You are on page 1of 25

55‫ـ‬91 ‫ صص‬،5944 ‫ بهار و تابستان‬،59 ‫ پیاپی‬،‫ شمارة دوم‬،‫ سال هشتم‬،‫دوفصلنامة علمی حکمت صدرایی‬

‫بررسی آراء صدرالمتألهین پیرامون نحوه پیدایش کثرات از واحد متعال با تکیه بر نقد قاعده الواحد‬

Sadr al-Muta'llehiīn on the Way of the Emergence of the multiplicity from the Almighty,
Based on the Critique of Al-Wahid Rule


Alireza Azadegan− ‫علیرضا آزادگان‬
−−
Mahdi Azimi−− ‫مهدی عظیمی‬

1397/2/17 :‫تاریخ دریافت‬


1397/8/2 :‫تاریخ پذیرش‬

Abstract ‫چکیده‬
We can say that Sadr al-Muta'llehin-al-Sharīī, in ،‫شاید بتوان گفت صدرالمتألهین شیرازی در آثار خود‬
his works, have been mentioned the opinions of ‫به آراء همه حکمای پیش از خود درباره کیفیت صدور‬
all the preconceived scholars regarding the
‫ از اینرو تحلیل‬.‫کثرت از وحدت اشاره نموده است‬
quality of the issue of the multiplicity of unity.
Hence, it is difficult to analyze his real opinion ‫نظر حقیقی او پیرامون این مسئله دشوار به نظر‬
about this issue. However, in this article, we ‫ ما در این مقاله سعی نمودهایم با‬،‫ با این همه‬.‫میرسد‬
have tried to summarize and review all the ‫ همه نظراتی که او در اینباره‬،‫مراجعه به کتب او‬
comments that he has made in this regard. From ‫عنوان داشته را گردآورده و مورد نقد و بررسی قرار‬
the examination of the various views Sadra
makes on the issue of issuance, one can
‫ از بررسی نظرات مختلفی که صدرالمتألهین‬.‫دهیم‬
conclude that he, however, expresses these ‫ میتوان به این‬،‫درباره به مسئله صدور مطرح میکند‬
views from various philosophical, verbal and ‫جمعبندی رسید که او ضمن بیان دیدگاههای مختلف‬
mystical points of view, and in the works of ‫ کالمی و عرفانی که در آثار فالسفه و متکلمین‬،‫فلسفی‬
philosophers and theologians And the mystics
‫ به نوعی‬،‫و عرفای پیش از او نیز عیناً یافت میشود‬
before him are equally found, he has somehow
tried to defend the rule known as Al-Wahid and
‫سعی نموده از قاعده موسوم به الواحد دفاع و در واقع‬
actually combine these views with this rule. But ‫ ما در این‬.‫بین این نظرات و این قاعده جمع نماید‬
in this article we are seeking to show that the ‫مقاله به دنبال آن هستیم تا نشان دهیم که جمع بین‬
combination of these different views and the ‫ نه تنها کمکی به‬،‫این نظرات مختلف و قاعده الواحد‬
rule of Al-Wahid did not only help Sadra in
‫صدرالمتألهین در تبیین کیفیت صدور کثرات از واحد‬
explaining the quality of the exodus of the
Almighty, but also confronts him with more ‫متعال ننموده بلکه او را با تعارضات بیشتری مواجه‬
conflicts, explaining and justifying his views did ‫ساخته است و اگر در تبیین و توجیه نظرات خویش‬
not rely on this rule, his arguments were more ‫ استداللهای او موجهتر‬،‫به این قاعده استناد نمینمود‬
justified and acceptable. .‫و پذیرفتنیتر میبود‬

Keywords: Sadr al-Muta'l-hın, Alwahid Rule, ،‫ صدور‬،‫ قاعده الواحد‬،‫ صدرالمتألهین‬:‫واژگان کلیدی‬
Issuance, Multiplicity, Unity. .‫کثرت و وحدت‬

−. PhD Student in Philosophy and Islamic Theology, ‫ دانشجوی دکتری فلسفه و کالم اسالمی دانشگاه شهید مطهری‬.−
Shahid Motahari University, Tehran, Iran; ‫ ایران؛‬،‫تهران (مدرسه عالی شهید مطهری) تهران‬
a.azadegan@gmail.com
a.azadegan@gmail.com
−−. Assistant Professor, Department of Islamic Philosophy ‫ تهـران‬،‫ استادیار گروه فلسفه و کالم اسالمی دانشگاه تهـران‬.−−
and Theology, University of Tehran, Tehran, Iran
(corresponding author); mahdiazimi@ut.ac.ir mahdiazimi@ut.ac.ir ‫ایران (نویسنده مسئول)؛‬
‫‪ 57‬دوفصلنامة علمی حکمت صدرایی‪ ،‬سال هشتم‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬پیاپی ‪ ،59‬بهار و تابستان ‪5944‬‬

‫‪ .1‬بررسی و نقد آراء صدرالمتألهین در تبیین نظام‬ ‫مقدمه‬


‫طولی وجود و لزوم وجود واسطه در توجیه آن‬ ‫در این نوشتار سعی شده دالیل موجود در آثار‬
‫قبل از اینکه به تبیین حقیقت صادر اول و نحوه‬ ‫صدرالمتألهین در مبحث صدور کثیر از واحد که در‬
‫صدور او از منظر صدرالمتألهین بپردازیم الزم‬ ‫تعارض با پذیرش قاعده الواحد است‪ ،‬مستقیماً و‬
‫است ادلّه لزوم وجود واسطه در نظام وجود را‬ ‫بالواسطه از کتب وی استخراج شود و مورد نقد و‬
‫مورد بررسی قرار دهیم‪ ،‬چراکه اثبات نظام طولی‬ ‫بررسی قرار گیرد‪ .‬بهدلیل اینکه نقدهای مطرح شده در‬
‫وجود و لزوم وجود واسطه در آن‪ ،‬خود نیارمند‬ ‫این نوشتار حاصل تتبع در آثار خود مالصدراست و‬
‫ارائه دلیل و برهان است‪ .‬در ادامه به بررسی دالیل‬ ‫در نوع خود بدیع بهنظر میرسد و مشابهی در آثار‬
‫مالصدرا در اینباره و همچنین توجیه نظام طولی‬ ‫فالسفه و حکمای بعد از او ندارد‪ ،‬ارجاعات نوشتار‬
‫وجود بر اساس قاعده امکان اشرف میپردازیم‪.‬‬ ‫حاضر اکثراً محدود به آثار خود وی است‪.‬‬
‫برای اینکه سیر تفکر فلسفی صدرالمتألهین در‬
‫‪5‬ـ‪ .5‬بررسی ادلّه صدرالمتألهین در توجیه لزوم‬
‫این رابطه بهتر مشخص گردد‪ ،‬ابتدا به بررسی و نقد‬
‫واسطه برای افاضه خیرات از مبدأ متعال‬
‫اصل لزوم وجود واسطه در نظام وجود پرداخته‬
‫صدرالمتألهین در توجیه لزوم واسطه برای افاضه‬
‫شده‪ ،‬سپس به بررسی و نقد عنوان صادر اول در‬
‫خیرات ـ بهصورت علیالدوام ـ میان مبدأ اعلی و‬
‫کالم او اشاره شده و پس از آن به بررسی آراء وی‬
‫عالم خلق بهطور خالصه‪ ،‬به ذکر دوازده دلیل‬
‫در توجیه قاعده الواحد و کیفیت صدور صادر اول‬
‫میپردازد (مالصدرا‪.)262 /7 :1981 ،‬‬
‫پرداخته شده است‪ .‬در ادامه‪ ،‬به تعارضات موجود‬
‫‪5‬ـ‪5‬ـ‪ .5‬دلیل نخست‬ ‫در بیان نظریه صدور بر اساس قاعده الواحد و سایر‬
‫مالصدرا در دلیل اول خود به ذکر احادیثی نظیر‬ ‫نظرات صدرالمتألهین درباره نحوه پیدایش کثرات‬
‫«اول ما خلق اهلل العقل»‪« ،‬أول ما خلق اهلل القلم»‪،‬‬ ‫از واحد حقیقی اشاره شده است‪.‬‬
‫«أول ما خلق اهلل نوری» و «خلقت أنا و علی من‬ ‫در این میان‪ ،‬مشکل عمدهای که در مورد‬
‫نور واحد» میپردازد (همانجا)‪ .‬این احادیث اگرچه‬ ‫ترتیب آثار صدرالمتألهین برای دریافت سیر‬
‫بیانگر نوعی اولیت در پیدایش موجودی به نام‬ ‫تفکرات وی بهلحاظ تاریخی وجود دارد‪ ،‬این‬
‫«عقل» است که با تعابیر دیگری نظیر «قلم» یا‬ ‫است که اکثر آثار مالصدرا فاقد تاریخ نگارشند و‬
‫«حقیقت نوری محمدیه» نیز از آن یاد میشود‪ ،‬ولی‬ ‫صرفاً میتوان به شواهد و قرائن اکتفا نمود که‬
‫صرف اولیت در پیدایش نشاندهنده واسطه بودن‬ ‫طبیعتاً دقیق نیستند‪ .‬از اینرو برای رعایت انسجام‬
‫آن موجود نیست؛ یعنی ابتدا باید معنای اولیت در‬ ‫بیشتر‪ ،‬در این نوشتار سعی شده ترتیب آثار‬
‫خلق مشخص شود و سپس حکم به واسطه بودن‬ ‫مالصدرا بر اساس نظر عبدالرسول عبودیت‬
‫او داد‪ ،‬چراکه اینکه همه خالیق بالواسطه توسط‬ ‫(عبودیت‪ )36 /1 :1394 ،‬تنظیم شود‪ .‬البته در‬
‫مبدأ اعلی خلق شده باشند‪ ،‬منافاتی با اولیت خلق‬ ‫مورد کتاب االسفار‪ ،‬بهدلیل اینکه نگارش آن در‬
‫موجودی به نام عقل اول ندارد و عقل دوم نیز می‪-‬‬ ‫طول سالیان متوالی بهطول انجامیده‪ ،‬فارغ از سیر‬
‫تواند بالواسطه از مبدأ متعال خلق شده باشد‪ .‬این‬ ‫تاریخ نگارش سایر آثار او‪ ،‬این اثر بهطور مستقل‬
‫دوم بودن در پیدایش میتواند بهعنوان دوم بودن‬ ‫مورد بررسی قرار گرفته است؛ ضمن آنکه تحلیل‬
‫رتبی و میزان قرب و بعدی باشد که نسبت به مبدأ‬ ‫نظر صدرالمتألهین درباره یک موضوع در این‬
‫اعلی دارد و محدوده ظرف وجودی او که از جانب‬ ‫کتاب‪ ،‬بعضاً بهدلیل تکرار و پراکندگی مطالب و‬
‫آن مبدأ افاضه گشته است‪ .‬اگر موجودی بهلحاظ‬ ‫همچنین بیان نظرات متفاوت در مواقف مختلف‪،‬‬
‫سعه وجودی از سایر موجودات در رتبه باالتری‬ ‫نیازمند تتبّع موشکافانهتری است‪.‬‬
‫بررسی آراء صدرالمتألهین پیرامون نحوه پیدایش کثرات از واحد متعال با تکیه بر نقد قاعده الواحد ‪59‬‬

‫قاعده ممکن است‪ ،‬ثانیاً‪ ،‬اگر بخواهیم حکم به‬ ‫قرار داشت و بهتعبیری آینه تمامنما و مظهریت تام‬
‫واسطه بودن عقل اول برای دیگر خالیق کنیم‪،‬‬ ‫و تجلی تمام اسماء و صفات الهی بود‪ ،‬سایر‬
‫الزم است قاعده امکان اشرف را در کنار قاعده‬ ‫خالیق نیز میتوانند هر یک بهنوبه خود و بهمیزان‬
‫الواحد ببینیم و لذا این استدالل نیز بر قبول قاعده‬ ‫ظرف وجودی خود‪ ،‬مظهر ناقص اسماء و صفات‬
‫الواحد استوار است و بهتنهایی نمیتواند واسطه‬ ‫الهی باشند‪ .‬همانطور که «اول ما خلق اهلل» قابل‬
‫بودن عقل اول را نشان دهد‪.‬‬ ‫فرض است‪« ،‬الثانی ما خلق اهلل» و «الثالث ما خلق‬
‫اهلل» و‪ ...‬نیز قابل فرض است و نسبت مستقیم و‬
‫‪5‬ـ‪5‬ـ‪ .9‬دلیل چهارم‬
‫بالواسطه همه این خالیق به آن مبدأ اعلی را‬
‫صدرالمتألهین در دلیل چهارم خود به مناسبت و‬ ‫نمیتوان بهصرف پیدایش موجودی به نام خلق‬
‫مالئمت ذاتی بین علت و معلول اشاره کرده و‬ ‫اول‪ ،‬منکر شد؛ ضمن آنکه در تمامی احادیث‬
‫میگوید بیشترین مناسبت و مالئمت در بین خالیق‬ ‫مذکور‪ ،‬به اولیت در خلق اشاره شده‪ ،‬نه اولیت‬
‫و ذات باریتعالی‪ ،‬میان عقل اول و واحد متعال‬ ‫مطلق‪ ،‬چراکه اولیت و آخریت و ظاهریت و‬
‫است؛ بنابراین عقل اول‪ ،‬واسطه خیر و جود میان‬ ‫باطنیت مطلق‪ ،‬از آن خداست‪ .‬به همین منظور‪،‬‬
‫باریتعالی و سایر خالیق قرار میگیرد (همانجا)‪.‬‬ ‫خلق اول یا همان عقل اول نیز همانند دیگر‬
‫این استدالل نیز با فرض پذیرش مناسبت و‬ ‫خالیق‪ ،‬در دایره آنها قرار گرفته و همگی خلق خدا‬
‫مالئمت میان ذات باریتعالی و صادر اول که‬ ‫بهحساب میآیند و عقل اول را نمیتوان بهعنوان‬
‫فرضی قابل مناقشه است‪ ،‬مانع از این نمیشود که‬ ‫مثال‪ ،‬خالق عقل دوم فرض نمود‪ ،‬زیرا در این‬
‫دیگر خالیق نیز هر یک بهنحوی واجد مناسبت و‬ ‫صورت شرک در خالقیت پدید میآید‪.‬‬
‫مالئمت میان خود و مبدأ اعلی و ارتباط بالواسطه‬
‫با او باشند و از این مناسبت و مالئمت میان عقل‬ ‫‪5‬ـ‪5‬ـ‪ .7‬دلیل دوم‬
‫اول و واحد متعال لزوماً صدور طولی عقول و‬ ‫مالصدرا در دلیل دوم خود به امتناع صدور کثیر از‬
‫واسطه بودن عقل اول برای دیگر خالیق را‬ ‫واحد اشاره دارد و بیان میکند که چون عقل اول‬
‫نمیتوان برداشت نمود؛ صرف قبول مناسبت و‬ ‫بهلحاظ قرب از سایر مخلوقات به مبدأ اعلی‬
‫مالئمت میان علت و معلول اگر در کنار قبول‬ ‫نزدیکتر بوده‪ ،‬واسطه خیر برای سایر خالیق‬
‫قاعده الواحد دیده نشود‪ ،‬منجر به حکم به صدور‬ ‫است (همان‪ .)263 :‬این استدالل نیز بر امتناع‬
‫طولی سلسله عقول و واسطه بودن عقل اول برای‬ ‫صدور کثیر از واحد و قاعده الواحد استوار بوده‬
‫سایر خالیق نخواهد شد‪.‬‬ ‫که اصل آن زیر سؤال است و بنابراین نمیتواند‬
‫بهتنهایی بیانگر واسطه بودن صادر اول برای سایر‬
‫‪5‬ـ‪5‬ـ‪ .1‬دلیل پنجم‬
‫خالیق باشد و سلسله طولی عقول را اثبات نماید‪.‬‬
‫پنجمین دلیلی که صدرالمتألهین برای واسطه بودن‬
‫عقل اول برای سایر خالیق برمیشمرد‪ ،‬بر اساس‬ ‫‪5‬ـ‪5‬ـ‪ .9‬دلیل سوم‬
‫خروج اشیاء از بالقوّه به بالفعل است که توسط‬ ‫دلیل سوم وی بر اساس قاعده امکان اشرف است‪.‬‬
‫عقل بالفعل صورت میپذیرد‪ ،‬چراکه نفوس کثیره‬ ‫او بیان میکند که طبق این قاعده‪ ،‬عقل از سایر‬
‫نمیتواند توسط باریتعالی از بالقوه به بالفعل‬ ‫موجودات اشرف بوده و بنابراین واسطه خیر برای‬
‫تبدیل شوند‪ ،‬زیرا مستلزم صدور کثیر از واحد‬ ‫سایر خالیق است (همانجا)‪ .‬این استدالل نیز به‬
‫خواهد بود (همان‪.)264 :‬‬ ‫دو دلیل مخدوش است‪ :‬اول اینکه قاعده امکان‬
‫همانطور که در این استدالل نیز مشاهده‬ ‫اشرف بهتنهایی بیانگر عدم امکان صدور کثیر از‬
‫میشود‪ ،‬اساس آن بر قاعده الواحد استوار است‪،‬‬ ‫واحد نیست و امکان صدور عرضی نیز طبق این‬
‫‪ 59‬دوفصلنامة علمی حکمت صدرایی‪ ،‬سال هشتم‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬پیاپی ‪ ،59‬بهار و تابستان ‪5944‬‬

‫ثابت‪ ،‬واحد متعال ـ بهدلیل عدم امکان صدور کثیر‬ ‫زیرا صدرالمتألهین ابتدا پذیرفته است که امکان‬
‫از واحدـ نمیتواند باشد‪ ،‬پس جوهر عقالنی است‬ ‫صدور کثیر از واحد وجود ندارد و سپس بیان‬
‫که از آن به صورت مجرّد و مثال ربوبی و ملک‬ ‫میکند که برای خروج از مابالقوه به مابالفعل‪،‬‬
‫کریم و اسم الهی نیز یاد میشود (همان‪.)266 :‬‬ ‫نیازمند واهب الصور هستیم که خود بالفعل‬
‫این استدالل نیز مانند استدالل پیشین بر‬ ‫محض باشد که همان عقل بالفعل است‪ .‬بنابراین‬
‫پذیرش قاعده الواحد استوار است و وجه حفظ‬ ‫با پذیرش امکان صدور کثیر از واحد یا به تعبیری‪،‬‬
‫هویت اشیاء را بهدلیل امتناع صدور کثیر از واحد‬ ‫عدم پذیرش قاعده الواحد‪ ،‬خود باریتعالی نقش‬
‫در مورد واحد متعال ممتنع دانسته و به جوهر‬ ‫واهب الصور را ایفا خواهد نمود و نیازی نیست‬
‫عقالنی نسبت میدهد و بهتنهایی دالّ بر واسطه‬ ‫که این نقش به عقل بالفعل سپرده شود‪ .‬حتی‬
‫بودن عقل اول برای سایر اشیاء نیست‪.‬‬ ‫عقول نیز بهواسطه او فعلیت یافتهاند‪ ،‬وگرنه ذاتاً‬
‫همه اشیاء فقیر هستند‪ .‬بنابراین استدالل پنجم‬
‫‪5‬ـ‪5‬ـ‪ .1‬دلیل هشتم‬
‫صدرالمتألهین نیز فقط بر قاعده الواحد استوار‬
‫صدرالمتألهین در استدالل هشتم خود به غایت و‬
‫است و استدالل مستقلی بهشمار نمیرود تا بتوان‬
‫کمال هر شیء اشاره میکند که الجرم باید کمال‬
‫با تکیه بر آن به وجود واسط خیر میان اشیاء و‬
‫عقلی باشد‪ ،‬چراکه کماالت اشیاء مختلف است و‬
‫مبدأ اعلی حکم داد‪.‬‬
‫نمیتواند غایت کمال اشیاء واحد متعال باشد؛‬
‫بنابراین هر شیئی یک غایت کمالی عقلی دارد‪ .‬او‬ ‫‪5‬ـ‪5‬ـ‪ .9‬دلیل ششم‬
‫سپس میافزاید‪ :‬همانطور که در سلسله پیدایش‬ ‫استدالل ششم مالصدرا نیز بر تالزم بین هیوال و‬
‫موجودات به موجودی عقالنی الزم داریم تا‬ ‫صورت استوار است و اینکه وحدت شخصیه افراد‬
‫واسطه بین واحد متعال و دیگر خالیق باشد‪ ،‬در‬ ‫را جوهر عقالنی در تبدل صور حفظ میکند‪ .‬در‬
‫رجوع خالیق به مبدأ خود نیز به چنین واسطهای‬ ‫این استدالل نیز بهنظر میرسد مانند استدالل قبلی‪،‬‬
‫نیاز داریم (همانجا)‪.‬‬ ‫میتوان با پذیرش امکان صدور کثیر از واحد‪،‬‬
‫این استدالل نیز مانند استداللهای پیشین بر‬ ‫نقشی که به جوهر عقالنی در حفظ وحدت هویت‬
‫پذیرش قاعده الواحد استوار است‪ ،‬چراکه‬ ‫اشیاء سپرده شده است را به واهب الصور حقیقی‬
‫مالصدرا بهصراحت میگوید علت اینکه مبدأ‬ ‫که همان مبدأ اعلی است‪ ،‬سپرد؛ ضمن اینکه‬
‫اعلی و غایت الغایات را بهعنوان غایت کمالیه‬ ‫پذیرش وجودی همچون جوهر عقالنی برای حفظ‬
‫اشیاء در نظر نمیگیریم‪ ،‬این است که او واحد‬ ‫وحدت هویت اشیاء‪ ،‬منافی صدور کثیر از واحد‬
‫است و کماالت اشیاء‪ ،‬متعدد‪ ،‬پس در اینصورت‬ ‫متعال نیست و همه این جواهر عقالنی که بهعنوان‬
‫مستلزم صدور کثیر از واحد خواهد بود‪ .‬بنابراین‬ ‫وجه ثابت هویت اشیاء در نظر گرفته میشود‪،‬‬
‫این استدالل نیز به خودی خود‪ ،‬نمیتواند به‬ ‫میتواند مستند به یک حقیقت واحده باشند که‬
‫واسطه بودن موجودی عقالنی بین خالیق و مبدأ‬ ‫همان ذات باریتعالی است‪.‬‬
‫اعلی حکم دهد؛ ضمن اینکه اگر عقول را ثابت‬
‫فرض نماییم که دیگر بهسمت کمال حرکت‬ ‫‪5‬ـ‪5‬ـ‪ .2‬دلیل هفتم‬
‫نمیکنند و به فعلیت محض نائل آمدهاند‪ ،‬باز‬ ‫استدالل هفتم صدرالمتألهین نیز مشابه استدالل‬
‫رجوع همه آنها الجرم به یک عقل که همان عقل‬ ‫پیشین و مبنی بر حفظ وحدت هویت اشیاء در‬
‫اول است‪ ،‬خواهد بود وگرنه همه عقول به مبدأ‬ ‫حال تجدد و تبدل و تصّرم است که ناچار از‬
‫اعلی منتسب خواهد بود و صدور کثیر از واحد‬ ‫وجودی ثابت است که این وحدت هویت را‬
‫متعال الزم میآید‪ .‬این در حالی است که همه‬ ‫حفظ نماید‪ .‬به نظر مالصدرا چون این وجود‬
‫بررسی آراء صدرالمتألهین پیرامون نحوه پیدایش کثرات از واحد متعال با تکیه بر نقد قاعده الواحد ‪51‬‬

‫وضعیت قبل از فنا بهلحاظ فعلیت نیز ممکن‬ ‫موجودات‪ ،‬از جمله مجردات و مفارقات و عقول‪،‬‬
‫ّ‬ ‫ّ‬
‫است؛ «و کل شیء فعلوه فی الزبر و کل صغیر و کبیر‬ ‫غایتمند هستند و به آن غایت الغایات و مبدأ‬
‫مستطر» (قمر‪.)53 /‬‬ ‫المبادی بازمیگردند‪ .‬همانطور که مبدأ همه اشیاء‬
‫اوست و وجود همه اشیاء از اوست‪ ،‬بازگشت‬
‫‪5‬ـ‪5‬ـ‪ .4‬سایر ادلّه‬ ‫ّ‬
‫همه اشیاء نیز به اوست‪ ،‬نه بهسمت عقول؛ که «انا‬
‫دیگر مواردی که صدرالمتألهین برای توجیه‬ ‫ّ‬
‫لله و انا الیه راجعون» (بقره‪.)156 /‬‬
‫واسطه بودن عقل برای خالیق ذکر کرده است نیز‬ ‫حتی اگر اشرف مخلوقات را در نظر بگیریم‬
‫بهنوعی تکرار استداللهای قبلی است که همگی‬ ‫که از آن به صادر اول یا عقل اول یا «حقیقیت‬
‫مبتنی بر قبول قاعده الواحدند‪ .‬از جمله این دالیل‬ ‫محمدیه» یاد میشود‪ ،‬باز میان این مخلوق و ذات‬
‫میتوان به فیض علی الدوامی که از جانب مبدأ‬ ‫مبدأ اعلی پس از طی مرتبه قاب قوسین‪ ،‬فاصلهای‬
‫اعلی بر موجودات نازل است‪ ،‬موضوع حرکات‬ ‫است که از آن به مقام «او ادنی» (نجم‪ )9 /‬یاد‬
‫افالک‪ ،‬همچنین اشاره مجدد به خروج از قوه به‬ ‫میشود و این فاصله هیچگاه بهتمامه طی نخواهد‬
‫فعل توسط موجودی که فعلیت محض باشد و‬ ‫شد و قرب به مبدأ اعلی نهایت نداشته و تمام‬
‫تقسیمبندی موجودات به ناقص و تام و فوقالتمام‬ ‫نمیشود‪ ،‬چراکه مخلوق هر آنچه هم که به خالق‬
‫که طبق قاعده امکان اشرف‪ ،‬نتیجه میدهد که‬ ‫نزدیک شود‪ ،‬هیچگاه خالق نمیشود و همیشه در‬
‫موجودی تمام بهنام عقل اول‪ ،‬میبایست واسطه‬
‫مقام مخلوق است؛ مگر اینکه وجود او بهکلی در‬
‫بینفوق التمام و ناقص باشد‪ ،‬اشاره کرد‪ .‬ما در اینجا‬
‫مبدأ خود مضمحل شده و فانی گردد و این قطره‬
‫برای جلوگیری از اطاله کالم و تکرار‪ ،‬از ذکر این‬
‫به دریا بپیوندد که دیگر قطره نخواهد بود و‬
‫موارد خودداری نمودهایم (همان‪272 :‬ـ‪.)267‬‬
‫هویت خود را از دست خواهد داد و حدود عدمیه‬
‫‪5‬ـ‪ .7‬تببین نظام طولی وجود بر اسـاس قاعـده‬ ‫او که بهواسطه آن ماهیت او شکل گرفته بود‪ ،‬از‬
‫امکان اشرف‬ ‫بین خواهد رفت‪.‬‬
‫صدرالمتألهین در مورد قاعده امکان اشرف و‬ ‫این سخن جای بسی تأمل دارد و پذیرش آن‬
‫طبقات انوار و مراتب و درجات عقول‪ ،‬شبههای را‬ ‫با توجه به مبانی صدرایی و نظر به وجود عین‬
‫مطرح کرده که از نظر او کسی تا کنون جوابی به آن‬ ‫ثابت برای اشیاء که بر پایه سخنان عرفایی چون‬
‫نداده و او از معرفت و نگاه به نفس خویش‬ ‫ابن عربی شکل گرفته‪ ،‬بهراحتی ممکن نیست‪ .‬اما‬
‫توانسته پاسخی برای آن بیابد (همان‪ .)254 :‬آن‬ ‫اگر به ثبوت ازلی حقایق اولیه اشیاء یا همان عیون‬
‫شبهه این است که اگر قائل به تشکیک در وجود‬ ‫ثابته حکم ندهیم‪ ،‬فنای اشیاء در آن ذات به معنی‬
‫باشیم‪ ،‬در سلسله طولی عقول و همینطور بنا به‬ ‫اضمحالل ماهیّات آنها‪ ،‬ممکن خواهد بود و همان‬
‫نظر اشراقیون‪ ،‬در سلسله انوار طولی‪ ،‬میان هر عقل‬ ‫کسی که آن حقایق اولیه را پدید آورده‪ ،‬مجدداً نیز‬
‫و عقل مافوق و مادون او و همینطور میان هر نور‬ ‫قادر به پدید آوردن آنها است‪ .‬نظریه بقای بعد از‬
‫و نور مجردّ مافوق و مادونش‪ ،‬بینهایت مرتبه و‬ ‫فنا نیز با این توجیه به مشکل برنمیخورد‪ ،‬چراکه‬
‫درجه دیگر میتوان فرض نمود‪ .‬از طرف دیگر‬ ‫آن اصل ثابت که قبل از پیدایش اشیاء بوده و پس‬
‫صرافت و بساطت حقیقت وجود مانع از آن است‬ ‫از فنای آنها نیز باقی است ـ که همان هویت‬
‫که میان مراتب موجودات مشهوره‪ ،‬نظیر عقول‪،‬‬ ‫مطلقه ذات باریتعالی است ـ موجب میشود آن‬
‫مرتبهای فرض شود که خالی از وجود و نور باشد‪.‬‬ ‫هویات فانی شده‪ ،‬امکان ظهور مجدد را داشته‬
‫صدرالمتألهین قصد دارد این شبهه را با رجوع به‬ ‫باشند؛ ضمن اینکه سوابق همه اشیاء نیز مسطور‬
‫نفس انسانی و ذومراتب دانستن آن از عالم طبیعت‬ ‫است و از بین نمیرود و بازگرداندن آنها به‬
‫‪ 59‬دوفصلنامة علمی حکمت صدرایی‪ ،‬سال هشتم‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬پیاپی ‪ ،59‬بهار و تابستان ‪5944‬‬

‫سایر موجودات عالم نیز چنین قابلیتی را دارا بوده‬ ‫تا عالم عقل‪ ،‬توجیه نماید (همان‪ .)255 :‬او معتقد‬
‫و ذومراتب و درجات باشند‪ .‬از اینرو تعمیم‬ ‫است نفس انسان محدود به حد خاصی نیست و‬
‫استدالل صدرالمتألهین از ذومراتب بودن نفس به‬ ‫بهواسطه وحدت و بساطتش‪ ،‬هم معقوالت را تعقل‬
‫عالم عقول و مجردات‪ ،‬صحیح به نظر نمیرسد‪.‬‬ ‫میکند‪ ،‬هم متخیالت را تخیل کرده و هم‬
‫ثانیاً‪ ،‬او نفس انسان را یک موجود نامحدود‬ ‫محسوسات را حس میکند‪ .‬از منظر مالصدرا همه‬
‫فرض مینماید که به هیچ حدی محدود نمیشود‪.‬‬ ‫این امور توسط نفس صورت میپذیرد و قوای آن‬
‫این سخن نیز سخنی ناصواب است‪ ،‬چراکه اگرچه‬ ‫صرفاً نقش اعدادی دارند و این خود نفس است که‬
‫نفس انسان قادر است مراتب سهگانه طبیعت و‬ ‫محسوس را در عالم طبیعت حس میکند و اوست‬
‫خیال و عقل را درنوردد ـ یا چنانکه عرفا معتقدند‬ ‫که متخیّالت را در عالم خیال تخیل نموده و‬
‫مقامات انسانی را در قرب الی اهلل تا مرتبه فناء‬ ‫معقوالت را در عالم عقل تعقّل مینماید (همانجا)‪.‬‬
‫فیاهلل و پس از آن‪ ،‬بقاء بعد از فنا بپیماید ـ ولی به‬ ‫از اینرو نتیجه میگیرد که وقتی نفس میتواند‬
‫هر حال وجود او و بهره و حصّهای از وجود که‬ ‫ذومراتب و درجات باشد‪ ،‬عقول نیز بهطریق اولی‬
‫به او اختصاص داده شده‪ ،‬محدود و برای هر فرد‬ ‫صاحب درجات و مراتب هستند و بنابراین ادنی‬
‫متفاوت است‪ .‬این امر حتی برای وجود ذیجود‬ ‫مرتبه هر عقل‪ ،‬اعلی مرتبه عقل مادون خود و‬
‫اشرف مخلوقات عالم (حقیقت محمدیه) نیز این‬ ‫همینطور اعلی مرتبه هر عقل‪ ،‬ادنی مرتبه عقل‬
‫سخن صادق است و فرق میان خالق و مخلوق‬ ‫مافوق اوست (همان‪.)256 :‬‬
‫میان آن دو نیز محفوظ است‪ .‬فقط یک موجود‬ ‫مالصدرا با این استدالل میخواهد نتیجه بگیرد‬
‫الیتنهی و نامحدود در عالم وجود قابل فرض‬ ‫که میان عقول در سلسله طولی وجود‪ ،‬از جمله‬
‫است و آن واجب الوجود بالذات است و مابقی‬ ‫عقل اول و ذات باریتعالی‪ ،‬نمیتوان مرتبهای‬
‫خالیق‪ ،‬همین که در مرتبه مخلوق قرار میگیرند‪،‬‬ ‫دیگر فرض نمود‪ .‬اگرچه استدالل فوق مبنی بر‬
‫محدود به ح ّد خاص و ظرف وجودی خاص‬ ‫اینکه در عالم وجود نمیتوان مرتبهای را فرض‬
‫میشوند و فرق میان آنها و ذات واجب الوجود‬ ‫نمود که خالی از وجود باشد‪ ،‬صحیح است و این‬
‫نیز در همین حدود و ظرف وجودی محدود‬ ‫نکته که نفس انسان دارای مراتب و درجات‬
‫آنهاست وگرنه حقیقت اصیل وجود میان همه آنها‬ ‫مختلفه است‪ ،‬پذیرفتنی است‪ ،‬ولی در این استدالل‬
‫مشترک است و همه از یک آبشخور سیراب و از‬ ‫چند نکته وجود دارد که پاسخ مالصدرا را به این‬
‫یک منبع نور واحد‪ ،‬فیض نوری وجود خود را‬ ‫شبهه مخدوش میسازد‪.‬‬
‫دریافت میکنند و به یک حقیقت واحد متأصلند‪.‬‬ ‫اوالً‪ ،‬عقول و موجودات مجرد‪ ،‬نظیر مالئک‪،‬‬
‫ثالثاً‪ ،‬با فرض پذیرش ذومراتب بودن عقول‪،‬‬ ‫لزوماً (همانند نفس انسانی) هر یک بهتنهایی‬
‫معنای این عبارت که اعلی مراتب یک عقل برابر‬ ‫دارای مراتب مختلفه نیستند بلکه چنانکه برخی‬
‫ادنی مراتب عقل مافوق است‪ ،‬قابل درک نیست‪.‬‬ ‫آیات و روایاتی داللت میکنند‪ ،‬مجرداتی نظیر‬
‫اگرچه این عبارت حاکی از آن است که عقول نیز‬ ‫مالئکه که از عالم آنها به عالم عقول نیز یاد‬
‫محدود بوده و در سلسله طولی از باال به عقل‬ ‫میشود‪ ،‬دارای مقام ثابت و معلوم هستند؛ «و ما ّمنا‬
‫ّ‬
‫مافوق و از پایین به عقل مادون خود محدود‬ ‫اال له مقام معلوم» (صافات‪ .)164 /‬نفس انسانی‬
‫میشوند که خود دلیلی بر گفتار پیشین ما بر‬ ‫بهدلیل امتزاج با عالم ماده و عالم کون و فساد و‬
‫محدودیت موجودات این عالم است‪ ،‬ولی این‬ ‫همچنین بهواسطه جنبه اختیاری که به او افاضه‬
‫ابهام در مورد عقل اول و ذات باریتعالی بیشتر‬ ‫شده‪ ،‬قابلیت تعالی و تنزل در مقامات و مراتب‬
‫رخ مینمایاند‪ .‬صدرالمتألهین باید این سؤال را‬ ‫وجودیه را دارد‪ ،‬اما این بدین معنی نیست که‬
‫بررسی آراء صدرالمتألهین پیرامون نحوه پیدایش کثرات از واحد متعال با تکیه بر نقد قاعده الواحد ‪52‬‬

‫‪ .2‬بررسی عنوان صادر اول در کالم صدرالمتألهین‬ ‫پاسخ دهد که اعلی مراتب عقل اول و ادنی مراتب‬
‫با بررسی و فحص در کالم صدرالمتألهین‪ ،‬این نکته‬ ‫ذات باریتعالی کجاست؟ به نظر میرسد‪ ،‬با این‬
‫قابل استنباط است که از منظر او عنوان صادر اول‬ ‫نگرش و منظر نسبت به نظام وجود‪ ،‬نتوان پاسخی‬
‫فقط به عقل اول در سلسله طولی عقول‪ ،‬اطالق‬ ‫به این پرسش داد؛ این مطلب یکی از معضالت‬
‫نشده بلکه به تبع اسالف خود نظیر میرداماد‪« ،‬انسان‬ ‫نظام تشکیکی وجود است که در آن مرز بین‬
‫کبیر» که از آن به مجموعه «ماسویاهلل» یاد میشود‬ ‫موجودات یک مرز فرضی و مبهم است و قابل‬
‫را نیز بهعنوان صادر اول معرفی نموده و همچنین‬ ‫تبیین صحیح نیست‪ .‬اصوالً این اشکال بر قائلین به‬
‫به تبع عرفایی چون ابن عربی‪ ،‬وجود منبسط را هم‬ ‫تشکیکی بودن وجود وارد است که مرز بین ذات‬
‫بهعنوان صادر اول اطالق نموده است‪ .‬لذا قبل از‬ ‫باریتعالی و عقل اول کجاست؟ همینطور برای‬
‫ورود به نقد و بررسی چگونگی پیدایش کثرات از‬ ‫سایر عقول و موجودات نیز میتوان این پرسش را‬
‫واحد متعال الزم است مفهوم و مصداق صادر اول‬ ‫مطرح نمود که به نظر میرسد با توجه به نظریه‬
‫مشخص گردد‪ .‬از اینرو ما در ادامه‪ ،‬به تبیین‬ ‫حقیقت واحده و ضمناً مقول به تشکیک بودن‬
‫اطالقات مختلف صادر اول در کالم مالصدرا‬ ‫وجود‪ ،‬پاسخی نتوان برای آن یافت؛ چراکه طبق‬
‫میپردازیم‪.‬‬
‫این نظریه‪ ،‬بیش از یک وجود واحد مشکک در‬
‫‪7‬ـ‪ .5‬فرض وجود منبسط بهعنوان صادر اول‬ ‫عالم وجود نیست‪.‬‬
‫صدرالمتألهین به تبعیت از عرفای پیش از خود‬ ‫با فرض مرزبندیای که صدرالمتألهین در‬
‫نظیر ابن عربی‪ ،‬وجود منبسط یا به تعابیر دیگر‪،‬‬ ‫سلسله طولی عقول مطرح میکند‪ ،‬باید این خط‬
‫«عماء»‪« ،‬مرتبه الجمع» و «حقیقه الحقایق» و‬ ‫فرضی وجود را به پارهخطهایی تقسیم نمود و نام‬
‫«حضرت احدیت الجمع» را بهعنوان اولین صادر‬ ‫هر یک را به موجودی اختصاص داد؛ بهعنوان‬
‫معرفی میکند (همان‪ .)331 /2 :‬وی این منشأیت‬ ‫مثال‪ ،‬فاصله میان نقطه «الف» که فرضاً به قول‬
‫آغازین را در قالب علیّت نمیبیند؛ به این معنا که‬ ‫صدرالمتألهین‪ ،‬اعلی مراتب عقل اول است‪ ،‬تا‬
‫تباین علّی و معلولی که مابین وجودات خاصه‬ ‫نقطه «ب» که اعلی مراتب عقل دوم است را عقل‬
‫متعینه و ذات باری وجود دارد در مورد ذات باری‬ ‫اول میگوییم و همینطور به فاصله نقطه «ب» که‬
‫و وجود منبسط‪ ،‬وجود ندارد‪ .‬با این توضیح که‬ ‫ادنی مراتب عقل اول است تا نقطه «ج» که اعلی‬
‫همانطور که وجود حق به اعتبار اضافه او به‬ ‫مراتب عقل سوم است‪ ،‬عقل دوم مینامیم و به‬
‫اسماء و ممکنات در خارج به مرتبه واحدیت و‬ ‫همین ترتیب نظام طولی وجود را تعریف میکنیم‪.‬‬
‫حضرت الهیت موسوم است‪ ،‬وجود مطلق باری‬ ‫حال سؤالی که در اینجا مطرح است این است که‬
‫تعالی به حسب اسم اهلل‪ ،‬جامع جمیع اسماء دیگر‬ ‫اگر فقط یک وجود واحد اصیل دارای تشکیک‬
‫بوده و به اعتبار ذات خویش و خصوصیات اسماء‬ ‫داریم و او را همچون خطی تقسیم نمودهایم‪ ،‬آیا‬
‫حسنی که مندمج در اسم اهلل است‪ ،‬منشأ این‬ ‫جز این است که در واقع ذات باریتعالی که همان‬
‫وجود مطلق بسیط میشود (همان‪ .)332 :‬او عقل‬ ‫حقیقیت اصیل است را تقسیم نمودهایم؟ یا اینکه‬
‫اول را که به تعبیر حکمای پیش از خود به اعتبار‬ ‫بگوییم فقط یک وجود در عالم هست که همان‬
‫قاعده الواحد‪ ،‬صادر اول لحاظ میکردند‪ ،‬کالمی‬ ‫ذات باریتعالی است‪ ،‬منتها به هر قسمت و بخش‬
‫اجمالی دانسته که در قیاس با سایر وجودات‬ ‫این وجود‪ ،‬اسمی خاص (مانند عقول و غیره)‬
‫خاصه متعینه مطرح شده ولی به نظر او با تحلیل‬ ‫میتوان نسبت داد که این نیز عبارت دیگری است‬
‫ذهنی‪ ،‬صادر اول همان وجود مطلق منبسط خواهد‬ ‫از سؤال پیشین و اشکال وارد به این نگرش‬
‫بود که به حسب مراتب مختلفهای که داراست‪،‬‬ ‫همچنان باقی است‪.‬‬
‫‪ 51‬دوفصلنامة علمی حکمت صدرایی‪ ،‬سال هشتم‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬پیاپی ‪ ،59‬بهار و تابستان ‪5944‬‬

‫میشود‪ ،‬بهطور کل زیر سؤال برده است (همان‪:‬‬ ‫ماهیات مختلفه‪ ،‬از او الزم میآید و مقام احدیت‬
‫‪ )315‬اگر واقعا در عالم به بیان صدرا همیشه‬ ‫و واحدیت‪ ،‬هر یک به حسب مرتبهای از ذات‬
‫معلول‪ ،‬طوری از اطوار وجود علت و مرتبه ای از‬ ‫واجب‪ ،‬شکل میگیرد؛ که ذات واجب به اعتبار‬
‫مراتب وجودی او است‪ ،‬همه ما سوا اهلل را‬ ‫احدیت ذاتش‪ ،‬منزه و مقدس از صفات و‬
‫میتوان طوری از اطوار و مرتبهای از مراتب وجود‬ ‫اعتبارات لحاظ میشود و به اعتبار مرتبه واحدیت‬
‫الهی فرض نمود و نه اینکه صرفاً وجود منبسط‬ ‫و اسم اهلل که جامع اسماء الهی است‪ ،‬جمیع اسماء‬
‫دارای چنین ویژگی باشد‪.‬‬ ‫و صفات که خارج از ذات او نیز نیستند‪ ،‬برایش‬
‫قابل اعتبار خواهند بود (همان‪.)333 :‬‬
‫‪7‬ـ‪ .7‬طرح نظریه انسان کبیر بهعنوان صادر اول‬
‫جمالت و عبارات فوق از صدرالمتألهین‬
‫صدرالمتألهین در مورد نظریه انسان کبیر و صدور‬ ‫بهروشنی حاکی از این مطلب است که وی به‬
‫کل عالم در قالب انسان کبیر‪ ،‬ضمن قبول این‬
‫تبعیت از عرفایی چون ابن عربی‪ ،‬نظریه وجود‬
‫نظریه‪ ،‬برای توجیه عدم صدور دو شیء از واحد‬
‫منبسط را مطرح نموده که به نظر میرسد نه تنها‬
‫متعال و رفع تناقض پیش آمده که یکی در صدور‬
‫مشکل نظریه صدور طولی حل نگشته است‪ ،‬بلکه‬
‫انسان کبیر که کل عالم به تمامه باشد و دیگری‬
‫صرفاً این نظریه ابهامی به ابهامات قبلی افزوده‬
‫عقل اول طبق قاعده الواحد‪ ،‬عنوان میکند که انسان‬
‫است‪ .‬او در صدد برآمده تا جمع بین دو نظریه‬
‫کبیر در واقع همان تفصیل عقل اول است و عقل‬
‫صدور بر اساس قاعده الواحد که بیانگر سلسله‬
‫اول اجمال کل عالم است‪ ،‬بنا به این نظر که عقل‬
‫طولی عقول و نظریه وجود منبسط است را‬
‫اول‪ ،‬واحد بسیط است و همه اشیاء را در بر دارد‬
‫بهعنوان صادر اول بنماید‪ .‬بهنظر میرسد او در این‬
‫(همان‪ .)116 /7 :‬او در ادامه میافزاید هنگامی که‬
‫مسیر موفق نبوده استک چراکه اوالً‪ ،‬بهروشنی بیان‬
‫به مجموع عالم بهعنوان یک حقیقت واحده‬
‫میکند ماهیات اشیاء و مراتب امکانی عالم وجود‪،‬‬
‫مینگریم‪ ،‬آن را یک واحد مییابیم که از جانب‬
‫همان مراتب این وجود مطلق منبسط هستند‪.‬‬
‫مبدأ اعلی صادر شده است و هنگامی که به معانی‬
‫مفصّله این انسان کبیر که همان اجزای آن باشند‬ ‫سپس برای ایضاح بحث به مقام احدیت و‬
‫مینگریم‪ ،‬عقل اول را بهلحاظ اشرفیتش بر سایر‬ ‫واحدیت اشاره میکند که در حقیقت هر یک به‬
‫صوادر‪ ،‬صادر اول مییابیم (همان‪.)117 :‬‬ ‫اعتباری همان مراتب ذات واحد متعال هستند‪ .‬در‬
‫در نقد این نظریه میتوان گفت اوالً‪ ،‬اگر واحد‬ ‫اینجا این سؤال پیش میآید اگر قائل به مراتب‬
‫متعال‪ ،‬واحد بسیط بوده و طبق قاعده الواحد نباید‬ ‫مختلف وجودی برای ذات باریتعالی به اعتبارات‬
‫از چنین واحدی جز واحد بسیط صادر شود‪ ،‬پس‬ ‫مختلفه باشیم‪ ،‬دیگر چه لزومی دارد یک وجود‬
‫قبول مجموع عالم ممکنات بهعنوان صادر از واحد‬ ‫مبهم دیگر مانند وجود منبسط را در این میان‬
‫متعال تحت عنوان انسان کبیر که دارای اجزاء‬ ‫فرض نماییم تا مراتب ممکنات را بهوسیله آن‬
‫میباشد‪ ،‬خالف فرض صدور واحد بسیط از‬ ‫توجیه کنیم؟‬
‫واحد متعال است‪ .‬بنابراین یا باید قاعده الواحد‬ ‫ثانیاً‪ ،‬وی بهصراحت عنوان میکند که وجود‬
‫زیر سؤال برود‪ ،‬چراکه با قبول صدور کل عالم‬ ‫منبسط‪ ،‬معلول باریتعالی نیست که در آن بتوان‬
‫بهعنوان یک واحد از جانب مبدأ اعلی به صدور‬ ‫دوگانکی میان علّت و معلول را فرض نمود‪ ،‬بلکه‬
‫کثیر از واحد حکم راندهایم‪ ،‬یا اینکه اسناد صدور‬ ‫مرتبهای از ذات باری است و این وجود را نشئت‬
‫مجموعه عالم به واحد متعال را مجازی بپنداریم‬ ‫گرفته از احدیت ذات میداند‪ .‬این در حالی است‬
‫که با علت بالواسطه بودن مبدأ متعال‪ ،‬برای اشیاء‬ ‫که او در دیگر آثار خود‪ ،‬علّت را بهدلیل آنکه از‬
‫که در باال به آن اشاره شد در تعارض است یا‬ ‫علت و معلول معنای دوگانگی در وجود استنباط‬
‫بررسی آراء صدرالمتألهین پیرامون نحوه پیدایش کثرات از واحد متعال با تکیه بر نقد قاعده الواحد ‪54‬‬

‫گرفته زیر سؤال میرود و اگر عقل اول‪ ،‬جزئی از‬ ‫اینکه مجموع عالم را یک واحد بسیط بپنداریم که‬
‫مجموعه عالم است و کل این مجموعه بهعنوان‬ ‫در این صورت‪ ،‬فرض دوم مالصدرا در نگاه به‬
‫یک واحد بهنحو بیواسطه از واحد متعال صدور‬ ‫اجزاء و معانی مفصّله این انسان کبیر زیر سؤال‬
‫یافته است‪ ،‬باز با قاعده الواحد در تعارض خواهد‬ ‫میرود‪ ،‬چراکه اگر کل عالم یک واحد بسیط‬
‫بود؛ چراکه به هر روی طبق نظر صدرالمتألهین‪ ،‬نه‬ ‫فرض شود‪ ،‬قائل شدن به اجزاء متکثرّه برای این‬
‫تنها اجمال این عالم بلکه صورت تفصیلیه عالم که‬ ‫واحد‪ ،‬خالف فرض است‪ .‬اگرچه میشود با نظریه‬
‫همان انسان کبیر باشد نیز بهعنوان یک واحد‬ ‫انسان کبیر بتوان پیوستگی و ارتباط اجزای این‬
‫بهنحو بیواسطه از واحد متعال صادر گشته است‬ ‫عالم را با یکدیگر در قالب یک بدن واحد نشان‬
‫که همان صدور کثیر از واحد است‪.‬‬ ‫داد‪ ،‬ولی از تکثّر اجزای آن نمیشود غافل شد و‬
‫الزم به تأکید مجدد است که نقد فوق بر کالم‬ ‫این تکثر با فرض قبول صدور این کل از واحد‬
‫مالصدرا بر این اصل که واحد متعال تأثیر مستقیم‬ ‫متعال‪ ،‬بیانگر صدور کثیر از واحد بوده و خالف‬
‫و بالواسطه بر همه اجزای عالم دارد و مورد قبول‬ ‫قاعده الواحد است‪.‬‬
‫صدرا نیز هست‪ ،‬استوار شده است‪.‬‬ ‫ثانیاً‪ ،‬صدرالمتألهین این مسئله را عنوان میکند‬
‫که بعضی از اشیاء بهتدریج پدید آمده و زمانمند‬
‫‪ .3‬نقد آراء صدرالمتألهین در توجیه قاعده الواحد‬ ‫هستند‪ ،‬چطور میشود همه این اشیاء در قالب یک‬
‫و نحوه صدور صادر اول‬ ‫واحد بسیط قرار گیرند؟ پاسخی که وی به این‬
‫نظام طولی وجود در کالم فالسفه‪ ،‬بر اساس قبول‬ ‫پرسش میدهد این است که وحدت عالم‪ ،‬وحدتی‬
‫قاعدهای به نام قاعده الواحد شکل گرفته است‪.‬‬ ‫است که تمامی این وحدات را در برگرفته است‬
‫اگرچه تحلیل مفاد این قاعده که منظور از وحدت‬ ‫(همانجا)‪ .‬با این توضیح‪ ،‬انسان کبیر نمیتواند‬
‫صادرکننده و واحد صادر شده و معنای صدور‬ ‫بهعنوان یک واحد بسیط فرض شود‪ ،‬بلکه‬
‫چیست و نظرات مختلف فالسفه در اینباره چه‬ ‫همچون انسان صغیر‪ ،‬واحدی است که خود‬
‫میباشد‪ ،‬نیازمند ارائه تحقیق جداگانه است‪ ،‬ولی‬
‫متشکل از تعدادی واحد دیگر است و همه اجزای‬
‫بهدلیل اینکه این نوشتار صرافاً به آراء‬
‫آن در عین کثرت بهدلیل وابستگی و ارتباط‬
‫صدرالمتألهین معطوف شده‪ ،‬حداقل میتوان گفت‬
‫تنگاتنگی که با یکدیگر دارند‪ ،‬در قالب یک‬
‫از نظر او بساطت واحد صادرکننده و واحد صدور‬
‫موجود برتر به اسم انسان هر یک به فعالیت خود‬
‫یافته در این قاعده مفروض است؛ ما در ادامه به‬
‫مشغول بوده ولی درنهایت همگی در واقع برای‬
‫نقد و بررسی آراء وی در اینباره میپردازیم‪.‬‬
‫یک نفر کار میکنند‪ .‬از اینرو صدور انسان کبیر ـ‬
‫‪9‬ـ‪ .5‬قرائت مالصدرا از اسـتدلل ابـنسـینا در‬ ‫که همان مجموعه کثرات این عالم است ـ از‬
‫توجیه قاعده الواحد‬ ‫واحد متعال‪ ،‬در واقع صدور کثیر از واحد بوده که‬
‫صدرالمتألهین در جلد هفتم االسفار بهپیروی از‬ ‫خالف قاعده الواحد است‪.‬‬
‫حکمای پیشین خود‪ ،‬به توجیه قاعده موسوم به‬ ‫حتی این عبارت مالصدرا که عقل اول را‬
‫الواحد پرداخته و عیناً همان استداللهایی را که‬ ‫اجمال عالم فرض میکند نیز توجیه قابل قبولی‬
‫ابنسینا در کتب خود و تابعینش مانند بهمنیار در‬ ‫برای جمع بین قاعده الواحد و نظریه انسان کبیر‬
‫التحصیل آوردهاند‪ ،‬بدون کم و کاست ذکر کرده‬ ‫نیست‪ ،‬چراکه اگر برای عقل اول‪ ،‬وجودی مستقل‬
‫است (همان‪ .)214 :‬ما در اینجا چون در نوشتاری‬ ‫در قبال سایر اجزای عالم که تشکیلدهنده این‬
‫مجزا آراء ابنسینا در خصوص قاعده الواحد را‬ ‫انسان کبیر هستند‪ ،‬لحاظ نشود‪ ،‬اصل سلسله طولی‬
‫ذکر نموده و به نقد آن پرداختهایم‪ ،‬برای جلوگیری‬ ‫عقول و قاعده الواحد که بر این اساس شکل‬
‫‪ 79‬دوفصلنامة علمی حکمت صدرایی‪ ،‬سال هشتم‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬پیاپی ‪ ،59‬بهار و تابستان ‪5944‬‬

‫و هر کجا در تبیین اوصاف باریتعالی نیاز به ذکر‬ ‫از تکرار مطالب صرفاً به اصل استداللها ارجاع‬
‫مثال داشته باشد‪ ،‬به نفس انسان مثال میزند و‬ ‫میدهیم (همان‪211 :‬ـ‪.)215‬‬
‫جمع وحدت و بساطت نفس را با داشتن جهات‬ ‫محور استداللهای ابنسینا برای توجیه قاعده‬
‫و حیثیات و قوای مختلفه او میپذیرد‪ ،‬ولی در‬ ‫الواحد که با بیانات مختلفه عنوان شده‪ ،‬بر این‬
‫توجیه قاعده الواحد نمیتواند در این مقام به جمع‬ ‫گفتار استوار است که صدور دو معلول از واحد من‬
‫وحدت باریتعالی و صفات و حیثیات و جهات‬ ‫جمیع الجهات‪ ،‬موجب وجود دو اقتضا و دو‬
‫مختلفه او بپردازد‪ ،‬پس الجرم او را یک موجود‬ ‫حیثیت در ذات علت شده و موجب ترکب در ذات‬
‫تکحیثیتی و تکجهتی معرفی میکند تا بلکه به‬ ‫خواهد شد؛ که این دو معلول را به اشکال نمادینی‬
‫مذاق قائلین به قاعده الواحد خوش آید‪.‬‬ ‫چون «الف»‪« ،‬ب» و «ج» و ‪ ...‬نشان داده و عنوان‬
‫میکند که اقتضای صدور «الف» و «ب» با اقتضای‬
‫‪9‬ـ‪ .7‬لزوم صدور فعل واحد از ذات واحد‬
‫صدور «الف» و «ال الف» برابر بوده و منجر به‬
‫صدرالمتألهین در مفاتیح الغیب پس از آنکه اشاره‬
‫تناقض خواهد شد (ابنسینا‪.)226 :1371 ،‬‬
‫میکند که ذات و صفات باریتعالی واحد است‪،‬‬
‫مالصدرا نیز این استدالل را بار دیگر مطرح‬
‫فعل او را نیز واحد میداند (مالصدرا‪1363 ،‬الف‪:‬‬
‫نموده و بهنوعی از آن دفاع کرده است‪ .‬ولی سؤال‬
‫‪ )261‬و منشأ کثرات را صادر اول یا همان عقل‬
‫اینجاست که صدرالمتألهین با آن همه نظراتی که‬
‫اول دانسته و جهات کثرت را همانند پیشینیان‬
‫دالّ بر وجود جهات و حیثیات بیشمار برای‬
‫خود‪ ،‬تعقالت سهگانه عقل اول که همان تعقل‬
‫واحد متعال است ـ نظیر نظریه اسماء و صفات و‬
‫واجب و تعقل وجود عقل اول و تعقل امکان او‬
‫همچنین قبول تأثیر بالواسطه مبدأ متعال بر اجزای‬
‫باشد‪ ،‬بههمراه تعابیر دیگر آن نظیر جهات وجوب‬
‫عالم که به آنها اشاره شدـ چگونه میتواند واحد‬
‫و وجود و امکان و یا نور و ظلّ و ظلمت معرفی‬
‫متعال که بسیط مطلق است و بهگفته خود او همه‬
‫مینماید (همان‪ .)282 :‬او در ادامه میگوید علم‬
‫اشیاء است و موجد همه موجودات بهنحو‬
‫بهجز وجود نیست و هرآنچه وجودش شدیدتر‬
‫باشد‪ ،‬آثارش نیز قویتر و شدیدتر خواهد بود و‬ ‫بیواسطه است را یک موجود تکبعدی‪،‬‬
‫از این منظر‪ ،‬آنچه سبب صدور میشود‪ ،‬علم و‬ ‫تکساحتی و تکحیثیتی فرض نموده و‬
‫تعقل است (همان‪.)283 :‬‬ ‫استداللهای گذشتگان خود را که بر این اساس‬
‫آنچه از بررسی سخنان فوق قابل طرح است‪،‬‬ ‫بنا نهاده شده‪ ،‬تکرار نماید؟‬
‫این است که اوالً‪ ،‬اگرچه ذات باریتعالی واحد‬ ‫همانطور که اشاره شد‪ ،‬اگر این نکته را‬
‫است ولی نمیتوان صفات او و فعل او را واحد‬ ‫بپذیریم که صدور انسان کبیر که همان مجموعه‬
‫دانست و این سخن نیازمند اقامه دلیل و برهان‬ ‫عالم موجودات است و «الف» و «ال الف» را شامل‬
‫است که او برهانی بر واحد بودن صفات و یا افعال‬ ‫میشود‪ ،‬از واحد متعال است‪ ،‬الجرم به این نکته‬
‫الهی اقامه ننموده است؛ ضمن اینکه از منظر‬ ‫واقف خواهیم بود که صدور «الف» و «ال الف» که‬
‫مالصدرا‪ ،‬صفات الهی مفهوماً متفاوت بوده ولی‬ ‫بهتعبیری مجموعه همه اشیاء به غیر از «الف»‬
‫مصداقاً واحد است که آن مصداق‪ ،‬همان ذات‬ ‫است‪ ،‬از واحد بسیط حقیقی که همه اشیاء را‬
‫واحد متعال خواهد بود‪ .‬بنابراین واحد بودن صفات‬ ‫شامل میشود‪ ،‬منجر به تناقض نمیگردد‪ .‬به نظر‬
‫و افعال باریتعالی‪ ،‬حتی با مبانی خود او نیز‬ ‫میرسد صدرالمتألهین اگرچه در کاربرد واژه‬
‫سازگاری ندارد‪ .‬ثانیاً‪ ،‬نظر به اینکه او همانند برخی‬ ‫بساطت و وحدت ید طوالیی داشته و در جای‬
‫از فالسفه ماقبل خود‪ ،‬منشأ صدور اشیاء را علم و‬ ‫جای کالم خود آن را بهکار گرفته و از استعمال‬
‫تعقل میداند‪ ،‬صادر اول یا همان عقل اول در‬ ‫قاعده «بسیط الحقیقه کل االشیاء» هیچ ابایی ندارد‬
‫بررسی آراء صدرالمتألهین پیرامون نحوه پیدایش کثرات از واحد متعال با تکیه بر نقد قاعده الواحد ‪75‬‬

‫بوده و دیگر واحد حقیقی نخواهد بود (همو‪،‬‬ ‫مرتبه ذات باریتعالی نیست و معلول باریتعالی و‬
‫‪ )221 /7 :1981‬و سپس جواب خواجه طوسی‬ ‫در مرتبهای نازلتر از ذات باری قرار دارد‪ .‬از اینرو‬
‫مبنی بر اینکه اعتبار صدور صادر اول همان ذات‬ ‫صادر اول از تعقل ذات باری به ما هو ذات و‬
‫باریتعالی بهتمامه است و وجه مخصّص‬ ‫بهتمامه نمیتواند حاصل شده باشد‪ ،‬و ذات باری‬
‫جداگانهای برای صدور صادر اول وجود ندارد را‬ ‫بهتمامه جز ذات را نشان نمیدهد‪ .‬از طرفی‪ ،‬اگر‬
‫نیز مطرح میکند (همانجا)‪ .‬او در ادامه به جواب‬ ‫صرف تعقل ذات الهی منشأ صدور عقل است‪،‬‬
‫استاد خود‪ ،‬میرداماد‪ ،‬به خواجه طوسی در این‬ ‫میتوان گفت او عالوه بر علم به عقل اول به‬
‫رابطه اشاره میکند که به نظر میرداماد به سه دلیل‬ ‫تمامی ممکنات و اشیاء علم دارد و باریتعالی از‬
‫وجه صدور صادر اول نمیتواند ذات باریتعالی‬ ‫تعقل ذات خویش به همه اشیاء و نه فقط عقل اول‪،‬‬
‫بهتمامه باشد (همان‪)221 :‬؛ این سه دلیل بهطور‬ ‫علم دارد‪ .‬پس میتوان صدور همه اشیاء را بهنحو‬
‫خالصه عبارتند از (همان‪:)222 :‬‬ ‫بیواسطه به مبدأ اعلی به واسطه علم بیواسطه او‬
‫الف) علیت حقیقیه که سبب وجود معلول اول‬ ‫به همه اشیاء نسبت داد‪.‬‬
‫است‪ ،‬متأخر از امکان اوست؛ بنابراین امری که‬ ‫از طرفی‪ ،‬وجود همه اشیاء به اذعان‬
‫خود متأخر از امکان شیء است‪ ،‬چطور ممکن‬ ‫صدرالمتألهین‪ ،‬از واحد متعال نشئت گرفته نه از‬
‫صادر اول‪ ،‬بنابراین حتی اگر بپذیریم‪ ،‬صادر اول یا‬
‫است عین ذات علت باشد؟‬
‫بهطور کلی عقول‪ ،‬بهعنوان وسائط و مجاری فیض‬
‫ب) وحدت معلول اول‪ ،‬از سنخ وحدت‬
‫هستند و فیوضات ثانویه که بعد از ایجاد هر‬
‫عددیه است که با وحدت ذات باری که از سنخ‬
‫موجودی برای بقاء و تکامل آن از جانب فیاض‬
‫وحدت حقه است متفاوت است؛ بنابراین‬
‫علیاالطالق نازل میشود‪ ،‬از مجرای فیضی چون‬
‫خصوصیت صدور معلول اول نمیتواند عین ذات‬
‫عقل اول عبور کرده تا به هر موجودی برسد‪ ،‬این‬
‫باریتعالی باشد؛ چراکه از یک سنخ نیستند‪.‬‬
‫امر منافاتی با ارتباط بیواسطه این اشیاء با مبدأ‬
‫ج) آنچه عین ذات باریتعالی است‪ ،‬کماالت‬
‫متعال ندارد‪ ،‬چراکه لزوماً همه فیوضات عالم از‬
‫مطلق وجود بما هو وجود است و اینکه همه خیر‬
‫طریق مجرا به خالیق نمیرسد و بالعکس‪ ،‬بسیاری‬
‫و همه کمال و همه وجود از اوست و آنچه‬
‫از فیوضات عالم‪ ،‬از جمله فیض وجود هر شیء‪،‬‬
‫مربوط به یک فیض خاص و منجر به صدور‬
‫بهنحو بیواسطه از جانب مبدأ اعلی به اشیاء عالم‬
‫شیئی خاص از او میشود‪ ،‬با مطلق فیض و خیر و‬
‫میرسد و هیچ حکیمی قائل به این مطلب نیست‬
‫کمال متفاوت بوده و لذا وجه صدور صادر اول‬ ‫که معطی و واهب وجود اشیاء‪ ،‬عقل اول یا عقول‬
‫بهعنوان یک شیء خاص نمیتواند ذات باری‬ ‫بعد از او هستند‪ .‬بنابراین ارتباط بالواسطه‬
‫تعالی بهعینه و تمامه باشد‪.‬‬ ‫موجودات با مبدأ اعلی و ربط اشیاء به او‪ ،‬خود‪،‬‬
‫صدرالمتألهین سپس در جواب میرداماد مواردی‬ ‫نقض آشکاری بر قاعده موسوم به الواحد است‪.‬‬
‫را مطرح میکند که پس از نقل آنها به نقد و‬
‫بررسیشان خواهیم پرداخت‪.‬‬ ‫‪9‬ـ‪ .9‬ذات واجب به تمامه بهعنوان وجه صدور‬
‫او در جواب دلیل اول میرداماد‪ ،‬عنوان میکند‬ ‫صادر اول‬
‫که اگر برای صدور صادر اول خصوصیت خاصی‬ ‫صدرالمتألهین این مطلب که اعتبار و خصوصیتی‬
‫الزم باشد‪ ،‬برای این خصوصیت نیز خصوصیت‬ ‫که صادر اول به سبب آن صدور یافته با اعتبار‬
‫دیگر الزم میآید و این سلسله خصوصیات به‬ ‫ذات به ما هو ذات متفاوت است را در قالب‬
‫تسلسل میانجامد (همان‪ .)224 :‬او سپس عنوان‬ ‫شبههای مطرح نموده و اینگونه پاسخ میدهد که‬
‫میکند که نمیتوان گفت این خصوصیت بهسبب‬ ‫در آنصورت‪ ،‬ذات واحد متعال مشتمل بر دو امر‬
‫‪ 77‬دوفصلنامة علمی حکمت صدرایی‪ ،‬سال هشتم‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬پیاپی ‪ ،59‬بهار و تابستان ‪5944‬‬

‫نبودند و اطالق دو ذات بر آنها اشتباه بود و اطالق‬ ‫تحلیل ذهنی است‪ ،‬چراکه ذات باریتعالی بهدلیل‬
‫معلول بر صادر اول صادق نبود‪ .‬از اینرو چون‬ ‫اینکه ماهیت ندارد قابل تحلیل ذهنی نیست‪.‬‬
‫معلول اول در مقام معلول نسبت به واحد متعال‬ ‫صدرالمتألهین در مورد دلیل دوم میرداماد مبنی‬
‫است و معلول‪ ،‬تنزل یافته علت بهلحاظ وجودی و‬ ‫بر عددی بودن وحدت عقل اول و حقّه بودن‬
‫کمال است و به قول مالصدرا شأنی از شئون علت‬ ‫وحدت واحد متعال‪ ،‬عقل اول را بسیط بالماهیت‬
‫و وجهی از وجوه او بهحساب میآید‪ ،‬بنابراین وجه‬ ‫معرفی میکند و مغایرت بین هویاّت بسیطه و مبدأ‬
‫صدور او نیز نمیتواند ذات علت بهتمامه باشد؛‬ ‫متعال را به تقدم و تأخر و کمال و نقص میداند‬
‫چراکه در این صورت‪ ،‬وجهی از وجوه علت و‬ ‫(همان‪ ،)227 :‬ولی در ضمن میپذیرد که وحدت‬
‫شأنی از شئون او نبوده بلکه همه علت مامه میبود‪.‬‬ ‫معلول اضعف از وحدت علت است و طرفین‬
‫بنابراین در این شکی نیست که معلول نمیتواند در‬ ‫علت و معلول نمیتوانند از لحاظ وحدت در یک‬
‫جایگاه علت باشد و وجه تخصص صدور او ذات‬ ‫مرتبه باشند (همان‪.)226 :‬‬
‫علت به تمامه باشد‪ ،‬حال اینکه با فرض بساطت‬ ‫او در ادامه‪ ،‬در جواب دلیل سوم میرداماد‬
‫ذات باریتعالی چگونه ممکن است که وجوه‬ ‫مطلب عمیقی را بیان میکند که نیازمند بررسی‬
‫مخصصهای برای صدور معلوالت برای او فرض‬ ‫موشکافانهتری است‪ .‬او در جواب این مطلب که‬
‫نمود؟ این مطلبی است که ما در سرتاسر این‬ ‫این حیثیت از باریتعالی که او مبدأ کل خیر و کل‬
‫نوشتار بهدنبال بیان آن بودیم که نشان داده شود‬ ‫کمال و کل وجود است و با حیثیت صدور صادر‬
‫واحد متعال بهرغم وحدانیت ذات‪ ،‬دارای بیشمار‬ ‫اول متفاوت است‪ ،‬عنوان میکند که طبق نظریه‬
‫جهت و حیثیت است و به قول حکما و همچنین‬ ‫انسان کبیر‪ ،‬صادر اول‪ ،‬اجمال عالم ممکنات است‬
‫مالصدرا‪ ،‬هر چه موجودی بهلحاظ وحدت و‬ ‫و به همین سبب کل خیر را به اجمال شامل‬
‫بساطت شدیدتر باشد‪ ،‬جهات و حیثیات و قوای او‬ ‫میشود و نیز میافزاید اجمال عقل اول به نسبت‬
‫نیز بیشتر خواهد بود و این وجوه مخصصه یا‬ ‫کل عالم همچون نسبت صورت است به ماده‬
‫حیثیات صدوری مختلفه برای باریتعالی‪ ،‬منافی‬ ‫برای ممکنات‪ ،‬و شیئیت اشیاء نیز به صورت‬
‫توحید و وحدانیت ذات او نخواهد بود‪ .‬از اینرو‬ ‫آنهاست؛ ضمن اینکه از منظر او اجمال و تفصیل‬
‫این سخن صدرالمتألهین که حیثیت صدوری صادر‬ ‫در حقیقت عین هم هستند (همان‪ .)225 :‬از اینرو‬
‫اول خود نیازمند حیثیات و وجوه مخصصه دیگر‬ ‫اینگونه نتیجه میگیرد که این شأنیت که او مبدأ‬
‫است و این سلسله حیثیات مستلزم تسلسل است‪،‬‬ ‫همه خیرات است و عالم به همه اشیاء است‪ ،‬عین‬
‫سخنی ناصواب است و پذیرفتنی نیست‪.‬‬ ‫ذات اوست‪ .‬بنابراین‪ ،‬صدور عقل اول و علم به او‬
‫در بررسی نقد صدرالمتألهین بر بخش دوم کالم‬ ‫نیز بهدلیل اینکه این اجمال همان تفصیل است‪،‬‬
‫میرداماد‪ ،‬باید گفت اینکه ذات باریتعالی مبدأ همه‬ ‫عین ذات اوست‪.‬‬
‫خیرات و کماالت و وجودات است با اینکه عین‬ ‫در بررسی نقد صدرالمتألهین بر بخش اول‬
‫همه کماالت و خیرات و وجودات باشد‪ ،‬متفاوت‬ ‫استدالل میرداماد باید گفت این سخن که چون‬
‫است‪ .‬از اینرو حتی اگر بپذیریم که عقل اول اجمال‬ ‫خصوصیت صدور صادر اول با ذات باری تعالی‬
‫نظام ممکنات است و همه خیرات و کماالتی که از‬ ‫متفاوت است‪ ،‬پس خود این خصوصیت نیز به‬
‫ذات باریتعالی در نظام وجود بهطور تفصیلی صادر‬ ‫خصوصیت دیگر محتاج بوده و به تسلسل‬
‫میشود‪ ،‬اجمالش در عقل اول موجود است‪ .‬باز‬ ‫میانجامد‪ ،‬سخنی ناصواب است‪ ،‬چراکه شکی‬
‫نمیتوان به عینیت ذات باریتعالی با مجموعه‬ ‫نیست ذات باریتعالی با ذات معلول اول متفاوت‬
‫ممکنات و همه خیرات و کماالتی که از او ساطع و‬ ‫است؛ چراکه در غیر اینصورت یک ذات بیشتر‬
‫بررسی آراء صدرالمتألهین پیرامون نحوه پیدایش کثرات از واحد متعال با تکیه بر نقد قاعده الواحد ‪79‬‬

‫در تمایز میان مقام اجمال و تفصیل‪ ،‬نفعی برای‬ ‫نازل است‪ ،‬حکم داد‪ ،‬چراکه کل عالم ممکنات‬
‫توجیه قاعده الواحد نخواهد داشت‪.‬‬ ‫اگرچه همه فیض وجود و کمال خود را از آن مبدأ‬
‫در بررسی نقد صدرالمتألهین بر بخش سوم‬ ‫اعلی دارند‪ ،‬ولی در دایره ماسویاهلل جای میگیرند و‬
‫استدالل میرداماد نیز الزم به ذکر است که چنانکه‬ ‫هیچگاه ماسوای اهلل در جایگاه ذات الهی و عینیت با‬
‫اشاره شد‪ ،‬مالصدرا حاضر است برای توجیه یک‬ ‫او قرار نمیگیرند‪.‬‬
‫قاعده فلسفی‪ ،‬از بسیاری از مبانی خود دست‬ ‫این اشتباه مالصدرا از اینجا ناشی میشود که دو‬
‫بکشد‪ .‬او برای اینکه وحدت عقل اول را از عددی‬ ‫عبارت او «همه خیر است» و «همه خیر اوست» را‬
‫بودن خارج کند‪ ،‬عقل اول را مانند مبدأ متعال‬ ‫یکی پنداشته است‪ ،‬چراکه این تعبیر که او کل وجود‬
‫موجود بسیط فاقد ماهیت معرفی میکند‪،‬‬ ‫و کل کمال و کل خیر است‪ ،‬صحیح بوده و با‬
‫درحالیکه در مواضعی دیگر‪ ،‬حتی برای اثبات‬ ‫قداست و تنزّه ذات او منافاتی ندارد‪ ،‬ولی این جمله‬
‫صدور کثرات در عقل اول‪ ،‬او را دارای ماهیت‬ ‫که همه خیرات و کماالت و وجودات‪ ،‬اوست‪،‬‬
‫دانسته و علت پیدایش کثرت در عقل اول را دارای‬ ‫نادرست میباشد‪ ،‬زیرا هر فیض و کمالی و هر‬
‫ماهیت و وجود بودن آن معرفی نموده است (همان‪:‬‬ ‫وجودی که در این عالم‪ ،‬رخ نمایان کرده‪ ،‬لمعهای از‬
‫‪ .)211‬او از این دوگانگی ماهیت و وجود در عقل‬ ‫لمعات آن فیاض علیاالطالق است و شعاعی از‬
‫اول استفاده نموده و حکم به صدور کثرت داده‬ ‫اشعه آن خورشید تابناک عالم وجود است‪ ،‬نه عین‬
‫است‪ .‬حال اصوالً اگر فرض شود که عقل اول فاقد‬ ‫ذات او‪.‬‬
‫ماهیت است‪ ،‬چگونه میخواهد طبق قاعده الواحد‪،‬‬ ‫از اینرو عقل اول در عین اجمالش برای همه‬
‫صدور کثرت را از عقل اول توجیه نماید؟‬ ‫خیرات و کماالت غیر از ذات باریتعالی و انسان‬
‫مالصدرا در ادامه مغایرت بین واحد متعال و‬ ‫کبیر در عین تفصیلش بر نظام احسن وجود‪،‬‬
‫هویات بسیطه را به تقدم و تأخر و کمال و نقص‬ ‫همگی مخلوق الهی بوده و جلوه آن ذات هستند‬
‫معرفی میکند‪ .‬در اینجا باید این سؤال از‬ ‫نه عین آن‪ ،‬چراکه در غیر اینصورت ذات عقل‬
‫صدرالمتألهین پرسیده شود که مگر در نظام‬ ‫اول با ذات باریتعالی میبایست یکی فرض می‪-‬‬
‫تشکیکی وجود رابطه تأخر و تقدم و کمال و‬ ‫شد‪ ،‬ولی چون این دو ذات با یکدیگر متفاوت‬
‫نقص‪ ،‬منحصر به هویّات بسیطه و مبدأ اعلی است‬ ‫هستند‪ ،‬وجه تمایز این دو ذات‪ ،‬همان چیزی است‬
‫و سایر موجودات از این قاعده مستثنی هستند؟‬ ‫که از آن به خصوصیت صدوری صادر اول تعبیر‬
‫وقتی قائل به تشکیک در نظام وجود شدیم‪ ،‬رابطه‬ ‫میشود‪ .‬صدرالمتألهین برای جلوگیری از‬
‫کمال و نقص میان همه مراتب وجود محفوظ است‬ ‫مخدوش شدن قاعده الواحد‪ ،‬از پذیرش این امر‬
‫و فقط محدود به بسائط و مبدأ اعلی نمیشود‪ .‬از‬ ‫سر باز میزند؛ ضمن اینکه حتی اگر بپذیریم عقل‬
‫اینرو این توجیه نیز نمیتواند دلیلی بر متمایز‬ ‫اول اجمال عالم ممکنات است‪ ،‬اوالً‪ ،‬اجمال یک‬
‫شدن هویات بسیطه بهویژه عقل اول که مورد بحث‬ ‫شیء نافی کثرت نیست و آن تفصیل در این‬
‫ماست از سایر وجودات باشد؛ ضمن اینکه خود او‬ ‫اجمال منطوی است؛ همانطور که خود مالصدرا‬
‫بهصراحت معترف است که وحدت در ناحیه‬ ‫نیز به عینیت اجمال و تفصیل حکم داده و صدور‬
‫معلول نمیتواند همسان وحدت در ناحیه علت‬ ‫این اجمال در عین تفصیل‪ ،‬حاکی از صدور کثیر‬
‫باشد‪ .‬از اینرو وحدت در عقل اول اضعف و‬ ‫از واحد متعال است‪ .‬ثانیاً‪ ،‬خود او معترف است‬
‫اخس از وحدت واحد متعال بوده و به همین‬ ‫که در کنار این صورت اجمالی یا همان عقل اول‪،‬‬
‫سبب‪ ،‬وجه صدور او نیز اخس از ذات باریتعالی‬ ‫صورت تفصیلی یا همان انسان کبیر نیز بهنحو بی‪-‬‬
‫است‪.‬‬ ‫واسطه از مبدأ اعلی صادر شده است و این بیان‬
‫‪ 79‬دوفصلنامة علمی حکمت صدرایی‪ ،‬سال هشتم‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬پیاپی ‪ ،59‬بهار و تابستان ‪5944‬‬

‫عددیه نیست تا ثانی بتوان برای او فرض نمود‪ .‬از‬ ‫‪9‬ـ‪ .9‬وجود مالئمت میان علت و معلول در توجیه‬
‫میان موجودات عالم فقط ذات باریتعالی است که‬ ‫قاعده الواحد‬
‫به وحدت حقه متصف است‪ .‬در ادامه سوره‪ ،‬به‬ ‫صدرالمتألهین برای توجیه عدم صدور دو شیء از‬
‫صمدیت ذات متعال اشاره شده که به معنی آن است‬ ‫باریتعالی‪ ،‬مطلبی را مطرح میکند که اشکاالت‬
‫که او همه چیز است و عبارت دیگری است از آیه‬ ‫عدیدهای بر آن وارد است و برخی از فالسفه‬
‫«هو االول و االخر و الظاهر و الباطن» (حدید‪ )3 /‬و‬ ‫متأخر نظیر یحیی یثربی به استدالل او خرده‬
‫همچین به نداشتن فرزند برای او اشاره میکند که از‬ ‫گرفتهاند (یثربی‪ .)1384 ،‬او قائل است که بین علت‬
‫یک منظر به معنای نداشتن شبیه برای اوست‪ .‬در‬ ‫و معلول نحوی از مالئمت وجود دارد و مالئمت‬
‫آخر سوره نیز هرگونه همانندی به سایر موجودات‬ ‫را همان مشابهت در موصوف و مماثلت در وصف‬
‫عالم را از او نفی میکند‪.‬‬ ‫میداند‪ .‬از نظر او این مشابهت و مماثلت میان‬
‫اینگونه آیات و نظایر آن و همچنین سایر‬ ‫واحد متعال و معلوالت او نیز وجود دارد‪ .‬سپس‬
‫نصوص دینی که به این موضوع اشاره دارد‪ ،‬همگی‬ ‫نتیجه میگیرد که چون مبدأ اعلی واحد است‪ ،‬پس‬
‫حاکی از این مطلب است که ذات احد قیوم‪ ،‬هیچ‬ ‫معلول او نیز واحد بسیط است (مالصدرا‪:1981 ،‬‬
‫نظیر و مثل و مانندی ندارد‪ .‬البته شاید بتوان به‬ ‫‪ .)236 /7‬وی در ادامه‪ ،‬در پاسخ به این مطلب که‬
‫برخی از نصوص و تفاسیر مربوطه اشاره نمود که‬ ‫با فرض پذیرش مالئمت و مشابهت یا بهتعبیری‬
‫به وجوهی از شباهت و مماثلت میان خالیق و‬ ‫سنخنیت میان علت و معلول‪ ،‬این مالئمت و‬
‫واحد متعال قائل هستند؛ نظیر حدیث «انّ اهلل خلق‬ ‫مشابهت چیزی جز همان وجه صدور معلول از‬
‫اآلدم علی صورته» (کلینی‪134 /1 :1365 ،‬؛ ابن‬ ‫علت نیست که به خصوصیتی اطالق میشود که‬
‫بابویه‪121 /1 :1378 ،‬؛ همو‪)152 :1398 ،‬؛ یا این‬ ‫بهواسطه آن معلول از علت صادر میشود‪ ،‬سخن‬
‫جمله از زیارت ماه رجب که در توقیع صاحب‬ ‫قبلی خود مبنی بر اینکه وجه مخصص صدور‬
‫االمر به یکی از نواب اربعه اینگونه آمده است‪:‬‬ ‫معلول در مورد صادر اول‪ ،‬ذات باریتعالی بهتمامه‬
‫«الفرق بینک و بینها الّا انّهم عبادک و خلقک»‬ ‫ال به اشکاالت‬
‫و کماله است را تکرار میکند؛ که قب ً‬
‫(کفعمی‪ )529 /1 :1415 ،‬که در وصف مقامات‬ ‫آن اشاره شد و عنوان گردید که ذات باریتعالی‬
‫معصومین (ع) است؛ یا احادیثی که مثال اعلی را در‬ ‫بهتمامه نمیتواند وجه مخصص برای صدور‬
‫آیه «و له المثل االعلی» (روم‪ )27 /‬به وجود‬ ‫موجودی محدود بهعنوان عقل اول باشد و الجرم‬
‫ذیجود نبی مکرم اسالم (ص) و عترت طاهرش‬ ‫این ذات محدود از مرتبه نازله آن ذات نامحدود‬
‫نسبت دادهاند (ابن بابویه‪ .)432 /2 :1377 ،‬همچنین‬ ‫صدور یافته است و نه تمام ذات‪ ،‬که تمام ذات جز‬
‫است تعبیری که برخی از مفسرین از آیه «لیس‬ ‫تمام ذات را نشاید‪.‬‬
‫کمثله شیء» دارند و معتقدند طبق این آیه‪« ،‬کمثله»‬ ‫مطرح نمودن استدالل فوق از فیلسوف شهیری‬
‫یعنی مثل مثل خداوند‪ ،‬شیئی وجود ندارد و مثل او‬ ‫چون صدرالمتألهین جای بسی تعجب است! چراکه‬
‫را همان حقیقت نوری محمدی و عقل کل میدانند‬ ‫مماثلت و مشابهت میان مبدأ اعلی و خالیق سخنی‬
‫(قیصری‪1375 ،‬؛ جوادی آملی‪ 28 /3 :1386 ،‬و ‪52‬؛‬ ‫ناصواب است‪ ،‬زیرا او واحدی است که هیچ شبیه و‬
‫همو‪25 /8 :1385 ،‬؛ همو‪ .)282 :1383 ،‬احادیثی‬ ‫مثل و مانندی ندارد‪ .‬عالوه بر براهین عقلی‪ ،‬نصوص‬
‫که انسان را به تخلّق به اخالق الهی دعوت نموده و‬ ‫نقلی فراوان نیز مؤید این نظر است؛ بهعنوان نمونه‬
‫به اتصاف به صفات باری رهنمون میسازند نیز‬ ‫میتوان به سوره توحید اشاره نمود که ذات باری‬
‫همینگونهاند‪ ،‬چراکه انسان خلیفه خداست و لذا‬ ‫تعالی را احد معرفی میکند‪ ،‬یعنی یگانهای که‬
‫باید متصف به صفات الهی باشد‪.‬‬ ‫وحدت او از سنخ وحدت حقه است و وحدت‬
‫بررسی آراء صدرالمتألهین پیرامون نحوه پیدایش کثرات از واحد متعال با تکیه بر نقد قاعده الواحد ‪71‬‬

‫‪ )114 :1354‬و از طرفی علم او به اشیاء را به وجه‬ ‫همه این احادیث و تعابیر حکایت از این دارد که‬
‫جزئی میداند نه به وجه کلی‪ ،‬چراکه او مبدأ کل‬ ‫حقیقیت همه موجودات‪ ،‬یک حقیقت واحده است‬
‫موجودات است و همه اشیاء اعم از عقلی و حسی‬ ‫که از آن ذات واحد قیوم در قالب این موجودات‬
‫از او فیض وجود دریافت نمودهاند و همه اشیاء به‬ ‫افاضه گشته و هر یک بهفراخور حصّه وجودی خود‬
‫تعبیر وی از او صادر گشتهاند (همان‪.)116 :‬‬ ‫از آن حقیقت نوری واحده برخوردار است و به‬
‫مالصدرا با استنداد به آیات قرآن‪ ،‬به دو مرتبه از علم‬ ‫همان نسبت متصف به صفات مبدأ اعلی و متخلق به‬
‫برای واحد متعال قائل میشود‪ :‬اول‪ ،‬مرتبه شهود‬ ‫اخالق الهی خواهد بود‪ .‬همگی این وجودات در‬
‫عینی نسبت به همه اشیاء با استناد به آیه کریمه‬ ‫قالب قوالب امکانی‪ ،‬بهمنزله ظهورات و جلوات آن‬
‫َْ‬
‫اْل ْ‬ ‫السماوات َ‬ ‫قال َذ َّرة فی َّ‬‫ُْ ُ َُْ ْ ُ‬
‫ض» و‬ ‫ِ‬ ‫ر‬ ‫ی‬ ‫ف‬
‫ِ‬ ‫ال‬ ‫و‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ٍ‬ ‫«الیعزب عنه ِمث‬ ‫ذات متعال هستند‪ .‬حتی در مورد انسان کامل که به‬
‫َ‬
‫دوم‪ ،‬مرتبه ثبوت ذهنی با استناد به آیه کریمه «و ال‬ ‫جلوه تام آن مبدأ اعلی موسوم است نیز نمیتوان‬
‫َ ْ َ َ ْ َ َ َ ْ َ َ َّ‬
‫تاب ُم ِبین» (سبأ‪.)3 /‬‬ ‫ٍ‬ ‫ک‬
‫ِ‬ ‫ی‬‫ف‬‫ِ‬ ‫ال‬ ‫أصغر ِمن ِذلك و ال أ کبر ِإ‬ ‫وصف تشبیه با ذات احدی را اطالق نمود‪ ،‬چراکه‬
‫ٍ‬
‫سپس در توضیح اینکه با این نگرش ممکن است‬ ‫ذات‪ ،‬یکی است و ماسوای او همه جلوات و‬
‫گفته شود دو نوع علم برای ذات واحد متعال پدید‬ ‫ظهورات او هستند و کابرد لفظ مشابهت و مماثلت‪،‬‬
‫میآید‪ ،‬یکی علم الیتغیرّ و دیگری علم متغیّر بهسبب‬ ‫در این مقام‪ ،‬جایگاهی ندارد‪ .‬بهلحاظ عقلی نیز‬
‫علم او به کائنات و فاسدات‪ .‬فرض دومی برای ذات‬ ‫موجودی که واجب الوجود بالذات است‪ ،‬هیچگاه‬
‫باری محال است‪ .‬او تغیرات و تغییرات امور کائنه‬ ‫با یک ممکن الوجود شبیه نخواهد بود‪.‬‬
‫فاسده در این عالم را به نسبت میان این امور ربط‬
‫میدهد و معتقد است در ربط میان این امور و عوالم‬ ‫‪ .4‬تعارض بین نظریه صددور بدر اسدا قاعدده‬
‫الواحد و سایر آراء صددرالمتألهین دربداره نحدوه‬
‫عالیه و ذات باری تغییر و تغییری رخ نمیدهد‪ .‬به‬
‫پیدایش کثیر از واحد بسیط‬
‫همین سبب‪ ،‬از این منظر‪ ،‬علم باری به اشیاء هیچگاه‬
‫به نظر میرسد پذیرش قاعده الواحد از جانب‬
‫دستخوش تغییر و تغیرّ نخواهد شد؛ بهعنوان مثال‪،‬‬
‫صدرالمتألهین و توجیه شکلگیری نظام طولی وجود‬
‫علم نویسنده به کل کتابی که نگاشته با هنگامی که‬
‫بر اساس آن‪ ،‬در تعارض جدی با دیگر نظرات او در‬
‫این کتاب را در دست گرفته و ورق ورق آن را‬
‫بیان نقش بالواسطه واحد متعال در تکتک اجزای‬
‫مطالعه میکند‪ ،‬تفاوتی ندارد‪ .‬به همین روی‪ ،‬علم‬
‫این نظام است‪ .‬از میان این نظرات میتوان به علم‬
‫الهی به کل کتاب نظام وجود با هنگامی که اوراق‬
‫جزئی بالواسطه و بدون حجاب مبدأ متعال به همه‬
‫این کتاب را ورق میزند‪ ،‬ذرهای تفاوت نخواهد‬
‫اشیاء‪ ،‬معیت قیّومیه حضرت حق با همه اشیاء‪ ،‬حصر‬
‫داشت و ورق زدن نظام ممکنات را میتوان با بسط‬
‫مؤثریت در نظام وجود در مبدأ اعلی‪ ،‬عدم لزوم ربط‬
‫موجودات بهنحو جزئی و مشاهده آنها در قالب زمان‬
‫بین تغایر در مفهوم و ترّب در ذات‪ ،‬عدم تنافی صدور‬
‫و مکان تعبیر نمود‪.‬‬
‫کثیر و بساطت مصدر‪ ،‬امکان حمل محموالت عقلیه‬
‫صدرالمتألهین علم مبدأ اعلی به اشیاء را علم‬
‫کثیره بر واحد بسیط و مشاهده همه اشیاء در قالب‬
‫ذاتی دانسته که از نگاه ذات الهی به ذات خویش‬
‫مظاهر اسماء و جلوات صفات و شئون واطوار وجود‬
‫حاصل شده و خارج از ذات او نیست‪ .‬او در تبیین‬
‫حق سبحانه و تعالی‪ ،‬اشاره نمود‪.‬‬
‫این نگرش میگوید هیچ حجابی میان ذات الهی و‬
‫اشیاء وجود ندارد و هیچ شیئی نمیتواند مانع و‬ ‫‪9‬ـ‪ .5‬علم بالواسطه و بدون حجاب واحد متعال‬
‫حجاب شیء دیگر برای باریتعالی باشد‪ .‬با این‬ ‫به همه اشیاء بر وجه جزئی‬
‫توصیف‪ ،‬علم بالواسطه و بدون حجاب به همه‬ ‫صدرالمتألهین در مبدأ و معاد‪ ،‬وجود واحد متعال را‬
‫اشیاء بر وجه جزیی‪ ،‬بر مبنای اینکه همه اشیاء‬ ‫سبب تام همه ممکنات معرفی کرده (مالصدرا‪،‬‬
‫‪ 79‬دوفصلنامة علمی حکمت صدرایی‪ ،‬سال هشتم‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬پیاپی ‪ ،59‬بهار و تابستان ‪5944‬‬

‫آدمی و واحد متعال بیان میکند‪ ،‬حاکی از این است‬ ‫صادر از حقند و او مبدأ کل است‪ ،‬هیچ وجهی‬
‫که بساطت و وحدت واحد متعال با تکثر شئون و‬ ‫برای توجیه قاعده موسوم به الواحد باقی‬
‫حیثیات و وجوه مختلف او در تعارض نیست؛‬ ‫نمیگذارد؛ چراکه در اینصورت علم الهی به‬
‫چراکه او در عین بساطت و وحدتش‪ ،‬کل اشیاء را‬ ‫اشیاء بهواسطه صادر اول حاصل میشد و علم‬
‫واجد است و نه بالعکس که هر شیئی بخواهد او‬ ‫بالواسطه و بدون حجاب به جزییات اشیاء‪ ،‬با‬
‫باشد تا موجب تقسیم آن ذات واحد قیو ّم شود‪.‬‬ ‫قبول نظام طولی وجود و حجاب ایجاد شده به‬
‫یعنی همانطور که از نفس آدمی افعال مختلفه و‬ ‫سبب عقول که مابین مبدأ اعلی و دیگر کائنات‬
‫امور متباینه‪ ،‬نظیر اسماع و ابصار‪ ،‬چه در مقام تعلق‬ ‫قرارگرفتهاند‪ ،‬در تعارض است‪.‬‬
‫آن به عالم ماده و چه در مرتبه خیال و چه در مقام‬
‫‪9‬ـ‪ .7‬صدور کثرت از واحد بسیطی همچون نفس‬
‫تجر ّد عقلی‪ ،‬بهفراخور آن مقام و مرتبه‪ ،‬سر میزند‪.‬‬
‫انسان‬
‫این امور با اینکه همگی بهظاهر از قوای مختلفه‬
‫صدرالمتألهین در کتاب اسرار اآلیات برای روشن‬
‫ظاهریه و باطنیه نفس سر میزنند ولی با توجه به‬
‫شدن ارتباط میان موجودات و مبدأ متعال و رجوع‬
‫نظریه «النفس فی وحدتها کل القوا»‪ ،‬هر آنچه از این‬
‫کل به او‪ ،‬نفس انسان را مثال میزند که بهرغم وجود‬
‫امور مختلفه به نفس منسوب است‪ ،‬همگی در واقع‬
‫قوای مختلفه و ماهیات و هویات گوناگونی که این‬
‫فعل خود نفس است و انتساب این امور به نفس‬
‫قوا دارند‪ ،‬همگی از نفس آدمی نشئت گرفته و مبدأ‬
‫واحد بسیط‪ ،‬منافی وحدت و بساطت آن نیست‪ .‬به‬
‫و رجوع همه آنها به نفس است و همگی در نفس‬
‫همین ترتیب‪ ،‬در مورد واحد متعال نیز انتساب همه‬
‫آدمی مستهلک هستند؛ این تکثر قوا در عین وحدت‬
‫کثرات بهعنوان شئون و افعال و صفات و اسماء‬
‫و بساطت نفس است‪ .‬او میافزاید کسی که تکثر و‬
‫مختلفه ذات باریتعالی‪ ،‬منافی وحدت و بساطت‬
‫تباین قوای نفس آدمی را در عین وحدت و بساطت‬
‫ذات او نیست‪.‬‬
‫او بفهمد‪ ،‬درک تکثر موجودات و ربط و رجوع همه‬
‫این معنا از وحدت و بساطت‪ ،‬همان معنایی‬ ‫آنها به مبدأ متعال برای او آسان خواهد شد‬
‫است که ما در این نوشتار بهدنبال تبیین آنیم که در‬ ‫(مالصدرا‪1361 ،‬الف‪.)174 :‬‬
‫تقابل کامل با معنای واحدی است که صرف ًا یک‬ ‫سخن فوق‪ ،‬بهروشنی حاکی از این است که‬
‫بعد و یک ساحت و یک حیثیت را میتوان برای‬ ‫وی ارتباط کثرات به واحد متعال را در عین‬
‫آن فرض نمود‪ .‬به نظر نگارنده چنین واحدی در‬ ‫وحدت و بساطت او ممکن شمرده و صدور کثیر‬
‫عالم موجودات تحقق خارجی ندارد‪ ،‬چراکه هر‬ ‫از واحد را همانند نفس آدمی جایز میشمارد‪ .‬او‬
‫آنچه بتوان لفظ وجود را بر آن اطالق نمود‪ ،‬الجرم‬ ‫در مقایسه نفس آدمی در عین بساطت و وحدتش‬
‫بهلحاظ اطالق وجود بر آن‪ ،‬پدیدهای مشکک و‬ ‫و تکثر قوای او در عین تباین و کثرتش با ذات‬
‫ذومراتب خواهد بود و موجود تکساحتی و‬ ‫باریتعالی در عین وحدت و بساطت او و تکثر‬
‫تکحیثیتی هر چقدر هم که از لحاظ رتبه و منزلت‬ ‫موجودات در عین تباین و اختالف در ماهیات و‬
‫و سعه وجودی در مرتبه نازله باشد‪ ،‬وجود نخواهد‬ ‫هویات آنها‪ ،‬میخواهد این نکته را یادآور شود که‬
‫داشت‪ ،‬مگر اینکه فالسفه از چنین موجودی به‬ ‫صدور کثیر از واحد منافی وحدت و بساطت‬
‫هیوالی اولی نام ببرند که طبق تعریف آنها‪ ،‬هیوال‬ ‫مصدر نیست‪ .‬او در مورد نفس جمله «النفس فی‬
‫قوه محض است؛ پس نمیتوان به آن موجود‬ ‫وحدتها کل القوا» را باین میکند و در مورد موجود‬
‫اطالق نمود‪ ،‬چراکه وجود مساوق فعلیت است و‬ ‫بسیط حقیقی‪ ،‬قاعده معروف «بسیط الحقیقه کل‬
‫قوه محض‪ ،‬فاقد فعلیت بوده و لذا بهرهای از وجود‬ ‫االشیاء و لیس به شیء منها» را عنوان میکند‪.‬‬
‫ندارد‪.‬‬ ‫این قاعده را همانطور که در مقایسه نفس‬
‫بررسی آراء صدرالمتألهین پیرامون نحوه پیدایش کثرات از واحد متعال با تکیه بر نقد قاعده الواحد ‪72‬‬

‫از منظر او وقتی الزم و ملزوم را تصور میکنیم‪،‬‬ ‫افزون بر این‪ ،‬طبق تعاریف فالسفه‪ ،‬هیوال‬
‫وقتی امور متضایف را تصور میکنیم‪ ،‬وقتی میان دو‬ ‫قابلیت محض بوده و امکان قبول و پذیرش او‬
‫شیء به ثبوت شیئی برای شیء دیگر حکم میدهیم‪،‬‬ ‫نامتناهی است‪ .‬به بیان دیگر‪ ،‬هیوال نیز بهلحاظ جنبه‬
‫الجرم باید موضوع و محمول را در آن واحد تصور‬ ‫قابلیت خود‪ ،‬تکحیثیتی و تکساحتی نیست و‬
‫نماییم تا در مقام قیاس بتوانیم بین آنها حکم جاری‬ ‫بینهایت حیثیت قبول و پذیرش برای او متصور‬
‫سازیم‪.‬‬ ‫است‪ .‬بنابراین نه در عالم موجودات که عالم‬
‫با استدالل فوق‪ ،‬او نتیجه میگیرد که نفس هرچه‬ ‫فعلیات است و نه در عالم هیوال که قوه صرف‬
‫مقام تجردش‪ ،‬بیشتر شود و از مرتبه حسی به مرتبه‬ ‫است‪ ،‬شیء تکساحتی و تکحیثیتی نداریم‪ ،‬چه‬
‫عقلی متمایل گردد‪ ،‬ادراکات آن وسیعتر و متکثرتر و‬ ‫رسد به مبدأ عالم و فیاض علیالطالق که در غایت‬
‫با وضوح بیشتر خواهد بود (همان‪.)379 :‬‬ ‫شدت وجودی و فعلیت محض است که همه‬
‫صدرالمتألهین در ادامه برای رفع تعارض پیش آمده‬ ‫موجودات‪ ،‬وجود و فعلیت خود را مرهون او‬
‫در تبیین استناد ادراکات و تعقالت کثیره بهطور‬ ‫هستند و بهتعبیری‪ ،‬همه موجودات افعال و اسماء و‬
‫همزمان به نفس واحده و قاعده الواحد که استناد‬ ‫شئون مختلفه او محسوب میشوند‪.‬‬
‫امور کثیره را به شیء واحد بسیط ناممکن میشمارد‪،‬‬ ‫صدرالمتألهین در االسفار االربعه در باب تعقالت‬
‫میگوید اصوالً استناد امور کثیره به شیء واحد از‬ ‫کثیره نفس بهطور همزمان‪ ،‬میگوید هنگامی که‬
‫چند جهت قابل توجیه است‪ :‬اوالً این تکثر بهسبب‬ ‫نفس از قوه به فعل تبدیل میشود‪ ،‬مبدل به عقل‬
‫علل کثیره باشد‪ ،‬ثانیاً بهسبب قوابل کثیره باشد‪ ،‬ثالثاً‬ ‫بسیط میشود که همه اشیاء است (همو‪/3 :1981 ،‬‬
‫بهسبب ترتّب معلوالت باشد (نظیر آنچه در مورد‬ ‫‪ .)377‬سپس میافزاید‪ ،‬تعقل و علم همانند وجود‬
‫صدور کثرات در سلسله طولی ذکر میشود) و رابعاً‬ ‫است که دارای مراتب بوده و تشکیکپذیر است؛‬
‫توسط آالت و ابزار باشد‪ .‬از منظر وی در مورد نفس‬ ‫هرچه موجودی بهلحاظ وجودی از مرتبه باالتری‬
‫و تکثر افعال و ادراکات آن‪ ،‬سه مورد اول منتفی‬ ‫برخوردار باشد‪ ،‬ادراکات و تعقالت او نیز بههمان‬
‫است‪ ،‬چراکه اوالً نفس جوهر بسیط است‪ ،‬ثانیاً در‬ ‫نسبت تکثر و گسترش مییابد‪ .‬به همین ترتیب‪ ،‬در‬
‫مورد ادراکات و تعقالت نفس‪ ،‬قابل نیز خود نفس‬ ‫مورد نفس ناطقه انسان نیز بهدلیل اینکه واجد‬
‫است که واحد است‪ ،‬ثالثاً ادراکات و تعقالت کثیره‬ ‫مراتب سهگانه حس و خیال و عقل است‪ ،‬بهتناسب‬
‫نفس لزوماً توسط ادراکات دیگر انجام نمیپذیرد؛‬ ‫هر مرتبه‪ ،‬ادراکاتی خواهد داشت؛ بهواسطه مرتبه‬
‫بهعنوان مثال‪ ،‬تصور سفیدی توسط تصور سیاهی‬ ‫حسی ادراکات محدود حسی خواهد داشت‪،‬‬
‫حاصل نمیشود‪.‬‬ ‫بهواسطه مرتبه خیال از ادراکات وسیعتر و متکثرتر‬
‫بر این اساس‪ ،‬از منظر صدرالمتألهین تنها یک راه‬ ‫عالم خیال بهره میبرد و بهواسطه مرتبه عقلی‬
‫باقی میماند که ادراکات و تعقالت نفس را کثیر‬ ‫مجرّد‪ ،‬دایره ادراکات و تعقالت او بینهایت و غیر‬
‫بدانیم و ضمناً از شیء واحد بسیط‪ ،‬کثیر صادر نشده‬ ‫قابل احصا خواهد بود‪ .‬این ادراکات و علوم در‬
‫باشد و آن اینکه ابزار و آالت تحت اختیار نفس را‬ ‫مقام عقلی با یکدیگر تزاحم نداشته و قابل جمعند‬
‫کثیر بدانیم که نفس توسط این ابزار و آالت کثیره‪ ،‬به‬ ‫و نفس در مرتبه عقالنی میتواند ادراکات کثیره را‬
‫ادراکات کثیره دست پیدا میکند؛ با این توضیح که‬ ‫همزمان تجربه کند‪.‬‬
‫ابتدا نفس توسط حواس مختلفه خود‪ ،‬به کسب‬ ‫صدرالمتألهین برای این بیان خود به استنتاجات‬
‫ادراکات مختلفه میپردازد و این ادراکات اولیه که‬ ‫و احکام عقلیه اشاره میکند که تا جوانب و مقدمات‬
‫شامل تصورات و تصدیقات اولیه میشود‪ ،‬پس از‬ ‫یک استنتاج نزد عقل بهطور جمعی و همزمان حاضر‬
‫تجمیع‪ ،‬به مرحله تصورات و تصدیقات بینهایت‬ ‫نباشد‪ ،‬نمیتواند از میان مقدمات مختلفه‪ ،‬حکم دهد‪.‬‬
‫‪ 71‬دوفصلنامة علمی حکمت صدرایی‪ ،‬سال هشتم‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬پیاپی ‪ ،59‬بهار و تابستان ‪5944‬‬

‫مختلفه نظیر علم و قدرت و حیات و سمع و بصر‬ ‫اکتسابی نفس میرسند (همان‪.)382 :‬‬
‫و‪ ...‬است که هر یک از این صفات بهلحاظ مفهومی‬ ‫از بررسی سخنان فوق و مقایسه آن با دیگر‬
‫با دیگری در تغایر است ولی همگی به یک ذات‬ ‫نظرات مالصدرا‪ ،‬این نکات قابل استنباط است‪:‬‬
‫واحد بسیط اشاره میکنند‪ .‬حتی مالصدرا پا را از‬ ‫اوالً‪ ،‬اگر عبارت «النفس فی وحدتها کل القوا»‬
‫این نیز فرارتر گذاشته و میگوید‪ :‬نه تنها ذات‬ ‫را از صدرالمتألهین بپذیریم‪ ،‬همانطور که در صدر‬
‫واحد بسیط دارای صفات و جهات و حیثیات‬ ‫عبارات فوق نیز وی به مرتبه عقل بسیط برای‬
‫مختلفه با مفهومات متکثره میباشد‪ ،‬بلکه ذات‬ ‫نفس اشاره کرده که نفس در آن مرتبه‪ ،‬همه اشیاء‬
‫واحد حتی از یک جهت واحد نیز میتواند مصداق‬ ‫میشود‪ ،‬میتوان گفت قوای مختلفه نفس که از آن‬
‫حمل معانی کثیره و مفهومات کثیره باشد که‬ ‫به ابزار و آالت ادراکی نفس تعبیر میشود‪ ،‬همگی‬
‫بهلحاظ مفهومی با یکدیگر مغایر هستند ولی‬ ‫مراتب همان نفس مجرد هستند و در واقع‪ ،‬نفس‬
‫همگی به یک جهت از آن ذات واحد اشاره‬ ‫است که اسماع میکند نه سامعه‪ ،‬نفس است که‬
‫میکنند (همان‪ .)351 :‬او سپس میافزاید بهرغم‬ ‫ابصار میکند نه باصره و‪ . ...‬از اینرو این تعبیر که‬
‫تغایر مفهومی این صفات‪ ،‬این تغایر منجر به بروز‬ ‫تکثر ادراکات نفس را به تکثر آالت آن مربوط‬
‫اختالف در ذات یا حیثیات ذات یا در صفات و‬ ‫دانسته و آالت نفس را مستقل و جدای از آن‬
‫حیثیات صفات نمیشود (همان‪.)232 /7 :‬‬ ‫فرض کنیم‪ ،‬با نظریه «النفس فی وحدتها کل‬
‫عبارات فوق‪ ،‬بهروشنی با بیانات حکمای پیشین‬ ‫القوا»‪ ،‬در تعارض خواهد بود‪.‬‬
‫او که تغایر در مفهوم را به تغایر و ترکب در ذات‬ ‫ثانیاً‪ ،‬صدرالمتألهین بهصراحت عنوان میکند که‬
‫برمیگرداندند‪ ،‬مغایر است (ابنسینا‪ .)112 :1371 ،‬از‬ ‫نفس میتواند بهطور همزمان ادراکات و تعقالت‬
‫این منظر‪ ،‬باریتعالی در عین اینکه یک وجود واحد‬ ‫کثیرهای داشته باشد‪ .‬با این بیان‪ ،‬اگر بنا به نظر او‪،‬‬
‫بسیط است‪ ،‬میتواند دارای حیثیات و صفات‬ ‫قوای نفس و آالت آن جدا و مستقل از نفس نبوده‬
‫مختلفه با مفهومات متفاوت باشد‪ .‬با این نگرش‪ ،‬این‬ ‫و به تعبیری‪ ،‬خود نفس باشد که همه این افعال‬
‫استدالل که تغایر در مفهوم به تغایر در وجود‬ ‫کثیره و ادراکات را ـ چه در مقام حس‪ ،‬چه خیال و‬
‫میانجامد و موجب ترکب در ذات میشود‪ ،‬برای‬ ‫چه در مرتبه تجرد عقالنی ـ همزمان انجام میدهد‪،‬‬
‫پس صدور کثیر از واحد بسیط دستکم برای نفس‬
‫اثبات قاعده الواحد هیچ محلی از اعراب نخواهد‬
‫واحد بسیط‪ ،‬اثبات شده و عبارات فوق از‬
‫داشت و استداللی فاقد اعتبار خواهد بود‪ .‬این سخن‬
‫صدرالمتألهین در توجیه قاعده الواحد و صدور‬
‫که تغایر مفهومی صفات باریتعالی منجر به تغیر و‬
‫واحد از واحد برای نفس ناطقه انسانی‪ ،‬در تعارض‬
‫اختالف در ذات نمیشود پذیرفتنی است‪ ،‬ولی اینکه‬
‫جدی با دیگر مبانی پذیرفته شده از جانب وی بوده‬
‫اختالف مفهومی صفات باریتعالی منجر به اختالف‬
‫و قابل پذیرش نخواهد بود‪.‬‬
‫در صفات یا حیثّات صفات نمیشود‪ ،‬جای سؤال‬
‫دارد؛ چراکه صدرالمتألهین معتقد است صفات‬ ‫‪9‬ـ‪ .9‬عدم ربط تغایر در مفهوم به ترکّب در ذات‬
‫خداوند با یکدیگر متفاوت بوده و چنین نیست که‬ ‫صدرالمتألهین در بیان عدم مالزمه تغایر مفهومات‬
‫اسماء مختلفی برای یک مفهوم باشند‪.‬‬ ‫و صفات مختلفه با تغایر و تکثر و ترکب در ذات‬
‫او در باب صفات باریتعالی این نظر را بهتبعیت‬ ‫اشیاء‪ ،‬در مورد باریتعالی نیز میگوید صفات و‬
‫از عرفایی چون ابنعربی مطرح کرده که معتقدند‬ ‫اعتبارات و حیثیات مختلفهای که برای ذات باری‬
‫تمامی خالیق‪ ،‬هر یک مظهری از اسماء و صفات‬ ‫تعالی قابل فرض است‪ ،‬منجر به ترکب و تکثر در‬
‫باری هستند (مالصدرا‪)146 /6 :1981 ،‬؛ با این‬ ‫ذات او نمیشود (همان‪ )349 :‬و ذات واحد متعال‬
‫توضیح که مثالً مظهر اسم «مضّل» با مظهر اسم‬ ‫در عین وحدانیت و بساطتش‪ ،‬دارای صفات‬
‫بررسی آراء صدرالمتألهین پیرامون نحوه پیدایش کثرات از واحد متعال با تکیه بر نقد قاعده الواحد ‪74‬‬

‫و ملزومات و متعلقات آنها که از آن به «اعیان‬ ‫«رحیم» متفاوت است و همه موجودات عالم‪ ،‬مظاهر‬
‫ثابته» تعبیر میشود‪ ،‬قبل از صدور اشیاء در مرتبه‬ ‫اسماء و صفات الهیند‪ .‬او که بهصراحت میگوید‬
‫ذات‪ ،‬ثابت هستند (همان‪ .)283 :‬از آنجا که این‬ ‫اسماء و صفات الهی صرف لفظ نیستند بلکه هر یک‬
‫اعیان ثابته به وجود واجب متعال موجودند‪ ،‬او با‬ ‫از آنها مبدأ و منشأ اثری خاصند‪ ،‬نمیتواند تغایر و‬
‫تعقل ذات خویش‪ ،‬علم به همه اشیاء داشته و علم‬ ‫اختالف در اسماء وصفات الهی و حیثیّات مترتبه بر‬
‫قبل از صدور و بعد از صدور اشیاء او یکی است‬ ‫آنها را منکر شود؛ اگرچه ممکن است گفته شود این‬
‫و آن همان تعقل واحد ذات است‪ .‬این علم به‬ ‫ترتب آثار و تکثر و اختالف در اسماء و صفات از‬
‫ذات‪ ،‬علم به اشیاء و همینطور سبب وجود آنها‬ ‫مرتبه فعل انتزاع میشود نه از مرتبه ذات‪ ،‬اما باز هم‬
‫در خارج را نیز در بر دارد و با یک نگاه است که‬ ‫تفاوتی در اصل قضیه ندارد‪ ،‬چراکه کسی قائل به‬
‫همه اشیاء را در ازل واحد و بعد از آن متکثر‬ ‫تکثر و ترکب در ذات الهی نیست بلکه بحث بر سر‬
‫میبیند (همان‪.)284 :‬‬ ‫امکان صدور کثیر و استناد حیثیات مختلفه به واحد‬
‫مالصدرا سپس در تبیین این عبارت که صفات‬ ‫متعال است که همان اختالفات و تکثر در مقام فعل‬
‫الهی عین ذات حقند‪ ،‬میگوید ذات بهلحاظ وجود‬ ‫نیز حکایت از صدور کثرت از واحد بسیط دارد و در‬
‫و هویتش‪ ،‬تمامی صفات و اسماء‪ ،‬حتی مفاهیم‬ ‫تعارض جدی با قاعده الواحد است‪.‬‬
‫ذات و وجود و هویت را نیز فانی میکند و مقامی‬
‫است که هیچ اسم و رسمی نمیپذیرد و قابل‬ ‫‪9‬ـ‪ .9‬جواز حمل محمولت عقلیه کثیره بر ذات‬
‫اکتناه نبوده و هیچ خبری از آن نمیتوان داد؛ از‬ ‫واحد بسیط‬
‫این مقام به «مرتبه احدیت»‪« ،‬غیب الغیوب» و‬ ‫صدرالمتألهین در جلد ششم اسفار در باب مراتب و‬
‫«مقام جمع الجمع» تعبیر میشود‪ .‬سپس در‬ ‫نشئات مختلف وجود‪ ،‬ضمن اشاره به نشئات الهیه‪،‬‬
‫عقلیه‪ ،‬نفسیه و طبیعیه‪ ،‬عنوان میکند که نشئه الهیه‬
‫مرتبهای پایینتر‪ ،‬به اعتبار اسماء و صفات که از‬
‫بهجهت وحدت و جمعیتش‪ ،‬کل اشیاء است‬
‫آن به مرتبه الهیت و واحدیت تعبیر میشود‪ ،‬تکثر‬
‫(همان‪ .)277 :‬از منظر او‪ ،‬هر وجود اصیلی بهجهت‬
‫پدید آمده و تمایز میان صفات با ذات هویدا‬
‫هویت وجودیش‪ ،‬مصداق محموالت کثیره است‬
‫میشود‪ .‬از این تکثر اسماء و صفات و مظاهر‬
‫که از آن به «محموالت ذاتیه» یا فضائل ذاتی یاد‬
‫آنهاست که حقایق الهیه متمیز میشود؛ از این‬
‫کرده است؛ در مقابل «محموالت عرضی»‪ ،‬چه از‬
‫مرتبه با عنوان «مقام جمع» یاد میشود‪ .‬مرتبهای‬
‫نوع الزم و چه از نوع مفارق آن‪ .‬او سپس میافزاید‬
‫که ما هم اکنون در آن قرار داریم‪« ،‬مقام فرق»‬
‫هر چه موجودی بهلحاظ وجودی کاملتر و‬
‫است و چنانچه از این مقام نزول نموده و به مرتبه‬
‫شدیدتر باشد‪ ،‬محموالت ذاتی آن نیز کثیرتر خواهد‬
‫صور نفسانیه برویم‪ ،‬به مقام «فرق الفرق» تنزّل‬ ‫بود (همان‪ .)282 :‬از اینرو بهدلیل اینکه ذات باری‬
‫یافتهایم‪.‬‬ ‫تعالی جامع جمیع خیرات و فضائل و مبدأ کل فعل‬
‫صدرالمتألهین سپس در تکمله موارد فوق‪،‬‬ ‫و منشأ کل خیر است‪ ،‬هر فضیلیتی که در اشیاء‬
‫بهعنوان نتیجه بحث عنوان میکند که همه‬ ‫دیگر یافت میشود‪ ،‬در واقع فضیلت اوست یا‬
‫موجودات متأصله‪ ،‬نظیر انسان‪ ،‬اسب‪ ،‬سنگ‪،‬‬ ‫بهتعبیر صدرالمتألهین‪ ،‬محمول عقلی برای آن ذات‬
‫درخت و‪ ،...‬هر یک دارای مراتب گوناگون در‬ ‫بهحساب میآید‪.‬‬
‫نشئات مختلفه وجودیه هستند؛ با این توضیح که‬ ‫با این حساب‪ ،‬حمل محمولهای عقلیه کثیره‪،‬‬
‫هرچه آن نشئه وجودی رفیعتر و شریفتر باشد‪،‬‬ ‫بهرغم تغایر مفهومی آنها‪ ،‬بر آن ذات واحد بالمانع‬
‫موجودات آن نشئه نیز از وحدت و شدت‬ ‫است‪ .‬به آن ذات واحد «اسم» و به آن محمولهای‬
‫وجودی بیشتر برخوردار بوده و احاطه آن به‬ ‫عقلی «صفت» میگویند‪ .‬همه این اسماء و صفات‬
‫‪ 99‬دوفصلنامة علمی حکمت صدرایی‪ ،‬سال هشتم‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬پیاپی ‪ ،59‬بهار و تابستان ‪5944‬‬

‫ضعیف را دارد‪ ،‬همینطور حرارت شدید و مقدار‬ ‫ماسوی افزونتر و آثار آن بیشتر خواهد بود‬
‫بزرگ یا خط که شامل خطوط کوچکتر از خود‬ ‫(همان‪.)285 :‬‬
‫هست ولی بدون حدود و اطراف عدمیه آنها‬ ‫صدرالمتألهین سپس به کالم ابن عربی در باب‬
‫(همان‪.)116 :‬‬ ‫‪ 377‬فتوحات اشاره کرده و نتیجه میگیرد که‬
‫مالصدرا از این مثالها استفاده نموده و عنوان‬ ‫ترکیب معانی و معقوالت عقلی‪ ،‬منافی احدیت‬
‫میکند که وجود مطلق ـ که از آن به «وجود‬ ‫وجود نیست (همان‪ .)287 :‬اوو سپس در تکمله‬
‫ٌ ُْ ْ ُ ُ‬
‫جمعی واجبی» تعبیر میکندـ نیز چنین است؛ به‬ ‫تاب أح ِك َمت آیات ُه ث َّم‬ ‫بحث‪ ،‬با استناد به آیۀ شریفۀ « ِک‬
‫َ‬ ‫َُ ْ َ‬ ‫ُ َ ْ‬
‫این معنی که وجود مطلق نیز شامل همه مراتب‬ ‫ف ِّصلت ِم ْن لدن ح ِكی ٍم خ ِبی ٍر» (هود‪ ،)1 /‬میگوید‬
‫مادون خود بوده و بهتعبیری کل اشیاء است‪ ،‬ولی‬ ‫حکمت آیات‪ ،‬همان وجود ممکنات است که دالّ‬
‫َ َّ‬
‫بدون داشتن حدود عدمیه آنها‪ .‬او سپس به آیه «أن‬ ‫بر آن ذات واحد متعال هستند و اشاره به وجود‬
‫َ ْ َْ َ َ‬
‫کانتا َر ْت ًقا َف َف َت ْق ُ‬ ‫َّ‬
‫ناهما» (انبیاء‪)31 /‬‬ ‫ماوات و اْلرض‬
‫الس ِ‬ ‫جمعی آنها دارد‪ .‬بهدلیل اجماع معانی در این‬
‫اشاره نموده و از «رتق» به وحدت حقیقت وجود‬ ‫مرتبه‪ ،‬از آن به کتاب تعبیر شده است و تفصیل‬
‫واحد بسیط و از «فتق» به تفصیل آن وجود که‬ ‫آن‪ ،‬وجود امکانی افتراقی آنهاست‪ .‬قرآن کریم نیز‬
‫سماوات و ارض و عقل و نفس و ملک و‪...‬‬ ‫به اعتبار حکمت و عقل بسیط و علم اجمالی‬
‫هستند‪ ،‬تعبیر میکند‪ .‬همینطور به آیه شریفه « َو‬ ‫بودنش‪ ،‬قرآن و به اعتبار تفصیل الکتاب و فصل‬
‫َ‬ ‫ُ َّ َ‬ ‫ََْ َ ْ‬
‫ماء کل شی ٍء حی» (انبیاء‪ )31 /‬اشاره‬ ‫جعلنا ِمن ال ِ‬ ‫َ‬
‫الخطاب بودنش‪ ،‬فرقان نام گرفته است‪َ « :‬و آتی ُناه‬
‫نموده و از «ماء» به رحمت واسعه الهی تعبیر‬ ‫ْ َََْ َ ْ َ ْ‬
‫طاب» (ص‪( )21 /‬همان‪.)289 :‬‬ ‫ال ِحكمة و فصل ال ِخ ِ‬
‫میکند که همه اشیاء را فراگرفته و «جود» و فیضی‬
‫با استناد به اینکه تمامی خالیق ظهورات اسماء‬
‫است که همه اشیاء بهسبب آن وجود یافتهاند و‬
‫و صفات الهی هستند و هر شیء و موجود‬
‫حقیقت واحد وجود است که بر همه اشیاء ساری‬
‫متأصلی‪ ،‬دارای درجات و مقامات در نشئات‬
‫است‪ .‬او صفات باری نظیر علم و قدرت و حیات‬
‫مختلفه وجودیه است‪ ،‬این نکته استنباط میشود‬
‫و اراده و‪ ...‬را نیز بر همه اشیاء ساری میداند‪ ،‬از‬
‫َ‬ ‫ْ‬ ‫که تمامی عالم‪ ،‬ظهور اسماء و صفات الهی در‬
‫اینرو همه اشیاء را طبق آیه شریفه « َو ِإن ِم ْن شی ٍء‬
‫َْ َ َ َ‬ ‫َّ‬
‫ِإال ی َس ِّب ُح ِب َح ْم ِد ِه َو ِلك ْن ال تفق ُهون ت ْس ِبی َح ُه ْم» (اسراء‪/‬‬
‫درجات و مقامات مختلفه است؛ یعنی تمامی اشیاء‬
‫همان ظهورات اسماء و صفات الهیه هستند که در‬
‫‪ ،)44‬حیّ و عالم و ناطق به تسبیح و شاهد وجود‬
‫نشئات مختلفه وجودیه‪ ،‬هر یک بهشکلی ظهور‬
‫رب و عارف به خالق و مبدع خویش قلمداد‬
‫یافتهاند‪ .‬با این نگرش به تکثرات عالم وجود‪،‬‬
‫میکند (همان‪.)117 :‬‬
‫دیگر جایی برای مطرح نمودن قاعده الواحد و‬
‫عبارات فوق‪ ،‬بهوضوح به این مطلب اشاره دارد‬
‫صدور واحد از واحد باقی نمیماند‪.‬‬
‫که واجب الوجود‪ ،‬همه اشیاء است و بازگشت همه‬
‫نیز بهسوی او است‪ .‬این گفتار نشان میدهد که‬ ‫‪9‬ـ‪ .1‬تبیین نظریه صدور بر اساس قاعده بسیط الحقیقه‬
‫ذرات عالم وجود و همه موجودات‪ ،‬تفصیل آن‬ ‫مالصدرا در تبیین اصطالح وجود مطلق که‬
‫وجود رتق هستند و حقیقت و اصل وجود آنها که از‬ ‫وجودی بدون حد و القید است‪ ،‬و وجود مقید که‬
‫آن در قرآن مجید به نور آسمانها و زمین تعبیر‬ ‫به وجودات محدود و مقید مانند انسان‪ ،‬سنگ‪،‬‬
‫میشود‪ ،‬واحد است؛ «اهلل نور السماوات و االرض»‬ ‫درخت و‪ ...‬اطالق میشود‪ ،‬رنگ سیاه‪ ،‬حرارت‬
‫(نور‪ .)35 /‬با این نگرش که همه موجودات را‬ ‫شدید‪ ،‬خط و حجم و مقدار را مثال میزند‪ .‬همه‬
‫فتقیافته یک وجود رتق ببینیم و آن حقیقت اصیل و‬ ‫این موارد شامل موارد کمتر از خود میشوند‪ ،‬ولی‬
‫جاری را در همه این موجودات یک حقیقیت واحد‬ ‫بدون داشتن قیود و حدود موارد مادون خود؛‬
‫بدانیم‪ ،‬نه تنها جایی برای نظریه صدور طولی بر‬ ‫بهعنوان مثال‪ ،‬سیاهی شدید‪ ،‬تمامی مراتب سیاهی‬
‫بررسی آراء صدرالمتألهین پیرامون نحوه پیدایش کثرات از واحد متعال با تکیه بر نقد قاعده الواحد ‪95‬‬

‫شده است (همان‪.)377 :‬‬ ‫اساس قاعده الواحد نمیماند‪ ،‬بلکه نظریه وجود‬
‫عبارات فوق درباره اینکه همه وجودات از‬ ‫منبسط سریانی نیز جز پیچیدهتر کردن تبیین‬
‫جانب حضرت حق صدور یافتهاند و اینکه تمامی‬ ‫چگونگی پیدایش موجودات‪ ،‬کمکی نخواهد کرد؛‬
‫افعال بندگان فعل اهلل است‪ ،‬اگرچه به نظر میرسد‬ ‫چراکه آن حقیقت واحد و وجود سریانیافته و آن‬
‫در توجیه اعمال اختیاری انسان و نسبت شرور به‬ ‫اصل اصیل که همه موجودات بهسبب آن پا به عرصه‬
‫حقتعالی نمیتواند بدون اشکال و ایراد باشد‪ ،‬ولی‬ ‫موجودات نهادهاند‪ ،‬چیزی جز ذات واحد قیوم و‬
‫در رابطه با موضوع این نوشتار و در نقد صدور‬ ‫حقیقت اسم جامع اهلل نیست و تعبیر وجود منبسط‬
‫واحد از واحد‪ ،‬میتوان این استفاده را از آن نمود‬ ‫سریانی که بهقول مالصدرا مرتبهای از مراتب ذات‬
‫که با قبول این امر که واحد متعال در عین احدیت‬ ‫احدی است‪ ،‬بیهوده و اضافی خواهد بود‪.‬‬
‫ذاتش‪ ،‬در معیت با همه اشیاء بوده و وجود همه‬
‫‪9‬ـ‪ .9‬معیت قیومیه حق با اشیاء و استناد همه افعال‬
‫اشیاء بهعنوان حقیقتی که خیر محض است‪،‬‬
‫بالواسطه از جانب مبدأ اعلی افاضه گشته و در‬ ‫به خدا‬
‫واقع شأنی از شئون حقند و همه افعال و حرکات‬ ‫صدرالمتألهین در توضیح استناد همه افعال به‬
‫آنها نیز مستند به او و فعلاهلل بهحساب میآید‪،‬‬ ‫خداوند که از آن به «راسخون در علم» تعبیر‬
‫دیگر استناد یک فعل و یک جهت به او طبق قاعده‬ ‫میکند‪ ،‬نظریهای را عنوان مینماید که طبق آن‪ ،‬در‬
‫الواحد‪ ،‬بهکلی رنگ میبازد‪.‬‬ ‫عین اینکه همه اشیاء با آن ذات واحد قیوم بهنوعی‬
‫در تباین هستند و میتوان افعال آنها را حقیقتاً به‬
‫‪9‬ـ‪ .2‬قاعده «لمؤثر فی الوجود ال اهلل»‬ ‫خودشان مستند دانست‪ ،‬ولی از طرفی همه این‬
‫صدرالمتألهین در باب کیفیت تأثیر مبدأ اعلی بر‬ ‫اشیاء شئون حقتعالی هستند و افعال آنها حقیقت ًا‬
‫اشیاء و بیان جمله «ال مؤثر فی الوجود اال اهلل»‪،‬‬ ‫فعل خدا نیز هست (همان‪ .)373 :‬البته این بهمعنی‬
‫ضمن بیان اقوال مختلف در اینباره‪ ،‬درنهایت دو‬ ‫ترکیب در ذات الهی نیست بلکه به این معنی است‬
‫نظر را عنوان میکند‪ :‬اول اینکه هیج وجودی نیست‬ ‫که نور وجود او در تمام ذرّات عالم وجود نفوذ‬
‫مگر اینکه خداوند در آن مؤثر و علت بالواسطه در‬ ‫داشته و او احاطه قیومیه به تمام اشیاء دارد‪.‬‬
‫ایجاد آن است و دیگر آنکه جز خدا مؤثری در آن‬ ‫مالصدرا سپس به فرمودۀ امیرالمومنین علی (ع)‬
‫نیست‪ .‬او نظر اول را برمیگزیند و در رابطه با‬ ‫اشاره میکند که او در معیت همه اشیاء است اما نه‬
‫نسبت فعل افراد به آنها‪ ،‬معتقد است از همان‬ ‫بهمعنای مقارنه‪ ،‬و غیر از همه اشیاء است ولی نه‬
‫وجهی که فعل به بنده مستند است‪ ،‬به خدا نیز‬ ‫بهمعنای مزایله‪ .‬سپس میافزاید‪ :‬وجود هر شیئی در‬
‫مستند است (همان‪.)378 :‬‬ ‫عین استناد به آن شیء‪ ،‬مستند به حق تعالی است‪ .‬او‬
‫با دقت در عبارت فوق‪ ،‬میتوان نتیجه گرفت که‬ ‫حتی تمامی علم و اراده و فعل و سکون و حرکت‬
‫اگر خداوند فاعل قریب و بالواسطه در ایجاد همه‬ ‫اشیاء را نیز در عین صدورشان از آن شیء‪ ،‬منسوب‬
‫موجودات باشد‪ ،‬با مد نظر قرار دادن دایره گسترده‬ ‫به باریتعالی میداند (همان‪ )374 :‬و در اینباره به‬
‫ُ َّ‬
‫موجودات که افعال بندگان را نیز میتوان در این‬ ‫آیاتی از قرآن نیز استناد میکند؛ مانند‪« :‬کل ی ْ ٍوم ُه َو ِفی‬
‫َ ْ َ َ َّ‬ ‫ُ ُ‬ ‫َ ْ‬
‫دایره لحاظ نمود‪ ،‬حتی افعال بندگان نیز به ایجاد‬ ‫شأ ٍن» (الرحمن‪« ،)29 /‬ما یكون ِم ْن نجوى ثالث ٍة ِإال ُه َو‬
‫ساد ُس ُه ْم» (مجادله‪َ « ،)7 /‬و ما‬ ‫ُ ُ ْ َ َ ْ َ َّ ُ َ‬
‫الهی موجودند و فعل خداوند محسوب میشوند؛‬ ‫ر ِابعهم و ال خمس ٍة ِإال هو ِ‬
‫صدرالمتألهین نیز به همین اشاره دارد‪ .‬بنابراین از‬ ‫وه ْم‬‫الل َه َرمی» (انفال‪ )17 /‬و «قات ُل ُ‬
‫َ َ َ ْ َ َ َ َ َّ َّ‬
‫رمیت ِإذ رمیت و ِلكن‬
‫ِ‬
‫َّ َ ُ‬ ‫ِّ‬
‫عبارت اول که خداوند در همه اشیاء تأثیر بالواسطه‬ ‫ی َعذ ْب ُه ُم الل ُه ِبأی ِدیك ْم» (توبه‪ )14 /‬که در آنها اوالً‪ ،‬به‬
‫دارد‪ ،‬به عبارت دوم که جز خداوند هیچ مؤثری در‬ ‫شئون مختلفه حضرت حق اشاره شده و ثانیاً‪ ،‬افعال‬
‫وجود نیست‪ ،‬خواهیم رسید‪ .‬با این همه‪ ،‬اگر فقط‬ ‫بندگان را در عین اینکه فعل آنهاست‪ ،‬فعل اهلل دانسته‬
‫‪ 97‬دوفصلنامة علمی حکمت صدرایی‪ ،‬سال هشتم‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬پیاپی ‪ ،59‬بهار و تابستان ‪5944‬‬

‫وی در ادامه میافزاید کسی گمان نبرد که‬ ‫بپذیریم که عبارت اول صحیح است‪ ،‬به این معنی که‬
‫نسبت مبدأ متعال با ممکنات‪ ،‬با حلول و اتحاد و‬ ‫خداوند در همه اشیاء تأثیر بالواسطه و مستقیم دارد‪،‬‬
‫نظایر آن قابل بیان است‪ ،‬بلکه همه این نسبتها‬ ‫و در عین حال به تأثیر خود اشیاء‪ ،‬چه بر خود و چه‬
‫نشاندهنده دوگانگی در وجود است‪ ،‬درحالیکه هر‬ ‫بر دیگر اشیاء‪ ،‬نیز قائل باشیم ـ که البته این تأثیر‬
‫آنچه نام وجود و موجود به خود میگیرد‪ ،‬شأنی از‬ ‫بهدلیل قدرت مطلقه خداوند و توحید فعلی او‬
‫شئون حق و لمعهای از لمعات نوراالنوار است‪ .‬او‬ ‫نمیتواند مستقل از ایجاد الهی صورت پذیردـ‬
‫حتی معتقد است هر آنچه به نام معلول خوانده‬ ‫کمترین استفادهای که میتوان از این بیان مالصدرا‬
‫میشود‪ ،‬در واقع شأنی از شئون علت و طوری از‬ ‫نمود این است که او بهصراحت به تأثیر مستقیم‬
‫اطوار وجود اوست‪ .‬او علیت و تأثیر را تطور علت‬ ‫خداوند بر همه اشیاء و ایجاد بالواسطه آنها اذعان‬
‫در ذات خود میداند که در واقع شیئی که هویت‬ ‫نموده است و این نقض آشکار قاعده الواحد است؛‬
‫آن منفصل از علت باشد‪ ،‬وجود ندارد (همو‪،‬‬ ‫چراکه اگر قائل باشیم ایجاد همه موجودات بهنحو‬
‫‪1361‬ب‪51 :‬؛ همو‪.)315 /2 :1981 ،‬‬ ‫بیواسطه از جانب مبدأ اعلی صورت پذیرفته است‪،‬‬
‫بیانات گرانسنگ فوق‪ ،‬عصاره کالم ما در‬ ‫دیگر مطرح نمودن قاعده الواحد و تبیین پیدایش‬
‫نوشتار حاضر است‪ .‬به بیان دیگر‪ ،‬آنچه ما بهدنبال‬ ‫موجودات بر اساس سلسله طولی عقول‪ ،‬جایگاهی‬
‫نخواهد داشت‪.‬‬
‫بیان آن هستیم‪ ،‬این است که همه موجودات شئون‬
‫حضرت باری و لمعات آن منبع الیزال نور هستند‬ ‫‪9‬ـ‪ .1‬مشاهده اشیاء در قالب شئون و اطـوار وجـود‬
‫و همگی ظهورات اسماء و صفات آن ذات و‬ ‫حقتعالی‬
‫تطورات آن علتند و هیچ حقیقت و هویت‬ ‫به نظر میرسد صدرالمتألهین جان کالم خویش در‬
‫منفصلهای از آن ذات‪ ،‬وجود ندارد‪ .‬با اعتقاد به‬ ‫رابطه با کثرات عالم و ارتباط آنها با مبدأ اعلی در‬
‫اینکه او اول و آخر و ظاهر و باطن است و همه‬ ‫برخی از آثار خود ـ نظیر شواهد الربوبیه‪ ،‬المشاعر را‬
‫اشیاء شئون و وجوه مختلفه او هستند‪ ،‬دیگر هیچ‬ ‫و االسفار ـ بیان کرده است‪ .‬او مینویسد اوالً‪،‬‬
‫جایگاه و معنا و مفهومی برای قاعده الواحد باقی‬ ‫سلسله موجودات بهلحاظ علّی و معلولی متناهی‬
‫نمیماند‪ .‬با این نگرش به قاعده علیت که معلول را‬ ‫است‪ .‬ثانیاً‪ ،‬مبدأ اعلی و واحد علیاالطالق را‬
‫در واقع شأنی از شئون علّت و طوری از اطوار او‬ ‫حقیقت محض و محقق همه حقایق و اصل همه‬
‫بدانیم‪ ،‬دیگر اعتقاد به صدور واحد از واحد و بیان‬ ‫موجودات که به ذات خویش موجود است معرفی‬
‫سلسله طولی در نظام موجودات‪ ،‬معنا و مفهوم‬ ‫نموده و بیان میکند که حقیقت‪ ،‬تنها اوست و‬
‫خود را از دست میدهد‪ ،‬چراکه نظام وجود با این‬ ‫مابقی موجودات شئون او هستند؛ ذات‪ ،‬تنها اوست‬
‫نگرش‪ ،‬شامل یک موجود است و شئون و تطورات‬ ‫و غیر او اسماء و نعوت او هستند؛ اصل‪ ،‬تنها‬
‫و اسماء غیرقابل شمارش او‪ .‬از اینرو واژه‬ ‫اوست و ماسوی اطوار و فروع او هستند‪.‬‬
‫«صدورات»‪ ،‬به معنای حصول شیء خارج از ذات‬ ‫او سخن خود را به آیات کریمۀ «هو األول و‬
‫علت‪ ،‬رنگ باخته و جای خود را به واژه «شئون» به‬ ‫اآلخر و الظاهر و الباطن» (حدید‪« ،)3 /‬کل شیء‬
‫معنای جلوات و ظهورات ذات میدهد‪ .‬در این‬ ‫هالک االّ وجهه» (قصص‪ )88 /‬و عبارت «یا هو یا‬
‫نگاه‪ ،‬خورشید عالم‪ ،‬وجود هست و لمعات انوار‬ ‫من هو یا من ال هو االّ هو» مستند میسازد که‬
‫تابان او‪ ،‬و همه این انوار که همان خالیق باشند‪،‬‬ ‫بیانگر این مطلب است که هیچ هویت و حقیقتی‬
‫بهنحو بیواسطه به آن مبدأ نور متصل بوده و تأللؤ‬ ‫جز ذات واحد علیاالطالق وجود ندارد‬
‫و تشعشع آنها‪ ،‬در واقع تأللؤات و تشعشعات آن‬ ‫(مالصدرا‪1361 ،‬ب‪49 :‬؛ همو‪311 /2 :1981 ،‬؛‬
‫خورشید عالمتاب است که در قالب این هیئات و‬ ‫همو‪1363،‬ب‪.)52 :‬‬
‫بررسی آراء صدرالمتألهین پیرامون نحوه پیدایش کثرات از واحد متعال با تکیه بر نقد قاعده الواحد ‪99‬‬

‫بهسبب آنکه قهّار است‪ ،‬مظاهر قهریتی بر آن اسم‬ ‫قوالب ظهور یافته و جلوه نموده است‪ .‬با این بیان‪،‬‬
‫مترتب است؛ همانند جحیم و درکاتش و عقارب‬ ‫علیت نیز همانطور که مالصدرا به آن اشاره میکند‬
‫و حیات و عقوبات و اصحاب سالسل و اغالل‪ ،‬از‬ ‫به معنای تطورات علت در ذات خود است و‬
‫جمله شیاطین و کفار و سایر اشرار‪ .‬یا مظاهر‬ ‫معلول‪ ،‬شیئی جدا و منفصل از ذات علّت نیست‬
‫رحیمیت و غفوریت که بر اسم رحیم و غفور او‬ ‫(همو‪1361 ،‬ب‪.)51 :‬‬
‫مترتب است‪ ،‬مانند مجالی رحمت و غفران‪ ،‬مثل‬ ‫این بیانات آشکارا نشان میدهد که‬
‫مالئکه رحمت و جنّت و اصحابش‪ ،‬نظیر سعدا و‬ ‫صدرالمتألهین اگرچه در مواضع مختلف بهتبع‬
‫صالحین و مقربین و اخیار‪ .‬بههمین ترتیب میتوان‬ ‫پیشینیان خود نظیر ابنسینا و خواجه طوسی‪ ،‬به‬
‫مظاهر و مجالی سایر اسماء و صفات الهی را نیز‬ ‫دفاع از قاعده الواحد پرداخته‪ ،‬ولی در جایی که‬
‫برشمرد (همان‪.)147 :‬‬ ‫میخواهد جان کالم و اعتقاد خود را بیان کند‪،‬‬
‫مالصدرا در ادامه‪ ،‬در مقام مقایسه بین نفس‬ ‫ممکنات و موجودات عالم را شئون ذات باری‬
‫انسان و صفات او و اسماء و صفات الهی‪ ،‬میگوید‬ ‫میداند‪ .‬این نگرش با اعتقاد به قاعده الواحد هیچ‬
‫آنچه از اقوال و آثار و افعال از آدمی سر میزند‪،‬‬ ‫سازگاری نداشته و نه تنها جمع بین آنها کار‬
‫همگی مظاهر اسماء و صفات درون ذات و نفس‬ ‫فیلسوف را با مشکل مواجه ساخته و او را دچار‬
‫اوست؛ بهعنوان مثال‪ ،‬نفس آدمی بهسبب محبتی که‬ ‫تناقض کرده است‪ ،‬بلکه به نظر نگارنده اگر از ابتدا‬
‫به شیء دیگر پیدا میکند‪ ،‬مظاهر این محبت در‬ ‫قاعده الواحد را به کناری نهد و موجودات عالم را‬
‫قالب مدح و بزرگداشت‪ ،‬بساطت خاطر و‬ ‫شئون و ظهورات و جلوات بالواسطه او لحاظ کند‪،‬‬
‫گشادهرویی‪ ،‬دعا‪ ،‬تبسم‪ ،‬فرح و‪ ...‬از او ظاهر‬ ‫توجیه نسبت خالیق با آن ذات کبریایی و علم او به‬
‫میشود‪ .‬همینطور در مقابل‪ ،‬عداوت با کسی‬ ‫اشیاء‪ ،‬و سایر مسائل فلسفی که در این رابطه ذهن‬
‫فیلسوفان را به خود مشغول ساخته‪ ،‬بسیار سهلتر‬
‫موجب اقوال و حرکات و آثاری مانند ضرب و‬
‫و با تعارضات کمتری مواجه خواهد بود‪.‬‬
‫شتم‪ ،‬ذم‪ ،‬کراهت‪ ،‬اظهار وحشت و تمنّای زوال و‪...‬‬
‫میشود که نشاندهنده آن عداوتند (همان‪.)148 :‬‬ ‫‪9‬ـ‪ .4‬مشاهده اشیاء در قالب مظاهر و تجلیات اسماء‬
‫وی در ادامه سخن خود را اینگونه تکمیل‬ ‫الهی‬
‫میکند که هر آنچه از لحاظ وجودی کاملتر و‬ ‫صدرالمتألهین درباره اسماء و صفات باریتعالی‬
‫قویتر باشد‪ ،‬صفات کمالیه او بیشتر و آثار و‬ ‫نظریهای مطرح میکند که به نظر میرسد برگرفته‬
‫افعال او فزونتر و بساطت و فردانیتش شدیدتر‬ ‫از آراء و نظرات عرفای پیشین‪ ،‬نظیر ابنعربی‬
‫خواهد بود‪ .‬این سخن درباره واحد متعال نیز‬ ‫باشد؛ اینکه تمامی موجودات و خالیق‪ ،‬هر یک‬
‫صادق است و آنچه از صفات متضاد و متقابل‬ ‫مظهر و تجلی اسمی از اسماء الهی هستند (همو‪،‬‬
‫نظیر هادی و مضلّ‪ ،‬محیی و ممیت‪ ،‬قابض و‬ ‫‪ .)146 /6 :1981‬بهعالوه‪ ،‬او معتقد است بعضی از‬
‫باسط‪ ،‬اول و آخر و… برای حضرت باری‬ ‫اسماء و صفات الهی از بعضی دیگر منشعب و‬
‫میتوان برشمرد‪ ،‬سبب پیدایش موجودات و‬ ‫متفرع هستند‪ ،‬مانند سمیع‪ ،‬بصیر‪ ،‬خبیر‪ ،‬مدرک و‬
‫مکونات متضاد و متعاند و آثار مترتب بر آنها ـ‬ ‫‪ ...‬که از صفت علیم منشعبند یا صفاتی نظیر‬
‫نظیر هدایت و ضاللت‪ ،‬حیات و موت‪ ،‬ملک و‬ ‫حکیم‪ ،‬غفور‪ ،‬خالق‪ ،‬رازق‪ ،‬رحیم‪ ،‬رئوف‪ ،‬معید‪،‬‬
‫شیطان‪ ،‬ارواح و ابدان و نظایر آنهاـ خواهد شد‬ ‫محیی و ممیت و‪ ...‬که آنها را منشعب از صفت‬
‫(همان‪.)149 :‬‬ ‫قادر میداند‪.‬‬
‫این دیدگاه که تمامی موجودات در واقع‬ ‫او سپس میافزاید هر یک از مخلوقات الهی‪،‬‬
‫چیزی جز مظاهر اسماء و صفات الهی نیستند‪،‬‬ ‫مظهری از اسماء و صفات باری تعالی هستند‪ .‬مثالً‬
‫‪ 99‬دوفصلنامة علمی حکمت صدرایی‪ ،‬سال هشتم‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬پیاپی ‪ ،59‬بهار و تابستان ‪5944‬‬

‫در مزیت تحقیق حاضر شاید بتوان گفت که‬ ‫نظریهای است که طبق آن تنها یک موجود مطلق‬
‫تاکنون نقد جامعی بر نظریه صدور مالصدرا‬ ‫است که وجود و هستی و حیات منحصر در‬
‫بهنحوی که تمامی آثار او و آراء مرتبط با آن را‬ ‫اوست و مابقی موجودات و تعینات همگی مظاهر‬
‫پوشش بدهد‪ ،‬صورت نپذیرفته است‪ .‬ما در این‬ ‫اسماء و صفات آن یک موجود هستند‪ .‬از این‬
‫نوشتار سعی کردیم نشان دهیم که به تکتک این‬ ‫منظر‪ ،‬مبدأ اعلی یا همان موجود مطلق‪ ،‬دارای‬
‫نظرات در جمع با قاعده الواحد نقد جدی وارد‬ ‫صفات و اسماء بیشمار بوده و هر اسم و صفت‬
‫است و مستلزم انکار بسیاری از اصول و قواعدی‬ ‫او نیز میتواند بیشمار مظهر داشته باشد‪ .‬از‬
‫است که وی در کتبش آنها را پذیرفته و مبنای‬ ‫اینرو‪ ،‬دیگر عنوان صدور واحد از واحد بیمعنا‬
‫استداللهایش قرار داده است‪.‬‬ ‫خواهد بود‪ ،‬چراکه بیشمار صفت و اسم را‬
‫نقدهای مطرح شده در نوشتار حاضر را میتوان‬ ‫میتوان به آن ذات واحد نسبت داد که هر یک‬
‫در دو دسته جای داد‪ :‬برخی به اصل قاعده الواحد و‬ ‫بیانگر جهت‪ ،‬شأن و حیثیتی خاص برای آن واحد‬
‫نحوه اثبات آن و مبانی تدوین شده و موجهسازی‬ ‫متعال هستند؛ این جهات و حیثیات و شئون‬
‫شده برای اثبات آن برمیگردد و بعضی دیگر به‬ ‫مختلف باریتعالی است که منشأ ظهور مکوّنات و‬
‫جمع بین این قاعده و دیگر آراء پذیرفتهشده وی‬ ‫موجودات مختلفه در عالم میشود‪.‬‬
‫معطوف میگردد که به تعارض میانجامد‪ .‬از اینرو‬ ‫بر این اساس‪ ،‬نظریه صدور مبتنی بر قاعده‬
‫در جمعبندی نهایی میتوان گفت‪ :‬دیدگاههای عمیق‬ ‫الواحد که جهات و حیثیات و شئون صدوری ذات‬
‫و قابل توجیه مالصدرا درباب چگونگی پیدایش‬ ‫باری تعالی را محدود به یک جهت و یک شأن و‬
‫کثرات از مبدأ متعال‪ ،‬بهنحوی است که با توجیهات‬ ‫یک حیثیت میدانست‪ ،‬بهکلی رنگ باخته و ضمن‬
‫او در مورد قاعده الواحد سازگاری ندارد‪ ،‬تاجاییکه‬ ‫اینکه با این نگرش میتوان بینهایت شأن و جهت‬
‫اگر اصالً اسمی از این قاعده و توجیهات متتابع آن‬ ‫و حیثیت برای آن ذات مطلق فرض نمود‪ ،‬واژه‬
‫در کتب وی نبود‪ ،‬وحدت کالم و استدالل در آثار او‬ ‫«صدو»ر نیز جای خود را به واژه «ظهور» داده و‬
‫بیشتر مشهود بود‪ .‬پس‪ ،‬این قاعده نهتنها کمکی به‬ ‫آنچه میماند‪ ،‬یک وجود است و مظاهرش‪.‬‬
‫وحدت و پیوستگی نظام فکری مالصدرا نکرده‪،‬‬
‫بلکه وی را از این مهم دور ساخته است‪.‬‬ ‫بحث و نتیجهگیری‬
‫با توجه به گستردگی مطالب مالصدرا و طول‬
‫منابع‬ ‫زمان نگارش آنها که بعضاً حکایت از اصالح‬
‫قرآن کریم‪.‬‬ ‫برخی آراء دارد و بیان اقوال مختلفه در جایجای‬
‫ابن بابویه‪ ،‬محمدبنعلی (‪ .)1377‬الخصال‪ .‬تهران‪ :‬کتابچی‪.‬‬ ‫آثار وی‪ ،‬استخراج نظری واحد درباره یک‬
‫ــــــ‪ .)1378( .‬عیون اخبار الرضا (ع)‪ .‬قم‪ :‬مؤسسه نشر‬ ‫موضوع از آنها دشوار به نظر میرسد‪ ،‬از اینرو ما‬
‫اسالمی‪.‬‬
‫تکتک آثار صدرالمتألهین را بهطور مستقل‬
‫ــــــ‪1398( .‬ق)‪ .‬التوحید‪ .‬قم‪ :‬موسسه نشر اسالمی‪.‬‬
‫بررسی نمودیم تا سیر تفکر او پیرامون موضوع‬
‫ابنسینا‪ ،‬حسینبنعبداهلل (‪ .)1371‬المباحثات‪ .‬قم‪ :‬بیدار‪.‬‬
‫جوادی آملی‪ ،‬عبداهلل (‪ .)1383‬توحید در قرآن‪ .‬قم‪ :‬اسراء‪.‬‬
‫مورد بحث بیشتر مشخص گردد‪ .‬در بررسیهای‬
‫ــــــ‪ .)1385( .‬سیرة رسول اکرم (ص) در قرآن‪ .‬قم‪ :‬اسراء‪.‬‬ ‫بهعمل آمده روشن شد که او بهنوعی خواسته‬
‫ــــــ‪ .)1386( .‬عین نضاخ (تحریر تمهید القواعد)‪ .‬قم‪:‬‬ ‫است بین نظرات مختلف کالمی‪ ،‬فلسفی‪ ،‬حکمی‬
‫اسراء‪.‬‬ ‫و عرفانی درباره کیفیت صدور کثرت از واحد‬
‫عبودیت‪ ،‬عبدالرسول (‪ .)1394‬درآمدی به نظام حکمت‬ ‫متعال که اکثراً میراث گذشتگان اوست‪ ،‬جمع کرده‬
‫صدرایی‪ .‬تهران‪ :‬سمت‪.‬‬ ‫و بهنوعی از قاعده موسوم به الواحد دفاع نماید‪.‬‬
‫بررسی آراء صدرالمتألهین پیرامون نحوه پیدایش کثرات از واحد متعال با تکیه بر نقد قاعده الواحد ‪91‬‬

‫ــــــ‪1361( .‬ب)‪ .‬الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة‪.‬‬ ‫قیصری‪ ،‬محمدداوود (‪ .)1375‬شرح فصوص الحکم‪.‬‬
‫مشهد‪ :‬مرکز نشر دانشگاهی‪.‬‬ ‫تهران‪ :‬علمی و فرهنگی‪.‬‬
‫ــــــ‪1363( .‬الف)‪ .‬مفاتیح الغیب‪ .‬تهران‪ :‬مؤسسه‬ ‫کفعمی‪ ،‬ابراهیمبنعلی (‪1415‬ق)‪ .‬المصباح‪ .‬قم‪ :‬شریف‬
‫تحقیقات فرهنگى‪.‬‬ ‫رضی‪.‬‬
‫ــــــ‪1363( .‬ب)‪ .‬المشاعر‪ .‬تهران‪ :‬طهورى‪.‬‬ ‫کلینی‪ ،‬محمدبنیعقوب (‪ .)1365‬عیون اخبار الرضا (ع)‪.‬‬
‫ــــــ‪1981( .‬م)‪ .‬الحکمة المتعالیة فی األسفار العقلیة‬ ‫تهران‪ :‬دارالکتب االسالمیه‪.‬‬
‫األربعة‪ .‬بیروت‪ :‬دار احیاء التراث العربی‪.‬‬ ‫مالصدرا‪ ،‬محمدبنابراهیم (‪ .)1354‬المبدأ و المعاد‪.‬‬
‫یثربی‪ ،‬سیدیحیی (‪« .)1384‬نقدی بر قاعده الواحد و‬ ‫تهران‪ :‬انجمن حکمت و فلسفه‪.‬‬
‫اصل سنخیت»‪ .‬فصلنامه نقد و نظر‪ .‬ش‪37‬و‪.38‬‬ ‫ــــــ‪1361( .‬الف)‪ .‬اسرار اآلیات‪ .‬تهران‪ :‬انجمن حکمت‬
‫ص‪263‬ـ‪.251‬‬ ‫و فلسفه‪.‬‬

You might also like