَاَلتِ اللئِ َكةُ تُ ِظّلهُ ِبأَ ْجنِحَتِها » ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1320‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫پدرم خدمت پيامب صلی ال عليه وسلم آورده شد در حاليکه مثله شده بود و در پيش‬
‫روی پيا مب صلی ال عل يه و سلم گذاش ته شد و رف تم که رو يش را بگشا ي‪ .‬گرو هی مرا م نع‬
‫کرد ند و پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬فرشتگان بطور هي شه با بالای خود بر وی سايه‬
‫می افگند‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم قال‪:‬‬


‫ف رضي اللّه عنهُ أنّ رَسُول اللّهِ َ‬
‫‪ -1321‬وعَ ْن سهل بن حُنَيْ ٍ‬
‫ت على فِرا ِشهِ » ‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬
‫شهَداءِ وإ ْن ما َ‬
‫صدْقٍ بلّغ ُه منَازِلَ ال ّ‬
‫شهَاد َة ِب ِ‬
‫« مَنْ سأَلَ اللّه تعال ال ّ‬

‫‪ -1321‬از سهل بن حنيف رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه صادقانه از خداوند تعالی شهادت طلبد‪،‬‬
‫خداوند او را براتب شهداء می رساند هر چند بر بالينش بيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬م نْ‬


‫س ر ضي اللّه عنْ هُ قال‪ :‬قال ر سُولُ اللّ ِه َ‬
‫‪ -1322‬وع ْن أن ٍ‬
‫شهَادةَ صادِقا أُعطيها ولو ل ُتصِ ْب ُه » ‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬
‫طلَب ال ّ‬

‫‪ -1322‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬آن که صادقانه شهادت را طل بد‪ ،‬ثوا بش بوی‬
‫داده شود‪ ،‬هر چند به آن نرسد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1323‬وعَ نْ أب هُريْر َة رضي اللّ هُ عن ُه قال‪ :‬قا َل ر سُولُ اللّ ِه َ‬
‫شهِيدُ مِن مَسّـ الق ْتلِ إلّ كمـا ِيدُ أحدُكُم ْـ مِن ْـ مسّـ ال َقرْصَـةِ » رواه الترمذي وقال‪:‬‬
‫جدُ ال ّ‬
‫مـا يَ ِ‬
‫حديثٌ حسنٌ صحيح‪.‬‬
‫‪734‬‬

‫‪ -1323‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬شهيد درد مرگ را جز به اندازهء که يکی از‬
‫شا ديگری را با ناخن بگيد (بگزد) حس نی نايد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -1324‬وع نْ ع ْبدِ اللّ ِه بن أ ب أوْفَى ر ضي اللّه ع ْنهُ ما أنّ ر سُول اللّ هِ َ‬
‫و َسلّم ف بعضَ أيّامِهِ الت َلقِي فِيهَا الع ُدوّ انتَظر حت مَالتِ الشّمس‪ُ ،‬ثمّ قام ف النّاس فقال‪ « :‬أَّيهَا‬
‫النّا سُ‪ ،‬ل َتتَمّنوْا ِلقَاءَ العدُو‪ ،‬وَسلُوا اللّه العافِية‪ ،‬فإذا لقِيتُمُوهُم فَاصِبرُوا‪ ،‬واعلَمُوا أنّ الَّنةَ تَحْ تَ‬
‫ظِللِ ال سّيوفِ » ث قال‪ « :‬ال ّلهُمّ مُ ْنزِلَ الكتاب ومُجرِ يَ ال سّحاب‪،‬وهَازِ مَ الَ ْحزَا بِ ا ْهزِمهُم‬
‫واْنصُرنَا علَيهِم » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1324‬از عبد ال بن ابی اوفی رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم در بعضی روزهائيکه در آن با دشن روبرو شد‪ ،‬انتظار‬
‫کش يد تا اينکه آفتاب زوال نود‪ .‬سپس در ميان مردم ايستاده و فرمود‪ :‬ای مردم روبرو شدن‬
‫با دشن را آرزو نکنيد و از خداوند عافيت و سلمتی را طلب نائيد‪ .‬ولی هنگاميکه با دشن‬
‫روبرو شديد‪ ،‬صب کنيد و بدانيد که بشت در زير سايه های ششي ها است‪ .‬بعد فرمود‪ :‬بار‬
‫خدايا فرو فرستندهء کتاب و جريان دهندهء ابر و شکست دهندهء گروهها‪ ،‬آنان را شکست‬
‫داده و ما را بر آنان نصرت و ياری ده‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -1325‬وعن سهْلِ ب ِن سعد رضي اللّه عنْ ُه قال‪ :‬قال رسُولُ اللّهِ َ‬
‫« ثِنَتا نِ ل ُت َردّان‪ ،‬أ ْو َقلّمَا تُردّان‪ :‬الدّعَاءُ عِنْد الّندَاءِ وعِ ند البأْ سِ حِيَ ُيلْحِ مُ َب ْعضُهُم بَعضا » ‪.‬‬
‫رواه أبو داود بإسناد صحيح‪.‬‬

‫‪ -1325‬از سهل بن سعد رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬دو چ يز رد ن ی شو ند‪ ،‬يا فرمود‪ :‬کم رد می‬
‫شوند‪ :‬دعا در وقت اذان‪ ،‬و در وقت جنگ هنگاميکه با هم درآويز می شوند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم إذا َغزَا‬


‫س رضي اللّه عنْ هُ قال‪ :‬كا َن ر سُولُ اللّ هِ َ‬
‫‪ -1326‬وعَ ْن أن ٍ‬
‫ضدِي ونَ صِيي‪ ،‬بِك أَجُول‪ ،‬وبِك أ صول‪ ،‬وبِ كَ أُقاتِل » روا ُه أ بو داود‪،‬‬
‫قال‪ « :‬ال ّلهُمّ أ نت ع ُ‬
‫والترمذيّ وقال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬
‫‪735‬‬

‫‪ -1326‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫چون رسول ال صلی ال عليه وسلم جهاد می کرد‪ ،‬می فرمود‪ :‬بار خدايا تو مددگار و‬
‫ياری دهندهء منی‪ ،‬بکمک تو حرکت نوده و بر دشن حله می کنم و می جنگم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم كانَ إذا خَاف‬


‫‪ -1327‬وعَن أب مُوسى ‪ ،‬رضي اللّه عنْه‪ ،‬أنّ النب َ‬
‫قوما قال‪ :‬ال ّلهُمّ إنّاـ نَج َعلُك َـ فـنُحُورِهِم‪ ،‬وَنعُوذُ بِكَـ مِن ْـ شُرورِهِم » رواه أبـو داود بإسـناد‬
‫صحيح‪.‬‬

‫‪ -1327‬از ابو موسی رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫چون پيامب صلی ال عليه وسلم از قوم و گروهی می ترسيد‪ ،‬می فرمود‪ :‬بار خدايا ما‬
‫ترا بر آنا حواله می کنيم (يعنی آنا را بوسيلهء تو دفع می کنيم) و از شرور و بدی های شان‬
‫بتو پناه می جوئيم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم قال‪« :‬‬


‫‪ -1328‬وع ْن ابنِ ُعمَر‪ ،‬رضي اللّه عنهما‪ ،‬أَنّ رسُولَ اللّهِ َ‬
‫ليُ إل ي ْومِ القِيا َمةٍِ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫الَ ْيلُ َم ْعقُودٌ ف َنوَاصِيَها ا َ‬

‫‪ -1328‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬خ ي بر پيشا نی ا سب ها تا روز قيا مت گره‬
‫خورده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪« :‬‬


‫‪ -1329‬وع نْ ُع ْروَةَ البَارِقِي‪ ،‬ر ضي اللّه عتْه‪ ،‬أنّ ال نب َ‬
‫ليُ إل ي ْومِ القِيامَة‪ :‬الَجر‪ ،‬والغَنمُ » ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫الَ ْيلُ مَعقُودٌ ف نَواصِيهَا ا َ‬

‫‪ -1329‬از عروه بارقی رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬تا روز قيامت در پيشانی اسب ها خي وجود دارد‪،‬‬
‫يعنی مزد و غنيمت‪.‬‬
‫‪736‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1330‬وعَ نْ أب هُرْيرَة‪ ،‬رضي اللّه َعنْه‪ ،‬قال‪ :‬قال رَ سُولُ اللّ ِه َ‬
‫من احتَبَس فَر سا ف سبيلِ اللّه‪ ،‬إيانا بِاللّه‪ ،‬وتَ صدِيقا بِو ْعدِه‪ ،‬فإنّ شِبَع هُ و َريْ ُه وروْثَه‪ ،‬وبولَ ُه ف‬
‫مِيزَاِنهِ يومَ القِيا َمةِ » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1330‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه اسبی را در راه خدا نگهدارد و ايان وی‬
‫به خدا و باور داشت او بوعده اش سبب اين کار شده باشد‪ ،‬هانا سي شدن و سياب گشت و‬
‫پس افگنده و بول او در ميزانش در روز قيامت حساب می شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫سعُود‪ ،‬رضي اللّه عَنْه‪ ،‬قال جاءَ رجُ ُل إل النب َ‬
‫‪ -1331‬وعنْ أب م ْ‬
‫ك ِبهَا يَو مَ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬ل َ‬
‫بِنَا َقةٍ مَخْطُومةٍ فقال‪ :‬هذِ ِه ف سبيل اللّه‪ ،‬فقال ر سُولُ اللّ ِه َ‬
‫القِيامةِ سبعُمِاَئ ِة نا َقةٍ ُكلّها مطُوم ٌة » رواهُ مسلم‪.‬‬

‫‪ -1331‬از ابو مسعود رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫مردی شتر مهار داری را بدمت پيامب صلی ال عليه وسلم آورده و گفت‪ :‬اين در راه‬
‫خدا صدقه است‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬برايت در روز قيامت هفتصد شتر که هه اش‬
‫مهار دار است‪ ،‬بعوض آن داده می شود‪.‬‬

‫‪ -1332‬و عن أ ب حّادٍ ويُقال‪ :‬أ بو سُعاد‪ ،‬ويُقال‪ :‬أ بو أَ سد‪ ،‬ويقال‪ :‬أ بو عا ِمرٍ‪ ،‬ويقال‪:‬‬
‫لهَ ن‪ ،‬ر ضي اللّه عَنْه‪ ،‬قال‪:‬‬
‫أ بو عَمْرو‪ ،‬ويقال‪ :‬أ بو ال سْود‪ ،‬ويقال‪ :‬أ بو عَبْ سٍ ُعقْبةُ ب ِن عا ِمرٍ ا ُ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َو ُهوَ عَلى الِنْب‪ ،‬يقول‪« :‬وَأَ ِعدّوا لُم ما استَ َطعْتُم من ُقوّة‪،‬‬
‫ت رسُولَ اللّ ِه َ‬
‫س ْع ُ‬
‫ِ‬
‫أل إنّ ال ُقوّ َة ال ّرمْي‪ ،‬أل إنّ ال ُقوّةَ ال ّرمْي‪ ،‬أل إ ّن ال ُقوّةَ ال ّرمْ ُي » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1332‬از ابو حّاد يا ابو سعاده يا ابو اسد يا ابو عامر يا ابو عمرو يا ابو السود يا ابو‬
‫عبس عقبه بن عامر جهنی ر ضی ال عنه روايت شده که‪ :‬از رسول ال صلی ال عليه وسلم‬
‫شنيدم در حاليکه بر منب بود‪ ،‬می فرمود‪ :‬آگاه باشيد که قوت تياندازی است‪ ،‬آگاه باشيد که‬
‫قوت تي اندازی است‪ ،‬آگاه باشيد که قوت تي اندازی است‪.‬‬
‫‪737‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم يقول‪ « :‬سُتفْتَحُ علَيكُم‬


‫ت رَ سُول اللّ ِه َ‬
‫س ْع ُ‬
‫‪ -1333‬وعَنْ هُ قال‪ِ :‬‬
‫ج ْز أَ َحدُ ُكمْ أنْ ي ْلهُو ِبأَ ْسهُ ِمهِ » رواه مسلم‪.‬‬
‫أَرضُون‪ ،‬ويكفِيكُم اللّه‪ ،‬فَل يعْ ِ‬

‫‪ -1333‬از عقبه رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شنيدم که می فرمود‪ :‬بزودی سرزمينهای برای ش ا‬
‫گشوده شده و خداوند شا را از تکليف جنگ کفايت می کند‪.‬‬
‫پس هگی شا از اينکه با تيهايتان بيهوده کاری کنيد‪ ،‬امتناع ورزيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬م نْ ُعلّ مَ ال ّرمْ يَ ثُمّ‬


‫‪ -1334‬وعْن هُ أَنّ ُه قال‪ :‬قَال رَ سُولُ اللّ هِ َ‬
‫تركَه‪َ ،‬فلَيس مِنّا‪ ،‬أ ْو فقَد عَصى » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1334‬از عقبه رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬آن که تياندازی برا يش آموزش داده شد و او‬
‫آن را ترک کرد‪ ،‬پس از ما نيست‪ .‬يا فرمود‪ :‬به تقيق عصيان و نافرمانی کرده است‪.‬‬
‫ش‪ :‬مسسألهء آموزش و فراگيی علم تيس اندازی و سسپس فراموش کردن آن مسستوجب‬
‫ع صيان در برابر ا بو القا سم صلی ال عل يه و سلم ا ست‪ ،‬پس چطور ا ست حال ک سيکه جهاد را‬
‫اصل ترک نايد؟‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم يقول‪« :‬‬


‫س ْعتُ ر سُول اللّه َ‬
‫‪ -1335‬وعن هُ ر ضي اللّه عنْه‪ ،‬قال‪ِ :‬‬
‫ب ف صنْعتِهِ الي‪ ،‬والرّامي بِه‪ ،‬ومُنِْبلَهُ‪ ،‬وَا ْرمُوا‬
‫س ُ‬
‫إنّ اللّه يُدخِ ُل بِالسهمِ ثَلثةَ َن َفرٍ النّة‪ :‬صانِعهُ يت ِ‬
‫وارْكبُوا‪ ،‬وأ ْن ترمُوا أَ َحبّ إلَيّ مِنْ أنْ َترْكَبُوا‪ .‬ومَنْ َترَكَ الرّميَ بعْد ما ُعلّمهُ رغَبةً عنه‪ .‬فَإّنهَا نِعمةٌ‬
‫تَر َكهَا » أوْ قال‪َ « :‬ك َف َرهَا » رواهُ أبو داود‪.‬‬

‫‪ -1335‬از عقبه رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شنيدم که می فرمود‪ :‬ها نا خداو ند با يک ت ي سه‬
‫کس را به بشت داخل می کند‪ :‬سازنده اش را که به نيت نزديکی به حق تعالی و رسيدن بي‬
‫آن را مـی سـازد‪ .‬و کسـيکه بدان تيـ مـی اندازد‪ .‬و آنکـه تيـ را آماده نوده و برای شليـک‬
‫بديگری می د هد‪ .‬پس ت ي انداز يد و سوارکاری کن يد و ت ي اندازی در نزدم مبوب تر ا ست از‬
‫اينکه سوارکاری کنی و آنکه تي اندازی را بعد از آموخت از روی عدم احساس نياز بدان (به‬
‫‪738‬‬

‫واسـطهء عذر) ترک کنـد‪ ،‬او در حقيقـت نعمتـی را ترک کرده اسـت يا فرمود‪ :‬کفران نوده‬
‫است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪،‬‬


‫‪ -1336‬وعَ ْن َسلَمةَ بن الكوع‪ ،‬رضي اللّه عنْه‪ ،‬قال‪ :‬مَرّ النب َ‬
‫ضلُون‪ ،‬فقال‪ « :‬ا ْرمُوا بَنِي إِسْماعيل فَإنّ أبَاكم كان رَامِيا » رواه البخاري‪.‬‬
‫على َن َفرٍ ينَت ِ‬

‫‪ -1336‬از سلمه بن اکوع رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم از کنار چند نفری گذشت که تي اندازی می کردند و‬
‫فرمود‪ :‬ای فرزندان اساعيل تياندازيد‪ ،‬زيرا پدر شا تي انداز بود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -1337‬وعَ نْ عمْرو ب نِ عب سَة‪ ،‬رضي اللّه عَنْ هُ قال‪ :‬سِعتُ ر سُول اللّ ِه َ‬
‫و َسلّم‪ ،‬يقولُ‪ « :‬منْ َرمَى بِسه ٍم ف سبي ِل اللّه فَهُو لَهُ ِعدْ ُل مُحرّر ٍة » ‪ .‬رواهُ أبو داود‪ ،‬والترمذي‬
‫وقال‪ :‬حديثٌ حس ٌن صحيح‪.‬‬

‫‪ -1337‬از عمرو بن عبسه رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬آنکه تيی را در راه خدا بزند‬
‫مثل آن است که برده ای را آزاد کرده است‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -1338‬وعَن أب يي خُري بن فاتِك‪ ،‬رضي اللّه عَنْه‪ ،‬قال‪ :‬قال رَ سُو ُل اللّه َ‬
‫ف » رواه الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬مَنْ َأْنفَقَ َنفَ َقةً ف سبي ِل ال ّلهِ ُكِتبَ َلهُ س ْبعُمِائِة ضِع ٍ‬
‫حَسَن‪.‬‬

‫‪ -1338‬از ابو ييی خري بن فاتک رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬آن که در راه خدا چيزی را نف قه و خرج ک ند‪،‬‬
‫برای او هفتصد برابر آن نوشته می شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1339‬وع ْن أب سَعيد‪ ،‬رضي اللّه عَنْه‪ ،‬قال‪ :‬قال ر سُو ُل اللّه َ‬
‫ما مِ نْ عبدٍ ي صومُ يوْما ف سبِيلِ اللّ هِ إلّ با عد اللّه بِذل كَ اليوم وَ ْجهَ هُ عَ ِن النّا ِر س ْبعِي َخرِيفا »‬
‫متفقٌ عليه‪.‬‬
‫‪739‬‬

‫‪ -1339‬از ابو سعيد رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ه يچ بنده ای ني ست که روزی را در راه خدا‬
‫روزه گيد‪ ،‬مگر اينکه خداوند به آن روز او هفتاد سال از جهنم دور می کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ هِ و َسلّم‪ ،‬قال‪ « :‬مَ نْ‬


‫‪ -1340‬وع نْ أب أُمامة‪ ،‬رضي اللّه عنْ هُ‪ ،‬عَ ِن النب َ‬
‫ض » رواهُ الترمذي‬
‫صامَ َيوْما ف سبيل اللّهِ َجعَ َل اللّه بينَ ُه وَبيْنَ النّارِ خَ ْندَقا كَمَا بيْن السّماءِ والرْ ِ‬
‫وقال‪ :‬حديثٌ حس ٌن صحيح‪.‬‬

‫‪ -1340‬از ابو امامه رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه روزی در راه خدا روزه گيد‪ ،‬خداوند ميان او‬
‫و دوزخ خندقی قرار می دهد که (فاصله آن) مانند آسان و زمي است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1341‬وعنْ أب هُريرة‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬قال رَسُول اللّ ِه َ‬
‫ح ّدثْ َنفْسَه ِبغَزو‪ ،‬ماتَ عَلى ُشعَْبةٍ مَنَ الّنفَاقِ » رواهُ مسلم‪.‬‬
‫مَنْ ماتَ وَل ْم َيغْز‪َ ،‬وَلمْ يُ َ‬

‫‪ -1341‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسيکه بيد و جهاد نکند و در بارهء جهاد با‬
‫خود زمزمه نکرده باشد‪ ،‬بر شاخهء از نفاق مرده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ ،‬ف َغزَاة‬


‫‪ -1342‬وعَن جابر‪ ،‬رضي اللّه عنْه‪ ،‬قال‪ :‬كنّا مع النب َ‬
‫فقال‪« :‬إنّ بالدينةِ َلرِجالً ما سِرُت ْم مَسيا‪ ،‬وَل قَ َطعُْتمْ واديا إلّ كانُوا معكُم‪ ،‬حبَس ُه ُم الَرضُ»‪.‬‬
‫وف رواية‪ « :‬حبَس ُهمُ ال ُع ْذ ُر » ‪ .‬وف رواية‪ :‬إلّ َشرَكُوكُ مْ ف الَج ِر » روا هُ البخاري من‬
‫روايةِ َأنَس‪ ،‬وروا ُه مسلمٌ من روايةِ جاب ٍر واللفظ له‪.‬‬

‫‪ -1342‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫با پيامب صلی ال عليه وسلم در غزوهء بودي و فرمود‪ :‬در مدينه مردانی هستند که شا‬
‫به هيچ مسيی نرفتيد و هيچ واديی را نپيموديد‪ ،‬جز اينکه با شا بودند که آنا را (بيماری از‬
‫هراهی با شا) باز داشت‪.‬‬
‫در روايتی آمده که‪ ،‬عذر آنا را باز داشت‪.‬‬
‫‪740‬‬

‫و در روايتی آمده که‪ :‬مگر اينکه با شا در مزد و ثواب تان مشارکت کردند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -1343‬وع نْ أب مُو سى ‪ ،‬ر ضي اللّه عَنْه‪ ،‬أَنّ أ ْعرَابيّا أَ تى ال نب َ‬
‫فَقَال‪ :‬يا رسول اللّه‪ ،‬الرّجُلُ ُيقَاتِ ُل ِللْ َمغْتم‪ ،‬والرّجُ ُل ُيقَاتِلُ لُيذْكَر‪ ،‬والرّجُ ُل يُقاِتلُ ليُرى مكانُه؟‬
‫وف رواية‪ :‬يُقاتلُ شًَجا َعةً وُيقَاِتلُ حَمِيّة‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬
‫وف رواية‪ :‬ويُقاتلُ َغضَبا‪ ،‬فَمْ نْ ف سبيل اللّه؟ َفقَالَ رسو ُل اللّه َ‬
‫مَنْ قَاتَ َل لتكُونَ َكلِ َمةُ اللّه هِيَ ال ُعلْيا‪َ ،‬ف ُهوَ ف سبي ِل ال ّلهِ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1343‬از ابو موسی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫مردی خد مت پيا مب صلی ال عل يه و سلم آمده و گ فت‪ :‬يا ر سول ال صلی ال عل يه‬
‫وسـلم مردی برای غنيمـت مـی جنگـد و مردی برای آوازه و شهرت و مردی برای آن مـی‬
‫جنگد که منلش از نظر جنگی ديده شود‪.‬‬
‫و در رواي تی برای شجا عت می جن گد و برای خود خوا هی و غيت (دفاع از قوم و‬
‫قبيله) می جنگد‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که از روی غضب می جنگد‪ ،‬پس کدام در راه خدا است‪.‬‬
‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬آن که بن گد تا کل مة ال (کلم هء توح يد) بر تر‬
‫شود‪ ،‬پس آن در راه خدا است‪.‬‬

‫‪ -1344‬وع نْ ع بد اللّ ِه بن عمرو ب ِن العاص‪ ،‬ر ضي اللّه ع ْنهُ ما‪ ،‬قال‪ :‬قال ر سُولُ اللّه‬
‫جلُوا ُثلُثَ يْ‬
‫سلَم‪ ،‬إلّ كانُوا َقدْ تعَ ّ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬ما مِ نْ غَازِ ية‪ ،‬أ ْو َسرِّيةٍ َت ْغزُو‪ ،‬فََتغْن مُ وتَ ْ‬
‫َ‬
‫خفِقُ وتُصابُ إ ّل َتمّ لم أُجو ُر ُه ْم » رواهُ مسلم‪.‬‬
‫أَجو ِرهِم‪ ،‬ومَا مِ ْن غازِيةٍ أوْ سرِّيةٍ تُ ْ‬

‫‪ -1344‬از عبد ال بن عمرو بن عاص رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عليه و سلم فرمود‪ :‬هيچ گروه جهاد کننده و يا سريهء ني ست که‬
‫جهاد کند و غنيمت گرفته و سال باند‪ ،‬مگر اينکه دو سوم مزدشان را پيش دريافت کرده اند‬
‫و هيچ گروه جهاد کننده و سريهء نيست که غنيمت نگرفته و بيند يا زخی شوند‪ ،‬مگر اينکه‬
‫مزد شان برای شان بوجهی تام ثابت مانده است‪.‬‬
‫‪741‬‬

‫‪ -1345‬وعن ْـ أبـأُمامَة‪ ،‬رضـي اللّه عنْه‪ ،‬أنّ رَجُلً قال‪ :‬يـا رسـولَ اللّه ائذَن ل فـ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬إنّ سِياحةَ ُأمّ ت الِهادُ ف سبي ِل اللّه‪َ ،‬عزّ وج ّل »‬
‫ال سّياحة‪ .‬فَقالَ ال نب َ‬
‫روا ُه أبو داود بإسناد جيّد‪.‬‬

‫‪ -1345‬از ابو امامه رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫مردی گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم بن اجازهء سياحت ده پيامب صلی ال‬
‫عليه وسلم فرمود‪ :‬سياحت امتم جهاد در راه خدا است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -1346‬وعَ نْ عبدِ اللّ ِه بن عَمْرو بن العاص‪ ،‬رضي اللّه عنهمَا‪ ،‬ع نِ النب َ‬
‫و َسلّم قال‪َ « :‬ق ْفلَةٌ كَغزْو ٌة » ‪ .‬روا ُه أبو داود بإسناد جيد‪.‬‬

‫‪ -1346‬از عبد ال بن عمرو بن عاص رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بازگشت از جنگ مانند يک غزوه بساب می شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‬


‫‪ -1347‬وعن السائب بن يزيد رضي اللّه عنْه‪ ،‬قال‪ :‬لّا قدِمَ النب َ‬
‫مَ نْ غَزوةِ تَبُو كَ َت َلقّاه النّاس‪ ،‬فََت َلقّيْتُ ُه مع ال صّبيانِ على ثَنّيةِ الوَداع‪ .‬رواه أبو داود بإسناد صَحيحٍ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم مَ عَ ال صّبيَا ِن إل‬
‫بذا الل فظ‪َ ،‬ورَواه البخاريّ قال‪َ :‬ذهَبْنَا نتَلقّى رسول اللّه َ‬
‫ثَنِّيةِ الوَداع‪.‬‬

‫‪ -1347‬از سائب بن يزيد رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫چون پيامـب صـلی ال عليـه وسـلم از غزوهـء تبوک تشريـف آورد‪ ،‬مردم بلقاتـش‬
‫شتافتند‪ .‬من هراه بچه ها ايشان را در ثنية الوداع ملقات کردم‪.‬‬
‫باری در روايتش گفت‪ :‬ما با بچه ها برای ملقات و ديداری رسول ال صلی ال عليه‬
‫وسلم به ثنية الوداع رفتيم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قَال‪ « :‬مَ ْن ل‬


‫‪ -1348‬وعَ نْ أ ب ُأمَامَة‪،‬ر ضي اللّه عَنْه‪ ،‬عَن ال نب َ‬
‫ي أصاَبهُ اللّه ِبقَارِع ٍة قَبْلَ يوْ مِ القِيام ِة » ‪ .‬روا هُ‬
‫خلُ فْ غَازيا ف أ ْهلِ هِ بِخَ ٍ‬
‫يغْز‪ ،‬أوْ يُج ّهزْ غَازيا‪ ،‬أوْ يَ ْ‬
‫أبو داود بإسناد صحيح‪.‬‬

‫‪ -1348‬از ابو امامه رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪742‬‬

‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسيکه جهاد نکند يا رزمنده ای را مهز ننمايد و يا‬
‫سرپرستی فاميل غازيی را بنحوی درست نکند‪ ،‬خداوند قبل از روز قيامت او را به عذابی مبتل‬
‫می کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬جا ِهدُوا‬


‫‪ -1349‬وع نْ أ نس‪ ،‬ر ضي اللّه عنْه‪ ،‬أنّ ال نب َ‬
‫الُشرِكيَ ِبأَموالِ ُكمْ وَأْنفُسِكُم وأَلسِنَتِكُم » ‪ .‬رواهُ أبو داود بإسناد صحيح‪.‬‬

‫‪ -1349‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬با مشرکي به مالا و جانا و زبانای تان جهاد کنيد‪.‬‬

‫‪ -1350‬وعَ ْن أ ب عَمْرو‪ .‬ويقال‪ :‬أ بو حكِي ٍم الُنعْمَا نِ ب ِن ُمقَرّ نٍ ر ضي اللّه عنْ هُ قال‪:‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم إذا لَ مْ يقَاتِ ْل مِ نْ أوّ ِل النّهارِ أَخّ ر القِتالَ حَتّ ى َتزُولَ‬
‫َش ِهدْ تُ ر سولَ اللّه َ‬
‫نلَ الّنصْر‪ .‬رواهُ أبو داود‪ ،‬والترمذي‪ ،‬وقال‪ :‬حديثٌ حَسَ ٌن صحيح‪.‬‬
‫الشّمْس‪ ،‬وتَهبّ الرّياح‪ ،‬ويَ ِ‬

‫ـ ا بو حکيـم نعمان بن مقرن ر ضی ال ع نه روايـت شده که‬


‫‪ -1350‬از ا بو عمرو ي ا‬
‫گفت‪:‬‬
‫با رسول ال صلی ال عليه وسلم حاضر شدم که چون اول روز نی جنگيد آن را به‬
‫تأخي می انداخت تا اينکه آفتاب زوال کند و بادها بوزد و نصرت و مدد فرود آيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1351‬وع ْن أب هرْيرَ َة رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬قالَ رَسولُ اللّه َ‬
‫ل تَتَ َمّنوْا ِلقَاءَ ال َعدُو‪ ،‬فإذا لَقيتُمُوهم‪ ،‬فَاصُبِروا » متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -1351‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬روبرو شدن با دش ن را آرزو نکن يد و چون با‬
‫آنا روبرو شديد‪ ،‬شکيبائی کنيد‪.‬‬
‫ش‪ :‬يعنسی آرزوی رويارويسی بسا دشنس را مکنيسد کسه مبادا بسه فتنسه افتيسد و غرور سسبب‬
‫سرشکستگی شا شود‪ ،‬ولی هرگاه با ارادهء حق با دشن روبرو شويد‪ ،‬مگر هديگر را به صب و‬
‫استقامت توصيه کنيد‪ ،‬زيرا با ابتلی خداوندی او شا را نصرت و ياری ارزانی خواهد نود‪.‬‬
‫‪743‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪« :‬‬


‫‪ -1352‬وعَنْ هُ وعَ نْ جابر‪ ،‬ر ضي اللّه عَ ْنهُ ما‪ ،‬أنّ ال نب َ‬
‫ال ْربُ ُخدْ َعةٌ» متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1352‬از ابو هريره و جابر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬جنگ فريب و نينگ است‪.‬‬
‫ش‪ :‬ابن مني در مورد اين حديث می گويد‪ :‬معنای اين جله اين است که جنگ کامل و‬
‫هدفمند با فريب و نينگ مهيا می شود‪ ،‬نه با رويارويی‪.‬‬
‫زيرا رويارويی با دشن با خطرات توأم است‪ ،‬در حاليکه در صورت خدعه و فريب بدون‬
‫دامن زدن بطر مقصود حاصل می شود‪.‬‬
‫بعضسی گويندکسه معنای الرب خدعسة ايسن اسست کسه هرگاه کسسی يکبار در آن فريسب‬
‫خورد‪ ،‬هلک می شود‪ .‬ابن عربی گويد‪ :‬که خدعه در جنگ عبارت از استتار يا مستور بودن از‬
‫ديد دشن و کمي گرفت و خلف وعده و نينگ بازی در جنگ است‪ ،‬که به اجاع علماء جائز‬
‫است‪ .‬و خداوند با در ن ظر داشت ناتوا نی بندگان به اساس عطوفت بر آنان آن را جواز داده و‬
‫عقل را در آن راهی نيست‪.‬‬
‫اما اگر سوگند يا عهدی صورت گرفته و صراحتا طرف مقابل امان يافته باشد‪ ،‬خدعه و‬
‫نينگ جواز ندارد‪.‬‬

‫‪ -235‬باب معرفی گروهی از شهداء در ثواب آخرت که بر خلف آنکه درجنگ با‬
‫کفار کشته شود‪ ،‬غسل داده شده و بر آنا ناز گزارده می شود‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1353‬ع نْ أب ُهرَيْرة‪ ،‬رضي اللّه َعنْه‪ ،‬قال‪ :‬قا َل رَ سُولُ اللّه َ‬
‫ش َهدَاءُ خَمسـَة‪ :‬الَطعُون‪ ،‬وَالبْطُون‪ ،‬والغَرِيـق‪ ،‬وَصـَاحبُ ا َلدْم وَالشّهيدُ فـ سـبيل اللّه » متفقٌـ‬
‫ال ّ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ -1353‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪744‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬شهداء پنج گروه هستند‪ :‬آنکه بطاعون بيد و‬
‫آنکه در بيماری شکم (اسهال) بيد و آنکه غرق شود و آنکه زير ويرانی بيد و شهيديکه در‬
‫راه خدا (جهاد) بشهادت می رسد‪.‬‬
‫ش‪ :‬شهيد به چندين معنی آمده است‪ ،‬از جله‪ :‬اينکه خداوند و رسولش صلی ال عليه‬
‫وسلم برای او شهادت دخول بشت را داده اند‪ .‬و اينکه وی بر انگيخته می شود‪ ،‬در حاليکه‬
‫شاهدی بر کشتنش دارد و اينکه ملئکهء رحت بر هنگام قبض و گرفت روحش حضور بم می‬
‫رسانند و‪...‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬ما َت ُعدّو نَ الشهداءَ فِيكُم؟‬


‫‪ -1354‬وعن هُ قال‪ :‬قا َل رسولُ اللّه َ‬
‫قالُوا‪ :‬يا ر سُو ِل اللّهِ من قُتِل ف سبيل اللّه َفهُو شهيد‪ .‬قال‪ « :‬إنّ ُشهَداءَ ُأمّت إذا لَقلِيل‪ » ،‬قالُوا‪:‬‬
‫فَم ْن يا رسُول اللّه؟ قال‪ « :‬منْ قُتِل ف سبيلِ اللّه فهُو شَهيد‪ ،‬ومنْ ماتَ ف سبيل اللّه فهُو شهيد‪،‬‬
‫ومنْ ماتَ ف الطّاعُون َفهُو شَهيد‪ ،‬وم ْن ماتَ ف البط ِن َفهُو شَهيدٌ‪ ،‬والغَريقُ شَهيدٌ » روا ُه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1354‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬در ميان تان کی را شهيد می شاريد؟‬
‫گفت ند‪ :‬يا ر سول ال صلی ال عل يه و سلم! آن که ف قط در راه خدا کش ته شود‪ ،‬شه يد‬
‫است‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬اگر اينطور باشد‪ ،‬پس شهدای امتم کم می باشند‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬پس کيانند‪ ،‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم؟‬
‫فرمود‪ :‬آنکـه در راه خدا کشتـه شود‪ ،‬شهيـد اسـت و آنکـه در راه خدا بيد‪ ،‬شهيـد‬
‫است و آنکه از مرض طاعون بيد‪ ،‬شهيد است و آنکه از مرض اسهال بيد‪ ،‬شهيد است و‬
‫آنکه غرق شود‪ ،‬شهيد است‪.‬‬

‫‪ -1355‬و عن عبدِ اللّ ِه بن عمْرو بن العاص‪ ،‬ر ضي اللّه ع ْنهُمَا‪ ،‬قال‪ :‬قال ر سولُ اللّه‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬منْ قُتِل دُو َن مالِه‪َ ،‬فهُو شهي ٌد » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫َ‬

‫‪ -1355‬از عبد ال بن عمرو بن عاص رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫‪745‬‬

‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬آنکـه برای مالش (دفاع از آن) کشتـه شود‪،‬‬
‫شهيد است‪.‬‬

‫شهُودِ لَه مْ‬


‫‪ -1356‬وع نْ أ ب العور سعيدِ ب ِن زَْي ِد ب نِ عمرو ب نِ ُنفَيْل‪ ،‬أَحدِ العشَر ِة ال ْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يقول‪ « :‬م ْن قُتِل دُونَ مالِهِ‬
‫بالنّة‪ ،‬رضي اللّه ع ْنهُم‪ ،‬قال‪ :‬سِعت رسُول اللّهِ َ‬
‫فهُو شَهيد‪ ،‬وم نْ قُت َل دُو َن دمِ هِ فهُو شهيد‪ ،‬ومن قُتِل دُو نَ دِينِ ِه فَهو شهيد‪ ،‬وم نْ قُتِل دُو نَ أ ْهلِ هِ‬
‫فهُو شهي ٌد » ‪ .‬رواه أبو داود‪ ،‬والترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حس ٌن صحيح‪.‬‬

‫‪ -1356‬از ابو العور سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل رضی ال عنه و او يکی از ده‬
‫نفری است که برای شان به بشت شهادت داده شده است‪ ،‬گفت‪:‬‬
‫از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شنيدم که می فرمود‪ :‬آن که برای (دفاع از) مالش‬
‫کشته شود‪ ،‬شهيد است و آنکه در برابر (دفاع از) جانش کشته شود‪ ،‬شهيد است و آنکه در‬
‫برابر دفاع از دينش کشته شود‪ ،‬شهيد است و آنکه در برابر دفاع از خانواده اش کشته شود‪،‬‬
‫شهيد است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -1357‬وع نْ أب هُريرة‪ ،‬رضي اللّه عنْه‪ ،‬قال‪ :‬جاء رجُلٌ إل رسول اللّه َ‬
‫ك » قال‪:‬‬
‫و َسلّم َفقَال‪ :‬يا رسول اللّه أَرأَيت إ ْن جا َء رَجُلٌ ُيرِي ُد أَ ْخذَ مال ؟ قال‪ « :‬فَل ُتعْطِ هِ مال َ‬
‫أَرَأيْ تَ إ ْن قَاتلن ؟ قال‪ « :‬قَاِتلْ ُه » قال‪ :‬أَرأَيت إن قَتلَن ؟ قال‪ « :‬فَأنْت شَهي ٌد » قال‪ :‬أَرأَيْ تَ إ نْ‬
‫قََتلْتُه؟ قال‪ُ « :‬هوَ ف النّا ِر » رواهُ مسلم‪.‬‬

‫‪ -1357‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫مردی خدمت رسول ال صلی ال عليه وسلم آمده و گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه‬
‫وسلم اگر مردی آمده و خواست مال را بگيد؟‬
‫فرمود‪ :‬به او نده!‬
‫گفت‪ :‬اگر با من جنگيد چه؟‬
‫فرمود‪ :‬با او بنگ‪.‬‬
‫گفت‪ :‬اگر مرا کشت؟‬
‫فرمود‪ :‬تو شهيدی‪.‬‬
‫‪746‬‬

‫گفت‪ :‬اگر من او را کشتم؟‬


‫فرمود‪ :‬او در دوزخ است‪.‬‬

‫‪ -236‬باب در فضيلت آزاد کردن بردگان‬

‫ل ا ْقتَحَمَ ا ْلعَ َقبَةَ{‪َ }11‬ومَا أَ ْدرَاكَ مَا ا ْلعَ َقبَةُ{‪َ }12‬فكّ رَ َقبَةٍ} {‬
‫قال ال تعالی‪{ :‬فَ َ‬
‫البلد‪١٣ – ١١ :‬‬ ‫‪}13‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬پس به گذرگاه سخت در نيامد و چه چيز آگاهت نود که‬
‫گذرگاه سخت چيست‪ ،‬رها کردن برده‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -1358‬وع ْن أب هُريرة‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬قال ل رَسو ُل اللّه َ‬
‫ض ٍو مِنْهُ ُعضْوا مِنْهُ مِنَ النّارِ حت فَرْجَهُ بِفرج ِه » ‪ .‬متفقٌ‬
‫سلِمةً أَعْتَقًَ اللّه بِكُلّ ُع ْ‬
‫« منْ أَعْتَ َق رقَب ًة مُ ْ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ -1358‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه بردهء مسلمانی را آزاد کند‪ ،‬خداوند در‬
‫برابر هر عضوی از او عضوی از او را از دوزخ آزاد می کند‪ ،‬تا اينکه شرمگاهش را در برابر‬
‫شرمگاهش‪.‬‬

‫ت يا ر سُولَ اللّه‪ ،‬أيّ العْما ِل أفضَل؟‬


‫‪ -1359‬وعَ نْ أ ب ذَر‪ ،‬ر ضي اللّه ع نه‪ ،‬قال‪ُ :‬قلْ ُ‬
‫قَال‪ « :‬اليا نُ باللّه‪ ،‬والِهادُ ف سبيلِ اللّه » قَال‪ُ :‬قلْت‪ :‬أيّ ال ّرقَا بِ أ ْفضَل؟ قال‪ « :‬أْنفَ سُهَا عِنْد‬
‫َأ ْه ِلهَا‪ ،‬وَأَكَث ُرهَا ثَمَنا » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1359‬از ابو ذر رضی ال عنه روايت شده که گفتم‪:‬‬


‫يا رسول ال صلی ال عليه وسلم کدام يک از اعمال بتر است؟‬
‫فرمود‪ :‬ايان به خدا و جهاد در راه خدا‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬کدام برده از روی آزاد کردن بتر است؟‬
‫فرمود‪ :‬گرانترين و ارزشند ترين آن در نزد اهلش‪.‬‬
‫‪747‬‬

‫‪ -237‬باب در فضيلت نيکی و احسان با بردگان‬

‫شرِكُو ْا بِهِن شَيْئاً َوبِا ْلوَالِ َديْنِن إِحْسنَان ًا َوبِذِي‬


‫ل نوَ َل تُ ْ‬
‫عبُدُواْ ا ّ‬
‫قال ال تعالی‪{ :‬وَا ْ‬
‫جنُبِن وَالصنّاحِبِ بِالجَنبِن‬ ‫ن وَالْجَارِ ذِي الْ ُقرْبَى وَالْجَارِ الْ ُ‬ ‫الْ ُقرْبَى وَا ْل َيتَامَى وَا ْلمَسنَاكِي ِ‬
‫سبِي ِل وَمَا مَلَ َكتْ َأ ْيمَانُكُ ْم } النساء‪٣٦ :‬‬ ‫وَابْنِ ال ّ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و خدا را بپرستيد و بوی چيزی را شريک نسازيد و به پدر و مادر‬
‫نيکوکاری کرده و بـه خويشان و يتيمان و گدايان و هسـايهء خويشاونـد و هسـايهء اجنبـی و‬
‫هنش ي بر پلو نش سته و به م سافر و به آن چه ش ا مالک او شده ا يد‪ ،‬ن يز ني کو کاری کن يد‪.‬‬
‫نساء‪36 :‬‬

‫‪ -1360‬و عن ا َلعْرُور بن سُوْيدٍ قال‪ :‬رأَيْ تُ أ با ذَر‪ ،‬رضِ يَ اللّه عَنْه‪ ،‬وعلي هِ ُحلّة‪ ،‬وعَلى‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪،‬‬
‫غُلمِهِ مِ ْث ُلهَا‪ ،‬فَسَألُْتهُ عَ ْن ذلك‪ ،‬فَذكر أنّه سَابّ رَجُلً على ع ْه ِد رَسُولِ اللّه َ‬
‫فَعَّيرَهُـ بُأمّهـ‪َ ،‬فقَال النـب صَـلّى الُ َعلَيْهِـ وسَـلّم‪ « :‬إنّكـ ا ْم ُرؤٌ فِيـك جاهِلّي ٌة » ‪ :‬هُم ْـ إخْوانُكُم‪،‬‬
‫س ُه مِمّا‬
‫وخَولُكُم‪ ،‬ج َع َلهُمُ اللّه تَحت أيدِيكُم‪ ،‬فَمَنْ كَانَ أَخُوهُ تَحت يَدهِ فليُطعِمهُ مِمّا َيأْكل‪ ،‬وَلُْيلْبِ ْ‬
‫يلبَس‪ ،‬ول تُ َك ّلفُوهُم مَا َيغْلُبهُم‪ ،‬فإن َكلّفتُمُوهُم َفأَعِينُوهُم » ‪،‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1360‬از معرور بن سويد رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫ابو ذر رضی ال عنه را ديدم در حاليکه حلهء پوشيده بود و غلمش هم حله ای مثل او‬
‫در بر داشـت‪ .‬از وی در ايـن مورد سـؤال کردم و ياد آوری نود کـه او در زمان رسـول ال‬
‫صلی ال عليه وسلم مردی را دشنام داده و او را به مادرش طعنه زده بود‪.‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬تو شخصی هستی که در تو خصلتی از خصلت های‬
‫جاهليت است‪ .‬آنا برادران شا و خدمتگاران شا هستند که خداوند آن ها را زير دست شا‬
‫قرار داده‪ ،‬پس آن که برادرش ز ير د ستش با شد‪ ،‬با يد او را از آن چه می خورد‪ ،‬بورا ند و از‬
‫آن چه می پو شد‪ ،‬بپوشا ند‪ .‬و آن ا را به چيزی مکلف نکن يد که توانائی آن را نداش ته باش ند و‬
‫اگر آنان را مأمور کرديد‪ ،‬پس هکاريشان کنيد‪.‬‬
‫‪748‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ :‬قال‪ :‬إذا أَتى‬


‫‪ -1361‬وَعَ ْن أب هُريرَة‪ ،‬رضي اللّه عَنْه‪ ،‬عَن النب َ‬
‫سهُ معه‪ ،‬فَليُناولْ هُ لُقمةً أوْ لُقمَتَيْ نِ أ ْو أُك َلةً أ ْو أُكلَتَيْن‪ ،‬فَإنّ هُ ولِ يَ‬
‫جلِ ْ‬
‫أحدَكم خَا ِدمُ هُ بِطَعامِه‪ ،‬فَإ ْن ل يُ ْ‬
‫عِلج ُه » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1361‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬هرگاه خدمتکار ي کی از ش ا طعا مش را نزدش‬
‫آورد اگر او را با خود ننشاند‪ ،‬بايد به او يک يا دو لقمه دهد‪ ،‬زيرا وی آن را درست کرده‬
‫است‪.‬‬

‫‪ -238‬باب فضيلت برده ايکه حق خدا و حق موليش را اداء می کند‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ :‬إنّ‬


‫‪ -1362‬عَن ابن عُمَر‪ ،‬رضي اللّه َع ْنهُما‪ ،‬أَنّ رَ سُول اللّه َ‬
‫العَبْد إذا نَصحَ لِسّيدِه‪ ،‬وَأَحْسَنَ عِباد َة اللّه‪َ ،‬ف َلهُ أَ ْجرُ ُه مرّتيْ ِن » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1362‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه برده ای برای موليش خي انديشی کرده‬
‫و عبادت خدا را به وجهی نيکو انام دهد‪ ،‬برای او دو مزد داده می شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1363‬وعَ نْ أب هُريرَة‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬قَال‪ :‬قَا َل رَ سُولُ اللّ ِه َ‬
‫للعبدِ ال ْملُو ِك الُ صْلحِ أَ ْجرَا ِن » ‪ ،‬واّلذِي نَف سُ أب ُهرَيرَة بَيدِ هِ َلوْل الهَا ُد ف سَبِيلِ اللّه‪ ،‬والَجّ‪،‬‬
‫وِبرّ ُأمّي‪ ،‬لحْببتُ أنْ أمُوتَ وأنَا مْلوك‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1363‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬برای بردهء نيکوکار دو مزد است‪ .‬سوگند به‬
‫ذاتی که جان ابو هريره در دست اوست‪ ،‬اگر جهاد در راه خدا و حج و نيکی بادرم نی بود‪،‬‬
‫دوست داشتم که بيم‪ ،‬در حاليکه برده باشم‪.‬‬
‫ش‪ :‬هدف توجه و اهتمام و عنايت به بردگان می باشد‪.‬‬
‫‪749‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ‬


‫‪ -1364‬وعَ ْن أب مُو سَى الَ ْشعَرِي‪ ،‬رضي اللّه عنْه‪ ،‬قال‪ :‬قا َل رَ سُو ُل اللّ ِه َ‬
‫و َسلّم‪« :‬ال ْملُو كُ الذي يُحْ سِنُ عِبَادَ َة رَبّ ه‪َ ،‬ويُؤدّي إل سَّيدِ ِه الذي علي هِ مِ نَ ال ق‪ ،‬والنّ صِيحَة‪،‬‬
‫والطّاعَة‪ ،‬ل ٌهُ أ ْجرَا ِن » روا ُه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1364‬از ابو موسی اشعری رضی ال عنه رايت است که‪:‬‬


‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬برده ايکـه عبادت پروردگارش را نيکـو انام‬
‫دهد‪ ،‬و در برابر بادارش هم حق و فرمانبداری و خي انديشی ايرا که بر وی لزم است‪ ،‬ادا‬
‫کند‪ ،‬برای او دو مزد داده می شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬ثلث ٌة لُ مْ أَجْران‪ :‬رَجُ ٌل مِ نْ‬


‫‪ -1365‬وعَنْ ُه قَال‪ :‬قَالَ ر سُولُ اللّ هِ َ‬
‫ح مد‪ ،‬والع ْب ُد الَ ْملُو كُ إذا أدّى حقّ اللّه‪ ،‬وَحقّ َموَالِ يه‪َ ،‬ورَجُل‬
‫َأهْ ِل الكتاب آ من ب نبيّه وآم نَ بُ َ‬
‫كانَ تْ لَ هُ أَمةٌ َفَأدّبا فَأحْ سَنَ َت ْأدِيبَها‪ ،‬وَعلّمها َفأَحْ سَنَ َت ْعلِيمَها‪ُ ،‬ثمّ أَعْتقَهَا فََت َزوّجَهَا‪َ ،‬فلَ هُ أَ ْجرَان »‬
‫متفقٌ عَليه‪.‬‬

‫‪ -1365‬از ابو موسی اشعری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬سه کس است که برای شان دو مزد است‪:‬‬
‫مردی از اهل کتاب که به پيامبش و به ممد صلی ال عليه وسلم ايان آورد‪.‬‬
‫و برده ايکه حق خدا و مهترانش را اداء نود‪.‬‬
‫و مردی که کنيزی داشت و آن را نيکو ادب نود و نيکو آموزش داد و سپس وی را‬
‫آزاد نوده با وی ازدواج کرد‪ ،‬برايش دو مزد است‪.‬‬

‫‪ -239‬باب فضيلت عبادت در هرج و مرج و آن عبارت است از فتنه ها و درهم و‬


‫برهم شدن اوضاع زمان و امثال آن‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -1366‬ع ْن مَعقِلِ بن يسار‪ ،‬رضي اللّه عنْه‪ ،‬قَال‪ :‬قال رَسُولُ ال ّلهِ َ‬
‫ج كهِجْر ٍة إلَ ّي » روا ُه مُسْلم‪.‬‬
‫« العِبَادَةُ ف ا َلرْ ِ‬
‫‪750‬‬

‫‪ -1366‬از معقل بن يسار رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬عبادت در و قت هرج و مرج ( نا ام نی) مان ند‬
‫هجرت بسوی من است‪.‬‬
‫ش‪ :‬آنکسه در هنگام هرج و مرج و اشاعهسء فسساد و رذيلت بسه عبادت خداوندی مشغول‬
‫می شود‪ ،‬مانند کسيست که بسوي هجرت نوده است‪ .‬يعنی چنانچه مهاجرين اولي برای حفظ‬
‫د ين خو يش ب سوی آنضرت صلی ال عل يه و سلم هجرت نوده و به هدايات او صلی ال عل يه‬
‫وسلم چنگ زدند‪ .‬اين شخص برای عبادت از مردم گوشه گيی نوده برای حفظ دين خويش از‬
‫شر مردم فرار نوده و به پرستش پروردگارش چنگ زده است‪.‬‬

‫‪ -240‬باب فضيلت جوانردی و آسان گيی در خريد و فروش و داد و ستد و نيکو‬
‫ادا نودن و درخواست کردن و سنگينتر قرار دادن پلهء ترازو و يا پيمانه در هنگام فروخت و‬
‫منع از کم فروشی و فضيلت مهلت دادن ثروتند به بينوا و فقي و کم کردن از آنچه از او می‬
‫خواهد‬

‫علِيمٌ} البقرة‪٢١٥ :‬‬


‫خ ْيرٍ َفإِنّ الّ ِبهِ َ‬
‫قال ال تعالی‪َ { :‬ومَا تَفْ َعلُواْ مِنْ َ‬
‫ط وَلَ َتبْخَسنُواْ النّاسَن‬
‫و قال تعالی‪{ :‬وَيَا َقوْمِن َأ ْوفُواْ ا ْلمِ ْكيَا َل وَا ْلمِيزَانَن بِالْقِسْن ِ‬
‫شيَاءهُمْ} هود‪٨٥ :‬‬
‫َأ ْ‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬ويْلٌ لّ ْلمُطَفّفِينَ{‪ }1‬الّذِينَ ِإذَا ا ْكتَالُواْ عَلَى النّاسِ يَسْ َتوْفُونَ{‪}2‬‬
‫وَإِذَا كَالُوهُم نْ أَو ّوزَنُوهُم ْن يُخْس نِرُونَ{‪ }3‬أَ َل يَظُنّ أُو َلئِك نَ َأنّهُم ّمبْعُوثُون نَ{‪ِ }4‬ليَوْم نٍ‬
‫عَظِيمٍ{‪ }5‬يَوْ َم يَقُومُ النّاسُ ِلرَبّ الْعَا َلمِينَ} {‪ }6‬المطففين‪٦ – ١ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و آنچه از خي انام می دهيد هانا خداوند به آن دانا است‪ .‬بقره‪:‬‬
‫‪215‬‬
‫و می فرما يد‪ :‬و ای قو مم‪ ،‬تام ده يد پيما نه و ترازو را به ان صاف و کم مر سانيد به‬
‫مردمان چيزهای شان را‪ .‬هود‪85 :‬‬
‫و می فرما يد‪ :‬وای بر ک سانيکه حقوق مردم را می کاه ند‪ ،‬آنان که چون برای خود از‬
‫مردم پيمانه کنند‪ ،‬به سختی تام بگيند و چون خواهند که ايشان را پيمانه دهند‪ ،‬يا برای شان‬
‫سنجيده دهند‪ ،‬زيان رسانند‪ ،‬آيا اين گروه نی دانند که آنان بر انگيخته خواهند شد در روزی‬
‫بزرگ روزيکه مردم ايستاده شوند‪ ،‬در پيشگاه پروردگار جهانيان‪ .‬مطففي‪6 – 1 :‬‬
‫‪751‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -1367‬وعَنٌْ أ ب هُريرة‪ ،‬رضِ يَ اللّه عنْه‪ ،‬أَنّ ر ُجلً أ تى ال نب َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ « :‬دعُو ُه فَإنّ لِصَا ِحبِ‬
‫ظ لَهُ‪َ ،‬ف َهمّ بِهِ َأصْحابُه‪َ ،‬فقَا َل رسُو ُل اللّ ِه َ‬
‫يتَقاضَا ُه َفأَ ْغلَ َ‬
‫جدُ إلّ َأمْثَل مِ ْن سِنّه‪،‬‬
‫الَقّ مقَالً » ثُمّ قَال‪ « :‬أَعْطُوه ِسنّا مِثْ َل ِسّنهِ » قالوا‪ :‬يا ر سولَ اللّ هِ ل َن ِ‬
‫قال‪ « :‬أَعْطُو ُه فَإنّ خَ ْيرَكُم أَحْسنُ ُك ْم َقضَا ًء » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪-1367‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫مردی خدمت پيامب صلی ال عليه وسلم آمده و از وی قرضش را مطالبه کرده و برای‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم سخنی سخت گفت‪ .‬اصحابش رضوان ال عليهم قصد تنبيه او‬
‫را نودند‪.‬‬
‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬ترکـش کنيـد‪ ،‬زيرا برای صـاحب حـق‬
‫گفتگوئيست‪ .‬سپس فرمود‪ :‬برايش هسن شترش‪ ،‬شتری دهيد‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم جز بتر از شترش را نی يابيم؟‬
‫فرمود‪ :‬بدهيدش‪ ،‬زيرا بترين شا کسيست که بتر اداء نايد‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ هِ و َسلّم قَال‪ « :‬رَحِم‬


‫‪ -1368‬وعَ نْ جابر‪ ،‬رضي اللّه عنْه‪ ،‬أن رَ سُو َل اللّ هِ َ‬
‫اللّه رجُل سَمْحا إذا بَاع‪ ،‬وَإذا اشْتَرى ‪ ،‬وَإذا اقْتَض َى » ‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1368‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬خدا رح ت ک ند‪ ،‬مردی جوانرد را که هرگاه‬
‫بفروشند‪ ،‬يا برد و يا طلب نايد جوانردی را مراعات کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫ت ر سُول اللّ ِه َ‬
‫سعْ ُ‬
‫‪ -1369‬وعَ ْن أب قَتَادَة‪ ،‬رضي اللّه َعنْه‪ ،‬قَال‪ِ :‬‬
‫يقُول‪« :‬مَ نْ َسرّهُ أَ نْ يُنَجّيَ هُ اللّه مِ نْ ُكرَ بِ َيوْ مِ القِيَامَة‪َ ،‬فلْيُنَفّ سْ عَ نْ ُمعْ سِرٍ أوْ َيضَ عْ َعنْ ُه » روا هُ‬
‫مسلم‪.‬‬

‫‪ -1369‬از ابو قتاده رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪752‬‬

‫از رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم شنيدم کـه مـی فرمود‪ :‬آنکـه خوشـش آيـد اينکـه‬
‫خداو ند او را از ر نج های روز قيا مت نات د هد‪ ،‬با يد مش کل فقيی را بگشا يد‪ ( .‬به اين که‬
‫مطالبهء حقش را تأخي نايد) و يا از او در گذرد و قرضش را ببخشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪« :‬‬


‫‪ -1370‬وع ْن أب هُريرة‪ ،‬رضي اللّه عَنْه‪ ،‬أنّ رَ سُول اللّ ِه َ‬
‫كَا نَ رجلٌ يُدايِ نُ النّاس‪ ،‬وَكَان َيقُولُ ِلفَتَاه‪ :‬إذا َأتَيْ تَ ُمعْ سِرا فَتَجاوزْ عَنْه‪ ،‬لَعلّ اللّه أ ْن يَتجاوزَ عنّا‬
‫فَلقِي اللّه فَتَجا َوزَ ع ْنهُ » متفقٌ عَليه‪.‬‬

‫‪ -1370‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مردی بود که بردم قرض می داد و به خادمش‬
‫می گفت‪ :‬چون نزد ناداری رفتی از او درگذر تا شايد خداوند از ما درگذرد‪ .‬پس با خداوند‬
‫ملقات نود و از او درگذشت‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫سعُودٍ الب ْدرِي‪ ،‬رضي اللّه عنْه‪ ،‬قَال‪ :‬قَا َل رَ سُو ُل اللّه َ‬
‫‪ -1371‬وعَ ْن أب م ْ‬
‫ط النّاس‪،‬‬
‫و َسلّم‪« :‬حُوسب رَجُ ٌل مِمّنْ كَا َن قبلكم َفلَمْ يُوجدْ لَ ُه مِنَ الَ ْيرِ َش ّيءٌ ‪ ،‬إلّ َأنّهُ كَان يَُخَالِ ُ‬
‫وَكَا َن مُو سِرا‪ ،‬وَكَا نَ ي ْأ ُمرُ ِغلْمَانَه أن يَتَجَا َوزُوا عن ا ُلعْ سِر‪ .‬قال اللّه‪ ،‬عزّ وجَل‪ « :‬نَحْ ُن أحقّ‬
‫ك مِنْه‪ ،‬تَجا َوزُوا عَ ْن ُه » رواه مسلم‪.‬‬
‫ِبذَل َ‬

‫‪ -1371‬از ابو مسعود بدری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مردی از آنانيکه پيش از شا بودند‪ ،‬مورد ماسبه‬
‫قرار گرفت و برای او چيزی خي ديده نشد‪ ،‬غي از اينکه او با مردم معامله می نود و مردی‬
‫آسـان گيـ بود و خدمتگاران خود را امـر مـی کرد کـه از ناتوان درگذرنـد‪ .‬خدای عزوجـل‬
‫فرمود‪ :‬ما بر اين کار از وی سزاوار تري‪ ،‬از او درگذريد‪.‬‬

‫‪ -1372‬وعنْ ُحذَْيفَة‪ ،‬رضي اللّه عنْه‪ ،‬قَال‪ :‬أُتِى اللّه تَعال ِبعَبْد من عِبَادِهِ آتا ُه اللّه مَال‪،‬‬
‫ت ف الدّنْيَا؟ قَال‪ :‬وَل َيكْتُمُو َن اللّه حديثا قَال‪ :‬يَاربّ آتَيْتَنِي مالَ كَ فَكُنْ تُ‬
‫فَقَالَ لَه‪ :‬ماذَا ع ِملْ َ‬
‫أُبايِ ُع النّاس‪ ،‬وَكا َن مِ نْ ُخلُقي الواز‪ ،‬فكُنْ تُ أَتَيَسرُ عَلى الُو ِسرِ‪ ،‬وُأنْ ِظ ُر ا ُلعْ سِر‪ .‬فَقَالَ اللّه َتعَال ‪:‬‬
‫« أَنَا أَحقّ بذا مِنْك‪ ،‬تاوزُوا عَ نْ ع ْبدِي » فقال ُعقَْبةُ ب ُن عا مر‪ ،‬وَأ بو مَ سْعُودٍ الن صاري‪ ،‬رَضِ يَ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ .‬روا ُه مسلم‪.‬‬
‫اللّه ع ْنهُما‪ :‬هكذا َس ِمعْنَا ُه مِنْ ف رَسولِ ال ّلهِ َ‬
‫‪753‬‬

‫‪ -1372‬از حذيفه رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫بنده ای نزد خدای تعالی آورده شد که خدای تعالی به او مال داده بود و به او فرمود‪:‬‬
‫در دنيا چه عمل کردی؟‬
‫گفت‪ :‬و خداوند چيزی را پنهان نی کند‪.‬‬
‫گفت‪ :‬ای پروردگارم تو مالت را بن دادی و من عادت گذشت را داشتم و با سرمايه‬
‫دار و ثروتند آسانگيی نوده و نادار را مهلت می دادم‪.‬‬
‫خداوند تعالی فرمود‪ :‬من به اينکار از تو سزاوارترم از بنده ام در گذريد‪.‬‬
‫سپس عقبه بن عامر و ابو م سعود انصاری ر ضی ال عنهما گفت ند‪ :‬ما آن را از دهان‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدي‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -1373‬وع ْن أب هُريرَة‪ ،‬رضي اللّه عنْه‪ ،‬قَال‪ :‬قَا َل ر سُو ُل اللّه َ‬
‫ت ظِلّ َعرْشِ هِ َيوْ مَ ل ظِ ّل إ ّل ِظلّ ُه » ‪.‬‬
‫« من أَنْظَر مُعْ سِرا أ ْو وَضَ عَ لَه‪ ،‬أظلّ هُ اللّه َيوْ مَ القِيا َمةِ تَحْ َ‬
‫ي وقَال‪ :‬حديثٌ حس ٌن صحيح‪.‬‬
‫روا ُه الترمذ ّ‬

‫‪ -1373‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه فقي و درمانده ای را مهلت داده و يا از‬
‫قرض او کم ک ند‪ ،‬خدای تعالی او را در روز قيا مت در سايهء عرش خو يش در روزي که سايه‬
‫ای جز سايهء او نيست‪ ،‬جای می دهد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ ،‬ا ْشتَرى مِنْ هُ َبعِيا‪،‬‬


‫ب َ‬
‫‪ -1374‬وعَ نْ جابر‪ ،‬رضي اللّه عَنْه‪ ،‬أنّ الن ّ‬
‫ح متفقٌ عليه‪.‬‬
‫َف َوزَنَ َلهُ‪َ ،‬فَأرْجَ َ‬

‫‪ -1374‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم از وی شتری خريده و پولش را وزن نود و برايش افزونتر‬
‫داد‪.‬‬

‫خ َر َمةُ‬
‫ص ْفوَان ُسوْيدِ ب ِن قَيْس‪ ،‬ر ضي اللّه ع نه‪ ،‬قَال‪ :‬جَلبْ تُ أَنَا ومَ ْ‬
‫‪ -1375‬وع ْن أ ب َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ ،‬فَ سَاومنَا بسراويل‪ ،‬وَعِ ْندِي َوزّا نٌ يز نُ‬
‫ب َ‬
‫الْعبدِيّ َبزّا مِ نْ هَجَر‪ ،‬فَجاءَنَا النّ ّ‬
‫‪754‬‬

‫ح » روا ُه أ بو داود‪ ،‬والترمذيّ‬


‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ِل ْل َوزّان‪ « :‬زِ ْن وََأرْجِ ْ‬
‫بالجْر‪ ،‬فَقَالَ ال نب َ‬
‫وقال‪ :‬حديثٌ حس ٌن صحيح‪.‬‬

‫‪ -1375‬از ابو صفوان سويد بن قيس رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫من و مرم هء عبدی پار چه هائی از منطق هء ه جر آورد ي‪ .‬پيا مب صلی ال عل يه و سلم‬
‫آمده و از ازاری خريد و در نزدم وزن کنندهء بود که به مزد (پول را) وزن می کرد‪.‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم به وزّان (وزن کننده) فرمود‪ :‬وزن کن و افزون کن‪.‬‬
‫‪755‬‬

‫كتاب عِلم‬
‫‪ -241‬باب فضيلت علم‬

‫ب زِ ْدنِي عِلْماً} طه‪١١٤ :‬‬


‫قال ال تعالی‪{ :‬وَقُل رّ ّ‬
‫س َتوِي الّذِينَ يَ ْعَلمُونَ} الزمر‪٩ :‬‬
‫و قال تعالی‪ُ ( :‬قلْ َه ْل يَ ْ‬
‫ت}‬
‫ن آمَنُوا مِنكُ ْم وَالّذِينَ أُوتُوا الْ ِعلْمَ َدرَجَا ٍ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬يَرْفَعِ الُّ الّذِي َ‬
‫المجادلة‪١١ :‬‬
‫عبَادِهِ ا ْلعُ َلمَاء} فاطر‪٢٨ :‬‬
‫لّ مِنْ ِ‬
‫خشَى ا َ‬
‫و قال تعالی‪ِ { :‬إنّمَا يَ ْ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و بگو پروردگارم علمم را افزون گردان‪ .‬طه‪114 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬بگو آيا برابراند آنانکه می دانند و آنانکه نی دانند؟ زمر‪9 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬و خداوند بلند می کند مرتبهء آنانی را که از شا ايان آوردند و آنانيکه‬
‫علم به ايشان داده شده است‪ .‬مادله‪11 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬هانا از خدا می ترسد از ميان بندگانش دانشمندان‪ .‬فاطر‪28 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1376‬وعَ ْن مُعاوِية‪ ،‬رضي اللّه عنْه‪ ،‬قال‪ :‬قَال ر سُولُ اللّ هِ َ‬
‫مَنْ ُيرِد اللّه ِبهِ خيْرا ُي َف ّقهْهُ ف الدّي ِن » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1376‬از معاويه رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬آن که خداو ند به او اراد هء خ ي ک ند‪ ،‬در د ين‬
‫دانشمندش سازد‪.‬‬
‫ش‪ -1 :‬با کمال اهتمامی که شريعت اسلمی به تعليم و تعلم نوده و تشويقی که برای‬
‫طلب علم کرده‪ ،‬متأسفانه جهل و بيسوادی در ميان امت اسلمی به اندازهء رواج يافته که حتی‬
‫بسياری از مردم نه تنها بيسوادان‪ ،‬بلکه از روشنفکران نی توانند قرآن را از رو بوانند چه رسد‬
‫به آن که آن را با تلوت و تو يد بوان ند و يا آن که معا نی آن را دان سته و به احکام آن تو جه و‬
‫اهتمام ورزند‪.‬‬
‫‪ -2‬ا ين موضوع ز نگ خطري ست برای علماء و قاطب هء ا مت ا سلمی که با يد هر چه‬
‫زود تر در ج هت امای ج هل و بي سوادی کار نوده در ترو يج و ن شر علم و فضيلت بکوش ند تا‬
‫‪756‬‬

‫دشن نتواند با استفاده از جهل و نادانی امت بيش از پيش بر پيکرهء مسلمي تاخته و بيش از هر‬
‫وقت ديگر تيشه به ريشهء امت اسلمی زده مسلمي را اغواء و از صراط الستقيم (هدايت) دور‬
‫سازد‪ .‬و بدين ترتيب زمينه را برای سيطرهء خود بر امت اسلمی و استعمار آن مهيا نايد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -1377‬وع ْن اب ِن م سْعُود‪ ،‬رضي اللّه عنْه‪ ،‬قَال‪ :‬قَال ر سُولُ اللّ هِ َ‬
‫« ل حَ سَد إ ّل ف اثْنَتَيْن‪ :‬رَجُ ٌل آتَاهُ اللّه مَالً فَسلّطهُ عَلى هلَكَتِ ِه ف الَق‪ ،‬ورَجُلٌ آتاهُ اللّه الِكْ َمةَ‬
‫فهُوَ َي ْقضِي ِبهَا‪ ،‬وَُي َعلّ ُمهَا » مُّتفَقٌ عَليه‪.‬‬

‫‪ -1377‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬غب طه ای ني ست‪ ،‬م گر در دو چ يز‪ :‬مردي که‬
‫خداوند به او مال و ثروتی داده و او را بر مصرف کردن آن در راه حق چيه ساخته است‪ .‬و‬
‫مرديکه خداوند به او علمی داده و بدان حکم نوده و آن را تعليم می دهد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ « :‬مَثَلُ‬


‫‪ -1378‬وعَ ْن أب مُوسى ‪ ،‬رضي اللّه عنْه‪ ،‬قال‪ :‬قَالَ النب َ‬
‫ت الَاءَ‬
‫مَا بعثَنِي اللّه بِ هِ مِ نَ الُدى واْل ِعلْ مِ كَمَثَل غَيْ ثٍ أصاب أرْضا‪ ،‬فَكَانَ تْ مِ ْنهَا طَائ َفةٌ طَيَّبةٌ قَِبلَ ِ‬
‫شرِبُوا‬
‫َفأَنْبَتَ تِ الْكَل‪ ،‬وَاْلعُشْب الْكَثِي‪ ،‬وَكَا َن مِ ْنهَا أجَادِبُ أم سَ َكتِ الَاءَ ‪ ،‬فََنفَ عَ اللّه ِبهَا النّاسَ‪ ،‬فَ َ‬
‫سكُ مَاءً ‪ ،‬وتُنْبِ تُ كَل‪،‬‬
‫مِنْهَا وَ َس َقوْا و َزرَعُوا‪ ،‬وأَ صَاب طَائ َفةً مِنْهَا أُخْرى إنّ ما هِي قِيعان‪ ،‬ل تْ ِ‬
‫فَذلكَ مثَ ُل منْ َف ُقهَ ف دِي ِن اللّه‪ ،‬وََن َف َعهُ ما َبعَثَنِي اللّه ِب ِه فَع ِل َم وَع ّلمَ‪َ ،‬ومَثَ ُل منْ َلمْ َي ْرفَعْ بِذلكَ رأسا‪،‬‬
‫وََلمْ َيقْبَ ْل ُهدَى ال ّلهِ الّذي ُأرْ ِس ْلتُ ِبهِ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1378‬از ابو موسی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬صفت علم و هدايتی که خداوند مرا بدان فرستاده‪،‬‬
‫مانند بارانی است که به زمينی رسيد که بعضی از گوشه های آن زمي خوب بوده و آب را‬
‫قبول نود و گياه و علف زيادی رويا ند و بع ضی از آن سخت ا ست که آب را ن گه داش ته و‬
‫خداو ند بو سيلهء آن بردم ن فع ر ساند‪ .‬پس از آن آشاميده و آبياری کرده و ک شت نود ند و‬
‫بعضی از آن زم ي هوار است که نه آب را ن گه داشته و نه گياه می رويا ند‪ .‬پس ا ين ا ست‬
‫صفت کسيکه در دين خدا دانشمند شد و آنچه من بدان مبعوث شده ام بوی نفع رساند‪ .‬پس‬
‫آمو خت و آموزا ند‪ .‬و صفت ک سيکه بدان سر بال نکرد و هدا يت خدائی را که من بدان‬
‫مبعوث شده ام نپذيرفت‪.‬‬
‫‪757‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَالَ ِلعَلي‪،‬‬


‫‪ -1379‬وعَ ْن َسهْ ِل بن سعد‪ ،‬رضي اللّه عنْه‪ ،‬أنّ النب َ‬
‫ك من حُ ْمرِ النّعم » متف ٌق عليهِ‪.‬‬
‫رضي اللّه عنْه‪ « :‬فو ال ّلهِ لنْ ي ْه ِديَ اللّه ِبكَ رجُلً واحِدا َخ ْيرٌ ل َ‬

‫‪ -1379‬از سهل بن سعد رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم به علی رضی ال عنه فرمود‪ :‬سوگند به خدا که اگر خداوند‬
‫به دست تو يکمرد را هدايت کند‪ ،‬برايت از شترهای سرخ بتر است‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ هِ‬


‫‪ -1380‬وعن عبدِ اللّه بن عمرو بن العاص‪ ،‬رضي اللّه ع ْنهُما‪ ،‬أنّ النب َ‬
‫و َسلّم قال‪« :‬ب ّلغُوا عَنّ ي وَلوْ آيَة‪ ،‬و َحدّثُوا ع ْن ب ن إ ْسرَائيل وَل حَرج‪ ،‬وم نْ َكذَب علَيّ مُتَعمّدا‬
‫َفلْيتَبوّْأ َمقْعَد ُه من النّار » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1380‬از عبد ال بن عمرو بن عاص رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬تبليغ کنيد از من هر چند که يک آيه هم باشد و از‬
‫بنی اسرائيل صحبت کنيد و گناهی بر شا نيست و کسيکه از روی قصد و عمدا بر من دروغ‬
‫بندد‪ ،‬بايد جايگاهش را از دوزخ آماده کند‪.‬‬
‫ش‪ :‬اين اذن و اجازه ممول بر خبهائيست که در دين ما از آن سکوت شده که شريعت‬
‫ما نه تصديقش می کند و نه هم تکذيبش‪ .‬پس قصه کردن آن برای پند گرفت رواست‪.‬‬
‫اما آنچه شريعت مان راستش می داند‪ ،‬نيازی به روايت آن نيست‪ ،‬زيرا در شريعت خود‬
‫مان آن چيز وجود دارد و آنچه شريعت ما باطلش می شارد‪ ،‬آن اصلً ماز نيست‪ ،‬مگر از روی‬
‫انکار و ابطال‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ ،‬قال‪« :‬‬


‫‪ -1381‬وع نْ أب هُريرة‪ ،‬رضي اللّه َعنْه‪ ،‬أنّ ر سُول اللّه َ‬
‫‪ ....‬ومَنْ سلَك طرِيقا َيلَْت ِمسُ فِيهِ ِعلْما‪ ،‬سهّلَ اللّه َلهُ ِب ِه َطرِيقا إل الَّن ِة » روا ُه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1381‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه در راهی رود که در آن علمی را می جويد‪،‬‬
‫خداوند برای او راهی بسوی بشت آماده می کند‪.‬‬
‫‪758‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬مَ نْ‬


‫‪ -1382‬وَعَنه‪ ،‬أيضا‪ ،‬رضي اللّه عنْه أنّ رَ سُول اللّه َ‬
‫ك من أُجُورِهِم شَيْئا » روا هُ‬
‫ى كا نَ ل ُه مِ نَ الجْر مِثلُ أُجو ِر م نْ تَبِع هُ ل ي ْنقُ صُ ذل َ‬
‫د عا إل هُد ً‬
‫مسلمٌ‪.‬‬

‫‪ -1382‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامـب صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬آنکـه بسـوی هدايتـی دعوت کنـد‪ ،‬برای او مزد‬
‫کسانی که از او پيوی می کنند‪ ،‬داده می شود بدون اينکه از مزد شان چيزی کم شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬إذا ما تَ ابْ نُ آدَم اْنقَطَع‬


‫‪ -1383‬وعنْ هُ قال‪ :‬قَا َل ر سُولُ اللّه َ‬
‫عَم ُلهُ إ ّل مِنْ ثَلث‪ :‬صَد َقةٍ جارية‪ ،‬أوْ عِلمٍ يُنَْتفَعُ بِه‪ ،‬أ ْو وَلدٍ صالٍ يدْعُو َل ُه » رواهُ مسلم‪.‬‬

‫‪ -1383‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬چون ان سان بيد (ثواب) ع مل او ق طع می گردد‪،‬‬
‫جز از سه چيز‪ :‬صدقهء جاريه‪ ،‬يا علمی که از آن سودی برند‪ ،‬يا فرزند صالی که برايش دعا‬
‫کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم َيقُول‪ « :‬الدّنْيَا م ْلعُونَة‪،‬‬


‫س ْعتُ ر سُول اللّه َ‬
‫‪ -1384‬وَعنْ ُه قَالَ ‪ِ :‬‬
‫ملْعُو ٌن ما فِيهَا‪ ،‬إ ّل ذِكرَ اللّه َتعَال ‪ ،‬وما والَه‪ ،‬وعَالا‪ ،‬أ ْو مُتَعلّما » روا ُه الترمذيّ وقال‪ :‬حدي ثٌ‬
‫حسنٌ‪.‬‬

‫‪ -1384‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫از پيا مب صلی ال عل يه و سلم شنيدم که فرمود‪ :‬دن يا ملعون ا ست و آن چه که در آن‬
‫است ملعون است بز ياد خدا و طاعتش و عال يا متعلم بودن‪.‬‬
‫ش‪ :‬معنا يش چن ي ا ست که دن يا مذموم و ز شت ا ست و ستوده ن ی شود از آن چه در‬
‫آن ست‪ ،‬جز ياد خدا و آن چه خداو ند دو ست می دارد از فرمان بردن و پيوی ا مر و دوری از‬
‫آن چه ن ی فرموده ا ست و مق صود از عال يا متعلم ف قط علما يی ا ند که علم شان با ع مل توأم‬
‫است‪.‬‬
‫‪759‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬مَن‬


‫‪ -1385‬وَعَ ْن أنس‪ ،‬رضي اللّه عنْ ُه قال‪ :‬قَالَ رَ سُولُ اللّه‪َ ،‬‬
‫خرَج ف َط َلبِ العِلم‪ ،‬فهو ف سَبيلِ ال ّلهِ حت يرجِ َع » رواهُ الت ْرمِذيّ وقال‪ :‬حديثٌ حَس ٌن ‪.‬‬

‫‪ -1385‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬آن که در طلب علم برآ يد پس او در راه خدا‬
‫است تا باز گردد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -1386‬وعَ ْن أب سَعيدٍ ال ْدرِي‪ ،‬رضي اللّه عَنْه‪ ،‬عَ ْن ر سُولِ اللّه َ‬
‫قال‪ « :‬لَ ْن يَشبَع مُؤمِ ٌن مِنْ خَ ْيرٍ حت يكون مُنَْتهَا ُه الَّنةَ » ‪ .‬روا ُه الترمذي‪ ،‬وقَال‪ :‬حديثٌ حسنٌ‬
‫‪.‬‬

‫‪ -1386‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬مؤ من هر گز از خ ي (علم) سي ن ی شود‪ ،‬تا‬
‫نايتش به بشت انامد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪« :‬‬


‫‪ -1387‬وعَ نْ أب ُأمَامة‪ ،‬رضي اللّه عنْه‪ ،‬أنّ رَ سُول اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬إنّ‬
‫فضْ ُل الْعالِم على الْعاِبدِ َك َفضْلي على َأ ْدنَاكُ ْم » ُثمّ قال‪ :‬ر سُولُ اللّ هِ َ‬
‫صلّونَ عَلى مُعلّمِي‬
‫ح ِرهَا وحت الُوتَ لَيُ َ‬
‫اللّه وملئِكَتَهُ وَأهْ َل السّمواتِ والرضِ حتّى النّ ْم َل َة ف جُ ْ‬
‫ل ْيرْ» رواهُ الترمذي وقال‪ :‬حَديثٌ حَسن‪.‬‬
‫النّاسِ ا َ‬

‫‪ -1387‬از ابو امامه رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬فضيلت و برتری عال بر عابد مانند فضيلت من‬
‫بر پائي ترين شا است‪ ،‬بعد خداوند و فرشتگانش و اهل آسانا و زمي حتی مور در لنه اش و‬
‫ماهی بر آنکه بردم درس خي می دهد‪ ،‬درود می فرستند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫ت رَ سُول اللّ ِه َ‬
‫سعْ ُ‬
‫‪ -1388‬وَعَ نْ أ ب ال ّدرْداءِ ‪ ،‬ر ضي اللّه عَنْه‪ ،‬قَال‪ِ :‬‬
‫و َسلّم‪ ،‬يقولُ‪ « :‬منْ سلك طَريقا يَ ْبَتغِي فِيهِ علْما سهّل اللّه لَه طَريقا إل النة‪ ،‬وَإنّ اللئِ َكةَ لََتضَعُ‬
‫ت وم ْن ف الرْ ضِ‬
‫أجِْنحََتهَا لِطالب اْل ِعلْ ِم رِضا بِما يَ صْنَع‪ ،‬وَإنّ الْعالِم لَيَ سَْت ْغفِرُ لَ هُ م نْ ف ال سّمَوا ِ‬
‫حتّى الِيتا ُن ف الاءِ ‪ ،‬و َفضْلُ اْلعَالِم على الْعاِبدِ َك َفضْلِ اْلقَمر عَلى سائر اْل َكوَاكِ بِ‪ ،‬وإنّ اْل ُعلَماءَ‬
‫‪760‬‬

‫َورََثةُ النْبِياءِ وإنّ النْبِياءَ لَ ْم يُورّثُوا دِينَارا وَل ِد ْرهَما وإنّ ما ورّثُوا اْل ِعلْم‪ ،‬فَم نْ أَ َخ َذ ُه أَ َخذَ بِحظّ‬
‫وَا ِفرٍ » ‪ .‬روا ُه أبو داود والترمذي‪.‬‬

‫‪ -1388‬از ابو درداء رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬آنکه در راهی رود که در آن‬
‫طلب علم کنـد‪ ،‬خداونـد برايـش راهـی را بسـوی بشـت آسـان مـی کنـد‪ .‬و هانـا فرشتگان‬
‫بواسـطهء رضايتـی کـه از کارش دارنـد‪ ،‬بالای خود را برای طالب علم مـی گسـترانند و ههـ‬
‫کسانی که در زمي و آسان اند‪ ،‬حتی ماهی ها در آب برای عال آمرزش می طلبند و فضيلت‬
‫عال بر عابد مانند فضيلت ماه شب چهارده بر ديگر ستاره هاست و اينکه علما مياثب پيامبان‬
‫اند و پيامبان درهم و ديناری به مياث نگذاشتند‪ ،‬بلکه علم را به ارث گذاشتند‪ ،‬کسيکه آن‬
‫را گرفت برهء وافر گرفته است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‬


‫ت رسول اللّه َ‬
‫س ْع ُ‬
‫‪ -1389‬وع ِن ابن مسْعُود‪ ،‬رضي اللّه عنْه‪ ،‬قال‪ِ :‬‬
‫ضرَ اللّه امْرءا سِع مِ نا شَيْئا‪ ،‬فَبلّغَ هُ ك ما سَم َعهُ َفرُبّ مَُبلّ غٍ أوْ عى مِ نْ سَامِع » ‪ .‬روا هُ‬
‫َيقُول‪َ« :‬ن ّ‬
‫الترمذيّ وقال‪ :‬حديثٌ حَسنٌ صَحيح‪.‬‬

‫‪ -1389‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬شاد دارد خداوند شخصی را‬
‫که از ما چيزی را شنيده و آن را چنانچه شنيده تبليغ کند‪ .‬چه بسا تبليغ شدگانی وجود دارند‬
‫که از شنونده درک کننده تر اند‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1390‬وعن أب هُريرة‪ ،‬رضي اللّه عنْه‪ ،‬قال‪ :‬قال رسُو ُل اللّه َ‬
‫م نْ سُئِل ع نْ عِل مٍ فَكَتَمَه‪ ،‬أُلِم يَو مَ القِيامةِ ِبلِجا ٍم مِ نْ نَارٍ » ‪ .‬روا ُه أبو داود والترمذي‪ ،‬وقال‪:‬‬
‫حديثٌ حسن‪.‬‬

‫‪ -1390‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسی که از او در بارهء دانشی بپرسند و او آن را‬
‫بپوشد‪ ،‬در روز قيامت به لگامی از آتش لگام کرده می شود‪.‬‬
‫‪761‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ « :‬منْ تَعلّمَ عِلما مِما يُبَتغَى بِهِ‬
‫‪ -1391‬وعنه قال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫وَجْ هُ اللّ هِ عز وَجَلّ ل يَتَعلّمُ هُ إل لي صِيبَ بِ هِ عرضا مِ نَ الدّنْ يا لَ مْ ِيدْ َعرْ فَ الّنةِ يوْم القِيام ِة »‬
‫يعن‪ :‬ريها‪ ،‬رواه أبو داود بإسناد صحيح‪.‬‬

‫‪ -1391‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬آن که عل می بياموزد از آن چه بدان رضای خداو ند‬
‫طلب کرده می شود‪ ،‬که ن ی آموزد‪ ،‬م گر برای ر سيدن به چيزی از دن يا‪ ،‬بوی ب شت را در‬
‫روز قيامت نيابد‪.‬‬
‫ش‪ :‬توجسه و اهتمام بسه ايسن حديسث و مفهوم والی آن برای ههسء پويندگان راه حسق و‬
‫حقيقت و داعيان بق و فضيلت از وجائب اسلمی است‪.‬‬
‫آری هانگونه که هيچ عمل بدون اخلص نيت در پيشگاه خدا مقبول نيست‪ ،‬لزم است‬
‫دعوتگران و روندگان در اين مسي سخت بکوشند تا در طلب علم و کمال فقط و فقط رضای‬
‫حسق را منظور نظسر دارنسد ور نسه خدای نواسسته مورد غضسب او تعالی و دوری از رحتسش قرار‬
‫خواهند گرفت که اعاذنا ال منه‪( .‬مترجم)‬

‫‪ -1392‬وع نْ عبدِ اللّه بن عمرو بن العاص رضي اللّه عَنهُما قال‪ :‬سِعتُ رسولَ اللّه‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يقول‪ « :‬إنّ اللّه ل يقْبِض ال ِعلْم انِْتزَاعا ينْتزِعُ هُ مِ نَ النّاس‪ ،‬ولكِ نْ يقْبِ ضُ‬
‫َ‬
‫خ َذ النّا سُ رُؤو سا ُجهّا ًل فَ سِئلُوا‪ ،‬فأفَْتوْا ب َغ ْيرِ علم‪،‬‬
‫ال ِعلْ مَ ِبقَبْ ضِ ال ُعلَماءِ حتّ ى إذا لْ يُبْ ِق عال ا‪ ،‬اتّ َ‬
‫ضلّوا » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ضلّوا وَأ َ‬
‫فَ َ‬

‫‪ -1392‬از عبد ال بن عمرو بن عاص رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬هانا خداوند علم را نی مياند‬
‫(نی گيد) به اينکه آن را از ميان مردمی بردارد‪ ،‬و ليکن علم را با گرفت و مياندن علماء از‬
‫ميان بر ميدارد تا عالی نا ند و مردم رؤ سای نادا نی گيند و آنان بدون علم فتوی ده ند‪ ،‬پس‬
‫خود گمراه شده و ديگران را هم گمراه نايند‪.‬‬
‫‪762‬‬

‫كتاب حد و ثنا و شکر خداوند بزرگ‬


‫‪ -242‬باب فضيلت حد وشکر‬

‫قال ال تعالی‪ { :‬فَاذْ ُكرُونِي أَذْ ُكرْ ُكمْ وَاشْ ُكرُواْ لِي وَلَ تَكْ ُفرُونِ} البقرة‪١٥٢ :‬‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬لئِن شَ َك ْرتُمْ َلزِي َدنّكُ ْم } إبراهيم‪٧ :‬‬
‫لِ } السراء‪١١١ :‬‬
‫حمْدُ ّ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَ ُقلِ الْ َ‬
‫حمْدُ لِّ رَبّ الْعَا َلمِينَ} يونس‪١٠ :‬‬
‫عوَاهُمْ أَنِ الْ َ‬
‫خرُ دَ ْ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬وَآ ِ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬پس مرا ياد کنيد تا شا را ياد کنم‪ .‬و شکر مرا کنيد و کفران‬
‫منمائيد‪ .‬بقره‪152 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬اگر شکر کنيد هانا برای شا می افزاي‪ .‬ابراهيم‪7 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬و بگو که حد و ثنا برای خدای تعالی است‪ .‬إسراء‪111 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬و نايت دعای شان اين است که ثنا باد خداوندی را که پروردگار‬
‫عاليان است‪ .‬يونس‪10 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم أُتِي لَيْلةَ أُ ْسرِيَ‬


‫‪ -1393‬وعن أب ُهرَيْرة‪ ،‬رضي اللّه عنْه‪ ،‬أَنّ النب َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬ال ْمدُ‬
‫بِ هِ ِب َقدَحَيْن مِن خَمْر ولَب‪ ،‬فن َظرَ إَل ْيهِما فأَخذَ اللّب‪َ ،‬فقَا َل جبي ُل َ‬
‫ل ْمرَ غَوتْ ُأمُّتكَ » رواه مسلم‪.‬‬
‫ل ّلهِ الّذي هَدا َك للفِطْرةِ ل ْو أ َخ ْذتَ ا َ‬

‫‪ -1393‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫شبی که پيامب صلی ال عليه وسلمبه اسراء رفت‪ ،‬دو قدح برايش آوردند‪ :‬شراب و‬
‫ش ي‪ .‬آنضرت صلی ال عل يه و سلم آن را نگري سته و ش ي را گر فت‪ .‬جبئ يل عل يه ال سلم‬
‫فرمود‪ :‬ثنـا باد خداوندی را کـه ترا بسـوی فطرت راهنمائی کرد‪ .‬اگـر شراب را مـی گرفتـی‪،‬‬
‫امتت گمراه می شد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪ « :‬كُلّ أ ْم ٍر ذِي بال ل يُبْدُأ فيه‬
‫‪ -1394‬وعنْ هُ ع ْن رسول اللّه َ‬
‫ي ُه ‪.‬‬
‫ب‪ :‬المد للّه َف ُهوَ أقْطُع » حديثٌ حسَن‪ ،‬رواهُ أبو داود وغ ُ‬
‫‪763‬‬

‫‪ -1394‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هر کار ارزشندی که در آن به المد ل آغاز‬
‫نشود‪ ،‬کم برکت است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -1395‬وعَن أب مُوسى الشعريّ رضي اللّه عنْه‪ ،‬أنّ ر سُولَ اللّ هِ َ‬
‫ُمـ وَلدَ ع ْبدِي ؟ فيقولُون‪ :‬نَعـم‪ ،‬فَيقول‪:‬‬
‫ماتـ وَلدُ الع ْب ِد قال اللّه تعال للئِكَتِه‪ :‬قَبضْت ْ‬
‫َ‬ ‫قال‪ « :‬إذا‬
‫قبضتُم ثَمر َة ُفؤَادِه؟ فيقولون‪َ :‬نعَم‪ ،‬فيقول‪ :‬فَمَاذَا قال عَبْدي ؟ فيقولون‪ :‬حِد كَ وا سَْترْجَع‪ ،‬فَيقُولُ‬
‫اللّه تَعال ‪ :‬ابْنُوا ِلعَ ْبدِي بيْتا ف النّة‪ ،‬وسَمّو ُه بَ ْيتَ ال ْم ِد » رواهُ الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬

‫‪ -1395‬از ابو موسی اشعری رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬چون فرزند بنده بيد‪ ،‬خداوند برای فرشتگانش‬
‫می فرمايد‪ :‬فرزند بنده ام را گرفتيد؟‬
‫می گويند‪ :‬بلی!‬
‫سپس می فرمايد‪ :‬آيا ميوه اش را گرفتيد؟‬
‫می گويند‪ :‬بلی!‬
‫باز می فرمايد‪ :‬پس بنده ام چه گفت؟‬
‫می گويند‪ :‬المد ل و انا ل و انا اليه راجعون‪.‬‬
‫ال تعالی می فرمايد‪ :‬برای بنده ام در بشت خانه ای ساخته و آن را خانهء حد بناميد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ « :‬إنّ اللّه‬


‫س رضي اللّه عنهُ قال‪ :‬قال رسُولُ اللّه َ‬
‫‪ -1396‬وعنّْ أنَ َ‬
‫شرَْبةَ فَيَحْ َم ُدهُ َعلَ ْيهَا » رواهُ مسلم‪.‬‬
‫لَيضي ع ِن الع ْبدِ َيأْكُلُ ال ْك َل َة فَيَحْ َمدُهُ عَل ْيهَا‪َ ،‬ويَشْرب ال ّ‬

‫‪ -1396‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ها نا خداو ند از بنده ای را ضی می شود که‬
‫چون لقمه ای بورد وحق تعالی را بر آن ثنا گويد و چون آب بياشامد‪ ،‬حق تعالی را بر آن ثنا‬
‫گويد‪.‬‬
‫‪764‬‬

‫كتاب درود گفت بر رسول ال صلی ال عليه وسلم‬


‫‪ -243‬باب فضيلت درود بر رسول ال صلی ال عليه وسلم‬

‫لئِ َكتَهنُ يُصنَلّونَ عَلَى ال ّنبِيّ يَا َأيّهَا الّذِينَن آمَنُوا‬


‫قال ال تعالی‪ { :‬إِنّ الَّ َومَ َ‬
‫صَلّوا عَ َل ْيهِ َوسَّلمُوا تَسْلِيماً} الحزاب‪٥٦ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬هانا خداوند و فرشتگانش بر پيامب صلی ال عليه وسلم درود می‬
‫فرستند‪ ،‬پس ای کسانيکه ايان آورده ايد‪ ،‬بر وی درود فرستاده و سلم کنيد به سلم گفتنی‪.‬‬
‫احزاب‪56 :‬‬

‫صلّى‬
‫‪ -1397‬وع نْ عبد اللّه بن عمرو بن العاص‪ ،‬رضي اللّه ع ْنهُمَا أنّهُ سِع ر سُول اللّه َ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم يقُول‪ « :‬من صلّى عل ّي صلَة‪ ،‬صلّى اللّه علَّيهِ ِبهَا عشْرا » روا ُه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1397‬از عبد ال بن عمرو بن عاص رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫او از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شن يد که می فرمود‪ :‬آن که يکبار بر من درود‬
‫فر ستد‪ ،‬خداو ند بر وی ده بار درود می فر ستد (مراد از درود گف ت خدا فر ستادن رح ت از‬
‫جانب اوست)‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪« :‬‬


‫سعُودٍ رضي اللّه عنْ هُ أنّ ر سُول اللّ ِه َ‬
‫‪ -1398‬وعن ابن م ْ‬
‫َأوْل النّاسِ ب ي ْومَ اْلقِيامةِ أَكَْث ُرهُم عَليّ صل ًة » رواه الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬

‫‪ -1398‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬نزديکتر ين مردم به من در روز قيا مت (برای‬
‫شفاعت) آنانی اند که از هه بيشتر بر من درود می فرستند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -1399‬وعن أوس بن أوس‪ ،‬رضي اللّه عنْهُ قال‪ :‬قا َل رسولُ اللّه َ‬
‫ضةٌ علَيّ »‬
‫« إنّ مِن َأفْض ِل أيّامِكُ مْ َيوْ مَ الُمُعة‪َ ،‬فأَكِْثرُوا عليّ مِ نَ الصل ِة فيه‪ ،‬فإنّ صَلتَ ُك ْم معْرُو َ‬
‫ك وقدْ أ َرمْت؟ ‪ ،‬يقول‪َ :‬بلِيت‪ ،‬قالَ‪ « :‬إنّ اللّه‬
‫فقالوا‪ :‬يا رسول اللّه‪ ،‬وكَيْ فَ تُعر ضُ صلتُنَا عليْ َ‬
‫حَرم على ال ْرضِ أجْساد النْبِيا ِء » ‪ .‬رواهُ أبو داود بإسنادٍ صحيح‪.‬‬
‫‪765‬‬

‫‪ -1399‬از اوس بن اوس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هانا روز جعه از بترين روزهای شا است‪ ،‬پس‬
‫در آن بر من زياده درود فر ستيد‪ ،‬زيرا درود شا بر من عرضه می شود‪ .‬گفتند‪ :‬يا ر سول ال‬
‫صلی ال عليه وسلم چگونه درود ما بر شا عرضه می شود‪ ،‬در حاليکه استخوانايت پوسيده‬
‫شده‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬خداوند اجساد پيامبان را بر زمي حرام کرده است (يعنی جسد شان پوسيده‬
‫نی شود)‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1400‬وع نْ أب هُريْر َة رضي اللّه عن ُه قال‪ :‬قال ر سُولُ اللّه َ‬
‫رَغِم أْنفُ رجُ ٍل ذُ ِك ْرتُ عِ ْن َد ُه َفلَمْ ُيصَلّ علَ ّي » روا ُه الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬

‫‪ -1400‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خاک آلوده شود بينی مردی که مرا پيشش ياد‬
‫کردند بر من درود نفرستاد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬ل تَجْعلُوا‬


‫‪ -1401‬وعن ُه ر ضي اللّه عنْ هُ قال‪ :‬قا َل رَ سُولُ اللّه َ‬
‫قَ ْبرِي عِيدا‪ ،‬وَصلّوا َعلَي‪ ،‬فَإنّ صَلتَ ُكمْ تَ ْب ُلغُن ح ْيثُ كُنُْت ْم » روا ُه أبو داود بإسناد صحيح‪.‬‬

‫‪ -1401‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬قب مرا عيد (طوافگاه) نگردانيد و برمن درود‬
‫فرستيد‪ ،‬زيرا هر جائی که باشيد‪ ،‬درود شا بن می رسد‪.‬‬
‫ش‪ :‬لتعلوا قبی عيدا يعنی زيارت قب مرا عيد مسازيد‪ .‬يا قب مرا مظهر عيد مسازيد‪.‬‬
‫معنای آن نی از اجتماع برای زيارت آنضرت صلی ال عليه وسلم است‪ ،‬مثليکه در عيد‬
‫اجتماع می نايند‪ .‬زيرا عيد روزيست که در آن لو و تزيي کردن جائز بوده و در آن برای اظهار‬
‫فرحت و شادی می برآيند‪.‬‬
‫و ا هل کتاب ا ين کار را با رف ت به زيارت قبهای پيا مبان شان انام ميداد ند تا اين که‬
‫خداو ند بر دلای شان پرد هء غفلت را ناد و روش بت پر ستان را در زيارت کردن شيطانان شان‬
‫پيوی نوده و قبهای پيامبان شان را مسجد ساخته بسوی آن ناز گزاردند‪.‬‬
‫‪766‬‬

‫از اينرو آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اللهم ل تعل قبی وثنا يعبد‪ .‬اشتد غضب‬
‫ال علی قوم اتذوا قبور انبيائهم مساجد‪.‬‬
‫و بعضسی از علماء معنای ديگری را بسه آن ذکسر کرده انسد کسه قسب مرا چون عيدی‬
‫م سازيدکه در سالی يکبار يا دو بار ب سراغ آن می رو يد و به ا ساس ا ين توج يه تشو يق صورت‬
‫گرفته به زيادت زيارت آنضرت صلی ال عليه وسلم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪ « :‬ما مِ نْ أحد يُس ّلمُ علَيّ إلّ‬
‫‪ -1402‬وعن هُ أنّ ر سُو َل اللّه َ‬
‫ردّ اللّه ع َليّ رُوحي َحتّى أ ُردّ عَليهِ السّل َم » ‪ .‬روا ُه أبو داود بإسناد صحيح‪.‬‬

‫‪ -1402‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ه يچ يک ني ست که بر من سلم ک ند‪ ،‬م گر‬
‫اينکه خداوند روحم را بن باز می گرداند تا جواب سلمش را بدهم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1403‬و عن علِيّ ر ضي اللّه عنْ ُه قال‪ :‬قال ر سُو ُل اللّ هِ َ‬
‫الْبخِي ُل من ذُ ِكرْتُ عِ ْندَه‪َ ،‬فلَم ُيصَلّ علَ ّي » ‪ .‬روا ُه الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حس ٌن صحيح‪.‬‬

‫‪ -1403‬از علی رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بيل آنست که پيشش نامم برده شد و بر من‬
‫درود نفرستاد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -1404‬وع ْن فَضَاَلةَ ب نِ عُبَيْد‪ ،‬ر ضي اللّه عَنْه‪ ،‬قال‪ :‬سِع ر سو ُل اللّ هِ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪،‬‬
‫جدِ اللّه تَعال ‪َ ،‬ولَ مْ يُ صلّ عَلى ال نب َ‬
‫ل يدْعُو ف صلِتهِ لَ مْ يُمَ ّ‬
‫و َسلّم رَجُ ً‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪َ « :‬عجِلَ هذا » ‪ ،‬ثّ دعَا ُه فقال ل ُه أوْ ِلغَ ْيرِ هِ ‪ :‬إذا صلّى‬
‫فقال رسو ُل اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم ثُمّ‬
‫أ َحدُكُ ْم فليبْدأْ بَِتحْمِيدِ ربّ هِ ُسبْحاَنهُ والثّنَاءِ عل يه‪ ،‬ثُمّ يُ صلي عَلى ال نب َ‬
‫يدْعُو بَعدُ بِما شاءَ » ‪ .‬روا ُه أبو داود والترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -1404‬از فضاله بن عبيد رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم مردی را شنيد که در نازش دعا می کرد‪ ،‬نه ثنای حق‬
‫تعالی را گفت و نه بر پيامب صلی ال عليه وسلم درود فرستاد‪ .‬رسول ال صلی ال عليه وسلم‬
‫‪767‬‬

‫فرمود‪ :‬اين نفر شتاب نود و بعد او را خواست و برای او يا غيش فرمود‪ :‬هرگاه يکی از شا‬
‫ناز گزارد‪ ،‬بايد به حد و ثنای پروردگارش شروع کرده و سپس بر پيامب صلی ال عليه وسلم‬
‫درود فرستد و بعد از آن هر چه خواست دعا کند‪.‬‬

‫صلّى‬
‫‪ -1405‬وعن أب ممد كَعب بن عُجرَة‪ ،‬رضي اللّه عنْه‪ ،‬قال‪ :‬خَرج علَ ْينَا النب َ‬
‫صلّي علَيْك؟ قال‪:‬‬
‫ك فَكَيْ فَ نُ َ‬
‫الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ف ُقلْ نا‪ :‬يا ر سول اللّه‪َ ،‬قدْ علِمْنَا كَيْف نُ س ّلمُ عليْ َ‬
‫صلّ ْيتَ عَلى آ ِل إْبرَاهِيم‪ ،‬إنّكَ حِيدٌ ميد‪.‬‬
‫«قُولُوا‪ :‬اللّهمّ صَ ّل على مُحمّد‪ ،‬وَعَلى آ ِل مُحمّد‪ ،‬كَمَا َ‬
‫اللهُمّ بارِ كْ عَلى مُحَمّ د‪ ،‬وَعَلى آ ِل مُحَمّ د‪ ،‬كَ ما بَاركْ تَ على آلِ إبْراهِ يم‪ ،‬إنّ كَ حيدٌ ميدٌ » ‪.‬‬
‫متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1405‬از ابو ممد کعب بن عجره رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم بر ما برآ مد‪ ،‬گفت يم‪ :‬يا ر سول ال صلی ال عل يه و سلم‬
‫دانستيم که چگونه بر شا سلم کنيم‪ ،‬پس چگونه بر شا درود فرستيم؟‬
‫فرمود‪ :‬بگوئيد‪ :‬اللهم صل علی ممد‪ ...‬بار خدايا! درود فرست بر ممد و بر آل ممد‬
‫صلی ال عل يه و سلم چنان چه درود فر ستادی بر آل ابراه يم‪ ،‬ها نا تو ستوده و با عظم تی‪ .‬بار‬
‫خدا يا! بر کت نه بر م مد صلی ال عل يه و سلم و بر آل م مد صلی ال عل يه و سلم چنان چه‬
‫برکت نادی بر آل ابراهيم هانا تو ستوده و با عظمتی‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ‬


‫سعُود الْبدْري‪ ،‬رضي اللّه عنْه‪ ،‬قال‪ :‬أَتانَا رسُولُ اللّ ِه َ‬
‫‪ -1406‬وع ْن أب م ْ‬
‫جلِس سعد ب نِ عُبَادَ َة ر ضي اللّه ع نه‪ ،‬فقالَ ل ُه بَشِيُ بْ ُن سعد‪ :‬أمرَنَا اللّه أ نْ‬
‫و َسلّم‪َ ،‬ونَحْ ُن ف مَ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ ،‬حت‬
‫نُصلّي علَيْكَ يا رسو َل اللّه‪ ،‬فَكَيْفَ نُصّلي علَيْك؟ فَس َكتَ رسولُ اللّه َ‬
‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم ‪ ،‬قولُوا‪ :‬اللّهمّ صلّ عَلى مُحَمّ د‪،‬‬
‫سأَلْه‪ ،‬ثّ قال ر سو ُل اللّه َ‬
‫تَمنّيْنَا أنّ ه لْ يَ ْ‬
‫وَعَلى آ ِل مُحمّ د‪ ،‬ك ما صل ْيتَ على آل إبْراهِ يم‪ ،‬وَبارِ كْ عَلى مُحَمّ د‪ ،‬وعَلى آ ِل مُحمّ د‪ ،‬ك ما‬
‫بَار ْكتَ عَلى آل إبْراهِيم‪ ،‬إنكَ حِيدٌ مِيد‪ ،‬والسلم كما قد َعلِمتم » روا ُه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1406‬از ابو مسعود بدری رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم نزد ما آمد‪ ،‬در حاليکه ما در ملس سعد بن عباده رضی‬
‫ال عنه بودي‪ .‬بشي بن سعد بوی گفت‪ :‬خداوند ما را امر نوده که بر شا درود فرستيم‪ ،‬پس‬
‫چگونه بر شا درود فرستيم؟‬
‫‪768‬‬

‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم سـکوت فرمود‪ ،‬تـا اينکـه آرزو کرديـ کاش از او‬
‫نپرسيده بودي!‬
‫سپس رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بگوئيد‪« :‬اللّهمّ صلّ عَلى مُحَمّد‪ ،‬وَعَلى‬
‫آ ِل مُحمّ د‪ ،‬ك ما صل ْيتَ على آل إبْراهِ يم‪ ،‬وَبارِ كْ عَلى مُحَمّ د‪ ،‬وعَلى آ ِل مُحمّ د‪ ،‬ك ما بَاركْ تَ‬
‫عَلى آل إبْراهِيم‪ ،‬إنكَ حِيدٌ مِيدٌ‪ ».‬و سلم را چنانچه دانستيد‪ ،‬بگوئيد‪.‬‬

‫‪ -1407‬وعَ ْن أ ب حُمَ ْي ٍد ال سّاعِدي‪ ،‬ر ضي اللّه ع نه‪ ،‬قال‪ :‬قَالُوا يا ر سول اللّه كَيْ فَ‬
‫صلّ ْيتَ على‬
‫صلّي َعلَيْك؟ قال‪ « :‬قولُوا‪ :‬ال ّلهُمّ صلّ على مُحمّ د‪ ،‬وعَلى أزْواجِ ِه َو ُذرّيّتِه‪ ،‬ك ما َ‬
‫نُ َ‬
‫إبْراهِيم‪ ،‬وبار كْ عَلى مُحَمّد‪ ،‬وعَلى َأ ْزوَاجِ هِ و ُذرّيّتِه‪ ،‬كما بارَك تَ على إبْراهِيم‪ ،‬إنّ كَ حِيدٌ مِي ٌد »‬
‫متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1407‬از ابو حيد ساعدی رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫گفتند‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم چگونه بر شا درود فرستيم؟‬
‫فرمود‪ :‬بگوئ يد‪ :‬بار خدا يا! درود فر ست بر م مد و ه سران و فرزندا نش چنان چه بر‬
‫اولد ابراهيم فرستادی‪ .‬و برکت ده بر ممد و هسران و فرزندانش چنانچه بر اولد ابراهيم‬
‫برکت نادی‪ ،‬هانا تو ستوده و بزرگی‪.‬‬
‫‪769‬‬

‫كتاب ذکرها‬
‫‪ -244‬باب در فضيلت ذکر و تشويق بر آن‬

‫قال ال تعالی‪َ { :‬ولَذِ ْكرُ الِّ أَ ْك َبرُ } العنكبوت‪٤٥ :‬‬


‫و قال تعالی‪ { :‬فَاذْ ُكرُونِي أَ ْذ ُكرْكُ ْم } البقرة‪١٥٢ :‬‬
‫ج ْهرِ مِ نَ الْ َق ْولِ‬
‫ن الْ َ‬
‫ضرّعًا وَخِي َفةً وَدُو َ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَاذْكُر ّربّ كَ فِي نَفْسِكَ َت َ‬
‫بِا ْلغُ ُدوّ وَالصَالِ وَ َل تَكُن مّنَ ا ْلغَا ِفلِينَ} العراف‪٢٠٥ :‬‬
‫و قال تعالی‪{ :‬وَاذْ ُكرُوا الَّ َكثِيراً لّ َعلّكُ ْم تُفْلِحُونَ} الجمعة‪١٠ :‬‬
‫ن وَا ْلمُسْنِلمَاتِ} إلی قوله تعالی‪{ :‬وَالذّا ِكرِينَن الَّ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬إِنّ ا ْلمُسْنِلمِي َ‬
‫عظِيماً} الحزاب‪٣٥ :‬‬ ‫لّ َلهُم مّغْ ِفرَ ًة وَأَجْراً َ‬
‫َكثِيرًا وَالذّا ِكرَاتِ َأعَدّ ا ُ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬يَنا َأيّهَنا الّذِين نَ آ َمنُوا اذْ ُكرُوا الَّن ذِكْراً َكثِيراً{‪ }41‬وَس َنبّحُوهُ‬
‫بُ ْكرَةً وََأصِيلً} {‪ }42‬الحزاب‪٤٢ – ٤١ :‬‬
‫و اليات فی الباب کثية معلومة‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و هانا ذکر کنيد خدا بزرگتر است‪ .‬عنکبوت‪45 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬پس مرا ياد کنيد‪ ،‬شا را ياد کنم‪ .‬بقره‪152 :‬‬
‫و می فرما يد‪ :‬و ياد کن پروردگارت را در ضميت‪ ،‬به زاری و تر سکاری و ياد کن‬
‫پروردگار خود را به کلمی آهسته تر از بلند آوازی‪ ،‬در بامداد و شبانگاه و مباش از غافلن‪.‬‬
‫اعراف‪205 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬و خدا را بسيار ياد کنيد‪ ،‬تا رستگار شويد‪ .‬جعه‪10 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬هانا مردان و زنان مسلمان‪ .....‬تا فرموده اش‪ :‬مردان و زنانی که خدا‬
‫را بسيار ياد می کنند‪ ،‬خداوند بر ايشان آمرزش و مزد عظيمی را مهيا فرموده است‪ .‬احزاب‪:‬‬
‫‪35‬‬
‫و می فرما يد‪ :‬ای آنان که ايان آورده ا يد‪ ،‬خدا را ب سيار ياد کن يد‪ ،‬و در صبح و شام‬
‫تسبيح وی را گوئيد‪ .‬احزاب‪42 – 41 :‬‬
‫‪770‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1408‬وعَ ْن أب هُريرة‪ ،‬رضي اللّه عنْ هُ قال‪ :‬قالَ رَ سُولُ اللّ هِ َ‬
‫َكلِمتَا نِ َخفِيفَتَا نِ عَلى اللّ سان‪ ،‬ثَقِيلَتا نِ ف الِيزَان‪ ،‬حَبِيبَتَا نِ إل الرّحْ من‪ُ :‬سبْحان اللّ ِه وَبِحَ ْم ِد هِ‪،‬‬
‫سُبحانَ اللّه العظي ِم » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1408‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬دو کل مه ا ست که بر زبان سبک بوده و در‬
‫ميزان گران و در نزد رحان جـل جلله مبوب اسـت‪ :‬سـبحان ال‪ ...‬پاکيسـت خدا را و بـه‬
‫ثنايش ترزبان‪ .‬پاکيست خداوندی را که بزرگ است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬لن َأقُولَ‬


‫‪ -1409‬وعَنْ ُه رضي اللّه عنْ هُ قال‪ :‬قا َل رَ سُولُ اللّه َ‬
‫س » رواه‬
‫سبْحانَ اللّه‪ ،‬وَالَ ْمدُ للّه‪ ،‬ول إلَه إ ّل اللّه‪ ،‬وَاللّه أكْب‪ ،‬أَحبّ إلّ مِمّا َط َلعَت علي هِ الشّمْ ُ‬
‫مسلم‪.‬‬

‫‪ -1409‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هانا اينکه بگوي سبحان ال‪ ...‬پاکيست خدا را‬
‫و ثنا مر خداوند راست و معبود برحقی جز ال نيست و خدا بزرگتر است‪ .‬در نزدم مبوبتر‬
‫است از آنچه بر آن آفتاب طلوع نوده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم قال‪ « :‬م ْن قال ل إله إ ّل اللّه وَ ْح َدهُ‬
‫‪ -1410‬وعنهُ أنّ رسُو َل اللّه َ‬
‫ل شرِي كَ لَ هُ‪ ،‬ل ُه الُلك‪ ،‬وَل هُ الَمْد‪َ ،‬و ُهوَ عَلى ُكلّ شَيءٍ َقدِ ير‪ ،‬ف يو ٍم مِائةَ َمرّةٍ كانَ تْ لَ هُ َعدْل‬
‫عَشر رقَا بٍ وكُتِبَ تْ لَ ُه مِاَئةُ حَ سَنة‪َ ،‬ومُحِيت عن ُه مِائة سيّئَة‪ ،‬وكانت له حِرزا مِ نَ الشّيطَا ِن يومَ هُ‬
‫ذل كَ حت يُم سِي‪ ،‬ول يأْ تِ أَح ٌد ِبأَفضَل مِمّا جاءَ بِ هِ إلّ ر ُجلٌ عَمِلَ أَكثَر مِنه » ‪ ،‬وقال‪« :‬من قالَ‬
‫ت مِثْ َل زََبدِ البَحْر » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫سُبْحَانَ ال ّلهِ وَب ْمدِه‪ ،‬ف يوْم مِاَئةَ َمرّة‪ ،‬حُ ّطتْ َخطَاياه‪ ،‬وإنْ كَاَن ْ‬

‫‪ -1410‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه در هر روز صد بار بگويد‪ :‬ل إله إلّ اللّه‬
‫وَ ْحدَ هُ ل شرِي كَ لَ هُ‪ ...‬ني ست معبود بر ح قی جز ال تعالی که يگا نه ا ست و شري کی او را‬
‫نيست‪ ،‬پادشاهی و حد و ثنا اوراست و او بر هر چه خواهد‪ ،‬قدرتند است‪ .‬برايش برابر آزاد‬
‫کردن ده برده ا ست و برا يش صد ني کی نوش ته می شود و از او صد گناه کم می گردد و‬
‫‪771‬‬

‫برای او در آن روز تا شام حفظ و پناهی از شيطان می باشد و هيچيک بتر از آنچه که وی‬
‫آورده ن ی آورد‪ ،‬م گر مردي که ب يش از او ع مل نوده ا ست و فرمود‪ :‬آن که در روزی صد بار‬
‫سبحان ال و بمده گويد گناهانش مو می شود‪ ،‬هرچند مانند کف دريا باشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪:‬‬


‫ي رضي اللّه عَنْ هُ عَن النب َ‬
‫‪ -1411‬وعَ نْ أب أيو بَ الن صَار ّ‬
‫« مَ ْن قالَ ل إله إ ّل اللّه وحْد هُ ل َشرِي كَ له‪ ،‬لَ ُه ا ُللْك‪ ،‬ولَ هُ المْد‪ ،‬وَهُو على كُلّ شَي ٍء َقدِ ير‪،‬‬
‫عشْر مرّات‪ :‬كان كَمَ ْن أَعْتَقَ أرْبعةَ أَن ُفسٍ مِن وَلِد إسْماعِي َل » متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -1411‬از ابو ايوب انصاری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬آن که ده بار بگو يد‪ :‬ل إله إلّ اللّه وحْد هُ ل َشرِي كَ‬
‫له‪ ،‬لَهُ ا ُللْك‪ ،‬ولَهُ ال ْمدُ‪ ...‬مانند شخصی است که چهار کس از فرزندان اساعيل را آزاد کرده‬
‫باشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1412‬وع نْ أب َذرّ رضي اللّه عَنْ ُه قال‪ :‬قالَ ل رسولُ اللّه َ‬
‫ب الكَلمِ إل اللّه‪ :‬سُبْحا َن اللّه وبَ ْم ِد ِه » رواه مسلم‪.‬‬
‫أل أُخِْبرُكَ ِبأَحبّ الكَلمِ إل اللّه؟ إنّ أح ّ‬

‫‪ -1412‬از ابو ذر رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم به من فرمود‪ :‬آيا خب ندهم به مبوبترين سخن در نزد‬
‫خداوند؟ هانا مبوبترين کلم در نزد خدای تعالی سبحان ال و بمده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -1413‬وعَ ْن أ ب مال كٍ ال ْش َعرِيّ ر ضي اللّه عنْ ُه قال‪ :‬قال ر سُولُ اللّه َ‬
‫ل الِيْزان‪ ،‬و سُبْحَانَ اللّ هِ وال ْمدُ للّه تْل ِن أو تَ ْملُ‬
‫و َسلّم‪« :‬ال ّطهُورُ شَ ْطرُ اليان‪ ،‬والمدُ للّ هِ تَمْ ُ‬
‫ما َبيْنَ السّمَواتِ وال ْرضِ » رواهُ مسلم‪.‬‬

‫‪ -1413‬از ابو مالک اشعری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬پاکی نصف ايان است و المد ل ميزان را پر‬
‫می سازد و سبحان ال و المد ل پر می کند يا اينکه فرمود‪ :‬پر می کند‪ ،‬ميان آسانا و زمي‬
‫را‪.‬‬
‫‪772‬‬

‫صلّى‬
‫‪ -1414‬وعَ ْن س ْعدِ ب نِ أب وقّا صٍ رضي اللّه عنْ هُ قال‪ :‬جاءَ أَ ْعرَاب إل ر سُولِ اللّه َ‬
‫الُ َعلَيْ ِه و َسلّم فقال‪ :‬علّمْن كَلما َأقُولُه‪ .‬قال‪ « :‬قُل ل إله إ ّل اللّه وحدَهُ ل شرِيكَ له‪ ،‬اللّه أَكَْبرُ‬
‫كَبِيا‪ ،‬وال ْمدُ للّهِ كَثيا‪ ،‬وسُبْحانَ اللّه ربّ العالِي‪ ،‬ول حوْل وَل ُقوّةَ إلّ باللّهِ العَزيز الكي ِم » ‪،‬‬
‫قال‪ :‬فَهؤلء ِلرَبّي‪ ،‬فَما ل ؟ قال‪ « :‬قُل‪ :‬ال ّل ُهمّ ا ْغ ِفرْ ل وارْحن‪ .‬وا ْهدِن‪ ،‬وا ْر ُزقْن » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1414‬از سعد بن ابی وقاص رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫اعرابيی خدمت رسول ال صلی ال عليه وسلم آمده گفت‪ :‬گفتاری بن بياموز تا آن را‬
‫بگوي‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬بگـو ل اله ال ال وحده‪ ...‬نيسـت معبود برحقـی جـز ال کـه يگانـه اسـت و‬
‫شريکی ندارد‪ .‬خداوند بزرگ است به بزرگی يی و حد زياد مر خداوند را باد و پاکيست مر‬
‫خداوندی را که پروردگار جهانيان است و گرديدنی از معصيت و قدرتی بر انام طاعت بدون‬
‫توفيق خداوندی که غالب و با حکمت است‪ ،‬وجود ندارد‪.‬‬
‫گفت‪ :‬اين برای پروردگار من است‪ ،‬پس براي چه؟‬
‫فرمود‪ :‬ب گو‪ :‬الل هم اغفرلی‪ ...‬بار خدا يا مرا بيامرز و بر من ر حم کن و هداي تم ن ا و‬
‫روزی ام عطا کن‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬إذا‬


‫‪ -1415‬وع نْ ثوبا َن رضي اللّه عنْ ُه قال‪ :‬كان رَ سُولُ اللّ هِ َ‬
‫ت ال سّلم‪ ،‬ومِن كَ ال سّلم‪ ،‬تباركْ تَ يَاذا‬
‫صرَف مِ ْن صلِتهِ ا سْتَغفَر ثَل ثا‪ ،‬وقال‪ « :‬ال ّلهُمّ أَنْ َ‬
‫انْ َ‬
‫ف الستِغفَار؟ قال‪ :‬تقول‪ :‬أَ سَْتغْفرُ‬
‫لوْزاعي و ُهوَ أَحَد رُوا ِة الديث‪ :‬كي َ‬
‫الل ِل والكرام » قِيل ل َ‬
‫اللّه‪ ،‬أَسَْت ْغ ِفرُ اللّه‪ .‬رواهُ مسلم‪.‬‬

‫‪ -1415‬از ثوبان رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫چون رسول ال صلی ال عليه وسلم نازش را تام می نود‪ ،‬سه بار استغفر ال گفته و‬
‫می فرمود‪ :‬اللهم انت السلم‪...‬‬
‫بار خدايا! تو سلمی و سلمتی از تست‪ ،‬بزرگی ای خداوند بزرگی واحترام‪.‬‬
‫برای اوزاعی که يکی از راويان حديث است‪ ،‬گفته شد‪ :‬استغفار چگونه است؟‬
‫گفت‪ :‬استغفر ال‪ ،‬استغفر ال‪.‬‬
‫‪773‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم كَان‬


‫‪ -1416‬وعَن ا ُلغِي ِة بن ُشعْب َة رضي اللّه عَنْ هُ أنّ رَ سُول اللّه َ‬
‫غ مِ نَ ال صّلة وسلّم قال‪ « :‬ل إل َه إلّ اللّه و ْحدَ هُ ل َشرِي كَ لَه‪ ،‬ل ُه ا ُللْ كُ ولَ هُ الَمْد‪ ،‬و ُهوَ‬
‫إذا فَر َ‬
‫لدّ مِنْ كَ الدّ‬
‫عَلى كُلّ شَي ٍء قَدير‪ .‬ال ّل ُهمّ ل مانِ َع لا أ ْعطَيْت‪ ،‬وَل ُمعْط َي لا مََنعْت‪ ،‬ول ي ْنفَ عُ ذا ا َ‬
‫» متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1416‬از مغيه بن شعبه رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫چون رسول ال صلی ال عليه وسلم از نازش فراغت يافته و سلم می داد‪ ،‬می فرمود‪:‬‬
‫ل اله ال ال‪ ...‬معبود بر حقی جز ال نيست‪ ،‬شريکی او را نيست و پادشاهی و سپاس خاصی‬
‫از آن اوست و او بر هه چيز تواناست‪ .‬بار خدايا! مانعی برای آنچه دادی و دهنده ای برای‬
‫آنچه منع نودی نيست‪ ،‬و خداوند اقبال و نسب را اقبال و نسب نفع نی رساند‪.‬‬

‫‪ -1417‬وعَ نْ ع بد اللّه بن الزّبَ ْي ِر ر ضي اللّه تعال ع ْنهُ ما َأنّ هُ كان يقُول ُدُبرَ َكلّ صلةٍ‪،‬‬
‫سلّم‪ :‬ل إلَه إلّ اللّه وَ ْحدَ هُ ل شري كَ له‪ ،‬ل ُه الل كُ ول هُ الَمْد‪ ،‬و ُهوَ عَلى كُلّ شي ٍء قَدير‪ .‬ل‬
‫حيَ يُ َ‬
‫حوْ َل وَل ُقوّةَ إلّ بِاللّه‪ ،‬ل إله إ ّل اللّه‪ ،‬وَل َنعُْبدُ إ ّل إيّاه‪ ،‬ل هُ النعمة‪ ،‬ولَ هُ الفضْلُ َولَ هُ الثّنَاءُ الَسن‪،‬‬
‫صلّى الُ‬
‫خلِ صِيَ لَ هُ الدّي نَ ولوْ َكرِه الكَافرُون‪.‬قالَ ابْ ُن الزّبَيْر‪ :‬وكَان ر سولُ اللّه َ‬
‫ل إله إلّ اللّه مُ ْ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم ُي َهلّ ُل ِبهِنّ ُدُبرَ ُكلّ صَلةٍ مكتوبة‪ ،‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1417‬از عبد ال بن زبي رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫در عقب هر ناز بعد از سلم دادن می گفت‪ :‬ل اله ال ال وحده‪ ...‬معبود برحقی جز‬
‫ال نيست‪ ،‬شريک و انبازی او را نيست‪ ،‬و پادشاهی و سپاس خاص از آن اوست و او بر هه‬
‫چيز توانا است‪ ،‬و حول و قوه ای جز بتوفيق و ياری حق تعالی ميسر نيست‪ ،‬و نی پرستيم‪،‬‬
‫جز اورا‪ ،‬او خداوند نعمت و فضيلت است و خاص اوراست ثنای نيکو‪ ،‬معبود برحقی جز ال‬
‫ني ست‪ ،‬در حالي که اعمال مان را خالص برای او انام می ده يم‪ ،‬هر چ ند کافران را ناخوش‬
‫آيد‪ .‬ابن زبي رضی ال عنهما گفت‪ :‬رسول ال صلی ال عليه وسلم بعد از هر ناز فريضه آنرا‬
‫می گفت‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -1418‬وع ْن أ ب هُرير َة ر ضي اللّه َعنْ هُ أنّ ُف َقرَاءَ الُها ِجرِي نَ أََتوْا رَ سُو َل اللّه َ‬
‫صلّونَ َك ما نُ صلّي‪،‬‬
‫َعلَيْ هِ و َسلّم فقالُوا‪ :‬ذَ هب أهْلُ الدّثُورِ بالدّرجَا تِ العُلى ‪ ،‬وَالّنعِي ِم الُق يم‪ :‬يُ َ‬
‫ص ّدقُون‪ .‬فقالَ‪:‬‬
‫وَيصُومُونَ كما َنصُوم‪ ،‬ولمُ َفضْ ٌل مِنْ أمْوال‪ :‬يجّون‪ ،‬وَيعْتَ ِمرُون‪ ،‬وَيُجا ِهدُون‪ ،‬ويتَ َ‬
‫‪774‬‬

‫« أل أُعلمُكُمْ شَيْئا ُت ْدرِكُونَ بِهِ مَ ْن سَبقَكُم‪ ،‬وتَسِبقُونَ بِ ِه منْ َبعْدكُم‪ .‬ول يَكُونُ أَ َح ٌد َأفْض َل مِنْكُمْ‬
‫إ ّل مَ ْن صَنَ ِع مِث َل ما صََنعْتُم؟ » قالُوا‪َ :‬بلَى يا رسول اللّه‪ ،‬قال‪« :‬تُسبّحُون‪ ،‬وتَحْمدُو نَ وتُ َكّبرُون‪،‬‬
‫خلْفَ كُ ّل صلةٍ ثلثا وثَلثيَ » قال أبُو صالٍ الرّاوي عنْ أب ُهرَيْرة‪ ،‬لّ سئِل عنْ ك ْيفِيةِ ذِ ْكرِهن‪،‬‬
‫قال‪ :‬يقول‪ :‬سُبْحان اللّه‪ ،‬وال ْم ُد للّه‪ ،‬واللّه أكْب‪ ،‬حتّ ى يكُو َن مِ ْنهُنّ ُكلّهنّ ثلثا وثلث ي‪ .‬متف قٌ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ ،‬فقالوا‪:‬‬
‫علي ِه وزاد مُ سْلمٌ ف روايتِه‪ :‬فَرجع فُقَرا ُء ا ُلهَا ِجرِي نَ إل ر سُولِ اللّهِ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬ذل كَ‬
‫سِع إخْوانُنا أه ُل المْوال بِما ف َعلْنَا‪ ،‬فف َعلُوا مِثْله؟ فقا َل رَ سُولُ اللّه َ‬
‫فَضْ ُل اللّه ُيؤْتِي ِه منْ يشاءُ » ‪.‬‬

‫‪ -1418‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫فقرای مهاجرين خدمت رسول ال صلی ال عليه وسلم آمده و گفتند‪ :‬ثروتندان مرتبه‬
‫های بلند و نعيم ابدی را نائل شدند‪ ،‬مثل ما ناز گزارده و روزه می گيند و برای آنا فضيلتی‬
‫ا ست بر ما از اموالی که دار ند‪ ،‬حج می کن ند و عمره می ناي ند و جهاد نوده و صدقه می‬
‫دهند‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬آيا بشما تعليم ندهم چيزی را که بدان کسانی را که از شا پيشی گرفته اند‪،‬‬
‫دريافته و از کسانيکه بعد از شا اند‪ ،‬سبقت کنيد و هيچکس بتر از شا نباشد‪ ،‬مگر کسيکه‬
‫عمل شا را انام دهد!‬
‫گفتند‪ :‬آری يا رسول ال صلی ال عليه وسلم!‬
‫فرمود‪ :‬اينکه ‪ 33‬بار در عقب هر ناز سبحان ال و المد ل و ال اکب بگوئيد‪.‬‬
‫ابو صال راوی از ابو هريره رضی ال عنه گفت‪ :‬چون از چگونگی ذکر شان پرسيده‬
‫شد‪ ،‬گفت‪ :‬می گويند‪ :‬سبحان ال و المد ل و ال اکب تا اينکه از هر کدام آن ‪ 33‬بار پوره‬
‫شود‪.‬‬
‫و مسلم در روايتش افزوده که‪ :‬سپس فقرای مهاجرين خدمت رسول ال صلی ال عليه‬
‫وسلم باز گشته و گفتند‪ :‬برادران ثروتند ما از کار ما خب شده و مثل آن را انام دادند‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اين فضل خدا است بر کسيکه بواهد آن را‬
‫می دهد‪.‬‬
‫‪775‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ هِ و َسلّم قال‪ « :‬مَ نْ سَبّحَ اللّه ف دُُبرِ كُلّ‬
‫‪ -1419‬وعنْ هُ ع ْن رَ سُو ِل اللّه َ‬
‫حدَ اللّه ثَلثا وثَلث ي‪ ،‬وكَّبرَ اللّه ثَلثا وَثَلثيَ وقال تَما مَ الِائَة‪ :‬ل إل هَ إلّ‬
‫صل ٍة ثَلثا وثَلث ي‪ ،‬وَ ِ‬
‫ك وَلَ هُ المْد‪ ،‬وهُو على كُلّ شَي ٍء َقدِ ير‪ُ ،‬غفِر تْ خطَايا هُ وإن‬
‫اللّه و ْحدَه ل شَر يك له‪ ،‬لَ هُ ا ُللْ ُ‬
‫حرَ » روا ُه مسلم‪.‬‬
‫ت مِثْ َل زَبدِ اْلبَ ْ‬
‫كَاَن ْ‬

‫‪ -1419‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه بعد از هر ناز ‪ 33‬بار سبحان ال و ‪33‬‬
‫بار المد ل و ‪ 33‬بار ال اکب گفته و برای اتام صد بگويد‪ :‬ل إل َه إلّ اللّه و ْحدَه ل شَريك له‪،‬‬
‫لَ ُه ا ُللْ كُ وَلَ هُ المْد‪ ،‬وهُو على ُكلّ شَيءٍ َقدِيرٌ‪ .‬گناهانش آمرزيده می شود‪ ،‬هر چند مثل کف‬
‫دريا باشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪:‬‬


‫ب بن عُج ْر َة رضي اللّه عَنْهُ عَ ْن رسول اللّه َ‬
‫‪ -1420‬وع ْن كعْ ِ‬
‫ب قَاِئ ُلهُنّ أَو فَا ِع ُلهُنّ دُُبرَ كُ ّل صلةٍُ مكتُو بة‪ :‬ثَلثا وثَلثيَ تَ سْبِيحَة‪َ ،‬وثَلثا‬
‫« مُعقّبَا تٌ ل يَخِي ُ‬
‫حمِيدَة‪َ ،‬وَأرْبَعا وثَلِثيَ تَكبِي ًة » رواه مسلم‪.‬‬
‫وَثَلثِيَ تَ ْ‬

‫‪ -1420‬از کعب بن عجره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬تسبيحاتی است که انام دهنده يا گويندهء آن‬
‫در عقب هر ناز فريضه مروم نی گردد‪ 33 ،‬بار سبحان ال و ‪ 33‬بار المد ل و ‪ 34‬بار ال‬
‫اکب‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم كا نَ‬


‫‪ -1421‬وع ْن سعدِ بن أب وقاص رضي عنْ هُ أنّ رَ سُول اللّه َ‬
‫ك مِنَ الُبْنِ والْبُخ ِل وَأَعوذُ ِبكَ مِنْ أنْ‬
‫صلَواتِ بِهؤلءِ الكلِمات‪ « :‬ال ّل ُهمّ إنّي َأعُوذُ بِ َ‬
‫يَتَع ّوذُ ُدبُر ال ّ‬
‫ُأ َردّ إل أ ْرذَل العُ ُم ِر وَأعُوذُ ِبكَ مِ ْن فِتَْنةِ الدّنْيا‪ ،‬وأَعوذُ ِبكَ مِ ْن فِتَْنةِ القَب » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1421‬از سعد بن ابی وقاص رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم در عقب هر ناز به اين سخنان پناه می جست‪ :‬اللهم‪...‬‬
‫بار خدايا من از ترس و بل و از اينکه به پست ترين عمر باز گردانده شوم و از فتنهء دنيا و‬
‫عذاب قب بتو پناه می جوي‪.‬‬
‫‪776‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم أَ َخذَ بَي ِد هِ وقال‪:‬‬


‫‪ -1422‬وع ْن معاذٍ رضي اللّه عَنْ هُ أَنّ ر سُول اللّ هِ َ‬
‫ك » فقال‪ « :‬أُو صِيكَ يَا معاذُ ل تَدعَنّ ف دُُبرِ كُ ّل صَلةٍ تقُول‪ :‬ال ّل ُهمّ‬
‫« يَا ُمعَاذ‪ ،‬وَاللّ هِ إنّي لُ ِحبّ َ‬
‫ك » ‪ .‬رواهُ أبو داود بإسناد صحيح‪.‬‬
‫أعِنّي على ذِ ْكرِك‪ ،‬وشُ ْكرِك‪ ،‬وَحُسنِ عِبادِت َ‬

‫‪ -1422‬از معاذ رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم دست وی را گرفته و گفت‪ :‬ای معاذ سوگند به خدای‬
‫جل جلله که ترا دوست می دارم و فرمود‪ :‬ای معاذ ترا سفارش می کنم تا در عقب هر ناز‬
‫ترک ننمائی که بگوئی‪ :‬اللهم‪ ...‬بار خدايا! مرا بياد خويش و سپاس و شکر و عبادت نيکت‬
‫ياری فرما!‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬إذا‬


‫‪ -1423‬ع نْ أب هُريْرة رضي اللّه عَنْ هُ أنّ ر سُولَ اللّ هِ َ‬
‫ك مِ نْ عذَابِ جهَنّم‪َ ،‬ومِ نْ َعذَابِ‬
‫شهّد أَحدُكُ ْم فَلي سَْتعِذ بِاللّه مِ نْ أرْبَع‪ ،‬يقول‪ :‬ال ّل ُهمّ إنّي أعُوذُ بِ َ‬
‫تَ َ‬
‫ال َقبِ‪َ ،‬ومِنْ فِتْنةِ الحْيَا والَمات‪َ ،‬ومِنْ َش ّر فِتَْنةِ الَسِيح الدّجّا ِل » ‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1423‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬هرگاه ي کی از ش ا در تش هد بنشي ند‪ ،‬با يد از‬
‫چهار چيز به خداوند پناه جسته و بگويد‪ :‬اللهم انی اعوذ بک من عذاب جهنم‪ ...‬خدايا! من‬
‫از عذاب دوزخ و عذاب قب و از فتنهء زندگی و مرگ و از شر فتنهء دجال مسيح بتو پناه می‬
‫جوي‪.‬‬

‫‪ -1424‬وع نْ َعلِيّ رضي اللّه عنْ هُ قال‪ :‬كا َن رَ سُولُ اللّ هِ إذا قام إل ال صّلةِ يكو ُن مِ نْ‬
‫سلِيم‪ « :‬اللّهمّ اغ ِفرْ ل ما َقدّم تُ و ما َأ ّخرْت‪ ،‬و ما َأ ْس َر ْرتُ ومَا‬
‫ش ّه ِد والتّ ْ‬
‫آخِر ما يقو ُل بيَ التّ َ‬
‫ت ا ُلؤَخّر‪ ،‬ل إله إلّ أنْ تَ » رواه‬
‫ت ا ُل َقدّم‪ ،‬وَأنْ َ‬
‫أ ْعلَنْت‪ ،‬وما أَ سْرفْت‪ ،‬وما أَن تَ أَعْل مُ بِ هِ مِنّي‪ ،‬أنْ َ‬
‫مسلم‪.‬‬

‫‪ -1424‬از علی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫چون رسول ال صلی ال عليه وسلم به ناز می ايستاد‪ ،‬آخرين چيزی که در بي تشهد‬
‫و سلم می گفت‪ :‬اين دعا بود که‪ :‬اللهم اغفر لی ما‪ ...‬بار خدايا بيامرز براي آنچه را که در‬
‫گذش ته و آينده و پنهان و آشکار انام دادم (و می د هم) و آن چه از حد گذری نودم و آن چه‬
‫‪777‬‬

‫تو از من به آن دانا تری‪ .‬تو سبقت دهنده و جلو برنده و هم به عقب اندازنده ای‪ ،‬و معبود‬
‫برحقی جز تو وجود ندارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم يُكِْثرُ أ نْ‬


‫‪ -1425‬وع نْ عائشةَ رضي اللّه ع ْنهَا قَالَت‪ :‬كا نَ النب َ‬
‫يقولَ ف رُكُو ِعهِ وَسُجُودِه‪ :‬سُبْحَاَنكَ ال ّل ُهمّ َربّنَا َوبِحَمْدك‪ ،‬ال ّل ُهمّ ا ْغ ِفرْ ل » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1425‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم در رکوع و سجدهء خويش اين دعا را زياد می گفت که‪:‬‬
‫سـبحانک اللهـم‪ ...‬پاکيسـت ترا ای خدا‪ ،‬پروردگار مان ثنای ترا مـی گويـ‪ ،‬پروردگارا برايـ‬
‫آمرزش نا‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم كانَ َيقُو ُل ف رُكوعِهِ وسجودِه‪« :‬‬


‫‪ -1426‬وَعَ ْنهَا أنّ رَسُو َل اللّ ِه َ‬
‫ح » رواه مسلم‪.‬‬
‫س ربّ اللئِكةِ وَالرّو ِ‬
‫ح قدّو ٌ‬
‫سُبّو ٌ‬

‫‪ -1426‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم در رکوع و سجدهء خو يش می فرمود‪ :‬سبوح قدّوس‪..‬‬
‫رکوع و سجدهء من برای ذاتيست که در منتهای پاکی و طهارت است و پروردگار فرشتگان‬
‫و روح (جبئيل) می باشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم قال‪« :‬‬


‫‪ -1427‬وعَ ِن ابن َعبّاسٍ رضي اللّه ع ْنهُما أنّ رسُول اللّه َ‬
‫ع َفعَظّموا فيهِ الرّب‪،‬وأمّا السّجُو ُد فَاجَْت ِهدُوا ف الدّعاء فَقَمِنّ أ ْن يُسْتَجَاب لَكُمْ » رواه‬
‫َفأَمّا الرّكو ُ‬
‫مسلم‪.‬‬

‫‪ -1427‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬در رکوع پروردگار را به بزرگی ياد کنيد و در‬
‫سجده به دعاء بکوشيد‪ ،‬زيرا سزاوار است که دعای شا در آن مورد‪ ،‬قبول قرار گيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪« :‬‬


‫‪ -1428‬و عن أ ب هرير َة ر ضي اللّه َعنْ هُ أنّ ر سُولَ اللّه َ‬
‫أقربُ ما يَكونُ الع ْب ُد مِن رّبهِ َوهَو ساجد‪َ ،‬فأَكِثرُوا الدّعاءَ » رواهُ مسلم‪.‬‬
‫‪778‬‬

‫‪ -1428‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬حالتی که بنده به پروردگارش نزديکتر است‪،‬‬
‫حالت سجده است‪ ،‬پس در آن زياد دعا کنيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم كا نَ يقُو ُل ف سُجُودِ ِه ال ّل ُهمّ اغ ِفرْ ل‬


‫‪ -1429‬وعن هُ أنّ ر سُول اللّه َ‬
‫ذَنب ُكلّه‪ِ :‬دقّه و ِجلّه‪ ،‬وَأوّله وَآ ِخرَه‪ ،‬وعلنيته وَ ِسرّه » رواهُ مسلم‪.‬‬

‫‪ -1429‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم در سـجده اش مـی فرمود‪ :‬اللهـم اغفـر لی ذنبـی‪...‬‬
‫پروردگارا! ههء گناهان کوچک و بزرگ و اول و آخر و آشکارا و پنهان را بيامرز!‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم ذَا تَ‬


‫‪ -1430‬وع نْ عائش َة رضي اللّه عنْها قالَت‪ :‬افتَقدْ تُ النب َ‬
‫ستُ‪ ،‬فَإذَا هُو راك عٌ أ ْو سَاج ٌد يقول‪ « :‬سُبْحَانكَ وبمدِك‪ ،‬ل إل هَ إلّ أنْ تَ » و ف‬
‫لَ ْيلَة‪ ،‬فَتَحَ سّ ْ‬
‫رواية‪ :‬فَوقَعَت َيدِي على بَطْ ِن قَدميه‪ ،‬و ُهوَ ف الَ سْجِد‪ ،‬وها منْ صُوبتان‪َ ،‬و ُهوَ َيقُول‪ « :‬ال ّل ُهمّ إنّي‬
‫ك مِ نْ عُقوبتِك‪َ ،‬وأَعُوذُ بِك مِنْك‪ ،‬ل أُحْ صِي ثَنَاءً علي كَ َأنْ تَ‬
‫أَعُوذُ بِرضَا كَ مِ ْن سَخَطِك‪ ،‬وبُعافاتِ َ‬
‫ك » رواهُ مسلم‪.‬‬
‫كما أثنيتَ على َنفْسِ َ‬

‫‪ -1430‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫شبی پيامب صلی ال عليه وسلم را گم کردم‪ ،‬بعد ايشان را جستجو نودم و ديدم که‬
‫رکوع يا سجده نوده و می فرمود‪ :‬سبحانک‪ ...‬پاکي ست ترا و به ح د و ثنای تو مشغول يم‪،‬‬
‫معبود برحقی جز تو نيست‪.‬‬
‫و در رواي تی آمده که‪ :‬د ستم کف پايشان را ل س کرد‪ ،‬در حالي که ايشان در م سجد‬
‫بودند و پاهای شان ايستاده بود و می فرمود‪ :‬الل هم ا نی اعوذ‪ ...‬بارخدايا! من از خشمت به‬
‫رضای تو و از عذابت به عافيت و بششت و از خشم تو به خودت پناه می جوي و ثنايت را‬
‫چنانچه خود بر خويشت ثنا گفته ای شارش نتوان‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -1431‬وع ْن سعدِ بن أب وقا صٍ ر ضي اللّه عنْ هُ قال‪ :‬كُنّ ا عِنْد ر سُولِ اللّ ِه َ‬
‫سبَ ف كلّ يوْ مٍ أَلف حَ سنَة‪ » ،‬فَ سَأََل ُه سائِ ٌل مِ نْ‬
‫جزُ أَحدُ كم أ ْن يكْ ِ‬
‫َعلَيْ هِ و َسلّم فقال‪ « :‬أَيع ِ‬
‫‪779‬‬

‫ح مِائةَ تَسْبِيحة‪ ،‬فَيُكتَبُ ل ُه أَلفُ حسَنَة‪ ،‬أ ْو يُحَطّ‬


‫سبُ أَلفَ حَسنَة؟ قال‪ « :‬يُسَبّ ُ‬
‫ُجلَسائِه‪ :‬كيفَ يك ِ‬
‫ع ْنهُ ألفُ خَطِيَئةٍ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1431‬از سعد بن ابی وقاص رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫ما نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم بودي و فرمود‪ :‬آيا عاجز می شود‪ ،‬يکی از شا‬
‫که هزار نيکی انام دهد؟‬
‫شخصی از هنشينانش پرسش نوده و گفت‪ :‬چگونه يکی از ما می تواند که هزار نيکی‬
‫انام دهد؟‬
‫فرمود‪ :‬صد بار سبحان ال می گويد برايش هزار نيکی نوشته می شود‪ ،‬يا اينکه از او‬
‫هزار گناه کم می شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬يُ صْبِحُ‬


‫‪ -1432‬وع ْن أب َذرّ رضي اللّه عنْ هُ أَنّ ر سُو َل اللّ ِه َ‬
‫ـِيحةٍ صـدقَة‪ ،‬و ُكلّ تَحْمِي َدةٍ صَـَدقَة‪ ،‬وَكُلّ َت ْهلِي َلةٍ‬
‫صدَقة‪ :‬فكُ ّل تَس ْب‬
‫عَلى كُلّ سـُلمَى مِن ْـأَحدِكُم ْـ َ‬
‫جزِيءُ مِ نْ ذل كَ‬
‫ص َدقَة‪ ،‬وكُلّ تَكْبِي ٍة صدقَة‪َ ،‬وَأمْرٌ بِالعْرُو فِ صَدقَة‪َ ،‬وَنهْ يٌ عَ نِ الُن َكرِ صدقَة‪َ .‬ويُ ْ‬
‫َ‬
‫ركْعتَانِ َيرْ َكعُهُما منَ الضّحَى » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1432‬از ابو ذر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بر هر بند و مفصل شا صدقه لزم می گردد‪.‬‬
‫پس هر سبحان ال‪ ،‬هر المد ل و هر ل اله ال ال و هر ال اکب صدقه است و امر به معروف‬
‫و ن ی از من کر صدقه ا ست و کفا يت می ک ند از جای اين ها دو رکع تی که در چاشتگاه می‬
‫گزارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫ث رضي اللّه عَنْها أنّ النب َ‬
‫‪ -1433‬وعَ ْن ُأمّ الؤمنيَ ُجوَْي ِرَيةَ بن تِ الارِ ِ‬
‫ج ِدهَا‪ُ ،‬ثمّ رَجع َبعْد أَ ْن أَضْحى وهَي‬
‫ح وهِ َي ف م سْ ِ‬
‫صلّى ال صّبْ َ‬
‫ج مِ نْ ِع ْن ِدهَا بُكرَةً ِحيَ َ‬
‫و َسلّم خَر َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬
‫جَالِسةٌ فقال‪ « :‬مازلْ تِ على الال الت فارَقْتُ كَ َعلَ ْيهَا؟ » قالَت‪ :‬نَعم‪ :‬فَقَالَ النب َ‬
‫و َسلّم‪َ « :‬ل َق ْد ُقلْ تُ َب ْعدِ كِ أرْبَ عَ كَلمَا تٍ ثَل ثَ مرّات‪َ ،‬ل ْو ُوزِنَ تْ بَا ُقلْ تِ مُ ْنذُ اْليَو مِ َل َوزَنْتهُن‪:‬‬
‫سُبْحَانَ ال ّلهِ وب ْم ِدهِ َع َددَ َخ ْلقِه‪َ ،‬ورِضَاءَ َنفْسِه‪َ ،‬وزَِن َة عرْشِه‪ ،‬ومِداد كَلمَاتِه » رواه مسلم‪.‬‬
‫‪780‬‬

‫وف روايةٍ له‪ :‬سُبْحانَ اللّ هِ عددَ َخ ْلقِه‪ُ ،‬سبْحَانَ اللّ هِ ِرضَاءَ َنفْ سِه‪ ،‬سُبْحا َن اللّ هِ زَِنةَ َعرْشِه‪،‬‬
‫سُبْحَانَ ال ّلهِ مِداد كَلماِت ِه » ‪.‬‬
‫وف روايةِ الترمذي‪ « :‬أل أُعلّمُكِ كَلماتٍ َتقُولِينَها؟ سُبْحانَ اللّهِ َع َددَ خ ْلقِه‪ ،‬سُبْحا َن اللّهِ‬
‫سهِ‪ ،‬سُبْحانَ اللّه‬
‫عَددَ َخ ْلقِه‪ ،‬سُبْحا َن اللّه عدد َخ ْلقِه‪ ،‬سُبْحانَ اللّه رضا َنفْسِه‪ ،‬سُبْحان اللّ ِه رضا َنفْ ِ‬
‫رضا َنفْ سِه‪ ،‬سُبحَانَ اللّه زَِن َة عرْشِه‪ ،‬سُبحَا َن اللّه ِزَنةَ عرْشِه‪ ،‬سُبحَا َن اللّه زَِنةَ عرْشِه‪ ،‬سُبحَانَ اللّ هِ‬
‫مِدادَ كَلماتِه‪ ،‬سُبحَانَ ال ّلهِ مِدادَ كَلماتِه‪ ،‬سُبحَا َن ال ّلهِ مِدادَ كَلماتِه » ‪.‬‬

‫‪ -1433‬از ام الؤمني جويريه بنت حارث رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم صبحدمی بعد از ادای ناز صبح از نزدش برآمد‪ ،‬در حاليکه‬
‫وی در م سجد خو يش بود و ب عد از چا شت بازگ شت‪ ،‬در حالي که وی نش سته بود و فرمود‪:‬‬
‫هنوز بر حالی هستی که از تو جدا شدم؟‬
‫گفت‪ :‬بلی!‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بعد از تو چهار کلمه را سه بار گفتم که اگر وزن‬
‫شود به آنچه که تا هنوز گفتی با آن برابری می کند‪ :‬سُبْحَانَ اللّ هِ وب ْمدِ هِ َع َددَ َخ ْلقِه‪َ ،‬ورِضَاءَ‬
‫َنفْسِه‪َ ،‬وزَِنةَ عرْشِه‪ ،‬ومِداد كَلمَاتِه‪.‬‬
‫و در روايتی از وی آمده که‪ :‬سُبْحانَ اللّ هِ عددَ َخ ْلقِه‪ ،‬سُ ْبحَانَ اللّ ِه رِضَاءَ َنفْ سِه‪ُ ،‬سبْحانَ‬
‫ال ّل ِه زَِنةَ َعرْشِه‪ ،‬سُبْحَانَ ال ّلهِ مِداد كَلماِتهِ‪.‬‬
‫و در روا يت ترمذی آمده که‪ :‬آ يا ب تو کلما تی را ياد ند هم که آنرا بگوئی؟ پاکي ست‬
‫خداو ند را به عدد ملوقا تش و پاکي ست خدا را به انداز هء که رضا يت او حا صل گردد و‬
‫پاکيست خدا را هوزن عرشش و پاکيست خدا را به اندازهء رنگ قلم کلماتش‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ‪،‬‬


‫‪ -1434‬وع ْن أب مُو سَى الشعري‪ ،‬رضي اللّه عنه‪ ،‬عن النب َ‬
‫قال‪« :‬مَثَلُ الذي يَذ ُكرُ رّبهُ وَالذي ل يذ ُكرُه‪ ،‬مَثَل ال ّي والَّيتِ » روا ُه البخاري‪.‬‬
‫ورواه م سلم فقال‪ « :‬مَثَلُ البَيْ تِ الّذي ُيذْ َك ُر اللّه فِ يه‪ ،‬وَالبَيتِـ الذي ل ُيذْ َكرُ اللّه فِيـه‪،‬‬
‫ت»‪.‬‬
‫مَثَلُ الَ ّي والَّي ِ‬

‫‪ -1434‬از ابو موسی اشعری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪781‬‬

‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬صفت کسی که خدا را ياد می کند‪ ،‬و آن که ياد‬
‫نی کند‪ ،‬مانند زنده و مرده است‪.‬‬
‫و در روايت مسلم آمده که فرمود‪ :‬و صفت خانه ای که در آن ذکر خدا می شود‪ ،‬و‬
‫خانه ای که در آن ذکر خدا نی شود‪ ،‬مانند زنده و مرده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪« :‬‬


‫‪ -1435‬وع ْن أب هُريرة‪ ،‬رضي اللّه عنْه‪ ،‬أنّ ر سُولَ اللّه َ‬
‫يقُولُ اللّه تَعال ‪ :‬أَنَا عِ ْن َد ظَنّ عبدي ب‪ ،‬وأ نا مَع هُ إذا ذَ َكرَ ن‪ ،‬فَإن ذَكرَ ن ف َنفْ سه‪ ،‬ذَ َكرْتُ هُ ف‬
‫نَفسي‪ ،‬وإنْ ذَ َكرَن ف مل‪ ،‬ذكَرُت ُه ف ملٍ خَ ْي ٍر م ْن ُهمْ » متّفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1435‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬ال تعالی می فرمايد‪ :‬من در نزد گمان بنده ام به‬
‫خويش می باشم‪ ،‬و من با وی هستم چون مرا ياد کند‪ ،‬اگر مرا در پنهانی ياد کند‪ ،‬او را در‬
‫پنها نی ياد ک نم و ا گر مرا در ميان ج عی ياد ک ند‪ ،‬او را در ميان گرو هی ياد ک نم که از آن‬
‫گروه بتر است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ « :‬سب َق ا ُل َف ّردُونَ » قالوا‪ :‬ومَا‬


‫‪ -1436‬وعَنْهُ قال‪ :‬قا َل رَسُولُ اللّه َ‬
‫ا ُل َفرّدُونَ يا رسُول اللّه؟ قال‪ « :‬الذّا ِكرُونَ اللّه كَثيا والذّاكِراتُ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1436‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬سبقت گرفتند ُم َفرّدون!‬
‫گفتند‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم مفردون کيانند؟‬
‫فرمود‪ :‬مردان و زنانيکه خداوند را زياد ياد می کنند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يقول‪:‬‬


‫س ْعتُ ر سُول اللّه َ‬
‫‪ -1437‬وعن جابر رضي اللّه عَنْ هُ قال‪ِ :‬‬
‫« َأ ْفضَلُ الذّكر‪ :‬ل إله إلّ اللّه » ‪ .‬رواهُ الترمِذيّ وقال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬

‫‪ -1437‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬بترين ذکر ل اله ال ال است‪.‬‬
‫‪782‬‬

‫سرٍ رضي اللّه عنْ هُ أنّ رَجُلً قال‪ :‬يا ر سُولَ اللّه‪ ،‬إنّ شَرائِع‬
‫‪ -1438‬وع نْ عبد اللّه بن بُ ْ‬
‫ال سْل ِم َقدْ َكثُر تْ علَي‪ ،‬فَأخبْن بِشيءٍ أتشَبّ ثُ ب هِ قال‪ « :‬ل يَزالُ لِ سَاُنكَ رَطْبا مِ نْ ذِ ْكرِ اللّ هِ »‬
‫روا ُه الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حَسَن‪.‬‬

‫‪ -1438‬از عبد ال بن بسر رضی ال عنه روايت است که وی گفت‪:‬‬


‫يا رسول ال صلی ال عليه وسلم قواني اسلم بر من ياد شده‪ ،‬مرا بچيزی خب ده که‬
‫بدان چنگ زن؟‬
‫فرمود‪ :‬که هيشه بياد خداوند ترزبان باشی‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪ « :‬م نْ قال‪:‬‬


‫‪ -1439‬وع نْ جاب ٍر ر ضي اللّه ع نه‪ ،‬عَ نِ ال نب َ‬
‫خ َلةٌ ف الَّن ِة » ‪ .‬رواه الترمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬
‫سُبْحانَ ال ّلهِ وبَمدِه‪ُ ،‬غرِستْ لهُ نَ ْ‬

‫‪ -1439‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه بگويد‪ :‬سبحان ال و بمده برای او درختی از‬
‫خرما در بشت نشانده می شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم «‬


‫سعُودٍ رضي اللّه عَنْ هُ قال‪ :‬قال ر سُول اللّه َ‬
‫‪ -1440‬وعن ابن م ْ‬
‫ك مِنّ ي ال سّلم‪،‬‬
‫ي ب فقال‪ :‬يا مُح ّم ُد أقرِيءْ ُأمّتَ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم لَ ْي َلةَ أُ ْسرِ َ‬
‫َلقِي تُ إبراهي مَ َ‬
‫وأَخِب ْرهُمْ أنّ الّنةَ طَيّبةُ الّترُبةِ‪ ،‬عذْب ُة الاءِ‪ ،‬وأنّها قِيعانٌ وأنّ ِغرَاسَها‪ :‬سُبْحا َن اللّه‪ ،‬وال ْمدُ للّه‪ ،‬ول‬
‫إله إلّ اللّه واللّه أ ْكَبرُ »‪ .‬رواه الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬

‫‪ -1440‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬ابراهيم عليه السلم را در شب اسراء ملقات‬
‫نودم‪ ،‬فرمود‪ :‬ای ممد صلی ال عليه وسلم به امتت از من سلم برسان و خب شان ده که‬
‫بشت دارای خاکی نيکو‪ ،‬آبی شيين و جايگاه فراخی است و دانهء آن سبحان ال و المد ل‬
‫و ل اله ال ال و ال اکب است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -1441‬وع ْن أَب الدّرداءِ ‪ ،‬رض يَ اللّه عَنْ ُه قال‪ :‬قالَ رسولُ اللّهِ َ‬
‫« أَل ُأنَبّئُكُم بِخَ ْيرِ أَعْمَالِكُم‪ ،‬وَأزْكَاهَا عِند مليكِكم‪ ،‬وَأرْفعِها ف دَرجاتِكم‪ ،‬و َخ ْيرٌ لَكُ ْم مِ نْ ِإْنفَاق‬
‫‪783‬‬

‫ال ّذهَ بِ والفضّة‪ ،‬وخَ ْيرٌ لَكُ مْ مِ نْ أَ ْن َتلْقوْا ع ُدوّكم‪ ،‬فَتَضربُوا أَ ْعنَا َقهُم‪ ،‬ويضرِبوا أَعْنَاقكُم؟» قالوا‪:‬‬
‫بلَى ‪ ،‬قال‪ « :‬ذِكُر ال ّلهِ تَعال » ‪ .‬روا ُه الترمذي‪ ،‬قالَ الاكمُ أَبو عبد اللّه‪ :‬إِسناده صحيح‪.‬‬

‫‪ -1441‬از ابو الدرداء رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آيا شا را از بترين و پاکترين اعمالتان در نزد‬
‫پادشاه تان خب ن سازم؟ اعمالی که از ه ه بيش تر سبب ازدياد درجات ش ا گرديده و از خرج‬
‫کردن طل و نقره و از اينکه با دش ن تان روبرو شده گردنای شان را بزن يد و يا گردنای شا‬
‫را بزنند‪ ،‬بتر است؟‬
‫گفتند‪ :‬آری!‬
‫فرمود‪ :‬ياد خداوند تعالی‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ‬


‫‪ -1442‬وعن س ْعدِ بنِ أَب وقّاصٍ رضي اللّه عَنْهُ َأنّ ُه دَخَل مع رسو ِل اللّهِ َ‬
‫ك مِنْ‬
‫ح بِه فقال‪ « :‬أَل أُ ْخِبرُك با هُو َأيْسرُ عَليْ ِ‬
‫ى َأوْ حص ًى تُسبّ ُ‬
‫و َسلّم على امْرأَةٍ وبيْ َن يدْيهَا نَو ً‬
‫هذا َأوْ َأ ْفضَ ُل » فقال‪ « :‬سُبْحانَ اللّ ِه عد َد مَا َخلَ َق ف ال سّماءِ ‪ ،‬وَ سُبْحانَ اللّ ِه عد َد ما َخلَ َق ف‬
‫ب مِثْلَ ذلك‪،‬‬
‫ا َلرْض‪ ،‬سُبحانَ اللّ ِه عددَ ما بيْ نَ ذلك‪ ،‬و سبْحانَ اللّ ِه عدد ما ُهوَ خَالِق‪ .‬واللّه أَكْ ُ‬
‫والَمْد للّ ِه مِثْل ذلك‪ ،‬ول إِله إِل اللّه مِثْل ذلك‪ ،‬ول حوْل ول ُقوّةَ إِلّ باللّه مِثْ َل ذلك » ‪ .‬رواه‬
‫الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬

‫‪ -1442‬از سعد بن ابی وقاص رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫وی هراه با رسول ال صلی ال عليه وسلم بر زنی داخل شد‪ ،‬در حاليکه پيش روی او‬
‫دانه ای خستهء خرما يا ريگ بود که بدان تسبيح می گفت‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬آيا با خبت نسازم بدانچه که برايت بتر و آسانتر باشد؟ پس فرمود‪ :‬سبحان‬
‫ال‪ ...‬پاکيسـت خدا را عدد آنچـه ميان آن دو آفريـد و پاکيسـت خدا را عدد آنچـه آفريننده‬
‫اسـت و ال اکـب مثـل آن و المـد ل هچنان و ل حول و ل قوة ال بال هچنان و بـه هان‬
‫اندازه‪.‬‬
‫‪784‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -1443‬وع نْ أَب مُوسى رضي اللّه عنْه قال‪ :‬قالَ ل ر سُو ُل اللّ ِه َ‬
‫« أَل َأدُلّك على كَ ْن ٍز مِ نْ كُنُوزِ النّ ة؟ » فقلت‪ :‬بلى يا ر سول اللّه‪ ،‬قال‪ « :‬ل حول ول ُقوّةَ إِلّ‬
‫بِال ّل ِه » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1443‬از ابو موسی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم برايـ فرمود‪ :‬آيـا ترا بـه گنجـی از گنجهای بشـت‬
‫راهنمائی نکنم؟‬
‫گفتم‪ :‬آری يا رسول ال صلی ال عليه وسلم!‬
‫فرمود‪ :‬ل حول ول ُقوّةَ إِلّ بِال ّلهِ‬

‫‪ -245‬باب فضيلت ذکر و ياد خدای تعالی در حال ايستاده‪ ،‬نشسته و به پلو غلطيده‬
‫و بی وضوء و در حال جنابت و حيض‪ ،‬جز قرآن خواندن که برای جنب و حائض جائز‬
‫نيست‬

‫ختِلَفنِ الّل ْيلِ وَال ّنهَارِ‬


‫قال ال تعالی‪ { :‬إِنّ فِي خَلْقنِ السّنمَاوَاتِ وَا َلرْضنِ وَا ْ‬
‫جنُو ِبهِم ْن } {‬ ‫ليَات نٍ ُلّوْلِي ال ْلبَاب نِ{‪ }190‬الّذِين نَ يَذْ ُكرُون نَ الّ ن ِقيَاماً وَ ُقعُودًا وَعََلىَ ُ‬
‫‪ }191‬آل عمران‪١٩١ - ١٩٠ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬هانا در آفرينش آسانا و زمي واختلف شب و روز دلئل روشنی‬
‫است برای خداوند خرد‪ ،‬آنانيکه ايستاده و نشسته و در پلو خدا را ياد می کنند‪ .‬آل عمران‪:‬‬
‫‪191 – 190‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يذ ُكرُ‬


‫‪ -1444‬وعنْ عائشة رض َي اللّه ع ْنهَا قَالَت‪ :‬كا َن رسُولُ اللّ ِه َ‬
‫اللّه تَعال على كُلّ أَحيانِه‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1444‬از عائ شه ر ضی ال عن ها روا يت شده که گ فت‪ :‬ر سول ال صلی ال عل يه‬


‫وسلم در ههء اوقات ذکر خدا را می نود‪.‬‬
‫‪785‬‬

‫صلّى الُ َع َليْهِ و َسلّم قال‪ « :‬لو أَنّ‬


‫س رضي اللّه عنْهما عن النِّبيّ َ‬
‫‪ -1445‬وعن ابن عبّا ٍ‬
‫سمِ ال ّلهِ ال ّل ُهمّ جَنّبْنَا الشّيطَا َن وَجّنبِ الشّيطا َن ما رزَقْتَنَا‪َ ،‬ف ُقضِي بيْنهُما‬
‫أَحَد ُكمْ إِذا أَتَى أَه َلهُ قال‪ :‬بِ ْ‬
‫ضرّ ُه » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ولَد‪ ،‬ل ي ُ‬

‫‪ -1445‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه يکی از شا با هسرش هم بستر شود‪ ،‬بگويد‪:‬‬
‫ب سم ال‪ ،‬الل هم‪ ...‬بنام خدا بار خدا يا ما را و آن چه را که ب ا روزی دادی (فرز ند) از شيطان‬
‫دور بدار‪ ،‬زيرا هرگاه در ميان شان به فرزند حکم شود‪ ،‬شيطان به او ضرر نی رساند‪.‬‬

‫‪ -246‬باب در مورد دعاهائی که در هنگام خواب شدن و بيدار شدن گفته می شود‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -1446‬عن ُحذَيْفَة‪ ،‬وأَ ب َذرّ رض يَ اللّه عَ ْنهُمَا قال‪ :‬كا َن ر سولُ اللّ ِه َ‬
‫ت » وإِذا ا سْتيقَظَ قال‪ « :‬ال ْمدُ للّ هِ‬
‫سكَ ال ّلهُمّ أَحْيَا وََأمُو ُ‬
‫و َسلّم إِذا َأوَى إِل فِراشِ هِ قال‪ « :‬بِا ِ‬
‫الذِي أَحْيَانَا بعد مَا أَماتَنَا وَإِل ْيهِ النّشو ُر » رواه الترمذي‪.‬‬

‫‪ -1446‬از حذيفه و ابو ذر رضی ال عنهما روايت شده که گفتند‪:‬‬


‫چون رسول ال صلی ال عليه وسلم به بسترش قرار می گرفت‪ ،‬می فرمود‪ :‬با سک‬
‫اللهم‪ ...‬خداوندا بنامت می ميم و زنده می شوم‪ .‬و چون بيدار می شد‪ ،‬می فرمود‪ :‬المد ل‬
‫الذی‪ ...‬ثنـا باد خداوندی را کـه مـا را پـس از آنکـه ميانـد‪ ،‬زنده کرد و بازگشـت بسـوی‬
‫اوست‪.‬‬

‫‪ -247‬باب در فضيلت حلقه های ذکر و دعوت به ملزمت و پيوستگی بر آن و منع‬


‫از جدا شدن و دوری از آن بدون عذر‬

‫ك مَع نَ الّذِين نَ يَ ْدعُون نَ َربّهُنم بِالْ َغدَا ِة وَا ْل َعشِيّن‬


‫قال ال تعالی‪ { :‬وَاص ْنبِرْ نَفْس نَ َ‬
‫ع ْنهُمْ} الكهف‪٢٨ :‬‬ ‫ع ْينَاكَ َ‬
‫ج َههُ وَلَ تَعْدُ َ‬
‫ن وَ ْ‬
‫ُيرِيدُو َ‬

‫خداو ند می فرما يد‪ :‬و نگهدار خود را با ک سانيکه در صبح و شام‪ ،‬پروردگار شان ار‬
‫خوانده و رضای او را می طلبند و چشمت را از آنان مگردان‪ .‬کهف‪28 :‬‬
‫‪786‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬إِنّ‬


‫‪ -1447‬وعنْ أَب هُرير َة رضي اللّه عن ُه قال‪ :‬قا َل رَسُولُ ال ّلهِ َ‬
‫ُونـ اللّه َعزّ‬
‫ُونـ فـ ال ّطرُق َيلْتَمِسـُو َن َأهْلَ الذّكْر‪ ،‬فإِذا وَجدُوا َقوْما يذ ُكر َ‬
‫ّهـ تَعال ملئِ َكةً يَطُوف َ‬
‫لل ِ‬
‫حفّونَهم ِبأَجْنِحَتِهم إِل ال سّمَاء الدّنْيَا‪ ،‬فَيَسأَلُم رَّبهُم َو ُهوَ‬
‫وَجلّ‪ ،‬تَـنَا َدوْا‪َ :‬هلُمّوا إِل حاجتِكُم‪ ،‬فَيَ ُ‬
‫جدُون َك‪،‬‬
‫أَعْلم ‪ :‬مـا يقولُ ِعبَادِي ؟ قال‪َ :‬يقُولُون‪ :‬يُسـبّحُوَنكَ َويُكَبّرون َك‪ ،‬ويْ َمدُون َك‪ ،‬ويُمَ ّ‬
‫ف لو َرَأوْن؟‪ ،‬قال‪ :‬يقُولُون لو رََأوْ كَ‬
‫فيقول‪ :‬هل رَأوْن ؟ فيقولون‪ :‬ل واللّ هِ ما رَأوْك‪ ،‬فََيقُول‪ :‬كَيْ َ‬
‫ـبِيحا‪ .‬فََيقُول‪ :‬فماذا يَسـأَلُون؟ قال‪:‬‬
‫لكـ تَس ْ‬
‫لكـ تْجِيدا‪ ،‬وأَكثرَ َ‬
‫لكـ عِبادَة‪ ،‬وأَ َشدّ َ‬
‫كانُوا أَ َشدّ َ‬
‫َيقُولون‪ :‬ي سأَلُوَنكَ النّ ة‪ .‬قال‪ :‬يقول‪ :‬وَ هل رََأوْهَا؟ قال‪َ :‬يقُولُون‪ :‬ل وَاللّه ياربّ مَا رَأوْهَا‪ .‬قَال‪:‬‬
‫َيقُول‪ :‬فَكَيْ فَ لو َرَأ ْوهَا؟‪ ،‬قال‪َ :‬يقُولُون‪ :‬لو أَّنهُم رَأوْها كَانُوا أَ َشدّ علَ ْيهَا ِحرْصا‪َ ،‬وأَ َش ّد لَا َطلَبا‪،‬‬
‫ِنـ النّار‪ ،‬قال‪ :‬فَيقُول‪ :‬وهَل‬
‫ُونـ م َ‬
‫وَأَعْظَم فِيهـا رغْبـة‪ .‬قَال‪ :‬فَمِمّ يََت َع ّوذُون؟ قَال‪ :‬يقولُون يَت َع ّوذ َ‬
‫رََأ ْوهَا؟ قالَ‪ :‬يقولو نَ‪ :‬ل واللّ هِ ما رَأ ْوهَا‪ .‬فَيقُول‪ :‬كَيْف لو رَأوْها؟‪ ،‬قال‪ :‬يقُولُون‪ :‬لو رََأ ْوهَا كانوا‬
‫ك مِنَ‬
‫ت لم‪ ،‬قَال‪ :‬يقُو ُل َملَ ٌ‬
‫أَ َش ّد منها فِرارا‪ ،‬وَأ َشدّ لا مَخَافَة‪ .‬قَال‪ :‬فيقُول‪َ :‬فأُشْهدُكم َأنّي قَد َغ َفرْ ُ‬
‫للَ سَاءُ ل يَشْقَى بِ هم جلِي سهُم »‬
‫اللئِكَة‪ :‬فِي هم فُل نٌ لَيْس مِن هم‪ِ ،‬إنّمَا جاءَ لِحا َجةٍ‪ ،‬قال‪ :‬هُ مُ ا ُ‬
‫متفقٌ عليه‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪:‬‬
‫وف رواي ٍة لس ِلمٍ عنْ أَب هُريرةَ رضِي اللّه عنْهُ عَنِ النّبِيّ َ‬
‫« إِنّ للّ ِه مَلئِ َكةً سَيّار ًة ُفضًلءَ يتَتَّبعُونَ مالِس الذّكر‪َ ،‬فإِذا وجدُوا مَجلِسا فِيهِ ذِكْر‪ ،‬قَعدُوا معهُم‪،‬‬
‫وحفّ ب ْعضُهُم بعْضا ِبأَجِْنحَتِهِم حتّ ى يَمْلُوا ما بيَْنهُ ْم وَبَيْ َن ال سّماءِ الدّنْيَا‪َ ،‬فإِذا َت َفرّقُوا عَرجُوا‬
‫سَألُمُ اللّهُ َعزّ وج ّل و ُهوَ أَ ْعلَ ُم ‪ :‬مِنْ َأيْنَ جِئْتُم؟ فََيقُولُون‪ :‬جِئْنَا مِنْ عِندِ‬
‫وصعِدوا إِل السّماءِ ‪ ،‬فَي ْ‬
‫سأَلُونَك‪ .‬قال‪ :‬وماذا‬
‫عِبادٍ لَ كَ ف ا َلرْض‪ :‬يُ سبحُوَنكَ‪ ،‬ويُ َكّبرُونَك‪ ،‬وَُي َه ّللُونَك‪ ،‬وَيْ َمدُونَك‪َ ،‬ويَ ْ‬
‫سأَلُوَنكَ جنّتَك‪ .‬قال‪ :‬وهَ ْل رََأوْا جنّ ت ؟ قالُوا‪ :‬ل‪َ ،‬أ يْ رب‪ :‬قال‪ :‬فكَيْ فَ لو‬
‫سأَلُون ؟ قَالُوا‪ :‬يَ ْ‬
‫ي ْ‬
‫جيُون ؟ قالوا‪ :‬م نْ نَارِ كَ يارب‪ .‬قال‪َ :‬وهَ ْل رََأوْا‬
‫ك قال‪ :‬و ِممّ ي سْتَ ِ‬
‫جيُوَن َ‬
‫رَأوْا جنّت ؟ قالُوا‪ :‬وي سْتَ ِ‬
‫ْتـ ل ُم‪،‬‬
‫ويسـَت ْغفِرونَك‪ ،‬فيقول‪َ :‬ق ْد غفَر ُ‬
‫ْ‬ ‫ْفـ َل ْو رََأوْا نَارِي ؟‪ ،‬قالُوا‪:‬‬
‫نَارِي ؟ قالوا‪ :‬ل‪ ،‬قال‪ :‬فَكَي َ‬
‫وأَعطَ ْيُتهُ ْم ما َسأَلُوا‪ ،‬وأَج ْرتُهم مِمّا ا ْستَجارُوا‪ .‬قال‪ :‬فَيقُولون‪ :‬ربّ فيه مْ فُل نٌ ع ْبدٌ خَطّاءٌ إِنّمَا مَر‪،‬‬
‫س ُه ْم » ‪.‬‬
‫شقَى ِب ِهمْ َجلِي ُ‬
‫فَجلَس معهُم‪ ،‬فيقول‪ :‬ولهُ غ َفرْت‪ُ ،‬همْ ال َق ْومُ ل يَ ْ‬

‫‪ -1446‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬برای خداوند فرشتگانی است که در راهها در‬
‫پی اهل ذکر می گردند و چون گروهی را بيابند که به ذکر خدا مشغول هستند‪ ،‬هديگر را‬
‫صدا می کنند که بشتابيد به آنچه که نيازمند بوديد و آنا را به بالای خود تا آسان دنيا بدرقه‬
‫‪787‬‬

‫می کن ند و پروردگار شان از آن ا سؤال می ک ند در حالي که دانا تر ا ست‪ :‬بندگا ن چه می‬


‫گويند؟‬
‫فرمود‪ :‬فرشتگان می گويند‪ :‬تسبيح و تکبي و حد ترا گويند و ترا به بزرگی ياد کنند‪.‬‬
‫می فرمايد‪ :‬آيا مرا ديده اند؟‬
‫می گويند‪ :‬نه‪ ،‬وال ترا نديده اند‪.‬‬
‫می فرمايد‪ :‬چگونه است‪ ،‬اگر مرا ببينند؟‬
‫می گويند‪ :‬اگر ترا ديده بودند‪ ،‬بيشتر برايت عبادت نوده و فزونتر ترا به بزرگی ياد‬
‫نوده زياد تسبيح ترا می گفتند‪.‬‬
‫باز می فرمايد‪ :‬چه می خواهند؟‬
‫فرمود‪ :‬می گويند‪ :‬از تو بشت می خواهند‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬می فرمايد‪ :‬آيا آنرا ديده اند؟‬
‫فرمود‪ :‬می گويند‪ :‬نی وال يا رب آن را نديده اند‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬می فرمايد‪ :‬چگونه است اگر آن را ببينند؟‬
‫فرمود‪ :‬می گويند‪ :‬اگر آنرا ديده بودند‪ ،‬بيشتر بدان حرص ورزيده و بيشتر بدان ميل‬
‫نوده و سخت تر در پی بدست آوردن آن تلش می کردند‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬از چه پناه می جستند؟‬
‫فرمود‪ :‬می گويند‪ :‬از دوزخ پناه می جويند‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬می فرمايد‪ :‬آيا آن را ديده اند؟‬
‫فرمود‪ :‬می گويند‪ :‬اگر آن را ببينند از آن بيشتر ترسيده و فرار می نايند‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬پس می فرمايد‪ :‬پس من شا را شاهد می گيم که برای شان آمرزيدم‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬فرشتهء از فرشتگان می گويد‪ :‬در ايشان فلنی است که از آنا نيست و برای‬
‫ضرورتی آمده‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬آنا هنشينان اند و هنشي شان به ايشان بدبت نی شود‪.‬‬
‫‪788‬‬

‫و در روايتی از مسلم آمده که‪ :‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ها نا برای ال تعالی فرشتگا نی ا ست که در زم ي‬
‫گردش نوده و زائد ا ند – بر حف ظه – که بدنبال مالس ذ کر می گرد ند و هرگاه مل سی را‬
‫بيابند‪ ،‬که در آن ذکر است در آن نشسته و برخی برخی را به بالای خود احاطه می کنند‪ ،‬تا‬
‫اين که ب ي ايشان و آ سان را پر می سازند و چون پراکنده شو ند‪ ،‬برآمده و به آ سان بال می‬
‫روند و ال عزوجل از آنا سؤال می کند‪ ،‬در حاليکه دانا تر است‪ ،‬از کجا آمديد؟‬
‫می گويند‪ :‬از نزد بندگانی از بندگانت در زمي آمدي که تسبيح و تليل و تميدت را‬
‫انام داده و از تو درخواست می کردند؟‬
‫می فرمايد‪ :‬از من چه می طلبند؟‬
‫می گويند‪ :‬از تو بشت را می طلبند‪.‬‬
‫می فرمايد‪ :‬آيا بشت را ديده اند؟‬
‫می گويند‪ :‬نی پروردگارا!‬
‫می فرمايد‪ :‬چگونه است اگر آن را ببينند؟‬
‫می گويند‪ :‬از تو امان می خواهند‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬از چه امان می خواهند؟‬
‫می گويند‪ :‬يا رب از دوزخت!‬
‫می فرمايد‪ :‬آيا دوزخ مرا ديده اند؟‬
‫می گويند‪ :‬نه‪.‬‬
‫می فرمايد‪ :‬پس چگونه است‪ ،‬هرگاه دوزخم را ببينند؟‬
‫می گويند‪ :‬و از تو آمرزش طلبند‪.‬‬
‫پـی مـی فرمايـد‪ :‬هانـا برای شان آمرزيدم ودادم برای شان آنچـه را کـه درخواسـت‬
‫کردند‪ .‬و امان دادم آنا را از آنچه که امان خواستند‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬يا رب! در ايشان فلنی بندهء بسيار خطاکاری است‪ ،‬هانا می گذشت و هراه‬
‫شان نشست‪.‬‬
‫‪789‬‬

‫پس می فرما يد‪ :‬و برای او هم آمرزيدم‪ .‬آن ا گرو هی ا ند که هنش ي شان به ايشان‬
‫بدبت و شقی نی شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -1448‬وعن هُ ع ْن أَ ب سعيدٍ رضِي اللّه ع ْنهُمَا قال‪ :‬قَالَ ر سُولُ اللّ هِ َ‬
‫ِمـ‬
‫َتـ علَ ْيه ْ‬
‫ُمـ الرّحْمةُ وَن َزل ْ‬
‫ُمـ اللئِكـة‪ ،‬وغشِيته ُ‬
‫ّهـ إِ ّل حفّ ْته ُ‬
‫ُونـ الل َ‬
‫ْمـ يذْ ُكر َ‬
‫وسـلّم‪ « :‬ل َي ْق ُعدُ َقو ٌ‬
‫َ‬
‫السّكِينَة‪ ،‬وذ َك َرهُم اللّه فِيمن عِ ْن َد ُه » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1448‬از ابو هريره و ابو سعيد رضی ال عنهما مروی است که گفتند‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچ گروهی نی نشينند که ذکر خدا را نايند‪،‬‬
‫مگر اينکه ملئکه آنان را احاطه نوده و رحت آنا را می پوشاند و بر ايشان آرامش و سکون‬
‫فرود آيد و خدای تعالی آنا را در کسانی که نزد اويند‪ ،‬ياد فرمايد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -1449‬وعن أَب وا ِقدٍ الارِ ثِ بن َعوْ فٍ رض يَ اللّه عنْ هُ أَنّ ر سُولِ اللّ ِه َ‬
‫س ف ال سْجِد‪ ،‬والنّا سُ م عه‪ ،‬إِذ َأقْبلَ ثَلَثةُ نَفَر‪ ،‬فَأقْبَل اثْنَا نِ إِل ر سولِ اللّ هِ‬
‫و َسلّم بيْنَ ما هُو جَالِ ٌ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪َ .‬فَأمّا أَح ُدهُما‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم و َذهَب واحدٌ‪ ،‬فَو َقفَا على رسول اللّ هِ َ‬
‫َ‬
‫جلَس َخ ْلفَهُم‪ ،‬وَأمّ ا الثال ثُ َفأَدبر ذاه با‪ .‬فَلمّ ا‬
‫جلَ سَ في ها وَأمّ ا الخَر‪ ،‬فَ َ‬
‫فرأَى ُفرْجَ ًة ف اللْقَة‪ ،‬ف َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ :‬أَل أُخِبرُكم عن الّن َفرِ الثّلثَة‪َ ،‬أمّا أَحدُهم‪َ ،‬فأَوى إِل‬
‫َفرَ غَ ر سُول اللّ هِ َ‬
‫اللّ هِ فآواه اللّه وَأمّا الخرُ فَا سْتَحْيي فاستحيي اللّ ُه مِنْ ُه وََأمّا الخر‪ ،‬فأَعْرض‪ ،‬فأَعْرض اللّ هُ عنْ ُه »‬
‫متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1449‬از ابو واقد حارث بن عوف رضی ال عنه روايت است‪:‬‬


‫در اثنائيکه رسول ال صلی ال عليه وسلم در مسجد نشسته بودند و مردم هم حضور‬
‫داشتند‪ ،‬سه نفر جانب آنضرت صلی ال عليه وسلم روآوردند که دو نفر شان آمده و يکنفر‬
‫رفت و آن دو بالی سر آنضرت صلی ال عليه وسلم ايستادند‪.‬‬
‫ي کی از آنان گشاد گی ای در حل قه ديده و در آن نش ست و ديگری پ شت سر شان‬
‫نشسـت و امـا سـومی پشـت گردانيده و رفـت‪ .‬چون رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فارغ‬
‫گشت‪ ،‬فرمود‪ :‬آيا شا را از سه نفر خب ندهم؟ يکی از آنان به خدا بازگشت نوده و خداوند‬
‫او را جای داد‪ ،‬و اما ديگر حياء کرد و ال تعالی از وی حياء نود و اما سومی اعراض نود و‬
‫ال تعالی از وی اعراض کرد‪.‬‬
‫‪790‬‬

‫لدْريّ رضي اللّه عنْهُ قال‪ :‬خَرج معاوِيَة رضي اللّه عَنْهُ علَى‬
‫‪ -1450‬وعن أب سعيد ا ُ‬
‫سنَا َنذْ ُكرُ اللّه‪ .‬قَال‪ :‬آللّ هِ ما أَ ْجلَسكُم إِ ّل ذَاك؟‬
‫َح ْلقَ ٍة ف ال سْجِد‪ ،‬فقال‪ :‬ما َأ ْجلَسكُم؟ قالُوا‪ :‬جلَ ْ‬
‫ح ِلفْكُم ُتهْمةً لَكُم وما كا َن أَحدٌ ب ْن ِزلَت مِ نْ ر سُولِ‬
‫قالوا‪ :‬ما أَ ْجلَسنَا إِ ّل ذَاك‪ ،‬قال‪ :‬أَما ِإنّي لَ مْ أَ سَْت ْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم خرَج علَى‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم أق ّل عنْ هُ َحدِيثا مِنّي‪ :‬إِنّ ر سُول اللّ هِ َ‬
‫اللّ ِه َ‬
‫ُهـ علَى ما َهدَان َا‬
‫َسـنَا نَذ ُك ُر اللّه‪ ،‬ونْمد ُ‬
‫َح ْلقَ ٍة م ِن أَصـحابِه فقال‪ « :‬مـا أَ ْجلَسـكُم؟ » قالوا‪ :‬جل ْ‬
‫لِلِ سْلم‪ ،‬ومنّ بِ هِ عليْنا‪ .‬قَال‪ « :‬آللّ ِه ما أَ ْجلَس ُكمْ إِ ّل ذَاك؟ قالوا‪ :‬واللّه ما أَ ْجلَسنا إِ ّل ذَاك‪ .‬قال‪:‬‬
‫ح ِلفْ ُكمْ تُهمةً لكُم‪ ،‬ولِكنّ هُ أَتانِي جبِي ُل َفأَخْبن أَنّ اللّه يُباهِي بِكُ مُ اللئ َكةَ »‬
‫« أَ ما ِإنّ ي لَ مْ أَ سْتَ ْ‬
‫رواهُ مسلم‪.‬‬

‫‪ -1450‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫معاو يه ر ضی ال ع نه به حلق هء در م سجد برآمده و گ فت‪ :‬په چ يز سبب نش ست ش ا‬
‫شده؟‬
‫گفتند‪ :‬نشسته ذکر خدا را می کنيم‪.‬‬
‫گفت‪ :‬شا را سوگند به خدا که جز آن چيز دگری سبب نشست شا نشده؟‬
‫گفتند‪ :‬ما را جز آن چيز ديگری نشانده‪.‬‬
‫گفت‪ :‬من شا را به واسطهء هيچ تمتی سوگند ندادم و هيچکس مثل من به رسول ال‬
‫صلی ال عليه وسلم نزديک نبوده و هيچيک کمتر از من حديث روايت نکرده‪ .‬هانا رسول‬
‫ال صلی ال عليه وسلم در حلقهء از يارانش برآمده و فرمود‪ :‬چه چيز شا را نشانده؟‬
‫گفتند‪ :‬نشستيم و بواسطهء که خداوند تعالی ما را به اسلم هدايت نوده و به آن بر ما‬
‫منت گذاشته‪ ،‬ذکر و حد او را می گوئيم‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬شا را به خدا که جز اين چيزی سبب نشست شا نشده؟‬
‫اما من شا را سوگند ندادم بواسطهء که شا را متهم می دارم و ليکن مطلب اين است‬
‫که جبئيل عليه السلم نزدم آمده و خبم داد که خداوند تعالی به شا در برابر فرشتگان فخر‬
‫می کند‪.‬‬

‫‪ -248‬باب اذکار و اورادی که در هنگام صبح و شام خوانده می شود‬


‫‪791‬‬

‫ج ْهرِ مِن نَ‬


‫ضرّعًا وَخِي َفةً وَدُون نَ ا ْل َ‬
‫قال ال تعالی‪ { :‬وَاذْكُنر ّربّك َن فِني نَفْس نِكَ َت َ‬
‫الْ َق ْولِ بِا ْلغُ ُدوّ وَالصَالِ وَ َل تَكُن مّنَ ا ْلغَا ِفلِينَ} العراف‪٢٠٥ :‬‬
‫غرُوبِهَنا} طننه‪:‬‬
‫شمْس نِ وَ َق ْبلَ ُ‬
‫حمْ ِد رَبّك نَ َق ْبلَ طُلُوع نِ ال ّ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬وَس َنبّحْ بِ َ‬
‫‪١٣٠‬‬
‫شيّ وَا ِلْبْكَارِ} غافر‪٥٥ :‬‬
‫ك بِالْ َع ِ‬
‫حمْ ِد رَبّ َ‬
‫سبّحْ بِ َ‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬و َ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬فِي ُبيُوتٍن أَذِ نَ الُّ أَن تُرْفَ عَ َويُذْ َكرَ فِيهَا اسْن ُمهُ يُسَنبّحُ لَ هُ فِيهَا‬
‫بِا ْلغُ ُدوّ وَالْصنَالِ{‪ }36‬رِجَالٌ ّل تُ ْلهِيهِمْن تِجَارَةٌ وَ َل َبيْعٌن عَن ِذ ْكرِ الِّ} {‪ }37‬النور‪:‬‬
‫‪٣٧ – ٣٦‬‬
‫شرَاقِ} ص‪١٨ :‬‬
‫شيّ وَا ِلْ ْ‬
‫ن بِا ْل َع ِ‬
‫سبّحْ َ‬
‫جبَا َل مَ َعهُ يُ َ‬
‫خرْنَا الْ ِ‬
‫و قال تعالی‪ِ { :‬إنّا سَ ّ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و ياد کن پروردگارت را در ضميت به زاری و ترسکاری‪ ،‬و ياد‬
‫کـن پروردگارت را بـا کلمـی آهسـته تـر از بلنـد آوازی‪ ،‬در بامداد و شبانگاه و مباش از‬
‫غافلن‪ .‬اعراف‪205 :‬‬
‫و می فرما يد‪ :‬و ت سبيح گوی با ح د پروردگارت‪ ،‬پ يش از بر آمدن آفتاب و پ يش از‬
‫فرو شدن آن‪ .‬طه‪130 :‬‬
‫ـتايش و ثنای‬
‫ـبح و شام سـ‬
‫ـت‪ ،‬و در صـ‬
‫ـد‪ :‬آمرزش طلب برای گناهـ‬
‫ـی فرمايـ‬
‫و مـ‬
‫پروردگارت را بای آر‪ .‬مؤمن‪55 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬در خانه هايی که خدا دستور داده تا در آن بلند کرده و ياد کرده شود‪،‬‬
‫آن ا نام او به پا کی‪ ،‬خدا را ياد می کن ند‪ ،‬آن ا در صبح و شام‪ ،‬مرداني که باز ندارد ايشان را‬
‫معامله و خريد و فروش از ياد خدا‪ .‬نور‪37 – 36 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬هر آئينه کوه ها را رام ساختيم هراه او‪ ،‬که تسبيح می گفتند بوقت شام‬
‫و صبح‪ .‬ص‪18 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1451‬وع نْ أَب هريرة رضي اللّه عن ُه قال‪ :‬قا َل رسولُ اللّ ِه َ‬
‫مَ ْن قال ِحيَ يُ صْبِحُ وحيَ يُم سِي‪ُ :‬سبْحانَ اللّ هِ وبم ِد ِه مِاَئ َة مَر ٍة لَم يأْ تِ أَحدٌ يوْم القِيامة بأَفضَلِ‬
‫مِما جَاءَ بِه‪ِ ،‬إلّ أَح ٌد قال مِث َل مَا قال َأ ْو زَا َد » رواهُ مسلم‪.‬‬

‫‪ -1451‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪792‬‬

‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ک سيکه به هنگام صبح و شام کردن صد بار‬
‫سبحان ال و بمده بگو يد‪ ،‬هيچ کس در روز قيا مت ب تر از آن چه وی آورده ن ی آورد‪ ،‬م گر‬
‫آنکه مثل او گفته و يا افزوده باشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ ،‬فقال‪ :‬يا ر سُول اللّ هِ ما‬


‫‪ -1452‬وعَن هُ قال‪ :‬جاءَ رجُ ٌل إِل النّبِيّ َ‬
‫َلقِي تُ مِ نْ َعقْر بٍ لَدغَتن البارِحة‪ ،‬قال‪ « :‬أَما لَو قُل تَ حِيَ أمْسيت‪ :‬أعُوذُ ِبكَلما تِ اللّ هِ التّامّا تِ‬
‫ضرّك » رواه مسلم‪.‬‬
‫منْ َش ّر ما َخلَقَ ل َت ُ‬

‫‪ -1452‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫مردی خد مت ر سول ال صلی ال عل يه و سلم آمده و گ فت‪ :‬چه ر نج بزر گی ديدم‬
‫ديشب که عقربی مرا گزيد‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬هرگاه چون شام کردی مـی گفتـی‪ :‬أعوذ بکلمات ال‪ ...‬پناه مـی جويـ بـه‬
‫کلمات تامهء خدا از شر آنچه آفريد‪ ،‬نی توانست گزندت رساند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم أَنّ ه كان يقول ِإذَا أَ صْبَح‪ :‬ال ّلهُمّ بِ كَ‬
‫ب َ‬
‫‪ -1453‬وعنْ ُه عن ال ن ّ‬
‫َأ صْبحْنَا وبِ كَ أَم سَيْنَا وبِ كَ نَحْ يا‪ ،‬وبِ كَ نَمُوت‪ ،‬وَِإلَيْ كَ النّشُو ُر » وإِذا َأمْ سى قال‪ « :‬ال ّلهُمّ بِ كَ‬
‫ك ا َلصِي »‪ .‬رواه أَبو داود والترمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬
‫َأمْسَيْنَا‪ ،‬وِبكَ َنحْيا‪ ،‬وبِك نُوتُ وِإلَ ْي َ‬

‫‪ -1453‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم در هنگامي که صبح می کرد‪ ،‬می فرمود‪ :‬الل هم بک‬
‫اصبحنا‪ ...‬بار خدايا! به امر تو صبح کردي و شام نودي و به امر تو زندگی کرده و می ميي‬
‫و بازگشت بسوی تست‪ .‬و چون شام می نود‪ ،‬می فرمود‪ :‬اللهم بک أمسينا‪ ...‬بار خدايا! به‬
‫امر تو شام کردي و زندگی کرده و می ميي و بازگشت بسوی تست‪.‬‬

‫صدّيق‪ ،‬رض يَ اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬يَا رَ سُو َل اللّ هِ ُمرْنِي بِكَلمَا تٍ‬
‫‪ -1454‬وعن هُ أَنّ أَبا بَكرٍ ال ّ‬
‫والرضـ عَالَ الغَيْب‬
‫ِ‬ ‫السـمَواتِ‬
‫حتُ وِإذَا َأمْسـَيت‪ ،‬قال‪ :‬قُل‪ « :‬ال ّلهُمّ فَاطِرَ ّ‬
‫َصـبَ ْ‬
‫َأقُوُلهُنّ ِإذَا أ ْ‬
‫منـ َشرّ نَفسـي و َشرّ‬
‫بكـ ْ‬
‫شهَادة‪ ،‬رب ّ كُلّ شَيءٍ َو َملِيك َه‪ .‬أَ ْش َهدُ أَن لَ إِله إِلّ أَنـت‪ ،‬أَعُوذُ َ‬
‫وَال ّ‬
‫جعَ كَ » رواه أ بو‬
‫ت مَضْ ِ‬
‫الشّيْطَا ِن وَ ِشرْك ِه » قال‪ُ « :‬قلْ ها إِذا َأ صْبحْت‪ ،‬وَإِذا َأمْ سَيْت‪ ،‬وإِذا أَخذْ َ‬
‫داود والترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسنٌ صحيح‪.‬‬
‫‪793‬‬

‫‪ -1454‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ابوبکر صديق رضی ال عنه گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم مرا به کلماتی امر‬
‫کن که چون صبح و شام می کنم‪ ،‬بگوي‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬ب گو‪ :‬الل هم فا طر ال سماوات و الرض‪ ...‬بار خدا يا! آفرينند هء آ سانا و زم ي‪،‬‬
‫عال به پيدا و نان‪ ،‬پروردگار و مالک ه ه چ يز‪ ،‬گوا هی می د هم که معبود بر ح قی جز تو‬
‫نيست و از شر نفس خود و شيطان و دعوت او بشرک‪ ،‬بتو پناه می جوي‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬چون صبح نودی يا شام کردی و زمانيکه در بسترت قرار گرفتی آنرا بگو‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم ِإذَا‬


‫ب اللّ هِ َ‬
‫‪ -1455‬وعَن ابْن مَ سْعُو ٍد رضي اللّه عن هُ قال‪ :‬كا َن ن ّ‬
‫َريكـ لَه » قالَ‬
‫َهـ لَ ش َ‬
‫ِلهـ ِإلّ اللّه و ْحد ُ‬
‫ُلكـ للّه‪ ،‬وال ْمدُ للّه‪َ ،‬ل إ َ‬
‫ْسـيْنَا وَأمْسـى ال ُ‬
‫أَمسـى قال‪َ :‬أم َ‬
‫ك وَلَه ال ْم ُد و ُهوَ عَلى كلّ شَي ٍء قدِير‪ ،‬ربّ أَ ْسَأُلكَ خَ ْي َر مَا ف‬
‫الرواي‪َ :‬أرَا ُه قال فيهِن‪ « :‬ل ُه الُل ُ‬
‫ك م نْ َش ّر مَا ف هذِ هِ اللّ ْي َلةِ و َش ّر ما ب ْع َدهَا‪ ،‬ربّ أَعُوذُ بِ كَ‬
‫هذِ ِه اللّيلَة‪ ،‬وَخَ ْي َر مَا َب ْع َدهَا‪ ،‬وأَعُوذُ بِ َ‬
‫ح قال ذلك‬
‫ب ف القب » وَِإذَا أَصْب َ‬
‫ب ف النّار‪ ،‬وَ َعذَا ٍ‬
‫من الكَسَل‪ ،‬وَسُوءِ الكِبْر‪ ،‬أعوذُ بِكَ م ْن عذَا ٍ‬
‫ح ا ُللْك ل ّلهِ » رواه مسلم‪.‬‬
‫َأيْضا‪َ « :‬أصْبحْنَا وََأصْبَ َ‬

‫‪ -1455‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫چون پيامب صلی ال عليه وسلم شام می کرد‪ ،‬می فرمود‪ :‬امسينا و امسی اللک ل‪...‬‬
‫ما و پادشا هی برای خدا شام کرد ي و ث نا باد خداو ند را معبود برح قی جز او ني ست‪ ،‬يگا نه‬
‫است و شريکی ويرا نيست‪ .‬راوی گفت‪ :‬گمان می کنم که در آن گفت‪ :‬له اللک و له المد‬
‫و‪ ...‬پادشاهی و ثنا او راست‪ ،‬و او بر هر چيز قادر است‪ ،‬از تو خي آنچه را که در اين شب‬
‫است و خي آنچه را بعد از آنست می طلبم و از شر آنچه در اين شب و بعد از آن است بتو‬
‫پناه می جو ي‪ ،‬پروردگارا! من از تنبلی و زش تی کهن سالی ب تو پناه می جو ي و چون صبح می‬
‫کرد‪ ،‬آن را هچنان می گفت‪ :‬اصبحنا و اصبح اللک ل‪.‬‬

‫‪ -1456‬وعن ْـ عب ِد اللّهِـ بنِـ خُبَيْب بضَمّ الْخَا ِء ا ُلعْجَ َمةِ رضـي اللّه عَنْهُـ قال‪ :‬قال ل‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬اقْرا‪ :‬قُ ْل هوَ اللّه أَحَد‪ ،‬والع ّوذَتَيْن ِحيَ تُمْ سِي وَحِيَ تُصبِح‪،‬‬
‫رَ سُولُ اللّ ِه َ‬
‫ك مِنْ كلّ شَ ْيءٍ » ‪ .‬رواهُ أَبو داود والترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسن صحيح‪.‬‬
‫ث َمرّاتٍ َت ْكفِي َ‬
‫ثَل َ‬
‫‪794‬‬

‫‪ -1456‬از عبد ال بن خبيب رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم براي فرمود‪ :‬چون شب می کنی يا صبح می نائی‪ ،‬سه‬
‫بار قل هو ال احد و معوذتي (قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس) را بوان‪ ،‬ترا از هر‬
‫چيزی کفايت می کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -1457‬وع نْ عُثْمَا نَ بْ نِ َعفَا نَ رض يَ اللّه عن ُه قال‪ :‬قالَ رَ سو ُل اللّه َ‬
‫ض ّر مَع ا سْ ِمهِ‬
‫سمِ اللّ هِ اّلذِي لَ َي ُ‬
‫و َسلّم‪ « :‬مَا مِ نْ َع ْبدٍ َيقُولُ ف صَبَاحِ ك ّل َيوْ مٍ ومَ سَاءٍ ك ّل لَ ْيلَة‪ :‬بِ ْ‬
‫ضرّ هُ شَيءٌ » رواه أبو‬
‫شيء ف الر ضِ ول ف السما ِء َو ُهوَ ال سّمِيعُ الْعلِيم‪ ،‬ثل ثَ َمرّات‪ ،‬إِ ّل لَ مْ َي ُ‬
‫داود‪ ،‬والتّرمذي وقال‪ :‬حديث حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -1457‬از عثمان بن عفان رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچ بنده ای نيست که در هر صبح و هر شام‬
‫سه بار بگو يد‪ :‬ب سم ال الذی ل ي ضر‪ ...‬بنام خداوندی که با نا مش ه يچ چيزی در زم ي و‬
‫آسان ضرر نی رساند و او شنوا و داناست‪ ،‬مگر اينکه هيچ چيزی بوی ضرر نی کند‪.‬‬

‫‪ -249‬باب دعاهائی که در هنگام خوابيدن گفته می شود‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم كانَ‬


‫‪ -1458‬وعنْ حُذيفةَ وأَب ذ ّر رضي اللّه عنْهما أَنّ رسُول اللّ ِه َ‬
‫ِإذَا َأوَى ِإلَى فِرَا ِشهِ قال‪ « :‬باسْ ِمكَ ال ّل ُهمّ أَحْيَا وََأمُوتُ » ‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1458‬از حذيفه و ابو ذر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫چون رسول ال صلی ال عليه وسلم به بستر شان قرار می گرفت‪ ،‬می فرمود‪:‬‬
‫باسک‪ ...‬بنام تو بار خدايا! زندگی می کنم و می ميم‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ هِ و َسلّم قالَ له وَِلفَاطِمةَ‬


‫‪ -1459‬وعَ نْ عليّ رضي اللّه عَنْ هُ أَنّ ر سُو َل اللّ هِ َ‬
‫رض َي اللّه عنه ما‪ِ « :‬إذَا َأوَيْتُمَا إِل فِراشِ ُك ما‪َ ،‬أوْ ِإذَا أَ َخذْتُمَا َمضَاجِعَكُ ما فَكَبّرا ثَلثا َوثَلِث ي‪،‬‬
‫وَسَبّحَا ثَلثا وثَلثِي‪ ،‬وَاحْ َمدَا ثَلثا وَثَلثِي »‬
‫ح َأرَبعا َوثَلِثيَ »‬
‫وف رواية‪ « :‬التّسْبِي ُ‬
‫‪795‬‬

‫ي » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫وف رواية‪ « :‬التّكبيُ أَربعا وَثَلِث َ‬

‫‪ -1459‬از علی رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم بوی و فاط مه ر ضی ال عنه ما فرمود‪ :‬چون به ب ستر‬
‫خويـش قرار گرفتيـد‪ ،‬يـا چون بـه خوابگاه خويـش قرار گرفتيـد‪ 33 ،‬بار ال اکـب و ‪ 33‬بار‬
‫سبحان ال و ‪ 33‬بار المد ل بگويد‪.‬‬
‫و در روايتی سبحان ال ‪ 34‬بار آمده است‪.‬‬
‫و در روايتی ال اکب ‪ 34‬بار آمده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1460‬وعن أَب هُرير َة َرضِ َي اللّه عنه‪ ،‬قال‪ :‬قال رسولُ اللّهِ َ‬
‫إِذا َأوَى أَ َحدُكُم إِل فِراشِه‪َ ،‬فلْيَ ْنفُض فِراشَ هُ بدا ِخ َلةِ ِإزَارِ هِ فإِنّ هُ َل َي ْدرِي مَا َخ َلفَ هُ َعلَيْه‪ُ ،‬ثمّ َيقُول‪:‬‬
‫ضعْتُ جَنْب‪َ ،‬وبِكَ َأ ْرفَعُه‪ ،‬إِ ْن َأمْسَكْتَ َنفْسِي فَارْحَمْها‪ ،‬وإِ ْن َأرْ َسلَْتهَا‪ ،‬فَاحْفَ ْظهَا بِمَا‬
‫ك رَبّي وَ َ‬
‫بِاسْ ِم َ‬
‫ي » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ظ بِه عِبادَ َك الصّالِ َ‬
‫حفَ ُ‬
‫تَ ْ‬

‫‪ -1460‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه يکی از شا به بسترش آيد‪ ،‬بايد بگوشهء‬
‫ازارش بسترش را بروبد‪.‬‬
‫زيرا نی داند چه چيزی در جايش قرار گرفته است‪ .‬بعد بگويد‪ :‬باسک ربی وضعت‬
‫جن بی‪...‬پروردگارا! به نام تو پلوى خود را بر زم ي نادم‪ ،‬و به ك مك تو آنرا از زم ي‪ ،‬بل ند‬
‫می‌كنـم‪ ،‬اگـر در حالت خواب روح مرا قبـض كردى‪ ،‬آن را ببخشاى‪ ،‬و اگـر دوباره بـه او‬
‫اجازهء زندگى دادى‪ ،‬از آن مافظت فرما‪ ،‬هچنان كه از بندگان نيكت مافظت كن‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم كان ِإذَا أَ َخذَ‬


‫‪ -1461‬وعنْ عائشةَ رضي اللّه عنْها‪ ،‬أَنّ رسول اللّ ِه َ‬
‫سدَه‪ ،‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫مضْج َعهُ َنفَثَ ف يدَيْه‪َ ،‬و َقرَأَ بالْ ُم َعوّذاتِ ومَسح بِهمَا جَ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم كَا نَ ِإذَا أَوى إِل ِفرَاشِ هِ كُ ّل لَيْلةٍ جَع‬
‫ب َ‬
‫و ف روا ية ل ما‪ :‬أَنّ ال ن ّ‬
‫ث فيهما َفقَرأَ فِيهما‪ :‬قُ ْل ُهوَ اللّه َأحَد‪ ،‬وقُلْ أَعُوذُ ِب َربّ الفلَق‪َ ،‬وقُلْ أَعُوذُ بِربّ النّاس‪،‬‬
‫َكفّ ْيهِ ُثمّ ن َف َ‬
‫سدِه‪َ ،‬يفْعَلُ‬
‫سدِه‪ ،‬ي ْبدَأُ بِهما َعلَى َرأْ ِس ِه وَوجهِه‪ ،‬وما أَقب َل مِ نْ جَ َ‬
‫ع مِن ج َ‬
‫ُثمّ مَ سَحَ ِبهِمَا ما ا سْتطا َ‬
‫لثَ مرّات متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ذلكَ ثَ َ‬
‫‪796‬‬

‫‪ -1461‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که‪:‬‬


‫چون پيامب صلی ال عليه وسلم در خوابگاه شان قرار می گرفت‪ ،‬در دستهايش دميده‬
‫و معوذات را خوانده و با آنا بدن خويش را مسح می نود‪.‬‬
‫و در رواي تی از باری و م سلم آمده که چون پيا مب صلی ال عل يه و سلم هر شب به‬
‫بسترش قرار می گرفت‪ ،‬کف های دستهايش را جع نوده و بعد در آن می دميد و در آن قُلْ‬
‫ُهوَ اللّه أَحَد‪ ،‬وقُلْ أَعُوذُ ِب َربّ الفلَق‪َ ،‬وقُلْ أَعُوذُ بِربّ النّا سِ را می خواند و بعد آنچه از بدنش‬
‫را که می توانست‪ ،‬مسح می فرمود‪ ،‬از سرو رويش و پيش روی بدنش آغاز نوده و اين کار‬
‫را سه بار انام می داد‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -1462‬وَع نِ البَاءِ ب ِن عازِب‪،‬رَضِ َي اللّه عنْهمَا‪ ،‬قَال‪ :‬قال ل ر سُو ُل اللّ هِ َ‬
‫ضأْ وضُوءَ كَ لِل صّلة‪ُ ،‬ثمّ اضْطَجِ عْ عَلى ِشقّ كَ ا َليَن‪ ،‬وقل‪:‬‬
‫جعَ كَ فَتَو ّ‬
‫ت مَضْ َ‬
‫َعلَيْ هِ و َسلّم‪ِ« :‬إذَا َأتَي َ‬
‫ت ظَهرِي إِلَيْك‪،‬‬
‫جأْ ُ‬
‫ت وَ ْجهِي ِإلَيْك‪َ .‬و َفوّضتُ أَمري إِلَيْك‪ ،‬وََألَ َ‬
‫ال ّل ُهمّ أَ ْسلَ ْمتُ نفِسي إِلَيك‪َ ،‬ووَ ّجهْ ُ‬
‫رغبةً ورهَْبةً إَِليْك‪ ،‬لمَلجأَ ول مَنجي مِنْ كَ إِلّ إِليك‪ ،‬آمن تُ بِكِتَابِ كَ الذِي أَنزَلْت‪ ،‬وَبَِنبِيّ كَ الذِي‬
‫أَرسَلت‪ ،‬فإِنْ مِت‪ِ .‬متّ على الفِطرة‪ ،‬وا ْجعَلهُنّ آ ِخرَ ما َتقُو ُل » مُتّفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1462‬از براء بن عازب رضی ال عنه مرويست که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم براي فرمود‪ :‬چون به بسترت رفتی مانند وضوی نازت‬
‫وضوء ساخته و به پلوی را ست خوابيده و ب گو‪ :‬الل هم ا سلمت‪ ...‬پروردگارا! نف سم را ب تو‬
‫ت سليم کردم و کارم را ب تو سپردم و ب تو اتکاء نودم از روی تا يل به خ ي و ترس از عذا بت‪،‬‬
‫پناهگاه و ناتگا هی از تو جز ب سويت‪ ،‬ني ست‪ .‬ايان آوردم به کتا بی که آنرا فر ستادی و به‬
‫پيامـبت کـه مبعوثـش کردی‪ .‬پـس اگـر مردی بـه فطرت مرده ای و آن را آخـر گفتـه ات‬
‫بگردان‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم كَا نَ إذا َأوَى إِل‬


‫س رَضِ يَ اللّه عَنْه‪ ،‬أَنّ النّبِيّ َ‬
‫‪ -1463‬وَعَ ْن أَنَ ٍ‬
‫ي»‬
‫ِفرَاشِ ِه قَال‪« :‬ال ْمدُ للّ هِ الّذي أَ ْطعَمنَا وسقَانا‪ ،‬وكفَانَا وآوانَا‪ ،‬فك مْ مِمّ نْ ل كافَ لَ هُ ول ُم ْؤوِ َ‬
‫رواهُ مسلم‪.‬‬

‫‪ -1463‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪797‬‬

‫چون رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم مـی خواسـت‪ ،‬بوابـد‪ ،‬مـی فرمود‪ :‬المـد ل‬
‫الذی‪ ...‬ثنا باد خداوندی را که ما را طعام داد و سياب نود و کفايت کرد و جای داد و چه‬
‫بسا افراديست که کفايت کننده و جای دهنده ای ندارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم كَا نَ إِذا‬


‫‪ -1464‬وع نْ حُذيْفَة‪ ،‬رضِ يَ اللّه عَنْه‪ ،‬أَنّ ر سُول اللّ ِه َ‬
‫َأرَاد َأ نْ ي ْرقُد‪ ،‬وضَع يَد ُه اليُمنَى تَحْ تَ َخدّه‪ُ ،‬ثمّ يقُول‪ « :‬اللّهمّ قِن َعذَاب كَ يوْ مَ تَبْع ثُ عِبادَ َك »‬
‫روا ُه الترمِذيّ وقال‪ :‬حديثٌ حَسن‪.‬‬
‫ث مَرّات‪.‬‬
‫َورَوا ُه أَبو داو َد مِنْ رِوايةِ حفْصة‪َ ،‬رضِي اللّه ع ْنهُا‪ ،‬وَفيهِ أَّنهُ كَانَ يقُولهُ ثَل َ‬

‫‪ -1464‬از حذيفه رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫چون ر سول ال صلی ال عل يه و سلم می خوا ست بوا بد‪ ،‬د ست را ست خود را ز ير‬
‫رخساره اش گذاشته و سپس می فرمود‪ :‬اللهم قنی‪ ...‬پروردگارا! مرا در روزيکه بندگانت را‬
‫بر می انگيزی از عذابت نگهدار‪.‬‬
‫و ابوداود آن را از حفصه رضی ال عنها روايت نوده و در آن آمده که اين دعا را سه‬
‫بار می نود‪.‬‬
‫‪798‬‬

‫كتاب دعاها‬
‫‪ – 250‬باب فضيلتت دعا‬

‫ستَجِبْ لَ ُكمْ} غافر‪٦٠ :‬‬


‫قال ال تعالی‪ { :‬وَقَا َل َربّكُمُ ادْعُونِي َأ ْ‬
‫خ ْفيَةً ِإنّهُن َل يُحِبّ ا ْلمُ ْعتَدِيننَ} العراف‪:‬‬
‫و قال تعالی‪ { :‬ادْعُو ْا َربّكُمْن َتضَرّعاً وَ ُ‬
‫‪٥٥‬‬
‫عوَةَ الدّاع نِ إِذَا‬
‫عنّي ن فَ ِإنّي ن َقرِيبنٌ أُجِيبُن دَ ْ‬
‫عبَادِي َ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَِإذَا س نَ َألَكَ ِ‬
‫دَعَانِ} البقرة‪١٨٦ :‬‬
‫شفُ السّوءَ} النمل‪٦٢ :‬‬
‫طرّ إِذَا َدعَا ُه َويَ ْك ِ‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬أمّن يُجِيبُ ا ْل ُمضْ َ‬

‫خداو ند می فرما يد‪ :‬و گفت پروردگار ش ا‪ ،‬مرا بوان يد تا شا را اجا بت ک نم‪ .‬مؤ من‪:‬‬
‫‪60‬‬
‫و می فرما يد‪ :‬بوانيد پروردگار خو يش را به زاری و تر سکاری‪ ،‬هانا خداو ند از حد‬
‫گذرندگان را دوست ندارد‪ .‬اعراف‪55 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬و چون از تو بپرسند‪ ،‬بندگان از من پس من به آنان نزديکم که اجابت‬
‫می کنم دعای دعا کننده را هرگاه مرا بوانند‪ .‬بقره‪186 :‬‬
‫و می فرما يد‪ :‬آ يا کي ست که چون بيچار هء او را بوا ند‪ ،‬اجا بت می ک ند‪ ،‬و بدی را‬
‫دور می سازد‪ .‬نل‪62 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪« :‬‬


‫ب َ‬
‫‪ -1465‬وَعن الّنعْمانِ بْنِ بشيٍ رضِي اللّه ع ْنهُما‪ ،‬عَ ِن النّ ّ‬
‫الدّعا ُء هوَ العِبَاد ُة » ‪ .‬رواه أبو داود والترمذي وقال حديث حسن صحيح‪.‬‬

‫‪ -1465‬از نعمان بن بشي رضی ال عنهما از پيامب صلی ال عليه وسلم روايت شده‬
‫که فرمود‪ :‬دعاء هان عبادت است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬


‫شةَ َرضِ يَ اللّه عَنْهَا‪ ،‬قَالَت‪ :‬كَان ر سُول اللّ ِه َ‬
‫‪ -1466‬وعَ نْ عَائِ َ‬
‫حبّ الوامِعَ مِنَ الدّعاءِ ‪ ،‬وَيدَعُ ما سِوى ذلك‪َ .‬روَاه أَبو داود بإِسنادٍ جيّد‪.‬‬
‫يَسْتَ ِ‬

‫‪ -1466‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که گفت‪:‬‬


‫‪799‬‬

‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم دعاهای جا مع را م ستحب پنداش ته و ماورای آن را‬


‫ترک می نود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫ب َ‬
‫س رَضي اللّه عنْه‪ ،‬قَال‪ :‬كا نَ أَكَْث ُر دُعَاءِ الن ّ‬
‫‪ -1467‬وعَ نْ أَنَ ٍ‬
‫ال ّل ُهمّ آتِنَا ف الدّنْيَا حَسَنَة‪ ،‬وف الخِرةِ حَسنَة‪َ ،‬وقِنَا عَذابَ النّارِ» مُتّفَقٌ عليه‪.‬‬
‫زاد مُس ِلمٌ ف رِوايتِ ِه قَال‪ :‬وكَانَ َأنَسٌ إِذا َأرَاد أَنْ يَد ُعوَ بِدعوَ ٍة دَعَا با‪ ،‬وَإِذا َأرَادَ أَن يَدعُو‬
‫بدُعَاءٍ دَعا بَا فيه‪.‬‬

‫‪ -1467‬از انس رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫زياد تر دعای پيا مب صلی ال عل يه و سلم الل هم آت نا‪ ...‬پروردگارا! ما را در دن يا و در‬
‫آخرت حسنه ده و ما را از عذاب دوزخ نگهدار‪.‬‬
‫م سلم در رواي تش افزوده که گ فت‪ :‬و چون ا نس ر ضی ال ع نه می خوا ست دعا يی‬
‫کند‪ ،‬اين دعا را می خواند‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ هِ و َسلّم كَا نَ َيقُول‪« :‬‬


‫سعُودٍ رَضي اللّه عنْه‪ ،‬أَنّ النِّبيّ َ‬
‫‪ -1468‬وعَن اب ِن م ْ‬
‫سلِم‪.‬‬
‫ال ّل ُهمّ ِإنِي أَ ْسَأُلكَ ا ُلدَى ‪ ،‬وَالّتقَى ‪ ،‬وَالعفَاف‪ ،‬والغنَى » روا ُه مُ ْ‬

‫‪ -1468‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم می فرمود‪ :‬ال ّل ُهمّ إِنِي أَ ْسَأُلكَ ا ُلدَى‪ ...‬پروردگارا! من از تو‬
‫هدايت و تقوی و پاکدامنی و بی نيازی را درخواست می کنم‪.‬‬

‫‪ -1469‬وعَ ْن طارِ قِ ب ِن أَشْيَم‪ ،‬رضِ َي اللّه عَنْه‪ ،‬قال‪ :‬كَا نَ الرّج ُل إِذا أَ ْس َلمَ َعلّمَ هُ النّ بّ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ال صّلة‪ ،‬ثُمّ َأ َمرَ ُه أَ ْن يَد ُعوَ َبؤُلءِ ال َكلِمَات‪ « :‬ال ّلهُمّ اغ ِفرْ ل‪ ،‬وَارْحْ ن‪،‬‬
‫َ‬
‫وا ْهدِن‪ ،‬وعافِن‪ ،‬وا ْرزُقن » روا ُه مسلم‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم وَأَتا ُه رَجُل‪َ ،‬فقَال‪ :‬يا رَ سُولَ‬
‫وف رِواَيةٍ لَ هُ عَ ْن طار قٍ أَنّهُ سَمِعَ النّبِيّ َ‬
‫اللّه‪ .‬كيْ فَ َأقُولُ حِيَ أَ ْسأَ ُل رَبّي ؟ قَال‪ « :‬قُل‪ :‬ال ّل ُهمّ ا ْغفِرْ ل‪ ،‬وَارْحَمْن‪ ،‬وَعَافِن‪ ،‬وَا ْرزُقن‪َ ،‬فإِنّ‬
‫ك دُنْيَا َك وَآ ِخ َرَتكَ » ‪.‬‬
‫َهؤُلءِ تَجْمَعُ َل َ‬

‫‪ -1469‬از طارق نب اشيم رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫‪800‬‬

‫چون مردی مسلمان می شد‪ ،‬پيامب صلی ال عليه وسلم برايش ناز را آموخته و سپس‬
‫امرش می نود که به ا ين کلمات د عا ک ند‪ :‬الل هم اغفرلی‪ ...‬پروردگارا! ب ن بيامرز و بر من‬
‫رحم کن و هدايتم نا و مورد بششم قرار ده‪.‬‬
‫و در روايتی هم از مسلم آمده که او از آنضرت صلی ال عليه وسلم شنيد در حاليکه‬
‫مردی خدمت شان آمده بود‪ ،‬گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم چگونه بگوي زمانيکه‬
‫از پروردگارم سؤال می کنم؟‬
‫فرمود‪ :‬بگو‪ :‬ال ّل ُهمّ ا ْغ ِفرْ ل‪ ...‬زيرا اين کلمات برايت دنيا و آخرتت را جع می کند‪.‬‬

‫‪ -1470‬وَعَ نْ عَ ْبدِ اللّ هِ ب ِن عمرو بن العا صِ رض يَ اللّه ع ْنهُمَا‪ ،‬قَال‪ :‬قَال رَ سُولُ اللّـهِ‬
‫سلِم‪.‬‬
‫ك » َروَا ُه مُ ْ‬
‫صرّفَ ال ُقلُوبِ ص ّرفْ قُلوبَنَا َعلَى طَاعَِت َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬ال ّل ُهمّ ُم َ‬
‫َ‬

‫‪ -1470‬از عبد ال بن عمرو بن عاص رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اللهم مصرف‪ ...‬پروردگارا! ای گردانندهء دلا‪،‬‬
‫دلان را بسوی طاعت خويش بگردان‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪َ « :‬ت َع ّوذُوا‬


‫‪ -1471‬وَعَ نْ أَب هُريَر َة رَض يَ اللّه عَنْه‪ ،‬عن النّبِيّ َ‬
‫شقَاءِ ‪ ،‬وَسُوءِ اْل َقضَاءِ ‪ ،‬وَشَماَتةِ الَ ْعدَاءِ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫بِال ّل ِه مِنْ َج ْهدِ الْبَلءِ ‪َ ،‬و َدرَكِ ال ّ‬
‫ت وَا ِحدَ ًة مِنها‪.‬‬
‫وف ِروَاية‪ :‬قالَ ُسفْيَان‪ :‬أَ ُشكّ َأنّي ِزدْ ُ‬

‫‪ -1471‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬پناه بوئيد به ال از مشقت و سختی بلء و رسيدن‬
‫بدبتی و قضای بد و شاتت دشنان که دشنان بر غم شخص شادی کنند‪.‬‬
‫و در روايتی سفيان گفت‪ :‬شک دارم که يکی را خود افزوده ام‪.‬‬

‫ح ل دِين‬
‫صلِ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يقُول‪ « :‬اللّهمّ َأ ْ‬
‫‪ -1472‬وَعَنْهُ قَال‪ :‬كَا َن رَسُو ُل اللّهِ َ‬
‫صلِحْ ل آ ِخرَت الّت فِيها معادي‪،‬‬
‫ي الت فِيهَا مَعَاشِي‪ ،‬وََأ ْ‬
‫صلِحْ لِي ُدنْيَا َ‬
‫الّذي ُهوَ عِ صْ َمةُ َأمْرِي‪ ،‬وأَ ْ‬
‫وَاجْعلِ اليَا َة زِيادَةً ل ف كُلّ خَيْر‪ ،‬وَا ْجعَ ِل الوتَ را َحةً ل مِنْ كُلّ َشرٍ » َروَا ُه مسلِم‪.‬‬

‫‪ -1472‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫‪801‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم می فرمود‪ :‬اللهم اصلح لی‪ ...‬پروردگارا! براي دينم را‬
‫که در آن نگهداشت کار من است و دنياي را که در آن زندگی و معيشت من است و آخرت‬
‫ار که بازگشتم بدان است‪ ،‬اصلح کن و زندگيم را براي سبب ازدياد‪ ،‬کارهای خي و مرگ‬
‫را وسيلهء راحتی ام از تام بديها بگردان‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪« :‬‬


‫ض يَ اللّه عَنْه‪ ،‬قَال‪ :‬قال ل رَ سُولُ اللّ هِ َ‬
‫‪ -1473‬وَع نْ علي رَ ِ‬
‫قُل‪ :‬ال ّل ُهمّ ا ْهدِن‪ ،‬وَس ّددْن » ‪.‬‬
‫سدَا َد » رواهُ مسلم‪.‬‬
‫وَف ِروَاية‪ « :‬ال ّل ُهمّ إِنّي َأ ْسأَُلكَ اْلهُدى ‪ ،‬وَال ّ‬

‫‪ -1473‬از علی رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم براي فرمود‪ ،‬بگو‪ :‬ال ّل ُهمّ ا ْهدِن‪...‬‬
‫َسـَأُلكَ اْلهُدى‪ ....‬پروردگارا! از تـو هدايـت و‬
‫و در روايتـی آمده کـه‪ :‬ال ّلهُم ّ ِإنّيـ أ ْ‬
‫استقامت و ميانه روی را می طلبم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪َ :‬يقُول‪:‬‬


‫س رَضِ َي اللّه عَنْه‪ ،‬قَال‪ :‬كَا َن ر سُولُ اللّ ِه َ‬
‫‪ -1474‬وَعَ نْ أَنَ ٍ‬
‫لبْ نِ وَا َلرَم‪ ،‬وَالْبُخْل‪ ،‬وََأعُوذُ بِ كَ مِ نْ َعذَا بِ القبْر‪،‬‬
‫جزِ والكَ سَ ِل وَا ُ‬
‫ال ّل ُهمّ ِإنّـي أَعُوذُ بِ كَ مِ نَ الْع ْ‬
‫ك مِنْ فِتَْن ِة الَحْيا وَالَمَاتِ » ‪.‬‬
‫وَأَعُوذُ ِب َ‬
‫سلِم‪.‬‬
‫ضلَ ِع الدّيْ ِن وَ َغلََبةِ الرّجَا ِل » َروَا ُه مُ ْ‬
‫وف رِواية‪ « :‬وَ َ‬

‫‪ -1474‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم می فرمود‪ :‬ال ّلهُمّ إِنّ ـي أَعُوذُ بِ كَ‪ ...‬پروردگارا! از‬
‫ناتوانی و تنبلی و بزدلی و پيی و بل و عذاب قب و فتنهء مرگ و زندگی بتو پناه می جوي‪.‬‬
‫ضلَعِ الدّيْنِ‪ ...‬از گرانی بار قرض و غلبهء مردان‪.‬‬
‫و در روايتی آمده‪ :‬وَ َ‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫صدّي ِق رَضِ َي اللّه عَنْه‪ ،‬أَنّ ه قَالَ ِلرَ سولِ اللّه َ‬
‫‪ -1475‬وَ عن أَ ب ب ْك ٍر ال ّ‬
‫و َسلّم‪َ :‬علّمن دُعَاءً أَدعُو بِ هِ ف صَلت‪ ،‬قَال‪ :‬قُل‪ :‬اللّهمّ ِإنّي َظلَمْ تُ َنفْ سِي ُظلْما كثِيا‪ ،‬وَل َي ْغفِر‬
‫الذّنوبَ إِلّ أَنْت‪ ،‬فَا ْغفِر ل مغْ ِفرَ ًة مِن عِ ْندِك‪ ،‬وَارحَمْن‪ ،‬إِّنكَ َأْنتَ اْلغَفور الرّحِيم » مّتفَقٌ عليه‪.‬‬
‫‪802‬‬

‫ي « كَبِيا » بِالثاءِ الثل ثة وبِالباءِ‬


‫و ف رِوا ية‪َ « :‬و ف بيْ ت » َو ُروِي‪ُ « :‬ظلْما كَثِيا » وروِ َ‬
‫الوحدة‪ ،‬فَيَنْبغِي أَن يُجْمَعَ َبيَْنهُمَا‪ ،‬فَُيقَال‪ :‬كَثيا كَبيا‪.‬‬

‫‪ -1475‬از ابوبکر صديق رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫وی به ر سول ال صلی ال عليه و سلم گفت‪ :‬ب ن دعائی بياموز که بدان در نازم دعا‬
‫کنم‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬ب گو‪ :‬الل هم‪ ...‬بار خدا يا! من به ن فس خو يش ظلم ب سياری روا داش ته ام و‬
‫گناهان را جز تو کسی نی آمرزد‪ ،‬پس بر من از نزد خويش آمرزش کن و بر من رحت نا که‬
‫تو آمرزنده و مهربانی‪.‬‬
‫و در روايتی آمده‪ :‬و در خانه ام – و روايت شده‪ :‬ظلما کثيا – و روايت شده‪ :‬کبيا‬
‫و مناسب است که بي هر دو جع شود – ظلما کثيا کبيا‪ .‬ستمی زياد و بزرگ‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم أَنّه كَا نَ يَدعُو‬


‫‪ -1476‬وَعَن أَب مو سَى رضَ يَ اللّه عَنْه‪ ،‬عَ ِن النّبِيّ َ‬
‫بَذا الدّعَاءِ ‪« :‬اللّهمّ ا ْغفِر ل خَطِيئَت وجهْلي‪ ،‬وإِ ْسرَاف ف َأمْري‪ ،‬وما أَنْ تَ أَعلَم بِ ِه مِنّي‪ ،‬اللّهمّ‬
‫اغ ِفرْ ل ِجدّي َو َهزْل‪ ،‬وَخَطَئي وَع ْمدِي‪ ،‬وَكلّ ذلِ كَ عِ ْندِي‪ ،‬ال ّل ُهمّ ا ْغ ِفرْ ل مَا َقدّمْ تُ َومَا أَ ّخرْت‪،‬‬
‫ت َومَا أَ ْعلَنْت‪َ ،‬ومَا أَنْتَ أَ ْعلَ مُ بِهِ مِنّي‪َ ،‬أنْت ال َقدّم‪َ ،‬وأَنْتَ ا ُلؤَ ّخرُ‪َ ،‬وأَنْتَ عَلى كلّ شَ ْيءٍ‬
‫وَما أَ سْر ْر ُ‬
‫َقدِيرٌ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1476‬از ابو موسی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامـب صـلی ال عليـه وسـلم بـه ايـن دعاء‪ ،‬دعـا مـی نود‪ :‬اللّهمّ اغْفِر ل خَطِيئَتـ‪...‬‬
‫پروردگارا! گناه و نادانی و از حد گذری ام در کارهاي و آنچه را تو بدان از من دانا تری بن‬
‫بيامرز‪ ،‬بار خدا يا! ق صد و شو خی و گنا هی را که عمدا يا خطاء مرت کب شده ام در حالي که‬
‫ههء اينها نزد من است‪ ،‬براي آمرزش کن‪ ،‬بار خدايا! آنچه را پيش و پس و پنهان و آشکارا‬
‫انام داده ام و آنچه تو از من بدان دانا تری بن بيامرز‪ ،‬تو پيش کننده و واپس کننده ای و تو‬
‫بر هه چيز توانائی‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم كَا نَ يقُو ُل ف‬


‫ش َة رَضِ يَ اللّه عَنهَا‪ ،‬أَنّ النّ ب َ‬
‫‪ -1477‬وع نْ عَائِ َ‬
‫سلِم‪.‬‬
‫ت ومِنْ َش ّر ما َلمْ أَعْمَ ْل »‪َ .‬روَا ُه مُ ْ‬
‫ك مِنْ َش ّر ما ع ِم ْل ُ‬
‫دُعَائِه‪ « :‬ال ّل ُهمّ ِإنّي أَعُوذُ ِب َ‬
‫‪803‬‬

‫‪ -1477‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم در دعايش می فرمود‪ :‬اللهم‪ ...‬پروردگارا! از شر و زشتی‬
‫آنچه که مرتکب شده ام و يا انامش نداده ام بتو پناه می جوي‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -1478‬وعَ ِن اب نِ ُعمَر رَضِ يَ اللّه عَ ْنهُما قَال‪ :‬كا نَ مِ نْ دُعا ِء ر سُو ِل اللّ ِه َ‬
‫حوّلِ عَافِيَتِ كَ َوفُجاءَةِ ِنقْمَتِك‪ ،‬وَجي ِع سخَ ِطكَ‬
‫و َسلّم « اللّهمّ إِنّي أَعُوذُ بِ كَ مِ نْ َزوَا ِل ِنعْمَتِك‪ ،‬وَتَ َ‬
‫سلِم‪.‬‬
‫» روَا ُه مُ ْ‬

‫‪ -1478‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫ك مِ نْ‪ ...‬بار خدايا! من‬
‫از دعاء رسول ال صلی ال عليه وسلم بود‪ :‬اللّهمّ ِإنّي أَعُوذُ بِ َ‬
‫از زائل شدن نع مت و برگ شت سلمتی و ناگهان آمدن عذاب و ه هء خش مت ب تو پناه می‬
‫جوي‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -1479‬وَعَ ْن زَْيدِ ب نِ َأ ْرقَم رضَي اللّه عَنْه‪ ،‬قَال‪ :‬كَا َن رَ سُو ُل اللّه َ‬
‫ت َنفْسِي‬
‫خ ِل وَالَرم‪ ،‬و َعذَاب اْلقَبْر‪ ،‬ال ّل ُهمّ آ ِ‬
‫ج ِز وَالكَسَل‪ ،‬والبُ ْ‬
‫يقَول‪« :‬الل ُهمّ إِنّي أَعُوذُ ِبكَ مِنَ العَ ْ‬
‫ك مِ نْ عِل مٍ ل يَ ْنفَع‪،‬‬
‫ي مَ ْن زَكّاهَا‪َ ،‬أنْ تَ ولِّيهَا وَموْ َلهَا‪ ،‬ال ّل ُهمّ إِنّي أَعُوذُ بِ َ‬
‫َت ْقوَاهَا‪َ ،‬وزَ ّكهَا أَنْ تَ خَ ُ‬
‫سلِم‪.‬‬
‫ب لَا » روا ُه مُ ْ‬
‫ومِنْ َق ْلبٍ لَ يْشَع‪َ ،‬ومِنْ َن ْفسٍ ل تَشبَع‪ ،‬ومِ ْن دَعْوةٍ ل يُسْتجا ُ‬

‫‪ -1479‬از زيد بن ارقم رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫جزِ وَالكَ سَلِ‪...‬‬
‫ك مِ نَ ال َع ْ‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم می فرمود‪ :‬الل ُهمّ إِنّي أَعُوذُ بِ َ‬
‫بار خدايا! من از ناتوا نی و تنبلی و بل و پيی و عذاب قب بتو پناه می جوي‪ ،‬پروردگارا! به‬
‫من تقوی نفسی عطا کن و پاکش کن که تو بترين کسی هستی که پاکش نوده‪ ،‬تو متصرف‬
‫و موليش می باشی‪ .‬پروردگارا! من از علمی که نفع نی رساند‪ ،‬و دلی که (از تو) نی ترسد‬
‫و نفسی که سي نی شود‪ ،‬و دعائی که قبول نی گردد‪ ،‬بتو پناه می جوي‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم كَا نَ‬


‫‪ -1480‬وَع نِ اب ِن عبّا سٍ رَضِ َي اللّه عَ ْنهُمَا‪ ،‬أَنّ رَ سُو َل اللّ هِ َ‬
‫َيقُول‪ « :‬ال ّل ُهمّ لَ كَ أَ ْسلَمْت‪ ،‬وَبِ كَ آمَنْت‪ ،‬وعلَيْ كَ َتوَ ّكلْت‪َ ،‬وإِلَيْ كَ أَنَبْ تُ َوبِ كَ خَا صَمْت‪ ،‬وِإلَيْ كَ‬
‫ت ا ُل َقدّم‪ ،‬وََأنْ تَ ا ُلؤَخّر‪،‬‬
‫حَاكَمْت‪ .‬فاغْ ِفرْ ل ما َقدّمْت‪ ،‬وما أَ ّخرْت‪َ ،‬ومَا أَ سْر ْرتُ ومَا أَعلَنْت‪ ،‬أَنْ َ‬
‫ل ِإَلهَ ِإلّ أَْنتَ » ‪.‬‬
‫‪804‬‬

‫زادَ بعْضُ ال ّروَاة‪ « :‬ول حَو َل ول قوّةَ إِ ّل بِال ّلهِ » متفَقُ عليه‪.‬‬

‫‪ -1480‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم می فرمود‪ :‬ال ّل ُهمّ لَكَ أَ ْسلَ ْمتُ‪ ...‬بار خدايا! بتو اسلم و‬
‫ايان آورده و بر تو تو کل و در ه هء امورم رجوع کردم و برای تو ( با دش ن) دعوا کردم و‬
‫بد ستور تو (کتاب و سنت) ح کم کردم‪ .‬پس بر من آن چه را پ يش و پس و آشکارا و نان‬
‫مرت کب آن شده ام بيامرز‪ ،‬تو پ يش و پس کننده و ع قب اندازنده ای معبود برح قی جز تو‬
‫نيست‪.‬‬
‫بعضی راويان افزوده اند‪ :‬ول حَولَ ول قوّ َة إِلّ بِال ّلهِ‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم كَا نَ يَدعو بؤُلءِ‬


‫ش َة رَضِ يَ اللّه عَ ْنهَا‪ ،‬أَنّ النّبِيّ َ‬
‫‪ -1481‬وَعَن عَائِ َ‬
‫ك مِن فِتنةِ النّار‪ ،‬و َعذَا بِ النّار‪َ ،‬ومِن َشرّ الغِنَى وَال َفقْر»‪َ .‬روَا هُ أَبو‬
‫ال َكلِمَات‪« :‬ال ّل ُهمّ إِن أَعوذُ بِ َ‬
‫داوَد‪ ،‬والترمذيّ وقال‪ :‬حديث حسن صحيح‪ ،‬وهذا لفظُ أَب داود‪.‬‬

‫‪ -1481‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم به ا ين کلمات دعاء می نود‪ :‬ال ّلهُمّ إِ ن أَعوذُ بِ كَ‪ ...‬بار‬
‫خدايا! من از عذاب و فتنهء دوزخ و از شر ثروت و بی نيازی و هم از شر فقر و ناداری بتو‬
‫پناه می جوي‪.‬‬

‫‪ -1482‬وعَن زيادِ بْن عِل َقةَ عن عمّه‪ ،‬وهو قُطَبةُ ب ُن مالِك‪َ ،‬رضِ يَ اللّه عَنْه‪ ،‬قَال‪ :‬كَا نَ‬
‫النّبّـ صَـلّى الُ َع َليْه ِـ وس َـلّم يقُول‪ « :‬اللّهمّ ِإنّيـ َأعُوذُ بِكَـ مِن منْ َكرَات ِـ الَخلق‪ ،‬والعْمَالِ‬
‫وا َلهْوا ِء » روا ُه الترمذي وقال‪ :‬حديثُ حَسَن‪.‬‬

‫‪ -1482‬از زياد بن عل قه از عمو يش قط به بن مالک ر ضی ال ع نه روا يت شده که‬


‫گفت‪:‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم می فرمود‪ :‬اللّهمّ إِنّي أَعُوذُ بِ كَ‪ ...‬پروردگارا! من از اخلق‬
‫و کارها و آرزوهای زشت و پليد بتو پناه می جوي‪.‬‬
‫‪805‬‬

‫‪ -1483‬وعَن ش َكلِ ب نِ حُ َم ْيدٍ َرضِ َي اللّه عَنْ ُه قَال‪ُ :‬قلْ تُ يا رَ سو َل اللّه‪َ :‬علّمْ ن دُعاءً‪.‬‬
‫صرِي‪َ ،‬ومِن َشرّ لسَان‪َ ،‬ومِن َش ّر قَلب‪،‬‬
‫قَال‪ « :‬قُل‪ :‬ال ّل ُهمّ إِن أعوذُ بِكَ مِنْ َش ّر سَ ْمعِي‪َ ،‬ومِن َشرّ ب َ‬
‫َومِن َش ّر منِيّي» روا ُه أبو داودَ‪ ،‬والترمذيّ وقال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬

‫‪ -1483‬از شکل بن حيد رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫گفتم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم بن دعائی بياموز!‬
‫فرمود‪ :‬بگو‪ :‬ال ّل ُهمّ إِن أعوذُ بِكَ مِنْ‪ ...‬پروردگارا! من از شر و بدی شنوائی و بينائی و‬
‫زبان و دل و شرمگاهم بتو پناه می جوي‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم كَا نَ َيقُول‪ « :‬اللّهمّ‬


‫س رَضِ يَ اللّه عَنْه‪ ،‬أَنّ النّبِيّ َ‬
‫‪ -1484‬وَعَن أَن ٍ‬
‫لذَام‪ ،‬وسّيءِ الَسْقامِ » َروَا ُه أَبو داود بإِسنادٍ صحيح‪.‬‬
‫ك مِنَ الْبَص‪ ،‬وَالُنُون‪ ،‬وا ُ‬
‫ِإنّي أَ ُع ُوذُ ِب َ‬

‫‪ -1484‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ك مِ نَ‪ ...‬پروردگارا! من از‬
‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم می فرمود‪ :‬اللّهمّ إِنّ ي أَ ُع ُوذُ بِ َ‬
‫پيسی ديوانگی و بيماری جزام (خوره) و مرضهای بد بتو پناه می جوي‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -1485‬وعَ ْن أَ ب ُهرَْيرَ َة َرضِ َي اللّه عَنْه‪ ،‬قَال‪ :‬كا َن رَ سُولُ اللّ هِ َ‬
‫ستِ‬
‫ك من الِيانَة‪َ ،‬فإِّنهَا بئْ َ‬
‫يَقول‪ :‬اللّهمّ إِنّي أَعُوذُ بِ كَ مِ نَ الُوع‪ ،‬فإِنّ هُ ِبئْ سَ الضّجيع‪َ ،‬وأَعُوذُ بِ َ‬
‫البِطاَن ُة » ‪ .‬روا ُه أبو داودَ بإِسنادٍ صحيح‪.‬‬

‫‪ -1485‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫ك مِنَ‪ ...‬پروردگارا! من از‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم می فرمود‪ :‬اللّهمّ إِنّي أَ ُع ُوذُ بِ َ‬
‫گر سنگی ب تو پناه می جو ي‪ ،‬زيرا آن هب ستر بدي ست و هم از خيا نت‪ ،‬زيرا خيا نت هراه و‬
‫هرکاب بديست‪.‬‬

‫‪ -1486‬وَ عن عليّ رَضِ يَ اللّه عَنْه‪ ،‬أَنّ مُكَاتَبا جاءه‪َ ،‬فقَالَ إِ ن عجز تُ عَن كتاب ت‪.‬‬
‫ك مِثْلُ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم لَو كا نَ َعلَيْ َ‬
‫َفأَعِنّي‪ .‬قال‪ :‬أَل أُ َعلّمُ كَ َكلِما تٍ َعلّمَنيهنّ رَ سُولُ اللّ ِه َ‬
‫جب ٍل دَيْنا َأدّاهُ ال ّلهُ عنْك؟ قُل‪ « :‬اللّهمّ ا ْكفِن بلِلكَ عَن َحرَامِك‪ ،‬وَا ْغنِن ِبفَضلِكَ عَمّن ِسوَاكَ»‪.‬‬
‫روا ُه الترمذيّ وقال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬
‫‪806‬‬

‫‪ -1486‬از علی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫مکات بی (بنده ای که برابر قرارداد به خواج هء خود بدهکار ا ست و پس از پردا خت‬
‫بدهی خويش آزاد می شود) نزد وی آمده و گفت‪ :‬من از پرداخت اقساط بدهی ناتوان شده‬
‫ام‪ ،‬پس مرا ياری کن‪.‬‬
‫گفت‪ :‬آيا برايت کلماتی را که رسول ال صلی ال عليه وسلم آنا را بن آموخته تعليم‬
‫ندهم که هرگاه مثل کوهی قرض داشته باشی‪ ،‬ال تعالی آن را از جايت ادا کند؟ بگو‪ :‬اللّهمّ‬
‫ا ْكفِن بللِكَ عَن‪ ...‬پروردگارا! مرا با حللت از حرامت بسنده کن و مرا به فضل خويش از‬
‫ماسوايت بی نياز دار‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم علّم‬


‫ي رَضي اللّه ع ْنهُمَا‪ ،‬أَنّ النّبِيّ َ‬
‫‪ -1487‬وعَ نْ عِمْرا نَ ب نِ الُص ِ‬
‫أَباهُ حُصيْنا َكلِمتَيْ ِن يدعُو بما‪ « :‬ال ّل ُهمّ َألِمْن رُ ْشدِي‪ ،‬وأَعِذن مِن َشرّ نفسي » ‪ .‬روا ُه الترمذيّ‬
‫وقَال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬

‫‪ -1487‬از عمران بن حصي رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم برای پدرش دو کلمه آموخت که بدانا دعا می کرد‪ :‬ال ّل ُهمّ‬
‫َألِمْن‪ ...‬پروردگارا! هدايت و رفتنم برای راست را بن الام کن و مرا از شر نفسم در امان‬
‫بدار‪.‬‬

‫‪ -1488‬وَعَن أَ ب الفَض ِل العبّا سِ ب نِ َع ْبدِ الُ ّطلِ بِ رضِي اللّه عنْه‪ ،‬قال‪ُ :‬قلْ تُ يار سول‬
‫اللّه‪َ :‬علّمْن شَيْئا أَ ْسَأُلهُ اللّه َتعَال ‪ ،‬قَال‪َ « :‬سلُوا اللّه العافِيةَ » ‪ .‬فَمكَثْ تُ أَيّاما‪ُ ،‬ثمّ جِئ تُ َف ُقلْت‪:‬‬
‫يا ر سولَ اللّه‪ :‬علّمْ ن شَيْئا أَ ْسَأُلهُ اللّه تعال ‪ ،‬قَالَ ل‪ « :‬يَا عبّا سُ يا عمّ رَ سولِ اللّه‪َ ،‬سلُوا اللّه‬
‫ي وقَال‪ :‬حديثٌ حسنٌ صَحيح‪.‬‬
‫العافيةَ ف الدّنْيا والخِرةِ » ‪ .‬رَواهُ الترمذ ّ‬

‫‪ -1488‬از ابو الفضل عباس بن عبد الطلب رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫گفتم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم چيزی بن بياموز که آن را از خداوند طلبم‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬از خداوند عافيت طلب کن‪ .‬پس چند روزی درنگ کرده باز آمده و گفتم‪ :‬يا‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم بن چيزی بياموز که از خدا آن را طلبم‪.‬‬
‫‪807‬‬

‫فرمود‪ :‬ای عباس ای عموی رسول ال صلی ال عليه وسلم! از خداوند عافيت دنيا و‬
‫آخرت را سؤال کن‪.‬‬

‫‪ -1489‬وع نْ َش ْهرِ بْ نِ حوشَ بٍ قَال‪ُ :‬قلْ تُ ُلمّ َسلَمَة‪ ،‬رَضِي اللّه عَ ْنهَا‪ ،‬يا ُأمّ الؤمِنِي مَا‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم إِذا كا نَ عِنْدك؟ قَالَت‪ :‬كا نَ أَكَْث ُر دُعائِه‪ « :‬يا‬
‫كَا نَ أَكَْث ُر دُعَاءِ ر سُول اللّ هِ َ‬
‫ك » رَوا ُه الترمذي‪ ،‬وقال حَديثٌ حسن‪.‬‬
‫مُقلبَ القُلوبِ ثَّبتْ قلْب علَى دِيِن َ‬

‫‪ -1489‬از شهر بن حوشب روايت شده که گفت‪:‬‬


‫برای ام سلمه رضی ال عنها گفتم‪ :‬ای ام الؤمني کدام دعا را رسول ال صلی ال عليه‬
‫وسلم چون نزد تو بود‪ ،‬بيشتر می خواند؟‬
‫گفت‪ :‬زيادتر دعايش اين بود‪ :‬يا مُقل بَ القُلو بِ‪ ...‬پروردگارا! ای گردانندهء دلا‪ ،‬دل‬
‫را بر دينت ثابت و استوار بدار!‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1490‬وعن أب الدّرداءِ رَض َي اللّه َعنْه‪ ،‬قَال‪ :‬قَالَ رَسولُ اللّهِ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ « :‬اللّهمّ إِنّي أَ ْسأَُلكَ حُبّك‪ ،‬وَ ُحبّ من يُحِبّك‪ ،‬وَالعمَل‬
‫كا َن مِن دُعاءِ دَا ُودَ َ‬
‫الذي يَُب ّلغُ ن حُبّ كَ ال ّلهُمّ اجْ عل حُبّ كَ أَحَبّ ِإلَيّ مِن نَف سي‪ ،‬وَأهْلي‪ ،‬ومِن الاءِ البارد » روَا هُ‬
‫ي َوقَال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬
‫الترمذ ّ‬

‫‪ -1490‬از ابو درادء رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫َسـأَُلكَ‬
‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬از دعای داود بود کـه‪ :‬اللّهمّ إِنّيـ أ ْ‬
‫حُبّ كَ‪ ...‬پروردگارا! من از تو دوستيت و دوستی آنرا که دوستت می دارد‪ ،‬و دوستی کاری‬
‫را که مرا به دوستی ات می رساند‪ ،‬درخواست می کنم‪ .‬بار خدايا! مبت خويش را از خود و‬
‫خانواده و آب خنک بر من دوست داشتنی تر بگردان‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬أَلِظّوا‬


‫‪ -1491‬وعن أَنَسٍ رضِ َي اللّه عَنْه‪ ،‬قَال‪ :‬قال ر سُولُ اللّهِ َ‬
‫بِياذا الَل ِل وَالِكرا ِم » ‪ .‬رواه الترمذي وروَا ُه النّ سَائ ّي مِن رِواي ِة ربيعةَ ب ِن عا ِمرٍ ال صّحاب‪ .‬قَالَ‬
‫ح الِسْنَاد‪.‬‬
‫الاكم‪ :‬حديثٌ صحي ُ‬

‫‪ -1491‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪808‬‬

‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪" :‬ياذا الَل ِل وَالِكرا مِ" ای خداو ند بزر گی و‬
‫شکوه زياد بوانيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ِبدُعَاءٍ‬


‫‪ -1492‬وعن أَب أُمامةَ رض َي اللّه عنْهُ قَال‪ :‬دَعا رسُو ُل اللّهِ َ‬
‫ظ مِنْ هُ شَيْئا‪ُ ،‬قلْ نا يا رَ سُو َل اللّ هِ دعوت ِبدُعاءٍ َكثِيٍ ل نَحْفَظ منْ هُ شَيْئا‪ ،‬فقَال‪ « :‬أَل‬
‫حفَ ْ‬
‫كَث ي‪ ،‬ل نَ ْ‬
‫ك مِنْ هُ نبّيكَ مُحَ ّمدٌ‬
‫ي ما سأََل َ‬
‫َأدُلّكُم على ما يَجْمَ ُع ذَل كَ ُكلّه؟ َتقُول‪ « :‬ال ّل ُهمّ إِنّي أَ ْسأَلُك مِن َخ ِ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ ،‬وَأَنْتَ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ ،‬وأَعُوذُ بِكَ من َش ّر ما ا ْستَعا َذ مِنْهُ نَبّيكَ مُح ّم ٌد َ‬
‫َ‬
‫ي وقَال‪ :‬حديثٌ حَسَن‪.‬‬
‫الُسَْتعَان‪ ،‬وعل ْيكَ البلغ‪ ،‬ول َحوْ َل ول ُقوّةَ إِ ّل بِال ّلهِ » رواهُ الترمذ ّ‬

‫‪ -1492‬از ابو امامه رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم دعای زيادی خواند که ما از آن چيزی حفظ نکردي‪.‬‬
‫گفتيم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم دعای زيادی نودی که از آن چيزی حفظ نکردي‪.‬‬
‫پس فرمود‪ :‬آيا شا را راهنمائی نکنم‪ ،‬بچيزی که ههء آن را جع کند؟ اينکه بگوئی‪:‬‬
‫ال ّلهُمّ ِإنّ ي أَ ْسَألُك مِن خَيِ‪ ...‬پروردگارا! من از بتر ين چيزي که پيا مبت م مد صلی ال عل يه‬
‫وسلم از تو درخواست نوده‪ ،‬درخواست می کنم و از شر آنچه ممد صلی ال عليه وسلم از‬
‫آن بتو پناه جسته‪ ،‬پناه می جوي‪ .‬و تو مستعانی و رساندن مطالب و درخواست ها بوسيلهء تو‬
‫ميسر است و گردشی از معصيت و توانائی ای بر طاعت جز بکمک تو ميسر نيست‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -1493‬وَعَن ابْ ِن م سْعُود‪ ،‬رضِ يَ اللّه عنْه‪ ،‬قَال‪ :‬كَا َن مِن دُعَاء رَ سُولِ اللّه َ‬
‫ك مُوجِبا تِ رحْمتِك‪ ،‬وَعزَائ َم مغفِرتِك‪ ،‬وال سّل َمةَ مِن كُ ّل إِ ث‪،‬‬
‫َعلَيْ هِ و َسلّم‪ :‬ال ّلهُمّ ِإنّ ي أَ ْسأَُل َ‬
‫والغَنِي َم َة مِن كُلّ بِر‪ ،‬وَال َف ْوزَ بالَنّة‪ ،‬وَالنّجا َة مِنَ النّارِ » ‪ .‬روا ُه الاكِم أبو عبد اللّه‪ ،‬وقال‪ :‬حديثٌ‬
‫صحيحٌ على شرط مس ِلمٍ ‪.‬‬

‫‪ -1493‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫ك مُوجِباتـِ‪...‬‬
‫َسـأَُل َ‬
‫از دعای رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم بود کـه‪ :‬ال ّلهُمّ ِإنّيـ أ ْ‬
‫پروردگارا! مـن موجبات رحتـ و آمرزش و سـلمتی از هرگناه وبره مندی از هـر طاعـت و‬
‫رستگاری به بشت و نات از دوزخ را از تو تنا می کنم‪.‬‬
‫‪809‬‬

‫‪ -251‬باب فضيلت دعاء در پشت سر‬

‫خوَانِنَا‬
‫قال ال تعالی‪{ :‬وَالّذِينَن جَاؤُوا مِن بَعْدِهِمْن يَقُولُونَن َربّنَا اغْ ِفرْ لَنَا وَلِ ْ‬
‫سبَقُونَا بِالِْيمَانِ} الحشر‪١٠ :‬‬
‫الّذِينَ َ‬
‫ن وَا ْل ُم ْؤمِنَاتِ} محمد‪١٩ :‬‬
‫ك وَلِ ْل ُم ْؤ ِمنِي َ‬
‫ستَغْ ِفرْ لِذَنبِ َ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬وَا ْ‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬ربّنَنا اغْ ِفرْ لِي وَ ِلوَالِدَيّن وَ ِل ْلمُ ْؤ ِمنِيننَن َيوْمننَ يَقُومننُ ا ْلحِسننَابُ}‬
‫إبراهيم‪٤١ :‬‬

‫خداو ند می فرما يد‪ :‬و ک سانيکه پس از آنان آمد ند گوي ند‪ :‬پروردگارمان ما را بيامرز‬
‫برادران ما را آنانيکه پش از ما ايان آوردند‪ .‬حشر‪10 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬و برای گناهت آمرزش طلب کن و نيز برای مردان و زنان مؤمن‪ .‬ممد‪:‬‬
‫‪19‬‬
‫و از ابراهيـم خـب داده مـی فرمايـد‪ :‬پروردگارا! مـن و پدر ومادرم و مؤمنان را در‬
‫روزيکه حساب بر پا می شود‪ ،‬بيامرز! ابراهيم‪.41 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َيقُول‪:‬‬


‫‪ -1494‬وَعَن أَب الدّردَاءِ َرضِي اللّه عنْهُ أَّنهُ سِ َع رَسُو َل اللّهِ َ‬
‫ك بِثْ ٍل » رواه مسلم‪.‬‬
‫س ِلمٍ يَدعُو لَخِيهِ بِظَهرِ الغَ ْيبِ إِ ّل قَالَ الَلكُ وَل َ‬
‫« ما مِن ع ْبدٍ مُ ْ‬

‫‪ -1494‬از ابو الدرداء رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫او از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيد که می فرمود‪ :‬هيچ بندهء مسلمانی نيست‬
‫که برای برادرش در غياب وی دعا می کند‪ ،‬مگر اينکه فرشتهء می گويد و برای تو مانند آن‬
‫باد!‬

‫س ِلمِ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم كا نَ يقُول‪ « :‬دَعْو ُة الرءِ الُ ْ‬
‫‪ -1495‬وعَنْ هُ أَنّ ر سُول اللّه َ‬
‫ك الُوكّلُ بِه‪:‬‬
‫ك مُوكّلٌ كلّمَا دعا لَخِي هِ بيٍ قَال ا َللَ ُ‬
‫ب مُ سْتَجَابة‪ ،‬عِنْد رأْ ِسهِ ملَ ٌ‬
‫لَخي هِ ِب َظ ْهرِ ال َغيْ ِ‬
‫آمِي‪ ،‬وَلكَ بِ ْث ٍل » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1495‬از ابو درداء رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪810‬‬

‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬دعای شخـص مسـلمان برای برادرش و در‬
‫غياب وی مستجاب است‪ .‬در نزد سرش فرشتهء مؤظفی است که هرگاه برای برادرش دعای‬
‫خي کند‪ ،‬فرشتهء مؤظف بدان می گويد‪ :‬آمي و برای تو مانند آن باد‪.‬‬

‫‪ -252‬باب در مورد مسائلی از دعاء‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -1496‬عنْ أُسا َمةَ بْنِ زْيدٍ رضِيَ اللّه ع ْنهُما قال‪ :‬قالَ رسُو ُل اللّه َ‬
‫صنِعَ إَلَيْ هِ م ْعرُوف‪ ،‬فقالَ ِلفَا ِعلِه‪ :‬جزَاك اللّه خَيْرا‪ ،‬فَقَد أَْبلَ َغ ف الثّنَاءِ » ‪ .‬رواه الترمذي‬
‫« مَ نْ ُ‬
‫وقَال‪َ :‬حدِيثٌ حس ٌن صَحِيح‪.‬‬

‫‪ -1496‬از اسامه بن زيد رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسيکه بوی نيکی شود و برای انام دهندهء آن‬
‫بگويد‪ ،‬جزاک ال خيا هر آئينه در دعاء مبالغه کرده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬ل‬


‫ض يَ اللّه عَنْه قال‪ :‬قَال ر سُو ُل اللّ ِه َ‬
‫‪ -1497‬وَعَن جَاب ٍر رَ ِ‬
‫تَدعُوا عَلى أَْنفُسِكُم‪ ،‬وَل تدْعُوا عَلى أَولدِكُم‪ ،‬ول َتدْعُوا على َأ ْموَالِكُم‪ ،‬ل تُوا ِفقُوا مِنَ ال ّلهِ ساعة‬
‫يُسأَ ُل فِيهَا عَطاءً ‪ ،‬فيَسْتَجيبَ لَكُم » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1497‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬بر ن فس ها و بر اولد و اموال خود دعای بد‬
‫نکنيد تا موافق نشود به ساعتی که برای خداوند است که چون از عطايی سؤال شود‪ ،‬برای‬
‫شا اجابت کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪« :‬‬


‫‪ -1498‬و عن أَ ب هُرير َة ر ضي اللّه عن هُ أَنّ رَ سولَ اللّ ِه َ‬
‫َأ ْق َربُ ما يَكُونُ العَ ْب ُد مِن رّبهِ َو ُهوَ سَاجِد‪َ ،‬فأَكِْثرُوا الدّعَاءَ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1498‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬نزديکترين حالتی که بنده به پروردگارش است‪،‬‬
‫حالتی است که او در سجده است‪ ،‬پس در آن بسيار دعا نائيد‪.‬‬
‫‪811‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ :‬يُ سْتجَابُ لَ َحدِكُم ما لَم‬


‫‪ -1499‬وَعَنْ هُ أَنّ رَ سُول اللّ ِه َ‬
‫يعْجل‪ :‬يقُو ُل قَد دَعوتُ رَبّي‪ ،‬فَلم يسْتَجبْ ل » ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ـجَابُ لِلعَ ْب ِد مَا لَم يد عُ بإِ ث‪َ ،‬أ ْو قَطِيعةِ رَحِم‪ ،‬مـا لَ مْ‬
‫سلِم‪ « :‬ل يزَالُ يُس ْتَ‬
‫وفـ ِروَاَيةٍ لُ ْ‬
‫يَ سْتعْجِ ْل » قِ يل‪ :‬يا ر سُو َل اللّ ِه مَا ال سِْتعْجَال؟ قَال‪َ « :‬يقُول‪َ :‬ق ْد د َعوْت‪َ ،‬و َق ْد دَ َعوْ تُ َفلَم َأرَ‬
‫سرُ عِنْد ذلك‪ ،‬وَيدَعُ الدّعَا َء » ‪.‬‬
‫يَسْتَجِيبُ ل‪ ،‬فَيَسْتَحْ ِ‬

‫‪ -1499‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬اجا بت می شود برای ي کی از ش ا تا مادامي که‬
‫شتاب نکند و بگويد به پروردگارم دعاء کردم و مرا اجابت نکرد‪.‬‬
‫و در رواي تی از م سلم آمده که‪ :‬هي شه برای بنده اجا بت می شود‪ ،‬تا به گناه و ق طع‬
‫صلهء رحم دعاء نکند‪ ،‬بشرطيکه شتاب و عجله ننمايد‪ .‬گفته شد‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه‬
‫وسلم شتاب خواهی چيست؟‬
‫فرمود‪ :‬می گو يد‪ :‬ها نا دعاء کردم و دعاء کردم و نديدم که برا ي اجا بت شود‪ ،‬پس‬
‫در اين اثناء خسته شده و دعاء را ترک می کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪َ :‬أيّ‬


‫‪ -1500‬وَعَ ْن أَب أُمامَ َة رَض يَ اللّه عَنْ هُ قَال‪ :‬قِيلَ ِلرَ سُولِ اللّ هِ َ‬
‫ُوباتـ » رواه الترمذي وقال‪:‬‬
‫ِ‬ ‫الصـَلوَاتِ الكْت‬
‫ْفـ اللّيْ ِل الخِر‪َ ،‬ودُُب َر ّ‬
‫الدّعَاءِ أَسـْمعُ؟ قَال‪ « :‬جو َ‬
‫حديثٌ حسن‪.‬‬

‫‪ -1500‬از ابو امامه رضی ا ل عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫گفته شد برای رسول ال صلی ال عليه وسلم که‪ :‬کدام دعاء بيشتر از هه قابل شنيدن‬
‫و اجابت است؟‬
‫فرمود‪ :‬وسط و آخر شب و بدنبال نازهای فريضه‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -1501‬وَعَ نْ عُبَادَ َة بْ ِن ال صّا ِمتِ رضِي اللّه عنْ هُ أَنّ ر سُولَ اللّ هِ َ‬
‫صرَف عنْ هُ مِ نَ ال سّوءِ‬
‫س ِلمٌ َيدْعُو اللّه تَعال ِبدَ ْعوَةٍ إِ ّل آتَا هُ اللّه إِيّاهَا‪َ ،‬أ ْو َ‬
‫ض مُ ْ‬
‫قَال‪ « :‬مَا عَلى ا َلرْ ِ‬
‫مِ ْثلَهَا‪ .‬ما لَم يدْ عُ بإِثْم‪َ ،‬أوْ قَطِي َعةِ رحِ مٍ » َفقَالَ رَجُ ٌل مِ نَ ال َقوْم‪ :‬إِذا نُكْثِر‪ .‬قَال‪ « :‬اللّه أَكَْثرُ»‪.‬‬
‫‪812‬‬

‫صحِيح‪َ :‬ورَوا هُ الاكِ ُم مِ نْ رِوايةِ أَ ب سعِيدٍ َوزَاد فِي هِ‪َ « :‬أوْ‬


‫رواه الترمذي وقال َحدِي ثٌ حَ س ٌن َ‬
‫َيدّخر ل ُه مِنَ الَ ْجرِ مِ ْثلَها » ‪.‬‬

‫‪ -1501‬از عباده بن صامت رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬بر روی زم ي م سلمانی ني ست که دعائی به‬
‫دربار خدا نايد‪ ،‬مگر اينکه خداوند آن را بوی می دهد‪ ،‬يا مثل آن از بدی را از وی دور می‬
‫گردا ند‪ ،‬مادامي که به گناه و ق طع صلهء ر حم د عا نک ند‪ .‬مردی از آن گروه گ فت‪ :‬از ين ب عد‬
‫زياد دعا می کنم‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬خداوند بيشتر ( يعنی احسان او تعالی از درخواست شا زيادتر است)‪.‬‬
‫حاکم درروايتش افزوده يا ذخيه کند برای او مثل پاداش او را‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم كَان‬


‫‪ -1502‬وعَ نِ ابْ نِ َعبّا سٍ ر ضي اللّه ع ْنهُ ما أَنّ ر سُولَ اللّه َ‬
‫يقُولُ عِنْد الكرْب‪ « :‬ل ِإلَه إِلّ اللّه العظِي مُ اللِ يم‪ ،‬ل إِله إِلّ اللّه رَبّ ال َعرْ شِ العظِ يم‪ ،‬ل ِإلَ هَ إِلّ‬
‫ب العرشِ الكر ِي » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫اللّه َربّ السمَواتِ‪ ،‬وربّ ا َلرْض‪ ،‬و َر ّ‬

‫‪ -1502‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم در و قت مشکلت می فرمود‪ :‬ل ِإلَه ِإلّ اللّه العظِي مُ‬
‫اللِيمـُ‪ ...‬معبود برحقـی جـز ال بزرگ بردبار نيسـت‪ ،‬معبود برحقـی جـز ال پروردگار عرش‬
‫بزرگ نيست‪ ،‬معبود برحقی جز ال پروردگار آسانا و زمي و پروردگار عرش بزرگ نيست‪.‬‬

‫‪ -253‬باب در كرامات اولياء ال و فضيلت شان‬

‫کرامات جعس کرامست اسست و آن يکسی از اموريسست کسه بر خلف عادت بوقوع مسی‬
‫پيوندد‪.‬‬
‫اولياء جع ولی است‪ .‬ولی شخصی است مؤمن و مطيع خدای عزوجل‪ ،‬ولی بر وزن فعيل‬
‫بعنای فاعل است‪ ،‬زيرا اين شخص با پيوی از دستورات رب الليل از وی اطاعت نوده و او را‬
‫دوست می دارد‪ .‬يا بعنای مفعول است‪ ،‬خداوند او را دوست داشته است‪.‬‬
‫کرامات اولياء زياد است که تاج الدين سبکی رحه ال در طبقات بيست و چند نوع آن‬
‫‪813‬‬

‫را ذکر نوده است‪.‬‬

‫ح َزنُون َن {‪}62‬‬ ‫ل هُم ْن يَ ْ‬


‫عَل ْيهِم نْ وَ َ‬
‫خوْف نٌ َ‬
‫ل نلَ َ‬‫قال ال تعالی‪ { :‬أَل إِنّن َأ ْوِليَاء ا ّ‬
‫ل َتبْدِيلَ‬
‫خ َرةِ َ‬
‫شرَى فِي الْحَياةِ ال ّدنْيَا وَفِي ال ِ‬ ‫الّذِين نَ آ َمنُواْ َوكَانُواْ َيتّقُون نَ{‪َ }63‬لهُم ُن ا ْلبُ ْ‬
‫ل َذِلكَ ُهوَ الْ َف ْوزُ ا ْلعَظِيمُ{‪ }64‬يونس‪٦٤ – ٦٢ :‬‬ ‫ِل َكِلمَاتِ ا ّ‬
‫ج ِنيّا{‪َ }25‬ف ُكلِي‬
‫عَليْكِن رُطَباً َ‬
‫خلَةِ تُسنَاقِطْ َ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَ ُهزّي ِإَليْكِن ِبجِذْعِن النّ ْ‬
‫ش َربِي {‪ }26‬مريم‪٢٦ – ٢٥ :‬‬ ‫وَا ْ‬
‫ل يَنا‬
‫حرَاب نَ وَجَ َد عِندَهَنا ِرزْقًا قَا َ‬
‫عَليْهَنا َز َك ِريّا ن ا ْلمِ ْ‬
‫ل َ‬
‫و قال تعالی‪ُ { :‬كلّمَنا دَخَ َ‬
‫ت ُهوَ مِنْ عِندِ الّ إنّ الّ َي ْرزُقُ مَن يَشَا ُء ِب َغ ْيرِ حِسَابٍ{‪ }37‬آل‬ ‫َم ْريَمُ َأنّى لَكِ هَنذَا قَالَ ْ‬
‫عمران‪٣٧ :‬‬
‫ش ْر‬
‫ع َت َز ْل ُتمُوهُمنْ وَمَا َي ْعبُدُوننَ إِلّ الَّ َف ْأوُوا ِإلَى ا ْل َكهْفنِ يَن ُ‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬وإِذِ ا ْ‬
‫طلَعَت‬ ‫شمْسَن إِذَا َ‬ ‫َلكُمْن َربّكُم مّنن رّحمتنه و ُي َه ّيئْ لَكُم مّنْن َأ ْمرِكُم ّمرْفَقاً{‪َ }16‬و َترَى ال ّ‬
‫شمَالِ {‪ }17‬الكهنف‪١٦ :‬‬ ‫غ َربَت تّ ْق ِرضُهُمْن ذَاتَن ال ّ‬
‫ّتزَاوَ ُر عَن َكهْ ِفهِمْن ذَاتَن ا ْل َيمِينِن َوإِذَا َ‬
‫– ‪١٧‬‬

‫خداو ند می فرما يد‪ :‬آگاه باش يد ها نا دو ستان خدا نه تر سی بر آنان ا ست و نه هم‬


‫ايشان اندوهگي شوند‪ .‬آنانيکه ايان آورده و پرهيزگاری می کردند‪ ،‬برای شان مژده است در‬
‫زندگـی دنيـا و آخرت‪ ،‬و هيـچ تبديلی مـر کلمات خدا را نيسـت و آن اسـت خود پيوزی‬
‫بزرگ‪ .‬يونس‪64 – 62 :‬‬
‫و ميفرمايد‪ :‬و بسويت شاخهء درخت خرما را تکان ده بر تو خرمای تازه می افتد و از‬
‫آن بور و بياشام‪ .‬مري‪26 – 25 :‬‬
‫و می فرما يد‪ :‬هرگاه زکر يا بر مر ي در م سجد دا خل شدی‪ ،‬نزد او روزی می ياف تی‪،‬‬
‫گ فت‪ :‬ای مري ا ين را از کجا کردی؟ گفت‪ :‬از نزد خدا است‪ .‬هر آئي نه خدا روزی بيشمار‬
‫می دهد هر کرا که می خواهد‪ .‬آل عمران‪37 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬و چون ای ياران يکسو شويد از اين کافران و از آنچه می پرستند‪ ،‬بز‬
‫خدا‪ ،‬پس بسوی غار آرام گييد تا بر شا پروردگار شا فراخ کند بشايش خود را و برای شا‬
‫مهيا سازد منفعت را در کارتان‪ ،‬و آفتاب را مشاهده می کنيد که چون طلوع کند از غار آنان‬
‫ميل کند به جانب راست و چون غروب شود از آنان تاوز می کند بانب چپ‪ .‬کهف‪16 :‬‬
‫– ‪17‬‬
‫‪814‬‬

‫صدّي ِق رضي اللّه ع ْنهُما أنّ أصْحاب‬


‫‪ -1503‬وع ْن أب مُحَ ّمدٍ عَ ْبدِ الرّحْمن بنِ أب بكر ال ّ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَالَ مرّ ًة « م نْ كا نَ عِ ْندَ ُه طَعا مُ اثنَي‪،‬‬
‫صفّةِ كانُوا أُنَاسا ُف َقرَاءَ وأنّ النب َ‬
‫ال ّ‬
‫َفلْي ْذهَ بْ بِثَالث‪ ،‬ومَ نْ كَا نَ عِنْد هُ طعا مُ أ ْرَبعَة‪َ ،‬فلَْي ْذهَ بْ بَامِ سٍ وبِ سَا ِدسٍ » أوْ كَما قَال‪ ،‬وأنّ أبَا‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ِبعَشرَة‪ ،‬وَأنّ أبَا َب ْكرٍ َتعَشّى عِنْد‬
‫بَ ْكرٍ رضي اللّه عَ ْنهُ جاءَ بثَلثَة‪ ،‬وَانْ َطلَقَ النب َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ّ ،‬ثمّ لَبِثَ حَتّى صلّى العِشَاءَ ‪ُ ،‬ثمّ رَجَع‪ ،‬فَجَاءَ َب ْعدَ ما مَضَى من اللّي ِل مَا‬
‫النب َ‬
‫سكَ عَنْ أضْيافِك؟ قَال‪ :‬أوَ ما عَشّيتِهم؟ قَالَت‪ :‬أبوْا حَتّى َتجِيءَ وَقدْ‬
‫شاءَ اللّه‪ .‬قَاَلتْ ا ْم َرأَتُه‪ :‬ما حب َ‬
‫ب َوقَال‪ُ :‬كلُوا هَنِيئا‪ ،‬واللّه‬
‫ع وَ َس ّ‬
‫عرَضُوا َعلَ ْيهِم قَال‪َ :‬ف َذهَبْ تُ أنَا‪ ،‬فَاختبأْت‪ ،‬فَقَال‪ :‬يَا غُنْثَر‪ ،‬فجدّ َ‬
‫ل أَطْعمُ هُ أبَدا‪ ،‬قال‪ :‬وايُ اللّ ِه ما كُنّ ا َنأْخذُ م نْ ُلقْمةٍ إ ّل ر با مِ نْ أَ ْس َفلِهَا أكَْث ُر مِنْهَا حتّ ى شَِبعُوا‪،‬‬
‫وصَارَتْ أكَث َر مِمّا كَاَنتْ قَبْ َل ذلك‪ ،‬فَنَ َظرَ إَل ْيهَا أبُو ب ْك ٍر َفقَال ل ْمرَأَتِه‪ :‬يَا أُ ْختَ بن فِرَاسٍ مَا هَذا؟‬
‫ث مرّات‪َ ،‬فأَكَل مِ ْنهَا أبُو ب ْكرٍ َوقَال‪ :‬إنّمَا‬
‫قَالَت‪ :‬ل َوقُرّةِ عَين لي ال َن أَكَثرُ مِ ْنهَا قَبْ َل ذَل كَ بِثَل ِ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‬
‫كَا نَ ذلكَ مِ نَ الشّيطَان‪ ،‬يَعن يَمينَه‪ُ ،‬ثمّ أَكَ َل مِنهَا لٍقمة‪ُ ،‬ثمّ حَ َم َلهَا إل النب َ‬
‫شرَ رَجُل‪ ،‬مَ عَ ُكلّ‬
‫َفأَ صْبَحَت عِ ْندَه‪ .‬وكا نَ بَيْننَا وَبيْ نَ قَو ٍم عهْد‪ ،‬فَمَضَى الجَل‪ ،‬فََت َفرّقنَا اث ن ع َ‬
‫رَجُ ٍل مِ ْنهُم ُأنَاس‪ ،‬اللّه أ ْعلَم َك ْم مَعَ ُك ّل رَجُ ٍل َفأَ َكلُوا مِ ْنهَا أَجْ َمعُون‪.‬‬
‫ف‬
‫حلَ فَ الضّي ُ‬
‫حلَفَ تِ الرأَةُ ل تَ ْطعِمَه‪ ،‬فَ َ‬
‫حلَ فَ أبُو بَ ْكرٍ ل يَطْعمُه‪ ،‬فَ َ‬
‫وف روايَة‪ :‬فَ َ‬
‫ف أن ل يَطعَمَه‪ ،‬أوْ يطعَمُوه حَتّ ى يَطعَ مه‪َ ،‬فقَالَ أبُو بَكْر‪ :‬هذِ ِه مِ نَ الشّيْطَان‪َ ،‬فدَ عا‬
‫أوِ ا َلضْيَا ُ‬
‫ت مِ نْ أَ ْس َف ِلهَا أَكَْث َر مِ ْنهَا‪َ ،‬فقَال‪ :‬يَا أُخْ تَ بَن‬
‫ج َعلُوا ل َي ْر َفعُو نَ ُلقْ َمةً إلّ ربَ ْ‬
‫بالطّعا مِ َفأَكَ َل وََأ َكلُوا‪ ،‬فَ َ‬
‫ِفرَاس‪ ،‬ما هَذا؟ فَقالَت‪َ :‬وقُرّةِ َعيْن إنَا ال نَ لَكَْث ُر مِ ْنهَا قَبْلَ أ نْ َنأْكُل‪َ ،‬فأَ َكلُوا‪ ،‬وَبعَ ثَ بَا إل النب‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فذَ َكرَ أَنّه أَكَ َل مِنهَا‪.‬‬
‫َ‬
‫صلّى‬
‫وف رواية‪ :‬إنّ أبَا بَ ْكرٍ قَالَ ِلعَ ْبدِ الرّ ْحمَن‪ :‬دُونَكَ أَضْيافَك‪ ،‬فَإنّي مُنْ َطلِقٌ إل النب َ‬
‫غ مِ نْ قِراهُم قَبْلَ أ ْن أجِيءَ ‪ ،‬فَانْ َطلَ قَ ع ْبدُ الرّحَن‪َ ،‬فأَتَا هم بَا عِنْده‪َ .‬فقَال‪:‬‬
‫الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ ،‬فَافْرُ ْ‬
‫ب مَ ْنزِلَ نا‪،‬‬
‫ا ْطعَمُوا‪ ،‬فقَالُوا‪ :‬أيْ نَ رَبّ مَنِلَنَا؟ قال‪ :‬اطعموا‪ ،‬قَالُوا‪ :‬مَا نَحْ نُ بآ ِك ِل ي حتَى يَجِيء ر ُ‬
‫قَال‪ :‬اقَْبلُوا عَنّا قِرَاكُم‪ ،‬فإنّ ه إ نْ جَاءَ ولَ مْ تَ ْطعَمُوا لَنَلقَيَنّ مِنْه‪َ ،‬فأََبوْا‪ ،‬فَ َع َرفْ تُ أنّه يَجِد َعلَي‪َ ،‬فلَمّ ا‬
‫جاءَ تَنَحّيْ تُ عَنْه‪ ،‬فَقال‪ :‬ماصنعتم؟ فأَخْبَروه‪ ،‬فقالَ يَا َع ْبدَ الرّحَ ِن فَ سَ َكتّ ث قال‪ :‬يا عبد الرحن‪.‬‬
‫خرَ جت‪َ ،‬ف ُقلْت‪ :‬سلْ‬
‫ف سكت‪َ ،‬فقَال‪ :‬يا غُنَثرُ َأقْ سَ ْمتُ َعلَيْ كَ إن كُنْ تَ تَ سمَ ُع صوت ل ا ِجئْت‪ ،‬فَ َ‬
‫َأضْيَافِك‪َ ،‬فقَالُوا‪ :‬صَدق‪ ،‬أتَانَا بِه‪ .‬فَقَالَ‪ :‬إنّمَا انْتَ َظ ْرتُمو ن وَاللّه ل أَطعَمُه اللّ ْيلَة‪ ،‬فَقالَ الخَرون‪:‬‬
‫وَاللّ هِ ل نَطعَمُه حَتّى تَطعمه‪ ،‬فَقَال‪َ :‬وْيلَكُم مَالَكُ مْ ل َتقَْبلُو نَ عنّا ِقرَاكُم؟ هَا تِ َطعَامَك‪ ،‬فَجاءَ بِه‪،‬‬
‫سمِ اللّه‪ ،‬الول مِنَ الشّيطَا ِن َفأَكَلَ َوأَ َكلُوا‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫َفوَضَعَ َيدَه‪ ،‬فَقَالَ‪ :‬بِ ْ‬
‫‪815‬‬

‫‪ -1053‬از ابو ممد عبد الرحن بن ابی بکر صديق رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬
‫اصحاب صفه مردمی فقي بودند و پيامب صلی ال عليه وسلم باری فرمود‪ :‬کسيکه در‬
‫نزدش طعام دو ن فر ا ست با يد که سومی را ببد و ک سيکه نزدش طعام چار ن فر ا ست با يد‬
‫پنجمی و ششمی را ببد يا چنانچه که فرمود‪ :‬و ابو بکر رضی ال عنه سه نفر را آورد و پيامب‬
‫صلی ال عليه وسلم ده نفر را‪ .‬ابو بکر رضی ال عنه نزد پيامب صلی ال عليه وسلم نان شب‬
‫را خورده و صب نود تا ناز عشاء را گزارد‪ .‬بعد بازگشت و وقتی آمد از شب آنچه که خدا‬
‫خواسته بود‪ ،‬گذشته بود‪.‬‬
‫هسرش گفت‪ :‬چه چيز ترا از مهمانايت منع کرد؟‬
‫گفت‪ :‬آيا هنوز نان شب را نورده ايد؟‬
‫گفت‪ :‬برای شان عرضه کردي‪ ،‬ولی آنا امتناع ورزيدند تا خودت بيائی‪.‬‬
‫عبد الرحن گفت‪ :‬من رفتم و پنهان شدم‪ .‬گفت‪ :‬ای نادان! بسيار دشنام داد‪ .‬گفت‪:‬‬
‫بوريد نوش جان تان باد‪ ،‬وال هرگز از آن نی خورم‪.‬‬
‫گفت‪ :‬سوگند بدا که لقمه ای نی گرفتيم‪ ،‬مگر اينکه از زير آن بيش از آن زياده می‬
‫شد‪ ،‬تا اينکه سي شدند و بيش از آنچه که بود‪ ،‬گرديد‪ .‬ابوبکر رضی ال عنه به آن نگريسته‬
‫و به هسرش گفت‪ :‬ای خواهر بنی فراس اين چيه؟‬
‫گفت‪ :‬چيزی نيست و سوگند به روشنی چشمم که الن سه برابر مقداری است که‬
‫پيشتر بود‪ .‬سپس ابوبکر ر ضی ال عنه از آن خورد و گفت‪ :‬هانا اين کار شيطان بود‪ ،‬يعنی‬
‫سوگند خوردن ابوبکر رضی ال عنه‪ .‬سپس از آن لقمهء خورده و آن را خدمت پيامب صلی‬
‫ال عليـه وسـلم برد و تـا صـبح نزد شان بود‪ .‬ميان مـا و قومـی ديگـر عهدی بود و مدت آن‬
‫گذ شت‪ .‬ما ‪ 12‬ن فر از هم جدا شد ي که با هر مردی از آن ا عده ای بود ند‪ .‬خداو ند دانا تر‬
‫است که با هر نفر چقدر بودند وهه از آن خوردند‪.‬‬
‫و در روايتـی آمده کـه‪ :‬پـس ابوبکـر رضـی ال عنـه سـوگند خورد کـه از آن نورد و‬
‫هسـرش سـوگند خورد کـه از آن نورد و مهمان سـوگند خورد کـه از آن نورد يـا مهماناـ‬
‫سوگند خورد ند که از آن نور ند‪ .‬ب عد ابوب کر ر ضی ال ع نه گ فت‪ :‬ا ين ( سوگند) از شيطان‬
‫است‪ ،‬سپس طعام را خواسته خورد و خوردند و لقمهء را بر نی داشتند‪ ،‬مگر اينکه بيش از‬
‫آن از زير آن زياد می شد‪ .‬باز گفت‪ :‬ای خواهر بنی فراس اين چيست؟‬
‫‪816‬‬

‫ه سرش گ فت‪ :‬سوگند به روش نی چش مم که آن اکنون از پ يش آن که بور ي زياد تر‬


‫اسـت‪ .‬پـس خوردنـد و آن را خدمـت پيامـب صـلی ال عليـه وسـلم فرسـتاد و ذکـر شده کـه‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم از آن خورد‪.‬‬
‫و در رواي تی آمده که ابوب کر ر ضی ال ع نه برای ع بد الرح ن گ فت‪ :‬به مهمانا يت‬
‫ر سيدگی کن که من خد مت پيا مب صلی ال عل يه و سلم می روم و پ يش از آن که بيا ي از‬
‫مهمانداری شان فارغ شو‪ .‬ب عد ع بد الرح ن رف ته و آن چه که نزد شان بود‪ ،‬آورده و گ فت‪:‬‬
‫بوريد‪ .‬گفتند‪ :‬صاحب خانهء ما کجاست؟‬
‫گفت‪ :‬بوريد!‬
‫گفتند‪ :‬تا صاحب خانهء ما نيايد‪ ،‬نی خوري‪.‬‬
‫گفت‪ :‬مهما نی خود را از ما بپذيريد‪ ،‬زيرا اگر او بيايد و شا نان نورده باشيد‪ ،‬ما با‬
‫مقابلهء سختی از سوی او روبرو خواهيم شد‪ .‬باز هم امتناع ورزيدند و دانستم که او بر من‬
‫غ ضب می ک ند وچون آ مد از او دور شدم و گ فت‪ :‬چکار کرد يد؟ با خبش ساختند‪ ،‬وی‬
‫گ فت‪ :‬ای ع بد الرح ن من سکوت کردم باز گ فت ای ع بد الرح ن و من سکوت کردم‪ ،‬باز‬
‫گفت‪ :‬ای نادان ترا به خدا سوگند می دهم که اگر صداي را می شنوی حتما بيا‪.‬‬
‫ب عد بيون آمده و گف تم‪ :‬از مهمانا يت بپرس! گفت ند‪ :‬را ست گ فت‪ ،‬طعام را برای ما‬
‫آورد‪ .‬وی گ فت‪ :‬پس ش ا حتما انتظار مرا کشيد يد‪ ،‬سوگند به خدا که ام شب آن را ن ی‬
‫خورم‪ ،‬آنان نيز گفتند‪ :‬قسم بدا که تا خودت نوری ما از آن نی خوري‪ .‬پس گفت‪ :‬وای بر‬
‫ش ا! ش ا را چه شده که مهما نی خود را از ما ن ی پذير يد؟ نا نت را بياور‪ ،‬سپس نان را آورده‬
‫د ست خود را در آن گذاش ته و گ فت‪ :‬ب سم ال‪ ،‬اولی ( سوگند به نوردن) کار شيطان بود‪،‬‬
‫پس خورد و خوردند‪( ،‬خود را حانث ساخت)‪.‬‬
‫ش‪ :‬در حديث اشاره است به گوشه ای از لطف خداوند به دوستانش‪.‬‬
‫زيرا خاطر ابوبکر رضی ال عنه و فرزند و خانواده و مهمانانش اندوهگي شد‪ ،‬تا اينکه‬
‫ابوبکر رضی ال عنه مبور شد‪ ،‬خود را حانث ساخت و خداوند در نتيجه اندوهشان را به شادی‬
‫بدل ساخت و با کرامتی که از ابوبکر رضی ال عنه به ظهور پيوست‪ ،‬تشويش به صفا و مبت و‬
‫صميميت بدل شد‪.‬‬
‫‪817‬‬

‫ش‪ :‬صفه‪ :‬سايبان و دانل نی بود که پيا مب صلی ال عل يه و سلم آن را در آ خر م سجد‬


‫ساخته بودند و فقرای بی خانان در آن زندگی می کردند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1504‬وع نْ أب ُهرَْيرَة رضي اللّه عَنْ ُه قَال‪ :‬قال رَ سُولُ اللّ ِه َ‬
‫ك ف ُأمّ ت أَحَد‪ ،‬فإنّ هُ عُ َم ُر » رواه البخاري‪،‬‬
‫َل َقدْ كَان فِيما قَ ْبلَكُ مْ مِ نَ الُم مِ نَا سٌ مدّثون‪ ،‬فإن يَ ُ‬
‫ورواه مسلم من روايةِ عائشة‪ ،‬وف رِوايتِهما قالَ اب ُن َوهْب‪ « :‬مدّثُو َن » أَي‪ :‬مُلهَمُون‪.‬‬

‫‪ -1504‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬در ا مت های پ يش از ش ا مرد می بودند که بر‬
‫ايشان الام می شد‪ ،‬وا گر در ام تم يکن فر از آنان با شد‪ ،‬آن ع مر ر ضی ال ع نه ا ست‪ .‬ا ين‬
‫حديث را باری روايت نوده‪ .‬و مسلم آن را از عائشه رضی ال عنها روايت کرده است‪.‬‬

‫سرَة‪ ،‬رضي اللّه َع ْنهُمَا‪ .‬قَال‪ :‬شَكَا أهْ ُل الكُو َفةِ َسعْدا‪َ ،‬يعْنِي‪ :‬ابْنِ‬
‫‪ -1505‬وعنْ جَابِر بن ُ‬
‫لطّاب‪،‬ر ضي اللّه عَنْه‪ ،‬فَعزَلَه وَا سَْتعْمَلَ َعلَ ْيهِ مْ عمّارا‪،‬‬
‫أ ب َوقّاص‪ ،‬ر ضي اللّه عَنْه‪ ،‬إل ُع َمرَ ب نِ ا َ‬
‫صلّي‪َ ،‬فأْر سَلَ إلَيْه‪َ ،‬فقَالَ‪ :‬ياَأ با إ سْحاق‪ ،‬إنّ هؤُلءِ يزْعُمُو نَ‬
‫فَشَ َكوْا حَتّ ى ذ َكرُوا أَنّ هُ ل ُيحْ سِنُ يُ َ‬
‫صلّى الُ َع َليْ هِ‬
‫صلّي بِه مْ صَل َة رَ سُو ِل اللّه َ‬
‫صلّي‪َ .‬فقَال‪ :‬أمّا أَنَا واللّ ِه فَإنّي كُنْ تُ أُ َ‬
‫أنّ كَ ل تُحْ سِنُ تُ َ‬
‫صلّي صَلةَ العِشَا ِء َفأَرْ ُك ُد ف الُولَيَيَن‪َ ،‬وأُخِفّ ف الُ ْخرَييْن‪ ،‬قال‪ :‬ذَلِ كَ‬
‫و َسلّم ل أَ ْخرِ مُ عَنْهَا ُأ َ‬
‫سأَلُ عَنْ هُ َأهْ َل الكُوفَة‪َ ،‬فلَ مْ‬
‫ل َأوْ رجَا ًل إلَى الكُوفَةِ يَ ْ‬
‫الظَنّ ب كَ يَا أبَا إ سْحاق‪ ،‬وأَر س َل مَعَ هُ رَجُ ً‬
‫ع مَسْجِدا إلّ َسأَلَ َعنْه‪ ،‬وَيُثْنُو َن َم ْعرُوفا‪ ،‬حَتّى دَخَ َل مَسْجِدا لِبَن عَبْس‪َ ،‬فقَا َم رَجُ ٌل مِ ْنهُم‪ُ ،‬يقَالُ‬
‫َيدَ ْ‬
‫سرِّيةِ ول‬
‫ي بِال ّ‬
‫شدْتَنَا فَإنّ َسعْدا كا نَ ل ي سِ ُ‬
‫لَ هُ أُ سامةُ ب ُن قَتَادَة‪ ،‬يُكَنّ ى أ با َس ْعدَةَ‪َ ،‬فقَال‪ :‬أَمَا إذْ نَ َ‬
‫سمُ بِال سّويّة‪ ،‬وَل ي ْعدِ ُل ف ال َقضِيّة‪ ،‬قَا َل سعْد‪َ :‬أمَا وَاللّ ِه لدْ ُعوَنّ بِثَلث‪ :‬ال ّل ُهمّ إ نْ كَا نَ عبْد كَ‬
‫َيقْ ِ‬
‫هذا كَاذِبا‪ ،‬قَام رِيَآءً ‪ ،‬وسُ ْمعَة‪َ ،‬فأَطِلْ ُع ُمرَه‪َ ،‬وأَطِ ْل فَ ْقرَه‪ ،‬وَ َعرّضْهُ للفِتَن‪ ،‬وَكَانَ َب ْعدَ ذلكَ إذا سُئِلَ‬
‫ي مَفْتُون‪ ،‬أصَابتْن دَعْو ُة سعْد‪.‬‬
‫َيقُول‪ :‬شَ ْيخٌ كَِب ٌ‬
‫قَالَ عَ ْب ُد اللِ كِ ب نُ عُم ْيرٍ الرّاوِي ع نْ جَابرِ ب ِن َس ُمرَ َة َفأَنا رَأَْيتُ هُ َبعْ َد َقدْ َسقَط حَاجِبَا هُ عَلى‬
‫عيْن ْي ِه مِنَ الكِبَر‪ ،‬وَإّنهُ لََيَتعَ ّرضُ للجوارِي ف الطّرقِ فَيغْ ِم ُزهُن‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1505‬از جابر بن سره رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫مردم کو فه از سعد يع نی ا بن ا بی وقاص ر ضی ال ع نه به حضرت ع مر ر ضی ال ع نه‬
‫شکوه کرد ند‪ ،‬او وی را عزل نوده‪ ،‬عمار ر ضی ال ع نه را بر ايشان گما شت‪ ،‬آنان از سعد‬
‫‪818‬‬

‫شکايـت کردنـد کـه او نیـ توانـد نيکـو ناز بوانـد‪ .‬نفری نزد او فرسـتاده و گفـت‪ :‬ای ابـو‬
‫اسحاق‪ ،‬اين مردم گمان می کنند که تو نی توانی نيکو ناز گزاری‪ .‬سعد گفت‪ :‬اما من وال‬
‫به آن ا ناز ر سول ال صلی ال عل يه و سلم را می گزاردم و از آن کم تر ن ی نودم‪ .‬نازهای‬
‫عشاء را می گزاردم‪ ،‬در دو رک عت اول ناز را طول نی نوده و دو رک عت دوم را سبک می‬
‫خواندم‪ .‬گفت‪ :‬ای ابو اسحاق اين گمان در موردت شده است و با او مرد يا مردانی از هل‬
‫کو فه را فر ستاد‪ ،‬تا در مورد وی از مردم کو فه پر سش نا يد و م سجدی را نگذا شت‪ ،‬م گر‬
‫اينکه در مورد وی سؤال کرد و هه ثنای خي او را می گفتند‪.‬‬
‫تا اينکه به مسجدی از بنی عبس داخل شد‪ ،‬مردی که بوی اسامه بن قتاده می گفتند و‬
‫کنيه اش ابو سعده بود‪ ،‬از ميان شان برخاسته و گفت‪ :‬اما چون مطلب را از ما پرسيديد‪ ،‬من‬
‫ميگو ي که سعد هراه سريه ها خارج ن ی شود و به ت ساوی تق سيم ن ی کرد و در حکوم تش‬
‫عدل نی نود‪.‬‬
‫سعد رضی ال عنه گفت‪ :‬به خدا سوگند که من سه دعاء می کنم‪ :‬اللهم ان کان‪...‬‬
‫بار خدا يا! ا گر ا ين بنده ات از روی رياء و شهرت طل بی و دروغ برخا سته‪ ،‬عمرش را با ف قر‬
‫طول نی و تنگد ستيش را دوامدار کن و او را به فت نه ها روبرو ن ا و ب عد از آن چون از آن‬
‫شخص پرسيده می شد‪ ،‬می گفت‪ :‬مرد کهنسالی ام که به فتنه گرفتار شده و دعای سعد رضی‬
‫ال عنه بن رسيده است‪.‬‬
‫عبد اللک بن عمي راوی از جابر بن سره گفت‪ :‬و من بعدا او را ديدم که ابروهايش‬
‫بر چشمهايش از کهنسالی افتاده بود و او در راهها به دختران تعرض نوده و بدنشان را بناخن‬
‫می گرفت‪.‬‬

‫‪ -1506‬وع نْ ُع ْروَ َة بن الزّبيْر أنّ سعِيدَ ب َن َزْيدٍِ بْ نِ عمْرو بْ نِ ُنفَيْل‪ ،‬ر ضي اللّه عَنْ هُ‬
‫ضهَا‪َ ،‬فقَالَ َسعِيد‪ :‬أنَا‬
‫خَاصَم ْتهُ أ ْروَى بِنْتُ أوْسٍ إل مَ ْروَا َن بْنِ الَكَم‪ ،‬وَادّعَتْ أنّهُ أَ َخذَ شَيْئا مِنْ أرْ ِ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪،‬؟ قَال‪ :‬مَاذا‬
‫ت مِ ْن رَ سُو ِل اللّه َ‬
‫سعْ ُ‬
‫ت آ ُخذُ مِ نْ أرْضِ ها شَيْئا ب ْع َد الذي ِ‬
‫كُنْ ُ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يقُول‪:‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم؟ قَال‪ :‬سَ ِم ْعتُ رَسُولَ اللّهِ َ‬
‫س ْعتَ مِ ْن رَسُولِ اللّه َ‬
‫ِ‬
‫ض ُظلْ ما‪ُ ،‬ط ّوقَ هُ إل سبْعِ أرضيَ » َفقَالَ لَ ُه م ْروَان‪ :‬ل أ ْسأَُلكَ بَيَّنةً بعْد‬
‫« مَ نْ أَ َخذَ شِبْرا مِ نَ الرْ ِ‬
‫ضهَا‪ ،‬قَال‪ :‬فَمَا ماتَ تْ حَتّى‬
‫هذا‪َ ،‬فقَال سعيد‪ :‬ال ّل ُهمّ إ نْ كانَ تْ كاذبِة‪َ ،‬فأَعْ مِ بصرهَا‪ ،‬وَاقُْت ْلهَا ف أرْ ِ‬
‫ضهَا إذ َو َق َعتْ ف ُحفْر ٍة فَمَاتت‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ص ُرهَا‪ ،‬وب ْينَما هِي تْشي ف أ ْر ِ‬
‫َذ َهبَ َب َ‬
‫‪819‬‬

‫وف روايةٍ لس ِلمٍ ع نْ مُح ّم ِد بن زَيْد بن عبد اللّه بن عُمَر َبعْنَا هُ وأَنّ هُ رآهَا عَمْياءَ َتلْتَمِ سُ‬
‫ل ُدرَ َتقُول‪ :‬أصَابَتْن د ْعوَ ُة سعًيد‪ ،‬وََأنّها مرّتْ عَلى ِب ْئرٍ ف الدّارِ الت خَا صَمَ ْت ُه فِيهَا‪ ،‬فَوقَعتْ فِيها‪،‬‬
‫اُ‬
‫ت قَبْرهَا‪.‬‬
‫وَكاَن ْ‬

‫‪ -1506‬از عروه بن زبي رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫اروی ب نت اوس بر عل يه حضرت سعيد بن ز يد بن عمرو بن نف يل ر ضی ال ع نه نزد‬
‫مروان بن حکم دعوای اقامه نود و ادعا کرد که او (سعيد) بشی از زمينش را گرفته است‪.‬‬
‫سعيد رضی ال عنه گفت‪ :‬آيا من از زمينش چيزی را تصاحب می کردم؟ بعد از اينکه‬
‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم؟‬
‫گفت‪ :‬از رسول ال صلی ال عليه وسلم چه شنيدی؟‬
‫گفت‪ :‬رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسيکه يک وجب از زمي مسلمانی را‬
‫از روی ستم بگيد‪ ،‬تا هفتمي زمي بر گردنش طوق گردانيده می شود‪.‬‬
‫مردان گفت‪ :‬بعد از اين از تو شاهدی نی طلبم‪.‬‬
‫سعيد رضی ال عنه گفت‪ :‬خدايا! اگر اين زن دروغگو باشد‪ ،‬چشمانش را کور کن و‬
‫او را در زمينـش هلک سـاز‪ .‬راوی گفـت‪ :‬آن زن نرد‪ ،‬تـا اينکـه چشمانـش کور شـد و در‬
‫اثنائيکه در زمينش می رفت‪ ،‬در گودالی افتاد و مرد‪.‬‬
‫و در روايتی از مسلم از روايت ممد بن زيد بن عبد ال بن عمر بعنايش آمده است و‬
‫اين که او وی را در حالی د يد که کور شده بود و بک مک ديوار ها راه می ر فت و می گ فت‪:‬‬
‫دعای سعيد بن آسيب رساند و او از کنار چاهی در خانه ای که با وی در قسمت آن دعوا‬
‫کرده بود‪ ،‬گذشته به آن افتاد و آن چاه گور وی شد‪.‬‬

‫ضرَ تْ أُ ُح ٌد دَعان أب مِ نَ‬


‫‪ -1507‬وَعَ نْ جَاِب ِر ب نِ ع ْبدِ اللّ ِه رضي اللّه عَ ْنهُما قَال‪ :‬لّا َح َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ ،‬وَإنّي ل‬
‫اللّيْ ِل فَقَال‪ :‬مَا ُأرَان إ ّل مَقْتُول ف أوّل مَ نْ ُيقْتَ ُل مِ نْ أصْحابِ النب َ‬
‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم‪ ،‬وإنّ علَيّ دَيْنا فَاقْض‪،‬‬
‫َأْترُ كُ ب ْعدِي أعزّ َعلَيّ مِنْ كَ غَ ْيرِ َنفْ سِ ر سُولِ اللّ هِ َ‬
‫ت مَع هُ آ َخرَ ف قَ ْبرِه‪ ،‬ثُمّ لَ مْ تَطِ بْ‬
‫صبَحْنَا‪ ،‬فَكَا نَ أوّل قَتِ يل‪ ،‬ودَفَنْ ُ‬
‫وا سَْتوْصِ ِبأَ َخوَاتِ كَ خَيْرا‪ :‬فأَ ْ‬
‫جعَلتُ ُه ف‬
‫ضعْتُهُ غَيْر ُأذُنِه‪ ،‬فَ َ‬
‫خرَجته ب ْعدَ سِّتةِ أ ْشهُر‪ ،‬فَإذا هُو َكَيوْ ِم وَ َ‬
‫نفسي أ ْن أْترُك ُه مع آخَر‪ ،‬فَاسْتَ ْ‬
‫قَ ْبرٍ عَلى ٍحدَة‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬
‫‪820‬‬

‫‪ -1507‬از جابر بن عبد ال رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫چون واقع هء ا حد در ر سيد‪ ،‬پدرم در شب مرا طلبيده و گ فت‪ :‬من خود را ب ز کش ته‬
‫در ميان اولي کسانيکه از اصحاب پيامب صلی ال عليه وسلم کشته می شوند‪ ،‬گمان نی کنم‬
‫و من بعد از خويش بز وجود رسول ال صلی ال عليه وسلم از تو عزيزتری از خود باقی نی‬
‫گذارم و من دينی دارم آن را ادا کن و در مورد خواهرانت با مهربانی و خي رفتار کن‪ .‬پس‬
‫صبح کردي و او اولي کسی بود که کشته شد و ديگری را با وی دفن کردم‪ ،‬بعد دل آرام‬
‫نشد که او را با ديگری بگذارم و پس از شش ماه او را از قبش کشيدم و ديدم که او بانند‬
‫روزی است که او را گذاشته ام‪ ،‬غي از گوشش‪ .‬و او را در قبی جداگانه گذاشتم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬


‫س رضي اللّه عَنْ هُ أنّ رَ ُجلَيْ ِن مِ نْ أ صْحابِ النب َ‬
‫‪ -1508‬وَعَ ْن أنَ ٍ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ف لَ ْي َل ٍة مُ ْظلِ َمةَ ومَعهُمَا مِثْ ُل الِ صْبَاحَيِ بيْ نَ أيديهِ ما‪،‬‬
‫َخرَ جا مِ نْ عِ ْندِ ال نب َ‬
‫َفلَمّا افَت َرقَا‪ ،‬صا َر مَعَ كلّ وا ِح ٍد مِنهما وَا ِحدٌ حَت أتَى أ ْهلَه‪.‬‬
‫ش ٍر رضي‬
‫رواه البخاري مِ نْ طرُق‪ ،‬وف ب ْعضِها أنّ الرّ ُجلَيْ نِ أُس ْيدُ ب نُ حُضي‪ ،‬وعبّادُ ب نُ بِ ْ‬
‫اللّه عَ ْنهُما‪.‬‬

‫‪ -1508‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫دو مرد از ياران پيامب صلی ال عليه وسلم در شبی تاريک از نزدش بيون آمدند ودو‬
‫چراغ در پيش روی شان بود و چون جدا شدند‪ ،‬هراه هر يک از ايشان يکی ماند تا اينکه به‬
‫خانهء خود آمدند‪ .‬اين حديث را باری از طريق های متلف روايت نوده و در بعضی آمده که‬
‫آن دو نفر اسيد بن حضي و عباد بن بشر رضی ال عنهما بودند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫ث رَ سُو ُل اللّ ِه َ‬
‫‪ -1509‬وع ْن أب ُهرَيْرة‪ ،‬رضي اللّه عَنْه‪ ،‬قَال‪ :‬بَع َ‬
‫صمَ ب نَ ثابِ تٍ النصاري‪ ،‬ر ضي اللّه عنْه‪ ،‬فَان َط َلقُوا حتّى‬
‫شرَ َة رهْ طٍ عَيْنا سَريّة‪ ،‬وأمّرَ عل ْيهِم عَا ِ‬
‫عَ َ‬
‫إذا كانُوا با َلدْاة‪ ،‬بيْ نَ عُ سْفا َن ومكّ ة‪ ،‬ذُ ِكرُوا لَحِيّ م نْ ُه َذيْلٍ يُقا ُل لُم‪ :‬بنُوا لِحيَان‪ ،‬فََن َفرُوا ل مْ‬
‫ص ٌم ؤَأ صحابُه‪ ،‬لَأوا إل َموْضِع‪،‬‬
‫بقَر يب م ْن مِاِئةِ رجُ ٍل رَا مٍ فَاقْتَ صّوا آثَارَهُم‪َ ،‬فلَمّ ا أحَ سّ بِ ْم عا ِ‬
‫فَأحا طَ ب مُ ال َقوْم‪َ ،‬فقَالُوا انْزلوا‪َ ،‬فأَعْطُوا بأْيدِيكُ مْ ولكُم ال َع ْهدُ والِيثا قَ أ نْ ل َنقْتُل مِنْكُم أحدا‪،‬‬
‫صلّى الُ‬
‫ك َ‬
‫فَقَا َل عاصم بن ثابت‪ :‬أيها القوم‪َ ،‬أمّا أَنَا فل َأْنزِلُ َعلَى ذِمةِ كَافر‪ .‬اللهمّ أخِْبرْ َعنّا نَبِيّ َ‬
‫ُمـ‬
‫ِمـ ثَلَثةُ َن َفرٍ على العه ِد والِيثاق‪ ،‬مِ ْنه ْ‬
‫ُمـ بِالنّبْ ِل فَقََتلُوا عَاصـِما‪ ،‬وَنزَل إلَ ْيه ْ‬
‫وسـلّم فَر َم ْوه ْ‬
‫ْهـ َ‬
‫َعلَي ِ‬
‫‪821‬‬

‫خُبيْب‪،‬وزَْيدُ بنُ الدّثِنِة ورَجُلٌ آخَر‪َ ،‬فلَمّا اسْتَمْكَنُوا مِ ْنهُمْ أ ْط َلقُوا أوْتَار قِسِيّهم‪ ،‬فرَبطُوهُمْ بِها‪ ،‬قَال‬
‫ّوهـ‬
‫ّهـ ل أصـحبُكمْ إن ّ ل بؤلءِ أُسـْوة‪ ،‬يُري ُد القَتْلى ‪ ،‬فَجر ُ‬
‫الرّجلُ الثّالِث‪ :‬هذا أوّ ُل ال َغ ْدرِ والل ِ‬
‫وعالوه‪ ،‬فَأب أ ْن يَصْحَبهُم‪َ ،‬فقََتلُوه‪ ،‬وانْ َط َلقُوا بَُبيْب‪،‬وَزْيدِ بنِ الدّثِنَة‪ ،‬حت بَاعُوهُما ب ّكةَ َبعْد َوقْعةِ‬
‫ب ُهوَ قَتَل الَارِثَ َيوْمَ‬
‫ع بَنُو الارِثِ اب ِن عا ِمرِ بن ن ْوفَلِ بنِ عَ ْب ِد مَنَافٍ خُبَيْبا‪ ،‬وكانَ خُبَي ُ‬
‫بدر‪ ،‬فَابتَا َ‬
‫ث مُو سَى‬
‫ض بنَا تِ الارِ ِ‬
‫َبدْر‪ ،‬فلَبِ ثَ خُب ْيبٌ عِنْدهُم أ سِيا حَت أجْ َمعُوا على قَ ْتلِه‪ ،‬فَا سْتَعا َر مِ نْ بعْ ِ‬
‫سهُ عَلى فَخذِ هِ وَالُو سَى‬
‫جلِ َ‬
‫ح ّد بَا َفأَعَارَتْه‪َ ،‬ف َدرَ جَ بُنَيّ لَا وَهِي غَافِلةٌ َح ت َأتَاه‪َ ،‬فوَجَدْتُه مُ ْ‬
‫يَ سْت ِ‬
‫بِيده‪َ ،‬ففَزِع تْ َفزْ َعةً َع َر َفهَا خُبَيْب‪،‬فَقَال‪ :‬أتَخْشيْ نَ أن أقُْتلَ هُ ما كُنْ تُ لفْعل ذلك‪ ،‬قَالَت‪ :‬وَاللّ ِه ما‬
‫ب ف يدِه‪ ،‬وإنّ ُه لُوثَ قٌ‬
‫رأيْ تُ أ سِيا َخيْرا مِ نْ خُبيب‪،‬فواللّ هِ َل َقدْ وَج ْدتُ هُ يوْما يأَكُ ُل قِطْفا مِ ْن عِن ٍ‬
‫ق رَزقَ هُ اللّه ُخبَي با‪َ ،‬فلَمّ ا خَرجُوا بِ هِ مِ نَ الَر مِ‬
‫بِالدي ِد وَ ما بَ ّكةَ مِ نْ َثرَة‪ ،‬وَكَانَ تْ تقُولُ‪ :‬إنّ هُ لَرز ٌ‬
‫لِيقُْتلُو ُه ف الِل‪ ،‬قَال لُم خُبيب‪ :‬دعُون أُصلي ركعتَيْن‪ ،‬فَترَكُوه‪ ،‬فَرك َع رَ ْكعَتَيْنِ‪ ،‬فقال‪ :‬واللّهِ َلوْل‬
‫أ ْن تَحسَبُوا أنّ ماب جزَعٌ َل ِزدْت‪ :‬ال ّل ُهمّ أ ْحصِهمْ عددا‪ ،‬واقْتُلهمْ َبدَدا‪ ،‬ول تُبْ ِق مِ ْنهُم أحدا‪ .‬وقال‪:‬‬
‫على أيّ ج ْنبٍ كَانَ ل ّلهِ مصْرعِي‬ ‫سلِما‬
‫فلَسْتُ أُبال حيَ ُأقْت ُل مُ ْ‬
‫يُبَارِكْ َعلَى أوْصالِ ِش ْل ٍو مُ َمزّعِ‬ ‫ش ْأ‬
‫وذِلكَ ف ذَاتِ الَلهِ وإنْ ي َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬
‫س ِل ٍم قُتِ َل صبْرا ال صّلةَ وأخْبَر يع ن ال نب َ‬
‫ب هُو سَ ّن لِكُ ّل مُ ْ‬
‫وكا نَ خُب ْي ٌ‬
‫س مِ ْن قُرْيشٍ إل عاصِم بن ثابتٍ حيَ ُحدّثُوا أّنهُ قُتِل‬
‫و َسلّم‪ .‬أصْحَابهُ ي ْومَ أُصِيبُوا خبهُم‪ ،‬وبعَثَ نَا ٌ‬
‫ص ٍم مِثْ َل ال ّظ ّلةِ مِنَ الدّبْر‪،‬‬
‫ل مِنْ عُظَماِئهِم‪ ،‬فبَعثَ اللّه ِلعَا ِ‬
‫أ ْن ُيؤْتَوا بشَيءٍ مِنْهُ ُيعْرف‪ .‬وكَا َن قتَل رَجُ ً‬
‫فَحَمَ ْتهُ مِ ْن رُ ُس ِلهِم‪َ ،‬فلَمْ ي ْق ِدرُوا أ ْن َيقْطَعُوا مِنهُ َشيْئا‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬
‫ح ُة سبقت ف مواضِع ها مِ نْ هذا الكتاب مِن ها حدي ثُ‬
‫و ف الباب أحادي ثٌ كَِثيَ ٌة صحِي َ‬
‫ب وال سّا ِح َر ومِنْهَا حَدي ثُ ُجرَ يج‪ ،‬وحدي ثُ أ صحَابِ الغار الذ ين‬
‫الغُلم الذي كا نَ يأ ت الرّاهِ َ‬
‫أَطْبقَتْ علَيْهمُ الصّخْرةُ‪ ،‬وحديثُ الرّجُلِ الذي َسمِعَ صَوتا ف السّحاب يقولُ‪ :‬اسْقِ حدِيقة فلن‪،‬‬
‫شهُورة‪ ،‬وبِال ّلهِ الّت ْوفِيق‪.‬‬
‫وغيُ ذلك والدّلئِلُ ف الباب كثيةٌ مَ ْ‬

‫‪ -1509‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم ده گروه (دسته) را به شکل سريه فرستاده و عاصم بن‬
‫ثابت انصاری رضی ال عنه را امي شان گرداند و رفتند‪ ،‬تا اينکه به منطقهء هداه بي عسفان و‬
‫مکه رسيدند و برای قبيلهء از هذيل که بنی ليان خوانده می شد‪ ،‬و آنا هم نزديک به صد‬
‫نفـر تيـ انداز را گرد آورده و قدمهای شان را تعقيـب کردنـد‪ .‬و چون عاصـم و يارانـش از‬
‫‪822‬‬

‫تعقيب شان اطلع يافتند‪ ،‬به جايی پناه بردند و گروه آنا را ماصره کرده و گفتند‪ :‬فرود آييد‬
‫و دستهای خود را بدهيد و عهد و پيمان ما با شا اين است که هيچکدام شا را نکشيم‪.‬‬
‫عاصم بن ثابت گفت‪ :‬ای قوم! اما من به پيمان کافر فرود نی آي‪ ،‬بار خدايا پيامبت‬
‫صلی ال عليه وسلم را از حال ما خب ساز و آنا را به تي زدند و عاصم را کشتند و سه نفر‬
‫به عهد و پيمان آنا فرود آمدند که از جلهء شان خبيب و زيد بن دثنه و مردی ديگر بود و‬
‫چون بر آناـ دسـت يافتنـد‪ ،‬تارهای کمان خود را گسـسته و آناـ را بسـته کردنـد‪ .‬مرد سـوم‬
‫گفت‪ :‬اين آغاز نينگ است وال‪ ،‬من با شا هراه نی گردم‪ .‬مرا به اين گروه اقتدايی است و‬
‫ارادهء شهادت را داشت و او را کشيدند‪ ،‬ولی او امتناع ورزيد که هراه شان برود‪ ،‬بعد او را‬
‫کشتند‪.‬‬
‫خبيب و زيد بن دثنه رضی ال عنهما برده شدند تا اينکه آن دو را بعد از حادثهء بدر‬
‫در مکه فروختند‪ .‬بنو الارث بن عامر بن نوفل بن عبد مناف خبيب را خريدند و خبيب رضی‬
‫ال ع نه حارث را در واقع هء بدر کش ته بود و خبيب ر ضی ال ع نه در نزد آن ا ا سي ما ند‪ ،‬تا‬
‫اينکه به کشت او هنظر شدند‪ .‬وی از بعضی از دختران حارث تيغی طلبيد تا موی زير بغل را‬
‫بزند‪.‬‬
‫پ سرکی از او در حالي که او بی خب بود‪ ،‬نزد او آ مد و زن او را در جا يش بر زانوی‬
‫خبيب ر ضی ال ع نه د يد‪ ،‬در حالي که ت يغ در د ستش بود و تر سيد طوری که خبيب آن را‬
‫فهميده و گفت‪ :‬آيا می ترسی که او را بکشم؟ من اينکار را نی کردم‪ .‬آن زن گفت‪ :‬وال من‬
‫اسيی بتر از خبيب نديدم و وال روزی او را ديدم که خوشهء انگوری در دستش بود و می‬
‫خورد در حالي که او به غل و زن ي کشيده شده بود و در م که هم ميوه ای وجود ندا شت‪ .‬و‬
‫آن زن می گفت‪ :‬آن روزی بود که خداوند به خبيب داده بود‪.‬‬
‫و چون او را از حرم خارج ساختند تا در منطقهء حل خارج حرم بکشند‪ ،‬خبيب رضی‬
‫ال ع نه‪،‬گ فت‪ :‬مرا بگذار يد که دو رک عت ناز بگزارم و او را گذاشت ند و او دو رک عت ناز‬
‫گزارد و گ فت‪ :‬سوگند به خداو ند که ا گر ش ا گمان نکن يد ا ين کاری که می ک نم از ترس‬
‫مرگ است بر آن (ناز) می افزودم و گفت‪ :‬اللهم احصهم عددا‪ ...‬پروردگارا! آنان را يک‪،‬‬
‫يک نوده و يکسره هلک شان کن و احدی از آنان را مگذار‪.‬‬
‫‪823‬‬

‫شعر‪ :‬باک ندارم هنگاميکه مسلمان کشته می شوم که در کدام پلو مرگم در راه خدا‬
‫صـورت گيد‪ ،‬زيرا اينکار بـه خدا مربوط مـی شود و اگـر بواهـد بر اعضای جسـد پاره پاره‬
‫برکت می ند‪.‬‬
‫و خبيب رضی ال عنه کسی بود که برای هر مسلمانی که صابرانه کشته می شود‪ ،‬ناز‬
‫را سنت نود‪.‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم در روزيکه گرفتار شدند‪ ،‬اصحاب خويش را از حال شان با‬
‫خب ساخت و عد هء از قر يش ب عد از آگا هی از ق تل عا صم افرادی را فر ستادند که چيزی از‬
‫بدنـش را بياورنـد کـه بدان شناختـه شود‪ ،‬چون وی مردی از بزرگان شان را کشتـه بود و‬
‫خداوند زنبورهای عسل را مثل ابر فرستاد و وی را از فرستادگان شان حايت نود و نتوانستند‬
‫که چيزی از وی را قطع نايند‪.‬‬
‫و در باب احاديث صحيحه بسياری است که در جاهای خود از اين کتاب گذشت که‬
‫از آن جله حديث بچه ای است که نزد راهب و ساحر می آمد‪.‬‬
‫و از جله حد يث جر يج ا ست و حد يث ياران غار ا ست آناني که سنگ بر در غار شان‬
‫ايستاد و حديث مردی است که صدايی را در ابر شنيد که می گويد‪ ،‬باغچهء فلن را آبياری‬
‫کـن وغيـ از آن و دلئل در اينمورد بسـيار زياد و مشهور اسـت و توفيـق از سـوی باريتعالی‬
‫است‪.‬‬
‫ش‪ :‬ق تل صابرانه آن ست که ش خص در حال تی کش ته شود که قدرت دفاع از خود را‬
‫ندارد‪.‬‬

‫سعْتُ عُم َر رضي اللّه عنْهُ َيقُولُ لِشَيءٍ‬


‫‪ -1510‬وعَن ابْنِ عُمر رضي اللّه ع ْنهُما قال‪ :‬ما ِ‬
‫قط‪ :‬إنّي لظُّنهُ كَذا إلّ كَانَ كَمَا َيظُن‪ ،‬رواهُ البُخَاري‪.‬‬

‫‪ -1510‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫هرگز نشنيدم که عمر رضی ال عنه برای چيزی گفته باشد که من آن را چني گمان‬
‫می کنم‪ ،‬مگر اينکه مثل گمان او بود‪.‬‬
‫‪824‬‬

‫كتاب اموری که در شريعت از آن منع بعمل آمده است‬

‫‪ -254‬باب در حرام بودن غيبت و پشت سرگوئی و امر به حفظ و‬


‫نگهداشت زبان‬

‫قال ال تعالی‪ {:‬وَلَ يَ ْغتَب بّ ْعضُكُم بَعْضاً َأيُحِبّ َأحَدُكُ مْ أَن يَأْ ُكلَ لَحْمَن أَخِي هِ مَيْتاً‬
‫ب رّحِيمٌ} الحجرات‪١٢ :‬‬ ‫لّ تَوّا ٌ‬
‫فَ َكرِ ْه ُتمُوهُ وَاتّقُوا الَّ ِإنّ ا َ‬
‫علْمٌن إِنّ السّنمْعَ وَا ْلبَصَنرَ وَالْ ُفؤَادَ ُكلّ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَ َل تَقْفُن مَا َليْسَن لَكَن بِهِن ِ‬
‫سؤُولً} السراء‪٣٦ :‬‬ ‫ع ْنهُ َم ْ‬
‫أُولنئِكَ كَانَ َ‬
‫عتِيدٌ} ق‪١٨ :‬‬
‫و قال تعالی‪ { :‬مَا يَ ْلفِظُ مِن َق ْولٍ إِلّ لَ َد ْيهِ رَقِيبٌ َ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و غيبت نکند بعضی شا بعضی را آيا دوست می دارد کسی از شا‬
‫که گوشت برادرش را که مرده باشد‪ ،‬بورد‪ ،‬پس متنفر شويد از او پس از خدا بترسيد هانا‬
‫خدا توبه پذيرندهء مهربان است‪ .‬حجرات‪12 :‬‬
‫خداو ند می فرما يد‪ :‬و مرو پس آن چه که به آن علم نداری‪ ،‬هر آئي نه از هر ي کی از‬
‫گوش چشم و دل پرسيده خواهيد شد‪ .‬إسراء‪36 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬بزبان نی آرد‪ ،‬شخصی سخنی را جز اينکه نزد او نگهبانيست مهيا‪ .‬ق‪:‬‬
‫‪18‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬مَنْ كَا نَ‬


‫‪ -1511‬وَع ْن أب هُرْيرَ َة رضي اللّه عنْهُ عَ ِن النب َ‬
‫ت » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ُي ْؤمِنُ بِال ّل ِه وَالَي ْومِ ال ِخرِ فَليقُلْ خَيْرا‪ ،‬أوْ لَيصْ ُم ْ‬

‫‪ -1511‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه به خداوند و روز آخرت ايان دارد‪ ،‬بايد سخن‬
‫خي بگويد و يا خاموش باشد‪.‬‬
‫ش‪ :‬اين حديث واضح است در مورد اينکه برای انسان منا سب است تا سخن نگويد‪،‬‬
‫مگر اينکه سخن خي و خوب باشد و آن عبارت است از سخنی که مصلحت آن آشکار باشد و‬
‫هرگاه در آشکار بودن مصلحت شک کند بايد که آن را بر زبان نياورد‪.‬‬

‫ي أ ْفضَلُ؟‬
‫سلِمِ َ‬
‫‪ -1512‬وعَ ْن أب مُو سَى رضي اللّه عَنْ هُ قَال‪ُ :‬قلْ تُ يا رَ سُو َل اللّ هِ أيّ الُ ْ‬
‫سلِمُونَ مِن لِسَاِنهِ وََي ِد ِه » ‪ .‬متفق عليه‪.‬‬
‫قال‪ « :‬مَنْ َس ِل َم الُ ْ‬
‫‪825‬‬

‫‪ -1512‬از ابو موسی رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫گفتم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم! کدام مسلمان بتر است؟‬
‫فرمود‪ :‬آنکه مسلمانان از دست و زبان او در امان بانند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬مَنْ َيضْمَنْ ل‬


‫‪ -1513‬وَعَنْ َسهْلِ ب ِن س ْعدٍ قَال‪ :‬قَا َل رَسُولُ ال ّلهِ َ‬
‫لنّة » ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ما بيْنَ لَحْيَ ْي ِه َومَا بيْ َن رِ ْجلَ ْيهِ أضْمنْ لهُ ا َ‬

‫‪ -1513‬از سهل بن سعد رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه ميان ريش و ميان دو پايش (فرج) را براي‬
‫ضمانت کند‪ ،‬من بشت را برای او ضمانت می کنم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َيقُول‪ :‬إنّ‬


‫‪ -1514‬وَعَ نْ أب ُهرَْيرَ َة رضي اللّه عَنْ هُ أَنّ ُه سَمِعَ النب َ‬
‫ب » ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ق وال ْغرِ ِ‬
‫شرِ ِ‬
‫اْلعَبْد َليَتَ َك ّلمُ بِال َكلِم ِة مَا يَتَبيّ ُن فيهَا َيزِلّ بَا إل النّارِ أْب َعدَ مِمّا بيْ َن ال ْ‬

‫‪ -1514‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫وی از پيامب صلی ال عليه وسلم شنيد که فرمود‪ :‬هر آئينه بنده ای کلمه ای را برزبان‬
‫می آورد که در مورد آن نی انديشد و به سبب آن به دوزخ می لغزد و دورتر از آنچه که در‬
‫ميان مشرق و مغرب است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪ « :‬إنّ اْلعَ ْبدَ لَيَتَ َكلّ ُم بِال َكلِمةِ مِ نْ‬
‫‪ -1515‬وَعَنْ ُه عن ال نب َ‬
‫خطِ اللّهِ‬
‫ضوَانِ اللّهِ َتعَال مَا يُلقِي لَا بَالً َي ْر َفعُهُ اللّه بَا َدرَجات‪ ،‬وَإنّ الْع ْبدَ لَيَتَكلّمُ بالْ َكلِ َم ِة مِ ْن سَ َ‬
‫رِ ْ‬
‫تَعال ل ُيلْقي لَا بالً يهِوي بَا ف َجهَنّم » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1515‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هر آئينه بنده کلمه ای را از رضای خداوند بر زبان‬
‫می آورد که به آن اهتمام نی ورزد و خداوند وی را بدان کلمه به مرتبه ها بلند می برد و هر‬
‫آئي نه بند هء کلم هء از ق هر خداو ند را بر زبان می آورد که به آن اه يت ن ی د هد و بدان در‬
‫دوزخ فرو می غلطد‪.‬‬
‫‪826‬‬

‫‪ -1516‬وعَ نْ أ ب عَ ْبدِ الرّح نِ بِلل ب ِن الار ثِ الُزنّ ر ضي اللّه عَنْ هُ أنّ رَ سُو َل اللّه‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬إنّ الرّجُ َل ليَتَ َكلّ مُ بالْ َكلِ َمةِ مِ نْ ِرضْوا نِ اللّ هِ تَعال ما كَا نَ يَظُنّ أ نْ‬
‫َ‬
‫خطِ اللّه‬
‫ضوَانَهُ إل َيوْمِ ي ْلقَاه‪ ،‬وَإنّ الرّجُلَ َليَتَ َكلّمُ بال َكلِم ِة مِنْ سَ َ‬
‫تَ ْبلُ َغ مَا ب َلغَتْ ي ْكتُبُ اللّه اللّه بَا ِر ْ‬
‫مَا كَانَ يظُنّ أن تَ ْبلُ َغ ما ب َلغَتْ ي ْكتُبُ اللّه لَهُ بَا سَخَ َطهُ إل َيوْمِ ي ْلقَا ُه » ‪.‬روا ُه مالك ف « الُو ّطِإ »‬
‫والترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسنٌ صحيح‪.‬‬

‫‪ -1516‬از ابو عبد الرحن بلل بن حارث مزنی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هانا مرد کلمه ای از رضای خداوند را بر زبان‬
‫می آورد‪ ،‬در حاليکه گمان نی کند که به آنچه رسيده‪ ،‬برسد‪ ،‬خداوند به سبب آن برايش‬
‫رضای خود را تا روزی که با وی روبرو شود‪ ،‬می نويسد‪ .‬و هانا مرد کلمهء از قهر خدا را‬
‫بر زبان مياند‪ ،‬در حاليکه گمان نی کند که بدانچه رسيده‪ ،‬برسد و به سبب آن خداوند بر‬
‫وی قهر و غضبش را تا روزی که وی را ملقی شود‪ ،‬می نويسد‪.‬‬

‫‪ -1517‬وعَ ْن ُسفْيان ب نِ ع ْب ِد اللّ ِه رضي اللّه عنْ هُ قَال‪ُ :‬قلْ تُ يا ر سُو َل اللّ هِ َحدّثن بأ ْمرٍ‬
‫ف مَا تَخَافُ َعلَ ّي ؟ َفأَ َخذَ‬
‫صمُ بِهِ قال‪ « :‬قُلْ ربّي اللّه‪ُ ،‬ثمّ اسَْت ِقمْ » ُقلْت‪ :‬يا رسُول ال ّلهِ ما أَخْو ُ‬
‫أعَْت ِ‬
‫ِبلِسَانِ َنفْسِه‪ُ ،‬ث ّم قَال‪ « :‬هذا » ‪ .‬رواه الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حس ٌن صحيح‪.‬‬

‫‪ -1517‬از سفيان بن عبد ال رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫گفتم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم کاری را بن بگو که بدان چنگ زن‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬بگو‪ :‬ال تعالی پروردگار من است و سپس استقامت کن‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم از چه چيز بيشتر از هه بر من می ترسی؟‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم زبان خود را گرفته و فرمود‪ :‬از اين‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1518‬وَعَن اب نِ ُعمَر رضي اللّه ع ْنهُمَا قَال‪ :‬قَا َل ر سُولُ اللّه َ‬
‫ل تُكِْثرُوا الكَلم َـ بغَ ْي ِر ذِ ْكرِ اللّه‪ ،‬فَإنّ كَ ْثرَة الكَلم ِـ ِبغَ ْيرِ ذِ ْكرِ اللّه تَعالَى قَسـْو ٌة ِل ْل َقلْب‪،‬وإنّ أْب َعدَ‬
‫النّاسِ مِنَ ال ّلهِ القَلبُ القَاسي » ‪ .‬رواه الترمذي‪.‬‬

‫‪ -1518‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫‪827‬‬

‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬بدون ذ کر خدا سخن را زياده مکن يد‪ ،‬زيرا‬
‫بسيار سخن گفت بدون ذکر خدا سبب سنگ دلی است‪ .‬و هر آيينه دورترين مردم از خداوند‬
‫انسان سنگ دل است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1519‬وع نْ أب هُريرَة رضي اللّه عَن ُه قَال‪ :‬قال ر سُولُ اللّ ِه َ‬
‫مَ نْ َوقَا هُ اللّه َش ّر مَا بيْ نَ لَحْييْه‪ ،‬و َشرّ مَا بَيْ َن رِ ْجلَيْ ِه دَخَلَ الّن َة » َروَاه التّرمِذي وقال‪ :‬حد يث‬
‫حسنٌ‪.‬‬

‫‪ -1519‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه را خداوند از شر ميان ريش (زبان) و دو‬
‫پايش (شرمگاه) حفظ نود‪ ،‬به بشت داخل می شود‪.‬‬

‫‪ -1520‬وَعَ نْ ُعقْبةَ ب ِن عا ِمرٍ رضي اللّه عنْ ُه قَال‪ُ :‬قلْ تُ يا رَسول اللّ هِ مَا النّجاة؟ قَال‪« :‬‬
‫أمْسِـكْ َعلَيْكَـ لِسـانَك‪ ،‬وَلْيَسَـعْكَ بيْتُك‪ ،‬وابْكِـ على خَطِيَئتِكَـ » رواه الترمذي وقال‪ :‬حديثٌـ‬
‫حسن‪.‬‬

‫‪ -1520‬از عقبه بن عامر رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫گفتم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم سبب نات چيست؟‬
‫فرمود‪ :‬زبانت را مکم گي و بايد که خانه ات برايت بگنجد و بر گناهانت گريه کن‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم قَال‪« :‬‬


‫ل ْدرِيّ رضي اللّه عَنْ هُ عن النب َ‬
‫‪ -1521‬وعن أب سَعيدٍ ا ُ‬
‫إذا أَ صْبح ابْ نُ آدم‪ ،‬فَإنّ ال ْعضَاءَ ُكلّهَا تُ َك ّفرُ اللّ سان‪َ ،‬تقُول‪ :‬اتّ قِ اللّه فينَا‪ ،‬فَإنّ ما ن نُ بِك‪ :‬فَإ نِ‬
‫اسَْتقَ ْمتَ اسَتقَمْنا وإ ِن اعْوججت ا ْعوَججْنَا » رواه الترمذي‪.‬‬

‫‪ -1521‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬که چون فرزند آدم صبح کند‪ ،‬ههء اعضاء در برابر‬
‫زبان فروتنی کرده می گويند‪ :‬از خداوند در مورد ما بترس‪ ،‬زيرا ما در برابر آنچه که تو انام‬
‫می دهی مازات می شوي‪ .‬اگر تو راستی نودی‪ ،‬ما راست می مانيم و اگر تو کجی کردی‪ ،‬ما‬
‫کج می شوي‪.‬‬
‫‪828‬‬

‫ش‪ :‬تک فر الل سان‪ :‬اعضاء در برابر زبان فروت نی می ک ند يا کنا يه ا ست از آن که اعضاء‬
‫هگی زبان را به منلهء کفران کنندهء نعمتها قرار می دهد‪.‬‬

‫ت يا رسُول اللّهِ أخبن ِبعَمَلٍ ُيدْ ِخلُن الَنّة‪،‬‬


‫‪ -1522‬وع ْن مُعاذ رضي اللّه عنهُ قال‪ُ :‬قلْ ُ‬
‫سرَ ُه اللّه َتعَال علَيه‪َ :‬تعْبُد‬
‫ويُبَا ِعدُن عن النّار؟ قَال‪ « :‬لَق ْد َسأَْلتَ عنْ عَظِيم‪ ،‬وإنّهُ لَيَسِيٌ عَلى منْ يَ ّ‬
‫اللّه ل تُشْر كُ بِ هِ شَيْئا‪ ،‬وُتقِي مُ ال صّلة‪ ،‬وتُؤت الزّكَاة‪ ،‬وت صُومُ رمضَا نَ وتَحُجّ البَيْ تَ إن استطعت‬
‫ص ْومُ جُنّ ة‪َ، .‬ال صّدَقةٌ ت ْطفِيءُ الَطِيئة ك ما‬
‫ِإلَيْ هِ سَِبيْلً‪ ،‬ثُمّ قَال‪ « :‬أل أدُلّك عَلى أبْوا بِ الَيْر؟ ال ّ‬
‫يُ ْطفِيءُ الَاءُ النّار‪ ،‬وصلةُ الرّجُ ِل منْ جوْفِ اللّ ْيلِ » ُثمّ تَل‪{ :‬تتجاف جُنُوبُمْ عَ ِن ا َلضَاجِ ِع } حتّى‬
‫بلَ َغ { يعْ َملُو َن } [ السجدة‪ُ . ] 16 :‬ثمّ قال‪ « :‬أل أُ ْخِبرُكَ ِبرَأسِ المْر‪ ،‬وعمودِه‪ ،‬و ِذرْو ِة سَنا ِمهِ‬
‫لهَادُ »‬
‫» قُلت‪ :‬بَلى يا رسول اللّه‪ :‬قَال‪ « :‬رأْسُ المْرِ السْلم‪ ،‬وعَمُودُهُ الصّلة‪ .‬وذرو ُة سنا ِمهِ ا ِ‬
‫ُثمّ قال‪ « :‬أل أُ ْخِبرُ كَ بـمِلكِ ذل كَ كله؟» ُقلْت‪ :‬بَلى يا ر سُو َل اللّه‪َ .‬فأَخذَ ِبلِ سَاِن ِه قال‪ُ « :‬كفّ‬
‫علَيْ كَ هذا » ُقلْ تُ‪ :‬يا ر سُولَ اللّ هِ وإنّا ُلؤَاخَذون بَا نَتَكلّ مُ بِه؟ فقَال‪ :‬ثَكِلتْ كَ ُأمّك‪ ،‬وهَ ْل يَ ُكبّ‬
‫النّاسَ ف النّارِ على وَجُو ِههِم إلّ حصَاِئ ُد ألْسِنَِتهِم؟ » ‪.‬‬
‫رواه الترمذي وقال‪ :‬حدِيثٌ حس ٌن صحيح‪ ،‬وقد سبق شرحه‪.‬‬

‫‪ -1522‬از معاذ رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫گفتم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم از عملی با خبم کن که مرا به بشت داخل‬
‫نوده و از دوزخ دور کند!‬
‫فرمود‪ :‬از چيز بزرگی سؤال کردی و آن آسان است بر کسيکه خداوند بر او آسان‬
‫ک ند و آن اين که خدا را پر ستش نوده و به او چيزی شر يک نياوری و ناز بگذاری و زکات‬
‫بد هی و روز هء ماه رمضان را بگيی و حج خا نه ک نی‪ ،‬ا گر توان ستی که به آن د ست يا بی‪.‬‬
‫سپس فرمود‪ :‬آ يا ترا به دروازه های خ ي راهنمائی نک نم؟ روزه سپر ا ست و صدقه گناه را‬
‫خاموش می ک ند‪ ،‬چنان که آب آ تش را خاموش می سازد‪ .‬و ناز ش خص در دل شب‪ .‬سپس‬
‫تلوت نود‪{ :‬تتجاف جُنُوبُ مْ عَ ِن ا َلضَاجِعِ } تا اينکه رسيد به { يعْ َملُو َن } بعد فرمود‪ :‬آيا ترا‬
‫از اساس کار و ستونش و بلندی و قله اش باخب نسازم؟‬
‫گفتم‪ :‬آری يا رسول ال صلی ال عليه وسلم!‬
‫‪829‬‬

‫فرمود‪ :‬اسـلم اسـاس کار اسـت و سـتونش ناز و بلندی قله اش جهاد مـی باشـد‪ .‬باز‬
‫فرمود‪ :‬آيا ترا به اساس و زيربنای ههء اينها خب ندهم؟‬
‫گفتم‪ :‬آری يا رسول ال صلی ال عليه وسلم!‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم زبان خود را گرفته و فرمود‪ :‬اين را بر خود نگهدار‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم! آيا به آنچه سخن می گوي يم‪ ،‬مؤاخذه می‬
‫شوي؟‬
‫فرمود‪ :‬مادرت به سوگ تو بنشي ند و آ يا مردم را ب ز م صول زبان های شان چ يز‬
‫ديگری در دوزخ سرنگون می سازد؟‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪« :‬‬


‫‪ -1523‬وع نْ أ ب ُهرَير َة ر ضي اللّه عن هُ أنّ ر سُول اللّه َ‬
‫َأَت ْدرُو نَ ما الغِيبةُ؟» قَالُوا‪ :‬اللّه ور سُوُلهُ أَ ْعلَم‪ .‬قال‪ « :‬ذِكرُ كَ أَخَا َك ب ا ي ْك َر هُ » قِ يل‪ :‬أَفرأيْ تَ إن‬
‫كان ف أخِي ما َأقُول؟ قَال‪ « :‬إ ْن كا َن فِي ِه ما تقُو ُل َف َقدِ اغْتَبْته‪ ،‬وإنْ لَ ْم يكُن فِي ِه ما َتقُو ُل فَ َقدْ بتّهُ‬
‫» رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1523‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آيا می دانيد که غيبت‪ ،‬چيست؟‬
‫گفتند‪ :‬ال تعالی و رسولش داناتر است‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬برادرت را به آنچه که از آن خوشش نی آيد‪ ،‬ياد آور شوی‪.‬‬
‫گفت‪ :‬چطور است هر گاه در برادرم آنچه می گوي‪ ،‬باشد؟‬
‫فرمود‪ :‬ا گر آن چه می گوئی در وی با شد‪ ،‬غيب تش کرده ای و ا گر نبا شد‪ ،‬بوی بتان‬
‫بسته ای‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ هِ و َسلّم قال ف‬


‫‪ -1524‬وع نْ أ ب بكْر َة ر ضي اللّه عنْ هُ أنّ ر سُول اللّه َ‬
‫جةِ الودَاع‪ « :‬إنّ دِماءَكُم‪ ،‬وأمْوالَ كم وأعْراضَكُم حرا مٌ َعلَيْكُم‬
‫ن فح ّ‬
‫خُطْبتِ هِ يوْم النّ حر بِم ً‬
‫حرْمة يومِكُم هذا‪ ،‬ف شهرِ ُكمْ هذا‪ ،‬ف ب َلدِكُم هذا‪ ،‬أل هَ ْل ب ّلغْت » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫كَ ُ‬

‫‪ -1524‬از ابو بکره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪830‬‬

‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم در خطب هء روز ع يد خو يش در م نی در ح جة الوداع‬


‫فرمود‪ :‬هانا خونای شا و مالای شا و آبروی تان بر شا حرام است‪ ،‬مانند حرمت اين روز شا‬
‫در اين ماه و در اين شهر شا‪ .‬آيا آنچه را که به تبليغ آن مأمور شده بودم‪ ،‬رساندم؟‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم ح سْبُك‬


‫‪ -1525‬وع نْ عائِشة رضِي اللّه عنْها قَالَت‪ُ :‬قلْ تُ للنب َ‬
‫مِنْ صفِيّة كذا و َكذَا قَال بعْضُ الرّواة‪ :‬تعْن َقصِية‪ ،‬فقال‪ « :‬ل َق ْد ُق ْلتِ َكلِم ًة لو مُزجتّ باءِ البحْر‬
‫ت إنْ سانا وإنّ ل كذا وَ َكذَا »‬
‫َلزَجتْه‪ » ،‬قَالَت‪ :‬وحكَيْ تُ له إن سانا فقال‪ « :‬ما أحِبّ أ ن حكَيْ ُ‬
‫رواه أبو داود‪ ،‬والترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حس ٌن صحيح‪.‬‬

‫‪ -1525‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که گفت‪:‬‬


‫برای پيامب صلی ال عليه وسلم گفتم‪ :‬که از صفيه اينقدر و اينقدر کافيست‪ .‬بعضی از‬
‫راويان گفته اند‪ :‬يعنی کوتاه است‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬هانا کلمهء گفتی که اگر به آب دريا خلطش کنی با آن ملوط شود!‬
‫عائشه رضی ال عنها گفت‪ :‬و برای او نونهء انسانی را در آوردم‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬دو ست ندارم که حر کت و ف عل ان سانی را تث يل ک نم و برا ي اينقدر و اينقدر‬
‫باشد‪.‬‬
‫ش‪ :‬يعنی آب دريا را از نفسش بد بوی و متعفن و بد مزه می سازد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬لّ ا‬


‫س ر ضي اللّه عن هُ قال‪ :‬قَا َل ر سُولُ اللّ ِه َ‬
‫‪ -1526‬وَعَ ْن أنَ ٍ‬
‫صدُو َرهُم‪َ ،‬ف ُقلْت‪ :‬م ْن هؤلءِ يَا‬
‫ُعرِجَ ب مررْتُ ِب َقوْ ٍم لُمْ أ ْظفَارٌ مِن نُحاسٍ يَخمِشُو َن بَا وجُو َههُ ُم وَ ُ‬
‫جِ ْبرِيل؟ قَال‪ :‬هؤلءِ اّلذِي َن َيأْ ُكلُونَ لُحُوم النّاس‪ ،‬وَيقَعُون ف أعْراضِهم‪ » ،‬روا ُه أبو داود‪.‬‬

‫‪ -1526‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬چون بـه معراج برده شدم‪ ،‬از کنار گروهـی‬
‫گذشتم که ناخنهايی مسي داشتند و بدان رويها و سينه های شانرا می خراشيدند‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬ای جبئيل اينها کيانند؟‬
‫فرمود‪ :‬اينان کسانی اند که گوشتهای مردم را می خورند و آبروی شان را می ريزند‪.‬‬
‫‪831‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم قَال‪ُ « :‬كلّ‬


‫‪ -1527‬وعن أب هُريْرة رضي اللّه عنْهُ أنّ رسُول اللّه َ‬
‫ض ُه َومَاُلهُ » روا ُه مسلم‪.‬‬
‫س ِلمِ حرَام‪َ :‬د ُمهُ و ِعرْ ُ‬
‫الُس ِلمِ عَلى الُ ْ‬

‫‪ -1527‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ه هء چ يز م سلمان بر م سلمان حرام ا ست‪،‬‬
‫خونش‪ ،‬آبرويش و مالش‪.‬‬

‫‪ -255‬باب در حرام بودن شنيدن غيبت و دستور دادن آنکه غيبت حرامی‬
‫می شنود که آن را رد کند و بر گوينده اش انتقاد نمايد و هرگاه نمی توانست اين‬
‫کار را بکند و يا از او نمی پذيرد‪ ،‬در صورت امکان آن مجلس را ترک گويد‬

‫ع ْنهُ} القصص‪٥٥ :‬‬


‫ع َرضُوا َ‬
‫سمِعُوا اللّ ْغوَ أَ ْ‬
‫قال ال تعالي‪{ :‬وَإِذَا َ‬
‫عنِ اللّ ْغوِ مُ ْع ِرضُون} المؤمنون‪٣ :‬‬
‫ن هُمْ َ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬وَالّذِي َ‬
‫عنْهنُ مَس ْنؤُولً}‬
‫و قال تعالی‪ {:‬إِنّ السّنمْ َع وَا ْلبَصَنرَ وَا ْل ُفؤَادَ ُكلّ أُولننئِكَ كَاننَ َ‬
‫السراء‪٣٦:‬‬
‫حتّىن‬‫ع ْنهُمْن َ‬‫عرِضنْ َ‬ ‫و قال تعالی‪{ :‬وَإِذَا رََأيْتَن الّذِينَن يَخُوضُونَن فِي آيَاتِنَا فََأ ْ‬
‫شيْطَاننُ َفلَ تَقْعُ ْد بَعْدَ الذّ ْكرَى مَعنَ الْ َقوْمنِ‬
‫غ ْيرِهنِ وَِإمّان يُنسِنيَنّكَ ال ّ‬
‫يَخُوضُواْ فِي حَدِيثنٍ َ‬
‫الظّا ِلمِينَ} النعام‪٦٨ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و چون سخن بيهوده را شنوند‪ ،‬از آن اعراض کنند‪ .‬قصص‪55 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬و کسانيکه از بيهوده اعراض کنندگان اند‪ .‬مؤمنون‪3 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬هانا از هر يک از گوش و چشم و دل از اين ها پرسيده خواهيد شد‪.‬‬
‫إسراء‪36 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬و چون ببينی آنان را که بث شروع کنند در آيتهای ما‪ ،‬پس رويگردان‬
‫از آنان تا که ب ث کنند در سخنی غ ي وی‪ ،‬و ا گر فراموش گردا ند‪ ،‬ترا شيطان پس‪ ،‬بعد از‬
‫پند با قوم ستمگاران منشي‪ .‬انعام‪68 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪ « :‬م ْن ردّ‬


‫‪ -1528‬وع نْ أب ال ّدرْداءِ رضي اللّه عَنْ هُ ع نِ النب َ‬
‫عَنْ ِع ْرضِ أخيهِ‪ ،‬ردّ اللّه عنْ وجْههِ النّارَ ي ْومَ القِيَا َمةِ » رواه الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬
‫‪832‬‬

‫‪ -1528‬از ابو الدرداء رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه از آبروی برادرش دفاع کند‪ ،‬خداوند در روز‬
‫قيامت آتش را از رويش می گرداند‪.‬‬

‫ك رضي اللّ هُ عنْ ُه ف حدِيثِ هِ الطّويلِ الشْهورِ الّذي تقدّم ف‬


‫‪ -1529‬وع نْ عِتْبَا نَ ب ِن مالِ ٍ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم يُصلّي فَقال‪ « :‬أيْ َن مالِ كُ ب نُ الدّخْشُم؟ » فَقَال‬
‫باب الرّجا ِء قَال‪ :‬قا مَ النب َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬ل تقُلْ ذلك‪ ،‬أل‬
‫ك مُنافِ قٌ ل يُحِبّ اللّه ور سُولَه‪َ ،‬فقَال ال نب َ‬
‫ر جل‪ :‬ذل َ‬
‫تَراه قد قَال‪ :‬ل إل َه إلّ اللًه يُريدُ بذلك وجْه اللّه‪ ،‬وإن اللّه قدْ َحرّ مَ على النّا ِر م نْ قال‪ :‬ل إله إلّ‬
‫اللّه يبَْتغِي بِذلكَ و ْجهَ اللّه » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1529‬از عتبان بـن مالک رضـی ال عنـه در حديـث دراز و مشهوری کـه در باب‬
‫ام يد گذ شت‪ ،‬روا يت شده که گ فت‪ :‬پيا مب صلی ال عل يه و سلم برخا ست‪ ،‬ناز گزارد و‬
‫فرمود‪ :‬مالک بن دخشم کجاست؟‬
‫مردی گفت‪ :‬او منافق است‪ ،‬خداوند و رسولش را دوست ندارد‪.‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اين را مگو‪ ،‬آيا نی بينی که او ل اله ال ال گفته و‬
‫از اين کار رضای خدا را می خواهد و هانا خداوند کسی را بر آتش حرام نوده که بگويد‪:‬‬
‫ل اله ال ال و بدان رضای خدا را طلب کند‪.‬‬

‫صةِ ت ْوبَتِهِ وقد سبقَ‬


‫ك رضي اللّه عَنْ ُه ف حدِيثِهِ الطّوي ِل ف ق ّ‬
‫‪ -1530‬وعَ ْن كعْبِ ب ِن مال ٍ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم وهُو جَالِسٌ ف ال َقوْم بِتبُوك‪ « :‬ما فعل َكعْ بُ‬
‫ف باب الّتوْبة‪ .‬قال‪ :‬قال النب َ‬
‫ب ُن مالك؟ » فقالَ رجُ ٌل مِ نْ بَ ن سلِمَة‪ :‬يا ر سُو َل اللّه حب سهُ ُبرْداه‪ ،‬والنّ َظرُ ف عِطْفيْه‪ .‬فقَال لَ هُ‬
‫معاذُ ب نُ جب ٍل رضي اللّه عنْه‪ :‬بِئس ما ُقلْت‪ ،‬واللّ هِ يا ر سُو َل اللّ هِ ما َعلِمْنا علَيْ هِ إلّ خيْرا‪ ،‬فَسكَتَ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ .‬متفق عليه‪.‬‬
‫رسُولُ اللّه َ‬

‫‪ -1530‬از کعب بن مالک رضی ال عنه در حديث درازش که در قصهء توبه اش در‬
‫باب توبه گذشت‪ ،‬روايت شده که گفت‪:‬‬
‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم در حالي که در تبوک در ميان گروه نش سته بود‪ ،‬فرمود‪:‬‬
‫کعب بن مالک چه کرد؟‬
‫‪833‬‬

‫مردی از ب نی سلمه گ فت‪ :‬يا ر سول ال صلی ال عل يه و سلم او را دو بردش (جا مه‬
‫اش) و نگريست به راست و چپش از حضور با شا باز داشت (يعنی خوشگذرانی واستراحت‬
‫طلبی)‪.‬‬
‫معاذ بن جبل رضی ال عنه به او گفت‪ :‬چيز بدی گفتی! و ال يا رسول ال صلی ال‬
‫عليه وسلم ما بر وی جز خي را ندانستيم‪ .‬پس رسول ال صلی ال عليه وسلم سکوت فرمود‪.‬‬

‫‪ -256‬باب غيبتی که رواست‬

‫ض صَحيحٍ َشرْعِيّ ل يُمْكِ نُ الوُ صُو ُل إِلَيْ هِ إِلّ بِهَا‪َ ،‬و ُه َو سِّتةُ‬
‫ح ِلغَرَ ٍ‬
‫ا ْعلَ مْ أنّ الغِيَبةَ تُبَا ُ‬
‫أسْبَاب‪:‬‬
‫يهِما مِمّنْ لَ ُه وِلَيَة‪،‬‬
‫سلْطَانِ والقَاضِي و َغ ِ‬
‫ا َلوّل‪ :‬التّ َظلّم‪ ،‬فَيَجُوزُ لِلمَ ْظلُومِ أنْ يَتَ َظلّ َم إِلَى ال ّ‬
‫َأ ْو ُق ْدرَةٌ َعلَى إنْصــــَا ِفهِ مِنــــْ ظَالِمِـــه‪ ،‬فيقول‪َ :‬ظلَمَنِـــي فُلَنــــٌ بكذا‪.‬‬
‫ي الُنْكَر‪َ ،‬و َردّ العَا صِي إِلَى ال صّواب‪،‬فيقولُ لِمَ نْ َيرْجُو ُق ْدرَت هُ َعلَى إزاَلةِ‬
‫الثّان‪ :‬ال سْتِعاَنةُ َعلَى َتغِْي ِ‬
‫الُنْكَر‪ :‬فُلنٌ َيعْمَلُ كَذا‪ ،‬فازْجُرْهُ عَنْهُ ونو َذلِكَ ويكونُ َمقْصُودُهُ الّتوَصّلُ ِإلَى إزاَلةِ الُ ْنكَر‪ ،‬فَإنْ لَمْ‬
‫ـدْ ذَلِكــــــــَ كَانــــــــَ َحرَامــــــــا‪.‬‬
‫َيقْصـــــــ ِ‬
‫الثّالِث‪ :‬ال سِْتفْتَاءُ ‪ ،‬فيقُولُ لِل ُمفْتِي‪َ :‬ظلَمَنِي أَب َأوْ أخي‪َ ،‬أ ْو زوجي‪َ ،‬أ ْو فُل نٌ ب َكذَا َفهَلْ لَ ُه ذَلِك؟‬
‫ص مِنْه‪ ،‬وتَحْصيلِ َحقّي‪َ ،‬و َدفْعِ ال ّظلْم؟ وَنَحْو ذَلِك‪ ،‬فهذا جَاِئزٌ ِللْحَاجَة‪ ،‬ولكِنّ‬
‫َومَا طَريقي ف الل ِ‬
‫ط والفضَلَ أ نْ يقول‪ :‬مَا تقو ُل ف رَ ُجلٍ َأوْ شَخْص‪َ ،‬أ ْو َزوْج‪ ،‬كَا َن مِ نْ أ ْمرِ ِه كذا؟ فَإنّ هُ‬
‫الحْو َ‬
‫ض مِ نْ َغيِ َتعْيي‪َ ،‬ومَ عَ ذَلِك‪ ،‬فالّتعْييُ جَاِئزٌ كَمَا سََنذْ ُك ُرهُ ف َحدِي ثِ ِه ْندٍ إ نْ شَاءَ‬
‫يَحْ صُلُ بِ هِ ال َغرَ ُ‬
‫الُـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ َتعَالَى ‪.‬‬
‫ـ وُجُوه‪:‬‬
‫ـ مِنــ ْ‬
‫ش ّر وَنَصـــِيحَُتهُم‪ ،‬و َذلِكــ َ‬
‫ي مِنـــَ ال ّ‬
‫ـلِم َ‬
‫حذِيرُ الُســ ْ‬
‫الرّابـــع‪َ :‬ت ْ‬
‫سلِمي‪ ،‬بَ ْل وَاجِ بٌ ل ْلحَاجَة‪.‬‬
‫ع الُ ْ‬
‫شهُودِ وذل كَ جَاِئزٌ بإجْمَا ِ‬
‫جرُوحيَ مِ نَ الرّوا ِة وال ّ‬
‫ح الَ ْ‬
‫مِنْهَا َجرْ ُ‬
‫ي ذَلِك‪َ ،‬أوْ‬
‫ومنهـا‪ :‬الُشَا َورَةُ فـ مُصـا َهرَةِ إنْسـا ٍن أو مُشاركت ِه‪َ ،‬أوْ إيداع ِه‪َ ،‬أوْ مُعا َملَت ِه‪َ ،‬أوْ غ ِ‬
‫حةِ‪.‬‬
‫خفِيَ حَالَه‪ ،‬بَلْ َيذْ ُك ُر الَسَاوِئَ الّت فِيهِ بِنِّيةِ النّصي َ‬
‫مُجَا َورَتِه‪ ،‬ويبُ َعلَى الُشَا َورِ أنْ ل يُ ْ‬
‫ضرّرَ‬
‫ومن ها‪ِ :‬إذَا رأى مَُتفَقّها يََت َر ّددُ ِإلَى مُبَْتدِع‪َ ،‬أوْ فَا سِقٍ َيأَ ُخذُ عَنْ هُ ال ِعلْم‪ ،‬وخَا فَ أ ْن يََت َ‬
‫صدَ النّ صِيحَة‪َ ،‬وهَذا مِمّ ا يُغلَ طُ فِ يه‪َ .‬و َقدْ‬
‫ط أ نْ َيقْ ِ‬
‫شرْ ِ‬
‫الَُت َفقّ هُ ِبذَلِك‪َ ،‬ف َعلَيْ هِ نَ صِيحَُتهُ ِببَيا نِ حَالِه‪ ،‬بِ َ‬
‫ح ٌة فَليَُتفَطّ نْ لِذلِكَ‪.‬‬
‫يَح ِم ُل الُتَ َكلّ مَ بِذلِكَ الَسَد‪ ،‬وَُيلَبّسُ الشّيطانُ َعلَيْ ِه ذَلِك‪ ،‬ويُخَ ْيلُ إَِليْهِ أنّهُ نَصِي َ‬
‫َومِنها‪ :‬أ نْ يكو نَ لَ هُ وِلَيةٌ ل يقو مُ ِبهَا َعلَى وَ ْجهِها‪ :‬إمّا بِأ نْ ل يكو َن صَالِحا َلهَا‪ ،‬وإما بِأ نْ يكو نَ‬
‫‪834‬‬

‫ب ذِ ْكرُ ذَلِكَ لِمَ ْن لَهُ َعلَيْهِ ولي ٌة عامّةٌ لِيُزيلَه‪َ ،‬وُيوَلّ َي مَنْ يُصْلح‪،‬‬
‫ك فَيَجِ ُ‬
‫فَاسِقا‪َ ،‬أ ْو مُ َغفّل‪ ،‬وَنَحوَ َذلِ َ‬
‫سعَى ف أ نْ يَحُثّ هُ َعلَى ال ْسِتقَا َمةِ َأوْ‬
‫َأوْ َي ْعلَ مَ ذَلِ كَ مِنْ هُ ِلُيعَا ِملَ هُ بِ ُمقَْتضَى حالِه‪ ،‬وَ َل َيغَْترّ بِه‪ ،‬وأ نْ يَ ْ‬
‫يَسْتَ ْبدِ َل ِبهِ‪.‬‬
‫شرْ بِ الَمْر‪ ،‬ومُ صَا َدرَةِ النّاس‪،‬‬
‫الامِس‪ :‬أ نْ يَكُو َن مُجَاهِرا ِبفِ سْ ِقهِ َأوْ ِبدْعَتِ هِ كالُجَا ِهرِ بِ ُ‬
‫حرُ مُ‬
‫وأَ ْخ ِذ الَكْ سِ‪ ،‬و ِجبَاَيةِ ال ْموَا ِل ُظلْ ما‪َ ،‬وَتوَلّي المُورِ البا ِطلَة‪ ،‬فَيَجُوزُ ذِ ْكرُ هُ بِمَا يُجَا ِهرُ بِ هِ‪َ ،‬ويَ ْ‬
‫ذِ ْكرُهُ ِبغَ ْيرِ ِه مِنَ العُيُوب‪،‬إِلّ أنْ يكو َن لِجَوا ِزهِ سََببٌ آ َخ ُر مِمّا ذَ َكرْنَاه‪.‬‬
‫ال سّادِس‪ :‬التعرِ يف‪ ،‬فإذا كَا نَ النْ سا ُن َم ْعرُوفا ِبلَقَب‪،‬كالعْمَش‪ ،‬والعرَج‪ ،‬والَ صَم‪،‬‬
‫حرُمُ إطْلقُهُ َعلَى ِج َهةِ التّ ْنقِيص‪ ،‬ولو أمكَنَ‬
‫والعْمى ‪ ،‬وال ْحوَل‪ ،‬وغَ ْي ِرهِمْ جاز َت ْعرِي ُفهُمْ بذلِك‪ ،‬وَيَ ْ‬
‫ب ذَ َك َرهَا ال ُعلَمَاءُ وأكَثرُها مُجْمَعٌ َعلَيْه‪َ ،‬ودَلِئ ُلهَا مِنَ‬
‫ي ذَلِكَ كَانَ أوْلَى ‪ ،‬فهذه سّتةُ أسبا ٍ‬
‫َتعْريفُهُ ِبغَ ِ‬
‫حةِ مشهورَة‪ .‬فمن ذَلِك‪:‬‬
‫الحادِيثِ الصّحي َ‬

‫غيبت رواست جهت مصلحت شرعی ايکه رسيدن به آن جز بآن امکان پذير نبوده و‬
‫آن شش سبب است‪:‬‬
‫‪-1‬دادخواهی‪ :‬برای مظلوم رواست که به پادشاه يا قاضی و ديگر کسانی که واليان‬
‫امورا ند يا قدر تی بر ان صافش و گرف ت حق وی از ظال و ستمگر دار ند‪ ،‬دادخوا هی ک ند و‬
‫بگويد‪ :‬فلنی بن چني ستم روا داشته است‪.‬‬
‫‪-2‬استعانت و ياری بر تغيي کار زشت و رهنمونی عصيانگر به راه حق‪ .‬ماز است به‬
‫کسيکه اميد به قدرت و توانائی او بر دور کردن کار زشت و منکرات وجود دارد‪ ،‬بگويد‪:‬‬
‫فلنی چني می کند‪ ،‬او را از آن منع کن وامثال آن و قصد وی صرف رسيدن به دور کردن‬
‫منکر و کار زشت باشد‪ .‬اگر اين چيز را قصد نداشت‪ ،‬حرام می باشد‪.‬‬
‫‪-3‬استفتاء (طلب فتوی)‪ :‬و به مفتی می گويد که پدرم‪ ،‬يا برادرم‪ ،‬يا شوهرم يا فلنی‬
‫به من چن ي ستم و ظلم نوده ا ست‪ ،‬آ يا ا ين حق را دارد؟ و راه خل صی من از او چگو نه‬
‫است و چطور حقم را از وی گرفته و ظلم را از خويش دفع کنم و امثال اين‪ .‬و اين جهت‬
‫ضرورت روا است‪ .‬ولی بتر و به احتياط نزديکتر آنست که بگويد‪ :‬در مورد مرد يا شخص‬
‫يا شوهری که از جلهء کارش چني باشد‪ ،‬چه می گوئی؟ زيرا بدون تعيي کردن مقصود از‬
‫آن حاصل می شود‪ .‬و با اين هم تعيي روا است چنانچه در حديث "هند" که آن را بعدا ذکر‬
‫خواهيم نود‪ ،‬خواهد آمد‪.‬‬
‫‪835‬‬

‫‪-4‬ب يم دادن م سلمانان از شر و ن صيحت شان و آن از چ ند راه م کن ا ست‪ .‬تر يح‬


‫مروح ي‪ ،‬معيوب ي‪ ،‬از راويان و شاهدان‪ .‬و ا ين به اجاع م سلمي روا ا ست‪ ،‬بل که بوا سطهء‬
‫حاجت و نيازمندی واجب هم هست‪.‬‬
‫از جله مشورت با هديگر در مورد خويشاوندی با کسی يا شراکت با او يا وديعت‬
‫گذاشت نزد او و يا معامله با وی بز اينها يا هسايگی با وی‪.‬‬
‫و بر مشاور لزم اسـت کـه حالش را پوشيده نگـه دارد‪ ،‬بلکـه بدی هائی را کـه در‬
‫اوست بنيت مصلحت ياد کند و از جله هرگاه دانشجوئی را ببيند که نزد بدعتکار يا فاسقی‬
‫رفت و آمد نوده و از وی علم می آموزد‪ ،‬و ترسيد که دانشجو از اين کار ضرر می بيند بر‬
‫وی لزم است تا او را نصيحت کند به اينکه حالش را بيان کند‪ ،‬بشرطيکه قصدش نصيحت‬
‫باشد‪.‬‬
‫و اين از جلهء اموری است که در آن غلطی رخ می دهد‪.‬‬
‫و گا هی ح سد‪ ،‬گوينده را بدان وا می دارد و شيطان موضوع را بوی دگرگون جلوه‬
‫می دهد و بيالش ميآيد که آن نصيحت است‪.‬‬
‫از اين رو بايد به اين امر توجه شود‪.‬‬
‫و از آن جله اين است که شخص وظيفه دارد و به وجهی درست بدان رسيدگی نی‬
‫کند‪ .‬يا اينکه صلحيت آن را ندارد‪ ،‬يا اينکه فاسق است و کند فهم و امثال آن پس واجب‬
‫ا ست که ا ين موضوع به ک سيکه به وی ولي تی تا مه دارد‪ ،‬گف ته شود تا وی را دور نوده و‬
‫کسی را مؤظف کند که صلحيت آن را دارد‪.‬‬
‫يا اينکه به اين جنبهء نقص او متوجه شده با وی به مقتضای حالش رفتار کرده فريبش‬
‫را نورد‪ .‬و اينکه بکوشد تا او را به استقامت به وظيفه اش وادارد يا بکوشد تا ديگری بايش‬
‫مقرر گردد‪.‬‬
‫‪ -5‬اين که بش کل عل نی و آشکار مرت کب ف سق و بد عت شود‪ ،‬مان ند ک سيکه بطور‬
‫آشکار شراب بنوشد يا از مردم زورگيی نوده و يا ماليات را بيش از حق گرفته و مالا را به‬
‫ستم اخذ کرده و سر پرستی اموريکه باطل است‪.‬‬
‫پس جائز است به چيزيکه به آن تاهر می کند ياد شود‪.‬‬
‫‪836‬‬

‫و ياد کردن آن بـه عيوب ديگـر روا نيسـت‪ ،‬مگـر اينکـه برای جوازش سـبب ديگری‬
‫باشد از آنچه که ذکر نودي‪.‬‬
‫‪ -6‬برای معرفی کردن‪ ،‬هر گاه انسان به لقبی معروف و مشهور باشد‪ ،‬مانند‪ ،‬اعمش‬
‫(آنکه از چشمش آب می ريزد) اعرج (لنگ) و اصم (کر) و اعمی (کور) و احول (چشم‬
‫کج) و غي آن‪ ،‬معرفی شان بدان روا است‪.‬‬
‫و ذکر آن به جهت توهي نودن روا نيست و اگر معرفی آن به غي اين صورت مکن‬
‫باشد‪ ،‬بتر است‪.‬‬
‫و ا ين شش سبب ا ست که علماء ذ کر نوده ا ند و اک ثر آن به اجاع ثا بت ا ست و‬
‫دلئل آن از احاديث صحيحه‪ ،‬مشهور است‪ ،‬از جله‪:‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬


‫ل است ْأذَن عَلى النب َ‬
‫شةَ رضي اللّه عَ ْنهَا أن رَجُ ً‬
‫‪ -1531‬عَ نْ عَائِ َ‬
‫فقَال‪ « :‬ائذَنُوا لهُ‪ ،‬بئس أخو العشِيَة؟ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫احَْتجّ ب ِه البخاري ف جَوازِ غيبةِ أه ِل الفسادِ وأه ِل الرّيب‪.‬‬

‫‪ -1531‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫مردی بر پيا مب صلی ال عليه و سلم اجازت خوا ست‪ ،‬آنضرت صلی ال عليه وسلم‬
‫فرمود‪ :‬به وی اجازت دهيد‪ ،‬و او بد ترين فرد قوم است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬مَا أَظُن فُلنا وفُلنا‬


‫‪ -1532‬وعنْهَا قَالَت‪ :‬قَا َل ر سُولُ اللّه َ‬
‫َانـ‬
‫لدِيـث‪ :‬هذ ِ‬
‫بنـ سـْعدٍ أح ُد رُواةِ هذا ا َ‬
‫الليثـ ُ‬
‫ُ‬ ‫ِنـ ديننـا شَيْئا » رواه البخاري‪ .‬قال‬
‫َانـ م ْ‬
‫يع ِرف ِ‬
‫الرّجُلنِ كَانَا مِنَ الُنَا ِفقِي‪.‬‬

‫‪ -1532‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که گفت‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬گمان ن ی ک نم که فل نی و فل نی از د ين ما‬
‫چيزی بفهمند‪.‬‬
‫ليث بن سعد يکی از راويان حديث گفت‪ :‬که اين دو مرد از زمرهء منافقي بودند‪.‬‬
‫‪837‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫ت قَيْ سٍ ر ضي اللّه عَنْ ها قَالَت‪ :‬أَتيْ تُ ال نب َ‬
‫‪ -1533‬وع ْن فَاطِمةَ بنْ ِ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬أمّ ا‬
‫لهْ ِم ومُعاوِيةَ خَطبا ن ؟ فقال ر سول اللّ ِه َ‬
‫و َسلّم‪ ،‬فقلت‪ :‬إنّ أ با ا َ‬
‫ل ْه ِم فل يضَعُ العَصا عنْ عاِت ِق ِه » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫مُعَاوِية‪َ ،‬فصُ ْعلُو ٌك ل مالَ له‪ ،‬وأمّا أبو ا َ‬
‫ضرّا بُ للنّ ساءِ » و هو تف سي لروا ية‪ « :‬ل َيضَ عُ‬
‫لهْ ِم ف َ‬
‫و ف رواي ٍة ل سلم‪ « :‬وأمّ ا أبُو ا َ‬
‫العَصا عَنْ عاِتقِ ِه » وقيل‪ :‬معناه‪ :‬كثيُ السفار‪.‬‬

‫‪ -1533‬از فاطمه بنت قيس رضی ال عنها روايت است که گفت‪:‬‬


‫خدمت پيامب صلی ال عليه وسلم آمده و گفتم‪ :‬ابوالهم و معاويه از من خواستگاری‬
‫کرده اند‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬معاويه فقي است و مال و ثروتی ندارد‪ ،‬اما ابو‬
‫الهم عصا را از گردنش نی گذارد‪.‬‬
‫و در روايتی از مسلم آمده که‪ :‬و اما ابوالهم زنان را بسيار می زند‪.‬‬
‫و آن تفسي روايتی است که عصار را از شانه اش نی ند‪.‬‬
‫و گفته شده که معنايش اين است که زياد سفر می کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -1534‬وعن زيْد ب نِ أ ْرقَ َم رضي اللّه عن هُ قال‪ :‬خَرجْنَا مع رسو ِل اللّ ِه َ‬
‫و َسلّم ف س َفرٍ أصاب النّاس في هِ شِدة‪ ،‬فقال عبدُ اللّه ب نُ أب‪ :‬ل تُ ْن ِفقُوا على م نْ ِعنْد ر سُو ِل اللّه‬
‫صلّى الُ‬
‫حت ي ْنفَضّوا وقال‪ :‬لَئِ ْن رجعْنَا إل الدِيَنةِ ليُخرِجنّ الع ّز مِنْها الذَل‪َ ،‬فأَتَيْ تُ رسول اللّه َ‬
‫َعلَيْ ِه و َسلّم‪ ،‬فَأَخْبُْتهُ بِذلك‪ ،‬فأرسلَ إل عبد اللّه بن أب فَاجَْتهَد يِينَه‪ :‬ما َفعَل‪ ،‬فقالوا‪َ :‬كذَب زيدٌ‬
‫صدِيقي‪:‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ ،‬فَوقَع ف َنفْ سِي مِمّا قالو هُ ِشدّ ٌة حت أْنزَل اللّه تعال تَ ْ‬
‫رسولَ اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ِ ،‬ليَسْت ْغ ِفرَ لم ف َل ّووْا ُرؤُو َسهُم‪ .‬متفقٌ‬
‫{ إذا جاءَك الُنَافِقُون } ث دعاهم النب َ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ -1534‬از زيد بن ارقم رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫ما با رسول ال صلی ال عليه وسلم در سفری آمدي که مردم در آن به سختی روبرو‬
‫شدند‪.‬‬
‫‪838‬‬

‫ع بد ال بن ا بی گ فت‪ :‬بر کسانيکه نزد ر سول ال صلی ال عليه وسلم ه ستند‪ ،‬نفقه‬
‫ندهيد تا پراکنده شوند و گفت‪ :‬اگر بدينه باز گشتيم عزيزتر‪ ،‬خوارتر را حتما بيون خواهند‬
‫نود‪.‬‬
‫مـن خدمـت رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم آمده و او را از آن آگاه سـاختم‪ ،‬و‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم بدنبال عبد ال بن ابی فرستاد و او قسم های مؤکد خورد که‬
‫چني نگفته است و مردم گفتند که زيد به رسول ال صلی ال عليه وسلم دروغ گفته است‪ .‬و‬
‫ا ين سخن شان بر من گران آ مد تا اين که خداو ند برای ت صديقم بر پيا مبش فرو فر ستاد (إذا‬
‫جاءک النافقون‪ )..‬و سـپس رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم آناـ را خواسـت تـا برای شان‬
‫آمرزش طلبد‪ ،‬ولی آنا سرهای خود را گردانيده و اعراض کردند‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -1535‬وع نْ عائشةَ رضي اللّه عنها قالت‪ :‬قالت هِ ْندُ امْرَأةُ أب ُسفْيانَ للنب َ‬
‫َعلَيْ هِ و َسلّم‪ :‬إنّ أبا سُفيانَ رجُلٌ َشحِي حُ ولَيْس ُيعْطِين ما يَ ْكفِين ووَلدِي إ ّل ما أ َخذْ تُ مِنه‪ ،‬وهَو‬
‫ل ي ْعلَم؟ قال‪ُ « :‬خذِي ما ي ْكفِيكِ ووََلدَ ِك بال ْعرُوفِ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1535‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫هند هسر ابو سفيان برای پيامب صلی ال عليه وسلم گفت‪ :‬ابو سفيان مرديست بيل‬
‫و ب ن آن چه را که برای من و فرزندا ن کفا يت ک ند‪ ،‬ن ی د هد‪ ،‬م گر اين که بدون آگا هی او‬
‫بگيم‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬آنچه را که برای تو و فرزندانت کفايت می کند‪ ،‬بوجهی پسنديده بگي‪.‬‬
‫‪ -257‬باب تحريم نميمه و آن عبارت است از سخن چينی و نقل سخن‬
‫مردم برای ايجاد فساد و فتنه‬

‫قال ال تعالی‪َ { :‬همّا ٍز مّشّاء ِب َنمِيمٍ} القلم‪١١ :‬‬


‫عتِيدٌ} ق‪١٨ :‬‬
‫ب َ‬
‫ل إِلّ لَ َديْهِ رَقِي ٌ‬
‫ظ مِن َقوْ ٍ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬مَا َيلْفِ ُ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬هر عيبجوی سخن چي را‪ .‬قلم‪11 :‬‬


‫و می فرمايد‪ :‬بزبان نی آورد‪ ،‬آدمی سخنی‪ ،‬مگر نزد او نگهبانيست مهيا‪ .‬ق‪18 :‬‬
‫‪839‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬ل‬


‫‪ -1536‬وعَ نْ حذَْي َفةَ ر ضي اللّه عن هُ قال‪ :‬قال ر سُولُ اللّه َ‬
‫َيدْخُ ُل النةَ نّامٌ» متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1536‬از حذيفه رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬سخن چي به بشت داخل نی گردد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ :‬مرّ‬


‫‪ -1537‬وعَ ْن ا بن عَبا سٍ ر ضي اللّه عَ ْنهُمَا أنّ رَ سُول اللّ ِه َ‬
‫بِقَبيْنِ فقال‪« :‬إّنهُمَا ُي َعذّبان‪ ،‬وَمَا ُي َعذّبَانِـ فـ كَبي‪ ،‬بَلى إنّهُـ كَبي‪ :‬أمّاـ أ َحدُهَا‪ ،‬فَكَانَـ يشِي‬
‫بالنّمِي َمةِ‪ ،‬وأمّا الخ ُر فَكَانَ ل يسْتَِت ُر مِنْ بولِه » ‪ .‬متفقٌ عليه‪ ،‬وهذا لفظ إحدى روايات البخاري‪.‬‬
‫ي كبي ف زَعْمِه ما وقيلَ‪َ :‬كبِيٌ َترْكُ هُ‬
‫قالَ ال ُعلَماءُ ‪ :‬معْنَى‪« :‬و ما ُي َعذّبَا ِن ف كَبيٍ» أ ْ‬
‫َعلَيهما‪.‬‬

‫‪ -1537‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم از کنار دو قـب گذشتـه و فرمود‪ :‬آن دو عذاب مـی‬
‫شوند و در چيز بزرگی عذاب نی شوند! آری آن بزرگ است‪ :‬اما يکی از آنا سخن چينی‬
‫می کرد و ديگری از بول (شاش) پرهيز نی کرد‪.‬‬
‫و ا ين لفظ ي کی از روايات باری ا ست‪ .‬علماء گف ته ا ند که معنای و در چ يز بزر گی‬
‫عذاب نی شوند‪ ،‬اين است که در گمان آنا بزرگ نيست و گفته شده که ترک آن بر ايشان‬
‫بزرگ نبود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬أل‬


‫‪ -1538‬و عن ا بن م سْعُو ٍد ر ضي اللّه عنْ هُ أنّ ال نب َ‬
‫ُأنَبّئكُم ما ال َعضْه؟ هي النّمِيمة‪ ،‬القَاَلةُ بيْ َن النّاسِ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1538‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آيا شار را خب ندهم که عضه چيست؟ آن سخن‬
‫چينی و زياده گفت و خصومت انداخت در ميان مردم است‪.‬‬

‫‪ -258‬باب نهی از نقل دادن و گفته های مردم و سخن گفتن مردم با واليان‬
‫امور هرگاه نيازی بدان نباشد‪ ،‬مانند ترس از وقوع مفسده و غيره‬
‫‪840‬‬

‫لثْمِ وَا ْلعُ ْدوَانِ } المائدة‪٢ :‬‬


‫علَى ا ِ‬
‫قال ال تعالی‪{ :‬وَلَ َتعَا َونُو ْا َ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬بر گناه و تاوز ياری منمائيد‪ .‬مائده‪2 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪« :‬‬


‫سعُودٍ رضي اللّه عنهُ قال‪ :‬قا َل رَسُولُ اللّ ِه َ‬
‫‪ -1539‬وعن ابن مَ ْ‬
‫ص ْد ِر » رواه‬
‫ج إِليْكُ ْم وأنا سليمُ ال ّ‬
‫ل يَُب ّلغْن أحدٌ من أ صْحاب ع نْ أ َحدٍ شَيْئا‪ ،‬فَإنّي أُ ِحبّ أ نْ أَ ْخرُ َ‬
‫أبو داود والترمذي ‪.‬‬

‫‪ -1539‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچ يک از اصحاب من از ديگری ب ن چيزی‬
‫نرساند‪ ،‬زيرا می خواهم بسوی شا برآي‪ ،‬در حاليکه دل سال است‪.‬‬

‫‪ -259‬باب ذم ذي الوجهين (دو رويی)‬


‫ل نوَ ُهوَ مَ َعهُمْن إِذْ ُي َبيّتُونَن‬
‫ن مِنَن ا ّ‬
‫ن مِنَن النّاسِن وَلَ يَسْنتَخْفُو َ‬ ‫قال ال تعالی‪ {:‬يَسْنتَخْفُو َ‬
‫ن مُحِيطاً} النساء‪١٠٨ :‬‬ ‫ل بِمَا يَ ْعمَلُو َ‬
‫مَا لَ َي ْرضَى مِنَ الْ َق ْو ِل وَكَانَ ا ّ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬از مردم پنهان می کنند و از خدا پنهان نی کنند‪ ،‬و او با ايشان‬
‫است‪ .‬آنگاه که در شب مشورت کنند در مورد آنچه خدا نی پسندد از تدبي و خدا به آنچه‬
‫می کنند‪ ،‬ميط و در برگينده است‪ .‬نساء‪108 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1540‬وعن أب هُرير ًةَ رضي اللّه عَنْ ُه قال‪ :‬قا َل ر سُولُ اللّ ِه َ‬
‫س معادِن‪ :‬خِيا ُرهُم ف الاهِلّيةِ خيا ُرهُم ف ال سْلمِ إذا فَ ُقهُوا‪ ،‬وتدُو نَ خِيارَ النّا سِ ف‬
‫تَجدُو َن النّا َ‬
‫هذا الشّأ نِ أش ّدهُ مْ ل هُ كَراهِية‪ ،‬وتَجدُو نَ َشرّ النّا سِ ذا الوجْهيْن‪ ،‬الذي يأت هؤلءِ بِوجْ ِه وَهؤلءِ‬
‫ِبوَ ْج ِه » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1540‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬مردم را هچون معدن ها می ياب يد‪ ،‬بتر ين و‬
‫شرافتمند ترين شان در جاهليت‪ ،‬بترين و شرافتمندترين شان در اسلم است؛ هرگاه دانشمند‬
‫شوند‪ .‬و بترين شان در اين مسئله (امارت و خلفت) کسيست که از هه بيشتر از آن بد می‬
‫‪841‬‬

‫برد و بد ترين مردم ذوالوجهي (دو روي) را می بينيد که به اين گروه به چهرهء ميآيد و به آن‬
‫گروه به چهرهء ديگر‪.‬‬

‫لدّ هِ عبدِ اللّه ب نِ عُمْرو رضي اللّه عنْهما‪ :‬إنّا‬


‫‪ -1541‬وع نْ ممدِ بن زَْيدٍ أنّ نَا سًا قَالُوا َ‬
‫ف ما نتكلّ مُ إذَا َخرَجْنَا مِ نْ عِن ِدهِ مْ قال‪ :‬كُنًا ن ُعدّ هذا ِنفَاقا‬
‫َندْخُلُ َعلَى سَلطِيننا فنقو ُل لُ مْ بِخل ِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬
‫عَلى َع ْهدِ رسو ِل اللّه َ‬

‫‪ -1541‬از ممد بن زيد روايت است که‪:‬‬


‫عد هء از مردم برای پدر بزر گش ع بد ال بن ع مر ر ضی ال عنه ما گفت ند که ما بر‬
‫پادشاهان وارد مـی شويـ و بـه آناـ چيزی مـی گوئيـم‪ ،‬بر خلف آنچـه کـه چون از نزد شان‬
‫برآئيم‪ ،‬می گوئيم‪.‬‬
‫گفت‪ :‬ما در زمان رسول ال صلی ال عليه وسلم اين چيز را نفاق می شردي‪.‬‬

‫‪ -260‬باب حرام بودن دروغ گفتن‬

‫علْمٌ} السراء‪٣٦ :‬‬


‫قال ال تعالی‪{ :‬وَلَ تَ ْقفُ مَا َليْسَ َلكَ ِبهِ ِ‬
‫عتِيدٌ} ق‪١٨ :‬‬
‫و قال تعالی‪{ :‬مَا يَلْ ِفظُ مِن َق ْولٍ إِلّ لَ َد ْيهِ رَقِيبٌ َ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬دنبال آنچه علم نداری مرو!‪ .‬إسراء‪36 :‬‬


‫و می فرما يد‪ :‬بزبان ن ی آرد آدمی سخنی را م گر اين که نزد وی نگهبان نيست مه يا‪.‬‬
‫ق‪18 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1542‬وع ْن اب ِن مسعود رضي اللّه عنْ ُه قال‪ :‬قالَ رسُولُ اللّه َ‬
‫صدُقُ حتّ ى يُكتَ بَ عِ ْن َد اللّ هِ‬
‫صدْقَ ي ْهدِي إل الِْب ّر وَإنّ البّ ي ْهدِي إل النّ ة‪ ،‬وإنّ الرّجُل ليَ ْ‬
‫إنًّ ال ّ‬
‫صدّيقا‪ ،‬وإنّ اْل َكذِ بَ َي ْهدِي إل ال ُفجُورِ وإنّ الفُجُورًَ ي ْهدِي إل النار‪ ،‬وإن الرج َل ليكذ بَ حَ ت‬
‫ِ‬
‫يُكْتبَ ع ْندَ ال ّلهِ َكذّابا » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1542‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪842‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هانا راستی بسوی طاعت رهنمائی می کند و‬
‫طاعت بسوی بشت‪ .‬هر آئينه شخص راست می گويد تا اينکه در نزد خداوند صديق (بسيار‬
‫راستگو) نوشته می شود‪.‬‬
‫و ها نا دروغ ب سوی معا صی (گناه) رهنمائی می ک ند و معا صی ب سوی دوزخ و هر‬
‫آئينه شخص دروغ می گويد تا اينکه در نزد خدا کذّاب (بسيار دروغگو) نوشته می شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -1543‬وعن عب ِد اللّ هِ ب نِ عَمْرو ب ِن العاص رضي اللّه ع ْنهُما‪ ،‬أنّ النب َ‬
‫ت فِي هِ‬
‫ص َلةٌ مِنْهُن‪ ،‬كَان ْ‬
‫ت في هِ خَ ْ‬
‫و َسلّم قال‪َ« :‬أرْب ٌع م نْ كُنّ فِ يه‪ ،‬كان مُنافِقا خالِ صا‪ ،‬وم نْ كَان ْ‬
‫خَ صْلةٌ مِ نْ نِفا قٍ حتّ ى يَدعَهَا‪ :‬إذا اؤتُمِ نَ خَان‪ ،‬وَإذا حدّ ثَ َكذَب‪،‬وإذا عا َهدَ َغدَر‪ ،‬وإذا خَا صمَ‬
‫جرَ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫فَ‬
‫وقد سب َق بيانه مع حديثِ أب ُهرَْيرَ َة بنحوهِ ف « باب الوفاءِ بالعهد » ‪.‬‬

‫‪ -1543‬از عبد ال بن عمرو بن عاص رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬چهار خصلت است که هرگاه در کسی جع شوند‪،‬‬
‫آن شخص منافق خالص است و کسيکه در او خصلتی از آن ها باشد‪ ،‬در او خصلتی از نفاق‬
‫است تا اينکه آن را ترک کند‪ :‬چون امي شرده نی شود خيانت کند‪ ،‬و چون صحبت کند‬
‫دروغ گويد وچون پيمان بندد‪ ،‬فريب بازی و غدر کند و چون دعوا کند دشنام دهد‪.‬‬
‫که بيان آن با حديث ابوهريره رضی ال عنه که مانند اين حديث است در باب وفا به‬
‫عهد گذشت‪...‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ ،‬قال‪ « :‬مَ نْ‬


‫‪ -1544‬وعن ابن عبا سٍ رضي اللّه ع ْنهُما عن النب َ‬
‫ث َقوْم وهُ مْ ل هُ‬
‫حلْ مٍ لْ يرَه‪ُ ،‬كلّ فَ أ نْ َي ْع ِقدَ بيْن َشعِيتي‪ ،‬ولَ نْ ي ْفعَل‪ ،‬ومِ نِ ا سْتَمَع إل حدي ِ‬
‫حلّ مَ ِب ُ‬
‫تَ َ‬
‫خ فيها الرّوحَ‬
‫ب ف ُأذُنَيْهِ النُكُ َيوْمَ القِيامَة‪ ،‬ومَنْ صوّر صُورة‪ُ ،‬عذّبَ وَ ُكلّفَ أ ْن ينفُ َ‬
‫ص ّ‬
‫كا ِرهُونَ‪ُ ،‬‬
‫خ » رواه البخاري‪.‬‬
‫وَليْس بِناف ٍ‬

‫‪ -1544‬از عبد ال بن عمرو بن عاص رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه از روی ساختگی (دروغ) ادعا کند که خوابی‬
‫ديده در حالي که نديده ا ست‪ ،‬مؤظف می گردد که دو دا نه جو را ب م گره ز ند وهر گز اين‬
‫‪843‬‬

‫کار را ن ی توا ند بک ند‪ .‬و آن که به سخن گرو هی گوش د هد‪ ،‬در حالي که آنان از وی بد می‬
‫برند در روز قيامت به گوشهايش مس گداخته ريته می شود و کسيکه صورتی بکشد عذاب‬
‫کرده می شود و مؤ ظف می گردد که در آن روح را بد مد‪ ،‬در حالي که قدرت دميدن را هم‬
‫ندارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬أ ْفرَى‬


‫‪ -1545‬وعن ابنِ عُمرَ رضي اللّه ع ْنهُما قال‪ :‬قال النب َ‬
‫ال ِفرَى أنْ ُيرِيَ الرجُلُ عيْنَ ْي ِه ما َلمْ َترَيا » ‪ .‬رواهُ البخاري‪.‬‬

‫‪ -1545‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬دروغترين دروغها اين است که شخص به چشمانش‬
‫ديدن چيزی را نسبت دهد که آن را نديده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫ب ر ضي اللّه عَنْ هُ قال‪ :‬كا َن ر سُولُ اللّه َ‬
‫‪ -1546‬و عن سَ ُمرَةَ ب نِ جُ ْندُ ٍ‬
‫و َسلّم مِما يُكِْث ُر أ نْ يقولَ لصحابه‪َ « :‬ه ْل رَأَى أحدّ مِنكُ مْ مِن رؤيا؟» فيقُ صّ علي هِ م نْ شَاءَ اللّه‬
‫أ نْ يقُص‪ .‬وَإنّ ُه قال لنا ذات َغدَاة‪ « :‬إنّهُ أتَان اللّ ْي َلةَ آتيان‪ ،‬وإّنهُما قال ل‪ :‬انطَلق‪ ،‬وإنّي انْط َلقْ تُ‬
‫خرَةِ‬
‫خرَة‪ ،‬وِإذَا ُهوَ َيهْوي بال صّ ْ‬
‫معهُ ما‪ ،‬وإنّ ا أتَيْنَا عَلى رجُ ٍل ُمضْطَجِع‪ ،‬وِإذَا آَ َخ ُر قَائِ مٌ َعلَيْ هِ بِ صَ ْ‬
‫ج َر فيأْخُـذُه‪ ،‬فل يَرجِعُ إَليْه حَتّى َيصِحّ َرأْ ُسهُ‬
‫ج ُر هَاهُنَا‪ .‬فيتبعُ الَ َ‬
‫ِلرَأْسِه‪ ،‬فَي ْثلَ ُغ رَأْسه‪ ،‬فَيََت َدهْدهُ الَ َ‬
‫ك ما كان‪ ،‬ثُمّ َيعُودُ َعلَيْه‪ ،‬فَيفْعلُ ب ِه مِثْ َل ما فَعَل ا َلرّةَ الول‪ »،‬قال‪ :‬قل تُ ل ما‪ :‬سُبْحانَ اللّه‪ ،‬ما‬
‫عليهـ‬
‫قائمـ ِ‬
‫ُسـَتلْقٍ ل َقفَاه وَإذا آ َخرُ ٌ‬
‫ِقـ انْ َطلِقـْ‪ ،‬فانْ َط َلقْنـا‪ .‬فأَتيْنَا عَلى رَجُل م ْ‬
‫هذان؟ قال ل‪ :‬انْ َطل ْ‬
‫شرْشِرُ ِش ْدقَ هُ إل قَفاه‪ ،‬ومنْخِر هُ إل َقفَاه‪،‬‬
‫ب مِ نْ حَد يد‪ ،‬وإذا ُهوَ َيأْ تى أحَد ِشقّ يْ وَ ْجهِ ِه فيُ َ‬
‫ب َكلّو ٍ‬
‫وَعينَ هُ إل قَفاه‪ُ ،‬ثمّ يتَحوّل إل الان بِ الخرِ فََي ْفعَل ب هِ مثْ َل ما فعلًَ بالانب الول‪ ،‬فَما َي ْفرُ غُ مِ نْ‬
‫ذل كَ الانب حتّى يصِحّ ذلكَ الانِ بُ كما كان‪ُ ،‬ثمّ َيعُودُ عليْه‪ ،‬فَيَ ْفعَل مِثْ َل ما فَعلَ ف ا َلرّ ِة الول‬
‫‪ .‬قال‪ :‬قل تُ‪ :‬سُبْحَانَ اللّه‪ ،‬ما هذان؟ قال ل‪ :‬انْطلِ قْ انْ َطلِق‪ ،‬فَانْ َط َلقْنَا‪ .‬فَأتَيْ نا عَلى مِثْل التّنّورِ‬
‫سبُ أن ُه قال‪ :‬فإذا في هِ لَغَط‪ ،‬وأ صْوات‪ ،‬فَا ّطلَعْ نا في هِ َفِإذَا فِي هِ رجالٌ ونِ ساء ُعرَاة‪ ،‬وإذا هُ مْ‬
‫َفأَحْ ِ‬
‫ضؤُوا‪ ،‬قل تُ ما هؤلءِ ؟ قال ل‪ :‬انْ َطلِ قْ‬
‫ض ْو َ‬
‫ب مِ نْ أَ سْف ِل مِ ْنهُم‪ ،‬فإذا أتَاهُ مْ ذل كَ ال ّلهَ بُ َ‬
‫يأتِيه مْ َلهَ ٌ‬
‫انْ َطلِق‪،‬فَانْطَلقْنَا‪َ .‬فأَتيْنَا على نرٍ ح سِ ْبتُ أَن هُ كا نَ يقُول‪ « :‬أَحْم ُر مِثْلُ الدًّم‪ ،‬وإذا ف الّن ْهرِ رَجُلٌ‬
‫ح يسبح ما‬
‫سابِحٌ يَسْبح‪ ،‬وَإذا على شَطّ الّن ْهرِ رجُ ٌل قَد جَمَعَ عِندَهُ حِجارةً كَثِيَة‪ ،‬وإذا ذلكَ السّابِ ُ‬
‫يَسْبَحُ‪ُ ،‬ثمّ يَأتْ ذلكَ الذي َقدْ جَعَ ِعنْد ُه الِجارة‪ ،‬فَيَ ْف َغرُ ل َه فاه‪ ،‬فَُي ْلقِمُهُ حجرا‪ ،‬فَيَنْ َطلِقُ فَيَسْبَح‪ُ ،‬ثمًّ‬
‫َيرْجِعُ إليه‪ُ ،‬كلّمَا رجع إليْه‪َ ،‬فغَر فاهُ له‪ ،‬فَألْقمهُ حَجَرا‪ ،‬قلت لما‪ :‬ما هذان؟ قال ل‪ :‬انْطلِ ْق انطلِق‪،‬‬
‫‪844‬‬

‫فانْ َطلَقنـا‪َ .‬فأَتَيْنَا على رَ ُج ٍل كرِيِه ا َلرْآة‪ ،‬أ ْو كأَكرَ ِه مـا أ نت رَاءٍ ر ُجلً َمرْأَى ‪ ،‬فإذا هو عِندَه نارٌ‬
‫ت ل ما‪ :‬ما هذا؟ قال ل‪ :‬انْ َطلِ قْ انْطلِق‪ ،‬فَانْطَلق نا‪ .‬فَأتَي نا على روْضةٍ‬
‫يشّ ها وَي سْعى َحوْلَهَا‪ ،‬قل ُ‬
‫ضةِ رَج ٌل طويلٌ ل أكادُ أرى رأ َس ُه طُولً ف‬
‫مُعْتَ ّم ٍة فِي ها مِ نْ كلّ َن ْورِ الرّب يع‪ ،‬وإذا بيْ َن ظ ْهرِي الرّو َ‬
‫ال سّماءِ ‪ ،‬وإذا حوْ َل الرج ِل م نْ أكثر ولدان ما َرأَيُْتهُ مْ قط‪ ،‬قُل تُ‪ :‬ما هذا؟ وما هؤل ِء ؟ قال ل‪:‬‬
‫انطَل قْ انْ َطلِ ْق َفاَنْطَلقنا‪ .‬فَأتيْنَا إل َدوْحةٍ عظِيمَة لَ مْ أر َدوْحةً قطّ أعظ َم مِنها‪ ،‬ول أحْسن‪ ،‬قال ل‪:‬‬
‫ق فيها‪ ،‬فَارتَقينا فيها‪ ،‬إل مدِين ٍة مَبْنِّيةٍ ِبلَبِ ٍن ذَهبٍ ولبٍ فضّة‪ ،‬فأتَينَا باب الَدينة فَاسْتفتَحْنَا‪ ،‬فَفُتحَ‬
‫ارْ َ‬
‫ح ما أن تَ‬
‫لَنا‪ ،‬فَدَخَلناهَا‪ ،‬فََت َلقّانَا رجالٌ شَ ْط ٌر مِن َخ ْلقِهِم كأحْسنِ ما أنت راءٍ ‪ ،‬وشَط ٌر مِنهم كَأقْب ِ‬
‫الحضـ فـ‬
‫ُ‬ ‫َهـ‬
‫ِضـ ْيرِي كأن ماء ُ‬
‫راءِ ‪ ،‬قال لمـ‪ :‬اذهبوا ف َقعُوا فـ ذلك النّهْر‪ ،‬وإذا ُه َو نَهرٌ معَتر ٌ‬
‫البياض‪ ،‬فذَهبُوا فوقعُوا ف يه‪ ،‬ثُمّ رجعُوا إلي نا قد ذَهَب ذل كَ ال سّوءُ عَن هم‪ ،‬فَ صارُوا ف أح سن‬
‫صرِي صُعدا‪ ،‬فإذا ق صر مِثلُ الرّبا بة‬
‫صُورة‪.‬قال‪ :‬قال ل‪ :‬هذه َجّنةُ عدْن‪ ،‬وهذاك منلُك‪ ،‬ف سمَا ب َ‬
‫نلُك‪ .‬قل تُ لما‪ :‬بارك اللّه فيكُما‪ ،‬فَذران فأد ُخلْه‪ .‬قال‪ :‬أما الن فل‪،‬‬
‫البيضاءِ ‪ .‬قال ل‪ :‬هذاك م ِ‬
‫َيتـ مُ ْنذُ اللّيلة عجبـا؟ فمـا هذا الذي رأيـت؟ قال ل‪ :‬إن َا‬
‫وأنتـ داخلُه‪ .‬قلت لُمـا‪ :‬فَإنّيـ رأ ُ‬
‫َ‬
‫سَنخِبرُك‪ .‬أمّا الرجُ ُل الوّلُ الذي أتَيتَ عَليه يُثلَغُ رأ ُسهُ بالَجَر‪ ،‬فإّنهُ الرّجُلُ يأ ُخذُ ال ُقرْآ َن في ُفضُه‪،‬‬
‫خرُه إل قَفاه‪ ،‬وعَيْن هُ‬
‫وينا ُم عن ال صّلةِ الكتُوبة‪ .‬وأمّا الذي أتَي تَ عَليْ هِ يُشرْشرُ ِش ْدقُه إل قَفاه‪ ،‬ومَنْ ِ‬
‫إل قفاه‪ ،‬فإنه الرّ ُجلُ َيغْدو مِنْ بَيْتِه فَيكذبُ الكذبةَ تبلُ ُغ الفاق‪ .‬وأمّا الرّجالُ والنّساءُ العُرا ُة الذين‬
‫ح ف الَنهْر‪ ،‬ويلْقمُ‬
‫هُ ْم ف مِثل بِناءِ التّنّور‪ ،‬فإنّهم الزّنا ُة والزّوان‪ .‬وأما الرجُ ُل الّذي أتَيْت عليْهِ يسْبَ ُ‬
‫الِجارة‪ ،‬فإنّ هُ آ ِكلُ الرّ با‪ .‬وأمّ ا الرّجُ ُل الكَري هُ الَرآةِ الذي عندَ النّارِ يَحُشّ ها وي سْعى َح ْولَ ها فإنّ هُ‬
‫مالِكُ خازنُ جَهنّمَ‪ .‬وأما الرّ ُجلُ الطّويلُ الّذي ف ال ّروْضة‪ ،‬فإنه إبراهيم‪ ،‬وأما الوِلدانُ الذينَ حوْله‪،‬‬
‫فك ّل ُموْلود ماتَ على الفِ ْط َر ِة » وف رواية الَب ْرقَانِي‪ُ « :‬ولِد على الفِ ْطرَةِ » ‪ .‬فقال بعض السلمي‪:‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬وأولدُ الشركيَ » ‪.‬‬
‫يا رسول اللّه‪ ،‬وأولدُ الشرِكي؟ فقال رسولُ اللّه َ‬
‫ل صالا وآخر‬
‫وأما القوم الذين كانوا شطر منهم حسن وشطر منهم قبيح فإنم قوم خلطوا عم ً‬
‫سيئا تاوز ال عنهم‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬
‫وف رواية له‪ « :‬رأي تُ اللّي َلةَ ر ُجلَي أتَيان فأخْرجان إل أرْ ضِ مُقدّسةِ » ث ذكَره‪ .‬وقال‪:‬‬
‫ب مثل التنّور‪ ،‬أعْل ُه ضَيّ ٌق وأ ْس َف ُلهُ وَاسع‪ ،‬يََت َوّقدُ تَحت ُه نارا‪ ،‬فإذا ارَتفَعت ارَْت َفعُوا‬
‫« فان َط َلقْنَا إل نَق ٍ‬
‫خرُجوا‪ ،‬وإذا خَمَدت‪ ،‬رَجَعوا في ها‪ ،‬وفي ها رجالٌ ون ساء عراة‪ .‬وفي ها‪ :‬ح ت أتَينَا‬
‫حَ ت كادُوا أ ْن يَ ْ‬
‫على نَه ٍر من دًَم‪ ،‬ول يشك فيه رجُ ٌل قائ مٌ على وسط النًّهر‪ ،‬وعلى شطّ النّهر رجُل‪ ،‬وبيْ نَ يدي هِ‬
‫حجارة‪ ،‬فأقبل الرّجُلُ الذي ف النّهر‪ ،‬فَإذا أراد أ نْ ْيرُج‪ ،‬رمَى الرّ ُجلُ بِحج ٍر ف فِيه‪ ،‬فردّ ُه حيْ ثُ‬
‫يجِ عُ ك ما كان‪.‬وفيهَا‪ « :‬ف صعدا ب‬
‫كان‪ ،‬فجعلَ ُكلّمَا جاءَ ليخْرج َجعَلَ َيرْ مي ف ف يه ب جر‪ ،‬ف ْ‬
‫‪845‬‬

‫خ وَشَباب » ‪ .‬وفِيهَا‪ « :‬الّذي‬


‫الشّجَرة‪ ،‬فَأدْخل ن دارا لَ مْ أر قَطّ أحْ س َن منْهَا‪ ،‬في ها رجالٌ ُشيُو ٌ‬
‫رأيْت هُ يُشَقّ ِش ْدقُ ُه ف َكذّاب‪،‬يُحدّ ثُ بالْكذب ِة فَتُحْملُ عنْ هَ حتّى تَ ْبلُ غَ الفاق‪ ،‬في صْنَعُ ب هِ ما رأيْ تَ إل‬
‫خ رأ ُسهُ فرجُلُ علّم هُ اللّه اْلقُرآن‪ ،‬فنام عن هُ بِاللّيْل‪ ،‬ولَ مْ‬
‫شدَ ُ‬
‫يوْم اْلقِيامةِ » ‪ .‬وفيها‪ « :‬الّذي رأيْت هُ يُ ْ‬
‫يعْم ْل ف يه بِالّنهَار‪ ،‬فُيفْعلُ بِه إل يوم اْلقِيام ِة » ‪ .‬والدّارُ الول الت د َخلْ تَ دا ُر عا ّمةِ الُؤمني‪ ،‬وأمّا‬
‫شهَداءِ ‪ ،‬وأنا جِبْريل‪ ،‬وهذا مِيكائيل‪ ،‬فارْفع رأ سَك‪ ،‬فرفع تُ رأْسي‪ ،‬فإذا فوقي‬
‫هذه الدّا ُر فدَارُ ال ّ‬
‫مِثلُ ال سّحاب‪،‬قال‪ :‬ذا كَ منلُك‪ ،‬قلت‪ :‬دَعان أ ْدخُلْ منل‪ ،‬قال‪ :‬إنّ هُ بَقي لَ كَ عُ ُم ٌر لَم تَستك ِملْه‪،‬‬
‫ف َلوْ اسْتَكْملته‪ ،‬أتيت م ْنزَِلكَ » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1546‬از سره بن جندب رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم به اصحابش بسيار فرمود‪ :‬آيا کدام يک از شا خوابی‬
‫ديده است؟ و قصه می کرد برای شان آنچه را که خداوند خواسته بود‪ ،‬قصه کند‪.‬‬
‫وی صلی ال عل يه و سلم صبحی به ما گ فت‪ :‬در شب دو ش خص نزدم آمد ند و ب ن‬
‫گفتند‪ :‬برو و من با آنا رفتم و ما بالی سر شخصی آمدي که خوابيده بود و ديدي که ديگری‬
‫بالی سر او هراه با سنگی ايستاده و ناگاه سنگ را بسرش می زند و سرش را شق نوده و‬
‫سنگ به آنا می غلطد و او بدنبال سنگ می رود تا آن را بگيد‪ ،‬ولی بوی باز نی گردد تا‬
‫اينکه سرش مثل اول درست شود‪ .‬باز بر وی بازگشته و مثل اول با او رفتار می کند به آنا‬
‫گفتم‪ :‬سبحان ال اين دو چه کاره هستند؟‬
‫هردو بن گفتند‪ :‬برو‪ ،‬برو رفتيم تا اينکه بر سر مردی آمدي که بر پشتش افتاده بود و‬
‫ديگری با ار هء آهن ي بالی سرش اي ستاده بود و ناگهان ديد ي که وی به ي کی از دو طرف‬
‫رويش متوجه شده و کنارهء دهان و بينی و چشمش را تا پشت سر چاک می کند‪.‬‬
‫باز جانب ديگر روی آورده و هانطور که در جانب اولی کرد‪ ،‬انام می دهد و از آن‬
‫جانب فارغ نی گردد‪ ،‬مگر اينکه جانب اولی کماکان بال اوليش بر می گردد‪ ،‬سپس به آن‬
‫باز گش ته هاطوري که در مرتب هء اول نود‪ ،‬می نا يد‪ .‬فرمود‪ :‬گف تم‪ :‬سبحان ال ا ين دو چکاره‬
‫هستند؟‬
‫بن گفتند‪ :‬برو برو‪ ،‬پس رفتيم تا اينکه به مثل تنوری رسيدي گمان که فرمود‪ :‬ناگاه‬
‫ديدم که در آن سخنان نامفهوم و صداهائی است‪ .‬و به آن سر زدي و ديدي که در آن مردان‬
‫‪846‬‬

‫و زنا نی عريان ا ند و ديد ي که از ز ير شان شعل هء می آ يد و چون می آ مد چ يغ و فرياد می‬


‫کشيدند‪ .‬گفتم‪ :‬اينها کيانند؟‬
‫ب ن گفت ند‪ :‬برو‪ ،‬برو و رفت يم تا اين که به جو يی آمد ي گما ن که می فرمود‪ :‬که م ثل‬
‫خون سرخ بود و در آن شناگری شنا می کرد و بر کناره جوی مردی بود که سنگهای زيادی‬
‫نزدش جع شده بود و ناگهان ديدي که آن شناگر به اندازهء که می خواست شنا کرده و باز‬
‫نزديک شخصی که سنگها نزدش گرد آمده بود آمده و دها نش را باز می کرد و آن شخص‬
‫سنگها را هچون لقمه بدهانش می انداخت و او می رفت و شنا می کرد و دو باره بسويش‬
‫باز می گ شت و هر وقتي که ب سويش باز می گ شت‪ ،‬دها نش را باز می کرد و او سنگها را‬
‫بدهانش می انداخت‪.‬‬
‫به آنا گفتم‪ :‬اين دو نفر کيانند؟‬
‫ب ن گفت ند‪ :‬برو‪ ،‬برو و رفت يم پس بر سر مردی ز شت صورت آمد ي‪ .‬فرمود‪ :‬چون‬
‫بدترين و زشت ترين مردی که مشاهده کنی و ديدي که در پيشش آتشی بود که آنرا روشن‬
‫می کرد و به اطرافش می گشت به آن دو گفتم‪ :‬اين کيست؟‬
‫ب ن گفت ند‪ :‬برو‪ ،‬برو پس رفت يم و به گل ستان انبو هی ر سيدي که در آن ه ه گو نه‬
‫گلهای رنگـا رنـگ باری وجود داشـت و در ميان گلسـتان مرد بلنـد قدی بود کـه نیـ شـد‬
‫درازی سرش را در آسان ببينيم‪ .‬و در اطراف آن مرد‪ ،‬بچه های زيادی بودند که هرگز مثل‬
‫شان را نديده بودم‪ .‬گفتم‪ :‬اين کيست و اينها کيانند؟‬
‫ب ن گفت ند‪ :‬در آن بال شو و بال شد ي به شهري که از يک خ شت طل و يک خ شت‬
‫نقره بناء شده بود به دروازهء شهر آمدي و درخواست باز کردن آنرا کردي و آن دروازه باز‬
‫شده و ما به آن وارد شدي و مردانی بلقات ما شتافتند که نيمی از وجود شان در خلقت شان‬
‫مانند زيبا ترين چهره هائيکه ديده ای و نيمهء ديگر مانند بدترين چهرهء که ديده ای‪ ،‬بود‪ .‬آن‬
‫دو به آن ا گفت ند‪ :‬برو يد و بدر يا غو طه ور شو يد‪ .‬ناگهان ديد ي که آن ا جو يی پ ن و جاری‬
‫است گويی که آبش در سفيدی شي خالص است و آنا رفته در آن غوطه زدند‪ .‬پس بسوی ما‬
‫باز گشتند در حاليکه آن بدی از ايشان دور گشته و به زيباترين صورت در آمده بودند‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬آن دو بن گفتند‪ :‬اين بشت جاويد است و اين منل تو است و چشمان زياد‬
‫بطرف بال نگريست‪ ،‬ناگاه قصری را ديدم که مثل ابری سفيد بود‪.‬‬
‫‪847‬‬

‫بن گفتند‪ :‬اين منل تو است‪ .‬به آنا گفتم‪ :‬بارک ال فيکما‪ ،‬من را بگذاريد که به آن‬
‫درآي‪ .‬گفتند‪ :‬اما حال نه و تو به آن در آمدنی هستی‪.‬‬
‫به آن ا گف تم‪ :‬من در ا ين شب اموری را ديدم که از آن به شگ فت ماندم‪ ،‬آن چه من‬
‫ديدم چه بود؟‬
‫بن گفتند‪ :‬با خبت خواهيم ساخت‪:‬‬
‫اما مرد اوليکه سرش به سنگ شکافته می شد‪ ،‬او کسی بود که قرآن را حفظ کرده و‬
‫آن را ترک می کند و از نازهای فرض می خوابد‪.‬‬
‫و ا ما مردي که بالی سرش آمدی که کنار هء دهان و بي نی و چش مش تا پ شت سرش‬
‫چاک می شد او مردی بودکه صبح از خانه اش برآمده و دروغی می گفت که به آفاق می‬
‫رسيد‪.‬‬
‫و ا ما مردان و زنان ل تی که در ساختمانی م ثل تنور قرار داشت ند‪ ،‬آنان زنان و مردان‬
‫زنا کار اند‪.‬‬
‫و اما مرديکه بر سرش آمدی که در جوی شنا می کرد و سنگها به دهانش انداخته می‬
‫شد‪ ،‬او سودخوار بود‪.‬‬
‫و اما مرد زشت هيکلی که در کنار آتش بوده آنرا می افروخت و بدورش می گشت‪،‬‬
‫او مالک و خازن دوزخ است‪.‬‬
‫اما مرد بلند قامتی که در گلستان بود او ابراهيم عليه السلم است و بچه هايی که به‬
‫اطراف او بودند‪ ،‬پس هر مولوديست که بر فطرت مرده است‪.‬‬
‫و در روايت برقانی آمده که‪ :‬بر فطرت ولدت شده است‪.‬‬
‫بعضی از مسلمي گفتند‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم و فرزندان مشرکي چطور؟‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬و فرزندان مشرکان‪.‬‬
‫و اما گروهی که نيم شان زيبا و نيم شان زشت بود‪ ،‬آنا گروهی بودند که عمل نيک‬
‫و بد هر دو را انام دادند و خداوند از ايشان درگذشت‪.‬‬
‫و در روايتی از وی آمده که‪:‬‬
‫‪848‬‬

‫دي شب (در خواب) دو مرد را ديدم که نزدم آمده و مرا بيون کرده به زمي نی قدس‬
‫بردند و سپس آن را ياد آوری نود و فرمود‪ :‬بعد رفتيم تا اينکه به نقبی مانند تنور رسيدي که‬
‫باليش تنگ و پايانش فراخ بود و به زيرش آتشی در ميگرفت چون آتش بال می شد‪ ،‬آنا بال‬
‫می شدند و چون شعله اش فرو می نشست به آن باز می گشتند و در آن مردان و زنانی لت‬
‫و عريان بودند‪.‬‬
‫در آن روايت آمده‪ :‬تا اينکه به جويی از خون رسيدي و راوی در آن شک نود که در‬
‫آن مردی در و سط جوی اي ستاده بود و در ساحل در يا مردی بود که پ يش رو يش سنگهائی‬
‫قرار داشت‪ ،‬سپس آن مردی که در جوی بود می آمد و می خواست بر آيد‪ .‬سنگی بر دهنش‬
‫می انداخت و بالت اولی و جای اولی اش باز می گشت‪.‬‬
‫و در آن روايت آمده که‪ :‬پس مرا بدرخت بال کردند و مرا به خانهء داخل نودند که‬
‫هر گز از آن زيبا تر نديده بودم که در آن مردان پ ي و جوا نی بود ند و در آن روا يت آمده‪:‬‬
‫آنردی که ديدم که کنار هء ده نش چاک کرده می شد‪ ،‬پس دروغگو يی ا ست که دروغ را‬
‫قصه می کند و اين دروغش از وی گرفته شده و به آفاق می رسد و تا روز قيامت بوی آن‬
‫کار می شود‪.‬‬
‫و در روا يت آمده که‪ :‬آن مردی که ديد مش که سرش به سنگ شکاف ته می شد‪،‬‬
‫مردي ست که ال تعالی قرآن را بوی آموخ ته و در شب از آن خوابيده و در روز به آن ع مل‬
‫نکرده و تا روز قيامت به وی آن کار می شود‪.‬‬
‫و خان هء اول که دا خل شدم خان هء عموم مؤمنان ا ست و ا ما ا ين خا نه‪ ،‬خان هء شهداء‬
‫ا ست و من جبئيلم و ا ين ميکائ يل ا ست‪ ،‬پس سرت را بال کن و سرم را بال نوده و بالی‬
‫سرم چيزی شبيه ابر را ديدم‪ ،‬گفتند‪ :‬او منل تست‪ .‬گفتم‪ :‬مرا بگذاريد که بانه و منل داخل‬
‫شوم‪.‬‬
‫گفتنـد‪ :‬برای تـو عمريسـت کـه هنوز تامـش نکرده ای و چون تکميلش کردی‪ ،‬بـه‬
‫منلت می آئی‪.‬‬

‫‪ -261‬باب در آنچه از دروغ رواست‬


‫‪849‬‬

‫ط قد‬
‫ص ُلهُ مُحرّما‪ ،‬فيَجُو ُز ف بعْض الحْوالِ بشرُو ٍ‬
‫إْ ْعلَمْ أنّ الْكَذب‪ ،‬وَإنْ كَا َن أ ْ‬
‫أ ْوضَحْتُهَا فـ كتاب‪« :‬الذْكارِ» ومُخْتَصَـرُ ذلك أنّ الكلمَـ وسـيلةٌ إل القاصـد‪ ،‬فَكُ ّل َمقْصـُودٍ‬
‫ب جاز‬
‫حرُ مُ الْكذِ بُ ف يه‪ ،‬وإ نْ لَ ْم يُمكِ نْ ت صيله إ ّل بالكذ ِ‬
‫مْمُودٍ يُمْكِن تْ صي ُلهُ بغَيْر الْ َكذِ بِ يَ ْ‬
‫الْكذِ بُ‪ .‬ثُمّ إن كا نَ تَحْ صِيلُ ذلك القْ صُودِ مُباحا كَا َن الْ َكذِ بُ مُبا حا‪ ،‬وإ ْن كا نَ واجِ با‪ ،‬كان‬
‫ال َكذِ بُ واجِ با‪ ،‬فإذا اخْتَ في مُ سْل ٌم مِن ظالٍ ير يد قَتلَه‪ ،‬أ ْو أ ْخ َذ مالِه‪ ،‬وأخَ في مالَه‪ ،‬و سُئِل إن سانٌ‬
‫ع نه‪ ،‬و جب الكَذ بُ بإخفائِه‪ ،‬وكذا لو كا نَ عِند هُ ودي عة‪ ،‬وأراد ظالِ ٌم أخذَ ها‪ ،‬و جب الْ َكذِ بُ‬
‫ط ف هذا ُكلّه أ نْ ُي َورّي‪ ،‬ومعْنَى الّت ْورِ ية‪ :‬أن يقْ صِد بِعبارَتِه َمقْ صُودا صَحيحا‬
‫بإخفائ ها‪ ،‬والحْو ُ‬
‫س هو كاذِبا بالنّسّبةِ إلَيْه‪ ،‬وإ ْن كا َن كاذِبا ف ظا ِهرِ اللّفظ‪ ،‬وبِالنّسْبةِ إل ما يفهَم ُه الُخَاطَبُ وَلوْ‬
‫ليْ َ‬
‫تَر َك الّت ْورِي َة وَأ ْطلَق عِبار َة الكذِب‪،‬فليْس بِحرَامٍ ف هذا الَال‪.‬‬
‫واسْتَد ّل اْل ُعلَماءُ بَوا ِز ال َكذِب ف هذا الَال بدِيث أمّ ُكلْثومٍ رضي اللّه ع ْنهَا أنّها‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يقول‪َ « :‬ليْس ال َكذّا بُ الّذي يُصلحُ بيْ َن النّاس‪ ،‬فينمِي‬
‫سَ ِم َعتْ رسول اللَْه َ‬
‫خَيْرا أو يقولُ َخيْرا » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ص ف شَي ٍء مِمّ ا يقُولُ‬
‫زاد م سلم ف روا ية‪ « :‬قالت‪ :‬أمّ ُكلْثُوم‪ :‬ولَم أ سْم ْعهُ ُيرْخّ ُ‬
‫ث الرّجُلَ ا ْمرَأَتَه‪ ،‬وحد يث الرَْأةِ‬
‫لرْب‪،‬وال صْلحَ بيْن النّاس‪ ،‬وحدي َ‬
‫النّا سُ إلّ ف ثلث‪َ :‬تعْ ن‪ :‬ا َ‬
‫زوْ َجهَا‪.‬‬

‫بدانکـه اگـر چـه اصـل دروغ حرام اسـت‪ ،‬ولی در بعضـی حالت و روی شرطهائی‬
‫روا ست که در کتاب "اذکار" ذ کر نودم که فشرد هء آن ا ين ا ست که سخن و سيله اي ست‬
‫برای بيان مقا صد و هر مق صد ني کی که ر سيدن به آن بدون گف ت دروغ م کن با شد‪ ،‬دروغ‬
‫گف ت در آن حرام ا ست و ا گر ر سيدن به آن بدون دروغ گف ت‪ ،‬م کن نبا شد‪ ،‬دروغ جائز و‬
‫رواست‪.‬‬
‫پس ا گر مق صود او مباح با شد‪ ،‬دروغ گف ت‪ ،‬هم مباح ا ست و ا گر وا جب با شد‪،‬‬
‫دروغ گفت‪ ،‬واجب است‪.‬‬
‫هرگاه م سلمانی از ظال و ستمگری که می خوا هد او را بک شد‪ ،‬يا مالش را بگيد‪،‬‬
‫پنهان شد‪ ،‬يا مالش را پنهان نود و از شخصی در بارهء وی سؤال شد‪ ،‬واجب است که دروغ‬
‫بگويد و آنرا مفی بدارد‪.‬‬
‫‪850‬‬

‫هانطور هرگاه نزد او مالی به وديعت ناده شده باشد وظالی بواهد که آن را بگيد‪،‬‬
‫واجب است که دروغ گفته آن را پنهان بدارد‪.‬‬
‫و متاط تر در ا ين موارد ا ين ا ست که تور يه ک ند‪ ،‬و معنای تور يه ا ين ا ست که از‬
‫عبارتش مقصد صحيحی را در نظر داشته باشد که نسبت به آن دروغگو نيست‪ ،‬هر چند در‬
‫ظا هر ل فظ و ن سبت به آن چه که ما طب آن را می فه مد‪ ،‬دروغ گو ا ست‪ .‬و هرگاه تور يه را‬
‫گذاش ته و عبارت درو غی را ذ کر نود‪ ،‬در ا ين حال حرام ن ی با شد‪ .‬و علماء برای روا بودن‬
‫دروغ گفت در اين حال به حديث ام کلثوم استدلل جسته اند‪ ،‬که گفت‪ :‬از رسول ال صلی‬
‫ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬کذّاب کسی نيست که در ميان مردم اصلح می آورد‪،‬‬
‫پس خبی را می رساند‪ ،‬يا خبی را می گويد‪.‬‬
‫و م سلم رح ه ال در رواي تش افزوده که ام کلثوم ر ضی ال عن ها گ فت‪ :‬و نشنيدم در‬
‫چيزی از آنچه مردم می گويند‪ ،‬رخصت داده باشد‪ ،‬مگر در سه چيز‪:‬‬
‫منظورش‪ :‬ج نگ‪ ،‬و آش تی در ميان مردم‪ ،‬و سخن مرد به ه سرش و سخن ه سر به‬
‫شوهرش‪.‬‬

‫‪ -262‬باب تشويق نمودن به دقت کردن در آنچه که می گويد و يا حکايت‬


‫می کند‬

‫علْمٌ} السراء‪٣٦ :‬‬


‫قال ال تعالی‪{ :‬وَلَ تَ ْقفُ مَا َليْسَ َلكَ ِبهِ ِ‬
‫عتِيدٌ} ق‪١٨ :‬‬
‫و قال تعالی‪{ :‬مَا يَلْ ِفظُ مِن َق ْولٍ إِلّ لَ َد ْيهِ رَقِيبٌ َ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬دنبال آنچه علم نداری مرو!‪ .‬إسراء‪36 :‬‬


‫و می فرما يد‪ :‬بزبان ن ی آرد آدمی سخنی را م گر اين که نزد وی نگهبان نيست مه يا‪.‬‬
‫ق‪18 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬ك في‬


‫ب َ‬
‫‪ -1547‬وع نْ أ ب هُريْرة ر ضي اللّه عنْ هُ أنّ ال ن ّ‬
‫ح ّدثَ بِكُ ّل ما س ِع » رواه مسلم‪.‬‬
‫بالَرءِ َكذِبا أ ْن يُ َ‬

‫‪ -1547‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪851‬‬

‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬دروغگوئی مرد ه ي بس که ه هء آن چه را می‬


‫شنود‪ ،‬می گويد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬م نْ‬


‫‪ -1548‬و عن سُرة ر ضي اللّه عنْ هُ قال‪ :‬قال ر سُولُ اللّه َ‬
‫حدِيثٍ يرَى أّن ُه كذِب‪،‬فَهُو أحدُ الكَاذِبي » رواه مسلم‪.‬‬
‫حدّث عنّي بِ َ‬

‫‪ -1548‬از سره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه سخنی را از من نقل کند که می بيند آن‬
‫دروغ است‪ ،‬پس يکی از دروغگويان بشمار می رود‪.‬‬

‫‪ -1549‬وعنْ أسا َء رضي اللّه عنْها أن امْرأة قالَت‪ :‬يا رَسُول اللّه إنّ ل ضرّ َة فهل علَيّ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬الُتشبّ عُ بِما‬
‫ب َ‬
‫ت من زوجي غ ْيرَ الذي يُعطِين ؟ فقال الن ّ‬
‫جنا حٌ إ ْن تَشبعْ ُ‬
‫لـم ُيعْطَ كَلبِس َث ْوبَي زُورٍ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1549‬از اساء رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫زنی گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم مرا زن شوهری است (هباغ= هوو) پس‬
‫آيا بر من گناه است که خود را از شوهرم به غي از آنچه که بن می دهد‪ ،‬سي بنمايان؟‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه خود را به چيزی که داده نشده سي بنماياند‬
‫مانند کسيست که دو لباس زور (ريا و دروغ) پوشيده است‪.‬‬

‫‪ -263‬باب در مورد دشوار بودن شهادت دروغ‬

‫ج َتنِبُوا َق ْولَ الزّورِ} الحج‪٣٠ :‬‬


‫قال ال تعالی‪ { :‬وَا ْ‬
‫علْمٌ} السراء‪٣٦ :‬‬
‫و قال تعالی‪{ :‬وَلَ تَ ْقفُ مَا َليْسَ َلكَ ِبهِ ِ‬
‫عتِيدٌ} ق‪١٨ :‬‬
‫و قال تعالی‪{ :‬مَا يَلْ ِفظُ مِن َق ْولٍ إِلّ لَ َد ْيهِ رَقِيبٌ َ‬
‫ن َربّكَ َلبِا ْل ِم ْرصَادِ} الفجر‪١٤ :‬‬
‫و قال تعالی‪ { :‬إِ ّ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَالّذِينننننَ َل َيشْهَدُونننننَ الزّورَ وَإِذَا َمرّوا بِاللّ ْغ ِو َمرّوا ِكرَاماً}‬
‫الفرقان‪٧٢ :‬‬
‫‪852‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬از سخن دروغ بپرهيزيد‪ .‬حج‪30 :‬‬


‫و می فرمايد‪ :‬دنبال آنچه علم نداری مرو!‪ .‬إسراء‪36 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬بزبان نی آرد‪ ،‬آدمی سخنی را مگر اينکه نزد وی نگهبانيست مهيا‪ .‬ق‪:‬‬
‫‪18‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬هانا پروردگار تو در کمينگاه است‪ .‬فجر‪14 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬و آنانيکه گواهی دروغ نی دهند‪ .‬فرقان‪72 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬أل‬


‫‪ -1550‬وعن أب بكْر َة رضي اللّه عَنْ ُه قال‪ :‬قالَ رسولُ اللّه َ‬
‫أُنبّئكُم بأكب الكَبائِر؟ قُلنَا‪َ :‬بلَى يا رسول اللّه‪ .‬قَال‪ « :‬الشرا كُ باللّه‪ ،‬و ُعقُو قُ الوالِديْ ِن » وكان‬
‫مُتّكِئا فَجلَس‪ ،‬فقال‪ « :‬أل و َقوْلُ الزّور‪ ،‬وشهادةُ الزو ِر » فما زال يُ َك ّر ُرهَا حت قلنا‪ :‬لَيْتَ ُه سكَت‪.‬‬
‫متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -1550‬از ابو بکره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آيا شا را از بزرگترين گناهان کبيه خب ندهم؟‬
‫گفتيم‪ :‬آری يا رسول ال صلی ال عليه وسلم!‬
‫فرمود‪ :‬شريک آوردن به خدای متعال و نافرمانی پدر و مادر و در حاليکه تکيه کرده‬
‫بود (رسول ال صلی ال عليه وسلم) و نشست و فرمود‪ :‬آگاه باشيد و سخن دروغ و شهادت‬
‫دروغ و آن را پی در پی می گفت‪ ،‬تا که گفتيم‪ ،‬کاش سکوت می فرمود‪.‬‬

‫‪ -264‬باب تري لعنت کردن انسانی معي يا چارپائی (مرکبی) معي‬

‫ي ر ضي اللّه ع نه‪ ،‬وهو من أهْل بيْعةِ‬


‫‪ -1551‬عن أ ب زْيدٍ ثاب تِ ب نِ الضّحا كِ الن صار ّ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬من َحلَف عَلى يِيٍ بِم ّلةٍ غ ْي ٍر ال سْلمِ‬
‫الرّضوا ِن قال‪ :‬قَالَ ر سُو ُل اللّ ِه َ‬
‫كاذبا مُتَعَمّدا‪ ،‬فهُو كما قَال‪ ،‬وم ْن قَتَل نَفسهُ بشي ٍء ‪ُ ،‬عذّب بِهِ يوْم القِيامة‪ ،‬وَليْس على رجُ ٍل َن ْذرٌ‬
‫فِيما ل يَملِكه‪ ،‬ولع ُن ا ُل ْؤمِنِ َكقَ ْت ِلهِ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫‪853‬‬

‫‪ - 1551‬از ابو ثابت بن ضحاک انصاری رضی ال عنه که از اهل بيعة الرضوان‬
‫است‪ ،‬روايت است که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه بر سوگندی بلتی غي از اسلم از روی‬
‫قصد و دروغ بورد‪ ،‬او چنان است که گفته است‪ .‬و کسيکه که خود کشی کند در روز‬
‫قيامت به آن عذاب کرده می شود و بر هيچ مرد نذری در آنچه مالک آن نيست‪ ،‬نی باشد و‬
‫لعنت نودن فرد مؤمن مانند کشت اوست‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪ « :‬ل‬


‫‪ -1552‬وع ْن أب هُريْر َة رضي اللّه عن هُ أنّ ر سُول اللّه َ‬
‫صدّي ٍق أنْ يكُونَ َلعّانا » رواه مسلم‪.‬‬
‫ينْبغِي ِل ِ‬

‫‪ -1552‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬برای ه يچ صديقی ن ی زي بد که زياده لع نت‬
‫فرستد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1553‬وع نْ أب الدّردَاءِ رضي اللّه عَنْهُ قال‪ :‬قا َل ر سُولُ اللّ ِه َ‬
‫ل يكُو ُن ال ّلعّانُون شُفعَاءَ ‪ ،‬ول ُش َهدَاءَ ي ْومَ القِيامَ ِة » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1553‬از ابو درداء رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسانيکه بسيار لعنت می گويند‪ ،‬در روز قيامت‬
‫نه شفيع می شوند و نه شاهد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫ب ر ضي اللّه عنْ هُ قال‪ :‬قالَ رَ سُولُ اللّ ِه َ‬
‫‪ -1554‬وعَ ْن سَ ُمرَةَ بْ نِ جُ ْندُ ٍ‬
‫و َسلّم‪ « :‬ل تَلعنُوا بلعنةِ اللّه‪ ،‬ول بِغضبِه‪ ،‬ول بِالنّا ِر » رواه أ بو داود‪ ،‬والترمذي وقال‪ :‬حدي ثٌ‬
‫حسنٌ صحيح‪.‬‬

‫‪ -1554‬از سره بن جندب رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ه يچ يک از ش ا به لع نت خدا و غض بش و‬
‫دوزخ بر ديگری دعا نکند‪.‬‬
‫‪854‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1555‬وعن ابن مسعودٍ رضي اللّه عنهُ قال‪ :‬قال رسُولُ اللّ ِه َ‬
‫ي » رواه الترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬
‫لَيْس الؤمِنُ بِال ّطعّان‪ ،‬ول ال ّلعّانِ ول الفَاحِش‪ ،‬ول البذِ ّ‬

‫‪ -1555‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مؤمن بسيار طعنه زننده و لعنتگر و بدگفتار و‬
‫بدکردار نيست‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم‪ :‬إنّ‬


‫‪ -1556‬وع ْن أب ال ّدرْداءِ رضي اللّه عن ُه قال‪ :‬قال رسُو ُل اللّه َ‬
‫العبْد إذا لَعنَ شَيْئا‪ ،‬صعِدتِ ال ّلعْنةُ إل السّماء ‪ ،‬فتُ ْغلَقُ أبْوابُ السّما ِء دُونَها‪ُ ،‬ثمّ تَهِبطُ إل الرْض‪،‬‬
‫ج ْد مساغا رجعت إل الذي ُلعِن‪ ،‬فإ نْ كان‬
‫فتُغلَ قُ أبوابُها دُونَها‪ّ ،‬ثمّ تَأ ُخذُ يينا وشِمال‪ ،‬فإذا لْ تَ ِ‬
‫ل لِذلك‪ ،‬وإ ّل رجعتْ إل قاِئلِها » رواه أبو داود‪.‬‬
‫أه ً‬

‫‪ -1556‬از ابو درداء رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه بنده چيزی را لعنت کند‪ ،‬لعنت به آسان‬
‫بال می گردد و دروازه های آ سان به روی آن ب سته می شود‪ ،‬سپس به زم ي فرود آمده و‬
‫دروازه های زمي به روی آن بسته می شود‪ ،‬باز به راست و چپ می رود و اگر راهی نيافت‬
‫به کسيکه لعنت شده باز می گردد و اگر وی اهل آن بود خوب‪ ،‬ورنه به گوينده اش باز می‬
‫گردد‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -1557‬وع نْ عِ ْمرَا نَ ب ِن الُ صيْنِ ر ضي اللّه ع ْنهُ ما قال‪ :‬بيَن ما ر سُو ُل اللّه َ‬
‫ك رَسُولُ‬
‫ت َفلَعَنَ ْتهَا‪ ،‬فَسمع ذل َ‬
‫جرَ ْ‬
‫ض أ ْسفَارِه‪ ،‬وامرَأ ٌة مِنَ النصارِ عَلى نَاقَة‪ ،‬فض ِ‬
‫َعلَيْ ِه و َسلّم ف بع ِ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم فقال‪ « :‬خُذوا ما عليها ودعُو ها‪ ،‬فإنّها ملعُوَن ُةٌ » قالَ عِمرَان‪ :‬ف َكأَنّ ي‬
‫اللّ ِه َ‬
‫ض لَا أحد‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬
‫س ما يع ِر ُ‬
‫أرَاهَا ال َن تشي ف النّا ِ‬

‫‪ -1557‬از عمران بن حصي رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫در اثناييکه رسول ال صلی ال عليه وسلم در سفری از سفرهايش بود و زنی از انصار‬
‫بر شتری بود اذيت شده و او را لعنت کرد‪.‬‬
‫‪855‬‬

‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم آن را شنيده و فرمود‪ :‬بار ش تر را گرف ته و آن زن را‬


‫بگذاريد‪ ،‬زيرا وی ملعون است‪ .‬عمران رضی ال عنه گفت‪ :‬گويی من آن زن را می بينم که‬
‫در ميان مردم می رود و هيچکس به وی التفات نی کند‪.‬‬

‫‪ -1558‬و عن أ ب ب ّرزَ َة نَضلَةَ بْ نِ عُب ْيدٍ ال سلمِ ّي ر ضي اللّه عنْ هُ قال‪ :‬بين ما جاريةٌ على‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم وتَضايَ َق ب مُ الَبل‪ ،‬فقالت‪:‬‬
‫ب َ‬
‫ص َرتْ بالن ّ‬
‫ض متَاع ال َقوْم‪ ،‬إذْ بَ ُ‬
‫نا َقةٍ علَيها بع ُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬ل تُصاحِبْنا نَاقَ ٌة عليها لعْنةٌ » رواه مسلم‪.‬‬
‫ب َ‬
‫حَل‪ ،‬ال ّلهُم العنْها فقال الن ّ‬

‫‪ -1558‬از ابو برزه نضله بن عبيد اسلمی رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫در اثناييکـه زن جوانـی بر شتری سـوار بود کـه بر آن مقداری کالی قوم بود‪ ،‬ناگاه‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم را ديد و کوه بر ايشان (مردم) تنگی کرد‪ ،‬گفت‪ :‬هه‪ ،‬خدايا لعنتش‬
‫کن‪.‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هراهی نکند با ما شتری که بر آن لعنت است‪.‬‬

‫‪ -265‬باب روا بودن لعنت کردن معصيت کاران‪ ،‬بشکلی نامعين‬

‫علَى الظّا ِلمِينَ} هود‪١٨ :‬‬


‫قال ال تعالی‪{ :‬أَلَ َل ْعنَةُ الّ َ‬
‫علَى الظّا ِلمِينَ} العراف‪٤٤ :‬‬
‫ن مُؤَذّنٌ َبيْ َنهُمْ أَن لّ ْعنَةُ الّ َ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬فََأذّ َ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬آگاه باشيد که لعنت خداوند بر ستمکاران است‪ .‬هود‪18 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬پس در ميان شان آواز دهنده ای آواز داد‪ ،‬که لعنت خدا بر ستمکاران‬
‫است‪ .‬اعراف‪44 :‬‬

‫َاصـَلةَ‬
‫َنـ اللّه الو ِ‬
‫وسـلّم قال‪ « :‬لع َ‬
‫ْهـ َ‬
‫صـلّى الُ َعلَي ِ‬
‫ح أن رسـُول اللّه َ‬
‫وَثَبـت فـ الصـّحي ِ‬
‫صوّرين‪ ،‬وأنّه قال‪ « :‬لع نَ اللّه مَ نْ‬
‫والُ سْتَوصِلةَ » وأنّ هُ قال‪ « :‬لعَ َن اللّه آكِ َل الرّبا » وأنّ هُ َلعَ نَ الُ َ‬
‫غَيّر منارَ الرْض » أي‪ُ :‬حدُودها‪ ،‬وأنّ هُ قال‪« :‬لَع نَ اللّه ال سّارِقَ يَسرِقُ البيضَة » وأن هُ قال‪« :‬لَع نَ‬
‫ث فِيها حدثا أوْ آوى‬
‫اللّه مَنْ لعن والِدْيهِ » « وََلعَنَ اللّه مَنْ ذبح لِغ ْيرِ اللّه » وأنهُ قال‪ « :‬منْ أ ْحدَ َ‬
‫مدِثا‪ ،‬فَعليّهِ َلعَْنةُ اللّهِ واللئِ َك ِة والنّاسِ أجْمعِيَ » وأنّهُ قال‪ « :‬ال ّل ُهمّ العنْ رِ ْعلً‪ ،‬وذَكوا َن وَعُصيّة‪،‬‬
‫‪856‬‬

‫عصـَوا اللّه ورَسـُوَل ُه » وَهذِه ِـ ثلثُـ قبائِل مِن َـ ال َعرَب ِـ وأنّهـ قال‪« :‬لَعن َـ اللّه اليهودَ ا َتذُوا قُبورَ‬
‫ي مِنَ الرّجالِ بِالنّساءِ ‪ ،‬والتشَّبهَاتِ مِنَ النّسَاءِ بالرّجا ِل » ‪.‬‬
‫أنبيَائِهم مسَا ِج َد » وأّن ُه « لَعن الُتشبهِ َ‬
‫ظ ف ال صحيح‪ ،‬ب ْعضُهَا ف صحيحي البخاري وم سلم‪ ،‬وبعْضُ ها ف‬
‫وَجَمي ُع ه ِذ هِ اللفا ِ‬
‫أح ِدهِمَا‪ ،‬وإنّما قَصدْتُ الخت صَار بِالشارةِ إل ْيهَا‪ ،‬وسأذكرُ مُعظَ َمهَا ف أبوابا مِ نْ هذا الكتاب‪،‬إن‬
‫شاءَ اللّه تعال ‪.‬‬

‫و در حد يث صحيح آمده ا ست که ر سول ال صلی ال عل يه و سلم ز نی را که موی‬


‫زنان را بوی آدمی پيوند می کند و زنی را که اينکار را می خواهد انام دهد‪ ،‬لعنت نود و هم‬
‫سودخوار‪ ،‬و مصوران را نيز لعنت نود‪.‬‬
‫و اين که عل يه ال سلم فرمود‪ :‬لع نت ک ند ال تعالی ک سيا که حدود زم ي را تغي ي می‬
‫دهد (زمي بيگانه را داخل زمي خود کند)‪.‬‬
‫و اينکه فرمود‪ :‬لعنت کند ال تعالی دزدی را که تم را دزدی می کند‪.‬‬
‫و فرمود عليه السلم‪ :‬لعنت کند ال تعالی آنکه پدر و مادرش را لعنت کند‪.‬‬
‫و اين که فرمود‪ :‬لع نت ک ند ال تعالی ک سيا که بنا می ب ز نام ال حيوا نی را ذ بح می‬
‫نايد‪.‬‬
‫و اين که عل يه ال سلم فرمود‪ :‬ک سيکه در مدين هء منوره کار زش تی ک ند‪ ،‬يا ک سيا که‬
‫مرتکب کار زشتی شده جای دهد‪ ،‬پس بر او لعنت خدا‪ ،‬فرشتگان و ههء مردم باد‪.‬‬
‫و اينکـه عليـه السـلم فرمود‪ :‬خدايـا رعـل و ذکوان و عصـبه را کـه نافرمانـی خدا و‬
‫رسولش کردند‪ ،‬لعنت کن‪ .‬و اين هر سه از قبائل عرب بودند‪ .‬وهم فرمود‪ :‬ال تعالی يهود را‬
‫لعنت کند که قبهای پيامبانشان را مسجد ساختند‪.‬‬
‫و اينکه عليه السلم مردانی را که خود را به زنان و زنانی را که خود را بردان هانند‬
‫می کنند‪ ،‬لعنت نود و ههء اين الفاظ در صحيح است‪ ،‬که برخی در صحيح باری و مسلم‬
‫است و بعضی در يکی از آن دو و مقصودم از اختصار اشاره به آنا بود که معظم آن را در‬
‫بابای آب در اين کتاب ذکر خواهم کرد‪.‬‬

‫‪ -266‬باب تحريم دشنام دادن مسلمان بدون حق‬


‫‪857‬‬

‫قال ال تعالی‪ {:‬وَالّذِينَن ُيؤْذُونَن ا ْل ُمؤْ ِمنِينَن وَا ْل ُمؤْ ِمنَاتِن بِ َغ ْيرِ مَا ا ْكتَسَنبُوا َفقَدِ‬
‫ح َتمَلُوا ُبهْتَان ًا وَِإثْماً ّمبِيناً} الحزاب‪٥٨ :‬‬
‫اْ‬

‫خداو ند می فرما يد‪ :‬و آناني که مينان ند مردان وزنان م سلمان را بدون آن که گنا هی‬
‫کرده باشند‪ ،‬هر آئينه بار بتان و گناه ظاهر را برداشته اند‪ .‬احزاب‪58 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1559‬وع ِن اب ِن مَسعودٍ رضي اللّه عَن ُه قال‪ :‬قال رسُولُ اللّه َ‬
‫س ِل ِم فُسوق‪ ،‬وقِتَاُلهُ ُك ْف ٌر » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫سِباب الُ ْ‬

‫‪ -1559‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬دشنام دادن مسلمان فسق و جنگ با وی کفر‬
‫است‪.‬‬
‫ش‪ :‬اين که دشنام دادن م سلمان را در برابر ک شت وکشتار با وی ذ کر نود‪ ،‬ط بق گفت هء‬
‫داودی برای آنست که احتما ًل گناه دشنام دهنده با گناه جنگجوی با مسلمان يکی است‪.‬‬
‫و طبی گفته‪ :‬ذکر لعن و قتل با هم برای آنست که لعن دوری از رحت خدا است و‬
‫قتال دوری از نعمت زندگی است‪.‬‬
‫اين حديث احتمالً برای تشديد و مبالغه گفته شده‪ ،‬يعنی دشنام دادن و کشت او هر يک‬
‫بذاته کفر است‪ ،‬يعنی اگر حللش شارد‪ ،‬يا مراد به آن کفران نعمت و اداء نکردن حق برادری‬
‫دينی است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يقول‪« :‬‬


‫‪ -1560‬وع نْ أب ذرّ رضي اللّه عنْ هُ أنّ ُه سِع ر سُول اللّه َ‬
‫كذلكـ » رواه‬
‫َ‬ ‫إنـ ل ْ يَكُن صـاحُِبهُ‬
‫ِسـقِ أو الكُف ْر‪ ،‬إلّ ارتدت عليـه‪ْ ،‬‬
‫ل يَرمـي ر ُج ٌل رَجُلً بِالف ْ‬
‫البخاري‪.‬‬

‫‪ -1560‬از ابو ذر رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيد که می فرمود‪ :‬هيچ مردی ديگر را به فسق يا‬
‫کفر متهم نی کند‪ ،‬مگر اينکه فسق وکفر بر او باز می گردد‪ ،‬هرگاه آنکه اين نسبت ها بوی‬
‫داده شده هچنان نباشد‪.‬‬
‫‪858‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪« :‬‬


‫‪ -1561‬وع نْ أ ب ُهرَير َة ر ضي اللّه عنْ هُ أنّ ر سُولَ اللّه َ‬
‫الُتَسابا ِن مَا قَال فَعَلى البَادِي مِ ْنهُما حتّى َيعَْتدِي الظلُو ُم » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1561‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬دو دشنام دهنده هر چه گفتند‪ ،‬گناهش بر آغاز‬
‫کنندهء شان است‪ ،‬تا اينکه مظلوم از حد تاوز کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم بِر ُجلٍ َقدْ َشرِب قال‪ « :‬اضربُو ُه »‬
‫ب َ‬
‫‪ -1562‬وعن هُ قال‪ :‬أُتَ ال ن ّ‬
‫قال أبو ُهرَْيرَة ‪ :‬فَمِنّا الضّاربُ بِيدِه‪ ،‬والضّاربُ بِن ْعلِه‪ ،‬والضّارِبُ بثوبه‪ ،‬فلَمّا انصَرف‪ ،‬قال بعض‬
‫القَوم‪ :‬أخزاكَ اللّه‪ ،‬قال‪ « :‬ل تقُولُوا هذا‪ ،‬ل ُتعِينُوا عليهِ الشّيطَا َن » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1562‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫مردی خدمت پيامب صلی ال عليه وسلم آورده شد که شراب نوشيده بود‪ ،‬فرمود‪ :‬او‬
‫را بزنيد‪ .‬ابوهريره گفت‪ :‬برخی از ما به دست و برخی به کفش و برخی به جامه اش وی را‬
‫می زدند‪ .‬برخی گفتند‪ :‬خدا ترا خوار کند‪.‬‬
‫(رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم) فرمود‪ :‬اينطور مگوئيـد و شيطان را بر او ياری‬
‫ندهيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم َيقُول‪ « :‬من َقذَف ْملُوكَ هُ‬


‫ت ر سُول اللّه َ‬
‫س ْع ُ‬
‫‪ -1563‬وعنْ هُ قال‪ِ :‬‬
‫لدّ يومَ القِيامَة‪ ،‬إلّ أ ْن يَكُو َن كما قالَ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫بِالزّنا يُقا ُم عليهٍ ا َ‬

‫‪ -1563‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬آنکه برده اش را به زنا متهم‬
‫کند‪ ،‬در روز قيامت بر وی حد جاری شود‪ ،‬جز آنکه چنانچه گفته است‪ ،‬باشد‪.‬‬

‫‪ -267‬باب تحريم دشنام دادن مردگان بدون حق و مصلحت شرعی‬

‫ح ِو ذَلِك‪َ ،‬وفِيهِـ اليةُ والحاديثُـ‬


‫حذِي ُر مِ نَ القِْتدَاء بِهِـ فـِبدْعَتِه‪َ ،‬وفِ سْقِه‪ ،‬وَنَ ْ‬
‫َوهِيَـ التّ ْ‬
‫السّاِبقَةُ ف البَابِ قَ ْبلَه‪.‬‬
‫‪859‬‬

‫و آن مصلحت شرعی ايکه مراد به حق است هانگونه عطف آن بر آن برای مغايرت‬


‫صفت است‪ ،‬بيم دادن است از پيوی کردن وی در بدعت و فسقش و مانند آن‪.‬‬
‫در اين مورد آيهء مبارکه و احاديثی است که در باب پيش گذشت‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬ل‬


‫‪ -1564‬وعن عائِش َة رضي اللّه عنها قالت‪ :‬قال رسُولُ اللّ ِه َ‬
‫ضوْا إل ما َقدّموا » رواه البخاري‪.‬‬
‫تَسُبّوا المواتَ‪ ،‬فَإّن ُهمْ قد أ ْف َ‬

‫‪ -1564‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬مردگان را دشنام نده يد‪ ،‬زيرا آنان به آن چه‬
‫پيش فرستادند‪ ،‬رسيدند (فائده ای در دشنام دادن شان نيست)‪.‬‬

‫‪ -268‬باب منع از آزار رساندن و اذيت کردن مردم‬

‫قال ال تعالی‪ {:‬وَالّذِينَن ُيؤْذُونَن ا ْل ُمؤْ ِمنِينَن وَا ْل ُمؤْ ِمنَاتِن بِ َغ ْيرِ مَا ا ْكتَسَنبُوا َفقَدِ‬
‫ح َتمَلُوا ُبهْتَان ًا وَِإثْماً ّمبِيناً} الحزاب‪٥٨ :‬‬
‫اْ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و آنانيکه مينانند مردان و زنان مسلمان را بدون اين که گناهی‬
‫کرده باشند‪ ،‬هر آئينه بار بتان و گناه ظاهر را برداشته اند‪ .‬احزاب‪58 :‬‬

‫‪ -1565‬وع نْ عب ِد اللّه ب نِ عَمرو بن العاص ر ضي اللّه ع ْنهُمَا قال‪ :‬قال رَ سُولُ اللّ هِ‬
‫سلِمُو َن مِنْ لِسَاِنهِ ويدِه‪ ،‬والُهَا ِج ُر م ْن هَجَر ما َنهَى اللّه‬
‫س ِل ُم منْ َس ِلمَ الُ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬الُ ْ‬
‫َ‬
‫ع ْنهُ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1565‬از عبد ال بن عمرو بن عاص رضی ال عنهما رواي است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬م سلمان ک سيست که م سلمانان از د ست و‬
‫زبانش در امان بانند و مهاجر (کامل) آنست که آنچه را خداوند منوع قرار داده و از آن منع‬
‫کرده‪ ،‬ترک کند‪.‬‬
‫‪860‬‬

‫ح عن‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬مَ نْ أحبّ أن ُيزَحْز َ‬
‫‪ -1566‬وعن هُ قال‪ :‬قال رسولُ اللّه َ‬
‫حبّ أ نْ‬
‫النّار‪ ،‬وَيدْخَل النّة‪ ،‬فلتَأتِ هِ منِيّتُ ُه و ُهوَ يُؤمِ نُ بالِ والَيوْ مِ الخِر‪ ،‬وَلْيَأ تِ إل النّا سِ الذي يُ ِ‬
‫ُيؤْتَي إل ْي ِه » رواه مسلم‪.‬‬
‫وهُو بعْضُ حَديثٍ طويلٍ سب َق ف باب طاعةِ وُلةِ المُور‪.‬‬

‫‪ -1566‬از عبد ال بن عمرو بن عاص رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه دوست می دارد از دوزخ دور گردانيده‬
‫شده و بـه بشـت داخـل گردد‪ ،‬بايـد مرگـش در رسـد‪ ،‬در حاليکـه او بـه خدای تعالی و روز‬
‫آخرت ايان دارد و بايد با مردم رفتاری را انام دهد که دوست می دارد از طرف مردم با او‬
‫انام شود‪.‬‬

‫‪ -269‬باب در منع از دشمنی و قطع رابطه و پشت گرداندن به همديگر‬

‫خوَةٌ} الحجرات‪10 :‬‬


‫قال ال تعالی‪ِ { :‬إ ّنمَا ا ْل ُم ْؤمِنُونَ إِ ْ‬
‫س ْوفَ يَ ْأتِي الّ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬يَا َأ ّيهَا الّذِي نَ آ َمنُواْ مَن َي ْرتَدّ مِن ُك مْ عَن دِينِ هِ فَ َ‬
‫عزّةٍ عَلَى الْكَا ِفرِينَ} المائدة‪٥٤ :‬‬ ‫حبّو َنهُ َأذِّلةٍ عَلَى ا ْل ُمؤْ ِمنِينَ َأ ِ‬
‫ح ّبهُمْ َويُ ِ‬
‫بِ َقوْمٍ يُ ِ‬
‫حمَاء‬
‫حمّدٌ رّس ننُولُ الِّن وَالّذِين نَن مَعَه ننُ َأشِدّاء عَلَى ا ْلكُفّارِ رُ َ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬مّ َ‬
‫بَ ْي َنهُمْ} الفتح‪٢٩ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬هرآئينه مسلمانان برادرند‪ .‬حجرات‪10 :‬‬


‫و می فرمايد‪ :‬متواضع اند برای مؤمنان و درشت طبع اند بر کافران‪ .‬مائده‪54 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬ممد صلی ال عليه وسلم پيامب خدا است و آنانيکه با وی اند بر کفار‬
‫سخت گيان اند و در ميان شان مهربان‪ .‬فتح‪29 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪ « :‬ل تَبا َغضُوا‪،‬‬


‫ب َ‬
‫س رضي اللّه عَن هُ أنّ الن ّ‬
‫‪ -1567‬وع ْن أن ٍ‬
‫جرَ أخَاه‬
‫س ِلمٍ أنْ يهْ ُ‬
‫ول تاسدُوا‪ ،‬ولَ تَداَبرُوا‪ ،‬ول َتقَاطعُوا‪ ،‬وَكُونُوا عِبادَ اللّهِ إخوانا‪ ،‬ول يَحِلّ لِمُ ْ‬
‫فَوقَ ثلثٍ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫‪861‬‬

‫‪ -1567‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬با هدي گر دش نی و ح سد و ق طع راب طه ننموده و‬
‫پشت نکنيد‪ .‬و ای بندگان خدا با هم برادر باشيد و برای هيچ مسلمانی روا نيست که بيش از‬
‫سه روز برادرش را ترک کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪« :‬‬


‫‪ -1568‬وع ْن أ ب ُهرَْيرَ َة ر ضي اللّ هُ عَنْ هُ أنّ رَ سُولَ اللّه َ‬
‫شرِكُ بِاللّهِ شَيئا‪ ،‬إلّ رجُلً كانَت‬
‫ُتفْتَحُ أبْوابُ الَّنةِ َيوْمَ الثنَيْنِ وَيوْمَ الَمِيس‪ ،‬فَُي ْغفَرُ لِ ُكلّ ع ْبدٍ ل يُ ْ‬
‫بيْن هُ وبَيْ َن أخي هِ شَحْناءُ فيقال‪ :‬أنْ ِظرُوا هذيْ نِ حتّى يص َطلِحا‪ ،‬أنْ ِظرُوا هذَيْ نِ حتّى يَص َطلِحا‪ » ،‬رواه‬
‫مسلم‪.‬‬
‫وف روايةٍ له‪ُ « :‬ت ْع َرضُ العْمالُ ف كُ ّل يومِ خَميسٍ وَاثنَيْ ِن » وذَكَر ْنوَه‪.‬‬

‫‪ -1568‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسببول ال صببلی ال عليببه وسببلم فرمود‪ :‬درهای بهشببت روز دو شنبببه و‬
‫پنجشنببه باز مبی شود و برای هبر بندهبء کبه ببه خدا شريبک نمبی آورد‪ ،‬آمرزش مبی‬
‫شود‪ ،‬مگر مرديکه ميان او و برادرش دشمنی و عداوت باشد و گفته می شود‪ :‬اين‬
‫را بتأخيراندازيد تا با هم صلح و آشتی نمايند‪ .‬مسلم‬
‫و در روايتبی از وی آمده کبه اعمال در هبر روز دو شنببه و پنجشنببه عرضبه‬
‫می شود و مثل آن را ذکر نمود‪.‬‬

‫‪ -270‬باب تحريم حسد و آن عبارت است از آرزوی زوال‬


‫(از ميان رفتن) نعمت از صاحب و دارنده اش‪ ،‬خواه نعمت دين‬
‫باشد يا نعمت دنيا‬
‫ل نمِن َفضْلِهنِ} النسناء‪:‬‬
‫قال ال تعالی‪ { :‬أَمْن يَحْسُندُونَ النّاسَن عَلَى مَا آتَاهُمُن ا ّ‬
‫‪٥٤‬‬

‫خداو ند می فرما يد‪ :‬آ يا غب طه می خور ند مردم بر آن چه که خداو ند آنان را از ف ضل‬


‫شان داده است‪.‬‬
‫‪862‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬إيّاكُ مْ‬


‫ب َ‬
‫‪ -1569‬وعَ نْ أب ُهرَيرة رضي اللّه عنْ هُ أنّ الن ّ‬
‫شبَ » رواه أبو داود ‪.‬‬
‫والسد‪ ،‬فإنّ السدَ يأكُ ُل السناتِ كَما َتأْ ُكلُ النًارُ الطب‪،‬أ ْو قال العُ ْ‬

‫‪ -1569‬ا ز ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬از حسد بپرهيزيد‪ ،‬زيرا حسد نيکی ها را می‬
‫خورد‪ ،‬هانطور که آتش هيزم يا علف را می خورد‪.‬‬

‫‪ -271‬باب منع از جاسوسی کردن و گوش دادن به سخن کسی که از‬


‫شنيدن آن کراهيت دارد‬

‫سسُوا } الحجرات‪١٢ :‬‬


‫جّ‬‫قال ال تعالی‪{ :‬وَلَ تَ َ‬
‫و قال تعالی‪ {:‬وَالّذِين نَ ُيؤْذُون نَ ا ْل ُمؤْ ِمنِين َن وَا ْل ُم ْؤمِنَات نِ بِ َغ ْيرِ مَا ا ْكتَس َنبُوا َفقَدِ‬
‫ح َتمَلُوا ُبهْتَان ًا وَِإثْماً ّمبِيناً} الحزاب‪٥٨ :‬‬
‫اْ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬تسس و کنجکاوی مکنيد‪ .‬حجرات‪12 :‬‬


‫و می فرما يد‪ :‬و آناني که می رنان ند مردان و زنان مؤ من را بدون اين که گنا هی کرده‬
‫باشند هر آئينه بار بتان و گناه واضحی را برداشته اند‪ .‬احزاب‪58 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪« :‬‬


‫‪ -1570‬وع ْن أ ب هُريْر َة ر ضي اللّه عن هُ أنّ ر سُول اللّه َ‬
‫إيًاكُ مْ والظّن‪ ،‬فإن الظّنّ أكذ بُ الدِيث‪ ،‬ول تَ سّسُوا‪ ،‬ول تَج سّسُوا ول تنافَ سُوا ول تَا َسدُوا‪،‬‬
‫سلِم‪ ،‬ل يظلِمُه‪،‬‬
‫س ِلمُ أخُو الُ ْ‬
‫ول تَبا َغضُوا‪ ،‬ول تَدابَروُا‪ ،‬وكُونُوا عِباد اللّ هِ إخْوانا كَما أمركُم‪ .‬الُ ْ‬
‫شرّ‬
‫ص ْدرِه « بِحْسبِ امريءٍ مِن ال ّ‬
‫ول يذُلُ هُ ول يْقرُه‪ ،‬التّقوى ههُنا‪ ،‬التّقوَى ههُنا » ويُشي إل َ‬
‫س ِلمِ حرَام‪ :‬دمُه‪ ،‬و ِعرْضُه‪ ،‬ومَالُه‪ ،‬إنّ اللّه ل َينْ ُظرُ إل‬
‫أن يْقِر أخا ُه ال سِلم‪ُ ،‬ك ّل الُ سلمِ على الُ ْ‬
‫ص َورِكُم‪ ،‬وأعمالكم ولكنْ يَنْ ُظ ُر إل ُقلُوبِ ُكمْ»‪.‬‬
‫أجْسادِ ُكمْ‪ ،‬وَل إل ُ‬
‫َسـسُوا ول تَنَاجشُوا‬
‫َسـسُوا ول ت ّ‬
‫َحاسـدُوا‪ ،‬وَل َتبَا َغضُوا‪ ،‬وَل تَج ّ‬
‫وفـ روايـة‪ « :‬ل ت َ‬
‫وكُونُوا ِعبَادَ ال ّلهِ إ ْخوَانا » ‪.‬‬
‫ّهـ‬
‫وفـ روايـة‪ « :‬ل َتقَا َطعُوا‪ ،‬وَل َتدَاَبرُوا‪ ،‬وَل تَبَا َغضُوا ول تَاسـدُوا‪ ،‬وَكُونُوا ِعبَادَ الل ِ‬
‫إ ْخوَانا » ‪.‬‬
‫وف رواية‪ « :‬ل َتهَاجَروا وَل يَبِ ْع َبعْضُ ُكمِ على بيع َبعْضٍ » ‪.‬‬
‫‪863‬‬

‫رواه مسلم‪ :‬بكلّ هذه الروايات‪ ،‬وروى البخاري أكَثرَها‪.‬‬

‫‪ -1570‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬از گمان بپرهيزيد‪ ،‬زيرا گمان دروغترين گفته‬
‫ها ا ست و جا سوسی هدي گر را ننموده و هچش می نکن يد و هم با هدي گر ح سد و دش نی‬
‫نورزيده و بيکديگر پشت مکنيد‪.‬‬
‫و هانطوريکه شا را امر نوده‪ ،‬ای بندگان خدا برادر باشيد‪.‬‬
‫م سلمان برادر م سلمان ا ست‪ ،‬بر او ظلم ن ی ک ند و ترک ياری اش نکرده و توهي نش‬
‫نیـ نايـد و در حاليکـه بـه سـينه اش اشاره نود و فرمود‪ :‬پرهيزگاری اينجاسـت پرهيزگاری‬
‫اينجاست‪ .‬کافيست در بدی شخص هي که برادر مسلمانش را خوار کند‪ ،‬ههء مسلمان بر‬
‫مسلمان حرام است‪ ،‬خونش و آبرويش و مالش‪ .‬هانا خداوند به تن ها و پيکره های شا نی‬
‫نگرد‪ ،‬بلکه به دلا و اعمال شا می نگرد‪.‬‬
‫و در رواي تی آمده که‪ :‬با هم دش نی و ح سد نکرده و جا سوسی هدي گر را ننمائ يد و‬
‫هم قي مت متاع را نيفزاي يد (بدون اين که ق صد خر يد را داش ته باش يد‪ ،‬برای اين که ديگری را‬
‫بفريبيد) و ای بندگان خدا با هم برادر باشيد‪.‬‬
‫و در رواي تی آمده که‪ :‬با هم ق طع راب طه نکرده و بمدي گر پ شت نکن يد و دش نی و‬
‫حسد با هم نکرده و ای بندگان خدا با هم برادر باشيد‪.‬‬
‫و در روايتـی آمده کـه‪ :‬هديگـر را ترک نکنيـد و برخـی از شاـ بر فروض ديگری‬
‫نفروشد (يعنی معاملهء دو نفر را بم نزند) مسلم آنرا به ههء اين روايت کرده و باری هم‬
‫زيادتر آن را روايت نوده است‪.‬‬
‫ش‪ :‬متأ سفانه امروز نظرات اکثر يت ما مبت نی بر ظن و گمان ا ست وب سياری از عقد هء‬
‫حقارت رنج می برند برای خورد کردن ديگران کوشش ميکنند بر يکی برچسبی بزنند تا فقط‬
‫خود و خودشان پاک و مقدس جلوه کننسد و يکسه تاز ميدان باشنسد‪ ،‬در حاليکسه ايسن عمسل از‬
‫گناهان بزرگ بساب می رود‪.‬‬
‫‪864‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -1571‬وعَ ْن مُعَاويةَ ر ضي اللّه عنْ هُ قال‪ :‬سَ ِم ْعتُ رَ سُولَ اللّ هِ َ‬
‫ث صحيح‪.‬‬
‫س َد ُهمَ » حدي ٌ‬
‫سدَْتهُم‪ ،‬أوْ ِكدْ تَ أ نْ تُف ِ‬
‫ي أف َ‬
‫سلِم َ‬
‫ت الُ ْ‬
‫َيقُول‪ « :‬إنّ كَ إن اتّبعْ تَ َعوْرا ِ‬
‫روا ُه أبو داود بإسناد صحيح‪.‬‬

‫‪ -1571‬از معاويه رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شنيدم که می فرمود‪ :‬هرگاه تو به دنبال ک شف و‬
‫ظاهر ساخت عيوب مسلمي باشی‪ ،‬فاسد شان کرده ای‪ ،‬يا نزديک است که فاسد شان کنی‪.‬‬

‫‪ -1572‬وع نِ اب ِن مسعودٍ رضي اللّه عَنْهُ أنّهُ ُأتِىَ ِبرَجُ ٍل فَقيلَ لَه‪ :‬هذَا فُل نٌ َتقْ ُطرُ لِحْيَتُهُ‬
‫خَمرا‪ ،‬فقال‪ :‬إنّاـ قَدْ نُهينَا عنِـ التّجَسـّس‪ ،‬ولكِن ْـ إن يظ َهرْ لَنَا شَيءٌ ‪ ،‬نَأ ُخذْ بِه‪ ،‬حَديثٌـ حَسَـنٌ‬
‫ط البخاري ومسلم‪.‬‬
‫صحيح‪ .‬رواه أبو داود بإسْنادٍ عَلى َشرْ ِ‬

‫‪ -1572‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫مردی را نزد او آورند و به او گفتند‪ :‬اين فلنی است که از ريشش شراب می چکد‪.‬‬
‫او گفت‪ :‬ما نی شدي از اينکه جاسوسی نائيم و ليکن اگر چيزی برای ما آشکار شود به آن‬
‫تسک می جوييم‪.‬‬

‫‪ -272‬باب نهی از گمان بد به مسلمانها بدون ضرورت‬

‫ج َتنِبُوا َكثِيرًا مّ نَ الظّنّ إِنّ بَعْ ضَ الظّنّ‬


‫ن آمَنُوا ا ْ‬
‫قال ال تعالی‪ { :‬يَا َأ ّيهَا الّذِي َ‬
‫ِإثْمٌ} الحجرات‪١٢ :‬‬

‫خداو ند می فرما يد‪ :‬ای م سلمانان احتراز کن يد ازب سياری گمان بد‪ ،‬هر آئي نه بعضی‬
‫بدگمانی گناه است‪ .‬حجرات‪12 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪« :‬‬


‫‪ -1573‬وع ْن أ ب ُهرَير َة ر ضي اللّه عنْ هُ أنّ رَ سُول اللّه َ‬
‫ث » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫لدِي ِ‬
‫إيّا ُكمْ وَالظًّن‪ ،‬فإنّ الظّنّ أك َذبُ ا َ‬

‫‪ -1573‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪865‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬از گمان بپرهيزيد‪ ،‬زيرا گمان دروغترين سخن‬
‫هاست‪.‬‬

‫‪ -273‬باب حرمت تحقير و خوار شمردن مسلمانان‬

‫خرْ قَو مٌ مّن َقوْ مٍ عَ سَى أَن يَكُونُوا‬ ‫ن آمَنُوا لَ يَ سْ َ‬ ‫قال ال تعالی‪ { :‬يَا َأ ّيهَا الّذِي َ‬
‫خيْرًا مّ ْنهُنّ وَلَ تَ ْل ِمزُوا أَنفُسَنكُمْ وَلَ‬‫خيْراً ّم ْنهُمْن وَ َل نِسنَاء مّنن نّسنَاء عَسنَى أَن يَكُنّ َ‬ ‫َ‬
‫ك هُمُ الظّا ِلمُونَ}‬‫ن َومَن لّ ْم يَتُبْ َفُأوْ َلئِ َ‬
‫ب ِبئْسَ الِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْ َد الِْيمَا ِ‬ ‫تَنَا َبزُوا بِالَْلْقَا ِ‬
‫الحجرات‪١١ :‬‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬ويْلٌ لّ ُك ّل ُه َمزَةٍ ّل َمزَةٍ} الهمزة‪١ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬ای مسلمانان تسخر نکند گروهی گروهی ديگر را شايد که آن‬
‫گروه از ايشان ب تر باش ند‪ ،‬و زنان ت سخر نکن ند زنان دي گر را احتمالً آن زنان ب تر از ايشان‬
‫باشند و عيبجوئی نکنيد در ميان خويش و يکديگر را به القاب بد موانيد‪ ،‬بدنامی است فاسقی‬
‫بعد از ايان آوردن‪ ،‬و آنکه توبه نکرد پس ايشان ستمکاران اند‪ .‬حجرات‪11 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬وای بر هر عيب جوئی کننده وغيبت کننده ای‪ .‬هزه‪1 :‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قا َل «‬
‫‪ -1574‬وع نْ أ ب ُهرَيرة ر ضي اللّه عَنْ هُ أنّ رَ سُولَ اللّ هِ َ‬
‫س ِلمَ » رواه مسلم‪ ،‬وقد سبق قرِيبا بطوله‪.‬‬
‫شرّ أن ْي ِقرَ أخَا ُه الُ ْ‬
‫سبِ ا ْمرِيءٍ مِنَ ال ّ‬
‫بِحَ ْ‬

‫‪ -1574‬از ابوهريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بدی شخص را هي بس که برادر مسلمانش را‬
‫خوار شارد‪ .‬مسلم‪ .‬حديث بدرازی اش گذشت‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬ل‬


‫‪ -1575‬وعَن ابْ ِن مسعُودٍ رضي اللّه عنه‪ ،‬عن النب َ‬
‫حبّ أ نْ يَكُو نَ َث ْوبُ هُ‬
‫َيدْخُ ُل الَّنةَ م نْ كَا َن ف َقلْبِ هِ مِ ْثقَالُ َذرّ ٍة مِ نْ كِبْر‪َ » ،‬فقَالَ رَجُل‪ :‬إنّ الرّجُلَ ُي ِ‬
‫حبّ الَمَال‪ ،‬الكِ ْبرُ بَ َطرُ الَق‪ ،‬وغَ ْمطُ النّاسِ » رواه‬
‫حَسنا‪ ،‬وَن ْع ُلهُ حَسَنَة‪ ،‬فقال‪ « :‬إنّ اللّه جَمِيلٌ يُ ِ‬
‫مسلم‪.‬‬

‫‪ -1575‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪866‬‬

‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬آن که به انداز هء يک ذره کب در دلش با شد‪ ،‬به‬
‫بشت داخل نی گردد‪.‬‬
‫مردی گفت‪ :‬هر آئينه شخص دوست می دارد که جامه و کفشش نيکو باشد!‬
‫فرمود‪ :‬خداوند زيبا است و زيبائی را دوست می دارد‪ .‬کب سرکشی در برابر حق و‬
‫خوار شردم مردم است‪.‬‬
‫و توضيحش پيش از اين در باب کب بنحوی بتر گذشت‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -1576‬وعن جُ ْندُ بِ بن عب ِد اللّه رضي اللّه عن هُ قال‪ :‬قا َل رسو ُل اللّه َ‬
‫و َسلّم‪ « :‬قا َل رَجُل‪ :‬واللّ هِ ل َي ْغفِرُ اللّه لفُلن‪ ،‬فَقَالَ اللّه َع ّز وَجَل‪ :‬مَ نْ ذا اّلذِي َيَتأَلّى عليّ أ نْ ل‬
‫أغ ِفرَ لفُلنٍ إنّي قَد َغ َفرْتُ لَه‪ ،‬وًََأحْبَ ْطتُ ع َم َلكَ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1576‬از جندب بن عبد ال رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مردی گفت‪ :‬سوگند به خدا که خداوند فلنی‬
‫را نی آمرزد‪ .‬خداوند فرمود‪ :‬کيست که بر من سوگند می خورد که فلنی را نی آمرزم هانا‬
‫من او را آمرزيدم و عملت را ضايع نودم‪.‬‬

‫‪ -274‬باب النهي عن إظهار الشماتة بالمسلم‬

‫خوَةٌ} الحجرات‪10 :‬‬


‫قال ال تعالی‪ِ { :‬إ ّنمَا ا ْل ُم ْؤمِنُونَ إِ ْ‬
‫شةُ فِي الّذِين نَ آ َمنُوا َلهُم نْ‬
‫ح َ‬
‫حبّون نَ أَن تَشِيع نَ ا ْلفَا ِ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬إِنّ الّذِين َن يُ ِ‬
‫خرَةِ} النور‪١٩ :‬‬ ‫عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي ال ّد ْنيَا وَالْ ِ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬هانا مسلمانان برادرند‪ .‬حجرات‪10 :‬‬


‫و می فرمايد‪ :‬هر آئينه آنانکه دوست دارند تا که شايع شود تمت بدکاری در ميان‬
‫مسلمانان ايشانرا است عذاب دردناک در دنيا و آخرت‪ .‬نور‪19 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -1577‬وع ْن وَاثِلةَ ب ِن ال ْسقَعِ ر ضي اللّه عنْ هُ قال‪ :‬قال ر سُولُ اللّ ِه َ‬
‫ك » رواه الترمذي وقال‪ :‬حديث حس ٌن ‪.‬‬
‫حهُ ال ّل ُه وَيبَتلِي َ‬
‫و َسلّم‪ « :‬ل تُ ْظ ِهرِ الشّمَاتَة لخيك فَيْ ْ‬
‫‪867‬‬

‫س ِلمِ حرَا مٌ‬


‫س ِلمِ على الُ ْ‬
‫وف الباب حدي ثُ أب هريرةَ السابقُ ف باب التّجَ سّس‪ « :‬كُ ّل الُ ْ‬
‫» الديث‪.‬‬

‫‪ -1577‬از واثله بن اسقع رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬در برابر غم برادرت اظهار شادی م کن‪ ،‬تا‬
‫خداوند او را مورد رحت قرار داده و ترا به آن مبتل نسازد‪.‬‬
‫و در اين باب حديث ابوهريره است که در باب تسس گذشت که کل السلم علی‬
‫السلم حرام‪ .‬الديث‬

‫‪ -275‬باب منع طعنه زدن در نسب های ثابت در ظاهر شريعت‬

‫قال ال تعالی‪ {:‬وَالّذِينَن ُيؤْذُونَن ا ْل ُم ْؤمِنِينَن وَا ْل ُمؤْ ِمنَاتِن بِ َغ ْيرِ مَا ا ْكتَسَنبُوا فَقَدِ‬
‫ح َتمَلُوا ُبهْتَان ًا وَِإثْماً ّمبِيناً} الحزاب‪٥٨ :‬‬
‫اْ‬

‫خداو ند می فرما يد‪ :‬آنان که مردان و زنان م سلمان را می رنان ند بدون اين که گنا هی‬
‫کرده باشند‪ ،‬هر آئينه بار بتان و گناه آشکاری را برداشته اند‪ .‬احزاب‪58 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1578‬وَعَ نْ أب ُهرَْيرَ َة رضي اللّه عَنْ ُه قال‪ :‬قَا َل ر سُولُ اللّه َ‬
‫اثْنَتَان ف النّاسِ هُمَا ِبهِم ُكفْر‪ :‬ال ّطعْنُ ف النّسَب‪،‬والنّيَاحةُ على الّيت » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1578‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬دو خصلت است که در مردم وجود دارد که‬
‫اين دو صفت در ايشان از اعمال کفر و اخلق جاهليت است‪ .‬طعنه زدن در نسب ها و نوحه‬
‫و زاری بر سر مرده‪.‬‬
‫‪ -276‬باب منع از دغل کاری و نيرنگ بازی‬

‫قال ال تعالی‪ {:‬وَالّذِينَن ُيؤْذُونَن ا ْل ُمؤْ ِمنِينَن وَا ْل ُمؤْ ِمنَاتِن بِ َغ ْيرِ مَا ا ْكتَسَنبُوا َفقَدِ‬
‫ح َتمَلُوا ُبهْتَان ًا وَِإثْماً ّمبِيناً} الحزاب‪٥٨ :‬‬
‫اْ‬

‫خداو ند می فرما يد‪ :‬آنان که مردان و زنان م سلمان را می رنان ند بدون اين که گنا هی‬
‫کرده باشند‪ ،‬هر آئينه بار بتان و گناه آشکاری را برداشته اند‪ .‬احزاب‪58 :‬‬
‫‪868‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪« :‬‬


‫‪ -1579‬وَعَ ْن أب ُهرَير َة رضي اللّه عَنه أنّ رَ سُولَ اللّ ِه َ‬
‫منْ حَلَ َع َليْنَا السّلح‪َ ،‬فلَ ْيسَ مِنّا‪ ،‬ومَنْ غَشّنَا‪َ ،‬فلَ ْيسَ مِنّا » رواه مسلم‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم مرّ عَلى صُ ْب َر ِة طَعام‪ ،‬فَأدْخَلَ يد ُه فيها‪،‬‬
‫وف روايةٍ لَه أنّ رَسُول اللّه َ‬
‫فَنالَ تْ أ صَاِب ُعهُ َبلَل‪َ ،‬فقَال‪ :‬مَا َهذَا يا صَا ِحبَ ال ّطعَام؟ » قَالَ أ صَاب ْتهُ ال سّمَاءُ يَا رَ سُولَ اللّه قَالَ‪« :‬‬
‫أفَل جَعلْتَه َفوْقَ ال ّطعَامِ حَتّى يَراهُ النّاس‪ ،‬مَنْ غَشّنَا َفلَ ْيسَ مِنّا » ‪.‬‬

‫‪ -1579‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه بر ما سلح کشد از ما نيست و آنکه به‬
‫ما خيانت کند از ما نيست‪.‬‬
‫و در روايتـی از او آمده کـه‪ :‬رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم از کنار انبار طعامـی‬
‫گذشته و دستش را در آن داخل نود‪ ،‬انگشتانش را رطوبت رسيد و فرمود‪ :‬ای صاحب طعام‬
‫اين چيست؟‬
‫گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم باران به آن رسيده‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬چرا آن را بالی طعام نگذاش تی تا آن را مردم ببين ند؟ ک سيکه به ما خيا نت‬
‫کند از ما نيست‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قَال‪ « :‬ل َتنَاجشُوا » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫‪ -1580‬وَعَ ْنهُ أ ّن رَسُولَ اللّه َ‬

‫‪ -1580‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬با يکديگر نش مکنيد‪( .‬نش بدون اينکه قصد‬
‫خريد داشته باشيد‪ ،‬قيمت را نيفزائيد تا ديگری را بفريبيد)‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم نَهَى عن‬


‫ب َ‬
‫‪ -1581‬وَعَ ْن اب نِ ُع مر ر ضي اللّه عَ ْنهُمَا‪ ،‬أنّ ال ن ّ‬
‫النّجَش‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1581‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم از بيع نش نی فرمودند‪.‬‬
‫‪869‬‬

‫ع ف البُيُوع؟‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم أنّهُ يُخْد ُ‬
‫‪ -1582‬وعَنْ ُه قَال‪ :‬ذَ َكرَ رَجُ ٌل ِلرَ سُولِ اللّ ِه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬منْ باَيعْت‪َ ،‬فقُلْ ل خِلَب َة » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫فَقَا َل رَسُولُ ال ّلهِ َ‬

‫‪ -1582‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫مردی برای رسول ال صلی ال عليه وسلم گفت‪ :‬در معاملتش فريب می خورد!‬
‫ر سول ال صلی ال عليه و سلم فرمود‪ :‬با آنکه خريد و فروش نودی‪ ،‬بگو فري بی در‬
‫ميان نباشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1583‬وَعَ نْ أب ُهرَْيرَ َة رضي اللّه عَن ُه قَال‪ :‬قَا َل رَ سُولُ اللّ ِه َ‬
‫س مِنّا » روا ُه أبو داود‪.‬‬
‫مَنْ خَبّب َزوْجَة ا ْمرِي ٍء ‪ ،‬أ ْو ْملُوكَه‪َ ،‬فلَ ْي َ‬

‫‪ -1583‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه زن شخصی يا برده اش را فريب دهد از‬
‫ما نيست‪.‬‬

‫‪ -277‬باب تحريم پيمان شکنی‬

‫ن آمَنُواْ َأوْفُو ْا بِا ْلعُقُودِ} المائدة‪١ :‬‬


‫قال ال تعالی‪ { :‬يَا َأ ّيهَا الّذِي َ‬
‫سؤُولً} السراء‪٣٤ :‬‬
‫ن َم ْ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬وََأوْفُو ْا بِا ْل َعهْدِ ِإنّ ا ْل َعهْدَ كَا َ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬ای آنانکه ايان آورده ايد بر عقد و پيمان ها وفا نائيد‪ .‬مائده‪1 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬وفا به عهد نائيد‪ ،‬چون از عهد پرسيده خواهد شد‪ .‬اسراء‪34 :‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -1584‬وعَ نْ ع ْب ِد اللّ هِ بْ نِ عَمْرو بْ ِن العاص رضي اللّه عَ ْنهُمَا أنّ ر سُو َل اللّه َ‬
‫ص َلةٌ مِ ْنهُن‪ ،‬كا َن فِي هِ‬
‫َعلَيْ هِ و َسلّم قَال‪ « :‬أرْب ٌع مَ نْ كُنّ فيه‪ ،‬كا َن مُنَافِقا خالصا‪َ ،‬ومَ نْ كان تْ فيه خَ ْ‬
‫ص َلةٌ مِ نَ النّفا قِ حتّ ى يدع ها‪ :‬إذا أؤتِ نَ خان‪ ،‬وإذا حدّ ثَ َكذَب‪،‬وإذا عا َهدَ َغدَر‪ ،‬وإذا خَا صَم‬
‫خَ ْ‬
‫فَجر » ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1584‬از عبد ال بن عمرو بن عاص رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫‪870‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬چهار خصلت است که هرگاه در کسی موجود‬
‫باشند‪ ،‬منافق خالص است و آنکه در او خصلتی از اين خصلت ها باشد در او خصلتی از نفاق‬
‫است تا آن را ترک کرده و بگذارد‪ :‬چون امي شرده شود‪ ،‬خيانت کند و چون صحبت کند‪،‬‬
‫دروغ گويد و چون پيمان بندد‪ ،‬پيمان شکنی کند و چون دعوا کند‪ ،‬دشنام دهد‪.‬‬

‫صلّى‬
‫ب َ‬
‫س رضي اللّه عنهُ مْ قَالُوا‪ :‬قَالَ الن ّ‬
‫سعُود‪ ،‬واب نِ عُمر‪ ،‬وأن ٍ‬
‫‪ -1585‬وعن ابن م ْ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬لِ ُكلّ غَا ِدرٍ ِلوَاءٌ ي ْومَ القِيامة‪ُ ،‬يقَال‪ :‬هذِهِ َغ ْدرَ ُة فُل ٍن » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1585‬از ابن مسعود و ابن عمر و انس رضی ال عنهم روايت شده که گفتند‪:‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬برای هر پيمان شکن در روز قيامت پرچی است و‬
‫گفته می شود‪ ،‬اين نشانهء پيمان شکنی فلنی است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قَال‪:‬‬


‫ل ْدرِي ر ضي اللّه عَن هُ أنّ ال نب َ‬
‫‪ -1586‬وَعَ ْن أ ب َسعِيدٍ ا ُ‬
‫لِكُلّ غَا ِدرٍ لِواءٌ عِن َد إ سْتِه َيوْ مَ القِيامةِ ُي ْرفَ عُ لَ هُ بِقدْ ِر غ ْدرِه‪ ،‬أل ول غَادر أعْظ مُ َغدْرا مِ نْ أمي عا ّمةٍ‬
‫» رواه مسلم ‪.‬‬

‫‪ -1586‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬برای هر پيمان شکن در روز قيامت پرچی است که‬
‫در برابر مقعدش قرار دارد و به اندازهء پيمان شکنی اش برايش بلند ساخته می شود و بدانيد‬
‫که هيچ پيمان شکنی پيمان شکن تر از اولی المر عامهء مردم نيست‪.‬‬
‫ش‪ :‬معنی "لکل غادر لواء" اين است که هر پيمان شکن نشانه ای دارد که بدان وسيله‬
‫در ميان مردم تشهي می شود و عربا عادت داشتند که پرچم ها را در بازارها برای تشهي پيمان‬
‫شکن نصب می نودند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ :‬قَالَ اللّه‬


‫‪ -1587‬وع ْن أب ُهرَير َة رضي اللّه عن ُه عن النب َ‬
‫تعال ثَلَثةٌ أ نا خَ صْ ُم ُهمْ يوْ مَ القِيَامَة‪ :‬رَجُ ٌل أعطَى ب ثُ مْ َغدَر‪ ،‬وَرجُ ٌل باع حُرا فأَ كل ثنَه‪ ،‬ورجُلٌ‬
‫استَأجرَ أجِيا‪ ،‬فَاسَْتوْف مِنه‪ ،‬وَل ْم ُيعْطِهِ أ ْج َرهُ » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1587‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪871‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خداوند فرمود‪ :‬سه کس است که من در روز‬
‫قيامت خصم و طرف دعوای آنا می باشم‪ :‬مردی که بنام من پيمان داد و باز آن را شکست‬
‫و مردی که ان سان آزادی را فروخ ته و قيم تش را خورد و مردي که کارگری را بزد گر فت و‬
‫کار خود را بر او تام کرد‪ ،‬ولی مزدش را نداد‪.‬‬

‫‪ -278‬باب منع از منت گذاشتن در بخشش و مانند آن‬

‫قال ال تعالی‪ { :‬يَنا َأيّهَنا الّذِيننَن آمَنُو ْا لَ ُتبْطِلُو ْا صننَدَقَاتِكُم بِا ْلمَنّن وَالذَى}‬
‫البقرة‪٢٦٤ :‬‬
‫ل نثُمّ لَ ُيتْبِعُونَن مَا أَنفَقُواُ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬الّذِينَن يُنفِقُونَن َأ ْموَا َلهُمْن فِي سَنبِيلِ ا ّ‬
‫مَنّا وَلَ أَذًى} البقرة‪٢٦٢ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬ای مؤمنان تباه مکنيد صدقات خود را به منت گذاری و آزرده‬
‫کردن‪ .‬بقره‪264 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬آنانکه اموال خود را در راه خدا خرج می کنند و پس از آن انفاق‪ ،‬نی‬
‫آرند منت نادن را و نه ايذا رسانيدن را‪ .‬بقره‪262 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬ثَلثةٌ ل‬


‫ب َ‬
‫‪ -1588‬وع نْ أ ب َذرّ ر ضي اللّه عن هُ ع نِ ال ن ّ‬
‫يُكلّ ُمهُمْ اللّه يوْمَ القيامة‪ ،‬ول يَنْ ُظرُ إل ْيهِم‪ ،‬ول ُيزَكّيهِمْ َولُمْ عذابٌ ألي ٌم » قال‪ :‬فَقرأها رسولُ اللّه‬
‫ث مَرّات‪ .‬قال أ بو ذر‪ :‬خَابُوا وخَ سِروا م ْن هُ ْم يا ر سو َل اللّه‪ ،‬قال‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ثَل َ‬
‫َ‬
‫ب » رواه مسلم‪.‬‬
‫الُسبِل‪ ،‬والَنّانُ‪ ،‬والُ ْنفِقُ سلعتهُ بالِلفِ الكَاذ ِ‬
‫وف روايةٍ له‪ « :‬السبلُ إزار ُه » يعْن‪ :‬السِْبلُ إزَارهُ وَثوَْبهُ أسفَ َل مِنِ ال َكعْبَيْ ِن للخُيَلءِ‪.‬‬

‫‪ -1588‬از ابو ذر رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬سه کس اند که خداوند در روز قيامت با آنا سخن‬
‫نگفته و نظر نکرده و تزکيه شان ننموده و برای شان عذاب دردناکی است‪.‬‬
‫گ فت‪ :‬ر سول ال صلی ال عل يه و سلم آنرا سه بار خوا ند‪ .‬ا بو ذر گ فت‪ :‬مروم و‬
‫زيانکار شدند‪ ،‬اينها کيانند يا رسول ال صلی ال عليه وسلم؟‬
‫‪872‬‬

‫فرمود‪ :‬کشان کنندهء لباس (متکبّر) و منت گذارنده و کسيکه متاعش (کاليش) را به‬
‫سوگند دروغ ترويج دهد‪.‬‬
‫و در روايتی از وی آمده که‪ :‬السبل ازاره يعنی کسيکه شلوار و جامه اش را پايينتر از‬
‫شتالنگها (قوزک پا) از روی کب کشان کند‪.‬‬

‫‪ -279‬باب منع از فخر فروشی و سرکشی و طغيان‬

‫ن اتّقَى} النجم‪٣٢ :‬‬


‫علَ ُم بِمَ ِ‬
‫ل ُتزَكّوا أَنفُسَ ُكمْ ُهوَ أَ ْ‬
‫قال ال تعالی‪{ :‬فَ َ‬
‫ظِلمُونَن النّاسَن َويَبْغُونَن فِي ا َلْرْضِن‬
‫و قال تعالی‪ِ { :‬إ ّنمَا السّنبِيلُ عَلَى الّذِينَن يَ ْ‬
‫بِ َغيْرِ ا ْلحَقّ ُأوْ َلئِكَ َلهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ} الشورى‪٤٢ :‬‬

‫خداونـد مـی فرمايـد‪ :‬پـس سـتايش مکنيـد خويشتـ را خدا داناتـر اسـت بـه آنکـه‬
‫پرهيزکاری کرد‪ .‬نم‪32 :‬‬
‫و می فرما يد‪ :‬هر آيي نه راه (مللت) بر آنا نی ا ست که بر مردم ظلم می کن ند و در‬
‫زمي بناحق فساد می طلبند و آنان راست عذابی درد دهنده‪ .‬شوری‪42 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -1589‬وعَنْ عِياض بْ ِن حار رضي اللّه عنْ ُه قَال قَال رسُولُ اللّهِ َ‬
‫« إن اللّه تَعال أوْحَى إلّ أن تواضعُوا َح ت ل ي ْبغِ يَ أ َحدٌ على أ حد‪ ،‬ول يفْخرَ أحدٌ على أح ٍد »‬
‫رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1589‬از عياض بن حار رضی ال عنه روايت که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هر آئينه خداوند بن وحی نود که فروتنی کنيد‬
‫تا کسی بر کسی ستم نکند و کسی بر کسی ننازد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬إذا‬


‫‪ -1590‬وعن أب هُرير َة رضي اللّه عنْهُ أنّ رسُول اللّه َ‬
‫قال الرّجُل‪ :‬ه َلكَ النّاس‪ ،‬فهُو أ ْهلَ ُك ُه ْم » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1590‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه شخص بگويد‪ ،‬مردم هلک شدند‪ ،‬در‬
‫حقيقت او هلک شان کرده است‪.‬‬
‫‪873‬‬

‫‪ -280‬باب تحريم ترک مراوده با مسلمين بيش از سه روز‪ ،‬مگر اينکه‬


‫مرد ترک شده بدعت کار باشد يا تظاهر به فسق کند و امثال آن‬

‫خ َويْكُمْ} الحجرات‪١٠ :‬‬


‫صلِحُوا بَيْنَ أَ َ‬
‫خوَةٌ فَ َأ ْ‬
‫قال ال تعالی‪ِ { :‬إ ّنمَا ا ْل ُم ْؤمِنُونَ إِ ْ‬
‫علَى الْبرّ وَالتّ ْقوَى وَ َل تَعَا َونُواْ عَلَى ا ِلثْمننننننننننننننننننِ‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬وتَعَا َونُواْ َ‬
‫وَا ْلعُ ْدوَانِ} المائدة‪٢ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬هانا مسلمانان برادرند‪ ،‬پس در ميان برادران خويش صلح نائيد‪.‬‬
‫حجرات‪10 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬و برگناه و ظلم تعاون منمائيد‪ .‬مائده‪2 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬ل‬


‫س ر ضي اللّه عن هُ قال‪ :‬قال ر سُولُ اللّ ِه َ‬
‫‪ -1591‬وع نْ أنَ ٍ‬
‫س ِلمٍ أ نْ‬
‫َتقَا َطعُوا‪ ،‬ول تَدابروا‪ ،‬ول تباغضُوا‪ ،‬ول تا سدُوا‪ ،‬وكُونُوا عِبادَ اللّ هِ إخْوا نا‪ .‬ول يِ ّل لُ ْ‬
‫جرَ أخَاهُ فَوقَ ثَلثٍ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫يهْ ُ‬

‫‪ -1591‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬با يکديگر قطع رابطه نکرده و پشت ندهيد و‬
‫با هم دشنی وحسد نورزيد و ای بندگان خدا برادر باشيد‪ ،‬روا نيست برای مسلمان که بيش‬
‫از سه روز برادرش را ترک کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬ل‬


‫ب رضي اللّه عنْ هُ أنّ ر سُول اللّه َ‬
‫‪ -1592‬وع ْن أب أيو َ‬
‫جرَ أخَا ُه فوْ قَ ثَل ثِ لَيال‪ :‬يلَتقِيان‪ ،‬فيُعرِ ضُ هذا ويُعرِ ضُ هذا‪ ،‬وخَ ْي ُرهُ ما اّلذِي‬
‫س ِلمٍ أ نْ َيهْ ُ‬
‫يِ ّل لُ ْ‬
‫يبْدأ بالسّل ِم » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1592‬از ابو ايوب رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬برای مسلمان روا نيست که بيش از سه شب‬
‫برادرش را ترک کند که باهم روبرو شوند و از هديگر روی گردانند و بتر شان کسی است‬
‫که به سلم آغاز می کند‪.‬‬
‫‪874‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1593‬وع ْن أب هُرير َة رضي اللّه عنْه قَال‪ :‬قَال ر سُو ُل اللّه َ‬
‫ّهـ شَيْئا‪ ،‬إل امْرءًا‬
‫ِكـ بِالل ِ‬
‫شر ُ‬‫ْرضـ العْمالُ فـ كُ ّل اثنيـ وخَميـس‪ ،‬فيغفِر اللّه لِ ُكلّ امْريءٍ ل يُ ْ‬
‫ُتع ُ‬
‫كَاَنتْ بيَْنهُ وبيْ َن أخِيهِ شَحْناءُ ‪ ،‬فيقُول‪ :‬اْترُكُوا هذَينِ حتّى يصْطلِحا » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1593‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اعمال در هر روز دو شنبه و پنجشنبه پيش می‬
‫شود و خداوند هر شخصی را که به خدا چيزی شريک نی آورد می آمرزد‪ ،‬مگر آنکه ميان‬
‫او و برادرش دشنی باشد‪ ،‬پس می فرمايد‪ :‬ای دو را بال شان بگذاريد تا با هم صلح نايند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يقُول‪:‬‬


‫س ْعتُ رسُول اللّه َ‬
‫‪ -1594‬وعَنْ جاب ٍر رضي اللّه عنْ ُه قَال‪ِ :‬‬
‫حرِي شِ بيْن هم » رواه‬
‫« إنّ الشّيْطَا َن َقدْ يئ سَ أ نْ َيعْبُد ُه الُ صلّون ف جَزيرةِ العر بِ ولكِن ف التّ ْ‬
‫مسلم‪.‬‬

‫‪ -1594‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم شنيدم کـه مـی فرمود‪ :‬شيطان نـا اميـد شده کـه‬
‫مسلمي در جزيرة العرب او را بپرستند و ليکن در افساد و دگرگون ساخت دلا و اياد ترک‬
‫مراوده ميان شان می کوشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم « ل‬


‫‪ -1595‬وعنْ أب هريرة رضي اللّه عَنْه قَال‪ :‬قال رسول اللّه َ‬
‫ث فمات دخَل النَار » ‪ .‬رواهُ أبو داود‬
‫جرَ أخَاه فوْقَ ثَلث‪ ،‬فم ْن هَجر َفوْقَ ثل ٍ‬
‫س ِلمٍ أنْ يهْ ُ‬
‫يِ ّل ل ْ‬
‫بإسْنادٍ على شرْطِ البخاري‪.‬‬

‫‪ -1595‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬برای مسلمان روا نيست که بيش از سه شبانه‬
‫روز برادرش را ترک کند‪ ،‬آنکه بالتر از سه شبانه روز ترک کند و بيد‪ ،‬به دوزخ داخل می‬
‫گردد‪.‬‬
‫‪875‬‬

‫‪ -1596‬وعَ نْ أ ب خرَا شٍ ح ْد َردِ بن أ ب حدْردٍ ال سْلمي‪ ،‬وُيقَالُ ال سّلمي ال صّحابِي‬


‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم يقُول‪ « :‬منْ هَجر أخا ُه سََنةً َفهُو كَس ْفكِ دمِهِ‬
‫رضي اللّه عَنْهُ أنّ ُه َسمِعَ النب َ‬
‫» ‪ .‬رواه أبو داود بإسناد صحيح‪.‬‬

‫‪ -1596‬از ابو خراش حدرد بن ابی حدرد اسلمی و گفته شده سلمی رضی ال عنه‬
‫روايت است که‪:‬‬
‫وی از پيامب صلی ال عليه وسلم شنيد که می فرمود‪ :‬آنکه برادرش را يکسال ترک‬
‫کند‪ ،‬اينکار مثل ريت خون اوست‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬ل‬


‫‪ -1597‬وع نْ أب ُهرَيْر َة رضي اللّه عَنْهُ أنًّ ر سُولَ اللّهِ َ‬
‫س ّلمْ َعلَيْه‪ ،‬فَإن َردّ علي هِ‬
‫ج َر ُمؤْمِنا َفوْ قَ ثَلث‪ ،‬فَإ نْ مرّ تْ بِ هِ ثَلث‪َ ،‬فلَْيلْقَه‪ ،‬ولْيُ َ‬
‫حلّ ُل ْؤمِ نٍ أ نْ يهْ ُ‬
‫يَ ِ‬
‫ج الُ س ّلمُ مٍن الجْرةِ»‪.‬‬
‫ال سّلم‪ ،‬ف َقدِ اشَْترَكَا ف الجْر‪ ،‬وإ نْ لَ ْم َي ُردّ َعلَيْه‪ ،‬فَ َقدْ باءَ بال ث‪ ،‬و َخرَ َ‬
‫جرَ ُة ل ّلهِ تَعال َفلَيْس مِ ْن هذَا ف شيءٍ ‪.‬‬
‫روا ُه أبو داود بإسنادٍ حسن‪ .‬قال أبو داود‪ :‬إذا كَاَنتِ ال ْ‬

‫‪ -1597‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬برای مؤمن روا نيست که مؤمنی را بيش از سه‬
‫شبانه روز ترک گويد و اگر سه شبانه روز گذشت بايد با او ديدار نوده و بر او سلم کند و‬
‫ا گر جواب سلمش را داد ها نا در مزد شر يک گشت ند ور نه به گناه بازگش ته و م سلمان از‬
‫مسئوليت ترک مراوده که سبب حرمان اجر است‪ ،‬می برآيد‪.‬‬

‫‪ -281‬باب منع از راز گفتن دو نفر در حضور نفر سوم بدون اجازه اش‪،‬‬
‫مگر اينکه برای ضرورتی و آن اين است که طوری با هم پوشيده صحبت نمايند‬
‫که سخن شان را نشنود‪ ،‬همانگونه هرگاه به زبانی سخن گويند که آن را نفهمد‬

‫شيْطَانِ} المجادلة‪١٠ :‬‬


‫جوَى مِنَ ال ّ‬
‫قال ال تعالی‪ِ { :‬إ ّنمَا النّ ْ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬راز و نوی (در گوشی گفت) کار شيطان است‪ .‬مادله‪10 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪« :‬‬


‫‪ -1598‬وعن ابْ نِ ُع َمرَ رضي اللّه ع ْنهُمَا أنّ ر سُولَ اللّ ِه َ‬
‫إذا كَانُوا ثَلَثةً‪ ،‬فَل يَتَنَاجَى اثْنَا ِن دُونَ الثّاِلثِ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫‪876‬‬

‫ورواه أبو داود وَزاد‪ :‬قَالَ أبُو صال‪ُ :‬ق ْلتُ لبْنِ عُمر‪ :‬فأربعة؟ قَال‪ :‬ل يضرّكَ»‪.‬‬
‫ت أنَا وَابْ نُ عُمرَ عِ ند دارِ‬
‫ورواه مالك ف « الُو طأ » ‪ :‬ع نْ ع ْبدِ اللّ هِ ب ِن دِينَا ٍر قَال‪ :‬كُنْ ُ‬
‫خاِل ِد بن عُقَبةَ الت ف ال سّوق‪ ،‬فَجاءَ رجُ ٌل يُريدُ أ نْ يُنَا ِجيَه‪ ،‬ولَيْس مع اب نِ عُمر أ َحدٌ غَيْري‪ ،‬فَدعا‬
‫ث الّذي دَ عا‪ :‬ا سْتَأخِرا شَيْئا‪ ،‬فإنّ ي‬
‫اب نُ عُمرَ رجُلً آ خر حتّ ى ُكنّ ا أرْبَعَة‪ ،‬فقال ل وللرّجُلِ الثّالِ ِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َيقُول‪ « :‬ل يَتَنَاجَى اثْنَا ِن دو َن وَاح ٍد » ‪.‬‬
‫سَ ِم ْعتُ رسُولَ اللّه َ‬

‫‪ -1598‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه حاضرين ملس سه نفر بودند‪ ،‬بايد دو‬
‫نفر بدون نفر سوم با هم راز نگويند‪.‬‬
‫ابو داود آن را روايت کرده و افزود‪ ،‬ابو صال گفت‪ :‬برای ابن عمر گفتم‪ :‬چهار نفر‬
‫چطور؟‬
‫گفت‪ :‬برايت ضرر نی کند‪.‬‬
‫و آن را مالک رحه ال در موطاء از عبد ال بن دينار روايت نوده و گفت‪ :‬من و ابن‬
‫عمر رضی ال عنهما کنار خانهء خالد بن عقبه که در بازار است بودي‪ ،‬مردی آمد و خواست‬
‫با او راز گويد (در گوشی کند) و هراه ابن عمر کسی جز من نبود‪ .‬ابن عمر رضی ال عنهما‬
‫مرد ديگری را خوا ست تا که چهار ن فر شد ي و به من و مرد ديگری که خوا ست‪ ،‬گ فت‪:‬‬
‫کمی دور تر شويد‪ ،‬زيرا من از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬دو نفر‬
‫بدون يکنفر با هم (در گوشی نکنند‪).‬‬
‫ش‪ :‬سبحان ال‪ ،‬چقدر ا صول اد بی و روا نی و اخل قی در ا سلم رعا يت شده که در‬
‫حضور ن فر سوم دو ن فر بدون ضرورت حق ندارد با هم راز گوي ند که مبادا سومی از ديدگاه‬
‫روانی متأثر گردد و بيمناک شود و مبادا اين دو در حق او نظر بدی دارند‪( .‬مترجم)‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪« :‬‬


‫سعُودٍ رضي اللّه عن هُ أنّ ر سُولَ اللّ ِه َ‬
‫‪ -1599‬وَعن اب ِن م ْ‬
‫إذا كُ ْنتُ مْ ثَل ثة‪ ،‬فَل َيتَنَا جى اثْنَا ِن دُو نَ ال َخرِ حتّ ى تَْتلِطُوا بالنّاس‪ ،‬مِ نْ أجْل أنّ ذَل كَ يُحزِنُ ُه »‬
‫متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1599‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪877‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬چون سه نفر بوديد‪ ،‬پس دو نفر بدون ديگری‬
‫با هم راز نگوئيد (درگوشی نکنيد) تا اينکه با مردم يکجا شويد‪ ،‬زيرا اين کار او را غمگي و‬
‫پريشان ميسازد‪.‬‬

‫‪ -282‬باب منع از شکنجنه نمودن غلم و مرکب و زن و فرزند بدون سبب‬


‫شرعی‪ ،‬با زياده بر اندازهء ادب‬

‫قال ال تعالی‪َ { :‬وبِا ْلوَالِ َديْنننِ إِحْسننَان ًا َوبِذِي الْ ُقرْبَننى وَا ْليَتَامَننى وَا ْلمَسننَاكِي ِ‬
‫ن‬
‫سبِيلِ َومَا مََلكَتْ َأيْمَانُ ُكمْ‬
‫ب بِالجَنبِ وَابْنِ ال ّ‬ ‫جنُبِ وَالصّاحِ ِ‬ ‫وَا ْلجَارِ ذِي الْ ُق ْربَى وَالْجَارِ الْ ُ‬
‫ختَالً فَخُوراً} النساء‪٣٦ :‬‬ ‫ب مَن كَانَ مُ ْ‬ ‫ن الّ لَ يُحِ ّ‬ ‫إِ ّ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و به پدر و مادر نيکوکاری کنيد و بويشان و يتيمان و مساکي و‬
‫هسايهء خويشاوند و هسايهء اجنبی و به هم نشي بر پلو نشسته و به مسافر و بر آنکه مالک‬
‫او هستيد‪ ،‬هر آئينه خداوند دوست ندارد کسی را که متکب و خودستاينده باشند‪ .‬نساء‪36 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قَال‪« :‬‬


‫‪ -1600‬وَع ِن اب نِ عُمر رضي اللّه ع ْنهُما أنَّْ رسول اللّ هِ َ‬
‫ُعذّب تِ ا ْمرَأ ٌة ف ِهرّ ٍة حب ستها حَتّ ى ماتَت‪َ ،‬فدَخلَ تْ فِيهَا النّار‪ ،‬ل هِ يَ أطْعمتْهَا و سقَتْها‪ ،‬إذ هي‬
‫حبَس ْتهَا ول هِي َترَك ْتهَا تَأكُ ُل مِنْ خَشَاشِ الرض » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1600‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬عذاب کرده شد زنی در برابر گربه ايکه آن را‬
‫زندا نی نوده و نه طعا مش و نه سيابش کرد و نه گذا شت که از حشرات وگزندگان زم ي‬
‫بورد‪ ،‬تا اينکه مرد و در آن به دوزخ داخل شد‪.‬‬

‫ش َقدْ نصبُوا طَيْرا وهُ مْ ي ْرمُونَهُ و َقدْ جعلُوا لِصاحبِ‬


‫‪ -1601‬وعنْهُ أنّ ُه مرّ بفِتْيَا ٍن مِ ْن قُريْ ٍ‬
‫الطّ ْيرِ كُلّ خَاطِئةٍ مِ نْ نَ ْب ِلهِم‪َ ،‬فلَمّا رأوُا اب نَ عُمرَ ت َفرّقُوا َفقَالَ اب نُ عُمَر‪ :‬م ْن فَعَ َل هذا؟ لَع نَ اللّه مَن‬
‫خذَ شَيْئا فِيهِ الرّوحُ غَرضا‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َلعَنَ من اتّ َ‬
‫فَع َل هذا‪ ،‬إنّ رسُولَ اللّه َ‬

‫‪ -1601‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫‪878‬‬

‫او از کنار جوانانی از قريش گذشت که مرغی را ايستاده کرده و او را به تي می زدند‬


‫و برای صاحب مرغ از هر کدام که تيش به خ طا می ر فت از تيهايشان سهمی مع ي کرده‬
‫بودند‪.‬‬
‫و چون ابن عمر رضی ال عنهما را ديدند‪ ،‬پراکنده شدند‪ .‬ابن عمر رضی ال عنهما‬
‫گفت‪ :‬چه کسی اين کار را نود؟ خدا لعنت کند کسی که اين کار را نود‪.‬‬
‫ها نا ر سول ال صلی ال عل يه و سلم لع نت نود‪ ،‬آن که را که ذی رو حی را نشا نه و‬
‫هدف قرار دهد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم أنّ تُ صَْبرَ‬


‫س رضي اللّه عنْ هُ قَال‪َ :‬نهَى ر سُو ُل اللّه َ‬
‫‪ -1602‬وعَ نْ أنَ ٍ‬
‫الَْبهَائم‪ .‬متفقٌ عليه‪ ،‬ومَعْنَاه‪ :‬تُحْبسَ ل ْلقَتْل‪.‬‬

‫‪ -1602‬از انس رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم نیـ نودنـد از اينکـه حيوانات برای کشتـ مبوس‬
‫گردانده شوند (نشانه قرار داده شوند)‪.‬‬

‫‪ -1603‬وَعَ نْ أب عَليّ ُسوَْي ِد ب نِ ُم َقرّ نٍ رضي اللّ هُ عنْه‪ ،‬قَال‪َ :‬ل َقدْ رَأيْتُن سابِ َع س ْب َعةٍ مِ نْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم أ نْ ُنعِْتقَها‪.‬‬
‫بن مُقرّنٍ مَالنَا خَادِمٌ إلّ واحِد ٌة لَطمها أصْغرُنَا فأمَرنَا رسُولُ اللّه َ‬
‫رواه مسلم‪.‬‬
‫وف رواية‪ « :‬سابِع إخْو ٍة ل » ‪.‬‬

‫‪ -1603‬از ابو علی سويد بن مقَرّن رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬
‫خود را ياد می د هم که ي کی از هفتم ي ن فر از ب نی مقرن بودم و جز يک خدمتگار‬
‫نداشتيم که کوچکتر ما او را سيلی زد‪ .‬پس رسول ال صلی ال عليه وسلم ما را امر نود که‬
‫او را آزاد کنيم‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که من برادر هفتمی بودم‪.‬‬

‫ضرِبُ غلما ل بال سّوطِ‪،‬‬


‫سعُودٍ الب ْدرِيّ رضِ َي اللّه عنْ ُه قَال‪ :‬كُنْتُ أ ْ‬
‫‪ -1604‬وع ْن أب مَ ْ‬
‫ت مِ نَ اْلغَضب‪َ ،‬فلَمّا دنَا مِنّي إذا‬
‫ص ْو َ‬
‫سعُو ٍد » َفلَمْ أ ْفهَمْ ال ّ‬
‫فَس ِم ْعتُ صوتا مِنْ خَلفي‪ « :‬اعلَمْ أبا مَ ْ‬
‫‪879‬‬

‫ك مِنْ كَ‬
‫سعُودٍ أنّ اللّه أقْدرُ علَيْ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم فَإذا هُو َيقُول‪ « :‬اعلَ مْ أبا م ْ‬
‫هُو ر سُو ُل اللّه َ‬
‫عَلى هذا الغُل ِم » فَ ُقلْت‪ :‬ل أضْربُ ملُوكا ب ْعدَهُ أبدا‪.‬‬
‫ط مِنْ يدِي مِنْ هيْبتِه‪.‬‬
‫سوْ ُ‬
‫سقَطَ ال ّ‬
‫وف روَاية‪ :‬فَ َ‬
‫َمـ َت ْفعَلْ‪،‬‬
‫ْهـ اللّه تعال َفقَال‪ « :‬أمَا لوْ ل ْ‬
‫وفـ روايـة‪ :‬ف ُقلْت‪ :‬يَا رسـُول اللّه هُو ُحرّ لِوج ِ‬
‫َل َلفَحَ ْتكَ النّار‪ ،‬أ ْو لَسّتكَ النّا ُر » رواه مسلم‪ .‬ب ِذهِ الروايات‪.‬‬

‫‪ -1604‬از ابو مسعود بدری رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫من برده ای داش تم و آن را به تازيا نه می زدم و ناگاه صدايی از پ شت سرم شنيدم‪،‬‬
‫بدان ا بو م سعود! و از ب سياری غ ضب صدا را ن ی فهميدم و چون به من نزد يک شد‪ ،‬ناگاه‬
‫ديدم که او رسول ال صلی ال عليه وسلم است و ديدم که می گويد‪ :‬بدان ابو مسعود! هانا‬
‫خداوند بر تو قدرتند تر است از تو بر اين بچه‪ .‬گفتم‪ :‬هرگز برده ای را بعد از او نی زن‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که پس تازيانه از هيبتش از دستم افتاد و گفتم‪ :‬يا رسول ال صلی‬
‫ال عليه وسلم او برای خداوند آزاد است‪ .‬و سپس فرمود‪ :‬اما اگر تو اين کار را نی کردی‪،‬‬
‫دوزخ ترا می سوزانيد‪ .‬يا اينکه فرمود‪ :‬هانا دوزخ ترا لس می کرد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬م نْ‬


‫ب َ‬
‫‪ -1605‬وَع ِن ابْ نِ ُع مر ر ضي اللّه ع ْنهُمَا أنّ ال ن ّ‬
‫ضرب غُلما له حَدا ل يأتِه‪ ،‬أو لَطَمَه‪ ،‬فإن َكفّارَتهُ أن ُيعِْتقَ ُه » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1605‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسی که برده ای را حدی زد که آن را انام نداده‬
‫بود‪ ،‬يا سيلی اش زد‪ ،‬کفاره اش آزاد کردن اوست‪.‬‬

‫س مِ نَ‬
‫‪ -1606‬وعن هِشَام بن حكيم بن حزا مٍ رضي اللّ هُ ع ْنهُما أنّ هُ مرّ بالشّا مِ على أنَا ٍ‬
‫صبّ على ُرؤُو ِسهِم الزّيْت‪َ ،‬فقَال‪ :‬ما هَذا؟ قًيل‪ُ :‬ي َعذّبُو نَ ف‬
‫النباط‪ ،‬وقدْ ُأقِيمُوا ف الشّمْس‪ ،‬و ُ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬
‫ت ر سُول اللّ ِه َ‬
‫الَراج‪ ،‬وَ ف رِوا ية‪ :‬حُبِ سُوا ف الِز ية‪َ .‬فقَال هِشَام‪ :‬أ ْش َهدُ ل س ِمعْ ُ‬
‫و َسلّم يقُول‪ « :‬إن اللّه يُعذّ بُ الذِي نَ يُعذّبُو نَ النّاس ف الدّنْيا » َفدَخَل على المِي‪ ،‬فحدّثَه‪ ،‬فَأمر‬
‫ط » الفلّحُو َن مِنَ العجمِ‪.‬‬
‫خلّوا‪ .‬رواه مسلم « النبَا ُ‬
‫بِهم ف ُ‬

‫‪ -1606‬از هشام بن حکيم بن حزام رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫‪880‬‬

‫وی در شام از کنار مردمـی از انباط گذشـت‪ ،‬در حاليکـه او را در آفتاب نگهداشتـه‬
‫بودند و بر سرهای شان روغن زيتون ريته شده بود‪.‬‬
‫گفت‪ :‬اين چه کار است؟‬
‫گفته شد که بواسطهء خراج تعذيب می شوند‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که بواسطهء جزيه زندانی شده اند‪ .‬هشام گفت‪ :‬شهادت می دهم‬
‫که از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬هر آئينه خداوند کسانی که مردم‬
‫را در دنيا شکنجه و عذاب می کنند‪ ،‬عذاب می کند‪ .‬و سپس نزد امي داخل شده وحديث را‬
‫به او گفت‪ :‬و وی امر نوده و آنا را رها کردند‪.‬‬
‫انباط‪ :‬آنان دهقانانی از عجم بودند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬


‫‪ -1607‬وع ِن اب ِن عبّا سٍ رضي اللّه عَ ْنهُما قَال‪ :‬رأى ر سُو ُل اللّه َ‬
‫ِنـ الوج ْه‪ ،‬وَأمرَ‬
‫أسـُمهُ إل أقْصـى شَيءٍ م َ‬
‫ّهـ ل ِ‬
‫حِمارا مْوسـُومَ الوج ْه‪ ،‬فأَنْك َر ذلك؟ َفقَال‪ :‬وَالل ِ‬
‫بِحِمَارِه‪ ،‬فَ ُكوِيَ ف جاعِرتَيْه‪ ،‬فهو أوّ ُل مَنْ كوى الَاعِرتَيْن‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1607‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم الغی را ديد که رويش داغ کرده شده بود‪ ،‬و از اين‬
‫کار بد برد‪.‬‬
‫ابن عباس ر ضی ال عنهما گفت‪ :‬قسم به خدا که الغم را جز در جائی که از ههء‬
‫اعضاء از رويش دورتر است علمت گذاری نی کنيم و امر نود تا خرش را در سرينهايش‪،‬‬
‫اطراف مقعدش داغ کنند و او اولي کسی است که کنار ران (اطراف دبر) را داغ نود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪َ :‬مرّ علَي هِ حِمَارٌ قد وُ سِم ف و ْجهِه فقَال‪:‬‬
‫ب َ‬
‫‪ -1608‬وعَنْ هُ أنّ الن ّ‬
‫لعن اللّه الّذي وسهُ » رواه مسلم‪.‬‬
‫ب ف الوجه‪،‬‬
‫ضرْ ِ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم عن ال ّ‬
‫وف رواية لسلم أيضا‪ :‬نَهى ر سُولُ اللّه َ‬
‫وعنِ الو ْسمِ ف الوجه‪.‬‬

‫‪ -1608‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫‪881‬‬

‫الغی از کنار پيامب صلی ال عليه وسلم گذشت که در رويش نشان کرده شده بود و‬
‫فرمود‪ :‬خدا لعنت کند آنکه آن را علمت گذاری کرده است‪.‬‬
‫و در رواي تی از م سلم آمده که ر سول ال صلی ال عل يه و سلم از زدن ب صورت و‬
‫علمت گذاری در روی نی فرمود‪.‬‬

‫‪ -283‬باب تحريم شکنجه نمودن به آتش در هر زنده سر‪ ،‬هر چند مورچه‬
‫و امثال آن باشد‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ف‬


‫‪ -1609‬ع نْ أ ب هُريْرة ر ضي اللّه عنْ ُه قَال‪ :‬بعثنا ر سُو ُل اللّه َ‬
‫ث فَقال‪« :‬إن وج ْدتُم فُلنا وفُلنا » لِر ُجلَيْ ِن مِ ْن قُر يش سّاهُمَا « فأ ْح ِرقُوهُمَا بالنّا ِر » ُثمّ قَال‬
‫بع ٍ‬
‫ت أمرْتُك ْم أن تُحْرقُوا فُلنا وفُلنا‪،‬‬
‫لرُوج‪ « :‬إنّي ُكنْ ُ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم حِيَ أردْنا ا ُ‬
‫رسُو ُل اللّ ِه َ‬
‫وإ ّن النّار ل ُيعَذبُ ِبهَا إل اللّه‪ ،‬فَإنْ و َج ْدتُموهُما فَاقُْتلُوهُما » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1609‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسـول ال صـلی ال عل يه و سلم ما را هراه لشکری کـه مـی فرسـتاد‪ ،‬اعزام نوده و‬
‫فرمود‪ :‬اگر فلنی و فلنی را دو مرد از قريش که نام شان را گفت‪ ،‬يافتيد‪ ،‬آتش شان زنيد‪.‬‬
‫بعد هنگامی که قصد بيون نودي‪ ،‬رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬من شا را امر کردم‬
‫که فلن و فلن را بسوزانيد و جز خداوند کسی به آتش عذاب نی کند‪ ،‬پس اگر آن دو را‬
‫يافتيد‪ ،‬آنان را بکشيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫سعُودٍ رضي اللّه عنْهُ قَال‪ :‬كُنّا مع رسُولِ اللّه َ‬
‫‪ -1610‬وعن اب ِن م ْ‬
‫ف سفَر‪ ،‬فَانْ َطلَ قَ لَاجتِه‪ ،‬فَرأيْنَا حُمّر ًة م َعهَا فَرْخَان‪َ ،‬فأَخذْنَا َفرْخيْها‪ ،‬فَجَاء تْ الُمّر ُة َت ْعرِ شُ فجاءَ‬
‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم فقال‪ « :‬منْ فَجع هذِ ِه بِوَل ِدهَا؟ ُردّوا َولَدهَا إل ْيهَا » وَرأى َقرَْيةَ نَمْ ٍل َقدْ‬
‫النب َ‬
‫ق هذِه؟ » ُقلْنَا‪ :‬نَحْن‪ .‬قَال‪ « :‬إنّهُ ل ي ْنَبغِي أنْ ُي َعذّب بالنّارِ إ ّل ربّ النّارِ‬
‫ح ّرقْنَاهَا‪ ،‬فَقال‪ « :‬مَنْ حرّ َ‬
‫» ‪ .‬رواه أبو داود بإسناد صحيح‪.‬‬

‫‪ -1610‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫‪882‬‬

‫ما در سفری هراه رسول ال صلی ال عليه وسلم بود ي و ايشان برای رفع ضرورت‬
‫خويش رفتند و ما حره (نام مرغی است) را ديدي که دو جوجه اش هراهش بود‪ ،‬و دو جوجه‬
‫اش را گرفتيم و حره آمده و در بالی سر ما گشته و سايه می انداخت‪.‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم آمده و فرمود‪ :‬چه کسی اين حيوان را در مورد فرزندش به‬
‫فرياد آورده؟ فرزندش را بـه او بازگردانيـد! و لنهـء موری را ديـد کـه مـا سـوانيده بوديـ و‬
‫فرمود‪ :‬چه کسی اين را سوخته؟‬
‫گفتيم‪ :‬ما!‬
‫فرمود‪ :‬هانا نی سزد که جز پروردگار آتش‪ ،‬کسی به آتش عذاب نايد‪.‬‬

‫‪ -284‬باب تحريم تأخير کردن ثروتمند‪ ،‬حقی را که صاحبش درخواست‬


‫نموده است‬

‫ن الّ َي ْأمُرُ ُكمْ أَن تُؤدّواْ ا َلمَانَاتِ ِإلَى أَ ْهِلهَا} النساء‪٥٨ :‬‬
‫قال ال تعالی‪ { :‬إِ ّ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬فَإِنننْ َأمِنننَ بَ ْعضُكُنم بَعْضاً فَ ْل ُيؤَدّ الّذِي ا ْؤ ُتمِن نَ َأمَانَتَه نُ} البقرة‪:‬‬
‫‪٢٨٣‬‬

‫خداونـد مـی فرمايـد‪ :‬هـر آئينـه خداونـد شاـ را امـر مـی نايـد تـا امانات را بـه اهلش‬
‫بسپاريد‪ .‬نساء‪58 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬هرگاه امي دارند گروهی از شا گروهی ديگر را پس بايد که اداء کند‪،‬‬
‫آنکس که امي دانسته شده‪ ،‬امانت خود را‪ .‬بقره‪283 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪« :‬‬


‫‪ -1611‬وَعَ نْ أ ب هُريرَ َة ر ضي اللّه عَنْ هُ أنّ رَ سُولَ اللّه َ‬
‫مَطْلُ الغَنِ ّي ُظ ْلمٌ‪ ،‬وَإذَا أُتبِعَ أ َحدُ ُكمُ عَلى َملًي ٍء َفلْيَتْبَ ُع » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1611‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬تأخي کردن ثروتند ظلم و ستم است و هر گاه‬
‫يکی از شا به توانگری حواله داده شود‪ ،‬بايد حواله را بپذيرد‪.‬‬
‫‪883‬‬

‫‪ -285‬باب کراهيت پس گرفتن شخص بخششی را که آن را داده و تسليم‬


‫نکرده و در آنچه به فرزندش بخشيده و تسليمش کرده يا نکرده و کراهيت خريدن‬
‫شخص چيزی را که صدقه داده از آنکه به وی صدقه داده يا اينکه آن را از زکات‬
‫يا کفاره و يا امثال آن بيرون نموده است و باکی نيست‪ ،‬هرگاه آن را از شخص‬
‫ديگری که مالکيت به وی انتقال يافته خريداری نمايد‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قَال‪« :‬‬


‫س رضي اللّه ع ْنهُما أن رَ سُولَ اللّه َ‬
‫‪ -1612‬عَ ِن اب نِ عَبّا ٍ‬
‫اّلذِي يعُودُ ف هِبَتهِ كَالكَلبِ يرج ُع ف قَيِْئ ِه » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫وف رواية‪ « :‬مَثَ ُل الّذي يَرجِ عُ ف صدقَتِه‪ ،‬كَمَث ِل ال َكلْ بِ يَقيءُ ‪ّ ،‬ثمّ يعُودُ ف قَيْئِ ِه فَيَأ ُكلُ هُ‬
‫»‪.‬‬
‫وف رواية‪ « :‬العاِئدُ ف ِهبَِتهِ كالعائ ِد ف قَيِْئ ِه » ‪.‬‬

‫‪ -1612‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه در بشش رجوع کند‪ ،‬مانند سگی است‬
‫که به قی خويش باز می گردد‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که صفت آن که در صدقه اش رجوع می کند‪ ،‬مانند سگ است‬
‫که قئ می کند و سپس به قئ خويش بازگرديده و آن را می خورد‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که باز گردنده به بشش‪ ،‬مانند بازگردنده به قئ (استفراغ) خويش‬
‫است‪.‬‬
‫ش‪ :‬ظاهر حديث افادهء تري را می کند و اين در صورتی است که بشش برای بيگانه‬
‫شود‪ .‬اما اگر پدر چيزی به پسرش بشيد‪ ،‬می تواند به آن رجوع کند‪ ،‬بدليل حديث وارده در‬
‫ا ين مورد‪ .‬ا بو داود ‪ ،3539‬ترمذی ‪ ،2132‬ن سائی ‪ ،6/265‬ا بن ما جه‪ ،2377 :‬ا بن حبان‪:‬‬
‫‪ 1148‬و حاکم‪2/46 :‬‬

‫ب ر ضي اللّه عنْ ُه قَال‪ :‬حَ َملْ تُ عَلى َفرَ سٍ ف سبيلِ اللّه‬


‫‪ -1613‬وَعَ نْ عُ َمرَ بن الَطّا ِ‬
‫صلّى الُ‬
‫ب َ‬
‫فأَضَاعَ هُ الّذي كَا نَ عِ ْندَه‪ ،‬فَأرد تُ أ نْ أشْتَريَه‪ ،‬وظَنَنْ تُ أنّ هُ يَبي ُعهُ ِبرُخْص‪ ،‬ف سَألتُ الن ّ‬
‫ص َدقَِتهِ‬
‫َعلَيْ ِه و َسلّم فَقَال‪ « :‬ل تَشَت ِر ِه وَل َت ُع ْد ف ص َدقَِتكَ وإن أعْطَاكَ هُ ِب ِدرْهَم‪ ،‬فَإنّ اْلعَائد ف َ‬
‫كَاْلعَاِئ ِد ف قيِْئهِ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫‪884‬‬

‫‪ -1613‬از عمر بن خطاب رضی ال عنهما روايت است که گفت‪:‬‬


‫ا سبی را در راه خدا صدقه دادم و ک سی که ا سب نزدش بود به آن اهتمام نکرده و‬
‫خواستم آن را خريداری کنم و گمان کردم که او آن را به قيمتی ارزانتر می دهد و از پيامب‬
‫صلی ال عليه وسلم پرسيدم و فرمود‪ :‬آن را خريداری مکن و به صدقه ات رجوع منما‪ ،‬هر‬
‫چند آن را به يک درهم برايت بدهد‪ ،‬زيرا آنکه در صدقه اش باز می گردد‪ ،‬مانند کسی است‬
‫که در قئ خويش باز می گردد‪.‬‬

‫‪ -286‬باب تأكيد بر حرام بودن مال يتيم‬

‫ظلْماً ِإنّمَنا يَأْ ُكلُوننَن فِني‬


‫قال ال تعالی‪ { :‬إِنّن الّذِيننَن يَأْ ُكلُونننَ َأ ْموَالَ ا ْليَتَامَنى ُ‬
‫س َيصْ َلوْنَ سَعِيراً} النساء‪١٠ :‬‬ ‫بُطُو ِنهِ ْم نَاراً َو َ‬
‫حسَنُ} النعام‪١٥٢ :‬‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَلَ تَ ْق َربُواْ مَالَ ا ْل َيتِيمِ ِإلّ بِاّلتِي ِهيَ أَ ْ‬
‫خ ْيرٌ وَإِنْن تُخَالِطُوهُمْن‬
‫لحٌ ّلهُمْن َ‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬ويَسْنأَلُونَكَ عَنِن ا ْل َيتَامَى ُقلْ إِصْن َ‬
‫ل يَعَْلمُ ا ْلمُ ْفسِدَ مِنَ ا ْلمُصْ ِلحِ} البقرة‪٢٢٠ :‬‬ ‫خوَانُكُ ْم وَا ّ‬
‫فَِإ ْ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬هر آئينه کسانی که می خورند اموال يتيمان را از روی ظلم‪ ،‬در‬
‫واقع می خورند در شکم خويش آتش را و بزودی در آيند در آتش دوزخ‪ .‬نساء‪10 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬به مال يتيم جز به نيکوئی تصرف مداريد‪ .‬انعام‪152 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬سؤال می کنند ترا از يتيمان‪ ،‬بگو به صلح آوردن کار ايشان بتر است‬
‫و ا گر مشار کت کن يد با ايشان پس آنان برادران ش ا ا ند و خدا می دا ند مف سد را از صلح‬
‫کار‪ .‬بقره‪220 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قَال‪ « :‬اجْتَنِبُوا‬


‫ب َ‬
‫‪ -1614‬وَعن أب هُريْرة رضي اللّه عَنْ هُ عَن النّ ّ‬
‫ح ُر َوقَتْلُ الّنفْسِ الت حرّمَ‬
‫شرْك بِاللّه‪ ،‬وَالسّ ْ‬
‫السّبْ َع الُوِبقَات‪ ،‬قَالُوا‪ :‬يا رَسُو َل اللّه ومَا هُن؟ قال‪ :‬ال ّ‬
‫ت الُؤمِنَات‬
‫اللّ هُ إ ّل بِال ق‪ ،‬وَأ ْكلُ الرّبَا‪ ،‬وَأ ْكلُ مال اليتِ يم‪ .‬والتّولّي يوْ مَ الزّحْف‪ ،‬وقذ فُ ا ُلحْ صنَا ٍ‬
‫الغافِلتِ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1614‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬از هفت چيز مهلک بترسيد‪.‬‬
‫‪885‬‬

‫گفتند‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم آنا کدام اند؟‬


‫فرمود‪ :‬شرک آوردن به خداوند و سحر و کشت نفس که خداوند حرام نوده‪ ،‬مگر‬
‫به حق و خوردن سود و خوردن مال يتيم و پشت گرداندن در روز جنگ و متهم کردن زن با‬
‫عفت مسلمان و نا آگاه به زنا‪.‬‬

‫‪ -287‬باب سخت بودن حرمت سودخواری‬

‫خبّطُهُن‬ ‫قال ال تعالی‪ { :‬الّذِينَن يَ ْأكُلُونَن الرّبَا َل يَقُومُونَن إِلّ كَمَا يَقُومُن الّذِي َيتَ َ‬
‫حرّمَ ال ّربَا‬ ‫حلّ الّ ا ْل َبيْعَ وَ َ‬
‫ك بِ َأ ّنهُمْ قَالُواْ ِإ ّنمَا ا ْلبَيْعُ ِمثْلُ ال ّربَا وََأ َ‬
‫س ذَِل َ‬
‫ن مِنَ ا ْلمَ ّ‬
‫شيْطَا ُ‬
‫ال ّ‬
‫ل نوَمَنْن عَادَ فَُأ ْولَننئِكَ‬ ‫ظةٌ مّنن ّربّهِن فَان َتهَىَ َفلَهُن مَا سَنَلفَ وََأ ْمرُهُن إِلَى ا ّ‬ ‫َفمَن جَاءهُن َموْعِ َ‬
‫ب النّارِ ُه مْ فِيهَا خَالِدُو نَ{‪ }275‬يَمْحَ قُ الّ ا ْل ّربَا َو ُيرْبِي ال صّدَقَاتِ} إلی قوله‬ ‫أَ صْحَا ُ‬
‫ل نوَ َذرُواْ مَا بَقِيَن مِنَن الرّبَا إِن كُنتُم ّمؤْ ِمنِيننَ{‬ ‫تعالی‪{ :‬يَا َأيّهَا الّذِينَن آ َمنُو ْا اتّقُواْ ا ّ‬
‫‪ }278‬البقرة‪٢٧٨ – ٢٧٥ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬آنانکه سود را می خورند بر نيزند ( از گور) مگر چنانچه بر می‬
‫خيزد ک سی که او را شيطان ديوا نه ساخت‪ ،‬به سبب آ سيب ر سانيدن‪ ،‬ا ين بعلت آن ست که‬
‫سود خواران گفتند‪ :‬هانا بيع مانند سود است‪ ،‬حال آنکه خداوند حلل کرده بيع را و حرام‬
‫نوده سود را‪ .‬پس آنکه وی را پندی از سوی پروردگارش آمد و باز ماند از اين کار پس او‬
‫را است آنچه گذشت و کارش به خدا مفوض است و آنکه بازگشت بسود خواری‪ ،‬پس آن‬
‫گروه باشندگان دوزخ ا ند که در آن جاويدان ا ند‪ ،‬خداو ند نابود می سازد سود را و افزون‬
‫می گرداند برکت صدقات را‪ ...‬تا به فرمودهء خداوند‪ :‬ای مؤمني از خدا حذر کنيد و ترک‬
‫کنيد آنچه مانده است از سود‪ .‬بقره‪275 :‬‬

‫وأ ما الحاد يث فكثية ف ال صحيح مشهورة‪ ،‬مِنْهَا حد يث أَ ب هريرة ال سابق ف الباب‬


‫قبله‬

‫و ا ما حد يث در ا ين مورد در صحيح زياد و مشهور ا ست از جله حد يث ا بو هريره‬


‫است که در باب پيش گذشت‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -1615‬وَعَن اب ِن مَسْعودٍ رضي اللّه عَنْهُ قَال‪َ « :‬لعَ َن رسُولُ اللّ ِه َ‬
‫آ ِكلَ الرّبَا وموكِلهُ» رواه مسلم‪.‬‬
‫‪886‬‬

‫زاد الترمذي وغيه‪ « :‬وَشَاهديه‪ ،‬وَكَاتَب ُه » ‪.‬‬

‫‪ -1615‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم خورنده و دهندهء سود را لعنت نود‪.‬‬
‫و ترمذی و غيه افزوده که‪ :‬و دو شاهدش و نويسنده اش را‪.‬‬

‫‪ -288‬باب تحريم رياء و خود نمائی‬

‫حنَفَاء}‬
‫قال ال تعالی‪ { :‬وَمَننا ُأمِرُوا إِلّ ِليَ ْعبُدُوا الَّ ن مُخْلِص ننِينَ لَه ننُ الدّين ننَ ُ‬
‫البينة‪٥ :‬‬
‫طلُواْ صَندَقَاتِكُم بِا ْلمَنّ وَالذَى كَالّذِي‬
‫و قال تعالی‪ { :‬يَا َأيّهَا الّذِينَن آ َمنُواْ َل تُبْ ِ‬
‫ق مَا َلهُ ِرئَاء النّاسِ } البقرة‪٢٦٤ :‬‬‫يُنفِ ُ‬
‫س وَ َل يَذْ ُكرُونَ الّ إِلّ َقلِيلً} النساء‪١٤٢ :‬‬
‫و قال تعالی‪{ :‬يُرَآؤُونَ النّا َ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و به ايشان دستور داده نشد‪ ،‬مگر اينکه عبادت کنند خدا را پاک‬
‫و خالص ساخته برای او پرستش را متدين بدين حنيف ( دين حضرت ابراهيم)‪ .‬بينه‪5 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬و تباه مکنيد صدقات خود را بنت نادن و آزار رساندن مانند کسی که‬
‫مال خود را برای نودن به مردمان‪ ،‬در راه خدا خرج می کند‪ .‬بقره‪264 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬می نايند بردمان و ياد نی کنند خدا را مگر اندکی‪ .‬نساء‪142 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -1616‬وَعَ ْن أب هُرْيرَ َة رضي اللّه عنْ ُه قَال‪ :‬سَ ِم ْعتُ رَ سُولَ اللّه َ‬
‫شرَكَاءِ عَ نِ الشّرك‪ ،‬م نْ عَملَ عَمَل أشْر َك في هِ مَعِى غَ ْيرِى ‪،‬‬
‫َيقُول‪ « :‬قَالَ اللّه تعَال ‪ :‬أنَا أغْ ن ال ّ‬
‫تَركُْتهُ و ِشرْ َكهُ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1616‬از ابو هريره رضی ال عنه مرويست که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬خداوند تعالی می فرمايد‪ :‬من‬
‫بی نيازترين شرکاء از شرک می باشم‪ .‬آنکه عملی انام دهد که غيم را در آن با من در نظر‬
‫داشته باشد‪ ،‬خودش و شرکش را فرو می گذارم‪.‬‬
‫‪887‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم َيقُول‪ « :‬إنّ أوّلَ النّا سِ‬


‫ت رَ سُولَ اللّه َ‬
‫س ْع ُ‬
‫‪ -1617‬وَعَنْ ُه قَال‪ِ :‬‬
‫شهِد‪َ ،‬فأُتِىَ بِه‪ ،‬فَع ّرفَهُ ِنعْمَتَه‪َ ،‬فعَر َفهَا‪ ،‬قال‪ :‬فَمَا عَ ِم ْلتَ فِيها؟ قَال‪:‬‬
‫ُي ْقضَى ي ْومَ اْلقِيامَةِ عَليْهِ رجُلٌ اسْتُ ْ‬
‫ك قَاتلْتَ لنَ يُقالَ َجرِيء ‪َ ،‬ف َقدْ قِيل‪ُ ،‬ثمّ ُأ ِمرَ بِهِ‬
‫ش ِهدْت‪ :‬قالَ َكذَبْت‪ ،‬وَلكِنّ َ‬
‫قَاَتلْتُ فِيكَ َحتّى اسْتُ ْ‬
‫حبَ عَلى وَ ْجهِ هِ حَتّى ُأْلقِىَ ف النّار‪َ .‬ورَجُل تَعلّم اْل ِعلّ مَ و َعلّمَه‪ ،‬و َقرَأ اْل ُقرْآن‪ ،‬فَأتِىَ بِه‪ ،‬فَ َع ّرفَ هُ‬
‫فَ سُ ِ‬
‫ت فِي كَ اْلقُرآن‪ ،‬قَال‪:‬‬
‫ت فِيهَا؟ قال‪ :‬تَعلّمْ تُ اْل ِعلْ مَ وَ َعلّمْتُه‪َ ،‬و َقرَأ ُ‬
‫ِنعَم هُ َف َعرَفَهَا‪ .‬قال‪ :‬فمَا ع ِملْ َ‬
‫َكذَبْت‪ ،‬ولكِنّ ك َت َعلّمْت اْل ِعلْ َم وَ َعلّمْتُه‪ ،‬و َقرَأ تُ الْقرآن لِيقال‪ :‬هو قَارِىءٌ ‪ ،‬فَ َق ْد قِ يل‪ ،‬ثُمّ أمِر‪،‬‬
‫حبَ عَلى وَ ْجهِهِ حَتّى ُأْلقِىَ ف النّار‪َ ،‬ورَجُ ٌل و سّعَ اللّه َعلَيْه‪ ،‬وَأعْطَاه مِ نْ أصنَافِ الَال‪َ ،‬فأُتِى بِهِ‬
‫فَ سُ ِ‬
‫ت مِن سَبيلٍ تُحِبّ أ نْ يُ ْنفَ قَ فيهَا إلّ‬
‫فَع ّرفَ هُ نعمَه‪ ،‬فَ َع َرفَهَا‪ .‬قال‪ :‬فَمَا عَ ِملْت في ها؟ قال‪ :‬ما ترك ُ‬
‫حبَ َعلَى‬
‫أْنفَقْ تُ فيها لَك‪ .‬قَال‪َ :‬كذَبْت‪ ،‬ولكِنّ كَ َف َعلْ تَ لُيقَال‪ :‬هو َجوَادٌ َف َقدْ قيل‪ُ ،‬ثمّ أ ِمرَ بِ هِ فَ سُ ِ‬
‫و ْج ِههِ ُث ّم أْلقِىَ ف النار » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1617‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬اولي کسی که در روز قيامت‬
‫بر او حکم می شود‪ ،‬مرديست که شهيده شده و آورده می شود و نعمت های خود را به او‬
‫می شناساند و او هم آن را می شناسد‪.‬‬
‫می فرمايد‪ :‬در برابر آن چه کردی؟‬
‫می گويد‪ :‬در راه تو جنگيدم تا شهيد شدم‪.‬‬
‫می فرمايد‪ :‬دروغ گفتی و ليکن جنگيدی تا گفته شود که او با جرأت است و گفته‬
‫شد‪ .‬پس در مورد وی دستور صادر شده و وی برويش کشانده شده به دوزخ انداخته می‬
‫شود‪.‬‬
‫و مرديست که علم آموخته و تعليمش داده و قرآن خوانده و او آورده می شود و‬
‫نعمت هايش را به او می شناساند و او هم می شناسد و می فرمايد‪ :‬در برابر آن چه کردی؟‬
‫می گويد‪ :‬علم آموختم و آن را تعليم دادم و برای رضايت قرآن خواندم‪.‬‬
‫می فرمايد‪ :‬دروغ گفتی‪ ،‬ليکن علم آموختی تا گفته شود که عالی و قرآن خواندی تا‬
‫گفته شود‪ ،‬قاری هستی‪ ،‬گفته شد‪ .‬سپس در مورد وی دستور داده می شود و او برويش‬
‫کشانده شده و به دوزخ انداخته می شود‪.‬‬
‫‪888‬‬

‫و مرديست که خداوند به وی روزيی فراخ داده و از انواع مال به وی ارزانی داشته‬


‫است و آورده می شود و او را به آن می شناساند و او هم می شناسد‪.‬‬
‫می فرمايد‪ :‬در برابر آن چه کردی؟‬
‫می گويد‪ :‬هيچ راهی را که دوست داشتی در آن خرج شود‪ ،‬نگذاشتم‪ ،‬مگر اينکه در‬
‫آن برای رضايت خرج کردم‪.‬‬
‫می فرمايد‪ :‬دروغ گفتی! و ليکن اين کار را کردی تا گفته شود که جواد است و‬
‫گفته شد و در مورد وی دستور صادر شده و برويش کشيده شده تا به دوزخ انداخته می‬
‫شود‪.‬‬

‫‪ -1618‬وَعَ نْ اب نِ ُع َمرَ ر ضي اللّه عَ ْنهُ ما أنّ نَا سا قَالُوا لَه‪ :‬إنّ ا َندْخُلُ عَلى سَلطِيننا‬
‫ف مَا نَتَ َكلّ مُ إذا َخرَجْنَا م نْ ع ْندِهم؟ قالَ ابْ نُ عُ َم َر رضي اللّه ع ْنهُمَا‪ :‬كُنّا َن ُعدّ هذا‬
‫فََنقُو ُل لُ مْ بِخِل ِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم ‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬
‫ِنفَاقا عَلى َعهْد رَسُو ِل ال ّلهِ َ‬

‫‪ -1618‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫گروهی از مردم به او گفتند که ما بر پادشاهان مان وارد می شوي و چيزهائی به آنان‬
‫می گوييم که مالف است با آنچه که چون از پيش شان بيون شوي‪ ،‬می گوئيم‪.‬‬
‫ابن عمر رضی ال عنهما گفت‪ :‬ما اين کار را در زمان رسول ال صلی ال عليه وسلم‬
‫نفاق می شردي‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫ب َ‬
‫‪ -1619‬وع نْ جُ ْندُب بن عَ ْبدِ اللّه ب ِن ُسفْيا َن رضي اللّه َعنْ هُ قَال‪ :‬قالَ الن ّ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم‪« :‬مَن سَمّعَ سَمّ َع اللّه بِه‪ ،‬ومَنْ ُيرَاَئِى اللّه ُيرَئِى ِب ِه » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫س ِلمٌ أيضا مِنْ ِروَاَيةِ ابْنِ عَبّاسٍ رضي اللّه عَ ْنهُمَا‪.‬‬
‫َورَوا ُه مُ ْ‬

‫‪ -1619‬از جندب بن عبد ال بن سفيان رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ک سی که برای شهرت طل بی عملی را انام د هد‪،‬‬
‫خداوند او را در روز قيامت رسوا می کند‪ .‬و کسی که از روی ريا عملی انام دهد (تا مردم‬
‫بزر گش دار ند) خداو ند با اظهار نودن ر يا کار يش در برابر مردم در روز قيا مت شرمنده اش‬
‫می سازد‪.‬‬
‫‪889‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1620‬وعَنْ أب هُرْيرَ َة رضي اللّه عنْ ُه قَال‪ :‬قَا َل رَسُولُ اللّ ِه َ‬
‫جدْ‬
‫مَ نْ َت َعلّم ِعلْما مِمّا يُبَْتغَى بِهِ وَجْهُ اللّهِ َع ّز وَجَلّ ل َيَت َعلّمُهُ إلّ لِيُصِيبَ بِهِ َعرَضا مِ نَ الدّنْيَا‪ ،‬لَ ْم يَ ِ‬
‫َعرْفَ الَّنةِ َيوْمَ اْلقِيَامَ ِة » َيعْن ‪ :‬رِ َيهَا‪ .‬رواه أبو داود بإسنا ٍد صحيح‪ .‬والحاديثُ ف الباب كثيةٌ‬
‫مشهورة‪.‬‬

‫‪ -1620‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عليه و سلم فرمود‪ :‬آن که عملی را بياموزد از آن چه که مقصود از‬
‫آن بدست آوردن رضای خداوند جل جلله است و نياموزد آن را مگر بواسطهء که بدان به‬
‫متاعی از دنيا دست يابد‪ ،‬بوی بشت را در روز قيامت در نواهد يافت‪.‬‬
‫و احاديث وارده در اين باب زياد و مشهور است‪.‬‬

‫‪ -289‬باب در مورد آنچه تصور می شود رياست‪ ،‬در حالی که ريا نيست‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ :‬أَرَأيْ تَ‬


‫‪ -1621‬ع ْن أب َذ ّر رضي اللّه عنْ ُه قَال‪ :‬قِيل لِر سُولِ اللّه َ‬
‫شرَى ا ُل ْؤمِ ِن » ‪،‬‬
‫الرّ ُجلَ الذى يعْملُ الْعملَ مِ نَ اليْر‪ ،‬ويْمدُه النّا سُ عل يه؟ قال‪ِ « :‬تلْ كَ عا ِجلُ بُ ْ‬
‫رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1721‬از ابو ذر رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫به رسول ال صلی ال عليه وسلم گفته شد‪ ،‬در مورد مردی که عملی از اعمال خي را‬
‫انام می دهد ومردم او را بر آ« ثنا می گويند‪ ،‬چه می فرمائيد؟‬
‫فرمود‪ :‬آن مژدهء عاجل مؤمن است‪.‬‬

‫‪ -290‬باب تحريم نگريستن بسوی زن بيگانه و نوجوان خوش صورت‪،‬‬


‫بدون ضرورت شرعی‬

‫ن يَ ُغضّوا مِنْ َأبْصَارِهِ ْم } النور‪٣٠ :‬‬


‫قال ال تعالی‪ { :‬قُل لّ ْل ُم ْؤمِنِي َ‬
‫عنْهنُ مَس ْنؤُولً}‬
‫و قال تعالی‪{ :‬إِنّ السّنمْ َع وَا ْلبَصَنرَ وَا ْل ُفؤَادَ ُكلّ أُولننئِكَ كَاننَ َ‬
‫السراء‪٣٦ :‬‬
‫ن َربّكَ َلبِا ْل ِم ْرصَادِ} الفجر‪١٤ :‬‬
‫و قال تعالی‪ { :‬إِ ّ‬
‫‪890‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬بگو به مردان مسلمان که بپوشند چشمان خود را‪ .‬نور‪30 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬هر آئينه گوش‪ ،‬چشم و دل از هر يک پرسيده می شود‪ .‬اسراء‪36 :‬‬
‫و می فرما يد‪ :‬می دا ند نگاه های پنهان را و آن چه را دل ها پنهان می دارد‪ .‬مؤ من‪:‬‬
‫‪19‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬هر آئينه پروردگارت در کمينگاه است‪ .‬فجر‪16 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم قَال‪ :‬كُتِبَ على‬


‫‪ -1622‬وَعَنْ أب هُريْر َة رضي اللّه عنْهُ عنِ النب َ‬
‫ابْ نِ آدم نَ صِيُبهُ مِ نَ الزّنَا ُم ْدرِ كٌ ذل كَ ل مالَة‪ :‬اْلعَيْنَا نِ ِزنَاهُمَا النّظَر‪ ،‬وا ُلذُنَا ِن زِنَاهُما الستِماع‪،‬‬
‫صدّقُ‬
‫واللّسَا ُن زِنَاهُ اْلكَلم‪ ،‬وَالْيدُ ِزنَاهَا الْبَطْش‪ ،‬والرّجْ ُل زِنَاهَا الُطَا‪ ،‬واْل َقلْب َي ْهوَى وَيَتَمنّى ‪ ،‬ويُ َ‬
‫صرَة‪.‬‬
‫ي مُخَْت َ‬
‫ذلكَ الْفرْجُ أوْ يُ َكذُّبهُ » ‪ .‬متفقٌ عليه‪ .‬وهذا َلفْظُ مسلم‪ ،‬وروايةُ الْبُخار ّ‬

‫‪ -1622‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بر فرزند آدم بره اش از زنا نوشته شده که خواهی‬
‫نواهی آنرا در می يابد‪ ،‬چشم زنای آن نگريست است‪ ،‬و دو گوش زنای آن شنيدن است‪ ،‬و‬
‫زبان زنای آن سخن گف ت ا ست‪ ،‬و د ست زنا نی آن به چنگ گرف ت است و پا زنای آن گام‬
‫زدن است و دل اميد و آرزو می کند و شرمگاه آن را راستگو و يا دروغگو می سازد‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْهِ و َسلّم قَال‪« :‬‬


‫ل ْدرِيّ رضي اللّه عنْهُ عَ ِن النب َ‬
‫‪ -1623‬وع نْ أب سعِيدٍ ا ُ‬
‫ث في ها‪ .‬فَقالَ‬
‫حدّ ُ‬
‫س ف ال ّط ُرقَات‪ » ،‬قَالُوا‪ :‬يَارَ سُول اللّه مالَنَا مِ نْ مالِ سِنا بُد‪َ :‬نتَ َ‬
‫للُو ِ‬
‫إيّاكُ مْ وا ُ‬
‫جلِس‪ ،‬فأَعْطُوا ال ّطرِي قَ َحقّهُ » قَالُوا‪ :‬ومَا حَقّ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ « :‬فإذا أبَيْتُ مْ إلّ ال ْ‬
‫ر سُولُ اللّ ِه َ‬
‫ال ّطرِيق يَارَ سُولَ اللّه؟ قَال‪ « :‬غَضّ البصر‪ ،‬و َكفّ الذَى ‪ ،‬وردّ ال سّلم‪ ،‬وال ْمرُ بِا َل ْعرُو فِ والنّهىُ‬
‫ع ِن الُنْ َك ِر » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1623‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬از نشست در راهها بپرهيزيد‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم ما چارهء از اين نشست های مان نداري که‬
‫در آن صحبت می کنيم‪.‬‬
‫‪891‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬پس هرگاه ناگزير از نشست شده ايد‪ ،‬حق راه‬
‫را بدهيد‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬حق راه چيست‪ ،‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم؟‬
‫فرمود‪ :‬پوشيدن چشـم‪ ،‬خود داری از اذيـت و آزار و جواب دادن سـلم و امـر بـه‬
‫کارهای پسنديده و نی از کارهای بد‪.‬‬

‫حدّ ثُ‬
‫‪ -1624‬وعَ ْن أ ب طلْحةَ زْيدِ ب ِن سهْ ٍل رَضِ َى اللّه عنْ ُه قَال‪ :‬كُنّ ا ُقعُودا بالفنِيةِ نَت َ‬
‫صعُدات؟ »‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم َفقَا مَ علينا فقال‪ « :‬مالكُ ْم َولَجالِ سِ ال ّ‬
‫فيها فَجَا َء ر سُولُ اللّه َ‬
‫فَقُلنا‪ :‬إنّما قَعدنَا لغَي ما بَأس‪ :‬قَعدْنَا نَتَذاكر‪ ،‬ونتحدّث‪ .‬قال‪ « :‬إما ل فَأدّوا َح ّقهَا‪ :‬غَضّ البصر‪،‬‬
‫و َردّ السّلم‪ ،‬وحُسْنُ الكَلم » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1624‬از ابو طلحه‪ ،‬زيد بن سهل رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬
‫ما در پيشروی خان ا نش سته بود ي و در آن صحبت می کرد ي‪ .‬ر سول ال صلی ال‬
‫عل يه و سلم آمده و بالی سر ما اي ستاده و فرمود‪ :‬چرا به راه ها ملس می کن يد؟ از مالس‬
‫راهها بپرهيزيد‪.‬‬
‫گفت يم‪ :‬ما برای کاری ننش ستيم که با کی ندارد‪ ،‬نش ستيم م سائل (عل می) را با هم‬
‫بازگو نوده و صحبت می کنيم‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬وق تی که آن را ترک ن ی کن يد‪ ،‬پس حق آن را ادا کن يد‪ ،‬پوشيدن چ شم و‬
‫جواب دادن سلم و نيکوئی سخن‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم عَ نْ‬


‫ت رَ سُولَ اللّ ِه َ‬
‫‪ -1625‬وَعَ نْ َجرِير رضي اللّه عنْ ُه قَال‪ :‬سأْل ُ‬
‫صرَك » رواه مسلم‪.‬‬
‫ص ِرفْ ب َ‬
‫نَ َظرِ الفجأ ِة فَقَال‪ « :‬ا ْ‬

‫‪ -1625‬از جرير رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم در مورد نگري ست ناگها نی پر سش نودم‪ ،‬فرمود‪:‬‬
‫چشمت را بگردان‪.‬‬
‫‪892‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -1626‬وَع نْ أمّ َسلَمةَ ر ضي اللّه عنْهَا قَالَت‪ :‬كُنْ تُ عِ ْن َد رَ سُولِ اللّه َ‬
‫صلّى الُ‬
‫ب َ‬
‫ب فَقَالَ ال ن ّ‬
‫و َسلّم وعِ ْندَ ُه مَيمون هُ‪َ ،‬فَأقْبَلَ اب نُ أمّ مكتُوم‪ ،‬وذل كَ ب ْع َد أ ْن ُأمِرْنَا بِالِجا ِ‬
‫صرُنَا‪ ،‬ول ي ْع ِرفُنَا؟ فقَال‬
‫َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬ا ْحتَجِبا مِنْ ُه » َف ُقلْنَا‪ :‬يا رَ سُو َل اللّ هِ ألَيْس ُهوَ أعْمَى ‪ :‬ل يُبْ ِ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬أ َفعَمْياوَا نِ أْنتُما ألَ سْتُما تُب صِرانِه؟ » رواه أبو داود والترمذي وقَال‪:‬‬
‫ب َ‬
‫الن ّ‬
‫َحدِيثٌ حسنٌ صَحِيحٌ‪.‬‬

‫‪ -1626‬از ام سلمه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫در نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم بودم و ميمونه هم نزدش بود‪ ،‬ابن ام مکتوم آمد‬
‫و اين بعد از آن بود که به حجاب مأمور شدي‪ .‬پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬از وی روی‬
‫بگييد‪.‬‬
‫گفتيم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم آيا او کور نيست که ما را نی بيند و نه هم‬
‫ما را می شناسد؟‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آيا شا هر دو کور هستيد؟ آيا شا او را نی بينيد؟‬
‫ش‪ :‬در صحيح البخاری ‪ 9/294‬حديثی وجود دارد که بر روا بودن نگريست زن به‬
‫مرد بيگانه‪ ،‬دللت می کند‪ .‬حافظ ابن حجر رحه ال می گويد‪ :‬استمرار عمل بر برآمدن زنان به‬
‫مساجد و بازارها و سفرها با حجاب تا مردان آنان را نبينند‪ ،‬حديث جواز را تقويت می کند و‬
‫مردان مأمور نشدند که از زنان روی بگيند‪ ،‬پس معلوم است که حکم زنان و مردان با هم فرق‬
‫دارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬ل‬


‫‪ -1627‬وع نْ أب سَعي ٍد رضي اللّه عنْ هُ أنّ ر سُول اللّ هِ َ‬
‫ثوبـ‬
‫يَنْ ُظ ُر الرّجُلُ إل عوْرةِ الرّجُل‪ ،‬وَل ا َلرْأ ُة إل ع ْورَ ِة ا َلرْأة‪ ،‬ول ُيفْضِى الرّجُ ُل إل الرّ ُجلِ فـ ٍ‬
‫واحِد‪ ،‬ول ُتفْضِى ا َلرْأةُ إل ا َلرْأ ِة ف الّث ْوبِ الوا ِح ِد » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1628‬از ابو سعيد رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مرد به شرمگاه مرد ننگرد و نه زن به شرمگاه‬
‫زن‪ ،‬و مرد با مرد در يک جامه پيوسته نوابد و زن با زن پيوسته در يک جامه نوابد‪.‬‬
‫ش‪ :‬اين در صورتيست که هر دو يا يکی از آن دو لت و برهنه باشند‪.‬‬
‫‪893‬‬

‫‪ -291‬باب تحريم خلوت و تنها شدن با زن بيگانه‬

‫حجَابننننٍ}‬
‫ن مِنننن َورَاء ِ‬
‫ن مَتَاعاً فَاسننن ْنأَلُوهُ ّ‬
‫قال ال تعالی‪{ :‬وَإِذَا سننننَ َأ ْلتُمُوهُ ّ‬
‫الحزاب‪٥٣ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و چون از زنان چيزی را طلب کنيد‪ ،‬پس آنرا از پس پرده بطلبيد‪.‬‬
‫احزاب‪53 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قَال‪« :‬‬


‫‪ -1628‬وَعَنْ ُعقَْبةَ بْن عَا ِمرٍ رضي اللّه عَ ْنهُ أ ّن رَسُو َل اللّه َ‬
‫إيّاكُ مْ وَالدّخُولَ َعلَى النّ سَاءِ » ‪ ،‬فَقَا َل رَجُ ٌل مِ نَ النْ صَارِ أفَرأيْ تَ الْحمْو؟ قال‪ « :‬الْح ْم ُو ا َلوْت‪»،‬‬
‫متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1628‬از عقبه بن عامر رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬از وارد شدن بر زنان بپرهيزيد‪ .‬مردی از انصار‬
‫گفت‪ :‬خب ده از نزديکان شوهر!‬
‫فرمود‪ :‬نزديکان شوهر مرگ است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم قَال‪« :‬‬


‫‪ -1629‬وَعَن اب ِن عبّاسٍ رضي اللّه ع ْنهُما أنّ ر سُول اللّه َ‬
‫حرَ ٍم » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫خ ُلوَ ّن أحدُ ُكمْ بِامْرأةٍ إ ًلّ مَ َع ذِي مَ ْ‬
‫ل يَ ْ‬

‫‪ -1629‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچ مردی با زنی خلوت نکند‪ ،‬مگر به حضور‬
‫کسی که مرم است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ُ « :‬حرْمةُ‬


‫‪ -1630‬وعن بُريْدةَ رضي اللّه عنْ ُه قَال‪ :‬قَال رسُول اللّه َ‬
‫ل مِ نَ‬
‫حرْمةِ أمهاتِ هم‪ ،‬ما مِ نْ رجُل مِ نْ اْلقَا ِعدِ ين ْيلُ فُ رجُ ً‬
‫نِ ساءِ الُجا ِهدِي نَ علَى اْلقَا ِعدِي نَ كَ ُ‬
‫الُجاهدينَ ف أهلِه‪ ،‬فَيَخُوُن ُه فِيهِم إ ّل وقَف لهُ َيوْم اْلقِيامة‪ ،‬فَيأ ُخذُ مِن حسَناِتهِ ما شَاءَ َحتّى يَرضي »‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َفقَال‪ « :‬ما ظَنّكُم؟ » رواهُ مسلم‪.‬‬
‫ُثمّ الْتَفت إليْنَا رسُولُ اللّه َ‬

‫‪ -1630‬از بريده رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪894‬‬

‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬حرمـت زنان ماهديـن بر نشسـتگان (خانـه‬
‫نشينانی که روی معاذيری با ماهدان نرفته اند) مانند حرمت مادران شان است‪ .‬هيچ مردی از‬
‫نشستگان نيست که سرپرستی خانهء مردی از ماهدين را نوده وبا وی در مورد شان خيانت‬
‫می کند‪ ،‬مگر اينکه در روز قيامت در برابر او ايستاده کرده می شود و از نيکی هايش هر چه‬
‫بواهد‪ ،‬می گيد تا راضی شود‪ .‬بعد رسول ال صلی ال عليه وسلم به جانب ما التفات نوده‬
‫و فرمود‪ :‬گمان شا چيست؟‬

‫‪ -292‬باب تحريم شبيه ساختن مردان خود را به زنان و شبيه ساختن‬


‫زنان خود را به مردان در لباس و طرز رفتار و جز آن‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬


‫‪ -1631‬عن اب نِ عبّا سٍ ر ضي اللّه ع ْنهُ ما قَال‪َ :‬لعَ َن ر سُولُ اللّه َ‬
‫ت مِن النّساءِ ‪.‬‬
‫الُخَنّثي مِنَ الرّجالِ‪ ،‬والُتَرجّل ِ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم ا ُلتَشبّه ي مِن الرّجالِ بِالن ساءِ ‪،‬‬
‫و ف روا ية‪ :‬لَع نَ ر سُولُ اللّ هِ َ‬
‫والُتَشّبهَات مِن النّسَاءِ بِالرّجال‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1631‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم مردانی را که خويشت شبيه زنان کنند وزنانی که خود‬
‫را شبيه مردان سازند‪ ،‬لعنت فرمود‪.‬‬
‫و در رواي تی آمده که ر سول ال صلی ال عل يه و سلم مردا نی را که خود را به زنان‬
‫هانند می سازند و زنانی که خود را به مردان هانند می سازند‪ ،‬لعنت نود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -1632‬وع ْن أ ب هُريْر َة ر ضي اللّه عن ُه قال‪ :‬لَع نَ ر سُولُ اللّه َ‬
‫الرّجُل يلْبسُ لِبْس َة الرْأةِ‪ ،‬والرْأ ِة َتلِْبسُ لِبْسةَ الرّجُلِ‪ .‬رواه أبو داود بإسناد صحيح‪.‬‬

‫‪ -1632‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم مردی را که لباس زن پو شد و ز نی را که لباس مرد‬
‫پوشد‪ ،‬لعنت نود‪.‬‬
‫‪895‬‬

‫ص ْنفَانِ مِ نْ أه ِل النّا ِر لْ‬


‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ِ « :‬‬
‫‪ -1633‬وعنْه قَال‪ :‬قَال ر سُولُ اللّه َ‬
‫ضرِبو نَ بِ ها النّاس‪ ،‬ونِ ساء كا سياتٌ عارِيا تٌ مُمِيل تٌ‬
‫ط كأذْنَا بِ الْب َقرِ َي ْ‬
‫أ َرهُ ما‪َ :‬قوْ مٌ مع هم سِيا ٌ‬
‫مَائِل تٌ‪ُ ،‬رؤُو ُسهُنّ كَأ سْنِمةِ الُْبخْ تِ الاِئ َلةِ ل َيدْخٌل نَ النّة‪ ،‬ول ِيدْ نَ رِ َيهَا‪ ،‬وإنّ رِ َيهَا لَيُو َج ُد مِ نْ‬
‫مسِيَ ِة كذَا و َكذَا » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1633‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬دو نوع از اهل دوزخ اند که آنا را نديده ام‪:‬‬
‫گرو هی که هراهشان تازيا نه ها يی مان ند دمهای گاو ا ست و بو سيلهء آن مردم را می زن ند و‬
‫زنا نی ا ند ني مه بره نه که خود منحرف بوده و ديگران را ن يز منحرف می سازند‪ .‬سرهايشان‬
‫مانند کوهان شتر بتی (نوعی شتر قوی و دراز گردن) تايل يافته است که نه به بشت داخل‬
‫می گردند و نه بوی آن را در ميابند‪ ،‬در حاليکه بوی آن از مسي اينقدر و اينقدر درک کرده‬
‫می شود‪.‬‬
‫ش‪ :‬کا سيات‪ ،‬عاريات‪ :‬يع نی ق سمتی از بد نش بره نه و ق سمتی پوشيده ا ست‪ ،‬يا لباس‬
‫نازکی می پوشد که وجودش را نايان می سازد‪.‬‬
‫مائلت‪ :‬از طاعت خدا منحرف اند‪.‬‬
‫ميلت‪ :‬و ديگران را هم مثل خود گمراه و منحرف می سازند‪.‬‬
‫رؤوسهن کاسنمة البخت‪ :‬يعنی مويهای خود را جع می کنند تا آنرا به دستمال و امثال‬
‫آن می پيچي ند تا مويهای شان بزرگ نايان شود و بر ايشان زيبائی و جاذ به ب شد و ديگران را‬
‫متوجه ايشان گرداند‪.‬‬

‫‪ -293‬باب نهی از شبيه ساختن خويش به شيطان و کفار‬

‫صلّى الُ َع َليْ هِ و َسلّم‪ « :‬ل‬


‫‪ -1634‬ع نْ جاب ٍر ر ضي اللّه عنْ هُ قَال‪ :‬قَال رَ سُو ُل اللّه َ‬
‫ش َربُ بِشِماِل ِه » رواه مسلم‪.‬‬
‫تأْ ُكلُوا بِالشّمَال‪ ،‬فَإنّ الشّيْطَانَ يأكُل ويَ ْ‬

‫‪ -1634‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بدست چپ غذا موريد‪ ،‬زيرا شيطان به دست‬
‫چپ غذا می خورد‪.‬‬
‫‪896‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬ل‬


‫‪ -1635‬وعَن ابنِ عُمر رضي اللّه ع ْنهُما أنّ رَسُولَ اللّه َ‬
‫َيأْ ُكلَنّ أحدُ ُكمْ بِشِمالِه‪ ،‬وَل يَشْربَنّ ِبهَا‪ .‬فَإنّ الشّيْطَانَ َيأْكُ ُل بِشِماِلهِ وَيشْربُ ِبهَا » روا ُه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1635‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچکدام شا بدست چپ خويش غذا نورد و‬
‫نياشامد‪ ،‬زيرا شيطان بدست چپ خود خورد و نوش می کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ :‬إنّ‬


‫‪ -1636‬وعَ نْ أ ب ُهرَيرَ َة ر ضي اللّه عنْ هُ أنّ رَ سُول اللّه َ‬
‫الْيهُود والنّصارى ل َيصِْبغُون‪ ،‬فَخَالِفوهُ ْم » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1636‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هانا يهود و نصاری رنگ نی کنند‪ ،‬پس با آنا‬
‫مالفت نائيد‪.‬‬
‫ش‪ :‬مراد رنگ کردن موی سفيد سرو ريش به رنگ سرخ وزرد است اما سياه کردن آن‬
‫جواز ندارد‪.‬‬

‫‪ -294‬باب نهي نمودن مردان و زنان از رنگ نمودن موی هايشان به‬
‫رنگ سياه‬

‫صدّي ِق رضي اللّه‬


‫‪ -1637‬ع نْ جابرٍ رضي اللّه عن ُه قَال‪ :‬أُتِى باب قُحافَ َة واِلدِ أب ب ْكرٍ ال ّ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬
‫ح م ّكةَ ورأ ُسهُ ولِحيتُ هُ كالّثغَامَةِ بيا ضا‪َ ،‬فقَالَ ر سُولُ اللّه َ‬
‫ع ْنهُ ما يوم فتْ ِ‬
‫غَّيرُوا هَذا وا ْجتَنبُوا السّوا َد » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1637‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫ابو قحافه پدر ابوبکر صديق رضی ال عنه در روز فتح مکه آورده شد‪ ،‬در حاليکه سر‬
‫و ريشش از سفيدی مثل ثغامه (ثغامه نباتی است که گل و ميوه اش هر دو سفيد است)‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اين سفيدی را به رنگ کردن تغيي داده و از‬
‫رنگ سياه بپرهيزيد‪.‬‬
‫‪897‬‬

‫‪ -295‬باب منع از "قزع" و آن عبارت است از تراشيدن بعضی از سرو‬


‫ترک نمودن برخی ديگر و مباح بودن تراشيدن همهء سر‪ ،‬برای مردان نه برای‬
‫زنان‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم ع نِ‬


‫‪ -1638‬عن ابن عُمر رضي اللّه عنهُما قَالَ‪َ :‬نهَى ر سُو ُل اللّه َ‬
‫القَزعِ‪ .‬متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -1638‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که گفت‪:‬‬


‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم از قزع (بشـی از موی سـر را تراشيدن و برخـی را‬
‫نگهداشت) منع فرمود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم صبِيا َقدْ ُحلِ قَ بعْ ضُ شَعْر‬


‫‪ -1639‬وعَنْ هُ قَال‪ :‬رَأى رَ سُولُ اللّه َ‬
‫رأ ِسهِ وُترِ كَ ب ْعضُ هُ‪ ،‬فََنهَاهَ مْ عَ ْن َذلِ كَ َوقَال‪ « :‬ا ْح ِلقُو هُ ُكلّ هُ أو اْترُكُو هُ ُكلّ هُ » ‪ .‬روا ُه أ بو داود‬
‫سلِم‪.‬‬
‫بإسناد صحيحٍ على َشرْطِ البُخَارِي وَم ْ‬

‫‪ -1639‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم بچه ای را ديد که بعضی سرش تراشيده شده و بعضی‬
‫گذاشته شده است‪ .‬وی صلی ال عليه وسلم آنان را از آن نی نوده و فرمود‪ :‬ههء سرش را‬
‫بتراشيد و يا هه را ترک کنيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم أ ْمهَل‬


‫‪ -1640‬وع نْ ع ْب ِد اللّه ب ِن ج ْعفَر رضي اللّه عَ ْنهُما أنّ النب َ‬
‫ُمـ َفقَال‪ « :‬ل َتبْكُوا على أخِى َب ْعدَ الْيوم » ثُمّ قَال‪« :‬‬
‫آ َل ج ْع َفرٍ رضـي اللّه عنـه ثَلثـا‪ ،‬ثُمّ أتَاه ْ‬
‫حلَ قَ ُرؤُو سنَا‪.‬‬
‫خ فَقَال‪ « :‬ادْعُوا ل اللّ قَ » َفأَمره‪ ،‬فَ َ‬
‫ادْعُوا ل بَنِيّ أخِى » فجِىءَ بِنَا َكَأنّ نا أ ْفرُ ٌ‬
‫سلِم‪.‬‬
‫رواه أبو داود بإسنادٍ صحيح على َشرْطِ البخاري ومُ ْ‬

‫‪ -1640‬از عبد ال بن جعفر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم برای خانوادهء جعفر رضی ال عنه سه شبانه روز مهلت‬
‫داده و بعد نزد شان آمده و فرمود‪ :‬بعد از امروز بر برادرم گريه مکنيد و سپس فرمود‪ :‬پسران‬
‫‪898‬‬

‫برادرم را نزدم بوانيد و ما آورده شدي که گويی جوجه های پرندگان بودي و فرمود‪ :‬سلمانی‬
‫را نزدم بوانيد و او را امر کرد و سرهای ما را تراشيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم أ نْ ْتلِ قَ‬


‫‪ -1641‬وعَن َعلِ ّى رضي اللّه عنْ ُه قَال‪َ :‬نهَى ر سُول اللّه َ‬
‫الَرأ ُة رَأ َسهَا‪ .‬روا ُه النّسائى ‪.‬‬

‫‪ -1641‬از علی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم منع فرمود از اينکه زن سرش را بتراشد‪.‬‬

‫‪ -296‬باب پيوند موی و خالکوبی و گشاده کردن ميان دندانها‬

‫شيْطَاناً ّمرِيداً{‬ ‫ن مِن دُونِهِ إِلّ ِإنَاثًا وَإِن يَدْعُونَ إِ ّل َ‬ ‫قال ال تعالی‪ { :‬إِن يَدْعُو َ‬
‫عبَادِكننَ نَصننِيبًا مّ ْفرُوضاً{‪ }118‬وَ ُلضِّل ّنهُمننْ‬ ‫‪ }117‬لّ َعنَهننُ الّ نننوَقَالَ لَتّخِذَنّن مِنننْ ِ‬
‫ل نوَمَن يَتّخِذِ‬ ‫خلْقَن ا ّ‬‫وَ ُلمَ ّن َينّهُمْن وَلمُ َر ّنهُمْن فَ َل ُي َبتّكُنّ آذَانَن ا َلنْعَامِن وَل ُم َر ّنهُمْن فَ َليُ َغ ّيرُنّ َ‬
‫سرَانًا مّبِيناً{‪ }119‬النساء‪١١٩ – ١١٧ :‬‬ ‫خ ْ‬ ‫سرَ ُ‬ ‫خ ِ‬
‫ن وَ ِليّا مّن دُونِ الّ فَقَدْ َ‬ ‫شيْطَا َ‬ ‫ال ّ‬
‫خداوند می فرمايد‪ :‬مشرکان نی پرستند بز خدا‪ ،‬مگر بتانی را که بنام دختران مسمی‬
‫کرده انـد و نیـ پرسـتند‪ ،‬مگـر شيطان دور رفتـه از حـد را‪ .‬لعنـت کرد او را خدا و گفـت‬
‫شيطان‪ :‬بگيم از بندگان سـهمی کـه در علم ازلی معيـ شده و البتـه گمراه کنـم ايشانرا ودر‬
‫آرزوی با طل افگ نم شان و هر آئينه بفرما ي برای ايشان تا بشکاف ند‪ ،‬گوش چارپايان را و ا مر‬
‫شان کنم‪ ،‬تا تغيي دهند آفرينش خدا را‪ .‬نساء‪117 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫ب َ‬
‫‪ -1642‬وعَ ْن أ سْمَا َء ر ضي اللّه عنْهَا أنّ امْرَأةً سألتِ ال ن ّ‬
‫ص ُل فِيه؟ فقال‪:‬‬
‫حصْبة‪ ،‬فتمرّقَ َش ْع ُرهَا‪ ،‬وإنّي َزوّجْتُها‪ ،‬أ َفأَ ِ‬
‫فَقَالت‪ :‬يا رَسُو َل اللّه إنّ ابَْنتِي أصَابَ ْتهَا الْ َ‬
‫« َلعَنَ اللّه الْواصِلة واْلمَوصولة » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1642‬از اساء رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫ز نی از پيا مب صلی ال عل يه و سلم سؤال نوده و گ فت‪ :‬يا ر سول ال صلی ال عل يه‬
‫و سلم دخترم به مري ضی ح صبه (تيفوئ يد) گرفتار شده و مويها يش ري ته که اکنون او را به‬
‫شوهر دادم آيا مويش را پيوند زن؟‬
‫فرمود‪ :‬خداوند پيوند کننده و پيوند کرده شده را لعنت کرده است‪.‬‬
‫‪899‬‬

‫‪ -1643‬وَعَ نْ ح ْي ِد بن ع ْبدِ الرّحْمن أنّ ُه سع مُعاوَي َة رضي اللّه عنْ هُ عا مَ حجّ علَى الِنْبَر‬
‫صلّى‬
‫س ْعتُ النبّ َ‬
‫وَتَنَاول قُصّ ًة مِنْ َش ْعرٍ كَانَتْ ف يد َحرِس ّي فَقَال‪ :‬يا أهْل ا َلدِيَنةِ أيْنَ ُعلَمَاؤكُم؟ ‪ِ ،‬‬
‫خ َذهَا نِ سَا ُؤ ُه ْم »‬
‫الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َي ْنهَى ع ْن مِثْ ِل َه ِذ ِه ويقُول‪ « :‬إنًّمَا َهلَكَ تْ بنُو إ ْسرَائِيل حِيَ اتّ َ‬
‫متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1643‬از حيد بن عبد الرحن روايت است که‪:‬‬


‫وی از معاو يه ر ضی ال ع نه در سالی که حج نود‪ ،‬بالی م نب نبوی صلی ال عل يه‬
‫وسلم شنيد در حاليکه او دستهء مويی را بدست نگهبانی بود گرفته و گفت‪ :‬ای مردم مدينه‬
‫علمای شا کجايند؟‬
‫از پيامب صلی ال عليه وسلم شنيدم که از مثل اين منع نوده و می فرمود‪ :‬هانا بنی‬
‫اسرائيل هلک شد زمانی که زنان شان اين کار را کردند‪.‬‬

‫ص َلةَ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َلعَنَ الْوا ِ‬
‫‪ -1644‬وعَ ِن ابنِ عُمر رضي اللّه عنْهُ أنّ رسُو َل اللّه َ‬
‫صلَة‪ ،‬واْلوَاشِمَة والُستَوشِمة‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫وَالُسْتو ِ‬

‫‪ -1644‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم زن پيوند کنندهء موی و زنی که مويش پيوند شود و‬
‫زن سوزن زننده (خالکوبی بر صورت) و زن سوزن زده شده را لعنت نود‪.‬‬

‫ِماتـ والُسـتَوشات‬
‫لعنـ اللّه الْواش ِ‬
‫ْهـ قَال‪َ :‬‬
‫ابنـ مَسـعُودٍ رضـي عن ُ‬
‫‪ -1645‬وعـن ِ‬
‫والُتَنَمّصات‪ ،‬والُتَفلّجات لِلحُ سْن‪ ،‬ا ُلغَيّرا تِ َخلْ قِ اللّه‪َ ،‬فقَالَ تْ لَ هُ امْرأَ ٌة ف ذلك‪ .‬فَقَالَ‪ :‬وما ل ل‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َوهُو ف كتاب اللّه؟ ‪ ،‬قَالَ اللّه تَعال ‪َ { :‬ومَا آتَاكُمُ‬
‫أْلعَ ُن مَنْ َلعَ َن رَسُو ُل اللّه َ‬
‫خذُو ُه وَما َنهَا ُكمْ َع ْنهُ فَانَْتهُوا } [ الشر‪ . ] 7 :‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫الرّسُو ُل فَ ُ‬

‫‪ -1645‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫خدا لعنت کند زنان سوزن زننده را‪ ،‬زنانی را که می خواهند سوزن زده شوند و زنانی‬
‫را که از ديگری می خواه ند ابرويشان را ا صلح ک ند و زنا نی که ميان دندانايشان را گشاد‬
‫نوده خل قت خدا را تغي ي می ده ند‪ .‬ز نی در ا ين مورد بر وی اعتراض نود‪ .‬او گ فت‪ :‬چرا‬
‫‪900‬‬

‫کسی را که رسول ال صلی ال عليه وسلم لعنت کرده لعنت نکنم؟ در حاليکه آن در کتاب‬
‫ال است! ال تعالی می فرمايد‪ :‬هر آنچه پيامب برای شا بدهد‪ ،‬آن را بگييد و آنچه شا را از‬
‫آن نی کند از آن باز ايستيد و در گذريد‪.‬‬

‫‪ -297‬باب نهی و بازداشتن از کندن تار سفيد از ريش و سر و غير آن و‬


‫از کندن پسر تازه جوان و بی ريش‪ ،‬موی ريشش را در اول سر زدن آن‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -1646‬ع نْ عَ ْمرِو ب نِ ُشعَيْب‪،‬عن أبيه‪ ،‬ع نْ َجدّ ِه رضي اللّه عَنْه‪ ،‬ع نِ النب َ‬
‫س ِلمِ يوْ َم اْلقِيام ِة » روا ُه أ بو داودَ والّت ْر ِمذِي‪،‬‬
‫َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬لَ تَنِْتفُوا الشّيْب‪،‬فَإنّ هُ نُو ُر الُ ْ‬
‫والنسائِيّ بأَسَانِيدَ حسنَة‪ ،‬قَالَ الترمذي‪ :‬هُو حديثٌ حَسَن‪.‬‬

‫‪ -1646‬از عمرو بن شعيب از پدرش و جدش رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬تار سفيد را نکنيد‪ ،‬زيرا که آن نور مسلمان در روز‬
‫قيامت است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪«:‬‬


‫ش َة ر ضي اللّه عَنْهَا قَالَت‪ :‬قَا َل ر سُولُ اللّه َ‬
‫‪ -1647‬وع نْ عائِ َ‬
‫منْ عمِل عملً لَيْس عليهِ أ ْمرُنَا فهُو َردّ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1647‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬آن که عملی را انام د هد که کار مان بر آن‬
‫مبتنی نيست‪ ،‬پس آن مردود است‪.‬‬

‫‪ -298‬باب كراهيت استنجاء و لمس کردن شرمگاه بدست راست بدون عذر‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قَال‪ « :‬إذَا بال‬


‫‪ -1648‬ع ْن أ ب قَتَاد َة ر ضي اللّه عَنْ هُ ع نِ ال نب َ‬
‫ستَنْجِ بِيمِينِه‪ ،‬ولَ يتَنفّسْ ف النَاءِ » ‪.‬‬
‫أحدُكُم‪ .‬فَلَ يأْ ُخذَ ّن ذَكَر ُه بِيَمِينِه‪ ،‬وَلَ ي ْ‬
‫متفقٌ عليه‪ .‬وف الْباب أحاديثٌ كَثِيةٌ صحِيحة‪.‬‬

‫‪ -1648‬از ابو قتاده رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪901‬‬

‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬هرگاه ي کی از ش ا بول نا يد‪ ،‬با يد آلت خود را‬
‫بد ست را ست نگيد و ن يز به د ست را ستش ا ستنجاء نک ند و با يد دا خل ظرف (در هنگام‬
‫آشاميدن) نفس نکشد‪.‬‬

‫‪ -299‬باب نا پسند بودن رفتن به يک لنگه کفش‪ ،‬يا موزه و کراهيت‬


‫پوشيدن کفش يا موزه در حالت ايستاده‪ ،‬بدون عذر‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قَال‪ « :‬ل‬


‫‪ -1649‬ع ْن أب هُرير َة رضي اللّه عنْ هُ أنًّ ر سُول اللّه َ‬
‫خ َل ْعهُمَا جِيعا » ‪.‬‬
‫ْيشِ أحدُكُم ف َنعْلٍ وا ِحدَة‪ ،‬لِي ْن َع ْلهُما جِيعا‪ ،‬أوْ لِي ْ‬
‫ح ِفهِما جيعا » متفقٌ عل ْي ِه ‪.‬‬
‫وف رواي ٍة « أوْ لِيُ ْ‬

‫‪ -1649‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچيک از شا به يک کفش راه نرود و بايد هر‬
‫دو را با هم بپوشد و يا هردو را با هم بکشد‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که يا بايد هر دو را بکشد‪.‬‬
‫ش‪ :‬رفت و حرکت کردن با يک کفش درست نيست‪ ،‬چون اين کار مالف وقار بوده‬
‫و از طرفی حرکت کردن با يک لنگه کفش دشوار است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم َيقُول‪ « :‬إذَا اْنقَطَ عَ شِ سْعُ‬


‫ت ر سُول اللّه َ‬
‫‪ -1650‬وعنه قَال‪ :‬سِع ُ‬
‫حهَا » رواهُ مسلم‪.‬‬
‫صلِ َ‬
‫َنعْلِ أحدِكُم‪ ،‬فل ْيشِ ف الخْرى حتّى ُي ْ‬

‫‪ -1650‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬هرگاه (بند) کفش يکی از شا‬
‫قطع شد‪ ،‬بايد با کفش ديگر راه نرود‪ ،‬تا اينکه آن را اصلح کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َنهَى أ ْن ينَْتعِلَ‬


‫‪ -1651‬وعَ نْ جاِب ٍر رضي اللّه عنْ هُ أن رسول اللّه َ‬
‫الرّ ُج ُل قَائما‪ .‬روا ُه أبُو دا ُودَ بإسْنادٍ حَسن‪.‬‬

‫‪ -1651‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫‪902‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم نی فرمود از اينکه شخص کفش را ايستاده بپای کند‪.‬‬
‫(نی ارشاديست برای آنکه نشسته بپا کردن آسانتر است)‪.‬‬
‫ش‪ :‬کراهت فقط در صورتيست که شخص در پوشيدن کفش مبور شود از دست خود‬
‫کمک طلبد که در اين صورت حالت بدی بود می گيد‪ .‬و اگر در پوشيدن آن بکمک دست‬
‫نيازی نداشت‪ ،‬باکی ندارد‪.‬‬

‫‪ -300‬باب منع از روشن گذاشتن آتش در خانه‪ ،‬در هنگام خواب و امثال‬
‫آن‪ ،‬خواه در چراغ باشد يا در غير آن‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم قَال‪ « :‬ل َت ْترُكُوا‬


‫‪ -1652‬عنِ ابْنِ عُمرَ رضي اللّه ع ْنهُمَا عنِ النب َ‬
‫النّار ف بُيُوتِ ُكمْ حِي تَنامُونَ » متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -1652‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هنگامی که می خوابيد‪ ،‬آتش را در خانه های تان‬
‫روشن نگذاريد‪.‬‬

‫‪ -1653‬وعَ نْ أب مُو سَى الشْعريّ ر ضي اللّه عنْ ُه قَال‪ :‬احَْترَ قَ بيْ تٌ بِالدينةِ على أ ْهلِ هِ‬
‫شأِْنهِ ْم قَال‪ « :‬إنّ َهذِ هِ النّار ع ُدوّ لكُم‪،‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم بِ َ‬
‫ث ر سُولُ اللّه َ‬
‫مِ نَ اللّيْل‪َ .‬فلَمّا ُحدّ َ‬
‫فَإذَا نِمُْت ْم فأ ْطفِئُوها » متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -1653‬از ابو موسی اشعری رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫خا نه ای در مدي نه شب هنگام بر سر افرادش آ تش گر فت و چون در مورد شان به‬
‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم صحبت شد‪ ،‬فرمود‪ :‬ها نا ا ين آ تش دش ن ش ا ا ست و چون‬
‫خواب شديد‪ ،‬آن را خاموش کنيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬غَطّوا‬


‫‪ -1654‬وع نْ جابِر رضي اللّه عنْ هُ ع ْن ر سُول اللّ ِه َ‬
‫سقَاءَ ‪ ،‬وَأ ْغ ِلقُوا الْباب‪،‬وَأطفِئُوا ال سّراج‪ ،‬فإنّ الشّيْطَا نَ ل يِ ّل ِسقَاءً ‪ ،‬ولَ يفَتحُ‬
‫النَاء ‪ ،‬وأوْكِئُوا ال ّ‬
‫با با‪ ،‬ولَ يكْشِ فُ إنَاءً ‪ ،‬فإ نْ لَ مْ ِيدْ أ َحدُكُ مْ إل أ نْ َي ْعرُ ضَ على إنَائِ ِه عودا‪ ،‬ويذْكُر ا ْسمَ اللّ هِ‬
‫ضرِمُ على أهْ ِل البيتِ بيَْت ُهمْ » روا ُه مسلم‪.‬‬
‫س َقةَ ُت ْ‬
‫َفلْي ْفعَل‪ ،‬فَإنّ الفُويْ ِ‬
‫‪903‬‬

‫‪ -1654‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬سر ظرف را بپوشيد و سر مشک آب را ببنديد‬
‫و درها را ببنديد و چراغ را خاموش نائيد‪ .‬زيرا شيطان سر مشک آبی را باز نکرده و دروازه‬
‫ای را باز ننموده و سر ظرفی را باز نی کند‪ ،‬و اگر يکی از شا نيافت‪ ،‬مگر اينکه بر ظرفش‬
‫چوبی بگذارد و اسم خدا را ياد کند‪ ،‬بايد که اين کار را بنمايد‪ ،‬زيرا موش بر اهل خانه‪ ،‬خانه‬
‫شان را آتش می زند‪.‬‬
‫ش‪ :‬اين حديث هم مشتمل بر سلسلهء از آداب شرعی است که سهل انگاری در انام‬
‫آن چه سبب بسا فسادهای عظيمی می شود‪ ،‬زيرا در صورت باز بودن ظرف آب احتمال ريت‬
‫زهسر حشرات و ورود ميکروباس در آن مسی رود‪ .‬چنانچسه بسا روشسن نودن چراغ‪ ،‬احتمال آتسش‬
‫سوزی رفته و با باز بودن درب خانه احتمال دزدی و هجوم دشن بر اهل خانه می رود‪.‬‬

‫‪ -301‬باب منع از ساختگی کاری و تکلف و آن‪ ،‬کار و سخنی است که در‬
‫آن مصلحتی نيست و با دشواری انجام داده می شود‬

‫جرٍ وَمَا أَنَا مِنَن ا ْل ُمتَكَلّفِيننَ} ص‪:‬‬


‫قال ال تعالی‪ُ { :‬قلْ مَا أَسْنأَلُ ُكمْ عَ َليْهِن مِنْن أَ ْ‬
‫‪٨٦‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬بگو من از شا مزد رسالت نی خواهم و من بی حجت و برهان‬


‫الی وحی و رسالت را بر خود نی بندم‪ .‬ص‪86 :‬‬

‫‪ -1655‬وعنْ ابن عُمر‪ ،‬رضي اللّه عنهُما‪ ،‬قَال‪ :‬نُهينَا عنِ التّكلّف‪ .‬رواه البُخاري‪.‬‬

‫‪ -1655‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که گفت‪:‬‬


‫ما از تکلف منع شده اي‪.‬‬

‫سعُودٍ ر ضي اللّه عنُ هُ َفقَال‪ :‬يا‬


‫‪ -1656‬وع ْن م سْرُوق قَال‪ :‬د َخلْنَا على ع ْبدِ اللّ هِ بن م ْ‬
‫َأّيهَا النّاس منْ َعلِم شَيئا َفلْيقُلْ به‪ ،‬ومنْ لَمْ ي ْعلَم‪ ،‬فلْيقُل‪ :‬اللّه أ ْعلَم‪ ،‬فإنّ مِنَ اْل ِعلْمِ أن َتقُولَ لِمَا ل‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ { :‬ق ْل ما أسأْلُ ُكمْ عَليْ هِ مِ نْ أ ْجرٍ وما أنا‬
‫َت ْعلَم‪ :‬اللّه أ ْعلَم‪ .‬قَال اللّه تَعال لِنَبّيهِ َ‬
‫مِنَ الُتَ َك ّلفِي } روا ُه البخاري‪.‬‬
‫‪904‬‬

‫‪ -1656‬از مسروق رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫بر عبد ال بن مسعود رضی ال عنه وارد شدي و گفت‪:‬‬
‫ای مردم آنکه چيزی را می داند‪ ،‬بايد آن را بگويد و آنکه نی داند‪ ،‬بايد بگويد خدا‬
‫داناتر است‪.‬‬
‫خداو ند برای پيا مبش صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ب گو من از ش ا مزد ر سالت ن ی‬
‫خواهم و من بی حجت و برهان الی وحی و رسالت را بر خود نی بندم‪.‬‬

‫‪ -302‬باب تحريم داد و فرياد کشيدن بر سر مرده و زدن بر رخسارها و‬


‫چاک کردن گريبان ها و کندن موی و تراشيدن آن و دعا به ويل گفتن و هلکت‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪« :‬‬


‫ب َ‬
‫ب رضي اللّه عَنْ هُ قَال‪ :‬قَال الن ّ‬
‫‪ -1657‬عَ نْ عُمَر بْ ِن الَطّا ِ‬
‫ب ف قَبِ ِه بِما نِيح علَ ْي ِه » ‪.‬‬
‫الّيتُ يُعذّ ُ‬
‫وف رواية‪ « :‬ما نِيحَ علَ ْي ِه » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1657‬از عمر بن خطاب رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مرده در گور به سبب ناله و مويه ای که می کنند‪،‬‬
‫شکنجه می شود‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که‪ :‬مدتی که بر او ناله و زاری می شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1658‬وعن ابْ ِن مسعُو ٍد رضي اللّه عَنْ ُه قَال‪ :‬قَالَ رَسُولُ اللّه َ‬
‫لدُود‪ ،‬وشَقّ الُيُوب‪،‬ودَعا ِبدَ ْعوَى الَاهِليةِ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ض َربَ ا ُ‬
‫س مِنّا مَنْ َ‬
‫لَ ْي َ‬

‫‪ -1658‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬آن که بر رو يش زده و گريبان چاک نوده و‬
‫دعاهای جاهليت را بواند از ما نيست‪.‬‬

‫‪ -1659‬وَع ْن أ ب ُبرْد َة قَال‪ :‬وَجِ عَ أبُو مُو سَى الشعريّ ر ضي اللّه ع نه‪َ ،‬فغُشِ يَ علَيْ هِ‪،‬‬
‫ح بِرّنةٍ َفلَ مْ يَ سْتَطِعُ أ نْ َي ُردّ َعلَيْهَا شَيْئا‪َ ،‬فلَمّ ا أفَاق‪،‬‬
‫جرِ امْرأَ ٍة مِ نْ أ ْهلِه‪َ ،‬فَأقْبلَ تْ تَ صِي ُ‬
‫َورَأْ ُس ُه ف حِ ْ‬
‫‪905‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َبرِي َء مِ نَ ال صّاِلقَة‪ ،‬والَالَ قة‪،‬‬


‫قَال‪ :‬أنَا َبرِيءٌ مِمّ نْ َبرِي َء مِنْ هُ ر سُو ُل اللّه َ‬
‫والشّاقّة‪ ،‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1659‬از ابو برده رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫ا بو مو سی اشعری ر ضی ال ع نه مر يض شد و بيهوش گ شت‪ ،‬در حالي که سرش در‬
‫دامان زنی از خانواده اش بود‪ .‬آن زن شروع به داد و فرياد کرد و ابو موسی نتوانست بر وی‬
‫اعتراض کند و چون بوش آمد گفت‪ :‬من بيزارم از آنکه رسول ال صلی ال عليه وسلم از او‬
‫بيزاری نوده است‪ .‬هانا رسول ال صلی ال عليه وسلم از زنی که به صدای بلند نوحه خوانی‬
‫می کند‪ ،‬و زنی که سرش را می تراشد و زنی که جامه اش را چاک می کند‪ ،‬بيزاری جسته‬
‫است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫ت رَ سُو َل اللّ ِه َ‬
‫‪ -1660‬وعَن ا ُلغِيةِ ب نِ ُشعَْب َة ر ضي اللّه عَنْ هُ قَال‪ :‬سَ ِمعْ ُ‬
‫و َسلّم َيقُول‪ « :‬مَنْ نِيحَ عَليْه‪ ،‬فَإّنهُ ُيعَ ّذبُ بِمَا نِيحَ ع َل ْيهِ َيوْم اْلقِيامةِ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1660‬از مغيه بن شعبه رضی ال عنه مرويست که‪:‬‬


‫از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شنيدم که می فرمود‪ :‬آن که بر وی نو حه شود‪ ،‬با‬
‫نوحه ای که بر او می شود روز قيامت عذاب می گردد‪.‬‬
‫ش‪ :‬علماء در مورد ا ين احاد يث اختلف کرده ا ند‪ :‬جهور بر ا ين عقيده ا ند که هرگاه‬
‫م يت و صيت ک ند که بر او گر يه و نو حه صورت گيد و و صيت او اجرا شود‪ ،‬ا ين ش خص‬
‫بگريست خانواده اش شکنجه می شود‪ ،‬زيرا اين گريه و نوحه به سبب او صورت گرفته و بوی‬
‫نسبت داده می شود‪.‬‬
‫و اما هرگاه خانوادهء شخصی بدون دستور و وصيت او بر او گريه و نوحه کنند‪ ،‬خود‬
‫مرده تعذيسب نیس شود‪ ،‬بدليسل فرمودهسء خداوندی کسه‪ :‬و ل تزروا وازرة وزر اخری‪ .‬يسا اينکسه‬
‫بستگانش مشغول وعيد خدا می شوند‪ ،‬رنج می برد‪.‬‬

‫‪ -1661‬وعَ نْ أمّ عَطِّيةَ نُ سيَْب َة ِبضَمّ النّو ِن َوفَتحِهَا ر ضي اللّه عَنْهَا قَالَت‪ :‬أ َخذَ َعلَينَا‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم عِ ْن َد البَيْعة أنْ ل نَنُوح‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫رَسُولُ ال ّلهِ َ‬

‫‪ -1661‬از ام عطيه نسيبه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫‪906‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم هنگام بيعت از ما عهد گرفت تا نوحه نکنيم‪.‬‬

‫ي ر ضي اللّه ع ْنهُمَا قَال‪ :‬أُغْمِي علَى ع ْب ِد اللّه ب ِن رَوا َحةَ‬


‫‪ -1662‬وَعَ نِ الّنعْما نِ ب نِ بش ٍ‬
‫ر ضي اللّه عنْه‪ ،‬فَجَ َعلَ تْ أُخْتُ هُ تب كي‪ ،‬وَتقُول‪ :‬واجبلَه‪ ،‬واكذَا‪ ،‬وا َكذَا‪ :‬تُع ّددُ علَيْه‪ .‬فقَال حِيَ‬
‫أفَاق‪ :‬ما ُق ْلتِ شيْئا إ ّل قِيل ل‪ :‬أْنتَ َكذَلِك؟ ‪ ،‬روا ُه البُخَارِي‪.‬‬

‫‪ -1662‬از نعمان بن بشي رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫ع بد ال بن روا حه ر ضی ال ع نه بيهوش شد و خواهرش شروع به گر يه نوده و می‬
‫گ فت‪ :‬وای کوه من‪ ،‬وای چنان وای چنان و او صافش را بر طر يق جاهل يت بر می شرد‪ ،‬و‬
‫چون بوش آمد گفت‪ :‬هيچ چيزی نگفتی‪ ،‬مگر اينکه به من گفته شد‪ ،‬آيا چنان بودی؟‬

‫‪ -1663‬وَعَن ا بن ُع مر ر ضي اللّه ع ْنهُمَا قَال‪ :‬اشْتَكَى س ْعدُ ب نُ عُبا َدةَ ر ضي اللّه عنْهٍُ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم يعُودُ ُه م عَ ع ْبدِ الرّحْم نِ ب نِ عوْف‪ ،‬و َس ْعدِ ب ِن أب‬
‫شَ ْكوَى ‪َ ،‬فأَتَا ُه ر سُولُ اللّه َ‬
‫وقّاص‪ ،‬وع ْبدِ اللّه بن م سْعُو ٍد رضي اللّه عنْهم‪ ،‬فلما دخَلَ عليْه‪ ،‬وجد ُه ف غَشْي ٍة فَقال‪َ« :‬أ ُقضَى؟‬
‫صلّى‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ .‬فَلمّا رَأى اْل َقوْ مُ بُكاءَ النب َ‬
‫قَالُوا‪ :‬ل يا ر سُو َل اللّه‪ .‬فَبَكَى ر سُولُ اللّه َ‬
‫ْنـ‬
‫حز ِ‬‫ْعـ اْلعَي ْن‪ ،‬ول ِب ُ‬
‫ّبـ بِدم ِ‬
‫ّهـ ل ُي َعذ ُ‬
‫وسـلّم َبكَــوْا‪ ،‬قَال‪ « :‬ألَ تَسـْمعُون؟ إنّ الل ُ‬
‫ْهـ َ‬
‫الُ َعلَي ِ‬
‫اْل َقلْب‪،‬ولَكِنْ يُعذّبُ بِهذَا » وَأشَارَ إل لِساِن ِه « أوْ َيرْ َح ُم » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1663‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫سعد بن عباده به بيمار يی گرفتار شد و ر سول ال صلی ال عل يه و سلم هراه ع بد‬
‫الرحن بن عوف و سعد بن ابی وقاص و عبد ال بن مسعود نزدش آمدند‪ .‬وقتی بر وی داخل‬
‫شد او را بيهوش يافت و فرمود‪ :‬آيا مرده؟‬
‫گفتنـد‪ :‬نـی يا رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم! و رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم‬
‫گريست و چون گروه گريهء رسول ال صلی ال عليه وسلم را ديدند‪ ،‬گريستند‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬آيا نی شنويد؟ هانا خداوند تعالی به اشک چشم و اندوه دل عذاب نی کند‪،‬‬
‫ولی به اين (به زبانش اشاره نود) عذاب می کند و يا رحم می نايد‪.‬‬
‫‪907‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -1664‬وعَ ْن أ ب مالِ كٍ ال ْشعَريّ ر ضي اللّه عنْ ُه قالَ‪ :‬قَالَ رَ سُولُ اللّه َ‬
‫ع مِ نْ‬
‫حةُ إذَا لَ ْم تتُ بْ قَبْل َموْتِهَا ُتقَا مُ يوْ مَ اْلقِيامةِ و َع َليْ ها ِسرْبَا ٌل مِ ْن قَ ِطرَا نٍ‪ ،‬و َدرْ ٌ‬
‫و َسلّم‪« :‬النّائِ َ‬
‫ج َربٍ» رواهُ مسلم‪.‬‬

‫‪ -1664‬از ابو مالک اشعری رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫اگر نوحه گر پيش از مرگش توبه نکند روز قيامت ايستاده کرده می شود‪ ،‬در حاليکه‬
‫بر او پياهنی از قي و جامه ای که در آتش زود مشتعل می گردد‪ ،‬پوشانده می شود‪.‬‬

‫‪ -1665‬وع ْن أُسيدِ ب نِ أب أُ سِيدِ التّاِبعِيّ عَ نِ ا ْم َرأَ ٍة مِ نَ الُبايعات قَالَت‪ :‬كَا َن فِيمَا أخذ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ ،‬ف ال ْعرُو فِ اّلذِي أخذَ علَيْنَا أ نْ ل َنعْ صَِيهُ فِ يه‪ :‬أَ نْ ل‬
‫علَيْنَا رَ سُولُ اللّه َ‬
‫ش وَجْها‪ ،‬ولَ َندْ ُعوَ ويْل‪ ،‬ول نَشُقّ جيْبا‪ ،‬وأنْ ل َننْثُر َشعْرا‪ .‬رَوا ُه أبو دا ُودَ بإسْنادٍ حسن‪.‬‬
‫نَخْ ِم َ‬

‫‪ -1665‬از ا سيد بن ا سيد تاب عی از ز نی از آنا نی که به پيا مب صلی ال عل يه و سلم‬


‫بيعت کرده بودند‪ ،‬نقل شده که گفت‪:‬‬
‫از جل هء چيزهای پ سنديده ای که ر سول ال صلی ال عل يه و سلم از ما پيمان گر فت‬
‫که در آن نا فرمان اش را نکنيم‪ ،‬اين بود که صورت های خويش را نراشيده و دعاء به ويل‬
‫ننموده و گريبان چاک نکرده و مويی را پراکنده نسازي‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬ما‬


‫‪ -1666‬وعَنْ أب مُوسَى رضي اللّه عنْهُ أن رَسُو َل اللّهِ َ‬
‫مِ نْ ميّ تٍ يَمُو تُ‪ ،‬فََيقُو مُ باكي هم‪ ،‬فََيقُول‪ :‬وَاجبله‪ ،‬وا سَيّداهُ أ َو نَحْو ذَلِك إ ّل وُكّ ل بِ ِه َملَكَا نِ‬
‫ي ْل َهزَانِه‪ :‬أهَ َكذَا كُنت؟ ‪َ » ،‬روَا ُه الّت ْرمِذي وقال‪ :‬حديثٌ حَسَن‪.‬‬

‫از ابو موسی رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچ مردهء نيست که بيد و گريه کننده اش‬
‫بگويد‪ :‬وای کوه ما‪ ،‬واه آقای ما يا مثل آن‪ ،‬مگر اينکه دو فرشته بر وی مؤظف می شوند که‬
‫بر سينه اش زده گويند‪ :‬آيا هينطور بودی؟‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1667‬وع ْن أب هُريْر َة رضي اللّه َعنْ ُه قَال‪ :‬قَا َل رَ سُو ُل اللّه َ‬
‫اثْنتَانِ ف النّاسِ هُمَا ِب ِهمْ ُكفْر‪ :‬ال ّطعْنُ ف النّسَب‪،‬والنّياحَة عَلى الَّيتِ » روا ُه مسلم‪.‬‬
‫‪908‬‬

‫‪ -1667‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬دو کار است که در مردم وجود دارد و اين دو‬
‫خصلت در ايشان کفر است‪ .‬طعنه در نسب و نوحه بر مرده (يعنی از خصال و صفات کفار‬
‫است)‪.‬‬

‫‪ -303‬باب منع از رفتن نزد کاهنان و ستاره شناسان و فال بينان و زمل‬
‫اندازان و آنان که رنگ يا دانه جو می اندازند و امثال آن‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم أُنَا سٌ‬


‫شةَ رضي اللّه عَ ْنهَا قَالَت‪َ :‬سأَ َل ر سُولَ اللّه َ‬
‫‪ -1668‬ع نْ عائِ َ‬
‫حدّثُونَنَا أحْيَانا بشْيءٍ فيكُونُ حقّا؟‬
‫ع ِن الْ ُكهّان‪َ ،‬فقَال‪ « :‬لَيْسُوا بِشَيءٍ فَقَالُوا‪ :‬يَا رَسُولَ اللّه إّنهُمْ يُ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ِ « :‬تلْ كَ الْكَلمةُ مِ نَ الْحَقّ يْ َطفُهَا الِنّي‪ .‬فََي ُقرّهَا ف أذُ نِ‬
‫فَقَا َل رَ سُول اللّه َ‬
‫خلِطُو َن معهَا مِاَئةَ ِكذَْب ٍة » مُتّفَقٌ عليْه‪.‬‬
‫ولِيّه‪ ،‬فَي ْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬
‫شةَ ر ضي اللّه عنْهَا أنّهَا سَ ِمعَت رَ سُول اللّه َ‬
‫و ف روايةٍ للبُخَارِيّ ع نْ عائِ َ‬
‫و َسلّم َيقُول‪ « :‬إنّ اللئ َكةَ َت ْنزِلُ ف العَنا ِن وهو السّحابُ فََتذْ ُكرُ ال ْم َر قُضِيَ ف السّمَاءِ ‪ ،‬فيسَْترِقُ‬
‫س ِهمْ » ‪.‬‬
‫الشّيْطَانُ السّمْع‪ ،‬فَيَسْمعُه‪ ،‬فَيُوحِيهِ إل الْ ُكهّان‪ ،‬في ْكذِبُو َن م َعهَا ماَئةَ َكذْب ٍة مِنْ عِ ْن ِد أنفُ ِ‬

‫‪ -1668‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که گفت‪:‬‬


‫عده ای از مردم از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم در مورد کاهنان پر سش نود ند‪،‬‬
‫فرمود‪ :‬چيزی نيستند؟‬
‫گفتند‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم آنا گاهی به ما در بارهء چيزی صحبت می‬
‫کنند که آن ثابت می شود‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آن کلمهء حق را جن ربوده و به گوش دوست‬
‫(کاهن) القاء می کند و آنا با وی صد دروغ خلط می سازند‪.‬‬
‫و در رواي تی از باری از عائ شه ر ضی ال عن ها آمده که وی از ر سول ال صلی ال‬
‫عليه وسلم شنيد که می فرمود‪ :‬فرشتگان در عنان (که آن ابر است) فرود می آيند و کاری را‬
‫که در آسان به آن حکم شده ياد می کنند و شيطان استراق سع نوده و آن را می شنود و به‬
‫کاهنان القاء می کند و هراه آن صد دروغ را از پيش خود می گويند‪.‬‬
‫‪909‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم ورضي‬


‫ب َ‬
‫ج الن ّ‬
‫‪ -1669‬وع ْن صفّيةَ بنْتِ أب عُبيد‪ ،‬عَنْ َبعْضِ أزْوا ِ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬مَنْ أتَى َعرّافا فَسأََلهُ عنْ شَ ْىءٍ ‪ ،‬فَص ّدقَه‪ ،‬لَمْ ُتقْبلْ‬
‫ب َ‬
‫اللّه ع ْنهَا عَنِ الن ّ‬
‫ي يوْما» روا ُه مسلم‪.‬‬
‫َلهُ صلةٌ أرَْبعِ َ‬

‫‪ -1669‬از صفيه بنت ابی عبيد از بعضی از زنان پيامب صلی ال عليه وسلم از پيامب‬
‫صلی ال عليه وسلم روايت نوده که فرمود‪ :‬آنکه به نزد عرافی بيايد (عراف کسی است که‬
‫جای گم شده و مال دزدی شده را نشان می د هد) و در بار هء چيزی از وی پر سش نوده و‬
‫آن را راستگو شارد‪ ،‬چهل روز نازش قبول نی شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫س ْعتُ ر سُول اللّه َ‬
‫ق رضي اللّه عنْ هُ قَالَ‪ِ :‬‬
‫‪ -1670‬وع ْن قَبِي صَ َة بن ا ُلخَارِ ً‬
‫و َسلّم يقُول‪ :‬اْلعِيَا َفةُ‪ ،‬والطّيَةُ‪ ،‬وال ّطرْقُ‪ ،‬مِنَ الِ ْبتِ»‪ .‬رواهُ أبو داود بإسناد حسن‬
‫‪ -1670‬از قبيصه بن مارق رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬
‫از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شنيدم که می فرمود‪ :‬عيا فت ( خط) و بد سگالی و پرواز‬
‫دادن مرغ از عادات کفار بشمار می رود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1671‬وع ْن ابْ ِن عبّاسِ رضي اللّه ع ْنهُما قَال‪ :‬قَال رَسُولُ اللّه َ‬
‫ح ِر زَا َد ما زَاد » َروَا ُه أبو داود بإسناد صحيح‪.‬‬
‫من اقَْتَبسَ ِعلْما مِنَ النّجُوم‪ ،‬اقْتَبسَ ُشعَْب ًة مِنَ السّ ْ‬

‫‪ -1671‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسی که از ستاره ها علمی را دريافت نايد‪،‬‬
‫هانا شاخهء از سحر را دريافت کرده است‪ .‬و هر اندازهء که از علم ستاره شناسی بياموزد‪،‬‬
‫از سحر انباشته است‪.‬‬
‫ش‪ :‬تري در مورديست که شامل اخباريهء غيب باشد‪.‬‬

‫‪ -1672‬وعَ ْن معاوَيةَ بنِ الَكَم رضي اللّه عَ ْنهُ قَال‪ُ :‬ق ْلتُ يا رسُول اللّه إنّى َحدِيثٌ ع ْهدٍ‬
‫بِجاهِليّ ة‪ ،‬وقدّْ جَاءَ اللّه تعال بال سْلم‪ ،‬وإنّ مِنّ ا رجالً يأتُو َن الْ ُكهّان؟ قَال‪ « :‬فَل َتأْتِهِم » ُقلْت‪:‬‬
‫صدُو ِرهِم‪ ،‬فَلَ يُ صُ ّد ُه ْم » ُقلْت‪َ :‬ومِنّ ا رِجَالٌ‬
‫َومِنّ ا رجالٌ يتَطَّيرُون؟ قال‪ « :‬ذل كَ شَ ْىءٌ ِيدُونَه ف ُ‬
‫ب مِنَ الْنبِيَاءِ يَخُط‪ ،‬فَمَنْ وَافَقَ خَطّه‪ ،‬فَذا َك » رواه مسلم‪.‬‬
‫يَخُطّون؟ قَال‪ « :‬كَانَ ن ّ‬
‫‪910‬‬

‫‪ -1673‬از معاويه بن حکم رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫گف تم‪ :‬يا ر سول ال صلی ال عل يه و سلم من به دور هء جاهل يت نزدي کم و خداو ند‬
‫اسلم را آورده است و از ميان ما مردمی اند که نزد کاهنان می روند‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬نزد آنا مرو‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬از ما کسانی هستندکه بدفالی می کنند‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬ا ين چيزی ا ست که در دلای خو يش می ياب ند و چيزی آنان را از آن باز ن ی‬
‫دارد‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬در ميان ما مردمی هستند که خط می کشند‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬پيامبی از پيامبان خط می کشيد و کسی که خطش با واقع برابر افتد پس‬
‫هان است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -1673‬وعَ نْ أب مسعْودٍ الْبدرِي رَض يَ اللّه عنْ هُ أنّ رَ سُو َل اللّ هِ َ‬
‫َنهَى عَنْ ثَمَ ِن الْ َكلْب‪،‬وم ْهرِ الَْبغِيّ و ُحلْوا ِن الْكاهِ ِن » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1673‬از ابو مسعود بدری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬از قيمت سگ و پول زنا و پولی که به کاهن‬
‫داده می شود‪ ،‬منع فرمود‪.‬‬
‫‪ -304‬باب منع از بدفالی و بد شگونی‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬ل‬


‫س ر ضي اللّه عَنْ هُ قَال‪ :‬قَا َل رَ سُولُ اللّه َ‬
‫‪ -1674‬وع ْن أنَ ٍ‬
‫َع ْدوَى ول طَِيرَةَ وُيعْجِبُن الفأ ُل » قالوا‪ :‬ومَا اْلفَأل؟ قَال‪َ « :‬كلِمةٌ طيَّبةٌ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1674‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬هر بيماری سرايت کننده نبوده و بدفالی کار‬
‫پسنديده ای نيست و از فال خوشم می آيد‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬فال چيست؟‬
‫فرمود‪ :‬سخن نيکو‪.‬‬
‫‪911‬‬

‫در اين مورد احاديثی است که در باب پيش گذشت‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ :‬ل‬


‫‪ -1675‬وعَ ْن ابْ نِ ُع َمرَ رضي اللّه َع ْنهُما قَال‪ :‬قَا َل ر سُو ُل اللّه َ‬
‫س » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫َعدْوى وَل طَِيرَة‪ ،‬وإنْ كَان الشّؤمُ ف شَ ْىءٍ ‪ ،‬فَفي الدّار‪ ،‬وا َلرْأ ِة وَال َفرَ ِ‬

‫‪ -1675‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬کـه عدوی (سـرايت بيماری بـه ديگری) و‬
‫بدفالی نيست و هر گاه در چيزی باشد‪ ،‬پس در سرای و زن و اسب است‪.‬‬
‫ش‪ :‬شو می سرای در تن گی آن و بدی ه سايگان و شو می زن در بداخل قی و شو می‬
‫اسب در سرکش بودن و رام نشدن آنست‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ هِ و َسلّم كَا نَ ل يتطَيّر‪ .‬رَواهُ‬


‫‪ -1676‬وعَ نْ بُريْدةَ رضِ يَ اللّه عَنْ هُ أنّ النبّ َ‬
‫أبُو داود بإسنادٍ صحيح‪.‬‬

‫‪ -1676‬از بريده رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم بدفالی نی نود‪.‬‬

‫صلّى‬
‫‪ -1677‬وَع نْ ُع ْروَ َة بْ ِن عا ِمرِ رضي اللّه َعنْ ُه قَال‪ :‬ذُكِر تِ الطَّيرَةُ عِنْد رَ سُولِ اللّه َ‬
‫سلِما‪ ،‬فَإذا رأى أ َحدُكُ ْم ما يَ ْكرَه‪َ ،‬فلْيقُل‪ :‬ال ّل ُهمّ ل‬
‫الُ َعلَيْ ِه و َسلّم فقَال‪ :‬أحْسَُنهَا اْلفَأل‪ ،‬وَل َت ُر ّد مُ ْ‬
‫ث صَحيحٌ‬
‫يَأتى بالَسَناتِ إلّ أنت‪ ،‬وَل َي ْدفَعُ السّيّئاتِ إ ّل أنْت‪ ،‬وَل حوْ َل وَل ُقوّةَ إ ّل بك » حدي ٌ‬
‫ح ‪.‬‬
‫َروَا ُه أبو داودُ بإسنادٍ صَحي ٍ‬

‫‪ -1677‬از عروه بن عامر رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫از بدفالی در نزد رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم ياد شده و فرمود‪ :‬نيکوتـر آن فال‬
‫اسـت و مسـلمان را (بدفالی از انام عملش) متردد نیـ سـازد و هرگاه يکـی از شاـ چيزی را‬
‫ببي ند که از آن بد می برد‪ ،‬بايد بگويد‪ :‬پروردگارا! نيکی ها را جز تو کسی بيان نياورده و‬
‫بدی ها را جز تو کسی دفع نی کند و نيست گرديدنی از معصيت و قدرتی بر طاعت جز به‬
‫توفيق تو‪.‬‬
‫‪912‬‬

‫‪ -305‬باب تحريم کشيدن عکس و تصوير زنده جان بر فرش يا سنگ يا‬
‫جامه يا دينار يا بالش و غير آن و حرمت گرفتن عکس بر ديوار و سقف و پرده‬
‫و عمامه (لنگی) و جامه و امثال آن و امر به از بين بردن آن‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬إنّ‬


‫‪ -1678‬عَن ابْ نِ عُ َمرَ رضي اللّه عَ ْنهُما أنّ رَ سُولَ اللّ هِ َ‬
‫اّلذِين َيصْنَعونَ ه ِذهِ الصّورَ ُي َعذّبُونَ َي ْومَ اْلقِيَامَة‪ُ ،‬يقَا ُل لُم‪ :‬أحْيُوا مَا َخ َلقُْتمْ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1678‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنائی که اين عکسها و تصاوير را می سازند‪،‬‬
‫در روز قيامت عذاب می شوند و به آنان گفته می شود که اينها را زنده کنيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم مِ نْ‬


‫ش َة رضي اللّه عنهَا قَالَت‪َ :‬قدِ َم رَ سُو ُل اللّ ِه َ‬
‫‪ -1679‬وعَ نْ عَائِ َ‬
‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم تَلوّنَ و ْجهُه‬
‫ت َس ْه َوةً ل ِب ِقرَا ٍم فيهِ تاثيل‪َ ،‬فلَمّا رَآ ُه رسُو ُل اللّه َ‬
‫َس َف ٍر َوقَ ْد َسَترْ ُ‬
‫ـ اللّه‪ » ،‬قَالَت‪:‬‬
‫ـ ُيضَاهُون َبلْق ِ‬
‫ـ عَذابا عِ ْندَ اللّه َيوْم اْلقِيامةِ اّلذِين َ‬
‫شةُ أشدّ الناس ِ‬
‫وقَال‪ :‬يـا عَائِ َ‬
‫جعَلنا مِنْ ُه وِسادةً أ ْو وِسادَتَيْن‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫فَقَ َطعْنَاه‪ ،‬فَ َ‬

‫‪ -1679‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم از سفری آمدند‪ ،‬در حاليکه دالن خانه ام را به پرده‬
‫ای پوشانده بودم که در آن عک سهای (جانداری بود) و چون ر سول ال صلی ال عل يه و سلم‬
‫آن را د يد‪ ،‬چهره اش دگرگون شد و فرمود‪ :‬ای عائ شه ر ضی ال عن ها سخت تر ين مردم از‬
‫روی عذاب آنا نی ه ستند که به آفري نش و خل قت خدا شبيه می سازند‪ .‬گ فت‪ :‬سپس آن را‬
‫بريده و از آن يک يا دو بالش ساختيم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫ت رَسُولَ اللّه َ‬
‫‪ -1680‬وَعَن ابْنِ َعبّاسٍ رضي اللّه ع ْنهُمَا قَال‪ :‬سَ ِم ْع ُ‬
‫ص ّو َرهَا َنفْ سٌ فَُي َعذّبُ هُ ف جهَنّ م » قَالَ ابْ نُ‬
‫جعَلُ لَ هُ بِكُ ّل صُورَ ٍة َ‬
‫ص ّو ٍر ف النّارِ يُ ْ‬
‫َيقُول‪ « :‬كُ ّل مُ َ‬
‫ج َر وَما ل رُوح فِيه‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫عَبّاسٍ‪ :‬فَإنْ كُ ْنتَ ل ُب ّد فَاعٍِل‪ ،‬فَاصْنَ ِع الشّ َ‬

‫‪ -1680‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫‪913‬‬

‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬هر صورتگر در دوزخ است و‬
‫در برابر هـر عکسـی کـه کشيده موجودی برايـش سـاخته شده و او را در دوزخ شکنجـه و‬
‫عذاب می کند‪.‬‬
‫ابن عباس گفت‪ :‬اگر حتما اين کار را می کنی‪ ،‬پس درخت و آنچه که روح ندارد‪،‬‬
‫بساز‪.‬‬

‫ص ّو َر صُورة‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم َيقُول‪ «:‬مَ نْ َ‬
‫ت رَ سُولَ اللّه َ‬
‫‪ -1681‬وَعَنْ ُه قَال‪ :‬سَ ِم ْع ُ‬
‫خ فيها الرّوحَ َي ْومَ اْلقِيَا َمةِ وََل ْيسَ ِبنَافخٍ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ف أنْ يَ ْنفُ َ‬
‫ف الدّنْيَا‪ُ ،‬ك ّل َ‬

‫‪ -1681‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شنيدم که می فرمود‪ :‬ک سی که در دن يا ت صويری‬
‫درسـت کنـد‪ ،‬در روز قيامـت مکلف می شود کـه در آن روح بدمـد‪ ،‬در حالي که توان آن را‬
‫ندارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫ت رَسُولَ اللّه َ‬
‫سعُودٍ رضي اللّه عَ ْنهُ قَال‪ :‬سَ ِم ْع ُ‬
‫‪ -1682‬وعَن ابن مَ ْ‬
‫ص ّورُو َن » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫َيقُول‪ « :‬إنّ أ َش ّد النّاسِ َعذَابا َي ْومَ اْلقِيَا َمةِ ا ُل َ‬

‫‪ -1682‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شنيدم که می فرمود‪ :‬سخت تر ين مردم از روی‬
‫عذاب در نزد خداوند صورتگران هستند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -1683‬وَعَ ْن أب ُهرَْيرَة رضي اللّه َعنْ ُه قَال‪ :‬سَ ِم ْعتُ رَ سُولَ اللّه َ‬
‫خ ُلقُوا َحبّة‪،‬‬
‫خ ُلقُوا َذرّةً أوْ لَِي ْ‬
‫خ ْلقِى ‪َ ،‬فلْيَ ْ‬
‫خلُ قُ َك َ‬
‫َيقُول‪ « :‬قَالَ اللّه َتعَال ‪ :‬ومَ نْ أ ْظلَ ُم مِمّ ْن ذهَب يَ ْ‬
‫خ ُلقُوا َشعِيَ ًة » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫أوْ ِليَ ْ‬

‫‪ -1683‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬خداوند فرمود‪ :‬و کدام کس‬
‫ستمکار تر ا ست از آن که رف ته تا ملو قی م ثل ملوق من بيافري ند! پس مورچ هء يا دان هء و يا‬
‫جوی بيافرينند‪.‬‬
‫‪914‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬ل‬


‫حةَ رضي اللّه عَنْ هُ أنّ رَ سُو َل اللّ هِ َ‬
‫‪ -1684‬وَعَ نْ أب َطلْ َ‬
‫ب وَل صُورَ ٌة » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫َتدْخُ ُل الَلئِ َكةُ بَيْتا فِيهٍِ َك ْل ٌ‬

‫‪ -1684‬از ابو طلحه رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬فرشتگان به خانه ای که در آن سگ و صورت‬
‫باشد‪ ،‬داخل نی شوند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -1685‬وعن ابن عُمرَ رضي اللّه َع ْنهُمَا قال‪ :‬وَ َعدَ رَ سُولَ اللّ ِه َ‬
‫ج َف َلقِي هُ‬
‫خرَ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ ،‬فَ َ‬
‫جِ ْبرِي ُل أ نْ يأتِيَ هُ‪ ،‬فَرَا ثَ عَليْ هِ حتّ ى اشَْتدّ عَلى رَ سُول اللّه َ‬
‫ب وَل صُورَة‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬
‫ج ْبرِي ٌل فَشَكَا إَليْه‪ .‬فقَال‪ :‬إنّا ل َندْخُ ُل بيْتا فيهِ َك ْل ٌ‬

‫‪ -1685‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫جبئيل عليه السلم به رسول ال صلی ال عليه وسلم وعده نود که نزدش بيايد و زياد‬
‫تأخي نود و اين امر بر رسول ال صلی ال عليه وسلم گران آمده و بيون شد و جبئيل عليه‬
‫السلم با او ملقات نود و پيامب صلی ال عليه وسلم به او شکوه نود و او گفت‪ :‬ما به خانه‬
‫ای که در آن سگ و تصوير باشد‪ ،‬وارد نی شوي‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم‬


‫ش َة ر ضي اللّه عَنْهَا قَالَت‪ :‬وَا َع َد رَ سُو َل اللًه َ‬
‫‪ -1686‬وَعَ نْ عَائِ َ‬
‫ج ْبرِيلُ َعلَيْ هِ ال سّلمُ ف سَا َعةٍ أ نْ يأتِيَه‪ ،‬فَجَاءَ تْ ِتلْ كَ ال سّاعةُ ول يأتِه‪ ،‬قَالَت‪ :‬وَكَا نَ بَيدِ هِ ع صا‪،‬‬
‫ف اللّه وَ َع َد ُه وَل رُ ُس ُل ُه » ُثمّ الَْتفَت‪ ،‬فَإذا ِج ْروُ َكلْبٍ تْتَ‬
‫خلِ ُ‬
‫فَ َطرَحَهَا مِنْ َيدِ ِه َو ُهوَ َيقُول‪ « :‬مَا يُ ْ‬
‫سَريره‪ .‬فَقال‪ « :‬مَتَى دَخَلَ هذا الْ َكلْب؟ » فَ ُقلْت‪ :‬وَاللّه مَا َدرَيْ تُ بِه‪ ،‬فأ مر به َفأُ ْخرِ جَ‪ ،‬فَجَاءَ هُ‬
‫ستُ لكَ ولَم تَأتِن»‬
‫جلَ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬وَ َعدْتَن ‪ ،‬فَ َ‬
‫ج ْبرِيلُ َعلَ ْيهِ السّلم‪َ :‬فقَال رَسُو ُل اللّه َ‬
‫ب وَل صورَ ٌة » رواه مسلم‪.‬‬
‫فقال‪ :‬مَنَعن الْك ْلبُ الذى كَانَ ف بيِْتكَ و إنّا ل َندْخُ ُل بَيْتًا فِيهِ َك ْل ٌ‬

‫‪ -1686‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که گفت‪:‬‬


‫جبئيل عليه السلم به رسول ال صلی ال عليه وسلم وعده داد که به ساعتی معي به‬
‫ديدنش آيد‪ ،‬ولی آن لظه در رسيد و وی نيامد! گفت‪ :‬و در دست شان عصايی بود که آن‬
‫را به زمي انداخت در حاليکه می فرمود‪ :‬خدا و پيام آورانش به وعدهء شان خلف نی کنند‪،‬‬
‫‪915‬‬

‫و متوجه شده ديدند که چوچهء سگی زير تت شان است و فرمود‪ :‬اين سگ چه وقت داخل‬
‫شد؟‬
‫گفتم‪ :‬و ال من از آمدنش خب نشدم و دستور فرمود و از خانه بيون کرده شد و بعد‬
‫جبئيل عليه السلم خدمت شان آمد و رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بن وعده نودی‬
‫و نشستم‪ ،‬ولی نيامدی؟‬
‫گ فت‪ :‬سگی که در خا نه ات بود‪ ،‬ما نع ورودم شد‪ ،‬ها نا ما به خا نه ای که در آن‬
‫سگ و تصوير باشد‪ ،‬داخل نی گردي‪.‬‬

‫ي قَال‪ :‬قال ل عَليّ بن أب طَاِلبٍ رضي اللّه عَنْه‪:‬‬


‫‪ -1687‬وعَنْ أب الَيّاجِ َحيّانَ بنِ ُحصَ ٍ‬
‫سَتهَا‪،‬‬
‫ع صُورَ ًة إلّ طَم ْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم؟ أ نْ ل َتدَ َ‬
‫أل أَبعَثُ كَ عَلى ما َبعَثَن َعلَيْ ِه رَ سُولُ اللّه َ‬
‫سلِم‪.‬‬
‫شرِفا إلّ َسوّيْتَه‪ .‬رواه م ْ‬
‫ول قَبْراٍ مُ ْ‬

‫‪ -1687‬از ابو هياج حيان بن حصي روايت شده که گفت‪:‬‬


‫علی رضی ال عنه براي گفت‪ :‬آيا نفرستم ترا به آنچه رسول ال صلی ال عليه وسلم‬
‫مرا بر آن فرستاد؟‬
‫اين که ه يچ ت صويری را نگذاری‪ ،‬م گر اين که موش ک نی و قب بلندی را نيا بی‪ ،‬م گر‬
‫اينکه هوارش گردانی‪.‬‬

‫‪ -306‬باب حرام بودن نگهداری سگ جز برای شکار يا گوسفندان و‬


‫زراعت (کشاورزی)‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫س ْعتُ ر سُو َل اللّه َ‬
‫‪ -1688‬ع ِن ابْ نِ عُمَر ر ضي اللّه عَ ْنهُما‪ :‬قَالَ ِ‬
‫ص مِ نْ أ ْجرِ هِ كُلّ يوْ ٍم قِياطَا ِن » متف قٌ‬
‫َيقُول‪ « :‬من اقْتَ ن َكلْبا إل َكلْب صَ ْيدٍ أ ْو مَاشِيةٍ فإنّ هُ يَ ْنقُ ُ‬
‫عليه‪.‬‬
‫ط»‪.‬‬
‫وف رواية‪ « :‬قِيَا ٌ‬

‫‪ -1688‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت شده که‪:‬‬


‫‪916‬‬

‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬آنکه سگی را جز سگ شکار‬
‫يا سگ گله نگهدارد‪ ،‬روزانه دو پيمانهء بزرگ از مزدش کم می شود‪.‬‬
‫و در روايتی يک پيمانه آمده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1689‬وعَ ْن أب ُهرَْيرَ َة رضي اللّه عنْ ُه قَال‪ :‬قَا َل ر سُو ُل اللّه َ‬
‫سكَ َكلْبا‪ ،‬فَإّنهُ ي ْنقُصُ كُلّ َي ْو ٍم مِنْ عم ِل ِه قِيَاطٌ إلًّ َكلْب َحرْثٍ أ ْو مَاشِيَة » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫مَنْ أمْ َ‬
‫ض فَإنّهُ يَ ْنقُصُ مِنْ‬
‫ب صَيْد‪ ،‬ول مَاشِيةٍ ول أرْ ٍ‬
‫وف رواية لسلم‪ « :‬مَ ِن اقْتَن َكلْبا لَيْسَ بِ َكلْ ِ‬
‫أ ْجرِ ِه قِياطَانِ كُلّ يْو ٍم » ‪.‬‬

‫‪ -1689‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه سگی را نگهدارد هر روز از عملش يک‬
‫پيمانهء بزرگ کم می شود‪ ،‬جز سگ زراعت يا گله‪.‬‬
‫و در روايتی آمده کسی که سگی را نگه دارد‪ ،‬که سگ شکار و گله و زمي نباشد‪،‬‬
‫هر روز دو پيمانهء بزرگ از مزدش کم می شود‪.‬‬

‫‪ -307‬باب ناپسند بودن آويزان کردن زنگ بر شتر و غيره و کراهيت‬


‫همراه بودن سگ و زنگ در سفر‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬ل‬


‫‪ -1690‬عَ نْ أب ُهرَْيرَ َة رضِ يَ اللّه عنْ ُه قَال‪ :‬قال ر سُولُ اللّه َ‬
‫س » رواه مسلم‪.‬‬
‫حبُ الَلئِ َك ُة ُرفْ َقةً فيهَا َك ْلبٌ أوْ َج َر ٌ‬
‫َتصْ َ‬

‫‪ -1690‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬فرشتگان هراهی نی کنند جاعتی را که در آن‬
‫سگ يا زنگ باشد (يعنی بدون ضرورت)‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬الرسُ من مزَامِي الشّيْطَا ِن » رَواهُ‬


‫ب َ‬
‫‪ -1691‬وعَنْهُ أنّ الن ّ‬
‫سلِم‪ .‬رواه أبو داود بإسناد صحيح على شرط مسلم‪.‬‬
‫مُ ْ‬

‫‪ -1691‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪917‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬زنگ از آهنگهای شيطان است‪.‬‬

‫‪ -308‬باب کراهيت سواری بر جلله و آن شتر نر يا ماده ايست که‬


‫نجاست می خورد و اگر بعد از آن علف پاکی خورد و گوشتش خوب شد‪ ،‬کراهيت‬
‫دور می شود‬

‫صلّى الُ َع َليْ هِ و َسلّم ع نِ‬


‫‪ -1692‬عَ نِ ابْ نِ عُ َمرَ رضِ يَ اللّه ع ْنهُما قَال‪ :‬نَهى ر سُو ُل اللّه َ‬
‫الَلَّلةِ ف الب ِل أنْ ُيرْكَب َعلَ ْيهَا‪ .‬روا ُه أبو داود بإسناد صحيح‪.‬‬

‫‪ -1682‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم از سوار شدن بر شتر جلله منع فرمود‪.‬‬

‫‪ -309‬باب منع از انداختن آب دهان در مسجد و امر به دور کردن آن‪ ،‬از‬
‫مسجد‪ ،‬هرگاه در آن ديده شد و امر به پاک نگهداشتن مسجد از پليدی ها‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قَال‪ « :‬البُ صَاقُ‬


‫س رضي اللّه عَن هُ أنّ رَ سُولَ اللّه َ‬
‫‪ -1693‬عَ نْ أن ٍ‬
‫جدِ خَطِيَئةٌ‪ ،‬وَ َكفّارَُتهَا َدفُْنهَا » متفق عليه‪.‬‬
‫ف السْ ِ‬

‫‪ -1693‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬آب دهان انداختـ در مسـجد گناه اسـت و‬
‫کفارهء آن دفن کردن است‪.‬‬
‫ش‪ :‬هدف از بي بردن آنست به هر نوی که شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم رَأى ف ِجدَارِ‬


‫شةَ رضي اللّه ع ْنهَا أنّ رسُولَ اللّه َ‬
‫‪ -1694‬وعَنْ عائِ َ‬
‫اْلقِ ْبلَ ِة مُخَاطا‪ ،‬أوْ ُبزَاقا‪ ،‬أ ْو نُخَامة‪ ،‬فَحكّه‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1694‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم آب دهن يا آب بينی ای را در ديوار قبلهء مسجد ديده‬
‫و آن را پاک نود‪.‬‬
‫‪918‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬إنّ ه ِذهِ‬


‫س رضي اللّه عَنْهُ أنّ رَسُولَ اللّه َ‬
‫‪ -1695‬وعَ ْن أنَ ٍ‬
‫صلُحُ لِشْىءٍ مِنْ هذا الْبوْلِ ول ال َقذَر‪ ،‬إنّمَا هِيَ ِلذِ ْكرِ اللّه َتعَال ‪ ،‬وقَراءَةِ اْل ُقرْآ ِن » أوْ‬
‫السَا ِجدَ ل تَ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬
‫كَمَا قالَ رسُولُ اللّه َ‬

‫‪ -1695‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ها نا ا ين م ساجد برای چيزی از ا ين بول و‬
‫پليدی مناسب نيست‪ ،‬بلکه برای ذکر خدا و خواندن قرآن است‪ ،‬يا چنانچه رسول ال صلی‬
‫ال عليه وسلم فرمود‪.‬‬

‫‪ -310‬باب کراهيت دعوا و صدا بلندی و جستجوی گمشده و خريد و‬


‫فروش اجاره و معاملت ديگر در مسجد‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يقُول‪:‬‬


‫‪ -1696‬عَ ْن أب هُرْيرَ َة رضي اللّه َعنْ هُ أنّهُ سَمِ َع رَ سُو َل اللّه َ‬
‫ج ِد َفلْيَقُل‪ :‬ل رَدهَا اللّه علَيْك‪ ،‬فإنّ الساجدَ لَمْ تُبْ َن لذا » رَواهُ‬
‫شدُ ضَاّل ًة ف السْ ِ‬
‫ل ينْ ُ‬
‫مِنْ سِ َع رَجُ ً‬
‫سلِم‪.‬‬
‫مُ ْ‬

‫‪ -1696‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫او از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيد که می فرمود‪ :‬آنکه از مردی بشنود که گم‬
‫شده ای را در مسجد جستجو می کند‪ ،‬بايد به او بگويد‪ ،‬خداوند آن را به تو باز نگرداند‪،‬‬
‫زيرا مساجد‪ ،‬برای اينکار ساخته نشده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم قَال‪ « :‬إِذا رأَيتم مَنْ َيبِيعُ أَو يبتَاعُ ف‬
‫‪ -1697‬وَعَ ْنهُ أَ ّن رَسُولَ ال ّلهِ َ‬
‫شدُ ضَاّل ًة َفقُولُوا‪ :‬ل ر ّدهَا اللّه َعلَي كَ»‪.‬‬
‫ح اللّه تِجَارتَك‪ ،‬وَإِذا رأَيْتُ ْم مِ نْ ينْ ُ‬
‫السجد‪َ ،‬فقُولُوا‪ :‬ل َأرْبَ َ‬
‫رواه الترمذي وقال‪ :‬حديث حسن‪.‬‬

‫‪ -1697‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه ديد يد کسی را که در مسجد خريد و‬
‫فروش می ک ند‪ ،‬به او بگوئ يد‪ ،‬خداو ند بر تار تت فايده ای مر تب ن سازد و هرگاه ک سی را‬
‫‪919‬‬

‫ديديد که گم شده ای را در مسجد جستجو می کند‪ ،‬به وی بگوئيد خداوند آن را به تو باز‬


‫نگرداند‪.‬‬

‫ج ِد َفقَال‪ :‬م ْن دَعَا إِلّ الَملَ‬


‫شدَ ف الَ سْ ِ‬
‫ل نَ َ‬
‫‪ -1698‬وعَ ْن بُرْيدَةَ رضِ يَ اللّه عَنْ هُ أَنّ رَجُ ً‬
‫ت الَ سَا ِجدُ لِمَا بُنِيَ تْ لَ ُه »‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم « ل وَ َجدْ تَ ِإنّمَا ُبنِيَ ِ‬
‫الَحْمر؟ َفقَالَ رَ سُولُ اللّ هِ َ‬
‫رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1698‬از بريده رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫مردی گم شده ای را در م سجد ج ستجو کرده و گ فت‪ :‬کدام کس ش تر سرخی را‬
‫شناسائی کرده؟‬
‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬او را نيا بی‪ ،‬م ساجد برای چيزی که برای آن‬
‫بناء گرديده‪ ،‬ساخته شده است (عبادت)‪.‬‬

‫صلّى‬
‫‪ -1699‬وَعَنْ عَمْرو بْ نِ ُشعَيْب‪،‬عَ ْن أَبِيه‪ ،‬عَ نْ َجدّ ِه رَضِيَ اللّه عَنْهُ أَنّ رَسُولَ اللّهِ َ‬
‫شدَ فِيهِ ِشعْر‪ .‬رواهُ‬
‫شدَ فيهِ ضَالّة‪َ ،‬أوْ ُينْ َ‬
‫شرَا ِء وَالبَيْب ِع فِي السْجِد‪َ ،‬وأَنْ ُتنْ َ‬
‫الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َنهَى عَ ِن ال ّ‬
‫َأبُــو دَاود‪ ،‬والتّرمذي وقال‪ :‬حَديثٌ حَسَن‪.‬‬

‫‪ -1699‬از عمرو بن شعيب از پدرش از جدش رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم از خريد و فروش در مسجد نی نود و هم از اينکه در‬
‫آن گمشدهء جستجو گشته يا در آن شعری سروده شود‪.‬‬

‫ج ِد فَحَصَبن‬
‫ت ف الَسْ ِ‬
‫‪ -1700‬وَعَنِ السّاِئبِ بْنِ يزيدَ الصّحَاب َرضِيَ اللّه عنْ ُه قال‪ :‬كُنْ ُ‬
‫ب فأْتِن ِبهَذيْ ِن فَجِئْتُهُ بِهمَا‪َ ،‬فقَال‪:‬‬
‫ب رَضِ يَ اللّه عَنْهُ َفقَال‪ :‬اذهَ ْ‬
‫رَجُل‪ ،‬فَنَ َظرْتُ َفِإذَا عُ َمرُ ب نُ الَطّا ِ‬
‫َانـ‬
‫ِنـ َأهْ ِل الَْبلَد‪َ ،‬لوْ َجعْتُكُمَا‪َ ،‬ت ْرفَع ِ‬
‫ِنـ َأهْلِ الطّائِف‪َ ،‬فقَال‪َ :‬لوْ كُ ْنتُمَا م ْ‬
‫ْنـ َأنْتُمَا؟ َفقَال‪ :‬م ْ‬
‫ِنـ َأي َ‬
‫م ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم؟ َروَاهُ البُخَارِي‪.‬‬
‫جدِ رَسُو ِل ال ّلهِ َ‬
‫صوَاتَ ُكمَا فِي مسْ ِ‬
‫َأ ْ‬

‫‪ -1700‬از سائب بن يزيد صحابی رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫‪920‬‬

‫در م سجد بودم مردی مرا به سنگريزه زد و نگري ستم ديدم او ع مر بن خطاب ر ضی‬
‫ال عنه است‪ .‬گفت‪ :‬برو و اين دو نفر را نزدم بياور! آن دو را نزدش آوردم و گفت‪ :‬شا دو‬
‫نفر از کجائيد؟‬
‫گفتند‪ :‬از مردم طائف‪.‬‬
‫پس گفت‪ :‬اگر شا از مردم اين شهر می بوديد‪ ،‬شا را دردناک می ساختم‪ ،‬صداهای‬
‫تان را در مسجد رسول ال صلی ال عليه وسلم بلند می کنيد؟‬

‫‪ -311‬باب منع نمودن از آنکه پياز‪ ،‬يا سير‪ ،‬يا کراث و يا جز آن را بخورد‬
‫که بوی بد دارد‪ ،‬از داخل شدن به مسجد پيش از رفتن بسوی آن‪ ،‬مگر برای‬
‫ضرورتی‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم قَال‪ :‬منْ أَكَ َل مِنْ‬


‫‪ -1701‬عَ ِن ابْنِ عُ َمرَ َرضِ َي اللّه َع ْنهُمَا أَنّ النّبِيّ َ‬
‫جدَنَا » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫جرَ ِة َيعْن الثّومَ فل ي ْقرَبَ ّن مَسْ ِ‬
‫َهذِهِ الشّ َ‬
‫وف رواي ٍة لسلم‪ « :‬مَسَا ِجدَنَا » ‪.‬‬

‫‪ -1701‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه از اين درخت يعنی (سي) بورد‪ ،‬به مسجد ما‬
‫نزديک نگردد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ « :‬مَ نْ أَ َك َل مِ نْ‬


‫ب َ‬
‫س رَضِ يَ اللّه عَنْهُ قَال‪ :‬قَالَ الن ّ‬
‫‪ -1702‬وَعَ ْن أَنَ ٍ‬
‫صلّيّ مَعنَا » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫جرَ ِة فَل َيقْربنّا‪ ،‬وَل ُي َ‬
‫هذِهِ الشّ َ‬

‫‪ -1702‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه از اين درخت بورد‪ ،‬بايد که به ما نزديک‬
‫نشده و با ما ناز نگذارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬مَ نْ أَ َكلَ‬


‫ب َ‬
‫ض يَ اللّه عَنْ هُ قَال‪ :‬قَالَ النّ ّ‬
‫‪ -1703‬وَعَ نْ جَاِب ٍر رَ ِ‬
‫ثُوما َأوْ َبصَل‪َ ،‬فلَْيعْتَزلْنَا‪َ ،‬أوْ َفلَْيعْتَز ْل مَسْجدَنَا » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫‪921‬‬

‫جدَنَا‪َ ،‬فإِنّ الَلئِ َكةَ‬


‫سلِم‪ :‬مَ نْ أَكَلَ الْبَ صَل‪ ،‬وَالثّوم‪ ،‬وَالْ ُكرَاث‪ ،‬فَل َيقْرَبَنّ م سْ ِ‬
‫وف رواية لُ ْ‬
‫تََتَأذّى مِمّا يتَأذّى مِ ْنهُ بَنُو آدمَ » ‪.‬‬

‫‪ -1703‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسی که پياز‪ ،‬يا سي بورد بايد از ما دوری جويد‪،‬‬
‫يا بايد از مسجد ما دوری جويد‪.‬‬
‫و در رواي تی از م سلم آمده که ک سی که پياز و سي و کراث (ترکاری معروفي ست)‬
‫بورد‪ ،‬بايد به مسجد ما نزديک نشود‪ ،‬زيرا فرشتگان اذيت می شوند از آنچه که فرزند آدم‬
‫اذيت می شود‪.‬‬

‫ض يَ اللّه عَنْ هُ أَنّ هُ خطَ بَ َيوْ مَ الُ ُم َع ِة فَقَا َل فِي خُطْبَتِه‪:‬‬


‫‪ -1704‬وَعَ نْ عُ َمرَ بْ نِ الَطّا بِ رَ ِ‬
‫ت رَسولَ اللّهِ‬
‫جرَتَيْ ِن ما ُأرَاهُمَا إِلّ خَبِيثَتَيْن‪ :‬الْبَصَل‪ ،‬وَالثّوم‪َ ،‬ل َقدْ َرأَيْ ُ‬
‫ُثمّ ِإنّكُمْ أَّيهَا النّاسُ َتأْ ُكلُونَ َش َ‬
‫جدِ َأ َمرَ بِه‪ ،‬فَأُ ْخرِ جَ إِل الَْبقِي عِ‪ ،‬فَمَ نْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم ِإذَا وَ َج َد ر َيهُمَا مِ نَ الرّجُ ِل فِي الَ سْ ِ‬
‫َ‬
‫أَ َك َلهُمَا‪َ ،‬فلْيُمِ ْتهُمَا طبْخا‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1704‬از عمر بن خطاب رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫وی در روز جعه خطبه خوانده و در خطبه اش گفت‪ :‬پس شا ای مردم از دو درختی‬
‫می خوريد که آن را جز خبيث نی دان‪ ،‬پياز و سي‪ .‬هانا رسول ال صلی ال عليه وسلم را‬
‫ديدم که چون بوی آن را از کسی در مسجد احساس می کرد‪ ،‬امر می نود و به بقيع بيون‬
‫کرده می شد‪ ،‬پس هر که از آن بورد‪ ،‬بايد که با پختنش بويش را گم کند‪.‬‬

‫‪ -312‬باب منع از احتباء (پشت و ساقهای پا را به جامهء بسته نشستن)‬


‫در روز جمعه در حاليکه امام خطبه می خواند‪ ،‬زيرا اين کار خواب آورده‪ ،‬شخص‬
‫را از شنيدن خطبه محروم ساخته و ترس شکستن وضوء هم وجود دارد‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َنهَى‬


‫لهَن‪ ،‬رَضِ يَ اللّه عَن هُ أَنّه النّبِيّ َ‬
‫‪ -1705‬ع ْن ُمعَاذِ بْ نِ أَن سٍ ا ُ‬
‫عَنِ الِ ْب َوةِ َي ْومَ الُ ُم َعةِ وَا ِلمَامُ يَخْطُب‪ .‬رواهُ أبو داود‪ ،‬والترمذي َوقَال‪ :‬حدِيثٌ حَسَن‪.‬‬

‫‪ -1705‬از معاذ بن انس جهنی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪922‬‬

‫پيامب صلی ال عليه وسلم از حبوه (بست ساق پا) در روز جعه‪ ،‬در حاليکه امام خطبه‬
‫می خواند‪ ،‬نی فرمود‪.‬‬

‫‪ -313‬باب منع آنکه‪ ،‬دههء ذوالحجه بر او داخل شود و بخواهد قربانی‬


‫کند‪ ،‬از گرفتن چيزی از موی يا ناخنهايش تا اينکه قربانی نمايد‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1706‬عَ نْ ُأمّ َسلَمةَ رضِ يَ اللّه عَ ْنهَا قَالَت‪ :‬قَا َل ر سُولُ اللّ هِ َ‬
‫ح َيذْبَحُه‪َ ،‬فإِذا ُأهِ ّل هِل ُل ذِي الِجّ ة‪ ،‬فَل َيأْ ُخذَنّ مِ نْ َشعْره وَل م نْ أَ ْظفَار هِ َشيْئا‬
‫مَ نْ كَا َن لَ ُه ذِبْ ٌ‬
‫سلِم‪.‬‬
‫حت ُيضَحّ َي » رَوا ُه مُ ْ‬

‫‪ -1706‬از ام سلمه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه بر وی ذبی باشد که آن را ذبح می نايد‪،‬‬
‫چون ماه ذی ال جه آغاز شود‪ ،‬با يد که چيزی از موی و ناخنها يش را نگيد‪ ،‬تا اين که قربا نی‬
‫کند‪.‬‬

‫‪ -314‬باب منع نمودن از سوگند خوردن به مخلوق مانند پيامبر و کعبه و‬


‫فرشتگان و آسمان و پدران و زندگی و روح و سر و نعمت پادشاه و خاک فلن و‬
‫امانت و اين از همه بيشتر ممنوع شده است‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ ،‬قَال‪ « :‬إِنّ‬


‫‪ -1707‬عَ ِن ابْ نِ عُمَر‪ ،‬رضِ َي اللّه ع ْنهُمَا‪ ،‬عَ نِ النّبِيّ َ‬
‫ت » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ح ِلفْ بِاللّه‪َ ،‬أوْ لَِيصْ ُم ْ‬
‫ح ِلفُوا بابائِكُم‪ ،‬فَمَنْ كَانَ حَالِفا‪ ،‬فلْيَ ْ‬
‫اللّه تَعال ي ْنهَا ُكمْ أَ ْن تَ ْ‬
‫ت»‬
‫ح ِلفْ إِلّ بِاللّه‪َ ،‬أوْ لِيسْ ُك ْ‬
‫وف رواية ف الصحيح ‪ « :‬فمنْ كَانَ حَالِفا‪ ،‬فَل يَ ْ‬

‫‪ -1707‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خداوند شا را منع می کند از اينکه به پدران تان‬
‫سوگند بوريد‪ ،‬پس کسی که بايستی سوگند ياد کند بايد به خداوند سوگند خورد‪ ،‬يا خاموش‬
‫شود‪.‬‬
‫و در رواي تی در صحيح آمده که پس آن که سوگند ياد می ک ند‪ ،‬با يد جز به خدا‬
‫سوگند نورد و يا سکوت نايد‪.‬‬
‫‪923‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ‬


‫سرَة‪ ،‬رضِي اللّه عنْ ُه قَال‪ :‬قَالَ رسُولُ ال ّلهِ َ‬
‫‪ -1708‬وعنْ عَ ْب ِد الرحْم ِن بْن ُ‬
‫و َسلّم‪« :‬ل ْتلِفوا بِالطّواغِي‪ ،‬ول بابائِ ُك ْم » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1708‬از عبد الرحن بن سره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬به بتها و پدران تان سوگند موريد‪.‬‬
‫و در روايت غي مسلم آمده که بالطواغيت جع طاغوت و آن عبارت از شيطان و بت‬
‫است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬من‬


‫‪ -1709‬وع ْن بُريْدة رضِي اللّه عن هُ أَنّ ر سُول اللّه َ‬
‫حلَف بِالَماَنةِ فليْس مِنا » ‪ .‬حدِيثٌ صحيح‪ ،‬روا ُه أَبُو داود بإِسنادٍ صحِيح‪.‬‬

‫‪ -1709‬از بريده رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه سوگند به امانت خورد از ما نيست‪.‬‬
‫ش‪ :‬سوگند خوردن به امانت جواز ندارد‪ ،‬زيرا سوگند خوردن به اساء و صفات جواز‬
‫دارد و امانت از صفات خداوندی نی باشد‪ ،‬بلکه امری از اوامر و فرضی از فرضهای خداست و‬
‫نی از آن سبب صورت گرفته که توهم مساوات آن با صفات خدا نشود‪.‬‬
‫ل با فلن ش خص‬ ‫عده ای ه ستند که سوگند می خور ند کار خيی را انام نده ند‪ ،‬مث ً‬
‫صحبت نکنند و يا به خانهء يکی از ذوی الرحام خود رفت و آمد ننمايند و بر آن اصرار هم می‬
‫ورزند در حاليکه بايد شخص او ًل از هچو سوگندی بپرهيزد و اگر چني سوگندی خورد بايد‬
‫کفاره دهد و خود را حانث کند و صلهء رحم را فريضه ايست الی پيوسته بدارد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬منْ حلف‪ ،‬فقال‪ :‬إِن برِيءٌ‬
‫‪ -1710‬وعنْ ُه قال‪ :‬قال رسُولُ ال ّلهِ َ‬
‫ل ِم سالِما»‪.‬‬
‫مِ نَ الِ سل ِم فإِن كا َن كاذِ با‪ ،‬فَهُو ك ما قَال‪ ،‬وإِ نْ كَان صادِقا‪ ،‬فلَ نْ يرْجِع إِل الِ س َ‬
‫رواه أبو داود‪.‬‬

‫‪ -1710‬از بريده رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪924‬‬

‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬آن که سوگند خورده و گ فت‪ :‬من از ا سلم‬
‫بيزارم‪ ،‬پس اگر دروغگو باشد‪ ،‬او چنان است که گف ته و اگر راستگو باشد‪ ،‬پس هرگز به‬
‫اسلم سلمت باز نی گردد‪.‬‬

‫‪ -1711‬وَع نِ ابْن ع مر رضِي اللّه ع ْنهُمَا أَنّ ُه سِ َع رَجُلً َيقُول‪َ :‬ل والْكعْ بة‪ ،‬فقالَ ابْ نُ‬
‫ف ِبغَ ْيرِ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يقُول‪ « :‬م نْ حل َ‬
‫ت ر سُولَ اللّ ِه َ‬
‫حلِ فْ ِبغَ ْيرِ اللّه‪ ،‬فإِن سَ ِم ْع ُ‬
‫عُمر‪ :‬ل تَ ْ‬
‫اللّه‪ ،‬فَقدْ َكفَر َأوْ أَشرْ َك » رواه الترمذي وقال‪ :‬حدِيثٌ حسَن‪.‬‬

‫‪ -1711‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫او مردی را شنيد که می گفت‪ :‬نه و سوگند به کعبه‪.‬‬
‫ابن عمر رضی ال عنهما گفت‪ :‬به غي خدا سوگند مور‪ ،‬زيرا از رسول ال صلی ال‬
‫عل يه و سلم شنيدم که می فرمود‪ :‬آن که به غ ي خدا سوگند خورد‪ ،‬ها نا کا فر شده يا شرک‬
‫آورده است‪.‬‬
‫ش‪ :‬نی بر سبيل تري است‪ .‬هرگاه کسيکه بدان سوگند می خورد ارادهء تعظيم او را‬
‫داشته باشد‪ .‬پس اگر مقصود از تعظيم آن مثل تعظيم خدا باشد‪ ،‬کافر می شود‪.‬‬
‫و اگر بر زبانش سوگنند آمد به جهت ادغام سخن کراهيت دارد‪.‬‬
‫و هرگاه بدون قصد بر زبانش آمد‪ ،‬کراهيتی هم ندارد‪.‬‬

‫‪ -315‬باب دشوار بودن جزای سوگند دروغی که از روی قصد باشد‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬منْ حلفَ‬


‫سعُودٍ رضِي اللّه عَنْهُ أَنّ النّبِيّ َ‬
‫‪ -1712‬عَنِ ابْنِ م ْ‬
‫س ِلمٍ بغ ْيرِ حقّ ه‪ ،‬لقِي اللّه وهُو ع َليْ هِ َغضْبا نُ» قَال‪ :‬ثُمّ قرأَ عليْنَا ر سُولُ اللّه‬
‫علَى مَالِ امْري ٍء مُ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم مِ صَداقَه م نْ كتاب اللّ هِ َع ّز وَجَلّ‪ { :‬إِنّ اّلذِي َن يَشَْترُو نَ بِعهْدِ اللّ هِ وَأيْماِنهِ مْ‬
‫َ‬
‫ل } [آل عمران‪ ] 77 :‬إل آ ِخرِ اليةِ‪ :‬مُّتفَقٌ عليْه‪.‬‬
‫ثَمنا َقلِي ً‬

‫‪ -1712‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬آن که بر مال ش خص م سلمان بدون حق سوگند‬
‫خورد با خدا روبرو می شود‪ ،‬در حاليکه بر وی خشمناک است‪.‬‬
‫‪925‬‬

‫گفت‪ :‬سپس رسول ال صلی ال عليه وسلم مصداق آن را از کتاب ال بر ما خواند‪:‬‬


‫آنانکه عهد خدا و سوگندهای خويش را به بای اندک فروشند‪ .‬آل عمران‪77 :‬‬

‫‪ -1713‬وعَ نْ أَ ب أُمامةَ إِيا سِ بْ نِ ثعْلَبةَ الَارِثِيّ رضِ ـــيَ اللّه عَنْ هُ أَن ر سُول اللّه‬
‫سلِمٍ بِيمِينِه‪َ ،‬ف َقدْ َأوْجَب اللّه لَهُ النّار‪ .‬وحرّم‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬منِ ا ْقتَط عَ حَقّ ا ْمرِيءٍ م ْ‬
‫َ‬
‫َعلَيْ هِ الْجـّنةَ» فَقالَ لَ ُه رَجُل‪ :‬وإِ نْ كَا نَ شَيْئا ي سِيا يا ر سُو َل اللّه؟ قَال‪َ « :‬وإِ ْن كان قَضِيبا مِ نْ‬
‫سلِم‪.‬‬
‫أَرا ٍك » روا ُه مُ ْ‬

‫‪ -1713‬از ابو امامه اياس بن ثعلبه حارثی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسی که حق شخص مسلمانی را به سوگندش‬
‫قطع نايد‪ ،‬هانا خداوند دوزخ را بر او واجب ساخته و بشت را بر او حرام می کند‪ .‬مردی‬
‫برايش گفت‪ :‬و اگر چه چيز کمی هم باشد‪ ،‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم؟‬
‫فرمود‪ :‬هر چند شاخهء اراکی هم باشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫ب َ‬
‫‪ -1714‬وع نْ ع ْبدِ اللّ هِ بْ ِن عمرِو بْ ِن الْعا صِ رضِي اللّه عَ ْنهُمَا عن الن ّ‬
‫و َسلّم قال‪ « :‬الْكَبَائِر‪ :‬الِ ْشرَا ُك بِاللّه‪ ،‬وَ ُعقُو قُ اْلوَاِلدَيْن‪ ،‬وَقتْلُ النّفْس‪ ،‬والْيَمِيُ اْلغَمُو سُ » رواه‬
‫البخاري‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم فَقال‪ :‬يَا رَ سُول اللّه ما‬
‫و ف روايةٍ له‪ :‬أَن أَ ْعرَابِيّ ا جاءَ إِل النّبِيّ َ‬
‫ُوسـ » ُقلْت‪ :‬وَم َا الْيمِيُ‬
‫ّهـ » قَال‪ :‬ثُمّ ماذا؟ قال‪ « :‬الَْيمِي ُ اْلغَم ُ‬
‫ْراكـ بِالل ِ‬
‫الْكَبَائِر؟ قال‪« :‬الِش ُ‬
‫ي ُهوَ فِيها كاذِب‪.‬‬
‫اْلغَمُوس؟ قال‪ « :‬اّلذِي َيقْتَطِ ُع مَالَ ا ْمرِي ٍء مسلم‪ » ،‬يعْنِي بِي ِم ٍ‬

‫‪ -1714‬از عبد ال بن عمرو بن عاص رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬گناهان کبيه‪ :‬شريک آوردن به خدا و نافرمانی پدر‬
‫و مادر و کشت نفس و سوگند غموس است‪ .‬اين حديث را باری روايت نوده است‪.‬‬
‫و در روايتی از وی آمده که اعرابيی خدمت پيامب صلی ال عليه وسلم آمده وگفت‪:‬‬
‫يا رسول ال صلی ال عليه وسلم گناهان کبيه کدام اند؟‬
‫فرمود‪ :‬شريک آوردن بدا‪.‬‬
‫گفت‪ :‬باز کدام؟‬
‫‪926‬‬

‫فرمود‪ :‬يي غموس‪.‬‬


‫گفتم‪ :‬يي غموس چيست؟‬
‫فرمود‪ :‬سوگندی که مال شخص م سلمانی را بگيد‪ ،‬يعنی به سوگندی که او در آن‬
‫دروغگو است‪.‬‬

‫‪ -316‬باب استحباب آنکه بر چيزی سوگند بخورد و غير آن را از باب‬


‫بهتر بيند‪ ،‬اينکه آنچه را سوگند خورده‪ ،‬انجام دهد و سپس از جای سوگندش‬
‫کفاره دهد‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -1715‬عَ نْ ع ْبدِ الرّحْم ِن بْ ِن سَمُرةَ رضِي اللّه عَنْ هُ قَال‪ :‬قَا َل ل ر سُولُ اللّه َ‬
‫َعلَيْ هِ و َسلّم‪ ...« :‬وَِإذَا َح َلفْ تَ علَى يَمِ ي‪َ ،‬فرَأَيْت غَ ْيرَ ها خَيْرا مِنهَا‪ ،‬فأْ تِ اّلذِي ُهوَ خَيْر‪ ،‬وك ّفرْ‬
‫عن يَمِينك » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1715‬از عبد الرحن بن سره رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم براي فرمود‪ :‬و هرگاه بر چيزی سوگند خوردی و غي‬
‫آن را بتر از آن ديدی‪ ،‬آن را که بتر است انام داده و به جای سوگندت کفاره بده‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬منْ‬


‫‪ -1716‬وعَ ْن أَب هُرْيرَ َة رضِ َي اللّه َعنْهُ أَنّ رسُولَ اللّ ِه َ‬
‫ي فَرأَى غَ ْي َرهَا خَيْرا مِ ْنهَا‪َ ،‬فلْيُ َك ّفرْ عَ ْن يَمِينِه‪ ،‬ولَْي ْفعَلْ اّلذِي ُهوَ خَ ْيرٌ » روا ُه مسلم‪.‬‬
‫حلَف َعلَى يَمِ ٍ‬

‫‪ -1716‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه بر چيزی سوگند خورد و غي آن را بتر‬
‫از آن بيند‪ ،‬بايد از جای سوگندش کفاره داده و آنی را که بتر است‪ ،‬انام دهد‪.‬‬
‫ش‪ :‬عده ای هسستند کسه سسوگند مسی خورنسد کار خيی را انام ندهنسد‪ ،‬مثلً بسا فلن‬
‫شخص صحبت نکنند و يا بانهء يکی از ذوی الرحام خود رفت و آمد نکنند و بر آن اصرار هم‬
‫می ورزند‪ .‬در حاليکه بايد شخص اول از هچو سوگندی بپرهيزد و اگر چني سوگندی خورد‪،‬‬
‫بايسد کفاره دهسد و خود را حانسث کنسد وصسلهء رحسم راکسه فريضسه ايسست الیس پيوسسته بدارد‪.‬‬
‫(مترجم)‪.‬‬
‫‪927‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬إِنّي‬


‫‪ -1717‬وَعَنْ أَب مُوسَى رضِيَ اللّه عَنْهُ أَنّ رسُول اللّه َ‬
‫واللّهِ إِ نْ شَاءَ اللّه لَ أَحلِ فُ َعلَى يَمِي‪ُ ،‬ثمّ َأرَى خَيْرا مِنهَا إِلّ َك ّفرْ تُ عَ ْن يَمِين‪ ،‬وأَتيْتُ اّلذِي ُهوَ‬
‫ي » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫خَ ٌ‬

‫‪ -1717‬از ابو موسی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬من وال اگر خدا بواهد بر چيزی سوگند نی‬
‫خورم که سپس چيزی را ببينم که از آن بتر است‪ ،‬مگر اينکه از جای سوگندم کفاره داده و‬
‫آنچه را که خي است‪ ،‬انام می دهم‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1718‬وَعَ ْن أَبِي ُه َرْيرَةَ رضِي اللّه عنْ هُ قَال‪ :‬قَالَ رَ سُولُ اللّ هِ َ‬
‫لَ ْن َيلَجّ أَ َحدُكُ ْم ف يَمِينِهِ ف َأ ْهلِهِ آثَمُ لَهُ عِ ْندَ اللّهِ َتعَال مِنْ أَ ْن ُيعْطِيَ َكفّارَتَهُ الّت َفرَض اللّه َع َليْهِ»‬
‫متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1718‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اگر يکی از شا بر سوگندش در ميان خانواده‬
‫اش پافشاری کنـد‪ ،‬گناهـش در نزد خدا فزونتـر از آنسـت کـه کفارهـء آن را کـه خدا بر وی‬
‫فرض گردانيده بدهد‪.‬‬
‫‪ -317‬باب عفو و گذشت از سوگند لغو (بيهوده) و اينکه کفاره ای در آن‬
‫نيست و آن سوگنديست که بدون قصد بر زبان آيد‪ ،‬مانند گفته اش بر اساس‬
‫عادت نه وال و آری وال و امثال آن‬

‫خذُكُمُ الّ بِاللّ ْغوِ فِي َأ ْيمَانِكُمْ َولَنكِن ُيؤَاخِذُكُم بِمَا عَقّدتّ ُم‬ ‫قال ال تعالی‪ { :‬لَ ُيؤَا ِ‬
‫س َو ُتهُمْ َأوْ‬
‫شرَةِ مَ سَاكِينَ مِ نْ َأوْ سَطِ مَا تُطْ ِعمُو نَ أَهْلِي ُك مْ َأوْ كِ ْ‬ ‫ع َ‬‫ا َل ْيمَا نَ فَكَفّارَتُ هُ إِطْعَا مُ َ‬
‫حلَ ْفتُمْن وَاحْ َفظُواْ‬
‫ل َثةِ َأيّامٍن ذَلِكنَ كَفّارَةُ َأيْمَانِكُمنْ إِذَا َ‬
‫حرِيرُ رَ َق َبةٍ فَمَن لّمْن يَجِدْ فَصِنيَامُ ثَ َ‬ ‫تَ ْ‬
‫ك يُ َبيّنُ الّ َلكُمْ آيَا ِتهِ لَعَلّكُ ْم تَشْ ُكرُونَ{‪ }89‬المائدة‪٨٩ :‬‬ ‫َأ ْيمَانَكُمْ كَ َذلِ َ‬

‫خداو ند می فرما يد‪ :‬باز خوا ست ن ی ک ند خدا به ل غو در سوگندهای ش ا و لي کن‬


‫بازخواست می کند از شا بسبب مکم کردن سوگندها بقصد‪ .‬پس کفارهء يي منعقده طعام‬
‫دادن ده مسکي راست از جنس ميانه از آنچه می خورانيد اهل خود را يا پوشش دادن ايشان‬
‫را يـا آزاد کردن برده‪ ،‬پـس هـر کـه نيابـد لزم اسـت روزه داشتـ سـه روز‪ .‬اينسـت کفارت‬
‫‪928‬‬

‫سوگندهای شا چون سوگند خورديد (يعنی و حانث شويد) و نگاهداريد سوگندهای خود را‪.‬‬
‫مائده‪89 :‬‬

‫ش َة رَضِ يَ اللّه عَنْهَا قَالَت‪ :‬أُْنزِلَ تْ َهذِ هِ اليَة‪ { :‬ل ُيؤَا ِخذُكُ مْ اللّه‬
‫‪ -1719‬وَعَ نْ عَائِ َ‬
‫بِال ّلغْو ف َأيْمَانِ ُك ْم } ف َقوْلِ الرّجُل‪ :‬ل واللّه‪ ،‬وَبَلى واللّه‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1719‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫اين آيه (مائده‪ )89 :‬خداوند شا را به سوگندهای لغو و بيهوده مازات نی کند‪ .‬در‬
‫بعضی سخن مرد که می گويد‪ :‬نه به خدا و بلی به خدا‪ ،‬نازل شد‪.‬‬

‫‪ -318‬باب کراهيت سوگند خوردن در معامله‪ ،‬هر چند راستگو باشد‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫ت رَ سُولَ اللّ ِه َ‬
‫‪ -1720‬عَ نْ أَ ب ُهرَْيرَ َة َرضِ يَ اللّه عَنْ ُه قَال‪ :‬سَ ِمعْ ُ‬
‫سبِ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ح َقةٌ للْكَ ْ‬
‫س ْلعَة‪ ،‬مَمْ َ‬
‫ف م ْن َفقَةٌ لل ّ‬
‫ل ِل ُ‬
‫يقُول‪« :‬ا َ‬

‫‪ -1720‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬سوگند‪ ،‬رواج دهندهء متاع و‬
‫مو کنندهء کسب است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -1721‬وَعَ نْ أَب قَتَادَةَ رضِ َي اللّه َعنْ هُ قَال‪ :‬سَ ِم ْعتُ رَ سُو َل اللّ هِ َ‬
‫َيقُول‪ِ « :‬إيّا ُكمْ وَ َك ْثرَةَ ال ِلفِ ف الْبَيْع‪َ ،‬فإِّنهُ يَُنفّقُ ُثمّ يَ ْمحَ ُق » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1721‬از ابو قتاده رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شن يد که می فرمود‪ :‬از زياد سوگند خوردن در‬
‫فروش بپرهيزيد‪ ،‬زيرا اين کار تارت را رواج می دهد و سپس مو می کند‪.‬‬

‫‪ -319‬باب کراهيت اينکه انسان به وجه ال تعالی چيزی جز بهشت را‬


‫طلبد و کراهيت ندادن به آنکه بنام خدا چيزی را درخواست کند ونام ال تعالی را‬
‫شفيع آرد‬
‫‪929‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬ل‬


‫‪ -1722‬عَ نْ جابرٍ رضِ َي اللّه َعنْ ُه قَال‪ :‬قا َل ر سُو ُل اللّ ِه َ‬
‫سأَلُ بوَ ْجهِ ال ّلهِ ِإلّ الَّن ُة » رواه أبو داود‪.‬‬
‫يُ ْ‬

‫‪ -1722‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬به وجه ال بز بشت‪ ،‬چيزی خواسته نشود‪.‬‬
‫ش‪ :‬لي سأل‪ :‬به جزم بر ن ی تني هی ح ل می شود و به ر فع لي سأل خببه معنای ن ی‬
‫است‪ .‬حليمی گف ته است‪ :‬اين دل يل است بر آنکه سؤال و درخواست کردن بنام خدا اختلف‬
‫دارد‪ ،‬پس هرگاه سؤال کننده‪ ،‬می دانست که سؤال شده با نام خدا به حرکت آمده و بر وی اثر‬
‫می گذارد‪ .‬سؤال او بنام خدا جواز دارد‪ ،‬هر چند اولی و برتر آنست که اين کار را ترک کند‪،‬‬
‫زيرا ياد کردن نام خدا در غرض دنيوی مناسب نيست‪.‬‬
‫ولی در مورد‪ ،‬مسئول بايد گفت که‪ :‬با درخواست سائل بنام خدا هدف او را برآورده‬
‫ساخته و با وی مساعدت نايد و او را با خوشی و خوشحالی بازگرداند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1723‬وَعَن ابْن ُع َمرَ رضِ يَ اللّه ع ْنهُما قَال‪ :‬قَال ر سُولُ اللّ هِ َ‬
‫مَ نِ ا سَْتعَاذَ بِاللّه‪ ،‬فأَعِيذُوه‪ ،‬وم ْن َسأَل باللّه‪َ ،‬فأَعْطُوه‪َ ،‬ومَ نْ دَعَاكُم‪َ ،‬فأَجِيبُوه‪ ،‬ومَ نْ صنَع إِلَيْكُ مْ‬
‫جدُوا مَا تُكَافِئُونَ ُه به‪ ،‬فَادَعُوا لَ هُ حَتّى َت َروْا أَنّكُ ْم َقدْ كَا َفأْتُمو ُه » حديِ ثٌ‬
‫م ْعرُوفا فَكَافِئُوه‪َ ،‬فإِ نْ لْ َت ِ‬
‫صَحِيح‪ ،‬رواهُ َأبُو داود‪ ،‬والنسائي بأسانيد الصحيحي‪.‬‬

‫‪ -1723‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬آن که بنام خدا به ش ا پناه ج ست‪ ،‬او را پناه‬
‫دهيد‪ .‬و آنکه بنام خدا چيزی را طلب کرد‪ ،‬به وی بدهيد و کسی که شا را دعوت کرد‪ ،‬او‬
‫را اجابت کنيد و آنکه به شا احسانی نود‪ ،‬او را مکافات دهيد و اگر چيزی نيافتيد که به وی‬
‫مکافات دهيد‪ ،‬به حق وی دعا کنيد تا ببينيد که شا مکافاتش را داده ايد‪.‬‬

‫‪ 320‬باب تحريم اينکه برای پادشاه و غير او شاهِنشاه گفته شود‪ ،‬زيرا‬
‫معنايش پادشاه پادشاهان است وجز ال تعالی کسی به اين صفت موصوف شده‬
‫نمی تواند‬
‫‪930‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪ « :‬إِنّ أَخْنَ عَ‬


‫‪ -1724‬عَ نْ أَب هُرْيرَ َة رضِ يَ اللّه عَنْ ُه عن النّبِيّ َ‬
‫اسمٍ عندَ ال ّلهِ عزّ وجَ ّل رَجُ ٌل تَسَمّى َملِكَ الَمل ِك » متفق َعلَيه‪.‬‬
‫قال ُسفْيَانُ بن عَُييَْنةَ « َم ِلكُ ا َلمْل ِك » مِثْلُ شاهِنشَاه‪.‬‬

‫‪ -1724‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب شان صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬پس ترين نامها نزد خداوند مرديست که خود‬
‫را شاهنشاه بنامد‪.‬‬

‫‪ -321‬باب منع مخاطب کردن فاسق و بدعتکار و امثال شان به آقا و امثال‬
‫آن‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬ل‬


‫‪ -1725‬عن ُبرَْي َد َة رَضِ يَ اللّه عن ُه قَال‪ :‬قَالَ رَ سُو ُل اللّ هِ َ‬
‫ك َسيّدا‪َ ،‬ف َقدْ أَ سْخَطُْت ْم رَبّكُ ْم ع ّز وَجَ ّل » رواه أ بو داود بإِ سنادٍ‬
‫َتقُولُوا للْمُنَافِ قِ سَيّد‪َ ،‬فإِنّ هُ ِإ نْ ي ُ‬
‫صحيح‪.‬‬

‫‪ -1725‬از بريده رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬برای منافق آقا نگوئيد‪ ،‬زيرا اگر وی آقا باشد‪،‬‬
‫پروردگار خود را به خشم آورده ايد‪.‬‬
‫ش‪ :‬ان يک سيدا‪ :‬يع نی هرگاه بل ند مرت به تر از ديگران با شد‪ ،‬ها نا خدای تان را با‬
‫بزرگ شردن و تعظيم دشنش بشم آورده ايد‪.‬‬

‫‪ -322‬باب کراهيت دشنام دادن تب‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم دخَلَ على أُمّ‬


‫‪ -1726‬ع نْ جَابرٍ َرضِ َي اللّه َعنْ هُ أَنّ ر سُول اللّ ِه َ‬
‫ب ُت َز ْفزِفي؟ » قَالَت‪ :‬الُمّى ل‬
‫ب َأوْ يَا ُأمّ الُسّي ِ‬
‫ب فقَال‪ « :‬مَالَكِ يا ُأمّ السّائ ِ‬
‫السّائب‪َ،‬أ ْو ُأمّ الُسَّي ِ‬
‫بارَ كَ اللّه فِيهَا‪ ،‬فَقَال‪ « :‬ل تَ سُبّي الُمّى ‪َ ،‬فإِّنهَا ُت ْذهِ بُ خَطَايا بَن آدم‪ ،‬كَما ُي ْذهِ بُ الْ ِكيُ خَب ثَ‬
‫الدِي ِد » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1726‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫‪931‬‬

‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم بر ام سائب يا ام م سيب وارد شده و فرمود‪ :‬ای ام‬
‫سائب يا ام مسيب! چه ات شده چرا می لرزی؟‬
‫گفت‪ :‬تبم شده ل بارک ال فيها‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬تب را دشنام مده که تب گناهان فرز ند آدم را می برد هانطور که کور هء‬
‫آهنگر چرک و زنگار وري آهن را می برد‬

‫‪ -323‬باب منع از دشنام دادن باد و دعايی که در هنگام وزيدن آن گفته‬


‫می شود‬

‫صلّى الُ َع َليْهِ‬


‫ب رَضِيَ اللّه عَنْهُ قَال‪ :‬قَالَ رَسُولُ اللّهِ َ‬
‫‪ -1727‬عَ ْن أَب الُ ْن ِذرِ َأبَيّ بْنِ َكعْ ٍ‬
‫ك مِ نْ خَ ْي ِر هذِ هِ الرّي حِ‬
‫سأَُل َ‬
‫و َسلّم‪ « :‬ل تَ سُبّوا الرّيح‪َ ،‬فِإذَا رَأَْيتُ ْم ما تَ ْك َرهُون‪َ ،‬فقُولُوا‪ :‬ال ّل ُهمّ إِنّا نَ ْ‬
‫ح وَ َش ّر ما فيها وش ّر ما ُأمِرَ تْ بِ هِ »‬
‫وخَ ْي ِر مَا فِيهَا وخَ ْي ِر ما ُأ ِمرَ تْ بِه‪ ،‬وََنعُوذُ بِ كَ مِ نْ َش ّر َهذِ هِ الرّي ِ‬
‫رواه الترمذي وقَال‪ :‬حَديثٌ حس ٌن صحيح‪.‬‬

‫‪ -1727‬از ابو النذر ابی بن کعب رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬باد را دشنام مدهيد‪ .‬هرگاه چيزی را ديديد که‬
‫از آن کراه يت دار يد‪ ،‬بگوئ يد‪ :‬ترج ه‪ :‬پروردگارا! از خ ي ا ين باد و خيی که در آن ا ست و‬
‫خيی که او را بدان د ستور داده اي می طلب يم و از شر ا ين باد و شری که در آن ا ست و‬
‫شری که او را بدان مأمور ساخته ايی بتو پناه می جوييم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬


‫‪ -1728‬وع ْن أَب ُهرَيْر َة َرضِي اللّه َعنْ ُه قَال‪ :‬سَ ِم ْعتُ رَ سُولَ اللّ هِ َ‬
‫ح اللّ هِ َتأْتِي بِالرّحْمَة‪ ،‬وََتأْتِي بال َعذَاب‪َ ،‬فإِذا َرأَيْتُمُوهَا فَل تَ سُبّوهَا‪ ،‬وَ َسلُوا اللّه‬
‫ح مِ نْ َروْ ِ‬
‫َيقُول‪ :‬الرّي ُ‬
‫خَ ْي َرهَا‪ ،‬واسَْتعِيذُوا بال ّلهِ مِنْ َش ّرهَا » رواه أبو داود بإِسناد حسن‪.‬‬

‫‪ -1728‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شنيدم که می فرمود‪ :‬باد رح ت خدا بر بندگا نش‬
‫است که رحت و عذاب را با خود می آورد‪ ،‬پس هر گاه آن را ديديد‪ ،‬دشنامش ندهيد و از‬
‫خداوند خي آن را درخواست کنيد و به خداوند از بدی آن پناه جوئيد‪.‬‬
‫‪932‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم إِذا َعصِ َفتِ‬


‫شةَ َرضِيَ اللّه ع ْنهَا قَالَت‪ :‬كَانَ النّبِيّ َ‬
‫‪ -1729‬وعنْ عَائِ َ‬
‫الرّيح قال‪« :‬ال ّل ُهمّ إِن أَ ْسأَُلكَ َخ ْي َرهَا‪ ،‬وَخَ ْيرِ مَا فِيهَا‪ ،‬و َخيْر ما أُر ِس َلتْ بِه‪ ،‬وَأَعُو ُذ بك مِ نْ َش ّرهِا‪،‬‬
‫وَ َشرّ ما فِيها‪ ،‬وَ َش ّر ما أُر ِسلَت ِبهِ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1729‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که گفت‪:‬‬


‫چون باد شدت می يافت‪ ،‬پيامب صلی ال عليه وسلم می فرمود‪ :‬پروردگارا! من خي‬
‫آنرا و خيی را که در آن است و خيی که بوسيلهء آن فرستاده شده از تو می طلبم و از شر‬
‫آن و شری که در آن است و شری که بوسيله اش فرستاده شده به تو پناه می جوي‪.‬‬

‫‪ -324‬باب کراهيت دشنام دادن خروس‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫لهَنّ رَض يَ اللّه عَنْ هُ قَال‪ :‬قَا َل رَ سُو ُل اللّه َ‬
‫‪ -1730‬ع نْ زْي ِد بْ نِ خَاِل ٍد ا ُ‬
‫و َسلّم‪ « :‬ل تَسُبوا الدّيك‪َ ،‬فإِّنهُ يُوقِظُ للصل ِة » رواه أبو داود بإِسنادٍ صحيح‪.‬‬

‫‪ -1730‬از زيد بن خالد جهنی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬خروس را دشنام مده يد‪ ،‬زيرا او برای نازتان‬
‫بيدار می کند‪.‬‬

‫‪ -325‬باب منع از اينکه شخص بگويد‪ ،‬بواسطهء وقت فلن يا ستارهء‬


‫فلن بر ما باران باريد‬

‫صلّى الُ َع َليْ هِ‬


‫ض يَ اللّه عَنْ هُ قَال‪ :‬صلّى بِنَا رَ سُولُ اللّ هِ َ‬
‫‪ -1731‬عَ ْن زَْي ِد بْ نِ خَاِل ٍد رَ ِ‬
‫ت مِنَ اللّيْل‪َ ،‬فلَمّا انْصرَفَ َأقْبَلَ عَلى النّاس‪َ ،‬فقَال‪:‬‬
‫ح بِالُديْبَِيةِ ف إِْث ِر سَمَاءٍ كَان ْ‬
‫لةَ الصّبْ ِ‬
‫و َسلّم صَ َ‬
‫ح مِنْ عِبَادِي مُؤمِ ٌن ب‪،‬‬
‫هَلْ َت ْدرُون مَاذَا قَا َل رَبّكُم؟ » قَالُوا‪ :‬اللّهُ َورَسُوُلهُ أَعلَم‪ .‬قَال‪ « :‬قَال‪ :‬أَصْبَ َ‬
‫وَكَافِر‪ ،‬فَأمّا مَ ْن قا َل مُ ِطرْنَا ِب َفضْلِ اللّ ِه َورَحْمتِه‪ ،‬فَذلِ كَ مُؤمِ نٌ ب كَا ِفرٌ بالْ َكوْكَب‪،‬وََأمّا مَ نْ قال‪:‬‬
‫مُ ِطرْنا بَِن ْوءِ كَذا وَكذا‪ ،‬فَذلكَ كَافِ ٌر ب مُؤمِنٌ بالْ َكوْ َكبِ» متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1731‬از زيد بن خالد رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫‪933‬‬

‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم در حد يبيه در ع قب بارا نی که از طرف شب باريده‬


‫بود‪ ،‬بر ما ناز گزارد و چون ناز را تام کرد به مردم روی آورده و فرمود‪ :‬آ يا می دان يد که‬
‫پروردگار شا چه فرمود؟‬
‫گفتند‪ :‬خدا و رسولش داناتر اند‪.‬‬
‫گفت‪ ،‬فرمود‪ :‬صبح نود از بندگان مؤمن به من و کافر به من‪ .‬و اما کسی که گفت‬
‫به فضل و رحت خدا بر ما باران نازل شد‪ ،‬آن کس به من مؤمن بوده و به ستاره کافر است‪.‬‬
‫و اما کسی که گفت بواسطهء ستاره فلن يا طالع فلن بر ما باران باريد‪ ،‬پس او به من کافر‬
‫بوده و به ستاره ايان دارد‪ .‬زيرا مؤثر در هه اشياء خداوند است و بس‪.‬‬
‫ش‪ :‬امام شافعی رحه ال در "أم" می گويد‪ :‬آنکه مثل مشرکي که باران را به وقت فلن‬
‫وفلن نسبت می دادند‪ ،‬بگويد مطرنا بنوء کذا و کذا و حقيقتا بدان اعتقاد کند‪ ،‬اين عمل کفر‬
‫بسساب مسی رود‪ ،‬زيرا نوء وقست اسست و وقست ملوق بوده برای خود و ديگران مالک چيزی‬
‫نيست‪.‬‬
‫و آنکسه بگويسد‪ :‬مطرنسا بنوء کذا و مراد ايسن باشسد کسه فلن وقست بر مسا باران باريدن‬
‫گرفت‪ ،‬اين جله کفر شرده نی شود‪ ،‬ولی اگر اين سخن را نگويد‪ ،‬بتر است‪.‬‬
‫‪ -326‬باب تحريم گفتهء شخص (مکلف) برای مسلمان‪ ،‬ای کافر‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1732‬عَ ِن اب نِ عُ َمرَ َرضِ َي اللّه َع ْنهُمَا قَال‪ :‬قَالَ رَ سُولُ اللّه َ‬
‫إِذا قَالَ الرّجُ ـلُ لَخِ يه‪ :‬يَا كَافِر‪َ ،‬ف َقدْ بَاءَ بِهَا أَ َح ُدهُ ما‪َ ،‬فإِ نْ كَان كَمَا قَالَ وَِإلّ رَ َجعَ تْ َعلَيْ هِ »‬
‫متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1732‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬هرگاه شخ صی به برادرش بگو يد‪ :‬ای کا فر‬
‫هانا کلمهء مذکور (کفر) به يکی از آنا بازگشت می کند‪ ،‬اگر چنانچه گفته بود‪ ،‬خوب ورنه‬
‫به وی باز می گردد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َيقُول‪« :‬‬


‫‪ -1733‬وعَ نْ أَب َذرّ َرضِي اللّه عنْ هُ َأنّ هُ سِ َع رَ سُولَ اللّ هِ َ‬
‫منْ دَعَا رَجُلً باْل ُكفْر‪َ ،‬أ ْو قَال‪َ :‬ع ُدوّ اللّه‪ ،‬وَليْس كَذلكَ إِلّ حَارَ علَ ْي ِه » متفقٌ عليه‪« .‬‬
‫‪934‬‬

‫‪ -1733‬از ابو ذر رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫وی از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيد که می فرمود‪ :‬آنکه مردی را کافر خواند‪،‬‬
‫يا بگويد‪ ،‬دشن خدا و چنان نيست‪ ،‬مگر اينکه بر وی باز می گردد‪.‬‬

‫‪ -327‬باب منع از کردار بد و گفتار بد‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪« :‬‬


‫سعُو ٍد رَضِ يَ اللّه عَنْ ُه قَال‪ :‬قَالَ ر سُولُ اللّ هِ َ‬
‫‪ -1734‬عَن ابْ نِ مَ ْ‬
‫حديثـ‬
‫ٌ‬ ‫ِنـ بال ّطعّان‪ ،‬وَل ال ّلعّان‪ ،‬وَل اْلفَاح ِش‪ ،‬وَل الَْبذِيـء » رواه الترمذي وقال‪:‬‬
‫لَيْـس ا ُل ْؤم ُ‬
‫حسنٌ‪.‬‬

‫‪ -1734‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬مؤ من زياد طع نه دهنده و زياد لع نت کننده و‬
‫بدکردار و بدگفتار نيست‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬مَا كَانَ‬


‫‪ -1735‬وعِنْ أََنسٍ رضي اللّه عَنهُ َقاَل‪ :‬قَا َل رَسُولُ ال ّلهِ َ‬
‫اْلفُحْش ُـ فـ شَ ْيءٍ إِلّ شانَهـُ‪ ،‬ومَا كَان َـ الَيَاءُ فـ شَ ْيءٍ إِ ّل زَانَهُـ » رواه الترمذي‪ ،‬وقال‪ :‬حديثٌـ‬
‫حسن‪.‬‬

‫‪ -1735‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬گفتار و کردار بد در چيزی نبود‪ ،‬م گر اين که‬
‫زشتش ساخت و حياء در چيزی نبود‪ ،‬مگر اينکه زينتش داد‪.‬‬

‫‪ -328‬باب کراهيت اظهار فصاحت نمودن با تکلف‪ ،‬در سخن و استعمال‬


‫کردن کلمات نا آشنا و اعراب های دقيق‪ ،‬در خطاب با مردم عوام و امثال شان‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪َ « :‬هلَ كَ‬


‫سعُو ٍد رَضِ يَ اللّه عَنْ هُ أَنّ النّبِيّ َ‬
‫‪ -1736‬عَ ِن ابْ نِ مَ ْ‬
‫سلِم‪.‬‬
‫الُتَنَ ّطعُون » قَاَلهَا ثَلثا‪َ .‬روَا ُه مُ ْ‬

‫‪ -1736‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪935‬‬

‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مُتَنَطّعون (از حد گذرندگان) هلک شدند و آن را‬
‫سه بار تکرار نود‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫ص رَضِ يَ اللّه ع ْنهُمَا أَنّ رَ سُولَ اللّ هِ َ‬
‫‪ -1737‬وَعَ نِ عَ ْب ِد اللّ هِ بْ نِ عَمْرو بْ ِن العَا ِ‬
‫خلّلُ الَْب َقرَةُ » ‪.‬‬
‫خلّلُ ِبلِ سَاِنهِ كَمَا تََت َ‬
‫َعلَيْ ِه و َسلّم قَالَ‪« :‬إِنّ اللّه يُ ْبغِ ضُ الَْبلِي َغ مِ نَ الرّجَا ِل الّذي يَتَ َ‬
‫رَواه أَبو داود‪ ،‬والترمذي‪ ،‬وقال‪ :‬حديثٌ حسن‪.‬‬

‫‪ -1737‬از عبد ال بن عمرو بن عاص رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هانا خداوند دشن می دارد مردان بليغی را که‬
‫زبان خود را مانند گاو (در دهان شان) پيچ می دهند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -1738‬وعَ نْ جَاِبرِ بْ نِ عَ ْبدِ اللّ هِ َرضِ يَ اللّه عَ ْنهُما أَنّ رَ سُولَ اللّه َ‬
‫جلِسا َيوْ مَ اْلقِيامة‪ ،‬أَحَا سِنُ ُكمْ أَخْلقا‪ ،‬وَإِنّ أَْب َغضَكُ مْ إِل‪،‬‬
‫قَال‪ :‬إِنّ مِ نْ أَحَبّكُ مْ إِل‪ ،‬وَأ ْقرَبِك ْم مِنّي مَ ْ‬
‫ش ّدقُو نَ وَالَُتفَ ْيهِقُو نَ » رواه الترمذي وقال‪ :‬حدي ثٌ‬
‫وَأَْب َعدَكُ مْ مِنّ ي يوْ مَ الْقيَامَة‪ ،‬الّث ْرثَارُون‪ ،‬وَالُتَ َ‬
‫حسن‪ ،‬وقد سبق شر ُحهُ ف باب حُسْنِ الُلق‪.‬‬

‫‪ -1738‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬از دوستدارترين و نزديکترين شا به من از روی‬
‫هم نشي نی در روز قيا مت خوش اخلقتر ين ش ا ا ست و ها نا بيشتر ين ش ا از روی دش نی و‬
‫دورتر ين ش ا از من در روز قيا مت ب سيار گويان و به ک نج لب سخن گويان و پرگويان ت کب‬
‫پيشه اند‪.‬‬

‫‪ -329‬باب کراهيت گفتهء شخص‪ ،‬نفسم خبيث (پليد) شده‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪ « :‬ل َيقُولَنّ‬


‫‪ -1739‬عَ نْ عَائِشَة َرضِ َي اللّه عَنْهَا عَ ِن النّبِيّ َ‬
‫ستْ َنفْسِي » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫أَ َحدُ ُكمْ خَبَُثتْ َنفْسي‪ ،‬وَلكِنْ لَِيقُل‪َ :‬لقِ َ‬

‫‪ -1739‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که فرمود‪:‬‬


‫هرگز کسی از شا نگويد که‪ :‬نفسم پليد شده‪ ،‬بلکه بگويد‪ ،‬نفسم بد شده است‪.‬‬
‫‪936‬‬

‫ش‪ :‬هرچند معنای هردو کلمه يکيست‪ ،‬ولی آنضرت صلی ال عليه وسلم اطلق لفظ‬
‫خبيث و پليدی را ناپسند داشته اند‪.‬‬

‫‪ -330‬باب نادرست بودن ناميدن تاک انگور به "کرم"‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬ل‬


‫‪ -1740‬عَ نْ أَب ُهرَْيرَ َة رضَ يَ اللّه عَنْ ُه قَال‪ :‬قَا َل رَ سُولُ اللّ هِ َ‬
‫س ِل ُم » متفقٌ عليه‪ .‬وهذا لفظ مسلم‪.‬‬
‫تُسَمّوا اْلعَِنبَ الْ َكرْم‪ ،‬فإِنّ الْ َك ْرمَ الُ ْ‬
‫ب ا ُل ْؤمِ نِ » وف رواية للبخاري ومسلِم‪َ « :‬يقُولُو َن الْكرْ مُ‬
‫وف روَاية‪َ « :‬فإِنّمَا الْ َكرْ ُم َقلْ ُ‬
‫ب ا ُل ْؤمِنِ » ‪.‬‬
‫ِإنّمَا الْ َك ْر ُم قلْ ُ‬

‫‪ -1740‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬تاک انگور را کرم (معدن کرم و جوانردی)‬
‫نناميد‪ ،‬زيرا کرم مسلمان است‪.‬‬
‫و در روايتی از باری آمده که می گويند‪" :‬کرم" هانا کرم دل مسلمان است‪.‬‬
‫ش‪ :‬ابن الوزی در جامع السانيد می گويد‪ :‬رسول ال صلی ال عليه وسلم از اين اطلق‬
‫ن ی فرموده ا ند‪ ،‬زيرا عرب ا تاک انگور را "کرم" می گفت ند‪ ،‬زيرا در دل آشامندگا نش جوانردی‬
‫اياد می کند‪.‬‬
‫و نی فرموده از نامگذاری آن به آنچه که بدان مدح و ستايش می شود‪ ،‬برای تأکيد قبح‬
‫و تري آن‪.‬‬
‫و دل مؤمن کرم "معدم کرم" است‪ ،‬برای اينکه در آن نور ايان است و دل مؤمن سزاوار‬
‫است که بدين نام نامگذاری و توصيف شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬ل‬


‫‪ -1741‬وَعَ ْن وَاِئلِ بْ نِ حَج ٍر رَضِ َي اللّه َعنْ هُ عَ ِن النّبِيّ َ‬
‫َتقُولُوا‪ :‬الْ َك ْرمُ‪ ،‬وَلَكِ ْن قُولُوا‪ :‬اْلعِنَب‪،‬وَالَب َلةُ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1741‬از وائل بن حجر رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬مگوئ يد کرم‪ ،‬ولی بگوئ يد ع نب و حبله (در خت‬
‫انگور)‪.‬‬
‫‪937‬‬

‫‪ -331‬باب منع ا زتوصيف زيبائی های زن برای مردی که بدان نياز‬


‫ندارد‪ ،‬مگر اينکه برای منظوری شرعی باشد‪ ،‬مانند نکاح و امثال آن‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪« :‬‬


‫سعُو ٍد رَضِ يَ اللّه عنْ ُه قَال‪ :‬قَالَ رَ سُولُ اللّ هِ َ‬
‫‪ -1742‬عَ ِن ابْ نِ مَ ْ‬
‫ص َفهَا ِل َزوْ ِجهَا َكأَّنهُ يَنْ ُظرُ ِإلَ ْيهَا » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ل تُبَا ِش ِر الرَْأةُ ا َل ْرأَة‪ ،‬فَتَ ِ‬

‫‪ -1742‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬زنان بايکدي گر در يک ب ستر نشو ند (ل ت و‬
‫برهنه) تا به شوهرهای شان آن را تعريف کنند گوئی که بسويش می نگرد‪.‬‬
‫ش‪ :‬و حکمت اين منع آنست که مبادا خوش شوهر از توصيف مذکور بيايد و اين کار‬
‫سبب شود‪ ،‬هسرش را طلق دهد يا به فتنه و مبت توصيف شده گرفتار شود‪.‬‬

‫‪ -332‬باب کراهيت سخن انسان در دعاء که "بار خدايا اگر می خواهی‬


‫بمن بيامرز"‪ ،‬بلکه بايد طلب و درخواست او قاطع باشد‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪« :‬ل‬


‫‪ -1743‬ع ْن أَ ب هُرْيرَ َة َرضِ َي اللّه َعنْ هُ أَنّ رَ سُولَ اللّ ِه َ‬
‫سَألَة‪ ،‬فإِنّهُ ل مُ ْكرِهَ لَهُ»‬
‫َيقُولَنّ أَ َحدُكُم‪ :‬ال ّل ُهمّ ا ْغ ِفرْ ل إِنْ شِئْت‪ :‬ال ّل ُهمّ ارْحَمْن إِنْ شِئْت‪ ،‬لِيعْزِمِ الَ ْ‬
‫متفـــقٌ عليه‪.‬‬
‫سلِم‪« :‬وَل كن‪ ،‬لَِي ْعزِ مْ َولُْيعْظّ مِ الرّغْبَة‪َ ،‬فإِنّ اللّه َتعَال ل يَتعَاظَمُ هُ شَ ـ ْيءٌ‬
‫و ف رواي ٍة لُ ْ‬
‫أَعْطَاهُ»‪.‬‬

‫‪ -1743‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچگاه يکی از شا نگويد بار خدايا‪ ،‬اگر می‬
‫خواهـی مرا بيامرز‪ ،‬بلکـه بايـد جدی سـؤال نايـد‪ ،‬زيرا مکره و وادار کنندهـء برای او تعالی‬
‫نيست‪.‬‬
‫و در رواي تی از مسلم آمده که پس با يد سؤال را از روی جزم نا يد و رغ بت را زياد‬
‫کند‪ ،‬زيرا برای خداوند مهم نيست که چيزی را عطاء نايد‪.‬‬
‫‪938‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬إِذا‬


‫س رَضِ َي اللّه عَنْ هُ قَال‪ :‬قَا َل رَ سُولُ اللّ ِه َ‬
‫‪ -1744‬وَعَ نْ أَنَ ٍ‬
‫سأَلَة‪ ،‬وَل َيقُولَن‪ :‬ال ّلهُمّ إِ نْ شِئْت‪َ ،‬فأَعْطِ ن‪َ ،‬فإِنّ هُ ل مُ سْتَكْرهَ لَ ُه » متف قٌ‬
‫د عا أَ َحدُكُم‪َ ،‬فلَْيعْزِ مِ الَ ْ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ -1744‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬هرگاه ي کی از ش ا د عا کرد‪ ،‬با يد سؤال را‬
‫بطوری قا طع نوده و نگو يد‪ :‬بار خدا يا ا گر می خوا هی مرا بده‪ ،‬زيرا ها نا مکر هی برای او‬
‫تعالی نيست‪.‬‬

‫‪ -333‬باب ناپسنديده بودن گفتهء "آنچه خدا و فلنی بخواهد"‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم قال‪ « :‬ل‬


‫‪ -1745‬ع نْ ُح َذْيفَةَ بْ نِ الَيمَا ِن رَضِ يَ اللّه عَنْه عَ نِ النّبِيّ َ‬
‫َتقُولوا‪ :‬ماشاءَ اللّه وشاءَ فُلن‪ ،‬ولكِ ْن قُولوا‪ :‬مَا شَاءَ اللّه‪ ،‬ثُمّ شَا َء فُل ٌن » رواه أ بو داود بإِ سنادٍ‬
‫صحيح‪.‬‬

‫‪ -1745‬از حذيفه بن يان رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسـول ال صـلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬مگوئ يد‪ ،‬آن چه خدا و فل نی بوا هد‪ ،‬بلکـه‬
‫بگوئيد آنچه که خداوند بواهد و سپس فلنی بواهد‪.‬‬
‫ش‪ :‬مگوئيد آنچه خدا و فلنی بواهد‪ ،‬زيرا او تقاضای مشارکت را می کند‪ ،‬در حاليکه‬
‫مشيت و ارادهء خدا قدي وازلی و مشيت بنده حادث است‪.‬‬
‫بلکه بگويد‪ :‬آنچه خدا بواهد‪ ،‬و باز فلنی اراده نايد‪.‬‬

‫‪ -334‬باب کراهيت گفتگو بعد از نماز عشاء (خفتن)‬

‫والُرادُ بِ هِ الَدي ثُ الذي يَكُو نُ مُبَاحا ف غَيِ هذا ال َوقْ تِ‪َ ،‬وفِ ْعلُ ُه وََترْكُ هُ سواءٌ ‪َ .‬فأَمّ ا‬
‫حرّ مُ أو الَكرُو ُه ف غ ي هذا الو قت‪َ ،‬ف ُهوَ ف هذا الو قت أ َشدّ تَحريا وَ َكرَاهَة‪ .‬وَأمّ ا‬
‫ث الُ َ‬
‫الَدي ُ‬
‫ليِ كَ ُمذَا َك َرةِ ال ِعلْ ِم وَحِكايَا تِ ال صّاِلحِي‪َ ،‬ومَكَارِ مِ الخْلَق‪ ،‬والَديث مع الضّيف‪،‬‬
‫الَدي ثُ ف ا َ‬
‫ومع طال بِ حَاجَة‪ ،‬ونو ذلك‪ ،‬فل َكرَاهَة فيه‪ ،‬بل ُه َو مُ سْتَحَب‪،‬و َكذَا الَدي ثُ ِلعُ ْذرٍ وعَارِ ضٍ ل‬
‫ث الصّحيحةُ على كُ ّل ما ذَ َكرْتُه‪.‬‬
‫كَرا َهةَ فِيه‪ .‬وقد تظا َهرَتِ الحَادي ُ‬
‫‪939‬‬

‫و مراد صـحبتی اسـت کـه در غيـ ايـن وقـت مباح مـی باشـد و کردن و نکردن آن‬
‫مساوی است‪ .‬اما سخن حرام يا مکروه در غي اين وقت‪ ،‬در اين وقت حرمت و کراهت آن‬
‫بيشتر است‪.‬‬
‫ا ما گفتگوی خ ي مان ند مباحث هء علم ودا ستان صالان و مکارم اخلق و گفت گو با‬
‫مهمان و نيازمند و امثال آن کراهيتی ندارد‪ ،‬بلکه مستحب و پسنديده است و هچني صحبت‬
‫از روی عذر و وجود عارضی کراهيت ندارد‪.‬‬
‫و احاديث صحيحه در مورد ههء آنچه که ذکر نودي‪ ،‬قرار ذيل است‪:‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم كَا نَ يَكرَ هُ‬


‫‪ -1746‬عَ نْ أَ ب َب ْر َزةَ رَضِي اللّه عَنْ هُ أَنّ رَ سُو َل اللّ هِ َ‬
‫لدِيثَ ب ْع َدهَا‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫النومَ قبْ َل العِشَا ِء وَا َ‬

‫‪ -1746‬از ابوبرزه رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم خواب پيش از عشاء (خفت) و صحبت و گفتگوی بعد‬
‫از آن را زشت می شردند‪.‬‬

‫صلّى‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َ‬
‫‪ -1747‬وعَ ِن ابْ نِ عُمرَ َرضِ َي اللّه َع ْنهُمَا أَنّ رَ سُولَ اللّ ِه َ‬
‫س مَِئةِ سََنةٍ ل يَ ْبقَى‬
‫العِشَاءَ ف آ ِخرِ َحيَاتِ هِ‪ ،‬فَلمّا َسلّم‪ ،‬قَال‪َ « :‬أرَأَْيتَكُ مْ َل ْيلَتَكُ ْم َهذِه؟ َفإِنّ على رَأْ ِ‬
‫مِمّنْ ُهوَ عَلى َظ ْهرِ ا َل ْرضِ الَي ْومَ أَح ٌد » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1747‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم در آ خر زند گی خو يش ناز خف ت را گزارده و چون‬
‫سلم داد‪ ،‬فرمود‪ :‬از اين شب تان شا را خب بدهم؟ زيرا برسر صد سالی از کسانی که امروز‬
‫در روی زمي اند‪ ،‬يکی باقی نی ماند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم فَجا َءهُ مْ‬


‫س رَضِ يَ اللّه عَنْ هُ أَنّ هم انْتَ َظرُوا النّبِيّ َ‬
‫‪ -1748‬وَعَ ْن أَنَ ٍ‬
‫صلّوا‪ُ ،‬ثمّ‬
‫س َقدْ َ‬
‫قريبا مِ نْ َش ْطرِ اللّيْ ِل فصلّى ِبهِم‪ ،‬يعن العِشَاءَ قَال‪ُ :‬ثمّ خَطَبَنَا فَقَال‪ « :‬أَل إِنّ النّا َ‬
‫َرقَدُوا » وَِإنّ ُكمْ لَنْ َتزَالُوا ف صَلةٍ ما اْنتَ َظرُْتمُ الصّل َة » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1748‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪940‬‬

‫آنان انتظار پيا مب صلی ال عل يه و سلم را کشيد ند و آنضرت صلی ال عل يه و سلم‬


‫نزد يک ني مه های شب آمده و بر آنان ناز عشاء را خوا ند‪ .‬ب عد خط به خوانده فرمود‪ :‬با خب‬
‫باشيد که مردم ناز گزاردند و رفتند و شا در ناز بوديد تا زمانی که انتظار ناز را کشيديد‪.‬‬

‫‪ -335‬باب حرام بودن خودداری زن از اينکه با شوهرش همبستر گردد‪،‬‬


‫هرگاه وی را طلب کند و او نيز عذر شرعی نداشته باشد‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ « :‬إِذا‬


‫‪ -1749‬عَ ْن أَب هُريْر َة َرضِ َي اللّه َعنْ ُه قَال‪ :‬قَا َل رَسو ُل اللّهِ َ‬
‫دَعَا الرّجُلُ ا ْمرََأَتهُ إِل فِرا ِش ِه فأَبَت‪ ،‬فَباتَ َغضْبانَ علَ ْيهَا‪َ ،‬لعَنَ ْتهَا الَلئِ َكةُ حت ُتصْبِح » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫وف رواية‪َ :‬حتّى « َترْجِع » ‪.‬‬

‫‪ -1749‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه مردی زنش را به بستر خويش خواست‬
‫و او از آمدن مانعت ورزيد و وی (شوهر) بر او خشمناک شب را گذرانيد‪ ،‬فرشتگان تا صبح‬
‫او را لعنت می کنند‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که‪ :‬تا اينکه باز گردد‪.‬‬

‫‪ -336‬باب حرمت گرفتن زن روزهء نافله را در حاليکه شوهرش حاضر‬


‫است‪ ،‬مگر به اجازهء او‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قَال‪ « :‬ل‬


‫‪ -1750‬ع ْن أَ ب هُريْر َة رضِ َي اللّه عنْ هُ أَنّ ر سُولَ اللّه َ‬
‫حلّ لل َمرَْأةِ أَنْ َتصُومَ َو َزوْ ُجهَا شا ِهدٌ إِلّ بِإذِْنهِ ول َت ْأذَنَ ف بَيِْتهِ إِلّ بِإ ْذِنهِ» متفقٌ عليه‪.‬‬
‫يَ ِ‬

‫‪ -1750‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬برای زن روا نيست که روزه گيد‪ ،‬در حاليکه‬
‫شوهرش حا ضر ا ست‪ ،‬م گر به اجاز هء وی و اين که برای ک سی اجاز هء ورود به خا نه اش را‬
‫بدون اجازه اش دهد‪.‬‬
‫‪941‬‬

‫‪ -337‬باب تحريم بلند کردن مقتدی (آنکه پشت سر پيشنماز نماز می‬
‫گزارد) سر خويش را از رکوع يا سجده پيش از امام (پيشنماز)‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قََال‪َ « :‬أمَا يَخْشَى‬


‫‪ -1751‬عنْ أَب هُرْيرَ َة َرضِيَ اللّه عَنْهُ أَنّ النّبِيّ َ‬
‫أَ َحدُكُ مْ إِذا رفَ عَ رأْ َسهُ قَبْ َل ا ِلمَا مِ أَ ْن يَجْعلَ اللّه رأْ َسهُ رأْ سَ حِمار‪َ ،‬أوْ َيجْعلَ اللّه صُورَت ُه صُورَةَ‬
‫حِمارٍ» متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1751‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آيا نی ترسد يکی از شا هرگاه سرش را پيش‬
‫از امام بال کند از اينکه خداوند سرش را سر الغ گرداند‪ ،‬و يا اينکه شکل او را شکل الغ‬
‫سازد‪.‬‬
‫ش‪ :‬مراد آنست که خداوند او را هچون الغ نفهم و نادان می سازد‪.‬‬
‫‪ -338‬باب کراهيت گذاشتن دست بر تهيگاه در نماز‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ :‬ن ي ع نِ‬


‫‪ -1752‬عَ نْ أَ ب هُريْر َة َرضِ يَ اللّه عَنْ هُ أن ر سول ال َ‬
‫صرِ ف الصّلةِ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ل ْ‬
‫اَ‬

‫‪ -1752‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬از گذاش ت د ست بر تيگاه در ناز م نع فرمود‬
‫(چون نشانهء کب است)‪.‬‬

‫‪ -339‬باب کراهيت نماز گزاردن در هنگام حاضر شدن طعام‪ ،‬در حاليکه‬
‫به آن اشتياق هم دارد‪ ،‬يا وقت آمدن اخبثان (بول و غائط)‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫شةَ َرضِ يَ اللّه عَ ْنهَا قَالَت‪ :‬سَ ِم ْعتُ رَ سُول اللّ هِ َ‬
‫‪ -1753‬عَ نْ عَائِ َ‬
‫َيقُول‪ « :‬ل صَلةَ بَضرَ ِة َطعَام‪ ،‬وَل َو ُهوَ ُيدَا ِفعُهُ الَخَْبثَانَ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1753‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شنيدم که می فرمود‪ :‬نازی در و قت حا ضر شدن‬
‫طعام نيست و نه هم زمانی که اخبثان (بول و غائط) بر شخص فشار آورند‪.‬‬
‫‪942‬‬

‫‪ -340‬باب منع از نگريستن بسوی آسمان در نماز‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم‪:‬‬


‫ك رَضِ يَ اللّه عَنْ هُ قَال‪ :‬قَالَ رَ سُولُ اللّ هِ َ‬
‫‪ -1754‬عَ ْن أَن سِ بْ ِن مَال ٍ‬
‫« مَا بالُ َأ ْقوَا مٍ َي ْر َفعُو نَ َأبْ صَا َر ُهمْ ِإلِى ال سّما ِء ف صَلِتهِم‪ » ،‬فَاشَْتدّ َقوْلُ هُ ف ذلك حَتّ ى قَال‪« :‬‬
‫خ َطفَنّ َأبْصا ُرهُم‪ » ،‬رواه البخاري‪.‬‬
‫لَيَ ْنَتهُنّ عَنْ ذلك‪َ ،‬أوْ لَتُ ْ‬

‫‪ -1754‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬چي ست حال آنا نی که در ناز شان چشمهای‬
‫خود را بسوی آسان بال می نايند؟ و سخنش در اين مورد شديد شد تا اينکه فرمود‪ :‬هر آئينه‬
‫از اين کار خود را باز خواهند داشت و يا اينکه چشمهای شان ربوده خواهد شد‪.‬‬

‫‪ -341‬باب کراهيت اينسو و آنسو ديدن در نماز بدون عذر‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم عَ نِ‬


‫شةَ رضِ يَ اللّه عَ ْنهَا قَالَت‪ :‬سَأْلتُ رَ سُولَ اللّ هِ َ‬
‫‪ -1755‬عَ نْ عَائِ َ‬
‫سهُ الشّيْطَا ُن مِنْ صَلةِ اْلعَ ْب ِد » روا ُه البُخَاري‪.‬‬
‫اللِْتفَاتِ ف الصّل ِة فَقَال‪ُ « :‬هوَ اخْتِلسٌ َيخَْتلِ ُ‬

‫‪ -1755‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که گفت‪:‬‬


‫از رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم در مورد التفات در ناز پرسـيدم‪ ،‬فرمود‪ :‬ربودنـی‬
‫است که شيطان از ناز بنده می ربايد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬إِيّاكَ‬


‫س رَضِ َي اللّه عَ ْنهُ قَال‪ :‬قَالَ ل رسُولُ ال ّلهِ َ‬
‫‪ -1756‬وَعَنْ أََن ٍ‬
‫ّعـ ل فـ‬
‫ِنـ كَان لُبدّ‪ ،‬فَفـي التّ َطو ِ‬
‫َاتـ فـ الصـّل ِة َهلَ َكةٌ‪ ،‬فإ ْ‬
‫َاتـ فـ الصـّلة‪َ ،‬فإِنّ اللِْتف َ‬
‫وَاللِْتف َ‬
‫ضةِ»‪ .‬رواه التّرمذي وقال‪ :‬حديثٌ حس ٌن صَحِيح‪.‬‬
‫اْلفَرِي َ‬

‫‪ -1756‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬از التفات و نگري ست در ناز بپرهيز يد‪ ،‬زيرا‬
‫التفات در ناز سبب هلکت است و اگر از روی ضرورت بود‪ ،‬پس در نافله نه در فريضه‪.‬‬

‫‪ -342‬باب منع از ادای نماز بسوی قبرها‬


‫‪943‬‬

‫صلّى الُ‬
‫ت رَسُو َل اللّهِ َ‬
‫سعْ ُ‬
‫‪ -1757‬عَ ْن أَب َمرَْثدٍ كَنّازِ بْ ِن الُصَيْ ِن رَضِيَ اللّه عَ ْنهُ قَال‪ِ :‬‬
‫سلِم‪.‬‬
‫جلِسُوا علَيْها » رواه مُ ْ‬
‫صلّوا إِل القُبُور‪ ،‬وَل تَ ْ‬
‫َعلَيْه و َسلّم َيقُول‪ « :‬ل ُت َ‬

‫‪ -1757‬از ابو مرثد کناز بن حصي رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬
‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬بسوی قبها ناز نگزارده و بر‬
‫آنا ننشينيد‪.‬‬
‫ش‪ :‬هرگاه شخصسی در ناز رويسش را بطرف قسب بگردانسد و قصسد روی آوردن بدان را‬
‫بکند‪ ،‬اين کار حرام قطعی است و اگر بدون قصد بطرف قب رو کند‪ ،‬کراهيت دارد‪.‬‬
‫امام شافعی رحه ال می گويد‪ :‬حرام می دان که قب هوار شده و بر آن مسجد ساخته‬
‫شود يا هوار نشود و بر آن ناز گزارده شود‪.‬‬
‫از اينروست که رسول ال صلی ال عليه وسلم می فرمايد‪ :‬اللهم ل تعل قبی وثنا يعبد‪.‬‬

‫‪ -343‬باب حرام بودن رد شدن و گذشتن از پيش روی نماز گزار‬

‫ي رَضِ َي اللّه عَنْ ُه قَالَ‪:‬‬


‫‪ -1758‬عَ ْن أَب الُهيْ مِ عَ ْبدِ اللّ هِ بْ ِن الَارِ ثِ بْ ِن ال صّ ّمةِ ا َلنْ صَارِ ّ‬
‫صلّي مَاذا َعلَيْ هِ لَكَا نَ أَ ْن َيقِ فَ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪َ « :‬لوْ َي ْعلَ مُ الَارّ َبيْ نَ يدي الُ َ‬
‫قَالَ رَ سُولُ اللّ هِ َ‬
‫َأرَْبعِيَ خَيْرا لَ ُه مِ نْ أَ نْ يَ ُمرّ بَيْ َن َيدَيْ هِ » قَالَ الرّاوي‪ :‬ل َأ ْدرِي‪ :‬قَالَ َأرَْبعِي يَوما‪ ،‬أَو َأرَْبعِيَ َشهْرا‪،‬‬
‫َأوْ َأ ْرَبعِيَ سَنَة‪ ..‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1758‬از ابو الهيم عبد ال بن حارث بن صمه انصاری رضی ال عنه روايت است‬
‫که‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اگر مرور کننده از پيش روی ناز گزار‪ ،‬بداند‬
‫کـه چقدر گناه دارد‪ ،‬هانـا اگـر چهـل بايسـتد برای او بتـر اسـت از اينکـه از پيـش روی او‬
‫بگذرد‪.‬‬
‫راوی گفت‪ :‬نی دان که گفت‪ 40 :‬روز يا ‪ 40‬ماه يا ‪ 40‬سال‪.‬‬

‫‪ -344‬باب کراهيت آغاز نمودن مقتدی به نماز نافله پس از آنکه مؤذن‬


‫شروع به اقامت نمايد‪ ،‬خواه نماز نافلهء مذکور سنت آن نماز و يا غير آن باشد‬
‫‪944‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم قَال‪ « :‬إِذا ُأقِيمتِ‬


‫‪ -1759‬عَنْ أَب ُهرَْيرَ َة َرضِيَ اللّه عَنْه عَنِ النّبِيّ َ‬
‫صلَةَ إِل الكتوَبةَ » رواه مسلم‪.‬‬
‫الصلَة‪ ،‬فَلَ َ‬

‫‪ -1759‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬چون ناز (فرض) آغاز شد‪ ،‬پس نازی جز فرض‬
‫نيست‪.‬‬

‫‪ -345‬باب کراهيت خاص ساختن روز جمع به روزه گرفتن يا شب جمعه‬


‫برای نماز شب از ميان شب ها‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬ل تَخُصّوا‬


‫‪ -1760‬عَ ْن أَب ُهرَيْرة رضَ َي اللّه َعنْهُ عَ ِن النّبِيّ َ‬
‫لَ ْي َلةَ الُ ُم َعةِ ِبقِيَا ٍم مِ نْ بَيْن اللّيَال‪ ،‬وَل َتخُ صّوا َيوْ مَ الُمُعَة بِ صيَامٍ مِ نْ بيْ نِ الَيّا مِ إِ ّل أَ نْ يَكُو َن ف‬
‫ص ْومٍ َيصُومُهُ أَ َحدُ ُك ْم » رواه مسلم‪.‬‬
‫َ‬

‫‪ -1760‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬از ميان شب ها شب ج عه را به ناز و از ب ي روز ها‬
‫روز جعه را به روزه اختصاص ندهيد‪ ،‬مگر اينکه روزه ای باشد که يکی از شا آن را روزه می‬
‫گيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َيقُول‪ « :‬ل يَ صُومَنّ‬


‫ت رَ سُولَ اللّ ِه َ‬
‫‪ -1761‬وَعَنْ ُه قَال‪ :‬سَ ِم ْع ُ‬
‫أَ َحدُ ُكمْ َي ْومَ الُ ُم َعةِ إِلّ َيوْما قَ ْب َلهُ َأوْ َب ْعدَ ُه » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1761‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫از پيا مب صلی ال عل يه و سلم شنيدم که می فرمود‪ :‬هيچکدام ش ا روز ج عه را روزه‬
‫نگيد‪ ،‬مگر هراه روزی که پيش از آن است و يا بعد از آن‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫ض يَ اللّه عَنْه‪َ :‬أنَهَى النّبِيّ َ‬
‫‪ -1762‬وَعَ ْن مُحَ ّمدِ بْ نِ عَبّادٍ قَال‪َ :‬سأَْلتُ جَابِرا رَ ِ‬
‫ل ُمعَة؟ قَال‪َ :‬نعَم‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ص ْومِ ا ُ‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم عَ ْن َ‬
‫‪945‬‬

‫‪ -1762‬از ممد بن عباد روايت است که گفت‪:‬‬


‫از جابر رضی ال عنه پرسيدم که آيا پيامب صلی ال عليه وسلم از روزهء روز جعه منع‬
‫فرمود؟‬
‫گفت‪ :‬بلی‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫ب َ‬
‫‪ -1763‬وَعَ نْ ُأمّ ا ُل ْؤمِنِيَ ُجوَيْرَيةَ بنْ تِ الَارِ ثِ َرضِ يَ اللّه عَنهَا أَنّ النّ ّ‬
‫و َسلّم دَخَلَ َعلَ ْيهَا يوْ مَ الُ ُم َعةَ َوهَ يَ صائمَة‪ ،‬فَقَال‪ « :‬أَ صُ ْمتِ َأمْس؟ » قَالَت‪ :‬ل‪ ،‬قَال‪ُ « :‬ترِيدي نَ‬
‫أَ ْن َتصُومِي غدا؟ » قَالَت‪ :‬ل‪ ،‬قَال‪َ « :‬فَأفْطِري » َروَاهُ البُخاري‪.‬‬

‫‪ -1763‬از ام الؤمني جويريه بنت الارث رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم روز جعه بر وی داخل شد‪ ،‬در حاليکه روزه داشت‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬آيا ديروز روزه گرفتی؟‬
‫گفت‪ :‬نه‪.‬‬
‫گفت‪ :‬آيا می خواهی که فردا روزه بگيی؟‬
‫گفت‪ :‬نه‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬پس روزه ات را بگشا‪.‬‬

‫‪ -346‬باب تحريم روزهء وصال (پی در پی) و آن اين است که شخص دو‬
‫روز يا بيش از آن روزه گرفته و در بين آن نخورد و نياشامد‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم َنهَى عَنِ‬


‫شةَ رَضِي اللّه ع ْنهُمَا أَنّ النِّبيّ َ‬
‫‪ -1764‬عَ ْن أَب هُرْيرَ َة وَعَائِ َ‬
‫اْلوِصال‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1764‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم از روزهء پی در پی منع فرمود‪.‬‬
‫‪946‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم عَنِ‬


‫‪ -1765‬وَعَن ابْنِ ُع َمرَ َرضِي اللّه َع ْنهُما قال‪َ :‬نهَى رسُو ُل اللّ ِه َ‬
‫ستُ مِ ْثلَكُم‪ ،‬إِ ن أُ ْطعَ ُم وَأُ ْسقَى » متف قٌ عل يه‪ ،‬وهذا‬
‫اْلوِ صال‪ .‬قَالُوا‪ :‬إِنّ كَ تُوا صِل؟ قَال‪ « :‬إِنّ ي لَ ْ‬
‫َلفْظُ البُخاري‪.‬‬

‫‪ -1765‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم از روزهء پی در پی منع فرمود‪ .‬گفتند‪ :‬شا روزهء پی‬
‫در پی می گييد؟‬
‫فرمود‪ :‬من مثل شا نيستم‪ ،‬هر آئينه من طعام داده می شوم و سياب می گردم‪.‬‬

‫‪ -347‬باب تحريم نشستن بر سر قبرها‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ :‬لَ نْ‬


‫‪ -1766‬عَ ْن أَب ُهرَْيرَ َة رضِي اللّه عنْ ُه قَال‪ :‬قَال ر سُو ُل اللّ هِ َ‬
‫خلُ صَ إِل ِج ْلدِ هِ َخيٌ لَ ُه مِ نْ َأ نْ ْيلِ سَ على قَ ْبرٍ» رواه‬
‫حرِ قَ ِثيَابَه‪ ،‬فَتَ ْ‬
‫ْيلِ سَ أَحدُكُ مْ على َج ْمرَة‪ ،‬فَتُ ْ‬
‫مسلم‪.‬‬

‫‪ -1766‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اگر يکی از شا بالی شعلهء آتش بنشيند و جامه‬
‫اش را سوزانيده و به پوستش برسد‪ ،‬برايش بتر از آنست که بر قبی بنشيند‪.‬‬

‫‪ -348‬باب منع از گچ کردن قبرها و بنای ساختمان بر آن‬

‫‪ -1767‬عَن ْـ جَاِبرٍ رضِي اللّه َعنْهُـ قَال‪ :‬نَهَى رَسـُولُ اللّهِـ صَـلّى الُ َعلَيْهِـ وسَـلّم أَن ْـ‬
‫جصّصَ اْلقَبْر‪ ،‬وَأَنْ ُي ْق َعدَ َعلَيه‪ ،‬وأَنْ يُ ْبنَى َعلَيْه‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬
‫يُ َ‬

‫‪ -1767‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم از اينکه قب گچ کاری شود و يا بر آن نشسته شود و‬
‫يا بر آن تعمي ساخته شود‪ ،‬منع فرمود‪.‬‬

‫‪ -349‬باب تأکيد حرمت گريتن برده از نزد آقايش‬


‫‪947‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪َ « :‬أيّمَا‬


‫ض يَ اللّه عَنْ هُ قَال‪ :‬قَا َل رَ سُو ُل اللّ ِه َ‬
‫‪ -1768‬عَ نْ َجرِي ِر رَ ِ‬
‫ت مِ ْنهُ ال ّذمّةُ رواه مسلم‪.‬‬
‫عَ ْبدٍ َأبَق‪َ ،‬فقَدْ َبرَِئ ْ‬

‫‪ -1768‬از جرير رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هر بردهء که گريت هانا عهد و امان وی از‬
‫ميان رفته است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬إِذا أَبَقَ الْعبْد‪َ ،‬لمْ ُتقْبَلْ َلهُ صَل ٌة » رواه‬
‫‪ -1769‬وَعَنْهُ عَ ِن النّبّ َ‬
‫مسلم‪.‬‬
‫وف روَاية‪َ « :‬فقَدْ َكفَر » ‪.‬‬

‫‪ -1769‬از جرير رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه بردهء گريت نازی از وی پذيرفته نی شود‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که هانا کافر شده است‪.‬‬
‫ش‪ :‬يعنی کفران نعمت کرده است‪.‬‬

‫‪ -350‬باب تحريم شفاعت در حدود‬

‫خذْكُم‬ ‫جلْدَةٍ وَ َل تَأْ ُ‬


‫و قال تعالی‪{ :‬الزّانِ َيةُ وَالزّانِي فَاجِْلدُوا ُكلّ وَاحِدٍ ّم ْنهُمَا ِم َئةَ َ‬
‫شهَدْ عَذَا َبهُمَا طَائِ َفةٌ‬‫خ ِر وَ ْل َي ْ‬
‫ِبهِمَا رَ ْأ َفةٌ فِي دِينِن الِّ إِن كُنتُمْن ُت ْؤمِنُونَن بِالِّ وَا ْل َيوْمِن الْ ِ‬
‫مّنَ ا ْل ُم ْؤمِنِينَ} نور‪}2{ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬زن زنا کننده و مرد زنا کننده پس بزنيد هر يکی را از ايشان صد‬
‫دره و با يد که در نگيد ش ا را شف قت بر ايشان در جاری کردن شرع خدا ا گر ايان آورده‬
‫ايد‪ ،‬بدا و روز آخرت‪ .‬نور‪2 :‬‬

‫خزُومِّيةِ الّتـ‬
‫ْنـ الرَْأةِ ال ْ‬
‫ُمـ َشأ ُ‬
‫ّهـ عَنْهَا‪ ،‬أَنّ قُرَيْشا َأهَ ّمه ْ‬
‫ِيـ الل ُ‬
‫شةَ رض َ‬
‫َنـ عَائِ َ‬
‫‪ -1770‬وَع ْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪َ ،‬فقَالُوا‪َ :‬ومَ نْ َيجْتَريءُ َعلَيْ هِ إِلّ‬
‫ت فَقَالُوا‪ :‬م نْ يُ َكلّ مُ في ها رَ سُولَ اللّه َ‬
‫َس َرقَ ْ‬
‫صلّى الُ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ ،‬فَ َكلّمَ هُ أُ سَامَ ُة فَقَا َل رَ سُولُ اللّ ِه َ‬
‫أُ سَامَةُ بْ نُ زَيدٍ‪ِ ،‬حبّ رسولِ اللّ هِ َ‬
‫‪948‬‬

‫شفَ عُ ف َح ّد مِ نْ ُحدُودِ اللّ هِ َتعَال ؟ » ث قام فاحت طب ثُمّ قَال‪ِ « :‬إنّمَا أَهلَ كَ‬
‫َعلَيْ هِ و َسلّم‪َ « :‬أتَ ْ‬
‫ضعِيف‪ ،‬أَقامُوا َعلَيْ هِ‬
‫ق فِيهِ مُ ال ّ‬
‫شرِي فُ َترَكُو هُ‪ ،‬وَإِذا َسرَ َ‬
‫ق فِيهم ال ّ‬
‫الّذي َن قَ ْبلَكُ مْ أَنّه مْ كَانُوا إِذا َسرَ َ‬
‫ت مُحَ ّمدٍ َس َرقَتَ َلقَ َطعْتُ َي َدهَا » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫الَد‪ ،‬وَاْيمُ ال ّلهِ َلوْ أَ ّن فاطِمَةَ بِنْب َ‬
‫شفَ عُ ف َح ّد مِ نْ‬
‫صلّى الُ َع َليْ هِ و َسلّم ‪ ،‬فَقَال‪َ « :‬أتَ ْ‬
‫وف ِروَاية‪ :‬فََت َلوّ َن وَجْ هُ رسو ِل اللّ هِ َ‬
‫حُدودِ ال ّلهِ‪،‬؟» قَالَ ُأسَامَة‪ :‬اسَْتغْ ِفرْ ل يا رسُولَ اللّه‪ .‬قَال‪ُ :‬ثمّ أمرَ ِبِت ْلكَ الرْأَة‪ ،‬فقُطِ َعتْ َي ُدهَا‪.‬‬

‫‪ -1770‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫کار زن مزو می اي که دزدی کرد بر قر يش گران آ مد و گفت ند‪ :‬کدام کس در مورد‬
‫وی با رسول ال صلی ال عليه وسلم سخن می زند؟ وگفتند‪ :‬جز اسامه بن زيد رضی ال عنه‬
‫مبوب رسول ال صلی ال عليه وسلم که می تواند بر وی جرئت نايد و اسامه رضی ال عنه با‬
‫وی صحبت کرد‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آيا در حدی از حدود خدا شفاعت می کنی؟‬
‫سپس برخاسته و خطبه خواند و فرمود‪ :‬هانا هلک ساخت کسانی را که پيش از شا بودند‬
‫که چون شريف و بلند مرتبه در آنا دزدی نودی ترکش می کردند و چون ضعيف و ناتوان‬
‫در آن ا دزدی کردی‪ ،‬حد را بر او جاری می ساختند و سوگند به خدا که ا گر فاط مه ب نت‬
‫ممد دزدی می کرد‪ ،‬هر آئينه دستش را قطع می کردم‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که‪ :‬چهرء رسول ال صلی ال عليه وسلم دگرگون شده و فرمود‪:‬‬
‫آيا در حدی از حدود خدا شفاعت می کنی؟‬
‫اسامه رضی ال عنه گفت‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم به من آمرزش طلب فرما!‬
‫گفت‪ :‬سپس در مورد آن زن امر نود و دستش بريده شد‪.‬‬

‫‪ -351‬باب ممانعت از نجاست کردن در راه مردم و سايهء شان و نهرهای‬


‫آب و امثال آن‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪« :‬‬


‫‪ -1771‬وَعَ ْن أَ ب ُهرَْيرَ َة َرضِ َي اللّه َعنْ هُ أَنّ رَ سُول اللّ ِه َ‬
‫خلّى ف طَري ِق النّا سِ َأ ْو ف ِظ ّلهِ ْم » رواه‬
‫اّتقُوا الّل ِعنَيْن » قَالُوا ومَا الّلعِنَان؟ قَال‪ « :‬اّلذِي يَتَ َ‬
‫مسلم‪.‬‬
‫‪949‬‬

‫‪ -1771‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬از دو کاری که سبب لع نت می شود بپرهيز يد‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬و اين دو کاری که سبب لعنت می شود چيست؟‬
‫فرمود‪ :‬کسی که در راه مردم يا سايه شان ناست می کند‪.‬‬

‫‪ -352‬باب ممانعت از بول کردن و امثال آن در آب ايستاده‬

‫ت بِ َغ ْيرِ مَا ا ْك َتسَبُوا فَقَدِ‬


‫ن وَا ْل ُم ْؤمِنَا ِ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬وَالّذِينَ ُيؤْذُونَ ا ْل ُم ْؤمِنِي َ‬
‫ح َتمَلُوا ُبهْتَان ًا وَِإثْماً ّمبِيناً} احزاب‪}58{ :‬‬
‫اْ‬
‫و خداند می فرمايد‪ :‬آنانکه می رنانند مردان و زنان مسلمان را بغي گناهی که کرده‬
‫باشند‪ ،‬هر آئينه برداشتند بار بتان وگناه آشکاری را‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم َنهَى أَ نْ يُبَال ف‬


‫‪ -1772‬عَ نْ جَاِبرٍ رَض َي اللّه َعنْه‪َ :‬أنّ ر سُو َل اللّ هِ َ‬
‫الَاءِ الرّاكد‪ .‬رواهُ مسلم‪.‬‬

‫‪ -1772‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم از بول کردن در آب ايستاده منع فرمود‪.‬‬

‫‪ -353‬باب کراهيت برتری دادن پدر بعضی از فرزندانش را بر بعضی‬


‫ديگر در بخشش‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ‬


‫ي رضِيَ اللّه ع ْنهُمَا أَنّ َأبَا ُه أَتَى بِ ِه رَسول اللّ ِه َ‬
‫‪ -1773‬عَنِ الّنعْمَانِ بْنِ بَشِ ٍ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬أَكُلّ‬
‫حلْ تُ ابْن هذا غُلما كَا نَ ل‪ ،‬فَقَا َل رَ سُولُ اللّ ِه َ‬
‫و َسلّم َفقَال‪ :‬إِنّي نَ َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬فَأرْ ِجعْ ُه » ‪.‬‬
‫وََلدِكَ نَحلَْتهُ مِثْ َل هَذا؟» فَقَال‪ :‬ل‪ ،‬فَقَا َل رَسُولُ ال ّلهِ َ‬
‫ت هَذا ِبوََلدِ كَ ُك ّلهِم؟ » قَال‪:‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪َ « :‬أ َف َعلْ َ‬
‫وف ِروَايَة‪َ :‬فقَالَ رَ سُولُ اللّهِ َ‬
‫ص َدقَة‪.‬‬
‫ل‪ ،‬قَال‪ « :‬اّتقُوا اللّه وَا ْع ِدلُوا ف َأوْلدِ ُك ْم » فَرَجَعَ أَب‪ ،‬فَردّ ت ْلكَ ال ّ‬
‫شيُ َألَ كَ وََل ٌد ِسوَى هَذا؟ قَال‪:‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬يَا بَ ِ‬
‫وف ِروَايَة‪َ :‬فقَال ر سُو َل اللّ هِ َ‬
‫ش ِهدْ ن إِذا َفإِنّ ي ل أَ ْش َهدُ عَلى‬
‫نَعَم‪ ،‬قَال‪ « :‬أَ ُك ّلهُ مْ َوهَبْ تَ لَ ُه مِثْ َل هَذا؟ » قَال‪ :‬ل‪ ،‬قال‪ « :‬فَل تُ ْ‬
‫َج ْورٍ » ‪.‬‬
‫‪950‬‬

‫ش ِهدْن عَلى َج ْو ٍر » ‪.‬‬


‫وَف ِروَايَة‪ « :‬ل تُ ْ‬
‫سرّ َك أَنْ َيكُونُوا إِلَيْكَ ف الِْبرّ َسوَاءً‬
‫وف رواية‪ « :‬أَشْهدْ عَلى هذا غَ ْيرِي‪ُ » ،‬ثمّ قَال‪َ « :‬أيَ ُ‬
‫؟ » قَال‪ :‬بلى ‪ ،‬قَال‪ « :‬فَل إِذا » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1773‬از نعمان بن بشي رضی ال عنهما روايت است که گفت‪:‬‬


‫پدرش او را نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم آورده و گفت‪ :‬من به اين پسرم برده‬
‫ای را که از من است داده ام‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آيا به ههء فرزندانت مثل اين داده ای؟‬
‫گفت‪ :‬نه‪.‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬پس من او را به تو باز می گردان‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آيا اين کار را در مورد‬
‫ههء فرزندانت نوده ای؟‬
‫گفت‪ :‬نه‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬از خداونـد ترسـيده و در ميان فرزندان تان عدالت کنيـد‪ .‬و سـپس پدرم باز‬
‫گرديده و آن صدقه به وی بازگشت‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که‪ :‬رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬ای بشي! آيا فرزند غي‬
‫از اين داری؟‬
‫گفت‪ :‬بلی‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬آيا به هه مثل اين دادی؟‬
‫گفت‪ :‬نه‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬پس مرا شاهد مگي‪ ،‬زيرا من به ظلم گواهی نی دهم‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که مرا به ظلم شاهد مگي‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که‪ :‬غي از من کسی را بر اين شاهد گي‪ .‬سپس فرمود‪ :‬آيا خوشت‬
‫می آيد که در نيکی نودن هه با تو برابر باشند؟‬
‫‪951‬‬

‫گفت‪ :‬آری!‬
‫فرمود‪ :‬پس اين کار را مکن‪.‬‬
‫ش‪ :‬بدون عذر برتری دادن يک فرزند بر ديگری در عطا و بشش جواز ندارد‪ ،‬زيرا اين‬
‫امر سبب می شود که حسادت و رقابت منفی در ميان برادران بوجود آمده و در نتيجه بغض و‬
‫کينه توزی و حس انتقام جوئی و عداوت در ميان شان پديدار شود‪.‬‬
‫ولی هرگاه نيازمند و نيکوکار به خود را بر غنی يا عصيانگر يا عاق فضيلت دهد باکی‬
‫ندارد‪( .‬مترجم)‪.‬‬

‫‪ -354‬باب تحريم عزاداری و سوگواری زن بر مرده بيش از سه روز جز‬


‫بر شوهرش که چهار ماه و ده روز است‬

‫‪ -1774‬عَ ْن زَيْنَ بَ بِنْ تِ أَب َسلَ َم َة رَضِ َي اللّه َع ْنهُمَا قَالَت‪ :‬دَ َخلْ تُ َعلَى ُأمّ حَبِيب َة رَضِ يَ‬
‫ب رَضِي اللّه َعنْه‪،‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم حِيَ ُت ُوفّي أَبُوها َأبُو ُسفْيَانَ بْ نُ َحرْ ٍ‬
‫اللّه عَ ْنهَا َزوْ جِ النّبِيّ َ‬
‫ستْ ِبعَارِضَيْها‪ُ .‬ثمّ قَالَت‪ :‬وَاللّهِ‬
‫ت مِنْهُ جَارِيَة‪ُ ،‬ثمّ مَ ّ‬
‫ص ْفرَةُ َخلُوقٍ َأوْ َغ ْيرِه‪ ،‬ف َدهَنَ ْ‬
‫ب فِي ِه ُ‬
‫فدَعَتْ بِطِي ٍ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يقُولُ عَلى الِنْبِ‪ « :‬ل‬
‫ت رَ سُولَ اللّ ِه َ‬
‫ب مِ نْ حَاجَة‪ ،‬غَ ْيرَ أَنّي سَ ِم ْع ُ‬
‫مَال بِالطّي ِ‬
‫ت َفوْقَ ثَلثِ لَيَال‪ ،‬إِلّ عَلى َزوْجٍ َأرَْبعَة أَ ْش ُهرٍ‬
‫حدّ َعلَى مَيّ ٍ‬
‫يِ ّل لمْرأَ ٍة ُت ْؤمِنُ بِال ّلهِ وَالَْي ْومِ ال ِخرِ أَ ْن تُ ِ‬
‫وَعَشْرا » قَالَ تْ زَيْنَب‪ :‬ثُمّ دَ َخلْ تُ عَلى زَيْنَ بَ بنْ تِ جَحْش رَضِ يَ اللّه عَنْهَا حِيَ ُت ُوفّ يَ أَخُوهَا‪،‬‬
‫ب مِ نْ حاجَة‪َ ،‬غ ْيرَ أَنّي سَ ِم ْعتُ رَ سُولَ‬
‫ستْ مِنْه‪ُ ،‬ثمّ قَالَت‪َ :‬أمَا وَاللّ هِ مَال بِالطّي ِ‬
‫ب فَمَ ّ‬
‫َفدَعَ تْ بِطِي ٍ‬
‫حدّ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم َيقُولُ عَلى الِنْبَر‪ « :‬ل يَحِ ّل ل ْمرََأةٍ ُت ْؤمِ نُ بِاللّ هِ وَالَيوْم ال ِخرِ َأ نْ ُت ِ‬
‫اللّه َ‬
‫لثٍ إِلّ عَلى زوجٍ َأ ْرَبعَةَ أَ ْش ُه ٍر وَعَشْرا»‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫عَلى مَّيتٍ َفوْقَ ثَ َ‬

‫‪ -1774‬از زينب بنت ابی سلمه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬
‫من بر ام حبيبه رضی ال عنها هسر پيامب صلی ال عليه وسلم هنگامی که پدرش ابو‬
‫سفيان بن حرب وفات يا فت‪ ،‬وارد شدم وی خوشبوئی را طلب يد که در آن زردی بود‪ ،‬خلوق‬
‫(ماد هء خوش بو) يا جز آن بود و دختری را از آن چرب نوده و به رخ سارهای خود د ست‬
‫کش يد‪ .‬و سپس گ فت‪ :‬وال من به خوشبوئی نيازی ندارم‪ ،‬م گر از ر سول ال صلی ال عل يه‬
‫وسلم شنيدم در حاليکه بر منب بود می فرمود‪ :‬روا نيست برای زنی که به خدا و روز آخرت‬
‫ايان دارد‪ ،‬اينکـه بر مردهـء بيـش از سـه روز‪ ،‬عزاداری کنـد‪ ،‬مگـر بر شوهـر چهار ماه و ده‬
‫‪952‬‬

‫روز‪ .‬زينب گفت‪ :‬سپس بر زينب بنت جحش وارد شدم هنگامی که برادرش وفات يافت‪ .‬او‬
‫خوشبوئی خواسته و از آن ماليد و سپس گفت‪ :‬وال من به خوشبوئی نيازی ندارم‪ ،‬جز اينکه‬
‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم در حاليکه بر منب بود شنيدم که می فرمود‪ :‬برای زنی که به‬
‫خدا و روز آخرت ايان دارد‪ ،‬روا ني ست که بر مرد هء ب يش از سه روز عزاداری ک ند جز بر‬
‫شوهر که چهار ماه و ده روز عزاداری می نايد‪.‬‬

‫‪ -355‬باب تحريم فروختن شهری برای صحرائی و رفتن پيشا پيش‬


‫سوارها و فروختن بر فروختن و خواستگاری کردن بر خواستگاری برادرش‪،‬‬
‫مگر اينکه خود اجازه دهد يا درخواست او رد گردد‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم أَ نْ يَبِي عَ‬


‫‪ -1775‬عَ نْ َأنَ سٍ رَضِ َي اللّه عَنْ هُ قَال‪َ :‬نهَى رَ سُولُ اللّ ِه َ‬
‫ضرٌ لِبَا ٍد وَإِنْ كَا َن أَخَاهُ لَبِيه وَُأمّه‪ .‬متفق عليه‪.‬‬
‫حَا ِ‬

‫‪ -1775‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عليه و سلم از فروش شهری به صحرائی (بيابا نی و رو ستائی) هر‬
‫چند که برادر نسبی او باشد‪ ،‬منع فرمود‪.‬‬
‫ش‪ :‬در مورد تر ي فروش شهری مال اطرا فی را و آن اين که رو ستايی و بدوی متا عی را‬
‫بياورد که مورد نياز مردم است و بواهد آنرا بقيمت وقت بفروشد‪ ،‬ولی شهری بگويد‪ ،‬آنرا نزدم‬
‫بگذار تا گرانتر فروشم‪ ،‬جهور گفته اند که نی برای تري است‪ ،‬اگر بدان علم داشت‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬ل َتَت َلقّوُا السلَع‬


‫‪ -1776‬وَعَ نِ ابْ ِن ع َمرَ قال‪ :‬قا َل رَسول اللّه َ‬
‫ق » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫حَتّى ُيهَْبطَ ِبهَا إل الَسْوا ِ‬

‫‪ -1776‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬به استقبال امتعه نرويد تا اينکه به بازارها فرود‬
‫آيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -1777‬وَعَ ِن ابْنِ َعبّاسٍ َرضِي اللّه عَ ْنهُما قَال‪ « :‬قَا َل رَسُو ُل اللّهِ َ‬
‫ضرٌ لِباد؟ » قال‪:‬‬
‫« ل تََت َل ّقوُا الرّ ْكبَان‪ ،‬وَل يبِ عْ حَاضِر لِبَادٍ » ‪ ،‬فَقَالَ لَ هُ طَاووس‪ :‬ما « ل يَبِ عْ حَا ِ‬
‫ل يكُو ُن َلهُ سَمْسَارا‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫‪953‬‬

‫‪ -1777‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬به ا ستقبال سوارها نرو يد و شهری به باد يه‬
‫نشي نفروشد‪.‬‬
‫طاووس به وی گفت‪ :‬چه چيز را شهری به باديه نشي نفروشد؟‬
‫فرمود‪ :‬که دلل او نباشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم أَ نْ‬


‫‪ -1778‬وَعَ ْن أَب ُهرَْيرَ َة َرضِ َي اللّه َعنْ ُه قَال‪َ :‬نهَى رَ سُولُ اللّ هِ َ‬
‫ضرٌ لِبَا ٍد وَل تَنَاجَشُوا ول يبـع الرّجُلُ عَلى بَيْع أَخيـه‪ ،‬ول يطب ْـ عَلى خِطَْبةِ أَخِيـه‪ ،‬ول‬
‫يَبِيعَـ حَا ِ‬
‫تسْأ ِل الرأةُ طلقَ أخِْتهَا لِتَ ْكفَأ مَا ف إِنَاِئهَا‪.‬‬
‫ع ا ُلهَا ِجرُ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم عَ ِن التّلقّ ي وأن يَبْتَا َ‬
‫و ف ِروَاَيةٍ قَال‪ :‬نَهَى رَ سُو ُل اللّه َ‬
‫ط الرْأَ ُة طَل قَ ُأخِْتهَا‪ ،‬وَأ نْ يَ سْتَام الرّجُلُ عَلى س ْومِ أخيه‪ ،‬وَنهَى عَ نِ النّجَ شِ‬
‫لَعْراب‪ ،‬وأ نْ تشَْترِ َ‬
‫والّتصْريةِ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1778‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم منع کردند از اينکه شهری برای باديه نشي بفروشد‪ ،‬و‬
‫قيمت افزائی مکنيد (بدون اينکه قصد خريد داشته باشيد) و مرد بر فروش برادرش نفروشد و‬
‫بر خوا ستگاری برادرش خوا ستگاری نکند و زن طلق خواهرش را بوا هد تا آن چه را که در‬
‫طرف اوست‪ ،‬دگرگون سازد (يعنی تا خود با طلق او با شوهرش ازدواج کند‪).‬‬
‫و در روايتی آمده که گفت‪ :‬رسول ال صلی ال عليه وسلم از استقبال کردن (قافله‬
‫ها) و از اينکه مهاجر (شهری) برای بدوی بفروشد و اينکه زن طلق خواهرش را درخواست‬
‫کنـد و اين که ش خص قصـد خريدن چيزی را ک ند که برادرش قصـد آن را نوده و از قي مت‬
‫افزائی (بدون قصد خريد) منع فرمود‪.‬‬
‫ش‪" :‬علی ب يع اخ يه"‪ :‬به اين که برای خريدار ب عد از ع قد معامله يا در مد تی که او شرط‬
‫گذاشته بگويد‪ ،‬معامله ات را بم زن من به قيمت کمتری عي متاع را بتو می دهم يا بتر از آن‬
‫را به ع ي قي مت ب تو می د هم و هچنان هرگاه به فروشنده بگو يد‪ :‬معامله ات را ب م زن من به‬
‫قيمت بيشتری آنرا از تو خريداری می کنم‪" .‬لتکفا ما فی انائها"‪ :‬يعنی در عوض خواهر دينی اش‬
‫با شوهرش ازدواج نايد‪.‬‬
‫‪954‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قَال‪« :‬‬


‫‪ -1779‬وَع نِ ابْ نِ ُع َمرِ رضي اللّه عَ ْنهُمَا‪ ،‬أنّ رَ سُولَ اللّ ِه َ‬
‫ل يبِ ْع َبعْضُكُ مْ عَلى بَيْ عِ بعْض‪ ،‬ول يَخْطُ بْ على خِطْبة أخِي هِ إ ّل أ نْ َي ْأذَ نَ لَ هُ » متف قٌ عليه‪ ،‬وهذا‬
‫َلفْظُ مسلم‪.‬‬

‫‪ -1779‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بعضی از شا بر فروش بعضی ديگر نفروشد و‬
‫بر خواستگاری برادرش خواستگاری نکند‪ ،‬مگر اينکه برايش اجازه دهد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪« :‬‬


‫‪ -1780‬وَعَنْ ُعقْبةَ بنِ عَا ِمرٍ رضي اللّه عَنْهُ أنّ رَسُو َل اللّ ِه َ‬
‫ا ُل ْؤمِ نُ أخُو الُؤمِن‪ ،‬فَلَ يِلّ لِمُؤمِ نٍ أ ْن يبْتَا عَ َعلَى بَيْ ِع أخِي ِه وَلَ يَخْطِبْ علَى خِطَْبةِ أخِيه حتّى َيذَر‬
‫» رواهُ مسلم‪.‬‬

‫‪ -1780‬از عقبه بن عامر رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مؤمن برادر مؤمن است‪ ،‬پس برای مؤمن روا‬
‫ني ست که بر فروش برادرش بفرو شد و يا بر خوا ستگاری برادرش خوا ستگاری ک ند تا اين که‬
‫ترکش نايد‪.‬‬

‫‪ -356‬باب منع از بيهوده خرج کردن در راههای نا مشروع‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ « :‬إنّ‬


‫‪ -1781‬عَ ْن أب هُريْر َة رضي اللّه َعنْ ُه قَال‪ :‬قَال رَسُو ُل اللّهِ َ‬
‫اللّه َتعَال يَرضي لَ ُكمْ ثلثا‪َ ،‬ويَ ْكرَه لَ ُكمْ ثَلثا‪ :‬فَيَرضي لَ ُكمْ أنْ َتعْبُدوه‪ ،‬وَل تُشركُوا ِبهِ شَيْئا‪ ،‬وَأنْ‬
‫حبْلِ اللّ هِ جَمِيعا وَل َت َفرّقُوا‪ ،‬ويَكْر ُه لَكُم‪ :‬قِي َل َوقَال‪ ،‬وَكَ ْثرَ َة ال سّؤال‪ ،‬وإضَا َع َة الَا ِل »‬
‫َتعْتَ صِموا بِ َ‬
‫رواه مسلم‪ ،‬وتقدّم شرحه‪.‬‬

‫‪ -1781‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خداوند سه چيز را برای شا پسنديده و سه چيز‬
‫را برای ش ا ز شت داش ته ا ست‪ .‬برای ش ا می پ سندد که او را پر ستيده و به وی چيزی را‬
‫شريـک نگردانيده و ههـبـه ريسـمان خدا چنـگ زده و پراکنده نشويـد و برای شاـ گفتگوی‬
‫بسيار و زياد سؤال نودن و ضايع کردن مال را زشت می دارد‪.‬‬
‫‪955‬‬

‫شرحش قبل گذشت‪.‬‬

‫ي ِة بن ُشعْبَة قال‪ :‬أ ْملَى َعلَيّ ا ُلغِيَةُ ب نُ شُعب َة ف كتاب إل‬


‫‪ -1782‬وَعَ ْن َورّادٍ كَاتِ بِ ا ُلغِ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم كَا نَ َيقُول ف دُبرِ كُ ّل صَل ٍة مَكْتُوبَة‪ « :‬لَ‬
‫ب َ‬
‫مُعَاوَي َة رضي اللّه عنْه‪ ،‬أنّ الن ّ‬
‫إلَ هَ إلّ اللّه وَح َد هُ لَ َشرِي كَ لَه‪ ،‬لَ هُ ا ُللْ كُ وَله الْحَمْد َو ُهوَ َعلَى كُلّ شَي ٍء َقدِير‪ ،‬ال ّل ُهمّ َل مانِ َع لِمَا‬
‫ج ّد » وَكَتَ بَ إلَيْ هِ أنّ هُ « كَا نَ يَ ْنهَى عَ نْ‬
‫ل ّد مِنْ كَ الْ َ‬
‫أعْطَيْت‪ ،‬وَ َل ُمعْطِ يَ لِمَا مََنعْت‪ ،‬وَ َل ي ْنفَ ُع ذَا ا َ‬
‫سؤَال‪ ،‬وَكَا نَ يَ ْنهَى عَ نْ ُعقُو قِ المهّا تِ‪ ،‬ووْأدِ الَْبنَا تِ‪َ ،‬ومَنْ عٍ‬
‫قِيل وقَال‪ ،‬وإضَا َع ِة الَال‪ ،‬وَكَثْر ِة ال ّ‬
‫ت » متفقٌ َعلَيْه‪ ،‬وسبق شرحه‪.‬‬
‫وهَا ِ‬

‫‪ -1782‬از ورّاد کاتب مغيه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫مغيه بن شعبه در نوشتهء برای معاويه رضی ال عنه بر من املء نود که پيامب صلی‬
‫ال عل يه و سلم ب عد از هر ناز مفرو ضه می گ فت‪ :‬ل اله ال ال وحده ل شر يک‪ ...‬و به وی‬
‫نوشت که وی صلی ال عليه وسلم از بگومگو و ضايع ساخت مال و زياد سؤال کردن منع‬
‫می نود و هم از نافرمانی مادران و بگور کردن دختران و منع کردن حق و طلب کردن بدون‬
‫حق منع می فرمود‪.‬‬

‫‪ -357‬باب ممانعت اشاره کردن مسلمان بسوی مسلمان به سلح و امثال‬


‫آن خواه از روی مزاح باشد و يا راستی و منع از دست بدست کردن شمشير از‬
‫غلف کشيده‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قَال‪« :‬لَ‬


‫‪ -1783‬عَن أ ب ُهرَْيرَة ر ضي اللّه عَنْه عَ ْن رَ سُولِ اللّه َ‬
‫شرْ أ َحدُكُمْ إلَى أخِيهِ بِالسّلَح‪ ،‬فَإنّهُ لَ َي ْدرِي َلعَ ّل الشّيْطَانَ يَ ْنزِعُ ف َيدِه‪ ،‬فََيقَ َع ف ُح ْفرَ ٍة من النّارِ‬
‫يِ‬
‫» متف ٌق عليهِ‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬مَ نْ أشا َر إلَى أخي هِ‬
‫س ِل ٍم قَال‪ :‬قَالَ أبُو اْلقَا ِسمِ َ‬
‫و ف ِروَايةٍ لِمُ ْ‬
‫حدِيدَة‪ ،‬فَإ ّن الَلئِكةَ َتلْعُنهُ حتّى يَ ْنزِع‪ ،‬وإنْ كَان أخَاهُ لبِيهِ وُأ ّمهِ » ‪.‬‬
‫بِ َ‬

‫‪ -1783‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪956‬‬

‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬هيچکدام ش ا با سلح ب سوی برادرش اشاره‬


‫نکند‪ ،‬زيرا وی نی داند شايد شيطان در دست او فساد بوجود آورده و در نتيجه در گودالی‬
‫از دوزخ بيفتد‪.‬‬
‫و در رواي تی از م سلم آمده که‪ :‬ا بو القا سم صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ک سی که‬
‫بسوی برادرش به کاردی اشاره کند‪ ،‬هر آئينه فرشتگان او را لعنت می کنند‪ ،‬هر چند برادر‬
‫اعيانی اش باشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم أ نْ‬


‫‪ -1784‬وَعَ نْ جاب ٍر ر ضي اللّه عنْ ُه قَال‪ « :‬نَهَى ر سُولُ اللّه َ‬
‫سلُو ًل » ‪ .‬رواهُ أبو داود‪ ،‬والترمذي وقال‪ :‬حديثٌ حسَن‪.‬‬
‫يَُتعَاطَى السّ ْيفُ مَ ْ‬

‫‪ -1784‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم از اين که شش ي کشيده از غلف د ست بد ست شود‪،‬‬
‫منع فرمود‪.‬‬

‫‪ -358‬باب منع از بيرون آمدن از مسجد بعد از اذان تا نماز فريضه را ادا‬
‫نمايد‪ ،‬مگر آنکه عذری داشته باشد‬

‫شعْثاءِ قال‪ :‬كُنّا ُقعُودا مع أب هُريْر َة رضي اللّه عن ُه ف ال سْجِد‪َ ،‬فَأذّ نَ‬
‫‪ -1785‬عَ نْ أب ال ّ‬
‫جدِ‪ ،‬فقَالَ أبُو‬
‫ج مِ نَ ال سْ ِ‬
‫جدِ يَمْشِي‪ ،‬فَأتْبع هُ أبُو هُريْرةَ ب صَرهُ حتّى خَر َ‬
‫ال َؤذّن‪َ ،‬فقَام رَ ُج ٌل مِ َن ال سْ ِ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬
‫هُرْيرَة‪ :‬أمّا َهذَا َف َقدْ عصَى أبَا اْلقَا ِسمِ َ‬

‫‪ -1785‬از ابو الشعثاء روايت شده که گفت‪:‬‬


‫هراه ابو هريره رضی ال عنه در مسجد نشسته بودي‪ ،‬سپس مؤذن اذان داد و مردی‬
‫از مسجد برخاسته و شروع به رفت کرد‪ .‬ابو هريره رضی ال عنه چشمش را به وی دوخت تا‬
‫اين که از م سجد بيون برآ مد‪ ،‬سپس ابوهريره ر ضی ال عنه گ فت‪ :‬ا ما ا ين ش خص ابوالقا سم‬
‫صلی ال عليه وسلم را نافرمانی نود‪.‬‬

‫‪ -359‬باب کراهيت رد کردن ريحان (نازبو) بدون عذر‬


‫‪957‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1786‬عَ نْ أب هُرْيرَ َة ر ضي اللّه عَنْه‪ ،‬قَال‪ :‬قَالَ رَ سُو ُل اللّه َ‬
‫ح » روا ُه مسلم‪.‬‬
‫ف الَحْمل‪ ،‬طَّيبُ الرّي ِ‬
‫مَنْ ُع ِرضَ َعلَ ْيهِ ريْحَان‪ ،‬فَل َي ُردّه‪ ،‬فَإّنهُ خَفي ُ‬

‫‪ -1786‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬به هر کس که ريان ده ند‪ ،‬نبا يد آن را رد‬
‫کند‪ ،‬زيرا بردن آن سبک و بوی آن خوش است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم كَا نَ ل َي ُردّ‬


‫ب َ‬
‫ك رضي اللّه عَنْ هُ أنّ الن ّ‬
‫‪ -1787‬وَعَ ْن أنَ سِ ب ِن مَالِ ٍ‬
‫الطّيب‪ .‬رواهُ البُخاري‪.‬‬

‫‪ -1787‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم خوشبويی را رد نی نود‪.‬‬

‫‪ -360‬باب کراهيت ستايش در روبروی شخصی که بر او از فسادی مثل‬


‫خود بينی و غيره هراس شود و روا بودن آن در مورد کسی که از اين موضوع‬
‫در امان باشد‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -1788‬عَ ْن أب مُوسى الشْعرِيّ رضي اللّ هُ َعنْ ُه قَال‪ :‬سَمِعَ النّ بّ َ‬
‫رَجُلً يُثْن َعلَى رَجُ ٍل وَيُ ْطرِيهِ ف الدْحَة‪ ،‬فَقَال‪ « :‬أ ْهلَكْتُم‪ ،‬أ ْو قَطعُْتمْ ظَهرَ الرّجُ ِل » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1788‬از ابو موسی اشعری رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم شنيد که مردی‪ ،‬مردی را ثنا نوده و در توصيفش مبالغه می‬
‫کند‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬نابود ساختيد‪ ،‬يا فرمود‪ :‬کمر مرد را بريديد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪،‬‬


‫ل ذَ ِكرَ عِ ْندَ النب َ‬
‫‪ -1789‬وَعَ نْ أب بَ ْكرَة رضي اللّه عنْ هُ أنّ رجُ ً‬
‫ك قَ َطعْت عُنُ َق صَاحِبكَ » يقُولُ هُ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬ويْحَ َ‬
‫َفأَثْنَى َعلَيْ هِ رَ ُجلٌ خَيْرا‪َ ،‬فقَالَ النب َ‬
‫سبُ َكذَا و َكذَا إ نْ كَا َن َيرَى أنّ هُ َك َذلِك‪،‬‬
‫ِمرَارا « إ نْ كَا نَ أ َحدُكُ مْ مَادِحا ل مَحَالَة‪َ ،‬فلْيَقُل‪ :‬أَحْ ِ‬
‫وَحَسِيُبهُ اللّه‪ ،‬و َل ُيزَكّى علَى ال ّلهِ أ َح ٌد » متفق عليه‪.‬‬
‫‪958‬‬

‫‪ -1789‬از ابوبکره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫مردی در حضور پيا مب صلی ال عل يه و سلم ياد کرده شد و مردی بر وی ثنای خ ي‬
‫گفت‪.‬‬
‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬وای بر تو گردن رفي قت را بريدی‪ .‬آن را بار بار‬
‫می گفت‪ :‬هرگاه يکی از شا خواهی نواهی ستايش کننده است‪ ،‬بايد بگويد‪ :‬گمان می کنم‬
‫که او چني و چنان است‪ .‬اگر می ديدکه او هچنان است و خداوند ماسبه کنندهء اوست و‬
‫هيچکس بر خداوند تزکيه نی شود‪.‬‬

‫ل جعَل يَ ْمدَحُ عُثْمَانَ‬


‫‪ -1790‬وَعَ ْن هَمّامِ ب ِن الْحَارِث‪ ،‬ع ِن ا ِل ْقدَا ِد رضي اللّه عَنْهُ أنّ رَجُ ً‬
‫رضي اللّه عنه‪ ،‬فَعَ ِم َد ا ِلقْداد‪ ،‬فَجَثَا َعلَى رُكْبَتَيْه‪ ،‬فَجَعَ َل يَحْثُو ف وَ ْجهِهِ اْلحَصْبَاءَ‪ ،‬فَقَالَ لَهُ عُثْمَان‪:‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬إذَا َرأَيْتُ ُم ا َلدّاحِ ي‪ ،‬فَاحْثُوا ف‬
‫مَا َشأْنُك؟ َفقَال‪ :‬إنّ رَ سُولَ اللّ ِه َ‬
‫ب » َروَاهُ مسلم‪.‬‬
‫وَجُو ِه ِهمُ التّرا َ‬
‫يةٌ صَحِيحَة‪.‬‬
‫َفهَذِ ِه الحَادِيثُ ف الّنهْي‪ ،‬وَجَاءَ ف البَا َحةِ أحَادِيثُ كثِ َ‬
‫قَالًَ ال ُعلَمَاءُ ‪ :‬وَطري ُق الَمْ عِ بَيْ َن الحَادِي ثِ أ نْ ُيقَال‪ :‬إ نْ كَا نَ الَ ْمدُو حُ ِع ْندَ هُ‬
‫ضةُ نَفْس‪َ ،‬و َمعْرِفَة تَامّةٌ بِحَيْ ثُ ل َيفْتَتِن‪ ،‬وَل َيغَْترّ ِبذَلِك‪ ،‬وَل َت ْلعَ بُ بِ هِ‬
‫كَمَالُ إيَا ٍن َوَيقِ ي‪ ،‬وَريَا َ‬
‫حرَا مٍ وَل مَ ْكرُوه‪ ،‬وإ نْ خِي فَ َعلَيْ هِ شَي ٍء م ْن َهذِ هِ المُورِ ُكرِ َه َمدْحُ ُه ف وَ ْجهِ هِ‬
‫َنفْ سُه‪َ ،‬فلَيْ سَ بِ َ‬
‫ث الُختَلفَة ف َذلِك‪َ .‬ومِمّ ا جَاءَ ف البَا َح ِة َقوْلُ هُ‬
‫َكرَا َهةً َشدِيدَة‪ ،‬و َعلَى َهذَا الّتفْ صِيلِ ُتنّلُ الحادي ُ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم لب بَ ْك ٍر رضي اللًّه عَنْه‪ « :‬أرْجُو أ نْ َتكُو نَ مِ ْنهُ ْم » أي‪ :‬مِ نَ اّلذِي َن ُيدْ َعوْ نَ‬
‫َ‬
‫ت مِ نَ اّلذِي نَ‬
‫س َ‬
‫ت مِ ْنهُ ْم » أي‪ :‬لَ ْ‬
‫س َ‬
‫مِ نْ جَمِي عِ أبْوا بِ اْلجَّنةِ ِلدُخُولِهَا‪ ،‬و ف الَدي ثِ الخَر‪ « :‬لَ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم ِلعُ َم َر ر ضي اللّه عَنْه‪ « :‬مَا رَآ َك الشّيْطَا نُ‬
‫يُ سِْبلُونَ ُأ ُز َرهُ مْ خُيَلءَ ‪َ .‬وقَا َل َ‬
‫ك فَجّا غَ ْي َر فَجّ ك » ‪ ،‬وَالحَادِي ثُ ف البَا َحةِ كَِثيَة‪َ ،‬و َقدْ ذَ َكرْ تُ جُ ْم َلةً مِ نْ‬
‫سَالِكا فَجّا إ ّل سل َ‬
‫أ ْطرَا ِفهَا ف كتاب‪ « :‬الذْكَار » ‪.‬‬

‫‪ -1790‬از هام بن حارث از مقداد رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫مردی آغاز به ستايش عثمان رضی ال عنه کرد‪ .‬مقداد رضی ال عنه دو زانو نشسته و‬
‫شروع به پاشيدن سنگريزه به رويش نود‪.‬‬
‫عثمان رضی ال عنه به او گفت‪ :‬چکار می کنی؟‬
‫‪959‬‬

‫گفت‪ :‬رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬چون مداحان و ستايشگران را ديديد به‬
‫رويشان خاک بپاشيد‪.‬‬
‫ا ين احاد يث وارده در م نع ا ست و در ابا حت مدح احاد يث صحيحهء زيادی آمده‬
‫است‪.‬‬
‫علماء می گويند که‪ :‬راه جع کردن بي احاديث اين است که گفته شود‪ ،‬هرگاه مدح‬
‫شده دارای کمال ايان و يقيـ و رياضـت نفـس و شناخـت کامـل باشـد‪ ،‬بنحوی کـه بـه فتنـه‬
‫نيفتاده و بدان مغرور نشده و نفسش با او بازی نکند‪ ،‬پس نه حرام است و نه مکروه و اگر بر‬
‫وی از چيزی از ا ين امور تر سيده شود و مدح و ستايش او روبرو يش دارای کراهي تی شد يد‬
‫است‪.‬‬
‫و به اين تفصيل احاديث متلفه در اين مورد توجيه می شود‪.‬‬
‫و از جلهء آنچه که مورد اباحت آمده‪ ،‬فرمودهء آنضرت صلی ال عليه وسلم برای‬
‫ابوبکر رضی ال عنه است‪:‬‬
‫اميدوارم که تو از جل هء آن ا با شی‪ ،‬يع نی از جل هء ک سانی که از ه هء دروازه های‬
‫بشت برای ورود به آن دعوت می شوند‪.‬‬
‫و در حديث ديگر آمده که‪ :‬تو از آنا نيستی‪ ،‬يعنی از جلهء کسانی که از روی تکب‬
‫شلوار شان را می کشانند‪ ،‬نيستی‪.‬‬
‫و هم صلی ال عليه وسلم برای عمر رضی ال عنه فرمود‪ :‬هيچگاه شيطان ترا نديد که‬
‫به راهی روانی‪ ،‬مگر اينکه به راه ديگری غي از راهی که تو می روی رفت‪.‬‬
‫و احاديـث در مورد اباحـت زياد اسـت و گوشهـء از آن را در کتاب "اذکار" ذکـر‬
‫نودي‪.‬‬

‫‪ -361‬باب در مورد اينکه بيرون شدن از شهری که در آن وبا آمده‪،‬‬


‫مکروه است‪ ،‬چنانچه داخل شدن در آن‪ ،‬در اين حالت نيز کراهيت دارد‬

‫و قال تعالی‪َ{ :‬أ ْينَمَنا تَكُونُواْ يُ ْدرِككّم نُ ا ْل َموْت نُ َوَلوْ كُنتُم نْ فِني ُبرُوج نٍ ّمشَيّدَ ٍة }‬
‫النسآء‪}78{ :‬‬
‫قال تعالی‪{ :‬وَ َل تُلْقُو ْا بِ َأيْدِيكُمْ إِلَى ال ّتهْلُ َكةِ} البقره‪}195{ :‬‬
‫‪960‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬هرجا باشيد‪ ،‬دريابد شا را مرگ‪ ،‬اگر چه باشيد در ملهای مکم‪.‬‬
‫نساء‪78 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬و ميندازيد خود را با دستهای خويش به هلکت‪ .‬بقره‪.195 :‬‬

‫ب رضي اللّه عَنْ هُ َخرَ جَ‬


‫‪ -1791‬وَعَ ْن ابْ نِ َعبّا سٍ رضي اللّه عَ ْنهُمَا أنّ عُمَر بْ نِ الْخَطًّا ِ‬
‫صحَاُبهُ َفأَخَْبرُو ُه أنّ‬
‫ح وَأ ْ‬
‫لرّا ِ‬
‫سرْغَ َلقِيَ هُ ُأمَراءُ الجْنَادِ أبُو عُبَ ْي َدةَ بْ نُ ا َ‬
‫إلَى الشّا مِ حَتّى إذَا كَا نَ بِ َ‬
‫ْعـ ل الُهاجرِيـن الوّلِي َ َفدَعَوتُهـم‪،‬‬
‫ْنـ عَبّاس‪َ :‬فقَالَ ل عُم َر‪ :‬اد ُ‬
‫َعـ بالشّام‪ ،‬قَالَ اب ُ‬
‫الْوبَاءَ َق ْد َوق َ‬
‫صهُم‪َ :‬خرَجْتَ َلمْر‪ ،‬ول َنرَى‬
‫بهُم أنّ اْل َوبَاءَ َقدْ َوقَعَ بِالشّام‪ ،‬فَاخْتلَفوا‪ ،‬فَقَالَ َبعْ ُ‬
‫فَا سْتَشَارهم‪ ،‬وَأَخْ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ ،‬وَل‬
‫ب ر سُولِ اللّه َ‬
‫س وَأ صْحَا ُ‬
‫أ نْ َترْجِ عَ عَنْه‪َ .‬وقَالَ َب ْعضُهُم‪ :‬مَعَ كَ َبقِيّة النّا ِ‬
‫َنرَى أ نْ ُت ْقدِمَهُم َعلَى هذا اْل َوبَاءِ ‪ ،‬فَقَال‪ :‬ا ْرَت ِفعُوا َعنّ ي‪ ،‬ثُ ـ ّم قَال‪ :‬ادْ عُ ل ا َلنْ صَار‪ ،‬فَدعَوتُهُم‪،‬‬
‫سلَكُوا َسبِي َل الُهاجرِين‪ ،‬وَاخَتلَفوا كَاخْتلفهم‪ ،‬فَقَال‪ :‬ا ْرَتفِعُوا عَنِي‪ُ ،‬ثمّ قَال‪ :‬ادْ عُ‬
‫فَا سْتَشَارهم‪ ،‬فَ َ‬
‫خَتلِ فْ عل يه مِ ْنهُ مْ‬
‫ش مِ نْ ُمهَاجِرةِ اْلفَتْح‪َ ،‬فدَ َعوْتُهُم‪َ ،‬فلَ مْ يَ ْ‬
‫خةِ ُقرَيْ ٍ‬
‫ل مَ نْ كَا َن هَا هُنَا مِ نْ مَشْيَ َ‬
‫رَجُلن‪َ ،‬فقَالُوا‪َ :‬نرَى أنْ َترْجِ َع بِالنّاسِ وَ َل ُت ْقدِ َمهُم َعلَى َهذَا اْلوَبَاءِ ‪ ،‬فَنَادى عُ َم ُر رضي اللّه عَنْ ُه ف‬
‫ح رضي اللّ هُ عَنْه‪َ :‬أ ِفرَارا‬
‫لرّا ِ‬
‫النّا سِ‪ :‬إنّي مُ صْبِحٌ َعلَى َظهْر‪َ ،‬فأَ صْبِحُوا َعلَيْه‪َ :‬فقَال أبُو عُبَ ْيدَ َة ابْ ُن ا َ‬
‫مِ ْن َقدَرِ اللّه؟ فَقَالَ عُ َمرُ ر ضي اللّه عَنْه‪َ :‬لوْ غَ ْيرُ َك قَاَلهَا يَا أبَا عُب ْيدَة‪ ،‬وكَا نَ عُ َمرُ يَ ْك َر هُ خِلفَه‪،‬‬
‫َنعَ مْ َن ِف ّر م ْن َقدَرِ اللّه إل َق َدرِ اللّه‪ ،‬أرأَيْ تَ َلوْ كَا َن لَ كَ إبِل‪ ،‬فَهَبَطَ تْ وَادِيا ل هُ ُع ْدوَتَان‪ ،‬إ ْحدَاهُمَا‬
‫لدَْب َة رعَيْتَهَا‬
‫خَ صْبة‪ ،‬وال ْخرَى َجدْبَة‪ ،‬ألَيْ سَ إ ْن رَعَيْ تَ الَ صَْب َة رعَيْتَهَا ب َق َدرِ اللّه‪ ،‬وإ ْن رَعَيْ تَ ا َ‬
‫ِب َقدَر اللّه‪ ،‬قَال‪ :‬فجَاءَ عَ ْب ُد الرّحْمَ ِن بْنُ َعوْفٍ رضي اللّه َعنْه‪ ،‬وَكَانَ مَُتغَيّبا ف َبعْضِ حَاجَتِه‪ ،‬فَقَال‪:‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم َيقُول‪ « :‬إذَا سَ ِمعُْتمْ بِ هِ بِأرْض‪،‬‬
‫ت رَ سُو َل اللّه َ‬
‫إنّ عِ ْندِي مِ ْن َهذَا ِعلْما‪َ ،‬س ِمعْ ُ‬
‫فلَ َتقْدمُوا َعلَيْه‪ ،‬وإذَا َوقَ عَ ِبَأرْ ضٍ َوأَنْتُ مْ ِبهَا‪ ،‬فَل ْترُجُوا ِفرَارا مِنْ هُ » فَحَ ِمدَ اللّه َتعَال عُ َم ُر رضي‬
‫ص َرفَ‪ ،‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫اللّه عَ ْن ُه وَاْن َ‬

‫‪-1791‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫عمر بن خطاب رضی ال عنه برای سفر شام بيون آمدند تا که به منطقه ای "سرغ"‬
‫ر سيدند و در آن ا سرداران لشکر ها (شهرهای شام‪ ،‬فل سطي‪ ،‬اردن‪ ،‬دم شق‪ ،‬ح ص و‬
‫قنسرين) ابوعبيده بن جراح و يارانش‪ ،‬با وی ملقات نودند و به وی خب دادند که‬
‫در شام وبا آمده است‪ .‬ابن عباس رضی ال عنهما می گويد‪ :‬عمر رضی ال عنه براي‬
‫گفـت‪ :‬مهاجريـن اوليـ را برای مشورت بضورم بوان و مـن آنان را خواندم و بـا‬
‫‪961‬‬

‫ايشان مشورت کرد و بـه آنان خـب داد کـه در شام وبـا آمده اسـت‪ .‬در ايـن باره‬
‫مهاجرين اختلف نظر داشتند‪ .‬برخی می گفتند که برای امر مهمی سفر نودی و ما بر‬
‫ا ين ن ظر ني ستيم تا از آن برگردی و بر خی دي گر را بر ا ين عقيده بود که با ش ا با قی‬
‫مردم و ياران رسول ال صلی ال عليه وسلم هستند‪ .‬ما را مصلحت بر اين نيست تا‬
‫آنان را با وبا رويا رو کنی‪ .‬در اين وقت عمر رضی ال عنه گفت‪ :‬از نزدم برخيزيد‬
‫وبه من گفت‪ :‬براي انصار را برای مشورت دعوت کن و من دعوت شان کردم و بعد‬
‫از مشورت و دعوت شان آنان ن يز هان نظری را داشت ند که مهاجر ين داشت ند و در‬
‫اين موضوع ميان شان اختلف نظر بود‪.‬‬
‫بعدا ع مر ر ضی ال ع نه گ فت‪ :‬ک سانی را که از بزرگان قر يش که ب عد از ف تح م که‬
‫هجرت نوده ا ند و اين جا ه ستند را برای مشورت دعوت کن و در ا ين و قت جز دو‬
‫نفـر شان باقـی بـه يـک نظـر بودنـد و گفتنـد‪ :‬عقيده بر ايـن اسـت تـا مردم را واپـس‬
‫برگردان يد و بر و با پ يش ن سازيد‪ ،‬ع مر ر ضی ال ع نه فرياد برآورد‪ ،‬ما بر می گرد ي‪،‬‬
‫ههء شا آمادهء بازگشت شويد‪.‬‬
‫ابوعبيده بن جراح رضی ال عنه با شنيدن اين حرف گفت‪ :‬آيا از تقدير الی فرار و‬
‫گريز می کنيد؟‬
‫ع مر ر ضی ال ع نه در پا سخ گ فت‪ :‬کاش غ ي از تو ای ابو عبيده ا ين سخن را می‬
‫گ فت‪ ،‬و ع مر مال فت با ابو عبيده را ن ی پ سنديد و گ فت‪ :‬بلی از تقد ير خدا ب سوی‬
‫تقدير خدا می گريزي‪ ،‬آيا چگونه می بينی اگر ترا شتری باشد و در واديی قرار يابد‬
‫که دو طرف داشته باشد در يکی علف تازه و فراوان در ديگری علف خشک و کم‪،‬‬
‫آيا چن ي نيست که هرگاه وی را بطرف علف های تازه و فراوان برا نی ب سوی تقد ير‬
‫الی رانده ای و اگر او را بسوی خشکی و کم علفی برانی باز هم بسوی تقدير الی‬
‫رانده ای؟‬
‫ابن عباس رضی ال عنهما می گويد‪ :‬در اين وقت بود که عبد الرحن عوف رضی ال‬
‫عنه آمده و جهت ضرورتی در آنا نبود و غائب شده بود وگفت راجع به اين مسئله‬
‫معلوماتی دارم که شنيدم پيامب صلی ال عليه وسلم می فرمود‪ :‬اگر در باره ای مرض‬
‫و با در سرزمينی شنيد يد‪ ،‬جلو نرو يد و گر در آن ا بود يد‪ ،‬پس به ق صد گر يز بيون‬
‫نشويد‪ .‬در اين وقت عمر رضی ال عنه ثنای خداوندی را نوده و از سفر بازگشت‪.‬‬
‫‪962‬‬

‫ش‪ :‬منسع از خروج از سسرزمينيکه وباء در آن واقسع شده برای آنسست کسه مسسلمان بايسد‬
‫تو کل نوده و ت سليم ق ضا و قدر ال ی شود و م نع از دخول در شهري که و با وا قع شده‬
‫برای احتياط و دور انديشی و دوری گزيدن از اسباب هلکت است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قَال‪ « :‬إذَا‬


‫‪ -1792‬وَعَ نْ أُ سَا َمةَ بْ ِن َزْيدٍ رضي اللّه عَنْ هُ ع نِ النّبِيّ َ‬
‫خرُجُوا مِنْهَا » متف قٌ‬
‫ل َتدْ ُخلُوهَا‪ ،‬وَإذَا وقَ عَ ِبَأرْض‪ ،‬وَأَنْتُ ْم فِيهَا‪ ،‬فَلَ تَ ْ‬
‫سعُْتمْ الطّاعُو َن ِبَأرْض‪ ،‬فَ َ‬
‫ِ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪-1792‬از اسامه بن زيد رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬وق تی را جع به مرض طاعون در سرزمينی اطلع‬
‫يافتيد‪ ،‬در آن داخل نشويد و هرگاه در سرزمينی بوديد که در آن طاعون آمد‪ ،‬پس از‬
‫آنا بيون نشويد‪.‬‬

‫‪ -362‬باب حرمت شديد جادوگری و سحر‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قَال‪ « :‬اجْتَنِبُوا‬


‫ب َ‬
‫‪ -1793‬وَعَ ْن أبِي ُه َرْيرَ َة رضي اللّه عَنْ هُ عَ نِ الن ّ‬
‫شرْ كُ بِاللّه‪ ،‬ال سّحْر‪َ ،‬وقَتْلُ الّنفْ سِ الت‬
‫ت » قَالُوا‪ :‬يَا ر سُولَ اللّ ِه َومَا هُن؟ قَال‪ « :‬ال ّ‬
‫ال سّبْ َع الُوِبقَا ِ‬
‫حرّمَـ اللّه إلّ بِالْحَق‪ ،‬وَأَ ْكلُ الرّبَا‪ ،‬وَأ ْكلُ مَالِ اليتيـم‪ ،‬والّت َولّي َيوْمَـ الزّحْف‪ ،‬وقَذفُـ ا ُلحْصـنَات‬
‫الُؤمِناتِ اْلغَافِلت » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪-1793‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬از هفت چيز هلک کننده بپرهيزيد‪ .‬سؤال شد که‬
‫آنا چيست؟‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬شرک به ال‪ ،‬سحر و جادو‪ ،‬کشت نفسی را که‬
‫خداوند جز به حق حرام ساخته است‪ ،‬خوردن سود‪ ،‬خوردن مال يتيم‪ ،‬فرار از صف‬
‫جنگ در روز هجوم مسلمي بر دشن‪ ،‬و متهم ساخت زنان پاکدامن عفيفهء مؤمنه‪ ،‬بر‬
‫زنا‪.‬‬
‫‪963‬‬

‫‪ -263‬باب منع از مسافرت با قرآن بسوی شهرهای کفار‪ ،‬هرگاه بيم آن‬
‫رود که بدست دشمنان افتد‬

‫ح َر }‬
‫قال ال تعالی‪َ {:‬ومَا َك َفرَ ُسلَيْمَا ُن وَلَـكِنّ الشّيْاطِيَ َكفَرُوْا ُي َعلّمُونَ النّاسَ السّ ْ‬
‫البقرة {‪}102‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬و سليمان کافر نشده است و ليکن شياطي کافر شدند که جادو‬
‫را برای مردم تعليم می دادند‪ .‬بقره‪102 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم أنْ‬


‫‪ -1794‬عَنْ ابْنِ عُ َمرَ رضي اللّه عَ ْنهُمَا قَال‪َ « :‬نهَى رَسُولُ اللّه َ‬
‫يُسَا َفرَ بالقرآن إلَى أ ْرضِ اْل َع ُد ّو » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1794‬از ابن عمر رضی ال عنهما مرويست که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم از مسافرت با قرآن به سرزمي دشنان اسلم منع داشته‬
‫اند‪.‬‬

‫‪ -364‬باب تحريم استعمال ظروف طل و نقره در خوردن و آشاميدن و‬


‫وضوء ساختن و مسائل ديگر‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬اّلذِي‬


‫‪ -1795‬عَنِ أمّ َسلَ َم َة رضي اللّه عنها أنّ رَسُولَ اللّه َ‬
‫جرْ ِجرُ ف بَطِْنهِ نَار َجهَّنمَ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫ضةِ إنّمَا يُ َ‬
‫ش َربُ ف آنَِيةِ اْلفِ ّ‬
‫يَ ْ‬
‫وف رواي ٍة لُسْلم‪ « :‬إ ّن اّلذِي يَأكُلُ أوْ يَشْربُ ف آنيةِ اْل ِفضّ ِة وَال ّذهَب » ‪.‬‬

‫‪ -1795‬از ام سلمه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ک سی که در ظرف نقره‪ ،‬آب می آشا مد در‬
‫واقع در شکمش آتش دوزخ را جريان می دهد‪.‬‬
‫در روايتی از مسلم چني است‪ :‬آنکه در ظرف طل و نقره می خورد‪ ،‬يا می آشامد‪.‬‬
‫‪964‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم َنهَانَا عَ نِ‬


‫ب َ‬
‫‪ -1796‬وع نْ ُحذَْي َف َة ر ضي اللّه عَنْ هُ قال‪ :‬إنّ ال ن ّ‬
‫شرْب ف آنَِيةِ ال ّذهَ بِ وَاْل ِفضّ ة‪ ،‬وقال‪ « :‬هُنّ لُ ْم ف الدّنْيَا َوهِ َي لَكُ ْم ف‬
‫لرِ ير‪ ،‬والدّيباج‪ ،‬وَال ّ‬
‫اَ‬
‫الخِرةِ » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬
‫وف روايةٍ ف ال صّحِيحَيْنِ عَ نْ ُحذَْي َفةَ رضي اللّه َعنْه‪ :‬سَ ِم ْعتُ رَ سُو َل اللّه َ‬
‫ضةِ وَل َتأْ ُكلُوا ف‬
‫شرَبُوا ف آنَيةِ ال ّذهَ بِ واْل ِف ّ‬
‫لرِيرَ وَل الدّيبَاج‪ ،‬ول تَ ْ‬
‫و َسلّم َيقُول‪ « :‬ل َتلْبِ سُوا ا َ‬
‫صِحَا ِفهَا» ‪.‬‬

‫‪ -1796‬از حذيفه رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم ما را از ابريشم ضخيم و نازک و آشاميدن در ظروف طل‬
‫و نقره منع داشته است‪ ،‬و فرموده اين چيزها برای کفار در دنيا و برای شا در آخرت است‪.‬‬
‫در روايتی در صحيحي از حذيفه رضی ال عنه آمده که‪ :‬از رسول ال صلی ال عليه‬
‫و سلم شنيدم که می فرمود‪ :‬ابري شم و ديباج را نپوش يد‪ ،‬و در ظروف طل و نقره نياشام يد و‬
‫هي گونه در آن چيزی نوريد‪.‬‬

‫‪ -1797‬وعَ ْن أنس بن سِيينَ قال‪ :‬كنْتُ مَع أنَسِ بن مالك رضي اللّه عنْهُ عِنْد َنفَ ٍر مِ نَ‬
‫ِنـ‬
‫ّلهـ فحوّلَه عَلى إنَا ٍء م ْ‬
‫َهـ حو ُ‬
‫َمـ يأ ُكلْه‪ ،‬فَقِي َل ل ُ‬
‫ِنـ ِفضّةـ‪َ ،‬فل ْ‬
‫َجـ عَلى إنَاءٍ م ْ‬
‫الجُوس‪ ،‬فَجِيءَ بفَالُود ٍ‬
‫َخلَنْج‪ ،‬وجِيءَ ِبهِ فأَ َكلَه‪ .‬رواه البيهقي بإسْنادٍ حَسن‪.‬‬

‫‪ -1797‬از انس بن سيين مرويست که گفت‪:‬‬


‫هراه ا نس بن مالک ر ضی ال ع نه نزد شخ صی از موس بود ي که فالود هء بر ظرف‬
‫نقره آورد و وی نورد و گفـت‪ :‬در ظرف ديگـر بريـز‪ ،‬چنانچـه وی بر ظرف خلنـج ريتـه و‬
‫آورد و وی خورد‪( .‬خلنج‪ ،‬نام درختيست که از چوب آن ظروف را می ساختند)‪.‬‬

‫‪ -365‬باب حرمت پوشيدن لباسی که زعفران مالی شده باشد‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم أ نْ يََتزَعْفَر‬


‫س ر ضي اللّه عَنْ هُ قال‪ :‬نَهَى ال نب َ‬
‫‪ -1798‬عَ ْن أن ٍ‬
‫الرّجُل‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1798‬از انس رضی ال عنه روايت شده که فرمود‪:‬‬


‫‪965‬‬

‫پيامب صلی ال عليه وسلم از اينکه مرد به بدنش زعفران بالد‪ ،‬منع داشته است‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -1799‬وع نْ عب ِد اللّه ب نِ عَمْرو بن العاص رضي اللّه عَ ْنهُمَا قال‪ :‬رأَى النب َ‬
‫َعلَيْهِـ وسَـلّم َعلَيّ َثوْبَيْنِـ ُمعَص ْـفَرين فَقَال‪ « :‬أمّكَـ أ َمرَتْكَـ بذا؟ » قلت‪ :‬أغْسِـُلهُمَا؟ قال‪ « :‬بلْ‬
‫أحْر ْقهُما»‪.‬‬
‫سهَا » رواه مسلم‪.‬‬
‫وف رواية‪ ،‬فقال‪ « :‬إ ّن هذا منْ ثيَابِ ال ُكفّار فَل َتلْب ْ‬

‫‪ -1799‬از عبد ال بن عمرو بن عاص رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم مرا د يد‪ ،‬در حالي که دو لباس زرد پوشيده بودم و فرمود‪:‬‬
‫آيا مادرت ترا به اين امر کرده؟‬
‫جواب دادم که شستويش می دهم‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬بلکه آن را آتش زن‪.‬‬
‫و در روا يت دي گر آمده که فرمود‪ :‬ا ين لبا سها از لبا سهای کفار ا ست‪ ،‬پس آن را‬
‫نپوشيد‪.‬‬

‫‪ -366‬باب منع از سکوت در روز تا شب‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1800‬عَ نْ عليّ رضي اللّه َعنْهُ قال‪َ :‬حفِظْ تُ عَ نْ رَ سُو ِل اللّ ِه َ‬
‫ل يُ ْتمَ َب ْعدَ احْتِلم‪ ،‬وَل صُمَاتَ َي ْومٍ إل اللّيْ ِل » رواه أبو داود بإسناد حسن‪.‬‬
‫سكِ الا ِهلِيّة الصّمَات‪ ،‬فَُنهُوا ف ال سْلمِ‬
‫قالَ الَطّاب ف تفسيِ هذا الديث‪ :‬كَا نَ مِ نْ نُ ُ‬
‫ليْر‪.‬‬
‫لدِيثِ با َ‬
‫عَنْ ذلك‪ ،‬وُأ ِمرُوا بِالذّ ْك ِر وَا َ‬

‫‪ -1800‬از علی رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫از رسـول ال صلی ال عل يه و سلم بياد دارم که می فرمود‪ :‬يتيمان پـس از احتلم و‬
‫بلوغ يتيم بشمار نی روند‪ ،‬و نه هم ماز است سکوت روزانه تا شب‪.‬‬
‫خطابی در تفسي اين حديث می گويد‪ :‬در زمان جاهليت از جله مناسک سکوت بود‪،‬‬
‫که در اسلم از اين منع شده است و در اسلم امر شده به ذکر و سخن نيکو گفت‪.‬‬
‫‪966‬‬

‫صدّي ُق ر ضي اللّه َعنْ هُ على‬


‫‪ -1801‬وعَ ْن ق يس بن أ ب حازِ مٍ قال‪ « :‬دَخَلَ أبُو بكرٍ ال ّ‬
‫ا ْمرَأَ ٍة مِ نَ أحْمَ سَ ُيقَا ُل لَا‪ :‬زَيْنَب‪َ ،‬فرَآهَا ل تَتَ َكلّم‪ .‬فقال‪ « :‬مَالَا ل تَتَ َكلّ ُم » ؟ فقالُوا‪ :‬حَجّ تْ‬
‫مُصْمِتَة‪ ،‬فقالَ لَا‪ « :‬تَ َكلّمِي َفإِنّ هذا ل يَحِل‪ ،‬هذا منْ عَمَلِ الَا ِهلِية» ‪ ،‬فَتَ َكلّمَت‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1801‬از قيس بن ابی حازم روايت است که گفت‪:‬‬


‫ابوبکر صديق رضی ال عنه نزد زنی از قبيلهء احس که اسش زينب بود و وارد شد‪،‬‬
‫در حاليکه سخن نی گفت‪ .‬پرسيد‪ :‬چه شده که سخن نی گويد؟‬
‫جواب دادند‪ :‬به سکوت متوسل شده است‪( .‬قصد سکوت نوده)‪.‬‬
‫ابوبکر رضی ال عنه برايش گفت‪ :‬حرف بزن! چون اين کار جواز ندارد‪ ،‬اين عملکرد‬
‫دورهء جاهليت است‪ ،‬پس آنزن به سخن درآمد‪.‬‬

‫‪ -367‬باب تحريم نسبت دادن شص خود را به غير پدرش و ولی قرار‬


‫دادن غير ولی خود را‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم قال‪ :‬مَن‬


‫‪ -1802‬عَ ْن َس ْعدِ بن أب وقّا صٍ رضي اللّه عَنْ هُ أنّ النبّ َ‬
‫ادّعَى إل َغ ْيرِ أبِي ِه َو ُهوَ َي ْع َلمُ أّنهُ َغ ْيرُ أبِي ِه فَالَنّةُ َعلَيهِ حَرامٌ » ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1802‬از سعد بن ابی وقاص رضی ال عنه مرويست که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه به غي پدرش خود را نسبت دهد‪ ،‬يا اينکه می‬
‫داند که آن پدرش نيست‪ ،‬جنت بر وی حرام است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬ل َترْغَبُوا‬


‫ب َ‬
‫‪ -1803‬وعن أب هُرْيرَة رضي اللّه عنْهُ عَن النّ ّ‬
‫عَنْ آبَائِكُم‪ ،‬فَمَ ْن رَ ِغبَ عَ ْن أبي ِه َف ُهوَ ُك ْفرٌ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1803‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب اسلم صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬از پدران خويش روی مگردانيد‪ ،‬چون کسی‬
‫که از پدرش روی می گرداند‪ ،‬در واقع اين کارش کفر (کفران نعمت) بشمار می رود‪.‬‬
‫‪967‬‬

‫ق قالَ‪ :‬رََأيْتُ َع ِليّا رضي اللّه عَنْهُ عَلى الِنَْبرِ يَخْطُبُ‪،‬‬


‫‪ -1804‬وَعَنْ يزيدَ شريك بن طار ٍ‬
‫ش َرهَا‬
‫فَ سَ ِمعْتهُ َيقُول‪ :‬ل واللّ هِ مَا عِ ْندَنَا مِ نْ كتاب َنقْرؤ هُ إ ّل كتاب اللّه‪َ ،‬ومَا ف هذِ هِ ال صّحِي َفةِ‪ ،‬فَنَ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ :‬الدِيَنةُ‬
‫لرَاحات‪ ،‬وَفيهَا‪ :‬قَالَ رَسولُ اللّه َ‬
‫فَإذا فِيهَا أسْنَانُ البل‪ ،‬وَأَ ْشيَاءُ مِنَ ا ِ‬
‫حدِثا‪َ ،‬ف َعلَيْهِ َلعَْنةُ اللّ ِه والَلئِكَة وَالنّاسِ‬
‫ث فيهَا َحدَثا‪ ،‬أوْ آوَى مُ ْ‬
‫َحرَ ٌم مَا بَيْنَ عَ ْيرٍ إل َثوْر‪ ،‬فَمَنْ أ ْحدَ َ‬
‫سعَى بِهَا أدْنَاهُم‪،‬‬
‫ي وَا ِحدَة‪ ،‬يَ ْ‬
‫سلِمِ َ‬
‫صرْفا وَل َعدْل‪ِ ،‬ذ ّمةُ الُ ْ‬
‫أجْ َمعِ ي‪ ،‬ل َيقْبَلُ اللّه مِنْ هُ َيوْ مَ اْلقِيَامَة َ‬
‫سلِما‪ ،‬فَعلَيْ هِ َلعَْنةُ اللّه والَلئِ َك ِة وَالنّا سِ أجْ َمعِيَ‪ ،‬ل َيقْبَ ُل اللّه مِنْ هُ َيوْم اْلقِيا َمةِ صَرفا‬
‫فَمَ نْ أ ْخ َفرَ مُ ْ‬
‫ول عدْل‪َ .‬ومَنِـ ادّعَى إل غَ ْيرِ أبيـه‪ ،‬أو انتَمَى إل غَ ْي ِر َموَاليـه‪ ،‬فَعلَيْهِـَلعَْنةُ اللّه وَاللئِ َك ِة وًَالنّاسِـ‬
‫صرْفا وَل َعدْ ًل » ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫أجْ َمعِي‪ ،‬ل يقْبَلُ اللّه مِ ْنهُ َي ْومَ اْلقِيَامةِ َ‬

‫‪ -1804‬از يزيد بن شريک بن طارق مرويست که گفت‪:‬‬


‫علی ر ضی ال ع نه را بالی م نب ديدم که خط به می خوا ند و شنيدم می گ فت‪ :‬نه‬
‫سوگند به ال ما کتا بی را برای خواندن غ ي از کتاب ال و آن چه که در ا ين صحيفه ا ست‪،‬‬
‫نداري و آن را باز نود که در آن دندانای شتر بود و احکامی راجع به جراحات‪ ،‬و در آن نيز‬
‫بود که رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مدينه حرمی است در ميان عي و ثور (دو کوه‬
‫کوچک)‪ .‬پس آنکه در آن کار زشتی را اساس ند و يا بدعتکاری را پناه دهد‪ ،‬بر وی لعنت‬
‫خدا و ملئ که و ه هء مردم باد و در روز قيا مت‪ ،‬ال از وی تو به و فدي هء را قبول ن ی ک ند‪.‬‬
‫عهد مسلمانان يکی است که پائي ترين شان بر دادن آن توانائی دارد‪ ،‬پس آنکه مسلمانی را‬
‫توه ي نوده و سبک ک ند‪ ،‬لع نت خدا و ملئ که و ه هء مردم بر او باد‪ .‬و از وی خداو ند در‬
‫روز قيامت توبه و فديهء را قبول نی کند‪ ،‬و آنکه خود را به غي پدرش نسبت دهد‪ ،‬و يا به‬
‫غ ي موالی اش‪ ،‬پس بر وی لع نت خدا و ملئ که و ه هء مردم باد‪ .‬و خداو ند در روز قيا مت‬
‫توبه و فديهء از او نی پذيرد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َيقُول‪:‬‬


‫‪ -1805‬وَعَ نْ أب َذرّ رضي اللّه عَنْ هُ أنّ هُ سَمِ َع رسولَ اللّه َ‬
‫س مِنّا‪ ،‬وَليَتَبوّأُ‬
‫« لَيْ سَ م نْ رَجُلٍ ادّعَى ِلغَيْر أبي هِ َو ُهوًَ َي ْعلَمُ هُ إلّ َكفَر‪َ ،‬ومَ نِ ادّعَى مَا لَيْ سَ له‪َ ،‬فلَيْ َ‬
‫ل بِالْ ُكفْر‪ ،‬أوْ قال‪ :‬ع ُدوّ اللّه‪َ ،‬ولَيْ سَ كَذل كَ إلّ حَارَ َع َليْ هِ » متف قٌ‬
‫مَ ْق َعدَ ُه مِنًَ النّار‪َ ،‬ومَ ْن دَعَا رَجُ ً‬
‫سلِم‪.‬‬
‫ظ روايةِ مُ ْ‬
‫عليه‪َ ،‬و َهذَا لفْ ُ‬

‫‪ -1805‬از ابو ذر رضی ال عنه مرويست که‪:‬‬


‫‪968‬‬

‫وی شن يد که ر سول ال صلی ال عل يه و سلم می فرمود‪ :‬آن که خود را به غ ي پدرش‬


‫نسبت دهد‪ ،‬بدا ند که کافر شده ا ست و آن که بنام کس دگری خود را بواند‪ ،‬از ما نيست‬
‫وجايگاهش را در دوزخ بويد‪ .‬و آنکه شخصی را به کفر بواند‪ ،‬و يا اينکه او را دشن خدا‬
‫بواند و وی چني نباشد‪ ،‬حرفش بر خودش بر می گردد‪.‬‬

‫‪ -368‬باب بيم از ارتکاب آنچه خدا و رسول ال صلی ال عليه وسلم از‬
‫آن منع کرده است‬

‫قال ال تعالی‪َ {:‬ف ْليَحْ َذرِ الّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ َأ ْمرِهِ أَن تُصِي َبهُمْ ِف ْت َنةٌ َأ ْو يُصِي َبهُمْ‬
‫عَذَابٌ أَلِيمٌ} النور‪}63{:‬‬
‫سهُ} آل عمران‪}30{ :‬‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬ويُحَ ّذرُكُ ُم الّ نَ ْف َ‬
‫ن بَطْشَ َربّكَ َلشَدِيدٌ} البروج‪}12{ :‬‬
‫و قال تعالی‪{ :‬إِ ّ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬وَكَذَلِك نَ أَخْ ُذ َربّك نَ ِإذَا أَخَذَ الْ ُقرَى وَهِي نَ ظَا ِل َمةٌ إِنّن أَخْذَه نُ َألِيم نٌ‬
‫شَدِيدٌ} هود‪}102{ :‬‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬پس بايد بترسند آنانکه خلف حکم پيغمب می کنند از آنکه برسد‬
‫به ايشان بليی و يا برسد به ايشان عذابی دردناک‪ .‬نور‪63 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬و می ترساند شا را خدا از خود‪ .‬آل عمران‪30 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬هر آئينه گرفتگی پروردگارت سخت است‪ .‬بروج‪12 :‬‬
‫و مـی فرمايـد‪ :‬و هچنيـ اسـت گرفتـ پروردگار تـو چون بگيد‪ ،‬دهات را و آنان‬
‫ستمگر باشند‪ ،‬هرآئينه گرفت وی درد دهنده و سخت است‪ .‬هود‪.102 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬إنّ اللّه‬


‫‪ -1806‬وَعَ نْ أب ُهرَْيرَ َة رضي اللّه عَنْ هُ أنّ النب َ‬
‫ت ا َل ْرءُ مَا َح ّرمَ اللّه عَلي ِه » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫َتعَال َيغَار‪ ،‬وَغَ ْيرَةُ ال ّلهِ أنْ َيأْ َ‬

‫‪ -1806‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬خداو ند تعالی غيت می ک ند‪ ،‬و غيت خداوندی‬
‫در آن وقت است که شخص مرمات خدا را انام دهد‪.‬‬
‫‪969‬‬

‫‪ -369‬باب در مورد آنکه مرتکب کار حرامی شود‪ ،‬که چه بگويد و چه کند‬

‫سمِيعُ‬
‫ستَعِذْ بِالِّ ِإنّهُ ُهوَ ال ّ‬
‫ن َنزْغٌ فَا ْ‬
‫شيْطَا ِ‬
‫غنّكَ مِنَ ال ّ‬
‫قال ال تعالی‪{ :‬وَِإمّا يَنزَ َ‬
‫الْعَلِيمُ} فصلت‪}36{ :‬‬
‫شيْطَا نِ تَذَ ّكرُواْ َفإِذَا‬
‫سهُمْ طَائِ فٌ مّ نَ ال ّ‬
‫ن اتّقَواْ إِذَا مَ ّ‬
‫و قال ال تعالی‪ِ{ :‬إنّ الّذِي َ‬
‫صرُونَ} العراف‪}201{ :‬‬ ‫هُم مّ ْب ِ‬
‫شةً َأوْ ظَ َلمُواْ َأنْفُسننننَنهُمْ ذَ َكرُواْ ا ّ‬
‫ل‬ ‫ح َ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬وَالّذِيننننننَ إِذَا َفعَلُواْ فَا ِ‬
‫فَاس ْنتَغْ َفرُواْ لِ ُذنُو ِبهِم نْ وَمَنن يَغْ ِفرُ ال ّذنُوب نَ إِلّ الّ ن َولَم ْن يُص ِنرّواْ عَلَى مَنا فَ َعلُو ْا وَهُم نْ‬
‫حتِهَا ا َلنْهَارُ‬ ‫جرِي مِن تَ ْ‬ ‫جنّاتٌن تَ ْ‬
‫جزَآؤُهُم مّغْ ِفرَ ٌة مّنن ّر ّبهِمْن وَ َ‬ ‫يَعْ َلمُوننَ{‪ُ }135‬أ ْولَننئِكَ َ‬
‫جرُ الْعَامِلِينَ}{‪ }136‬آل عمران‪136 – 135 :‬‬ ‫خَالِدِينَ فِيهَا َونِ ْعمَ َأ ْ‬
‫جمِيعاً َأ ّيهَا ا ْل ُم ْؤ ِمنُو نَ َلعَلّكُ مْ تُ ْفلِحُو نَ} النور‪:‬‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬وتُوبُوا ِإلَى الِّ َ‬
‫{‪}31‬‬

‫خداو ند می فرما يد‪ :‬و هر گاه از (و سوسهء) شيطان بر تو ر نج و ف سادی ر سد‪ ،‬بدا‬
‫پناه بر که او (بدعای خلق) شنوا (و باحوال هه) داناست‪ .‬فصلت‪36 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬هر آيينه متقيان چون برسد به ايشان وسوسهء از شيطان‪ ،‬خدا را ياد می‬
‫کنند‪ ،‬پس ناگهان ايشان بينا می شوند‪ .‬اعراف‪201 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬و آنانکه چون کار زشت کنند يا ستم نايند بود‪ ،‬ياد کنند خدا را پس‬
‫آمرزش خواهنـد برای گناهان خود و کيسـت کـه بيامرزد گناهان را مگـر خدا؛ و نباشنـد بر‬
‫آن چه کرد ند و ايشان می دان ند‪ ،‬پاداش شان آمرزش ا ست از پروردگار شان و بو ستانائی که‬
‫در ز ير آن می رود جوی ها جاويدان ا ند در آن ا و ن يک ا ست‪ ،‬ا جر اطا عت کنندگان‪ .‬آل‬
‫عمران‪136 – 135 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬و هه ای شا بدا توجه کنيد‪ ،‬ای مؤمني تا که رستگار شويد‪ .‬نور‪31 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬مَنْ َحلَف‬


‫‪ -1807‬وعَ ْن أب ُهرَْيرَ َة رضي اللّه َعنْهُ عَن النّبّ َ‬
‫صدّق»‬
‫فَقَا َل ف حلفِهِ‪ :‬بِالّلتِ واْل ُعزّى ‪َ ،‬فلْيقُل‪ :‬ل إَلهَ إ ّل اللّه ومَ ْن قَالَ ِلصَاحِبِه‪َ ،‬تعَالَ أقَا ِمرْكَ فَليَت َ‬
‫‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1807‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫‪970‬‬

‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬آن که سوگند ياد ک ند و در سوگندش به لت و‬


‫عزی گويد‪ ،‬بايد حتما ل اله ال ال بگويد و آنکه به دوستش بگويد‪ ،‬بيا تا با هم قمار زنيم‪،‬‬
‫بايد صدقه دهد‪.‬‬
‫‪971‬‬

‫‪ -370‬باب احاديث متفرقه و لطائف‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -1808‬عَن النّواس ب ِن َسمْعا َن ر ضي اللّه عَنْ هُ قال‪ :‬ذَ َك َر رَ سُولُ اللّ ِه َ‬
‫خفّض فِيه‪َ ،‬و َرفَع حَتّى ظَنَناه ف طَاِئ َفةِ النّخْل‪َ ،‬فلَمّا رُحْنَا إلَيْه‪َ ،‬عرَ فَ‬
‫و َسلّم الدّجّا َل ذَا تَ َغدَاة‪ ،‬فَ َ‬
‫ذلكَ فِينَا فقال‪ « :‬ما شأنكم؟ » ُقلْنَا‪ :‬يَارَسُو َل اللّهِ ذَ َكرْتَ الدّجّال اْل َغدَاة‪ ،‬فَخَ ّفضْتَ فِيهِ َو َر َفعْت‪،‬‬
‫ْرجـ وأنـآ فِيكُم‪ ،‬فَأنَا‬
‫إنـ ي ْ‬
‫حَتّىـ َظنَنّاه فـ طَائِفةِ النّخْ ِل فقال‪َ « :‬غ ْيرُ الدّجَالِ أخْوفَنـ َعلَيْكُم‪ْ ،‬‬
‫ستُ فِيكُم‪ ،‬فكلّ امريءٍ حَجي جُ َنفْ سِه‪ ،‬واللّه خَليفَ ت عَلى كُلّ‬
‫ج وَلَ ْ‬
‫حَجِيجُه دونَكُم‪ ،‬وَإ نْ َيخْر ْ‬
‫ب قَطَ طٌ عَيْنُ هُ طَافِيَة‪ ،‬كَأنّي أشَّبهُه بعَ ْبدِ اْل ُعزّى بن قَطَن‪ ،‬فَمَ نْ أ ْدرَكَه مِنْكُم‪َ ،‬فلَْي ْقرَأْ‬
‫سلِم‪ .‬إنّه شَا ٌ‬
‫مُ ْ‬
‫ث يِينا وَعا ثَ شال‪ ،‬يَا عبَادَ‬
‫ح سُورةِ الْ َكهْف‪ ،‬إنّه خَارِ جٌ َخ ّلةً بَيَ الشّا ِم وَاْل ِعرَاق‪ ،‬فَعَا َ‬
‫َعلَيْ ِه َفوَاتِ َ‬
‫اللّه فَاثْبُتُوا » ‪ُ .‬قلْنَا يا ر سول اللّه ومَالُبْثُه ف الرْض؟ قال‪ « :‬أرَْبعُون َيوْ ما‪َ :‬يوْ مٌ كَ سَنَة‪ ،‬وََيوْ مٌ‬
‫ش ْهرٍ‪ ،‬وَيوْ مٌ كجُ ُمعَة‪ ،‬وَ سَاِئرُ أيّامِ هِ كأَيّامِكُم » ‪ُ .‬قلْنَا‪ :‬يا رَ سُول اللّه‪ ،‬فَذل كَ الَْيوْ مُ اّلذِي كَ سََنةٍ‬
‫كَ َ‬
‫أت ْكفِينَا فِي ِه صلةُ َيوْم؟ قال‪ « :‬ل‪ ،‬ا ْق ُدرُوا لَهُ َق ْدرَ هُ » ‪ُ .‬قلْنَا‪ :‬يَارَ سُو َل اللّهِ َومَا إ سْرا ُع ُه ف الرْض؟‬
‫قال‪ « :‬كَاْلغَيْث استَدَبرَتْه الرّيح‪ ،‬فََيأْت على اْل َقوْم‪ ،‬فََيدْعُوهم‪ ،‬فَيؤْمنُو نَ بِه‪ ،‬ويَ سْتجيبون لَ ُه فَيَأمُرُ‬
‫ضرُوعا‪،‬‬
‫ت ذُرى ‪ ،‬وَأسَْبغَه ُ‬
‫ض فَتُنْبِت‪ ،‬فََترُوحُ َعلَيْهمْ سارِحُتهُم أ ْطوَ َل مَا كَانَ ْ‬
‫السّماءَ فَتُمْطِر‪ ،‬والرْ َ‬
‫صرَ‪ُ ،‬ثمّ َيأْت اْل َقوْ مَ فََيدْعُوهم‪ ،‬فََي ُردّون َعلَي ِه َقوْله‪ ،‬فَيَنْ صَرف عَ ْنهُم‪ ،‬فَيُ صْبحُون مُمْحِليَ‬
‫وأ َمدّ هُ خَوا ِ‬
‫منـ أمْوالِهـم‪َ ،‬ويَ ُمرّ بِالَرَبةٍِ فَيقول لَهَا‪ :‬أخْرجِي كُنُوزَك‪ ،‬فَتَتْبَعُه‪ ،‬كُنُوزُهَا‬
‫ْسـ بأْيدِيهـم شَي ٌء ْ‬
‫لَي َ‬
‫ل مُمَْتلِئا شَبابا فَيضْربُهُ بالسّيْف‪ ،‬فََيقْطَعه‪ِ ،‬ج ْزلَتَيْن َرمْيَةَ اْل َغرَض‪ُ ،‬ثمّ‬
‫كََيعَاسِيب النّحْل‪ّ ،‬ثمّ ي ْدعُو رَجُ ً‬
‫صلّى‬
‫ح ابْ َن َمرْي َ‬
‫َيدْعُوه‪ ،‬فَُيقْبِل‪ ،‬وَيَتَهلّلُ و ْجهُهُ َيضْحَك‪ .‬فَبَينَما هُو كَذلكَ إ ْذ َبعَثَ اللّه َتعَال السِي َ‬
‫الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ ،‬فَيَ ْنزِلُ عِنْد الَنَارَةِ الْبَيْض ـآءِ َشرْقيّ ِدمَشْ قَ بَيْ َن َمهْرُودتَيْن‪ ،‬وَاضعا َكفّيْ هِ عَلى‬
‫جدّ‬
‫أجْنِحةِ َملَكَيْن‪ ،‬إذا َطأْ َطأَ رَأ سه‪ ،‬قَ َطرَ وإذا َر َفعَ هُ تَحدّر مِنْ هُ جُمَا نٌ كَاللّؤلُؤ ‪ ،‬فَل يَحِ ّل لِكَافِر َي ِ‬
‫سهُ يَنَْتهِي إل حَيْ ثُ يَ ْنَتهِي َط ْرفُه‪ ،‬فَيَ ْطلُبُه حَتّى ُي ْدرِكَ هُ بَباب ُلدّ فََيقُْتلُه‪ُ .‬ثمّ‬
‫ري حَ َنفَ سِه إ ّل مات‪ ،‬وَنفَ ُ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم َقوْما َقدْ عَ صَ َم ُهمُ اللّه مِنْه‪ ،‬فَيَمْ سَحُ ع ْن وُجوهِهِم‪ ،‬و َيدّثُهُم‬
‫يأ ت عِي سَى َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم أنّي َقدْ‬
‫بِدرَجاتِهم ف النّة‪ .‬فَبَينَما ُهوَ كَذلِ كَ إ ْذ أوْحَى اللّه َتعَال إل عِيسى َ‬
‫ج ومَأجو جَ‬
‫ح ّرزْ عِبادي إل الطّور‪ ،‬وَيَ ْبعَ ثُ اللّه َيأْجُو َ‬
‫أَخرَج تُ عِبَادا ل ل يدا نِ ل َحدٍ ب ِقتَال م‪ ،‬فَ َ‬
‫َوهُ مْ مِ نْ كُلّ َحدِ بٍ يَنْ سلُون‪ ،‬فيَ ُمرّ أوَائلُهُم عَلى بُحَيْر ِة طَبِّي َة فَيَشْرَبون مَا فيهَا‪َ ،‬و ُيرّ آ ِخ ُرهُ مْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم وَأ صْحَاُبهُ حَتّى‬
‫صرُ نب اللّ هِ عِي سَى َ‬
‫فيقولُون‪َ :‬ل َقدْ كَا َن َبذِ ِه مرّ ًة ماءٌ ‪ .‬وَيُحْ َ‬
‫صلّى الُ‬
‫ب نب اللّه عِي سَى َ‬
‫يكُو نَ رأْ سُ الّث ْورِ لحدِه مْ خيْرا م نْ ماَئ ِة دِينَارٍ ل َحدِكُ مُ الَْيوْم‪ ،‬فَيْغَ ُ‬
‫صحَابُه‪ ،‬رضي اللّه عَ ْنهُم‪ ،‬إل اللّهِ َتعَال‪ ،‬فَُيرْ سِ ُل اللّه َتعَال َعلَ ْيهِمْ الّنغَفَ ف ِرقَاِبهِم‪،‬‬
‫َعلَيْ ِه و َسلّم وَأ ْ‬
‫‪972‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم وَأ صْحابهُ‬


‫ط نب اللّه عيسى َ‬
‫س وَا ِحدَة‪ُ ،‬ثمّ يهْبِ ُ‬
‫فَيُصبحُون َفرْسى كَموْ تِ َنفْ ٍ‬
‫جدُون فـ الرْضِـ َموْضِع َـ شِ ْبرٍ إ ّل مَلهُـ َزهَ ُمهُم ْـ وَنَتَُنهُم ْـ ‪،‬‬
‫ل يَ ِ‬
‫رضـي اللّه عَنْهُم‪ ،‬إل الرْض‪ ،‬فَ َ‬
‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم وَأ صْحاُب ُه ر ضي اللّه عَ ْنهُ مْ إل اللّه َتعَالَى ‪ ،‬فَُيرْ سِلُ‬
‫فََيرْغَ بُ نب اللّه عِي سَى َ‬
‫اللّه َتعَال طيْرا كَأعْنَا قِ اْلبُخْت‪ ،‬فَتحْ ِملُهُم‪ ،‬فَتَطرَحُ هم حَيْ تُ شَآءَ اللّه‪ ،‬ثُمّ ُيرْ سِلُ اللّه َعزّ وجَلّ‬
‫ت َم َدرٍ ول وَبَر‪ ،‬فَيَغْ سِلُ الرْ ضَ حَتّى يَ ْترُ َكهَا كالزَّلقَة‪ُ .‬ثمّ ُيقَالُ لِلرْض‪:‬‬
‫مـطَرا ل يَكِنّ مِنْ هُ بَيْ ُ‬
‫حفِهَا‪َ ،‬ويُبارَ ُك ف‬
‫أنْبِ ت ثَم َرتَك‪ ،‬و ُردّي برَكَتَك‪ ،‬فََيوْمِئذٍ تأ ُكلُ اْلعِ صَابَة مِن ال ّرمّاَنةِ‪ ،‬وَي سْتظِلون ِبقِ ْ‬
‫حةَ مِ نَ الَْب َقرِ َلتَكْ في اْلقَبِي َلةَ مِ نَ‬
‫حةَ مِ نَ البِلِ لَتَكْ في الفئَا مَ مِ نَ النّاس‪ ،‬وَال ّلقْ َ‬
‫الرّ ْسلِ حَتّ ى إنّ ال ّلقْ َ‬
‫خ َذ مِنَ النّاس‪.‬فَبَيْنَمَا هُمْ َكذَلِكَ إذْ َبعَثَ اللّه تَعالَى رِيا طَيّبَة‪،‬‬
‫حةَ مِنَ اْلغَنمِ لَتَكْفي الفَ ِ‬
‫النّاس‪ ،‬وَال ّلقْ َ‬
‫سلِم‪ ،‬وَي ْبقَى ِشرَارُ النّا سِ يَتهَارجُون فِيهَا‬
‫ت آبَا ِطهِم‪ ،‬فََتقْبِ ضُ رُو حَ كُ ّل مُؤمِن و ُك ّل مُ ْ‬
‫فَتأْ ُخذُهم تَحْ َ‬
‫َتهَارُج الْحُ ُمرِ َف َعلَ ْيهِم َتقُومُ السّا َعةُ» روا ُه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1808‬از نواس بن سعان رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم صبحگاهی دجال را ياد آوری کرده و فتنه اش را‬
‫بزرگ شرد و سپس کارش را بی ارزش جلوه داد تا اينکه گمان کردي شايد در پيش انبوهی‬
‫از درختان خرما موجود است و چون نزدش رفتيم اين مطلب را از ما دريافته و فرمود‪ :‬چه‬
‫کار داريد؟‬
‫گفتيم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم! صبح از دجال ياد آوری کرده و کوچک و‬
‫خوار و بزرگش شردی تا اينکه گمان کردي که او در پيش انبوهی از درختان خرما وجود‬
‫دارد‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬غي دجال مرا بر شا ترسانده است‪ ،‬زيرا اگر برآيد و من در ميان شا باشم‬
‫من با او ستيز می کنم نه شا‪ ،‬و اگر برآيد در حاليکه من در ميان شا نيستم‪ ،‬پس هر شخص‬
‫از جای خود با او ماصمه می کند‪.‬‬
‫خداوند تعالی خليفهء من بر هر مسلمان است‪ .‬او (دجال) جوانی است که موی بس‬
‫معد دارد و يک چشمش کور است‪ .‬گوئی من او را به عبد العزی بن قطن تشبيه می کنم‪ ،‬و‬
‫آنکه از شا وی را دريابد‪ ،‬بايد که بر او آيات نستي سورهء کهف را بواند‪ .‬او در راهی‬
‫ميان شام و عراق می برآيد و در راست و چپ فساد اياد می کند‪ .‬ای بندگان خدا ثابت قدم‬
‫باشيد‪.‬‬
‫‪973‬‬

‫گفتيم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم! چقدر در زمي درنگ می کند؟‬
‫فرمود‪ :‬چهل روز‪ .‬روزی مثل سال و روزی مثل ماه و روزی مثل هفته و روزهای‬
‫ديگرش مثل روزهای ماست‪.‬‬
‫گفتيم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم! پس آن روزی که مثل سال است‪ ،‬آيا ناز‬
‫يک روز ما در آن کافی است؟‬
‫فرمود‪ :‬نه‪ .‬آن روز را اندازه کنيد‪.‬‬
‫گفتيم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم! شتاب و تيزی او در زمي چطور است؟‬
‫فرمود‪ :‬مانند ابری که باد در عقبش باشد‪ ،‬پس بر سر گروهی آمده و آنا را دعوت‬
‫می کند و به او ايان می آورند و دعوت او را می پذيرند‪ .‬وی آسان را امر می کند و می‬
‫بارد و زمي را امر می کند و می روياند‪ ،‬و مالای رها شده شان به آنا به نوی بزرگتر‬
‫وچاقتر باز می گردد‪ ،‬در حاليکه پستانای آنا پرتر بوده و سرينهای آنا چاقتر است‪.‬‬
‫باز نزد گروهی آمده و آنا را دعوت می کند‪ ،‬سخنش را رد می کنند و از آنا روی‬
‫می گرداند و به آنا خشکسالی رسيده و در نزد شان چيزی از مالای شان نی ماند و او از‬
‫کنار ويرانه ای گذشته می گويد‪ :‬گنجهايت را بيون کن‪ .‬گنجهايش هچون زنبورهای عسل‬
‫بدنبال وی می افتد‪ .‬سپس مردی را که در عنفوان جوانی است می خواند و به ششيش زده‬
‫دو پاره می کند‪ ،‬مثل اينکه تي به نشانه بورد و باز او را می خواند و او روی می آورد و‬
‫رويش (دجال) از شادی روشن شده و می خندد‪.‬‬
‫در اثنائی که او به اين حال قرار دارد‪ ،‬خداوند عيسی عليه السلم را می فرستد و وی‬
‫در کنار منارهء سفيد در شرق دمشق بي دو جامهء رنگ شده فرود می آيد‪ ،‬در حاليکه‬
‫کفهای دو دستش بر بالای دو فرشته ناده شده است و هر گاه سرش را پايي کند‪ ،‬قطرات‬
‫آب از آن می چکد و چون سرش را بال کند‪ ،‬دانه های نقره ای مانند لؤلؤ از آن تراوش می‬
‫کند (مقصود آب زلل و روشن نقره مانند است)‪ .‬پس برای هيچ کافری که بوی او را می‬
‫يابد روا نيست جز اينکه بيد‪.‬‬
‫و دجال را جستجو می کند تا اينکه او را به باب لد (شهری نزديک بيت القدس)‬
‫دريافته و او را می کشد‪ .‬باز عيسی عليه السلم نزد گروهی می آيد که خداوند آنان را از او‬
‫(دجال) حفظ نوده آمده و روی شان را دست کشيده و از مراتب شان در بشت با آنا‬
‫‪974‬‬

‫صحبت می کند‪ .‬در حينيکه وی به اين کار مشغول است‪ ،‬خداوند تعالی به عيسی عليه‬
‫السلم وحی می رساند که من بندگانی را برآوردم که کسی يارای مقابله را آنان را ندارد‪ ،‬تو‬
‫بندگان را به طوری جع کن‪ .‬خداوند يأجوج و مأجوج را بر می انگيزد که از هر گوشه می‬
‫شتابند که اولي دستهء شان از کنار درياچهء طبستان گذشته و ههء آب آن را می آشامند و‬
‫آخرين دسته شان می گذرد و می گويند که روزی در اين (درياچه) آب بوده است و پيامب‬
‫خدا عيسی عليه السلم و يارانش ماصره می شوند تا اينکه کلهء گاوی برای شان بيشتر از‬
‫صد دينار برای شا امروزه ارزش دارد‪.‬‬
‫و پيامب خدا عيسی عليه السلم و يارانش رو به خدا می آورند و خداوند کرمهائی را‬
‫در گردنای شان پديد می آورد و مثل يک نفر هه به قتل می رسند‪ .‬باز پيامب خدا عيسی‬
‫عليه السلم و يارانش فرود می آيند و يک وجب جايی را نی يابند که از بوی بد شان متعفن‬
‫نشده باشد و او و يارانش بدا روی می آورند و خداوند هم پرندگانی را مثل گردنای‬
‫شترهای بتی می فرستد و آنان را برداشته و به جائی که خدا بواهد می اندازند‪ .‬بعد از آن‬
‫خداوند بارانی را می فرستد که در برابر آن هيچ خانهء کلوخی و پشمی نی ماند که زمي را‬
‫شسته و لغزنده می سازد‪ .‬سپس به زمي گفته می شود که ميوه ات را برويان و برکتت را‬
‫بيون کن‪ ،‬پس در آن هنگام گروهی از يک انار می خورند و در سايهء پوست آن قرار می‬
‫گيند‪.‬‬
‫و در شي برکت می ند‪ ،‬بگونهء که شتر شيده برای يک گروه بسنده است و گاو‬
‫شيده برای يک قبيله بسنده است و گوسفند شيده برای يک دسته از مردم بسنده است تا‬
‫خداوند باد خوشی را فرستد و از زير بغل های شان گرفته و روح مؤمن و مسلمان را قبض‬
‫می کند‪ .‬و بد ترين مردم می مانند که چون خران با هم می لولند و بر آنان قيامت برپا شود‪.‬‬

‫سعُودٍ النْصارِيّ إل ُح َذْيفَةَ بْ نِ‬


‫ش قَال‪ :‬اْن َط َلقْ تُ مَ عَ أب م ْ‬
‫‪ -1809‬وَعَ ْن رِبْعيّ بْ نِ ِحرَا ٍ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬
‫سعْت مِ نْ رَ سُولِ اللّه َ‬
‫الْيَمَا ِن ر ضي اللّه عن هم َفقَالَ لَ هُ أبُو م سعود‪َ ،‬حدّثْ ن مَا ِ‬
‫س ما ًء فَنَارٌ‬
‫ج وَإنّ َمعَ هُ ماءً َونَارا‪َ ،‬فَأمّا اّلذِي َيرَا هُ النّا ُ‬
‫خرُ ُ‬
‫و َسلّم‪ ،‬ف الدّجّال قال‪ « :‬إنّ الدّجّالَ يَ ْ‬
‫حرِقُ‪ ،‬وَأمّا اّلذِي َيرَاهُ النّاسُ نَارا‪ ،‬فَمَاءٌ بَاردٌ عذْب‪،‬فَمَنْ أ ْدرَكَهُ مِنْكُم‪َ ،‬فلَْيقَ ْع ف الذي يَراهُ نَارا‪،‬‬
‫تُ ْ‬
‫سعُود‪ :‬وَأنَا َقدْ سَ ِمعْتُه‪ .‬متّفَقٌ َعلَيْه‪.‬‬
‫فَإّنهُ ماءٌ َع ْذبٌ َطّيبُ » فَقَالَ أبُو مَ ْ‬

‫‪ -1809‬از ربعی بن حراش روايت است که گفت‪:‬‬


‫‪975‬‬

‫من با ابی مسعود انصاری نزد حذيفه رضی ال عنه رفتم‪ .‬ابو مسعود به وی گفت‪ :‬در‬
‫بارهء آنچه که از رسول ال صلی ال عليه وسلم در بارهء دجال شنيدی به من صحبت کن‪.‬‬
‫گفت‪ :‬دجال می برآيد وهراهش آب و آتش است و آنچه را که مردم آب می بينند‪ ،‬آتشی‬
‫است که می سوزاند و آنچه را که مردم آتش می بينند‪ ،‬آب سرد شيين است‪ .‬آنکه از شا‬
‫وی را دريابد که خود را در آنچه که آن را آتش می بيند‪ ،‬بيندازد‪ ،‬زيرا که آب شيين پاکی‬
‫است‪ .‬سپس ابو مسعود گفت‪ :‬من هم آنرا شنيده ام‪.‬‬

‫صلّى‬
‫‪ -1810‬وعَنْ عَ ْبدِ ال ّلهِ بن عَمْرو بن العاص رضي اللّه عَ ْنهُما قال‪ :‬قَالَ رَسُولُ اللّه َ‬
‫الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ْ « :‬يرُ جُ الدّجّا ُل ف أمّت فَيَمْكُ ثُ أرَبعِي‪ ،‬ل أدْري أ ْرَبعِيَ َيوْما‪ ،‬أو أ ْرَبعِيَ َشهْرا‪،‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم فَيَ ْطلُبُ ُه فَُي ْهلِكُه‪ّ ،‬ثمّ يَمْكُ ثُ‬
‫أوْ أ ْرَبعِيَ عَاما‪ ،‬فَيبْع ثُ اللّه تَعال عِيسَى ابْ َن َمرْيَ َ‬
‫النّاسُ سبْعَ سِِنيَ لَ ْيسَ بَيْ َن اثْ ْنيِ عدَاوَة‪.‬‬
‫ّثمّ ُيرْ سِ ُل اللّه‪ ،‬عزّ وجَل‪ ،‬ريا با ِردَ ًة مِ ْن قِبلِ الشّام‪ ،‬فَل ي ْبقَى على وَجْ هِ الرْ ضِ أ َح ٌد ف‬
‫َقلْبِ هِ مِ ْثقَا ُل َذرّ ٍة مِ نْ خَ ْيرٍ أوْ إيَا ٍن إ ّل قََبضَتْه‪ ،‬حتّى َلوْ أنّ أ َحدَكُ مْ دخَ َل ف كَِبدِ جَبل‪َ ،‬لدَ َخلَتْ هُ َعلَيْ هِ‬
‫حَتّى َتقِْبضَه‪ .‬فَيَ ْبقَى ِشرَا ُر النّا سِ ف ِخفّةِ الطّيْر‪ ،‬وأحْل مِ ال سّباعِ ل َي ْعرِفُون مَ ْعرُوفا‪ ،‬وَل يُ ْن ِكرُو نَ‬
‫ـتَجِيبُون؟ فََيقُولُون‪ :‬فَمـا تأ ُمرُنَـا؟ فَيَأمرُهُـم ِبعِبَادةِ‬
‫ـ الشّيْطَان‪ ،‬فَيقُول‪ :‬أل تس ْ‬
‫مُنْكَرا‪ ،‬فَيَتَمَثّلَ لُم ُ‬
‫خ ف الصّور‪ ،‬فَل يَ سْم ُعهُ أ َحدٌ إلّ أصْغى‬
‫شهُم‪ُ .‬ثمّ يُ ْنفَ ُ‬
‫ال ْوثَان‪ ،‬وهُ ْم ف ذلكَ دا ّر ِرزْ ُقهُم‪ ،‬حسنٌ عَيْ ُ‬
‫لِيتا ورفع ليتا‪ ،‬وَأوّ ُل م نْ ي سْمعُ ُه رَجُلٌ يلُو طُ َحوْ ضَ إبِله‪ ،‬فَيُ صْعقُ ويسعق النّا سُ حوله‪ُ ،‬ثمّ ُيرْ سِلُ‬
‫اللّه أوْ قال‪ :‬يُ ْنزِ ُل اللّه مَطَرا كأَنّ هُ الطّلّ أو الظّ ل‪ ،‬فَتَنْبُ تُ مِنْ هُ أجْ سَادُ النّاس ثُمّ ين فخ فِي هِ أ ْخرَى‬
‫فإذا هُ ْم قِيا مٌ َينْ ُظرُون‪ .‬ثّ ُيقَا ُل يا أيهَا النّا سُ َه ُلمّ إل َربّكُم‪َ ،‬وقِفُوهُ مْ إّنهُ ْم مَ سْؤولون‪ُ ،‬ثمّ ُيقَال‪:‬‬
‫سعَمِائة وتِسْعةَ وتِسْعي‪ ،‬فذلكَ يْوم ْيعَلُ‬
‫أخْرجُوا َبعْثَ النّا ِر فَُيقَال‪ :‬مِنْ كَم؟ فَيُقَال‪ :‬مِنْ ُكلّ ألْفٍ تِ ْ‬
‫شفُ عنْ ساقٍ » رواه مسلم‪.‬‬
‫اْلوِلْدانَ شِيبا‪ ،‬وذَلكَ َي ْومَ يُكْ َ‬

‫‪ -1810‬از عبد ال بن عمرو بن عاص رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬دجال در امتم برآمده و چهل درنگ می کند‬
‫نی دان که چهل روز است‪ ،‬يا چهل سال‪ .‬بعد از آن خداوند عيسی عليه السلم را می فرستد‬
‫و آن را جستجو کرده می کشد‪ .‬باز مردم هفت سال طوری زندگی می کنند که ميان دو نفر‬
‫دش نی ني ست باز خداو ند تعالی ن سيم سردی را از سوی شام می فر ستد و هيچک سی که در‬
‫دلش به اندازهء ذرهء خي يا ايان است بر روی زمي نی ماند‪ ،‬مگر او را (روح او را) قبض‬
‫‪976‬‬

‫می نايد‪ .‬حتی اگر يکی از شا در ميان کوهی درآيد حتما بر وی داخل شده آن را قبض می‬
‫کنـد و مردم بـد باقـی مـی ماننـد کـه نـه معروفـی را مـی شناسـند و نـه منکری را‪ .‬باز شيطان‬
‫بصورت شخص خود را درآورده و می گويد‪ :‬چرا اجابت نی کنيد؟ می گويند‪ :‬ما را به چه‬
‫امر می کنی؟ و آنان را به عبادت بتها امر می ک ند و در آن حالت رزق شان آمده و زندگی‬
‫خوبی دارند باز در صور دميده می شود و هيچکسی آن را نی شنود‪ ،‬مگر اينکه يک طرف‬
‫گردنش را بال نوده و جانب ديگر را (از هول و ترس) می ند‪.‬‬
‫و اولي کسی که آن را می شنود‪ ،‬مرديست که حوض شترش را گل می کند و وی‬
‫بيهوش می گردد و ديگر مردم هم بيهوش می شوند‪.‬‬
‫باز خداوند بارانی می فرستد (يا گفت) بارانی نازل می کند که گوئی شبنم يا سايه‬
‫است‪ .‬و از آن اجساد مردم می رويد‪ .‬باز ديگر در آن دميده می شود که ناگهان آنا ايستاده‬
‫می نگرند‪ .‬باز گفته می شود‪ :‬ای مردم بسوی پروردگار تان بشتابيد و آنا را ايستاده کنيد‪،‬‬
‫که آنا مورد سؤال قرار می گيند‪.‬‬
‫باز گف ته می شود‪ :‬ک سانی را که به دوزخ روان می شو ند‪ ،‬بيون کن يد! و گف ته می‬
‫شود‪ :‬از چقدر؟‬
‫گفته می شود‪ :‬از هر هزاری نصد و نود و نه و آن روزيست که کودکان را پي می‬
‫کند و آن روزيست که از شدت ترس ساق برهنه می شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬لَيْ سَ‬


‫س رضي اللّه عَنْ هُ قَال‪ :‬قَال رَ سُولُ اللّه َ‬
‫‪ -1811‬وَعَ نْ أنَ ٍ‬
‫مِ نْ َب َلدٍ إ ّل سَيَ َطؤُ ُه الدّجّالُ إ ّل مَ ّك َة والَدي نة‪ ،‬ولَيْ سَ َنقْ بٌ مِ نْ أْنقَابِه ما إلّ َعلَيْ هِ الَلئِ َكةُ صَافّيَ‬
‫خرِ جُ اللّه مِنْهَا كُلّ كَا ِفرٍ َومُنَافِ قٍ»‬
‫ث رَ َجفَات‪ُ ،‬ي ْ‬
‫ْترُ ُسهُما‪ ،‬فَيَ ْنزِلُ بال سّبَخَة‪ ،‬فََترْجُ فُ الدينةُ ثل َ‬
‫رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1811‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچ شهری نيست که دجال در آن گام ننهد‪،‬‬
‫جز مکه و مدينه و هيچ نقبی از نقب های آن نيست‪ ،‬مگر اينکه ملئکه بر آن صف کشيده و‬
‫از آن پاسداری می کنند‪ .‬و به زمي شور و ريگزاری که گياه در آن نی رويد‪ ،‬فرود می آيد و‬
‫در مدينه سه بار خب آمدنش پخش شده و خداوند از آن هر کافر و منافق را بيون می سازد‪.‬‬
‫‪977‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪َ « :‬يتْب عُ الدّجّال‬


‫‪ -1812‬وعَنْ هُ رضي اللّه عنْ هُ أنّ ر سُولَ اللّه َ‬
‫مِنْ يهُودِ أصْبهَانَ سَ ْبعُونَ ألْفا علَيْهم الطّيَالِسة » روا ُه مسِلم‪.‬‬

‫‪ -1812‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬هفتاد هزار از يهوديهای ا صفهان که جام هء‬
‫اطلس دارند از دجال پيوی می کنند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم َيقُول‪« :‬‬


‫‪ -1813‬وعَنْ أمّ شَريكٍ رضي اللّه عَ ْنهَا أنّها سِعتِ النب َ‬
‫سلِم‪.‬‬
‫ليَ ْن ِفرَن النّاسُ مِنَ الدّجّالِ ف الِبَا ِل » َروَا ُه مُ ْ‬

‫‪ -1813‬از ام شريک رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫وی از پيامب صلی ال عليه وسلم شنيد که می فرمود‪ :‬مردم حتما از (شر فتنهء) دجال‬
‫به کوهها پناه خواهند برد‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -1814‬وعَن عِ ْمرَا نَ ب نِ حُ صَيْ ٍن رضي اللّه ع ْنهُما قال‪ :‬سَ ِم ْعتُ رَ سُولَ اللّ هِ َ‬
‫ب مِنَ الدّجّا ِل » رواه مسلم‪.‬‬
‫َعلَ ْيهِ و َسلّم َيقُولُ‪ « :‬مَا بَيْنَ َخلْقِ آدَم إل قِيامِ السّاعةِ أ ْمرٌ أكْ ُ‬

‫‪ -1814‬از عمران بن حصي رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬ميان آفرينش آدم عليه السلم‬
‫و برپا شدن قيامت امری بزرگتر از دجال نيست‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم قال‪« :‬‬


‫ل ْدرِيّ رضي اللّه عَنْ هُ عَ نِ النب َ‬
‫‪ -1815‬وع ْن أب َسعِيدٍ ا ُ‬
‫ج الدّجّا ُل فَيَتوَجّه قَِبلَه رَجُ ٌل م َن الُؤمِني فَيََت َلقّا ُه الَسال‪ :‬مسالُ الدّجّال‪ ،‬فَيقُولُو نَ له‪ :‬إل أيْ نَ‬
‫ْيرُ ُ‬
‫تَعمِد؟ فَيقُول‪ :‬أعْ ِمدُ إل هذا الّذي َخرَج‪ ،‬فيقولُون له‪ :‬أو ما ُت ْؤمِن ِب َربّنَا؟ فيقول‪ :‬ما ِبرَبنَا َخفَاء ‪،‬‬
‫فيقولُون‪ :‬اقُْتلُوه‪ ،‬فيقُول بعْضهُ مْ لبعض‪ :‬ألَيْس َقدْ نَهاكُ مْ َربّكُ مْ أ نْ تقتلوا أحدا دونَه‪ ،‬فَينْ َط ِلقُو نَ بِهِ‬
‫صلّى الُ‬
‫إل الدّجّال‪ ،‬فَإذا رآه ا ُل ْومِ نُ قال‪ :‬يَا أّيهَا النّا سُ إنّ هذا الدّجّا ُل الّذي ذَكَر رَ سُولُ اللّه َ‬
‫ضرْبا‪ ،‬فيقول‪:‬‬
‫َعلَيْ ِه و َسلّم فَيأمُرُ الدّجّالُ بِ ِه فَيُشْبَح‪ ،‬فَيَقول‪ُ :‬خذُو ُه وَشُجّوه‪ ،‬فَيُو سَعُ َظ ْهرُ هُ وبَطْنُ هُ َ‬
‫ح الْ َكذّاب‪،‬فَيُؤمرُ به‪ ،‬فَيؤْ َشرُ بالِنْشَا ِر مِ نْ َمفْرقِ هِ حتّى ُيفْر قَ بَيْ نَ‬
‫ت الَ سِي ُ‬
‫أوما تُؤمِ نُ ب ؟ فََيقُول‪ :‬أنْ َ‬
‫رِ ْجلَيْه‪ُ ،‬ثمّ يَمْشِي الدّجّالُ بَيْ َن اْلقِطْعتَيْن‪ُ ،‬ثمّ يقو ُل لَه‪ :‬قُم‪ ،‬فَيَسْتَوي قَائما‪ُ .‬ثمّ يقولُ لَه‪ :‬أتُؤمِنُ ب ؟‬
‫‪978‬‬

‫فيقول‪ :‬مَا ازْدد تُ فِي كَ إلّ ب صِية‪ُ ،‬ثمًّ َيقُول‪ :‬يَا َأيّهَا النّا سُ إِنّ هُ ل ي ْفعَلُ ب ْعدِي بأَ َح ٍد مِ نَ النّاس‪،‬‬
‫جعَلُ اللّه مَا بيْ َن رقَبَتِ هِ إل َت ْر ُقوَتِ هِ نُحَا سا‪ ،‬فَل يَ سْتَطِي ُع إلَيْ هِ سَبيل‪،‬‬
‫فَيأ ُخذُ ُه الدّجّالُ لَِي ْذبَحَه‪ ،‬فَيَ ْ‬
‫سبُ النا سُ أنّما َق َذفَ هُ إل النّار‪ ،‬وإنّما أْلقِ يَ ف الّن ِة » فقالَ‬
‫فََيأْ ُخذُ بَيدَيْ هِ ور ْجلَيْ ِه فََي ْقذِ فُ بِه‪ ،‬فَيحْ َ‬
‫ي » رواه مسلم‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ « :‬هذا أعْ َظمُ النّاسِ َشهَادَةً عِنْد َربّ الْعالَمِ َ‬
‫رسُولُ اللّه َ‬
‫ل َفرَاءُ وَالطّلئع‪.‬‬
‫وروى البخاريّ َب ْعضَ ُه بعْنَاه‪ « .‬الَسَال » ‪ُ :‬همْ ا ُ‬

‫‪ -1815‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬دجال بيون شده و مردی از مؤمنان بسويش متوجه‬
‫می گردد‪ .‬نگهبانان دجال با او روبرو می شوند و به او می گويند‪ :‬قصد کجا داری؟‬
‫می گويد‪ :‬بسوی اين کسی که برآمده است‪.‬‬
‫به او می گويند‪ :‬آيا به خدای ما ايان داری؟‬
‫می گويد‪ :‬در مورد پروردگار ما خفايی نيست‪.‬‬
‫می گويند‪ :‬او را بکشيد‪ ،‬و بعضی به بعضی ديگر می گويند‪ :‬آيا پروردگار شا‪ ،‬شا را‬
‫منع نکرد که بدون اجازه اش کسی را نکشيد؟ و او را نزد دجال می برند‪ .‬چون مؤمن او را‬
‫می بيند‪ ،‬می گويد‪ :‬ای مردم! اين هان دجالی است که رسول ال صلی ال عليه وسلم ياد‬
‫آوری کرده است و دجال امر می کند که او را به شکم بوابانيد و می گويد‪ :‬بگييد و او را‬
‫شق کنيد و به پشت و شکمش تا جا دارد می زند و می گويد آيا به من ايان نداری؟‬
‫می گويد‪ :‬تو مسيح کذاب هستی و در مورد وی امر می شود‪ ،‬از فرق سرش اره‬
‫کرده می شود‪ ،‬تا اينکه از ميان دو پايش می برآيد و دجال در ميان هردو پاره اش می رود و‬
‫به او می گويد‪ :‬برخيز و راست می ايستد‪ .‬باز به او می گويد‪ :‬ای مردم او بعد از من به کسی‬
‫از مردم نی تواند کاری بکند‪ .‬دجال او را می گيد تا بکشدش‪ ،‬ولی خداوند ميان گردن و‬
‫استخوان بالی گودی نر از گلوی او مس قرار می دهد و او بر وی چيه شده نی تواند و‬
‫بعد دست و پای او را گرفته او را دور می اندازد و مردم گمان می کنند که او را به آتش‬
‫انداخته است‪ ،‬در حاليکه به بشت انداخته شده است‪ .‬بعدا رسول ال صلی ال عليه وسلم‬
‫فرمود‪ :‬اين بزرگترين مردم از روی شهادت در پيشگاه رب العالي است‪.‬‬
‫‪979‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -1816‬وعَ ِن ا ُلغِيَةِ ب نِ ُشعْب َة ر ضي اللّه َعنْ هُ قَال‪ :‬ما سَألَ أ َح ٌد رَ سُولُ اللّه َ‬
‫َعلَيْ هِ و َسلّم عَ ِن الدّجّالِ أكَْث َر مّا سألْتُه‪ ،‬وإنّ هُ قالَ ل‪ « :‬ما َيضُرّك؟ » قلت‪ :‬إّنهُ مْ يقُولُون‪ :‬إنّ معَ هُ‬
‫جَبَلَ خُ ْب ٍز وََن ْه َر مَاءٍ ‪ ،‬قالَ‪ُ « :‬هوَ أ ْهوَنُ عَلى ال ّلهِ مِنْ ذِلكَ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1816‬از مغيه بن شعبه رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫هيچکس پيش از من از رسول ال صلی ال عليه وسلم در مورد دجال سؤال ننمود و‬
‫آنضرت صلی ال عليه وسلم به من فرمود‪ :‬به تو ضرر نی رساند‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬آنا می گويند‪ :‬که هراه او کوهی نان و جوی آب است‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬او در نزد خداوند خوارتر از اين است که خداوند با استدراجاتش او را سبب‬
‫گمراهی مؤمنان کند‪ ،‬بلکه او و کارهايش سبب زيادت ايان مؤمنان می شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ :‬مَا مِ نْ‬


‫س رضي اللّه عنْ هُ قال‪ :‬قا َل رَ سُولُ اللّه َ‬
‫‪ -1817‬وعَ ْن أنَ ٍ‬
‫نَبِيٍ إ ّل َو َقدْ أْن َذرَ أمَّتهُ ال ْع َورَ الْ َكذّاب‪،‬أل إنّهُ أ ْعوَر‪ ،‬وإنّ ربّكُمْ َعزّ وجلّ لَ ْيسَ بأعْور‪ ،‬مكْتُوبٌ بَيْنَ‬
‫عَيْنَ ْيهِ ك ف ر » متفق عليه‪.‬‬

‫‪ -1817‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هيچ پيامبی نيست که امتش را از اعور کذاب‬
‫بيم نداده باشد‪ .‬آگاه باشيد که او اعور (يک چشم) است و هانا پروردگار شا اعور نيست و‬
‫در بي چشمهايش نوشته است که ک ف ر (کافر شده است)‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1818‬وَعَ نْ أب ُهرَْيرَة رضي اللّه عَنْ ُه قال‪ :‬قا َل رَ سُولُ اللّ ِه َ‬
‫لّنةِ والنّار‪،‬‬
‫ب َقوْمَه‪ ،‬إنّ هُ أ ْع َورُ وَإنّ هُ ي ُئ َمعَ هُ بِمثَالِ ا َ‬
‫أل أُ َحدّثُكُ مْ َحدِيثا ع نِ الدّجّا ِل مَا َحدّ ثَ بِ هِ نَ ّ‬
‫فالت َيقُولُ إّنهَا الّنةُ هِ َي النّار‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1818‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آيا به شا در مورد دجال صحبتی نکنم که هيچ‬
‫پيامبی به قومش صحبت نکرده است؟ هانا او يک چشم است و او چيزی را مانند بشت و‬
‫دوزخ می آورد و آنچه را که می گويد‪ ،‬بشت است در واقع دوزخ است‪.‬‬
‫‪980‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ذَ َكرَ‬


‫‪ -1819‬وعَ نْ اب نِ ُع َمرَ ر ضي اللّ هُ عَ ْنهُ ما أنّ رَ سُولَ اللّ هِ َ‬
‫ْنـ‬
‫ح الدّجّالَ أ ْع َورُ الْعي ِ‬
‫ْسـ بأَ ْعوَر‪ ،‬أل إن ّ الَسـِي َ‬
‫ْنـ َظ ْهرَانـ النّاس َفقَال‪ « :‬إن ّ اللّه َلي َ‬
‫الدّجّا َل بَي َ‬
‫الْيُمْن ‪َ ،‬كأَنّ َعيَْنهُ ِعنَبةٌ طَافَِيةٌ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1819‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عليه وسلم در ميان مردم دجال را ياد آوری نوده و فرمود‪ :‬ها نا‬
‫خداوند يک چشم نيست‪ ،‬آگاه باشيد که مسيح دجال اعور است از چشم راست‪ ،‬گويی که‬
‫چشمش دانهء انگور برآمده ايست‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪ « :‬ل‬


‫‪ -1820‬وعَ ْن أب هُرْيرَ َة رضي اللّه عنْ هُ أنّ رَ سُولَ اللّ ِه َ‬
‫سلِمُونَ الَْيهُودَ حتّى َيخْتَبِيءَ اْلَيهُوديّ مِ ْن وَراءِ الَجَر والشّجَر‪ ،‬فََيقُولُ‬
‫َتقُومُ السا َعةُ َحتّى ُيقَاِت َل الُ ْ‬
‫جرِ اْلَيهُودِ » متفقٌ‬
‫س ِلمُ هذا َيهُودِيّ َخلْفي َتعَا َل فَاقُْتلْه‪ ،‬إ ّل اْل َغ ْرقَ َد فَإنّهُ منْ شَ َ‬
‫ج ُر والشّجَر‪ :‬يَا مُ ْ‬
‫الَ َ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ -1820‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬قيامت برپا نی شود‪ ،‬تا اينکه مسلمانا با يهود‬
‫برزمند‪ ،‬تا هرگاه که يهودی به عقب سنگ يا درخت پنهان شود‪ ،‬سنگ و درخت بگويد‪ :‬ای‬
‫مسلمان اين يهوديست که پشت سرم قرار دارد‪ ،‬بيا و او را بکش‪ ،‬بز غرقد که آن درخت‬
‫يهود است‪.‬‬
‫ش‪ :‬غرقد‪ :‬نام درخت خاردار مشهوريست که در بيت القدس بسيار پيدا می شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬والذِي‬


‫‪ -1821‬وعَنْ ُه ر ضي اللّه عَنْ هُ قال‪ :‬قال رَ سُولُ اللّه َ‬
‫َنفْ سِي بَِيدِه ل َت ْذهَ بُ الدّنْيَا حَتّى يَ ُمرّ الرّ ُجلُ باْلقَبْر‪ ،‬فيت َمرّ غَ َعلَيْه‪ ،‬ويقول‪ :‬يَالَيْتَن مَكَا نَ صَا ِحبِ‬
‫ل ُء » ‪ .‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫هذا اْلقَبْر‪ ،‬وَلَيْس ِبهِ الدّين وما به إ ّل الْبَ َ‬

‫‪ -1821‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬سوگند به ذاتی که وجودم در اختيار اوست که‬
‫دنيا از ميان نی رود تا که شخص از کنار قب گذشته و حالش دگرگون شود و بگويد‪ :‬کاش‬
‫‪981‬‬

‫جای صاحب اين قب می بودم و اين کار را بواسطهء قرضداری انام نی دهد‪ ،‬بلکه بواسطهء‬
‫رنهای دنيائی که به آن مبتل است‪ ،‬می گويد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬ل َتقُو مُ‬


‫‪ -1822‬وعَنْ هُ ر ضي اللّه عَنْ ُه قال‪ :‬قالَ رَ سُولُ اللّ هِ َ‬
‫سعُون‪،‬‬
‫س َعةٌ وتِ ْ‬
‫سرَ اْلفُرَا تُ عَ نْ جبَ ٍل م نْ َذهَ بٍ ُيقْتََتلُ علَيْه‪ ،‬فُيقْتَ ُل مِ نْ كُ ّل مِائةٍ تِ ْ‬
‫ال سّا َعةُ َحتّى يَحْ ِ‬
‫فََيقُولُ كُ ّل رَجُ ٍل مِ ْنهُم‪َ :‬ل َعلّي أ ْن أكُونَ أنَا أنْجُو» ‪.‬‬
‫ضرَ ُه فَل يأ ُخذْ منْهُ شَيْئا‬
‫سرَ اْل ُفرَاتُ عَن كَ ْن ٍز مِنْ َذهَب‪،‬فَمَنّْ َح َ‬
‫وف رواي ٍة « يوُشِكُ أنْ يَحْ ِ‬
‫» متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1822‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬قيامت برپا نی شود‪ ،‬تا که آب فرات خشک‬
‫شده و کو هی از طل در آن نودار گردد که بر آن ک شت وکشتار صورت گيد‪ ،‬چنان چه از‬
‫هر صد نود و نه (‪ )99‬نفر کشته شود و هر مرد از آنا می گويد‪ :‬شايد من فقط نات ياب‪.‬‬
‫و در روايتـی آمده کـه نزديـک اسـت کـه فرات از روی گنجـی از طل خشـک شود‬
‫وکسی که به آن صحنه حاضر شود‪ ،‬بايد از آن چيزی نگيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم َيقُول‪َ « :‬ي ْترُكُو نَ الَديَنةَ‬


‫ت رَ سُولَ اللّه َ‬
‫‪ -1823‬وعَنْ هُ قال‪ :‬سَ ِم ْع ُ‬
‫شرُ رَاعِيا نِ‬
‫ع وَالطّ ْي ِر وَآخِر مَ نْ يُحْ َ‬
‫عَلى خَ ْي ٍر مَا كَانَت‪ ،‬ل َيغْشَاهَا إ ّل الْعوَاف ُيرِيد‪َ :‬عوَاف ال سّبا ِ‬
‫ـ فَيَجدَاناـ وُحُوشـا‪ .‬حتّىـ إذا َبلَغَا ثنِّيةَ الْودَاعِـ َخرّا على‬
‫مِن ْـ ُمزَيَْنةَ يُريدَانِـ الَديَنةَ ي ْن ِعقَانِـِبغَنَمه ا‬
‫وَجوهِهمَا » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1823‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مدينه را به بترين حالی که بوده می گذارند و‬
‫جز عوا فی ک سی به آن دا خل ن ی گردد و مراد از آن درندگان و پرندگان ا ست و آخر ين‬
‫کسی که حشر می شود دو شبان اند از مزينه که قصد مدينه را نوده بر گوسفندان شان داد‬
‫می کش ند و مدي نه را پر از حيوانات وح شی می ياب ند تا به ثن ية الوداع می ر سند و بر روی‬
‫هايشان می افتند‪.‬‬
‫‪982‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪« :‬‬


‫ل ْدرِيّ رضي اللّه عَنْ هُ أنّ النّب َ‬
‫‪ -1824‬وعَ ْن أب سَعيدٍ ا ُ‬
‫حثُو الَا َل وَل َي ُعدّهُ » رواه مسلم‪.‬‬
‫يَكُونُ َخلِي َفةٌ مِنْ ُخ َلفَائِ ُكمْ ف آ ِخرِ ال ًزّمَان يَ ْ‬

‫‪ -1824‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫در آخر الزمان خليفه ايست که از خلفای شا که مال را به مشت حساب می کند و‬
‫نی شارد (دانه دانه)‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪« :‬‬


‫ب َ‬
‫‪ -1825‬وعَ ْن أب مُوسى ال ْشعَرِيّ رضي اللّه عنْهُ أنّ النّ ّ‬
‫جدُ أحَدا َيأْ ُخ ُذهَا مِنْه‪ ،‬وَُيرَى‬
‫صدَقَة مِ نَ ال ّذهَب‪،‬فَل يَ ِ‬
‫ليأتيَنّ عَلى النّا سِ َزمَا نٌ يَطُو فُ الرّجُ ُل فِي هِ بِال ّ‬
‫الرّ ُجلُ اْلوَا ِحدُ يَتَْب ُعهُ أرَْبعُونَ امْرأ ًة َي ُلذْنَ ِبهِ مِ ْن ِقلّةِ الرّجا ِل وَكَ ْث َرةِ النّسَا ِء » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1825‬از ابو موسی اشعری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هانا بر مردم زمانی خواهد آمد که شخص صدقه‬
‫اش از طل را گرفته می گرداند و کسی را نی يابدکه آن را بگيد و يک مرد ديده می شود‬
‫که از زياد شدن زنان و کمی مردان که چهل زن بدنبال وی افتاده و به وی پناه می آورند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬ا ْشَترَى‬


‫ب َ‬
‫‪ -1826‬وعَ ْن أب ُهرَْيرَ َة رضي اللّه َعنْ هُ عَن النّ ّ‬
‫رَجُ ٌل مِنْ رَجُ ٍل عقَارا‪َ ،‬فوَجَد الذي اشَْترَى اْل َعقَارَ ف َعقَارِه َجرّ ًة فِيهَا َذهَبٌ‪ ،‬فقالَ ل ُه الذي ا ْشَترَى‬
‫ت مِنْ كَ الرْض‪َ ،‬ولَ مْ أشَْترِ الذّهَب‪،‬وقالَ الّذي لَ هُ الرْض‪ :‬إنّمَا‬
‫اْلعَقَارُ‪ُ :‬خ ْذ َذهَبَك‪ ،‬إنّمَا اشَْترَيْ ُ‬
‫بعْتُكَ الرضَ َومَا فِيهَا‪ ،‬فَتَحاكَما إل رَجُل‪ ،‬فقالَ الّذي َتحَاكَمَا إلَيْه‪ :‬أَلَكُمَا وَلَد؟ قَالَ أح ُدهُمَا‪ :‬ل‬
‫صدّقَا » متفقٌ‬
‫غُلم‪ .‬وقالَ الخر‪ :‬ل جَارِية‪ ،‬قالَ أْنكٍحَا اْلغُلمَ الَاريَة‪ ،‬وَأْن ِفقَا عَلى أْنفُسهمَا مِ ْنهُ وت َ‬
‫عليه‪.‬‬

‫‪ -1826‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬شخ صی از ديگری زمي نی را خريداری کرد‪،‬‬
‫آنکه زمي را خريده در آن کورهء طليی يافت و شخصی که زمي را خريده بود به او گفت‪:‬‬
‫طلی خود را بگيـ مـن زميـ را از تـو خريداری کردم نـه طل را‪ .‬و آنکـه زميـ از وی بود‪،‬‬
‫گفت‪ :‬زمي و آنچه را در آن است به تو فروختم‪ ،‬و هر دو نزد شخصی برای حکميت آمدند‬
‫و آن که برای حکم يت نزدش رفت ند‪ ،‬گ فت‪ :‬آ يا ش ا فرز ند دار يد؟ ي کی از آن دو گ فت‪ :‬من‬
‫‪983‬‬

‫پسری دارم و ديگری گفت‪ :‬من دختری دارم‪ .‬گفت‪ :‬دختر را به پسر به نکاح دهيد و برای‬
‫آن دو خرج کنيد و آن کار را کردند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َيقُول‪ « :‬كانَتْ‬


‫‪ -1827‬وعنْهُ رضي اللّه عنْهُ أنّهُ سَمِ َع رَسُولَ اللّهِ َ‬
‫ا ْمرَأتَان مَعهُمَا ابْناهُ ما‪ ،‬جَاءَ الذّئْ بُ َف َذهَ بَ باب نِ إحْداهُ ما‪ ،‬فقالت ل صاحِبتهَا‪ :‬إنّمَا ذهَ بَ بابنِك‪،‬‬
‫ِهـ‬
‫وسـلّم‪َ ،‬فقَضِي ب ِ‬
‫ْهـ َ‬
‫صـلّى الُ َع َلي ِ‬
‫َبـ بابنِك‪ ،‬فَتَحَاكمـا إل داوُودَ َ‬
‫وقالت الخْرى ‪ :‬إنّمَا َذه َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ ،‬فأخبتَاه‪ ،‬فقال‪ :‬ائْتُون بِال سّكيَ‬
‫خرَجتَا على ُسلَيْما َن ب نِ داودَ َ‬
‫للْكُ ْبرَى ‪ ،‬فَ َ‬
‫ص ْغرَى » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫صغْرى ‪ :‬ل َت ْفعَل‪ ،‬رَحِمكَ اللّه‪ ،‬هُو ابُْنهَا َف َقضَى ِبهِ لل ّ‬
‫أ َش ّقهُ بَيَْنهُمَا‪ .‬فقالت ال ّ‬

‫‪ -1827‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيد که می فرمود‪ :‬دو زن بودند که بچه های شان‬
‫را هراه داشتند‪ ،‬گرگ آمد و بچهء يکی از آن دو را برد‪ .‬يکی به هراهش گفت‪ :‬بچهء ترا‬
‫برد و ديگری گفـت کـه بچهـء ترا برده اسـت و برای حکميـت نزد داود عليـه السـلم آمده‬
‫وحکم کرد که بچه از آن بزرگ است‪ .‬و بر سليمان بن داود عليهما السلم برآمده و وی را‬
‫خب نودند‪ .‬گفت‪ :‬کاردی براي بياوريد که آن را در ميان شان شق کنم‪ .‬کوچک آنا گفت‪:‬‬
‫خدا بر تو رحت کند اين کار را مکن! او بچهء اوست و حکم نود که فرزند از آن کوچکتر‬
‫است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫ب َ‬
‫‪ -1828‬وعَ ْن ِمرْدا سٍ ال ْسلَمِ ّي رضي اللّه عَنْ هُ قالَ قالَ النّ ّ‬
‫شعِيِ أ ْو التّمْر‪ ،‬ل يُبالِيهمُـ اللّه باَلةً » ‪،‬‬
‫َي ْذهَبُـ الصـّالُونَ الوّلُ فالول‪ ،‬وتَبْقَى حُثَاَلةٌ كحُثَاَلةِ ال ّ‬
‫رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1828‬از مرداس اسلمی رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬نيکوکاران بدنبال هديگر می روند و مردمی ناسره‬
‫مانند ناسرهء جو و خرما می مانند که خداوند به آنا اهيتی نی دهد‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -1829‬وع ْن ِرفَا َعةَ ب ِن رافعٍ الزُرقيّ رضي اللّه عنْهُ قال‪ :‬جاء جِبْري ُل إل النب َ‬
‫حوَهَا قال‪:‬‬
‫سلِمِي » أوْ َكلِ َمةً نَ ْ‬
‫َعلَيْ هِ و َسلّم قال‪ :‬مَا َت ُعدّو نَ أ ْهلَ َب ْد ٍر فيكُم؟ قال‪ « :‬مِ ْن أ ْفضَ ِل الُ ْ‬
‫«وَ َكذَلكَ مَنْ َش ِهدَ َبدْرا مِنَ الَلئِ َك ِة » ‪ .‬رواه البخاري‪.‬‬
‫‪984‬‬

‫‪ -1829‬از رفاعه بن رافع زرقی رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫جبئ يل عل يه ال سلم خد مت پيا مب صلی ال عل يه و سلم آمده گ فت‪ :‬ا هل بدر را در‬
‫ميان تان چه می شاريد؟‬
‫فرمود‪ :‬از برتريـن مسـلمانان – يـا کلمهـء مثـل آن را گفـت – فرمود‪ :‬و هچنان انـد‬
‫فرشتگانی که در بدر حضور يافتند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1830‬وعن اب نِ ُعمَر رضي اللّه ع ْنهُما قال‪ :‬قال رَ سُولُ اللّ ِه َ‬
‫إذا أنْزل اللّه تَعال ِب َق ْومٍ َعذَابا َأصَابَ اْل َعذَابُ مَنْ كَا َن فِيهم‪ُ .‬ثمّ ُبعِثُوا على أعمَالِهمْ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1830‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هرگاه خداوند بر قومی عذابی فر ستد‪ ،‬شامل‬
‫ههء شان شود‪ ،‬و باز برحسب اعمال خود برانگيخته شوند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -1831‬وعَ نْ جاب ٍر ر ضي اللّه عنْ هُ قال‪ :‬كا نَ ِجذْ عٌ يقُو مُ إلَيْ هِ ال نب َ‬
‫صلّى‬
‫ع مثْل ص ْوتِ العِشَارِ حَتّى َنزَلَ النب َ‬
‫و َسلّم‪ ،‬يعْن ف الُطْبَة‪َ ،‬فلَما وُضِ عَ ا ِلنْب‪ ،‬سَ ِمعْنَا ِللْجذْ ِ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم فَوضَع يدَه عل ْي ٍه فسَكَن‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم على الِ ْنبَر‪ ،‬ف صاحتِ‬
‫و ف روا ية‪َ :‬فلَمّ ا كَا نَ يَو مُ المُ عة َقعَدَ ال نب َ‬
‫خ َلةُ الت كَانَ يْ ُطبُ عِ ْن َدهَا حَتّى كَا َدتْ أنْ تَنْشَق‪.‬‬
‫النّ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ ،‬حتّى أخ َذهَا َفضَ ّمهَا‬
‫ب َ‬
‫وف رواية‪ :‬فَصَا َحتْ صياح الصّب‪ .‬فََنزَلَ النّ ّ‬
‫ي الصّبّ الّذي يُس ّكتُ حَتّى ا ْستَقرّت‪ ،‬قال‪ « :‬بكت عَلى ما كَاَنتْ تسم ُع مِنَ‬
‫إلَيْه‪ ،‬فَجَع َلتْ تَئِ ّن أنِ َ‬
‫الذّ ْك ِر » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1831‬از جابر رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫تنهء درخت خرمائی بود که پيامب صلی ال عليه وسلم در خطبه روی آن می ايستاد‬
‫وچون منب ناده شد از تنهء درخت خرما صدايی مثل صدای عشار (ماده شتری که حلش به‬
‫ده ماه رسـيده) شنيديـ تـا اينکـه پيامـب صـلی ال عليـه وسـلم فرود آمده و دسـتش را بر آن‬
‫گذاشت‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که پس دست خود را بر آن ناد و آرام گرفت‪.‬‬
‫‪985‬‬

‫و در روايتی منقول است که چون روز جعه شد و پيامب صلی ال عليه وسلم بر منب‬
‫نش ست‪ ،‬در خت خرما يی که در کنارش خط به می خوا ند‪ ،‬صدايی نود که نزد يک بود شق‬
‫شود‪.‬‬
‫و در رواي تی آمده که پس مان ند ب چه چ يغ کش يد و پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرود‬
‫آمد تا آن را به آغوشش گرفت و مانند نالهء بچهء که آرام ساخته می شود به ناله آغاز نود تا‬
‫آرام گرفت‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬بواسطهء آنچه که از ذکر می شنيد‪ ،‬گريست‪.‬‬

‫صلّى الُ‬
‫‪ -1832‬وعنْ أب َث ْعلََبةَ الُشَنّ َجرْثُومِ بنِ نَا ِش ٍر رضي اللّه عَنْهُ عنْ رَسُولِ اللّه َ‬
‫َعلَيْهِ و َسلّم قال‪ :‬إن اللّه تعال َفرَضَ فَرائِضَ فل ُتضَّيعُوهَا‪ ،‬وحدّ ُحدُودا فَل َتعَْتدُوهَا‪ ،‬و َحرّم أشْياءَ‬
‫فَل تَنَْتهِكُوها‪ ،‬وَس َكتَ عَ نْ أشْيا َء رَحْمةً لَكُ مْ غَ ْيرَ نِ سْيا ٍن فَل تَبْحثُوا عنها » حدي ثٌ حسن‪ ،‬رواه‬
‫الدّارقُطْن وَغَ ْيرَه‪.‬‬

‫‪ -1832‬از ابو ثعلبهء خشنی جرثوم بن ناشر رضی ال عنه از رسول ال صلی ال عليه‬
‫وسلم نقل کرده که فرمود‪:‬‬
‫ها نا خداو ند احکا می را فرض نوده پس آن را ضا يع مکن يد وحدودی و ضع نوده‪،‬‬
‫پـس از آن تاوز ننمائيـد و چيزهائی را حرام سـاخته حرمـت آن را پايال نکنيـد و بواسـطهء‬
‫مهربانی بر شا بدون اينکه فراموش کرده باشد‪ ،‬از چيزهائی سکوت کرده‪ ،‬پس از آن جستجو‬
‫و سؤال مکنيد‪.‬‬

‫صلّى‬
‫‪ -1833‬وع نْ عَب ِد اللّ ِه بن أب أوْف رضي اللّه عَ ْنهُمَا قال‪َ :‬غ َزوْنَا مع رَ سُولِ اللّه َ‬
‫الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم سَبْعَ َغ َزوَاتٍ نَأكُلُ الراد‪.‬‬
‫وف رواية‪َ :‬نأْكُ ُل معهُ الَراد‪ ،‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1833‬از عبد ال بن ابی اوفی رضی ال عنهما روايت است که گفت‪:‬‬


‫هراه رسول ال صلی ال عليه وسلم هفت جنگ نودي که در آن ملخ می خوردي‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که هراه وی ملخ می خوردي‪.‬‬
‫‪986‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬ل ُيلْد غُ‬


‫‪ -1834‬وعَ نْ أب هُريْر َة رضي اللّه عنْ هُ أنّ النب َ‬
‫ح ٍر مرّتَيْ ِن » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫الُؤمِنُ مِنْ جُ ْ‬

‫‪ -1834‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مؤمن از يک سوراخ دو مرتبه گزيده نی شود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬ثَلَثةٌ َل يُ َكلّ ُمهُ مُ اللّه َيوْ مَ‬
‫‪ -1835‬وَعنْ ُه قَال‪ :‬قَال ر سُولُ اللّ هِ َ‬
‫اْلقِيَامةِ وَ َل ينْ ُظرُ إلَ ْيهِ مْ وَل ُيزَكّيهِ مْ وَلهُ مْ عذا بٌ ألِ يم‪ :‬رجُلٌ علَى َفضْ ِل ماءٍ بِاْلفَلةِ يَْنعُ هُ مِن ابْ نِ‬
‫ص ّدقَ ُه َو ُهوَ عَلى‬
‫حلَ فَ بِاللّ هِ ل َخ َذهَا ب َكذَا وَكَذا‪ ،‬فَ َ‬
‫ل ِس ْل َعةً بعْد اْلعَضْر‪ ،‬فَ َ‬
‫ال سّبِيل‪ ،‬ورَ ُجلٌ بَايَع رجُ ً‬
‫ف»‬
‫غ ْي ِر ذَلِك‪ ،‬ورَجُلٌ بَايع إمَاما ل يُباِيعُ هُ إلّ ِلدُنيَا‪ ،‬فَإ نْ أعْطَا ُه مِ ْنهَا وف‪ ،‬وإ ْن لَم ُيعْطِ هِ مِ ْنهَا لَ مْ يَ ِ‬
‫متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1835‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬سه کس ا ست که خداو ند در روز قيا مت با‬
‫آنان سـخن نگفتـه و بـه ايشان ننگريسـته و تزکيـه شان نکرده و برای شان عذاب دردناکـی‬
‫است‪:‬‬
‫مردی که در بيابان آب زائدی دارد و آن را از مسافران باز می دارد‪.‬‬
‫و مردی که متاعی را با کسی بعد از عصر معامله نود و به خدا سوگند خورد که آن‬
‫را به اين قدر و اينقدر گرفته و او هم راستگويش شرد در حاليکه چنان نبود‪.‬‬
‫و مردی که بواسطهء دنيا به امام بيعت کرد که هر گاه از دنيا به وی دهد‪ ،‬وفا می‬
‫کند و اگر ندهد‪ ،‬وفا نی کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم قَال‪ « :‬بَيْ َن الّنفْخَتَيْنِ أرْبعُو َن » قَالُوا يا أبَا‬
‫ب َ‬
‫‪ -1836‬وَعَنْ ُه عن النّ ّ‬
‫ـَة؟ قَال‪ :‬أبَيْت‪ .‬قَالُوا‪ :‬أرَْبعُو نَ َشهْرا؟ قَال‪:‬‬
‫هُريْرة‪ ،‬أرَْبعُو نَ َيوْمـا؟ قَال‪ :‬أبَيْت‪ ،‬قالُوا‪ :‬أرْبعُونَـ سَن‬
‫خلْ قُ‪ ،‬ثُمّ يَُنزّ ُل اللّه مِ نَ‬
‫أبَيْ تُ « وََي ْبلَى كُلّ شَيءٍ مِ نَ النْ سَانِ إلّ عَجْ بَ الذّنَب‪،‬فِي هِ ُيرَكّ بُ الْ َ‬
‫السّمَآءِ مَاءً ‪ ،‬فَيَنُْبتُونَ كَمَا يَنُْبتُ الَْبقْ ُل » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1836‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫‪987‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بي دو صور چهل است‪.‬‬


‫گفتند‪ :‬ای ابو هريره رضی ال عنه! چهل روز؟‬
‫گفت‪ :‬نی توان چيزی بگوي‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬چهل سال؟‬
‫گفت‪ :‬نی توان چيزی بگوي‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬چهل ماه؟‬
‫گفت‪ :‬نی توان چيزی بگوي و ههء انسان پوسيده می شود‪ ،‬جز بيخ دمش که در آن‬
‫ملوقات دوباره ترکيب می گردند‪ .‬باز خداوند از آسان آبی فرو می فرستد و مانند سبزه می‬
‫رويند‪.‬‬

‫حدّ ثُ اْل َقوْم‪ ،‬جاءَ هُ‬


‫جلِ سٍ يُ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم ف مَ ْ‬
‫ب َ‬
‫‪ -1837‬وَعَنْ ُه قَالَ بيْنَمَا النّ ّ‬
‫حدّ ثُ‪ ،‬فقَال َبعْ ضُ اْل َقوْم‪:‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يُ َ‬
‫أعْرابِيّ فَقَال‪ :‬مَتَى ال سّاعَة؟ فَمَضَى ر سُولُ اللّه َ‬
‫سَمِ َع مَا قَال‪ ،‬فَ َكرِه ما قَالَ‪ ،‬وقَالَ َبعْضُ هم‪َ :‬بلْ لَ مْ يَ سْمَع‪ ،‬حَتّ ى إذَا قَضَى َحدِيثَ هُ قَال‪ « :‬أيْ نَ‬
‫ضّيعَ تِ ا َلمَانةُ فانْتَ ِظرِ ال سّاعةَ »‬
‫ال سّائِلُ عَ نِ ال سّاعَة؟ » قَال‪ :‬ها أنَا يَا ر سُو َل اللّه‪ ،‬قَال‪ « :‬إذَا ُ‬
‫قَالَ‪ :‬كَ ْيفَ إضَاعَُتهَا؟ قَال‪ :‬إذَا وُسّد ال ْمرُ إل غَ ْيرِ أ ْه ِل ِه فَانْتَ ِظرِ السّاعة » رواهُ البُخاري‪.‬‬

‫‪ -1837‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫در اثنائی که پيامب صلی ال عليه وسلم در ملسی نشسته و با مردم صحبت می کرد‪،‬‬
‫اعرابيی نزدش آمده و گفت‪ :‬قيامت چه وقت است؟‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم صحبت خود را ادامه داد‪ .‬برخی گفتند که گفته اش را‬
‫شنيـد‪ ،‬ولی آن را زشـت شرد‪ .‬و برخـی ديگـر را عقيده بر ايـن شـد کـه نشنيدش‪ .‬تـا اينکـه‬
‫صحبتش را تام نود‪ ،‬فرمود‪ :‬کجاست کسی که از قيامت پرسش نود؟‬
‫گفت‪ :‬من حاضرم يا رسول ال صلی ال عليه وسلم!‬
‫فرمود‪ :‬چون امامت ضايع ساخته شد‪ ،‬انتظار قيامت را بکش‪.‬‬
‫گفت‪ :‬ضايع شدن آن چگونه است؟‬
‫فرمود‪ :‬چون کار به نا اهلن سپرده شود‪ ،‬انتظار قيامت را بکش‪.‬‬
‫‪988‬‬

‫صلّونَ لَكُم‪ ،‬فَإ نْ أ صَابُوا‬


‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قَال‪ « :‬يُ َ‬
‫‪ -1838‬وعنْ هُ أنّ ر سُول اللّه َ‬
‫َفلَكُم‪ ،‬وإنْ أخْطئُوا َفلَ ُكمْ وَ َعلَ ْي ِه ْم » روا ُه البُخاري‪.‬‬

‫‪ -1838‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬برای ش ا ناز می گزار ند (ائ مه) ا گر به حق‬
‫برابر شدند‪ ،‬پس برای شا (اجر) است‪ .‬و هرگاه خطا کردند‪ ،‬پس برای شا (اجر) است و بر‬
‫آنا ضرر‪.‬‬

‫ّاسـ‬
‫ّاسـ } قَال‪ :‬خَ ْيرُ الن ِ‬
‫َتـ لِلن ِ‬
‫ُمـ خَ ْيرَ ُأ ّمةٍ أ ْخرِج ْ‬
‫ْهـ رضـي اللّه عنْه‪ُ { :‬كنْت ْ‬
‫‪ -1839‬وَعَن ُ‬
‫لِلنّاسِ َيأْتُو َن ِب ِهمْ ف السّلسِل ف أعْنَاقِهمْ حَتّى َيدْ ُخلُوا ف السْلم‪.‬‬

‫‪ -1839‬از ابو هريره رضی ال عنه در تفسي قول خداوند روايت است‪:‬‬
‫{ ُكنْتُمْ خَ ْيرَ ُأ ّمةٍ أ ْخرِجَتْ لِلنّاسِ }‪ ،‬گفت‪ :‬بترين مردم برای مردم آنا را با قيدهايی که‬
‫در گردن شان است می آورند تا به اسلم داخل گردند‪.‬‬
‫(شا بترين امتی بوديد که برآورده شد برای مردم)‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قَال‪ « :‬عَج بَ اللّه َعزّ وَجَ ّل مِ ْن َقوْ مٍ‬
‫ب َ‬
‫‪ -1840‬وَعَنْ هُ عَن النّ ّ‬
‫جّنةَ ف ال سّلسِ ِل » رواهُما البُخاري‪ .‬معناها يؤسرون ويقيدون ث يسلمون فيدخلون‬
‫َيدْ ُخلُو نَ الْ َ‬
‫النة‪.‬‬

‫‪ -1840‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خداوند عزوجل به شگفت می آيد از گروهی‬
‫که در زنيها به بشت وارد می شوند‪.‬‬
‫ش‪ :‬معنايش اين است که اسي و مقيد گرديده باز اسلم می آورند و به بشت داخل می‬
‫شوند‪.‬‬

‫لدِ إل اللّه مَ سا ِج ُدهَا‪،‬‬


‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قَال‪ « :‬أَحَبّ الْبِ َ‬
‫ب َ‬
‫‪ -1841‬وَعنْ هُ عَ ِن النّ ّ‬
‫لدِ إل اللّه أسوا ُقهَا » روَا ُه مُسلم‪.‬‬
‫ض الْبِ َ‬
‫وأبَغ ُ‬
‫‪989‬‬

‫‪ -1841‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬مبوبتر ين سرزمينها نزد خدا م ساجد ا ست و‬
‫زشت ترين سرزمينها بازارها است‪.‬‬
‫ش‪ :‬بترين جايها مساجد است که در آن ذکر و ياد خدا صورت می گيد و بدترين‬
‫جايها بازارها است که در آن فريب و سود و سوگندهای دروغ و سخنان ناسزا و مالفت و‬
‫عده و اعراض از ياد خدا صورت می گيد‪.‬‬

‫‪ -1842‬وَعَ ْن َسلْمَانَ اْلفَارِس ّي رضي اللّه َعنْهُ م ْن قَولِهِ قَال‪َ :‬ل تَكُونَنّ إن اسْتَط ْعتَ أوّلَ‬
‫صبُ رَايَتَه‪ .‬روا هُ‬
‫ج مِنْهَا‪ ،‬فَإنّهَا َم ْعرَكَةُ الشّيْطَان‪ ،‬وَبَا ينْ ُ‬
‫خرُ ُ‬
‫مَ نْ َيدْخُلُ ال سّوق‪ ،‬وَل آ ِخ َر مَ نْ يَ ْ‬
‫مسلم هكذا‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬ل‬
‫بقَانِي ف صحيحه عَ ْن َسلْمَا َن قَالَ‪ :‬قَالَ ر سُولُ اللّه َ‬
‫و َروَا ُه ال ْ‬
‫خ»‪.‬‬
‫ج مِ ْنهَا‪ ،‬فِيهَا بَاضَ الشّيْطَا ُن َو َفرّ َ‬
‫تَكُنْ أوّلَ مَنْ َيدْ ُخلُ السّوقَ‪ ،‬وَل آ ِخ َر منْ ْيرُ ُ‬

‫‪ -1842‬از سلمان فارسی رضی ال عنه نقل شده که گفت‪:‬‬


‫اگر می توانی بکوش‪ ،‬اولي کسيکه به بازار داخل می شود‪ ،‬نباشی و نه هم آخرين‬
‫کسی که از آن بيون می شود‪ ،‬زيرا بازار ميدان کار و زار شيطان است که در آن پرچم خود‬
‫را می افرازد‪.‬‬
‫مسلم آن را چني روايت نوده و برقانی در صحيحش از سلمان رضی ال عنه روايت‬
‫نوده که رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مباش اولي کسی که به بازار در می آيد و نه‬
‫آخرين کسی که از آن می برآيد‪ ،‬زيرا شيطان در آن تم ناده و جوجه کرده است‪.‬‬

‫ْتـ‬
‫ْهـ قَال‪ُ :‬قل ُ‬
‫سـرْ ِجسَ رضـي اللّه عَن ُ‬
‫بنـ َ‬
‫َنـ َع ْبدِ اللّه ِ‬
‫َنـ عاصـِم ال ْحوَلِ ع ْ‬
‫‪ -1843‬وع ْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ :‬يَا رَسُولَ اللّه َغ َفرَ اللّه لك‪ ،‬قَال‪َ « :‬ولَكَ » قَالَ عَاصِم‪ :‬فَقلْتُ‬
‫ِلرَسُولِ اللّه َ‬
‫ل هَذه الية‪ { :‬واستغفِرْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم؟ قَال‪َ :‬نعَ ْم وَلَك‪ُ ،‬ثمّ تَ َ‬
‫ك رَ سُولُ اللّه َ‬
‫لَه‪ :‬ا سَْت ْغ َفرَ لَ َ‬
‫ي وا ُلؤْمِناتِ} [ ممد‪ ،] 19 :‬رَوا ُه مُسلم‪.‬‬
‫ِلذَْنِبكَ وِللْمُؤمِنِ َ‬

‫‪ -1843‬از عاصم احول از عبد ال بن سرجس رضی ال عنه مرويست که گفت‪:‬‬


‫‪990‬‬

‫برای رسول ال صلی ال عليه وسلم گفتم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم خداوند‬
‫برای شا آمرزيده است‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬و برای تو هم‪.‬‬
‫عاصم گفت‪ ،‬به وی گفتم‪ :‬آيا رسول ال صلی ال عليه وسلم برای تو استغفار نود؟‬
‫گفـت‪ :‬بلی‪ .‬و سـپس ايـن آيـه را خوانـد‪ :‬و آمرزش طلب برای گناه خويـش و برای‬
‫مردان و زنان مؤمن‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ هِ‬


‫ي ر ضي اللّه عَنْ هُ قَال‪ :‬قَالَ النّ بّ َ‬
‫سعُودٍ النْ صَارِ ّ‬
‫‪ -1844‬وَعَ ْن أ ب م ْ‬
‫ح فَا صْن ْع مَا شِئْ تَ » روا هُ‬
‫و َسلّم‪ « :‬إنّ مِمّ ا أ ْدرَ َك النّا سُ مِ نْ كَل مِ النُّبوّ ِة الولَى ‪ :‬إذَا لَ مْ تَ سَْت ِ‬
‫البُخَاري‪.‬‬

‫‪ -1844‬از ابی مسعود انصاری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هانا از آنچه مردم از اولي کلم نبوت دريافته اند‪،‬‬
‫اينست که چون حيا نداری هر چه می خواهی بکن‪.‬‬
‫ش‪ :‬براستی حياء از خدا و بندگان خداست که انسان را از ارتکاب مناهی باز می دارد‬
‫و هرگاه حياء از وجود شخصی ريشه کن شد‪ ،‬هرچه را انام می دهد‪ ،‬زيرا مانعی برای انام اين‬
‫کارها در وجودش موجود نيست‪( .‬مترجم)‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬أوّلُ‬


‫ب َ‬
‫‪ -1845‬وَعَ ْن ابْ ِن مَ سْعُو ٍد رضي اللّه عَنْ ُه قَال‪ :‬قَالَ النّ ّ‬
‫مَا ُي ْقضَى بَيْ َن النّاسِ ي ْومَ اْلقِيَامةِ ف ال ّدمَا ِء » مُّتفَقٌ ع َليْه‪.‬‬

‫‪ -1845‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اولي چيزی که در روز قيامت در ميان مردم بدان‬
‫حکم می شود‪ ،‬خون ها است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪« :‬‬


‫ش َة ر ضي اللّه عَنْهَا قَالَت‪ :‬قَالَ رَ سُولُ اللّه َ‬
‫‪ -1846‬وَعَ نْ عَائِ َ‬
‫صفَ لَ ُك ْم » رواهُ مسلم‪.‬‬
‫ج منْ نَار‪ ،‬و ُخلِق آد ُم مّا ُو ِ‬
‫ت الَلِئ َكةُ مِنْ نُور‪ ،‬وَخلِقَ الَا ّن مِ ْن مَارِ ٍ‬
‫ُخ ِلقَ ِ‬

‫‪ -1846‬از عائشه رضی ال عنها مرويست که‪:‬‬


‫‪991‬‬

‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬فرشتگان از نور و جنيان از ملوطی از آتش و‬
‫آدم از آنچه به شا توصيف شده‪ ،‬آفريده شده اند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم اْل ُقرْآنَ‬


‫‪ -1847‬وَع ْنهَا رضي اللّه عَ ْنهَا قَالَت‪ « :‬كَانَ ُخلُقُ نب اللّه َ‬
‫سلِم ف جُ ْم َلةِ حدِيثٍ طويل‪.‬‬
‫» روا ُه مُ ْ‬

‫‪ -1847‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده است که گفت‪:‬‬


‫اخلق پيامب خدا صلی ال عليه وسلم قرآن بود‪.‬‬
‫ش‪ :‬براسستی پيامسب صسلی ال عليسه وسسلم در پندار و گفتار و کردار شان نونسه و الگوی‬
‫عملی احکام قرآ نی بود ند‪ .‬و ا نک لعلی خلق عظ يم‪ ،‬ندای ربا نی ا ست که نايان گر اخلق نبوی‬
‫صلی ال عليه وسلم است‪( .‬مترجم)‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬مَنْ أ َحبّ لِقاءَ اللّهِ أحبّ‬


‫‪ -1848‬وَعَ ْنهَا قَالَت‪ :‬قَالَ رَسُولُ اللّه َ‬
‫اللّه ِلقَاءَه‪ ،‬وَمن ْـ َكرِهَـلِقاءَ اللّه َكرِهَـ اللّه ِلقَاءَهُـ » َف ُقلْت‪ :‬يَا رسـُو َل اللّه‪ ،‬أ َكرَاهَِيةُ الوْت؟ فَ ُكلّنَا‬
‫نَ ْكرَ ُه الوْت‪ ،‬قَال‪َ « :‬ليْس َكذَلِك‪ ،‬وَلَكِنّ الُؤمِ نَ إذَا بُشّر ِبرَحْ َمةِ اللّه َورِضْوانِ ِه وَجنّتِ هِ أ َحبّ ِلقَاءَ‬
‫ِهـ اللّه‬
‫ِهـ ِلقَاءَ اللّه‪ ،‬وَ َكر َ‬
‫َسـخَطِه‪َ ،‬كر َ‬
‫َذابـ اللّه و َ‬
‫شرَ بع ِ‬
‫َهـ وإنّ الْكَا ِفرَ إذَا بُ ّ‬
‫اللّه‪َ ،‬فأَحَبّ اللّه ِلقَاء ُ‬
‫ِلقَاءَهُ»‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1848‬از عائشه رضی ال عنها مرويست که‪:‬‬


‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬آنکـه ديدار خدا را دوسـت بدارد‪ ،‬خداونـد‬
‫ديدار او را دوسـت مـی دارد و کسـی کـه ديدار خدا را نپسـندد‪ ،‬خداونـد ديدار وی را نیـ‬
‫پسندد‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم! آيا نپسنديدن مرگ است؟ پس ههء ما مرگ‬
‫را نی پسندي‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬اين نيست‪ ،‬ولی مؤمن چون به رحت و رضوان و بشت خدا مژده داده شود‪،‬‬
‫ديدار خدا را دوست می دارد و چون کافر از عذاب و خشم خدا خب داده شود‪ ،‬ديدار خدا‬
‫را نی پسندد و خدای تعالی و تقدس هم ديدارش را نی پسندد‪.‬‬
‫‪992‬‬

‫صلّى الُ‬
‫ب َ‬
‫صفِّيةَ بنْ تِ حُيَيّ رَضِ يَ اللّه عَ ْنهَا قَالَت‪ :‬كَا َن النّ ّ‬
‫‪ -1849‬وَعَ ْن ُأمّ ا ُل ْؤمِنِيَ َ‬
‫حدّثْتُهُ ُثمّ قُ ْمتُ لْن َقلِب‪َ ،‬فقَامَ َمعِي ِلَي ْقلِبَن‪ ،‬فَمَ ّر رَجُلنً مِنَ‬
‫َعلَيْ ِه و َسلّم ُمعْتَكِفا‪َ ،‬فأَتَيُْتهُ أزُورُ ُه لَيْل‪ .‬فَ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم أ سْرعَا‪َ .‬فقَا َل َ‬
‫النْ صارِ ر ضي اللّه َع ْنهُ ما‪ ،‬فَلمّ ا رَأيَا النّبِيّ َ‬
‫صفِّيةُ بن تُ حُيَيّ » فَقال‪ :‬سُبْحَانَ اللّه يَار سُولَ اللّه‪َ ،‬فقَال‪ « :‬إنّ‬
‫و َسلّم‪َ « :‬علَى رِ ْسلُكُمَا إنّهَا َ‬
‫جرَى الدّم‪ ،‬وَإنّي خَشِيتُ أنْ يَقذِفَ ف ُقلُوبِكُمَا شَرا أ ْو قَال‪َ :‬شيْئا‬
‫جرِي مِنْ ابْ ِن آدَمَ مَ ْ‬
‫الشّيْطَانَ يَ ْ‬
‫» متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1849‬از ام الؤمني صفيه بنت حيی رضی ال عنها مرويست که گفت‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم معت کف بود ند و من شب به ديدار شان آمدم و با ايشان‬
‫صحبت نوده و ب عد برخا ستم تا بازگردم‪ .‬با من برخا ست که مرا باز گردا ند و دو مرد از‬
‫انصار گذشتند و چون پيامب صلی ال عليه وسلم را ديدند‪ ،‬شتافتند‪.‬‬
‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬بال عادی تان راه رويد – اين زن صفيه بنت حيی‬
‫است –‬
‫گفتند‪ :‬سبحان ال يا رسول ال صلی ال عليه وسلم!‬
‫فرمود‪ :‬شيطان از مرای خون ان سان می گذرد و من تر سيدم که در دل ش ا شری را‬
‫بيندازد‪.‬‬
‫ش‪ :‬اين حديث دليل آنست که انسان بايد از مواضع تمت بگريزد و برای اينکه گمان‬
‫بد را از خود دفع کند تا مردم به غيبتش گرفتار نشوند‪ ،‬لزم است که تشويش و وسوسهء مردم‬
‫را دفع کند‪( .‬مترجم)‪.‬‬

‫‪ -1850‬وَعَنْ أب ال َفضْل العبّاسِ بنِ َع ْبدِ الُ ّطلِب رضي اللّه عَنْهُ قَال‪َ :‬ش ِهدْتُ مَ َع رسُولِ‬
‫ب رَسُو ِل اللّه‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم َيوْمَ حُنَي َفلَزمْتُ أنَا وَأبُو ُسفْيَانَ بنُ الارِثِ بنِ عَ ْب ِد الُ ّطلِ ِ‬
‫اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم علَى ب ْغ َلةٍ َلهُ َب ْيضَاءَ ‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َلمْ نفَا ِرقْه‪ ،‬ورَسُو ُل اللّه َ‬
‫َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ‬
‫سلِمُو َن ُمدِْبرِين‪ ،‬فَطَفِقَ رسُولُ اللّه َ‬
‫سلِمُو َن وَالُشْركُونَ وَلّى الُ ْ‬
‫َفلَمّا اْلَتقَى الُ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم أَ ُك ّفهَا‬
‫ض َب ْغلَتَ هُ قِ بل اْل ُكفّار‪ ،‬وأنَا آ ِخذٌ ِبلِجَا مِ َب ْغ َلةِ رَ سُولِ اللّه َ‬
‫و َسلّم‪َ ،‬يرْكُ ُ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪.‬‬
‫ب رَسُولِ اللّه َ‬
‫سرِع‪ ،‬وأبو ُسفْيانَ آ ِخ ٌذ بِركَا ِ‬
‫إرا َدةَ أنْ ل تُ ْ‬
‫‪993‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ « :‬أ يْ عبّاسُ نادِ أصْحَابَ ال سّمُر ِة » قَالَ العبّاس‪،‬‬
‫فَقَا َل رَ سُولُ اللّ ِه َ‬
‫صوْتِي‪ :‬أيْن أصْحابُ السّ ُمرَة‪ ،‬فَو اللّه لَكَأنّ عَ ْطفََتهُمْ حِيَ سَ ِمعُوا‬
‫ل صَيّتا‪ :‬فَ ُقلْتُ بِأ ْعلَى َ‬
‫وَكَا َن رَجُ ً‬
‫ُمـ واْل ُكفَار‪ ،‬والدّعْوةُ فـ‬
‫ْكـ يَالَبّيْـك‪ ،‬فَاقْتََتلُوا ه ْ‬
‫صـوْتِي عَ ْط َفةَ الْب َقرِ َعلَى أوْلدِه َا‪َ ،‬فقَالُوا‪ :‬يالَبّي َ‬
‫َ‬
‫ص َرتِ الدّعْوةُ َعلَى بنِي الْحَارِ ثِ بن‬
‫شرَ النْصار‪ ،‬يا َمعْشَر النْ صَار‪ُ ،‬ثمّ قَ ُ‬
‫النْ صَارِ يقُولُون‪ :‬يَا مَعْ َ‬
‫الْخ ْزرَج‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َو ُهوَ علَى َب ْغلَتِ هِ كَالُتَطَاوِل علَ ْيهَا إلَى قِتَالِه مْ َفقَال‪:‬‬
‫فَنَ َظرَ رَ سُولُ اللّه َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم حصيات‪ ،‬فَ َرمَى ِبهِنّ وَجُوه‬
‫« َهذَا حِيَ حَمِ َي اْلوَطِيسُ » ُثمّ أ َخ َذ رَسُولُ اللّه َ‬
‫الْ ُكفّار‪ ،‬ثُمّ قَال‪« :‬اْن َهزَمُوا َورَبّ مُحَ ّم ٍد » َفذَهَبْ تُ أنْ ُظرُ فَإذَا اْلقِتَالُ َعلَى هَيَْئتِ هِ فِي ما أرَى ‪ ،‬فَواللّه‬
‫حصَيَاتِه‪ ،‬فَمَازِْلتُ أرَى ح ّد ُهمْ كَليل‪ ،‬وأمْ َر ُه ْم ُمدْبِرا‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬
‫ما هُو إ ّل أ ْن رمَا ُهمْ بِ َ‬

‫‪ -1850‬از ابو الفضل عباس بن عبد الطلب رضی ال عنه مرويست که گفت‪:‬‬
‫روز حني با رسول ال صلی ال عليه وسلم حضور يافتم‪ ،‬من و ابوسفيان بن حارث بن‬
‫عبد الطلب پيوسته با وی بودي و از وی جدا نشدي‪ .‬رسول ال صلی ال عليه وسلم بر قاطر‬
‫سفيد خويش بود‪ .‬چون مسلمانان و مشرکان با هم روبرو شدند و مسمانان پشت گرداندند‪،‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم شروع به دواندن قاطر خود بطرف کفار نود و من لگام قاطر‬
‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم را گرف ته بازش می داش تم تا ت يز نرود‪ ،‬در حالي که ا بو سفيان‬
‫رکاب رسول ال صلی ال عليه وسلم را گرفته بود‪.‬‬
‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ای عباس! ا صحاب سره (بي عة الرضوان) را‬
‫بوان‪ .‬عباس ر ضی ال ع نه مردی بل ند صدا بود و گف تم‪ :‬ا صحاب سره کجاي ند؟ پس و ال‬
‫گوئی که من آن ا را برگ شت دادم‪ ،‬هنگا می که صدای مرا شنيد ند‪ ،‬م ثل اين که گاو بطرف‬
‫اولدهايش برمی گردد‪ ،‬برگشته‪ ،‬گفتند‪ :‬يا لبيک‪ ،‬و آنا و کفار جنگيدند و دعوتگر در ميان‬
‫انصار می گفت‪ :‬ای گروه انصار ای گروه انصار و بعد فقط دعوت بر بنی الارث بن خزرج‬
‫منح صر شد و ر سول ال صلی ال عل يه و سلم در حالي که بر قا طر شان بوده مان ند ک سی که‬
‫گردن فرازد‪ ،‬تا جريان جنگ را مشاهده کند‪ ،‬می نگريستند‪.‬‬
‫و فرمود‪ :‬ا ين زما نی ا ست که ج نگ گرم شده ا ست‪ .‬باز ر سول ال صلی ال عل يه‬
‫و سلم چ ند دا نه سنگريزه را گرف ته و آن را بطرف کفار انداخ ته و فرمود‪ :‬بنام خدای م مد‬
‫صلی ال عليه وسلم که شکست خوريد! من رفتم و مشاهده کردم که جنگ به هان شکلش‬
‫‪994‬‬

‫بود‪ .‬سوگند به خدا به مردی که آنا را به سنگريزه زد‪ ،‬بشکل مستمر ديدم که توانائی شان‬
‫ضعيف وکارشان منتهی به شکست است‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1851‬وعَ ْن أب هُرْيرَ َة رضي اللّه عنْ ُه قَال‪ :‬قَا َل ر سُو ُل اللّه َ‬
‫أّيهَا النّا سُ إنّ اللّه طيّ بٌ ل يقْب ُل إلّ طيّبا‪ ،‬وَإنّ اللّه أمَر الُؤمِنِيَ بِمَا أمَر بِ ِه ا ُلرْسلِي‪َ ،‬فقَال َتعَال ‪:‬‬
‫{يَا أيّها الرّسْلُ ُكلُوا مِنَ الطّيّباتِ واعملوا صَالا } َوقَال تَعالَى ‪ { :‬يَا أَّيهَا اّلذِينَ آمنُوا ُكلُوا مِنَ‬
‫سفَر أ ْشعَ ثَ أغْب ُيدّ ي َديْ هِ إلَى ال سّمَاءِ ‪ :‬يَاربّ‬
‫طَيّبَات مَا رزَقْنَاكُ ْم } ثُمّ ذَكَرَ الرّجُلَ ُيطِيلُ ال ّ‬
‫سهُ حرام‪ ،‬و ُغذِ يَ بِاْلحَرا مِ‪َ ،‬فأَنّ ى يُ سْتَجابُ ِلذَلِ كَ؟ »‬
‫شرَبُه حرَام‪ ،‬و َملْب ُ‬
‫يَارَب‪َ ،‬ومَ ْطعَمُ هُ حَرام‪ ،‬ومَ ْ‬
‫رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1851‬از ابو هريره رضی ال عنه مرويست که‪:‬‬


‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬ای مردم خداونـد تعالی پاکيزه اسـت و بزـ‬
‫پاکيزه را نی پذيرد و خداوند مؤمنان را مانند فرستادگانش مأمور ساخته است‪.‬‬
‫خداو ند تعالی فرمود‪ :‬ای مؤمنان بور يد وبنوش يد از چيزهای پاکيزه که بش ما روزی‬
‫داده اي‪.‬‬
‫ـت و‬
‫ـفرشرا دراز نوده غبار آلوده و پراکنده موی اسـ‬
‫ـه سـ‬
‫باز مردی را ياد نود کـ‬
‫د ستهايش را به آ سان بل ند کرده می گو يد‪ :‬پروردگارم‪ ،‬پروردگارم‪ ،‬در حالي که خورد نی اش‬
‫حرام و آشاميد نی اش حرام بوده و پوشيد نی اش حرام بوده و به حرام تغذ يه شده ا ست‪ ،‬پس‬
‫چگونه دعای هچو شخصی پذيرفته می شود‪.‬‬
‫ش‪ :‬ايسن حديسث بتريسن دليسل اسست برای کسسانيکه در قبول دعای شان دچار تشويسش‬
‫گرديده می گوي ند‪ ،‬چرا اينقدر مردم دعاء می کن ند و خداو ند دعای ايشان را قبول ن ی ک ند؟‬
‫عل تش هم ا ين ا ست که ا ين مردمي که دعاء می کن ند‪ ،‬شرط اجا بت و قبول دعاء در وجود شان‬
‫پديدار نيست‪.‬‬
‫آری در صورتيکه طبق فرمودهء رسول اکرم صلی ال عليه وسلم خوردنی و آشاميدنی و‬
‫پوشيد نی ش خص حرام با شد‪ ،‬تغذ يه اش برام صورت گرف ته با شد‪ ،‬چگو نه ا ين ش خص اميدوار‬
‫اجابت و قبول دعاء می تواند باشد‪.‬‬
‫‪995‬‬

‫براستی اگر مسلمي عصر حاضر بواهند سعادتند دنيا و آخرت شوند‪ ،‬بايد به خدا باز‬
‫گرد ند و از حرام و مرمات اجتناب ناي ند‪ ،‬تا با شد که خداو ند يار و مع ي و نا صر شان شود‪.‬‬
‫(مترجم)‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬ثَلَثةٌ لَ‬


‫‪ -1852‬وَعنْ ُه ر ضي اللّه عَنْ هُ قَال‪ :‬قَا َل رَ سُولُ اللّه َ‬
‫خ زَان‪ ،‬و َملِ كٌ‬
‫يُ َكلّ ُمهُ مْ اللّه يوْ مَ اْلقِيَا مة‪ ،‬وَلَ ُيزَكّيهِم‪ ،‬وَل ينْ ُظرُ إلَيْهِم‪ ،‬وَلهُ مْ عذَا بٌ أل يم‪َ :‬شيْ ٌ‬
‫َكذّابٌ‪ ،‬وَعَائِل مُسْتَكِْب ٌر » روا ُه مسلم‪ « .‬اْلعَائِ ُل » ‪ :‬اْل َفقِي‪.‬‬

‫‪ -1852‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬سه کس است که خداوند در روز قيامت پاک‬
‫شان نکرده به آن ا ن ی نگرد و برای آن ا عذاب دردنا کی ا ست‪ :‬پ ي ز نا کار‪ ،‬و پادشا هی که‬
‫بسيار دروغ گويد و گدای متکب‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪ « :‬سيْحَانُ‬


‫‪ -1853‬وَعَنْ ُه ر ضي اللّه عنْ هُ قَال‪ :‬قَا َل رَ سُولُ اللّه َ‬
‫ت والنّيلُ كُ ّل مِنْ أْنهَارِ الْجّن ِة » رواهُ مسلم‪.‬‬
‫وجَيْحَا ُن وَاْلفُرا ُ‬

‫‪ -1853‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬سيحون و جيحون و فرات ون يل ه ه از جوی‬
‫های بشت است‪.‬‬
‫ش‪ :‬معنايش اين است که در اين نرها برکت ناده و ايان عام می شود در سرزمي هائی‬
‫که اين نرها در آن جريان دارد‪ ،‬هه اسلم ميآورند و با هدايت بسوی اسلم از اهل بشت می‬
‫گردند‪.‬‬
‫وگفته شده که‪ :‬پيامب صلی ال عليه وسلم نرهائی را که اصول نرهای بشت اند‪ ،‬به‬
‫اين اسم ناميده تا دانسته شود که اين نرها در بشت مانند نرهای چهارگانه در دنيا است‪.‬‬
‫يا اين که در ب شت چهار ن ر بد ين ا سم وجود دارد و اشتراک از اينرو در ميان آن پد يد‬
‫آمده ا ست‪ .‬سيحون دريای ه ند‪ ،‬و جيحون دريای آ مو و فرات دريای بغداد و ن يل دريای م صر‬
‫است‪.‬‬
‫‪996‬‬

‫‪ -1854‬وَعَنْهُـ قَال‪ :‬أ َخ َذ رَسـُولُ اللّه صَـلّى الُ َعلَيْه ِـ وسَـلّم بَِيدِي فَقَال‪َ « :‬خلَقَـ اللّه‬
‫جرَ َيوْ مَ الْثنَيْن‪ ،‬وَ َخلَ َق الَ ْكرُو هَ َيوْ مَ‬
‫جبَالَ َيوْ مَ الحَد‪ ،‬و َخلَ قَ الشّ َ‬
‫الّترَْبةَ يوْ مَ ال سّ ْبتِ‪ ،‬و َخلَ َق فِيهَا الْ ِ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬
‫الثّلثَاءِ ‪ ،‬وَ َخلَ قَ النّو َر َيوْ مَ الرَْبعَاءِ ‪ ،‬وََبثّ فِيهَا ال ّدوَابّ َيوْ مَ الَمِيس‪ ،‬و َخلَ قَ آدَ مَ َ‬
‫خلْقِ ف آ ِخرِ سَا َعةٍ مِنَ الّنهَا ِر فِيمَا بَيْنَ اْلعَصْرِ إل الّليلِ‬
‫و َسلّم َب ْعدَ اْلعَصْ ِر مِنْ يَوم الُ ُم َعةِ ف آ ِخ ِر الْ َ‬
‫» ‪ .‬رواه مسلم ‪.‬‬

‫‪ -1854‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم د ست مرا گرف ته و فرمود‪ :‬خداو ند خاک را در روز‬
‫دوشن به آفريده و کوه ها را در روز يکشن به و در خت را روز دوشن به و اشيای گران را (م ثل‬
‫آ هن و غيه) روز سه شن به و نور را روز چهار شن به آفريده و هم خزندگان را روز پنجشن به‬
‫خلق نود‪ .‬و آدم عليه السلم را بعد از عصر روز جعه در ساعت اخي روز ميان عصر تا شب‬
‫آفريد‪.‬‬

‫ت ف َيدِي‬
‫‪ -1855‬وع نْ أب ُسلَيْمَانَ خَاِل ِد ب نِ الْولِي ِد رضي اللّه عَنْ هُ قال‪َ « :‬ل َقدِ اْنقَ َطعَ ْ‬
‫صفِيحةٌ يَمَانِّي ٌة » ‪ .‬رواهُ البُخاري‪.‬‬
‫س َعةُ أسْياف‪ ،‬فَمَا ب ِقيَ ف يدِي إل َ‬
‫ي ْو َم مُؤَتةَ تِ ْ‬

‫‪ -1855‬از ابو سليمان خالد بن وليد رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬
‫در روز موته نُه ششي در دستم شکست و در دستم بز ششي يانی (پناوری) ناند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‬


‫‪ -1856‬وعَنْ عمْرو بْنِ اْلعَاص رضي اللّه ع ْنهُ أّنهُ سَمِع رسُو َل اللّه َ‬
‫َيقُول‪ « :‬إذَا حَكَمَ الْحَاكِم‪ ،‬فَاجَْتهَد‪ُ ،‬ثمّ أصاب‪َ ،‬فلَهُ أجْرانِ وإنْ حَكَم وَا ْجَتهَد‪َ ،‬فأَخْطَا‪َ ،‬فلَهُ أ ْجرٌ»‬
‫متفقٌ َعلَيْه‪.‬‬

‫‪ -1856‬از عمرو بن عاص رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫از ر سول ال صلی ال عل يه و سلم شنيدم که می فرمود‪ :‬چون حا کم ح کم نوده و‬
‫اجتهاد کرد و نظرش صائب بود‪ ،‬برا يش دو مزد ا ست (مزد اجتهاد و مزد به حق ر سيدن) و‬
‫هرگاه حکم نوده و اجتهاد کرد و نظرش صائب نبود‪ ،‬برای وی يک مزد است‪( ،‬مزد اجتهاد‬
‫بس)‪.‬‬
‫‪997‬‬

‫حمّى مِ نْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬الْ ُ‬
‫شةَ رضي اللًّه عَ ْنهَا أنّ النب َ‬
‫‪ -1857‬وَعَ نْ عائِ َ‬
‫فيْحِ َجهَنّم فأْب ِردُوهَا بِالَاءِ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1857‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬تب از شرار هء دوزخ ا ست‪ ،‬پس به آب سردش‬
‫کنيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬مَ ْن مَا تَ وَ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -1858‬وَعَ ْنهَا رضي اللّه عَ ْنهَا عَ نِ النب َ‬
‫صوْم‪ ،‬صَامَ عَ ْن ُه وَلِّي ُه » متفقٌ َعلَيْه‪.‬‬
‫َ‬

‫‪ -1858‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬آن که بيد و بر او روز هء با شد‪ ،‬ولی او با يد از‬
‫جايش روزه بگيد‪.‬‬

‫شةَ رضي اللّه عَ ْنهَا ُحدّثَتْ أنّ عَ ْبدَ اللّه‬


‫‪ -1859‬وَعَنْ َعوْفِ ب ِن مَالِكِ ب ِن ال ّطفَيْ ِل أنّ عَائِ َ‬
‫شةُ رضي اللّه تَعالَى َعنْها‪ :‬وَاللّه لَتَ ْنَتهِيَنّ‬
‫ابنَ الزَّبيْر رضي اللّه عَ ْنهُمَا قَالَ ف بيْعٍ أوْ عَطَاءٍ أعْطَتْهُ عَائِ َ‬
‫جرَنّ علَ ْيهَا‪ ،‬قَالت‪ :‬أ ُه َو قَالَ َهذَا؟ قَالُوا‪ :‬نَعم‪ ،‬قَالَت‪ :‬هُو‪ ،‬للّهِ علَيَ َن ْذرٌ أنْ ل أُ َكلّم‬
‫عَائِشَة‪ ،‬أوْ لحْ ُ‬
‫جرَة‪َ .‬فقَالَت‪َ :‬ل وَاللّ هِ ل أُ َشفّ عُ فِي هِ أبَدا‪،‬‬
‫ابْ نَ الزّب ْيرِ أبَدا‪ ،‬فَا سْتَشْفَع ابْ نُ الزّب ْيرِ إليها حِيَ طالَ تِ الْه ْ‬
‫ول أَتحَنّ ثُ إلَى َنذْري‪ .‬فلَمّا طَال ذَلِ كَ علَى ابْ نِ الزّب ْيرِ َكلّم الِ سْورَ ب نَ ْم َرمَة‪ ،‬وع ْبدَ الرّحْم ِن بْ نَ‬
‫ش َة رضي اللّه َع ْنهَا‪ ،‬فَإّنهَا‬
‫شدُكُما اللّه لَا أدْ َخلْتُمَان علَى عائِ َ‬
‫ث وقَال لُما‪ :‬أنْ ُ‬
‫ال ْس َودِ ب نِ ع ْبدِ يغُو َ‬
‫حلّ لَهَا أ نْ تَ ْنذِر قَطِيعَ ت‪َ ،‬فَأقْبَل ب ِه الِ سْور‪ ،‬و َع ْبدُ الرًّحْ من حَتّ ى ا سْتَأذَنَا علَى عائِشَة‪َ ،‬فقَال‪:‬‬
‫لَ يَ ِ‬
‫ك ورَحةُ اللّه وبرَكَاتُه‪ ،‬أََندْخُل؟ قَالَتْ عَائِشَة‪ :‬ادْ ُخلُوا‪ .‬قَالُوا‪ُ :‬كلّنَا؟ قَالَتْ‪ :‬نَعمْ ادْ ُخلُوا‬
‫لمُ علَيْ ِ‬
‫السّ َ‬
‫شةَ‬
‫حجَاب‪،‬فَاعْتَنَ قَ عائِ َ‬
‫ُكلّكُم‪ ،‬ولَ َت ْعلَ مُ أنّ م َعهُ ما ابْ نَ الزّبَيْر‪ ،‬فَلمّ ا د َخلُوا‪ ،‬دخَلَ ابْ نُ الزّب ْيرِ الْ ِ‬
‫رضي اللّه ع ْنهَا‪ ،‬وطَفِقَ يُنَا ِش ُدهَا ويبْكِي‪ ،‬وَ َطفِقَ الِسْور‪ ،‬وع ْبدُ الرّحْمنِ ُينَا ِشدَاِنهَا إلّ َكلّمَتْ ُه وقَبلَتْ‬
‫س ِلمٍ أ نْ‬
‫ت مِ نَ اْلهِجْرة‪ .‬وَلَ يَح ّل لُ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َنهَى عَمّا َقدْ ع ِلمْ ِ‬
‫مِنْه‪ ،‬ويقُولن‪ :‬إنّ النب َ‬
‫حرِيج‪َ ،‬ط ِفقَ تْ ُتذَ ّك ُرهُما‬
‫شةَ مِ نَ الّتذْكِرةِ والتّ ْ‬
‫يهْجُر أخَا هُ َفوْقًَ ثَل ثِ لَيَال‪َ .‬فلَمّا أكَْثرُوا علَى عَائِ َ‬
‫تف‬
‫وتَبْكِي‪ ،‬وَتقُول‪ :‬إنّ ي َن َذرْ تُ والّن ْذرُ َشدِ يد‪َ ،‬فلَ مْ َيزَال بَهَا حتّ ى َكلّم تِ ابْ نِ الزّبيْر‪ ،‬وَأعَْتقَ ْ‬
‫رواهـ‬
‫َتـ َتذْ ُكرُ َن ْذرَهَا ب ْع َد ذَلِك َـ فَتَبْكِي حتّىـ تَبُ ّل ُدمُوعُهَا خِمارَهَا‪ُ .‬‬
‫َن ْذرِهَا أرْبعِيَ رقَبةً‪ ،‬وَكَان ْ‬
‫البخاري‪.‬‬
‫‪998‬‬

‫‪ -1859‬از عوف بن مالک بن طفيل روايت است که‪:‬‬


‫به عائ شه ر ضی ال عنها گف ته شد که‪ :‬ا بن زب ي در فروش يا بش شی که آن را داده‬
‫بود‪ ،‬سوگند خورد که يا حتما عائشه رضی ال عنها از اين کار خود را باز خواهد داشت‪ ،‬يا‬
‫حتما او را از اين کار منع خواهد نود‪.‬‬
‫عائشه رضی ال عنها گفت‪ :‬آيا او اين سخن را گفته است؟‬
‫گفتند‪ :‬بلی‪.‬‬
‫گفت‪ :‬بر من نذر است که هرگز با ابن زبي حرف نزن‪ .‬و چون مدت دوری طولنی‬
‫شد‪ ،‬ابن زبي شفاعت خواه فرستاد و عائشه رضی ال عنها گفت‪ :‬نی سوگند به خدا هرگز‬
‫شفاعت کسی را در مورد وی نواهم پذيرفت و خود را در نذرم گناهکار نواهم کرد‪.‬‬
‫چون باز اين مدت بدرازا کشيد ابن زبي با مسور بن مرمه و عبد الرحن بن اسود بن‬
‫ع بد يغوث صحبت نوده و به آن ا گ فت‪ :‬ش ا را بدا سوگند می د هم که حتما مرا خد مت‬
‫عائشه رضی ال عنها داخل کنيد‪ ،‬زيرا برايش جائز نيست که به قطع رابطه با من نذر نايد‪.‬‬
‫م سور و ع بد الرح ن وی را با خود گرف ته و رفت ند تا اين که از عائ شه ر ضی ال عن ها‬
‫اجازت خواستند و گفتند‪ :‬السلم عليک و رحة ال و برکاته‪ ،‬آيا داخل گردي؟‬
‫عائشه رضی ال عنها گفت‪ :‬داخل شويد‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬ههء ما؟‬
‫گ فت‪ :‬بلی ه هء ش ا دا خل شو يد‪ .‬و ن ی دان ست که ا بن زب ي هراه آندو ست‪ .‬چون‬
‫دا خل شد ند ا بن زب ي به ع قب پرده دا خل شده با وی معان قه کرده و شروع به گري ست و‬
‫سوگند دادن وی نود‪ .‬و م سور و ع بد الرح ن هم وی را سوگند داده و از وی می خوا ستند‬
‫که حتما با وی حرف زده و از وی بپذيرد‪ .‬و می گفتند‪ :‬پيامب صلی ال عليه وسلم از ترک‬
‫مراود هء که کردی ن ی فرموده و برای م سلمان روا ني ست که برادرش را ب يش از سه شب‬
‫ترک ک ند‪ .‬و چون او را زياد موع ظه نوده و دشواری ا ين ا مر را به وی گوشزد کرد ند‪ ،‬وی‬
‫گريسته و شروع به پند دادن شان نوده و می گفت‪ :‬من نذر کردم و نذر کار سختی است‪ .‬و‬
‫هانطور او را به را ضی شدن ملزم می کرد ند‪ ،‬تا اين که با ا بن زب ي حرف زد و در ه ي نذر‬
‫خود چهـل برده را آزاد نود‪ .‬و بعـد از آن نذر خود را ياد کرده و طوری مـی گريسـت کـه‬
‫چادرش تر (خيس) می شد‪.‬‬
‫‪999‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم خَر جَ‬


‫‪ -1860‬وعَ نْ ُعقَْبةَ ب ِن عامِر رضي اللّه عنْ هُ أنّ ر سُولَ اللّه َ‬
‫إلَى قَ ْتلَى أُحُد‪ .‬فَصلّى علَ ْيهِمْ بعْد ثَمان ِسنِي كالودّع للحْياءِ والمْوات‪ُ ،‬ثمّ َطلَعَ إل الِنْب‪َ ،‬فقَال‪:‬‬
‫إنّي بيْ َن أْيدِيكُ مْ َفرَ طٌ وأنَا شهيد علَيْكُ مْ وإنّ موْ ِعدَكُ مُ الْحوْض‪ ،‬وَإنّي لنْ ُظرُ إليه مِ ْن مَقامِي َهذَا‪،‬‬
‫ستُ أخْشَى َعلَ ْيكُ مْ أ نْ تُشْركُوا‪ ،‬ولَكِ نْ أخْشَى َع َليْكُ مْ الدّنيا أ ْن تَنَافَ سُوهَا» قَالَ‪ :‬فَكَانَ تْ‬
‫وإنّي لَ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪ ،‬متفقٌ عليه‪.‬‬
‫آ ِخرَ نَ ْظ َرةٍ نَ َظرُْتهَا إلَى رَسُولِ اللّه َ‬
‫وف رواية‪ « :‬وَلَكِنّي أخْشَى علَيْكُ مْ الدّنيَا أ ْن تَنَافَ سُوا فِيهَا‪ ،‬وَتقْتَِتلُوا فََت ْهلِكُوا كَما َه َلكًَ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم َعلَى الِنْب‪.‬‬
‫منْ كَان قَبْل ُك ْم » قَالَ عُقبة‪ :‬فَكانَ آخِر ما رَأْيتُ رَسُو َل اللّه َ‬
‫وف روَايةٍ قال‪ « :‬إنّي فَر طٌ لَكُ ْم وأنَا َشهِيدٌ علَيْكُم‪ ،‬وَإنّي واللّه لنْ ُظرُ إلَى َح ْوضِي الن‪،‬‬
‫شرِكُوا‬
‫ت مَفَاتِي حَ َخزَائِن الرض‪ ،‬أ ْو َمفَاتِي حَ الرْض‪ ،‬وَإنّي واللّ هِ مَا أَخَا فُ علَ ْيكُ مْ أ نْ تُ ْ‬
‫وإنّي أُعْطِي ُ‬
‫ب ْعدِي ولَكِ ْن أخَافُ علَيْ ُك ْم أنْ تَنَافَسُوا فِيهَا » ‪.‬‬

‫‪ -1860‬از عقبه بن عامر رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم بعد از هشت سال بر کشتگان احد آمده و مانند وداع‬
‫کنندهء زنده ها و مرده ها بر آنا ناز گزاردند‪ ،‬بعد به منب برآمده و فرمودند‪ :‬من در پيشاپيش‬
‫راهگشائی شاي و من بر شا گواهم و ميعادگاه شا حوض است و من از اين جايگاهم بسوی‬
‫ش ا می نگرم و من از ش ا ن ی تر سم که شر يک می آور يد‪ ،‬ولی می تر سم که بر دن يا با هم‬
‫رقابت کنيد‪ .‬گفت‪ :‬و اين آخرين نگاه های بودکه بر پيامب صلی ال عليه وسلم انداختم‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که ولی بر شا از اينکه در دنيا مسابقه کنيد و با هم بنگيد و مثل‬
‫اقوام پيشي به هلکت رسيد‪ ،‬بيم دارم‪ .‬عقبه می گويد‪ :‬و اين آخرين باری بود که پيامب صلی‬
‫ال عليه وسلم را بر منب ديدم‪.‬‬
‫و در روايتی ديگر چني آمده است که فرمود‪ :‬من راهگشای شاي و بر شا گواهم و‬
‫قسم بدا بسوی حوضم هم اکنون می نگرم و به من کليدهای گنجينه های زمينی يا کليدهای‬
‫زمي داده شده است‪ .‬قسم بدا که نی ترسم بعد از من مشرک می شويد‪ ،‬اما می ترسم که بر‬
‫سر دنيا با هم رقابت کنيد‪.‬‬
‫ش‪" :‬انسی بيس ايديکسم فرط" فرط آنسست کسه قبسل از سسواران بانسه آيسد‪ ،‬تسا برای شان‬
‫مقدمات خدمتگذاری را فرا هم ک ند و هچن ي من در پيشگاه ام تم م صال اخروی شان را فرا هم‬
‫می کنم‪ ،‬به اينکه برای گنهگاران شان شفاعت نوده و بر اطاعت مطيعان شهادت می دهم‪.‬‬
‫‪1000‬‬

‫ي رضي اللّه عَنْ ُه قَال‪ :‬صلّى بنا رَ سُولُ‬


‫‪ -1861‬وعَ نْ أب زَْيدٍ ع ْمرُو ب ِن أخْطَ بَ النْصَارِ ّ‬
‫صلّى ‪ُ .‬ثمّ‬
‫ضرَ تِ ال ّظهْر‪ ،‬فََنزَل فَ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم اْلفَجْر‪ ،‬وَص ِع َد الِنْبَر‪ ،‬فَخَطَبنَا حَتّى َح َ‬
‫اللّه َ‬
‫صلّى ‪ُ ،‬ثمًّ صعِد النْب حت َغرَب تِ الشّمْ سُ‪،‬‬
‫ص ِع َد الِنْبَر فخطب حَتّى َحضَر تِ الع صْر‪ُ ،‬ثمّ َنزَل فَ َ‬
‫َ‬
‫سلِم‪.‬‬
‫فَأخْبنا مَا كان ومَا ُهوَ كِائِن‪َ ،‬فأَ ْعلَمُنَا أ ْحفَظُنَا‪ .‬روا ُه مُ ْ‬

‫‪ -1861‬از ابو زيد عمرو بن اخطب انصاری رضی ال عنه نقل شده که فرمود‪:‬‬
‫رسول ال صلی ال عليه وسلم ناز صبح را با ما گزارده و بر منب برآمد و تا ظهر بر‬
‫ما خطبه گزارد‪ ،‬سپس فرود آمده و ناز گزارد و باز بر منب بال شده و تا عصر خطبه نود و‬
‫سپس فرود آمده ناز گزارد و باز بر م نب برآمده تا غروب آفتاب و ما را از آن چه که بوده و‬
‫خواهد بود‪ ،‬خب داد‪ ،‬پس عال ترين ما حافظ ترين ما بود‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬مَ نْ َن َذرَ‬


‫شةَ رضي اللّه عَ ْنهَا قَالَت‪ :‬قال النب َ‬
‫‪ -1862‬وع نْ عائِ َ‬
‫صهِ » روا ُه البُخاري‪.‬‬
‫أن يُطِيع اللّه َفلْيُ ِطعْه‪ ،‬ومَنْ َن َذرَ أنْ ي ْعصِيَ اللّه‪ ،‬فل ي ْع ِ‬

‫‪ -1862‬از عائشه رضی ال عنها روايت شده که گفت‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه نذر کند که اطاعت خدا را نايد‪ ،‬پس اطاعتش‬
‫را بکند و آنکه نذر کند به آنچه معصيت خداست‪ ،‬پس نافرمانی حق تعالی را ننمايد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم أم َرهَا ِبقَتْلِ‬


‫‪ -1863‬وَعنْ ُأمٍّ َشرِيكٍ رضي اللّه ع ْنهَا أن رسُول اللّه َ‬
‫الوزَاغ‪ ،‬وقَال‪ « :‬كَانَ ي ْنفُخُ علَى إبْراهيمَ » متفقٌ َع َليْه‪.‬‬

‫‪ -1863‬از ام شريک رضی ال عنها روايت شده که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم وی را به ق تل اوزاغ (چلپا سه =کلپا سه) ا مر نوده‬
‫فرمود‪ :‬بر (آتش) ابراهيم عليه السلم پف می کرد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1864‬وَع نْ أب هُرير َة رضي اللّ هُ عنْ ُه قَال‪ :‬قَا َل ر سُولُ اللّه َ‬
‫ضرَْبةِ الثّانِية‪َ ،‬فلَ هُ َكذَا و َكذَا‬
‫ضرْبة‪َ ،‬فلَ هُ َكذَا وَ َكذَا حسنَة‪َ ،‬ومَ ْن قََتلَهَا ف ال ّ‬
‫م نْ قَتَ َل وزَ َغةً ف أوّلِ َ‬
‫ضرْبةِ الثّالِثَة‪َ ،‬ف َلهُ كَذَا وَ َكذَا حَسََنةً » ‪.‬‬
‫حَسَنةً دُو َن الولَى ‪ ،‬وإ ّن قََت َلهَا ف ال ّ‬
‫‪1001‬‬

‫ضرْبة‪ ،‬كُتِ بَ لَ ُه مائةُ ح سَنَة‪ ،‬وَف الثّانَِيةِ دُو َن ذَلِك‪،‬‬


‫وف ِروَاية‪ « :‬مَ نْ قَتَ َل وزَغا ف أوّ ِل َ‬
‫ك » ‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬
‫وف الثّالَِث ِة دُونَ ذَِل َ‬

‫‪ -1864‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه چلپاسه را در اولي ضربت بکشد‪ ،‬برای‬
‫او چني و چنان پاداش است و آنکه در ضربهء دومي بکشد‪ ،‬چني و چنان پاداش است و اگر‬
‫در ضربهء سوم بکشد‪ ،‬چني وچنان پاداش است‪.‬‬
‫و در روايتی نقل شده که‪ :‬آنکه مارمولک (چلپاسه) را در اولي ضربه بکشد برای او‬
‫صد حسنه نوشته شود و در دومی کمتر از اين و در سومی کمتر از اين‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم قَال‪ « :‬قَال‬


‫‪ -1865‬وَعَ ْن أب هُرْيرَ َة رضي اللّه َعنْهُ أنّ رسُول اللّه َ‬
‫صدّقَ الليلة‬
‫ض َعهَا ف َي ِد سَارِق‪ ،‬فَأ صْبحُوا يتَحدّثُون‪ :‬تَ َ‬
‫رَجُلٌ لتَصدقَنّ بِصَدقَة‪ ،‬فَخَر جَ بِصَدقَته‪َ ،‬فوَ َ‬
‫ضعَهَا ف يدِ زانيةٍ‪،‬‬
‫خرَ جَ بِ صَدقَتِه‪َ ،‬فوَ َ‬
‫صدَقَة‪ ،‬فَ َ‬
‫ص ّدقَنّ بِ َ‬
‫علَى سارِقٍ‪ ،‬فَقَال‪ :‬ال ّلهُمّ لَ كَ الْحَ ْمدُ لتَ َ‬
‫ص ّدقَنّ‬
‫ح ْمدُ َعلَى زانِيَة؟‪ ،‬لتَ َ‬
‫صدّق اللّ ْي َلةَ َعلَى زَانِيَة‪ ،‬فَقَال‪ :‬ال ّلهُمّ لَ كَ الْ َ‬
‫فَأ صْبَحُوا يتَحدّثُو َن تُ ُ‬
‫صُدّقَ علَى غَنِي‪َ ،‬فقَالَ ال ّل ُهمّ‬
‫صبَحُوا يتَحدّثون‪ :‬تُ ٌ‬
‫خرَ جَ بِ صَدقَتِه‪َ ،‬فوَضَعهَا ف يد غَنِي‪ ،‬فأ ْ‬
‫بِصدقة‪ ،‬فَ َ‬
‫ق َف َل َعلّهُ أنْ‬
‫لَكَ الْحَ ْمدُ علَى سارِق‪ ،‬و َعلَى زَانِية‪ ،‬وعلَى غَنِي‪ ،‬فَأتِي فَقِيل لَهُ‪ :‬أمّا ص َدقَتُكَ علَى سَارِ ٍ‬
‫يَ سْتِعفّ ع ْن س ِرقَتِه‪ ،‬وأمّا الزّانِي ُة َفلَع ّلهَا تَ سَْت ِعفّ عَ ْن زِنَاهَا‪ ،‬وأمًا الْغنِيّ َفلَعلّ هُ أ نْ يعْتَبِر‪ ،‬فَيُ ْنفِ قَ مِمّا‬
‫س ِلمٌ بعنَاه‪.‬‬
‫آتَاهُ ال ّلهُ » رَوا ُه البخاري بلفظِه‪َ ،‬ومُ ْ‬

‫‪ -1865‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مردی گفت‪ :‬حتما صدقه ای را می دهم و با‬
‫صدقه اش بيون شده و آن را در دست دزدی گذاشت و مردم صبح حرف زدند که به دزدی‬
‫صدقه داده است‪ .‬پس گفت‪ :‬بار خدايا ترا سپاس باز حتما صدقه ای را می دهم و بيون شده‬
‫آن را در د ست زان يه ای گذا شت و صبح سخن گفت ند که دي شب به زان يه ای صدقه داده‬
‫است‪ .‬پس گفت‪ :‬خدايا ترا سپاس حتما صدقه ای دهم و بيون شده آن را در دست سرمايه‬
‫داری ناد و صبح هچني سخن گفتند که به سرمايه داری صدقه داده شده است‪ .‬پس گفت‪:‬‬
‫خدا يا ترا سپاس بر صدقه ای که بر دزد و ز نا کار و سرمايه داری داده ام‪ .‬پس آن ش خص‬
‫احضار شده برايـش گفتـه شـد‪ :‬امـا صـدقه ات بر دزد شايـد او را از دزدی اش باز دارد و بر‬
‫‪1002‬‬

‫زناکار او را از زنا يش باز دارد و بر سرمايه دار تا شا يد او را عبتی با شد‪ ،‬تا از آن چه خدا‬
‫برايش داده نفقه کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم ف دعوة فر فع إل يه‬


‫‪ « -1866‬وع نه قال ك نا مع ر سول اللّه َ‬
‫الذراع وكانت تّعجبه فَنَه سَ منها َنهَسةَ وقال‪ :‬أنا سيد الناس يوم اْلقِيَامَة‪َ ،‬هلْ َت ْدرُو َن مِمّ ذَاك؟‬
‫يَجْم عُ اللّه الوّلِيَ وال ِخرِي َن ف صعِي ٍد وَاحِد‪ ،‬فَيَنْ ُظرُه مُ النّاظِر‪َ ،‬ويُس ِم ُع ُهمُ الدّاعِي‪ ،‬وَتدْنُو مِ ْنهُ مُ‬
‫الشّمْس‪ ،‬فَيَ ْبلُ غُ النّاسُ مِ نَ اْل َغمّ واْل َكرْبِ مَالَ يُطيقُو نَ وَلَ ْيتَ ِملُون‪ ،‬فََيقُولُ النّاس‪َ :‬ألَ تَروْ نَ إِل مَا‬
‫شفَعُ لَ ُكمْ إِل َربّكُم؟‬
‫َأنُْتمْ فِيه‪ ،‬إِلَى ما َب َلغَكُم؟ أَ َل تَنْ ُظرُو َن مَنْ ي ْ‬
‫فَيقُولُ بعْ ضُ النّا سِ لَِبعْض‪ :‬أبُوكُ مْ آدَم‪ ،‬ويأتُونَ ُه فََيقُولُون‪ :‬يَا أَد مُ َأنْ تَ َأبُو الْبَشر‪َ ،‬خ َلقَك‬
‫جدُوا لَ كَ َوأَ سْكََنكَ الْجَنّة‪ ،‬أَل تَشْف عُ لَنَا إِلَى‬
‫ك مِ ْن رُوحِه‪ ،‬وَأ َمرَ الَلئِ َك َة فَ سَ َ‬
‫خ فِي َ‬
‫اللّه بِيدِه‪ ،‬ونَف َ‬
‫ربّ ك؟ أَلَ تَرى مَا نَحْ ُن فِ يه‪ ،‬ومَا َب َلغَنَا؟ َفقَال‪ :‬إِنّ رَبّ ي َغضِ بَ غضَبا لَ مْ ي ْغضَ بْ قَ ْبلَ ُه مِ ْثلَه‪ .‬وَلَ‬
‫َي ْغضَ بُ َب ْعدَ ُه مِ ْثلَه‪ ،‬وَِإنّ هُ َنهَا ن ع نِ الشّجَرة‪ ،‬فَعَ صَيْت‪َ .‬نفْ سِي َنفْ سِي َنفْ سي‪ .‬اذهَبُوا إِلَى غَ ْيرِي‪،‬‬
‫ا ْذهَبُوا إِلَى نُوح‪ .‬فََيأْتُو نَ نُوحا فَيقُولُون‪ :‬يَا نُوح‪ ،‬أَنْ تَ َأوّلُ الرّ سُل إِل َأهْلِ الرْض‪َ ،‬و َقدْ سَـمّاك‬
‫شفَعُ َلنَا إِلَى رَبّكَ؟ فَيَقُول‪:‬‬
‫اللّه عَبْدا شَكُورا‪ ،‬أَل َترَى إِلَى مَا نَحْ ُن فِيه‪ ،‬أَلَ َترَى إِلَى مَا َب َلغَنَا‪ ،‬أَ َل تَ ْ‬
‫إِنّ ربّي َغضِ بَ الْيوْ مَ َغضَبا لْ َي ْغضَ بْ قَ ْبلَ هُ مِ ْثلَه‪ ،‬وَلَ نْ َي ْغضَ بَ َب ْعدَ ُه مِ ْثلَ هُ‪ ،‬وََأنّ ُه قدْ كانَ تْ لِي دَعْوةٌ‬
‫ُونـ‬
‫ْتـ بِهَا َعلَى َقوْمِي‪َ ،‬نفْسـِي َنفْسـِي َنفْسـِي‪ ،‬ا ْذهَبُوا إِلَى غَ ْيرِي ا ْذ َهبُوا ِإلَى إِْبرَاهِيـم‪ .‬فَ ْيأْت َ‬
‫دَ َعو ُ‬
‫ِإْبرَاهِي َم فَيَقُولُون‪ :‬يَا ِإْبرَاهِي مُ أَنْ تَ َنبِيّ اللّ ِه وَ َخلِيلُ هُ مِ نْ َأهْ ِل الرْض‪ ،‬ا ْشفَ عْ لَنَا إِلَى رَبّك‪ ،‬أَلَ َترَى‬
‫ب قَ ْبلَ ُه مِ ْثلَه‪َ ،‬ولَ نْ َي ْغضَ بَ‬
‫ِإلَى مَا نَحْ ُن فِيه؟ فََيقُولُ َلهُم‪ :‬إِنّ ربّي َقدْ َغضِ بَ الَْيوْ مَ َغضَبا لَ مْ َي ْغضَ ْ‬
‫َب ْعدَ ُه مِ ْثلَ هُ وَِإنّي كُنْ تُ َكذَبْ تُ ثَلَ ثَ َكذْبَا تٍ َنفْ سِي َنفْ سِي َنفْ سِي‪ ،‬ا ْذهَبُوا إِلَى غَ ْيرِي‪ ،‬ا ْذهَبُوا إِلَى‬
‫ل ِمهِ على‬
‫ضلَكَ اللّه ِبرِسالَِتهِ وبكَ َ‬
‫مُوسَى ‪ .‬فَيأْتُو َن مُوسَى ‪ ،‬فَيقُولُون‪ :‬يا مُوسَى َأنْت رسُو ُل اللّه‪َ ،‬ف ّ‬
‫النّاس‪ ،‬اشْف عْ لَنَا ِإلَى رَبّ ك‪ ،‬أَ َل َترَى إِل مَا نَحْ ُن فِ يه؟ فَيَقول إِنّ ربّ ي َقدْ َغضِ بَ الَْيوْ مَ َغضَبا لَ مْ‬
‫َي ْغضَ بْ قَ ْبلَ هُ مِ ْثلَه‪ ،‬وَلَ نْ َي ْغضَ بَ َبعْدَ ُه مِ ْثلَ ُه وَإِنّ ي َقدْ قَتلْ تُ َنفْ سا لَ مْ أُومرْ ِبقْتلِهَا‪َ .‬نفْ سِي َنفْ سِي‬
‫ت رَ سُولُ‬
‫َنفْ سِي‪ ،‬ا ْذهَبُوا إِلَى غَ ْيرِي‪ ،‬ا ْذهَبُوا إِلَى عِي سى ‪ .‬فََيأْتُو نَ عِي سَى ‪ .‬فَيقُولُون‪ :‬يا عِي سى َأنْ َ‬
‫س ف ا َلهْد‪ .‬ا ْشفَ عْ لَنَا ِإلَى رَبّك‪ .‬أَلَ َترَى مَا‬
‫ح مِنْ ُه وَ َكلّمْ تَ النّا َ‬
‫اللّ ِه وَكلمتُ هُ أَْلقَاهَا إِلَى مَري ورُو ٌ‬
‫ب قَ ْبلَ هُ مِ ْثلَه‪ ،‬وَلَ نْ َي ْغضَ بَ َب ْعدَ ُه مِ ْثلَه‪،‬‬
‫نَحْ ُن فِيه‪ ،‬فيَقول‪ : :‬إِنّ ربّي َقدْ َغضِ بَ الَْيوْ مَ َغضَبا لَ مْ َي ْغضَ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪.‬‬
‫َولْ َيذْ ُكرْ ذنْبا‪َ ،‬نفْ سِي َنفْ سِي َنفْ سِي‪ ،‬ا ْذهَبُوا ِإلَى غَ ْيرِي‪ ،‬ا ْذهَبُوا إِلَى مُحمّد َ‬
‫صلّى الُ َعلَ ْيهِ و َسلّم‪.‬‬
‫فيأْتون مَمدا َ‬
‫‪1003‬‬

‫ت ر سُولُ اللّه‪ ،‬وَخاتَ ُم الَنْبِياءَ ‪ ،‬و َقدْ َغفَرَ اللّه‬


‫وف رواية‪ « :‬فََيأْتُون فَيقُولُون‪ :‬يَا مُحَ ّمدُ أَنْ َ‬
‫ك وَ ما تَأخّ ر‪ ،‬ا ْشفَ عْ لَنَا ِإلَى ربّ ك‪ ،‬أَ َل َترَى إِلَى ما نَحْ ُن فِ يه؟ َفأَنْ َطلِق‪ ،‬فَآ ت‬
‫ك ما َت َقدّ مَ مِ ْن ذَنْبِ َ‬
‫لَ َ‬
‫تَحْ تَ اْل َعرْش‪ ،‬فَأقَ ُع سَاجِدا لِربّ ي » ثُمّ َيفْتَ حُ اللّه َعلَيّ مِ ْن مَحَا ِمدِه‪ ،‬وحُ سْن الثّنَاءِ َعلَيْ هِ شَيْئا لِ مْ‬
‫شفّع‪َ ،‬فأَرفَ ُع رَأْ سِي‪،‬‬
‫َيفْتَحْ هُ َعلَى َأ َحدٍ قَ ْبلِي ُثمّ ُيقَال‪ :‬يَا مُحَ ّمدُ ارفَع رأْسك‪ ،‬سَلْ ُتعْطَه‪ ،‬وَا ْشفَ عْ تُ َ‬
‫َفأَقُولُ ُأمّتِي يَارَب‪ُ،‬أمّتِي يَارَب‪،‬فَُيقَال‪ :‬يامُح ّمدُ َأدْخِ ْل مِ نْ ُأمّ تك مَ نْ لَ حِ سَابَ َعلَ ْيهِ ْم مِ نَ الْباب‬
‫ي ذَلِ كَ مِ نَ ا َلْبوَا بِ » ثُمّ قال‪ « :‬وَاّلذِي‬
‫س فِيمَا سِو َ‬
‫ا َليْمَ ِن مِ نْ أَْبوَا بِ الْجَّنةِ وهُ مْ شُركَاءُ النّا ِ‬
‫َنفْ سِي بِيدِ هِ إِنّ مَا بَيْ َن ال صراعَيْ ِن مِ ْن مَ صَارِي ِع الْجَّنةِ كَمَا بَيْن مَ ّكةَ َوهَجَر‪َ ،‬أوْ كَمَا بَيْ َن مَ ّكةَ‬
‫صرَى » متفقٌ عليه‪.‬‬
‫وَُب ْ‬

‫‪ -1866‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم در دعوتی بودي که پيش شان پاچک پخته شده ای‬
‫آوردند که آنضرت صلی ال عليه وسلم دوستش می داشت و از آن با دندانايش کنده و‬
‫فرمود‪ :‬من در روز قيامت سردار مردمم آيا می دانيد اين چگونه است؟ خداوند در يک زمي‬
‫اولي و آخرين را جع می سازد که بيننده آنان را می بيند و داعی آنان را می شنواند و بر‬
‫ايشان آفتاب نزديک ساخته شود و مردم را اندوه و مشقت آنچه که طاقت تمل آنرا ندارند‪،‬‬
‫فرا می گيد و می گويند‪ :‬آيا نی بينيد در چه حالی هستيد آنچه به شا رسيده آيا به کسی که‬
‫شفاعت شا را به پروردگار تان نايد رو نی نائيد؟ برخی مردم برای ديگران گويند پدر شا‬
‫آدم و نزد وی می آيند و می گويند‪ ،‬ای پدر‪ ،‬تو پدر بشری خداوند ترا با دست قدرتش آفريد‬
‫و در تو از روحش دميد و ملئکه را امر نوده برايت سجده نودند و ترا به جنت جای داد آيا‬
‫نزد پروردگارت شفاعت ما را نی کنی آيا نی بينی در چه حاليم‪ ،‬و به چه وضعی رسيده اي؟‬
‫پس او می گويد‪ :‬پروردگارم امروز به گونه ای خشمگي است که قبل از آن مثلش نشده‬
‫است و بعد از آن نيز چني‪ ،‬و وی مرا از درخت باز داشته پس نافرمانی کردم خودم خودم‬
‫خودم‪ ،‬برويد نزد ديگری‪ ،‬برويد نزد نوح‪ .‬پس نزد نوح می آيند و برايش می گويند ای نوح‪:‬‬
‫تو اولي پيامب روی زمينی وخداوند ترا بندهء شکر گزار ناميده است آيا نی بينی در چه حاليم‬
‫آيا نی بينی بر ما چه آمده آيا برای ما نزد پروردگارت شفاعت نی کنی؟ پس نوح می گويد‪:‬‬
‫خداي امروز بگونه ای غضبناک است که نه قبل و نه بعد مثل آن خشمگي شده است و براي‬
‫دعوتی بود که بدان برای هلکت قومم دعا کردم خودم خودم خودم‪ ،‬برويد نزد ديگری‪،‬‬
‫برويد نزد ابراهيم عليه السلم‪ .‬پس نزد ابراهيم عليه السلم آمده و می گويند ای ابراهيم تو‬
‫‪1004‬‬

‫پيامب خدا و دوستش در زمي هستی برای ما نزد پروردگارت شفاعت کن‪ ،‬آيا نی بينی که در‬
‫چه حاليم! ابراهيم عليه السلم می گويد‪ :‬پروردگارم امروز به گونه ای خشمگي شده که قبل‬
‫و بعد از آن نشده است و من سه دروغ گفته ام‪ ،‬خودم‪ ،‬خودم‪ ،‬خودم نزد ديگری برويد‪ ،‬نزد‬
‫موسی عليه السلم‪ .‬پس نزد موسی عليه السلم می آيند و می گويند‪ :‬ای موسی تو رسول‬
‫خدائی که تو را خداوند به رسالتش کلمش بر مردم فضيلت داده‪ ،‬ما را پيش پروردگارت‬
‫شفاعت کن! آيا نی بينی در چه حاليم؟ پس می گويد‪ :‬پروردگارم امروز به گونه ای است که‬
‫قبل و بعد از اين چني نبوده است و من کسی را که امر به قتل آن نشده ام کشته ام خودم‬
‫خودم خودم نزد ديگری برويد‪ ،‬نزد عيسی عليه السلم رويد‪ .‬پس نزد عيسی عليه السلم می‬
‫روند و می گويند‪ :‬ای عيسی عليه السلم تو رسول ال و کلمهء خدائی که بر مري القاء فرمود‬
‫و روحی از آن هستی‪ ،‬و با مردم در گهواره سخن گفتی برای ما نزد پروردگارت شفاعت‬
‫کن! نی بينی که در چه حاليم‪ ،‬عيسی عليه السلم می گويد‪ :‬پروردگارم امروز طوری‬
‫خشمگي است که قبل و بعد از اين نشده است و گناهی را ذکر نکرده خودم خودم خودم‬
‫گفت‪ :‬نزد ديگری رويد نزد ممد صلی ال عليه وسلم رويد پس نزد ممد صلی ال عليه وسلم‬
‫می آيند‪.‬‬
‫در روايتی‪ :‬پس می آيند می گويند ای ممد صلی ال عليه وسلم تو رسول ال و خات‬
‫النبيي هستی حقا که خداوند برای تو گناهان ما تقدم و ما تأخر را آمرزيده است برای ما نزد‬
‫پروردگارت شفاعت کن آيا نی بينی در چه حاليم پس می روم و زير عرش می آي و برای‬
‫پروردگار خود در سجده می افتم و بسان خداوند زبان را به چيزی از ستايش و حسن ثناء‬
‫برای خويش باز می کند که برای هيچکس قبل از اين باز ننموده است‪ ،‬سپس گفته می شود‬
‫ای ممد صلی ال عليه وسلم سرت را بلند کن سؤال کن تا داده شوی وشفاعت کن تا شفيع‬
‫گردانده شوی و سرم را بلند کرده می گوي‪ :‬پروردگارا! امتم‪ ،‬پروردگارا! امتم‪ ،‬وگفته می‬
‫شود ای ممد صلی ال عليه وسلم! کسانی از امتت را که بر آنا حسابی نيست از دروازهء‬
‫راست دروازه های بشت داخل ساز‪ ،‬و (بقيهء امتت) با مردم در دروازه های ديگر بشت‬
‫غي از اين دروازه شريک اند‪ ،‬سپس فرمود‪ :‬سوگند به ذاتی که جان در دست اوست که ميان‬
‫دو پلهء دروازه از پله های دروازه های بشت چون – فاصلهء – ميان مکه وهجر است‪ ،‬يا به‬
‫اندازهء فاصله ميان مکه و بصری است‪.‬‬
‫‪1005‬‬

‫ش‪ :‬اينکه ابراهيم عليه السلم در روز جشن نروديان گفت‪ :‬من بيمارم و به آنان بعد از‬
‫شکست بت ها گفت‪ :‬بزرگ شان اين کار را نوده و هم برای شاه در مورد هسرش ساره‬
‫گفت‪ :‬اين خواهر من است‪ ،‬بيضاوی رحه ال می گويد‪ :‬اين سخنان از جلهء کنايه است‪ ،‬ولی‬
‫صورت اين سخنان چون بصورت دروغ بود از آن ترسيد‪ ،‬زيرا خوف آنکه بدا نزديکتر است‪،‬‬
‫بيشتر است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم ِبُأمّ‬


‫‪ -1867‬وَعَ ِن ابْ نِ َعبّا سٍ َرضِ َي اللّه عَ ْنهُمَا قَال‪ :‬جاءَ ِإْبرَاهِي ُم َ‬
‫ق َز ْمزَ مَ ف أَ ْعلَى‬
‫ض َعهَا عِ ْندَ الَْبيْ تِ عِ ْن َد َدوْ َحةٍ فوْ َ‬
‫ضعُ هُ حَتّى َو َ‬
‫إِ سْمَاعِيل وَبابِنهَا إِ سْمَاعِي َل َوهِي ُترْ ِ‬
‫ض َعهَمَا هُنَاك‪ ،‬وَوضَع عِ ْن َدهُمَا ِجرَابا فِيه تَمر‪،‬‬
‫ال سْجِد‪ ،‬وَلَيْ سَ ب ّكةَ َيؤْمئذٍ أَ َح ٌد وَلَيْ سَ ِبهَا مَاءٌ ‪ ،‬فَو َ‬
‫و ِسقَاء ف يه مَاءٌ ‪ .‬ثُمّ قَ في ِإْبرَاهِي ُم مُنْ َطلِ قا‪ ،‬فتَبِعتْ هُ أُمّ إِ سْماعِيل َفقَالَت‪ :‬يا إِبْراهِي مُ َأيْ نَ َت ْذهَ بُ‬
‫وتَ ْترُكُنَا بَذا الْوادِي ليْ سَ فِي هِ أَني سٌ ولَ شَي ٌء ؟ َفقَالَ تْ لَ هُ ذَل كَ مِرارا‪ ،‬وج عل لَ ي ْلَتفِ تُ إِلَيْهَا‪،‬‬
‫صلّى الُ‬
‫قَالَ تْ لَه‪ :‬آللّ هُ أَمر كَ بِهذَا؟ قَال‪َ :‬نعَم‪ .‬قَالَت‪ِ :‬إذًا ل ُيضَّيعُنا‪ُ ،‬ثمّ رجعت‪.‬فَانْطَل َق إِبْراهِي مُ َ‬
‫َعلَيْ ِه و َسلّم‪ ،‬حَتّ ى إِذا كَا نَ عِ ْن َد الثِّنّيةِ حيْ ثُ ل يَروْنَه‪ .‬ا ْسَتقْبل بِوجْه هِ الْبيْ تَ‪ ،‬ثُمّ د عا َبؤُلءِ‬
‫َغـ‬
‫ْعـ } حتّىـ بل َ‬
‫ِنـ ُذرّيّتـ بِوادٍ غَ ْي ِر ذِي َزر ٍ‬
‫تم ْ‬‫َسـكَ ْن ُ‬
‫َعـ يدَيْه فقَال‪ { :‬رّبّنَا إِنّيـ أ ْ‬
‫الدّعوات‪ ،‬فَرف َ‬
‫ك الَاءِ ‪ ،‬حتّى ِإذَا َن ِفدَ ما ف‬
‫{يشْ ُكرُونَ} ‪ .‬وجعلَتْ ُأمّ إِسْمَاعِيل ُترْضِعُ إِسْماعِيل‪ ،‬وتَشْربُ مِنْ َذلِ َ‬
‫ط فَانْ َط َلقَتْ كَراهِيةَ َأنْ َتنْظُر‬
‫سقَاءِ عطشت وعَطِش ابُْنهَا‪ ،‬وجعلَتْ تَنْ ُظرُ إَِليْهِ يتَلوّى َأوْ قَال‪ :‬يَتلَبّ ُ‬
‫ال ّ‬
‫ي تَنْ ُظ ُر هَلْ‬
‫صفَا َأ ْقرَ بَ جبَ ٍل ف الرْ ضِ يلِيهَا‪ ،‬فَقَام تْ علَيْه‪ُ ،‬ثمّ ا ستَقَب َلتِ الْوادِ َ‬
‫ِإلَيْه‪ ،‬فَوجد تِ ال ّ‬
‫ف ِدرْعِهِا‪ ،‬ثُمّ‬
‫ت طَر َ‬
‫صفَا حتّ ى ِإذَا ب َلغَ تِ الْوادِي‪ ،‬رفَع ْ‬
‫ت مِ نَ ال ّ‬
‫تَرى أَحدا؟ َفلَ مْ تَر أَحدا‪ .‬فهَبطَ ْ‬
‫جهُودِ حتّى جاوزَ تِ اْلوَادِي‪ُ ،‬ثمّ َأتَ تِ الرْوة‪ ،‬فقام تْ علَ ْيهَا‪ ،‬فنَظَر تْ َهلْ‬
‫سَعتْ سعْي ا ِلنْسانِ ال ْ‬
‫ت ذَلِ كَ سَبْع مرّا تٍ‪ .‬قَال ابْ نُ عبّا سٍ رَضِي اللّه ع ْنهُمَا‪ :‬قَال النّ بّ‬
‫تَرى أَحَدا؟ َفلَ مْ تَر أَحَدا‪َ ،‬ففَ َعلَ ْ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪َ « :‬فذَلِكَ سعْيُ النّاسِ بيَْنهُما » ‪ .‬فلَمّا أَشْرفَ تْ علَى الرْو ِة سَمِعـتْ صوتا‪،‬‬
‫َ‬
‫ْدكـ‬
‫َانـ عِن َ‬
‫ِنـ ك َ‬
‫فَقَالَت‪ :‬صـْه ُترِيدُ َنفْسـهَا ثُمّ تَسـَمعَت‪ ،‬فَسـمِعتْ أَيْضا َفقَالت‪َ :‬قدْ أَسـْم ْعتَ إ ْ‬
‫غَواث‪.‬فأَغِث‪َ .‬فإِذَا هِي بِاللَ كِ ِعنْد موْضِ ِع زمزَم‪ ،‬فَبح ثَ بِعقِبِ هِ َأ ْو قَال بِجنَاحِ هِ حَتّى َظ َه َر الاءُ‪،‬‬
‫ف وف‬
‫فَجعلَ تْ تُحوّضُ هُ وََتقُولُ بِي ِدهَا هَ َكذَا‪ ،‬وج َعلَ تْ َت ْغرُ فُ الَاءَ ف ِسقَاِئهَا وهُو يفُورُ َب ْعدَ ما َتغْر ُ‬
‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪ « :‬رحِم‬
‫ب َ‬
‫رواية‪ِ :‬بقَدرِ ما َتغْرِف‪ .‬قَال ابْنُ عبّاسٍ رضِيَ اللّه عَ ْنهُمَا‪ :‬قالَ النّ ّ‬
‫ف مِ نَ الَاءِ ‪ ،‬لَكَانَ تْ َز ْمزَ مُ عيْنا معِينا قَال‬
‫اللّه أُمّ ِإ ساعِيل َلوْ تَركْت زَمزَم َأ ْو قَال‪ :‬لوْ لَ ْم َتغْرِ ْ‬
‫ض َعتْ َولَدهَا‪.‬‬
‫فَشَرِبت‪َ ،‬وَأرْ َ‬
‫‪1006‬‬

‫فَقَال لَهَا اللَك‪ :‬لَ تَخَافُوا الضّيْعَة َفإِنّ َههُنَا بَيْتا للّ هِ يبن يه َهذَا اْلغُلَ مُ وأَبُوه‪ ،‬وإِنّ اللّه ل‬
‫ت مُرَْتفِعا مِ نَ ا َلرْ ضِ كَالرّابِيةِ تأْتِي هِ ال سّيُول‪ ،‬فَتأْ ُخذُ ع نْ يِينِ هِ وَعَ نْ شِمالِه‪.‬‬
‫يُضيّ عُ َأ ْهلَه‪ ،‬وَكَا نَ الْبيْ ُ‬
‫ت مِنْ ُج ْرهُمٍ ُمقْبِلي مِ ْن طَريقِ َكدَاءَ ‪،‬‬
‫فَكَانَتْ َكذَلِكَ حتّى مرّتْ ِبهِ ْم رُ ْف َقةٌ مِنْ ُج ْرهُم‪ ،‬أو َأهْ ُل بيْ ٍ‬
‫فََنزَلُوا ف أَ ْسفَ ِل مَكَة‪َ ،‬فرََأوْا طَائرا عائفا َفقَالُوا‪ :‬إِنّ هَذا الطّائِر لَيدُورُ عَلى ماء لَع ْهدُنَا بِهذا الوادي‬
‫وَمَا فِي هِ ماءَ فَأر َسلُوا جِريّا َأوْ َجرِيّيْن‪َ ،‬فإِذَا هُ مْ بِالاءِ ‪ ،‬فَرَ َجعُوا َفأَخَْبرُو هم فَأقْبلُوا‪ ،‬وَأُمّ إِ سْماعِيلَ‬
‫عند الاءَ ‪ ،‬فَقَالُوا‪َ :‬أَت ْأذَنِيَ لَنَا أَنْ ننِلَ ِعنْدك؟ قَالتْ‪َ :‬نعَم‪ ،‬ولكِنْ ل حَقّ لَكُم ف الاءِ ‪ ،‬قَالُوا‪َ :‬نعَم‪.‬‬
‫حبّ الُنْس‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪َ « :‬فأَلفي ذل كَ ُأمّ إِساعِيل‪َ ،‬وهِي تُ ِ‬
‫قَال ابْ نُ عبّاس‪ :‬قَالَ النّبِيّ َ‬
‫فَنَلُوا‪َ ،‬فَأرْ سلُوا إِل َأ ْهلِيهِم فَنزَلُوا معهُم‪ ،‬حتّ ى إِذا كَانُوا بِهَا أَهْل أَبيات‪ ،‬وشبّ الغُل مُ وتَعلّم‬
‫سهُم وأَعجَب ُهمْ ِحيَ شَب‪َ ،‬فلَمّا َأدْرك‪َ ،‬زوّجُوهُ امرَأ ًة منهُم‪ ،‬ومَاَتتْ ُأمّ إِسَاعِيل‪.‬‬
‫العربِّي َة مِن ُهمْ وأَْنفَ َ‬
‫ج إ ساعِي ُل يُطالِ عُ َترِكَتَ ُه فَلم ِيدْ إِ سْماعِيل‪ ،‬فَ سأَل امرأَتَ هُ ع نه‬
‫فَجَاءَ إبراهِي مُ بعْد ما َت َزوّ َ‬
‫شهِ ْم وهَيْئَِتهِم فَقَالَ تْ‪ :‬نَحْ نُ بَشَر‪،‬‬
‫ج يبَْتغِي لَنَا وف رِواية‪ :‬ي صِي ُد لَنَا ُثمّ سَألَا ع نْ عيْ ِ‬
‫فَقَالت ْ‪َ :‬خرَ َ‬
‫نَحْ ُن ف ضِي قٍ و ِشدّة‪ ،‬وشَكَ تْ إِليْه‪ ،‬قَال‪ :‬فإذا جاءَ َزوْجُك‪ ،‬اقْرئى َعلَيْ هِ ال سّلم‪ ،‬وقُول لَ هُ ُيغَّيرْ‬
‫عَتبةَ با به‪َ .‬فلَمّ ا جاءَ إ سْماعيلُ َكأَنّ هُ آنَ سَ شَيْئا َفقَال‪ :‬هَ ْل جاءَكُ مْ م نْ أَحَد؟ قَالَت‪ :‬نَعَم‪ ،‬جاءَنَا‬
‫بُتهُ أَنّا ف َج ْهدٍ و ِشدّةٍ‪ .‬قَال‪:‬‬
‫شَيْ خٌ كَذا وكَذا‪ ،‬فَسأَلَنَا عنْك‪ ،‬فَأخَْبرْتُه‪ ،‬فَسألن كَيْف عيْشُنا‪ ،‬فَأخْ ْ‬
‫َفهَلْ َأوْصاكِ بشَ ْي ِء ؟ قَالَت‪ :‬نَع مْ َأمَرن َأ ْقرَأ علَيْ كَ ال سّلمَ وَيقُول‪ :‬غَّيرْ عَتبة بابك‪ .‬قَال‪ :‬ذَا ِك أَب‬
‫حقِي بَأ ْهلِك‪ .‬فَ َط ّل َقهَا‪ ،‬وَت َزوّج مِ ْنهُمْ أُخْرى ‪ .‬فلَبِث عَ ْنهُمْ ِإبْراهيم ما شَاءَ‬
‫و َقدْ أَمرن أَنْ ُأفَا ِرقَك‪ ،‬الْ َ‬
‫اللّه ُثمّ أَتَاهُم َبعْد‪َ ،‬فلَ مْ يدْه‪َ ،‬فدَخَل على ا ْمرَأتِه‪ ،‬فَ سَأَل عنْه‪ .‬قَالَت‪َ :‬خرَج يبَْتغِي لَنَا‪ .‬قَال‪ :‬كَيْ فَ‬
‫خ ْيرٍ وَ سعةٍ وأَثْن تْ على اللّ هِ تَعال ‪َ ،‬فقَال‪ :‬ما‬
‫شهِ مْ وهَيْئَِتهِ ْم فَقَالَت‪ :‬نَحْ نُ بِ َ‬
‫َأنْتُم‪ ،‬و سألَا ع ْن عيْ ِ‬
‫طَعامُكُم؟ قَالَت‪ :‬اللّحْم‪ .‬قَال‪ :‬فَما شَرابُكُم؟ قَالَت‪ :‬الاءُ ‪ .‬قَال‪ :‬ال ّل ُهمّ بَارِ ْك لُ ْم ف اللّحْم والاءِ ‪،‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬وَلَمْ يك ْن لُمْ ي ْومَِئذٍ ُحبّ وََلوْ كَا َن لُ ْم دَعَا َلهُمْ فيهِ » قَال‪ :‬فَهُما‬
‫قَال النّبّ َ‬
‫لَ ْيلُو علَ ْيهِما أَحدٌ بغَ ْيرِ م ّكةَ إِلّ َل ْم يُوافِقاه‪.‬‬
‫و ف روايةٍ فَجاءَ َفقَال‪ :‬أَيْ َن إِ سْماعِيل؟ َفقَالَ تِ امْرأتُه‪ :‬ذَه بَ يَ صِيد‪ ،‬فَقَالَ تِ امْرَأتُ هُ‪ :‬أَل‬
‫تَ ْنزِل‪ ،‬فتَطْعَم وتَشْرب؟ قَال‪ :‬وما طعامُك مْ وما شَرابُكُم؟ قَالَت‪َ :‬طعَامُنا اللّحْ ـم‪ ،‬وشَرابُنَا الاءُ ‪.‬‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪« :‬بر َكةُ‬
‫قَال‪ :‬ال ّل ُهمّ بَارِ ْك َلهُ ْم ف طَعامِه مْ و َشرَاِبهِ ْم قَال‪ :‬فَقَالَ أَبُو القَا سِم َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم » قَال‪َ :‬فإِذا جاءَ َزوْجُك‪ ،‬فاقْرئي علَيْ هِ ال سّلمَ َومُري هِ يُثَبّ تْ‬
‫دعْوةِ إِبراهِ يم َ‬
‫عتََبةَ با به‪َ .‬فلَمّ ا جاءَ ِإ سْماعِيل‪ ،‬قَال‪ :‬هَ ْل أَتَاكُ ْم م نْ أَ حد؟ قَالت‪ :‬نَعَم‪ ،‬أَتَانَا شيْ خٌ حَ سَن الَيَئةِ‬
‫سأَلَن عنْك‪َ ،‬فأَخْبتُه‪ ،‬فَسأَلَن كيفَ عَيْشُنَا َفأَخَبرْتُهُ َأنّا بَي‪ .‬قَال‪ :‬فَأوْصَاكِ بِشَ ْي ٍء ؟‬
‫وَأَْثنَتْ َعلَيْه‪ ،‬فَ َ‬
‫‪1007‬‬

‫ت اْلعَتَبةُ أَمرن أَ نْ‬


‫قَالَت‪َ :‬نعَم‪َ ،‬ي ْقرَأُ َعلَيْكَ السّلم‪ ،‬وي ْأ ُمرُكَ أَ ْن تُثَبّ تَ عَتَبَة بابكَ‪ .‬قَال‪ :‬ذَا ِك أَب وأن ِ‬
‫ت َدوْح ٍة قريبا‬
‫ُأمْسِكَك‪ُ .‬ثمّ لَبِثَ ع ْنهُ ْم ما شَاءَ اللّه‪ُ ،‬ثمّ جَاءَ بعْد ذلكَ وإِسْماعِي ُل ي ْبرِي نَ ْبلً لَهُ تَحْ َ‬
‫مِنْ َز ْمزَم‪َ ،‬فلَمّا رآه‪ ،‬قَامَ ِإلَيْه‪ ،‬فَصنعَ كَمَا يصْنَ ُع اْلوَالِد بِالْوَل ُد والوالد بالْوالد‪ ،‬قَال‪ :‬يا إِسْماعِيلُ ِإنّ‬
‫اللّه أَمرن ِبأَمْر‪ ،‬قَال‪ :‬فَاصْنِ ْع مَا أَمركَ ربّك؟ قَال‪ :‬وُتعِينُن‪ ،‬قَال‪ :‬وأُعِينُك‪ ،‬قَال‪َ :‬فإِنّ اللّه أَمرنِي أَنْ‬
‫جعَلَ‬
‫َأبْ ن بيْتا ههُنَا‪ ،‬وأَشَار إِل أَكَ َم ٍة ُمرَْتفِعةٍ على ما َحوْلَا َفعِنْد ذلك َرفَ عَ اْل َقوَا ِع َد مِ نَ الْبيْت‪ ،‬فَ َ‬
‫ضعَهُ لَ ُه فقامَ َعلَيْه‪،‬‬
‫إِسْماعِيل يأت بِالِجارَة‪ ،‬وَإبْراهِيمُ يبْن حتّى إِذا ارَْتفَعَ الْبِنَاءُ جَاءَ ِبهَذا الج ِر فَو َ‬
‫َوهُو يبْن وإسْمَاعِيلُ ُينَاوُِلهُ الِجَارَة َوهُما يقُولَن‪ « :‬ربّنَا َتقَبّلْ مِنّا ِإّنكَ أَْنتَ السّمِيعُ اْل َعلِي ُم » ‪.‬‬
‫و ف روا ية‪ :‬إِنّ إبْراهِ يم َخرَج ِبإِ سْماعِيل وأُمّ إ سْمَاعِيل‪ ،‬معَهُم شَّنةٌ فِيهَا ماءٌ فَجَعلَ تْ أُم‬
‫ت َدوْحة‪ُ ،‬ث ّم رَجَع‬
‫إِسْماعِيلَ تَشْربُ مِنَ الشّنّة‪ ،‬فََيدِرّ لَبُنهَا على صبِّيهَا حَتّى َقدِم مكّة‪َ .‬فوَضَعهَا َتحْ َ‬
‫ِإبْراهي مُ إِل َأ ْهلِه‪ ،‬فاتّبعَتْ هُ ُأمّ إِ سْمَاعِيلَ حَتّى لّا بلغُوا كَداءَ نادَتْه مِ نْ ورائِــه‪ :‬يَا إِْبرَاهي مُ إِل م نْ‬
‫شرَبُ مِنَ الشّنّة‪َ ،‬ويَدرّ لَبَُنهَا عَلى‬
‫تَ ْترُكُنَا؟ قَال‪ :‬إِل اللّه‪ ،‬قَالَت‪ :‬رضِيتُ بِاللّه‪َ .‬فرَجعت‪ ،‬وَجعلَتْ تَ ْ‬
‫صَبِّيهَا حَتّىـ لّاـ فَ ن الا ُء قَالَت‪َ :‬ل ْو ذَهبْت‪ ،‬فَنَ َظرْ تُ ل َعلّي أحِ سّ أَحَدا‪ ،‬قَال‪ :‬فَ َذهَبَ تْ فصـعِدت‬
‫ت هَلْ تُحِ سّ أَحدا‪َ ،‬فلَ مْ تُحِ سّ أحدا‪َ ،‬فلَمّ ا ب َلغَ تِ الْوادي‪ ،‬سعت‪ ،‬وأَت تِ‬
‫ال صّفا‪ .‬فَنَظَر تْ وَنَ َظرَ ْ‬
‫ت فنَظرْ تُ ما فَعلَ ال صّب‪َ ،‬ف َذهَب تْ ونَ َظرَت‪ ،‬فِإذَا‬
‫الرْوةَ‪ ،‬وفَعلَ تْ ذل كَ أَشْواطا‪ُ ،‬ثمّ قَالَت‪ :‬لو ذهَبْ ُ‬
‫سهَا‪َ .‬فقَالَت‪َ :‬ل ْو َذهَبْت‪ ،‬فَنَ َظرْ تُ لعلي َأحِ سّ‬
‫ُهوَ على حَال ِه كأَنّ هُ يَنْشَ غُ لل َموْت‪َ ،‬فلَ مْ ُت ِقرّهَا نفْ ُ‬
‫ت َسبْعا‪ُ ،‬ثمّ قَالَت‪َ :‬لوْ‬
‫صفَا‪ ،‬فَنَظَر تْ ونَظَرت‪َ ،‬فلَ مْ تُحِ سّ أَحَدا حتّى َأتّ ْ‬
‫أَحدا‪َ ،‬ف َذهَبَ تْ ف صَعِدتِ ال ّ‬
‫صلّى الُ‬
‫ت مَا فَعل‪َ .‬فإِذا هِيَ بِصوْت‪َ .‬فقَالَت‪ :‬أَغِثْ إِنْ كان عِ ْندَكَ خ ْي ٌر فإِذا ِج ْبرِي ُل َ‬
‫َذهَبْت‪ ،‬فَنَ َظرْ ُ‬
‫َتـ أُمّ إسـْماعِيلَ‬
‫َقـ الا ُء َف َدهِش ْ‬
‫ِبهـ هَ َكذَا‪ ،‬وغمزَ بِعقِبـه عَلى الرْض‪ ،‬فَانْبث َ‬
‫وسـلّم فقَال ِب َعق ِ‬
‫ْهـ َ‬
‫َعلَي ِ‬
‫لدِيثَ بِطُولِه‪.‬‬
‫حفِ ُن وذ َكرَ ا َ‬
‫فَجع َلتْ تَ ْ‬
‫رواه البخاري ب ِذهِ الرواياتِ كلها‪.‬‬

‫‪ -1867‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت شده که گفت‪:‬‬


‫ابراهيم عليه السلم مادر اساعيل و فرزندش اساعيل را در حاليکه مادرش وی را شي‬
‫مـی داد آورد و در کنار خانـه (کعبـه) در کنار درختـی بزرگ کـه بالی زمزم بود در بلندی‬
‫مسجد گذاشت و در حاليکه در آن هنگام در مکه کسی نبود و آب هم نداشت آن دو را در‬
‫آنا ناده نزد شان کيسه ای از خرما و مشکی آب گذاشت‪ ،‬سپس ابراهيم به عقب برگشته‬
‫و ر فت‪ .‬مادر ا ساعيل بدنبالش دويده فرياد زد ای ابراه يم ک جا می روی؟ ما را در ا ين بيابان‬
‫‪1008‬‬

‫که در آن مو نس و چيزی ني ست تن ها می گذاری؟ چند ين بار ا ين را گ فت و ابراه يم بر وی‬


‫التفاتی نکرد‪ .‬گفت‪ :‬آيا خدا ترا به اين دستور داده است؟‬
‫فرمود‪ :‬بلی‪.‬‬
‫گفت‪ :‬پس ما را ضايع نی کند و بازگشت‪.‬‬
‫ابراهيم عليه السلم رفت تا که در کنار ثنيه (نزديک منطقهء حجون) رسيد‪ ،‬جائی که‬
‫وی را نی ديدند به خانه روی آورده دستهايش را بلند نوده و اين دعاها را خواند و گفت‪:‬‬
‫پروردگارا! من عدهء از فرزندان را در اين بيابان بی آب و علف در کنار خانهء حرامت جای‬
‫دادم‪.‬‬
‫مادر اساعيل عليه السلم وی را شي داده و از آن آب می آشاميد تا آب مشک تام‬
‫شد و وی و فرزندش هر دو تشنه شدند‪ .‬هاجر به فزندش نگريسته ديد که بود می پيچد و‬
‫رفت در حاليکه تاب ديدن فرزندش را نداشت و صفا را نزديکترين کوهی ديد که در کنارش‬
‫قرار دارد بر آن بال شده و بطرف بيابان ديد که آيا کسی را نی بيند ولی کسی را نديد‪ ،‬باز‬
‫از صفا پائي آمد تا به مرای سيل (مکه) رسيد دامان خود را بلند کرده و هانند انسانی که به‬
‫سختی روبرو شده تلش نود‪ ،‬تا از وادی گذش ته باز به مروه ر سيد و بر آن اي ستاده د يد که‬
‫آيا کسی را می بيند؟ ولی کسي را نديد‪ ،‬و اين عمل را هفت باز تکرار نود‪.‬‬
‫ابن عباس رضی ال عنهما گفت‪ :‬پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬و اين هان سعی‬
‫است که در ميان آن دو (صفا و مروه) انام می شود‪.‬‬
‫و چون به مروه نزد يک شد صدائی را شن يد که وی را ما طب قرار داده می گو يد‪:‬‬
‫ساکت شو و او خوب گوش گر فت و باز آن صدا را شنيده گ فت‪ :‬شنواندی ا گر می توا نی‬
‫کمکم کن‪ .‬ناگهان فرشتهء (جبئيل عليه السلم) را ديد که در کنار زمزم است و گفت‪ :‬که‬
‫وی به پاشنه اش يا بالش جستجو نود تا که آب آشکار شد‪.‬‬
‫و هاجر عليها السلم آن را مثل حوض درست نوده و آن را به چنگ هايش گرفته و‬
‫در مشک می انداخت و بعد از چنگ زدنش آب دو باره فوران می نود‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که آب به اندازهء که بر می داشت‪ ،‬فوران می نود‪.‬‬
‫‪1009‬‬

‫ابن عباس رضی ال عنهما گفت‪ :‬پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خدا مادر اساعيل‬
‫عليه السلم را رحت کند‪ ،‬اگر زمزم را بال خود می گذاشت‪ ،‬يا فرمود‪ :‬اگر از آب چنگ‬
‫نی زد‪ ،‬زمزم‪ ،‬چشمهء جاريی می بود‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬پـس از آن آشاميده و پسـرش را شيـ داد و فرشتـه بـه وی فرمود‪ :‬از هلک‬
‫نرا سيد‪ ،‬زيرا در اين جا خا نه اي ست برای خداو ند که ا ين پ سر و پدرش آن را ب نا می کن ند و‬
‫خداوند مردم آن را ضايع نی گذارد‪.‬‬
‫و خانهء متبکه مانند تپهء از زمي بلند بود که سيل آمده و از جانب راست و چپش‬
‫جريان داشت‪.‬‬
‫و چن ي بود تا ه سفری چ ند از ( قبيلهء جر هم) يا خانواد هء از جر هم از راه کداء از‬
‫مکه گذشته و در پائي مکهء مکرمه فرود آمده مرغی را ديدند که به اطراف خانه می گردد و‬
‫از آن دور نی شود‪ .‬با خود گفتند‪ :‬اين پرنده حتما بر آب می گردد‪ ،‬در حاليکه ما از زمانه‬
‫ها با ا ين بيابان سرو کار دار ي و در آن آب وجود نداش ته ا ست‪ .‬از اينرو يک يا دو ن فر را‬
‫فر ستادند‪ .‬آن دو هراه آب وا پس آمده و آن ا را با خب ساختند‪ .‬آن ا آمده و مادر ا ساعيل‬
‫عليه السلم را در کنار آب ديده و گفتند‪ :‬آيا به ما اجازه می دهی که در کنارت فرود آئيم؟‬
‫گفت‪ :‬بلی‪ ،‬ولی در آب شا حقی نداريد‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬بلی‪.‬‬
‫ابن عباس رضی ال عنهما گفت‪ :‬پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬مادر اساعيل عليه‬
‫السلم اين موضوع را ديد در حاليکه انس را دوست می داشت‪.‬‬
‫آن ا فرود آمده و برای آوردن خا نه های شان فر ستادند و خانواده های شان هم آمده‬
‫با آنا فرود آمدند تا که صاحب خانه هايی شدند و پسر هم جوان شده و زبان عربی را از آنا‬
‫آموخت و چون جوان شد‪ ،‬سخت به وی علقمند شدند‪ .‬و چون بالغ شد زنی از خودها را به‬
‫عقد نکاح وی در آوردند و مادر اساعيل عليه السلم وفات يافت‪.‬‬
‫و چون ابراهيم عليه السلم آمد تا از حال شان جويا شود‪ ،‬ولی اساعيل عليه السلم‬
‫را نيافتـه و از هسـرش در مورد وی سـؤال نود‪ .‬وی گفـت‪ :‬او برآمده تـا برای مـا چيزی‬
‫جستجو کند (رزق)‪.‬‬
‫‪1010‬‬

‫و در روايتی آمده که گفت‪ :‬تا برای ما شکار کند‪ .‬باز از وی در مورد زندگی و حال‬
‫شان پرسيد‪ .‬گفت‪ :‬ما به بدحالی قرار داري‪ .‬ما در تنگی و سختی بسر می بري و به وی شکوه‬
‫نود‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬چون شوهرت آمد به وی سلم برسان و بگو که چارچوب دروازه اش را تغيي‬
‫دهد‪ .‬چون اساعيل عليه السلم آمد گويی چيزی را احساس نود و گفت‪ :‬آيا کسی نزد شا‬
‫نيامد؟‬
‫گفت ند‪ :‬بلی‪ .‬پيمردی چن ي وچنان نزد ما آمده و از ما در باره ات پر سش نود و من‬
‫آگاهش کردم و از من پرسيد که زندگی ما چطور است‪ ،‬آگاهش ساختم که ما در سختی و‬
‫مشقت بسر می بري‪ .‬فرمود‪ :‬آيا به تو چيزی توصيه ننمود؟ گفت‪ :‬بلی مرا امر نود که بر تو‬
‫سلم گوي و می گفت که‪ :‬چارچوب دروازه ات را تغيي ده (يعنی هسرت را طلق ده)‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬او پدرم بوده و مرا ا مر کرده که از تو جدا شوم‪ .‬پس نزد خانواده ات برو و‬
‫او را طلق داده با زنی ديگر از آنا ازدواج نود‪.‬‬
‫ابراه يم عل يه ال سلم مد تی در نگ نوده و باز نزد شان آمده ا ساعيل را نيا فت و بر‬
‫هسـرش وارد شده از وی پرسـش نود و گفـت‪ :‬برآمده تـا برای مـا چيزی (روزی) جسـتجو‬
‫کند‪ .‬فرمود‪ :‬شا چه حال داريد؟ و از زندگی و ضع شان پرسيد‪ ،‬گفت‪ :‬ما در خي و فراخی‬
‫بسر می بري و بر خداوند ثنا گفت‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬نان شا چيست؟‬
‫گفت‪ :‬گوشت‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬آشاميدنی شا چيست؟‬
‫گفت‪ :‬آب‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬خدايا در گوشت و آب شان برکت ده‪.‬‬
‫پيامـب صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬کـه آناـ در آن روزگار دانهـء (کشـت شدنـی)‬
‫نداشتند و اگر می داشتند برای شان در آن دعا می نود‪ .‬فرمود‪ :‬که آن دو چنانچه در مکه به‬
‫وفور پيدا می شود در جايی ديگر نی شود‪.‬‬
‫و در روايتی آمده که‪ :‬پس آمده و گفت‪ :‬اساعيل کجاست؟‬
‫‪1011‬‬

‫هسرش گفت‪ :‬برای شکار برآمده‪ .‬هسرش گفت‪ :‬آيا فرود نی آئی تا نانی خورده و‬
‫آبی بياشامی‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬خوردنی و آشاميدنی شا چيست؟‬
‫گفت‪ :‬طعام ما گوشت و آشاميدنی ما آب است‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬بار خدايا در طعام و آشاميدنی شان برکت ده‪.‬‬
‫گ فت‪ :‬ا بو القا سم صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬بر کت دعای ابراه يم عل يه ال سلم و‬
‫فرمود که‪ :‬چون هسرت آمد به وی سلم گوی و به وی دستور ده که چارچوب دروازه اش‬
‫را مکم دارد‪ ،‬و چون اساعيل عليه السلم آمده‪ ،‬فرمود‪ :‬آيا کسی نزد شا آمد؟ گفت‪ :‬بلی‪،‬‬
‫مرد کلنسال خوش هيکلی آمده و او را توصيف نود‪ .‬و از من در مورد سؤال نود و خبش‬
‫ساختم‪ .‬و باز پرسيد که زندگی ما چطور است و آگاهش ساختم که ما در خي بسر می بري‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬آيا ترا به چيزی توصيه نود؟‬
‫گفـت‪ :‬بلی‪ .‬برتـو سـلم گفتـه و امرت نود کـه چارچوب دروازه ات را مکـم نگـه‬
‫داری‪ .‬فرمود‪ :‬او پدرم می با شد و تو چارچوب دروازه ه ستی مرا ا مر نوده که ترا ن گه دارم‬
‫باز مد تی که خدا می دا ند‪ .‬از آن ا در نگ نوده و ب عد از آن ابراه يم عل يه ال سلم آ مد در‬
‫حاليکه اساعيل عليه السلم تيی از آن خود را زير درخت بزرگی نزديک زمزم درست می‬
‫کرد و چون وی ابراه يم عل يه ال سلم را د يد برا يش برخا سته و چنان چه پدر در برابر فرز ند و‬
‫فرزند در برابر پدر انام می دهد‪ ،‬عملی ساختند‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬ای اسـاعيل خداونـد مرا بـه کاری امـر نوده اسـت‪ ،‬يـا فرمود‪ :‬آنچـه را کـه‬
‫پروردگارت دستور داده انام ده‪ ،‬فرمود‪ :‬با من هکاری می کنی؟‬
‫گفت‪ :‬با تو هکاری می کنم‪.‬‬
‫فرمود‪ :‬خداوند مرا دستور داده که اساس خانه را بگذارم‪.‬‬
‫و ا ساعيل به آوردن سنگ شروع نوده و ابراه يم عل يه ال سلم می ساخت و چون‬
‫ساختمان آن بل ند شد‪ .‬ا ين سنگ را آورده برا يش گذا شت و ابراه يم عل يه ال سلم بر آن‬
‫ايستاده بنائی می کرد و اساعيل عليه السلم سنگ ها را به وی داده و هر دو می گفتند‪ :‬ربنا‬
‫تقبل منا انک انت السميع العليم‪.‬‬
‫‪1012‬‬

‫و در روايتی آمده که ابراهيم عليه السلم هراه اساعيل و مادرش در حاليکه با ايشان‬
‫م شک آ بی بود‪ ،‬برآ مد‪ .‬مادر ا ساعيل از آن م شک می آشام يد و شيش برای پ سرش تراوش‬
‫می کرد تا اينکه به مکه آمده و آن را زير درخت بزرگی گذاشت‪ .‬سپس ابراهيم عليه السلم‬
‫ب سوی خانواده اش بازگ شت و مادر ا ساعيل هم بدنبال وی آ مد تا به کداء (منطق هء نزد يک‬
‫حجون) رسيدند از عقبش صدا نود که ابراهيم ما را به کی می گذاری؟‬
‫فرمود‪ :‬به خدا‪.‬‬
‫گفـت‪ :‬بـه خدا راضـی شدم‪ .‬و باز گشـت و از آن مشـک آب مـی آشاميـد و شيش‬
‫برای پسرش تراوش می کرد تا اينکه آب تام شد با خود گفت‪ :‬چه می شود که بروم و بنگرم‬
‫شا يد ک سی را دريا ب‪ ،‬و گفت‪ :‬پس رف ته و بر صفا بر آمده و نگري ست که آ يا ک سی را می‬
‫يا بد‪ .‬و چون به مرای آب سيل ر سيد سعی و کو شش نود و به مروه آ مد و چند ين بار ا ين‬
‫کار را تکرار نود‪ .‬باز گفت‪ :‬چه می شود که بروم و ببينم که بچه چه کار نوده است و رفت‬
‫و ديد که او بر وضع خود است که گويی برای مرگ ناله می ک ند و دلش او را نگذاشت تا‬
‫آرام گيد و گفت‪ :‬چه می شود اگر بروم و ببينم آيا کسی را در می ياب‪ .‬باز رفته به صفا بر‬
‫آمده نگري ست و نگري ست و ک سی را نيا فت تا که هف تم را تام نود‪ .‬سپس گ فت‪ :‬چه می‬
‫شود که بروم و ببينم طفل چه کرد؟ ناگاه صدائی شنيد و گفت‪ :‬اگر اهل خيی کمک کن‪.‬‬
‫ناگهان جبئ يل عل يه ال سلم را د يد و به پاش نه اش ا ين چن ي نوده و بر زم ي کوب يد‪ .‬و از آن‬
‫آب جست‪ .‬مادر اساعيل عليه السلم متحي گرديده وشروع به پرکردن دستهای خود از آب‬
‫نوده در مشک می ريت‪ .‬و حديث را به درازيش ذکر نود‪.‬‬
‫و باری اين حديث را به ههء روايات آن نقل کرده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -1868‬وع ْن سعِيدِ بْنِ زْيدٍ رضِي اللّه عنْ ُه قَال‪ :‬سِعتُ رسول اللّهِ َ‬
‫يقُول‪« :‬الْكَمأَ ُة مِ َن الن‪ ،‬وما ُؤهَا ِشفَاءٌ ل ْلعَيِ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1868‬ازسعيد بن زيد رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود که کماه (نوعی گياهی خود رو‬
‫بنام سيماروغ) از جلهء منّيست که بر بنی اسرائيل نازل شده و آب آن شفای چشم است‪.‬‬
‫‪1013‬‬

‫‪ -371‬باب استغفار و آمرزش طلبيدن از درگاه پروردگار‬

‫ت } محمد‪}19{ :‬‬
‫ن وَا ْل ُم ْؤمِنَا ِ‬
‫ك وَلِ ْل ُم ْؤ ِمنِي َ‬
‫ستَغْ ِفرْ لِذَنبِ َ‬
‫قال ال تعالی‪{ :‬وَا ْ‬
‫ستَغْ ِفرِ الّ إِنّ الّ كَانَ غَفُورًا رّحِيماً} النساء‪}106{ :‬‬
‫و قال تعالی‪{ :‬وَا ْ‬
‫ن َتوّاباً} النصر‪}3{:‬‬
‫ستَغْ ِفرْهُ ِإ ّنهُ كَا َ‬
‫ك وَا ْ‬
‫حمْدِ َربّ َ‬
‫سبّحْ بِ َ‬
‫و قال تعالی‪َ { :‬ف َ‬
‫جرِي} إلی قوله عزّوجنننل‪:‬‬
‫جنّاتنٌن تَ ْ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬لِلّذِيننَن اتّ َقوْا عِندَ َر ّبهِمننْ َ‬
‫ستَغْ ِفرِينَ بِا َلسْحَارِ} آل عمران‪}17{ :‬‬ ‫{ وَا ْلمُ ْ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬وَمَن يَ ْعمَلْ س نُوءاً َأوْ يَظْلِم ْن نَفْس َنهُ ثُمّ يَس ْنتَغْ ِفرِ الّ نيَجِدِ الّ‬
‫غَفُورًا رّحِيماً} النساء‪}110{ :‬‬
‫ل نمُعَ ّذ َبهُمْن وَهُمْن‬
‫ل نِليُعَ ّذ َبهُمْن وَأَنتَن فِيهِمْن وَمَا كَانَن ا ّ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬وَمَا كَانَن ا ّ‬
‫ستَغْ ِفرُونَ} النفال‪}33{ :‬‬
‫يَ ْ‬
‫شةً َأوْ ظَ َلمُواْ َأنْفُسننننَنهُمْ ذَ َكرُواْ ا ّ‬
‫ل‬ ‫ح َ‬
‫و قال تعالی‪{ :‬وَالّذِيننننننَ إِذَا َفعَلُواْ فَا ِ‬
‫فَاس ْنتَغْ َفرُواْ لِ ُذنُو ِبهِم نْ وَمَنن يَغْ ِفرُ ال ّذنُوب نَ إِلّ الّ ن َولَم ْن يُص ِنرّواْ عَلَى مَنا فَ َعلُو ْا وَهُم نْ‬
‫يَعْ َلمُونَ} آل عمران‪}135{ :‬‬
‫و اليات فی الباب کثية‬

‫خداو ند تعالی می فرما يد‪ :‬برای گناها نت آمرزش بواه و برای مردان م سلمان و زنان‬
‫مسلمان‪ .‬ممد‪19 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬آمرزش بواه از خدا هانا خداوند آمرزندهء مهربان است‪ .‬نساء‪106 :‬‬
‫و می فرما يد‪ :‬در آنو قت ح د و ستايش پروردگار خود را کن و آمرزش طلب از وی‬
‫هر آئينه اوست بسيار پذيرندهء توبه‪ .‬نصر‪3 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬برای کسانی که تقوی نايند نزد پروردگار شان بوستان هايی است که‬
‫جاری شود‪ ...‬تا فرمود هء خداوندی‪ :‬و ا ستغفار کنندگان در سحرگاهان‪ :‬آل عمران‪– 15 :‬‬
‫‪17‬‬
‫و می فرما يد‪ :‬آن که ع مل بدی نا يد و يا ظلم ک ند بود بعدا از خدا ا ستغفار بو يد‪،‬‬
‫خداوند را غفور و رحيم می يابد‪ .‬نساء‪110 :‬‬
‫و می فرما يد‪ :‬و خداو ند عذاب شان ن ی ک ند‪ ،‬حال آن که تو در ميان شان ه ستی و‬
‫عذاب کننده نيست ايشان را‪ ،‬در حاليکه آنان استغفار می جويند‪ :‬انفال‪33 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬و آنانکه عملی زشت نودند و يا بر خود ظلم کردند‪ ،‬خدا را ياد نوده‬
‫‪1014‬‬

‫و از گناهان شان استغفار نودند و نيست آمرزندهء مگر خدا و اصرار نورزيدند بر آنچه کرده‬
‫اند در حالی که آنان می دانند‪ .‬آل عمران‪135 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪« :‬‬


‫‪ 1869‬وَعن الَ َغ ّر ا ُلزَنّ رضِي اللّه عنْ هُ أَنّ ر سُول اللّ هِ َ‬
‫ِإّنهُ َلُيغَانُ على َقلْب‪َ ،‬وإِن لَسْت ْغفِرُ اللّه ف الْي ْو ِم مِئَ َة مرّ ٍة » روا ُه مُسلِم‪.‬‬

‫‪ -1869‬از اغر مزنی رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هانا بر دل از ذکر فتور و سستی پيدا می شود‬
‫(در لظه های گرفتاری) و من روزی صد بار استغفرال می گوي‪.‬‬
‫ش‪ :‬خطابی می گويد‪ :‬مراد به عي سستی هائيست از ذکری که بايست بر آن مداومت‬
‫شود وچون بواسطهء کار و گرفتاري از آن باز می ماند‪ ،‬آنرا گناه شرده و آمرزش می طلبد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬


‫س ْعتُ ر سُول اللّ هِ َ‬
‫‪ -1870‬وع ْن أَب هُريْرة رضِي اللّه عنْ ُه قَال‪ِ :‬‬
‫يقُول‪ « :‬وال ّلهِ ِإنّي لَسَْت ْغ ِفرُ اللّه وأَتُوبُ إِلَ ْيهِ ف الَْي ْومِ أَكَْث َر مِنْ س ْبعِيَ َمرّ ًة » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1870‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬سوگند به خدا که من در روز‬
‫بيش از هفتاد بار استغفرال و اتوب اليه می گوي‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪ « :‬والّذي‬


‫‪ -1871‬وعنْ هُ رَضِي اللّه عنْ ُه قَال‪ :‬قَال ر سُولُ اللّ هِ َ‬
‫َنفْ سِي بِيدِ هِ َلوْ لَ مْ ُتذْنِبُوا‪َ ،‬ل َذهَب اللّه َتعَال بِكُم‪ ،‬ولاءَ ب َقوْ مٍ ُيذِْنبُو َن فَيَ سْتَ ْغ ِفرُونَ اللّه تَعال فَي ْغفِرُ‬
‫لمْ » رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1871‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬سوگند به ذاتی که جان در اختيار اوست که‬
‫ا گر گناه نکن يد حتما خداو ند ش ا را از ميان برده و گرو هی را می آورد که گناه ناي ند و از‬
‫خداوند آمرزش طلبند و برای شان بيامرزد‪.‬‬
‫‪1015‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‬


‫‪ -1872‬وعَ ِن ابْنِ عُمر رضِي اللّه عَ ْنهُما قَال‪ :‬كُنّا َن ُعدّ ِلرَسُول اللّهِ َ‬
‫ف الجلِس الْوا ِحدِ ماَئ َة مرّة‪ « :‬ربّ ا ْغ ِفرْ ل‪ ،‬وتُ بْ عل يَ ِإنّ كَ أَنْ تَ التّوا بُ الرّحِي ُم » رواه أ بو‬
‫داود‪ ،‬والترمذي‪ ،‬وقال‪ :‬حديث صحيح‪.‬‬

‫‪ -1872‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که گفت‪:‬‬


‫ما می شردي که رسول ال صلی ال عليه وسلم در يک نشست صد بار‪ :‬پروردگارا!‬
‫مرا بيامرز و توبه ام بپذير که تو پذيرندهء توبه و مهربانی‪ ،‬می گفت‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪:‬‬


‫‪ -1873‬وع نِ ابْ نِ َعبّا سٍ رضِي اللّه ع ْنهُما قَال‪ :‬قا َل رَ سُولُ اللّ ِه َ‬
‫« م نْ َلزِم ال سِْت ْغفَار‪ ،‬جعل اللّه لَ ُه مِ نْ كُلّ ضِي قٍ مْرجا‪ ،‬وم نْ كُ ّل َهمّ فَرجا‪َ ،‬و َر َزقَ هُ مِ نْ حيْ ثُ ل‬
‫ب » رواه أبو داود ‪.‬‬
‫س ُ‬
‫يَحْتَ ِ‬

‫‪ -1873‬از ابن عباس رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬کسی که استغفار را پيشه کند‪ ،‬خداوند برای‬
‫او از هر دشواری خلصی و از هر غمی گشادگی پديد آورده و او را از جايی روزی می دهد‬
‫که گمان نی کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1874‬وع ِن ابْ ِن مَسْعُودٍ رضِي اللّه عنْ ُه قال‪ :‬قال رسُولُ اللّه َ‬
‫م نْ قال‪ :‬أَ سَْتغْ ِفرُ اللّه الذي ل ِإلَ هَ إِ ّل هُو اليّ اْلقَيّو مَ وَأتُو بُ إِلَيه‪ُ ،‬غ ِفرَ تْ ُذنُوبُ هُ وإِ نْ كَا َن َقدْ َفرّ‬
‫ط البُخَارِيّ‬
‫ف » رواه أ بو داود والترمذي والاكِم‪ ،‬وقال‪ :‬حدِي ثٌ صحيحٌ على َشرْ ِ‬
‫مِ نَ الزّحْ ِ‬
‫ومُسلم‪.‬‬

‫‪ -1874‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬آنکه بگويد‪ :‬استغفر ال‪ ...‬آمرزش می طلبم از‬
‫خداوندی که معبودی بق جز او نيست‪ ،‬او زنده و پايدار است و بسويش توبه و بازگشت می‬
‫کنم؛ گناهانش آمرزيده می شود‪ ،‬هرچند از ميدان جنگ فرار کرده باشد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قال‪« :‬‬


‫س ر ضي اللّه عنْ هُ عن النّبِيّ َ‬
‫‪ -1875‬وع نْ َشدّادِ بْ نِ َأوْ ٍ‬
‫ت رَبّ ي‪ ،‬ل إِلَه إِلّ َأنْ تَ َخ َلقْتَ ن وأَنَا عَ ْبدُك‪ ،‬وأَنَا على‬
‫سّي ُد ال سِْتغْفار أَ نْ يقُول الْعبْد‪ :‬ال ّلهُمّ أَنْ َ‬
‫‪1016‬‬

‫ك مِ نْ َشرّ ما صَنعْت‪ ،‬أَبوءُ لَ كَ بِِنعْمتِ كَ علَي‪ ،‬وَأبُوءُ ب َذنْب‬


‫ع ْهدِ َك وو ْعدِ كَ ما ا سَْت َطعْت‪ ،‬أَعُوذُ بِ َ‬
‫فَاغْ ِفرْ ل‪َ ،‬فإِنّ هُ ل ي ْغ ِفرُ الذّنُو بِ إِ ّل أَنْت‪ .‬م ْن قَاَلهَا مِ نَ الّنهَارِ مُوقِنا ِبهَا‪ ،‬فَمـاتَ مِ نْ ي ْومِ ِه قَبْل أَ نْ‬
‫يُمْسِي‪ ،‬فَهُو مِنْ َأهْلِ النّة‪ ،‬ومَ ْن قَاَلهَا مِنَ اللّيْ ِل وهُو مُوقِنٌ با فَمَاتَ قَبل أَ ْن يُصْبِح‪ ،‬فهُو مِنْ َأهْلِ‬
‫الّن ِة » رواه البخاري‪.‬‬

‫‪ -1875‬از شداد بن اوس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬سيد استغفار اين است که بگويد‪ :‬اللهم انت ربی‪...‬‬
‫پروردگارا! تو خدای منی‪ ،‬معبود بقی جز تو نيست‪ .‬مرا آفريدی و من بندهء تو ام و بر عهد‬
‫و پيمان تو بقدر توان اي ستاده ام‪ ،‬از شر و زش تی آن چه انام داده ام و ب تو پناه می جو ي‪ ،‬به‬
‫نعم تت بر خو يش و هم بر گنا هم اعتراف دارم‪ ،‬پس مرا بيامرز‪ ،‬زيرا گناهان را جز تو ن ی‬
‫آمرزد‪.‬‬
‫آن که در روز آن را بگو يد‪ ،‬در حالي که به آن يق ي دارد و در هان روز پ يش از آن که‬
‫شب کند‪ ،‬بيد‪ ،‬او از اهل بشت است و آنکه در شب آن را بگويد در حاليکه به آن يقي‬
‫دارد و پيش از آنکه صبح کند‪ ،‬بيد‪ ،‬او از اهل بشت است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم إِذا‬


‫‪ -1876‬وع نْ ثوْبا َن رضِي اللّه عنْ ُه قَال‪ :‬كَا َن ر سولُ اللّ هِ َ‬
‫انْصرفَ مِ ْن صلِتهِ‪ ،‬اسَتغْفَر اللّه ثَلثا وقَال‪ « :‬ال ّل ُهمّ َأنْ تَ ال سّلم‪ ،‬ومِنْ كَ ال سّلم‪ ،‬تَباركْ تَ ياذَا‬
‫ف ال سِْت ْغفَار؟ قَال‪ :‬يقُول‪َ :‬أ سَْت ْغ ِفرُ اللّه‪،‬‬
‫الل ِل والِكْرا ِم » قيلَ لِلوزاعِيّ و ُهوَ أَح ُد ُروَاتِ هِ ‪ :‬كَيْ َ‬
‫أَسَْت ْغ ِفرُ اللّه‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬

‫‪ -1876‬از ثوبان رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫چون ر سول ال صلی ال عليه وسلم از ناز باز می گ شت‪ ،‬سه بار استغفرال گفته و‬
‫می فرمود‪ :‬الل هم ا نت ال سلم و‪ ...‬پروردگارا! تو سلمی و سلمتی از تو ست‪ ،‬بزر گی ای‬
‫خداوند جلل و بزرگی‪.‬‬
‫برای اوزاعی گفته شد‪ ،‬و او يکی از راويان آنست‪ :‬استغفار چگونه است؟‬
‫گفت‪ :‬می گويد‪ ،‬استغفر ال‪ ،‬استغفر ال‪.‬‬
‫‪1017‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم يُ ْكِثرُ‬


‫ش َة رَضي اللّه ع ْنهَا قَالَت‪ :‬كَا َن رَسُولُ اللّ ِه َ‬
‫‪ -1877‬وعَنْ عَائِ َ‬
‫أَ ْن َيقُولَ قَبْل موْتِه‪ُ « :‬سبْحانَ ال ّلهِ وب ْمدِه‪ ،‬أَسَْت ْغ ِفرُ اللّه وأَتُوبُ إَِل ْيهِ » متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1877‬از عائشه رضی ال عنها روايت است که گفت‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم پيش از مرگ خويش بسيار می فرمود‪ :‬سبحان ال‪...‬‬
‫پاکيست خدا را و ثنای او را می گوي‪ ،‬از خدا آمرزش می طلبم و بسوی او توبه می کنم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم َيقُول‪:‬‬


‫س ْعتُ رسُولَ اللّه َ‬
‫‪ -1878‬وَعَ ْن أَنسٍ رضِي اللّه عنْهُ قال‪ِ :‬‬
‫ك وَل أُبَالِي‪ ،‬يا‬
‫« قالَ اللّه َتعَال ‪ :‬يا ابْنَ آ َدمَ إِّنكَ ما دَ َعوْتَن ورجوْتَن غفرتُ لَكَ على ما كَا َن منْ َ‬
‫ك وَل أُبال‪ ،‬يا ابْ نَ آدم إِنّ كَ َلوْ‬
‫ابْ نَ آدم َلوْ ب َلغَ تْ ذُنُوبُك عَنَا َن ال سّماءِ ثُم ا سَْت ْغ َفرْتَن غَفرْ تُ لَ َ‬
‫شرِ ُك ب شَيْئا‪َ ،‬لتَيْتُ كَ ِبقُرابِها مَ ْغ ِفرَةً » رواه الترمذي‬
‫َأتَيْتَن ِبقُرا بٍ ا َلرْ ضِ خطايَا‪ُ ،‬ثمّ َلقِيتَن ل تُ ْ‬
‫وقَال‪َ :‬حدِيثٌ حَسَن‪.‬‬

‫‪ -1878‬از انس رضی ال عنه روايت است که گفت‪:‬‬


‫از رسول ال صلی ال عليه وسلم شنيدم که می فرمود‪ :‬خداوند تعالی می فرمايد‪ :‬ای‬
‫فرزند آدم‪ ،‬هرگاه تو مرا خواندی‪ ،‬و از من اميد نودی ترا می آمرزم بر هر عملی که باشی و‬
‫باکی ندارم‪ .‬ای فرزند آدم! اگر گناهانت به آسان برسد و بعد از من آمرزش طلبی‪ ،‬ترا می‬
‫آمرزم و باکی ندارم‪ .‬ای فرزند آدم! اگر به فاصله و وسعت زمي از گناهان نزدم بيايی‪ ،‬سپس‬
‫بـا مـن روبرو شوی‪ ،‬در حاليکـه بـه مـن چيزی را شريـک نياورده ای‪ ،‬هانـا بـه پری زميـ از‬
‫آمرزش نزدت می آي‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬يا‬


‫ب َ‬
‫‪ -1879‬وَع نِ اب نِ ُع َمرَ رضِي اللّه ع ْنهُ ما أَنّ النّ ّ‬
‫ص ّدقْنَ‪ ،‬وأَكِْثرْ نَ مِ نَ ال سِْتغْفَار‪َ ،‬فإِنّي َرأَيْتُكُنّ أَكَْثرَ َأ ْهلِ النّا ِر » قالَ تِ ا ْمرَأَ ٌة مِ ْنهُن‪:‬‬
‫شرَ النّساءِ تَ َ‬
‫معْ َ‬
‫ت عقْ ٍل ودِي نٍ‬
‫ت مِ نْ نَاقِ صَا ِ‬
‫ي مَا رأَيْ ُ‬
‫مالَنَا أَ ْكَثرَ َأهْلِ النّار؟ قَال‪ « :‬تُ ْكِثرْ نَ اللّعْن‪ ،‬وتَ ْك ُفرْ نَ العشِ َ‬
‫أَغْل بَ ِلذِي ُلبّ مِنْكُنّ » قَالَت‪ :‬ما ُنقْصانُ الْعقْل والدّين؟ قال‪َ « :‬شهَادَةُ امرَأتَيْ نِ بِشهَادةِ رجُل‪،‬‬
‫صلّي » رواه مسلم‪.‬‬
‫وتَمْ ُكثُ ا َليّامَ ل ُت َ‬

‫‪ -1879‬از ابن عمر رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫‪1018‬‬

‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ای گروه زنان صدقه ده يد و ا ستغفار زياد کن يد‪،‬‬
‫زيرا من شا را اکثر اهل دوزخ ديدم‪.‬‬
‫زنی از آنا گفت‪ :‬چرا ما اکثر اهل دوزخ باشيم؟‬
‫فرمود‪ :‬ش ا لع نت را زياد گف ته و کفران نع مت شو هر را می نائ يد‪ ،‬نديدم از ناقصات‬
‫عقل و دينی که زود تر از يکی از شا عقل انسان عاقل را از ميان ببد‪.‬‬
‫گفت‪ :‬نقصان و عقل دين ما چيست؟‬
‫فرمود‪ :‬شهادت دو زن برابر شهادت يــک مرد اســت و روزهای متعددی (عادت‬
‫ماهانهء حيض و نفاس) درنگ کرده و ناز نی گزارد‪.‬‬

‫‪ -372‬باب در مورد نعمت هائی که خداوند بزرگ در بشت برای متقيان و‬


‫پرهيزگاران مهيا کرده است‬

‫لمٍ آ ِمنِي نَ{‬


‫خلُوهَا بِسَن َ‬
‫عيُو نٍ{‪ }45‬ادْ ُ‬ ‫جنّا تٍ وَ ُ‬
‫قال ال تعالی‪{ :‬إِنّ ا ْل ُمتّقِينَن فِي َ‬
‫خوَاناً عَلَى سُن ُررٍ ّمتَقَابِلِيننَ{‪َ }47‬ل يَمَسّنهُمْ‬
‫غلّ ِإ ْ‬
‫‪َ }46‬و َنزَعْنَا مَا فِي صُندُورِهِم مّنْن ِ‬
‫خرَجِينَ}{‪ .}48‬الحجر‪48 – 45 :‬‬ ‫فِيهَا َنصَبٌ َومَا هُم مّ ْنهَا بِمُ ْ‬
‫حزَنُوننَ{‪ }68‬الّذِينَن‬ ‫عَليْكُمُن ا ْل َيوْمَن وَلَ أَنتُمْن تَ ْ‬
‫خوْفٌن َ‬‫عبَا ِد لَ َ‬ ‫و قال تعالی‪ { :‬يَا ِ‬
‫ح َبرُونننَ{‪}70‬‬ ‫ج ّنةَ أَنتُمننْ وََأ ْزوَاجُكُمنْن تُ ْ‬‫آمَنُوا بِآيَاتِنَنا وَكَانُوا مُسننْ ِلمِينَ{‪ }69‬ادْخُلُوا الْ َ‬
‫عيُنُن‬‫يُطَافُن عَ َليْهِم بِصِنحَافٍ مّنن ذَهَبٍن وََأ ْكوَابٍن وَفِيهَا مَا َتشْ َتهِيهِن الَْنفُسُن َوتَلَذّ ا َلْ ْ‬
‫جنّةُ الّتِي أُورِ ْث ُتمُوهَا بِمَا كُنتُمْن تَ ْعمَلُوننَ{‪ }72‬لَكُمْن‬ ‫وَأَنتُمْن فِيهَا خَالِدُوننَ{‪َ }71‬وتِلْكَن ا ْل َ‬
‫فِيهَا فَا ِكهَةٌ َكثِيرَ ٌة مِ ْنهَا تَأْ ُكلُونَ} {‪ }73‬الزخرف‪73 – 68 :‬‬
‫عيُوننٍ{‪}52‬‬ ‫جنّاتٍن وَ ُ‬ ‫و قال تعالی‪ { :‬إِنّ ا ْل ُمتّقِيننَ فِي مَقَامنٍ َأمِيننٍ{‪ }51‬فِي َ‬
‫جنَاهُم بِحُورٍ عِيننٍ{‪}54‬‬ ‫س وَإِسْن َت ْبرَقٍ ّمتَقَابِلِيننَ{‪ }53‬كَ َذلِكَن َوزَوّ ْ‬
‫ن مِن سنُندُ ٍ‬ ‫يَ ْلبَسنُو َ‬
‫يَدْعُونننَ فِيهَنا بِ ُكلّ فَا ِك َهةٍ آمِنِينننَ{‪َ }55‬ل يَذُوقُونننَ فِيهَنا ا ْل َموْتننَ ِإلّ ا ْل َم ْوتَةَ الُْولَى‬
‫ل مّنن ّربّكَن ذَلِكَن ُهوَ الْ َف ْوزُ ا ْلعَظِيمنُ}{‪ }57‬الدخان‪:‬‬ ‫َووَقَاهُمْن عَذَابَن ا ْلجَحِيمنِ{‪َ }56‬فضْ ً‬
‫‪57 – 51‬‬
‫ظرُونَ{‪ }23‬تَ ْعرِ ُ‬
‫ف‬ ‫ك يَن ُ‬
‫و قال تعالی‪ { :‬إِنّ ا َلْ ْبرَارَ لَفِي نَعِيمٍ{‪ }22‬عَلَى ا َلْرَائِ ِ‬
‫ك وَفِي‬ ‫ختَامُ هُ مِ سْ ٌ‬‫ختُو مٍ{‪ِ }25‬‬ ‫فِي وُجُو ِههِ ْم َنضْرَةَ النّعِي مِ{‪ }24‬يُ سْ َقوْنَ مِن رّحِي قٍ مّ ْ‬
‫شرَبننُ بِهَنا‬ ‫عيْنًا يَ ْ‬
‫ذَلِكننَ فَ ْل َيتَنَافَسننِ ا ْل ُمتَنَافِسننُونَ{‪َ }26‬و ِمزَاجُهننُ مِنن تَسنْننِيمٍ{‪َ }27‬‬
‫ا ْلمُقَ ّربُونَ}{‪ }28‬المطففين‪ 28 – 22 :‬و اليات فی الباب کثية‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬هر آئينه پرهيزگاران در بوستان ها و چشمه ها باشند‪ ،‬به ايشان‬
‫‪1019‬‬

‫گفته شود‪ :‬در آئيد در اينجا سلمتی اين شده‪ ،‬و بيون کنيم آنچه در سينه های شان از کينه‪.‬‬
‫برادر يکدي گر شده بر ت ته ها روبروی يکدي گر نوده و بر ايشان در آن ا ه يچ رن ی نر سد و‬
‫آنان از آنا بيون کرده نی شوند‪ .‬حجر‪48 – 45 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬گفته شود‪ :‬ای بندگان هيچ ترسی بر شا نيست امروز و نه شا اندهگي‬
‫شويد آن بندگان من که ايان آورده اند به آيت های ما و مسلمان بودند‪ ،‬گفته شود در آئيد‬
‫به ب شت؛ ش ا و زنان ش ا خوشحال گردانيده شده‪ .‬بر ايشان کا سه های پ ن و دراز از طل و‬
‫کوزه ها نيز‪ ،‬در بشت باشد آنچه خواهش کند نفس و لذت گيد از ديدن او چشم ها و شا‬
‫اينجا جاودانه هستيد‪ ،‬و اين آن بشتی است که عطا کرده شد شا را بسبب آنچه عمل می‬
‫کرديد اينجا برای شا هست ميوه های بسيار که از آن می خوريد‪ .‬زخرف‪73 – 68 :‬‬
‫و می فرما يد‪ :‬هر آئي نه متقيان در جايگاه با ا من باش ند در بو ستان ها و چش مه ها‬
‫بپوشند از حرير نازک و حرير لک روبروی يکديگر شده‪ ،‬اين چني باشد حال و يکجای شان‬
‫(ازدواج) سازي با حورگشاده چشم‪ .‬بطلبند آنا هر ميوهء را اين شده‪ ،‬نچشند مرگ‪ ،‬مگر‬
‫مرگ ن ستي را و ح فظ شان نود خداو ند از عذاب دوزخ ب سبب بشا يش و ف ضل از جا نب‬
‫پروردگار تو‪ ،‬اين فيوزی بزرگ است‪ .‬دخان‪57 – 51 :‬‬
‫و می فرمايد‪ :‬هر آئينه نيکوکاران در نعمت باشند بر تت ها نشسته‪ ،‬نظر می کنند بر‬
‫جانب بشناسی در روی های شان تازگی نعمت‪ .‬نوشانيده شود ايشان را از شراب خالص سر‬
‫به مهر‪ ،‬مهر او مشک باشد و بمي شراب پاک رغبت کنند‪ ،‬رغبت کنندگان‪ .‬و آميختنی آن‬
‫را از آب تسنيم باشد‪ ،‬چشمه ای که از آن مقربي خداوندی می نوشند‪ .‬مطففي‪28 – 22 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪َ « :‬يأْكُلُ‬


‫‪ -1880‬وع نْ جَاِبرٍ رضِي اللّه عنْ ُه قَال‪ :‬قَالَ ر سُو ُل اللّ هِ َ‬
‫شرَبُون‪ ،‬ول يََت َغوّطُون‪ ،‬ول يْتَخِطُون‪ ،‬ول يبُولُون‪ ،‬ولكِ ْن طَعا ُمهُ مْ ذل كَ جُشَاء‬
‫َأهْ ُل الّنةِ فِيهَا وي ْ‬
‫س » رواه مسلم‪.‬‬
‫سكِ يُلهَمُونَ التّسبِيح وَالتكْبِي‪ ،‬كَما ُي ْلهَمُونَ الّنفَ َ‬
‫ح الِ ْ‬
‫كَرشْ ِ‬

‫‪ -1880‬از جابر رضی ال عنه روايت شده که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اهل بشت در آن می خورند و می آشامند‪ ،‬و‬
‫ناست ننموده و آب بينی نداشته و بول نی نايند‪ ،‬ولی طعام شان مانند ترشح مشک از بدن‬
‫شان خارج می گردد و هانطور که نفس می کشند تسبيح گفت و تکبي گفت برای شان الام‬
‫می شود‪.‬‬
‫‪1020‬‬

‫ش‪ :‬يعنی به هان آسانی نفس کشيدن بذکر خدا اشتغال ورزد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم‪« :‬‬


‫‪ -1881‬وعَ نْ أَب هُريْر َة رضِ يَ اللّه عنْ ُه قَال‪ :‬قَال ر سُولُ اللّ ِه َ‬
‫ي مَا لَ عيْ ٌن رَأَت‪ ،‬ولَ ُأذُ ٌن سَمِعتْ ولَ خَ َطرَ علَى َقلْ بِ‬
‫قَال اللّه تَعالَى‪ :‬أَعْددْ تُ لعِبادِ يَ ال صّالِ َ‬
‫بَشَر‪ ،‬واقْرؤُوا إِنْ شِئتُم‪ { :‬فَل َت ْعلَمُ َنفْسٌ ما أُ ْخفِيَ َلهُمْ مِ ْن ُقرّةِ أَعْيُ ٍن جزَاءً بِما كَانُوا يعْملُو َن } [‬
‫السجدة‪ ] 17 :‬متفقٌ عليه‪.‬‬

‫‪ -1881‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬خداونـد فرمود‪ :‬مـن برای بندگان نيکوکار‬
‫خو يش چيزی را مه يا نودم که نه چش می ديده و نه گو شی شنيده و نه در دل ک سی خطور‬
‫نوده است و اگر می خواهيد بوان يد‪( .‬هيچکس نی داند که چه نع مت های بی نا يت که‬
‫سبب روشنی چشم است برای شان ذخيه گرديده است)‪ .‬سجده‪17 :‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‪َ « :‬أوّ ُل ُز ْمرَةٍ يدْ ُخلُو نَ الْجّنةَ‬


‫‪ -1882‬وعَنْ ُه قَال‪ :‬قال ر سُولُ اللّ هِ َ‬
‫على صـُورَ ِة اْلقَمرِ لَ ْي َلةَ الْب ْدرِ‪ .‬ثُمّ اّلذِينَـ يلُوَنهُم ْـ علَى أَ َشدّ َكوْكَبٍـ ُدرّيّ فـ السّـمَاءِ ِإضَاءَة‪ :‬لَ‬
‫سكُ‪ ،‬وما ِم ُرهُ مُ‬
‫يُبولُو نَ ولَ يَت َغوّطُو نَ‪ ،‬ولَ ي ْت ُفلُو نَ‪ ،‬و َل يْتَخِطُون‪ .‬أمْشا ُطهُ مُ ال ّذهَبُ‪ ،‬ورشْحهُ مُ الِ ْ‬
‫ا ُلُلوّةُ عُودُ الطّي بِ َأزْواجُهُم الْحُو ُر اْلعِيُ‪ ،‬علَى َخلْ قِ رجُ ٍل واحِد‪ ،‬علَى صُو َرةِ أَبِيهِ مْ آدم سِتّونَ‬
‫ذِراعا ف السّما ِء » متفقٌ عليه ‪.‬‬
‫سكُ‪ ،‬ولِكُ ّل وا ِح ٍد مِ ْنهُ مْ‬
‫حهُ ْم الِ ْ‬
‫سلِم‪ :‬آنيُتهُ مْ فِيهَا ال ّذهَ بُ‪ ،‬ورشْ ُ‬
‫وف روايةٍ للبُخَارِيّ ومُ ْ‬
‫َزوْجَتَا نِ ُيرَى مُخّ سُوقِهما مِ نْ ورا ِء اللّحْ ِم مِ نَ الْحُ سْنِ‪َ ،‬ل اخْتِلَ فَ بيَنهُ مْ‪ ،‬ول تَبَاغُض‪ُ :‬قلُوبُ مْ‬
‫ب رَجُلٍ وا ِحدٍ‪ ،‬يُسَبّحُو َن اللّه بُكْر َة وَعَشِيّا » ‪.‬‬
‫َقلْ ُ‬

‫‪ -1882‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬اولي گروهی که به بشت وارد می شوند به‬
‫شکل ماه شب چهارده هستند‪ ،‬سپس کسانی که در مرتبه به آنا نزديک اند‪ ،‬مانند روشن ترين‬
‫ستارهء که در آسان پرتو افگنی می کند‪ .‬بول و ناست ننموده و آب بينی و دهان هم ندارند‪،‬‬
‫شانه های شان طل و بوی شان مشک‪ ،‬و ممرهای شان چوب عود و هسران شان حور عي‪،‬‬
‫هه به شکل يک مرد‪ ،‬به شکل پدر شان آدم عليه السلم شصت (‪ ) 60‬گز در آسان می‬
‫باشند‪.‬‬
‫‪1021‬‬

‫و در روايتی از باری و مسلم آمده است که ظرفهای شان در آن طل و بوی شان‬


‫مشک است و برای هر کدام شان دو هسر است که از زيبائی مغز ساق پای شان از پشت‬
‫گوشت ديده می شود‪ .‬در ميان شان اختلف و دشنی با هديگر نبوده و دلای شان يک دل‬
‫است و در صبح و شام تسبيح خداوند را می گويند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪:‬‬


‫‪ -1883‬وَعَن ا ُلغِيَةِ بْن ُشعْبَة رَضِي اللّه َعنْهُ ع ْن رسُولِ اللّهِ َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم ربّ هُ‪ ،‬ما َأدْنَى َأهْلِ الْجّن ِة مَنْزَلةً؟ قَال‪ :‬هُو رَجُلٌ يِيءُ ب ْع َد ما‬
‫« سأَل مُو سَى َ‬
‫ي َربّ َكيْ فَ و َقدْ َنزَل النّا سُ منَازَِلهُ مْ‪،‬‬
‫ُأدْخِل َأهْلُ الْجّنةِ الْجَّنةَ‪ ،‬فَُيقَالُ لَه‪ :‬ادْ ِخلِ الْجنّة‪ .‬فَيقُول‪ :‬أَ ْ‬
‫ك مِ نْ ُملُو كِ الدّنْ يا؟ فَيقُول‪:‬‬
‫ك َملِ ٍ‬
‫ك مِثْ ُل ُملْ ِ‬
‫وأَ َخذُوا أَخَذاتِهِم؟ فَيُقَالُ له‪ :‬أَتَر ضي أَ نْ يكُو نَ لَ َ‬
‫ت ربّ‪،‬‬
‫سةِ‪ :‬رضِي ُ‬
‫ك ومِ ْثلُ هُ ومِ ْثلُ هُ ومِ ْثلُ هُ ومِ ْثلُ هُ‪ ،‬فَيقُولُ ف الْخَامِ َ‬
‫ت ربّ‪ ،‬فَيقُول‪ :‬لَ كَ ذَلِ َ‬
‫رضِي ُ‬
‫ت ربّ‪،‬‬
‫ك ما اشَْتهَ تْ َنفْ سُكَ‪ ،‬وَلذّ تْ عَيْنُ كَ‪ .‬فََيقُول‪ :‬رضِي ُ‬
‫فََيقُول‪َ :‬هذَا لَ كَ وعشَرةُ َأمْثَالِ هِ‪ ،‬ولَ َ‬
‫لهُ مْ م ْنزَِلةً؟ قال‪ :‬أُولَئِك اّلذِي نَ أَردْ تُ‪ ،‬غَر ْستُ كَرامَتهُ مْ بِيدِي و َختَمْ تُ علَ ْيهَا‪َ ،‬فلَ مْ‬
‫قَال‪ :‬ربّ َفأَعْ َ‬
‫شرٍ » روا ُه مُسْلم ‪.‬‬
‫تَر عيْنُ‪ ،‬وَلمْ تَسْمعْ ُأذُنٌ‪ ،‬وَلمْ يْ ُطرْ َعلَى َق ْلبِ ب َ‬

‫‪ -1883‬از مغيه بن شعبه رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬موسی عليه السلم از پروردگارش سؤال نود‬
‫که پائي مرتبه ترين اهل بشت کدام است؟‬
‫فرمود‪ :‬آن مرديست که بعد از وارد شدن اهل بشت به بشت می آيد و به وی گفته‬
‫می شود که به بشت وارد شو!‬
‫وی می گويد‪ :‬ای پروردگارم چگونه وارد شوم که مردم به جايگاههای خويش فرود‬
‫آمده و جا گرفته اند؟‬
‫گف ته می شود‪ :‬آ يا را ضی می شوی که مان ند پادشا هی از پادشاهان دن يا برا يت داده‬
‫شود؟‬
‫می گويد‪ :‬پروردگارا! راضی شدم‪.‬‬
‫پس می فرمايد‪ :‬برای تو آن است و مانند آن و مانند آن و مانند آن و مانند آن و در‬
‫پن جم می گو يد‪ :‬پروردگارا! را ضی شدم‪ .‬سپس می فرما يد‪ :‬برای تو آن ست و ده برابرش و‬
‫برای تست آنچه که دلت آرزو نوده و به چشمت لذتبخش آيد‪.‬‬
‫‪1022‬‬

‫می گويد‪ :‬راضی شدم پروردگارا!‬


‫گفت‪ :‬پس بال مرتبه ترين شان؟‬
‫فرمود‪ :‬آن ا ک سانی ا ند که نال کرا مت شان را بد ست خو يش نشاندم و بر آن م هر‬
‫نودم‪ .‬پس چشمی نديده و گوشی نشنيده و در دل بشری خطور ننموده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم‪« :‬‬


‫سعُودٍ رضِي اللّه عنْهُ قال‪ :‬قَال رسُولُ اللّ ِه َ‬
‫‪ -1884‬وعن ابْ ِن م ْ‬
‫ج مِ نَ النّارِ‬
‫ِإنّ ي لَ ْعلَ مُ آ ِخرَ أَهْل النّار ُخرُوجا مِنهَا‪ ،‬وَآ ِخرَ أَهْل الْجّن ِة دُخُولً الْجنّ ة‪ .‬رجُلٌ ْيرُ ُ‬
‫ْهـ َأنّهَا مَلَى‪ ،‬فَيرْجِع‪،‬‬
‫َبـ فَادخُلِ الْجنّةـ‪ ،‬فَيأْتِيهَا‪ ،‬فيُخيّ ُل إِلَي ِ‬
‫حبْوا‪ ،‬فَيقُولُ اللّه عزّ وجَ ّل لَه‪ :‬ا ْذه ْ‬
‫ب فَادْخُلِ النّة‪ ،‬فيأْتِيها‪ ،‬فَيُخَيّل ِإلَيْهِ َأّنهَا‬
‫فَيقُول‪ :‬ياربّ وجدُْتهَا مَلى‪َ ،‬يقُولُ اللّه عزّ وجلّ له‪ :‬ا ْذهَ ْ‬
‫ب فَادْخُ ِل الْجَنّة‪ .‬فإِنّ‬
‫ملى‪ ،‬فَيْجِ ُع ‪ .‬فيَقُول‪ :‬ياربّ وجدُْتهَا مَلى‪ ،‬فَيقُولُ اللّه عزّ وجلّ له‪ :‬ا ْذهَ ْ‬
‫خرُ بِي‪َ ،‬أوَ‬
‫َسـ َ‬
‫َكـ مِثْل عَشرَةِ َأمْثَالِ الدّنْيـا‪ ،‬فَيقُول‪ :‬أَت ْ‬
‫َكـ مِثْ َل الدّنْيـا وعشَرةَ َأمْثَالِهـا‪َ ،‬أوْ إِنّ ل َ‬
‫ل َ‬
‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم ضَحِ كَ حَتّى بدت‬
‫ت رَ سُول اللّ ِه َ‬
‫ت اللِ كُ » قَال‪َ :‬فلَ َقدْ رأَيْ ُ‬
‫َأتَضح كُ بِي وأَنْ َ‬
‫َنوَاجذُ ُه فَكَانَ يقُول‪ « :‬ذَِلكَ َأدْنَى َأهْلِ اْلجَّنةِ م ْنزَِل ًة » متفقٌ عليه ‪.‬‬

‫‪ -1884‬از ابن مسعود رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هانا من می دان آخرين کسی را که از دوزخ‬
‫بيون می شود و آخرين کسی را که از اهل بشت که به آن داخل می شود‪ ،‬کسيست که از‬
‫دوزخ خزيده بيون می شود و خدای عزوجل به وی می فرمايد‪ :‬برو به بشت داخل شو‪ .‬و به‬
‫آن آمده و تصور می کند که آن (دوزخ) پر است و باز گشته می گويد‪ :‬پروردگارا! آن را پر‬
‫يافتم‪.‬‬
‫خداوند عزوجل می فرمايد‪ :‬برو به بشت داخل شو‪ .‬هانا برای تو مثل دنيا و ده برابر‬
‫آنست‪ ،‬يا هر آئينه برای تو مانند ده برابر دنيا است‪.‬‬
‫می گو يد‪ :‬آ يا مرا م سخره می ک نی؟ يا می گو يد‪ :‬آ يا به من می خندی‪ ،‬در حالي که‬
‫پادشاهی؟‬
‫گ فت‪ :‬ها نا ر سول ال صلی ال عل يه و سلم را ديدم که خند يد تا اين که نوا جذ شان‬
‫(دندانای آخر دهان) ديده شد و می فرمود‪ :‬ا ين کسی است از اهل بشت که مرتبهء او از‬
‫هه پائي تر است‪.‬‬
‫‪1023‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قَال‪ « :‬إِنّ‬


‫‪ -1885‬وَعَ ْن أَ ب مُو سَى رَضِي اللّه عنْ هُ أَنّ النّبِيّ َ‬
‫للْ ُم ْؤمِ ِن ف اْلجَّنةِ لَخَيْم ًة مِ نْ ُلؤْلُؤ ٍة وَاحِد ٍة مُج ّوفَ ٍة طُولُهَا ف ال سّما ِء سِتّونَ ميل‪ .‬للْ ُم ْؤمِ نِ فِيهَا‬
‫ل يَرى ب ْعضُ ُهمْ َبعْضا» ‪ .‬متّفقٌ ع َل ْيهِ‬
‫َأ ْهلُونَ‪ ،‬يَطُوفُ َع َل ْي ِهمُ ا ُل ْؤمِنُ فَ َ‬

‫‪ -1885‬از ابو موسی اشعری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هانا برای مؤمن در بشت خيمه ايست از يک لؤلؤ‬
‫ميان ت ی که درازی آن در آ سان ش صت (‪ )60‬م يل ا ست‪ ،‬برای مؤ من در ميان آن خانواده‬
‫هائيست که شخص بر آنا گردش می کند که بعضی بعضی ديگر را نی بينند‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم قَال‪« :‬‬


‫خ ْدرِيّ رضِيَ اللّه عَنْهُ عَنِ النّبِيّ َ‬
‫‪ -1886‬وَعَ ْن أَبِي َسعِيدٍ اْل ُ‬
‫سرِي َع ماَِئةَ سَنةٍ مَا َيقْ َطعُهَا » متفقٌ عليه ‪.‬‬
‫ي الرّا ِكبُ الْجوا َد ا ُلضَ ّمرَ ال ّ‬
‫إِنّ ف الْجّنةِ لَشَج َرةً يسِ ُ‬
‫َسـيُ‬
‫ِنـ روَاَيةِ أَبِي هُرْي َرةَ رَضِي اللّه عنـه قال‪ « :‬ي ِ‬
‫الصـحِيحَيْ ِن » أَيْضا م ْ‬
‫َياهـ فـ « ّ‬
‫َو َرو ُ‬
‫الرّا ِكبُ ف ِظ ّلهَا ماَِئةَ سََن ٍة مَا َيقْطَ ُعهَا » ‪.‬‬

‫‪ -1886‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيا مب صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ها نا در ب شت درخ تی ا ست که در آن ش خص‬
‫سوار بر اسب تيز رفتار تربيت شده صد سال می رود و آن را تام نی کند‪.‬‬
‫و آن در صـحيحي هچنان از ابـو هريره رضـی ال عنـه روايـت گرديده کـه گفـت‪:‬‬
‫سوارکار در سايهء آن صد سال می رود و آن را تام نی کند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قَال‪ « :‬إنّ َأهْلَ الْجّنةِ لَيََترَا ُءوْ نَ َأهْلَ‬
‫‪ -1887‬وَعَنْ هُ عَن النّبِيّ َ‬
‫ضلِ ما‬
‫شرِقِ َأ ِو ا َلغْربِ لَتفَا ُ‬
‫اْلغُرَفِ مِ ْن َف ْوقِهِمْ كَمَا تََترَا َءوْنَ ال َكوْكَبَ ال ّدرّيّ اْلغَاِبرَ ف ا ُلفُقِ مِ َن ال ْ‬
‫بَيَْنهُ مْ » قَالُوا‪ :‬يَا رَ سُو َل اللّه ‪ ،‬تلْ كَ مَنَازلُ الَْنبِيَاءِ َل ي ْب ُلغُهَا غَ ْي ُرهُ مْ؟ قَال‪ « :‬بلَى وَاّلذِي َنفْ سِي‬
‫ي » متفقٌ عليه ‪.‬‬
‫ص ّدقُوا ا ُلرْسلِ َ‬
‫بَِي ِدهِ رجَالٌ َأمَنُوا بِال ّلهِ و َ‬

‫‪ -1887‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫پيامب صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هانا اهل بشت مردم غرفه هايی (بال خانه) را که‬
‫بالی سر شان است به هديگر نشان می دهند‪ ،‬چنانچه شا ستارهء روشنی را در کنارهء آسان‬
‫‪1024‬‬

‫به هديگر نشان می دهيد که آن را از طرف مشرق يا مغرب ترک می کند‪ ،‬بواسطهء برتری‬
‫هائی که دارند‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬يا رسول ال صلی ال عليه وسلم! آن منازل پيامبان است که ديگران به آن‬
‫نی توانند برسند؟‬
‫فرمود‪ :‬نه خي‪ ،‬و سوگند به ذاتی که جان در دست اوست‪ ،‬آنان مردانی اند که به‬
‫خداوند ايان آورده و رسولن را باور داشته اند‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪« :‬‬


‫‪ -1888‬وع ْن أَ ب هُريْر َة رضِي اللّه عنْ هُ أَنّ ر سُول اللّ ِه َ‬
‫ب » متفقٌ عليهِ ‪.‬‬
‫َلقَابُ َق ْوسٍ ف الْجَّنةِ خَ ْي ٌر مِمّا تَ ْطلُعُ ع َل ْيهِ الش ْمسُ َأوْ َتغْر ُ‬

‫‪ -1888‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسـول ال صـلی ال عليـه وسـلم فرمود‪ :‬هانـا اندازه ميان قبضـه و گوشهـء کمان در‬
‫بشت از آنچه که آفتاب بر آن طلوع و غروب می کند‪ ،‬بتر است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قَال‪ « :‬إِنّ ف‬


‫‪ -1889‬وع ْن أَنَ سٍ رضِي اللّه عنْ هُ أَنّ رَ سُولَ اللّ هِ َ‬
‫الْجّنةِ سُوقا يأْتُونَهَا ُكلّ جُمُ عة‪ .‬فَتهُبّ رِي حُ الشّمالِ‪ ،‬فَتحثُو ف وُجُو ِههِ مْ وِثيَاِبهِ مْ ‪ ،‬فَيزْدادُو نَ‬
‫حُسْنا و جَمال‪ .‬فََيرْ ِجعُونَ ِإلَى َأ ْهلِيهِمْ‪ ،‬و َقدْ ا ْزدَادُوا حُسْنا و جال‪ ،‬فَيقُولُ َلهُمْ َأ ْهلُوهُم‪ :‬وَاللّهِ َل َقدِ‬
‫ا ْز َددُْتمْ حُسْنا و جال‪ ،‬فَيقُولُونَ‪ :‬وَأنُْتمْ وَال ّلهِ َل َقدِ ازْددُْتمْ ب ْع َدنَا حُسنا وَ جال‪ »،‬روا ُه مُسلِمٌ ‪.‬‬

‫‪ -1889‬از انس رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ه نا در ب شت م ل تم عی ا ست که مردم به‬
‫مقدار هر ج عه به آن می آي ند و باد شال وزيده و در روي ها و جا مه های شان می خورد و‬
‫حسن و جال شان افزوده می گردد و به خانواده های خويش باز می گردند در حاليکه حسن‬
‫و زيبائی شان زياد شده و خانواده های شان به آن ا می گوي ند‪ :‬سوگند به خدا که زيبائی و‬
‫جال شا افزوده شده و آنا گويند‪ :‬سوگند به خدا که بعد از ما زيبائی وجال شا افزون شده‬
‫است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ و َسلّم قَال‪« :‬‬


‫‪ -1890‬وع ْن َسهْلِ بْنِ س ْعدٍ رضِي اللّه عنْهُ أَنّ رسُولَ اللّه َ‬
‫إِ ّن َأهْلَ الْجّنةِ لَيَتَرا َءوْنَ اْلغُرفَ ف الْجّنةِ كَمَا تََترَا َءوْنَ الْ َكوْ َكبَ ف السّماءِ » متفقٌ عليه ‪.‬‬
‫‪1025‬‬

‫‪ -1890‬از سهل بن سعد رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬ها نا ا هل ب شت غر فه ها را در ب شت به‬
‫هديگر نشان می دهند‪ ،‬چنانچه شا ستاره را در آسان به هديگر نشان می دهيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َع َليْ ِه و َسلّم ْملِسا وَصفَ‬


‫ت مِنَ النّبِيّ َ‬
‫‪ -1891‬وَعنْهُ رضِي اللّه عنْهُ قَال‪َ :‬ش ِهدْ ُ‬
‫سعَتْ‪ ،‬ولَ خَطَر‬
‫جّنةَ حتّى انَْتهَى‪ُ ،‬ثمّ قَال ف آ ِخرِ حدِيثِه‪ « :‬فِيهَا ما لَ عيْ نٌ رأَ تْ‪ ،‬ول ُأذُ ٌن ِ‬
‫فِي هِ الْ َ‬
‫س ما‬
‫شرٍ‪ ،‬ثُمّ قَرأَ { تتجا ف جُنُوُبهُ مْ عَ ِن الضَاجِ ِع } إِل َقوْلِ هِ تَعالَى‪{ :‬فَلَ ت ْعلَ مُ َنفْ ٌ‬
‫عَلى َقلْ بِ ب َ‬
‫أُ ْخفِيَ َل ُه ْم مِنْ ُقرّةِ أَ ْعيٍ}‪ .‬رواهُ البخاري ‪.‬‬

‫‪ -1891‬از سهل بن سعد رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫در ملسی از رسول ال صلی ال عليه وسلم حاضر شدم که در آن بشت را توصيف‬
‫نود تا اينکه به نايت رسيد و سپس در آخر سخنش فرمود‪ :‬در آن چيزيست که نه چشمی‬
‫ديده و نه گوشی شنيده و نه در دل بشری راه يافته‪ .‬سپس خواند‪ :‬دور می شود پلوهايشان از‬
‫خوابگاه ها‪ .‬تا فرمود هء او تعالی‪ :‬هيچ کس نيدا ند که چه نع مت ها يی بی نا يت که سبب‬
‫روشنی چشم است برای شان ذخيه گرديده است‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ‬


‫‪ -1892‬وع ْن أَبِي سعِيدٍ وأَ ب هُريْرةَ رضِي اللّه ع ْنهُ ما أَنّ ر سُول اللّ ِه َ‬
‫حَيوْا‪ ،‬فَل َتمُوتُوا أَبدا وإِنّ لكُ مْ‬
‫و َسلّم قَال‪ِ « :‬إذَا دخَلَ َأهْ ُل الْجّنةِ الّنةَ يُنَادِي مُنَاد‪ :‬إِنّ لَكُ مْ أَ نْ تَ ْ‬
‫سقَمُوا أَبدا‪ ،‬وإِنّ لَكُ مْ َأنْ تَشِبّوا فَل ْت َرمُوا أَبدا وإِنّ لَكُ ْم أَن تَنْعمُوا‪ ،‬فَل تبؤسوا‬
‫أَ ْن تَصِحّوا‪ ،‬فَلَ تَ ْ‬
‫َأبَدا » روا ُه مسلم ‪.‬‬

‫‪ -1892‬از ابو سعيد و ابوهريره رضی ال عنهما روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬چون ا هل ب شت به ب شت درآي ند‪ ،‬مناد يی‬
‫اعلن می کند که‪ :‬هانا برای شا است که زندگی نوده و هرگز نييد و هانا برای شا است‬
‫که تندرست بوده و هرگز مريض نشويد و برای شا است که در آن جوان شده و هرگز پي‬
‫نشويد و برای شا است که از نعمت ها برخوردار شده و هرگز مروم نشويد‪.‬‬
‫‪1026‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ ِه و َسلّم قَال‪ « :‬إِنّ‬


‫‪ -1893‬وعَ ْن أَب هُرْيرَ َة رضِي اللّه َعنْهُ أَنّ رَسُول اللّ ِه َ‬
‫َأدْنَى م ْقعَدِ أَحدِكُ ْم مِ نَ الْجّنةِ أَ نْ يقولَ لَه‪ :‬تَمنّ فَيَتَمنّ ي ويتَمنّ ي‪ .‬فََيقُولُ لَه‪ :‬هلْ تَمنّيْت؟ فَيَقُول‪:‬‬
‫سلِمٌ ‪.‬‬
‫نَعمْ فَيقُولُ لَه‪َ :‬فإِنّ َلكَ ما تَمنّ ْيتَ ومِ ْث َل ُه معهُ » رَوا ُه مُ ْ‬

‫‪ -1893‬از ابو هريره رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬هانا پائي ترين منازل يکی از شا در بشت اين‬
‫ا ست که به وی گف ته شود‪ ،‬آرزو کن! و آرزو ک ند و آرزو ک ند‪ ،‬پس به او می گو يد‪ :‬آ يا‬
‫آرزو کردی؟‬
‫می گويد‪ :‬بلی‪ .‬سپس برايش می گويد‪ :‬هانا برای تست آنچه که آرزو کردی و مانند‬
‫آن‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم‬


‫خ ْدرِيّ رضِي اللّه عنْ هُ أَنّ ر سُول اللّه َ‬
‫‪ -1894‬وع نْ أَبِي سعِي ٍد الْ ُ‬
‫قَال‪ « :‬إِنّ اللّه عزّ وجلّ يقُولُ لهْل الْجنّة‪ :‬يا َأهْلَ الْجنّة‪ ،‬فَيقُولُونَ‪ :‬لَبّيْكَ ربّنَا وسعْدْيكَ‪ ،‬والْخيُ‬
‫ط أَحدا مِ نْ‬
‫ف يديْك فَيقُول‪ :‬هَ ْل رَضِيتُ مْ؟ فَيقُولُو نَ‪ :‬وما لَنَا لَ َنرْضَ ِي يا َربّنَا و َقدْ أَعْطَيْتَنَا ما لْ ُتعْ ِ‬
‫َخ ْلقِكَ ‪ ،‬فَيقُول‪ :‬أَ َل أُعْطِيكُمْ َأ ْفضَ َل مِنْ ذَلَكَ؟ فَيقُولُونَ‪ :‬وأَيّ شَ ْيءِ َأفْض ُل مِنْ ذلِكَ؟ فيقُول‪ :‬أُحِلّ‬
‫عليْ ُكمْ رضْوانِي‪ ،‬فَل أَ ْسخَطُ عليْ ُكمْ َب ْعدَ ُه أَبَدا » متفق عليه ‪.‬‬

‫‪ -1894‬از ابو سعيد خدری رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫رسول ال صلی ال عليه وسلم فرمود‪ :‬خدای عزوجل برای اهل بشت می فرمايد‪ :‬ای‬
‫اهل بشت!‬
‫می گويند‪ :‬لَبّ ْيكَ ربّنَا وسعْدْيكَ‪ ،‬والْخيُ ف يديْك‪.‬‬
‫می فرمايد‪ :‬آيا راضی شديد؟‬
‫می گويند‪ :‬پروردگارا! چرا راضی نشوي در حاليکه به ما دادی آنچه که به هيچيک‬
‫از ملوقات ندادی!‬
‫پس می فرمايد‪ :‬آيا بتر از اين به شا ندهم؟‬
‫می گويند‪ :‬چه چيز بتر از آنست؟‬
‫‪1027‬‬

‫پس می فرما يد‪ :‬حلل شده برای ش ا رضای من و ب عد از آن هر گز بر ش ا خ شم ن ی‬


‫کنم‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْهِ‬


‫‪ -1895‬وعنْ جرِيرِ بْنِ ع ْبدِ اللّهِ رضي اللّه عنْهُ قال‪ :‬كُنّا عِ ْن َد رَسُولِ اللّهِ َ‬
‫ـت َروْ َن رَبّكُم ْـ عِيانا كمـا َت َروْنَـ َهذَا اْلقَمرَ‪ ،‬لَ‬
‫وسَـلّم فَنَ َظرَ ِإلَى اْلقَمرِ لَ ْي َلةَ الْب ْدرِ‪ ،‬وقَال‪ « :‬إِنّكُم ْـ س َ‬
‫تُضامُونَ ف ُرؤْيِتهِ‪ .‬مُتّفَقٌ علَ ْيهِ ‪.‬‬

‫‪ -1895‬از جرير بن عبد ال رضی ال عنه روايت شده که گفت‪:‬‬


‫ما نزد رسول ال صلی ال عليه وسلم بودي و به ماه شب چهارده نظر نوده و فرمود‪:‬‬
‫شا بزودی آشکارا پروردگار تان را خواهيد ديد‪ ،‬چنانچه اين مهتاب را می بينيد که در ديدن‬
‫آن ازدحام نی کنيد‪.‬‬

‫صلّى الُ َعلَيْ هِ و َسلّم قَال‪ِ « :‬إذَا‬


‫صهَيْب رَضِي اللّه عنْ هُ أَنّ ر سُول اللّ ِه َ‬
‫‪ -1896‬وع ْن ُ‬
‫َمـ ت ُبيّضْ‬
‫ُونـ شَيْئا َأزِيدُكُمـْ؟ فَيقُولُونـَ‪َ :‬أل ْ‬
‫َباركـ وتَعالَى‪ُ :‬ترِيد َ‬
‫دَخ َل َأهْ َل الْجّنةِ الّنةَ يقُولُ اللّه ت َ‬
‫جّنةَ وُتنَجّنَا مِ نَ النّارِ؟ فَيكْشِ فُ الْحِجا بَ‪ ،‬فَما أُعْطُوا شَيْئا أَحبّ إِلَيهِ مْ مِ نَ‬
‫وُجُوهَنَا؟ أَلَ مْ ُتدْ ِخلْنَا الْ َ‬
‫س ِلمٌ ‪.‬‬
‫النّ َظرِ إِلَى َرّب ِهمْ » روا ُه مُ ْ‬

‫‪ -1896‬از صهيب رضی ال عنه روايت است که‪:‬‬


‫ر سول ال صلی ال عل يه و سلم فرمود‪ :‬چون ا هل ب شت به ب شت در آي ند خدای‬
‫تبارک و تعالی می فرمايد‪ :‬آيا چيزی می خواهيد که برای شا بيفزاي؟‬
‫می گويند‪ :‬آيا رويهای ما را سفيد نکردی؟ آيا ما را به بشت داخل نکرده و از دوزخ‬
‫نات ندادی؟ و حجاب و پرده برداشتـه مـی شود‪ ،‬پـس داده نشدنـد چيزی کـه برای شان‬
‫دوست داشتنی تر از ديدن پروردگار شان عزوجل باشد‪.‬‬

‫قَا َل تَعالَى ‪ { :‬إِنّن الّذِين نَ آمنُوا وعمِلُوا الص نّالِحاتِ يهْدِيهِم ْن ر ّبهُم نْ ِبإِيما ِنهِم نْ‬
‫ح ّيتُهُ مْ‬
‫عوَاهُمْن فِيهَا‪ :‬سُنبْحَانَكَ الّلهُمّ‪ ،‬وتَ ِ‬
‫ح ِتهِمُن ا َل ْنهَارُ في جنّاتِن النّعِيم‪ ،‬د ْ‬
‫تَجْري مِنْن تَ ْ‬
‫ن } [يونس‪.]9 :‬‬ ‫خرُ دعْوا ُهمْ أَنِ الْحمْدُ لِّ رَبّ العالمِي َ‬‫فِيهَا سلمٌ وآ ِ‬

‫خداوند می فرمايد‪ :‬هانا آنانکه ايان آورده و کارهای شايسته کرده اند راهنمائی کند‬
‫ايشان را پروردگار شان بسـبب ايان شان‪ ،‬بـه بشـت هـا کـه مـی رود از زيـر آن جويهـا در‬
‫‪1028‬‬

‫بو ستانای نع مت‪ ،‬دعای شان در آن ا سبحانک الل هم با شد يع نی پا کی ترا ا ست بار خدا يا و‬
‫دعای خي ايشان با يکديگر سلم بود و نايت دعای شان اين است که حد و ثنا خدايراست‬
‫که پروردگار عاليان است‪ .‬يونس‪10 – 9 :‬‬

‫الْحَ ْمدُ للّ هِ اّلذِي هَدانا َل َهذَا وما كُنّا لَنهَْتدِ يَ َلوْ َل أَ ْن َهدَانَا اللّه‪ :‬ال ّل ُهمّ صلّ َعلَى سيدِنَا‬
‫مُحَ ّمدٍ وعلَى آ ِل مُح ّمدٍ‪ ،‬كَمَا صلّ ْيتَ َعلَى ِإبْراهِيم وعلَى آلِ إِبْراهِي مَ ‪ .‬وبارِ كْ علَى مُحَ ّم ٍد وعلَى‬
‫آ ِل مُح ّمدٍ ‪ ،‬كَمَا بار ْكتَ علَى ِإْبرَاهِي َم وعلَى آل إِبْراهِيمَ ‪ ،‬إِّنكَ حِيدٌ مِيدٌ‪.‬‬
‫قَال مُؤّلفُ هُ يي النوَاوِيّ َغفَر اللّه لَه‪ « :‬فَرغْ تُ مِنْ هُ يوْ مَ الثْنَيْن رابِ عَ عَشرَ شهر رمضَا نَ‬
‫ي وَستّمائة بدمشق » ‪.‬‬
‫سََنةَ سبْع َ‬

‫المد ل‪ ...‬ثنا باد مر خداوندی را که ما را بدين راه هدايت نود و اگر خداوند ما را‬
‫هدا يت ن ی نود‪ ،‬هدا يت ن ی شد ي‪ .‬خداوندا بر م مد و آل م مد صلی ال عل يه و سلم درود‬
‫فر ست‪ ،‬چنان چه درود فر ستادی بر ابراه يم و آل ابراه يم عل يه ال سلم و بر کت ده بر م مد و‬
‫آل ممد صلی ال عليه وسلم‪ ،‬چنانچه برکت نادی بر ابراهيم و آل ابراهيم عليه السلم‪ ،‬هانا‬
‫تو ستوده و با عظمتی‪.‬‬

‫مؤلف رحه ال گفت‪ :‬در روز دوشنبه ‪ 14‬ماه رمضان سال ‪ 670‬هـ ق در دمشق از‬
‫آن فراغت يافتم‪.‬‬
‫‪--------------------------------------‬‬
‫به کمک ال و توفيق وی کتاب تام گرديد‬

You might also like