Professional Documents
Culture Documents
-جلوه
+آمدم مادر
-دخترم فردا خاله ات دوباره به خواستگاری میاید
+اما جواب من را که میدانید
-بلی عزیزم اما میدانی که پدرت رضایت دارد ،هر
چند برایش گفتم مه جلوه نمیخواهد اما دلیل مناسب
برای قانع کردنش پیدا نتوانستم از طرفی فردوس تو
را دوست دارد پسر خوبی هم است خوشبخت
خواهی شد
خیلی فکر کردم که چگونه از آن بحث خالص شوم
اما انگار راه فرار نبود و میدانستم که روی حرف
پدرم حرف زدن ممکن نبود به تصمیم خانواده ام و به
تقدیر راضی شدم
شب از شدت دلتنگی با مریم تماس گرفتم ،مریم که
مثل خواهرم بود تمام حرفهای ناگفته ام را برایش گفتم
و از سنگینی قلبم کاسته شد ،مریم خوب میدانست که
چرا قلبم راضی به قبول کردن نبود چون در مورد
سبحان همه چیز را میفهمید و حتی مدتی من ،مریم و
سبحان با هم در یک صنف درسی کورس زبان
انگلیسی می آموختیم البته آن زمان که سبحان هم کابل
بود.
پایان...