You are on page 1of 183

‫وزارت معارف‬

‫معینیت انکشاف نصاب تعلیمی‪ ،‬تربیۀ معلم‬


‫و مرکز ساینس‬
‫ریاست عمومی انکشاف نصاب تعلیمی و‬
‫تألیف کتب درسی‬

‫زبان و ادبیات دری‬


‫صنف یازدهم‬

‫دري صنف یازدهم‬


‫پی افگنــدم از نظم کاخ بلند‬
‫که از بادوبـــاران نیــابد گزند‬

‫کتاب های درسی متعلق به وزارت معارف بوده خرید و‬


‫فروش آن جدا ً ممنوع است‪ .‬با متخلفین برخورد قانونی‬
‫صورت می گیرد‪.‬‬

‫سال چاپ‪ 1390 :‬هـ ‪ .‬ش‬


‫وزارت معارف‬
‫معینیت انکشاف نصاب تعلیمی‪ ،‬تربیۀ‬
‫معلم و مرکز ساینس‬
‫ریاست عمومی انکشاف نصاب تعلیمی‬
‫و تالیف کتب درسی‬

‫زبان و ادبیات دری‬


‫صنف یازدهم‬

‫سال چاپ‪ 1390 :‬هـ ‪ .‬ش‪.‬‬

‫الف‬
‫مؤلفان‬
‫‪ -‬احمد یاسین« فرخاري»‬
‫‪ -‬مؤلف غام سرور بغانی‪.‬‬

‫ایدیت علمي و مسلکي‬


‫‪ -‬پوهندوی عبدالرازق« اسمر»‬
‫‪ -‬فرزانه شریف‬

‫ایدیت زباني‬
‫‪ -‬مولف الحاج سید محمود «پایمناری»‬

‫کمیتۀ دینی‪ ،‬سیاسی و فرهنگی‬


‫‪ -‬داکتر عطاء اه واحدیار مشاور ارشد وزارت معارف و رئیس نشرات‪.‬‬
‫‪ -‬مولوی عبدالوکیل عضو علمی و مسلکی دیپارتمنت تعلیمات اسامی‪.‬‬
‫‪ -‬حبیب اه راحل مشاور وزارت معارف در ریاست انکشاف نصاب تعلیمی‪.‬‬

‫کمیتۀ نظارت‬
‫‪ -‬دکتور اسد اه محقق معین انکشاف نصاب تعلیمي‪ ،‬تربیۀ معلم و مرکز ساینس‬
‫دکتور شیر علی ظریفی مسؤول پروژۀ انکشاف نصاب تعلیمی‬
‫‪ -‬معاون سرمؤلف عبدالظاهر گلستانی رئیس عمومی انکشاف نصاب تعلیمی و تألیف کتب درسی‬

‫طرح و دیزاین‪ :‬عنایت اه غفاری و محمد اشرف «امین»‬

‫ب‬
‫ج‬
‫سرود ملی‬

‫دا عزت د هـــر افــغان دى‬ ‫دا وطن افغانستـــان دى‬

‫هر بچی يې قهـرمـــان دى‬ ‫کور د سولې کور د تورې‬

‫د بلوڅــــو د ازبـــــکـــــو‬ ‫دا وطن د ټولو کـور دى‬

‫د تـرکمنــــو د تاجــــکــــو‬ ‫د پښتــــون او هزاره وو‬

‫پامـيــريان‪ ،‬نورستانيــــان‬ ‫ورسره عرب‪ ،‬ګوجــر دي‬

‫هــم ايمـــاق‪ ،‬هم پشـه ېان‬ ‫براهوي دي‪ ،‬قزلباش دي‬

‫لکــــه لمــر پر شنه آسمـان‬ ‫دا هيـــواد به تل ځليږي‬

‫لکـــه زړه وي جــــاويدان‬ ‫په سينــه کې د آسيـــا به‬

‫وايو اه اکبر وايو اه اکبر‬ ‫نوم د حق مو دى رهبـــر‬

‫د‬
‫بسم اه الرحمن الرحیم‬

‫پیام وزیر معارف‬


‫معلمان و شاگردان عزیز‪،‬‬
‫تعلیم و تربیه اساس انکشاف و توسعۀ هر کشور را تشکیل می دهد‪ ،‬نصاب تعلیمی یکی‬
‫از عناصر مهم تعلیم و تربیه می باشد که مطابق انکشافات علمی معاصر و نیازمندیهای‬
‫جامعه وضع میگردد‪ ،‬واضح است که انکشافات علمی و نیازمندیهای جامعه همواره در‬
‫حال ت ََط ُور میباشد؛ بنا ًء ازم است نصاب تعلیمی نیز به صورت علمی و دقیق انکشاف‬
‫نماید‪ .‬البته نباید نصاب تعلیمی تابع تغییرات سیاسی‪ ،‬نظریات و تمایات اشخاص گردد‪.‬‬
‫کتابی که امروز در دسترس شما قرار دارد بنابر همین مشخصات تهیه و ترتیب گردیده‬
‫است‪ ،‬موضوعات علمی مفید در آن اضافه شده‪ ،‬فعال نگه داشتن شاگردان در عملیۀ‬
‫تدریس جزء پان تدریس گردیده است‪.‬‬
‫امیدوارم تدریس این کتاب با استفاده از روشهای آموزش فعال مطابق رهنمود ها و پان‬
‫تعلیمی تعیین شده صورت گیرد‪ ،‬و اولیای شاگردان نیز در تعلیم و تربیۀ با کیفیت دختران‬
‫و پسران خود همکاری متداوم نمایند‪ ،‬تا اهداف و آرزوهای نظام معارف برآورده گردیده‪،‬‬
‫نتایج و دست آوردهای خوبی برای شاگردان و کشور ما داشته باشد‪.‬‬
‫باور دارم که معلمان گرانقدر ما در تطبیق مؤثر نصاب تعلیمی مسؤولیت خود را صادقانه‬
‫ادا مینمایند‪.‬‬
‫وزارت معارف همواره تاش می نماید تا نصاب تعلیمی معارف مطابق اساسات دین مبین‬
‫اسام‪ ،‬حس وطن دوستی و معیار های علمی با در نظرداشت نیازمندی های ُمبرم جامعۀ‬
‫ما انکشاف نماید‪.‬‬
‫در این عرصه از تمام شخصیتهای علمی و دانشمندان تعلیم و تربیۀ کشور و اولیای‬
‫محترم شاگردان تمنا دارم‪ ،‬تا با ارائۀ نظریات و پیشنهادات سالم و مفید خویش مؤلفان ما‬
‫را در بهبود بیشتر تألیف کتب درسی یاری نمایند‪.‬‬
‫از همۀ دانشمندانی که در تهیه و ترتیب این کتاب سهم گرفته اند‪ ،‬و از مؤسسات محترم‬
‫ملی و بینالمللی و سایر کشور های دوست که در تهیه و تدوین نصاب تعلیمی جدید و طبع‬
‫و توزیع کتب درسی همکاری نموده اند‪ ،‬صمیمانه اظهار امتنان و قدردانی مینمایم‪.‬‬

‫و من اه التوفیق‬
‫فاروق وردگ‬
‫وزیر معارف جمهوری اسامی افغانستان‬

‫ه‬
‫فهرست‬
‫صفحه‬ ‫عناوین‬ ‫شماره درس‬
‫‪1‬‬ ‫حمد‬ ‫درس یکم‬
‫‪5‬‬ ‫ساار پیغمبران (ص)‬ ‫درس دوم‬
‫‪9‬‬ ‫زبان و ادبیات چیست؟‬ ‫درس سوم‬
‫‪15‬‬ ‫فولکلور و ادبیات‬ ‫درس چهارم‬
‫‪21‬‬ ‫بهار‬ ‫درس پنجم‬
‫‪25‬‬ ‫فیض محمد کاتب هزاره‬ ‫درس ششم‬
‫‪31‬‬ ‫شعر و اقسام محتوایی آن‬ ‫درس هفتم‬
‫‪37‬‬ ‫علم بیان‬ ‫هشتم‬
‫‪43‬‬ ‫انجمنهای ادبی افغانستان‬ ‫درس نهم‬
‫‪47‬‬ ‫نکوهش ظلم‬ ‫درس دهم‬

‫و‬
‫‪53‬‬ ‫درخت بی بر‬ ‫درس یازدهم‬
‫‪57‬‬ ‫فارسی یا دری‬ ‫درس دوازدهم‬
‫‪65‬‬ ‫نقش زنان در ادبیات معاصر دری‬ ‫درس سیزدهم‬
‫‪71‬‬ ‫عامه صاح الدین سلجوقی‬ ‫درس چهاردهم‬
‫‪77‬‬ ‫نقش مسلمانان در تکامل علوم‬ ‫درس پانزدهم‬
‫‪83‬‬ ‫روابط اجتماعی‬ ‫درس شانزدهم‬
‫‪89‬‬ ‫علم و عقل‬ ‫درس هفدهم‬
‫‪93‬‬ ‫اندرزهای اخاقی‬ ‫درس هژدهم‬
‫‪99‬‬ ‫حکایت‬ ‫درس نزدهم‬
‫‪105‬‬ ‫نقش رسانه ها در بیداری اذهان عامه‬ ‫درس بیستم‬
‫‪111‬‬ ‫ادبیات دری در قرون ‪ 11‬و ‪12‬‬ ‫درس بیست و یکم‬
‫‪117‬‬ ‫تولستوی‬ ‫درس بیست و دوم‬
‫‪123‬‬ ‫چرس و اضرار آن‬ ‫درس بیست و سوم‬
‫‪127‬‬ ‫واژه یابی در فرهنگهای زبان‬ ‫درس بیست و چهارم‬
‫‪133‬‬ ‫تأثیرات روانی ماین ها‬ ‫درس بیست و پنجم‬
‫‪137‬‬ ‫مواناخسته و تذکره نگاری‬ ‫درس بیست و ششم‬
‫‪143‬‬ ‫مردان پارو پامیزاد‬ ‫درس بیست و هفتم‬
‫‪149‬‬ ‫سیاستنامه‬ ‫درس بیست و هشتم‬
‫‪155‬‬ ‫واژه نامه (لغت نامه)‬
‫‪173‬‬ ‫فهرست منابع‬

‫ز‬
‫هست کلید ِ‬
‫درگن ِج حکیم‬ ‫بسم اه الرحمن الرحیم‬ ‫درس‬
‫« نظامی گنجوی »‬
‫شاگردان عزیز‪ ،‬سال نو تعلیمی را با نام و یاد خداوند بزرگ‬ ‫یکم‬
‫آغاز مینماییم‪ ،‬که نام او شایسته ترین عنوانهاست و یاد او بایسته ترین‬
‫پیمانها‪ .‬از او امید میبریم و هم بیم داریم‪ .‬او را ستایش میکنیم و نیایش خویش را به‬
‫بارگاهش پیشکش میداریم‪ .‬باشد که به رحمت بی پایان و مهربانی بیکران خویش‪ ،‬پرده های اسرار‬
‫را برگشاید وگنجهای حکمت و دانش را در تار و پود روح و روان ما جاری سازد؛ تا بندهیی باشیم‬
‫شایسته و درخدمت دیگران بایسته‪ ،‬پس بدین امید و باور‪ ،‬نخستین درس سال روان را آغاز میکنیم‪.‬‬

‫حمد‬
‫ز نــــــام خـــــدا ســـــازد آن را کلید‬ ‫خـــــرد هر کجـــــا گنجی آرد پدیـــد‬
‫همان ناخـــرد مند را چـــــاره ســـــاز‬ ‫خــــدای خـــــرد بخش بخـــــرد نواز‬
‫نگارنـــــــــــدۀ نقش ایـــــــن کارگاه‬ ‫بـــــرازندۀ سقف ایـــــن بــــــــارگاه‬
‫بـــــــزرگی و داناییش دلپـــــــذیـــر‬ ‫ز دانستنش عقــــــل را ناگــــــــــزیر‬
‫نه از آب و آتش نه از بــــــاد و خـــاک‬ ‫یکی کز دویی حضــــــرتش هست پاک‬
‫به بــــــود کس او نیست نسبت پذیـــر‬ ‫همه بــــــود را هست از او نــــــاگزیر‬
‫خــــــــــردمند ازین حکمت آگاه نیست‬ ‫بدو هیــــــــچ پــــــوینده را راه نیست‬
‫ســـــــر از خط فرمان نبــــــاید کشید‬ ‫به هــــــــرچ آرد از زیر و بـــــاا پدید‬
‫چـــــو در بسته باشد گشـــــاینده اوست‬ ‫چــــــو ره یاوه گردد نمــــــاینده اوست‬

‫‪1‬‬
‫گـــــر آن چیــــز جنبنده یـــا ساکنست‬ ‫تواناست بـــــر هــــر چه او ممکن است‬
‫بــــــود بنـــــده را از خدا ناگــــــزیر‬ ‫خـــــدایا تــــوای بنــــــده را دستگیر‬
‫که آید به تــو هــــر مــــرادی به دست‬ ‫ترا خواهم از هـر مــــــــرادی که هست‬
‫تو دانی چنـــــان کـــــن که دانی وبس‬ ‫نه من چــــــارۀ خــــویش دانم نه کس‬
‫که گـــــویم تـــــرا این و آن ده به من‬ ‫نبینم مـــــن آن زهــــــره در خویشتن‬
‫نیــــاز همــــــه سوی درگاه تــــوست‬ ‫تو مستغنی از هــر چه در راه تــــــوست‬
‫که یابـــــــم فــــــراغی ز چشم کسان‬ ‫به چشم من از خود فـــروغی رســــــان‬
‫بزرگم کـــــــن آخــــــر بزرگیت هست‬ ‫مبین گــــرچــــــه خُ ردم من زیر دست‬
‫مــــــن آن ذرۀ خــــــوردم از دیده دور‬
‫که نیــــــروی تــــــو برمن افگنده نور‬
‫نظامی گنجوی‬

‫حکیم الیاس بن یوسف بن زکی بن موید ملقب به جمـال الدین و معروف به حکیم نظامی‬
‫گنجوی از اعاظم شعرای دری زبان است‪.‬‬
‫گرچه سال تولدش به صورت دقیق معلوم نیست؛ اما داکتر صفا سال ‪ 530‬هـ ‪.‬ق‪ .‬را تاریخ‬
‫وادت نظامی گنجوی می داند‪.‬‬
‫گنجوی همۀ عمر خود را در گنجه به زهد و عزلت به سر برد‪ ،‬تنها سفر کوتاه مدت به دعوت‬
‫سلطان قزل ارسان به سی فرسنگی گنجه کرد و از این پادشاه عزت و حرمت دید‪.‬‬
‫از شاعران همزمان خود با خاقانی ارتباط داشته‪ ،‬در مرگ او رثایی گفته‪ ،‬گنجوی در سال‬
‫‪ 614‬هـ ‪.‬ق‪ .‬چشم از جهان پوشید و مدفن او در گنجه است‪ ،‬آثار او عبارت اند از‪:‬‬
‫دیوان قصاید‪ ،‬مثنوی مخزن ااسرار‪ ،‬مثنوی خسرو شیرین ‪ ،‬مثنوی لیلی و مجنون‪ ،‬مثنوی‬
‫هفت پیکر و مثنوی سکندر نامه‪.‬‬

‫‪2‬‬
‫بخوانیم و بدانیم‬

‫‪ .1‬خردمند هر گنجینۀ علمی و ادبی را که به میان می آورد با نام خداوند(ج) آن را آغاز‬


‫میکند‪.‬‬
‫‪ .2‬خداوند (ج) یکی هست و مثل و مانند ندارد‪ .‬ذات او نه از آب و آتش و نه از خاک و باد‬
‫است‪.‬‬
‫‪ .3‬خداوند (ج) بر همه چیز قادر است‪ ،‬اگر آن چیز متحرک‪ ،‬جنبنده و یا ساکن هم باشد‪.‬‬
‫‪ .4‬از هر کسی اگرضرورت خود را بجویم سر انجام می دانم که بخشنده تو هستی نه کس‬
‫دیگری‪.‬‬
‫‪ -5‬خدایا ! من این طاقت و توان را در خود نمی بینم که بگویم که این یا آن را به من‬
‫بده‪.‬‬

‫نامه چیست ‪ :‬نامه پیامی است که بنا به ضرورتی برای کسی یا مؤسسه یی و یا مرجعی‬
‫فرستاده میشود‪ .‬ازین رو نامه برآورندۀ نیازهایی است که در روابط اجتماعی افراد وجود دارد‪.‬‬
‫از سوی دیگر اگر در نوشتن نامه دقت به خرج رود‪ ،‬افکار‪ ،‬احساسات و عواطف نویسنده‬
‫دران به خوبی منعکس شود‪ ،‬جنبۀ ادبی نیز به خود میگیرد؛ چنانکه بسیاری از نامه هایی که‬
‫هنرمندان و نویسنده گان و بزرگان تاریخ نوشته اند‪ ،‬امروز جزء آثار ادبی به شمار میرود‪.‬‬
‫نامه یی که نوشته میشود‪ ،‬میتواند بیانگرشخصیت‪ ،‬فرهنگ‪ ،‬ادب‪ ،‬اندیشه‪ ،‬ذوق و سلیقۀ‬
‫نویسنده باشد‪ .‬اثری که نامه درمخاطب میگذارد‪ ،‬در بسیاری از موارد‪ ،‬تأثیر آن از نفوذ کام‬
‫قویتر است؛ درحالی که گفتار به دلیل شرم حضور‪ ،‬یا آماده گی نداشتن گوینده برای رویارویی‬
‫و گفتگو با اشخاص‪ ،‬ممکن است تأثیر ازم را در شنونده و مخاطب نداشته باشد‪.‬‬

‫کار گروهی و سخنرانی‬


‫‪ .1‬شاگردان در سه گروه در مورد درس جدید باهم صحبت کنند و از هر گروه یک شاگرد نتیجۀ‬
‫صحبت خود را به دیگران بگوید‪.‬‬

‫‪3‬‬
‫اما و نگارش‬

‫‪ .1‬متنی را که معلم محترم می خواند درکتابچه های تان اما بنویسید‪.‬‬


‫‪ .2‬به این تصویر دقت کنید و در مورد‬
‫قدسیت و علو مقام آن یک متن هفت‬
‫سطری بنویسید‪.‬‬

‫‪ .1‬حمد در وصف کی سروده می شود؟‬


‫‪« .2‬بدو هیچ پوینده را راه نیست» چه مفهوم دارد؟‬
‫‪ .3‬شاعر این سروده از کجا بود و چه نام دارد؟‬
‫‪ .4‬نامه چیست؟‬
‫‪ .5‬چرا اهمیت نامه بیشتر از گفتار است؟‬

‫کار خانه گی‬

‫‪ .1‬در مورد این بیت یک متن پنج سطری بنویسید‪:‬‬


‫ز نام خدا ســازد آن را کلید‬ ‫خرد هر کجا گنجی آرد پدید‬
‫‪ -2‬این بیت را به حافظه بسپارید‪:‬‬
‫کــه از مصاحـب ناجنس احتراز کنید‬ ‫نخست موعظۀ پیر می فروش اینست‬
‫حافظ‬
‫‪ .3‬متن کامل درس دوم را خوانده و برای معرفی آن در روز آینده آماده گی بگیرید‪.‬‬

‫‪4‬‬
‫درس امروز توسط یک تن از شاگردان طوری معرفی شود که‬ ‫درس‬
‫تشریحاتش جوابگوی پرسشهای زیر باشد‪:‬‬
‫‪ .1‬ساار پیام آوران کیست و به چه دلیل؟‬ ‫دوم‬
‫‪ .2‬درین شعر« به رهت نشد که قدم زنم» چه معنی دارد؟‬
‫درپایان معرفی‪ ،‬همین پرسشها از چند شاگرد دیگر پرسیده شود‪.‬‬

‫ساار پیغمبران ‪‬‬

‫شفـق صـابـت نـام تـو دل شـب دریـده مـحـمـدا‬


‫بـه شـب زمـانـه پیـام تـو سحـر آفـریـده مـحـمــدا‬
‫به رهت نشد که قدم زنم بـه چـه آبـرو زتـو دم زنـم‬
‫به کدام خامه رقم زنم بـه تـو ایـن قصیـده محـمـدا‬
‫تـو گاب گلشـن انبیـا تـو حبـیـب حضـرت کبـریـا‬
‫تو چـراغ سینـة اولیـا تـو فـروغ دیـــــده مـحـمــدا‬
‫به کرامت و به کمال تو بـه وجاهـت و بـه جمـال تو‬
‫بشـر و َملَـک بـه مثـال تـو دگـری نـدیـده محمــدا‬
‫چوشکسته شاخه درین چمن عدم است سازبساط من‬
‫همـه برگهـای نشـاط مـن زتـنـم تکـیـده محـمـــدا‬
‫َمکنم رها تو برای کس که مرا نمانـده هـوای کـس‬
‫به کجا روم که صدای کـس نشـود شنیـده محـمـدا‬
‫رمقـی نمانـده بـه پـای مـا نشـود بلنـد صـدای مـا‬
‫ا َ َسفـا که نـالـه بـه نـای ما دگـری دمیـده محـمـــدا‬
‫چه باخزیده به خـون ما که شـرر جهـد ز درون مـا‬
‫تو ببین که کارجنـون مـا بـه کجـا کشیـده محمــدا‬
‫سحری تو ای شة مُحتَشم ز حرم بنه به ب ِـرون قـدم‬
‫گل سرخ شعـر ِ‬
‫دری دلـم بـه رة تـو چیـده محمـدا‬
‫« عبدالرازق فانی»‬

‫‪5‬‬
‫«ساار پیغمبران» از سروده های شاعرفقید کشور ما «عبدالرازق فانی»‬
‫است‪ .‬عبدالرازق فانی در سال ‪ 1322‬هجری شمسی در شهر کابل به دنیا آمد‪.‬‬
‫تحصیات عالی اش را در سال ‪ 1356‬هـ ‪ .‬ش‪ .‬با به دست آوردن درجۀ ماستری‬
‫در رشتۀ اقتصاد سیاسی از بلغاریا به اتمام رسانید‪ .‬او سرودن شعر را از سال‬
‫‪ 1340‬هـ ‪.‬ش‪ .‬آغاز کرد و در عرصۀ نشرات و کارکرد های فرهنگی دست به‬
‫فعالیتهای ارزشمندی زد‪.‬‬
‫او در سال ‪ 136۷‬هـ ‪.‬ش‪ .‬همراه با خانواده اش راه مهاجرت در پیش گرفت و راهی شهر‬
‫ساندیاگوی ایالت کالیفورنیای ایاات متحدۀ امریکا شد‪ .‬باآخره او در بهار سال ‪ 13۸6‬هـ ‪.‬ش‪ .‬به‬
‫روز دوشنبه سوم ثور داعی اجل را لبیک گفت و درهمان سرزمین غربت به خاک سپرده شد‪.‬‬
‫از وی چند مجموعۀ شعر به نامهای‪ :‬ارمغان جوانی‪ ،‬بارانه‪ ،‬ابر و آفتاب‪ ،‬شکست شب و دشت‬
‫آیینه و تصویر به جا مانده است‪ ،‬که ازجمله ابر وآفتاب شکست شب و دشت‪ ،‬آیینه و تصویر‬
‫درکالیفورنیا و بقیه در کابل به چاپ رسیده است؛ همچنان مجموعۀ طنزهای او زیرعنوان «آمر بی‬
‫صاحیت» چاپ کابل در دسترس میباشد‪.‬‬

‫بخوانیم و بدانیم‬

‫‪ .1‬با میادحضرت محمد‪ ، ‬کاخهای ظلم‪ ،‬استبداد‪ ،‬فرو ریخت‪.‬‬


‫‪ .2‬او یگانه پیغمبری است که بزرگی و علو مرتبت او را همۀ انسانها و تمام مایک نه قبل از ان‬
‫دیده بودند و نه پس ازین میبینند‪.‬‬
‫‪ .3‬او مقرب ترین بنده نزد خداوند‪ ‬عزیزترین شخص نزد همۀ پیغمبران است‪.‬‬
‫‪ .4‬ارشادات و رهنماییهای او قرنهاست که موجب هدایت جوامع بشری گردیده وتا قیامت نیز چنین‬
‫می باشد‪.‬‬
‫‪ .5‬دستورات او نه تنها موجب هدایت جوامع اسامی گردیده؛ بلکه بسیاری از جوامع غیر اسامی‬
‫نیز قواعد‪ ،‬قوانین و نظم عامۀ خود را از هدایات او الهام گرفته اند‪.‬‬
‫‪ .6‬برماست که به عنوان افراد مسلمان همیشه او را به خاطر داشته و هدایاتش را در زنده گانی‬
‫خویش با دل و جان عملی سازیم‪.‬‬

‫‪6‬‬
‫ضرورت نامه نگاری ‪ :‬معمو ًا همۀ ما گاهی نیاز پیدا میکنیم پیامی را ازطریق نامه برای یکی‬
‫از دوستان یا خویشاوندان یا مؤسسه یی رسمی و اداری و یا ‪ ...‬بفرستیم‪ .‬نامه‪ ،‬چه به صورت نوشتار‬
‫روی کاغذ و چه به صورت پست برقی ( ایمیل ) باشد یکی از آسانترین و ارزانترین راههای ارتباط‬
‫است به همین دلیل‪ ،‬آشنایی با اصول آن ضروری است‪.‬‬
‫هیچ شخص باسوادی نیست که در زنده گانی خود به نامه نوشتن نیاز نداشته باشد‪ .‬در واقع نامه‬
‫وسیله یی است که به کمک آن میتوانیم باهرکس که بخواهیم بدون روبه رو شدن؛ بلکه ازفاصلۀ‬
‫دور گفتگو کنیم؛ مخصوص ًا درکارهای رسمی و اداری‪ ،‬نامه گره گشای دشواریها است؛ زیرا نامه‬
‫وسیلۀ برقراری ارتباط در هر زمینه است‪ .‬اگر تقاضایی داشته باشیم یا بخواهیم پاسخی بدهیم؛‬
‫گزارشی تهیه کنیم؛ چیزی بخواهیم و خاصه درهرمورد‪ ،‬نامه زبان گویای ما به شمار میرود‪ ،‬عاوه‬
‫برآن در ارتباطهای خانواده گی و دوستانه نیز نامه‪ ،‬بهترین وسیله است‪.‬‬

‫کار گروهی و سخنرانی‬


‫‪ .1‬شاگردان در مورد ابیات زیر باهم گفتگو کنند و نتیجه را یک نفرشان با ارائۀ مثالهای گوناگون‬
‫به دیگران بگوید‪:‬‬
‫رمقـی نمانـده بـه پـای مـا نشـود بلنـد صـدای مـا‬
‫اَ َسفـا که نـالـه بـه نـای ما دگـری دمیـده محـمـدا‬
‫چه باخزیده به خـون ما که شـرر جهـد ز درون مـا‬
‫تو ببین که کارجنـون مـا بـه کجـا کشیـده محمـدا‬
‫‪ .2‬دوتن از شاگردان در برابر صنف قرارگرفته‪ ،‬یکی از آنها بعضی کارهایی را برشمارد که‬
‫پیغمبر ما دستور اجرای آن را داده است؛ اما در جامعۀ ما بعضی از مردم آن را عملی نمیکنند‪.‬‬
‫و شاگرد دیگر عواقب و سرانجام عملی نکردن آن کارها را با ارائۀ مثالها به دیگران شرح دهد‪.‬‬

‫‪7‬‬
‫اما و نگارش‬
‫‪ .1‬متنی را که معلم محترم مي خواند در کتابچه هاي‬
‫تان به صورت اما بنویسید‪.‬‬
‫‪ .2‬تصویر مقابل را با موضوع «معماریهای‬
‫اسامی» ارتباط داده درمورد آن یک متن هفت‬
‫سطری بنویسید‪.‬‬

‫‪ .1‬دربارۀ حضرت محمد(ص) و مقام او در میان دیگر پیغمبران چه میدانید؟‬


‫‪ .2‬از نظرشما پیوند ما با پیغمبر ما چگونه باید باشد؟ بیان کنید‪.‬‬
‫‪ « .3‬به شب زمانه پیام تو سحر آفریده محمدا» چه مفهوم دارد؟‬
‫‪ .4‬درمورد ضرورت نامه نگاری چه میدانید؟‬
‫‪ .5‬عبدالرازق فانی کی بود ؟ چه کارهایی را انجام داد و درکجا وفات یافت؟‬
‫‪ .6‬آثار فانی را نام ببرید‪.‬‬

‫کار خانه گی‬

‫‪ .1‬خاصۀ مفهوم و معنای شعرمتن درس را درکتابچه های تان بنویسید‪.‬‬


‫‪ .2‬این بیت را به حافظه بسپارید‪:‬‬
‫« بیدل» کسی به عرش حقیقت نمی رسد‬
‫تـا خـاک راه احـمـد مـرسـل نمـی شـود‬
‫‪ .3‬متن کامل درس سوم را خوانده و برای معرفی آن در روز آینده آماده گی بگیرید‪.‬‬

‫‪8‬‬
‫درس امروز توسط یک تن از شاگردان طوری معرفی شود که‬ ‫درس‬
‫تشریحاتش جوابگوی پرسشهای زیر باشد‪:‬‬
‫‪ .1‬زبان چیست و در زنده گی انسانها چه اهمیت دارد ؟‬
‫‪ .2‬اهمیت و نقشهای زبان را صرف نام ببرید‪.‬‬
‫سوم‬
‫‪ .3‬ادبیات چیست و درقلمرو آن چه چیزهایی یافت میشود ؟‬
‫‪ .4‬زبان و ادبیات از یکدیگر چه تفاوت دارند ؟‬
‫درپایان معرفی‪ ،‬همین پرسشها از چند شاگرد دیگر پرسیده شود‪.‬‬

‫زبان و ادبیات چیست ؟‬

‫بشر از دیرباز به صورت اجتماعی میزیسته و یکی از مهمترین نیازهای آدمی در زنده گی‬
‫اجتماعی برقراری ارتباط با همنوعان و ایجاد تفهیم و تفاهم بوده است‪ .‬بشر همواره برای‬
‫برقراری ارتباط در جوامع خود از وسایل مختلفی سود میجسته که درین میان« زبان»‬
‫مهمترین وسیلۀ او به شمار می آید‪ ،‬پس زبان‪ ،‬وسیلۀ عمدۀ بشر برای برقراری ارتباط با‬
‫یکدیگر میباشد‪.‬‬
‫تعریف زبان‪ :‬زبان مجموعهیی از عایم صوتی‪ ،‬اکتسابی و قرار دادی است که افراد‬
‫یک جامعه به منظور افهام و تفهیم آنرا به کار می گیرند‪ .‬گاهي زبان به هر نوع ارتباط‬
‫میان موجودات زنده گفته میشود‪ .‬چه این ارتباط کامي باشد و چه غیرکامي‪ .‬براساس این‬
‫تعریف همه حاات و حرکاتي که درانسانها براي تفاهم با یکدیگر انجام میشود‪ ،‬از تغییرات و‬
‫رنگ چهره گرفته تا رمزها و اشارات میان افراد بشر وگفتگوهاي معمولی میان انسانها وهمه‬
‫مهارتهاي گفتن‪ ،‬نوشتن‪ ،‬شناخت عایم و کاربرد آنها‪ ،‬زبان نامیده میشود‪.‬‬
‫اهمیت زبان‪ :‬زبان و رشد سریع آن در انسان‪ ،‬موهبت بسیار با ارزش خداوند‪ ‬است که‬
‫در سیر کلي رشد و به ویژه رشد اجتماعي او نقش اساسي دارد‪ .‬با شروع تکلم‪ ،‬کودک وارد‬
‫دنیایي جدید میشود و به تدریج ازحالت خود محوري‪ ،‬که ویژه گي دوران کودکي است‪ ،‬رو‬

‫‪9‬‬
‫به اجتماعي شدن میگذارد‪ .‬بااخره زبان مهارتي است که انسان با آن‪ ،‬آنچه را در ضمیر دارد‬
‫ابراز میدارد و خاطرات قلبي و افکارش را بیان میکند و به کمک زبان آنچه را که دیگران در‬
‫باطن دارند‪ ،‬درمي یابد و اگر زبان نبود انسان چون حیواني گنگ بود که نه دیگران را ازخود‬
‫آگاه میساخت و نه از دیگران مطلبي درمییافت‪.‬‬

‫زبان و هویت‪ :‬زبان جزیی از هویت فرهنگی انسان است؛ یعنی بیان کنندۀ شخصیت‬
‫فرهنگی و هویت تاریخ فرهنگی است و این هویت تا جایی جزیی از نوامیس فرهنگی‬
‫اوست؛ بنابرین توجه به نگهداری وحفظ این اصالت‪ ،‬به صورت طبیعی و معمول‪ ،‬از اعتقاد‬
‫ژرف انسان به حفظ هویت فرهنگی و شخصیت فردی او سرچشمه میگیرد‪.‬‬

‫ادبیات چیست ؟‬
‫از همان ابتدای زنده گی انسان و پیدایش زبان و خط‪ ،‬ادبیات به عنوان وسیله یی برای‬
‫ابراز احساسات وعواطف باطنی بشر به وجود آمد؛ حتی نقاشیهایی که بر دیوار مغارهها وجود‬
‫دارد‪ ،‬بیانگر نوعی عاقۀ انسان به روایت رویدادها‪ ،‬بیان احساسات و به تصویرکشیدن‬
‫تصورات ذهنی اوست که میتواند به عنوان بخشی از ادبیات تلقی گردد‪.‬‬
‫در تعریف ادبیات گفته اند‪ :‬ادبیات مجموعۀ آثار هنری‪ ،‬لسانی‪ ،‬مکتوب و نا مکتوب‪،‬‬
‫منظوم و منثور یک جامعه است‪ .‬نوع ویژه یی ازکام است که در پی ایجاد زیبایی بوده و‬
‫با آفرینشی نو‪ ،‬نظرمخاطبان راجلب کند و درین راستا برخاف «زبان» ‪ ،‬که هدفش منتقل‬
‫کردن مفهوم درکمترین زمان است‪ ،‬میخواهد خود را در پیچش هنری و بیان شاعرانه‬
‫بپیچاند تا در ذهنها تخیل ایجاد نماید و دنیای پر رمز و راز را پیش چشم خواننده گان‬
‫بگشاید‪ .‬درین نمایش هنری شاعر از قرارداد های متعارف زبانی‪ ،‬پیروی نمی کند‪ .‬ازین‬
‫روی به طورکلی سخن ادبی و به طور اخص شعر‪ ،‬کشف نکته یا راز بیان حالتی ازجهان‬
‫هستی انسان و دیگر موجودات و روابط آنها با یکدیگر و تبلور جلوه های گوناگون عواطف و‬

‫‪10‬‬
‫احساسات انسانی است؛ پس گفته میتوانیم که ادبیات در پي تصحیح زبان و تأثیرگذاري پیام‬
‫برمخاطب و خواننده است؛ بنابرین تخیل‪ ،‬بیان احساسات وعواطف باطنی و هنري بودن از‬
‫شروط اساسي و اهداف بلند آن به حساب مي آیند‪.‬‬
‫ادبیات قلمرو بس وسیع دارد که قسمت عمده یي از احوال‪ ،‬آثار و اجتماع انسان را دربر‬
‫میگیرد؛ چنانچه ازحوادث و وقایع شگفت انگیز زنده گي قهرمانان گرفته تا اندیشه های‬
‫ذوقي مشایخ صوفیه‪ ،‬همه در این قلمرو وسیع ادبیات جاي دارند‪.‬‬
‫اگر به دو ویژهگی دیگر آثار ادبی یعنی گسترده گی و مقبولیت نیز بنگریم‪ ،‬به این نتیجه‬
‫میرسیم که به طور کلی اگر مبتکر ادبی به اصل وهدف ادبیات متوجه باشد‪ ،‬میتواند اثری‬
‫بیافریند که سه ویژه گی‪ :‬ماندگاری‪ ،‬گسترده گی و مقبولیت را داشته باشد که این سه ویژه گی‪،‬‬
‫سه عنصر اساسي ادبیات به شمار میروند‪ .‬همین امور سبب میشود که آثار ادبی از غیر ادبی‬
‫تفکیک گردد‪.‬‬
‫ادبیات را از دیدگاه شیوه های بیان و شکل ظاهری آن میتوان به دو دستۀ کلی نظم و‬
‫نثر تقسیم کرد‪،‬که هرکدام شامل بخشهای کوچکتری استند‪ .‬نظم و شعر ازنظر ظاهری به‬
‫وسیلۀ قالبهای شعری‪ :‬غزل‪ ،‬قصیده‪ ،‬مثنوی‪ ،‬قطعه‪ ،‬شعر نو و ‪ ...‬شناخته میشود؛ اما نثر را به‬
‫انواع ساده‪ ،‬مسجع‪ ،‬متکلف و ‪ ...‬دسته بندی کرده اند‪ .‬همچنان ادبیات را ازدیدگاه مفهوم و‬
‫محتوا به چهار دستۀ کلی‪ :‬حماسی‪ ،‬غنایی‪ ،‬نمایشی و تعلیمی تقسیم میکنند‪ ،‬که هر اثر ادبی‬
‫(چه نظم و چه نثر) را میتوان در یکی ازین دسته ها قرار داد‪.‬‬

‫پیشینیان ادب را دانشي شامل ‪ 9‬علم‪ :‬لغت‪ ،‬صرف‪ ،‬نحو‪ ،‬معاني‪ ،‬بیان‪ ،‬عروض‪ ،‬قافیه‪،‬‬
‫قوانین خط وقوانین قرائت دانسته اند وبعضي اشتقاق‪ ،‬قرض الشعر‪ ،‬انشا وتاریخ راهم به آن‬
‫افزوده اند‪ .‬نزد قدما علم ادب عبارت بوده است ازمعرفت به احوال نظم ونثر ازحیث درستي‬
‫و نادرستي و مراتب آن‪.‬‬

‫‪11‬‬
‫بخوانیم و بدانیم‬
‫‪ .1‬زبان مجموعه یی از عایم صوتی‪ ،‬رمزی‪ ،‬اکتسابی‪ ،‬اجتماعی و قرار دادی است که‬
‫انسان برای بیان احساسات و اندیشه های خود و برقراری ارتباط سازگاری با محیط به کار‬
‫میگیرد‪.‬‬
‫‪ .2‬زبان جزیی از هویت فرهنگی انسان و بیان کنندۀ شخصیت فرهنگی او است‪.‬‬
‫‪ .3‬ادبیات مجموعه یی از آثار هنری‪ ،‬لسانی‪ ،‬مکتوب‪ ،‬نامکتوب‪ ،‬منظوم و منثور یک جامعه‬
‫است‪.‬‬
‫‪ .4‬ادبیات قلمرو بس وسیع دارد که قسمت عمده یي از احوال وآثار فردی و اجتماعي انسان‬
‫را دربر میگیرد‪.‬‬

‫برای نوشتن نامه اصول زیر را باید در نظر داشت‪:‬‬


‫‪ .1‬آنچه را که میخواهیم بنویسیم‪ ،‬طرحش را در ذهن خود آماده سازیم‪ ،‬کم و زیادش‬
‫کنیم‪ ،‬وقتی که برای ما کام ً‬
‫ا روشن شد‪ ،‬قلم و کاغذ بگیریم و مسودۀ آن را تهیه کنیم‪.‬‬
‫‪ .2‬هر واژه یی را که میخواهیم به کار ببریم‪ ،‬باید معنایش را خودمان کام ً‬
‫ا بدانیم‪ .‬این‬
‫کار باعث میشود که از به کار بردن واژه های نا آشنا دوری کنیم؛ اگر گاهی مجبور میشویم‬
‫واژه یی را به کار ببریم که معنایش برای ما روشن نیست‪ ،‬به‬
‫فرهنگ لغات مراجعه کنیم‪.‬‬
‫‪ .3‬جمله هارا هرچه ممکن است کوتاه بنویسیم؛ زیرا جملۀ‬
‫کوتاه باعث میشود که درنخست رشتۀ نوشتن ازدست ما نرود‬
‫و ازسوی دیگرخواندن وفهمیدن آن برای خواننده آسان باشد‪.‬‬

‫‪12‬‬
‫‪ .4‬قواعد دستور زبان‪ ،‬اما و نشانه های نوشتاری را به کار ببریم‪.‬‬
‫‪ .5‬هنگامی که مسودۀ نامه تمام شد‪ ،‬یک بار آن را بخوانیم و اصاحش کنیم‪.‬‬
‫‪ .6‬برای پاکنویس کردن نامه‪ ،‬باید به این نکات توجه کنیم‪:‬‬
‫الف ‪ :‬طرف سمت راست و چپ کاغذ‪ ،‬به اندازۀ دو سانتی متر‪ ،‬حتم ًا باید حاشیه‬
‫بگذاریم‪.‬‬
‫ب ‪ :‬نوشتن اولین قسمت را که میخواهیم شروع کنیم‪ ،‬حتم ًا باید از حاشیه هم اندکی به‬
‫ا دو سانتی متر حاشیه گذاشته ایم‪ ،‬اولین قسمت را‬ ‫طرف داخل صفحه برویم؛ یعنی اگر مث ً‬
‫از چهار سانتی متر شروع کنیم‪ .‬این نکته را باید برای هر پاراگراف رعایت کنیم و یا میان‬
‫پاراگرافها‪ ،‬به اندازۀ یک سطر را سفید بگذاریم‪.‬‬
‫ج ‪ :‬باید خوانا بنویسیم؛ یعنی دندانه ها و نقطه های حرفها را به اندازه و در جایش‬
‫بگذاریم و بین کلمه هابه اندازۀ کافی فاصله را رعایت نماییم‪.‬‬
‫د ‪ :‬پاکنویس که تمام شد‪ ،‬یک بار دیگر آن را بخوانیم‪.‬‬

‫کار گروهی و سخنرانی‬

‫‪ .1‬شاگردان به دوگروه تقسیم شده‪ ،‬گروه اول درمورد« اهمیت زبان وادبیات» و گروه دوم‬
‫دربارۀ « تفاوت زبان وادبیات» باهم گفتگو کنند؛ سپس نتیجه را از هر گروه یک نفر به‬
‫دیگران بگوید‪.‬‬
‫‪ .2‬چند تن از شاگردان درمورد« اصول ومراحل نامه نگاری» سخنرانی کنند‪.‬‬

‫‪13‬‬
‫اما و نگارش‬
‫‪ .1‬متنی را که معلم محترم می خواند در کتابچه های‬
‫تان اما بنویسید‪.‬‬
‫‪ .2‬تصویر را با موضوع « بهار در ادبیات» ارتباط داده در‬
‫مورد آن یک متن هفت سطری بنویسید‪.‬‬

‫‪ .1‬زبان را چگونه تعریف کرده اند؟‬


‫‪ .2‬اهمیت زبان را بیان کنید؟‬
‫‪ .3‬چه چیزهایی در نامه نگاری ضروری است؟‬
‫‪ .4‬ادبیات چیست و به چند دسته تقسیم میشود؟‬
‫‪ .5‬کدام مسایل شامل قلمرو ادبیات میگردد؟‬

‫کار خانه گی‬

‫‪ .1‬متنی در مورد اهمیت زبان در اجتماع بنویسید که از ده سطرکم نباشد‪.‬‬


‫‪ .2‬این بیت را به حافظه بسپارید‪.‬‬
‫میدهد این برگ بوی غنچۀ اندیشه را‬ ‫میشود اسرار دل روشن زتحریک زبان‬
‫بیدل‬

‫‪ .3‬متن کامل درس چهارم را خوانده و برای معرفی آن در روز آینده آماده گی بگیرید‪.‬‬

‫‪14‬‬
‫درس‬
‫درس امروز توسط یک تن از شاگردان طوری معرفی شود که‬
‫تشریحاتش جوابگوی پرسشهای زیر باشد‪:.‬‬ ‫چهارم‬
‫‪ .1‬فولکلور چیست؟ ‪ .2‬فولکلور چه اهمیت دارد؟‬
‫‪ .3‬نخستین بار واژة فولکلور را چه کس و درکجا به کار برد ؟‬
‫‪ .4‬فولکلور با ادبیات چه پیوند دارد؟‬
‫درپایان معرفی‪ ،‬همین پرسشها از چند شاگرد دیگر پرسیده شود‪.‬‬

‫فولکلور و ادبیات‬

‫فولکلور از دو واژۀ آلمانی ‪( folk‬مردم) و ‪( lore‬دانش) تشکیل شده و به معنای‬


‫دانش عوام‪ ،‬فرهنگ عامه یا فرهنگ مردم است‪ .‬فولکلور مجموعه یی از دانستنیها و دست‬
‫آوردهای مادی ومعنوی بشری را شامل میشود‪ ،‬که ادبیات عامیانه را نیز احتوا میکند‪.‬‬
‫درفولکلور تخیل‪ ،‬احساس‪ ،‬آرزو و اندیشه های گوناگون مردمی متبلوراست‪ ،‬که از نسلی‬
‫به نسلی انتقال یافته و نشان دهندۀ معیارهای زیبایی شناسی و اخاقی هر دوره از زنده گی‬
‫مردم میباشد‪ .‬پس فولکلور یا فرهنگ مردم در حکم زنده گینامه و شرح احوال و تصویري‬
‫از آداب‪ ،‬رسوم و عادات و روشنگر سوابق تاریخي و نشان دهندۀ تحول فکري و تکامل‬
‫اجتماعي مردم یک کشور است‪.‬‬
‫فولکلورشناسی‪ ،‬تا سال ‪ 1۸4۸‬میادی چندان معمول نبود و هیچ اثری از آن دیده‬
‫نمی شد‪ ،‬جز آنچه که جسته – جسته در خال کتابهای ادبی وتاریخی به صورت غیرمشخص‬
‫به ماحظه میرسید‪ .‬درقرن نزدهم بود که دو برادر آلمانی به نامهای « یاکوب » و « گریم»‬
‫کارهایی را درین زمینه آغاز نموده و نتیجۀ کارشان را به عنوان یک وظیفۀ مهم به جامعه‬
‫تقدیم کردند‪ .‬مساعی پیگیر این دو دانشمند باعث شد تا دانشمندان کشورهای دیگــر در‬
‫جمع آوری چنین آثار همت گمارند و آن را انکشاف دهند‪ .‬برهمین اساس بود که بیشترین‬
‫مطالعات آنان را موضوعاتی از قبیل اشعار‪ ،‬حکایات و عادات مردم تشکیل داده و آنان را‬
‫معتقد ساخت که این نوع جستجو در ساحۀ آثار مردمی‪ ،‬میتواند از روحیۀ واقعی یک ملت‬
‫نماینده گی بهتر کند؛ اما تا آن زمان هم این دانش‪ ،‬نام فولکلور را به خود نگرفته بود‪ .‬در‬
‫‪15‬‬
‫اواخر نیمۀ اول قرن نزدهم بود که برای نخستین بار « ویلیام جی تامس» با امضای مستعار‬
‫« آمبرویزمرتن» در یک مجلۀ انگلیسی‪ ،‬واژۀ فولکلور را به کار برد‪.‬‬
‫فولکلور میراث معنوی نسلهای گذشته است که به طورشفاهی درقالب آثارذوقی پدید آمده‬
‫و به گونه های مختلف آن؛ یعنی‪ :‬ادبیات داستانی‪ ،‬غیر داستانی و نمایشی به آینده گان رسیده‬
‫است‪ .‬مهمترین بخشهای آثارداستانی‪ :‬قصه ها‪ ،‬افسانه های تاریخی‪ ،‬قهرمانی‪ ،‬عاشقانه‪،‬‬
‫اخاقی‪ ،‬پند آمـــوز‪ ،‬رمزی و تمثیلی‪ ،‬طنز آمیز وتخیلی است؛ اما آثارغیرداستانی مانند‪،‬‬
‫ضرب المثلها‪ ،‬چیستانها‪ ،‬لطیفه ها‪ ،‬شوخیها‪ ،‬هزل و بذل‪ ،‬بدیهه و حاضرجوابی در هر دو نوع‬
‫نظم و نثر به میان آمده است‪.‬‬
‫فولکلور به دو بخش تقسیم میشود‪ .1 :‬ادبیات شفاهی؛ ‪ .2‬فرهنگ مردم‬
‫ادبیات شفاهی متشکل است از‪ :‬ضرب المثلها‪ ،‬دوبیتیها‪ ،‬سرودها و ترانه ها‪ ،‬حکایات‪،‬‬
‫قصهها‪ ،‬روایتها‪ ،‬افسانه ها‪ ،‬لغز‪ ،‬معما‪ ،‬چیستان‪ ،‬فکاهی‪ ،‬لطیفه‪ ،‬مطایبه‪ ،‬هزل‪ ،‬بذل و بدیهه‪.‬‬
‫فرهنگ مردم متشکل است از‪ :‬انواع بازیها‪ ،‬دوختها‪ ،‬بافتها‪ ،‬رسوم‪ ،‬آداب وسنن ( برفی‪،‬‬
‫سوگواری‪ ،‬عروسی‪ ،‬نذرها‪( ،‬و سایر عنعنات)‪.‬‬
‫با مراجعه به آثار فولکلوری نه تنها با تاریخ زنده گی مردم وکار وفعالیت آنان آشنا‬
‫میشویم؛ بلکه دربارۀ خصلتهای ملی آنها نیزتصوراتی برای ما حاصل میشود‪ .‬در فولکلورعقاید‬
‫انساندوستی‪ ،‬عدالت پروری‪ ،‬وفاداری‪ ،‬دوستی و برادری‪ ،‬عاقه به کار‪ ،‬داوری و غیره افاده‬
‫شده است‪ ،‬که اینها برای تربیت جوانان با روحیۀ عالی انسانی از اهمیت خاصی برخوردار‬
‫میباشد و به مطالعه وتحقیق جریان انکشاف ادبیات و خصوصیات آثار شاعـــــران و‬
‫نویسنده گان کمک میکند‪.‬‬

‫پیوند فولکلور با ادبیات‬


‫آثارشفاهی مردم درتشکل وانکشاف ادبیات بکر و جدید نقش بارز و ارزنده یی داشته و در‬
‫میان شان پیوند ناگسستنی ایجاد میکند‪ .‬این پیوند از زمانه های دوری بدینسو با تأثیرپذیری‬
‫متقابل و غناپذیری آثار همه گانی ادامه دارد‪ .‬بهترین آثار ادبیات قدیم دری در موجودیت‬
‫مواد فولکلوری به وجود آمده است‪ .‬از جمله شاهنامۀ ابوالقاسم فردوسی بربنیاد و الهام مواد‬

‫‪16‬‬
‫اساطیری و روایات فولکلوری مردم آریایی نژاد ایجاد شده است‪ .‬داستانهای لیلی ومجنون‪،‬‬
‫ویس ورامین‪ ،‬خسرو و شیرین‪ ،‬سامان و ابسال‪ ،‬طالب ومطلوب وامثال آن با ارتباط به‬
‫تصویرها‪ ،‬سیماها و سوژه های فولکلوری مشرق زمین ایجاد شده اند‪.‬‬
‫درآثار ابوعبداه رودکی‪ ،‬ناصرخسرو‪ ،‬نظامی گنجوی‪ ،‬موانا جال الدین بلخی‪ ،‬حافظ‬
‫شیرازی‪ ،‬سعدی‪ ،‬کمال‪ ،‬عبید زاکانی‪ ،‬موانا جامی‪ ،‬واصفی‪ ،‬هالی‪ ،‬بیدل‪ ،‬نَ َسفی‪ ،‬شاهین‬
‫و دیگران‪ ،‬تأثیرفولکلور واستفاده ازان به طور واضح نمودار است‪ .‬اینان ازسوژه ها‪ ،‬سیماها‪،‬‬
‫اهداف و انواع فولکلورمبتکرانه استفاده جسته اند وهم ازلحاظ ارزشمندیهای ادبی و قوتمندی‬
‫مضمون‪ ،‬آثار بسیارعالی به وجود آورده و آنها را با شرایط جدید تاریخی جامعۀ خویش وفق‬
‫داده اند‪.‬‬
‫توجه به فرهنگ شفاهي ما نه تنها به باروري و غنامندی مکتوبات در عرصۀ فرهنگ‬
‫یاری میرساند؛ بلکه موجب استحکام وضع فرهنگ جاری جامعه نیز میشود‪ .‬ادب فلکلور‬
‫تنها یک ادبیات نیست؛ بلکه فرهنگ ملتی است که از فراز و نشیب تاریخ و ذهن مردان و‬
‫زنان این سرزمین گذشته است‪ ،‬سپس وظیفۀ شما شاگردان عزیز هم است که در حفظ آثار‬
‫فولکلوری و انتقال آن به نسل های بعدی نقش ارزندۀ تان را ایفا نمایید‪.‬‬

‫ادبیات فلکلوری ما قدامت طوانی دارد‪ .‬یعني از زماني در برخي از متون اوستایی‬
‫سخن از حماسه ها و پهلوانان گفته شده‪ ،‬حماسه در سرزمین ما بخش اعظمي از همین‬
‫ادبیات بوده که بخشي از آن در شاهنامۀ فردوسي منعکس است‪.‬‬

‫‪17‬‬
‫بخوانیم و بدانیم‬
‫‪ .1‬فولکلور هر ملتي درحکم زنده گینامه و شرح احوال آن ملت‪ ،‬عامل اصلي انتقال خصلتها‬
‫و تصویري از آداب‪ ،‬رسوم و عادات آن قوم و روشنگر سوابق تاریخي و نشان دهندۀ تحول‬
‫فکري و تکامل اجتماعي مردم آن کشور است‪.‬‬
‫‪ .2‬درقرن نزدهم بود که دو برادر آلمانی به نامهای «یاکوب» و «گریم» کارهایی را در زمینۀ‬
‫فولکلورآغاز نموده و نتیجۀ کارشان را به عنوان یک وظیفۀ ملی و حیاتی به جامعه تقدیم‬
‫کردند‪.‬‬
‫‪ .3‬فولکلور میراث معنوی نسلهای گذشته است که به طورشفاهی درقالب آثارذوقی پدید آمده‬
‫و به گونه های مختلف ادبیات داستانی‪ ،‬غیر داستانی ونمایشی به آینده گان رسیده است‪.‬‬
‫‪ .4‬فولکلور به دو بخش تقسیم میشود‪ )1( :‬ادبیات شفاهی؛ (‪ )2‬فرهنگ مردم‬
‫‪ .5‬بهترین آثار ادبیات قدیم دری درموجودیت مواد فولکلوری به وجود آمده است‪.‬‬
‫‪ .6‬توجه به فرهنگ شفاهي ما نه تنها به باروري و غنامندی ادبیات در عرصۀ فرهنگ یاری‬
‫میرساند؛ بلکه موجب استحکام وضع فرهنگ جاری جامعه نیز مي شود‪.‬‬

‫آداب نامه نگاری‬


‫‪ .1‬در نامه های دری‪ ،‬نوشتن مطالب ازسمت راست است‪ .‬عنوان در سمت راست و امضا‬
‫باید در سمت چپ باشد‪.‬‬
‫‪ .2‬عموم ًا تاریخ وشمارۀ نامه در سمت چپ قرار دارد‪ .‬در نامه های شخصی نیازی به ذکر‬
‫آدرس در متن نامه نیست؛ ولی در ادارات‪ ،‬نامه ها در ورقهای رسمی ( نشاندار) نوشته میشوند‬
‫که آدرس اداره در پایین صفحه ذکر شده است‪.‬‬
‫‪ .3‬به یاد داشته باشید که در نامه های انگلیسی آدرس گیرنده را سمت راست‪ ،‬باای صفحه‬
‫بنویسید و زیر آن تاریخ بزنید‪ .‬عنوان باید در سمت چپ و امضاء در سمت راست باشد‪.‬‬

‫‪18‬‬
‫‪ .4‬نامه های خود را تایپ نکنید‪ ،‬مگر این که خط تان خیلی بد باشد‪.‬‬
‫‪ .5‬نوع قلم نامه نگاری نشان دهندۀ میزان احترام شما به دریافت کنندۀ نامه است‪ .‬هرگز‬
‫با پنسل نامه ننویسید‪ .‬بهترین قلم خود رنگ است‪ .‬در مکاتباتی که چندان رسمی نیستند‬
‫میتوانید از خودکار استفاده نمایید‪.‬‬
‫‪ .6‬دقت کنید که از کلمات مناسب استفاده کنید‪ .‬ایجاز و اختصار بهترین روش نامه نگاری‬
‫است؛ البته مختصر گویی نباید منجر به نارسایی شود‪.‬‬
‫‪ .۷‬به یاد داشته باشید که نامه ها معرف شخصیت شما استند و بعضی از نامه ها سالها‬
‫نگهداری میشوند‪.‬‬
‫ا «جناب آقای دکتور‬ ‫‪ .۸‬اگر در آدرس نامه‪ ،‬عنوان خاصی برای شخص به کار رفته‪ ،‬مث ً‬
‫احمدی» در سرنامه هم باید همان عنوان را استفاده کرد‪ .‬هرگز هنگام امضای نامه برای‬
‫خود عنوان ( آقا ‪ /‬خانم ) را به کار نبرید‪.‬‬

‫کارگروهی و سخنرانی‬
‫‪ .1‬شاگردان در مورد « نقش فولکلور در بیداری اذهان عامه» باهم مباحثه کنند و نتیجه را‬
‫یک نفرشان به دیگران بگوید‪.‬‬
‫‪ .2‬شاگردان به دو گروه تقسیم شده‪ ،‬هرگروه با نظر داشت قواعد خوانده شده‪ ،‬یک دعوتنامه‬
‫بنویسند‪ .‬سپس از هرگروه یک نفر آن نامه را در برابر صنف بخواند و گروه مقابل آن را‬
‫تعدیل و اصاح کند‪.‬‬

‫اما و نگارش‬
‫‪ .1‬متنی را که معلم محترم می خواند‪،‬‬
‫درکتابچه های تان اما بنویسید‪.‬‬
‫‪ .2‬این تصویر را با « میلۀ فولکلوری نوروز»‬
‫ارتباط داده‪ ،‬در مورد آن یک متن هفت‬
‫سطری بنویسید‪.‬‬

‫‪19‬‬
‫‪ .1‬نخستین بار در کدام زمان و چه کسانی در زمینۀ فولکلور کارهایی را انجام دادند؟‬
‫‪ .2‬فولکلور به چند بخش تقسیم و هریک شامل کدام موارد میشود؟‬
‫‪ .3‬چرا فولکلور یا فرهنگ مردم‪ ،‬دارای اهمیت است؟ با ارائۀ دایل واضح سازید‪.‬‬
‫‪ .4‬فولکلور با ادبیات چه پیوند دارد؟‬
‫‪ .5‬فولکلور در بیداری اذهان عامه چه نقشی را بازی میکند؟‬
‫‪ .6‬مهمترین نکات قابل رعایت در آداب نامه نگاری از نظر شما چیست؟‬

‫کار خانه گی‬

‫‪ .1‬درمورد « نقش فولکلور درتعلیم و تربیه » یک متن بنویسید‪.‬‬


‫‪ .2‬این ابیات را به حافظه بسپارید‪:‬‬
‫که کس نیارد قفلش شکست با سندان‬ ‫خزینه یی اسـت دل مـردمان با تدبیر‬
‫دریـد نتـوان بـا تیـغ پهـلـوان جـوان‬ ‫زفکر پیـران‪ ،‬مویـیـن ِز ِره اگـر بافنـد‬
‫ادیب الممالک فراهانی‬
‫‪ .3‬متن کامل درس پنجم را خوانده و برای معرفی آن در روز آینده آماده گی بگیرید‪.‬‬

‫‪20‬‬
‫درس امروز توسط یک تن از شاگردان طوری معرفی شود که‬ ‫درس‬
‫تشریحاتش جوابگوی پرسشهای زیر باشد‪:‬‬
‫‪« .1‬یزک تابش خورشید به یغما برخاست» چه مفهوم دارد؟‬ ‫پنجم‬
‫‪ .2‬بهار چه ارمغان به انسان ها و سایر موجودات دارد؟‬
‫‪ .3‬در بارة شاعر شعر بهار به صورت مختصر معلومات بدهید؟‬
‫‪ .4‬چند مرجع امایی‪ ،‬انشایی و دستوری را نام بگیرید‪.‬‬
‫درپایان معرفی‪ ،‬همین پرسشها از چند شاگرد دیگر پرسیده شود‪.‬‬

‫بهار‬

‫لشکر زحمت ســـرما ز س ِر مـا برخاست‬ ‫علم دولت نو روز به صحـــــرا برخاست‬
‫یزک تابش خورشید به یغما بـــر خاست‬ ‫تا رباید کلۀ قاقـــم برف از ســـــر کوه‬
‫که به غـــواصی ابر از دل دریا بـرخاست‬ ‫بر عروسـان چمن بست صبا هــر گهری‬
‫وین چه بادیست که از جانب صحرا برخاست‬ ‫این چه بوییست که از جــانب خلخ بدمید‬
‫چه زمینی است کـه چرخش به توا برخاست‬ ‫چه هوایی است که خلدش به تحیر بنشست‬
‫بسکه از طرف چمن الۀ حمــرا برخاست‬ ‫طارم اخضر از عکس چمـــن حمرا گشت‬
‫بلبان را ز چمن ناله و غوغا بــــرخاست‬ ‫موسم نغمۀ چنگ است که در بـزم صبوح‬
‫شور دیوانه گی از سینۀ دانا بــــــرخاست‬ ‫بــــــــوی آلوده گی از خرقۀ صوفی آید‬
‫وز ثری نالۀ مستـــــان بـه ثریا برخاست‬ ‫از زمین نالۀ عشاق بـه گردون بـــــرسید‬
‫الغیاث از چمــن و گلبن حمـــرا برخاست‬ ‫بسکه خوبان به تفــرج سوی صحرا رفتند‬
‫که دل زاهـــــد از اندیشۀ فـردا برخاست‬ ‫عاشق امروز به ذوقی بر شاهـــد بنشست‬
‫عاشق سوخته خرمن چو زلیخا بـــرخاست‬ ‫هر کجا سرو قـدی چهره چو یوسف بنمود‬
‫نه که این ولـــــوله از بلبل تنها برخاست‬ ‫هر کسی را هوس روی گلی در ســـر شد‬
‫با قدش سرو ندانم به چه یارا بــــرخاست‬ ‫با رخش اله ندانـم به چـه رونق بشگفت‬
‫که ز خواب سحر این نرگس شها برخاست‬ ‫سر به بالین عدم باز نه ای نــــرگس مست‬
‫که قلم را به سر از دست تو سوداء برخاست‬ ‫سعدیا‪ ،‬نامه سیاه کــــــردن و سودا تاکی‬
‫سعدی‬

‫‪21‬‬
‫عروسان چمن‪ :‬گلهای رنگارنگ‪ ،‬زیبا‪ ،‬میان قد و قد بلند‪.‬‬
‫طارم اخضر ز عکس چمن حمرا گشت‪ :‬آسمان سبز از افتیدن عکس چمن سرخ شد‪.‬‬
‫سعدی‪ :‬شرف الدین مصلح بن عبداه شیرازی نویسنده و شاعر بزرگ قرن هفتم هجری‬
‫قمری‪.‬‬
‫اجداد او عالم دینی بودند‪ ،‬سعدی در شیراز به کسب علوم پرداخت و بعد به بغداد شتافت و‬
‫در مدرسۀ نظامیه به تحصیل مشغول شد‪.‬‬
‫در سال ‪ 656‬هـ ‪ .‬ق‪ .‬گلستان را تألیف کرد‪ ،‬مهارت او در شعر‪ ،‬در غزل عاشقانه و عارفانه‬
‫است‪ .‬شعر و نثر سعدی از زمان او تا حال مورد تتبع بزرگان دری زبان قرار گرفته است‪.‬‬

‫بخوانیم و بدانیم‬
‫‪ .1‬اشعۀ خورشید برف ها را نابود می کنند‪.‬‬
‫‪ .2‬بهار زمان به وجود آمدن زیبایی هاست‪.‬‬
‫‪ .3‬هوای خوشگوار بهار دشواری های فصل خنک و سرما را به دور می افگند‪.‬‬
‫‪ .4‬در بهار انسان به شور و شوق و طرب می آید‪.‬‬
‫‪ .5‬در این موسم ابر غواصی می کند و باد های عطر آگین از هر سو می وزد‪.‬‬
‫‪ .6‬سعدی شیرازی نویسنده و شاعر بزرگ قرن ‪ ۷‬هـ ‪ .‬ق‪ .‬است‪.‬‬

‫‪22‬‬
‫• مأخذ و مراجع امایی‪ ،‬انشایی و دستوری‬
‫همان گونه که پیش ازین یاد آوری شد‪ ،‬نگارش نامه یی درست‪ ،‬افزون بر آگاهی به‬
‫ساختار و شکل ظاهری آن‪ ،‬مستلزم دانستن نکات و قواعد نگارشی درست زبان دری در این‬
‫زمینه ها است‪ .‬دانستن نشانه گذاری‪ ،‬دستور زبان و امای درست واژه ها ‪ ،‬به کاربردن واژه‬
‫های مناسب و آشنایی نسبت به ساختار زبان دری و پرهیز از نارساییها و اشتباهات مختلفی‬
‫که امروز در برخی از نوشته ها به دلیل غفلت و ناآگاهی وکم توجهی‪ ،‬فراوان مشاهده‬
‫میشود‪ .‬به همین منظور ازم است‪ ،‬حد اقل با برخی از کتابهای مربوط آشنا باشید‪ ،‬تا بتوانید‬
‫مشکات احتمالی خود را با مراجعه به این کتابها برطرف کنید‪ .‬ازین رو در زیر نام چند کتاب‬
‫مربوط به این فن را می آوریم؛ تا درصورت نیاز به این کتابها مراجعه کنید‪.‬‬
‫‪ .1‬دستور معاصر زبان دری‪ ،‬نوشتۀ پوهاند دکتورمحمد حسین یمین‬
‫‪ .2‬غلط ننویسیم ( فرهنگ دشواریهای زبان فارسی ) ‪ ،‬نوشتۀ ابوالحسن نجفی‬
‫‪ .3‬درست بنویسیم ( فرهنگ امای زبان دری ) نوشتۀ احمد یاسین فرخاری‬
‫‪ .4‬روش امای زبان دری‪ ،‬پذیرفتۀ اتحادیۀ نویسنده گان ( به کوشش پویا فاریابی)‬
‫‪ -5‬دستور زبان معاصر دری نوشتۀ محمد نسیم نگهت سعیدی‬

‫کارگروهی و سخنرانی‬
‫‪ .1‬شاگردان به دو گروه تقسیم شده در مورد بهار باهم صحبت کنند‪ ،‬سپس از هر گروه یک‬
‫نفر نتیجه را به دیگران بگوید‪.‬‬
‫‪ .2‬چند تن از شاگردان به نوبت در مورد اصول و مراحل نامه نگاری سخنرانی کنند‪.‬‬

‫‪23‬‬
‫اما و نگارش‬
‫‪ .1‬متنی را که معلم محترم می خواند در کتابچه های خویش به صورت اما بنویسید‪.‬‬
‫‪ .2‬این تصویر را با موضوع « بهار» ارتباط داده‪ ،‬در مورد آن یک متن پنج سطری بنویسید‪.‬‬

‫‪« .1‬لشکر زحمت سرما ز سر ما برخاست» چه مفهوم را افاده می کند؟‬


‫‪ .2‬بهار باای انسان ها‪ ،‬زمین‪ ،‬درختان چه تأثیر می آورد؟‬
‫‪ .3‬کي می تواند معانی کلمه های سرما‪ ،‬یغما‪ ،‬قاقم‪ ،‬حمرا و یارا را بگوید؟‬
‫‪ .4‬در نامه های خصوصی رعایت کدام نکات ضروری است؟‬

‫کار خانه گی‬

‫‪ .1‬متنی در مورد بهار و اهمیت آن در زنده گی انسانها بنویسید که از ده سطر کم نباشد‪.‬‬


‫‪ .2‬این بیت را به حافظه بسپارید‪:‬‬
‫می دهد این برگ بوی غنچۀ اندیشـه را‬ ‫می شود اسرار دل روشن ز تحریک زبان‬
‫بیدل‬
‫‪ .3‬متن کامل درس ششم را خوانده و برای معرفی آن در روز آینده آماده گی بگیرید‪.‬‬

‫‪24‬‬
‫درس‬
‫درس امروز توسط یک تن از شاگردان طوری معرفی شود که‬
‫تشریحاتش جوابگوی پرسشهای زیر باشد‪:‬‬ ‫ششم‬
‫‪ .1‬فیض محمد کاتب هزاره کی بود ؟ ‪ .2‬او درکدام زمان میزیست ؟‬
‫‪ .3‬او در کجا و درکدام سال وفات یافت ؟ ‪ . 4‬او چه کارهایی را انجام داد؟‬
‫‪ .5‬چرا او را «بیهقی ثانی» میگویند؟‬
‫درپایان معرفی‪ ،‬همین پرسشها از چند شاگرد دیگر پرسیده شود‪.‬‬

‫فیض محمد کاتب هزاره‬


‫مافیض محمدکاتب مشهور به « هزاره » درسال ‪ 1239‬هجری‬
‫شمسی در دهکدۀ « زردسنگ » واقع قره باغ غزني‪ ،‬چشم به جهان‬
‫گشود‪ .‬نام پدرش سعید محمد و نام پدرکانش خداداد فرزند اه داد‬
‫است که در منطقۀ ناهور غزني زنده گي میکردند‪.‬‬
‫کاتب آموزش را پس از نوجواني آغاز کرد‪ .‬او براي فراگرفتن‬
‫دانش‪ ،‬به شهرها وکشور هاي مختلفی سفرکرد و با اندوخته هاي‬
‫فراوانی برگشت‪ .‬فیض محمد بــــه وایت قندهـــار رفت و نزد‬
‫«ما محمد سرور اسحاقزي»‪ ،‬عالم دین وشخصیت سیاسي آن‬
‫خطه‪ ،‬به شاگردي نشست‪ .‬بعد از مدتي‪ ،‬براي کسب آموزش بیشتر‬
‫روانۀ اهور شد و به آموزش ادامه داد‪ .‬پس ازآن به ایران رفت و درحوزۀ علمیۀ قم مصروف‬
‫تحصیل گردید‪ .‬آخرین مرجع تحصیل او حوزۀ علمیۀ نجف اشرف درعراق بود‪.‬‬
‫تحصیات کاتب‪ ،‬مسلسل و روي یک رشتۀ خاص تحت نظر استادان مشخص صورت‬
‫نگرفته است؛ بنابران چنین به نظر میرسد که کاتب از استعداد سرشار برخوردار بوده وآنچه را‬
‫آموخته ازتاش‪ ،‬جدیت و مطالعۀ مداوم شخصي خودش بوده است؛ یعني در فراگیري دانش‬
‫وآگاهي پیرامون وقایع جهان و روزگار‪ ،‬حس کنجکاوی ویژه یی داشته و همین کنجکاوي‬
‫باعث شده که او به تاریخ نگاري و ثبت وقایع بپردازد‪ .‬کاتب هزاره عاوه بر مراتب علم‬
‫و دانش در هنرخطاطي و خوشنویسي نیز صاحیت استادي داشت‪ .‬نسخه هاي متعددي‬
‫ازقرآن کریم را باخط زیباي خویش نوشته وچند جلدکتاب از تألیفات علماي گذشته را نیز‬
‫با خط نستعلیق نوشته که تعدادي از آن کتابها تا اکنون در دسترس هست‪ .‬بنابران یکي از‬

‫‪25‬‬
‫دایلي که کاتب به دربار راه مییابد و عضویت داراانشا را حاصل میکند‪ ،‬درایت و استعداد‬
‫خاص او در نویسنده گي و خوشنویسي است‪.‬‬
‫وظایف رسمی فیض محمد کاتب‪ :‬آغاز وظایف رسمي مافیض محمد کاتب‪،‬‬
‫با پایان دورۀ تحصیل و آموزش او گره میخورد‪ .‬زماني که او عراق و حوزۀ علمیۀ نجف‬
‫را ترک نمود‪ ،‬ازطریق هندوستان وارد جال آباد شد‪ .‬وقتي کاتب به جال آباد رسید‪ ،‬این‬
‫مصادف بود با زماني که سردارنصراه خان برادر امیرحبیب اه خان با ختم سفر زمستاني‬
‫خود‪ ،‬جال آباد را به قصد کابل ترک میکرد‪ .‬فیض محمد دریافت که استاد سابق او‪ ،‬مولوي‬
‫محمد سرور اسحاقزي‪ ،‬به حیث مشاور همراه با سردار نصراه خان است‪ .‬پس او خود را به‬
‫استادش رسانید و با توجۀ او‪ ،‬همراه با آن کاروان به کابل آمد‪ .‬در ضمن با سردارنصراه خان‬
‫معرفي گردید و در دربار امیر به حیث عضو داراانشا و مجلس تألیف گماشته شد‪ .‬پس از‬
‫مرگ حبیب اه خان به وظیفۀ او در داراانشا و مجلس تألیف خاتمه داده شد و به دارالتألیف‬
‫منتقل گردید که آنجا درتهیه و تنظیم کتابهاي درسي سعي ازم و ارزشمندی به خرج داد‬
‫و خود نیز به نوشتن کتاب و مقاات پرداخت‪ ،‬چنانکه کتاب « تاریخ متقدمین» را درجریان‬
‫کار درهمین اداره تألیف و چاپ کرد‪.‬‬
‫کاتب درتاریخ نگاري خویش از نوع واقعه نگاري استفاده کرده است‪ .‬او رویداد ها را از‬
‫سال‪ 1160‬تا ‪ 134۸‬هـ ‪.‬ق‪ .‬که نزدیک به دوصد سال میشود‪ ،‬به صورت بسیار واقع بینانه و‬
‫دور از مبالغه و گرایشها با اتکا به مدارک مؤثق و دست اول منعکس ساخته است‪.‬‬
‫ا فعال بود و هم در زمینه هاي تاریخ‬‫فیض محمد کاتب‪ ،‬هم در عرصۀ سیاسي کشور‪ ،‬عم ً‬
‫و فرهنگ و بیداري اجتماعي‪ ،‬خردمندانه و با تدبیر تاش میکرد‪ .‬به عبارت دیگر آن گونه‬
‫که آثارش نشان میدهد‪ ،‬او پنج هزارصفحه درتاریخ‪ ،‬فرهنگ و سیاست افغانستان نگاشته و‬
‫هیچگاه براي آسایش خودش‪ ،‬دور از درد و رنج مردم به سر نبرده است‪ .‬تاریخ نویسان او را‬
‫« بیهقی ثانی» لقب داده اند؛ زیرا او شاگرد راستین و ادامه دهندۀ راه ابوالفضل بیهقي است‪.‬‬
‫بدان سان که ابوالفضل بیهقي‪ ،‬دانش‪ ،‬آزاده گي و فضیلت را بندۀ درهم و دینار نساخت و‬
‫جوهرحقیقت را گاهي به آشکارا نویسي و صراحت گرایي و گاهي به نیروي ابهام و الهام‪،‬‬
‫طنز و کنایات در رگهاي تاریخ جاري ساخت‪ .‬فیض محمدکاتب‪ ،‬نیز آگاهانه مسیر بیهقي‬
‫را پیمود و توانست با بهره برداری از قریحۀ توانایش هدف اساسي خویش را که همانا ثبت‬
‫واقعیتهاي تاریخي است‪ ،‬استادانه برآورده سازد‪.‬‬
‫باآخره کاتب در ‪ 16‬جدي سال ‪ 1309‬هـ ‪.‬ش‪ .‬به سن هفتاد ساله گي درحاليکه پنجاه‬
‫سال آن را در خدمت فرهنگ و ادب به سر برده بود‪ ،‬وفات کرد و در بااجوي چنداول به‬
‫خاک سپرده شد‪.‬‬

‫‪26‬‬
‫آثار کاتب‪ :‬از مافیض محمد کاتب آثار فراوانی برجا مانده است که همه مآخذ پژوهشگران‬
‫است‪ .‬نه تنها محققان داخلي که تاریخ نگاران خارجی نیز به گفته های او استناد میورزند‪.‬‬
‫مهمترین آثار او قرار ذیل اند‪:‬‬
‫‪ .1‬تحفة الحبیب‪ :‬جلد اول شامل وقایع وحوادث دوران سدوزایی وجلد دوم شامل وقایع‬
‫دوران محمد زایی ها است‪.‬‬
‫‪ .2‬سراج التواریخ ‪ ( :‬پنج جلد ) که امروز تنها سه جلد آن در دسترس است‪.‬‬
‫‪ .3‬فیضی ازفیوضات ‪ :‬که مهمترین و با ارزش ترین اثر قلمي کاتب بوده است‪.‬‬
‫‪ .4‬تاریخ عصر امانیه‪ :‬بنابه فرمان تاریخی‪ 1299/2/16‬امان اه خان نگاشته شده که در‬
‫آرشیف ملي افغانستان موجود است‪.‬‬
‫‪ .5‬وقایع افغانستان‬
‫‪ .6‬استقال افغانستان‬
‫‪ .۷‬تاریخ حکماي متقدمین ( کتاب درسی )‬
‫و بیشتر از بیست جلد کتاب‪ ،‬رساله و نوشته های دیگر‪.‬‬

‫واقعه نویسی‪ :‬در زمان ما فیض محمد کاتب هزاره‪ ،‬تاریخ نگاري در افغانستان؛ مانند‬
‫کشورهاي دیگر اسامي تابع روشي بود که از ظهور اسام به بعد در مراکز مهم فرهنگي‬
‫اسامي آن روزگار مثل بغداد‪ ،‬کوفه و شهرهاي دیگر‪ -‬آنچه در آن هنگام‪ ،‬اراضي خافت‬
‫شرقیه نامیده میشد – مرسوم بود‪ ،‬که آن مشتمل بر دو نوع اصلي و انواع فرعي دیگر میباشد‪:‬‬
‫‪ .1‬نوع خبر؛ ‪ .2‬نوع واقعه نگاری و یا تاریخ نویسی‪.‬‬
‫کاتب در تاریخ نگاري اش از نوع دوم که واقعه نگاري است‪ ،‬استفاده کرده است؛ زیرا واقعه‬
‫نگاري به تفصیل در مورد قضایاي تاریخي میپردازد‪ .‬از قرن چهاردهم به بعد‪ ،‬مؤرخان روش‬
‫واقعه نگاري را به کاربرده و به قید سال‪ ،‬ماه و روز هم پرداخته اند‪.‬‬
‫فیض محمد کاتب درآثار خویش‪ ،‬آنچه در بارۀ تاریخ افغانستان نوشته‪ ،‬در آن روش‬
‫واقعه نگاري و تاریخچه نگاري را برگزیده و وقایع تاریخي را به قید سال بیان کرده و مانند‬
‫مؤرخان قرن چهاردهم و پانزدهم تاریخ ماه و روز را نیز بر آن افزوده است‪.‬‬

‫‪27‬‬
‫بخوانیم و بدانیم‬
‫‪ .1‬ما فیض محمد کاتب مشهور به «هزاره» درسال ‪ 1239‬هـ ‪.‬ش‪ .‬در دهکدۀ «زردسنگ»‬
‫واقع قره باغ غزني‪ ،‬چشم به جهان گشود‪.‬‬
‫‪ .2‬کاتب آموزش را پس از نوجواني آغاز کرد‪ .‬او براي فراگرفتن علوم‪ ،‬به شهرها وکشور هاي‬
‫مختلفی سفرکرد‪ ،‬و با اندوخته هاي فراوانی برگشت‪.‬‬
‫‪ .3‬کاتب درتاریخ نویسی خویش از نوع واقعه نویسی استفاده کرده است‪.‬‬
‫‪ .4‬فیض محمد کاتب‪ ،‬هم در عرصۀ سیاسي کشور‪ ،‬وهم در زمینه هاي تاریخ‪ ،‬فرهنگ و‬
‫بیداري اجتماعي‪ ،‬خردمندانه و با تدبیر فعالیت میکرد‪.‬‬
‫‪ .5‬او پنج هزارصفحه درتاریخ‪ ،‬فرهنگ و سیاست افغانستان نگاشته است‪.‬‬
‫‪ .6‬تاریخ نویسان او را « بیهقی ثانی» لقب داده اند‪.‬‬
‫‪ .۷‬کاتب در ‪ 16‬جدي سال ‪ 1309‬هـ ‪.‬ش‪ .‬به سن هفتاد ساله گي وفات یافت و در بااجوی‬
‫چنداول به خاک سپرده شد‪.‬‬
‫‪ .۸‬مجموعۀ آثار کاتب به بیشتر از بیست اثرمیرسد که مشهورترین آن‪ :‬تحفة الحبیب‪ ،‬سراج‬
‫التواریخ‪ ،‬فیضی ازفیوضات‪ ،‬تاریخ عصر امانیه‪ ،‬وقایع افغانستان‪ ،‬استقال افغانستان و تاریخ‬
‫حکماي متقدمین میباشد‪.‬‬

‫• انواع نامه ها‪ :‬نامه ها را نظر به مضمون‪ ،‬محتوا‪ ،‬پیام و سایر مشخصات آن به چند دسته‬
‫تقسیم کرده اند‪ ،‬که در زیر از هریک آن نام میبریم‪:‬‬
‫‪ .1‬نامه های اداری (مکتوب ها)‬
‫‪ .2‬نامه های دوستانه‬
‫‪ .3‬نامه های عاطفی‬
‫‪ .4‬نامه های اشخاص به دفاتر رسمی‬
‫‪ .5‬نامه های دفاتر رسمی به اشخاص (مکتوب ها)‬
‫‪ .6‬نامه های آگاهی بخش و غیره‬
‫با نظر داشت همۀ موارد یادشده‪ ،‬درمجموع نامه ها به دو دستۀ عمومی تقسیم میشوند‪:‬‬
‫‪ - 1‬نامه های خصوصی‬
‫‪ – 2‬نامه های اداری (مکتوب ها)‬

‫‪28‬‬
‫کار گروهی و سخنرانی‬
‫‪ .1‬شاگردان به گروهها تقسیم شده درمورد این که خواندن علم تاریخ چه فایده دارد‪ ،‬باهم‬
‫گفتگو کنند و فواید آن را فهرست نمایند‪ ،‬سپس نتیجه را یک نفر از هرگروه به دیگران‬
‫بگوید‪.‬‬
‫‪ .2‬دوتن ازشاگردان به اساس نوبت در برابر صنف حاضرشده چند نوع نامه ها را نام ببرند و‬
‫هر یک شان یک نوع نامه را به برداشت شخصی خود تعریف نموده و نمونه بیاورند‪.‬‬

‫اما و نگارش‬
‫‪ .1‬متنی را که معلم محترم می خواند به صورت اما درکتابچه های خویش بنویسند‪.‬‬
‫‪ .2‬این تصویر را با موضوع « استقال» ارتباط داده‪ ،‬در مورد آن یک نامۀ هفت سطری به‬
‫یکی از دوستان خود بنویسند‪.‬‬

‫‪29‬‬
‫‪ .1‬مافیض محمد کاتب هزاره درکجا به دنیا آمد و درکجا وفات یافت ؟‬
‫‪ .2‬او چگونه به دربار راه یافت و به چه کاری مکلف شد ؟‬
‫‪ .3‬تعداد مجموعی آثار کاتب چند است؟ از جمله پنج اثرمشهور او را نام ببرید‪.‬‬
‫‪ .4‬چرا تاریخ نویسان او را « بیهقی ثانی» لقب داده اند؟‬
‫‪ .5‬کاتب آموزش را درچه موقعی آغاز کرد و براي فراگرفتن دانش به کدام شهرها وکشورها‬
‫سفرکرد؟‬
‫‪ .6‬واقعه نگاری به چه چیزی گفته میشود ؟‬
‫‪ .۷‬ازمجموع انواع نامه ها چند نوع آن را یاد دارید ؟‬
‫‪ .۸‬درمجموع نامه ها به چند دستۀ عمومی تقسیم میشوند ؟ هریک را نام ببرید‪.‬‬

‫کار خانه گی‬

‫‪ .1‬درمورد شخصیت و کارنامه های مافیض محمد کاتب هزاره یک مقاله بنویسید‪.‬‬
‫‪ .2‬بیت زیر را حفظ کنید‪:‬‬
‫شبان وادی ایمـــن گهی رسد بــه مـــراد‬
‫کــه چند سال به جان خـدمت شعیب کـرد‬
‫(حافظ)‬
‫‪ .3‬متن کامل درس هفتم را خوانده و برای معرفی آن در روز آینده آماده گی بگیرید‪.‬‬

‫‪30‬‬
‫درس امروز توسط یک تن از شاگردان طوری معرفی شود که‬ ‫درس‬
‫تشریحاتش جوابگوی پرسشهای زیر باشد‪:‬‬
‫‪ .1‬مهمترین ارکان در ساختار شعر کدامهاست ؟‬ ‫هفتم‬
‫‪ .2‬شعر چیست ؟‬
‫‪ .3‬ارسطو درمورد « وزن» چه گفته است ؟ ‪ . 4‬خیال انگیزی چیست ؟‬
‫‪ .5‬اشعار حماسی و غنایی ازهم چه فرق دارند ؟‬
‫درپایان معرفی‪ ،‬همین پرسشها از چند شاگرد دیگر پرسیده شود‪.‬‬

‫شعر و اقسام محتوایی آن‬


‫کلمه « شعر» برگرفته ازکلمۀ « شعور» عربیست‪ .‬معناي لغوي این واژه‪ ،‬قوۀ ادراک یا‬
‫احساس است‪ .‬از آنجایي که این نوع سخن‪ ،‬با قوۀ ادراک و احساس و تخیل انسان سروکار‬
‫دارد؛ پس آن را « شعر» نامیده اند؛ چون شعر برانگیزندۀ تخیل و شعور انسان است‪.‬‬
‫درتعریف اصطاحي« شعر» نیزسخن بسیار رفته است‪ .‬درقدیمترین اثري که پیرامون‬
‫این نکته سخن به میان آمده‪ ،‬رسالۀ « ایون » اثر افاطون‪ ،‬فیلسوف مشهور یونان باستان‪،‬‬
‫است که وي مایه و انگیزۀ سرودن شعر را الهام میداند و به نقل از سقراط میگوید‪ « :‬شاعران‬
‫درحالت بیخودي شعر میسرایند و آهنگ و وزن شعر آنها را مسحور میکند‪».‬‬
‫ارسطو نیز این بحث را همچنان دنبال میکند و در رساله یي که درباب شعر نوشته‪ ،‬شعر‬
‫را سخن موزون میداند و ابراز نظر میکند که وزن مازم دایمی شعر است و هیچ گاه شعر‬
‫از وزن جدایي ندارد؛ همچنان وي معتقد بوده است که گرایش به توازن و هماهنگي‪ ،‬خود‬
‫در نهاد فطري و غریزي انسان نهفته است‪ ،‬که این دو‪ ،‬دست به دست هم داده و باعث‬
‫پیدایش شعر و ادبیات شده است؛ پس از آن در دوره هاي اسامي نیز دانشمندان این عرصه‬
‫بروجود « وزن » درشعر تأکید فراوان داشته اند؛ چنانچه شیخ الرئیس ابوعلي بن سیناي‬
‫بلخي‪ ،‬درتعریف شعر « وزن » را یک رکن اساسي شعر میداند و پذیرش هرگونه اثري زیرنام‬
‫شعر را منوط به موزون بودن آن میداند‪ .‬وي درتعریف شعر میگوید‪ « :‬شعر سخني است رسا‬
‫و خیال انگیز که از اقوالي موزون و متساوي ساخته شده باشد ‪ ».‬ابن خلدون نیز درتعریف‬
‫شعر میگوید‪ « :‬شعر سخنیست مرکب از پارچه هاي نوشتاري گسسته‪ ،‬که همۀ پارچه ها از‬
‫وزني واحد پیروي نموده و حرف آخرشان با هم یکسان باشد‪ .‬هر دو پارچه ازین نوع سخن‬
‫را «بیت » مینامند وکلمات وحروف آخرین هریک ازین دو را بالترتیب به نامهاي« قافیه»‬

‫‪31‬‬
‫و « َر ِوي» یاد میکنند‪ .‬هر بیتي خود بیانگر معنایي مستقل است‪ ،‬که از نظر القاي معنایي‪،‬‬
‫نسبت به بیت قبلي و بعدي استقال کامل دارد‪ .‬چنانچه اگر بیتي را خارج از دایرۀ بیان کلي‬
‫یک شعر مطالعه کنیم‪ ،‬خود به تنهایي بیانگر معنایي مستقل باشد‪».‬‬
‫شمس قیس رازي در کتاب « المعجم في معاییر أشعارالعجم » و خواجه نصیرالدین‬
‫طوسي در کتاب « معیار ااشعار » ‪ ،‬برعاوۀ عناصر ترکیبي دیگر شعر‪ ،‬بردو عنصر « خیال‬
‫انگیزي» و « وزن» تأکید بیشتر دارند‪.‬‬
‫دیده میشود که یکي از پایه هاي اساسي درساختار« شعر» ‪ ،‬همان عنصر« خیال انگیز»‬
‫بودن آن است‪ ،‬که نه تنها دانشمندان قدیم بر وجود آن تأکید فراوان داشته اند؛ بلکه‬
‫دانشمندان معاصر نیز« خیال انگیز» بودن آن را یکي از ارکان اساسي شعر میدانند‪ .‬ازین‬
‫گفته برمي آید که هرسخن منظوم و موزوني که فــــاقــد عنصر« خیـــــال انگیزي»‬
‫باشد‪ ،‬نمي تواند نام شعر برخود گیرد‪.‬‬
‫دانشمندان غربي نیز در تعریف شعر نمونه هایي ارائه داده اند‪ ،‬که تعریفهای آنان به‬
‫جاي خود خالي از ایراد نیست و هیچ یک از آنها نمي تواند تصویري کامل از شناخت شعر‬
‫در ذهن مجسم سازد‪ « .‬گوته » و « اندرو » شعر را نوعی از هنرهاي بیاني میدانند‪ ،‬که‬
‫تعریف آن وابسته است به قوت تصویر پردازي هنري آن در ذهن‪ .‬برخي دیگر از دانشمندان‬
‫غربي تعریفاتي را درمورد شعر ارائه داده اند که هردو بخش شکلي و محتوایي شعر را دربر‬
‫میگیرد‪ .‬یکي از آن جمله « ستدمان» است که درین مورد میگوید‪ « :‬شعر زبان موزون تخیل‬
‫و انعکاس دهندۀ معاني نو‪ ،‬اندیشه‪ ،‬عاطفه‪ ،‬و اسرار روح بشري است‪».‬‬
‫با نظرداشت سخنان باا‪ ،‬میتوان شعر را چنین تعریف کرد‪ :‬شعر سخنی است موزون یا‬
‫آهنگین که تصویر پردازی هنری آن موجب خیال انگیزی در ذهن شود‪.‬‬
‫اقسام محتوایی شعر‬
‫اگر از عناصر فنی و ظاهری شعر بگذریم‪ ،‬زمینۀ معنوی شعر‪ ،‬حاصل تجربۀ عاطفی یا‬
‫اندیشه وخیالی است که شاعر در آفرینش شعر خود به کار گرفته است‪ .‬مجموع این زمینه‬
‫های معنوی شعر را‪ ،‬که محتویات اشعار را تشکیل میدهند‪ ،‬دانشمندان عرصۀ ادبیات‪ ،‬به‬
‫اقسام زیر دسته بندی کرده اند‪:‬‬
‫‪ .1‬حماسی‪ :‬حماسه که درلغت به معنای داوری و شجاعت است‪ ،‬ازقدیمی ترین و مهیج‬
‫ترین انواع ادبی است‪ .‬حماسه از زمانی که ملتی در راه حصول عظمت و تمدن گام نهاده‬
‫است‪ ،‬سخن میگوید‪ .‬در آن سخن از جنگهایی است که برای استقال و بیرون راندن یا‬
‫شکست دشمن یا کسب نام و به دست آوردن ثروت و رفاه صورت گرفته است‪ ،‬ازین رو‬
‫حماسۀ هرملتی‪ ،‬بیان کنندۀ آرمانهای آن ملت است و مجاهدت آن ملت را در راه سربلندی‬

‫‪32‬‬
‫و استقال برای نسلهای بعدی روایت میکند‪.‬‬
‫‪ .2‬غنایی‪ :‬اشعار غنایی‪ ،‬آن است که احساسات و عواطف شخصی را به صورت کوتاه مطرح‬
‫کند‪ .‬اصو ًا در اکثر نقاط جهان اشعار عاطفی و عاشقانه و سوزناک‪ ،‬با موسیقی همراه بوده‬
‫است‪ .‬عربها نیز اشعار عاشقانه و عاطفی را به نام « الشعرالغنایی» یاد میکنند و شاید همین‬
‫علت بوده که این گونه اشعار را در زبان مــا‪ ،‬به تبعیت از عربی‪ ،‬به اشعـــار غنایی‪ ،‬ترجمه‬
‫کرده اند‪ .‬به هرحال‪ ،‬معادل قدیم آن غزل است‪ .‬درشعر دری‪ ،‬ادب غنایی به صورت داستان‪،‬‬
‫مرثیه‪ ،‬مناجات‪ ،‬گایه و تغزل در قالبهای غزل‪ ،‬رباعی‪ ،‬مثنوی و حتی قصیده مطرح میشود‪.‬‬
‫‪ .3‬مدحی وهجوی‪ :‬مدح مضمون اصلی قصیده است و مقدار زیادی از اشعار شاعران ما‪،‬‬
‫در مدح پادشاهان و بزرگان است‪ .‬درمدح باید شخص را بیش از آن که هست بنمایانند و‬
‫به اصطاح چهره یی را اسطوره کنند‪ .‬درهجو‪ ،‬که صورت منظوم دارد‪ ،‬شاعر همۀ کوشش‬
‫خود را به کار میبرد؛ تا طرف را هجو کند و درین زمینه کار را به غلو وگاهی به زشت نگاری‬
‫میرساند‪.‬‬
‫‪ .4‬تعلیمی‪ :‬به سروده هایی گفته میشود که علمی را برای خواننده تشریح کند و یا مسایل‬
‫دینی‪ ،‬اخاقی‪ ،‬مذهبی و فلسفی را در قالبهای شعری عرضه دارد‪ .‬در ادبیات ما هرچند نمونه‬
‫ها بیشتر مربوط به علوم نظری است؛ اما در علوم عملی هم نظمهایی سروده شده است؛‬
‫مانند‪ :‬نوراانوار از بحرااسرار مظفر علیشاه کرمانی درعلم کیمیا‪.‬‬
‫‪ .5‬مرثیه‪ :‬مرثیه ازنظر ماهیت جزء ادب غنایی است‪ .‬مرثیه در ادب دری سابقۀ کهن دارد‬
‫و در نخستین دیوان شعر دری؛ یعنی «دیوان رودکی» دیده میشود‪ .‬مرثیه ها اغلب دربارۀ‬
‫مرگ پادشاهان و صاحبان قدرت و مقام یا بزرگان علم و ادب سروده شده است‪ .‬بعضی‬
‫مرثیه ها هم دربارۀ فوت یکی از خویشان است‪ ،‬مانند مراثی فردوسی‪ ،‬خاقانی و حافظ دربارۀ‬
‫مرگ فرزندانشان‪.‬‬
‫گاهی مرثیه در سوگ کسی سروده نشده است؛ بلکه دربارۀ از بین رفتن ارزشها و گذشت‬
‫ایام جوانی و شادکامی یا از بین رفتن عظمت یک تمدن است‪ .‬مرثیه ممکن است درهر قالبی‬
‫باشد‪ :‬قصیده و قطعه‪ ،‬ترجیع بند و ترکیب بند و گاهی هم غزل و رباعی و مثنوی‪.‬‬
‫‪ .6‬طنزی ‪ :‬طنز از اقسام هجو است؛ اما فرق آن با هجو این است که تندی و تیزی و‬
‫صراحت هجو در طنز نیست‪ .‬درطنز معمو ًا مقاصد اصاح طلبانه و اجتماعی مطرح است‪.‬‬
‫طنز کاستن از مقام و کیفیت کسی یا چیزی است‪ ،‬به نحوی که باعث خنده و سرگرمی شود‬
‫و گاهی در آن تحقیری باشد‪ .‬هزل و مطایبه هم عناصر و عواملی هستند که در ادبیات از‬
‫آنها برای ایجاد نشاط و خنده در خواننده استفاده میشود‪.‬‬
‫‪ .7‬مناظره ‪ :‬مناظره نیز از نظر ساختمان‪ ،‬جزء ادبیات حماسی است؛ زیرا در آن بین دو چیز‬

‫‪33‬‬
‫بر سر برتری و فضیلت بر دیگری نزاع و اختاف در میگیرد و هر یک با استدالهایی خود‬
‫را بر دیگری ترجیح میدهد و سرانجام یکی مغلوب یا مجاب میشود‪.‬‬
‫ظاهراً اولین شاعری که به نوع ادبی مناظره پرداخته است اسدی (صاحب گرشاسبنامه)‬
‫است‪ .‬از او مناظراتی به نامهای مناظرۀ آسمان و زمین‪ ،‬مغ و مسلمان‪ ،‬نیزه و کمان‪ ،‬شب و‬
‫روز‪ ،‬عرب و پارسی به جامانده است‪ .‬قالب شعری مناظره قصیده یا قطعه است‪.‬‬
‫‪ .8‬حبسیه‪ :‬بیشتر از موضوعات شعری است تا از انواع ادبی‪ .‬حبسیه از فروع ادب غنایی‬
‫شمرده میشود و در آن شاعر اندوه و رنج خود را در زندان توصیف میکند‪ .‬نخستین و بیشترین‬
‫حبسیه ها در دیوان مسعود سعد سلمان دیده میشود و بعد از او نیز شاعرانی که به زندان رفته‬
‫اند‪ ،‬حبسیه سروده اند‪ .‬چنان که خاقانی چند حبسیه دارد‪.‬‬
‫غیر از آنچه برشمردیم‪ ،‬محتویات دیگری؛ مانند‪ :‬دینی‪ ،‬انتقادی‪ ،‬وصفی‪ ،‬قصصی‪ ،‬مناجات‬
‫و ‪ ...‬نیز در اشعار زبان دری موجود است‪.‬‬

‫شعر به مفهوم عام خود نه در تعریف میگنجد و نه در قالب‪ ،‬ولی شاعران و مخاطبان‪ ،‬به مرور‬
‫زمان به تفاهم رسیده و شکلهای خاصی را درمصراع بندی و قافیه آرایی شعر به رسمیت‬
‫شناخته اند‪ ،‬که شاعران ما کمتر ازمحدودۀ این قالبها خارج شده اند‪ .‬قالبهای معروف شعر در‬
‫زبان دری عبارتند از‪ :‬قصیده‪ ،‬مثنوی‪ ،‬غزل‪ ،‬قطعه‪ ،‬ترجیع بند‪ ،‬ترکیب بند‪ ،‬مسمط‪ ،‬مستزاد‪،‬‬
‫رباعی و دو بیتی‪.‬‬

‫بخوانیم و بدانیم‬
‫‪ .1‬کلمۀ « شعر» برگرفته ازکلمۀ «شعور» عربیست‪ .‬چون این نوع سخن‪ ،‬با قوۀ ادراک و‬
‫احساس و تخیل انسان سروکار دارد؛ پس آن را « شعر» نامیده اند‪.‬‬
‫‪ .2‬یکي از پایه هاي اساسي درساختار« شعر»‪ ،‬عنصر« خیال انگیز» بودن آن است‪ .‬دانشمندان‬
‫قدیم و معاصر« خیال انگیز» بودن آن را یکي از ارکانهاي اساسي شعر میدانند‪.‬‬
‫‪ .3‬شعر سخنی است موزون یا آهنگدار که تصویر پردازی هنری آن موجب خیال انگیزی‬
‫در ذهن شود‪.‬‬
‫‪ .4‬محتویات شعر دری را مسایل حماسی‪ ،‬غنایی‪ ،‬مدحی وهجوی‪ ،‬تعلیمی‪ ،‬دینی‪ ،‬انتقادی‪،‬‬
‫وصفی‪ ،‬قصصی‪ ،‬مرثیه‪ ،‬طنز‪ ،‬مناظره‪ ،‬حبسیه و مناجات تشکیل میدهند‪.‬‬

‫‪34‬‬
‫• نامه های خصوصی‬
‫چنان که از نامش پیداست‪ ،‬به نامه هایی گفته میشود که میان دوستان‪ ،‬نزدیکان و‬
‫خویشاوندان رد و بدل میشود‪ .‬نامۀ خصوصی باید خشک و رسمی گونه نباشد و از هرگونه‬
‫تعارف و تکلف و خودنمایی به دور بوده‪ ،‬مظهر صفا وصداقت و صراحت باشد؛ تا بر مهر و محبت‬
‫بیفزاید‪ ،‬نه این که از آن کدورتی به میان آید‪ .‬نامه هایی که به بزرگترها مینویسیم‪ ،‬باید حاوی‬
‫احترام توأم با محبت باشد؛ نامه هایی که به کوچکترها مینویسیم باید از عطوفت و مهربانی‬
‫حکایت کند و باآخره نامۀ همساان و همپایه گان‪ ،‬باید آیینۀ اخاص و صمیمیت باشد‪.‬‬
‫رعایت ادب و حرمت در همۀ انواع نامه ها ضروری است‪ .‬هریک از نامه های تسلیت و‬
‫تبریک ودعوت و جز آن‪ ،‬باید به مقتضای حال‪ ،‬نمایشگر همدردی یا خوشحالی نویسنده و‬
‫شرکت وی درغم و شادی مخاطب باشد‪ .‬درنامه باید از مقدمۀ طوانی و پرگویی و بحثهای‬
‫بیمورد پرهیز نمود و نباید وقت خواننده را تلف کرد و نیز نباید نامه را چنان مختصر و‬
‫تلگرافی نوشت که خواننده از فهم منظور عاجز بماند و یا دالت بر سردی‪ ،‬کم مهری و بی‬
‫اعتنایی نویسنده کند؛ همچنان از شکوه و شکایت و شرح ناکامیها و ناسازگاریهای روزگار و‬
‫گرفتاریهای شخصی حتی اامکان باید احتراز نمود‪.‬‬

‫کار گروهی و سخنرانی‬


‫‪ .1‬شاگردان با هم صحبت نموده و پارچه شعری را انتخاب کنند که از نظر وزن‪ ،‬آهنگ‪،‬‬
‫محتوا‪ ،‬قالب و عنصر خیال انگیزی برجسته باشد؛ سپس نتیجه را یک نفرشان به دیگران‬
‫بگوید و دایل برازنده گی آن شعر را شرح دهد‪.‬‬
‫‪ .2‬شاگردان به دوگروه تقسیم شوند و با نظرداشت قواعدی که خواندند‪ ،‬گروه اولی یک‬
‫تبریکنامه و گروه دومی یک تسلیتنامه بنویسند؛ بعد نمایندۀ هردو گروه آن را برتختۀ صنف‬
‫بنویسند و گروه مقابل آن را اصاح کنند‪.‬‬

‫‪35‬‬
‫اما و نگارش‬
‫‪ .1‬متنی راکه معلم محترم می خواند‬
‫درکتابچه های تان اما بنویسید‪.‬‬
‫‪ .2‬این تصویر را با موضوع «تنهایی»‬
‫ارتباط داده‪ ،‬در مورد آن یک متن هفت‬
‫سطری بنویسید‪.‬‬

‫‪ .1‬در نامه های خصوصی‪ ،‬رعایت کدام نکات ضروری است؟‬


‫‪ .2‬اشعار دری دارای چه نوع محتویاتی است؟‬
‫‪ .3‬به نظر شما یک شعر خوب باید دارای چه اوصافی باشد؟‬
‫‪ .4‬کدام عناصر درشعر از اهمیت ویژه یی برخوردار اند؟‬

‫کار خانه گی‬

‫‪ .1‬جواب پرسش زیر را طی ده سطر درکتابچه های تان بنویسید‪.‬‬


‫• شعر باید مطابق فهم مردم عام باشد و یا این که جامعۀ فرهنگی سطح فهم مردم را باا‬
‫ببرد تا مفاهیم شعر را همۀ مردم درک کنند نظر شما چیست؟ با دایل واضح سازید‪.‬‬
‫‪ .2‬این بیت را به حافظه بسپارید‪:‬‬
‫ملـت بـی شاعـری انبـار گِل‬ ‫شاعر اندر سینـۀ ملت چـو دل‬
‫« عامه اقبال »‬
‫‪.3‬متن کامل درس هشتم را خوانده و برای معرفی آن در روز آینده آماده گی بگیرید‪.‬‬

‫‪36‬‬
‫درس امروز توسط یک تن از شاگردان طوری معرفی شود که‬ ‫درس‬
‫تشریحاتش جوابگوی پرسشهای زیر باشد‪:‬‬
‫‪ .1‬علم بیان چیست و ازچه بحث میکند؟‬ ‫هشتم‬
‫‪ .2‬تشبیه چیست و چند رکن دارد؟‬
‫‪ .3‬فرق مشبه و مشبه به درچیست؟‬
‫‪ . 4‬رابطه های مجازکدام است؟‬
‫درپایان معرفی‪ ،‬همین پرسشها از چند شاگرد دیگر پرسیده شود‪.‬‬

‫علم بیان‬
‫بیان به معنای پیدا و آشکار شدن است و در اصطاح ادبیات عبارت است از مجموع قواعد‬
‫و قوانینی که به وسیلۀ آنها یک معنی به راههای گوناگون نشان داده میشود‪.‬‬
‫شیوه های بیان اندیشه را دردانش بیان‪ ،‬درچهار زمینه گنجانیده اند‪ ،‬که ما دراین بخش به‬
‫بررسی هریک ازانها میپردازیم‪ .‬این چهار زمینه که مباحث علم بیان است‪ ،‬عبارت است از‪:‬‬
‫‪ .1‬تشبیه؛ ‪ .2‬استعاره؛ ‪ .3‬مجاز؛ ‪ .4‬کنایه‬
‫‪1‬ـ تشبیه‬
‫تشبیه پیوند برقرارکردن میان دوچیز و همانند کردن آنهاست با واژه ها یا عباراتی ویژه؛‬
‫مانند‪ « :‬علم درهدایت انسان‪ ،‬چون نور است‪ ».‬درین مثال چهار پایه یا رکن وجود دارد‪ ،‬که‬
‫ارکان تشبیه نامیده میشود‪.‬‬
‫(‪ُ )1‬مشَ َبه ‪ :‬چیزی که آن را به چیز دیگری مانندکرده ایم‪( .‬یعنی علم)‬
‫(‪ُ )2‬مشَ َبه به ‪ :‬چیز دوم که ُمشَ َبه‪ ،‬به آن مانند شده است‪( .‬یعنی نور)‬
‫(‪ )3‬ادات تشبیه ‪ :‬واژه هایی که میان مشبه و مشبه به‪ ،‬پیوند برقرار میکنند‪ .‬و آنها عبارتند‬
‫از‪ :‬چون‪ ،‬چو‪ ،‬همچون‪ ،‬مانندِ‪ ،‬به سان‪ ،‬مثل‪ ،‬پنداری‪ ،‬گویی و ‪...‬‬
‫(‪ )4‬وجه شِ به ‪ :‬صفت مشترک میان مشبه و مشبه به است (یعنی هدایت)‬
‫تشبیه انواعی دارد‪ ،‬به شرح زیر‪:‬‬
‫• تشبیه مؤک ّد‪ :‬گاهی ممکن است ادات تشبیه حذف شود؛ مانند‪ :‬روی او ماه است‪ ،‬اگر بر‬
‫ماه مشک افشان شود‪( .‬که در اصل‪ :‬روی او چون ماه است‪ ،‬بوده است)‬
‫• تشبیه مجمل ‪ :‬حذف وجه شِ به موجب میگردد؛ تا ذهن خواننده خود تاش کند که دلیل‬

‫‪37‬‬
‫همانندی را بیابد؛ مانند ‪ :‬تنم چون سایۀ موی است و دل چون دیدۀ موران‪ ( .‬وجه شبه درین‬
‫جا باریکی {مو} و تنگی{دیده} است که حذف شده است)‬
‫• تشبیه تسویه‪ :‬هنگامی است که چند مشبه را به یک مشبه ب ِ ِه تشبیه کنند؛ مانند‪:‬‬
‫نقش خَ َورنق است همه باغ و بوستان فرش ستبرق است همه دشت وکوهسار‬
‫• تشبیه جمع‪ :‬گاه یک مشبه را به چند مشبه به تشبیه میکنند؛ مانند‪:‬‬
‫من همچو خار و خاکم و تو آفتاب و ابر‪.‬‬
‫• تشبیه بلیغ‪ :‬درتشبیه بلیغ ادات تشبیه و وجه شبه هردو حذف میشود؛ مانند‪ُ :‬عمر برف‬
‫است‪.‬‬
‫مشبه بِهِ‪ ،‬با کسره به هم میپیوندد و به صورت اضافۀ تشبیهی‬ ‫در زبان ادبی‪ ،‬گاه مشبه و َ‬
‫برف ُعمر‪ .‬بنابرین اضافۀ تشبیهی‪ ،‬گونه یی از تشبیه بلیغ است‪.‬‬ ‫بیان میشود؛ مانند‪ِ :‬‬
‫چند نمونه ‪:‬‬
‫قد سرو‪ ،‬تیر مژگان‪ ،‬شبنم عشق‪ ،‬باران رحمت‪ ،‬خوان نعمت‪ ،‬کاه شگوفه‪ ،‬مهد زمین‪ ،‬دایۀ‬
‫محبت‪ ،‬نسیم رحمت‪ ،‬سحاب رحمت‪ ،‬سیاب اشک‪.‬‬ ‫ابر بهاری‪ ،‬نوردانش‪ ،‬چراغ علم‪ ،‬تخم ّ‬
‫‪ -2‬استعاره‬
‫هرگاه واژه یی به دلیل شباهتش با واژۀ دیگری به جای آن به کار رود‪ ،‬استعاره پدید می آید‪.‬‬
‫به گفتۀ دیگر‪ ،‬استعاره تشبیهی است که یکی از طرفین تشبیه ذکر نشود‪.‬‬
‫استعاره از لحاظ ذکر یا حذف مشبه یا مشبه بِهِ‪ ،‬دو نوع است‪:‬‬
‫• استعارۀ ُم َص َر َحه ‪:‬‬
‫هنگامی است که مشبه را حذف کنیم و تنها مشبه به را ذکر نماییم؛ مانند ‪:‬‬
‫یکی درخت گل اندر میان خانۀ ماست‪ /‬که سرو های چمن پیش قامتش پستند « سعدی»‬
‫که بیت باا استعاره از جوانی بلند باا و خوش اندام است‪.‬‬
‫ستاره یی بدرخشید و ماه مجلس شد‪ « .‬حافظ» ( استعاره از یار زیبا روی )‬
‫زمردین بگسترد‪ « .‬سعدی» ( استعاره از چمن و سبزه )‬ ‫فراش باد صبا را گفته تا فرش ّ‬ ‫ّ‬
‫همی زور کرد این برآن آن بر این‪ /‬نجنبید یک شیر بر پشت زین « فردوسی» ( استعاره از‬
‫پهلوان)‬
‫• استعارۀ مکنیه ‪:‬‬
‫این استعاره صورت معکوس استعارۀ مصرحه است؛ یعنی‪ :‬دران مشبه به را حذف کرده‬
‫و مشبه را ذکر میکنند‪ .‬ولیکن «مشبه به» جای خود را به یکی یا چند اوصاف خود میدهد؛‬
‫ا وقتی میگوییم‪:‬کام ظلم‪ ،‬ظلم را به حیوانی تشبیه کرده ایم‪ ،‬که کام و دهان برای بلعیدن‬ ‫مث ً‬
‫دارد و مظلوم را درکام خود فرو میبرد‪.‬‬

‫‪38‬‬
‫نمونه های دیگر‪:‬‬
‫یکی از صاحبدان سر به جیب مراقبت فرو برده بود‪.‬‬
‫دست روزگار‪ ،‬رخسارصبح‪ ،‬چنگال مرگ‪ ،‬آستین عقل‪ ،‬دست طرب‪ ،‬چشم بخت‪.‬‬
‫‪ - 3‬مجاز‬
‫مجاز به کاربردن واژه درمعنای غیرحقیقی است‪ ،‬به شرط آن که میان معنای حقیقی‬
‫ا هنگامی که میگوییم ‪ « :‬جهان انجمن شد‬ ‫و معنای غیرحقیقی پیوندی برقرار باشد؛ مث ً‬
‫برتخت اوی » مراد ازجهان‪ ،‬مردم جهان است‪.‬‬
‫معمو ًا رابطه های زیر باعث میشود که واژه یی در معنای مجازی به کار رود ‪:‬‬
‫• رابطۀ حال با جا ‪ :‬سراسرهمه دشت بریان شدند‪( .‬دشت به جای مردم دشت آمده است)‬
‫• رابطۀ کل با جزء ‪ :‬افغانستان درمسابقات فوتبال قهرمان شد‪( .‬که افغانستان به جای تیم‬
‫فوتبال افغانستان آمده است)‬
‫• رابطۀ جزء با کل ‪ :‬به کشتن دهند سر به یکباره گی (سر به جای تمام وجود آمده است)‬
‫• رابطۀ ازم با ملزوم ‪ :‬فان را در دوستی پای نیست‪( .‬پای به جای پایداری آمده است)‬
‫در اصطاح علم بیان این رابطه ها را عاقه نیز مینامند‪.‬‬
‫‪- 4‬کنایه‬
‫کنایه به معنای سخن پوشیده گفتن است؛ اما درعلم بیان‪ ،‬عبارت است از گفتن لفظی‬
‫درمعنای غیرحقیقی (معنای نزدیک)‪ ،‬آن گونه که بتوان معنای حقیقی (معنی دور) آن را نیز‬
‫اراده کرد‪.‬‬
‫به عنوان مثال درجمله های‪:‬‬
‫• « پرسیدم ‪ :‬پس چه خاکی بر سر بریزم‪» .‬‬
‫ا خط بکش‪» .‬‬ ‫• « بقیه را فع ً‬
‫عبارتهای مشخص شده دارای دو معنای نزدیک و دور است؛ اما معنای دور آنها مورد‬
‫نظر است‪« .‬چه خاکی بر سر بریزم » در معنای حقیقی؛ یعنی « چه کار باید بکنم » و عبارت‬
‫« خط بکش » یعنی « نادیده بگیر»‪.‬‬
‫این نوع کاربرد را کنایه میگویند‪.‬‬
‫چند نمونه ‪:‬‬
‫• د ِر خانۀ او به روی همه باز است‪.‬‬
‫معنای نزدیک‪ :‬همه میتوانند وارد خانۀ او شوند‪.‬‬
‫معنای دور‪ :‬مهمان نواز است‪.‬‬
‫• چشم به راه بودن‬

‫‪39‬‬
‫معنای نزدیک‪ :‬یکسره و بدون توقف به راه دیدن‬
‫معنای دور‪ :‬انتظار کشیدن‬
‫• کمر بستن‬
‫معنای نزدیک‪ :‬کمربند را به کمر بستن‬
‫معنای دور‪ :‬ه ّمت کردن‬
‫تفاوت کنایه با مجاز و استعاره درین است که در کنایه به هر دو معنی میتوان دست یافت‬
‫و هر دو معنی میتواند درست باشد ( ولی گوینده معنای حقیقی را میخواهد)‪.‬‬

‫علم بیان که به یاری آن حاات گوناگون سخن را در هماهنگی با حال شنونده و خواننده‬
‫تعیین میکنند‪ ،‬به سه نوع ایجاز‪ ،‬اطناب و مساوات نیز تقسیم میشود‪:‬‬
‫ایجاز‪ :‬عبارت است از بیان مقصود و معنی درکوتاهترین لفظ وکمترین عبارت‪ ،‬مشروط بر‬
‫آن که رسانندۀ مقصود باشد‪.‬‬
‫اطناب ‪ :‬درازگویی وآوردن واژه ها و عبارات زاید و بسیار درسخن را گویند‪ ،‬که معنای آنها‬
‫کم و اندک باشد‪.‬‬
‫مساوات ‪ :‬یعنی آوردن لفظ به اندازۀ معنی‪ ،‬که برای رسانیدن مقصود گوینده مناسب است‪.‬‬

‫بخوانیم و بدانیم‬
‫‪ .1‬بیان به معنای پیدا و آشکار شدن است و در اصطاح ادبیات عبارت است از مجموع قواعد‬
‫و قوانینی که به وسیلۀ آنها یک معنی به گونه های مختلف نشان داده میشود‪.‬‬
‫‪ .2‬شیوه های بیان اندیشه را دردانش بیان‪ ،‬درچهار زمینه گنجانیده اند‪ ،‬که عبارتند از‪:‬‬
‫(‪ )1‬تشبیه؛ (‪ )2‬استعاره؛ (‪ )3‬مجاز؛ (‪ )4‬کنایه‬
‫‪ .3‬علم بیان از نظرسنجش حاات سخن به سه بخش ایجاز‪ ،‬اطناب و مساوات تقسیم‬
‫میشود‪.‬‬
‫‪ .4‬تشبیه اقسام زیادی دارد‪ .‬مهمترین آن تشبیه مؤک ّد‪ ،‬مجمل‪ ،‬تسویه‪ ،‬جمع و بلیغ نام‬
‫دارد‪.‬‬
‫‪ .5‬تشبیه چهار رکن دارد‪ :‬مشبه‪ ،‬مشبه به‪ ،‬ادات تشبیه و وجه شبه‪.‬‬

‫‪40‬‬
‫‪ .6‬کنایه‪ ،‬سخن پوشیده گفتن است؛ اما درعلم بیان‪ ،‬عبارت است ازگفتن لفظی در معنای‬
‫غیرحقیقی (معنای نزدیک)‪ ،‬طوری که بتوان معنای حقیقی (معنی دور) آن را نیز اراده کرد‪.‬‬

‫• بخشهای اصلی نامه های خصوصی‬


‫معمو ًا نامه های خصوصی دارای بخشهایی اند که ترتیب آن به صورت زیر است‪:‬‬
‫‪ .1‬آدرس گیرنده ( آدرس مرسل الیه )‬
‫‪ .2‬تاریخ‬
‫‪ .3‬عنوان که درخطاب به گیرندۀ نامه نوشته میشود‪.‬‬
‫‪ .4‬آغاز نامه ( عبارت و جمله های احترامی آغازی )‬
‫‪ .5‬متن نامه‬
‫‪ .6‬پایان نامه ( عبارت احترامی پایانی )‬
‫‪ .۷‬نام و نام خانواده گی نویسنده و ذکر مشخصات او‬
‫‪ .۸‬آدرس فرستنده ( آدرس مرسل )‬
‫‪ .9‬امضا ( درصورت لزوم )‬
‫معمو ًا بخشهایی از آنچه گفتیم‪ ،‬فقط روی پاکت نوشته میشود؛ مانند ‪ :‬آدرس فرستنده و‬
‫گیرنده و بخشهایی هم روی پاکت و هم روی نامه نوشته میشود؛ مانند‪ :‬مشخصات نویسندۀ‬
‫نامه‪ ،‬تاریخ و عنوان گیرنده‪.‬‬

‫کار گروهی و سخنرانی‬


‫‪ .1‬شاگردان به چهار گروه تقسیم شوند و هرگروه دربارۀ یکی از اجزای علم بیان (تشبیه‪،‬‬
‫استعاره‪ .،‬مجاز و کنایه) باهم گفتگو کنند و یک‪ -‬یک جمله به حیث مثال بسازند؛ سپس از‬
‫هر گروه یک تن شان در برابر صنف آمده آن جمله ها را تشریح و توضیح نمایند‪.‬‬
‫‪ .2‬بازهم شاگردان باهم گفتگو کنند و با نظرداشت قواعد باا‪ ،‬یک نامۀ خصوصی کامل‬
‫بنویسند؛ سپس یک تن شان در برابر صنف آمده‪ ،‬آن نامه را بخواند و قسمتهای مختلف نامه‬
‫را برای دیگران واضح سازد‪.‬‬

‫‪41‬‬
‫اما و نگارش‬
‫‪ .1‬متنی را که معلم محترم می خواند در کتابچه های‬
‫تان اما بنویسید‪.‬‬
‫‪ .2‬این تصویر را با موضوع « مهر مادر» ارتباط داده‬
‫در مورد آن یک نامه به مادر تان بنویسید‪.‬‬

‫‪ .1‬تشبیه را تعریف نموده و اقسام آن را نام ببرید‪.‬‬


‫‪ .2‬تشبیه چند رکن دارد ؟ همه را نام گرفته و تعریف کنید‪.‬‬
‫‪ .3‬نامه های خصوصی ازچند بخش تشکیل میشود؟ هریک را نام ببرید‪.‬‬
‫‪ .4‬استعارۀ مکنیه و استعارۀ مصرحه از هم چه فرق دارند؟ با مثال واضح سازید‪.‬‬

‫کار خانه گی‬

‫‪ .1‬درمورد هرآنچه میخواهید‪ ،‬یک متن بنویسید‪ ،‬که دران تشبیه و استعاره‪ ،‬به کار رفته باشد‪.‬‬
‫سپس هریک آنها را مشخص کنید‪.‬‬
‫‪ .2‬این ابیات را به حافظه بسپارید‪:‬‬
‫علم بیــان ُدر سخــن پـرورد‬ ‫صدف سینـه و دریـای دل‬‫ِ‬ ‫در‬
‫ُپرخور و خوابست که تن پرورد‬ ‫بیخبر ازجان و زجانانه کیست‬
‫« حاجب شیرازی»‬
‫‪ .3‬متن کامل درس نهم را خوانده و برای معرفی آن در روز آینده آماده گی بگیرید‪.‬‬

‫‪42‬‬
‫درس امروز توسط یک تن از شاگردان طوری معرفی شود که‬ ‫درس‬
‫تشریحاتش جوابگوی پرسشهای زیر باشد‪:‬‬
‫‪ .1‬انجمن چیست ؟‬ ‫نهم‬
‫‪ .2‬اهداف انجمن ادبی کابل چه بود ؟‬
‫‪ .3‬نخستین بار انجمن ادبی درکدام شهر افغانستان تشکیل شد ؟‬
‫درپایان معرفی‪ ،‬همین پرسشها از چند شاگرد دیگر پرسیده شود‪:‬‬

‫انجمنهای ادبی افغانستان‬


‫انجمن جایی است که گروهی به طور مؤقت یا دایم برای مشوره در امری گرد هم بیایند‬
‫و انجمن ادبی‪ ،‬گردهمایی ادیبان‪ ،‬شاعران ونویسنده گان‪ ،‬به منظورکار بر روی مسایل ادبی‪،‬‬
‫در زیر چتر یک سازمان یا بنیاد را نامند‪.‬‬
‫انجمنهای ادبی درکشورما سابقۀ طوانی دارد‪ .‬در زمانه های قدیم رسم چنان بوده که‬
‫نشستهای کوچکی تشکیل میشد و در آن نشستها‪ ،‬شاعران و نویسنده گان آثار خود را خوانده‬
‫و در مورد آن آثار به بحث میپرداختند؛ اما هیچگاه صورت رسمی و تشکلی گسترده نداشته‬
‫و تنها درسطحی دوستانه و کوچک برگزار میشد‪ .‬شکل رسمی انجمن ادبی در افغانستان‪ ،‬با‬
‫تشکیل« انجمن ادبی کابل» در پانزدهم ماه جوزای سال (‪ 1310‬هـ ‪.‬ش‪ ).‬آغازشد‪.‬‬
‫‪ .1‬انجمن ادبی کابل‬
‫این انجمن که در آغاز به مدیریت محمد انورخان بسمل به میان آمد‪ ،‬مرامنامه یی در‬
‫‪ 14‬ماده تدوین کرد و دران هدف اصلی خود را همسان کردن اصول نگارش و ایجاد سبک‬
‫معین نظم و نثر‪ ،‬تربیت روحیۀ ادبی و تکامل آن و تحقیق درتاریخ افغانستان خواند‪ .‬این‬
‫انجمن به نشر« مجلۀ کابل» پرداخت که تا ‪ 12‬شماره انتشار یافت؛ همچنان سالنامه یي به‬
‫نام «سالنامۀمجلۀ کابل» از سوی این انجمن نشر میشد و شعبه های تاریخ‪ ،‬تألیف‪ ،‬ترجمه‪،‬‬
‫لغت‪ ،‬ادب عامه و ادبیات جزء تشکیل انجمن ادبی کابل بود‪.‬‬
‫نخستین اعضای آن ملک الشعرا قاری عبداه‪ ،‬استاد بیتاب‪،‬‬
‫عبدالعلی مستغنی‪ ،‬میرغام محمد غبار‪ ،‬غام سرور جویا‪ ،‬محمد‬
‫سرور جویا و تنی چند از نویسنده گان دیگر بودند‪.‬‬
‫انجمن ادبي کابل‪ ،‬که حدود هفت سال فعالیت داشت‪ ،‬کار هاي‬
‫مهمي در زمینۀ تاریخ سیاسي و ادبي افغانستان انجام داد و سبب‬
‫مطرح شدن تعداد قابل توجهي از شعــــــرا‪ ،‬نویسنده گــــان‪،‬‬

‫‪43‬‬
‫تذکره نویسان و شناساندن بعضي رجال ادبي‪ ،‬و علمي به جامعه شد‪.‬‬
‫انجمن کتابخانۀ کوچکی با کتابهای علمی‪ ،‬تاریخی‪ ،‬ادبی و لغت به زبانهای دری‪ ،‬پشتو‪،‬‬
‫عربی‪ ،‬انگلیسی‪ ،‬ترکی و فرانسوی تأسیس نمود و تألیف‪ ،‬ترجمه و تصحیح کتابهاي متعدد‬
‫از دیگر فعالیتهاي مهم انجمن ادبي کابل به شمار میرفت‪ .‬از نخستین کتابهایی که انجمن‬
‫تألیف نمود اخاق عسکری‪ ،‬قرائت فارسی برای صنوف چهارم وپنجم‪ ،‬تاریخ افغانستان‪،‬‬
‫تاریخ ادبیات افغانستان و تذکرۀ مشاهیر افغانستان را میتوان نام برد‪.‬‬
‫یکی دیگر ازکارهای بزرگ انجمن ادبی کابل تدوین دايرة المعارف آریانا بود که نخستین‬
‫شمارۀ آن در سال (‪132۷‬هـ ‪.‬ش‪ ).‬به زبانهای دری و پشتو منتشر شد‪.‬‬
‫‪ .2‬انجمن ادبی هرات‬
‫این انجمن درسال ‪1309‬هـ ‪.‬ش‪ .‬به ریاست قاضي محمد صدیق خان تشکیل شد و پس‬
‫از انجمن ادبی کابل رسمیت یافت‪.‬‬
‫انجمن مذکور ماهنامه یي را به نام « مجلۀ هرات» در موضوعات ادبي‪ ،‬تاریخي‪ ،‬هنري و‬
‫اجتماعي به چاپ میرساند‪ .‬نخستین شمارۀ این ماهنامه در ‪ 15‬حوت ‪1310‬هـ ‪.‬ش‪ .‬منتشر شد‬
‫و انتشار آن تا سال ‪134۸‬هـ ‪.‬ش‪ .‬ادامه داشت‪ .‬از اعضاي انجمن میتوان از منشي عبدالکریم‬
‫احرار‪ ،‬محمد سرور جویا نام برد‪ .‬این کانون ادبي‪ ،‬مرکز شایسته یي براي تاشهاي فرهنگي‬
‫و محیط سودمندي براي رشد استعداد هاي ادبي به شمار میرفت‪ .‬کنفرانسهاي آموزنده و‬
‫بزمهاي ادبي آگاهي دهنده و چاپ آثار قلمزنان هرات در نامۀ انجمن از دستاوردهاي این‬
‫نهاد است‪.‬‬
‫انجمن ادبي هرات مدت یازده سال از ‪ 1311‬تا ‪ 1322‬ش‪.‬کانون گرم دوستداران فرهنگ‬
‫و ادبیات در هرات بود و با انتشار ‪ 144‬شماره مجلۀ ادبي هرات خدمات پر ارجي را انجام داد‪.‬‬
‫‪ .3‬انجمن ادبی قندهار‬
‫ً‬
‫انجمن دیگری که به موازات انجمن ادبی هرات و تقریبا همزمان با آن از سال‬
‫‪1311‬هـ ‪.‬ش‪ .‬شروع به فعالیت کرد‪ ،‬انجمن ادبی قندهار بود‪ .‬این انجمن« مجلۀ قندهار» را‬
‫به زبان پشتو به نشر میرساند‪ .‬سر انجام این انجمن دراثر ایجاد موانع و مشکات از فعالیت‬
‫بازماند و مسدود گردید‪.‬‬

‫انجمن ادبی کابل کتابخانۀ کوچکی با کتابهای علمی‪ ،‬تاریخی‪ ،‬ادبی و لغت به زبانهای‬
‫دری‪ ،‬پشتو‪ ،‬عربی‪ ،‬انگلیسی‪ ،‬ترکی و فرانسوی تأسیس نموده بود که بسیاری از کتابهای‬
‫این انجمن از کتابفروشی های کشورهای مختلف خریداری شده بود‪.‬‬

‫‪44‬‬
‫بخوانیم و بدانیم‬
‫‪ .1‬انجمن ادبی‪ ،‬گردهمایی ادیبان‪ ،‬شاعران ونویسنده گان‪ ،‬به منظورکار بر روی مسایل ادبی‪،‬‬
‫در زیر چتر یک سازمان یا بنیاد را گویند‪.‬‬
‫‪ .2‬شکل رسمی انجمن ادبی در افغانستان‪ ،‬با تشکیل« انجمن ادبی کابل» در پانزدهم ماه‬
‫جوزای سال (‪ 1310‬هـ ‪.‬ش‪ ).‬آغازشد‪.‬‬
‫‪ .3‬هدف اصلی انجمن ادبی کابل همسوکردن اصول نگارش و ایجاد سبک معین نظم و نثر‪،‬‬
‫تربیت روحیۀ ادبی و تکامل آن و تحقیق درتاریخ افغانستان بود‪.‬‬
‫‪ .4‬انجمن ادبي هرات درسال ‪1311‬هـ ‪.‬ش‪ .‬به ریاست قاضي محمد صدیق تشکیل شد و‬
‫ماهنامه یي به نام « مجلۀ هرات» در موضوعهاي ادبي‪ ،‬تاریخي‪ ،‬هنري و اجتماعي به چاپ‬
‫میرساند‪.‬‬

‫• بخشهای اصلی نامۀ شخص به دفتر رسمی‬


‫این نوع دیگری از نامه هاست‪ ،‬که ما آن را به نام عریضه و درخواست میشناسیم‪ .‬این گونه‬
‫نامه ها چه دربیان تقاضا و طلب باشد و چه دربیان آگاهی و یا پرسش‪ ،‬دارای بخشهایی است‬
‫همانند بخشهای اصلی نامه های خصوصی؛ با اندکی تفاوت‪ ،‬که در زیر به شرح آن میپردازیم‪:‬‬
‫‪ .1‬نشانی کامل فرستنده ( کنار راست در باای صفحه )‬
‫‪ .2‬نشانی کامل گیرنده ( کنار چپ در باای صفحه )‬
‫‪ .3‬تاریخ ( کنارچپ صفحه در زیر نشانی گیرنده )‬
‫‪ .4‬موضوع (کنارچپ صفحه در زیرتاریخ )‬
‫‪ .5‬عنوان که درخطاب به گیرندۀ نامه نوشته میشود‪.‬‬
‫‪ .6‬آغاز نامه ( عبارت و جمله های احترامی آغازی )‬
‫‪ .۷‬متن نامه‬
‫‪ .۸‬پایان نامه ( عبارت احترامی پایانی )‬
‫‪ .9‬نام و نام خانواده گی نویسنده و ذکر مشخصات او ( کنارچپ صفحه )‬
‫‪ .10‬امضا ( حتمی است )‬
‫‪ .11‬ذکر ضمیمه ها با تعداد اوراق آن (کنار راست صفحه‪ ،‬سه سانتی پایین تر از امضا )‬
‫‪ .12‬گذاشتن حد اقل پنج سانتی متر فاصلۀ سفید درپایین صفحه به منظور ارجاع‪ ،‬ماحظه‪،‬‬

‫‪45‬‬
‫یادداشت و ‪....‬‬
‫کارگروهی و سخنرانی‬
‫‪ .1‬شاگردان باهم گفتگو کنند و فهرستی از کارهایی که یک انجمن ادبی باید آن را انجام‬
‫دهد‪ ،‬تهیه نمایند؛ سپس نتیجه را یک نفرشان به دیگران بگوید‪.‬‬
‫‪ .2‬چندتن از شاگردان در مورد نقش انجمنهای ادبی در‬
‫جامعه سخنرانی کنند‪.‬‬
‫اما و نگارش‬
‫‪ .1‬متنی را که معلم محترم می خواند در کتابچه های تان‬
‫اما بنویسید‪.‬‬
‫‪ .2‬یک تن ازشاگردان یک نامۀ شخصی به دفتر رسمی‬
‫بر روی تخته بنویسد و دیگران آن را اصاح کنند‪.‬‬
‫‪ .3‬این تصویر را با موضوع « سکوت و اندیشه» ارتباط داده‪،‬‬
‫در مورد آن متنی بنویسید که کمتر از هفت سطر نباشد‪.‬‬

‫‪ .1‬انجمن چیست و انجمن ادبی به چه چیزی گفته میشود ؟‬


‫‪ .2‬شکل رسمی انجمن ادبی در افغانستان‪ ،‬چه زمان و به چه شکل آغاز شد ؟‬
‫‪ .3‬هدف اصلی انجمن ادبی کابل چه بود ؟‬
‫‪ .4‬نامۀ شخص به دفتر رسمی را تعریف کنید‪.‬‬
‫‪ .5‬درنامۀ شخص به دفتر رسمی‪ ،‬ذکرضمیمه ها درکدام قسمت نوشته میشود و آیا گذاشتن‬
‫فاصلۀ سفید درپایین صفحه ضروری است ؟‬

‫کار خانه گی‬

‫‪ .1‬درمورد وظایف انجمنهای ادبی و نقش آنها در ارتقای سطح ادبیات درجامعه مقاله یی‬
‫بنویسید‪.‬‬
‫‪ .2‬این بیت را به حافظه بسپارید‪:‬‬
‫تا طبایع نیست مألوف انجمن ویرانـه است‬
‫ناقص افتد خوشه چون بی ربط بالد دانه ها «بیدل»‬
‫‪ .3‬متن کامل درس دهم را خوانده و برای معرفی آن در روز آینده آماده گی بگیرید‪.‬‬

‫‪46‬‬
‫درس‬
‫درس امروز توسط یک تن از شاگردان طوری معرفی شود که‬
‫تشریحاتش جوابگوی پرسشهای زیر باشد‪:‬‬ ‫دهم‬
‫‪ .1‬ظلم از دیدگاه لغت و حقوق چه معنی دارد ؟‬
‫‪ .2‬پیامدهای فردی و اجتماعی ظلم چیست ؟‬
‫‪ .3‬چند مثال درمورد ظلم ارائه کنید‪.‬‬
‫‪ .4‬تجاوز از حدود چه معنی دارد ؟‬
‫درپایان معرفی‪ ،‬همین پرسشها از چند شاگرد دیگر پرسیده شود‪.‬‬

‫نکوهش ظلم‬
‫ِ‬
‫ظلم درلغت‪ ،‬ستم کردن و جور و بیداد کردن راگویند‪ .‬و از نظر حقوقی‪ ،‬تجاوز از حد‬
‫عدالت را ظلم گویند‪ .‬عدالت به معنای این است که حق هرکس را ارج نهند و با او به اندازۀ‬
‫مقام و شایسته گیش رفتار کنند؛ بنابرین ارج ننهادن به حقوق دیگران و درنظر نگرفتن‬
‫حدود‪ ،‬ظلم است‪.‬‬
‫هر صفتی یک حد وسط دارد که اگر از آن حد تجاوز شد‪ ،‬چه به این سوی و چه به‬
‫ا‪ :‬میانه روی در خرج کردن‪ ،‬عدالت است پس اگرکسی‬ ‫آن سوی‪ ،‬ظلم حساب میشود؛ مث ً‬
‫اسراف کند و زیاده روی نماید تا جایی که خانوادۀ خود را به اذیت بیندازد و به آنان رحم‬
‫نکند و نانی برای خوردن شان ذخیره ننماید‪ ،‬از حد تجاوز کرده و ظلم نموده است و اگر‬
‫کسی بخل ورزد و اموال خود را در بانکها نگه دارد و حقوق فقرا و مستمندان را نداده‪ ،‬حقوق‬
‫شرعی خود را نپردازد و در راه خدا انفاق ننماید‪ ،‬او نیز تجاوز کرده و از حد اعتدال خارج شده‬
‫و ستم نموده است‪.‬‬
‫همچنین اگر ما کثافات و خاکروبه های منازل خویش را از خانه کشیده و درسرک و یا‬
‫درجوی کوچه بیندازیم‪ ،‬از حدود تجاوزکرده و ظلم کرده ایم‪ .‬اگر دود موتر ما به حدی برسد‬
‫که باعث آلوده گی هوا شود‪ ،‬به حدود دیگران تجاوزکرده و ظلم کرده ایم‪ .‬اگرخود در موتر‬
‫نشسته قطی‪ ،‬پوست ساجق و بوتلهای خالی نوشابه ها را از کلکین موتر به روی سرک‬
‫بیندازیم‪ ،‬ظلم کرده ایم‪ .‬اگرصدای موسیقی را به حدی بلند کنیم که باعث اذیت و آزار‬
‫دیگران شود‪ ،‬ظلم کرده ایم‪ .‬اگر چراغها و وسایل برقی را بدون ضرورت روشن بگذاریم‪ ،‬به‬
‫خود و دیگران ظلم کرده ایم‪ .‬اگر اوقات گرانبهای عمر خویش را با دیدن فلمها‪ ،‬پارچه های‬
‫‪47‬‬
‫موسیقی و سریالهای مبتذل ضایع سازیم‪ ،‬ظلم کرده ایم‪ .‬اگرنلهای آب را بیمورد باز بگذاریم‬
‫و یا درهنگام موترشویی‪ ،‬کااشویی‪ ،‬ظرفشویی و آبپاشی‪ ،‬آب را بیش از مقدارضرورت‬
‫مصرف کنیم‪ ،‬ظلم کرده ایم؛ اگر درکارهای خانه سهم نگیریم و تمام کارها را به دوش‬
‫دیگران بیفگنیم‪ ،‬ظلم کرده ایم همچنان هر نوع اعمال غیر قانونی و در نظر نگرفتن حقوق‬
‫همۀ مردم در اسناد تقنینی ظلم گفته میشود و خاصه صد ها مورد دیگر‪ ،‬که همۀ این گونه‬
‫موارد ظلم به حساب آمده و سزاوار بازپرس خواهد بود؛ بنا برین هرنوع تجاوز از حدود تعیین‬
‫شده ظلم است؛ ولی نسبتها به تناسب اوضاع و احوال فرق میکند؛ پس ازین گفته ها نتیجه‬
‫میگیریم که ظلم دارای مفهومی گسترده بوده و شامل انواع تجاوز افراد به حقوق همدیگر‬
‫و نافرمانی انسان ازخدا و بلکه شامل رفتار ناشایست و زیان رسانیدن انسان به خویش نیز‬
‫میشود؛ چه آن زیان کوچک باشد یا بزرگ‪ ،‬درهردو صورت ظلم است و سزاوار نکوهش و‬
‫کیفر می باشد‪.‬‬
‫خوشبختانه‪ ،‬ادبیات دری در وضاحت مفهوم و نکوهش از ظلم‪ ،‬صدها و هزارها مورد را‬
‫به شکل حکایت‪ ،‬داستان‪ ،‬افسانه‪ ،‬روایت‪ ،‬قصه و شعر درخود نهفته دارد‪ ،‬که جهت روشنی‬
‫بیشترموضوع‪ ،‬یکی دو نمونۀ آن را نقل میکنیم‪.‬‬
‫آورده اند که نوشیروان عادل را درشکارگاهی‪ ،‬صیدی کباب کردند و نمک نبود‪ .‬غامی به‬
‫روستا رفت‪ ،‬تا نمک آرد‪ .‬نوشیروان گفت‪ « :‬نمک به قیمت بستان‪ ،‬تا رسمی نشود ناستوده و‬
‫روستا خراب نگردد‪ ».‬گفتند ‪ :‬ازین چه قدر خلل زاید‪ .‬گفت ‪ « :‬بنیاد ظلم در جهان اول اندک‬
‫بوده است‪ ،‬هرکه آمد بر او مزیدی کرد تا بدین غایت رسید‪».‬‬
‫بـراورند غـامـان او درخـت از بیـخ‬ ‫اگر زبـاغ رعیـت ملک خـورد سیبـی‬
‫زنند لشکریانش هـزار مرغ بـر سیـخ‬ ‫به یک بیضه که سلطان ستم روا دارد‬
‫همچنان خواجه عبداه انصاری‪ ،‬در نکوهش از ظلم چنین گفته است‪:‬‬
‫ای عزیز! د ِرظلم مگشای و از آه مظلومان حذرنمای‪ ،‬که ظلم نمودن از خدا بیخبریست‬
‫و مظلومان را کوی به کوی راندن‪ ،‬مایۀ دربه دریست‪ .‬بنیاد ستم‪ ،‬خرابی اساس دین است و‬
‫ظالمان را عذاب الهی در کمین است‪.‬‬
‫هزار همچو تـو از خانمـان برانـدازد‬ ‫مکن اگر آه فقیـری شبی برون تازد‬
‫زسوز سینۀ پیـری که نـاوک انـدازد‬ ‫زتیـر آه یتیمـان مگـر نمـی ترسـی‬
‫که گر به کوه زند‪ ،‬روزنی دران سازد‬ ‫حـذر نمـای ازان نالـۀ سحـرگاهـی‬
‫فغان و ناله به عرش ومایک اندازد‬ ‫به وقت نیمه شبی گر بگوید ای اه‬

‫‪48‬‬
‫زآه گـرم فقیـری چو مـوم بگـدازد‬ ‫هزار جوشـن فـواد اگر بپـوشی تو‬
‫که دست فتنـۀ ایـام بـرسرت تـازد‬ ‫متاز برسر مظلوم ساکـن ای ظالـم‬
‫جـزا دهنـده تـرا در جهنـم انـدازد‬ ‫اگـر بهـل نکنـد سایـل ستمدیـده‬
‫ز بـار جـور لئیمـان منـال عبـداه‬
‫که گـر خسی بزنـد کردگار بنـوازد‬
‫خواجه عبداه انصاری‬

‫خواجه عبداه انصاری ‪ :‬شیخااسام ابواسماعیل عبداه بن ابیمنصور محمد (زادۀ ‪ 396‬هـ‬
‫‪ .‬ق‪ ).‬معروف به «پیرهرات» دانشمند و عارف‪ ،‬از اعقاب ابو ایوب انصاری است‪ .‬مادرش از مردم‬
‫بلخ بود و عبداه خود در هرات متولد شد‪ .‬ازکودکی زبانی گویا و طبعی توانا داشت‪.‬‬
‫وی درتصوف از شیخ ابوالحسن خرقانی تعلیم گرفت و جانشین او بود‪ .‬محل اقامتش‬
‫بیشتر درهرات بود و در آنجا تا پایان زنده گانی به تعلیم و ارشاد اشتغال داشت‪.‬‬
‫انصاری شعر میسرود ولیکن بیشتر شهرت وی به جهت رساات وکتب مشهوری است که‬
‫تألیف کرده است ‪.‬از رسایل منثور او که به نثرمسجع نوشته مناجاتنامه‪ ،‬نصایح‪ ،‬زاد العارفین‪،‬‬
‫کنزالسالکین‪ ،‬قلندرنامه‪ ،‬محبتنامه‪ ،‬هفتحصار‪ ،‬رسالۀ دل وجان‪ ،‬رسالۀ واردات و الهینامه‬
‫را میتوان نام برد‪.‬‬

‫بخوانیم و بدانیم‬
‫‪ .1‬ظلم درلغت‪ ،‬ستم کردن‪ ،‬جور و بیداد کردن راگویند و از نظر حقوقی‪ ،‬تجاوز از حد عدالت‬
‫را ظلم گویند‪.‬‬
‫حق هر کس را ارج نهند و با او به اندازۀ جایگاه و شایستگیش‬
‫‪ .2‬عدالت به معنای این است که ّ‬
‫رفتار کنند‪.‬‬
‫‪ .3‬اگر ما کثافات و خاکروبه های منازل خویش را از خانه کشیده و درسرک و یا در جوی‬
‫کوچه بیندازیم‪ ،‬ویا خود در موترنشسته و پوست ساجق و بوتلهای خالی نوشابه ها را از‬
‫کلکین موتر به روی سرک بیندازیم‪ ،‬از حدود تجاوزکرده و ظلم کرده ایم‪.‬‬
‫‪ .4‬ظلم دارای مفهومی گسترده بوده و شامل انواع تجاوز افراد به حقوق همدیگر و نافرمانی‬

‫‪49‬‬
‫انسان ازخدا و بلکه شامل رفتار ناشایست و زیان رسانیدن انسان به خویش نیز میشود‪.‬‬
‫‪ .5‬ارج ننهادن به حقوق دیگران و درنظر نگرفتن حدود‪ ،‬ظلم است‪.‬‬

‫• نکات ضروری درنامۀ شخص به دفتر رسمی‬


‫وقتی برای اداره‪ ،‬دفتر رسمی و یا شخص مهمی نامه مینویسیم که رابطۀ کاری با او‬
‫داریم‪ ،‬در چنین مواردی نمی شود از روش نامۀ دوستانه استفاده کرد و این کار نوعی توهین‬
‫به شخص گیرنده محسوب میشود‪ .‬نوشتن این گونه نامه ها مستلزم رعایت یک سلسله‬
‫نکات ضروری است که در زیر به توضیح آن میپردازیم‪:‬‬
‫‪ .1‬نامه باید در یک طرف صفحه نوشته شود و نباید در حاشیۀ آنها چیزی نوشت‪.‬‬
‫‪ .2‬متن نامه باید با نهایت دقت در صحت مطالب تهیه شود‪.‬‬
‫‪ .3‬متن نامه باید شایستۀ فرد گیرنده باشد و پست و مقام شغلی فرد گیرنده باید در نظر‬
‫گرفته شود‪.‬‬
‫‪ .4‬درنامه باید شیوایی بیان و روانی مطلب نیز درنظرگرفته شود و از لغات نامانوس نباید‬
‫استفاده گردد‪.‬‬
‫‪ .5‬از حشو ( به کار بردن کام زاید) خود داری شود‪.‬‬
‫‪ .6‬در نامه به هیچ وجه نباید از کلمات و جمات عامیانه استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ .۷‬از نشانه های قراردادی ( کامه‪ ،‬سمیکولن‪ ،‬نقطه و ‪ )...‬باید درست و به جا استفاده کرد‪.‬‬
‫‪ .۸‬درنامه باید ازاستفاده کردن جمات توهین آمیز‪،‬تهدیدآمیز و مشکل آفرین خود داری کرد‪.‬‬
‫‪ .9‬نامه باید درکاغذ های مناسب نوشته شود تا امکان ارجاع و حاشیه نویسی داشته باشد‪.‬‬
‫‪ .10‬نامه تا حد امکان باید تایپ شود یا حد اقل با خط خوانا نوشته شود‪.‬‬
‫‪ .11‬سلسلۀ مراتب باید رعایت شود؛ عدم رعایت سلسلۀ مراتب توهین تلقی میشود‪.‬‬
‫‪ .12‬اگر مخاطب نامه را نمی شناسیم‪ ،‬نامه را باید با یک عنوان کلی بنویسیم‪ .‬در هراداره یک‬
‫سیستم تفکیک نامه وجود دارد که باعث ارسال نامه به مکان مورد نظر میشود‪.‬‬
‫‪ .13‬اگر نامه به وسیلۀ انترنت مکاتبه شود‪ :‬الف) از رنگهای مایم (مثل آبی) استفاده گردد‪.‬‬
‫ب) تایپ همۀ نامه ها با فونت بزرگ یک نوع توهین محسوب میشود‪ .‬ج) ارسال تعداد زیاد‬
‫ایمیل برای یک مکان کار درستی نیست‪.‬‬

‫‪50‬‬
‫کارگروهی و سخنرانی‬
‫شاگردان باهم گفتگو کنند و برای سه مورد ظلم در مکتب‪ ،‬درخانه و دراجتماع پنج پنج‬
‫مثال بر روی یک صفحه کاغذ بنویسند؛ سپس چند تن از شاگردان با کاربرد مثالها درمورد‬
‫ظلم مطالبی ارائه کنند‪.‬‬

‫اما و نگارش‬
‫‪ .1‬متنی را که معلم محترم می خواند در کتابچه های تان اما بنویسید‪.‬‬
‫‪ .2‬تصویر زیر را با موضوع «نکوهش ظلم» ارتباط داده‪ ،‬در مورد آن یک متن هفت سطری‬
‫بنویسند‪.‬‬

‫‪51‬‬
‫‪ .1‬ظلم را تعریف کنید‪.‬‬
‫‪ .2‬عدالت به چه چیزی گفته میشود؟‬
‫‪ .3‬درچه صورتهایی‪ ،‬ما از حدود تجاوزکرده و مرتکب ظلم میشویم؟‬
‫‪ .4‬ظلم شامل چه چیزهایی میشود؟‬
‫‪ .5‬مهمترین نکات قابل رعایت درنامۀ شخص به دفتر رسمی چیست؟‬
‫‪ .6‬اگر نامه به وسیلۀ انترنت مکاتبه شود‪ ،‬چه مواردی را باید رعایت نمود؟‬
‫‪ .۷‬ابیات زیر چه معنایی را افاده میکند؟‬
‫بـراورند غـامـان او درخـت از بیـخ‬ ‫اگر زبـاغ رعیـت ملک خـورد سیبـی‬
‫زنند لشکریانش هـزار مرغ بـر سیـخ‬ ‫به یک بیضه اگر سلطان ستم روا دارد‬

‫کار خانه گی‬

‫‪ .1‬ده مورد از چیزهایی را که ظلم است و در جامعۀ ما مردم بدان اعتنا نمی کنند‪ ،‬درکتابچه‬
‫های تان بنویسید‪.‬‬
‫‪ .2‬این ابیات را به حافظه بسپارید‪:‬‬
‫خـود را بـه دم آه سحـرگاه زنــد‬ ‫آنکس که به کو ِه ظلم خرگاه زند‬
‫راهی که زنی ترا همـان راه زنـد‬ ‫ای راهـزن از دورمکافات بتـرس‬
‫ابوسعید ابوالخیر‬
‫‪ .3‬متن کامل درس یازدهم را خوانده و برای معرفی آن در روز آینده آماده گی بگیرید‪.‬‬

‫‪52‬‬
‫درس امروز توسط یک تن از شاگردان طوری معرفی شود که‬ ‫درس‬
‫تشریحاتش جوابگوی پرسشهای زیر باشد‪:‬‬
‫‪« .1‬جزدانش و حکمت نبود میوة انسان» چه مفهوم دارد؟‬ ‫یازدهم‬
‫‪ .2‬چرا سپیدار گریه کرد؟‬
‫‪ .3‬فرق بین یک شاخ پر ثمر و بی ثمر در چیست و به زنده گی انسان چه‬
‫رابطه دارد؟‬
‫‪ .4‬پروین اعتصامی کیست؟‬
‫درپایان معرفی‪ ،‬همین پرسشها از چند شاگرد دیگر پرسیده شود‪.‬‬

‫درخت بی بر‬

‫از جـــــور تبــــــر زار بنالید سپیــــدار‬ ‫آن قصــه شنیدیــــد که در باغ یکی روز‬
‫از تیشۀ هیــــــزم شکن وارۀ نجـــــــار‬ ‫کز من نه دگــر بیخ و بنی ماند ونه شاخی‬
‫دست قدرم کرد بــــه ناگاه نگـــــونسار‬ ‫این باکی توان گفت کــــه در عین بلندی‬
‫کین موسم حاصل بود و نیست تـــــرا بار‬ ‫گفتش تبــر آهسته که جرم تو همین بس‬
‫شد تـــــوده در آن باغ سحر همیۀ بسیـار‬ ‫تــــا شام نیفتاده صدای تبر از گـــــوش‬
‫بگریست سپیدار و چنین گفت دگـر بــــار‬ ‫دهقان چو تنور خود از آن هیمه برافروخت‬
‫اندام مـــــرا سوخت چنین ز آتش اد بــار‬ ‫آوخ کــه شـــــدم هیزم و آتش گر گیتی‬
‫زین جامه نه یک پود بجا مــاند و نه یکتار‬ ‫هر شاخه ام افتاده در آخر بـــه تنــــوری‬
‫در صفحۀ ایام نه گل مــاند ونـــــه گلزار‬ ‫چون ریشۀ من کنده شد از بـــاغ بخشکید‬
‫آنرا که بسوزند چو من گــــــریه کند زار‬ ‫از سوختن خویش همی زارم و گــــــریم‬
‫کو دعــــــوی دیروزی و آن پایه و مقدار‬ ‫کــــــــو دولت فیروزی و آسایش و آرام‬
‫نا چیزی تو کــــــرد بدینگونه تــرا خوار‬ ‫خندید برو شعلــــــه که از دست که نالی‬
‫فرجام‪ ،‬بــــه جز سوختنش نیست سزاوار‬ ‫کشد میوه نیــــــارد‬
‫آن شـــاخ که سر بر ُ‬
‫ای میوه فروش هنر این دکـــــــه و بازار‬ ‫جــز دانش و حکمت نبـــــود میوۀ انسان‬
‫کردار نکو کن که نه سودیست ز گفتـار‬ ‫از گفتۀ نا کردۀ بیهوده چه حــــــاصل‬
‫پروین اعتصامی‬

‫‪53‬‬
‫* شعری را که خواندید از نقطه نظر قالب شعری قطعه است‪.‬‬
‫قطعه(شعر)‪ :‬چند بیت هم وزن و هم قافیه است که قافیه را در مصراع او ل بیت اول آن‬
‫رعایت نکنند و در آن از یک مضمون بحث کنند‪.‬‬
‫* در شعر درخت بی بر نگونسار به معنی (سرچپه) هیمه (چوب هیزم) ادبار(بدبختی) بار‬
‫(حاصل میوه) آمده است‪.‬‬
‫* پروین اعتصامی در سال‪ 12۸5‬هـ ‪ .‬ش‪ .‬تولد یافت؛ وی از کودکی زبان شاعری گشود و‬
‫در عنفوان شباب از معروفترین شاعران زمان خود گردید‪.‬‬
‫پروین در قصاید خود از حیث الفاظ پیرو سبک شاعران قرن پنجم و ششم خاصه ناصر خسرو‬
‫بلخی است و در اشعار دیگر از قطعات و مثنوی های پر ارزش و غزل ها وغیره سخن او‬
‫بیشتر رنگ سخن عراقیدارد و غالب ًا ساده است‪.‬‬
‫اندیشه های وی نو و متضمن نکات اجتماعی و اخاقی و انتقادی است‪ ،‬و تمثیات نغز و‬
‫اندرز های حکیمانه و تفکرات او مایۀ شگفتی است‪.‬‬
‫پروین اعتصامی در سال ‪ 1320‬هـ ‪ .‬ش ‪ .‬وفات یافت‪.‬‬

‫بخوانیم و بدانیم‬
‫‪ .1‬درخت بی بر درخت بی ثمر و بیحاصل را گویند که فقط می توان آن را اره نمود و چوب‬
‫آن را به حیث هیزم سوخت به کار گرفت‪.‬‬
‫‪ .2‬قطعه نوع شعری است که در مصرع اول قافیه مراعات نشده و در آن از یک مضمون بحث کند‪.‬‬
‫‪ .3‬شاخی که بلند باشد و حاصل ندهد‪ ،‬عاقبت سزاوار او جز سوختن چیزی دیگر نیست‪.‬‬
‫‪ .4‬انسانی که دانش نیندوزد‪ ،‬مانند درخت بی حاصل است‪.‬‬

‫‪54‬‬
‫• آدرس نویسی روی پاکت مراسات‬
‫نوشتن آدرس یا نشانی در زبان دری دقیق ًا برخاف بسیاری از زبانها از جمله انگلیسی‬
‫است؛ بدین معنی که از موارد بزرگتر به سمت موارد کوچکتر میرود؛ به ترتیب زیر‪:‬‬
‫‪ .1‬نام کشور ‪ .2‬نام وایت ‪ .3‬نام ولسوالی ‪ .4‬نام قریه ‪ .5‬نام ناحیه ‪ .6‬نام یا شمارۀ سرک‬
‫‪ .۷‬نام یا شمارۀ کوچه ‪ .۸‬شمارۀ منزل ‪ .9‬نام و نام خانواده گی گیرنده ‪.‬‬
‫تفصیات‬
‫‪ .1‬درهمه زبانهایی که از راست به چپ نوشته میشوند (دری‪ ،‬پشتو‪ ،‬عربی‪ ،‬ازبکی و ‪، )...‬‬
‫قاعده همان است که در باا گفتیم؛ یعنی از موارد بزرگ آغاز نموده به سوی موارد کوچک‬
‫باید رفت‪.‬‬
‫‪ .2‬اگرنامه به کشور دیگری فرستاده میشود که ترتیب نوشتاری آن کشور از راست به چپ‬
‫است‪ ،‬دران صورت عین قاعدۀ باا بر آدرس گیرنده و فرستنده تطبیق میشود‪.‬‬
‫‪ .3‬اگر نامه به داخل کشور فرستاده میشود‪ ،‬دیگر نوشتن نام کشور ضروری نیست‪.‬‬
‫‪ .4‬اگر نامه از مرکز یک وایت به مرکز وایت دیگری فرستاده میشود‪ ،‬طبیعی است که نام‬
‫ولسوالی و قریه نوشته نمی شود‪.‬‬

‫فرستنده‪ :‬کابل ‪ -‬قلعة فتح اه خان‪ ،‬ناحیة دهم‪،‬‬


‫سرک ‪ ،8‬منزل شماره (‪ ،)311‬انجنیر رحیم گل‪.‬‬ ‫محل نصب‬
‫تکتب پستی‬

‫گیرنده‪ :‬بامیان‪ -‬ولسوالی پنجاب‪ ،‬قریة تگاب برگ‪،‬‬


‫پهلوی مکتب ذکور‪ ،‬منزل احمد حسین خان‪.‬‬

‫‪55‬‬
‫‪ .5‬آدرس فرستنده به ترتیبی که گفتیم‪ ،‬درسمت چپ‪ ،‬کنار باایی پاکت نوشته میشود‪.‬‬
‫‪ .6‬آدرس گیرنده به همان ترتیب در سمت راست‪ ،‬کنار پایینی پاکت نوشته میشود‪.‬‬

‫کارگروهی و سخنرانی‬
‫‪ .1‬شاگردان به دو گروه تقسیم شده و در مورد درس صحبت نمایند‪ .‬و یک نفر از هر گروه‬
‫نتیجۀ صحبت خود را در مقابل دیگران بیان دارد‪.‬‬
‫‪ .2‬دو تن از شاگردان در برابر صنف قرار گرفته و مراحل مختلف آدرس نویسی را روی پاکت‬
‫مراسات با ترسیم نمونه ها روی تخته شرح دهند‪.‬‬
‫اما و نگارش‬
‫‪ .1‬متنی را که معلم محترم می خواند در کتابچه‬
‫های تان به صورت اما بنویسید‪.‬‬
‫‪ .2‬در ارتباط تصویر صفحه با متن درس مقاله یی‬
‫بنویسید که از ده سطر کم نباشد‪.‬‬

‫‪ .1‬قطعه چگونه شعر است؟‬


‫‪ .2‬پروین اعتصامی کیست؟‬
‫‪ .3‬چرا انجام درخت بی بر سوختن است؟‬
‫‪ .4‬اگر در عقب پاکت مراسات آدرس فرستنده را در سمت راست کنار پایینی پاکت بنویسیم‬
‫چه می شود؟‬

‫کار خانه گی‬

‫‪ .1‬خاصه و مفهوم شعر درخت بی بر را طی شش سطر در کتابچه های تان بنویسید‪.‬‬


‫‪ .2‬این بیت را به حافظه بسپارید‪:‬‬
‫هوس درنسخۀ تسلیم ما صورت نمی بندد نگه نتوان نوشتن بر بیـاض چشم قربانـی‬
‫بیدل‬
‫‪ .3‬متن کامل درس دوازدهم را خوانده و برای معرفی آن در روز آینده آماده گی بگیرید‪.‬‬

‫‪56‬‬
‫درس امروز توسط یک تن از شاگردان طوری معرفی شود که‬ ‫درس‬
‫تشریحاتش جوابگوی پرسشهای زیر باشد‪:‬‬
‫‪ .1‬زبان دری و فارسی از یکدیگر چه تفاوت دارند؟‬
‫دوازدهم‬
‫‪ .2‬چرا این زبان را گاهی فارسی وگاهی دری میگویند؟‬
‫‪ .3‬شاعران شبه قاره به کدام زبان شعرگفته اند؟‬
‫‪ .4‬این زبان درکجا و درکدام زمان به میان آمده است؟‬
‫درپایان معرفی‪ ،‬همین پرسشها از چند شاگرد دیگر پرسیده شود‪.‬‬

‫فارسی یا دری؟‬
‫زبان و ادبیات دري در درازناي زمانه ها‪ ،‬حوادث متعددي را پشت سرگذاشته و مواجه به‬
‫تغییرات و تحوات بیشماري گردیده است‪ .‬این زبان‪ ،‬جادۀ هموار را طي ننموده؛ بلکه همواره‬
‫در تغییر و نوسان بوده است‪ .‬گاه از چهرۀ ظریف طبیعت وصف نموده و زماني سیماي خشن‬
‫زنده گي انسان را به تصویر کشیده است‪.‬‬
‫به گواهی تاریخ‪ ،‬زبان دری‪ ،‬که قدامت درحدود دوهزارسال دارد‪ ،‬بر سر زمین ما و در‬
‫همین زادگاه زبانهاي دیگر خانوادۀ هندوآریایي پا به عرصۀ وجود نهاده است که درنخست‬
‫ساکنین کابلستان‪ ،‬زابلستان‪ ،‬غزنین‪ ،‬بدخشان‪ ،‬نیمروز سیستان‪ ،‬بلخ‪ ،‬هری‪ ،‬گندهارا و اراکوزیا‬
‫آن را وسیلۀ افهام و تفهیم خویش قرارداده بودند؛ و ازهمین جاها بود که نخستین جوانه هاي‬
‫زبان دري روییدن گرفت‪ ،‬به سیر تکاملي پرداخت و پس از مرور فرازها و فرود های بسیار‪،‬‬
‫به حد رشد رسید‪ .‬با رواج یافتن آیین اسام درخراسان و تـغییریافتن الفـبا وآشنایي مردم ما‬
‫با زبان عربي‪ ،‬سیر این زبان تندتر شده و غنای بیشتر یافت و اصول و قواعد دستوري زبان‬
‫دري حالت اصلي خویش راحفظ کرد‪.‬‬
‫اما این که چرا این زبان را دري و یا فارسي میگویند‪ ،‬سخن بسیار است‪ .‬درمتون‬
‫کاسیک‪ ،‬اسمهاي چون‪ :‬دري‪ ،‬پارسي‪ ،‬فارسي‪ ،‬دري‪ ،‬پارتي‪ -‬دري و ‪ ...‬به زبان مذکور‬
‫اطاق شده است؛ ولي از آنجایي که مطالعات نشان داده‪ ،‬در اوایل دورۀ اسامي این زبان‬
‫را فارسي‪ ،‬دري و فارسي دري میخواندند‪.‬‬
‫درگذشته ها عده یی زبان دری را منسوب به« دره » و« دربار» میدانستند و مدعی بودند‬
‫که این زبان‪ ،‬زبان رسمی دربارها بوده‪ ،‬به این لحاظ « دری» نامیده شده است؛ چنانکه در‬

‫‪57‬‬
‫روایات ابن المقفع‪ ،‬یاقوت الحموي‪ ،‬حمزۀ اصفهاني و برخي دیگر ازدانشمندان‪ ،‬از آن به‬
‫عنوان دو زبان جداگانه یاد شده‪ ،‬که« دري» را زبان مختص دربار و درگاه و « پارسي» یا‬
‫« فارسي» را زبان موبدان‪ ،‬دانشمندان و اهل فارس خوانده اند؛ اما خاور شناسان ازجمله‬
‫«کریستینسر» دنمارکی و« دینینگ» انگلیسی درین مورد چنین داوری دارند که در اصل‬
‫کلمۀ دری‪« ،‬دهاری» بوده و « دهار» نام اصلی سرزمینی است که ما امروز آن را به نام‬
‫«تخار» میشناسیم‪ .‬و« تخار» تعریب شده ازکلمۀ « دهار» است‪ .‬زبان این سرزمین هم‬
‫درنخست« دهاری»‪ ،‬سپس« دهری» و سرانجام « دری» شده است‪ .‬این زبان درنخست‬
‫دري بوده و در دربارها ازان به عنوان زبان تشریفاتي استفاده به عمل مي آمد‪.‬‬
‫در هر حال هم اکنون در حدود (‪ )200‬ملیون انسان به این زبان سخن می گویند‪.‬‬
‫در افغانستان یک نظر درمیان بعضی از مردم ما وجود داشت که « زبان دری‪ ،‬تاجیکی‬
‫و فارسی سه زبان جداگانه است»؛ اما این نظر اساس علمی ندارد؛ زیرا هرسه لهجه از یک‬
‫زبان واحد است؛ اگرما چنین تصنیفی را بپذیریم که زبان دری‪ ،‬زبان تاجیکی و زبان فارسی‬
‫سه زبان جداگانه اند‪ ،‬دچار مشکات بسیارجدی میشویم؛ زیرا یک عده از شاعران ما که در‬
‫دو – سه صد سال اخیر زنده گی کرده اند‪ ،‬زبان خود را زبان فارسی گفته اند و یک عده‬
‫ازشاعران که از لحاظ جغرافیایی به ایران کنونی ارتباط دارند‪ ،‬یا به قفقاز مربوط اند‪ ،‬زبانی‬
‫ا‪ :‬نظامی‬ ‫را که با آن شعرسروده اند یا نثر نوشته اند‪ ،‬ازان به« دری» تعبیر کرده اند؛ مث ً‬
‫گنجه یی‪ ،‬شاعرقرن ششم که از گنجه است و گنجه درقفقاز موقعیت دارد‪ ،‬میگوید‪:‬‬
‫دری نظم کردن سزاوار اوست‬ ‫نظامی که نظم دری کار اوست‬
‫ویا حافظ شیرازی (که شیراز درمحدودۀ جغرافیایی ایران کنونی موقعیت دارد) میگوید‪:‬‬
‫که لطف طبع و سخن گفتن دری داند‬ ‫زشعر دلکش حافظ کسی بود آگاه‬
‫و درجای دیگر میگوید‪:‬‬
‫تو قدر او به سخن گفتن دری بشکن‬ ‫چو عندلیب‪ ،‬فصاحت فروشد ای حافظ‬
‫یا « رشیدی سمرقندی» شاعر قرن ششم که چنین گفته است‪:‬‬
‫بهانه هاست به ماندن مرا و یک آن است که هست مردن من مردن زبان دری‬
‫همچنان با قبول فرضیۀ یاد شده‪ ،‬دچار یک مشکل دیگرهم میشویم‪ :‬درمورد شاعران پارسی‬
‫ا« بیدل» به کدام زبان‬ ‫گوی که درشبه قاره (هند و پاکستان) نثرنوشتند یا شعرگفته اند‪ .‬مث ً‬
‫شعرگفته است ؟ زبانی را که « بیدل» به آن شعرسروده‪ ،‬فارسی بدانیم ؟ یا دری ؟‬
‫به هر حال زبان دری و فارسی یک زبان است که روزگارانی این زبان در مقاطع گوناگون‬

‫‪58‬‬
‫تاریخ‪ ،‬زبان رسمی سرزمینهای بسیار وسیعی بوده که از شط العرب شروع تا تمام ایران و‬
‫سراسر افغانستان کنونی و ماورای قفقاز‪ ،‬خود قفقاز‪ ،‬آسیای میانه و ترکستان چین و گاهی‬
‫زبان رسمی سراسر قارۀ هند و در دوره هایی زبان رسمی امپراتوری عثمانی بوده است‪.‬‬
‫با یاد آنچه گذشت و نگرشی دیگر درآثار باستاني و کنوني این زبان‪ ،‬کوچکترین مورد‬
‫اختافي را نمي توان یافت که روي آن‪ ،‬زبان مورد بحث را به فارسي‪ ،‬دري یا تاجیکی تقسیم‬
‫نمود‪ .‬و این که از زبان مذکور لهجه های متعددي شاخه کشیده‪ ،‬نمي شود آن را دلیلي براي‬
‫انقسام این زبان به دري‪ ،‬فارسي و تاجیکی انگاشت‪.‬‬
‫در زیر نمونه هایی ازقدیم ترین آثار می آوریم‪ ،‬که درآنها این زبان را جایی« دری» گفته‬
‫اند‪ ،‬جای دیگری« پارسی» و درمواقعی دیگر ازآن به نام « پارسی‪ -‬دری» یاد کرده اند‪:‬‬

‫نخست در مورد اطاق « دري » به همین زبان‬


‫مدحـت خـواجـۀ آزاده بـه الفـاظ دري‬ ‫دل بدان یافتي ازمن که نکوداني خواند‬
‫( فرخي سیستاني‪ /‬قرن پنجم )‬
‫گهي به لفظ دري و گهي به شعردري‬ ‫صفات روي وي آسان بود مـرا گفتـن‬
‫( سوزني سمرقندي ‪ /‬قرن پنجم )‬
‫که ازمدایح تو پاکیزه گشت لفظ دری‬ ‫مدایح تـو به لفـظ دری همـی گویـد‬
‫( امیرمعزی‪ /‬قرن ششم )‬
‫چون زبان نطق بگشاید به الفاظ دري‬ ‫سمع بگشاید زشرح لفظ او جذر اَ َصم‬
‫( انوري ابیوردي‪ /‬قرن ششم )‬

‫نطق من آب تازیان برده به نکتۀ دري‬ ‫دید مراگرفته لب‪ ،‬آتش پـارسي زتـب‬
‫( خاقاني شرواني‪ /‬قرن ششم )‬
‫« ارثنگ‪ ،‬کتاب اشکال ماني بود و اندرلغت دري همین یک ثاء دیده ام‪ ،‬که آمده است»‬
‫( اسدي طوسي)‬
‫« دري» به کسر دال (به فتح دال هم میگویند) ‪ :‬ومعناي دقیق آن‪ ،‬زبان درباریان «در»‬

‫‪59‬‬
‫مخفف دربار یا درگاه است و به زبان فارسي معاصر اطاق میشود‪.‬‬
‫(دايرة المعارف اسامی)‬

‫دو دیگر درمورد اطاق« پارسي» به زبان مورد بحث‬


‫عجم زنده کردم بدین پــــــارسي‬ ‫بسي رنج بردم درین سال سي‬
‫( فردوسي‪ /‬قرن چهارم )‬
‫سخنها فهم کردن کی تــوانست‬ ‫زبان پارسی را مـی نـــدانـسـت‬
‫(شیخ عطار‪ /‬قرن ششم)‬
‫هندوي آن ترک باش ازجان و دل‬ ‫پارسي گوییـم ‪ ،‬هیـن تـازي بهـل‬
‫( موانا‪ /‬قرن هفتم)‬
‫ساقي بده بشارت ‪ ،‬رنـدان پارسـا را‬ ‫خوبان پارسي گو بخشنده گان عمرند‬
‫(حافظ‪ /‬قرن هشتم)‬
‫با نظر داشت موارد یادشده‪ ،‬ما به این تصنیف علمی دست مییابیم که زبان رایج در‬
‫افغانستان‪ ،‬تاجیکستان‪ ،‬ایران و بعضی مناطق دیگر دنیا‪ ،‬سه شاخه یا سه لهجه از یک زبان‬
‫واحد یعنی زبان فارسی دری است‪ ،‬نه سه زبان جداگانه‪ .‬همان گونه که زبان عربی درهمه‬
‫کشورهای عربی در عراق‪ ،‬سوریه‪ ،‬اردن‪ ،‬فلسطین‪ ،‬مصر‪ ،‬کشورهای شمال افریقا‪ ،‬عربستان‬
‫سعودی و یمن‪ ،‬همان زبان عربی است‪ .‬یا زبان انگلیسی که درهمۀ جهان زبان واحد‬
‫انگلیسی است و نام بومی به خود نگرفته‪ ،‬زبان فارسی دری نیزهمان یک زبان است‪.‬‬

‫بخوانیم و بدانیم‬
‫‪ .1‬به گواهی تاریخ‪ ،‬زبان دری‪ ،‬که پیشینه یی درحدود دوهزارسال دارد‪ ،‬درسرزمین ما و‬
‫درهمین زادگاه زبانهاي دیگر خانوادۀ هندوآریایي پا به عرصۀ وجود نهاده است‪.‬‬
‫‪ .2‬به یک نظر در اصل کلمۀ دری‪ «،‬دهاری» بوده و« دهار» نام اصلی سرزمینی است که ما‬
‫امروز آن را به نام« تخار» میشناسیم‪ « .‬تخار» تعریب شده ازکلمۀ« دهار» است‪ .‬زبان این‬
‫سرزمین هم درنخست« دهاری»‪ ،‬سپس« دهری» و سرانجام « دری» شده است‪.‬‬
‫‪ .3‬در حدود (‪ )200‬میلیون تن به زبان فارسی دری سخن میگویند‪.‬‬
‫‪ .4‬زبان رایج در افغانستان‪ ،‬تاجیکستان و ایران‪ ،‬سه شاخه یا سه لهجه از یک زبان واحد‬

‫‪60‬‬
‫یعنی زبان فارسی دری است‪ ،‬نه سه زبان جداگانه‪.‬‬

‫• آدرس نویسی روی پاکت مراسات خارجی‬


‫نوشتن آدرس در زبانهایی که ازچپ به راست نوشته میشوند‪ ،‬برخاف زبان دری است؛‬
‫یعنی همیشه باید از موارد کوچک شروع شده و به طرف موارد بزرگ رفت‪ .‬به ترتیب زیر‪:‬‬
‫‪ .1‬نام و نام خانواده گی گیرنده ‪ .2‬شمارۀ منزل ‪ .3‬نام یا شمارۀ عمارت ‪ .4‬نام یا شمارۀ‬
‫کوچه ‪ .5‬شمارۀ سرک ‪ .6‬نام روستا ‪ .۷‬نام شهر ‪ .۸‬نام ایالت یا وایت ‪ .9‬کود پستی ‪ .10‬نام‬
‫کشور‪.‬‬

‫افغانستان‪ -‬ننگرهار‪ ،‬چوک‬


‫تاشی‪ ،‬منزل شماره ‪،42‬‬
‫عبدالکریم سرخ رودی‬
‫‪Afghanistan‬‬

‫تفصیات‬
‫‪ .1‬اگر نامه به کشور دیگری فرستاده میشود‪ ،‬که ترتیب نوشتاری آن کشور از چپ به راست‬

‫‪61‬‬
‫است‪ ،‬درآن صورت آدرس فرستنده مطابق قاعدۀ دری نوشته شده و آدرس گیرنده مطابق‬
‫به قاعدۀ زبانهای چپ به راست نوشته میشود‪.‬‬
‫‪ .2‬جاهای نوشتن آدرس فرستنده وگیرنده روی پاکت‪ ،‬تغییرنمی یابد؛ یعنی آدرس فرستنده‬
‫درسمت چپ‪،‬کنارباایی پاکت نوشته میشود وآدرس گیرنده درسمت راست‪ ،‬کنار پایینی آن‪.‬‬
‫‪ .3‬بهتر است در پایین آدرس فرستنده‪ ،‬کلمه ‪ Afghanistan‬را با حروف اتین بنویسیم؛‬
‫زیرا اگر گیرندۀ نامه دران کشور پیدا نشود‪ ،‬شرکت پستی کشور خارجی به آسانی بداند که‬
‫این نامه را به کدام کشور مسترد نماید و از مفقود شدن آن جلوگیری به عمل آید‪.‬‬

‫کارگروهی و سخنرانی‬
‫‪ .1‬شاگردان درمورد مفهوم کلی درس باهم گفتگو نموده‪ ،‬نکات اساسی آن را یادداشت کنند؛‬
‫سپس چند تن شان‪ ،‬درین مورد دو دو دقیقه دربرابر صنف صحبت کنند‪.‬‬
‫‪ .2‬دوتن از شاگردان تصویر یک نامۀ مراسات خارجی را برروی تخته رسم نموده یک تن‬
‫شان آدرس گیرنده و دومی آدرس فرستنده را بارعایت تمام موارد آن نوشته به دیگران شرح‬
‫دهند‪.‬‬

‫اما و نگارش‬
‫‪ .1‬متنی را که معلم محترم می خواند به صورت اما بنویسید‪.‬‬
‫‪ .2‬این تصویر را با موضوع « فردوسی و زبان دری » ارتباط‬
‫داده‪ ،‬در مورد آن یک متن هفت سطری بنویسید‪.‬‬

‫‪62‬‬
‫‪ .1‬زبان دری یا فارسی مربوط به کدام خانوادۀ زبانی بوده و درکجا به میان آمده است؟‬
‫‪ .2‬چرا این زبان را به نامهای دری و فارسی یاد میکنند؟‬
‫‪ .3‬این زبان درکدام مناطق جهان‪ ،‬چه تعداد گوینده دارد؟‬
‫‪ .4‬آیا زبان رایج در افغانستان‪ ،‬تاجیکستان و ایران‪ ،‬سه زبان جداگانه است؟ چرا؟‬
‫‪ .5‬نوشتن آدرس یا نشانی در زبانهایی که ازچپ به راست نوشته میشوند‪ ،‬بر روی پاکت‬
‫مراسات خارجی چگونه باید باشد؟‬
‫‪ .6‬چرا نوشتن کلمه ‪ Afghanistan‬باحروف اتین برروی پاکت مراسات خارجی‬
‫ضروری است؟‬

‫کار خانه گی‬

‫‪ .1‬به رویت جدول پایین‪ ،‬چگونه گی پیدایش زبان دری را در چند سطربنویسید‪.‬‬
‫‪ .2‬این بیت را به حافظه بسپارید‪:‬‬
‫یکیست ترکی و تازی درین معامله «حافظ»‬
‫حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی‬
‫‪ .3‬متن کامل درس سیزدهم را خوانده و برای معرفی آن در روز آینده آماده گی بگیرید‪.‬‬

‫‪63‬‬
64
‫درس امروز توسط یک تن از شاگردان طوری معرفی شود که‬
‫درس‬
‫تشریحاتش جوابگوی پرسشهای زیر باشد‪:‬‬
‫‪ .1‬نقش زنان در ادبیات ازچه زمان آغاز گردید؟‬
‫سیزدهم‬
‫‪ .2‬نخستین داستان نویس زن که بود؟‬
‫‪ .3‬چه عواملی باعث کمرنگ بودن حضور زنان در عرصة ادبیات شده بود؟‬
‫‪ .4‬نام چند تن از زنان شاعر معاصر را به یاد دارید؟‬
‫درپایان معرفی‪ ،‬همین پرسشها از چند شاگرد دیگر پرسیده شود‪.‬‬

‫نقش زنان در ادبیات معاصر دری افغانستان‬


‫نقش زنان در ادبیات ما با نام« رابعۀ بلخی» آغاز مییابد که پس از او تا سده های متمادی‪،‬‬
‫با نام دیگر زنان سخنورکمتر برمیخوریم‪ .‬شاید همزمان با او و پس از او زنان سخنور دیگری‬
‫هم بوده اند؛ اما نظر به دایل گوناگون‪ ،‬نام آنها ثبت تاریخ ادبیات نگردیده است؛ تنها در‬
‫اواخر قرن نزدهم وآغاز قرن بیستم است که جسته وگریخته‪ ،‬نام چند شاعر زن؛ مانند‪ :‬عایشۀ‬
‫درانی‪ ،‬آمنۀ فدوی‪ ،‬محجوبۀ هروی و مخفی بدخشی را در اوراق برخی ازکتابها میبینیم‪ ،‬که‬
‫ناچیز بودن تعداد این نامها نیز وابسته به اوضاع و شرایط آن روزگار میتواند باشد‪.‬‬
‫دران دورۀ زمانی‪ ،‬محدودیتهای اجتماعی‪ ،‬خانواده گی‪ ،‬تحصیلی و شغلی‪ ،‬فضا را برای‬
‫ابتکارات زنان تنگ میکرد؛ زنان یا چنان گرفتار امورخانه بودند که نمی توانستند کارهایی‬
‫را که توانایی آن را داشتند‪ ،‬به انجام برسانند ویا هنوز در اندیشۀ پرداختن به ادبیات نیفتاده‬
‫بودند‪ .‬برخی هم که مینوشتند‪ ،‬موجودیت خود را پشت نامهای مستعار پنهان میکردند‪ .‬فضا‬
‫چنان بود که آنان به نوشتن ترغیب نمی شدند؛ زیرا امکانی برای نشر آثار خود نمی دیدند‪.‬‬
‫زنان درآن دوره هنوز امکان گشایش درهای مراکز ادبی را به روی خود نیافته بودند و‬
‫شرکت آنان درجنبش ادبی‪ ،‬بسته گی به موقعیتی داشت که در جامعه به دست می آوردند‪.‬‬
‫در اوایل سدۀ بیستم میادی‪ ،‬گروه کوچکی از زنان تحصیلکرده که در راه به دست‬
‫آوردن کمترین امکانات با مخالفتها وتهدید های بسیار رو به رو میشدند‪ ،‬آغاز به گشودن‬
‫مکاتب دخترانه و تدریس کردند‪ ،‬کانونهای زنان را بنیاد نهادند و مجله های ویژۀ خود را‬
‫منتشر کردند‪.‬‬
‫نخستین بار در زمان سلطنت امان اه خان بود که دختران و زنان درتاریخ شکل گیری‬

‫‪65‬‬
‫و انکشاف معارف عصری افغانستان‪ ،‬وارد این عرصه شدند‪ .‬اولین مکتب ابتدایی دختران‬
‫در سال ‪1299‬هـ ‪.‬ش‪ .‬به نام «مکتب عصمت» توسط ملکه ثریا تشکیل شد؛ سپس در سال‬
‫‪1302‬هـ ‪.‬ش‪ .‬مکتب مستورات در شهرآرای کابل گشایش یافت‪ .‬به روایت دیگر‪ :‬نخستین‬
‫بار به تاریخ ‪19‬جدی‪1300‬هـ ‪.‬ش‪ .‬در قسمتی از پارک زرنگار شهرکابل‪ ،‬که درآن وقت‬
‫«بوستانسرا» نامیده میشد‪ ،‬به کمک یک عده زنان منور شهر و رهبری ملکه ثریا‪ « ،‬مکتب‬
‫مستورات» گشایش یافت‪ .‬دخترانی که درخانه به طور خصوصی تحصیل کرده بودند‪ ،‬به‬
‫صنوف بااتر و دیگران به صنوف پایینتر شامل درس شدند و بعد از مدتی یک تعداد آنها‬
‫برای تحصیات عالی به ترکیه‪ ،‬آلمان و فرانسه اعزام گردیدند‪ .‬درهمین سال با تاش و‬
‫ابتکار ملکه ثریا‪ ،‬مجلۀ ویژۀ زنان به نام «ارشاد النسوان» تأسیس یافت‪ .‬مکتب مستورات‬
‫که بعداً درسال ‪ 1321‬به لیسۀ مالی تغییرنام داد‪ ،‬از آغاز تا امروز در تنویر افکــــار زنان‬
‫افغان نقش شایسته یی را ایفا کرده است‪ .‬تا آنجا که حتی بسیاری از زنان آگاه‪ ،‬منور‪ ،‬شاعر‬
‫و نویسندۀ معاصر از همین مکتب فارغ شده اند‪.‬‬
‫در اواسط سدۀ بیستم بود که با پیدایش کانونهای آموزشی جدید و برخورداری زنان از‬
‫فرصتهای آموزشی همسان با مردان و پدید آمدن نشریات ویژۀ شان‪ ،‬ورود زنان به تدریج در‬
‫عرصۀ فعالیتهای فرهنگی آغاز یافت‪ ،‬و شخصیت زن در آثار ادبی نقش بارزتری پیدا کرد‪.‬‬
‫خوشبختانه ما امروز شاهد زنان بسیاری استیم که در عرصۀ ادبیات امتیازات چشمگیری‬
‫به دست آورده و از اعتبار و موقعیتی بسیار خوبی برخوردار گردیده اند و تقریب ًا همدوش و‬
‫همراه بامرد افغان درمراکز علمی‪ ،‬فرهنگی‪ ،‬هنری‪ ،‬اقتصادی‪ ،‬سیاسی و ‪ ...‬حضور فعال دارند‪.‬‬
‫نه تنها در عرصۀ شعر و شاعری نامهای ماندگاری را میبینیم که مارا به آینده امیدوارتر‬
‫میسازد؛ بلکه در عرصۀ داستان نویسی هم چهره های درخشانی عرض وجود کرده اند‪.‬‬
‫داستان نویسی‬
‫ادبیات داستاني افغانستان از زمان شکل گیري آن به شکل نو وسبکهاي رایج ادبي این صد‬
‫سال اخیر‪ ،‬به سال‪ 1300‬هـ ‪ .‬ش‪ .‬برمیگردد‪ ،‬که ازان زمان تاکنون فراز و فرودهاي بسیاری‬
‫در پیوند با تغییر نظامهاي سیاسي و متعاقب آن تغییرات اجتماعي‪ ،‬فرهنگي و مدني کشور‬
‫داشته است‪ .‬با نوشته شدن داستان« جهاد اکبر» درسال{‪1300‬هـ ‪ .‬ش‪}.‬و چاپ آن در مجلۀ‬
‫معارف‪ ،‬داستان نویسي ظهور خود را در افغانستان آشکار‪ ،‬و تا سال{‪1330‬هـ ‪ .‬ش‪}.‬گهگاه به‬
‫صورت تک جرقه هایی در مطبوعات‪ ،‬چهره نمایی کرد‪ .‬پس از پایان دهۀ بیست و آغاز دهۀ‬
‫سي‪ ،‬آهسته آهسته داستان با شیوۀ نسبت ًا جدید در مطبوعات جا باز نمود‪ .‬با توجه به حرکت‬
‫زمان و اوضاع جهاني‪ ،‬از دهۀ چهل تاکنون با تمام دشواریهاي سیاسي و اجتماعي اوضاع‬
‫افغانستان‪ ،‬داستان به رشد و بالنده گي خود ادامه داده است‪.‬‬

‫‪66‬‬
‫زنان از دهۀ چهل بدینسو‪ ،‬مجدانه به ادبیات داستانی روی آورده و درین عرصه قلم زده‬
‫اند‪ .‬نخستین داستانی که توسط یک نویسندۀ زن ( خانم ماگه رحمانی ) نوشته شده بود‪،‬‬
‫درسال‪1340‬هـ ‪.‬ش‪ .‬انتشار یافت؛ پس ازان داستانهای دیگری از نویسنده گان زن به وجود‬
‫آمد که بسیاری ازانها در داخل و خارج از مرزهای کشور منتشر شد‪ ،‬که این روند همچنین‬
‫تا هنوز ادامه دارد‪.‬‬

‫بخوانیم و بدانیم‬
‫‪ .1‬نقش زنان در ادبیات ما با نام«رابعۀ بلخی» آغاز مییابد که پس از او تا سده های متمادی‪،‬‬
‫با نام دیگر زنان سخنورکمتر برمیخوریم‪.‬‬
‫‪ .2‬در اواخر قرن نزدهم و آغاز قرن بیستم ‪ ،‬نام چند شاعر زن دیگر؛ مانند‪ :‬عایشۀ درانی‪ ،‬آمنۀ‬
‫فدوی‪ ،‬محجوبۀ هروی و مخفی بدخشی را در اوراق برخی ازکتابها می بینیم‪.‬‬
‫‪ .3‬اولین مکتب ابتدایی دختران درسال ‪1299‬هـ ‪.‬ش‪ .‬به نام «مکتب عصمت» توسط ملکه‬
‫ثریا تشکیل شد‪ .‬و در‪19‬جدی‪1300‬هـ ‪.‬ش‪ .‬مکتب مستورات در شهرآرای کابل گشایش‬
‫یافت‪.‬‬
‫‪ .4‬در اواسط سدۀ بیستم بود که ورود زنان به تدریج در عرصۀ فعالیتهای فرهنگی آغازیافت‪،‬‬
‫و شخصیت زن در آثار ادبی نقش بارزتری پیدا کرد‪.‬‬

‫• کلمات عنوانی و کلمات پایانی‬


‫معمو ًا نامه ها با خطاب آغاز میشوند‪ .‬درخطاب‪ ،‬نویسنده باید شأن و مقام مخاطب و‬
‫وضع و موقعیت او را به کاربرد و از کلمات درخور ومناسب در نظر بگیرد‪ .‬همین کلمات و‬
‫واژه های احترامی یی را که در آغاز نامه به مثابۀ خطاب می آیند‪ ،‬به نام کلمه عنوانی یاد‬
‫میکنند‪ .‬همچنان کلمات احترامی یی که پس از تمام شدن متن نامه‪ ،‬در پایان نامه می آیند‪،‬‬

‫‪67‬‬
‫کلمه های پایانی نام دارند‪.‬‬
‫کلمات عنوانی و کلمات پایانی هریک بارعاطفی خاصی دارند‪ ،‬که اگر هریک از آنها در‬
‫جای مناسب خویش به کار نرود‪ ،‬یا خنده دار خواهد بود و یا توهین به گیرندۀ نامه تلقی‬
‫ا اطمینان حاصل کرد‪.‬‬ ‫میشود و او را ناراحت میکند؛ پس باید از درست بودن آن کام ً‬
‫‪ .1‬در نامه های خانواده گی‪ :‬پدر گرامی و گرانقدرم‪ ،‬پدر مهربانم‪ ،‬مادر عزیز و مهربانم‪ ،‬مادر‬
‫شیرینتر از جانم‪ ،‬پدر بزرگوارم‪ ،‬فرزند عزیزم‪ ،‬دختر نازنینم‪ ،‬فرزند گرامی ام‪.‬‬
‫‪ .2‬درنامه های دوستانه‪ :‬دوست گرامیم‪ ،‬رفیق شفیقم‪ ،‬دوست بسیارعزیزم‪ ،‬دوست‬
‫گرانقدرم‪.‬‬
‫‪ .3‬در نامه های اداری ‪ :‬محترم رئیس جمهور ‪ ،...‬محترم وزیر ‪ ،...‬رئیس محترم ادارۀ ‪، ...‬‬
‫محترم رئیس محکمۀ ‪ ، ...‬جناب محترم مدیر ‪ ، ...‬به مقام محترم وایت ‪ ، ...‬استاد معظم‬
‫جناب ( تخلص )‪ ،‬جناب محترم معاون اداری ریاست ‪....‬‬

‫کلمات پایانی‬
‫همان گونه که ذکر شد‪ ،‬در پایان نامه پس از تمام شدن متن و قبل از امضا یا نوشتن‬
‫نام‪ ،‬ازم است چند کلمه یی که حاکی از احترام یا محبت نسبت به مخاطب نامه باشد‪،‬‬
‫ذکرشود‪ ،‬که همین کلمه ها را به نام کلمه های پایانی یاد میکنند‪ .‬کلمه های پایانی را ؛‬
‫مانند‪ :‬کلمات عنوانی‪ ،‬مناسب با مقام و سن و شخصیت مخاطب باید نوشت‪ .‬جای نوشتن‬
‫کلمۀ پایانی معمو ًایک سطر پایینتر ازمتن وسمت چپ آخرین سطر آن است‪ .‬در زیر برخی‬
‫از کلمات پایانی را نام می بریم‪.‬‬
‫‪ .1‬درنامه های خانواده گی‪ :‬به امید دیدار‪ ،‬آرزومند سامتی شما‪ ،‬به امید نامه های پرمحبت شما‪.‬‬
‫‪ .2‬درنامه های اداری‪ :‬با تقدیم شایسته ترین احترامات‪ ،‬سپاسگزارم‪ ،‬با تشکر وسپاس فراوان‪،‬‬
‫با عرض احترام‪.‬‬
‫‪ .3‬درنامه های دوستانه ‪ :‬دوستدارتو‪ ،‬به امید دیدار‪ ،‬آرزومند دیدارتو‪ ،‬آرزومند خوشبختی تو‪،‬‬
‫ارادتمندت‪ ،‬دوست همیشه به یادت‪.‬‬

‫‪68‬‬
‫کار گروهی و سخنرانی‬
‫‪ .1‬شاگردان درمورد « راههای رشد داستان نویسی زنان» باهم گفتگو کرده‪ ،‬نکات پیشنهادی‬
‫خود را در ورقه یی یادداشت کنند؛ سپس یک تن شان در مورد آن به سخنرانی بپردازد‪.‬‬
‫‪ .2‬شاگردان به دو گروه تقسیم شده‪ ،‬گروه اول در مورد « ویژه گیهای آثار ادبی مردان» و‬
‫گروه دوم در مورد « ویژه گیهای آثار ادبی زنان» باهم به گفتگو پرداخته‪ ،‬نکات مورد نظر را‬
‫یادداشت نموده بعد یک تن از هرگروه دربرابر صنف قرار گرفته در مورد آن صحبت کند‪.‬‬

‫کنند‪.‬‬
‫اما و نگارش‬

‫‪ .1‬متنی را که معلم محترم می خواند درکتابچه های تان اما بنویسید‪.‬‬


‫‪ .2‬این تصویر را باموضوع «زنان و دانشهای نوین» ارتباط داده‪ ،‬درمورد آن متنی بنویسید‪.‬‬

‫‪69‬‬
‫‪ .1‬نقش زنان در ادبیات ما از کدام زمان آغاز یافته است؟‬
‫‪ .2‬در آغاز قرن بیستم ‪ ،‬نام کدام شاعران زن در ادبیات ما درخشیده است؟‬
‫‪ .3‬کدام عوامل باعث شده است که درگذشته ها‪ ،‬زنان به کارهای ادبی نپرداخته و درعصر‬
‫کنونی درین عرصه بدرخشند؟‬
‫‪ .4‬نخستین مکتب ابتدایی دختران در افغانستان‪ ،‬در کدام زمان‪ ،‬با چه نام و توسط چه کسی‬
‫افتتاح گردید؟‬
‫‪ .5‬در کدام زمان‪ ،‬ورود زنان درعرصۀ فعالیتهای فرهنگی آغازیافت‪ ،‬و شخصیت زن در آثار‬
‫ادبی نقش بارزتری پیدا کرد؟‬
‫‪ .6‬کلمات عنوانی و کلمات پایانی را تعریف کرده برای هریک آن مثالهایی ارائه کنید‪.‬‬

‫کار خانه گی‬

‫‪ .1‬در مورد « راههای رشد داستان نویسی زنان» متنی بنویسید که از ده سطر کم نباشد‪.‬‬
‫‪.2‬این ابیات را به حافظه بسپارید‪:‬‬
‫فـروخـت گوهـر عمـر عزیـز را ارزان‬ ‫زنی که گوهر تعلیـم و تربیت نخریـد‬
‫سزاست گوهر دانش‪ ،‬نه گوهـر الـوان‬ ‫برای گردن و دست زن نکو «پروین»‬
‫پروین اعتصامی‬
‫‪ .3‬متن کامل درس چهاردهم را خوانده و برای معرفی آن در روز آینده آماده گی بگیرید‪.‬‬

‫‪70‬‬
‫درس امروز توسط یک تن از شاگردان طوری معرفی شود که‬ ‫درس‬
‫تشریحاتش جوابگوی پرسشهای زیر باشد‪:‬‬
‫‪.1‬عامه صاح الدین سلجوقی که بود؟‬ ‫چهاردهم‬
‫‪ .2‬او به کدام علوم و فنون دسترسی داشت ؟‬
‫‪ .3‬او کدام زبانها را در کجا فراگرفت ؟‬
‫‪ . 4‬عامه سلجوقی را با چه کسانی همپایه دانسته اند ؟‬
‫‪ .5‬شما او را چگونه شخصیتی یافتید ؟درپایان معرفی‪ ،‬همین‬
‫پرسشها از چند شاگرد دیگر پرسیده شود‪.‬‬

‫عامه صاح الدین سلجوقی‬


‫عامه صاح الدین سلجوقي درسال ‪12۷5‬هـ‪.‬ش‪ .‬درکنار قلعۀ اختیار الدین در شهر هرات‬
‫تولد یافت‪ .‬پدرش مفتي سراج الدین نام داشت‪ .‬خانوادۀ سلجوقي همه از اهل علم و معرفت‬
‫بودند‪ .‬آن گونه که خود نوشته است‪ « :‬من درهرات از یک عایله یي که تا یاد میدهند علمای‬
‫معقول و منقول بوده اند‪ ،‬به وجود آمده ام‪».‬‬
‫او نخستین آموزشها را از پدر دانشمند خویش فرا گرفته و تا سن بیست ساله گي با علوم‬
‫ا آشنا شده بود‪ .‬بعد به مدرسۀ سلجوقیان هرات رفت و علوم مروجۀ آن زمان را‬ ‫عربي کام ً‬
‫آموخت‪ .‬به پاکستان و هند وعربستان سفر کرد و زبانهای اردو‪ ،‬عربي و انگلیسي را آموخت؛‬
‫سپس جهت انجام خدمات بیشتر به امور رسمي روي آورد‪.‬‬
‫استاد صاح الدین سلجوقي به عنوان یکی از نخبه ترین شخصیت علمي و فلسفي معاصر‬
‫جامعۀ ما کسی بود که همروزگارانش او را به عنوان ادیب‪ ،‬شاعر‪ ،‬منتقد‪ ،‬فقیه‪ ،‬محدث‪ ،‬مفسر‪،‬‬
‫نویسنده‪ ،‬دیپلومات‪ ،‬مبلغ و استاد پرآوازۀ فلسفه‪ ،‬تصوف‪ ،‬الهیات وماوراء الطبیعه و درهند‪،‬‬
‫پاکستان‪ ،‬ایران وکشور هاي عربي او را به عنوان دانشمند بزرگ و عامه میشناختند‪ .‬استاد‬
‫علي اصغر حکمت‪ ،‬دانشمند بزرگ ایران‪ ،‬که در استالف چند ساعتي با استاد سلجوقي نشسته‬
‫بود‪ ،‬مینویسد که خودش را در برابر مرد دانشمند بزرگي میبیند که یادي از فارابي و ابن رشد‬
‫میدهد‪.‬‬
‫استاد سلجوقی یگانه دانشمندی از عجمیان بود که به صورت استثنایی در «مجمع لغوي‬
‫مصر» به عضویت پذیرفته شد‪ .‬مقامي که بسیاری از عربها را دران مقام راهي نیست و‬
‫سلجوقي یگانه عضو ازکشورهاي غیر عربي زبان‪ ،‬درآن مجمع لغوي پذیرفته شد؛ برخی از‬

‫‪71‬‬
‫صاحبنظران او را همپایه با موانا جامي و اناتول فرانس ( نویسندۀ فرانسوي ) دانسته اند‪.‬‬
‫استاد سلجوقي وظایف رسمی گوناگونی را تجربه کرده است‪ .‬مفتي محکمه هرات‪ ،‬مدیر‬
‫معارف و مدیر جریدۀ اتفاق اسام‪ ،‬استاد منطق و ادبیات در لیسۀ اماني کابل‪ ،‬معلم ادبیات‬
‫لیسه های حبیبیه و استقال کابل‪ ،‬منشي دارالتحریرشاهي‪ ،‬رئیس مستقل مطبوعات‪ ،‬وکیل‬
‫مردم هرات در هفتمین دور شورای ملی و سفیر افغانستان در مصر‪.‬‬
‫بااخره این دانشمند بزرگ‪ ،‬فیلسوف واامقام و استاد ادب و فلسفه و الهیات در ماه‬
‫جوزاي سال ‪1349‬هـ‪.‬ش‪ .‬پدرود حیات گفت و در شهداي صالحین به خاک سپرده شد‪.‬‬
‫استاد صاح الدین سلجوقي‪ ،‬کتابها‪ ،‬رساله ها و مقاات فراواني در زمینه هاي فلسفه‪،‬‬
‫اخاق‪ ،‬سیاست‪ ،‬ادب‪ ،‬هنر‪ ،‬الهیات وعلوم اجتماعي به زبانهاي دري و عربي تألیف کرده است‪،‬‬
‫که مشهورترین آنها « تجلی خدا درآفاق و انفس» عنوان دارد‪ .‬بقیه آثار او به شرح زیر است‪:‬‬
‫‪ .1‬افکارشاعر ‪ .2‬نگاهی به زیبایی ‪ .3‬مقدمۀ علم اخاق ‪ .4‬ترجمۀ اخاق نیکوماسی ارسطو‬
‫‪ .5‬جبیره ‪ .6‬نقد بیدل ‪ .۷‬تقویم انسان ‪ .۸‬ترجمۀ کتاب محمد (ص) در شیرخواره گی و خرد‬
‫سالی ‪ .9‬افسانۀ فردا ‪ .10‬تهذیب ااخاق و چندین کتاب دیگر به زبان عربی‪.‬‬

‫نمونه یی از نثر کتاب « تجلی خدا درآفاق و ا نفس »‬


‫وقتی که چشمهای خود را به سوی آسمان بگماریم‪ ،‬باید شگفت و بلکه دهشت زیادی‬
‫بر ما چیره شود؛ زیرا این نجوم و کواکب بیشماری که دران شناوری دارند‪ ،‬تابع نظام دقیقی‬
‫هستند که ازان به قدر س ِر سوزنی هم تجاوز نمی کنند‪ .‬هرچند که هزاران شب و روز و بلکه‬
‫فصلها و سالها و قرنها بر ایشان بگذرد‪ ،‬اینها درمدارها و فلکهای خود چنان با نظام دقیقی‬
‫میچرخند که ما میتوانیم خسوف وکسوفی را که بعد از قرنهای زیادی عملی میشود‪ ،‬پیش‬
‫بینی کنیم و از زمان وقوع آنها خبر بدهیم‪.‬‬
‫اگر این ستاره گان برای خود نظام پایداری نداشته باشند و تابع قوانین معینی نباشند‪ ،‬پس‬
‫آیا ممکن است که انسان به آنها تکیه کند و به هدایت ایشان در صحراها و دریاها و درفضا‬
‫راه خود را بجوید؟ هستند کسانی که به وجود خداوند(ج) و قدرت او بی باورند؛ ولی با این‬
‫هم به این معتقدند که این ُکرات آسمانی تابع قوانین مبرمی میباشند و نظام معینی را پیروی‬
‫میکنند و سیر وحرکت آنها درین فضا از راه انارشی نیست‪.‬‬
‫حق این است که ازقطرۀ آبی که آن را زیر مکروسکوپ میبینیم‪ ،‬تا این ستاره گانی که‬
‫آنها را ازخال تلسکوپهای فضایی مشاهده میکنیم‪ ،‬به ما دیگر راهی نمی ماند‪ ،‬جز این که‬
‫نظام بدیع واین دقت هرچه تمامتر واین قوانین راکه از تجانس وتشابه سلوک نماینده گی‬
‫میکند‪ ،‬تمجید کنیم و آن را به دیدۀ قدر بنگریم‪ .‬اگر انسانها به این نکته اطمینان نمی داشتند‬

‫‪72‬‬
‫که قوانینی وجود دارد و ممکن است روزی کشف شود و هم محدود و معین گردد‪ ،‬طبیعی‬
‫است که عمر خود را دربحث و فحص و تتبع و استقرای آنها به صرف نمی رساندند؛ زیرا‬
‫اگر انسان این اعتقاد و این اطمینان را درنظام کاینات نداشته باشد‪ ،‬غور و تحقیق و بحث او‬
‫درین باره ها عبث و بیهوده خواهد بود‪ .‬و اگر هرتجربه یی مخالف تجربۀ سابق یعنی تابع‬
‫تصادف میبود‪ ،‬کجا ممکن بود که انسان این پیشرفت موجودۀ خود را به دست آرد ؟‬
‫باید در ورای این نظام و این قوانین‪ ،‬خالق متعالی باشد‪ .‬این را هیچ عقل قبول کرده نمی تواند‬
‫که نظام و قوانینی موجود باشد و در ورای آن آفرینندۀ حکیم و ناظم قدسی و موجد ازلی‬
‫نباشد‪ .‬و هر وقت انسان به قانون جدیدی برمیخورد‪ ،‬این قانون با صدای بلند اعان میکند‪:‬‬
‫«خداوند خالق من است و انسان بدون پدید آورندۀ من چیز دیگری نیست‪».‬‬
‫وجود خداوند در زنده گی روزمره‪ ،‬حقیقتی است که هیچ شکی دران نیست‪ .‬حقیقتی که‬
‫ازهمه حقایق علمی قویتر است‪ .‬حقیقتی است که هیچ گونه اشتباه و تردیدی دران راه نمی‬
‫یابد‪ .‬و با این هم وقتی که ما ستاره گان را توصیف میکنیم و مدارهای آنها را رسم مینماییم‬
‫و یا این که «آمیب» را برقطعه یی از شیشه ثبت میسازیم و صورت آن را میگیریم‪ ،‬می‬
‫بینیم که ما نمی توانیم از این طور دایل مادی‪ ،‬طوری که ازم است‪ ،‬به وجود خداوند(‪)‬‬
‫برسیم‪ .‬انسان نمی تواند که خدا را بداند و بشناسد تا به او تعالی توجه شخصی نکند و او را‬
‫ا‪ :‬اگر شخصی از دیدن مکروسکوپ‬ ‫نجوید و از راه تجربۀ خود به او معرفتی حاصل نکند؛ مث ً‬
‫انکار کند و نخواهد که «آمیب» را ببیند‪ ،‬درین صورت او میتواند که از« آمیب » نیز انکار کند‬
‫و حتی در بارۀ این که موجودی به نام «آمیب» نیست‪ ،‬مجادلۀ طوانی بکند؛ ولی وقتی که‬
‫او « آمیب » را دید‪ ،‬در همان دقیقه مجادلۀ او سقوط میکند و همچنین است در بارۀ وجود‬
‫خداوند‪ .‬انسان ممکن است که در بارۀ وجود خداوند(‪ )‬مجادلۀ طوانی بکند؛ ولی همین‬
‫که تجلی او تعالی را دید‪ ،‬درهمان لحظه بحث و جدل او از هم میپاشد و فوراً به وجود او‬
‫تعالی تسلیم میشود‪ .‬به شرطی که درین کار به خبرت و تجربۀ شخصی خود بکوشد‪ .‬وقتی‬
‫انسان نخواهد که سرخود را باا کند و بخواهد به بحث و جدل خود دوام دهد‪ ،‬ممکن است‬
‫این جدال او خیلی دوام کند و ازین است که خداوند(‪ )‬تنها در دلهای کسانی تجلی میکند‬
‫که او را میجویند‪.‬‬

‫‪73‬‬
‫* ابن رشد ‪ :‬أبو الولید محمد بن أحمد بن رشد اأندلسي القرطبي‪ ،‬یکی از دانشمندان‬
‫مشهور عالم اسام است که درعلوم طب و فلسفه شهرت جهانی دارد‪ .‬برعاوه او درعلوم‬
‫فلک و ریاضیات سرآمد روزگارخود بوده است‪ .‬وی درسال‪ 520‬هـ ‪.‬ق‪ .‬تولد ودر ‪ 5۷۷‬هـ ‪ .‬ق‪.‬‬
‫وفات یافته است‪.‬‬
‫* مجمع لغوي مصر‪ :‬که در عربی آن را به نام « مجمع اللغة العربية » یاد میکنند‪ ،‬سازمانی‬
‫است مشترک میان همه کشورهای عربی زبان‪ ،‬که مرکز آن درمصر قرار دارد‪ .‬وظیفۀ آن‬
‫محافظت ازگنجینه های زبانی و ادبی‪ ،‬مطابقت بخشی زمینه های مختلف زبان با نیازهای‬
‫عصرحاضر‪ ،‬واژه سازی و غنامند نمودن زبان عربی با مطالب علمی‪ ،‬ادبی و هنریست‪.‬‬
‫* اناتول فرانس‪ :‬نویسنده و فیلسوف فرانسوی که درسال ‪ 1۸44‬م‪ .‬تولد یافته و درسال‬
‫‪ 1924‬م‪ .‬درگذشته است‪ .‬بیشتر ازسی سال عضو مجمع علمی فرانسه بوده و جایزۀ ادبی‬
‫نوبل را درسال‪1922‬م‪ .‬به دست آورده است‪ .‬تألیفات او به بسیاری از زبانهای دنیا ترجمه‬
‫شده است‪.‬‬

‫بخوانیم و بدانیم‬
‫‪ .1‬عامه صاح الدین سلجوقي در سال ‪ 12۷5‬هجری شمسی درکنار قلعۀ اختیار الدین در‬
‫شهر هرات زاده شد‪.‬‬
‫ا آشنا شده بود‪ .‬بعد به مدرسۀ‬ ‫‪ .2‬سلجوقی تا سن بیست ساله گي با علوم عربي کام ً‬
‫سلجوقیان هرات رفت و علوم مروجۀ آن زمان را آموخت‪.‬‬
‫‪ .3‬همروزگارانش او را به عنوان ادیب‪ ،‬شاعر‪ ،‬منتقد‪ ،‬فقیه‪ ،‬محدث‪ ،‬مفسر‪ ،‬نویسنده‪ ،‬دپلومات‪،‬‬
‫مبلغ و استاد پرآوازۀ فلسفه‪ ،‬تصوف‪ ،‬الهیات و ماوراء الطبیعه و درهند‪ ،‬پاکستان‪ ،‬ایران و کشور‬
‫هاي عربي او را به عنوان دانشمند بزرگ و عامه میشناختند‪.‬‬
‫‪ .4‬برخی از صاحبنظران‪ ،‬سلجوقی را همپایه با موانا جامي و اناتول فرانس دانسته اند‪.‬‬
‫‪ .5‬عامه سلجوقی در ماه جوزاي سال ‪ 1349‬هـ ‪.‬ش‪ .‬پدرود حیات گفت و در شهداي‬
‫صالحین به خاک سپرده شد‪.‬‬
‫‪ .6‬مهمترین آثار عامه سلجوقی افکار شاعر‪ ،‬نگاهی به زیبایی‪ ،‬مقدمۀ علم اخاق‪ ،‬تجلی‬
‫خدا درآفاق و انفس و محمد (‪ )‬در شیرخواره گی و خرد سالی نام دارند‪.‬‬

‫‪74‬‬
‫• نامه های اداری (مکتوب ها)‬
‫تمام مکاتباتی که در داخل یک ارگان‪ ،‬اداره و سازمان یا خارج ازان ارگان‪ ،‬اداره و یا‬
‫سازمان دیگری به منظور انجام یافتن کارهای اداری و در شکل و فورم مخصوص همراه‬
‫با تشریفات اداری مبادله میگردد‪ ،‬نامۀ اداری نامیده میشود‪ .‬نامۀ رسمی اداری به منزلۀ سند‬
‫اداری است‪ .‬اسناد اداری تمام سندهایی را میگویند که به امور ارگان‪ ،‬اداره و یا سازمان‪،‬‬
‫همچنین اسناد و سوابقی که به صورت نوشته ( مراسات اداری‪ ،‬دوسیه ها ) منقوش ( نقشه‬
‫ها‪ ،‬نمودارها‪ ،‬عکسها و تصاویر و ‪ ) ....‬و اسناد صوتی و تصویری ثبت شده ( کستها و سی‬
‫دی ها ) و مانند اینها در هر ارگان‪ ،‬اداره و سازمان به منظور اجرای وظایف اداری رسم ًا‬
‫ایجاد‪ ،‬دریافت و یا صادر میگردد‪.‬‬

‫کار گروهی و سخنرانی‬

‫‪ .1‬شاگردان به چند گروه تقسیم شوند و شخصیت و کارنامه های عامه سلجوقی را با یکی‬
‫از نویسنده گان نامدار معاصرافغانستان مقایسه نمایند؛ سپس ازهرگروه یک نفرمقابل صنف‬
‫آمده و نتیجه را به دیگران بگوید‪.‬‬
‫‪.2‬یک تن ازشاگردان دربرابرصنف آمده وشرح دهد که برای زنده نگهداشتن یاد و کارنامه‬
‫های بزرگانی چون عامه سلجوقی‪ ،‬دولت‪ ،‬سازمانهای اجتماعی و مردم چه وظیفه دارند و‬
‫شما چه راههایی را درین مورد پیشنهاد میکنید؟‬

‫اما و نگارش‬
‫‪ .1‬متنی را که معلم محترم می خواند به صورت اما درکتابچه های تان بنویسید‪.‬‬
‫‪ .2‬تصویر صفحۀ مقابل را با موضوع « هر اثر‪ ،‬دالت بر سازندۀ آن میکند» ارتباط داده‪،‬‬
‫درمورد آن یک متن هفت سطری بنویسید‪.‬‬

‫‪75‬‬
‫‪ .1‬عامه صاح الدین سلجوقي در کدام سال و درکجا به دنیا آمد؟‬
‫‪ .2‬مهمترین اثر او کدام است؟ نام ببرید‪.‬‬
‫‪ .3‬نامه های اداری به چه چیزی گفته میشود؟‬
‫‪ .4‬عامه سلجوقی بیشتر درعرصۀ کدام علم کار کرده است ؟‬
‫‪« .5‬من به خدای این کاینات و پروردگار خود ایمان دارم؛ طوری که آثار قدرت او را در خود‬
‫و درهمۀ اشیای ماحول خود میبینم‪ ».‬این جمله چه معنی دارد ؟‬
‫‪ .6‬تجلی خدا در آفاق و انفس یعنی چه ؟‬

‫کار خانه گی‬

‫‪ .1‬با نظرداشت مطالبی که خواندید‪ ،‬نظریۀ شخصی خودتان را درمورد وجود خداوند(ج) با ارائۀ‬
‫مثالها بیان کنید‪.‬‬
‫‪ .2‬این بیت را به حافظه بسپارید‪:‬‬
‫طایر یک بال نتواند فلک پرواز شد بی حضور دل مبر زنهـار نام اه را‬
‫صائب‬
‫‪ .3‬متن کامل درس پانزدهم را خوانده و برای معرفی آن در روز آینده آماده گی بگیرید‪.‬‬

‫‪76‬‬
‫درس امروز توسط یک تن از شاگردان طوری معرفی شود که‬ ‫درس‬
‫تشریحاتش جوابگوی پرسشهای زیر باشد‪:‬‬
‫‪ .1‬مسلمانان درتکامل علوم چه نقشی دارند؟‬ ‫پانزدهم‬
‫‪ .2‬البیرونی چه کارهایی را انجام داد؟‬
‫‪ .3‬دایرة المعارف جغرافیا توسط چه کسی به میان آمد؟‬
‫درپایان معرفی‪ ،‬همین پرسشها از چند شاگرد دیگر پرسیده شود‪.‬‬

‫نقش مسلمانان درتکامل علوم‬


‫مسلمانان در طول تاریخ خویش‪ ،‬در روند سیر تکامل علوم نقش بس فعال و ارزندۀ داشته‬
‫اند‪ ،‬بسیاری از اختراعات و اکتشافات در عرصه های علوم مختلف محصول فکر و تاش‬
‫دانشمندان بزرگ جهان اسام است‪.‬‬
‫از همین سبب است که امروز می بینیم مسلمانان در بسیاری از علوم پذیرفتۀ بشر چه در‬
‫ساحۀ علوم انسانی و چه در بخش علوم تجربی یا بنیان گذار بوده اند و یا در تدوین‪ ،‬تحول‬
‫و تکامل آن دانشها سهم بزرگی داشته اند‪ ،‬که اکنون به چند مورد آن اشاره می شود‪:‬‬

‫کیهان شناسی و زمین شناسی‬


‫• « ابوریحان البیرونی» نخستین کسی بود که طریقۀ ترسیم نقشه های جغرافیایی به‬
‫طریقۀ استوانه یی را ‪ 550‬سال پیشتر از« مرکوری» اختراع کرد‪.‬‬
‫• البیرونی پس از برهما گپتا (دانشمند هندی) دومین کسی بوده که با الهام از آیت کریمۀ‬
‫ون» به حرکت انتقالی زمین به شکل علمی آن پی برد و آن را به‬ ‫« ُک ٌل فِي َفلَ ٍ‬
‫ک َی ْس َب ُح َ‬
‫صورت علمی ثابت نمود‪.‬‬
‫• البیرونی نخستین کسی بوده که دلیل جزر و مد دریاها و رودخانه ها را قوۀ جاذبۀ مهتاب‬
‫دانسته است‪ .‬دانش امروز هم همین نظریه را تأیید میکند‪.‬‬
‫• نخستین کاشف قارۀ امریکا البیرونی بوده است‪ .‬به این دلیل که او با استفاده از اسطراب و‬
‫وسایل دیگر زمین شناسی و ستاره شناسی‪ ،‬که همه از اختراعات خودش بوده‪ ،‬به وجود یک‬

‫‪77‬‬
‫قارۀ دیگر در نیمکرۀ شمالی دیگر پی میبرد و وجود‬
‫این قاره را ضمن هژده سؤالی که برای«ابن سینا»‬
‫فرستاده‪ ،‬مطرح میکند‪.‬‬

‫طب و اناتومی‬
‫ابن سینا را همۀ ما میشناسیم؛ نظریات این دانشمند‬
‫تا امروز به همان قوت خود باقیست و در بسیاری از‬
‫دانشگاههای جهان تدریس میشود؛ همچنان درعلم‬
‫اناتومی‪ ،‬نخستین بار مسلمانها بودند که به کالبد‬
‫شگافی و تشریح علمی و نامگذاری استخوانهای‬
‫هیکل انسان پرداختند‪ .‬حتی امروز هم می بینیم که‬
‫بیش از ‪ 30‬درصد اصطاحات علم اناتومی‪ ،‬متعلق به‬
‫زبان عربی است‪.‬‬
‫روانشناسی‬
‫امام ابن قیم الجوزیه‪ ،‬نویسندۀ دوکتاب مشهور« الروح » و « الجن » ‪ ،‬نخستین کسی‬
‫است که با الهام از آیت قرآنی« یعرف المجرمون بسیماهم » و با نوشتن دوجلد کتاب در‬
‫همین مورد‪ ،‬اساس علم روانشناسی را گذاشت و بعدها دانشمندان غربی در تکامل آن‬
‫خدماتی انجام دادند‪.‬‬
‫در بخش زبان‪ ،‬ادبیات و نشانه های نگارشی‬
‫آنچه را که امروز ما به نامهای کامه‪ ،‬سمیکولن‪ ،‬شارحه‪ ،‬نداییه و غیره میشناسیم‪ ،‬نخستین‬
‫بار در زمان حضرت عثمان (رض)‪ ،‬وقتی قرآن کریم را جمع آوری کردند به منظور این که‬
‫مسلمانها در وقت خواندن قرآن‪ ،‬مرتکب اشتباه نشوند‪ ،‬نشانه هایی را به خاطر توقف‪ ،‬مکث‬
‫کوتاه‪ ،‬مکث دراز‪ ،‬وصل کردن جمله ها و درست خواندن إعرابهای قرآن کریم وضع کردند‬
‫که یا به شکل یک مثلث کوچک بود‪ ،‬یا سه نقطۀ سر به سر یا یک دایره یا اشکالی مثل‬
‫اینها‪ ،‬که نمونه های این نشانه ها را میتوانیم درقدیمی ترین نسخه های قرآن کریم مشاهده‬
‫کنیم؛ همچنان دهها مورد دیگر را میتوان نام برد؛ مانند‪ :‬اختراع الکول که توسط ابوبکر محمد‬
‫بن زکریای رازی صورت گرفت‪ .‬درفن معماری اختراع خشت کلید رواقهای استوانه یی توسط‬
‫سنمار صورت گرفت‪ .‬با اختراع فورمولهایی زیرنام «البواحیر»‪ ،‬توسط مسلمانان‪ ،‬اساس علم‬
‫هواشناسی گذاشته شد‪ .‬اختراع ساعت‪ ،‬اختراع واترپمپ بادی و اساس گذاری فن آبرسانی و‬

‫‪78‬‬
‫بنای کاریزها و ‪ ...‬همه توسط مسلمانان صورت گرفت‪ .‬و باآخره یکی ازبرازنده ترین چهره‬
‫ریاضیدان بزرگ« محمد بن موسی الخوارزمی» بود که برای‬
‫ِ‬ ‫های علمی دردنیای اسام‬
‫اولین بار جدولهای نجومی و جدولهای مثلثاتی را طرح وتدوین کرد و به کمک ‪ 69‬دانشمند‬
‫دیگر‪ ،‬دایرة المعارف جغرافیا را‪ ،‬که دردنیای آن روز برای کشتیرانی بسیار اهمیت داشت‪،‬‬
‫تنظیم و آماده نمود؛ همچنان سلسلۀ اعداد هندی را که امروز به نام سلسلۀ اعداد عربی‬
‫یاد میشود‪ ،‬او برای غرب معرفی کرد‪ .‬و او بود که اساسات ریاضی و علم الجبر (‪)Algebra‬‬
‫را گذاشت‪ .‬حتی امروز نامهای بسیاری درعلوم ریاضی تحریف کلمات عربی است؛ مثل«‬
‫الگوریتم » یا « لوگاریتم » که دراصل همان « الخوارزمی» است‪.‬‬
‫امروز که بشر درعرصه های مختلف علوم به پیشرفتهای چشمگیری نایل آمده و با اختراع‬
‫هواپیماهای دورپرواز‪ ،‬راکتهای قاره پیما‪ ،‬سفینه های فضایی‪ ،‬اقمارمصنوعی‪ ،‬تلسکوپهای‬
‫فضاگرد وغیره که همه به وسیلۀ کمپیوتر هدایت میشوند‪ ،‬ازتنگنای زمین به کیهان راه‬
‫یافته است‪ ،‬دیده میشود که اساسات و مقدمات تمامی این پشیرفت های که امروز نصیب‬
‫بشرشده است مرهون زحمات و خدمات این بزرگ مردان می باشد‪ .‬اینجاست که باز همان‬
‫گفتۀ عامه سید جمال الدین افغانی به یاد می آید و از ما میخواهد که پیوسته بر گنجینۀ‬
‫دانش خویش بیفزاییم و همیشه درتاش و جستجو باشیم‪ ،‬تا از کاروان دانشهای بشری‬
‫عقب نمانیم‪.‬‬

‫* اسطراب‪ :‬وسیله یی است دایروی شکل و ساخته شده ازمس‪ .‬سطح این آله توسط خطوط‬
‫منظم به قسمتهای مساوی تقسیم شده و درقسمتهای مختلف آن ارقام مختلفی نوشته‬
‫شده است‪ .‬در وسط سطح آن یک عقربۀ فلزی نیز قرار دارد‪ .‬درقسمتهای مختلف سطح آن‬
‫نامها و اشکال مختلف برجهای نجومی به شکل محدب و مقعر قرار گرفته است‪ .‬مسلمانان‬
‫نخستین این وسیله را به منظور ردیابی سمت قبله‪ ،‬نقاط انحرافی شهرها و موارد دیگری از‬
‫قبیل تخمین زدن ارتفاع خورشید و اجرام آسمانی‪ ،‬تعیین مسافت‪ ،‬دریافت نقطۀ زوال روز و‬
‫شب و تقسیم بندی ساعتهای آن به کار میبردند‪.‬‬
‫س َی َنبغِی لَ َها أَن‬ ‫ون‪ :‬جزء آیۀ مبارکۀ‪َ :‬‬
‫«ا الشَ ْم ُ‬ ‫* ُک ٌل فِي َفلَ ٍ‬
‫ک َی ْس َب ُح َ‬
‫ون‪ .‬آیت ‪40‬‬ ‫ُت ْد ِر َک الْق ََم َر َو َا اللَ ْی ُل َساب ِ ُق ال َن َها ِر َو ُک ٌل فِی َفلَ ٍ‬
‫ک َی ْس َب ُح َ‬
‫‪ /‬سورۀ یس» یعنی‪ :‬نه خورشید را سزدکه به ماه رسد ونه شب بر روز‬

‫‪79‬‬
‫پیشی جوید و هر کدام در سپهر و مدار شناور اند‪.‬‬
‫یم ُاه ْم ‪ ....‬آیت ‪ / 41‬سورۀ الرحمن » یعنی‪ :‬تبهکاران‬ ‫* آیۀ مبارکۀ‪ُ « :‬ی ْع َر ُف الْ ُم ْج ِر ُم َ‬
‫ون ب ِسِ َ‬
‫از سیماي شان شناخته میشوند‪.‬‬

‫بخوانیم و بدانیم‬
‫‪ .1‬بسیاری از علوم پذیرفته شدۀ بشر چه درساحۀ علوم انسانی و چه دربخش علوم تجربی‪،‬‬
‫یا بنیان گذاران اصلی آن مسلمانها بودند و یا درتدوین و تحول و تکامل آن دانشها سهم‬
‫بزرگی را به دوش کشیدند‪.‬‬
‫‪ .2‬ابوریحان البیرونی نخستین کسی بود که طریقۀ ترسیم نقشه های جغرافیایی به طریقۀ‬
‫استوانه یی را ‪ 550‬سال پیشتر از مرکوری اختراع کرد‪.‬‬
‫‪ .3‬نخستین بار مسلمانها بودند که به کالبد شگافی و تشریح علمی و نام گذاری استخوانهای‬
‫هیکل انسان پرداختند‪.‬‬
‫‪ .4‬اساس علم هواشناسی با اختراع فورمولهای « البواحیر»‪ ،‬توسط مسلمانان‪ ،‬گذاشته شد‪.‬‬
‫‪ .5‬نخستین بار محمد بن موسی الخوارزمی جدولهای نجومی وجدولهای مثلثاتی را در جهان‬
‫طرح و تدوین کرد و اساس علوم ریاضی و الجبر را گذاشت‪.‬‬

‫• انواع نامه های اداری (مکتوب ها) از نظر شکل‬


‫نامه های اداری ازنظر شکل‪ ،‬موضوع‪ ،‬ماهیت و چگونه گی استفاده و ارسال‪ ،‬به انواع مختلف‬
‫تقسیم میشود که برخی ازانها به شرح زیر است‪:‬‬
‫‪ .1‬نامه های وارده ‪ :‬تمام نامه هایی است که از خارج اداره‪ ،‬سازمان و یا مؤسسه دریافت شده‬
‫باشد و در دفترهای اداره یا سازمان‪ ،‬شماره یی وارده به آن تعلق میگیرد‪.‬‬
‫‪ .2‬نامه های صادره ‪ :‬نامه هایی که از سازمان یا اداره به خارج آن فرستاده میشود و شماره‬
‫یی صادره به آن تعلق میگیرد‪.‬‬
‫‪ .3‬نامه های محرمانه ‪ :‬مکاتباتی که دسترسی و اطاع به مفاد و محتوای آنها برای همه‬
‫کس مجاز نیست و فقط افراد خاصی در هر اداره و یا سازمان‪ ،‬میتوانند ازمتن آن آگاه‬

‫‪80‬‬
‫شوند‪.‬‬
‫‪ .4‬نامه های سِ ِری ‪ :‬نامه های سِ ِری اسنادی است که افشای آن به امنیت مملکت و مصالح‬
‫دولت‪ ،‬لطمۀ بسیاری وارد میکند و آن را به خطر میاندازد‪ .‬این گونه نامه ها در جا های‬
‫مخصوص نگهداری شده و از آنها حفاظت خاص به عمل آید‪.‬‬

‫کار گروهی و سخنرانی‬


‫‪ .1‬شاگردان در مورد این که چرا نقش مسلمانان امروز درتکامل علوم کمرنگتر از گذشته‬
‫است‪ ،‬باهم گفتگو کنند‪ ،‬سپس نتیجه را یک نفرشان به دیگران انتقال دهد‪.‬‬
‫‪ .2‬چند تن ازشاگردان‪ ،‬به اساس نوبت‪ ،‬دربرابرصنف قرارگرفته نامه های سری را شرح دهند‬
‫و مثالهای واضح بیاورند‪.‬‬

‫اما و نگارش‬
‫‪ .1‬متنی را که معلم محترم می خواند به صورت اما درکتابچه های خویش بنویسید‪.‬‬
‫‪ .2‬این تصویر را ( که سیستم تلفون وخبر رسانی درقدیم است ) مشاهده کنید و در مورد آن‬
‫متنی بنویسید که کمتر ازهفت سطر نباشد‪.‬‬

‫‪81‬‬
‫‪ .1‬اساس علوم ریاضی و الجبر توسط چه کسی گذاشته شد ؟‬
‫‪ .2‬البیرونی چه کارهایی را انجام داد ؟‬
‫‪ .3‬درگفتۀ عامه سید جمال الدین افغانی چه پیامی نهفته است ؟‬
‫ون‪ ،‬چه معنی دارد ؟‬ ‫‪ُ .4‬ک ٌل فِي َفلَ ٍ‬
‫ک َی ْس َب ُح َ‬
‫‪ .5‬نشانه های نگارشی چگونه به میان آمدند ؟‬

‫کار خانه گی‬

‫‪ .1‬در مورد این که چرا نقش مسلمانان امروزی درتکامل علوم کمرنگتر از گذشته است‪،‬‬
‫مقاله یی بنویسید که کمتر از ده سطر نباشد‪.‬‬
‫‪ .2‬این ابیات را به حافظه بسپارید‪:‬‬
‫جمال و زینت انسان به دانش است و هنر کـه آدمـی شـرف از دانـش و هـنـر دارد‬
‫تفاوت بشـر از جانـور بـه معـرفـت است جز این چه فخر و فضیلت به جانـور دارد‬
‫ادیب الممالک فراهانی‬
‫‪ .3‬متن کامل درس شانزدهم را خوانده و برای معرفی آن در روز آینده آماده گی بگیرید‪.‬‬

‫‪82‬‬
‫درس امروز توسط یک تن از شاگردان طوری معرفی شود که‬ ‫درس‬
‫تشریحاتش جوابگوی پرسشهای زیر باشد‪:‬‬
‫‪ .1‬روابط اجتماعی چیست ؟‬
‫شانزدهم‬
‫‪ .2‬چه چیزهایی سبب تقویت روابط اجتماعی میشود ؟‬
‫‪ .3‬تقویت روابط اجتماعی چه فایده دارد ؟‬
‫درپایان معرفی‪ ،‬همین پرسشها از چند شاگرد دیگر پرسیده شود‪.‬‬

‫روابط اجتماعی‬
‫شکی نیست که زنده گی اجتماعی یک ضرورت حتمی و قطعی است و آدمی را گریزی‬
‫از آن نیست‪ .‬همین نیرویی که انسان را به زنده گی جمعی فرا میخواند و همان اهداف و‬
‫انگیزه هایی که پذیرش این زنده گی را برای وی تسهیل مینماید‪ ،‬آدمی را به برنامه ریزی‬
‫و شکل دادن به روابط بین اعضای جامعه دعوت میکند‪ ،‬تا نیل به آن اهداف ممکن گردد‬
‫وگرنه زنده گی جامعه بدون قانون و روابط اجتماعی قانونمند‪ ،‬هرگز مطلوب نیست‪ .‬از سوی‬
‫دیگر انسان با سایر موجودات تفاوت اساسی درین جهت دارد که نافع بودن یا مضر بودن‬
‫انسان برای انسانهای دیگر وابسته به میل و ارادۀ اوست‪.‬‬
‫اگر همۀ انسانها بخواهند شرایط مساعدی را برای پیشرفت داشته باشند‪ ،‬باید روابط سالمی‬
‫را پی ریزی نمایند‪ ،‬زمانی افراد جامعه میتوانند روابط سالم داشته باشند که اساس زنده گی‬
‫برمحبت‪ ،‬صفا وصمیمیت استوار باشد‪ .‬اگر زنده گی برکینه توزی‪ ،‬دشمنی‪ ،‬خودخواهی و مکر‬
‫و حیله بنا شود‪ ،‬انسانها هرگز روز خوشی نخواهند دید‪.‬‬
‫هرکه بیمار محبت گشت سر تا پا دل است‬ ‫صید مجنون طینتان بیدام الفت مشکل است‬
‫(رح)‬
‫بیدل‬
‫محبت انسان ریشه در معرفت او به خویشتن دارد‪ .‬محبت انسان به خود‪ ،‬او را وادار میکند‬
‫که به سوي کمال حرکت کند و نقص را ازخود بزداید‪ .‬تمام فعالیتهاي افراد بشر در زنده گي‬
‫بر محور عشق و محبت قرارگرفته است‪ .‬میزان محبت انسان نسبت به دیگران باید متناسب‬
‫با میزان شایسته گي آنها باشد؛ یعني نميتوان همه را به یک اندازه دوست داشت؛ زیرا این‬
‫عمل به معناي نادیده گرفتن ارزشها و ضایع کردن گوهر محبت است‪ .‬محبت سرمایه یي با‬
‫ارزش است که نميتوان آن را بیهوده به این و آن بخشید؛ بلکه با توجه به نقش محبت در‬
‫سوق دادن انسان به کمال باید تنها در جایي به کار رود که دل خود و دیگران را مجذوب‬

‫‪83‬‬
‫کمال کند‪.‬‬
‫اگر میخواهیم معیاری محکم و فراگیر وصحیح در معاشرت داشته باشیم و بدانیم چگونه‬
‫باید با دیگران رفتارکنیم‪ ،‬باید خود را به جای آنها قرار دهیم و آنگاه طریق رفتار و سلوک‬
‫خود را به دست آوریم و صحت و نادرستی رفتار خویش را به سنجش گیریم؛ بنابرین آنچه در‬
‫روابط اجتماعی بعد از شناخت آداب معاشرت و عمل به آنها و احترام به انسانهای دیگر مهم‬
‫میباشد‪ ،‬این است که آنها را همچون خود ببینیم و در رفتار وکردار و اندیشه نسبت به آنها‬
‫خود را به جای آنها قرار دهیم و برهمین اساس رفتار اجتماعی خویش را پایهگذاری کنیم‪.‬‬
‫احتما ًا تاکنون با افرادي روبرو شده باشید که خوش برخورد هستند و رفتاري دلپذیر دارند‬
‫و اگر در بین جمعي از افراد بیگانه قرار گیرند‪ ،‬در زمان کمي با آنها ارتباط برقرار میکنند‪.‬‬
‫این گونه افراد معمو ًا دوست داشتني و جذاب هستند و قادر اند افراد را به کارهاي دلخواه‬
‫خود وادار کنند‪.‬‬
‫یک فرد با روابط اجتماعي خوب منافع زیادي به دست مي آورد؛ زیرا رفتار چنین فردي‬
‫سبب میشود که او اعتماد و پشتیباني افراد را به راحتي به دست آورده و اطرافیانش او را‬
‫به سمت موفقیت سوق دهند‪ .‬چنین فردي نه تنها از حمایت اطرافیان برخوردار است؛ بلکه‬
‫خود حامي دیگران است و این چرخه ادامه پیدا میکند‪ .‬او میتواند با حمایت افراد مختلف در‬
‫اجتماع کارهاي زیادي انجام دهد؛ زیرا میداند چگونه ارتباطات اجتماعي خود را باا ببرد‪.‬‬
‫اگر شما هم نگاهي به قدرت روابط اجتماعي خود کنید و مهارتهاي ارتباطي خود را‬
‫شناخته و آنها را تقویت کنید‪ ،‬براي افزایش قابلیتهاي اجتماعي و تبدیل شدن به انساني‬
‫شادتر و موفقتر باید روي رفتار و زنده گي خود یک باز نگری کلي انجام دهید‪ .‬اگر شما یکي‬
‫از این افراد (با قدرت روابط اجتماعي باا) هستید‪ ،‬دلیلي براي عدم موفقیت شما وجود ندارد‪.‬‬
‫فقط باید بدانید از کجا شروع کنید‪ .‬و برای این کار‪ ،‬نکات زیر را مد نظر داشته باشید‪:‬‬
‫‪ .1‬وقتي در حال تقویت روابط اجتماعي هستید سعي کنید صادق و بي ریا عمل کنید‪.‬‬
‫صداقت و پاکي سبب افزایش توانایي و اعتبار فرد میشود؛ چون کسي که نقش بازي‬
‫میکند هرگز نمي تواند رفتار شخصي را داشته باشد که از ته دل به دیگران محبت میکند‪.‬‬
‫‪ .2‬یکي از مهمترین تمرینهاي خود سازی تمرین « شنوندۀ خوب بودن» است‪.‬‬
‫براي به دست آوردن محبت و اعتماد افراد‪ ،‬باید شنوندۀ خوبي باشید و با آنها صحبت‬
‫کنید‪ .‬با افرادي که صحبت میکنید ارتباط رویاروی با چشم برقرار کنید‪ .‬طوري به حرفهاي‬
‫افراد گوش کنید‪ ،‬که گویي هرکلمه از حرفهاي آنها را با دقت میشنوید‪.‬‬
‫‪ .3‬قسمت بزرگي از خود سازی‪ ،‬دوست داشتن خود است‪.‬‬
‫همیشه به خاطر داشته باشید‪ ،‬قبل از هرکسي براي خود ارزش قایل شوید و به خود احترام‬

‫‪84‬‬
‫بگذارید‪ .‬اگر شما خود را فرد قابل احترام و با ارزشي بدانید‪ ،‬افراد به سمت شما خواهند آمد‪،‬‬
‫نه این که براي اهداف خود بر روي شانه هاي شما پا بگذارند‪.‬‬
‫‪ .4‬شخصیت خود را پرورش دهید‪.‬‬
‫آیا شما ترشرو و بدخُ لق هستید؟ با این حال نمي توانید وارد زنده گي شوید‪ .‬از شر رفتارها‬
‫و عادتهاي بد خود را رهایی بخشید؛ چون آنها یکي از بزرگترین موانع پیشرفت شما هستند‪.‬‬
‫چه کسي یک دوست ترشرو و بدخُ لق میخواهد؟‬
‫‪ .5‬یکي از راههاي خود سازی‪ ،‬تسلط برخویشتن است‪.‬‬
‫زماني که عصباني میشوید داد و فریاد نکنید‪ .‬آرام و متین باشید‪ .‬براي کنترول وضعیت‬
‫موجود و تبدیل خشم خود به چیزي مولد و مثبت‪ ،‬باید به اندازۀ کافي پخته باشید‪.‬‬
‫‪ .6‬روابط خود را تقویت کنید‪.‬‬
‫روابط شما با خانواده و دوستان و افرادي که نقش مهمي در زنده گي شما ایفا میکنند‪ ،‬نباید‬
‫مورد غفلت واقع شوند‪ .‬کارهاي دلپذیري را با هم انجام دهید تا زماني که خانواده‪ ،‬دوستان و‬
‫افرادي که براي شما اهمیت قایل اند‪ ،‬پشتیبان شما باشند‪ .‬شادي شما را ترک نخواهد کرد‪ .‬و‬
‫در پایان روابط خوب شما با دیگران به شما کمک میکند تا تواناییهاي فردي خود را افزایش‬
‫دهید و درعین حال به عنوان یک فرد دوست داشتني در موقعیت قرار می گیرید‪ .‬البته در جامعه‬
‫مطرح خواهید شد‪.‬‬

‫انسان به حیث یک موجود اجتماعی‪ ،‬از آغاز تولد‪ ،‬گرایشهای اجتماعی ازخود نشان میدهد‪.‬‬
‫نیاز به کسب حمایت و امنیت دارد که اولین نشانه های نیازمندی فرد به عوامل بیرونی است‪.‬‬
‫لبخندی را که در ماههای اول زنده گی در نوزاد دیده میشود‪ ،‬به عنوان اولین ارتباط او با محیط‬
‫اجتماعی خویش میدانند‪ .‬این لبخند در تمامی نوزادان دیده میشود که به نظر میرسد‪ ،‬کارکرد‬
‫عمدۀ آن‪ ،‬جلب توجه اطرافیان و برقراری یک نوع ارتباط ساده با اجتماع است‪.‬‬

‫بخوانیم و بدانیم‬
‫‪ .1‬اگر همه انسانها بخواهند شرایط مساعدی را برای پیشرفت داشته باشند‪ ،‬باید روابط‬
‫سالمی را پی ریزی نمایند‪.‬‬
‫‪ .2‬محبت انسان به خود‪ ،‬او را وادار ميکند که به سوي کمال برود و نقص خود را بزداید‪.‬‬
‫‪ .3‬اگر میخواهیم معیاری محکم و فراگیر وصحیح در معاشرت داشته باشیم و بدانیم چگونه‬

‫‪85‬‬
‫باید با دیگران رفتارکنیم‪ ،‬باید خود را به جای آنها قرار دهیم‪.‬‬
‫‪ .4‬یک فرد با روابط اجتماعي خوب منافع زیادي به دست مي آورد؛ زیرا رفتارچنین فردي‬
‫سبب میشود که اطرافیان او را به سمت موفقیت سوق دهند‪.‬‬
‫‪ .5‬براي افزایش قابلیتهاي اجتماعي و تبدیل شدن به انساني شادتر و موفقتر باید روي رفتار‬
‫و زنده گي خود یک بازبیني کلي انجام دهید‪.‬‬
‫‪ .6‬وقتي درحال تقویت روابط اجتماعي هستید سعي کنید صادق و بي ریا عمل کنید‪.‬‬
‫‪ .۷‬یکي از مهمترین تمرینهاي خود سازی تمرین « شنوندۀ خوب بودن» است‪.‬‬

‫• انواع نامه های اداری (مکتوب ها) از نظر موضوع و ماهیت‬


‫نامه های اداری از نظر موضوع به سه دسته تقسیم میشوند‪:‬‬
‫‪ .1‬نامه های شخصی‪ -‬اداری ‪ :‬نامه هایی که از طرف مردم برای مراجع رسمی‪ ،‬دستگاههای‬
‫دولتی‪ ،‬نهادها‪ ،‬سازمانها‪ ،‬شرکتها‪ ،‬مؤسسات و ‪ ...‬فرستاده میشود‪ .‬مقصود ازین مکاتبات‪،‬‬
‫انجام شدن امور شخصی است‪.‬‬
‫‪ .2‬نامه های اداری‪ -‬شخصی ‪ :‬نامه هایی است که از طرف مراجع رسمی‪ ،‬دستگاههای‬
‫دولتی‪ ،‬نهادها‪ ،‬سازمانها‪ ،‬شرکتها‪ ،‬مؤسسات و ‪ ...‬برای اشخاص فرستاده میشود‪.‬‬
‫‪ .3‬نامه های اداری‪ -‬اداری ‪ :‬نامه هایی که بین قسمتها و اداره های مختلف هر وزارتخانه و‬
‫سازمانهای دولتی و غیر دولتی مبادله میشود‪.‬‬

‫• انواع نامه های اداری (مکتوب ها) از نظر ماهیت‬


‫نامه های اداری از نظر ماهیت کار نیز به گونه های سه گانه ذیل تقسیم میشود‪:‬‬
‫‪ .1‬نامه های خبری‪ :‬این نامه ها نتیجۀ اقدامات انجام کاری را به اطاع میرساند‪ .‬در واقع‪،‬‬
‫این نامه ها شروع یا پایان کاری را به گیرنده اطاع میدهد‪.‬‬
‫‪ .2‬نامه های بازدارنده‪ :‬نامه هایی است که از انجام یافتن کار یا بروز حادثه یی جلوگیری‬
‫میکند‪ .‬این نوع نامه ها اقداماتی را که ازطریق قسمت اداره یا افرادی شروع شده است یا‬

‫‪86‬‬
‫احتمال انجام شدن دارد‪ ،‬به طور موقت یا دایم متوقف میکند‪.‬‬
‫‪ .3‬نامه های دستوری یا درخواستی‪ :‬دستور یا درخواست انجام شدن کار یا نتیجۀ آن از مراجع‬
‫رسمی‪ ،‬دستگاههای دولتی‪ ،‬نهادها‪ ،‬سازمانها‪ ،‬شرکتها‪ ،‬مؤسسات و یا فرد است‪.‬‬

‫کار گروهی و سخنرانی‬


‫‪ .1‬اگر همه انسانها بخواهند شرایط مساعدی را برای ایجاد روابط سالم اجتماعی داشته‬
‫باشند‪ ،‬جز آنچه در درس خواندیم‪ ،‬دیگر چه چیزهایی را پیشنهاد میکنید‪ .‬شاگردان درین‬
‫مورد با هم گفتگو کنند و نتیجه را یک نفرشان به دیگران بیان کند‪.‬‬
‫‪ .2‬شاگردان پیرامون موضوع درس باهم گفتگو کنند و فهرستی از راههای دیگر خود سازی‬
‫را ترتیب دهند؛ سپس چند شاگرد‪ ،‬یک شمارۀ آن را خوانده و با ارائۀ مثالهای گوناگون‪،‬‬
‫دربرابر صنف شرح دهند‪.‬‬

‫اما و نگارش‬
‫‪ .1‬متنی را که معلم محترم می خواند درکتابچه های تان اما بنویسید‪.‬‬
‫‪ .2‬تصویر زیر را باموضوع« روابط اجتماعی» ارتباط داده‪ ،‬در مورد آن متنی هفت سطری‬
‫بنویسید‪.‬‬

‫‪87‬‬
‫‪ .1‬براي افزایش قابلیتهاي اجتماعي و تبدیل شدن به انساني شاد و موفق چه باید کرد ؟‬
‫‪ .2‬مهمترین تمرینهاي خودسازی را صرف نام ببرید‪.‬‬
‫‪ .3‬نامه های شخصی‪ -‬اداری را تعریف کنید‪.‬‬
‫‪ .4‬بر تمرینهای خود سازی‪ ،‬شما دیگر چه چیزهایی را عاوه میکنید ؟‬
‫‪ .5‬چه نوع نامه ها میتوانند بیشتر در تقویت روابط اجتماعی مؤثر باشند ؟ به چه دلیل ؟‬

‫کار خانه گی‬

‫‪ .1‬نظریات شخصی خود را در مورد بهبود روابط فرد با اجتماع‪ ،‬طی ده سطر درکتابچه های‬
‫تان بنویسید‪.‬‬
‫‪ .2‬این بیت را به حافظه بسپارید‪:‬‬
‫گر ز بی سرمایه گی دستت ز سیم و زر تهیست‬
‫میتـوان تسخیـر دلهـا کـرد با خُ لـق َح َسـن‬
‫«صائب»‬
‫‪ .3‬متن کامل درس هفدهم را خوانده و برای معرفی آن در روز آینده آماده گی بگیرید‪.‬‬

‫‪88‬‬
‫درس امروز توسط یک تن از شاگردان طوری معرفی شود که‬ ‫درس‬
‫تشریحاتش جوابگوی پرسشهای زیر باشد‪:‬‬
‫‪ .1‬واژة علم چه معنایی را افاده میکند؟‬ ‫هفدهم‬
‫‪ .2‬چرا انسان باید علم آموز باشد؟‬
‫‪ .3‬چرا دین مقدس اسام همیشه پیروان خویش را به فراگیری دانش‬
‫تشویق و ترغیب نموده است؟‬
‫درپایان معرفی‪ ،‬همین پرسشها از چند شاگرد دیگر پرسیده شود‪.‬‬

‫علم و عقل‬

‫جمله عالم صورت و جان است علم‬ ‫خاتَـم ملک سلیـمـان اسـت عـلـم‬
‫تا به هفتـم آسمان افروخـت علــم‬ ‫آدم خاکـی زحـق آمـوخـت عـلــم‬
‫تـا بـبـینـی در درون انـبــار علـم‬
‫(‪)1‬‬
‫هیـن مکش بهـرهـوا آن بـارعلـم‬
‫بـعـد ازان افـتـد تــرا از دوش بــار‬ ‫تـاکـه بـر رهـوار عـلـم آیـی سـوار‬
‫علم هـای اهـل تـن اَحمـال شــان‬ ‫علـم هـای اهـل دل َحمـال شـان‬
‫علم چون بـرتـن زنـد مـاری شــود‬ ‫علم چـون بـر دل زنـد یـاری شـود‬
‫طـالـب علـم اسـت غـواص بِحــار‬ ‫علـم دریایـیـست بـی حـد و کنــار‬
‫کـه بـدو روشــن کنــی دل را ورق‬ ‫صیقل عقلت بدان داده اسـت حـق‬
‫او عدوی ما و غـول و رهـزن اسـت‬ ‫گفت پیغمبر که احمق هرکـه است‬
‫ُروح او و َروح او ریـحــان مـاســت‬ ‫هرکه او عاقل بود او جـان ماســت‬
‫َمخلص مرغ اسـت عقـل دام بـیـن‬ ‫آفـت مـرغ اسـت چشـم کام بیــن‬
‫عقل خـود با عقـل یـاری یـارکـن‬
‫مرهم شوری» بخوان و کارکـن‬ ‫« اَ ُ‬
‫« موانا جال الدین محمد بلخی»‬

‫‪89‬‬
‫* علم‪ :‬درلغت‪ ،‬دانش‪ ،‬معرفت‪ ،‬آگاهی و یقین راگویند‪ .‬دین مقدس اسام همیشه پیروان‬
‫خویش را به فراگیری دانش تشویق وترغیب نموده است؛ چنانچه خداوند متعال درقرآن کریم‬
‫ون ‪ ....‬سورۀ الزمر‪ /‬آیت ‪ » 9‬یعنی‪:‬‬ ‫ِین َا َی ْعلَ ُم َ‬ ‫ون َوالَذ َ‬ ‫میفرماید‪َ « :‬ه ْل َی ْس َت ِوي الَذ َ‬
‫ِین َی ْعلَ ُم َ‬
‫آیا کسانی که میدانند وکسانی که نمیدانند یکسانند؟ همچنان پیامبر اکرم (ص) در حدیثی‬
‫میفرماید‪« :‬طلب العلم فريضة علی کل مسلم » یعنی‪ :‬طلب علم (دانش) برهمۀ مسلمانان فرض است‪.‬‬
‫به همین گونه امام شافعی (رح) میفرماید‪ « :‬العلم علمان‪ ،‬علم اأبدان و علم اأدیان‪ ».‬یعنی‪:‬‬
‫دانش دو گونه است‪ .1 :‬دانش بدنها ( یعنی دانشی که مربوط به آسایش آفرینی جسمها و‬
‫بدنها میشود؛ مانند‪ :‬طب‪ ،‬ساینس‪،‬کیمیا‪ ،‬فزیک و‪ .2 )....‬دانش دینها (یعنی دانشی که مربوط‬
‫به تاریخ ادیان‪ ،‬ضرورت ادیان‪ ،‬پیدایش ادیان و بااخره منطق‪ ،‬اخاق و‪)...‬‬
‫پس با نظرداشت همۀ این موارد‪ ،‬دیده میشود که پیامبر اکرم (ص) حکم به مطلق علم‬
‫کرده و درتعیین نوعیت علم هیچ گونه قیدی را وارد نساخته است‪ .‬پس نتیجه میگیریم که‬
‫یک مسلمان باید تا حد امکان و توان بشری‪ ،‬همۀ علوم اعم از علوم دین‪ ،‬فلسفه‪ ،‬اخاق‪،‬‬
‫ادبیات‪ ،‬ساینس‪ ،‬طب‪ ،‬نجوم‪ ،‬فزیک‪ ،‬کیمیا‪ ،‬بیولوژی و ‪ ...‬را بیاموزد؛ تا جامعۀ اسامی ازقوت‬
‫ازم برخوردار گردیده و درمقابل غیرمسلمانان احساس عجز و ناتوانی نکند‪ .‬لذا با نظرداشت‬
‫این که پیامبرگرامی ما (ص) حکم به مطلق علم کرده است‪،‬‬
‫الص َل َة َوأَ ْم ُر ُه ْم‬
‫ِین ْاس َت َجابُوا ل َِربِ ِه ْم َوأَ َقا ُموا َ‬‫مرهم شوری‪ :‬اشاره به کل آیۀ مبارکۀ « َوالَذ َ‬ ‫* اَ ُ‬
‫وری بَ ْی َن ُه ْم ‪ ....‬سورۀ شوری ‪ /‬آیت ‪ » 3۸‬یعنی ‪ :‬و کسانی که [ندای] پروردگارشان را پاسخ‬ ‫شُ َ‬
‫[مثبت] داده و نماز برپا کرده اند و کارشان در میانشان مشورت است ‪....‬‬
‫* آدم خاکی زحق آموخت علم‪ :‬اشاره به آیۀ مبارکۀ ‪َ « :‬و َعلَ َم آ َد َم َ‬
‫اأ ْس َماء ُکلَ َها ث َُم َع َرضَ ُه ْم‬
‫ِین‪ .‬سورۀ البقره ‪ /‬آیت ‪ » 31‬یعنی‪:‬‬ ‫َال أَنبِ ُئون ِي ب ِ َأ ْس َماء َهؤُاء إِن ُکن ُت ْم َصا ِدق َ‬ ‫َعلَی الْ َم َ‬
‫ائ َِك ِة َفق َ‬
‫و [خدا] همه [معانی] نامها را به آدم آموخت سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود‬
‫اگر راست میگویید از اسامی اینها به من خبر دهید‪.‬‬

‫‪90‬‬
‫بخوانیم و بدانیم‬
‫‪ .1‬آدم (ع) نخستین بار‪ ،‬علم را با فراگرفتن اسما‪ ،‬از خداوند (ج) آموخت‪.‬‬
‫‪ .2‬مشورت کردن درهر امری‪ ،‬یک اصل پذیرفته شدۀ اسامی است‪.‬‬
‫‪ .3‬یک مسلمان باید تا حد امکان و توان بشری‪ ،‬همۀ علوم اعم از علوم دین‪ ،‬فلسفه‪ ،‬اخاق‪،‬‬
‫ادبیات‪ ،‬ساینس‪ ،‬طب‪ ،‬نجوم‪ ،‬فزیک‪ ،‬کیمیا‪ ،‬بیولوژی و ‪ ...‬را بیاموزد‪.‬‬
‫‪ .4‬نظر به فرمودۀ خداوند (ج)‪ ،‬یک انسان دانا و یک انسان نادان هیچگاه باهم برابر نیستند‪.‬‬
‫‪ .5‬اگر انسان‪ ،‬دانش و خرد را باهم یکجا سازد‪ ،‬در دنیا و آخرت سعادتمند میشود‪.‬‬

‫• پیشنهاد‪ :‬پیشنهاد نیز نوع دیگری از نامه های اداریست‪ .‬این نوع نامه‪ ،‬که آن خود نیز‬
‫دارای شکل وچوکات ویژه میباشد‪ ،‬در ادارات کشور ما معمول است‪.‬‬
‫پیشنهاد وقتی به کار گرفته میشود که کسی از مقامات پایین رتبه از آمر خویش درخواست‬
‫میکند‪ ،‬دستور اجرا‪ ،‬ممانعت‪ ،‬پیگیری و ‪ ...‬کاری را صادر نماید؛ تا این مقام پایین رتبه نظر‬
‫به دستور کتبی آمر خویش و به رویت این‬
‫ورقه‪ ،‬در مورد موضوع مربوط اقدام ازم‬
‫نماید‪.‬‬
‫بخشهای اصلی پیشنهاد نیز عین ًا مانند‬
‫مکتوب اداری بوده و قابل رعایت میباشد؛‬
‫با تفاوت این که پیشنهاد دارای جدول بوده‪،‬‬
‫تمام مقتضیات پیشنهاد در میان خانۀ سمت‬
‫راست نوشته میشود و خانۀ سمت چپ جدول‬
‫به منظور نوشتن دستور مقام باایی‪ ،‬سفید‬
‫گذاشته میشود‪.‬‬

‫کار گروهی و سخنرانی‬


‫‪ .1‬شاگردان درمورد معنی و مفهوم بیت زیر‬

‫‪91‬‬
‫باهم گفتگو کنند و نتیجه را یک نفرشان‪ ،‬با ارائۀ مثالها‪ ،‬به دیگران انتقال دهد‪.‬‬
‫بـعـد ازان افـتـد تـرا از دوش بــار‬ ‫تـاکـه بـر رهـوار عـلـم آیـی سـوار‬
‫‪ .2‬میگویند‪ ،‬علم ثروت است‪ .‬چند تن از شاگردان درین مورد سخنرانی نموده و مفهوم این‬
‫جمله را با ارائۀ مثالهای گوناگون‪ ،‬شرح دهند‪.‬‬

‫اما و نگارش‬
‫‪ .1‬متنی را که معلم محترم می خواند درکتابچه های تان به صورت اما بنویسید‪.‬‬
‫‪ .2‬این تصویر را با موضوع « ضرورت فراگیری دانش» ارتباط‬
‫داده‪ ،‬درمورد آن یک متن هفت سطری بنویسید‪.‬‬

‫چرا یک انسان دانا ویک انسان نادان باهم برابر نیستند ؟‬ ‫‪.1‬‬
‫چرا یک مسلمان باید ازهمۀ علوم بهره داشته باشد ؟‬ ‫‪.2‬‬
‫مفهوم حدیث پیامبر (ص) که گفته است‪ « :‬طلب العلم فريضة علی کل مسلم » چیست ؟‬ ‫‪.3‬‬
‫پیشنهاد چگونه نامه را گویند؟‬ ‫‪.4‬‬

‫کار خانه گی‬

‫‪ .1‬شرح این بیت را با ارائۀ مثالهای گوناگون درکتابچه های تان بنویسید‪.‬‬
‫علم چون بـرتـن زنـد مـاری شـود‬ ‫علم چـون بـردل زنـد یـاری شـود‬
‫‪ .2‬این ابیات را به حافظه بسپارید‪:‬‬
‫چه احتیـاج بـه گنجیـنـه و گهـر دارد‬ ‫کسی که گنج درون آکند به گو هرعلم‬
‫چه اعتنا به ُدر و لعل و سیـم و زر دارد‬ ‫کسی که نقد معارف به دل ذخیره کند‬
‫«ادیب الممالک فراهانی»‬
‫‪ .3‬متن کامل درس هژدهم را خوانده و برای معرفی آن در روز آینده آماده گی بگیرید‪.‬‬

‫‪92‬‬
‫درس امروز توسط یک تن از شاگردان طوری معرفی شود که‬ ‫درس‬
‫تشریحاتش جوابگوی پرسشهای زیر باشد‪:‬‬
‫‪ .1‬راز خوشبختی درچیست ؟‬ ‫هژدهم‬
‫‪ .2‬خوشبختی چیست و راه وصول به آن کدام است ؟‬
‫‪.3‬چه چیزهایی در زنده گی میتواند دریچه های خوشبختی را به روی‬
‫انسان بگشاید؟‬
‫درپایان معرفی‪ ،‬همین پرسشها از چند شاگرد دیگر پرسیده شود‪.‬‬

‫اندرز های اخاقی‬


‫درین که همه افراد جامعه خواهان سعادت وخوشبختی وبهروزی در زنده گی روزمرۀخود‬
‫هستند‪،‬شکی نیست؛ ولی باید دانست که خوشبختی چیست و راه وصول به آن کدام است؟‬
‫بعضی از مردم‪ ،‬راه وصول به سعادت در زنده گی را منحصر به جمع آوری ثروت زیاد میدانند‪.‬‬
‫برخی تنها راه سعادت و خوشبختی را رسیدن به جاه و مقام میدانند‪ .‬گروهی دیگر تنها راه‬
‫رسیدن به سعادت را تکامل رفتار انسانی و تعالی اخاق نفسانی معرفی میکنند‪ .‬دسته یی‬
‫تحت فشار و رنج قرار دادن ریاضت و سختی کشیدن جسم انسان را راه صحیح خوشبختی‬
‫میدانند و عقیده دارند چنان باید جسم و بدن را در تنگنا و سختی قرار داد که جسم انسان‬
‫ضعیف و نحیف شود و روح انسان کامل و بزرگ گردد‪.‬‬
‫کدام راه و نظریه برای رسیدن به خوشبختی و نیکنامی‪ ،‬راه سعادت است؟ آیا هیچ یک از‬
‫راههای فوق الذکر راه اصلی ورود به وادی سعادت نیست؟ آیا چیزی فراتر ازین امور مادی‪،‬‬
‫تنها راه ورود به سعادت و خوشبختی میتواند باشد؟‬
‫آری‪ ،‬رازخوشبختی تنها درپرتو ایمان به خداوند‪ ‬و باورکامل به اوست‪ .‬خدای متعال‬
‫در قرآن کریم میفرماید‪« :‬اا بذکر اه تطمئن القلوب‪ »1‬یعنی‪ :‬تنها با یاد خدا‪ ،‬قلب ها آرام‬
‫میگیرند‪.‬‬
‫پس ازان پند و اندرز پذیری وحرف نیوشی از بزرگان و به کاربستن آن میتواند دریچه‬
‫های خوشبختی را به روی انسان بگشاید؛ زیرا پندها و اندرزها حاصل تجربۀ طوانی‬
‫بزرگان است و نتیجۀ یک عمر آگاهی آنان‪ .‬گاهی یک پند و اندرز معنای یک کتاب کامل‬
‫از فصلهای زنده گی را درخود نهفته دارد وگاهی دنیایی از فلسفه دریک جملۀ کوتاه گرد‬
‫آمده است‪ ،‬که آن جملۀ کوتاه میتواند مسیر زنده گی ما را عوض کند‪ .‬ازینرو اندرزهایی از‬
‫‪ -1‬جزء آیة ‪ -28‬سورة رعد پارة ‪13‬‬

‫‪93‬‬
‫بزرگان را می آوریم‪.‬‬
‫• سستی در عمل موجب نرسیدن به مطلوب است‪( .‬حضرت علی (رض))‬
‫• برترین دانش ها خدا پرستي است‪( .‬بزرگمهر)‬
‫• اندیشه دریایي است که مروارید آن فلسفه و فرزانه گي است‪( .‬یحیاي برمکي)‬
‫• از دو صفت همواره بپرهیزید‪ ،‬یکی بی حوصله گی و دیگری تنبلی‪ ،‬اگر بی حوصله باشی‬
‫بر هیچ حقی صبر نخواهی کرد‪ ،‬و اگر تنبل باشی هیچ حقی را ادا نخواهی کرد‪( .‬امام صادق)‬
‫• دوستی را که به عمری فراچنگ آرند نشاید که به یکدم بیازارند‪( .‬سعدی)‬
‫• چنان نمای که هستی نه چنان باش که می نمایی‪( .‬بایزید بسطامی)‬
‫• نزدیکترین چیزها مرگ و دورترین چیزها آرزوست‪( .‬سقراط)‬
‫• نبوغ ‪ ،‬جوهر تفکر است‪( .‬ژان پل سارتر)‬
‫• افراد منطقي خودشان را با دنیا تطبیق میدهند‪ .‬افراد غیر منطقي سعي میکنند دنیا را با‬
‫خودشان تطبیق دهند‪( .‬برنارد شاو)‬
‫• آنچه هستید شما را بهترمعرفي میکند تا آنچه میگویید‪( .‬بزرگمهر)‬
‫• قدر زمان حال را بدانید که گذشته بر نمي گردد و آینده شاید نیاید‪( .‬گالیله)‬
‫• حکمت درختي است که ریشۀ آن در قلب است و میوۀ آن در زبان‪( .‬بطلمیوس)‬
‫• نخستین قانون موفقیت‪ ،‬تمرکز فکری است‪( .‬ویلیام ماتیوس)‬
‫• پیروزي آن نیست که هرگز نیفتی‪ ،‬آن است که بعد از هر افتادنی برخیزي‪( .‬مهاتما گاندي)‬
‫• تمایات خود را میان دو دیوار محکم « اراده » و « عقل » حبس کنید‪( .‬ارسطو)‬
‫• دربارۀ آدمها از سؤااتي که میپرسند قضاوت کنید‪ ،‬نه از جوابهایي که میدهند‪( .‬ولتر)‬
‫• تمام حقایق سه مرحله را پشت سرگذاشته اند‪ :‬اول‪ ،‬مورد تمسخر واقع شدهاند‪ .‬دوم‪ ،‬به‬
‫شدت با آنها مخالفت شده است‪ .‬سوم‪ ،‬به عنوان یک چیز بدیهي پذیرفته شدهاند‪( .‬شوپنهاور)‬
‫• هرچیزي زیباییها و خصوصیت خودش را دارد؛ ولي هرکسي نمي تواند آنها را ببیند‪.‬‬
‫(کنفوسیوس)‬
‫• آنکه پریدن نمي داند نباید بر پرتگاه آشیانه بسازد‪.‬‬
‫(نیچه)‬
‫• اگر با خونسردي گناهان کوچک را مرتکب شدید‪ ،‬روزي میرسد که بدترین گناهان را هم‬
‫بدون خجالت و پشیماني مرتکب میشوید ‪( .‬شوپنهاور)‬
‫• آن که میتواند انجام میدهد‪ ،‬آن که نمي تواند انتقاد میکند‪( .‬دیل کارنگي)‬
‫• برگرداندن تصاویر آویخته بر دیوار‪ ،‬مسیر تاریخ را عوض نمی کند‪( .‬نهرو)‬
‫• شاگرداني که بدون نوآوري همواره سخن استاد خویش را تکرار میکنند‪ ،‬هیچگاه براي خود‬
‫و استاد شان فر و شکوهي به ارمغان نمي آورند‪ ( .‬ارد)‬

‫‪94‬‬
‫(بیسمارک)‬ ‫• اگر به جاي اسلحه با قلم به جنگ دنیا میرفتیم‪ ،‬همۀ دشمنان نابود میشدند‪.‬‬
‫• اگر هر شاگرد یک گام از معلم خود پیش نشود‪ ،‬جامعه در رکود باقی میماند‪.‬‬
‫(پروفیسرمحمدکبیر)‬
‫• آن که نمي تواند ازخواب خویش براي فراگیري دانش و آگاهي کم کند‪ ،‬توانایي افزودن‬
‫بر بزرگی و برتري خویش را ندارد‪( .‬ارد)‬
‫• حافظه گنجینه یي است که باید دران سرمایه گذاري کنیم تا بتوانیم کمکي را که به آن‬
‫نیاز داریم از آن دریافت کنیم‪( .‬روو)‬
‫• تو درتمام دنیا فقط یک نفر؛ ولي براي بعضي افراد تمام دنیا هستي‪( .‬مارکیز)‬
‫• براي شب پیري در روز جواني چراغي باید تهیه کرد‪( .‬بلوتارک)‬

‫یکی از عوامل عمدۀ بروز مشکات متعدد درجوامع بشری‪ ،‬نادیده گرفتن و نپرداختن‬
‫به امور معنوی است‪ .‬اگر سیرتکاملی پیشرفت و ترقی درجوامع مختلف انسانی‪ ،‬در دو خط‬
‫موازی مادی و معنوی به پیش میرفت‪ ،‬ما امروز درجهان خویش شاهد این همه جنگ‪،‬‬
‫ویرانی‪ ،‬فقر‪ ،‬تعصب‪ ،‬بیماریهای گوناگون‪ ،‬غارتگری‪ ،‬تفوق طلبی و دهها پدیدۀ شوم دیگر‬
‫نمی بودیم‪.‬‬

‫بخوانیم و بدانیم‬
‫‪ .1‬راز خوشبختی تنها در پرتو ایمان الهی و باورکامل به اوست‪.‬‬
‫‪ .2‬پند و اندرز پذیری وحرف نیوشی از بزرگان و به کاربستن آن میتواند دریچه های‬
‫خوشبختی را به روی انسان بگشاید‪.‬‬
‫‪ .3‬گاهی یک پند و اندرز معنای یک کتاب کامل از فصلهای زنده گی را درخود نهفته دارد‪.‬‬
‫‪ .4‬گاهی دنیایی از فلسفه دریک جملۀ کوتاه گرد آمده است‪ ،‬که آن جملۀ کوتاه میتواند مسیر‬
‫زنده گی ما را عوض کند‪.‬‬

‫‪95‬‬
‫• طرح نامه ها (مکتوب های) رسمی دولتی‬
‫معمو ًا نامه های رسمی دولتی از نظرشکلی دارای ساختار ویژه یی اند که این طرح و‬
‫ساختار‪ ،‬نماینده گی از رسمی بودن آنها میکند‪ .‬بخشهای اصلی طرح نامۀ رسمی دولتی به‬
‫شرح زیر است‪:‬‬
‫‪ .1‬نشان رسمی دولت (دوسانتی متر پایینتر ازکنارۀ باایی صفحه)‬
‫‪ .2‬نام کامل دولت وکشور ( درسطر اول )‬
‫‪ .3‬نام عالیترین مقام همان ارگان (وزارت‪ ،‬ریاست مستقل و‪ ....‬در سطر دوم)‬
‫‪ .4‬نام ریاست ( درسطر سوم )‬
‫‪ .5‬نام مدیریت (درسطرچهارم)‬
‫‪ .6‬شمارۀ دفتری ( درسطرپنجم )‬
‫‪ .۷‬تاریخ (درسطرششم)‬
‫‪ .۸‬آدرس و شماره های تماس ( نیم سانتی متر بااتر ازکنارۀ پایینی صفحه‪ ،‬با خط‬
‫کوچک)‬

‫تفصیات‬
‫‪ .1‬در زبانهایی که شیوۀ نوشتاری آنها از راست به چپ است‪ ،‬نشان دولتی درسمت راست‬
‫صفحه قرار میگیرد و در زبانهایی که شیوۀ نوشتاری شان از چپ به راست است‪ ،‬نشان دولتی‬
‫درسمت چپ صفحه قرار میگیرد‪.‬‬
‫‪ .2‬کشورهایی که دارای دو زبان رسمی اند‪ ،‬نشان دولتی در وسط صفحه قرارگرفته و موارد‬
‫دیگر‪ ،‬با هردو زبان‪ ،‬در دوکنار نشان دولتی نوشته میشوند‪.‬‬
‫‪ .3‬برخی از ادارات دولتی دارای نشان خاص خود میباشند‪ ،‬که درین صورت‪ ،‬نشان دولتی‬

‫‪96‬‬
‫درجای اصلی خویش قرار میگیرد و نشان آن‬
‫اداره درسمت دیگر صفحه‪ .‬موارد دیگر‪ ،‬با هردو‬
‫زبان در وسط هردو نشان نوشته میشود‪.‬‬
‫‪ .4‬درگذشته ها ادارات دولتی ما‪ ،‬نامه های مورد‬
‫نیاز را قب ً‬
‫ا چاپ کرده و در دفاتر نگاه میداشتند؛‬
‫اما امروز بسیاری از ادارات‪ ،‬یک طرح کامل نامۀ‬
‫رسمی را در کمپیوترهای خود ذخیره دارند؛ هنگامی‬
‫که نامه یی نوشتند‪ ،‬یک کاپی آن را گرفته و در‬
‫روی همان طرح سفید کمپیوتری نصب میکنند؛‬
‫سپس آن را توسط ماشین چاپ(پرنتر) به چاپ‬
‫رسانیده به مرجع مربوط میفرستند‪.‬‬

‫کار گروهی و سخنرانی‬


‫‪ .1‬شاگردان در مورد « چگونه میتوانیم خوشبختی را برای فرد‪ ،‬خانواده‪ ،‬جامعه و بااخره‬
‫کشورخود فراهم کنیم ؟» باهم گفتگو کنند و نتیجه را یک نفرشان به دیگران بگوید‪.‬‬
‫‪ .2‬چند تن ازشاگردان به اساس نوبت در برابر تختۀ صنف حاضر شده و هریک شان قسمتی‬
‫از یک نامۀ رسمی دولتی را برروی تخته رسم و نوشته کنند‪.‬‬

‫اما و نگارش‬
‫‪ .1‬متنی را که معلم محترم می خواند درکتابچه‬
‫های تان اما بنویسید‪.‬‬
‫‪ .2‬تصور کنید که شما یک کارمند ادارۀ حفظ‬
‫محیط زیست هستید‪ .‬پس در بارۀ این تصویر‪ ،‬با‬
‫نظرداشت قواعدی که خواندید‪ ،‬درکتابچه های‬
‫تان یک نامۀ رسمی به آمر تان بنویسید‪.‬‬

‫‪97‬‬
‫‪ .1‬از درس حاضر چه نتیجه گرفتید ؟‬
‫‪ .2‬نامۀ رسمی دولتی با نامۀ خصوصی چه فرق دارد ؟‬
‫‪ .3‬چه چیزی میتواند دریچه های خوشبختی را به روی انسان بگشاید ؟‬
‫‪ .4‬چرا ما بسیار انتقاد میکنیم و خود بدان عمل نمی کنیم؟ راه عاج چیست ؟‬
‫‪ .5‬چگونه میتوانیم خوشبختی را برای فرد‪ ،‬خانواده‪ ،‬جامعه و بااخره کشورخود فراهم‬
‫کنیم؟‬

‫کار خانه گی‬

‫‪ .1‬نتیجۀ کلی درس را طی چند سطر در کتابچه های تان بنویسید‪.‬‬


‫‪ .2‬این ابیات را به حافظه بسپارید‪:‬‬
‫ادب از حضرت خدا آموخت‬ ‫ادب آمــــــوز زان ادیب کــــه او‬
‫سبق از لوح کبــریا آموخت‬ ‫برکسی خوان سبق که در همه حال‬
‫‪ .3‬متن کامل درس نزدهم را خوانده و برای معرفی آن در روز آینده آماده گی بگیرید‪.‬‬

‫‪98‬‬
‫درس امروز توسط یک تن از شاگردان طوری معرفی شود که‬ ‫درس‬
‫تشریحاتش جوابگوی پرسشهای زیر باشد‪:‬‬
‫‪ .1‬درحکایت زیرین چه پیامی نهفته است ؟‬ ‫نزدهم‬
‫ا درکجا نوشته شده است؟‬ ‫‪ .2‬کتاب کلیله و دمنه اص ٌ‬
‫‪ .3‬پیام این حکایت را در زنده گی روزمره درچه مواقعی میتوان به کار‬
‫بست ؟‬
‫‪ .4‬چرا حیوانات دیگر اشتر را به دوستی برنگزیدند ؟‬
‫درپایان معرفی‪ ،‬همین پرسشها از چند شاگرد دیگر پرسیده شود‪.‬‬

‫حکایت‬
‫آورده اند که زاغی و گرگی و شگالی در خدمت شیری بودند و مسکن ایشان نزدیک‬
‫شارع عام بود‪ .‬شتر بازرگان دران حوالی بماند و به طلب چراخور در بیشه آمد؛ چون نزدیک‬
‫شیر رسید‪ ،‬از خدمت و تواضع چاره یی ندید‪ .‬شیر او را استمالت نمود و ازحال او استکشاف‬
‫کرد وگفت عزیمت درمقام وحرکت چیست ؟ جواب داد که آنچه رأی ملک فرماید‪ .‬شیرگفت‬
‫اگر رغبت نمایی درصحبت من ایمن و مرفه بباشی‪ .‬اشتر شادگشت و دران بیشه میبود تا‬
‫مدتی برآن بگذشت‪.‬‬
‫روزی شیر درطلب شکار میگشت‪ .‬پیلی مست به او دررسید و میان ایشان جنگی عظیم‬
‫افتاد و از هردو جانب مقاومت رفت و شیر مجروح و ناان بازآمد و روزها از شکار بازماند‬
‫وگرگ وزاغ و شگال بی برگ ماندند‪ .‬شیر اثر آن بدید؛ گفت‪ « :‬رنج میبینیدکه درین نزدیکی‬
‫صیدی جویید‪ ،‬تا من برون روم وکار شما ساخته گردانم‪ ».‬ایشان به گوشه یی رفتند و با‬
‫یکدیگر گفتند که درین مقام اشتر اجنبی است و درمیان ما چه فایده دهد؟ نه ما را بدو الفتی‬
‫و نه ملک را از او فراغی‪ .‬شیر را برآن باید داشت تا او را بشکند وحالی فراغی پدید آید و‬
‫او از طعمه فرو نماند و نیز چیزی به ما رسد‪ .‬شگال گفت این نتوان کرد که شیر او را امان‬
‫داده است و درخدمت خویش آورده و هرکه َملِک را برغدر تحریض کند و برنقض عهد‪ ،‬دلیر‬
‫گرداند‪ ،‬یاران و دوستان را درمنجنیق با نهاده باشد و آفت را به کمند سوی خود کشیده‪ .‬زاغ‬
‫گفت آن وثیقت را رخصتی توان یافت که شیر را ازعهدۀ آن بیرون آورد‪ .‬شما جای نگهدارید‪،‬‬

‫‪99‬‬
‫تا من بازآیم‪ .‬پیش شیر رفت و بایستاد‪ .‬شیر پرسید هیچ به دست شد ؟ جواب داد که کس را‬
‫از گرسنگی چشم کار نمی کند؛ لیکن وجهی دیگرهست‪ .‬اگر امضای رأی َملِک بدان پیوندد‪،‬‬
‫همه درخصب و نعمت افتیم‪ .‬شیرگفت چیست آن؟ زاغ گفت این اشتر میان ما اجنبی است‬
‫و درمقام او ملک را فایده یی نیست و نفعی صورت نمی بندد‪ .‬شیر درخشم شد‪ .‬گفت این‬
‫اشارت از کرم و وفا دور است و با مروت مناسبت ندارد‪ .‬شکستن عهد اشتر را به چه تأویل‬
‫جایز شمرم؟ زاغ گفت براین مقدمه وقوف دارم؛ لیکن حکما گویند یک نفس را فدای اهل‬
‫بیتی باید کرد و اهل بیتی را فدای قبیله یی و قبیله را فدای شهری‪ ،‬چون درخطری باشد‬
‫و عهد راهم مخرجی توان یافت؛ چنانکه ملک از وصمت غدر منزه باشد و حالی ذات او از‬
‫مسلَم گردد‪ .‬شیر سر درپیش افگند‪ .‬زاغ رفت و باز یاران راگفت‪:‬‬ ‫مشقت فاقد و مخافت بوار َ‬
‫« لختی سرکشی و تندی کرد و به آخر رام شد و به دست آمد‪ ».‬اکنون تدبیر آن است که ما‬
‫همه بر شتر فراهم آییم و ذکر شیر و رنجی که او را رسیده است تازه گردانیم و گوییم ما در‬
‫پناه دولت و سایۀ حشمت این َملِک روزگار خرم گردانیده ایم‪ .‬امروز که او را این رنج افتاد‪،‬‬
‫اگر به همه نوع خویشتن بر او عرضه نکنیم‪ ،‬و جان و نفس فدای ذات و فراغ او نگردانیم‪ ،‬به‬
‫کفران نعمت منسوب شویم و به نزدیک اهل مروت بیقدر گردیم‪ .‬صواب آن است که جمله‬
‫پیش او رویم و شکر ایادی او را باز رانیم و مقررگردانیم که ازما کاری دیگر نیاید و جانها و‬
‫نفسهای ما فدای ملک است و هریک از ما گوید امروز چاشت ملک ازمن سازد و دیگران آن‬
‫را دفعی سازند وعذری نهند‪ ،‬بدین تردد حقی گزارده شود و ما را زیانی ندارد و این فصول‬
‫با اشتر درازگردن باا کشیده بگفتند‪ .‬و بیچاره را با این دمدمه در کوزۀ فقاع کردند و با او‬
‫قرار داده پیش شیر رفتند و چون از تقریر شکر و ثنا و نشر محامد و دعا بپرداختند‪ .‬زاغ گفت‬
‫ملک را بقا باد که راحت ما به صحت ذات ملک متعلق است و اکنون ضرورتی پیش آمده‬
‫است تن و جان من اگرچه ضعیف است فدای ذات شریف ملک باد‪.‬‬
‫من که باشم که به تن رخت وفای تو کشم به دل و دیده و جـان بـار بای تـو کشـم‬
‫ِـر َدم رای کنـی هردو را رقص کنان پیش هـوای تو کشـم‬ ‫به خدا گر تو بـه عمـر و خ َ‬
‫ور به جان و دل و تـن کار بـرآیـد همـه را به خدا گـوش گرفته بـه سـرای تـو کشـم‬
‫و امروز ملک را از گوشت من سد رمقی حاصل تواند بود‪ ،‬مرا بشکند‪ .‬دیگران گفتند از خوردن‬
‫تو چه آید و ازگوشت تو چه سیری‪ .‬شگال هم بر این نمط فصلی آغاز نهاد‪ ،‬جواب دادند که‬
‫گوشت تو بویناک و زیانکار است‪ ،‬طعمۀ ملک را نشاید‪ .‬گرگ هم براین منوال فصلی بگفت‪.‬‬

‫‪100‬‬
‫ایشان گفتند گوشت گرگ خناق آورد و قایم مقام زهر هاهل باشد‪ .‬اشتر بیچاره این دم‬
‫ایشان چون شکر بخورد و ماطفتی نمود هرچه تمامتر و صفت پاکی گوشت خود بکرد‪،‬‬
‫همه یک کلمه شدند و گفتند راست میگویی و از صدق عقیدت و فرط شفقت عبارت میکنی‪.‬‬
‫به یکبار دروی افتادند و پاره پاره کردند و شتر در آن دم به دام افتاد‪ .‬و این مثل بدان آوردم‬
‫تا بدانی که مکر اصحاب اغراض‪ ،‬خاصه که مطابقه نمایند‪ ،‬بی اثر نباشد‪ ( .‬ازکتاب کلیله و دمنه )‬

‫حکایتی را که خواندید‪ ،‬برگرفته ازکتاب « کلیله و دمنه » است‪ .‬کلیله و دمنه کتابی است‬
‫در اصل هندی که به دری ترجمه شده است‪ .‬درین کتاب حکایتهای گوناگون (بیشتر از زبان‬
‫حیوانات) نقل شده است‪ .‬نام آن از نام دو شغال با نامهای«کلیله» و « دمنه » گرفته شده‬
‫است‪ .‬بخش بزرگی ازکتاب اختصاص به داستان این دو شغال دارد‪ .‬کلیله و دمنه در واقع‬
‫تألیفی است مبتنی برچند اثر هندی که مهمترین آنها پنجه تنتره ( پنج فصل ) و به زبان‬
‫سانسکریت است‪ .‬این کتاب چندین بار از عربی به فارسی دری برگردانده شده است‪ .‬از جمله‬
‫رودکی آن را به نظم درآورد؛ اما امروز جز چند بیت پراگنده ازان باقی نمانده است‪.‬‬
‫در قرن ششم هجری‪ ،‬نصراه منشی (منشی بهرامشاه غزنوی) آن را به زبان دری ترجمه‬
‫کرد‪ .‬این ترجمه ترجمۀ آزاد است و نصراه هرجا ازم دانسته است ابیات و امثال بسیار از‬
‫خود و دیگران آورده است‪ .‬ترجمۀ نصراه منشی همان ترجمه یی است که ازان به عنوان‬
‫کلیله و دمنه در زبان دری یاد میشود؛ گاه نیز آن را کلیله و دمنۀ بهرامشاه خوانند‪ .‬و باآخره‬
‫« کلیله ودمنه » درسالهای اخیر توسط شاعر شیرین کام کشورما میربهادر واصفی به نظم‬
‫در آورده شده که این کتاب در سال ‪13۸4‬هـ ‪.‬ش به نشر رسیده است‪.‬‬

‫بخوانیم و بدانیم‬
‫‪ .1‬زاغی و گرگی و شگالی درخدمت شیری بودند‪.‬‬
‫‪ .2‬اشتر بازرگان دران حوالی بماند و به طلب چراخور در بیشه آمد‪ .‬شیر برایش گفت اگر‬
‫رغبت نمایی درصحبت من ایمن و مرفه باشی‪.‬‬
‫‪101‬‬
‫‪ .3‬پیلی مست دررسید و میان شیر وپیل جنگی عظیم افتاد و شیر مجروح و ناان بازآمد و‬
‫روزها از شکار بازماند وگرگ و زاغ و شگال بی برگ ماندند‪.‬‬
‫‪ .4‬زاغ وگرگ و شگال به گوشه یی رفتند و با یکدیگر گفتند که در این مقام اشتر اجنبی‬
‫است و درمیان ما چه فایده دهد ؟ نه ما را بدو الفتی و نه ملک را از او فراغی؛ پس دسیسه‬
‫یی ریختند و او را به هاکت نزدیک ساختند‪.‬‬
‫‪ .5‬باید دانست که مکر اصحاب اغراض‪ ،‬خاصه که مطابقه نمایند‪ ،‬بی اثر نیست‪.‬‬

‫• بخشهای اصلی نامۀ اداری (مکتوب)‬


‫منظور از بخشهای اصلی نامه های اداری‪ ،‬این است که چگونه یک نامۀ کامل اداری را‬
‫قالب بندی کرده وآن را روی کاغذ بیاوریم‪ .‬براساس آنچه درادارات ومؤسسه های گوناگون‪،‬‬
‫رایج و متداول‪ ،‬و درعرف اداری نیز پذیرفته شده و تقریب ًا ثابت است‪ ،‬باید به شکل زیر‬
‫باشد‪:‬‬
‫‪ .1‬آدرس یا نشانی فرستنده ( اگرنامه چاپی باشد و آدرس دفتر درپایین آن باشد‪ ،‬نوشتن این‬
‫قسمت ازم نیست‪).‬‬
‫‪ .2‬تاریخ صدور نامه‬
‫‪ .3‬شمارۀ دفتری یا صادره‪.‬‬
‫‪ .4‬عنوان ( خطاب به گیرندۀ نامه )‬
‫‪ .5‬آغاز نامه ( عبارت یا جملۀ احترامانه در ابتدای نامه )‬
‫‪ .6‬متن نامه‬
‫‪ .۷‬پایان نامه ( عبارت یا جملۀ احترامانه پایانی )‬
‫‪ .۸‬در قسمت ختم آخرین سط نامه (نام و موقف دولتی امضا کننده)‬
‫‪ .9‬امضای مسؤوول دفتر صادر کننده‪.‬‬
‫‪ .10‬ذکر ضمیمه ها یا پیوستها با تعداد اوراق آن (کنار چپ صفحه اول)‬

‫‪102‬‬
‫کار گروهی و سخنرانی‬
‫‪ .1‬شاگردان با هم در مورد درس خوانده شده گفتگو کنند و پیام این حکایت را به دست‬
‫آورده‪ ،‬نتیجه را یک نفرشان به دیگران بگوید‪.‬‬
‫‪ .2‬شاگردان به سه گروه تقسیم شده هرگروه چهارقسمت از بندهای نامه های اداری را‬
‫برروی کاغذی رسم نمایند؛ سپس ازهرگروه یک نفرشان درمقابل صنف قرارگرفته به ترتیب‬
‫تصویر کلی یک نامۀ اداری را بر روی تخته تکمیل کنند‪.‬‬

‫اما و نگارش‬
‫‪ .1‬متنی را که معلم محترم می خواند درکتابچه های تان به صورت اما بنویسید‪.‬‬
‫‪ .2‬درمورد تصویر زیر‪ ،‬با نظرداشت پیام متن درس‪ ،‬متنی بنویسید که از هفت سطر کم‬
‫نباشد‪.‬‬

‫‪ .1‬حکایت متن درس چه پیامی داشت و چه چیزی را به ما می آموخت ؟‬


‫‪ .2‬چرا حیوانات دیگر برضد اشتر توطئه چیدند ؟‬
‫‪ .3‬کدام حرفهای زاغ برشیر کارگر افتاد ؟‬
‫‪ .4‬چرا شیر پیمان خود را دربرابر اشتر شکست ؟‬
‫‪ .5‬این حکایت در زنده گی روزمره چه کارآیی دارد ؟ ضمن یک مثال واضح سازید‪.‬‬

‫‪103‬‬
‫‪ .6‬مهمترین قسمتهای نامۀ اداری ازنظرشما چیست ؟‬
‫‪ .۷‬آیا آغاز نامه و پایان آن در نامه های اداری ضروری است ؟ به چه دلیل؟‬

‫کار خانه گی‬

‫‪ .1‬نتیجۀ حکایت را در کتابچه های تان بنویسید‪.‬‬


‫‪ .2‬این بیت را به حافظه بسپارید‪:‬‬
‫طریق دلربایی یک جهان نیرنگ میخواهد‬
‫به حسن محض نتوان پیش بردن نازنینی ها‬
‫بیدل‬
‫‪ .3‬متن کامل درس بیستم را خوانده و برای معرفی آن در روز آینده آماده گی بگیرید‪.‬‬

‫‪104‬‬
‫درس‬
‫درس امروز توسط یک تن از شاگردان طوری معرفی شود که‬
‫تشریحاتش جوابگوی پرسشهای زیر باشد‪:‬‬ ‫بیستم‬
‫‪ .1‬رسانه چیست ؟‬
‫‪ .2‬رسانه ها در جامعه چه نقشی را ایفا میکنند ؟‬
‫درپایان معرفی‪ ،‬همین پرسشها از چند شاگرد دیگر پرسیده شود‪.‬‬

‫نقش رسانه ها دربیداری اذهان عامه‬


‫رسانه عبارت از وسیلۀ انتقال پیام‪ ،‬معلومات‪ ،‬و اطاعات به مردم است‪ .‬مطبوعات و رسانه‬
‫های جمعی‪ ،‬چه چاپی وچه تصویری و صوتی‪ ،‬درجهت آگاهی افکارعامه نقش بس مهمی‬
‫را ایفا مینمایند؛ حتی به اعتقاد بعضی از دانشمندان‪ ،‬رسانه ها قوۀ چهارم یک دولت به شمار‬
‫میروند‪ .‬به قول یکی از فاسفه‪ ،‬پیشرفت وتکامل یک جامعه از سیرتکامل رسانه های آن‬
‫هویدا میگردد؛ زیرا رسانه ها و مطبوعات وسیلۀ گفت و شنود اقشار مختلف اجتماع است‪.‬‬
‫رسانه ها با امکانات‪ ،‬تجهیزات‪ ،‬حجم و روشی که دارند‪ ،‬به عنوان حامان و انتقال‬
‫دهنده گان پیام‪ ،‬میتوانند درساخت فرهنگ عمومي‪ ،‬باورها و افکار عمومي مؤثر باشند؛ زیرا‬
‫آنها بدون در نظر گرفتن مرزهاي جغرافیایي‪ ،‬عقیدتي و فرهنگي‪ ،‬امکان حضور در همه نقاط‬
‫جغرافیایي را به دست آورده اند‪.‬‬
‫فرهنگ عمومي پدیدۀ پویایی است که سکون دران معنی ندارد و هر روز با اختراعات‪،‬‬
‫اکتشافات و نظریه پردازي هایي که در دنیا شکل میگیرد‪ ،‬پذیراي این رفتارها‪ ،‬تحوات‬
‫و دیگرگونیها میشود؛ بنابرین کساني که تأثیرگذاري بااتري در فرهنگ را داشته باشند‪،‬‬
‫میتوانند درشکل دهي فرهنگ عمومي موفقتر باشند‪ .‬اثرگذاری در فرهنگ عمومي با استفاده‬
‫از وسایلی صورت میگیرد که آن وسایل امکان این تأثیرگذاري را معین میکند‪ .‬مطبوعات به‬
‫عنوان یکي از وسایل و تلویزیون به عنوان وسیلۀ دیگر درین راستا مطرح است؛ چون نفوذ‪،‬‬
‫حضور‪ ،‬نحوۀ بیان و شکل انتقال پیام در تلویزیون‪ ،‬به نحوی است که مخاطب را میتواند‬
‫با انواع و اقسام روشها به خود جلب کند؛ پس این رسانه میتواند در نحوۀ تغییر دیگرگوني‬
‫فرهنگ عمومي‪ ،‬پرنفوذ ترین و مؤثرترین عامل باشد‪.‬‬
‫‪105‬‬
‫تلویزیون به عنوان یک رسانۀ بسیار مهم و یکي از وسایل تأثیرگذار بر فرهنگ عمومي‪،‬‬
‫وقتي مؤثر واقع میشود‪ ،‬که بتواند با مخاطبانش منطبق با نیازهاي آنان و با روشهاي درست‬
‫و مورد قبول‪ ،‬برنامه را ارائه کند‪.‬‬
‫از سوی دیگر رسانه وسیله یی است درجهت تفاهم‪ ،‬تبادلۀ تجارب‪ ،‬وحدت ملی‪ ،‬همگرایی‪،‬‬
‫نزدیکی افکار و اندیشه های مختلف و در نتیجه صلح‪ ،‬ثبات و امنیت‪ .‬رسانه ها در نهادینه‬
‫نمودن قوانین‪ ،‬ارزشهای فرهنگی و اجتماعی باید نقش خویش را ادا کنند و پیداست که‬
‫نقش شان در اشاعۀ فرهنگ‪ ،‬اعتقادات و باور های مردم بسیار برجسته است‪ .‬بنابرین رسانه‬
‫ها باید محتاطانه و درجهت دفاع از فرهنگ‪ ،‬اعتقادات و باورهای جامعه عمل کنند وگرنه‬
‫فرهنگهای بومی وملی درکام فرهنگهای بیگانه فروخواهند رفت؛ سلطۀ فرهنگهای وارداتی‬
‫برجامعه سایه خواهند افگند و درپی تسخیر جامعه گردیده‪ ،‬ارزشهای جامعه را خواهند‬
‫بلعید‪.‬‬
‫برای این که فرهنگ و ارزشهای جامعه رشد یابد و بتواند در مقابل نفوذ فرهنگهای‬
‫بیگانه قرار گیرد و از محو و نابودی ارزشها جلوگیری کند‪ ،‬مطبوعات و رسانه های جمعی‬
‫مسؤولیت عظیم و خطیری را به عهده دارند تا درجهت رشد و غنامندی فرهنگ‪ ،‬عنعنات‪،‬‬
‫باورها‪ ،‬رسوم و ارزشهای جامعۀ خود تاش نمایند؛ زیرا وسایل ارتباط جمعی یگانه وسایلی‬
‫اند که سیر و حرکت اجتماعی را تعیین میکنند‪.‬‬
‫به اعتقاد برخی از دانشمندان‪ ،‬مشکات کشورهای توسعه نیافته‪ ،‬ناشی از فقر اقتصادی‬
‫نیست؛ بلکه ناشی از فقر فرهنگی و عدم بیداری مردم آن کشورها است؛ بنابراین رسانه ها‬
‫میتوانند در جهت بیداری مردم و آگاهی عامه نقش بسزایی را بازی نمایند‪.‬‬
‫از آنجایی که مطبوعات وسیلۀ گفت و شنود مردم است و درین گفت و شنود نزدیکی‬
‫نظریات فراهم می آید و نزدیکی نظریات‪ ،‬خود حرکت مشترک اجتماعی را سبب میشود و‬
‫مردم در کنار هم به تفاهم میرسند؛ پس رسانه ها باید در جهت تحقق آزادی‪ ،‬برابری‪ ،‬عدالت‪،‬‬
‫دموکراسی و ارزشهای جامعۀ مدنی وسیله شوند و به مردم تفهیم نمایند که افغانستان خانۀ‬
‫مشترک همه کسانی است‪ ،‬که درین سرزمین تولد یافته‪ ،‬بزرگ شده و زنده گی میکنند‪.‬‬

‫‪106‬‬
‫ما امروز در شرایطی قرار داریم که عرصۀ فرهنگ عمومي یک عرصۀ کام ً‬
‫ا رقابتي‬
‫است و کساني میتوانند درعرصه هاي رقابت حضور پیدا کنند‪ ،‬که بتوانند از قانونمندیهاي‬
‫عرصۀ رقابت استفاده کنند و آن قانونمندیها را خوب بشناسند و مطابق با آن حرکت کنند‪.‬‬
‫این فهم در تمام امور سیاسي اقتصادي وحتي در امور روزمره و جاري صادق است‪ .‬به همین‬
‫خاطر ازم است که پیامها و ارزشهای فرهنگی رسانه ها مطابق با نیازهاي عموم جامعه‬
‫باشد؛ یعني جامعه نسبت به آن پیامها و ارزشهای فرهنگی احساس نیازکند و آنها را به خوبی‬
‫بپذیرد‪.‬‬

‫بخوانیم و بدانیم‬
‫‪ .1‬رسانه‪ ،‬عبارت از وسیلۀ انتقال پیام‪ ،‬معلومات‪ ،‬و اطاعات به مردم است‪ ،‬که درجهت‬
‫آگاهی افکار عامه نقش مهمی را ایفا مینماید‪.‬‬
‫‪ .2‬رسانه ها به عنوان حامان و منتقل کننده گان پیام مي توانند درساخت فرهنگ عمومي‪،‬‬
‫باورها و افکار عمومي موثر باشند‪.‬‬
‫‪ .3‬فرهنگ عمومي پدیدۀ پویایی است که سکون دران معنی ندارد و هر روز با اختراعات‪،‬‬
‫اکتشافات و نظریه پردازیهایي که دردنیا شکل میگیرد‪ ،‬لذا فرهنگ پذیراي این رفتارها ‪،‬‬
‫تحوات و دیگرگونیها میشود‪.‬‬
‫‪ .4‬رسانه وسیله یی است در جهت تفاهم‪ ،‬تبادلۀ تجارب‪ ،‬وحدت ملی‪ ،‬همگرایی‪ ،‬نزدیکی‬
‫افکار و اندیشه های مختلف و درنتیجه صلح‪ ،‬ثبات و امنیت‪.‬‬
‫‪ .5‬تلویزیون به عنوان یکي از وسایل مهم تأثیر گذار بر فرهنگ عمومي‪ ،‬وقتي موثر است‬
‫که بتواند با مخاطبانش مطابق با نیازهاي آنان و با روشهاي درست و مورد قبول‪ ،‬برنامه را‬
‫ارائه کند‪.‬‬
‫‪ .6‬رسانه های جمعی مسؤولیت دارند؛ تا درجهت رشد و غنامندی فرهنگ‪ ،‬عنعنات‪ ،‬باورها‪،‬‬
‫رسوم و ارزشهای جامعۀ خود تاش نمایند‪ ،‬همچنان وظیفه دارند تا درجهت تحقق آزادی‪،‬‬
‫برابری‪ ،‬عدالت‪ ،‬دموکراسی و ارزشهای جامعۀ مدنی وسیله شوند‪ ،‬به مردم تفهیم نمایند‬
‫که افغانستان خانۀ مشترک همه کسانی است‪ ،‬که درین سرزمین تولد یافته‪ ،‬بزرگ شده‬
‫و زنده گی میکنند‪ .‬چون رسانه ها وسایلی اند که سیر وحرکت اجتماعی را تعیین میکنند‪.‬‬

‫‪107‬‬
‫• استعام‪ :‬استعام در لغت‪ ،‬معلومات خواستن‪ ،‬طلب معلومات کردن و آگاهی خواستن را‬
‫میگویند؛ و در اصطاح نامه نگاری‪ ،‬به نوع خاصی از نامه گفته میشود که دارای شکلی ویژه‬
‫بوده و در آن اداره یی از ادارۀ دیگری‬
‫یا در میان خود همان اداره‪ ،‬پیرامون‬
‫موضوعی خواستار معلومات میشود؛‬
‫همچنان دفاتر مسؤول بازجویی از‬
‫متهمان و مجرمان‪ ،‬پرسشهای خویش‬
‫را به صورت تحریری در همین نوع‬
‫نامه نوشته و جواب اشخاص متهم یا‬
‫مجرم را به صورت کتبی در حشو آن‬
‫می گیرند و به حیث سند مورد کاربرد‬
‫مراجع قانونی قرار میدهند‪.‬‬
‫معمو ًا استعام ها در کشور ما دارای‬
‫چوکات و شکل مخصوص بوده و‬
‫تقریب ًا شکل آن در همه ادارات دولتی‪،‬‬
‫یکسان است‪.‬‬

‫کار گروهی و سخنرانی‬


‫‪ .1‬رسانه های صوتی و تصویری با رسانه های چاپی در بیدارسازی اذهان عامه ازهم چه‬
‫تفاوتهایی دارند ؟ شاگردان نقش این دو نوع رسانه را با یکدیگر مقایسه نموده نتیجه را یک‬
‫نفرشان به دیگران انتقال دهد‪.‬‬

‫‪108‬‬
‫‪ .2‬شاگردان طرح یک استعام دفتر رسمی را به صورت دسته جمعی روی یک صفحه کاغذ‬
‫بریزند؛ سپس یک تن شان دربرابرصنف آمده قسمتهای مختلف آن را شرح دهد‪.‬‬

‫اما و نگارش‬
‫‪ .1‬متنی را که معلم محترم می خواند به صورت اما بنویسید‪.‬‬
‫‪ .2‬با نظر داشت وظایف رسانه ها‪ ،‬در بارۀ تصویر زیر‪ ،‬یک متن هفت سطری بنویسید‪.‬‬

‫‪ .1‬رسانه چیست و درجهت آگاهی افکار عامه چه نقشی را بازی میکند؟‬


‫‪ .2‬تلویزیون چه وقت میتواند بر فرهنگ عمومي تأثیرگذار باشد؟‬
‫‪ .3‬رسانه های جمعی چه مسؤولیتهایی را دربرابر جامعه دارند؟‬
‫‪ .4‬طرح یک استعام دفاتر رسمی‪ ،‬چگونه باید باشد؟‬
‫‪ .5‬به نظر شما آزادی رسانه ها چیست و چگونه باید باشد؟‬

‫‪109‬‬
‫کار خانه گی‬

‫‪ .1‬نظریات شخصی خویش را درمورد « آزادی رسانه ها چیست و چگونه باید باشد» طی‬
‫چند سطر درکتابچه های خویش بنویسید‪.‬‬
‫‪ .2‬این ابیات را به حافظه بسپارید‪:‬‬
‫گرکه ما دیده ببندیم و به مقصد نرسیم چه کند راحلـه و مرکب رهـواری چنـد‬
‫اگـرت مـوعظـۀ عقـل بمـاند درگـوش نبرندت ز رۀ راسـت بـه گفتـاری چنـد‬
‫پروین اعتصامی‬
‫‪ .3‬متن کامل درس بیست ویکم را خوانده وبرای معرفی آن در روز آینده آماده گی بگیرید‪.‬‬

‫‪110‬‬
‫درس‬
‫درس امروز توسط یک تن از شاگردان طوری معرفی شود که‬
‫تشریحاتش جوابگوی پرسشهای زیر باشد‪:‬‬
‫‪ .1‬مقدمات مکتب هندی چه وقت فراهم شد ؟‬
‫بیست‬
‫‪ .2‬مشخصات عمدة مکتب وصال چیست ؟‬ ‫ویکم‬
‫‪.3‬ویژه گیهای مکتب هندی درچیست ؟‬
‫درپایان معرفی‪ ،‬همین پرسشها از چند شاگرد دیگر پرسیده شود‪.‬‬

‫ادبیات دری درقرون ‪ 11‬و ‪12‬‬

‫دراواخر دورۀ تیموریان درعصرسلطان حسین بایقرا‪،‬که آن را« رنسانس شرق» گویند؛‬
‫مکتب ادبی عراقی به افول گرایید و شعر از تکاپو بازماند‪ ،‬به ویژه شعرا همه به تقلید از‬
‫گذشته گان داد سخن میدادند که جامی رامیتوان آخرین نمایندۀ این مکتب دانست‪ .‬با آن‬
‫هم درشعر این دوره مقدمات مکتب هندی فراهم گردید‪ .‬میان مکتب عراقی وهندی دورۀ‬
‫متوسطی درقرن دهم پدید آمد که به نام مکتب«وصال» و« فراق» یادمیشود‪ .‬این طرز‬
‫تازه‪ ،‬تجارب زنده گی واقعی را در زمینه های عاشقانه با زبان شیرین و دلنشین بیان میکند‬
‫که با چاشنی زبان عامیانه همراه است‪.‬‬
‫شعر« وصال» از اوایل قرن شانزدهم میادی‪ ،‬به وسیلۀ چند تن از شعرا؛ چون‪ :‬هاتفی‪،‬‬
‫هالی چغتایی‪ ،‬اهلی شیرازی و بیش از همه بابافغانی به وجود آمد‪ .‬شعر« وصال» که‬
‫بازتاب دهندۀ یک عشق واقعیست؛ با بیانی ساده و مضامین تازه چهره مینماید و از بس‬
‫با درد و حسرت آگنده میشود‪ ،‬خواننده را به همدردی ودلسوزی با عاشق میکشاند‪ .‬درین‬
‫زمینه « وحشی بافقی» از نامدار ترین چهره ها و نمایانگر برجستۀ مکتب « فراق » در شعر‬
‫فارسی دری است‪ .‬شعر« وحشی بافقی» با آن که از نظر بافت سخن و آهنگ آن با اشعار‬
‫همروزگارانش تفاوت چندانی ندارد؛ اما ازنظر بیان سوز دل و حالت شوریده گی یک عشق‬
‫واقعی و ساده گی بیان‪ ،‬صادقانه ترین و شیرینترین شعر آن دوره به شمار میرود‪.‬‬
‫اگر مکتب« وصال»‪ ،‬رسیدن عاشق را به معشوقۀ واقعی نه صوری و مجازی؛ با کام‬

‫‪111‬‬
‫شیرین و تصاویر دلنشین‪ ،‬بیان کرده است؛ مکتب« فراق» از شکست و ناکامی عاشق و‬
‫عدم رسیدن او به وصال یار با سوز وگداز و زبان ساده و تصاویرعام فهم و محسوس‪ ،‬سخن‬
‫به میان آورده است‪ .‬تفاوتهای این دو مکتب‪ ،‬نه در شیوه های بیان؛ بلکه در چگونه گی‬
‫رسیدن و نا رسیدن عاشق به وصال است‪ .‬یکی از شاعران معروف این دو مکتب ( وصال و فراق)‬
‫بابافغانی بوده است با پیشرفت وغنای این سبک پس از قرن دهم‪ ،‬مکتب دیگری در شعر و‬
‫ادب فارسی دری پدید آمد که به نام مکتب هندی معروف گردید‪ .‬تا دوران بازگشت ادبی در‬
‫قرن ‪14‬هجری سراسر سده های دهم تا چهاردهم آثار نظم و نثر درین مکتب آفریده شد‪.‬‬
‫درین مکتب غزل از دید عمودی یکپارچه نیست؛ بلکه هربیت آن تافتۀ جدا بافته یی است‬
‫که تصاویر و مفاهیم مشخصی را بیان میکند‪ .‬به عبارت دیگردرین مکتب تک بیت اساس‬
‫کار غزل است‪.‬‬
‫درین مکتب ُص َور خیال با ایجاز و ابهام ارائه میشود‪.‬کاربرد کنایه و استعاره های بدیع‪ ،‬که‬
‫با ظرافت و باریک بینی و مبالغه همراه است‪ ،‬شعر را در بستر مضامین تازه بدانجا میرساند‬
‫که گاه خواننده را دچار حیرت میسازد‪ .‬پیچیده گی وکثرت صور خیال معنای کام را دیرفهم‬
‫و مشکل میگرداند‪ .‬همین امر است که شنونده را به تأمل وامیدارد و درعالم خیال به جهان‬
‫دیگر میکشاند‪ .‬همین ویژه گی‪ ،‬مکتب هندی را شکوه و دبدبۀ خاصی بخشیده است‪.‬‬
‫شاعران این مکتب در دربارشاهان هند؛ چون‪ :‬جال الدین اکبر‪ ،‬جهانگیر‪ ،‬شاه جهان و‬
‫اورنگزیب گرد آمدند و برخیها عواید سرشار و مناصب بلندی را نصیب شدند‪ .‬عرفی شیرازی‪،‬‬
‫قدسی مشهدی‪ ،‬ظهوری ترشیزی‪ ،‬طالب آملی‪،‬کلیم کاشانی وصائب تبریزی که همه از‬
‫فارس (ایران امروز) بودند؛ به هندوستان رفتند و درانجا به شهرت‪ ،‬جاه و مال رسیدند‪ .‬فیضی‬
‫دکنی‪ ،‬طالب آملی‪ ،‬جال اسیر‪ ،‬حزین اهیجی‪ ،‬میرزا عبدالقادر بیدل‪ ،‬غنی کشمیری‪ ،‬محمد‬
‫حسین نظیری نیشاپوری‪ ،‬ناصرعلی سرهندی‪ ،‬هالی چغتایی‪ ،‬وحشی بافقی و بسیاری از‬
‫شاعران دیگرکه در ماوراء النهر‪ ،‬خراسان هند و ایران میزیستند؛ در غنا و تکمیل این مکتب‬
‫ادبی نقش به سزایی ازخود برجای گذاشته اند‪ .‬ازین شمارکلیم کاشانی‪ ،‬صائب تبریزی و‬
‫میرزا عبدالقادر بیدل در اوج این مکتب قرار دارند؛ اما بیدل که عرفان وتصوف را چون سنایی‬

‫‪112‬‬
‫و مولوی چاشنی کامش قرار داد؛ شاهبازی است که برقلۀ معانی این مکتب قرار دارد‪.‬‬
‫درکام بیدل تمام ویژه گیهای این مکتب به چشم میرسد‪ .‬برعاوه بیدل در اوزان مشکل و‬
‫بحرطویل بسیار طبع آزمایی کرده است‪.‬‬
‫رهکشایان و پیروان این مکتب به غیر از دهلی و آگره‪ ،‬در قندهار‪ ،‬بدخشان‪ ،‬بلخ‪ ،‬هرات‪،‬‬
‫غزنه‪ ،‬کابل‪ ،‬اصفهان‪ ،‬شیراز‪ ،‬سمرقند و بخارا درحلقه های ادبی و یا انفرادی در دربارهای‬
‫شاهان و حکام منطقه گردآمده و به انشا و ابداع شان پرداخته اند‪.‬‬
‫در قندهار احمد شاه ابدالی‪ ،‬پسرش تیمورشاه و شماری از درباریانش ذوق شعر وادب داشتند‪.‬‬
‫در دربارتیمورشاه درکابل حلقۀ ادبی تشکیل شده بود که اعضای آن تیمورشاه‪ ،‬میرهوتک‬
‫افغان‪ ،‬لعل محمد عاجز(طبیب دربار)‪ ،‬میرزا قلندر و شماری دیگر بودند که به طرز بیدل‬
‫مشاعره هایی انجام میدادند‪.‬‬
‫شمار زیادی ازشاعران قرنهای ‪11‬و‪12‬هـ ‪.‬ش‪ .‬از سرزمین خراسان کهن یا افغانستان‬
‫کنونی برخاسته بودند‪.‬‬

‫در سراسر قرن ‪ 11‬تا نیمۀ اول قرن ‪12‬هجری که خراسان به سه حوزۀ مختلف و مخالف از‬
‫جانب قدرتهای همسایه تجزیه و تقسیم گردیده بود‪ ،‬وضع سیاسی و اجتماعی در بحران دایمی سیر‬
‫میکرد‪ .‬بر اثر جنگهای دایمی که قدرتهای سه گانه به خاطر تصاحب این مناطق براین سرزمین‬
‫تحمیل کردند؛ شهرها ویران گردید‪ .‬غارت وکشتار اهالی‪ ،‬وضع مالیاتهای سنگین‪ ،‬نبود بازار واحد‬
‫ملی‪ ،‬دوربودن مراکز قدرت و ادارۀ بخارا‪ ،‬اصفهان ودهلی ازخراسان‪ ،‬عدم توجه زمامداران به‬
‫آبادی و انکشاف اقتصادی و اجتماعی این سرزمین‪ ،‬خراسان را که در زمان تیموریهای هرات از‬
‫پیشرفته ترین و آباد ترین سرزمینهای شرق به شمار میرفت؛ به رکود وقهقرا کشانید‪ .‬ازهمین سبب‬
‫دانشمندان‪ ،‬هنرمندان‪ ،‬شاعران‪ ،‬نویسنده گان‪ ،‬عرفا و بازرگانان به بخارا اصفهان‪ ،‬آگره و دهلی‬
‫به خدمت شاهان فارس‪ ،‬فرارود وهندوستان رو آوردند و زبان و ادب دری دران مراکز به رشد و‬
‫شگوفایی خویش ادامه داد‪.‬‬

‫‪113‬‬
‫بخوانیم و بدانیم‬
‫‪ .1‬در اواخر دورۀ تیموری مکتب ادبی عراقی به افول گرایید و شعرازتکاپو بازماند‪.‬‬
‫‪ .2‬میان مکتب عراقی وهندی دورۀ متوسطی درقرن دهم پدید آمد که به نام مکتب « وصال‬
‫و فراق» یاد میشود‪.‬‬
‫‪ .3‬مکتب« وصال»‪ ،‬رسیدن عاشق را به معشوقۀ واقعی نه صوری و مجازی؛ با کام شیرین‬
‫وتصاویر دلنشین‪ ،‬بیان کرده است؛ اما مکتب«فراق» ازشکست وناکامی عاشق و عدم رسیدن‬
‫او به وصال یار با سوز وگداز و زبان ساده و تصاویرعام فهم ‪ ،‬سخن به میان آورده است‪.‬‬
‫‪ .4‬تفاوتهای مکتب «وصال» و « فراق»‪ ،‬نه در شیوه های بیان؛ بلکه در چگونه گی رسیدن‬
‫و نا رسیدن عاشق به وصال است‪.‬‬
‫‪ .5‬در مکتب هندی تک بیت اساس کار غزل است که آن را « شاه فرد» نیز گفته اند‪.‬‬
‫‪ .6‬در قندهار احمدشاه ابدالی و پسرش تیمور شاه و شماری از درباریانش ذوق شعر و ادب‬
‫داشتند‪.‬‬
‫‪ .۷‬شمار زیادی ازشاعران قرنهای ‪11‬و‪12‬هجری ازسرزمین خراسان کهن برخاسته بودند‪.‬‬

‫• نامه (مکتوب) های رسمی به شخص‬


‫عبارت ازنامه هایی است که ازسوی یک ادارۀ رسمی دولتی برای یک یا چندین شخص‬
‫یا سازمان یا شرکت فرستاده میشود‪ .‬شکل و ساختمان این گونه نامه ها کم و بیش همانند‬
‫نامه های اداری است‪ ،‬با تفاوتهای اندکی که در زیر به شرح آن خواهیم پرداخت‪ .‬براساس‬
‫آنچه در ادارات و دفاتر رسمی گوناگون‪ ،‬رایج و متداول‪ ،‬و درعرف اداری نیز پذیرفته شده و‬
‫ثابت است‪ ،‬نامه های رسمی به شخص باید دارای اوصاف و شکل زیر باشد‪:‬‬
‫‪ .1‬آدرس یا نشانی فرستنده ( اگرنامه چاپی باشد و آدرس دفتر درپایین آن باشد‪ ،‬نوشتن این‬
‫قسمت ازم نیست‪).‬‬
‫‪ .2‬تاریخ صدور نامه‬
‫‪ .3‬شمارۀ دفتر‬
‫‪ .4‬عنوان ( خطاب به گیرندۀ نامه )‬

‫‪114‬‬
‫‪ .5‬آغاز نامه ( عبارت یا جملۀ احترامی در ابتدای نامه )‬
‫‪ .6‬متن نامه‬
‫‪ .۷‬پایان نامه ( عبارت یا جملۀ احترامی پایانی )‬
‫‪ .۸‬نام و مقام اداری نویسنده ( کنارچپ صفحه )‬
‫‪ .9‬امضای نویسنده‬
‫‪ .10‬مهر اداره ( درصورت ضرورت )‬
‫‪ .11‬ذکر ضمیمه ها با تعداد اوراق آن کنار چپ بااتراز متن نامه‬
‫‪ .12‬نام شخص ویا اشخاص گیرنده ( اگرگیرنده گان بیشتر ازیک شخص باشد‪).‬‬

‫تفصیات‬
‫‪ .1‬نوشتن عبارات و جمله های احترامی مقدماتی و پایانی درین گونه نامه ها ضروری‬
‫است‪.‬‬
‫‪ .2‬اگرگیرندۀ نامه دارای القاب وعناوین علمی؛ مانند‪ :‬دکتور‪ ،‬انجنیر‪ ،‬استاد‪ ،‬سرمحقق‪ ،‬مؤلف‬
‫ویا القاب اداری و نظامی؛ مانند‪ :‬وزیر‪ ،‬رئیس‪ ،‬دگروال‪ ،‬جنرال و امثال اینها باشد‪ ،‬نوشتن این‬
‫القاب و عناوین ضروری است‪.‬‬
‫‪ .3‬اگرنامه ازطرف ارگانهای قضایی برای یک مجرم نوشته میشود‪ ،‬عبارات و جمله های‬
‫احترامی مقدماتی و پایانی و القاب و عناوین علمی‪ ،‬اداری ونظامی نباید نوشته شود‪.‬‬
‫‪ .4‬اما اگرنامه ازطرف ارگانهای قضایی برای یک متهم نوشته میشود‪ ،‬نوشتن عبارات و جمله‬
‫های احترامی مقدماتی و پایانی و القاب و عناوین علمی‪ ،‬اداری و نظامی ضروری است‪.‬‬
‫‪ .5‬اگر درنامه ازگیرنده تقاضای اجرای کاری درموعد معینی شده باشد‪ ،‬ذکرتاریخ نهایی آن‬
‫حتمی است‪.‬‬

‫کار گروهی و سخنرانی‬


‫‪ .1‬شاگردان در مورد این که چرا اوضاع سیاسی و اجتماعی بر رشد ادبیات تأثیرگذار است‪،‬‬
‫باهم گفتگو کنند؛ سپس یک تن شان در برابر صنف آمده و درین مورد سخنرانی کند‪.‬‬
‫‪ .2‬شاگردان به دوگروه تقسیم شوند‪ .‬گروه اولی یک نامۀ احضاریه به یک فرد متهم به فساد‬
‫اداری بنویسند و گروه دوم یک نامه به شخصی بنویسند که محصول برق خود را به دولت‬
‫تحویل نکرده است؛ سپس ازهرگروه یک نفر‪ ،‬نامه را در برابر صنف بخواند و گروه مقابل‬
‫خطاهای آن را اصاح کند‪.‬‬

‫‪115‬‬
‫اما و نگارش‬
‫‪ .1‬متنی را که معلم محترم می خواند در کتابچه های تان‬
‫اما بنویسید‪.‬‬
‫‪ .2‬این تصویر را باموضوع « فرهنگ و ادبیات» ارتباط داده‪،‬‬
‫درمورد آن یک متن هفت سطری بنویسید‪.‬‬

‫‪ .1‬مکتب «وصال» و « فراق» باهم چه تفاوت داشتند؟‬


‫‪ .2‬ویژه گیهای مکتب هندی را بیان کنید‪.‬‬
‫‪ .3‬شاعران قرنهای ‪11‬و‪12‬هجری بیشتر درکدام مراکز زیسته و آثاری به وجود آورده اند؟‬
‫‪ .4‬چرا اوضاع سیاسی و اجتماعی بر رشد ادبیات تأثیرگذار است ؟‬
‫‪ .5‬نامۀ رسمی به شخص چیست؟‬
‫‪ .6‬درکدام صورت عبارات و جمله های احترامی مقدماتی و پایانی و القاب و عناوین علمی‪،‬‬
‫اداری و نظامی درنامه های رسمی به شخص نباید نوشته شود؟‬

‫کار خانه گی‬

‫‪ .1‬در رابطه به یکی از شاعران که در درس خواندید نظر به عاقۀ تان معلومات جمع آوری‬
‫نموده روز آینده پیش روی صنف قرائت نمایید‪.‬‬
‫‪ .1‬این بیت را به حافظه بسپارید‪:‬‬
‫به نرمی تندخویانرا ذلیل خود توان کردن کند خاکستر آخر زیردست خویش اخگر را‬
‫صایب‬
‫‪ .2‬متن کامل درس بیست و دوم راخوانده وبرای معرفی آن در روز آینده آماده گی بگیرید‪.‬‬

‫‪116‬‬
‫درس امروز توسط یک تن از شاگردان طوری معرفی شود که‬ ‫درس‬
‫تشریحاتش جوابگوی پرسشهای زیر باشد‪:‬‬
‫‪.1‬تولستوی که بود ؟‬ ‫بیست‬
‫‪ .2‬او چه کارهایی در زمینة ادبیات وآموزش انجام داد ؟‬
‫‪ .3‬او با کدام نویسنده گان اروپایی ماقات کرد ؟‬ ‫و دوم‬
‫‪ .4‬او درکجا و به چه شکل وفات یافت ؟‬
‫‪ .5‬چرا او همیشه در هیجان به سر میبرد ؟‬
‫درپایان معرفی‪ ،‬همین پرسشها از چند شاگرد دیگر پرسیده شود‪.‬‬

‫تولستوی‬
‫لیون تولستوی نویسندۀ چیره دست روسی در نهم سپتمبر‬
‫‪ 1۸2۸‬میادی در یک خانوادۀ متمول و سرشناس پا به‬
‫عرصۀ هستی نهاد‪ .‬مادرش را در دو ساله گی وپدرش را در‬
‫‪9‬ساله گی از دست داد و پس ازان تحت تکفل عمه اش‬
‫قرار گرفت‪ .‬در سال ‪ 1۸44‬میادی در رشتۀ زبانهای شرقی‬
‫در پوهنتون قازان ثبت نام کرد و پس از سه سال‪ ،‬تغییر‬
‫رشته داده و به فاکولتۀ حقوق شامل شد و در سال ‪ 1۸51‬م‪.‬‬
‫به خدمت سربازی شتافت‪ .‬تولستوی‪ ،‬توجه و عاقۀ وافری‬
‫به آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان داشت‪ .‬از همین‬
‫سبب او در سال ‪ 1۸5۷‬م‪ .‬بهمدت پنج سال از کشورهای‬
‫غرب اروپا بازدید نموده و با مشاهیر آنجا؛ مانند‪ :‬چارلز دیکنز‪،‬‬
‫ایوان تورگنیف و فریدریش فروبل‪ ،‬دیدار به عمل آورد‪ .‬پس از بازگشت بهکشورش‪ ،‬براساس‬
‫تجارب نوآموخته‪ ،‬دست بهیک رشته اصاحات آموزشی زد و درهمین راستا به پیروی از‬
‫ژان ژاک روسوی فرانسوی‪ ،‬به تأسیس مکاتب ابتدایی در روستاها پرداخت‪.‬‬
‫او در نامهیی به یکی از خویشاوندانش (که ادارۀ امور دربار و نظارت اماک تزار روسیه‬
‫را به عهده داشت) چنین نوشت‪ « :‬هرگاه به مکتب قدم میگذارم‪ ،‬با مشاهدۀ چهره های‬
‫تکیده‪ ،‬موهای ژولیده‪ ،‬وبرق چشمان این کودکان فقیر‪ ،‬دستخوش نا آرامی و هیجان میشوم‬
‫و همان حالتی به من دست میدهد که بارها از دیدن شرابخواران مست بر من مستولی شده‬

‫‪117‬‬
‫است‪ .‬ای خدای بزرگ! چگونه میتوانم آنها را نجات دهم ؟ نمیدانم به کدامین یک کمک‬
‫کنم‪ .‬من تعلیم و تربیت را فقط برای مردم میخواهم و نه کسی دیگر‪ ،‬آیا میتوانم پوشکینها‬
‫و لومونوسفهای آینده را از غرق شدن نجات بخشم؟»‬
‫تولستوی درسال‪ 1۸62‬میادی با یک دخترهژده سالۀ آلمانی به نام « سوفیا » ازدواج‬
‫کرد و سالها پس ازان؛ یعنی در سال ‪1۸۸1‬میادی به همراه خانواده اش به مسکو رفته‬
‫درانجا اقامت گزید‪ .‬آنگاه دست به نوشتن شاهکارهای جاودانه یی به نام «جنگ و صلح» و‬
‫«آنا کارنینا» زد‪ ،‬که نگارش رمان«جنگ و صلح» پنج سال را دربر گرفت‪ .‬پشتیبانی همسر‬
‫جوانش از فعالیتهای ادبی تولستوی‪ ،‬که به روایتی ‪ 1400‬صفحه از پیش نویس جنگ و صلح‬
‫را بیش از هفت بار پاکنویس کرده است‪ ،‬شایستۀ یاد آوری و تقدیر میباشد‪ .‬این دو رمان به‬
‫مثابۀ شخصیت شکوهمند ادبی تولستوی در جهان محسوب میگردد‪.‬‬
‫او همواره دچار وسواسی عجیب بود و پیوسته در هیجان به سر میبرد و این همان‬
‫دغدغۀ ارزشمندی است که هرنویسندۀ متعهدی نسبت به جامعه اش دارد‪ ،‬که مبادا حرفهای‬
‫شایسته را نگفته‪ ،‬مرگ به سراغش آید‪ .‬اتفاق ًا ترس ازهمین دغدغۀ پر رمز و راز‪ ،‬او را به بستر‬
‫بیماری افگند؛ طوری که در آخرین روز های حیات خود به اتفاق طبیب ِ خانواده گی و دختر‬
‫کوچکش‪ ،‬همسر خود را ترک کرده به سوی جنوب روسیه مسافرت نمود‪ .‬این آخرین سفر‬
‫تولستوی بود که (به تاریخ هفتم نوامبر ‪ 1910‬میادی) در ایستگاه راه آهن « آستاپوفو» به‬
‫پایان رسید و او را در زادگاهش به خاک سپردند‪.‬‬
‫تولستوی بهحدی در کشورش مشهور و محبوب است که اخیراً به احترامش سکۀ طایی‬
‫را به نام او ضرب زده اند‪.‬‬

‫آثار تولستوی‪ :‬از تولستوی آثار بسیاری برجا مانده است که همۀ آن به زبانهای مختلف‬
‫درجهان منتشر شده و تعدادی ازان فلم ساخته شده است‪ .‬مهمترین آثار او ازین قرار است‪:‬‬
‫‪ .1‬جنگ و صلح ‪ .2‬آناکا ِرنینا ‪ .3‬رستاخیز ‪ .4‬اعتراف ‪ .5‬بهترین داستانهای کودکان و نوجوانان‬
‫‪ .6‬شیطان ‪.۷‬هنر چیست؟ ‪ .۸‬خداوند حقیقت را میبیند؛ اما صبر میکند ‪ .9‬محکوم بیگناه‬
‫‪ .10‬پول و شیطان‬

‫‪118‬‬
‫* ایوان تورگنیف‪ :‬ایوان سرگیویچ تورگنیف ( ‪ 9‬نوامبر ‪ 3 - 1۸1۸‬سپتامبر ‪ )1۸۸3‬رماننویس‪،‬‬
‫شاعر و نمایشنامه نویس روس بود که نخستین بار توسط اوکشورهای غربی با ادبیات روسی‪،‬‬
‫آشنا شدند‪ .‬آثار او تصویری واقعگرایانه و پرعطوفتی است از دهقانان روس و بررسی تیزبینانه یی‬
‫ازطبقۀ روشنفکر جامعۀ روسیه که میخواستند کشور را به سمت ترقی سوق دهند‪.‬‬
‫* فریدریش فروبل‪ :‬دانشمندپیداگوژی سویسی که درقرن نزدهم میزیست‪ .‬او ازجملۀ‬
‫بنیان گذاران آموزش کودک محوری بود که باغچۀ کودکان را برای بازی وشادی آنها راه‬
‫انداخت‪ .‬باغچۀ کودکان جایی است که کودکان با مهربانی ودوستی‪ ،‬بازی و شادی‪ ،‬پرورش‬
‫مییابند‪.‬‬
‫* ژان ژاک روسو‪ :‬ژان ژاک روسو (‪ 1۷12‬ـ ‪ )1۷۷۸‬متفکر سویسی‪ ،‬در قرن هژدهم و اوج‬
‫دورۀ روشنگری اروپا میزیست‪ .‬اندیشه های او در زمینه های سیاسی‪ ،‬ادبی و تربیتی‪ ،‬تأثیر‬
‫بزرگی بر معاصران گذاشت‪ .‬نقش فکری او که سالها در پاریس به سربرد‪ ،‬به عنوان یکی از‬
‫راهگشایان آرمانهای انقاب کبیر فرانسه قابل انکار نیست‪.‬‬
‫* پوشکین‪ :‬الکساندر سرگیویچ پوشکین شاعر و نویسندۀ روسی سبک رومانتیزم است‪.‬‬
‫او در ‪ 6‬جون ‪ 1۷99‬میادی در شهرمسکو چشم به جهان گشود و در‪ 10‬فبروری ‪ 1۸3۷‬در‬
‫« سن پترزبورگ» درگذشت‪ .‬او بنیانگذار ادبیات روسی مدرن به حساب میآید و برخی او را‬
‫بزرگترین شاعر زبان روسی میدانند‪.‬‬
‫* لومونوسف‪ :‬میخائیل لومونوسف دانشمند روسی در سال ‪ 1۷11‬میادی در یک خانوادۀ‬
‫ماهیگیر به دنیا آمد و درسال ‪ 1۷35‬درگذشت‪ .‬او دراکادمی علوم پترزبورگ روسیه و دانشگاه‬
‫ماربورگ آلمان درس خواند‪ .‬اومؤسس دانشگاه مسکو است که تا امروزبه نام او یاد میشود‪.‬‬

‫بخوانیم و بدانیم‬
‫‪ .1‬لیون تولستوی نویسندۀ چیره دست روسی در نهم سپتمبر ‪ 1۸2۸‬میادی در یک خانوادۀ متمول‬
‫و سرشناس پا به عرصۀ هستی نهاد‪.‬‬
‫‪ .2‬او دست بهیک رشته اصاحات آموزشی زد و درهمین راستا به پیروی از ژان ژاک روسوی‬
‫فرانسوی‪ ،‬به تأسیس مکاتب ابتدایی در روستاها پرداخت‪.‬‬
‫‪ .3‬او درنامۀ خویش نوشته بود‪ :‬ای خدای بزرگ! ‪ ...‬من تعلیم و تربیت را فقط برای مردم میخواهم‪،‬‬
‫نه کسی دیگر‪ ،‬آیا میتوانم پوشکینها و لومونوسفهای آینده را از غرق شدن نجات بخشم؟‬

‫‪119‬‬
‫‪ .4‬تولستوی به تاریخ هفتم نوامبر‪ 1910‬میادی در «آستاپوفو» درگذشت و جسد وی را در‬
‫زادگاهش به خاک سپردند‪.‬‬
‫‪ .5‬تولستوی به حدی درکشورش مشهور و محبوب است که اخیراً به احترام او سکۀ طایی‬
‫را به نامش ضرب زده اند‪.‬‬

‫• زنده گینامه‬
‫وقتی دریک مؤسسۀ دولتی یا غیردولتی درخواست استخدام بدهیم‪ ،‬آن مؤسسه ازما چیزی‬
‫به نام زنده گینامه ( ‪ ) CV‬میخواهد که نوشتن آن نیز تابع قواعدی است به شرح زیر‪:‬‬
‫زنده گینامه ها معمو ًا دارای چهاربخش عمده است‪ .1 :‬نام‪ ،‬آدرس تماس ‪ .2‬شرح‬
‫تحصیات ‪ .3‬وظایف قبلی ‪ .4‬تواناییها‪.‬‬
‫بخش نخست شامل این نکات میباشد‪:‬‬
‫قسمت های این بخش به شکل عمودی نوشته میشود‪:‬‬
‫‪ .1‬نام ونام خانواده گی (درقسمت وسط صفحه باخط بزرگ) اندازۀ خط ‪ 1۸ :‬بولت (برجسته)‬
‫‪ .2‬آدرس مکمل محل سکونت یا آدرس پستی ( درقسمت پایینی نام‪ ،‬باخط کوچکتر ) اندازۀ‬
‫خط‪16 :‬‬
‫‪ .3‬آدرس تماس‪ :‬شمارۀ تیلفون منزل‪ /‬مــوبایل ‪ /‬ایمیل ( درقسمت پایینی آدرس ) اندازۀ‬
‫خط ‪16 :‬‬
‫بخش دوم ( شرح تحصیات ) این نکات را دربر میگیرد ‪ :‬اندازۀ خط ‪14 :‬‬
‫به شکل افقی‪ :‬درجۀ تحصیل‪ /‬رشتۀ تحصیلی‪ /‬نام مؤسسۀ تحصیلی‪ /‬آدرس کامل آن‬
‫(با شهر‪،‬کشور)‪ /‬سال فراغت‬
‫توجه‪ :‬درجۀ تحصیل ( از آخرین سند فراغت تحصیلی به طرف نخستین سند فراغت‪ :‬دکتورا‪،‬‬
‫ماستری‪ ،‬لیسانس‪ ،‬بکلوریا‪ ،‬دورۀ متوسطه‪ ،‬دورۀ ابتدائیه؛ یعنی درشمارۀ نخست‪ ،‬آخرین‬
‫شهادتنامه‪ ،‬در شمارۀ دوم‪ ،‬سندفراغت قبل ازان و به همین ترتیب تا دورۀ ابتدایی‪) .‬‬
‫بخش سوم ( وظایف قبلی ) شامل این نکات میشود‪ :‬اندازۀ خط ‪14 :‬‬
‫به شکل افقی ‪ :‬نام وظیفه‪ /‬مکلفیتها‪ /‬نام مؤسسه‪ /‬آدرس مؤسسه ( با شهر‪،‬کشور)‪ /‬ازتاریخ‬
‫‪ / /‬تا تاریخ ‪/ /‬‬
‫بخش چهارم ( تواناییها ) این نکات را دربر میگیرد‪ :‬اندازۀ خط ‪14 :‬‬

‫‪120‬‬
‫به شکل افقی‪ :‬تجربه و تخصص در رشتۀ کاری‪ /‬توانایی درخواندن و نوشتن (چند زبان)‪/‬‬
‫توانایی دربخش منجمنت و اداره‪ /‬توانایی استفاده ازکمپیوتر و انترنت ‪ /‬و امثال اینها ‪.‬‬
‫* یادداشت‪ -1 :‬تعداد مجموعی صفحات زنده گینامه‪ ،‬نباید از دوصفحه تجاوزکند‪ – 2 .‬در‬
‫زبانهایی که از چپ به راست نوشته میشوند‪ ،‬ازجملۀ چهاربخش‪ ،‬سه بخش آن به شکل‬
‫معکوس نوشته میشوند؛ یعنی بخش اولی به جای خود باقی میماند و سه بخش دیگر باید‬
‫بدین ترتیب نوشته شود‪ ( :‬تواناییها‪ /‬وظایف قبلی‪ /‬تحصیات )‬

‫کار گروهی و سخنرانی‬


‫‪ .1‬شاگردان به چند گروه تقسیم شوند و شخصیت و کارنامه های تولستوی و یکی از‬
‫نویسنده گان افغان را مقایسه نمایند؛ سپس از هرگروه یک نفر در برابر صنف آمده و نتیجه‬
‫را به دیگران انتقال دهند‪.‬‬
‫‪ .2‬یک تن ازشاگردان دربرابرصنف آمده و شرح دهد‪ :‬دولت‪ ،‬سازمانهای اجتماعی و مردم‬
‫چه نوع برنامه هایی را روی دست بگیرند؛ تا ما نیز در آینده نویسنده گانی مانند تولستوی‬
‫داشته باشیم‪.‬‬

‫اما و نگارش‬
‫‪ .1‬متنی را که معلم محترم می خواند به صورت اما درکتابچه های تان بنویسید‪.‬‬
‫‪ .2‬درموضوع این تصویر‪ ،‬متنی بنویسید که ازهفت سطر کم نباشد‪.‬‬

‫‪121‬‬
‫‪ .1‬چرا نام تولستوی به عنوان نویسندۀ چیره دست روسیه به ثبت رسید؟‬
‫‪ .2‬در مورد الکساندر پوشکین چه میدانید؟‬
‫‪ .3‬پنج اثر تولستوی را نام ببرید‪.‬‬
‫‪ .4‬چرا تولستوی همواره دچار وسواسی عجیب بود و پیوسته در هیجان به سر میبرد؟‬
‫‪ .5‬تولستوی چگونه وفات یافت و چه آثاری ازخویش به جای گذاشت؟‬

‫کار خانه گی‬

‫‪ .1‬یک نمونه از خاصۀ زنده گینامۀ خودتان را به صورت فرضی و مطابق به قواعدی که‬
‫خواندید‪ ،‬بنویسید‪.‬‬
‫‪ .2‬این بیت را به حافظه بسپارید‪.‬‬
‫غرق وحدت باش اگر آسوده خواهی زیستن‬
‫ماهیان را هرچه باشد غیر دریـا‪ ،‬آتش است‬
‫بیدل‬
‫‪ .3‬متن کامل درس بیست و سوم را خوانده و برای معرفی آن در روز آینده آماده گی‬
‫بگیرید‪.‬‬

‫‪122‬‬
‫درس امروز توسط یک تن از شاگردان طوری معرفی شود که‬ ‫درس‬
‫تشریحاتش جوابگوی پرسشهای زیر باشد‪:‬‬
‫‪ .1‬چرس چیست؟‬ ‫بیست‬
‫‪ .2‬چرا چرس ازجملة مواد مخدر به شمار میرود ؟‬
‫‪ .3‬چرس چه زیانهایی دارد؟‬ ‫وسوم‬
‫‪ . 4‬چگونه در برابر چرس مبارزه کنیم؟‬
‫درپایان معرفی‪ ،‬همین پرسشها از چند شاگرد دیگر پرسیده شود‪:‬‬

‫چرس و اضرار آن‬


‫چرس‪ ،‬ترکیب سبز قهوه یي و خاکستري مشتق از برگ‪ ،‬دانه‪ ،‬ریشه و گل گیاه شاهدانه‬
‫یا بنگدانه است‪ ،‬که به نامهاي چرس‪ ،‬حشیش‪ ،‬ماري جوانا و بنگ معروف بوده و رایج ترین‬
‫مادۀ مخدر غیر قانوني مورد استعمال در اکثر کشور های جهان است‪.‬‬
‫بشر با این مادۀ نشه آور از قرون متمادي آشنایي داشته است‪ .‬منشای اصلي این ماده را‬
‫چین یا آشور دانسته اند‪.‬‬
‫همه اجزاي این گیاه خاصیت نشه آور داشته و در میان آنها مادۀ کیمیاوی «تترا هایدرو‬
‫کانابینول»‪ ،‬که ترکیبي از گیاه شاهدانه است‪ ،‬قدرت نشه آوري بیشتري دارد‪.‬‬
‫به قول دانشمندان‪ ،‬مصرف چرس سبب گرایش به سوي مواد مخدر خطرناک دیگري؛‬
‫چون‪ :‬تریاک‪ ،‬هرویین و کوکایین میگردد و اغلب کساني که معتاد به مورفین‪ ،‬هیرویین و‬
‫کوکایین میباشند‪ ،‬افرادي اند که نشه را از چرس آغاز نموده بااخره به یک معتاد حرفوي‬
‫به مواد مخدر مبدل شده اند‪.‬‬
‫تأثیرات سوء این ماده‪ ،‬بستهگي به نوع و قدرت مادۀ استعمال شده و مقدار مواد مصرف‬
‫شده دارد‪ .‬زماني که چرس به شکل تدخین (دودکردن) به مصرف برسد‪ ،‬تأثیرات بد آن‪،‬‬
‫که همانا افزایش ضربان قلب‪ ،‬سرخ شدن چشمها‪ ،‬عدم تعادل حرکتي و اختاات رواني‬
‫میباشد‪ ،‬فوراً ظاهر میشود و تا مدت ‪ 4-3‬ساعت باقي میماند؛ اما اگر به صورت خوراکي‬
‫مصرف شود‪ ،‬تأثیرات آن ممکن است تا ‪ 24‬ساعت ادامه یابد‪.‬‬
‫هرگاه یک شخص معتاد به چرس‪ ،‬به صورت ناگهاني چرس را ترک کند‪ ،‬هشت ساعت‬
‫پس از آخرین مصرف چرس‪ ،‬حالت بیقراري و اضطراب‪ ،‬بیخوابي و بي اشتهایي‪ ،‬تعریق و‬
‫لرزش‪ ،‬اسهال‪ ،‬دل بدي و استفراغ‪ ،‬افزایش درجۀ حرارت و درد هاي عضاتي در بدن وی‬
‫ایجاد شده و تا سه روز باقي میماند‪ .‬این امر دلیل بران است که چرس یک مادۀ اعتیاد آور‬

‫‪123‬‬
‫بوده و شخص معتاد نمي تواند آن را بدون تحمل درد و رنج‪ ،‬به آساني ترک کند‪.‬‬
‫اگر از نظر فرهنگی هم به قضیه نگاه کنیم‪ ،‬افراد چرسي در فرهنگ ما به حیث‬
‫انسانهاي ذلیل شناخته شده اند و هیچ کس میل ندارد تا با این افراد دوستی و رفت و آمد‬
‫نماید؛ حتي نزدیکترین اقارب و دوستان اشخاص چرسي از دوستي و خویشاوندي با آنها‬
‫ننگ دارند‪ .‬همچنان چرسي بودن در فرهنگ جامعۀ ما معادل ترس و بزدلي‪ ،‬دیوانه گي‪،‬‬
‫اعصاب خرابي‪ ،‬بي اراده گي‪ ،‬عدم اتکا به نفس‪ ،‬تزلزل و بي ثباتي‪ ،‬دروغگویي و هرزه گي‬
‫شناخته شده است؛ پس با توجه به معایب و نقایصي که در بارۀ چرس برشمردیم‪ ،‬برما ازم‬
‫است تا به حیث افراد مسؤول‪ ،‬جامعۀ خود را از لوث این مادۀ مهلک برحذر داریم و آناني را‬
‫که به این مصیبت آلوده شده اند‪ ،‬با توصیه هاي طبي و شرعی از اضرار و عواقب شوم آن‬
‫آگاه ساخته و راههاي بیرون رفت ازین معضله را جستجو و به آنها کمک و رهنمایي نماییم‪،‬‬
‫تا از شر این هیوا نجات یابند‪ .‬عاوه بران افرادي را که به نحوي درکشت‪ ،‬زراعت‪ ،‬خرید‬
‫و فروش چرس و گیاهي که ازان چرس استحصال میشود‪ ،‬مشغول اند از اضرار جسمي و‬
‫زیانهای فردی و اجتماعی این مادۀ مهلک آگاه سازیم و آنها را در کسب معاش از راههاي‬
‫حال و مشروع تشویق نماییم‪.‬‬

‫استعمال چرس تأثیرات سوء بیشماري دارد که بعضي برجسم و برخی بر روان شخص‬
‫معتاد اثر میگذارد‪ .‬از جمله میتوان اینها را نام برد‪ .1 :‬التهاب و انسداد مزمن مجرا های‬
‫درجنِین ‪ .4‬تشنج‪ ،‬اختاات‬
‫تنفسي ‪ .2‬عفونتهاي ِر َیوي و سرطان شش ‪ .3‬کاهش وزن بدن َ‬
‫رواني و عصبی ‪ .5‬گشاده گي مردمک چشم ‪ .6‬بدخویی‪ ،‬تند مزاجي و عصبانیت ‪ .۷‬برانشیت‬
‫مزمن ‪ .۸‬اضطراب‪ ،‬افسرده گي و هیجان ‪ .9‬پرحرفي و خنده هاي بي دلیل یا خاموشی و‬
‫عزلت ‪ .10‬ضعف سیستم دفاعي بدن ‪ .11‬ضعف جهاز هضمي‪ .12‬ضعف تمرکز فکری و‬
‫عدم عاقه به کار و درس‪.‬‬

‫بخوانیم و بدانیم‬
‫‪ .1‬چرس‪ ،‬ترکیب سبز قهوه یي و خاکستري مشتق گیاه شاهدانه است‪ ،‬که به نامهاي چرس‪،‬‬
‫حشیش‪ ،‬ماري جوانا و بنگ شناخته میشود‪.‬‬

‫‪124‬‬
‫‪ .2‬چرس برخاف عقیدۀ رایج مردم‪ ،‬یک مادۀ به شدت اعتیاد آور بوده و سبب وابسته گي‬
‫رواني جدي در شخص مصرف کننده میگردد‪.‬‬
‫‪ .3‬استعمال چرس سبب گرایش به مواد مخدر دیگري؛ چون‪ :‬تریاک‪ ،‬هرویین و کوکایین میگردد‪.‬‬

‫نمونۀ زنده گینامه ( ‪)CV‬‬


‫نام «نام خانواده گی»‬
‫آدرس‪ .............................:‬تیلفون‪........................:‬ایمیل آدرس‪........................................:‬‬
‫تحصیات‪:‬‬
‫سال فراغت‬ ‫رشتۀ حصیل مؤسسۀ حصیلی‬ ‫درجۀ حصیل‬ ‫شماره‬
‫‪1380‬‬ ‫پوهنتون تهران‬ ‫ژورنالیزم‬ ‫دکتورا‬ ‫‪1‬‬
‫‪1376‬‬ ‫پوهنتو ن کابل‬ ‫ادبیات دری‬ ‫ماستری‬ ‫‪2‬‬
‫‪1373‬‬ ‫پوهنتون کابل‬ ‫ادبیات دری‬ ‫لیسانس‬ ‫‪3‬‬
‫‪1370‬‬ ‫لیسۀ نادریه‬ ‫بکلوریا‬ ‫‪4‬‬
‫‪1367‬‬ ‫لیسۀ نادریه‬ ‫متوسطه‬ ‫‪5‬‬
‫‪1360‬‬ ‫لیسۀ نادریه‬ ‫ابتدایی‬ ‫‪6‬‬
‫اشتراک در ورکشاپها‪ ،‬سیمینار ها وکورسهای آموزشی‬
‫مدت‬ ‫شهادتنامه برگزار کننده‬ ‫نام کورس‬ ‫شماره‬
‫‪Certificate‬‬ ‫زبان انگلیسی‬ ‫‪1‬‬
‫‪Certificate‬‬ ‫کمپیوتر‬ ‫‪2‬‬
‫وظایف قبلی‬
‫تا تاریخ‬ ‫از تاریخ‬ ‫نام مؤسسه‬ ‫مکلفیتها‬ ‫نام وظیفه‬ ‫شماره‬
‫‪81/6/5‬‬ ‫‪76/3/2‬‬ ‫لیسه استقال‬ ‫تدریس‬ ‫استاد‬ ‫‪1‬‬
‫‪89/1/12‬‬ ‫‪81/7/6‬‬ ‫معارف شهر‬ ‫منجمنت‬ ‫مدیر‬ ‫‪2‬‬
‫آشنایی با زبانها‪:‬‬
‫مکامه‬ ‫نوشن‬ ‫خواندن‬ ‫زبان‬ ‫شماره‬
‫عالی‬ ‫عالی‬ ‫عالی‬ ‫دری‬ ‫‪1‬‬

‫‪125‬‬
‫عالی‬ ‫عالی‬ ‫عالی‬ ‫پشتو‬ ‫‪2‬‬
‫خوب‬ ‫متوسط‬ ‫خوب‬ ‫عربی‬ ‫‪3‬‬
‫متوسط‬ ‫متوسط‬ ‫متوسط‬ ‫انگلیسی‬ ‫‪4‬‬

‫کار گروهی و سخنرانی‬


‫‪ .1‬شاگردان در مورد « طرق مبارزه با چرس» با هم گفتگوکنند‬
‫و نتیجه را یک تن شان به دیگران انتقال دهد‪.‬‬
‫‪ .2‬یک تن از شاگردان نمونۀ کامل یک ‪ CV‬را روی تختۀ‬
‫صنف‪ ،‬رسم نموده و قسمتهای مختلف آن را برای دیگران‬
‫شرح دهد‪.‬‬

‫اما و نگارش‬
‫‪ .1‬متنی را که معلم محترم می خواند به صورت اما بنویسید‪.‬‬
‫‪ .2‬این تصویر را با موضوع « اضرارچرس» ارتباط داده‪ ،‬درمورد‬
‫آن یک درخواست به حوزۀ امنیتی پولیس بنویسید‪.‬‬

‫‪ .1‬استفاده از چرس چه نوع زیانهایی را بار می آورد ؟‬


‫‪ .2‬اضرار جسمی و روحی چرس را بیان کنید‪.‬‬
‫‪ .3‬چرسي بودن در فرهنگ ما معادل چیست ؟‬
‫‪ .4‬چگونه میتوانیم برضد چرس مبارزه کنیم ؟‬

‫کار خانه گی‬

‫‪ .1‬در بارۀ اضرار چرس حد اقل ده سطر بنویسید‪.‬‬


‫‪ .2‬این بیت را به حافظه بسپارید‪:‬‬
‫مستی از حق جو‪ ،‬مجو از بنگ و خمر‬ ‫رزق از حق جـو‪ ،‬مجـو از زید و َعمر‬
‫« عامه اقبال»‬
‫‪ .3‬متن کامل درس بیست و چهارم را خوانده و برای معرفی آن در روز آینده آماده گی بگیرید‪.‬‬

‫‪126‬‬
‫درس امروز توسط یک تن از شاگردان طوری معرفی شود که‬ ‫درس‬
‫تشریحاتش جوابگوی پرسشهای زیر باشد‪:‬‬
‫‪ .1‬چرا ما نیاز به فرهنگ زبان داریم؟‬
‫بیست‬
‫‪ .2‬مشهورترین فرهنگهای زبان کدامهاست؟‬ ‫وچهارم‬
‫‪ .3‬چگونه میتوان یک واژه را در فرهنگ زبان جستجو کرد؟‬
‫درپایان معرفی‪ ،‬همین پرسشها از چند شاگرد دیگر پرسیده شود‪.‬‬

‫واژه یابی در فرهنگهای زبان‬

‫وقتی کتاب‪ ،‬مجله‪ ،‬روزنامه و یا نوشته یی را مطالعه میکنیم‪ ،‬گاهگاهی اتفاق میافتد که‬
‫معنای یک یا چند(لغت) را نمی دانیم‪ .‬ندانستن معنای یک یا چند واژه‪ ،‬گاهی یک جمله‬
‫را بی مفهوم میسازد وگاهی سبب میشود که ما از درک معنای یک پاراگراف کامل عاجز‬
‫بمانیم؛ در نتیجه موضوع به صورت ناقص وارد ذهن ما گردیده و حافظۀ ما نمی تواند آن را‬
‫درخویش بگنجاند و نگهداری کند‪.‬‬
‫روشهای مطالعۀ علمی ایجاب میکند که وقتی چیزی را میخوانیم‪ ،‬کوشش کنیم معنای‬
‫کامل آن را درک کرده و به حافظه بسپاریم‪ .‬اگرچنین روشی را برگزینیم‪ ،‬درسهای مکتب‬
‫را به سهولت فرا میگیریم و آنچه را که یاد گرفته ایم‪ ،‬به زودی فراموش نخواهیم کرد؛‬
‫برای این که بتوانیم به این هدف نایل آییم‪ ،‬ناچاریم که در گام نخست یک کتاب لغات یا‬
‫فرهنگ زبان را که پذیرفته شده و معتبر باشد باخویش داشته باشیم‪ ،‬تا در صورت برخورد با‬
‫واژه هایی که معنای آنها را نمی دانیم‪ ،‬از آن کمک بگیریم‪.‬‬
‫خوشبختانه برای زبان ما از گذشته های دور تا امروز‪ ،‬صدها کتاب لغات و فرهنگ نوشته‬
‫اند و تقریب ًا هشتاد درصد آن را در هندوستان تألیف کرده اند؛ زیرا که زبان فارسی دری بیش‬
‫از هفتصد سال درهند زبان رسمی دربار های مختلف و یگانه زبان مشترک در میان طوایف‬
‫گوناگون آن سرزمین بوده که زبان همدیگر را نمی دانسته اند‪ .‬ناچار مردمی که زبان فارسی‬
‫دری زبان مادری ایشان نبوده‪ ،‬نیازمند به کتابهایی بوده اند که بتواند در هنگام جستجوی‬

‫‪127‬‬
‫معانی واژه ها ایشان را یاری رساند‪.‬‬
‫در کشور های همزبان افغانستان‪ ،‬ایران و تاجیکستان نیز فرهنگهای متعددی درین زمینه‬
‫نوشته شده است‪ ،‬که بسیاری از مردم باسواد در جامعۀ ما یکی ازین کتابها را به صورت‬
‫حتمی در خانۀ خویش دارند‪ .‬مشهورترین فرهنگهای زبان فارسی دری را میتوان به شرح‬
‫زیر ترتیب کرد‪:‬‬
‫لغتنامۀ دهخدا‪ ،‬برهان قاطع‪ ،‬فرهنگ معین‪ ،‬فرهنگ تحفة ااحباب‪ ،‬فرهنگ آنندراج‪ ،‬فرهنگ‬
‫عمید‪ ،‬لغتنامۀ اسدی‪ ،‬صحاح الفرس‪ ،‬معیارجمالی‪ ،‬فرهنگ جهانگیری‪ ،‬مجمع الفرس‪،‬‬
‫غیاث اللغات‪ ،‬فرهنگ انجمن آرا ‪ ،‬فرهنگ نظام‪ ،‬فرهنگ سخن‪ ،‬فرهنگ معاصر فارسی‪،‬‬
‫فرهنگ نوبهار‪ ،‬فرهنگ شیرخانی یا فواید الصنایع‪ ،‬فرهنگ نفیسی و ‪....‬‬
‫شیوۀ لغت یابی در همه فرهنگهای زبان فارسی دری کمابیش یکسان است؛ بدین معنی‬
‫که در بسیاری از فرهنگها‪ ،‬واژه ها به اساس حروف الفبا ترتیب شده و هرکسی که الفبای‬
‫این زبان را به ترتیب در حافظه داشته باشد‪ ،‬در یافتن لغات مورد نظر دچار مشکل نمی‬
‫شود‪.‬‬
‫برای دریافت معنای یک واژه‪ ،‬طرز تلفظ و اصالت آن‪ ،‬همیشه از روش زیر استفاده‬
‫ا ما میخواهیم معنای واژۀ « ُدرج» را درفرهنگ زبان بیابیم‪ .‬می بینیم که این‬ ‫میکنیم‪ :‬مث ً‬
‫کلمه با حرف «د» آغاز یافته است‪ .‬پس فرهنگ زبان را برداشته و ردیف «د» را باز میکنیم‪.‬‬
‫دیده میشود در نخست کلماتی که حرف اول آنها «د» و حرف دومی شان«الف» است؛‬
‫مانند‪ :‬دافع‪ ،‬دانه‪ ،‬دایر و‪ ...‬به نظر میرسند‪ .‬پس از ان کلماتی که حرف اول آنها «د» و حرف‬
‫دومی شان«ب» است؛ مانند‪ :‬دباغ‪ ،‬دبوس‪ ،‬دبیر و ‪ . ...‬پس ازان کلماتی که حرف دومی‬
‫شان«پ» و «ت» و «ث» و «ج» است‪ ،‬به ترتیب بیان شده اند؛ تا آن که به ردیف «د‪ -‬ر»‬
‫میرسیم‪ .‬وقتی بدینجا رسیدیم‪ ،‬حرف سومی کلمه را معیار قرار داده به پیش میرویم‪ ،‬تا جایی‬
‫که حرف «ج» نظر ما را جلب کند‪ .‬درین مرحله با کلمه یی؛ نظیر‪ُ :‬در روبرو خواهیم شد‪،‬‬
‫بازهم تا جایی به پیش میرویم که حرف سومی کلمه«ج» باشد و آن وقت به کلمۀ « ُدرج»‬
‫می رسیم‪.‬وقتی این کلمه را یافتیم‪ ،‬دیده میشود که در مقابل آن‪ ،‬چند حرف به عنوان عامه‬

‫‪128‬‬
‫و نشانه و رمز گذاشته شده است؛ مانند‪ { :‬ا‪ { ،}.‬فر} و { ُد ‪ -‬تِ } و پس ازان به توضیح‬
‫معنی یا معنی های گوناگون کلمه پرداخته شده است‪ .‬ناگفته نباید گذاشت که هریک ازین‬
‫ا‪:‬‬‫عامه ها و نشانه های اختصاری‪ ،‬یکی از خصوصیات همین کلمه را بیان میکنند؛ مث ً‬
‫نشانۀ { ا‪ }.‬ویژه گی دستوری آن را بیان میدارد‪ ،‬که این کلمه « اسم» است‪ .‬نشانۀ{ع}‬
‫بیان کنندۀ این است که این کلمه عربی است و{ ُد } نشان دهندۀ آن است‪ ،‬که حرف‬
‫نخستین این کلمه را باید مضموم تلفظ کنیم و بااخره{ ج} بیان کنندۀ آن است که این‬
‫حرف باید ساکن تلفظ شود‪ .‬بدین ترتیب ما میتوانیم هم معنی یا معنی های مختلف لغت را‬
‫به دست آوریم و هم ویژه گیهای دیگر متعلق به آن را مورد بررسی قرار دهیم‪.‬‬
‫قابل یاد آوری است که بسیاری از فرهنگهای معاصر‪ ،‬دارای یک سلسله رمزها‪ ،‬نشانه ها‬
‫و عامات اند‪ ،‬که ازم است جویندۀ لغات پیش از یافتن معنای واژه‪ ،‬باید آن رمزها و نشانه‬
‫ها را بداند؛ تا در دانستن صفات کلی واژه کمک رساند‪.‬‬
‫در زیر نمونه هایی از رمزها‪ ،‬عامات و نشانه های اختصاری در فرهنگهای زبانی معاصر‬
‫را با توضیح مفاهیم آنها می آوریم؛ تا هنگام جستجوی معانی واژه ها‪ ،‬ما را مدد رساند‪.‬‬

‫نشانه‬ ‫معنی‬ ‫نشانه‬ ‫معنی‬ ‫نشانه‬ ‫معنی‬


‫ا‪.‬‬ ‫اسم‬ ‫ا‪ .‬فا‬ ‫اسم فاعل‬ ‫ا‪ .‬مر‪.‬‬ ‫اسم مرکب‬
‫ص‪.‬‬ ‫صفت‬ ‫ص‪ .‬فا‬ ‫صفت فاعلی‬ ‫ق‪.‬‬ ‫قید‬
‫مصـ ‪.‬‬ ‫مصدر‬ ‫مصـ ‪ .‬ا‬ ‫مصدرمتعدی مصـ ‪ .‬م ‪ .‬مصدر ازمی‬
‫پهـ ‪.‬‬ ‫پهلوی‬ ‫فا‪.‬‬ ‫فارسی‬ ‫معـ ‪.‬‬ ‫معرب‬
‫انگلـ ‪.‬‬ ‫انگلیسی‬ ‫فر‪.‬‬ ‫فرانسوی‬ ‫ع‪.‬‬ ‫عربی‬
‫هنـ ‪.‬‬ ‫هندی‬ ‫یو‪.‬‬ ‫یونانی‬ ‫رو‪.‬‬ ‫روسی‬
‫عبـ ‪.‬‬ ‫عبری‬ ‫م‪.‬‬ ‫میادی‬ ‫ق‪ .‬م‪.‬‬ ‫قبل ازمیاد‬
‫جغـ ‪.‬‬ ‫جغرافیه‬ ‫قا‪.‬‬ ‫قانون‬ ‫فلـ ‪.‬‬ ‫فلک‬
‫نجـ ‪.‬‬ ‫نجوم‬ ‫نگا‪.‬‬ ‫نگاه کنید به ‪...‬‬ ‫عا‪.‬‬ ‫عامیانه‬

‫‪129‬‬
‫تعدادی از نویسنده گان ما بر روی فرهنگهای تخصصی کارهایی انجام داده اند‪ ،‬که‬
‫آرزومندیم در آینده فرهنگ های متعدد و کار آمدتری داشته باشیم‪ ،‬تا نسل جدید بتوانند ‪،‬‬
‫حتی اصطاحات اختصاصی برخی علوم از آنها بیابند‪.‬‬

‫بخوانیم و بدانیم‬
‫‪ .1‬روشهای مطالعۀ علمی ایجاب میکند که وقتی چیزی را میخوانیم‪ ،‬کوشش کنیم معنای‬
‫کامل آن را درک کرده و به حافظه بسپاریم‪.‬‬
‫‪ .2‬مشهورترین کتابهای لغات یا فرهنگهای زبان‪ :‬لغتنامۀ دهخدا‪ ،‬برهان قاطع‪ ،‬فرهنگ‬
‫معین‪ ،‬فرهنگ عمید‪ ،‬غیاث اللغات‪ ،‬فرهنگ سخن‪ ،‬فرهنگ معاصر فارسی‪ ،‬فرهنگ نوبهار‬
‫و فرهنگ نفیسی نام دارند‪.‬‬
‫‪ .3‬در بسیاری از فرهنگها‪ ،‬واژه ها به اساس حروف الفبا ترتیب شده و هرکسی که الفبای این‬
‫زبان را به ترتیب در حافظه داشته باشد‪ ،‬در یافتن لغات مورد نظر دچار مشکل نمی شود‪.‬‬
‫‪ .4‬بسیاری از فرهنگهای معاصر‪ ،‬دارای یک سلسله رمزها‪ ،‬نشانه ها و عامات اند‪ ،‬که یکی‬
‫ازخصوصیات واژه را بیان میکنند‪ .‬برای جویندۀ لغات ازم است پیش از یافتن معنای واژه‪،‬‬
‫آن رمزها و نشانه ها را بداند؛ تا در دانستن صفات کلی واژه او را کمک رساند‪.‬‬

‫• دعوتنامه‬
‫نامه یی است که از طرف اشخاص‪ ،‬خطاب به شخص یا اشخاصی به منظور شرکت و‬
‫حضور در نشستی خاص تنظیم میشود‪ .‬دعوتنامه به صورت کلی دو نوع است‪:‬‬

‫‪130‬‬
‫‪ .1‬دعوتنامۀ عمومی‪ :‬که به صورت اطاعیه یا آگهی بدون ذکر مخاطب از طریق روزنامه‪،‬‬
‫نشریات و رسانه های گروهی به اطاع مخاطبان خاص خود میرساند‪.‬‬
‫‪ .2‬دعوتنامۀ خصوصی‪ :‬به شخص خاص صادر میشود‪ ،‬و این نیز دو نوع است‪:‬‬
‫الف ـ شخصی‪ :‬که از سوی افراد به یکدیگر نوشته میشود‪.‬‬
‫ب ـ اداری‪ :‬این گونه دعوتنامه ها به لحاظ جنبه های عاطفی و احترامی آن‪ ،‬باید از سوی‬
‫بااترین مقام اداری امضا شود‪ ،‬که معمو ًا فاقد ُمهر اداری است‪.‬‬
‫دعوتنامه ها دارای بخشهایی اند که ترتیب این بخشها به صورت زیر است‪:‬‬
‫‪ .1‬عنوان که درخطاب به گیرندۀ نامه نوشته میشود‪.‬‬
‫‪ .2‬آغاز نامه (عبارت و جمله های احترامی مقدماتی)‬
‫‪ .3‬متن نامه‬
‫‪ .4‬پایان نامه (عبارت احترامی پایانی)‬
‫‪ .5‬نام و نام خانواده گی نویسنده و ذکر مشخصات او‬
‫‪ .6‬امضا (درصورت لزوم)‬
‫‪ .۷‬زمان (ساعت‪ ،‬روز‪ ،‬تاریخ)‬
‫‪ .۸‬آدرس کامل محل دعوت‬
‫‪ .9‬شمارۀ تلفون فرستنده (درصورت لزوم)‬
‫بیشتر بخشهای « آدرس فرستنده و گیرنده » روی پاکت نوشته میشود‪.‬‬

‫کار گروهی و سخنرانی‬


‫‪ .1‬شاگردان باهم گفتگو کرده معانی واژه های‪ :‬مطول‪ ،‬غیاث و دهخدا را درفرهنگ زبان بیابند؛‬
‫سپس یک تن از ایشان در برابر صنف قرار گرفته شیوۀ واژه یابی را به دیگران شرح دهد‪.‬‬
‫‪ .2‬شاگردان درمشوره باهم‪ ،‬دعوتنامه یی‪ ،‬جهت رفع نیازمندیهای مکتب‪ ،‬به رئیس معارف‬
‫وایت شان‪ ،‬بنویسند؛ سپس یک تن شان آن را در برابر صنف خوانده و دیگران قسمتهای‬
‫مختلف آن را مشخص نمایند‪.‬‬

‫‪131‬‬
‫اما و نگارش‬
‫‪ .1‬متنی را که معلم محترم می خواند در کتابچه‬
‫هایتان اما بنویسید‪.‬‬
‫‪ .2‬این تصویر را با موضوع « راههای مطالعه »‬
‫ارتباط داده‪ ،‬در مورد آن متنی بنویسید که از هفت‬
‫سطر کم نباشد‪.‬‬

‫‪ .1‬وقتی مطلبی را میخوانیم‪ ،‬چرا باید معنای کامل آن را درک کرده و به حافظه بسپاریم؟‬
‫‪ .2‬مشهورترین کتابهای لغات یا فرهنگهای زبان چه نام دارند؟‬
‫‪ .3‬عیوب و خوبیهای فرهنگهای زبانی قدیم و جدید در چیست؟‬
‫‪ .4‬در فرهنگهای زبان‪ ،‬واژه ها به کدام اساس ترتیب شده اند؟ شرح دهید‪.‬‬
‫‪ .5‬رمزها‪ ،‬نشانه ها و عامات در فرهنگهای زبان‪ ،‬چه چیزی را برای ما روشن میکنند ؟‬
‫‪ .6‬انواع دعوتنامه ها را نام برده و تعریف کنید‪.‬‬

‫کار خانه گی‬

‫‪ .1‬معنای واژه های (راکب‪ ،‬رکود‪ ،‬صابت‪ ،‬صور‪ ،‬تکاپو‪ ،‬چاشنی‪ ،‬چوگان‪ ،‬نامانوس و ناوک)‬
‫را از واژه نامه اخیر کتاب دریافت نموده در کتابچه های تان بنویسید‪.‬‬
‫‪ .2‬این بیت را به حافظه بسپارید‪.‬‬
‫دل زمقصـد غـافـل و آنگاه اف جستجـو شرم دار از معنی لفظی که در اندیشه نیست‬
‫بیدل‬
‫‪ .3‬متن کامل درس بیست وپنجم راخوانده وبرای معرفی آن درروز آینده آماده گی بگیرید‪.‬‬

‫‪132‬‬
‫درس‬
‫درس امروز توسط یک تن از شاگردان طوری معرفی شود که‬
‫تشریحاتش جوابگوی پرسشهای زیر باشد‪:‬‬
‫‪ .1‬معلول کیست ؟‬
‫بیست‬
‫‪ .2‬ماینها چگونه تأثیرات روانی بر معلوان خویش میگذارند ؟‬ ‫وپنجم‬
‫‪ .3‬با افراد دارای معلولیت چگونه برخورد کنیم ؟‬
‫درپایان معرفی‪ ،‬همین پرسشها از چند شاگرد دیگر پرسیده شود‪.‬‬

‫تأثیرات روانی ماینها‬


‫انفجار ماینها و مهمات منفجر ناشده باعث میگردد که شخص آسیب دیده بعد از حادثه‬
‫نتواند به صورت عادی برای پیشبرد زنده گی روزمره تاش نماید‪ .‬شاید در بعضی از حاات‬
‫مورد قبول اجتماع قرار نگیرد که باعث وارد شدن صدمۀ روانی به او شده و از اجتماع دورش‬
‫میسازد‪ .‬در چنین حالتی احساس تنهایی نموده‪ ،‬انزو اختیار می کند مهارتها و تجارب خود‬
‫را از دست میدهد‪.‬‬
‫درین گونه شرایط‪ ،‬فرد خود را در برابر دیوار هاي نوبنیاد قیود جدید اجتماعي در مییابد‪،‬‬
‫ارزشهاي قبلي را در حال متاشي شدن میبیند‪ ،‬برخاف امیال دروني‪ ،‬خویشتن را در‬
‫موقعیت هاي پایینتري احساس میکند‪ ،‬پاداشي را که در مقام قبلي از جامعه انتظار داشت‪،‬‬
‫به دست نمي آورد؛ اینجاست که او احساس میکند‪ ،‬بر در صندوقچۀ داشته هاي گذشتۀ‬
‫خود قفلي بزرگ زند و آنها را به دست فراموشي سپرده‪ ،‬براي پذیرش ارزشهاي جدید‬
‫آماده گي بگیرد و یا آن که ارزشهاي قدیم و جدید را باهم تلفیق دهد‪.‬‬
‫اگر او صرف به پذیرش معیارهاي جدید اقدام کند‪ ،‬در صورت نداشتن بهرۀ کافي از دانش‬
‫مورد نیاز با استفاده از خاطرات گذشته به بیراهه سوق مییابد‪ ،‬که خود مشکات زیادی را در‬
‫پي خواهد داشت؛ اما اگر بخواهد تلفیقي میان هر دو نوع آن به وجود آورد‪ ،‬برخي از نکات‬
‫متضاد معیارهاي قدیم و جدید به هیچ صورت باهم در نمي آمیزند‪ ،‬که انگیزه هاي قوي‬
‫داشته هاي گذشته و ضرورت پذیرش معیارهاي جدید‪ ،‬شدیداً در مقابل هم قرار گرفته و فرد‬
‫را دچار توهم و سردرگمي میسازد‪.‬‬
‫هرگاه‪ ،‬این حالت ادامه یافت و فرد در یافتن راه حلي مطابق به میل عاجز ماند‪ ،‬کار‬
‫به ناامیدی میکشد و دنبالۀ آن به افسرده گی و دهها گونه عوارض جسمي و رواني دیگر‬

‫‪133‬‬
‫میانجامد‪.‬‬
‫پس برای این که افراد معلول در جامعۀ ما به چنین حااتی دچار نگردند‪ ،‬وظیفۀ اسامی‬
‫و انسانی ماست که با پیش گرفتن شیوه های خاص‪ ،‬نگذاریم در وجود شان ناامیدی رخنه‬
‫کرده و احساس کمی کنند‪.‬‬

‫چگونه با افراد دارای معلولیت برخورد کنیم؟‬


‫• اصول ابتدایی شیوه های رفتار‬
‫‪ .1‬از پرسش سؤاات شخصی در مورد معلولیت فرد اجتناب کنید‪ .‬و اگر ضرورتی وجود‬
‫دارد‪ ،‬محتاطانه و محترمانه سؤال مورد نظر را طرح نمایید‪ .‬در صورتی که فرد تمایلی به‬
‫پاسخگویی نداشت‪ ،‬به بحث درین ارتباط ادامه ندهید‪.‬‬
‫‪ .2‬توجه نمایید که فرد دارای معلولیت ممکن است برای انجام کار یا بیان مسأله یی‪ ،‬نیاز به‬
‫زمان بیشتری نسبت به افراد غیر معلول داشته باشد‪.‬‬
‫‪ .3‬پیشنهاد کمک خود را مؤدبانه و صبورانه طرح نموده و تا زمان پذیرش آن صبرکنید‪ .‬در مورد نحوۀ‬
‫کمک حتم ًا به توضیحات فرد گوش داده و درصورت ضرورت از او سؤال کنید‪.‬‬
‫‪ .4‬هنگامی که درصدد برگزاری یک جلسه‪ ،‬ماقات و‪ ...‬هستید‪ ،‬امکاناتی را که فرد دارای‬
‫معلولیت نیاز دارد‪ ،‬فراهم کنید و چنانچه درین زمینه مانعی وجود دارد که قابل رفع نیست‬
‫پیش از آمدن فرد‪ ،‬به او اطاع دهید‪.‬‬
‫• ماقات و صحبت با افراد معلول‬
‫‪ .1‬با همراهان شخص معلول سخن نگویید؛ بلکه مستقیم ًا با خود او حرف بزنید‪.‬‬
‫‪ .2‬درمورد معلولیت فرد تا زمانی که خودش نمی خواهد یا به بحث مرتبط نیست‪ ،‬صحبت نکنید‪.‬‬
‫‪ .3‬با افراد معلول بزرگسال‪ ،‬مانند دیگر بزرگساان برخورد کنید و با لحن مطابق به سن و‬
‫سال شان با آنها سخن بگویید‪.‬‬
‫‪ .4‬هنگامی که فرد آهسته یا با مشقت بسیارصحبت میکند‪ ،‬صبر وتوجه کامل داشته باشید‪.‬‬
‫‪ .5‬هرگز تظاهرنکنید آنچه را فرد میگوید درک کرده اید؛ بلکه ازاو بخواهید آن را تکرار‬
‫کند‪ .6 .‬اگر در ارتباط با فرد‪ ،‬مرتکب اشتباهی شدید آرامش خودراحفظ کرده وعذرخواهی‬
‫نمایید‪.‬‬

‫‪134‬‬
‫بخوانیم و بدانیم‬
‫‪ .1‬انفجار ماینها باعث میگردد که شخص آسیب دیده بعد ازحادثه نتواند به صورت عادی‬
‫برای پیشبرد زنده گی روزمره تاش نماید‪.‬‬
‫‪ .2‬درین گونه شرایط‪ ،‬فرد خود را در برابر دیوارهاي نوبنیاد قیود جدید اجتماعي درمییابد‪.‬‬
‫‪ .3‬هرگاه این حالت ادامه یافت و فرد دریافتن راه حلي مطابق به میل عاجز ماند‪ ،‬کار به‬
‫ناامیدي میکشد ودنبالۀ آن به افسرده گی و دهها عارضۀ جسمي و رواني دیگر میانجامد‪.‬‬
‫‪ .4‬برای این که افراد معلول به چنین حااتی دچار نگردند‪ ،‬وظیفۀ اسامی و انسانی ماست‬
‫که نگذاریم در وجود شان ناامیدی رخنه کرده و احساس کمی کنند‪.‬‬

‫• درخواست نویسی‬
‫درخواست‪ ،‬به نامه یی گفته میشود‪ ،‬که در آن تقاضای اجرای کاری و یا امری از کسی شود‪.‬‬
‫قدیمترین نمونه های موجود درخواست‪ ،‬متعلق به زمان عباسیان است‪ .‬در میان خراسانیان‬
‫عادت چنان بوده که وقتي مطلبي و یا شکایتي را به امرا و ملوک تقدیم مینمودند‪ ،‬آن رابه‬
‫شکل کتبي به مقام و دربار میسپردند‪ ،‬که ما امروز آن را به نام عریضه و درخواست میشناسیم‪.‬‬
‫معمو ًا درخواستها از طرف افراد و یا مقامات پایین رتبه به مقامات باارتبه با محتوای احترام‬
‫آمیز نوشته میشود‪ .‬بر اساس آنچه در دفاتر رسمی و غیر رسمی‪ ،‬رایج و متداول بوده و در عرف‬
‫نیز تقریب ًا ثابت و پذیرفته شده است‪ ،‬درخواست باید دارای شکل و اوصاف زیر باشد‪:‬‬
‫‪ .1‬نام و مشخصات کامل درخواست دهنده ( کنار باایی‪ ،‬سمت راست صفحه )‬
‫‪ .2‬تاریخ (روز‪ ،‬ماه‪ ،‬سال)‬
‫‪ .3‬عنوان (خطاب به گیرندۀ درخواست‪ .‬دو تا سه سانتی متر پایین تر از تاریخ)‬
‫‪ .4‬آغاز نامه (عبارت یا جملۀ احترامی در ابتدای نامه)‬
‫‪ .5‬متن درخواست‬
‫‪ .6‬پایان درخواست (عبارت یا جملۀ احترامی پایانی)‬
‫‪ .۷‬نام مکمل درخواست دهنده (کنارچپ صفحه)‬
‫‪ .۸‬امضای درخواست دهنده در زیر نام (حتمی است)‬
‫‪ .9‬گذاشتن پنج سانتی مترفاصلۀ سفید درپایین صفحه به منظور ارجاع‪ ،‬ماحظه و‬
‫یادداشت‪.‬‬

‫‪135‬‬
‫کار گروهی و سخنرانی‬
‫‪ .1‬شاگردان درمورد « وظایف جامعه دربرابرمعلوان» باهم گفتگو کنند؛ سپس نتیجه را یک‬
‫نفرشان به دیگران انتقال دهد‪.‬‬
‫‪ .2‬شاگردان یک نامۀ درخواستی بنویسند‪.‬‬

‫اما و نگارش‬
‫‪ .1‬متنی را که معلم محترم می خواند به صورت اما بنویسید‪.‬‬
‫‪ .2‬در مورد خطرات ماین متنی بنویسید که از هفت سطر کم‬
‫نباشد‪.‬‬

‫‪ .1‬انفجار ماینها و مهمات منفجرناشده برقربانیان خویش چه تأثیرات روانی برجای میگذارند ؟‬
‫‪ .2‬اگر احساس نا امیدی در معلوان ادامه یافت‪ ،‬چه تأثیراتی را به بار می آورد ؟‬
‫‪ .3‬وظیفۀ اشخاص سالم دربرابر معلوان چیست؟‬
‫‪ .4‬مهمترین نکات در نوشتن درخواست کدامهاست ؟‬
‫‪ .5‬درخواست را تعریف کنید‪.‬‬

‫کار خانه گی‬

‫‪ .1‬درمورد« ضرورت سوادآموزی برای معلوان» متنی بنویسید که از ده سطر کم نباشد‪.‬‬


‫‪ .2‬این بیت را به حافظه بسپارید‪:‬‬
‫بی ادب از سوز اشک عاجزان نتوان گذشت آبلـه در پا اگـر بشکست صحرا آتش است‬
‫بیدل‬
‫‪ .3‬متن کامل درس بیست و ششم را خوانده و برای معرفی آن در روز آینده آماده گی بگیرید‪.‬‬

‫‪136‬‬
‫درس امروز توسط یک تن از شاگردان طوری معرفی شود که‬ ‫درس‬
‫تشریحاتش جوابگوی پرسشهای زیر باشد‪:‬‬
‫‪ .1‬موانا خسته که بود ؟‬
‫‪ .2‬تذکره نویسی درکدام زمان شکوه و رونق یافت ؟‬
‫بیست‬
‫‪ .3‬نخستین تذکره درکدام زمان و توسط که نوشته شد ؟ ‪ . 4‬تذکره چیست ؟‬ ‫وششم‬
‫‪ .5‬چرا تذکره نویسی دارای اهمیت است ؟‬
‫‪ . 6‬از موانا خسته چند اثر برجا مانده و مهترین آثار او در بخش تذکره‬
‫نگاری کدامهاست؟‬
‫درپایان معرفی‪ ،‬همین پرسشها از چند شاگرد دیگر پرسیده شود‪.‬‬

‫موانا خسته و تذکره نگاری‬


‫تذکره درلغت‪ ،‬یادآوری‪ ،‬وسیلۀ تذکر و یادگار را گویند و در اصطاح‪ ،‬به مجموعه یا کتابی‬
‫گفته میشود‪ ،‬که دران خاصۀ احوال شاعران و نویسنده گان گرد آمده باشد‪.‬‬
‫تذکره نویسي‪ ،‬چه در افغانستان و چه خارج ازان‪ ،‬ازچندین قرن پیش رایج شده و همین همت‬
‫و کوشش تذکره نگاران بوده که باعث ماندگاري یاد و نام بسیاري از صاحبان سخن و اثر اعم از‬
‫منثور و منظوم شد‪ .‬اگرچه مشخص و آشکار نیست که تذکره نویسي از چه زماني شروع شد و‬
‫نخستین تذکره کدام بود؛ اما با تأملي در آثار گذشته گان میتوان به نمونه هایي ازین نوع دست‬
‫یافت و آن مقالۀ دوم کتاب « چهار مقاله» از نظامي عروضي است که در سال ‪ 550‬هجری‬
‫قمری تألیف شده است‪ .‬او زیرعنوان « ماهیت شعر و شاعري» به صورت حکایت‪ ،‬ذکري از‬
‫بعضي شاعران به میان آورده و نمونه هایي از آثار آنان را درج کرده است‪.‬‬
‫آنچه مشهور ومعروف است‪ ،‬این است که قدیمترین‪ ،‬جامعترین و معتبرترین تذکرۀ شاعران‬
‫فارسي که درسدۀ هفتم هجری قمری نوشته شده‪ ،‬تذکرۀ « لباب االباب » عوفی است‪ ،‬که‬
‫ترجمۀ احوال شاعران پس از اسام تا زمان مؤلف را دربر دارد‪.‬‬
‫ازانجایی که فرهنگ‪ ،‬به رغم ماجراهاي سیاسي به حیات خود ادامه میدهد و غروب و افول‬
‫آن زمان میطلبد‪ ،‬حرکت فرهنگي در زمینۀ تذکره نویسي درسده هاي ‪ 13‬و ‪ 14‬قمری شکوه‬
‫و رونق یافت و تذکره هایي در قلم رو فرهنگی ما تألیف شد که به صورت مختصر میتوان‬
‫ازانها چنین نام برد‪ « :‬مشاهیر افغانستان » تألیف سید محیيالدین هاشمي‪ « ،‬پرده نشینان‬
‫سخنگوي (تذکرۀ زنان شاعر) » تألیف خانم ماگه رحماني‪ « ،‬سیماها و آواها » اثر نعمت‬
‫حسیني‪ « ،‬رجال معاصر» تألیف موانا غام حضرت فرخاری‪ « ،‬پرطاووس » تألیف موانا‬
‫محمد حنیف بلخی‪ ،‬و ‪....‬‬
‫و اما یکی از برجسته ترین آثار درین زمینه‪ ،‬تذکرۀ « معاصرین سخنور» اثر موانا خال‬

‫‪137‬‬
‫محمد خسته است‪ .‬این اثر تذکرۀ شاعران معاصر است که معرفي ‪ 1۷9‬تن ازشعراي کشور‪،‬‬
‫ازعهد امیر عبدالرحمن خان تا سال ‪ 1339‬هـ ‪ .‬ش‪ .‬را دربر میگیرد‪.‬‬
‫موانا خسته پژوهشگر‪ ،‬شاعر‪ ،‬نویسنده‪ ،‬خطاط‪ ،‬تذکره نگار‪ ،‬ژورنالیست‪ ،‬محدث‪ ،‬حافظ‬
‫قرآن و سیاست مدار و مبارز مشروطیت و حکومت قانون‪ ،‬پژوهنده یي است که با تصحیح‬
‫و تنقیح کلیات چهارجلدي ابوالمعاني بیدل‪ ،‬کار بزرگ و استثنایي را درحوزۀ تمدني ما به نام‬
‫افغانستان رقم زد‪ .‬مبارزي که دردورۀ هفتم شورا‪ ،‬ازمشروطه‬
‫و حاکمیت قانون سخن گفت و به آن جرم تا هنگام مرگ‪،‬‬
‫ممنوع الخروج بود و محکوم به زیستن درکابل‪.‬‬
‫موانا خال محمد خسته درسال ‪ 12۸1‬هـ ‪.‬ش‪ .‬در‬
‫دهکدۀ « دهباز » ختان تاجکستان زاده شد‪ .‬پدرش (ما‬
‫رستم پنجشیری) ازجملۀ منشیان سردار محمد اسحاق خان‬
‫بود؛ هنگامي که او علیه امیرعبدالرحمن خان قیام کرد‬
‫وشکست خورد‪ ،‬ارکان حکومتش‪ ،‬ازجمله پدر موانا خسته‬
‫به ماوراء النهر فرار نموده و درختان رحل اقامت افگندند‪ .‬او‬
‫با دختري ازهمان ناحیه ازدواج کرد که موانا خسته نتیجۀ‬
‫همان وصلت است‪ .‬پدرخسته ازختان به بخارا رفت و همانجا بود که « خسته » آموزشهاي‬
‫ابتدایي راگرفت؛ سپس مارستم باخانوادۀ خود به بلخ بازگشت و درانجا مسکن گزین شد‪ .‬درین‬
‫زمان‪ ،‬خال محمد که نوجوان بود‪ ،‬براي معیشت زنده گي‪ ،‬دست به کار شد‪ .‬نخست درناحیۀ‬
‫« سیاهگرد» مزارشریف به دهقاني پرداخت وپس ازان درمنطقۀ « بوینه قره » امام مسجد شد‪.‬‬
‫سپس به منظور اکمال تحصیات خویش‪ ،‬درسن بیست ویک ساله گي به هندوستان رفت و‬
‫‪ 15‬سال دران دیار ماند‪ ،‬مشق شاعري خود را درانجا پخته و استوار ساخت و در اکثر مشاعره ها‬
‫درهندوستان سهم موفقانه گرفت‪ .‬بااخره درسال ‪ 131۷‬هـ ‪ .‬ش‪ .‬به کشور برگشت و درمدرسۀ‬
‫اسدیه‪ ،‬شش سال به وظیفۀ تدریس اشتغال داشت‪ .‬وکیل مردم مزارشریف شد‪ ،‬کتابفروشي کرد‬
‫و بااخره در اوج فقر و فاقه پدرود حیات گفت‪.‬‬
‫پوهاندعبدالحي حبیبي درمورد موانا خسته چنین مینویسد‪ « :‬رفتم خانۀ خرابۀ خسته را در‬
‫منطقۀ « شاه شهید» پیدا کردم؛ چون درآمدم‪ ،‬مرا به اتاقی مخروب‪ ،‬که فرشي نداشت‪ ،‬بردند‪.‬‬
‫دیدم موانا خسته درحالي که کسي را نمي شناسد‪ ،‬درحالت اغما بر بستر فرسوده یی‪ ،‬که فقط‬
‫با قد او برابري میکند‪ ،‬افتاده و باقي صحن خانه خاک است و فرشي وگلیمي ندارد‪ .‬بعد از سه‬
‫روز شنیدم که وفات کرد و چندتن از همشهریان مزاري او را دفن کردند‪ .‬نه خبري از وفاتش‬
‫داده شد‪ ،‬نه کسي بر او اشک ریخت و نه مرثیه و تاریخ وفات داشت‪» .‬‬

‫‪138‬‬
‫در فرجام‪ ،‬موانا خسته پس از یک عمر خسته گی و دست و پنجه نرم کردن با مشکات‪ ،‬به‬
‫روز شنبه ‪ 26‬سنبلۀ سال ‪ 1352‬هـ ‪.‬ش‪ .‬داعي اجل را لبیک گفت و از بساط هستي پاکشید‪.‬‬
‫موانا خسته یکی از تذکره نگاران برجستۀ معاصرکشور ما به شمار می آید‪ ،‬که درین زمینه‬
‫بیشتر از دیگران قلم زده است‪ .‬او عاوه برکتاب « معاصرین سخنور »‪ ،‬هشت تذکرۀ دیگر بر‬
‫شرح احوال شاعران‪ ،‬موسیقی دانان‪ ،‬خطاطان‪ ،‬تذکره نگاران وسخنوران دری زبان سرزمین‬
‫هند نوشته یا خطاطی کرده و یا شرح و تعلیق بر آنها نگاشته است‪ .‬کتابهای یاد شده‪ ،‬عنوانهای‬
‫زیر را شامل میشوند‪:‬‬
‫یادي از رفتگان‪ ،‬عقد ثریا ‪ ،‬ازمعاصرین سخنور‪ ،‬تذکرۀ خطاطان‪ ،‬تذکرۀ تذکره نگاران‪ ،‬نفوذ‬
‫دانش‪ ،‬معاصرین سخنور (جلد دوم ) و فرقۀ ثالث‪.‬‬
‫همچنان بیشتر از پانزده عنوان کتاب دیگر از وی به جا مانده‪ ،‬که مهمترین آنها خمستان‪،‬‬
‫نظم الحیات‪ ،‬رمز حیات‪ ،‬ضرب المثلها‪ ،‬دبیرستان بلخ‪ ،‬موسیقیدانان وکارستان بلخ نام دارد‪.‬‬

‫* خمستان‪ :‬دیوان شعر خسته و نخستین اثر چاپي اوست که درسال ‪ 1314‬هـ ‪.‬ش‪ .‬به کمک‬
‫جنرال قنسل افغانستان درهند ( استاد صاح الدین سلجوقي) چاپ شد‪ .‬موانا خسته درتذکرۀ معاصرین‬
‫سخنور‪ ،‬ازکلیات شش جلدي خود و از دوجلد منتخبات خود نیزخبر داده است که متأسفانه امروز‬
‫در دست نیست‪ .‬خمستان در‪ 24‬ساله گي او چاپ شد وبیانیست از اندیشه هاي جوان وجواني‬
‫خسته‪.‬‬

‫بخوانیم و بدانیم‬
‫‪ .1‬تذکره درلغت‪ ،‬یادآوری‪ ،‬وسیلۀ تذکر و یادگار را گویند و در اصطاح‪ ،‬به مجموعه یا کتابی‬
‫گفته میشود‪ ،‬که دران خاصۀ احوال شاعران و نویسنده گان گرد آمده باشد‪.‬‬
‫‪ .2‬قدیمیترین تذکرۀ شاعران فارسي‪ ،‬تذکرۀ « لباب االباب » عوفی است‪ ،‬که ترجمۀ احوال‬
‫شاعران پس از اسام تا زمان مؤلف را دربر دارد‪.‬‬
‫‪ .3‬یکی از برجسته ترین آثار در زمینۀ تذکره نگاری‪ ،‬کتاب « معاصرین سخنور» اثر موانا خال‬
‫محمد خسته است‪ ،‬که معرفي ‪ 1۷9‬تن ازشعراي کشور‪ ،‬ازعهد امیر عبدالرحمن خان تا سال‬
‫‪ 1339‬هـ ‪.‬ش‪ .‬را دربر میگیرد‪.‬‬
‫‪ .4‬موانا خسته یکی از تذکره نگاران برجستۀ معاصرکشور ما به شمار می آید‪ ،‬او عاوه برکتاب‬

‫‪139‬‬
‫« معاصرین سخنور »‪ ،‬هشت تذکرۀ دیگر بر شرح احوال شاعران‪ ،‬موسیقی دانان‪ ،‬خطاطان‪،‬‬
‫تذکره نگاران وسخنوران دری زبان سرزمین هند نوشته یا خطاطی کرده و یا شرح و تعلیق بر‬
‫آنها نگاشته است‪.‬‬
‫‪ .5‬بیشتر از پانزده عنوان کتاب دیگر ازموانا به جا مانده‪ ،‬که مهمترین آنها خمستان‪ ،‬نظم‬
‫الحیات‪ ،‬رمز حیات‪ ،‬ضرب المثلها‪ ،‬دبیرستان بلخ‪ ،‬موسیقي دانان وکارستان بلخ نام دارد‪.‬‬

‫نمونۀ درخواست‬
‫ورقۀ درخواست‪».............« ..........................‬‬
‫تاریخ‪۸۷/6/12 :‬‬ ‫ولد ‪».............« .........................................‬‬
‫کارمند سابق وزارت امور خارجه‬
‫(آغاز)‬ ‫شمارۀ تماس‪............................:‬‬
‫(من)‬
‫(عنوان)‬ ‫محترم وزیر امور خارجه!‬
‫با تقدیم احترام و ادب‪ ،‬خدمت شما به عرض رسانیده میشود‪:‬‬
‫اینجانب که شهرتم در باا ذکر شده است‪ ،‬از کارمندان سابق این وزارت میباشم که سال‬
‫گذشته نظر به مشکات خانواده گی مجبور به ترک وظیفه شده بودم‪.‬‬
‫اکنون که مشکات پیشین برطرف گردیده و خود را آمادۀ خدمت می بینم‪ ،‬با تقدیم این‬
‫درخواست تقاضا دارم دوباره در یکی از بخش های وزارت محترم امور خارجه تقرر حاصل‬
‫نمایم‪.‬‬
‫بنا از مقام محترم وزارت امور خارجه احترامانه خواهشمندم که دستور تقرر مجدد مرا به‬ ‫ً‬
‫مراجع ذیربط صادر فرموده ممنون فرمایند‪.‬‬
‫ا اظهار سپاس مینمایم‬‫از همکاری مقام محترم قب ً‬ ‫(پایان )‬

‫نام «نام خانواده گی»‬


‫امضا‬

‫‪140‬‬
‫کار گروهی و سخنرانی‬
‫‪ .1‬چرا ما دانشمندان و فرهنگیان خویش را در زمان حیات شان گرامی نمی داریم؟ و پس از‬
‫مرگ به قدرشناسی شان میپردازیم؛ چگونه میشود این فرهنگ را تغییر داد؟ وظایف مردم و‬
‫دولت درین زمینه چیست؟ شاگردان درین مورد باهم گفتگو کرده‪ ،‬راههای پیشنهادی شان را‬
‫یک نفر یادداشت کند و نتیجه را به دیگران انتقال دهد‪.‬‬
‫‪ .2‬چند تن از شاگردان درمورد نقش فرهنگیان‪ ،‬استادان و معلمان در پیشرفت و تکامل جامعه‬
‫سخنرانی کنند‪.‬‬

‫اما و نگارش‬
‫‪ .1‬متنی را که معلم محترم می خواند به صورت اما بنویسید‪.‬‬
‫‪ .2‬تصویر زیر را با موضوع « دشواریهای پژوهشگران درجامعۀ ما » ارتباط داده‪ ،‬در مورد آن‬
‫یک متن هفت سطری بنویسید‪.‬‬

‫‪141‬‬
‫‪.1‬تذکره درلغت و در اصطاح‪ ،‬به چه چیزی گفته میشود؟‬
‫‪ .2‬قدیميترین تذکرۀ شاعران فارسي‪ ،‬چه نام دارد و توسط که نوشته شده است؟‬
‫‪ .3‬موانا خسته درعرصۀ تذکره نگاری چند کتاب نوشته و مهمترین آنها کدامهاست؟‬

‫کار خانه گی‬

‫‪ .1‬چه کارهایی را روی دست بگیریم؛ تا بتوانیم شخصیتهای فرهنگی جامعه را در زمان حیات‬
‫شان قدر دانی کنیم؟ درین مورد متنی بنویسید که از پانزده سطر کم نباشد‪.‬‬
‫‪ .2‬این ابیات را به حافظه بسپارید‪:‬‬
‫تا بمانـد نـام نیکـت پایـدار‬ ‫نام نیک رفتگان ضایع مکن‬
‫به کـزو ماند سـرای زرنـگار‬ ‫نام نیکو گـر بمانـد زآدمـی‬
‫سعدی‬

‫‪ .3‬متن کامل درس بیست و هفتم را خوانده و برای معرفی آن در روز آینده آماده گی بگیرید‪.‬‬

‫‪142‬‬
‫درس امروز توسط یک تن از شاگردان طوری معرفی شود که‬ ‫درس‬
‫تشریحاتش جوابگوی پرسشهای زیر باشد‪:‬‬
‫‪ .1‬اسکندر که بود ؟‬ ‫بیست‬
‫‪ .2‬او درکدام زمان میزیست ؟‬
‫‪ .3‬او در کجا و درکدام سال وفات یافت ؟‬ ‫وهفتم‬
‫‪ . 4‬او چه کارهایی را انجام داد ؟‬
‫‪ .5‬چرا اعیان این سرزمین را به مهمانی مادرش فرستاد ؟‬
‫درپایان معرفی‪ ،‬همین پرسشها از چند شاگرد دیگر پرسیده شود‪.‬‬
‫مردان پاروپامیزاد‬
‫چو بست بهرجهـانگیــری از غــرور میــان‬ ‫شنـیــده ام کـه سکنــدر شهنشــۀ یـونـان‬
‫به چشم خلق نمودی خـدای حربــه و تیــغ‬ ‫نبود بـرســر راهـش کسـی فــزون ازمیــغ‬
‫زخــاک پـاش نمــودار خـاک پـادشـهــان‬ ‫زنوک حربۀ او مـی چکیــد خــون جـهــان‬
‫بران بشـد کــه بــه دســت آرد آریــانــا را‬ ‫چــو کــرد زیــر وزبــر ســرزمیــن دارا را‬
‫نمایــد از رۀ افغــانستــان بـه هنــد عبــور‬ ‫گشـایــد ایـن دژ پــواد را بــه پنجــۀ زور‬
‫خـدنگ چلــۀ پکتیـسیـان جگـردوز اســت‬ ‫خبر نبود که این مملکـت عـدو سـوز اســت‬
‫پی حصـول مـرام‪ ،‬همـچـو آسیـا پــی نـان‬ ‫خاصه این کـه چهـل مـاه مانـد سرگـردان‬
‫زحال ابـتــر فــرزنــد درهــراس افـتـیــد‬ ‫چـو مـادرش خبــر فتــح هنــد را نشنـیــد‬
‫یـگانــه فاتـح گیـتــی گشــای‪ ،‬اسکـنــدر‬ ‫نوشـت نـامــه کــه ای نــور دیــدۀ مــادر‬
‫چه جای این که بیفتی به ایـن چنیـن روزی‬ ‫تــرا نــزاده بُــدم جــز بــرای پـیـــروزی‬
‫ستــارۀ تـو و یـا ایـن کـه آسمــان افتــاد؟‬ ‫چرا به هنـد نرفتـی؟ چـه درمیــان افـتــاد؟‬
‫چه فتنه ییست ندانم کـه چـرخ بـرپـا کـرد؟‬ ‫چه ساخت دهر که یونـان حریـف پیـدا کـرد‬
‫کـه پادشــه نـتــوانـد دهــان مـردم بسـت‬ ‫دلم زحرف بـد ونیـک اهـل یـونـان خسـت‬
‫بگویـد آن که ازو نیسـت کمتـریـن خبــری‬ ‫یکـی زکـوه تـرا سـرنگــون کنـد‪ ،‬دگــری‬
‫کجـاسـت راه حـقیـقـت کـدام سـو رانـیـم؟‬ ‫من و ارسطــو و اعیـان ملـک حیــرانـیــم‬
‫خیال می کنم آنجــا مکان دیـو و پـریسـت‬ ‫چو فیلسـوف ندانـد کـه سـد راه تـو چیسـت‬
‫کـدام دیــو خیــالیـســت نـام او پکتـیـس‬ ‫بـرای خاطـر قلـب حزیــن مــن بنــویـس‬
‫سـؤال مـادر خـود را بـه افسـران انـداخــت‬ ‫سکندر از سر خبرت بـه مشـورت پـرداخــت‬
‫سکندر و همه یک ذره خـاک پـای تـو مـن‬ ‫نوشت نامـه سکنـدر کـه ای فـدای تـو مـن‬
‫ولی نه این کـه بـه خط وکتابـت و مضمـون‬ ‫سؤال سخـت تـرا مـی دهـم جـواب کنــون‬
‫جــواب آنچــه ارسطــوش هـم نفهمـیــده‬ ‫ببیــن آه چـه مشـکل جــواب پیــچـیــده‬

‫‪143‬‬
‫روانـه شـد بـه حضــورت ســران افغـانــی‬ ‫بـرای یـک دوسـه هفـتـه زراه مـهـمـانــی‬
‫بـدان نمـط کـه شهـان پـرورنـد مهمـان را‬ ‫به شرط آن کـه گـرامـی بـداری ایشــان را‬
‫کـه بـا خبـر نکنـنـد از شجـاعـت خویشـت‬ ‫ولـی زیـاده زحاجـت مـخـوانشــان پیـشـت‬
‫بگوی هرچه به فکر ورضـا وخواهـش تسـت‬ ‫بـده قبـول بـه دربـارشـان بـه روز نخـسـت‬
‫بـه هـدیـه هـای گـرامـی نـوازی ایشـان را‬ ‫به مجلس دومـی چـون بخـوانـی ایشـان را‬
‫بدان غرور کـه شاهیـن بـه آشیـانـۀ خویـش‬ ‫که سرفراز بیـاینـد پـس بـه خـانـۀ خویـش‬
‫درین زمینه امیـدم بـه خـاک یکسـان اسـت‬ ‫امید من زجنـاب جلـیـلـه زیـن سـان اسـت‬
‫روانـه شـد بـه حضــور تـو بـا سـران تـوأم‬ ‫کـه یـک خـریطـه ُپـر ازخـاک آریـانـا هـم‬
‫بگستـرنـد ازیـن خـاک مفخــرت میـثــاق‬ ‫که قبل مجلس ثانـی بـه زیـر فـرش اتــاق‬
‫گذشــت آنچـه زحیـرت گذشـت بـرســر او‬ ‫گرفـت نــامــۀ فــرزنــد را چــو مــادر او‬
‫زباغ و گلشن خـود چیــد هـرکسـی سمنـی‬ ‫به مجلـس اولــی شـد زهـر دهـن سخنــی‬
‫فشانده شد بـه تـۀ فـرش خـاک حیــرتبــار‬ ‫به مجلـس دومـی چـون رسیــد نوبـت کـار‬
‫نـشـــان فـخــر و غــرور نـــژاد آریـــا را‬ ‫چـو خـواسـتـنــد خوانـیـــن آریـــانـــا را‬
‫فلـک بـه لــرزه درامــد زصـولـت ایشــان‬ ‫به درب قصر بـه هـم خـورد حالـت ایشــان‬
‫زضرب تیشه تو گویـی کـه بیـستـون غلتیـد‬ ‫دریـن میانـه دوسـه تـن میـان خـون غلتیـد‬
‫تو گوکه سقف به هـم آمـد و ستـون افتــاد‬ ‫تـو گـوکـه کنگــرۀ چـرخ نیـلگــون افتــاد‬
‫چـنــان کــه ذرۀ خـاکـی وطنپـرستــان را‬ ‫هــزار خُ م نکنـد مسـت مــی پـرستــان را‬
‫چه دیده هـا که بـه راه امیـد آن کـور اسـت‬ ‫چه شورها که درین مشت خاک پرشور اسـت‬
‫سکنــدر اسـت نـه تنهـا کــه زور مـا دیـده‬
‫هــزار آیـینــه را ایــن غـبــار پــوشـیــده‬
‫(استاد عبدالرحمن پژواک)‬

‫* پژواک‪ :‬شاعر‪ ،‬نویسنده‪ ،‬سیاستمدار و دیپلومات در سال‪1296‬‬


‫هـ ‪.‬ش‪ .‬در یک خانوادهء روشنفکر و دانشورچشم به جهان گشود‪.‬‬
‫استاد عبدالرحمان پژواک‪ ،‬پس از اکمال تحصیات‪ ،‬زنده گی‬
‫کاری خود را از ترجمانی زبان انگلیسی در انجمن تاریخ آغاز کرد‪.‬‬
‫در ضمن به نوشتن آثار ادبی و هنری نیزمیپرداخت‪ .‬چندی بعد در‬

‫‪144‬‬
‫شعبات ریاست مستقل مطبوعات کار کرد؛ سپس مدیر مسؤول روزنامۀ اصاح مقرر گردید‬
‫و پسانها آژانس باختر را رهبری کرد‪.‬‬
‫استاد پژواک سالیان زیادی به صفت سفیر کبیر و نمایندۀ دایمی افغانستان‪ ،‬در سازمان‬
‫ملل متحد با مسؤولیت وعاقه مندی کارکرد‪ .‬عملکرد او درکارزار عرصۀ دیپلوماسی ازهرباب‬
‫چشمگیر بود و بنابر ژرف فهم و میزان تجارب به وظایف خطیر دیپلوماتیک گماشته شد‬
‫که ازان جمله ریاست کمیسیون تجدید نظر برمنشور سازمان ملل‪ ،‬ریاست کمیسیون حقوق‬
‫بشر‪ ،‬ریاست مجمع عمومی و ریاست اسامبلۀ خاص سازمان ملل را میتوان نام برد‪ .‬از استاد‬
‫‪ 19‬کتاب به زبانهای دری‪ ،‬پشتو وانگلیسی درزمینه های مختلف به چاپ رسیده است‪.‬‬
‫باآخره استاد به روزپنجشنبه ‪ 1۸‬جوزای سال ‪13۷4‬هـ ‪ .‬ش‪ .‬در پشاور چشم از جهان‬
‫پوشید‪.‬‬
‫* سکندر‪ :‬اسکندرمقدونی (‪ 356‬تا ‪ 323‬پیش از میاد) کشورگشای اهل مقدونیه در سدۀ‬
‫چهارم پیش از میاد بود‪.‬‬
‫* سرزمین دارا ‪ :‬دارا یا داریوش شاه هخامنشی که بر سرزمین ایران قدیم حکومت میکرد‪.‬‬
‫و قلمروی را که زیر فرمان او بود‪ ،‬به نام سرزمین دارا یاد می شد‪.‬‬
‫* آریانا‪ :‬آریانا ‪ ،Ariana‬کلمه اتین شدۀ یونانی ‪ Αρειανή‬آریان ِه یا آریانی ‪ Arianē‬نامیاست‬
‫که برخی از تاریخدانان و جغرافیا دانان یونانی سرزمینهای شرقی را که در همسایه گی هند‬
‫قرار داشتند‪ ،‬می نامیدند‪.‬‬
‫* پکتیسیان‪ :‬مردم افغانستان قدیم‪،‬‬
‫* ارسطو‪ :‬ارسطو یا ارسطاطالیس (‪ 322‬ق‪.‬م‪ 3۸4 –.‬ق‪.‬م‪ ).‬فیلسوف قدیم یونانی که شاگرد‬
‫افاطون و معلم اسکندر بود‪ .‬او درعرصه های مختلفی؛ چون‪ :‬فزیک‪ ،‬شعر‪ ،‬منطق و اخاق‬
‫کتابها و رساله هایی نوشته است‪.‬‬

‫بخوانیم و بدانیم‬
‫‪ .1‬اسکندر مقدونی‪ ،‬کشورگشای یونانی‪ ،‬درمدت کوتاهی بسیاری ازکشورها را فتح کرد‪.‬‬
‫‪ .2‬هنگامی که میخواست افغانستان را فتح کند‪ ،‬سالهای سال دربرابر مقاومت مردم غیور این‬
‫سرزمین قرار گرفت و شکست خورد‪.‬‬
‫‪ .3‬درطول تاریخ هیچ کشورگشایی نتوانسته است این کشور را فتح کند‪.‬‬
‫‪ .4‬درطول تاریخ سه عامل باعث شده است که مردمان این سرزمین سخت وطندوست‬
‫باشند‪ :‬دین‪ ،‬فرهنگ و اقلیم‪.‬‬
‫‪ .5‬ارسطو‪ ،‬فیلسوف یونانی‪ ،‬شاگرد افاطون ومعلم اسکندر بود‪ .‬او درعرصه های مختلفی؛‬

‫‪145‬‬
‫چون‪ :‬فزیک‪ ،‬شعر‪ ،‬منطق و اخاق کتابها و رساله هایی نوشته است‪.‬‬
‫‪ .6‬استاد پژواک شاعر‪ ،‬نویسنده‪ ،‬سیاستمدار و دیپلومات افغان بود که سالهای زیادی در‬
‫ُپستهای بلند سازمان ملل متحد کارکرد‪ .‬از وی ‪19‬کتاب به زبانهای دری‪ ،‬پشتو وانگلیسی‬
‫در زمینه های مختلف به چاپ رسیده است‪.‬‬

‫• نامه های عاطفی‬


‫نامه های دیگری نیز رایج است که منظور ازانها بیان مطالبی کوتاه در موقعیتها و‬
‫وضعیتهای خاص است‪ .‬این نامه ها به سازمان و ادارۀ خاصی نوشته نمی شود؛ ولی به دلیل‬
‫شکل خاصی که دارد‪ ،‬از نوع نوشته ها و نامه های رسمی است که باید بسیارکوتاه‪ ،‬صریح‬
‫و محترمانه نوشته شود‪.‬‬
‫درتمام این نامه ها باید دقت کرد که زیباترین و گویاترین کلمه ها و تعبیرها ضمن‬
‫کوتاهترین جمله ها ادا شود؛ مانند نامۀ تبریکی به مناسبتهای مختلف ازدواج‪ ،‬یکی ازعید‬
‫های دینی‪ ،‬جشنهای ملی یا مذهبی‪ ،‬تولد‪ ،‬پیش آمدن موفقیتی در زنده گی‪ ،‬پیشرفت مهمی‬
‫دریکی از مراحل تحصیلی‪ ،‬منصوب شدن فردی به یک مقام اداری مهم‪ ،‬تسلیت نامه‪،‬‬
‫سپاسنامه‪ ،‬دعوتنامه‪ ،‬پیامهای کوتاه و یاد داشتهایی که برای دیگران فرستاده میشود‪ .‬برخی‬
‫از این گونه نامه ها به قرار زیر است‪:‬‬
‫‪ .1‬تبریکنامه‬
‫‪ .2‬تسلیتنامه‬
‫‪ .3‬سپاسنامه‬
‫‪ .4‬دعوتنامه ( شامل ‪ :‬دعوتنامۀ عمومی‪ ،‬خصوصی‪ ،‬شخصی و اداری )‬
‫‪ .5‬نامۀ سرگشاده‬
‫و نامه های ذیل بیشتر ازطرف ادارات صادر میگردد‪:‬‬
‫‪ .1‬تقدیرنامه؛ ‪ .2‬تحسین نامه؛ ‪ .3‬اخطارنامه و ‪....‬‬

‫‪146‬‬
‫کار گروهی و سخنرانی‬
‫‪ .1‬شاگردان باهم بحث و گفتگو کنند و جواب پرسشهای زیر را دریافته‪ ،‬نتیجه را یک‬
‫نفرشان به دیگران بگوید‪.‬‬
‫• وطندوستی چیست؟‬
‫• چگونه می توانیم در قطار کشورهای پیشرفته جهان قرار بگریم؟‬
‫‪ .1‬دوتن ازشاگردان دربرابرصنف حاضرشده‪ ،‬هرکدام یک نمونۀ کامل دعوتنامه و تسلیتنامه‬
‫بر روی تخته بنویسند و قسمتهای مهم آن را شرح دهند‪.‬‬

‫اما و نگارش‬

‫‪ .1‬متنی را که معلم محترم می خواند به صورت اما بنویسید‪.‬‬


‫‪ .2‬با نظرداشت آنچه در مورد نامه ها خواندید‪ ،‬در بارۀ تصویر زیر یک متن درکتابچه های‬
‫تان بنویسید ‪.‬‬

‫‪147‬‬
‫‪ .1‬خاصۀ حکایتی را که درشعرمتن درس خواندید‪ ،‬با تعبیرخود قصه کنید‪.‬‬
‫‪ .2‬درطول تاریخ‪ ،‬کدام عوامل باعث شده است که مردمان سرزمین ما بسیار وطندوست‬
‫باشند ؟‬
‫‪ .3‬ارسطو کی بود و درکدام عرصه ها ازوی آثاری به جا مانده است ؟‬
‫‪ .4‬استاد پژواک کی بود؟ چه کارهایی را انجام داد و از وی چند اثر به کدام زبانها به جا‬
‫مانده است؟‬
‫‪ .5‬نامه های عاطفی چیست ؟‬
‫‪ .6‬نامه های عاطفی چگونه باید نوشته شوند ؟‬

‫کار خانه گی‬

‫‪ .1‬خاصۀ حکایتی را که درمتن شعر آمده است‪ ،‬درکتابچه های تان نوشته‪ ،‬هدف و پیام آن‬
‫را مشخص سازید‪.‬‬
‫‪ .2‬این بیت را به حافظه بسپارید‪:‬‬
‫دانی که حفظ دین و وطـن بهر مـرد حـق‬
‫فرض است آنچنـان که طهـارت صات را‬
‫بگسل زخصم و دست به دامان دوست زن‬
‫خـواهـی اگـر ز ورطـه طـریـق نجـات را‬
‫« ادیب الممالک فراهانی »‬
‫‪ .3‬متن کامل درس بیست وهشتم راخوانده وبرای معرفی آن درروز آینده آماده گی بگیرید‪.‬‬

‫‪148‬‬
‫درس‬
‫درس امروز توسط یک تن از شاگردان طوری معرفی شود که‬
‫تشریحاتش جوابگوی پرسشهای زیر باشد‪:‬‬ ‫بیست‬
‫‪ .1‬خواجه نظام الملک کی بود ؟‬
‫‪ .2‬کتاب « سیاستنامه » در مورد چه نوشته شده است؟‬ ‫وهشتم‬
‫‪ . 3‬چه کسی کتاب « سیاستنامه » را مدون ساخت ؟‬
‫‪ . 4‬شما شخصیت سیاسی نظام الملک را چگونه ارزیابی میکنید‪.‬‬
‫درپایان معرفی‪ ،‬همین پرسشها از چند شاگرد دیگر پرسیده شود‪.‬‬

‫سیاستنامه‬
‫قوام الدین ابوعلی حسن بن علی بن اسحاق ملقب به نظام الملک (خواجه نظام الملک)‬
‫ازسال ‪ 455‬هجری قمری تا ‪ 4۸5‬هجری وزیر الپ ارسان سلجوقی و فرزندش سلطان‬
‫جال الدین ملکشاه بوده است‪ .‬اوکتاب« سیاستنامه» یا « سِ َی ّرالملوک» را برای جال الدین‬
‫ملکشاه نوشته و دران‪ ،‬راه و رسم سلطنت را به وی نشان داده است‪ .‬این کتاب را محمد‬
‫مغربی نویسندۀ کتابهای سلطنتی ( بین سالهای ‪ 492‬و ‪ ، ) 505‬پس از مرگ خواجه مرتب و‬
‫مدون ساخته است‪.‬‬
‫کتاب سیاستنامه برای نمایاندن اوضاع اجتماعی زمان‪ ،‬از جملۀ کتب سودمند است؛ اما از‬
‫روی آن فقط میتوان اوضاع اجتماعی آن زمان را تا اواخر قرن پنجم و علی الخصوص در‬
‫نیمۀ دوم قرن پنجم که هنوز دورۀ رفاه شمرده میشد‪ ،‬دریافت‪ .‬با این حال نظام الملک در‬
‫کتاب خود از بعضی رسوم اجتماعی و مقررات اداری که در زمان او متروک مانده و مورد‬
‫استقبال پادشاهان سلجوقی قرار نگرفته است‪ ،‬شکایت دارد و نیز از برخی بی قانونی ها که‬
‫به وسیلۀ ساطین و غامان صورت می گرفت‪ ،‬اظهار ناخشنودی میکند‪».‬‬
‫درکتاب سیاستنامه داستانهایی دربارۀ نحوه و شرایط به کار گماشتن در دستگاه حکومتی‬
‫و توصیۀ آنها به عدل به نحو شایسته یی گنجانیده شده است‪ .‬نظام الملک عقیده داشت‬
‫که پادشاه را چاره نیست ازان که هفته یی دو روز به مظالم نشیند و داد از بیدادگر بستاند و‬
‫‪149‬‬
‫انصاف بدهد و بیواسطه سخن رعیت را به گوش خود بشنود‪ .‬این وزیر کاردان معتقد بود که‬
‫سلطان باید در هرشهری مردی خداترس را مأمور کند و از احوال عامل‪ ،‬قاضی‪ ،‬محتسب و‬
‫رعایا از خُ رد و بزرگ وی را معلوم گرداند‪ .‬او برخاف افاطون که فقط دانشمندان را ایق‬
‫حاکمیت میدانست‪ ،‬علم و دانش را از شرایط ازم میداند؛ ولی شرط کافی‪ ،‬عدالت می پندارد‪.‬‬
‫او میگوید‪« :‬خدای تعالی در هرعصر و روزگاری یکی را از میان خلق برگزیده است و او را به‬
‫هنر فرمانروایی آراسته گردانیده است‪ .‬سلطان باید چنان قلمرو حکومتی را به نظم بیاراید که‬
‫مردم بتوانند با اطمینان و احساس امنیت در پی ح َِرف و مشاغل خود بروند‪ .‬هدف حکومت‬
‫دنیوی پر کردن زمین از عدل و داد است‪ .‬این عدل میبایست با نشاندن هرکس در جای‬
‫شایستۀ خود حاصل آید که این نیز در جای خود موجب استواری ارکان دولت است‪».‬‬
‫خواجه در روز شنبه دهم رمضان سال ‪ 4۸5‬هجری در سفری به نهاوند به وسیلۀ‬
‫ابوطاهر ارانی باکارد به قتل رسید‪ .‬یک ماه پس ازان‪ ،‬ملک شاه سلجوقی به طور مرموزی‬
‫وفات یافت‪،‬که میگویند غامان نظامیه به انتقام خون مخدوم خود (نظام الملک)‪ ،‬ملکشاه‬
‫سلجوقی را مسموم کردند‪.‬‬
‫حکایتی از سیاستنامه‬

‫اندر مظالم نشستن پادشاه و عدل و سیرت نیکو ورزیدن‬

‫چاره نیست پادشاه را از آنک در هفته دو روز به مظالم نشیند و داد از بیدادگر بستاند و‬
‫انصاف بدهد و سخن رعیت به گوش خویش بشنود بی واسطه و چند قصه که مهمتر بود‬
‫باید که عرض کنند و در هریکی مثالی دهد‪ ،‬که چون این خبر درمملکت پراگنده شود که‬
‫خداوند عالم متظلمان و داد خواهان را درهفته دو روز پیش خویش میخواند وسخن ایشان‬
‫میشنود همه ظالمان به شکوه اند و دست ظلم کوتاه کنند و هیچ کس نیارد بیداد و دست‬
‫درازی کردن از بیم عقوبت‪.‬‬
‫چنین خواندم در کتب پیشینیان که بیشتر ملوک عجم دکانی بلند ساختندی و بر پشت‬

‫‪150‬‬
‫اسب بر آنجا بایستادندی تا متظلمان را که در آن صحرا گرد شده بودندی همه را بدیدندی‬
‫و داد هر یک بدادندی و سبب این چنان بود که چون پادشاه جایی نشیند که آن جایگاه را‬
‫درگاه و دربند و دهلیز و پرده باشد صاحب غرضان و ستمگران آن کس را باز دارند و نزد‬
‫پادشاه نگذارند‪.‬‬
‫شنیدم که یکی ازملوک به گوش گران تر بوده است‪ .‬چنان اندیشید که کسانی که‬
‫ترجمانی میکنند سخن متظلمان با او راست نگویند و او چون حال نداند چیزی فرماید که‬
‫موافق آن کار نباشد‪ .‬فرمود که متظلمان باید که جامه سرخ پوشند و هیچ کس دیگر جامه‬
‫سرخ نپوشد تا من ایشان را بشناسم و این ملک بر پیلی نشستی و درصحرا بایستادی و‬
‫هرکه را با جامۀ سرخ دیدی بفرمودی تا جمله را گرد کردندی‪ .‬پس به جایی خالی بنشستی و‬
‫ایشان را پیش او آوردندی تا به آواز بلند حال خویش بگفتندی و او انصاف ایشان میدادی‪.‬‬

‫بخوانیم و بدانیم‬
‫‪ .1‬خواجه نظام الملک از سال ‪ 455‬هجری قمری تا ‪ 4۸5‬هجری وزیر الپ ارسان سلجوقی‬
‫و فرزندش سلطان جال الدین ملکشاه بود‪.‬‬
‫‪ .2‬اوکتاب « سیاستنامه » یا « سِ َی ّرالملوک » را برای جال الدین ملکشاه نوشته و دران راه‬
‫و رسم سلطنت را به وی نشان داده است‪.‬‬
‫‪ .3‬درکتاب سیاستنامه داستانهایی دربارۀ نحوه و شرایط به کارگماشتن در دستگاه حکومتی‬
‫و توصیۀ آنها به عدل به نحو شایسته یی گنجانیده شده است‪.‬‬
‫‪ .4‬او می گوید که سلطان باید چنان حوزۀ حکومتی را به نظم بیاراید که مردم بتوانند با‬
‫اطمینان و احساس امنیت در پی ح َِرف و مشاغل خود بروند‪.‬‬
‫‪ .5‬خواجه در روز شنبه دهم رمضان سال ‪ 4۸5‬هجری درسفری به نهاوند به وسیلۀ ابوطاهر‬
‫ارانی باکارد به قتل رسید‪.‬‬

‫‪151‬‬
‫• نمونه هایی از مکاتیب عاطفی‬
‫تبریکنامه‪ :‬اصطاح ًا به نامه یی گفته میشود که شادمانی نویسنده را درمورد رویداد شادی‬
‫بخشی که برای گیرندۀ نامه پیش آمده است؛ مانند‪:‬‬
‫دوست عزیز و رفیق شفیقم‪ ،‬بهزاد؛‬
‫موفقیت شمارا در پایان رساندن تحصیات عالی و نیل‬
‫به درجۀ دکتورا تبریک عرض میکنم‪ .‬امیدوارم درمراحل‬
‫دیگر زندهگی نیز همواره موفق و شادکام باشید و توفیق‬
‫خدمت به مردم را به نحو احسن پیدا کنید‪.‬‬
‫دوست دیرینت مسعود‬
‫تسلیتنامه‪ :‬نامۀ کوتاهی است که به هنگام مرگ کسی به بازمانده گان او مینویسند‪ .‬تسلیت‬
‫نامه نیز باید کوتاه وساده نوشته شده و ازتعارفات بیجا و یا درازنویسی دران اجتناب صورت‬
‫گیرد؛ مانند‪:‬‬
‫همکارگرامی جناب آقای محمودی !‬
‫با قلبی اندوهبار وفات پدر بزرگوارتان را تسلیت عرض میکنم‬
‫و از خداوند بزرگ خواهانم که به آن دوست عزیز‪ ،‬صبر‬
‫عطا فرماید تا بتواند این مصیبت جانگداز را تحمل نماید‪.‬‬
‫کریم کیهان‬ ‫آن که درغم شما شریک است‬
‫سپاسنامه ‪ :‬به نامه یی گفته میشود که به موجب اجرای کار شایسته ازطرف گیرندۀ نامه‪ ،‬به‬
‫او داده یا فرستاده میشود؛ مانند‪:‬‬
‫شاگرد عزیز و نازنینم‪ ،‬غزل؛‬
‫اشتراک شما در« مسابقات بین المللی ادبیات شاگردان مکاتب »‬
‫منعقدۀ شهر پاریس کشورفرانسه و به دست آوردن مدال طا را‬
‫برای شما و همه اعضای خانوادۀ تان تبریک گفته و زحمات شما را‬
‫قابل تقدیر فراوان میدانم‪ .‬از این که افتخار بزرگی را برای افغانستان‪،‬‬
‫ویژه مکتب ما ‪ ،‬به ارمغان آوردید‪ ،‬ازشما صمیمانه اظهار سپاسگزاری‬
‫میکنم و ازخداوند متعال میخواهم توفیق بیشتری را در راه خدمت به وطن‬
‫و مردم افغانستان نصیب تان سازد‪.‬‬
‫معلم مضمون دری شما ناجیه‬

‫‪152‬‬
‫کار گروهی و سخنرانی‬
‫‪ .1‬شاگردان به دو گروه تقسیم شوند‪ .‬هریک ازگروهها با مشورۀ هم‪ ،‬نمونۀ یک نوع متن‬
‫سپاسنامه و تسلیتنامه را به عبارات خود بنویسند؛ سپس از هرگروه یک نفرشان نوشتۀ گروه‬
‫خود را در برابر صنف بخواند‪.‬‬
‫‪ .2‬دوتن از شاگردان مقابل تختۀ صنف آمده و خاصۀ حکایت سیاستنامه را به همصنفان‬
‫خویش بگویند‪.‬‬

‫اما و نگارش‬
‫‪ .1‬متنی را که معلم محترم می خواند به صورت اما درکتابچه های تان بنویسید‪.‬‬
‫‪ .2‬در بارۀ این تصویر‪ ،‬با نظرداشت آنچه خواندید‪ ،‬درکتابچه های تان یک تبریکنامه‬
‫بنویسید‪.‬‬

‫‪ .1‬خواجه نظام الملک کی بود و چه کتابی را نوشت؟‬


‫‪ .2‬کتاب « سیاستنامه » حاوی چه مطالبی است؟‬
‫‪ .3‬از نظر خواجه نظام الملک‪ ،‬سلطان باید چگونه باشد؟‬
‫‪ .4‬خواجه درکدام سال و چگونه به قتل رسید؟‬

‫‪153‬‬
‫‪ .5‬پس ازمرگ وی‪ ،‬چه واقعه یی رخ داد؟‬
‫‪ .6‬تبریک نامه چیست؟‬
‫‪ .۷‬سپاسنامه را تعریف کنید‪.‬‬

‫کار خانه گی‬

‫‪ .1‬خاصۀ حکایت «اندر مظالم نشستن پادشاه و عدل و سیرت نیکو ورزیدن» را با شیوۀ‬
‫نگارش خودتان بنویسید‪.‬‬
‫‪ .2‬این بیت را به حافظه بسپارید‪:‬‬
‫عدل فاروقـی و فقـر حیـدریسـت‬ ‫سروری در دین ما خدمتـگریسـت‬
‫با دل خود یک نفس خلوت گزیـن‬ ‫درهجـوم کارهـای ملـک و دیـن‬
‫«عامه اقبال»‬

‫‪ .3‬نظریات شخصی تان را در مورد این کتاب‪ ،‬سال تعلیمی که گذشت و طرز برخورد و شیوه‬
‫های تدریس معلم گرامی تان دریک ورقه‪ ،‬بدون ذکر نام تان نوشته و آن را در روز امتحان‬
‫به صورت دسته جمعی گردآوری کنید و همه را یکجا به معلم محترم تان بسپارید؛ تا درسال‬
‫آینده امکان تعدیات ازم درشیوه های تدریس معلم گرامی وتغییرات ازم درچاپهای بعدی‬
‫این کتاب درنظر گرفته شود‪.‬‬

‫‪154‬‬
‫واژه نامه(لغت نامه)‬
‫آ‬
‫به وجود آوردن‪ ،‬انشا‪ ،‬ابداع‪ ،‬آفریدن‬ ‫آفرینش‬
‫آواز‪ ،‬بانگ‪ ،‬صوت‬ ‫آوا‬
‫دین‪ ،‬کیش‪ ،‬شریعت‬ ‫آیین‬
‫افسوس‬ ‫آوخ‬

‫الف‬
‫بی قدری‪ ،‬پستی‪ ،‬کهنه گی‬ ‫ابتذال‬
‫دم بریده‪ ،‬ناقص‪ ،‬ناتمام‬ ‫ابتر‬
‫تبسم کردن‪ ،‬لبخند زدن‪ ،‬شگفتن‬ ‫ابتسام‬
‫زمان پایان ناپذیر‪ ،‬زمانی که آن را انتها نباشد‪ ،‬زمان جاودان‪ ،‬مقابل ازل‬ ‫ابد‬
‫خلقت‪ ،‬ایجاد‪ ،‬به وجود آوردن‬ ‫ابداع‬
‫آلت‪ ،‬وسیله‪ ،‬سامان کار‬ ‫ابزار‬
‫رسانیدن‪ ،‬آگاه کردن‬ ‫اباغ‬
‫سخن پوشیده گفتن‪ ،‬پیچیده و غامض کردن سخن‬ ‫ابهام‬
‫تلف کردن‪ ،‬نابود ساختن‪ ،‬تباه کردن‬ ‫اتاف‬
‫پرهیزکردن‪ ،‬دوری جستن‪ ،‬خویشتن داری‬ ‫احتراز‬
‫شامل بودن‪ ،‬دربر داشتن‪ ،‬اشتمال‬ ‫احتوا‬
‫به کسر الف به معنای بردن بار‬ ‫ا ِحمال‬
‫خاص تر‪ ،‬مخصوص تر‪ ،‬ویژه تر‬ ‫اخص‬
‫درک کردن‪ ،‬دریافتن‪ ،‬پی بردن‪ ،‬فهمیدن‬ ‫ادراک‬
‫حرفی را درحرف دیگری داخل کردن؛ مانند‪ :‬بتر که در اصل بدتر بوده‬ ‫ادغام‬
‫میل‪ ،‬خواست‪ ،‬قصد‪ ،‬آهنگ‬ ‫اراده‬
‫مقام‪ ،‬اعتبار‪ ،‬احترام‪ ،‬اندازه‪ ،‬ارزش‬ ‫ارج‬
‫موزیم تاریخی و بزرگ در لنینگراد روسیه‬ ‫ارمیتاژ‬
‫زمانی که آن را ابتدا نباشد‪ ،‬زمان بی آغاز و بی ابتدا ‪ ،‬مقابل ابد‪.‬‬ ‫ازل‬
‫ظلم‪ ،‬تعدی‪ ،‬جبر‬ ‫استبداد‬
‫جداکردن‪ ،‬بیرون آوردن‪ ،‬خارج کردن‬ ‫استثنا‬
‫‪155‬‬
‫حاصل گرفتن‪ ،‬حاصل خواستن‪ ،‬نتیجه گرفتن‬ ‫استحصال‬
‫استواری خواستن‪ ،‬محکم شدن‬ ‫استحکام‬
‫ازجزئی به کلی پی بردن‪ ،‬جستجوکردن‪ ،‬کنجکاوی کردن‬ ‫استقرا‬
‫دلجویی کردن‪ ،‬دلخوشی دادن‪ ،‬به سوی خود متمایل ساختن‬ ‫استمالت‬
‫چیزی را سند قرار دادن‪ ،‬پشت دادن و تکیه کردن‬ ‫استناد‬
‫استخراج حقایق‪ ،‬بیرون آوردن چیزی‪ ،‬درک کردن‬ ‫استنباط‬
‫آشکارساختن‪ ،‬کشف چیزی را خواستن‪ ،‬طلب کشف کردن‬ ‫استکشاف‬
‫تلف کردن مال‪ ،‬ولخرجی کردن‬ ‫اسراف‬
‫افسانه‪ ،‬قصه‪ ،‬حکایت‬ ‫اسطوره‬
‫جمع صوت به معنای آواز‬ ‫اصوات‬
‫پریشان شدن‪ ،‬آشفته شدن‪ ،‬مشوش ساختن‬ ‫اضطراب‬
‫روان کنند‪ ،‬در نظر گیرند‬ ‫اطاق کنند‬
‫استعمال کلمه یی به معنای مخصوص‪ ،‬خواه به طریق حقیقت یا مجاز‬ ‫اطاق‬
‫میانه روی‪ ،‬حد وسط‬ ‫اعتدال‬
‫حرکت حرف آخر در واژه های عربی‬ ‫إعراب‬
‫اشراف‪ ،‬بزرگان‪ ،‬بزرگواران‬ ‫اعیان‬
‫جمع غرض به معنای ‪ :‬قصد‪ ،‬دشمنی‪ ،‬هدف‬ ‫اغراض‬
‫بیهوشی‪ ،‬ازخود رفته گی‬ ‫اغما‬
‫زیاده روی کردن‪ ،‬از حد و اندازه تجاوزکردن‬ ‫افراط‬
‫یاد دادن‪ ،‬داناکردن‪ ،‬فهماندن‬ ‫افهام‬
‫غروب کردن‪ ،‬پنهان شدن‪ ،‬ناپدید شدن‬ ‫افول‬
‫جمع قشر به معنای طبقه وگروه‪ ،‬پوست‬ ‫اقشار‬
‫ورم‪ ،‬پندیده گی‬ ‫التهاب‬
‫یاد دادن‪ ،‬آموختن‪ ،‬تلقین کردن‪ ،‬افگندن‬ ‫القا‬
‫القای امری از جانب خداوند در دل انسان‪ ،‬در دل افگندن امری یا مطلبی‬ ‫الهام‬
‫آنچه مربوط به ( اله ) باشد‪ ،‬علم الهی‬ ‫الهیات‬
‫تا جاودان‪ ،‬تا ابد‪ ،‬همیشه‬ ‫الی اابد‬
‫جمع میل به معنای خواهش‪ ،‬آرزو‬ ‫امیال‬
‫هرج و مرج‪ ،‬بی نظمی‪ ،‬بی سروسامانی‬ ‫انارشی‬
‫گشاده رویی‪ ،‬شادی‪ ،‬خوشی‪ ،‬بازشدن‬ ‫انبساط‬

‫‪156‬‬
‫جمع نجم‪ ،‬ستاره گان‪ ،‬اختران‬ ‫انجم‬
‫جمع شده‪ ،‬فراهم آمده‪ ،‬ذخیره شده‬ ‫اندوخته‬
‫بسته شدن‪ ،‬بند آمدن‪ ،‬بند شدن‬ ‫انسداد‬
‫نفقه دادن‪ ،‬خرچ کردن مال‬ ‫انفاق‬
‫بخش بخش شدن‪ ،‬قسمت شدن‪ ،‬منقسم شدن‬ ‫انقسام‬
‫آشکارشدن‪ ،‬پدیدارشدن‪ ،‬گشاده شدن‪ ،‬وسعت یافتن‬ ‫انکشاف‬
‫خرده گیری‪ ،‬وارد کردن‪ ،‬بیان کردن‬ ‫ایراد‬
‫آنچه از راه سعی و کوشش به دست آید‬ ‫اکتسابی‬
‫تاج ‪ ،‬افسر‬ ‫اکلیل‬
‫جمع ایدی ( جمع الجمع ) به معنای دستها‪ ،‬دستان‬ ‫ایادی‬
‫مختصرکردن‪ ،‬کوتاه کردن‬ ‫ایجاز‬
‫بسرآوردن‪ ،‬تمام کردن‪ ،‬حق کسی را تمام دادن‬ ‫ایفا‬
‫فریاد‪ ،‬دادخواهی‬ ‫الغیاث‬
‫سبز‬ ‫اخضر‬
‫بدبختی‬ ‫ادبار‬
‫روزها‬ ‫ایام‬
‫ب‬
‫تاجر‪ ،‬سوداگر‬ ‫بازرگان‬
‫پنهان‪ ،‬ضمیر‪ ،‬اصل‪ ،‬حقیقت‪ ،‬اندرون‬ ‫باطن‬
‫جمع بحر‪ ،‬دریاها‬ ‫بِحار‬
‫کنجکاوی‪ ،‬جستجو‪ ،‬کاوش‬ ‫بحث‬
‫روشن‪ ،‬واضح‪ ،‬آشکار وضروری در نظرعقل‬ ‫بدیهي‬
‫تازه‪ ،‬نو‪ ،‬جدید‪ ،‬شگفت‬ ‫بدیع‬
‫ناگهانی‪ ،‬حاضرجوابی‪ ،‬بدون تفکر سخن گفتن یا شعر سرودن‬ ‫بدیهه‬
‫سخن دلکش‪ ،‬شوخی‪ ،‬لطیفه‬ ‫بذل‬
‫بااتر‪ ،‬برتر‬ ‫برین‬
‫هرجانوری که آن را ذبح کرده و سر بریده باشند‪ ،‬نمیه جان‬ ‫بسمل‬
‫بکشد‪ ،‬او را ازبین ببرد‪ ،‬به قتل برساند‬ ‫بشکند‬
‫بترسند‬ ‫بشکوهند‬
‫منسوب به بصر‪ ،‬چشمی‪ ،‬یا هنرهای بصری‬ ‫بصری‬

‫‪157‬‬
‫رسا‪ ،‬فصیح‪ ،‬سخن شیوا‬ ‫بلیغ‬
‫بنیاد‪ ،‬بیخ‪ ،‬ریشه‪ ،‬اساس‬ ‫بُن‬
‫بیخ‪ ،‬پایه‪ ،‬اصل‪ ،‬اساس‪ ،‬ریشه‬ ‫بنیاد‬
‫بهتنخویشکردن خود شخصا عهده دار شدن‬
‫بخشیدن‪ ،‬گذشت‬ ‫بهل‬
‫نیست شدن‪ ،‬هاک گشتن‪ ،‬نابود شدن‬ ‫بوار‬
‫محلی‪ ،‬منطقوی‬ ‫بومی‬
‫نیزار‪ ،‬نیستان‪ ،‬جنگل کوچک‬ ‫بیشه‬
‫تخم مرغ‬ ‫بیضه‬
‫عاقل‪ ،‬هوشیار‪ ،‬خردمند‬ ‫بخرد‬
‫شایسته‪ ،‬ایق‪ ،‬زیبنده‬ ‫برازنده‬
‫بلند شد‪ ،‬ارتفاع گرفت‬ ‫برکشید‬
‫میوه‬ ‫بار‬
‫پ‬
‫وداع‪ ،‬خداحافظی‪ ،‬ترک کردن‬ ‫پدرود‬
‫جایی بلند که احتمال سقوط ازان رود‪ ،‬لغزشگاه‬ ‫پرتگاه‬
‫روشنی‪ ،‬شعاع‪ ،‬فروغ‬ ‫پرتو‬
‫درشتی و تندی‪ ،‬جنگ و جدال‪ ،‬پیکار‬ ‫پرخاشگری‬
‫محققان‪ ،‬کسانی که کاوش و تحقیق می کنند‬ ‫پژوهشگران‬
‫رونده‪ ،‬دونده‪ ،‬جاری‪ ،‬بدون توقف‬ ‫پویا‬
‫جستجو کننده‬ ‫پوینده‬
‫تاری که در عرض نسج بافته می شود‬ ‫پود‬
‫ت‬
‫قسمت اعای هرچیز‪ ،‬قله‪ ،‬سر‪ ،‬فرق‬ ‫تارک‬
‫شاق‪ ،‬قمچی‪ ،‬آنچه بدان چهارپایان را زنند و رانند‬ ‫تازیانه‬
‫اندیشه کردن‪ ،‬فکر کردن‪ ،‬دقت کردن در امری‬ ‫تأمل‬
‫بیان کردن‪ ،‬تعبیرکام‪ ،‬بازگردانیدن‪ ،‬بازگشت کردن ازچیزی‬ ‫تأویل‬
‫دورکردن‪ ،‬راندن‪ ،‬کسی را ازشهری بیرون راندن‬ ‫تبعید‬
‫بلوری شدن‪ ،‬درخشنده شدن‬ ‫تبلور‬
‫دنبال کردن‪ ،‬درپی چیزی رفتن‪ ،‬جستجوکردن‬ ‫تتبع‬

‫‪158‬‬
‫همجنس بودن‪ ،‬ازیک جنس بودن‪ ،‬همجنسی‬ ‫تجانس‬
‫جلوه گرشدن‪ ،‬هویدا شدن‪ ،‬نمایان شدن‬ ‫تجلی‬
‫جمع تجهیز به معنای سامانها‪ ،‬لوازم‪ ،‬ساز وبرگها‬ ‫تجهیزات‬
‫برانگیختن‪ ،‬ترغیب کردن‪ ،‬تحریک کردن‬ ‫تحریض‬
‫تغییر و تبدیل‪ ،‬برخی ازحروف یک کلمه را عوض کردن‬ ‫تحریف‬
‫حقیقت‪ ،‬واقعیت‪ ،‬راستی‪ ،‬به حقیقت پیوستن‬ ‫تحقق‬
‫رسیدن‪ ،‬به حقیقت پیوستن‪ ،‬پژوهیدن‬ ‫تحقیق‬
‫دیگرگون شدن‪ ،‬برگشتن ازیک حالت به حالت دیگر‬ ‫تحول‬
‫اختصاص‪ ،‬ویژه گی‪ ،‬مخصوص گردانیدن به چیزی‬ ‫تخصص‬
‫گرد آوردن‪ ،‬فراهم کردن‪ ،‬جمع آوری کردن‪ ،‬تألیف‬ ‫تدوین‬
‫نرم خواندن‪ ،‬آهسته خواندن‪ ،‬قرآن را با قرائت درست خواندن‬ ‫ترتیل‬
‫دو دله شدن‪ ،‬دو دلی‪ ،‬رفت و آمد کردن‬ ‫تردد‬
‫بازگردانیدن‪ ،‬مردد بودن‪ ،‬دو دله بودن‬ ‫تردید‬
‫به رغبت دراوردن‪ ،‬خواهان کردن‪ ،‬راغب کردن‪ ،‬متمایل ساختن‬ ‫ترغیب‬
‫گرد آمدن مردم در یکجا و فشار آوردن به هم‬ ‫تزاحم‬
‫آسان کردن‪ ،‬سهل کردن‬ ‫تسهیل‬
‫مساوی کردن‪ ،‬برابرکردن‪ ،‬یکسان کردن‬ ‫تسویه‬
‫به یکدیگرشبیه شدن‪ ،‬مانند هم بودن‪ ،‬همانندی‬ ‫تشابه‬
‫تمییز‪ ،‬چیزی را از دیگری بازشناختن‬ ‫تشخیص‬
‫لرزیدن‪ ،‬درهم کشیده شدن‪ ،‬لرزش‬ ‫تشنج‬
‫شکل پیدا کردن‪ ،‬صورت پذیرفتن‪ ،‬خوبصورت شدن‬ ‫تشکل‬
‫دسته دسته کردن‪ ،‬صنف بندی‪ ،‬صنف صنف کردن‬ ‫تصنیف‬
‫خود نمایی کردن‪ ،‬خود را به داشتن صفتی وانمود کردن‬ ‫تظاهر‬
‫میزان برابری‪ ،‬باهم برابرشدن‬ ‫تعادل‬
‫بلند شدن‪ ،‬برترشدن‪ ،‬بلند پایه شدن‪ ،‬ترقی‬ ‫تعالی‬
‫عذر و بهانه‬ ‫تعذر‬
‫عرق کردن‪ ،‬به عرق درآوردن‬ ‫تعریق‬
‫درک کردن‪ ،‬سخن یکدیگر را فهمیدن‬ ‫تفاهم‬
‫کوتاهی کردن درکاری‪ ،‬ضایع کردن‬ ‫تفریط‬
‫یاد دادن‪ ،‬داناکردن‪ ،‬فهماندن‬ ‫تفهیم‬

‫‪159‬‬
‫ترتیب دادن‪ ،‬مرتب کردن‪ ،‬دو چیز را به هم آوردن‬ ‫تلفیق‬
‫پذیرفتن‪ ،‬پذیرش‬ ‫تلقی‬
‫شهرنشین شدن‪ ،‬با اخاق و آداب شهریان خوگرفتن‬ ‫تمدن‬
‫مسخره کردن‪ ،‬ریشخند زدن‬ ‫تمسخر‬
‫کشمکش موجودات با همدیگر برای حفظ بقای خود‬ ‫تنازع‬
‫پاکیزه کردن‪ ،‬خالص کردن‪ ،‬اصاح کردن‬ ‫تنقیح‬
‫سختی‪ ،‬فشار‪ ،‬راه تنگ‬ ‫تنگنا‬
‫بی پروایی‪ ،‬گستاخی‬ ‫ته ّور‬
‫باهم‪ ،‬همراه‬ ‫توأم‬
‫یگانه کردن‪ ،‬یکی ساختن‬ ‫توحید‬
‫واضح کردن‪ ،‬آشکارساختن‪ ،‬شرح دادن‬ ‫توضیح‬
‫وهم داشتن‪ ،‬گمان بردن‪ ،‬خیال و گمان‬ ‫توهم‬
‫دویدن‪ ،‬جستجو‪ ،‬شتاب‬ ‫تکاپو‬
‫به کمال رسیدن‪ ،‬به تدریج کامل شدن‬ ‫تکامل‬
‫متعهد شدن‪ ،‬به عهده گرفتن‬ ‫تکفل‬
‫ج‬
‫ترس‪ ،‬بیم‪ ،‬هراس‪ ،‬جبران کردن‪ ،‬اعاده کردن‬ ‫جبن‬
‫تخته های باریک که شکسته بند موضع شکستۀ استخوان را با آنها میبندد‬ ‫جبیره‬
‫پایین رفتن آب دریا‬ ‫جزر‬
‫جمع جعبه به معنای‪ :‬صندوق‪ ،‬صندوق کوچک‪ ،‬هرچیزی شبیه صندوق‬ ‫جعبات‬
‫شاخۀ تازۀ درخت‪ ،‬جوانی‪ ،‬شباب‬ ‫جوانه‬
‫زره‪ ،‬ساحی که ازحلقه های آهن سازند‪.‬‬ ‫جوشن‬
‫زحمت‪ ،‬مشقت‬ ‫جور‬
‫گناه‬ ‫ُجرم‬
‫چ‬
‫سخنان لطیف و دلکش‪ ،‬چیزی که به اندازۀ چشیدن باشد ‪.‬‬ ‫چاشني‬
‫سایه بان کوچک‪ ،‬آنچه که چیزهایی را در زیر سایۀ خود قرار دهد‪.‬‬ ‫چتر‬
‫چراگاه‪ ،‬علفچر‪.‬‬ ‫چراخور‬
‫زه کمان‪ ،‬نخی که ازتارهای باریک تابیده شود‪ ،‬تارکمان‪.‬‬ ‫چله‬
‫چوب نیزه بازی که دستۀ آن راست و باریک است‪.‬‬ ‫چوگان‬

‫‪160‬‬
‫ح‬
‫حمایت کننده‪ ،‬نگاهدارنده‪ ،‬پشتیبان‬ ‫حامي‬
‫جمع حد به معنای اندازه‬ ‫حدود‬
‫پرهیزکردن‪ ،‬دوری کردن‪ ،‬بیم و ترس‬ ‫حذر‬
‫آلت جنگ‪ ،‬ساح‬ ‫حربه‬
‫مسلکی‪ ،‬بامهارت‬ ‫حرفوي‬
‫گرداگردخانه‪ ،‬اندرون سرا‪ ،‬داخل خانه‬ ‫حرم‬
‫اندوهگین‪ ،‬غمگین‪ ،‬اندوهناک‬ ‫حزین‬
‫عظمت‪ ،‬شکوه‪ ،‬جاه و جال و بزرگواری‬ ‫حشمت‬
‫کندن کاری‪ ،‬کاوش کردن‬ ‫حفریات‬
‫کسی که بار برپشت خود حمل کند‪ ،‬باربر‬ ‫َحمال‬
‫بندهای شمشیر‪ ،‬آنچه به شانه و پهلو آویزند‬ ‫حمایل‬
‫سرخ‬ ‫حمراء‬
‫علم‪ ،‬دانش‪ ،‬عدل‬ ‫حکمت‬

‫خ‬
‫انگشتر‪ُ ،‬مهر‪ ،‬نگین‬ ‫خاتَم‬
‫قلم نی‬ ‫خامه‬
‫آگاهی داشتن به حقیقت‪ ،‬مجرب بودن‬ ‫خبرت‬
‫نوعی چوب سخت و تیری که ازچوب خدنگ ساخته باشند‬ ‫خدنگ‬
‫افسانه ها ‪ ،‬سخنان بیهوده‬ ‫خرافات‬
‫ماه گرفته گی‪ ،‬زمانی که زمین بین خورشید و ماه قرار می گیرد‬ ‫خسوف‬
‫فراوانی‪ ،‬حاصلخیزی‬ ‫خصب‬
‫شهربزرگ‪ ،‬ناحیه‪ ،‬مملکت‪ ،‬کشور‬ ‫خطه‬
‫گشادگی بین دو چیز‪ ،‬رخنه‪ ،‬سوراخ‬ ‫خلل‬
‫خفک کردن‪ ،‬بند آمدن نفس‬ ‫خناق‬
‫جمع خان‪ ،‬امیران‪ ،‬سرلشکران‪ ،‬پادشاهان‬ ‫خوانین‬
‫نام شهریست‬ ‫خلخ‬

‫‪161‬‬
‫د‬
‫دفتری که درانجا نامه ها‪ ،‬فرامین و دستورات پادشاه و مقامات را می نویسند‬ ‫داراانشا‬
‫بزرگی‪ ،‬عظمت‪ ،‬شان و شکوه‬ ‫دبدبه‬
‫نویسنده‪ ،‬منشی‪ ،‬کاتب‬ ‫دبیر‬
‫مزاج‪ ،‬خوی‪ ،‬عادت‪ ،‬دانستن‪ ،‬عقل‪ ،‬دانش‬ ‫درایت‬
‫گنجانیدن‪ ،‬جا به جا کردن‪ ،‬نوشتن مطلبی درکتاب‪ ،‬رساله و مانند اینها‬ ‫درج‬
‫واحد پول قدیمی‪ ،‬پول نقره یی‪ ،‬مسکوک نقره یی‬ ‫درهم‬
‫دزدی‪ ،‬چپاول‪ ،‬غارت‪ ،‬تصرف‬ ‫دستبرد‬
‫ترس‪ ،‬بیم‪ ،‬تشویش‬ ‫دغدغه‬
‫روزگار‪ ،‬زمانه‪ ،‬زمان دراز‪ ،‬جهان‬ ‫دهر‬
‫سرگشته گی‪ ،‬سراسیمه گی‪ ،‬ترس و خوف‬ ‫دهشت‬
‫اتاقکی که در جایی بلند قرار داشته باشد‬ ‫دکان‬
‫راهرو‬ ‫دهلیز‬
‫واحد پول قدیمی‪ ،‬پول طایی‪ ،‬مسکوک طایی‬ ‫دینار‬
‫ذ‬
‫خوار‪ ،‬پست‪ ،‬زبون‪ ،‬حقیر‬ ‫ذلیل‬
‫آب شدن‪ ،‬گداخته شدن‬ ‫ذوب‬
‫ر‬
‫ردیف‪ ،‬قطار‬ ‫راستا‬
‫مهربانی‪ ،‬شفقت‪ ،‬رحم‪ ،‬ترحم‬ ‫رأفت‬
‫سوار‬ ‫راکب‬
‫سوراخ‪ ،‬شگاف‪ ،‬چاک‬ ‫رخنه‬
‫رسته‪ ،‬رده‪ ،‬صف‪ ،‬پشت سرهم‬ ‫ردیف‬
‫بزرگ شدن‪ ،‬نموکردن‬ ‫رشد‬
‫آرام گرفتن‪ ،‬ایستادن‪ ،‬کسادی‪ ،‬تنبلی‪ ،‬کاهلی‬ ‫رکود‬
‫زشت‪ ،‬قبیح‪ ،‬سخیف‬ ‫رکیک‬
‫ایما‪ ،‬اشاره‪ ،‬رازنهفته‬ ‫رمز‬
‫مرکب دوندۀ فراخگام و خوش سواری‬ ‫رهوار‬
‫نقل کردن مطلب‪ ،‬خبر یا سخن ازکسی‬ ‫روایت‬

‫‪162‬‬
‫با ضم حرف{ ر}‪ :‬جان‪ ،‬روان‬ ‫ُروح‬
‫با فتح حرف{ ر}‪ :‬نسیم خوش آیند‪ ،‬بوی خوش‬ ‫َروح‬
‫خواب خوش‪ ،‬متضاد کابوس‬ ‫رویا‬
‫منسوب به ریه به معنای شُ ش ( همردیف جگر )‬ ‫ریوي‬
‫تحمل رنج و تعب‪ ،‬زحمت و رنج کشیدن‬ ‫ریاضت‬
‫ز‬
‫پاک کردن‪ ،‬پاکیزه ساختن‬ ‫زدودن‬
‫کسانی که کار شان استخراج طاست‬ ‫زرکش‬
‫پیشوای قوم‪ ،‬حاکم‪ ،‬کسی که ادارۀ امورکشور را دردست دارد‬ ‫زمامدار‬
‫امان‪ ،‬پناه‪ ،‬مهلت‬ ‫زنهار‬
‫طاقت‪ ،‬توان‬ ‫زهره‬
‫ژ‬
‫گود‪ ،‬عمیق‪ ،‬دور و دراز‬ ‫ژرف‬
‫شوریده‪ ،‬آشفته‪ ،‬درهم ‪ ،‬پریشان‬ ‫ژولیده‬
‫س‬
‫سوال کننده‪ ،‬طلب احسان‪ ،‬گدایی‬ ‫سایل‬
‫پیشی گرفتن‪ ،‬تقدم جستن‪ ،‬پیشدستی‬ ‫سبقـت‬
‫حکم ازم ااجرا‬ ‫سجل‬
‫بقیۀ حیات را نگاه داشتن‪ ،‬گرسنه گی را بند آوردن‬ ‫سد رمق‬
‫صد سال‪ ،‬یک قرن‬ ‫سده‬
‫ُپر‪ ،‬لبریز‪ ،‬لبالب‬ ‫سرشار‬
‫روش‪ ،‬رفتار‪ ،‬سازش‬ ‫سلوک‬
‫عنوان‪ ،‬مقام‪ ،‬رتبه‬ ‫سمت‬
‫مضمون‪ ،‬مایه‬ ‫سوژه‬
‫راندن‪ ،‬حرکت دادن‬ ‫سوق‬
‫ماتم‪ ،‬مصیبت‪ ،‬غم‪ ،‬عزا‪ ،‬اندوه‬ ‫سوگ‬
‫چرت‪ ،‬فکر‬ ‫سوداء‬
‫خرید و فروش‪ ،‬داد و ستد‬ ‫سودا‬
‫ایق‪ ،‬درخور‬ ‫سزاوار‬
‫نفع‪ ،‬ضد (نقص)‬ ‫سود‬
‫‪163‬‬
‫درخت عرعر‬ ‫سپید دار‬
‫ش‬
‫راه عمومی‪ ،‬راه بزرگ‬ ‫شارع عام‬
‫جمع شریان به معنای رگی که خون را ازقلب به انساج می رساند‬ ‫شرایین‬
‫پارۀ آتش که به هوا بپرد‪ ،‬جرقه‬ ‫شـرر‬
‫دریاچه یی است که کشور ایران را از کشور امارات متحدۀ عربی جدا‬ ‫شط العرب‬
‫میسازد‪ .‬آن را به نام خلیج فارس نیز یاد میکنند‪.‬‬
‫سخنی که با لب و زبان گفته شود و نوشته نشود‬ ‫شفاهی‬
‫شغال‪ ،‬حیوانیست مانند روباه‬ ‫شکال‬
‫جاه و جال‪ ،‬حشمت و شوکت‬ ‫شکوه‬
‫راه‪ ،‬روش‪ ،‬طریق‬ ‫شیوه‬
‫ص‬
‫کسانی که فکر بدی دارند‬ ‫صاحب غرضان‬
‫اتفاق افتادن‪ ،‬به وقوع پیوستن ناگهانی و بدون دلیل‬ ‫صدفه‬
‫آسیب‪ ،‬آزار‪ ،‬مصیبت‬ ‫صدمه‬
‫آشکاری‪ ،‬روشنی‪ ،‬خلوص‪ ،‬بی آمیخته گی‬ ‫صراحت‬
‫استواری‪ ،‬محکمی‪ ،‬سختی‪ ،‬مخوف بودن قدرت‬ ‫صابت‬
‫جمع صورت به معنای شکل‪ ،‬طریق‪ ،‬روی‪ ،‬چهره‬ ‫ُص َور‬
‫پیروان طریقۀ تصوف‪ ،‬اهل طریقت‬ ‫صوفیه‬
‫هیبت‪ ،‬قدرت‪ ،‬خشم‪ ،‬غلبه‬ ‫صولت‬
‫جا‪ ،‬درخشش‪ ،‬زدوده گی چرک و زنگ‬ ‫صیقل‬
‫صبحگاهی‬ ‫صبا‬

‫ض‬
‫باطن انسان‪ ،‬آنچه اندرون دل بگذرد‪ ،‬اندیشه‬ ‫ضمیر‬
‫بی فایده‪ ،‬بیهوده‪ ،‬بی ثمر‪ ،‬تلف‪ ،‬تباه‬ ‫ضیاع‬
‫شیرقوی‪ ،‬شیر درنده‬ ‫ضیغم‬
‫ط‬
‫طریقه‪ ،‬نمط‪ ،‬روش‬ ‫طراز‬

‫‪164‬‬
‫شاد شدن‪ ،‬شادمانی‪ ،‬نشاط‬ ‫طرب‬
‫ازحد خود درگذشتن‪ ،‬از اندازه تجاوزکردن‬ ‫طغیان‬
‫جمع طایفه به معنای گروه‪ ،‬جماعت‪ ،‬دسته‬ ‫طوایف‬
‫آثارباستانی مصرقدیم مربوط عصرفرعون یازدهم ازسلسلۀ رامسس دوم‬ ‫طوتان خامون‬
‫که درسال ‪ 1922‬م کشف گردیده است‬
‫گنبد‬ ‫طارم‬
‫ع‬
‫باستانی ‪ ،‬قدیم‬ ‫عتیقه‬
‫نیستی‪ ،‬نابودی‪ ،‬ضد وجود‬ ‫عدم‬
‫شماره‪ ،‬شمرده شدن‪ ،‬زیاد‪ ،‬بسیار‪ ،‬فراوان‬ ‫عدید‬
‫فلک اافاک‪ ،‬سقف‪ ،‬قصر‬ ‫عرش‬
‫محوطه‪ ،‬میدان‪ ،‬فضا‪ ،‬ساحه‬ ‫عرصه‬
‫پیشنهاد‪ ،‬نمایش‪ ،‬ارائه‬ ‫عرضه‬
‫رسم و رواج‪ ،‬عادت‬ ‫عرف‬
‫قصد کردن‪ ،‬آهنگ کردن‪ ،‬دل به کاری نهادن‬ ‫عزیمت‬
‫بدبو شدن‪ ،‬گندیده گی‪ ،‬بدبویی‬ ‫عفونت‬
‫مجازات‬ ‫عقوبت‬
‫بیخ‪ ،‬اصل‪ ،‬ریشه‬ ‫عنصر‬
‫به زور و به ناخواست‬ ‫عنف وکره‬
‫پیمان‪ ،‬شرط‪ ،‬میثاق‬ ‫عهد‬
‫مسؤولیت‪ ،‬ذمه‪ ،‬متقبل شدن‬ ‫عهده‬
‫جمع عاطفه به معنای شفقت‪ ،‬مهر و عاقه و مهربانی‬ ‫عواطف‬
‫غ‬
‫زیاده روی درکاری یا دروصف کسی یا چیزی‪ ،‬گزافه گویی‬ ‫غلو‬
‫توانگری‪ ،‬بی نیازی‪ ،‬دولتمندی‬ ‫غنا‬
‫جانور ترس آور‪ ،‬بزرگ جثه و بد هیکل‬ ‫غول‬
‫آب باز‬ ‫غواص‬
‫ف‬
‫آن که چیزی یا کسی از دست او رفته باشد‪ ،‬نادار‬ ‫فاقد‬
‫جستجوکردن‪ ،‬کاوش‪ ،‬تفتیش کردن‬ ‫فحص‬
‫‪165‬‬
‫آنسوی دریا‪ ،‬ماوراء النهر‪ ،‬آنسوی دریای آمو‬ ‫فرا رود‬
‫پادشاه مصرقدیم قبل ازمیاد‬ ‫فرعون‬
‫جمع فرع به معنای شاخه‪ ،‬آنچه از اصل چیزی جدا شود‬ ‫فروع‬
‫جمع فضیلت به معنای افزونی درعلم و معرفت‪ ،‬برتری‪ ،‬فزونی‬ ‫فضایل‬
‫سخت پلید‪ ،‬ناروا‪ ،‬نا مشروع‪ ،‬سرخفام‪ ،‬سرخرنگ‬ ‫فقاع‬
‫گم شده‪ ،‬ازدست رفته‪ ،‬وفات یافته‬ ‫فقید‬
‫جمع فیلسوف به معنای حکیم یا دانشمندی که چندین علم را بداند‬ ‫فاسفه‬
‫آخر‪ ،‬سرانجام‪ ،‬پایان هر کار‬ ‫فرجام‬
‫کامیابی‪ ،‬مؤفقیت‬ ‫فیروزی‬
‫ق‬
‫جای گرفتن شمشیر‪ ،‬کارد ‪ ،‬کمان و خنجر‬ ‫قبضه‬
‫طبع‪ ،‬ذوق و قدرت طبیعی درسرودن و نوشتن شعر و نثر‬ ‫قریحه‬
‫عرض حال‬ ‫قصه‬
‫داوری‬ ‫قضا‬
‫منطقۀ حکومت‪ ،‬ناحیۀ حکمرانی‪ ،‬حوزۀ فرمانروایی‬ ‫قلمرو‬
‫چراغدان‪ ،‬شمعدان‪ ،‬چراغ آویز‬ ‫قندیل‬
‫بازگشت به عقب‪ ،‬پس پس رفتن‬ ‫قهقرا‬
‫جمع قید به معنای بند‪ ،‬بستن‪ ،‬درحبس ماندن‬ ‫قیود‬
‫حیوان دارای پوست سفید و نرم‬ ‫قاقم‬
‫تقدیرم‬ ‫قدرم‬
‫ک‬
‫مرکز‪ ،‬محل اصلی‬ ‫کانون‬
‫مدیر‪ ،‬اداره کنندۀ یک اداره‬ ‫کدر‬
‫بزرگی ورزیدن‪ ،‬خارق عادتی که از ولی و صالحان دیده میشود‬ ‫کرامت‬
‫آفتاب گرفته گی‪ ،‬زمانی که ماه میان زمین و خورشید واقع شود‬ ‫کسوف‬
‫آنچه برای چرخاندن زنده گی کافی باشد‬ ‫کفاف‬
‫قول‪ ،‬گفتار‪ ،‬سخنی که دارای معنای کامل باشد‬ ‫کام‬
‫سخنان کوتاه‬ ‫کلمات قصار‬
‫سخن پوشیده گفتن‪ ،‬سخنی که معنای آن صریح نباشد‬ ‫کنایه‬
‫امپراتور بزرگ کوشانی آریایی‬ ‫کنیشکا‬

‫‪166‬‬
‫کسی که به مال مردم دست درازی نکند‬ ‫کوتاه دست‬
‫سزا‪ ،‬جزا‪ ،‬مکافات گام قدم‪ ،‬فاصله میان دو پا هنگام راه رفتن‬ ‫کیفر‬
‫گ‬
‫صندوق بسیار بزرگ که در برابر حوادث مقاوم باشد‬ ‫گاوصندوق‬
‫میل‪ ،‬رغبت‪ ،‬خواهش‪ ،‬تمایل‬ ‫گرایش‬
‫جمع کردن‬ ‫گرد کردن‬
‫پهنا‪ ،‬سطح‬ ‫گستره‬
‫شکوه و شکایت‪ ،‬گله‬ ‫گایه‬
‫لهجه‪ ،‬گفتار‪ ،‬کام‪ ،‬سخن‬ ‫گویش‬
‫یکی از نشانه های نگارشی‪ ،‬قوس کان‬ ‫گیومه‬
‫ل‬
‫فرومایه‪ ،‬سفله‪ ،‬ناکس‬ ‫لئیم‬
‫لحظه‪ ،‬قسمت کوچکی از زمان‬ ‫لخت‬
‫چیستان‪ ،‬کام پیچیده‪ ،‬سخن سربسته‬ ‫لغز‬
‫آایش‪ ،‬آلوده کردن‪ ،‬آلوده گی‬ ‫لوث‬
‫م‬
‫تأکید کرده شده‪ ،‬محکم و استوار‬ ‫مؤک ّد‬
‫گرداگرد‪ ،‬پیرامون‪ ،‬اطراف‬ ‫ما حول‬
‫تنبیه کردن‬ ‫مالش دادن‬
‫درپس و درعقب طبیعت‪ ،‬آنسوی طبیعت‬ ‫ماوراء الطبیعه‬
‫درپس و درعقب طبیعت‪ ،‬دنیایی که برای ما قابل دید نیست‬ ‫ماورای طبیعی‬
‫پیشی گرفتن‪ ،‬شتاب کردن‪ ،‬تعجیل‬ ‫مبادرت‬
‫افراط و زیاده روی در مدح کسی یا چیزی‬ ‫مبالغه‬
‫پیش پا افتاده‪ ،‬بی ارزش‪ ،‬خوار و ناپسند‬ ‫مبتذل‬
‫محکم‪ ،‬ثابت‪ ،‬قاطع‪ ،‬استوارشده‬ ‫مبرم‬
‫بیان کننده‪ ،‬آشکارکننده‪ ،‬واضح و روشن کننده‬ ‫مبین‬
‫بلور شده‪ ،‬چیزی که شبیه بلورشده باشد‪ ،‬انعکاس یافتن‬ ‫متبلور‬
‫بلند‪ ،‬رفیع‪ ،‬بلند پایه‪ ،‬بلند مرتبت‬ ‫متعالی‬
‫مردمان زمان گذشته‪ ،‬پیشینیان‪ ،‬گذشته گان‬ ‫متقدمین‬
‫چیزی که اجزای آن ازهم گسیخته و پراگنده شده باشد‬ ‫متاشي‬
‫‪167‬‬
‫طوانی‪ ،‬دایمی‪ ،‬دراز‬ ‫متمادي‬
‫مالدار‪ ،‬ثروتمند‬ ‫متمول‬
‫هماهنگ‪ ،‬دارای تناسب‬ ‫متناسب‬
‫فرمان‬ ‫مثال‬
‫کسی که درمناظره مغلوب شود‪ ،‬جواب داده شده‬ ‫مجاب‬
‫چرب زبانی‪ ،‬خوشامدگویی‬ ‫مجامله‬
‫از روی کوشش‪ ،‬با جدیت‪ ،‬از روی سعی و تاش‬ ‫مجدانه‬
‫جذب شده‪ ،‬شیفته و فریفته‬ ‫مجذوب‬
‫جای روان شدن‪ ،‬محل جریان یافتن‬ ‫مجرا‬
‫مختصر‪ ،‬کوتاه‪ ،‬خاف مفصل‬ ‫مجمل‬
‫حم َده به معنای کسی را ستودن‪ ،‬ستایش کردن‬ ‫جمع َم َ‬ ‫محامد‬
‫گفتگوکردن‪ ،‬باهم سخن گفتن‬ ‫محاوره‬
‫دارندۀ حشمت و بزرگی و شکوه‬ ‫ُمح َتشم‬
‫کسی که احادیث پیامبر(ص) را نقل کند‪ ،‬دانشمند علم حدیث‬ ‫محدث‬
‫چیزی که وجود و اثر آن احساس شود‬ ‫محسوس‬
‫جای چرخش‪ ،‬آنچه گِرد بگردد‪ ،‬چرخۀ دواب‬ ‫محور‬
‫ترسیدن‪ ،‬خوف داشتن‪ ،‬بیمناک شدن‬ ‫مخافت‬
‫جای خارج شدن‪ ،‬محل خروج‬ ‫مخرج‬
‫خراب شده‪ ،‬ویران شده‬ ‫مخروب‬
‫محل رهایی‪ ،‬راه خاص‪ ،‬راه نجات‬ ‫َمخلص‬
‫باارفتن آب دریا‬ ‫مد‬
‫جای دور زدن و گردش‪ ،‬جایی که چیزی دور می زند‬ ‫مدار‬
‫جمع مدرک به معنای سند‬ ‫مدارک‬
‫ادامه دهنده‪ ،‬دوام دهنده‪ ،‬همیشه گی‬ ‫مداوم‬
‫جمع مرثیه‬ ‫مراثی‬
‫مقصود‪ ،‬آرمان‪ ،‬هدف‬ ‫مرام‬
‫شعر یا سخنی که درسوگواری میت و ذکر نیکیهای او خوانده می شود‬ ‫مرثیه‬
‫جوانمردی‪ ،‬مردمی‪ ،‬نرم دلی‬ ‫مروت‬
‫آمیزش‪ ،‬اختاط‪ ،‬درهم آمیختن‬ ‫مزج‬
‫کهنه‪ ،‬دیرینه‪ ،‬آنچه که زمان درازی بران بگذرد‬ ‫مزمن‬

‫‪168‬‬
‫افزونی‪ ،‬برتری‬ ‫مزیت‬
‫افزون‪ ،‬زیاد‪ ،‬بسیار‬ ‫مزید‬
‫سعی ها ‪ ،‬کوششها‪ ،‬تاشها‬ ‫مساعی‬
‫عوضی‪ ،‬بدلی‪ ،‬چیزی که به عاریت گرفته شده باشد‬ ‫مستعار‬
‫بی نیاز‪ ،‬ثروتمند‪ ،‬توانگر‬ ‫مستغنی‬
‫آنچه که چیز دیگری را ازم دارد‬ ‫مستلزم‬
‫بینوا‪ ،‬بیچاره‪ ،‬اندوهگین‬ ‫مستمند‬
‫جمع مستوره به معنای پوشیده درپرده‪ ،‬عفیف‪ ،‬پاکدامن‪ ،‬با ستر‬ ‫مستورات‬
‫مسلط شدن‪ ،‬غلبه یافتن‬ ‫مستولی‬
‫سِ حر زده‪ ،‬جادو شده‪ ،‬فریفته شده‬ ‫مسحور‬
‫باورکرده‪ ،‬سپرده شده‪ ،‬قبول شده‪ ،‬پذیرفته شده‬ ‫مسلَم‬ ‫َ‬
‫رفتن‪ ،‬روان شدن‪ ،‬جای سیر وگردش‬ ‫مسیر‬
‫شهریه‪ ،‬ماهانه‬ ‫مشاهرت‬
‫پیران‪ ،‬بزرگان‬ ‫مشایخ‬
‫چیزی که از چیز دیگری جدا شده باشد‬ ‫مشتق‬
‫تصریح شده‪ ،‬روشن و آشکارشده‬ ‫ُم َص َر َحه‬
‫حرفی که حرکت ضمه ( پیش ) دارد‬ ‫مضموم‬
‫برابر کردن‪ ،‬برابر شدن‪ ،‬متحد شدن‬ ‫مطابقه‬
‫شوخی و مزاح کردن‪ ،‬خوش طبعی کردن‬ ‫مطایبه‬
‫مظالم جمع مظلمه به معنای ظلم و ستم که به کسی شده باشد و یا آنچه‬ ‫مظالم‬
‫به ظلم و ستم از کسی گرفته شده باشد‪.‬‬
‫با اعتبار‪ ،‬امین و محل اعتماد‬ ‫معتبر‬
‫مشکل‪ ،‬سخت‪ ،‬دشوار‪ ،‬زشت‬ ‫معضل‬
‫پسندیدۀ عقل‪ ،‬آنچه که به وسیلۀ عقل درک شود‬ ‫معقول‬
‫اندازه و پیمانه‪ ،‬مقیاس و آلت سنجش‬ ‫معیار‬
‫مرد روحانی‪ ،‬زردشتی‪ ،‬آتش پرست‬ ‫مغ‬
‫چیزی که بدان افتخارکنند‪ ،‬چیزی که بدان نازند‬ ‫مفخرت‬
‫شایسته ها‪ ،‬حاجات‪ ،‬ضرورات‬ ‫مقتضیات‬
‫حرفی که حرکت کسره ( زیر ) دارد‬ ‫مکسور‬
‫کنایه دار‪ ،‬کنایه داده شده‬ ‫مکنیه‬

‫‪169‬‬
‫نیکویی و نرمی کردن‪ ،‬مهربانی کردن به کسی‬ ‫ماطفت‬
‫عالم غیب‪ ،‬دنیای آسمانی‬ ‫ملکوت‬
‫تمرین کردن‪ ،‬به کاری پرداختن و همیشه به آن مشغول بودن‬ ‫ممارست‬
‫جمع منصب به معنای مقام‪ ،‬رتبه‪ ،‬شغل رسمی‬ ‫مناصب‬
‫مباحثه و مجادله‬ ‫مناظره‬
‫انتقاد کننده‪ ،‬نقد کننده‪ ،‬کسی که کتابی یا نوشته یی را بخواند و‬ ‫منتقد‬
‫محاسن و معایب آن را بگوید‬
‫منتهی شونده‬ ‫منجر‬
‫آلتی مرکب از فاخن مانندی بزرگ‪ ،‬که برسر چوبی قوی جابجا میشد‬ ‫منجنیق‬
‫و درجنگهای قدیم به وسیلۀ آن سنگ و آتش به طرف دشمن پرتاب‬
‫میکردند‪.‬‬
‫انحصاریافته‪ ،‬محدود و محصور‬ ‫منحصر‬
‫کهنه‪ ،‬فرسوده‪ ،‬پاره پاره‬ ‫مندرس‬
‫پاک و پاکیزه‪ ،‬پاکدامنی‪ ،‬بی آایش‪ ،‬دور ازبدی و زشتی‬ ‫منزه‬
‫کسی که ازمردم دوری گزیند و درگوشه یی بنشیند‬ ‫منزوي‬
‫اصل‪ ،‬مبدا‪ ،‬جای پیدایش‪ ،‬محل نشو ونما‬ ‫منشا‬
‫مطابق و برابر‬ ‫منطبق‬
‫نقل شده‪ ،‬روایت شده‬ ‫منقول‬
‫مربوط‪ ،‬وابسته‪ ،‬بسته شده‬ ‫منوط‬
‫زمام‪ ،‬افسار‪ ،‬کنترول کردن‬ ‫مهار‬
‫هاک کننده‪ ،‬کشنده‪ ،‬نابودکننده‬ ‫مهلک‬
‫مجموعۀ لوازم و وسایل نظامی‪ ،‬شامل انواع اسلحه و ابزار جنگ‬ ‫مهمات‬
‫سهمناک‪ ،‬خوفناک‪ ،‬ترساننده‬ ‫مهیب‬
‫هیجان انگیز‪ ،‬به هیجان آورنده‪ ،‬بر انگیزنده‬ ‫مهیج‬
‫برابر‪ ،‬یکسان‪ ،‬باهم‬ ‫موازی‬
‫جمع مانع‪ ،‬بازدارنده ها‬ ‫موانع‬
‫مورد وثوق و اطمینان‪ ،‬عهد وپیمان و استواری‬ ‫موثق‬
‫به وجود آورنده‪ ،‬ایجاد کننده‪ ،‬آفریننده‬ ‫موجد‬
‫آنچه که درمدتی محدود و معین باقی می ماند‪ .‬متضاد دایم‪ ،‬پایدار‬ ‫موقت‬
‫محل‪ ،‬مقام‪ ،‬مسکن‬ ‫موقف‬

‫‪170‬‬
‫بخشش‪ ،‬دهش‪ ،‬آنچه که به کسی ببخشند‬ ‫موهبت‬
‫بخاری تیره که نزدیک به زمین پدید آید‪ ،‬مه غلیظ‪ ،‬ابر‬ ‫میغ‬
‫ن‬
‫دقیق‬ ‫نازک‬
‫نظم دهنده‪ ،‬به نظم آورنده‪ ،‬کسی که کاری را نظم دهد‬ ‫ناظم‬
‫ناآشنا‪ ،‬ناشناخته‪ ،‬دور از ذهن‬ ‫نامأنوس‬
‫تیر‪ ،‬تیر انداز‪ ،‬هرچیز میان خالی‬ ‫ناوک‬
‫یابنده‪ ،‬بهره مند‪ ،‬به مقصود رسیدن‬ ‫نایل‬
‫جنبیدن رگ‪ ،‬حرکت قلب‪ ،‬ضربان قلب‬ ‫نبض‬
‫طریقه‪ ،‬روش‬ ‫نحوه‬
‫خسته گی ناپذیر‪ ،‬کسی که ازکاروکوشش به ستوه نیاید‬ ‫نستوه‬
‫نشنل جیوگرافیک انجمن ملی جغرافیایی‪ ،‬جغرافیای مردمی‪ ،‬نام یکی از مؤسسات‬
‫مراقبت کردن‪ ،‬نگریستن‪ ،‬نظرکردن‬ ‫نظارت‬
‫باطل کردن‪ ،‬منهدم کردن‪ ،‬شکستن عهد و پیمان‬ ‫نقض‬
‫بدگویی کردن‪ ،‬مذمت‪ ،‬ناستوده‬ ‫نکوهش‬
‫سرزنش شده‪ ،‬عیب گفته‬ ‫نکوهیده‬
‫تحریر‪ ،‬نگاشتن‪ ،‬نوشتن‬ ‫نگارش‬
‫راه‪ ،‬روش‪ ،‬طریقه‬ ‫نمط‬
‫ساختمان‪ ،‬بنیاد‪ ،‬باطن‬ ‫نهاد‬
‫جمع ناموس به معنای شرف‪ ،‬عصمت‪ ،‬عزت‬ ‫نوامیس‬
‫جنبیدن و تکان خوردن چیزی درجای خودش‬ ‫نوسان‬
‫حاجت‪ ،‬ضرورت‪ ،‬میل و خواهش‬ ‫نیاز‬
‫دعا‪ ،‬ستایش‪ ،‬پرستش‪ ،‬دعا از روی تضرع‬ ‫نیایش‬
‫رسیدن به مقصود‪ ،‬به دست آوردن مراد‬ ‫نیل‬
‫شنیدن‪ ،‬گوش کردن و پذیرفتن‬ ‫نیوشیدن‬
‫نقش کننده‬ ‫نگارنده‬
‫ناچار‪ ،‬بیچاره‬ ‫ناگزیر‬
‫نشان دهنده‬ ‫نماینده‬
‫حاجت‬ ‫نیاز‬
‫توانایی‪ ،‬قدرت‬ ‫نیرو‬

‫‪171‬‬
‫سرچپه‪ ،‬واژگون‬ ‫نگونسار‬
‫هـ‬
‫بدگویی کردن‪ ،‬برشمردن معایب کسی‬ ‫هجو‬
‫شوخی‪ ،‬مزاح کردن‪ ،‬سخن غیر جدی‬ ‫هزل‬
‫گیاهی است سمی که دارای قویترین زهر است‬ ‫هاهل‬
‫همانند‪ ،‬شبیه‪ ،‬مانند همدیگر‬ ‫همسان‬
‫هوی‪ :‬میل‪ ،‬خواهش‪ ،‬هوس‬ ‫هوا‬
‫پربیم و ترس‪ ،‬خطرناک‪ ،‬چیزی که ازآن بیم و هراس آید‬ ‫هولناک‬
‫آشکار‪ ،‬واضح‪ ،‬روشن‬ ‫هویدا‬
‫صورت‪ ،‬هیکل‪ ،‬حیوان ترسناک‬ ‫هیوا‬
‫حرف تنبیه به معنای هوشدار‪ ،‬هشیارباش‪ ،‬توجه کن‬ ‫هین‬
‫جثه‪ ،‬اندام‪ ،‬قالب آدمی‬ ‫هیکل‬
‫همچنان‬ ‫همان‬
‫هیزم‪ ،‬چوب سوخت‬ ‫هیمه‬
‫و‬
‫آنچه عهد و پیمان را استوار سازد‪ ،‬سند‬ ‫وثیقت‬
‫خوبرویی‪ ،‬زیبایی‪ ،‬مقبولیت عام‬ ‫وجاهت‬
‫پول یا چیز دیگری که به وسیلۀ آن زنده گی گذرانند‬ ‫وجه‬
‫ننگ‪ ،‬عار‪ ،‬عیب‬ ‫وصمت‬
‫شور و فریاد‬ ‫ولوله‬

‫ي‬
‫توانایی‬ ‫یارا‬
‫پیشرو سپاه‪ ،‬مقدمه لشکر‪ ،‬در اینجا به معنی اشعۀ خورشید‬ ‫یزک‬
‫چور و چپاول‬ ‫یغما‬

‫‪172‬‬
‫فهرست منابع‬
‫‪ .1‬احمد نژاد‪ ،‬کامل (دکتر) ‪ ،‬فنون ادبی‪ ،‬چاپ چهارم‪ ،‬انتشارات پاپا‪ ،‬تهران‪ ،‬ایران‪13۸2 ،‬‬
‫‪ .2‬اخگر‪ ،‬مطهرشاه‪ ،‬آگاهی ازخطرات ماین‪ ،‬مهمات منفجرناشده و معلولیت‪ ،‬ریاست انکشاف‬
‫نصاب تعلیمی و تألیف کتب درسی‪ ،‬وزارت معارف‪ ،‬کابل‪ ،‬افغانستان‪13۸۷ ،‬‬
‫‪ .4‬انصاری‪ ،‬خواجه عبداه‪ ،‬علی پناه (زیرنظر)‪ ،‬مناجات خواجه عبداه انصاری‪ ،‬چاپ پنجم‪،‬‬
‫کتابفروشی فروغی‬
‫‪ .6‬باختری‪ ،‬واصف‪ ،‬پیشینۀ تاریخی ادب فارسی دری‪ ،‬آریانای برونمرزی‪ ،‬سال هشتم‪ ،‬شمارۀ‬
‫اول‬
‫‪ .۸‬بلخی‪ ،‬محمد حنیف حنیف‪ ،‬پرطاووس‪ ،‬چاپ دوم‪ ،‬نشرمؤلف‪ ،‬پشاور‪ ،‬پاکستان‪13۸1 ،‬‬
‫‪ .9‬بلخی‪ ،‬موانا جال الدین‪ ،‬مثنوی معنوی‪ ،‬چاپ نهم‪ ،‬انتشارات پژوهش‪ ،‬تهران‪ ،‬ایران‪،‬‬
‫‪13۸6‬‬
‫‪ .10‬بنووال‪ ،‬محمد افضل (دکتور) ‪ ،‬فولکلور و پیوند آن با ادبیات ( دستنویس )‬
‫‪ .12‬بیدل‪ ،‬میرزا عبدالقادر‪ ،‬کلیات بیدل‪ ،‬جلد اول ( غزلیات ) ‪ ،‬مطبعۀ وزارت معارف ‪ ،‬کابل‬
‫‪1342 ،‬‬
‫‪ .13‬پژواک‪ ،‬عبدالرحمان‪ ،‬بانوی بلخ ( مجموعۀ اشعار دری و پشتو ) ‪ ،‬مؤسسۀ پژواک‪ ،‬پشاور‪،‬‬
‫‪2001‬‬
‫‪ .15‬حبیب‪ ،‬اسداه (دکتور)‪ ،‬ادبیات در نیمۀ اول سدۀ بیستم‬
‫‪ .1۷‬خانلری‪ ،‬پرویز ناتل (دکتر) ‪ ،‬وزن شعرفارسی ‪ ،‬چاپ دوم‪ ،‬انتشارات توس‪ ،‬تهران‪ ،‬ایران‪،‬‬
‫‪136۷‬‬
‫‪ .1۸‬خسته‪ ،‬مولوی خال محمد‪ ،‬معاصرین سخنور‪ ،‬چاپ دوم‪ ،‬انجمن نشراتی دانش‪ ،‬پشاور‪،‬‬
‫پاکستان‪13۸6 ،‬‬
‫‪ .19‬دانشگر‪ ،‬دکترمحمد‪ ،‬نامه نگاری گام به گام ‪ ،‬انتشارات طایه‪ ،‬چاپ دوم‪ ،‬تهران‪ ،‬ایران‪،‬‬
‫‪13۸4‬‬
‫‪ .22‬زرین کوب‪ ،‬عبدالحسین (دکتر) ‪ ،‬آشنایي بانقد ادبي‪ ،‬چاپ چهارم‪ ،‬انتشارات سخن‪،‬‬
‫تهران‪ ،‬ایران‪13۷6 ،‬‬
‫‪ .23‬ژوبل‪ ،‬محمد حیدر‪ ،‬تاریخ ادبیات افغانستان‪ ،‬نشرات فاکولتۀ ادبیات‪ ،‬پوهنتون کابل‪،‬‬
‫افغانستان‪1333 ،‬‬
‫‪173‬‬
‫‪ .24‬سعدی‪ ،‬شیخ مصلح الدین‪ ،‬دکترخلیل خطیب رهبر(به کوشش) ‪،‬گلستان‪ ،‬چاپ چهارم‪،‬‬
‫انتشارات صفی علیشاه‪ ،‬تهران‪ ،‬ایران‪1366 ،‬‬
‫‪ .25‬سلجوقی‪ ،‬صاح الدین ( عامه) ‪ ،‬افسانۀ فردا‪ ،‬شورای ثقافتی جهاد افغانستان‪ ،‬چاپ‬
‫اول‪1369 ،‬‬
‫‪ .26‬سلجوقی‪ ،‬صاح الدین‪ ،‬تجلی خدا در آفاق و انفس‪ ،‬چاپ سوم‪ ،‬بنگاه انتشارات میوند‪،‬‬
‫کابل‪ ،‬افغانستان‪13۸5 ،‬‬
‫‪ .2۷‬شریعت‪ ،‬محمد جواد (دکتور) ‪ ،‬آیین نگارش‪ ،‬چاپ چهارم‪ ،‬انتشارات اساطیر‪136۸ ،‬‬
‫‪ .2۸‬شمیسا‪ ،‬سیروس (دکتر)‪ ،‬انواع ادبی‪ ،‬چاپ دوم‪ ،‬انتشارات فردوس‪ ،‬تهران‪ ،‬ایران‪13۷3 ،‬‬
‫‪ .32‬صمیمی‪ ،‬محمد عبدالحق‪ ،‬روش جدید نامه نویسی‪ ،‬چاپ دوم‪ ،‬مؤ سسۀ انتشارات اازهر‪،‬‬
‫پشاور‪ ،‬پاکستان‬
‫‪ .34‬علوی مقدم‪ ،‬محمد (دکتر) و دکتر رضا اشرف زاده‪ ،‬معانی و بیان‪ ،‬چاپ ششم‪ ،‬سازمان‬
‫مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها‪ ،‬تهران‪ ،‬ایران‪13۸4 ،‬‬
‫‪ .36‬غبار‪ ،‬میرغام محمد‪ ،‬افغانستان درمسیرتاریخ‪ ،‬چاپ اول‪ ،‬مطبعۀ دولتی‪ ،‬کابل‪ ،‬افغانستان‪،‬‬
‫‪1346‬‬
‫‪ .3۷‬فانی‪ ،‬رازق‪ ،‬دشت آیینه و تصویر‪ ،‬کالفورنیا‪ ،‬امریکا‪13۸3 ،‬‬
‫‪ .51‬هاله‪ ،‬حبیب الرحمان (پروفیسور)‪ ،‬افکار عامه و تبلیغات‪ ،‬چاپ اول‪ ،‬اتحادیۀ نویسنده گان‬
‫افغانستان آزاد‪ ،‬پشاور‪ ،‬پاکستان‪13۷1 ،‬‬
‫‪ .52‬هزاره‪ ،‬مافیض محمد کاتب‪ ،‬سراج التواریخ‪ ،‬ج ‪ ، 3 -1‬مؤسسۀ تحقیقات و انتشارات‬
‫بلخ‪ ،‬تهران‪ ،‬ایران‪13۷3 ،‬‬
‫‪ .54‬واصفی‪ ،‬میربهادر‪ ،‬کلیله و دمنۀ منظوم‪ ،‬چاپ اول‪ ،‬انتشارات واقفی‪ ،‬مشهد‪ ،‬ایران‪13۸4 ،‬‬
‫‪ .55‬کشاورز‪ ،‬کریم‪ ،‬هزارسال نثرپارسی‪ ،‬چاپ اول‪ ،‬جلد ‪ ،2‬سازمان کتابهای جیبی‪ ،‬تهران‪،‬‬
‫ایران‪1345 ،‬‬
‫‪ .56‬کشاورز‪ ،‬کریم‪ ،‬هزارسال نثرپارسی‪ ،‬چاپ اول‪ ،‬جلد ‪ ،3‬سازمان کتابهای جیبی‪ ،‬تهران‪،‬‬
‫ایران‪1345 ،‬‬
‫‪ .5۷‬یمین‪ ،‬حسین‪ ،‬رهنمای امای دری و نقطه گذاری‪ ،‬نشرات دانشکدۀ زبان و ادبیات‬
‫دانشگاه کابل‪ ( ،‬چاپ گستتنر)‬

‫‪174‬‬
:‫ویب سایت ها‬
http://oldarchive.payamemojahed.com ) ‫ شمس الحق ( دکتور‬،‫ آریانفر‬.5۸
http://www.magiran.com ‫ میترا‬،‫ آقا میرسلیم‬.59
http://www.rahenejatdaily.com ،‫ محمد تقی‬،‫ اخاقی‬.60
http://aryaadib.blogfa.com ‫ آریا‬،‫ ادیب‬.61
http://www. ،‫ نقش رسانه های جمعی درجهت آگاهی افکار عامه‬،‫ زاهد‬،‫ اساس‬.62
azmoone-melli.com
http://database-aryana-encyclopaedia.blogspot.com .‫ نعمت‬،‫ حسینی‬.63
http://mosharekat.wahdat.net ،‫ عبدالقدیر‬،‫ شاکری‬.64
http://www.magiran.com ‫ مهدی‬،‫ طاهری‬.65
http://www.iranpress.ir ،‫ دکترعبدالرضا رحمانی‬،‫ فضلی‬.66

175

You might also like