You are on page 1of 87

‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫_هی هی!یواش تر مرد!تو که نمیخوای انگشتای بلند و خوشگلمو‬

‫بشکونی؟‬

‫دم در با لیوان قهوهش ایستاده بود و داشت با یه سردرد شدید حاصل از‬

‫دو روز بیخوابی‪ ،‬برنامه ی اون روزش رو مرور میکرد که صدای‬

‫گوش خراش و آشنایی‪ ،‬باعث شد با بدبختی آه بکشه و سرشو به دیوار‬

‫بکوبه‪.‬‬

‫فقط همینو کم داشت‪.‬حاال نه تنها سردردش آروم نمیگرفت‪ ،‬شدید تر هم‬

‫میشد و بعد از ظهر که با یسری از باالدستی ها جلسه داشت‪ ،‬تبدیل به‬

‫یه میگرن همیشگی میشد‪.‬‬

‫_حس میکنم کابوسام زنده شدن‪.‬‬

‫‪1‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫سرباز درحالی که با اعصاب خورد در آهنی سلول رو میبست‪ ،‬غر زد‬

‫و در جواب پسری که با پوزخند بهش فاک نشون داد‪ ،‬زیر لب فحشی‬

‫رو زمزمه کرد‪.‬‬

‫_چرا این انگلو آوردین اینجا؟‬

‫با کوبیدن در به دیوار‪ ،‬با صدای بلندی که سردرد خودش رو هم بدتر‬

‫کرد داد کشید و سرباز ترسیده درحالی که دیگه از اخم و غرغرهاش‬

‫خبری نبود‪ ،‬با دیدن مافوقش احترام گذاشت‪.‬‬

‫_فرمانده دستور دادن قربان‪.‬‬

‫_فرمانده گوه خورد با تو!‬

‫‪2‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫جونگین داد کشید و لیوان قهوهش رو روی میز کوبید‪ .‬سرباز با دهن‬

‫نیمه باز و خشک شده از شنیدن توهینی که واضحا سرگرد مقابلش به‬

‫فرماندهشون کرده بود‪ ،‬تقریبا روی زمین وا رفت و جونگین نگاه تیزی‬

‫بهش انداخت‪.‬اصال دلش نمیخواست نگاهش رو به چشمهای کشیده و‬

‫مشکی که برق وحشیی داخلشون میدرخشید و میتونست سنگینیشون رو‬

‫روی خودش حس کنه بده‪.‬‬

‫_گمشو‪.‬‬

‫باید نگران میبود سرباز بیچاره چغلیش رو پیش فرمانده بکنه؟خب بذار‬

‫بکنه‪ ،‬جونگین اتفاقا خوشحال میشد اگر اخراجش میکردن و میتونست‬

‫به راحتی بره دنبال زندگیش!‬

‫‪3‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫سرباز با دست و پای لرزون دوباره احترام گذاشت و کونش رو‬

‫برداشت و از اتاق فرار کرد‪.‬سرگرد خسته‪ ،‬دو دستش رو به لبه ی میز‬

‫کار بهم ریخته و شلوغش تکیه داد و زیر لب فحش داد‪.‬‬

‫_باز که تو سردرد داری عروسک‪.‬‬

‫جونگین میتونست همون لحظه کلتش رو از پشت شلوارش بیرون بکشه‬

‫و یه گلوله حروم اون لعنتی کنه‪ ،‬اما نمیتونست‪.‬اگر فقط به خواسته ی‬

‫اون بود که تا حاال ده بار اون لعنتی رو زیر خاک کرده بود‪.‬‬

‫_فقط‪ ،‬دهن لعنتیت رو ببند تا خودم نیومدم ببندمش‪.‬‬

‫سرگرد جوون با لحن خسته و کالفه ای غرید و هردو چشمش رو با دو‬

‫انگشت اشاره و شستش فشرد‪.‬بار پنجم بود که اون شاهزاده ی دم کلفت‬

‫رو دستگیر میکردن و هر پنج بار‪ ،‬اونو انداخته بودن تو دامن‬

‫‪4‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫جونگین‪.‬بهونه چی بود؟هیچکس جز سرگرد کیم توی کل سئول از پس‬

‫آقازاده های وحشی و هار برنمیاد‪.‬‬

‫_حتما بیبی بوی‪ ،‬میخوای ددی دیک کوچولوتو واست ساک بزنه تا‬

‫خودتو واسش خم کنی؟‬

‫جونگین پشت به سلول ایستاده بود‪ ،‬اما میتونست به خوبی حرکات پسر‬

‫رو پیشبینی کنه‪.‬میدونست االن دستهای بهم قفل شدهش با دستبند رو از‬

‫بین میله ها اویزون کرده و با پوزخند خبیث و چشمهایی براق بهش‬

‫خیره شده‪.‬سرگرد به اون و تیکه های کثیف و گستاخش عادت داشت‪،‬‬

‫ولی دیگه داشت جونش به لبش میرسید‪.‬‬

‫برای اولین بار در طول اون روز جرات کرد نگاهش رو به چشمهای‬

‫وحشی و خمار پسر پشت میله ها بده و با قدم برداشتن به سمتش‪ ،‬یقه ی‬

‫‪5‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫پیرهن شل و مشکی رنگش رو گرفت و بدنش رو طوری جلو کشید که‬

‫با میله ها برخورد کنه‪.‬‬

‫_اگر انقدر دلت ساک زدن میخواد‪ ،‬میتونم همین االن دیک بین پاهاتو با‬

‫دست خالی بکنم و بکنمش تو حلقت‪ ،‬دوست داری؟‬

‫توی صورت جذاب و رنگ پریدهش غرید و پسر در جواب لبهای‬

‫سرخش رو با شیطنت خیس کرد‪.‬‬

‫_دلمو میشکونی عروسک! ولی خودمونیم‪ ،‬وقتی عین بچه گربه پنجول‬

‫میکشی دیک ددی بدجور برات بلند میشه!‬

‫جونگین فحشی به شدت پررویی پسر داد و یقهش رو ول کرد‪.‬پسر با‬

‫سرگرمی سرش رو کج کرد و اونقدر انگشتهای بلند و سفیدش رو تکون‬

‫داد تا توجه جونگین رو بهشون جلب کنه‪.‬‬

‫‪6‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫_چقدر ناز میکنی خوشگله‪ ،‬فقط یه شب مهمونم باش تا ددی فقط با‬

‫انگشتاش ستاره هارو نشونت بده!‬

‫_خدایا منو گاو کن‪.‬‬

‫سرگرد با زار نالید و لگدی به میلهها زد‪.‬چنگی بین موهای حالت گرفته‬

‫و طوسی رنگش کشید و به سمت میزش رفت تا با خوردن قهوه ی سرد‬

‫شدهش یکم‪ ،‬فقط یکم از عملی کردن فکرهای خونی توی سرش که همه‬

‫هم به قتل اون پسر ختم میشدن دور بشه‪.‬‬

‫_این دفعه چه غلطی کردی؟‬

‫با نوشیدن کمی از قهوهی تلخش‪ ،‬خیلی زود اعصابش آروم گرفت و‬

‫تونست پشت میزش بشینه و با گذاشتن هردو پاهاش روی میز شلوغش‪،‬‬

‫‪7‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫به چشمهای تاریک پسر که مثل گربه های وحشی توی تاریکی‬

‫میدرخشیدن خیره شد‪.‬‬

‫_مواد‪.‬‬

‫کوتاه جواب داد و با نگاه گرسنه ای پاهای کشیده ی سرگردش رو که‬

‫توی شلوار جین مشکی رنگش مخفی شده بودن دید زد‪.‬جونگین بی‬

‫حوصله سر تکون داد و قهوهش رو سر کشید‪.‬این کارش یه نمای عالی‬

‫از گردن شکالتی و سیب گلوی جذابش در دسترس پسر قرار داد و‬

‫باعث شد با تشنگی روی لبهاش زبون بکشه‪.‬‬

‫از همون بار اول که به جرم سرعت غیر مجاز انداخته بودنش توی‬

‫زندان‪ ،‬با دیدن سرگرد همیشه وحشی و خستهی دلفریبش‪ ،‬آب دهنش راه‬

‫افتاده و بدجور دلش پیشش گیر کرده بود‪.‬البته بیشتر از خودش‪ ،‬دلش‬

‫‪8‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫واسه باسن گرد و لعنتیش که توی شلوارش مخفی شده بود میرفت و از‬

‫اون به بعد‪ ،‬هر غلطی کرده بود که بندازنش همین جا‪.‬‬

‫هرچند که چندان هم الزم نبود‪ ،‬باالخره پدر خالف و گردن کلفت داشتن‬

‫هم یجایی به دردش خورده بود و هردفعه که به جرمهای مختلف ولی‬

‫سبک دستگیرش میکردن‪ ،‬خیلی راحت در میرفت‪.‬‬

‫همه ی خالف های کوچیکش‪ ،‬فقط یه کاور خیلی نازک روی حقایق‬

‫زندگی واقعیش بودن و میدونست که سرگرد کالفه ی مقابلش هم اینو‬

‫میدونه‪ ،‬وگرنه هیچ دلیلی وجود نداشت که بخواد انقدر از اون و شغل‬

‫خودش متنفر باشه‪.‬‬

‫مهم نبود جونگین چقدر تالش کنه‪ ،‬هیچکس توی اون اداره پشتش نبود‬

‫که حمایتش کنه تا حقایق رو افشا کنه‪ ،‬و سرگرد جوون خیلی زود یاد‬

‫‪9‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫گرفت نباید به تنهایی کمر همت به تغییر دنیا ببنده درحالی که مردمش‬

‫خواستار تغییر نیستن‪.‬‬

‫و این باعث نفرت بی اندازهش از اون پسر میشد‪ ،‬اوه سهون‪.‬یکی دیگه‬

‫از آقازاده های یکی از گردن کلفت ترین های کشور‪.‬‬

‫گستاخی ها و تیکه های جنسی سهون اصال تازه نبودن‪ ،‬جونگین تقریبا‬

‫هرروز با این توهین ها و حرفهای کثیف رو به رو میشد و دیگه بهشون‬

‫عادت کرده بود‪.‬مشکل خود اون پسر بود‪ ،‬کسی که جونگین حتی روی‬

‫قاتل بودنش قسم میخورد و هیچ مدرکی برای ثابت کردن جرائم‬

‫سنگینش نداشت‪.‬‬

‫_خسته ای؟‬

‫‪10‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫با وجود دونستن جواب‪ ،‬ازش پرسید چون فقط میخواست یطوری دهنش‬

‫رو باز کنه و دوباره صدای خوشگل و بمش رو بشنوه‪ ،‬نگاه تیز و چشم‬

‫غره های کیوتش رو ببینه و شاهد سرخ شدن گونه های خوشرنگش از‬

‫شدت عصبانیت باشه‪.‬‬

‫_کوری یا بی سواد؟سرگرد پلیس دیدی که خسته نباشه؟‬

‫جونگین با کج خلقی جواب داد و با نگاه خالی از زندگی‪ ،‬به ته لیوان‬

‫کاغذی و خالی از قهوهش خیره شد و لبهاش ناخوداگاه به سمت پایین خم‬

‫شدن‪.‬‬

‫_لعنت!اگه قراره بخاطر یه لیوان قهوه لباتو اویزون کنی که ددی دنیارو‬

‫به پات میریزه!‬

‫‪11‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫سهون با دل ضعفه ای که تنها دلیلش سرگرد مقابلش بود گفت و‬

‫بالفاصله لیوان خالی قهوه با میله های آهنی مقابلش برخورد کرد و‬

‫روی زمین افتاد‪.‬سرگرم شده تک خندی زد و جونگین با عصبانیت‬

‫هوف کشید‪.‬‬

‫_خستم کردی‪.‬انتقالت میدم بازداشتگاه‪.‬‬

‫جونگین همینطور که از جاش بلند میشد گفت و سهون با هردو دستش‬

‫به میله ها چنگ زد‪.‬‬

‫_نه!منو از دید زدن بدن سکسی و شنیدن صدای خوشگلت محروم‬

‫نکن!‬

‫سرگرد همینطور که از اتاق بیرون میرفت‪ ،‬فاکی به سهون نشون داد و‬

‫درو کوبید‪.‬‬

‫‪12‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫‪.‬‬

‫‪.‬‬

‫‪.‬‬

‫‪.‬‬

‫تمام مدتی که جلوتر از سهون دستبند خورده و سرباز کنارش که‬

‫بازوش رو چسبیده بود راه میرفت‪ ،‬میتونست نگاه خیره و سنگین پسر‬

‫رو روی باسنش حس کنه‪.‬‬

‫تمام کاری که میتونست بکنه اه کشیدن بودن مشت کردن دستاش تا مبادا‬

‫دستش یهو بخزه و کلتش رو بیرون بکشه‪ ،‬تا فقط یه گلوله حرومش‬

‫کنه‪.‬صحنه های جنازه ی خونین پسر پشت سرش انقدر داشتن جذاب‬

‫میشدن که خیلی کم مونده بود به جنون برسه و عملیشون کنه‪.‬‬

‫_گمشو اون تو‪.‬‬

‫‪13‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫با باز کردن در آهنی‪ ،‬دستور داد و نگاهش رو به هیچوجه باال نیاورد‪،‬‬

‫میدونست اگر به پسر نگاه کنه قطعا یا داره لبش رو با تشنگی میلیسه یا‬

‫با لب زدن حرفهای کثیف نسارش میکنه‪.‬‬

‫سهون دستبند خورده و در سکوت‪ ،‬وارد سلول شد و جونگین با حرص‬

‫در رو طوری کوبید که صداش سرباز کنار دستش رو تقریبا نیم متر‬

‫پروند‪.‬در رو با دسته کلید توی دستش قفل کرد و باالخره نگاهش رو‬

‫باال آورد‪.‬‬

‫چیزی توی نگاه سهون تغییر کرده بود‪ ،‬که باعث شد جونگین که‬

‫انگشتش رو برای تهدید باال آورده بود‪ ،‬لحظه ای مکث کنه‪.‬‬

‫_گوه خوری کن تا خودم بیام همینجا خاکت کنم‪ ،‬گرفتی؟‬

‫‪14‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫در کمال تعجب‪ ،‬سهون بدون اعتراض و با پوزخند خطرناکی روی‬

‫لبهاش‪ ،‬فقط شونه ای باال انداخت و لش شده روی نیمکت کهنه و آهنی‬

‫چسبیده به دیوار‪ ،‬تکیه داد‪.‬‬

‫سرگرد مشکوک شده برای بار آخر سر تا پای پسر رو از نظر گذروند‬

‫و بعد به سمت سرباز کنارش برگشت‪.‬‬

‫_چشم ازش برندار‪.‬کافیه یه غلطی بکنه و من ننهتو به عزات میشونم‪،‬‬

‫مفهومه؟‬

‫سرباز با قورت دادن آب دهنش احترام گذاشت و جونگین با فرو بردن‬

‫هردو دستش توی جیب های تنگ شلوارش‪ ،‬سر تکون داد‪.‬‬

‫یچیزی درمورد اون قیافه درست نبود‪.‬‬

‫‪15‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫‪.‬‬

‫‪.‬‬

‫‪.‬‬

‫‪.‬‬

‫‪.‬‬

‫بعد از خالی کردن سه لیوان قهوه‪ ،‬هنوز هم خوابش میومد‪ .‬سرش رو‬

‫روی میز گذاشته بود و با دستهای اویزون‪ ،‬تالش میکرد مغزش رو‬

‫خلوت کنه تا یکم از سردردش کمتر بشه‪.‬‬

‫ساعت تقریبا ده شب بود و جونگین انقدر روی پرونده ی جدید زیر‬

‫دستش فکر کرده بود که داشت به معنی واقعی کلمه خل میشد‪.‬از وقت‬

‫شام خیلی وقت بود که گذشته بود اما سرگرد جوون گشنه بود و بخاطر‬

‫فشار کاری نتونسته بود به سهم غذای اون شبش برسه‪.‬‬

‫‪16‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫با انداختن فکر غذای گرم و خوشبو توی سطل اشغال مغزش‪ ،‬از جاش‬

‫بلند شد تا یه لیوان قهوه ی دیگه پیدا کنه و در کنارش کیک بگیره تا‬

‫حداقل از گشنگی نمیره‪.‬‬

‫پالتوی بلندش رو از جالباسی گوشه ی در چنگ زد و از اتاق کارش‬

‫بیرون رفت‪.‬در جواب سالم و شوخی های همکارهاش فقط سر تکون‬

‫داد و از ساختمون اداره ی پلیس بیرون رفت تا از کافه ی رو به رویی‪،‬‬

‫امریکانوی مورد عالقهشو سفارش بده‪.‬‬

‫از خوردن قهوه های تکراری اداره خسته شده بود‪.‬‬

‫فضای کافه‪ ،‬گرم و مطبوع بود‪.‬دیزاین چوبی و فندقی رنگش توی‬

‫سرمای اواسط ماه دوم زمستون به بدن یخ زده ی جونگینی که تازه از‬

‫محل کارش بیرون زده بود گرما میبخشید و بوی خوش قهوه ای که توی‬

‫کافه پیچیده بود‪ ،‬سردردش رو تا حد زیادی کم کرد‪.‬‬

‫‪17‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫_سالم‪ ،‬یه امریکانو لطفا‪.‬‬

‫با تای ابروی باال رفته‪ ،‬از دیدن صورت غریبه ی پسر پشت پیشخوان‬

‫که با لبخندی زیبا شده بود‪ ،‬سفارش داد و پسر که بنظر بیست ساله‬

‫میومد‪ ،‬سری تکون داد‪.‬‬

‫_خسته نباشید‪ ،‬امشب شیفتین؟‬

‫برخالف همیشه‪ ،‬اون دختر جوونی که جونگین همیشه ازش قهوهش رو‬

‫تحویل میگرفت اونجا نبود‪ ،‬و جاش رو پسری مو صورتی و کم سن‬

‫گرفته بود که لبخند های دلنشینی میزد‪.‬‬

‫متعجب از اینکه پسر شغلش رو درست حدس زده‪ ،‬اخم کمرنگی کرد و‬

‫دستهاش رو توی جیب های بزرگ پالتوش فرو برد‪.‬‬

‫‪18‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫_درسته‪ ،‬تو از کجا‪..‬؟‬

‫پسر با تکخند شیرینی درحالی که کاپ پالستیکی رو از مایع تلخ پر‬

‫میکرد‪ ،‬اشاره ای به نشان روی کمربند پسر زد‪.‬‬

‫_فکر کنم فراموش کردین برش دارین‪.‬‬

‫_درواقع چندان اهمیت نداره‪.‬‬

‫جونگین بی حواس جواب داد و نگاه خیرهش به کیک های رنگی و‬

‫بنظر خوش مزه ی پشت ویترین بود‪.‬‬

‫_میشه یکی از اونا هم بهم بدین؟‬

‫‪19‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫_حتما‪.‬‬

‫پسر که اشاره ی انگشت سرگرد خسته رو به یکی از کیک های پرتقالی‬

‫دیده بود‪ ،‬با همون لبخند تایید کرد و تیکه کیکی توی بسته ی کاغذی‬

‫پیچید‪.‬‬

‫_ممنونم‪.‬‬

‫جونگین حین دادن کارتش به پسر برای حساب کردن‪ ،‬گفت و پسر‬

‫ناشناس در کمال آرامش و حفظ همون لبخند‪ ،‬پول رو حساب کرد و‬

‫کارت رو بهش پس داد‪.‬‬

‫_شب خوبی داشته باشین‪ ،‬سرگرد‪.‬‬

‫‪20‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫جونگین قبل از بیرون رفتن‪ ،‬نگاه مشکوکی به پسر مو صورتی انداخت‬

‫و تنها سر تکون داد‪.‬‬

‫‪.‬‬

‫‪.‬‬

‫‪.‬‬

‫‪.‬‬

‫به محض ورودش به اداره‪ ،‬سربازی مقابلش دویید و بعد از اینکه‬

‫جونگین با بیحوصلگی در مقابل احترامش سر تکون داد‪ ،‬ازش خواست‬

‫دهن باز کنه و دردشو بگه‪.‬‬

‫_قربان مجرم بازداشتی میخوان شمارو ببینن‪.‬‬

‫_کی؟اوه سهون؟کیرم دهنش!‬

‫‪21‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫با تایید سرباز جوون‪ ،‬جونگین با صدای بلند فحش داد و بی توجه به‬

‫نگاه خیره و شوکه ی چندتا از حاضرین توی اداره و اون سرباز‬

‫بیچاره‪ ،‬به سمت اتاقش راه افتاد و سرباز هم دنبالش کرد‪.‬‬

‫_بگو بیاد کیرمو بخوره‪ ،‬من نمیرم ببینمش!مگه اینجا خونه ی خالهس؟‬

‫_ق‪-‬قربان گفت با‪-‬باهاتون کار فوری داره‪..‬‬

‫جونگین با اعصابی داغون پالتوش رو روی صندلیش پرت کرد و با‬

‫نگاه خیره و از دنیا بریده ای به قهوه و کیک گرمش‪ ،‬دوباره فحش داد‪.‬‬

‫_خب چه کنم؟دردشو به یکی دیگه بگه‪.‬‬

‫_ولی قربان‪-‬‬

‫‪22‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫جونگین با برداشتن جامدادی روی میز‪ ،‬آماده ی حمله به سمت سرباز‬

‫بیچاره شد که پسر جوون با استرس و ترس از اتاق فرار کرد و در رو‬

‫پشت سرش کوبید‪.‬‬

‫_مرتیکهی کون مرغی‪ ،‬انگار من اینجا منتظرم شاهزاده دستور‬

‫بفرماین برم دیدنشون‪ ،‬واسم از درد دل وسیعشون تعریف کنن!کصکش!‬

‫با غرغر روی مبل مقابل میز کارش لم داد و پاهاش رو روی عصلی‬

‫چوبی مقابلش دراز کرد‪.‬قهوهش رو با برداشتن در پالستیکی روی‬

‫لیوانش با خوشی بو کشید و کمی ازش نوشید‪.‬‬

‫فکرش سمت اون پسر مو صورتی جدید و لبخندش‪ ،‬و قیافه ی عجیب‬

‫سهون رفت‪.‬یچیزی درمورد هر دو عجیب بود و سرگرد جوون‪ ،‬به‬

‫طرز عجیبی ربطی بینشون حس میکرد‪.‬‬

‫‪23‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫با اینحال اونقدری خسته بود که اهمیت نده و از کیک و امریکانوش‬

‫لذت ببره‪.‬‬

‫یکم بعد از تموم شدن کیکش‪ ،‬با احساس سرگیجه ی خفیفی روی مبل‬

‫دراز کشید و سرش رو به دستهش تکیه داد‪.‬‬

‫روشنایی مالیم و رو به تاریکی اتاق و گرماش داشت خوابالودش‬

‫میکرد و به طرز عجیبی‪ ،‬حس میکرد پوست گردن و باالتنهش بخاطر‬

‫گرما میسوزه‪.‬‬

‫یکم بعد از آرامش کوتاهش‪ ،‬تقهای به در خورد و جونگین با غرغرهای‬

‫بلند‪ ،‬اجازه ی ورود داد‪.‬‬

‫_پاشو برو ببین این زبون بسته چی میگه‪ ،‬بازداشتگاه رو گذاشته رو‬

‫سرش‪.‬‬

‫‪24‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫جونگین با شنیدن صدای هیونگش‪ ،‬چشمهاش رو بدون اینکه سر‬

‫اویزون از دسته ی مبل رو بلند کنه باز کرد و سر و ته به قامت بلند‬

‫همکار و دوست نزدیکش خیره شد‪.‬‬

‫پسر خسته و بیحوصله بنظر میومد‪ ،‬مثل همیشه‪.‬‬

‫_کیرمم دستش نمیدم هیونگ‪.‬‬

‫پسر بزرگتر چشمهاش رو توی کاسه چرخوند و جلو اومد تا لگدی به‬

‫پاهای اویزون و بلند جونگین بزنه‪.‬‬

‫_گمشو برو ببین دردش چیه!یا اینکه همینجا لختت میکنم و با کلت‬

‫بفاکت میدم!‬

‫‪25‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫سرگرد با نق نق روی مبل بیشتر از قبل ولو شد و اینبار لگدی نزدیک‬

‫باسنش دریافت کرد‪.‬‬

‫_خب بابا!اصال میتونه یه همچین درخواستی کنه‪..‬؟‬

‫با فحش و غرغر‪ ،‬از جاش بلند شد‪.‬در جواب نیشخند هیونگش دهن‬

‫کجی کرد و از اتاق بیرون رفت‪.‬‬

‫سرگیجهش بدتر شده بود و بدنش‪ ،‬انگار که سرما خورده باشه سنگین و‬

‫داغ بود‪.‬با تصور اینکه ممکنه بخاطر فشار کار و خستگی‪ ،‬و یا نهایتا‬

‫سرماخوردگی باشه‪ ،‬مسیر رو تا بازداشتگاه طی کرد و با راهروی‬

‫خالی‪ ،‬و سلولهای خالی تر مواجه شد‪.‬‬

‫_پدسگ بهش گفتم مواظبش باشه گذاشته رفته؟صورت و مخرجشو یکی‬

‫میکنم!‬

‫‪26‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫با لگد میز در رو کوبید و به سمت تنها سلولی که در اون لحظه پر بود‪،‬‬

‫قدم برداشت‪.‬‬

‫_بهم گفتن التماس دعا داری‪.‬بنال‪ ،‬میشنوم‪.‬‬

‫با دستهای فرو برده توی جیبهای تنگ شلوار مشکی رنگش‪ ،‬که با نیم‬

‫بوت ها و یقه اسکی همرنگش ظاهری شبیه بتمن بهش داده بودن‪ ،‬گفت‬

‫و چشمهای وحشی پسر پشت میله ها‪ ،‬درخشید‪.‬‬

‫_خوش اومدی خوشگلم‪.‬‬

‫_دیدن روی نحس تو خوش آمد گویی نداره‪.‬‬

‫‪27‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫با سرگیجه ی تشدید شده‪ ،‬جواب داد و حس میکرد چیزی توی پایین‬

‫تنهش درحال حرکته‪ ،‬مثل ماری که برای شکار طعمهش از لونهش‬

‫بیرون میخزه‪.‬‬

‫پسر با مکث کوتاهی از روی نیمکت بلند و با حفظ پوزخند همیشگیش‪،‬‬

‫به دیوار اهنی بین خودش و سرگرد مورد عالقهش نزدیک شد‪.‬‬

‫_لپهات گل انداخته سرگرد‪.‬‬

‫جونگین با حفظ اخمش‪ ،‬دستش رو روی صورت داغ و مطمئنا سرخ‬

‫شدهش کشید و نگاه تیزی به سمت پسر پرتاب کرد‪.‬هنوزم خوشبینانه‬

‫باور داشت حال عجیبش بخاطر سرماخوردگی یا خستگی باشه‪.‬‬

‫ولی کیو گول میزد‪ ،‬کجای دنیا سرماخوردگی و خستگی با خودشون‬

‫شق شدن دیکم میاوردن؟‬

‫‪28‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫_بنال ببینم دردت چیه‪ ،‬کم کار سرم ریخته حاالم باید اینجا وایسم و به‬

‫کصشرات تو گوش کنم!‬

‫نیشخند روی لبهای سهون‪ ،‬لحظه به لحظه بیشتر کش میومد و نگاه‬

‫خطرناک و گرسنهش‪ ،‬اتاقک های خالی و سرباز نگهبانی که هیچ‬

‫خبری ازش نبود‪ ،‬درد عجیب پایین تنه و دمای باالی بدنش داشتن‬

‫جونگین رو مطمئن میکردن که اوضاع از یه خستگی و سرماخوردگی‬

‫ساده خیلی خرابتره‪.‬‬

‫_تو پرونده ی بابامو دنبال میکنی‪ ،‬مگه نه؟‬

‫_خب که چی؟‬

‫‪29‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫دست به سینه و با اخم‪ ،‬تهاجمی پرسید و سهون با تکخندی دستهاش رو‬

‫از بین میله ها اویزون کرد‪.‬‬

‫_خیلی تالش میکنی‪ ،‬میدونم‪.‬ولی کاری نمیتونی از پیش ببری‪،‬‬

‫چرا؟چون کل ادمای این اداره مال بابای منن‪.‬‬

‫جونگین با عصبانیت نگاه تیزی به پسر انداخت و قدمی بهش نزدیک‬

‫شد تا راحت توی صورتش پوزخند بزنه و جوابش رو از بین دندونای‬

‫بهم قفل شدهش بغره‪.‬‬

‫_جز من‪.‬‬

‫_دقیقا بیبی بوی‪ ،‬و میدونی چرا؟‬

‫‪30‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫صدای بم و مردونه ی سهون ناگهان پایین اومد و در حد یه زمزمه به‬

‫گوش سرگرد عصبانی رسید‪.‬دست رد شده از بین میله ها رو دور کمر‬

‫باریک سرگرد پلیس مقابلش انداخت و کمرش رو ناگهانی به سمت‬

‫خودش کشید و به میله ها کوبید‪.‬‬

‫_چون تو مال منی‪.‬‬

‫جونگین با اخم تشدید شده بخاطر درد بدنش که محکم با میله ها برخورد‬

‫کرده بود‪ ،‬صورتش رو عقب کشید تا حتی با وجود دیواره آهنی بینشونم‬

‫نزدیک به اون روانی نباشه‪ ،‬و حاال دیگه به یقین رسیده بود که اون مو‬

‫صورتی نااشنا‪ ،‬چیزی به خوردش داده‪.‬‬

‫_خواب دیدی خیر باشه پسر جون‪.‬شاید بابای کله کیریت بتونه کل‬

‫مملکت رو با پول بخره‪ ،‬ولی منه لعنتیو عمرا!‬

‫‪31‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫سهون بار دیگه با صدای بمش خندید و کمر پسر رو رها کرد‪ .‬جونگین‬

‫با نگاه تیز و وحشیش به پسر خیره موند و لعنتی توی ذهنش به بی‬

‫مالحظگی خودش فرستاد‪.‬‬

‫میخواستن با سم بکشتش تا بیشتر از این پیشروی نکنه؟ لعنت به‬

‫همشون!‬

‫_پول؟من واسه داشتنت هیچ نیازی به پول ندارم خوشگلم‪.‬‬

‫با صدای خوشحال و لحن خطرناکی گفت و وقتی جونگین با ناله ی‬

‫دردناکی شکم دردناکش رو گرفت و با زانوهاش روی زمین سقوط‬

‫کرد‪ ،‬پوزخند خطرناکی زد‪.‬‬

‫_سگ بگادت!چیز خورم کردی‪-‬‬

‫‪32‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫با درد خم شد و میتونست حس کنه شلوارش داره به شدت برای پایین‬

‫تنهش تنگ میشه‪.‬نکنه میخواستن با شق دردی به کشتنش بدن؟!‬

‫حتی با وجود درد و وضعیت اسفناکش‪ ،‬هنوز هم با نگاه وحشی و اخم‬

‫از پایین به سهون خیره بود و بهش فحش میداد‪ ،‬و حتی نمیتونست‬

‫تصور کنه که همین کارش چقدر سهون رو برای داشتنش تشنه تر‬

‫میکنه‪.‬‬

‫_باهام‪ -‬چی‪-‬چیکار کردی مرتیکه‪..‬‬

‫روی زانوهاش خم شد تا هم قد و مقابل جونگینی قرار بگیره که قطرات‬

‫درشت عرق از روی شقیقهش لیز میخوردن و چشمهای کشیده و همیشه‬

‫وحشیش‪ ،‬از شدت درد خیس شده بودن‪.‬‬

‫‪33‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫سرگرم شده سرش رو کج کرد و نگاه پر لذتی به سر تا پای پسر‬

‫انداخت‪.‬‬

‫_بهم گفته بودن داروی قوییه‪ ،‬ولی فکر نمیکردم انقدر باشه‪ .‬درست‬

‫عین گربه کوچولوی های توی هیت شدی عروسک!‬

‫_خفه شو!میگامت عوضی!‬

‫مشت بی حالش رو به میله ها کوبید و چتری های خاکستری و خوش‬

‫رنگش‪ ،‬نمدار شده و به پیشونیش چسبیده بودن‪.‬‬

‫اون پسر چندان هم بی راه نمیگفت‪ ،‬میتونست حس کنه مغزش داره‬

‫تسلیم جهنمی که بدنش توش گرفتار شده میشه و دمای بدنش هر لحظه‬

‫بیشتر و بیشتر میشد‪.‬درد تلفیق شده با نیاز عجیبی توی پایین تنهش‬

‫میپیچید و چشمهاش کم کم خمار میشدن‪.‬‬

‫‪34‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫نیمه ی همچنان هوشیار جونگین‪ ،‬یه ریز و بی وقفه بهش فحش میداد و‬

‫سرزنشش میکرد اما بنظر میومد بخاطر دارویی که سهون ازش حرف‬

‫میزد و هنوز ماهیتش نامعلوم بود‪ ،‬داشت کم کم رو به خاموشی میرفت‪.‬‬

‫_داروی افزایش میل‪ -‬جنسی‪...‬دادی به خوردم؟‬

‫_یچیزی تو همون مایه ها!ولی میدونی که‪ ،‬اونا چندان برای یه نظامی‬

‫کارساز نیستن‪ ،‬پس یچیز قوی تر و سفارشی مخصوص خودت پیدا‬

‫کردم!‬

‫یکم دیگه زمان الزم بود‪ ،‬و بعد جونگین مثل پنیر پیتزای آب شده روی‬

‫زمین ولو میشد و سهون میتونست به نحو احسنت ازش استفاده کنه!‬

‫‪35‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫سرگرد نیمه هوشیار و غرق توی هاله ی عجیبی از درد و نیاز جنسی‪،‬‬

‫آخرین نگاه تیز و خطرناکش رو به پسر انداخت و رون پاهاش رو بهم‬

‫فشرد‪.‬‬

‫_ا‪-‬اگه بالیی سرم بیاری‪...‬ننهتو عروس میکنم‪!..‬‬

‫سهون بار دیگه در جواب بهش خندید و دستش رو از بین میله ها رد‬

‫کرد تا به جیب شلوار پسر برسه‪.‬‬

‫_به ددی اعتماد کن بیبی‪ ،‬قول میدم مراقبت باشم‪.‬‬

‫با بیرون کشیدن دسته کلید‪ ،‬نیشخندش پررنگ تر و از جاش بلند شد تا‬

‫قفل در سلول رو باز کنه‪.‬جونگین اونقدری هوشیار و یا سرحال نبود که‬

‫بخواد جلوش رو بگیره‪ ،‬پس وقتی سهون با قدم های محکم به سمتش‬

‫‪36‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫اومد و با گرفتن کمر و زیر پاهاش توی بغلش بلندش کرد‪ ،‬فقط تونست‬

‫زیر لب بهش فحش بده و صدای خندهش رو بلند کنه‪.‬‬

‫گیج شده نگاه خمارش رو به دست قوی و بزرگ پسر داد که در رو‬

‫دوباره میبست و قفل میکرد و وقتی پسر پایین گذاشتش تا روی پاهای‬

‫خودش بایسته‪ ،‬بی تعادل به میله ها چنگ زد تا بتونه بایسته‪.‬‬

‫انگار توی یه تن مشروب غرق شده باشه‪ ،‬مست و گیج بود‪ .‬دیکش شق‬

‫شده توی باکسر و شلوارش زندانی و خودش اونقدر گیج و خمار بود که‬

‫نتونه قدرتش رو توی بازوهاش جمع کنه و پسر رو از خودش فاصله‬

‫بده‪.‬‬

‫_بهم‪..‬دست نزن‪..‬‬

‫جونگین نالید و کم کم کل سیستم منطقی مغزش خاموش شد‪.‬‬

‫‪37‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫_ششش‪..‬بهم گوش کن‪.‬‬

‫سهون با بغل گرفتن کمرش‪ ،‬بدن شل و داغ پسر رو به خودش چسبوند‬

‫و کنار گوشش زمزمه کرد‪.‬‬

‫_اگه امشب واسه ی ددی پسر خوبی باشی‪ ،‬قول میدم بابام رو دست‬

‫بسته تحویلت بدم‪.‬‬

‫و انجامش میداد‪ ،‬برای سهون هیچ چیز جز خودش توی این دنیا مهم‬

‫نبود و ذره ای اهمیت به پدرش نمیداد‪ .‬و حاال که یه عروسک ارزشمند‬

‫پیدا کرده بود‪ ،‬حاضر بود برای داشتنش حتی کل تشکیالت پدرش رو‬

‫هم به فنا بده‪.‬‬

‫_در‪-‬دروغگو!‬

‫‪38‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫سهون به صدای تخس پسر خندید و بوسه ی آرومی روی موهای نرمش‬

‫گذاشت‪.‬بدنش رو توی بغلش باال تر کشید و روی لبهاش نیشخند زد‪.‬‬

‫_به ددی اعتماد کن‪.‬‬

‫_از‪-‬ازم فاصله بگیر‪...‬‬

‫سرگرد پلیس خمار شده و بی حواس‪ ،‬در جواب زمزمه کرد و پسر‬

‫بزرگتر تای ابروش رو باال فرستاد‪.‬روی لبهای سرخ و درشتش نفس‬

‫کشید و دستش رو از روی کمرش‪ ،‬پایین تر برد‪.‬‬

‫_جدا؟‬

‫‪39‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫پسر در جوابش هومی کشید و دستهاش رو شل دور گردن سهون‬

‫انداخت‪.‬میتونست عطر خوشبوش رو تشخیص بده و این از جمله دالیلی‬

‫بود که میخواست بهش بچسبه‪.‬‬

‫چشمای تیره و کشیدهش خمار و تاریک شده بودن و خیره شدن بهشون‪،‬‬

‫به راحتی ثابت میکرد پسر جوون کامال اون دنیا سیر میکنه و اینجا‬

‫نیست‪.‬‬

‫سهون آروم و کوتاه‪ ،‬با صدای بمش خندید و جونگین با نالهای از روی‬

‫درد پایین تنهش‪ ،‬خودش رو به گرمای پسر بلند تر نزدیک کرد و سهون‬

‫طی یه حرکت ناگهانی بدنش رو به دیوار سفت و سرد سلول کوبید و‬

‫جونگین در جواب هیسی از درد کشید‪.‬‬

‫دستهای پسر‪ ،‬آروم از روی پهلوها و کمر لغزید و روی باسنش‬

‫نشست‪.‬از حس نرمی گوشت زیر دستش‪ ،‬هیسی روی لبهای نیمه باز‬

‫‪40‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫جونگین کشید و پسر بزرگتر که از شدت حساس بودن بدنش تحت تاثیر‬

‫دارو‪ ،‬ناله ای از بین لبهاش بیرون پریده بود توی بغلش شل شد‪.‬‬

‫_ا‪-‬اگه بالیی سرم بیاری‪...‬دیکتو میبرم و ازش سوسیس درست‬

‫میکنم‪...‬اوه سهون‪.‬‬

‫درحالی که واضحا‪ ،‬توسط سهون‪ ،‬پسری که بغل گرمش به طرز لعنتیی‬

‫بوی خیلی خوبی میداد‪ ،‬دستمالی میشد‪ ،‬کنار گوشش زمزمه کرد و‬

‫سهون پوزخندی روی پوست گردنش زد‪.‬‬

‫بینیش رو روی پوست طالیی و خوش بوی پسر توی بغلش میکشید و‬

‫نمیتونست خودش رو مجبور به عقب کشیدن بکنه‪.‬باسن گرد و خوش‬

‫فرمی که از همون اولین دیدار چشمش رو گرفته بود‪ ،‬حاال توی‬

‫دستهاش چلونده میشد و جونگین رام شده و گیج توی بغلش بود‪.‬‬

‫‪41‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫چه حسی باالتر از حس لذت بدست آوردن چیزی که جدا طوالنی واسش‬

‫نقشه کشیده بودی هست؟‬

‫لبهای خیس و گرمش رو با آهسته ترین حالت ممکن‪ ،‬روی پوست داغ‬

‫گردنش کشید و جونگین ناخودآگاه درحالی که چشمهاش خمار شده و‬

‫پایین تنهش اونقدری دردناک شده بود که کم کم صدای دادش رو بلند‬

‫کنه‪ ،‬به موهای پرپشتش چنگ زد‪.‬‬

‫_االن وقت مناسبی برای تهدید کردن من نیست عروسک‪ ،‬قبول داری؟‬

‫جونگین داشت به لطف اون مزخرفی که به خوردش داده بودن توهم‬

‫میزد یا صدای اون پدسگ از اولم انقدر سکسی بود؟‬

‫_پس‪..‬آه‪-‬پس وقت مناسبش کی میرسه؟‬

‫‪42‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫هر لحظه که میگذشت‪ ،‬مقدار بیشتری از پوستش‪ ،‬حریصانه تر و‬

‫وحشیانه تر توسط سهون بوسیده میشد و کم کم سهون با اشتیاق‪ ،‬انگار‬

‫که دسر مورد عالقهش رو طی یه اتفاق ناگهانی کشف کرده باشه‪،‬‬

‫پوست شیرین گردن پسر رو گاز میگرفت‪.‬حتی تصور دیدن اون مارک‬

‫های ارغوانی رنگ روی پوست عسلی پسر بزرگتر ارضاش میکرد‪.‬‬

‫_وقتش که رسید‪ ،‬بهت میگم‪.‬برای االن‪ ،‬از صدای بم و خوشگلت واسه‬

‫جیغ زدن اسمم استفاده کن‪.‬باشه خوشگلم؟‬

‫روی گونه ی سرخ شدهش زمزمه کرد و لیس کوتاهی به لبهای نیمه‬

‫بازش زد‪.‬برای لحظه ای نگاه حریص و گرسنهش‪ ،‬توی نگاه خمار و‬

‫گیج پسر نشست و برای مدتی طوالنی نتونست چشمهاش رو از تیله‬

‫های مشکی پسر بگیره‪.‬‬

‫‪43‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫خیره به چشمهاش‪ ،‬بی طاقت سرش رو جلو برد و لبهاش رو روی‬

‫لبهای نرم و درشت جونگین گذاشت‪.‬حدس این حس خوب رو قبال میزد‪،‬‬

‫ولی لعنت اون لبها انگار خلق شده بودن تا فقط بین لبهای خودش قفل‬

‫بشن‪.‬‬

‫نفس عمیق سنگینی گرفت و درحالی که یکی از دستهاش رو کنار سر‬

‫پسر به دیوار پشت سرش تکیه میزد‪ ،‬لبهاش رو توی دهنش کشید و‬

‫جونگین با صدای اوم کشیده ای‪ ،‬توی بغلش وا رفت و دستهاش دور‬

‫گردن پسر شل شد‪.‬‬

‫هنوز هوشیار و منطقش درگیر با حس و حال عجیبی بود که داخلش‬

‫گیر افتاده بود‪.‬اما به طرز احمقانه ای هیچ توان و یا میلی برای تقال و‬

‫جنگیدن توی خودش نمیدید و فقط میتونست لباس مرد رو چنگ بزنه و‬

‫اجازه بده سهون وحشیانه ببوستش و گوشت باسنش رو در حد کبود‬

‫شدن بین انگشت هاش فشار بده‪.‬‬

‫‪44‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫لب پایینش طی یه حرکت دردناک‪ ،‬توسط دندون های تیز سهون گزیده‬

‫شد و به محض باز شدن قفل لبهاش برای رها کردن ناله ی دردناکی‪،‬‬

‫زبون خیس پسر توی دهن داغش چرخید و به محض لمس سقف دهنش‪،‬‬

‫شل شدن پاهاش رو احساس کرد و با هردو دست به گردن و موهای‬

‫پسر چنگ و همزمان با پایین تر کشیدنش برای اولین بار جواب بوسه‬

‫هاش رو داد‪.‬‬

‫دست سهون با پوزخندی که بین بوسه روی لبهاش نشسته بود‪ ،‬روی‬

‫قوس کمر باریک پسر نشست و همزمان با زدن بوسه های کوتاه و پر‬

‫سر و صدایی به لبهای خیس و سرخ جونگین‪ ،‬سیلی محکمی روی رون‬

‫عضالنیش زد و انگشتهاش روی کمربند شلوار جینش نشست‪.‬‬

‫سر جونگین با صدای باز شدن کمربندش‪ ،‬عقب رفت و باعث شد‬

‫لبهاشون با صدای بلندی از هم جدا باشه‪.‬هردو پسر روی لبهای هم و‬

‫‪45‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫خیره به چشمهای اون یکی‪ ،‬سریع و سنگین نفس میگرفتن و به محض‬

‫باز شدن کامل کمربند شلوار جونگین‪ ،‬سهون برای بار هزارم پوزخند‬

‫زد و دوباره لبهاش رو روی لبهای نرم پسر کوبید‪.‬‬

‫نرمی و طعم خاص لبهاش هرلحظه حریصتر و مشتاقترش میکرد و‬

‫فکر به اینکه قرار نیست هرگز اجازه بده پسر از بین بازوهاش در بره‪،‬‬

‫باعث میشد با حس رضایت خاصی بوسه های طوالنی و نفسگیری از‬

‫پسر بگیره‪.‬‬

‫دستش که روی پایین تنه ی پسر میچرخید‪ ،‬باعث شد کمر جونگین قوس‬

‫محکمی برداره و همزمان با برخورد پایین تنههاشون پسر بزرگتر با‬

‫صدای بلندی ناله کنه و سرش رو برای بار دوم عقب بکشه‪ ،‬و به دیوار‬

‫پشت سرش تکیه بده‪.‬‬

‫‪46‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫سهون راضی از در دسترس قرار گرفتن پوست گردن و خط فک جذاب‬

‫جونگین‪ ،‬لبهای خیسش رو همزمان با لمس کردن برآمدگی جلوی شلوار‬

‫پسر روی پوست کبود شده ی گردنش کشید و جونگین با جوشش حس‬

‫خوبی توی پایین تنهش‪ ،‬سر پسر رو بیشتر به گردنش فشرد‪.‬‬

‫یه افسر پلیس وظیفه شناس که توی بازداشتگاه اداره ی پلیس توسط‬

‫مجرم سکسیش بفاک میرفت‪ ،‬درعین حقارت بار بودن‪ ،‬سکسی‬

‫بود‪.‬میتونست اعتراف کنه که با وجود نفرت عمیقش به اون پسر‪ ،‬قرار‬

‫نیست اون شب رو از خاطر ببره‪.‬‬

‫دست سهون آروم و مثل ماری که برای شکار طعمش به سمتش‬

‫میخزید‪ ،‬توی شلوار و بعد باکسرش خزید و با لمس دیک تحریک و‬

‫خیس شده از پریکامش‪ ،‬جونگین لرزید و با صدای بلند و زیبایی نالید‪.‬‬

‫‪47‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫با حرص از شنیدن صدای ناله ی خوشگلش‪ ،‬طوری پوست گردنش رو‬

‫گاز گرفت که از کبود شدنش مطمئن بشه و بعد سرش رو عقب‬

‫کشید‪.‬نگاهش رو به چشمهای بسته شدهش داد و با کنار زدن موهای‬

‫خاکستری رنگش از توی پیشونیش‪ ،‬دستش رو نوازش وار طول‬

‫عضوش حرکت داد‪.‬‬

‫_به من نگاه کن‪.‬‬

‫همزمان با آزاد کردن ناله ی بلندش‪ ،‬چشمهاش رو باز کرد و به‬

‫چشمهای مرد خیره شد‪.‬سهون از دیدن اون سرکشی و تخسی همیشگی‬

‫توی چشمهای پسر‪ ،‬که حتی توی اون شرایط هم از بین نمیرفت‪ ،‬تای‬

‫ابرویی باال انداخت و سیلی محکمی روی باسن پوشیدهش کوبید‪.‬‬

‫_تو روانیم میکنی‪.‬‬

‫‪48‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫حلقه ی انگشتهاش دور دیک پسر رو محکم تر کرد و جونگین‬

‫همینطور که لبش رو میگزید پایین تنهش رو باال آورد و به دست پسر‬

‫فشار داد‪.‬سهون با پوزخندی که انگار قرار نبود اون شب از لبهاش پاک‬

‫بشه‪ ،‬انگشتهای دست آزادش رو نوازش وار بین موهای نرم پسر کشید‪.‬‬

‫_حس خوبی میده؟‬

‫با صدای بم و دورگه از تحریک شدنش زمزمه کرد و توقع نداشت‬

‫جونگین اونطور مطیعانه و سریع درحالی لب پایینش رو بین دندونهاش‬

‫پرس میکنه‪ ،‬سر تکون بده و با نگاه اشکی شده برای بیشتر التماس کنه‪.‬‬

‫سهون فاکی زیر لب گفت‪ ،‬دستش رو سریع از توی شلوار پسر بیرون‬

‫کشید و بی توجه به اعتراضش‪ ،‬شلوار و باکسرش رو با یک دست تا‬

‫زیر باسنش پایین کشید و خیره به پوست طالیی و لطیفش‪ ،‬عضو‬

‫‪49‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫چسبیده به شکمش که سرش سرخ شده و ازش پریکام چکه میکنه‪ ،‬آب‬

‫دهنش رو با صدا قورت داد‪.‬‬

‫_مرد‪ ،‬تو برای این شغل زیادی خوشگلی‪.‬‬

‫جونگین با بیحالی به لحن مسخ شدهش نیشخند زد و وقتی سهون با پایین‬

‫کشیدن شلوار و لباس زیرش مقابلش زانو زد‪ ،‬کمکش کرد لباسش رو‬

‫کامل از تنش بیرون بکشه‪.‬‬

‫سهون همونجا زانو زده مقابل پاهای برهنه ی پسر ایستاد و سرش رو‬

‫جلو برد تا قطار بوسه های خیسش رو روی رون های خوشرنگ‬

‫جونگین ردیف کنه‪.‬سرگرد پلیس با صدای خفه ای بخاطر بوسه ها و‬

‫گازهایی که سهون حین چنگ زدن به باسنش به رونش میزد‪ ،‬غرید و‬

‫دستش رو روی شونه های مرد گذاشت‪.‬‬

‫‪50‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫سهون با اشتیاق لبها و زبونش رو روی پوست نرم و عسلی رون های‬

‫تپل پسر حرکت داد و مارک های درشت و سرخی روی پوستش درست‬

‫کرد‪.‬حس مالکیتش اونم برای سرگرد پلیسی که برای اولین بار جرات‬

‫اینطور لمس کردنش رو بدست آورده بود‪ ،‬خودش رو هم شوکه میکرد‪.‬‬

‫از قصد‪ ،‬بوسه هاش رو توی قسمت محدودی از داخل رون هاش نگه‬

‫میداشت و برای بی قرار تر کردنش‪ ،‬به هیچوجه به سمت دیک دردناک‬

‫و تحریک شده ی پسر نمیرفت‪ .‬جونگین کالفه و گیج از احساسات ضد‬

‫و نقیضی که درگیرشون بود‪ ،‬به موهای سهون چنگ میزد و سعی‬

‫میکرد سر مرد رو به سمت عضوش باال بکشه و سهون جوابش رو با‬

‫گازها و اسپنک های دردناکی روی رون هاش میداد‪.‬‬

‫توی کل این مدت‪ ،‬کلمه ای از بین لبهای جونگین بیرون نیومده و فقط‬

‫ناله های گاها بلندش رو به پسر هدیه میداد که با گرسنگی پوستش رو‬

‫کبود میکرد‪.‬در نهایت سهون به بوسه ای سر دیک پسر قانع شد‪ ،‬و‬

‫‪51‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫همینطور که با دستش لباس پسر رو تا روی سینهش باال میبرد‪ ،‬از زیر‬

‫شکمش شروع به بوسیدن کرد و همینطور با بلند شدنش از روی زمین‬

‫تا روی سینهش ادامه داد‪.‬‬

‫از نظرش پوست طالیی و نرم پسر و عضالت فرم گرفته و سکسی‬

‫بدنش فقط به درد مارک شدن میخوردن و خیلی خوب داشت از‬

‫خجالتشون در میومد‪.‬‬

‫_س‪-‬سهون‪...‬‬

‫برای اولین بار توی اون شب‪ ،‬جونگین با صدای ملتمسی پسر رو صدا‬

‫کرد و پاهاش شل شده بودن و نمیتونستن وزن بدنش رو تحمل‬

‫کنن‪.‬سهون با چشمهای مسخ شده از زیبایی پسر نگاه منتظرش رو به‬

‫چشمهاش دادن و جونگین با چنگ شدن گوشت پهلوش توی دست‬

‫‪52‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫بزرگ و قدرتمند سهون هیسی کشید و پیشونیش رو به شونه ی پهن‬

‫پسر تکیه داد‪.‬‬

‫_بگو بیبی دال‪.‬‬

‫جونگین اما سکوت کرد‪ ،‬و در عوض دستش رو جلو برد تا مچ دست‬

‫آزاد سهون که روی شکمش میچرخید رو بگیره و تا دیک دردناکش‬

‫هدایت کنه‪.‬سهون با دیدن مظلومیت کیوت پسر لب گزید و با چنگ زدن‬

‫به زیر گلوش‪ ،‬سرش رو باال آورد و لبهاش رو محکم توی دهنش‬

‫کشید‪.‬حین بوسیدنش‪ ،‬دستش رو طول دیک پسر حرکت داد تا اون رو‬

‫به خواستهش برسونه و جونگین که چیزی که میخواست رو ‪-‬گرمی و‬

‫بزرگی دست سهون رو‪ -‬بدست آورده بود‪ ،‬با رضایت نفسش رو بیرون‬

‫فرستاد و با قوس دادن به کمرش بدن نیمه برهنهش رو کامال به بدن‬

‫سهون چسبوند‪.‬‬

‫‪53‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫ذهنش تماما پر شده از حس لذت و درد‪ ،‬لمس ها و نفس های گرم اون‬

‫مرد و حس لبهاش روی تنش پر شده بود و نمیتونست روی هیچ چیز‬

‫دیگه ای مثل اینکه اونها توی یه مکان عمومی فاکی و درواقع اداره ی‬

‫پلیس‪ ،‬درحال معاشقه بودن تمرکز کنه‪.‬‬

‫جونگین مشتاقانه دستهاش رو روی بدن ورزیده ی پسر قدبلندتر حرکت‬

‫میداد و همزمان که به بوسه های خشن و خیسش که سر و صداش کل‬

‫سلول تاریک و ساکت رو پر کرده بود‪ ،‬جواب های کوتاه میداد‪،‬‬

‫انگشتهاش رو به سمت کمربند مرد کشید‪.‬‬

‫یکی از پاهاش رو با هدایت دست سهون باال آورد تا دور کمر مرد حلقه‬

‫کنه و سهون با باز شدن کمربند شلوارش‪ ،‬سرش رو عقب کشید و‬

‫چنگی به گوشت نرم رون پسر که زیر دستش بود زد‪.‬‬

‫_شیطان کوچولو‪.‬‬

‫‪54‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫روی لبهاش زمزمه کرد و جونگین بی توجه به زمزمهش‪ ،‬درحالی که‬

‫با تخسی و پررویی تمام توی چشمهاش خیره بود‪ ،‬دستش رو از شلوار‬

‫و باکسر سهون رد کرد به دیکش رسوند‪.‬به محض لمس کردن و حس‬

‫خیسی و داغیش‪ ،‬لب گزید و سهون با حرص‪ ،‬هیسی کشید و بدن پسر‬

‫رو دوباره‬

‫به دیوار کوبید‪.‬‬

‫_انصاف نیست‪ ،‬قرار بود تو رام من بشی اما من دارم روانیت میشم‪.‬‬

‫بعد از اتمام جملهش که کنار گوش پسر زمزمه شده بود‪ ،‬ناله ی بمش‬

‫رو از حس گرمی انگشتهای بلند پسر دور عضوش‪ ،‬کنار گوشش آزاد‬

‫کرد و گاز ارومی از خط فکش گرفت‪ .‬نوک انگشتهای بلند و‬

‫استخونیش روی پوست خوشرنگ و کبود شده از چنگ های مداوم پسر‬

‫چرخید و روی ورودیش نشست‪.‬‬

‫‪55‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫هیسی از بین لبهای جونگینی که سرش رو توی گردنش برده و همزمان‬

‫دیکش رو توی شلوارش دستمالی میکرد فرار کرد و سهون‪ ،‬با گرفتن‬

‫گردن پسر سرش رو عقب کشید تا انگشتهاش رو به لبهاش برسه و اون‬

‫یکی دستش همچنان درحال بازی باسن خوشگلش بود‪.‬‬

‫_متاسفانه فقط کاندوم داریم قشنگم‪ ،‬که اونم یه عزیزدلی چند ساعت‬

‫پیش بهم رسوند‪.‬پس باز کن‪.‬‬

‫نگاه خمار جونگین بین چشمهای تاریک و گرسنه ی مرد و انگشتهاش‬

‫چرخید و درنهایت تسلیم شده از حسی که تمام مغزش رو توی خودش‬

‫غرق کرده بود‪ ،‬دهنش رو باز کرد و دو انگشت اشاره و سبابه سهون‬

‫رو توی دهنش کشید‪.‬‬

‫‪56‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫همچنان خیره به چشمهای سهون‪ ،‬انگشتهاش رو با صدا مکید و زبونش‬

‫رو بینشون کشید‪ ،‬کارهاش نه تنها کمکی به باسن بی دفاعش نمیکردن‪،‬‬

‫بلکه موقعیت رو قدری خطری میکردن که سهون بخواد بیخیال مقدمه‬

‫چینی بشه‪.‬‬

‫سیلی محکمی روی باسنش دریافت کرد که باعث شد با کالفگی با دهن‬

‫پر نق بزنه و دستش رو روی مچ دست مرد بذاره تا انگشتهاش رو‬

‫بیرون بکشه‪.‬سهون نیشخندی به صورت سرخ و بهم ریختهش زد و با‬

‫بیرون کشیدن انگشتاش‪ ،‬همزمان که دستش رو پایین میبرد‪ ،‬لبهای خیس‬

‫و متروم پسر رو توی دهنش کشید و بی مالحظه اولین انگشتش رو‬

‫واردش کرد‪.‬‬

‫جونگین بین بوسه با حس درد نالید و چنگ محکمی به شونه ی پسر‬

‫انداخت و سهون همینطور که لبهاش رو میبوسید و گازهای دردناکی‬

‫میگرفت‪ ،‬انگشتش رو حرکت داد‪.‬‬

‫‪57‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫صبر کردن توی اون لحظه براش غیرممکن ترین کار بنظر میرسید و‬

‫تصورات خیسی که توی سرش میچرخیدن باعث میشدن بخواد خیلی‬

‫سریع پیش بره تا هرچه زودتر به چیزی که میخواد برسه‪.‬‬

‫دستش رو با بی حوصلگی عقب کشید و با چنگ زدن به کمر باریک‬

‫پسر‪ ،‬بدنش رو از خودش فاصله داد تا بتونه توی چشمهای خیسش نگاه‬

‫کنه‪.‬‬

‫جونگین بهم ریخته‪ ،‬با سرگیجه ی تشدید شده نفس های تندش رو از بین‬

‫لبهای سرخ و نیمه بازش بیرون میداد و خودش نمیفهمید‪ ،‬ولی این‬

‫ظاهرش انقدری زیبا و وسوسه انگیز بود که پسر رو روانی کنه و‬

‫باعث بشه بازوش رو با شدت بکشه‪.‬‬

‫‪58‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫سهون روی نیمکت نشست و با کشیدن بدن بیحال پسر‪ ،‬اون رو روی‬

‫پاهاش نشوند‪.‬جونگین گیج شده‪ ،‬درحالی که جدا میخواست از درد پایین‬

‫تنهی تحریک شدهش داد بکشه‪ ،‬دستهاش رو برای حفظ تعادل روی‬

‫رون های عضالنی پسر گذاشت و به سینهش تکیه داد‪.‬‬

‫_چ‪-‬چرا‪..‬‬

‫سهون کنار گوشش هیس آرومی کشید و همزمان که بینیش رو روی‬

‫پوست طالیی و کبود شده ی گردنش میکشید‪ ،‬دستهاش رو روی بدن‬

‫داغش پایین برد‪.‬‬

‫_ریلکس‪.‬اینطوری بیشتر خوش میگذره‪.‬‬

‫دستش بین رونهای درشت پسر خزید و گاز ارومی از خط فکش‬

‫گرفت‪.‬پسر بزرگتر توی بغلش کم کم داشت از حال میرفت و سهون اگر‬

‫‪59‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫این روز رو به چشم نمیدید‪ ،‬باور نمیکرد روزی جونگین بتونه انقدر‬

‫رام شده و آروم باشه و برای یک بار هم که شده‪ ،‬بهش فحش نده‪.‬‬

‫_زود باش‪ ،‬عوضی‪...‬‬

‫خب‪ ،‬انگار حتی در رامترین حالتش هم باید ازش فحش میشنید‪.‬توی‬

‫گردنش تکخندی زد و با چنگ محکمی با رونش‪ ،‬پاهاش رو از هم باز‬

‫کرد‪.‬پوست نرمش و رونهای عضالنی پاهای بلندش‪ ،‬و باسن نرمش که‬

‫روی پایین تنهش کشیده میشد‪ ،‬همه باعث میشدن چنگ انگشتهاش روی‬

‫بدن پسر محکم تر و محکم تر بشه و حریص تر برای داشتنش‪،‬‬

‫وحشیانه بهش حمله کنه‪.‬‬

‫بوی عطری که شاهرگ گردنش‪ ،‬بیشتر از باقی جاهای بدنش میداد‪،‬‬

‫میتونست عین بنزین روی آتیش عمل کنه و سهون نمیتونست دست از‬

‫‪60‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫بوسیدن و بوییدن گردن خوش رنگش که حاال پر از مارکهای بنفش‬

‫رنگ خودش شده بود‪ ،‬بکشه‪.‬‬

‫حلقه ی دستش دور شکم و کمرش رو محکم تر کرد تا بدنش رو روی‬

‫پاهاش باالتر بکشه و وقتی ‪-‬تصادفا‪ ، -‬دستش با عضو پسر برخورد‬

‫کرد‪ ،‬جونگین گردنش رو به عقب خم کرد و از شدت حساس بودنش‪،‬‬

‫نالید‪.‬‬

‫سرش رو تکیه به شونه ی پسر پشت سرش نگه داشت و نیم نگاهی با‬

‫چشمهای خمارش بهش انداخت‪.‬پوزخند کمرنگی روی لبهای سرخ و‬

‫نیمه بازش نشست‪.‬‬

‫_یچیزیو میدونستی‪..‬؟‬

‫‪61‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫با شنیدن صداش‪ ،‬سر سهون به سمتش چرخید و همینطور که با دست‬

‫آزادش صورتش رو میگرفت تا به سمت خودش بکشه‪ ،‬قبل از دزدیدن‬

‫بوسه ی کوتاهی از لبهاش‪ ،‬هومی کشید‪.‬‬

‫_آدمایی مثل تو‪..‬نهایتا با انجام این کارها بتونن به چیزی که میخوان‬

‫برسن‪.‬این‪...‬ا‪-‬این فقط به کثافتی که هستین اضافه میکنه‪...‬‬

‫برعکس بدنش‪ ،‬که بین بازوهای مرد میلرزید و کامال نیازمند‪،‬‬

‫دراختیارش قرار گرفته بود‪ ،‬کلماتش کوبنده و پر شده از حرص و‬

‫عصبانیت بودن و باعث شدن سهون با اخم سرش رو عقب بکشه تا‬

‫مستقیما به چشمهای خمار پسر‪ ،‬که با حالت ترسناک و زیبایی‬

‫میدرخشیدن نگاه کنه‪.‬‬

‫_تو هیچوقت نمیتونی منو بدست بیاری‪.‬‬

‫‪62‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫برای لحظات طوالنی‪ ،‬سهون به چشمهای پسر خیره موند و بعد‪ ،‬موجی‬

‫از خشم توی بدنش پیچید‪.‬از بدو تولد به عنوان یه شاهزاده بزرگ شده‬

‫بود‪.‬پدرش همه چیز رو دراختیارش میذاشت و سهون تا هیجده سالگی‪،‬‬

‫با آغوش باز همه چیز رو ازش می پذیرفت‪.‬‬

‫تا زمانی که خودش‪ ،‬جنازه ی غرق در خون خواهرش رو به خاک‬

‫سپرد‪.‬‬

‫اره‪ ،‬سهون توی کل زندگیش به چشم دیده و با گوشت و خون تجربه‬

‫کرده بود بدون سختی و از دست دادن داشته هات‪ ،‬نمیتونی به چیزی که‬

‫میخوای برسی‪.‬ولی اون حرف‪ ،‬براش گرون تموم شد‪.‬‬

‫سرگرد دوست داشتنیش‪ ،‬که تا قبل از اون فقط باسنش رو میخواست‪،‬‬

‫حاال تبدیل به کسی شده بود که قلبش رو به قصد کشت توی مشتش‬

‫‪63‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫میفشرد و سهون حتی اگر تا قبل از اون شب اینو نمیخواست‪ ،‬از اون‬

‫لحظه به بعد دیگه قرار نبود دست از سر جونگین برداره‪.‬‬

‫بازدم جونگین هنوز کامل از ریه هاش خارج نشده بود که سهون با یه‬

‫حرکت غافل گیر کننده‪ ،‬کل عضوش رو داخلش برد و درست به موقع‪،‬‬

‫دستش رو روی دهنش کوبید تا صدای دادش رو خفه کنه‪.‬‬

‫اشکهای پسر بدون خواست خودش‪ ،‬با حس فلج شدن پایین تنهش‪ ،‬از‬

‫چشمهاش پایین ریخت و پشت انگشتهای سهون محو شد‪.‬با هردو دستش‬

‫به رون پای پسر چنگ زد و سهون تونست صدای نامفهومش رو بشنوه‬

‫که قطعا داشت بهش فحش میداد‪.‬‬

‫_تو شیرینم‪...‬‬

‫‪64‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫با گرفتن کمرش‪ ،‬نصفه ازش بیرون کشید و با دوباره کوبیدن داخلش‪،‬‬

‫لیس کوتاهی به گوشش زد‪.‬‬

‫_خیلی بی رحمی‪..‬و این برات خوب تموم نمیشه‪.‬‬

‫جونگین خفه نالید و به کمرش قوس محکمی داد تا درد شدید پایین تنهش‬

‫را تا حد هرچند ناچیزی کم کنه‪.‬اون پسره ی لعنتی‪ ،‬به محض خالص‬

‫شدن از اون موقعیت‪ ،‬جنازه ی تیکه تیکه شدهش رو برای پدرش پست‬

‫میکرد و شغل و زندگی و تمام کوفت و دردش رو به کتفش میگرفت‪.‬‬

‫در کنار کمر نابود شدهش‪ ،‬سهون باید جوابگوی غرور شکسته شده و‬

‫ابهت شغلی لعنتیش هم میبود‪.‬‬

‫_و میدونی چیه بیبی؟‬

‫‪65‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫دستش رو از روی دهنش برداشت تا دور گردنش حلقه کنه و با عقب‬

‫کشیدن سرش‪ ،‬به نیم رخ سکسی و داغون شدهش خیره شد‪.‬‬

‫_شاید تا قبل از این قصدم فقط بفاک دادن باسن سکسی و خوشگلت بود‪،‬‬

‫ولی از اینجا به بعد قطعا زندگیتم قراره بفاک بدم‪.‬‬

‫ضربه ی سوم شدید تر از قبلی بود و اینبار جونگین با گاز گرفتن لبش‪،‬‬

‫صداش رو خفه کرد و تا زمانی که سهون بتونه ریتم مناسبی برای‬

‫ضربه های محکمش که همشون هم به گریه مینداختنش پیدا کنه‪،‬‬

‫نتونست جوابش رو بده‪.‬‬

‫_چی‪...‬آه‪-‬آه‪..‬باعث شده فکر ک‪-‬کنی قراره بعد از امشب زنده بذارمت؟‬

‫دست سهون روی شکم عضالنیش خزید و پایین تر رفت‪ .‬بدون‬

‫کوچکترین تماسی‪ ،‬از کنار عضو چسبیده به شکمش رد شد و روی‬

‫‪66‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫رون پاش قرار گرفت‪.‬سیلی محکمی روش کوبید که درست جلوی‬

‫چشمهای هردوشون جای انگشتهاش سرخ شد و بعد با چنگ زدن بهش‪،‬‬

‫پاش رو باالتر کشید تا سوراخش بیشتر از قبل در دسترسش قرار بگیره‬

‫و بتونه پروستاتش رو پیدا کنه‪.‬‬

‫صدای تکخند جذاب و بمش‪ ،‬توی گوش جونگین پیچید و کامال احمقانه‪،‬‬

‫باعث شد با پیچشی توی شکمش خودش رو روی پاهاش باالتر بکشه و‬

‫نفس نفس بزنه‪.‬‬

‫_میخوای شرط ببندیم؟‬

‫جونگین چشم غره ای بهش رفت و جوابش ضربه ی محکمی به نقطه‬

‫ی حساسش بود که کل بدنش رو به لرزه انداخت و باعث شد با ناله ی‬

‫بلندی رو به جلو خم شه‪.‬اگر دستهای قوی پسر دور بدنش نبود‪ ،‬قطعا‬

‫پخش زمین شده بود‪.‬‬

‫‪67‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫_ س‪-‬سر چه کوفتی؟‬

‫با نفس نفس پرسید و وقتی سهون دوباره عقب کشیدش‪ ،‬برای چند دقیقه‬

‫حین بفاک رفتن باسنش‪ ،‬لبهاش درگیر بوسه های خیس و گاز های‬

‫وحشیانه ی سهون شد‪.‬‬

‫_سر اینکه نمیتونی‪..‬‬

‫دوباره لبهاش رو با صدای بلندی بوسید و جونگین همراه با سرش جلو‬

‫اومد‪.‬‬

‫میخواست اعتراف کنه جونگین‪ ،‬زیباترین لعنتیی بود که توی کل‬

‫زندگیش دیده بود و اینکه اون یه افسر پلیس و پیگیر پرونده ی پدرش‬

‫بود‪ ،‬باعث میشد لحظات بفاک دادنش حتی سکسی تر از قبل بشه‪.‬‬

‫‪68‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫_نمیتونم بکشمت؟‬

‫اینکه ریتم حرکت عضو سهون توی باسنش‪ ،‬مشخص نبود داشت‬

‫کالفهش میکرد‪.‬یه لحظه اونقدر سرعتش باال میرفت که جونگین حتی‬

‫نتونه نفس بگیره و لحظه ی بعدی انقدر سرعتش کم ولی ضرباتش‬

‫محکم بود که جونگین بخواد داد بزنه‪.‬اما همه ی اینا‪ ،‬متاسفانه‪ ،‬انقدری‬

‫بهش لذت میدادن که بیشتر و بیشتر بخواد و این باعث میشد بخواد با‬

‫خالی کردن گلوله های کلتش تو سر خودش فکر کنه‪.‬‬

‫_نمیتونی ازم بگذری!‬

‫سهون حرفش رو اصالح کرد و جونگین برای چند لحظه اونقدر درگیر‬

‫لذتی که کل اعصاب بدنش رو مشغول کرده بود شده بود که نتونه‬

‫حرفش رو هضم کنه‪.‬‬

‫‪69‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫_تو یه احمقی‪..‬‬

‫با تکخند کوتاهی جواب داد و سهون فقط با نیشخندی گوشت رون پاش‬

‫رو چلوند و با حرص بدنش رو باال کشید تا کبود کردن گردن و خط‬

‫فکش رو ادامه بده‪.‬داشت تمام توانش رو به کار میگرفت تا اول کاری‬

‫ارضا نشه و حثیتیش رو جلوی اون گربه ی وحشی بگا نده‪.‬‬

‫_میبینیم‪..‬‬

‫_میبینیم!‬

‫حرفش انقدر چالش برانگیز بود که حرص جونگین رو دربیاره و باعث‬

‫بشه بزرگترین گوه زندگیش‪ ،‬بعد از پلیس شدنش‪ ،‬رو بخوره‪.‬‬

‫‪70‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫بدون اون داروی لعنتی‪ ،‬میتونست پسر رو همونجا با دست خالی تیکه‬

‫تیکه کنه و این بهونهای بود که برای خودش میاورد‪.‬اما عضوش کامال‬

‫دردناک و سنگ شده‪ ،‬به شکمش چسبیده و برای ذره ای توجه التماس‬

‫میکرد و سهون اونقدری مشغول بفاک دادن باسنش و گردنش بود که‬

‫نخواد توجهی بکنه‪.‬‬

‫دستی که زیر گلوش پیچیده بود‪ ،‬و ضرباتی که محکم و سریع‪ ،‬داخلش‬

‫کوبیده میشدن‪ ،‬تنفس رو براش خیلی سخت میکردن و این وضعیت‬

‫انقدر داشت کالفهش میکرد که بخواد برای تموم شدنش هرکاری بکنه‪.‬‬

‫اما وقتی دستش خیلی آروم و نامحسوس‪ ،‬پایین خزید تا عضوش رو‬

‫لمس کنه‪ ،‬سهون خیلی سریع به مچش چنگ زد و لپش رو گاز گرفت‪.‬‬

‫_لمس نداریم خوشگله‪.‬‬

‫‪71‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫لپهای سرخ شدهش که رد خیس اشک روشون زیر نور اندک‬

‫بازداشتگاه میدرخشید‪ ،‬انقدر وسوسه انگیز بودن که یبار دیگه دندونهاش‬

‫رو توی گوشتش فرو کنه‪.‬‬

‫_میخوام بیاممم!‬

‫لحنش تخس و بدون اینکه بخواد‪ ،‬کیوت بود و این خیلی گرون براش‬

‫تموم شد‪.‬انقدر گرون که گروه دیگه ای از اشکهاش رو روی گونههاش‬

‫روون کنه و صدای ناله هاش رو بیشتر از قبل باال ببره‪.‬‬

‫_تو دلمو شکستی بیبی‪ ،‬نمیتونی انقدر راحت از زیرش در بری‪.‬‬

‫چنگ به موهای خیس از عرق و خوش رنگش زد و سرش رو که به‬

‫شونهش تکیه داده بود به سمت خودش چرخوند‪.‬‬

‫‪72‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫_در ضمن‪..‬‬

‫با اخمی که متاسفانه‪ ،‬خیلی متاسفانه به نظر جونگین تحریک کننده و‬

‫سکسی بنظر میرسید روی صورتش‪ ،‬لبهای متروم و سرخ پسر رو با‬

‫حرص بوسید و ادامه داد‪.‬‬

‫_چرا انقدر احمقانه دلبری اخه؟‬

‫جونگین جوابش رو نداد و در عوض سرش رو توی گردنش فرو برد تا‬

‫بیشتر از این با اشکهاش ابهتش رو جلوی پسر بفاک نده و با اینحال این‬

‫حرکتش کیوت تر از اونی بود که سهون بتونه دووم بیاره‪.‬هیسی کشید و‬

‫برخالف چیزی که گفته بود دستش رو پایین برد تا دور عضوش حلقه‬

‫کنه و همزمان با هندجاب داد بهش‪ ،‬مستقیم نقطه ی حساسش رو هدف‬

‫گرفت‪.‬‬

‫‪73‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫جونگین میخواست به صورت جذاب اون لعنتی مشت بزنه‪ .‬اما در‬

‫عوض دستش رو پایین برد تا به مچ دست سهون که دور عضوش‬

‫پیچیده بود چنگ بزنه و بیحال و خسته‪ ،‬به آزاد کردن ناله هاش زیر‬

‫گوش مرد ادامه داد‪.‬‬

‫_فاک فاک فاک‪..‬نزدیکم‪...‬‬

‫سهون با نفس نفس زمزمه کرد و چند لحظه بعد‪ ،‬نالهی جونگین که به‬

‫اوج رسیده و کامش باالتنه ی خودش و دستهاشون رو سفید کرده بود‪،‬‬

‫زیر گوشش پیچید و باعث شد خودش هم بعد از یه مدت طوالنی و‬

‫عذاب اور‪ ،‬ارضا بشه‪.‬‬

‫و دقیقا توی اون لحظه که باسن جونگین با کام داغ پسر پر شد‪ ،‬هردو‬

‫متوجه شدن که از کاندوم استفاده نکردن‪.‬‬

‫‪74‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫سهون میدونست که قطعا کلکش کندهس‪.‬‬

‫_دهنتو میگام‪..‬پسره ی عوضی‪...‬‬

‫جونگین بی حال و با چشمهای بسته‪ ،‬زمزمه کرد و جرات نداشت به‬

‫بدن خسته و خشک شدهش حرکت بده‪.‬‬

‫سهون بی توجه به حرفش‪ ،‬با احتیاط رون پاش رو که حاال از جای‬

‫انگشتهاش کبود شده بود‪ ،‬پایین آورده و با حلقه کردن هردو دستش دور‬

‫کمر باریک پسر‪ ،‬لبهاش رو توی دهنش کشید‪.‬‬

‫_برای کشتن من وقت داریم عزیزم‪...‬‬

‫جونگین به سختی نیم نگاهی بهش انداخت و جدا دلش میخواست‬

‫میتونست صورتش رو با دیوار یکی کنه‪.‬‬

‫‪75‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫***‬

‫هر احمقی که میگفت به صبح بیدار شدن عادت میکنی رو جونگین‬

‫شخصا گاییده بود‪.‬پسر همیشه از اینکه توسط هر گونه عامل خارجی‪،‬‬

‫از خواب بیدار بشه متنفر بود و بدتر از همه‪ ،‬از خورشیدی که کامال‬

‫احمقانه صبحها به چشمهاش میتابید و بی خوابش میکرد نفرت داشت‪.‬‬

‫اون روز هم همینطور بیدار شد‪.‬فقط با این تفاوت که روی تخت خودش‪،‬‬

‫توی اتاق خودش نبود و وقتی رو تخت سیخ شده نیم خیز شد‪ ،‬مجبور شد‬

‫با صدای بلند فحش بده چون کمرش فاکینگ درد میکرد‪.‬‬

‫اتاقی که توش بود‪ ،‬اصال به اتاق بهم ریخته و پر از اشغال چیپس‬

‫خودش شباهت نداشت‪.‬یه اتاق بزرگ‪ ،‬با دکوراسیون مدرن و ترکیبی از‬

‫‪76‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫رنگ های خاکستری‪ ،‬سفید و مشکی رنگ که حاوی دو در مجزای‬

‫دیگه با دری که جونگین حدس میزد در اصلی باشه‪ ،‬بود‪.‬‬

‫جونگین با باال تنه ی پوشیده از پیراهنی که بوی عطر آشنایی رو میداد‪،‬‬

‫توی یه تخت کینگ سایز کوفتی بیدار شده بود و انقدر هنگ نبود که‬

‫نتونه تشخیص بده چی به سرش اومده‪.‬‬

‫دندون قورچه ای کرد و پتو رو کنار زد تا پاهای لختش رو از تخت‬

‫اویزون کنه و با دیدن کبودی های روی پوست خوش رنگش‪ ،‬چشمهاش‬

‫درشت شد‪.‬‬

‫_وات د فاک؟؟نکنه یه حیوون وحشی توی جنگلهای آمازون بهم حمله‬

‫کرده و خبر ندارم؟؟‬

‫‪77‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫میکشتش‪.‬هیچ شکی توش نبود که میکشتش‪.‬اصال هم اهمیت نداشت که‬

‫بهترین سکس زندگیش رو با گوه ترین روش ممکن تجربه کرده بود؛‬

‫اون سهون رو به قتل میرسوند و بعد خودش رو دار میزد‪.‬‬

‫کل زندگیش کامال احمقانه و در عرض یک شب زیر و رو شده بود و‬

‫جونگین هرگز قرار نبود از باعث و بانی این اتفاق بگذره‪.‬‬

‫به سختی از جاش بلند شد و همینطور که فحش های رکیکی روونهی‬

‫اون پسر میکرد‪ ،‬قدم برداشت تا راه فراری از اون اتاق پیدا کنه‪.‬‬

‫با باز کردن در اول‪ ،‬با سرویس مواجه شد‪.‬با اعصابی داغون چشم غره‬

‫ای به فضای زیبا و مطبوع سرویس رفت و در رو کوبید‪.‬در دوم که در‬

‫مجاورت در اول قرار داشت رو باز کرد و بعد‪ ،‬راهروی طویلی‬

‫مقابلش قرار گرفت که بنظر میومد باید کمد لباس باشه‪ ،‬اما تمام رگالها‬

‫و قفسه هاش خالی بودن‪.‬‬

‫‪78‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫دوباره فحش داد و در رو کوبید‪.‬لنگ زنان به سمت در سوم رفت و‬

‫طبق حدسیاتش‪ ،‬قفل بود‪.‬‬

‫_با همین دستام میکشمت و خاکت میکنم اوه سهون‪.‬قسم میخورم!‬

‫با حرص زمزمه کرد و لگدی به در بسته زد‪.‬سرش درد میکرد و کل‬

‫بدنش طوری سنگین و کرخت شده بود که انگار کامیون از روش رد‬

‫شده‪.‬پایین تنهش رو انگار حس نمیکرد و کل بدنش‪ ،‬از الو مارک های‬

‫اون روانی پر شده بود‪.‬‬

‫و حاال گشنه بود!دلش یه غذای گرم و نوشیدنی خنک میخواست و اگر‬

‫مشکالت بدنش دالیل خوبی برای کشتن سهون نبودن‪ ،‬گشنگی قطعا‬

‫بود‪.‬‬

‫‪79‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫_اوه سهون‪ ،‬اشغال ترین کله کیری دنیا! بیا این در کوفتی رو باز کن و‬

‫بذار بکشمت!!‬

‫داد کشید و به درد حنجرهش اهمیت نداد‪.‬گلوش هنوز از دیشب درد‬

‫میکرد و جونگین عصبانی و حرصی شده‪ ،‬عین شیر زخمی توی اتاق‬

‫به در و دیوار پنجول میکشید تا درو به روش باز کنن‪.‬‬

‫انتظارش خیلی طوالنی نشد‪ ،‬صدای قدم های نرمی توی گوشهاش پیچید‬

‫و بعد‪ ،‬قفل در باز شد و سهون‪ ،‬کسی که لباس های خونگی و اسپرت‬

‫تماما مشکی رنگی پوشیده و نیشش تا ناموس باز بود‪ ،‬توی چهار چوب‬

‫در نمایان شد‪.‬‬

‫_صبح بخیر بیبی‪.‬‬

‫‪80‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫جونگین غضبناک‪ ،‬نگاهش کرد و در کسری از ثانیه‪ ،‬طوری به سمتش‬

‫حمله کرد که سهون فرصت نکرد پلک بزنه‪.‬‬

‫_بهت گفته بودم از زیر دستم زنده در نمیای‪.‬حاال خوب بشین و تماشا‬

‫کن که چطور میکشمت و جنازتو واسه سگپدرت پست میکنم عوضی!‬

‫حین کشیدن موهاش با حرص غرید و طوری با سرش توی صورت‬

‫سهون کوبید‪ ،‬که پسر به عقب پرت شد و به دیوار راهرو برخورد کرد‪.‬‬

‫مبهوتانه از قدرت و سرعت عجیب پسر‪ ،‬دستش رو زیر بینیش کشید و‬

‫با دیدن خون پشت انگشتش‪ ،‬پوزخندی زد‪ .‬هرکس اون پسر رو توی‬

‫اون وضعیت‪ ،‬با موهای بهم ریخته درحالی که توی پیرهن گشادی گم‬

‫شده و پاهای لختش پر از مارکهای ارغوانی رنگ بود میدید‪ ،‬قطعا فکر‬

‫میکرد با یه بیبی بوی کیوت طرفه‪ ،‬نه یه گربه ی وحشی‪.‬‬

‫‪81‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫_وحشی کوچولو‪...‬‬

‫جونگین قلنج گردنش رو شکوند و با باال زدن آستین لباس توی تنش‪،‬‬

‫جلو اومد‪.‬از یقه ی لباس پسر گرفت و با کوبیدنش به دیوار پشت سرش‪،‬‬

‫توی صورتش خم شد‪.‬‬

‫_منو با هرزه های دورت اشتباه گرفتی مرتیکه‪ ،‬مگه نه؟ بفاکم میدی و‬

‫بعد میاری خونهت تا دوباره بهت سرویس بدم؟اره؟بذار بهت نشون بدم‬

‫تاوان کاری که با یه افسر پلیس کردی چیه‪.‬‬

‫مشت محکمی در انتهای حرفش‪ ،‬توی صورتش کوبید و با رها کردن‬

‫یقهش‪ ،‬لگدی هم به شکمش زد و سهون با درد خم شد‪.‬اون لعنتی‪ ،‬واقعا‬

‫قوی بود!‬

‫_من بهت گفتم‪...‬تا زندگیتو بفاک ندم‪..‬بیخیال نمیشم‪..‬‬

‫‪82‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫سهون با نفسی که از درد بریده بود‪ ،‬گفت و جونگین پوزخند زد‪.‬انگار‬

‫باید بیشتر میزدش و بعد با کارد آشپزخونه دل و رودهش رو بیرون‬

‫میریخت‪.‬‬

‫_داری خونمو به جوش میاری مرتیکه‪.‬‬

‫باالخره‪ ،‬سهون صاف ایستاد و بار دیگه دستش رو پشت لبش کشید‪ ،‬تا‬

‫خون جاری شده از بینیش رو پاک کنه‪.‬‬

‫عجیب بود اگر میگفت از برق اون چشمهای وحشی که گستاخانه توی‬

‫چشمهاش خیره شده بودن‪ ،‬لذت میبرد‪.‬‬

‫_بهت یه قولی داده بودم‪ ،‬یادته؟‬

‫‪83‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫جونگین برای لحظه ای‪ ،‬گیج شده نگاهش کرد و بعد با یادآوری‬

‫حرفهای دیشب سهون‪ ،‬ابروهاش رو تو هم کشید و دست به سینه شد‪.‬‬

‫سهون پوزخندی به کنجکاوی واضح توی صورتش زد و بعد‪ ،‬بی حرف‬

‫تنهاش گذاشت به اتاقش که در انتهای راهرو قرار داشت برگشت تا‬

‫برگه هایی که از قبل آمادهشون کرده بود‪ ،‬برداره‪.‬‬

‫_مرده و قولش‪.‬‬

‫وقتی برگشت‪ ،‬پاکت کاهی رنگی رو به سمت پسر گرفت و جونگین با‬

‫مکث کوتاهی‪ ،‬باالخره راضی شد و با حرص پاکت رو از دست پسر‬

‫چنگ زد‪.‬‬

‫باالی پاکت رو با احتیاط پاره کرد تا برگه های توش رو بیرون بکشه و‬

‫تنها نیم نگاهی به محتوای اون کاغذ ها کافی بود‪ ،‬تا بخواد داد بکشه‪.‬‬

‫‪84‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫تمام اون مدارک و شواهد لعنتیی که برای به جهنم واصل کردن اون‬

‫پیرمرد نیاز داشت‪ ،‬حاال توی دستهاش بودن‪ .‬اون سالها شب بیداری‬

‫کشیده و سرویس شده بود ولی چاره ی کار فقط باسنش بود؟‬

‫_و این‪.‬‬

‫جونگین نگاه مبهوتش رو از نوشته های توی کاغذ گرفت و به چیزی‬

‫که توی دست دراز شده ی سهون بود‪ ،‬داد‪.‬‬

‫_این چه کوفتیه؟‬

‫_شلوار‪.‬‬

‫‪85‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫سهون خونسردانه جواب داد و نیشخند اعصاب خوردکنی روی لبهاش‬

‫بود‪.‬جونگین با حالت وات د فاکی نگاهش کرد و پسر شونه ای باال‬

‫انداخت‪.‬‬

‫_اگه میخوای از اینجا بری بدون شلوار که نمیشه‪.‬البته من ترجیح میدم‬

‫وقتی قراره منو بکشی لخت باشی‪ ،‬میخوام آخرین چیزی که قبل از‬

‫مرگم میبینیم بدن سکسی و لعنتی تو باشه‪.‬‬

‫با پررویی تمام‪ ،‬خیره به جونگینی که با هر کلمه حرفش بیشتر و بیشتر‬

‫عصبی میشد‪ ،‬گفت و پسر با حرص شلوار رو از توی دستش چنگ زد‪.‬‬

‫_حاال که اینطور شد‪ ،‬میذارم تو کف این رویا کپک بزنی روانی!‬

‫فاکی به سمتش گرفت و برگشت تا اون جهنم رو برای همیشه ترک کنه‪.‬‬

‫‪86‬‬
‫‪By Melody‬‬ ‫‪Sekai World‬‬

‫_شرطمون هنوز سر جاشه‪.‬‬

‫جونگین که به سالن اصلی آپارتمان بزرگ و مدرن سهون رسیده بود‪،‬‬

‫با شنیدن حرفش به سمتش برگشت و نگاهش کرد‪.‬سهون با نیشخندی‬

‫دستهاش رو توی جیب شلوار خونگیش فرو برد و به دیوار تکیه زد‪.‬‬

‫_برمیگردی‪.‬‬

‫_به خواب ببینی‪.‬‬

‫و هردو میدونستن که دروغ میگفت‪.‬‬

‫‪87‬‬

You might also like