You are on page 1of 3

‫‪ -636‬زندگينامه ى امام شافعي رحمه ال‬

‫محمد فرزند ادريس فرزند عباس شافعي‪.‬‬


‫در سال )‪ (150‬هـ در شهر غزه ديده به جهان گشود و وقتي دو سال از عمر ايشان مي گذشت‬
‫خانواده اش به شهر مکه ي مکرمه نقل مکان نمودند‪.‬‬
‫• پدرش را در کودکي از دست داد‪ ،‬و مادرش عهده دار سرپرستي او شد‪.‬‬
‫• مادرش وقتي او را به دنيا آورد خوابي ديد‪ :‬در خواب ديد که گويا سياره ي مشتري از بطن او‬
‫خارج گشت و در مصر فرودآمد و پاره هايي از آن در هر شهري پراکنده گشت‪ .‬خوابگزاران اين‬
‫خواب را چنين تعبير نمودند که از شکم اين زن دانشمندي به دنيا مي آيد که علم و دانش وي ابتدا‬
‫در مصر محدود شده و سپس در ديگر شهرها گسترش مي يابد‪.‬‬

‫‪ --‬امام شافعي در جستجوي کسب علم و دانش‪:‬‬


‫• در نزد باديه نشينان و در طلب علم بزرگ شد و به فراگرفتن اصطلحات و اشعار آنان‪ ،‬و حفظ‬
‫قرآن و در همان کودکي پرداخت‪.‬‬
‫• خودش مي گويد‪ :‬هيچ مال و ثروتي نداشتم‪ ،‬و در همان اوان جواني شروع به فراگرفتن دانش‬
‫نمودم‪ ،‬به ديوان مي رفتم و از حضور در آنجا نهايت استفاده را برده و به نوشتن)احاديث( مي‬
‫پرداختم‪.‬‬
‫• موطا را در سن ده سالگي حفظ کرد‪.‬‬
‫• درهمان کودکي تيراندازي را دوست مي داشت و از همسالنش پيشي مي جست‪ .‬چنانکه از ده‬
‫تير نه تا را به هدف مي زد‪.‬‬
‫• در سن بيست سالگي در طلب علم به مسافرت رفت‪.‬‬
‫• مي گويد‪ :‬تمام لذت و خوشي من در علم و دانش است‪.‬‬
‫• مي گويد‪ :‬من يتيم بودم و تحت سرپرستي مادرم و او هم پولي نداشت که به معلم بدهد و معلم به‬
‫جاي آن به اين راضي مي شد که وقتي او نبود به امور بچه ها بپردازم و به او کمک کنم‪.‬‬
‫• مي گويد‪ :‬من بر روي استخوان هاي کتف مي نوشتم‪.‬‬
‫• مي گويد‪ :‬وقتي موطاء را حفظ نموده بودم نزد امام مالك رفته و گفتم‪ :‬مي خواهم آن را بشنوم‪.‬‬
‫• شب را به سه بخش تقسيم کرده بود‪ :‬يک سوم براي نوشتن‪ ،‬يک سوم براي نماز گزاردن و يک‬
‫سوم ديگر براي خواب‪.‬‬

‫‪ --‬ستايش علما از وي‪:‬‬


‫• علماي هم عصر وي او را مصداق اين حديث مي دانند‪ )) :‬إن ال يبعث إلى هذه المة على رأس‬
‫كل مائة سنة من يجدد لها دينها (( يعني‪» :‬خداوند براي اين امت بر سر هر يک صد سال کسي را‬
‫برمي انگيزد تا اين دين را تازه مي گرداند‪] «.‬أخرجه أبو داود‪ ،‬وصححه الحافظ وابن باز[‬
‫• امام احمد مي گويد‪ :‬مي بينيم که در سر اولين يکصد سال عمر بن عبدالعزيز‪ ،‬و در سر دومين‬
‫يکصدسال شافعي آمده است‪.‬‬
‫• عبدال فرزند امام احمد از پدرش مي پرسد‪ :‬پدرجان شافعي چگونه مردي بود‪ ،‬که من بسيار مي‬
‫شنوم که تو او را دعا مي گويي؟ پدرم گفت‪ :‬پسرم شافعي خورشيد جهان بود و آسودگي مردمان‪.‬‬
‫• يکي از دانشمندان مي گويد‪ :‬اگرشافعي درباره ي اين ستون سنگي با کسي مناظره مي نمود و‬
‫مي گفت از چوب است حتمًا چيره مي شد‪.‬‬
‫• مي گويد‪ :‬مرا در بغداد به لقب ) ناصر الحديث ( يعني ياريگر حديث مي خواندند‪.‬‬
‫‪ --‬از جمله گفته هاي او‪:‬‬
‫• فراگيري علم از گزاردن نماز نفل بهتر است‪.‬‬
‫• به برخي از علماي حديث مي گفت‪ :‬شما چون داروخانه ايد و ما پزشکانيم‪.‬‬
‫• آنکه قرآن بياموزد ارج او بسيار گردد‪ ،‬و آنکه در فقه سخن بگويد نيرويش پرورش يابد و آنکه‬
‫حديث بنگارد برهانش نيرو بگيرد و آنکه به سخنوري و علم زبان توجه کند ذوق وي حساس و‬
‫نرم گردد و کسي که متوجه رياضيات و علم حساب گردد راي و نظرش محکم شود و آنکه خويش‬
‫را بازندارد علم وي سودي برايش نخواهد داشت‪.‬‬
‫• رياکاري در دين قلب را سخت کرده و کينه و دشمني به بارمي آورد‪.‬‬
‫• ربيع گويد‪ :‬درباره ي اصحاب رسول خدا صلى ال عليه و سلم باطل مگوييد که فردا طرف‬
‫دعواي شما همانا پيامبر خدا صلى ال عليه و سلم خواهد بود‪.‬‬
‫• خوش داشتم که مردم همه ي اين علم را خودشان مي دانستند تا چيزي از آن به منسوب نمي‬
‫گشت‪.‬‬
‫• با کسي مناظره ننموده ام جز به قصد خيرخواهي‪.‬‬
‫• هرچه گفته باشم و خلف دليل باشد‪ ،‬سخن مرا به ديوار بکوبيد‪.‬‬
‫• علم بر دو گونه است‪ :‬علم دين که همان فقه است و علم دنيا که همان علم طب است و باقي همه‬
‫زحمت و رنج بيهوده است‪ .‬درباره ي علم طب مي گويد‪ :‬يک سوم علم ها را تباه کرده و به يهود و‬
‫نصارى وانهادند‪.‬‬
‫• خويش را وقف عبادت نما پيش از آنکه سرپرستي برعهده ات بيافتد‪ ،‬چون وقتي سرپرستي را‬
‫پذيرفتي نخواهي توانست که در عبادت غرقه شوي‪.‬‬
‫• کسي در اين کار به کمال نرسد مگر آنکه فقر او را صدمه رساند و وي آن را بر هر چيز ترجيح‬
‫دهد‪.‬‬
‫• اهدافي دست نيافتني مردم را راضى ساخته و راهي براي به سلمت جستن ندارند‪ ،‬بکوش تا‬
‫پايبند آن باشي که ترا سود مي رساند‪.‬‬
‫• دانش آني است که سود بخشد نه آنکه تنها حفظ گردد‪.‬‬
‫• اگر بدانم آب خنک جوانمردي از من کم کند نخواهم نوشيدش‪.‬‬
‫• دانا کسي است که دانايي اش او را از هرچه ناپسنديده است بربندد‪.‬‬
‫• سياست مردمان از سياست حيوانات نيز بدتر است‪.‬‬

‫‪ --‬ساير موارد‪:‬‬
‫• برخي در نکوهش امام شافعي سخن گفته اند‪ .‬ذهبي مي گويد‪ :‬برخي مردمان در کاستن قدر وي‬
‫کوشيدند ولي جز بلند گردانيدن قدر و منزلتش تاثيري نداشت‪ .‬به نظر منصفان در سخنان رقيبانش‬
‫انحراف وجود دارد ‪ .‬کم تر کسي است که در امامت بر وي پيشي گيرد و پاسخ مخالفان را نداد‬
‫مگر آنکه آنان را از نظري که داشتند بازگردانيد‪.‬‬

‫‪ --‬عبادت و تقوى‪:‬‬
‫• ابن نصر مي گويد‪ :‬ما هرگاه که مي خواستيم بگرييم به هم مي گفتيم‪ :‬اين پسر را بياوريد تا براي‬
‫ما قرآن تلوت نمايد‪ .‬وقتي مي آورديمش و قرآن را آغاز مي نمود چنان مي شد که مردم نزد او بر‬
‫زمين مي افتادند و از نيکويي صداي او داد و فرياد گريه ي مردمان بسيار مي شد‪.‬‬
‫• ربيع مي گويد‪ :‬شافعي در سن پانزده سالگي فتوا مي داد و تا هنگام مرگ شب ها را زنده مي‬
‫داشت‪.‬‬

‫‪ --‬اخلق وي‪:‬‬
‫• يونس صدفي مي گويد‪:‬کسي را داناتر از شافعي نديده ام‪ .‬يک روز بر سر مسأله اي با وي‬
‫مناظره نمودم و سپس از هم جدا شديم‪ ،‬دفعه ي بعد که مرا ديد دستم را گرفت و گفت‪ :‬اي ابا‬
‫موسى بهتر نيست که ما همچنان با هم برادر باشيم حتي اگر بر سر موضوعي با هم توافق نداشته‬
‫باشيم؟‬
‫ذهبي مي گويد‪ :‬اين نشانگر کمال دانايي و درک دروني امام شافعي است؛ که مناظره گران‬
‫همواره در اختلف هستند‪.‬‬
‫• گويند‪ :‬شافعي به خاطر شدت سخاوتي که داشت چيزي از دارائي اش را براي خود نگه نمي‬
‫داشت‪ .‬حتي گاهي همسرش زيورآلت دخترانش را مي فروخت‪.‬‬

‫‪ --‬تأليفات ايشان‪:‬‬
‫‪ -1‬كتاب "الرساله"‪ ،‬و سبب نگارش آن‪ :‬سبب نگارش اين بود که عبدالرحمن بن مهدي به امام‬
‫شافعي نامه اي نوشت و از وي خواست تا براي او كتابي را در خصوص معاني قرآن بنگارد و‬
‫تمام احاديث و اجماع را در آن گردآورد‪ .‬امام شافعي در دوران جواني خويش اين کتاب"الرسالة"‬
‫را نوشت‪.‬‬
‫‪ -2‬ايشان ديوان شعري داشت که شاگردانش آن را گردآوري نمودند‪.‬‬

‫‪ --‬وفات ايشان‪ :‬در آخرين روز ماه رجب سال )‪ (204‬و در عمر )‪ (54‬سالگي چشم از جهان فرو‬
‫بست‪ ،‬رحمه ال‪.‬‬

‫• هنگام وفات چه سخناني گفته است؟‬


‫به او گفتند‪ :‬چگونه گشتي؟ گفت‪ :‬کوچنده اي از دنيا و جدا شونده از دوستان و در راه ديدار با‬
‫کردار بد خود و حاضر شونده در حضور خداوند گشتم و نمي دانم که روح من به سوي بهشت‬
‫خواهد شتافت تا تبريکش گويم و يا سوي دوزخ تا سوگواريش گويم و سپس چنين سرود‪:‬‬
‫آنگاه که قلبم سخت گشت و راه هايم تنگ و دشوار‪...‬‬

‫‪ --‬خواب هايي درباره ي وي‪:‬‬


‫• او را گفتند‪ :‬خداوند با تو چه کرد؟ پاسخ داد‪ :‬مرا بر تختي از طل نشانيد و در و مرواريد زيبا و‬
‫ظريف بر من افشاند‪.‬‬
‫ذهبي مي گويد‪ :‬اسناد اين گفته از وي ثابت مي باشد‪.‬‬

‫ترجمه‪ :‬مسعود‬
‫منبع‪ :‬سايت نوار اسلم‬
‫‪IslamTape.Com‬‬

You might also like