You are on page 1of 1

‫این یارو ییالقه دیگه کیه بغل ما نشسته؟ آ‪:‬پیام ~ نردبان شهرداری اینجا چیکار میکنه؟!

پ‪:‬چرا هپروت میگی؟ آ‪:‬بابا این یارو رو میگم دیگه! پ‪:‬من که تا‬
‫حاال ندیده بودمش اما عجب قدی داره اگه فقط منم یکم قد داشتم دیگه اینقدر عذاب نمیکشیدم‪ .‬آ‪:‬میگم پیام به نظرت یکم همچین بد بهمون نگاه نمیکنه؟ پ‪:‬نه‬
‫‪...‬به من نه‪ ،‬مستقیم داره تو رو نگاه میکنه‬
‫پیام راست میگفت مثل جغد زل زده بود به من و با اینکه داشت منو نگاه میکرد یه کلمه حرفم نمیزد‪،‬واسه همین من خودم رو زدم به اون راه و تمام مدت‬
‫کالس اول رو مثل یک نوجوان سخت کوش به معلم توجه کردم تا باالخره زنگ خورد!‪..‬خب بچه ها زنگ خورد برای امروز تا همینجا کافیه(هم همه~)‬
‫زنگ که میخوره همه بچه ها تصمیم میگیرن که باهم خارج بشن در صورتی که عرض در کالس ‪ ۶۰‬سانت بیشتر نیست اما خب جزئیات برای ایرانی ها‬
‫معنی نداره منم از همین به عنوان یه بهانه برای با عجله خارج شدن استفاده کردم‪ ،‬ببخشید ما عجله داریم ببخشید‪،‬ببخشید‪...‬و خالصه یه جوری تونستیم ییالق‬
‫کالهدار رو جابزاریم و بیایم بیرون و چون جمعیت داخل حیاط زیاد بود تونستیم خودمون رو قایم کنیم‪ .‬آرش‪:‬هاه هاه جاش گذاشتیم‪ ،‬باور کن به عقل جنم‬
‫نمیرسه ما از در پشتی اومدیم تو کوچه‪ .‬پیام‪:‬فایدش چیه آخه؟! زنگ بعد دوباره باید بریم پیشش بشینیم باهوش! آ‪...:‬حاال تا اون موقع یکاریش‬
‫میکنیم‪،‬پ‪:‬چیکارش میکنی مثال؟نه نه من فقط میخوام بدونم‪(...‬کیااااااااااا) آ‪:‬چرا جیغ زنونه میکشی؟! االن انگشت نمای مردم میشیم جامون لو میره!‬
‫پ‪:‬پ‪..‬پشت سرت‪ ...‬آ‪:‬ها؟پشت سرم؟(نگاه)تا حاال شده مادر پدرتون شما رو با بچه دزدا بترسونن؟‪...‬من تو اون لحظه دقیقا حس بچه‌ای رو داشتم که گیر‬
‫ُ‬
‫هوات دارم‪ ،‬برووو‬ ‫دزد افتاده‪.‬آرش‪:‬پیام بدو!(دویدن)پیام‪:‬آرش بیا دیگه! آ‪:‬من نمیتونم تو بدونه من برو من‬
‫‪.‬آممم‪..‬معذرت میخواستم اسم من کیپر است از آشنای با شما خوش آمدم*‬
‫آ‪:‬ها؟ پ‪:‬چی؟(منو پیام همینطور مات و مبهوت شکل حرف زدن ییالق کاله دار بودیم‪)...‬آ‪:‬پیام این یارو چرا شرت شوال حرف میزنه؟(تو اون لحظه من‬
‫مغزم یاتاقان زده بود و اصال نفهمیدم که ییالق کاله دار یه‪)..‬‬
‫پ‪:‬خارجیه! آرش این رفیقمون خارجیه! آ‪:‬رفیق؟کی شد رفیق؟خب حاال چی از جون ما میخواد؟ در اون لحظه من فهمیدم که پیام به شدت زبانش خوبه‪،‬یهو‬
‫شروع کرد با پسره انگلیسی حرف زدن‪،‬خالصه یه چند تا خنده و دست دادن و شوخی رد و بدل شد و بعدش ازش پرسید که با ما چیکار داشته‪،‬اون‬
‫ت من که اونجا کار داشتم‪ .‬آرش‪:‬من؟به خدا من تو رو نمیشناسم! اولین بارمه تو رو میبینم پیام بهش بگو که اشتباه گرفته(و بعد خیلی‬ ‫گفت‪:‬من‪ ،‬تو نه با دوس ِ‬
‫‪ ?dude,are you playing basketball‬ناگهانی اینو گفت)‬
‫حتی من که زبان فارسی هم دست پا شکسته بلغور میکردم فهمیدم منظورش چیه‪ .‬آره‪،‬پیام بهش بگو من بسکتبال بازی میکنم چطور مگه؟ پ‪:‬میگه که تو رو‬
‫یه دریبل زده و ازت یه دریبل طلب داره‪ .‬آ‪:‬دریبل؟وهللا تا اونجا که من یادمه من همیشه تنها بسکتبال تمرین‪...‬نه یه دقیقه صبر کن! پیام‪،‬بهش بگو کالش رو‬
‫‪...‬برداره! پ‪:‬چی!؟برداره که چی بشه؟ آ‪:‬با من ِچکن نزن فقط بهش بگو برش داره! پ‪:‬خل بودی بدتر شدی‪،‬باشه بابا االن بهش میگ‬
‫ق‪:۱‬به به سالم~جناب آقای پیام بازرگانی‪ .‬ق‪:۲‬پیام یه تبلیغ گلنار بیا کیف کنیم‪،‬بجنب! ساالر‪:‬جواد!حامد! شوخی رو بزارید کنار‪،‬دیگه تمومش کنید‪،‬پیام بچه‬
‫ها بهم گفتن که یه قراری باهات گذاشتن اما تو زدی زیرش و اومدی اینجا تا از دست ما قایم بشی؟ مثل اینکه دلت برای تلویزیون توی اوراقی تنگ شده‪.‬‬
‫پ‪:‬هههه نه بابا‪،‬من؟فرار؟برای چی؟من فقط فراموش کردم یه لحظه وایسا اینجا االن ساندویچم رو میارم‪ .‬ولی ساالر نذاشت حتئ یه قدم بیشتر برداره و با‬
‫‪.‬زانو یه ضربه محکم به پیام زد و انداختش کنار دیوار‬
‫ساالر‪:‬آآآمم حقیقتش دیگه ساندویچت رو نمیخوام فقط دوست دارم بزنمت! چون اینطوری بیشتر خوش میگذره‪،‬بچه ها نگهشدارید میخوام یکم بکس تمرین‬
‫کنم! پ‪:‬نه!ولم کن!کمکم کن آرش! پیام با صورتی وحشت زده اینو فریاد زد و من دوباره از ترس خشکم زد برای اینکه احساس مسئولیت نکنم چشمم رو از‬
‫نگاهش دزدیدم‪ ،‬سرم رو انداختم پائین تا منم به سرنوشت پیام دچار نشم‪ ،‬خودم رو از بزدلی زدم به کری َیت و وقتی رو ُم برگردوندم تا از اونجا برم‬
‫‪... !hey let him go‬‬
‫سرم رو برگردوندم‪،‬کیپر تنهایی به اونا حمله ور شده بود‪ ،‬برای کسی که حتی اسمش هم نمیدونست وارد یه دعوا شد با اینکه ساالر از اون هم قد بلندتر بود‬
‫و با وجود اینکه تعداد اونها بیشتر بود هیچ ترسی از خودش نشون نداد‪ ،‬منظره‌ای که کیپر اون روز با استواریش به من نشون داد اولین قدم من برای تغییر‬
‫کردن بود و منم تصمیم گرفتم که با تمام قدرتم اولین قدمم رو بردارم‪ ،‬تو یه لحظه چشمم به کیپر افتاد که جواد و حامد از دو طرف گرفته بودنش و ساالر هم‬
‫داشت مدام تو شکم کیپر مشت میزد‪،‬اونا منو فراموش کرده بودن فکر میکردن که من رفتم‪ ،‬منم فکر نکردم فقط شروع کردم به مستقیم دویدن به سمت کیپر‬
‫‪...‬و پریدم و وقتی چشمام رو باز کردم‬
‫جواد‪:‬ساالر! خوبی؟ ساالر پاشو! پاشو بریم بهداری! حامد‪:‬عوضی مطمئن باش این کارت رو جبران میکنیم! ج‪:‬حامد خنگ‪،‬اونا رو بیخیال بیا پاهای ساالر‬
‫!رو بگیر ببریمش بهداری داره از دماغش خون میاد‬
‫کیپر‪:‬اووچ! هی دوست من حالت خوب؟ نفس عمیق‪ .‬پیام‪:‬اوووف‪،‬آآآخ‪،‬خوبم منم خوبم آه‪،‬هی آرش! کیپر برو به آرش یه سر بزن انگار رفته تو هپروت‪...‬‬
‫ک‪:‬هی دوست قوی؟ حالت خوبه؟ وقتی به کیپر نگاه کردم تازه متوجه شدم که کیپر کیه‪،‬کیپر همون دختر بسکتبالیستی بود که تمام مدت فکر و ذکرم شده‬
‫بود‪ .‬آرش‪:‬ها؟آه آره خوبم من خوبم فقط یکم زانو هام درد میکنه آخ آخ‪ .‬پ‪:‬پسر چطوری اونقدر پریدی؟ یهو حس کردم جلویم یه‪ ...‬قورباغه؟ یا نه گوسکا‬
‫بگم بهتره؟ آ‪:‬رو نیست که سنگ پای قزوینه! همین االن نجاتت دادم عوض دستت درد نکنته؟‬
‫‪:!hey dude you was awesome,great jump‬ک‬
‫آ‪:‬نه رفیق اسم من َگرت نیست‪،‬من آرشم‪ ،‬آآآرش‪ .‬پ‪:‬پففف هاهاهاهاها‪ .‬ک‪:‬خوشباشم آآآرش من هم کیپر هستم اما تو و تو من رو پیت صدا کنید‪ .‬آ‪:‬چی؟ پیت؟‬
‫پففف هاهاها(پیت= َکج و کوله(گیلکی))‪ .‬پ‪:‬وای شکمم وااای ک‪:‬چرا میخند؟‬
‫هیچ وقت اون خنده هارو یادم نرفت‪،‬خنده های دوستانه‌ای که حس فوقالعاده‌ای بهم داد که همیشه جزء بهترین خاطراتم بود اما نه بهترینشون‪ .‬خوشحال بودم‬
‫چون یه حسی بهم میگفت از این لحظه به بعد زندگیه ما سه نفر بهم گره خورده درست مثل رفقای توی فیلما که همدیگرو خیلی اتفاقی پیدا میکنن منم حس‬
‫‪.‬کردم که رفقای جوگیرم رو پیدا کردم‬
‫کیپر‪:‬آآآرش و پیام دوست دارن با من در مسابقات بسکتبال نوجوانان شرکت کنن؟ آ‪:‬اول اینکه‪ ،‬چیییی؟!!! و دوم اینکه‪ ،‬به طرز عجیبی فقط این جمله آخر رو‬
‫عالی گفتی‪...‬خیلی تمرین کردی نه؟ پ‪:‬پففففف هاهاها ک‪:‬پیام من به تو پیشنهاد کرد کمتر خندید‬
‫‪...‬‬
‫این داستان ادامه دارد‬

You might also like