Professional Documents
Culture Documents
Editor: Hestia
خالصه
تو یه مجنونی! یه کم دقت کن! من یه مردم!!! حتی اگه هر روز هم باهام بخوابی ،نمیتونم تخم
بذارم!
بدبختانه اهمیتی نداشت که چقدر احساس عصبانیت و بیچارگی میکرد ،نمیتونست انکارش
کنه .با از دست دادن جایگاهش به عنوان رهبر حزب شیطانی ،تنها کسی که براش باقی مونده
بود ،مجنون بود .این گرمای یک زندگی بود که نمیتونست فراموشش کنه .حتی اگه سالمتیش
رو به دست میآورد و همه ی اتفاقاتی رو که افتاده بود فراموش میکرد ،حتی اگه از همه چیز
بی نیاز میشد و دیگه الزم نبود به غریبهای مثل او اهمیت بده ،باز هم حاضر بود زندگیش رو
فداش کند...
خوب و بد همیشه با هم در تضاد بودهند .نقشهی همه چیز رو کشیده بود .فقط برای او ،این
رابطه و قلبش.
1باتِم شد.