Professional Documents
Culture Documents
HIM - Part 4
HIM - Part 4
*Part 4*
Written by ; icey (@iceytiny)
Scenario by : icey
Couple : SeongJoong
Genre : Romance – Fantasy
@ATEEZ_Fiction
×خیل خب .خودم اولین نفرم
سان زودتر از یونهویی که درگیر باز کردن دکمه های پیرهنش بود ،از
شر لباسش خالص شد و چند قدم عقب رفت .با صدای بلند شروع به
شمردن کرد و سمت دریاچه دوید و بعد از اون قطرات آب به سرعت
روی سر و صورت بقیه فرود اومدن .هونگ جونگ موهاش رو عقب داد
و با گوشه ی آستینش مشغول خشک کردن ردِ خیسی روی صورتش
شد .سان بعد از چند ثانیه سرش رو از زیر اب باال آورد و با صورتی که
توی هم جمع شده بود ،دندونش رو روی هم فشار میداد.
×سررردههه
+یکم دیگه برات عادی میشه
هونگ جونگ با خجالت گفت و یونهو که نمیخواست زیاد اصرار کنه ،
بیخیال شد ولی به جاش چشم هاش رو باریک کرد و سونگهوا رو
مخاطب قرار داد...
*جووونگگگ یونهوووو!!!!
سونگهوا فورا سرش رو از زیر اب باال آورد و دنبال یونهو گشت .یونهو
که مقداری شنا کرده بود تا از سونگهوا دور باشه ،توی فاصله ی
دورتری از سونگهوا سرش رو بیرون آورد و شروع به خندیدن توی
صورت پسر کرد .سونگهوا که به خاطر خیس شدن لباسش ،حس
سنگینی میکرد ،نچ نچی کرد و شروع به درآوردن پیرهنش کرد .زیرلب
غر میزد و یکم از برهنه شدن باالتنه اش معذب بود .وقتی که کامال
پیرهنش رو از تنش در آورد نگاهی به هونگ جونگ انداخت و برای
گفتنش شک داشت ولی مثل اینکه خودِ پسر به خوبی توی ذهن
سونگهوا نشسته بود.
+بده به من .میذارم یه گوشه خشک شه
جمله ی آخرش رو با خنده گفت و شروع به فیلم گرفتن کرد .اون سه
نفر هنوز هم به بازی خودشون ادامه میدادن و صدای هونگ جونگی که
پشت گوشی میخندید و ذوق زده میشد هم ضبط میشد .دوربین رو روی
سلفی گذاشت و فیلم دوم رو از خودش شروع کرد .تاحاال از این کارا
نکرده بود اما به نظرش باحال میومد.
هونگ جونگ که توی معرفی اول فیلمش ناموفق بود ،لب هاش رو
جلو داد و سرش رو چرخوند تا ببینه که چه جوابی گیرش میاد .سان
دست از شنا کردن برداشت و کنار یونهو ثابت موند .درحالی که
ابروهاش رو توی هم برده بود با لحن بامزه ای گفت:
×اینجا...یونهو اینجا اسم داره؟
-مگه قرار نیست اسمش دریاچه باشه؟
*خب دریاچه ی چی ؟
-چرا من باید بدونممم
+وای خدای من
سان زیر خنده زد و دوباره سرش رو زیر آب برد .هونگ جونگ که دیگه
کامال به عجیب و غریب بودن دوست هاش مطمین شده بود ،سرش
رو سمت دوربین برگردوند و با خنده ای که نمیتونست متوقفش کنه
ادامه داد.
با شنیدن صدای فریاد سونگهوا فیلم رو قطع کرد و چندقدمی عقب
رفت .سونگهوا از یونهو دور شد و شروع به دست و پا زدن کرد تا به
خشکی نزدیک تر بشه.
هونگ جونگ دوباره ضبط فیلم رو روشن کرد و روی سونگهوا زوم کرد
و هرچقدر که پسر نزدیک تر میشد ،زومِ دوربین رو کمتر و کمتر میکرد.
سونگهوا سرش رو باال آورد و با دست موهاش رو عقب داد اما ناخودآگاه
دوتا دستش رو روی سینه هاش نگه داشت و نگاهش رو بین هونگ
جونگ و دوربین میچرخوند.
+چیه؟
*کیییم هونگ جونگگگ...قطعش کن
+و چرا؟
*خ..خجالت میکشم...
همین کافی بود تا صدای خنده ی هونگ جونگ بلند شه و پسر رو
معذب تر از قبل بکنه .سونگهوا لب هاش رو خط شکل کرد و یکم
بیشتر توی آب فرو رفت تا جایی که شونه هاش به خوبی با آب پوشیده
بشن...هونگ جونگ روی زانوهاش نشست و دوربین رو نزدیک تر آورد.
چهره ی پسر با موهای خیسی که توی صورتش ریخته بودن و قطره
های آبی که روی صورت و گردنش نشسته بودن ،به شدت جذاب تر از
قبل شده بود و هونگ جونگ رو مجبور میکرد که کوچکترین جزییات
ازش رو هم ثبت کنه ...سرش رو از پشت گوشی کنار آورد و لبخندی
که تمام مدت نمیتونست کنترلش کنه رو جلوی دیدِ پسر قرار داد...
+سونگ..سونگهوا؟
هونگ جونگ با مکث پرسید و فقط چند ثانیه طول کشید تا پسر از زیر
آب بیرون بیاد...سونگهوا که فقط تو همون زمان ،برنامه اش رو ریخته
بود ،همزمان با باال آوردن سرش از آب ،دوتا دست هاش رو الی
موهاش داد و همه ی موهایی که توی پیشونی و اطرافش بودن رو باال
داد و بعد از اون خط فک تراش خورده و تیزش رو به دوربین نشون
داد.
هونگ جونگ که انتظار همچین چیزی رو نداشت با دست آزادش جلوی
دوتا چشم هاش رو گرفت و از خط شکل شدن لب هاش معلوم بود که
تمام صورتش رو توی هم جمع کرده و شکه شده.
+بسسس کننن
*چیه خوب نیست؟
با شنیدن صدای سان ،ناگهان به خودش اومد و همین کافی بود تا زیر
خنده بزنه و عقب بپره.
و اون خنده...اولین خنده ی از ته دلی بود که هونگ جونگ ازش
میشنید .صدای بلندی نداشت و بیشتر صدای خفه ای ازش شنیده میشد
ولی واقعا با تمام خنده های کوتاهی که تا حاال کرده بود فرق داشت...
دست هاش رو توی آب و سرش رو تندتند تکون میداد.هونگ جونگ با
خنده سمت دوربین سر تکون داد و با صدای بلند گفت:
+خیل خب بسه دیگهههه
دستش رو سمت دوربین برد و بعد از تاریک کردن صفحه ،ویدیو رو
متوقف کرد .سمت سونگهوا برگشت و وقتی که دید پسر سعی داره از
سر به سر گذاشتن های یونهو و سان فرار کنه ،دستش رو دراز کرد تا
بهش کمک کنه بیرون بیاد .سونگهوا نگاهی به دستی که براش دراز
شده بود انداخت و بعد از چند ثانیه ،جلوتر اومد و دستِ هونگ جونگ
رو گرفت .هونگ جونگ فشار دستش رو بیشتر کرد و سعی کرد به
سونگهوا کمک کنه .با کمک دست هونگ جونگ و پاهایی که به
لبه ی خشکی تکیه داده بود ،خودش رو از آب بیرون کشید و سرپا
ایستاد.
هونگ جونگ با فاصله ی کمی دقیقا رو به روش بود..تمام بدنش
خیس بود و موهاش که جدیدا به خاطر بلند شدنشون اذیتش میکردن ،
هنوز به حالت قبل از پیشونیش کنار رفته بودن .مدت زمانی که رو به
روی هم بودن و هردو از خیره شدن به جذابیت های هم طفره میرفتن
حتی به چند ثانیه هم نمیرسید اما به قدری آروم پیش میرفت که جو
سنگینش رو حس کنن ...سونگهوا باالخره ناخودآگاه دست هاش رو باال
آورد و دور خودش پیچید...
*آه س..سرده
+اوه وایسا
هونگ جونگ فورا سری تکون داد و سمت وسایلشون دوید .یکی از
حوله های کوچیکی که یونهو کنار گذاشته بود رو برداشت و سمت
سونگهوا گرفت.
*ممنون
هونگ جونگ سرش رو برای تایید باال و پایین کرد و با دوتا حوله ای
که دستش بود سمت دریاچه رفت.
+یونهووو سااان بیاید بیرون هوا داره سرد میشه سرما میخورین
-یاااا تازه داره خوش میگذره
+جونگ یونهو زود باششش
×االن میایم االن میایم
سان با تکون دادن دستش خیال هونگ جونگ رو راحت کرد و به پسر
اطمینان داد که خودش یونهو رو راضی میکنه.سونگهوا که هنوز لباسش
رو پیدا نکرده بود ،مشغول خشک کردن موهاش بود .همونطور که
دستش الی موهاش بود سمت دریاچه قدم برداشت و کنار هونگ
جونگ ایستاد .هونگ جونگ نگاهی به پسر انداخت و چیزی نگفت .در
واقع میخواست بگه اما دودل بود...
اشتیاقش برای ثبت کردن خاطراتی که اینجا تجربه میکرد اونقدر زیاد
بود که دلش میخواست حافظه اش رو کنار بذاره و با یه دوربین بزرگ ،
تمام ثانیه هایی که ممکنه حتی خودش چشمش بهشون نخوره رو ضبط
کنه...
سونگهوا فورا موافقت کرد و هونگ جونگ با اینکه برای ثانیه اول شکه
شد اما گوشیش رو از جیبش درآورد و باال گرفت .نگاهی به سونگهوا
انداخت و وقتی که دید ژست خودش رو گرفته اهمیتی به برهنه بودن
باالتنه اش نداد و بعد از لبخند زدن به سلفی ،عکسش رو گرفت .و
عکس دوم...
-------------------------
چند ساعتِ بعد رو به خاطر خسته بودنشون ،صرف استراحت کرده بودن
و گاهی مشغول حرف زدن میشدن .سان چهارتا درِ ماشین رو باز کرده
بود و صدای آهنگ رو به قدری زیاد کرده بود که از بیرون هم شنیده
بشه .خودش روی صندلی های عقب دراز کشیده بود و پاش رو با ریتم
آهنگ تکون میداد .یونهو و هونگ جونگ روی زیرانداز نشسته بودن و
در مورد بقیه ی جاهایی که بعدا دوست داشتن باهم برن حرف میزدن و
سونگهوا همونطور که سرپا راه میرفت ،گوشیش رو چک میکرد و
زیرلب با آهنگی که سان گذاشته بود زمزمه میکرد...
×کِی برمیگردیم خونه؟
-ساعت چنده سان؟
×تقریبا 7
-یکم دیگه راه میوفتیم
+چقدر زود گذشت! انتظار نداشتم
-موافقم
×ولی قبلش هونگ جونگ رو نمیندازیم توی آب؟
+چچییی؟
سان از ماشین بیرون اومد و با چشم هایی که برق شیطنت توشون موج
میزد به یونهو خیره شد
نگاهی به چشم های منتظر یونهو انداخت و با اینکه زیاد راضی نبود اما
سرش رو پایین انداخت و بعد از کلنجار رفتن با خودش رو به سان کرد
و با تردید پرسید :
هونگ جونگ رمز گوشیش رو باز کرد و دست سونگهوا داد .پسر عقب
تر رفت و روی زانوهاش نشست و منتظر موند تا سان و یونهو شروع
کنن .هونگ جونگ اولش فکر میکرد که پسرا فقط قراره از پشت
هولش بدن و توی آب بیوفته اما بعد از اینکه سان دوتا دست هاش رو
گرفت و یونهو ازش خواست که موقع کشیده شدن پاهاش خیلی نترسه
،همه چیز کامال متفاوت تر شد و حاال داشت روی هوا تاب میخورد.
چشم هاش رو محکم روی هم فشار میداد و تمام اجزای صورتش توی
هم جمع شده بود.
"هونگ جونگ؟؟!!! هونگ جونگ؟؟؟"
این صدا....دیگه چی بود..؟
واضح نبود اما هونگ جونگ به خوبی میتونست متوجه اش بشه و اونقدر
محو بود که تشخیص بده که متعلق به هیچ کدوم از افراد اینجا نیست...
!3 ! 2 !1-
+چ...چرا...بیدارم..کردی؟؟