Professional Documents
Culture Documents
1
Sadixen When We're High BTSIr7-FF
After Story
Author: Sadixen
2
Sadixen When We're High BTSIr7-FF
چند بار تعادلش رو از دست داده بود و از افتادنهای متوالی توی اب ،کمی خسته
به نظر میرسید .تخته اسکی که روی اب شناور بود رو به طرف خودش کشید و با
خستگی ،تن خیس و سنگین شدهاش رو به سمت ساحل کشید.
یونگی روی صندلی لمیده بود و عینک افتابیش نیمی از صورتش رو پوشونده بود،
اما نیشخندش رو نه.
نی ابمیوه استواییش رو به گوشه لبش هل داد و گ فت" ،موج سوار قهار! چرا خیس
شدی پس!؟"
جیمین قهقههای سر داد و برای چندمین بار لحظهی رفتن زیر موج رو برای خودش
مرور کرد .اونقدر خسته بود که تعجب کرد چطور تونست بدن کوفتهاش رو از زیر
اب بیرون بکشه!
روی شنهای داغ خودش رو پرت کرد و چشمهاش رو با خستگی بست؛ دلش
میخواست تمام لباسهاش رو دربیاره و اجازه بده افتاب تیز بدنش رو خشک کنه
و کمی ماساژش بده .اما با سایهای که روی صورتش افتاد چشمهاش رو باز کرد و به
قامت یونگی که جلوش قد علم کرده بود ،نگاهی انداخت که مرد رو به حرف اورد.
-بیا اینو بخور .ممکنه دریازده بشی...
به سفارش غریق نجاتی که اون حوالی بود ،نوشیدنی مخصوصی برای جیمین تهیه
کرد .تمام مدتی که موج سواریش رو تماشا میکرد ،در حال تحسینش بود؛ نه
3
Sadixen When We're High BTSIr7-FF
بخاطر تالشش برای تجربهی جدید ...بلکه بخاطر روحیهی قویای که داشت.
بخاطر سالها ،ماهها ،هفتهها و روزهای ی که به سختی پشت سر گذاشت و از پس
مشکالت و مسائلش براومد .شاید هنوز هم رد تازیانهی شکنجهها روی روح و تنش
بود اما حاال میتونست بهشون نگاه کنه و درد نکشه ...شاید توهماتش باز هم در
جای ی دور کمین کرده بودن تا برگردن و توی دام بندازنش ،اما این مهم بود که
جیمین اونها رو از خودش رونده بود!
با لبخند نگاهش کرد و روی زانوهاش خم شد ،دستش رو به طرف جیمین گرفت تا
بلندش کنه.
رطوبت و گرما بین دستش جا گرفت و با مشت کردن دستش ،جسم بی حال و
خستهی جیمین رو به طرف خودش کشید .روی صندلی نشوندش و نوشیدنی رو به
دستش داد؛ دستی بین موهای خیسش کشید و عینک خودش رو دراورد تا روی
چشم جیمین بذاره.
-خسته نیستم ،مین! به این بهونه منو نمیتونی بکشونی هتل! و دوباره عین
پیرمردا به تلویزیون بچسبی و اخبار و سریال دنبال کنی!
خندید و گ فت" ،خیله خب رئیس کوچولو ...من زودتر از اینا تسلیم شدم!"
پسر لیوان بزرگ نوشیدنی رو بعد از سر کشیدن ،کنار گذاشت و لبش رو با پشت
دست پاک کرد.
4
Sadixen When We're High BTSIr7-FF
عینکش رو از روی چشمش برداشت و درحالیکه بخاطر نور افتاب چشمهاشو ریز
میکرد به یونگی خیره شد.
-برنامه جنگل که کنسل نشده!؟
مرد مچ دستش رو گرفت و دنبال خودش کشید؛ پسر سکندری خورد و نزدیک بود
بیافته اما حرف یونگی توجهش رو جلب کرد.
-جیمین هنوز کلی وقت دادیم و تو هر روز همین سواال رو میپرسی! اگه قرار بود
کنسل شه ً
اصال چرا بابد برنامه ریزی میکردم براش!؟
-من چه میدونم ...تو هر دقیقه موود عوض میکنی! االن داریم کجا میریم؟
به سمت خلوتتری از ساحل حرکت میکردن و هیجانی که جیمین حس میکرد،
باعث شد لبخند محوی روی لبش شکل بگیره.
اما با کج شدن راهشون به سمت راه اصلی ،اونقدری پکر شد که حتی دیگه به
حرفهای بعدی یونگی گوش نداد .غافل از اینکه اون مرد همیشه براش برنامههای
سرگرم کننده و سوپرایزهای جذابی داشت!
با غرولندهای جیمین به هتل رفتن و پسر هیچ حواسش به این موضوع که باید
لباسهاشون رو عوض کنن ،نبود! البته بعد از فهمیدنش هم قرار نبود چیزی به
روی خودش بیاره ...با حفظ اخم و بدخلقیای که یونگی نمیدونست دقی ًقا به چه
5
Sadixen When We're High BTSIr7-FF
خاطره ،لباسهای تابستونی برای گردش تو روزهای گرم و ساعات نزدیک به عصر،
پوشیدن و از اتاقشون خارج شدن.
یونگی ترجیح داد از برنامههاشون – تا مراسم دوستانه و خصوصی که تهیونگ و
جونگکوک گرفته بودن – بیشتر بگه تا پسر رو مطمئن کنه قرار نیست توی
تعطیالتشون قبل از برنامهها و نقشههای جدید هوسوک ،وقتشون رو تلف کنن!
-امشب کنار ساحل شرقی کارناوال محلی میاد و جشن شبانهاس ...بیشتر مردم
محلی هستن چون توریست کمه ،اما تعریقشو شنیدم که شلوغ میشه و خوش
میگذره ...دوست نداری بریم؟ میتونیم به یه بار محلی سر بزنیم ،یا...
جیمین چشم غرهای بهش رفت و گ فت" ،میتونستی زودتر اینا رو بهم بگی ...البته
حتما تو جشن امشب قراره یه جا روی صندلی بشینی و کوک تل چه فرقی میکنه!؟ ً
بخوری!"
یونگی خندهی درموندهای کرد و گ فت" ،جیمین! من فقط امروز لعنتی رو با تو
نیومدم موج سواری!"
جیمین هم با همون لحن ادامه داد" ،تو امروز لعنتی رو با من نیومدی موج سواری!
اتفاق سادهایه؟ خستگی رو بهونه کردی که لم بدی و منو دیدی بزنی؟ از صبح دارم
برنامه میچینم تالفی کنم پس مقاومت نکن!"
سرش رو با تاسف تکون داد و زمزمه کرد" ،پیرمرد غرغرو!"
6
Sadixen When We're High BTSIr7-FF
میدونست که داره چه حرفی میزنه و کارش عمدی بود تا دست روی حساسیتهای
پسر بذاره و از حال و هوای ی که جیمین دچارش شده بود ،نجاتش بده ...و همینطور
هم شد؛ چند قدم جلوتر رفت و زمانیکه که جیمین با تهدید کردنش ،دنبالش
دویید ،سرعتش رو بیشتر کرد.
بین خیابونهای کوچک و سنگ فرش جزیره میچرخیدن و کوچههای باریکش رو به
سختی رد میکردن .هیچکس نگاه عجیبی حوالهشون نمیکرد و از بابت تنه زدنها
شکایتی نداشت .برعکس؛ پیرمردهای ماهیگیر با خنده نگاهشون میکردن و
بچههای کوچک از کارشون تقلید میکردن.
تقریبا تا جای ی دوییدن که از خستگی قدمهاشون کند شد و باالخره متوجه صدای
بچهها شدن .با تعجب بهم نگاه کردن و لحظهای بابت اینکه بچهها رو ناخواسته
دنبال خودشون به ناکجا اباد کشیدن ،احساس ترس کردن .اگر پدر و مادرشون
دنبالشون میگشتن چی؟!
یونگی بهشون نزدیک شد و درحالیکه به اسباب بازیهای مختلفی که دست هر
کدومشون بود ،نگاه میکرد ،گ فت" ،شما اهل همین جزیرهاید؟"
همگی هماهنگ با هم سر تکون داد و یکی از پسر بچهها که کمی تپل بود و رنگ
پوستش نسبت به بقیه ،روشنتر بود به حرف اومد.
-شما اهل کجایید؟
7
Sadixen When We're High BTSIr7-FF
8
Sadixen When We're High BTSIr7-FF
و ناگهان همگی به صف ایستادن و بعد از ارایش نظامی مختص خودشون ،رو به
یونگی و جیمین ،یکصدا گ فتن" ،دنبالمون کنید!"
پسر بچه ریز جثهای از زیر تیشرتش پارچه کوچکی که ظاه ًرا پرچمشون بود ،بیرون
کشید و باال بردش و حرکت کردن.
یونگی و جیمین نمیتونستن نمکی بودنشون رو انکار کنن و جیمین داشت تصور
میکرد کاش همهشون رو برای خودش میدزدید! هر چقدر از زمان دنبال کردنشون
عمیقا دلش میخواست دختری بیشتر میگذشت ،بیشتر شیفتهشون میشد و ً
داشته باشه تا وقتی توی جزیره میچرخن و در حال تفریحن ،دستهای کوچکش
رو توی دست خودش بگیره و یا گاهی روی شونههای یونگی بشینه و جزیره رو از
ارتفاع باالتری ببینه ...شاید باید زودتر برای این فکرش تصمیمی میگرفت و با یونگی
جدی صحبت میکرد!
به واسطه ارتش کودکانی که اون بچهها راه انداخته بودن یک بار دیگه جزیره رو
دور زدن و از تمام مناظر جذاب و دیدنیش لذت کافی رو بردن .غروب افتاب نزدیک
بود و اسمون به قدری شیرین جلوه میکرد که مزهاش رو میتونستن بچشن!
ابرهای پراکندهی نارنجی و ارغوانی که بواسطهی بادها به سرعت جابجا میشدن.
جیمین لحظه رو برای ثبت تصویر خیره کنندهاش از دست نداد .نخلهای ی که رقص
9
Sadixen When We're High BTSIr7-FF
10
Sadixen When We're High BTSIr7-FF
دست دیگهاش رو برای گ فتن صورت پسر باال برد و سرش رو بهش نزدیکتر کرد.
لبهاش رو به ارومی بوسید و به جیغ و هین کشیدن بچههای پشت سرشون با
نیشخندی پیروزمندانه اشاره کرد.
جیمین که به یک لمس کوتاه و سریع توی خلسه رفته بود با شنیدن صدای بچهها
چرخید و با دستهای ی که صورتشون رو پوشوندن روبرو شد!
با خجالت خندید و گ فت" ،یادم رفته بود اونا هم اینجان!"
متقابال خندید و گ فت" ،پس فکر کنم ما ً
اصال پدرای خوبی نمیشیم! ً یونگی هم
ممکنه لحظهی بدتری یادمون بیاد! ً
مثال وقتی که بچه از ترس شب و تنهای ی و
تاریکی درو باز کرده و داره سرک میکشه و تو"...
جیمین با ترشروی ی گ فت" ،فکر نمیکنم یه روزی یادمون بره بچه داریم! و اینقدر
بی مالحظه باشیم!"
مرد نیشخندی زد و گ فت" ،پیش میاد دیگه عزیزم!"
با شوخی و سر به سر گذاشتن همدیگه و البته خریدن خوراکیهای مورد عالقهی
بچهها برای باج دادن و ساکت نگه داشتنشون ،به استقبال شب و مراسم محلی
که کنار ساحل شرقی برگزار میشد رفتن .البته که بچهها بعد از شیرین زبونی و
تشکر بابت خوراکیها ،ازشون خدافظی کردن چون باید به خونههاشون
برمیگشتن.
11
Sadixen When We're High BTSIr7-FF
ساحل هنوز شلوغ نشده بود اما بارهای سیار در حال اماده کردن تدارکات بودن و
ریسههای ی که به ونها اویزان شده بود ،نمای ی زیبا و جادوی ی از ساحل و جنگلزار
پشتش نشون میداد.
-کوک تل؟
جیمین تاییدش کرد و گ فت" ،من میرم لب ساحل".
مرد سر تکون داد و برای گرفتن کوک تلهاشون به سمت یکی از بارهای سیار حرکت
کرد .چند روزی بود از فکر کار و درگیریهاش رها شده بود و به تنها چیزی که فکر
میکرد سفر خاطره انگیزش با جیمین بود .همچنین زوجی که به پیشنهاد جیمین،
تدارک مراسمشون رو به همون جزیره منتقل کردن و بزودی در یکی از کلیساهای
جزیره ،ازدواجشون رو رسمی میکردن.
برای اینکه خبر به جای ی درز پیدا نکنه منیجر هر دوی اونها تالشهای زیادی کرده
بودن و امنیتشون رو از هر نظر تامین کردن .قرار نبود زمان زیادی رو توی مولوکای
سپری کنن چرا که جونگکوک باید برای قراردادهای عکسبرداری به کره برمیگشت
و تهیونگ هم برای ادامه فیلمبرداری پروژهشون ،به ژاپن...
ناراضی نبودن چرا که همه چیز همونطور که میخواستن پیش میرفت و همهی
مسائل و مشکالت رو باالخره با وجود سختیها پذیرفته بودن...
12
Sadixen When We're High BTSIr7-FF
کوک تلها رو که توی دست گرفت از خنکای ی که به وجودش تزریق شد ،سر حال
اومد .کنار جیمین که در حال مکالمه با شخصی پشت خط بود ایستاد و کمی از
نوشیدنیشو مزه کرد .جیمین در حال صحبت با جههی بود و برنامهشون برای
رسیدن رو میپرسید تا مطلع باشه و به استقبالشون بره .بعد از قطع تماسش با لبخند
به یونگی نگاه کرد و گیالسش رو گرفت.
به سالمتی هم گیالسشون رو به ارومی به هم کوبیدن و جیمین کمی معطل کرد تا
یونگی شاتش رو باال بره.
به محض اینکه حرکت سیب گلوش رو دید ،نوشیدنیش رو خورد و توی دهانش نگه
داشت .دو دستش رو به سرعت دور گردن مرد حلقه کرد و لبش رو به لبهای تر
یونگی چسبوند.
مرد با اینکه غافلگیر شده بود اما لحظهاش رو از دست نداد و لبهای جیمین رو
بوسید؛ میدونست پسر چی ازش میخواد پس به بازی بیشتر باهاش ادامه داد.
گردنش رو گرفته بود و به ارومی نوازشش میکرد و به همون لطافت ،لبش رو لمس
میکرد؛ بوسه فرانسوی که دوست داشت رو ،میخواست بهش هدیه بده ...با
زبونش لبهای حجیم جیمین رو لیسید و کمی روش خم شد تا تسلط بیشتری
داشته باشه .و همون لحظه بود که جیمین لبهاش رو به ارومی از هم باز کرد؛
نوشیدنی از گوشه لبش سر ریز شده اما یونگی به سرعت لبش رو جایگزین کرد و
13
Sadixen When We're High BTSIr7-FF
تمام محتویات شیرین شدهی کوک تل رو خورد .زبانش توی دهان جیمین میچرخید
و از مزهی جدیدی که کشف کرده بود غرق لذت و مستی شده بود...
با فشار دست جیمین روی سینهاش کمی ازش فاصله گرفت اما هنوز هم برای کامل
جدا شدن از جادوی لبهاش امادگی نداشت.
-مین!
-اسممو صدا کن! میخوام این کلمه بی معنی رو از زبون تو بشنوم!
نگاهش برای دیدن هر دو گوی سیاه چشمهاش بی تابی میکرد و در اون لحظه ارزو
کرد کاش چشمهای بیشتری برای دیدن یونگی داشته باشه.
-عاشقتم یونگی!
همزمان با دوباره حلقه کردن دستش دور گردن یونگی ،گیالسش از دستش افتاد
و در کسری از ثانیه لبهاش رو به لبهای مرد رسوند؛ کوک تلها با موج دریا محو
شدن و گیالسی که نیمی از پایهی کریستالش در شنها فرو رفته بود ،تصویر
وارونهشون رو منعکس میکرد ...و همون لحظه سوژه عکاسی شدن ،با لبخندی که
عکاس به لب داشت.
14
Sadixen When We're High BTSIr7-FF
فلش دوربین توجهشون رو جلب کرد و لحظهای با تعجب به پاهاشون نگاه کردن.
عکاس دور شده بود و از بابت سوژه جذاب و زیبای ی که شکار کرده بود خوشحال
بود...
یونگی دست جیمین رو گرفت و روی شن نشستن؛ هنوز هم میخواست جیمین
رو ببوسه اما از اینکه شاید شرایط محیط اطرافشون پسشون بزنه ،کمی نگران بود.
اما تا جای ی که میدید هر کسی به سرگرمی خودش مشغول بود .پس دوباره سر
جیمین رو گرفت و به سمت خودش چرخوند .پیشونیشون رو بهم چسبوندن و
چشمهاشون رو بستن .صدای شب و دریای ی که همراه موج میرقصید ملودی
ارامشبخشی رو مینواخت.
-فردا میریم جنگل ...میتونی دوباره بشی یه گردشگر ...یه جهانگرد که توی جنگل
روحش با روح طبیعت پیوند میخوره و قدرتش چند برابر میشه.
جیمین لبخند زد و دست ازاد مرد رو که روی شنها بود و بهش تکیه کرده بود رو
گرفت و زمزمه کرد" ،من جهانگرد چشمای توام یونگی! روحمون هم بی نیاز از
طبیعت ،قدرتش رو هر بار اونطور که باید تامین میکنه".
یونگی لبخند رضایتمندی زد و گ فت " ،مثل االن ...خوشحالم که صداتو میشنوم!"
جیمین با لبخند اطمینان بخشی سرش رو تکون داد و دستش رو فشرد.
15
Sadixen When We're High BTSIr7-FF
شب رو به انتظار مراسم گذروندن و زمانیکه کارناوال محلی از راه رسید ،ساحل از
همیشه شلوغتر شده بود؛ نمای زیبای ی از جزیره تحویل نگاه توریستها میداد...
رقصها و اهنگهای محلی که خونده میشد ،حلقه زدن افراد در کنار ساحل که
بزرگ ترین زنجیرهای بود که جیمین میدید ...همونطور که اون دختر بچه گ فت ،از
تمام قوم و اقلیتها اونجا بودن؛ سیاه پوست ،سفید پوست و زرد پوست .از
مناطق سردسید و گرمسیر ...همه اونجا دستهای همدیگه رو گرفته بودن و اواز
محلی سر میدادن .دخترهای جزیره که از رقاصهای معروفی بودن بین حلقه قرار
گرفتن و پیچ و تاب بدنشون رو به نمایش گذاشتن .جو گرم و صمیمی بین افراد
غریبه برقرار بود و خستگیای از بابت فعالیت تا نیمههای شب ،براشون بی معنی
بود .مست میکردن و میخوندن و میرقصیدن ...و جیمین یونگی هم خودشون رو
از این جشن و پایکوبی دور نکردن .یونگی مست ،جیمین رو یاد گذشتههای ی
میانداخت که پسر جوانی با شیطنتهای مقتضی سنش بود و کمی هم سر به هوا...
خندههاش از ته دل بود و نگاهش به جیمین ،پرستیدنی!
گیالسهاشون رو به هم زدن و اخرین شات اون شب رو سر کشیدن...
روز بعد باالخره برنامهای که جیمین مدتها انتظارش رو میکشید ،با زمانبندیهای
یونگی سر رسید .خودشون رو امادهی رفتن به جنگل کرده بودن؛ همونطور که باید
16
Sadixen When We're High BTSIr7-FF
کولهای بزرگ که لباس و خوراک مورد نیاز ،پشتشون حمل میکردن و قرار بود برای
چند روز توی کلبهای که اجاره کرده بودن ،بمونن.
یونگی با اجاره اسلحه شکاری برنامهی شکار هم داشت و جیمین کسی بود که برای
یاد گرفتن هر چیز جدیدی هیجان داشت .باید یاد میگرفت چطور اسلحه رو بگیره
و صاف بایسته .پاهاش باید به عرض شونه باز میشد و دستهاش رو جای مناسبی
روی اسلحه قرار میداد تا اسیبی به خودش نرسونه و تیر خطا نره!
با اینکه شکار ممنوع بود و نباید توی جنگل اصوات مزاحمی ایجاد میکردن اما این
فقط یک برنامه کوتاه مدت بود که فقط نصف روز درگیرشون کرد.
در همون چند ساعت اونقدر بهشون خوش گذشته بود که به فکر هر چیزی بودن
جز شکار؛ البته یونگی نمیخواست دست خالی به کلبه برگردن پس از یکی از
برکههای اطراف اردکی رو شکار کرد و گوشت تازه و لذیذش رو برای ناهارشون کباب
کردن .جوانب احتیاط رو با تذکرهای مداوم جیمین رعایت کردن و باالخره ساعت
5عصر بود که زیر افتابی که از شدت تیز بودن گرما و نورش کم شده بود ،روی تکه
چوبهای ی نشستن و ناهارشون رو خوردن.
بیشتر با هم حرف زدن و تمام صحبتهاشون برنامههای ی راجع به اینده بود.
یونگی اصال تمایلی به تن دادن به برنامه و نقشههای جدید هوسوک رو نداشت و
چند بار پیشنهاد فرار و مخفی شدن رو به جیمین داد اما اون پسر جدی نگرفت و
17
Sadixen When We're High BTSIr7-FF
فقط خندید چرا که وقتی شب گذشته حرف از رها کردن شده بود ،یونگی مخالف
بود .و البته خودش عادت کرده بود بین دردسر پرت بشه و به راحتی یا سختی –
هر طور که هست – راه خودش رو پیدا کنه و از باتالق بیرون بیاد .میدونست
پاریس قراره براشون اتفاقات جدیدی رو رقم بزنه و هیچ دخالتی به رابطهشون وارد
نیست اما نمیتونست با یونگی هم مخالفتی کنه .اون مرد هنوز هم ترسیده بود و
نمیخواست به این زودی ریسک کنه و خودش رو توی دردسر جدیدی بندازه...
داشت به پیشنهادش فکر میکرد و میخواست بیشتر از افکارش مطلع بشه؛ شاید
پیشنهاد یونگی وسوسه انگیزتر بود.
-ما نمیتونیم هتا رو دوباره ول کنیم و بریم یه گوشه دنیا و یه مغازه گل فروشی
بزنیم و صبح به صبح برای پیاده روی بزنیم بیرون و شب هم موقع برگشتن به خونه
بریم هایپرمارکت وخرید کنیم! اونقدر راحت نیست رها کردن این زندگی .ما به این
راه عادت کردیم! خودت گ فته بودی!
مرد نیشخندی زد و گ فت"،به چی عادت کردیم؟ توی دردسر افتادن و دوییدن
برای نجات جونمون؟"
جیمین گوشتی که داشت به طرف دهانش میبرد ،پایین برد و گ فت" ،چی
میخوای پس؟ خیلی واضح بگو!"
18
Sadixen When We're High BTSIr7-FF
یونگی با ناخن انگشت کوچکش تکه گوشتی که بین دندونش گیر کرده بود دراورد
و نگاه متفکرانهای بهش انداخت و گ فت" ،همون چیزی که دو سه سال پیش
میخواستم عملی کنم .هتا رو یدفعه ول نمیکنیم بریم .سومین براش کمه اما از
پسش برمیاد و میتونم جلسهای تشکیل بدم بین بزرگ ترین سهامدارا و کسی که
صالحیتش رو داره جایگزین خودم کنم .اما همچنان سوددهی داره برامون...
سرمایههامم توی بانکای ی که خودت خبر داری (چشمکی زد و جیمین با خنده
چشمی توی حدقه چرخوند) ،داره خاک میخوره و خیلی وقته که قصد دارم وارد
بیزنس بشم و مدتها براش تحقیق کردم و"...
اما ناگهان جیمین بین حرفش پرید" ،قبوله ...فرار کنیم .برای اینکه هوسوک هم
دستش بهمون نرسه ،خودم همه چیزو جور میکنم!"
یونگی یه تای ابروش رو باال انداخت و گ فت" ،جدیای؟"
پسر شونهاش رو باال انداخت و نگاه مغرورانهای حوالهاش کرد.
-پس چی؟ این چیزیه که تو میخوای ...یادت نیست؟ گ فته بودیم «هر چیزی که
توی بخوای منم میخوام».
و حاال جیمین بود که بهش چشمک میزد .در هر لحظه ،حتی بین شوخیهاشون
فقط اون پسر دریای ی میتونست احساساتیش کنه.
19
Sadixen When We're High BTSIr7-FF
لبخند دلگرم کنندهای تحویل هم دادن و نگاه اطمینان بخششون ،امضای قرارداد
جدید بینشون بود.
روزهای بعد و تا اخرین فرصتی که داشتن تا توی کلبه بمونن و از فضای جنگل
لذت ببرن ،خودشون رو غرق خوشگذرونیهای به ظاهر ساده کردن؛ مست
میکردن و میرقصیدن ....فیلمهای ترسناک تماشا میکردن و در جستجوی
وحشت ،نیمه شب توی جنگل قدم میزدن .لحظهای نبود که از فکر ترسوندن هم
غافل بشن اما در نهایت با خنده به هم مشت میزدن و ناسزا میگ فتن.
صبح اخرین روز ،تن خستهشون توانای ی تحمل بیداری رو نداشت؛ به جز بازی
تخته نرد و اعترافات عجیب تا نیمههای شب و سر کشیدن تمام بطریهای ابجو که
در طول اون چند روز یادشون رفته بود توی کابینت گذاشتن ...دست از عشق بازی
و تعریف حس هم با لمسهای پیاپ ی و زمزمههای نفسگیر ،نکشیدن.
تن برهنهشون بین هم پیچ و تاب خورده بود و سمفونی اواز لذتشون رو روی در و
دیوار چوبی کلبه به جا گذاشتن .اوج لذت رو یک بار دیگه کنار هم تجربه کردن و
اجازه دادن ارامش به روحشون تزریق شه.
هر دو ،تا صبح خواب و بیدار بودن اما لمس تنشون زیر مالفهها باعث برانگیخته
کردن احساسات و غلیان نیازشون برای یکی شدن ،میشد؛ جیمین با حس
20
Sadixen When We're High BTSIr7-FF
یک ساعت بعد رضایت دادن از تخت بهم ریخته جدا بشن و امادهی رفتن بشن..
فرصت زیادی نداشتن .باید برای مراسمی که فردای اون روز دعوت شده بودن ،هر
چه سریعتر اماده میشدن.
تهیونگ و جونگکوک نزدیکترین ساعت به مهمانی خصوصیشون به مولوکای
میرسیدن و بعد از دو روز هم برمیگشتن و خودشون معتقد بودن این سفر و
اتفاقاتش قراره هیجان انگیز و ماندگار باشه.
با وجود اینکه خانواده جونگکوک قرار نبود توی این مهمانی حضور داشته باشن
چرا که برخوردشون با شنیدن این خبر نه تنها مناسب نبود بلکه جونگکوک حتی
21
Sadixen When We're High BTSIr7-FF
بابت خبر دادن بهشون ،پشیمون شد و از خانوادهای تهیونگ هم فقط مادر و برادر
بزرگ ترش قرار بود حاضر باشن ...اما باعث نمیشد به چیزی جز خوشحالی خودشون
فکر کنن .این تهیونگ و جونگکوک بودن که برای رسیدن به اون نقطه ایستادن و
با مشکالتشون جنگیدن و مسائل رو خودشون حل کردن؛ نه دوستان و
خانوادهشون .با اینکه اهمیت داره اما شاید خیلی هم ایراد نداشته باشه توی این
وضعیت مهم تنها باشن.
هر دوی اونها به قدر کافی بزرگ شده بودن تا تصمیم درستی برای خودشون و
زندگیشون بگیرن.
ایدل و سلبریتی بودن مسئولیتی فرای سنی که نزدیکش بودن ،روی دوششون
گذاشت و اونها با سرعت بیشتری رشد کردن و به بلوغ ذهنی که باید میرسیدن،
رسیدن!
پس هیچ اشکالی نداشت .برای جونگکوک کافی بود که جیمین هیونگش توی اون
روز مهم و خاطرهانگیز کنارش باشه و بخاطر سالمت خودش و جههی ،بودن کنار
یونگی و خوشبختی که داشت بهشون روی میاورد ،خوشحال باشه.
و صدای سوگند تهیونگ رو بشنوه و اجازه بده قلبش از شادی لبریز بشه.
زمانیکه به جزیره رسیدن ،چند ساعتی از ظهر گذشته بود و برای استراحت،
ً
مستقیما به یکی از مهمانسراها فرستاده شدن .منیجرهاشون به قدری مضطرب
22
Sadixen When We're High BTSIr7-FF
هم بودیم ،قبل از اینکه من باهات بیام ژاپن بود .توی دفترش حرف میزدیم و
گاهی باهام شوخی میکرد .حتی وقتی تو ایتالیا جمع شده بودیم ،نتونستم درست
ببینمش! و من تمام این مدت بیشتر از همه ازش دور بودم! من دوستش بودم اما
کنارش نبودم و حتی دوست پسرش با گذشته فاجعهای که داشتن فرصت داشت
تا باهاش باشه اما من نه! ولی باالخره میبینمش ...اون توی مراسم ازدواجمونه ته!"
با کالفگی روی تخت نشست و خندید.
-نمیتونم صبر کنم .میخوام بزنم بیرون و برم دنبالش و زودتر ببینمش .بهش بگم
من دارم وارد یه مرحله جدید از زندگیم میشم و اگه کمکای اون نبود و همراهیم
ً
مطمئنا به اینجا نمیرسیدم! نمیکرد،
تهیونگ دستش رو روی سرش کشید و موهاش رو بهم ریخت.
-به نظرم میتونی با جیمین هم ازدواج کنی!
هر دو خندیدن و تهیونگ طاق باز دراز کشید و دستهاش رو باز کرد تا جونگکوک
رو متوجه اغوش بازش کنه! پسر دوباره خستگی بهش غالب شد و با چشمهای بسته
خودش رو توی بغل تهیونگ انداخت .سرش رو روی سینهی پهن و عضالنی مرد
گذاشت و از شنیدن صدای ضربان قلبش ،لبخند زد.
دستهای زیبای تهیونگ که جونگکوک گاهی فقط اونها رو نگه میداشت و
بهشون خیره میشد ،بین موهای بلوطی رنگش فرو رفته بود و سرش رو نوازش
24
Sadixen When We're High BTSIr7-FF
میکرد .هیچ حرفی نمیزد؛ نمیخواست تصوراتش رو بهم بریزه .راهی که جونگکوک
اومده بود نباید به اسم تقدیر و انتخابهای اشتباه ،دوباره یاداوری میشد .به همین
سادگی که مرورشون کرده بود و تنها فکرش دیدن دوباره جیمین بود ،باید باقی
میموند و خاطراتی که شاید شیرین تموم شده بودن ،اما سختیهاشون کم نبود رو
نباید نبش قبر میکرد.
اونقدر به نوازشش ادامه داد که خودش هم دقایقی بعد از پسرک خوانندهاش به
خواب رفت.
این بار دیگه نه خبری از هیوالی سبز رنگ و فروشگاه متروکهای که چراغهاش یکی
در میون روشن و خاموش میشد ،بود و نه خبری از پیدا شدن سر و کلهی پدر و
مادرشون وسط اتاق مهمانسرا در جزیرهی مولوکای که هزاران کیلومتر با کره جنوبی
فاصله داشت!
هر دو با ارامش چشمهاشون رو بسته بود و ً
نهایتا ازاری که توی خواب بهشون
میرسید ،نیومدن مهمانها به مراسم و یا بسته بودن درب کلیسا بود ،که ً
نهایتا
مجبور میشدن برنامههاشون رو یک روز به تعویق بندازن اما ناگهان نتیزنها سر از
اون جزیره در میاوردن و همه چیز به راحتی لو میرفت!
به هر حال این خوابهای کج و معوجی که به صورت هالهای محو میدیدن ،تموم
شد و صبح روزی که باالخره مهمترین روز زندگیشون بود ،از راه رسید.
25
Sadixen When We're High BTSIr7-FF
تدارکاتیها که از قبل با منیجرها هماهنگ کرده بودن ساعت 8صبح اومده بودن
دم در اتاق ،دنبالشون!
هر دوشون با بیدار شدن از خواب عمیق و خوبشون ،تنها یک جمله زمزمه کردن؛
«نمیشه بذاریم یه روز دیگه؟»
شیرینی خواب لحظهای بود چون زمانیکه چشم باز کردن و نگاهشون بهم افتاد،
فهمیدن که هیجانی که داشتن هنوز هم به همون اندازه قبل باالست و هیچ چیز
نمیتونه باعث بشه مراسم ازدواجشون رو به تعویق بندازن!
در رو برای دو خانم و دو اقای ی که با لباس مخصوص و لبخندی جذاب منتظرشون
بودن باز کردن و از همون لحظه کارهای فشردهشون شروع شد.
با اینکه کار خیلی خاصی نداشتن اما ظاهرا اون دو زن و مرد برنامههای ی داشتن.
اول از همه جونگکوک رو به اتاق جدای ی بردن تا برای انجام یکسری از کارها محدود
به یک اتاق نباشن .هر دوی اونها باید حمام میکردن و از خوشبوکننده و نرم
کنندههای مو که ظاه ًرا خاص بودن ،استفاده میکردن .با اینکه قبل از سفر اصالح
کرده بودن اما تهیونگ نیاز داشت تا دوباره صورتش رو شیو کنه .شیطنتش دوباره
داشت بروز میکرد و وقتی داشت با اون زن و مرد حرف میزد ،کمی سر به سرشون
گذاشت و با صورتی که کرم بعد از اصالح روی صورتش بود ،از زیر دستشون در
رفت تا عکسی بگیره و ً
بعدا به جونگکوک نشون بده.
26
Sadixen When We're High BTSIr7-FF
در اتاق دیگه جونگکوک مشغول امتحان بادی اسپلشهای رنگی که جلوش چیده
بودن ،بود و اون هم به نوبه خودش داشت با اون دو نفر ،بازی میکرد.
در نهایت هر دو سر ساعتی که باید ،اماده شدن.
28
Sadixen When We're High BTSIr7-FF
هیچکس تماس نداشتن و حتی جونگکوک فرصتی پیدا نکرد تا اومدنشون رو به
جیمین اطالع بده.
اما هنوز هم برای دیدن اون جمع قدیمی ،هیجان داشت .تهیونگ هم مشتاق
دوباره دیدن پسر داکهو بود! نامجون میدونست مرد بازیگر چه حسی به یونگهو
داره پس دعوتش رو پذیرفت؛ اما این تنها دلیلش نبود .حسی که به جونگکوک
داشت باعث شد تا بدون تامل قبول کنه و توی مراسمشون شرکت کنه .فاصله سنی
بین نامجون و جونگکوک زیاد نبود ،اما بخاطر همون مراودهی کوتاهی که سالها
قبل داشتن ،احساسی شبیه به پدرش داشت.
همه چیز به خوبی مهیا شده بود؛ کلیسا از یک ساعت قبل از شروع مراسم
تدارکاتش رو اماده کرده بود؛ چیدن گلهای زرد و سفید و تزئین سالن برای مراسم
ازدواج .عطر مخصوصی که فقط برای اون جشن بود هم در هوا پخش شده بود و
مهمانان از فضای ی که تعبیه شده بود لذت میبردن.
جیمین و یونگی در کت و شلوارهای ی مشکی با پیراهنهای ست زرشکی رنگ،
نزدیک درب ورود ایستاده بودن و در حالیکه با هم صحبت میکردن ،انتظار زوج
رو میکشیدن.
29
Sadixen When We're High BTSIr7-FF
یونگهو با دیدن نمای جدیدی از یک کلیسا کمی ذوق زده بود و سعی داشت مثل
بزرگساالن رفتار کنه؛ دستهاش رو پشت سرش قالب کرده بود سرش رو کمی به
باال متمایل کرد تا بهتر نقش و نگارهای اطراف رو ببینه.
جههی و هوسوک هم به تازگی رسیده بود و در ردیف اول نشسته بودن ...کی
میدونه؟ شاید اونها هم داشتن به خودشون فکر میکردن؛ جههی ارزو داشت
لباس سفیدی به تن داشته باشه و با تور روی سرش که روی دنبالهاش گلبرگهای
رز ریخته شده ،به سمت جایگاه حرکت کنه و جلوی هوسوک بایسته و قسم یاد
کنه تا در هر لحظهای کنارش حضور داشته باشه .ارزو داشت هوسوک بوسهای به
پیشونیاش بزنه و همه به احترامشون بلند بشن و براشون دست بزنن.
همه چیز اتفاق میافتاد؛ کمی دیر یا زود ...باالخره وقتش میرسید.
سرانجام ماشین در نزدیکترین فاصله با ورودی توقف کرد و با تشریفاتی که
منیجرها براشون تدارک دیده بودن ،از ماشین پیاده شدن.
فیلمبردارن و عکاس مخصوصی برای ثبت این لحظات حضور داشته؛ اونها قبل
از رسیدن زوج در فضای پشت کلیسا که فضای سبزی بود و به دریا ختم میشد،
فیلمبرداری کرده بودن و حاال نوبت تهیونگ و جونگکوک بود.
هر دو با دستی که لبهی ک تشون رو گرفته بودن و دست دیگرشون در هم پیچیده
بود ،وارد سالن شدن .مهمانها بلند شدن و نگاه تحسین برانگیزی حوالهشون
30
Sadixen When We're High BTSIr7-FF
کردن .جیمین اونقدر لبخندش عمیق و خوشحالیش زیاد بود که چشمهاش بسته
شده بود و همچون هالل ماه بود! جونگکوک نفس راحتی کشید؛ جیمین مثل
برادرش بود و تایید اون باعث ارامش و اطمینان قلبش میشد!
با قدمهای اهسته و پیوسته جلو رفتن تا در نهایت تهیونگ با مادر و برادرش مواجه
شد .زن لبخندی به لب داشت که تعبیری جز «ارامش» برای تهیونگ نداشت.
مادرش خیالش نه تنها راحت بود ،بلکه به تصمیمش احترام گذاشته بود و برادرش
هم ازش حمایت میکرد.
به دعوت پدر روحانی ،در جایگاه مخصوص خود ایستادن و حاال باید سوگند یاد
میکردن.
تهیونگ و جونگکوک با تکرار عهدنامه ،نگاه خیره و مصممی بهم انداخته بود و
لبخند از روی لبشون پاک نمیشد.
«من ،تو را ،به عنوان همسر خود ،دوست ابدی ،همراه وفادار و به عنوان عشقم
از امروز به بعد انتخاب می کنم .در حضور خدا ،فامیل و دوستانم ،سوگند رسمی
خود را به تو پیشکش می کنم تا در بیماری و سالمتی ،خوشی ها و ناخوشی ها،
شادی ها و غم ها ،بدون قید و شرط عاشق تو باشم .در مسیر رسیدن به اهدافت
تو را یاری کنم ،به تو احترام بگذارم ،با تو بخندم و با تو گریه کنم ،و تا زمانیکه هر
دوی ما زنده هستیم تو را عزیز بدارم».
31
Sadixen When We're High BTSIr7-FF
به ارومی پلک زدن و با شنیدن جملهی «همدیگه رو ببوسید» صورتشون رو بهم
نزدیک کردن.
و اولین بوسه بعد از سوگند ،همچون تال لو اب روی مرواریدهای ی که درون قلبشون
حفظ میکردن ،زیبا بود .عشق اونها مقدس شمرده میشد و بودن کسانی که
حامیشون باشن...
تهیونگ و جونگکوک مسیر جدیدی رو برای خودشون ساختن و این راه عاری از
پیچهای تند و دستاندازهای زیادی نبود! اما حاال رانندههای خوبی بودن و قرار بود
کمتر اشتباه کنن.
جونگکوک در لحظهی جدای ی که شاید کوتاه بود ،اما به رسم شک تن ساعتهاشون
زمزمه کرد " ،اگه ده هزار ساعت یا حتی بقیه عمرم هم که باشه ،میخوام که
دوستت داشته باشم".
یونگی و جیمین در انتهای سالن ،بین ردیف جایگاه مهمانان ایستاده بودن و
منتظر بودن تا بعد از انداختن حلقهها ،به فضای پشت کلیسا برن و برای
جشنشون اماده بشن؛ قرار بود خوشحالی و پایکوبی کنن و این اتفاق زیبا رو برای
همیشه توی خاطرات ثبت کنن.
32
Sadixen When We're High BTSIr7-FF
33
Sadixen When We're High BTSIr7-FF
34
Sadixen When We're High BTSIr7-FF
یک سال پیش در همین تاریخ ،اولین پارت این فیک در چنل اپ شد؛ هر چقدر
هم که میدونستم قراره این داستان به کجا بره ،اما شخصیتها و اتفاقات گاهی
من رو هم سوپرایز میکردن.
حرفام رو زدم و بارها گ فتم که خودم بیشترین تجربه رو در طی نوشتن این فیک
بدست اوردم و خیلی چیزها یاد گرفتم .مشکالتم رو باهاشون درمیون میذاشتم تا
بتونم از طریق شخصیت هام باهاشون روبرو بشم و بجنگم.
این یک سال برای مفید بود .از اینکه وقتم رو براش گذاشتم خوشحالم .امیدوارم
شما هم از این همراهی لذت برده باشید و همیشه «های» و شخصیت هاش رو به
خاطر داشته باشید.
دوستش داشته باشید و دوستم داشته باشید^^-
دوستتون دارم ...به اندازه عشق
خوشحالم که کنارتون این تجربه ناب رو بدست اوردم .کنارتون میمونم بهترین ها
و دل تنگ تونم
راستی SeaSaad ،کانال روزمره /شخصی(احتماال همچین چیزی بهش میگن!) من
هست و خوشحال میشم اگر دوست داشتید همراهیم کنید.
💕 Love All
35