You are on page 1of 104

‫مـقـــــدمـه‬

‫سپاس و ستایش بیکران پروردگاری را که با زمزمه ی عشق خ ود در گ وش ج ان‬


‫آدم خاکی‪،‬شور و افسونی اعجاز گونه آفرید و درود فراوان بر روان پاک آخ رین فرس تاده‬
‫اش‪،‬حضرت محمد(ص) که با آواز عاشقانه اش جهان را وزن و آهن گ ت ازه ای بخش ید و‬
‫نوای خوش و آهنگین آفریدگار جهان را که وزن ساز هستی ست‪،‬با کالم او یعنی قرآن‪،‬در‬
‫گوش دلها ‪،‬شوران شوران زمزمه کرد‪.‬‬
‫عالق ه ف راوانی ک ه در هنگ ام آم وزش ع روض سراس ر وج ودم را ف را می‬
‫گرفت‪،‬شادابی که از خواندن درست ش عر و درک وزن آن ب رایم دس ت می داد ــ در ِای ام‬
‫مهاجرت ــ ‪،‬خواهش های برخی ار دانشجویان تحص یالت ع الی کندزب ه منظ ور ت دریس‬
‫عروض ب ه من ــ در همین دو س ال آخرتحص یلم ــ ‪،‬گش ایش روانی ک ه هنگ ام ت دریس‬
‫عروض وجودم را فرا می گرفت‪،‬در مقابل فرمانروایی بی چون و چرای ع روض س ّنـتی‬
‫ب ا قواع د مش کل و ن ام ه ای عجیب و غ ریب و دور از ذهن ک ه ع روس را دیــــــــوی‬
‫وحـشـتـنـاک‪،‬بی مهار و غیر قابل فهم جلوه گر ساخته بود‪،‬همه وهمه باعث شدند تا عن وان‬
‫پایان نامه ام را در موضوع " وزن نوین شعر دری " بر مبن ای ع روض علمی ام روزی‬
‫انتخاب نمایم و تحقیقات مربوط به آن را در طول دو س ال آ خ ر تحص یلی ام و امن ون ک ه‬
‫آماده شــــــــده است آن را به ع روض آم وزان و دوستــــداران وزن ش عر پـــیشکش می‬
‫نمایم ‪.‬‬

‫شاید با عروض علمی اُلفتی نداشته باشید در این ضوزت ناچار با ع روض س ّنــتی‬
‫ــ که دارای مشکالت‪،‬تناقضات واسامی عجیبی است ــ آشنایی دارید و برای فرا گرفتن آن‬
‫زحمت بسیار کشیده اید و با آن مأموس گردیده اید‪.‬لذا‪،‬اگر فعصّبی هم نداشته باش ید ‪،‬ممکن‬
‫است دلیلی نبینید که محتمل زحمت دیگری شوید و ع روض علمی و جدی د را ــ گ ه بن ای‬
‫این رساله برآن است ــ فرا گیرید‪.‬این است که از عزوض س ّنـتی به ویژه ب ه عن وان اینک ه‬
‫قرن ها پیشینیان ما با آن روش کار کرده اند‪،‬دفاع کنید و حال آنکه اگ ر ع روض علمی را‬
‫منظم استو هرگ ز مش کالت‬ ‫به د ّقت مطالعه فرمایید در خواهید یافت که چقدر دقیق‪،‬ساده و ّ‬
‫و تناقضات عروض قدیم را ندارداز طرفی‪،‬حرفه ی یک م درّ س و محق ق ایج اب می کن د‬
‫که با تازه های علمی و روش های جدید و ساده ی هر علم آشنا شویم تا بتوانیم ب ا زحم تی‬
‫کمتر‪،‬بهره ی بیشتری را کسب نماییم‪.‬‬
‫باید توجّ ه داشت که عروض یان م ا در گذش ته خ دمات بس یار ارزن ده ای را در راه‬
‫تدوین و تحقیق عروض دری انجام داده اند امّا اوزان شعر دری را چنانچه که ب وده م ورد‬
‫بررسی نگرفته اند‪،‬بلکه بر عکس ۀن ه ا را ب ر چ ارچوب قواع د مح دود ع روض ع رب‬
‫تنظیم کرده اند گله مندی شاعران بزرگی چون موالنا را نیزبرافروخته اند‪:‬‬

‫مفتعـــلن مفـــتعلن مفتعـــلن کشـــت‬ ‫رستم از این بیت وغزل‪،‬ای شه خوب ان ازل‬
‫مـرا‬

‫‪1‬‬
‫امّا ع روض ش عر دری از جهت نظم ‪ ،‬دقت ‪ ،‬خ وش آهنگی و امک ان تولی د اوزان‬
‫تازه به ویژه ک ثزت اوزان(ب ا داش تن ح دود ‪350‬وزن)در جه ان بی نظ یر اس ت وتع رار‬
‫اوزان شعر عرب کمتر از یک پنجم اوزان شعر دری می باشد ‪.‬‬
‫عروض علمی در واقع خالصه ای از عروض قدیم است با برخی از اف زوده ه ا و‬
‫کاسته های مجاز زبان خود به همان نت ایجی می رس د ک ه از طری ق ع روض س ّنـتی ن یز‬
‫میتوان به آن رسید امّا با روشی ساده و در وقت کم می توان بهره ای وافر گرفت‪.‬‬
‫دکتر تقی وحیدیان کامیار و داک تر س یروی شمیس ا از جمل ه ی پیش گامان ع روض‬
‫نوین فارسی دری می باشند هر چند که در روزنامه ی فرهنگی کیهان ته ران‪،‬ش ماره ی‬
‫‪،104‬عقرب سال‪ 1372‬هـ‪.‬ش‪ .‬مناظراتی را ارایه کرده اند امّا پژوهش ها و س اده س ازی‬
‫هر دوی آن هاراهگشایی های فراوانی را با خود داشته است؛ت ا ج ایی ک ه ع روض علمی‬
‫مدیون زحم ات این ب زرگ م ردان می باش د‪.‬دان تر عب دالخابق پره یزی ن یز در ادام ه این‬
‫راه‪،‬عروض را به عن وان بخش ی از علم زب ان شناس ی ب ا اص طالحات آوا شناس ی و واج‬
‫شناسی به تفسیر گرفته است و با همکاری دانشجویان دانشگاه کردس تان در گ روه زب ان و‬
‫ادبیات فارسی به تحقیقات وسیعی پرداخته ان د ک ه در ن وع خ ود بی نظ یر و قاب ل س تایش‬
‫است ‪.‬ما هم در این رساله ار آث ار عروض ی این بزرگ ان به ره ه ای ف راوانی ب رده ایم و‬
‫مبنای اصلی و اساسی ما بوده اند‪.‬در کشور ما هم کسانی چون‪:‬اس تاد محم د افض ل بن وال‪،‬‬
‫استاد عبدالحق بیت اب ‪ ،‬اس تاد واص ف ب اختری و محم ود جعف ری آث اری را در زمین ه ی‬
‫عروض ارایه کرده اند‪.‬‬
‫از آنجا که عروض علمی در کشور ایران ساده سازی شده و گسترش یافته است؛با‬
‫زبان دری مملکت ما تفاوت لحجه ای خاصی دارد؛کوشیده ایم تا این ضوابط زبانی را در‬
‫بخش های صامت ها و مصوت های زبان دری‪،‬درست خواندن و درست نوشتن شعرحفظ‬
‫نماییم؛مثالً‪:‬صامت ‪/‬ق‪ /‬در فارسی ایرانی معادل صامت ‪/‬غ‪ /‬تلفظ می گردد‪،‬اما در زبان‬
‫دری کابلی هر کدام جداگانه تلفظ می شوند یا تقسیم مصوت های هشتگانه زبان دری به‬
‫مصوت های ششگانه عروضی‪،‬تلفظ های متفاوت منظقه ای‪،‬بحث حروف مخفف و‬
‫حروف مشدد که در کشور ما به آن کمتر پرداخته می شود و در بیشتر جاها از آن صرف‬
‫نظر می گرددحتی این مشکل تاجای پیش رفته است که نبود حروف مشدد و مبحث‬
‫تشدیدگذاری درکتاب های درسی ابتدای باعث عدم درک این موضوع برای دانشجویان‬
‫شده است ونمی توانند حروف مشدد را بشناسند‪،‬بحث تشخیص«ی»نکره‪،‬کسره اضافه‬
‫و‪...‬نیزشامل این مشکالت می باشند‪.‬‬
‫تسلسل وتوالی موضوعات این رساله ازانسجام خاصی برخورداراست ومخاطب ما‬
‫بایدهوشیارانه مطالب وقواعد را فصل به فصل ادامه دهد وبرای پرسش های خود جواب‬
‫های قناعت بخش راکه در متن هرفصل وجود دارد‪،‬بیابد‪،‬در غیرآن صورت برایش مشکل‬
‫تمام خواهدشد‪.‬‬

‫مهمترین فصل این رساله ‪،‬فصل سوم آن یعنی"قواعد تعیین وزن" است‪ ،‬برای این‬
‫منظور در این بخش خودآزمایی هایی را درنظرگرفته ایم تاعروض آموزباتمرین‬
‫وآزمایش خود درآنها به مهارت برسد‪.‬‬

‫‪2‬‬
‫درفصل چهارم براساس داده های آماری که توسط" جدول بسامدی اوزان اشعار‬
‫‪58‬شاعرپارسی گو"استادعبدالخالق پرهیزی صورت گرفته به تقسیم بندی اوزان مشهور‪-‬‬
‫حدود‪ -127‬وزن پرداخته ایم‪.‬‬
‫ویژگی دیگری که این رساله دارد این است که نام بحرهای مختلف وشاخه های‬
‫مختلف آن را نیاورده ایم تا عروض آموزان مطابق جدول بسامدی فصل چهارم‪ ،‬اوزان‬
‫مشهورومورد نیازخود رابیابندوهیچ اجباری نیست مبنی براینکه بعدازتقطیع ارکان به نام‬
‫گذاری وتعیین بحرآن وزن بپردازند‪.‬درواقع خواندن شعربا ارکان آن جذابیت خاصی‬
‫رابوجودمی آورد که می توان با تکرار‪،‬آن وزن را سماعی وشناخته شده تداعی کرد‪ .‬به‬
‫نظرمن ضرورتی دیده نمیشودکه باحفظ این نام های مغلق‪،‬یادگیری ولذت عروضی را‬
‫آسیب برسانیم‪ .‬این خودحاکی این فرق اساسی عروض علمی است که اوزان شعردری‬
‫هرکدام مستقل وجداگانه موردبحث قرارمی گیرد وبس‪.‬‬
‫این رساله وپژوهش علمی نیزهمانند سایرآثاربشری خالی از نواقص نخواهدبود‪:‬‬
‫امیدواریم که کوتاهی های آن را به بزرگواری خودتان نادیده بگیرید درصورت امکان با‬
‫ما در میان بگذارید تا ازنظریات وانتقادهای سازنده ی شما نیزاین" وزن نامه" بارورتر‬
‫شود و باورهای بیشتری را به خودجلب کند‪.‬همچنین امیدوارم که ازجمله کسانی باشید که‬
‫گام های وزن شناسانه ای را دراین راستا بنهید وباهم به این رسالت ادبی خویش ادامه‬
‫دهیم‪.‬‬

‫غــالم سخی " رسولی"‬


‫‪ 28/12/1388‬هــ‪.‬ش‬

‫‪3‬‬
‫فصل اول‪:‬‬

‫کلیات عروض‬

‫تاریخچه ی مختصر علم عروض ‪-:‬‬

‫« اول کسیکه در ادبیات عرب به تدوین وتنظیم و یا وضع این علم پرداخت‪ ،‬خلیل‬
‫احمد بصری نحوی ( متوفی در حدود ‪ 170‬ه ‪ .‬ق ) است ‪ .‬او به پانزده بحر قا ئل بود ‪.‬‬
‫بعد از خلیل ‪ ،‬ابو الحسن بلخی (معروف به اخفش اوسط ‪ ،‬متوفی ‪ 215‬ه ‪.‬ق )یک بحر به‬
‫پانزده بحر افزود ‪.‬سرانجام علمای ایرانی عروض [= آریانای قدیم ] از قبیل ابوالحسن‬
‫سرخسی بهرامی ( از شاعران قرن پنجم دوره غزنویان و صا حب تصا نیف غا یة‬
‫العروضین و کنز القا فیه ) ‪ ،‬بوذر جمهٌر قاینی (=قسیمی در عصر غزنویان ) و منشور ی‬
‫سمرقندی ( در عصر غزنویان) در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم این علم را توسعه‬
‫دادند ‪ .‬در اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم امام حسن قطان مروزی ( حکیم معاصر‬
‫رشید وطواط که در فتنه ی غز د ر سال ‪ 548‬ه ‪ .‬ق به شهادت رسید و صاحب کتاب‬
‫کیهان شناخت در هیئت است ) با اختراع دو شجره احزب و اخرم جهت استخراج اوزان‬
‫مختلف ربا عی ره گسترش ربا عی کمک کرد ‪ .‬سرانجام نوبت به شمس قیس رازی‬
‫رسید ‪ .‬شمــس قیس در عروض ‪ ،‬کتاب بسیا ر مهم "المعجم فی معا ییر العجم "( تأ لیف‬
‫در حدود سال ‪ 630‬ه‪ .‬ق ) را نوشت که تا امروز کا ملتر ین مرجع و منبع برای مطا‬
‫لعه در عروض سنتی است‪،30(».‬ص ‪)75‬‬

‫« ‪ ...‬اصل کتاب [المعجم ] به زبان عربی بود و بنا بر پذیرفتن سخن نا قــــدان بر این‬
‫کتا ب ‪ ،‬شمس قیس ان را به دو کتا ب ‪" ،‬المعجم فی معا ییر اشعار العجم "( به دری ) و "‬
‫المعرب فی معایی اشعار العرب " ( به عربی ) نا م نها د ‪ .‬نویسنده این کتاب تأ لیف های‬
‫دیگری داشته که تنها نام آن ها باقی است و خود شان از بین رفته اند ؛ چون ‪ ":‬الکا فی‬
‫فی العروضین "و "حدائق المعجم"‪ .‬قیس درنگا رش اثر خویش از آثار پیشینیان از جمله «‬
‫حدائق السحر » رشید وطواط ‪ ...‬و « غا یة العروضین » ابو الحسن بهرامی سر خسی و‬
‫نوشته های امام حسن قطا ن مروزی ‪ ...‬بهره برده است ‪ .‬یکی از وجوه رجحان و بر‬

‫‪4‬‬
‫تری این کتا ب بر آثار مشا به خود آنست که در المعجم مطا لب با توضیح و گسترش‬
‫دیگری بیان شده و دیگر آنست که در استشهاد به ابیات ‪ ،‬همه جا بر یکی دو بیت که‬
‫منطبق بر مضمون و موید بر مطلب است ‪ ،‬اقتصار نکرده ؛ بلکه احیا نا ً قصاید مطول‬
‫وقطعات و غزلیات به تمامی ایراد شده است و این نکته با توجه به اینکه از بخت بد غالب‬
‫اشعار شعرای پیشین و گاه نام شا عر نیز به تاراج رفته حایز اهمیتی بسزا است‪(».‬‬
‫‪،29‬ص‪1‬و‪،2‬باتلخیص)‬
‫« اهمیت این کتاب به حد ی است که جمیع آثار عروضی قبل از خود را تحت شعاع‬
‫قرار داده ‪ ،‬چنان که امروزه ‪ ،‬از عروض دانان قبل از شمس قیس کتابی در دست نیست ‪.‬‬
‫بعد ازشمس قیس هم هیچ حرکت اصیلی درعروض رخ نداد وتمام کتابهای عروضی تحت‬
‫تأثیر مستقیم المعجم نوشته شدند‪.‬‬
‫تنها کتابی که میتوان آن را همسنگ المعجم شمرد" معایراالشعار" خواجه نصیر‬
‫طوسی است که درهمان زمان تألیف المعجم نوشته شده است و دربرخی از زمینه ها از‬
‫نظر ابتکار واستقالل رأی بر المعجم سر است‪،30(».‬ص ‪)76‬‬

‫« کتابی بنام "حدائق الحقایق"‪ ،‬از شرف الدین محمد راضی تبریزی ( وفات‬
‫‪ ) 759‬شاعر ونویسنده قرن نهم بر جای مانده است که شرح وبسط حدائق السحر وطواط‬
‫است‪ .‬از قرن هشتم کتاب دیگری بنام "الکافیه " در عروض و قافیه دردست است که از‬
‫محمود بن عمر نجاتی است و به عروض نجا تی مشهور است ‪ .‬جزاین کتاب ها ‪ ،‬کتاب‬
‫عروضی از محمد بن خالد القرشی و کتاب دیگری بنام "جامع المختصر" درعروض و‬
‫بدیع وقافیه از وحید تبریزی باقی مانده است که ظاهراً از روی آثار مفصل تلخیص شده‬
‫است واحتمال دارد از قرن نــــــهم باشد ‪ .‬دیگر از کتاب های قابل ذکر "رسالة فــــی‬
‫العروض "از عبد الرحمان جامی ‪ ،‬همچنین کتاب "عروض سیفی " معاصر سلطان حسین‬
‫بایقرا و کتاب "بدایع االفکار فی صنایع االشعار" مال حسین واعظ کاشفی ( وفات ‪) 910‬‬
‫و رساله ای در علم قوافی از عطاءالمحمود حسینی‪،3(».‬ص‪)11‬‬
‫« درقرون اخیر ( از قرن ‪ 18‬به بعد ) مستشرقان که به دلیل آ شنایی با‬
‫عروض ال تین و یونان با ستان ‪ ،‬با تقطیع هجا یی آ شنا یی داشتند ‪ ،‬اشعا ر فارسی و‬
‫عربی را بدا ن اسلوب تقطیع کردند و باب مطالعات جدیدی را گشودند ‪ .‬دردوران‬
‫مشروطه که آ شنا یی با شعر اروپا یی حا صل شد ‪ ،‬بحث هایی هم در زمینه " نو کردن‬
‫عروض " در گرفت ‪ .‬کسا نی چون عبد الحسین آ ینی و یحیی دولت آ با دی و دیگران‬
‫کوشش های در این زمینه کرده اند که کالً سطحی بود و هیچ کدام موفق به ارائه نظریه‬
‫بنیادی اصیلی نگشتند ‪ .‬در روز گار ما اشخا ص متعددی با شیوه های گوناگون به بحث‬
‫در عروض پرداختند و برخی از آنان موفق به ارائه نظریات تازه ای گشتند که مجموعا ً به‬
‫عروض شکل علمی و تازه داد و توانستند گوهر ساده و بی پیرایه عروض را از میان‬
‫غبار خروار ها نام و اصطالح بیهوده و توجیهات غلط بیرون آ ورند‪،30(».‬ص‪)77‬‬
‫«لذا بزرگان ومحققین این فن در صدد برآمده اند که عروض را به صورت علمی‬
‫وبا زبان ساده به نسل جدید منتقل کنند؛ فرهیختگانی چون دکتر خانلری‪ ،‬استاد فرزاد‬
‫مسعود‪،‬دکتر حمیدی شیرازی‪،‬عالمه همایی‪،‬دکتر وحیدیان کامیار‪،‬دکتر شمیسا واستاد‬
‫ابوالحسن نجفی دراین راه توفیقاتی داشته اند‪،47(».‬ص‪)5‬‬

‫‪5‬‬
‫«درکشور ما دانشمندانی چون استاد عبدالحق بیتاب‪،‬پوهنوال محمد افضل بنوال‬
‫واستاد واصف باختری درزمینه عروض[ به شیوه سنتی وقدیمی] آثار ارزشمند ازقبیل‪":‬‬
‫عروض وقافیه" ازاستاد بیتاب‪"،‬وزن شعر دری" ازاستاد بنوال و" مقاالت انشاء" ازاستاد‬
‫باختری را به عروض دوستان پیشکش نموده اند‪،39(».‬ص‪)3‬‬

‫معنای لغوی عروض‬


‫« درفرهنگ معا صر عربی – فا رسی ‪،‬عبد النبی قیم معا نی ذیل را برای واژ ه‬
‫عروض ذکر کرده است ‪ . 1 « -:‬میزان شعر ‪ . 2‬جزء آخر از مصراع اول بیت‬
‫شعر ‪ . 3 ...‬نا حیه ‪ ،‬کرانه ‪ . 4 ...‬راه درپهنای کوه ‪ .5‬شهر مکه و مدینه و اطــــراف آ‬
‫ن ‪ . 6‬ما نع راه ‪ ،‬س ّد راه ‪. 7‬ابر ‪ . 8‬بسیار ‪ ،‬فراوان ‪ . 9‬فحوای کالم ‪ ،‬مفهوم‬
‫سخن‪،45(».‬ص‪،721‬حرف ع)‬
‫«عروض بروزن "فــَعول" کلمه یی است که در معنی اسم مفعول بکار می‬
‫رود( ازاین قبیل است‪َ :‬رکوب به معنی مرکوب و رسول به معنی فرستاده شده)؛معروضٌ‬
‫علیه شعراست‪ ،‬شعررا برآن عرضه کنند تا موزون نا موزون آن ازهم بازشناخته شود‪(».‬‬
‫‪،30‬ص‪)11‬‬

‫وجه تسمیهـ عروض‬

‫« این کلمه به معنی چوبی باشد که خیمه بدان استوار گردد وچون قوام ابیات به‬
‫قسمت آ خر مصراع نخستین است ‪ ،‬لذ ا این قسمت را مجازاً عروض می خوانده اند و آ ن‬
‫گاه این کلمه از رهگذری نامگذاری کل به اسم جزء بر علم که از اوزان شعر در آن‬
‫گفتگومی شود‪ ،‬اطالق شده است یا اینکه عروض درلغت عرب به ماده شتر توسن گفته می‬
‫شود و اوزان شعر را که شاعر نا گزیر اســــــت رام خود سازد به این علت عروض‬
‫خوانده اند ‪ .‬و برخی گفته اند ‪" :‬العروض " لقب شهر مکه است وچون خلیل بن احمد بن‬
‫عمر بن تمیم بصری الفراهیدی واضح این علم در شـــهر مکه به این دانش دست یافته‬
‫است آ ن را به این نام خوانده اند‪،47(».‬ص‪)9‬‬

‫منشأ عروض‬

‫« در اینکه منشأ عروض فارسی اوزان شعر ی قبل از اسالم است با دستگاه عروض‬
‫عربی ‪ ،‬بین محققان اختالف است ‪.‬‬
‫به نظر می رسد که دستگاه عروضی شعر فا رسی در اساس مقتبس از دستگاه‬
‫عروضی شعر عربی باشد اما بعد ها به منا سبت اختالف دو زبان ‪ ،‬بین این دو عروض‬
‫فرق ها یی پیدا شده باشد یا این همه مسلم است که برخی از اوزان ویا حتی قوانین‬
‫عروضی منشأ ایرانی [ =آ ریایی ] دارند ‪،30(».‬ص‪)75‬‬

‫‪6‬‬
‫« پیش از اسالم زبان ها و لحجه های متعدد وجود داشـــــت که از آ ن سه زبان ‪،‬‬
‫فا رسی با ستانی ‪ ،‬اوستا و پهلوی از تشخـّص و رسمیت بیشتری برخور دار بودند ‪:‬‬
‫در کتیبه های زمان هخا منشی ( کتا ب مقدس زردشتیان ) از قبیل " گا ثه ها " و‬
‫" یشت ها " به صورت شعر است اوزان این دو کتا ب با یکدیگر متفا وت است ‪.‬‬
‫وجود شعر در فارسی میا نه ( زبان دوره اشکانی و سامانی ) نیز مسلم است ‪.‬در‬
‫" بُندَ ِه ّش ن" ‪ " ،‬درخت آ سوریک " ‪ " ،‬جا ما سب نامه " ‪ " ،‬یاد گا ر زر یران " و غـــیره‬
‫آ ثا ری که از شعرپهلوی برجای مانـــده است وحتی "سروده های مانی " نیز در دست‬
‫است ‪.‬‬
‫علی رغم کوشش محققان نتیجه ی مقنعی در باره ی چگونگی و مبا نی وزن و‬
‫اشعار اوستایی وپهلوی بدست نیا مده است ‪.‬‬
‫به گمان برخی ‪ ،‬وزن شعر در زمان های باستانی " تکیه ای " [ بعد تر درمورد ان‬
‫بحث می کنیم ] بوده است ‪ .‬یعنی شعر به اساس شما ره ی تکیه ها استوار بود ( ما نند‬
‫شعر انگلسی و آ لمانی ) ‪ .‬ظاهراً در این اوزان " تسا وی تقریبی تعداد هجا ها " [ = وزن‬
‫کمی یا وزن عروضی ] نقش ثانوی داشته است‪ ،30(».‬ص‪17‬ــ‪،15‬باتلخیص)‬
‫« اگر چه عروض و قا فیه شعر فا رسی از عروض و قا فیه شعر عربی نشأ‬
‫ت گرفت اما به اقتضا ی اختالف دو زبان به کلی از آن متما بز شد ‪ .‬دریغا که از‬
‫عروضیا ن پیش از شمس قیس رازی جز به ندرت خبری نداریم ‪ .‬اما مسلم است که آنان‬
‫متوجه این فرق ها بوده اند ‪،30(» .‬ص‪)14‬‬
‫« اما عروض عربی خودش هم اصل و مــــــنشا روشنی ندارد ‪ .‬در تعریف آن‬
‫گویند ؛ شناخت اصول است که بدان وزن درست را نا درست توان شناخت ‪ .‬در صورتی‬
‫که واقعا ً تا کسی وزن شعر را درک نکرد ه باشد ان را با میزان عروضی نمی تواند‬
‫منطبق کند و از این رو است که عروض برای کسانی که ذوق ادراک وزن را دارند مورد‬
‫حا جت نیست و در واقع مدت ها قبل از پیدا یش عروض ‪ ،‬اعراب شعر گفته اند ‪ ،‬بی‬
‫آنکه خود را آ موختن عروضی معطل کرده با شند‪،47(».‬ص‪)9‬‬
‫« در اینجا نکته ای هست در خور تأ مل ‪ :‬بیشتر الفا ظی که در عروض و‬
‫قافیه اصطالح شده است از همین مشا بهت که بین بیت شعر هست با لوازم زندگی بدوی‬
‫– خیمه و شتر – درست شده است ‪ .‬این مثل وتد [ =یعنی میخ ] ‪ ،‬سبب [ = ریسمان ] ‪،‬‬
‫فاصله [ = مسا فت ] ‪َ ،‬روی [ = آب دهنده ] و ‪ ...‬بله ظاهر آن است که شعر عربی اول‬
‫دربین بدوی ها بوجود آمده است و اهل حضر که بعد ان را اقتباس کرده اند ‪،‬رموز شعر‬
‫را هم چنان با اسم های آن از بدوی ها با ید گرفته باشند ‪ ...‬اما به هر حال مبهم است و‬
‫محتا ج بحث و تحقیق‪،47(».‬ص‪)9‬‬
‫دکتر خا نلری می نویسد ‪ « :‬ابو ریحان در « تحقیق ما للهند » از مشا بهت‬
‫برخی اصطال حات عروض هندی با عروض عربی سخن می داند ؛ از جمله مشا بهت‬
‫آری » با عروض ( جزء آ خر مصرع اول)‪،‬مشابهت ‪ sabda‬با سبب و ‪varta‬‬ ‫کلمه « َ‬
‫با وتد و ترکیب ‪ sadda varta‬با سبب و وتد‪،31(».‬ص‪ ...« )23‬مشابهتی که میان‬
‫قواعد و اوزان هند و عروض عرب هست و این که بسیار بعید می نما ید که کسی – خلیل‬
‫بن احمد بصری – علمی را از آغاز تا انجام آ ن ابداع کرده باشد ‪ .‬می توان گما ن برد‪،‬‬
‫خلیل بن احمد در اختراع قوا عد عروض عرب به اصول علم اوزان سا نسگریت نظر‬

‫‪7‬‬
‫داشته و قوانین عروض عرب را از روی آن ساخته و پرداخته باشد ‪.‬آنچه این حدس را تأ‬
‫یید می کند ؛ تولد و اقا مت اوست در بصره که بندر تجا رتی بود با هندو هندویان‪ ،‬نا چار‬
‫دانسته است‪،39(».‬ص‪)1‬‬

‫« عروضیان ما اوزان شعر فارسی را مستقال و چنا نکه بوده مورد توصیف و‬
‫بررسی قرار نداده اند ‪ ،‬بلکه بر عکس آنها را بر چهار چوب قواعد محدود خلیل بن احمد‬
‫( که خود را مورد انتقاد محققا ن عرب است ) تنظیم کرده اند وحال انکه عروض فارسی‬
‫از جهت نظم و دقت و خوش آهنگی و امکان تولید اوزان تازه بو یژه کثرت اوزان ( با‬
‫داشتن حدود ‪ 350‬وزن) در جهان بی نظیر است ‪ .‬امروز تعداد اوزان شعر فارسی به‬
‫دلیل بوجود آمدن اوزان تازه و تحقیق دقیق تر در دیوان شا عرن بیشتر از گذشته است ‪.‬‬
‫اما در گذشته نیز تعداد اوزان شعر فارسی خیلی بیشتر از شعر عرب بوده است ؛ چنا نکه‬
‫خواجه نصیر طوسی تعداد اوزان شعر عرب را ‪ 63‬و تعداد اوزان شعر فارسی را‬
‫یکصدو نودو نه می داند ‪ .‬لذا عروض عرب برای تدوین و تنظیم عروض فارسی که‬
‫عالوه بر عظمت و زیبا یی ‪ ،‬قواعد خا ص خود را دارد ‪ ،‬به هیچ وجه منا سب نبوده است‬
‫‪ ....‬نا گفته نما ند که درگذشته برخی از عروضیا ن ما متو جه برخی از نا رسایی های‬
‫عروض خلیل بن احمد برای تدوین عروض فارسی شد ه در مواردی قواعد آن را زیر پا‬
‫قرارداده اند‪ .‬امروز بر ماست که ضمن حفظ سنت های درست اِشکال ها خطا های‬
‫عروض گذشته را رها سا زیم و قواعد عروض فارسی را آنچنا ن که هست تــــو صیف و‬
‫تد وین کنیم ‪،52(».‬ص‪)21‬‬

‫عروض در اصطال ح ادبی‬

‫« عروض یکی از اقسا م علوم عربی است که موضوع آن بحث در وزن (=‬
‫آهنگ و موسیقی ) شعر است ودر مورد چگونگی ایجاد وزن ‪ ،‬انواع وزن صحت و سُقم‬
‫آن و برخی از شگرد های که مخصوص کالم منظوم است بحث می کند‪،30(.‬ص‪)11‬‬

‫اقسام عروض‬
‫« عروض در زبان دری به دو گونه تقسیم شده است ‪:‬‬
‫الف ‪ :‬عروض قدیم‬
‫ب‪ :‬عروض جدید‬
‫عروض قـــــدیم بر اساس حروف ساکن و متحرک استوار است ولی عروض جدید‬
‫بر پایه صا مت و مصوت قرار دارد ‪ .‬مثال ‪ « :‬سبب » ‪ « ،‬و تد » و « ‪ » -‬سه رکن‬
‫اصلی عروض قدیم را تشکیل می دهند در حا لیکه عروض جدید هیچگو نه حرفی از اینها‬
‫در میا ن نمی با شد بلکه تقطیع وزن بر اساس صامت و مصوت صورت می گیرد ‪.‬‬

‫‪8‬‬
‫همچنین عروض سنتی مبتنی بر نوزده بحر ثا بت است ‪ ،‬لیکن در عروض جدید‬
‫بحر معیار نیست بلکه وزنهای مختلف و گسترده مبنا ی کار قرار می گیرد ‪ .‬؛ یعنی در‬
‫عروض قدیم اگر می خواستند تغییراتی را ایجا د کنند ‪ ،‬می آمـــــــــــدند مثال در بحر‬
‫"رمل "تغییراتی بوجود می آوردند و از آن چهار چوب خا رج نمی شدند ؛ اما در عروض‬
‫نو ‪ ،‬می توان درهر نوع وزن و آهنگ منا سب تغــییراتی را بوجود می آورد‪،13(.‬ص‬
‫‪ 151‬و‪)152‬‬

‫« یاد آوری این نکته ضروری است ؛ به علت اشکا الت عمده عروض سنتی و‬
‫تنا قضات آن و توصیف اوزان فرا وان شعر فاسی در چهار چوب تنگ و محدود و در‬
‫بعضی موارد قوا عد نامناسب عروض عربی و کثرت زحا فات ( تغییرات ارکان وزن )‬
‫و اسا می نأ نوس آ نها ‪ ،‬علم زیبای عــــروض – که دلنواز و گوش نواز است – در میان‬
‫انبو هی از " زحا ف ها"و " نامهای عجــیب و غریب "( عربی ) مدفون شده و این مسا‬
‫یل یادگیری آن را دچار بیما ری و صعو بت کرده است‪،47(».‬ص‪)5‬‬
‫« روی همین لحا ظ بعضی عروض قدیم را از استفا ده انداخته و عروض‬
‫جدید را مبنای کار شان قــــرار می دهند و بـــرخی هم به هما ن شیوه سا بق بـا قی ما ند‬
‫و بر حفظ ان پا فشار ی دارند و آن را سهل الوصول تر می دانند‪،13(.‬ص‪)152‬‬

‫ارتبا ط عروض و زبان شنا سی‬

‫«امروزه عروض جزو یکی از نظام های زبان شناسی محسوب می گردد و‬
‫در مطا لعات مربوط به فنو لوژی ( واج شناسی ) و سبک شناسی کار برد وسیع یا فته‬
‫است‪،30(».‬ص‪)11‬‬
‫« دانش عروض تا جا یی که ممکن است باید به علوم آوا شناسی ( فونتیک )‬
‫و واج شناسی (فنولوژی) و تحقیقات آماری تکیه کند و مبا حث مختلف آن بر مبنای داده‬
‫های این علوم باز نویسی شود ‪،10( ».‬ص ‪) 9‬‬

‫« واج شناسی و آوا شنا سی شاخه هایی از علم زبان شناسی هستند که به‬
‫مطالعه ی آواهای زبان می پردازند ‪ .‬واج شناسی( ‪ ) phonology‬نظام آوایی زبان را‬
‫مطا لعه و ارزش هرکدام از این آواها را درون این نـــــــظام تعیین می کند و آوا شناسی (‬
‫‪ ))phonetics‬خصوصیات تولیدی وشنیداری وفیزیکی این اواها را مورد تحقیق‬
‫قرارمیدهد ‪( ».‬همان‪ ،‬ص ‪)14‬‬

‫اگربخواهیم مفاهیم اساسی مبانی عروض فارسی دری را به شیوه امروزی‬


‫ونوین ان دروقت کمتربیاموزیم باید با مفاهیمی چون ؛ واج ‪ ،‬حرف ‪ ،‬صامت ‪ ،‬مصوت ‪،‬‬
‫هجا ‪ ،‬انواع هجا ‪ ،‬تلفظ درست مخارج صوتی ‪ ،‬تکیه ‪ ،‬اهنگ ‪ ،‬درنگ ‪ ،‬امالی عروضی‬
‫و ‪...‬اشنای کامل پیداکنیم وحاال انکه اکثریت این مسایل عمده واساسی درآوا شناسی و واج‬
‫شناسی نیزکاربرد مهم وحیاتی دارند ‪ .‬پس‪ ،‬پیش از آشنای با عروض باید بااین مفاهیم‬

‫‪9‬‬
‫معرفت کامل داشته باشیم واین معانی همگی دربخش مبانی وزن شعر دری مورد بحث‬
‫وجستجو قرار خواهند گرفت که همگی باهم دانش زیبای عروض را به ما می فهماند ‪.‬‬

‫فصل دوم ‪:‬‬

‫مبانی وزن شعردری‬

‫شعرو وزن‬
‫«وزن ازعناصرمهم شعراست؛حتى خواجه نصيرطوسى ك ه ازديدگاه اه ل فلس فه‬
‫ومنطق به شعرنگاه می کندوآن رامانندارس طووابن س یناکالمی خی ال انگیزوش ورانگیزمی‬
‫داند‪،‬درباره وزن می گوید‪:‬وزن نه تنهابرخیال انگ یزی ش عرمی افزای د‪،‬بلک ه ادراک ش عر‬
‫رابرای خواننده آسان تر می کندونظم وتناس بی بین اج زای پراکن ده ب ه وج ودمی آوردوآن‬
‫رابه صورت یکدست ویکپارچه عرضه می دارد‪،‬به گـــــــــــونه ای که ذهن به آن خ ومی‬
‫گیردوباآن به هیجان می آیدوازآن لذت می برد‪،3(».‬ص‪)29‬‬
‫« اصوالً شعرهمیشه ونزدهمه مردم موزون بوده وتنها درس ده ی اخ یر‪،‬اش عاربی‬
‫وزن هم گفت ه ش ده اس ت‪.‬اش عاربی وزن گرچ ه خی ال انگیزهستنداماشوروافس ون‬
‫اشعارموزون راندارند‪.‬‬
‫غـــــــــــــــــرض ازخیــــــــــال انگــــــــــــیزبودن شعرچیست؟‬
‫اگربگویید"خورشیدطلوع کرد"تنهاخبرازطـــــــــــــلوع خورشیدداده اید‪،‬امااگربگویید"گل‬

‫‪10‬‬
‫خورشید شگفت"عالوه بردادن خبر‪،‬سخن شماخیال انگیز‪،‬موزون وزیباست‪.‬چرا خیال‬
‫انگیزاست؟چون شماپیوندنهانی زیبامیان خورشیدوگل رایافته وخوشیدرابه گل تشبیه کرده‬
‫اید‪.‬این سخن شماموزون نیزهست زیرابخش(هجا)های آن بانظم وتناسب خاصی درکنارهم‬
‫نشسته اندواگرمی گفتید"گل خورشیدشگفته شد"این سخن تنهاخیال انگیزاست اماازنعمت‬
‫وزن بهره ای ندارد‪.‬‬
‫وزن ب ه ش عر‪،‬زیب ایی ســـــــــــــــــحرانگیزی می بخش دوآن راش ورانگیزمی‬
‫سازد‪.‬اگروزن شعری رابرهم بزنیم خواهیم دیدکه تاچه میزان اززیبایی وت أثیرآن درنف وس‬
‫کاسته می شود؛‬
‫مثألشعر‪_:‬‬
‫روزوش ب این طف ل ب ه نشونماست‬ ‫دان ه چ وطفلی س ت درآغ وش خ اک‬
‫اگربه صورت بی وزن درآیددرمی یابیم که چقدرزیبایی وش ورانگیزی اش راازدس ت داده‬
‫است‪_:‬‬
‫این طفل روزوشب به نشونمااست‪.‬‬ ‫دانه چوطفلی درآغوش خاک است‬
‫پس وجودوزن برای شعرالزم‪،‬بلکه ازفصول ذاتی آن است‪.‬ازاین روآشنایی باوزن‬
‫شعربرای همه خوب است وکسانی که باشعروشاعری س روکاردارندبه وی ژه باشعرفارس ی‬
‫که ازنظرخوش آهنگی‪،‬زیبایی‪،‬کثرت وتنوع درجهان بی نظیراست‪ ،52( ».‬ص‪3‬و‪)4‬‬

‫نقش وزن درشعر‬

‫«وزن درشعردوگونه نقش راایفامی کند‪:‬‬


‫الف‪.‬نقش صوری‪:‬ـ‬
‫که آهنگ وخوش نوایی ش عرراتغذیه می کن دوکلمات را ب ه هم مرتب ط می س ازدبه‬
‫گونه ای که هرنوع تغییردرآن ‪،‬بافت شعررابرهم می زندوآنرابه مش تی ازکلم ات پراکن ده‬
‫مبدل مبدل می سازد‪.‬وزن حالت نخ(تار)تس بیح راداردک ه دان ه ه ای آنراب ه هم متص ل می‬
‫کندونمی گذاردازهم جداشده وبه زمین بیفتد‪.‬‬
‫ب‪.‬نقش معنوی‪:‬‬
‫وزن برانگیزاننده ی خیال است وم وجب تق ویت خی ال درذهن می گ ردد ب ه ب دین‬
‫صورت تأثیرات سریع خویش رابرخواننده حفظ می کند‪.‬ازاین جهت اس ت ک ه تع دادزیادی‬
‫ازنویس ندگان درنثرن یزآن رامورداس تفاده ق رارمی دهن د؛مث ل‪:‬س عدی وخواج ه عبدال ه‬
‫انصاری‪،13( ».‬ص‪)152‬‬
‫شایداکنون ی ک تص ورابتدایی ازوزن آهن گ ش عری درذهنت ان بوجودآم ده باش د؛‬
‫امااین مقدارکافی نیست‪:‬برای اینکه باعروض نوین وامروزی ب ه ص ورت درس ت آش نایی‬
‫ومع رفت پی داکنیم‪،‬بای د«مب انی وزن ش عردری»راب ه خ وبی فراگ یریم‪.‬درپای ان ای ن‬
‫فصل‪،‬وزن راتعریف خواهیم کردودرفصل های بعدبه قواع دتعیین وزن‪،‬طبق ه بن دی اوزان‬
‫رایج وگونه های وزن اشاره وبحث خواهیم داشت‪.‬‬

‫‪11‬‬
‫مبانی وزن شعردری‬

‫واج(واک‪)honemeP،‬‬

‫«کوچکـــــــــترین واحــــــــــــــدصـــــــوتی که مـــــــــــــــــــــعـنی دارازآن‬


‫ساخته می شودوباتغییرآنهاعبارات طورمحسوس تغییرپیدامیکندکه به این عناصرصوتی‬
‫رافونیم گفته می شود‪،15(».‬ص ‪)1‬‬
‫یابه عبارتی دیگ ر‪«:‬واک ی افونیم واحدص وتی بی مع نی‪،‬بس یط‪،‬مش خص ومف ارق‬
‫زب ان اس ت؛یع نی‪...‬کوچک ترین عنصرص وتی انس ان اس ت‪...‬مع نی کلم ه راع وض می‬
‫کند‪...‬نـــــــــتوان آ ن رابه اجــــــــزای کوچکترتقسیم کرد‪...‬دراجزای سازنده ی زبان یک‬
‫عنصرشـــــــــــناخته ش ده می باش د‪...‬هری ک ازواکـــــــ هادریـــــــــک‬
‫کــــــــــلمهومورفیم‪،‬آن راازکلمه ومورفیم دیگرمتمایزمی کند‪،55(».‬ص‪34‬و‪)35‬‬

‫حرف (‪)Grapheme‬‬
‫«وسیله نگارش وثبت س خن خ ط اس ت‪.‬ب رای نگ ارش هرزب انی‪،‬خ ط خاص ی ب ه‬
‫کارمی رودکه از"یک مجموعه نشانه های نوشتاری"تشکیل می یابد‪.‬این نشانه هاراحروف‬
‫الفبای آن خط می نامند‪،10(».‬ص‪)14‬‬
‫حروف یاالفب ائرحقیقت ص ورت نوش ته ای ونمودارن ام اص وات زب ان می باش دنه‬
‫نمایانگرصورت عناصرس ازنده ی زب ان؛مثالً‪:‬واج وف ونیم‪/‬ج‪/‬ازنگ اه الفب اجیم ی احرف جیم‬
‫گفته می شود‪.‬درساحه ی مطالعات زب ان امروزب ه ج ای کلم ه ی "ح رف"بیشتراص طالح‬
‫علمی گرافیم به کاربرده می شود‪،55(».‬ص‪)38‬‬

‫چگونـــــــگی مطابـــــقت حروف الفبای دری باواج های ی این زبان‪:‬‬

‫«ازلح اظ نظ ری‪،‬ح روف الفب ای هرزب ان بای دیک ب ه ی ک ب اواج ه ای آن زب ان‬


‫مطابقت کند؛یعنی به ازای هرواج یک حرف درالفبای زب ان وجودداش ته باش دکه نش انه ی‬
‫آن واج باش د‪،‬ولی این مط ابقت عمالً همیش ه دقی ق نیس ت؛چراک ه اوالً‪،‬ح روف الفب ای‬
‫بیشترزبان های دنیادراصل برای خودآن زبان هاوضع نشده بلکه اززبان ه ای دیگرگرفت ه‬
‫شده اندواقتباس کندگان این خط ها‪،‬چندان کوشش ی ب رای تط بیق آن هابازب ان ه ای خودب ه‬
‫عم ل نی اورده ان دوچون نظ ام آوایی زب ان ه ای مختل ف متف اوت اس ت‪.‬الفب ای اخ ذ ش ده‬
‫بیش تردرمواردباواج ه ای زب ان وام گیرن ده مط ابقت نک رده ان د‪.‬ثانیاًوض ع کنن دگان خ ط‬
‫ودانش مندان ق دیم ب ه ان دازه ی زب ان شناس ان امروزدرش ناخت آواه ای زب ان ودرنتیج ه‬
‫دروضع نشانه برای ثبت آنها دقت نداشته اندوسرانجام یک عامل مهم دیگردرایجاداین عدم‬
‫مطابقت هادخالت داشته اندوآن هم این است که زبان به مرورایّام تغییرمیکند‪،‬ولی به هم ان‬
‫صورت اوّ لیه خودباقی می ماندودرنتیجه مطابقت خودراباآواهای زبان ازدست می دهند‪.‬‬
‫ع دم مط ابقت ح روف الفب ای فارس ی دری ب ا واج ه ای این زب ان‬
‫نسبتاًشدیداست‪،‬زیرا؛اوّ الًاین الفبااززبان عربی گرفته شده وآواهای زبا ن عربی گزفته شده‬

‫‪12‬‬
‫وآواهای زبان عربی باآواهای زبان ماتفاوت زیاددارند‪،‬ثانیاًاینالفب اازپیش ازی ک هزارس ال‬
‫تاکنون برای نوشتنزبانفارسی دری به کارمی رودودرطی این مدت زمان ط والنی آواه ای‬
‫زبان فارسی تعی یرات ف راوانی ک رده ان دولی الفب ای خ ط فارس ی درخم ان ص ورت اوّ لی ه‬
‫خودباقیمانده است‪.‬مسلم است که این امرب اعث می ش ودکه اجـــــــزای این دودس ته نش انه‬
‫(واج ه اوحروف)هرچ ه بیش ترازهم فاص له بگیرن د‪.‬مط ابقت خودرابایکدیگرازدس ت‬
‫بدهند‪.‬اینک درزیربه بررسی ناهماهنگی های آنهامی پردازیم‬
‫ع دم مط ابقت واج ه ای زب ان فارس ی وح روف الفب ای خ ط فارس ی ب ه یکی‬
‫ازچهارصورت زیرمیباشد‪:‬‬

‫‪.1‬وجوددویاچـــــــــــندحرف بـــــــــــــــــــــــرای نـــــــــــــشان دادن ی ک واج‬


‫واح د؛مانن د‪":‬ح"و"ه"بـــــــــــــــــــرای‪"،h‬ت"و"ط"ب رای‪"،t‬ذ"‪"،‬ز"‪"،‬ظ"و"ض"‬
‫‪"،z‬ث"‪"،‬س"‪ ،‬و "ص"برای‪"،s‬ع" و"ء"برای؟ ‪.‬‬
‫‪.2‬بکارگـــــــــــــــــرفتن یک حرف ب رای نش ان دادن چن دواج مختل ف؛مانن د‪":‬و"‬
‫برای‪(o‬درکلمات‪:‬تو‪،‬دو‪،‬چو)‪(u،‬درکلمات‪:‬بود‪،‬جارو)و‪(w‬درکلمات‪":‬وادی‪،‬راوی)‪.‬همچ نین"‬
‫ی"برای‪(y‬درکلمات‪:‬یاد‪،‬بین)و‪(i‬درکلمات‪:‬یاد‪،‬ـبــــــــــــــــــین)‪.‬‬
‫ً‬
‫‪.3‬یک حرف درض من کلم ه می آیدک ه نمای ده هیچ واجی نیس ت؛مثال‪":‬و" درکلم ه‬
‫های"خواهر" و"خواب"که به ترتیب‪/‬خاهر‪ /‬و ‪/‬خاب‪ /‬تلفظ می شوند‪.‬‬
‫‪ .4‬یک واج درضمن کلمه ای می آیدکه ب رای نش ان دادن آن ح رفی وجودن دارد؛‬
‫وگل‪.‬الزم ب ه توض یح اس ت ک ه اگرچ ه نش انه‬ ‫مانند‪:‬آواهای ــَ‪،‬ــِ‪،‬ــ ُ که درواژه های َسر‪ِ ،‬دل ُ‬
‫های فتحه‪،‬کسره وضمه برای نمایاندن این واج هادرنظرگرفته شده اند‪،‬این حرک ات درخ ط‬
‫فارس ی‪،‬ب رخالف خ ط ع ربی‪،‬ب ه ن درت نوش ته می ش ود‪،‬لذابای دگفت ک ه درخ ط فارس ی‬
‫عمالًنشانه وحرفی برای نمایاندن این واج هاوجودندارد‪،10(.‬ص‪16‬ــ‪)14‬‬
‫صوتـ‬ ‫صامت وم ّ‬
‫ازاین به بعد«منظورــ ماــ ازحرف‪،‬صورت ملفوظ( واج)است نه شکل خطی آن‬
‫اصوالًدروزن شعر‪،‬فقط آنچه تلفظ می شوداهم ّیت دارد نه صورت مکتوب‪....‬‬
‫حروف بردوگونه‪:‬حروف صامت وحروف مصّوت‪،52(».‬ص‪(22‬‬

‫الف‪.‬حروف صامت(‪،Consonant‬بی آوا‪،‬همخوان)‪:‬‬


‫«حروفی هستندکه هنگام تولیدآندرنقطه ای ازدس تگاه گفت ا ر‪،‬گ رفتگی ای ی اتنگی‬
‫ای ک ه منجرب ه س ایش ش ود‪،‬وجودن دارد‪.‬ص امت می توان ددرآغاز‪،‬وس ط وپای ان واژه‬
‫قرارگیرد‪،10(».‬ص‪)16‬‬
‫«درلحجه ی دری کابل‪23‬واج صامت وجودداردکه قرارذیل اند‪:‬‬
‫ب(‪(p،)b‬پ)‪(t،‬ت=ط)‪(s،‬ث=ص=س)‪(z،‬ز=ظ=ض)‪(cَ،‬چ)‪(g،‬گ)‪(k،‬ک)‪(q،‬ق‬
‫)‪(gَ،‬غ)‪(j،‬ج)‪(r،‬ر)‪(sَ،‬ش)‪(x،‬خ)‪(zَ،‬ژ)‪(f،‬ف)‪(h،‬ه=ح)‪(m،‬م)‪(n،‬ن)‪(L،‬ل)‪(W،‬و‪،‬دراوّ ل‬
‫ی"وجد")‪(y،‬ی‪،‬دراوّ ل کلمه ی"یاد")‪.‬‬ ‫کلمه َ‬
‫واج ه ای ص امت دخی ل"عین وهم زه"؟(ع=ء)درزب ان معی اری دری‬
‫جزدرنگارش‪،‬به وضوح نمودارومشخص نیست؛به ویژه همزه که چون دری زبان ه ا نمی‬
‫توانندآن راتل ّفظ کنن د ومخ رج آن را ندارن د؛بــــــنابرآن از ردی ف واک های احروف زب ان‬

‫‪13‬‬
‫دری ب یرون مــــــــــی ایـــــستند[امّــــــاهردودرحکم ی ک ص امت می باش ند!]‪(».‬‬
‫‪،55‬باتلخیص و ویرایش‪،‬ص‪48‬و‪)49‬‬
‫ب‪.‬حروف مصوّ ت(‪،Vovel‬آوادار‪،‬واکه)‪:‬‬
‫ح روفی هس تند ک ه«‪...‬دراثن ای تولی دآن‪،‬جری ان هواب ه هیچ م انعی درمج رای‬
‫گفــــــــتارازقــــبیل گرفــــــتگی یاتــــــنگی ای که منجربــه سایش شــــود‪،‬برخــــــوردنمی‬
‫کند‪....‬مصوّ ت(واکه)درابــــــــــــــتدای واژه واق ع نمی ش ودوفقط درمی ان وپای ان واژه می‬
‫آید‪،10(».‬ص‪16‬‬
‫«درزبان دری‪،‬لحجه ی معی اری کاب ل‪،‬هش ت واج مص وّ ت وجودداردک ه عب ارت‬
‫انداز‪:‬‬
‫‪.1‬الف ممدودَ‪( a‬آ)‪.2،‬یای معروف َ‪(i‬ای)‪.3،‬واو مع روف َ‪( u‬او)‪.4،‬ال ف مفتوح ه‬
‫یافتحه ‪ ( a‬ا= ــَ )‪.5،‬الف مکسوره یاکسره ‪ ( i‬ا=ــِ )‪.6،‬الف مضموم یاض مه ‪( u‬ا = ُــ )‪،‬‬
‫‪.7‬واومجهول ‪( o‬ــُـو)‪ .8،‬یای مجه ول ‪( e‬ـِــ ی )‪،55(».‬ب اتلخیص و وی رایش‪،‬ص ‪ 44‬ــ‬
‫‪)41‬‬
‫به منظور آسانی کاردرعرصه عروض نوین امروزی‪،‬مص وّ ت ه ای زبان دری را‬
‫به شش‪6‬مصوّ ت عروضی تقسیم می کنیم که زیرنشان داده ایم ‪:‬‬
‫مصوّ ت های عروضی‬ ‫«مصوّ ت های زبان دری‬

‫َ‪ ( a‬آ )‬ ‫َ‪ =( a‬آ )‬


‫)‬ ‫‪ (a‬ـِـ‬ ‫‪ = (a‬ـَـ )‬
‫‪ (i‬ـِـ )‬ ‫‪ = (i‬ـِـ )‬
‫‪ (u‬ـُـ)‬ ‫‪ = (u‬ـُـ )‬
‫َ‪ = (i‬ای )‬
‫َ‪ =( i‬ای )‬
‫‪ = (e‬ـِـی)‬
‫َ‪ = (u‬او )‬
‫َ‪= (u‬او )‬
‫‪ ) o‬ــِـی )‬
‫‪،2(»....‬باتلخیص و ویرایش‪،‬ص‪)76‬‬

‫«مصوّ ت هانیزدونوع هستند‪:‬مصوّ ت های کوتاه ومصوّ ت های بلند‬

‫‪.1‬مصوّ ت های کوتاه‪:‬‬


‫داز‪:‬ــ ‪ِ ،‬ــ و ُــ؛‬
‫َ‬ ‫«‪...‬مصــــــــــــــــــــوّ ت ه ای کوت اه یاحرک ات عـــــبارت ان‬
‫ات"س ر"‪"،‬دِل" و " ُپ ل" ‪،‬حرک ات ح رف هس تندامّادرخط فارس ی ب ه ص ورت‬ ‫َ‬ ‫مثالً‪:‬درکلم‬
‫إعراب روی ویازیرحرف قرارمی گیرندوبعدازآن تلفظ می شوند؛مثالًدرکلمه ی " دِل " که‬
‫به صورت‪/:‬د ــِ ل‪،/‬به تلفظ درمی آید‪(».‬همان‪،‬ص‪5‬‬
‫‪.2‬مصوّ ت های بلند‪:‬‬

‫‪14‬‬
‫«مص وّ ت ه ای بلن دعبارت ان داز‪:‬ا ( = آ )‪،‬و( = او ) و ی ( =ای )؛مثالًدرآخ ر‬
‫واژه های‪ " :‬کو "‪"،‬پآ " و " سی " »‪(.‬همان‪،‬ص‪)5‬‬

‫کارکردهاوجایگاه حروف( = واج ها)دروزن شعر‬

‫نکته ی اوّ ل ـــ «چون هرمصوّ ت بلندتقریباَدوبرابرمصوّ ت کوتاه کش یده تلف ظ می‬
‫شود‪،‬دروزن شعردوحرف به حساب می آید؛مصوّ ت کوتاه برابریک ح رف اس ت[همچ نین‬
‫هرصامت یک حرف به حساب می آید]؛مثالَ‪:‬کلمه ی " مآ "دروزن شعرس ه ح رف حس اب‬
‫می شودوکلمه ی" َسرد" چهارحرف( = ی –َ ر د )‪(».‬همان‪،‬ص‪)22‬‬
‫نکت ه ی دوّ م ‪« -‬اگرص ورت ملف وظ اشعاررابنویس یم "ا "‪" ،‬و" ‪"،‬ی"‪،‬فق ط وق تی‬
‫مصوّ ت بلند(بدون همزه )هستندودوحرف به حس اب می آیندک ه"دوّ مین ح رف هج ا"باش ند؛‬
‫مثالًدرکلمات‪":‬کار"‪"،‬سود"‪"،‬دید"‪ .‬لــــــــــــذا‪"،‬و"درکلمات"وام"‪"،‬قول" و "ی"درکلمه های‬
‫"س یل"ص امت هس تند؛زی را – ب ه ت رتیب – اوّ لین ودوّ مین ح رف‬ ‫"ی اد" و َ‬
‫هجاهستند‪(».‬همان‪،‬ص‪)22‬‬
‫نکته ی سوّ م ‪« -‬عالمت "و" نماینده ی سه حرف ملفوظ[ ‪ ( ُ-‬ضمه)‪،‬و ( =او)‪،‬و (‬
‫= واو ) ] است؛مثالًدرواژه ه ای "ت و"‪"،‬س ود" و"وج د"‪....‬عالمت "ی"نیزنمــــــــاینده ی‬
‫دوحـــــــــــــرف ملفوظ است؛مـــــــــثالًدرواژه هـــــای‪" :‬سی" و "نای"‪(».‬همان‪،‬ص‪)5‬‬
‫نکت ه ی چه ارم – در‪.‬زن شعرص ورت ملف وظ ح روف موردنظراس ت ن ه ش کل‬
‫مکتوب؛مثالً‪:‬واژه "خواهر"به صورت "خاهر"‪...‬و واژه"نام ه"ب ه ص ورت "ن ا َم" تلف ظ می‬
‫شوند‪(»....‬همان‪،‬ص‪)4‬‬

‫ح روف(واج ه ا)برطب ق قواعدوالــــــــــــــــــــــــــــگوهای مــــــــــــــــــــعیّن‬


‫بایکدیگرپیون دخورده‪،‬هجاه ارایوجودمی آورندوهجاهانـــــــــــــیزبه تنه ایی ویادرض من‬
‫همنشینی باهجاهای دیگر‪،‬واژه هاراشکل می دهند‪.‬بنابراین درتحلی ل س اختمان آوایی زب ان‬
‫بعدازواج ها( =حروف )باید به هجاها وسپس به واژه هاپرداخت‪،10(».‬ص‪)16‬‬

‫هجا(بخش‪) Syllable،‬‬

‫«هج اگروهی ازاص وات اس ت ک ه بای ک بن دش تنفس ی ادا می ش ود‪،55 (».‬ص‬


‫‪)56‬یابه عبارتی دیگر«هجا(بخش)ت رکیب وت ألیفی ازچن دحرف(=واج)اس ت ک ه بای ک دم‬
‫زدن بی فاصله وقطع ادامی شود‪،3 (».‬ص‪«)31‬هجای فارسی مجموعه ای ازیک مصوّ ت‬
‫ویک تا چهارصامت است‪.‬بنابراین تعدادهجاهای هر کلمه مساوی به تعداد مصوّ ت های آن‬
‫است ‪،‬یعنی دریک عبارت هم ان تعدادهجاهس ت ک ه مص وّ ت هس ت‪،30 (».‬ص‪«)17‬مثالً‬
‫پــر‪ -‬وا – ن ه " س ه‬
‫کلمه ی " َپـــر"یک هجایی وکلمه ی "پـــَر‪ -‬وا "دوهجایی وکلم ه ی " َ‬
‫هجایی وکلم ه ی " آ – زا – دَ – گی " چهارهج ایی اس ت‪.‬بن ابراین درهرهج ابیش اری ک‬
‫مصوّ ت – چه کوتاه چه بلند – وجودندارد‪،20(».‬ص‪)25‬‬

‫‪15‬‬
‫«درزبان فارسی مصوّ ت هیچگاه درآغارهجاواقع نمی گرددوبیش ازی ک ص امت‬
‫نیزنمی توانددرآغازهجا( قبل ازمصوّ ت) بیای د‪.‬دانش مندان ق دیم این کیفیّت رااین طوربی ان‬
‫کرده اند‪":‬ابتدا به ساکن محال است"‪،10(».‬ص‪)17‬‬
‫انواع هجا‪:‬‬
‫«درزب ان فارس ی ش ش ن وع هج ا(مجموع ه ی ص امت ومص وّ ت )وج ود‬
‫دارد‪،‬امّادرعروض فارسی فقط سه نوع آن کاربردداردکه به آن هاهجاه ای عروض ی می‬
‫گویند‪،30(».‬ص‪«)18‬دروزن شعر‪،‬هجاهای فارسی ارنظرامتداد سه نوع اند‪:‬کوتاه ‪،‬بلند و‬
‫کشیده‪.‬‬
‫‪.1‬هجای کوتاه که دارای دوحرف عروضی است وب اعالمت "‪ " U‬نش ان داده می‬
‫ب )‪.‬‬
‫ت )‪،‬به ( = َ‬ ‫شود؛مانندکلمات‪ :‬نه ( = َن )‪،‬تو ( = ُ‬

‫‪.2‬هجای بلندکه دارای سه جرف عروضی است وب اعالمت " ـــ " نش ان داده می‬
‫شود؛مانندکلمات‪َ :‬سر ‪ ،‬دِل ُ‬
‫‪،‬گل ‪،‬پآ ‪ ،‬بو ‪ ،‬سی ‪.‬‬
‫‪.3‬هجای کشیده که دارای چهاریاپنج حرف عروضی است وباعالمت "ـــ ‪" U‬‬
‫نش ان داده می ش ود؛مانن دکلمات‪َ :‬ن رم‪ُ ،‬گفت‪ ،‬کِش ت‪،‬ش اد‪،‬س ود‪،‬دی د‪،‬کاش ت‪،‬پ ارس‪،‬پوس و‬
‫ریخت‪.‬چنان که می بینیم ارنظرامتدادهرهجای کشیده معادل اس ت بای ک هج ای بلن دویک‬
‫هجای کوتاه؛یعنی س ه ح رف اوّ ل مع ادل ی ک هج ای بلن دویک ی ادوحرف بع دمعادل ی ک‬
‫هجای کوتاه است؛مثل واژه های ‪:‬‬
‫پــــو سـت‬ ‫ســو د‬ ‫پـــآ رس‬ ‫ُگـفــــــــــت‬
‫ـــ ‪U‬‬ ‫ـــ ‪U‬‬ ‫ـــ ‪U‬‬ ‫‪U‬‬ ‫ـــ‬
‫د ّقت کنیدک ه ی ک ی ادوحرف آخرهج ای کش یده‪،‬هج ای کوت اه نیس ت؛بلک ه ارنظ ر‬
‫مص وت‬‫امتدادهجاهادرحکم یک هجای کوتاه است ؛زیراهرهجای فارس ی بای د دارای ی ک ّ‬
‫باش د‪.‬البت ه "خواج ه نص یر" هجاه ایی نظیرهج ای اوّ ل کلم ه ی "پ ار ــ س ی"[هج ای‬
‫چهارحرفی‪ :‬پآ ر]رادارای حرکت مجهوله یامختلسه می داند‪:‬‬
‫«درپارسی حرکتی دیگراس ت ک ه آن راب ه ض مت وفتحت وکس رت نس بت نت وان‬
‫کردوآن را حرکت مجهوله یامختلسه خوانندکانندحرکت حرف "ر" درلفظ پآرسی ‪».‬‬
‫(معیاراالشعار‪،‬چاپ سنگی )‬
‫بسیاری ازعروضیان س ّنت گ رای امروزب ه غل ط ح رکت مجهول ه راب ه ص ورت‬
‫کسره یاضمه ظاهرمی سازندوبه این ترتیب تلفظ درست ش عررا ف دای ع روض می کنن د؛‬
‫درحالی که درتقطی ع ب ه ش یوه این رس اله هیچ ی ک ازاین مش کالت راپیش نمی آورد‪(».‬‬
‫‪،52‬ص‪22‬و‪)23‬‬
‫برای تشحیص هجاهاازیکدیگررعایت ودرنظرگرفتن نکات زیرضروری است‪:‬‬
‫‪«.1‬گف تیم ک ه امتدادهرمص وّ ت بلنددوبرابرمص وّ ت کوت اه اس ت‪،‬ل ذادروزن‬
‫شعردوحرف به حساب می آید؛مثالً‪:‬کلمه ی "س ی"س ه ح رفی اس ت‪.‬هری ک ازاین ح روف‬
‫دیگرچه مصوّ ت کوتاه وچه صامت دوحرف به حساب می آید‪(».‬همان‪،‬ص‪)24‬‬
‫‪«.2‬اگرهج ادارای س ه واک ی احرف عروض ی گردیدبلن دواگردارای دو واک‬
‫یاحرف عروضی گردیدکوتاه است [هجایی که چهاریاپنج حرف عروضی داشته باشدمعادل‬
‫یک هچای بلندویک هجای کوتاه است]‪،31(».‬ص‪)24‬‬

‫‪16‬‬
‫‪"«.3‬آ" درخط فارسی برابراست باهمره ومصوّ ت بلند"ا"‪،‬لذاسه ح رف ب ه حس اب‬
‫می آی د[آ =ءا] مث ل کلم ه "آب اد"[آ –ب اد ] ک ه هج ای اوّ لش س ه ح رفی وهج ای دوّ مش‬
‫چهارحرفی است‪،52(».‬ص‪«)24‬درکلماتی مانند"اگ ر"‪"،‬این" ‪"،‬او" وغ یره(ک ه ظاهراًب ه‬
‫نظرمی رسدکه بامصوّ ت آعازشده اند)همواره همزه ای درابتداوجوددارد‪.‬بدین جهت همزه‬
‫درزبان فارسی درحکم صامت است؛اگر( = َء َگر)‪،‬این( =ءین)‪،‬او( =ءُو ) و‪،30(»....‬ص‬
‫‪)19‬‬

‫تکیــــه(‪)Accent‬‬

‫«دکترپرویزخ انلری درکت اب" وزن شعرفارس ی"دراین موردتوض یح ج امعی‬


‫داردکه تلخیصی ازآن چنین است‪:‬‬
‫وقتی که کلمه ای را تلفظ می کنیم همه ی هجاهایی که درآن هست ب ه ی ک درج ه‬
‫ازوضوح وبرجستگی ادا نمی شود‪،‬بلکه یک هجا برجسته تراست‪.‬همین برجس تگی خ اص‬
‫یکی اراج زای کلم ه دری ک سلس له اص وات ملف وظ م وجب میش ود ک ه ح دود وفواص ل‬
‫هجاهاراتشخیص بدهیم وهریک ازکلمات جمل ه راجداگان ه ادراک ک نیم‪.‬این ص فت خ اص‬
‫بعضی ازهجاهاراکه موجب انفکاک اج زای کالم ازیکدیگراس ت درفارس ی تکی ه ی کلم ه‬
‫یابه اختصارتکیه می خوانیم‪،20(».‬ص‪)137‬‬
‫«تکیه برجستگی ای اس ت ک ه فق ط ب ه ی ک هج ای کلم ه داده میش ود‪،‬ب ه عب ارت‬
‫دیگ ردرواژه ه ای چن دهجایی یکی ازهجاهابرجس ته ترتلف ظ می گرددوتکی ه روی آن‬
‫است‪،52(».‬ص‪« )73‬برای مثال درزبان فارسی کنونی تکیه ی اسم ها – دربی ان ع ادی‬
‫"ز‪-‬مِس‪-‬تان"‪.‬‬‫ک‪ -‬بو‪-‬تر" ‪" ،‬کن‪ُ -‬دز" ‪ِ ،‬‬‫– روی هجاهای آخرقرارمی گیرد؛مانند‪َ ":‬‬
‫‪-‬نان"‪"،‬سنگ‪-‬ها"‪"،‬حی‪-‬وا‪-‬‬
‫َ‬ ‫َِ‬
‫آخرقراردارد؛"ز‬ ‫همچنین تکیه ی کلمات جمع درهجای‬
‫نات"چنانچه اسمی به صورت خطاب ونداگفته شود‪،‬تکیه ی آن به هجای اوّ ل منتقل میشود؛‬
‫سیما!" سي‪-‬ما!"ای! هدهدصبا به صبامی فرستمت‪،20(».‬ص ‪)138‬‬
‫«برای درک بهترتکیه می توانیم کلماتی رادرنظربگیریم که تنهاباتغییرج ای تکی ه‬
‫مع نی آن ه اعوض می ش وند؛مثالً‪:‬اگرتکی ه راروی هج ای اوّ ل"گوی ا"ق راردهیم مع نی‬
‫"ظاهراً"می دهدامّااگرروی هج ای آخرق راردهیم"گوی ا" مع نی "ن اطق"ازآن ب رمی آی د‪(».‬‬
‫‪،52‬ص ‪«)73‬مثالّدرکلمه های "ماهی"ب ه مع نی "م اه هس تی"و"م اهی"ب ه مع نی "حی وان‬
‫مع روف آب زی"دراین ش عررابعه بلخی ک ه درواژه نخس ت فش اربرهجای اوّ ل ودردوّ می‬
‫برهـجای دوّ م است؛‬
‫توچون ماهی ومن مــــــــــا هی همی سوزم به تابه بر‬
‫غم عشقت نه بس باشد جفا بنهادی از‬
‫بر بر‪،55( ».‬ص‪)52‬‬
‫«مثال های زیرنیزنقش تکیه رادرکلمات بهترمعلوم می کند‪:‬‬
‫‪،‬به زن=به خانم‪،‬به همسر‬ ‫ولی=سرپرست ‪،‬باغم=بااندوه‬
‫‪،‬بزن= امربه زدن‪،20(».‬ص‪)139‬‬ ‫ِ‬ ‫‪،‬باغم=باغ من‬ ‫ولی=امّا‬

‫‪17‬‬
‫آهنگ (‪)Intonation‬‬
‫«عبارت است ازادای ترکیب ها باموسیقیّت خاص آن‪،‬یع نی این ک ه درزب ان دری‬
‫مشخصی بیان می گردد‪.‬بنابرآن‬‫ّ‬ ‫گفته ها‪،‬عبارات‪،‬فقره هاوجمله هادرمواردمعیّن به گونه ی‬
‫آهنگ اگرچه مخصوص جمله هاوفقره هامی تواندباشدامّاهرواژه وترکیب هم‪،‬آهنگ خاص‬
‫خ ودرادارد‪.‬ب ویژه کلم ه ه ای چــــــــــــــندهجایی ک ه درآن هافش اروتکیه ی ثقی ل‪،‬خفی ف‬
‫ومتوسط مطرح است وادای آن هاآهنگ خاصّی رایجادمی کند‪.‬درزبان دری آهنگ ت رکیب‬
‫هاسه درجه متمایزدارد‪:‬آهنگ پایین‪-‬افتان‪،-‬آهنگ بلند‪-‬خیزان‪،-‬آهن گ م وازی‪-‬متوس ط‪.-‬ب ه‬
‫طورمثال جمله ی خبری باآهنگ پایین گفته می شود؛"نجیب آمد؟"وجمله ی تعجبی ون دایی‬
‫باآهن گ م وازی بی ان می گ ردد‪":‬نجیب آم د!نجیب بی ا!"دی ده می ش ود ک ه درزب ان دری‬
‫تغییرآهنگ دریک ترکیب مفهوم رادگرگون می سازدواگرفشار‪ -‬تکی ه‪ -‬راهم دراین زمین ه‬
‫درنظربگیریم‪،‬این مفهوم گیری ازیک ترکیب روبه افزایش می نهد‪،55(».‬ص‪ 53‬و ‪)54‬‬

‫وصل وفصل(‪)Joncture‬‬
‫«هرگاه درزبان دری یک کلمه باکلمه دیگری پیوسته وبدون وقفه گفته شودآن رابه‬
‫نام «وصل»یادمی کنندوهرگاه کلمه ای ازکلم ه ی دیگرجداوباوقف ه گفت ه ش ودآن راب ه ن ام‬
‫«فص ل»ی ادمی کنن د‪....‬گرچ ه وص ل وفص ل درنح وی ادای جمل ه ه اموردبحث ق رارمی‬
‫گیردامّادرواژه های ترکی بی ن یزنقش آن م ؤثریت زی اددارد؛آن هم دروابس تگی ب ه ت رکیب‬
‫های جمله‪.‬‬
‫وصل وفصل نیزمانندآهنگ دردگرگ ونی مف اهیم ت رکیب ه انقش عم ده‬
‫دارد‪،‬مثالًدراین مصراع‪:‬‬
‫من چنگ نمی زنم نی آرید‬ ‫من بنگ نمی خورم می آرید‬
‫اگراجزای فعل های آخرمصراع هاباوصل گفته شود‪،‬معنی” نهی” رامی‬
‫ده دوهرگاه بافص ل گفت ه ش ودمعنی”آوردن َنی” رامی رس اند‪.‬همچ نین اج زای‬
‫ترکیب”شهریار”دراین بیت ازشاعرمعروف شهریارکه نخست باوصل وسپس بافص ل گفت ه‬
‫می شود‪:‬‬
‫رواست جای تودرچشم شهریارای اشک‬
‫که نیست جزتودراین شهر‪ ،‬یاردیده ی من‬

‫وزن شعر‬

‫«دکترشفیعی کدکنی درباره ی وزن می گوید‪:‬وقتی مجموعه آوایی موردبحث مابه‬


‫خاص ی‬ ‫ّ‬ ‫لح اظ کوت اه وبلن دی مص وّ ت هاوی اترکیب ص امت هاومص وّ ت هاازنظ ام‬
‫برخــوردارباشند‪،‬نــــوعی موسیقی به وجودمی آیدک ه آن را«وزن ش عر»مــــــی ن امیم‪».‬‬
‫( ‪،47‬ص‪)10‬‬
‫منظم ومخصوصی ازهجاهابه وجودمی‬ ‫ّ‬ ‫«آهنگی راکه ازترکیب وتوالی‬
‫خاص ی‬
‫ّ‬ ‫آی د«وزن»می گوین د‪،31(».‬ص‪)37‬وزن شعرفارس ی مبت نی برت والی ه ای‬
‫ازهجاه ای کوت اه وبلن ددریک مص راع وتک رارعین آن ت والی درمص راع ه ای‬

‫‪18‬‬
‫ّ‬
‫مشخص ی‬ ‫دیگراست‪.‬بنابراین وزن شعر‪،‬مجموعه ای ازهجاهای کوتاه وبلنداست ک ه ب انظم‬
‫خاص ی راب ه ذهن متب ادرمی کن د‪.‬پس؛‬
‫ّ‬ ‫پی درپی قرارگرفت ه باش د‪.‬ه رنظم خ اص‪،‬وزن‬
‫شعرفارسی به طورکلّی مبتنی برکمیت (کوتاه وبلندی)هجاهاست‪ ،30(».‬ص‪)29‬‬
‫عروض«علمی است که ازوزن‪،‬آهنگ‪،‬چگونگی ایجاد‪،‬نحوه ی شناسایی‪،‬‬
‫ان واع وش گردهای وی ژه بحث می کن د‪،13(».‬ص‪«)148‬ع روض علمی اس ت ک ه‬
‫قواعدتعیین اوزان شعر(تقطیع)وطبقه بندی اوزان راازجنبه های نظ ری وعلمی بدس ت می‬
‫دهد‪.‬‬

‫واحد وزن‪:‬‬
‫واحد وزن درشعرفارسی وبسیاری اززبان های دیگر«مصراع»می باشد‪،‬لذا‬
‫وزن هرمص راع ش عردراین زب ان ه انموداروزن مص راع ه ای دیگراس ت‪،‬و وق تی‬
‫شاعرمصراع اوّ ل رامی سراید‪،‬به ناچاربقیه ی مصراع هاراباهمان وزن بایدبسراید‪.‬‬
‫واحد وزن درشعرعرب«بیت»می باشد‪ ،‬درنام گذاری اوزان اشعارفارسی[درعروض‬
‫قدیم]‪،‬طبق سنت ‪،‬واحد وزن رابیت می گیرند‪،52(».‬ص‪)24‬‬

‫چگونه می توان وزن یک شعر رابه درستی پیداکرد؟‬

‫وقت آن است که کم کم گام های وزن شناسانه ای به سوی عروض نوین‬


‫ام روزی نهیم؛گ ام ه ایی ک ه مب انی وزن ش عردری راب ه درس تی فراگرفت ه اس ت اکن ون‬
‫درصددیافتن قواعدساده ‪،‬آسان‪،‬دقیق‪،‬مفرح‪،‬کوتاه وب دون جنج ال ه ای گذش ته برآم ده اس ت‬
‫تابتواند دردریای عروض شعرزیبای دری خودرابه شنا درآوردودرمیان امواج پرتالطم آن‬
‫لذت ببرد‪،‬یعنی به قواعدتعیین وزن دست یابد‪.‬‬

‫فصل سوّ م‪:‬‬

‫تعیین وزن‬

‫‪19‬‬
‫تعیین وزن‬
‫برای تعیین وزن یک شعر‪،‬چهارقاعده ی زیررابه د ّقت بایدبه کاربرد‪:‬‬
‫‪.1‬درست خواندن و درست نوشتن شعر ‪.2‬تقطیع هجایی ‪.3‬تقطیع به اکان‬
‫‪.4‬اختیارات شاعری ‪،52(».‬ص‪)25‬‬

‫درست خواندن و درست نوشتن شعر‬


‫( استفاده از خط عروضی)‬
‫برای پیداکردن وزن یک شعر‪،‬نخست آن را باید دقیقا ً روان و فصیح خواند‪.‬‬
‫در خواندن نباید خط فارسی ما را دچار اشتباه کند‪ .‬به عبارت دیگر در تعیین وزن‬
‫شعر باید خط را تا ممکن است به صورت ملفوظ نزدیک کرد؛این خط ‪،‬خط عروضینامیده‬
‫می شود‪(».‬همان‪،‬ص‪)25‬‬
‫خط عروضی یا «امالی عروضی‪،‬نوشتن کلمات به خطی است که بتوان با آن‬
‫مقطع اصوات یا هجاها رابه آسانی تشخیص داد‪.‬امالی عروضی نگارش دقیق اصوات اعم‬
‫از صامت و مصوّ ت است‪،31(».‬ص‪)30‬امالی عروضی یا«خط عروضی فارسی برای‬
‫تقطیع اشعار بسیار مناسب است و هرگز موجب اشکال نمی شود‪،‬لذا ضرورتی نداردکه از‬
‫الفبای فونتیک استفاده شود‪،52(».‬ص‪)25‬‬

‫«در نوشتن شعر به خط عروضی رعایت چند نکته الزم و ضروری است‪:‬‬
‫‪.1‬اگر در فصیح خواندن شعر‪،‬همزه ی آغاز هجا (وقتی که قبل ازان صامتی‬
‫باشد)تلفظ نشود در خط نیز همزه را باید حذف کرد؛مثال‪:‬‬
‫صدق پیش آرکه اخالص به‬ ‫طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی‬
‫پیشانی نیست‬
‫چنانکه در شعر فوق "طاعت آن" و "پیش آر" با حذف همزه به صورت "طاعتان" و‬
‫"پیشار" تلفظ می شوند‪ .‬همچنین مصراع"بنی آدم اعضای یکدیگرند" با حذف همزه‬
‫ی"أعضا" به صورت" َبنی آدَمــَعـضای‪" ...‬خوانده میشوند‪.‬‬
‫‪.2‬در خط عروضی باید حرکات(مصوّ ت های کوتاه)گذاشته شود (حرکات ‪،‬مانند‬
‫مصوّ ت های بلند همیشه دومین حرف هجا هستند)‪:‬‬
‫َمقصود وُ جـود آفـَـــــریـــنـــِش‬ ‫هـل بـیـنــِش‬‫اَی َچـشـ ُم چـِراغ اَ ِ‬
‫‪.3‬روشن است کلماتی مانند"تو"‪"،‬دو" و "و"ربط(عطف) به صورتی که تلفظ می‬
‫"ت"‪ُ "،‬د"‪"،‬ـُـ" (معموالً"و" عطف یا ربط‪،‬به ویژه‬ ‫شوند بایدنوشته شوند؛یعنی به صورت ُ‬
‫در شعر به صورت ضمه تلفظ می شود؛مثل‪:‬من و او=مـَن ُ او)‪.‬‬
‫‪.4‬حرفی که در خط هست امّا به تلفظ در نمی آید در خط عروضی حذف می‬
‫شود‪.‬مثالً در کلمات ‪":‬خویش"‪"،‬خواهر"‪"،‬نامه" و "چه" به صورت "خیش"‪"،‬خاهر"‪"،‬نا َم"‬
‫و "چ ِ"نوشته می شود‪:‬‬

‫‪20‬‬
‫نیز َبر َنفس ِدیگری َم َپ َسند‬ ‫فس خیش َن َپ َسدی‬
‫هـَرچ ِ َبر َن ِ‬
‫‪.5‬همانطور که قبالً گفتیم؛مصوّ ت‪،‬دومین حرف هرهجاست‪،‬لذا حروف‬
‫"و"‪"،‬ا"‪"،‬ی" فقط وقتی دومین حرف هجا باشند مصوت هستند و دو حرف به حساب می‬
‫آیند‪.‬مثالًدر کلمات‪":‬کو"‪"،‬سار" و "ریخت"‪.‬بنابراین در کلمه ای مثل"نـَو" که دومین حرفش‬
‫مصوت فتخه است "و" صامت است‪.‬‬
‫ّ‬
‫شود؛مانند‪":‬عزت" که‬ ‫‪.6‬حرفی که مشدد تلفظ گردد باید به صورت دو حرف نوشته‬
‫ِززت" نوشته می شود‪:‬‬ ‫به صورت"عـ َ‬
‫ت بالین نـِه‪،52(».‬ص‪25‬و‬ ‫کِ نِـ َیم َبردَر ُ‬ ‫ِززت زین بـِه‬‫پیر گـُفتا کِ چ ِ عـ َ‬
‫‪)26‬‬
‫‪«.7‬در کلمات بسیط فارسی هیچگاه مصوّ ت بلند "ی" قبل از صامت "ی" قرار نمی‬
‫گیرد‪،‬پس کلماتی نظیر "گیاه" و "سیاه" را به صورت "گـِـیاه" و "سـِـیاه" می نویسیم‪(».‬‬
‫‪،30‬ص‪)20‬‬
‫‪«.8‬تنوین به صورتی که تلفظ می شود به حساب می آید؛یعنی یک مصوت کوتاه و‬
‫یک صامت نون‪:‬‬
‫َنرم با َید گـُفت قولـَن لـَییــِ َنن‬ ‫پیش فِرعون ِز َمن‬ ‫موسـِیا دَر ِ‬
‫ً‬
‫[که کلمات "قوال" و "لـــیّناً" به صورت " قولـَن" و " لـَییــِ َنن"در خط عروضی در آمده‬
‫است]‪،3(».‬ص‪)34‬‬
‫‪«.9‬کسره اِضافی در َبر گیرنده یک حرف است ‪:‬‬
‫صدای بال ِتــ ُُرا ای پرنده ی موعود‪.‬‬ ‫ی خون آلود‬ ‫شنیدم از نفس ِ بادها ِ‬
‫‪.10‬های غیر ملفوظ آنست که مکتوب شود امّا در قالب تلفظ نگنجد و در انتهای‬
‫کلمات پدیدا می گردد؛مانند‪":‬گریه کردم ـــ زنده بــُدم"‪"،‬ــه" درگریه و زنده ساقط می‬
‫گردد»(‪،47‬ص‪16‬و‪ )17‬و به صورت "گـِری َ " و "ز ِنـد َ "نوشته می شوند‪.‬همچنین‬
‫"ب" نوشته می شوند‪.‬‬ ‫حروف ربط"که" و "به" در خط عروضی به صورت "کِ " و َ‬

‫تقطیع هجایی‬

‫«منظور از تقطیع هایی م ّشخص کردن هجاها ی شعر اعم از کوتاه‪،‬بلند و کشیده‬
‫است‪.‬برای این کار ابتدا باید هجاهای شعر را به د ّقت جدا و مرز هر هجا را با خط‬
‫مشخص کرد‪ .‬د ّقت شود که به تعداد مصوّ ت هاهجا وجود دارد‪.‬ضمنا ً‬ ‫ّ‬ ‫عمودی کوتاهی‬
‫هجای کشیده باید با خط عمودی به یک هجای بلند(سه حرفی) و یک هجای کوتاه(یک یا‬
‫دو حرف بعد)تقسیم شوند؛مثالً‪:‬‬
‫ایـــن مُر غ ِ َوحـــــــــشی‬ ‫ــــرنــــجان د ِ لـَم را کِ‬
‫َم َ‬
‫ِز بــا مــی کِ َبـر خا ست مُشـــــــکِل نِــــــــشیــــــــــــ َنــد‬

‫سپس عالمت هر هجا زیر آن آورده شود‪،‬یعنی زیر‪:‬‬


‫الف ــ هجای دو حرفی(کوتاه)‪،‬عالمت "‪"U‬‬
‫بـــ ــ هجای سه حرفی(بلند)‪،‬عالمت " ـــ "‬

‫‪21‬‬
‫ج ـــ هجاهای سه یا چهار حرفی(کشیده)‪،‬عالمت " ـــ ‪("U‬عالمت"ـــ"برای سه‬
‫حرف اوّ ل و عالمت"‪"U‬برای یک یا دو حرف بعد)‪،52(».‬ص‪26‬و‪)27‬‬
‫باتوجه به نکاتی که درقسمت هجاگفتیم؛درنظرگرفتن نکات زیرنیزدرتقطیع‬
‫هجایی ضروری است‪:‬‬
‫‪«.1‬دروزن شعر"ن"ساکن بعدازمصوّ ت های بلند["و"‪"،‬ا"‪"،‬ی"]به حساب نمی‬
‫آید‪.‬درحقیقت مصوّ ت بلند قبل از"ن"کوتاه تلفظ می شودامّا چنانکه خواجه نصیرتوسی‬
‫در"معیاراالشعار"می گوید‪:‬واژه هایی مانند دون‪،‬دان‪،‬دین بروزن دو‪،‬دا‪،‬دی می باشد؛‬
‫مثال ‪:‬جان= جا‪،‬برین =بری‪،‬خون=خو‪.‬‬
‫اگراین "ن" به هجای بعدمنتقل گردد‪،‬درهجای جدید چون بعداز مصوّ ت‬
‫بلندقرارنمی گیردبه حساب آورده می شود؛مثال ً‪":‬دوان آمد" را اگر به صورت " َد – وا –‬
‫نا – َمد "تلفظ کنیم ‪،‬به سبب اینکه "ن"درهجای جدید ِ"نا" ازمصوّ ت بلند قبل ازخودفاصله‬
‫گرفته است‪،‬به حساب می آیدوساقط نمی گردد‪،52 (».‬ص‪)24‬‬
‫‪«.2‬هجای پایانی اوزان شعرفارسی همیشه بلند است واگربه جای آن هجای کشیده‬
‫یاکوتاه بیاید حکم هجای بلند رادارد‪،‬لذاهجای پایانی [مصراع]راهمیشه با هجای بلند"ــــ "‬
‫نشان می دهیم‪(».‬همان‪،‬ص ‪)27‬‬
‫‪«.3‬همانطورکه قبال ًگفتیم ‪،‬حرکات (مصوّ ت های کوتاه)مانند دیگرحروف‬
‫هستندامّاهرمصوّ ت بلند دوحرف به حساب می آید‪(».‬همان‪،‬ص‪)27‬‬
‫اکنون با توجه به گفته های فوق و درنظرداشتن خط عروضی ‪،‬مصراع زیر را‬
‫باتقطیع هجایی نشان می دهیم ‪:‬‬
‫ِد َلــَم را کِ ایـن مــُر غ ِ َوحـ شی‬ ‫َمـ َرنــ جان‬
‫‪ U‬ــــ ــــ‬ ‫ـــ‬ ‫ـــ‬ ‫‪ U‬ـــ ـــ‪U‬‬ ‫‪ U‬ــــ ـــ‬

‫حال اگرمصراع دوّ م [ومصراع های دیگر]شعر ران یزتقطیع هج ایی ک نیم ‪،‬خ واهیم‬
‫دیدکه نظم وتعداد هجا های آن دقیق ا ًمث ل مص راع اوّ ل خواه د ب ود‪.‬هجاه ای مص راع دوّ م‬
‫را[به ترتیب] زیرهجاهای مصراع اوّ ل می آوریم تاهجاهای دومصراع رابهتربتوان تطبیق‬
‫کرد‪:‬‬
‫ِد َلــَم را کِ ایـن مــُر غ ِ َوحـ شی‬ ‫مُـ َرنــ جان‬
‫ــــ‬ ‫‪ U‬ــــ‬ ‫ـــ‬ ‫ـــ‬ ‫‪ U‬ـــ ـــ‪U‬‬ ‫‪ U‬ــــ ـــ‬
‫با مــی کِ َبر خا ست مُشـ کـِـل نــِ شـی نـَد‬ ‫ِز‬
‫همچنین شعردیگری را باخط عروضی نوشته وتقطیع هجایی می نماییم‪:‬‬
‫بیشترآید سخنش ناصواب‬ ‫هرکه تأمّــ ُل نکند درجواب‬
‫(سعدی)‬
‫َجـ واب‬ ‫هـَر کـِ تــَ أ َمـ مـُل نـَ کـ ُ نـَد دَر‬
‫ـــ‬ ‫‪ U U‬ـــ ـــ ‪U‬‬ ‫ـــ‬ ‫ـــ ‪ U U‬ـــ‬
‫بیــــــــش تـَ را یـَد سـ ُ خـَ نـَش نا صـَ واب‬

‫‪22‬‬
‫"کـ"ح ذف ش ده ‪،‬ح رف "م"درکلم ه ی‬ ‫درتقطیع هجایی ش عرفوق ‪":‬ه" غ یرملفوظ ِ‬
‫"تأمّل"دوبارنوشته شده ومش دد اس ت ‪،‬هج ای کش یده "واب"درپای ان مص راع ه ا ب اعالمت‬
‫هج ای بلندنش ان داده ش ده اس ت ‪،‬هج ای کش یده "بیش"دراوّ ل مص راع دوّ م بای ک هج ای‬
‫بلند(سه حرفی) ویک هجای کوت اه(ی ک ح رفی)تقطی ع ش ده وت رکیب "بیش ترآید"دررابط ه‬
‫بایکدیگردرنظرگرفته شده اند ک ه ص امت"ر"ازکلم ه ی "بیش تر"و"مص وّ ت بلن د"آ"ازکلم ه‬
‫"آید"هجای بلند"رآ " راساخته اند ‪.‬‬
‫از آنجا که تقطیع هجایی مهمترین بخش تعیین وزن می باشد؛لذاضروری است ک ه‬
‫تمرین های بسیاری دراین بخش انجام بگیرد؛به همین منظوردراین قسمت تم رین ه ایی را‬
‫برای شما پیشکش می کنیم ‪(»:‬همان‪،‬ص‪)27‬‬

‫خودآزمایی های درست خواندن‪،‬درست نوشتن وتقطیع هجایی‬

‫‪.1‬واژه های زیرراباخط عروضی بنویسید مرزهرکدام ازواژه هاراکه بیش‬


‫ّ‬
‫داردمشخص کنید ‪،‬هجای کشیده رانیزبه دو هجا تقسیم کنید ‪:‬‬ ‫ازیک هجا‬
‫خویشتن‪،‬بنفشه‪،‬مالمت‪،‬فایده‪،‬التماس‪،‬خود‪،‬سفینه‪،‬چو‪،‬چون‪،‬مسامحه‪،‬د ّقت‪،‬پشتوانه‪،‬معلـ ّ‬
‫م‪ ،‬خواری‪،‬ذلّت‪،‬مجموعه‪،‬روزنه‪،‬خواستن‪،‬مؤذ ّن‪،‬ش ّدت‪،‬تبسّم‪،‬کاشته ‪،‬راهوار‪.‬‬
‫‪.2‬واژه های زیر را ابتدا درست بخوانید وبا خط عروضی بنویسید ‪،‬س پس م رز‬
‫مشخص کنید و زیر هرهجا عالمت آن را بگذارید(توجه)کنید که به تعداد هجاه ا‬ ‫ّ‬ ‫هجاها را‬
‫مصوّ ت وجود دارد و هجای کشیده به دوهجا تقسیم می شود هرمصوّ ت بلندبرابر دو حرف‬
‫است و"ن"ساکن بعد ازمصوّ ت بلند دریک هجا حذف می شود)‪:‬‬

‫سر‪،‬دل‪،‬رهـــــــــــــــــــگذر‪،‬م ا‪،‬روز‪،‬س رو‪،‬سرش ار‪،‬ک ویر‪،‬گلس تان‪،‬دی دار‪،‬تــــــــن‬


‫آسانی‪،‬دو‪،‬نیست‪،‬هستی‪،‬رنگ‪،‬ش ب‪،‬آف رین‪،‬س و‪،‬س ود‪،‬ساخـــت‪،‬دژ‪،‬درد‪،‬دوس ت‪،‬چش م‪،‬ک اش‬
‫کاشت‪،‬وفا‪،‬بامداد‪،‬فضا‪،‬رنج‪،‬قاصــــد‪،‬طراوت‪،‬نیرومـــند‪،‬خاموش‪،‬ندا‪،‬باغ‪،‬آسان‪،‬رایگان‪،‬رایگ‬
‫انی‪.‬‬
‫‪.3‬واژه های غیر ساده زیر را یکبار باحذف همزه وباردیگربدون خذف همزه‬
‫بخوانید و با خط عروضی بنویسید وتقطیع هجایی بکنید‪:‬‬
‫دل آزرده‪،‬دل آرام‪،‬دل افسرده‪،‬عاقبت اندیش‪،‬خوش انـــــــــدام‪،‬خوش آواز‪،‬پلنگ‬
‫افکن‪،‬بادآورده‪،‬دانش آموز‪،‬شمع آجین ‪.‬‬
‫‪.4‬ابیات زیر را درست بخوانید وبا خط عروضی بـــنویسید‪.‬سپس مرز هجاها را‬
‫د(دقـت کنیـــــــــــد ک ه اشعاررادرس ت‬ ‫ّ‬ ‫مش ّخص کنی د وزیرهرهج ا عالمت آن را بگذاری‬
‫خوانده ونوشته باشید ‪،‬بایدتعداد ونظم هجاهای دو مصراع هربیـــــت یکسان باشد)‪:‬‬
‫هم نـــــــــــــــــامه ی نانوشتـــه خوانی‬ ‫هم قــــــــصّه ی نانــــــموده دانی‬
‫(نظامی)‬
‫چوبی کاری یقیــــــــــــن بی مزد مانی‬ ‫اگر کاری کنی مزدی ســــــتانی‬
‫(ناصرخسرو)‬

‫‪23‬‬
‫خودشــــــــــکن آیینه شـکستن خطاست‬ ‫آینه ار نقش توبــــــــنمود راست‬
‫(نظامی)‬
‫که صــــــــــــورت نبـــندد دری دیگرم‬ ‫خدایابه خواری مـــــران ازدرم‬
‫(سعدی)‬
‫زشـــــــــــــــیران جــنگی برآرند شور‬ ‫نبینی که چون باهـــــــم آیندمور‬
‫(سعدی)‬
‫دنباله ی کار خــــــــــــــــــــویش گیرم‬ ‫بنشیــــــــــــنم وصبرپیش گیرم‬
‫(سعدی)‬
‫مرغ تســـــــــــــبیح خوان مـن خاموش‬ ‫گفتم این شرط آدمیّت نیســـــت‬
‫(سعدی)‬
‫نیســـــــتم‪،‬نیـــــستم‪،‬نــــــــــــــیستم من‬ ‫چند پرسی که من چیســـتم من؟‬
‫( میرزاحبیب خراسانی)‬
‫پیــــــوندروح کردی پیغام دوست دادی‬ ‫ای بادبامدادی خوش میروی به شادی‬
‫(سعدی)‬

‫تقطیع به ارکان‬

‫«پس ازتقطیع هجایی می بینیم که عالمت های هجــــــــــــــــاهـــا دارای نظمی‬


‫هستند‪،‬مثال ًاگر درهجاهای هرمصراع شعر"مرنجان دلم را که ‪"...‬که درــبخش تقطیع‬
‫هجایی دیدیم‪،‬دقـّت کنیم ‪،‬نظمی در آن هامی بینیم؛نظمی تکراری ‪،‬اگــــــــــر آن هارابه‬
‫صورت سه هجایی جداکنیم درمی یابیم که هرمصراع ازتکرارچهاربـــــار" ‪ U‬ـــ ـــ‬
‫"تشکیل شده است‪:‬‬
‫‪ U‬ـــ ـــ ‪ U /‬ـــ ـــ ‪ U /‬ـــ ـــ ‪ U /‬ـــ ـــ‬
‫چنانکه می بینیم برای نشان دادن نظم هجاها ‪،‬پس از هـــــجاهای جداه شده‪،‬خط‬
‫عمودی پر رنگ کشیده شده است ‪.‬‬

‫اگرشعر‪:‬‬
‫وان دل که باخود داشتم بادلستانم می رود‬ ‫ای ساربان آهسته ران کارام جانم میرود‬
‫(سعدی )‬
‫را تقطیع هجایی می کنیم که به صورت زیر درمی آید‪:‬‬

‫‪24‬‬
‫َأی سا ِر بان آ هِس تــَ ران کا را مــِ جا نــَم می َر َود‬
‫َنـم مـی َر َود‬ ‫ُخد دا ش تــَم با دِل سـِ تا‬ ‫وان دِل کـِ با‬
‫ـــ ‪ /‬ـــ ـــ ‪ U‬ـــ ‪ /‬ـــ ــــ ‪ U‬ـــ‬ ‫ـــ ـــ ‪ U‬ـــ ‪ /‬ـــ ـــ ‪U‬‬
‫همچنین هرمصراع شعرفوق را اگربه ص ورت س ه هج ایی ج دا ک نیم نظمی در آن‬
‫هانمی بینیم ولی اگربه صورت چهار هجایی جدا ک نیم نظم آن ه ا آش کار می ش ود ب ه این‬
‫صورت ازتکرار چهاربار"ـــ ـــ ‪ U‬ـــ "تشکیل شده است‪:‬‬

‫ـــ ـــ ‪ U‬ـــ ‪ /‬ـــ ـــ ‪ U‬ـــ ‪ /‬ـــ ـــ ‪ U‬ـــ ‪ /‬ـــ ـــ ‪ U‬ـــ‬
‫تقطیع هجایی شعرزیر‪:‬‬
‫باهمه آمیخت دل‪،‬گرچه جدامی رود‬ ‫فتنه برانگیخت دل‪،‬خون شهان ریخت دل‬
‫(مولوی)‬
‫به این صورت است‪:‬‬
‫ب َرنـ گیـ خـت دِل خو ن ِ شــَ هان ریـ خت دِل‬ ‫َ‬ ‫فـِتـ َن‬
‫َود‬ ‫َر‬ ‫می‬ ‫میـ خت دِل گـَر چ ِ جـ ُ دا‬ ‫آ‬ ‫با هـَ َم‬
‫ـــ‬ ‫ـــ ‪ /‬ــــ ‪U‬‬ ‫ـــ ‪ /‬ـــ ‪U U‬‬ ‫‪U‬‬ ‫ـــ ‪ U U‬ـــ ‪ /‬ـــ‬

‫حال اگرهجاها را به صورت سه هجایی یا چهار هجایی تقسیم کنیم در آن ه ا نظمی‬


‫نمی بینیم امّا اگر به ص ورت چه ار هج ایی و س ه هج ایی ج دا ک نیم خ واهیم دی د ک ه نظم‬
‫متناوب دارد ‪،‬به این صورت که هر مصراع از تناوب "ـــ ‪ UU‬ـــ " و"ـــ‪ U‬ـــ " دوب ار‬
‫درست شده است ‪:‬‬
‫ـــ ‪ UU‬ـــ ‪ /‬ـــ‪ U‬ـــ ‪ /‬ـــ ‪ UU‬ــ ‪ /‬ـــ‪ U‬ـــ‬
‫اگرشعر ذیل را تقطیع هجایی کنیم ‪:‬‬
‫که شبی نخفته باشی به درازنای سالی‬ ‫به توحاصلی نداردغم روزگارگفتن‬
‫(سعدی)‬
‫به این صورت دیده می شود‪:‬‬
‫بـَ تـ ُ حا صـِ لی نـَ دا َرد غـَ م ِ رو ز گا ر گـُفـ تـَـن‬
‫ِد را ز نا ی ِ سا لی‬ ‫کـِ شـَ بی نـَـ خـُف تـَ با شی به‬
‫‪ / U‬ـــ ‪ U‬ـــ ـــ ‪ U U /‬ـــ ‪ / U‬ـــ ‪ U‬ـــ ـــ‬ ‫‪ U U‬ـــ‬

‫حال اگر هجاهای آن را فقط به صورت جهار هج ایی ج دا ک نیم ‪،‬وزنی متن اوب در آن ه ا‬
‫می بینیم ‪:‬‬
‫‪ UU‬ـــ‪ / U‬ـــ ‪ U‬ـــ ـــ ‪ UU /‬ـــ ‪ / U‬ـــ ‪ U‬ـــ ـــ‬

‫پس برای اینکه نظم میان هجاهای یک شعر آشکار شود باید هجاهای یک مصراع‬
‫آن را به صورت چهار هجایی ‪،‬سه هجایی یا چهار هجایی وسه هجایی جدا کنیم‪.‬‬

‫درمیان هجاهای مـــــعدودی از اوزان نظمی ظاهر نیست ؛مثل هجاهای شعر‪:‬‬

‫‪25‬‬
‫روزم ندهد بی تو روشــــنایی‬ ‫ای مایه خوبــی ونــــیکنامی‬
‫(رودکی)‬

‫می‬ ‫نا‬ ‫کـ‬ ‫نیـــ‬ ‫یُ‬ ‫بی‬ ‫خو‬ ‫یِ‬ ‫یَ‬ ‫ما‬ ‫ای‬
‫یی‬ ‫نا‬ ‫شـَ‬ ‫رو‬ ‫تـ ُ‬ ‫بی‬ ‫هــَد‬ ‫ِد‬ ‫نــَ‬ ‫َزم‬ ‫رو‬
‫ـــ‬ ‫ـــ‬ ‫‪U‬‬ ‫ـــ‬ ‫‪U‬‬ ‫ـــ‬ ‫ـــ‬ ‫‪U‬‬ ‫‪U‬‬ ‫ـــ‬ ‫ـــ‬

‫که به هرصورت آن ها را جدا کنیم نظمی در آن ها نمی بینیم ‪.‬‬

‫به طورکلی اکثراوزان شعر فارسی دارای نظم تک راری هس تند و بعض ی ن یز نظم‬
‫متن اوب دارن د ودر ان دکی از اوزان نظمی دی ده نمی ش ود ‪.‬ض منا ًنظم تک راری ب رنظم‬
‫متناوب ترجیح دارد ‪.‬لذا اگرهجاهای شعری را بتوان بانظم تکراری تقطیع کرد ‪،‬تقطی ع آن‬
‫به متناوب جایز نیست ؛مثال ًشعر"مرنجان دلم را که این ‪ "...‬که به صورت منظم ‪،‬یعنی‪":‬‬
‫‪ U‬ـــ ـــ ‪ U /‬ـــ ـــ ‪ U/‬ـــ ـــ ‪ U /‬ـــ ـــ"تقطیع می شود نبای د ب ه صوس رت متن اوب "‪U‬‬
‫ـــ ـــ ‪ / U‬ـــ ـــ ‪ U /‬ـــ ـــ ‪/ U‬ـــ ـــ "تقطیع کرد ‪،52(».‬ص‪)29-31‬‬

‫ارکان عروضی(افاعیل عروضی)‬

‫«وق تی هجاه ای ش عری را ب ه اج زای س ه هج ایی‪،‬چهارهج ایی‪،‬س ه هج ایی‬


‫وچهارهجایی یابه نحوی که نشان دهنده ی نظم آن ها باشد‪،‬جدا کردیم‪،‬ساده تر این است که‬
‫به جای هریک از اجزای چهاریا سه هجایی معادل آن ها را بیاوریم ؛مثال ًدرموردشعر‪:‬‬

‫ِد َلــَم را کِ ایـن مــُر غ ِ َوحـ شی‬ ‫َمـ َرنــ جان‬


‫ــــ‬ ‫ـــ ‪ U /‬ــــ‬ ‫ـــ‬ ‫‪ U‬ــــ ـــ ‪ U /‬ـــ ـــ‪/ U‬‬
‫ب ه ج ای اینک ه بگ وییم وزن این ش عرازیک هج ای کوت اه ودو هج ای‬
‫بلن د‪،‬چهارب ار‪،‬تش کیل ش ده‪،‬آس ان ت ر این اس ت ک ه بگ وییم وزن این ش عراز‬
‫[تکرار]چهاربارمثال ً‪":‬تـَ تــَن تـَن"یا "دَ دَ م دَ م"هم وزن ب ا "‪U‬ـــ ـــ "درس ت ش ده اس ت‬
‫"گـرامی"را بی اوریم‬‫واگر به جای "‪ U‬ـــ ـــ "کلمه ای که هموزنش باشد ‪،‬مثل‪":‬نـَواها" ی ا ِ‬
‫بهتر است ‪،‬مثال ًبگوییم‪ :‬شعرفوق بروزن " نـَواها نـَواها نـَواها نـَواها "اس ت ‪.‬ازط رفی‬
‫ج ون درص رف زب ان ع رب هم ه ی کلم ات راب ا"فعـل"(فـ ‪ -‬ع ‪ -‬ل "می‬
‫س نجند‪،‬درع روض ع ربی وفارس ی‪،‬هم وزن هجاه ای ج دا ش ده ی هرمص راع را (ک ه‬
‫نمایانگرنظم وزن هستند )از "ف ع ل"ســــاخته اند ‪،‬ب رای مث ال فـَـــــــعولُن راهم وزن "‬
‫"فـعولُن َفـعولُن َفـعولُن َفـعولُن "می‬
‫‪U‬ــ ــ "آورده ان د ول ذا ش عر ف وق را ب روزن َ‬
‫شود‪.‬همچنین به جای "‪ U‬ــ ــ ــ "قالب هموزنش "مـَفاعیلـُن"راساخته ان د وب ه همین ت رتیب‬
‫قالب های دیگردرست شده است ؛این ق الب ه ا را ارک ان عروض ی نامی ده ان د‪،52(».‬ص‬
‫‪33‬و‪«) 32‬بن ای این ق والب ب ر"ف"‪"،‬ع"‪"،‬ل" اس ت‪.‬درس اختن ارک ان را‬
‫از"ا"‪"،‬ن"‪"،،‬ت"‪"،‬و"‪"،‬ی"‪"،‬س"هم استفاده می شود و البته این قرارداد است ومی توان ب ه‬
‫جای آن هرمعادل دیگری را بکاربرد؛سنایی گوید‪:‬‬

‫‪26‬‬
‫تـن تـنناتن تـنن‪ ،‬تن تـنناتـن تـنن‬ ‫زان پس بریاداوپرده ی ع ّشاق ساز‬
‫یعنی‪":‬مفتعلن فاعلن‪ ،‬مفتعلن فاعلن"»(‪،31‬ص‪)35‬‬
‫تـَ نــَن‬ ‫نـَ نا تـَـن‬ ‫نـَن تـَن تـَ‬ ‫نـَ نا تن تـَ‬ ‫تـَن تـَ‬
‫عـِ لـُن‬ ‫عـِ لـُن فا‬ ‫عـِ لـُن مفـ تـَ‬ ‫عـِ لـُن فا‬ ‫مـُفـ تـَ‬
‫‪ U‬ـــ‬ ‫‪ U‬ـــ ‪ /‬ـــ‬ ‫‪U‬‬ ‫‪ U‬ــــ ‪ /‬ـــ‬ ‫‪ U U‬ـــ ‪ /‬ـــ‬ ‫ـــ‬

‫پس‪:‬‬
‫«ارکان عروضی واحدهایی هستند که برای سنجش نظم موجود درمیان آواهای‬
‫ّ‬
‫مشخص ی‬ ‫زنجیره ی گفتارموزون به کار می روند وهرکدام از آنها ازت رکیب ی ک تع داد‬
‫از حروف متحرّ ک وساکن [چندین هجا]به دست می آیند‪،10(».‬ص‪)60‬‬

‫«مهمّترین ارکان عروضی فارسی ‪ 19‬تا است که در زیر باآن ها آشنا می شوید‪:‬‬

‫الف – ارکانی که درآغاز‪،‬میان وپایان مصراع می آیند‪:‬‬


‫‪.1‬فاعال تن = ـــ ‪ U‬ـــ ـــ‬
‫‪.2‬فاعــلن = ـــ ‪ U‬ـــ‬
‫‪.3‬مفاعیلن = ‪ U‬ـــ ـــ ـــ‬
‫‪.4‬فعــولن = ‪ U‬ـــ ـــ‬
‫‪.5‬مستفعلن= ـــ ـــ ‪ U‬ـــ‬
‫‪.6‬مفعولن = ـــ ـــ ـــ‬
‫‪.7‬فعالتن = ‪ U U‬ـــ ـــ‬
‫‪.8‬فـعـلـن = ‪ U U‬ـــ‬
‫‪.9‬مفاعـلن= ‪ U‬ـــ ‪ U‬ـــ‬
‫‪.10‬مفتعلن = ـــ ‪ U U‬ـــ‬
‫‪.11‬فع لن = ـــ ـــ‬

‫ب‪ -‬ارکان غیرپایانی که درآخرمصراع قرار نمی گیرند(آخرین هجای هری ک‬


‫از این ارکان کوتاه است)‪:‬‬
‫ُ‬
‫‪.‬فاعالت = ـــ ‪ U‬ـــ ‪U‬‬ ‫‪12‬‬
‫‪.‬فعالت = ‪ U U‬ـــ ‪U‬‬ ‫ُ‬ ‫‪13‬‬
‫‪.14‬مفاعی ُل = ‪ U‬ـــ ـــ ‪U‬‬
‫‪.15‬مستفع ُل = ـــ ـــ ‪U U‬‬
‫‪.16‬مفعو َل = ـــ ـــ ‪U‬‬
‫‪.17‬مفاعـ ُل = ‪ U‬ـــ ‪U U‬‬
‫ج‪ -‬ارکان پایانی که فقط در آخر مصراع می آیند‪:‬‬
‫‪.18‬فـَعـَــل = ‪ U‬ـــ‬
‫‪،52(»....‬ص‪33‬و‪)34‬‬ ‫‪.19‬فــَــع = ـــ‬

‫‪27‬‬
‫عالوه ازتقسیم بندی فوق ارکان عروضی را براساس تعداد هجاه ا ن یز تقس یم‬
‫بندی کرده اند‪.‬‬
‫ازمالحظ ه ارک ان عروض ی نتیج ه می گ یریم ک ه ‪«:‬درهیچ رک نی بیش‬
‫ازدوهج ای کوت اه مت والی وس ه هج ای بلن د مت والی ق رار نگرفت ه اس ت‪...‬واغلب اوزان‬
‫براساس پایه های سه هجایی وچهار هجایی است ‪،31(» .‬ص‪)37‬‬

‫چگونگی تقطیع شعر به ارکان‬

‫«برای تقطیع شعر به ارکان ‪،‬ابتدا آن راتقطیع هجایی می کنیم ‪،‬سپس مرزهجاه ارا‬
‫مشخص شود باخط عمودی پر رنگ تری به اجزای سه یاچه ار‬ ‫ّ‬ ‫به صورتی که نظم آن ها‬
‫هجایی تقسیم می نماییم ‪،‬آن گاه به ارکان مراجعه می کنیم تا ببی نیم ه ر ی ک ازاین اج زای‬
‫چهار یا سه هجایی باچه رکنی مطابقت دارند؛آن هارا انتخاب می کنیم زیراج زا نویس یم ؛‬
‫مثال‪:‬‬
‫که صورت نبندد دری دیگرم‬ ‫خـدایا به خواری مران از درم‬
‫(سعدی)‬

‫َرم‬ ‫َد‬ ‫از‬ ‫ران‬ ‫مـَ‬ ‫ری‬ ‫به خا‬ ‫خـ ُ دا یا‬
‫دی گـَ َرم‬ ‫ری‬ ‫دَ‬ ‫بـَن دَ د‬ ‫نـَ‬ ‫کِ صو َرتـ‬
‫ـــ ‪ U /‬ـــ‬ ‫ـــ‬ ‫‪U/‬‬ ‫ـــ‬ ‫ـــ‬ ‫‪U/‬‬ ‫‪ U‬ـــ ـــ‬
‫فـَــــــعـَل‬ ‫فـــَــــــــــعــو لـُـن‬ ‫فـــَــــــعــو لـُـن‬ ‫فـــَـــعــو لـُـن‬

‫هجاه ای ش عر باالب ه چه ار "‪ U‬ـــ ـــ "تقس یم گردی ده ولی از آخ ر "‪ U‬ـــ ـــ‬
‫"چهارم ‪،‬یکهجاحذ ف شده است وبه صورت "‪ U‬ـــ "درآمده که ب ا مراجع ه ب ه ارک ان می‬
‫بینیم که معادل "‪ U‬ـــ "رکن "فـَعـَـل"است ‪.‬ارکان را زیر هجاهای تقسیم شده نوشته ایم ‪.‬‬

‫مثال دیگر ‪:‬‬


‫رواداری که من بلبل چوبوتیماربنشینم‬ ‫توهمچون گل ز خندیدن لبت باهم نمی آید‬
‫(سعدی)‬
‫تـ ُ هـَم چـُن گـ ُ ِل ِز خـَنـ دیـ دَن َلـَ بـَت با هـَم نـِ می آ یـَـد‬
‫ر بـِنـ شیـ نـَم‬ ‫ُچ بو تیـ ما‬ ‫ری کـِ مـَن بـُل بـُل‬ ‫َر وا دا‬
‫ـــ ـــ ‪ U /‬ـــ ـــ ــ‬ ‫‪ U‬ـــ ـــ ـــ ‪ U /‬ـــ ـــ ـــ ‪ U /‬ــ‬
‫مـَـــــفا عـیـــــلـُـن مـَـــفا عـیـــــلُـن‬ ‫مـَـــــفا عـیـــــلـُـن مـَـــــفا عـیـــــلـُـن‬
‫هجاهای شعر فوق له چهار" َمفاعیلن" تقسیم می شود که با مراجعه به ارکان معادل"‪ U‬ـــ‬
‫ـــ ــــ" یعنی " َمفاعیلن" را زیرهرکدام از ارکان می نویسیم ‪.‬‬
‫هجاهای شعر زیر ‪:‬‬
‫وز پشیمانی تو جانم سوختی‬ ‫گفت ای موسی دهانم دوختی‬
‫(مولوی )‬
‫تی‬ ‫خـ‬ ‫دو‬ ‫نـَم‬ ‫ها‬ ‫دَ‬ ‫سا‬ ‫مو‬ ‫ای‬ ‫ت‬ ‫گـُفـ‬

‫‪28‬‬
‫تی‬ ‫خـ‬ ‫سو‬ ‫نـَم‬ ‫جا‬ ‫تـ ُ‬ ‫نی‬ ‫ما‬ ‫شیـ‬ ‫پ‬
‫َ‬ ‫َوز‬
‫ـــ‬ ‫‪U‬‬ ‫ـــ‬ ‫ـــ ‪/‬‬ ‫ـــ‬ ‫‪U‬‬ ‫‪ /‬ـــ‬ ‫ـــ‬ ‫ـــ‬ ‫‪U‬‬ ‫ـــ‬
‫عــِـــــــلـُـن‬ ‫فــا‬ ‫تــُن‬ ‫عــِـــــــــال‬ ‫فــا‬ ‫تــُن‬ ‫عــِـــــــــال‬ ‫فــا‬

‫به سه رکن "ـــ‪ U‬ـــ ـــ "تقسیم شده ولی از "ـــ ‪ U‬ـــ ـــ" چهارم یک هجا حذف شده وبه‬
‫صورت "ـــ ‪ U‬ـــ "درآمده است‪ .‬با مراجعه به ارکان ‪،‬معادل "ـــ‪ U‬ـــ ـــ " یعنی "ف اعالتن‬
‫"ومعادل "ـــ ‪ U‬ـــ" یعنی "فاعلن "را زیر هجاهای تقسیم شده می نویسیم ‪:‬‬

‫دوخـتی‬ ‫سی دهانم‬ ‫گـُفت ای مو‬


‫سوختی‬ ‫نی توجانم‬ ‫وز پشیمـــا‬
‫ـــ ‪ U‬ـــ‬ ‫ـــ ‪ U‬ـــ ـــ‬ ‫ـــ ‪ U‬ـــ ـــ‬

‫هجاهای شعر زیر ‪:‬‬


‫که شبی نخفته باشی به درازنای سالی‬ ‫به تو حاصلی ندارد غم روزگارگفتن‬
‫(سعدی )‬
‫بـَ تـ ُ حا صـِ لی نـَ دا َرد غـَ م ِ رو ز گا ر گـُفـ تـَن‬
‫لی‬ ‫ی ِ سا‬ ‫کـِ شـَ بی نــَ خـُفـ تـَ با شی بـَ ِد را ز نا‬
‫‪ U‬ـــ ـــ‬ ‫‪ U U‬ـــ ‪ / U‬ـــ ‪ U‬ـــ ــــ ‪ U U /‬ـــ ‪ /U‬ـــ‬
‫ت فـا عـِــــــال تــُن‬ ‫ُ‬ ‫ت فـا عـِــــــال تــُن ُ فـَـــــعـَــــال‬ ‫ُ‬ ‫فـَـــــعـَــــال‬
‫به صورت چهار هجایی جدا شده ونظم متناوب متشکل از "‪ UU‬ـــ ‪ " U‬و "ـــ ‪ U‬ـــ ـــ "‬
‫‪2‬ب ار دارد وچ ون " ‪ UU‬ـــ ‪ " U‬ب ارکن "فعالت " و"ـــ ‪ U‬ـــ ـــ " ب ارکن "ف اعالتن"‬
‫مطابق است ‪،‬لذا وزن آن می شود ‪:‬‬
‫فعالت فاعالتن‬ ‫ُ‬ ‫فاعالتن‬ ‫ُ‬
‫فعالت‬
‫یعنی ‪:‬‬
‫گارگـفتن‬ ‫غــم روز‬ ‫به تو حاصـــ ــلی ندارد‬
‫نای سالی‬ ‫بــه دراز‬ ‫خفته باشی‬ ‫که شبـــــی نـ‬
‫ـــ‪ U‬ـــ ـــ‬ ‫ـــ‪ U‬ـــ ـــ ‪UU‬ـــ‪U‬‬ ‫‪ U U‬ـــ ـــ‬
‫فــاعال تن‬ ‫فـعال ُ‬
‫ت‬ ‫ت فـاعال تــُن‬ ‫فـــعــــــال ُ‬

‫هجاهای شعـرزیر ‪:‬‬


‫پیش دوابروی چون هالل محمّد(ص)‬ ‫شــایداگــرآفـــتاب ومـاه نتـــابــد‬

‫(سعدی)‬
‫َبد‬ ‫َن تا‬ ‫ما ه‬ ‫تــا بُ‬ ‫آ فـِ‬ ‫َگر‬ ‫َیـ دَ‬ ‫شا‬
‫َحم َمد‬ ‫رو ی ِ چُن ح ِ ال ل ِ ُم‬ ‫ش ُد َأبـ‬ ‫پیـ‬
‫ـــ ‪ / U‬ـــ ‪ U U‬ـــ ‪ /‬ـــ‬ ‫ـــ ‪U‬‬ ‫‪ U U‬ـــ ‪/‬‬ ‫ـــ‬
‫مفـــــــتـَــــــعـِــــلـُن فع‬ ‫فــا عــــــــال تن‬ ‫مفـــــــتـَــــــعـِـــــلـُن‬

‫‪29‬‬
‫نظم متناوب دارد که از آخرین"ـــ ‪U‬ـــ ‪" U‬سه هجای پای انی ح ذف ش ده ‪....‬بامراجع ه ب ه‬
‫ُ‬
‫اعالت"و "ـــ "ب ا‬ ‫ارک ان"ـــ ‪UU‬ـــ "ب ا رکن"مفتعلن"و" ـــ ‪U‬ـــ ‪" U‬ب ا رکن"ف‬
‫رکن"فع"مطابقت دارد و وزن شعرفوق می شود ‪:‬‬
‫مفـــــــتـَــــــعـِـــــلـُن فــا عــــــــال تن مفـــــــتـَــــــعـِــــلـُن فع‬
‫‪،52(»....‬ص‪)35-37‬‬
‫یعنی ‪:‬‬
‫بـــــــــــد‬ ‫مــاه نــتــا‬ ‫آفـــــتــــــاب و‬ ‫شـــایـــداگـــر‬
‫مـــــــــد(ص)‬ ‫الل محمـــــ‬ ‫روی چون هـــ‬ ‫پیش دوابـــــ‬
‫ـــ‬ ‫ـــ ‪UU‬ـــ‬ ‫ـــ ‪U‬ـــ ‪U‬‬ ‫ـــ ‪UU‬ـــ‬
‫فــــــــــــع‬ ‫ت ‪ /‬مــفــتــعــلـن ‪/‬‬ ‫فــاعـــــــال ُ‬ ‫مــفــتــعــلــن ‪/‬‬

‫خود آزمایی برای تقطیع هجایی وتقطیع به ارکان‬


‫‪ .١‬بیت های زیر راابتدا درزیر یکدیگر تقطیع هجایی کنی د وس پس باگذاش تن عالمت ه ای‬
‫هجاها ب ه تقطی ع ارک ان بپردازی د ودر پای ان‪،‬مع ادل ه ر رکن رادر زی ر آن بنویس ید؛ی ک‬
‫بارش عر را وی ک ب ار وزن آن (ارک ان مرب وط ب ه آن)را بخوانی د ت ا آهن گ ّ‬
‫منظم ش عری‬
‫درذهنتان مجسّم گردد‪:‬‬

‫صـــدق وعـــهــــده کــــــهـــــیــــــعــــــص‬ ‫کــاف کافـی آمــد ازبـــهـــرعــبـــــــــاد‬


‫)مولـوی)‬
‫راحــت جان طـــلبــــم وزپـی جــانـان بـروم‬ ‫خرّ م آن روز کزیـن مـنزل ویــران بـروم‬
‫( حافـظ )‬
‫فـلک راسـقـف بشکافیم وطرحی نودران دازیم‬ ‫بیاتاگل برافشانیم ومـی درســاغراندازی‬
‫( حافـظ )‬
‫نامـه ی اهـــل خـــراســان به بــرخاقــان بـر‬ ‫به ســمـرقـنـداگـربگــذری ای بادسـحـر‬
‫(انوری)‬
‫قلم صدغوطه درخون زدکه تابنوشت عنوانی‬ ‫زرمزی خواستم رنگین کنم طبع سخندانی‬
‫(دیوان استادغفوری کوهستانی)‬
‫ازتیغ اجـل نــیست درایــن مـرکــه باکــــم‬ ‫ت ر ِد مــوج‬
‫خاشاک‪،‬به ســاحل رسد ازدس ِ‬
‫)‬ ‫( ?‬
‫بــه نــزدیـــک خـــورشـــیــــد فــرمـــانروا‬ ‫ســـرشــگ هـــــــوا بــرزمــین شـــد گوا‬
‫(فردوسی)‬
‫وگــــرجــــامه بـــرتــــن دردنــاخـــــــــدای‬ ‫بــرد کـــــشتــی آنـــجا کـــه خواهدخــدای‬
‫(فردوسی)‬

‫‪30‬‬
‫وگــــرناخــــــداجــــامــه بـــــرتـــــــــن‬ ‫خــــداکــــشتی آنـــــــجا ک ه خواه د بــــرد‬
‫درد‬
‫( سعدی )‬
‫بــــی نـــام تو نامه کــــــی کنـــــــــــم بــــاز‬ ‫ای نـــام توبهتـــــــــــریـن ســــــــــرآغاز‬
‫( نظامی )‬
‫چه کنم که هست این هاگل باغ آشنـــایـــــی‬ ‫زدودیــده خون فشانم زغمت شب جدایی‬
‫( عراقی )‬

‫اختیارات شاعری‬
‫«چنان که درمثال های قبل دیدیم وزن شعرفارسی بسیار منظم ودقی ق اس ت ونظم‬
‫وتساوی هجاها در مصراع های یک شعر دقیقا رعایت میشود واز این نظ ر تقعطی ع ش عر‬
‫فارسی بسیار ساده است‪ ،٥۲(».‬ص‪ )٣٧‬تقطيع اينست که شعررا به هجاهای کوت اه و بلن د‬
‫تقسيم کنيم وس پس ب ارکن بن دی‪،‬وزن آن را پيدا ک نيم‪ .‬ام ا اوال ً تقطيع درس ت محت اج ب ه‬
‫رعايت دقايقی است‪ ...‬وثانيا کمتر شعری اس ت ک ه بع دازتقطيع و رکن بن دی وزن اص لی‬
‫شعررا نشان دهد بلکه معموال وزنی به دست می ِِِِآ يد ک ه وزن اص لی نيس ت‪ .‬ب رای تب ديل‬

‫‪31‬‬
‫وزن تقطيعی به وزن اص لی توج ه ب ه دق ايقی ک ه ب ه آنه ا اختيارات ش اعری گوين د‪,‬الزم‬
‫است‪ ،۳۱(».‬ص‪:)۴۹‬‬
‫« اختيارات شاعری ب ه آن دس ته ازدگرگونيه ای آوايی گفت ه ميش ود ک ه ش اعردر‬
‫بکارگرفتن و بکار نگرفتن آنه ادارای اختياراس ت‪ .‬اين قبيل دگرگ ونی ه ای آوايی اگرچ ه‬
‫خالف هنجارطبيعی زبان ياخالف قواعد وزن هستد‪,‬سنگينی آنها به حدی نيست ک ه آهن گ‬
‫شعررا نامطبوع سازد وشنونده به آسانی متوجه آنها نمی شود و حتی اف راد آگ اه از قواع د‬
‫وزن ن يز ای بس ا ممکن اس ت ک ه ت ا وق تی ش عررا تقطيع نک رده ان د‪ ,‬ب ه وج ود آنه ا پی‬
‫نبرند‪,١٠(».‬ص‪)۳٠‬‬
‫نکته ـ«برای تعيين وزن يک شعر‪,‬تقطيع يک مصراع آن کافی است چون در اشعار‬
‫فارس ی معم والﹰاز اختيارات اس تفاده می ش ود ب ا مقايس ه ی دو مص راع يع نی از روی‬
‫اختالف هجاها‪ ,‬اختالفات شاعری را بهتردرميابيم‪ .‬لذا در تقطيع‪,‬هجاه ای مص راع دوم را‬
‫به ترتيب زيرهجاهای مصراع اول می نويسيم‪ ...‬اگر هجايی با هجای معادلش درمص راع‬
‫ديگرمتفاوت باش د عالمت ه ر دوهج ا رامی گ ذاريم و وق تی ک ه طب ق اختيارات ش اعری‬
‫مشخص شد که باهجای متفاوت معادلش مس اوی اس ت عالمت قبلی آن راخ ط می زنيم‪(».‬‬
‫‪‚٥٢‬ص‪٣۸‬و‪)٣۹‬‬

‫« اختيارات شاعری ازلحاظ روانی وهمواری به يک درجه نيستند واعمال بعضی‬


‫ازآنه ا ب رخالف بعض ی ديگ ر‚ ش عررا س نگين می س ازد ب ه ط وری ک ه می ت وان‬
‫آنهارادرمرزبين اختياروناچاری قرارداد‪ ‚۱٠ (».‬ص‪)٣١‬‬
‫به هر حال اختيارات شاعری بر دوگونه است‪:‬زبانی و وزنی ‪.‬‬
‫الف‪.‬اختيارات زبانی‪:‬‬
‫«در هرزبانی بعضی کلمات (به تنهايی يا درجمله) دارای دو يا احيان ا ً چن د تل ّف ظ‬
‫هستند و گوينده اختيار دارد هرکدام ک ه را می خواهدب ه ک ار ب برد ‪ .‬اختيارات ب ردو ن وع‬
‫است‪:‬‬
‫نوع ّاول_ امکان حــذف همــزه _ درفارسی اگرقب ل ازهم زه ی آغازهج ا ‪،‬ح رف‬
‫صامتی بيايدهمزه را می توان حذف کرد ‪.‬مثالً کلمه ی يک هجايی"آب"ک ه ب اهمزه ش روع‬
‫شده ‪،‬اگرقبل ازآن صامتی مانند"ر"بياوريم‪،‬همزه را می شودحذف کرد؛مثالً‪":‬دَر آب"(=ـ ـ‬
‫‪ )U‬رابگوييم" دَ راب" (‪ =U‬ـ‪ )U‬يا"از ايــن" (=ـ ـ)را" َأ زين"(=‪U‬ـ ) ويا"دَر آن")ـ ـ)‬
‫رابگوييم" دَ ران" (=‪U‬ـ)‪.‬در شعر زير‪:‬‬
‫کزومـانده براسـتخوان پوستی‬ ‫درآن حـال پـيش آمدم دوستی‬
‫( سعدی)‬
‫َم دَم دو سـ تی‬ ‫دَ ران حا ل پيـ شـا‬
‫ت خان پو سـ تی‬ ‫ُ‬ ‫کـَ زو مان دَ بـَر اُسـ‬
‫ـ ـ ‪ U /‬ـ‬ ‫ـ ‪U /‬‬ ‫‪ U‬ـ ـ ‪ U /‬ـ‬

‫‪32‬‬
‫[وزن اصلی=‪ U‬ـ ـ ‪ U/‬ـ ـ ‪ U/‬ـ ـ ‪ U/‬ـ ‪( /‬فعولن فعولن فعولن فعل) ]‪.‬‬
‫شاعربه ضرورت وزن‪"،‬دَر آن"(=ـ ـ)را‪ "،‬دَ ران"(= ‪U‬ـ) تل ّفظ کرده تاهجاهای دومصراع‬
‫يکسان و وزن درست باشد‪،‬زيرا اگر "دَر آن"تل ّفظ می کرد‪،‬هجای اوّ ل مصراع اوّ ل بلندمی‬
‫بودوحال آنکه هجای اوّ ل مصراع دوّ م کوتاه است‪.‬‬
‫دوم_ تغييرکم ّيت مصـ ّـوت هــا_ ش اعر درمواردخاص ی مختاراس ت ک ه ب ه‬ ‫نــوع ّ‬
‫صرورت وزن شعر‪،‬مصوّ ت کوتاه رابلند ويا مصوّ ت بلند راکوتاه تل ّفظ کند‪:‬‬
‫‪.1‬بلندتل ّفظ کــردن مصـ ّـوت هــای کوتــاه‪:‬مص وّ ت کوت اه پايان کلم ه رامی ت وان ب ه‬
‫ضرورت وزن کش يده تل ّف ظ نم ود تامص وّ ت بلن د ب ه حس اب آيد؛همچ نين کس ره اض افه و‬
‫"و"عطف را‪:‬‬
‫مصوت کوتاه "فتحه ـَ "‪:‬‬‫ّ‬ ‫مثال برای بلند تل ّفظ کردن‬
‫چه مايه غم خوردتا گل برآرد‬ ‫نبينی باغبان چون گل بکارد‬
‫(فخرالدين اسعد گرگانی)‬
‫َرد‬ ‫کا‬ ‫چُن گــُل بــِ‬ ‫بی نی بـــا غـ بان‬ ‫نـَ‬
‫ـ‬ ‫ـ‬ ‫ـ ‪U /‬‬ ‫ـ‬ ‫ـ‬ ‫ـ ‪U‬‬ ‫ـ‬ ‫ـ‬ ‫‪U‬‬
‫‪U‬‬
‫را َرد‬ ‫گـُل بـَ‬ ‫َرد تـا‬ ‫ی غـَم خـ ُ‬ ‫َ‬ ‫چ ِ ما‬

‫[وزن اصلی=‪U‬ـ ـ ـ ‪U /‬ـ ـ ـ ‪U /‬ـ ـ (مفاعيلن مفاعيلن فعــولن) ]‬


‫چنان که مالحظه می شودهجای سوّ م در دو مصراع متفاوت است‪،‬هجای س وّ م درمص راع‬
‫اوّ ل بلند است وکوتاه[تل ّفظ ]نمی شود امّا هجای کوتاه مصراع دوّ م را طبق قاع ده می ت وان‬
‫بلند تل ّفظ وحساب کرد ‪.‬‬
‫مثال برای کسره اِضافه ‪:‬‬
‫ز دانــــــــــش دل پـيـر بـرنـا بــود‬ ‫تـوانا بـود هرکـه دانـا بـــــــود‬
‫(فردوسی)‬
‫َود‬ ‫بــ ُ‬ ‫نا‬ ‫دا‬ ‫تـَ وا نـا بـ ُ َود هـَر کــِ‬
‫ـ‪ U /‬ـ‬ ‫ـ‬ ‫ـ ‪ U /‬ـ ـ‪U /‬‬ ‫‪ U‬ـ‬
‫‪U‬‬
‫َود‬ ‫بُر نا بـ ُ‬ ‫ِل پيـ ر‬ ‫ِد‬ ‫ِز دا نِش‬

‫[وزن اصلی=‪U‬ـ ـ ‪U /‬ـ ـ ‪U /‬ـ ـ ‪( /‬فعولن فعولن فعولن فعــــــل) ]‬


‫هجای پنجم در مصراع دوّ م کوتاه و در مص راع اوّ ل بلن د اس ت‪.‬هج ای پنجم مص راع دوّ م‬
‫راطبق قاعده[به خاطربدست آوردن وزن اص لی ]می ت وان بلن د تلف ظ ک رد ت ا هجاه ای دو‬
‫مصراع يکسان گردد‪.‬‬
‫مصوت کوتاه" ضمه ـُ"پايان کلمه‪:‬‬‫ّ‬ ‫مثال برای بلند تلفظ کردن‬
‫چـــارُقــت دوزم کنم شانه سرت‬ ‫تـــوکجايی تاشوم مـــن چــاکرت‬
‫(مولوی)‬
‫َرت‬ ‫َمن چا کـَ‬ ‫جا يی تا شـَ َوم‬ ‫تـ ُ کـ ُ‬
‫‪U‬‬

‫‪33‬‬
‫ـ‬ ‫‪U‬‬ ‫ـ‪ /‬ـ‬ ‫ـ‬ ‫‪U‬‬ ‫ـ‪ /‬ـ‬ ‫ـ‬ ‫‪U‬‬ ‫ـ‬
‫‪U‬‬
‫َرت‬ ‫َسـ‬ ‫َن‬ ‫شا‬ ‫َنم‬ ‫کـ ُ‬ ‫دو َزم‬ ‫َقت‬ ‫ُر‬ ‫چا‬

‫[وزن اصلی=ـ‪U‬ـ ـ ‪ /‬ـ‪U‬ـ ـ ‪ /‬ـ‪U‬ـ ‪( /‬فاعالتن فاعــالتن فاعلن ) ]‬


‫هجای اوّ ل درمصراع دوّ م بلند است وکوتاه نمی شود امّا درمصراع اوّ ل کوتاه است وطبق‬
‫قاعده بلند تلفظ می شود‪.‬ضمناًهجای نهم مصراع دوّ م نيزطبق قاعده بلند تلفظ می شود‪.‬‬

‫مثال برای "و"عطف‪:‬‬


‫وز س تيز آم د مگس زو ب از پس‬ ‫شخص خفت وخرس می ران دش مگس‬
‫(مولوی)‬
‫َگـس‬ ‫َمـ‬ ‫دَش‬ ‫ران‬ ‫مــی‬ ‫س‬ ‫خِر‬ ‫ُ‬
‫ت‬ ‫حُفـ‬ ‫ص‬ ‫َشخـ‬
‫‪U‬‬
‫ـــ‬ ‫‪U‬‬ ‫ـــ ‪ /‬ـــ‬ ‫ـــ‬ ‫‪U‬‬ ‫ـــ ‪ /‬ـــ‬ ‫ـــ‬ ‫‪U‬‬ ‫ـــ‬
‫َپس‬ ‫ز‬ ‫بــا‬ ‫زو‬ ‫َگـَس‬ ‫َمـ‬ ‫َمـد‬ ‫زا‬ ‫تيــ‬ ‫سِ ــ‬ ‫َوز‬

‫[وزن اصلی=ـــ ‪ U‬ـــ ـــ ‪ /‬ـــ ‪ U‬ـــ ـــ ‪ /‬ـــ‪ U‬ـــ ‪( /‬فاعالتن فاعالتن فــــــــــــاعلن) ]‬
‫هجای چهارم مصراع دوّ م بلند است وکوتاه تلفظ نمی شود امّا درمص راع اوّ ل طب ق قاع ده‬
‫باید کشیده تلفظ شود تا همانند هجای چهارم مصراع دوّ م گردد‪.‬‬
‫مصوت بلند فتحه " ــَ " که تنها درآخر کلمه ی "نه"می آید وکم‬ ‫ّ‬ ‫مثال برای‬
‫ا ّتفاق می افتد‪:‬‬
‫خوش ببین واللّــّه اَعلـَم باالصّواب‬ ‫نه سبو پیدا دراین حالت نه آب‬
‫(مولوی)‬
‫آب‬ ‫نــَــَ‬ ‫لـَت‬ ‫حا‬ ‫دَ رین‬ ‫دا‬ ‫بـــو پیـ‬ ‫سـَ‬ ‫َن‬
‫‪U‬‬
‫ـــ‬ ‫‪U‬‬ ‫ـــ ‪ /‬ـــ‬ ‫‪ U‬ـــ‬ ‫ـــ ‪ /‬ـــ‬ ‫ـــ‬ ‫‪U‬‬ ‫ـــ‬
‫واب‬ ‫صـَ‬ ‫بـِص‬ ‫لـَم‬ ‫ـ ُه اَعــ‬ ‫ال‬ ‫َولـ‬ ‫بیـن‬ ‫ُخش بـِـ‬

‫[وزن اصلی=ـــ ‪ U‬ـــ ـــ ‪ /‬ـــ ‪ U‬ـــ ـــ ‪ /‬ـــ‪ U‬ـــ ‪( /‬فاعالتن فاعالتن فـــــــــــــاعلن) ]‬
‫هجای اوّ ل در مصراع اوّ ل کــوتاه است امّا به ضرورت وزن طبق قاعده بلند تلفظ می‬
‫شود تا معادل هجــــــــــای اوّ ل در مصراع دوّ م گردد[هجاهای کشیده "آب" و "واب "‬
‫درپایان مصراع های اوّ ل و دوّ م‪،‬معادل هجای بلند درنظر گرفته شده اند] ‪.‬‬

‫مصوت بلند‪:‬هرگاه پس از کلمه های مخت وم ب ه مص وّ ت ه ای‬ ‫ّ‬ ‫‪.2‬کوتاه تلفظ کردن‬
‫بلند"و" یا "ی"مصوّ تی بیای د‪،‬ش اعر اختی ار داردک ه این مص وّ ت ه ای بلن د را کوت اه تلف ظ‬

‫‪34‬‬
‫کندتاکوتاه به حساب آیند ‪.‬ضمنا ًمیان دو مصوّ ت‪،‬صامت "ی" قرار می گیردک ه آن را "ی"‬
‫میانجی می نامند؛مثال ً‪:‬جم ع "دان ا" می ش ود "دانای ان"(= دان ا ‪ +‬ی ‪+‬ا ن )‪،‬منس وب ب ه "‬
‫لیمو" می شود "لیمویی" (لیمو ‪ +‬ی ‪ +‬ی)‪.‬‬

‫‪+‬مصوت)‪:‬‬
‫ّ‬ ‫مصوت بلند "و"( "و"‪" +‬ی" میانجی‬
‫ّ‬ ‫مثال برای کوتاه تلفظ کردن‬
‫آرزویی که همی داردم اکنون پژمان‬ ‫درچنان روز مرا آرزویی خواهد بود‬
‫(رعدی آذرخشی)‬
‫َهد بود‬ ‫ِر زو یــی خا‬ ‫مـَ را آ‬ ‫ز‬ ‫دَر چـِ نان رو‬
‫ــ‪/‬ـ‬
‫ـــ ‪ /‬ـــ ـــ‬ ‫ـــ‬ ‫ـــ ‪ U U /‬ـــ ـــ ‪U U /‬‬ ‫ـــ ‪ U‬ـــ‬
‫َمک نون ِپژ مان‬ ‫َد‬ ‫َر‬ ‫َهـ می دا‬ ‫کـِ‬ ‫آ ر ِ زو یی‬

‫[وزن اصلی=ـــ‪ U‬ـــ ـــ‪ UU/‬ـــ ـــ‪ UU/‬ـــ ـــ‪/‬ـــ ـــ‪(/‬فاعالتن فعالتن فعالتن فعلن) ]‬
‫هج ای دهم درمص راع دوّ م کوت اه اس ت وبلن د تلف ظ نمی ش ود ا ّم ا[مع ادل همین هج ا ]‬
‫درمصراع اوّ ل بلند است و طب ق قاع ده کوت اه تلف ظ می گ ردد‪.‬چنانک ه مالحظ ه می ش ود؛‬
‫مص وّ ت"و" درکلم ه ی "آرزویی"درمص راع اوّ ل ب ه ض رورت وزن کوت اه ش ده ا ّم ا‬
‫درمصراع دوّ م چون ضرورت وزن وجود ندارد این مصوّ ت کوتاه تلفظ نشده است‪.‬‬

‫نکتـــــــه ی ‪"-1‬و"درکلمات تک هجایی مانـــند‪:‬مو[= موی]‪،‬رو[= روی]‪،‬جـــــو[=‬


‫جوی]‪،‬بو[=بوی ]وغیره هیجگاه کوتاه نمی شود ا ّم ا درکلم ه ی"س و"درح ال اِض افه ممکن‬
‫است کوتاه شود‪.‬‬
‫‪+‬مصوت)‪:‬ـ‬
‫ّ‬ ‫مصوت بلند "ی"("ی" ‪" +‬ی" وقایه‬ ‫ّ‬ ‫مثال برای‬
‫هست درین کوی که گندم نماست‬ ‫راستی آموز بــسی جــو فروش‬
‫(پروین اِعتصامی )‬
‫روش‬ ‫فـ ُ‬ ‫جـَو‬ ‫سی‬ ‫بـَ‬ ‫ز‬ ‫یـــا مو‬ ‫تی‬ ‫سـ‬ ‫را‬
‫ــ‪/‬ــ‬
‫ــــ‬ ‫‪U‬‬ ‫ـــ ‪ /‬ـــ‬ ‫‪U‬‬ ‫‪U‬‬ ‫ـــ ‪ /‬ـــ‬ ‫‪U‬‬ ‫‪U‬‬ ‫ـــ‬
‫ماست‬ ‫نـَ‬ ‫ُدم‬ ‫گـَنـ‬ ‫کِ‬ ‫ی‬ ‫رین کو‬ ‫دَ‬ ‫ت‬ ‫هسـ‬
‫[وزن اصلی= ـــ‪UU‬ـــ ‪ /‬ـــ‪UU‬ـــ ‪ /‬ـــ ‪ U‬ــــ‪( /‬مفتـــعلن مــــفتعـــلن فاعــــلن ) ]‬
‫هجای "تی"در مصراع اوّ ل بلند است امّا طبق قاعده کوتاه تلف ظ و محاس به می ش ود ت ا ب ا‬
‫هچی مع ادلش درمص راع دوّ م یکس ان گ ردد[درپای ان مص راع ه ا هجاه ای کش یده بلن د‬
‫محسوب شده اند]‪.‬‬
‫نکته ی ‪2‬ــ اگر مصوّ ت بلند "ی"میان کلمه ای ساده یاکلمه ای باپسوند یا پیشوند ی ا‬
‫ضمیر متـّصل باشد‪،‬قاعده ی ‪(2‬کوتاه تلفظ کردن مصوّ ت بلند)صدق نمی کند‪،‬زیرا مصوّ ت‬
‫"ی" در این م وارد همیش ه کوت اه تلف ظ می ش ود و اختی اری نخواه د ب ود؛مثالًکلم ه ه ای‪:‬‬
‫"زیاد(زییاد)=‪U‬ـــ‪ِ " ،" U‬ح َیل =‪ U‬ـــ " ‪" ،‬عامِیان ه = ـــ ‪U‬ـــ ‪" ، " U‬بـِ یاموز = ‪ U‬ـــ ـــ‬
‫‪" ، " U‬سـِیاه =‪ U‬ـــ‪" ،" U‬گـِیاه =‪ U‬ـــ ‪ "U‬و ‪....‬‬
‫که نتوان برآورد فردا ز گل‬ ‫بیا تا برآریم دستی ز دل‬

‫‪35‬‬
‫(سعدی)‬
‫دِل‬ ‫ِز‬ ‫تی‬ ‫دَسـ‬ ‫ریــ ـم‬ ‫را‬ ‫تـــا بـَ‬ ‫یا‬ ‫بــِ‬
‫ـــ‬ ‫ـــ ‪U /‬‬ ‫ـــ‬ ‫ــــ ‪U /‬‬ ‫ـــ‬ ‫ـــ ‪U /‬‬ ‫ـــ‬ ‫‪U‬‬
‫گـِل‬ ‫ِز‬ ‫دا‬ ‫فـَر‬ ‫د‬ ‫َور‬ ‫را‬ ‫وان بـَ‬ ‫َنتـ‬ ‫کِ‬

‫[وزن اصلی=‪ U‬ـ ـ ‪ U/‬ـ ـ ‪ U/‬ـ ـ ‪ U/‬ـ ‪( /‬فعولن فعولن فعولن فعل) ]‪.‬‬

‫نکته ی ‪ 3‬ـ درمواردی که مص وّ ت"ی"فق ط کوت اه تلف ظ ميش ود‪،‬هج اب آن را تنه ا‬


‫ّ‬
‫مشخـــص می کــــــــــــــنيم چــــون اختـــياری وج ود‬ ‫باعالمـــت هج ای کوتـــــــــــاه‬
‫ندارد‪،52(».‬ص‪42‬ـ‪)38‬‬

‫خود آزمايی برای اختيارات شاعری و تقطيع‬


‫‪.1‬تقطيع مثال های زير به صورتی ک ه در بين دو هالل تقطيع ش ده اس ت‪،‬ب ا ک دام‬
‫اختيارات شاعری مطابقت دارد؟‬
‫نوای نی(=‪ U‬ـ ـ ـ)‪.‬توگفتی(= ـ ـ ـ)‪.‬بهانه(= ‪U‬ـ ـ)‪.‬بازی دهــر(= ـ‪UU‬ـ‪.)U‬درخت‬
‫دوستی(= ‪ U‬ـ ـ ـ‪U‬ـ)‪.‬سبوی آب(= ‪ UU‬ـ ـ ‪.)U‬ش ب و روز(= ‪U‬ـ ـ ‪.)U‬ج ادويی(= ـ‪U‬‬
‫ـ)‪.‬دل پاک(= ‪U‬ـ ـ‪.)U‬سوی من(= ‪ UU‬ـ)‪.‬سوی من(ـ‪U‬ـ)‪.‬‬
‫ّ‬
‫مشخص کنيد؟‬ ‫‪.2‬درمثال های زيرهرجاکه همزه حذف شده‬
‫مردافکن(= ـ ـ ـ)‪.‬تيرانداز(= ـ ـ ـ ‪.) U‬خوش آواز(= ـ ـ ـ‪.) U‬خوش آهن گ(= ‪U‬‬
‫ـــ ـــ ‪ .) U‬ازايشان(= ‪U‬ـــ ـــ )‪ .‬ازايشان(= ـــ ـــ ـــ )‪.‬‬
‫‪.3‬پس ازتقطیع هجایی ابی ات زی ر‪،‬هجاه ای مع ادل در دومص راع یم بیت را مقایس ه کنی د‬
‫واگ ر اختالفی هس ت تعیــــــــــــــــین کــــــــنید از چ ه اختی اراتی اس تفاده ش ده اس ت‪:‬‬
‫مـــکن نـــــام نـیک بـزرگان نهان‬ ‫خواهی که نامت بود جـــــاودان‬
‫(سعدی)‬
‫برجفای خارهجران صبـــربلبل‬ ‫باغبان گرچندروزی صحبت گل بایدش‬
‫بایدش‬
‫(حافظ)‬
‫م دار از فـلک چش م‪،‬نـــیک‬ ‫چو ت و خ ود کــــــنی اخ تر خ ویش را ب د‬
‫اخـتری را‬
‫(ناصر‬
‫خسرو)‬
‫بجوی د ســرتو همـــــــــــــه‬ ‫اگــر ت و زآموختــــــن ســـر نـــتـــابــی‬
‫سروری را‬

‫‪36‬‬
‫(ناصر‬
‫خسرو)‬
‫بــه تدبـــــیـــر رفــــتــن‬ ‫هـــمـــه بـــرگ ب ودن همی ســاخــتــی‬
‫نــپــرداخــتــی‬
‫(سعدی)‬
‫برخ یز و بی ا ب ه س وی‬ ‫ش د موســـــــــــم ســـبزه و تمـــاشـــــا‬
‫صـــــــــــــــــحرا‬
‫(سعدی‬
‫)‬
‫نـدارم بدو ســــــــــــــــر به یکــــــبارگی‬ ‫سوی چاره گشتم زبیـــــــچارگی‬
‫(فردوسی)‬
‫ت و بم ان ای آنک ه چ ون ت و پ اک‬ ‫روزه اگر رفت گ و رو ب اک نـــــیست‬
‫نـیـســــــت‬
‫(مولوی)‬
‫ذک رش بخ یر س اقی مسکــــین‬ ‫مس ت اگ ر ی ار و ی اد حریف ان نمی کنـد‬
‫نــــواز مـــا‬
‫(حافظ)‬
‫ز هــــر گونـــــه ای آزمـــــودیــــم‬ ‫به گرز و به تیر و به تیـــغ و کمنـــد‬
‫بـــنــد‬
‫(فردوسی)‬
‫دل از جن گ جس تن پشـــیــمـــان‬ ‫ب ه پیش جهان دار پیـــمان کنــــیم‬
‫کــنـــیـــم‬
‫(فردوسی‬
‫)‬
‫که سبزه بخواهد دمیـــــــد از گــــلــم‬ ‫به سبزه کجا تازه گردد دلــــــم‬
‫(سعدی)‬
‫کــجــــادانـندحال م ا‪،‬ســـــــبکباران‬ ‫شب تاریک وبیم موج وگردابی چ نین های ل‬
‫ساحل ها‬
‫(حافظ)‬
‫ترک ســـــود و سودا کن‪،‬قطع هر تم ّنــا کـــــن‬
‫می خور و طرب ها کن من هم این عمل دارم‬
‫(بیدل)‬
‫آهـم‪،‬شــررم‪،‬اشـکم و داغـم‪،‬چــه تــــوان کرد؟‬
‫چــون شمع در این بزم به صد رنگ هالکــــم‬
‫(بیدل)‬
‫اگر بر خلق دنیــــــــــانباشد تهمت پــــــــیری‬
‫ز دست پیر میگردد بلی کار جــــــــوان پیــــدا‬
‫(دیوان اشعاراستاد غفوری کوهستانی)‬

‫‪37‬‬
‫به اوج عالم معنی چودشوارست پی بــردن‬
‫از آن رو کلک مشکین زد رقم مضمون آســانــی‬

‫(دیوان اشعاراستاد غفوری کوهستانی)‬

‫ب‪.‬اختیارات وزنی‪:‬‬

‫«اختیارات زبانی فقط تسهیالتی درتلفظ شاعر فراهم می سازد تاب ه ض رورت وزن‬
‫از آن اس تفاده کن د بی آنک ه م وجب تغیی یری در وزن ش ود ‪،‬ا ّم ا اختی ارات وزنی امک ان‬
‫کوچک در وزن را به شاعر می دهد ؛تغی یراتی ک ه گ وش فارس ی زبان ان‪،‬آن ه ا را عیب‬
‫نمی شمارد‪.‬‬
‫اختیارت وزنی بر چهار گونه است ‪:‬‬
‫‪.1‬بلند بودن هجای پایانی مصراع ‪:‬آخرین هجای مصراع بلند اس ت ا ّم ا ش اعر می‬
‫تواند به جای آن هجای کش یده ی ا کوت اه بی اورد‪،‬هج ای پای ان مص راع راهمیش ه ب اعالمت‬
‫هجای بلند نشان می دهیم؛مثالً در شعر زیر‪:‬‬

‫سرو را مانی ولـــــــــــیکن سرو را رفــــتار َنه‬


‫ماه را مــــــانی ولیــــکن مـــــــاه را‬
‫گفتار نــــــیست‬

‫گردلم ازشـــوق تو دیوانه شــــدعــیــبم مـــکـُـن‬


‫بدربی نقصان وزربی عیب وگل بی‬
‫خار نیست‬
‫(سعدی)‬
‫آخرین هجا در مصراع اوّ ل کوتاه و در مصراع های دوّ م و چهارم کش یده اس ت بی آنک ه‬
‫م وجب کم ترین اختاللی در وزن ش ده باش د‪.‬پس درپای ان مص راع ف رقی می ان هج ای‬
‫کشیده‪،‬کوتاه وبلند نیست و همه بلند جساب می شوند (در اوزان دوری هجای چایان هر نیم‬
‫مصراع نیز همین حکم را دارد‪،‬چنانکه حواهد آمد)‪.‬هیچ یک از شاعران میان این سه نوع‬
‫هجا در پایان مصراع ‪،‬فرقی نمی گذارند و هج ای کش یده و کوت اه را در حکم هج ای بلن د‬
‫می گیرند امّا درعروض س ّنتی به غلط میان هجای بلن د و کش یده در پای ان مض راع ف رقی‬
‫نمی گذارند‪،52(».‬ص‪)42‬‬
‫‪.2‬آوردن فاعالتن(ـــ‪U‬ـــ ـــ)به جای فعالتن(‪UU‬ـــ ـــ)دررکن ّاول هرمصراع‪:‬‬
‫)"اول وزن می توان د‬
‫ش اعر درســــــــــرودن شعـــــــربه ج ای" فعـــــــالتن(‪UU‬ـــ ـــ ّ‬
‫"فاعــالتن(ـــ‪U‬ـــ ـــ)"بیاورد؛یعنی هجای کوتاه اوّ ل "‪UU‬ـــ ـــ (فعالتن)"راب ه هج ای بلن د‬
‫تبدیل کندامّاعکس این درست نیست؛مثالًحافظ در وزن[ اصلی]‪:‬‬
‫‪UU‬ـــ ـــ ‪UU‬ـــ ـــ ‪UU‬ـــ ـــ ‪UU‬ـــ (فعالتن فعالتن فعالتن فعلن)‬
‫شعرزیر را سروده است ‪:‬‬

‫‪38‬‬
‫از دل و جان شرف صحبت جانان غرض است‬
‫همه آن است وگرنه دل و جان این همه نیست‬
‫(حافظ)‬
‫فا عـِــــال تن‬
‫ضست‬ ‫َ‬ ‫ت جا نان غـَ َر‬ ‫ب ِ‬ ‫َ‬ ‫ُل جان شـَ َر فِ صُحـ‬ ‫از ِد‬
‫‪U‬‬ ‫‪U‬‬
‫ـــ‬ ‫ـــ ‪U U /‬‬ ‫ـــ ‪ U U /‬ـــ‬ ‫ـــ ‪ U‬ـــ ـــ ‪ U U /‬ـــ‬
‫‪U‬‬ ‫‪ U U‬ـــ ـــ‬
‫ُل جان این هـَ َم نیست‬ ‫ِد‬ ‫َهـ مـَ آ َنسـ ت َو َگــَر َنــــــ‬
‫فــــعــــال تن‬
‫چنان که می بینید وزن مصراع اوّ ل این شعر با" ـــ‪U‬ـــ ـــ (فاعالتن)"شروع شده و‬
‫حال آن که دراصل وزن "‪UU‬ـــ ـــ (فعالتن )" بوده است ‪.‬‬
‫این اختیار وزنی بسیار رایج است ‪،‬ح تی ممکن اس ت درتم ام مص راع ه ا ح ّتی در‬
‫مصراع اوّ ل شعرنیز صورت بگیرد ‪،52(».‬ص‪)45‬‬

‫بیت های زیر را نیز می توانید تقطیع کنید تااین اختیار شاعری را مالحظه کنید‪:‬‬
‫به جهان خرّ م از آنم که جهان خرّ م ازاوست‬
‫عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست‬
‫(سعدی)‬
‫یاد باد آن که ز ما وقت سفر یـاد نـــــــکرد‬
‫بـه وداعـی دل غـــم دیـــده ی ما شاد نکرد‬
‫(حافظ)‬
‫چاره ی هجر تو سازم بـه وصال دگـــران‬
‫آه تا چــــــنــد کشــم بی تــو مـــحال دگران‬
‫(سیفی بخارایی)‬
‫بودم آن روز مـــن از طایـــفه ُدرد کشـان‬
‫که نه از تاک نشان بود ونه از تاک نشــــان‬
‫(جامی)‬
‫دل آواره که در کوی تــــو باشد وطـنـش‬
‫تاپریشان نشود زلف بــه هـــم بــر مــزنـــش‬
‫(طرب اصفهانی)‬
‫کمر کوه کم است از کمر مور این جــا‬
‫نا امید از در رحمت مشــو ای بـاده پرســت‬
‫(حافظ)‬
‫‪.3‬تسکین یا اِبدال ‪«:‬شاعر میتواند به جای دو هجای کوتاه پایان مصراع ‪،‬یک‬
‫هجای بلند بیاورد؛یعنی ‪:‬شاعر به جای ‪UU‬ـــ (فعلن)‪،‬ـــ ـــ (فع لن)بیاورد‪.‬‬
‫مثال‪:‬‬
‫کــــافرم گر َجوی زیـان بیــنی‬ ‫هر چه داری اگر به عشق دهی‬

‫‪39‬‬
‫(هاتف)‬

‫هـی‬ ‫َد‬ ‫ـق‬ ‫عِ شـ‬ ‫ب‬


‫َ‬ ‫گـَر‬ ‫َء‬ ‫ری‬ ‫دا‬ ‫چِ‬ ‫َهـر‬
‫ـــ‬ ‫‪U U‬‬ ‫ـــ‬ ‫‪U‬‬ ‫ـــ‬ ‫‪U‬‬ ‫ـــ‬ ‫ـــ‬ ‫‪U‬‬ ‫ـــ‬
‫ــــ‬
‫نــی‬ ‫بــــــــیـــــ‬ ‫یـان‬ ‫زِ‬ ‫وی‬ ‫َجـ‬ ‫گـَر‬ ‫َرم‬ ‫فـَ‬ ‫کا‬

‫باید توجّ ه داشت که هرگاه تعداد هجاهای مصراعی کمتر از مصراع دیگر باشد‬
‫احتمال این اِبدال هست ‪.‬در صورت وجود این اِبدال درتفطیع دو هجای کوتاه یک مص راع‬
‫معادل یک هجای مصراع دیگر قرار می گیرد‪،‬البت ه این در ح الت اصــل دو هجــای کوتــاه‬
‫است ‪.‬‬
‫اختیار شاعری اخیر در دو هجای ماقبل آخر بسیار رایج است و حتـّی در تمام‬
‫مصراع های یک شعر ممکن است از آن استفاده شود‪.‬امّا کاربرد موارد دیگر آن کم است؛‬
‫مانند‪":‬ـــ‪UU‬ـــ" (مفتعلن)"‪ UU" ،‬ـــ ـــ (فعالتن)" و " ـــ ـــ ‪( UU‬مستفعلُ)" که ب ه ج ای‬
‫هریک از این ارکان می تواند "ـــ ـــ ـــ (مفعولن)"بیاید‪.‬شعر زی ر ب ر وزن "فعالتن فعالتن‬
‫فعلن" اس ت امّامص راع اوّ ل آن ب ه ص ورت "ف اعالتن مفع ولن فعلن"آم ده‪،‬یع نی‪UU‬ـــ‬
‫ـــ(فعالتن) دوّ م ‪"،‬ـــ ـــ ـــ (مفع ولن)" ش ده اس ت‪.‬ض منا ً در ه ر دومص راع فعالتن اوّ ل ب ه‬
‫صورت فاعالتن آمده است‪:‬‬
‫پشته ی خـار همی برد به پشت‬ ‫خار کش پیری با دلق درشت‬
‫(جامی)‬
‫رُشت‬ ‫ُد‬ ‫قِ‬ ‫دَلــ‬ ‫با‬ ‫ری‬ ‫پیــ‬ ‫کـش ِ‬ ‫ر‬ ‫خا‬
‫ــــ‬
‫‪ U‬ــــ‬ ‫ـــ ‪U /‬‬ ‫ـــ‬ ‫ـــ ‪U U /‬‬ ‫ـــ‬ ‫‪U‬‬ ‫ـــ‬
‫‪U‬‬
‫ب پُشت‬ ‫َ‬ ‫د‬ ‫بُـــر‬ ‫می‬ ‫ر هـَ‬ ‫خـا‬ ‫یِ‬ ‫ت‬‫َ‬ ‫پـُشـ‬

‫در شعر زیر به جای "ـــ‪ UU‬ـــ (مفتعلن)"‪" ،‬ـــ ـــ ـــ (مفعولن)" آمده است‪:‬‬
‫گه به سپــــاس آمد گل پیش خار‬ ‫گل به سالم چـــــــمن آمد بهار‬

‫(نظامی)‬
‫ـهار‬ ‫َبــ‬ ‫َمد‬ ‫نـآ‬ ‫چــَ ـ َمـ‬ ‫مِ‬ ‫لـآ‬ ‫ســَ‬ ‫ب‬
‫َ‬ ‫گـُل‬
‫‪U‬‬
‫ـــ‬ ‫‪U‬‬ ‫‪ /‬ـــ‬ ‫ـــ‬ ‫‪U U‬‬ ‫ـــ ‪ /‬ـــ‬ ‫‪U‬‬ ‫‪U‬‬ ‫ـــ‬
‫ـــــ‬
‫خار‬ ‫شِ‬ ‫پیـ‬ ‫گـُل‬ ‫مـَــــــــد‬ ‫سآ‬ ‫پـا‬ ‫ســِ‬ ‫ب‬
‫َ‬ ‫گـَــه‬

‫‪40‬‬
‫[وزن اصلی = ـــ‪UU‬ـــ ‪/‬ـــ‪UU‬ـــ ‪ /‬ـــ‪U‬ـــ‪( /‬مفتعلن مفتعلن فاعلن)]‪.‬‬

‫در شعر زیر به جای "ـــ ـــ ‪( UU‬مستفعلن)"‪" ،‬ـــ ـــ ـــ (مفعولن)"آمده است‪:‬‬
‫کــان دانــــش را تمام دانــــــی‬ ‫می کوش به هر ورق که خوانی‬
‫(نظامی)‬
‫خا نی‬ ‫َو َرق کِ‬ ‫َهـر‬ ‫ب‬
‫می کو ش َ‬
‫ـــ ـــ‬ ‫‪ U‬ـــ ‪U /‬‬ ‫ـــ‬ ‫ـــ ‪U /U‬‬ ‫ـــ‬
‫ـــــ‬
‫دا نی‬ ‫م‬ ‫ت مـا‬ ‫َ‬ ‫را‬ ‫کــان دا نــِـــش‬

‫[وزن اصلی = ـــ ـــ ‪ U / U‬ـــ ‪ U‬ـــ ‪ U /‬ـــ ـــ ‪( /‬مفعو ُل مفاعلن فعولن) ]‪.‬‬

‫با تفطیع اشعار زیر نیز می توانید اِبدال دو هجای کوتاه به یک هجای بلند را‬
‫مالحظه کنید ‪:‬‬
‫هست کلید در گنــــــــــــــــــــــــج حکیم‬ ‫بسم هللا الرحمـــــــــــــــــــــــن الرحیم‬
‫(نظامی)‬
‫محســـــــــوس شنیدم من آواز بــــــریدن‬ ‫در باطن من ‪،‬جان من از غیر تو بُبرید‬
‫(مو لوی)‬
‫‪.4‬قلب‪:‬شاعر به ضرورت وزن می تواند یک هجای بلند و یک هجای کوت اه‬
‫کنارهم را جابجا کند؛یعنی بجای "ـــ ‪ "U‬می توان د"‪U‬ـــ "بی اورد ی ا ب ر عکس‪.‬ک اربرد این‬
‫اختـــــــــیار شاعـــــــــــــری کـــــــــــــــــــم اس ت و آن هم در رکـــــــــــــن ه ای "ـــ‬
‫‪UU‬ـــ(مفتعلن)"و"‪U‬ـــ‪U‬ـــ(مفاعِ لن)" رُخ می دهد‪:‬‬
‫یک سخن از من بدان مرد سخندان برد‬ ‫کیست که پیغام من به شهر شروان برد‬
‫(جمال الدین اصفهانی)‬

‫بـَ َرد‬ ‫شِ ــر وان‬ ‫ِر‬ ‫ب شـَهـ‬


‫َ‬ ‫پـَیـ ـغا م ِ َمـن‬ ‫کِ‬ ‫کـی ست‬
‫‪ U‬ــــ‬
‫‪ U‬ـــ‬ ‫ـــ ‪ /‬ـــ‬ ‫‪U‬‬ ‫ـــ ‪ /‬ـــ ‪ U‬ـــ ‪ /‬ـــ ‪U‬‬ ‫‪U‬‬ ‫‪U‬‬ ‫ـــ‬
‫َبـ َرد‬ ‫خـَن دان‬ ‫سُـ‬ ‫ب دان َمر د ِ‬ ‫َنـــز َمن َ‬ ‫خـَ‬ ‫یک سـُــ‬

‫ش عرفوق ب ر وزن "مفتعلن ف اعلن ‪ //‬مفتعلن ف اعلن " اس ت ا ّم ا در مص راع‬


‫اوّ ل"مفاعلن" بجای "مفتعلن"آمده است ‪،52(».‬با تلخیص و ویرایش‪،‬ص‪)47‬‬
‫در بیت های زیر نیز این اختیار شاعری را از راه تقطیع پیدا کنید ‪:‬‬
‫کیسه هنوزفربه است باتوازآن قوی دلم‬
‫چاره چه خاقانی اگرکیسه رسدبه الغری‬
‫(خاقانی)‬

‫‪41‬‬
‫دست کسی برنرسد به شاخ هویّــت تو‬
‫تا رگ نخلیّـت او ز بیخ و بُــــن برنکنی‬
‫(سنایی)‬

‫تقطیع شعر با اختیارات شاعری‬

‫همانطورک ه در مث ال ه ای گذش ته دی دیم؛به ترین روش تش خیص اختی ارات‬


‫شاعری«روش ساده مقایسه ی هجاهای دو مصراع یک شعر اس ت‪.‬می دانیم ک ه ت رتیب و‬
‫تعداد هجاهای کوتاه وبلند یک مصراع شعر درتمام مص راع ه ای دیگ ر عین ا ً رع ایت می‬
‫شود‪،‬حال اگ ر ی ک ی ا چن د هج ای مص راعی ب ا مع ادل هایش ان در مص راع ه ای دیگ ر‬
‫مطابقت نداشته باشد بلید آن را از طریق اختیارات شاعری با بقیـّه تطابق داد وگر ن ه وزن‬
‫شعر مــــختلف می شــــــــــــــود‪.‬چنـــــانکــــــــــه بیت زیر را تقطیع می کنیم‪:‬‬
‫که باشد مرا روزیّ زتو جدایی‬ ‫دل من هــــــمی داد گفتی گوایی‬
‫(فرّ خی)‬
‫ـتی گـ ُ وا یی‬ ‫گـُفـ‬ ‫د ِ ِل ِ َمن َهــ ـمی دا د‬
‫‪U‬‬
‫ــــ ‪ U /‬ــــ ـــ‬ ‫ـــ‬ ‫‪ U‬ـــ ـــ ‪ U /‬ـــ ـــ ‪U /‬‬
‫‪U‬‬ ‫ــ‪/‬ــ‬
‫جـ ُ دا یی‬ ‫کِ با شـَد مـَ را رو زی َیــز تـُــ‬
‫‪9‬‬ ‫‪7‬‬ ‫‪2‬‬
‫[وزن اصلی=‪U‬ـ ـ‪U/‬ـ ـ‪U/‬ـ ـ‪U/‬ـ ـ(فعولن فعولن فعولن فعولن)‪] .‬‬
‫می بینیم که هجاهای‪7،2‬و‪9‬در دو مصراع برخالف وزن ش عر فارس ی ب ا مع ادل هایش ان‬
‫"ل ِ"کوت اه اس ت و درمص راع‬ ‫درمص راع دیگریکس ان نیس تند ‪.‬هج ای ‪ 2‬درمص راع اوّ ل ِ‬
‫دوّ م"با"بلند‪".‬با"را نمی شود به هجای کوت اه تب دیل ک رد ا ّم ا "ل ِ" طب ق قاع ده(کش یده تلف ظ‬
‫کردن کسره اِضافه )می تواند بلند تلفظ شود و به حساب آید‪.‬‬
‫هجای ‪ 7‬درمصراع دوّ م بلند استو درکص راع اوّ ل کوت اه‪ .‬هج ای ‪ 7‬مص راع اوّ ل را طب ق‬
‫هیچ فاهده ای نمیتوان بلند به حساب آورد‪،‬امّا هجای ‪ 7‬مصراع دوّ م را(طبق قاعده ی کوتاه‬
‫تلفظ کردن مصوّ ت بلند"ی")می توان کوتاه به حساب آورد‪.‬‬
‫"ت"نس ز ب رخالف مع ادلش در مص راع اوّ ل"تی"کوت اه‬ ‫هج ای ‪ 9‬درمص راع دوّ م ُ‬
‫است‪،‬امّاطبق قاعده(کشیده تلفظ کردن مصوّ ت کوتاه ــ ُ پایان کلمه)میت‪.‬اند بلند تلفظ شود‪(».‬‬
‫‪،52‬ص‪49‬و‪)48‬‬
‫همچنین مصوّ ت"ی"درکلمه"روزی"که مخفف است‪،‬به ص ورت مش دد تلف ظ و تقطی ع ش ده‬
‫است و به این ترتیب هجاهای معادل در دو مصراع فوق همانن دی پی دا می کنن د و ب ه این‬
‫ترتیب این بیت می تواند وزن آهنگین" فع ولن فع ولن فع ولن فع ولن" را در گ وش زمزم ه‬
‫کند‪.‬‬

‫‪42‬‬
‫امکان حذف همزه‬
‫مصوت‬
‫ّ‬ ‫بلندتلفظ کردن‬ ‫اختيارات زبان‬
‫های کوتاه ‪.‬‬
‫مصوت ها‬
‫ّ‬ ‫تغييرک ّميت‬
‫کوتـــاه تلفـــظ کـــردن‬ ‫اختيارات شـــاعری‬
‫مصوت بلند"و"‪" ،‬ی" ‪.‬‬
‫ّ‬
‫‪.1‬بلندبودن هجاهای کوتـاه و کشيده در پايان‬
‫مصراع ‪.‬‬
‫‪.2‬آوردن "فاعالتن" به جای "فعالتن" در‬ ‫اختيارات وزنی‬
‫رکن ّاول مصراع‪.‬‬
‫‪.3‬آوردن يک هجای بلندبه جای دوهجای کوتاه‬
‫درميان مصراع‪.‬‬
‫‪.4‬قلب‪ :‬آوردن "ـ‪ "U‬به جای "‪ U‬ـ" ‪.‬‬

‫مراحل پیدا کردن وزن یک شعر‬

‫«برای پیدا کردن وزن یک شعر باید نکته های ذیل را[به ترتیب‬
‫وبادقت]موردتوجه قراردارد‪:‬‬
‫‪.1‬درست خواندن شعرودرست نوشتن آن باخط عروضی‪.‬‬
‫‪.2‬جدا کردن هریک از هجاها با خط عمودی‪.‬‬
‫‪.3‬عالمت گذاری هریک ازهجاها در زیر آن ها‪.‬‬
‫‪.4‬درنظرگرفتن اختیارات شاعری[وتطابق آن درشعر‪,‬درصورتی که اختالف‬
‫درتطابق هجاها باشد]‪.‬‬
‫‪.5‬تقسیم هجاهای هرمصراع به اجزای چهارهجایی‪,‬سه هجایی یاچهارهجایی وسه‬
‫هجایی به طوری که درصورت امکان‪,‬وزن به صورت تکراری یامتناوب درآید‪.‬‬
‫‪.6‬نوشتن ارکان عروضی معادل اجزا درزیرآن ها‪,52(».‬با تلخیص و‬
‫ویرایش‪,‬ص ‪)37‬‬

‫‪43‬‬
‫ناچارهای شاعری‬

‫«‪...‬درناچاری های وزن برخالف اختیارات‪ ,‬خروج ازهنجارطبیعی گفتار‬


‫وقواعد وزن به گونه ای است که هرشنوندهء آن را درمی یابد‪.‬حال ممکن است این خروج‬
‫از هنجاروقاعده را صلیقه وذوق بعضی از شنونده گان بپذیرد وآن چشم پوشی نماید وبا‬
‫وجود آن نیزشعررا دلپذیر بیابد ولی بعضی دیگربرعکس‪,‬آن را عیبی برای شعربه‬
‫حساب بیاورند وذوق آن ها ازآن نفورگردد‪,10(».‬ص‪)31‬‬
‫ناچاری های شاعری بر دونوع است‪:‬تصّرف در لفظ وتصرّ ف دروزن‪.‬‬

‫الف) ناچاری تصرّ ف در لفظ‪:‬‬


‫« منظور از تصرّ فات لفظی تغییراتی است که شاعر دریک واژه‬
‫ناسازگار با وزن شعرخود به عمل می آورد به طوری که آن واژه را از هنجار طبیعی آن‬
‫خارج می سازد تا به این ترتیب بتواند آن را در وزن شعر خود بگنجاند‪ .‬شکی نیست که‬
‫دست کاری الفاظ زبان و آوردن صورت های غیر معمول از آن ها درنثر و محاوره هم‬
‫موجب رمیدگی طبع می شود‪,‬چه رسد به شعر‪.‬بنابر این شاعرصاحب ذوق وموزون طبع‬
‫تا وقتی که ناچار نباشد دست به این کار نمی زند ناچاری تصرف در لفظ ازدو جهت‬
‫است‪:‬‬
‫اول ـ اینکه یک کلمه به هیچ حال در وزن نمی گنجد‪,‬درصورتی که موضوع‬
‫سخن و سیاق عبارت ایجاب می کند که شاعر حتما آن لفظ را در شعرخود بیاورد؛ مثال‬
‫می دانیم که یکی از ادوار بسیار مهم در شاهنامه‪ ,‬عهد پادشاهی کیکاووس است ومحال‬
‫است که شاعر بتواند رویداد های این دوره را نقــل کند ونامی از کیکاووس نبرد‪ .‬اما‬
‫کلمه ی"کیکاووس"(ـ ـ ـ ‪) U‬که در آن سه هجای بلند به دنبال هم قرار گرفته است‪ ,‬به‬
‫هیچ وجه در وزن شاهنامه نمی گنجد چون وزن شاهنامه ‪ U‬ـ ـ ‪ U /‬ـ ـ ‪ U /‬ـ ـ ‪ U /‬ـ‬
‫است ودر این وزن در هیچ جای مصرع سه هجای بلند به دنبال هم نیامده است‪.‬به همین‬
‫دلیل تنها راهی که برای فردوسی باقی بوده این بوده است که در لفظ تصرّ ف کندو چه‬
‫استادانه هم تصرف کرده است! همه جا یا" کاووس کی" (ـ ـ ‪U‬ـ) آورده یا "شاه کاووس"‬
‫(ـ ‪ U‬ـ ـ ‪ )U‬یا "کاووس شاه" (ـ ـ ‪U‬ـ ‪ )U‬که هر سه این صورت ها در وزن شاهنامه می‬
‫گنجند‪ .‬البته صورت سوم فقط درپایان مصراع می تواند بیاید‪.‬‬
‫دوّ م ـ اینکه به اقتضای فصاحت و بالغت سخن ـ نه به ضرورت موضوع و‬
‫مطلب ـ شاعرخود را ناچار می بیند که واژه ای را در نقطه ی معیّنی از زنجیره ی گفتار‬
‫قرار دهد که از لحاظ وزن در آن نمی گنجد مگر اینکه تغییراتی در آن بیاورد ‪....‬آن وقت‬
‫او به ذوق خود تشخیص دهد که تصرّ ف در لفظ کمتر به فصاحت و بالغت سخن لطمه‬
‫خواهد زد و کمتر در خواننده احساس بیزاری و رمیدگی به وجود خواهد آورد‪،‬به آن تن‬
‫می دهد‪،10(».‬ص‪40‬و‪)41‬‬
‫اکنون در اینجا نمونه هایی چند از تصرّ ف های لفظی را ذکر می کنیم‪:‬‬

‫‪44‬‬
‫‪.1‬تخفیف حرف مشدد‪:‬‬
‫غیرمشدد آوردن کلمه ای که قاعدتا ً دارای تشدید است در مواردی که در زبان‬
‫محاوره و زبان متون نظم و نثر قدیم و جدید رایج نیست‪،‬تصرّ ف محسوب می شود؛مثالً‬
‫در ابیات زیر‪ ،‬موالنا‪،‬تشدید کلمات"صیّاد" و "حجّ ام" را حذف کرده است‪،‬در حالی که‬
‫حذف تشدید کلماتی که بر وزن"فعّال" هستند‪،‬در زبان فارسی معمول نیست‪:‬‬
‫مـادرش مشفق درآن غم شاد کام‬ ‫بچّ ه می لرزید از آن نیش حجام‬
‫وان صیّاد آن جا نشسته در کمین‬ ‫دانه ی چندی نهاده بر زمــین‬

‫‪.2‬تشدیدـ حرف غیر مشدد‪:‬‬


‫با عـقیق اشک زرّ چهره و درّ ثنا‬ ‫کیمیای جان نثار آورده بر درگاه شاه‬
‫" زر" در اصل تشدید ندارد و در ینجا با تصرّ ف شاعر مشدد شده است‪.‬‬
‫مصوت کوتاه‪:‬‬
‫ّ‬ ‫‪.3‬حذف‬
‫ز قرقوبی به صحراها فرو افکنده بالش ها‬
‫ز بوقلمون به وادی ها فروگسترده بسترها‬
‫"بوقـَلـَمون" با حذف فتحه ی الم(مصوّ ت کوتاه ـَـ)تبدیل به "بو َقـلـمون" شده است‪.‬‬
‫از دست یاره ِبربود و از گوش‬ ‫معشوقـگانت را گل و گلنـار و یـاسمن‬
‫گوشوار‬
‫کلمه ی ‪" :‬معشوقـگانـَت" با حذف فتحه ی"ن" به "معشوقگانت"تبدیل شده است وکلم ه ی‬
‫به"بربود" تبدیل شده است‪.‬‬ ‫"برُبود" باحذف ضمه "ر" ِ‬ ‫ِ‬
‫زیر پایم پرنیان آید‬ ‫ریگ آموی و درشتی راه او‬
‫همی‬
‫(رودکی)‬
‫"درشتی " مضاف است ولی بدون کسره اضافه آمده است‪.‬‬
‫‪.4‬حذف یک صامت از کلمه‪:‬‬
‫این حذف گاهی با بعضی دگرگونی های دیگر از قبیل اتقال حرکت صامت حذف‬
‫شده به یک صامت دیگر همراه است‪:‬‬
‫درافشان یکی د ر میانش‬ ‫یکی شیر پیکر درفشی به زر‬
‫ُگ َهـر‬
‫(فردوسی)‬
‫ُ‬
‫""گ َهربه جای "گوهر"آمده است‪.‬‬
‫پشت وسروپهلوی به هم درشکندشان‬ ‫رگها ببردشان‪،‬سُـتخوان ها بکـندشان‬
‫(منوچهری)‬
‫همزه ی اوّ ل کلمه ی"اُستخوان"حذف شده و مصوّ ت کوتاه ضمه"ــُـ" بعد از آن به بعد از‬
‫صامت"س"انتقال یافته است‪.‬به عبارت دیگر حرکت همزه ی محذوف به "س" منتقل شده‬
‫است‪.‬شاعر برای سازگاری کلمه با وزن دست به این تصرّ ف زده است‪.‬‬

‫‪.‬تصرف کلی از نوع خذف‪:‬‬


‫ّ‬ ‫‪5‬‬

‫‪45‬‬
‫پر نقش و نگار همچوژنگســـــــت‬ ‫اکنون ز بهار ما نوی طـــــــبع‬
‫به جای "ارژنگ"‪"،‬ژنگ" آمده است‪.‬‬

‫در رقص اندر آورد جان های‬ ‫در جنبش آورد زلف عــــــــــــبر فشان را‬
‫صوفیان را‬
‫(مولوی)‬
‫"عبرشان"به جای "عنبرافشان" آمده است‪.‬البه شاید بتوان آن را مخفف"عبیرافشان"هم‬
‫گرفت‪.‬‬
‫مصوت به کلمه‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫‪.6‬افزودن یک‬
‫آوردن"الف اطالق"در قافیه از آن جمله است‪،‬منوچهری می گوید‪:‬‬
‫باغ همچو تبّت و راغ به سان عدنا‬ ‫نوبهارآمد و آور دگل و یاسنا‬
‫رهایــــی ده مـــرا از ننــگ و نــا ُم‬ ‫بگردان ساقــی مه روی جا ُم‬
‫شاعر در بیت فوق برای هماهنگ ساختن قافیه با قافیه سایر ابیات که عربی است‪،‬به پایان‬
‫کلمه های"جام" "نام" یک ضمه کشیده را افزوده است‪.‬‬
‫‪.‬تصرف کلی از نوع افزایش‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫‪7‬‬
‫بدان زمانه ندیدی که این چنینان بود‬ ‫تو رودکی را ای ماهرو کنون بــینی‬
‫"این چنینان" به جای "این چنین" ‪.‬‬
‫مصوت بلند بدون داشتن اختیار‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫‪.8‬کوتاه کردن‬
‫دهن پر ز خاک و زره چاک چاک‬ ‫بیــــنداخت از پشت اســـبش به خاک‬
‫(فردوسی)‬
‫"دهن" به جای"دهان"‪....‬‬
‫چو بد خواه او چاره گر بُد به جنگ‬ ‫برآشفت سهراب و شد چون پلنـــگ‬
‫(فردوسی)‬
‫"بُد" به جای"بود"‪.‬‬
‫غنچه ای چند از او تازه و نوبرچـِده ای؟‬ ‫آستین بر زده ای؟دس به گل بر زده ای؟‬
‫(منوچهری)‬
‫"برچـِدن" به جای "برچیدن"‪.‬‬
‫‪.9‬قلب‪:‬‬
‫مصوت ها‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ا لف ــ جابجایی‬
‫ص َفــر سوده میان لبـــنا‬
‫ریخته ُمع َ‬ ‫وان گل سوسن ماننده ی جامی زلبن‬
‫(منوچهری)‬
‫عص َفــر" به جای" ُم َعص َفر"آمده است‪.‬‬ ‫" ُم َ‬
‫چون شـعــله های آذر گل های نار‬ ‫هرشب همی درخشد در گـُـلسِ ـــتان‬
‫(فرّ خی)‬
‫"گلسِ تان" به جای ُ‬
‫"گلِستان"‪.‬‬ ‫ُ‬
‫ب ــ جابجایی دو لخت کلمه مر ّکب‪:‬‬
‫بــرافروخت بر سان آتش ز نی‬ ‫خود ار جای بر خاست "کاووس کی"‬
‫گذر کرد پیش جهاندار نــــــــــو‬ ‫نــخستـیــــن "فریبرز"بــُد پــیـــش رو‬

‫‪46‬‬
‫نــــخـواهــم پراگــــندن انــجمن‬ ‫چــنین گـفت " ُدخـت پــوران"کــه من‬
‫همان غارت "شهر ایران "کنند‬ ‫نمانــیم کـــــین بوم ویــــران کـــنــنــد‬
‫(فردوسی)‬
‫ّ‬
‫باالمشخص شده اند‪،‬به ترتیب عبارت است‬ ‫صورت اصلی کلماتی که در بیت های‬
‫از‪":‬کیکاووس"‪،‬برزفری"‪"،‬پوران ُدخت"و "ایران شهر"که با تصرّ ف شاعر به این‬
‫صورت در آمده اند‪.‬‬

‫در هشت خلد مملکه بستان تازه کرد‬ ‫خسرو به دار ملک جم ایوان تازه کرد‬
‫در ملک نیـــمروز شبستان تازه کرد‬ ‫کیخسروی به هندسه ی زال سیـــستان‬
‫"ن"در پایان کلمات"ایوان "‪"،‬بستان" و "شبستان" با وجود اینکه بعد از مصوِّ ت‬
‫بلند"الف"قرار گرفته اند‪،‬از تقطیع حذف نشده است‪.‬‬
‫فرشــته را ز فلک جانب زمین کشد‬ ‫بیار آن را که قرین را سوی قرین کشد‬
‫(عطار)‬
‫"ن"در "قرین"دوّ م و "زمین"از تقطیع حذف نمی شود‪.‬‬
‫‪.11‬بهـ کاربردن صورت عامیانه ومحاوره ای لفظ به جای گونه ی ادبی آن‪:‬‬
‫ای غریب زمان "سـال ٌم عـلـیک"‬ ‫ای ظریف جهان"سـال ٌم عـلـیک"‬
‫(مولوی)‬
‫کلمه ی "سـال ٌم عـلـیک" دراینجا به صورت"سـال َمـلّـَـیک"تلفظ می شود‪.‬‬
‫نکته ــ همانطوری که از مثال های باالمی توان استنباط کرد‪،‬مثال ها و مصداق ها‬
‫مشخص تصرّ ف های لفظی‬ ‫ّ‬ ‫انواع مختلف تصرّ ف های لفظی متداخل است؛یعنی یک مورد‬
‫گاهی میتواند در ذیل چند نوع مختلف قرار بگیرد و مثالً در آن واحد هم مصداق حذف‬
‫صامت باشد‪،‬هم گرایش به تلفظ عامیانه و هم‪،10(»....‬باتلخیص و ویرایش‪،‬صص‪52‬ــ‬
‫‪)46‬‬

‫ب ــ ناچاری تصرّ ف در وزن‪:‬‬

‫«‪...‬و آن خارج شدن از وزن است به واسطه بکاربردن الفاظی که دقیقا ً با وزن‬
‫مطابقت نمی کند‪.‬شاعر وقتی تن به این نوع تصرّ ف می دهد که ناچار به آوردن کلمه ها و‬
‫عبارت های ناسازگار با وزن‪،‬در شعر خود باشد و راه مناسب برای تصرّ ف در آن الفاظ‬
‫نیز پیدا نکند‪.‬اینک انواع تصرّ ف های وزنی را با ذکر مثال توضیح می دهیم‪:‬‬

‫‪.1‬آوردن یک صامت اضافه بر وزن در میانهـ مصراع که در تقطیع یک هجای‬


‫کوتاه به حساب می آید‪.‬‬
‫وا مال کع َبتین که حریفی ست بس دَغا‬ ‫در قمره ی زمانه فتادی به دست خون‬
‫(خاقانی)‬
‫"ن"در کلمه ی"کع َبتین"اضافه بر وزن است‪.‬‬
‫دانســـت که سُـــرو به خر نمی باید داد‬ ‫آن که نــــداد از سببی خالی نــــــیست‬
‫(سعدی)‬

‫‪47‬‬
‫ُ‬
‫فاعالت مفاعلن فعل"تقطیع می شود که خود دو مصوّ ت‬ ‫بیت فوق برو زن"مفعو ُل‬
‫کوتاه به یک مصوّ ت بلند ـــ در دو هجای ماقبل آخر به دست آمده است‪.‬بنابراین "ت"در‬
‫کلمه "دانست" اضافه بر وزن است‪....‬‬

‫‪.2‬حذف یک هجای کوتاه ار مصراع‪:‬‬


‫باشــــــــد فرزند‪،‬خردمندی‬ ‫ای دریغا که خردمـــــند را‬
‫(رودکی)‬
‫رکن اوّ ل مصراع اوّ ل که باید"مفتعـلن"باشد یک هجای کوتاه کم دارد(ای‬
‫دریغا)‪.‬البته اگر به جای"ای"‪"،‬آی"خوانده شود وزن درست می شود‪.‬‬
‫که مستان وصالت همه مستند از می‬ ‫سحرگاه بیا َهـیّ و بگو ذکر پیاپی‬
‫(مولوی)‬
‫وزن بیت فوق"مفاع ُل ‪3‬بار‪+‬فعولن"است ودر رکن آخر مصراع رکن دوّ م به‬
‫جای "‪ U‬ـــ ـــ"‪"،‬ـــ ـــ"آمده است‪.‬‬

‫‪.3‬حذف یک هجای بلند از مصراع‪:‬‬


‫دســــــت موســــــی به گِل نیاالید‬ ‫خضر ودیـوار گنـــــــج کــــردن‬
‫مصراع اوّ ل در پایان خود یک هجای بلند از وزن کم دارد‪.‬‬

‫‪.4‬آوردن هجای بلند به جای هجای کوتاه‪:‬‬


‫ور مــنافق گویـــی پرآتش شود‬ ‫مؤمنش خوانند جانش خوش شود‬
‫(مولوی)‬
‫وزن بیت فوق"فاعالتن ‪2‬بار‪ +‬فاعلن"است‪.‬هجای بلند "یی" در کلمه ی "گویی"‬
‫برابر با هجای کوتاه "عــِ" فاعالتن دوّ م آمده است‪.‬‬

‫‪.5‬آوردن هجای کوتاه به جای هجای بلند‪:‬‬


‫ساربانا!اشـــــــتران بین سربه سرقــــطار مست‬
‫میر مست و خواجه مست ویارمست و اغیار مست‬
‫(مولوی)‬
‫وزن بیت فوق"فاعالتن ‪3‬بار‪+‬فاعلن"است و هجای کوتاه"ق"در کلمه ی"قطار" برابر با‬
‫هجای بلند" ُتن"در فاعالتن سوّ م مصراع است‪.‬‬
‫نکتهـــ همچنان که درابتدای این مبحث نیز توضیح دادیم‪،‬باید دانست که ناچاری‬
‫های وزن یا تصرّ ف ها ‪،‬چه لفظی و چه وزنی‪،‬محدودیتی ندارد‪،‬چون قاعده نیست بلکه‬
‫خروج از قاعده است‪.‬بنابراین بی تردید با بررسی تعداد بیشتری از اشعار فارسی می‬
‫توانموارد دیگری بر آنچه ما آوردیم‪،‬افزود‪،10(».‬ص‪57‬ـــ ‪)52‬‬

‫اوزان دوری‬

‫‪48‬‬
‫«وزن دوری به وزنی گفته می شود که درآن هر مصراع شعر به دو نیمه قرینه‬
‫تقسیم شود و این دو نیمه با مکثی از یکدیگر جدا گردند‪،10(».‬ص‪«)103‬به عبارت‬
‫دیگردر وزن دوری هر نیم مصراع در حکم یک مصراع می باشد‪،‬مانند وزن شعر زیر‬
‫که"مفتعلن فاعلن ‪ //‬مفتعلن فاعلن" است‪:‬‬

‫لم خوشــم‬ ‫وز هــمه عا‬ ‫می کـــشم‬ ‫بــارغـَمـَت‬


‫ـــ ‪ UU‬ـــ‬ ‫ـــ ‪ UU‬ـــ‬ ‫ـــ ‪ UU‬ـــ‬ ‫ـــ ‪ UU‬ـــ‬
‫اِحـــــترام‬ ‫یا نــکنــــــد‬ ‫اِلـــتــــفات‬ ‫گــرنــــکند‬

‫که هر "مفتعلن فاعلن"گر چه نیم مصراع است امّا حکم یک مصراع را دارد‪.‬‬
‫مشخصات اوزان دوری‪:‬‬ ‫ّ‬
‫‪ .1‬بعد از پاره ی اوّ ل هر مصراع وقفه یا مکثی باالقوّ ه یا باالفعل هست؛چنان که‬
‫در شعر فوق بعد از"بار غمت می کشم" و "گر نکند التفات"مکثی می توان کرد‪.‬‬
‫وزن شعر فوق که ازتناوب"مفتعلن" و"فاعلن"درست شده است‪.‬‬
‫‪.3‬هجای پایانی نیم مصراع های اوّ ل مثل(هجای پایانی مصراع ها)همیشه بلند است‬
‫امّا به جای آن می تواند هجای کشیده یا کوتاه بیاید‪.‬به عبارت دیگر هجای کشیده یا کوتاه‬
‫در پایان نیم مصراع های اوزان دوری برابر با هجای بلند است‪،‬لذا همیشه آن را با‬
‫عالمت هجای بلند نشان می دهیم ‪.‬مثالً در شعر فوق هجای پایان نین مصراع‬
‫اوّ ل"شـَم"بلند و هجای پایان مصراع دوّ م"فات"کشیده است ‪.‬‬
‫‪.4‬هجاهای هر مصراع (اعم از کوتاه و بلند ) زوج است و معموالً هر نیم مصراع‬
‫هفت یا پنج هجا دارد‪،52(».‬ص‪53‬و‪)54‬‬
‫‪«.5‬عالوه بر جنبه های مه ّم فوق‪،‬باید توجّ ه داشت که اوزان دوری خوش آهنگ‬
‫ترین اوزان شعری شعری هستند و نیز قسمت اعظم زایایی عروض فارسی به عهده ی‬
‫اوزان دوری است؛زیرابا ترکیب اوزان مختلف می توان اوزان تازه ساخت‪،31(».‬ص‬
‫‪)72‬‬
‫تعداد اوزان دوری زیاد است امّا برخی از پر کار بردترین آن ها را با ذکر مثال‬
‫شعری بیان می نماییم‪:‬‬
‫‪1‬ــ مفعو ُل فاعالتن‪ //‬مفعو ُل فاعالتن(=مستفعلن فعولن‪//‬مستفعلن فعولن)‪:‬‬
‫ساقی بده بشارت ‪،‬رندان پارسا را‬ ‫خوبان پارسی گو"ی"بخشندگان عمراند‬
‫(حافظ)‬
‫‪2‬ــ مفعو ُل مفاعیلن‪ //‬مفعو ُل مفاعیلن(=مستفع ُل مفعولن‪//‬مستفع ُل مفعولن)‪:‬‬
‫دریاب ضعیفا را‪ ،‬در وقت توانایی‬ ‫دایم گل این بُستان شاداب نمی ماند‬
‫(حافظ)‬

‫‪3‬ــ مفتعلن فاعلن‪//‬مفتعلن فاعلن‪:‬‬


‫صبح برآمد ز کوه‪،‬چون مه نخشب زچاه‬

‫‪49‬‬
‫ماه برآمد به صبح چون ُدم ماهی ز آب‬
‫(خاقانی)‬
‫‪4‬ــ مفتعلن مفاعلن‪//‬مفتعلن مفاعلن‪:‬‬
‫هزار پرده ربودی‪،‬هنوز زیر نقابی‬ ‫هزار مُهره ربودی‪ ،‬هنوز اوّ ل بازیست‬
‫(مولوی)‬
‫ُ‬
‫فعالت فاعالتن‪:‬ط‬ ‫ُ‬
‫فعالت فاعالتن‪//‬‬ ‫‪6‬ــ‬
‫زدو دیده خون فشانم ‪،‬ز غمت شب جدایی‬
‫چه کنم که هست این ها‪،‬گل باغ آشنایی‬
‫(عراقی)‬
‫‪(»....‬اِستخراج شده از جدول بسامدی اوزان شعری ‪58‬پارسی گو‪،‬همین رساله)‬

‫ذوبحرین و ملوّ ن‬
‫«ذوبحرین یا ذو وزنین یا ملوّ ن شعری است که آن را به بیش ازیک وزن می توان‬
‫خواند ‪.‬ملوّ ن را معادل ذو وزنین یا ذو بحرین بکار برده اند‪.‬امّا بهتر است که این دو‬
‫اصطالح را از هم جدا کنیم و معنی دقیق تری به آن ها بدهیم؛ ذو بحرین را به اشعاری‬
‫اختصاص بدهیم که به دو وزن خوانده می شوند و ملوّ ن را برای اشعاری بکار ببریم که‬
‫به بیش از دو وزن دارند‪.‬‬
‫دانشجویان باید بدانند که چنین اشعاری صرفا ً برای تف ّنن و اِبراز مهارت در‬
‫عروض گفته شده اند و هیچ گونه ارزش هنری ندارند‪.‬معموالً شعر چنین ابیاتی را بسیار‬
‫سر هم می کند‪،‬چنان که در بیتی در زیر به عنوان شاهد برای ملوّ ن آورده‬ ‫با تکلّف ِ‬
‫هیم‪،‬مالحظه می شود که نه تنها هیچ زیبایی و لطفی وجود ندارد‪،‬بلکه معنی درستی هم از‬
‫آن بدست نمی آید‪.‬‬
‫نمونه ی ذو بحرین‪:‬‬
‫عاقبت ای دل همه یکسر گِلیم‬ ‫خواجه در ابیشم و ما درگلیم‬
‫(از مثنوی سحر حالل اهلی‬
‫شیرازی)‬
‫تقطیع مصراع اوّ ل ــ به دو صورت ــ ‪:‬‬
‫‪.1‬‬

‫لیم‬ ‫گِ‬ ‫دَر‬ ‫ما‬ ‫ُم‬ ‫ش‬‫َ‬ ‫اَب ری‬ ‫دَر‬ ‫َج‬ ‫خا‬
‫‪U‬‬
‫‪ U‬ـــ‬ ‫ـــ‬ ‫‪ U‬ـــ ـــ‬ ‫ـــ‬ ‫ـــ‬ ‫‪ U‬ـــ‬ ‫ـــ‬
‫فـــــا عـــــِــــــــلــا ُتــــــن فـــــا عـــــِــــــــلــا ُتــــــن فــــــا عــــِــــلــُن‬

‫‪.2‬‬
‫لیم‬ ‫گِ‬ ‫دَر‬ ‫ما‬ ‫ُم‬ ‫ش‬‫َ‬ ‫ری‬ ‫َرب‬ ‫دَ‬ ‫َج‬ ‫خا‬
‫‪ U‬ـــ‬ ‫ـــ‬ ‫‪ U U‬ـــ‬ ‫ـــ‬ ‫ـــ‬ ‫‪U U‬‬ ‫ـــ‬
‫عــــِــــلــُن‬ ‫مُفـــــــــ َتـــــــــعِــــــــلُــن فــــــا‬ ‫مُفـــــــــــ َتـــــــــعِــــــــلُــن‬

‫‪50‬‬
‫مالحظه می شود که با استفاده از اختیارات شاعری‪:‬حذف همزه و اِشباع[کشیده‬
‫تلفظ کردن] مصوّ ت کوتاه [واو عطف]‪،‬این مصراع به دو وزن خوانده میشود‪:‬‬
‫‪.1‬مفتعلن مفتعلن فاعلن‬
‫‪.2‬فاعالتن فاعالتن فاعلن‬
‫نمونه ی ملوّ ن‪:‬‬
‫شب تو حامل کوکب‪َ ،‬مه تو با خط هاله‬ ‫لب تو حامی لؤلؤ‪،‬خــط تومرکز الله‬
‫تقطیع مصرا اوّ ل ــ به سه صورت ــ‪:‬‬
‫‪.1‬‬
‫ِز ال َله‬ ‫َمر کـَ‬ ‫ُ‬
‫ت‬ ‫ی لُو لُو َخ طِ‬ ‫ت حا م ِ ِ‬ ‫ُ‬ ‫ب‬
‫ِ‬ ‫َل‬
‫‪U‬‬ ‫‪U‬‬
‫ـــ ‪ U U‬ـــ ـــ‬ ‫ـــ‬ ‫‪ U U‬ـــ ـــ ‪ U U‬ـــ ـــ ‪U U‬‬
‫ـــــــــــــعــــال ُتن‬
‫َ‬ ‫ــــــعــــــــــال ُتن َفــــــ َعــــــــــال ُتن َفــــــ َعــــــــــال ُتن َف‬
‫َ‬ ‫َف‬

‫‪.2‬‬
‫َله‬ ‫ال‬ ‫ِز‬ ‫َمر کـَ‬ ‫ُ‬
‫ت‬ ‫ی لُو لُو َخ طِ‬ ‫ت حا م ِ ِ‬ ‫ُ‬ ‫ب‬
‫ِ‬ ‫َل‬
‫‪U‬‬ ‫‪U‬‬
‫‪ U U‬ـــ ـــ‬ ‫‪ U‬ـــ ‪ U‬ـــ ‪ U U‬ـــ ـــ ‪ U‬ـــ ‪ U‬ـــ‬
‫َفــــــــــ َعــــال ُتن‬ ‫َمـــــــفا عِ ـــــــلـن‬ ‫ــــــعــــــال ُتن‬
‫َ‬ ‫َف‬ ‫َمــــفـــاعــــِـــــلــن‬

‫‪.3‬‬
‫َله‬ ‫ال‬ ‫ِز‬ ‫ت َمر کـَ‬ ‫ُ‬ ‫ی لُو لُو َخ طِ‬ ‫ت حا م ِ ِ‬ ‫ُ‬ ‫ب‬
‫ِ‬ ‫َل‬
‫‪U U‬‬ ‫‪U‬‬ ‫‪U U‬‬ ‫‪U‬‬
‫ـــ ـــ ‪ U‬ـــ ـــ ـــ‬ ‫ـــ ـــ ‪ U‬ـــ ـــ ـــ ‪ U‬ـــ‬ ‫‪ U‬ـــ‬
‫َمـــــــفا عیـــــلن‬ ‫َمـــــــفا عیـــــلن‬ ‫َمـــــــفا عیـــــلن‬ ‫َمـــــــفـا عیـــــلن‬
‫مصراع فوق دارای سه وزن مختلف است که عبارت اند از‪:‬‬
‫‪.1‬فعالتن ‪4‬بار‪.‬‬
‫‪.2‬مفاعلن فعالتن ‪2‬بار‪.‬‬
‫‪.3‬مفاعیلن ‪4‬بار‪،10(».‬ص‪105‬و‪)106‬‬

‫همانطور که مالحظه کردیم شاعر با اختیارات زبانی؛تغییرکمیّت مصوّ ت ها و‬


‫حذف همزه آگاهانه وزنهای مختلفی را در نظر گرفته است تا مهارت خود را در تلفظ و‬
‫خوانش شعر نشان بدهد‪.‬‬

‫‪51‬‬
‫سکته ی عروضی‬
‫«سکته‪،‬مکث و عدم روانی در قرائت شعر است»(‪،31‬ص‪)76‬به عبارت دیگر«‪..‬‬
‫هرگونه سنگینی و وقفه را در وزن‪،‬چه به سبب دگرگونی های آوایی باشد چه به سبب‬
‫عدول از هنجار وزن‪،‬باید سکته نامید‪.‬مثالً در بیت زیراز موالنا ‪:‬‬
‫حق بیالود اوّ ل کارش لـــــبـــــی‬ ‫عاشــق هر پیــــشه یــی ومطلبــــی‬
‫تقطیع مصراع اوّ ل‪:‬‬
‫لــَ بــــی‬ ‫َمط‬ ‫ی‬
‫ُ‬ ‫ش یــی‬ ‫َ‬ ‫ِق َهر پی‬ ‫ش‬‫ِ‬ ‫عا‬
‫‪U‬‬ ‫‪U‬‬
‫ـــ‬ ‫‪U‬‬ ‫ـــ‬ ‫ـــ ‪ U‬ـــ ـــ ـــ ‪ U‬ـــ ـــ‬
‫فـــا عـــــــــِلــــــُن‬ ‫فـــا عـــــــــِلـــا ُتــن فـــا عـــــــــِلـــا ُتــن‬

‫در این مصراع بعد از کلمه ی"پیشه" که مختوم به مصوّ ت کوتاه‬


‫فتحه"ــَـ"است‪،‬مصوّ ت بلند "ی"(یای نکره) آمده و در تنیجه صامت"ی" بین این د و‬
‫مصوّ ت حایل شده و به صورت "پیشه یی" درآمده است‪.‬سپس به دنبال این کلمه که خود‬
‫مختوم به مصوّ ت "ی" است‪ ،‬واوعطف(مصوّ ت ضمه ـــُـ) وارد شده و چون‬
‫ّ‬
‫کشیده(اِشباع ) شده‪،‬امتداد آن با مصوّ ت بلند"و" برابر گشته است‪.‬درنتیجه به علت تالقی‬
‫دو مصوّ ت "ی" و "و" صامت "ی"بین آن دو حایل و مصوت "ی" نیز کوتاه و امتداد آن‬
‫با کسره(ــِـ) برابر گشته است‪:‬‬
‫(با ویرایش)‬ ‫پیش یی یو‬
‫َ‬ ‫پیش یی یُ‬
‫َ‬ ‫پیش َیی‪ +‬و‬
‫َ‬
‫می بینیم که تراکم این دگرگونی ها و فرایند های آوایی در یک موضع از زنجیره‬
‫ی گفتار‪ ،‬نوعی سنگینی و وفقه به وجود اورده و مصراع فوق را ناروان و نا دلنشین‬
‫ساخته است ‪.‬یا مثالً در بیت زیر‪:‬‬
‫دل مادرت گردد از درد ریش‬ ‫چو داند بخواندت نزدیک خویش‬
‫(فردوسی)‬

‫تقطیع مصراع اوّ ل‪:‬‬

‫خیش‬ ‫کِ‬ ‫دی‬ ‫َنز‬ ‫ت‬ ‫َند‬ ‫خا‬ ‫ب‬‫ِ‬ ‫َند‬ ‫ُچ دا‬
‫ـــ‬ ‫‪U‬‬ ‫ـــ‬ ‫‪ U‬ــــ‬ ‫ـــ‬ ‫ـــ‬ ‫‪U‬‬ ‫‪ U‬ـــ ـــ‬
‫َفـــــــعـَـــل‬ ‫َفـــــــعـــو لـــُن‬ ‫َفـــــــعـــو لـــُن‬ ‫َفـــــــعـــو لـــُن‬

‫می بینیم که در کلمه ی "بخواندت"که حذف فتحه ی دال(مصوّ کوتاه ــَــ) که به ضرورت‬
‫رعایت وزن انجام گرفته‪،‬باعث در کنار هم قرار گرفتن دو صامت شده که بنا بر سرشت‬
‫آوایی زبان فارسی معموالًدر کنار هم قرار نمی گیرند و همین امر موجب سنگینی تلفظ‬
‫این کلمه و درنتیجه باعث ایجاد نوعی ناروانی و وقفه شده است ‪.‬‬

‫بنا براین پدیدهایی از قبیل این دو نوع موردمصداق سکته هستند‪،10(».‬ص‪ 38‬و‬
‫‪)39‬همچنین در نظر گرفتن اختیارات شاعری وزنی‪،‬نا چاری های لفظ‪،‬ناچاری های‬

‫‪52‬‬
‫وزنی وبرخی نو گرایی های بیرون از قاعده‪،‬می تواند سکته ی عروضی را به ذنبال‬
‫داشته باشد که دلزدگی‪ ،‬ناروانی ‪،‬رنجش و پیچیدگی خوانش را برای خواننده به بار می‬
‫آورد و درنتیجه ارزش شعر را کم و شاعر را بی مهارت جلوه می دهد‪.‬نمونه های شعری‬
‫زیر نیز هریک دارای سکته ی عروضی میباشد‪:‬‬
‫از کـــار فـــــلک بی خبــــــر نبــاشد‬ ‫نامرد خــــــــــر و کور و کر نبـــاشــد‬
‫(موالنا)‬
‫مــــــحسوس شــنیدم مـــن‪،‬اواز بریدن‬ ‫در بــاطن من جان من از غیر تو ببرید‬
‫(ناصر خسرو)‬
‫سش در چشم من بیارایید‬ ‫چـــو نوعرو َ‬ ‫زمانه ی بد هرجا که فـتنه یی بــــاشـــد‬
‫(مسعود سعد سلمان)‬
‫بــجزکه محنت‪،‬کان نزد من همی پاید‬ ‫زمانه بربود از من هرآنچه بود مــــــرا‬
‫( مسعود سعد سلمان)‬
‫ور به بــــلور اندرون بیــــنی گویـــــــی‬
‫گوهرسرخ است به کف موســــــی عمران‬
‫(رودکی)‬
‫گر بترسی همی از آتـــــــش دوزخ بگریــز‬
‫سوی پیمانش که پیمانشاز آتش ســـیر است‬
‫(ناصر خسرو)‬

‫فصل چهارم‪:‬‬

‫‪53‬‬
‫طبقه بندی رایج ترین وزن های شعر دری‬

‫وزن‬

‫«آهنگي را كه از ترکيب وتوالي منظم ومخصوصی ازهجا ها بوجود می‬


‫آيـــدوزن گويند‪،31( ».‬ص ‪ )37‬يا«وزن عبارت ازترتيب نظام معين پارچه هاي تر ّنمی‬
‫پشت سرهم كه با ترتيب معين هجاهای كوتاه و دراز دركلمه ها بوجود مي آيد‪،7( ».‬ص‬
‫‪« )14‬پس وزن چيزي باالتر ازتناسب نيست وتناسب نوعی هماهنگی است كه ميان‬
‫اجزاي شعر ايجاد ميگردد‪،13(».‬ص ‪ «)145‬وزن بنياد ومحور شعر است وتناسبی بين‬
‫اجزاي پراگنده بوجود ميآورد وآن را به صورت يكدست ويكپارچه عرضه مي دارد به‬
‫گونه ای كه ذهن به آن خو ميگيرد وبا آن به هيجان مي آيد واز آن ّلذت مي برد‪،3( ».‬ص‬
‫‪)29‬‬

‫نگاهي كوتاه برطبقه بندي اوزان درعروض سنتي فارسي دري‬

‫«…حداقل وزن ركن است… ازاجتماع اركان مختلف ‪،‬اوزان گوناگوني پديد مي‬
‫آيد‪ .‬درهيچ وزني كمتراز دو وبيشتراز چهار ركن وجود ندارد‪ .‬به عبارت ديگر كوتاه‬
‫ترين مصراع شعرسنتي فارسي داراي دو ركن وطويل ترين آن داراي چهارركن است‪.‬‬
‫اگرركنی دريك مصراع چند بار(دو‪،‬سه‪،‬چهار) تكرار شود وزن حاصل را متفق االركان‬
‫واگر اركان يك مصراع يك درميان تكرار شود وزن آن را متناوب االركان گويند‪:‬‬
‫متفق االركان مثل‪ :‬مفاعيلن‪،‬مفاعيلن‪،‬مفاعيلن‪،‬مفاعيلن ( چهار بار)‬
‫ُ‬
‫فعالت فاعالتن دوبار)‬ ‫فعالت فاعال ُتن(‬
‫ٌ‬ ‫ُ‬
‫فعالت فاعالتن‬ ‫متناوب االركان مثل‪:‬‬

‫درعروض سنتي براي هريك از وزن ها اسمي نهاده بودند‪ ،‬مثال اوزان مبني بر‬
‫مفاعلين را "هزج" و اوزان مبتني بر فاعالتن را "رمل"‪ ،‬اوزان مبتني مستفعلن را "رجز"‬
‫|و اوزان مبتني برمفعولن را"متقارب"| مي گفتند‪ ،31( ».‬ص ‪«)39‬قدما به اوزان مستفل‬
‫معتقد نبودند واوزان شبيه به هم را ازيك وزن اصلی متفرّ ع می دانستند‪ .‬مجموعه ي اين‬
‫چند وزن شبيه به هم كه با يكديگراختالف زيادي نداشتند يك"بحر" مي گفتند‪،31( ».‬ص‬
‫‪« )89‬اگرتعداد اركان يك بيت ‪ 8‬مي بود وزن را مثمن واگر ‪ 4‬مي بود مربع واگر‪ 6‬می‬
‫بود مسدس مي گفتند…اگر ركن شكل اصلي خود را حفظ می كرد وتغييري در آن راه می‬
‫یافت آن را مزاحف يا غير سالم ميگفتند‪ :‬فاعالتن سالم وفاعلن مزاحف است‪.‬‬

‫‪54‬‬
‫مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن (بحر هزج مثمن سالم)‪.‬‬
‫فاعالتن فاعالتن فاعن (بحررمل مسدس محذوف)‪.‬‬
‫براي هريك اززحاف (تغييرات اركان) نامي نهاده بودند كه عروض را بسيار‬
‫پيچيده ومشكل مي كرد‪ .‬تعداد زحاف بسيار زياد است(قريب به ‪ )100‬وبه خاطرسپردن‬
‫اسامي آن ها بيهوده‪ ،‬زيرا اول اينكه درعروض جديد كار بردي ندارد(وما به استقالل‬
‫اركان واوزان قائل هستيم) ودوّ م اينكه درمواقع لزوم مي توان به كتاب هاي عروض قديم‬
‫مراجعه كرد‪،31(».‬ص‪)92،91‬‬

‫طبقه بندي اوزان درعروض نوين فارسي دري‬

‫«عروض فارسي ازجهت نظم ودقت وخوش آهنگي وامكان توليد اوزان تازه وبه‬
‫ويژه كثرت اوزان (باداشتن حدود ‪ 350‬وزن) در جهان بي نظيراست‪،52( ».‬ص‪)21‬‬
‫اما«… وزن هايی كه بيشترمورد توجه شاعران بوده اند خوش آهنگ تر ودلنشين تر اند‪.‬‬
‫و وزن هايی كه گويندگان شعركمتر به آن ها رغبت نشان داده اند‪،‬ثقيل ونامطبوع اند‪...‬‬
‫دراين چندسال اخيرـــ بعضي از مؤلفين كتاب هاي اموزشي عروض بااستفاده از روش‬
‫های آماری درباره ميزان كاربرد وزن هاي عروضي به تحقيق پرداخته وبه اين ترتيب‬
‫زمينه را براي فرا رفتن از روش سنتي و ساده كردن اين مباحث فراهم ساخته اند‪ .‬در‬
‫روش جديد به جاي رديف كردن انبوه اوزان مزاحف مهجور بحرهاي مختلف وآوردن‬
‫شواهد وامثله اي براي هركدام ازآن ها‪ ،‬ميزان كاربرد اوزان مختلف را درهزار سال‬
‫گذشته ي شعر فارسي (دري) مي سنجند وازميان وزن های متعدد‪ ،‬معدودي را كه بيش از‬
‫نود درصد اشعار فارسي براساس آن ها سروده شده است‪ ،‬مشخص مي سازند تاجويندگان‬
‫اين دانش اين دانش با آموختن همين تعداد معدود از اوزان از يادگيري انبوه صورت هاي‬
‫مزاحف ثقيل وبدون استفاده ي بحرهاي مختلف بي نياز شوند‪ ،10(».‬ص‪)70‬‬
‫«‪...‬مباحث اين فصل را تنهابراساس فهرست بسامدي اوزان‪ 52‬ديوان واشعار‬
‫پراگنده شش تن از شعراي دوره آغازين ادبيات دري تاليف كرديم‪ ...‬درهرصورت هرچند‬
‫ديوان كه براي اين كار مورد استفاده واقع شود نتايج حاصل ازآن با آنچه دراينجا آمده‬
‫تفاوت چنداني نخواهد داشت با افزودن چند ديوان به اين مجموعه يا كاستن چند ديوان‬
‫ازآن ممكن است جاي بعضي از اوزان درجدول اندكي باال وپايين برود ولي اينكه طبقه‬
‫بندي حاضر به هم بخورد و مثآل يك وزن با كاربرد متوسط در رديف اوزان پركاربرد‬
‫قرار گيرد يا برعكس ‪،‬احتمالش كم است‪ .‬مثآل وزن "فاعالتن ‪3‬بار‪+‬فاعلن" كه درصدر‬
‫جدول قرار گرفته است‪ ،‬تاحدي بواسطه تعداد فراوان غزل هاي يكنواختي است كه‬
‫"صائب" براين وزن سروده است‪ .‬اگر ديوان صائب را ازين مجموعه خارج سازيم‪ ،‬وزن‬
‫مذكور نيز به رديف هاي سوم وچهارم جدول سقوط خواهد كرد اما درهر حال اين وزن‬
‫در رديف سه يا چهار وزن اوّ ل جدول باقي خواهد ماند‪.‬‬
‫بيان اين نكته نيز براي دانشجويان خالي از فايده نيست كه روش تحقيق‬
‫درعروض استقراريی است نه قياسي؛ يعني چنين نيست كه ابتدا كسي مجموعه ای از‬

‫‪55‬‬
‫اوزان وقواعد عروضي را وضع كرده باشد وسپس شاعران اشعار خود را براساس آن‬
‫وزن ها وقاعده هاسروده باشند بلكه شعرا از روي ذوق سليم وطبع موزون به پيروي از‬
‫ويژه گي هاي كلي حاكم برنظام آوايي زبان خود‪،‬شعر گفته اند وبعد محققین شعر وادب با‬
‫پژوهش وتدقيق دراشعار ايشان عواملی را كه باعث ايجاد شعروآهنگ درشعر شان شده‬
‫است‪،‬تجزيه وتحليل كرده واصول وقواعدي رابراي آن تدوين ساخته اند تا شعراي جوان‬
‫را در تتبع كار ايشان وشعر دوستان رادر تشخيص نيك وبد اشعار شان ياري دهد‪.‬‬
‫مجموعه همين اصول وقواعد است كه دانش زيبايي عروض را پديد آورده است‪ .‬بنابرين‬
‫دانشجويان وادب دوستان وبه خصوص شعراي تازه كار نبايد با قواعد عرویبه طور‬
‫جزمي برخورد كنند وآن را سد راه ذوق وسليقه خود سازند‪،10(».‬ص‪ 70‬و‪)71‬‬
‫جدول مجموع فهرست بسامدی اوزان ديوان ها واشعار پراگنده ای را كه‬
‫درسطور باال ازآن ياد كرديم در زير بطوركامل می بينيم‪:‬‬

‫"فهرست بسامدی اوزان عروضی درمجموعه ی اشعار‪ 58‬شاعر پارسی گو"‬


‫فــــــــــــرد‬

‫قــــطــعــــ‬

‫غـــــــــــز‬

‫قـــصیــــــ‬
‫مســــمــــ‬
‫مــثــــــنو‬

‫وزن‬
‫جمـــــع‬

‫قطــعه‬

‫شماره و‬
‫تركيب‬
‫ترجيع‬
‫قالب‬
‫دیـــگر‬

‫رديف‬
‫ده‬
‫ل‬
‫ه‬

‫‪2‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪5‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪8 3‬‬ ‫‪3 7 5‬‬ ‫‪8‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪723 24 1‬‬ ‫‪5‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪8 368 3 7 58‬‬ ‫‪83‬‬ ‫فالعالتن ‪ 3‬بار‪+‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪5‬‬ ‫‪8‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪61‬‬ ‫‪2‬‬ ‫فاعلن‬
‫‪8‬‬ ‫‪6‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪6‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪3 6‬‬ ‫‪8 1 4‬‬ ‫‪8‬‬ ‫‪2‬‬
‫‪581 64 0‬‬ ‫‪6‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪3 694 8 1 40‬‬ ‫‪90‬‬ ‫مفاعلن فعالتن‬ ‫‪2‬‬
‫‪8‬‬ ‫‪9‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪36‬‬ ‫‪9‬‬ ‫مفاعلن فعلن‬
‫‪5‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪7‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪6 5‬‬ ‫‪4 9 4‬‬ ‫‪7‬‬ ‫‪3‬‬
‫‪574 48 1‬‬ ‫‪7‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪6 548 4 9 42‬‬ ‫‪74‬‬ ‫ُ‬
‫فاعالت‬ ‫مفعو ُل‬ ‫‪3‬‬
‫‪8‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪8‬‬ ‫‪9‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪24‬‬ ‫‪2‬‬ ‫مفاعي ُل فاعلن‬
‫‪4‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪2 2 4‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪4‬‬
‫‪485 37 3‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪1 274 2 2 40‬‬ ‫‪39‬‬ ‫فعالتن ‪3‬بار‪+‬‬ ‫‪4‬‬
‫‪8‬‬ ‫‪8‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪7‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪51‬‬ ‫‪2‬‬ ‫فعـــــــــلن‬
‫‪3‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪1 4‬‬ ‫‪8 0 3‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪5‬‬
‫‪369 20 0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪41 8 0 33‬‬ ‫‪24‬‬ ‫مفاعيلن ‪ 4‬بار‬ ‫‪5‬‬
‫‪3‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪6‬‬ ‫‪31‬‬ ‫‪4‬‬
‫‪3‬‬ ‫‪7‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪6‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪3 1‬‬ ‫‪1 1 1‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪6‬‬
‫‪339 72 1‬‬ ‫‪6‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪3 151 1 1 15‬‬ ‫‪42‬‬ ‫فعالتن مفاعلن‬ ‫‪6‬‬
‫‪6‬‬ ‫‪9‬‬ ‫‪9‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪1 4 6 94‬‬ ‫‪5‬‬ ‫فعلن‬
‫‪2‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪8 1‬‬ ‫‪9 6 2‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪7‬‬

‫‪56‬‬
‫‪270‬‬ ‫‪32‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪1 8‬‬ ‫‪116‬‬ ‫‪9‬‬ ‫‪6‬‬ ‫‪21‬‬ ‫‪30‬‬ ‫مفعو ُل مفاعي ُل‬
‫‪8‬‬ ‫‪9‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪84‬‬ ‫‪4‬‬ ‫مفاعي ُل فعولن‬

‫قــــطــعــــ‬

‫غـــــــــــز‬

‫قـــصیــــــ‬
‫فــــــــــــر‬
‫مســــمــــ‬
‫مــثــــــنو‬
‫وزن‬
‫جمـــــع‬

‫قطــعه‬

‫شماره و‬
‫تركيب‬
‫ترجيع‬
‫قالب‬
‫دیـــگر‬

‫رديف‬
‫ده‬
‫ل‬
‫ه‬
‫‪1‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪5 2 1 5 3‬‬ ‫‪8 2 1‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪8‬‬
‫‪196 57 5 2 1 5 32 8 2 13 15‬‬ ‫مفاعیلن ‪2‬بار‪+‬‬ ‫‪8‬‬
‫‪4‬‬ ‫‪2 4 5‬‬ ‫‪7‬‬ ‫‪10‬‬ ‫‪9‬‬ ‫فعولن‬

‫‪1‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪2 2‬‬ ‫‪5 1 1‬‬ ‫‪1 3 1‬‬ ‫‪8‬‬ ‫‪9‬‬
‫‪169 17 2 2‬‬ ‫‪5 1 18 1 3 13‬‬ ‫‪82‬‬ ‫فاعالتن ‪2‬بار‪+‬‬ ‫‪9‬‬
‫‪4‬‬ ‫‪4 1‬‬ ‫‪5 0‬‬ ‫‪46‬‬ ‫فاعلن‬
‫‪1‬‬ ‫‪8‬‬ ‫‪1 1‬‬ ‫‪6 7 1‬‬ ‫‪1 1 1‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬
‫‪140‬‬ ‫‪8 1 1‬‬ ‫‪6 7 16 1 1 10‬‬ ‫‪10‬‬ ‫‪ 10‬مفعو ُل مفاعلن‬
‫‪0‬‬ ‫‪2 3‬‬ ‫‪1 4 1 66‬‬ ‫‪2‬‬ ‫فعولن‬
‫‪9‬‬ ‫‪7‬‬ ‫‪2 1‬‬ ‫‪4 0 2‬‬ ‫‪4 0 8‬‬ ‫‪5‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪977‬‬ ‫‪7 2 1‬‬ ‫‪4 0 28 4 0 86‬‬ ‫‪55‬‬ ‫‪ 11‬مفعو ُل فاعالتن‪+‬‬
‫‪0‬‬ ‫‪7‬‬ ‫‪2‬بار‬
‫‪7‬‬ ‫‪7‬‬ ‫‪0 4‬‬ ‫‪3 2 1‬‬ ‫‪4 0 6‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪704‬‬ ‫‪7 0 4‬‬ ‫‪3 2 13 4 0 64‬‬ ‫‪25‬‬ ‫‪ 12‬مفعو ُل مفاعیلن‬
‫‪6‬‬ ‫‪2‬بار‬
‫‪5‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪1 0‬‬ ‫‪3 3 3‬‬ ‫‪5 0 5‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪599‬‬ ‫‪3 1 0‬‬ ‫‪0 3‬‬ ‫‪3 5 0 55‬‬ ‫‪32‬‬ ‫‪ 13‬مستفعلن ‪4‬بار‬
‫‪2‬‬
‫‪5‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0 5‬‬ ‫‪2 1 0‬‬ ‫‪6 0 4‬‬ ‫‪6‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪552‬‬ ‫‪1 0 5‬‬ ‫‪2 1 13 6 0 45‬‬ ‫‪ 14‬مفتعلن فاعلن ‪2‬بار ‪60‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪4‬‬
‫‪4‬‬ ‫‪9‬‬ ‫‪5 8‬‬ ‫‪5 0 1‬‬ ‫‪0 0 1‬‬ ‫‪9‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪496‬‬ ‫‪9‬‬ ‫‪0 8‬‬ ‫‪5 0 16 0 0 17‬‬ ‫‪90‬‬ ‫‪ 15‬فعولن ‪3‬بار‪ +‬فعل‬
‫‪1‬‬ ‫‪3‬‬
‫‪4‬‬ ‫‪9‬‬ ‫‪6‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪1 0 8‬‬ ‫‪1 0 2‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪16‬‬
‫‪460‬‬ ‫‪9 6‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪1 0 84 1 0 21‬‬ ‫‪13‬‬ ‫فعولن ‪4‬بار‬
‫‪3‬‬ ‫‪3‬‬
‫‪4‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪0 1 3‬‬ ‫‪3 0 4‬‬ ‫‪9‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪57‬‬
‫‪439‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬
‫‪0 1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪42‬‬ ‫‪9‬‬ ‫مفتعلن مفاعلن‬ ‫‪17‬‬
‫‪0‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪2‬بار‬
‫‪4‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1 1 1 0 9‬‬ ‫‪2 0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪5‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪436‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1 1 1 0 95‬‬ ‫‪2 1‬‬ ‫‪25‬‬ ‫‪ 18‬فعالتن ‪2‬بار‪+‬فعلن ‪52‬‬
‫‪1 2‬‬ ‫‪5‬‬
‫‪4‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪1 7 1 5‬‬ ‫‪49‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪411 11‬‬ ‫‪1 7 1 5‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪19‬‬ ‫‪12‬‬ ‫ُ‬
‫فاعالت‬ ‫‪ 19‬مفتعلن‬
‫‪0‬‬ ‫‪8‬‬ ‫‪6‬‬ ‫مفتعلن فع‬
‫‪3‬‬ ‫‪8‬‬ ‫‪1 1 4 1 2‬‬ ‫‪3 1‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪5‬‬ ‫‪2‬‬
‫‪381‬‬ ‫‪8‬‬ ‫‪1 1 4 1 27‬‬ ‫‪3 1‬‬ ‫‪24‬‬ ‫‪54‬‬ ‫‪ 20‬مفتعلن‬
‫‪3 5‬‬ ‫‪5‬‬ ‫‪2‬بار‪+‬فاعلن‬
‫‪3‬‬ ‫‪5‬‬ ‫‪0 0 1 0 1‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪2‬‬
‫‪323‬‬ ‫‪5‬‬ ‫‪0 0 1 0 10‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪29‬‬ ‫‪13‬‬ ‫‪ 21‬مفاعلن فعالتن‬
‫‪4‬‬ ‫‪2‬بار‬
‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 5 0 0 1‬‬ ‫‪2 0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪2‬‬
‫‪275‬‬ ‫‪0 0 5 0 0‬‬ ‫‪1 2 0‬‬ ‫‪26‬‬ ‫‪1‬‬ ‫ُ‬
‫فعالت فاعالتن‬ ‫‪22‬‬
‫‪6‬‬ ‫‪2‬بار‬
‫‪2‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪0 7 0 0 2‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪7‬‬ ‫‪2‬‬
‫‪227‬‬ ‫‪4 0 7 0 0 29 0 0‬‬ ‫‪10‬‬ ‫‪78‬‬ ‫‪ 23‬مفعو َل مفاعلن‬
‫‪9‬‬ ‫مفاعیلن‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0 0 1 4‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪6‬‬ ‫‪2‬‬
‫‪155‬‬ ‫‪0 0 0 0 1‬‬ ‫‪4 0 1‬‬ ‫‪14‬‬ ‫‪6‬‬ ‫‪ 24‬فاعالتن ‪4‬بار‬
‫‪3‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0 0 0 1‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪2‬‬
‫‪110‬‬ ‫‪0 0 0 0 0‬‬ ‫‪1 0 0‬‬ ‫‪10‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪ 25‬فعالتن ‪4‬بار‬
‫‪5‬‬
‫‪8‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪7 2 0 0 1‬‬ ‫‪2 0‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪2‬‬
‫‪87 14 7 2 0 0 18 2 0‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪41‬‬ ‫ُ‬
‫فاعالت‬ ‫‪ 26‬مفعو ُل‬
‫مفاعیلن‬
‫‪7‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2 0‬‬ ‫‪7‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪72‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0 0‬‬ ‫‪71‬‬ ‫‪1‬‬ ‫مفتعلن ‪4‬بار‬ ‫‪27‬‬
‫‪6‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪6‬‬ ‫‪0‬‬
‫‪68‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪68‬‬ ‫‪0‬‬ ‫متفاعلن ‪4‬بار‬ ‫‪28‬‬
‫‪6‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪6‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪29‬‬
‫‪66‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪1 0 0‬‬ ‫‪63‬‬ ‫‪0‬‬ ‫مستفعالتن ‪2‬بار‬
‫‪4‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪9‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪3‬‬
‫‪45‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪9 0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪31‬‬ ‫‪ 30‬مفعو ُل مفاعی ُل‬

‫‪58‬‬
‫فاعالتن‬
‫‪4‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪8‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪11‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 3‬مفعول ُ مفاعیل ُ‬
‫‪42‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪8‬‬ ‫‪6‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪11‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 31‬مفاعیل ُ فعل‬
‫‪3‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪1‬‬ ‫ُ‬
‫فاعالت مفتعلن‬ ‫‪3‬‬
‫‪34‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪31‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪2 32‬بار‬
‫‪2‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪ 3‬فعالتن ‪3‬بار‪ +‬فع‬
‫‪28‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪22‬‬ ‫‪33‬‬
‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 3‬مفاعالتن ‪4‬بار‬
‫‪28‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪28‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪34‬‬
‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪ 3‬فعلن ‪4‬بار(فع لن‬
‫‪22‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪19‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪ 35‬فعلن ‪2‬بار)‬
‫‪2‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 3‬فعالنن مفاعلن‬
‫‪20‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪19‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2 36‬بار‬
‫‪1‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪ 3‬مفاعی ُل ‪3‬بار ‪+‬‬
‫‪18‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪13‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪ 37‬فعولن‬

‫‪59‬‬
‫تركيب بــــند‬
‫ترجيع بنــــد‬
‫قالب دیـــگر‬

‫قـــصیــــــده‬
‫مــثــــــنوي‬

‫غـــــــــــزل‬
‫قــــطــعــــه‬
‫مســــمــــط‬
‫فــــــــــــرد‬
‫وزن‬
‫جمـــــع‬

‫قطــعه‬

‫شماره و‬
‫رديف‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪1‬‬ ‫مفعو ُل مفاعی ُل‬ ‫‪3‬‬
‫‪15‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪11‬‬ ‫فاعلن‬ ‫‪38‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫مفاعی ُل فعولن ‪2‬بار‬ ‫‪3‬‬
‫‪13‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪13‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪39‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫مفتعالتن ‪2‬بار‬ ‫‪3‬‬
‫‪12‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪12‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪40‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪8‬‬ ‫‪0‬‬ ‫ُ‬
‫فاعالت‬ ‫مفعو ُل‬ ‫‪4‬‬
‫‪11‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪8‬‬ ‫‪2‬‬ ‫مفاعی ُل فاعالتن‬ ‫‪41‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪2‬‬ ‫فاعلن مفتعلن ‪2‬بار‬ ‫‪42‬‬
‫‪11‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪11‬‬ ‫‪0‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪4‬‬ ‫مفاعی ُل فاعلن ‪2‬بار ‪1‬‬ ‫‪43‬‬
‫‪11‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪5‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪4‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪8‬‬ ‫‪1‬‬ ‫ُ‬
‫فاعالت‬ ‫‪ 44‬مفتعلن‬
‫‪10‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪8‬‬ ‫‪1‬‬ ‫مفتعلن فاعلن‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪4‬‬ ‫ُ‬
‫فعالت‬ ‫‪ 45‬مفعو ُل‬
‫‪9‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪4‬‬ ‫مفاعی ُل فع‬
‫‪9‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪5‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪ 46‬فاعالتن ‪3‬بار‬
‫‪9‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪5‬‬ ‫‪4‬‬
‫‪8‬‬ ‫‪5‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪ 47‬مفاعی ُل‪2‬بار‬
‫‪8‬‬ ‫‪5‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪+‬فاعلن‬
‫‪8‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪6‬‬ ‫ُ‬
‫فاعالت‬ ‫‪ 48‬مفعو ُل‬
‫‪8‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪6‬‬ ‫فعولن‬
‫‪8‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪ 49‬مستفعلن فعلن ‪2‬بار‬
‫‪8‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪3‬‬
‫‪8‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪5‬‬ ‫ُ‬
‫فاعالت‬ ‫‪ 50‬مفتعلن‬
‫‪8‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪5‬‬ ‫مفتعلن‬
‫‪8‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪7‬‬ ‫‪1‬‬ ‫مفتعلن ‪3‬بار ‪ +‬فع‬
‫‪51‬‬

‫‪8‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪7‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪7‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪ 52‬مفاعلن ‪4‬بار‬
‫‪7‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪60‬‬
‫تركيب بــــند‬
‫ترجيع بنــــد‬
‫قالب دیـــگر‬

‫قـــصیــــــده‬
‫مــثــــــنوي‬

‫غـــــــــــزل‬
‫قــــطــعــــه‬
‫مســــمــــط‬
‫فــــــــــــرد‬
‫وزن‬
‫جمـــــع‬

‫قطــعه‬

‫شماره و‬
‫رديف‬
‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪2‬‬ ‫فعالتن مفاعلن‬
‫‪7‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪ 53‬فعالتن‬
‫‪6‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪6‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 54‬فاعالتن فاعلن‬
‫‪6‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪6‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬بار‬
‫‪5‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪ 55‬مفاعیلن ‪3‬بار‬
‫‪5‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪4‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬
‫‪ 56‬مفعو ُل مفاعی ُل‬
‫‪5‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫مفاعیلن‬
‫‪5‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪ 57‬مفعو ُل مفاعی ُل‬
‫‪5‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪2‬‬ ‫مفاعی ُل مفاعیلن‬
‫‪5‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 58‬مستفعلن ‪3‬بار ‪+‬فع‬
‫‪5‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪0‬‬
‫‪5‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪ 59‬مستفعلن ‪2‬بار‬
‫‪5‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪+‬فعولن‬
‫‪5‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪ 60‬مفعو ُل فاعلن ‪2‬بار‬
‫‪5‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪3‬‬
‫‪4‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 61‬فاعالتن فعولن‬
‫‪4‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬بار‬
‫‪4‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 62‬فعلن ‪8‬بار‬
‫‪4‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪0‬‬
‫‪4‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 63‬متفاعالتن ‪2‬بار‬
‫‪4‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪0‬‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 64‬مفعو ُل مفاعلن‬
‫‪3‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬بار‬
‫‪3‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪ 65‬مفاعلن ‪3‬بار‬
‫‪3‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪3‬‬
‫‪3‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪ 66‬مفاعالتن ‪2‬بار‬
‫‪3‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪3‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 67‬مفتعلن ‪3‬بار‬
‫‪3‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬

‫‪61‬‬
‫قـــصیــــــده‬
‫مــثــــــنوي‬

‫غـــــــــــزل‬
‫قــــطــعــــه‬
‫مســــمــــط‬
‫فــــــــــــرد‬
‫وزن‬
‫جمـــــع‬

‫قطــعه‬

‫شماره و‬
‫تركيب‬
‫ترجيع‬
‫قالب‬
‫دیـــگر‬

‫رديف‬
‫‪3‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪ 68‬فاعلن فعل ‪4‬بار با‬
‫‪3‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪1‬‬ ‫مکث‬
‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 69‬مفعولن ‪4‬بار‬
‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬
‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬
‫مفعو ُل مفاعیلن‬ ‫‪70‬‬
‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫فعولن‬
‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫مفعو ُل مفاعلن‬ ‫‪71‬‬
‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫فعلن‬
‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪1‬‬ ‫مفعو ُل مفتعلن‬ ‫‪72‬‬
‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪2‬بار‬
‫‪2‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫فاعالتن ‪3‬بار ‪ +‬فع‬ ‫‪73‬‬
‫‪2‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬
‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫فاعالتن فعلن ‪2‬بار‬ ‫‪74‬‬
‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬
‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫مستفعلن ‪3‬بار‬ ‫‪75‬‬
‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬
‫‪2‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫مستفعلن ‪2‬بار ‪+‬‬ ‫‪76‬‬
‫‪2‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫فاعلن‬
‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪1‬‬ ‫مستفعلن مفاعلن‬ ‫‪77‬‬
‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫مفتعالتن ‪4‬بار‬ ‫‪78‬‬
‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫مفتعلن فعولن ‪2‬بار‬
‫‪79‬‬

‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬
‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫فاعلن فعل ‪2‬بار‬ ‫‪80‬‬
‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬
‫‪2‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫مفاعیلن ‪3‬بار‪+‬‬ ‫‪81‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫فاعلن‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫مفاعیلن ‪3‬بار‪+‬‬ ‫‪82‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫فعل‬

‫‪62‬‬
‫فــــــــ‬
‫مــثــــ‬
‫قطــع‬

‫مســــ‬

‫قــــطـ‬
‫جمــــ‬

‫غــــــ‬

‫و رديف‬
‫قـــص‬
‫ترجي‬
‫قالب‬
‫دیـــگر‬

‫تركي‬

‫یــــــده‬

‫شماره‬
‫ـــــزل‬
‫ـعــــه‬
‫وزن‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 83‬مفاعیلن ‪2‬بار‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫ُ‬
‫فاعالت‬ ‫مفاعیلُن‬ ‫‪84‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫مفعولن فع‬
‫‪2‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫مفاعی ُل ‪3‬بار‪ +‬فع‬ ‫‪85‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫لن‬
‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫مفاعی ُل مفعولن‬ ‫‪86‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬بار‬
‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫ُ‬
‫فاعالت‬ ‫مفاعی ُل‬ ‫‪87‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫مفاعی ُل فاعلن‬
‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫مفاعی ُل مستفعلن‬ ‫‪88‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫فعل‬
‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫مفاعی ُل مفتعالتن‬ ‫‪89‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬بار‬
‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫ُ‬
‫فاعالت‬ ‫مفاعلن‬ ‫‪90‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫مفاعلن فاعلن‬
‫‪2‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫مفاعلن فعالتن‬ ‫‪91‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫مفاعلن فع‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 92‬مفعو ُل مفاعیلن‬
‫‪1‬‬ ‫‪0 0 0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫مفاعیلن‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 93‬مفعو ُل فاعالتن‬
‫‪1‬‬ ‫‪1 0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫مفاعیلن‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 94‬مفعو ُل فاعالتن‬
‫‪1‬‬ ‫‪1 0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 95‬فاعالتن مفاعیلن‬
‫‪1‬‬ ‫‪0 0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫فعالتن فع لن‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 96‬فاعالتن مفاعلن‬
‫‪1‬‬ ‫‪0 0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2‬بار‬
‫فــــــــ‬
‫مــثــــ‬
‫قطــع‬

‫مســــ‬

‫قــــطـ‬
‫جمــــ‬

‫غــــــ‬

‫و رديف‬
‫قـــص‬
‫ترجي‬
‫قالب‬
‫دیـــگر‬

‫تركي‬

‫یــــــده‬

‫شماره‬
‫ـــــزل‬
‫ـعــــه‬

‫وزن‬
‫‪0‬‬ ‫‪0 0 0 0‬‬ ‫‪0 0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 97‬فاعالتن فع‪2‬بار‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0 0 0‬‬ ‫‪0 0 0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬

‫‪63‬‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫ُ‬
‫فاعالت مستفعلن‬ ‫‪98‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫فع‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 99‬فعالتن ‪3‬بار‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬
‫فعالتن(فاعالتن)مفا‬ ‫‪10‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫عالتن ‪2‬بار‬ ‫‪0‬‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫ُ‬
‫فعالت فاعالتن‬ ‫‪10‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫ُ‬
‫فعالت فاعلن‬ ‫‪1‬‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫فعالت فاعالتن‬‫ُ‬ ‫‪10‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫فعالت فعلن‬ ‫ُ‬ ‫‪2‬‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫فعالت فاعلن ‪2‬بار‬ ‫ُ‬ ‫‪10‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪3‬‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫مستفعلن ‪6‬بار‬ ‫‪10‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪4‬‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫مستفعلن ‪2‬بار‬ ‫‪10‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪5‬‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫ُ‬
‫فاعالت‬ ‫مستفعلن‬ ‫‪10‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫فع لن‬ ‫‪6‬‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫مستفعلن فعالتن فع‬

‫‪10‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬

‫‪7‬‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫مستفعلن(مفاعلن)‬ ‫‪10‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪4‬بار‬ ‫‪8‬‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫ُ‬
‫فاعالت‬ ‫مفتعلن‬ ‫‪10‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫فعل‬ ‫‪9‬‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫مفتعلن فاعلن‬ ‫‪11‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫مفتعلن مفاعلن‬ ‫‪0‬‬
‫قــــطــعــــ‬

‫غـــــــــــز‬

‫قـــصیــــــ‬
‫فــــــــــــر‬
‫مســــمــــ‬
‫مــثــــــنو‬
‫جمـــــع‬

‫قطــعه‬

‫شماره و‬
‫تركيب‬
‫ترجيع‬
‫قالب‬
‫دیـــگر‬

‫وزن‬
‫رديف‬
‫ده‬
‫ل‬
‫ه‬

‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 11‬مفتعلن فاعلن‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 11‬مفتعلن ‪2‬بار‪+‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 2‬مفعو ُل مفاعیلن‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 11‬مفتعلن ‪2‬بار‪+‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0 0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫ُ‬
‫فاعالت فع‬ ‫‪3‬‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 11‬مفتعلن ‪3‬بار‪+‬‬

‫‪64‬‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 4‬فاعلن‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 11‬مفتعلن ‪2‬بار ‪+‬فع‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪5‬‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 11‬مفتعلن مفتعالتن‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2 6‬بار‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 11‬مفتعالتن مفتعلن‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2 7‬بار‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 11‬فعولن ‪5‬بار‪+‬فعل‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪8‬‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 11‬فعولن ‪5‬بار‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪9‬‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 12‬فاعلن ‪4‬بار‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 12‬فاعلن ‪3‬بار‪ +‬فع‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 12‬فاعلن ‪3‬بار‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪2‬‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 12‬مفاعلتن ‪4‬بار‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪3‬‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 12‬متفاعلن ‪3‬بار‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪4‬‬
‫قطــعه مصر ّ ع‬
‫جمـــــع کــــــل‬

‫شماره و رديف‬
‫تركيب بــــند‬
‫ترجيع بنــــد‬
‫قالب دیـــگر‬

‫قـــصیــــــده‬
‫مــثــــــنوي‬

‫غـــــــــــزل‬
‫قــــطــعــــه‬
‫مســــمــــط‬
‫فــــــــــــرد‬

‫وزن‬

‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 12‬متفاعلن ‪2‬بار‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪5‬‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 12‬متفاعلن مفتعلن‬
‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪2 6‬بار‬
‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪ 12‬متفاعالتن ‪2‬بار‬
‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪7‬‬
‫‪4‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪5‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪9‬‬ ‫‪4‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪6‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪5‬‬
‫‪458 29 2‬‬ ‫‪5‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪9‬‬ ‫‪46‬‬ ‫‪2‬‬ ‫‪6‬‬ ‫جمـــــــــــع کـــــــــــــل ّ ‪34 50‬‬
‫‪83‬‬ ‫‪4 2‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪8‬‬ ‫‪8‬‬ ‫‪63‬‬ ‫‪0‬‬ ‫‪3‬‬ ‫‪44 98‬‬
‫‪3‬‬ ‫‪7‬‬ ‫‪1‬‬ ‫‪5‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪65‬‬
‫شعرایی که این فهرست براساس مجموعه ی اشعار آن ها ترتیب یافته است‪،‬عبارت اند‬
‫از‪:‬‬
‫‪.1‬ابن یمین فریو مدی‪.2،‬ابوشکور بلخی‪.3،‬ابوحنیفه اسکافی‪.4،‬اقبال الهوری‪،‬‬
‫‪.5‬امیر خسرو دهلوی‪.6،‬انوری‪.7،‬اوحدی مراغه ای‪.8،‬ایرج میرزا‪.9،‬بابافغامی شیرازی‪،‬‬
‫‪.10‬ملک الشعرای بهار‪.11،‬بیدل دهلوی‪.12،‬پروین اعتصامی‪.13،‬عبدالرحمان جامی‬
‫عبدالرزاق اصفهانی‪.15،‬حافظ شیرازی‪.16،‬حزین الهیجی‪،‬‬‫ّ‬ ‫‪.14‬جمال الدین محمد‬
‫‪.17‬خاقانی شروانی‪.18،‬خاجوی کرمانی‪.19،‬دقیقی طوسی‪.20،‬رودکی سمرقندی‪،‬‬
‫‪.21‬سروش اصفهانی‪.22،‬سعدی شیرازی‪.23،‬سلمان ساوجی‪.24،‬سنایی غزنوی‪،‬‬
‫هّللا‬
‫‪.25‬سوزنی سمرقندی‪.26،‬سید حسن غزنوی‪.27،‬سیف فراغانی‪.28،‬شاه نعمت ولی‪،‬‬
‫‪.29‬دیوان شمس تبریزی از موالنا جالل الدین رومی‪.30،‬صائب تبریزی‪.31،‬طالب آملی‪،‬‬
‫‪.32‬عبدالواسع جبلی‪.33،‬عبیدزاکانی‪.34،‬فخرالدین عراقی‪.35،‬عرفی شیرازی‪،‬‬
‫‪.36‬میرزاده عشقی‪.37،‬عطارنسشابوری‪.38،‬غضایری رازی‪.39،‬فرخی سیستانی‪،‬‬
‫‪.40‬فرخی یزدی‪.41،‬فروغی بسطامی‪.42،‬فیض کاشانی‪.43،‬فیض فیضایی‪.44،‬قایم مقام‬
‫فراهانی‪.45،‬قاآنی شروانی‪.47،‬کسائی مروزی‪.47،‬کلیم اصفهانی‪.48،‬کمال الدین‬
‫اسماعیل اصفهانی ‪.49،‬لبیبی‪.50،‬محتشم کاشانی‪.51،‬مسعود سعد سلمان‪.52،‬ابو طیّب‬
‫معزی‪.54،‬منوچهری دامغانی‪.55،‬ناصر خسرو قبادیانی‪.56،‬وحشی‬ ‫مصعبی‪.53،‬امیر ّ‬
‫بافقی‪.57،‬هاتف اصفهانی و ‪.58‬حاللی جغتایی‪،10(».‬ص‪153‬ــ‪)147‬‬
‫قابل تذکر است که نتایج جدول فوق توسط استاد "عبدالخالق پرهیزی و جمعی از‬
‫دانشجویان رشته ی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه کردستان با ممارست و دقت قابل‬
‫مالحظه ای ترتیب و تنظیم شده است ودر حد خود کاری نو قابل تقدیر می باشد‪.‬امید است‬
‫که در آینده برای تکمیل تدقیق سازی این پژوه ش با افزایش دیوان های شاعران‬
‫دیگری‪،‬روبر باشیم ونتایج دقیق تر وکامل تر به عروض دوستان و عروض آموزان‬
‫پیشکش گردد‪.‬‬
‫«با نکاهی اجمالی به جدول مذکور می بینیم که تعداد کل قطعه های اشعار این‬
‫مجموعه ‪45883‬قطعه است که بر ‪ 127‬وزن مختلف سروده شده است‪.‬این ‪127‬وزن را‬
‫از لحاظ میزان کاربرد و درجه ی رواج شهرت آن ها می توان به چهار دسته تقسیم کرد‪:‬‬
‫‪ .1‬اوزان پر کاربرد‪.‬‬
‫‪ .2‬اوزان متوسط کاربرد‪.‬‬
‫‪ .3‬اوزان کم کاربرد‪.‬‬
‫‪ .4‬اوزان مهجور‪.‬‬

‫دسته ی اوّ ل ــ اوزان پرکاربرد‪:‬‬

‫‪66‬‬
‫ده وزن اوّ ل جدول را می توان از این دسته قرار داد‪.‬تعداد ‪38519‬قطعه؛یعنی ‪95/83‬‬
‫در صد از مجموع قطعات شمارش شده بر این ده وزن مذکور بیش از یک هزار قطعه‬
‫است و بین ‪1400‬ــ‪7235‬قطعه تغییر میکند‪،‬در حالی که وزن کل قطعات وزن شماره‬
‫تنزل کرده است‪،10(».‬ص‪ )71‬اکنون هر کدام از‬ ‫بعد(شماره‪ )11‬به زیر یک هزار قطعه ّ‬
‫این وزن ها را با مثال هایی از مطلع غزل های‪:‬سعدی‪،‬موالنا و حافظ ارئه می کنیم‪:‬‬
‫‪.1‬فاعالتن ‪3‬بار‪+‬فاعلن‬
‫چـــست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما‬ ‫دوش ازمسجد سوی میــــخانه آمد پیر ما‬
‫دوستی کی آخرآمد دوسـتداران را چه شد‬ ‫یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد‬
‫(حافظ)‬
‫تــا قیامت شکر گویم کردگار خویـــش را‬ ‫وه که من باز بینم روی یار خویـــــش‬
‫یا مـــلک در صورت مردم به‬ ‫این تویی یا سرو بستــــانی به رفــــتارآمده است‬
‫گفتار آمده است‬
‫(سعدی)‬
‫عاشقان را با جمال عشق ِبی چون کارها‬ ‫در میان پرده ی خون عشق را گـلزارها‬
‫پیش از آن کاندر جهان باغ و می و انـگور بود‬
‫از شراب الیـــزالی جــــان مـــا‬
‫مـــــخمور بود‬
‫(مولوی)‬
‫‪.2‬مفاعلن فعالتن مفاعلن فعلن‬
‫که سربه کوه بیـــــابان تو داده ای مــا را‬ ‫صبا به لطـــــــف بگو ان غزال رعنا را‬
‫سخن شـــناس نه ای‪،‬جان من ‪،‬خطا‬ ‫چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطـــــاست‬
‫این جاست‬
‫(حافظ)‬
‫فراغ از تو مـــیسّر نــــمی شــــودما را‬ ‫اگر تو فارغی از حال دوســــــتان یارا‬
‫جــفا و ناز و عقاب و ستمگری آموخت‬ ‫معلّمت همه شوخی و دلــبری آموخــت‬
‫(سعدی)‬
‫جهــــــــان چه دارد‬ ‫چه گوهری تو که کس را به کف بهای تو نیــــست‬
‫درکف آن عطای تو نیست‬
‫که بو کــــــــــنید دهان مرا‪،‬چه بو دارد‬ ‫میــــــان باغ گل سرخ های و هو دارد‬
‫(مولوی)‬
‫ُ‬
‫فاعالت مفاعی ُل فاعلن‬ ‫‪.3‬مفعو ُل‬
‫شمشاد خانه پرور ما از که کمتر است‬ ‫باغ مراچه حاجت سرو و صنوبراست‬

‫بنگر که از کجا یه کجا می فرستـــــمت‬ ‫ای هدهد صبا به صبا می فرســـــتمت‬


‫(حافظ)‬
‫برقــــــــــــع فروهلد به جــمال آفتاب را‬ ‫گر ماه من ر رخ ار افکند نقـــــاب را‬
‫فرمای خدمتی که برآید ز دســــــــت ما‬ ‫رفتیم اگر ملول شدی از صـحبـــت ما‬
‫(سعدی)‬

‫‪67‬‬
‫بگشای لب که قنـــــــد فراوانم آرزوست‬ ‫بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست‬
‫امروز روی خوب تو یارب چه دلرباست‬ ‫از بامداد روی تو دیدن حـیـات ماست‬
‫(مولوی)‬
‫‪.4‬فعالت ‪3‬بار‪ +‬فعلن‬
‫آتـشی بود درین خانه که کاشانه بسوخت‬ ‫سینه ازآتش دل درغم جانانه بسوخت‬
‫بــاده پـــیش آرکه اسباب جهان این‬ ‫حاصل کارگه کون ومکان این هـــمه نیست‬
‫همه نیست‬
‫(حافظ)‬
‫ســـــوزعشقت ننشاند زجگر جوش مرا‬ ‫تا بود بار غمت بردل بـــــیهوش مرا‬
‫تاچو خورشــــــید نبینند به هربام‬ ‫دوست دارم که بپوشی رخ همچوقمـــــرت‬
‫ودرت‬
‫(سعدی)‬

‫که به تــــــــــــدبیرکاله ازسر مه بردارند‬ ‫هله!هشدارکه در شهردوسه طرّ ارند‬


‫آب بر آتش تو ریخـــــــــــــتم ودود نکرد‬ ‫برســـــــرآتش توسوختم ودود نکرد‬
‫(مولوی)‬
‫‪.5‬مفاعیلن ‪4‬بار‬
‫به خال هنـــــــدویش بخشم‬ ‫اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مــا را‬
‫سمرقند و بخارا را‬
‫بهارعارضش خــــــطی به خون‬ ‫بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد‬
‫ارغوان دارد‬
‫(حافظ)‬
‫دریغا بوسه چندی‬ ‫چه دل ها بردی ا ی ساقی به ساق فتنه انگیزت‬
‫برزنــــــــــــــــخدان دالویزت‬
‫نگار آمد‪،‬نگار آمد‪،‬نگار بردبار آمـــــــــد‬ ‫بهار آمد‪،‬بهار آمد‪،‬بهار مشکبـار آمد‬
‫(سعدی)‬
‫دمی مــی نوش باده ی جان و‬ ‫ازین اقبالگاه خوش مشو یکدم دال تنـــــها‬
‫یک لحظه شکرمی خا‬
‫به زیرآن درختــــــــی رو که آن‬ ‫دال نزد کسی بنشین که او از دل خبردارد‬
‫گلهای تردارد‬
‫(مولوی )‬
‫‪.6‬فعالتن مفاعلن فعلن‬
‫کی به ما میرسد زمان وصــــــــــــــــال‬ ‫خوش خبر باشی ای نسیم شمـــال‬
‫گر تو را عشق نیست مــــــــــــــعذوری‬ ‫ای که دایم به خویش مـــــغروری‬
‫(حافظ)‬
‫که نــــــــــــــــــــــــدارم سالح پیکار‬ ‫بنده وار آمدم به زنهـــــــــــــارت‬
‫سخنان دشمنان نه مـــــــــعتبر اســــــت‬ ‫عیب یاران ودوستان هنر اســـت‬
‫(سعدی)‬

‫‪68‬‬
‫بخت و اقبال را شکــــــــــــــار کــــــند‬ ‫هر که بهر توانـــــــــــتظار کنــد‬
‫کی ببینم مراچنـــــــــــــــــــــان که منم‬ ‫آه چه بی رنـــتگ ونشان که منم‬
‫(مولوی)‬
‫‪.7‬مفعو ُل مفاعی ُل مفاعی ُل فعولن‬
‫وی مرغ بهشتی که دهد دانـه و آبــــــــت‬ ‫ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت‬
‫زان رو که مرا بر در او روی نیاز است‬ ‫ت هلِل که در میکده باز اسـت‬ ‫ال ِم ّنـَ ُ‬
‫(حافظ)‬
‫یاقوت چه ارزد؟بده آن قـــــوت‬ ‫ساقی بده ان کوزه یــــــاقوت روان را‬
‫روان را‬

‫بر من که صبوهی زده ام خرقه حرام است‬


‫ای مجلسیان!راه خرابــــــــات کدام‬
‫اســــــــــــت؟‬
‫(سعدی)‬
‫سرمست همی گشت به بازار مرا یافـــت‬ ‫باردگر آن دلـبر عیّار مرا یــافت‬
‫این خانه که دراو پیوسته بانگ چغانه است‬
‫از خواجه بپرسید که این خانه چه خانه اســـــــــــت‬
‫(مولوی)‬
‫‪.8‬مفعاعیلن ‪2‬بار‪+‬فعولن‬
‫خدا را با که این بازی تمام‬ ‫دل از من برد و روی از من نهان کرد‬
‫کــــــــــــــــــرد‬
‫که با وی گفــــــتمی گر مشکلی بـــــــــــود‬ ‫مسلمانان مرا وقتی دلی بــــــــود‬
‫(حافظ)‬
‫که کامی حاصـــــل آید بی مــــــــرارت‬ ‫مپندار از لــب شیرین عبـــــــــارت‬
‫وگر خود خون می خواران سبیـــل است‬ ‫شراب از دست خوبان سلسبیل است‬
‫(سعدی)‬
‫درآشـامیم هردم موج خـــــــــــــــــون را‬ ‫سوزانی وسودا و جنـــــــــــــون را‬
‫نه خواب است آن حریفان را جواب است‬ ‫ببستی چشم یعنی وقت خواب اسـت‬
‫(مولوی)‬
‫‪.9‬فاعالتن‪2‬بار‪ +‬فاعلن‬
‫زاهــــــــــــــــدان را رخنه در ایمان کنند‬ ‫شاهدان گر دلبری زین سان کنـــند‬
‫خود غلط بود آن چه می پنـــــــــــــداشتیم‬ ‫ما زیاران چشم یاری داشتیـــــــــم‬
‫(حافظ)‬
‫سرو ما را پای معنی در دل اســـــــــــت‬ ‫پای سرو بوستانی در گل اســــــت‬
‫تنگ عیش است آن که بستانیش نیســـت‬ ‫جان ندارد هر که جانانیش نیســت‬
‫(سعدی)‬

‫‪69‬‬
‫خاصه در عشق چنـــــــــــین شیرین لقا‬ ‫در میان عاشقان عاقـــــــــــــل مبا‬
‫اندک اندک می پرستـــــــــــان می رسند‬ ‫اندک اندک جمع مـستان می رسند‬
‫(مولوی)‬
‫‪.10‬مفعو ُل مفاعلن فعولن‬
‫برخیز که روز نشــــــــــــاط صحراست‬ ‫بوی گل وبانگ مرغ برخاســــــت‬
‫کن فتنه ی مه عذار گلرنـــــــــــــــــــگ‬ ‫برخیز زخواب و ساز کن چنــــگ‬
‫(سعدی)‬
‫جانم به زیــــــــارت لـــــــــــــــب آمــد‬ ‫روزم به عــــیــادت شب آمـــــــــد‬

‫(مولوی)‬
‫‪،10(»....‬ص‪173‬ــ‪)169‬‬

‫دسته ی دوّ م ــ اوزان متوسط کاربرد‪:‬‬

‫«پانزده وزن بعدی جدول (شماره های ‪11‬ــ‪)25‬در این دسته قرار می گیرند‪.‬تعداد‬
‫قطعات سروده شده بر هر کدام از این توزان بین ‪977‬ــ‪ 110‬قطعه متغیِّـراست و در‬
‫مجموع ‪ 6545‬قطعه؛یعنی‪ 14/ 264‬درص ِد مجموع اشعار این فهرست را در بر می‬
‫گیرد‪.‬‬
‫به این ترتیب می بینیم که ‪ 25‬وزن اول جدول بر روی هم‪ 214/98‬درصد کل‬
‫اشعار این مجموعه (‪ 52‬دیوان و اشعار پراکنده ی شش شاعر بی دیوان) را به خود‬
‫اختصاص داده است و ‪ 102‬وزن بعدی تنها ‪ 786/1‬درصد آن را شامل می گردد‪ .‬از این‬
‫جا می توان نتیجه گرفت که اگر عروض آموز بتواند این ‪ 25‬وزن را به راحتی تشخیص‬
‫دهد‪ ...‬در تقطیع اشعار فارسی[دری] به ندرت با مشکلی مواجه خواهد شد‪،10( ».‬ص‬
‫‪)72‬‬
‫اکنون به آوردن شواهدی ازمطلع غزلهای ‪:‬حافظ ‪ ،‬سعدیو مولوی برای هر یک از‬
‫اوزان این دسته می پردازیم‪:‬‬
‫«‪.11‬مفعول ُ فاعالتن ‪2‬بار‬
‫دردا که راز پنـــهان خواهد شد آشکارا‬ ‫دل میرود زدستم صاحب دالن خــدارا‬
‫(حافظ)‬
‫مدهوش میگذاری یـــاران مهربــــانـــت‬ ‫خوش میرود به تنها تن ها فدای جانت‬
‫(سعدی)‬
‫گفتا "چه کار داری؟"گفــــتم"مها!‬ ‫گفتا که "کیست بر در؟" گفتم"کمین غـالمت‬
‫سالمت‬
‫(مولوی)‬
‫‪.12‬مفعول ُ فاعیلن‪2‬بار‬
‫دل بی تو به جان آمد وقت اسـت که‬ ‫ای پادشه خوبان داد از غم تنهــــــایی‬
‫باز آیی‬

‫‪70‬‬
‫(حافظ)‬
‫بی خویشتنم کردی بوی گل و‬ ‫وقتی دل سودایی می رفت به بستان ها‬
‫ریـتحان ها‬
‫(سعدی)‬
‫کفرش همه ایمـان شد‪ ،‬تا باد چنین بادا‬ ‫معشوقه به سامان شد‪،‬تا باد چنین بــادا‬
‫(مولوی)‬
‫‪ .13‬مستفعلن ‪ 4‬بار‬
‫آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند‬
‫بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند‬
‫(حافظ)‬
‫وقت طرب خوش یافتم آن دلــبر ط ّناز را‬
‫ساقی!بیار آن جام می‪،‬مطرب بزن آن ساز را‬
‫(سعدی)‬
‫ای یوسف خوش نام ما ! خوش می روی بر بام ما‬
‫ای در شکسته جـــــــــــــام ما!ای بردریده دام ما‬
‫(مولوی)‬

‫‪ .14‬مفتعلن فاعلن ‪2‬بار‬


‫از سر پـــیمان گذشت بر سر پیمانه شد‬ ‫زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد‬
‫(حافظ)‬
‫چشم ندارد خالص چون که درین دام رفت‬ ‫هر که دل آرام دید‪ ،‬از دلش آرام یافت‬
‫(سعدی)‬
‫خط گواهان نخواست‬‫هیچ کس از آفتاب ّ‬ ‫یوسف کنعانیم‪ ،‬روی چون ماهم گواست‬

‫(مولوی)‬
‫‪.15‬فعولن ‪ 3‬بار ‪ +‬فعل‬
‫همه کس شناسند و هر جا روند‬ ‫نشاید که خوبان به صحرا روند‬
‫(سعدی)‬
‫چه جان و جهانی؟ کجا تا کجا!‬ ‫تو جان و جهانی ‪ ،‬کریما ‪ ،‬مــرا‬
‫(مولوی)‬

‫‪.16‬فعولن ‪ 4‬بار‬
‫بدان مردم دیده ی آشنــــــــــــــایی‬ ‫سالمی چو بوی خوش آشنــــــــایی‬
‫(حافظ)‬
‫چو تشنه ی تو باشد که باشد سقایش؟‬ ‫دلی کز تو سوزد ‪ ،‬چه باشد دوایش؟‬
‫گرفتم گروگان خیالــت به تـــــاوان‬ ‫ببردی دلم را بدادی به زاغـــــــــان‬
‫(مولوی)‬

‫‪71‬‬
‫‪.17‬مفتعلن مفاعلن ‪ 2‬بار‬

‫گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف‬ ‫طالع اگرمدد دهد‪ ،‬دامنش آورم به کف‬
‫(حافظ)‬
‫میروم و نمی رود ناقه به زیر محمـــــــــلم‬ ‫بار قراق دوستان بس که نشست بردلم‬
‫(سعدی)‬
‫داغ تو دارد این دلـــــم جای دگر نمی‬ ‫بی همگان به سر شودبی تو به سر نـمی شود‬
‫رود‬
‫(مولوی)‬
‫‪.18‬فعالتن ‪2‬بار ‪ +‬فعلن‬
‫که من ایــــــنجا به امیدی دگرم‬ ‫من از اینـــــــجا یه مالمت نروم‬
‫(سعدی)‬
‫ور نکوبی در هجران چه شود؟‬ ‫گر نخسبی شبکی‪،‬جان چه شود؟‬
‫(مولوی)‬
‫ُ‬
‫فاعالت مفتعلن فع‬ ‫‪.19‬مفتعلن‬
‫دســت به کاری که غصّـــــــه سر آید‬ ‫بر سر آنم که گر ز دســـــت برآید‬
‫(حافظ)‬
‫مرده دل است آن که هیچ دوست نگیرد‬ ‫زنده شود هر که پیش دوست بمیرد‬
‫(سعدی)‬
‫‪.20‬مفتعلن ‪2‬بار ‪+‬فاعلن‬
‫گفت بـــــــبخشـــــــــند گنه می بنوش‬ ‫هاتفی از گوشه ی میخانـــــه دوش‬
‫(حافظ)‬
‫ســر کوی یار‬‫ِ‬ ‫آن که بــــــــــــمیرد به‬ ‫برهوشــــــــــــیار؟‬
‫زنده کدام است ِ‬
‫(سعدی)‬
‫کار مــاست چون او یار ماست‬ ‫کار‪ِ ،‬‬ ‫دلبری و بیدلی اسرار مــــــــاست‬
‫(مولوی)‬
‫‪.21‬مفاعلن فعالتن ‪2‬بار‬
‫زباغ عارض ســـاقی‪،‬هزار الله برآید‬ ‫چو آفتاب می از مشرق پیاله برآید‬
‫(حافظ)‬

‫کهن شود همه کس را به روزگار‪،‬ارادت‬


‫مگر مرا که همان عشق اوّ ل است و زیادت‬
‫(سعدی)‬
‫بگیر دامن لطفش که ناگهـان بگــــــریزد‬
‫ولی مکش توچو تیرش که از کمان بگریزد‬
‫(مولوی)‬
‫‪.22‬فعالت فاعالتن ‪2‬بار‬

‫‪72‬‬
‫دل ما به دور رویت ز چمــن فراغ دارد‬
‫که چو سرو پایبند است و چوالله داغ دارد‬
‫(حافظ)‬
‫دل هر که صید کردی نکشد سرا کمندت‬
‫نه دگر امید دارد که رها شود ز بنـــــدت‬
‫(سعدی)‬
‫به من آورید آخرصنم گــــــــــــریز پا را‬ ‫بروید ای حریفان‪،‬بکشــــــــید یار ما را‬
‫(مولوی)‬
‫‪.23‬مفعو ُل مفاعلن مفاعیلن‬
‫چندین به مفارقــــــــــــــــــــت مرنجانم‬ ‫ای مرهم ریش و مونس جـــــــــــــانم‬
‫(سعدی)‬
‫این پرده بزن که یــار مســــــــــــــت آمد‬ ‫ای مطرب جان‪،‬چودف به دســــت آمد‬
‫(مولوی)‬
‫‪.24‬فاعالتن ‪4‬بار‬
‫هرکه شیرینی فروشد‪،‬مشتری بر وی بجـــوشد‬
‫یا مگس را پر ببندد‪،‬یا عسل را ســـــــر بپوشد‬
‫(سعدی)‬
‫من کار دارم به خانه ‪ ،‬ال ُن َسلّـِم ال ُن َسلّـِم‬ ‫هرچه گویی از بهانه‪،‬ال ُنســَلّـِم ال ُن َسلّـِم‬
‫(مولوی)‬
‫‪.25‬فعالتن ‪4‬بار‬
‫توکامیّ و چه نامی که چنین خوب خرامی؟‬
‫خون ع ّشاق حالل است‪،‬زهی شوخ حرامی‬
‫همه کس را تن اندام و جمال است وجوانی‬
‫وین همه لطف ندارد‪،‬تو مــگر سرو روانی‬
‫(سعدی)‬
‫تومرا گنج روانــــتی‪،‬چه کنم گج‬ ‫تو مرا جانی و جهانی‪،‬چه کنم جـــان و جهان را؟‬
‫روان را‬
‫گرت امـــروز براند ‪،‬نه که فردا بخوانت‬ ‫هله نومید نباشــــــــی که تو را یار براند‬
‫(مولوی)‬
‫‪،10(»...‬صص‪178‬ــ ‪)173‬‬

‫سوم ــ اوزان کم کاربرد‪:‬‬


‫دسته ی‪ّ ،‬‬

‫« شامل ‪ 28‬وزن (از شماره ی ‪ 26‬تا ‪ 63‬جدول ) است که کال ّ ‪ 733‬قطعه؛ یعنی‬
‫‪ 597/1‬درصد مجموع قطعات این مجموعه از دیوانها و اشعارپراکنده ‪ ،‬را در بر می‬
‫گیرد‪ .‬جمع کل قطعاتی که بر هر کدام از این وزن ها سروده شده ‪،‬از ‪ 87‬تا ‪ 4‬قطعه‬
‫متغییّر است‪.‬این که عدد ‪ 4‬را از لحاظ میزان کاربرد در مرز این گروه و گروه بعدی‬
‫قرار داده ایم ‪،‬بر این مناسبت که به تجربه دریافته ایم که یک شاعر ممکن است بر یک‬

‫‪73‬‬
‫وزن مهجورــ از سر تفنن یا به هر علت دیگری ‪1‬تا‪ 3‬قطعه شعر سروده باشد اما اوزانی‬
‫که بییشتر از ‪ 3‬قطعه بر اساس آن ها سروده شده است‪ :‬کمتر احتمال می رود که جزو‬
‫اوزان نادر و مهجور باشند‪،10( ».‬ص‪)77‬‬

‫برخی از اوزان این گروه را با مثال هایی ارائه می کنیم‪:‬‬


‫‪.27‬مفتعلن ‪ 4‬بار‬
‫دولت عشق آمد ومن دولت پاینده شدم‬ ‫مرده بُدم زنده شدم‪،‬گریه بُدم خنده شدم‬
‫(مولوی)‬
‫‪ .28‬مفعول ُ مفاعیل ُ فاعالتن‬
‫از کار فلک بی خبر نــــــــــــــــباشد‬ ‫تا مرد خر و کورو کر نـــــــــــــباشد‬
‫(ناصر خسرو)‬

‫گل به بار آید و بادام به بار آیــــــــــد‬ ‫چند گوی که هنگام بهار آیــــــــــــــد‬
‫(ناصر خسرو)‬
‫‪.40‬مفتعالتن ‪ 2‬بار‬
‫آن من است اوهی مـــــــــــــــکشیدش‬ ‫جان من است اوهی مــــــــــــبریدش‬
‫(مولوی)‬
‫‪ .41‬مفعول ُ فاعالت مفاعیل ُ فاعالتن‬
‫جان بی لب تو گوهرکان را نمی شناسد‬ ‫دل بی رخ تو صورت جان را نمی شناسد‬
‫(عروض سیفی)‬
‫‪ .45‬مفعول ُ فاعالت مفاعیل ُ فع‬
‫هر چ آن به است قصد سوی آن کــــــنم‬ ‫شاید که حال و کار دگر سان کـــــــــــــنم‬
‫(ناصر خسرو)‬
‫‪ .46‬فاعالتن ‪ 3‬بار‬
‫جنبش گردون طفیل اخـــــــــــــــتیارت‬ ‫هر کجا رأی تو باشد رازی به کـــــــاری‬
‫(انوری)‬
‫‪ .49‬مستفعلن فعلن ‪ 2‬بار‬
‫گاهی چو وعده ی او گاهی چو پشت منی‬ ‫ای زلفف دلبر من‪،‬پر بند وپر شــــــکنی‬

‫(امیر ّ‬
‫معزی)‬
‫ُ‬
‫فاعالت مغتعلن‬ ‫‪ .50‬مفتعلن‬
‫نیست دگر با غمانش کار مـــــــــــــــرا‬ ‫تیز نگیرد جهان شکار مـــــــــــــــــرا‬
‫(ناصر خسرو)‬
‫‪ .52‬مفاعلن ‪ 4‬بار‬
‫به دشت پر مالل ما پرنده پر‬ ‫در این سرای بی کسی‪ ،‬کسی به در نــمی زند‬
‫نــــــــــــمی زند‬
‫(هوشنگ ابتهاج)‬
‫‪ .55‬مفاعیلن ‪ 3‬بار‬

‫‪74‬‬
‫نیاری یاد از آن پیمان که کــــــــردستی‬ ‫جهانا عهد با من جز چنین بـــــــــستی‬
‫(ناصر خسرو)‬
‫‪،47( »....‬با تلخیص‪،‬ص‪165‬ــ ‪)39‬‬

‫دسته ی چهارم ـــ اوزان مهجور‪:‬‬

‫« این گروه شامل باقی مانده ی اوزان جدول‪ ،‬یعنی ‪ 64‬وزن میباشد که بر روی‬
‫هم ‪ 86‬قطعه ‪ 187/0 ،‬درصد از کل قطعات این مجموعه از اشعار و دیوان ها را شامل‬
‫می شود‪ ....‬این گروه از اوزان غیر معمول و کم کاربرد را می توان به دو دسته ی‬
‫فرعی تقسیم کرد‪:‬‬

‫ّاول‪،‬اوزان نا مطبوع‪ ،‬یعنی اوزانی که در بحر ها و دایره های عروض فارسی‬


‫هستند اما از طرف شاعران بسیار به ندرت مورد استفاده قرار گرفته اند و علت عدم‬
‫استعمال آن ها نیز چیزی جز نامطبوع بودنشان نیست‪.‬‬
‫دوم ‪ ،‬اوزان نادر‪،‬یعنی اوزانی که بیرون از قواعد کلّی غالب بر اوزان عروضی‬ ‫ّ‬
‫ما قرار می گیرند؛ مانند‪":‬مستفعلن ‪ 6‬بار " که در دیوان کبیر شمس تنها یک قطعه بر‬
‫طبق آن سروده شده و یا "فاعلن فعل ‪ 4‬بار با مکث" که فیض کاشانی و فروغی بسطامی‬
‫و فرخی یزدی هر کدام یک قطعه شعر بر اساس آن ساخته اند‪ .‬به عبارت دیکر این اوزان‬
‫اگر چه بر اساس همان اجزای عروضی هشتگانه و زحاف های آن ها [در عروض سنتی]‬
‫پدید آمده اند‪ ،‬در هیچ کدام از بحرهای بیست گانه و دوایر شش گانه ی عروض [سنتی]‬
‫فارسی نمی گنجد‪،10( ».‬ص‪)79‬‬
‫باز هم مثال هایی را برای این گروه از اوزان پیشکش می کنیم‪:‬‬
‫‪.62‬فعلن ‪8‬بار‬
‫می جام قناعت اگر بچشی المی زجنون هوس نـــــــــــکشی‬
‫چه کم اســــت عروج دماغ غنا که خمار تو ّقع‬
‫کس نکشی‬
‫نی ام آن که به جرئت وصف لبت رسدم خم وپیچ عنان ادب‬
‫ز تأمّل موج گهرزده ام در حـــــــــــــسن ادا به‬
‫زبان ادب‬

‫(بیدل دهلوی)‬
‫‪.68‬فاعلن فعل ‪4‬بار با چهار بار مکث‬
‫بر در تو من‪،‬رو به خـــاک عجز‪،‬ناله میکنم‪،‬که ای اله من‬
‫جرم کرده ام‪،‬ظلم کرده ام‪،‬پرده ای بپوش‪،‬بر گنـــــاه‬
‫من‬
‫(فیض کاشانی)‬

‫‪75‬‬
‫هرکه را بخت‪،‬دیده میدهد‪،‬در رخ تو بینــــــــــــنده می کند‬
‫وآن که می کند‪،‬سیر صورت‪،‬وصـــف آفرینـــــنده‬
‫میکند‬
‫(فروغی بسطامی)‬
‫آن پری چو از بهردلبری زلف عنبرین شانه می کنـــــــد‬
‫در جهان هرآن دل که بنــگری‪،‬بی قرار و دیوانه‬
‫میکند‬
‫(فرّ خی یزدی)‬
‫‪.88‬مفاعیل مستفعلن فعل‬
‫دلم بر تو زین بد گمــــــــــان شود‬ ‫رخت دل بد ز دد نــــــــــهان شود‬
‫اگر ابرویت جویم کمــــــــان شود‬ ‫چو زلف تو جستم کمـــــــــــند شد‬
‫(اوحدی مراغه ای)‬
‫‪.103‬مستفعلن ‪6‬بار‬
‫بیا بیا دلدار من!دلدارمن !درآ درآ درکار من‪،‬در کار من‬
‫تویی تویی گلزار من‪،‬گلزار من‪،‬بگو بگو اسرار‬
‫من‪،‬اسرارمن‬
‫بیا بیا درویش من!درویش من !مرو مرو از پیش من‪ ،‬ازپیش من‬
‫تویی تویی هم کیش من‪،‬هم کیش من‪،‬تویی تویی هم خویش من‪،‬هم‬
‫خویش من‬
‫(مولوی)‬
‫‪.107‬مستفعلن(مفاعلن)‪4‬ر بار‬
‫ُ‬
‫والموت فی ارکانِها‪...‬‬ ‫العیشُ فی اَکنافِها‬ ‫فیما تری؟فیما تری؟یامن تری والیـــری‬
‫کیل گهر همی رســـــــد بر‬ ‫خود کی رود کشتی دراو؟که اوتهی بیرون رود‬
‫مشتری ومشتری‬
‫(مولوی)‬
‫ُ‬
‫فاعالت فعل‬ ‫‪.108‬مفتعلن‬
‫عاشق از دام رســـــــتـــه ی تـــــــــــو‬ ‫زود شود باز بســـــــــــــــــــــــتری تو‬
‫(اوحدی مراغه ای)‬
‫‪.109‬مفتعلن فاعلن مفتعلن مفاعلن‬
‫عشق تو خودعالمیست‪،‬عقل در آن نمی‬ ‫در صفت عشق توشرح وبیان نمی رسد‬
‫رســـد‬
‫گر چه بگویم بسی سوی زبان نمی رسد‬ ‫آنچ که از عشق تومعتکف خان ماســـت‬
‫(عطار)‬
‫‪.111‬مفتعلن ‪2‬بار ‪ +‬مفعول ُ مفاعیلن‬
‫کرده مرا در غم عشقت بی سروبی پادل‬ ‫ای دل من بسته درآ زنجیر سمن سا دل‬
‫رانده از این دیده پرخون‬ ‫برده از این قالب خاکی رخت به صـــحراجام‬
‫سیـــــــل به دریا دل‬
‫(خواجوی کرمانی)‬

‫‪76‬‬
‫ُ‬
‫فاعالت فع‬ ‫‪.112‬مفتعلن ‪2‬بار ‪+‬‬
‫و آنچــــه تو بینی بجز از مستعار‬ ‫غم مخور ای دل که جهان را قرار نیــــــست‬
‫نیست‬
‫وانچه حقیقی بود ان آشکار نیـــــــــست‬ ‫آنچه مجازی بود آن هست اشکـــــــار‬
‫(محمد تقی بهار)‬

‫‪.117‬فعولن ‪5‬بار ‪ +‬فعل‬


‫به دل کاشــــتم مهر ان طفل جاهل ز راه نــــــــــظر‬
‫بـــــجز طفل اشـــــــــــکم نشدهیچ حاصل‬
‫از این رهگذر‬
‫کنون در کنارم نشســـــــتند طفــــــالن به پــهلوی هم‬
‫چه طــفالن؟زخون قطره ای چند سایل ز دل با جگر‬
‫(فیض کاشانی)‬

‫‪ .118‬فعولن ‪5‬بار‬
‫ز وصـلت جگر خستگان را‬ ‫نگاه ار کنی‪،‬جان ستانی‪،‬تغافل کنــــــی دل‬
‫مه من چه حاصل چوآیی‪،‬زشادی دهم جان؛روی چون‪،‬زاندوه‬
‫زدست فراق و وصــــال توام کار مشکل‬
‫(فیض کاشانی)‬

‫علل پر کاربردی یک وزن‬


‫«با نگاهی گذرا به اوزان پرکاربرد و متوسط کاربرد‪،‬دو ویژه گی بارز در این‬
‫اوزان نظر ما را جلب می کنند‪:‬یکی اینکه همه ی این اوزان از موسیقی و آهنگی‬
‫دوم اینکه موسقی وآهنگ در بیشتر این وزن ها مالیم‬ ‫محسوس و ّ‬
‫مؤثربرخوردارند‪ّ ،‬‬
‫ونزدیک به آخنگ طبیعی گفتار عاطفی است‪.‬البته در محدودی از این وزن ها هم موسیقی‬
‫بسیار آسکار و تند است ‪،‬به طوری که چندتایی ازآن ها ار قبیل وزن های شماره ‪،11‬‬
‫‪ ،22 ،17 ،14 ،13 ،12‬به صورت "دوری"کاربرد دارند می دانیم که موسیقی در‬
‫اوزان دوری به باالترین حد ممکن میرسد‪،‬تا جایی که قرائت شعر در این اوزان کم وبیش‬
‫حالت سرود وآواز به خود می گیرد‪.‬با وجود این‪،‬همچنان که از شماره های این اوزان پیدا‬
‫است هیچ کدام از آن ها در ردیف پر کاربرد ترین اوزان شعرفارسی قرار ندارند‪ .‬به‬
‫عالوه‪،‬صعود آن ها را در جدول تا این حد نیز باید مستقیما ً به تأثیر دیوان قطور موالنا که‬
‫مملو از چنین اوزان تند ورقصانی است‪،‬مربوط دانست به احتمال زیاد اگرتعداد بیشتری‬
‫از دواوینشعر فارسی در این فهرست گنجانیده شود‪،‬این قبیل وزن ها به رده های پایین تر‬
‫جدول رانده خواهد شد‪.‬وزن های شماره ‪18 ،9 ،8‬و‪ 20‬نیز آهنکی نسبتا ً تند دارند ‪.‬باقی‬
‫اوزان این دو گروه‪،‬همگی از ان مالیمتی که گفتیم‪،‬بر خورد ارند‪.‬منطور ما از مالیمت‬

‫‪77‬‬
‫آهنگ در یک وزن عروضی ان است که وزن و موسیقی خارج از کالم وجدا از آن‬
‫کمتراحساس می شود‪.‬‬

‫حال این سؤال پیش می آید که مالیمت یک وزن ونزدیک آن به آهنگ طبیعی‬
‫گقتار موجب دلنشینی و رواج آن است‪،‬خود این مالیمت از چه عواملی نا شی می‬
‫شود؟‪....‬ـ‬
‫وقتی عمیق تر به این مطلب نگاه می بینیم که سه عامل در مالیم کردن این وزن‬
‫عروضی دخالت دارند‪ّ :‬اول طوالنی و چهار جزئی بودن مصراع ‪ ....‬دوّ م‪،‬مخفف بودن‬
‫اجزا‪ ...‬و عامل سوّ م‪،‬ختم شدن مصراع است به یک جزء مخفف مزاحف کوتاه تر از‬
‫دیگر اجزا‪،10(»....‬ص‪73‬و‪)74‬‬
‫«علّت این که پرکاربرد ترین اوزان شعر فارسی اوزان مختلف االجزایی‬
‫ُ‬
‫فاعالت مفاعی ُل فاعلن" و "فاعالتن مفاعلن‬ ‫مانند"مفاعلن فعالتن مفاعلن فعلن" و "مفعو ُل‬
‫فعلن" هستند‪،‬این است که این اوزان به علّت آرامی ومتانت خود بیشترین نزدیکی را با‬
‫آهنگ طبیعی گفتار دارند‪.‬می دانیم که امروزه شعرای بزرگ در همه ی زبان ها تالش‬
‫می کنند که وزن شعر را هر چه بیشتر به آهنگ طبیعی گفتار نزدیک کنند و آن را از‬
‫زیر سلطه موسیقی تحمیلی اوزان عروضی بیرون بیاورند؛ چرا که به حق معتقد آنند که‬
‫چنین سخنی برای بیان عواطف و احساسات انسان رساتر وصادق تر است‪،‬این کار‬
‫درواقع یکی از سالت های شعر نو است‪،10(»....‬ص‪)30‬‬
‫« در اینجا الزم است که نکته ای را متذکر شویم و آن اینکه نزدیک شدن به آهنگ‬
‫طبیعی گفتار به معنی عدول از وزن وکنار گذاشتن اهنگ و موسیقی نیست‪.‬مالیمت به‬
‫شرطی باعث مطبوع شدن یک وزن می شود که آن وزن خود را در اصل آهنگین و‬
‫موسیقیایی باشد و گر نه ریختن سخن در قالب افاعیلی که هیچ نوع تناسبی در میان اجزای‬
‫آن وجود ندارد و قرائت آن عینا ً مانند نثر وبلکه دشوار تر از نثر است‪،‬نه تنها مطبوع و‬
‫دلنشین نیست‪،‬بلکه چنین سخنی اصالً از دایره بحث وزن شعر خارج است‪.‬به این سبب‬
‫است که بسیاری از اوزان کم کاربرد ومهجوری که در همین جدول آمده اند‪،‬در حالی که‬
‫از هرسه عامل مذکور برخوردارند‪،‬به ندرت قطعاتی بر اساس انها سروده شده است‪....‬‬

‫نتیجه ی کلی که از این پژوهش آماری و تحلیل تنایج آن بدست می آید‪،‬این است‬
‫که ّاوالً شعر‪،‬حتما ً باید دارای موسیقی و آهنگی محسوس و مؤثر باشد؛ثانیا ً این موسیقی‬
‫وآهنگ هر چه پنهان تر و به اهنگ طبیعی گفتار عاطفی نزدیک باشد‪،‬مؤثرتر و مو ّفق تر‬
‫و مطلوب تر خواهد بود‪،10(».‬ص‪75‬و‪)74‬‬

‫«‪...‬همچنین پزوهش آماری وزن شعر قدیم فارسی و تعیین میزان کاربرد اوزان‬
‫مختلف ما را به این نتیجه می رساند که شعرای بزرگ قدیم ما بدون اینکه از لحاظ نظری‬
‫درباره ی نزدیکی وزن شعر آهنگ طبیعی گفتار به بحث پرداخته باشند‪،‬به اقتضای قریحه‬
‫و ذوق خود در چارچوب اصول ادبی زمان خود‪،‬این نکته را به خوبی رعایت کرده و‬
‫بیشتر اوزانی را بکار برده اند که به آهنگ زبان محاوره نزدیکتراند‪،10(».‬ص‪)30‬‬

‫‪78‬‬
‫فصل پنجم‪:‬‬

‫گونه های وزن‬

‫گـــونه های وزن‬

‫«وزن ‪ ،‬نظم و تناسب خاص است در اصوات ش عر ( =هجاه ا ) ‪ ،‬این نظم و‬


‫تناسب اصوات به انحنای گوناگون نزد مــــــــــــــــلل مختلف مبین نوعی آهنگ و موسیقی‬
‫است » (‪ ، 31‬ص ‪ « ) 23 ، 22‬وزن شعر در زبان های مختلف یکسان نیست و ویژگی‬
‫هرزبانی ‪ ،‬وزن خاص را ایجاب میکن د ‪ .‬چن دان ک ه اه ل ی ک زب ان از اش عاری ک ه در‬
‫اوزان مغایر با ویژگی های زبان خود سروده می شود ‪ ،‬استقبال نمی کنن د ‪ ،‬و ح تی آن را‬

‫‪79‬‬
‫موزون نمی یابند ‪ .‬پیش از آن که انواع وزن را بررسی کنیم ‪ ،‬اشاره [ ویاد آوری ] به دو‬
‫نکته الزم است ‪.‬‬
‫تکیه – برجستگی ای است که فقط به یک هجای کلمه داده میشود ‪ ،‬به عبارت‬
‫دیگر در واژه های چند هجایی یکی از هجاها برجسته ت ر تلف ظ میگ ردد و تکی ه روی آ ن‬
‫است ‪ .‬مثالً در واژه ی " م ردان " تکی ه روی هج ای آخ ر ق رار دارد و در واژه "زی را "‬
‫روی هجای اول ‪ .‬برای درک بهتر تکیه می توانیم کلماتی را در نظ ر بگ یریم ک ه تنه ا ب ا‬
‫تغییر جای تکیه معنی آنها عوض میشود ‪ .‬مثالً اگر تکیه را روی هجای اول " گویا "قرار‬
‫دهیم معنی " ظاهراً " میدهد ‪ ،‬اما اگر روی هجای آخر قرار دهیم مع نی "ن اطق"از آن ب ر‬
‫می آید ‪ .‬همین تف اوت مح ل تکی ه در " ولی " ب ه مع نی یی " ام ا " و "ولی " ب ه مع نی "‬
‫سرپرست " هست ‪ .‬تکیه اکثر کلمه های فارسی روی هجای آخر قرار میگیرد ‪.‬‬

‫زیر و بمی ‪ -‬در بعضی زبان ها مانند چینی و ویتنامی ‪ ،‬زیر و بمی نقش مهمی‬
‫دارد ‪ ،‬چندان که اگر کلمه ای یک هجایی را زیر تلفظ کنیم یک معنی میدهد و اگر بم تلفظ‬
‫کنیم معنی دیگر ‪ ،‬مثالً در زبان چــینی واژه ی "ما " معنی " مادر "می دهد ام ا اگ ر زی ر‬
‫تلف ظ ش ود مع نی " اس ب " دارد ‪ .‬وزن چ نین زب ان ه ایی ب ر پای ه زی ر و‬
‫بـــــــــــــــــــــــــــــــــمی یعنی آهنگی است ‪ ، 52 ( ».‬ص ‪) 73‬‬

‫انواع وزن شعر در زبان های گوناگون‬

‫« انواع وزن شعر عبارت است از ‪:‬‬


‫‪ -1‬وزن کمی ( ‪: ) Quantitative‬‬
‫وزن کمی که اساس آن مبتنی بر نظم هجاهای بلند و کوتاه در مصراع های‬
‫یک شعر است ‪ .‬این نوع وزن خاص زبان های است که در آنها مصوت ها ب ه کوت اه‬
‫وبلند ودر نتیجه هجاها به کوتاه وبلند و احیانا ً کشیده تقسیم می شوند ‪ ،‬و امتداد هجاها ‪،‬‬
‫اعم از کوتاه یا بلند یا کشیده ‪ ،‬ثابت است ‪ .‬وزن شعر فارسی ‪ ،‬عربی ‪ ،‬سانس یگریت و‬
‫یونانی قدیم ( و التین ) از نوع کمّی است ‪.‬‬

‫‪ -2‬وزن تکیه ای ( ‪: ) Accentual‬‬

‫وزن ضربی یا تکیه ای که اساس این وزن فقط بر تساوی تعداد تکیه ها در‬
‫هر مصراع شعر قرار دارد و تعداد هجاهای هر مصراع ممکن است تغییر کن د ‪ .‬وزن‬
‫ضربی خاص زبان هایی است که در آن ها هجاهای تکی ه دار اص ل اس ت و هجاه ای‬
‫بی تکیه سریع تلفظ می شوند ‪ .‬مثل وزن شعر انگلیسی قدیم و آلمانی ‪. . . .‬‬
‫ضمنا ً در شعر فارسی تساوی تعداد تکیه ی مصراع ها به هیچ وجه نقشی‬
‫ندارد ‪ .‬مثالً این بیت سعدی ‪ ،‬مصراع اول دو تکیه و مصراع دوم ش ش تکی ه دارد بی‬
‫آنکه وزن آن کمترین اشکال داشته باشد ‪. .‬‬

‫‪80‬‬
‫ک ه ایــــن زه د خــــشک اس ت و آن‬ ‫ف راهم نشــــــــــــــــــــــینند ت ر دامــنـــان‬
‫دامنان‬

‫‪ -3‬وزن آتنگی یا نواختی ( ‪: ) Tonic‬‬


‫وزن آهنگی خاص زبان هایی است که زیر و بمی در کلمه ی یک هجایی‬
‫باعث تغیر معنی میشوند ‪ ،‬مثل وزن شعر چینی و ویتنامی ‪.‬‬
‫‪ -4‬وزن عددی ( ‪: ) N0merical‬‬

‫وزن عددی که در آن فقط تساوی تعداد هجاهای هر مصراع معتبر است و این‬
‫وزن خاص زبان هایی است که در آن کوتاه و بلند بودن مصوت ها و تکیه زیر و بمی‬
‫هیچ کدام نقشی ندارد ‪ ،‬مانند وزن شعر زبان های فرانسوی [و ایتالیایی و اسپانیایی ] و‬
‫ژاپنی ‪.‬‬
‫شعر فارسی زیر در وزن هجایی ( ده هجایی ) سروده شده است ‪ ،‬ولی به‬
‫گوش فارسی زبان ها موزون نمی رسد ‪:‬‬
‫چند حصــــــــاری بودند دلیران‬ ‫در یک قلعه ییی خالی نیـــــــــــم ویران‬
‫بخار زمین آنرا می پوشاند ‪. . .‬‬ ‫آفتاب ‪ ،‬زمین را چون دیگ می جوشاند‬
‫( الهوتی )‬
‫‪ -5‬وزن ضربی – هجایی –‬

‫وزن ضربی – هجای – که در آن هم تعداد تکیه ها حساب می شود و تعداد‬


‫هجاها در این نوع وزن تغییرات جای تکیه ه ا و اض افه ش دن آنه ا در ه ر مص راع‬
‫شعر ‪ ،‬جواز خیلی بیشتری از تغیرات هجاها دارد ‪ .‬مثل وزن شعر انگلیسی امروز ‪».‬‬
‫( ‪ ، 52‬ص ‪) 73 – 75‬‬

‫انواع وزن در اشعار فارسی‬

‫« وزن شعر فارسی به سبب ثابت بودن کمّیت مصوت های بلند و کوتاه در‬
‫زبان شعر فارسی ‪ ،‬به ناچار کمّی است ‪ ، 52 ( ».‬ص ‪ ) 69‬وما هم بر همین اس اس‬
‫یعنی ‪ ،‬نظم و تساوی هجاهای کوتاه بلند در شعر ‪ ،‬اش عار را ب ه س ه دس ته زی ر تقس یم‬
‫نمودایم ‪:‬‬
‫الف‪ -‬اوزانی که مبتنی بر نظم و تساوی هجاها در هر مصراع شعر است ‪.‬‬
‫‪ -2‬اوزانی که در آنها نظم میــان هجاهـای هــر مصــراع رعـایت می شــود امــا طــول‬
‫مصراع ها یکسان نیستـ ‪.‬‬
‫ج‪ -‬اوزانی که در آنها نظم و تساوی هجاها در هر مصراع شعر رعایت نمی شود ‪.‬‬

‫‪81‬‬
‫اوزانی که مبتنی بر نظم و تساوی هجاها در هر مصراع شعر است ‪:‬‬

‫«‪...‬همه ی اشعار فارسی جز معدودی ‪ ،‬مستزاد و بحر طویل تا زمان نیما یو‬
‫شیج در این اوزان سروده شده است » ( ‪ ، 52‬ص ‪ ) 69‬اکنون در مورد رایج ت رین‬
‫وزن های عروضی در قالب های شعری س نتی ‪ ،‬گفت ه ه ای کوت اهی را پیش کش می‬
‫نماییم ‪.‬‬

‫وزن رباعی‬

‫« از خوش آوازترین اوزان شعر فارس ی ‪ ،‬وزن رب اعی اس ت ‪ .‬یکی از‬


‫ع روض دان ان [ یع نی ف رزاد مس عود ] اص ل وزن رب اعی را ب ه ص ورت منظم "‬
‫مستفع ُل مستفع ُل مستفع ُل فع " می داند که دارای یک گونه ی اص لی ن یز اس ت ک ه از‬
‫قلب هجای ‪ 2‬و ‪ 3‬در رکن دوم وزن اصلی حاصل می شود یعنی دومین " ‪U U - -‬‬
‫ُ‬
‫فاعالت ) در می آید‪.‬‬ ‫" ( مستفع ُل ) به صورت " ‪( " U –U -‬‬
‫مستفع ُل‬ ‫‪ - | UU | - - UU | - - UU - -‬اصل وزن ربــا عـی‬
‫مستفع ُل مستفع ُل فع‬

‫ُ‬
‫فاعالت‬ ‫مستفع ُل‬ ‫‪ - | UU | - U – U | - - UU - -‬گونـــــــه ی اصلی‬
‫مستفع ُل فع (که از قلب هجای ‪ 2‬و ‪ 3‬رکن دوم وزن اصلی بدست آمده است) ‪.‬‬

‫از صورت منظم وزن اصلی و گونه ی اصلی‪ ،‬ده گونه ی دیگر از طریق‬
‫اب دال دو هج ای کوت اه ب ه ی ک هج ای بلن د حاص ل می ش ود ؛ یع نی " ‪" UU - -‬‬
‫( مستفع ُل ) به " ‪ ( "- - -‬مفعولن ) تبدیل میشود ( از وزن اص لی ‪ 7‬گون ه مش تق می‬
‫شود واز گونه اصلی ‪ 3‬وزن اشتقاقی )‪.‬‬
‫اینک هریک از گونه های داوزده گانه ی رباعی با مصراعی به عنوان مثال‬
‫آورده می شود ‪:‬‬
‫اصل وزن‬
‫( ‪ ) 1‬ــــ ــــ ‪ U U ‬ـــ ـــ ‪ U U ‬ـــ ـــ ‪ U U ‬ـــ‬
‫تـقدیــــر کـــــه بــــرکـــشتنــــــــت آ ز ر م نـــــــداشت‬

‫( ‪ ) 2‬ـــــ ـــــ ــــ ‪ ‬ــــ ــــ ‪ U U ‬ــــ ــــ ‪ U U ‬ـــ‬


‫نی چون د م تيغ‬ ‫را طعـــــنه ز‬ ‫خـــا قــا نی‬

‫( ‪ )3‬ــــ ــــ ‪ U U ‬ــــ ــــــ ـــــ ‪ ‬ــــ ــــ ‪ U U ‬ـــ‬


‫خـــر ســنــد هــــــمــــی بـــــو د م در دا م تــــــــو مـــن‬

‫(‪ ) 4‬ــــ ــــ ‪ U U ‬ــــ ـــــ ‪ U U ‬ــــ ـــــ ـــــ ‪ ‬ـــ‬


‫امـــــروز تــــــو را دســــتـــــر س فـــــــــر دا نیــــــست‬

‫‪82‬‬
‫( ‪ )5‬ــــ ــــ ــــــ ‪ ‬ـــــ ـــــ ــــ ‪ ‬ــــ ـــــ ‪ U U ‬ـــ‬
‫مـــــــــــی گفتم در خــــشــم مــــــرو‬ ‫بــــــایـــــا رم‬

‫( ‪ )6‬ـــــ ــــ ‪ U U ‬ـــــ ــــ ـــــ ‪ ‬ـــــ ـــــ ـــــ ‪ ‬ــــ‬


‫گـــــــفتـــم که ســــــــر انــــــجامــت مـــــــعـــلـــومم شــد‬

‫( ‪ )7‬ـــــ ــــ ــــــ ‪ ‬ــــ ــــ ‪ U U ‬ــــ ـــــ ـــــ ‪ ‬ــــ‬


‫تـــا بتـــــــــــو ا نــــی خـــــد مت رنـــــــدان مـــی کــن‬

‫‪ ‬ـــــ ـــــ ـــــ ‪ ‬ـــــ ــــــ ـــــ ‪ ‬ــــ‬ ‫( ‪ )8‬ــــ ــــ ـــــ‬
‫رم گـــــــــفــتم کـــو گـــفــت ایــــنک‬ ‫گــــــفـــــتا د ا‬

‫گونه ای اصلی‬
‫(‪ )9‬ـــــ ـــــ ‪ U U ‬ـــــ ‪ U‬ـــــ ‪ U ‬ـــــ ـــــ ‪ U U ‬ــــ‬
‫هـــنگـــــا م ســـــپـــیـــده دم خـــــــــرو س ســـــحــــری‬

‫(‪ )10‬ــــ ــــــ ـــــ ‪ ‬ــــ ‪ U‬ـــــ ‪ U ‬ـــــ ـــــ ‪ U U ‬ـــ‬


‫عــــــــمــــرت تــا کــی به خـود پـــــــــــرســتــی گــــــذ رد‬

‫(‪ )11‬ــــ ـــــ ‪ U U ‬ــــــ ‪ U‬ـــــ ‪ U ‬ـــــ ـــــ ــــــ ‪ ‬ــــ‬


‫را ز از هـــــمـــه نــــا کـــــسان نـــــهــــا ن بــــــــاید داشت‬

‫(‪ )12‬ــــ ـــــ ــــــ ‪ ‬ـــــ ‪ U‬ـــــ ‪ U ‬ــــ ـــــ ـــــ ‪ ‬ــــ‬
‫رم طــــــر ب ز مــــــــن پــــنـــهـــا نست‬ ‫تــــا هــــــشـــیا‬
‫‪ ، 52 (»....‬با تلخیص و ویرایش ‪ ،‬ص ‪ 65‬و ‪) 66‬‬

‫تــذکر‬
‫« در برخی از کتاب های متأخران جمله ای "ال هول وال قوة اال با هلل " ( مستفعل‬
‫مستفعل مفعو لن فع ــــ ــــ ‪ U U ‬ــــ ــــ ‪ U U ‬ــــ ــــ ــــ ‪ ‬ـــ ) به عنوان‬
‫وزن رباعی ذکر شده است ‪ .‬باید دانست که این وزن یکی از اوزان تقطیعی رب اعی اس ت‬
‫نه وزن اصلی آن‪ ،‬زیرا هیچگاه در شعر فارسی هجای بلند به دو هجا ی کوتاه تبدیل نمی‬
‫شود ( اما عکس آن صحیح است )‪ ، 31 ( » .‬ص ‪) 66‬‬

‫‪83‬‬
‫وزن دوبیتی ( ترانه )‬

‫« دوبیتی ( ترانه ) ورباعی از لحاظ قالب عین هم هستند ؛ یعنی هر کدام از آنها‬
‫از دو بیت یا چها ر مصراع تشکیل می یابند که مصراع های اول ‪ ،‬دوم و چهارمش ان هم‬
‫قافیه اند ‪ .‬بنا ب راین تفاوتش ان تنه ا در وزن اس ت ‪ ....‬تران ه ب ر وزن " مف اعیلن مف اعیلن‬
‫فعولن "‪ ...‬می آید‪ .‬البته این تفاوت وزن کم وبیش موجب تفاوت موض وع هم ش ده اس ت ؛‬
‫چون که ترانه یا دوبی تی ‪ ،‬ب ه علت س بک و روان ب ودن وزن آن ‪ ،‬همچن ان ک ه از ن امش‬
‫پیداست ‪ ،‬بیشتر برای بیان مغازالت ساده وبی پیرایه عاشقانه وگاه عرفانی به ک ار رفت ه ‪،‬‬
‫درحالیکه رباعی به علت آهستگی ومتانتی که در وزن آن هست ‪ ،‬اغلب ‪ ،‬ت أ مّالت فلس فی‬
‫وعرفانی وافکار ج ّدی را درخود جای داده است ‪، 10 ( » .‬ص ‪) 99‬‬
‫« وزن دوبیتی ها در اصل کامالً عروضی نبود ؛ یعنی نمونه های قدیم دوبیتی با‬
‫قواعد عروضی قابل تقطیع نیست امّا به مرور زمان تحت تأثیر ش عر رس می وزن آن ه ا‬
‫کامالً عروضی شد ( همچنان که درلغات ولهجه ی آن ها تغییر ایجاد شد ) ‪.‬هنوز ص ورت‬
‫های قدیمی از ترانه های با با طاهر در دست است ک ه وزن ک امأل عروض ی ندارن د وب ا‬
‫مقایسه ی آن ها با صورت ها ی جدید ‪ ،‬میتوان به تحوّ ل عروضی وجابجایی لغات وتغی یر‬
‫تلفظ پی برد ‪ ، 31( » .‬ص ‪) 67‬‬
‫« مترادف با اصطالح دوبیتی ‪ ،‬اصطالح ها ی دیگری نیز درگوشه وکن ار‬
‫مملکت [ما یعنی افغانستان ] به کار برده می شود ‪ .‬چنانچه مردم " پنجشیر " اصطالح "‬

‫سنگ گردی " را بکار می برند ‪ ،‬در ولسوالی " چاه اب " والیت تخار اصطالح " فل ک "‬
‫ومردم برخی از مناطق دیگر افغانستان اصطالح نادرست " چهاربیتی " را بکار می برن د‬
‫‪ .‬همچنان کلمله های " سیغانی " ‪" ،‬کردکی " و " کوچه باغی " نیز مترادف دوبی تی بک ار‬
‫می روند‪ ، 33 ( ».‬ص ‪) 39‬‬

‫« ‪ ...‬اما از نظر وزن تمام چهار مصراع آن در وزن " مفاعیلن مفاعیلن فعولن "‬
‫سروده می شود ‪ .‬البته این حتمی نیس ت ومی ت وان در وزن ه ای دیگ ری ن یز دوبی تی را‬
‫سرود ‪ ....‬دوبیتی یکی از ساده ترین قالب ه ای ش عری اس ت ک ه مبت دیان می توانن د ک ار‬
‫شاعری اشان را از آن آغازکنند ‪ ، 13 ( » .‬ص ‪) 303‬‬
‫به مثال های زیر دقت کنید ‪- :‬‬
‫خمار آلو ده با جا می بسا جه‬ ‫دل عا شق به پیغامی بسا جه‬
‫زیا ضت کش به بادامی بساجه‬ ‫مرا کیفیّــت چشم تو باقیست‬
‫( بابا طاهر)‬

‫چه کــارم با گل باغ بهار است‬ ‫مرابا گردش صحرا چه کار است‬
‫به پیشم سرووسنبل هردخاراست‬ ‫در آبادی گلی دید م که تا حشــــــر‬
‫( فایز دشتستانی)‬

‫‪84‬‬
‫« دو بیتی ها در تاریخ کهن ما سابقه ی طوالنی داشته ودر مواقع مختلف به واسطه‬
‫گوینده گان نا معلوم سروده شده است ‪:‬‬
‫به غــــم های فـــراق یـار مــــــیشم‬ ‫به نیم شب که من بیدار میشم‬
‫به جــــــان تنـــد رسـت بیــمار میشم‬ ‫به غـــم های فراق یار جـــــانی‬

‫دلــــــم جوالن زدو یــــاد وطــن کرد‬ ‫نمــــاز شـــام غریبی رخ به کرد‬
‫ســــالمت باشــد هـــرکس یادمن کرد‬ ‫نمــی دانـــم پد کـــرد یا بـــــرادر‬
‫‪ ،33 (»....‬ص ‪39‬و ‪) 40‬‬

‫دوبیتی ها ی بسیار ی به زبان های عامیانه ومحلی با لحجه های متفاوتی در بین‬
‫اقوام مختلف م ردم م ا رواج دارن د ک ه در هنگ ام تقطی ع عروض ی بای د لحج ه ی آنه ا در‬
‫نظرگرفته شود‪.‬‬

‫اوزان مثنوی ها ی مشهور‬

‫مثنوی ها بخش مهمی از شعر فارسی را تشکیل می دهند ‪ .‬ب ا این هم ه از تم ام‬
‫اوزان شعر فارسی ‪ ،‬تنها از وزن های مح دود ی جهت س رودن مثن وی ه ای مهم اس تفاده‬
‫ش ده اس ت ‪ .‬قاب ل ذک ر اس ت ک ه ش اعران مثن وی س را هم واره ی ک وزن را درسرتاس ر‬
‫مجموعه ی شعری خود رعایت می کنند ؛ مثال ‪ :‬فردوسی شاعر حماسه سرای ب زرگ م ا‬
‫در سرتاس ر ش اهنامه ک ه دارای شص ت ه زار بیت اس ت تنه ا از وزن « فع ولن ‪ ،‬فع ولن‬
‫فعولن فعل » استفاده کرده است ‪.‬‬
‫مهمترین اوزان مثنوی قرار ذیل میباشند ‪:‬‬
‫‪ – 1‬مفاعیلن مفاعیلن فعولن‬
‫از ویس رامین فخرالدین اسعد گرگانی ( قرن پنجم ) ‪:‬‬
‫فـــــریب تـــو دیگــــر نشنـــید خـــواهم‬ ‫جـــــهـــا نا مـــن زتو ببرید خوا هــــم‬
‫زدل زنـــگار مــــهـــر تــــــــو زدو دم‬ ‫چـــــو مـــهـــرت باد گــــرکس آزمــــود م‬

‫از خسرو وشیرین نظامی ( قرن ششم ) ‪:‬‬


‫ســـیا و و شی نـرســـت اززیر این تشت‬ ‫بســــا خــــونا که شد بــرخاک این دشـــت‬
‫فریدونـــــــی بــــود یــــا کیـــقـــــبا د ی‬ ‫هـــــر آن ذره که آرد تـــند بــــــــــــا دی‬
‫کـــه بروی خــــون چنـــدین آدمـی نیست‬ ‫کــــفی گل در هــــمه روی زمی نــــیسـت‬

‫از یوسف وزلیخا جامی ( قرن نهم ) ‪:‬‬


‫تــــمــــا شـــا کـــن به گرد جـــــویــباران‬ ‫به بســــتــان پــــا ی نه فـــصل بـهـاران‬
‫بـــه خـــواری سبــــزه چــو افـتاد برخاک‬ ‫چــــر ا کر دست غنچه پیرهن چـا کـــ ؟‬
‫که کـــــــرده غــــرق درخون ارغوان را‬ ‫کـــــه افکنـــنده ز پــــــا سرو روان را ؟‬
‫به خــــــون آغشته اللــــه داغـداری است‬ ‫بــــنفشــه درکـــبودی ســـوگـواری است‬
‫‪، 31(»....‬ص ‪)83‬‬

‫‪85‬‬
‫عالوه بر مثنوی ها ی خسرو شیرین نظامی ‪ ،‬یوسف وزلیخا جامی و ویس ورامین‬
‫فخرالدین اسعد گرگانی که نمونه های شعری آن را در ب اال آوردیم ؛ « مثن وی ه ای‪ :‬الهی‬
‫نامه واسرارنامه ی عطار و گلشن راز شیخ محمود شبستری نیز در این وزن سروده ش ده‬
‫است ‪ ، 3( ».‬ص ‪) 45‬‬

‫‪ – 2‬فعولن فعولن فعولن فعل‬


‫از شاهنامه ی فردوسی ( قرن پنجم ) ‪:‬‬
‫نگــــهـــبان تن کــــرد بر گـــبر بـــبر‬ ‫«چــــو شد روز‪ ،‬رستم بپوشیـــــــد گـــــبر‬
‫بــــر آن بـــاره پیـــــل پیـــکر نشست‬ ‫کـــمند ی بـــه فترا ک زیـــــن بـــر یـــست‬
‫هـــمه دل پـــر ازباد و لــب پرز پنـــد‬ ‫بــــیامــــد چنان تــــا لـــب هــیـــــــرمنـــد‬
‫هـــمی مــــاند از کار گــــیتی شگــفت‬ ‫گــــــذشت از لـــب رود وبــــا ال گـــــرفت‬
‫هـــــمـــا وردت آ مـــــد ‪ ،‬برآرای کار‬ ‫خروشـــــید کای فـــــــــــرخ اســفند یـــــار‬
‫از آن شـــــیر پــــرخاش جوی کــهـن‬ ‫چـــــو بشنیــــد اسفنــــد یار ایـــن ســـــخن‬
‫بـــــدان گـــه که از خواب برخا ستــم‬ ‫بخندیــــد و گفــــت ‪ :‬اینک آراســــتـــــــــم‬
‫هــــمان تـرکش ونیـزه ی جنگ جوی‬ ‫بــفــرمـــود تا جــــــوشـــن خـــــــود روی‬
‫‪ ، 42 ( » ...‬ص ‪) 124‬‬

‫« از گرشاسب نامه ی اسد طوسی ( قرن پنجم ) ‪:‬‬


‫که شــــاید خـــــرد داد کا بـــــــــین او‬ ‫عــــروســی است‪ ،‬مـــی شــادی آیین او‬
‫چنان چون بخار از زمـــــین ‪ ،‬آفتا ب‬ ‫زدل بـــــــر کشند مــی تف درد وتـــاب‬
‫کـرا کــوفت غـم ‪ ،‬مــومیایی می است‬ ‫دل تــــیره را روشنـــــایـــــی می است‬

‫از بوستان سعدی ( قرن هفتم ) ‪:‬‬


‫ســــر زآسمان بــــگــذرد از شکـــو ه‬ ‫اگــــــر پای در دامن آری چــــــو کــــوه‬
‫دهــــن جز به لؤ لؤ نکــــــرند بـــــاز‬ ‫صـــدف وار گوهــــر شنــــاســــان راز‬
‫نصیحت نگیرد مگـــــر در خمــو ش‬ ‫فـــــــــراوان سخــــــن باشد آگنـده گوش‬
‫بـــه از ژاژ خایان حاضـــر جــــواب‬ ‫تأ مـــل کنـــــان در خـــــــطا و صــواب‬
‫اگــــر هــوشمنـدی یک انداز وراست‬ ‫صــد اندا ختی تـیر و هـر صد خطاست‬

‫از سکندر نامه نظامی ‪:‬‬


‫چـــه افـــزود بر کــو ه یا زو چه کاست‬ ‫یکــی مـــرغ بــر کوه بنشست وخاست‬
‫چــــو رفــــتم جـــهــان را چه اندوه مــن‬ ‫مـــن آن مــــرغم و ممـــلکت کوه مـن‬
‫‪، 31(»...‬ص ‪)84‬‬

‫‪ – 3‬مفتعلن مفتعلن فا علن‬

‫‪86‬‬
‫« از محزن اال سرار نظامـــی ‪:‬‬
‫آ ســـتی یی بــــر هـــمه عا لـــم فشــــــان‬ ‫یـک نفـس ای خـوا جه ی دامن کشنان‬
‫ساعتی از محتشـــمـــی دور بــــــــــــــاش‬ ‫رنـــج مشـــو را حــت رنــــجور باش‬
‫‪ ،31( »....‬ص ‪) 84‬‬

‫« مثنوی مطلع االنوار امیر خسرو دهلوی نیز در این وزن ســــــــــروده شده است‬
‫‪ ، 3(»...‬ص ‪) 77‬‬
‫‪ – 4‬مفعول مفاعلن فعولن‬
‫از تحفة العراقین خاقانی ( قرن ششم ) ‪:‬‬
‫افکـــند مــــرا چـــو زال را ســـــام‬ ‫مســـکـــین پـــدرم ز جــــور ایـــــــا م‬
‫در زیــــر پـــرم گـــرفت چون زال‬ ‫او ســـیمـــر غی نمـــود در حــــــــا ل‬
‫پـــــرورد مــــرا بــــه آشیــا نـــــش‬ ‫آورد بـــــــه کــــــــوه قــــــاف دانــش‬
‫بـــــا مـــن بــه یتـــیم داری آن مــــرد آن کـــــرد کــه عـم ب ه مص طفی ک رد‬
‫‪،31(»....‬ص ‪)85‬‬

‫« مثنوی های تحفة العراقین خاقانی ‪ ،‬لیلی و مجنون نظامی و مثنوی های بسیاری‬
‫که به تقلید لیلی ومجنون نظامی سروده شده به این وزن است ‪ ، 3 (» .‬ص ‪) 46‬‬

‫‪ – 5‬فعالتن مفاعلن فعلن‬


‫« از هفت پیکر نظامی ‪:‬‬
‫ســـخن است ودر این ســخن ‪ ،‬سخن است‬ ‫آنچه او هـم نــواست و هـم کـهن است‬
‫هـــیچ فــــــرزنــــــد خـــوبتر ز ســـــخــن‬ ‫ز آفـــــرینش نــــزاد مـــادر کـــــــــن‬
‫ســـــخن است آن دیگــــرهـــــمه باد اسـت‬ ‫یــــــادگاری ز آدمــــــــــــیزاد اســـت‬

‫از طریق التحتیق سنایی ( قرن ششم ) ‪:‬‬


‫هــــمه در بنـد آن کـــه فـــــرد ا بــــــــه‬ ‫د رجـــهان هــرکه بـــینی از که ومه‬
‫مـــربـــگــــــــذشـــت وروز روز بـــــتر‬ ‫هـــــمه را بـــرامـــید بـــو کـه ومگر‬

‫از کارنامه ی بلخ سنایی ‪:‬‬


‫هـــــمچو نــــرگس نـــدیـــده بـــا ده چــــشم‬ ‫مجرم ‪ ،‬آنجا کـــــه رانـد بایـــد خشم‬
‫هـــمچو سو ســـن بــه ده زبـــان خــامو ش‬ ‫بـــوده آنجــا که بـــود با یـــد گــوش‬
‫مـــنزوی هـــمچو مصحفـــی بــــه کنشست‬ ‫بـا چنین فضل وطبع وخوی سرشت‬

‫از سیرالعباد سنایی ‪:‬‬


‫تــــــو چـــه دانـــی زبــــان مـــرغـــان را‬ ‫چــــون نـــدیــدی دمـــی سلیمان را‬
‫خـــوا جــه دانـــد کــــه مــن چه می گویـم‬ ‫تو چه دانــــی کــزین چه می جویم‬

‫‪87‬‬
‫از حد یقة الحقیقة سنایی ‪:‬‬
‫ژنــــده یــــی زیـــر جــــــــــامــه ژنــــده‬ ‫دیــــد وقـــتی یکـــــی پـــــرا گـنده‬
‫گـفت ‪ " :‬هست آن من " چنین زان است‬ ‫گفت ایـن جـامه سخت خلقان است‬
‫جـــامه ال بـــــد نبـــاشـــدم بـــــه از ایـــن!‬ ‫چــو نجــویم حـــرام و ندهــم دین‬
‫(‪،31‬ص ‪)85‬‬
‫« هـــمه ی مثنوی های سنایی وهفت پیــــــــــــــــــــــــکر نظامی به این وزن‬
‫است ‪،3( ».‬ص ‪)75‬‬

‫‪ – 6‬فاعالتن فاعالتن فاعلن‬


‫از منطق الطیر عطار ( قرن هفتم ) ‪:‬‬
‫در مـــضیــفی طا لب شــــمع آمــــد ند‬ ‫« یک شـــبی پـروا نگـــان جمع آمـدند‬
‫کاو خـــبر آرد زمــــطلوب انـــد کـی"‬ ‫جمـــله مــی گفتند ‪ " :‬می بایـــد یکـــی‬
‫در فضای قصر جست از شـــــمع نور‬ ‫شـــد یکــــی پــــروانــــــه زقــصردور‬
‫وصف اوبـــر قـــدر فــهــم آغاز کــرد‬ ‫بـــاز گشت و دفتر خـــود باز کــــــرد‬
‫گــفت ‪ ":‬او را نیـست از شمع آگهی»‬ ‫نـــاقـــد ی کاو داشـــت در مجمع مهی‬
‫‪ ، 34 ( »...‬ص ‪) 68‬‬

‫از مثنوی معنوی مولوی ( قرن هفتم )‬


‫کاو هـــمی گــت ‪« :‬ای خـــدا وای الــه‬ ‫« دیـــد موسی یک شـبانی را بـه راه‬
‫چـــارقت دوزم ‪ ،‬کــــنم شـــانـــه ســرت‬ ‫تــــو کجا یـــی تـــا شــوم من چاکرت‬
‫وقــت خـــواب آیـــد بروبـــــم جـــایکـت‬ ‫دستــکت بــوســم بــمــــــالــم پایــکت‬
‫ای بـــه یــادت هــی هـی وهی ها ی من‬ ‫ای فــــدای تـــــو هـــمه بزهای مــن‬
‫خـــو مسلمان نــاشده کــا فـر شـــــدی »‬ ‫گــفت موسی ‪«:‬های‪ ،‬خیره سر شـدی‬
‫وز پشـــیمانـــی تــو جانم ســـو خـتی "‬ ‫گفت ‪ " :‬ای موســی ‪ ،‬دهانم دوختی‬
‫بنده ی مـــارا زمـــــا کـــــردی جــــد ا‬ ‫وحـــــی آمد سوی موسی از خــــــدا‬
‫نــــی بـــرای فصـــل کــــردن آمــــدی‬ ‫تـــــو بـــرای وصل کــردن آمـــــدی‬
‫هـــرکـــسی را اصطــــالحــــی داده ام‬ ‫هــر کســـی را ســـیرتی بنـــهاده ا م‬
‫در بـــیابان در پــــی چـــــــوپان دویــد‬ ‫چون که موسی این عتاب ازحق شنید‬
‫گـــفت ‪ :‬مژده ده کـــــه دســـــتوررسید‬ ‫عـــاقبت یـــافت اورا وبـــــد یــــــــد‬
‫هــــر چـــه میخـــواهـــد دل تنگت بگو‬ ‫هیـــچ آدابـــــــی وتـــــربــیتی رامجو‬
‫‪ ، 50 ( » ...‬ص ‪) 123‬‬

‫« مثنوی مولوی ‪ ،‬منطق الطیر و مصیبت نامه ی عطار به این وزن سروده شده‬
‫است ‪».‬‬
‫( ‪ ، 3‬ص ‪) 54‬‬

‫وزن درقالب های سنتی دیگر‬

‫‪88‬‬
‫برای پیداکردن مشهور ترین وزن های شعری در قالب های غزل ‪ ،‬قصیده ‪،‬‬
‫قطعه ترجیح بند ‪ ،‬ترکیب بند ‪ ،‬مسمط وفرد وبیت مصرع می توانیم به ج دول " بس ا م دی‬
‫اوزان عروضی در مجموعه ی اش عار ‪ 58‬ش اعر پارس ی گ و " مراجع ه ک نیم وب ا توج ه‬
‫میزان کار برد آماری آن وزن متناسب با قالب دلخ واه خ ود را بی ابیم ؛ زی را در اک ثر یت‬
‫این قالب ها تعداد ابیات کم است وش اعر ب ه دلخ واه خ ود وزن ه ای گون اگونی را دری ک‬
‫ق الب انتخ اب می کن د ‪ .‬مثآل از مجموع ه ی ‪ 127‬وزنی ک ه در ج دول آم ده ش اعران در‬
‫‪ 103‬وزن آن غزل گفته اند وشاعران بلن د پای ه ای چ ون س عدی وحاف ظ ‪ ،‬ب رای س رودن‬
‫غزل های خود وزن های متفاوت بسیاری را در نظر گرفته اند ک ه ج زء پرک اربرد ت رین‬
‫اوزان عروضی می باشد ( رجوع کنی د ب ه فص ل چه ارم رایج ت رین اوزان ش عر فارس ی‬
‫دری ) ‪.‬‬

‫ب ‪ -‬اوزانی کــه در آن هــا نظم میــان هجاهــای هــر مصــراع رعــایت می شــود امــا طــول‬
‫مصراع ها نکسان نیستـ ‪:‬‬

‫« اوزانی که در آن ها نظم میان هجاها ی هر مصراع رعایت می شود اما طول‬


‫مصراع ها یکسان نیست بر سه ن وع اس ت ‪ – 1 :‬وز ن در ق الب مس تزاد ‪ – 2 ،‬وزن در‬
‫بحر طویل ‪ – 3 ،‬وزن نیمایی ‪ ، 52 ( ».‬ص ‪ 70‬و ‪) 69‬‬

‫‪ – 1‬وزن درقالب مستزاد ‪:‬‬


‫« مستزاد آن قالب شعریی است که پاره ی کوتاهی بر آخر هر مصراع اضافه شده‬
‫باشد به گونه ای که اگر آن پاره را حذف کنند و به وزن ش عر لطم ه ای وارد نگ ردد ولی‬
‫معنا را خللی بوجود آید ‪ ....‬هر یک از قالب های غزل ‪ ،‬رباعی ‪ ،‬دو بیتی ‪ ،‬مس مط و ‪...‬‬
‫می توانند "مستزاد" واقع شوند ‪ ،‬مثل این غزل معروف که به موالنا نسبت داده شده ‪:‬‬
‫دل بـــرد ونهــــان شـــد‬ ‫هــر لحظه به شکل بت عـیار بـــر آمد‬
‫فع لــن‬ ‫مستفعل‬ ‫مستفعل مستفعل مستفعل فع لن‬

‫گــــــه پــــیر وجوان شد‬ ‫هـــر دم به لـباس دگـر ان یار بــرآمد‬


‫غـــــــــواص مــعـــانـی‬ ‫گـاهی به تک طینت صلصال فرورفت‬
‫زان پـــس بـه جهـان شد‬ ‫گـــاهی زتک کهـگل فخا ر بــــر آمــد‬
‫خـــود رفت بـــه کشتــی‬ ‫گـه نوح شد و کرد جهانی به دعاغرق‬
‫آتش ‪ ،‬گل از ان شــــــد‬ ‫گـــه گشت خلیل وبه دل نار بـــرآ مــد‬
‫روشـــــنگــــر عالـــــم‬ ‫یوسف شد واز مصـر فرستاد قمیصی‬
‫تــــادیــده ‪ ،‬عیـــان شــد‬ ‫از دیــده ای یعقوب چـــو انوار برامد‬
‫می کـــــرد شـــــبا نـــی‬ ‫حــق که هـــم او بـود که اندرید بیضأ‬
‫زان ‪ ،‬فخر کیـــان شــد‬ ‫در چــــوب شد و برصفت مار برامد‬

‫‪89‬‬
‫فع لـــــن‬ ‫مستفعلن‬ ‫مستفعل مستفعل فع لن‬ ‫مستفعل‬
‫‪...‬‬
‫یا مانند رباعی مستزاد ‪ ،‬از استاد همایی ‪:‬‬
‫با صـــــدق و صــــفـــا‬ ‫گــر حاجت خود ز بـری به درگاه خدا‬
‫بـــی چون وچــــــــــــرا‬ ‫حــــا جــــات ترا کنــــد خداونـــدروا‬
‫بــــا جــــامـــــــه دلــــق‬ ‫زنـها ر مبر حاجت خود را به درخلق‬
‫بـــــی شرک وریـــــــــا‬ ‫کــــز خلـــق نیاید کـــــرم وجودوعطا‬
‫فــــــع‬ ‫مستــــــفعل‬ ‫مستفعل مستفعل مستفعل فــــــع‬
‫‪ ، 13 ( » ...‬ص ‪) 218‬‬

‫همانطوریکه در مثال های فوق دیده می شود نظم هجاهای کوتاه وبلند رعایت‬
‫شده است اما تساوی مصراع ها شکسته شده است ‪.‬‬

‫« قبل از مشروطیت درقالب مستزاد ‪ ،‬اشعار اندکی سروده شده است ‪( » .‬‬
‫‪، 52‬ص ‪ « ) 69‬قالب مستزاد کمتر م ورد توج ه ش اعران ب وده وهس ت زی را پ اره آخ ر‬
‫مصراع ها یک بار اضافی است که بر دوش شعر گذاشته می ش ود ‪ ، 52 ( » .‬ص ‪218‬‬
‫)‬

‫‪ – 2‬وزن در قالب بحر طویل ‪:‬‬

‫« بحر طویل شعری است که هر مصراع آن از تکرار تعدادی نامعین ارکان‬


‫عروضی فعالتن یا مفاعیلن ساخته می شود ‪ .‬در بحر طویل نیز اشعار اندکی سروده ش ده‬
‫است ‪ .‬بعضی بحر طویل را عامیانه می دانند ام ا زب ان اش عار در بح ر طوی ل عامیان ه و‬
‫محاوره ای نیست ‪ .‬اینک یک مصراع از بحر طویلی که بر وزن فعالتن است ‪:‬‬
‫صنمی الله عزاری ‪ ،‬به روش باد بهـــاری ‪ ،‬به نگه آهوی چینی و به قد سرو‬
‫خرا مان وبه رخ چون مه تابان ‪ ،‬دهن غنچه ی خندان ‪،‬لبش لعــل بدخش ان وزنخ دان چ و‬
‫نمکــدان ‪...‬‬
‫که ازار وام کند مهر وقمر نور وضیا را ‪ ، 52 » ....‬ص ‪) 70‬‬

‫‪ – 3‬وزن نیمایی ‪:‬‬

‫« چون وزن عروضی مبتنی بر تساوی ونظم هجاهای هر مصراع شعر ‪ ،‬با‬
‫مفاهیم واحساسات روز گار متناسب نبود ‪ ،‬فکر یافتن وزن جدید در شاعران پیدا شد ‪ .‬س ر‬
‫انج ام نیم ا یوش یج راهی ت ازه در وزن اب داع ک رده ‪ ،‬ب ه این ص ورت ک ه قی د تس اوی را‬
‫بردشت ودست شاعر را در سرودن شعر باز کرد بی آنکه از زیبایی موسیقیایی وزن ق دیم‬

‫‪90‬‬
‫بکاهد در این وزن که با طبیعت زبان ساز گار تر است ‪ ،‬ش اعر مجب ور نیس ت ب ر خالف‬
‫طبیعت زبان جمله هایش را مساوی بیاورد تا در مصراع ه ای مس اوی بگنج د ‪ ،‬زی را در‬
‫اینگونه وزن مصراع در جایی تمام می شود که کالم خاتمه یابد ی ا نفس ت ازه ک ردن ی ا ت أ‬
‫کید وغیره الزم باشد ‪ .‬لذا فی المثل اگ ر ش عر در وزن "رکن فعالتن " باش ده ب ه اقتض ای‬
‫معنی ممکن است مصراعی دو " فعالتن " داشته باشد و مصراع های دیگر سه ی ا چه ا ر‬
‫یا یک یا ‪ ، 52 ( » ...‬ص ‪) 70‬‬
‫« وزن شعر نیما از لحاظ مبانی وقواعد تقطیع وبحور و اوزان وزحافات آن با وزن‬
‫عروضی سنتی [ وعروض نوین ] هیچ فرقی ندارد ‪ :‬تفـــــــــــــــاوت آن با عروض س نتی‬
‫[ وعروض نوین ] تنها در کوتاهی وبلندی مصراع والگ وی قافی ه اس ت ‪ .‬در وزن نیم ایی‬
‫مصراع یا سطر شعر به هرکدام از اجزای عروض ی تش کیل دهن ده ی آن ختم ش ود وه ر‬
‫جزئی که درپایان مصراع قرار می گیرد نیز ممکن است کامل باشد یا به زحافی مزاحف‬
‫گردد ‪ .‬همچنین یک مصراع می تواند یک یا چند جزء اض افه ب ر تع داد اج زای متع ارف‬
‫خود داشته باشد ومثال طول آن ها تا هفت جزء امتداد یابد ‪ .‬البته این دگرگونی ب دون کن ار‬
‫گذاشتن الگوی سنتی قافیه ممکن نیست ‪ .‬در شعر نیمایی ل زومی ن دارد ک ه قافی ه در پای ان‬
‫هر یک یا دو مصراع به طور مرتب تکرار شود بلکه شاعر در بکار بردن آن ک امالً آزاد‬
‫است ‪ .‬به قول خود نیما " قافیه زنگ مطلب " است ؛ یعنی باید درج ایی بیای د ک ه خوانن ده‬
‫را در فهم مواضع پیوستگی و گسستگی مطلب یاری نماید وبه انتظام وانسجام شعر کم ک‬
‫کند ‪ .‬بنابراین از دید نیما برای شعر تنها این کافی نیست که بدان د قافی ه در کج ا بای د بیای د‬
‫بلکه این هم الزم ایت که بداند قافیه در کجا نباید بیاید ‪،10( » ....‬ص ‪) 110‬‬

‫اینک چند سطر از یک شعر نیما را به عنوان نمونه تقطیع می کنیم ‪:‬‬
‫شــــــب اســــــــت ‪‬‬
‫فعل ( = مفا )‬ ‫‪‬‬ ‫ـــــ‬ ‫‪U‬‬

‫ب بــــس تیــــــــر گــــی دمـــــسا ز با آن‬ ‫شــــ ِ‬


‫‪ U‬ـــ ـــ‬ ‫‪ U‬ــــ ـــــ ـــــ‬ ‫‪ U‬ــــ ــــ ـــــ‬
‫مـــــــفــا عــــیلـــن ‪ ‬مــــفــــــا عــیلن‪ ‬فـــعولن ( = مفا عی )‬

‫بــــه روی شـــــــــا خ انـــــــــجیــــر کــــهـــن " وگ دا ر " می خواند به هردم‬


‫‪ U‬ـــــ ــــ ـــــ ‪ U‬ـــــ ــــ ــــ‪  U‬ــــ ـــــ ــــ ‪  U‬ـــ ـــ ـــ ‪  U‬ــ ــ‬

‫خـــــبر مـــی آ ورد تــــوفـــــا ن و بــــاران را و مـــن انــــدیـــــشـــــنا کم‬


‫‪ U‬ـــ ــــ ــــ ‪  U‬ــــ ــــ ــــ ‪  U‬ــــ ــــ ــــ ‪  U‬ـــ ــــ ــــ ‪  U‬ــ ـــ‬
‫( ماخ اوال‪،‬ص ‪)29‬‬

‫درتقطیع شعر قوق مالحظه می شود که شاعر تنها با شکستن تساوی مصراع ها‬
‫با استفاده از اختیارات شاعری ‪ :‬بلند تلفظ کردن کسره اضافی وقلب از ع روض وق وانین‬
‫عروضی پیروی کرده ونظم هجا ها را رعایت کرده است ‪.‬‬

‫‪91‬‬
‫مثال دیگری از شعر نیما در وزنی دیگر ‪:‬‬
‫بـــــر بساطــــی کـــه بســــاطی نیســـت‬
‫ــــ ‪ U‬ــــ ــــ ‪ ‬ـــــ ‪ U‬ــــ ــــ ‪ ‬ــــ‬
‫فــــا عــــال تـــن فـــــا عـــــال تن فع ( = فا )‬

‫در د ر ون کـومه ی قـــــا ریــــک مـن که ذر ره ای بــا آن نشاطی نیست‬


‫ــــ ‪ U‬ــــ ـــ‪ ‬ــــ ‪ U‬ـــ ــــ ‪ ‬ـــ ‪ U‬ــــ ــــ ‪ ‬ــــ ‪ U‬ــــ ــــ ‪ ‬ــــ ‪ U‬ـــ ــــ ‪ ‬ــــ‬
‫و حــــد ا ر دنــــد هــــا ی نــــی به دیوا ر اتــا قـــم دارد از خـــشــکینش می تره کد‬
‫ــــ‪ U‬ــــ ـــ‪ ‬ــــ ‪ U‬ـــ ــــ ‪‬ـــ ‪ U‬ــــ ــ ‪ ‬ـــ ‪ U‬ــــ ــــ‪ ‬ــــ ‪ U‬ــــ ــ ‪ ‬ــ ‪ U‬ــــ ــــ‪‬ـــ‬
‫( ماخ اوال ‪،‬ص ‪) 27‬‬

‫در بند فوق مالحظه می گردد که سطر اول دارای سه رکن ‪ ،‬سطر دوم شش رکن و‬
‫سطر سوم دارای هفت رکن می باشد ‪.‬‬
‫« شعرای بعد از نیما با وزن نیمایی بر خورد های متفاوتی داشته اند ‪ .‬دسته ای از‬
‫آن ها { مربوط به این قسمت بخث ماست } مانند خود نیما کوشیدند ک ه ب ه مب انی ع روض‬
‫سنتی وفادار بمانند وتنها طول مصراع ها را کوتاه وبلند کنن د ‪ ،‬از آن جمل ه مه دی اخ وان‬
‫ثالث است که در زیر نمونه ای از اشعار او زا تقطیع می کنیم ‪:‬‬
‫نــــه از رومـــم نـــه از زنــگم هـــمان بــــیرنــــگ بــــی رنـــگم‬
‫‪ U‬ــــ ـــــ ــــ‪  U‬ـــ ـــــ ــــ‪  U‬ــــ ــــ ـــــ ‪  U‬ـــ ــــ ـــــ‬
‫مــــفا عــــــیلن مــــــفا عیـلن مــــــفا عــــیلن مــــفا عـــــیلن‬

‫بــــیا بگـــــشا ی در‪ ،‬بگــشا ی ‪ ،‬دلــــتنگم‬


‫‪ U‬ــــ ـــــ ــــ‪  U‬ـــ ـــــ ــــ‪  U‬ــــ ــــ ـــــ‬

‫حــــریفا ! مـــیــز بــا نا! میــــهمــــــان ســـــا ل وماهت پشـت در چون مو ج می لــرزد‬
‫‪ U‬ـــ ــــ ــــ‪  U‬ـــ ـــــ ــــ‪  U‬ــــ ــــ ـــ ‪ U‬ـــ ــــ ـــ‪ U‬ـــ ـــ ــــ ‪ U‬ـــ ـــ ــــ‬

‫تگــر گــی نیست مر گی نیست‬


‫‪ U‬ـــ ــــ ــــ‪  U‬ـــ ـــــ ــــ‬

‫صــد ایــی گر شنــیدی صحــبت ســـــرمـــا و دنـــدانســـت‬


‫‪ U‬ـــ ــــ ـــ‪  U‬ـــ ـــــ ــــ‪  U‬ــــ ــــ ـــ ‪  U‬ـــ ــــ ـــ‬
‫( زمستان ‪ ،‬ص ‪،4 ( ) 99‬ص ‪)99‬‬

‫نکـــته ‪ :‬در وزن نیمایی وقتی که یک وزن متفق االجزا بکار می رود ‪ ،‬طول‬
‫مصراع ها هم می تواند کمتر از حد متعارف عروض سنتی باشد وهم بیش تر از آن ‪ ،‬ب ه‬

‫‪92‬‬
‫عبارت دیگر می توان از تعدا د معمول اجزاء وزن در عروض س نتی ‪ ،‬کاس ت ی ا ب ه آن‬
‫افزود ‪ .‬اما در وزن های مختلف االجزاء – چه از یک بحر مختل ف االرک ان باش د چ ه از‬
‫یک بحر متفق االرکان – تفا وت طول مصراع ها ب ا کاس تن از اج زای بعض ی از آن ه ا‬
‫حاصل می شود ‪ ....‬به ندرت در چنین اوزانی ممکن است که ج زئ ب ر مص راع اف زوده‬
‫شود چون این امر تقارن اجزأ را به هم می زند ‪ .‬اینک تقطیع یک بند از شعری که دارای‬
‫وزن مختلف االجزا ست ‪:‬‬
‫تـــو در نمــــــاز عــــشق چه خواند ی ؟‬
‫ــــ ــــ ‪U ‬ـــ ‪ U‬ـــ ‪ U  U‬ــــ ــــ‬
‫که ســا ل هـــا ست‬
‫ــــ ــــ ‪U ‬ـــ‬
‫بــــــا ال ی دار رفـــــــتــی و این شحــنه ها ی پیر‬
‫ــــ ــــ ‪U‬ـــ ‪ U‬ـــ ‪ U  U‬ــــ ــــ ‪ U ‬ــــ ‪ U‬ــــ‬

‫از مـــــرده ات هـــنوز‬


‫ــــ ــــ ‪U ‬ـــ ‪ U‬ـــ‬

‫پــــر هـــیز مـــی کنند‬


‫ــــ ــــ ‪U ‬ـــ ‪ U‬ـــ‬

‫( داکترمحمد رضا شفیعی کدکنی )‬

‫وزن بند باال « مفعول فاعالت مفاعیل فاعلن » است که یکی از پرکاربرد ترین‬
‫اوزان عروضی در شعر س نتی و وزنی مختل ف االج زا اس ت از بح ر مختل ف االرک ان ‪.‬‬
‫طول مصراع سوم کامل ومطابق صورت سنتی وزن است ‪ .‬مالحظه می شود که اختالف‬
‫طول مصراع های دیگر تنها با کاستن از اج زای { ارک ان } آن ه ا حاص ل ش ده ودر هیچ‬
‫کدام از مصراع ها چیزی بر چهار جزء سنتی افزوده نشده است ‪.‬‬
‫دست ای دیگر از شعرای بعد از نیما اگرچه مبانی عروض سنتی را مانند خود‬
‫نیما کامأل رعایت نکرده اند ‪ ،‬تنها در بعض ی نک ات ج زئ از آن ع دول نم وده وتص رفی‬
‫اساسی در اصول آن به عمل نیاورده اند ‪ .‬از جمله شعرای این دسته سهراب سپهری است‬
‫که نمونه ای از شعر اورا در زیر تقطیع می کنیم ‪:‬‬

‫اهــــــــل کا شـــــا نــــم‬


‫ــــ ‪ U‬ـــ ــــ ‪ ‬ـــــ‬

‫پیـــشــــــه ام نقــــا شـــــــی ست ‪:‬‬


‫ــــ ‪ U‬ـــ ــــ ‪ ‬ـــــ ـــــــ‬

‫‪93‬‬
‫قـــفــــــسی می ســـــــــازم بـــــا رنگ مــی فــــروشـــــم به شـــــما‬
‫‪ U U‬ــــ ــــ ‪ ‬ـــــ ــــ ـــــ ‪ ‬ــــ ـــــ ‪ U‬ــــ ــــ ‪  U U‬ـــ‬

‫تـــــــا بـــه آوا ز شـــقــایــــق کـــه د ر آن زنـــــدا نــیســــت‬


‫ـــ ‪ U‬ــــ ــــ ‪  U U‬ــــ ــــ ‪  U U‬ــــ ــــ ‪ ‬ــــ ـــــ‬

‫دل تـــنهـــــــا یـی تـــــا ن تـا زه شــــــود‬


‫‪ U U‬ــــ ــــ ‪ ‬ـــــ ــــ ـــــ ‪  U U‬ـــــ‬
‫( هشت کتاب ‪ ،‬ص‬
‫‪) 273‬‬

‫وزن بند فوق که از شعر " صدای پای آب " گرفته شده " فعالتن فعالتن فعالتن‬
‫فعالتن " است ‪ .‬می دانید که ش اعر طب ق اختی ارات ش اعری می توان د در این وزن ج زء‬
‫اول مصراع را به جای "فعالتن " ‪ " ،‬فاعالتن " بیاورد ‪ ،‬همچنین با اِعمال اختیار تس کین‬
‫"فعالتن " را تبدیل به " مفعولن " کند بنابراین وزن این قطع ه ب ه غ یراز ی ک نکت ه ی آن‬
‫عینأ مطابق اصول عروض سنتی است ‪ .‬آن یک نکت ه هم این اس ت ک ه در مص راع س وم‬
‫یک مکث بعد از کلمه ی " رنگ " آمده ودر نتیجه شاعر آن نقطه را مانند پای ان مص راع‬
‫تلقی کرده ودر آن جا زحافی را که خاص پای ان مص راع می باش د ‪ ،‬اعم ال ک رده اس ت ‪.‬‬
‫ادامه ی مصراع را نیز مانند آغاز مصراع گرفته است وبه جای " فعالتن " ‪ " ،‬فاعالتن "‬
‫آورده است ‪ .‬این نکته ازابتکارات خاص سپهری است که در اشعار خود به فراوانی از آن‬
‫استفاده کرده است ‪ ، 10 ( » .‬ص ‪) 111 – 113‬‬

‫البته عروض شعرنیمایی شگرد ها وریزه کاری های خاص خود را دارد ؛ چنانکه‬
‫در صفحات گذشته به اشباع " و"به صورت " وا " در آغاز مص راع ی ا آوردن"مفع ولن و‬
‫فعالت"در رکن آغازین اشاره شد ‪ ،‬در اینجا فقط به ی ک م ورد‬ ‫ُ‬ ‫مفعولُ" به جای"فعالتن و‬
‫مهم که پایان بندی [ مصراع های] شعر است ‪ ،‬اشاره می شود [ که ب ا دقت در مث ال ه ای‬
‫گذشته به وجود آن ها پی می برید ] ‪:‬‬
‫‪ – 1‬برای اینکه خواننده یا شنونده پایان مصراع را احساس کن د ‪ ،‬بای د در آخ ر‬
‫مصراع یک یا دو صامت اضافه بر وزن آورد ویـــــــــــــا مصراع را به رکن غ یر س الم‬
‫( مزاحف ) تمام کرد ‪.‬‬
‫‪ – 2‬اگررکن آخرسالم باشد بهتر است در آن جا از قافیه ( درمعن ای وس یعش )‬
‫استفاده شود ‪.‬‬
‫‪ – 3‬عدم توجه به این نکته [ پایان بندی مصراع شعر ] باعث می شود ک ه ش عر‬
‫نیمایی تبدیل به بحر طویل شود ‪ ،‬یعنی پایان مصراع ها احساس نشود وارکان مصراع ه ا‬
‫پشت سر هم خوانده شوند ‪ .‬زیرهم نوشتن مصراع ها نیز ناظر همین نکته است ‪.‬‬

‫‪94‬‬
‫‪ – 4‬آغاز مجدد وزن‪ ،‬مصراعی نوین است ‪، 31 ( ».‬ص ‪) 79‬‬
‫« نکات دیگری از قبیل قایل شدن به آزادی های اندکی در توالی ارکان ودر آمیختن‬
‫اوزان شبیه به یکدیگر هم در عروض نیمایی مطرح است که عالقه مندان با تقطیع اش عار‬
‫شاعران نامی می توانند آن موارد را در یابند ‪ ، 31 ( ».‬ص ‪) 89‬‬

‫ج ‪ -‬اوزانی که در آن ها نظم وتساوی هجا ها د ر هر مصراع شعر رعایت نمی شود ‪:‬‬

‫نظم وتساوی هجا ها ی هر مصراع همیشه عامل مهم وکافی برای بوجود آمدن‬
‫وزن در اش عارامروزی می باش د ام ا ب ا توج ه ب ه تح والتی ک ه در دوران مش روطه رخ‬
‫داد‪،‬ترجمه آثار و اشعار اروپایی باعث بوجود آمدن قالب شعری جدیدی گردید که بع د ه ا‬
‫با استقبال ب رخی ادب دوس تان هم راه ش د ‪ .‬ق البی ک ه دارای وزن "ن ا منظم ‪ ،‬ن ا همگ ون‬
‫ونامس اوی هجاه ا " دره ر مص راع میباش د ک ه ب ه ص ورت ن ا خ ود آگ اه دارای آهن گ‬
‫محسوس وکم رنگی می باشد وعوامل دیگری به غیر از وزن نا محس وس در ش عر ب ودن‬
‫این دسته از اشعا ر دخالت دارند وما این دسته را شامل اشعار سپید می دانیم ‪:‬‬

‫مـــوسیقی در قالب سپید ‪:‬‬


‫« در اشعار سپید یا شاملویی هیچ نظم وتناسب خاصی مابین هجاها ی کوت اه وبلن د‬
‫نیست ولی نوعی آهنگ وموسیقی در اینگونه اشعار به گوش می خورد ک ه در مجم وع آن‬
‫را از نثر مش خص می کن د این گون ه اش عار ب ه" ش عر بی وزن ن یز مع روف اس ت ‪ .‬این‬
‫اصطالح از آن جا ناشی شده است که وزن تنها از دی دگاه ش عر س نتی " وزن عروض ی "‬
‫نگریسته شده است ‪ .‬ب دین ت رتیب وزن اینگون ه اش عار عروض ی نیس ت ‪ ، 31 ( » .‬ص‬
‫‪ ) 26‬دراینگونه اشعار« مهم نح وه ی بی ان اس ت ‪ .‬تف اوت آن ب ا ن ثر ن یز درهمین نح وی‬
‫خاص بیان می باشد ‪ .‬به جای وزن عروضی ‪ ،‬موسیقی داخلی [ آوردن حروف همص دا و‬
‫متجانس [ ‪ ،‬موسیقی کناری [قافیه وردیف ] و موسیقی معن وی [ تناس ب محت وایی کلم ات‬
‫مانند تضاد وایهام ]آنرا به شعر بودن نزدیک ساخته است ‪ .‬حذف ‪ ،‬تکرار ‪ ،‬قرینه سازی ‪،‬‬
‫باستان گرایی ‪ ،‬ترکیب سازی ومخالفت با دس تور از جمل ه خص ایص برجس ته ای ان د ک ه‬
‫ساختار شعر سپید را تشکیل می دهند ‪، 13 (».‬ص ‪) 198‬‬

‫« ‪ . . .‬اولین فردی که توانست این سبک را به عنوان یک قالب در شعر جا‬


‫بیندازد "احمد شاملو " بود ‪ .‬او با انتشار کتاب " هوای ت ازه " ش عر س پید را در جامع ه ی‬
‫ادبی مطرح ساخت وپس از آن شاعران دیگر به تقلید از او کتاب های زیادی چ اپ کردن د‬
‫واینک مروج ترین قالب شعری به حساب می آید ‪ ، 13 ( » .‬ص ‪) 227‬‬

‫به مثال زیر دقت کنید ‪:‬‬


‫کجایی ؟ بشنو ! بشنو !‬

‫‪95‬‬
‫من از آن گونه با خویش بمهرم‬
‫که بسمل شدن را به جان می پذیرم‬
‫بس که پاک می خواند این آب پاکیزه که عطشانش مانده ام !‬
‫بس که آزاد خواهم شد‬
‫از تکرار هجاهای همـــهمه‬
‫در کشاکش این جنگ بی شکوه !‬
‫« احمد شاملو »‬

‫نتیجه گیری‬

‫نتیجه گیری‬

‫ح ال ک ه ب ه پای ان ک ار رس یده ایم؛ش اید ی ک مفه وم روش ن ت ری از وزن در‬


‫ذهنمانتداعی شده باشد و مطالعه دقیق این رساله ‪،‬گام به گام ومرحله به مرحل ه ش ما س اده‬
‫را به این گشایش موسیقیایی کشانیده باش د ؛البت ه ب ه ش رطی ک ه درک ش ما‪ ،‬عموماًدرتم ام‬

‫‪96‬‬
‫مراحل بی جواب نمانده باشد‪.‬برای تدقیق سازی بشتر این درک‪،‬بیایید تاچکیده ای مختص ر‬
‫از این "وزن نامه "راباری دیگربه مرور بگیریم‪:‬‬
‫عروض یا "وزن شناسی کمّی"یکی از انواع علوم ادبی است که موضوع آن بحث‬
‫در وزن(=موسیقی)شعر است و در مورد مبانی وزن‪،‬چگ ونگی ایج اد وزن‪،‬طبق ه بن دی و‬
‫گونه های وزن وبرخی از شگردهایی که مخصوص کالم منظوم است بحث می کند‪.‬‬
‫ش اعران از دی ر ب از ب رای س رودن اش عار خ ود می بایس ت ع روض و ق وانین‬
‫عروضی را می آموختند تاکالم ان ها م وزون و آهنگین باش د و ب ه این وس یله ت أثیر کالم‬
‫خود را بیفزایند‪.‬ای روند تا به امروز ادامه داشته و پیگیری خواهد شد‪.‬‬
‫ب ا توج ه ب ه اس ناد و م دارک علمی و ادبی ک ه در دس ترس داریم؛ین علم پس از‬
‫ورود اَعراب به سرزمین های آریایی‪،‬وارد زبان ما شده است و قب ل از آن در م ورد وزن‬
‫کمّی یا عروضی ش واهدی در دس ت نیس ت و اَگ رهم اس نادی در دس ت هس ت گوی ای این‬
‫حقیقت است که وزن شعر در زبان های باستانی مملکت ما"تکیه ای"بوده اس ت ن ه کمّی و‬
‫عروض به هرحال اوّ لین کسی که این علم را به صورت مدوّ ن جمع آوری کرد؛"خلیل ابن‬
‫احمد بص ری فراهی دی"ک ه ب رخی او را آری ایی خوان ده ان د‪.‬ب رخی دیگ ر معتقداندک ه وی‬
‫عروض عربی را از روی عروض هندی تدوین کرده است که تم ام این نظری ات نی از ب ه‬
‫تحقیقات بیشتری دارند‪.‬‬
‫بع د از خلی ل ابن احم د‪،‬ع روض دوس تان آری ایی ب رای گس ترش و س اده س ازی‬
‫ع روض عربیف آن را مناس ب زب ان ش یرین و ش یوای دری ندانس ته ان د و در ط ول‬
‫زمان‪،‬برخی کاستی های آن را خارج و برخی اِضافه های اساسی مناسب با زب ان خ ود را‬
‫به آن اَفزوده اند؛اِمروزه نیز این اِقدامات سازنده ادامه یافت ه اس ت ت ا ع روض آم وزان ب ه‬
‫س ادگی بتوانن د وزن ه ا را بیابن د و ب ه آف رینش وزن ه ای جدی د و م ور دلخ واه خ ود‬
‫بپردازند‪.‬این وزن نامه نیز اقدامی است به آن سو‪.‬‬
‫شاعر پیش از ان که بتواند به تعیین وزن بپردازد باید مبانی وزن را به خوبی ف را‬
‫بگ یرد‪،‬اص ولی ک ه بیش تر مرب وط ب ه زب ان شناس ی س ت؛اص ولی چ ون یع نی ش اعر ب ا‬
‫کوچک ترین واح د آوایی زب ان(واج)‪،‬کلم ه ه ایی رابوج ود می آورد ک ه فق ط ازروی تل ّف ظ‬
‫دروزن مهم می باشد نه ازروی نوشتار‪ .‬درمبانی وزن می آموزیم که هرکلمه ممکن اس ت‬
‫ازبه هم پیوستن دو یاچندحرف صامت(بی صدا)ومصوّ ت(صدا دار)به وجود آیندهجای س ه‬
‫‪:‬هر صامت و مصوّ ت کوتاه ی ک ح رف عروض ی و ه ر مص وّ ت بلن د (در ص ورتی ک ه‬
‫دوّ مین حرف هجا باشد) دو حرف عروضی به حساب می آید‪.‬هجای دو حرفی کوتاه‪،‬هجای‬
‫سه حرفی بلند و هجای چهار یا پنج ح رفی(هج ای کش یده)مع ادل ی ک هج ای بلن د و ی ک‬
‫هجای کوتاه است‪.‬حروف صامت و مصوّ ت وهجاها برای ج ود ق وانین بخصوص ی دارن د‬
‫که باید به خوبی و اساسی فراگرفت ه ش وند و در غ یر آن ص ورت"ت ا ثر ّی ا می رود دی وار‬
‫کج"‪.‬‬
‫مواردی چون‪:‬تکیه‪،‬آهنگ‪،‬فصل و وصل ش عر ک ه در خ وانش ش عر نقش بس زا و‬
‫عمده ای دارند نیز جزء مبانی و اص ولی ان د ک ه ی ک ع روض آم وز بای د آن ه ا ررا ب ه‬
‫درستی فرا گیرد‪.‬‬

‫‪97‬‬
‫با فراگیری مبانی وزن‪،‬شاعر می تواند به مرحل ه ی تع یین وززن گ ام نه د‪.‬واح د‬
‫وزن در شعر دری و بسیارب از زبان های دیگر مصراع است‪ .‬لذاوزن‪،‬هر مصراع شعر‬
‫دراین زبان ها نشان دهنده ی وزن مصراع های دیگر است و وقتی شاعر مصراع اوّ ل را‬
‫سرود‪،‬به ناچار بقیّه مصراع ها را در همان وزن می سراید‪.‬‬

‫یک عروض آموز برای پیداکرددن وزن یک ش عرباید؛درس ت خوان دن و درس ت‬


‫نوشتن شعر(امالء یا خط عروضی)‪،‬تقطیع هجایی‪،‬تقطیع ارکان شعری‪،‬اختی ارا ش اعری و‬
‫گاهی اوقات ناچاری های شاعری را نیز باید بشناسد؛یعنی‪:‬‬
‫درست‪ ،‬روان و فصیح خواندن شعر و ثبت آن به خط عروض ی‪،‬اوّ لین مرحل ه ی‬
‫تعیین وزن شعر است؛آنچه را که تل ّفظ می شود باید نوشت و انچه را که در تل ّفظ ش عرنمی‬
‫آید در امالی عروضی جای ندهیم‪/‬‬
‫بعد از نوشتن شعر ب ه خ ط عروض ی بای د م رز هجاه ای کوت اه‪،‬بلن د و کش یده را‬
‫توسط یک خط عمودی جدا ک نیم و در زی ر ه ر ک دام عالمت ه ای ان را بنویس یم(در این‬
‫قسمت هم بــــاید قواعد مربوط به آن را در نظر بگیریم و تمرین های زی ادی را ب ه انج ام‬
‫برسانیم )‪.‬‬
‫برای تقطیع به ارکان؛ پس از تقطیع هج ایی‪،‬هجاه ا را ب ا خ ط عم ودی پ ر رن گ‬
‫مشخص شود؛به اجزای سه هجایی یا چه ار هج ایی تقس یم می‬ ‫ّ‬ ‫تری‪،‬به صورتی که نظم آن‬
‫نماییم ؛ آن گاه به ارکان مربوطه مراجعه می کنیم که هر یک از این اجزای س ه ی ا چه ار‬
‫هجایی با چه رکنی مطابقت دارد؛آن ها را انتخاب می کنیم و در زیر اجزای مربوط به ان‬
‫ها می نویس یم و در پای ان ش عر را خوان ده و وزن ش عر(ارک ان بدس ت ام ده)را ب ا آن می‬
‫خوانیم تا گوشنوازی و روانی هر دو را به خوبی احساس کنیم‪.‬‬
‫کمتر شعری است که بعد از تقطیع و رکن بندی‪،‬وزن اصلی شعر را نشان دهد امّا‬
‫وزن تقطیعی را معلوم می سازد‪.‬برای تب دیل وزن تقطیعی ب ه وزن اص لی بای د اختی ارات‬
‫شاعری را بی اموزیم‪:‬یع نی ش اعر اختی ار دارد ب رخی دگرگ ونی ه ای آوایی را ک ه خالف‬
‫هنجار طبیعی زبان و یا خالف قواعد وزن هستند به کار گیرد‪،‬اختی اراتی ک ه س نگینی آن‬
‫ها آهنگ شعر را نامطبوع نی سازد و هر کسی نمی توان د آن ه ا را تش خیص ده د‪.‬ب رای‬
‫تعیین اختیارات شاعری در شعر معموالً دو یا چندین مصراع را زیر هم تقطیع می نماین د‬
‫و از روی هجاهایی که با هم مناسبت ندارند‪،‬می توان اختیار بکار گرفته ش ده را تش خیص‬
‫داد‪ .‬دسته ای از اختیارات شاعری فقط به تل ّفظ مربوط می شوند یعنی زبانی ان د؛مث ل این ه‬
‫شاعر بخواهد یک کلمه ای را که با همزه شروع شده‪،‬با حذف همزه در تل ّفظ خود بگنجان د‬
‫و یا بر عکس بدون حذف همزه ی آغازین در نظر گرفته باش د ‪ .‬همچ نین ش اعرمی توان د‬
‫از اتیار زبانی"تغییر کمّیت مصوّ ت ها"استفاده کند و مصوّ ت های کوتاه را بلن د تل ّف ظ کن د‬
‫مصوّ ت های بلند را در مواردی خاص‪،‬کوتاه تل ّفظ کند‪.‬دسته ای دیگراز اختیارات ش اعری‬
‫فق ط در ارک ان هجاه ا اِعم ال می گردن د‪،‬یع نی وزنی ان د؛مث ل اینک ه ش اعر در پای ان‬
‫مصراع‪،‬هجاهای کوتاه و کشیده را معادل هجای بلن د ب ه حس اب می آورد ی ا در رکن اوّ ل‬
‫مصراع به جای"فعالتن" ‪" ،‬فاعالتن" را می آورد و یا در میانه مصراع به جای دو هجای‬
‫کوتاه ‪ ،‬یک هجای بلند را می آورد و گاهی هم به تبدیل جاهای هجاهای کوتاه و بلند دس ت‬

‫‪98‬‬
‫می زند‪.‬این نکته ن یز بای د در نظ ر گرفت ه ش ود ک ه اعم ال اخی ترات بیش از ح د در ی ک‬
‫مصراع‪،‬بیت و شعر می تواند وزن را رننده و نا روان جلوه بدهد‪.‬‬
‫بعضی اوقات شاعر برخالف اختیارات شاعری‪،‬از هنجار ط بیعی گفت ار و قواع د‬
‫وزن به گونه ای خارج می گردد که به گوش هر شنونده ای زننده است و با خوان دن ش عر‬
‫آشکار می گردد‪.‬برخی از ناچاری های ش اعری ب ا تص رّ ف در لف ظ ص ورت می گیرن د؛‬
‫مثل‪:‬تخفیف مشدد‪،‬تشدید غیر مشدد‪،‬حذف مصوّ ت کوتاه‪،‬حذف صامت از کلمه ‪ ،‬تص رّ ف و‬
‫افزایش حروف در کلمات و هزاران تصرّ ف دیگری که با مطالعه و تقطی ع دقی ق و وس یع‬
‫اشعار شاعران نامی‪،‬میتوان به وجود آن ها پی برد‪.‬د سته ای دیگرازناچاری های ش اعری‬
‫با تصرف در وزن بوجود می آیند؛مانند‪:‬آوردن یک صامت اضافه بروزن در قسمت ه ای‬
‫مختل ف مص راع‪،‬ح ذف ی ک هج ای کوت اه از مص راع ح ذف ی ک هج ای بلن د از‬
‫مصراع‪،‬آوردن هجای کوتاه به جای هج ای بلن د و ب رعکس و مث ال ه ای دیگ ری ک ه می‬
‫توان در اشعارشاعران مختلف پیداکرد‪.‬‬
‫بعدازفراگیری ناچارهای شاعر‪،‬مب احث کوت اه دیگ ری رانیزبای د بی اموزیم ک ه در‬
‫تعین وزن‪،‬هرچن د نقش برجس ته ای ندارن د ام ا بی م وردهم نیس تند‪،‬مب احثی چ ون؛اوزان‬
‫دوری‪،‬ذوبحرین‪،‬ملوّ ن وسکته ی عروضی‪.‬‬

‫ع روض دری ازجهت نظم ودقت وخ وش آهنگی و امک ان تولی د اوزان ت ازه وب ه‬
‫ویژه کثرت اوزان‪،‬درجهان بی نظیراست وزن هایی که بیشتر م ورد توّ ج ه ش اعران ب وده‬
‫اند‪،‬خوش آهنگ تر و دلنش ین تران د و وزن ه ایی ک ه گوین دگان ش عر کم تر ب ه آن رغبت‬
‫نش ان داده ان د‪،‬ثقی ل و ن امطبوع ان د‪.‬در این چن د س ال اخ یر م ؤلّفین کت اب ه ای اموزش ی‬
‫عروضی‪،‬با استفاده از روش های آماری درباره ی میزان کاربرد وزن های عروض ی ب ه‬
‫تحقیق پرداخته اند‪.‬در این روش به جای ردیف کردن انب وه اوزان مزاح ف و مهج ور دور‬
‫از ذهن ‪،‬بحر های مختلف و آوردن شواهد و امثل ه ب رای ه ر ک دام ان ه ا؛م یزان ک اربرد‬
‫اوزان مختل ف در ه زار س ال گذش ته ی ش عر دری را می س نجند و از می ان وزن ه ای‬
‫گوناگون‪،‬مع دودی را ک ه بیش از ن ود(‪ )90‬درص د اش عار ب ر اس اس ان ه ا س روده ش ده‬
‫است‪،‬مشخص می سازند تا جویندگا این دانش با آم وختن همین تع داد مع دود از اوزان ‪،‬از‬
‫یاد گیری انبوه صورت های مزاحف ثقیل و بدون استفاده بحر های ق دیم بی نی از کردن د و‬
‫م ا هم ب ر همین اس اس ج دول "فهرس ت بس امی اوزان عروض ی در مجموع ه ی اش عار‬
‫‪58‬پارسی گو"‪127،‬وزن را ازلحاظ کاربرد و درجه ی رواج ش هرت آن‪،‬ب ه چه ار دس ته‬
‫ی‪ :‬اوزان پرکاربرد‪،‬اوزان متوسط کاربرد‪،‬اوزان کم کاربرد و اوزان مهجور تقس یم ک رده‬
‫ایم که از این پژوهش اماری نتیج ه می گی یریم‪ ":‬اوزن ه ای ک ه دارای آهن گ و موس یقی‬
‫محسوس و مؤثــّرو نزدیک به اهنگ طبیعی گفتار عاطفی باشند‪:‬مؤثرتر‪،‬موفق تر‪،‬مطل وب‬
‫تر‪،‬پرکاربردتر و رایج تراند‪.‬شعرای بزرگ قدیم ما بدون اینک ه از لح اظ نظ ری از لح اظ‬
‫نزدیکی وزن شعر به آهنگ طبیعی گفتار عاطفی به بحث پرداخته باشند‪،‬به اقتضای قریحه‬
‫و ذوق خود‪،‬در چارچوب اصول ادبی زمان خود ‪،‬این نکت ه را ب ه خ وبی رع ایت ک رده و‬
‫بیشتر اوزانی را بکار برده اند که به آهنگ زبان محوره نزدیک تراند‪ .‬و شاید هم شاعران‬
‫نوگرایی چون نیما‪،‬این موضوع راحساس کرده اند این موضوع را احساس کرده ان د و ب ه‬
‫اقداماتی دست زده اند تا این نزدیکی به آهنگ گفتار عاطفی کوتاه تر گردد‪.‬‬

‫‪99‬‬
‫وزن در زبان های مختل ف جه ان ب ر اس اس وی ژگی هه ای زب انی ان واع مختلفی‬
‫دارد؛برخی از آن ها مانند وزن شعر دری مبتنی ب ر نظم و تس اوی هجاه ای کوت اه و بلن د‬
‫در مصراع های یک شعر اند‪،‬برخی از وزن ها مانند وزن شعر آلمانی؛فقط تساویی تع داد‬
‫تکیه ها در مصراع های شعر مهم است‪،‬برخی از زن ها مانند وزن شعر چی نی؛زی ر و بم‬
‫در یک کلمه یک هجایی باعث تغییر معنی می شود‪.‬یک تعداد از اوزان دیگ ر مانن د؛وزن‬
‫شعرشعر فرانسوی فقط تساوی تعداد هجاها در هر مصراع معتبر است و در برخی دیگ ر‬
‫از اوزان مانند وزن شعر انگیسی امروز؛هم تعداد هجاها و هم تعداد تکیه ها نقش بسزایی‬
‫در وزن شعر دارند‪.‬‬
‫مص وت ه ای بلن د وکوت اه‪،‬کمّی اس ت‪.‬‬ ‫وزن شعردری به سبب ث ابت ب ودن کمیّت ّ‬
‫دراین وزن نامه‪،‬اشعار دری رابراساس نظم وتساوی هجاه ای هرمص راع ب ه س ه گ روپ‬
‫تقسیم کرده ایم‪:‬‬
‫اوزانی که مبتـــنی برنظم وتساوی تعداد هجاهای هرمصراع است وهمه ی‬
‫اش عار درق الب ه ای سنـــــــــتی شـــــــــــــعررادربــــــــــــــــرمی گـــــــــــــــــــیرد؛‬
‫مثآل‪:‬قالب های‪ :‬ترانه‪،‬رباعی‪،‬مثنوی‪،‬غزل‪،‬قصیده‪،‬قطعه وغیره قالب های سنتی که ام روزه‬
‫هم کاربرد دارند‪،‬دارای اوزان این گروه می باشند ونظم وتساوی هجاهای کوتاه بلند دره ر‬
‫مصراع رعایت می گردد‪.‬‬
‫برخی اوزان دیگرماند وزن درقالب های مستزاد‪،‬بحرطویل وشعرنیمایی اگرچه‬
‫ازنظم هجاه ای کوت اه وبلن د درمص راع ه ا برخوردارن دامّا تس اوی هجاه ای ّ‬
‫منظم‬
‫درهرمصراع رعایت نمی گردد‪.‬‬
‫گروه دیگری ازوزن هاکه امروزه طرف داران زیاد تری رابه خودجلب کرده‬
‫اند‪:‬اوزانی هستند که نظم وتساوی هجاهای کوتاه وبلند درهرمصراع را رعایت نمی کنن د؛‬
‫وزن درقالب سپید نمونه ی این گونه ازوزن ها می باشد‪.‬‬

‫‪100‬‬
‫فهرست منابع و مآخذ‬

‫فهرست منابع و مآخذ‬

‫‪-1‬ابتهاج‪،‬هوشنگ(هـ ‪ِ .‬ا ‪.‬س ایه)‪،‬یــــــــــــــــــادگار خــــــــــــــون ســــرو‪،‬اتش ارات‬


‫توس‪،‬تهران‪،‬چاپ دوّ م‪.1370:‬ص‪.21‬‬
‫‪-2‬ابولقاسمی‪،‬محسن‪،‬دستور تاریخی مختصر زبــان فارسی‪،‬نشر لیلی‪،‬ته ران‪،‬چ اپ‬
‫چهارم‪:‬بهار ‪،1385‬ص ‪.76‬‬
‫‪-3‬احــــــــــمــــــــــــــــــــــــــد نـــــــــژاد‪ ،‬کــــــــــــامـــــــــل‪،‬فـــــــــنــــــون‬
‫ادبـــــی‪،‬انتـشارات االزهر‪،‬پشاور‪،1382،‬ص‪.77:‬‬
‫‪-4‬اخوان ثالث‪،‬مهدی‪،‬زمستان‪،‬انتشارات مروارید‪،‬تهران‪،1370،‬ص‪.99‬‬
‫‪-5‬اعتصامی‪،‬پروین‪،‬دیـوان اشعـــــــــــــــــار‪،‬ناشر‪:‬ابوالفتح اعتصامی‪،‬تهران‪،‬چ اپ‬
‫هشتم‪:‬اسد ‪.1363‬ص ‪.92‬‬
‫‪-6‬انوری ابـــــــــــیوردی‪،‬محمـــــــدبن محمد ابن اسحاق‪،‬دیــوان اشــعار(‪2‬جلــد)بــه‬
‫ـدرس رضــوی‪،‬ش رکت انتش ارات علمی وف رهنگی‪،‬ته ران‪،‬چ اپ س وم‪:‬‬ ‫اهتمام‪:‬محمــدتقی مـ ّ‬
‫‪.1364‬ص‪.84‬‬
‫‪-7‬بنووال‪،‬محمد افضل‪،‬وزن شعر دری‪،‬انتشارات س عید‪،‬کاب ل‪،‬به ار‪،1382‬ص ص‬
‫‪14‬و‪.124‬‬
‫‪-8‬به ار‪،‬محم د تقی‪،‬دیــوان اشــعار(‪2‬جلــد)‪،‬بــه کوشــش‪:‬چهــرزاد بهــار‪،‬انتش ارات‬
‫توس‪،‬تهران‪،‬ویرایش دوّ م با افزوده ها و حروف نگاری جدید‪:‬بهار‪،1380‬ص ‪.70‬‬
‫‪-9‬بیدل دهلوی‪،‬میرزا عبدالقادر‪،‬دیــوان اشــعار‪،‬بــا تصــحیح‪:‬خــال محمــد خجســته و‬
‫خلیل هللا خلیلی‪،‬به اهتمام حسین آهی‪،‬ناشر‪:‬فروغی‪،‬تهران‪،‬چاپ سوّ م‪.1371:‬ص‪.97‬‬
‫‪-10‬پرهــــــــــــــیزی‪،‬عـــــــــبدالخالق‪،‬عـروض نــویــــــــــن فارسی‪،‬انــــــتشارات‬
‫قــــــقنوس‪،‬تهران‪. 178 .1381،‬‬
‫‪.11‬جامی‪،‬عبدالرحمان‪،‬مثنــویـ هفت اورنگ‪،‬ب ه تص حیح و مقدم ه‪:‬آق ای مرتض ی‬
‫مدرّ س گیالنی‪،‬ناشر‪:‬گلستان کتاب‪،‬تهران‪،‬چاپ ششم‪:‬بهار‪.1370‬ص ‪.63‬‬
‫‪.-12‬جامی‪،‬عب دالرحمان‪،‬دیــوان کامــل اشــــــــــــــعار‪،‬ویراســته ی‪:‬هاشـــــــــــــــــم‬
‫رضــــــــی‪،‬انتشارات پیرویز‪،‬بدون تاریخ؟ص‪.68‬‬
‫‪-13‬جعفری‪،‬محــــــــــــــــمود‪،‬آموزش شعر‪،‬انــــــــــــــــتشارات میوند‪،‬کابل‪،‬چاپ‬
‫دوّ م‪.1387:‬صص‪.227 ،218 ،203 ،152، 151 ،148،‬‬
‫‪-14‬حافـــظ شــــــــــــیــرازی‪،‬خـــــواجه شمس ال دین محم د‪،‬دیــوان کــــــامـــــــــل‬
‫غـــزلــــــــیات‪،‬براســــاس نســــخه ی محمــــدغزوینی وداکترقاســــم غــــنی‪،‬انتش ارات طال‬
‫یه‪،‬تهران‪،‬چاپ ششم‪،1387،‬ص‪. 112‬‬
‫‪-15‬حمیدی‪،‬عبدالحبیب‪،‬دستورزبان دری‪،‬انتشاارات االزهر‪،‬پشاور‪.1382،‬ص‪.1‬‬

‫‪101‬‬
‫‪-16‬خاق انی ش روانی‪،‬افض ل ال دین ب دیل ابن علی نجّ ار‪،‬دی وان اشــعار‪،‬مقابلــه‬
‫وتصــــحیح ومقدمــــه وتعلیمــــات بــــه کـــــوشــــــــــــــــــــــــــــش‪:‬داکـــــــــترضیاءالدین‬
‫سجادی‪،‬انــتــشـــارات زوّ ار‪،‬تــهران‪،‬چاپ سوّ م با تصحیح مجدد‪.1368:‬ص ‪.68‬‬ ‫ّ‬
‫‪-17‬خراس انی‪،‬میزاح بیب‪،‬دیــــوان اشـــــــــــــعار‪،‬بــــه ســــعی واهتمــــام‪:‬علی‬
‫حبیب‪،‬انتشارات زوّ ار‪،‬تهران چاپ چهارم‪.1361:‬ص‪.85‬‬
‫‪-18‬کرمانی‪،‬خواج و‪،‬دیــــــــــــــــــــــــــــــوان اشــعـــــــار‪،‬بـــــــــــه اهــــتــــــــــمام‬
‫وتصـــــحیــــــــح‪:‬احــــمـــدسـهیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی خوانساری‪،‬انتشارات‬
‫پاژنگ‪،‬تهران‪،‬بهار‪.1369،‬ص‪.42‬‬
‫‪-19‬دهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلوی‪،‬امـــیـــرخـــســـــرو‪،‬دیــــــوان کـــــــامـــــــل‬
‫اشعار ‪،‬ســــعـــیــدنفیسی باهــــمــــت وکوشــــــــــــــــــــــش‪:‬م‪.‬درویش‪،‬س ازمان‪،‬انتش ارات‬
‫جاودان‪،‬تهران‪،‬چاپ دوّ م‪:‬زمستان‪.72 .1361،‬‬

‫‪-20‬دهل وی‪،‬حس ن‪،‬پیونـــدشــــعــــرومـــوســـیـــــــــــــقی آوازی‪،‬موسس ه ی‬


‫فـــــــــرهـــــــنـــــــگی ماهور‪،‬چاپ پارتیسون‪،‬تهران‪،‬چاپ دوّ م‪ ،1381:‬ص‪.139‬‬
‫‪ -21‬رودکی سمرقندی‪،‬ابوعبدهللا جعفربن محمد‪،‬دیــوان اشــعار‪،‬براســاس نخســه ی‬
‫سعدی نفیسی‪-‬ی‪.‬براگینسکی‪،‬انتشارات نگاه‪،‬تهران‪ .1373،‬ص‪.38‬‬
‫‪ -22‬سپهری‪،‬سهراب‪،‬هشــت کتــاب‪،‬انتش ارات گلش ن‪،‬ته ران‪،‬چ اپ دوازدهم‪:‬پ اییز‪،‬‬
‫‪ ،1372‬ص‪.272‬‬
‫‪ -23‬سعدسلمان‪،‬مسعود‪،‬دیوان اشـــــــــــــعار‪،‬بــه تصــحیح‪:‬رشیدیاســمی‪،‬انتش ارات‬
‫امیرکبیر‪،‬تهران‪،‬چاپ دوّ م‪.1362:‬‬
‫‪-24‬سعدی شــــیــــرازی‪،‬مصــــــــــلح بن عـــبـدهللا‪،‬دیـوان غـــزلـــیات بـاذکروزن‬
‫وبحرغزلها(‪2‬جلد)‪،‬به کوشـــــــــــــش‪:‬خلیــل خطیب رهــبر‪،‬انتشارات مهت اب‪،‬ته ران‪،‬چ اپ‬
‫دهم‪.35 ،1377:‬‬
‫‪-25‬سعدی شیرازی‪،‬مصلح بن عبدهللا‪،‬بوستان‪،‬باشرح‪:‬داکترمحمدخزایلی‪،‬انتشارات‬
‫جاویدان‪ ،‬تهران‪،‬چاپ پنجم‪:‬بهار‪،1363‬ص ‪.47‬‬
‫‪-26‬س نایی غزن وی‪،‬حکیم ابوالمجدمج دودبن آدم‪،‬دیــوان اشــعاربامقدمه وحواشــی‬
‫وفهرست بــــه ســــعی واهتمــــام‪:‬محمــــدتقی مــــدّ رس رضــــوی‪،‬انتش ارات کتابخان ه ی‬
‫سنایی‪،‬تهران‪،‬چاپ سوم‪ .1362:‬ص‪.16‬‬
‫‪-27‬سنـــــــای غزنــــــوی‪،‬حــکــیــــــم ابـــــــوالــمــجدمجدودبـــــن‬
‫مــدرس‬
‫ّ‬ ‫آدم‪،‬حـــــــدیقــــ ّه الــحــقـیـــقه وشــریعٍةالطریقت‪،‬تصــحیحـ وتحشــیه‪:‬ســیدمحمدتقی‬
‫رضوی‪،‬انتشارات دانشگاه تهران‪،‬تهران چاپ سوم‪:‬تابستان ‪.1363‬ص‪.85‬‬
‫‪-28‬شاملو‪،‬احمد‪،‬شکفتن درمه‪،‬انتشارات نگاه‪،‬تهران‪ .1372،‬ص‪.42‬‬
‫‪-29‬شاه حسین‪ ،‬ناصرالدین‪،‬منتخب المـــــــــــــــعجم فی معاییراالشــعارالعجم‪،‬چ اپ‬
‫سپهر‪،‬تهران چاپ پنجم‪،1369:‬صص ‪.2 ،1‬‬
‫‪-30‬شمیس ا‪،‬س یروس‪ ،‬آشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــنایی بــاعروض وقافیه‪،‬انتش ارات‬
‫فردوسی‪،‬چاپ‪،‬اول‪.1366:‬ص‪.32‬‬
‫‪-31‬شمیسا‪،‬سیروس‪،‬آشنایی باعروض وقافیه‪،‬انتشارات فردوسی ‪،‬تهران ‪،‬ویرایش‬
‫سوّ م‪،‬چاپ هجدهم‪ .1381:‬ص‪.92‬‬

‫‪102‬‬
‫‪.32‬صالحی‪،‬سید علی‪،‬شرح شوکران‪،‬انتشارات تهران‪،‬تهران‪.1368،‬ص‪.211 ،‬‬
‫‪.33‬ع امر‪،‬گ ل زم ان‪،‬ادب ّیـــات شـــفاهی و فرهنـــگ ملّی ما‪،‬وزارت تحص یالت‬
‫عالی‪،‬تحصیالت عالی کندز‪.1385،‬ص ‪.40‬‬
‫‪.‬عط ار نیش ابوری‪،‬ش یخ فریدال دین محم د‪،‬منط ق الط یر‪،‬ب ه اهتمتم ص ادق‬ ‫‪ّ 34‬‬
‫گوهرین‪،‬بنگاه ترجمه ونشر کتاب‪،‬تهران‪.1342،‬ص‪.56‬‬
‫عطار نیشابوری‪،‬شیخ فریدالدین محمد‪،‬دیوان اشعار‪،‬به اهتمام و تصحیح ‪:‬تقی‬ ‫‪ّ .35‬‬
‫ضلی‪،‬انتشارات علمی و فرهنگی‪،‬تهران‪،‬چاپ ششم‪.29 .1371،‬‬ ‫تف ّ‬
‫‪.36‬عمید‪،‬حسن‪،‬فرهنگ فارسی(‪2‬جلد)‪،‬انتشارات امیر کبیر‪،‬ته ران‪،‬چ اپ بیس ت و‬
‫هفتم‪.1384:‬‬
‫‪.37‬غفوری کوهستانی‪،‬استاد عبدالغفور‪،‬دیوان اشعار‪،‬به تدوین پوهاند عبدالرسول‬
‫رهین و بــه تصــحیحـ عبدالبصــیرغفوریـ‪،‬انتش ارات ش ورای ف رهنگی افغانس تان‪،‬کاب ل‬
‫‪. 1368‬صص ‪.62‬‬
‫‪.38‬غی اث ال دین‪،‬محم د‪،‬رســـاله ی معـــراج العـــروض‪،‬غی اث اللغ ات‪،‬چ اپ‬
‫سنگی ‪،‬دهلی‪.1225،‬‬
‫‪.39‬ف ایق‪،‬مح د ظ اهر‪،‬رســاله ی ‪:‬اوزان عروضـــــــــی شـــــــــعر بیــدل(پایـــــــان‬
‫نامـــــــــه)‪،‬دانشگاه بغالن‪،‬تاریخ؟صص‪ 1‬و‪.3‬‬
‫‪.‬فرخی سیستانی‪،‬ابوالحسن علی بن جلوغ‪،‬دیوان اشــعار‪،‬ب ا مق ّدم ه و حواش ی و‬ ‫‪ّ 40‬‬
‫تعلیقات به کوشش‪:‬محد دبیر سیاقی‪،‬کتاب فروشی زوّ ار‪،‬تهران ‪،‬چ اپ س وّ م‪،‬ب ا تجدی د نظ ر‬
‫کامل‪:‬زمستان‪. 1363‬ص‪ 5‬و ‪.17‬‬
‫‪.‬فرخی یزدی ‪،‬دیــوان اشــعار‪،‬به تص حیح و مقدم ه و ش رح اح وال ش اعر‪ -‬ب ه‬ ‫‪ّ 41‬‬
‫اهتمام‪:‬حسین مکّی‪،‬انتشارات امیر کبیر‪،‬تهران ‪،‬چاپ نهم‪،‬با تجدید نظر کامل‪.1369:‬صص‬
‫‪ 76‬و‪.98‬‬
‫‪-42‬فردوسی‪،‬حکیم ابوالقاسم‪،‬شاهنامه(متن کامل)‪،‬به تصحیح ژول مول‪،‬انتش ارات‬
‫بهزاد‪،‬تهـــــــــــــــــــــــــــــــــران چاپ یازدهم‪،1387،‬ص‪.256‬‬
‫‪.43‬ف روغی بس طامی‪،‬دیــوان اشــعار‪،‬بامقدم ه وتص حیح‪:‬س ید علی ش فیعی‪،‬نش ر‬
‫چکامه‪،‬تهران‪ ،‬چاپ دوّ م‪ ،1367:‬ص‪28‬و‪.59‬‬
‫‪.44‬قبادیانی بلخی‪،‬ناصر خسرو‪،‬دیوان اشعار‪،‬به تصحیح مجت بی مین وی ــ مه دی‬
‫محقق‪،‬انتشارات دانشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــگاه ته ران‪،‬چ اپ س وّ م‪:‬خ زان ‪ ،1367‬ص‬
‫‪.126‬‬
‫‪.45‬قیّم‪،‬عب دال ّنبی‪ ،‬فرهنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــگ معاصـــــــر عـــــــربی ــ‬
‫فارسی‪،‬انتشارات فرهنگ معاصر‪،‬تهران‪،1381،‬ص‪.721‬‬
‫‪.46‬کاش انی‪،‬موالن ا فیض‪،‬دی وان کام ل اش عار‪،‬بامقدم ه وتص حیح س ید علی‬
‫شفیعی‪،‬نشر چکامه‪،‬تهران‪،‬چاپ دوّ م‪،1367:‬ص‪56‬و‪.72‬‬
‫‪.47‬م ددی ‪،‬داک تر حس ن‪،‬عــروض و قافیه‪،‬انتش ارات تیرگ ان‪،‬ته ران‪،1385،‬ص‬
‫‪.165‬‬
‫‪.48‬من وچهری دامغ انی‪،‬دی وان اش عار‪،‬ب ا حواش ی وتعلیق ات ب ه کوش ش‪:‬مح ّم د‬
‫دبیرسیاقی‪،‬کتاب فروشی زوّ ار‪،‬چاپ پنجم‪ ،1363:‬ص‪.98‬‬

‫‪103‬‬
‫غزلیات شمس تبریزیـ‪،‬با مقدمه اس تاد‬ ‫ِ‬ ‫‪.49‬مولوی بلخمی‪،‬جالل الدین محمد‪،‬دیوان‬
‫جالل الدین همایی‪،‬به اهتــــــــــمام منصورمشفـــــــق‪،‬انــــــــــــتشـــــــــــــارات صــــفی‬
‫عـــلیـــشــــاه ‪،‬تهران‪،‬چاپ هفتم‪،1367:‬ص‪.142‬‬
‫‪.50‬مولــــــوی بلخی ‪،‬جــــالل الـــدین مـــــحمد‪،‬مــــثنوی معنــوی(ســه جلد)‪،‬ب ه‬
‫همّت‪:‬ریــــــــــــــــــــــــنولد و اِلین و نیــــــــــــــــکلسون‪،‬اتش ارات م ولی‪،‬ته ران چ اپ‬
‫پنجــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم‪1366:‬ه‪.‬شــ ‪1408‬ه‪.‬ق‪،‬ص ‪.298‬‬
‫‪.51‬نظ امی گنج وی‪،‬کلیــــات حکیم نظــــامی‪،‬باحواش ی و تص حیح و ش رح‬
‫لغات‪:‬شادروان وحید دستگردی‪،‬انتشارات مؤسسه مطبوعاتی علمی‪،‬تهران چاپ دوّ م‪:‬خ زان‬
‫‪،1363‬ص‪.79‬‬
‫دوم ادبیــات"‪،)"1‬کت اب‬ ‫‪.52‬وح دیان کامی ار‪،‬داک تر تقی ‪،‬عــروض و قافیــه(بخش ّ‬
‫ذرسی دوره ی پبش دانشگا هی‪،‬رش ته ی ادبی ات و عل وم انس انی ای ران‪،‬نش ر کت اب ه ای‬
‫درسی ایران‪،‬تهران‪،‬چاپ هشتم‪،1381:‬ص ‪.76‬‬
‫‪.53‬وحی دیان کامی ار‪،‬داک تر تقی‪،‬عــــــــــــــــــــــــروض و قافیــه علمی‪،‬مجل ه ی‬
‫کیهان فرهنگی‪،‬شماره ‪،104‬تهران‪،1372،‬ص‪16‬ــ ‪.318،1‬‬
‫‪.54‬همدانی‪ ،‬بابا طاهرعریان‪،‬دیــوان شــعر‪،‬تص حیح ش ده از روی نس خه ی وحی د‬
‫دستگردی‪،‬با مقدمه ی‪:‬م‪.‬درویش‪،‬انتشارات جویا‪،1374،‬ص‪.57‬‬
‫‪.55‬یمین‪،‬پوهاند داک تر محم د حس ن‪،‬دســتور معاصــرزبان پارســی دری‪،‬انتش ارات‬
‫میوند‪،‬کابل‪،1384،‬ص ‪.56‬‬
‫‪.56‬یوشیج‪،‬نیما‪،‬مجــــــــــــــــــــــموعه ی اشعار‪،‬به کوش ش داکترابوالقاس م ج ّن تی‬
‫عطایی‪،‬انتشارات صفی علیشاه‪،‬تهران‪،‬چاپ ششم‪:‬بدون تاریخ؟ص‪.83‬‬

‫‪104‬‬

You might also like