Professional Documents
Culture Documents
1
اَشــخاص
خاله
شیما
مونا
الی
مرجان
سحر
فریده
نازنین زهرا
2
اول
پذیرایی خانه
چرا وقتی ماهیتابه ات اندازه یه بادمجو ِن کامل جا داره سرو ته شو می شیما:
میگم خب شاید ماهیتاب&&ه م&&ادر ج&&ون کوچی&&ک ب&&وده! میگ&&ه ک&&وچیکم باش&&ه
تو آستینش یه مثال از قدیم میزنه ...به خدا دهنمو سرویس کرده با قدیم .بابا
... خاله:
3
نبود دیگه ...قدیم خیلی چیزا نبوده ...خودش از قدیم مثال می زنه بعد با شیما:
همین موبایلش دو ساعت با شما صحبت می کنه ...اصال شما فک&&ر می ک&&نی
... خاله:
قدیم اینطوری بود؟ قدیم اس ام اس ب&&ود؟ ق&&دیم این&&ترنت ب&&ود؟ ...ی&&ه ب&&ار نش&&د
کی بود!؟ میگم دوستمه میگه دوستت کی&&ه؟ میگم مرج&&ان! میگ&&ه مرج&&ان
کیه؟ مرجان مرجانه دیگه! یعنی چی مرجان کیه؟ کد ملی شو بی&&ارم بیخی&&ال
میشی مامانجان!؟
سر همین
خاله به حضرت عباس گیج شدم اصال نمیفهمم تو کله شون چیه! ِ
رشتهی تربیت بدنی دهنمو آس&&فالت ک&&ردن .باب&&ا من می خ&&وام واس&&ه آین&&ده ام
تصمیم بگیرم من میخوام مسیر زن&&دگیمو انتخ&&اب کنم! مگ&&ه دوس نداش&&تین
دیدی تو فرودگاه چیکار کرد؟ همه دارن خ&&دافظی می کنن خ&&و ِد ش&&ما ه&&ای
های گریه می کردی ،تو اون جمعیت منو کشونده کن&&ار می گ&&ه حواس&&ت ب&&ه
خاله باشه اذیتش نکنی ها! میگم اذیت واسه چی؟ مگه من چی کار دارم ب&&ه
خاله؟
4
باورت می شه دقیقه ن ََود فهمیدم شما می خوای بیای پیشم؟ آخ&&ه چ&&را ب&&ا من
چرا واسه مردم مزاحمت ایجاد می کنی؟ من ک&&ه می دونم ش&&ما هزارت&&ا ک&&ار
داری! چرا باید بیست روز وقت و زن&&دگیتو ب&&زاری واس&&ه من!؟ اص&&ال نمی
... خاله:
خوب نیست دیگه! ...اگه شما رعایت می کنی چیزی نمی گی به خاطر شیما:
مرام و محبتته ولی من که نمی تونم به روی خودم نی&&ارم! من ک&&ه نمی ت&&ونم
چشمامو ببندم بگم وظیفه ی خال&ه اس ،بای&د بی&اد! مگ&ه من بچ&ه ام ک&ه ش&ما
بخوای واسه من غ&&ذا درس&&ت ک&&نی؟ ...یخچ&&الو ک&&ه پُ&&ر ک&&ردی مام&&ان ج&&ان،
که خی&التون راحت ش&ه؟ ب&ه ام&ام رض&ا من فک&ر می ک&ردم نگ&ران منن بع&د
باورت می شه پریروز به باب&&ا می گفت دوربین م&&دار بس&&ته نص&&ب ک&&نیم ت&&و
خونه!؟
(با صدای باال) دوربین مدار بسته!!! تو خونه؟ چ&&را؟ چ&&را واقع&&ا؟ مگ&&ه من
بریکینگ بَدَم؟
5
مکث
(آرام) آدم بهش بر می خوره دیگه خاله ...بله درسته مادره ...نگرانه ...ولی
چرا باید بدون اجازه گوشیمو چ&&ک کن&&ه!؟ ت&&ا االن ده ب&&ار پس&&وورد گوش&&یمو
عوض کردم ...واقعا بهش بر نمی خوره؟ کوچیک نمی شه؟ به خدا اگه من
خاله شما فکر کن دایی احمد واست نامه نوشته بعد قب&&ل از اینک&&ه ب&&ه دس&&تت
برسه من نامه رو باز کنم بخونم چه احساسی میاد سراغت؟ ها؟ بد نیست؟
بابا من از ده روز قبل واسه امشب برنامه ریختم؟ مام&ان در جریان&ه! خیلی
هم خوشحال شد حتی بهم گفت اصال تنها نمون بگو ه&&ر ش&&ب دوس&&تات بی&&ان
پیشت! ...می دونی ،گیرش اینه خونه باشم بیرون نرم ب&&ه خ&&اطر همین گفت
دوستام بی&&ان .ب&&ه حض&&رت عب&&اس اگ&&ه روش می ش&&د در و پنج&&ره ه&&ارو هم
چرا این بیماری روحی و روانی رو دو دس&&تی ب&&ه بچ&&ه ت&&ون هدی&&ه می دین؟
خودتون ُخل شدین منم باید ُخل شم!!؟ به جون خودت قسم دارم یواش یواش
6
شبیه خودشون می شم ...از خون&&ه می زنم ب&&یرون ت&&ا ی&&ه چ&&یزی بخ&&رم تن و
بدنم می لرزه ...تو پیاده رو دارم راه می رم یه موتور از کن&&ارم َرد می ش&&ه
بدون اینکه بهش نگ&&اه کنم از درخت ب&&رم ب&&اال! ب&&ه ق&&رآن ج&&دی می گم ...از
... خاله:
پیک پیتزا پیتزاس! ...اینقدر از درخت رفتم باال بچه ها تو دانشگاه بهم می
ِ شیما:
گن میمون کوچولو! ...یه بار می خندی دو بار می خندی دفعه سوم بهت ب&&ر
مکث
شخصیت آدم می ره زیر س&&وال دیگ&&ه ...ب&&ه خدابعض&&ی وقت&&ا ب&&اورم می ش&&ه
میمونم !
7
مکث
دو ساعت داشتم با خودم کلنجار می رفتم چطوری به خاله بگم شما برین ب&&ه
خونه زندگیتون برسین امشب رفیقام میان پیشم که یه وقت بهت بر نخوره...
اینقدر ترسو بارمون آوردن که با خاله مونم نمی ت&&ونیم ح&&رف ب&&زنیم! دلیلش
فقط ترسه خاله ،فقط ترس! ...با ترس بزرگ شدیم ...با ترس زندگی کردیم،
بعد توقع ندارین من از درخت برم باال!؟ نه حرف زدن بل&&دیم! ن&&ه می ت&&ونیم
ت
حقمون&&و بگ&&یریم! ت&&ا ص&&دامونم می ره ب&&اال هزارت&&ا ح&&رف و ح&&دیث پش & ِ
... خاله:
باز دم شما گرم تا من گفتم برنامه چیه چادر سر کردی که بری؛ چقدر خوبه شیما:
حرف زدن با شما خاله! ...اگه مامان بود که االن باید ی&&ه س&&اعت ح&&رف می
زدم!
8
سکوت
(با موبایل) سالم ،چطور متوری؟ ...آره ...خب ِکی میاین ...نه همه چی شیما:
&ون
هست ...داریم ...اونم داریم ...آره دیگه همه چی تکمیله ...نه دیوونه مهم& ِ
منین ...آره ...بیاین منتظرم ...چی؟ ...تَک می زنم (نیم نگاهی به خالــه می
اندازد) هنوز نه ...نه نه هماهنگه ...آره بابا ...تک می زنم دیگ&&هَ ...ک&&ری!؟
باشه خدافظ.
9
با شعور؟ خاله:
آره شیما:
خیلی شیما:
چرا؟ خاله:
آره شیما:
چیزمیز؟ خاله:
بله شیما:
چی؟ خاله:
مکث
بله شیما:
آره شیما:
چی؟ شیما:
مکث
سکوت
... شیما:
مکث
14
حرف بزن خاله جان ...مگه نمی گی حرف زدن خوبه؟ حرف بزن دخترم! خاله:
مکث
مکث
جان؟ خاله:
... خاله:
... خاله:
... خاله:
... خاله:
... خاله:
... خاله:
مکث
16
چه موضوعی؟ خاله:
... شیما:
زشته؟ خاله:
چی؟ شیما:
... شیما:
ها؟ خاله:
سکوت
چادر؟ شیما:
آره خاله:
چادرمو درارم با مانتو باشم بعد ماتیک بزنم که بهتون خوش بگذره! خاله:
سکوت
فاز؟ خاله:
بله شیما:
... شیما:
ها؟ خاله:
20
مکث
نه شیما:
چی؟ شیما:
سکوت
چشم. شیما:
سکوت
َکری؟ خاله:
نه شیما:
مکث
ازت پرسیدم چرا به من دروغ می گی! بعد گفتی دروغ!!؟ گفتم کری؟ گفتی خاله:
خب؟ شیما:
22
خب گفتم دروغ! مگه چی گفتم؟ شیما:
وقتی سوالمو فهمیدی چرا می گی دروغ!!؟ چرا باید حرفمو تکرا کنم وقتی خاله:
مطمئنم شنیدی؟
مکث
(سردرگم) خاله اون دروغی که با تعجب گفتم ،یعنی خیلی تعجب کردم شیما:
23
گفتم قشنگ بشین. خاله:
سکوت
خب؟ خاله:
بله؟ شیما:
سوالمو! خاله:
مکث
خاله باور کن کر نیستم ...ولی می شه بار دیگه بپرسی یادم رفت چی گفتی؟ شیما:
چرا شیما:
خب؟ خاله:
خب؟ شیما:
(عصبانی بلند می شود) منظورم اینه که تنهام چون مامان و بابام رفتن شیما:
مسافرت!
مسافرت؟ خاله:
آره شیما:
... خاله:
... خاله:
... خاله:
26
سکوت
کیا؟ شیما:
رفیقات! خاله:
چرا شیما:
(فریاد می زند) گوساله بهت یاد ندادن وقتی یه نفر ُمرده جونشو قسم خاله:
نخوری!؟
27
سکوت
سکوت
زمان می گذرد
جان!؟ شیما:
پسر شجاع!
پدر ِ
به ِ خاله:
پسر شجاع!؟؟
پدر ِ
ِ شیما:
رفیقام؟ شیما:
آره خاله:
چرا؟ شیما:
اینجا؟ شیما:
ما؟ خاله:
چی!؟ شیما:
29
مگه گاوی می گی ما!؟ خاله:
مکث
چرا؟ شیما:
بَده؟ خاله:
نه ! شیما:
چرا. خاله:
راحتم خاله:
آخه... شیما:
چی؟ خاله:
31
ما با هم حرف زدیم شیما:
خب؟ شیما:
چون دوستام امشب میان پیشم قبول کردی که بری خونه دیگه! شیما:
دیره؟ خاله:
رفیقام! شیما:
چرا؟ خاله:
چی؟ خاله:
(مکث) ِ
سیم ظرف شویی! شیما:
مکث
بله. شیما:
داریم!؟ شیما:
مکث
بی احترامی نکردی خاله جان گفتی گرفتارت کردم منم تایید کرد خاله:
ببخشید... شیما:
نه نگران نباش ،من اصال مامورم بیست روز گرفتارت کنم خاله:
اینا؟ خاله:
رفیقام! شیما:
(صدایش را باال می برد) االن به جای رفیقام گفتم اینا چه فرقی می کنه!؟ شیما:
سکوت
دورهمی خاله...دورهمی!
ِ شیما:
این دورهمی چیه شماها یاد گرفتین هر غلطی می کنین می گین دورهمی خاله:
دورهمی؟
36
(عصبابی) بی تربیت بیشعور خاله:
... شیما:
ها؟ خاله:
سکوت
(داد می زند) قسم نخور شیما چرا هر غلطی می کنین قسم می خورین!!؟ خاله:
سکوت
خاله؟ شیما:
... خاله:
خاله؟ شیما:
بنال. خاله:
باشه خاله:
سکوت
کجا؟ خاله:
آره خاله:
(آرام) خاله جان ما همه همسنیم ،رفیقیم ...خیلی طبیعی وقتی یه بزرگتر تو شیما:
معلوم باور نمی کنم پسرا بو دارن من از االن دارم بوشونو احساس می کنم خاله:
40
ِزر نزن... خاله:
سکوت
زمان می گذرد
42
(مضطرب و غمگین با صدای پایین) خاله اینا خیلی بچه های با معرفتی شیما:
ان ،دست خالی نمیان خونه مردم ...االن هم دارن خرید می کنن؛ شاید تا ی&&ه
43
تاریکی
دوم
در تاریکی
فریده فریده:
مونا مونا:
الی الی:
سحر سحر:
مرجان مرجان:
سکوت طوالنی
سکوت
45
بقیه کجان؟ خاله:
سکوت
سکوت
سکوت
چرا ...خوبه ...چای خوبه ...میل نداریم ...دمتون گرم... بچه ها:
سکوت
47
تعجب کردین من خونه ام؟ خاله:
آره ...خیلی ...غافلگیر شدیم ...فک کردیم شیما تنهاس ...مزاحم بچه ها:
شدیم...
سکوت
عههه ...این چه حرفیه! ...نگید تو رو خدا خاله جان ...راحت بچه ها:
باشید...
سکوت
بله مونا:
48
میای جلوتر تر مونا جان خاله:
ممنون مونا:
سکوت
خب؟ خاله:
مکث
بله؟ مونا:
پیش بچه
ِ بله می دونم دعوتت کرده؛ می گم ...منظورم اینکه االن بهتر نبود خاله:
هات باشی؟
آره خاله:
باشگاه؟ خاله:
بله مونا:
50
ُکشتی! سحر:
چی؟ خاله:
... شیما:
سکوت
دوم! مونا:
سکوت
وااای باله خیلی خوبه ...باله عالیه ...بی نظیره... بچه ها:
مکث
رقص؟ خاله:
بله مرجان:
ت موزونه
در واقع طراحی حرکا ِ سحر:
مفهموم ،در این طراحی و فرم خیلی کاربردیه خاله جان مرجان:
مثال شما خاله جان با طراحی حرکات موزون تبدیل می شین به قو! الی:
53
قو؟ خاله:
قو ...قو ...یه نوع پرنده ی خیلی زیباست که بیشتر در مناطق نیم کره ی سحر:
54
مکث
نه خیلی خوبه ...انسانیت واقعا خیلی خوبه ...موافقم ...هیچی انسانیت نمی بچه ها:
شه...
بال؟ الی:
55
بله خاله:
(به سحر) البته هنر های نمایشی ربطی به ُمد نداره مرجان:
مکث
مونا خانم ...ورزشکار ورزش می کنه ،رقاص هم می رقصه این دوتا با هم خاله:
فرق می کنه
57
بله خاله می دونم فرق می کنه دارم می گم اگه اصولی باشه ورزش هم مونا:
محسوب می شه
بچه ها می خندد
مکث
بله من خیلی چیزا یادمه ...بی تعهدی ،بی حیایی ،بی بندوباری ...بازم بگم؟ خاله:
58
ب من با شما خیلی فرق می کنه
خو ِ خاله:
نه فریده:
مکث
نکنه شما هم تو دانشگاه تربیت بدنی می خونی فردا می خوای رقاص شی؟ خاله:
... شیما:
آره؟ خاله:
نه! شیما:
59
(به خاله) االن یعنی من رقاص ام؟ مونا:
نه سنت به این بچه ها می خوره نه ورزشی که انتخاب کردی درسته! (به خاله:
زن ظریفه ...زن مادره ...زن بای&&د زن&&انگی کن&&ه ...ش&&ما ب&&ا کش&&تی ه&&ر روز
60
مکث
چون دوس دارم ...چون عالقه دارم ...چون حالم باهاش خوبه! مونا:
بله فریده:
مکث
61
(به مونا) من فامیل شمارو گفتم؟ خاله:
بله مونا:
چی؟ خاله:
خانومی؟ خاله:
بله مونا:
چشه؟ مونا:
سکوت
کجا؟ خاله:
آشپزخونه شیما:
پیتزا؟ خاله:
بله سحر:
چرا؟ خاله:
آره مرجان:
آره مرجان:
مکث
64
(به بچه ها ) چیش باحاله بچه ها؟ الی:
راحت؟ خاله:
بله الی:
مکث
چرا؟ خاله:
65
قطعا چرا داره وقتی احساس بهتری دارین خاله:
سکوت
مکث
نه اصال ناراحت نیستم ...اتفاقا خیلی خوبه خانواده ها با دوستای بچه خاله:
... مونا:
معلومه خوبه ...شما هم در آینده سعی کن بدونی دوستای بچه هات کیا خاله:
هستن!
67
مکث
چندسالشونه؟ خاله:
مکث
بله مونا:
مکث
68
مکث
بله مونا:
بیست. فریده:
مکث
(به مونا) یعنی شما وقتی دوازده سالت بود بچه دار شدی!؟ خاله:
چی؟ مونا:
سکوت
نه خاله ...سواتفاهم شده ...نه بابا این چه حرفیه... بچه ها:
شاگرداش!؟& خاله:
مربی دیگه!
ِ مونا فریده:
مکث
سکوت
مکث
چرا؟ خاله:
(اشاره به مونا) ایشون سی و یک سالش تموم شده ِکی پس می خواد تشکیل خاله:
خانواده بده؟
72
مگه دست خودشه! خاله:
خاله شما به بچه ها می گی اینا جوونن نمی فهمن پس من که جوون نیستم مونا:
من مربی ام؛ هفت سال پیش قهرمانی دوم استانو گرفتم مونا:
نه نداره! ...شما اگه هفت سال پیش ازدواج می کردی االن یه بچه شیش خاله:
ساله داشتی ...االن پیش خانواده ات بودی نه با عده جوون ک&&ه از خ&&ودت ده
73
مگه پیتزا خوردن بَده خاله؟ الی:
منظورتون از این راحتی چیه؟ مگه چیکار می کنین که بیرون نمی تونین خاله:
بکنین؟
مکث
ها؟ خاله:
مکث
74
همین؟ خاله:
مکث
ها؟ خاله:
خب پس دلیل اصلیتون& واسه اینکه تو خونه باشید چیه؟ اونو به من بگید. خاله:
75
مکث
سکوت
چی!؟ خاله:
مکث
بعد شیما گفت دو روز دیرتر قرار بزاریم که بیایم پیشش مرجان:
اول می خواستیم فردا شب قرار بزاریم به خاطر مونا امشب برنامه گذاشتیم الی:
مونا فردا شب با بچه های تیم ملی والیبال قرار داره فریده:
به حضرت عباس ما اگه می دونستیم امشب شما می خواین باشین مزاحم فریده:
نمی شدیم
77
من پایه ام فریده:
منم.. مرجان:
آره بابا ...ما ناراحت نیستیم ...یه شب دیگه هماهنگ می کنیم بچه ها:
بچه ها هیچ جا نمی رید ...تیشرتو شلوارو شلوارک تو اتاق براتون شیما:
مکث
منم فریده:
مکث
78
بقیه چی؟ شیما:
مکث
من؟ فریده:
آره خاله:
جدی!؟ فریده:
... خاله:
عهه چطور ممکنه (لباسش را بو می کند) قبل اومدن ادکلن زدم (به سحر) فریده:
لباسم بو می ده سحر؟
80
بله الی:
حیف دختر ...چیه آخه سیگار؟ واسه همه چی بده .به سالمتیتون فکر کنید.
ِ خاله:
به هر حال برای آدما ضرر داره (مونا) شما مگه مربی نیستی؟ خاله:
چرا مونا:
81
(به بچه ها) بچه ها سیگار ضرر داره نکشید مونا:
(به بچه ها) وقتی این همه کارای خوب هست چرا باید سیگار بکشین؛ خاله:
(به بچه ها) به جای همین سیگار می تونید میوه بخورید ،هم ضرر نداره خاله:
هم برای سالمتی خوبه ،واقعا چیه این سیگار؟ (به مونا) بگو!
سیب و سیر ...سیر حرف نداره ...سیر بدنتونو ضد عفونی می کنه... خاله:
82
حتی شیر! الی:
شیر گاو ...اصال لبنیات که عالیه ...این همه چیزای مفید هست چیه این
ِ بله خاله:
بله دو ِد ماشین هم ضرر داره ولی دلیل نداره آدما سیگار بکشن! خاله:
نازنین زهرا :طفلی این پرنده ها که تو زمستون می رن تو لوله ی بخاری گرم بشن خیلی
گناه دارن
جدی چرا شهرداری یه چیزی تعبیه نمی کنه واسه پرنده ها تو زمستون؟ الی:
83
لونه که خودشون دارن مرجان:
کار خودته
شیما باور کن ِ الی:
چرا؟ شیما:
بچه ها می خندند
بچه ها می خندن
خوراک خودته
ِ (به شیما) تربیت بدنی فریده:
عاشقتم الی:
لوس! الی:
سکوت
86
بچه ها برین تو اتاق لباساتونو عوض کنید دیگه؛ گرسنمه! شیما:
من؟ الی:
بله خاله:
87
الی الی:
سکوت
سبزی!؟ الی:
مکث
همین؟ الی:
مکث
خر!؟ الی:
... الی:
آره؟ خاله:
... الی:
مثال به جای اینکه بگم الهام جان بیا اینجا بگم گاو جان بیا اینجا! خاله:
مکث
89
شیما با نگرانی به خاله نگاه می کند
مکث
ن!ه الی:
... الی:
باشه؟ خاله:
باشه. الی:
90
سکوت طوالنی
... الی:
سکوت
91
منظور الی از میمون کوچولو یعنی با نمک خاله جان
ِ سحر:
سکوت
... سحر:
(به بچه ها نگاه می کند) مسخره کردن با نمکه؟ توهین کردن با نمکه؟... خاله:
آره؟
شوخی؟ خاله:
بله شیما:
... شیما:
92
ها؟ خاله:
... شیما:
... شیما:
... شیما:
بهشون بگو بهت برخورده ...بهشون بگو تو دانشگاه همه مسخرت می کنن! خاله:
سکوت
... شیما:
93
حرف بزن دیگه؟ خاله:
... شیما:
مکث
من اون اوایل که بچه ها بهم می گفتن میمون کوچولو ناراحت نمی شدم... شیما:
ولی بعد که هی تکرار شد...جلوی همه گفتن ...خب من با همه ک&&ه ص&&میمی
نیس&&تم ...ش&&ما ش&&وخی می کنی&&د اش&&کالی ن&&داره ولی بقی&&ه هم از ش&&ما ی&&اد می
نازنین زهرا :شیما راست میگه ...سهیال اصال با شیما صمیمی نیست ولی تو گوشیش
سکوت
94
نازنین زهرا :به قرآن راس می گم
مکث
بله خاله:
مکث
95
نازنین زهرا :چرا گفتم
نازنین زهرا( :به خاله) من میمون کوچولو گفتم ولی میمون خالی نگفتم خاله!
سکوت
سکوت
بین شما کسی هست که به شیما نگفته باشه میمون کوچولو؟ خاله:
مکث
سکوت
97
اینطوری نه ...یکی یکی! ...به ترتیب ،یکی یکی جلوی من ازش عذر خاله:
خواهی کنید!
سکوت
ببخشید مرجان:
سکوت
98
خاله از روی مبل بلند می شود و کیف دستی اش را بر می دارد
کجا؟ شیما:
مرسی خاله جان من شبا غذا نمی خورم ...راحت باشید... خاله:
99
(به الی) شما اسمت چی بود؟ خاله:
مکث
... الی:
باشه؟ خاله:
نکش دختر جان ...شما که امروز نکشیدی! ...دیگه کال نکش. خاله:
سکوت
چشم الی:
100
خاله از خانه خارج می شود
تاریکی
تمام
101