You are on page 1of 5

‫در این خالصه از تمام فصل های کتاب یک نتیجه گیری کلی انجام شده است‬

‫از کجا شروع کنیم؟‬


‫در این فصل نویسنده‪ ،‬اصلی را که علل عقبماندگی ایران مبتنی بر آن است برخاسته از درون جامعه ایران میداند‪ .‬و سعی در‬
‫مطالعه علل دارد‪ .‬ولی به گفته خودش آثاری که پیرامون این سرزمین موجود است تصویر واحدی به ما نمیدهد‪ .‬ولی با توجه به‬
‫دادههایی که موجود است مدل تحلیلی که در کشور وجود داشته را مارکسیسم مطرح میکند‪.‬‬
‫نظریهای که اوایل قرن گذشته وارد ایران شد‪ .‬و طولی نکشید که به یکی از اصلیترین جریانات سیاسی در آمد‪ .‬و پس از‬
‫برکناری رضاشاه به اوج محبوبیت خود در میان متفکرین و روشنفکران رسید‪.‬‬
‫زیباکالم دو عامل را مسبب مقبولیت این پدیده بین عدهای میداند‪:‬‬
‫نخست‪ ،‬مارکسیسم تاریخ و تحوالت یک جامعه را بی هدف نمیداند‪ .‬بلکه برای آن یک قالب و چارچوب معین میسازد‪ .‬و دوم‬
‫اینکه علی رغم اصرار و تکرارش مبنی بر «علمی بودن» و «واقع گرایی» در مارکسیسم یک عنصر بسیار قوی آرمانگرایی‬
‫اجتماعی وجود دارد‪.‬‬
‫او این مکتب و اندیشه را تنها متعلق به دوران پیش نمیداند‪ .‬و عباراتی چون راه رشد غیر سرمایهداری‪ ،‬کنترل دولت بر بازار‪،‬‬
‫مبارزه با امپریالیسم و … را متاثر از مارکسیسم میداند‪ .‬ولی در مجموع مارکسیسم را هم در مواجهه با مشکالت و‬
‫توسعهنیافتگی راهگشا نمییابد‪ .‬و آن مکتب را در برابر سواالتی چون چگونه شد که در شرق از جمله ایران نهاد حکومت این‬
‫همه قدرت یافت‪ ،‬چرا مالکیت کمتر به رسمیت شناخته شد‪ ،‬چرا در ایران انقالب صنعتی رخ نداد و سواالتی این چنینی کامال‬
‫بیجواب میداند‪.‬‬

‫ایران چگونه جایی است؟‬


‫سعی زیباکالم در این فصل بر ایجاد ارتباطی است که پیشآمدها و اتفاقات سیاسی‪-‬اجتماعی را با جغرافیا‪ ،‬شرایط اقلیمی و در‬
‫نهایت سبک زندگی پیوند بزند‪ .‬و مبنا را بر مهمترین ویژگی اقلیمی فالت ایران استوار میکند؛ کمآبی‬
‫با متوسط ریزش باران بین ‪ ۲۵‬تا ‪ ۳۰‬سانتیمتر در سال که کمتر از یک سوم میانگین دنیاست‪ ،‬ایران را میتوان به معنای دقیق‬
‫کلمه جز مناطق خشک جهان به حساب آورد‪ .‬رشته کوههای پردامنه و مرتفع در شمال و غرب کشور همچون دو دیوار بلند‪،‬‬
‫مانع از ورود ابرهای بارانزا به مناطق مرکزی فالت ایران میشوند‪.‬‬
‫عالوه بر مشکل آب در کشور‪ ،‬از سایر مشکالت نیز پرده بر میدارد‪ .‬که آنها هم خواسته یا ناخواسته به کمآبی مربوط میشوند؛‬
‫عواملی مثل پراکندگی اجتماعات اسکانیافته و تمرکز مطلق قدرت در دست حکومت‪ ،‬که مورد اول کامال بر عامل اصلی که‬
‫کمآبی باشد منطبق است؛ زیرا عشایر و کوچنشینان جایی را انتخاب میکردند که به منابع آبی نزدیک باشند‪ .‬با این توضیحات‬
‫نویسنده که در این فصل آورده به این نتیجه میرسیم که کم آب بودهایم پس عقبمانده ماندیم‪ ،‬توسعه نیافتیم و شد آنچه نباید میشد‪.‬‬
‫عامل دیگری که برای بیثباتی ایران از قرن ‪ ۱۱‬تا سالهایی از قرن ‪ ۲۰‬ذکر میکند جنگهای میان قبایل و طایفههای مختلف‬
‫است‪ .‬که از طرفی میتوان به آن استناد کرد‪ .‬چرا که تمامی حکومتهایی که در این بازه در ایران قدرت یافتند مبنایی قبیلهای‬
‫داشتند‪.‬‬
‫اگر به این مجموعه‪ ،‬بیثباتی‪ ،‬هرج و مرج‪ ،‬قتل و غارت‪ ،‬تغییر مداوم پایتخت و تخریبهای پی در پی را که در نتیجهی‬
‫جنگهای عدیدهی داخلی به هنگام جابهجایی قدرت از یک قبیله به قبیلهی دیگر رخ میداد بیفزاییم آنچه منطقا حاصل میشود‬
‫به جز ایران عقبمانده و فالکتزدهی عصر قاجار‪ ،‬جامعهی دیگری نمیتواند باشد‪.‬‬
‫اما مورد دوم یعنی تمرکز مطلق قدرت در دست حکومت الزاما سبب توسعهنیافتگی و عدم پیشرفت نمیشود‪ .‬همانطور که‬
‫زیباکالم هم بر یکپارچگی و اقتدار حکومتهایی چون هخامنشیان و ساسانیان صحه میگذارد‪ .‬ولی به گفتهی خودش این تمرکز‬
‫تاثیرات بلند مدت سوئی دارد که منجر به عقبماندگی میشود‪.‬‬
‫یعنی ممکن است به طورکلی امکان تشکیل نهادهای اجتماعی که بتواند مستقل از حکومت به فعالیت بپردازند را عمال به صفر‬
‫برساند‪:‬‬
‫…در ایران برخالف جوامع غربی هرگز مجال شکلگیری تشکیالت و سازمانهای صنفی مستقل از حکومت به وجود نیامد؛ این‬
‫پدیده‪ ،‬که از آن به نام استبداد شرقی هم نامبرده میشود‪..‬‬
‫و با این قسم از تحلیلها در انتهای فصل عالوه بر شرایط طبیعی و آب و هوایی‪ ،‬ساختار حکومتی را نیز از موانعی جدی برای‬
‫پیشرفت به حساب میآورد‪.‬‬

‫از صعود تا نزول‬


‫نویسنده در این فصل از کتاب ما چگونه ما شدیم سلسله حوادثی را از سال ‪ ۱۰۰۰‬میالدی تا ‪ ۱۸۰۰‬مرور کرده و مورد‬
‫بررسی قرار میدهد؛ هجوم قبایل و صحرانشینان آسیای مرکزی به ایران‪.‬‬
‫زیباکالم عقیده دارد تا قبل از ورود اسالم به ایران‪ ،‬آبادانی و به نوعی پیشرفته بودن و وجود داشتن بافت متمرکز شهری در‬
‫غرب کشور بود؛ همان نواحی که در اسناد تاریخی بین النهرین نامیده میشوند‪ .‬البته خراسان را هم به شمار میآورد‪ .‬زیرا در‬
‫مسیر جاده ابریشم قرار داشت و با ورود اسالم تحوالتی در هر دو نقطه پدید آمد‪:‬‬
‫از یک سو‪ ،‬خراسان به دلیل موقعیت استراتژیکش که دروازه اسالم به ماورالنهر و شرق امپراتوری اسالم بود بسیار پر رونق‬
‫و آباد شد‪ .‬از سویی دیگر‪ ،‬قدرت مرکزی که در گذشته مانع تاخت و تاز قبایل آسیای مرکزی به ایران بود به تدریج از میان‬
‫رفت‪.‬‬
‫به قرن دهم میالدی یا چهارم هجری میرسیم‪ .‬ترکان غزنوی به سمت ایران روانه شده و غزنه را به عنوان پایتخت رسمی‬
‫کشورانتخاب کردهاند‪ .‬فرماندههای نخستین آنها چندان نسبت به لشکرداری و حکومت و ادارهی هر اموری ناآگاه بودند که بیهقی‬
‫در توصیفشان میگوید‪:‬‬

‫امروز را از فردا قادر نبودند چاره سازند‬


‫پس از سلطان محمود غزنوی که اعتباری را برای ایران به ارمغان آورده بود امپراتوری غزنویان رفتهرفته ضعیف میشود‪ .‬و‬
‫از میان میرود‪ .‬و سلجوقیان روی کار میآیند‪ .‬کسانی که از قبایل ترکمن آسیای میانه به حساب میآمدند‪ .‬آنان نیز با سلطان‬
‫ملکشاه به اوج میرسند‪ .‬ولی این سلسله هم پس از او به سرنوشت غزنویان دچار شده و راه نابودی را طی میکند‪.‬‬
‫خوارزمشاهیان هم حکومت چندی از نقاط ایران را بر عهده میگیرند و بدبختی بزرگ در راه است‪:‬‬
‫مغولها‬
‫مغوالن از اوایل قرن سیزدهم میالدی هم چون امواج طاعون از دشت گبی (مغولستان کنونی) سرازیر شدند‪ .‬اگرچه پس از نیم‬
‫قرن آنان به اسالم گرویدند و دودمان ایلخانان را تشکیل دادند اما ضرباتی که ایران در نیمهی اول قرن سیزدهم از مغوالن‬
‫خورد آنچنان گسترده‪ ،‬عمیق و همه جانبه بود که میتوان گفت ایران دیگر نتوانست کمر راست کند‪.‬‬
‫و این تحلیل را میتوان کامال منطبق بر حقیقت دانست‪ .‬زیرا که مغوالن عالوه بر کشتار فجیع و بی رحمانه مردم‪ ،‬شهرها و‬
‫زیرساختها را نیز نابود کردند‪ .‬و دیگر از آن شهرهای پیشرفته خبری نبود و هرچه بود با خاک یکسان شد‪ .‬زیربنای اقتصادی‬
‫از بین رفت و شرایط را برای یک عقبماندگی طوالنی مدت مهیا کرد‪.‬‬

‫تاثیر هجوم قبایل بر ساختار نهادهای اجتماعی‬


‫این که هجوم قبایل آسیا میانه به ایران باعث ایجاد تفاوتهای فرهنگی و تاثیرات مهم بر ساختارهای اجتماعی شد کامال بدیهی‬
‫است‪ ،‬ولی زیباکالم هدف خود را کالبدشکافی ساختارهای حکومتی و اجتماعی آن زمان نمیداند و آن چه مقصود خود قرار‬
‫میدهد پرداختن به آن دست عواملی است که عقبماندگی قرن نوزدهم ایران را توجیه میکند‪.‬‬
‫در مجموع باید گفت که هجوم قبایل و تشکیل حکومت توسط آنان به نحو فزایندهایی باعث افزایش قدرت حکومت در ایران‬
‫گردید‪ .‬عوامل مختلفی باعث این افزایش شدند‪ .‬که مهمترین آنها عبارت بودند از افزایش قدرت نظامی‪ ،‬افزایش قدرت اقتصادی‬
‫و باالخره متمرکز شدن قدرت سیاسی در دست حکومت که نتیجهی دو عنصر قبلی بود‪.‬‬
‫هدف کتاب در این فصل‪ ،‬بررسی تاثیرات اجتماعی بر اثر هجوم قبایل آسیانه میانه است‪ .‬که در پی مورد اول ارتش به وجود‬
‫میآید‪ .‬و اولین شخصی که تشکیالت تقریبا منظمی را سازمان میدهد را محمود غزنوی میداند‪.‬‬
‫وضع مالکیت و زمینداری را عامل بعدی میداند‪ .‬که بُعدی که در پی آن میآید کمتر شدن اصل مالکیت‪ ،‬که نتیجه به قدرت‬
‫رسیدن قبایل و افزایش زمینداری توسط حکومت بود‪ .‬و عامل دیگری که از این عوامل استخراج میشود تضعیف قضا و امنیت‬
‫اجتماعی است‪ .‬که شیوهی به شدت نابسامان و درهمی را از قرن یازدهم میالدی به بعد دارد‪.‬‬
‫حکومتهای مختلف میآیند و میروند‪ .‬و به قرن ‪ ۱۶‬میالدی میرسیم‪ .‬و زیباکالم به قدرت رسیدن قزلباشها و تشکیل حکومت‬
‫صفویه را نیز مانع عقبماندگی ایران نمیداند‪:‬‬
‫حکومت آنان به مراتب بیش از قبایل دیگر به درازا انجامید‪ .‬که نتیجهی آن ثبات بالنسبه طوالنی بود که به مدت دو قرن بر ایران‬
‫سایه افکند‪ .‬تاثیر این ثبات عمدتا در اقتصاد بود‪ .‬و جنبههای اجتماعی و سیاسی در ایران هم چنان بدون تغییر و تحول باقی ماند‪.‬‬
‫خاموش شدن چراغ علم‬
‫به جرات میتوان گفت اصلیترین بخش کتاب ما چگونه ما شدیم و از مهمترین پارامترها در ارتباط با عدم توسعه و عقبماندگی‬
‫ایران خاموش شدن چراغ علم در کشور است‪ .‬زیرا که به مدت چندین قرن هر حرکت علمی متوقف شد‪ .‬و ایران به معنای‬
‫واقعی کلمه در تولید علم عقیم گردید‪ .‬و این خاموشی مقارن است با روشنایی علمی جوامع غربی و نتیجهاش چیست؟ عقب‬
‫ماندگی دوچندان!‬
‫البته ایران تها کشوری نبود که در آن سالها با پیشرفت علمی هیچ الفتی پیدا نکرد‪ .‬ولی یادآوری این نکته که ایران زمانی مهد‬
‫علم و دانش بوده برای نویسنده به شدت زجرآور است‪.‬‬
‫زیباکالم پاسخی که عدهای از مورخین و محققین تاریخی به این خاموشی میدهند را کافی نمیداند؛ نظریههایی مانند انحراف و‬
‫هجوم مغولها‪ .‬که در اولی منظور از انحراف‪ ،‬دور شدن مسلمین از اسالم اصیل است‪ .‬که در پی آن تفرقه ایجاد میشود‪ .‬و‬
‫جنگهای درون سیستمی پیاپی تباهی به بار میآورد‪ .‬و نتیجه دومی قتل عام اندیشمندان توسط مغولها‪ ،‬از بین بردن مدارس و‬
‫کتابخانههاست‪.‬‬
‫ولی نویسنده آغاز این خاموشی را دو قرن قبل از هجوم مغولها میداند‪ .‬و هجوم را تنها عاملی برای تسریع این خاموشی‪ .‬و با‬
‫استناد به استداللهای دکتر مهدی فرشاد و دکتر ذبیح هللا صفا با نگرشی جدید به رکود علم در ایران مینگرد‪:‬‬
‫اساس استدالل هم این است که از مقطعی یک روند عقلگریزی اگر نگوییم عقلستیزی در ایران ظاهر میشود‪ .‬هدف عمده و‬
‫اصلی این حرکت فلسفه و فالسفه هستند‪ .‬ضمن آنکه ترکشهایی بر تصوف هم اصابت مینماید از آنجا که اساس فلسفه‪،‬‬
‫اندیشه الجرم تعقل است بنابراین تعقل و خردگرایی نیز مورد هجوم قرار گرفته و مطرود گردید‪.‬‬
‫ولی چرا این عقلگریزی به وجود آمد؟‬
‫نگارنده‪ ،‬ایران آن زمان را جدای از امپراتوری اسالمی نمیداند‪ .‬و نظرش بر این است که بهتر است سوال را کلیتر مطرح‬
‫کنیم‪:‬‬
‫افول یا انحطاط علمی در میان مسلمین از چه زمانی شروع شد؟‬
‫در تحلیلی که در این فصل از ما چگونه ما شدیم ذکر میشود‪ ،‬پاسخ به سوال باال را از سه زاویه دید مورد کنکاش قرار داده‬
‫است‪:‬‬
‫‪.۱‬چگونگی ظهور عصر طالیی یا رونق علمی اسالم ‪ .۲‬ورود قبایل آسیای میانه به ایران و جامعه اسالمی و ‪ .۳‬تاثیرات‬
‫بلندمدت این تحول‬
‫برای مورد اول به اواسط قرن هشتم میالدی نقب میزند؛ آنجا که با شروع خالفت بنیعباس اوضاع از هر نظر دستخوش تغییر‬
‫میشود و آن جمودی که بنیامیه به وجود آورده بود را از بین میبرد و خلفای عباسی را عالقهمند به فعالیتهای علمی نشان‬
‫میدهد‪ .‬و از طرفی کلید تمامی این موفقیتها را در گسترش زبان عربی میداند؛ یعنی تبدیل شدن به زبان اول منطقه‪ .‬که تمامی‬
‫متون علمی از هر زبانی که بود به عربی ترجمه میشد‪ .‬و در اختیار مسلمین قرار میگرفت‪.‬‬
‫ولی دیری نمیپاید و اختالفی میان فالسفه خردگرا و سنتگرا میافتد‪ .‬و با روی کار آمدن متوکل عباسی این اختالفات تشدید‬
‫میشود‪ .‬فضای بحثی و همافزایی روزهای پیشین به کل در بغداد تعطیل شده و پس از چندی به ایران نیز سرایت میکند‪.‬‬
‫دو گروهی که زیباکالم اینگونه از پس توصیفشان بر میآید‪:‬‬
‫اولی نه تنها تضادی بین علم و دین نمیدید بلکه در تبیین و تحلیل مباحث دینی و اعتقادی از فلسفه کمک گرفته و خردگرا‬
‫بود‪ .‬دومی بالعکس‪ ،‬جزماندیش‪ ،‬ضد فلسفه و گریزان از علوم طبیعی‪.‬‬
‫بنابراین نویسنده ارتباطی مستقیم بین خاموشی چراغ در ایران با فضایی که با روی کار آمدن متوکل بر بغداد حاکم شده بود‪ ،‬به‬
‫وجود میآورد و آغاز زوال اندیشمندان خردگرا را به مثابه آغازی بر رکود علمی تلقی میکند‪.‬‬

‫شرق و غرب‪ ،‬تماس یا تقابل‬


‫در جمع بندی ‪ ۵‬فصل قبل میتوان به این نتیجه رسید که نویسنده ریشه تمامی علل عقبماندگی را در خود ایران میداند‪ .‬ولی به‬
‫زعم بسیاری این گونه نبوده و نمیتوان از تاثیر دیگران بر توسعهنیافتگی ما چشم پوشی کرد‪ .‬بنابراین زیباکالم در این فصل به‬
‫ارتباط شرق منحصرا ایران‪ ،‬با غرب میپردازد و در ابتدای راه سواالتی را مطرح میکند‪:‬‬
‫یعنی موفقیت و پیشرفت غرب الزاما به بهای عقبماندگی شرق بود؟ اگر بین دو حوزهی شرق و غرب ارتباط وجود داشته شکل‬
‫آن چگونه بوده است؟‬
‫برای پاسخ به این دست سواالت‪ ،‬کتاب ما چگونه ما شدیم با استناد به واقعیات تاریخی احتمال رویارویی شرق و غرب و‬
‫عقبماندگی ناشی از آن را بررسی میکند‪ .‬و به نتیجه قابل تاملی میرسد‪:‬‬
‫اگر جنگ را به عنوان یک پارامتر یا مولفهای در جهت اندازهگیری میزان رویارویی فرض بگیریم‪ ،‬حجم جنگها‪ ،‬ویرانی ها و‬
‫نابودی که میان خود غربیان به وقوع پیوست با حجم جنگهایی که بین غربیان و شرقیان یه وقوع پیوست اساسا قابل مقایسه‬
‫نیست‬
‫بعنی به عبارتی آنقدر که اروپاییان با خودشان و شرقیان با خودشان درگیر بودند با یکدیگر نبودند‪ .‬و تقابل آنچنانی نداشتند‪.‬‬
‫بنابراین از رویارویی فاصله میگیرد و به مقولهی تماس میپردازد؛ تماسی که غربیان آغازکننده آن بودند؛ ماجراجویان‪،‬‬
‫مستشرقین و دریانوردان سوار بر کشتیهایشان میشدند و از روی کنجکاوی و به قصد آگاهی و آشنایی با این اقلیم و مردمان‬
‫راه دیار شرق را پیش میگرفتند‪.‬‬
‫زیباکالم این عبور و مرور دریایی و به اصطالح این تسلط بر دریا را پیشنیاز تسلط غربیان بر مشرقزمین میداند‪ .‬و به قصد‬
‫واکاوی شروع به تشریح موقعیت اروپای آن زمان میکند‪ .‬و آنجا را شبه جزیرهای توصیف میکند که از سه طرف در‬
‫محاصرهی دریا قرار داشته و این نزدیکی با دریا برایشان بارش کافی و در نتیجه آن حاصلخیزی مطلوب و در پی آن رونق‬
‫کشاورزی و دامپروری را به همراه آورده است‪ .‬همچنین این مجاورت‪ ،‬تمایل به دریانوردی را در آنان زنده میکرد بطوری که‬
‫نویسنده در یک جمعبندی نتیجه میگیرد‪:‬‬
‫مجموعه این عوامل سبب شدند تا اروپاییان خیلی بیشتر از شرقیان روی به مکاشفه‪ ،‬سیر و سیاحت و دست یابی و‬
‫دستاندازی به مناطق دیگر آورند‪ .‬این روند باالخص از قرون وسطی به بعد بسیار پر رنگتر شد‪ .‬تحوالتی هم چون رنسانس‪،‬‬
‫انقالب علمی و نیاز فزاینده به دستیابی به راهها و مسیرهای دریایی تازه و درنوردیدن اقیانوسها که نهایتا منجر به کشف‬
‫دنیای جدید گردید جملگی باعث پیدایش انقالب تجاری و مرکانتالیزم در اروپا باالخص در غرب شدند‪.‬‬
‫یدیده دیگری که در این فصل ما چگونه ما شدیم در ادامه بررسی تماس غرب و شرق مطرح میشود‪ ،‬جنگهای صلیبی است که‬
‫درازای آن به سه قرن رسید‪ .‬و در طی این مدت آن قدر خاورمیانه دستخوش حوادث گوناگون شد تا در نهایت مسلمین به‬
‫پیروزی کامل رسیدند‪ .‬و بعد از آن تاریخ در قرن چهاردهم میالدی داد و ستد بین شرق و غرب تنها از طریق مصر صورت‬
‫میگرفت که بعضی از غربیان این به اصطالح آب باریکه را کافی نیافتند‪ .‬و دنبال راههای دیگری برای ارتباط با شرق افتادند‪.‬‬
‫که پدیدهی عصر اکتشافات سرزمینهای دیگر پیش آمد‪ .‬و هرچه اروپاییان در دریا خوب و توانمند ظاهر میشدند و به مکاشفه‬
‫میپرداختند‪ ،‬شرقیان در آن ضعیف بودند و تسلط اصلیشان در خشکی بود‪.‬‬
‫با تمامی مطالبی که ذکر شد نتیجه کلی فصل و کتاب به اینجا رسید که هم شرقیان و هم غربیان مسیرهای خود را به تنهایی و‬
‫جداگانه پیمودند‬

‫و هر کدام شدند آنچه شدند!‬

You might also like