You are on page 1of 2

Translator: Nemesis

Editor: Hestia
‫خالصه‬

‫وقتی به فالکت میافتی‪ ،‬حتی با نوشیدن آب هم میتونی گرسنگیت رو برطرف کنی‪.‬‬


‫خوشبختانه وقتی هان چینگ یان از صخره سقوط کرد‪ ،‬زنده موند ولی در عوض مجبور شد مثل‬
‫یک زن رابطه برقرار کنه‪1‬و ازش انتظار داشتن یه بچه به دنیا بیاره‪.‬‬

‫تو یه مجنونی! یه کم دقت کن! من یه مردم!!! حتی اگه هر روز هم باهام بخوابی‪ ،‬نمیتونم تخم‬
‫بذارم!‬

‫بدبختانه اهمیتی نداشت که چقدر احساس عصبانیت و بیچارگی میکرد‪ ،‬نمیتونست انکارش‬
‫کنه‪ .‬با از دست دادن جایگاهش به عنوان رهبر حزب شیطانی‪ ،‬تنها کسی که براش باقی مونده‬
‫بود‪ ،‬مجنون بود‪ .‬این گرمای یک زندگی بود که نمیتونست فراموشش کنه‪ .‬حتی اگه سالمتیش‬
‫رو به دست میآورد و همه ی اتفاقاتی رو که افتاده بود فراموش میکرد‪ ،‬حتی اگه از همه چیز‬
‫بی نیاز میشد و دیگه الزم نبود به غریبهای مثل او اهمیت بده‪ ،‬باز هم حاضر بود زندگیش رو‬
‫فداش کند‪...‬‬

‫خوب و بد همیشه با هم در تضاد بودهند‪ .‬نقشهی همه چیز رو کشیده بود‪ .‬فقط برای او‪ ،‬این‬
‫رابطه و قلبش‪.‬‬

‫‪ 1‬باتِم شد‪.‬‬

You might also like