You are on page 1of 21

MOJIN

1|Page
MOJIN

Friendship
OneShot

Couple: NAMJIN

Genre: SMUT , ANGST

Age Range: +21

Writer: @writer_mojin

Channl: @BTSFICSMUT7

Writer Unknown Link:


https://t.me/BChatBot?start=sc-372594-
FNn35DW

2|Page
‫‪MOJIN‬‬

‫لب های پفکیش رو داخل دهنش برد و مکید تا قرمزتر دیده بشن‪.‬‬

‫" میدونی وقتی اینکارو میکنی شبیه احمقا بنظر میای؟ "‬

‫نامجون با اون موهای ابیش که به یک طرف حالت داده بود زمزمه‬


‫کرد‪.‬‬

‫جین از جلوی آینه ای که ایستاده بود کنار رفت و سمت نامجون‬


‫برگشت‪:‬‬

‫" حسود‪ .‬میدونم دیک گندت با دیدن این حرکتم راست میکنه‪.‬‬
‫برای همینه که حرصت میگیره‪" .‬‬

‫مو آبی بخاطر پرویی دوست صمیمیش هوفی کشید و خودشو روی‬
‫تخت جین جابجا کرد‪:‬‬

‫‪3|Page‬‬
‫‪MOJIN‬‬

‫" تو حتی یکبارم دیک منو ندیدی و انقد راجبش نظر میدی‪ .‬یجوری‬
‫بنظر میرسه انگار که خیلی تشنش باشی؟ "‬

‫پسر بزرگتر با آرامش و قدم های کوچیک به دوستش نزدیک تر‬


‫شد‪ .‬امشب تولد مامانش بود و داشت حسابی تیپ میزد اما نامجون‬
‫باز تو مود بداخالقیش رفته بود‪.‬‬

‫" نه ممنون‪ .‬میدونی که امشب هوسوک هم میاد‪ .‬و اینم میدونی که‬
‫اون همیشه دیکشو در اختیارم میزاره‪ .‬پس واقعا ممنون‪ ،‬نیازی‬
‫نیست‪" .‬‬

‫پسر بزرگتر خوب میدونست چطوری حرص نامجون رو در بیاره‪.‬‬


‫هوسوک پسر دوست مادرش و یکی از رقیبای سرسخت نامی بود‪.‬‬
‫حاال چرا رقیب؟‬

‫به دو دلیل‪.‬‬

‫اول اینکه اون عاشق جین بود و جونی ازین موضوع خبر داشت‪.‬‬

‫‪4|Page‬‬
‫‪MOJIN‬‬

‫و دوم اینکه هوسوک همیشه توجه جینو به خودش جلب میکرد‪.‬‬


‫چون هر فاکتور لعنتی ای که موبلوند برای جونی تعریف کرده بود رو‬
‫دارا بود‪.‬‬

‫نام دست های بزرگشو بین موهاش برد و اخم کرد‪ .‬سوکجین‬
‫اعصابشو خط خطی میکرد‪.‬‬

‫جین دستشو روی دست بزرگ دوست صمیمیش گذاشت و لبخند‬


‫شیطونی زد‪ .‬داشت به رنگ پوستشون اشاره میکرد‪ .‬و همچنین‬
‫میخواست بحث رو عوض کنه‪ .‬غافل ازینکه این موضوع جدیدی که‬
‫انتخاب میکنه همه چیزو تغییر میده‪.‬‬

‫" من خیلی سفیدم‪ " .‬گفت و ابرویی باال انداخت‪.‬‬

‫جون به تفاوت رنگ پوست خودش و سوکجین نگاه کرد‪ .‬اون فقط‬
‫یکم برنزه بود‪ .‬اما باید اعتراف میکرد که جین خیلی سفیده‪ .‬خیلی‬
‫سفید و نرم‪.‬‬

‫" هستی‪ .‬اما این چیزیه که تو بخاطرش احساس غرور میکنی؟ "‬

‫‪5|Page‬‬
‫‪MOJIN‬‬

‫دو تا دوست صمیمی بودن‪ .‬اما رفتار نامجون همیشه سرد و بی‬
‫تفاوت بود‪ .‬اون فقط از جین جدا نمیشد و هیچوقت تنهاش نمیزاشت‪.‬‬
‫اما اینا دلیل نمیشد تا باهاش مهربونم باشه‪.‬‬

‫" البته که میکنم‪ .‬میدونی چند تا پسر دنبال باسن سفید و پنبه ای‬
‫منن؟ "‬

‫و نیشخند پیروزی سوکجین به نمایش درومد‪.‬‬

‫اون دست گذاشته بود رو حساس ترین و مهم ترین نقطه ضعف‬
‫نامجون‪.‬‬

‫میدونست که موآبی به شدت روی بقیه حساسه‪ .‬توی این دوسال‬


‫دانشگاه بخوبی متوجه شده بود که نامجون از نگاه بقیه به خودش‬
‫خوشش نمیاد‪.‬‬

‫‪6|Page‬‬
‫‪MOJIN‬‬

‫در یک کلمه‪ ،‬نامجون غیرتی بود‪ .‬و غیرتش رو هم فقط روی جین‬
‫نشون میداد‪.‬‬

‫دوست نداشت لباس تنگ بپوشه تا بوت خوش فرمشو بقیه ببینن یا‬
‫حتی پیراهنای گشاد که ترقوه هاش مشخص بشن‪.‬‬

‫مو آبی حتی از حرف زدن جین با بقیه ی پسرا هم بدش میومد و‬
‫این دیگه خیلی غیر منطقی بود‪.‬‬

‫نامجون خشمگین دست جینو کشید و اونو روی تخت نشوند‪ .‬چونشو‬
‫بین انگشتاش گرفت و از الی دندونای بهم چسبیدش غرید‪:‬‬

‫" اره‪ ،‬دنبال اون بوت سفید و حفره ی صورتی توعن‪ .‬اصن میدونی‬
‫چیه جین؟ باید اعتراف کنم که منم دنبالشم‪ .‬اما احمقم که انقد‬
‫خودمو نگه میدارم‪ .‬تو میای از قصد رو دیکم میشینی و باسنتو روش‬
‫تکون میدی ولی من خرم که خودمو توی دستشویی خالی میکنم‪ .‬باید‬

‫‪7|Page‬‬
‫‪MOJIN‬‬

‫بیام و پاهاتو باز کنم و تا جایی که از حال میری بکوبم داخلت‪ .‬پس‬
‫فقط خفه شو تا حرفایی که زدمو عملی نکردم‪" .‬‬

‫دستای نامجون چونه ی ظریف و شکننده ی پسربزرگتر رو ول‬


‫کردن‪ .‬نام با حالت هنوز خشمگینی از روی تخت بلند شد و سمت‬
‫پنجره رفت‪.‬‬

‫مثالً امروز تولد زنعموش بود و اومده بود پیش سوکجین‬


‫_پسرعموش_ تا باهم باشن‪ .‬اما عین همیشه جین حرص لعنتیشو‬
‫دراورده بود‪.‬‬

‫پنجره رو باز کرد و گذاشت هوای سرد زمستون وارد اتاق بشه‪.‬‬

‫به سمت پسربزرگتر برگشت‪ .‬مثل همیشه بعد از شنیدن حرفهای‬


‫نامجون دستاشو توهم گره کرده بود و سرشو پایین انداخته بود‪.‬‬

‫هوای سرد باعث شده بود لپای تپل و سفیدش اناری تر بشن و‬
‫نامجون میفهمید که االن باید فقط یک کار بکنه‪...‬منت کشی‪.‬‬

‫‪8|Page‬‬
‫‪MOJIN‬‬

‫قدم هاشو طرف جین تنظیم کرد و باالی سرش قرار گرفت‪.‬‬

‫" متاسفم‪ .‬میدونی چقدر روی تو حساسم ولی تو همش اذیتم میکنی‪.‬‬
‫"‬
‫به جین نگاه کرد که هیچی نمیگفت‪.‬‬

‫" ناراحت نباش دیگه‪ .‬بهت باج میدم‪ .‬این دفعه چی میخوای ؟ برات‬
‫غذا درست کنم ؟ ببرمت حموم ؟ صدتا رز قرمز بگیرم برات ؟‬
‫شکالت توتفرنگی چی ؟ جین‪ ،‬میشه حرف بزنی و قهر نکنی؟ "‬

‫و هنوز هیچ صدایی از سوکجین در نمیومد‪ .‬تموم این پیشنهاد ها قبال‬


‫جواب میدادن اما نمیدونست چرا امروز به کارش نمیان‪ .‬پیشنهادای‬
‫لعنتی‪.‬‬

‫" بخدا اگه حرف نزنی دیکمو تا دسته داخلت فرو میکنم کیم‬
‫سوکجین‪ .‬حاال اگه جرات داری بازم ساکت باش‪" .‬‬
‫‪9|Page‬‬
‫‪MOJIN‬‬

‫سکوت‪...‬‬

‫خودشو به جین نزدیک کرد و سرشو باال گرفت‪ .‬توی چشماش نگاه‬
‫کرد اما چشماشو بسته بود و پلکاشو محکم بهم فشار میداد‪.‬‬

‫پوزخندی زد و اونو روی تخت درازکش کرد‪.‬‬

‫با این کار چشمای بسته ی سوکجین باز شدن و با ترس و تعجب به‬
‫نامجون نگاه کردن‪.‬‬

‫" داری چه غلطی میکنی جونی؟ بس کن این بچه بازیارو "‬

‫نامجون روی بدن جین نشست و هر دو دست پسربزرگتر رو باالی‬


‫سرش قفل کرد‪.‬‬

‫" قول بده دیگه از هیچ پسری حرف نمی زنی‪ .‬نه تنها جلوی من‪،‬‬
‫حتی با خودتم نمیگی‪" .‬‬

‫‪10 | P a g e‬‬
‫‪MOJIN‬‬

‫جین بعد از گوش دادن به حرفای دوست صمیمیش تکون خورد و‬


‫برای آزاد شدن تقال کرد‪.‬‬

‫" به تو ربطی نداره‪ .‬اگه انقد اذیتت میکنم بیا تمومش کنیم‪ .‬این‬
‫رابطه ی دوستی دیگه تموم شدست نامجون‪ .‬ازین به بعد فقط‬
‫پسرعموییم‪" .‬‬

‫انگار تیر سه شاخه به قلب کیم نامجون فرو کرده بودن‪ .‬درد تا مغز‬
‫استخونش رفت و باعث شد فکش قفل بشه‪.‬‬

‫جین االن چه زری زده بود؟‬

‫" تو نمیتونی رابطه ای که دوتایی ساختیم رو به تنهایی تموم کنی‪.‬‬


‫اونم سر چیز مسخره ای مثل این‪" .‬‬

‫‪11 | P a g e‬‬
‫‪MOJIN‬‬

‫گفت و لبهای درشتش رو روی لبهای پفکی جین کوبوند‪.‬‬

‫خشن بودن فقط ی اصطالح بود‪ .‬میخواست امشب کاری کنه جین‬
‫اسمشو فریاد بزنه‪ .‬میخواست انقد بکنتش تا یادش بره االن چه زری‬
‫زده‪.‬‬

‫جین زور زد و نهایت قدرتی که داشت رو به کار گرفت‪ .‬باالخره بعد‬


‫چند دقیقه تونست دوستشو از خودش جدا کنه‪.‬‬

‫" معلوم هست داری چه گهی میخوری؟ میخوای با بوسیدن من به‬


‫کجا برسی؟ من خسته شدم از بس بهم گیر دادی نامجون‪ .‬تو خیلی‬
‫حساسی‪" .‬‬

‫" چون توی لعنتی بیش از حد خوشگلی‪ .‬تو نمیدونی وقتی تو دانشگاه‬
‫راه میری چند نفر با چشماشون بفاکت میدن‪ .‬وقتی بهت میگم شلوار‬
‫‪12 | P a g e‬‬
‫‪MOJIN‬‬

‫تنگ نپوش دلیل داره‪ .‬وقتی میگم دکمه هاتو باز نزار دلیل داره‪ .‬وقتی‬
‫میگم به اون لبای خوشگل لعنتیت بالم لب نزن دلیل داره‪ .‬میدونی‬
‫تهیونگ و جونگکوک توی دانشگاه بهم گفتن با تصور حفره ی صورتی‬
‫تو جق میزنن؟ میدونی پارک جیمینی که خودش دوست پسر داره‬
‫هم با دیدن تو حشری میشه؟ میدونی مین یونگی که به هیچکس‬
‫حتی نگاهم نمیکنه روی تو کراش داره؟ میدونی بهم چی گفت؟‬
‫آرزوش اینه یبار سینه های تو رو ببینه‪ .‬و تو هنوزم به من میگی‬
‫خیلی حساسم اما به این فکر نمیکنی که چرا‪ .‬چون تو همش مشغول‬
‫خندیدن و خوش گذروندنی‪ .‬فکر میکنی همه مثل خودت انقد پاک‬
‫و بی شیله پیله ان که شبیه تو باشن؟ وقتی دستتو میزاری روی سینه‬
‫ی تهیونگ و بهش میگی خیلی سفته‪ ،‬یا وقتی روی پای جونگکوک‬
‫میشینی و از عضله هاش تعریف میکنی‪ .‬معلومه که اوناهم با دیدن‬
‫تو سفت میکنن‪ .‬احمق بودنتو تموم کن جین‪ .‬با چشم باز به دنیا نگاه‬
‫کن‪" .‬‬

‫‪13 | P a g e‬‬
‫‪MOJIN‬‬

‫جین با چشمایی که حاال خیس بودن به دوستش خیره شد‪ .‬همه ی‬


‫اینا به اون چه ربطی داشت؟‬

‫" منظورتو نمیفهمم‪ .‬خیلی بی منطقی‪" .‬‬

‫" من بی منطق نیستم‪ ،‬فقط حالم بهم میخوره وقتی عین ی هرزه‬
‫خودتو به نمایش میزاری‪ .‬که سوژه ی جق زدن هر کس و ناکسی‬
‫هستی‪ .‬حالم از تمام اینا بهم میخوره چون دوستت دارم‪" .‬‬

‫باالخره گفتش‪ .‬اعتراف سخت تر از چیزی بود که تصورشو میکرد‪.‬‬

‫جین با چشمهایی که االن خیس بودن به جونی خیره شد‪.‬‬

‫االن دلیل تمام حساسیت های نامجون رو فهمیده بود‪ .‬ولی میتونست‬
‫عشق پسرعموش رو بپذیره؟ که نگاهشو از دوستی به عشق تغییر‬
‫بده؟‬

‫‪14 | P a g e‬‬
‫‪MOJIN‬‬

‫" ولم کن احمق‪ .‬بوسه تو بیخیال میشم اما‪" ...‬‬

‫چشای نامجون غمگین شدن‪ .‬رگه های خشم بین مردمک هاش‬
‫نشستن و اون رو شبیه ی اژدهای عصبانی نشون میدادن‪.‬‬

‫" من بهت اعتراف کردم‪ .‬من عشقو جلوی پات گذاشتم اما تو داری‬
‫ردم میکنی‪ .‬دیگه حق نداری اعتراض کنی کیم سوکجین‪" .‬‬

‫بلند شد و کمربندشو باز کرد‪ .‬باهاش دستای جینو بست و تقالهاش‬


‫رو نادیده گرفت‪ .‬از روی میز تحریر چسبو برداشت و دهنشو بست‪.‬‬

‫" متاسفم‪ .‬نمیخوام که زن عمو بخاطر صدای جیغ های پسرش به‬
‫اتاق بیاد و اونو در حال بفاک رفتن ببینه‪" .‬‬

‫‪15 | P a g e‬‬
‫‪MOJIN‬‬

‫جین محکم دست و پا میزد تا خودشو ازاد کنه‪ .‬کمربند چرمی‬


‫نامجون پوست سفیدشو اذیت میکرد و از طرفی ترس داشت جونشو‬
‫میگرفت‪.‬‬

‫دوست صمیمیش میخواست چه غلطی بکنه؟ بهش تجاوز کنه؟‬

‫انگار که داشت با چشمهاش به نامجون التماس میکرد تا ازادش کنه‬


‫اما نامی پاهاشو هم با لباسایی که از توی کمد دراورده بود به تخت‬
‫بست‪.‬‬

‫" بهت آسون نمیگیرم‪" .‬‬

‫لباسای جینو از تنش خارج کرد و مال خودشم همینطور‪ .‬بدن سفید‬
‫پسربزرگتر زیادی نرم و زیبا بود‪.‬‬

‫روی شکم سوکجین خم شد و پوست سفید شکمشو بین لباش گرفت‬


‫و مکید‪ .‬اونقدی که مطمئن بشه رد های سرخ رنگی روش باقی‬
‫میمونن‪.‬‬

‫‪16 | P a g e‬‬
‫‪MOJIN‬‬

‫ناف زیبای جینو بوسید و زبونشو دورش چرخوند‪ .‬گاز ارومی از‬
‫پوست کنار نافش گرفت و بعد با دستاش رون جینو مالید‪.‬‬

‫" متاسفم جین‪" .‬‬

‫باالتر رفت و روی پیشونی شیری رنگ پسربزرگتر بوسه ای زد‪.‬‬

‫" منو ببخش‪ .‬ولی وقتی نمیپذیریم مجبورم خودمو بهت تحمیل کنم‪.‬‬
‫"‬
‫جین هنوزم از تقال کردن خسته نشده بود‪ .‬مدام وول میخورد تا ازاد‬
‫بشه‪ .‬ازاد بشه تا با تمام قدرت مشتشو توی فک نامجون بکوبه‪.‬‬

‫خدا به جونی رحم کنه چون وقتی جین دست و پاهاش باز بشن‬
‫روزگارش رو سیاه میکنه‪.‬‬

‫‪17 | P a g e‬‬
‫‪MOJIN‬‬

‫نامجون پایین رفت و بین پاهای باز جین نشست‪ .‬دیک کوچیک‬
‫سوکجین رو تو دستش گرفت و انگشت اشاره ی دست دیگشو داخل‬
‫سوراخش فرو کرد‪.‬‬

‫انگشتش اون داخل میچرخید و باعث میشد قطره های اشک تندتند‬
‫از صورت پسرموبلوند پایین بریزن‪.‬‬

‫اروم متاسفم دوباره ای زمزمه کرد و بعد دیکشو روی سوراخش‬


‫تنظیم کرد‪.‬‬

‫" میدونم منو نمیخوای‪ .‬این اخرین شانسم برای بودن با توعه‪ .‬قول‬
‫میدم بعد از امشب ناپدید بشم پس حداقل بزار فقط یکبار طعمتو‬
‫بچشم‪" .‬‬

‫همون جوری که همیشه توی شوخیاش میگفت دیکشو تا دسته فرو‬


‫کرد و سرخ شدن صورت جینو دید‪.‬‬

‫خوب میدونست پسربزرگتر باکره اس اما نمیتونست ازش بگذره و‬


‫انقدم عصبانی بود تا نخواد امادش کنه‪.‬‬

‫‪18 | P a g e‬‬
‫‪MOJIN‬‬

‫باسنشو تکون میداد و پرقدرت داخل جین میکوبید‪ .‬بدن سوکجین با‬
‫هر ضربه به جلو پرتاب میشد و صدای تخت هم دراومده بود‪.‬‬

‫بعد چند ضربه ی تند و سریع که جین احساس میکرد تا معدش‬


‫میره نامجون پرفشار درون جین خالی شد و کنارش دراز کشید‪.‬‬

‫" ارضات نمیکنم‪ .‬چون منو دوست نداری‪" .‬‬

‫چشای پاپی طور جین به طرز احمقانه ای خیس شدن‪ .‬اولش تجاوز و‬
‫االن هم جونی داشت قلبشو با کلماتش میشکوند‪ .‬دلش میخواست‬
‫میتونست اون چسب لعنتیو باز کنه تا داد بزنه منم دلم میخواد‬
‫ارگاسم بشم احمق‪.‬‬

‫اما حیف که دهن کوچکیش بسته و لب های گیالسیش بهم دوخته‬


‫شده بود‪.‬‬

‫‪19 | P a g e‬‬
‫‪MOJIN‬‬

‫نامجون بلند شد و لباساشو تنش کرد‪ .‬وقتی کامال آماده ی رفتن شد‬
‫سمت جین رفت‪ .‬اول پاها و بعد دستای سوکجین رو آزاد کرد‪.‬‬

‫به محض آزاد شدن دستش مشت محکمی به صورت نامجون زد‪ .‬با‬
‫دستاش محکم به عقب هولش داد‪.‬‬

‫" ازت بدم میاد کیم نامجون‪ .‬باالخره به دوستیمون گند زدی تا دیک‬
‫کثیفتو داخلم فرو کنی‪" .‬‬

‫نامجون متاسف بود‪ .‬متاسف و شرمنده‪ .‬به پارکتای قهوه ای خیره‬


‫شده بود‪.‬‬

‫" و حتی منو ارضاهم نکردی احمق‪" .‬‬

‫با این حرف جین سر جونی باال اومد‪.‬‬

‫" اما من گفـــ‪" ...‬‬

‫‪20 | P a g e‬‬
‫‪MOJIN‬‬

‫" خفه شو احمق‪ .‬تو حتی نزاشتی من جواب اعترافتو بدم و بهم تجاوز‬
‫کردی‪ .‬چطوری انقد خنگی کیم نامجون؟ "‬

‫" یعنی میخوای بگی که تو هم منو دوسداری؟ "‬

‫" اگه بهم تجاوز نمیکردی اره‪ .‬اما تو به همه چیز گند زدی‪" .‬‬

‫" جین غلط کردم‪ .‬فقط ی فرصت دیگه بهم بده‪" .‬‬

‫" فقط وقتی منم تو رو بکنم‪" .‬‬

‫" هرچقدر که بخوای‪" .‬‬

‫‪21 | P a g e‬‬

You might also like