You are on page 1of 89

‫خلفت اسلمی‬

‫خلیفه یا رئیس دولت در اسلم مؤظف است مصالح‬


‫نها و مفاسد را از‬‫نموده و زیا ‌‬
‫مؤلف‪:‬‬‫دنیوی افراد امت را تأمین‬
‫دارد که برای نگهبانی‬ ‫وظیفه‬
‫علیان‬ ‫رشدی‬‫دکتورحال‬
‫ایشان بازدارد‪ ،‬در عین‬
‫دین و برآورده ‌ساختن مصالح اخروی شان کار نماید‪.‬‬
‫هساختن این اهداف و اغراض نه تنها خلیفه‬ ‫در برآورد ‌‬
‫دولت اسلمی به اندازة‬ ‫مسئول است‪ ،‬بلکه هر فرد در‬
‫مترجم‪:‬‬
‫تحقق آن مسئولیت‬‫خاموشدرهروی‬
‫عبدالله خویش‬
‫طاقت و بر حسب مقام‬
‫دارد‪» ،‬همة شما شبانید و همة شما از رعیت خویش مورد‬
‫سؤال قرار خواهید گرفت«‬
‫از ژرفای متن کتاب‪....‬‬

‫اهداء‬
‫این ترجمه را به عاشقان به حق خلفت اسلمی‪ ،‬به‬
‫یورزند و در‬
‫آنانی که برای احیای آن شب و روز تلش م ‌‬
‫یهراسند‪.‬‬
‫این راه از ایثار جان و مال نم ‌‬
‫به جانبازان مکتب توحید و یکتاپرستی به جوانان مؤمنی‬
‫سشان‬‫که در تلش اند با مفاهیم وال و ارزشمند دین مقد ‌‬
‫﴿‪﴾2‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫آشنا شوند‪ ،‬به آن عمل کنند و بدان دعوت نمایند‪ ،‬به‬
‫بلبلن بوستانی محمدی ‪ ،‬در هرکجایی از مرزهای وطن‬
‫ینمایم‪.‬‬
‫اسلمی که قرار دارند‪ ،‬متواضعانه تقدیم م ‌‬
‫﴿‪﴾3‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫بسم الله الرحمن الرحیم‬
‫‪    ‬‬ ‫﴿‬
‫‪] ﴾‬البقرة‪.[30 :‬‬‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬
‫»و یاد کن زمانی را که گفت پروردگارت برای‬
‫های قرار‬
‫فرشتگان که همانا من در زمین خلیف ‌‬
‫یدهم‪.«...‬‬
‫م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪﴾‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫]النور‪.[55 :‬‬
‫»وعده نموده خداوند برای آنانی که ایمان آوردند از‬
‫شما‪ ،‬کار شایسته کردند که هرآئینه ایشان را در زمین‬
‫یدارد«‪.‬‬‫خلفت ارزانی م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‬
‫‪] ﴾‬النعام‪.[165 :‬‬
‫»و اوست آن که شما را در زمین جانشینان قرار داد«‪.‬‬
‫﴿‪﴾4‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫فهرست مطالب‬
‫صفح‬ ‫موضوع‬ ‫ش‬
‫ه‬
‫‪6‬‬ ‫‪ 1‬مقدمة دکتور ناهی‬
‫‪11‬‬ ‫‪ 2‬آغاز کتاب‬
‫‪13‬‬ ‫‪ 3‬پیشگفتارها‬
‫‪15‬‬ ‫‪ 4‬نظام حکومتی در اسلم‬
‫‪19‬‬ ‫‪ 5‬تعریف خلفت و امامت‬
‫‪20‬‬ ‫‪ 6‬وظائف خلفت‬
‫‪22‬‬ ‫‪ 7‬خلیفه یا امام‬
‫‪22‬‬ ‫‪ 8‬مبحث اول‬
‫‪22‬‬ ‫‪ 9‬تعریف خلیفه‬
‫‪24‬‬ ‫‪ 1‬حکم تعیین خلیفه‬
‫‪0‬‬
‫‪25‬‬ ‫‪ 1‬مطلب اول‬
‫‪1‬‬
‫‪30‬‬ ‫‪ 1‬دلئل هر مذهب‬
‫‪2‬‬
‫‪38‬‬ ‫‪ 1‬مطلب دوم‬
‫‪3‬‬
‫‪50‬‬ ‫‪ 1‬مبحث دوم‬
‫‪4‬‬
‫‪50‬‬ ‫‪ 1‬شرایط خلیفه‬
‫‪5‬‬
‫‪50‬‬ ‫‪ 1‬اهل سنت‬
‫‪6‬‬
‫‪51‬‬ ‫‪ 1‬معتزله و خوارج‬
‫‪7‬‬
‫‪51‬‬ ‫‪ 1‬امامیه‬
‫‪8‬‬
‫‪52‬‬ ‫‪ 1‬زیدیه‬
‫‪9‬‬
‫‪56‬‬ ‫‪ 2‬شرایطی که همه برآن اتفاق دارند‬
‫‪0‬‬
‫‪58‬‬ ‫‪ 2‬شرایطی که در آن اختلف است‬
‫‪1‬‬
‫‪64‬‬ ‫‪ 2‬مبحث سوم‬
‫‪2‬‬
‫﴿‪﴾5‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫‪65‬‬ ‫‪ 2‬مطلب اول‬
‫‪3‬‬
‫‪68‬‬ ‫یگزیند‬ ‫‪ 2‬امت چگونه خلیفه را برم ‌‬
‫‪4‬‬
‫‪70‬‬ ‫‪ 2‬مقام شرعی خلیفه و پیوند او با امت‬
‫‪5‬‬
‫‪71‬‬ ‫‪ 2‬مطلب دوم‬
‫‪6‬‬
‫‪71‬‬ ‫‪ 2‬مسؤلیت و حقوق خلیفه‬
‫‪7‬‬
‫‪73‬‬ ‫‪ 2‬حقوق خلیفه‬
‫‪8‬‬
‫‪77‬‬ ‫‪ 2‬مطلب سوم‬
‫‪9‬‬
‫‪77‬‬ ‫‪ 3‬عزل و برکناری خلیفه‬
‫‪0‬‬
‫‪86‬‬ ‫‪ 3‬اقدامات برکناری و عزل‬
‫‪1‬‬
‫‪88‬‬ ‫‪ 3‬خاتمه‬
‫‪2‬‬
‫‪90‬‬ ‫‪ 3‬فهرست مصادر و مراجع کتاب‬
‫‪3‬‬
‫‪95‬‬ ‫‪ 3‬آثار دیگر مؤلف‬
‫‪4‬‬
‫﴿‪﴾6‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫مقدمه به قلم دکتر صلح الدین ناهی‬
‫هام دکتر رشدی‬ ‫هنگامی که دوست جوان و همسای ‌‬
‫علیان از من تقاضا نمود تا برای کتاب »السلم والخلفة«‬
‫های بنویسم‪ ،‬نتوانستم برغم صیق وقت و‬ ‫او مقدم ‌‬
‫یهای بسیار از این عذرخواهی نمایم‪.‬‬ ‫گرفتار ‌‬
‫یتوانستم از او معذرت بخواهم‪ ،‬در حالی که‬ ‫چگونه م ‌‬
‫در کتابم »نصوص قانونیة و شرعیة« به مسأله نظام‬
‫حکومتی در اسلم پرداخته و نظریات برخی از دانشمندان‬
‫ههای مذاهب اسلمی بیان نموده‬ ‫نمان را با دیدگا ‌‬ ‫مسلما ‌‬
‫بودم که از آن نظریات و مذاهب نظر ابن خلدون را‬
‫پسندیدم که این موضوع را بنحوی جامع بررسی نموده و‬
‫صرف بر اصول اسلمی آن که ریاست دولت است‪،‬‬
‫بسنده نکرده است توأم با آن که این موضوع را در‬
‫اشکال مختلف و ادوار گوناگون آن مورد بررسی قرار‬
‫داده است‪.‬‬
‫زمانی که دکتر علیان خاصة این بحث را برایم فرستاد‪،‬‬
‫مشاهده نمودم که او برخی آیات قرآن را سرلوحه قرار‬
‫داده و به آیات خلفت انسان در زمین اشاره نموده است‪.‬‬
‫یخواهد که به ژرفای‬ ‫با خود گفتم‪ :‬شاید او با این کار م ‌‬
‫ههای بدور‬ ‫موضوع خویش اشاره کند‪ ،‬و بررسی آن بر پای ‌‬
‫یخواهد خلفت خلیفه‬ ‫از کنکاش در فلسفة اسلمی که م ‌‬
‫های برای خلفت انسان در زمین قرار‬ ‫دار اسلم را نمون ‌‬
‫دهد‪ ،‬بپردازد؛ لیکن در نهایت دیدم که او تفسیر این‬
‫یگذارد و پس از این به پیوند میان‬ ‫موضوع را به خواننده م ‌‬
‫این دو خلفت‪ ،‬خلفت خلیفه در سرزمین اسلم و خلفت‬
‫ینماید و شاید او‬ ‫انسان در زمین‪ ،‬جز اندکی توجه نم ‌‬
‫روزی از روزها به این پیوند و برابری اهتمام ورزد‪.‬‬
‫فهای خلفت توجه نموده و دو‬ ‫استاد علیان به تعری ‌‬
‫عنصر مهم آن را پدیدار ساخته که مراد ما از آن نگهبانی‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫دین و سیاست دنیا م ‌‬
‫او پس از این سعی نموده تا مفهوم سیاست دنیا را با‬
‫این گفتارش معین سازد که »هدف از آن این است که‬
‫امور و کارهای دولت با تعالیم دینی همآهنگ باشد«‪ .‬او این‬
‫یکند که جایی برای شک‬ ‫عبارت را طوری تفسیر م ‌‬
‫یگذارد در این که ادارة امور دولت مطابق تعلیمات‬ ‫نم ‌‬
‫یکند‪.‬‬‫عگرایی تجاوز نم ‌‬ ‫دینی هرگز پشیزی از واقعیت و واق ‌‬
‫چه هدف از اداره این نیست که یکسره بدنبال امور غیبی‬
‫تهای اقتصادی و اجتماعی‬ ‫و نهانی بدویم با این که واقعی ‌‬
‫را نادیده بگیریم‪.‬‬
‫﴿‪﴾7‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫یشود که وظیفة دولت فقط‬ ‫و از آن چنین استنباط نم ‌‬
‫یبندی به شعائر و آداب و رسوم دینی و بخش‬ ‫بر پا ‌‬
‫یگردد‪.‬‬ ‫عبادات منحصر م ‌‬
‫یشود که اسلم دینی است‬ ‫لیکن از آن چنین برداشت م ‌‬
‫که میان تئوری و عمل همآهنگی بوجود آورده با این که‬
‫تئوری اسلمی صرف خیالی و واهی نیست‪ ،‬چه انسان‬
‫دراسلم موجودی است که خداوند از آفرینش او این هدف‬
‫را داشته که رسالتی بر دوش او گذارد که تثبیت این‬
‫رسالت شایستگی او را برای خلفت در زمین نمودار‬
‫یکند‪.‬‬
‫م ‌‬
‫های‬
‫از اینرو واجب است که جامعة اسلمی را خلیف ‌‬
‫پاسداری و رهبری کند که همه در برابر او فرمانبر باشند‪،‬‬
‫و او امور و کارهای ملت و امت خود را به پیش برد‪ ،‬و‬
‫تلش ورزد که برای جهانیان رحمت و مهربانی باشد‪ ،‬با‬
‫این که رسالت او در امور کشوری برخاسته از شیرازة‬
‫شها‬‫رسالت اسلمی باشد‪ .‬آن رسالتی که شامل تمام بخ ‌‬
‫یباشد‪.‬‬‫و امور زندگی بوده و بر نظام شوری استوار م ‌‬
‫اینک بنگریم که آیا خلفت این شوری را بوجود آورده و‬
‫چنانچه شایسته است آن را مراعات نموده است؟‬
‫و آیا اختیارات خلیفه از دیدگاه شریعت و واقعیت مقید‬
‫است؟‬
‫و آیا اسلم یا دانشمندان مسلمان برای خلیفه و دولت‬
‫اسلمی دستورالعملی در چهار چوب اصول و مبادی‬
‫اسلمی و حقوق بشر وضع نموده اند؟‬
‫بها پیش از اسلم در مورد رعایت‬ ‫و این که آیا برای عر ‌‬
‫های وجود دارد‪،‬‬ ‫درست و راستین توجه به امور جامعه نمون ‌‬
‫یا آن که جامعة جاهلی تابع استبداد و زورگویی بوده‬
‫است؟‬
‫شهایی است که موضوع خلفت در‬ ‫اینها همه پرس ‌‬
‫یانگیزد که اهمیت این امر از ناحیة آن که‬ ‫اسلم آن را برم ‌‬
‫موضوع آن بر ژرفای اندیشه و جامعیت فرهنگ اسلمی‬
‫یکند نمودار‬ ‫شهای سیاست و قانونگذاری دللت م ‌‬ ‫در بخ ‌‬
‫یگردد‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫و دلیلی روشنتر بر این نکته از این وجود ندارد که اسلم‬
‫یکننند‪،‬‬‫هرگننونه تجننازو و سرکشننی و طغیننان را محکننوم م ‌‬
‫چنانکه آیات بسیاری از قرآنکریم گواه ایننن مطلننب اسننت‪،‬‬
‫یفرمایننند‪ ﴿ :‬‬ ‫ماننننند فرمنننودة خداونننند کنننه م ‌‬
‫‪   ‬‬
‫‪.﴾   ‬‬
‫﴿‪﴾8‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫های در‬ ‫یگوید‪» :‬این که اسلم نظام ویژ ‌‬ ‫استاد علیان م ‌‬
‫یتوانیم به این موضوع این‬ ‫بخش حکومت دارد« و ما م ‌‬
‫نکته را بیفزائیم که وحدت عناصر این فکر مانع آن نشده‬
‫ههای بسیاری در این مورد‬ ‫ههای متعدد وگرو ‌‬ ‫که دیدگا ‌‬
‫های بوده برای وحدت‬ ‫پدیدار گردد‪ ،‬چنانکه خود خلفات زمین ‌‬
‫عناصر نخستین از ناحیة بیعت و امور دیگر‪ .‬همچنان‬
‫عاملی بوده برای اختلفات نظری بسیاری که در ماورای‬
‫آن پدیده آمده است‪ .‬چنانکه شرط نسب و عصمت و عدم‬
‫عصمت‪ ،‬بیانگر این نکته است‪ .‬او صراحت دارد بر این که‬
‫»اسلم هم دین است و هم دولت و خلیفه وظیفه دارد از‬
‫امور دینی نگهبانی و پاسداری نموده و سیاست دنیا را‬
‫یکند‬‫رهبری کند«‪ .‬او در این مورد به گفتاری استشهاد م ‌‬
‫یسازد که اسلم بیش از این‬ ‫که برخی از آن را روشن م ‌‬
‫به اهمیت مقام خلیفه و سیاست والی او توجه دارد‪.‬‬
‫یکند که اسلم در واقع و در صحنة‬ ‫همچنان بیان م ‌‬
‫یکرده‪ ،‬لیکن تمایل برخی‬ ‫زندگی بالفعل بوده و حکومت م ‌‬
‫از خلفا و پادشاهان به استبداد و خودمحوری و‬
‫نشان از مصالح طبقة حاکم سبب شده که دولت‬ ‫متأثرشد ‌‬
‫بهای اجتماعی و‬ ‫خلفت ساحة کشمکش طبقاتی و انقل ‌‬
‫تهای خلفت یکی پس از‬ ‫سیاسی شود‪ ،‬و این که دول ‌‬
‫دیگری سقوط کند و این که مانع تجاوز خارجی و یورش‬
‫تها شده نتواند و آنهم‬ ‫یها و امپریالیس ‌‬ ‫تاتارها و صلیب ‌‬
‫زمانی که خلفت از ملت و امت محکوم بر کنار ماند و بر‬
‫ههایی که خلفا و طبقة حاکم به رای خود‬ ‫گنیجن ‌‬
‫یانباشتند‪ ،‬روی آورد و از مبادی دین اسلمی که از‬ ‫م ‌‬
‫گنجینه ساختن طل و نقره و منع استفاده از آن برحذر‬
‫یداشت‪ ،‬رویگردان گردید‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‬
‫‪﴿ .﴾‬الحشر‪ » ﴾٧ :‬تا میان ثرومننندان شننما‬
‫دست به دست نگردد«‬
‫خلصة سخن این که کتاب »السلم والخلفة« موضوع‬
‫بسیار مهمی را از موضوعات فقه عمومی و اندیشة‬
‫یکند که نویسندة آن در پیشکش‬ ‫سیاسی اسلم بررسی م ‌‬
‫نمودن آراء هر مذهب و بیان دلیل هر فرقه و اعتماد به‬
‫مشان ارزشمند و قابل اطمینان‬ ‫مراجعی که برای هرکدا ‌‬
‫است‪ ،‬موفق بوده و با شایستگی از عهدة آن برآمده‬
‫است‪.‬‬
‫﴿‪﴾9‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫تآور نخواهد بود هرگاه نوشتة او تمام این‬ ‫پس شگف ‌‬
‫شهایی را که قبل ً یادآور شدیم‪ ،‬برانگیزد و این که‬ ‫پرس ‌‬
‫خواننده از خود بپرسد که آیا خلفت وظایف خود را انجام‬
‫های را که شریعت اسلمی برایش ترسیم‬ ‫داد و محدود ‌‬
‫نموده بود که عدالت را برگزیند و فقط را انتخاب نماید‪،‬‬
‫رعایت نمود؟‬
‫به هر ترتیبی که باشد این مطالب روشن است که‬
‫اندیشة اسلمی اطاعت خلیفه و امیری را که به حدود و‬
‫یبندی نداشته باشد‪ ،‬لزم نگردانیده‬ ‫قوانین شرعی پا ‌‬
‫است‪.‬‬
‫چنانکه ابن مقفع که از رهبریان معارضة سیاسی‬
‫یای است که این‬ ‫تآمیز بود از دانشمندان اسلم ‌‬ ‫مسالم ‌‬
‫نکته سیاسی بزرگ را برای خلیفة زمانش با صراحت بیان‬
‫یکرده که رسالت اصحاب پیامبر ‪ ‬نیز گواه بر این‬ ‫م ‌‬
‫مطلب است‪ ،‬همچنانکه اندیشة اسلمی در برپایی دولت و‬
‫یهای اجتماعی و حفظ نظام از‬ ‫خلفت براساس نیازمند ‌‬
‫بپذیری و هرج و مرج‪ ،‬بر واقعیت متکی بود‪ .‬با‬ ‫خلل و آسی ‌‬
‫آنهم برخی از مذاهب به این عقیده شدند که امامت‬
‫)نصب امام( بر خدا واجب است که بعضی این وجوب را‬
‫یداند که عدة دیگری با این مذهب‬ ‫از باب لطف م ‌‬
‫مخالفت نموده و دلیل آن را باطل کرده اند‪.‬‬
‫اندیشة اسلمی تلش نموده تا خلفت را در یک چوکات‬
‫شهای‬ ‫)چارچوبه( نظری محدود گرداند و از اینرو رو ‌‬
‫متفاوتی در برابر آن پدیدار گردیده است‪ .‬استاد علیان‬
‫شها و‬
‫شها را بیان کند و به رو ‌‬ ‫خواسته که این تل ‌‬
‫کهای مختلف اشاره نماید که در تقدیم ‌نمودن تمام‬ ‫مسل ‌‬
‫نظریات و اقوال موجود در این زمینه که در اندکی از‬
‫طهای دیگر باهم‬ ‫منظرند و در شر ‌‬ ‫اصول عمومی باهم ه ‌‬
‫یهای غیبی و پراتیک و عمل باهم‬ ‫اختلف دارند و در تئور ‌‬
‫یطرفی و امانت را رعایت نموده‬ ‫همآهنگ اند‪ ،‬جانب ب ‌‬
‫است‪.‬‬
‫از اینرو هرآن که بخواهد بایست‪ ,‬خود تمام این مطالب‬
‫را مطالعه نماید‪ ،‬چه هدف از نوشتن این مقدمه آن نبوده‬
‫که فشردة مطالب کتاب را به خواننده عرضه کند‪ ،‬و او را‬
‫ینیاز گرداند و‬ ‫ازتأمل در آنچه در این کتاب نوشته شده ب ‌‬
‫یخواهم که این‬ ‫هرگاه خواننده نصیحت مرا بپذیرد‪ ،‬از او م ‌‬
‫مقدمه را فراموش کند و به مطالعة کتاب آغاز کند تا از‬
‫آزادی تفکر و اندیشه و استفاده از تأمل در آفاق اندیشة‬
‫﴿‪﴾10‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫اسلمی برخوردار شود‪ ،‬بدون آن که در دلیل دقت و‬
‫کاوش ننماید‪ ،‬بلکه با کمال دقت و بررسی آن را بخواند‪.‬‬
‫یخواهم برای خواننده بیفزایم که موضوع خلفت یا‬ ‫م ‌‬
‫ریاست دولت در اسلم‪ ،‬بحثی تاریخی نیست‪ ،‬همانگونه که‬
‫تأمل و اندیشه در آن تأمل در موزة اندیشة اسلمی‬
‫نیست‪ ،‬چه اسلم در فراخنای تاریخ جا دارد که حال و‬
‫یدهد و مسائل آن‪،‬‬ ‫گذشته و حال و آینده را بهم پیوند م ‌‬
‫مسائلی است نوین و متحول و آنچه در دیروزش گفته‬
‫شده برای حال و آینده اش نیز از اعتبار برخوردار است‪،‬‬
‫این است رمز تسلیم مسلمین و علمای حق و مقایسه به‬
‫یگویند‪» :‬اسلم نظام‬ ‫هشان در این مورد که م ‌‬ ‫آن‪ ،‬و گفت ‌‬
‫یای است که از سوی خدا الهام گردیده است«‪.‬‬ ‫قانون ‌‬
‫همچنانکه دلیلی است روشن بر سخن دیگرشان که‬
‫یگویند‪» :‬صرف اسلم است که به زودی دست بشریت‬ ‫م ‌‬
‫یگیرد تا او را به راه راست‬ ‫سرگردان و حیران را م ‌‬
‫هها و مذاهب فکری‬ ‫هدایت نماید‪ ،‬و آنهم پس از آن که را ‌‬
‫گوناگونی در جهان پدیدار گردیده است«‪.‬‬
‫مؤلف کتاب این حقایق را درک نموده و در بحث خویش‬
‫فقط نظریات و آراء دانشمندان قدیم را نیاورده‪ ،‬بلکه‬
‫افکار علمای معاصر را نیز عرضه نموده و به رد یا تائید‬
‫آن پرداخته است‪ .‬بنابراین‪ ،‬در این کار خویش شایستة‬
‫قدردانی و تمجید است‪.‬‬
‫صلح الدین ناهی‬
‫﴿‪﴾11‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫آغاز کتاب‬
‫ستایش و سپاس شایستة خداست‪.‬‬
‫ثنا و بزرگداشت خدا راست‪ ،‬و درود و سلم بر فرستادة‬
‫خدا و آل پرهیزگار و یاران هدایتگرش‪ ،‬و همة آنانی باد که‬
‫دوستش داشتند و مسیر هدایتش را پیروی کرده و‬
‫یکنند‪.‬‬‫م ‌‬
‫ثهای است در فقه‬ ‫متحوی این کتاب سلسله بح ‌‬
‫عمومی و اندیشة سیاسی اسلم که موضوع آن )ریاست‬
‫دولت( است‪.‬‬
‫من این موضوع را از دو جنبة سیاسی و قانونگذاری آن‬
‫بررسی کرده و نظریات سیاسی و قوانین متعلق به‬
‫هام‪.‬‬
‫ثها را بیان کرد ‌‬‫موضوع بح ‌‬
‫در این مورد سند ممتاز دولت اسلمی را که »اصل‬
‫شهایی که از‬ ‫خلفت« است برخلف شبهات و پرس ‌‬
‫هام‪ .‬چه من‬ ‫دیدگاه تاریخی برآن وارد شده است‪ ،‬برگزید ‌‬
‫معتقدم نظام خلفت که جزئی از نظام حکومتی اسلم‬
‫است‪ ،‬از تمام این موارد مبری است‪ ،‬و در واقع انگیزة‬
‫کها‪ ،‬انحراف بیشتر حکام از برخی مفاهیم اسلم و‬ ‫این ش ‌‬
‫لشان به‬ ‫یشان از قوانین و تشکیلت آن‪ ،‬و تمای ‌‬ ‫دور ‌‬
‫یها‪ ،‬بوده است که این‬ ‫استبداد و خودرأیی و سرکوب آزاد ‌‬
‫امر سبب فاصله بین امت و حکومت‪ ،‬و ناتوانی خلفا از‬
‫یشان شده‪ ،‬و در نتیجه‬ ‫تها ‌‬ ‫تحمل و برداشت مسئولی ‌‬
‫لها‪،‬‬
‫خلفت اسلمی در برابر جنگجویان بیگانه‪ ،‬مغو ‌‬
‫تها سقوط نمود‪.‬‬ ‫یها و امپریالیس ‌‬‫صلیب ‌‬
‫یرساند که وظایف‬ ‫ً‬
‫واژة )ریاست( غالبا این امر را م ‌‬
‫رئیس در رعایت امور مدنی ملت منحصر است‪ ،‬زیرا که‬
‫ریاست دولت بر اصولی واقعی استوار است‪.‬‬
‫های‬
‫در حالی که خلفت در عین زمان بر اصولی و نمون ‌‬
‫یباشد و وظیفة خلیفه در یک زمان شامل‬ ‫هردو‪ ،‬متکی م ‌‬
‫یشود‪.‬‬ ‫رعایت امور مدنی و دینی امت یا مات م ‌‬
‫به هر صورت‪ ،‬هر حکومتی که براساس شوری متکی‬
‫باشد‪ ،‬و در قانون اساسی خویش تصریح کند که دین‬
‫کشور اسلم است‪ ،‬به تعالیم آن مؤمن بوده‪ ،‬و خود را‬
‫ناگزیر به تطبیق آن بداند و رعایت مصالح دینی و دنیوی‬
‫ملت را به دوش گیرد‪ ،‬رئیس آن نظام اسلمی‪ ،‬خلیفه‬
‫یرود‪.‬‬
‫بشمار م ‌‬
‫همچنین مراتب سپاس فراوانم را به خدمت استاد دکتر‬
‫یکنم که دست نویس این کتاب‬ ‫صلح الدین ناهی تقدیم م ‌‬
‫های برآن نگاشت‪.‬‬ ‫را خواند‪ ،‬و مقدم ‌‬
‫﴿‪﴾12‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫رشدی محمد عرسان علیان‬
‫﴿‪﴾13‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫پیشگفتارها‬

‫‪-1-‬‬
‫انسان فطرتا ً موجودی اجتماعی است‬
‫شکی نیست که انسان فطرتا ً موجودیست اجتماعی‪،‬‬
‫یکند‪ ،‬و‬ ‫یشود و در آن زندگی م ‌‬ ‫زیرا او در اجتماع زاده م ‌‬
‫روشن است که در اثر زندگی با همنوع روابط و معاملتی‬
‫یآید که از آن پیوندها و روابط و حقوق و تکالیفی‬ ‫بوجود م ‌‬
‫یآید‪.‬‬
‫پدید م ‌‬
‫یتواند در درون اجتماع از‬ ‫شکی نیست که انسان نم ‌‬
‫یخواهد‬ ‫آزادی مطلب برخوردار باشد و هرگونه که دلش م ‌‬
‫تها و مصالح‬ ‫یها‪ ،‬خواس ‌‬ ‫عمل کند‪ .‬چه این کار با آزاد ‌‬
‫ینماید‪.‬‬‫دیگران برخورد م ‌‬
‫بنابراین‪ ،‬بایست جامعه تشکیلت و قوانینی داشته باشد‬
‫که تمام این امور را تنظیم نماید‪.‬‬
‫همچنین جامعه به رئیسی نیازمند است تا این تشکیلت‬
‫را زیر نظر داشته باشد‪ ،‬و قوانین را اجرا نماید‪ ،‬تا افراد‬
‫طغیان نورزند و هرکس وظایف و حقوق خود را بشناسد‪،‬‬
‫و این پیوندها و علیق به شکلی نیکو و موافق با مصلحت‬
‫همة افراد تنظیم گردد‪.‬‬
‫هشناسی در مقدمه اش )ص‬ ‫ابن خلدون مؤسس جامع ‌‬
‫یگوید‪» :‬اجتماع ضروریست‪ ،‬و حکیمان این‬ ‫‪ (42 – 41‬م ‌‬
‫ینمایند که »انسان‬ ‫نشان چنین تعبیر م ‌‬ ‫امر را در سخ ‌‬
‫مدنی الطبع است« یعنی نیاز به اجتماعی دارد که در‬
‫ینمایند که همان معنای‬ ‫اصطلح از آن به شهر تعبیر م ‌‬
‫عمران و آبادیست«‪.‬‬
‫با توجه به این که اجتماع امری ضروری و فطری برای‬
‫یآید‪ ،‬داشتن تشکیلت هم بدون شک برای‬ ‫انسان بشمار م ‌‬
‫یشود‪.‬‬ ‫یک اجتماع امری ضروری و طبیعی محسوب م ‌‬
‫های از جوامع بشری بدون تشکیلت‬ ‫زیرا هیچ جامع ‌‬
‫یتواند تداوم یابد‪ ،‬همانگونه که بدون داشتن امنیت و‬ ‫نم ‌‬
‫یتواند از استقرار و آرامش برخوردار شود‪.‬‬ ‫قانون نم ‌‬
‫همچنین »وجود رئیس در یک جامعه برای بقا و‬
‫یتواند مردم را به‬ ‫تشکیلت آن ضروریست‪ ،‬چه او م ‌‬
‫پیروی از نظام وعدم رویاروئی با آن وادارد و آنان را از‬
‫یای توأم با کشمکش و نگرانی برحذر دارد‪...‬‬ ‫زندگ ‌‬
‫های بوجود نیامده‪ ،‬مگر آن که رئیسی‬ ‫از اینرو هیچ جامع ‌‬
‫داشته که مردم یا به رضا و رغبت و اختیار و یاهم از روی‬
‫﴿‪﴾14‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫ینموده اند«)‪ .(1‬در این مورد‬ ‫زور و اجبار از او اطاعت م ‌‬
‫های پدید آید –‬‫یگوید‪» :‬هرگاه جامع ‌‬ ‫علمه بان خلدون م ‌‬
‫همانگونه که ثابت کردیم – که به وسیلة شان جهان آبادان‬
‫شود‪ ،‬خواهی نخواهی به رهبری نیاز دارند که آنان را از‬
‫تجاوز به همدیگر باز دارد‪ .‬زیرا در سرشت حیوانی آنها‬
‫غریزة تجازو و ظلم وجود دارد‪.‬‬
‫البته این کار از موجودات دیگر ساخته نیست‪ ،‬زیرا‬
‫حیوانات فاقد عقل و بلوغ و مشاعر انسانی هستند‪.‬‬
‫یباشد که عمل ً برایشان‬ ‫این رهبر یک تن از خودشان م ‌‬
‫چیرگی و قدرت و توانایی دارد‪ ،‬تا احدی نتوانده به دیگری‬
‫تجاوز کند که این خود معنی ملک و پادشاهایست«)‪.(2‬‬
‫این پادشاهی یا زمامداری و ریاستی که نیاز اجتماعی‬
‫یکند و صاحب آن حکمروا و رئیس‬ ‫وجود آن را ایجاب م ‌‬
‫یشود‪ ،‬اما‬ ‫مهای مختلف نامیده م ‌‬ ‫دولت است‪ ،‬هرچند به نا ‌‬
‫یبند قوانین اسلمی باشد‪ ،‬مسلمانان او را خلیفه‬ ‫هرگاه پا ‌‬
‫)‪(3‬‬
‫ینامند ‪.‬‬‫یا امام و یا هم امیرالمؤمنین م ‌‬

‫)(‪ -‬اصننول النندعوة‪ .‬د – عبنندالکریم زینندان ص ‪ – 151‬السیاسننة‬ ‫‪1‬‬

‫الشرعیة – ابن تیمیه ص ‪.138‬‬


‫)(‪ -‬مقدمة ابن خلدون‪ ،‬ص ‪.191‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬به نظام الحکم فی السلم‪ .‬د – محمد یوسف موسی ص ‪10‬‬ ‫‪3‬‬

‫و شننرح الصننول الخمسننه – عبنندالجبار بننن احمنند ص ‪– 850‬‬


‫مراجعه شود‪.‬‬
‫﴿‪﴾15‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫‪-2-‬‬
‫نظام حکومتی در اسلم‬
‫اسلم با داشتن یک نظام فراگیر و عمومی بر سایر‬
‫ادیان آسمانی امتیاز دارد‪.‬‬
‫اسلم برای ملت خاصی نیامده‪ ،‬بلکه به عنوان رحمت‬
‫یرغم اختلف نژاد و ملل و رنگ و‬ ‫برای همة بشریت عل ‌‬
‫پوست آنان آمده است‪.‬‬
‫یفرمایننند‪    ﴿ :‬‬ ‫خداونننند م ‌‬
‫‪] ﴾‬سبأ‪.[28 :‬‬ ‫‪   ‬‬
‫های برای‬ ‫مدهند ‌‬‫هدهنده و بی ‌‬
‫»و نفرستادیم ترا‪ ،‬مگر مژد ‌‬
‫همه مردم«‪.‬‬
‫یفرماینننند‪  ﴿ :‬‬ ‫همچنننننان م ‌‬
‫‪] ﴾    ‬النبياء‪.[107 :‬‬
‫»و نفرستادیم ترا‪ ،‬مگر رحمتی برای جهانیان«‪.‬‬
‫از اینرو احکام و قوانین آن عمومی و شامل تمام‬
‫شها و شئون زندگی است که تنها به توضیح عقیدة‬ ‫بخ ‌‬
‫صحیح اکتفا نکرده‪ ،‬و یا هم فقط به بیان نظام اخلقی‬
‫یشود نپرداخته‪،‬‬ ‫های که جامعة بشری برآن متکی م ‌‬ ‫نمون ‌‬
‫های را‬ ‫بلکه با توجه به همة جوانب‪ ،‬قانون عادلنه و جاودان ‌‬
‫برای بشریت به ارمغان آورده است‪ .‬قانونی که در همه‬
‫یکند‪ ،‬چه‬ ‫حال بر انسان‪ ،‬و اعمال و معاملت او حکومت م ‌‬
‫در مسائل فردی و روابط خانوادگی‪ ،‬و چه در پیوند او با‬
‫یکند‪ ،‬و چه در ارتباط کشور‬ ‫های که در آن زندگی م ‌‬ ‫جامع ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫او با کشورهای دیگر ‪.‬‬
‫ً‬
‫روشن است که چنین قانونی‪ ،‬ضرورتا مطالبی را با‬
‫خود آورده که پایداری دولتی را با اصولی درست و مبادیی‬
‫معقول و کافی و براساس نیازهای هر امت یا هر ملت‪ ،‬در‬
‫ینماید‪.‬‬‫هر وقت و زمان و در هر جای متضمین م ‌‬
‫شواهد بر این امر‪:‬‬
‫‪ -1‬آنچه در قرآنکریم در مورد امر به شوری آمده ﴿‪‬‬
‫‪] ﴾  ‬آل عمممران‪» .[159 :‬و بننا‬
‫ایشان در کارها مشورت کن«‪.‬‬
‫‪] ﴾‬شوری‪:‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫﴿‬
‫‪ » .[38‬و کارشننان در میننان خودشننان بننر پننایه مشننورت‬
‫است«‪.‬‬

‫)(‪ -‬به کتاب نظام الحکم فی السلم د‪ .‬محمنند یوسننف ص ‪– 15‬‬ ‫‪1‬‬

‫‪ 16‬مراجعه نمائید‪.‬‬
‫﴿‪﴾16‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‬
‫‪‬‬
‫‪﴾‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪  ‬‬
‫]المائدة‪» .[45 :‬و در مورد حکم به ما انزل الله‪ ،‬و آن که‬
‫حکننم نکننند بننه آنچننه خداوننند فننرو فرسننتاده پننس آنننان‬
‫ستمکارانند«‪.‬‬
‫)ب( آنچه در سنت نبوی آمده از الفاظی مثل امیر و‬
‫تها و تکالیفی‬ ‫امام‪ ،‬و حقوقی که ایشان دارند و مسئولی ‌‬
‫که بر دوش ایشان است‪.‬‬
‫ض إ ِل ّ‬ ‫مممن الرَ‬ ‫َ‬ ‫ن بِ َ‬ ‫ُ‬ ‫ل ل ِث َل ََثمم ِ‬ ‫حمم ّ‬ ‫»ل َ ي َ ِ‬
‫ْ ِ‬ ‫ة ِ َ‬ ‫فل ٍ‬ ‫ة ي َكوُنممو َ‬
‫م« »روا نیست برای سه فرد کننه در‬ ‫َ‬ ‫مُروا َ َ‬ ‫َ‬
‫ه ْ‬ ‫حدَ ُ‬ ‫مأ َ‬ ‫ه ْ‬ ‫علي ْ ِ‬ ‫أ ّ‬
‫بیابننانی باشننند‪ ،‬مگننر ایننن کننه باینند یکننی را بننر خننود امیننر‬
‫نمایند«‪.‬‬
‫م« »این که با‬ ‫ه ْ‬ ‫م ُ‬ ‫ما َ‬ ‫وإ ِ َ‬
‫ن َ‬ ‫مي َ‬‫سل ِ ِ‬ ‫م ْ‬ ‫ْ‬
‫ة ال ُ‬ ‫ع َ‬ ‫ما َ‬ ‫ج َ‬‫م َ‬ ‫»ت َل َْز ُ‬
‫مشان همراه باشی«‪.‬‬ ‫جماعت مسلمین و اما ‌‬
‫ن‬ ‫عم ْ‬‫ل َ‬ ‫سُئو ٌ‬
‫م ْ‬‫و َ‬ ‫ه َ‬
‫و ُ‬ ‫ع‪َ ،‬‬ ‫ذي َ َ‬ ‫م ال ّ ِ‬
‫س َرا ٍ‬ ‫على الّنا ِ‬ ‫ما ُ‬ ‫»ال ِ َ‬
‫ه« و امام که بر مردم زعامت دارد شبان اسننت و او‬ ‫عي ّت ِ ِ‬
‫َر ِ‬
‫مسئول رعیت خویش است«‪.‬‬
‫)ج( ‪ :‬همه قواعد و احکامی که در مورد نظام حکومتی‪،‬‬
‫در آراء فقها وجود دارد که متکی بر نصوص کتاب و سنت‬
‫است‪ ،‬و نصوص و آراء دیگری که در این بحث ذکر خواهد‬
‫شد‪ ،‬همه دال بر این است که اسلم از نظام و تشکیلت‬
‫های برخوردار است)‪.(1‬‬ ‫حکومتی ویژ ‌‬
‫یگوید‪» :‬اسلم نه‬ ‫دکتر محمد یوسف موسی م ‌‬
‫های دارد‪ ،‬بلکه دین و دولت است‪ .‬از‬ ‫ههای ویژ ‌‬ ‫تنها اندیش ‌‬
‫اینرو تعیین رئیسی برای دولت واجب است که حکمروای‬
‫آن باشد و مطابق اصول و مبادیی که در قرآن و سنت‬
‫آمده امور حکومت و سیاست و ادارة کشور را به پیش‬
‫برد)‪.(2‬‬
‫یگوید‪» :‬شریعت‬ ‫استاد شهید عبدالقادر عوده ‪ /‬م ‌‬
‫اسلمی وظیفة زمامدار را با بیانی صریح تذکر داده و‬
‫تهای او را با دقت تعیین نموده است«‪.‬‬ ‫حقوق و مسئولی ‌‬
‫از این رو وظیفة زمامدار در شریعت اسلمی این است‬
‫که در نگهبانی دین و سیاست دنیا‪ ،‬به عنوان جانشین و‬
‫خلیفة رسول اکرم ‪ ‬انجام وظیفه نماید)‪.(3‬‬

‫)(‪ -‬بننه کتنناب اصننول النندعوة‪ .‬د – عبنندالکریم زینندان ص ‪152‬‬ ‫‪1‬‬

‫مراجعه شود‪.‬‬
‫)(‪ -‬نظام الحکم فی السلم ص ‪.18‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬التشریع الجنائی فی السلم ج ‪ 1‬ص ‪.43‬‬ ‫‪3‬‬


‫﴿‪﴾17‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫عدة زیادی از مستشرقین هم به این حقیقت اعتراف‬
‫نشان در اینجا نقل‬ ‫های از سخنا ‌‬‫کرده اند که اینک نمون ‌‬
‫یشود)‪.(4‬‬ ‫م ‌‬
‫یگوید‪» :‬محمد ‪ ‬در یک زمان دین و‬ ‫استاد نل لینو م ‌‬
‫دولیت تأسیس نمود که مرزهای آن در طول زندگی اش‬
‫باهم همآهنگ بود«‪.‬‬
‫یگوید‪» :‬اسلم علوه بر این که به‬ ‫استاد شاخت م ‌‬
‫یورزد‪ ،‬نظریات سیاسی و قانونی‬ ‫مسائل دینی اهتمام م ‌‬
‫یدارد‪ ،‬و خلصة سخن این که اسلم نظام‬ ‫را هم عرضه م ‌‬
‫فرهنگی کاملی است که دین و دولت را باهم شامل‬
‫یشود«‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫های است دینی‬ ‫یگوید‪» :‬اسلم پدید ‌‬ ‫استاد ستروتمان م ‌‬
‫و سیاسی‪ ،‬زیرا که مؤسس آن پیامبر بود‪ ،‬او حکمروای‬
‫شهای حکومتی‪ ،‬اطلع کامل‬ ‫های بود که از رو ‌‬ ‫نمون ‌‬
‫داشت«‪.‬‬
‫یگوید‪» :‬پیامبر ‪ ‬رئیس دین و‬ ‫استاد توماس ارنولد م ‌‬
‫رئیس دولت بود«‪.‬‬
‫یگوید‪» :‬اسلم تنها شامل عقائد دینی‬ ‫استاد جب م ‌‬
‫فردی نبود‪ ،‬بلکه جامعة مستقلی را به وجود آورد که روش‬
‫حکومتی معینی داشت‪ ،‬و دارای قوانین و تشکیلت‬
‫های بود«‪.‬‬ ‫ویژ ‌‬
‫یگوید »که اسلم فقط دین نیست‪،‬‬ ‫استاد فتروجرالد م ‌‬
‫بلکه تشکیلتی است سیاسی‪ ،‬و برخلف آنچه در روزگار‬
‫های از مسلمین که خود را متجدد و‬ ‫اخیر روی داده که عد ‌‬
‫یکنند که بین این دو بخش –‬ ‫ینامند‪ ،‬تلش م ‌‬ ‫روشنفکر م ‌‬
‫دین و سیاست – جدایی قائل شوند‪ ،‬در صورتی که باید‬
‫گفت که مبنای اندیشة اسلمی بر این اصل متکی است‬
‫که این دو بخش لزم و ملزوم یکدیگرند‪ ،‬چنانکه جدایی‬
‫یکی از دیگری ممکن نیست«‪.‬‬

‫)(‪ -‬نقل از کتاب النظریات السیاسة السننلمیة‪ .‬د – محمنند ضننیاء‬ ‫‪4‬‬

‫الدین الریس ص ‪ 17‬و ‪.18‬‬


‫﴿‪﴾18‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫‪-3-‬‬
‫تعریف خلفت و امامت‬
‫فهایی‬
‫بزرگان امت اسلمی از خلفت و امامت تعری ‌‬
‫کرده اند که از نظر لفظی بهم نزدیک بوده و از نظر‬
‫مضمون و معنی همآهنگ است‪.‬‬
‫ابن خلدون در مقدمه اش آن را چنین تعریف نموده‬
‫است که »خلفت‪ ،‬جانشینی از صاحب شریعت ‪ ‬در‬
‫حفظ دین و سیاست دنیاست«)‪.(1‬‬
‫یگوید‪» :‬امامت برای جانشینی‬ ‫ماوردی در تعریف آن م ‌‬
‫مقام نبوت‪ ،‬در پاسداری دین و سیاست دنیا وضع گردیده‬
‫است«)‪.(2‬‬
‫یگوید‪» :‬امامت سرپرستی‬ ‫علمه محلی در تعریف آن م ‌‬
‫عامة مردم است در امور دین و دنیا برای فردی از افراد‪،‬‬
‫به نیابت از پیامبر ‪.(3)«‬‬
‫یگوید‪» :‬خلفت عبارت است‬ ‫شمس الدین اصفهانی م ‌‬
‫از جانشینی فردی از افراد از رسول الله ‪ ‬در بپاداشتن‬
‫قوانین شریعت و حفظ حقوق ملت‪ ،‬بنحوی که پیروی او‬
‫بر همة امت واجب است«)‪.(4‬‬
‫یکند که »خلفت‪،‬‬ ‫قوشچی آن را چنین تعریف م ‌‬
‫سرپرستی عموم است در امور دین و دنیا‪ ،‬به نیابت از‬
‫پیامبر ‪.(5)«‬‬
‫فهای دیگری برای خلفت یا امامت یا‬ ‫در این مورد تعری ‌‬
‫ظشان بهم نزدیک است‬ ‫امارت مسلمین وجود دارد که الفا ‌‬
‫یباشد‪ ،‬و نیازی به ذکر‬ ‫و تقریبا ً دارای یک معنی و مفهوم م ‌‬
‫بسیاری از آنها نیست‪.‬‬

‫مقدمه ص ‪.191‬‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪1‬‬

‫الحکام السلطانیه ص ‪.3‬‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪2‬‬

‫توضیح المراد فی شرح تجرید العتقاد ص ‪.673‬‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪3‬‬

‫توضیح المراد فی شرح تجرید العتقاد ص ‪.673‬‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪4‬‬

‫شرح التجوید ص ‪ 384‬طبعة حجریة‪.‬‬ ‫)(‪-‬‬ ‫‪5‬‬


‫﴿‪﴾19‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫‪-4-‬‬
‫وظائف خلفت‬
‫فهایی که دانشمندان امت از‬ ‫خواننده با توجه به تعری ‌‬
‫یرسد که آنها اتفاق نظر‬ ‫خلفت کرده اند‪ ،‬به این نتیجه م ‌‬
‫دارند که وظایف خلفت در دو هدف و مقصد بزرگ خلصه‬
‫یشود‪":‬‬‫م ‌‬
‫‪ -1‬پاسداری و حفاظت از مرزهای دین و عقیده‪.‬‬
‫‪ -2‬سیاست دنیا به وسیلة آن‪.‬‬
‫طبعا ً منظننور از دیننن‪ ،‬دیننن مقنندس اسننلم اسننت‪ ،‬زیننرا‬
‫رسول انسانیت حضرت محمد ‪ ‬این دین را برای بشریت‬
‫به ارمغان آورده و خداوننند هننم ایننن دیننن را آخریننن ادیننان‬
‫آسننمانی قننرار داده و پیننروی و متننابعت از آن را بننر تمننام‬
‫نها فننرض گردانیننده اسننت‪ .‬و ﴿‪      ‬‬ ‫انسا ‌‬
‫‪             ‬‬
‫‪              ‬‬
‫‪] ﴾  ‬آل عمران‪» [85 :‬آن که جز‬
‫یشننود و او در‬‫اسلم دینی بجوینند‪ ،‬هرگننز از او پننذیرفته نم ‌‬
‫آخرت از زمرة زیانکاران است«‪.‬‬
‫حراست و نگهبانی از دین‪ ،‬به معنای حفظ و اجرای‬
‫آنست‪.‬‬
‫حفظ آن از تحریف و تبدیل‪ ،‬و نگهداری آن از انحراف و‬
‫تعطیل‪) ،‬یعنی دورنگهداشتن از ساحة اجرا و عمل(‪،‬‬
‫تطبیق احکام‪ ،‬عمل به تعالیم‪ ،‬وادارساختن مردم به توقف‬
‫نشده اش‪ ،‬و اطاعت از فرامین و‬ ‫در برابر مرزهای تعیی ‌‬
‫پرهیز از منهیات آن‪.‬‬
‫اما سیاست دنیا به وسیلة دین به این معناست که امور‬
‫مملکت مطابق تعالیم دینی اداره شود‪ ،‬زیرا هدف از‬
‫تشکیل حکومت سامان یافتن کار مردم و دفع مفاسد از‬
‫آنان است که این کار جز با عمل به دین‪ ،‬اجرای تعالیم‪،‬‬
‫مشن در برابر حدود خدا‪ ،‬دورنمودن‬ ‫تطبیق احکام‪ ،‬تسلی ‌‬
‫نشان به معروف )کارهای‬ ‫ایشان از منهیات‪ ،‬امرکرد ‌‬
‫پسندیده( و منع شان از منکرات )کارهای زشت( تحقق‬
‫ییابد‪.‬‬
‫نم ‌‬
‫از این رو زمامدار و ظیفه دارد‪ ،‬جامعة اسلمی را در‬
‫امور دینی به آنچه شریعت خدا و رسول او ‪ ‬فرض‬
‫نموده‪ ،‬از قبیل اجرای عدالت در بین مردم‪ ،‬تعیین‬
‫کارمندان با کفایت‪ ،‬گسترش امن و آرامش‪ ،‬تهیة مایحتاج‬
‫یهای مردم‪ ،‬استفاده از منابع مالی کشور‪ ،‬اداره‬ ‫و نیازمند ‌‬
‫﴿‪﴾20‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫کند‪ ،‬به نحوی که رفاه و آسایش اقتصادی و زندگی‬
‫های را برای آنها فراهم نماید)‪.(1‬‬ ‫آبرومندان ‌‬
‫در کتاب »المسایره و شرحه« آمده که »هدف نخست‬
‫از امامت برپاداشتن و اقامة دین بر وجهی است که به‬
‫وسلیة آن اموری مانند اخلص در طاعات‪ ،‬احیا و‬
‫نبردن بدعت انجام پذیرد‪ ،‬تا‬ ‫تها و از میا ‌‬‫هکردن سن ‌‬ ‫زند ‌‬
‫مردم برای طاعت مولی سبحانه و تعالی آمادگی کامل‬
‫پیدا کنند‪.‬‬
‫هکردن‬ ‫هدف دوم از امامت توجه به امور دینا‪ ،‬و ادار ‌‬
‫آنست‪.‬‬
‫ههای مشروع‬ ‫تآوردن مال و ثروت از را ‌‬ ‫مانند به دس ‌‬
‫آن‪ ،‬و رساندن آن به نیازمندان و دفع ظلم و ستم‪ ،‬برای‬
‫آن که بندگان خدا فرصت پرداختن به امور دینی را داشته‬
‫باشند‪.‬‬
‫زیرا هرگاه امور اقتصادی تنظیم گردد‪ ،‬کسی بر کسی‬
‫یکند و هرکس بر جان و مال خویش ایمن‬ ‫تجاوز نم ‌‬
‫یگردد‪ ،‬و هر شخصی که در بیت المال یا جز آن حقی‬ ‫م ‌‬
‫یرسد‪ ،‬و اینجاست که تمام مردم‬ ‫دارد به حقوق خویش م ‌‬
‫یکنند‪ ،‬و‬ ‫نشان فراغت حاصل م ‌‬ ‫برای رسیدگی به کار دی ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫یپردازند« ‪.‬‬ ‫بنحو مطلوبی به انجام آن م ‌‬
‫ما در این مرحله مجبوریم ثابت کنیم که اسلم قانونی‬
‫است برای اجتماع انسانی که افراد جامعه در محور احکام‬
‫آن متحد گردیده‪ ،‬در سایة آن زندگی نموده و همآهنگ با‬
‫ینمایند‪ .‬این شریعت شامل‬ ‫اصول آن با یکدیگر معامله م ‌‬
‫یشود و تمام نیازهای انسان را‬ ‫تمام جوانب زندگی م ‌‬
‫یکند‪.‬‬
‫برآورده م ‌‬
‫این قانون برای یک نسل نیامده و برای امتی بخصوص‬
‫تها‬
‫لها و ام ‌‬ ‫وضع نگردیده است‪ ،‬بلکه برای همة نس ‌‬
‫برقرار شده است‪ ،‬تا زمانی که خداوند زمین و همة‬
‫یکنند‪ ،‬به نزد خود برگرداند و‬ ‫کسانی را که برآن زندگی م ‌‬
‫یشان باز‬ ‫تا زمانی که همة کائنات به سوی مولی حقیق ‌‬
‫گردند‪.‬‬
‫ییابیم‪:‬‬‫از مطالب گذشته‪ ،‬نکات زیر را درم ‌‬
‫‪ -1‬این که اجتماع برای انسان ضروری است‪.‬‬
‫)(‪ -‬اصنننول الننندعوة‪ .‬د‪ -‬عبننندالکریم زیننندان ص ‪ 185‬و ‪ 190‬و‬ ‫‪1‬‬

‫التشریع الجنائی عبدالقادر عوده ج ‪ 1‬ص ‪.43‬‬


‫)(‪ -‬نقل از النظریات السیاسننة السننلمیة تننألیف د‪ .‬محمنند ضننیاء‬ ‫‪2‬‬

‫الدین الریس ص ‪ 265‬و نظام الحکم فی السلم تألیف د‪ .‬محمد‬


‫یوسف موسی ص ‪.168‬‬
‫﴿‪﴾21‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫‪ -2‬این که داشتن تشکیلت برای هر جامعه ضروری‬
‫است‪.‬‬
‫‪ -3‬این که برای بقا و حفظ نظام و تشکیلت جامعه‬
‫وجود رهبری ضروری است‪.‬‬
‫‪ -4‬این که این رهبر در نزد مسلمین بنام خلیفه یا امام‬
‫یشود‪.‬‬
‫و یا امیرالمؤمنین نامیده م ‌‬
‫‪ -5‬این که هدف حکومت اسلمی تثبیت و تحقق دو‬
‫هدف بزرگ است‪:‬‬
‫اول‪ -‬نگهبانی و حراست از دین‪.‬‬
‫دوم‪ -‬سیاست دنیا‪.‬‬

‫خلیفه یا امام‬
‫چون یکی از ارکان مهم نظامی حکومتی اسلم‪ ،‬وجود‬
‫خلیفه یا امام است‪ ،‬این بحث را به این مورد اختصاص‬
‫یشود‪:‬‬‫دادم که به ‪ 3‬بخش تقسیم م ‌‬
‫‪ -1‬تعریف خلیفه از نظر لغوی و اصطلحی و حکم‬
‫تعیین و نصب او‪.‬‬
‫‪ -2‬شرایطی که باید در یک خلیفه موجود باشد‪.‬‬
‫‪ -3‬شیوة تعیین خلیفه‪ ،‬مقام قانونی ا و‪ ،‬رابطه و پیوند‬
‫او با امت‪ ،‬وظایف و حقوق او‪ ،‬و حکم عزل و کیفیت‬
‫برکناری او‪.‬‬

‫مبحث اول‬
‫‪ -1‬تعریف خلیفه‪:‬‬
‫یگردد که‬‫از نظر لغوی لفظ خلیفه بر کسی اطلق م ‌‬
‫دیگری او را جانشین خویش قرار داده باشد‪ ،‬و بر آن که‬
‫دیگری را در کاری از کارها‪ ،‬خلیفه و جانشینش قرار‬
‫دهد)‪.(1‬‬
‫ن فلنا ً« هرگاه که به جای‬‫ف فل ٌ‬‫خل َ َ‬
‫یشود‪َ » :‬‬
‫گفته م ‌‬
‫او به انجام کاری بپردازد‪ ،‬خواه همراه با او باشد یا پس از‬
‫او‪.‬‬

‫)(‪ -‬منهاج السنة النبویة – ابن تیمیه ج ‪ 1‬ص ‪.137‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾22‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫یفرماید‪   :‬‬ ‫﴿‬
‫خداوند م ‌‬
‫‪   ‬‬
‫‪] ﴾    ‬الزخرف‪.[60 :‬‬
‫»اگر بخواهیم به جای شما در زمین فرشتگانی را قرار‬
‫یدهیم که جانشین شما شوند«‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫یشود که نمایندة‬ ‫همچین این واژه بر کسی اطلق م ‌‬
‫فرد دیگری است‪ .‬به علت غیبت یا نبودن و یا به سبب‬
‫بیماری و مرگ شخصی که این فرد نمایندة اوست‪.‬‬
‫خِلیف است‪.‬‬ ‫فاء جمع َ‬ ‫خل َ َ‬
‫فه و ُ‬ ‫خَلَئف جمع َ‬
‫خِلی َ‬ ‫َ‬
‫لیکن در اصطلح – همانگونه که در تعریف خلفت ذکر‬
‫یشود که این رهبر‬ ‫شد – بر رهبر بزرگ دولت اطلق م ‌‬
‫یشود که‬ ‫بزرگ به نام امام یا امیرالمؤمنین نیز نامیده م ‌‬
‫متأخرین به او سلطان اعظم )فرمانروای برتر( لقب داده‬
‫اند‪.‬‬
‫اما دلیل نامیدن او به امام‪ ،‬به خاطر شباهت به امام‬
‫نماز‪ ،‬در پیروی و اقتداء به اوست‪ .‬و به این سبب خلیفه‬
‫یشود که او جانشین پیامبر علیه الصلة والسلم به‬ ‫گفته م ‌‬
‫یرود در نگهبانی دین و سیاست دنیا که به او‬ ‫شمار م ‌‬
‫یشود‪.‬‬ ‫خلیفه یا خلیفة رسول الله گفته م ‌‬
‫لیکننن در نامینندن او بننه – خلیفننة اللننه – اختلف اسننت‪،‬‬
‫های که برای ننوع انسنانی‬ ‫های به اقتباس از خلفت عام ‌‬ ‫عد ‌‬
‫وجود دارد‪ ،‬آن را مجاز دانسته اند‪.‬‬
‫آنهننننم در فرمننننودة خداوننننند‪  ﴿ :‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪] ﴾‬البقرة‪.[30 :‬‬
‫های را«‪.‬‬‫یدهم در زمین خلیف ‌‬‫»همانا من قرار م ‌‬
‫و فرمننننننودة خداوننننننند‪  ﴿ :‬‬
‫‪] ﴾  ‬فاطر‪.[39 :‬‬
‫یکند«‪.‬‬‫»او آن ذاتیست که شما را در زمین قیام م ‌‬
‫لیکن جمهور علماء این نامگذاری اخیر را ممنوع قرار‬
‫تنکردن این دو آیه برآن و به سبب‬ ‫داده اند‪ ،‬به دلیل دلل ‌‬
‫آن که طلب تعیین خلیفه و جانشین‪ ،‬برای کسی است که‬
‫خود غایب باشد نه در حق آن که حاضر است‪.(1)...‬‬
‫حضرت ابوبکر ‪ ‬هنگامی که به این نام خوانده شد‪ ،‬آن‬
‫را منع نمود و گفت‪ :‬من خلیفة الله نیستم‪ ،‬بلکه خلیفة‬
‫یباشم‪.‬‬‫رسول الله ‪ ‬م ‌‬
‫)(‪ -‬مقنندمه ابننن خلنندون‪ ،‬ص ‪ 191‬و الحکننام السننلطانیه تننألیف‬ ‫‪1‬‬

‫ابویعلی‪ ،‬ص ‪.11‬‬


‫﴿‪﴾23‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫لقب )امیرالمؤمنین( از زمان تصدی خلفت توسط‬
‫حضرت عمر ‪ ‬مرسوم گردید که مردم او را – خلیفة‬
‫یرفت که این نام‬ ‫خلیفة رسول الله – نامیدند‪ ،‬و انتظار م ‌‬
‫با گذشت روزگار درازتر شود و تلفظ آن سخت و دشوار‬
‫یشد‪ ،‬حتما ً‬ ‫گردد‪ ،‬زیرا آن که جانشین حضرت عمر ‪ ‬م ‌‬
‫یشد‪.‬‬ ‫خلیفة خلیفة رسول الله – نامیده م ‌‬
‫از این رو حضرت عمر ‪ ‬به فکر افتاد که لقب دیگری‬
‫را پیدا کند که خلیفه به آن نامیده شود‪ ،‬و چون از یکی از‬
‫یگفت‪:‬‬ ‫نمایندگانی که به مدینة منوره آمده بود‪ ،‬شنید که م ‌‬
‫یا امیرالمؤمنین‪ - ،‬آن را پسندید و به آن رضایت داد و از‬
‫همان روز خلیفه به نام امیرالمؤمنین یاد شد‪.‬‬
‫متأخرین او را سلطان اعظم نامیده اند‪ ،‬زیرا او در‬
‫میان امت از بالترین سلطه و قدرت برخوردار است‪.‬‬

‫‪ -2‬حکم تعیین خلیفه‪:‬‬


‫این بحث شامل دو مطلب است‪:‬‬
‫یدانند‪.‬‬
‫‪ -1‬بیان دیدگاه کسانی که تعیین او را واجب م ‌‬
‫یدانند‪،‬‬
‫‪ -2‬بیان دیدگاه کسانی که تعیین او را واجب نم ‌‬
‫یگویند که خلفت هیچگونه پیوندی با اسلم ندراد‪.‬‬ ‫وم ‌‬

‫مطلب اول‬
‫در بیان دیدگان کسانی که اعتقاد به تعیین امام دارند‪:‬‬
‫با توجه به این که اسلم اصول و مبادی عمومی نظام‬
‫حکومتی را وضع نموده‪ ،‬بدیهی است که تعیین خلیفه را‬
‫هم واجب گردانیده است تا در رأس حکومت قرار داشته‬
‫باشد‪ ،‬امور آن را اداره کند‪ ،‬و از مصالح دینی و دنیوی‬
‫امت پاسداری نماید‪.‬‬
‫های است که دانشمندان مسلمان علی رغم‬ ‫این نظری ‌‬
‫بشان برآن اتفاق دارند‪ ،‬و امت اسلمی در‬ ‫اختلف مذه ‌‬
‫ههای مختلف تاریخ خود بدان معتقد بوده و کسی جز‬ ‫دور ‌‬
‫نجده بن عمیر از خوارج و ابوبکر اصم از معتزله‪ ،‬با آن‬
‫مخالفت نورزیده است‪.‬‬
‫یگویند که تعیین خلیفه نه از دیدگاه شرع‬ ‫این دو م ‌‬
‫واجب است و نه از دیدگاه عقل‪ .‬شیخ علی عبدالرزاق‬
‫یکی از دانشمندان معاصر در کتابش »السلم وأصول‬
‫الحکم« نظرشان را تائید نموده است‪.‬‬
‫یگوید‪» :‬تمام اهل سنت‪،‬‬ ‫ابن حزم در این مورد م ‌‬
‫مرجئه و شیعه و خوارج بر وجوب امامت اتفاق نظر‬
‫﴿‪﴾24‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫دارند‪ ،‬و این که بر امت واجب است که از امام عادل‬
‫اطاعت نماید‪ ،‬تا احکام خدا را در میان آنها اجرا کند‪ ،‬و‬
‫مطابق احکام شریعتی که رسو الله ‪ ‬آورده‪ ،‬ایشان را‬
‫یگویند فریضة‬ ‫رهبری نماید‪ ،‬جز خوارج نجدات که آنان م ‌‬
‫امامت بر مردم لزم نیست‪ ،‬و آنان خودشان باید حق را‬
‫در میان خویش به یکدیگر برسانند‪ ،‬از این گروه اکنون‬
‫کسی باقی نمانده و آنان به نجده بن عمیر نسبت داده‬
‫یشوند‪.‬‬
‫م ‌‬
‫یگوید‪» :‬نظر این گروه‬ ‫او سپس در رد نظر آنها چنین م ‌‬
‫باطل است و برای رد نظریة آنان و ابطال آن اجماع نظر‬
‫یکند‪.‬‬
‫تمام کسانی که یادآور شدیم‪ ،‬کفایت م ‌‬
‫یکند‪ ،‬به‬
‫قرآن و سنت به وجوب تعیین امام حکم م ‌‬
‫عنوان نمونه‪:‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬‫یفرماید‪ :‬‬‫خداوند م ‌‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪ ‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪)  ‬النساء‪» (59/‬از خدا‬ ‫‪‬‬
‫فرمانبرداری کنید‪ ،‬و فرمانبرداری کنید از رسول او و اولی‬
‫المری که از خودتان است«‪.‬‬
‫همراه با احادیث صحیح بسیاری که در مورد اطاعت از‬
‫ائمه و وجوب امامت آمده است)‪.(1‬‬
‫یگوید‪» :‬لزم است دانسته‬ ‫شیخ السلم ابن تیمیه م ‌‬
‫شود که ولیت امر مردم‪ ،‬از بزرگترین واجبات دین است‪.‬‬
‫یشود‪ ،‬زیرا مصلحت آدمی جز‬ ‫چون دین بدون آن برپا نم ‌‬
‫ییابد و آنم به علت نیاز برخی از‬ ‫در اجتماع تحقق نم ‌‬
‫ایشان به بعضی دیگر‪ ،‬و در هنگام اجتماع هم ناگزیر باید‬
‫رئیسی داشته باشد«)‪..(2‬‬
‫یگوید‪» :‬تعیین و نصب امام واجب است«‪.‬‬ ‫ابویعلی م ‌‬
‫یگوید‪» :‬هرگاه امامی نباشد که‬ ‫امام احمد بن حنبل ‪ /‬م ‌‬
‫کار مردم را سر و سامان دهد‪ ،‬فتنه بر مردم حاکم‬
‫یشود«)‪.(3‬‬
‫م ‌‬
‫با توجه به اندیشة وجوب تعیین رئیس بزرگ برای دولت‬
‫)که این اندیشه از حقیقت برخوردار است( هر نامی که بر‬
‫او گذاشته شود‪ ،‬خلیفه یا امام یا امیر یا پادشاه‪ ،‬این امر‬
‫از سه حالت خارج نیست‪:‬‬
‫یا منبع این وجوب تنها شریعت است یا تنها عقل است‬
‫یباشیم و آن را به حق‬ ‫و یا هردو‪ ،‬ما معتقد به نظر اخیر م ‌‬
‫)(‪ -‬الفصل فی الملل والنحل ج ‪ 4‬ص ‪.87‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬السیاسة الشرعیة ص ‪.138‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬الحکام السلطانیه ص ‪.3‬‬ ‫‪3‬‬


‫﴿‪﴾25‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫یدانیم‪) ،‬یعنی تعیین امام از نظر شرع و عقل هردو‬ ‫م ‌‬
‫واجب است( که شارح مواقف این نظر را به جاحظ و‬
‫کعبی و ابوالحسن از معنزله)‪ (1‬نسبت داده است‪ ،‬زیرا‬
‫یکند و میان‬‫تعارضی میان آنچه شریعت به آن حکم م ‌‬
‫یکند وجود ندارد‪ ،‬چون احکام و‬ ‫آنچه عقل به آن حکم م ‌‬
‫اهداف شریعت اسلمی همه معقول است‪.‬‬
‫یگوید‪» :‬عقد امامت برای کسی‬ ‫ماوردی در این مورد م ‌‬
‫یگیرد‪ ،‬به اجماع امت‬ ‫که مسئولیت آن را به دوش م ‌‬
‫واجب است‪ ،‬هرچند اصم به تنهایی با آن مخالفت کرده‬
‫است«‪.‬‬
‫اما در مورد وجوب آن اختلف پدید آمده است که آیا‬
‫ل؟‬‫شرعا ً واجب است‪ ،‬یا عق ً‬
‫گروهی گفته اند که این وجوب عقلی است‪ ،‬به این‬
‫معقیده اند که باید کارها را به‬ ‫معنی که عاقلن همه ه ‌‬
‫رهبری بسپارند که آنان را از ظلم به یکدیگر بازدارد‪ ،‬و در‬
‫یها میان آنها حکم نماید‪ ،‬و اگر چنین‬ ‫منازعات و درگیر ‌‬
‫یای وحشیانه به‬ ‫یمعنای و زندگ ‌‬ ‫نباشد در هرج و مرجی ب ‌‬
‫سر خواهند برد که پایانی جز نابودی نخواهد داشت‪.‬‬
‫أفوه أودی که شاعری از دوران جاهلیت )پیش از‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫اسلم( است‪ ،‬م ‌‬
‫س‬‫ح الّنا َ‬ ‫صل ِ ُ‬‫ل يُ ْ‬
‫هم‬ ‫َ‬
‫سَراةَ ل ُ‬ ‫ضى ل ُ‬ ‫و َ‬‫ف ْ‬ ‫َ‬
‫م‬ ‫هال ُ ُ‬
‫ه ْ‬ ‫ج ّ‬
‫ذا ُ‬ ‫سَراةَ إ ِ َ‬ ‫ول ُ‬ ‫َ‬
‫دوا‬ ‫سا ُ‬‫َ‬

‫یکند‬‫ینظمی و نبودن بزرگان مردم را اصلح نم ‌‬ ‫یعنی‪ :‬ب ‌‬


‫– و هرگاه جاهلن رهبری را به عهده بگیرند‪ ،‬چنان است‬
‫که گویی بزرگ و سروری ندارند‪.‬‬
‫یگویند‪ :‬وجوب این امر شرعی است‪ ،‬نه‬ ‫گروه دیگری م ‌‬
‫عقلی‪.‬‬
‫یکند که چه بسا‬‫زیرا امام اموری از شریعت را بیان م ‌‬
‫یباشد‪ ،‬از‬‫از دیدگاه عقل از مقبولیت چندانی برخوردار نم ‌‬
‫یکند که‬‫این رو عقل مجوز آن نیست‪ ،‬لیکن عقل واجب م ‌‬
‫هریک از عاقلن و هشیاران خود را از ظلم به همدیگر و‬
‫قطع رابطه باز دارند‪ ،‬و براساس تقاضای عقل و انصاف‪،‬‬
‫عدالت را در میان همدیگر رعایت نمایند‪ ،‬و به عقل خود‬
‫به عقل دیگران تدبیر و اندیشه کنند‪.‬‬

‫)(‪ -‬مواقف و شرح آن ص ‪.603‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾26‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫لیکن شریعت مقدس در امور دینی کارها را به ولی امر‬
‫یفرماینند‪﴿ :‬‬‫یسپارد‪ ،‬چنانکه خداوند م ‌‬
‫و زمامدار م ‌‬
‫‪    ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪).﴾ ‬النساء‪(59/‬‬
‫»ای کسانی که ایمان آورده اید! فرمانبرداری کنید از‬
‫خدا و فرمانبرداری کنید از فرستاده اش و فرمانروایی که‬
‫از جنس شماست«‪.‬‬
‫از این اطاعت و فرمانبرداری از کسانی را که در میان‬
‫ما اولی المر و صاحبان قدرت و زعامت اند‪ ،‬فرض نموده‬
‫یگردند«)‪.(1‬‬‫که آنان امیرانی اند که بر ما مسلط م ‌‬
‫ببودن تعیین خلیفه چه منبع‬ ‫در صورت اعتقاد به واج ‌‬
‫شرعی داشته باشد و چه منبع عقلی این امر از دو حالت‬
‫بیرون نیست‪ :‬یا این که بر بندگان واجب است یا بر‬
‫خداوند – عزوجل –‬
‫‪ -1‬جمهور متفکرین و اندیشمندان همة مذاهب اسلمی‬
‫نظریة نخست )واجب است بر بندگان( را پذیرفته اند‪.‬‬
‫‪ -2‬امامیه به نظر دوم )تعیین امام بر خدا واجب است(‬
‫معتقدند‪.‬‬
‫یگوید‪» :‬در مورد این که پس از‬ ‫قوشچی در این باره م ‌‬
‫اتمام زمان نبوت تعیین امام واجب است یا نه؟ اختلف‬
‫وجود دارد‪.‬‬
‫و با فرض وجوب تعیین آن بر خدا یا بر مردم‪ ،‬از دیدگاه‬
‫عقل یا از دیدگاه شرع؟‬
‫اهل سنت معتقدند که این کار بر مردم واجب است به‬
‫دلیل سمعی )نقلی(‪.‬‬
‫معتزله وزیدیه معتقدند‪ ،‬این کار از دیدگاه عقل بر ما‬
‫واجب است‪.‬‬
‫امامیه معتقدند که این امر از دیدگاه عقل بر خداوند‬
‫واجب است‪.‬‬
‫یگویند که این امر مطلقا ً واجب نیست‪.‬‬ ‫خوارج م ‌‬
‫و ابوبکر اصم از معتزله معقد است که در صورت وجود‬
‫امنیت و آرامش تعیین امام واجب نیست‪ ،‬زیرا نیازی به آن‬
‫یشود‪ ،‬و وجوب آن فقط در حالت ترس و‬ ‫احساس نم ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫ههاست ‪.‬‬ ‫پدیدارشدن فتن ‌‬

‫)(‪ -‬الحکام السلطانیة ص ‪.453‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬شرح التجرید ص ‪.384‬‬ ‫‪2‬‬


‫﴿‪﴾27‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫دلئل هر مذهب‬
‫‪ -1‬دلیلی آنانی که معتقدند تعیین و نصب امام از دیدگاه‬
‫شریعت بر امت واجب است‪.‬‬
‫اینان که اکثریت مطلق مسلمین اند‪ ،‬به کتاب و سنت و‬
‫اجماع و عقل استدلل جسته اند‪.‬‬
‫‪ -1‬از قرآنکریم به فرمودة خداوند‪:‬‬
‫﴿‪   ‬‬
‫‪] ﴾  ‬النساء‪[59 :‬‬
‫»فرمانبرداری کنید از خدا و فرمانبرداری کنینند از پیننامبر و‬
‫از فرمانروایانی که از خودتان هستند«‪.‬‬
‫یباشند که‬ ‫منظور از اولی المر‪ ،‬امراء و خلفاء م ‌‬
‫اکثریت مفسرین بر این عقیده اند)‪ .(1‬با توجه به این که‬
‫برخی دانشمندان‪ ،‬علماء را نیز در مفهوم اولی المر داخل‬
‫یرسد این نظریه که رئیس‬ ‫نموده اند)‪) .(2‬به نظر م ‌‬
‫مفسرین قرآن عبدالله بن عباس به آن معتقد است‪،‬‬
‫بترین نظریات باشد‪ :‬مترجم(‪.‬‬ ‫بهترین و صائ ‌‬
‫یگوید‪ :‬بهترین و نزدیکترین سخنان‬ ‫ابن جریری طبری م ‌‬
‫یگوید مراد‬ ‫به حق در این مورد‪ ،‬سخن کسی است که م ‌‬
‫از آن امیران و والیان امراند‪ ،‬به دلیل صحت روایاتی که از‬
‫رسول اکرم ‪ ‬در مورد امر به فرمانبرداری از امامان و‬
‫زمامداران آمده‪ ،‬در مواردی که انجام آن طاعت به شمار‬
‫رود و برای مسلمانان مصلحتی در آن وجود داشته‬
‫باشد«)‪.(3‬‬
‫یگوید »که حمل اولوالمر بر‬ ‫امام فخرالدین رازی م ‌‬
‫امیران و پادشاهان به صورت عمومی بر کسانی که در‬
‫زمان رسول خدا ‪ ‬نبودند‪ ،‬به پذیرش نزدیکتر است‪.‬‬
‫مادامی که جز به طاعت خدا و مصلحت مردم حکم‬
‫ننمایند«)‪.(4‬‬
‫یگوید‪ :‬هنگامی که خداوند زمامداران را‬ ‫زمخشری م ‌‬
‫تها را به صاحبان آن بسپارند و به‬ ‫مأمور نمود که امان ‌‬
‫عدالت در بین مردم حکم کنند‪ ،‬به مردم نیز فرمان داد تا‬
‫نهای صادره از‬ ‫از آنان فرمانبرداری کنند و به فرما ‌‬
‫)(‪ -‬تفسیر ابن کثیر ج ‪ 1‬ص ‪ 518‬و اسباب نننزول القننرآن تننألیف‬ ‫‪1‬‬

‫واحدی ص ‪.152‬‬
‫)(‪ -‬تفسیر ابن کثیر ج ‪ 1‬ص ‪ 518‬و اسباب نننزول القننرآن تننألیف‬ ‫‪2‬‬

‫واحدی ص ‪.152‬‬
‫)(‪ -‬نظام الحکم فی السلم ص ‪ 43‬و جامع البیان عننن تأویننل آی‬ ‫‪3‬‬

‫القرآن ج ‪ 8‬ص ‪.495‬‬


‫)(‪ -‬نظام الحکم فی السلم ص ‪.46‬‬ ‫‪4‬‬
‫﴿‪﴾28‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫یشان گردن نهند‪ ،‬و مراد از )او المر( امرای برحق‬ ‫سو ‌‬
‫اند‪ ،‬زیرا خداوند و رسول از ‪ ‬از امیران ستمگر بیزارند و‬
‫مردم در وجوب فرمانبرداری از آنها به خدا و رسول او ‪‬‬
‫یگردید‪.‬‬ ‫عطف نم ‌‬
‫یشود که‬ ‫نام خدا و رسول او ‪ ‬و امرایی یکجا آورده م ‌‬
‫یشان عدالت‬ ‫با خدا و رسول او ‪ ‬موافق بوده‪ ،‬در کارها ‌‬
‫را رعایت نموده‪ ،‬جانب حق را برگزینند‪ ،‬و از ضد این دو‬
‫صفت دیگران را برحذر دارند‪ ،‬مانند خلفای راشدین ‪ ‬و‬
‫کسانی که خط مشی آنان را به نیکی و درستی پیروی‬
‫ینمایند«)‪.(1‬‬ ‫م ‌‬
‫نحوة استدلل از آیه چنین است‪:‬‬
‫با توجه به این که خداوند بر ما اطاعت و فرمانبرداری‬
‫از حکام و زمام – دارانی را فرض نموده که عادلنه حکم‬
‫تها را به صاحبان آن بسپارند و امور دینی و‬ ‫نمایند‪ ،‬و امان ‌‬
‫دنیوی امت را به خوبی رعایت کنند‪ ،‬بدیهی به نظر‬
‫یرسد که تعیین حاکم بلندپایة دولت نیز بر ما فرض و‬ ‫م ‌‬
‫لزم است‪ ،‬تا حاکمان و والیان هم دست با او در سایة‬
‫نگرانی و مراقبتش کارها را به پیش برند‪ ،‬در غیر این‬
‫یرسیم که باید به وجوب‬ ‫صورت در نهایت به این نکته م ‌‬
‫اطاعت کسی قائل شویم که تعیین او بر ما واجب نیست‬
‫یرسد و در حقیقت‬ ‫یمعنی به نظر م ‌‬ ‫که این سخن ب ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫یکند ‪.‬‬ ‫سخنی است که عقل و منطق سلیم آن را تائید نم ‌‬
‫‪ -2‬از سنت نبوی‪:‬‬
‫ن‬
‫م ْ‬‫و َ‬‫یفرماید‪َ ...» :‬‬ ‫‪ -1‬به فرمودة آن حضرت ‪ ‬که م ‌‬
‫ة«‬ ‫هل ِي ّ ً‬
‫جا ِ‬‫ة َ‬‫ميت َ ً‬
‫ت ِ‬ ‫ما َ‬‫ة َ‬‫ع ٌ‬
‫ه ب َي ْ َ‬
‫ق ِ‬
‫عن ُ ِ‬
‫فى ُ‬ ‫س ِ‬ ‫ول َي ْ َ‬
‫ت َ‬‫ما َ‬ ‫َ‬
‫مسلم‪ ...» .‬و آن که بمیرد و در ذمة او بیعت و پیمانی‬
‫نباشد‪ ،‬همچون مرگ جاهلیت مرده است«‪.‬‬
‫وجه استدلل از حدیث چنین است‪:‬‬
‫این حدیث به روشنی بر وجوب بیعت با امام دللت‬
‫یکند‪ ،‬از این رو تعیین او بر مسلمین به طور اولی‬ ‫م ‌‬
‫یرسیم که‬ ‫واجب است‪ ،‬و گرنه در نهایت به این نظر م ‌‬
‫یشود‬ ‫بیعت با کسی که تعیین او واجب نیست‪ ،‬واجب م ‌‬
‫که این خود سخنی نادرست و غیر قابل پذیرش است‪.‬‬
‫ب( به احادیثی که اطاعت امراء و والیان و خلفا را‬
‫یگرداند‪:‬‬ ‫وجب م ‌‬

‫)(‪ -‬نظام الحکم فی السلم و کشاف زمخشری ج ‪ 1‬ص ‪.370‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬نظام الحکم فی السلم ص ‪.47‬‬ ‫‪2‬‬


‫﴿‪﴾29‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫از جملننه‪ :‬از انننس ‪ ‬روایننت شننده کننه رسننول خنندا ‪‬‬
‫ُ‬ ‫فرمننود‪» :‬اس ممعوا َ‬
‫د‬
‫عب ْ م ٌ‬ ‫م َ‬ ‫عل َي ْك ُم ْ‬ ‫م مَر َ‬ ‫نأ ّ‬ ‫وإ ِ ْ‬ ‫عمموا َ‬ ‫طي ُ‬ ‫وأ ِ‬ ‫َ‬ ‫ْ َ ُ‬
‫ْ‬ ‫َ‬
‫ة« »بشوید و فرمان برید هرچند‬ ‫ه َزِبيب َ ٌ‬ ‫ن َرأ َ ُ‬
‫س‬ ‫ى ك َأ ّ‬ ‫ش ّ‬ ‫حب َ ِ‬ ‫َ‬
‫غلمی حبشننی بننر شننما امیننر شننود کننه سننرش گویننا دانننه‬
‫کشمشی است« مسلم‪.‬‬
‫همچنین ام حصین از رسول الله ‪ ‬شنید کننه در حجننت‬
‫د‬
‫عْبمم ٌ‬ ‫م َ‬ ‫كمم ْ‬ ‫عل َي ْ ُ‬‫ل َ‬ ‫م َ‬ ‫ع ِ‬ ‫سممت ُ ْ‬ ‫وا ْ‬ ‫وَلمم ِ‬ ‫یفرمننود‪َ ...» :‬‬ ‫الننوداع م ‌‬
‫عمموا«‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫ُ‬ ‫ى يَ ُ‬
‫طي ُ‬ ‫وأ ِ‬ ‫ه َ‬ ‫عوا ل ُ‬ ‫م ُ‬ ‫س َ‬ ‫ه فا ْ‬ ‫ب الل ِ‬ ‫م ب ِك َِتا ِ‬ ‫قودُك ْ‬ ‫ش ّ‬ ‫حب َ ِ‬ ‫َ‬
‫»‪ ...‬و هرگنناه غلمننی بننر شننما امیننر شننود کننه شننما را بننه‬
‫یکننند‪ ،‬از او بشنننوید و فرمننان‬ ‫وسیلة کتاب خنندا رهننبری م ‌‬
‫برید«)‪.(1‬‬
‫و از جملننه حنندیث ابننوهریره ‪ ‬اسننت کننه پیننامبر ‪‬‬
‫ه‪،‬‬ ‫م ال ْب َمّر ب ِب ِمّر ِ‬ ‫في َل ِي َك ُم ُ‬ ‫ة‪َ ،‬‬ ‫ول ٌ‬ ‫دي ُ‬ ‫عم ِ‬ ‫م بَ ْ‬ ‫س مي َِليك ُ ْ‬ ‫فرمننود‪َ » :‬‬
‫ل‬ ‫كمم ّ‬ ‫في ُ‬ ‫عوا ِ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ه‪َ ،‬‬ ‫جُر ب ِ ُ‬ ‫وال ْ َ‬
‫طي ُ‬ ‫وأ ِ‬ ‫م َ‬ ‫ه ْ‬ ‫عوا ل ُ‬ ‫م ُ‬ ‫س َ‬ ‫فا ْ‬ ‫ر ِ‬ ‫ِ‬ ‫جو‬ ‫ف ُ‬ ‫فا ِ‬ ‫َ‬
‫م‬ ‫ُ‬ ‫ك‬‫َ‬ ‫ل‬ ‫ف‬ ‫َ‬ ‫نوا‬ ‫ُ‬ ‫س‬ ‫ح‬ ‫فإن أ َ‬ ‫َ‬ ‫م‪،‬‬ ‫ه‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ء‬ ‫را‬ ‫و‬ ‫وا‬ ‫ّ‬ ‫ل‬ ‫ص‬ ‫و‬ ‫ق‪،‬‬ ‫ح‬ ‫ْ‬ ‫ل‬ ‫ا‬ ‫ق‬ ‫َ‬
‫ف‬ ‫وا‬ ‫ما‬
‫ْ‬ ‫ْ َ‬ ‫ْ‬ ‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫َ ّ َ َ ْ َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬
‫م« »به زودی پننس از‬ ‫ه‬ ‫ي‬ ‫َ‬ ‫ل‬ ‫ع‬
‫َ‬ ‫و‬ ‫م‬ ‫ُ‬ ‫ك‬ ‫َ‬ ‫ل‬ ‫َ‬
‫ف‬ ‫ءوا‬ ‫ُ‬ ‫سا‬ ‫ول َهم‪ ،‬وإن أ َ‬
‫ْ ِ ْ‬ ‫ْ َ‬ ‫َ‬ ‫َ ُ ْ َ ِ ْ‬
‫من کسانی زمامداران شما خواهند شد کنه پرهیزگناران را‬
‫یشنان بنه‬ ‫یشان و بدکاران را بنه دلینل بدکار ‌‬ ‫به علت تقوا ‌‬
‫خود نزدیک خواهند نمود‪ ،‬پس از ایشننان بشنننوید و فرمننان‬
‫برید در هرچه که با حق موافق است و در پشت سرشننان‬
‫نماز بگزارید‪ ،‬پس هرگناه آن را نیکنو ادا نمودنند‪ ،‬بنه سنود‬
‫شما و آنان است و اگر آن را به نحوی نادرست ادا کردند‪،‬‬
‫به سود شماست و بر زیان آنان«‪.‬‬
‫وجه استدلل از این احادیث و احادیث دیگری که در‬
‫همین معنی آمده از شیوة استدلل به قرآنکریم خارج‬
‫ببودن‬ ‫ببودن اطاعت از ایشان واج ‌‬ ‫نیست‪ ،‬زیرا از واج ‌‬
‫یگردد‪ ،‬و گرنه این کار به وجوب‬ ‫انتخاب ایشان دریافت م ‌‬
‫یانجامد که تعیین او واجب نیست که این‬ ‫اطاعت کسی م ‌‬
‫سخن معنا و مفهومی ندارد‪.‬‬
‫ج( به احادیثی که تعیین و نصب امیر را در کوچکترین‬
‫یسازد‪ ،‬پس چگونه است در بیشتر از‬ ‫اجتماعات واجب م ‌‬
‫آن!!‬
‫از جمه از عبدالله بن عمرو ب روایننت شننده کننه پیننامبر‬
‫ض‬ ‫َ‬ ‫فل َ ٍ‬ ‫ن بِ َ‬ ‫ة يَ ُ‬ ‫ل ل ِث َل َث َ ِ‬ ‫ح ّ‬ ‫‪ ‬فرمود‪» :‬ل َ ي َ ِ‬
‫ن الْر ِ‬ ‫ممم َ‬ ‫ة ِ‬ ‫كوُنو َ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫م« »جایز نیست بننرای سننه نفننر‬ ‫ه ْ‬ ‫حدَ ُ‬ ‫مأ َ‬ ‫ه ْ‬ ‫مُروا َ َ‬ ‫إ ِل ّ أ ّ‬
‫علي ْ ِ‬
‫کننه در بیابننانی بسننر برننند‪ ،‬مگننر آن کننه باینند یکننی از آنننان‬
‫برایشان امیر گردانیده شود«‪.‬‬

‫)(‪ -‬رواه البخاری‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾30‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫ج ث َل َث َ ٌ‬
‫ة‬ ‫خَر َ‬ ‫ذا َ‬ ‫همچنان در روایت دیگری آمده که »إ ِ َ‬
‫م« »هرگاه سه نفری به‬ ‫َ‬ ‫فل ْي ُ َ‬
‫ر َ‬ ‫س َ‬
‫ه ْ‬ ‫حد َ ُ‬ ‫مُروا أ َ‬ ‫ؤ ّ‬ ‫ف ٍ‬ ‫فى َ‬ ‫ِ‬
‫نشان یکی را بر خود امیر سازند«‪.‬‬ ‫سفر رفتند‪ ،‬باید دو ت ‌‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫ابن تیمیه در شرحی که بر این حدیث دارد م ‌‬
‫»آنحضرت ‪ ‬امیر گردانیدن یک نفر را در اجتماع‬
‫کمؤقتی در سفر واجب گردانیده‪ ،‬تا بدین ترتیب به‬ ‫کوچ ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫انواع اجتماعات دیگر اشاره فرماید« ‪.‬‬
‫د( بر فعل و عمل رسول الله ‪ ،‬زیرا ایشان نخستین‬
‫هسازی در مدینه منوره‬ ‫دولت اسلمی را پس از زمین ‌‬
‫‪ (‬اولین رئیس آن دولت بودند‪،‬‬ ‫تأسیس نمودند و خود )‬
‫زیرا پیمان آن حضرت ‪ ‬با یهودیان مدینه و سپس با‬
‫ههای بارز سلطة سیاسی آنحضرت ‪‬‬ ‫دیگران‪ ،‬از نشان ‌‬
‫است که به عنوان رئیس دولت اسلمی آن را عمل ً بکار‬
‫بستند که فقها هم توأم بودن صفت امامت )ریاست( را با‬
‫صفت نبوت در شخص پیامبر ‪ ‬درک نموده‪ ،‬و حکم آنچه‬
‫را از ایشان به این صفت )ریاست( یا آن صفت )نبوت(‬
‫یشود‪ ،‬بیان داشته اند)‪.(2‬‬ ‫صادر م ‌‬
‫‪ -1‬به اجماع‪:‬‬
‫بشان‬ ‫دانشمندان امت اسلمی با وجود اختلف مذاه ‌‬
‫ببودن تعیین رهبر‬ ‫)به جز عدة انگشت شماری( بر واج ‌‬
‫بزرگ دولت اسلمی اجماع نموده اند‪ ،‬تا امت را متحد‬
‫سازد و امور دینی و دنیوی آن را سرپرستی و رعایت‬
‫یگوید‪» :‬امت اتفاق نموده – با‬ ‫نماید‪ ،‬عبدالجبار بن احمد م ‌‬
‫وجود اختلف آنها در مورد شخص امام – که موجودیت‬
‫امامی که به این احکام تمسک جسته و آن را اجرا نماید‪،‬‬
‫لزم و ضروری است«‪.‬‬
‫اجماع امت هم براساس فرمودة آنحضرت ‪:‬‬
‫عظَم ِ« »با گروه اکثریت همراه‬ ‫واِد ال َ ْ‬ ‫س َ‬ ‫م ِبال ّ‬ ‫عل َي ْك ُ ْ‬
‫» َ‬
‫ل«‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫ضل ٍ‬ ‫على َ‬ ‫مِتي َ‬ ‫عأ ّ‬ ‫م ُ‬
‫جت َ ِ‬‫باشید« و فرموده اش‪» :‬ل ت َ ْ‬
‫)‪(3‬‬
‫یکنند« ‪ .‬حجت و دلیل‬ ‫»امتم بر گمراهی باهم اجتماع نم ‌‬
‫است‪.‬‬

‫یرود‪:‬‬
‫‪ -4‬و از چند جنبه نیز معقول به شمار م ‌‬

‫)(‪ -‬الفروق تألیف قرافی ج ‪ 1‬ص ‪ 207‬و ‪.208‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬اصول الدعوة‪ .‬تألیف د‪ .‬عبدالکریم زیدان ص ‪ 153‬و الفروق‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫تألیف قرافی ج ‪ 1‬ص ‪ 207‬و ‪.208‬‬


‫)(‪ -‬شننرح اصننول الخمسننة ص ‪ 9‬و شننرح التجرینند قوشننچی ص‬ ‫‪3‬‬

‫‪.384‬‬
‫﴿‪﴾31‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫‪ -1‬این که امور واجب جز با تعیین خلیفه انجام‬
‫یشود‪ ،‬و آنچه که واجب بدون آن انجام نشود واجب‬ ‫نم ‌‬
‫است‪ ،‬پس دانسته شد که تعیین و نصب خلیفه واجب‬
‫است‪.‬‬
‫کبرای این دلیل روشن است و صغرای آن این است که‬
‫هسازی‬ ‫شارع مقدس به اقامة حدود و حفظ مرزها و آماد ‌‬
‫لشکرها برای جهاد و امور بسیاری که به حفظ نظام‬
‫ارتباط دارد‪ ،‬امر نموده است)‪.(1‬‬
‫از جمله‪ :‬امام رازی در »ألربعین« ذکر نموده که‬
‫»تعیین و نصب امام ضامن از میان رفتن ضرریست که‬
‫یرود‪ .‬و دفع ضرر از جان در حد‬ ‫جز با تعیین او از میان نم ‌‬
‫یکند که به عاقلن‬ ‫امکان واجب است و این امر اقتضا م ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫واجب است‪ ،‬تا برای خویش امامی را نصب نمایند« ‪.‬‬
‫یگوید که »در نصب امام‬ ‫قوشجی در توجیه این نظر م ‌‬
‫جلب منافعی است که از شمارش بیرون است و دفع‬
‫ضررهایی که برای هیچکس پوشیده نیست‪ ،‬و هرچه چنین‬
‫باشد‪ ،‬واجب است«)‪.(3‬‬
‫شاید ملحظه کرده باشید آنانی که معتقدند تعیین خلیفه‬
‫بر امت شرعا ً واجب است بدلیل نقلی توأم با دلئل‬
‫عقلی استدلل کرده اند‪.‬‬
‫یگردد که منبع‬ ‫از دیدگاه بنده این امر به این نکته باز م ‌‬
‫ً‬
‫وجوب تعیین و نصب رهبر بزرگ دولت‪ ،‬نه صرفا عقل‬
‫است و نه فقط شرع بلکه هردو اند‪ .‬بنابراین‪ ،‬همچنانکه‬
‫عاقلن درک کرده اند که نصب رهبر بزرگ امت یا دولت‬
‫برای بقای جامعه و حفظ نظام و تشکیلت دولت ضروری‬
‫است‪ ،‬نصوص قرآن و سنت نیز به نصب خلیفه امر‬
‫فرموده‪ ،‬تا دین را حفظ نماید و امور مسلمین را‬
‫سرپرستی و رعایت و جامعه را با حق و عدل رهبری کند‪.‬‬
‫یگویند نصب امام از دیدگاه‬ ‫دوم‪ :‬دلیلی کسانی که م ‌‬
‫عقل بر خداوند واجب است نه بر امت که ایشان امامیان‬
‫و اسماعیلیان و موسویان اند‪:‬‬
‫دلیل اسماعیلیان‪ :‬آنان برای اثبات نظریة خود دلیل‬
‫آورده اند که نتیجه و خلصة آن این است‪:‬‬
‫تآوردن معارف فقط نظر کافی نیست‪،‬‬ ‫برای به دس ‌‬
‫بلکه به معلمی الهی نیاز است که به وسیلة او شریعت و‬
‫یشود‪ ،‬زیرا او فقط یگانه‬ ‫همة علوم و معارف شناخته م ‌‬
‫)(‪ -‬توضیح المراد علی شرح تجرید العتقاد ج ‪ 2‬ص ‪.679‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬مصدر مذکور‪.‬‬ ‫‪2‬‬

‫)(‪ -‬شرح تجرید العتقاد ص ‪.384‬‬ ‫‪3‬‬


‫﴿‪﴾32‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫یتواند باطل نصوص شرعی را تشخیص‬ ‫کسی است که م ‌‬
‫داده و حق را از باطل و هدایت را از گمراهی‪ ،‬جدا کند‪.‬‬
‫های تعیین نماید که‬ ‫از این رو خداوند واجب است خلیف ‌‬
‫مردم را به شناخت شریعت رهنمائی نموده و آنان را به‬
‫راه راست هدایت نماید«)‪.(1‬‬
‫گروهی از موسویه به دلیل سابق اسماعیلیه)‪ (2‬استدلل‬
‫تشان به قانون لطف استدلل‬ ‫جسته اند‪ ،‬لیکن اکثری ‌‬
‫کرده و گفته اند که نصب امام لطف است‪ ،‬و هر لطفی‬
‫یشود که نصب و‬ ‫بر خداوند واجب است‪ ،‬پس ثابت م ‌‬
‫تعیین امام بر خداوند واجب است‪.‬‬
‫صغرای دلیل روشن است از این مطلب که هرگاه‬
‫مردم رئیسی داشته باشند که در امور دین و دنیای خویش‬
‫به او مراجعه نمایند‪ ،‬به طاعت نزدیکتر و از گناه دورتر‬
‫خواهند بود‪.‬‬
‫لیکن کبرای آن این است که هرگاه تعیین امام بر‬
‫خداوند واجب نباشد در غرض او از تکلیف بندگان نقص‬
‫یباشد‪.‬‬‫م ‌‬
‫یگوید‪» :‬امام لطف است‪ ،‬از این‬ ‫طوسی در تجریدش م ‌‬
‫رو نصب او بر خداوند واجب است‪ ،‬تا مقصود حاصل‬
‫شود«‪.‬‬
‫یگوید که »مصنف به‬ ‫علمة حلی در شرح این عبارت م ‌‬
‫وجوب نصب امام بر خداوند استدلل جسته‪ ،‬بر این که‬
‫امام لطف است و لطف هم واجب است«‪.‬‬
‫اما صغرای آن برای عاقلن معلوم است‪ ،‬زیرا روشن‬
‫است که هرگاه خردمندان و عاقلن رئیسی داشته باشند‬
‫که آنان را از درگیری و گلویزشدن با یکدیگر منع نموده و‬
‫از معاصی باز دارد به صلح نزدیکتر و از فساد دورتر‬
‫خواهند بود که این خود امری است ضروری که هیچ‬
‫یکند«)‪.(3‬‬
‫خردمندی در آن شک نم ‌‬
‫یگوید‪» :‬دلیل بر‬‫او بر کبرای دلیل استدلل جسته م ‌‬
‫وجوب آن – یعنی لطف بر خدا – این است که غرض‬

‫بهای العقل عند الشیعه تألیف نویسندة ایننن بحننث ص‬ ‫)(‪ -‬به کتا ‌‬ ‫‪1‬‬

‫‪ 82‬و راحننة العقننل تننألیف داعیننة اسننماعیلی‪ ،‬کرمننانی ص ‪،137‬‬


‫‪ 194‬و ‪ 588‬والعقیننندة والشنننریعة تنننألیف گولننندزیهر ص ‪218‬‬
‫مراجعه شود‪.‬‬
‫)(‪ -‬از جلمة شان صدوق است‪ .‬به کتاب او ‪» -‬التوحید« ‪ -‬باب انه‬ ‫‪2‬‬

‫عزوجل ل یعرف ال بالمام مراجعه شود‪.‬‬


‫)(‪ -‬کشف المراد فی شرح تجرید العتقاد ص ‪.285‬‬ ‫‪3‬‬
‫﴿‪﴾33‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫یشود‪ ،‬از این رو واجب است‪ ،‬ورنه‬ ‫مطلق به آن حاصل م ‌‬
‫یآید«‪.‬‬‫نقص غرض لزم م ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫از این رو وجوب لطف مستلزم تحصیل غرض است ‪.‬‬
‫خلصه این که تعیین و نصب امام در نزد امامیه – بر‬
‫خداوند واجب است تا مردم به وسیلة او و شریعتش راه‬
‫حق را بشناسند‪ ،‬و هرگاه او را نصف ننماید برای او‬
‫یگردد‪.‬‬ ‫»خدای تعالی« بر مردم حجتی قائل نم ‌‬
‫جمهور علماء این دیدگاه را مورد بررسی قرار داده و‬
‫لشان را بیان داشته اند‪.‬‬ ‫ضعف دلی ‌‬
‫یگوید‪» :‬امامیه معتقدند که نیاز به‬ ‫عبدالجبار بن احمد م ‌‬
‫امام برای آن است که شرایع و قوانین به وسیلة او‬
‫یکند‪،‬‬ ‫هشان دللت م ‌‬ ‫شناخته شود‪ ،‬و آنچه بر بطلن نظری ‌‬
‫این است که دلئل و قوانین‪ ،‬در کتاب و سنت و اجماع‬
‫اهل بیت و اجماع امت‪ ...‬بیان شده است‪.‬‬
‫برخی از ایشان گفته اند که نیاز به امام به این دلیل‬
‫یرود و این امر‬ ‫است که این امر لطف در دین به شمار م ‌‬
‫از زمرة اموری است که دلیل برای آن وجود ندارد‪.‬‬
‫باید گفت چگونه رواست امام با وجود این که لطف در‬
‫یرود سالیانی دراز و طولنی از امت غائب‬ ‫دین به شمار م ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫یباشد ‪.‬‬ ‫شود؟ در حالی که نیاز شدیدی به وجود او م ‌‬
‫دیگران نیز دلئل امامیه را از چند جهت ضعیف شمرده‬
‫اند‪:‬‬
‫یرود که وجود داشته‬ ‫‪ -1‬امام زمانی لطف به شمار م ‌‬
‫باشد و قدرتمند باشد و مانع مردم از ارتکاب اعمال زشت‬
‫شود و نیز قدرت و صلحیت تنفیذ و اجرای احکام را‬
‫داشته باشد‪ ،‬امامیه خود به این مسأله پای بند نیستند‪،‬‬
‫یدانند که مغلوب و از‬ ‫زیرا آنان وجود امامی را جایز م ‌‬
‫نظرها پوشیده است‪ .‬بنابراین‪ ،‬امامی که آنان ادعای‬
‫یرود‪ ،‬و آنچه که‬ ‫وجوب او را نموده اند لطف به شمار نم ‌‬
‫لطف است واجب نیست‪.‬‬
‫‪ -2‬اشتمال امامت بر لطف‪ ،‬برای وجوب آن بر خداوند‬
‫یدانیم که این مطلب در نزد‬ ‫یکند‪ ،‬زیرا ما نم ‌‬
‫کفایت نم ‌‬
‫خداوند مفاسدی ندارد‪ ،‬زیرا ممکن است مذهب امامت‬
‫یداند‪.‬‬ ‫مشتمل بر مفاسد و عیوبی باشد که خداوند آن را م ‌‬
‫لیکن در حق بندگان شناخت و فهم این مطلب که تعیین و‬
‫یکند‪.‬‬
‫اقامة امام برایشان واجب است‪ ،‬کفایت م ‌‬

‫)(‪ -‬کتاب مذکور ص ‪.253‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬شرح اصول الخمسة ص ‪.701‬‬ ‫‪2‬‬


‫﴿‪﴾34‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫زیرا این کار در گمان ایشان مفاسدی ندارد)‪.(3‬‬
‫یگویند وجوب تعیین امام بر‬‫سوم‪ :‬دلیل کسانی که م ‌‬
‫بندگان امریست عقلی و بر خدا لزم نیست که ایشان‬
‫معتزله و زیدیه اند‪:‬‬
‫لشان این است که تعیین امام متضمن جلب‬ ‫خلصة دلی ‌‬
‫مصالح بسیاری برای جامعه و دفع مفاسد از آن است‪،‬‬
‫مانند امر به معروف‪ ،‬نهی از منکر‪ ،‬دفاع از اسلم‪ ،‬به‬
‫پاداشتن عدل‪ ،‬دفع ظلم‪ ،‬پخش و گسترش امن و آسایش‪،‬‬
‫نبردن اسباب ترس و نگرانی‪ .‬و هرچه چنین باشد‬ ‫و از میا ‌‬
‫یشود‪.‬‬
‫از دیدگاه عقل واجب شمرده م ‌‬
‫بنابراین معلوم شد که نصب خلیفه بر بندگان واجب‬
‫یرود‪.‬‬
‫عقلی به شمار م ‌‬

‫مطلب دوم‬
‫ً‬
‫در بیان طرز فکر کسانی که نصب خلیفه را شرعا و‬
‫یکنند که آنان چند تن‬ ‫عقل ً از طرف خدا و بندگانی نفی م ‌‬
‫یباشند‪.‬‬‫از متقدمین و یکی هم از علمای معاصر م ‌‬
‫پس از آن که روشن شد که اسلم نصب امام یا خلیفه‬
‫را واجب نموده تا امور جامعه را اداره نموده و بر همة‬
‫ادارات دولتی اشراف و سرپرستی داشته باشد که عقل‬
‫هم این امر را تائید نموده و به ضرورت وجود رهبر بزرگ‬
‫ینماید‪ ،‬تا امور امت را رعایت نموده‪،‬‬ ‫برای جامعه حکم م ‌‬
‫نشان برپا دارد‪ .‬اینک به گروه‬ ‫عدالت و مساوات را در میا ‌‬
‫یکنیم که از حکومت و تعهدات آن گریزان‬ ‫اندکی توجه م ‌‬
‫بوده اند و معتقد به این نظر بوده اند که اسلم نصب رهبر‬
‫بزرگ جامعه را واجب نکرده است‪.‬‬
‫دانستید که برخی از ایشان مانند نجده بن عمیر‬
‫ببودن نصب خلیفه را مطلقا ً نفی نموده و‬ ‫خارجی‪ ،‬واج ‌‬
‫بعضی هم مانند ابوبکر اصم معتزلی گفته که نصب و‬
‫یباشد و‬‫تعیین خلیفه از اموری است که جائز م ‌‬
‫بنبودن نصب او را به حالت امن و آرامش معتقد‬ ‫واج ‌‬
‫دانسته است که در غیر این صورت بر بندگان واجب است‬
‫خلیفه و زمامداری را نصب کنند که امورشان را اداره‬
‫حشان را به عهده گیرد‪.‬‬ ‫نموده و رعایت مصال ‌‬
‫هها و با‬
‫همچنین دانستید که مسلمانان در تمام دور ‌‬
‫وجود اختلف عقیدة شان در مورد شخص امام و صفات و‬

‫)(‪ -‬شرح الصول الخمسة ص ‪ 385‬و شننرح المننراد تننألیف حلننی‬ ‫‪3‬‬

‫ص ‪.385‬‬
‫﴿‪﴾35‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫ببودن تعیین خلیفه یا امام یا‬ ‫فشان بر واج ‌‬ ‫شرایط و تکالی ‌‬
‫رئیس وحدت نظر دارند‪.‬‬
‫فقط این نکته را باید یادآوری کنیم که رأی فردی از‬
‫افراد امت که از نظریة فوق منحرف شده‪ ،‬مانند نجده و‬
‫أصم و قوطی در قدیم و رأی آن که خواسته این انحراف‬
‫و تکروی را احیاء کند مثل شیخ علی عبدالرزاق در زمان‬
‫یرساند‪.‬‬ ‫حاضر)‪ ،(1‬به حجیت و اعتبار این اجماع زیان نم ‌‬
‫یشود که اسلم فقط دین‬ ‫نظر شیخ چنین خلصه م ‌‬
‫است و نه دین و دولت‪ ،‬و تعیین حاکم عامه برای دولت‬
‫واجبی شرعی نیست‪ ،‬و اسلم تشکیلت حکومتی ندارد‪،‬‬
‫بلکه این امر به مردم گذاشته شده که در آن به احکام‬
‫تها و اصول سیاست مراجعه‬ ‫ههای مل ‌‬ ‫عقل و به تجرب ‌‬
‫کنند‪ ،‬این است متن عبارت او‪» :‬حقیقت این است که دین‬
‫اسلم جدا از خلفتی است که مسلمانان آن را‬
‫یشناسند‪ ،‬و بیزار است از تمام آنچه پیرامون آن از‬ ‫م ‌‬
‫ترس و میل‪ ،‬رغبت و رهبت و عزت و قدرت به وجود‬
‫آورده اند‪.‬‬
‫ههای دینی نیست‪ ،‬و هرگز‬ ‫خلفت در هیچیک از برنام ‌‬
‫مهای دولتی‬ ‫قضا و تکالیف دیگر از وظایف حکومتی و مقا ‌‬
‫ههای سیاسی خاصی است‬ ‫نیست‪ ،‬بلکه اینها صرفا ً برنام ‌‬
‫که به دین ارتباطی ندارد و دین آن را تائید یا رد نکرده‬
‫است‪ .‬نه به آن دستور داده و نه هم از آن منع کرده‪ ،‬بلکه‬
‫آن را برای ما گذاشته تا در مورد آن به احکام عقل و‬
‫تها و اصول سیاست مراجعه کنیم«)‪.(2‬‬ ‫تجارب مل ‌‬
‫یکند به این که‬ ‫شیخ برای اثبات نظر خود استدلل م ‌‬
‫نامی از خلفت در قرآن نیامده و هرگاه یک دلیل‬
‫یکردند‪.‬‬ ‫یداشت علماء در تائید و اشاره بدان دریغ نم ‌‬ ‫م ‌‬
‫او ثننننننابت نمننننننوده کننننننه آیننننننة ﴿‪ ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪] ﴾ ‬النسمماء‪ [59 :‬و آیننة ﴿‪‬‬
‫‪     ‬‬

‫)(‪ -‬مراجعه کنید به السلم الخلفة فی العصر الحنندیث تننألیف د‪.‬‬ ‫‪1‬‬

‫یگوید‪» :‬نظری کننه‬ ‫محمد ضیاء الدین الریس که در ص ‪ 47‬آن م ‌‬


‫شننیخ بننه آن رسننیده – کسننی کننه از علمننای ازهننر و قاضننی‬
‫شرعیست – کامل ً شاذ و ناشناخته بوده و مخننالف چیزیسننت کننه‬
‫یشان بننرآن اجمنناع نمننوده‬ ‫مسلمانان به آن معتقدند و آنچه علما ‌‬
‫است که در عین زمان انکار همة تاریخ اسلمی و انتقنناد بننرآن را‬
‫نیز متضمن است«‪.‬‬
‫)(‪ -‬السلم و اصول الحکم ص ‪ 122‬و ‪ 123‬و ‪.182‬‬ ‫‪2‬‬
‫﴿‪﴾36‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫‪  ‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪﴾  ‬‬
‫یکند‪.‬‬‫]النساء‪ [83 :‬دللت به چیزی از امر خلفت نم ‌‬
‫زیرا مراد از اولی المر در آیة نخست – امرای مسلمین‬
‫هها و قاضیان شامل‬ ‫در زمان رسول اکرم‪ ‬است که خلیف ‌‬
‫یشوند‪ ،‬و مراد به اولی المر در آیة دوم‪ ،‬بزرگان‬ ‫آن م ‌‬
‫صحابة آگاه به امور است‪ ،‬یا افرادی که از جانب ایشان‬
‫یشدند‪.‬‬ ‫مأمور م ‌‬
‫یگوید‪» :‬به هر صورت در این دو آیه چیزی‬ ‫او سپس م ‌‬
‫وجود ندارد که دلیل بر خلفتی باشد که از آن صحبت‬
‫یتوان بالجبار از‬ ‫ینمایند‪ ،‬و در نهایت تنها چیزی را که م ‌‬ ‫م ‌‬
‫این دو آیه درک کرد‪ ،‬این است که گفته شود‪ ،‬این دو آیه‬
‫یکندبر این که در میان مسلمین گروهی اند که‬ ‫دللت م ‌‬
‫یکند که این به مراتب‬ ‫کارها به ایشان بازگشت م ‌‬
‫یکنند‪.‬‬‫هتر و عامتر از خلفتی است که آنان یاد م ‌‬ ‫گسترد ‌‬
‫ً‬
‫بلکه این مطلب کامل با آن اختلف داشته و هیچگونه‬
‫پیوندی با آن ندارد‪ .‬او همچنین ادعا نموده که سنت نبوی‬
‫مسألة خلفت را مبهم گذاشته و بدان توجهی نکرده‬
‫است‪ ،‬او بر این استشهاد نموده که علماء نتوانسته اند‬
‫دلیلی از سنت بر فرضیت خلفت بیاورند‪ ،‬و هرگاه برای‬
‫ییافتند‪ ،‬حتما ً آن را بر استدلل به‬ ‫آن دلیلی از سنت م ‌‬
‫یدادند‪.‬‬
‫اجماع‪ ،‬ترجیح م ‌‬
‫او همچنین ادعا نموده که اجماع به خاطر مسأله خلفت‬
‫منعقد نشده‪ ،‬و سندی برای اجماعی که به آن استدلل‬
‫کرده اند نقل نشده است‪.‬‬
‫یگوید‪» :‬دانستی که قرآنکریم منزه است از‬ ‫او سپس م ‌‬
‫ذکر خلفت و اشاره به آن و این که سنت نبوی آن را‬
‫مبهم گذاشته و اجماع برآن منعقد نشده‪ ،‬پس آیا برای‬
‫شان دلیلی در دین‪ ،‬غیر از کتاب و سنت و اجماع‬
‫یشان دلیل دیگری باقی مانده‬ ‫باقیمانده است؟ بلی‪ ،‬برا ‌‬
‫یدانیم و آن آخرین دلیلی است که به آن‬ ‫که جز آن را نم ‌‬
‫لها‬
‫هترین دلی ‌‬ ‫یپای ‌‬
‫تترین و ب ‌‬‫یآورند‪ ،‬این دلیل سس ‌‬ ‫پناه م ‌‬
‫یرود‪.‬‬ ‫به شمار م ‌‬
‫گفته اند که برپاساختن شعائر دینی و صلح رعیت‬
‫یبر خلفت است)‪ .(1‬و پس از آن اقرار نموده اند که‬ ‫متک ‌‬
‫امت – هر امتی خواه صاحب دین باشد یا نباشد‪ ،‬خواه‬

‫)(‪ -‬السلم و اصول الحکم ص ‪.134‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾37‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫مسلمان باشد یا مسیحی یا یهودی و یا هم ادیان دیگر –‬
‫خواهی نخواهی به حکومتی نیاز دارد که امور آن را تنظیم‬
‫نموده و کارهای ان را سرپرستی نماید‪.‬‬
‫همچنین هرگاه مسلمانان را اجتماعی جدا از دیگران به‬
‫تهای دیگر جهان‪ ،‬نیاز به‬ ‫حساب آوریم‪ ،‬آنان نیز مانند ام ‌‬
‫یشان‬ ‫حکومتی دارند که امورشان را تنظیم نموده و کارها ‌‬
‫را سرپرستی کند‪.‬‬
‫بنابراین‪ ،‬هرگاه خواستة علمای مسلمان از امامت و‬
‫خلفت‪ ،‬آن چیزیست که علمای سیاسیت از حکومت‬
‫یگویند حق است‪ ،‬زیرا برپاداشتن‬ ‫انتظار دارند‪ ،‬آنچه م ‌‬
‫شعائر دینی و صلح رعیت‪ ،‬بر امامت و خلفت‪ ،‬به معنای‬
‫حکومت تکیه دارد‪ ،‬به هر صورت و شکلی که باشد‪.‬‬
‫فشان از امامت و خلفت‪ ،‬همان شکل و‬ ‫هرگاه هد ‌‬
‫یشناسند‪ ،‬پس‬ ‫های از حکومت است که آن را م ‌‬ ‫یژ ‌‬
‫تشان‬‫صتر است و حج ‌‬ ‫یشان ناق ‌‬ ‫لشان از ادعا ‌‬‫دلی ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫نادرست و غیر اصولی است ‪.‬‬
‫این است نظر شیخ علی عبدالرزاق در کتابش »السلم‬
‫و أصول الحکم« که از کتاب مذکور برایت بیان کردیم‪.‬‬
‫شاید بر اجماع همننة مننذاهب اسننلمی مبنننی بننر وجننوب‬
‫تعیین خلیفه یا امام از دیدگاه شریعت و عقل بر بندگان یننا‬
‫لشان از قرآنکرییننم‬‫خداوند ‪ ‬اطلع یافته باشید‪ ،‬و بر دلئ ‌‬
‫بننننه ویننننژه آیننننة ﴿‪  ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪ ﴾‬کننه جمهننور مفسننرین »أولننی المننر« را بننر‬
‫امیران و خلفا بطور عامه اطلق نموده اند و نننه فقننط بننر‬
‫کسانی که در زمان رسول اکرم ‪ ‬بوده اند‪.‬‬
‫لشان از سنت نبوی و استدللی که بدان‬ ‫همچنین بر دلئ ‌‬
‫کرده اند که به صراحت بر وجوب تعیین رهبر بننزرگ بننرای‬
‫یکند‪ ،‬تا وقننتی‬ ‫امت و وجوب اطاعت و همیاری او دللت م ‌‬
‫کننه جننز بننر طنناعت خنندا و مصننلحت امننت امننر ننماینند‪ ،‬و‬
‫لشان به فعل و عمل شخص پیامبر ‪ ‬کننه‬ ‫همچنین استدل ‌‬
‫دولت کاملی را در مدینه تأسیس نمود کننه قنندرت دینننی و‬
‫سیاسننی جننامعه در اختیارشننان بننود و ایننن کننه خداوننند‬
‫یفرمایننننننننننننننننند‪   ﴿ :‬‬ ‫م ‌‬
‫‪] ﴾ ‬الحزاب‪.[21 :‬‬

‫)(‪ -‬مصدر سابق ص ‪.135‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾38‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫ییابید که‬ ‫ارزش سخن شیخ – عفا الله عنه – را درم ‌‬
‫های از‬‫یگوید‪» :‬ما کسی را ندیدیم که کوشیده باشد آی ‌‬ ‫م ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫قرآنکریم را برای فرضیت امامت اقامه نماید« ‪.‬‬
‫و از سخنش که »سنت نبوی آن را فرو گذاشته و به آن‬
‫نپرداخته‪ ...‬و این که اجماع برآن منعقد نشده است«‪.‬‬
‫یمورد شیخ را مبنی بر طرح اندیشه‬ ‫اصرار و پافشاری ب ‌‬
‫گها دور بوده‬ ‫اش‪ ،‬هرچند که از حق و حقیقت فرسن ‌‬
‫ممیزان مخالفت او را با گفته و‬ ‫ییابید‪ ،‬و ه ‌‬
‫است‪ ،‬درم ‌‬
‫مفهوم نصوص کتاب و سنت و آنچه از گذشتگان امت‬
‫ییابید‪ .‬اینک سخن وتز جرالد را‬ ‫روایت شده است‪ ،‬درم ‌‬
‫یگوید‪» :‬اسلم فقط یک دین نیست‪ ،‬بلکه‬ ‫بشنوید که م ‌‬
‫تشکیلتی سیاسی نیز هست‪ .‬علی رغم این که برخی از‬
‫افراد مسلمان در دوران اخیر پیدا شده اند که خود را‬
‫ینمایند‪،‬‬ ‫یکنند و کوشش م ‌‬ ‫عصری و متمدن قلمداد م ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫میان این دو بخش جدایی و فاصله قائل شوند« ‪.‬‬

‫)(‪ -‬السلم وأصول الحکم ص ‪.122‬‬ ‫‪1‬‬

‫یخواسننت خننود را متمنندن و‬ ‫)(‪ -‬حقیقننت آنسننت کننه شننیخ نم ‌‬ ‫‪2‬‬

‫روشنفکر قلمداد کند و خواهان این نبننود کننه دیگننران او را بنندین‬


‫صفت توصیف نمایند‪ ،‬و این نوشته را برای معاوضننه بننا حناکم آن‬
‫وقت مصر »احمد فؤاد« ننوشته – چنانکه گفته شده – که پس از‬
‫عننزل و طننرد آخریننن خلیفننة عثمننانی در سننال ‪ 1924‬م آرزوی‬
‫یپرورانید‪ ،‬و همچنیننن آن‬ ‫رسیدن به خلفت مسلمین را در سر م ‌‬
‫یخواسننتند –‬ ‫را برای مبارزه و معارضه با انگلیننس ننوشننته کننه م ‌‬
‫چنانکه گفته شده – خلفت اسلمی را احیا نموده و پادشاه مصر‬
‫را به این مقام برسانند‪.‬‬
‫نشننان و‬ ‫مپیمانا ‌‬
‫بلکه این کتنناب را بننرای خنندمت بننه انگلیننس و ه ‌‬
‫برای نابودی خلفت اسلمی نوشته است‪ ،‬دلیل آن این است کننه‬
‫شیخ این اندیشه را در دورة ملک فؤاد در سر نداشته و در زمننان‬
‫او به تألیف کتاب نپرداخت‪.‬‬
‫لیکن او در روزهای جنگ جهانی اول بننه نوشننتن آن اقنندام نمننود‪،‬‬
‫یعنی پیش از آمدن ملک فؤاد‪ ،‬چنننانکه خننود در مقدمننة کتننابش و‬
‫یگوید‪» :‬که او این‬ ‫همچنین در لبلی کتاب بدان تصریح نموده‪ ،‬م ‌‬
‫کتنناب را در زمننان سننلطان محمنند خننامس خلیفننة ترکیننه نوشننته‬
‫است«‪.‬‬
‫در واقع ظاهرشدن کتاب در سال ‪ 1925‬م از وقننت مناسننب بننه‬
‫تننأخیر افتنناد و ممکننن بننود چننندی پننس از آغنناز تننألیف یعنننی در‬
‫روزهای جنگ جهانی اول پایان یابد‪.‬‬
‫لهای‬ ‫لیکننن همننانگونه کننه شننیخ در مقنندمه ذکننر نمننوده – او سننا ‌‬
‫متعننددی را در نوشنتن آن صنرف نمنوده‪ ،‬چنننانکه خنودش گفتنه‪:‬‬
‫یهننایش‬ ‫یآمنند و گرفتار ‌‬ ‫یها در آن پیاپی م ‌‬ ‫لهایی بود که سخت ‌‬ ‫سا ‌‬
‫یتوانستم کار کنم و سپس چننندین روز‬ ‫بسیار زیاد بود‪ .‬یک روز م ‌‬
‫یداشننت‪ ،‬منناهی بننه‬ ‫یماندم و حوادث مرا از آن باز م ‌‬ ‫از آن باز م ‌‬
‫﴿‪﴾39‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫برای آن که دوری و انحراف شیخ را از حق و راه‬
‫صواب و غلو او را در طرح اندیشه اش دریابید باید‬
‫خاطرنشان کنم که این اندیشه با معارضة سختی روبرو‬
‫شد و خود شیخ از این جریان مشکلت زیادی دید و‬
‫نهای سنگینی را تحمل کرد‪.‬‬ ‫زیا ‌‬
‫چنان که )علمای طراز اول( او را از ردیف خویش خارج‬
‫مشان چنین است‪» :‬ما شیخ جامع‬ ‫ساختند که عبارت حک ‌‬
‫ازهر به اجماع ‪ 24‬عالمی که همراه ما است از هیئت‬
‫علمای بزرگ‪ ،‬به اخراج شیخ علی عبدالرزاق یکی از‬

‫لها از نوشننتن آن بنناز‬ ‫یگشننتم و بنناز سننا ‌‬ ‫ادامننة کننار آن بنناز م ‌‬


‫یماندم«‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫لهای طننولنی کتنناب خننود را کننه بیننش از صنند‬ ‫او پس از این سا ‌‬
‫صفحه نبود‪ ،‬چاپ کنرد کنه از بدشانسنی شنیخ‪ ،‬کتناب زمنانی بنه‬
‫بازار آمد که اوضاع تغییر کرده بود‪ ،‬و هنندفی کننه کتنناب بننرای آن‬
‫نوشته شده بود‪ ،‬در عمل تحقق یننافته بننود کننه آن هنندف نننابودی‬
‫خلفت اسلمی بود‪) .‬السلم والخلفننة فننی العصننر الحنندیث‪ ،‬ص‬
‫‪ 92‬و ‪.(93‬‬
‫یداننند کننه انگلیننس – از‬‫)‪» -(3‬هرکسی که تاریخ را خوانده باشنند‪ ،‬م ‌‬
‫زمانی که تصمیم گرفت در مسیر استعمار گننام بننردارد – نسننبت‬
‫هگری و شرارت قصدی نداشته است‪ ،‬چنننانکه‬ ‫به مسلمین جز فتن ‌‬
‫سید جمال الدین افغانی رحمة الله علیه او را دشمن شماره یننک‬
‫اسلم دانست‪ ،‬و برخلف تظاهرش به دوستی بننا دولننت عثمننانی‬
‫یورزید‪.‬‬ ‫پیوسته برای از هم پاشیدن آن تلش م ‌‬
‫انگلیس بود که فرانسه را تشویق کرد تونس را اشغال نماید و خننود‬
‫در سال ‪ 1882‬م بر مصر یورش آورد‪.‬‬
‫نهای سننری را بننرای تقسننیم کشننورهای عربننی‬ ‫و هم او بود که پیما ‌‬
‫امضا نمود و عراق و فلسطین را اشغال کرد‪.‬‬
‫یهننا تننوطئه نمننود تننا فلسننطین را غصننب کننند و‬ ‫و او بود که بننا یهود ‌‬
‫یهننا تسننلیم نماینند و بنندین ترتیننب مرتگننز‬‫سننپس آن را بننه یهود ‌‬
‫بزرگترین جرم نسبت به اسلم و عرب شد‪.‬‬
‫همچنین دولت انگلیس پیوسته با دولت عثمانی‪ ،‬حننتی پننس از پایننان‬
‫جنگ جهانی اول جنگید‪.‬‬
‫و نیز یونننان را واداشننت کننه بننه ترکیننه تجنناز نمننوده و اراضننی آن را‬
‫اشغال کند‪ ،‬و بدین ترتیننب شننب و روز تلش نمننود تننا خلفننت را‬
‫یکسره نیست و نابود کند‪.‬‬
‫یخواهنند خلفننت اسننلمی‬ ‫آیا کسی که سابقة تاریخش چنین است م ‌‬
‫را به مصر باز گرداند؟‬
‫او که در ترکیه برای نابودی آن کوشیده‪ ،‬آیا دوباره در مصر آن را به‬
‫یآورد؟‬ ‫وجود م ‌‬
‫یخواهنند اسننلم را دوبنناره قدرتمننند سننازد و وحنندت‬ ‫آیننا انگلیننس م ‌‬
‫مسلمین را دوباره تجدید نماید؟‬
‫آیا این کار با سیاست استعماری صهیونیزم همآهنگ است؟‬
‫)السلم والخلفه فی العصر الحدیث‪ ،‬ص ‪.(63 ،62‬‬
‫﴿‪﴾40‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫علمای جامع ازهر و قاضی شرعی در محکمة شرعیة‬
‫ابتدائیة منصوره و مؤلف کتاب »السلم واصول الحکم«‬
‫حکم نمودیم«‪.‬‬
‫همچنین کمیتة تأدیبی در وزارت عدلیه به ریاست آقای‬
‫عنمودن‬ ‫علی ماهر معاون وزیر عدلیه دائر شد و به خل ‌‬
‫شیخ از وظیفه اش حکم نمود که عبارت آن چنین است‪:‬‬
‫»مجلس به اتفاق آراء عزل شیخ علی عبدالرزاق را از‬
‫وظیفه اش از تاریخ ‪ 22‬محرم ‪ 12) 1344‬آگست ‪1925‬‬
‫م( با رعایت عدم محرومیتش از معاش )حقوق(‪ ،‬تثبیت‬
‫نمود«‪.‬‬
‫در همان زمان عدة زیادی از علماء و دانشمندان به رد‬
‫آراء و بررسی دلئل و ابطال حجت و برهان او پرداخته‪،‬‬
‫ههای متعددی نگاشتند‪ ،‬حتی برخی از ایشان‬ ‫ثها و مقال ‌‬‫بح ‌‬
‫بهایی تألیف نمودند که اولین شان شیخ محمد بخیت‬ ‫کتا ‌‬
‫مطیعی حنفی بود که کتابی به نام »حقیقة السلم واصول‬
‫الحکم« در ‪ 454‬صفحه نوشت‪ .‬در مقدمة این کتاب آمده‬
‫که »‪ ...‬در این زمان کتابی به نام »السلم واصول‬
‫الحکم« پیدا شده که برآن اطلع یافتم و مشاهده کردم‬
‫که او در کتابش نظر مثبتی را ذکر ننموده تا برآن دلیل‬
‫اقامه نماید‪ ،‬بلکه تمام مطالبی را که او در این کتاب‬
‫آورده افکاری سلبی شده و انکار محض است‪ ،‬در آنچه‬
‫مسلمانان برآن اجماع نموده اند و در کتاب و سنت به‬
‫صراحت نصوصی در مورد آن آمده است‪ ،‬او در افکارش‬
‫به سفسطة عقلی و نظریاتی مبتنی بر گمان و وهم و‬
‫دلئلی خیالی و شاعرانه استناد جسته است)‪.(1‬‬
‫مهمترین کتابی که در رد شیخ نوشته شده و نظریات او‬
‫را نقض نموده تحت عنوان »نقض کتاب السلم واصول‬
‫الحکم« است که شیخ بزرگوار محمد الخضر حسین )شیخ‬
‫جامع الزهر( نوشته است‪.‬‬
‫نامبرده در بررسی کتاب »السلم واصول الحکم«‬
‫یکند‪ ،‬و سپس هریک را بررسی‬ ‫مطالب را یک بیک نقل م ‌‬
‫ینماید‪ ،‬او در این بررسی اش فقط بیانگر حقیقت بوده‬ ‫م ‌‬
‫نه غیر آن‪.‬‬
‫‪ -1‬او پس از نقل گفتة شیخ علی عبدالرزاق که »علما‬
‫نکوشیدند بر فرضیت امامت دلیلی از کتاب یا سنت اقامه‬
‫یگوید‪» :‬برخی از دانشمندان برای اثبات‬ ‫نمایند«‪ .‬م ‌‬
‫یکنند‬
‫فرضیتی امامت به این فرمودة خداوند استدلل م ‌‬

‫)(‪ -‬افکار ضد الرصاص تالیف محمود عوض ص ‪.99‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾41‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫یفرماید‪» :‬ای کسانی که ایمان آورده اید فرمان برید‬ ‫که م ‌‬
‫از خداوند و فرمان برید از پیامبر او و فرمان برید از‬
‫فرمانروایی که از خود شماست«‪.‬‬
‫شیخ اسننتدلل بننه ایننن آیننه را از ابننن حننزم نقننل نمننوده‬
‫است‪ ،‬همچنانکه سعدالدین تفتازانی در »شننرح المقاصنند«‬
‫یشننود بننه ایننن‬
‫یگوینند‪» :‬همانننا تمسننک م ‌‬ ‫آن را آورده و م ‌‬
‫فرمنننودة خداونننند‪  ﴿ :‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪) ﴾‬النساء‪ (59/‬و این فرمودة رسننول اکننرم ‪‬‬
‫ة«‬‫هل ِّيمم ً‬
‫جا ِ‬‫ة َ‬
‫مي ْت َ ً‬
‫ت َ‬
‫ما َ‬
‫ة َ‬
‫م ٌ‬‫ما َ‬
‫ف إِ َ‬
‫ر ْ‬ ‫ع ِ‬ ‫ول َ ْ‬
‫م يَ ْ‬ ‫ت َ‬
‫ما َ‬
‫ن َ‬ ‫م ْ‬
‫که » َ‬
‫»آن که بمیرد‪ ،‬و امننام خننویش را نشناسنند همچننون مننرگ‬
‫جنناهلیت مننرده اسننت«‪ .‬زیننرا وجننوب اطنناعت و شننناخت‪،‬‬
‫یکند‪.‬‬‫وجوب تعیین را تقاضا م ‌‬
‫صاحب »مطالع النظار« پس از آن کننه دلیننل نظننری را‬
‫یگوینند‪» :‬گفتننه شننده کننه‬ ‫ببننودن امننامت آورده م ‌‬ ‫بننر واج ‌‬
‫یباشنند و‬ ‫صغری این دلیننل از بنناب حسننن و قبننح عقلننی م ‌‬
‫کننبرای آن از دینندگاه عقننل از صننغرای آن روشنننتر اسننت‪،‬‬
‫لیکن بهتر آنست که در این مورد بر فرمودة خداوند‪﴿ :‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪) ﴾  ‬النسننننناء‪(59/‬‬
‫اعتماد شود‪.‬‬
‫شبودن سخن شیخ‬ ‫یارز ‌‬‫یگوید‪» :‬این نصوص ب ‌‬ ‫سپس م ‌‬
‫یگوید‪» :‬کسی را ندیدیم که بکوشد تا برای‬ ‫را که م ‌‬
‫فرضیت امامت دلیلی از قرآنکریم اقامه نماید« نمودار‬
‫یسازد‪.‬‬‫م ‌‬
‫ب( او پس از نقل عبارت شیخ مؤلف‪» :‬نهایت آنچه کننه‬
‫ممکن است تکلفنا ً از دو آیننه اسننتنباط شننود‪ ...‬الننخ«‪ .‬ایننن‬
‫یگوینند‪» :‬او کلمننة ارهنناق‬ ‫مطلننب را بررسننی نمننوده و م ‌‬
‫)تکلف( را تعبیر نموده تا برایت این گمان را به وجننود آورد‬
‫که حمل و توجیة أولی المر در این دو آیه بننر گروهننی کننه‬
‫یشنننود بنننه خننناطر‬ ‫امنننور بنننه ایشنننان برگشنننت داده م ‌‬
‫بزرگردانیدن لفظ به سوی چیزی است که در آن دشننواری‬
‫و تکلننف اسننت‪) .‬یعنننی تننوجیهی اسننت کننه بعینند بننه نظننر‬
‫یرسد و قابل پذیرش نیست(‪ .‬پس چه بهتر کننه مناقشننة‬ ‫م ‌‬
‫او را در منننننورد آینننننة‪  ﴿ :‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪) ﴾‬النسننناء‪(٨٣ :‬کننننار گنننذاریم کنننه م ‌‬
‫یگویننند‪:‬‬
‫»حقیقت آنست که محققین گفته اننند مننراد از آن بزرگننان‬
‫﴿‪﴾42‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫صحابه اند که از بصیرت و بینایی در امور برخوردارننند و از‬
‫آگاه و مطلع اننند و بننا او در مننورد آیننة‪ ﴿ :‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪) ﴾ ‬النساء‪ (59/‬به بحث پردازیم‪.‬‬
‫یگوییم حمل آیه بر امیران و خلفا به چند دلیل‬‫ما م ‌‬
‫هتر است‪:‬‬‫برتر و شایست ‌‬
‫‪ -1‬سبب نزول‪ :‬در صحیح بخاری به روایت ابن عباس‬
‫ب آمده که ﴿‪  ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪ ﴾‬در مورد عبدالله ابن حذافه ابن قیس بن‬
‫عدی نازل شد و آن هم زمانی که رسول اکرم ‪ ‬او را به‬
‫های فرستادند‪.‬‬
‫همراه سری ‌‬
‫‪ -2‬ورود آن پننس از آیننة ‪ ﴿:‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪   ‬‬
‫‪) .﴾‬النسنناء‪ (58/‬ابننن عینیننه م ‌‬
‫یگوینند‪ :‬از‬
‫زینند بننن ثننابت در مننورد آیننة مبارکننة ‪ ﴿:‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪ ﴾ ‬پرسیدم‪ ،‬در حالی که در مدیننة‬
‫یتوانسننت مانننند او‬‫منوره کسی پس از محمد بن کعب نم ‌‬
‫تفسنننیر کنننند‪ ،‬او گفنننت‪ :‬چنننند آینننه پیشنننتر آن را بخنننوان‬
‫یفهمنننننننننننننننی‪    ﴿ :‬‬ ‫م ‌‬
‫‪   ‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪) ﴾ ‬النسنناء‪ (58/‬سننپس‬
‫گفت‪» :‬این آیه در مورد والیان و زمامداران است«‪.‬‬
‫‪ -3‬تعقینننب آن بنننا فرمنننودة خداونننند کنننه‪﴿ :‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪ ﴾  ‬خطنناب در ایننن‬
‫آیه برای تمام مؤمنان است و از جمله اهل حننل و عقنند از‬
‫علماء‪.‬‬
‫یتوانند با زمامداران در بعضی امور‬ ‫زیرا عموم مردم م ‌‬
‫یتوانند یا فتواهایی که‬
‫منازعه و کشمکش کنند‪ ،‬لیکن نم ‌‬
‫ینمایند به ستیز برخیزند‪ .‬چون مراد از آن‬
‫علماء صادر م ‌‬
‫یتواند با ایشان‬‫علمای مجتهد است‪ ،‬و چگونه عوام امت م ‌‬
‫در تائید و تثبیت و ابراز حکمی مخالفت و ستیز نماید‪.‬‬
‫بنابراین‪ ،‬چون اطلق آیه بر امراء و زمامداران ترجیح‬
‫یافت‪ ،‬دللت آن بر این که در میان مسلمانان گروهی‬
‫﴿‪﴾43‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫وجود دارد )زمامداران( که مسلمانان در امورشان به آنان‬
‫ینمایند‪ ،‬شایسته نیست که تکلف و ارهاق‬ ‫مراجعه م ‌‬
‫نامیده شود‪.‬‬
‫ح( او پس از آن که دلیل قرآنی بر فرضیت خلفت و‬
‫امامت آورده‪ ،‬در بیان دلیلی از سنت توجه نموده‪ ،‬و‬
‫چندین حدیث را در این مورد آورده است‪ ،‬از جمله‪:‬‬
‫‪ -1‬آنچه در حدیث آمده در مورد این که امام از کوتنناهی‬
‫یدارد‪ ،‬بازخواست مننی‬ ‫و قصوری که در مورد رعیت روا م ‌‬
‫ّ‬ ‫َ‬
‫ل‬‫سممُئو ٌ‬ ‫م ْ‬ ‫م َ‬ ‫ُ‬
‫وكلك ْ‬ ‫ُ‬ ‫ع َ‬ ‫م َرا ٍ‬ ‫ن ك ُل ّك ُ ْ‬ ‫شود‪ ،‬مانند حدیث‪» :‬أل إ ِ ّ‬
‫ل‬ ‫سُئو ٌ‬ ‫م ْ‬ ‫و َ‬ ‫ه َ‬ ‫و ُ‬ ‫س َ‬ ‫ي َ َ‬ ‫م ال ّ ِ‬ ‫ه‪َ ،‬‬
‫على الّنا ِ‬ ‫ذ ْ‬ ‫ما ُ‬ ‫فال ِ َ‬ ‫عي ّت ِ ِ‬ ‫ن َر ِ‬ ‫ع ْ‬ ‫َ‬
‫ه‪..‬الخ« »همة شما شبانید و همة شما از رعیت‬ ‫عي ّت ِ ِ‬ ‫ن َر ِ‬ ‫ع ْ‬ ‫َ‬
‫یشننوید‪ .‬بنننابراین‪ ،‬امننامی کننه زعننامت‬ ‫خننویش پرسننیده م ‌‬
‫مردم را بدوش دارد بان است‪ ،‬و از رعیت خویش پرسیده‬
‫یشود‪ ....‬الحدیث‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫‪ -2‬از آن جمله احادیثی که در مورد همراهی و همکنناری‬
‫با امننام و عنندم خننروج از اطنناعت وی آمننده اسننت‪ ،‬مانننند‬
‫م« »این کننه‬ ‫ه ْ‬ ‫م ُ‬ ‫ما َ‬ ‫وإ ِ َ‬‫ن َ‬ ‫مي َ‬ ‫سل ِ ِ‬ ‫م ْ‬ ‫ة ال ْ ُ‬ ‫ع َ‬ ‫ما َ‬ ‫ج َ‬ ‫م َ‬ ‫حدیث‪» :‬ت َل َْز ُ‬
‫مشننان همننراه باشننی« و حنندیث‬ ‫با جماعت مسننلمین و اما ‌‬
‫قل ْب ِم ِ‬
‫ه‬ ‫م مَرةَ َ‬ ‫وث َ َ‬ ‫ه َ‬ ‫د ِ‬ ‫ة ي َم ِ‬ ‫ق َ‬ ‫ف َ‬ ‫صم ْ‬ ‫طاهُ َ‬ ‫ع َ‬ ‫فأ َ ْ‬ ‫ماما ً َ‬ ‫ع إِ َ‬ ‫ن َباي َ َ‬ ‫م ْ‬ ‫» َ‬
‫رُبوا‬ ‫ضم ِ‬ ‫ه فا ْ‬ ‫َ‬ ‫ع ُ‬ ‫ز ُ‬ ‫َ‬ ‫فل ْي ُطِ ْ‬ ‫َ‬
‫خ مُر ي ُن َمما ِ‬ ‫جاءَ آ َ‬ ‫ن ِ‬ ‫ع إِ ْ‬ ‫ست َطا َ‬ ‫ما ا ْ‬ ‫ه َ‬ ‫ع ُ‬
‫ر«‪.‬‬ ‫خ ِ‬ ‫ق ال َ‬ ‫عن ُ َ‬ ‫ُ‬
‫»کسی که با امامی بیعت نماید‪ ،‬و با او پیمان بندد‪ ،‬و‬
‫ثمرة دلش را به او بدهد باید در حد توان از او اطاعت‬
‫نماید‪ ،‬و هرگاه دیگری با او دعوا و کشمکش نماید پس‬
‫گردن دومی را بزنید«‪.‬‬
‫نشکنی و این که‬ ‫‪ -3‬احادیثی که در مورد تهدید پیما ‌‬
‫مسلمان بمیرد و در ذمه اش بیعتی نباشد‪ ،‬آمده است‪.‬‬
‫م‬‫و َ‬ ‫ه يَ ْ‬ ‫ى الل ّ َ‬ ‫ق َ‬ ‫ة لَ ِ‬ ‫ع ٍ‬ ‫طا َ‬ ‫ن َ‬ ‫م ْ‬ ‫دا ِ‬ ‫ع يَ ً‬ ‫خل َ َ‬ ‫ن َ‬ ‫م ْ‬ ‫مانند حدیث‪َ » :‬‬
‫ه‬
‫ق ِ‬ ‫عن ُ ِ‬‫فى ُ‬ ‫س ِ‬ ‫ول َي ْ َ‬ ‫ت َ‬ ‫ما َ‬ ‫ن َ‬ ‫م ْ‬ ‫و َ‬ ‫ه َ‬ ‫ة لَ ُ‬ ‫ج َ‬ ‫ح ّ‬ ‫ول َ ُ‬ ‫ة َ‬ ‫م ِ‬ ‫قَيا َ‬ ‫ال ْ ِ‬
‫ة« »کسی که دستی را از‬ ‫هل ِي ّ ً‬ ‫جا ِ‬ ‫ة َ‬ ‫ميت َ ً‬ ‫ت ِ‬ ‫ما َ‬ ‫ة َ‬ ‫ع ٌ‬ ‫ب َي ْ َ‬
‫فرمانبرداری بکشد‪ ،‬در روز قیامت در حالی با خداوند‬
‫یشود که دلیلی ندارد‪ ،‬و کسی که بمیرد و در‬ ‫روبرو م ‌‬
‫گردنش پیمانی و بیعتی نیست همچون مرگ جاهلیت مرده‬
‫است«‪.‬‬
‫‪ -4‬احننادیثی کننه در سننتایش امامننان خننوب و نکننوهش‬
‫خَياُر‬ ‫امامان ناشایست آمده اسننت‪ .‬مانننند ایننن حنندیث‪ِ » :‬‬
‫ن َ َ‬ ‫َ‬
‫م‬ ‫هم ْ‬ ‫علي ْ ِ‬ ‫صّلو َ‬ ‫وت ُ َ‬ ‫م‪َ ،‬‬ ‫حّبون َك ُ ْ‬ ‫وي ُ ِ‬ ‫م َ‬ ‫ه ْ‬ ‫حّبون َ ُ‬ ‫ن تُ ِ‬ ‫ذي َ‬ ‫م ال ّ ِ‬ ‫مت ِك ُ ُ‬ ‫أئ ِ ّ‬
‫َ‬
‫م‬ ‫ه ْ‬
‫ضممون َ ُ‬ ‫غ ُ‬ ‫ن ت ُب ْ ِ‬ ‫ذي َ‬ ‫م اّلمم ِ‬ ‫مت ِك ُ ُ‬ ‫شَراُر أئ ِ ّ‬ ‫و ِ‬ ‫م‪َ ،‬‬ ‫عل َي ْك ُ ْ‬ ‫ن َ‬ ‫صّلو َ‬ ‫وي ُ َ‬ ‫َ‬
‫م« »بهترین امامننان‬ ‫ْ‬ ‫ُ‬ ‫ك‬ ‫َ‬ ‫ن‬ ‫نو‬‫ُ‬ ‫ع‬
‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ل‬ ‫َ‬ ‫ي‬ ‫و‬
‫ُ ْ َ‬ ‫م‬ ‫ه‬ ‫َ‬ ‫ن‬ ‫نو‬ ‫ُ‬ ‫ع‬
‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ل‬ ‫َ‬ ‫ت‬ ‫و‬‫ْ َ‬ ‫م‪،‬‬ ‫ُ‬ ‫ك‬ ‫َ‬ ‫ن‬ ‫ضو‬ ‫ُ‬ ‫غ‬
‫ِ‬ ‫ْ‬ ‫ب‬ ‫ُ‬ ‫ي‬ ‫و‬ ‫َ‬
‫﴿‪﴾44‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫یدارینند و‬ ‫شما کسانی هسننتند کننه شننما آنننان را دوسننت م ‌‬
‫یکنننند‬ ‫یدارند‪ ،‬آنان برای شما دعا م ‌‬ ‫آنان شما را دوست م ‌‬
‫یکنینند‪ ،‬و بنندترین امامننان شننما‬ ‫و شننما بننرای آنننان دعننا م ‌‬
‫کسننانی هسننتند کننه از آنننان بیننزار هسننتید و آنننان از شننما‬
‫یفرسنتید‪ ،‬و آننان بنر شنما‬ ‫بیزارند‪ ،‬شما بنر آننان لعننت م ‌‬
‫یفرستند«‪.‬‬ ‫لعنت م ‌‬
‫‪ -5‬احادیثی که در مورد فضیلت امام عادل آمده اسننت‪،‬‬
‫مل‬ ‫و َ‬‫ه يَ ْ‬ ‫في ظِل ّ ِ‬‫ه ِ‬ ‫م الل ّ ُ‬
‫ه ُ‬‫ة ي ُظِل ّ ُ‬
‫ع ٌ‬
‫سب ْ َ‬‫مانند این حدیث‪َ » :‬‬
‫ه‪» «...‬خداوننند هفننت نفننر را در روزی کننه‬ ‫ل ِإل ظِل ّم ُ‬ ‫ظِم ّ‬
‫یدهد‪ ،‬در‬ ‫های جز سایة او نیست‪ ،‬در سایة خود قرار م ‌‬ ‫سای ‌‬
‫م‬‫ممما ٌ‬
‫یفرماینند‪» :‬إ ِ َ‬ ‫صدر ایشان امام عادل را ذکر نمننوده م ‌‬
‫ل« »امامی که عادل باشد«‪.‬‬ ‫عاِد ٌ‬‫َ‬
‫پس از آن که این احادیث و احادیث هم معنای آن را‬
‫یگوید‪» :‬پس این احادیث که با سندهای‬ ‫یکند م ‌‬ ‫ذکر م ‌‬
‫مختلف و برای اغراضی گوناگون آمده و همه در محور‬
‫یکند‪ ،‬به بیعت و‬ ‫یزند‪ ،‬مسئولیت او را بازگو م ‌‬ ‫امام دور م ‌‬
‫ینماید و به کشتن کسانی‬ ‫اطاعت و همراهی با او امر م ‌‬
‫یدهد که نسبت به أمیر طغیان و سرکشی‬ ‫دستور م ‌‬
‫ینمایند و امامان را توصیف نموده میان نیکان و بدان آن‬ ‫م ‌‬
‫یشود‪.‬‬ ‫فرق قائل م ‌‬
‫هرگاه این احادیث در دسترس مجتهد قرار گیرد که به‬
‫حکمت امر و نهی و وصف آن آگاه است‪ ،‬هیچ شکی و‬
‫یکند که نصب امام امری حتمی‪ ،‬و قانونی‬ ‫تردیدی نم ‌‬
‫پایدار است‪.‬‬
‫پس درست نیست این امر قطعی جز از نوع واجب‬
‫باشد‪.‬‬
‫بنابراین‪ ،‬سخن شیخ علی عبدالرزاق که »سنت قضیة‬
‫یپروایی است که‬ ‫خلفت را مبهم گذاشته« گستاخی و ب ‌‬
‫یخواهد حقایق را از‬ ‫یکند که م ‌‬ ‫فقط کسی آن را عنوان م ‌‬
‫مسیر خود منحرف کند‪.‬‬
‫او پس از آن جریان اجماع را در موضوع خلفت بیان‬
‫یکند که چرا علماء‬ ‫یآورد و بیان م ‌‬ ‫کرده و دلیل آن را م ‌‬
‫استدلل به آن را در این موضوع بر سنت مقدم داشته‬
‫اند)‪.(1‬‬
‫یرسیم که قرآنکریم‬ ‫از مجموع این بحث به این نتیجه م ‌‬
‫و سنت نبوی‪ ،‬انتخاب رهبر بزرگ امت را بر مسلمین‬
‫‪ -() 1‬نقض کتاب السلم وأصول الحکم ص ‪.79 – 24‬‬
‫هترین ردیسننت کننه بننر‬
‫و‪ -‬السلم والخلفه فی العصر احدیث که تنناز ‌‬
‫کتاب السلم وأصول الحکم‪ ،‬نوشته شده است‪.‬‬
‫﴿‪﴾45‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫فرض گردانیده‪ ،‬تا در میان شان عادلنه حکومت نموده‪،‬‬
‫یشان‬‫تها را به صاحبانش بسپارد و امور دینی و دنیو ‌‬ ‫امان ‌‬
‫را سرپرستی نماید‪.‬‬
‫یشان این حقیقت را‬ ‫مسلمانان در ادوار مختلف زندگ ‌‬
‫عشان بر سندی قوی متکی‬ ‫درک نموده اند‪ .‬از این رو اجما ‌‬
‫است‪ ،‬و آن نتیجة فهم درست قرآنکریم و سنت رسول‬
‫یباشد‪.‬‬‫الله ‪ ‬م ‌‬
‫به هر ترتیبی که باشد‪ ،‬شیخ علی عبدالرزاق خود در‬
‫کتابش اظهار داشته هر امت متمدن – هر نوع دین و زبان‬
‫و نژادی که داشته باشد – ناچار نیازمند حکومتی است که‬
‫امور آن را سرپرستی نموده و کارها را در مسیر درست‬
‫آنها هدایت کند)‪.(1‬‬
‫ببودن تعیین رهبر بزرگ‬ ‫این توضیحات در مورد واج ‌‬
‫امت کافی و بسنده است‪.‬‬

‫)(‪ -‬السلم وأصول الحکم ص ‪.135‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾46‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫مبحث دوم‬
‫»شرایط خلیفه«‬
‫در بحث سابق‪ ،‬تعریف خلفت یا ریاست دولت‪ ،‬حکم‬
‫نصب رئیس و خلیفه را بیان داشتیم‪ ،‬در این بحث‬
‫شرایطی را که لزم است در خلیفه موجود باشد بررسی‬
‫خواهیم کرد‪.‬‬
‫های‬
‫دانشمندان مسلمان به مقام خلفت توجه ویژ ‌‬
‫مبذول داشته و اهتمام بسیاری نموده اند‪.‬‬
‫آنان کمال کوشش را به خرج داده اند تا صفاتی را که‬
‫یکند‬
‫واجب است‪ ،‬در فردی که این مقام بزرگ را احراز م ‌‬
‫موجود باشد‪ ،‬بیان نمایند‪.‬‬
‫های برای‬‫چون هریک از مذاهب اسلمی شرایط ویژ ‌‬
‫خود دارند‪ ،‬لزم دیدم که شرایط هر مذهب را ذکر کنم و‬
‫سپس به شرایطی که در آن اتفاق یا اختلف دارند اشارت‬
‫نمایم‪.‬‬

‫اول‪ -‬اهل سنت‬


‫عموم اهل سنت و جماعت وجود شرایط‪ ،‬زیرا در کسی‬
‫یدانند‪:‬‬
‫یکند‪ ،‬لزم م ‌‬ ‫که مقام خلفت را احراز م ‌‬
‫‪ -1‬دانا به احکام شرعی و آشنا به امور سیاسی و‬
‫تداری باشد‪.‬‬
‫حکوم ‌‬
‫‪ -2‬عادل‪ ،‬پرهیزگار‪ ،‬پاکدامن‪ ،‬عاقل و بالغ باشد‪.‬‬
‫‪ -3‬از حسن رأی و تدبیر برخوردار بوده‪ ،‬توان بدوش‬
‫کشیدن بار خلفت را داشته باشد‪ ،‬همچنین باید در تطبیق‬
‫احکام شریعت اسلمی شجاع بوده و در مسیر حق از‬
‫سرزنش ملمتگران نترسد‪ ،‬و نیز باید از سلمت اعضأ و‬
‫یگذارد‪ ،‬برخوردار‬ ‫حواسی که در رأی و عمل او اثر م ‌‬
‫باشد‪.‬‬
‫‪ -4‬قریشی باشد‪.‬‬
‫نها مهمترین شرایطی است که عموم اهل سنت‬ ‫ای ‌‬
‫یکند‪ ،‬لزم دانسته‬ ‫برای کسی که مقام خلفت را احراز م ‌‬
‫اند که برخی از دانشمندان به داشتن علم تقلیدی اکتفا‬
‫یدانند)‪.(1‬‬
‫ننموده اجتهاد را نیز برای او جزء شرایط م ‌‬

‫دوم‪ -‬معتزله و خوارج‬


‫اینان در مورد خلیفه صفات بلوغ‪ ،‬عقل‪ ،‬علم‪ ،‬فضل‪،‬‬
‫پرهیزگاری‪ ،‬پارسائی عدالت‪ ،‬شجاعت‪ ،‬نظر صائب‪،‬‬

‫)(‪ -‬الرشاد تألیف امام الحرمین ص ‪.426‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾47‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫سلمت اعضاء و حواسی را که در نظر و عمل اثر دارد‪،‬‬
‫یدانند‪ ،‬بلکه‬
‫یبودن را شرط نم ‌‬ ‫شرط دانسته و قریش ‌‬
‫یبند کتاب و سنت‬ ‫یدانند هر فرد مسلمانی که پا ‌‬
‫مجاز م ‌‬
‫باشد‪ ،‬به این مقام انتخاب شود‪ ،‬خواه قریشی باشد یا غیر‬
‫قریشی‪ ،‬عرب باشد یا غیر عرب)‪.(1‬‬

‫سوم‪ -‬امامیه‬
‫یدانند‪:‬‬
‫امامیه شرایط زیر را در امام لزم م ‌‬
‫‪ -1‬به نص تعیین شده باشد‪.‬‬
‫‪ -2‬از خطای عمدی و سهوی معصوم باشد‪.‬‬
‫‪ -3‬قریشی باشد‪.‬‬
‫آنان امامت را در حضرت علی بن ابی طالب ‪ ‬و‬
‫سپس فرزند‪ ،‬حسن پس از او در برابرش حسین و سپس‬
‫در تعداد معینی از فرزندانش – رضوان الله علیهم جمیعا –‬
‫یدانند‪.‬‬
‫منحصر م ‌‬
‫‪ -4‬در علم‪ ،‬دین‪ ،‬کرم‪ ،‬شجاعت و همه فضائل جسمی و‬
‫روحی‪ ،‬بهترین امت باشد‪.‬‬
‫این است مهمترین شرایطی که امامیه در مورد امام‬
‫یدانند که محقق طوسی در کتابش »تجرید‬ ‫لزم م ‌‬
‫بهای دیگر‬ ‫العتقاد« ذکر نموده‪ ،‬همچنین در کتا ‌‬
‫ییابید)‪.(2‬‬
‫یشان نیز آن را م ‌‬ ‫کلم ‌‬
‫علمة حلی در شرحش »کشف المراد فی شرح تجرید‬
‫العتقاد« دیدگاه امامیه را در مورد هر شرط به طور‬
‫مفصل بیان داشته است‪.‬‬
‫یگوید‪» :‬امامیه و اسماعیلیه معتقدند که امام باید‬ ‫او م ‌‬
‫معصوم باشد‪ ،‬زیرا حافظ و نگهبان شریعت است‪.«...‬‬
‫یگوید‪» :‬به ویژة امامیه معتقدند که امام باید‬ ‫وم ‌‬
‫منصوص علیه باشد«‪.‬‬
‫یگوید‪» :‬عصمت و نص اختصاص به علی ‪‬‬ ‫او سپس م ‌‬
‫دارد‪ ،‬به دلیل نص آشکاری که از رسول اکرم ‪ ‬وجود‬
‫دارد«‪.‬‬
‫یگوید‪» :‬امام باید از رعیت خویش برتر‬ ‫او همچنین م ‌‬
‫باشد‪ ،‬زیرا تقدیم مفضول بر فاضل عقل ً زشت و نادرست‬
‫است«)‪.(3‬‬
‫)(‪ -‬الفصل فی الملل والنحل تألیف ابن حزم ج ‪ 4‬ص ‪.89‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬به عقائد المامیه تننألیف شننیخ مظفننر ص ‪ 65‬و قلئد الخننرائد‬ ‫‪2‬‬

‫فی اصول العقائد قزوینی ص ‪ ،94‬مراجعه شود‪.‬‬


‫)(‪ -‬کشف المننراد ص ‪ 286‬و ‪ 288‬و ‪ 289‬و روضننة القضنناة ج ‪1‬‬ ‫‪3‬‬

‫ص ‪ ،66‬تحقیق دکتر ناهی‪.‬‬


‫﴿‪﴾48‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫چهارم‪ -‬زیدیه‬
‫یدانند‪:‬‬
‫نها شرایط زیر را در امام لزم م ‌‬ ‫ای ‌‬
‫‪ -1‬قریشی و فاطمی باشد‪ ،‬چه سید حسنی باشد یا‬
‫حسینی‪.‬‬
‫از اینرو هرکس از فرزندان علی بن ابی طالب ‪ ‬که‬
‫یخواند‪ ،‬اطاعت و نصرت‬ ‫مردم را به کتاب و سنت فرا م ‌‬
‫یباشد‪.‬‬
‫دادنش بر امت فرض م ‌‬
‫‪ -2‬عالم و مجتهد باشد‪.‬‬
‫آنان در مورد اجتهاد نسبت به امام‪ ،‬به این حد اکتفا‬
‫یکنند که بتواند به نظریات علماء مراجعه نموده‪ ،‬برخی‬ ‫م ‌‬
‫را بر بعضی دیگر را ترجیح دهد‪.‬‬
‫این امر مستلزم آنست که بر زبان عربی تسلط کامل‬
‫داشته باشد‪ ،‬تا بتواند به قرآن نظر کند و آنچه را خواستة‬
‫حق است از آنچه خواستة او نیست تشخیص دهد‪ .‬این امر‬
‫یکند که به توحید و عدل خداوند و آنچه از صفات‬ ‫اقتضا م ‌‬
‫که نسبت به خداوند جواز دارد یا جواز ندارد‪ ،‬و آنچه برای‬
‫او واجب است یا واجب نیست‪ ،‬آگاه باشد‪ ،‬و همچنین باید‬
‫دانا به نبوت حضرت محمد ‪ ‬باشد‪.‬‬
‫‪ -3‬پاکدامن و پارسا بوده و به سخنش اعتماد شود و از‬
‫شر او در امان بوده و به او اطمینان شود‪.‬‬
‫‪ -4‬دلیر و کوشا و دارای قوت قلب و ثبات در کارها‬
‫باشد‪.‬‬
‫این است مهمترین شرایطی که زیدیه آن را برای امام‬
‫لزم دانسته اند‪.‬‬
‫قاضی القضات عبدالجبار بن احمد در کتابش »شرح‬
‫هشان را در مورد هریک از این‬ ‫الصول الخمسه« دیدگا ‌‬
‫طها بیان داشته است‪.‬‬ ‫شر ‌‬
‫یگوید‪» :‬اما نخست این مطلب باید پذیرفته شود‬ ‫او م ‌‬
‫های دارد‪ ،‬و اجماع هم برآن دللت‬ ‫که امام قوام ویژ ‌‬
‫یکند‪ ،‬زیرا حضرت ابوبکر ‪ ‬هنگامی که در برابر‬ ‫م ‌‬
‫جماعت ادعا نمود‪» :‬ألئمة من قریش« کسی بر او‬
‫اعتراض ننمود‪ ،‬اما این شرط که عالم باشد در حدی که‬
‫بتواند به نظریات علماء مراجعه کند و میان اقوال ضعیف‬
‫و قوی فرق گذارد‪ ،‬برای آنست که هرگاه عالم نباشد‬
‫یتواند به احکامی که مورد نیاز است مراجعه کند و آن‬ ‫نم ‌‬
‫را عملی سازد‪ ،‬اما پارسایی و پاکدامنی برای آن است که‬
‫هرگاه از هوای نفس پیروی کند به حکم اجماع جایز نیست‬
‫﴿‪﴾49‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫که وظیفة قضاوت و داوری و اجرای حدود و نگهداری‬
‫مرزها به او سپرده شود‪.‬‬
‫اما شجاعت و قوت قلب برای آنست که هرگاه چنین‬
‫یتواند لشکرها را فرماندهی کند و مرزها را‬ ‫نباشد‪ ،‬نم ‌‬
‫هور شود‪،‬‬ ‫حفظ نماید و برای جهاد به سرزمین کفار حمل ‌‬
‫همانگونه که ذکر کردیم این مسائل است که نیاز به امام‬
‫یسازد)‪ .(1‬تمام مذاهب اسلمی علوه بر‬ ‫را واجب م ‌‬
‫نبودن امام را فرض دانسته‬ ‫شرایطی که ذکر شد مسلما ‌‬
‫اند‪.‬‬
‫همچنین امام باید مرد باشد‪ ،‬تعیین زن جائز نیست‪.‬‬
‫باید عاقل و بالغ باشد‪ .‬بنابراین‪ ،‬تعیین دیوانه یا نابالغ‬
‫خواه به سن تمییز رسیده باشد یا نه‪ ،‬جواز ندارد‪.‬‬
‫یدانند که‬ ‫امامیه در این مورد مخالفت نموده و جایز م ‌‬
‫امام کودک باشد)‪.(2‬‬
‫یگوید‪» :‬لزم است در مورد شرایطی که‬ ‫ابن حزم م ‌‬
‫یتواند وظیفة امامت را‬ ‫اگر کسی واجب آن نباشد‪ ،‬نم ‌‬
‫بدوش گیرد‪ ،‬دقت شود که عبارت است از‪:‬‬
‫‪ -1‬این که از قریش باشد‪ ،‬به دلیل احادیثی است که از‬
‫رسول اکرم ‪ ‬روایت شده که امامت به ایشان‬
‫اختصاصی دارد‪.‬‬
‫‪ -2‬و این که بالغ باشد به دلیل فرمودة آنحضرت ‪ ‬کننه‬
‫م‪،‬‬
‫حت َِلم َ‬
‫حّتمى ي َ ْ‬ ‫ى َ‬ ‫فذَك ََر ال ّ‬
‫صمب ِ ّ‬ ‫ة‪َ ،‬‬ ‫ن ث َل َث َ ٍ‬ ‫ع ْ‬‫م َ‬ ‫قل َ ُ‬‫ع ال ْ َ‬ ‫ف َ‬ ‫»ُر ِ‬
‫ق« »قلننم )مسننئولیت( از سننه کننس‬ ‫في َ‬ ‫حّتى ي ِ‬ ‫ن َ‬ ‫جُنو ِ‬ ‫م ْ‬ ‫ال ْ َ‬
‫برداشته شده است‪ ،‬از پسر تنا زمنانی کنه بنالغ شنود و از‬
‫دیوانه تا هوشیار شود«‪.‬‬
‫یفرماینند‪:‬‬ ‫‪ -3‬این که مرد باشد‪ ،‬زیرا رسننول اکننرم ‪ ‬م ‌‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ة« »هرگننز‬ ‫م مَرأ ٍ‬ ‫م إ ِل َممى ا ْ‬
‫هم ْ‬‫مَر ُ‬ ‫دوا أ َ‬ ‫سن َ ُ‬
‫مأ ْ‬ ‫و ٌ‬
‫ق ْ‬ ‫ح َ‬ ‫»ل َ ي ُ ْ‬
‫فل ِ ُ‬
‫یشود قومی که کارشان را به زنی سپردند«‪.‬‬ ‫رستگار نم ‌‬
‫یفرماید‪﴿ :‬‬ ‫‪ -4‬این که مسلمان باشد‪ ،‬زیرا خداوند م ‌‬
‫‪   ‬‬
‫‪ -() 1‬شرح اصول الخمسه ص ‪.753‬‬
‫‪ -() 2‬گفته شده که محمد مهدی ‪ ‬در سال ‪ 260‬هن وظیفة امامت‬
‫را به دوش گرفت‪ ،‬در حالی که بیش از پنننج سنال نداشنت‪ ،‬زیننرا‬
‫تولدش شب نیمة شعبان ‪ 255‬هن بوده است‪.‬‬
‫عموم امامیه بر این عقیده انند کنه تننا امنروز زنننده اسنت و در آخنر‬
‫یگننردد و دنیننا را پننس از آن کننه از ظلننم و سننتم پننر‬
‫الزمننان برم ‌‬
‫بهای الغیبننة‬
‫ینماید‪ ،‬در این مورد به کتا ‌‬ ‫شده‪ ،‬پر از عدل و داد م ‌‬
‫تألیف طوسی‪ ،‬المام مهدی‪ ،‬علی دخیننل‪ ،‬العقننل عننند الشننیعه از‬
‫نویسندة این کتاب ص ‪ 47‬و المام الثانی عشر تألیف سید محمد‬
‫موسوی‪ ،‬مراجعه شود‪.‬‬
‫﴿‪﴾50‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫‪  ‬‬
‫‪) ﴾‬النساء‪»(١٤١ :‬و هرگز خداوند برای کافران بر‬
‫مؤمنان راهی قرار نداده است«‪ .‬و خلفت بزرگترین‬
‫ههاست‪.‬‬ ‫را ‌‬
‫‪ -5‬این که در کارش پیشتاز باشد و به آنچه از فرائض‬
‫دینی که بر او واجب است عالم باشد‪ ،‬پرهیزگار بوده و‬
‫یفرماید‪﴿ :‬‬
‫اشکارا به فسادکاری نپردازد‪ ،‬زیرا خداوند م ‌‬
‫‪  ‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾ ‬المائدة‪»(﴾٢ :‬در‬
‫نیکی و تقوی با یکدیگر همکاری کنید و بر گناه و تجاوز‬
‫باهم همکاری مکنید« زیرا کسی که ناپرهیزگار را مقدم‬
‫دارد و یا آن را که در هیچ چیزی تقوی ندارد یا آشکارا در‬
‫یکند و امین نیست و یا کسی را که حکمی‬ ‫زمین فساد م ‌‬
‫یداند‪.‬‬ ‫یکند یا از دینش چیزی را نم ‌‬ ‫را جاری نم ‌‬
‫همانا او بر گناه و تجاوز همکاری نموده و نه بر نیکی و‬
‫تقوی‪.‬‬
‫مل ً‬ ‫ع َ‬‫ل َ‬ ‫مم َ‬ ‫ع ِ‬
‫ن َ‬ ‫مم ْ‬ ‫رسول اکرم ‪ ‬نیز فرموده اسننت‪َ » :‬‬
‫عل َي َ‬
‫د« »کسننی کننه کنناری را انجننام‬ ‫و َر ّ‬
‫ه َ‬‫ف ُ‬ ‫مرَنا َ‬ ‫هأ ْ‬ ‫س َ ْ ِ‬ ‫ل َي ْ َ‬
‫یکننند‪ ،‬آن عمننل مننردود‬ ‫دهد که شریعت مننا آن را تائینند نم ‌‬
‫است«‪.‬‬
‫ن‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ً‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫یفرماید‪َ» :‬يا أَبا ذَّر إ ِن ّك َ‬
‫مَر ّ‬‫عيفا ل َتممأ ّ‬ ‫ض ِ‬ ‫همچنان م ‌‬
‫ّ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬
‫ل ي َِتيم ٍ« »ای اباذر! همانننا تننو‬ ‫ما َ‬ ‫ن َ‬ ‫ولي َ ّ‬ ‫ول ت َ َ‬ ‫ن َ‬ ‫على اث ْن َي ْ ِ‬
‫ناتوانی‪ ،‬هرگز بر دو تن امیر مشو و سرپرسننتی منال یننتیم‬
‫یفرماینند‪ ﴿ :‬‬ ‫را بدوش مگیر«‪ .‬خداوند هم م ‌‬
‫‪    ‬‬
‫‪) ﴾‬البقرة‪» (٢٨٢ :‬پس اگننر آن کننه بننر او حننق‬
‫یخرد بود یا ناتوان«‪.‬‬
‫است ب ‌‬
‫یخرد و ناتوان و کسی که‬ ‫مسلم است که سفیه و ب ‌‬
‫قادر به انجام کاری نیست و باید سرپرستی داشته باشد‪،‬‬
‫تا امور او را سرپرستی و اداره نماید‪ ،‬جایز نیست که‬
‫چنین شخصی )سفیه و ناتوان( قیم و ولی امر مسلمین‬
‫باشد‪ ،‬از این مسلم است که ولیت کسی که این هشت‬
‫یباشد‪.‬‬‫شرط در او موجود نیست‪ ،‬باطل م ‌‬
‫سپس مستحب است که به آنچه از امور دین که جنبة‬
‫شخصی دارد از عبادات گرفته تا سیاست و احکام عالم‬
‫باشد‪ ،‬همة فرائض را ادا کند و در هیچکدام آن اخلل‬
‫نورزد و در آشکارا و نهان از همة گناهان کبیره دوری‬
‫﴿‪﴾51‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫یشود آن را نهان‬ ‫های م ‌‬
‫گزیند و هرگاه مرتکب گناه صغیر ‌‬
‫دارد‪.‬‬
‫بنابراین‪ ،‬مکروه است که به این چهار صفت پایبند‬
‫نیست‪ ،‬ولیت را بدوش گیرد و اگر چنانکه ولیت را بدوش‬
‫گرفت‪ ،‬ولیت او صحیح است هرچند آن را مکروه‬
‫یشماریم‪ ،‬و اطاعت او در مواردی که از خداوند اطاعت‬ ‫م ‌‬
‫نمود واجب است و منع او از آنچه در آن اطاعت خدا را‬
‫ننمود نیز واجب است‪.‬‬
‫یبرد‬‫ابن حزم بحث خویش را با این سخن به پایان م ‌‬
‫یرود‪ ،‬این است که‬ ‫که آنچه در نهایت از امام انتشار م ‌‬
‫بدون ضعف و سستی نسبت به مردم مهربان بوده و در‬
‫انکار منکر بدون این که راه عنف در پیش گیرد‪ ،‬سختگیر‬
‫باشد و از آنچه واجب است تجاوز نکند‪ ،‬هوشیار باشد و‬
‫غافل نباشد‪ ،‬شجاعت نفسی داشته باشد و مال را در‬
‫مواردی که جایز است مصرف نماید و در راه باطل‬
‫یرسیم که امام‬ ‫مصرف نکند که در مجموع به این نکته م ‌‬
‫باید احکام قرآن و سنت را عملی نماید که این صفت‬
‫یکند)‪.(1‬‬
‫فضائل را جمع م ‌‬

‫شرایطی که همه برآن اتفاق دارند‬


‫یرسیم که شرایطی‬
‫از توضیحات گذشته به این نتیجه م ‌‬
‫که باید در ولی امر مسلمین موجود باشد و همة مذاهب‬
‫اسامی برآن اتفاق دارند عبارتند از‪:‬‬
‫‪ -1‬اسلم – به دلیل فرمودة خداوند که‬
‫﴿‪   ‬‬
‫‪» ﴾  ‬فرمانبرداری‬
‫کنید از خنندا و فرمننانبرداری کنینند از پیننامبر و فرمانبننداری‬
‫کنید از فرمانروایانی کننه از جنننس شننما هسننتند« یعنننی از‬
‫شننما مسننلمانان‪ .‬پننس واجننب اسننت کننه خلیفننه مسننلمان‬
‫باشنننند‪ .‬و بننننه دلیننننل فرمننننودة خداوننننند ‪﴿:‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪.﴾  ‬‬
‫)النسنناء‪» (١٤١ :‬و هرگز خداونند بنرای کنافران بنر مؤمننان‬
‫ههاسننت‪.‬‬
‫راهی قرار ننداده اسننت« و خلفنت بزرگنترین را ‌‬
‫مسلم است که اینن امنانت بایند بنه دسنت کسنی سنپرده‬

‫)(‪ -‬الفصننل فننی الملننل والنحننل ‪ 4‬ص ‪ 166‬و ‪ – 167‬الحکننام‬ ‫‪1‬‬

‫السلطانیه – ماوردی ص ‪ 4‬و ‪ 5‬و احکننام السننلطانیه ابننویعلی ص‬


‫‪ 4‬و ‪ 5‬و مقدمه ابن خلدون ص ‪.193‬‬
‫﴿‪﴾52‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫شود که به این دین ایمان دارد‪ ،‬و به کسننی واگننذار نگننردد‬
‫که بدان ایمان ندارد)‪.(1‬‬
‫‪ -2‬مردبودن – به دلیل فرمودة خداوننند ﴿‪‬‬
‫‪) ﴾      ‬النسنننناء‪(34 :‬‬
‫»مردان قیم زنانند«)‪ .(2‬و بننه دلیننل فرمننودة آن حضننرت ‪‬‬
‫َ‬
‫مممرأة« »هرگننز‬ ‫ما ْ‬‫هم ْ‬‫مَر ُ‬
‫وا أ ْ‬‫ول ّم ْ‬
‫م َ‬ ‫ح َ‬
‫قممو ٌ‬ ‫فل ِم َ‬ ‫کننه »ل َم ْ‬
‫ن يُ ْ‬
‫تشان را به زنننی بسننپارند‬ ‫یشود قومی که ولی ‌‬ ‫رستگار نم ‌‬
‫چننون مشننکلت ریاسننت دولننت سننخت و دشننوار و بسننیار‬
‫مدادن همننة آن‬ ‫است و زنان – غالبا ً – از به پاداشتن و انجننا ‌‬
‫یباشند«‪.‬‬ ‫هها ناتوان م ‌‬ ‫خواست ‌‬
‫یکننند کننه زنننان معنندودی در‬ ‫اگر تاریخ بننرای مننا بیننان م ‌‬
‫انجام وظیفة دولت موفق بوده اند‪ ،‬این امر تحت شننرایط‬
‫های بوده و هرگاه عدد به تعداد مردانی که ایننن کننار را‬ ‫ویژ ‌‬
‫بدوش گرفته اند‪ ،‬مقایشه شود خیلی کم و نادر اسننت کننه‬
‫حترین دلیل است که مردم درک کرده اند کنه‬ ‫این خود واض ‌‬
‫جز مردان‪ ،‬کسی شایستگی این مقام را ندارد‪.‬‬
‫‪ -3‬عنندالت‪ -‬بننه صننورتی کننه در اسننتقامت و رسننتگاری‬
‫مشننهور بننوده و از پیننروی هننوای نفننس دروری گزیننند و‬
‫حریص باشد به این حق را به صاحبش برساند‪ ،‬و بننا دقننت‬
‫کامننل والیننان و کارمننندان و کننارگزاران خننود را زیرنظننر‬
‫فشان و ادای‬ ‫داشته باشد‪ ،‬بنحوی که آنان را به انجام وظی ‌‬
‫حقوق به صاحبان آن وادار کند)‪.(3‬‬
‫‪ -4‬کاردانی و شایسننتگی‪ -‬ایننن کننه دارای رأی و تنندبیری‬
‫تهای خلفننت برایند‪.‬‬ ‫نیکننو بننوده‪ ،‬سیاسننت انجننام مسنئولی ‌‬
‫یعنی از دین حمایت و نگهبننانی کننند‪ ،‬سیاسننت امننت را بننه‬
‫حشان را رعایت نموده و در اجرای قننوانین‬ ‫پیش برد‪ .‬مصال ‌‬
‫و اقامة حدود‪ ،‬دوراندیش بوده‪ ،‬در جهنناد بننا دشننمنان دلیننر‬
‫باشد‪ ،‬به مسائل سیاسی دانا و به امور جنگی و فرماندهی‬
‫سپاه وارد باشد‪.‬‬

‫)(‪ -‬بنننه اصنننول الننندعوه د‪ .‬عبننندالکریم زیننندان ص ‪ 163‬و ‪164‬‬ ‫‪1‬‬

‫یدهننند‪ ،‬بننه‬
‫مراجعه کنید‪ ،‬برخی از خننوارج امننامت زن را جننواز م ‌‬
‫روضة القضاه سمنانی ج ‪ 1‬ص ‪ 62‬تحقیق د‪ .‬صلح الدین الناهی‪،‬‬
‫مراجعه شود‪.‬‬
‫)(‪ -‬بنننه اصنننول الننندعوه د‪ .‬عبننندالکریم زیننندان ص ‪ 163‬و ‪164‬‬ ‫‪2‬‬

‫یدهننند‪ ،‬بننه‬‫مراجعه کنید‪ ،‬برخی از خننوارج امننامت زن را جننواز م ‌‬


‫روضة القضاه سمنانی ج ‪ 1‬ص ‪ 62‬تحقیق د‪ .‬صلح الدین الناهی‪،‬‬
‫مراجعه شود‪.‬‬
‫)(‪ -‬نظام الحکم فی السلم تألیف د‪ .‬محمد یوسف ص ‪.68‬‬ ‫‪3‬‬
‫﴿‪﴾53‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫‪ -5‬علم‪ -‬در حدی که از فرهنگ و معارف زمان خود آگاه‬
‫بوده و عالم بننه احکننام شننرعی باشنند‪ ،‬زیننرا او مکلننف بننه‬
‫اجرای آن )احکام شریعت( است و در صورت عنندم اطلع‬
‫از آن ممکن نیست آن را به مرحلة اجرا درآورد)‪.(1‬‬
‫اما شرط نیست که به درجننة اجتهناد در اصننول و فننروع‬
‫یتوانند در اینن زمیننه از فقهناء و‬ ‫دین رسیده باشد‪ ،‬زیرا م ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫علمای متخصص یاری جوید ‪.‬‬
‫‪ -6‬سلمت‪ -‬یعنی سلمتی حواس و اعضاء از نقصی کننه‬
‫یگذارد‪ ،‬مانند دیننوانگی‪ ،‬کننوری‪،‬‬ ‫در اندیشه و عمل او اثر م ‌‬
‫کری‪ ،‬گنگی و قطع دو دست و دو پا‪ ،‬زیننرا ایننن نننواقص در‬
‫اندیشننه عمننل و آمننادگی او در انجننام کارهننایی کننه بننه او‬
‫یگذارد‪ ،‬و هرگاه عضننوی از ایننن اعضنناء‬ ‫محول شده اثر م ‌‬
‫تدادن‬ ‫را از دست داده که فقط بدقیافه شده مانند از دس ‌‬
‫یکی از این اعضاء که در این صورت شرط سلمت‪ ،‬کمننال‬
‫است )عقل و فکر سالم()‪.(3‬‬

‫شرایطی که در آن اختلف است‬


‫آنچه تذکر دادیم مهمترین شرایطی بود که همة مذاهب‬
‫اسلمی برآن اجماع نموده اند‪ ،‬و اینک به ذکر مهمترین‬
‫یپردازیم که مذاهب اسلمی در آن باهم‬ ‫شرایطی م ‌‬
‫اختلف دارند‪:‬‬
‫‪ -1‬نسب قریشی‪ :‬در مباحث گذشته دانستید که معتزله‬
‫و خوارج)‪ (4‬بر این عقیده اند که قریشی بودن برای کسی‬
‫یشود‪ ،‬شرط نیست و جائز‬ ‫که به مقام خلفت تعیین م ‌‬
‫یکند‪،‬‬
‫دانسته اند هر مسلمانی که به کتاب و سنت عمل م ‌‬
‫به این مقام تعیین شود‪ .‬به دلیل فرمودة رسول اکرم ‪‬‬
‫که »بشنوید و فرمان برید‪ ،‬هرچند غلمی حبشی زمامدار‬
‫شما شود که سرش گویی دانة کشمشی است«‪.‬‬
‫لیکن اکثر مذاهب قریشی بودن را در خلیفه یا امام‬
‫یدانند‪ ،‬به دلیل فرمودة آن حضرت ‪ ‬که »ائمه‬ ‫شرط م ‌‬
‫از قریش اند«‪ .‬حقیقت این است که حدیثی که عموم‬

‫‪ -() 1‬مقدمه ابن خلدون ص ‪ 193‬و اصول الدعوه ص ‪.167‬‬


‫‪ -() 2‬نظام الحکم فی السلم ص ‪.68‬‬
‫‪ -()3‬به مقدمه ابن خلدون ص ‪ 193‬و ‪ 194‬مراجعه شود‪ .‬ابن حزم‬
‫یرساند در‬‫معتقد است که وجود نقص در حواس یا جسم او زیان نم ‌‬
‫صورتی که از عقل کامل و سلمت فکر برخوردار باشد‪.‬‬
‫به الفصل ج ‪ 4‬ص ‪ 167‬مراجعه کنید‪.‬‬
‫‪ -() 4‬از اهل سنت ابوبکر باقلنی به این نظر است و بسیاری از‬
‫متأخرین و دانشمندان معاصر هم به این عقیده اند‪.‬‬
‫﴿‪﴾54‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫علماء و ائمة مذاهب به آن استدلل نموده اند حدیث‬
‫صحیحی است که جای طعن در آن وجود ندارد و به وضوح‬
‫یکند بر این که نسب قریشی در خلیفه یا امام‬ ‫دللت م ‌‬
‫شرط است‪.‬‬
‫فقها هم از این حدیث همین برداشت را کرده اند‪ ،‬و‬
‫یخواستند با‬ ‫صحابة قریشی هم در روز سقیفه که انصار م ‌‬
‫سعد بن عباده – بزرگ قبلیة خزرج – بیعت نمایند‪ ،‬به این‬
‫حدیث استدلل جستند و آنان هم بدون چون و چرا آن را‬
‫پذیرفته و زمامداری را به قریش تسلیم نمودند‪.‬‬
‫از این رو کسانی که شرط قریشی بودن را در امام یا‬
‫یدانند به تأویل حدیث یا بیان هدف آن‬ ‫خلیفه لزم نم ‌‬
‫پرداخته و آن را بر هرکسی که این شرایط را دارا باشد‪،‬‬
‫تطبیق داده اند‪.‬‬
‫یگویند که نص بر قریشی بودن در حدیث‪ ،‬به‬ ‫های م ‌‬ ‫عد ‌‬
‫اعتبار افضلیت است نه صحت‪.‬‬
‫به این معنی که هرگاه شرایط خلفت در دو شخص‬
‫موجود بود – مثل ً یکی از آن دو قریشی بود و دیگری غیر‬
‫هتر تعیین قریشی‬ ‫قریشی‪ .‬در این صورت افضل و شایست ‌‬
‫است و تعیین شخص دیگر هرچند بدون شک صحت دارد‪،‬‬
‫اما از افضلیت برخوردار نیست‪.‬‬
‫اما محمد ابوزهره دلئل ایننن دو گننروه را ذکننر نمننوده و‬
‫یرسیم کننه ایننن‬ ‫یگوید‪» :‬بنابراین‪ ،‬به این نتیجه م ‌‬ ‫سپس م ‌‬
‫نصوص در مجموع‪ ،‬مسننتلزم آن نیسننت کننه امننامت فقننط‬
‫بایند در قرینش باشنند و ولینت غیننر قریشنی اصنل ً صنحت‬
‫نداشته باشد‪ .‬لیکن ولیت غیرشان بدون شک صننحت دارد‬
‫ش« از قبیننل اخبننار بننه غیننب‬ ‫فممي ُ‬ ‫َ‬
‫قَري ْم ٍ‬ ‫مَر ِ‬ ‫و حدیث »ال ْ‬
‫دي‬ ‫عمم ِ‬
‫ة بَ ْ‬
‫ف ُ‬‫خل َ‬ ‫است‪ .‬مانند فرمودة آن حضرت ‪ ‬کننه »ال ْ ِ‬
‫ضا« »خلفننت پننس از مننن‬ ‫ضو ً‬ ‫ع ُ‬
‫كا َ‬‫مل ْ ً‬
‫صي ُْر ُ‬‫م تَ ِ‬ ‫ن ثُ ّ‬
‫َثلُثو َ‬
‫سی سال است و سپس پادشاهی گزنده به وجننود خواهنند‬
‫آمد« و ازباب افضلیت است نه صحت)‪.(1‬‬
‫یپرسند که حکمت‬ ‫برخی – مانند ابن خلدون – از خود م ‌‬
‫شرط بودن نسب قریشی چیست؟ و آیا ایننن شننرط هنننوز‬
‫یگوید‪» :‬هنندف خلفننت بننا‬ ‫هم باقیست یا خیر؟ او سپس م ‌‬
‫اجتماع و وحدت کلمه و ترک نزاع و اطاعت امت از رئیس‬
‫ییابنند کننه‬ ‫یآید‪ ،‬و ایننن کننار زمننانی تحقننق م ‌‬ ‫آن به دست م ‌‬
‫لها بدان آرامش یابنند و مننردم‬ ‫خلیفه از کسانی باشد که د ‌‬
‫تشننان اعننتراف داشننته باشننند کننه ایننن‬ ‫به فضننیلت و سبق ‌‬

‫)(‪ -‬تاریخ المذاهب السلمیه ج ‪ 1‬ص ‪.96‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾55‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫اعتراف و آرامش‪ ،‬در کسی که از قریش زمام حکومت را‬
‫ییننافته اسننت‪ ،‬زیننرا قریننش‬ ‫یگرفتننه‪ ،‬تحقننق م ‌‬ ‫به دست م ‌‬
‫بها به تقنندم و فضننیلت‬ ‫دارای قدرت و شوکت بودند و عر ‌‬
‫تشان اعننتراف داشننتند و بننا ایشننان در ایننن مننورد‬ ‫و زعام ‌‬
‫اصل ً کشمکش و منازعه نکردند که به این ترتیب ایننن امننر‬
‫)تعییننن قریشننی( مسننألة اجتمنناع مننردم و وحنندت کلمننه و‬
‫ینمننوده‬ ‫فرمننانبرداری از ایشننان را آسننانتر از دیگننران م ‌‬
‫است‪.‬‬
‫به این دلیل است که در حدیث به ایشان اشاره شده‪ ،‬و‬
‫این ائمه از آنان است‪ ،‬تا ائتلف و همبستگی به وجود آینند‪،‬‬
‫اطاعت حاصل گردد‪ ،‬و هدف خلفت تحقق یابد)‪.(1‬‬
‫یگیننرد کننه‬‫ابن خلدون از این بحث خویش چنین نتیجه م ‌‬
‫نبردن اختلف و‬ ‫شرط گذاشتن نسب قریشی برای از میننا ‌‬
‫کشمکش بوده و آنهم به دلیننل قنندرت و شننوکت و غلبننه و‬
‫زعامتی که قریش بر قبائل داشته اند‪.‬‬
‫اما چون احکام شرعی اختصاص به یک نسننل و زمنان و‬
‫امننت ننندارد‪ ،‬دانسننتیم کننه ایننن نکتننه بننه شننرط کفننایت و‬
‫یگردد‪.‬‬ ‫صلحیت باز م ‌‬
‫از این رو شرط قریشننی بننودن را کننه بننه علننت غلبننه و‬
‫سننبقت بننود‪ ،‬از زمننرة شننرایط حننذف نمننوده و شننرط‬
‫یگیننرد‪،‬‬‫گذاشتیم کسی که زمام امور مسلمین را بدوش م ‌‬
‫باید از گروهی قوی باشد که منردم بنه قندرت و زعنامتش‬
‫اعتراف داشته باشند‪ ،‬تا این کار آنان را به اطنناعت خلیفننة‬
‫شان واداشته‪ ،‬طغیانش را فرو نشننانده و کننار حکمروایننی‬
‫شان را آسان گرداند‪.‬‬
‫در حقیقت این توجیه بسیار درست و صحیح بوده و‬
‫ش«‬ ‫ن ُ‬ ‫َ‬
‫قَري ْ ٍ‬ ‫م ْ‬ ‫ة ِ‬‫م ُ‬
‫برداشت بسیار جالبی از حدیث »الئ ِ ّ‬
‫است‪ .‬یکی از دانشمندان معاصر)‪ (2‬هم این نظریه را‬
‫یگوید‪ ...» :‬ترکیب جامعه در آن زمان قریش‬ ‫پسندیده و م ‌‬
‫یداده و این امر به‬ ‫را در مقام صدارت و قیادت قرار م ‌‬
‫یکند بیش از آن که به کاری‬ ‫حقیقتی موجود اشاره م ‌‬
‫واجب اشاره نماید‪.‬‬
‫بنابراین‪ ،‬هرگاه علت همان باشد که ذکر شد‪ ،‬امروزه‬
‫فقط به قریش اختصاص ندارد‪ ،‬زیرا قریشیان امروز در‬
‫های که سبب‬ ‫کشورهای مختلف پراکنده شده‪ ،‬و آن رابط ‌‬
‫یشده از میان رفته و آن نیروی اجتماعی‬ ‫عشان م ‌‬ ‫اجتما ‌‬
‫)(‪ -‬المقدمه ص ‪ 195‬و اصول الدعوه ص ‪.164‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬مقدمة کتاب نظام الحکم فننی السننلم ص ‪ 12‬تننألیف محمنند‬ ‫‪2‬‬

‫عبدالله عربی‪ ،‬به قلم محمد مبارک‪.‬‬


‫﴿‪﴾56‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫برایشان باقی نمانده است‪ ،‬و این ویژگی اسلمی هم‬
‫برایشان محفوظ نیست‪ ،‬ممکن است این ویژگی امروز‬
‫در آنان و یا در غیرشان موجود باشد‪.‬‬
‫یکنیم که علت از معلول جدا‬ ‫بنابراین‪ ،‬مشاهده م ‌‬
‫گردیده است‪.‬‬
‫به این دلئل – از دیدگاه من – شرط قریشی بودن‬
‫یشود‪،‬‬‫برای کسی که به ریاست دولت کاندید و تعیین م ‌‬
‫باقی نمانده است‪.‬‬
‫‪ -2‬عصمت‪ :‬همة مذاهب اسلمی بدین عقیده اند که‬
‫برای کسی که به امامت و خلفت مسلمین انتخاب‬
‫یشود معصومیت شرط نیست‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫لیکن امامیه و موسویه معتقدند که واجب است امام از‬
‫خطای قصدی و سهوی معصوم باشد‪ ،‬زیرا که او حافظ‬
‫شریعت است و هرگاه برای او جائز باشد که مرتکب‬
‫یشود)‪ .(1‬عموم‪ ،‬این‬ ‫اشتباه گردد‪ ،‬حافظ آن شمرده نم ‌‬
‫دلیل را چنین پاسخ داده اند که امام به شخص خود حافظ‬
‫شریعت نیست‪ ،‬بلکه به وسیلة کتاب و سنت و اجماع‬
‫یباشد‪.‬‬
‫است و اجتهاد صحیح خود که حافظ آن م ‌‬
‫بنابراین‪ ،‬هرگاه در اجتهادش راه خطا بپیماید‪ ،‬مجتهدین‬
‫یگردانند و اشخاصی که وظیفة‬ ‫او را به راه صواب برم ‌‬
‫امر به معروف را به دوش دارند‪ ،‬مانع عملی شدن اجتهاد‬
‫یشوند‪.‬‬
‫نادرست او م ‌‬
‫یکنند که هرگاه از او خطایی‬ ‫امامیه همچنین استدلل م ‌‬
‫سر زند بر امت واجب است که بر او انکار نمایند‪ ،‬و این‬
‫ببودن اطاعت او که به فرمودة خداوند‪﴿ :‬‬ ‫امر با واج ‌‬
‫‪   ‬‬
‫‪) ﴾  ‬النساء‪(59/‬‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫ثابت است‪ ،‬در تضاد م ‌‬
‫یگویند که وجوب اطاعت از‬ ‫عموم به این نکته پاسخ م ‌‬
‫امام در اموری است که مخالف شریعت نباشد‪ ،‬لیکن‬
‫هرگاه مخالف شریعت باشد رد نظر او و انکار و‬
‫یگردد)‪.(2‬‬
‫مخالفتش واجب م ‌‬
‫یکنند به فرمودة خداونند‪﴿ :‬‬ ‫امامیه همچنین استدلل م ‌‬
‫‪   ‬‬

‫‪ -() 1‬کشف المراد فی شرح تجرید العتقاد تألیف حلی ص ‪.286‬‬


‫و عقیدة الشیعه فننی المننام الصننادق وسننائر الئمننه ص ‪ 108‬تننألیف‬
‫سید حسن مکی عاملی‪.‬‬
‫‪ -() 2‬شننرح التجرینند قوشننچی ص ‪ 386‬و شننرح الصننول الخمسننه‬
‫تدلیف عبدالجبار بن احمد ص ‪.751‬‬
‫﴿‪﴾57‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫‪                 ‬‬
‫‪﴾        ‬‬
‫]الحزاب‪.[33 :‬‬
‫یخواهد که پلیدی را از شما اهل بیت‪ ،‬از‬ ‫»خداوند م ‌‬
‫میان ببرد و شما را نیکو پاک نماید«‪.‬‬
‫وجه استدلل از آیه چنین است که خداوند پلیدی را از‬
‫اهل بیت دور نموده و آنان را پاک ساخته است‪ ،‬و هرگاه‬
‫پلیدی از ایشان نفی شود‪ ،‬اشتباه هم از ایشان منتفی‬
‫یباشند)‪.(1‬‬
‫یگردد‪ ،‬و از این رو آنان معصوم م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یگویند که مراد از اهل بیت در اینجا همة شان به‬ ‫آنان م ‌‬
‫اعتبار مجموع به واسطة أئمة شان است‪ ،‬و همة شان بر‬
‫سبیل استغراق و شمول مراد نیستند‪ ،‬زیرا این منزلت‬
‫تهای خداوند و به خصوص آنانی که امر‬ ‫فقط برای حج ‌‬
‫خدا را بپای دارند‪ ،‬براساس حکم عقل و نقل ثابت‬
‫یباشد)‪.(2‬‬
‫م ‌‬
‫عموم‪ ،‬این مطلب را به چند صورت پاسخ گفته اند‪:‬‬
‫از آنجمله این که رجس در آیه‪ ،‬معنایش معنویست‪ ،‬و‬
‫آن هرکاری است که به تهمت و شک و گناه و عذاب‬
‫یشود‪.‬‬ ‫کشانده م ‌‬
‫در قاموس آمده کننه رجننس پلینندی و گننناه و هننر عملننی‬
‫است که پلیند باشند‪ ،‬و هنر کناری کنه بنه عننذاب و شنک و‬
‫یشود کننه در چننندین آیننة دیگننر‬‫مجازات و خشم کشانده م ‌‬
‫یفرماید‪ ﴿ :‬‬ ‫هم به این معنی آمده است‪ .‬خداوند م ‌‬
‫‪﴾‬‬ ‫‪       ‬‬
‫تها«‪.‬‬‫]الحج‪» [30 :‬پس دوری گزینید از پلیدی از ب ‌‬
‫یفرماینننننننند‪  ﴿ :‬‬ ‫وم ‌‬
‫‪] ﴾      ‬يمممونس‪.[100 :‬‬
‫یدهننند پلیننندی را بنننر کسنننانی کنننه ایمنننان‬
‫»و قنننرار م ‌‬
‫ییابند«‪.‬‬‫درنم ‌‬
‫یفرماینننننننننننننند‪   ﴿ :‬‬ ‫وم ‌‬
‫‪   ‬‬
‫‪] ﴾    ‬النعام‪» [125 :‬و همچنیننن‬
‫یدهنند خداوننند پلینندی را بننر آنننانی کننه ایمننان‬
‫قننرار م ‌‬
‫یآورند«‪.‬‬
‫نم ‌‬
‫یفرمایننننننننننننننننننننند‪ ﴿ :‬‬ ‫وم ‌‬
‫‪  ‬‬

‫)(‪ -‬تفسیر الطبرسی ج ‪ 4‬ص ‪.357‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬مراجعات تألیف عبدالحسین شرف الدین ص ‪.44‬‬ ‫‪2‬‬


‫﴿‪﴾58‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫‪   ‬‬
‫‪] ﴾ ‬المائدة‪» [90 :‬همانننا‬
‫تها و تیرهای قرعه پلیدیسننت‪ ،‬از عمننل‬
‫شراب و قمار و ب ‌‬
‫شیطان است«‪.‬‬
‫یفرماینننننننننننننننننند‪  ﴿ :‬‬‫وم ‌‬
‫‪  ‬‬
‫‪] ﴾ ‬الحزاب‪» [33 :‬همانا خداوند‬
‫یخواهد که پلیدی را از شما اهل بیت دور کند«‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫یعنی پلیدی معنوی را عبارت از تهمت و شننک اسننت‪ ،‬از‬
‫شما دور نماید‪.‬‬
‫نبردن پلیدی از ایشان دلیننل نفننی اشننتباه‬ ‫بنابراین‪ ،‬از بی ‌‬
‫از آنان نیست‪ ،‬با توجه به آن که اشننتباه و خطننا در اجتهنناد‬
‫یشود‪.‬‬ ‫رجس شمرده نم ‌‬
‫م‬‫حمماك ِ ُ‬ ‫ْ‬
‫م ال َ‬ ‫َ‬
‫حك َ‬‫ذا َ‬ ‫به دلیل فرمننودة آنحضننرت ‪ ‬کننه »إ ِ َ‬
‫م َ‬ ‫َ‬ ‫فل َ َ‬ ‫َ‬
‫هد َ ث ُ ّ‬
‫م‬ ‫جت َ َ‬‫فا ْ‬ ‫حك َ‬ ‫ذا َ‬ ‫وإ ِ َ‬
‫ن‪َ ،‬‬
‫جَرا ِ‬
‫هأ ْ‬ ‫ب َ ُ‬ ‫صا َ‬ ‫مأ َ‬ ‫هد َ ث ُ ّ‬‫جت َ َ‬‫فا ْ‬ ‫َ‬
‫جٌر« »هرگاه حاکم حکم نموده و اجتهاد نماید‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫خطأ َ‬ ‫َ‬ ‫أَ ْ‬
‫هأ ْ‬ ‫فل ُ‬
‫و به حق رسد‪ ،‬برای او دو مننزد اسننت‪ ،‬و اگننر حنناکم حکننم‬
‫نمننوده و اجتهنناد نماینند و اشننتباه کننند‪ ،‬بننرای او یننک مننزد‬
‫است«‪.‬‬
‫یگوید‪» :‬از نظرت پوشیده نماند‪ :‬در‬ ‫امام شوکانی م ‌‬
‫این که معنی خطا رجس باشد‪ ،‬نه شریعت برآن دللت‬
‫یکند و نه هم لغت و زبان‪ ،‬زیرا معنای آن در لغت پلیدی‬ ‫م ‌‬
‫یشود‪ .‬چنانکه در‬ ‫است و در شریعت بر عذاب اطلق م ‌‬
‫فرمودة خداوند‪» :‬همانا واقع شد بر شما از سوی‬
‫پروردگارتان عذابی و خشمی«‪.‬‬
‫و فرموده اش‪  ﴿ :‬‬
‫‪) ﴾‬سبإ‪» (5 :‬از عذابی دردناک«‪.‬‬
‫و رجز = رجس است)‪.(1‬‬
‫‪ -3‬اجتهاد‪ :‬گروهی از مذاهب مختلف اسلمی معتقدند‬
‫شرط است که امام اهل اجتهاد در اصول دین و فروع آن‬
‫باشد‪ ،‬تا بتواند برای به پاداشتن امور دین قیام نماید و در‬
‫موارد مختلف دلیل ارائه نماید و شبهات مربوط به عقاید‬
‫دینی را حل نموده و قادر به صدور فتوی در حوادث و‬
‫وقایع باشد)‪.(2‬‬

‫)(‪ -‬ارشاد الفحول ص ‪.83‬‬ ‫‪1‬‬

‫)(‪ -‬شرح التجرید قوشچی ص ‪ 386‬و شرح الصول الخمسننه ص‬ ‫‪2‬‬

‫‪.751‬‬
‫﴿‪﴾59‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫بنظر بنده حق با کسانی است که این شرط را معتبر‬
‫یتواند در قضایا و مشکلتی که با‬ ‫ندانسته اند‪ ،‬زیرا امام م ‌‬
‫یکند از فقهاء و علمای متخصص یاری جوید‪،‬‬ ‫آن برخورد م ‌‬
‫خواه این قضایا دینی باشد یا دنیوی‪.‬‬
‫‪ -4‬بلوغ‪ :‬تمام مذاهب اسلمی شرط کرده اند که امام‬
‫باید بالغ و هوشیار باشد‪ ،‬زیرا امامت حکمی شرعی است‬
‫و شخص کوچک و خردسال مکلف به احکام شرعی‬
‫یباشد‪ .‬بنابراین‪ ،‬او برای سرپرستی این مقام بزرگ‬ ‫نم ‌‬
‫کافی و شایسته نیست‪.‬‬
‫یگویند‪ :‬جائز است که امام طفل و کودک‬ ‫اما امامیه م ‌‬
‫باشد که منشاء این امر ادعای ایشان مبنی بر موجودیت‬
‫نص در تعیین امام است)‪.(1‬‬
‫این بود مهمترین شرایطی که دانشمندان اسلمی در‬
‫یکند‪،‬‬‫مورد شخصی که مقام خلفت یا امامت را احراز م ‌‬
‫در آن باهم اختلف دارند‪.‬‬
‫البته پیش از آن که این مبحث را به پایان بریم ضروری‬
‫است اشاره کنیم که مهمترین شرایط مورد اختلف مانند‬
‫های است در مورد افرادی‬ ‫عصمت و نص‪ ...‬شرایط ویژ ‌‬
‫یزیستند‪ .‬اما‬
‫معین که در قرن نخست تاریخ اسلمی م ‌‬
‫پس از آن این شرایط پابرجا نیست‪ ،‬و هیچیک از‬
‫دانشمندان مسلمان به وجود آن در فردی که مقام خلفت‬
‫یگیرد‪ ،‬سخن‬‫یا امامت یا ریاست دولت را به دوش م ‌‬
‫نگفته اند‪.‬‬

‫مبحث سوم‬
‫در دو مبحث گذشته تعریف خلفت یا ریاست دولت و‬
‫حکم تعیین خلیفه یا رئیس و شرایطی را که باید در او‬
‫موجود باشد مورد بحث و بررسی قرار دادیم‪ .‬اینک در این‬
‫بحث شیوة تعیین و نصب خلیفه‪ ،‬مقام شرعی‪،‬‬
‫تها و حقوق و حکم عزل و برکناری او را بررسی‬ ‫مسئولی ‌‬
‫یکنیم‪.‬‬
‫م ‌‬
‫این بحث شامل سه مطلب است‪:‬‬
‫)(‪ -‬المام الثانی عشر تألیف سید محمد سعید موسننوی ص ‪102‬‬ ‫‪1‬‬

‫یگوینند‪» :‬عقننل بعینند‬


‫کننه در مننورد اسننتدلل بننرای رأی امننامیه م ‌‬
‫یداند که خداوند یکی را ولی گرداند یا نبی یا وصی و یننا امننام‬ ‫نم ‌‬
‫برای مردم‪ ،‬در حالی که او پسریست که هننوز بنه بلنوغ نرسنیده‬
‫است‪.‬‬
‫﴿‪﴾60‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫مطلب اول‪ :‬در روش انتخاب و گزینش خلیفه و مقام‬
‫شرعی او و پیوندش با امت‪.‬‬
‫تها و حقوق خلیفه‪.‬‬‫مطلب دوم‪ :‬در مورد مسئولی ‌‬
‫مطلب سوم‪ :‬در عزل و برکناری خلیفه‪.‬‬

‫مطلب اول‬
‫پیشگفتار‪:‬‬
‫کسی که نظریات اندیشمندان مسلمان را در موضوع‬
‫یرسد که‬ ‫ینماید‪ ،‬به این نتیجه م ‌‬‫مقام خلیفه مطالعه م ‌‬
‫یشوند‪:‬‬‫آنان در این مورد به دو گروه تقسیم م ‌‬
‫‪ -1‬این که خلفت منصبی است الهی و خلیفه سلطه و‬
‫نیرو و اراده و امر و نهی خود را از سلطه و نیرو و اراده و‬
‫یکند‪.‬‬‫امر و نهی خداوند کسب م ‌‬
‫های جز اجرای اوامر و پرهیز از‬ ‫بنابراین‪ ،‬امت چار ‌‬
‫منهیاتش را ندارد‪ ،‬و در سختی و آسانی‪ ،‬خوشی و‬
‫ناخوشی‪ ،‬مکلف به شنیدن و فرمانبرداری از او است‪،‬‬
‫زیرا اطاعت او اطاعت خداوند و معصیت او معصیت‬
‫یرود‪.‬‬ ‫خداوند به شمار م ‌‬
‫بنابراین‪ ،‬هیچیک از افراد امت یا همه امت حق ندارند با‬
‫خلیفه مجادله و مناقشه نمایند یا نظر او را رد کند‪ ،‬زیرا‬
‫یکند مانند این است که فرمان‬ ‫کسی که فرمان او را رد م ‌‬
‫خدا را رد نموده باشد و او به مقام شرک نزدیکتر است‪.‬‬
‫بنابراین‪ ،‬وقتی چنین باشد‪ ،‬امت حق گزینش و انتخاب‬
‫خلیفه را ندارد‪ ،‬همچنین قدرت عزل او و تعیین دیگری را‬
‫به جایش ندارد‪.‬‬
‫خلصه با توجه به این نکته که خلیفه سلطة خود را از‬
‫یدهد که از‬ ‫یکند‪ ،‬خداوند به او حق م ‌‬ ‫خداوند دریافت م ‌‬
‫تصرف و عملکرد مطلق در مورد امت برخوردار باشد‪،‬‬
‫زیرا او بنا به تعبیر برخی‪» ،‬سایة خدا در زمین است«‪ .‬از‬
‫این رو امت مجبور است از او فرمانبرداری نموده در‬
‫برابر اراده اش تسلیم مطلق باشد‪ ،‬و اوامر و نواهی او را‬
‫مو به مو رعایت نماید‪.‬‬
‫در این صورت امت نه حق اعتراض دارد و نه هم حق‬
‫گزینش‪ ،‬زیرا تعیین خلیفه از سوی خداست یا از سوی‬
‫های که پیش از او بوده است که پرچم این اندیشه را‬ ‫خلیف ‌‬
‫یکشد‪.‬‬ ‫شیعة امامیه بدوش م ‌‬
‫یگوید‪» :‬ما معتقدیم که‬ ‫شیخ مظفر در عقاید المامیه م ‌‬
‫أئمه‪ ،‬اولوالمرهایی هستند که خداوند به اطاعت از ایشان‬
‫ههای‬ ‫امر فرموده است‪ ،‬و آنان گواهان بر مردم و درواز ‌‬
‫﴿‪﴾61‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫ههای رسیدن به او و دلیل و راهنما به‬ ‫رحمت خدا و را ‌‬
‫یباشند‪.‬‬ ‫سوی او م ‌‬
‫آنان ذخائر علوم و مترجمان وحی و ارکان توحید و‬
‫ههای معرفت اویند‪ ،‬از این رو پناهگاه اهل زمین اند‬ ‫گنجین ‌‬
‫همانگونه که ستارگان پناهگاه اهل آسمان اند‪ ،‬همچنین ما‬
‫یشان نهی خدا‪،‬‬ ‫معتقدیم که امرشان امر خدا و نه ‌‬
‫تشان معصیت حضرت‬ ‫تشان اطاعت خدا و معصی ‌‬ ‫اطاع ‌‬
‫تشان دوست خدا و دشمنشان‬ ‫اوست‪ ،‬همانگونه که دوس ‌‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫دشمن خدا م ‌‬
‫بنابراین‪ ،‬رد امرشان جائز نیست و کسی که نظر و‬
‫یکند‪ ،‬مانند کسی است که‬ ‫یپذیرد و رد م ‌‬ ‫امرشان را نم ‌‬
‫امر رسول الله ‪ ‬را رد نموده باشد‪ ،‬و آن که امر رسول‬
‫الله ‪ ‬را رد کند‪ ،‬مانند کسی است که امر خداوند را رد‬
‫کرده باشد‪.‬‬
‫مشدن به ایشان و پذیرش فرمان و‬ ‫از این رو تسلی ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫امرشان و عمل به گفتارشان واجب است ‪.‬‬
‫های که باید بدان اشاره شود این است که‬ ‫اما نکت ‌‬
‫کسانی که خلیفه یا امام را بلندتر از مقام بشری دانسته و‬
‫تهای مطلقه را داده‬ ‫تهای فراوان و قدر ‌‬ ‫به اواین صلحی ‌‬
‫اند‪ ،‬این قدرت و صلحیت را برای هر خلیفه و امام قائل‬
‫نشده اند‪ ،‬بلکه این قدرت عالی را مخصوص تعداد معینی‬
‫از آل بیت – رضی الله عنهم أجمعین – دانسته اند که از‬
‫تاریخ ‪ 245‬هن به بعد در سلک مردگان درآمده اند و در‬
‫عمل فرصت حکومت جز برای یکی از ایشان – امام علی‬
‫‪ - ‬مساعد نشد‪.‬‬
‫اما در سوای این نکته در مورد خلیفه‪ ،‬مقام شرعی‪،‬‬
‫تها و حکم برکناری او‪ ،‬با‬ ‫شیوة تعیین‪ ،‬حقوق و مسئولی ‌‬
‫جمهور مسلمین موافقت دارند‪.‬‬
‫‪ -2‬این که خلیفه قدرت و سلطة خود را از سوی امت‬
‫یکند‪ .‬بنابراین‪ ،‬امت منبع قوت او هست و او‬ ‫کسب م ‌‬
‫یگزیند و‬ ‫های است که امت او را برم ‌‬ ‫صرفا ً وکیل و نمایند ‌‬
‫یشود‪ ،‬تا زمانی‬ ‫از دیدگاه شریعت ناگزیر به اطاعت او م ‌‬
‫که جز به آنچه که خیر و حق مصلحت است حکم ننماید‪.‬‬
‫لیکن هرگاه از راه حق منحرف شود‪ ،‬امت وظیفه دارد‬
‫او را نصیحت و راهنمایی کند‪ ،‬هرگاه راه راست را برگزید‪،‬‬
‫یماند‪ ،‬و گرنه عزل او و تعیین دیگری‬ ‫بر مسندش باقی م ‌‬
‫یشود‪.‬‬ ‫به جای او بر امت واجب م ‌‬

‫)(‪ -‬عقائد المامیه ص ‪ 70‬و ‪.71‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾62‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫های که عموم مسلمین بدان معتقدند‪.‬‬ ‫این است نظری ‌‬
‫یگوید‪» :‬خلیفه در نزد مسلمین‬ ‫شیخ امام محمد عبده م ‌‬
‫یباشد و‬ ‫معصوم نیست و در ارتباط با وحی هم نم ‌‬
‫یتواند تفسیر کتاب و سنت را به خود اختصاص دهد«‪.‬‬ ‫نم ‌‬
‫پس اطاعت او واجب است‪ ،‬مادامی که بر راه صواب و‬
‫در مسیر کتاب و سنت گام بردارد‪ ،‬و مسلمین در کمین‬
‫اویند تا هرگاه از روشی که او را برای حفاظت آن نصب‬
‫کرده اند منحرف گردید و کجروی اختیار نمود‪ ،‬او را با‬
‫ة‬
‫ع َ‬
‫طا َ‬ ‫هگیری کنند »ل َ‬ ‫نصیحت هدایت نمایند و بر او بهان ‌‬
‫ق« »فرمان بردنی برای‬ ‫خال ِ ِ‬‫ة ال ْ َ‬
‫صي َ ِ‬
‫ع ِ‬ ‫م ْ‬
‫ي َ‬‫ف ْ‬
‫ق ِ‬‫و ٍ‬ ‫خل ُ ْ‬‫م ْ‬‫لِ َ‬
‫مخلوق در معصیت خالق نیست«‪.‬‬
‫لیکن اگر از قرآن و سنت در عمل طفره رفت‪ ،‬بر‬
‫ایشان واجب است کس دیگری را به جای او برگزینند‪،‬‬
‫مشروط بر آن که این کار به فسادی برتر از مصلحت‬
‫کشانیده نشود‪.‬‬
‫یکند‪ ،‬و‬ ‫پس امت یا نایبی از جانب امت امام را نصب م ‌‬
‫امت صاحب اختیار در سیطره و قدرت اوست و امت‬
‫است که هرگاه مصلحتش تقاضا نمود‪ ،‬او را برکنار‬
‫یکند‪ ،‬و از این رو او از هر جهت حاکمی مدنی به شمار‬ ‫م ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫یرود ‪.‬‬ ‫م ‌‬

‫یگزیند؟‬ ‫امت چگونه خلیفه را برم ‌‬


‫دانستیم که از دیدگاه شریعت و عقل بر امت واجب‬
‫های را از بین خود برگزیند‪ ،‬تا همه امور‬
‫است که خلیف ‌‬
‫دینی و دنیوی امت را رعایت نموده و تمام دوائر دولتی را‬
‫سرپرستی و مراقبت کند‪ ،‬همچنین دانستیم که جمهور‬
‫مسلمین بر این عقیده اند که امت مصدر سلطة خلیفه به‬
‫یرود‪ ،‬و همین امت است که خلیفه را راهنمایی‬ ‫شمار م ‌‬
‫یکند و مراقب اعمال اوست‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫اینک باید بدانیم که امت چگونه باید به این وظیفه اش‬
‫عمل کند؟‬

‫)(‪ -‬السننلم و النصننرانیه ص ‪ 63‬و بننه کتنناب نظننام الحکننم فننی‬ ‫‪1‬‬

‫السلم‪ ،‬دکتر محمد یوسننف موسننی ص ‪ 211‬مراجعننه شننود کننه‬


‫یگوید‪» :‬نظام اسلمی برای رئیس دولت یا امام صفت الهی یا‬ ‫م ‌‬
‫تگرفتن قنندرت قننائل نیسننت‪ ،‬بلکننه او قنندرت‬ ‫حق الهی در بدسن ‌‬
‫یآورد و آنهم زمننانی کننه او را بننه ایننن‬
‫خود را از امت به دست م ‌‬
‫تها مانند یکننی از‬ ‫یگزیند‪ ،‬او در حقوق و مسئولی ‌‬ ‫مقام بزرگ برم ‌‬
‫نتر‬‫تهای او سنننگی ‌‬ ‫ایشان است‪ ،‬هرچند بار او دشننوار و مسننئولی ‌‬
‫یباشد«‪.‬‬‫م ‌‬
‫﴿‪﴾63‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫و به عبارت دیگر‪ :‬امت چگونه خلیفه را انتخاب نماید؟‬
‫به نظر من ممکن است این کار به یکی از دو شیوة زیر‬
‫انجام شود‪:‬‬
‫شیوة اول‪ :‬انتخاب آزاد با شرکت تمام افراد مکلفی که‬
‫در امت وجود دارند‪ ،‬اعم از مردان و زنان)‪ (1‬که این کار‬
‫پس از مرحلة کاندیدشدن به یکی از این دو شیوه انجام‬
‫یشود‪:‬‬‫م ‌‬
‫‪ -1‬این که هرکسی که در خود شایستگی این کار و‬
‫یکند‪ ،‬خود را‬
‫قدرت تحمل مشکلت آن را مشاهده م ‌‬
‫ینماید‪.‬‬
‫کاندید م ‌‬
‫‪ -2‬این که اعضای مجلس شورا )در صورتی که در‬
‫یکند یا‬
‫کشور وجود داشته باشد( ستاد انتخابات را تعیین م ‌‬
‫ملت در انتخابات عمومی اعضای ستاد انتخابات را‬
‫یگزیند که این ستاد شخصیت کاندیدشده را از نظر‬ ‫برم ‌‬
‫شها و کفایت و میزان شرایطی که باید در او موجود‬ ‫ارز ‌‬
‫یدهد‪.‬‬
‫باشد مورد ارزیابی قرار م ‌‬

‫‪ -() 1‬گفته نشود که زن حق شرکت در انتخاب خلیفه را ندارد‪.‬‬


‫یشود‪.‬‬ ‫زیرا امر به تعیین و نصب خلیفه عام است شامل زن هم م ‌‬
‫یشود‪ ،‬زیرا فرمودة‬ ‫بنابراین‪ ،‬اطاعت خلیفه بر زن هم لزم م ‌‬
‫خداوند‪    ﴿ :‬‬
‫‪) ﴾  ‬النساء‪ (59/‬و آیة مبارکة ﴿‪‬‬
‫‪) ﴾ ‬الشورى‪ (38/‬عام م ‌‬
‫یباشند‪.‬‬

‫از این رو زن حق دارد در انتخاب کسی که اطاعت و فرمانبردداری‬


‫از اوامر او بر وی واجب است – مادامی که به آنچه طاعت و‬
‫حق و عدل است حکم کند – شرکت نماید‪.‬‬
‫یبخشد بیعت زنان با رسول اکرم ‪ ‬بر‬ ‫آنچه این نظریه را قوت م ‌‬
‫ایمان و فضیلت و طاعت است‪ .‬با توجه به این که آن حضرت ‪‬‬
‫بیعت شان را پذیرفتند‪ ،‬به موجب فرمودة خداوند که »ای پیامبر!‬
‫هرگاه زنان مسلمان نزدت آمدند تا با تو بیعت نمایند‪ ،‬به این که‬
‫به خداوند چیزی را شریک نیاورده‪ ،‬دزدی ننموده‪ ،‬زنا نکنند و‬
‫پسران خود را نکشند و نیارند دروغی را که ببندند آن را میان‬
‫تهایشان و پاهایشان و نافرمانی نکنند ترا در خوبی‪ ،‬پس با‬ ‫دس ‌‬
‫ایشان بیعت کن و از خداوند برای شان آمرزش بخواه که همانا‬
‫خداوند آمرزنده و مهربان است« سورة ممتحنه‪ ،‬آیة ‪.12‬‬
‫های از زنان‬ ‫همچنین در بین نمایندگان انصار در بیعت عقبة دوم عد ‌‬
‫بودند که همراه با مردان‪ ،‬بر نصرت و کمک و فرمانبرداری با‬
‫تشان را‬‫رسول اکرم ‪ ‬بیعت کردند‪ ،‬و آنحضرت ‪ ‬نیز بیع ‌‬
‫پذیرفتند‪.‬‬
‫﴿‪﴾64‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫پس از این تحقیق دقیق توأم با امانت‪ ،‬دو یا سه شخص‬
‫مهای‬
‫یگزیند و نا ‌‬
‫را که بیشتر واجد شرایط هستند برم ‌‬
‫یشود)‪.(1‬‬‫شان برای ملت اعلن م ‌‬
‫شیوة دوم‪ :‬به وسیلة انتخاب غیر مستقیم‪.‬‬
‫به این صورت که کار انتخاب و گزینش به عهدة نمایندگان‬
‫یشود‪ ،‬مانند مجلس‬ ‫ملت )اهل حل و عقد( گذاشته م ‌‬
‫شورا و مجالس نمایندگی دیگر‪.‬‬
‫به هرحال هرگاه امت خلیفه را به طور مسننتقیم برگزیننند‪،‬‬
‫ییابد که ﴿‪‬‬‫دلیل و سند این شیوه را در فرمودة خداوند م ‌‬
‫‪) .﴾  ‬الشورى‪/‬‬
‫‪(38‬‬
‫ظاهر این نص دال بر این است که مسلمین در اموری که‬
‫یپردازند‪ ،‬و‬
‫یشان اهمیت دارد باهم به مشورت م ‌‬ ‫برا ‌‬
‫شکی نیست که گزینش خلیفه از مهمترین مسائلی است‬
‫یشان اهمیت دارد)‪.(2‬‬ ‫که برا ‌‬
‫لیکن هرگاه امت خلیفه را از طریق انتخاب غیر‬
‫مستقیم‪ ،‬یعنی از طریق نمایندگانش – اهل حل و عقد –‬
‫برگزید برای این شیوه هم سندی از سوابق اسلمی قدیم‬
‫ییابد‪ ،‬و به دلیل آن که امت‬ ‫در انتخاب خلفای راشدین م ‌‬
‫صاحب حق است در انتخاب خلیفه‪ .‬و بنابراین‪ ،‬حق دارد‬
‫کسی را از جانب خود وکیل قرار دهد که این وظیفه را‬
‫مستقیما ً به نیابت او انجام دهد‪.‬‬
‫یعنی به نمایندگی و نیابت از او خلیفه را انتخاب نماید‪.‬‬

‫مقام شرعی خلیفه و پیوند او با امت‪:‬‬


‫با توجه به این که امت به موجب حکم خدا و به‬
‫یگزیند که بر تمام امور‬‫مقتضای شریعت خلیفه را برم ‌‬
‫سرپرستی داشته کارها را تنظیم و مصالح دینی و دنیوی‬
‫آنان را رعایت کند‪.‬‬
‫یرود و‬‫پس خود امت منشأ سلطه و قدرت به شمار م ‌‬
‫خلیفه فقط وکیل و نایب امت بوده و مقام او در میان‬
‫امت فقط در حد وکیل و نماینده است و نه بیش از این‪.‬‬
‫ماوردی در ضمن بحث از مرگ خلیفه یا وزیر و اثرات‬
‫یگوید‪ ...» :‬هرگاه‬ ‫این امر بر سلطة امیر شهر و ناحیه م ‌‬
‫تعیین امر به وسیلة خلیفه صورت گرفته باشد با مرگ او‬

‫)(‪ -‬نظام الحکم فی السلم تألیف د‪ .‬محمنند عبنندالله العربننی ص‬ ‫‪1‬‬

‫‪.573‬‬
‫)(‪ -‬اصول الدعوه ص ‪.157‬‬ ‫‪2‬‬
‫﴿‪﴾65‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫یشود‪ ،‬لیکن هرگاه از سوی وزیر تعیین شده‬ ‫برکنار نم ‌‬
‫یگردد‪.‬‬
‫باشد با مرگ او از وظیفه اش برکنار م ‌‬
‫زیرا تعیین خلیفه به نمایندگی از مسلمین است در‬
‫)‪(1‬‬
‫یباشد« ‪.‬‬ ‫حالی که تعیین وزیر به نمایندگی از خودش م ‌‬
‫بنابراین‪ ،‬امت حق کنترل و راهنمایی خلیفه و حتی‬
‫برکناری او و تعیین دیگری را به جای او در صورت لزوم‬
‫دارد‪ ،‬زیرا خلیفه وکیل نمایندة اوست‪ ،‬و امت او را به‬
‫وکالت خود برگزیده‪ ،‬تا شریعت خدا را اجرا نماید‪ ،‬البته‬
‫مسلم است که تثبیت و تحقیق مصالح مشروع او وفق‬
‫یشود ورنه هرگاه او )خلیفه( از‬ ‫حدود شریعت انجام م ‌‬
‫مرزها و حدود این وکالت و آنچه که در آن و برای آن‬
‫یرود‬ ‫وکیل گردیده تجاز کند‪ ،‬امت که مؤکل او به شمار م ‌‬
‫یتواند او را برکنار نماید‪.‬‬‫م ‌‬
‫یرسیم که خلیفه یا امام‬ ‫از مطالب فوق به این نتیجه م ‌‬
‫فردی است که امت به اعتقاد و عدالت و شایستگی او‬
‫اعتماد نموده‪ ،‬و او را به عنوان نماینده و نایب خویش‬
‫حشان را رعایت‬ ‫برگزیده تا امورشان را تنظیم و مصال ‌‬
‫نماید‪ .‬همچنین او در میدان قدرت خویش باید به حدود‬
‫شریعت مقید بوده و از آن تخطی ننماید‪ ،‬همانگونه که از‬
‫یشود‪ .‬مسلمانان را به راهی معین و صحیح‬ ‫او خواسته م ‌‬
‫و درست رهبری کند‪ .‬راهی که روشن و درست است و‬
‫شبهه و انحرافی در آن وجود ندارد‪.‬‬
‫این راه همان راهیست که کتاب خدا و سنت رسول‬
‫اکرم ‪ ‬و اجماع مسلمین آن را معین نموده است‪.‬‬
‫با توجه به این که این مقام برای او تقدس شخصیت و‬
‫یا عصمت ذاتی دربر ندارد که با آن از دیگران امتیاز یابد‪،‬‬
‫اما و انسانی است مانند دیگران که در روش حکومتداری‬
‫او مانند زندگی شخصی اش احتمال اشتباه و خطا و حق و‬
‫صواب وجود دارد و مستلزم محاسبه و مجازات است‪.‬‬
‫روش او در این مانند روش شخصی هر فردی از افراد‬
‫ملت است)‪.(2‬‬

‫مطلب دوم‬
‫تهای و حقوق خلیفه‬‫مسئولی ‌‬
‫‪ -() 1‬الحکام السلطانیه ص ‪.29‬‬
‫‪ -() 2‬به نظام الحکم فی السلم دکننتر محمنند عبنندالله العربننی ص‬
‫‪ ،80‬و منهاج السلم فی الحکم ص ‪.75‬‬
‫و نظام الحکم فی السلم تألیف د‪ .‬محمد یوسف موسی ص ‪ 123‬و‬
‫‪ 211‬مراجعه شود‪.‬‬
‫﴿‪﴾66‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫الف‪ -‬مسئولیت‌های خلیفه‪:‬‬
‫درگذشته یادآور شدیم که هدف از تشکیل حکومت در‬
‫اسلم تثبیت دو هدف و مقصد بزرگ و ارزشمند است‪:‬‬
‫‪ -1‬نگهبانی و حراست دین‪.‬‬
‫‪ -2‬سیاست دنیا‪.‬‬
‫بیان کردیم که حراست دین به معنای حفظ آن از تحریف‪،‬‬
‫بیان آن برای مردم اجرای احکام‪ ،‬پایداری در برابر حدود و‬
‫لهای شرعی در زمینة‬ ‫مرزها و کوشش برای ایجاد راه ح ‌‬
‫یهایی است که مسلمین با آن‬ ‫تمام مشکلت و گرفتار ‌‬
‫لها و‬ ‫یشوند‪ .‬مشروط بر این که این راه ح ‌‬ ‫روبرو م ‌‬
‫فتواها با نصی قطعی از نصوص کتاب و سنت برخورد‬
‫ننماید‪.‬‬
‫این که هدف از سیاست دنیا‪ ،‬تحقق هرچیزی که در آن‬
‫هسازی‬ ‫خیر و مصلحت امت باشد‪ ،‬مانند حفظ مرزها‪ ،‬آماد ‌‬
‫یها‪ ،‬تأمین وسائل زندگی‪ ،‬تهیة زمینة‬ ‫لشکرها‪ ،‬تضمین آزاد ‌‬
‫کار برای افراد توانمند‪ ،‬همکاری و امداد با ناتوان و‬
‫یخواستن از افراد کاردان‪ ،‬پذیرش نظر‬ ‫متسضعفین‪ ،‬یار ‌‬
‫تگران‪ ،‬اعتماد بر افراد امین در ادارة امور کشور‪،‬‬ ‫نصیح ‌‬
‫ههای ملت و ایجاد مؤسسات عام‬ ‫استفاده از سرمای ‌‬
‫هها(‪،‬‬
‫نها )شفاخان ‌‬ ‫المنفعه مانند مدارس‪ ،‬بیمارستا ‌‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫مها و مساکنی برای بینوایان و ناتوانان م ‌‬ ‫دارالیتا ‌‬
‫همچنین صنعتی ساختن کشور‪ ،‬تقویت زراعت و‬
‫کشاورزی‪ ،‬راهسازی‪ ،‬بهبود وسائل راه و ترابری‬
‫ههای گروهی‪.‬‬ ‫)ترانسپورتی(‪ ،‬ارتباطات‪ ،‬انتشارات و رسان ‌‬
‫به طور خلفه وظایفی که خلیفه با رئیس دولت ملزم‬
‫به اجرای آن بوده و وظیفة تطبیق آن را به دوش دارد به‬
‫یگردد که آن تطبیق و اقامة شریعت خدا و‬ ‫یک فریضه برم ‌‬
‫نگهبانی اهداف ضروری آن مانند حفظ دین‪ ،‬جان‪ ،‬نسل‪،‬‬
‫یباشد که هدف از آن رفع‬ ‫عقل‪ ،‬مال و امور ضروریی م ‌‬
‫مشقت از مردم است‪.‬‬
‫نها و معاهدات‪....‬‬ ‫مانند احکام معاملت و عقد پیما ‌‬
‫های که غرض کلی از آن عمل به اخلق و‬ ‫و کارهای شایست ‌‬
‫عادات نیک و دوری از هر عملی است که ذوق سلیم و‬
‫یدارد‪ ،‬مانند دوری از اسراف‪.‬‬ ‫عقل کامل آن را ناپسند م ‌‬
‫یگوید‪» :‬اهدافی که به اندیشة‬ ‫استاد محمد اسد م ‌‬
‫یدهد به پاداشتن آن را‬ ‫دولت اسلمی مفهوم و معنی م ‌‬
‫یشود که شریعت‬ ‫یکند‪ ،‬در این امر منحصر م ‌‬ ‫تائید م ‌‬
‫اسلمی را قانونی حاکم بر امور زندگی قرار دهد‪ ،‬تا حق و‬
‫﴿‪﴾67‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫خیر و عدالت حاکم شود‪ ،‬با این که روابط اجتماعی و‬
‫اقتصادی را به شکلی تنظیم نماید که به تمام افراد جامعه‬
‫فرصت دهد که از آزادی و امن و کرامت برخوردار شوند‪،‬‬
‫یشان با کمترین مانع‬‫تها ‌‬
‫و این که در تحول شخصی ‌‬
‫برخورد نکنند و از بیشترین تشجیع و تشویق برخوردار‬
‫باشند‪.‬‬
‫همچنین به مسلمانان – مردان و زنان – فرصت داده‬
‫یای را که اسلم بدان فراخوانده‬ ‫شود تا آن اهداف اخلق ‌‬
‫نه تنها در میدان عقیده‪ ،‬بلکه در میدان عملی زندگی نیز‬
‫پیاده نمایند«)‪.(1‬‬

‫ب‪ -‬حقوق خلیفه‪:‬‬


‫تهای خلیفه یا‬
‫آنچه تذکر داده شد وظایف و مسئولی ‌‬
‫رئیس دولت بود‪ ،‬اکنون باید بررسی شود که حقوق او‬
‫کدامند؟ آن که آراء دانشمندان مسلمان را مورد بررسی‬
‫یرسد که این حقوق به دو حق‬ ‫قرار دهد‪ ،‬به این نتیجه م ‌‬
‫یگردند‪:‬‬
‫اساسی برم ‌‬
‫‪ -1‬اطاعت و فرمانبرداری‪.‬‬
‫‪ -2‬نصرت و یاری و مددکاری‪.‬‬

‫‪ -1‬حق اطاعت‪:‬‬
‫به محض آن که خلیفه از سوی امت یا نمایندگان آن‬
‫انتخاب و برگزیده شود بر همة افراد امت شنیدن و‬
‫تکردن از او در سختی و آسانی و در شادی و‬ ‫اطاع ‌‬
‫یگردد‪.‬‬ ‫ناخوشی واجب م ‌‬
‫در این زمینه اکثریتی که به او رأی داده اند و اقلیتی که‬
‫از رأی دادن امتناع ورزیده اند یا بر ضد او رأی داده اند‪،‬‬
‫برابرند‪.‬‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫اساس این امر فرمودة خداوند است که م ‌‬
‫»فرمانبرداری کنید از خدا و فرمانبرداری کنید از رسول او‬
‫و فرمانروایان از جنس خویش«‪.‬‬
‫ة‬
‫عم ٍ‬ ‫طا َ‬ ‫ن َ‬ ‫مم ْ‬ ‫دا ِ‬ ‫خل َ َ‬
‫ع يَ ً‬ ‫ن َ‬ ‫م ْ‬ ‫و فرمودة رسول اکرم ‪َ » :‬‬
‫ه‪» «..‬کسننی کننه‬ ‫ة ل َم ُ‬‫جم َ‬‫ح ّ‬ ‫ول َ ُ‬
‫ة َ‬ ‫مم ِ‬‫قَيا َ‬ ‫م ال ْ ِ‬ ‫و َ‬
‫ه ي َم ْ‬ ‫ى الل ّ َ‬ ‫لَ ِ‬
‫ق َ‬
‫دسننتی را از اطنناعت )زمامنندار( بکشنند در روز قیننامت بننا‬
‫یشننود‪ ،‬در حننالی کننه دلیلننی ننندارد«‪ .‬و‬ ‫خداوننند روبننرو م ‌‬
‫ه‪،‬‬‫د ِ‬
‫ة َيمم ِ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬
‫صممفق َ‬ ‫عطاهُ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ماما فأ ْ‬ ‫ع إِ َ‬
‫ن َباي َ َ‬ ‫م ْ‬ ‫فرمودة شان‪َ » :‬‬
‫ع‪» «..‬کسننی کننه بننا‬ ‫ما اسممتطا َ‬ ‫ه َ‬ ‫طع ُ‬ ‫فلي ُ ِ‬ ‫ه‪َ ،‬‬ ‫قل ْب ِ ِ‬‫وَثمَرةَ َ‬

‫)(‪ -‬مصدر سابق ص ‪.73‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾68‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫امامی بیعت کند و به او عهد دست و میننوة دلننش را بدهنند‬
‫باید در حد توان از او اطاعت نماید«‪ .‬و فرمننودة شننان کننه‬
‫ر«‬ ‫ش مذ ّ ُ‬
‫ش مذ ّ ِ‬
‫فممي الن ّمما ِ‬ ‫ن َ‬
‫مم ْ‬‫و َ‬
‫ة‪َ ،‬‬
‫عم ِ‬
‫ما َ‬ ‫ع ال ْ َ‬
‫ج َ‬ ‫م َ‬‫ه َ‬‫»ي َدُ الل ّ ِ‬
‫کروی‬ ‫»دست )بلکیف( خدا با جمنناعت اسننت کسننی کننه ت ‌‬
‫یشود«‪.‬‬ ‫های از جهنم انداخته م ‌‬ ‫کند به گوش ‌‬
‫یشود‪:‬‬ ‫از این حق نتایج زیر حاصل م ‌‬
‫‪ -1‬این که تمام افراد امت باید متحد و پشتوانة حکومت‬
‫یشان باشند آن را تائید و تقویت کنند‪ ،‬و با همة توان‬ ‫شرع ‌‬
‫در راه آن قربانی دهند‪.‬‬
‫های که مصننلحت امننت‬ ‫‪ -2‬حکومت حق دارد در هر لحظ ‌‬
‫یکننند بننر تمننام دار و ننندار ملننت –‬ ‫و امنیت دولت ایجاب م ‌‬
‫مال و متاع و زندگی افراد – دست گذارد‪ ،‬به این معنی که‬
‫حکننومت اسننلمی حننق دارد در مننوارد ضننروری‪ ،‬علوه بننر‬
‫زکاتی کننه شننریعت آن را تعییننن و فننرض نمننوده‪ ،‬مالینناتی‬
‫یداننند‪،‬‬ ‫اضافی در حدی که آن را برای مصالح ملننت لزم م ‌‬
‫وضع نماید‪.‬‬
‫‪ -3‬حکومت حننق سننربازگیری اجبنناری را از همننة افننراد‬
‫شایسته برای خدمت سربازی در موارد ضروری دارد)‪.(1‬‬

‫حد و مرز اطاعت‪:‬‬


‫باید دانست حق اطاعتی که بر هر فننرد در برابننر دولننت‬
‫یگننردد‪ ،‬مطلننق و‬ ‫واجننب اسننت و در رئیننس آن خلصننه م ‌‬
‫بنندون حنند و مننرز نیسننت‪ ،‬بلکننه دو حنند و مننرز دارد‪-1 :‬‬
‫استطاعت و توانایی‪ :‬یعنی هر فرد بتواننند تعهنندات خننود را‬
‫نسبت به دولت انجام دهد و قادر بننه انجننام اعمننالی باشنند‬
‫یشود‪.‬‬ ‫که از جانب دولت به او سپرده م ‌‬
‫اسنناس ایننن تعریننف فرمننودة خداوننند اسننت کننه ﴿‪‬‬
‫‪﴾     ‬‬
‫]البقرة‪» [286 :‬خداوند مکلف نساخته احدی را مگر بننه‬
‫اندازة توان او«‪.‬‬
‫و فرمودة رسول اکرم ‪ ‬در آنچه که عبنندالله بننن عمننر‬
‫عن َمما‬ ‫ب از ایشان روایت نموده کننه فرمودننند‪» :‬ك ُّنا إ ِ َ‬
‫ذا َباي َ ْ‬
‫ع‬
‫م ِ‬ ‫سم ْ‬ ‫عَلى ال ّ‬ ‫ه – صلى الله عليه وسلم – َ‬ ‫ل الل ّ ِ‬‫سو َ‬‫َر ُ‬
‫م« »هرگاه با پیننامبر‬ ‫عت ُ ْ‬ ‫َ‬
‫ست َط ْ‬
‫ما ا ْ‬
‫في َ‬ ‫َ‬ ‫قو ُ‬
‫ل لَنا ِ‬ ‫ة يَ ُ‬‫ع ِ‬ ‫ّ‬
‫والطا َ‬ ‫َ‬
‫یبسننتیم‪ ،‬بننرای مننا‬ ‫‪ ‬بننر شنننیدن و اطنناعت پیمننان م ‌‬
‫یفرمود که »در آنچه توانستید«‪) .‬بخاری و مسلم(‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫‪ -2‬اطاعت در آنچه که حق و خیر است‬

‫)(‪ -‬منهاج السلم فی الحکم ص ‪.132‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾69‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫اما هرگاه امر مورد نظر با نص کتاب و سنت تعارض و‬
‫ضدیت پیدا کند‪ ،‬هرگز شنیدن و اطاعت لزومی ندارد‪.‬‬
‫ة‬
‫ع َ‬
‫طا َ‬‫اساس آن فرمودة رسول اکرم ‪ ‬است که »ل َ‬
‫ف« »اطنناعتی‬ ‫عمُرو ِ‬ ‫في ال ْ َ‬
‫م ْ‬ ‫ة ِ‬ ‫ع ُ‬‫طا َ‬ ‫ما ال ّ‬‫ة‪ ،‬إ ِن ّ َ‬‫صي َ ٍ‬
‫ع ِ‬ ‫م ْ‬‫في َ‬ ‫ِ‬
‫در نافرمانی )خدا( نیست‪ ،‬لیکن اطاعت در کار پسندیده و‬
‫معروف است« )بخنناری و مسننلم(‪ .‬و فرمننودة شننان‪» :‬ل َ‬
‫ل« »کسی که اطاعت‬ ‫ج ّ‬ ‫و َ‬
‫عّز َ‬ ‫ه َ‬ ‫ع الل ّ َ‬‫م ي ُطِ ِ‬ ‫ن لَ ْ‬‫م ْ‬ ‫ة لِ َ‬ ‫ع َ‬
‫طا َ‬‫َ‬
‫نبردن از او لزم نیست«‪.‬‬ ‫خدا را ننماید‪ ،‬فرما ‌‬
‫و فرمودة شان‪» :‬فرمانبرداری از کسی که در برابر‬
‫خداوند نافرمانی نماید لزم نیست«‪) .‬مسند احمد(‬
‫یدهد‪،‬‬ ‫یآوریم که به ما نشان م ‌‬ ‫اینک برایتان مثالی م ‌‬
‫مسلمانانی نخستین چگونه این نصوص را فهمیده و تطبیق‬
‫های خواند و‬ ‫ینمودند‪ .‬حضرت عمر ‪ ‬برای مردم خطب ‌‬ ‫م ‌‬
‫یای دیدید مرا راست کنید‪...‬‬ ‫فرمود‪» :‬اگر در من کج ‌‬
‫مردی از عامة مسلمین برخاست و گفت‪» :‬هرگاه در تو‬
‫یای دیدیم آن را با تیزی شمشیرمان راست خواهیم‬ ‫کج ‌‬
‫کرد«‪ .‬حضرت عمر ‪ ‬تبسم نمود و فرمود‪» :‬ثنا باد مر‬
‫خداوندی را که در رعیت عمر مردی را قرار داده که او را‬
‫یکند«‪.‬‬ ‫با تیزی شمشیرش راست م ‌‬
‫طدار( از یمن‬ ‫ههایی سیاه خ ‌‬ ‫ههایی )جام ‌‬ ‫مسلمانان پارچ ‌‬
‫به غنیمت گرفتند که مقداری پارچه به حضرت عمر بن‬
‫خطاب ‪ ‬و مقداری هم به پسرش عبدالله رسید‪.‬‬
‫چون حضرت عمر ‪ ‬به جامة بلندتر و کاملتری نیاز‬
‫داشت‪ ،‬پسرش هم سهم خود را به او داد و او از هردو‬
‫های ساخت‪ ،‬لیکن چون ایستاد تا‬ ‫پارچه برای خویش جام ‌‬
‫برای مردم خطبه گوید‪ :‬گفت‪ :‬ای مردم بشنوید و اطاعت‬
‫کنید!‬
‫سلمان فارسی ‪ ‬ایستاده و گفت‪» :‬نه شنیدن حرف تو‬
‫بر ما لزم است و نه هم فرمانبرداری از تو«‪.‬‬
‫حضرت عمر ‪ ‬گفت‪ :‬چرا؟‬
‫سلمان ‪ ‬گفت‪ :‬این جامه را از کجا درست کردی در‬
‫حالی که به تو فقط یک تکه پارچه رسیده بود و تو مردی‬
‫بلندقد هستی؟‬
‫حضرت عمر ‪ ‬فرمود‪ :‬شتاب مکن!‬
‫بعد فریاد زد‪ :‬عبدالله! کسی پاسخ نداد‪.‬‬
‫گفت‪ :‬ای عبدالله بن عمر!‬
‫گفت‪ :‬بلی یا امیرالمؤمنین!‬
‫های که‬ ‫یدهم که آیا جام ‌‬ ‫گفت‪ :‬ترا به خداوند سوگند م ‌‬
‫هام جامة تو نیست؟‬ ‫پوشید ‌‬
‫﴿‪﴾70‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫گفت‪ :‬آری‪.‬‬
‫یکنیم«‪.‬‬ ‫سلمان ‪ ‬گفت‪ :‬اکنون م ‌‬
‫یشنویم و اطاعت م ‌‬

‫حق نصرت و همکاری‪:‬‬


‫یشود که حق نصرت و همکاری در‬ ‫ظاهرا ً تصور م ‌‬
‫ضمن حق اطاعتی که در بارة آن بحث کردیم داخل است‪،‬‬
‫و دانستیم که این حق در دولت بر هر فرد فرض و لزم‬
‫است‪ ،‬مشروط بر این که کاری که اطاعت در آن مطلوب‬
‫است با نصی قطعی از نصوص کتاب و سنت در تضاد‬
‫نباشد‪ ،‬همچنین بیان نمودیم هر حکمی را که دولت و‬
‫حکومت قانونی و شرعی برای مصلحت ملت و تأمین‬
‫یکند‪ ،‬هر فرد مکلف به اجرای‬ ‫امنیت کشور صادر م ‌‬
‫آنست‪ ،‬و باید در این راه از هیچگونه ایثار و قربانی دریغ‬
‫نورزد‪.‬‬
‫یدادن دو‬‫بنابراین‪ ،‬اطاعت و نصرت‪ ،‬فرمانبرداری و یار ‌‬
‫حق به هم پیوسته اند که عمل ً تفکیک میان آن دو ناممکن‬
‫است‪.‬‬
‫های از کاوشگران و نویسندگان معاصر این‬ ‫از این رو عد ‌‬
‫دو مورد را باهم یکی دانسته و زیر عنوان بحثی واحد به‬
‫نام )حق اطاعت و فرمانبرداری()‪ (1‬مورد بررسی قرار‬
‫داده اند‪.‬‬
‫لیکن باید دید که چه حکمتی وجود داشته که دانشمندان‬
‫ثشان قرار داده اند؟‬ ‫گذشته در هنگام بح ‌‬
‫یکی از دانشمندان معاصر حکمت این مطلب را توضیح‬
‫یگوید‪» :‬شاید این که آنان حق نصرت را برای‬ ‫داده‪ ،‬م ‌‬
‫زمامدار‪ ،‬جدا از حق اطاعت یاد کرده اند‪ ،‬به مفهوم‬
‫یکند که شرایط جهان معاصر آن را به‬ ‫دیگری اشاره م ‌‬
‫صورت خاصی پدیدار نموده است‪.‬‬
‫این مفهوم دوستی و محبت همة هموطنان به رئیس‬
‫دولت اسلمی ایست که تعیین او از طریق بیعت همة‬
‫ملت با اکثریت آن انجام یافته است‪.‬‬
‫یعنی اسلم – از دیدگاه فقه ما – معتقد است که برآن‬
‫اقلیتی که با رئیس دولت بیعت نکرده و به او رأی مخالف‬
‫داده اند واجب است‪ ،‬در صورتی که او رأی اکثریت را به‬
‫دست آورده باشد‪ ،‬به دوستی و محبت او ادامه دهند‪.‬‬
‫گویی اسلم از تعقیب اصول و روش احزاب سیاسی که‬
‫یکند‪ ،‬زیرا در غرب‬ ‫در دموکراسی غرب وجود دارد‪ ،‬منع م ‌‬

‫)(‪ -‬منهاج السلم فی الحکم ص ‪.131‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾71‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫از افترا بر حکومت موجود و وارونه نشان دادن هر‬
‫یآید‪ ،‬هیچگونه کوتاهی‬
‫فعالیتی که از سوی آن به عمل م ‌‬
‫یآید«)‪.(1‬‬
‫به عمل نم ‌‬

‫مطلب سوم‬
‫عزل و برکناری خلیفه‬
‫در گذشته اشاره نمودیم که خلفت یا ریاست دولت‪ ،‬در‬
‫نزد عموم مسلمین در سه قرن اول‪ ،‬و در نزد همه بدون‬
‫استثناء پیمانی بود میان دو طرف‪ .‬طرف اول‪ :‬امت یا‬
‫ملت و طرف دوم‪ :‬خلیفه یا رئیس دولت منتخب‪.‬‬
‫و متذکر شدم که انجام این عقد مطابق آرزو و خواست‬
‫یشود‪ ،‬بلکه همة محتویات‬ ‫مطلق هردو طرف انجام نم ‌‬
‫خود را از یگانه منبع پایدار که شریعت خدای عزوجل‬
‫یکند‪.‬‬
‫است دریافت م ‌‬
‫تها و حقوق هریک‬ ‫شریعت اسلمی به روشنی‪ ،‬مسئولی ‌‬
‫از دو جانب را نسبت به همدیگر بیان نموده که این‬
‫تها و حقوق همه در محور اجرای شریعت الهی‬ ‫مسئولی ‌‬
‫متمرکز است‪.‬‬
‫تهای خلیفه در تطبیق احکام و‬ ‫زیرا واجبات و مسئولی ‌‬
‫تهای‬ ‫اجرای شریعت متمرکز است‪ ،‬همانگونه که مسئولی ‌‬
‫امت بر محور تائید و استقرار و همکاری با او در این‬
‫یچرخد‪.‬‬ ‫موارد م ‌‬
‫لیکن باید دید که هرگاه خلیفه در برابر طرف دوم‬
‫نها و تعهدات خود اخلل نموده و در ادای‬ ‫)امت( در پیما ‌‬
‫تهایش کوتاهی کرد‪ ،‬حکمش چیست؟‬ ‫مسئولی ‌‬
‫به طور مثال از راه روشن شریعت منحرف گشته و‬
‫فسق ورزید‪ ،‬یا معصیبت نمود‪ ،‬یا ستم کرد‪ ،‬به طور کلی‬
‫احکام شریعت را معطل قرار داده و اجرا نکرد‪ ،‬خواه این‬
‫تغییر در رفتار شخصی یا رفتار رسمی اش باشد؟‬
‫آیا امت باید صبر کند؟ و در ادامة اطاعت از او و اجرای‬
‫دستوراتش استمرار ورزد‪ ،‬یا این که بیعت خود را پس‬
‫بگیرد و او را از وظیفه اش برکنار نموده دیگری را به‬
‫جایش تعیین نماید؟‬

‫)(‪ -‬نظام الحکم فی السلم‪ ،‬ص ‪ 82‬د‪ .‬محمد عبدالله العربی‪.‬‬ ‫‪1‬‬
‫﴿‪﴾72‬‬
‫)‪(1‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫در این مورد اختلف میان دانشمندان مسلمین شدت‬
‫یتوان گفت که آنان در این مورد به دو گروه‬ ‫یافته و م ‌‬
‫تقسیم شده اند‪.‬‬
‫گروه اول‪ :‬معتقدند که خلیفه یا رئیس دولت با فسق و‬
‫یشود‪ ...‬و امت یا ملت وظیفه‬ ‫انحراف و ستم عزل نم ‌‬
‫دارد در برابر او مطیع و تسلیم مطلق بوده و صبر کند تا‬
‫خداوند فرج و گشایشی حاصل کند‪.‬‬
‫یگوید‪ :‬امام با فسق یا خروج از اطاعت‬ ‫یکی از اینان م ‌‬
‫یگردد‪،‬‬ ‫خداوند و جور یعنی ستم بر بندگان خدا‪ ،‬برکنار نم ‌‬
‫زیرا پس از خلفای راشدین جور و ستم و فسق و فجور‬
‫در امراء و پادشاهان پدیدار شد و اوج گرفت لیکن با وجود‬
‫آن سلف صالح ‪ ‬از آنان اطاعت نموده نماز جمعه و‬
‫یداشتند‪ ،‬و قیام و مخالفت‬ ‫ةشان برپا م ‌‬ ‫عیدین را به اجاز ‌‬
‫)‪(2‬‬
‫یدادند ‪.‬‬ ‫با ایشان را جواز نم ‌‬
‫ینماید و به عمل‬ ‫این گروه به احادیثی که امر به صبر م ‌‬
‫یکننند‪ -1 :‬احننادیث‪-1 :‬‬ ‫صحابه و تابعین و عقننل اسننتدلل م ‌‬
‫ه‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫الف( رسول اکرم ‪ ‬م ‌‬
‫ر ِ‬
‫ميمم ِ‬‫نأ ِ‬ ‫ممم ْ‬
‫ن َرأى ِ‬ ‫م ْ‬ ‫یفرماید‪َ » :‬‬
‫َ‬
‫ق‬
‫ر ُ‬ ‫فمما ِ‬‫حممدٌ ي ُ َ‬
‫سأ َ‬ ‫ه ل َْيمم َ‬ ‫فممإ ِن ّ ُ‬‫صممب ِْر‪َ ,‬‬ ‫فل ْي َ ْ‬ ‫كممُرهُ َ‬ ‫شممي ًْئا ي ُن ْ ِ‬ ‫َ‬
‫ة« »کسننی کننه از‬ ‫هل ِي ّم ً‬‫جا ِ‬ ‫ة َ‬ ‫ميت َم ً‬ ‫ت ِإل ِ‬ ‫مممو ُ‬ ‫ة َ‬
‫في َ ُ‬ ‫عم َ‬ ‫ما َ‬‫ج َ‬ ‫ال ْ َ‬
‫امیرش چیزی را دید و آن را نپسندید‪ ،‬باید صبر نماید‪ ،‬زیرا‬
‫یمیننرد‪ ،‬همچننون‬ ‫یشننود و م ‌‬ ‫که یک وجب از جماعت جدا م ‌‬
‫مرگ جاهلیت مرده است«‪.‬‬
‫‪ -() 1‬اختلف در حکم عزل خلیفننه در صننورتی اسننت کننه از احکننام‬
‫شننریعت انحننراف ورزد‪ ...‬لیکننن در برکننناری او بننه واسننطة از‬
‫تدادن کفایت و اهلیت مثل ً دیوانگی یننا نقننص مننؤثر در رأی و‬ ‫دس ‌‬
‫جشدن‪ ،‬یننا اسیرشنندن او در دسننت‬ ‫عمل مانند کوری‪ ،‬گنگی‪ ،‬و فل ‌‬
‫دشمن که امکان رهائیش متصور نباشد‪ ،‬اختلفی نیست‪.‬‬
‫های از مستشننرقین از ایننن رأی سننوء اسننتفاده نمننوده و‬ ‫‪ -() 2‬عنند ‌‬
‫حکم کرده اند که در اسلم راهی برای عزل حاکم ستمگر وجننود‬
‫ندارد‪ ،‬هرچند طغیان و ستم و جور و ظلم و معصیت بنماید‪.‬‬
‫یگوید‪» :‬بننه هرحننال زمامننداری کننه آراء عمننومی بننه او‬ ‫مرجلیوث م ‌‬
‫یکند‪ ،‬رعایای مسلمان هیچگننونه حقننی بننر ضنند رئیننس‬ ‫اعتراف م ‌‬
‫موجود جامعه ندارند«‪.‬‬
‫یگوینند‪» :‬خلفننتی کننه بنندین شننیوه بننه آن اعننتراف‬ ‫توماس ارنولنند م ‌‬
‫صورت گرفته‪ ،‬نوعی از حکومت استبدادی ایست که حاکم در آن‬
‫از سلطة مطلق برخوردار و مقید بنه هیچگننونه قیندی نبنوده و از‬
‫یخواهد بدون چون و را از او اطاعت نمایند«‪.‬‬ ‫رعایایش م ‌‬
‫یگوید‪» :‬اصل ً ممکن نیست کننه امننام بننا معنننایی کننه مننا‬ ‫ماکدونالد م ‌‬
‫یدانیم حاکمی قانونی به شمار رود«‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫به نقل از‪ :‬نظام الحکم فی السلم ص ‪ 103‬تألیف د‪ .‬محمد عبدالله‬
‫العربی و دکتر محمد یوسف موسی ص ‪.212‬‬
‫﴿‪﴾73‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫ب( پاسنخ رسننول اللننه ‪ ‬بننه مسننلمه بنن یزینند جعفنی‬
‫است که پرسید‪» :‬ای پیامبر خدا! هرگاه زمام امننور مننا را‬
‫امیرانی به دست گیرند کننه از مننا حننق خننویش را مطننالبه‬
‫نمایند‪ ،‬لیکن حنق منا را از منا بازدارنند‪ ،‬منا را چنه فرمنان‬
‫عوا‪،‬‬ ‫یدهید؟ آنحضرت ‪ ‬به او فرمود‪» :‬اسمعوا َ‬
‫طي ُ‬ ‫وأ ِ‬ ‫َ‬ ‫ْ َ ُ‬ ‫م ‌‬
‫م« »بشنننوید‬ ‫مل ْت ُ ْ‬
‫ح ّ‬ ‫ما ُ‬ ‫م َ‬ ‫عل َي ْك ُ ْ‬‫و َ‬ ‫مُلوا َ‬
‫ح ّ‬‫ما ُ‬‫م َ‬
‫ه ْ‬ ‫ما َ َ‬
‫علي ْ ِ‬ ‫فإ ِن ّ َ‬ ‫َ‬
‫و فرمان بریند‪ ،‬زینرا برایشنان لزم اسنت )ادای( آنچنه بنر‬
‫ششان نهاده شده و بر ذمة شماسننت )ادای( آنچننه کننه‬ ‫دو ‌‬
‫بر دوش شما نهاده شده است«‪) .‬بخاری و مسلم(‬
‫ع‬
‫م ِ‬‫سممم ْ‬‫عل َي ْمممك ِبال ّ‬ ‫ج( فرمنننودة آن حضنننرت ‪ ‬کنننه » َ‬
‫هممك‬ ‫ْ‬
‫مكَر ِ‬ ‫و َ‬ ‫طك َ‬ ‫ش ِ‬ ‫من ْ َ‬‫و َ‬‫رك َ‬ ‫س ِ‬ ‫وي ُ ْ‬
‫رك َ‬ ‫س ِ‬‫ع ْ‬
‫في ُ‬ ‫ة ِ‬ ‫ع ِ‬ ‫وال ّ‬
‫طا َ‬ ‫َ‬
‫عل َْيك« »بر تست شنیدن و فرمانبرداری کننردن در‬ ‫ُ‬
‫ة َ‬‫وأث َْر ٍ‬ ‫َ‬
‫سخنی و آسانی و خوشی و ناخوشی و خودگزینی بر تو«‪.‬‬
‫‪ -2‬عمل صحابه و تابعین ‪:‬‬
‫گفته اند که فسق و فجور و جور و ستم و فساد برخی‬
‫زمامداران پس از خلفای راشدین به وقوع پیوست‪ ،‬با این‬
‫حال بسیاری از صحابه و تابعین از قیام بر ضد ایشان‬
‫مکنندگان بر امیر‬ ‫پرهیز نموده و از فتنه دوری گزیده‪ ،‬و قیا ‌‬
‫و خلیفه را یاری نکردند‪.‬‬
‫‪ -3‬معقول‪:‬‬
‫گفته اند که خروج و قیام بر خلیفه در بسیاری موارد‬
‫هها را دامنگیر آن‬ ‫جها و فتن ‌‬ ‫وحدت امت را برهم زده‪ ،‬رن ‌‬
‫یگرداند و آن را با سختی‪ ،‬مصیبت‪ ،‬و دشواری روبرو‬ ‫م ‌‬
‫یسازد‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫های بر‬ ‫آنچه بر این امر گواه است‪ ،‬خروج و قیام عد ‌‬
‫نهای‬ ‫بعضی از زمامداران اموی و عباسی است که زیا ‌‬
‫جهای شدید و مفاسد بسیاری را سبب شد که‬ ‫بزرگ و رن ‌‬
‫به این ترتیب دفع فساد با صبر و عدم قیام‪ ،‬از به‬
‫یشود‪،‬‬ ‫تآوردن مصلحتی که از قیام و انقلب عاید م ‌‬ ‫دس ‌‬
‫بهتر است‪.‬‬
‫گروه دوم‪ :‬معقتدند که قیام و انقلب مسلحانه بر ضد‬
‫خلیفه یا رئیس دولت‪ ،‬در صورت فسق و خروج او از امر‬
‫خداوند‪ ،‬و ستم بر رعیتش‪ ،‬و پافشاری اش بر گمراهی و‬
‫ضلل‪ ،‬و دوری از حق‪ ،‬و نشنیدن نصیحت و ارشاد‪ ،‬ترک‬
‫هروی و راست رفتاری‪ ،‬و بازگشت به راه خدا‪ ،‬و حکم‬ ‫میان ‌‬
‫طبق احکام الهی‪ ،‬واجب است‪.‬‬
‫یکی از اینان )که در نظر من حق با ایشان است(‬
‫یگوید‪» :‬در صورتی که از امام جور و ستم اندکی‬ ‫م ‌‬
‫﴿‪﴾74‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫مشاهد شود)‪ (1‬باید با او در این مورد صحبت شود و از آن‬
‫کار بازداشته شود‪ ...‬پس هرگاه حق را پذیرفت و از آن‬
‫کار باز ایستاد‪ ،‬دلیلی برای برکناری او وجود ندارد و او‬
‫همچنان امام است و خلع او جائز نیست‪ .‬لیکن هرگاه در‬
‫های از واجباتی که بر دوش اوست ممانعت‬ ‫اجرای پار ‌‬
‫ورزید‪ ،‬و به راه صواب بازنگشت‪ ،‬برکناری و خلع او و‬
‫یباشد«‪.‬‬ ‫تعیین فرد دیگری به جای او واجب م ‌‬
‫او پس از آن که نام تعداد بسیاری از صحابه و تابعین را‬
‫یگوید‪» :‬این‬ ‫یکند م ‌‬ ‫که بر این عقیده بوده اند‪ ،‬ذکر م ‌‬
‫نظریست که سخنان فقهایی مانند ابوحنیفه‪ ،‬حسن بن‬
‫حی‪ ،‬شریک‪ ،‬مالک‪ ،‬شافعی‪ ،‬داود و یاران شان برآن دللت‬
‫مشان را یادآورد شدیم از‬ ‫یکند‪ ،‬و تمام کسانی که نا ‌‬ ‫م ‌‬
‫گذشته و حال یا در فتوای خود این مطلب را بازگو نموده‬
‫نبردن مفسد شمشیر‬ ‫اند و یا آن که در عمل برای از بی ‌‬
‫کشیده اند)‪.(2‬‬
‫این گروه به کتاب و سنت استدلل کرده اند‪:‬‬
‫یفرماینند‪﴿ :‬‬ ‫لشان از قرآنکریم‪ :‬خداوند م ‌‬ ‫‪ -1‬دلی ‌‬
‫‪    ‬‬
‫‪] ﴾  ‬الحجممرات‪» [9 :‬پننس بجنگینند بننا‬
‫یکند تا این که به امر خدا بننازگردد«‪.‬‬
‫کسی که سرکشی م ‌‬
‫و مننننننننی فرماینننننننند‪  ﴿ :‬‬
‫‪] ﴾    ‬البقممرة‪» [124 :‬عهنند و‬
‫یرسد«‪.‬‬‫پیمان من به ستمکاران نم ‌‬
‫شیوة استدلل از این دو آیه‪:‬‬
‫یکند که با گروه‬ ‫در آیة نخست خداوند مؤمنان را امر م ‌‬
‫ستمگر بجنگند‪ ،‬خواه حاکم باشد یا محکوم‪ ،‬تا به امر خدا‬
‫و رسولش برگشته حق را شنیده و از آن فرمان برند‪.‬‬
‫لیکن در آیة دوم خداوند به پیامبرش ابراهیم ‪ ‬خبر‬
‫های سپرده شود و‬ ‫یدهد که نباید به ستمگر هیچ وظیف ‌‬
‫م ‌‬
‫برای کسی شایسته نیست که او را در ظلمش اطاعت‬
‫کند‪.‬‬

‫یشود که هردو گننروه متفننق اننند کننه هرگنناه لغزشننی‬‫)(‪ -‬دیده م ‌‬ ‫‪1‬‬

‫اندک و اشتباهی کم از رئیس یا خلیفه سر زد‪ ،‬برای هیچکنندام از‬


‫افراد امت و یا برای گروهی از آنان جائز نیست که از اطاعت او‬
‫سرباز زنند‪ ،‬یا آن که به فکر انقلب مسلحانه باشند و به عزل او‬
‫نظر نداده اند‪ ،‬هرگاه به طور عام به احکام شریعت پایبند باشد‪.‬‬
‫)(‪ -‬الفصل فی الملننل والنحننل ابننن حننزم ج ‪ 4‬ص ‪ 712‬و ‪ 175‬و‬ ‫‪2‬‬

‫‪ 176‬و ‪.102‬‬
‫﴿‪﴾75‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫یکند که در معنی این‬ ‫عوفی از ابن عباس ب روایت م ‌‬
‫آیه گفت‪» :‬این که پیمان و عهده برای ستمگر در برابرت‬
‫نیست‪ ،‬تا از او در ظلمش پیروی کنی«)‪.(3‬‬
‫لشان از سنت نبوی بسیار است از جمله‪:‬‬ ‫ب( دلی ‌‬
‫من ْك ًَرا‬ ‫َ‬
‫م ُ‬ ‫من ْك ُ ْ‬ ‫ن َرأى ِ‬ ‫م ْ‬ ‫یفرماید‪َ » :‬‬ ‫‪ -1‬رسول اکرم ‪ ‬م ‌‬
‫م‬ ‫ن ل َم ْ‬ ‫ف مإ ِ ْ‬ ‫ه‪َ ,‬‬ ‫سممان ِ ِ‬ ‫فب ِل ِ َ‬ ‫ع َ‬ ‫س مت َطِ ْ‬ ‫م يَ ْ‬ ‫ن لَ ْ‬ ‫فإ ِ ْ‬ ‫ه َ‬ ‫د ِ‬ ‫غي ّْرهُ ب ِي َ ِ‬ ‫فل ْي ُ َ‬ ‫َ‬
‫َ‬
‫مممان« »آن کننه از‬ ‫لي َ‬ ‫عف ا ْ ِ‬ ‫ضم َ‬ ‫كأ ْ‬ ‫وذَل ِ َ‬ ‫ه‪َ ,‬‬ ‫قل ْب ِ ِ‬ ‫فب ِ َ‬ ‫ع َ‬ ‫ست َطِ ْ‬ ‫يَ ْ‬
‫شما کار زشتی را دیدی باید آن را به دستش تغییر دهنند‪ ،‬و‬
‫اگر نتوانست‪ ،‬پس به زبانش و اگر نتوانست پس به دلش‪،‬‬
‫و این ضعیفترین درجة ایمان است«‪.‬‬
‫یفرماینند‪» :‬لتممأمرون بممالمعروف‬ ‫‪ -2‬آنحضننرت ‪ ‬م ‌‬
‫ولتنهون عن المنكر أو ليعمنكممم اللممه بعممذاب مممن‬
‫عنده« »و همانا به کارهای خوب امر نمننوده و از کارهننای‬
‫زشت منع خواهد نمود یا آن که خداوند شننما را بننه عننذابی‬
‫همگانی )فراگیر( گرفتار خواهد کرد«‪.‬‬
‫ة‬
‫صي ٍ‬ ‫ع ِ‬ ‫م ْ‬ ‫في َ‬ ‫ة ِ‬ ‫ع َ‬ ‫طا َ‬ ‫‪ -3‬فرمودة آن حضرت ‪َ» :‬ل َ‬
‫َ‬
‫ع‬
‫م ُ‬ ‫س ْ‬ ‫م ال ّ‬ ‫دك ُ ْ‬ ‫ح ِ‬ ‫عَلى أ َ‬ ‫و َ‬ ‫ة َ‬ ‫ع ِ‬ ‫طا َ‬ ‫في ال ّ‬ ‫ة ِ‬ ‫ع ُ‬ ‫طا َ‬ ‫ما ال ّ‬ ‫إ ِن ّ َ‬
‫ُ‬
‫فل َ‬ ‫ة َ‬ ‫صي َ ٍ‬ ‫ع ِ‬ ‫م ْ‬‫مَر ب ِ َ‬ ‫نأ ِ‬ ‫فإ ِ ْ‬ ‫ة َ‬ ‫صي َ ٍ‬ ‫ع ِ‬ ‫م ْ‬ ‫مَر ب ِ َ‬ ‫ؤ َ‬ ‫م يُ ْ‬ ‫ما ل َ ْ‬ ‫ة َ‬ ‫ع ُ‬ ‫طا َ‬ ‫وال ّ‬ ‫َ‬
‫ة« »فرمانبرداریی در معصیت نیست‪،‬‬ ‫ع َ‬ ‫ول طا َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ع َ‬ ‫م َ‬ ‫س ْ‬ ‫َ‬
‫همانا اطاعت در طاعت است‪ ،‬و بر هریک از شما شنیدن‬
‫های که به گناه امر‬ ‫و فرمانبرداری لزم است تا لحظ ‌‬
‫نشود‪ ،‬و هرگاه به گناه امر شد شنیدن و اطاعتی وجود‬
‫ندارد«‪.‬‬
‫ما‬‫یفرماید‪َ » :‬‬ ‫‪ -4‬حدیث انس ‪ ‬که رسول اکرم ‪ ‬م ‌‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ل‪َ ‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ما‬ ‫خاك ظال ِ ً‬ ‫صْر أ َ‬ ‫ل‪ :‬ان ْ ُ‬ ‫قا َ‬ ‫و َ‬ ‫س ْ‬ ‫ن الّر ُ‬ ‫س‪ ‬أ ّ‬ ‫واهٌ أن َ ٌ‬ ‫َر َ‬
‫ه‬ ‫ه َ‬ ‫ّ‬ ‫سو َ‬ ‫ْ‬ ‫ما‪ُ ،‬‬ ‫ُ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬
‫صْرت ُ ُ‬ ‫ذا ن َ َ‬ ‫ه َ‬ ‫ل الل ِ‬ ‫ت َيا َر ُ‬ ‫قل ُ‬ ‫مظلو ً‬ ‫و َ‬ ‫أ ْ‬
‫صُرهُ َ‬ ‫فك َي َ َ‬
‫ن‬‫م َ‬ ‫ه ِ‬ ‫ع ُ‬ ‫من َ ُ‬ ‫ل ‪ :‬ت َ ْ‬ ‫قا َ‬ ‫ما؟ َ‬ ‫ظال ِ ً‬ ‫ف أن ْ ُ‬ ‫ما‪ْ َ ،‬‬ ‫مظًُلو ً‬ ‫َ‬
‫ه« »برادرت را خواه ظالم‬ ‫ِّ ُ‬ ‫يا‬ ‫إ‬ ‫ك‬ ‫َ‬ ‫ر‬‫ْ ُ‬ ‫ص‬ ‫َ‬ ‫ن‬ ‫ك‬‫َ‬ ‫ِ‬ ‫ل‬ ‫َ‬ ‫ذ‬ ‫َ‬
‫ف‬ ‫م‪،‬‬ ‫ْ‬ ‫ل‬ ‫ّ‬ ‫ظ‬ ‫ال‬
‫ِ‬
‫باشد یا مظلوم‪ ،‬یاری کن! »گفتم‪ :‬یا رسول الله! او را‬
‫یدهم هرگاه مظلوم باشد‪ ،‬لیکن هرگاه ظالم باشد‬ ‫یاری م ‌‬
‫یداری‪،‬‬ ‫چگونه یاریش دهم؟ فرمود‪» :‬او را از ظلم بازم ‌‬
‫تدادن توبه او«‪.‬‬ ‫این است نصر ‌‬
‫وجه استدلل از سنت‪:‬‬
‫ببودن امر به معروف و نهی از‬ ‫این احادیث بر واج ‌‬
‫منکر و واجب ‌بودن انقلب و مخالفت با حاکم ستمگر و‬
‫ایستادن در برابر او‪ ،‬تا از ظلمش باز ایستد و راه گمراهی‬
‫یکند‪.‬‬ ‫را رها کند و به حق و عدل بازگردد‪ ،‬دللت م ‌‬

‫)(‪ -‬تفسیر القرآن العظیم تألیف ابن کثیر ج ‪ 1‬ص ‪.167‬‬ ‫‪3‬‬
‫﴿‪﴾76‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫کروی خویش ادامه داده و بر‬ ‫لیکن هرگاه به استبداد و ت ‌‬
‫گمراهی اش پافشاری کرد‪ ،‬راهی به جز برکناری او و‬
‫تعیین دیگری به جایش وجود ندارد‪.‬‬
‫یشود که میان دلیل گروهی که به‬ ‫در ظاهر چنین تصور م ‌‬
‫یکنند و گروهی که به انقلب دعوت‬ ‫صبر و سازش امر م ‌‬
‫ینمایند‪ ،‬تعارض و تضاد وجود دارد‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫ً‬
‫اکنون باید دید که آیا واقعا چنین تعارضی موجود است؟‬
‫و هرگاه چنین است چگونه میان آنها توافق و همآهنگی‬
‫نپذیر است؟‬ ‫امکا ‌‬
‫ابن حزم معتقد است که این تعارض وجود دارد‪ ،‬و از‬
‫این رو اظهار نموده که احادیثی که به صلح و‬
‫یکند توسط احادیثی که به قیام و‬ ‫تطلبی حکم م ‌‬ ‫مسالم ‌‬
‫یخواند‪ ،‬منسوخ گردیده است‪.‬‬ ‫انقلب فرا م ‌‬
‫اینک به اصل عبارت او توجه نمائید‪» :‬ظاهر این اخبار با‬
‫همدیگر متعارض است‪ ،‬پس صحت دارد که یکی از این دو‬
‫عقیده ناسخ دیگری است و به غیر این امر‪ ،‬راه دیگری‬
‫وجود ندارد‪.‬‬
‫از این رو لزم است دیده شود کدامیک ناسخ است‪ ،‬و‬
‫دیدیم احادیثی که در آن جنگ و قیام ممنوع گردیده بدون‬
‫شک موافق با حالتی است که در صدر اسلم مشهود بوده‬
‫است‪.‬‬
‫لیکن این احادیث بدون شک قانون زائدی را تشریع نموده‬
‫است‪.‬‬
‫بنابراین‪ ،‬صحت دارد که معنی آن احادیث )اولی( بدون‬
‫شک منسوخ گردیده و حکم آن از میان برداشته شده‬
‫است‪ ،‬و آنهم در زمانی که این احادیث دیگر )دومی( را‬
‫بیان فرموده است‪.‬‬
‫از این رو محال و حرام است که به منسوخ عمل شود‬
‫و ناسخ متروک بماند‪ ،‬همانگونه که درست نیست به شک‬
‫عمل شود و یقین متروک گردد‪.‬‬
‫یکند که این اخبار پس از آن که‬ ‫پس کسی که ادعا م ‌‬
‫ناسخ بوده اینک منسوخ گردیده است‪ ،‬بدون شک ادعای‬
‫باطلی نموده است)‪.(1‬‬
‫هام( کننه‬
‫برخننی دیگننر معتقدننند )مننن هننم بننه ایننن عقینند ‌‬
‫نسخی در میان این دو مورد نیست‪ ،‬اما هر نظریه حالت و‬
‫مرحلة خاصی را تمثیل نمننوده و بیننانگر روشننی اسننت کننه‬
‫باید در هر مرحله عملی شود‪ .‬بنابراین‪ ،‬دلئلی که به صننبر‬

‫)(‪ -‬الفصل فی الملل والنحل ج ‪ 3‬ص ‪ 172‬و ‪.173‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾77‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫یخواند‪ ،‬به مرحلة آغاز انحننراف خلیفننه یننا‬ ‫و سازش فرا م ‌‬
‫های‬ ‫یگردد که وظیفة امت در چنین مننرحل ‌‬ ‫رئیس دولت برم ‌‬
‫صبر و پایداری است و این که کار را با حکمت و اندرز حل‬
‫و فصل نماید‪ ،‬و آن هم به مصداق فرمنودة آن حضنرت ‪‬‬
‫ر«‬ ‫جمائ ِ ٍ‬ ‫ن َ‬ ‫طا ٍ‬ ‫سمل ْ َ‬ ‫عن ْمدَ ُ‬ ‫ق ِ‬ ‫حم ّ‬ ‫ة َ‬ ‫مم ُ‬ ‫هاِد ك َل ِ َ‬ ‫ج َ‬ ‫ل ال ْ ِ‬ ‫ض ُ‬ ‫ف َ‬ ‫که »أ َ ْ‬
‫»برترین جهاد سخن حقیست که در برابر زمامدار سننمتگر‬
‫یشننود«‪ .‬و فرمننودة آنحضننرت ‪ ‬کننه در روایننت‬ ‫گفتننه م ‌‬
‫ه‬ ‫ّ‬
‫ل الل ِ‬ ‫سو ُ‬ ‫عاَنا َر ُ‬ ‫عباده بن صامت ‪ ‬آمده که فرمود‪» :‬دَ َ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫ممما أ َ َ‬
‫علممى‬ ‫عن َمما َ‬ ‫ن َباي َ ْ‬ ‫عل َي ْن َمما أ ْ‬ ‫خ مذ َ َ‬ ‫في ْ َ‬ ‫ل ِ‬ ‫قا َ‬ ‫ف َ‬‫عَنا َ‬ ‫فَباي َ َ‬ ‫‪َ ‬‬
‫رَنا‬ ‫سم ِ‬ ‫ع ْ‬ ‫و ُ‬
‫هن َمما َ‬ ‫مك َْر ِ‬ ‫و َ‬‫ش مطَِنا َ‬ ‫من ْ َ‬ ‫فممى َ‬ ‫ة ِ‬ ‫ع َ‬ ‫طا َ‬ ‫وال ّ‬ ‫ع َ‬ ‫م َ‬ ‫س ْ‬ ‫ال ّ‬
‫ه َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ل‬ ‫قمما َ‬ ‫هل م ُ‬ ‫م مَر أ ْ‬ ‫ع ال ْ‬ ‫ز َ‬ ‫ن ل ن َُنا ِ‬ ‫وأ ْ‬ ‫علي َْنا َ‬ ‫ة َ‬ ‫وأث ََر ٍ‬ ‫رَنا َ‬ ‫س ِ‬ ‫وي ُ ْ‬ ‫َ‬
‫ه‬ ‫ّ‬ ‫ُ‬ ‫ْ‬ ‫ُ‬ ‫إل ّ أ َ‬
‫فيمم ِ‬ ‫ه ِ‬ ‫ن اللمم ِ‬ ‫َ‬ ‫ممم‬ ‫ِ‬ ‫م‬
‫ْ‬ ‫ك‬ ‫َ‬ ‫د‬ ‫نمم‬
‫ْ‬ ‫ع‬‫ِ‬ ‫حمما‬ ‫ً‬ ‫وا‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ب‬ ‫را‬‫ً‬ ‫فمم‬ ‫ك‬ ‫وا‬
‫َ ْ‬ ‫ر‬ ‫تمم‬‫َ‬ ‫ن‬‫ْ‬ ‫ِ‬
‫ن« »پیامبر ‪ ‬ما را فرا خواند و ما بننا ایشننان بیعننت‬ ‫ها ٌ‬ ‫ب ُْر َ‬
‫نمودیم و در آنچه از ما پیمان گرفت ایننن نکتننه بننود کننه بننا‬
‫ایشان بننه شنننیدن و فرمننانبرداری در خوشننی و ناخوشننی‪،‬‬
‫دشواری و آسانی و خودگزینی برما بیعننت نمننودیم‪ ،‬و ایننن‬
‫که با صاحبان امر )خلفنناء و امیننران( کشننمکش و منننازعه‬
‫نکنیم‪ ،‬مگر آن که کفننری آشننکارا را مشنناهده کنینند کننه در‬
‫نزد شما از سوی خداوند در آن مورد دلیلی وجود دارد«‪.‬‬
‫لیکن هرگاه نصیحت و اندر برای او سود نکرد و او‬
‫برخلف ارادة خداوند همچنان به فساد و تجاوز خویش‬
‫ادامه داد‪ ،‬راهی به جز از استفاده از دلیلی که به خروج و‬
‫یخواند‪ ،‬نیست‪ .‬مشروط بر آن که‬ ‫قیام و انقلب فرا م ‌‬
‫امت وسائل این کار را تهیه نموده و تمام مقدمات لزم‬
‫برای انقلب را فراهم کند‪ ،‬بنحوی که گمان جامعه بیشتر‬
‫یتوانند وضع موجود را تغییر دهند‪،‬‬ ‫بر این باشد که آنها م ‌‬
‫ورنه برایشان واجب است که صبر و دقت و درنگ نمایند‪،‬‬
‫جها و‬ ‫تا خود را به هلکت نینداخته و امت خود را به رن ‌‬
‫تها گرفتار نسازند‪.‬‬ ‫مصیب ‌‬
‫این نظریه نزدیک است با رأی معتزله و زیدیه و‬
‫خوراج)‪ (1‬که معتقدند انقلب بر حکومت ستمگر در صورت‬
‫توانایی و قدرت واجب است‪.‬‬
‫های را‬ ‫حجویان ‌‬ ‫برخی از دانشمندان معاصر شیوة صل ‌‬
‫برای عزل خلیفه یا رئیس دولت‪ ،‬در صورتی که مستحق‬
‫برکناری باشد‪ ،‬پیش از آمادگی و اقدام به انقلب – و آنهم‬
‫)(‪ -‬مقنننالت السنننلمیین تنننألیف ابوالحسنننن اشنننعری ج ‪ 4‬ص‬ ‫‪1‬‬

‫‪311‬ريننال ‪ ،141‬ن ‪ ،189‬و شننرح أصننول الخمسننه تننألیف قاضننی‬


‫عبدالجبار بن احمد ص ‪ 143‬و الفصل فی الملل والنحننل ج ‪ 4‬ص‬
‫‪ 176‬مراجعه شود‪.‬‬
‫﴿‪﴾78‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫بهای‬ ‫به منظور حظ وحدت امت و پرهیز از عواقب انقل ‌‬
‫بها –‬‫جها و مصی ‌‬
‫مسلحانه و جلوگیری از تفرقه و رن ‌‬
‫ینمایند)‪.(1‬‬
‫پیشنهاد م ‌‬
‫حطلبانه که پیشنهاد گردیده‬ ‫شیوة اجرای این روش صل ‌‬
‫به شرح زیر است‪:‬‬
‫اول تشکیل هیئت داوری )محکمة عالی( از قانوندانان‬
‫بزرگ و قاضیان برجستة دولت که در قضایای قانونی‪ ،‬کار‬
‫بررسی و حکم را بر عهده داشته باشد که صلحیت آنان‬
‫این است‪:‬‬
‫‪ -1‬حل و فصل تمام مسائل اختلفی که میان رئیس‬
‫یپیوندد‬‫دولت و نمایندگان ملت )مجلس شوری( بوقوع م ‌‬
‫یگردد‪.‬‬‫و از سوی یکی از این دو طرف به آن محول م ‌‬
‫یتواند از اجرای هر قانونی که مجلس‬ ‫‪ -2‬این هیئت م ‌‬
‫تصویب و تائید نموده‪ ،‬یا هرگونه دستورالعمل اداری رئیس‬
‫جمهور‪ ،‬در صورتی که با نصی قطعی از نصوص کتاب و‬
‫سنت برخورد نماید جلوگیری کند‪.‬‬
‫‪ -3‬این محکمه حق دارد در صورت ثبوت دعوای قائم‬
‫شده از سوی مجلس شوری در مورد رئیس دولت و‬
‫پافشاری او در اجرای کارهای اداری برخلف حکم دادگاه‬
‫عالی و مخالفت او با قانون اساسی‪ ،‬برای عزل رئیس‬
‫دولت به آراء عمومی متوسل شود‪.‬‬

‫دوم‪ :‬اقدامات برکناری و عزل‪:‬‬


‫‪ -1‬این هیئت موظف است در هنگام صدور حکم یا‬
‫فرمانی از سوی رئیس دولت که )مجلس شوری( آن را‬
‫مخالف احکام شریعت تشخیص داده است‪ ،‬به رئیس‬
‫دولت مراجعه و اشتباه بودن این حکم را به او گوشزد کند‬
‫تا آن را لغو یا تعدیل نماید‪.‬‬
‫‪ -2‬هرگاه رئیس دولت از پذیرفتن حکم مجلس شوری‬
‫سرباز زده و بر گمراهی و انحراف خود پافشاری ورزد‪،‬‬
‫مجلس وظیفه دارد این موضوع را به محکمة عالی ارجاع‬
‫های مبنی بر اجرای‬
‫نماید و از سوی آن خواهان فیصل ‌‬
‫نظرخواهی عمومی در عزل رئیس شود‪.‬‬
‫‪ -3‬هرگاه برای دادگاه عالی ثابت شد که کاری که‬
‫رئیس دولت انجام داده یا حکمی را که صادر کرده یا‬
‫های که را که وضع نموده مخالف احکام قطعی‬ ‫لیح ‌‬

‫)(‪ -‬به منهاج السننلم فننی الحکننم ص ‪ ،145‬و نظننام الحکننم فننی‬ ‫‪1‬‬

‫السلم تألیف دکتور عربی مراجعه شود‪ ،‬ص ‪.106‬‬


‫﴿‪﴾79‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫شریعت است‪ ،‬در آغاز وظیفه دارد دستورالعملی مبنی بر‬
‫لبودن آن قوانین و لوایح صادر نماید‪.‬‬
‫باط ‌‬
‫اما هرگاه رئیس دولت حکم محکمه را در نظر نگرفت‬
‫و بر اجرای دستورالعملی که محکمه آن را باطل اعلن‬
‫نموده‪ ،‬پافشاری ورزید‪ .‬محکمه وظیفه دارد درخواست‬
‫مجلس شوری را پذیرفته و دستورالعملی مبنی بر اجرای‬
‫نظرخواهی عمومی صادر نماید‪.‬‬
‫‪ -4‬هرگاه نتیجه آراء و نظرخواهی عمومی عزل او را‬
‫تائید نمود‪ ،‬بر رئیس دولت واجب است که از مقام خویش‬
‫هگیری کند‪.‬‬‫کنار ‌‬
‫زیرا ملتی که او را زمامدار خویش ساخته‪ ،‬اعتماد خود‬
‫را از او سلب نموده و وکالت خود را از او باز پس گرفته‬
‫است‪ .‬بنابراین‪ ،‬او پس از این دارای وظیفه و منصبی‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫نم ‌‬
‫‪ -5‬به فرض آن که رئیس دولت‪ ،‬از برگزاری نظرخواهی‬
‫عمومی که دادگاه عالی بدان حکم نموده ممانعت نمود‪،‬‬
‫محکمه وظیفه دارد از جانب خود دستورالعملی عزل و‬
‫برکناری او را صادر نماید و به این ترتیب حق اطاعت و‬
‫ههای دولتی‬
‫حق نصرت او که بر همگان به ویژه دستگا ‌‬
‫یگردد‪.‬‬‫واجب بود‪ ،‬از عهدة همه ساقط م ‌‬
‫﴿‪﴾80‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫خاتمه‬
‫خداوند انسان را گرامی گردانیده‪ ،‬مقام و منزلش را‬
‫بلند کرده و او را بر دیگر مخلوقاتش فضیلت داده است‪.‬‬
‫‪﴾‬‬ ‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫﴿‬
‫]السراء‪» [70 :‬و همانا بزرگ ساختیم فرزندان آدم را«‪.‬‬
‫همچنین زمین را برای اقامت و زیستن آماده نموده‬
‫است‪.‬‬
‫‪   ‬‬ ‫﴿‬
‫‪] ﴾‬النباء‪» [6 :‬آیا زمین را فرشی قرار ندادیم«‪.‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪‬‬
‫‪] ﴾‬طه‪» [53 :‬آن که گردانید برای شما زمین‬
‫هها«‪.‬‬
‫را فرشی و روان کرد برای شما در آنجا را ‌‬
‫و تمنام آنچنه را کنه در آن وجنود دارد بنرای وی مسنخر‬
‫گردانیده است‪.‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪] ﴾ ‬الجاثيه‪» [13 :‬و مسخر‬
‫نها و زمیننن‬
‫گردانید برای شما همننة آنچننه را کننه در اسننما ‌‬
‫است«‪.‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪﴾‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫]النحل‪» [12 :‬و مسخر گردانید برای شما شب و روز و‬
‫آفتاب و مهتاب را«‪.‬‬
‫‪﴾‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫]النحل‪» [14 :‬و اوست کننه دریننا را بننرای شننما مسننخر‬
‫گردانید«‪.‬‬
‫‪﴾‬‬ ‫﴿‪  ‬‬
‫یها را«‪.‬‬‫]إبراهيم‪» [32 :‬و مسخر گردانید برای شما جو ‌‬
‫خداوند انسان را طوری سرشته که دوست دارد با‬
‫همجنسان خویش یکجا زندگی کند و با ایشان همکاری و‬
‫پیوند داشته باشد‪ ،‬و آنهم برای تأمین نیازهای ضروری و‬
‫مصالح اساسی اش که ضامن بقای نوع و استمرار نژاد‬
‫اوست‪.‬‬
‫یگوید‪» :‬وجود غریزة اجتماعی انسان را به‬ ‫مکدوگل م ‌‬
‫یدارد«‪.‬‬‫ارتباط با دیگران از راه همگانی اجتماعی وام ‌‬
‫﴿‪﴾81‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫یدارد‪ ،‬این‬ ‫یدهد که آنچه او را به این امر وام ‌‬ ‫او تذکر م ‌‬
‫یتواند زندگی کند و از همنوعان‬ ‫است که »او به تنهایی نم ‌‬
‫خویش دوری گزیند‪ .‬او همراه با وجود دیگران احساس‬
‫یسازد و‬ ‫یکند و خود را با ایشان همآهنگ م ‌‬ ‫آرامش م ‌‬
‫یتواند آرزوها و اهداف خود را در زندگی براساس وجود‬ ‫م ‌‬
‫ایشان برآورده سازد‪ .‬او بدون وجود افراد بسیاری که با او‬
‫پیوند دارند و برای تحقیق مصلحت او اجتماع با او همکاری‬
‫یتواند از محیط خود و حوادثی که در آن به‬ ‫یکنند‪ ،‬نم ‌‬‫م ‌‬
‫)‪(1‬‬
‫یپیوندد‪ ،‬تفسیرهای معقولی بنماید« ‪.‬‬ ‫وقوع م ‌‬
‫هشدن بر‬ ‫لیکن غرایز انسان مانند غریزة دوستی‪ ،‬چیر ‌‬
‫کشدن‪ ،‬در بسیاری موارد به مصالح‬ ‫دیگران و غریزة مال ‌‬
‫نهای سنگینی به مصالح‬ ‫یگذارد و زیا ‌‬ ‫دیگران اثر منفی م ‌‬
‫یسازد‪.‬‬‫اجتماعی وارد م ‌‬
‫از این رو انسان به تنظیم این روابط اجتماعی‪ ،‬به‬
‫شکلی که خیر و مصلحت را برای همه تحقق بخشد‪،‬‬
‫حقوق هر فرد را در اجتماع تضمن نموده‪ ،‬وظایف او را به‬
‫نرسانیدن به دیگران‬ ‫او شناسانده و او را از تجاوز و زیا ‌‬
‫باز دارد‪ ،‬احساس ضرورت نمود‪.‬‬
‫خلصه آن که انسان اهمیت‪ ،‬بلکه ضرورت تعیین سلوک‬
‫های معین درک نموده‪ ،‬از این رو‬ ‫و رفتارش را در محدود ‌‬
‫نیاز به تشکیلت و قوانین‪ ،‬نیازیست انسانی که وجود خود‬
‫انسان و برخورد او با دیگر همنوعانش آن را لزم‬
‫یگرداند‪ .‬این تشکیلت و قوانین یا از سوی خود انسان‬ ‫م ‌‬
‫وضع شده و اندیشمندان جامعه و دانشمندان و پیشگامان‬
‫آن‪ ،‬آن را پیشنهاد نموده اند‪.‬‬
‫یا آن که وحی الهی است که به وسیلة یکی از افراد‬
‫اجتماع که خداوند او را برای این مأمولیت برگزیده و به‬
‫قوت و نیروی خویش او را تائید کرده است‪ ،‬بر انسان‬
‫فرض و لزم گردیده است )که این واسطه پیامبر است(‪.‬‬
‫قوانین نخست به نام قوانین وضعی )ساختة فکر بشر(‬
‫نامیده می شود که هدف آن فقط برآورده ساختن نیازهای‬
‫دنیوی و امور زندگی انسان است‪.‬‬
‫ههای تئوریکی استوار‬ ‫بنابراین‪ ،‬این قوانین بر پای ‌‬
‫یباشد‪.‬‬
‫م ‌‬
‫و نوع دوم بنام قوانین دینی یا شریعت الهی نامیده‬
‫یشود که هدف آن برآورده ساختن مصالح دینی و‬ ‫م ‌‬

‫)(‪ -‬در اسننات تحلیلیننه فننی المجتمننع المعاصننر ص ‪ / 32‬احسننان‬ ‫‪1‬‬

‫محمد الحسن‪.‬‬
‫﴿‪﴾82‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫اخروی انسان است که این قوانین بر اصول تئوریکی و‬
‫پراتیکی )نظری و عملی( استوار است‪.‬‬
‫از این رو این قوانین برای انسان مفیدتر بوده و در‬
‫تعیین رفتار او مؤثرتر است‪ .‬و همین برتری آن را بس که‬
‫سعادت دنیا و آخرت انسان در آن نهفته است‪ .‬خلفت در‬
‫اسلم نیز از این جمله است‪ ،‬زیرا خلفت در حقیقت نیابت‬
‫از صاحب شریعت)‪ (1‬در نگهبانی دین و سیاست دنیا‬
‫یباشد‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫بنابراین‪ ،‬ضمن این که خلیفه یا رئیس دولت در اسلم‬
‫مؤظف است مصالح دنیوی افراد امت را تأمین نموده و‬
‫نها و مفاسد را از ایشان بازدارد‪ ،‬در عین حال وظیفه‬ ‫زیا ‌‬
‫هساختن مصالح اخروی‬ ‫دارد که برای نگهبانی دین و برآورد ‌‬
‫شان کار نماید‪.‬‬
‫هساختن این اهداف و اغراض نه تنها خلیفه‬ ‫در برآورد ‌‬
‫مسئول است‪ ،‬بلکه هر فرد در دولت اسلمی به اندازة‬
‫طاقت و بر حسب مقام خویش در تحقق آن مسئولیت‬
‫دارد‪» ،‬همة شما شبانید و همة شما از رعیت خویش مورد‬
‫سؤال قرار خواهید گرفت«‪.‬‬
‫بشان‬ ‫از این رو خلیفه مقامی جز نمایندة اجتماع و نائ ‌‬
‫ندارد‪ ،‬و جامعه هم جز اجراکنندة ارادة خداوند و نائب او‪،‬‬
‫قدهندة ارادة خداوند در آفرینش انسان و آبادانی‬ ‫و تحق ‌‬
‫یباشد‪.‬‬
‫زمین به وسیلة او و خلفتش بر زمین نم ‌‬

‫)(‪ -‬الرسول‪.‬‬ ‫‪1‬‬


‫﴿‪﴾83‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫مصادر کتاب به ترتیب مراجعه به آن‬
‫‪ -1‬مقدمة ابن خلدون ‪ /‬عبد الرحمن بن محمد بن‬
‫خلدون ‪ /‬طبعة مطبعة الكشاف ‪ /‬بيروت‪.‬‬
‫‪ -2‬أصول الدعوة ‪ /‬الدكتور عبد الكريم زيدان ‪ /‬الطبعة‬
‫الولي ‪ /‬مطبعة العاني بغداد ‪ 1390‬هن ‪ 1970‬م‪.‬‬
‫‪ -3‬السياسة الشرعية في أصلح الزاعي والرعية ‪ /‬أبو‬
‫العباس احمد بن عبد الحليم الشهير بابن تيمية المتوفى‬
‫‪ 728‬هن قدم له الستاذ محمد المبارك طبعة دار الكتب‬
‫العربية ‪ /‬بيروت‪.‬‬
‫‪ -4‬نظام الحكم في السلم ‪ /‬الدكتور محمد يوسف‬
‫موسى ‪ /‬الطبعة الثانية دار الكتاب العربي للطباعة والنشر‬
‫بالقاهرة‪.‬‬
‫‪ -5‬شرح الصول الخمسة ‪ /‬عبد الجبار بن احمد ‪ /‬تعليق‬
‫احمد بن الحسين ابن أبي هاشم‪ ،‬حققه وقدم له الدكتور‬
‫عبد الكريم عثمان ‪ /‬طبعة أولي مطبعة الستقلل بالقاهرة‬
‫‪ 1348‬هن ‪ 1965‬م‪.‬‬
‫‪ -6‬الحكام السلطانية ‪ /‬أبو الحسن علي بن محمد‬
‫الماوردي المتوفى ‪ 450‬هن طبعة المطبعة المحمودية‬
‫التجارية بمصر‪..‬‬
‫‪ -7‬توضيح المراد تعليقه على شرح تجريد العتقاد ‪/‬‬
‫السيد هاشم الحسيني الطهراني ‪ /‬الطبعة الولي ‪ 1381‬هن‬
‫بمطبعة المصطفوي ‪ /‬إيران‪.‬‬
‫‪ -8‬التشريع الجنائي السلمي مقارنا بالقانون الوضعي ‪/‬‬
‫عبد القادر عودة ‪ /‬الطبعة الثالثة ‪ 1383‬هن ‪ 1963‬م‬
‫مطبعة المدني بمصر‪.‬‬
‫‪ -9‬النظريات السياسة السلمية ‪ /‬الدكتور محمد ضياء‬
‫الدين الريس ‪ /‬الطبعة الثانية بمطبعة الرسالة ‪.1957‬‬
‫‪ -10‬منهاج السنة النبوية ‪ /‬ابن تيمية ‪ /‬طبعة أولي ‪1321‬‬
‫هن بمطبعة بولق الميرية بمصر‪.‬‬
‫‪ -11‬القاموس المحيط ‪ /‬مجد الدين محمد بن يعقوب‬
‫الفيروز أبادي المتوفى ‪ 816‬هن ‪ /‬طبعة ثانية ‪ 1371‬هن‬
‫‪ 1953‬م بمطبعة مصطفى ألبابي الحلبي وأولده بمصر‪.‬‬
‫‪ -12‬الفصل في الملل والهواء والنحل ‪ /‬أبو محمد على‬
‫بن حزم الندلسي الظاهري المتوفى ‪ 456‬هن أعادت طبعة‬
‫بال فست مكتبة المثني ببغداد‪.‬‬
‫‪ -13‬الحكام السلطانية ‪ /‬أبو يعلي محمد بن الحسين‬
‫الفراء المتوفى ‪ 358‬هن طبعة سنة ‪ 1356‬بمطبعة الحلبي‪.‬‬
‫‪ -14‬شرح تجريد العتقاد ‪ /‬علء الدين علي بن محمد‬
‫القوشجي المتوفى ‪ 879‬هن طبعة حجرية إيران ‪ 1274‬هن‪.‬‬
‫﴿‪﴾84‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫‪ -15‬تفسير القرآن العظيم ‪ /‬أبو الفداء إسماعيل بن‬
‫كثير القرشي الدمشقي المتوفى ‪ 774‬هن دار أحياء التراث‬
‫العربي ‪ /‬بيروت ‪ 1388‬هن‪.‬‬
‫‪ -16‬أسباب نزل القرآن ‪ /‬علي بن احمد الواحدي ‪/‬‬
‫الطبعة الولي دار الكتاب الجديد بالقاهرة ‪ 1969‬م‪.‬‬
‫‪ -17‬جامع البيان في تأويل أي القرآن ‪ /‬محمد بن جرير‬
‫الطبري الطبعة الثانية بمصر ‪ 1954‬م‪.‬‬
‫‪ -18‬الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل ‪ /‬محمود بن‬
‫عمر الزمخشري طبعة مطمعة الستقامة ‪ 1393‬هن‪.‬‬
‫‪ -19‬التفسير الكبير ‪ /‬أبو عبد الله محمد بن الحسين‬
‫المعروف بفخر الدين الرازي – المتوفى ‪ 606‬طبعة‬
‫مطبعة البهية بمصر‪.‬‬
‫‪ -20‬صحيح مسلم ‪ /‬أبو الحسن مسلم بن الحجام‬
‫القشيري المتوفى ‪ 261‬هن طبعة مطبعة محمد علي صبيح‬
‫وأولده بمصر‪.‬‬
‫‪ -21‬صحيح البخاري ‪ /‬أبو عبد الله محمد بن إسماعيل‬
‫البخاري المتوفى ‪ 256‬هن دار أحياء التراث العربي ‪/‬‬
‫بيروت‪.‬‬
‫‪ -22‬العقل عند الشيعة المامية ‪ /‬الدكتور رشدي‬
‫عليان ‪ /‬مطبعة دار السلم بغداد ‪ 1973‬م‪.‬‬
‫‪ -23‬راحة العقل ‪ /‬احمد حميد الدين الكرماني المتوفى‬
‫‪ 411‬هن تقديم وتحقيق مصطفى غالب ‪ /‬طبعة أولي ‪1967‬‬
‫م بدار الندلس للطباعة والنشر – بيروت‪.‬‬
‫‪ -24‬محاضرات في السلم أو )العقيدة والشريعة في‬
‫السلم( أجناس جولد زيهر )‪ 1921 – 1850‬م( نقله إلى‬
‫العربية وعلق عليه الدكتور محمد يوسف موسى وآخران ‪/‬‬
‫طبعة أولى ‪ 1946‬بمطابع دار الكاتب النجف ‪ 1386‬هن‬
‫‪ 1966‬م‪.‬‬
‫‪ -25‬كتاب التوحيد أو )عقائد الصدوق( ‪ /‬أبو جعفر محمد‬
‫بن على ابن بابوية القمي بالصدوق المتوفى ‪ 381‬هن قدم‬
‫له الشيخ محمد مهدي الخرسان طبعة النجف ‪ 1386‬هن‬
‫‪ 1966‬م‪.‬‬
‫‪ -26‬كشف المراد في شرح تجريد العتقاد ‪ /‬جمال‬
‫الدين الحسن بن يوسف بن مطهر المعروف بالعلمة‬
‫المتوفى ‪ 726‬هن طبعة المطبعة العلمية بقم ‪ /‬إيران‪.‬‬
‫‪ -27‬السلم وأصول الحكم ‪ /‬على عبد الرازق ‪ /‬دراسة‬
‫ووثائق ‪ /‬محمد عمارة طبعة المؤسسة العربية للدراسات‬
‫والنشر ‪ /‬بيروت‪.‬‬
‫﴿‪﴾85‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫‪ -28‬حقيقة السلم وأصول الحكم ‪ /‬محمد بخيت‬
‫المطيعي ‪ /‬طبعة المطبعة السلفية بمصر ‪ 1344‬هن‪.‬‬
‫‪ -29‬أفكار ضد الرصاص ‪ /‬محمود عوض ‪ /‬سلسلة اقرأ‬
‫رقم ‪ 358‬أكتوبر ‪ 1972‬م‪.‬‬
‫‪ -30‬نقض كتاب السلم وأصول الحكم ‪ /‬محمد الخضر‬
‫حسين ‪ /‬طبعة المطبعة السلفية بمصر ‪ 1345‬هن‪.‬‬
‫‪ -31‬السلم والخلفة في العصر الحديث‪ ،‬نقد كتاب‬
‫السلم وأصول الحكم ‪ /‬الدكتور محمد ضياء الدين‬
‫الريس ‪ /‬الطبعة الولى ‪ 1393‬هن ‪ 1973‬م منشورات‬
‫العصر الحديث‪.‬‬
‫‪ -32‬الرشاد إلى قواطع الدلة في أصول العتقاد ‪ /‬عبد‬
‫الله بن يوسف الجويني الملقب »إمام الحرمين« مطبعة‬
‫السعادة بمصر ‪ 1950‬م‪.‬‬
‫‪ -33‬قلئد الخرائد في أصول العقائد ‪ /‬السيد محمد‬
‫مهدي القزويني المتوفى ‪ 1300‬هن حققه وعلق عليه‬
‫جودت كاظم القزويني مطبعة الرشاد ببغداد ‪ 1972‬م‪.‬‬
‫‪ -34‬روضة القضاة وطريق النجاة ‪ /‬أبو القاسم على بن‬
‫محمد بن احمد الرحبي لسمناني المتوفى ‪ 399‬هن ‪/‬‬
‫تحقيق وتقديم الدكتور صلح الدين الناهي ‪ /‬مطبعة اسعد‬
‫ببغداد ‪ 1389‬هن ‪ 1970 ،‬م‪.‬‬
‫‪ -35‬كتاب الغيبة ‪ /‬أبو جعفر الطوسي )‪ 460 – 386‬هن(‬
‫قدم له الشيخ »أغا بزرك« الطبعة الثانية مطبعة النعمان‬
‫بالنجف ‪ 385‬هن‪.‬‬
‫‪ -36‬المام المهدي ‪ /‬على محمد على دخيل ‪ /‬الطبعة‬
‫الولى بمطبعة الداب بالنجف ‪ 1358‬هن ‪ 1966‬م‪.‬‬
‫‪ -37‬المام الثاني عشر ‪ /‬السيد محمد سعيد الموسوي ‪/‬‬
‫قدم له وعلق عليه علي الحسيني الميلني ‪ /‬مطبعة‬
‫القضاء بالنجف ‪ 1973‬م ‪ 1393‬هن‪.‬‬
‫‪ -38‬تاريخ المذاهب السلمية ‪ /‬الشيخ أبو زهرة ‪ /‬طبعة‬
‫دار الثقافة العربية‪.‬‬
‫‪ -39‬عقيدة الشيعة في المام الصادق وسائر الئمة ‪/‬‬
‫السيد حسين يوسف مكي ألعاملي طبعة دار الندلس‬
‫بيروت‪..‬‬
‫‪ -40‬مجمع البيان في تفسير القرآن ‪ /‬الشيخ أبو علي‬
‫الفضل بن الحسن الطبرسي المتوفى ‪ 548‬هن ‪ /‬طبعة دار‬
‫أحياء التراث العربي بيروت‪.‬‬
‫‪ -41‬المراجعات ‪ /‬السيد عبد الحسين شرف الدين‬
‫الموسوي )‪ 1377 – 1290‬هن(‪ .‬طبعة مطبعة الداب ‪/‬‬
‫النجف ‪ 1397‬هن‪.‬‬
‫﴿‪﴾86‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫‪ -42‬إرشاد الفحول إلى تحقيق الحق من علم الصول ‪/‬‬
‫الشيخ محمد ابن علي الشوكاني – الصنعاني )‪– 1773‬‬
‫‪ 1250‬هن( الطبعة الولي مطبعة مصطفي البابي الحلبي‬
‫وأولده بمصر ‪ 1356‬هن ‪ 1937‬م‪.‬‬
‫‪ -43‬المامة في التشريع السلمي ‪ /‬محمد مهدي‬
‫الصفى ‪ /‬مطبعة النعمان ‪ /‬النجف ‪ 1962‬م – ‪ 1383‬هن‪.‬‬
‫‪ -44‬بحث حول الولية ‪ /‬السيد محمد باقر الصدر ‪/‬‬
‫طبعة قم ‪ /‬إيران‪.‬‬
‫‪ -45‬نظام الحكم في السلم ‪ /‬الدكتور محمد عبد الله‬
‫العربي ‪ /‬قدم له الستاذ محمد المبارك ‪ /‬الطبعة الولى‬
‫بمطبعة دار الفكر‪.‬‬
‫‪ -46‬منهاج السلم في الحكم ‪ /‬الستاذ محمد أسد ‪/‬‬
‫نقله إلى العربية الستاذ منصور محمد ماضي ‪ /‬الطبعة‬
‫الثالثة ‪ /‬دار العلم للمليين بيروت‪.‬‬
‫‪ -47‬شرح العقائد النسفية ‪ /‬مسعود بن عمر بن سعد‬
‫الدين التفتازاني المتوفى ‪ 793‬هن أعادت مكتبة المثنى‬
‫ببغداد طبعة بال فست‪.‬‬
‫‪ -48‬مقالت السلميين واختلف المصلين ‪ /‬المام أبو‬
‫الحسن بن إسماعيل الشعري المتوفى ‪ 330‬هن حققه‬
‫الشيخ محمد محي الدين عبد الحميد الطبعة الولى ‪1969‬‬
‫م‪.‬‬
‫‪ -49‬السلم والنصرانية ‪ /‬الستاذ الشيخ محمد عبده ‪/‬‬
‫طبعة مطبعة المنار بمصر‪.‬‬
‫‪ -50‬روح الدين السلمي ‪ /‬عفيف عبد الفتاح طبارة ‪/‬‬
‫الطبعة العاشرة ‪ 1973 /‬م دار الكتب بيروت‪.‬‬
‫‪ -51‬دراسات تحليلية في المجتمع المعاصر ‪ /‬إحسان‬
‫محمد الحسن ‪ /‬الطبعة الولى مطبعة دار السلم ببغداد‬
‫‪ 1972‬م‪.‬‬
‫﴿‪﴾87‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫آثار دیگر مؤلف‪:‬‬
‫مطبعة دار‬ ‫‪ -1‬العقل عند الشيعة المامية‬
‫‪1973‬‬ ‫السلم‬
‫)كتاب(‬
‫‪ -2‬الجماع في الشريعة السلمية مجلة المورد‪ ،‬المجلد‬
‫‪1973‬‬ ‫الثاني‬
‫العدد الول‬ ‫)بحث(‬
‫‪ -3‬العقل ومكانته في الشريعة مجلة الرسالة السلمية‬
‫)بحث( لعداد ‪60 ،59 ،58‬‬ ‫السلمية‬
‫‪1973‬‬
‫مجلة كلية الداب ‪/‬‬ ‫‪ -4‬المامة والخلفة‬
‫جامعة‬
‫بغداد العدد )‪(18‬‬ ‫)بحث(‬
‫‪1974‬‬
‫مجلة كلية الدراسات‬ ‫‪ -5‬ديانة العرب قبل السلم‬
‫السلمية‬
‫العدد »‪«6‬‬ ‫)بحث(‬
‫‪1974‬‬
‫مجلة الرابطة الدبية‬ ‫‪ -6‬الديانة المصرية القديمة‬
‫العدد )‪(4‬‬
‫من السنة الولي‬ ‫)بحث(‬
‫‪1975‬‬
‫مجلة الرابطة الدبية‬ ‫‪ -7‬أصل الدين‬
‫العدد )‪(1‬‬
‫من السنة الثانية‬ ‫)بحث(‬
‫‪1975‬‬
‫مجلة الرابطة الدبية‬ ‫‪ -8‬الديانة البابلية‬
‫العدد )‪(2‬‬
‫من السنة الثالثة‬ ‫)بحث(‬
‫‪1975‬‬
‫من كلية أصول الدين‬ ‫‪ -9‬الخلفة والمامة‬
‫‪1975‬‬
‫العدد الول‬ ‫)بحث(‬
‫مجلة كلية الداب‬ ‫‪ -10‬الصابئة‬
‫‪1976‬‬
‫العدد )‪(19‬‬ ‫)بحث(‬
‫‪ -11‬الصابئون في مصادر الملل مجلة الرابطة الدبية‬
‫العددين الول والنحل العربية‬
‫﴿‪﴾88‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫والثاني من السنة الثالثة‬ ‫)بحث(‬
‫‪1976‬‬
‫‪ -12‬الصابئون في القرآن الكريم مجلة البيان الكويتية‬
‫العدد )‪(125‬‬
‫آب‬ ‫)بحث(‬
‫‪1976‬‬
‫مجلة البيان الكويتية‬ ‫‪ -13‬الديانة اليونانية‬
‫العدد )‪(124‬‬
‫تمويه‬ ‫)بحث(‬
‫‪1976‬‬
‫‪ -14‬الديان – دراسة تاريخية دار الحرية بغداد‬
‫‪1976‬‬
‫)كتاب(‬ ‫مقارنة‬
‫مطبعة دار السلم بغداد‬ ‫‪ -15‬السلم والخلفة‬
‫‪1976‬‬
‫)كتاب(‬
‫‪ -16‬الصابئون – حرانين ومندائيين مطبعة دار السلم بغداد‬
‫‪1976‬‬
‫)كتاب(‬
‫‪ -17‬أصول الدين السلمي‬
‫)كتاب(‬
‫﴿‪﴾89‬‬
‫خلفت اسلمي‬
‫آثار مترجم‬
‫ترجمه و‬ ‫‪ -1‬ریاض الصالحین‬
‫طبع شده‬ ‫شرح‬
‫ترجمه‬ ‫نهای پیامبران برای کودکان‬ ‫‪ -2‬داستا ‌‬
‫)) ))‬
‫))‬ ‫‪ -3‬سیرت خاتم النبیین ‪‬‬
‫)) ))‬
‫))‬ ‫‪ -4‬فرهنگ دعوت اسلمی‬
‫)) ))‬
‫))‬ ‫‪ -5‬جهاد افغانستان فرصتی طلئی برای امت اسلمی‬
‫)) ))‬
‫))‬ ‫تگانه‬
‫‪ -6‬شرح اصول بیس ‌‬
‫)) ))‬
‫))‬ ‫‪ -7‬خشوع و نیایش در نماز‬
‫)) ))‬
‫‪ -8‬عقائد‬
‫)) ))‬ ‫))‬
‫))‬ ‫یهای لزم برای دعوتگران‬ ‫‪ -9‬دانستن ‌‬
‫)) ))‬
‫))‬ ‫‪ -10‬خلفت اسلمی‬
‫)) ))‬
‫))‬ ‫‪ -11‬الرحیق المختوم )زندگانی حضرت محمد ‪(‬‬
‫)) ))‬
‫))‬ ‫‪ -12‬مشکلت دعوت و دعوتگران‬
‫)) ))‬
‫))‬ ‫قهای نجات در زندگی دعوتگران‬ ‫‪ -13‬قای ‌‬
‫)) ))‬
‫))‬ ‫‪ -14‬اندرزهای جاوید‬
‫)) ))‬

‫حق چاپ محفوظ است‬

You might also like