Professional Documents
Culture Documents
Anastasia Pt17
Anastasia Pt17
Writer: Deli
T.Me/KOokieFamilYY 2
ParT17
*توجه
نام آناستازیا در لغت به معنای "رستاخیر" است که ارتباط مهمی با روند داستان و
همچنین روابط بین شخصیت ها دارد .این فیکشن ،روایت انقالب بلشویکی در سال
9191روسیه را نقل میکند .اتفاقات و حوادث تاریخی و سیاسی ذکر شده در فیک
تماما برگرفته از واقعیت است و نام اشخاص تاثیرگذار در روند این انقالب عینا ذکر
شده اما مابقی شخصیت ها ساخته ی ذهن نویسنده است.
علی رغم واقعی بودن تمام جریانات سیاسی داخل فیکشن ،توالی و ترتیب این
اتفاقات در برخی پارت ها با ترتیب تاریخی شان هماهنگی ندارد ،از این رو این
فیکشن به عنوان منبعی تاریخی ،قابل استناد نیست!
کلمات ابهام آمیز ،نام ها و عبارات خاص و مرتبط به جریان انقالبی ایتالیک شده و
در انتهای هر پارت توضیح کوتاهی راجع به آن ها داده خواهد شد.
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 3
ParT17
آناستازیا /استیسی:
خیال می کردم باالخره قراره خوشبخت بشم .این میتونه تطهیرم کنه؟
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 4
ParT17
جئون جونگکوک:
دیگه نمی خواستم از زنده بودن بترسم .این میتونه تطهیرم کنه؟
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 5
ParT17
آلیوشا ناباک:
فکر میکردم انتقام گرفتن از کسی که روزی عاشقش بودم راحته ،این میتونه تطهیرم
کنه؟
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 6
ParT17
دومینیک:
می خواستم فقط یک بار خودم برای آینده ام تصمیم بگیرم .این میتونه تطهیرم
کنه؟
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 7
ParT17
دیمیتری:
من فقط داشتم به اربابم خدمت میکردم .این میتونه تطهیرم کنه؟
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 8
ParT17
واسیلی اورلوف:
من باید جون هموطنانم رو نجات میدادم .این میتونه تطهیرم کنه؟
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 9
ParT17
به نظر تو چیزی توی این دنیا هست که بتونه تطهیرم کنه؟
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 10
ParT17
:رستاخیز هفدهم
!یکشنبه ی خونین
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 11
ParT17
مسکو ،به استقبال یکی از آفتابی ترین یکشنبه های خودش رفته
بود .باوجود برفی که سنگفرش ها رو پوشانده و بخاری که از میان
لب های عابرها بیرون می اومد ،خورشید به زیبایی وسط آسمون آبی
و بی پایان باالی سرشون می درخشید.
ایوان طبق عادت همیشگیش پشت میز کارش نشسته و نامه های
اداری و اخباری که از کرملین بهش رسیده بود رو بررسی میکرد.
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 12
ParT17
میز بزرگی از جنس چوب بلوط ،گوشه ی اتاق مشرف به پنجره قرار
داشت .کنار میز ،کتاب خونه ای قرار داشت که بیشتر به عنوان در
مخفی به کار میرفت .دری که از اتاق کار مرد رو مستقیم به حیاط
پشتی متصل میکرد.
رو به روی میز کارش ،تابلوی بزرگی به دیوار آویخته شده بود.
وولکوف اون رو تابلوی خانوادگی نام گذاری کرده بود .تابلویی که در
اون هیچ اثری از یک خانواده ی شاد و کامل به چشم نمیخورد.
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 13
ParT17
ایوان ،پسر همون پدر بود .همون کبر همون غرور و خودخواهی،
همون جنون کور کننده اش برای دستیابی به قدرت و ثروت .همون
چشم های نافذ و سیاه.
تنها نقطه ی زیبا و امن تابلو پسر بچه ی کوچیکی بود که زن در
آغوشش داشت .موهای کوتاه و سیاه رنگش ،بینی نازک و کشیده و
لب های کوچیکش که به خنده باز شده بود ،ازش پسر بچه ی خوش
چهره ای رو میساخت .از اون کودک هایی که شک نداری وقتی به
بلوغ میرسه ،میتونه از هر دختر جوونی دل ببره.
لئونید تماما به مادرش رفته بود .همون وقار و نجابت ،همون خوش
قلبی و بزرگ منشی .لئونید پسر مادرش بود...
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 14
ParT17
ایوان؛ انگشتش رو روی مهر قرمزی که روی پاکت خورده بود کشید
و زیر لب زمزمه کرد:
اگه لنین نقطه ی مقابل خودش و اهدافش نبود ،شک نداشت می
تونست هم پیمان خوبی براش باشه .اما االن تنها چیزی که اهمیت
داشت به دام انداختن کارگرانی بود که با اعتصابشون چرخه ی
اقتصادی مسکو رو بهم زده بودند .یک هفته از اعتصاب هشتاد هزار
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 15
ParT17
کارگرها میگذشت ،در طول تمام کارخونه های صنعتی مسکو تعطیل
و برق برخی از مناطق شهری قطع شده بود.
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 16
ParT17
با لحن راسخ مرد ابروی دیمیتری باال پرید .فورا خودش رو جلو
کشید.
ایوان مصمم بدون اینکه خم به ابرو بیاره درحالی که میز کارش رو
مرتب میکرد جواب داد.
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 17
ParT17
ـ اما این حجم از خشونت لزومی نداره وقتی میشه تنها با...
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 18
ParT17
*
عادت کردن به عمارت جدید تهیونگ براش کار دشواری بود .اون
هنوز با کاخی که تاجر توی سن پترزبورگ داشت اخت نگرفته بود و
حاال داشت روی سنگ های مرمرین قدم برمیداشت .مجسمه های
بلندی از الهه های یونانی که تصویرشون رو فقط در نقاشی ها و تابلو
ها دیده بود حاال درست در کنار هر پاگرد جا خوش کرده بودن.
فرش هایی از جنس ابریشم روی پله ها انداخته و پرده های مخملی،
از پنجره های قدی سالن به پایین آویزون شده بودن .از جایی که
ایستاده بود به سرسرا نگاه میکرد ،در ورودی انقدر ازش دور به نظر
می رسید که انگار سالن ته نداشت .و در طول مدت اقامتشون تنها
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 19
ParT17
تونسته بود چندتا از اتاق ها رو ببینه و مطمئن بود برای سرک کشی
به تمام اتاق های اون عمارت به چند هفته نیاز داره.
پشت میز بزرگی که در سالن غذا خوری قرار داشت نشسته بود
خدمتکارهای عمارت مسکو ،فعال تر از سن پترزبورگ به نظر می
رسیدن .چندین نگهبان و خدمه شبانه روز توی خونه تردد میکردن
تا مایحتاج اربابشون رو به بهترین شکل ممکن برآورده کنن .مهم
نبود وعده ی غذایی برای صبحانه سرو میشه یا شام .میز همیشه باید
با ظرف هایی از جنس طال پر بشه.
یک ظرف عسل ،پنیر بد رنگ وکپک زده ای که جونگکوک حتی از
نگاه کردن بهش هم طفره میرفت اما تهیونگ هربار ،با صبر و حوصله
راجع به فوایدش توضیح میداد .مربای توت سیاه که جونگکوک به
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 20
ParT17
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 21
ParT17
ـ صبح بخیر.
تهیونگ دستمال سفید رنگش رو مرتب روی پاش قرار داد و منتظر
موند تا خدمتکار جوانش فنجونش رو از مایه سیاه و تلخ پر کنه.
درحالی که کارد و چنگالش رو به دست میگرفت با عالمت دست به
دختر اشاره کرد که تنها یک تکه نون کافیه.
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 22
ParT17
پتروگراد یا مسکو .گرمای شیر داغ گلوی خشکش رو نرم میکرد و بد
خسته و گرفته اش جون دوباره میگرفت.
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 23
ParT17
ـ استیسی منتظرته؟
نیشخند صدا دار مرد بزرگ تر و تیکه ی سنگینش ،مثل همیشه کار
خودش رو کرد .ماهیچه های جونگکوک منقبض شده بود و سعی
داشت نون مربا زده اش رو بجای کوبیدن توی صورت مرد ،بین
انگشت هاش نگه داره.
ـ اینجا؟
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 24
ParT17
سالن غذاخوری پرسه بزنم .اما ترجیح داد سکوت کنه ،گاز بزرگی از
نونش زد و در سکوت مشغول جویدنش شد.
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 25
ParT17
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 26
ParT17
لحن پسر معصومانه بود اما ،پشت نگاه زیرکش نقشه های شومی
برای به تحقق رسیدن انتظارمی کشیدن.
جونگکوک این حرکت رو میشناخت ،و البته جوابی که همیشه بعد از
اون به همراهش می اومد.
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 27
ParT17
از اینکه حرفش قطع بشه نفرت داشت اما ،جونگکوک برای اولین بار
عمارتش رو ،خونه خطاب کرده بود ...این یعنی اونجا رو دوست
داشت ،یا به تعبیر بهتری بهش دلبسته شده بود.
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 28
ParT17
*
چند دقیقه ای از قطع شدن بارش برف میگذشت .حاال رفته رفته به
تعداد جمعیتی که در میدان سرخ گرد هم اومده بودن اضافه میشد.
نیروهای امنیتی و گارد ملی دور تا دور میدان سرخ رو احاطه کرده
بودند ،طبق دستور ایوان دروازه ی اصلی میدان توسط گارد ویژه
بسته شده بود تا بعد از سالخی انسانی هیچ کس توان فرار از قتلگاه
خودش رو نداشته باشه.
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 29
ParT17
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 30
ParT17
به سربازانش دستور آماده باش داده بود ،تا میدان سرخ مسکو رو به
جهنمی خونین تبدیل کنن .برای دیمیتری تحمل همچین جنایتی
بیش از اندازه تلخ و سنگین بود ،برای ایوان مثل یک بازی ،هیجان
انگیز و لذت بخش.
راهپیمایی سرانجام متوقف شد .حاال مردم خاموش شده بودند تا به
سخنرانی گاپون ،کشیش مسیحی که این اعتراض رو رهبری میکرد،
گوش بدن.
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 31
ParT17
مردی ناشناس ،از دست نشانده های ایوان ،اسلحه ی کمری خودش
رو بیرون کشید ،درحالی که قلب گاپون رو هدف گرفته بود شلیک
کرد.
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 32
ParT17
تیرها ،سینه ،بازو ،ران و حتی صورت مردم بی گناه رو هدف قرار
گرفته بودن .دانشجوها بی وقفه شعار میدادن و و کارگران پارچه
های شعارنویسی شده شون رو باالی سرشون تکون میدادن.
ایوان در سکوت مثل تکه سنگ بزرگی که هیچ چیز نمی تونست
تکونش بده ،بی حرکت و کرخت به صحنه ی مقابلش نگاه میکرد.
خون روی زمین جاری شده بود .مردم فریاد میکشیدن ،عده ای
درحالی که روی زمین سینه خیز میرفتن ،تالش میکردن با فشار
دست محل خونریزیشون رو بند بیارن .اما فایده ای نداشت .تماما
توسط سربازها تحت محاصره بودن تمام خیابان های اصلی و دروازه
ی بزرگ میدان توسط نیروهای ایوان بسته شده بود.
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 33
ParT17
گردنش رو صاف و چونه اش رو باال گرفته بود .با اون مردمک های
نافذ و تیره ،چشم های تنگ و چهره ی بی حالتش به هیاهویی که
درجریان بود نگاه میکرد .همون غرور و تکبر رو داشت ،همون حرص
و جنون.
ایوان ،هیبت زنده و دهشتناک پدرش ،وولکوف کبیر بود ،حتی بدتر
از اون .به مراتب مخوف تر از اون...
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 34
ParT17
به محض تموم شدن جمله اش ،هم قطارانش به نشونه ی احترام
تعظیم کوتاهی کرده به سمت در خروجی قدم برداشتن .دیگه کاری
برای انجام باقی نمونده بود .بقیه اش رو باروت و خون و مرگ به
اتمام می رسوندن...
پشت سر ایوان به راه افتاد ،سرش رو پایین گرفته بود و تالشش رو
میگرد با گزیدن لب هاش بغضش رو فرو ببلعه .از در پشتی کلیسا به
سرعت خارج شدن و دیمیتری جلوتر از ایوان به سمت کالسکه دوید
تا امنیت اربابش رو پوشش بده.
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 35
ParT17
دیده بود .ایوان چشم های قرمز و اشک حلقه شده در چشم های
دیمیتری رو دیده بود ،اما میخواست فکر کنه اون اشک حاصل
سرمای غیرقابل تحمل مسکوئه ،نه دلرحمی مرد جوان برای کشته
شده ها...
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 36
ParT17
سالم به روی ماهتون و البته چشم های قشنگتون که پارت امشب رو خوندن.
من سعی داشتم توی این پارت یکشنبه ی خونینی که در سال 9191در سن
پترزبورگ رخ داد رو بازسازی کنم .در اون روز مردم بی گناه برای تولد تزار رژه ی
صلح انجام داده بودن و تنها چیزی که بهش اعتراض داشتن تموم شدن جنگ
روسیه و ژاپن بود اما تزار دستور داد تمام مردم کشته بشن .اون فاجعه ی
وحشتناک ،چهار هزار کشته به جا گذاشت.
من قصد داشتم یکی از تاریک ترین بعد های شخصیتی ایوان رو بهتون نشون بدم و
قضاوتش رو به پای خودتون بذارم برای همین پارت رو همینجا تموم میکنم .و هفته
ی بعد به بهشتی که ایوان به جونگکوک قولش رو داده بود سر میزنیم.
"تاریخ ،همیشه با خون نوشته شده و این دردناک ترین بخش ماجراست"..
Anastasia
T.Me/KOokieFamilYY 37
ParT17
Anastasia