Professional Documents
Culture Documents
Two Centuries of Silence-Kindle
Two Centuries of Silence-Kindle
حلس
دکتر عبدا ین زرینکوب
نوکوب
عبدالحسین زری ک
http://BertrandRussell.mihanblog.com
farhad_1984@ymail.com
فهرست مطالب
مختصری درباره نویسنده و این وکتاب 13...................................
پایان یک شب 499....................................................................
سالیاهای آخر 499......................................................................
نفوذ ترکان 501..........................................................................
ستمکاری عمال 503...................................................................
فساد حکومت 506.....................................................................
وزرا 509....................................................................................
ثروت وزرا 511..........................................................................
خراج و جزیه 513......................................................................
ایاهل ذمه 514...............................................................................
خراج ستانی 517........................................................................
رسم الجا ء 520...........................................................................
آشوب و شورش 523.................................................................
عیاران و ریاهزنان 523..................................................................
مظالم 525...................................................................................
فساد عرب 526..........................................................................
بعد از دویست سال 530............................................................
یک دورنما 531..........................................................................
زندگینامه
ب ،منتق،د ،تاریخ نگپا،ر ،مولپوی پپژو،ه ،
نوکوب ادی ،
عبدالحسین زری ،
پژوهشپپگ،ر ،مپپترجم و نویسپپند ٔه ایرانپپی در ۲۷اسپپفند سپپال ۱۳۰۱
هجری شمسی در بروجرد دیده به جهان گشو،د .تحصیل ت ابتپپدایی
را در زادگاه خویش به پایپپان
بپپپپپر،د .تحصپپپپپیل در دور ٔه
متوسپپطه را تپپا پایپپان سپپال
پنجپپم متوسپپطه در بروجپپرد
ادامه داد و به دنبال تعطیلپپی
وکل س ششم متوسطه در تنها
دبیرستان شپپهر بپپرای ادامپپه
ت .ایپپن
تحصیل به تهپپران رف ،
بار رشته ادبی را برگزید و در
سال ۱۳۱۹تحصیل ت دبیرسپپتانی را بپپه پایپپان بپپر،د .سپپال بعپپد در
امتحان ورودی دانشکده حقوق دانشگاه تهران با رتبپپه اول پپپذیرفته
شد ولی بدون این وکه ثبپپت نپپام وکن پ،د ،بپپه بروجپپرد بازگشپپت و بپپه
ت .در این دوران
نهای خر،مبآباد و بروجرد پرداخ ،
تدریس در دبیرستا ،
/ ۱۴دو قرن سکو ت
از سال ۱۳۳۵با رتبه دانشیاری وکار خود را دانشگاه تهران بآغپپاز
ن ،تاریپپخ وکلم و
وکرد و عهد،هدار تدریس تاریپپخ اسپپل،م ،تاریپپخ ادیپپا ،
نوکپپوب
تاریخ تصوف در دانشکد،ههای ادبیا ت و الهیا ت ش،د .دوکتر زری ،
مختصری درباره نویسنده و این وکتاب ۱۵ /
ن ،
یهپپای اقپپوام بآسپپیای مروکپپزی در تهپپرا ،
ن ،و وکنگپپره همکار ،
وکرمپپا ،
یشو،د .
تعدادی از این مجالس را شامل م ،
این وکتاب تاریخ دو سده اتفاقا ت بعد از حمله اعراب بپپه ایپپران و
یباش،د .
گویای اثرا ت نفوذ اعراب و مسلمانان م ،
درباره غزالی
شاعران
شهپایی نظیپ،ر:
ن ،و اسپپاطیر و شپامل بخ ،
سیری در عقای،د ،ادیپا ،
پندا،رهای از یاد رفته و میراث هندوان و اسطوره یا تاریخ و نفپپوذ در
یباش،د .فصل بآغپپازین وکتپپاب بپپا
ادوار ما قبل تاریخ عقاید و دیانا ت م ،
ت ! و جپپوابی
ن ؟ مسپپأله اینسپ ،
یگرد،د :بودن یا نبود ،
این عبار ت بآغاز م ،
یجوید برای بآنست وکه مطمئن شپپود ایپپن
وکه پرسشگر حیر ت زده م ،
ل هیچ معنی و هپپدف
یارزد و زندگی وی اص ً
بودن بآیا به زحمتش م ،
دارد یا بآنکه جز توالی وکودوکی و جوانی و پیری وکه سرانجام به عپپدم
محض منتهی گردد چیزی نیست…
شمس تبریزی و چگونگی اثر پذیری روحی و طوفان تصوفی وکه در
وی عارض گردیپپد و نیپپز اطلعپپا ت بپپا ارزشپپی در مپپورد وکپپودوکی و
نوجوانی مولنا و نیز شرح احوال ت شاگردان معروفش حسام الپپدین
یباش،د .
چلبی و صلح الدین زروکوب م ،
پس از نخستین انتشار در ،زمان پهلوی دو،م ،به سرعت چاپ اول
یدهپپد تپپا
نوکوب به تجدید چاپ رضایت نم ،
یشو،د .دوکتر زری ،
نایاب م ،
نوکپپوب
در فرصت مناسب به تجدید نظر دربار ٔه وکتپپاب بپپپرداز،د .زری ،
یوکنپپد و منپپابع متعپپدد را از
ن ،پنج سال وقت و انرژی صپپرف م ،
جوا ،
یگذارنپپد تپپا در اردیبهشپپت ۱۳۳۶متپپن گسپپترش یپپافته و
دیده م ،
یشپپو،د .او
تجدید نظر شد ٔه اثر از سوی انتشارا ت امیروکبیر منتشپپر م ،
در مقدمه ویرایپپش دو،م ،برخپپی از انتقپپادا ت ویرایپپش اول وکتپپاب را
یدان پ،د .از فروردیپپن
ناشی از جوانی و تعصب خپپود در بآن هنگپپام م ،
تد « از چپپاپ دوم بپه بعپپد تغییپپر نکپرد و
۱۳۳۶متن »،دو قرن سکو ،
ت »، .دو قپپرن
پهای بعدی بپپر پپپایه همیپپن متپپن انجپپام شد،هاسپ ،
چا ،
تد « پپس از انقلب بطپور رسپمی توسپط انتشپارا ت جاویپدان
سپکو ،
عبآوری شپد . ،سپرانجام پپس از
منتشر شد وکه هفته بعد از انتشار جم ،
تد « مجپپوز چپپاپ
ب ،وکتاب »،دو قرن سکو ،
گذشت بیست سال از انقل ،
۱
ن ،چاپ نهم بآن را منتشر وکر،د .
گرفت و انتشارا ت سخ ،
سخنی با خوانندگان
نسخه الکترونیکی این وکتاب اوکنون با تنظیمی جدید و با حفپپظ
یگیپپر،د .از
ب ،در اختیار خوانندگان گرامی قرار م ،
،امانت در اصل مطل ،
ثها و تحقیقپپاتی وکپپه
بآنجایی وکه موضوع اسلم بآوردن ایرانیان و بح ،
ت ،بپد ندیپدیم بپرای
در این زمینه شده بسیار با هپپم متنپپاقض اسپ ،
م .
شتری را در این زمینه معرفی وکنی ،
نتر شدن موضوع منابع بی ،
روش ،
ی ،
برتولد اشپول،ر ،تاریخ ایپپران در قپپرون نخسپپتین اسپپلم ، •
ی .
ل ،ترجمه فلطور ،
جلد او ،
ف ،
س پ،ن،ی،ک ،
ی ، .وکو،ل ،
ش پ،ت،ه ،بآ .ا ،
ن ، /نو ،
ش ،تاز،یا ،
س،تا،ن،ه ،یور ،
ن در بآ ،
ا،یرا ، •
ی .
ترجمه محمدرفیق یحیای ،
مختصری درباره نویسنده و این وکتاب ۲۳ /
فرهاد ا.
Farhad_1984@ymail. com
مقدمه چاپ دو م
ینویسپپد ال وکپپه
چنان دیدم وکه هیچکس وکتابی نم ،
چون روز دیگر در بآن بنگرد گوی،د :اگر فلن سپخن
چنان بودی بهتر گشتی و اگپپر فلن وکلمپپه بپپر بآن
ی .
کتپپپپپپر بآمپپپپپپد ،
افپپپپپپزوده شپپپپپپدی نی ،
عماد وکاتب نقل ا،ز:
بآن نظر وکرد،م .در جپپایی وکپپه سپپخن از حقیقپپت جپپویی اسپپت چپپه
ضرور ت دارد وکه من بیهوده از بآنچه سابق بپپه خطپپا پنداشپپتم دفپپاع
وکنم و عبث لجاج و عناد ناروا ورز،م ؟ از ایپپن ر،و ،دریپپن فرصپپتی وکپپه
برای تجدید نظر پیش بآم،د ،قلپپم برداشپپتم و در وکتپپاب خپپویش بپپر
هرچپپه مشپپکوک و تاریپپک و نادرسپپت بپپو،د ،خپپط بطلن وکشپپید،م .
بسیاری از این موارد مشکوک و تاریک ج،اهایی بود وکپپه مپپن در بآن
ب ،نتوانسته بودم به عیب و
یدانم از خامی یا تعص ،
روزگار گذشت،ه ،نم ،
ن ،چنپپان
م .در بآن روزگارا ،
گناه و شکست ایران به درست اعتراف وکن ،
روح من از شور و حماسه لبریز بود وکه هرچه پاک و حپپق و مینپپوی
ن ایران – ایران باستانی را
یدانستم و هرچه را از بآ ِ
بود از بآن ایران م ،
لهایی یگویم – نبود زشت و پست و نادرست م ،
یشپپمرد،م .در سپپا ، م ،
ت ،دمی از وکار و
وکه پس از نشر بآن وکتاب بر من گذشت و در بآن مد ،
ن ،غافل نبپپودم در ایپپن رأی
اندیشه در باب همین دوره از تاریخ ایرا ،
ت ،خللی افتپپا،د .خطپپای ایپپن گمپپان
ن ،چنانکه شایسته اس ،
ناروای م ،
م .بآخر عهپپد و پیمپپانی وکپپه مپپن بپپا
خطای تعصب بآمیز را جبران وکن ،
خواننده این وکتاب دارم بآن نیست وکپپه دانسپپته یپپا ندانسپپت،ه ،تاریپپخ
م ،عهد و پیمپان مپن
گذشته را به زرق و دروغ و غرور و فریب بیالی ،
بآنست وکه حقیقت را بجویم و بآن را از هرچه دروغ و غپپرور و فریپپب
م .در این صور ت ممکن نبپپود وکپپه بپپر بآنچپپه در وکتپپاب
است جدا وکن ،
مقدمه چاپ دوم ۲۷ /
یشپپمرد،م ،
این حقیقت طلپپبی وکپپه مپپن بآن را شپپعار خپپویش م ،
یبایسپپت بآنچپپه را در ایپپن
ت :م ،
وظیفه دیگری نیز بر عهده من داشپ ،
م .
وکتاب مبهم و مجمل گذاشته بود،م ،بپپه پپپا س حقیقپپت روشپپن وکن ،
خواننده جوانی وکه بآن وکتاب سابق مرا خوانده بو،د ،در ذهن خپپویش
نها جوابی نداده بود،م .
یداشت وکه من در بآنج،ا ،بدا ،
شهایی م ،
پرس ،
سبب سقوط و شکست ساسپپانیان چپپه بپپو،د ،چپپه روی داد وکپپه
گ ،سرنوشت تمدنی چنان عظیم و باشپپکوه را
صحرانوردان وکم فرهن ،
ن ،وکه تاریخ نویسان اخیر مپپا در بپپاب
بر دست گرفتن،د ؟ درین دو قر ،
بآن سپپکو ت وکرد،هانپپد چپپه سپپبب داشپپت وکپپه زبپپان فارسپپی چپپون
ینشان مان،د ؟ در بآن مد ت وکه شمشیر زنان ایران
گمشد،های ناپیدا و ب ،
یشوریدند و با عربان و مسلمانان جنپپگ و
به هر بهان،های بر تازیان م ،
یوکردند مغان و موبدان در برابر بآیین مسلمانی چگونه بحپپث
پیکار م ،
یگذشپت
لها را وکه بر هر خپپاطری م ،
یوکردن،د ؟ اینگونه سؤا ،
و جدل م ،
م .امپپا در چپپاپ نخسپپتین
لزم بپود وکپه در بآن وکتپپاب جپپواب بگپپوی ،
پیرامون این مسائل نگشته بودم تا مگر به هنگام فرصت در مجلدی
/ ۲۸دو قرن سکو ت
ی ،بآنچه مرا بربآن داشت وکه درین چاپ تازه نی،ز ،وکتاب سپابق
بار ،
یهیچ فزود و وکاستی چاپ نکنم وظیفه حقیقت جویی بپپو،د .امپپا
را ب ،
درین تجدید نظپپری وکپپه وکپپرد،م ،بآیپپا وظیفپپه خپپویش را درسپپت ادا
یدانم و باز برسر سپپخن خپپویش هسپپتم وکپپه نویسپپنده
نمود،ها،م ؟ نم ،
مقدمه چاپ دوم ۲۹ /
یوکنپد از
خ ،هم از وقتی وکپه موضپوع وکپار خپویش را انتخپاب م ،
تاری ،
ت .لیکن ایپپن
یطرفی وکه لزمه حقیقت جویی است خارج شده اس ،
ب ،
یتواند بخشو،د .من نیز اگر بیپپش
مایه عدول از حقیقت را خواننده م ،
از این از حقیقت تجاوز نکرده باشم خرسند،م .با این همه بسا وکه باز
م .در هپپر حپپال از ایپپن
نتوانسته باشم از تعصب و خامی بروکنار بمپپان ،
بابت هیچ ادعایی ندار،م :ادعا ندارم وکه دریپن جسپتجو بپه حقیقپتی
رسید،ها،م .ادعا ندارم وکه وظیفه مپپورخی محقپق را ادا وکپرده ا،م .ایپن
م .
یبینی و وکمتر زین ،
متاعم وکه تو م ،
فروردین ۱۳۳۶
عبدالحسین زرین کوب
چند اعتراف از نویسنده
نوشپپتن مقپپدم،های بپپر ایپپن چنپپد صپپحیفه شپپاید وکپپار زایپپد و
یفاید،های به نظر بآی،د .اما چپپه بایپپد وکپپر،د ؟ بسپپیاری از خواننپپدگان
ب ،
عاد ت وکرد،هاند وکه حد و ارزش وکپپار نویسپپنده را از مقپپدمه وکتپپب او
بجوین،د .این عاد ت اگر پسندیده و سودمند باشپپد از بآن روسپپت وکپپه
یگذارد خواننده وکنجکاو و نکته یاب وقت خود را در مطالعه بآنچه
نم ،
مبتذل و بیفایده است به هدر ده،د .
بنیاد نها،د ؟
روکزهای آرا م
ی ،سپپرداران و
در بآن روزگاران وکه هیبت و شکوه دولپپت ساسپپان ،
امپراتوران روم را در پشت درواز،ههای قسطنطنیه بپپه بیپپم و هپپرا س
یافکن،د ،عربان نیز مانند سایر مردم »،انیران۱د « روی نیاز بپپه درگپپاه
م ،
یبآوردنپپد و در بارگپپاه وکسپپری چپپون نیازمنپپدان و
خسروان ایپپران م ،
یطلبیدن،د .پیش
یبآمدند و گشادوکار خویش را از بآنان م ،
درماندگان م ،
ن ،نیز به درگاه شهریاران ایران جز از در فرمانبرداری در نیامده
از ای ،
نهایی بپپود
بد « در زمره سپپرزمی ،
بودند و پیش از اسکندر »،بیابان عر ،
ت .از بآن پس نی پ،ز ،سپپران و
وکه به داریوش شاهنشاه ایران تعلق داش ،
انیران ،یعنی بیگانه و غیر ایرانی » .از اوستایی an – airyaمروکب از an ۱
علمت مخصوص نفی ،و جزو دوم به معنی بآریای و ایرانی .جمع ًا یعنی غیپپر
بآریایی ،نا ایرانی؛ در پهلوی ، aniranو در پارسی انیران و مخفف بآن نیران
به معنی بیگانه و غیر ایرانی است .د « .
برهان قاطع ،حواشی دوکتر محمد معین ،ج ، ۱ص . ۱۷۹
/ ۳۶دو قرن سکو ت
صحرانشینان
ب ،با بآن هوای گپپرم و سپپوزانی
یبآب و گیاه عر ،
جزیره خشک و ب ،
ابن قتیبه ،ج ، ۱الشعر و الشعرا ،ص – ۲۱۴نقد ادبی ،ص . ۳۷۵ ۱
/ ۳۸دو قرن سکو ت
نهپپا
جپپز بآزمنپپدی و سپپود پرسپپتی هیپپچ چیپپز در خپپاطر بآ ،
فرمانروایان صحرا ۳۹ /
یرفتند و
یگنجی،د ،هرگز از بآنچه مادی و محسو س است فراتر نم ،
نم ،
یاندیشپپیدن،د ،از
یوکند نم ،
جز به بآنچه شهوا ت پست انسان را راضی م ،
ینازیدنپپد مپپرو ت بپپود و از بآن نیپپز جپپز
ی ،بآنچه بپپدان م ،
افکار اخلق ،
نها بپپه
خودبینی و وکین،هجویی نبو،د .شجاعت و بآزادگی وکه در داستا ،
یرفت ،
نها نسبت داد،هاند همان در غارتگری و انتقام جویی بکار م ،
بآ ،
یبستن،د .
تنها زن و شراب و جنگ بود وکه در زندگی بدان دل م ،
اما نفوذ ایران بر عرب منحصپر بپه امپار ت حیپره نبپو،د .از همپه
ف ،گردنکشپپان و بزرگپپان عپپرب بپپه درگپپاه پادشپپاهان
قبایل و طوای ،
نهپپا یمپپن نیپپز از روزگپپار
یبآوردن،د .گذشته از ای ،
ساسانی روی نیاز م ،
نوشیروان دست نشانده ایران بو،د .مطپپالعه در تاریپپخ حیپپره و یمپپن
یدهپپد وکپپه ایرانیپپان در بآن روزگپپاران عپپرب را بپپه هیپپچ
نشپپان م ،
نها هیچ اندیش،های نداشت،هان،د .
یگرفتند و هرگز از جانب بآ ،
نم ،
حیره
یبآید در اوایل قرن سوم بعد از میلد
چنانکه از بآثار و اخبار بر م ،
ب ،از فترتی وکه در پایان روزگار اشپپکانی پیپپش
پار،های از طوایف عر ،
نهای مجاور فرا ت فرود بآمدنپپد
بآمده بود استفاده وکردند و به سرزمی ،
و بر قسمتی از عراق دست یافتند و ازیپپن تازیپپان ، ،برخپپی همچنپپان
زندگی بدوی را دنبال وکردند اما عد،های دیگر به وکار وکشاورزی دست
ن ،رفت،هرفته روست،اها و قلع،هها بنپپا وکردنپپد و شپپه،رها
زدند و پس از بآ ،
ن این شه،ره،ا ،حیره بود وکه در جایی نزدیک محپپل
متری ِ
بربآوردن،د .مه ،
وکنونی وکوفه بر وکرانه بیابان قرار داشت این شه،ر ،چنپپانکه از نپپام بآن
/ ۴۲دو قرن سکو ت
حیره از لغت سریانی Hériaاست به معنی دیر و حرم وکه بعد بر لشگرگاه ۱
اعراب مجاور ایران اطلق گردیده و سپس به معنی شهری شده است وکه در
مجاور ت سرحد سپاه باشد .
در باب ملوک حیره و یمن و همچنین درباره تاریخ عربستان قبل از اسپپلم ۲
فرمانروایان صحرا ۴۳ /
امرا از اعپپراب بنپپی لخپپم بود،هانپپد و بپه حکپپم مجپپاور ت نسپپبت بپه
یوکرد،هانپ،د .سپپبب عنپپایتی وکپپه
شاهنش،اهان ساسانی فرمپپانبرداری م ،
یداشپتند ایپن
فرمانروایان ساسانی به حمایت و تقویت امرا حیپره م ،
نهپپا اعرابپپی را وکپپه در ثغپپور ایپپران
یخواستند به وسپپیله بآ ،
بود وکه م ،
نهپپا از تجپپاوز و تعپپدی
سکونت داشتند متحد نمایند و بپپه یپپاری بآ ،
بدویان غارتگر به حدود مرز ایپپران جلپپوگیری نماین پ،د .از ایپپن روی
پادشاهان ساسپپانی در حمپپایت و تقپپویت ایپپن امپپرا عنپپایت بسپپیار
نهپپا را بپپا فرمپپان خپپویش بپپدین مقپپام منصپپوب
یورزیدنپپد و بآ ،
م ،
خهای قدیم ایران ضبط بوده اسپپت و
ینمودن،د .نام این امرا در تاری ،
م ،
نها با ذوکپپر پادشپپاهانی
حمزه اصفهانی فهرستی از نام و مد ت عمر بآ ،
ت ۱.ایپپن
نهپپا معاصپپر بود،هانپپد نقپپل نمپپوده اس پ ،
از ساسانیان وکه با بآ ،
رجوع شود به خطاب،ههای بآقای سید حسن تقی زاده در دانشپپکده معقپپول و
منقول ،وکه تحت عنوان »تاریخ عربستان و قوم عرب در اوان ظهور اسپپلم و
قبل از بآند « در سه جزء ،ضمن »انتشارا ت دانشپپکده معقپپول و منقپپولد « بپپه
طبع رسیده است و حاوی جامع ترین تحقیقا ت درباره تاریخ عپپرب قبپپل از
اسلم است .همچنین رجوع شود به:
تاریخ العرب قبل الاسلم .تألیف الدوکتور جواد علی ،بغپپداد – و نیپپز :تاریپپخ
اسلم ،بآقای دوکتر علی اوکبر فیاض ،از انتشارا ت دانشگاه تهران ،وکه با عبارا ت
وکوتاه محتوی معلوما ت زیاد است .
سنی ملوک ص . ۷۶ – ۶۳ ۱
/ ۴۴دو قرن سکو ت
ذوکر تاریخ حیره و امرا خاندان لخپپم دریپپن جپپا حپپاجت نیسپپت
خها نیز اطلعا ت دقیق و درستی ندارن،د .با
ب ،تاری ،
خاصه وکه درین با ،
این همه اشار،های وکوتاه به امار ت این خاندان تا انداز،های وضع تمدن
یدهپ،د .ایپپن قپپدر
و حکومت اعراب مجاور این ناحیه را بپپه دسپپت م ،
برای این وکتاب وکفایت است و بررسی تتبعاتی وکه محققان در تاریخ
ت .
این سلسله وکرد،هاند در حوصله وکار ما نیس ،
بنی لخم
یبآیپپد ایپپن اسپپت وکپپه
نهای عرب بپپر م ،
خها و داستا ،
بآنچه از تاری ،
ت .امپپا
م ،عمرو بن عدی نام داشپپ ،
نخستین امیر حیر،ه ،از خاندان لخ ،
ت .و با افسپپان،ههایی
نام و نشان و سرگذشت او به درستی معلوم نیس ،
فرمانروایان صحرا ۴۵ /
ت .گفت،هانپپد ایپپن
وکه اعراب در باب جذیمه ابرش دارند دربآمیخته اس ،
جذیم،ه ،پیش ازین در حدود حیره پادشاهی داشت و فرمان میرانپ،د .
نها نقل وکرد،هاند وکپپه هیپپچ
از جاه و جلل و شکوه و هیبت او داستا ،
یتوان وکر،د .از افسان،ههایی وکه در باب او بآورد،هان،د ،یکی
یک را باور نم ،
ی ،ساقی بپپود
م ،نامش عد ،
این است وکه در بزم وی جوانی از بنی لخ ،
ت .عدی را یارای بآن
سری داش ،
سری و ِ
وکه رقاش خواهر جذیمه با او رَ
نبود وکه خپپواهر ملپپک را از وی درخواهپ،د ،امپپا رقپپاش او را حیل،های
ت .جذیمه را شراب بسیار پیمود و مست وکر،د .بآنگاه درخواست
بآموخ ،
وکه رقپاش را بپه زنپی بپدو دهپد جپذیمه در مسپتی پپذیرفت و در
هشیاری پشیمان ش،د .اما وکار گذشته بو،د .و از عدی پسری بآمد وکپپه
او را عمپپرو نپپام نهادن پ،د .و چپپون جپپذیم،ه ،چنپپانکه در افسپپان،هها و
نهای عرب بآورد،هان،د ،به حیله زباء وکشته شد عمرو بپپن عپپدی
داستا ،
ت .زبپپاء را وکشپپت و
وکه خواهر زاد،هاش بود به خونخپپواهی او برخاسپ ،
حیره را مقر امار ت خویش وکر،د .بدینگونه بود وکپپه امپپار ت حیپپره بپپه
خاندان لخم رسی،د .گفت،هاند وکه وی با شاپور اول و چند تپپن پادشپپاه
دیگ،ر ،وکه بعد از او مدتی وکوتاه سلطنت وکردن،د ،معاصر بو،د .
ن ،شپپاید بپپه
یبآید وکه چون رفتار نعما ،
یشمارن،د .از قرائن چنان برم ،
م ،
پیروی از سیاست یزدگرد نسبت به ترسایان مسپپاعد و ملیپپم بپپوده
است این قصه را جعل وکرد،هاند تا علقه و ارتبپپاط او را بپپا زاهپپدان و
سیاحان نصاری بیان نماین،د .باری پس از ا،و ،نوبت امپپار ت بپپه منپپذر
نها گفت،هاند
بن نعمان رسی،د .این ،همان امیر حیره است وکه در داستا ،
یزدگرد تربیت فرزند خویش بهرام را بدو سپر،د .حتی بآورد،هانپپد وکپپه
ن ،بعپپد از یزدگپپرد راضپپی
اگر سعی و جلد ت منذر نبود بزرگان ایرا ،
یشدند بهرام را به سلطنت بنشانن،د .بدینگون،ه ،دخالتی وکه وی در
نم ،
انتخاب بهرام گور به سلطنت وکرد از نفوذ و قپپدر ت او حکپپایت دار،د .
یهپپا درگرفپپت نیپپز
در جنگی وکه چندی بعد بین بهرام گپپور بپپا روم ،
تها شایسته وکر،د .
منذر خدم ،
سرداران ایران وکه با قباد و مزدک مخالفت وکردنپپد بآییپپن مپپزدک را
ت .درین هنگا،م ،امرا وکنده وکه با بنی لخپپم از دیربپپاز رقپپابتی
نپذیرف ،
داشپپتند فرصپپت نگهداشپپتند و چپپون دیدنپپد شاهنشپپاه بپپه سپپبب
مخالفتی وکه منذر در وکار مزدک وکرده است از او رنجیپپده اسپپت بپپه
قباد نزدیپپک شپپدن،د .قبپپاد نیپپز حپپارث وکنپپدی را بپپه امپپار ت حیپپره
برگماشت و او منذر را از بآنجا ران،د .اما وقتی نوشیروان بپپه سپپلطنت
لهایی را وکه به سپپبب فتنپپه مپپزدک رخ
نشست و درصدد بربآمد خل ،
داده بود جبران وکند دیگر باره منذر را به امار ت حیر،ه ،بازگردان،د .اما
اعاده حکومت نتوانسپت مقپپام و اعتبپار او را اعپپاده وکنپ،د .پپس از او
پسرش عمرو بن منذ،ر ،بپپه امپپار ت حیپپره نشسپپت وکپپه او را بپپه نپپام
مادرش عمرو بن هند خوانن،د .گفت،هاند وکه او امیری درشپت خپوی و
خودپسند بو،د .و این خودپسندی سبب شد وکپپه بدسپپت عمپپرو بپپن
وکلثوم وکشته بآم،د .داستان ملقا ت او با ایپپن عمپپرو بپپن وکلثپپوم را در
قص،هها با بآب و تاب تمام بآورد،هاند و از بآب و رنگ افسان،های نیز خالی
ت .پس از او برادرانش قابو س و منذر هر یک اندک مدتی امار ت
نیس ،
وکردن،د .
ت .
تا نوبت به نعمان بن منذر رسپپید وکپپه ابوقپپابو س وکنیپپه داش پ ،
یزیست و
گفت،هاند وی با هرمز چهارم و خسروپرویز در یک روزگار م ،
فرمانروایان صحرا ۴۹ /
وکه برای یکی از وکسان خویش زنی بگیپپر،د .زیپپد مجپپالی یپپافت و از
خواهران یا عم زادگان نعمان دختری را نام برد و بسیار بسپتو،د .امپا
یشپد وکپه بآن دخپتر را بپه درگپاه فرسپتد و زیپد
نعمپان راضپی نم ،
یدانست وکه این خو،د ،سبب خشم خسرو و نکبپت نعمپان خواهپد
م ،
ت .چون خسرو از جواب تلخی وکه نعمان بدین خواستگاری داده
گش ،
بود بآگاه گشت سخت خشمگین ش،د .اما چندی خشم خپپود را فپپرو
خورد و سپس او را به درگاه خواند تپپا سپپخت بمالپ،د .چپپون بیامپ،د ،
بفرمود تا بندش وکردند و به پای پیل افکندند و به قولی به زنپپدانش
افکندند تا بمر،د .پس از بآن امار ت حیره دوام نکرد و به اندک مپپد ت
س ،دیگر از خاندان لخم وکس را
برافتا،د .خسرو و جانشینانش از بآن پ ،
به امار ت حیره ننشاندند و از جانب خود بدانجا عاملن فرستادن،د .تا
وقتی وکه خالدبن ولید با سپاه مسلمانان بآنجا را بگرفت و با مردم بپپر
جزیه صلح وکر،د .
از بآن پس حیره از اهمیت افتاد و با بآن وکه باز در ضمن پپپار،های
یبآید دیگر اهمیت سابق را نیپپافت و
حوادث ذوکری از بآن در میان م ،
کاندک از رونق بآن وکاست تپا رفت،هرفتپه بپه ویرانپی
توسعه وکوفه اند ،
لد «
افتا،د .بدین گونه حکومت حیر،ه ،وکه دست نشانده ایپپران و »،حپپائ ،
بین ایران و عرب بود از میان رفت و دروازه تیسفون رو به بیابان باز
فرمانروایان صحرا ۵۱ /
گردی،د .
گذشته از حیره و وکند،ه ،از دیگر بلد عرب نیپپز هپپر جپپا وکپپه بپپه
یارزید از نفوذ ایران بروکنار نماند و از بآن جمله دیپپار یمپپن
زیستن م ،
را نام باید بر،د .
هاماوران
تترین و پر مای،هترین نواحی عربستان
سرزمین یمن وکه خوشبخ ،
ت .در
یرود از دیربپپاز مپپورد تپپوجه جهانگشپپایان بپپوده اس پ ،
بشمار م ،
نهای پهلوانی ما ازین ناحیه بنام دشت هاماوران یاد وکرد،هان پ،د .
داستا ،
شیفتگی وکاو س به سودابه دختر پادشاه هاماوران برای ایپپن پادشپپاه
یهای بسپپیار بپپه
یها و تلخ وکام ،
خودرأی جهانجوی افسان،هه،ا ،گرفتار ،
لانگیپپز
بار بآورد وکپپه در شپپاهنامه فردوسپپی طپپی داسپپتان زیبپپا و د ،
یبآیپپد وقپپتی
ت .چنان وکه از شپپاهنامه بپپر م ،
جاودان،های بیان شده اس ،
وکاو س از مازندران نجا ت یافت به نیمروز رفت و چندی در بآنجا بو،د .
ت .
بسی برنیامد وکه از شورش و سروکشی تازیان بآگاهی یاف ،
چیره ش،د .پادشاه هاماوران زنهار خواست و پذیرفت وکه باژ ده،د .شاه
ت .در
هاماوران را دختری بود سودابه نام وکه وکپپاو س شپپیفته او گشپ ،
ت .
بهای دیگر بجای سودابه نام سعدی را بآورد،هاند وکه تازی اس پ ،
وکتا ،
یخواسپپت امپپا
ت .شاه نم ،
وکاو س سودابه را از سالر هاماوران درخواس ،
به ناچار از بیم گزند وکاو س رضا دا،د .
ن ،دگرگپپونه
یبآید وکه نام حمیریا ،
در این داستان چنین به نظر م ،
ت .برخپپی از محققپپان
گشته است و به صور ت هاماوران دربآمده اس پ ،
فرمانروایان صحرا ۵۳ /
پادشاهان حمیر
از بآن میان سرزمین یمن ،وکپپه از مپواهب طپبیعی بیشپتر بهپره
داشته است از دیرباز بآبادتر و برومندتر از سایر قسپپمتهای عربسپپتان
بپپوده اسپپت و از همیپپن روی یونانیپپان بآن را عربسپپتان خوشپپبخت
یخواند،هاند ۱.نیز چون بر وکناره دریای هنپپد و دریپای سپپرخ جپپای
م ،
یداشته است و از دیرباز برای بازرگانی میان دنیای غپپرب و شپپرق
م ،
یبآمده است از این حیث هپپم مپپورد تپپوجه
جایگاه مناسبی بشمار م ،
جهانگیران ایرانی و رومی بوده است .تاریپپخ هیپپچ قپپومی بپپه انپپدازه
تاریخ عربستان بآشفته و پریشان نیسپپت و از بآن میپپان تاریپپخ یمپپن
بیش از همه بآشفته و درهم است .چنانکه بسیاری از اخبار و روایا ت
مربوط بدان را مورخان نتوانست،هاند باور دارند و درست بشمارند .بسا
یها در طپپی ایپپن اخبپپار توانسپپته باشپپد
یها و گزاف گوی ،
وکه خیالباف ،
شکستگی را به صور ت پیروزی و یا ناوکپپامی را بپپه صپپور ت وکامیپپابی
جلوه دهد .
طبری ،ص ۹۱۰چاپ لیدن ،و اخبار الطول چاپ مصر ص . ۲۸ ۱
یاقو ت مجلد ثالث ص ، ۱۳۳چاپ لیبزیک – بعقپپوبی ج ۱ص ۱۵۶چپپاپ ۲
نجف .
اخبار الطوال ص . ۶۳ ۳
/ ۵۶دو قرن سکو ت
رقابتهای بازرگانی
گهای ایران و روم به اوج شد ت
در اواخر دوره ساسانیان وکه جن ،
یهپپا
یهپپا و زنگ ،
فهای دینی در سرزمین یمن بپپه روم ،
رسید و اختل ،
مجال دخالت در سرنوشت مردم هامپپاوران داد بیپپش از همپه وقپپت
ارتباط میان ایرانیان و وکشور هاماوران روشن و بآشکار گردید .چنپپان
یها از روزگاران بسپپیار وکهپپن در
یبآید زنگ ،
وکه از اخبار و روایا ت بر م ،
وکنار،ههای عربستان وکه روبروی وکشورشان بود بپپا شپپوق و بآز بسپپیار
ینگریدند .حتی از خیلی قدیم بارهپپا بپپدان جپپا لشپپکر وکشپپیدند و
م ،
یها مکرر میشد سرانجام نه همپپان بپپرای مپپردم
چون این لشکروکش ،
یمن بلکه برای اعراب حیره نیز وکپپه دسپپت نشپپانده ایرانیپپان بودنپپد
خطری بزرگ گردید .این وکار مردم یمپپن را واداشپپت وکپپه از خسپپرو
نها مدد بجویند ۱اما بآنچپپه ایرانیپپان را در
انوشیروان برای دفع شر بآ ،
این وکار به دخالت واداشت گذشته از موقعیت خطیر حیره وکپپه یپپک
یرفت موضوع رقابت بازرگانی با رومیان بپپود .
مسأله نظامی بشمار م ،
در این اوان پادشپپاهان و بازرگانپپان هامپپاوران را وکپپار بپپه سسپپتی و
یها بر اثر رواج و انتشار بآییپپن مسپپیح
پریشانی روی نهاده بود و روم ،
یوکردنپد ،
در مشپپرق نفپپوذ خپپویش را در بآسپپیا منتشپپر و مسپپتقر م ،
در بآغاز قرن ششم زنگیان حبشه بر بلد هاماوران استیل یافتند
زیرا این بلد در بآن روزگاران چنانکه گفته شد واسطه تجپپار ت بیپپن
هندوستان و بلد وکناره دریای مدیترانه بود و مردم هاماوران وکه این
یهپپا
یهپپا و زنگ ،
تجار ت را در بآن روزگار بدست داشتند نهانی با روم ،
یورزیدند .ثرو ت و جلل خیره وکنند،های وکه در افسان،هها
وکشمکش م ،
یهپپا فراهپپم
به پادشپپاهان حمیپپری نسپپبت وکرد،هانپپد از ایپپن بازرگان ،
یبآمد .اینها ادویه و عاج و طل و عقیق و یشب و سایر امتعه هند را
م ،
یبآمد
با وکالهایی مانند عود و عطریا ت و جز بآن وکه از یمن بدست م ،
یبردند و امتعپپه خپپاص
به شام و فلسطین و عراق و دیگر بلد روم م ،
یبآوردند بازرگانان رومی نیز وکه بپپه تجپپار ت امتعپپه
بلد فینیقی را م ،
نهپپا مپدد و
یداشتند ناچار بودنپد وکپه دریپن راه از بآ ،
هند اشتغال م ،
معاونت بجویند .
مقارن این ایام چنان وکه از تئوفانس روایت است مردم هاماوران
بر بازرگانان رومی وکه بآیین مسیح داشتند و با وکپپالی هنپپد از یمپپن
یگذشتند درافتادند و عد،های را از بآنان هلک وکردند .امپپر تجپپار ت
م ،
یها وکه نیز بآیین مسیح داشتند و این
متوقف ماند و این وکار بر حبش ،
یبردنپد گپران بآمپد .از ایپن رو بپرای گشپپودن راه
تجار ت سپپودها م ،
بازرگانی سپاهی گرد بآوردند و در زیر لوای هداد پادشاه خپپویش بپپه
هامپپاوران رفتنپپد پپپس از جنگپپی پادشپپاه هامپپاوران را ذمیپپانو س
)ذونوا سک ( نام داشت وکشتند و بپا قیصپر یوسپتی نیپان پیمپان تپازه
یها از یمپپن بازگشپپتند .امپپا
وکردند .نوشت،هاند وکه چندی بعپپد حبش پ ،
فرمانروایان صحرا ۵۹ /
چون بار دیگر راه بازرگانی بسته شد پادشاه حبشه لشکری گران به
یمن فرستاد .این بار سردار حبش با یاری یک تن اسقف نصاری وکه
همراهش بود وکوشید وکه بآییپپن ترسپپایی را در یمپپن رواج دهپپد امپپا
فرمانروایی او دیری نکشید .زیرا شورش مپپردم پادشپپاه زنگیپپان را از
یهپپا بآشپپتی وکن پد ۱.بنپپابراین
یمن نومید وکرد و واداشت وکه با حمیر ،
استیلی حبشه بر یمن جها ت بازرگانی و اقتصادی داشته اسپپت بپپا
یتوانسته است بهانه مناسپپبی
این حال مسأله دین نیز درین مورد م ،
باشد .
2
اصحاب اخدود
درین باب چنین بآورد،هاند وکه ذونوا س پادشاه هاماوران از رشپپک
ینویسند وکپپه
و خشم وکه بر زنگیان داشت بآیین جهودان پذیرفت .م ،
نها خوش
او »در عهد فیروز یزدجرد بود… و از عالمان جهودان سخ ،
بآمدش و دین جهودان گرفت .پس جهودان وی را بر بآن داشتند وکه
به مجران رود و بآنجا ترسایان بودند . .و ذونوا س مغاوکی بکند و بآتش
بندگان توام و اریاط نیز بند،های از بندگان تو بود .در اجپپرای فرمپپان
شها و
نو با یکدیگر ستیزه وکردیم و اوکنون فرمان تراست .نیز پیشپپک ،
نهای بسیار فرستاد و نوشت وکه شپپنید،هام پادشپپاه بپپه مسپپیح
ارمغا ،
سوگند خورده است وکه موی پیشانی من به بآتش بسپپوزاند و خپپونم
بریزد و خام سرزمین مرا پایمال خویش سپپازد و اوکنپپون مپپن مپپوی
پیشانی خویش فرستادم تا ملک بآن را بسپپوزاند و خپپون خپپویش در
شیش،های پیشکش وکردم تا بآنرا به خاک ریزد و انبانی از خپپاک ایپپن
سرزمین تقدیم داشتم تا بآن را پایمال فرمایند و سپپوگند از خپپویش
افکنده باشد و خشم و ناخشنودی از من فرو گذارد و هم بر تختگپپاه
خویش بماند .چون نجاشی این نامه بخواند رأی او را بپسپپندید و از
او خشنود گشت .
اصحاب فیل
از وقتی وکه زنگیان به سرداری اریاط بر یمن دست یافتند تا بآن
نهپپا را از بآنجپپا براندنپپد و تبپپاه
گاه سپاه ایران بپه سپپرداری وهپپرز بآ ،
وکردند ،چنان وکه حمزه و بعضی دیگپپر از مورخپپان روایپپت وکرد،هانپپد
نهپا بپر یمپن در
مد ت هفتاد و دو سپال گذشپت .بآغپاز اسپتیلی بآ ،
فرمانروایان صحرا ۶۳ /
روزگار قباد پسر فیروز پادشاه ساسانی بود .گفت،هاند وکه اریاط بیست
سال فرمان راند و ابرهه بیست و سه سال فرمپپانروایی وکپپرد .پپپس از
ابرهه پسرش یکسوم هفده سال و پس از او پسپپر دیگپپرش مسپپروق
۱
دوازده سال فرمانروا بودند .
یوکوشپپید .
ابرهه را نوشت،هاند وکپپه در پراوکنپپدن بآییپپن ترسپپایی م ،
گفت،هاند وکه او پرستشگاهی به نام قلیس در صنعا ساخت .وکنیس،های
وکه در هیچ جا مثل بآن نبود .پس درصدد بربآمد وکه عپپرب را از حپپج
وکعبه باز دارد و قبله بآنان را به سوی قلیس بگرداند و در این باب به
نجاشی نامه وکرد و دستوری خواست عربان وکه قصد او را بدانسپپتند
نها به صنعا رفت و قلیس را بیالود چون ابرهه
بربآشفتند و یکی از بآ ،
بآگهی یافت به خشم رفت و بآهنگ ویران وکردن وکعبه نمود و با فیل
بآنچه مورخان مسلمان در باب ابرهه و دیگر زنگیپپان »اصپپحاب فیپپلد « بآورده ۱
اند ظاهر ًا جز قصه های رایج بین عوام مأخذی نداشپپته اسپپت؛ و اختلفپپاتی
نها در بیپن روایپا ت
هم وکه در باب ترتیب تاریخی این امراء و مد ت امار ت بآ ،
هست از همین جاست .در این باره گذشته از روایا ت پرووکوپ مورخ رومپپی ،
وکتیبه هایی هم هست وکه در تحقیق تاریخ یمن و حبشپپی هپپا مهپپم اس پت .
برای اطلعا ت بیشتر رجوع وکنید به:
Ryckmans. L’inst. Monarch. En Arab. Merid av. L’Islam.
Beeston. Notes on Murighan inscription, BSOSXVI.
/ ۶۴دو قرن سکو ت
۱
و سپاه راه مکه در پیش گرفت .
داستان اصحاب فیل به اشار ت در قربآن بآمده است و این سال را
در تاریخ عرب عام الفیل نهادند .گفت،هاند دریپپن گفتپه جپپای سپخن
هست وکه پیغامبر اسلم در این سال به جهان بآمد .اما ابرهه از ایپپن
لشکروکشی سودی نبرد و گویند وکه در مکه مرد یپپا در بازگشپپت بپپه
یمن تباه شد .بآیا لشکروکشی زنگیان به مکه فقط بر اثر یپپک رقپپابت
یبآیپپد
دینی و برای انتقام از بآلودن وکنیسه بوده است ؟ بعید به نظر م ،
در هر حال شاید بتوان گفت وکه دست یپپافتن زنگیپپان بپپر یمپپن راه
یگذشته است فپپرو بسپته
بازرگانی هند به مدیترانه را وکه از حجاز م ،
یدید،هانپپد بپپا
است و اعراب حجاز وکه از این رهگپپذر زیپپان بسپپیار م ،
یهپپا
زنگیان به ستیز برخاستند و در امور بآنپپان وکپپارفزایی و خرابکار ،
وکرد،هاند .این استیلی حبشه به بازرگانی روم نه همان لطم،های نزده
یوکپپرده اسپپت امپپا بپپرای
نتر م ،
است بلکه وکار بازرگانپپان روم را بآسپپا ،
بازرگانان ایرانی ،نیز مثل عربان ،زیان داشته است و مپداخله ملپوک
حیره و پادشاهان ایپپران نیپز دریپپن وکپپار بیپپش از هپپر چیپپز از نظپر
بازرگانی و اقتصادی بوده است .درباره مد ت فرمپپانروایی زنگیپپان بپپر
یمن ،چنانکه حمزه نیز تأوکید وکپپرده اسپپت جپپای اختلف هسپپت و
همه مورخان درباره بآن متفق نیستند .درین مورد نکت،های نیز هست
وکه باید در اینجا یاد وکرد :ولد ت پیغامبر را وکپپه مقپپارن عپپام الفیپپل
بپپوده اسپپت ،در حپپدود ۵۷۰میلدی شپپمار وکرد،هانپپد ۱لشکروکشپپی
ایرانیان را نیز به یمن در سپالهای ۵۷۰تپا ۵۷۶دانسپپت،هاند اگپپر بآن
سردار حبش وکه فیل و لشکر به مکه برده اسپپت ابرهپپه باشپپد بپپرای
بیست و نه سال فرمانروایی یکسوم و مسپپروق دیگپپر فرصپپتی بپپاقی
یماند .بنابراین باید گفت بآنکه به قصد ویران وکردن وکعبه از یمپپن
نم ،
سپاه به حجاز برده است باید مسروق باشد و یا بآنکپپه پسپپران ابرهپپه
نیز بنام پدر در ضمن قصص عربی یاد شد،هاند ،اگر نتوان این پنپپدار
را پذیرفت باید در درستی روایتی وکه حمپپزه و ابپپن اثیپپر و دیگپپران
درباره مد ت فرمانروایی زنگیان در یمن بآورد،هاند و نیز درباره تعداد و
نها تردید وکرد .
توالی فرمانروایان بآ ،
ذی یزن
باری زنگیان در دوره اسپپتیلی خپپویش بپر یمپپن بیپپداد بسپپیار
نهپا را بپه
یسپپتاندند و ز ،
راندند .خواست،هها را به زور از خداونپدان م ،
یتوانست برای وکسی وکه هم دین او نبود وکسانی را وکه بآیین ترسا
نم ،
داشتند و هم دین او بودند بیپپازارد .مگپپر ایپپن زنگیپپان خپپود چپپون
وکاردار و دست نشانده او بر یمن فرمان نمیراندند ؟ بدین گونه قیصپپر
در وکار این شاهزاده ستمدیده بآواره ننگریست .ذی یزن نومید شد و
به نومیدی از پیش قیصر بازگشت .از بآنجا بآهنگ ایران وکرد تا داد به
پیشگاه خسرو برد .نخست به حیره رفت .نعمان بن منذر ،و به قولی
عمرو بن هند در بآن جا از دست انوشیروان ملک بود .قصپپه خپپویش
بازگفت و امیر حیره وکه نیاوکانش خود از یمن بودند او را بنپپواخت و
دلجویی وکرد .چندی بعد با خویشتن او را بپپه درگپپاه خسپپرو بپپرد و
قصه او باز گفت .خسرونوشپپیروان او را بپپار داد .چپپون ذی یپپزن بپپه
درگاه خسرو دربآمد از بیم و شکوه خیره شد بر وی درافتپپاد و نمپپاز
بپپرد .نوشپپیروان فرمپپود تپپا او را از خپپاک برگیرن پد .او را برگرفتنپپد
شاهنشاه بنواختش و گرم بپرسپپیدش ،ذی یپپزن زبپپان بگشپپود و از
یهپپای زنگیپپان بنالی پد .گفپپت و شپپنود او را بپپا
یها و ناروای ،
بیپپداد ،
خها بآورد،هاند .نوشت،هاند وکه این ذی یزن چپپون نپپزد
نوشیروان در تاری ،
خسرو راه یافت» :به هر دو زانو دربآمد و بر ملک ثنا گفت و از عپپدل
ت ای ملپپک مپپن فلن بپپن
و داد او اندر جهان یپپاد وکپپرد و پپپس گف ،
فلنم… ما مردمانی بودیم ملک یمن اندر خانپپدان مپپا بپپود و حبپپش
بیامدند و بآن پادشاهی از ما ببردند و خواست،ههای ما بگرفتند و ما را
/ ۶۸دو قرن سکو ت
ذلیل وکردند و بر رعیت ستم وکردنپپد بسپپیار و مپپا را بپپر بآن خپپواری
پنجاه سال شد وکه صبر همی وکنیم و بدر ما رعیپت مپا صپبر همپی
وکنند تا وکار ما بآنجا رسد وکه نیز صبر نماند و چیزها رسید به م پا ،در
خون و خواسته و حرمت ،وکه اندر مجالس شرم دارم گفت و به زبان
گردانیدن و اگر ملک به حقیقت بدانستی وکه با ما چه رسیده اسپت ،
از عدل و فضل بآمدی وکه ما را فریپپاد رسپپیدی و از دسپپت ایپپن بپپی
ادبان برهانیدی ،هرچند ما بدر او نیامدمانی و از وی درنخواستیمی .
و امروز من به امید به در ملک بآمدم به زنهار و از وی فریاد خپپواهم
و اگر ملک به بزرگی امید مرا راست وکرد و مرا فریاد رسید سپپپاهی
وکه با من بفرسد تا من بآن دشپپمن را از پادشپپاهی خپپود برانپپم و بآن
رعیت را از ایشان برهانم ،مملکت ملک با یمن پیوسته گردد و ملک
او تا حد مغرب برسد و بآن خلپق را از بنپدگی بپه خپرد و بپه عپدل
خویش بآزاد وکند و باز جای بآورد و مرا و همه بآل حمیپپر را از جملپپه
بندگان خویش وکند .انوشیروان را سخن وی خوش بآمد و بر او دلش
سوخت و بآب در چشم بآورد و ذی یزن پیر بپپود و ریشپپش سپپپید…
ت ای پیر نیکو سخن گفتی و دل مرا سوزان وکپپردی و
انوشیروان گف ،
چشم مرا پر بآب وکردی و دانم تو ستم رسید،های و این از درد گفتی
و لکن… این زمین تو از پادشاهی من سخت دور اسپپت و بپپه میپپان
بپپادیه حجپپاز اسپپت و از دیگپپر سپپوی دریاسپپت و سپپپاه بپپه بپپادیه
فرمانروایان صحرا ۶۹ /
فرستادن… مرا اندرین تأمل باید وکپپردن و بپپا ایپپن پادشپپاهی مپپن و
خواسته من پیش تست اندرین جای بباش و دل از پادشاهی بردار و
هر چیز ماراست از ملک و نعمت با مپپا همبپپاز بپپاش و بفرمپپود او را
فرود بآرند جایی نیکو و دو هزار درم دهندش .چون درم بدو دادند و
از در ملک بیرون شد .بآن درمها همی ریخت و مردمان همی چیدند
تا به خانه رسید ،هیچ درم نمانپپده بپپود و بپپا نوشپپیروان از بآن خپپبر
برداشتند… دیگر روز چون مردم را بار داد او را نیز بار داد و گفت بپا
عطای ملووکان چنین نکنند وکه تو دی بپپا درم مپپا وکپپردی .بپپه زاری
گفت من بآن را شکر خدای وکردم بدان وکه روی ملپپک مپپرا بنمپپود و
بآواز او مرا بشنوانید و زبان او با من به سخن بآورد و از بآنجا وکپپه مپپن
بآمده بودم خاک زر و سیم است و اندر زمین وکم وکوه است وکه انپپدر
بآن وکان زر نیست و یا وکان سپپیم… انوشپپیروان او را گفپپت بپپازگرد و
۱
شکیبایی وکن تا اندر حاجت تو بنگرمد « .
سیف ذی یزن
اما سیف ۲در خانه ابرهه بود و او را پدر خویش م ،
یدانست .چون
باری بآورد،هاند وکه سیف نخسپپت نپپزد قیصپپر بپپه روم برفپپت و از
دست سیاهان او بیداد و گزنپد بآنپان داد خواسپت و از قیصپر یپاری
نها را از سرزمین خویش براند .قیصر او را پاسخ داد وکه
طلبید و تا بآ ،
نها خود پیروان دین منند و شما بت پرستانید شپپما را در جنپپگ
بآ ،
نها یاری نتوانیم وکرد .چون سیف از قیصر نومید شپپد روی بسپپوی
بآ ،
دربار خسرو بآورد .نخست در حیره نزد نعمان رفت و نعمان او را بپپه
درگاه وکسری برد ۱بعضی نوشت،هاند وکه سپپیف نیپپز یپپک سپپال بپپر در
نوشیروان بماند .روزها از بامدادان تپپا شپپامگاه بپپر در سپپرای خسپپرو
یرفپپت و
یخواست و شبها همه بر سر گور پدر م ،
ینشست و داد م ،
م ،
یخفت .یکسپپال گذشپپت و وکسپپی در وکپپار او
یگریست و همانجا م ،
م ،
ننگریست .بآخر روزی در پیش مووکب نوشپپیروان بپپر پپپای خاسپپت و
فریاد بربآورد وکه» :ای ملک مپرا نپزد تپو میراثپپی هسپپت دادم بپدهد «
خسرو او را بخواند و پرسید وکه تو را بپپر مپپن چپپه حپپق اسپپت و تپپو
وکیستی ؟ سیف گفت من پسر بآن پیر یمانیم وکه ده سال بپپه امیپپد و
نویدی وکه از ملک یافته بود بر این درگاه بود تا بمرد ،بآن وعپپده وکپپه
ملک بدان پیر داده بود اوکنون به میراث از بآن من است و شاهنشپپاه
را وفای بپپدان در گپپردن اس پت .خسپپرو را دل بپپر او بسپپوخت .او را
بنواخت و ده هزار درم بداد و امید داد و دلگرم وکرد .سپپیف چپپون از
یچیدنپپد
یریخت و مردم بر م ،
نزد خسرو بازگشت بآن در،مها به راه م ،
دیگر روز خسرو او را از سبب بآن بازپرسید ،پاسخ سیف همپپان بپپود
وکه ذی یزن چندین سال پیش در همین باب داده بود .
برخی از تاریخ نویسان بآورد،هاند وکپپه همپپه ایپپن هشتصپپد تپپن از
فرزندان ساسانیان و نژاد دیگر پادشاهان بود،هاند .این دعوی شپپگفت
یبآید .شپاید بازمانپدگان اینپان وکپه خپود را »بآزاده
و گزاف به نظر م ،
یخواندند این داستان را ساخته باشند تا نژاد
نژاداند « یا ابناء احرار م ،
/ ۷۴دو قرن سکو ت
وهرز دیلمی
سردار و سپهسالر دلوران ایران وهرز سپهبد دیلم ۲بود .نام این
شخص را به اختلف یاد وکرد،هاند بعضی بآن را وهرزیپپن بپپن وکامکپپار
ضبط وکرد،هاند و گفت،هاند وکه او پیری سالخورده بپپود و بیپپش از صپپد
نهای بزرگ بود
سال داشت وکه از سواران و پهلوانان عجم و از خاندا ،
۳
و چون به سروکشی و راهزنی افتاده بود وکسری او را بند فرموده بود
بر بآن لشکر سالر وکردد « ۱وهرز با یاران خویش و سپپیف ذی یپپزن از
نها بآگپپاهی یپپافت چپپون
راه دریا بربآمدند .پادشاه زنگیان از بآمدن بآ ،
اندوکی بآنان بدانست شپپگفت وکپپرد و بآنپپان را بپپه چیپپزی نداشپت .از
بآنسوی ،وکسان سیف و بسیاری از مردم هاماوران نیپپز وکپپه در مپپد ت
چندین سال بیدادها و شکنج،هها از دست زنگیپپان دیپپده بودنپپد بپپه
اردوی جنگجویان پیوستند .شپپماره ایپپن گپپروه را پنجپپاه هپپزار تپپن
نوشت،هاند .
نوشت،هاند وکه وهرز چپون بپه وکنپار دریپپا رسپید هرچپه توشپه و
یها را بآتش زد
یها مانده بود به دریا ریخت و وکشت ،
اندوخته در وکشت ،
یها و خواست،هها از بهر بآن سوختم تپپا
و وکسان خویش را گفت وکشت ،
شما بدانید وکه دیگر بازگشتن را روی نیست و دشمن نیز بداند وکپپه
اگر بر ما دست یابد از ما چیزی بدو نرسد اوکنون ما را مرگ در پس
و پیروزی در پیش است جز پیش رفتن راه چاره نیست .جنگجویان
همه زبان دادن و سوگند خوردند وکه تا جان دارند بکوشپپند .جنپپگ
خپپونینی رخ داد وکپپه طپپبری و بلعمپپی جزئیپپا ت بآن را بپپه تفصپپیل
نوشت،هاند درین جنگ پیکان وهرز پادشاه زنگیان را از پای درافکنپد .
ایرانیان زنگیان را به تیرباران گرفتند و بسیاری از بآنان تباه شدند .
ایرانیان در یمن
این بار فرمانروایی ایرانیان بر یمن با تنپپدی و سپپختی بیشپپتری
همراه بود .سپهبد وهرز با خشم و وکینه بسیار به وکشپپتن و شپپکنجه
نهپا در دربپپار ایپران چپون
زنگیان پرداخپت .زیپرا ایپن سروکشپی بآ ،
یشد .وهرز مرزبان یمپپن گشپپت و
وکوششی برای برتری روم تلقی م ،
بدین گونه یمن در زیر فرمانروایی ایرانیان دربآمد و خراج و سپپاو بآن
به درگاه خسرو گسیل گشت .مد ت فرمانروایی وهرز در یمن درست
روشن نیست ،بلعمی چهار سال ،دینوری پنج سال ،و مؤلپپف وکتپپاب
البدء و التاریخ شش سال نوشته است .
۱
ایشان را و ایشان بیاموختند و بشنیدند .د «
با این همه دولت ساسانی بر رغم شکوه و عظمپپت ظپپاهری وکپپه
یرفپت .در پایپپان
داشت ،بپه سپپختی روی بپپه پسپپتی و پریشپپانی م ،
سلطنت نوشیروان ،ایران وضعی سخت متزلزل داشپت .سپپپاه یپپاغی
بود و روحانیت روی در فساد داشت .فسادی وکپپه در وضپپع روحپپانی
یخاس پت .تشپپتت و اختلف در
بود ،از قدر ت و نفپپوذ موبپپدان بپپر م ،
عقاید و بآرا پدید بآمده بود .و موبدان در ریا و تعصب و دروغ و رشوه
غرق بودند و مزدک و پیش ازو مانی برای بآن وکه تحپپولی در اوضپپاع
روحانی و دینی پدیپپد بآورنپپد خپپود وکوششپپی وکردنپپد امپپا نپپتیج،های
قدر ت بآن را نداشتند وکه با نفوذ و مطامع سرداران بربآیند .چند تپپن
دیگر نیز وکه برین تخت لرزان بی ثبا ت بربآمدند یا وکشته شدند و یپپا
از سلطنت خلع شدند .یزدگرد بآخرین بازمانده تاجداری بپپود وکپپه از
تخمه ساسانیان مانده بود .اما او نیز وکپپاری از پیپپش نپپبرد و گرفتپپار
سرنوشت شوم بدفرجامی شد وکه دولت و ملک ساسانیان را یکسپپره
از میان برد .بدین گونه سپاهیان یاغی و روحانیپپان فاسپپد را پپپروای
مملکت داری نبود و جز سپپودجویی و وکپپامرانی خپپویش اندیش پ،های
دیگر نداشتند .پیش،هوران و وکشاورزان نیز ،وکپپه بپپار سپپنگین مخپپارج
یبردند
بآنان را بر دوش داشتند .در حفظ این اوضاع سودی گمان نم ،
بنابراین مملکت بر لب بحر فنا رسیده بود و یک ضپپربت وکپپافی بپپود
وکه بآن را به وکام توفان حوادث بیفکند .این ضپپربتی بپپود ،وکپپه عپپرب
وارد بآورد و مپپد ت دو قپپرن دراز وکشپپوری بآبپپاد و بآراسپپته را عرصپپه
کترین توفان حوادث وکرد .
دردنا ،
۲
توفان و ریگ
پیا م محمد
در همان هنگام وکه اهریمن نفاق و شقاق ،وکشور ساسانیان را به
یوکشانید سروش خدایی بیابان نوردان عپپرب
ورطه مرگ و نیستی م ،
یخوانپد .عپپرب وکپپه
را از جاده وکفر و نفاق به راه هپپدایت و نجپپا ت م ،
یخوانپپد ۱در زیپپر لپپوای
حتی خود نیز خویشتن را پست و وحشی م ،
یزد .پیپپام
دینی وکه محمد بآورده بود ،در راه وحد ت و عظمت گام م ،
یدانسپت همپه جهپان را بپه
تاز،های وکه محمد خپود را حامپل بآن م ،
یخواند و از شرک و نفاق و جور و بیپپداد
برابری و نیکی و برادری م ،
یوکرد .نه همان اعپپراب وکپپه زنپپدگی شپپان یکسپپره در جپپور و
نهی م ،
یگذشت بلکه ایران و روم نیپپز وکپه رسپم و
تطاول و شرک و فساد م ،
بآیین دیرینشان دستخوش اختلف و تعصب روحانیان گشته بود ،در
بآن روزگاران به چنین پیپپام دلنشپپینی نیپپاز داشپپتند و بآن را مپپژده
رک :قول جعفر بن ابی طالب در دربار نجاشی ،سیره ابن هشام . ۱
/ ۸۸دو قرن سکو ت
به عقیده »وکوسن دوبرسوالد « سال ششم و مطابق قول مورخین عرب سپپال ۱
هفتم .رک :تاریخ ادبی براون ج ۱ص . ۲۷۲
توفان و ریگ ۸۹ /
آیین تازه
تانگیز نابیوسید،های وکه در جنگ بپپا ایپپران
بآیا این پیروزی شگف ،
بهره عرب گشت و همه جهان را به عبر ت و شپپگفتی افکنپپد تأییپپد
یورزد دریپن بپاره
بآسمانی بود ؟ وکسی وکه به نیروی غیپبی اعتقپاد م ،
شک ندارد اما محقق وکنجکاوی وکه بپپرای هپپر امپپری علپپتی روشپپن
یتوان گفپپت وکپپه بآن
یوکند .این قدر م ،
یجوید ،این گفته را باور نم ،
م ،
چه شکست ایران را درین ماجرا سبب گشت خلل و فساد داخلپپی و
نفپپاق و شپقاق بپاطنی بپود وکپه بزرگپپان و سپپران ایپران را بپه هپپم
درانداخته بود و پیروزی و وکامیابی تازیان نیز سپپببی جپپز وحپپد ت و
اتفاق و عشق و ایمان نداشت و این همه حاصل بآیین تاز،های بود وکه
یخواند .این دعپپوی را از تحقیپپق در مپاجرای
محمد مردم را بدان م ،
یتوان تأیید وکرد .
گها م ،
این جن ،
یگذراندنپپد .
خسروان اندیشه تجاوز به ثغر فار س را نیز به خپپاطر نم ،
حتی در واقعه ذی قار وکه قبیل،های چند ،از تازیپپان عپپد،های از سپپپاه
ایران را شکستند ،چنان این فتح را خلف انتظار و مهم شمردند وکه
یاختیار بپپه خودسپپتایی پرداختن پد .گپپویی انتظپپار و امیپپد ایپپن را
ب ،
نداشتند وکه هرگز بتوانند با سپاه ایران بربآیند .
دستبرد تازیان
لهایی وکه اوضاع ایران بآشفته بود ،و هپپر چنپپد روز
معهذا ،در سا ،
یوکرد و یپپا شپپاهزاد،های دیگپپر بپپر تخپپت
یکی از سرداران شورشی م ،
ینشست ،قبیله بکر بن وائل ،وکه در وکناره فرا ت جایی داشتند ،گاه
م ،
یها و دهکپپد،ههای مجپپاور مپپرز
یداشتند و بر بآباد ،
گاه فرصتی نگه م ،
یشپپدند
یوکردند .و چون مورد تعقیب مرزبان واقع م ،
ایران تاختنی م ،
یماندند .
یگریختند و از تعقیب در امان م ،
به درون صحراها م ،
سوید در حدود ابله بود ۱.ضعف و فتوری وکه در وکار ساسانیان پدیپپد
یگذاشپت .بپپه همیپپن سپپبب
یوکیفر م ،
یها را ب ،
بآمده بود .این گستاخ ،
یشدند .مثنی نام،های بپپه ابپپوبکر
ختر م ،
رهزنان هر روز دلیرتر و گستا ،
نوشت و ضعف و سستی وکار ایران را باز نمود و مدد خواست تا برای
یداشت وکپپه
نشر اسلم در ثغر ایران به جهاد پردازد و مثنی طمع م ،
مگر ابوبکر لشکری تعبیه وکند و او را بر بآن لشپپکر امپپار ت دهپد .امپپا
ابوبکر خالد بن ولید را به این مهم نامزد وکرد و مثنی را زیر حکپپم او
قرار داد .خالد بر حیره دست یافت و با مردم بآن بپپر خپپراج سپپالیانه
صلح وکرد .اندوکی بعد خالد مأمور شام شد و وکپپار عپپراق و حیپپره بپپه
مثنی ماند .
بسیج جنگ
نتر بود .
وقتی عمر به خلفت نشست وکار ایران بآشفت،هتر و پریشا ،
یزدگرد شهریار در مدائن بر تخت نشسته بود اما سپاهیان و موبدان
هیچ یک از شر انگیزی و فتنه جویی باز ننشسپته بودنپد .عربپان در
حدود حیره مستقر شده بودند و تا وکنار،ههای دجله مرزهای ایران را
لشکر به همراهی مثنی ابن حپپارثه راه عپپراق را پیپپش گپپرفت ۱ایپپن
جماعت در حدود حیره و وکسکر دو بار با مرزداران ایران دربآویختند
و پیروز شدند .سپس در بآن سوی فرا ت ،بپپا عپپد،های از سپپپاه ایپپران
روبرو شدند .پیلی از بآن سپاه ایران ابوعبیده را با خرطوم در ربپپود و
به زیر پا مالید .سپاه عرب از بیم بگریخت و اگر دلیری مثنپپی نبپپود
یشد .چون خبر این شکست در
همه بآن سپاه عرب در فرا ت غرقه م ،
مدینه به عمر رسید ترسید و اندوهگین شد اما دیگر بار لشکری ،به
سرداری مثنی فرستاد .این لشکر توانست شکست گذشته را جبران
وکند .و مثنی سپاه ایران را وکه سردار بآن مهران مهروبپپه نپپام داشپپت
بشکست و تا دجله پیش رفت .درین هنگام در جپپانب ابلپپه و بصپپره
تهایی وکپرده بپود و در خوزسپتان و بصپره
نیز سپپاه عپرب پیشپرف ،
مرزداران ایران را شکسته بود .مثنی خبر یافت وکه رستم در مپپداین
به تدارک لشکر مشغولست .عمر را بآگاه ساخت و از او لشکر و مپپدد
خواست .وکاری دشوار افتاده بود و با بآن وکه در مپپدینه همپپه از ایپپن
یشپپمردند .بپپه همیپپن جهپپت
پیکار نگران بودند ،ادامه بآن را لزم م ،
کاندک بدین وکار رغبتی یافتند .درین میان یک روز عمر لشپپکر
اند ،
یدانست عزم وکجا دارد .در بیرون مدینه قصپپد
بیرون بآورد و وکس نم ،
قادسیه شهری بوده است در فاصله پنج فرسخ از وکوفه به جپپانب غپپرب .بپپر ۱
گرد بآن نخلستان ها و بستان ها بوده است و جنگ معپپروف در نزدیکپپی بآن
واقع گشته است .قادسیه بعدها تنزل وکرده و وکوچپپک شپپده اس پت .در ایپپام
حمدالله مستوفی این شهر قسمت عمده اش خراب و ویران بوده است .
توفان و ریگ ۹۵ /
در قادسیه
نوشت،هاند ،وکه در قادسیه »چون هر دو لشکر بپپه هپپم رسپپیدند و
عجپپم ترتیپپب بآل ت و اسپپلحه عپپرب را مشپپاهده وکردنپپد بدیشپپان
یوکردنپد .
یخندیدند و نیز،ههای ایشان را بپپه دوک زنپپان تشپپبیه م ،
م ،
رسولن سعد پیش رستم تردد بآغاز نهادند هر وکه به رسالت بآمپپدنی
شهپپای بپه زر
رستم را دیدی بر تخت زرین نشسته تاج بر سر ،و بال ،
طهای مذهّهب انداخته و تمامت لشکر او را بآراسته به
بافته نهاده بسا ،
حهای نیکو و جام،ههای با تکلپپف و پیلن بپپر در بارگپپاه داشپپته ،
سل ،
رسول سعد شمشیر حمایل وکرده و نیزه در دست گرفتپپه بیامپپدی و
شتر نزدیک تخت رستم ببستی .عجم بانگ بربآوردی ،رستم ایشپپان
را منع وکردی و رسول را نزدیک خواندی رسول همچنپپان بپپا سپپلح
پیش او رفتی .بآهن بن نیزه را بر بساط نهادی وقت بودی وکه بسپپاط
را سوراخ وکردی و بر نیزه تکیه وکرده با رستم سپپخن گفپپتی .رسپپتم
مردی عاقل بود در سخنان ایشان تأمل وکردی همه بر قانون حکمت
و حزم یافتی و از بآن بیندیشیدی و هرا س بر او مستولی گشپپت و از
یبآمپپد و
جمله یکی بآن بود وکه از پیش سعد هر نوبت رسولی دیگر م ،
یفرستاد رستم به یکی از رسولن گفت چه
یک وکس را دو نوبت نم ،
یفرستد و یپپک
سبب است وکه امیر شما در هر نوبت رسولی دیگر م ،
/ ۹۶دو قرن سکو ت
بخوردید برفتید و یاران و وکسان خود را نیز بیاوردید .مثل شما و ما
داستان بآن مردست وکه پار،های باغ داشت روزی روبپپاهی در بآن دیپپد
گفت یک روباه را چه قدر باشد ؟ و باغ مرا از بآن چه زیان افت پد .او را
از بآن جا نراند .پس از بآن روباه برفت و روباهان جمع وکرد و بپپه بپپاغ
بآورد ،باغبان فراز بآمد و چون وکار بدان گونه دید ،در باغ فراز وکپپرد و
رخن،هها بربست و بآن روباهان را تمام بکشت .گمپپان دارم وکپپه بآنچپپه
شما را بدین سروکشی واداشته است سختی و رنپپج اسپپت بازگردیپپد
شما را نان و جامه دهیم .اوکنون به دیار خود بروید و بیپپش مپپوجب
بآزار ما نشوید .مغیره جواب سخت داد و گفت از سپپختی و بپپدبختی
بآنچه گفتی ما بدتر از بآن بودیم تا پیغامبری در میان ما بآمد و حپپال
ما دیگر شد ما را فرمان داد وکه شما را به دین حپپق بخپپوانیم یپپا بپپا
شما پیکار وکنیم .اگر بپذیریپپد ،بلد شپپما هپپم شپپما راسپپت جپپز بپپا
دستوری شما اندر بآن نباشیم وگرنه باید جزیه دهید یا پیکار وکنیپپد
تا فرجام وکار چه شود ؟ رستم بربآشفت و گفت هرگز گمان نکردمپپی
۱
وکه چندان بزیم وکه چنین سخنی بشنوم !
عربی دیگر ،نامش ربعی بن عامر وکه به رسالت نزد رسپپتم بآم پد ،
گفت شما ایرانیان وکار خور و نوش را بزرگ گرفت،هاید و مپپا بآن همپپه
البدء و التاریخ ،ج ، ۵ص – ۱۷۳و طبری ،حوادث سنه . ۱۴ ۱
توفان و ریگ ۹۹ /
فرجا م جنگ
باری چهار ماه هر دو لشکر روبروی یکپپدیگر بودنپپد و مپپذاوکره و
گفتگوی رسولن در بین بود سرانجام رستم جنگ را بآغاز وکپرد و دو
لشکر به هم درافتادند .سه روز پیکاری سخت وکردند و بسپپیار وکپپس
از دو جانب وکشته شد روز چهارم باد مخپپالف وزیپد و شپپن و خپپاک
صحرا را به چشم ایرانیان فرو ریخت .رستم درین روز وکشپپته شپپد و
مرد،هاش را در میدان جنگ یافتند .صد زخم بیش داشت .نوشپپت،هاند
وکه بنه خویش را بر استری نهاده بود و خود از رنج گرما در سایه بآن
بآرمیده بود .عربی ،نامش هلل بن علقمه شمشیر بر صندوق زد .بند
ببرید و صندوق به سر رستم فرود بآمد .از گرانپپی بآن پشپپت پهلپپوان
بشکسپت .امپا برخاسپت و بپرای فپرار خپود را در بآب افکنپد .هلل
بدانست وکه سردار سپاه است .در پی او به بآب رفت و او را بپپربآورد و
بکشت .چون سپاه ایران از وکشته شدن رستم بآگاه گشت بترسپپید و
روی به هزیمت نهاد .با این پیپپروزی وکپه عپپرب را دسپت داد ایپران
یکباره شکسته شد .درفش وکاویانی و خزینه رستم بدست سعد افتاد
وکه بآن همه را به مدینه فرستاد .نوشت،هاند وکه چون رستم وکشته شد
رخت و بنه او را به غنیمت بردند .
۱
یتوان وکپپرد
به حدی زیاد بود وکه قول مورخان را درین باب باور نم ،
یتوان
اینقدر هست وکه شکوه و تجمل سپاه ایران را از روی قیا س م ،
وکرد و همین تجمل و شکوه از اسباب عمده شکست ایرانیان دریپپن
پیکار بود .
پس از بآن سعد فتحنامه نوشت بپپه عمپپر و هپپر چپپه غنیمپپت و
اموال بود نزد او فرستاد .و عمر پاسخ سعد نوشت وکپپه عپپرب را جپپز
بآنچه برای شتر و گوسفند بکارست نشاید .دشتی بجوی و مسلمانان
را در بآنجا بدار لشکری بپپه خوزسپپتان فرسپپت و لشپپکری دیگپپر بپپه
جزیره ،و بآنجا وکه فرود بآیی بمان و بین مپپن و مسپپلمانان دریپپایی و
رودی فاصله مینداز .سعد بر جایی وکه اوکنون وکوفه است فپپرود بآمپد .
بآنجا ریگزار بود ،بآبادانی وکرد و شهر و مسجد ساخت .
بعضی گفت،هاند وکه وکوفه ،چند سال بعپد ،هپپم بپه دسپپتور عمپپر ،
ساخته شد و نوشت،هاند وکه چون دید عرب خوی و خلقش دگرگپپون
یرود بفرمود تا وکوفه را در وکنپپار بیابپپان بنپپا
گشته است و به فساد م ،
وکردند و عرب را دستوری داد تا در بآن جا نشیند .
بسوی مدائن
نهپپا راه مپپدائن را
باری سعد هزیمتیان را دنبال وکرد و در پپی بآ ،
پیش گرفت .مدائن ،چند شهر پیوسته و نزدیک بپپه هپپم بپپود در دو
وکرانه دجله وکه در ساحل شرقی بآن تیسپپفون و انطپپاوکیه خسپپرو )وه
انتیو خسروک ( قرار داشت و در جانب غربی بآن شهر یونانی سپپلووکیه و
درزیجان و بهرشیر )وه اردشیرک ( واقع بود ۱در بیپپن ایپپن چنپپد شپپهر
تیسفون از همه مهمتر بود و یادگارهای تاریخی و بناهپپای عظیپپم و
گنجین،هها و اموال بیشتر داشت .در وکهندز بآن »قصپپر ابیپپضد « واقپپع
بود وکه شاهان اشکانی ساخته بودند و در شپپهر تپپازه ایپپوان وکسپپری
قرار داشت وکه ساخته شاپور اول بود .با این همپپه ،شپپهر ازیپپن هپپم
وکهن،هتر بود و احتمال هسپپت وکپپه در دوره پیپپش از اشپپکانیان بآن را
بربآورده بود،هاند .به هر حال چون هزیمتیان به مدائن رسیدند اعراب
نها بآمدند و بر در مدائن خیمه زدنپد .در بآنجپپا چنپدین
نیز در پی بآ ،
بگذرند .و خود نیز اسب براند و به بآب زد و از بآن گذاره وکرد .یپپاران
یپروا بپا یکپدیگر
در پی او همه در بآب راندند و در حالی وکه بآرام و ب ،
یگفتنپپد از بآن سپپوی بربآمدن پد .از سپپپاه سپپعد وکپپه چنیپپن
سخن م ،
یمحابا به بآب زدند نوشت،هاند وکپپه فقپپط یپپک تپپن غپپرق شپپد بپپاقی
ب ،
یهیچ بآسیبی از بآن بربآمدند .نگهبانان مدائن چون تازیان را بر وکنار
ب ،
درواز،ههای شهر دیدند .بانگ بربآوردند وکپپه» :دیپپوان بآمدن پد ! دیپپوان
بآمدند !د « ۱خپپر،هزاد بپا پپپار،های از لشپپکر خپویش از شپهر بربآمپد و بپا
مهاجمان جنگ در پیوست .اما شکست خورد و به شهر پنپپاه بپپرد و
عربان بر دروازه شهر فرود بآمدند .خره زاد را بیپپش یپپارای مقپپاومت
نماند .نیم شبی با لشکر خویش از دروازه شرقی بیرون بآمد .شپپهر را
فرو گذاشت و راه جلول پیش گرفت .
فتح مدائن
تازیان به تیسفون دربآمدند و غار ت و وکشتن پیش گرفتند .سعد
در ورود به مدائن نماز فتح خواند :هشپپت روکعپت ،و چپون بپه وکپپاخ
سفید وکسری دربآمد از قربآن »وکم تروکوا من جنا ت و عیوند « خوانپپد .
شهر وکهنه مسجدی بسازند و از بآن پپپس بپپه جپپای بآتشپپگاه و بپپاژ و
لها مروکز موبپپدان و مغپپان
برسم و زمزمه در این شهر بزرگی وکه سا ،
یشد .و دیگپپر
بود .جز بانگ اذان و تهلیل و تسبیح چیزی شنیده نم ،
هرگپپز در بآن حپپدود رسپپم و بآییپپن مغپپان و موبپپدان تجدیپپد نشپد .
کاندک شهر نیز از اهمیت افتاد و با توسعه بصره و واسط و وکوفه
اند ،
یاهمیپپت نمان پد .هرچنپپد ایپپوان بآن
از مدائن جز شهری وکوچک و ب ،
لها همچنان باقی ماند و ویران،ههای بآن از شپپکوه و عظمپپت ایپپام
سا ،
یسراید .
یگوید و افسان،ههای دلنشین م ،
گذشته ایران رازها م ،
جنگ جلول ء
بعد از واقعه مدائن ،حپپادثه جلپپولء پیپپش بآمپپد وکپپه در بآن نیپپز
ایرانیان شکست سخت خوردند ۱در ایپپن بپپاب نوشپپت،هاند وکپپه وقپپتی
جلولء ،شهری بوده است نزدیک خانقین ،و در قدیم از منازل عمده بین راه ۱
عراق و خراسان بشمار می بآمده است .مطابق روایت حمپپدالله مسپپتوفی ،در
بآنجا ملکشاه سلجوقی رباطی ساخت و بآن را از بآن بس رباط جلول ،خواندند
ظاهر ًا این شهر در محل قزل رباط وکنونی واقع بوده است و گویا بپپه همیپپن
سبب این شهر را دولت عراق به نام سعد وقاص ،سعدیه نام نهاده است .
رک :لسترنج ،بلدان الخلفه ۸۷ ،
توفان و ریگ ۱۰۷ /
شوشتر و شوش
وقتی هزیمتیان جلولء وکپپه از پیپپش عپپرب گریختپپه بودنپپد بپپه
حلوان رسیدند ،یزدجرد ،چنانکه گفته بآمد ،از بیم پریشانی نتوانست
بیش در حلوان بماند .راه گریپپز پیپپش گرفپپت و بپپا وکسپپان و یپپاران
خویش به استخر و به قولی به قم و وکاشان بآهنگ وکپپرد .از وکسپپان و
نزدیکانش وکه درین سفر همپپراه وی بودنپپد یکپپی وکپپه هرمپپزان نپپام
داشت و گفت،هاند وکه خال شیرویه پسر خسپپرو بپپود و در درگپپاه وی
قربی و مکانتی تمپپام داشپپت گفپپت عپپرب از جپپانب حلپپوان بپپر مپپا
نهپپا بپپر
تاخت،هاند و وکپپاری بپپزرگ از پیپپش برد،هانپپد و در بآنجپپا بپپا بآ ،
یتوان بآمد اما جمعپی از ایپن قپوم در حپدود اهپپواز و خوزسپپتان
نم ،
هستند وکه سرداران دلیر و سلحشور ندارند و تاب حمله ما را نیارند .
اگر شهریار دستوری دهد من بدان دیار بروم و لشکر گرد بآورم و بپپا
سردار بآن جمع وکه ابوموسی اشعری نام دارد دربآویزم و او را بشکنم
و از فار س و اهواز مالی و لشکری فراز بآورم .یزدگرد این پیشپپنهاد از
هرمزان بپسندید و بپذیرفت .و او را با گروهی ،بدان مهم نامزد وکپپرد
و با مال و سپاه بدان سوی گسیل داشت .
به شهر درشدند از همان راه پنهان وکه به زیر زمین بود .نخسپپت در
خانه سینه از نقب بربآمدن و سپاز جنپگ وکردنپد .بآنگپاه از بآن خپانه
بیرون شدند و به جانب دروازه رفتند .از بیرون شهر نیز ابوموسی بپپا
گروهی از جنگجویان خویش بر پشت دروازه ایستادند و بانگ تکبیر
همی وکردند .این دویست وکس وکه با اشر س و سپپینه بودنپپد از درون
نها را بکشپپتند و دروازه را بگشپپادند
شهر با نگهبانان دربآویختند و بآ ،
تا ابوموسی و عربان به شهر دربآمدند و شمشیر در خلپپق نهادن پد .در
گیرودار این ماجرا ،هرمزان وکپپه طعمپپه خیپپانت یکپپی از هموطنپپان
خویش گشته بود ،با برخی از یاران گریخپت و در قلع،های وکپه درون
شهر بود پناه گرفت .ابوموسی همه شهر بسپپتد و سپپپس هرمپپزان را
در بآن قلعه وکه بود حصار داد .چون چندی بگذشت و هرمپپزان را در
بآن قلعه هیچ ذخیره نماند امان خواست ابوموسی پپپذیرفت وکپپه او را
نکشد و به مدینه نزد عمر فرستد ،تا هر رفتار وکه خلیفه خواهد با او
چنان وکند .نوشت،هاند وکه ابوموسپپی او را بپپا سیصپپد وکپپس نپپزد عمپپر
فرستاد و وقتی وکه این جماعت به مپپدینه نپپزد عمپپر رفتنپپد جملپپه
قباهای زرین و شمشیرها و وکمرهای گرانبها داشپپتند .بآورد،هانپپد وکپه
وقتی هرمزان را به مدینه بردند ،جامه و ساز فپپاخر داشپت .او را بپپه
مسجد بردند تا عمر را ببیند ،عمر در مسجد خفته بود و تازیپانه بپه
زیر سر داشت .هرمزان پرسید امیرمؤمنان وکجاست ؟ گفتنپپد همیپپن
توفان و ریگ ۱۱۳ /
است وکه خفته است .گفت پرده دارانش وکو ؟ گفتنپپد نپپه پپپرده داری
یباشپپد ؟
دارد و نه دربانی و نه وکاتبی .گفت این مرد مگپپر پیغمپپبر م ،
عمر از خواب بربآمد و هرمزان را بشپپناخت ۱.در داسپپتا ،
نها بآورد،هانپپد
وکه چون عمر خواست او را بکشد بآب خواست بیاوردند .بآنگاه از عمر
امان گرفت وکه تپپا بآن بآب را ننوشپد او را نکشپپتند .عمپر پپپذیرفت و
هرمزان بآب را بریخت و عمر ناچار از وکشتنش ،درگذشپپت .در فتپپح
شوش نیز داستانی نظیر این بآورد،هاند .گویند چون ابوموسی بآنجپپا را
حصار داد مرزبان شوش از وی جهت هشتاد وکس از یپاران و وکسپان
خویش زنهار خواست تا شهر را تسلیم وی وکند .ابوموسپپی پپپذیرفت
چون شهر را بگرفت هشتاد وکس را وکه از یاران او بودند بآزاد وکرد اما
خود او را بفرمود تا گردن زدند .در واقع مرزبان شوش وکه شهر را به
ابوموسی تسلیم وکرده بود قربانی غفلت و پریشپپانی خپپویش گش پت .
زیرا برای هشتاد وکس از یاران خویش زنهارر خواسته بود اما خود را
فراموش وکرده بود و جهت خویش زنهار نخواسته بود .ابوموسی شهر
را بگرفت و غنیمپپت بسپپیار بدسپپت بآورد ،و پپپس از بآن تازیپپان بلد
خوزستان و فپپار س را جولنگپپاه خپپویش وکردنپپد و در طپپی یکسپپال
مهرگان ،وکدک صمیره و استخر وارجان را نیز گرفتند .
آخرین نبرد
یوکپپرد عربپپان بپپه
یزدگرد وقتی از مدائن گریخت ظاهر ًا گمان م ،
یشوند و جبل را به او خواهند گذاشت .اما محاصپپره
سواد خرسند م ،
شوش و پیشرفت به جانب اصفهان این اندیشه خپپام را از سپپر او بپپه
در وکرد .
عمار بن یاسر سردار عرب چون از این خبر بآگاه گشت نپپامه بپپه
مدینه نوشت و حالی وکه رفته بود بازنمود .عمر خطاب ،نامه برگرفت
ت ای مردم تاوکنون به فر اسلم و یاری خدای در
و به منبر شد و گف ،
توفان و ریگ ۱۱۷ /
جنگ با عجم پیروزی با ما بوده است اوکنون عجم سپاه گرد وکرد،هاند
تا نور خدای را بنشانند .اینک نامه عمار بپن یاسرسپت وکپه بپه مپپن
ینویسد وکپپه اهپپل طپپو س و طبرسپپتان و دماونپپد و
فرستاده است .م ،
گرگان و ری و اصفهان و قم و همدان و ماهین و ماسبذان بر ملپپک
خویش گرد بآمد،هاند تا در وکپپوفه و بصپپره بپپا بپپرادران و یپپاران شپپما
دربآویزند و بآنان را از سرزمین خویش برانند و با شما به جنگ بآیند .
ت ای امیر رای تپپو
رایی وکه درین باب دارید با من بگویید .طلحه گف ،
ت ای امیپپر بپپه
بترست هرچه تو گویی چنان وکنیم .عثمپپان گف ،
صائ ،
مردم شام بنویس تا از شام بآیند و به مردم یمن وکس بفرسپپت تپپا از
یمن بآیند و از مردم وکوفه پیش گیر و چون اینهمه خلق بر تپپو فپپراز
بآیند سپاه تو بیشتر و وکار بر تو بآسان گردد .مسپپلمانان وکپپه در پپپای
منبر بودند این رای عثمان را بپسپپندیدند و بآفریپپن خواندن پد .عمپپر
روی به علی وکرد وکپه نیپپز بآنجپپا بپود و پرسپید رای تپپو چیسپت یپا
ابالحسن ؟ علی گفت اگر سپاه شام همه از بآنجا به یاری تو بآیند روم
نها
بر بآنجا دست اندازد و اگر همه سپاه یمن بآیند زنگیان بر ملک بآ ،
طمع ورزند و بآمدن ترا نیز روی نیست و ما از عهد پیغمبر باز ،هرگز
به وکثر ت سپاه بر دشمن پیروز نشد،هایم وکه پیروزی ما به حق بپپوده
است نه به زور .اوکنون رای بآنست وکه به سپاه شپام و عمپان و دیگپر
شهرها بنویسی تا برجای خویش بباشند و هر وکدام سه یک از عپپده
/ ۱۱۸دو قرن سکو ت
فتح نهاوند
سپاه ایران نیز به سرداری فیروزان یپپا مپپردان شپپاه ،سپپاز بپپرگ
بسیار بآماده وکرده بود .دو لشپپکر در نزدیپپک نهاونپپد خیمپپه زدنپپد و
چندی در برابر یکدیگر نشستند .چون ایرانیان جنگ را نیاغازیدند و
یرسپپید عربپپان سپپتوه
نها از هر سوی وکشور مپپدد م ،
هر روز نیز به بآ ،
گشتند و به هرا س افتادند وکه فرجام وکار چه خواهپپد بپپودن ؟ سپپران
سپاه عرب به چاره جویی نشستند و رای چنان دیدند وکه بایپپد بآوازه
دراندازند وکه خلیفه مسلمانان در مپپدینه مپپرده اسپپت و بایپپد سپپپاه
جنگ ناوکرده بپپازگردد .چنیپپن وکردنپپد و بآهنپپگ بازگشپپت نمودن پد .
ایرانیان از سنگرها و قلع،ههای خویش بربآمدنپپد تپپا عربپپان را دنبپپال
وکنند و بدین بهانه پراوکنپده شپپدند ،تپپا بپپه تازیپپان رسپپیدند تازیپپان
برگشتند و جنگی سخت در پیوستند و چند روز بکشید و از هپپر دو
سوی خلقی بسپپیار وکشپپته شپد .سپپرانجام سپپپاه ایپپران بشکسپپت و
بگریخت و نهاوند نیز بدست عپپرب افتپپاد .از بآنجپپا بپپه راه همپپدان و
بآذربایجان رفتند و دیگر ایرانیان را بیش مقاومت نبود .فتپپح نهاونپپد
در واقع راه تصرف تمام ایران را بر روی اعراب بگشود و این بآخریپپن
مقاومت منظم بود وکه دولت ساسانی در برابر تازیپان از خپپود نشپپان
داد و ازین پس دیگر نه دولتی در وکار بود و نه وکشوری .همپپه چیپپز
/ ۱۲۰دو قرن سکو ت
آتش خاموش
آغاز یک فاجعه
سقوط نهاوند در سال ۲۱هجری چهارده قرن ۱تاریخ پرحادثه و
باشکوه ایران باستان را وکه از هفت قرن قبل از میلد تا هفپپت قپپرن
بعد از بآن وکشیده بود پایان بخشید .این حادثه فقط سقوط دولتی با
عظمت نبود ،سقوط دستگاهی فاسد و تباه بود .زیپپرا در پایپپان وکپپار
یسرانجامی در همه وکارهپا فسپاد و تبپاهی
ساسانیان از پریشانی و ب ،
راه داشت .جور و استبداد خسروان بآسایش و امنیت مردم را عرضپپه
یوکرد و وکژخپپویی و سسپپت رایپپی موبپپدان اختلف دینپپی را
خطر م ،
یافزود .از یک سو سخنان مپانی و مپزدک در عقایپد عپامه رخنپه
م ،
اولین پادشاه ماد بنابر مشهور ،دیووکس نپپام داشپپته اسپپت و در حپپدود ۷۰۸ ۱
سال قبل از میلد مسیح به سلطنت رسیده اس پت .فتپپح نهاونپپد بپپه دسپپت
اعراب هم مقارن سال ۶۴۲میلدی روی داده است بنپپابراین مپپد ت فاصپپله
بین تأسیس دولت ماد و سقوط نهاوند یک هزار و سیصد و پنجاه بوده است
وکه در این جا از این مد ت به چهارده قرن تعبیر شده است .
/ ۱۲۲دو قرن سکو ت
وحد ت دینی درین روزگار تزلزلی تمام یافته بود و از فسادی وکه
در اخلق موبدان بود هوشپپمندان قپپوم از بآییپپن زرتشپپت سپپرخوره
یجستند وکه جنبپپه اخلقپپی و روحپپانی بآن از
بودند و بآیین تاز،های م ،
یتر باشد و رسم و بآیین طبقاتی وکهن را نیپپز درهپپم
دین زرتشت قو ،
فرو ریزد .نفوذی وکه بآیین ترسپا دریپن ایپام در ایپران یپافته بپود از
همین جا بود .عبث نیست وکه روزبه بن مرزبپان ،یپا چنپپانکه بعپدها
خوانده شد ،سلمان فارسی بآیین ترسا گزید و باز خرسپپندی نیپپافت .
یرفت .
ناچار در پی دینی تازه در شام و حجاز م ،
باری از این روی بود وکه درین ایام زمینه افکار از هر جهت برای
پذیرفتن دینی تازه بآماده بود و دولت نیز وکه از بآغاز عهد ساسپپانیان
یتوانست در برابپپر
با دین توأم گشته بود ،دیگر از ضعف و سستی نم ،
هیچ حمل،های تاب بیاورد .و بدین گونه ،دستگاه دین و دولپپت بپپا بآن
تانگیز وکپپه در پایپپان
هرج و مرج خون بآلود و بآن جور و بیداد شپپگف ،
بآتش خاموش ۱۲۳ /
عهد ساسانیان وجود داشت ،دیگر چنان از هم گسیخته بود وکه هیچ
امکان دوام و بقا نداشت .دستگاهی پریشان و وکاری تباه وکه نیپپروی
یتوانسپپت بآن را از
همت و ایمان ناچیزترین و وکم مای،هترین قومی م ،
هم بپاشد و یکسره نابود و تباه وکنپد .بپوزنطیه – یپا چنپپانکه امپروز
یگویند :بیزانس – وکه دشمن چندین ساله ایران بپپود نیپپز از بپپس
م ،
خود در بآن روزها گرفتاری داشت نتوانست این فرصت را به غنیمت
گیرد و عرب وکه تا بآن روزها هرگز خیال حمله به ایران را نیز در سر
یپرورد جرأ ت این اقدام را یافت .
نم ،
بدین ترتیب ،وکاری وکه دولت بزرگ روم با بآیین قپپدیم ترسپپایی
نتوانست در ایران از پیش ببرد ،دولت خلیفه عرب با بآیین نورسپپیده
اسلم از پیش برد و جایی خالی را وکه بآیین ترسایی نتوانسته بود پر
وکند بآیین مسلمانی پر وکرد .بدین گونه بپود وکپپه اسپپلم بپپر مجپپو س
پیروزی یافت .اما این حادثه هرچند در ظاهر خلف بآمِد عاد ت بپپود
ینمود .سالها بود وکه خطر
در معنی ضرو ت داشت و اجتناب ناپذیر م ،
سقوط و فنپپا در وکنپپار مرزهپپا و پشپپت درواز،ههپپای دولپپت ساسپپانی
یغرید .مردم وکه از جور فرمانروایان و فسپپاد روحانیپپان بپپه سپپتوه
م ،
بودند بآیین تازه را نویدی و بشارتی یافتند و از ایپپن رو بسپپا وکپپه بپپه
یشتافتند .چنان وکه در وکنپار فپرا ت ،یکجپا ،گروهپپی از
پیشواز بآن م ،
/ ۱۲۴دو قرن سکو ت
دهقانان جسر ساختند تا سپاه ابوعبیده به خاک ایران بتازد ،و شهر
شوشتر را یکی از بزرگان شهر به خیانت تسلیم عرب وکرد و هرمزان
حاوکم بآن ،برسر این خیانت به اسار ت رفت .در ولیپپاتی ماننپپد ری و
یپذیرفتنپپد
قومس و اصفهان و جرجان و طبرستان مردم جزیه را م ،
اما به جنگ بآهنگ نداشپپتند و سپپببش بآن بپپود وکپپه از بپپس دولپپت
ساسانیان دچار بیدادی و پریشانی بود وکس به دفپپاع از بآن علق،های
و رغبتی نداشت .از جمله بآورد،هاند وکه مرزبان اصفهان فاذوسبان نام
مردی بود باغیر ت ،چون دید وکپه مپردم را بپه جنپپگ عپرب رغبپپت
یگذارند ،اصفهان را بگذاشپپت و بپپا سپپی تپپن از
نیست و او را تنها م ،
تیراندازان خویش راه وکرمان پیپپش گرفپپت تپپا بپپه یزدگپپرد شپپهریار
بپیوندد اما تازیان در پی او رفتند و بازش بآوردنپپد و سپپرانجام صپپلح
افتاد ،بربآنکه جزیه بپردازند و چپپون فاذوسپپبان بپپه اصپپفهان بازبآمپپد
مردم را سرزنش وکرد وکه مرا تنها گذاشپپتید و بپه یپاری برنخاسپتید
سزای شما همین است وکه جزیه به عربان بدهید .حپپتی از سپپواران
بعضی به طیب خاطر مسلمانی را پذیرفتند و به بنی تمیم پیوستند .
چنانکه سیاه اسواری ،با عد،های از یارانش وکه همپه از بزرگپپان سپپاه
یزدگرد بودند چون وکر و فر تازیان بدیدند و از یزدگرد نومید شپپدند
به بآیین مسلمانی گرویدند و حتی در بسط و نشر اسلم نیز اهتمپپام
وکردند .
بآتش خاموش ۱۲۵ /
در واقع این فتح نهاوند ،در بآن روزگپپاران پیپپروزی بزرگپپی بپپود .
پیروزی قطعی ایمان و عدالت بر ظلم و فسپاد بپود .پیپروزی نهپایی
سادگی و فداوکاری بر خودخواهی و تجمل پرستی بود .رفتپپار سپپاده
تانگیزی وکپپه
اعراب در جنگهای قادسیه و جلپپولء و پیپپروزی شپپگف ،
یمانسپپت
نها دست داد و بپپه نصپپر ت بآسپپمانی م ،
بدان بآسانی برای بآ ،
یانداخت و جای بآن نیز بپپود .
جنگجویان ایران را در نبرد به تردید م ،
این اعراب وکه جای خسروان مرزبانان پر شپپکوه و جلل ساسپپانی را
یپیرای،های بودند وکه جپپز جپپبرو ت خپپدا را
یگرفتند مردم ساده و ب ،
م ،
یزیست از بآن همه تجمپپل و
نها وکه در مدینه م ،
یدیدند خلیفه بآ ،
نم ،
تفنن وکه شاهان جهان را هست هیچ نداشت و مثل همه مردم بپپود .
تهپپای تسپپخیر شپپده بپپه
نها نیز وکه از جانب او در شپپهرها و ولی ،
بآ ،
ینشستند و جای مرزبانان و وکنارنگان پادشاهان ساسپپانی
حکومت م ،
بودند زندگی ساده فقربآلود زاهپپدانه یپپا سپپپاهیانه داشپپتند .سپپلمان
/ ۱۲۶دو قرن سکو ت
فارسی وکه بعدها از جانب عمر به حکومت مدائن رسید نپپان جپپوین
یگریست وکه از
یداشت .در مرض مو ت م ،
یخورد و جامه پشمین م ،
م ،
عقبه بآخر ت جز سبکباران نگذرند و من با این همه اسپپباب دنیپپوی
چگونه خواهم گذشت .از اسباب دنیایی نیپپز جپپز دواتپپی و لپپولئینی
تانگیز بود و
نداشت .این مایه سادگی سپاهیانه یا زهدانه البته شگف ،
ناچار در دیده مردمپپی وکپپه هزینپپه تجمپپل و شپپکوه امپپرا و بزرگپپان
تها و سخر،هها تپپأمین
ساسانی را با عسر ت و رنج و با پرداخت مالیا ،
یداد .در روزگاری وکه مپپردم
یوکردند اسلم را ارج و بهای فراوان م ،
م ،
نهپپا از
یپرستیدند و با بآ ،
ایران خسروان خویش را تا درجه خدایان م ،
یرفتند پنپپام در
یشدند و اگر نیز به درگاه م ،
بیم و بآزرم رویاروی نم ،
یوکشیدند ،چنان وکه در بآتشگاه رسپپم بپپود ،عربپپان سپپاده دل
روی م ،
وحشی طبع با خلیفه پیغمبر خویش ،وکه امیر بآنان بپپود ،در نهپپایت
ینشست و رای
نها در مسجد م ،
یوکردند .خلیفه با بآ ،
سادگی سلوک م ،
یوکردند و بر وی ایپپراد
نها نیز بسا وکه سخن وی را قطع م ،
یزد و بآ ،
م ،
یگرفتند و این شیوه رفتار و اطوار سپپاده ناچپپار وکسپپانی را وکپپه از
م ،
یداشپپت وکپپه
احوال و اوضاع حکومت خویش سپپتوه بودنپپد بپپربآن م ،
نها را به دیده اعجاب و تحسین بنگرند .
عربان و بآیین تازه بآ ،
تهای محلی
مقاوم ک
تهپپای محلپپی غالب پ ًا بیپپش از یپپک حملپپه دیپپوان،هوار
این مقاوم ،
عصبانی نبپپود .پپپس از بآن سپپقوط مهیپپب وکپپه دسپپتگاه حکپپومت و
بها و
سپپازمان جپپامعه ایرانپپی را در هپپم فپپرو ریخپپت ایپپن اضپپطرا ،
تها لزم بود تا بار دیگر احوال اجتمپپاعی قپپوام یابپپد و تعپپادل
حروک ،
خود را بدست بآورد .ری پس از سقوط نهاوند بدسپپت عربپپان افتپپاد .
/ ۱۲۸دو قرن سکو ت
مپپردم چنپپدین بپپار بپپا فاتحپپان صپپلح وکردنپپد و پیمپپان بسپپتند امپپا
یبآوردند .مدتها
ییافت سر به شورش برم ،
هرچندگاه وکه امیر تغییر م ،
بعد ،یعنی در زمان حکومت ابوموسی اشعری بر وکپپوفه و اعمپپال بآن
بود وکه وضع ری بآرام و قرار یافت .ابوموسی وقتی به اصفهان رسپپید
نهپپا جزیپپه خواسپپت
مسلمانی بر مردم عرضه وکپپرد نپذیرفتن پد ،از بآ ،
قبول وکردند و شب صلح افتاد اما چپپون روز فپپراز بآمپپد عپپذر بآشپکار
نها جنپپگ
وکردند و با مسلمانان به جنگ برخاستند تا ابوموسی با بآ ،
وکرد .و این خبر را در باب اهل قم نیز بآورد،هاند .در سالهای ۲۸و ۳۰
هجری تازیان دو دفعه مجبور شدند استخر را فتح وکننپپد .در دفعپپه
دوم مقاومت مردم چندان با رشاد ت و گستاخی مقرون بود وکه فاتح
عرب را از خشم و وکینه دیوانه وکرد .نوشت،هاند وکه چون عبپپدالله بپپن
عامر فاتح مزبور از پیمان شکستن مردم استخر بآگاه شپپد و دانسپپت
وکه مردم بر ضد عربان به شورش برخاستند و عامل وی را وکشپپت،هاند
»سوگند خورد وکه چندان بکشد از مردم استخر وکه خون برانپپد .بپپه
استخر بآمد و بپه جنپگ بسپتد… و خپون همگپان مبپپاح گردانیپپد و
یریختند .
یرفت تا بآب گرم بر خون م ،
یوکشتند خون نم ،
چندان وکه م ،
پس برفت و عدد وکشتگان وکه نام بردار بودند چهل هزار وکشته بپپود ،
بآتش خاموش ۱۲۹ /
قتل عمر
توطئه قتل عمر وکه بعضی از ایرانیان ساوکن مدینه در بآن دسپپت
اندروکار بودند گواه این دعوی است ابولؤلؤ فیروز وکه دو سپپال بعپپد از
فتح نهاوند ،عمر بردست او وکشته شد از مردم نهاوند بود .نوشپپت،هاند
وکه او قبل از اسلم به اسار ت روم افتاده بود و سپس مسپپلمانان او را
اسیر وکرده بودند .اینکه او را رومی و حبشپپی و ترسپپا گفت،هانپپد ،نیپپز
ظاهر ًا از همین جاست و محل تأمل هم هست .به هر حال نوشت،هاند
وکه وقتی اسیران نهاوند را به مدینه بردند ابو لؤلؤ فیروز ،ایستاده بود
ینگریست .وکودوکان خردسال را وکپپه در بیپپن اسپپیران
و در اسیران م ،
یگفپپت عمپپر
یگریسپپت و م ،
یپسپپود و م ،
بودند دست بر سرهاشان م ،
جگرم بخورد .نوشت،هاند این فیروز غلم مغیره بن شعبه بپود .بلعمپی
گوید وکه »درودگری وکردی و هپپر روز مغیپپره را دو درم دادی .روزی
این فیروز سوی عمر بآمد و او با مردی نشسپپته بپپود گفپپت یپپا عمپپر
مغیره بر من غله نهاده است و گران است و نتوانم دادن بفرمپپای تپپا
وکم وکند .گفت چندست ؟ گفت روزی دو درم .گفپپت چپپه وکپپاردانی ؟
گفت درودگری دانم و نقاشم و وکند،هگر ،و بآهنگری نیز تپپوانم .پپپس
عمر گفت چندین وکار وکپپه تپپو دانپپی ،دو درم روزی نپپه بسپپیار بپپود .
چندین شنیدم وکه تو گویی من بآسیا وکنم بر باد وکه گندم بآ س وکند .
گفت بآری .عمر گفت مرا چنین بآسیا باید وکه سازی .فیروز گفت اگر
زنده باشم سازم ترا یک بآسیا وکه همه اهل مشرق و مغپپرب حپپدیث
بآن وکنند .و خود برفت .عمر گفت این غلم مرا به وکشتن بیپپم وکپپرد .
به ماه ذی الحجه بود بامداد سفیده دم .عمر به نمپپاز بامپپداد بیپپرون
شد به مزگت و همه یاران پیغمبر صف وکشیده بودنپپد و ایپپن فیپپروز
/ ۱۳۲دو قرن سکو ت
نیز پیش صف اندر نشسته و وکاردی حبشی داشت .دسته بپپه میپپان
اندر ،چنانکه تیغ هر دو روی بود و راست و چپ بزند و اهل حبشپپه
چنان دارند .چون عمر پیش صف اندر بآمد فیروز او را شپپش ضپپرب
بزد و از راست و چپ ،بر بازو و شکم ،و یک زخم از بآن بزد بپپه زیپپر
ناف ،از بآن یپپک زخپپم شپپهید شپپد و فیپپروز از میپپان مپپردم بیپپرون
یبآیپپد ظپپاهر ًا
جست…د « در این توطئه قتل عمر چنانکه از قرائن بر م ،
یگویپپد
هرمزان و چند تن از یاران پیغمبر دست داشت،هاند .بلعمی م ،
وکه چون »عثمان به مزگت بآمپپد و مردمپپان گپپرد بآمدن پد .نخسپپتین
وکاری وکه وکرد عبیدالله بپپن عمپپر را بخوانپپد و از همپپه پسپپران عمپپر
عبیدالله مهمتر بود .و بآن هرمپپزان وکپپه از اهپپواز بآورده بودنپپد پیپپش
پدرش و مسلمان شده بود ،همه با ترسپپایان نشسپپتی و جهپپودان ،و
هنوز دلش پاک نبود و این فیروز وکه عمر را شهید وکرد ترسپا بپود و
او هم با هرمزان همدست بود و غلمی بود از بآن سعدبن ابی وقاص ،
حنیفه ]جفنه ؟[ نام ،و هر سه به یپک جپپای نشسپپتندی و ابپپوبکر را
پسری بود نامش عبدالرحمن نشسته بپپود .عبپپدالرحمن گفپپت مپپن
امروز سلحی دیدم بر میان ابو لؤلپپؤ بسپپته ،عبیپپدالله گفپپت بپپه در
هرمزان گذشتم او نشسته بود و فیروز ترسا غلم مغیره بن شپپعبه و
این ترسا غلم سعد بن ابی وقاص نیز بود و هپپر سپپه حپپدیث همپپی
وکردند و چون مپپن بگذشپپتم برخاسپپتند و بآن وکپپارد از وکنپپار فیپپروز
بآتش خاموش ۱۳۳ /
بیفتاد… پس بآن روز وکه فیروز عمر را بآن زخم زد و از مزگت بیپپرون
جست و بگریخت مردی از بنپپی تمیپپم او را بگرفپپت و بکشپپت و بآن
وکارد بیاورد عبیدالله بآن وکارد بگرفت و گفت من دانم وکه فیروز ایپپن
نه به تدبیر خویش وکرد والله وکه اگر امیرالمؤمنین بدین زخم وفپپا ت
وکند من خلقی را بکشم وکه ایشان اندرین همداستان بود،هانپپد .پپپس
بآن روز وکه عمر وفا ت یافت عبیدالله چون از سر گور بازگشت بپپه در
هرمزان شد و او را بکشت و به در سعد شد و حنیفه را بکشت سعد
از سرای بیرون بآمد و گفت غلم مرا چرا وکشتی عبیدالله گفت بپپوی
یبآیپپد تپپو نیپپز بپپه وکشپپتن نزدیک پی .
خون امیرالمؤمنین عمر از تو م ،
عبیدالله موی داشت تا به وکتف پس چون سپپعد را بپپه وکشپپتن بیپپم
وکرد سعد بن ابی وقاص فراز شد و مویش بگرفپپت و بپپر زمیپپن زد و
شمشیر از دست وی بستد و چاوکران را فرمپپود تپپا او را بپپه خپپان،های
وکردند تا خلیفه پدید بآید وکه قصاص وکند .پس چون عثمان بنشست
نخستین وکاری وکه وکرد بآن بود عبیدالله عمر را بیپپرون بآورد از خپپانه
سعد و یاران پیغمبر علی،هالسلم نشسته بودند گفت چه بینید و او را
چه باید وکردن ؟ علی گفت بباید وکشتن به خون هرمزان وکه هرمپزان
یگناه بکشت و این هرمزان مولی عبا س بن عبدالمطلب بود… و
را ب ،
یهاشپپم را در خپپون او
قربآن و احکام شریعت بآموخته بود و همپپه بن ،
سخن بود و پس چون علی عثمان را گفت عبیدالله را بباید وکشپتن ،
/ ۱۳۴دو قرن سکو ت
بدین گونه ،ایرانیان وکینه ضربتی را وکه از دست عمر ،در قادسیه
و جلولء و نهاوند دیده بودند در مدینه از او بازستاندند و نیز در هپپر
یگشت ،ناراضیان تپپا بآنجپپا
شهری وکه مورد تجاوز و دستبرد عربان م ،
یایسپپتادند و تپپا وقپپتی وکپپه بپپه وکلپپی از دفپپاع و
وکه ممکن بود در م ،
مقاومت نومید نشده بودند در برابر این فاتحان وکه بر رغپپم سپپادگی
سپپپاهیانه رفتپپاری تنپپد و خشپپن داشپپتند سپپر بپپه تسپپلیم فپپرود
یبآوردند .
نم ،
با این حال ،وقتی بآخرین پادشاه سرگردان بدفرجام ساسپپانی در
مرو بدست یک بآسیابان گمنام وکشته شپپد و شپپاهزادگان و بزرگپپان
ینام و نشان گشتند ،رفت،هرفته بآخرین بآبهپپا نیپپز از
ایران پراوکنده و ب ،
ینتیج،های هم
ینقشه و ب ،
ینظم و غالب ًا ب ،
تهای ب ،
بآسیاب افتاد و مقاوم ،
یشپپد بپپه
وکه در بعضی شهرها از طرف ایرانیپپان در مقابپپل عربپپان م ،
تدریج از میان رفت .عربان بر اوضاع مسلط گشتند .امپپا هیپپچ چیپپز
بآتش خاموش ۱۳۵ /
رفتار فاتحان
تانگیز
بها درین باب نقل وکرد،هاند شگف ،
نهایی وکه در وکتا ،
داستا ،
یشپپود .نوشپپت،هاند وکپپه فاتحپپان
است و بسا وکه مایه حیر ت و تپپأثر م ،
جژ را نبایپپد
سیستان عبدالرحمن بن سمره سنتی نهاد وکه »راسو و ژُ
وکشتد « ۱اما گویا سوسمارخواران گرسنه چشم ،از خوردن راسو و جژ
یتوانسپپتند خپپودداری وکنن پد .در فتپپح مپپدائن نیپپز عربپپان
نیپپز نم ،
نمون،ههایی از سادگی و وکودنی خویش را ،نشان دادند .
بود وکه نقره از زر بهتر است و همچنین جماعتی از ایشان انبانی پپپر
از وکافور یافتند پنداشتند وکه نمک اسپپت قپپدری در دیپپگ ریختنپپد
طعم تلخ شد و اثر نمک پدید نیامد خواستند وکه بآن انبان را بریزنپپد
شخصی بدانست وکه بآن وکپپافور اسپپت و از ایشپپان بآن را بپپه وکربپپا س
۱
پار،های وکه دو درم ارزیدی بخرید .د «
عیون الخبپپار ج ۱ص ۷۶و . ۷۷و نیپز از همیپپن گپونه اسپت داسپپتان بآن ۱
اعرابی وکه حجاج او را ولیت اصفهان داد و او وکسپپانی را وکپپه از ادای خپپراج
طفره می زدند سر برید و سرهاشان در توبره وکرد .رک :مپپروج الپپذهب ج ۲
ص ۱۶۰طبع مصر .و نیز رجوع شود به وکتاب حاضر ص . ۵۸
/ ۱۳۸دو قرن سکو ت
باری مردم ایران ،جز بآنان وکه به شد ت تحت تأثیر تعالیم اسپپلم
باژ و برسم و وکستی و هوم و زمزم په ،از شپپعائر و مختصپپا ت بآییپپن زرتشپپت ۱
نها توضیحی لزم باشد :باژ وکه از ریشه اوسپپتایی
بشمارند .و شاید در باب بآ ،
وچ بآمده است ،و به معنی سخن و وکلم است ،به طور وکلی بر تمام دعاهپپای
وکوتاه وکه مجوسان بآهسته بر زبان می بآورند اطلق می شود و به طوری وکپپه
لغت نویسان گفت،هاند بآن با زمزمه یکی اسپپت یپپا اعپپم از بآن اس پت .در بپپاب
زمزمه نیز گفت،هاند :وکلماتی باشد وکه مغان در ستایش پروردگار و هنگام بدن
شستن و در سر خوان بآهسته بر زبان رانند…
برسم عبار ت است از شپپاخه هپپای بریپپده درخپپتی ،وکپه بپا بآداب و دعاهپپای
یشپپود ،و سپپپس بآن
خاصی و با وکارد مخصوصی به نام برسم چین ،بریده م ،
شاخ،هها را وکه باید از درخت انار باشد ،به هم بربسته نهند و دست،های سازند
– به درازی یک خیش و به پهنای یپپک جپپو – و بآن برسپپم را هنگپپام ادای
مراسم به دست چپ گیرند و با اذوکار و ادعیه خاصی در واقپپع شپپکر نعمپپت
بجای بآورند .برسم گرفتن ،چنان وکه استرابون نقل وکرده اسپپت ،در معابپپد و
در پیش بآتش ،شیوه مغان بوده است و پیپپش از طعپپام خپپوردن نیپپز برسپپم
یسرود،هاند .
یگرفت،هاند و باژ م ،
م ،
وکستی یا وکشتی ،مطلق وکمربند را گویند و هم به معنی بندی خپپاص اسپپت
یبسپپت،هاند .ایپپن وکمربنپپد مروکپپب از
وکه مجو س از بآغاز سن بلوغ بپپر میپپان م ،
بآتش خاموش ۱۳۹ /
ینگریسپپتند
واقع گشته بودند نسبت به عربان با نظر وکینه و نفر ت م ،
اما در بآن میان سپاهیان و جنگجویان ،به این وکینه ،حس تحقیپپر و
تترین
وکوچک شماری را نیز افزوده بودند .این جماعت عرب را پسپپ ،
بهپای تپازی از قپول
یشپمردند .عبپپار ت ذیپپل وکپه در وکتا ،
مپردم م ،
هفتاد و دو تار است وکه از پشم گوسفند سپید بافند و بآن را سه بپپار بپپه دور
وکمر بندند .عدد هفتاد و دو به مناسبت تعداد یسناهاسپپت در اوسپپتا ،و سپپه
بار به دور وکمر بستن را هم وکنایه دانست،هاند از سه شعار وکپپه پنپپدار نیپپک و
گفتار نیک و وکردار نیپپک باشپد .مراسپپم وکسپپتی بسپپتن و صپپدره پوشپپیدن
نها وکودوکان در جرگه اهل
وکودوکان در واقع به مثابه بآدابی است وکه پس از بآ ،
دیانت دربآمد،هاند .
اما هوم ،نام گیاه خاصی اسپپت و از بآن شپپربتی سپپازند وکپپه نیپپز بآن را هپپوم
خوانند و درست معلوم نیست نام علمی این گیاه چیسپت .بپپاری ،اسپپتعمال
شربتی وکه از جوشانده این گیاه درست می وکرده اند ظاهر ًا از مدتی پیش از
زرتشت هم بین ایرانیان ،متداول بوده است .به هر حال این مشروب ،مسکر
نبوده است و به جای مراسپم فپپدیه و قربپپان بپپه وکپپار مپپی رفتپه اسپپت و از
یبآمپپده اسپت .در مقابپپل مجمپپر
مهمترین مراسم بآیین مزدیسنان بشپپمار م ،
بآتش ،چند ساقه از این گیاه را با بآداب و شست و شوی خاص با شاخ،های از
درخت انار و قدری بآب با ترتیب خاص و همراه با سرود اوسپپتا درون هپپاون
یبرد،هاند .
یفشرد،هاند و در مراسم مذهبی به وکار م ،
مخصوصی م ،
برای اطلعا ت بیشتر در باب این الفاظ ،رجوع شود بپپه :یشپپتها ،جلپپد اول و
همچنین به خرده اوستا ،تألیف بآقای پورداود و نیز به :مزدیسنا و تپپأثیر بآن
/ ۱۴۰دو قرن سکو ت
تهپپا و امپپوال
نهای زیاد بر باد رف پت .نعم ،
نها و دودما ،
گشت .خاندا ،
توانگران را تاراج وکردند و غنایم و انفال نام نهادند .دخپپتران و زنپپان
ایرانی را در بازار مدینه فروختند و سبایا و اسپپرا خواندن پد .از پیشپپه
وران و برزگران وکه دین مسلمانی را نپذیرفتند بپپاج و سپپاوگران بپپه
زور گرفتند و جزیه نام نهادند .
یامیه
موالی و بن ک
یامیه بپپرای بآزادگپپان و بپپزرگ زادگپپان ایپپران قابپپل
حکومت بن ،
تحمل نبود زیرا بنیاد بآن را بر وکوچک شماری عجم و برتپپری عپپرب
یتوانستند بآن را تحمل
نتر نیز به سختی م ،
نهاده بودند .طبقا ت پایی ،
نها نه از خلیفه و عمال او نواخپپتی و بآسایشپپی دیپپده
نمایند .زیرا بآ ،
بودند و نه تعصبا ت دینپپی دیرینپپه را فرامپپوش وکپپرده بودنپد .عبپپث
یامیپپه رخ
نیست وکه هر جا شورشپپی و بآشپپوبی بپر ضپد دسپپتگاه بن ،
/ ۱۴۲دو قرن سکو ت
یها
برتری ایران ک
این »نژاد برترد « وکپپه میپپدان فکپپر و عمپپل او هرگپپز از جولنگپپاه
»اسبان و شترانشد « تجاوز نکرده بود ،برای اداره وکشورهای وسپپیعی
یتوانست به وکلی از موالی صرف نظر نمایپپد .
یافتاد نم ،
وکه بدستش م ،
ناچار دیر یا زود برتری »موالید « را اذعان نمود .عبث نیست وکه یپپک
خلیفه خودخواه مغرور بلنپپدپرواز امپپوی مجبپپور شپپد ،ایپپن عبپپار ت
یهپا شپگفت دارم .هپزار سپال
معپروف را بگویپد وکپه» :از ایپن ایران ،
/ ۱۴۴دو قرن سکو ت
حکومت وکردند و سپپاعتی بپپه مپپا محتپپاج نبودنپد .و مپپا صپپد سپپال
ینیپپاز نشپپدیمد « .امپپا بپپه رغپپم
نهپپا ب ،
حکومت وکردیم و لحظ،های از بآ ،
یتوانسپپتند ایپپن مپپوالی را در رأ س وکارهپپای حکپپومت
وکسانی وکه نم ،
ببیند ،دیری نگذشپت وکپه ایرانیپان در قلمپرو دیپن و علپم جایگپاه
شایست،های برای خود بدست بآوردند .
چنان وکه در پایان دوره اموی بیشتر فقها ،بیشتر قضا ت و حپپتی
عده زیادی از عمال از موالی بودند .موالی بر همپپه شپپئون حکپپومت
استیل داشتند بدین گونه هوش و نبوغ مپپوالی بپپه تدریپپج وکارهپپا را
شهای شدید حاضر نشد به فزونی
قبضه وکرد .اما عرب بدون وکشمک ،
و برتپپری بنپپدگان درم نخریپپده خپپویش تسپپلیم شپپود .در ایپپن
شها ایرانیان مجالی یافتند وکه برتری معنوی و مادی خود را
وکشمک ،
نها نه فقپپط بپپر رغپپم افسپپانه »سپپیاد ت
بر فاتحان تحمیل نمایند .بآ ،
عربد « در زمینه امور اداری بر فاتحان خود برتپپری یافتنپپد بلکپپه در
قلمرو جنگ و سیاست نیز تفوق خود را اثبا ت وکردند .
اما از همان بامداد اسلم ،ایرانی نفپپر ت و وکینپپه شپپدید خپپود را
نسبت به دشمنان و باج ستانان خپپود بآشپپکار نمپپود .نپپه فقپپط یپپک
ایرانی در سال ۲۵هجری عمر بن خطاب خلیفه دوم را با خنجپپر از
پا دربآورد بلکه از بآن پس نیز هر فتنه و بآشوبی وکپپه در عپپالم اسپپلم
بآتش خاموش ۱۴۵ /
یامیه
در قیام مختار ،ایرانیان فرصت مناسبی جهت خروج بر بن ،
و عربان یافتند .در بآن زمان وکوفه از مراوکز عمده ایرانیان و شپپیعیان
یشد .این شهر
یامیه عداو ت سخت داشتند محسوب م ،
علی وکه با بن ،
مروکز خلفت علی بود و ازین رو عده بسیاری از پیروان و هواخواهان
او درین شهر مسکن گزیده بودند .عپپد،های از اسپپاوره ایرانپپی نیپپز از
بازمانده »جند شهنشاهد « ،پس از شکست قادسیه دریپپن شپپهر بپپاقی
یوکردنپپد و
یهایی بودند وکه در سپاه ایران خپپدمت م ،
بود .اینان دیلم ،
بعد از جنگ قادسیه اسلم بآورده بودند و در وکوفه جای داشتند ۱ .به
علوه وکوفه در حدود حیره بنا شده بود و چنان وکه معلوم است ایپپن
دیار از قدیم تحت حمپپایت پادشپپاهان ساسپپانی بپپود .خپپاطره قصپپر
خورنق و ماجرای نعمان و منذر در دل ایرانیانی وکه در حدود وکپپوفه
یزیستند گرم و زنده بود .از این رو وکوفه برای ایجاد یپپک »وکپپانون
م ،
یرسید .
طغیاند « بر ضد تازیان جای مناسبی به نظر م ،
قیا م مختار
درین میان مختار بن ابی عبید ثقفی پدید بآمد » .توب،هوکپپاراند « را
وکه بر اثر شکست سابق پراوکنده شده بودند گرد بآورد و دیگر بار بپپه
دعوی خونخواهی حسپین بپن علپپی برخاسپت .دریپپن مقصپپود نیپپز
وکامیاب شد .زیرا با زیروکی و هوش وکم نظیری توانست مردم ناراضی
را نزد خود گرد بآورد .اندوکی بعد بسیاری از قاتلن حسین را وکشپپت
و وکوفه را بدست وکرد تا حدود موصل را به حیطه ضبط بآورد .دریپپن
جا بود وکه عبیدالله بن زیاد را شکست داد .عبیدالله در طی جنگپپی
وکشته شد و سرش را به وکوفه بردند و از وکوفه به مدینه فرستادند .
بآتش خاموش ۱۴۷ /
ینمپپود .
این مختار خپپود را از هپپواداران خانپپدان پیغمپپبر فپپرا م ،
پدرش در جنگ با ایرانیان وکشته شده بود .عمویش سعد بن مسعود
وکه تربیت وی را برعهده داشت یک چند در دوره خلفپپت علپپی بپپه
حکومت مدائن رسید .و در هنگامی وکه او در جنگ خوارج به یپپاری
علی برخاست مدائن چندی بدست مختار بود .با ایپپن همپپه ،وقپپتی
امام حسن از جنگ با معاویه انصراف یافت و نزد سپپعد بپپن مسپپعود
بآمد مختار پیشنهاد وکرد وکه او را نزد معاویه بفرستند و به او تسپپلیم
وکنند ۱این امر بهان،های شد وکه شپپیعه پپپس از بآن همپپواره مختپپار را
یامیپپه مختپپار
بدان نکوهش وکنند .در هر حال مقارن ایام خلفت بن ،
بدان قوم علق،های نشان نداد .در واقعه مسلم بن عقیل وکه به وکپپوفه
بآمد تا مقدمه خلفت را برای حسین بن علی بآمده سپپازد ،و سپپپس
یامیپه برخاسپت و بپه زنپدان
گرفتار و وکشته شد ،مختار برخلف بن ،
افتاد .در واقعه وکربل نیز در بند بود .چون رهایی یافت به مکه رفپپت
و با ابن زبیر وکه بآهنگ خروج بر امویان داشت بآشپپنا گش پت .بعپپد از
بآن به طائف زادگاه خویش رفت .یک سال بیش در بآنجا نماند و بپپاز
به ابن زبیر پیوست .در واقعه حصار مکه وکه به سال ۶۴روی داد نیز
با او یاری وکرد .اما چندی بعد ،باز ابن زبیر را بگذاشپپت و بپپه وکپپوفه
رفت و درصدد اجرای طرح تاز،های افتاد .در بآن هنگپپام وکپپه رمضپپان
سال ۶۴بود شیعیان وکوفه برگرد سلیمان بن صرد خزاعی بودند اما
نهپپا را مالشپپی سپپخت
نها پیشرفت نداشت و عبیدالله زیپپاد بآ ،
وکار بآ ،
یخواست فرمپان رؤسپای شپیعه را گپردن
داده بود .مختار ،چون نم ،
بنهد دعوتی تازه بآغاز نهاد و خود را فرستاده و نماینپپده محمپپد بپپن
حنفیه فرزند علی خواند .شیوایی بیان و زیبایی گفتار او ،وکپپه چپپون
یگفت ،سبب نشر دعپپوی و
وکاهنان قدیم سخن با سجع و استعاره م ،
بسط نفوذ او گشت .از این رو یک چند والی وکوفه ،وکه از جانب ابپپن
زبیر در بآنجا بود وی را بازداشت .اما چون بآزادی یافت درصدد بربآمد
با ابراهیم بن الشتر وکه از سران شیعه بود دوستی بآغاز وکند .ابراهیم
نخست نپذیرفت اما مختار نام،های بدو نمود وکه گفت،هاند مجعول بپپود
و در بآن محمد حنفیه وی را به یاری خوانده بود و مختار را امیپپن و
وزیر خویش یاد وکرده بود .ابراهیم چون این نامه بخواند دعپپو ت او را
پذیرفت و به همکاری او رضا داد .بزرگپپان وکپپوفه ،وکپپه در نهپپان بپپه
جانب ابن زبیر تمایل داشتند ،در مقابل شور و شوق موالی و حمراء
دیلم وکه یاران و پیروان ابراهیم اشتر بودند ،مقاومت را روی ندیدنپپد
کاندک گذشته از وکوفه بلد عراق
و وکار نهضت مختار بال گرفت .اند ،
و بآذربایجان و ری و اصفهان و چند شهر دیگر نیپپز تحپپت فرمپپان او
/ ۱۵۰دو قرن سکو ت
دربآمپپد و هجپپده مپپاه ازیپپن بلد خپپراج گرفپت .بزرگپپان وکپپوفه نیپپز
رفت،هرفته از ناچاری اوکثر بدو پیوستند اما نه به او اعتماد وکردند و نه
از اینکه موالی را بروکشیده بود وی را عفپپو نمودن پد .امپپا مختپپار وکپپه
قدر ت و شووکت خود را مدیون یاری موالی بود بپپه شپپکایت بزرگپپان
وکوفه التفا ت نکرد .بزرگان یک بار نیز وقتی وکه ابراهیم و سپاه او بپپه
دفع لشکریان شام رفته بودند بزرگان وکوفه درصدد خروج بر مختپپار
یای وکرد و در نهان ابراهیپپم را
نها گرگ بآشت ،
بربآمدند .اما مختار با بآ ،
خواست .چون ابراهیپپم بازبآمپپد بزرگپپان وکپپوفه همپپه بدسپپت و پپپای
بمردند و سرجای خویش نشسپپتند .پپپس از بآن مختپپار بپپه عقپپوبت
قاتلن امام حسپپین بربآمپپد و وکسپپانی را نیپپز وکپپه از یپپاری وکپپردن او
خودداری وکرده بودند بمالید .بفرمود تا سراهاشان را ویپپران وکننپپد و
نها
نها را بکشند و براندازند .مال و عطایی هم وکه پیش از بآن به بآ ،
بآ ،
یشد بفرمود تا به موالی وکه یاران وی بودند داده شود .همین
داده م ،
امر سپپبب شپپد وکپپه عربپپان دل ازو بردارنپپد و او را یلپپه وکننپپد و بپپه
دشمنانش روی بآورند .
در واقع ،مختار موالی را وکه مخصوص ًا در وکوفه زیاد بودند زیپپاده
یامیپپه
نهپپا را وکپپه در دوره تسپپلط عمپپال بن ،
از حد دلجویی وکرد و بآ ،
عرضه جور و استخفاف بسپپیار واقپپع شپپده بودنپپد هواخپپواه خپپویش
بآتش خاموش ۱۵۱ /
نفر ت اعراب از مختار گشته بود وکثر ت موالی در سپاه او بود .
وقتی بزرگپپان عپپرب بپپه مختپپار پیپپام فرسپپتادند وکپپه »مپپا را از
نها را برخلف رسم بر چهارپایپپان
بروکشیدن موالی بآزار رسانیدی ،بآ ،
نهپا نصپیب دادی !د «
نشاندی و از غنایم جنگی وکه حق ماسپت بپه بآ ،
نها جواب داد وکه »اگر من مپپوالی را فروگپپذارم و غنپپایم
مختار به بآ ،
یامیپپه و ابپپن زبیپپر
جنگی را به شما واگذارم بآیا به یپپاری مپپن بپپا بن ،
جنگ خواهید وکرد و در ایپپن بپپاب سپپوگند و پیمپپان توانیپپد بجپپای
نها جواب منفی دادند و بپدین جهپت بپود وکپه مختپپار
بآورد ؟د « اما بآ ،
سرانجام در مقابل ابن زبیر وکپپه بزرگپپان وکپپوفه و رجپپال عپپرب بپپا او
همداستان بودند مغلوب و مقتول شپد .در بپپاب مختپپار و نهضپپت او
نها گفت،هاند و داوری دریپپن بپپاب نیپپز بآسپپان نیسپت .
گون،هگون سخ ،
بزرگان عرب از شیعه و سنی درباره او نظر خوبی نداشت،هاند و اقپپدام
بآتش خاموش ۱۵۳ /
یشمرد،هاند و ازیپپن
او در بروکشیدن موالی ناپسند و خلف حمیت م ،
رو وی را به دروغزنی و حیله گری و جاه طلبی و گزافه گویی متهم
وکرد،هاند .درست است وکه رفتار او با بزرگان وکپپوفه از دورویپپی خپپالی
نبود و نیز در سوء استفاده از نام محمد حنفیه قدری افراط وکرد .اما
هواداری او از موالی در س بزرگ پر بهایی بود هم بپپرای مپپوالی وکپپه
بعدها جرأ ت اقدام برخلف عربان را یافتنپپد و هپپم بپپرای عپپرب وکپپه
۱
یدیدند .
بیهوده شرف اسلم را منحصر به خویش م ،
بدین گونه قیام مختار ،برای ایرانیان بهانه زور بآزمایی با عپپرب و
یتوانسپپتند
یامیه بود .ولیکپپن عربپپان وکپپه نم ،
مجال انتقا،مجویی از بن ،
نهضت قوم ایرانی را تحمل وکنند سعی وکردند در این ماجرا موالی را
به تاراج مال یتیمان و بیوه زنپپان متهپپم وکنن پد .امپپا در واقپپع اتهپپام
ناروایی بود .این اعراب بودند وکه مال یتیمپان و بیپوه زنپان را تپاراج
ینمودند .سرداران عرب بودند وکه موجبپپا ت سپپقوط دولپپت عربپپی
م ،
یامیه را فراهم بآوردند .
بن ،
نهپپا
نها غزو و جهاد بپود امپپا دریپپن وکپپار مقصپپود بآ ،
وکار عمده بآ ،
پیشرفت دین نبود .این وکار را فقط به منظور غار ت و استفاده پیپپش
عورزی رؤسا
گرفته بودند بسیاری از سپاهیان و وکارگزاران بر اثر طم ،
و امرا فقیر گشته بودند وقتی یپپک عامپپل بجپپای دیگپپری گماشپپته
تهپا و
یوکپپرد و بپا اقسپام عقوب ،
یشد ،عامپپل معپپزول را مصپادره م ،
م ،
یستاند بدین گونه بود ،وکه در عهد امویپپان
بها اموال او را باز م ،
عذا ،
حجاج عراق را و قتیبه بن مسلم خراسان را به بآتش وکشیدند .میزان
ییافت و بیداد و تعدی مپپأموران
جها هر روز فزونی م ،
تها و خرا ،
مالیا ،
یگش پت .از قسپپاو ت و خشپپونت
در گرفتن اموال هر روز بآشپپکارتر م ،
خهپپا بآورد،هان پد .
تانگیز بسپپیار در تاری ،
نهای شگف ،
عمال حجاج داستا ،
ینویسند وکه مردم اصفهان چند
نهاست :م ،
حکایت ذیل نمون،های از بآ ،
سالی نتوانستند خراج مقرر را بپردازند .حجپپاج عربپپی بپپدوی را بپپه
ولیت بآنجا برگماشت و از او خواست وکه خپپراج اصپپفهان را جبپپایت
وکند .اعرابی چون با اصفهان رسید چند وکس را ضپپمان گرفپپت و ده
نها
نها مهلت داد .چون در موعد مقرر خراج را نپرداختند بآ ،
ماه به بآ ،
نهپپا بپپاز بهپپانه
را وکه ضمان بودند بازداشت و مطالبه خپپراج نمپپود بآ ،
بآوردند .اعرابی سوگند خورده بود وکه اگر مال خراج را نیاوردند بآنپپان
نها پیپپش رفپپت بفرمپپود تپپا
را گردن خواهپپد زد .یکپپی از بآن ضپپما ،
گردنش بزدند و بر بآن نوشتند »فلن پسر فلن ،وام خود را گپپزاردد «
پس فرمان داد تا سر را در بدر،های نهادند و بر بآن مهر نهاد .دومی را
نیز همچنین وکرد .مردم را چاره نماند ،بشکوهیدند و خراجی را وکپپه
بآتش خاموش ۱۵۵ /
۱
برعهده داشتند جمع وکردند و ادا نمودند .
با چنین سخت وکشی و وکینه وکشی وکه از جپپانب عمپپال حجپپاج
یشد چار،های جز تسلیم محض یا قیام خپپونین
نسبت به مردم روا م ،
نبود و چند بار مردم ناچار شدند سر به شورش بردارند .
2
حجاج
تانگیز حجاج در عپپراق یکسپپره
دوره حکومت خون بآلود و وحش ،
نها و روایپپا ت هولنپپاوکی از دوران
در فجایع و مظالم گذشپپت داسپپتا ،
حکومت او نقل وکرد،هاند وکه مایه نفر ت و وحشت طبع بآدمپپی اس پت .
گویند »در زندان او چند هزار وکس محبو س بودند و فرموده بپپود تپپا
یدادند و بجای طعام سرگین
ایشان را بآب بآمیخته با نمک و بآهک م ،
بآمیخته به گمبز خرد « ۳حکومت او در عراق بیست سال طول وکشید .
مروج الذهب ،ج ۲ص . ۱۶۰ ۱
درباره حجاج رجوع شود به رساله جپپالب Jean Perierتحپپت عنپپوان: ۲
Vie d’al Hadjâdj ibn Yousofوکه جزء انتشارا ت l’Ecole des
hautes Etudsدر پاریس به سال ۱۹۰۴مسیحی به طبع رسیده است
و جامع اطلعا ت مفیدی در این باب است
تجارب السلف ،ص . ۷۵ ۳
/ ۱۵۶دو قرن سکو ت
در این مد ت وکسانی وکه او وکشت جز بآنان وکه در جنگ بپپا او وکشپپته
شدند اگر بتوان قول مورخان را باور وکرد بالغ بر یکصد و بیست هزار
وکس بود .نوشت،هاند وکه وقتی وفا ت یافت پنجاه هزار مرد و سی هپپزار
زن در زندان او بودند ۱.شاید این ارقام از اغراق و مبالغه خالی نباشد
اما این اندازه هست وکه دوره حکومت او در عراق ،برای همپه مپردم ،
خاصه برای موالی بدبختی بزرگی بوده است .
جانب خلیفه بدو واگذار شد .دو سال بعپپد ،او را بپپه حکپپومت عپپراق
فرستادند و عراق در بآن هنگام از فتنه خوارج دمی بآسوده نبپپود .بپپا
این خوارج ،ناراضیان و علی الخصپپوص مپپوالی غالب پ ًا همپپراه بودن پد .
یدیدنپپد خیلپپی زود
وکسانی وکه هنوز در اسلم بپپه چشپپم بآشپپتی نم ،
ممکپپن بپپود فریفتپپه دعپپوی وکسپپانی شپپوند وکپپه خلیفپپه را نپپاحق
یدانستند و مالیا ت دادن به او را در حقیقت بپپه مثپپابه حمپپایت و
م ،
ینظیپپر
یشمردند .حکومت حجاج در عراق بپپا قسپپاوتی ب ،
تقویت او م ،
توأم بود ۱و استیلی او بر مردم به منزله تازیپپانه عقپپوبت و شپپکنجه
بود .در ورود به بصپپره خطب،های خوانپپد وکپپه از قسپپاو ت و صپپلبت او
یوکرد .حجاج با بآنکه خپپوارج را مپپالش سپپخت داد از بپپس
حکایت م ،
یوکرد خشم و نفرین مسپپلمانان همپپواره در پپپی او بپپود .وی
بیداد م ،
گرفت .
یهپپا مپپادام
جزیه مالیا ت سرانه و خراج مالیا ت ارضی بود وکه ذم ،
یبایسپپت بپردازنپپد
وکه مسلمان نشده بودند طبق قپپوانین خاصپپی م ،
یرفت و قدر ت پرداخت در
تها بال م ،
چون رفت،هرفته میزان این مالیا ،
جهپپا
یهپپا بپپرای بآنکپپه از پرداخپپت ایپپن با ،
ییافت ،ذم ،
مردم نقصان م ،
یگذاشپپتند و
یبآوردند و مزارع خویش را فرو م ،
بآسوده شوند اسلم م ،
یبآوردند .با این حال حجاج همچنان جزیه و خراج
به شهرها روی م ،
یوکرد ۱.وکارگزاران حجاج به او نوشته بودنپپد وکپپه
نها مطالبه م ،
را از بآ ،
»مالیا ت رو به وکاسپپتی گذاشپپته اسپپت زیپپرا اهپپل ذمپپه مسپپلمان و
شهرنشین شد،هاندد « حجاج برای بآنکپه »عوایپپد بیپپت المپپال اسپپلمد «
نقصان نپذیرد فرمان داد وکه وکسی را رها نکنند تا از ده به شهر وکوچ
نماید و نیز امر وکرد وکه از نپپو مسپپلمانان همچنپپان بپپه زور جزیپپه را
بستانند .روحانیان بصره از این رفتار او به ستوه بآمدند و بپپر خپپواری
یهای حجاج دولت امپپوی را از
اسلم گریستند .اما نه این چاره جوی ،
یرهانید و نه گریه روحانیان خشپپم و نفپپر ت مپپوالی را فپپرو
سقوط م ،
ینشانید .این فشار و شکنجه وکپپه از جپپانب حجپپاج و عمپپال او بپپر
م ،
یانگیخت .
یبآمد بآنان را به انتقام جویی برم ،
موالی وارد م ،
در این هنگام فتنه عبدالرحمن بن محمد بن اشعث وکه بپر ضپپد
مظالم حجاج قیام وکرده بود رخ داد .موالی و نو مسلمانان وکه از جور
یگریستند و
یشدند و م ،
و بیداد حجاج به جان بآمده بودند ،بیرون م ،
یدانستند چه وکنند
یوکردند وکه »یا محمداه یا محمداهد « و نم ،
بانگ م ،
و وکجا بروند .ناچار به مخالفت حجاج به ابن اشعث پیوسپپتند و او را
بر ضد حجاج یاری وکردند .
عبدالرحمن
خهپپا بپپه
داستان خروج عبدالرحمن بن محمد بن اشپپعث را تاری ،
تفصیل نوشپپت،هاند .عبپپدالرحمن از اشپپراف قحطپپان بپپود و از جپپانب
حجاج در زایل امار ت داشت و خواهر او را وکپپه میمپپونه نپپام داشپپت
حجاج برای محمد پسر خود به زنی گرفته بود ۱وقتی حجاج نام،های
لها بستان از مردمپان و سپوی هنپد و سپند
تند بدو نوشت» :وکه ما ،
۲
نها وکن و سر عبپپدالله عپپامر در وقپپت نزدیپپک مپپن فرسپپتد «
تاخت ،
یجسپپت
عبدالرحمن وکه داعیه سروری داشپپت و بهپپانه سروکشپپی م ،
نپذیرفت و بربآشفت »پس نامه حجاج جواب وکرد وکه تپپاختن هنپپد و
سند وکنم اما ناحق نستانم و خون ناحق نریزمد « پس عبدالرحمن بپپا
لشکر خود وکه اهل عراق و دشپپمن حجپپاج بودنپپد همداسپپتان شپد .
حجاج را خلع وکرد و به قصپپد جنپپگ بپپا او روانپپه عپپراق گردی پد .در
نزدیکی شوشتر حجاج شکست خورد و به بصره گریخت و از بآنجا به
وکوفه رفت .در نزدیکی دیرالجماجم طی صد روز هشپپتاد نپپبرد بیپپن
نها رخ داد .سرانجام عبدالرحمن مغلوب گشت .سپاه او تباه شد و
بآ ،
او خود به خراسان گریخت .
را زنبیل بند وکرد و بآن مرد را ،و بندی بیاورد و یک حلقپپه بپپر پپپای
عبپپدالرحمن نهپپاده بپپود و یکپپی بپپر پپپای بآن مپپرد ،بپپر بپپام بودنپپد
عبدالرحمن گفت من حاقنم به وکنار بام باید شدن هپپر دو بپپه وکنپپار
بام شدند .عبدالرحمن خویشتن را از بپپام افکنپپد هپپر دو بیفتادنپپد و
۱
جان بدادند و نام یار عبدالرحمن ابوالمنبر بود .د «
در این حادثه بیشتر وکسانی وکه به یاری ابن اشعث و به دشمنی
حجاج برخاستند فقها و جنگیان و موالی بصره و عراق بودند .حجاج
بآنان را به سختی شکنجه داد .موالی را پراوکنده وکرد و هر وکدام را بپپا
قرای خود فرستاد و بر دست هر یپک نپام قپری،های وکپه او را بپدانجا
یفرستاد نقش داغ نهاد .حپتی زاهپدان و فقیهپپان نیپپز وکپه دریپپن
م ،
ماجرا بر ضد حجاج برخاسته بودند عقوبت دیدند .سعید بن جبیر از
یشپپد و
بآن جمله بود .وی از زاهدان و صالحان بآن عصر محسپپوب م ،
به قدری مورد محبت و احترام مردم بود وکه اگپپر چنپپد عپپرب نبپپود
یخواندند .گویند وقتی او را
مردم برخلف رسوم پشت سرش نماز م ،
دستگیر وکردند و پیش حجاج بردند از او پرسید» :وقتی تو به وکپپوفه
دربآمدی با بآنکه جز عربان وکسی حق امامت نداشت مگر من بپپه تپپو
اجازه امامت ندادم ؟د « گفپپت :چپپرا ،دادی .پرسپپید »مگپپر تپپرا قاضپپی
از جمله وکسانی وکه با ابن اشعث بپپر ضپپد حجپپاج قیپپام وکردنپپد ،
فیروز نام از موالی بود .دلوری و چالوکی او حجاج را سپپخت نگپپران
یداشت .حجاج گفته بود ،هر وکه سر فیروز را نزد من بآورد او را ده
م ،
یگفت »هر وکس سر حجاج را برای مپپن
هزار درم بدهم ،فیروز نیز م ،
بآورد صد هزار درمش بدهمد « .سرانجام پس از شکست ابپپن اشپپعث ،
فیروز به خراسان گریخت و بآنجا بدست ابن مهلب گرفتار شپپد .او را
۱
نزد حجاج فرستادند و حجاج او را به شکنج،ههای سخت بکشت .
عبار ت بین دو قلب ] [ در متن وکتابی وکپه عبپار ت اصپل ،از بآن نقپل شپده ۱
است نیست برای روشن شدن مطلب درین جا الحاق شده است .
/ ۱۶۶دو قرن سکو ت
موصل و خراسان ،چون وکار تمام شد… بآنگاه دعپپو ت بآشپپکار وکپپرد و
یوسف بن عمر وکه از طرف بنوامیه امیر وکوفه بود لشکری جمع وکرد
و جنگی عظیم وکرد ناگاه به تیری وکه بر پیشانی او بآمد وکشپپته شپد .
یاران او را دفن وکردند و بآب برسر او براندند تا گور او پیدا نباشد و او
را از خاک برنیارند .یوسف بن عمر در جستن وکالبد او سعی نمپپود و
بار یافت و فرمود صلبش وکردند و مدتی مصلوب بپپود ،بعپپد از بآتپپش
بسپپوختند و خاوکسپپتر او را در فپپرا ت ریختنپپدد « ۱پپپس از بپدار زدن ،
سرش را نیز به دمشق و سپس از بآنجا به مکه و مدینه بردند .یکپپی
یامیه به بآسپپانی توانسپپتند یپپاران زیپپد را مقهپپور و
از جها ت بآنکه بن ،
پراوکنده سازند بآن بود وکه بین پیروان او وحد ت وکلمه نبپپود و حپپتی
در بآن میان از خوارج و وکسانی وکه هیپپچ قصپپد نصپپر ت و یپپاری او را
نداشتند بسیار وکسان بودند .ضعف و مسامحه مردم وکپپوفه و دقپپت و
یامیه نیز از امپپوری بپود وکپپه سپپبب
مواظبت جاسوسان و منهیان بن ،
۲
شکست زید و پیروزی امویان گشت .
یحیی بن زید
پس از زید پسرش یحیی در خراسان برخاست .اما او نیز ماننپپد
یامیه دیگر بار بآلوده به خون یک
پدر وکشته شد و با قتل او دست بن ،
یگناه دیگر گشت .این یحیی ،در همان روزهپپایی وکپپه پپپدرش بپپه
ب ،
یامیه به ستیزه برخاست در وکوفه جان خود را در
یاری وکوفیان با بن ،
خطر دید .ازین رو اندوکی بعد از قتل پدر پنهانی از وکوفه بگریخت و
با چند تن از یاران خویش به خراسان رفت .در سرخس ،خوارج وکپپه
یامیه میان،های نداشتند درصدد بربآمدند وکه با او همدست شوند
با بن ،
و سر به شورش بربآورند .اما یپپاران یحیپپی او را از اتحپپاد بپپا خپپوارج
بارداشتند و او به بلخ رفت .در بآنجا به تدارک وکار خویش پرداخت و
یاران بر وی گرد بآمدند یوسف بن عمر وکه زید را وکشته بود از یحیی
یدانست وکار یحیی در خراسان بال گرفته است به
بیم داشت چون م ،
والی خراسان وکه نصر بن سیار بود نامه وکرد تا یحیی را فپپرو گیپپرد .
نصر بن سیار از فرمانروای بلخ درخواست و او یحیی را فرو گرفپپت و
نزد نصر فرستاد .نصر بن سیار یحیی را در مرو بپپه زنپپدان وکپپرد امپپا
ولید بن یزید خلیفه اموی وکه بجای هشام خلفت یافته بود نپپام،های
به نصر بن سیار نوشت و فرمان داد تپا یحیپی را بآزار نرسپاند و رهپا
وکند .نصر او را رها وکرد و بنواخت و نزد خلیفپپه روانپپه نمپپود امپپا بپپه
/ ۱۶۸دو قرن سکو ت
در باب یحیی بن زید و قیپپام او گذشپپته از طپبری ،مسپپعودی ،یعقپوبی بپپه ۱
مقاتل الطالبین ابوالفرج اصفهانی و تاریخ گزیپده حمپدالله مسپپتوفی رجپوع
وکنید .برای تحقیقا ت فرنگپپی هپپا نیپپز رجپپوع نماییپپد بپپه مقپپاله C. Van
Arendonkدر دائره المعارف اسلم ج . ۴
بآتش خاموش ۱۶۹ /
یشپپد
نهپپا صپپادر م ،
یامیه و عمال بآ ،
این مایه ستمکاری وکه از بن ،
یوکپرد .امپا
نها رنجور و رمیده م ،
خاطر مسلمانان خاصه موالی را از بآ ،
نها را تا لب پرتگاه سقوط وکشانید تعصب و اختلف شدیدی
بآنچه بآ ،
یها از دیربپپاز درگرفتپپه بپپود و در بآخپپر
یها و مضر ،
بود وکه بین یمان ،
یامیه ستیز،ههای خانوادگی را در بیپپن قپپوم سپپبب گشپپته
روزگار بن ،
بود .دشمنی میان دو قبیله در تاریخ عرب سپپابقه طپپولنی دارد امپپا
یخردی و خودوکامگی ولید بن یزید خلیفه اموی ،مقارن ایپپن ایپپام
ب ،
بآن را تجدید وکرد .خالد بن عبدالله قسری وکه یمانی بود و در زمپپان
یها
سقوط امو ک
بدین گونه وکار خلفت دستخوش هرج و مرج و عرضه تعصپپب و
یها نیپپز چنپدی پپپس از
یها گشت زیپپرا مضپپر ،
یها و مضر ،
نزاع یمان ،
مرگ یزید وکه بیش از شش ماه خلفت نکرد مروان بن محمد را بپپه
دعو ت ابومسلم در بآن سامان با شور و علقه خاصی تلقی گشت .
وکسانی وکه از جور و تحقیر و بیداد عربان به ستوه بآمده بودن پد ،ایپپن
نهضت را مژده رهایی خویش تلقپپی وکردنپپد نصپپر بپپن سپپیار وکپه در
خراسان شاهد این احوال و اوضاع بود ،در پایان نام،های وکه به مروان
بآخرین خلیفه اموی فرستاد ،اضپپطراب و نگرانپپی خپپود را از توسپپعه
یگفپپت و
یوکرد و از حیر ت و خشپپم م ،
نهضت ابومسلم بآشکارا بیان م ،
ینوشت وکه» :من درخشیدن پار،ههای بآتپپش را در میپپان خاوکسپپتر
م ،
یبینم و زودا وکه پار،ههپپای بآتپپش افروختپپه گپپردد .دو پپپاره
معاینه م ،
/ ۱۷۲دو قرن سکو ت
تاریخ یعقوبی ج ۳ص – ۷۹مضمون این ابیا ت اسپت وکپه نصپر بپه خلیفپه ۱
نوشته است:
و یوشک ان اری بین الرماد و میض جمر
یکون له ضرام
الفعل ان و فان النار بالعودیپپن تپوری
یقدمه الکلم
ا ایپقاظ امیپه اقول من التعجب لیت شعری
ام نیپپام
۴
زبان گمشده
نغمکههای وکهن
در بآن روزها وکه باربد و نکیسپپا بپپا نواهپپای پهلپپوی و تران،ههپپای
خسروانی در و دیوار وکپپاخ خسپپروان را در امپپواج لطپپف و ذوق فپپرو
گهپپای تفتپپه
یگرفتند ،زبان تازی در وکام فرمانروایان صپپحرا از ری ،
م ،
نهای فراخ
لتر بود .در سراسر بآن بیابا ،
یحاص ،
بیابان نیز خشک ،تر و ب ،
یافکند سپرود جنپگ و غپپار ت و نپوای
یپایان اگر نغم،های طنین م ،
ب ،
رهزنی و مردم وکشی بود .نه پندی و حکمتی بر زبان قوم جاری بود
یتراوید .شعرشان توصیف پشپپگ
بهاشان م ،
و نه شوری و مهری از ل ،
شتر بود و خطب،هشان تحریض به جنگ .به خلف ایران وکه زبپپان بآن
سراسر معنی و حکمپپت بپپود .انپپدرزهای لطیپپف و سپپخنان دلپپپذیر
ینمودن پد .
بهای دینی و سپپرودهای بآسپپمانی زمزمپپه م ،
داشتند .وکتا ،
یسپپرودند .
نهای شیرین از پادشاهان گذشته در خداینام،هها م ،
داستا ،
نهپپای
هر طایفه را زبانی و خطی جداگانه بود .در دربپپار شپپاهان زبا ،
/ ۱۷۴دو قرن سکو ت
بها از قول عبدالله بن مقفع نقل شده است وکه پادشاهان ایران
در بعض وکتا ، ۱
تهپپا بپپا
یگفت،هانپپد امپپا در خلو ،
در مجالس خویش به زبان پهلپپوی سپپخن م ،
ینمود،هاند .همچنین مردم بلد مدائن
بزرگان مملکت به لغت خوزی تکلم م ،
و وکسانی وکه بر درگاه پادشاهان بود،هاند زبانشان دری بوده است و موبپپدان و
یراند،هاند ) .رک :الفهرست ،طبع مصر
نها به زبان فارسی سخن م ،
منسوبان بآ ،
ص ، ۱۹یاقو ت ،ج ، ۴وکلمه فهلو – و حمزه اصفهانی :التنپپبیه علپپی حپپدوث
التصحیفک ( .
زبان گمشده ۱۷۵ /
پیا م تازه
یشد
زبان تازی پیش از بآن ،زبان مردم نیمه وحشی محسوب م ،
مانویان ،به موسیقی و شعر ،مثل سایر هنرهای زیبا علقه خاصپپی داشپپتند . ۱
نها در وکشفیا ت و حفریپپا ت تورفپپان
نمون،ههایی از دعاها و سرودهای دینی بآ ،
بدست بآمده است .برای اطلعا ت بیشتر ،درین باب و در بپپاب تمپپام مسپپائل
مربوط به مانویه رجوع شود به :وکتاب )مپپانی و دیپپن او :دو خطپپابه از بآقپپای
سید حسن تقی زاده ،نشریه انجمن ایرانشناسی تهران ۱۳۳۵ک ( مخصوص ًا ص
. ۵۵تمام مآخذ و منابع مهم شرقی و غربی در این وکتاب نقپل و ذوکپپر شپپده
است و برای نمون،های از سرودها و ادعیه مانویان رک به:
Boyce (M): The Manichean Hymn – cycles in Parthian.
Oxford university Press 1954.
/ ۱۷۶دو قرن سکو ت
و لطف و ظرافتی نداشت .با این همه ،وقپپتی بانپپگ قپپربآن و اذان در
فضای ملک ایران پیچید ،زبان پهلپپوی در برابپپر بآن فپپرو مانپپد و بپپه
خاموشی گرایید .بآنچه درین حادثه زبان ایرانیان را بند بآورد سادگی
و عظمت »پیام تازهد « بود .و این پیام تازه ،قربآن بپپود وکپپه سپپخنوران
عرب را از اعجاز بیان و عمق معنی خویش به سپپکو ت افکنپپده بپپود .
تانگیز تپپازه در ایپپران نیپپز زبپپان
پس چه عجب وکه این پیپپام شپپگف ،
سخنوران را فروبندد و خردها را به حیر ت اندازد .حقیقت این اسپپت
نها وکه دین را به طیب خاطر خویش پذیرفته بودند
وکه از ایرانیان ،بآ ،
ییافتنپپد چنپپان
یحدی وکه درین دین مسلمانی تازه م ،
شور و شوق ب ،
یساخت وکه به شاعری و سخن گویی وقپپت
یخود م ،
نها را محو و ب ،
بآ ،
یبآوردند .علی الخصوص وکه ،این پیپپام بآسپپمانی
خویش را به تلف نم ،
یداشت و بسپپیاری از شپپاعران را در
نیز ،شعر و شاعری را ستوده نم ،
یشناخت .بآن وکسپان نیپز ،وکپه از دیپن
شمار گمراهان و زیانکاران م ،
عرب و از حکومت او دل خوش نبودن پد ،چنپپدان عهپپد و پیمپپان در
یتوانستند لب به سخن بگشایند و شکایتی یپپا
»ذمهد « داشتند وکه نم ،
اعتراضی وکنند .ازین روست وکپپه در طپپی دو قپپرن ،سپپکوتی سپپخت
سانگیز بر سراسر تاریخ و زبان ایران سایه افکنده است و
ممتد و هرا ،
در تمام بآن مد ت جز فریادهای وکوتپاه و وحشپت بآلپود امپا بریپده و
یدوام ،از هیچ لبی بیرون نتراویده است و زبان فارسی وکه در عهپپد
ب ،
زبان گمشده ۱۷۷ /
زبان گمشده
یبآید این است وکه عربان هم از بآغپپاز
بآنچه از تأمل در تاریخ بر م ،
حال ،شاید برای بآنکه از بآسیب زبان ایرانیان در امان بمانند ،و بآن را
همواره چون حربه تیزی در دست مغلوبان خویش نبیننپپد درصپپدد
نها و لهج،ههای رایج در ایران را ،از میان ببرند .بآخر این
بربآمدند زبا ،
نهپپا بشپپوراند و ملپپک و
نها خلقی را بپپر بآ ،
بیم هم بود وکه همین زبا ،
حکومت بآنان را در بلد دور افتاده ایران به خطپپر انپدازد بپه همیپپن
سبب هر جپپا وکپپه در شپپهرهای ایپپران ،بپپه خپپط و زبپپان و وکتپپاب و
نها سخت به مخالفت برخاستند .رفتاری وکه
وکتابخانه برخوردند با بآ ،
تازیان در خوارزم با خط و زبان مردم وکردنپپد بپپدین دعپپوی حجپپت
است .نوشت،هاند وکه وقتی قتیبه بن مسلم سردار حجاج ،بپپار دوم بپپه
خوارزم رفپپت و بآن را بپپاز گشپپود هپپر وکپپس را وکپپه خپپط خپپوارزمی
ینوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته بآگاهی داشت از دم تیپپغ
م ،
/ ۱۷۸دو قرن سکو ت
خویش داشت،هاند شگفت نیست وکه سرداران عرب ،زبان ایپپران را تپپا
انداز،های با دین و حکومت خپپویش معپپارض دیپپده باشپپند و در هپپر
دیاری برای از میان بردن و محو وکردن خط و زبان وکوششی ورزیده
باشند .
وکتاب سوزی
بها و
بدین گونه شک نیست وکه در هجوم تازیان بسیاری از وکتا ،
وکتابخان،ههای ایران دستخوش بآسیب فنا گشته است .ایپپن دعپپوی را
یتوان حجپپت بآورد و قرائپپن بسپپیار نیپپز از خپپارج بآن را
خها م ،
از تاری ،
یوکند .با این همه بعضی از اهل تحقیق در ایپپن بپپاب تردیپپد
تأیید م ،
دارند .این تردید چه لزم است ؟ برای عرب وکه جز وکلم خپپدا هیپپچ
بهایی وکه از بآن مجپپو س بپپود و البتپپه
یدانست وکتا ،
سخن را قدر نم ،
نها
نزد وی دست وکم مایه ضلل بود چه فایده داشت وکه به حفظ بآ ،
عنایت وکند ؟ در بآیین مسلمانان بآن روزگار بآشنایی به خط و وکتپپابت
یتوانسپت بپه
بسیار نادر بود و پیداست وکه چنین قومی تا چه حد م ،
وکتاب و وکتابخانه علقه داشته باش پد .تمپپام قرایپپن و شپپواهد نشپپان
بهایی نظیر بآنچه امروز از ادب پهلوی بپپاقی
یدهد وکه عرب از وکتا ،
م ،
یبرده است درین صور ت جای شپپک نیسپپت
مانده است فاید،های نم ،
یدیپپده اس پت .از
بها به دیده حرمت و تکریم نم ،
وکه در بآن گونه وکتا ،
اینها گذشته ،در دور،های وکه دانپپش و هن پر ،بپپه تقریپپب در انحصپپار
موبدان و بزرگان بوده است ،از میان رفتن این دو طبقه ،ناچار دیگر
یگذاشپپته اس پت .
نها بپپاقی نم ،
بهای بآ ،
موجبی برای بقای بآثار و وکتا ،
مگر نه این بود وکه حمله تازیان ،موبپپدان بیپپش از هپپر طبقپپه دیگپپر
مقام و حیثیت خویش را از دست دادند و تار و مار و وکشپپته و تبپپاه
گردیدند ؟ با وکشته شدن و پراوکنده شدن ایپپن طبقپپه پیداسپپت وکپپه
یخپپورد
نها نیپپز وکپپه بپپه درد تازیپپان هپپم نم ،
بها و علوم بآ ،
دیگر وکتا ،
بهای عهپپد ساسپپانی در
موجبی برای بقا نداشت .نام بسیاری از وکتا ،
نهپپا بپپاقی نیس پت .حپپتی
بها مانده است وکه نپپام و نشپپانی از بآ ،
وکتا ،
نها نیز وکه در اوایل عهد عباسی شپپده اسپپت از میپپان
ترجم،ههای بآ ،
زبان گمشده ۱۸۱ /
رفته است .پیداست وکه محیط مسلمانی برای وجود و بقپپای چنیپپن
بها نیپپز همیپپن
بها مناسب نبوده است و سبب نابودی بآن وکتا ،
وکتا ،
است .
به هر حال از وقتی حکومت ایران بدست تازیان افتاد زبان ایران
یبآمد و
نیز زبون تازیان گشت .دیگر نه در دستگاه فرمانروایان بکار م ،
یداشت .در نشر و ترویپپج بآن نیپپز اهتمپپامی
نه در وکار دین سودی م ،
یوکاست .زبان پهلپپوی
یرفت و ناچار هر روز از قدر و اهمیت بآن م ،
نم ،
بهایی نیپپز اگپپر
کاندک منحصر به موبدان و بهدینان گشت .وکتا ،
اند ،
یشد به همین زبان بپود .امپا از بپس خپط بآن دشپوار بپود
نوشته م ،
نهای سپپغدی و خپپوارزمی
کاندک نوشتن بآن منسوخ گشت .زبا ،
اند ،
یهایی وکه تازیان وکردنپپد رفت،هرفتپپه مپتروک
تگیر ،
نیز در مقابل سخ ،
نها نه با دین تازی و زندگی تازه سپپازگار بودنپپد و
یگشت .این زبا ،
م ،
یبآمد .ازیپپن روی بپپود ،وکپپه وقپپتی
نها پدید م ،
نه هیچ اثر تاز،های بدا ،
نهای ایران یپپک چنپپد دم دروکشپپیدند .در
زبان تازی بآواز بربآورد زبا ،
حالی وکه زبان تپپازی زبپپان دیپپن و حکپپومت بپپود ،پهلپپوی و دری و
سغدی و خوارزمی جز در بین عامه باقی نماند ،درست است وکپپه در
یراندنپپد
نها سپپخن م ،
شهرها و روستاها مردم با خویشتن به این زبا ،
نها جز این چندان فایده دیگر نداشت .بپپه همیپپن سپپبب
اما این زبا ،
بود وکه زبان ایران در بآن دور،ههای سپکو ت و بینپپوایی تحپت سپپلطه
کانپپدک
زبان تازی دربآمد و بدان بآمیخته گشت و علی الخصوص اند ،
تهایی از مقوله دینی و اداری در زبان فارسی وارد گشت .
لغ ،
زبان گمشده ۱۸۳ /
نقش دیوان
نقش دیوان از پارسی به تازی در روزگار حجپپاج ،نیپپز از اسپپباب
عمده ضعف و شکست زبان ایپپران گشپت .دیپپوان عپپراق تپپا روزگپپار
حجاج به خط و زبان فارسی بود ،حساب خراج ملک و ترتیب خپپرج
یداشپپتند .در عهپپد
لشکریان را دبیپپران و حسپپابگران فپپر س نگپپاه م ،
حجاج ،تصدی این دیوان را زادان فرخ داشت .حجاج در وکپپار خپپراج
یهپپا دشپپمن بپپود
یورزیپپد و چپپون بپپا مپپوالی و نبط ،
اهتمام بسیار م ،
نها بازستاند .در دیوان زادان
درصدد بود وکه وکار دیوان را از دست بآ ،
فرخ ،مردی بود از موالی تمیم ،نامش صالح بن عبپدالرحمن وکپه بپه
ینوشت .و این صپپالح ،در بصپپره زاده بپپود و
فارسی و تازی چیزی م ،
پدرش از اسرای سیستان بود .درین میپپان حجپپاج صپپالح را بدیپپد و
بپسندید و او را بنواخت و به خویشتن نزدیک وکرد .صپپالح شپپادمان
یرانپپد .
گشت و چون یک چند بگذشت ،روزی با زادان فرخ سخن م ،
گفت بین من و امیر واسطه تو بود،های اوکنون چنان بینم وکه حجپپاج
را در حق من دوستی پدید بآمده است و چنان پندارم وکه روزی مپپرا
بر تو در وکارها پیش دارد و ترا از پایگاه خویش براندازد .زادان فپپرخ
گفت باک مدار .و او به جز من وکسپپی را نتوانپپد یپپافت وکپپه حسپپاب
دیوان وی نگهدارد .صالح گفت اگر من بخواهم وکه دیوان حساب بپپه
/ ۱۸۴دو قرن سکو ت
تازی نقل وکنم توانم وکرد .زادان فرخ گفت اگر راست گپپویی چیپپزی
نقل وکن تا من ببینم .صالح چیزی از بآن به تازی وکپپرد .چپپون زادان
فرخ بدید به شپپگفت شپپد و دبیپپران را وکپپه در دیپپوان بودنپپد گفپپت
خویشتن را وکاری دیگر بجویید وکه این وکار تباه ش پد .پپپس از بآن ،از
صالح خواست وکه خویشتن را بیمپپارگونه سپپازد و دیگپپر بپپه دیپپوان
نیاید .صالح خویشتن را بیمار فرا نمود و یک چند به دیپپوان نیام پد .
حجپپاج از او بپرسپپید گفتنپپد بیمپپار اسپپت طپپبیب خپپویش را وکپپه
تیادورو س نام داشت به پرسیدنش فرستاد .تیپپادورو س در وی هیپپچ
رنجوری ندید چون زادان فرخ از ایپپن قضپپیه بآگپپاه گشپپت از خشپپم
حجاج بترسید .وکس نزد صالح فرستاد و پیام داد وکه بپپه دیپپوان بپپاز
بآید .صالح بیامد و همچنان به سر شپغل خپویش رفپت .چپون یپک
چند بگذشت فتنه ابن اشعث پدید بآمد و در بآن حادثه چنان اتفپپاق
افتاد وکه زادان فرخ وکشته شد .چون زادان فرخ وکشپپته بآمپپد حجپپاج
وکار دیوان را به صالح داد و صالح بیامپپد و بجپپای زادان فپپرخ شپپغل
دبیری بر دست گرفت .مگر روزی در اثنای سخن ،از بآنچه بیپپن او و
زادان فرخ رفته بود چیزی گفپپت حجپپاج بپپدو درپیچیپپد و بپپه جپپد
درخواست تا دیپپوان را از پارسپپی بپپه تپپازی نقپپل وکن پد ،صپپالح نیپپز
بپذیرفت و بدین وکار رای وکپرد .زادان فپپرخ را فرزنپپدی بپپود ،نپپامش
مردانشاه ،چون از قصد صالح بآگاه شپپد بیامپپد و ازو پرسپپید وکپپه بآیپپا
زبان گمشده ۱۸۵ /
بدین مهم عزم جزم وکرد،های ،صالح گفت بآری و این به انجام خواهم
رسانید .مردانشاه گفت چون شمارها را بپپه تپپازی نویسپپی دهپپویه و
بیستویه را وکه در فارسی هست چه خپپواهی نوشپپت ؟ گفپپت عشپپر و
نصف عشر نویسم .پرسید »ویپپدد « را چپپه نویسپپی ؟ گفپپت بجپپای بآن
»ایض ًاد « نویسم .مردانشاه به خشم درشد و گفت خدای بیخ و بن تپپو
از جهان براندازد وکه بیخ و بن زبان فارسی را برافکندی و گویند وکپپه
دبیران ایرانی ،صد هزار درم بدو دادند تا عجز و بهانه وکند و از نقپپل
دیوان به تازی درگذرد .صالح نپذیرفت و دیپپوان عپپراق را بپپه تپپازی
دربآورد ۱و از بآن پس دیوان به تازی گشپپت و ایرانیپپان را وکپپه تپپا بآن
زمان در دیوان قدری و شأنی داشتند ،بیش و قدر و مکانت نمانپپد و
زبان فارسی وکه تا بآن زمان در وکار دیوان بدان حاجتمند بودند از بآن
پس مورد حاجت نبود و روز بروز روی تنزل بآورد .
آغاز سکوت
درین خموشپپی و تپپاریکی وحشپپی و خپپون بآلپپودی وکپپه دریپپن
یگشت .با این همه اگر سخنانی ازین گونه ،بپپه وسپپیله زنپپادقه و
نم ،
یرفپپت و
یشد از انجمپپن بیپپرون نم ،
بآزاد اندیشان بآن روزگار گفته م ،
ییافت شاید به همین سبب اگر
یماند و انعکاسی نم ،
بین خود قوم م ،
یمانپپد و
یشد نم ،
چیزهایی ازین گونه به پارسی و حتی تازی گفته م ،
یرفت .هجپپو و شپپکایت نیپپز وکپپه از عمپپد،هترین مای،ههپپای
از میان م ،
ییپپافت .هپپر اعتراضپپی و هپپر
شعرست درین دوره مجپپال ظهپپور نم ،
یبآمد بپپه
شکایتی وکه در چنان روزگاری به زبان یکی از ایرانیان بر م ،
یشد .خلفا مکرر شاعران و گویندگانی را وکه بپپه زبپپان
شد ت خفه م ،
تازی از مفاخر ایران ،و از تاریخ گذشته نیاوکپپان خپپویش سپپخن یپپاد
۱
یدادند .
یوکردند بآزار و شکنجه م ،
م ،
فریاد خاموشان
یپایید و با
یشد بسی نم ،
از این گونه سخنان ،اگر چیزی گفته م ،
یرفپپت و اگپپر صپپدایی بپپه اعپپتراض و
بآثار دیگر شعوبیان از میپپان م ،
ییافت و در خلل قرنها محو
یخاست انعکا س بسیار نم ،
شکایت بر م ،
گوینده این ترانه ،ابوالینبقی عبا س بن طرخان با یحپپی برمکپپی و پسپپرانش ۱
فضل و جعفر معاصر و مربوط بوده است .قطعه فپپوق در وکتپپاب المسپپالک و
الممالک ابن خرداذبه نقل شپپده )ص ۲۶ک ( ایپپن قطعپپه را اولیپپن بپپا مرحپپوم
عبا س اقبال طی مقال،های منتشپپر وکپپرده اسپت .رک :مجلپپه مهپپر سپپال اول
شماره . ۱۰
زبان گمشده ۱۸۹ /
یسرود:
زبان پهلوی م ،
آهنگ پارسی
بدین گونه زبان تازی ،با پیام تاز،های وکه از بهشت بآورده بود و با
یداد ،زبان خسروان
تیغ بآهیخت،های وکه هر مخالفی را به دوزخ بیم م ،
و موبپدان و انپدرزگران و خنیپپاگران وکهپن را در تنگنپای خموشپی
گهپپای مغپپانی
افکند .با این همه هر چند تران،ههای خسروانی و بآهن ،
است .اما مرحوم بهار احتمال داده است به معنپپی »عملپپید « باشپپد ،وکپپه بپپه
موجب برهان قاطع »بعضی جامع،های گویند وکپه مخصپوص گپبران اسپتد « ،
یگرفتند .
یعنی با وجود تحمیل عملی باج هم م ،
بپپرای متپپن پهلپپوی ایپپن قطعپپه رک بپپه متپپون پهلپپوی ،جاماسپپب بآسپپانا: ۱
. Jamasp – Asana Pahlavi Textsمرحوم بهار در مجله مهر
سال پنجم و مجله سخن سال دوم و مرحوم صادق هدایت در مجله سپپخن
سال دوم نیز هر یک ترجم،های ازین متپن انتشپار داده انپد .تپرجم،های هپم
ازین قطعه به وسیله استاد بیلی به انگلیسی شده است .رک:
Baily: Zorostrian Problems in the Ninth – century
Books. P 195.
/ ۱۹۲دو قرن سکو ت
در برابر بآهنگ قربآن و بانگ اذان خاموشپپی گزیپپد لیکپپن نغم،ههپپای
کانپپدک بپپر حپپدیهای تازیپپان برتپپری
دلکش و شورانگیز پارسی اند ،
نهپپای
یافت و موسیقی و بآواز پارسی به اندک زمپپان فراخنپپای بیابا ،
یامیه در مکپپه و
عرب را نیز درنوشت و فروگرفت .هم از بآغاز عهد بن ،
مدینه و شام و عراق ،بسا وکنیزوکان خواننده و بسا غلمان خنیاگر به
نهایی
یوکردنپد .در وکتپاب اغپانی داسپتا ،
گهای فارسپی ترنپم م ،
بآهن ،
یدهد تازیان تا چه حد شیفته بآهنگهپپای دلپپپذیر
هست وکه نشان م ،
مترین
پارسی بود،هاند .دربپپاره سپپعید بپپن مسپپجح وکپپه یکپپی از قپپدی ،
خنیاگران عرب در روزگار معاویه بود ،بآورد،هاند وکه بآوازهای خپپویش
یساخت .از جمله نوشت،هاند وکه وی بپپر
گهای ایرانی م ،
را از روی بآهن ،
گروهی از ایرانیان وکه در وکعبه به وکار گپپل مشپپغول بودنپپد گذشپت .
یوکردنپپد شپپنید و
نها در هنگام وکپپار بپپدان ترنپپم م ،
بآوازهایی را وکه بآ ،
چیزهایی بدان شیوه به تازی ساخت وکه نزد تازیپپان بپپس مطبپپوع و
دلپذیر افتاد .همچنین روایت وکرد،هاند وکپپه ایپپن سپپعید بپپن مسپپجح
نخست بند،های بود .روزی بآوازی پرشور و دلپذیر خواند .خپپواج،هاش
چون بآن بآواز بشنید بپسندید و از او پرسید وکپپه ایپپن بآواز را از وکجپپا
بآموختی ؟ ابن مسجح پاسخ داد این بآهنگپی پارسپی اسپت وکپه مپن
شنید،هام و بآن را به تازی نقل وکرد،هام .خواجه را بسیار خوش بآمپپد و
او را بآزاد وکپپرد .او نیپپز در مکپپه مانپپد و بپپه خنیپپاگری پرداخپپت .
زبان گمشده ۱۹۳ /
نمونه از این گونه سخنان باقی است و از بآن جمله ترانپپه یزیپپد بپپن
مفرغ و حراره وکودوکان بلخ نقل وکردنی است .
ترانکهای در بصره
داستان یزید بن مفرغ و تران،های وکه او در هجو ابپپن زیپپاد گفتپپه
است شهرتی خاص دارد .نوشت،هاند وکه وقتی عبپپاد بپپن زیپپاد ،بپپرادر
عبیدالله معروف در روزگار خلفپپت یزیپپد بپپن معپپاویه بپپه حکپپومت
سیستان منصوب گشت یزید بن مفرغ ،وکه شاعری نامدار بود نیز بپپا
او همراه گشت اما در سیستان عباد در نگهداشت او چندان نکوشید
نگونه وکه لزم بود عنایت نکرد .یزید برنجید و او را بآشپپکار و
و بدو بآ ،
پنهان بنکوهید و ناسزا گفت .عباد او را به زندان وکرد و یزید چون از
یرسید پسران زیاد را
زندان بگریخت به عراق و شام رفت و هر جا م ،
یوکپپرد عبیپپدالله او را
نهپپا ظپپن م ،
ینکوهید و در نسپپب و شپپرف بآ ،
م ،
بگرفت و به زندان انداخت و با او سخت بد رفتاری بآغاز نهپپاد .روزی
فرمان داد تا نبیپپذ بپپا گیپپاهی »شپپبرمد « نپپام وکپپه اسپپهال بآورد بپپدو
بنوشانیدند .تا در مستی و نزاری طبیعت او نیز روان شد پپپس از بآن
آبست و نبیذست
وسمیه روسبیذست
یگفتند در روزگار جپپاهلیت عپپرب از
وسمیه نام مادر زیاد وکه م ،
روسبیان بوده است ۱.این ترانه ،نمون،های اسپپت از بآنچپپه دریپپن دوره
یخواند،هاند و با بآنکپپه خواننپپده و
وکودوکان بصره ،در چنین مواردی م ،
گوینده خود عربست ظاهر ًا طول اقامت در بلد ایران زبان فارسی به
او بآموخته است و به هر حال این چنپپد وکلمپپه نمپپون،های از بآوازهپپا و
تران،ههای مردم بصره است ،در دور،های وکه هنوز فقط نزدیپپک چهپپل
یگذشت .و از این حیث در تاریخ زبان ایپپران
سال از سقوط مدائن م ،
اهمیت دارد .
سرود در بلخ
اما ترانه وکودوکان بلخ ،داستانی دیگر دارد .در سال ۱۱۹هجری ،
سردار عرب ،اسد بن قسری از خراسان به جنپپگ ختلن رف پت .امپپا
جهپای بسپیار وکپه دیپد ،و ناوکپام
وکپاری از پیپش نپبرد و پپس از رن ،
بازگشت .چون درین بازگشت به بلخ رسید ،مردمان بلپپخ در حپپق او
سرودها گفتنپد ،طعن،هبآمیپز و تلپپخ ،بپه فارسپی وکپپه وکودوکپپان شپهر
یخواندند و ایپپن از وکهن،هتریپپن سپپرودهای وکودوکپپان اسپپت وکپپه در
م ،
یخواندند:
خها بآمده است .م ،
تاری ،
۱
خشک و نزار آمدیه
ازین پس ،دیگر ،تا پایان قرن دیگر هیچ صدایی درین تیرگپپی و
خموشی انعکا س نیافت و هیچ سرودی و زمپپزم،های برنیامپپد وکپپه بآن
سکو ت سرد بآهنین را بشکند .زبان عامه فارسی دری بود ،و در نهان
یشد .اما بپپه زبپپان
بهای دینی و وکلمی به پهلوی نوشته م ،
نیز ،وکتا ،
دری بآشکارا نه شاعری سرودی گفت و نه گویند،های وکتابی وکرد .بپپاز
نزدیک یک قرن انتظار لزم بود تپپا ذوق و قریحپپه خپپاموش ایرانپی ،
»زبان گمشدهد « خویش را بیاید و بدان نغم،ههای شیرین جاوید خود
را بآغاز وکند .
رک :طبری ،حوادث سال – ۱۰۸همچنین رک :قدیمی ترین شپعر فارسپی ۱
در بیست مقاله قزوینی وکه حکایت فوق از بآنجا نقل شده است .
۵
درفش سیاه
بامداد رستاخیز
یتپپوان بآغپپاز رسپپتاخیز ایپپران
خروج سیا،هجامگان ابومسپپلم را م ،
شمرد .نهضت این سیا،هجامگان از خشم و نفر ت نسبت به مروانیپپان
یگرفت .اگر شور وطنپی و احساسپا ت قپومی و ملپی
و عربان مایه م ،
محرک این قپوم نبپود لمحپاله نفپر ت از سپتمکاران عپپرب در ایپپن
یبآمد .بآل عبا س ،وکپپه از اواخپپر
نهضت و خروج ،سببی قوی بشمار م ،
یپروردن پد ،از ایپپن حپپس
یامیپپه بآرزوی خلفپپت در سپپر م ،
دوران بن ،
بدبینی و وکین،هتوزی وکه خراسانیان نسبت به عرب داشتند ،اسپپتفاده
نها را بر ضد خلفت مروانیان بربآغازیدنپپد ۱.از همیپپن راه
وکردند و بآ ،
بود ،وکه گویند ،ابراهیم امام وقتی ابومسلم را به خراسان جهت نشپپر
دعو ت خویش فرستاد بدو نوشت وکپه در خراسپان اگپر بتپپوانی ،هپپر
یگویپپد بکپپش و از اعپپراب مضپپری وکپپس
وکسی را به تازی سپپخن م ،
برجپپای مگپپذار ۱.از ایپپن سپپخن پیداسپپت وکپپه محپپرک عمپپده ایپپن
سیا،هجامگان ابومسلم ،دشپپمنی بپپا سپپتمکاران عپپرب بپپوده اسپپت و
لعبپپا س نیپپز از همیپپن راه بآنپپان را بپپه یپپاری
ابراهیم امام و سپپایر بآ ،
خویش واداشت،هاند .اما اینکه درین نهضت داعیه مذهبی اثپری قپوی
یبآید .در هپپر حپپال ،محقپپق اسپپت وکپپه
داشته باشد به نظر مشکل م ،
ابومسلم و یاران او ،از نصر ت و تأیید عباسیان ،جز برانداختن مپپروان
یبآید وکه اگر ابومسلم وکشته
غرض دیگر نداشت،هاند و مشکل به نظر م ،
ییافتنپپد دولپپت و خلفپپت را بپپر
یشد و سپپیا،هجامگان فرصپپت م ،
نم ،
یگذاشتند .
یعبا س باقی م ،
بن ،
خهپپا بپپر
هرچه هست هدف و غرض ابومسلم بپپه درسپپتی از تاری ،
یبآید .و از ایپپن روی در بپپاب او بیپپن نویسپپندگان اخبپپار اختلف
نم ،
یاعتنپپایی
است .بعضی سعی وکرد،هاند او را شیعه بآل علی فرانمایند .ب ،
او را نسبت به منصور نیز ،وکه سرانجام مپپوجب هلوکتپپش گشپپت ،از
یبآید ایپپن پنپپدار را بپپه
یدانند .اما بآنچه از قراین برم ،
همین رهگذر م ،
یوکند .رضایت و حتی اقپپدام او در قتپپل ابوسپپلمه خلل
سختی رد م ،
وکه به تشیع متهم بود ،نیز تا اندازه زیادی احتمال شیعی بپپودنش را
یوکند .بآیا ابومسلم تمایل ت زردشتی داشپپته اسپپت ؟ دریپپن
ضعیف م ،
باب جای اندیشه هست .با بآنکه در تبار و نژاد او اختلف وکرد،هاند؛ با
بآنکه او را بعضی ژُوکرد و بعضی عرب نوشت،هاند ،از خلل روایا ت خپپوب
پیداست وکه ایرانی بوده است .نامش را بهزادان و نام پدرش را ونداد
هرمزد ضبط وکرد،هاند .نسبت نام،های وکه برایش نوشت،هاند ،او را از نژاد
یوکند .بعضپپی نیپپز
شیدوش پسر گودرز یا رهام پسر گودرز معرفی م ،
او را از فرزندان بزرگمهر بختگان شپپمرد،هاند .زنپپدگی وکپپودوکی او در
تاریکی پندارها و افسان،هها فرو رفتپپه اس پت .افسپپان،هها او را خپپان،هزاد
عیسی بن معقل عجلی شمرد،هاند و شاید تصور شیعی بودنش نیز از
همین جا سرچشمه گرفته باشد .در ابومسلم نام،ههای عهد صپپفوی ،
نسبت او را به اولد علپی رسپانید،هاند و ایپن همپه قطعپ ًا مجعپول و
ساختگی است .نکته اینجاست ،وکه علقپپه بپپه ایپپران و بآییپپن قپپدیم
یبآید وکه هر نسپپبی و
ایران ،به طوری وکه وکرد،هها و گفت،ههای او بر م ،
یدهد .وکوششی وکه
نگونه را سست و ضعیف جلوه م ،
هر پنداری از ای ،
یبآید وکه برای
او را در برانداختن بهافرید و پیروان وی وکرد به نظر م ،
مجوسپپان بیپپش از مسپپلمانان سپپودمند بپپوده اسپپت .همپپدردی
تانگیزی وکه در فاجعه پسر سنباد ،در نیشابور به زیپپان عربپپان
شگف ،
شها و
نشپپان داد از علقپپه او بپپه بآییپپن گپپبران حکپپایت دارد شپپور ،
یهایی را نیز وکه وکسانی چون سپپنباد و اسپپحاق تپپرک بپپرای
سروکش ،
خونخواهی او برپا وکردند بعضی گپپواه ایپپن دانسپپت،هاند وکپپه ابومسپپلم
/ ۲۰۲دو قرن سکو ت
آشفتگی اوضاع
در هر حال شک نیست وکه ابومسلم ایرانی بوده است .شاید هپپم
یورزیپپده اسپت .امپپا در
بپه بآییپپن دیریپپن خپپویش علق،های تمپپام م ،
سرزمین خویش ،همه جا با بیداد و بآزار مروانیان روبرو بپپوده اس پت .
یدیپپده اسپپت وکپپه از بیپداد و
خراسان و عراق دیار نیاوکان خپپود را م ،
جفای تازیان عرضپپه ویرانپپی و پریشپپانی گشپپته اس پت .بآشپپفتگی و
شوریدگی روزگپاری را وکپه در بآن مشپتی فرومپایه قپدر ت و شپکوه
یدیپپده اسپپت و دریپپغ
خدایان یپپافته بود،هانپپد بپپه چشپپم خپپویش م ،
یخورده است .نومیدی و واماندگی مردم ایپپران را وکپپه هپپر روز بپه
م ،
یشد،هاند و به بآرزوی خویش
بوی رهایی با هر حادثه جویی همراه م ،
یشپپده
ینگریسپپته اسپپت و متپپأثر م ،
یرسید،هاند به دیده عپپبر ت م ،
نم ،
یها
یها و سرگشتگ ،
است .حق بآن است وکه تاریخ روزگار او از پریشان ،
نیز از درو،غها و تزویرهپپا بآوکنپده بپپود .دنیپپای او دنیپپایی بپود وکپه از
بها و دردها مشحون بود .
بآشو ،
بآرزوهای شریف مرده بود و بآرا و عقاید همه جا رنگ تزویر و ریا
درفش سیاه ۲۰۳ /
داشت .دین بهان،های بود وکه زیان وکسانی از پی سود خویش بجویند .
بآن سادگی و بآزادگی ،وکه اسلم هدیه بآورده بود ،در دولت مروانیپپان
جای خود را به ستمکاری و جهانجویی داده بود .هر روز ،در عراق و
یبآمد و دعو ت تپپاز،های
یها ،فرقه تاز،های بوجود م ،
خراسان و دیگر جا ،
یها ظهپپور امپپام خپپود را وکپپه در وکپپوه رضپپوی
یگشت .وکیسان ،
بآغاز م ،
یها ،با تیغ وکشپپیده
یوکشیدند .خارج ،
یپنداشتند ،انتظار م ،
زند،هاش م ،
نه همان عمال حکومت ،وکه مال و جپپان مسپپلمانان را نیپپز همپپواره
یوکردند .و مرجئه به پا س حرمپپت خلفپا ،قفپپل سپپکو ت بپپر
تهدید م ،
ینهادند و به شیوه شکاوکان از هرگونه داوری در باب وکردار و
دهان م ،
ضهپپا و
یامی په ،بپپه سپپبب غر ،
یزدند .دولت بن ،
رفتار ستمکاران تن م ،
فها وکه پدید بآمده بود ،روی به افپپول داشپت .همپپه احپپزاب و
اختل ،
یبآمدنپپد و یپپا خپپود پدیپپد
همه فرق،هها نیز وکه در این روزها پدیپپد م ،
بآمده بودند ،جز بدست بآوردن خلفت اندیشپ،های نداشپپتند .خلفپپت
مهمترین مسأل،های بود ،وکه در بآن روزگار همه جا زبانزد خاص و عام
یدانستند و خوارج معتقد بودند
بود شیعیان بآنرا حق فرزندان علی م ،
یتوانپپد بپپه خلفپپت بنشپپیند .ازیپپن
وکه هر مسپپلمان پرهیزگپپاری م ،
مسلمانان پرهیزگار نیپپز هپپر روزی عپپد،های در هپپر گوشپپه از وکشپپور
یبآمدند .
مسلمانی پدید م ،
/ ۲۰۴دو قرن سکو ت
ابومسلم
در چنین روزگاری بود ،وکه ابومسلم فرصت نهضپپت یپپافت .ایپپن
نها گون،هگون بآورد،هاند .پیش از ایپپن
ابومسلم وکه بود ؟ در باب او سخ ،
نیز ،در باب او اشارتی رفت .این قدر هست وکه در باب اصل و تبار او
مورخان اتفاق ندارند .زادگاه او را نیز اهل خبر هر یک بپپه دگرگپپونه
یهپپای دیگ پر .
بآورد،هاند .بعضی مرو و بعضی اصفهان و بعضی هم ،جا ،
به هر حال اعراب و عباسپپیان ،ظپپاهر ًا در بآن زمپپان وی را از مپپوالی
یشمرد،هاند .گفت،هاند وکه در وکوفه با خاندان عجلی ارتباط داشپپت و
م ،
گویا در همان جا بود وکه با بعضی غل ة بآشنا شد و از عقاید و دعاوی
نها بآگهپپی یپپافت .دربپپاره اوایپپل احپپوال او ،در ابومسپپلم نام،ههپپا و
بآ ،
یتپپوان
خها ،چندان افسانه بآورد،هاند وکپپه حقیقپپت را هیپپچ در نم ،
تاری ،
یافت .در هر حال به قولی یک چند در وکودوکی و جوانی حرفه زیپپن
یساخت .قولی دیگپپر هسپپت
یبآموخت و زین و ساز اسب م ،
سازان م ،
یبرد و بسا وکپپه
وکه روستایی بود و در خدمت خاندان عجلی به سر م ،
یرفپت .بپپاری از بآغپپاز زنپپدگی او
با ستوران از دیهی به دیه دیگپپر م ،
اطلع بسیار در دست نیست .این قدر معلوم است وکه در سپپال ۱۲۴
هجری نقبای بآل عبا س وکه از خراسان به وکوفه بآمده بودند و بآهنپپگ
مکه داشتند او را در زندان دیدند .چون از زندان رهایی یپپافت ،نپپزد
درفش سیاه ۲۰۵ /
وکرد .
فرجام وکار سلیمان بن وکثیر را ،وکه از نقباء و دعپپا ة عباسپپیان بپپود ،مقریپپزی ۱
چنین نقل وکرده است وکه وقتی ابوجعفر منصور وکه برادرش ابولعبا س خلیفه
بود )قبل از خلفتک ( نزد ابومسلم رفت .روزی سلیمان او را گفت وکه بآنچه ما
خواستیم بآن بود وکه وکار شما راست گپپردد و اوکنپپون خپپدای را سپپپا س وکپپه
همچنان شد .اینک اگر خواهید تا ما از این پس وکار را از دست ایپپن مسپپلم
بستانیم .گویند محمد پسپپر سپپلیمان بپپن وکپپثیر از پیپپروان خپپداش بپپود )و
یبآمد وکه پپپدرش وکپپار دعپپو ت را بپپه
یهایی دیگر داشتک ( وی را گران م ،
دعو ،
ابومسلم فروگذارد )و ازین رو فتن،های در سر وکرده بپپودک ( .ابومسپپلم وکپپه ایپپن
یدانست ،وقتی وکارها را بر دست گرفت این محمد بن سلیمان را بکشپپت ،
م ،
سلیمان بن وکثیر نزد وکفیه رفت و این وکفیه وکسانی بودند وکه سوگند خورده
بودند تا هیچ مال نستانند و اگر خود حاجت بآید مال خویش نیز انفاق وکنند
نها وکفی گنپپدم بپپود و ب پس ،و
تا بدان مزد بهشت یابند و گویند وکه ارزاق بآ ،
یخواندند .باری ایپپن سپپلیمان وکپپثیر نپپزد وکفیپپه
نها را وکفیه م ،
بدین سبب بآ ،
یبودندک ( و گفت ما بدست خویش جویی بکندیم
برفت )وکه یاران عباسیان م ،
یگفپپت ،
و دیگری بیامد و بآب در بآن جوی براند و مرادش از دیگپپری وکپپه م ،
خود ابومسلم بود .چون این سپپخن وکپپه سپپلیمان بپپن وکپپثیر گفتپپه بپپود بپپه
ابومسلم رسید ،وی را از بآن وکراهیت بآمد و وحشت بیفپپزود و در ایپپن میپپان
درفش سیاه ۲۰۷ /
انحطاط عرب
در خراسان وکار او پیشرفت زیپپاد یپپافت .در مپپدتی وکوتپپاه همپپه
ناراضیان ،همه زجر دیدگان ،همه فریب خوردگان ،در زیپپر لپپوای او
گرد بآمدند .زیرا وکه رفتار عاملن عرب ،همه را از حکومت مروانیپپان
به ستوه بآورده بود .گذشپپته از ایپپن در میپپان عریپپان نیپپز سپپتیزه و
دورویی به شد ت درگرفته بود .در بآن روزگاران ،خراسان جزء بصپپره
یراند .اما اعرابپپی وکپه ،هنگپپام
بود و والی بآنجا بر این ولیت فرمان م ،
فتح اسلم بدین سرزمین بآمده بودند ،هر طایفه در شهری و دیپپاری
دیگر سکونت داشت و بین این طوایف ،از مرده ریپپگ عهپپد جپپاهلی
تعصب و اختلف سختی بازمانده بود .چنان وکپپه بنپپی تمیپپم وکپپه از
طوایف مضری بودند و از بآغاز فتوح ایران به خراسپپان بآمپپده بودنپپد ،
درفش سیاه ۲۰۹ /
سیاکهجامگان
»و ابومسلم یاران خویش را بفرمپپود تپپا سپپیاه پوشپپیدند و نپپامه
نوشت به شهرهای خراسان وکپه جپپامه سپپیاه پوشپپید وکپه مپا سپپیاه
یامیه است .و مردمان نسپپا و
پوشیدیم و نزدیک زایل شدن ملک بن ،
بپاورد و مروالپروذ و طالقپان همپه جپامه سپیاه وکردنپد ۱بپه فرمپان
در باب جامه سیاه و علم سیاه وکه شعر یپپاران ابومسپلم و وکسپو ت عباسپپیان ۱
بوده است ،جای بحث است وکه اصل بآن چه بوده است ؟ بعضپپی پنداشپپت،هاند
درفش سیاه ۲۱۳ /
ابومسلم .مدائنی گوید وکه جپپامه از بهپپر بآن سپپیاه پوشپپیدند وکپپه در
عزای زید بن علی بودند و پسرش یحیی ،و خبر درسپت انپدرین بآن
یامیه جامه سبز پوشپپیدندی و رایپپت سپپبز داشپپتندی و
است وکه بن ،
ابومسلم خواست وکه این رسم بگرداند .پس ،به خانه انپپدر غلمپپی را
وکسو ت و لوای سیاه وکه این جماعت داشت،هاند ،بدان سپپبب بپپوده اسپپت وکپپه
یامیپه شپهید
یخواست،هاند ماتم و عزای اولد پیغمپپبر را وکپپه بپه دسپت بن ،
م ،
گشته بودند داشته باشند .اما هر چند داستان قصاص بنی عبا س از امویپپان
و قتل عام بآنها در همان اوایل خلفت سفاح ،و تعزیتی وکه خراسانیان درباره
زید بن علی و یحیی بن زید بعد از فتح خراسان اقامه وکردند ،حاوکی از ایپپن
است وکه عباسیان و دعا ة اولین بآنها واقع ًا از اندیشه قصاص خالی نبود،هانپپد و
در تذوکار این فجایع قصد اقامه تعزیه هم داشت،هاند ،ولیکپپن ایپپن قضپپیه ،در
ل طپالب الحپق یمپن :مجمپل التواریپخ ۳۱۷ ،ک ( هپپم صپدق
مورد خوارج )مث ً
یامیپه ،بسپپا وکپپه علپپم سپپیاه بپپر
یوکند وکه بآنها نیز در اعلن مخالفت بپپا بن ،
م ،
یافراشپپت،هاند در صپپورتی وکپپه ظپپاهر ًا چنپپدان علق،های بپپه اولد پیغمپپبر و
م ،
یهاشم نداشت،هاند .حقیقت بآن است وکه علم سیاه ،علم پیغمبر بوده اسپپت
بن ،
یافراشپپت،هاند ،
یامیه بپپر م ،
و وکسانی از شیعه یا خوارج وکه بآن را به مخالفت بن ،
یخواست،هاند مسلمانان را متوجه وکنند وکه حکومت و دولت امپپوی
در واقع م ،
از حدود مسلمانی خارج است و مبپپارزه بپپا بآن در حکپپم اعلء رایپپت اسپپلم
نها رنپپگ سپپیاه را در مقابپپل
بشمار است .احتمال اینکه عباسیان و شیعه بآ ،
یامیه بوده است ،چنپپان وکپپه وان فلپپوتن بپپه
رنگ سپید بآورد،هاند وکه شعر بن ،
یگوید ،درست نیست .چرا وکه بعد از روی وکار بآمدن عباسیان بود ،وکه
حق م ،
/ ۲۱۴دو قرن سکو ت
دشمنان بآنها در هر جا بودند رنگ سپید را شعار خویش وکردند و این رنپپگ
یامیه اختصاص نداشت .
نیز به بن ،
برای تحقیقا ت بیشتر در این باب رجوع شود به :وان فلوتن ،ص ۶۳ – ۶۴و
یامیپپه بپپه وسپپیله بنپپی عبپپا س رجپپوع شپپود بپپه:
در بپپاب قتپپل عپپام بن ،
Orientalni Archivج ۱۸شماره ، ۳سال ۱۹۵۰مقپپاله Moscati
وکه در این باب روایا ت مختلف را جمع و نقد وکرده است .
تاریخ بلعمی ،نسخه خطی . ۱
خرفستر به معنی حشره است ،علی الخصوص هوام و حشرا ت خپپرد زیانکپپار ۲
را بدین نام خوانند .جانورانی چون مار و وزغ و سنگ پشت و موش و عقرب
و مور و ملخ و وکرم و مگس نیز همه از این خرفستران بشمارند و چون ایپپن
یدانسپپتند ،وکشپپتن و نپپابود وکپپردن بآنهپپا را ثپپواب
جپپانوران را زیانکپپار م ،
درفش سیاه ۲۱۵ /
یزدنپپد و مپپروان
بر خر نشسته بودنپپد و بپر خپپران خپپویش بانپپگ م ،
یوکردند ۱.بآخر مروان ابن محمد وکه خلیفه دمشق بود حمار
خطاب م ،
لقب داشت .
بدین گونه ابومسلم ،با سپاهی چنین ،دلور و گستاخ و دست از
جان شسته ،بپپا پیپروزی بپه مپرو بآمپد و اعپپراب وکپه خپود سپپرگرم
یفرجام خویش بودند با او برنیامدن پد .از بآنجپپا سپپپاه او
ستیز،ههای ب ،
کاندک به همه جپپا پراوکنپپده گشپت و مروانیپپان را در همپه جپا
اند ،
یشمرد،هاند .در وکشتن این خرفستران البته همه مزدیسنان مکلف بود،هانپپد
م ،
اما تکلیف موبدان و پیشوایان دینی در این باب مووکدتر بپپوده اسپت .در هپپر
حال روزهای خاصی از فصل تابسپتان بپوده اسپت ،وکپه موبپدان و دیگپران ،
یبآمد،هانپد .چوبدسپپتی
وکشتن و نابود وکردن خرفستران را ،از خپپانه بیپپرون م ،
یگرفت،هانپپد وکپپه بآن را
خاص نیز ،با نوک تیز بآهنین در این روزهپپا بدسپپت م ،
نه اند .به معنی حشپپره وکپپش و خرفسپپتر
یخوا ،
خرفسترغن یا خرفسترگن م ،
زن .با این چوبدستی ها حشرا ت و جانوران زیانکار را چون مور و ملخ و مپپار
یوکرد،هانپپد و
و وزغ و عقرب و سنگ پشت ،در مزرعه ها و وکشتزارها دنبال م ،
یوکشته اند .
م ،
برای اطلعا ت بیشتر در این بپپاب رجپوع شپود بپه فرهنپگ ایپران باسپتان ،
پورداود ،ص ۱۷۸تا ۲۰۱وکه در بآن به تفصیل تمام در باب خرفستر ،سخن
رفته است .
اخبار الطوال ،ص . ۳۰۷ ۱
/ ۲۱۶دو قرن سکو ت
دنبال وکرد .سیا،هجامگان ابومسلم ،سپس راه عراق را پیپپش گرفتنپد .
سرانجام با وجود مقاومت مروانیان وکوفه تسلیم شد و به خلفت بپپر
ابولعبا س سفاح ،وکه نخستین خلیفه عباسی بود ،سلم وکرد .
واقعه زاب
یبآورد .در زاب واقع
مروان خلیفه ،بآخرین نیروی خود را جمع م ،
در سرزمین موص پل ،سپپیا،هجامگان بپپا مروانیپپان درافتادنپد .جنگپپی
هولنپپاک رخ داد .مپپروان گریخپپت و بسپپیاری از سپپپاهیانش هلک
شدند .نوشت،هاند وکه دریپپن جنپپگ صپپد هپپزار شمشپپیرزن در روکپپاب
مروان بود .با این همه ،در دفپپاع از جپپان و ملپپک خلیفپپه وکوششپپی
یوکردند .پیداست وکپپه بپپا چنیپپن سپپپاه از مپپروان چپپه وکپپاری بپپر
نم ،
یبآمد ؟ فرار .اما در هنگام فرار نیز »موصلیان جسر بریدند تا مروان
م ،
از بآب نگذردد « ۱معهذا ،از بآب گذشت و به دمشق و مصر رفت و بآنجا
وکشته شد .باری واقعه زاب وکپه منتهپپی بپه شکسپت مپروان گشپت
یامیه را در مشرق پایان داد و بدین گونه بآوردگپپاه وکنپپار
حکومت بن ،
یامیه بود ،وکه
»زابد « در سال ۱۳۲هجری نه همان شاهد سقوط بن ،
بهافرید
مقارن پایان دولت اموی وکه خراسان ،برای رهایی از یوغ اسار ت
/ ۲۱۸دو قرن سکو ت
عربان به یاری ابومسلم برخاسته بود بهافرید پدید بآمد .دربپپاره او در
خها چندان اطلعپپی
یوکرد از مطالعه تاری ،
بآرا و عقایدی وکه او تعلیم م ،
یتوان بدست بآورد .
نم ،
نوشت،هاند وکه او پسر فروردین و از اهل زوزن بپپود .در بآغپپاز وکپپار
چندی ناپدید شد .به چین رفت و هفت سال در بآنجا ماند .چپپون از
بآنجا باز بآمد از طرف،ههای بآنجا جام،های سبز رنپگ بپا خپود بآورد وکپه
چون پیچیده شدی از نرمی و نازوکی در دست جای گرفتی .بهافرید
چون از چین بازگشت در قریه سیراوند از روسپپتای خپپواف نیشپپابور
مسکن گرفت و دین تازه بآورد .در بآنجا هر شب بر بالیی بربآمپپدی و
چون روز شدی از بآن فرود بآمدی مگر مردی وکشتکار وکه در مزرعپپه
یوکرد او را بدید .بهافرید برزگر را به بآیین تازه خپپویش
خویش وکار م ،
خواند و گفت وکه من تاوکنون در بآسمان بود،هام و بهشپپت و دوزخ بپپر
من عرضه وکرد،هاند .خداوند بر من وحی فرستاد .و این جامه سبز در
پوشایند و همین ساعت به زمین فرستاد .مرد ،به دیپپن او دربآمپپد و
۱
گروهی بسیار پیرو او شدند .
شاید علت اینکه نهضپت او دیپپری نپاییپد نیپپز همیپن بپود وکپه
اشپپاراتی بپپه ایپپن داسپپتان بآمپپده اسپپت )ص ۳و ص ۶۵ک ( – نیپپز رک:
. Turkestan
الفهرست ،ص . ۴۸۳ ۱
/ ۲۲۰دو قرن سکو ت
نگرانی منصور
از هنگامی وکه با سقوط مروان خلفت بر عباسیان راسپپت شپپد ،
ابوجعفر منصور برادر سفاح ،همواره مراقب احوال و اطپپوار ابومسپپلم
بود .ابومسلم نیز با غرور و بآزردگی خاصی وکه داشت بپپه ایپپن بپپرادر
یوکرد .بدین گونه در میان ایپپن دو
زیرک و موذی خلیفه اعتنایی نم ،
حریف جدال نهانی سختی درگرفته بود .
وکه سر همه داعیان بود و مپپردی بپپه غپپایت بپپزرگ۱د « بپپرای سپپخن
ناچیزی وکه ازو نقل وکرده بودن پد ،فرمپپان داد تپپا در حضپپور منصپپور
بکشند و منصور از این گستاخی ابومسلم سخت بربآشفت و برنجیپپد ،
»و سوی سفاح بازگشت و وکینه ابومسلم را اندر دل گرفپپت و گفپپت
این مرد بدین دستگاه فرمان اگپپر چنانپپک خواهپپد؛ ایپپن وکپپار از مپپا
بگرداند و دیگری را دهد .و این باب سفاح را بگفت و بآغپپالش همپپی
وکرد وکه تا ابومسلم را نخوانی و نکشپپی وکپپار تپپو اسپپتقامت نگیپپرد و
۲
سفاح دفع همی وکرد .د «
مرگ سفاح درین میان بیم و وحشت منصپپور را افپپزود .پپپس از
مرگ سفاح عم او عبدالله بپپن علپپی بپپه دعپپوی خلفپپت برخاس پت .
جماعتی نیز درن دعوی از او حمایت وکردند و ابوجعفر سخت نگران
شد .ناچار درین باب از ابومسلم چاره و مدد خواس پت .ابومسپپلم بپپه
یبآورد وکه وکار عبدالله در شام
یداد و بهانه م ،
جنگ با عبدالله رضا نم ،
وقعی ندارد ،از خراسان بیشتر باید نگران بود .با این بهپپانه ابومسپپلم
یوکوشید خود را از این اختلف وکنار بکشد و به خراسان برود .بآیپپا
م ،
درین مورد ابومسلم اندیشه استقلل خراسان را داشته است ؟ بآیپپا او
یخواسپپته
نیز مانند عبدالله بن علی وکه در شام مدعی خلفت بود م ،
است در خراسان خلفت تپپاز،های ایجپپاد وکنپپد و خپپود را از خانپپدان
ینویسپپند وکپپه او
عباسیان معرفی نماید ؟ ممکن است ،اما مورخان م ،
یخواسته است میدان را بپپرای دو حریپپف خپپالی
درین ماجرا فقط م ،
وکند تا هر وکدام غالب شدند به خلفت برسند .
عربان نیز وکه از ابومسلم وکینه سخت داشتند درین میپپان منصپپور را
ینویسپپند وکپپه منصپپور »روزی
یوکردنپد .م ،
نتر م ،
نسبت به وی بدگما ،
مسلم بن قتیبه را گفت :در وکار ابومسلم چپه بینپی ؟ پاسپخ داد وکپپه
»لووکان فیها الهه ل الله لفسدتا ،منصور گفت بس وکن این سپپخن را
در گپپوش وکسپپی گفپپتی وکپپه بآن را بآویپپزه گپپوش خپپویش خواهپپد
۱
ساخت .د «
فرجا م ابومسلم
خها بآورد،هانپپد
سرانجام ،خشم و نگرانی منصور ،چنان وکه در تاری ،
دام فریبی در پیش راه ابومسلم نهاد و او را بپپه نیرنپپگ هلک وکپپرد .
داستانی وکه مورخان درین باب بآورد،هانپپد ،حکپپایت از سپپاده دلپپی و
ینویسپپند وکپپه منصپپور
خوش باوری این سردار دلیر گسپپتاخ دارد .م ،
ابومسلم را به اصرار نزد خویش خواند ،ابومسپلم »چپپون بپه منصپور
رسید خدمت وکرد .منصور او را اوکرام وکرد ،بآنگاه گفت بازگرد و امروز
بیاسای تا فردا به هم رسپپیم .ابومسپپلم بازگشپپت و بآن روز بیاسپپود .
ابن خلکان ج ۲ص ، ۳۲۹چاپ مصر – و در اخبار الطپپوال ایپن قپپول را بپه ۱
دیگری نسبت داد،هاند ص . ۳۱۸
درفش سیاه ۲۲۵ /
شد .در باب او بآورد،هاند ،وکه »مردی بود وکوتاه بال ،گندم گون ،زیبا و
شیرین و پاوکیزه روی ،سیاه چشم ،گشپپاده پیشپپانی ،ریشپپی داشپپت
نیکو و پرپشت و گیسپپوانی دراز ،بپپه تپپازی و فارسپپی سپپخن خپپوب
یگفت؛ شیرین سخن بود ،شعر بسیار یپپاد داشپپت ،در وکارهپپا دانپپا
م ،
یوکرد و از حال خپپویش
یخندید و روی ترش نم ،
بود ،جز به وقت نم ،
یگردید . . .د « ۱با دشمنان چنان سخت بود وکه رحمپپت و شپپفقت را
نم ،
یوکرد ،بیش از صد هزار تن را ،چنان وکه خود گفتپپه بپپود ،
فراموش م ،
۲
به هلوکت رسانیده بود .
یرود .
نمون،ههایی دیگر ازین نقشه خدعه بآمیز بشمار م ،
انتقا م ابومسلم
باری ابومسلم طعمه بآز و وکینه عربان گشت اما خاطره او ماننپپد
یادگاری مقد س همواره در دل ایرانیان باقی ماند .اندیشه او ،اندیشه
استقلل و بآزادی ایرانیان ،اندیشه احیاء رسوم و بآیین وکهن ،پیپپروان
یانگیخت .
و دوستان او را همچنان بر ضد تازیان بر م ،
یپنداشتند و معتقپپد
تها پس از او »قومی از ایشاند « او را زنده م ،
مد ،
بودند وکه از تکالیف هیچ چیز جز شناسایی امام وکپه ابومسپپلم اسپت
واجپب نیسپت .ایپپن مپایه مهپر و علقپه نیرویپپی بپود وکپه همپواره
یتوانست دستگاه خلفت عباسیان را تهدید وکند .ازین رو بود وکپپه
م ،
شهای شعوبی ایرانیان با خاطره این سردار رشید توأم گردیپپده
جنب ،
بود .
راوندیان
شها نهضپپت راونپپدیان اسپپت وکپپه در
تتر از همه این جنب ،
شگف ،
یزدند امپپا در واقپپع مخصوصپ ًا بعپپد از
ظاهر از علقه به منصور دم م ،
واقعه ابومسلم قصد هلک منصور داشت،هاند .در حقیقت این جنبپپش
وکوششی بوده است برای بآنکه منصور را غافلگیر وکنند و همان گپپونه
نها نیز او
وکه خود او ابومسلم را به خدعه و فریب هلک وکرده بود ،بآ ،
خهپپا
را به تدبیر و نیرنگ هلک وکنند .داستان ایپپن واقعپپه را در تاری ،
بآورد،هاند و بدین گونه است وکه این جماعت از اهل خراسان بود،هانپد ،
یدانند ،همه به
ینمودند وکه منصور را خدای خویش م ،
و چنین فرا م ،
شهر منصور وکه در مجاور ت وکوفه بود و هاشمیه نام داشت بآمدنپپد و
درفش سیاه ۲۳۱ /
باری این راوندیان جماعتی بودنپپد وکپه هپر چنپد مقپال ت اهپل
یورزیدنپپد ۲،امپپا
تناسخ داشتند و در ظاهر به خاندان عبا س علقه م ،
ابو مسلم را نیز سپپخت دوسپپتدار بودنپد .قتپپل ابومسپپلم بپپا چنپپدان
خدما ت ارزنده وکه به دستگاه خلفت وکرده بود مایه وحشپپت و تپپأثر
بآنان بود .ازین رو مرگ او بآراء و عقاید عجیب بآوردند و حقیقت نظپر
یبآیپپد وکپپه درصپپدد
و اصل دعاوی ایشان روشن نیست .از قراین بر م ،
یخواسپپت،هاند انتقپپام
سست وکردن بنیاد خلفت منصور بربآمد،هاند و م ،
۳
ابومسلم را از او بستانند .
سنباد
اما از دوستان ابومسلم وکه به خونخپپواهی او برخاسپپتند از همپپه
گرم روتر سنباد مجو س بود .سپپنباد وکپپه بپپود ؟ اگپپر بآنچپپه مورخپپان
چهار پای بآواز وکرد و در خان بکند چپپون ابومسپپلم بازگشپپت مپپردم
خانش بگرفتند وکه در خان را نیک وکن و این غوغا به سنباد برسپپید
چون در ابومسلم نگاه وکرد و بآن شکل را دید دریافت وکه او را شپپأنی
خواهد بود .ایشان را زجر وکرد و ابومسلم را به خانه بپپرد و چنپپد روز
یپرسپپید ابومسپپلم اظهپپار
میهمان وکرد بعپپد از بآن حپپال ابومسپپلم م ،
یوکرد سنباد گفت با من راست بگوی وکپپه مپپن راز تپپو نگپپاه دارم
نم ،
یوکنپپد وکپپه
ابومسلم شم،های بگفت سنباد گفت فراست اقتضای بآن م ،
تو این عالم به هم زنی و عرب را از بیخ براندازی و وکم بوده است وکه
فراست من خطا شده باشد ابومسلم از بآن شاد گشپپت و از پیپپش او
برفت .د « ۱همین روایت را وکه ظاهر ًا از ابومسلم نام،هها نقل شده است
یوکند وکه:
و خالی از افسانه نیست یکی از مورخان بدین گونه نقل م ،
»سنباد از جمله بآتش پرستان نیشپپابور بپپود و فپپی الجملپپه سپپکنی
یرفپپت او را
داشت و در بآن روز وکه ابومسلم از پیش امام بپپه مپپرو م ،
دید و بآثار دولت و اقبال در ناصیِه او مشاهده وکرد او را به خانه بپپرد
و چندگاه شرایط ضیافت بجای بآورد و از حپپال وی استفسپپار نمپپود
ابومسلم در وکتمان امر خود وکوشید سنباد گفت قصپه خپود بپا مپن
بگوی و من مردی رازدار و امینپپم افشپپای اسپپرار تپپو نخپپواهم وکپپرد
نکته جالب توجه بآنست وکه این داستان ،در منابع قدیم نیست و
نهای
یرسد وکه در منابع متپأخر نیپپز از افسپپان،هها و داسپپتا ،
به نظر م ،
ابومسلم نام،ههای فارسی وارد شده باشد .در هر حال ،این روایت نیز
یگویند » .اتفاق چنان افتاد وکپپه سپپنباد را
از همین منابع است وکه م ،
یرفپت در
پسری وکوچک بود و با یکی از پسران عپپرب بپپه مکتپپب م ،
محله بوی بآباد نیشابور و بآن عربان چهارصد وکس بودند .روزی پسپپر
سنباد با پسر عربی جنگ وکرد و پسر سنباد سر پسر عرب بشکسپپت
اثر خون بر سر پسر عرب ظاهر شد پیش پدر رفت پدرش گفت این
را اظهار مکن و با بآن پسر دوستی در پیوند ،پسر عرب با پسر سنباد
دوستی بآغاز وکرد و بعد از بآنکه دوست شدند پسر سنباد را بپه خپانه
برد و وکسی نزدیک پدرش فرستاد وکه پسپپر ت اینجاسپپت بیپپا و بپپبر
سنباد به خانه عرب رفت و عرب پسر او را وکشته بود و بریان نهپپاده
شاید این عقاید و سخنانی وکه مؤلپپف سیاسپپت نپپامه بپپه سپپنباد
یدهد از جعل و تعصب خالی نباشد اما در هر حال به نظپپر
نسبت م ،
یبآید وکه تعالیم و عقاید سنباد با عقاید و بآرای فرقپپه بومسپپلمیه و
م ،
دست،های از راوندیه چندان تفاو ت نداشته است .داستان قیپپام وکوتپپاه
یگویپپد» :بیشپپتر
ولی خون بآلود او را طبری ،مختصر نوشته اسپپت م ،
یاران سنباد مردم وکوهسپپتانی بودنپد .ابپپوجعفر منصپپور ،جهپپور بپپن
نهپپا فرسپپتاد .پپپس بیپپن
مرارالعجلی را با ده هزار وکس بپپه حپپرب بآ ،
همدان و ری در طرف بیابان به هم رسیدند و جنگ وکردنپپد سپپنباد
هزیمت شد و نزدیک شصت هزار تن از یپپارانش در هزیمپپت وکشپپته
شدند و وکودوکپپان و زنانشپپان اسپپیر گشپپتند .سپپرانجام سپپنباد بیپپن
طبرستان و وکومش به قتل بآمد و بآنکپپه وی را وکشپپت لونپپان طپپبری
یبودنپپد
مجوسی استیل یافت به جماعتی مسلمانان وکپپه همپپراه او م ،
گفت وکه در بآن حین وکه ابپپوجعفر قصپد وکشپتن ابومسپپلم وکپرد وی
مرغی سپید شد و پرید و اوکنون در فلن قلعه مصاحب مهدیسپپت و
مرا فرستاده تا جهان را از منافقان پاک سازم و بآن جماعت… فریفته
شده وکمر خدمت او در میان بستند اما چون خبر ظهپپور سپپنباد بپپه
سمع ابوجعفر رسید جهور بن موار را با لشکری سپپنگین در دفپپع او
نامزد وکرد .جهور به حوالی ساوه رسیده بود وکپپه سپنباد بپا صپدهزار
وکس لشکری بآراسته متپپوجه او گردیپپد و زن و فرزنپپد مسپپلمانان را
اسیر ساخته بر شتران سوار وکرد و پیش پیش لشکر خپپود ایشپپان را
یداشت القصه چون تلقی هر دو طپپایفه دسپپت داد اسپپیران اهپپل
م ،
اسلم فریاد بربآوردند وکه وامحمدا وکجایی وکه مهم مسلمانان به بآخپپر
شد و مسلمانی به یکبارگی زوال پذیرفت جهور چون فریاد و فغپپان
اهل اسلم را دید بفرمود تا شپتران ایشپان را برماننپد پپس شپتران
روی به سنباد نهادنپپد و جمعپپی وکپپثیر از اهپپل صپپفوف لشپپکر او را
پریشان ساختند و سنباد ندانست وکه حپپال چیسپپت متپپوهم شپپد و
روی به گریز نهاد…د « ۱نوشپپت،هاند وکپپه در ایپپن نپپبرد از یپپاران سپپنباد
چندان وکشته شد وکه تا سال سیصپد هجپری ،بآثپار وکشپتگان در بآن
۲
مکان باقی مانده بود .
بدین گونه بود وکه با خشونت وکم نظیری ،نهصت سپپنباد را فپپرو
نشاندند .سنباد نیز پس از این شکست بپپه طبرسپپتان گریخپپت و از
سپهبد خورشید شاهزاده طبرستان یاری و پناه جست .گوینپپد ،وی
پسر عم خود طو س نام را با هدایا و اسبان و بآل ت بسیار به استقبال
سنباد فرستاد .چون طو س نزد سنباد رسپپید از اسپپب فپپرود بآمپپد و
سلم وکرد سنباد از اسب فرود نیامد و همچنان بر پشت اسب جواب
سلم او داد طو س به هم بآمد و خشمگین گشت .سنباد را سپپرزنش
وکرد و گفت من پسر عموی سپهبدم و مرا به پا س احپترام از جپپانب
یحرمتی شپپرط ادب نبپپود سپپنباد
خویش پیش تو فرستاد چندین ب ،
در پاسخ سخنان درشت گفت .طپپو س بپپر اسپپب نشسپپت و فرصپپت
جست تا شمشیری بر گردن سنباد زد و او را هلک وکرد .بآنگاه همه
لها و خواست،ههایی وکه با وی بود برگرفپپت و پیپپش سپپپهبد بآورد .
ما ،
شاهزاده طبرستان ازین حادثه پشیمان و دردمند گشت و طپپو س را
نفرین وکرد و سپس سر سنباد را بپه وسپیله حپپاجبی فیروزنپپام نپزد
خلیفه فرستاد .بدین گونه بود وکه روزگار سنباد به پایان رسید .قیام
خونین و وکوتاه او به زودی فرونشست اما شعل،های وکه او بر افروخپپت
به زودی بآتش سپپوزانی گشپت و زبان،ههپپای بآن وکپپاخ بیپپداد خلفپپا را
یسوخت .
نها فرو م ،
قر ،
استادسیس
هنوز یاد نهضت وکوتاه ،اما هولنپپاک و خپپونین سپپنباد در خپپاطر
ایرانیان گرم و زنده بپود وکپه استادسپیس خپروج وکپپرد .البتپپه قیپپام
استادسیس با خونخواهی ابومسلم ارتباط نداشت و ظاهر ًا مثل قیپپام
بهافرید برای تجدید و اصلح بآیین زرتشت بود .
سپاه خود خندقی وکند ،هرچه وی را دربایست بپپود بپپا همپپه یپپاران
خود اندرون خندق برد .خندق را چهار دروازه نهاد و بر هر وکپپدام از
نها چهار هزار وکس از یاران برگزیده خویش بداشت و بکپپار را وکپپه
بآ ،
صاحب مقدمه بود دو هزار تن افزون داد تا جملگی هجده هزار وکس
لهپپا و
شدند ،گروه دیگر وکه یاران استادسیس بودند با وکلنپپدها و بی ،
زنب،هها پیپپش بآمدنپپد تپپا خنپپدق را بینبارنپپد و بپدان انپپدر بآینپپد بپه
درواز،های وکه بکار بر بآن گماشته بود روی بآوردنپپد و بآنجپپا در حملپپه
چنان به سختی پای فشردند وکه یاران بکار را چاره جز گریز نمانپپد .
بکار چون این بدید خود را فرود افکند و بر دروازه خندق به ایسپپتاد
یخواهید اینان از درواز،های وکه
و یاران را ندا داد وکه ای فرومایگان م ،
به من سپرد،هاند بر مسلمانان چیپپره گردن پد .انپپدازه پنجپپاه وکپپس از
پیوندان وی وکه بآنجا با وی بودند فپپرود بآمدنپپد و از بآن دروازه دفپپاع
وکردند تا قوم را از بآن سوی براندند .
درین هنگام رایا ت هیثم و یارانش را دیدند .در میان خود بانپگ
بربآوردند وکه اینک مردم تخارستان فراز بآمدند .چون یاران حریش را
نها به تاختند مردان هیثم با
تنها بدیدند ،یاران خازم به سختی بر بآ ،
نیزه و پیکان به پیشبازشان شتافتند و نهار بن حصپپین و یپپارانش از
سوی میسره و بکار بن مسلم با سپاه خود از جایگاه خویش بر بآنپپان
نهپپا نهادنپپد و
درافتادند و بآنان را هزیمت وکردند .پس شمشپپیر در بآ ،
بسیاری از بآنان بر دست مسلمانان وکشته شدند .نزدیک هفتاد هپپزار
وکس از بآنان درین معروکه تباه شد و چهارده هزار تن اسپپیر گردیپپد .
استادسیس با عده انپدوکی از یپاران بپه وکپوهی پنپاه بپرد .بآنگپاه بآن
چهارده هزار اسیر را نزد خازم بردند بفرمود تا بآنان را گردن بزدند و
خود از بآنجا بر اثر استادسیس برفت تا بدان وکوه وکه وی بپپدان پنپپاه
/ ۲۴۸دو قرن سکو ت
با این همه فرجام وکار وی درست روشن نیست .از ایپپن عبپپار ت
یگویپد» :خپازم بپه مهپدی نپامه نوشپت وکپه خپدایش
طبری وکه م ،
یبآید وکه پپپس
پیروزی داد و دشمنش را هلک گردانیدد « چنین بر م ،
شورش در همکهجا
اما در هر حال نفپپر ت و وکین،های وکپپه ایرانیپپان نسپپبت بپپه عپپرب
داشتند بآنان را در هر جریانی وکه رنپپگ شپپورش و عصپپیان بپپر ضپپد
یوکرد .نهضت استادسیس در میان سیل خپپون
خلفت داشت وارد م ،
فرو نشسپپت امپپا مقپپارن همیپپن ایپپام نیپپز مپپردم طالقپپان و دماونپپد
شوریدند .خلیفه سرداری را بنام عمرو بن علء برای سپپروکوبی شپپان
نهپپا را گشپپود .
گسیل وکرد .او شورشیان را سروکوبی وکرد .شهرهای بآ ،
عده بسیاری از مردم دیلم درین ماجرا به اسار ت رفتند .قبل از ایپپن
تاریخ و بعد از بآن نیز بارها مردم طبرستان در برابر فجایع و مظپپالم
تها نه فقط نژاد عرب مردود بود بلکه
تازیان قیام وکردند .درین نهض ،
دین مسلمانی نیز مپپورد خشپپم و وکینپپه بپپود .یپپک مپپورخ و متکلپپم
یگوید» :ایرانیان بر اثر وسپعت وکشپور و تسپلط بپر همپه
مسلمان م ،
اقوام و ملل از حیث عظمت و قدر ت ،به منزلتی بودنپپد وکپپه خپپود را
ماورا ء النهر
در همان روزهایی وکه جنایت بآسیابان »مرود « بآخرین چراغ دوده
یوکشت و ماهوی سپپوری بپپا چنیپپن خیپپانتی وکپپه
ساسانیان را فرو م ،
یداشپت شپاید
یوکرد فره شاهی را بآرزو م ،
بجای خداوندگار خویش م ،
در شهرهایی چپپون تیسپپفون و شوشپپتر و نهاونپپد و اسپپتخر و ری و
دیگر بلد وکسانی از ایرانیان بودند ،وکه چشم امیپپد خپپویش را بپپدان
سوی مرو ،به شهرهایی وکه در بآن سوی بآموی بود ،دوختپپه بودنپپد و
یوکشیدند .خپپود یزدگپپرد
از بآنجاها ،هر روزی انتظار خبر تاز،های را م ،
نیز پیش از بآنکه به تحریک ماهوی سوری در مپپرو ،طعمپپه جنپپایت
ینام و نشان شود ،شاید بدان سوی رود بآموی امید بسیار
بآسیابانی ب ،
داشت .و گویا به همین سبب بود وکه نام،هها و رسولن بپپا تحف،ههپپا و
یپپپرورد وکپپه
هدایای بسیار به چین فرستاد و ایپپن امیپپد را در دل م ،
شاید با یاری خاقان چین و بدست مردم و پادشاهان بآن سپپوی رود
/ ۲۵۶دو قرن سکو ت
بآموی ،بار دیگر بتوانپد بآب رفتپه را بپه جپوی بپاز بآرد و بآنچپه را در
تیسفون و شوش و نهاوند باخته بود در مرو و بآموی و شاید بخپپارا و
سمرقند از دشمنان بازستاند…
در واقع در بآن سوی بآمپپوی ،وکپپه بلد مپپاوراءالنهر ۱بپپود ،بیشپپتر
شهرها و دی،هها از ایران نشان داشت .بخپپارا و شپپهرها و روسپپتاهایی
وکه بر گرد بآنان بود هپپر چنپپد از تروکپپان خپپالی نبپپود امپپا بپپر وکنپپاره
یبآم پد .ایپپن
شهرهای خراسان جای داشت و از بلد ایپپران بشپپمار م ،
شهر در وکرانه زرافشان سغد بپپود و مپپردم بآن بپپه زبپپان دری سپپخن
یگفتند ۲.خداوندان بآن نیز بخار خدا ة نام داشپتند .امپا چنیپن بپه
م ،
یبآید ،وکه در این سرزمین بآیین زرتشت به قدر خراسان رایپپج
نظر م ،
ماوراءالنهر به طور وکلی عبار ت بود از تمام اراضی و بلدی وکه مسپپلمانان در ۱
شمال بآموی به تصرف دربآورده بودند .حپپدود شپپمال و مشپپرق ایپپن بلد در
یشد وکه دیگر اعراب بپپر بآنجپپا تسپپلط نیپپافته بودنپپد و بنپپابراین
بآنجا ختم م ،
حدود ماوراء النهر در طی زمان تابع احوال سیاسی بپود .در هپر حپال اوکپثر
این بلد از قدیم جزء مواطن قوم ایرانی بپپوده اس پت .چنپپان وکپپه بلد سپپغد
لاقل از عهد داریوش هخامنشی تحت استیلی ایپپران بپپوده اسپت .از عهپپد
اسکندر به بعد نیز این بلد هر چند اغلب به ظاهر از ایران جدا بودند ،اما از
جهت فرهنگ و تمدن با جامعه ایرانی ارتبپاط داشپتند چنپان وکپه مانویپپان
وقتی از ایران رانده و مأیو س شدند در این بلد مأمن و ملجأ یافتند .
مقدسی ،احسن التقاسیم ص . ۳۳۵ ۲
در بآن سوی جیحون ۲۵۷ /
نبوده است .چنان وکه از بتکد،های وکه بوداییان درین شپپهر داشپپت،هاند
بها سخن رفته است و نام بخپپارا خپپود از وکلمپپه »بهپپارد « یپپا
در وکتا ،
»وهارد « بآمده است وکه گویا نام معابد بودایی بوده است .و از وکجا وکه
همین انتشار بآیین بودا ،درین شپهر و بلد دیگپر مپاوراءالنهر سپبب
نشده باشد وکپپه دریپپن بلد ،وکسپپی بپپه یپپاری یزدگپپرد و فرزنپپدانش
نشتافته است ؟
سمرقند نیز مانند بخارا شپپهر ایرانیپپان بپپود .درسپپت اسپپت وکپپه
یراندنپپد لیکپپن زبپپان
مقارن این ایام طرخانان ترک بر بآن فرمپپان م ،
یشپپک بپپه زبپپان دری سپپخن
شپپان دری بپپود .مپپردم سپپمرقند ،ب ،
یگفت،هاند و لهج،های خاص داشت،هاند .دی،ههپپا و روسپپتاهای بآن نیپپز
م ،
یداشت،هاند .
اوکثر به همین زبان سخن م ،
خاتون بخارا
چندی بعد ،سعید بن عثمان بجای عبیدالله به امیری خراسپپان
بآمد؛ در لشکر وی ،گذشته از غازیپپان و مجاهپپدان ،عپپده بسپپیاری از
رهزنان و بندیان و بآدم وکشان بودند وکه از زندان بربآمده بودنپپد و بپپه
امید تاراج و غنیمت راه خراسان را با وی در پیش گرفته بودند .وی
با سپاهی چنین غارتگر در بآن سوی بآمویه یک چند تپپاختن وکپپرد و
لها و اسیران به دست بآورد .اما از سمرقند و بخارا جز بپپاج و نپپوا
ما ،
نستد و بآن دو شهر بزرگ ماوراءالنهر را به جنگ نتوانست گشود .در
بخارا ،با خاتون وکه ملکه بآن دیار بود ،با نرمی و مهربانی رفتار وکرد و
سپپری
سپپری و ِ
نهپپا رَ
بعضی گفت،هاند خاتون را دوست گرفت .میان بآ ،
پدید بآمد .گویند» :چون سعید با خاتون صلح وکرد به بخارا رسپپید و
بیمار گشت خاتون به عیاد ت او دربآمد .وکیس،های داشت پر زر .دست
/ ۲۶۰دو قرن سکو ت
در وکیسه وکرد و دو چیز از وکیسه بپپربآورد و گفپپت ایپپن یکپپی از بهپپر
یدارم تا اگر بیمار شوم بخورم و این دیگر ترا دهپپم
خویشتن نگاه م ،
تا بخوری و بهتر شپوی .سپعید را عجپب بآمپد وکپه بآن چیسپت وکپه
یدهد .چپپون خپپاتون بیپپرون رفپپت
خاتون را با این عز ت و بزرگی م ،
سعید بنگریست خرمایی بود وکهنه گشته ،وکسان خپپود را فرمپپود تپپا
پنج شتر بار خرمای تازه بار وکردند و به نزدیک خاتون بردند .خاتون
لها بگشاد و خرمای بسپپیار دی پد ،وکیسپپه بگشپپاد و بآن خرمپپای
جوا ،
خویشتن بیرون وکرد و با بآن خرماها مقابله وکپپرد همچنپپان بپپود وکپپه
خاتون داشت .به عذر اندر بآمد و گفت ما را ازین جنس بسیار نباشد
۱
لهای بسپپیار نگپپاه داشپپت،هام از بهپپر بیمپپاری .د «
و این دو خرمپپا سپپا ،
بآورد،هاند وکه این خاتون زنی بود شیرین و با نیکویی بسیار .سعید بر
۲
وی شیفته شد و مردم بخارا را به زبان بخاری درین معنی سرودها
۳
بوده است .
قتیبه بن مسلم
نها وکپپه عبیپپدالله زیپپاد و سپپعید بپپن عثمپپان
باری ،از این تاخت ،
یبآنکپپه
وکردند هیچ فتحی بهپپره مسپپلمانی نگشپت .و ایپپن تازیپپان ،ب ،
بتوانند بآیین مسلمانی را در بآن سوی بآموی رواج دهند بپپه غپپار ت و
تاراج و به غنایم و اسرا بسنده وکردند و بازگشپپتند .مسپپلم بپپن زیپپاد
برادر عبیدالله ،و چند تن دیگر وکه به امیری خراسان بآمدند هر چند
در بآن سوی بآموی نیز وکری و فری وکردند اما جز غار ت وکردن و بپپاج
ستدن وکاری دیگر از پیش نبردند و دیار ماوراءالنهر ،با بآنکه هپپر بپپه
یگشت لیکن یکسپپره
چند سالی دستخوش غار ت و وکشتار تازیان م ،
یبود .تا نوبت به قتیبه بپپن مسپپلم رسپپید .
مقهور و مغلوب تازیان نم ،
یترین و
این قتیبه نیز ،همچون خداوندگار خپپویش حجپپاج ،از شپپق ،
کترین سرداران عرب بود .بآنچه از بیداد و وکشتار و تاراج وکه به
یبا ،
ب ،
خوارزم و تخارستان و ماوراءالنهر او وکپپرد وکپپس نکپپرده بپپود .چپپون ،
بآهنگ گشودن بخارا وکرد ،در بیگند وکه از روسپپتاهای بآبپپادان بخپپارا
بود ،یک چند بماند و شهر را حصار داد ،تا بگرفپت .پپپس یکپی را از
وکسان خویش بدان جا نشاند و خود روی به بخارا نهاد .بیگنپپدیان از
یرسمی و تطاول تازیان به جان بآمدند .بشوریدند و امیری را وکه از
ب ،
عربان بود فرو وکشیدند و از پپپای در بآوردنپد .قپتیبه را خپپبر رسپپید .
/ ۲۶۲دو قرن سکو ت
لشکر خویش را فرمود وکه باز گردند و بیگند را تاراج وکنند و خون و
مال مردم مباح دارند .این غار ت و وکشتار عربان را بهره بسیار رسید .
معابد بیگند را فپپرو وکندنپپد و هپپر چپپه طوایپپف یافتنپپد برگرفتنپپد و
ببردند .
بخارا نیز ،با جنگ گشوده شد .و قتیبه با مردم بآن صلح وکرد ،بر
بآنکپه هپپر سپپال دویسپت هپپزار درم خلیفپپه را و ده هپپزار درم امیپپر
خراسان را بدهند و از خان،هها و ضیا،عها نیز یک نیمپپه مسپپلمانان را
دهند و ستوران مسلمانان را نیز وکسانی وکپپه در بیپپرون شپپهر جپپای
دارند ،علوفه دهند .بدین گونه بخارا تازیان را مسخر گشت و تازیپپان
با دهقانان هم خانه شدند و ناچار وکسانی وکه از همخانگی با این قوم
یداشتند ،خانه بیرون شهر بردند و شهر را به تازیان ماندنپپد .
ننگ م ،
بخارا بآیین مسلمانی گرفت .پرستشکد،هها و بتخان،هها ویران شد و به
نها مسجد بنا گشت .و بازار ماخ وکه شاید تپپا همپپان روزهپپا ،
جای بآ ،
یسپپپاختند و
هنپپپوز درودگپپپری و صپپپورتگران در بآنجپپپا بتپپپان م ،
یفروختند ،از رونق افتاد .بآخر وکار ،قتیبه ،یکی را از یاران خپپویش ،
م ،
در بخارا به امار ت نشاند و خود به قصد سمرقند بیرون بآمد .
در بآن سوی جیحون ۲۶۳ /
فتح سمرقند
اما فتح سمرقند بآسان دسپپت نپپداد .قپپتیبه یپپک چنپپد بآن را در
حصار گرفت و مردم شهر مقاومت بسیار نمودنپپد و قپپتیبه بپپا سپپپاه
خویش ،زمانی دراز بر در شهر بماند .در باب فتح سمرقند ،وکه ناچار
خهپپا
با غار ت و وکشتار و بیداد بسیار توأم بوده اس پت ،در بعضپپی تاری ،
داستانی بآورد،هاند ،وکه افسان،ههای هومیرو س و شهر تروا را به خپپاطر
یبآورد .نوشت،هاند وکه چون قتیبه یپپک چنپپد سپپمرقند را در حصپپار
م ،
گرفت و مقام او بر در شهر دراز وکشید ،دهقان سمرقند وی را پیپپام
داد وکه اگر همه عمر بر در این شهر بمانی بآن را گشودن نتوانی وکپپه
بهای پدران ما چنانست وکه بر این شهر وکس دسپپت نتوانپپد
در وکتا ،
گشود ال مردی وکه نام او پالن باشد و نام تپپو پپپالن نیسپپت و ایپپن
شهر نتوانی گشود .قتیبه و یارانش چون این سخن بشپپنیدند بانپپگ
یها وکردند و گفتنپپد سپپمرقند بپپر
تکبیر بربآوردند و یاران قتیبه شاد ،
دست ما گشوده بآید وکه امیر ما را نام پالن شپپتر اسپپت ،و قپپتیبه را
معنی چنانست … ،باری ،چون مقام قتیبه بر دروازه سمرقند به دراز
وکشید ،در صدد بربآمد وکه تا به حیله و چاره بپپر شپپهر دسپپت بیاب پد .
قها بساختند و وکه درهاشان از درون گشوده و
پس بفرمود تا صندو ،
یشد ،و در هر صندوق مردی شمشیر زن بنشاند ،و بآن همه
بسته م ،
/ ۲۶۴دو قرن سکو ت
را در فرو بست و وکس نزد دهقان سمرقند فرستاد و پیام داد وکه من
بر در سمرقند بیپپش نتپپوانم بپپود .از اینجپپا خپپواهم رفپپت و بآهنپپگ
نها
حها با من هست وکه بردن بآ ،
چغانیان دارم اما پار،های اموال و سل ،
نها را از مپپن بپپه زنهپپار درپپپذیری ،همپپه را در
را روی نیست .اگر بآ ،
قها گذارم و نزد تو فرسپپتم ،تپپا اگپپر از چغانیپپان بپپه سپپلمت
صندو ،
بازگشتم همچنان به من سپاری ،دهقان سمرقند ،وکه از این خپپدعه
غافل بود ،این خواهش قتیبه را بپذیرفت .و قتیبه مپپردان را وکپپه در
قها
قها بودند ،فرمان داد وکپپه چپپون شپپب در بآیپپد صپپندو ،
بآن صندو ،
بگشایند و بیرون بآیند و دروازه سمرقند را بر روی سپپپاه مسپپلمانان
قها را
نها بر بآید .پپپس از بآن ،صپپندو ،
باز وکنند تا این فتح بر دست بآ ،
وکه دهقان سمرقند به زنهار پذیرفته بود هم بر بآن قرار وکه رفته بود ،
نزد دهقان بفرستاد .چپون شپب در بآمپد و شپهر خلپو ت گشپت بآن
قهای خویش بر بآمدند و شمشیرها بکشپپیدند و هپپر
مردان از صندو ،
یوکشتند تا به دروازه رسپپیدند .پپپس
وکس را وکه پیش ایشان رفتی م ،
دروازه بانان را بکشتند و دروازه بگشودند .قتیبه با سپاه خپپویش بپپه
درون شهر بآمدند و دهقان را تاب مقاومت نماند بگریخت و برفپپت و
۱
سمرقند به دست تازیان افتاد …
رک Van Volten: Domination arabe :وکه ایپپن مطلپپب را از ۱
یامیپپه و
طبری نقل وکرده است و وکتاب او از مهمترین تحقیقا ت در بپپاب بن ،
نهاست .
علل سقوط بآ ،
در بآن سوی جیحون ۲۶۷ /
گشودن سمرقند به وکار برده است ،به سبب بآن بپپوده اسپپت وکپپه تپپا
شهر را به جنگ بگشاید و بدین بهانه مردم شهر را به اسار ت بگیپپرد
و اموال و خواست،ههاشان را به غنیمت دارد .باری فتح سپمرقند ،وکپه
با چنین خدعه و نیرنگ رسوا دست داد ،ناچار به ویرانی و پریشپپانی
یهپپای
شهر وکشید و چنان شد ،وکه دهقانان و بزرگان شپهر بپر ویران ،
بآن مرثیه گفتند و جای بآن بود .
اما قتیبه ،چون سمرقند بگشاد وکس بدان جا بگماشت و خود به
دیگر بلد ماوراءالنهر بآهنگ وکرد .چغانیان را به دست بآورد و وکش و
نخشب را نیز فتح نمود ۱.و بدین گپپونه بیشپپتر شپپهرهای بآن سپپوی
بآموی و بلد خوارزم و تخارستان را بگشود و همه جا وکند و وکاو وکرد
و بیداد و غار ت پیش گرفت .و هر چند خود او ،هم بر دست عربپپان
وکشته بآمد ،لیکن بلد بآن سپپوی بآمپپوی نی پز ،وکپپه روزی مپپایه امیپپد
تزدگان و ستمدید،هگان تیسفون و نهاوند بود ،هم به دست او از
غار ،
پای دربآمد و یکسره ویران و تباه گشت و دیگر بآن امیپپدها وکپپه بپپود
نماند و بر باد رفت و از بآن پس عربان در سراسپپر روزگپپار مروانیپپان
برین شهرهای ماوراءالنهر استیلی تمام داشتند .و دهقانان و امیران
و امیرزدگان این بلد ،وکه بیشترشان در ظپپاهر بپپه بآییپپن مسپپلمانی
دربآمده بودند و در نهان همچنان به بآیین خویش بپپاقی بودنپد ،و در
یوکردند ۱.و با
گرد بآوردن خراج و دوشیدن ضعیفان ،عربان را یاری م ،
یکدیگر نیز همواره در ستیز و جنگ بودند .در واقع قتیبه بن مسلم ،
در فتح شهرهای ماوراءانهر از همیپپن اختلفپپاتی وکپپه بیپپن سپپران و
دهقانان بود بهره یافت و وکارهای خویش راست وکپپرد و بسپپا وکپپه در
یافکند تا در وکارهاشان دخل نماید .چنان وکپپه ،
نها اختلف م ،
بین بآ ،
وقتی بین امیر چغانیان و امیران بعضی بلد مجاور اختلف روی داد
وی به بهانه حمایت از امیر چغانیپپان لشپپکر بپپدان سپپوی بپپرد و در
خوارزم نیز یاری خوارزمشاه را وکه دهقانان خوارزم بپپر وی شپپوریده
بودند بهانه وکرد و بآن دیپار را بگرفپت و بکنپد و بکوبیپد و وکشپتار و
۲
ویرانی عظیم وکرد .
رک :وکتاب وان فلوتن ،وکه ذوکر بآن رفت و شواهدی جالب درین باب دارد . ۱
. Berthold, Turkestan p. 185 ۲
در بآن سوی جیحون ۲۶۹ /
اسحاق ترک
این اسحاق درست معلوم نیست چپپه وکسپپی بپپوده اسپت .قپپولی
هست وکه از نسل زید بن علی و دعوی امامت داشپت .روایپت دیگپپر
بآنست وکه مردی بود عامی ،از مردم ماوراءالنهر وکه با جنیپپان دعپپوی
ارتباط داشت .ظاهر ًا بآن چه سبب شده است هویت و حقیقت حپپال
او مکتوم بماند بآنست وکه با هر فرقپه از مپردم طپوری دیگپر سپپخن
یوکپپرده اس پت .
یگفته است و مصلحت وقت را بدین گونه رعایت م ،
م ،
/ ۲۷۰دو قرن سکو ت
به هر حال این اسپپحاق از پیپپروان و هپپوا خواهپپان ابومسپپلم بپپود ،و
یخواندند وکه وقتی بپپه
مطابق بعضی روایا ت او را بدان سبب ترک م ،
فرمان ابومسلم در میان تروکان به رسالت رفته بود ۱.بپپاری نوشپپت،هاند
چون ابومسلم وکشته شد ،یارانش بگریختند و بپه بلد دیگپپر رفتنپد .
این اسحاق نیز وکه از یاران ابومسلم بود به تروکستان رفت و در بآنجپپا
دعو ت بآغاز وکرد و مردم بآن بلد بر گرد وی فراز بآمدند .گفت،هاند وکپپه
وی در ماوراءالنهر مردم را به خویشتن دعو ت وکرد و چنان فرا نمپپود
وکه وی جانشین زرتشت است و مدعی شد وکه زرتشت زنده اسپپت و
بدین گونه ،در خراسان ظاهر ًا دعو ت وی انتشار تمام یافت .
بدار
پیغمبر نقا ک
مترین حادث،های وکپه بپه وکیپن خپواهی
اما در بلد ماوراءالنهر مه ،
ابومسلم پدید بآمد واقعه ظهور »مقنعد « بود .در واقع چند سپپال بعپپد
از حادثه استادسیس در خراسان ،ماوراءالنهر شاهد قیپپام و شپپورش
یهپپای تپپازه و
بدار مپپرو دعو ،
مقنع گردیپد .ایپپن جهپپان جپپوی نقپپا ،
تانگیز داشت .با این همه از ورای گرد و غبار افسپپان،ههایی وکپپه
شگف ،
چاه بر بآورد مردم را گمان افتاد وکه این وکار را به جادویی وکرده است
اما این جادویی ،در واقع عبار ت از تمهید و استعمال بعضپپی قواعپپد
ریاضی بود .بآورد،هاند ،وکه بعدها از ته بآن چاه وکه به نخشب بود وکاسه
بزرگی پر از زیبق بیرون بآوردند ۱.باری ،این هاشم بن حکیپپم چنپپان
خهپپا بآورد،هان پد ،در روزگپپار ابومسپپلم از جملپپه یپپاران و
وکپپه در تاری ،
سرهنگان او بود .عبث نیست وکه چون دعو ت خپپویش بآشپپکار وکپپرد
خاطره این سردار سیا،هجامگان خراسپپان در عقایپپد و بآرای او چنپپان
بآشکارا انعکا س یافت .وی ابومسلم را از پیغمبر برتر شمرد و حتی او
را به درجه خدایی رسانید .نیز گویند وکه او دعپپوی داشپپت وکپپه روح
ابومسلم نقل ،به وی وکرده است و او خداست ۲.درباره سبب شپپهر ت
او به »مقنعد « بآورد،هاند وکه همواره نقابی از زر و یپپا از پرنپپد سپپبز بپپر
روی داشت تا روی او وکس نتواند دید .یارانش را گمان بود وکپپه ایپپن
»مقنعهد « را بر روی فرو هشته است تپپا شعشپپعه طلعپپت او دیپپدگان
یگفتند وکه ایپپن نقپپاب را بپپدان
خلق را خیره نسازد اما دشمنانش م ،
روی از بآن دارد وکه تا زشتی و بپپد رویپپی خپپویش را فپپرو پوشپپاند و
گفت،هاند وکه او مردی یک چشم و وکژ زبان و بد روی و وکوتاه قد بپپود
و موی بر سر نداشت .مطابق قول ابوریحان وی »دعوی خدایی وکرد
بآثار البلد قزوینی ،به نقل از ادوارد براون :تاریخ ادبی ایران ج . ۱ ۱
تبصره العوام ص . ۱۷۹ ۲
در بآن سوی جیحون ۲۷۳ /
و گفت برای بآن به جسم در بآمدم تا دیده شوم زیرا وکه از این پیپش
وکس نتوانسته بود مرا ببیند .پس ،از جیحون بگذشپپت و بپپه حپپوالی
وکش و نسف در بآمد .با خاقان نوشت و خوانپپد بآغپپاز نهپپاد و او را بپپه
بآیین خویش دعو ت نمود .سپید جامگان و تروکان بر وی فراز بآمدنپپد
و برایشان زن و خواسته مپپردم مبپپاح گردانیپپد و هپپر وکپپه را بپپا وی
مخالفت ورزید بکشت و هر چه مزدک بآیین نهاده بود وی امضا وکرد
و لشکریان مهدی خلیفه را بشکست و چهپپارده سپپال تمپپام اسپپتیل
داشت .د « ۱درین مد ت بسیاری از مردم سغد و بخارا و نخشب و وکش
بآیین او را پذیرفتنپپد و بپپر ضپپد خلیفپپه علپپم طغیپپان بپپر افراشپپتند .
یرفتن پد ،در هنگپپام
نوشت،هاند وکه یاران او ،چون به میپپدان جنپپگ م ،
یوکشپپیدند
یطلبیدند و فریپپاد م ،
هول و فزع از او ،چون خدایی یار م ،
وکه »ای هاشم ما را دریاب !د « ۲این سپپیدجامگان مقنپع وکاروا ،
نهپا را
یهپپای
یهپپا و تباه ،
یوکردند ،ویران ،
یزدند ،شه،رها و دها ت را غار ت م ،
م ،
یبردنپپد ،
یبآوردند .زنان و فرزندان مردم را به اسپپار ت م ،
بسیار وارد م ،
بآثار الباقیه ص – ۲۱۱و این مد ت وکه در تاریپپخ بخپپارا هپپم بآمپپده اسپپت از ۱
مبالغه خپپالی نیسپت .دریپپن بپپاب رجپپوع شپود بپپه تحقیقپپا ت بآقپپای دوکپپتر
غلمحسین صدیقی در رسپپاله اجتهپپادی ایشپپانes mouvements :
. Religieux Iraniens p. 179
ابن اثیر ،ج ، ۵ص ۵۲طبع مصر . ۲
/ ۲۷۴دو قرن سکو ت
تانگیز
درباره فرجام وکار او ،یکی از دهقانان وکش داستانی شپپگف ،
گفته است وکه در تاریخ بخارا از قول او بدین گونه نقل وکرد،هانپد وکپه
گفت »جده من از جمله خاتونان بوده است وکه مقنع از بهر خپپویش
یداشپت ،وی گفپپت روزی مقنپپع زنپپان را
گرفته بپپود و در حصپپار م ،
بنشاند به طعام و شراب بر عاد ت خویش ،و اندر شراب زهپپر وکپپرد و
هر زنی را یک قدح خاص فرمود و گفپپت چپپون مپپن قپپدح خپپویش
بخورم شما باید وکه جمله قدح خویش بخورید .پس همه خوردنپپد و
من نخوردم و در گریبان خپپود ریختپپم و وی ندانس پت .همپپه زنپپان
بیفتادند و بمردند و من نیپپز خویشپپتن در میپپان ایشپپان انپپداختم و
خویشتن را مرده سپپاختم و وی از حپپال مپپن ندانسپپت پپپس مقنپپع
برخاست و نگاه وکرد همه زنان را مرده دید نزدیک غلم خود رفت و
شمشیر بزد و سر وی برداشت و فرموده بپپود تپپا سپپه روز بپپاز تنپپور
تفتانیده بودنپپد بپپه نزدیپپک بآن تنپپور رفپپت و جپپامه بیپپرون وکپپرد و
خویشتن را در تنور انداخت و دودی بر بآمد من به نزدیک بآن تنپپور
رفتم از او هیچ اثری ندیدم و هیچ وکس در حصار زنده نبود و سپپبب
خود را سوختن وی بآن بود وکه پیوسته گفتنی وکه چون بندگان من
عاصی شوند من به بآسمان روم و از بآن جا فرشتگان بآرم و ایشپپان را
قهر وکنم وی خود را از بآن جهت سوخت تا خلپپق گوینپپد وکپپه او بپپه
بآسمان رفت تا فرشتگان بآرد و ما را از بآسمان نصر ت دهد و دیپپن او
در بآن سوی جیحون ۲۷۷ /
۱
در جهان بماند پس بآن زن در حصار بگشاد…د «
ظاهر ًا این روایت البته از رنگ افسانه خالی نیست اما این نکتپپه
را همه مورخان بآورد،هاند ،وکه او پیش از بآن وکه عربپپان بپپر قلعپپه وی
دست بیابند خود را هلک وکرد .و بدین گونه بود وکه روزگار خپپدای
بدار خراسان به پایان رسید ۲.و ماه نخشب وکه
نخشب یا پیغمبر نقا ،
یک چند در بآسمان مپپاوراءالنهر پرتپپو افشپپاند ،هپپر چنپپد طلپپوع بآن
چندان به درازا نکشید لیکن روزگاری وکوتاه مایه امید وکسپپانی شپپد
نها را به عصیان و طغیان رهنمون
وکه جور و بیداد و تحقیر تازیان بآ ،
تها در
گشته بود .این سپید جامگان ،پس از مپپرگ مقنپپع نیپپز مپپد ،
ماوراءالنهر بر بآیین او بودند .نویسنده وکتاب حپدودالعالم و بیرونپی و
نهپپا در مپپاوراءالنهر اشپپار ت
مقدسی و مؤلف تاریخ بخارا ،به وجود بآ ،
وکرد،هاند ۳.عوفی نیز در اوایل قرن هفتم هجری م ،
یگویپپد »امپپروز در
زمیپپن مپپاوراءالنهر از متابعپپان او جمعپپی هسپپتند وکپپه دهقنپپت و
یوکننپد و ایشپان را سپپید جامگپان خواننپد و وکیپش و
وکشاورزی م ،
اعتقاد خود ،پنهان دارند و هیچ وکس را بر بآن اطلع نیفتپپاده اسپپت ،
وکه حقیقت روش ایشان چیسپپت ؟د « ۱ایپپن سپپخن عپپوفی هنپپوز هپپم
بهپپا دربپپاره ایپپن سپپپید
درست است ،و در واقپپع از بآن چپپه در وکتا ،
یتوان دریافت .و
جامگان بآمده است حقیقت بآیین و روش بآنان را نم ،
نها
از همین روست وکه نویسندگان وکتب مقال ت نیز در باب عقاید بآ ،
نها را از خرمیان دانست،هاند و بعضی از زنپپادقه .
اتفاق ندارند .بعضی بآ ،
۲
نها را به شیعه بست،هاند و برخی به مزدوکیان نسبت داد،هاند .
برخی بآ ،
نها نسبت وکرد،هانپد از همپپه ادیپپان و عقایپپد
در سخنانی نیز وکه به بآ ،
چیزی هست .درباره جامه سپید ،وکه زی و شپپعار ایپپن طپپایفه بپپوده
است گمان غالب بآن است وکپپه بآن را بپپر غپپم عباسپپیان وکپپه »سپپیاه
یپوشید،هاند .اما ایپپن جپپامه سپپپید نپپزد برخپپی
جامگاند « بود،هاند ،م ،
فرق،هها زی و لبا س روحانیان بوده است و مانویان نیپپز جپپامه سپپپید
یداشت،هاند ۳.شک نیست وکپپه در ایپپن روزگپپار مانویپپان در سپپغد و
م ،
ماوراءالنهر بسیار بود،هاند ۴بنابر این ،شاید این جامه سپید ،در میپپان
پیروان مقنع از بآن سبب متداول بوده است وکه بآیین او از بآیین مانی
صبغ،های داشته است و یا دست وکم شاید ،بتوان گمان برد وکه مقنع
نیز ،برای پیشرفت مقاصدی وکه داشته است ،سپپازش و تپپألیف بیپپن
پار،های عقاید مانویان را وکه در ماوراءالنهر بسپپیار بود،هانپپد بپپا عقایپپد
مجوسان و خپپرم دینپپان وجهپپه همپپت داشپپته اسپت .و بنپپابر ایپپن ،
یسبب نیست وکه اهل مقال ت او را و یارانش را به همه ایپپن ادیپپان
ب ،
۱
منسوب و متهم داشت،هاند .
برای اخبار مقنع گذشته از بآنچه نقل شد ر .ک :احوال و اشعار رودوکی به قلم ۱
بآقای سعید نفیسی ج ۱ص ۲۹۳و مقاله دوکتر ذبیح اللپپه صپپفا مجلپپه مهپپر
سال چهارم و پنچم – و برای تحقیقا ت اروپایی رجوع شود به تعلیقا ت بآقای
فرای Fryeبر ترجمه انگلیسی تاریخ بخارا ص . ۱۴۳
۷
بنای بغداد
از روزی وکه شهر وکوفه به خلفت بر ابوالعبا س سفاح سلم وکپپرد
دمشق از رونق و شکوه دیرینپپه افتپاد .خلفپت را خراسپپانیان پدیپد
کتر باشد .
بآورده بودند و لزم بود وکه درگاه خلفت به دیار بآنان نزدی ،
دمشق وکه نزدیک ثغر روم بود ،از اقاصی مملکت اسلمی وکه وسعت
تمام داشت ،زیاده دور بود .از بآن گذشته ،مردم دمشق نیز همچنان
یورزیدند .برای این خلفت وکه تازه
یها علقه م ،
یها و سفیان ،
به مروان ،
بتر از
به سعی موالی و بآزادگان فر س پدید بآمده بود ،هیچ جا مناسپ ،
عراق نبود زیرا عراق نخستین محل تلقی و تما س بین عرب و عجم
بود .هم به بلد خراسان نزدیک بود و هپپم بپپا دیپپار تازیپپان چنپپدان
فاصله نداشت .اما در عراق نیز شهری وکه بتواند ،از هر جهپپت جپپای
درگاه خلفت را شایسته باشد ،نبود .وکوفه بیشپپتر بپه خانپدان علپی
یرسپپید .
اراد ت و تعلق داشت و بصره جایی پر دور افتاده بپپه نظپپر م ،
/ ۲۸۲دو قرن سکو ت
لزم بود وکه شهری تازه بر بآرند .شهری وکه درگاه خلفپپت عباسپپیان
را شایسته باشد .سفاح – ظاهر ًا به همین سبب – در نزدیپک وکپوفه
شهری تازه بنا وکرد ،نامش هاشمیه و بآنجا را پایگاه خلفپپت خپپویش
وکرد .چندی بعد ،مروکز خلفت را به شهری دیگر ،به نام انبار منتقل
وکرد .بعد از او ،برادرش ابوجعفر منصور به خلفت نشست و در صدد
بتر بیابد .
بر بآمد بارگاه خلفت را جایی مناس ،
شرح بنای این شهر را چنین نوشت،هاند وکه :منصور »جمپپاعتی از
حکما و اهل بصار ت فرستاد تا موضع مناسپپب بطلبنپپد و ایشپپان بآن
مقام را وکه امروز بغداد بآنجاست اختیار وکردند و منصپپور نیپپز حاضپپر
شد و بآن موضع را بپسندید و شهر بنا وکپپرد… یکپپی از عقل نصپپاری
گفت یا امیرالمؤمنین یکی از فضایل این موضع بآن است وکپپه میپپان
دجله و فرا ت افتاده است و در وقت محاربه دجله و فپپرا ت همچنپپان
باشند وکه دو خندق شهر .دیگر بآن وکه خپپوار و بپپار از دیپپار بکپپر بپپه
انحدار در دجله به این مقام بآرند و از بصره به جانب بحر بپه صپپعود .
از جانب شام در روی فرا ت و از خراسان و دیار عجم در شپپط تپپامرا .
دیگر بآن وکه چون مقام در میان است اگر جسر را قطع وکنند دشمن
نتواند گذشت .دیگر این وکپپه بآن موضپپع در میپپان بصپپره و واسپپط و
موصل افتاده است و بر و بحر و جبل به هم نزدیک .چون بآن سخن
شهر هزار و یک شب ۲۸۳ /
وارث تمدن و جلل و شکوه تیسفون نیپپز گشپت .و شپپهری وکپپه در
روزگار ابو جعفر بنا گشت ،در دوره هارون و مپپأمون وسپپعت بسپپیار
نها و شاهد جلل و شپپکوه قص پ،ههای »هپپزار و
یافت و صحنه داستا ،
یک شبد « گشت .
دربار هارون عظمپپت و جلل افسپپانه بآسپپا داشپت .از همپپه جپپا
یبآمدنپد حپتی
نماینپدگان ملپوک جهپان بپدین دربپار بپا شپکوه م ،
شارلمانی امپراتور بزرگ نامدار فرنگ نمایندگان نپپزد خلیفپپه بغپپداد
یفرستاد .بغداد ،در این روزگار با درگپپاه قیصپپران روم دعپپوی هپپم
م ،
بدین گونه شهر بغداد ،شهری شپپد وکپپه در بآن روزگپپار در همپپه
جهان هیچ مانند نداشت .قصرهای خلیفه و بزرگپان شپهر ،بپا حپرم
لانگیز
نها بودند بدین شهر خیا ،
سراها و خواجگان و وکنیزان وکه در بآ ،
یداد .قصرهای خلیف په ،بپپا
هزار و یک شب ،شکوه و عظمت خاص م ،
نهپپا بپپود ،یادگپپار
شها و اوانی و پرد،ههای لطیف وکه در بآ ،
چندان فر ،
ایوان با عظمت وکسری را با فرش بهارستان و ترنج زر و تره زریپپن و
زرمشت افشار ،وکه با سقوط مدائن همه بر باد و به تاراج رفتپپه بپپود ،
یوکرد .و رسوم و اعیاد دربار خلفت ،با وزیران ایرانپپی و بپپا
تجدید م ،
جامه و وکله زر و زیور خاص ایرانیان ،بپپار دیگپپر خاطر،ههپپای مپپرده
یوکرد .
عهد شکوه و جلل تیسفون را در بغداد زنده م ،
/ ۲۸۶دو قرن سکو ت
خلیفه بغداد
این مایه شکوه و جلل خیپپره وکننپپده بپپود وکپپه بغپپداد را در بآن
روزگاران »قبله زایراند « و »وکعبه بآمال جهانیاند « ساخته بود .شهری
یگرفپپت و در زر و
وکه بارگاه خلیفه بود ،از اوکثر عپپالم اسپپلم بپپاج م ،
یغلطید .اما این همه ثپپرو ت شپپهر »هپپزار و
زیور و مکنت و نعمت م ،
یبآمپد ؟ از
یوکپرد از وکجپا م ،
یک شبد « را در زیبپایی و جلل غرقپه م ،
غار ت مردم ،زیرا عباسیان هر چند تعصب و خشونتی را وکه مروانیان
نسبت به موالی داشتند رها وکردند و سیاستی تازه پیش گرفتند ،اما
در فراز بآوردن مال و گرد وکردن خواسته همچنان به شپپیوه خلفپپای
یورزیدند .
شام ،حرص و طمع زیاده م ،
از همین راه بود ،وکه در اندک زمپپان مپپال بسپپیار فپپراز بآوردن پد .
چنان وکه ابوالعبا س سفاح ،اولین خلیفه بنی عبا س وقتی مرد ،از وی
جز نه جبه و چهار پیراهپپن و پنپپج شپپلوار و چهپپار طلیسپپان و سپپه
مطرف خز نماند .اما منصور وکه به جای او نشسپپت چنپپدان در گپپرد
وکردن مال حرص ورزید وکه پس از مرگ ،نزدیک ششصد هزار هپپزار
دینار از او باز ماند و در هنگام مرگ ،فرزند خود مهدی را گفت وکپپه
من ترا درین شهر چندان مال فراز بآورد،هام وکه اگر ده سال نیز خراج
به تو نرسد ،ارزاق سپاه و نفقا ت و مخارج ثغر را بدان وکفپپایت تپپوانی
شهر هزار و یک شب ۲۸۷ /
وکرد .مکنت و ثرو ت هارون را نیز خپود انپدازه نبپود بپا چنپدان بپاد
بها از او نقل وکرد،هانپپد ،
دستی و نوش خواری و زر بخشی وکه در وکتا ،
پس از مرگش بیش از نهصد هزار هزار درهم از او باقی ماند .از امین
نهایی نقل وکرد،هاند وکه حکایت از ثرو ت و مکنت
و مأمون نیز ،داستا ،
نها دارد .
سرشار افسان،هبآمیز بآ ،
این مایه مکنت و ثرو ت خلفا البته از رعایت عدل و انصاف فپپراز
یبآمد ،برای بآن تاراج وکردن تازی و دهقان و وکندن و بردن امپپوال
نم ،
یامیپه ،
دیه و شهر لزم بپپود بآن »مهپپدید « وکپپه در پایپپان روزگپپار بن ،
داعیان خراسان ظهور او را به مپپردم غپپار ت زده و سپپتمدیده مپپژده
یدادند ،در عهد بنی عبا س پدید بآمد اما هیچ از بآن ظلم و بیدادی
م ،
وکه جهان را پر وکرده بود نکاست و بآن همه امید وکه مردم ستمدیده
یهاشم داشتند با روی وکار بآمدن بنپپی عبپپا س
عراق و خراسان به بن ،
یهاشپپم در بیپپن همپپه
همه یکسر بر باد رفت ،این بآرزو وکه دولت بن ،
یامیه از میان بپپرده بودن پد ،
مسلمانان ،بآن عدالت و مساوا ت را وکه بن ،
دوباره بر قرار سازد ،چون نقش سراب محو و ناپیدا گشت .حپپرص و
نهپپا ،همچنپپان
بآز منصور و هارون و رشو،هخواری و نادرستی عمال بآ ،
یوکپپرد .
روزگار حجاج بن یوسف و عهد هشام خلیفه را دوباره زنده م ،
یامیه را ،وا داشته
تمام امیدها و بآرزوهایی وکه ستمدیدگان روزگار بن ،
/ ۲۸۸دو قرن سکو ت
بود تا به نفع عباسیان سپپر بپپه شپپورش بردارنپد ،از جپپور و بیپپداد و
حرص و بآز خلفای بغداد ،نقپپش سپپراب بپپود .در بخپپارا ،بپپه روزگپپار
یگفت وکه ما
ابوالعبا س ،شریک بن شیخ المهری وکه قیام وکرده بود م ،
یها
هرگز خاندان رسول را پیروی بدان نکردیم تا شاهد این خونریز ،
شهای پی در پپپی وکپپه از جپپانب
یها و شور ،
و بیدادها باشیم .سروکش ،
وکسانی چون سنباد و استادسیس و مقنع در خراسپپان و مپپاوراءالنهر
یها بپپود .قیپپام
یهپپا و بیپپدادگر ،
یداد به سبب همین خونریز ،
روی م ،
یبآوردند ،و
خوارج ،وکه به هر چندگاه در گوش،های سر به شورش بر م ،
یگفت فقط ،امر بپه
شورش یوسف البرم وکه قصد او چنان وکه خود م ،
یها و
یداد وکه بآن بیپپدادگر ،
معروف و نهی از منکر بود ،همه نشان م ،
یهای روزگار بنی مروان هنپپوز تمپپام نشپپده بپپود و بپپه قپپول
تبهکار ،
بعضی محققپپان ۱هنپپوز بسپپیار بودنپپد وکسپپانی وکپپه در ایپپن روزگپپار
یگفتند:
م ،
یگشت.
ای کاشکی بیداد مروانیان باز م
مقصود Van Vlotenوان فلوتن محقق معرروف هلند اسپپت در وکتپپاب ۱
Recherches sur la Domination arabe P. 69و هموست
وکه این بیت را از اغانی )ج ۱۶ص ۸۴ک ( نقل وکرده:
و لیت عدل بنی العبا س فی النار یا لیت جوربنی مروان عناد لنا
شهر هزار و یک شب ۲۸۹ /
یرفت.
و کاشکی عدل عباسیان به دوزخ م
و این خود چنپدان عجپب نبپود .زیپرا همپه جپا عمپال خلیفپه
یوکردند وکه پیوسته بر نارضایی
سیاست خشن و جابران،های تعقیب م ،
یامیه چنپپدان تفپپاو ت
یافزود و از این حیث اوضاع با دوره بن ،
مردم م ،
نداشت .
یوکردند ،و
بازرگانان و توانگران را در شهرها امرا و حکام غار ت م ،
یارتباط نبودند .وکشاورزان
نها ب ،
نها راهزنانی وکه با بآ ،
در را،هها و بیانبا ،
یوکردنپپد و در شپپهرها
و برزگران را در دها ت خداوندان ملک یغما م ،
یدوشیدند .روزگار پیش،هوران و حپپتی سپپپاهیان نیپپز
عمال خلیفه م ،
یبند
نها نیز طعمه جور و بیداد وزرا و امرا طماع ب ،
ازین بهتر نبود .بآ ،
یرسید .
و بار بودند و فریاد اعتراض وکسی به گوش خلیفه نم ،
دولت عباسیان
حقیقت بآنست وکه دولت عباسیان ،خود دولت غدر و خیانت بود .
نها حاصل رنج و سعی موالی و بآزادگپپان خراسپپان بپپود امپپا
دولت بآ ،
شهر هزار و یک شب ۲۹۱ /
نها هیچ از این یاران فداوکار خویش به سزا قدردانی نکردند ،سهل
بآ ،
نها فداوکاری وکرده بودند ،به غپپدر و
است تمام وکسانی را وکه در راه بآ ،
خیانت هلک وکردند .ابوسلمه خلل ،با بآن همه سعی و وکوشش وکپپه
نها وکرد به سبب بدگمانی و بد دلی خلیفپپه وکشپپته
در نشر دعو ت بآ ،
شد .ابومسلم نیز ،وکه در واقع دولت عباسیان پرورده و بآورده او بپپود ،
نها همیپپن
نها در امان نماند .برمکیان از بآ ،
از بدگمانی و بدسگالی بآ ،
مانگیپپز
سزا را دیدند و خاندان سهل نیپپز از ایپپن سرنوشپپت شپپوم غ ،
رهایی نیافتند .
این رفتار خدعه بآمیزی وکه عباسیان ،بپپه جپپای پروردگپپان و یپپا
تانگیز است .با این همه سبب عمده
پرورندگان خویش وکردند شگف ،
بآن گربزی و هشیاری خلفای عباسی بود ،وکه بآن را تپپا حپپد بپپدبینی
یوکشانید .و در نگهپداری مسپند دولپت خپویش از ریختپن خپون
م ،
یگاشتند .شاید نیز این وکارهپپا را
دوستان وفادار خود نیز روی بر نم ،
یخواسپپتند بپپدان ،عپپامه مسپپلمانان را
تا حدی سبب بآن بود ،وکپپه م ،
راضی وکنند .چون ،مسلمانان واقعی ،در بآن روزگار از دعاوی ابوسلمه
و ابومسلم ،وکه متهم به عقاید غل ة و زنپپادقه و اهپپل تناسپپخ بودنپپد ،
البته خرسند نبودند .جاه و حشمت خاندان برامکه و خانپپدان سپپهل
نیز وکه در درگاه خلفت زیاده از حد قدر ت و عظمپپت یپپافته بودنپپد
/ ۲۹۲دو قرن سکو ت
برمکیان
نها ،معبد
این برمکیان از بزرگان و نام بآوران بلخ بودند .نیاوکان بآ ،
شهر هزار و یک شب ۲۹۳ /
نوبهپپار ۱را وکپپه پرستشپپگاه بوداییپپان بآن شپپهر بپپود اداره م ،
یوکردنپد .
نهای وسیعی نیز وکه به این پرستشگا،هها تعلق داشت در اختیار
زمی ،
بآنان بود .حتی از بآن پس نیز وکه نیاوکان این خاندان بآیین بودا را رها
نها همچنان
وکردند و به دین مسلمانی در بآمدند قسمتی از این زمی ،
نوبهار ،وکه در بلخ پرستشگاه مردم بود ،البته چنان وکه از نپام بآن
یبآید از بآن بوداییان بود .معهذا بعدها در افسان،هها و قصپپص
نیز بر م ،
سعی وکردند بآن را از بآتشکد،ههای مجو س بشمارند .در باب عظمت و
تانگیز بآورد،هانپپد وکپپه
فهای شپپگف ،
بها توصی ،
جلل این معبد در وکتا ،
یبآید
البته از اغراق خالی نیست اما از تمام بآن اوصاف ،به خوبی بر م ،
وکه این معبد بآتشکده زردشتی نبوده است ،معبد بودایی بوده است .
یبآیپپد
باری ،این برمکیان ،چنان وکه از قص پ،هها و افسپپان،هها بپپر م ،
مقارن اوایل قرن اول هجری به بآیین اسلم در بآمدند .چندی بعد بپپا
خلفای اموی ارتباط پیدا وکردند و در باب این ارتباط با خلفای اموی
یبود .
شگفتی زائران و سیاحان م ،
نها بآمده
برای اطلعا ت بیشتر در این باب و نام مآخذی وکه ذوکر نوبهار در بآ ،
است رک :تاریخ برامکه ،مقدمه مفصل مرحوم عبدالعظیم قریب گرگانی – و
دائره المعارف اسلم ،ج ۱و وکتاب لوسین بووا ،ترجمه عبدالحسین میکده –
و رک :مسالک العصار .
اما در باب برمک وکه نام عمومی متولیان نوبهار بوده اسپپت رجپپوع شپپود بپپه
سلسله مقال ت موسوم بپپه Iranicaاز ه .و .بیلپپی در مجلپپه ، BSOASج
۱۱قسمت اول ص ۲و همچنین اصل وکتاب برمکیان بووا ص ۱۲۲–۱۲۳و
همچنین دائره المعارف اسلم ،ج ۱در این باب ملحظه شود .
شهر هزار و یک شب ۲۹۵ /
برای اطلعا ت بیشتر در باب خاندان برمکی رک :تاریپپخ برامکپپه بپپا مقپپدمه ۱
مفصل تحقیقی بآقای عبدالعظیم قریب گرگانی وکه اوکپپثر روایپپا ت مهپپم را در
بآن جمع وکرده است .و نیز رجوع شود :رساله محققپپانه Bouvatبپپه ایپپن
عنوانLes Barmecles d'apres les historiens Arabes :
. et Persanes, Paris 1912
شهر هزار و یک شب ۲۹۷ /
شبد « سیمای جعفر برمکی جلو،های خپپاص دارد .در بسپپیاری ازیپپن
نهای لطیف پریوار ،جعفر نیز مانند مسپپرور خپپادم ،همپپه جپپا
داستا ،
ینمای پد ،وکپپه همپپه وکارهپپای
حریف و ندیم خلیفه اسپپت و چنپپان م ،
دستگاه خلفت بر دست این وزیر محتشم و متنفذ ایرانی اسپپت .در
یها ،وکه هارون خلیفه را دریپپن »شپپهر
یها و عشر ت جوی ،
بآن شبگرد ،
هزار و یک شبد « گرد وکوی و بازار و وکنار دجله و میان نخلستان ها ،
یده پد ،جعفپپر برمکپپی همپپه جپپا
همه جا در جنب و جوش نشان م ،
همراه است .و داستان ثرو ت و جلل و عشر ت جویی و شاد خپپواری
خلیفه و وزیران و درباریان او درین قصپ،ههای دلویپپز »هپپزار و یپک
شبد « جلوه و انعکا س بارز دارد و اشارتی نسبت به نکبپپت و سپپقوط
۱
برامکه نیز در طی قص،ههای این وکتاب بآمده است .
بیش از خود او بر تمام امور و شئون ملک تسلط دارند ،خویشپپتن را
یدید .و همین احسا س ضعف
نها ناچیز م ،
در برابر قدر ت و عظمت بآ ،
یداشت .
نها وا م ،
و حقار ت ،او را به دشمنی و بآزار بآ ،
سقوط برامکه
نپردازان بپپا بآب
خنویسان و داستا ،
داستان سقوط برمکیان را تاری ،
یبآیپپد
نها ،بر م ،
برامکه چنان وکه از روایا ت و حکایا ت منسوب بدا ،
یرفت،هاند .بپپا بآن وکپپه حکایپپاتی وکپپه در بپپاب
در بذل مال راه افراط م ،
قهپپای شپپاعرانه
شهای افسان،هوار بآنان ذوکر شپپده اسپپت ،از اغرا ،
بخش ،
نها برای جلپپب
ینظیر بآ ،
یتوان گفت ثرو ت و مکنت ب ،
خالی نیست م ،
و تحریک حسد خلیفپپه وکپپافی بپپوده اسپت .خاصپپه وکپپه دشپپمنان و
بدسگالن وکوشش داشت،هاند وکه ذهن خلیفه را در حق بآنپپان مشپپوب
نمایند .ازین رو از خلل قص،هها و روایا ت موجپپود ،بپپرای تأییپپد ایپپن
/ ۳۰۲دو قرن سکو ت
۱
نیک دل و نیک بین باشم ؟د «
از این قراین پیداست وکه سبب نکبت و سقوط برمکیان جپپز بآن
یخواسته است اموال بآنان را مصپپادره وکنپپد .
نبوده است وکه هارون م ،
در واقع مصادره و استصفا اموال در بآن زمپپان بسپپیار متپپداول بپپوده
است و خلفا غالب ًا امرا و وزرا را به بهان،ههای ناچیز حبپپس و مصپپادره
نها نیز بارها خلفا وزیران خپپود
یوکرد،هاند .قبل از برامکه و بعد از بآ ،
م ،
را به طمع تحصیل مال در زندان باز داشت،هاند و شکنجه وکرد،هاند .
با این همه سپپبب نکبپپت ایپپن طپپایفه را بعضپپی از مورخپپان در
تانگیز دریپن بپاب
داستانی عشقی جستجو وکرد،هاند و قص،های شپگف ،
ینویسند» :رشید عباسه خواهر خود را و جعفر بن یحیی
بآورد،هاند .م ،
یبآن دو صپبر نتوانسپتی وکپرد و جمپع
را به غایت دوست داشتی و ب ،
یمجوز شرعی از غیر ت دور بود .خواهر را به
ایشان در یک مجلس ب ،
زنی جعفر داد به شرط بآن وکپپه در میپان ایشپان جپپز نظپر و سپخن
گفتنی نباشد و بسیار بودی وکه رشید از مجلس برخاستی و ایشپپان
هر دو خالی بودندی ،و هر دو جپپوان و بپپه غپپایت پپپاوکیزه صپپور ت و
متناسب اطراف ،هم در دارالخلفه فرصتی طلبیدند و بپپا هپپم جمپپع
بآمدند ،پسری در وجود بآمد بآن پسر را در مکه فرستادند ،تپپا رشپپید
نداند و نوبتی دیگر مواقعه وکردند پسری دیگر حاصل شد او را پیش
برادر فرستادند با معتمدان .و گوینپپد عباسپپه را در سپپر بپپا وکنیپپزک
جنگ افتاد و او را بزد ،وکنیزک از بآن غصه حپپال بپپا هپپارون بگف پت .
هارون وکینه عظیم در دل گرفت و عزم حج وکپپرد و چپپون بپپه مکپپه
شهر هزار و یک شب ۳۰۵ /
اما حقیقت بآنست وکه ،از مورخان معتبر وکسانی وکه این حادثه را
ذوکر وکرد،هاند بآن را علت اصلی نکبت برامکه نشپپمرد،هاند بلکپپه فقپپط
یکی از اسباب سقوط و نکبت بآن خاندان پنداشت،هاند .ابپپن خلپپدون ،
یوکنپپد .بآن را مجعپپول و
در صحت این روایت ،به سپپختی تردیپپد م ،
یداند و شأن هارون خلیفه را ازیپن سپخنان برتپر و فراتپر
موضوع م ،
یشمرد ۱در واقع عباسه خواهر هارون ،چنان وکه از اخبار و روایا ت
م ،
یبآید سه بار شوهر وکرده است و هر سه شوهر نیز پیش از خپپود
بر م ،
او مرد،هاند .و به همین سبب بوده است وکپپه ابونپپوا س شپپاعر ظریپپف
خوش سخن ،بر سبیل طیبت شعری هجو بآمیز و دلنشپپین سپپروده
اسپپت و در بآن خلیفپپه امیپپن را انپپدرز داده اسپپت وکپپه هپپر وکپپس را
یخواهد به هلوکت رساند او را با عباسه تزویج وکند .اما وکسانی وکپپه
م ،
در شرح دیوان ابونوا س ،نام شوهران عباسه را بآورد،هاند ،از جعفر نپپام
نبرد،هانپپد و پیداسپپت ایپپن روایپپت تزویپپج او را بپپا جعفپپر درسپپت
۲
یشمرد،هاند .
نم ،
در هر حال ،ظاهر ًا این داستان ،از رنگ افسانه خالی نیسپت .بپپه
یبآید وکه بآن را ساخته باشند تا سبب نکبت و سقوط خانپپدان
نظر م ،
برمکی را در قص،های وکه با افسان،ههای دلویز این شهر »هپپزار و یپپک
شبد « مناسب و سزاوار باشد نقل وکپپرده باشپپند .و از ایپپن رو مپپایه و
مضمون داستان را از سرگذشت جذیمه ابرش و خواهر او گرفت،هاند .
باری داستان عباسه ،وکه ابن خلپپدون نیپپز در صپپحت بآن تردیپپد
دارد افسان،های بیش نیست .برای نکبت و سقوط برمکیان هیپپچ لزم
نبوده است وکه بآنان ،گناهی وکوچک یا بزرگ مرتکب شده باشند .بآیا
تانگیز بآنان وکه چشم خلیفه را خیره وکپپرده بپپود
یوکران شگف ،
ثرو ت ب ،
یتوانسته است به تنهایی گناه بزرگی برای بآنپپان بپپه شپپمار بآیپپد ؟
نم ،
برای همین گناه بود وکه خلیفه جعفر را وکشپپت و فضپپل و یحیپپی را
لها در دخم،ههای تاریک زندان شکنجه داد .در واقع قتل جعفپپر
سا ،
و حبس پدر و برادر او بهان،های بود برای بآن وکه اموال موجود بآنان به
یرفت مبالغ هنگفپپتی از زر و
تصرف خلیفه در بآید اما چون گمان م ،
جواهر بآنان از دستر س غاصبان دور مانپپده اسپپت لزم بپپود فضپپل و
لها در زندان نگهدارند و با فشپپار و شپپکنجه بآن چپپه را
یحیی را سا ،
یرفت پنهان وکرد،هاند باز ستانند .
گمان م ،
نظیر بآن ساخت،هاند ،اما شک نیست وکه از مزاج تند و طبپپع سپپودای
نهای
هارون این گونه وکارها دور نبوده است .خاصه وکه هم در داستا ،
تها ،از ایپپن گپپونه بهپپانه
خها و روای ،
»هزار و یک شبد « و هم در تاری ،
یهپپای وکودوکپپانه مکپپرر بپپدین خلیفپپه نسپپبت
یهپپا و تنپپد خوی ،
جوی ،
وکرد،هاند .
بوزینه زبیده
از جمله بآورد،هاند ،وکه هارون بوزین،های را مقام امار ت داد .چنپپان
وکه سی مرد از درباریان وی را ملتزم روکاب بآن بوزینه بودند .و به امر
خلیفه »او را وکمر شمشپپیر بپپر میپپان بسپپتندی و سپپواران بپپا او بپپر
نشستندی .هر وکس وکه به خدمت درگاه او رفتی فرمودنپپدی تپپا بآن
بوزینه را دست بو س وکنپپد و خپپدمت و … بآن بپپوزینه ،چنپپد بکپپر را
بکار ت برداشته بودد « ۱داستان این بوزینه ،پار،های حکپپایت را وکپپه در
یبآورد .این
باب نرون و وکالیگول جباران روم نقل وکرد،هاند به خاطر م ،
بوزینه تعلق به زبیده داشت وکه خاتون خلیفه بغداد بپپود .و چنپپدان
یرفت وکه ،امیران غیرتمند تحمل بآن
در اوکرام و تعظیم بآن مبالغه م ،
با این همه وکژ رایی و تند خوی ،سرداران و بزرگان درگاه خلیفه
یبردند .نه بآخر ،هر چه داشپپتند
یداشتند و از او فرمان م ،
را گرامی م ،
از جان و مال طفیل هستی او بود .در حقیقت ،این امیران و بزرگان ،
برای رضای خلیفه از هیچ رسوایی و زبپپون ننپپگ نداشپپتند؛ وکشپپتن
دشمنان خلیفه و غار ت وکردن مال مردم ،اگر مایه رضا خلیفپپه بپپود ،
در نظرشان هیچ عیبی نداشت و این همپپه پسپپتی و زبپپون را در راه
یوکردنپپد زیپپرا وزار ت و امپپار ت ،هپپر چنپپد
تقرب به خلیفه تحمپپل م ،
نهپا فپراز
یپایپان بپرای بآ ،
دورانش وکوتاه بپود امپا ثپرو ت و مکنپت ب ،
یبآورد .
م ،
زهپر الداب قیروانپی ج ۴ص ، ۱۰۸و نیپز رک :رسپاله الغفپران معپری ص ۱
. ۳۹۲
شهر هزار و یک شب ۳۱۱ /
برامکه و علویان
ایپپن امیپپران و عپپاملن در جپپایی وکپپه بپپه امیپپری و وکپپارگزاری
یرفتند بپپرای وکسپپب مپپال و مکنپپت از هیپپچ جنپپایتی خپپودداری
م ،
یوکردند .اینان ،همه جا عنان گسیخته و خپپود وکپپامه بودنپپد و بپپا
نم ،
یوکردند .از این رو ،مردم نیز
یخواستند م ،
جان و مال مردم هر چه م ،
یبآوردنپپد سپر بپه شپورش بپر
هر جا فرصتی و بهان،های بپه دسپت م ،
یها
تها و بهان،هها نیز همیشه بر اثر ناخرسند ،
یداشتند .و این فرص ،
م ،
یبآمد .
به دست م ،
عبدالله لطف وکرد و وکپپار بپه جپایی رسپپانید وکپه یحیپپی امپپان نپامه
یهاشپپم
خواست به خط رشید .چنان وکه قضا ت و فقها و بزرگپپان بن ،
گواه باشند .رشید را این معنی مناسب بآمد و امان نپپام،های جهپپت او
یهاشپپم را گپپواه گرفپپت و بآن را بپپا
نوشت و قضا ت و علما و اوکابر بن ،
تحف و هدایا به یحیی فرستاد و یحی با فضل به خدمت رشید رفت .
رشید در اول مجلس او را اوکرام وکرد و بعد از بآن به حبس فرستاد و
در نقص امام از فقها فتوا خواست .بعضی جایز داشتند و بعضپپی ن په .
فی جمله رشید یحیی بن عبدالله را وکشتد « ۱و این واقعه سبب شپپد
وکه حکومت طبرستان یک چند در دست برمکیان بماند .
در واقع رفتار برمکیان ،نسبت به سایر وزیران و امیران ،بیشتر با
عدل و انصاف توأم بود .با این همه شک نیست وکه قسمتی از ثرو ت
یوکران افسانه بآمیز بآنان نیز از همین راه غار ت و ستم گرد
و مکنت ب ،
یبآمد .چنان وکه نوشت،هاند ،هپپارون الرشپپید ،ولیپپت طبرسپپتان بپپه
م ،
نهپپا
محمد بپپن یحیپپی بپپن خالپپد برمکپپی و بپپرادر او موسپپی داد .بآ ،
یهپپا
مها و ناروای ،
یخریدنپپد و سپپت ،
کهپپای دهقانپپان را بپپه زور م ،
مل ،
ییافتند بپپه قهپپر و سپپتم
یوکردند .هر جا دختری خوبروی نشان م ،
م ،
یخواستند و »از خوف فضل و جعفر وکس را زهره بآن نبود وکه ظلم
م ،
علی بن عیسی
یهپپا و
اما حقیقت بآنست وکه خلیفه ،خپپود از ایپپن گپپونه غارتگر ،
یخبر نبود .چپپون دریپپن تپپاراج و بیپپدادی وکپپه وزرا و
یها پر ب ،
ناروای ،
حکام و امرا پیشه گرفته بودند همواره سهمی نیز به خلیفه فرستاده
یشد .چنان وکه ،وقتی فضل بن یحیی برمکی را وکه یپپک چنپپد در
م ،
خراسان ولیت و حکومت داشت ،باز خواند و خواسپت تپپا علپپی بپن
عیسی بن ماهان را به جای او فرستد »با یحیپپی ]برمکپپی[ بگفپپت و
رأی خواست .یحیی گفت علی مردی جبار و ستمکار است ،و فرمان
خداوند راست… رشید بر مغایظه یحیی علی عیسپپی را بپپه خراسپپان
فرستاد و علی دست بر گشاد و مال به افراط بر ستدن گرفت و وکس
را زهپپره نبپپود وکپپه بپپاز نمپپودی و منهیپپان سپپوی یحیپپی ]برمکپپی[
ینبشتند و او فرصتی نگاه داشتی و حیلتی سپپاختی تپپا چیپپزی از
م ،
بآن ،به گوش رسانیدی و مظلومی پیش وکردی تا ناگپاه در راه پیپش
یداشت تا وکار بدان منزلپپت رسپپید وکپپه
خلیفه بآمدی و البته سود نم ،
رشید سوگند خورد وکپه هپپر وکپپس از علپپی تظلپپم وکنپپد بآن وکپپس را
/ ۳۱۴دو قرن سکو ت
با این همه تنها این علی بپپن عیسپپی نبپپود وکپپه خپپانه مپپردم را
یوکند تا خزانه سلطان بآبادان دارد .بیشتر عاملن و امیپپران املک
م ،
یسپتدند و مپپال و خواسپپته رعایپپا را بپه غپپار ت
و ضپپیاع مپپردم را م ،
یبردند .این وکارگزاران و گماشتگان ،در واق پع ،مقپپام خپپویش را از
م ،
یهپپای
خلیفه نیز جز بپه طمپع بآن وکپه احیانپ ًا دسپترنج تبهکار ،
نهپپا بسپپتاند هرگپپز
چندین ساله بآنان را بپپه عنپپوان »مصپپادرهد « از بآ ،
یوکرد .مردم در زیر بار جور و فشپپار عمپپال ظپپالم و
مؤاخذه شان نم ،
یشدند .برای این مردم درمانده سپپتمدید،های وکپپه خلیفپپه
فرسوده م ،
بآن را به یک مشت وکارگزاران جبپپار طمپپاع در مقابپپل ثمپپن بخپپس
یفروخت ،هیچ امیدی نبود .ازین رو بود وکه ،هر جا مدعی تپپاز،های
م ،
یوکردند .
یبآورد ،مردم دعو ت او را اجابت م ،
سر بر م ،
حمزه بن آذرک
یهپپا وکپپه
چنان وکه وقتی حمپپزه بپپن بآذرک بپپر ضپپد ایپپن ناروای ،
یرفت ،برخاست و گفت» :مگذارید وکه این ظالمان بر ضپپعفا جپپور
م ،
وکنندد « در خراسپپان و سیسپپتان و وکرمپپان بسپپیاری از سپپتمدیدگان
دعو ت او را بپپا شپپور و علقپپه اجپپابت وکردنپد .دربپپاره ایپپن حمپپزه و
تانگیز و
بها بآمده است پریشان و شپپگف ،
گهای او بآن چه در وکتا ،
جن ،
در هم است .
/ ۳۱۸دو قرن سکو ت
ینویسپپند
خها نیست .م ،
درباره بآغاز وکار حمزه چیز روشن در تاری ،
وکه او در دوره حکومت علی بپپن عیسپپی بپپر خراسپپان ،در سیسپپتان
یها وکرد حمزه عالم
یادب ،
برخاست .گفت،هاند وکه »یکی از عمال بآنجا ب ،
بود و بر او امر معروف وکرد ،بآن عامل خواست وکه او را تباه وکند ،بآخر
عامل وکشته شدد « ۱فرمانروایی علی بن عیسی در خراسان بپپا ظلپپم و
قساو ت بسیار توأم بود .ازین رو در هر گوشپپه بپپر ضپپد او شپپورش و
بآشوبی برخاست اما خوارج چون قیپپام بپپر حکپپومت جپپائر را واجپپب
یدانستند در مخالفت خویش بیش از سایر فرق،ههپا تعصپب نشپپان
م ،
یدادند .
م ،
شهرها چندین بار دست به دست گشت .درین گونه حوادث ،هپپر دو
یدادند .خپپوارج در شپپهرها و
طرف خشونت و قساو ت بسیار نشان م ،
یوکردند و حتی وکودوکان دبستان را نیز از
قری،هها بر هیچ وکس ابقا نم ،
نهپپا انتقپپام سپپخت
یگذرانیدنپپد و دولتیپپان نیپپز از بآ ،
دم تیپپغ م ،
یوکردند و
یوکشیدند .گاه وکودوکان را با معلم در مسجدها محصور م ،
م ،
یبآوردند ۱در بعضی جاهپپا نیپپز خان،ههپپا را
مسجد بر سر ایشان فرو م ،
یبآوردنپپد
یزدنپپد ،و مپپردی را بپپر دو درخپپت وکپپه بپپه هپپم م ،
بآتش م ،
یگشودند ،تا پاره از بآن بر هپپر
یبستند و سپس بآن دو درخت را م ،
م ،
درختی بماند… ۲خلیفه و یارانش را ،بلکه هر وکس را نیز وکه راضی به
یدانسپپتند ۳و ازیپپن رو وکسپپانی وکپپه از
حکم خلیفپپه بپپود وکشپپتنی م ،
فرمانروایی جابرانه علی بن عیسی و فرزندان او در خراسپپان ناراضپی
بودند ،به یاری حمزه برخاستند .وقتی وکار خپپوارج در خراسپپان بپپال
گرفت علی بن عیسی در این وکار فرو ماند .ناچار نام،های بپپه هپپارون
نوشت و وی را »بآگاه وکرد وکه مپپردی از خپپوارج سیسپپتان برخاسپپت
است و به خراسان و وکرمان تاختن همی وکند و همه عمال این سپپه
ناحیت را بکشت و دخل برخاست و یک درم و یک حبه از خراسپپان
۱
یبآید .د «
و سیستان و وکرمان به دست نم ،
یرحمپپی و
این خشم و نومیپپدی وکپپه در دوره هپپارون بپپر اثپپر ب ،
۱
بفرمود زد .د «
یخاستند محپپرک
نها اگر بر ضد منافع خلیفه به وکوشش بر م ،
بآ ،
یشان فقط منافع شخصی بود ،هنوز حوادث زمانه بآرزوی ایجاد
واقع ،
»دولتی با شکوه به شیوه عهد ساسانید « را از لوح خاطرشان یکسپپره
یگپپاه
نزدوده بود .ازین رو بود وکه برای ایران و به نام ایرانیان گاه و ب ،
یوکردند .
شهایی م ،
وکوش ،
خاندان سهل
یجپپویی
معذالک قتل امین به دست طاهر ،قوم عپپرب را از برتر ،
خویش نومید نکرد .چندی بر نیامد وکه با بآغاز خلفت مپپأمون تمپپام
قلمرو خلفت از شورش و انقلب به هم بر بآمد .
همه جا شورش
بدین گونه در عراق بیشتر مپپردم از فرمپپانروایی حسپپن نگرانپپی
بها گش پت .بپپه زودی در عپپراق و
داشتند و این نگرانی موجب انقل ،
بها پدیپپد بآمپد .امپپرا و
شها و بآشپپو ،
جزیپپره و حجپپاز و یمپپن شپپور ،
متنفپپذان در نصپپیبین و میافپپارقین و بآذربایجپپان و ارمنیپپه سپپر بپپه
در بغداد
نهپپا بپپا
بغداد از چندی پیش در دست عیاران و سپاهیان بود .بآ ،
یوکردند :هپپر روز
حکومت و ولیت چون بازیچه خوار مای،های رفتار م ،
یشوریدند .ضعف و فتور
یوکردند و هر لحظه بر او م ،
با وکسی بیعت م ،
حکومت ،بآنان را سخت گستاخ و چیره وکرده بود حتی از تاراج شپپهر
نهپپا سپپخت
یورزیدند .وکار رهزنی و تبهکاری بآ ،
و بآزار مردم دریغ نم ،
یربودند اگر از وکسی پپپول
بال گرفته بود وکودوکان و زنان را بآشکارا م ،
یوکردند او جرئپپت نداشپپت از دادن بآن
گزاف به وام یا صله مطالبه م ،
یرفتند و زن و فرزنپپدش را بپپه زور
امتناع وکند .اگر به خانه وکسی م ،
نهپپا مقپپاومت وکن پد .بسپپا وکپپه
یتوانسپپت در برابپپر بآ ،
یبردنپپد او نم ،
م ،
یوکردند و مال و حشم و متاع و ظپپرف بآن را در
دهکد،های را غار ت م ،
یها
یفروختند ،بسا وکه از مسافران و بازرگانپپان و وکشپپت ،
بازار بغداد م ،
نها جز پرداخت چار،های نداشتند .
یوکردند و بآ ،
باج مطالبه م ،
یشپد .حبپپس
شها قطپپع نم ،
بها و شپپور ،
جلب وکند .از ایپپن رو بآشپو ،
هرثمه و مرگ او در خراسان وضع حکومت او را تا انداز،های تحکیپپم
وکرد اما سپاهیان عرب را سپپخت ناراضپپی نمپپود .انتخپپاب علپپی بپپن
موسی بپپه ولیپپت عهپپدی مپپأمون نارضپپایی علویپپان را وکاسپپت امپپا
نها از بیم بآن وکه دولتشان سپری
عباسیان بغداد را به خشم بآورد .بآ ،
گردد ،ابراهیم بن مهدی را بپه خلفپت برداشپتند .جنپگ و بآشپوب
بسیار گشت ،بغداد باز صحنه وکشتارها و هرج و مرج گشت .بپپا ایپپن
یبرد و از این وقایع غافل بود و
حال مأمون همچنان در مرو به سر م ،
یداد .
تانگیزی نشان م ،
یاعتنایی شگف ،
نسبت به اعراب خونسردی و ب ،
در واقع بر اثر نفوذ امرا و وزرای ایپپران ،دریپپن ایپپام ضپپعف قپپوم
یبآمدند
عرب به نهایت رسید .بسا وکه در وکوی و برزن پیش خلیفه م ،
یوکردند .یک عپپرب
یهای او نسبت به خویش شکایت م ،
یالتفان ،
و از ب ،
شامی در راه پیش مأمون بآمد و گفت» :ای امیر همان طپپور وکپپه بپپر
ینگری به عربان شام نیز عنایت فرماد « بدین گونه
ایرانیان خراسان م ،
یاعتنپپایی دربپپاره اعپپراب سپپیل خشپپم و نارضپپایی بآنپپان را بپپر
ب ،
یانگیخت .وجود فضپپل بپپن سپپهل وزیپپر خلیفپپه نیپپز وکپپه از نپپژاد
م ،
خسروان بود و شاید نقش،هها و اندیش،ههایی داشپپت مپپوجب نگرانپپی
نزدیکان خلیفه بود .
شهر هزار و یک شب ۳۳۱ /
بازگشت بغداد
سرانجام چشم مأمون گشوده شد و عجب بآنست وکه علی الرضپپا
بود وکه حقایق را برای وی روشن وکرد و او را از وخامت اوضپپاع بآگپپاه
نمود .در واقع اوضاع عراق سخت بآشفته بود .و اوکنون ولیعهد ناچپپار
بود به خلیفه اعلم وکند وکه وزیرش فضپپل ذوالریاسپپتین بسپپیاری از
حقایق را از وی مکتوم داشته است .حسن بپپرادر فضپپل عپپراق را در
سیل خون غرق وکرده بود و طاهر فاتح بغداد وکپه بهپتر از هپپر وکپس
یتوانست بر بآن اوضاع مسلط باشد در سوریه تقریب ًا فراموش شپپده
م ،
بود .
فضل وزیر را ،هنگامی وکه با مأمون عازم عراق بود در حمام سرخس
نهپپا را بپپدین وکپپار وا
وکشتند و وکشندگان مدعی شدند وکه مپپأمون بآ ،
داشته است .پس از بآن علی الرضا نیز در طو س ،بپپه سپپبب انگپپوری
۱
وکه از بآن خورده بود و گویند وکه بآن انگور مسموم بود وفپپا ت یپپافت
در همین اوقا ت حسن بن سهل والی عراق نیز دیوانه شد و او را بپپه
۲
زنجیر بستند و در خانه خویش بازداشتند .
یدیپپد یپپک
وی ،وکه در هر حال ،خلیفه را رهین منت خویش م ،
روز نام خلیفه را از خطبه جمعه انداخت و بدین گونه استقلل خود
را اعلم وکرد .هر چند روز بعد ناگهان ژُمرد اما خراسان بدین گپپونه از
چنگ خلیفه به در رفت و مأمون ناچپپار شپپد فرزنپپدان طپپاهر را بپپه
امار ت بآنجا بنشاند و در واقع فرمانروایی خاندان طاهر را بر خراسپپان
تصدیق نماید .
بانگ رستاخیز
رستاخیز ایران
با قتل امین و خلفت مأمون ،عرب دیگر قدر و منزلت خود را از
دست داد .درست است وکه از بآغاز خلفت عباسیان عرب را قدری و
نهپپا را بپپه وکلپپی بپپه
شأنی نبود ،اما باز درین دوره ،خلفای بغپپداد ،بآ ،
یشد و بعضپپی
نها مشور ت م ،
وکناری ننهاده بودند .در بعضی امور با بآ ،
یگشت .اختلف امین و مأمون ،وکه دسپپت
نها واگذار م ،
مناصب به بآ ،
وزرا و امرا عرب و ایران در بآن دخالت داشت سپپرانجام بپپه پیپپروزی
مأمون خاتمه یافت وکه مادرش ایرانی بپپود و خراسپپانیان او را یپپاری
یوکردند .و از بآن پس عرب ،دیگر در درگاه خلفپپت قپپدر و شپپأنی
م ،
نیافت .دیگر بغداد وکه وارث شکوه و جلل تیسفون وکهن بود ،ماننپپد
یدی پد .ایرانیپپان و تروکپپان ،
خود تیسفون عرب را به چشم تعظیم نم ،
کاندک در رسیده بودند و جاه و حشپپمت تازیپپان را بپپاز گرفتپپه
اند ،
بودند .در روزگار مأمون ،و جانشینان او ،بغداد دیگر شهری عربی به
/ ۳۳۶دو قرن سکو ت
در پایان این دو قرن وکه چون شبی دیرپای و خاموش اما بآوکنده
از گناه و جنایت به سر بآمده بود ،بآخر بانگ خرو س بربآمد .و در پپپی
این بانگ خرو س چهره صبح در افق نمایان گشت .اما این روشپپنی ،
هر چند صبح وکاذبی بیش نبود خنده صبح صادق را در پی داشپپت .
این صبح وکاذب عبپپار ت بپپود ،از خپپروج مازیپپار و بابپپک وکپپه در بلد
طبرستان و بآذربایجان و عراق به داعیه اسپپتقلل برخاسپپتند ،و هپپر
نها مبدأ
چند هدف روشنی نداشتند و به جایی نرسیدند اما سعی بآ ،
طلوع دولت طاهریان و صفاریان گشت و ازین روست وکه قیام بآنپپان
را باید نوید رستاخیز ایران شمرد .
تهای
بازگشت مأمون به بغداد سبب شد وکه در خراسپپان فرص پ ،
یبآیپپد ،وکپپه
تاز،های به دست استقلل جویان بیفتد .چنان بپپه نظپپر م ،
شکست وکسانی مانند سنباد و استادسیس و مقنع ،وکه داعیه دینپپی
داشتند ،این اندیشه را سبب شد وکه هر گونه وکوشش ،بپپرای رهپپایی
از قید عربان ،تا وقتی وکه در بآن بویه وصلت ملک نباشد ،و دهقانپپان
گزادگان در بآن دست اندر وکار نباشند ممکن و مفید نخواهپپد
و بزر ،
بود ۱و اینک با پیروزی مأمون بر امین ،دهقان زادگان ایپپران ،گمپپان
یوکردند فرصتی مناسب به دست بآمده است .با قدر ت و جللی وکه
م ،
خاندان طاهر در خراسان و بغداد یافته بودند اوکنون دیگر بزرگپپان و
نها نیپپز
گزادگان بلد ایران نیز احسا س وکردند وکه نوبت دولت بآ ،
بزر ،
فراز بآمده است .بدین گونه ،در بلدی چون طبرستان و بآذربایجان و
کجویی یافتند .ازیپپن
خراسان ،شاهزادگان و امیران اندک فرصت مل ،
رو ،از اواخر دوران خلفت هارون تا روزگار معتصم اوضاع بآذربایجان
و طبرستان و خراسان مایه نگرانی خلیفه بود .
در واقع از وقتی وکه خلفا ،اوضپپاع خراسپپان را بپپا دیپپده دقپپت و
1
خر م دینان
اما در بآذربایجان وضع دیگرگونه بود .جاودان ابن سپپهل و بابپپک
بآیین خرم دینان را تازه وکرده بودند و این شپپورش خپپرم دینپپان در
یوکرد بلکه بپپرای
بآنجا نه فقط دین تازیان و دستگاه خلفا را تهدید م ،
شاهزادگان و امیران ایرانی نیز وکه همپپواره بپپه بهپپانه دیپپن زرتشپپت
یبآوردند خطپپر بزرگپپی
مردم را بر ضد عربان و به نفع خویش فراز م ،
یبآیپپد
در هر حال از ظاهر تعالیم و عقاید منسوب به خرم دینان چنین بر م ، ۱
وکه این فرقه با بآیین مزدک بیشپتر از سپایر ادیپان قپدیم ،نزدیپک بود،هانپد .
یتناسب نیست .این وکه نپپام
نها نیز با عقاید پیروان ابیقور ب ،
بعضی از بآرای بآ ،
خرمی و خرم دین مأخوذ از چه اصلی است محل خلف است .احتمال ایپپن
وکه نسبت خرمی بدان سبب باشد وکه این طایفه به جهت میپپل بپپه ابپپاحه و
الحاد معتقد بود،هاند وکه انسان جز »خرمید « و »لپپذ تد « نبایپپد بپپه هیپپچ امپپر
یرود وکه این طایفه
یرسد و گمان نم ،
دیگری پای بند باشد ،ضعیف به نظر م ،
تا بدین درجه وکه اهل مقال ت پنداشت،هاند ،در جستجوی خرمی افراط وکپرده
باشند .مع هذا ،اتهاماتی از جهت الحاد و اباحه بر این فرقه وارد وکرد،هاند وکپپه
شباهت دارد بدان چه درباره فرقه بابیه گفته شده است .در این باب رجپپوع
شود به وکتاب Van vloten :ص . ۵۰همچنین خرم ،نام روستایی بپپوده
است نزدیک اردبیل و خرمپپی و خرمیپپه بپپدان جپپا منسپپوبند و ظپپاهر ًا ایپپن
احتمال وکه نسبت این طایفه به همین روستای خرم باشد از سایر احتمال ت
تتر باشد .
درس ،
بانگ رستاخیز ۳۴۱ /
بود .این بآیین خرمی وکه ظاهر ًا بازمانده دین مزدک بپپود و هنپپوز در
گرگان و دیلمان و بآذربایجان و ارمنستان و همدان و دینپپور و ری و
اصپپفهان عپپده بسپپیاری از پیپپروان بآن وجپپود داشپپتند بپپا اندیشپپه
نزادگپپان و امی،رزادگپپان جهپپانجوی وکپپه خپپواب احیپپاء دولپپت
دهقا ،
یدیدند سازگار نبود .بدین جهپپت بپپود وکپپه اشپپراف و
ساسانیان را م ،
بزرگان ایرانی نیز در خفه وکردن و فرو نشاندن این نهضت با خلیفپپه
تازیان همداستان بودند چنان وکه برای مبپپارزه بپپا ایپپن خطپپر ،ایپپن
ایرانیان وکپپه خپپود از تازیپپان نفپپر ت شپپدید داشپپتند در دوسپپتی بپپا
دشمنان دیرین خویش نیز لحظ،های تردید نکردند .عبث نیست وکپپه
افشین شاهزاده اشروسنه فرمان خلیفه را در قهر و قمع خرم دینپپان
به جان پذیره بآمد و هم بدین جهت بود وکه از شاهزادگان طبرستان
جز مازیار وکسی به یاری بابک برنخاست و او نیز جپپز وعپپده و نویپپد
یاری دیگری از بابک نکرد .
تها بود وکه خرم دینان بر ضد تازیان برخاسته بودند اما قبل
مد ،
از ظهور بابک وکار خرم دینان هرگز وکاری دشوار و خطرنپپاک تلقپپی
نشده بود .خرم دینان ظاهر ًا باقی مانده پیروان مزدک بودنپپد وکپپه از
قهر و سخط نوشیروان جسته بودند و پرویز و جانشینانش نیز چنان
نهپپا
یهای خویش گردیده بودند وکه از قهر و قمپپع بآ ،
سرگرم گرفتار ،
/ ۳۴۲دو قرن سکو ت
در روزگار اسلم مقارن عهد مهدی خلیفپپه عباسپپی ،ایپپن خپپرم
دینان سر بربآوردند و مانند سایر فرق،ههپپا نی پز ،سپپعی وکردنپپد خپپون
ابومسلم را بهانه خویش نمایند .نوشت،هاند وکه »در ایام خلیفه مهپپدی
باطنیان گرگان وکه ایشان را سرخ علم خوانند با خرم دینپپان دسپپت
یکی وکردند و گفتند ابومسلم زنده است ما ملک بسپپتانیم و پسپپر او
ابوالغرا را مقدم خویش وکردند و تا ری بیامدند ،حلل و حرام را یکی
داشتند و زنان را مباح وکردند و مهدی نامه نبشت به اطراف به عمپپر
بن العل وکه والی طبرستان بود ]وکه[ دست یکپی وکنیپد و بپه حپرب
ایشان روید .برفتند و بآن جمپپع پراوکنپپده شپپدند و در بآن وقپپت وکپپه
هارون الرشید به خراسان بود بار دیگر خرم دینان خپپروج وکردنپپد از
ناحیت اصفهان… و مردم بسیاری از ری و همدان… بیرون بآمدند و با
این قوم پیوستند و عدد ایشان بیش از صد هزار بود .هارون عبدالله
بن مبارک را از خراسان با بیست هزار سوار به حرب ایشان فرسپپتاد
ایشان بترسیدند و هر گروه به جای خویش بپپاز شپپدند .د « ۱اگپپر ایپپن
روایت را وکه از سیاست نامه نقل شد بتوان قبول وکرد ،خپپرم دینپپان
قبل از ظهور جاودان و بابک نیز همواره در شه،رها و روستاها بآشکارا
ینمود،هاند .
یوکرد،هاند و بآیین خویش را ترویج م ،
شورش م ،
اختلف روایات
بآیین بآنان چه بوده است و تا چه اندازه با بآییپپن مپپزدک مربپپوط
بوده است ؟ منابع موجود درین بپپاب بپپه قپپدری اختلف دارنپپد وکپپه
نها جواب روشن برای این سؤال یافت .خاصه وکپپه
مشکل بتوان در بآ ،
نها بپپا تقالیپپد و تعصپپبا ت دینپپی و سیاسپپی بآمیختپپه اس پت .
همه بآ ،
ینویسد وکه »از ریختن خون جز در هنگپپامی
نها م ،
مقدسی درباره بآ ،
یوکننپد .بپپه پپپاوکیزگی بسپپیار
وکه علم طغیان برافرازنپپد خپپودداری م ،
یبآمیزنپپد و اشپپتراک
مقیدند .با نرمی و نکووکاری با مردم دیگپپر در م ،
۱
یدانند .د «
نها جایز م ،
زنان را با رضایت خود بآ ،
خواجه نظام الملک در سیاست نامه با لحن غرض بآلود وکسی وکه
ینویسپپد:
یها و خرم دینان را در یپپک شپپمار بآورد م ،
یخواهد باطن ،
م ،
»اما قاعده مذهب ایشان بآنست وکه رنج از تن خپپویش برداشپپت،هاند و
ترک شریعت بگفته چون نماز و روزه و حج و زوکا ت و حلل داشتن
خمپپر و مپپال و زن و مردمپپان ،و هپپر چپپه فریضپپه اسپپت از بآن دور
بود،هاند .د « ۲در باب سبب انتشار بآیین خرمی در بین مپپردم ایپپن بلد
ینویسد» :مردمان جوان و دهقانان و خداوندان نعمپپت وکپپه
بلعمی م ،
ایشان را از علم نصیب نبود و مسلمانی اندر دل ایشان تنپپگ بپپود و
شرایع اسلم و روزه و حج و قربان و غسپپل جنپپابت برایشپپان گپپران
بود… و از مناهی خدای عز و جل دست بازداشتن ،ایشپپان را خپپوش
یبآمد ،چون در مذهب بابک این همه بآسپپان یافتنپپد او را اجپپابت
نم ،
وکردند و تبع او بسیار شد .د « ۳ابن اثیر م ،
یگوید وکه» :ایشپپان از فپپروغ
بآیا این عقیده تناسخ وسیل،های بوده است وکه نهضت بابک را نیز
مانند قیام مقنپع ،بپا خپپاطره ابومسپپلم مربپپوط وکننپپد ؟ دور نیسپت .
یگوید» :ابتدای سخن ایشان بآن باشد وکپپه بپپر
خواجه نظام الملک م ،
وکشتن ابومسلم صاحب دولت دریپپغ خورنپپد و بپپر وکشپپنده او لعنپپت
بابک
اما این بابک وکه بود ؟ بیشتر مطالبی وکه در منابع موجود دربپپاره
او بآورد،هاند غرض بآلود و افسپپانه بآمیپپز اسپت .ازیپپن رو بپپه دشپپواری
یتپپوان از ورای غبپپار افسپپان،هها سپپیمای واقعپپی او را دیپد .تاریپپخ
م ،
نویسان مسپپلمان وکوشپپید،هاند خپپاطره او را تیپپره و تبپپاه وکننپد ،و از
سیاست نامه ص ۱۷۷در باب جاویدان ابن سهل و اخبار او ،و همچنیپپن در ۱
باب بابک خرم دین رجوع شود به وکتاب »بابپپک خپپرم دیپپند « بآقپپای سپپعید
نها را در بآن وکتاب جمع و نقل وکرد،هاند .
نفیسی وکه تمام روایا ت مربوط به بآ ،
اخبار الطوال ص . ۳۳۸ ۲
بانگ رستاخیز ۳۴۷ /
یدهپپد
افسان،ههایی وکه در باب او جعل وکرد،هاند به خوبی نشان م ،
وکه با غرض و نیت خاصی سعی داشت،هاند نام بابک را بآلپپوده نماینپپد
تهای مهم تاریخ بابپپک و خپپرم دینپپان در ظلمپپت
بدین گونه قسم ،
ابهام فرو رفته است .معذالک از بآنچه بپاقی اسپت پپار،های نکت،ههپای
یبآید .
جالب به دست م ،
۱
در »الفهرستد « ذوکر نشده است اما سمعانی نام پدر بابک را مردا س
یوکنپپد
نوشته است .نکت،های وکه در روایت »الفهرستد « جلب تپپوجه م ،
اصراری است وکه برای رسوا وکردن بابک بپپه وکپپار برد،هان پد .پپپدر او را
»روغن فروشی از اهل مدائند « و مپپادرش را »زنپپی یپپک چشپپم وکپپه
مدتی با مرد روغن فروش به حرام گرد بآمده بودد « معرفپپی وکرد،هان پد .
در این روایت بآثار غرض و وکینه راویان بآشکارست .
روایات مجعول
تانگیز افسانه بآمیزی در بپپاب
در دنباله این روایت داستان شگف ،
ینویسپپند وکپپه» :گوینپپد روزی مپپادر بابپپک
وکودوکی بابک بآورد،هاند .م ،
یگشت بابک در بآن زمان گاوهای مپپردم
بیرون رفت و در پی پسر م ،
یبرد .مادر ،وی را در زیر درختی یافت وکه خفتپپه و
را به چراگاهی م ،
این نام وکه ظاهر ًا از دو جزء فارسی »مردد « و »ا سد « بآمده اسپت و بپه معنپی ۱
یتوانسپپت،هاند
بترین نامی است وکه دشپپمنان بابپپک م ،
مردم خوار است مناس ،
برای پپپدر او بیابنپد .پپپدر ضپپحاک را نیپپز بعضپپی مپپردا س خواند،هانپد .رک:
. ZDMG 4,423اشتقاق وکلمه مپپردا س را وکپپه در مجلپپه فپپوق ،ضپپمن
تحقیقا ت رو ت Rothنقل شده است نولپپدوکه پپپذیرفته اسپپت و مپپردا س را
یک اسم عربی دانسته است .رک :حماسه ملی ایران ،ص . ۳۳
بانگ رستاخیز ۳۴۹ /
یتراوید چپپون
برهنه بود و از بن هر مویی از سینه و سر وی خون م ،
بابک از خواب بر بآمد دیگر اثری از خپپون ندیپپد دانسپپت وکپپه دیپپری
نهایی
نخواهد بآمد وکه وکار پسر بال گیرد…د « این افسانه نیز وکه داستا ،
یبآورد ظپاهر ًا
از قبیل افسانه »دانیال و بخت النصپرد « را بپه خپاطر م ،
برای بآن ساخته شده است وکه بابک را مثل یک غول »مردم خپپوارد «
و »خون بآشپامد « معرفپی نماینپد .در روایپا ت دیگپر نیپز وکشپتارها و
خونری،زهایی را وکه شده است با اغراق و مبالغه بسیار نقل وکرد،هاند .
وکشپت،هاندد « ۱در اخبپاری وکپه راجپپع بپه بابپپک نوشپپت،هاند ایپن گپپونه
یدهپد
نها فراوانست؛ وکثر ت و وفور این گونه روایپپا ت نشپان م ،
داستا ،
وکه یاران خلیفه تا چه حد برای رسوا وکردن بابپپک و از میپپان بپپردن
حقایق احوال او سعی ورزید،هاند .پیداست وکه بآن چه از این منابع در
یبآید تا چه اندازه بآشفته و در هم خواهد بپپود .
باب نهضت بابک بر م ،
بآنچه مسلم است این است وکه نهضت بابپپک در میپپان روسپپتاییان و
نهای عراق و بآذربایجان هواخواهان بسیار داشپپته
وکشاورزان وکوهستا ،
است .نیز این نهضت ظاهر ًا مدتی پیش از ظهور بابک به وجود بآمده
بود و پس از او چندین قرن دوام داشت .
شها و
تها شپپور ،
بابک فقط سرداری دلیر و هوشمند بود وکه مد ،
بهای مزدوکیان و خرمدنیان را رهبری وکرد .درین وکپپار نیپپز وی
بآشو ،
جانشین جاویدان بن شهرک بود وکه از رؤسپپای خرمیپپه بآذربایجپپان
ینویسپپند وکپپه پپپس از مپپرگ جاویپپدان زن او بپپا
یشد .م ،
محسوب م ،
خرمیان چنین گفت وکه »جاویدان بابک را خلیفه خود وکرده است و
اهل این نواحی را به پیروی او وصیت وکرده و روح جاویپپدان بپپه وی
تحویل وکرده است و شما را وعده داده است وکه بپپر دسپپت او فتپپح و
ظفر بیابید…د «
قیا م بابک
بدین گونه بود وکه بابک در سال ۲۰۰هجری به نام بآییپپن خپرم
دینان و برای ادامه نهضپپت جاویپپدان مزدوکپپی برخاس پت .بپپه زودی
پیروان او بسیار شدند و عده زیپپادی از وکشپپاورزان و روسپپتاییان بپپه
یاری او برخاستند .
وکرده بود و گفته بود وکه» :من و افشین خیدر بن وکاو س و بابک هپپر
سه از دیر باز عهد و پیمان وکرد،هایم و قرار داده بر بآن وکپپه دولپپت از
عرب باز ستانیم و ملپک و جهپان داری بپا خانپدان وکسپرویان نقپل
وکنیمد « ۱معذالک وقتی از طرف خلیفه به او پیشنهاد شپپد وکپپه بپپرای
قهر و قمع بابک به بآذربایجان برود درین وکار تردید نکرد .
افشین و مازیار
علتش بآشکار است .نهضت بابک اگر چه رنگ ایرانی داشپپت امپپا
بهای طلیی امیر زاده اشروسنه را
نهضتی نبود وکه هرگز بتواند خوا ،
تحقق بخشد .وکسانی از ایرانیان وکه برای بر انداختن دستگاه خلفت
یوکردند بآرزو داشتند وکه بپپا بپپر
با مازیار و شاید با افشین همکاری م ،
یخوانند احیاء وکننپپد
انداختن خلفا ظاهر ًا بآنچه را خود دین سپید م ،
و دولتی نظیر دولت ساسانی بر بآورند .امپپا نهضپپت بابپپک وکپپه بآییپپن
نها را و افشین و مازیار را نیپپز سپپودمند نبپپود .ایپپن
مزدک داشت بآ ،
شاهزادگان اشروسنه و طبرستان ظاهر ًا جز وصول به مقامپا ت عپالی
نهپپا
نهپپا بهپپان،های بپپود .بآ ،
هدف دیگر نداشتند .ایران و ایرانی برای بآ ،
نهپپا بتواننپپد
لزم بود وکه قپدر ت خلفپپا عرضپپه زوال گپپردد تپا بآ ،
بآرزوهای خویش را تحقق بخشند .لزم بود وکه ستمدیدگان بپپر ضپپد
تازیان برخیزند تا قدر ت خلفا عرضه نابودی گردد .و نارضایی مپپردم
از رفتار تازیان و علقه بآنان به وکیش و بآییپپن دیریپپن خپپود همپپواره
بانگ رستاخیز ۳۵۵ /
ازین رو ،احیان ًا اگر لزم شده است ،عقیده و رأی خود را نیپپز در
یوکرد،هانپد .ایپپن نکتپه نشپپان
راه وصول به هپپدف خپپویش قربپانی م ،
یدهد وکپپه چگپپونه امیپپر زاده اشروسپپنه ،وکپپه در بغپپداد همپپواره از
م ،
/ ۳۵۶دو قرن سکو ت
تروکان بغداد
رقابت شدیدی وکه در دربار معتصم بین نژاد »ترکد « و »عپپربد «
و »ایرانید « پدید بآمده بپود سپرداران خلیفپه را سپخت بپه دشپمنی
یکدگر واداشته بود .دربپار معتصپپم وکپپانون توطئ،ههپا و دسیسپ،ههای
سرداران وی گشته بود .این اختلفا ت بین سپپرداران بپپرای معتصپپم
پناهگاه خوبی بود .از این رو خلیفه نیز گاه بآتپپش ایپپن اختلفپپا ت را
یزد .
دامن م ،
از بآغاز دوره معتصم بغداد شاهد جنپب و جپپوش تروکپپان گشپپته
نها را در واقع بدین جهت به خدمت در بآورده بودنپپد وکپپه در
بود .ای ،
مقابل نیروی سپاهیان خراسان ،موازنه و تعادلی ایجاد وکنند .هزاران
یبآوردن پد .
بنده مملوک در هر سال از بآن سوی جیحون بپپه بغپپداد م ،
یپروایی وکپپه داشپپتند در دسپپت خلیفپپه بپپه
این بندگان با تندی و ب ،
بانگ رستاخیز ۳۵۷ /
ایرانیان وکه نفوذ معنوی و فرهنگی داشتند ،در برابر تروکان هرگز
یوکردند .اما تازیان ،خواه ناخواه جای خود را به تروکان
جای خالی نم ،
دادند و از بآن پس به جپپای بآن وکپپه ماننپپد پیپپش از اروکپپان خلفپپت
باشند مایه تهدید بآن بودند ۱.تروکان معتصپپم وکپپه جام،ههپپای دیبپپا و
وکمرهای زرین داشتند به وسیله لبپپا س خپپویش از سپپایر سپپپاهیان
حق با او بود .این معتصم خود معتقد بود وکه »خدمت را هیچ طایفه
به از ترک نیستد « و به همین جهت امیران ترک بیش از سایر امپپرا
مورد عنایت او بودند و ایپپن تپپوجه خلیفپپه بپپه تروکپپان بیپپن امیپپران
معتصم رقابت شدیدی پدید بآورده بود .
رقابت امرا
امرا دیگر نیز وکوشیدند اراد ت خود را عرضه دارند تا مگر از ایپپن
گهپپایی هپپم وکپه در زمپپان
راه در دل خلیفپپه بیشپپتر راه یابنپد .جن ،
معتصم رخ داد به این امیران مجال داد وکه استعداد نظپپامی خپپود را
ابراز دارند .در طی بیست سالی وکه بابک قیام وکرده بود شش تپپن از
امیران بزرگ بغداد از او شکست یافته بودند به همین جهت دستگاه
یش پد .ازیپپن رو ،
خلفت از قلع و قمع خرمیان رفت،هرفتپپه مپپأیو س م ،
یوکپپرد .
استیلی بر بآذربایجان برای فاتح بآن افتخار بزرگپپی وکسپپب م ،
ییافت بر همه امیران تفپپوق
وکسی وکه بر بابک و خرم دینان دست م ،
داشت .
به این جهت بود وکه وقتی جنگ بابپپک را بپپه افشپپین پیشپپنهاد
وکردند در قبول بآن تردید نکرد .یک علت دیگر نیز در وکار بود ،و بآن
بانگ رستاخیز ۳۶۱ /
درین جنگ وی اموال و غنایم بسیاری وکه برای تحقپپق احلم او
یبآورد ،و نیز بر خپپواجه تاشپپان و رقیبپپان دیگپپر
لزم بود به دست م ،
خویش وکه در دستگاه خلفت قدر ت و نفوذی یافته بودنپپد تفپپوق و
ییافت اما برانداختن بابک وکار بآسانی نبود .در طپپی بیسپپت
تسلط م ،
/ ۳۶۲دو قرن سکو ت
سال قدر ت و نفوذ او ریش،ههای استوار گرفته بود .از این رو ،افشپپین
یدید .
جز به وکار بردن خدعه و نیرنگ چار،های نم ،
وکوشش بابک در برابر افشین نخست با امید پیروزی مقرون بود .
بابک در قلع،هها و حصارهای اسپتوار طپبیعی بپا دشپمنان بپه جپان
بانگ رستاخیز ۳۶۳ /
یوکوشید .
م ،
1
بوزینطیه یا بیزانس
گذشته از بآن ،نه فقط در حوزه حکومت مسلمانی بلکه خپپارج از
یوکپپرد .پیپپروان او در
قلمرو اسلم نیز برای پیکار با خلیفه وکوشش م ،
بوزنطیه نیپپز امپپپراتور روم شپپرقی را بپپه جنپپگ بپپا خلیفپپه تشپپویق
یوکردند .
م ،
قیصر نیز برای بآن وکه معامله به مثپپل وکپپرده باشپپد بلد خپپود را
یها وکرد .مأمون وکه در سپپال
نها را یار ،
یها قرار داد و بآ ،
پناهگاه خرم ،
۲۱۸هجری به قصد جنگ با روم بیرون بآمده بپپود در طرسپپو س در
گذشپپت و تحریکپپا ت و دسیسپ،ههایی وکپپه در مجپپاور ت ثغپپر روم در
جریان بود همچنان دوام یافت .
مطابق قول طبری ،وقتی افشین وکار بر بابک تنگ گرفت و بابک
وکار خود سخت دید و بر هلک خویش یقین وکرد دانست وکه خود با
یبآید به پادشاه روم تئوفیل بن میخائیل نامه وکپپرد وکپپه
معتصم بر نم ،
ملک عرب همه دلورانپش را در جنپگ مپپن از دسپت داده اسپت و
اوکنون وکارش به جایی رسیده است وکه ناچار شده است خیاط خپپود
جعفر بن دینار و طباخ خود ایتاخ نام را بپپه جنپپگ مپپن فرسپپتد بپپر
درگاه او دیگر وکس نمانده است اوکنپپون تپپو نیپپز اگپپر خپپواهی بپپر او
تاختن توانی وکرد .
اسلم رسید بآن شهر را غار ت وکپپرد .مپردان بسپپیار وکشپت و زنپپان و
۱
وکودوکان بسیار اسیر وکرد و شهر را بآتش زد…
هنگامی وکه این حادثه رخ داد ،افشین بابک را گرفتپپه بپپود .امپپا
حتی پس از اسار ت و قتپپل بابپپک سپپرخ علمپپان و خپپرم دینپپان بپپه
نهپپا در قسپپطنطنیه و نپپزد امپپپراتوران
مسلمانان تسپپلیم نشپپدند .بآ ،
یدادند .
بوزنطیه بر ضد خلیفه دسیس،هها و توطئ،هها ترتیب م ،
تئوفوبوس
نوشت،هاند وکه یک شاهزاده ایرانی از نژاد ساسانیان در حال فقر و
تبعید در قسطنطنیه وفا ت یپپافت و ازو پسپپری »تئوفوبپپو سد « ۲نپپام ،
باقی ماند .در دوازده سالگی انتساب او به خانپپدان سپپلطنتی معلپپوم
طبری ،حوادث سنه . ۲۲۳ ۱
. Theophobus ۲
/ ۳۶۶دو قرن سکو ت
گردید .او بآیین عیسی گرفت و در بوزنطیه به خدمت نظپپام دربآم پد .
استعداد او موجب سرعت ترقیش گشت .سرانجام خواهر قیصر را به
زنی گرفت و به فرماندهی سی هزار تن ایرانی مهپپاجری وکپپه ماننپپد
پدرش از مسلمانان گریخته بودنپپد منصپپوب گردیپپد ۱پیداسپپت وکپپه
ایرانیان نزد قیصران بوزنطیه مورد توجه بود،هاند .در باب فرجام وکپپار
این شاهزاده ایرانی روایتی جالب نقل وکرد،هاند .نوشت،هاند وکه بآن سی
نهپپا بپپود تعصپپب قپپومی
هزار ایرانی وکپپه وی فرمانپپده و سپپروکرده بآ ،
داشتند سر به شپپورش بربآوردنپپد و تئوفوبپپو س را پیشپپوای خپپویش
نها را فرو نشپپاند و
خواندند تئوفیل با افواج رومی و یونانی شورش بآ ،
تئوفوبو س دستگیر شد .قیصر بوزنطیه در بستر مرگ بود .بفرمود تپپا
سر تئوفوبو س را ببرند و در تشتی نزد او برند چون چشمش به سپپر
بریده شاهزاده افتاد گفت :تو دیگر تئوفوبو س نیستی و زودا وکه مپپن
نیز تئوفیل نخواهم بود .
گهای بابک
جن ک
باری پیکار بابک با افشین در حصارهای محکم و طبیعی جبپپال
گها را مورخپپان
تها به طول انجامید داستان بآن جن ،
بآذربایجان ،مد ،
به تفصیل نوشت،هاند .
بابک به در حصار شاهی وکه محمد بن بعیث وکونپپوال بآن بپپود فپپرود
بآمد .
جنگ و خدعه
اما بابک وکه در حصارهای محکپم ایمپن بپود هفپت مپاه سپر از
حصار بر نیاورد و با سپاه افشین مقابله نکرد .افشین دلتنگ و ملپپول
شد .درصدد چاره و حیله بربآمد .به معتصپپم نپپامه نوشپپته بپپود و ازو
خواسته و درم خواسته بود .معتصم صد شتر بار درم با سیصپپد غلم
ترک همراه »بغای وکبیرد « نزد وی فرستاد .چون بغا به جپپای وکپپه تپپا
اردوگاه افشین سه روز راه بود برسید افشین بدو نامه وکرد وکپپه یپپک
لهپپا فلن روز نپپزد
ماه همان جا درنپگ وکپن و بآوازه درانپپداز وکپپه ما ،
افشین برم ،تا چون جاسوسان بابک این خبر را بپپدو برسپپانند مگپپر
برای تاراج این مال بآهنگ تو وکنند و از حصار خپپویش بیپپرون بآی پد .
چنین وکردند و روز معهود بابک با پنج هزار تن سوار بیرون بآمد .امپپا
مها را هم شبانه بپپه جپپای گذاشپپته بپپود و
بغا به دستور افشین دره ،
یبار همراه خود بآورده بود .حیل،های وکه افشین طپپرح وکپپرده
شتران ب ،
یبآن وکه گزند و بآسیب بزرگی بینپد مقپداری
بود در نگرفت و بابک ب ،
غنایم به چنگ بآورد و بجست… از بآن پس چندین جنگ بین سپپپاه
ییافتند .
بابک و افشین در گرفت وکه هر وکدام نوبتی ظفر م ،
وکشتارهای سخت روی داد و بسیاری از سپاه بابک تلف شدند .
گرفتاری بابک
گویند چون بابک از حصار بجست لبپپا س مسپپافران و بازرگانپپان
پوشید و با وکسان خود در ارمنستان به جایی فرود بآم پد .از چوپپپانی
وکه در بآن حوالی بود گوسفندی بخرید .چوپان نزد سهل بن سپپنباط
امیر ارمنستان برفت و خپبر بپرد .دانسپتند وکپه بابپک بآمپده اسپت .
/ ۳۷۲دو قرن سکو ت
بدین گونه افشین با غدر و حیله بابک را بگرفت و بند بپپر نهپپاد .
نهپپا خپپود وکشپپته و پراوکنپپده
حصارهای سرخ علمان ویران شپپد و بآ ،
شها و مبارز،ههای بآنان بپه پایپان نرسپید و همچنپان
شدند اما وکوش ،
لها او را
یتوانست باور وکند پهلوان دلیری وکه سا ،
گویی بغداد نم ،
یبرد… .
یوکرد اوکنون در بآن جا به اسار ت به سر م ،
تهدید م ،
فرجا م بابک
دیگر روز معتصم بر نشست و مپپردم از دروازه عپپامه تپپا مطیپپره
یخواست تپپا مپپردم بابپپک را بپپه رسپپوایی و
صف وکشیدند .معتصم م ،
خواری ببینند .از وکسان خویش پرسید وکه او را بر چپه بایپپد نشپپاند .
بتر از فیل نیست .بفرمود تا فیلی بیاوردنپپد و
گفتند هیچ چیز مناس ،
/ ۳۷۴دو قرن سکو ت
گویند چون بابک بر معتصم دربآمد برادرش هم بپپدان جپپا بپپود .
وی را گفت» :ای بابک وکاری وکردی وکه وکس نکرد اوکنون صبری وکن
وکه دیگری نکرده باشدد « ۱گفت خواهی دید وکه صبر چگونه وکنم .
از بیم زرد شدد « ۱باری بابک در دم مرگ نیز این همه شکنجه را بپپه
سردی تلقی وکرد و هیچ سخن نگفت و دم بر نیاورد .معتصم بفرمود
تا او را در جانب شرقی بغداد میان دو جسر بر دار وکردنپد .سپپرانجام
بابک چنین شد .اما افشین وکه بود و فرجام او چه شد ؟
افشین
افشین را وکوشید،هاند از قهرمانپپان ملپپی ایپپران وانمپپود وکننپد .از
کها و توطئ،ههایی وکه او بر ضد دستگاه خلفت در نهان انجپپام
تحری ،
یداد با اعجاب و تحسین یاد وکرد،هانپد .خیپپانت بآشپپکاری را وکپپه او
م ،
نسبت به بابپپک و مازیپپار وکپپرد از روی مصپپلحت دانسپپت،هاند .دریپپن
نکت،هها جای تردیدست .افشپپین چنپپان وکپپه از تاریپپخ زنپپدگی او بپپر
یبآید شاهزاد،های جهانجوی بود .جز جمع ثرو ت برای وکسب قدر ت
م ،
یخواست تا به سلطنت خراسان برسپپد و بپپرای
اندیش،های نداشت .م ،
یوکوشپپید تپپا مپپال و
یوکرد .م ،
این وکار حتی پدر و برادر خود را فدا م ،
ثرو ت جمع وکند و برای این مقصود ،به لشپپکریان خپپود و حپپتی بپپه
یورزید .برای بآن وکه به بآرزوهای شپپیرین
دوستان خود نیز خیانت م ،
اشروسنه
ولیت اشروسنه؛ وکه نیاوکان افشین در بآن حکومت را به میپپراث
داشتند در ماوراءالنهر بین سیحون و سمرقند واقع بود .از مشرق به
یشپد .در شپپمال بآن چپپاچ و
فرغانه و از مغرب به سمرقند محدود م ،
قسمتی از فرغانه و در جنوبش وکپپش و چغانیپپان قپپرار داشپت .ایپپن
سرزمین به واسطه وفور بآب و وجود معادن ،بآبادان و تپپوانگر بپپود ،و
گفت،هاند وکه در بآن ،چهار صد قلعه وجود داشت .یعقوبی نوشته است
وکه پس از فتپپح بلد شپپرق ،اعپپراب مضپپری و یمپپانی در تمپپام بلد
خراسان مسکن گرفته بودند جپپز در اشروسپپنه وکپپه در بآنجپپا مپپردم
یوکردنپد .بپپاری شپپهر بپپزرگ
اعپپراب را از مجپپاور ت خپویش منپپع م ،
یگفتنپپد و از جملپپه شپپهرهایش بنجیکپپت و
اشروسپپنه را بلسپپان م ،
ساماط و رامین و دارک و خرقپانه بپود ،فرمانروایپان بآن ولیپت وکپه
نها بود در شهر بنجیکت مقر داشپپتند .بآییپپن
افشین لقب عمومی بآ ،
۱
یها ظاهر ًا بر بآیین بودا بودنپپد
بآنان ظاهر ًا سمنی یا مانوی بود .سمن ،
یپرسپپتیدند و
یساختند م ،
تهایی را وکه م ،
و مثل اعراب جاهلی صور ،
نها در عبپپاد ت
یوکردند .خردمندان بآ ،
در نماز روی به بتان خویش م ،
شهپپا و بتپپان را قبلپپه خپپویش
نگپپران بآفریپپدگار بودنپپد و ایپپن نق ،
یامیپپه از
نها ،تپپا پایپپان دوره بن ،
باری اشروسنه ،سپپرزمین افشپپی ،
دستبرد تازیان و مسلمانان مصون مانده بود .بر طبپپق قپپول بلذری ،
در ایام مروان بن محمد بآخرین خلیفه اموی ،والی خراسان وکه نصپپر
نهپپا بپپه
مروج الذهب ج ۱ص . ۸۲سمنیه همپپان وکسپپانی هسپپتند وکپپه از بآ ، ۱
نهپپا نپپوعی از
یوکنند و نپوعی بپپت پرسپتانند ،مپپذاهب بآ ،
شمنان نیز تعبیر م ،
مذاهب هنود بوده است و به قدم دهر و تناسخ قائل بود،هاند .در بین بعضپپی
طوایف و اقوام متوطن در تروکستان و چین نیز پیروان نپپوعی از ایپپن عقایپپد
زیاده بود،هاند .در باب عقاید این طایفه رک :مفاتیح العلوم خپپوارزمی ص ۲۵
نهپپا رجپپوع شپپود بپپه مقپپاله
و الفهرسپپت و بپپرای شپپرحی از مناسپپک بآ ،
Shamanismدر وکتاب . Forgotten Religions
بانگ رستاخیز ۳۷۹ /
۱
بن سیار نام داشت در اشروسنه غزا وکرد امپپا وکپپاری از پیپپش نپپبرد
خلفای بنی عبا س نیز تا زمان مأمون بر بآنجا دست نیافتند .
مأمون احمد بن ابی خالپد احپپوال را بپا سپپاهی گپران بپه غپزا
اشروسنه فرستاد .چون وکاو س از بآمدن سپاه عرب بآگاه گشت فضپپل
بانگ رستاخیز ۳۸۱ /
پسر خود را نپپزد تروکپپان فرسپپتاد و از بآنپپان بپپرای دفپپع عپپرب مپپدد
خواست .اما سردار عرب قبل از بآن وکه فضل با تروکانی وکه به یاری او
بآمده بودند فرا رسد بر دروازه اشروسنه فرود بآمد .
۱
را به جای او گماشت .
بدین گونه افشین خیدر بن وکاو س وکه پدر و بپپرادر و زاد و بپپوم
خود را به عربان و دشمنان فروخته بود از بآن پپپس وکوشپپید وکپپه در
دستگاه خلفت نفوذ و قدرتی به دست بآورد .ایپپن نفپپوذ و قپپدر ت را
یخواست وکه از جانب خلیفپپه فرمپپانروایی خراسپپان و
نیز برای بآن م ،
ماوراءالنهر بدو سپرده شپپود .بپپرای ایپپن وکپپار لزم بپپود وکپپه از هیپپچ
خدمتی به دستگاه خلفت دریپپغ نکن پد .از ایپپن رو وکوشپپید وکپپه در
دشمنی ایرانیان با سرداران عرب و ترک رقابت ورزد .درین وکار نیپپز
تا اندازه زیادی وکامیاب گشت اما ایپپن وکامیپپابی بپپرای او بپپه قیمپپت
تهای گران تمام شد .
خیان ،
اوضاع خراسان
خراسان و سیستان در دست طاهریان بود .ایپن خانپدان ایرانپی
نیز برای مال و جاه به خدمت خلفا پیوسته بودند .بپپا ایپپن حپپال بپپا
یوکوشپپیدند خراسپپانیان را بپپه خپپود
تفاخر به نژاد ایرانپپی خپپویش م ،
نهپپا
علق،همند وکنند .داعیه اسپپتقلل داشپپتند ،امپپا اسپپتقللی وکپپه بآ ،
یخواستند حکپپومت
یخواستند استقلل حکومت خانوادگی بود .م ،
م ،
نها موروثی باشد و برای این وکار از هیچ گپپونه
خراسان در خاندان بآ ،
یوکردنپد .هپپم بپپه نپپژاد ایرانپپی خپپویش مباهپپا ت
اقپپدام مضپپایقه نم ،
یاعتنا بودند هم خپپود را
یوکردند و هم به تمدن و فرهنگ ایرانی ب ،
م ،
تهای ایرانی در صورتی وکه قپپدر ت و
یدانستند و هم با نهض ،
ایرانی م ،
یورزیدند .
یوکرد مخالفت م ،
نها را تهدید م ،
استقلل بآ ،
تانگیپپز بپپود
وکارداران طاهریان با مردم خراسان چنان ظالمانه و نفر ،
نها طپپی نپپام،های بنویسپپد وکپپه
وکه امیر خراسان ناچار شد به همه بآ ،
»حجت بر گرفتم شما را از خواب بیدار شپپوید و از خیرگپپی بیپپرون
بآیید و صلح خویش بجوییپپد و بپپا برزگپپران ولیپپت مپپدارا وکنیپپد و
وکشاورزی وکه ضعیف گردد او را قو ت دهید و بپپه جپپای خپپویش بپپاز
تهای ایشان طعام وکرده اسپپت
بآرید وکه خدای عز و جل ما را از دس ،
نهای ایشان سلم وکرده است و بیداد وکردن بر ایشپان حپرام
و از زبا ،
۱
وکرده است .د «
رقابت طاهریان
هنگامی وکه او در بآذربایجپپان بپپه جنپپگ بابپپک اشپپتغال داشپپت
حادث،های رخ داد وکه رقپابت پنهپانی افشپین و عبپدالله طپاهر را بپه
ینویسند افشین غنایم و هپپدایایی را
دشمنی بآشکاری تبدیل وکرد .م ،
یبآورد بپپه اشروسپپنه
وکپپه در بآذربایجپپان و ارمنسپپتان بپپه دسپپت م ،
یفرستاد .این هدایا ناچپپار از خراسپپان ،قلمپپرو حکپپومت عبپپدالله ،
م ،
یگشت .عبدالله طپپاهر ایپپن
یگذشت و امیر خراسان از بآن واقف م ،
م ،
خبر را به معتصپپم فرسپپتاد ،معتصپپم فرمپپود تپپا عبپپدالله صپپورتی از
یفرستد به دست بآورد .
هدایایی وکه افشین به اشروسنه م ،
بانگ رستاخیز ۳۸۷ /
لشکریان و بندگان خلیفه سزاست و اگر از بآن تست چون مالی وکپپه
باید به لشکر داده شود برسد عوض خواهم داد .
یتر
این واقعه وکدورتی را وکه بین افشین و عبدالله طاهر بود قپپو ،
وکرد و این دو رقیب قوی برای از میان بردن یکپدیگر بپپه وکوشپپش و
ستیزه برخاستند .گرفتاری بابک به دست افشین ،مپپوجب شپپد وکپپه
خلیفه نسبت به افشین مهر و عنایت خاصپی ابپراز دارد .چنپان وکپه
وکسان و نزدیکان خود را از سامرا به پیشباز او فرستاد و او را بسپپیار
بنواخت و تشریف و اوکرام بسیار فرمود .گویند تاج زرینپپی بآوکنپپده از
زمرد سبز و یاقو ت سرخ با دو وکمربند گران بهپپا بپپدو هپپدیه وکپپرد و
فرمود تا اترجه دختر اشنا س سردار بزرگ ترک را با پسر افشین وکه
حسن نام داشت عقد ازدواج بندند و در مراسم عروسی تکلف بسیار
وکردند و افشپین را شپپاعران بسپیار سپپتودند ۱ایپپن مپایه مهربپپانی و
دوستی خلیفه ،رشک و وکینه طاهریان و سایر رقیبان را وکه در دربار
یانگیخت .
خلفت نفوذ داشتند طبع ًا بر م ،
بدگمانی خلیفه
ازین رو ،برای بآن وکه خلیفه را بدو بدگمان وکنند بپپر وی تهمپپت
یوکن پد .
نهادند وکه با بابک در نهان سپپازگاری دارد و از او حمپپایت م ،
معتصم وکه در حق افشین بدگمان شده بود خواست تا او را بیازماید
یبینپپی ؟ مصپپلحت بینپپی وکپپه او را
»گفت در باب بابک چه صواب م ،
بگذاریم چه او مرد جلدسپپت و قپپوی داهپپی و در وکارهپپای جنپپگ و
لشکروکشی نظیر ندارد باشد وکه مپپا را از خپپدمت وی فراغپپی باش پد .
افشین گفت یا امیرالمپپؤمنین وکپپافری وکپه چنپپدین خپپون مسپپلمان
ریخته باشد چرا زنده باید گذاشت ؟ معتصم چون این سخن بشپپنید
۱
دانست وکه بآن چه بدو رسانید،هاند دروغ است .د «
در واقع این نسبت در حق افشین تهمتی بیش نبود .افشین وکه
سروکوبی بابک خرم دین را چون وسیل،های برای جلب عنایت خلیفپپه
با تحمل سه سال رنج لشکروکشی پذیرفته بود ،و بابک را با نیرنگ و
حیله به چنگ بآورده بود و ناجوانمردانه اسیر وکرده بود ممکن نبپپود
در نهان با او سازشی وکرده باشد .
افشین وکه به طمع جاه و مال؛ خانواده و زادبوم و همه چیز خود
را فدای دوستی خلیفه وکرده بود از سازش و دوستی با اسپپیری وکپپه
یتوانست داشته باشپپد تپپا
در دست او سپرده بود چه چشم امیدی م ،
در نهان با او سازش وکرده باشد ؟ برای شاهزاده اشروسنه وکپپه پپپدر و
برادر و شهر و دیار و وکیش و بآیین خود را در بآستانه حب جاه و مال
قربانی وکرده بود گرفتار وکردن بابک خرم دین وسپپیله پپپر افتخپپاری
یشد وکه او را به بآرزوی دیرین خپپویش ،یعنپپی حکپپومت
محسوب م ،
یرسانید .
خراسان و بلد بآن سوی جیحون م ،
او اوکنون مورد مهر و توجه خاص خلیفه واقع گشته بود و بپپرای
وصول به بآرزوی دیریپپن خپپویش فقپپط یپپک اقپپدام دیگپپر در پیپپش
داشت؛ لزم بود با خدعه و نیرنگ عبدالله طاهر را وکه رقیب خویش
یدانست مورد سخط و غضب خلیفه قرار دهد و جای او را بگیپپرد .
م ،
لزم بود وکه سردار طاهری را از نظر معتصم بیندازد و خود به جپپای
یداد وکه بپپه ایپپن
او به امار ت خراسان برسد .قیام مازیار به او نوید م ،
یتواند نایل شود .
مقصود م ،
مازیار
در قیام مازیار ،بویه وصلت ملک با اندیشه احیا دین وکهپپن تپپوأم
بانگ رستاخیز ۳۹۱ /
یرفپت
بود و این اندیشه احیا دین وکهن وسیل،های بپود وکپه گمپان م ،
یتواند نمود .
نیل به مراد را برای وی ،بآسان م ،
در واقع ظلم و بیدادی وکه از جانب عمال خلفا بپپر ایرانیپپان وارد
یبآمد ،خپپود بپپرای ایجپپاد روح عصپپیان و تمپپرد در مپپردم وکفپپایت
م ،
ینمود
یوکرد .محرومی و نارضایی ،مردم را همواره بآماده سروکشی م ،
م ،
یافراشپپت ،
و در این میان هر وکس بر ضد خلیفه علپپم طغیپپان بپپر م ،
یبآمدند .
مردم عاصی و ناراضی بر وی گرد م ،
خشم شد .پس با وکسان خود از شهر بیرون بآمد و چنان فرا نمود وکه
یرود .مازیار را یکی از بندگان پدرش وکه با
گفتی به پیشباز مازیار م ،
او در این سفر همراه بود ترسانید و او را گفت وکه عمویت بپپا چنیپپن
وضع و هیأتی فقط برای بآن به پیشباز تو بآمده است وکه ترا ناگاه فرو
گیرد و تباه وکند .باید وکه چون بدو برسپپی او را از اصپپحاب خپپویش
جداسازی و هلک وکنی .مازیار چنین وکرد و عمپپوی خپپود را هلک
نمود ۱و تمام قلمرو حکومت نیاوکان خپپویش را در ضپپبط بآورد و بپپه
مأمون نامه نوشت وکه چون عمم مخالفت وکرد هلوکش وکپپردم .از بآن
پس مازیپپار خپپود را گیپپل گیلن و اسپپپهبد اسپپپهبدان و پشپپتخوار
ینهاد .اما به ظاهر فرمانبردار و خراجگپپزار خلیفپپه بپپود ،
گرشاه نام م ،
چون طبرستان جزو قلمرو طاهریان وکه امرا خراسان بودند محسوب
یبایست خراج خود را به بآل طاهر بپردازد .در زمپپان
یشد مازیار م ،
م ،
یوکرد .
خلفت مأمون و تا چند سال از دوره معتصم نیز چنین م ،
مازیار و طاهریان
رفت،هرفته میان مازیار و بآل طاهر وحشت و دشمنی پدیپپد بآمپپد .
دشمنی و وحشتی وکه بین یک خراجگزار مطیپپع امپپا مغپپرور و یپک
خراج ستان طماع و در عین حال منفور ،وقپپوع بآن اجتنپپاب ناپپپذیر
خواهد بود .این وحشت و دشمنی به جایی رسید وکه مازیار بآشپپکارا
از فرستادن خراج طبرستان به عبدالله طاهر سرپیچید .معتصم بپپدو
نامه نوشت وکه مال خراج را نزد عبدالله طاهر فرستد و او جواب داد
وکه من به عبدالله خراج نخواهم داد لیکپپن بآن را بپپه درگپپاه خلیفپپه
خپپواهم فرسپپتاد .از بآن پپپس مازیپپار خپراج خپویش پیپپش معتصپپم
یرسید معتصم از جانب خود
یفرستاد و چون بآن مال به همدان م ،
م ،
یفرستاد تا بآن را به معتمد عبدالله دهنپپد و بپپه خراسپپان
وکسی را م ،
برند چندین سال بدین گونه گذشت و بین مازیار و عبدالله طپپاهر و
حشمت و دشمنی نیرو گرفت .
در این میان افشین نیز وکه با طاهریان دشمنی داشپپت فرصپپتی
به دست بآورد .افشین بر اثر فتح بآذربایجان و پیروزی بپر بابپک نپزد
معتصم پایگاه بلند یافته بود .از اختلف عبدالله طاهر با مازیار بآگپپاه
بود و به ولیت خراسان نیز چشم داشت .امیدوار بود وکه بتواند پپپس
از سروکوبی بابک عنایت خلیفه را جلب وکند و جای عبدالله طپپاهر را
/ ۳۹۴دو قرن سکو ت
یداد نگرانپپی
در خراسان بگیرد .چیزی وکه درین میان بپه او امیپد م ،
خلیفه از عبدالله طاهر بود .
در واقع معتصم از عبدالله طاهر رنجش داشت اما بپرای عپزل او
یدید .با این همه
از حکومت خراسان در خود اراده و جرئت وکافی نم ،
یشپپنید وکپپه دللپپت بپپر بآن
افشین گاه به گاه از خلیفپپه سپپخنانی م ،
یوکرد وکه بآل طاهر را از خراسپپان معپپزول خواهپپد وکپپرد .در سپپبب
م ،
رنجش معتصم از عبدالله طاهر حکایتی نقل وکرده انپپد؛ گوینپپد وکپپه
»اندر بآن وقت وکه عبدالله حاجب مأمون بود روزی معتصم با قپپومی
یوقت عبدالله گفت ایپپن وقپپت
از غلمان خویش به در مأمون بآمد ب ،
سلم نیست با چندین غلم .معتصم او را گفت ،ترا با چهارصد غلم
شاید وکه بر نشینی مرا با این مپپایه مپپردم نشپپاید نشسپپتن .عبپپدالله
گفت اگر من با چهار هزار غلم برنشینم طمع اندر بآن نکنم وکه تو با
چهار غلم وکنی .معتصم بازگشت و خشم گرفت و چون مأمون خبر
۱
یافت هر دو را بخواند و بآشتی داد .د «
بازی افشین
بدین گونه افشین وکه از عبپپدالله طپپاهر نفپپر ت داشپپت و بآرزوی
یپرورد وکوشید وکه از فرصپپت اسپپتفاده
حکومت خراسان را در دل م ،
وکند .او بر اثر فتح بآذربایجان و فتح عموریه عنپایت خلیفپپه را جلپب
وکرده بود و از خشم و نفر ت معتصم نیز نسبت به عبدالله طاهر بآگاه
یدانست وکه مازیار با عبدالله طاهر به دشمنی و جنگجویی بر
بود .م ،
خواهد خاست .از این رو اندیشید وکه خپپروج مازیپپار فرصپپت خپپوبی
بپپرای وصپپول بپپه بآرزوی دیپپرین،هاش خواهپپد بپپود :بآرزوی حکپپومت
خراسان و ماوراءالنهر وکه برای رسیدن بدان از هیچ وکوششی مضایقه
نکرده بود .
باری افشین ،به این امید نام،هها به مازیار نوشت و اظهار دوستی
وکرد و پیغام داد وکه ولیت خراسان را خلیفه بدو وعده داده اسپپت و
او را به حرب با عبدالله بن طاهر تشویق نمود و نوشت وکپپه وی نپپزد
معتصم از او هواداری خواهد وکپپرد… ۱بپپدین گپپونه افشپپین مازیپپار را
قربانی نقش،ههای جا،هطلبانه خویش نمپپود و او را بپپه نهضپپت و قیپپام
یسرانجامی وادار وکرد .
جهانجویانه ب ،
خروج مازیار
یتپپوان حکپپم
درباره حقیقت و هدف نهضت مازیار به دشواری م ،
وکرد .نه فقط بآن چه مورخان در باب او نوشت،هاند مبهم و پریشپپان و
با تعصب مسلمانی بآمیخته اسپت بلکپه در اصپل واقعپه نیپز عوامپل
مختلف و متناقض بپپه قپپدری اسپپت وکپپه قضپپاو ت قطعپپی را دشپپوار
یوکند .
م ،
بآیین مازیار وکه برای خاطر بآن با عربان و مسپپلمانان بپپه سپپتیزه
برخاست چه بود ؟ به درست معلوم نیست .اما از روی بعضی قرائن تا
یتوان پاسخ داد .نوشت،هاند وکه او با افشین بر
انداز،های به این سؤال م ،
یک دین بود ۱درباره افشین تردیدست وکه او دیپپن زرتشپپتی داشپپته
باشد .انتشار و رواج مذهب سمنی در حوزه حکپپومت اجپپدادی او ،و
یبآورد وکپپه بآییپپن
یافتن بتان در خانه اش این اندیشه را بپپه ذهپپن م ،
افشین نوعی از بآیین سمنی بوده است امپپا بپپودایی و سپپمنی بپپودن
مازیار چندان محتمل نیست بآیین سمنی و بودایی بعیدست وکپپه در
طبرستان و مازندران رایج بوده باشد .اگر مازیار هپپم فریپپب افشپپین
یپذیرفت ممکپپن نبپپود
یخورد و برای دوستی با او بآیین سمنی م ،
م ،
در میان مجوسان طبرستان بتواند دوسپپتان و هپپوادارانی بپپه دسپپت
بآورد…
بعضی گفت،هاند وکه مازیار »دین بابک خرم دین بگرفپپت و جپپامه
سرخ وکردد « ۲در باب بآیین بابک چنان چه پیشتر گفته شد ،بیشتر بر
این عقید،هاند وکه بازمانده بآیین مزدک بوده است .بآن چه از مطپپاوی
یبآیپپد نیپپز از نفپپوذ مبپپادی
روایا ت مربوط به مازیپپار و قیپپام او بپپر م ،
با این همه در پار،های از مآخذ نیز نوشت،هاند وکپپه مازیپپار پپپس از
می توان احتمال داد وکه در میان یاران و وکسان مازیپپار پیپپروان
هر یک ازین فرق،هها وجود داشت،هاند .بعید نیسپپت وکپپه مازیپپار بپپرای
وصول به مقصود خویش ،مثل همه جا،هطلبان و وکامجویان تاریخ ،به
اقتضای وقت هر به چند گاه بآیین تاز،های پذیرفته است .در هر حال
یبآید وکم و بیش ایپپن گمپپان را
بآن چه از تاریخ قیام و زندگی او بر م ،
یوکند وکه مازیار فقط برای احیاء دین وکهن قیام نکرده است .
تأیید م ،
نهضت او با بآن وکه از رنگ دینی و قومی خالی نیست یپپک شپپورش
مملکت طلبی بوده است .او برای مستقل وکردن حکومت خویش ،بر
خلیفه بغداد شوریده است و در راه تأمین بآرزوی خود از تمام عوامل
دینی و قومی و سیاسی وکه در دستر س داشته است اسپپتفاده وکپپرده
است .مطپپالعه و تحقیپپق در تاریپپخ نهضپپت او ایپپن دعپپوی را تأییپپد
تها از اشاره به بآن حوادث هپپر چنپپد
یوکند .ازین رو درین یادداش ،
م ،
***
درین نهضت روح دینی چندان پدیدار نیست رواج قتل و حبس
یوکنپپد .
و غار ت و تخریب و خونریزی از وجود هرج و مرج حکایت م ،
مازیار و وکارگزارانش درین ماجراها بیش از هر چیپپز بپپه جمپپع مپپال
ینویسند وکه او با عجله به جمع خراج پرداخت و خپپراج
پرداختند .م ،
یک سال را در دو ماه به زور و فشپپار از مپپردم سپپتاند ۲.وکپپار ظلپپم و
بیداد و استخفاف درین میپان بپه نهپایت رسپید »در همپه ممالپک
وکسی را نگذاشت وکه به معیشت عمار ت ضیاع خود مشغول شوند ال
قها زدن و وکار گپپل وکپپردن گرفتپپار
همه از برای او به قلع،هها و خند ،
۱
بودند .د «
او میان بست .عبدالله عموی خپپود حسپپن بپپن حسپپین را بپپا سپپپاه
خراسان به دفع او فرسپتاد و معتصپپم نیپپز محمپد بپن ابراهیپپم بپن
مصعب را با عد،های از درگاه خلفت گسیل وکرد .
شکست
اما عبدالله توانست خیلی زود خود این مهم را از پیپپش بپپبرد و
عصیان مازیار را مثل نقش،ههای افشپین ،نقپش بپر بآب وکنپد .مازیپار
یبرد و بپپا
برادری داشت ،نامش وکوهیار ،وکه نسبت به مازیار رشک م ،
یورزید .وقتی سپاهیان خراسان به سروکردگی حسپپن بپپن
او وکینه م ،
حسین عموی عبدالله طاهر به حدود طبرستان رسیدند ،وکوهیار بپپا
/ ۴۰۴دو قرن سکو ت
نهپپا
حسن مکاتبه وکرد و پیام داد وکپپه حاضپپر اسپپت مازیپپار را بپپه بآ ،
تسلیم وکند .
وی به حسن نامه نوشت و پیام داد وکه در موضعی وکمیپپن وکنپپد
یبآید و در
بآنگاه مازیار را گفت وکه »حسن به زنهار خواستن نزد تو م ،
یخواهد بپپا تپپو سپپخن
فلن موضع است ،و جایی دیگر را نام برد ،م ،
بگویدد « مازیار بر نشست و به جایی وکه وکوهیار موضع حسپپن گفتپپه
بود ،به دیدار او شتافت .وکوهیار حسن را بآگاه وکرد و او با وکسان خود
سر راه بر مازیار بگرفت ،مازیار خواست بگریزد ،وکوهیپپار نگذاشپپت و
یهیچ عهپپدی و
اصحاب حسن در او افتادند .او را دستگیر وکردند و ب ،
جنگی اسیر نمودند ۱و به سامرا نزد خلیفه بردند .
وکشف توطئه
یبردنپپد در
نوشت،هاند وکه وقتی مازیار را به سپپامرا نپپزد خلیفپپه م ،
میان راه او را مست وکردند و او در بآن بیخپپودی از ارتبپپاط خپپود بپپا
افشین سخن گفت و اسرار را فاش وکرد .گویند عبپپدالله بفرمپپود تپپا
مازیار را از صندوقی وکه در بآن وی را باز داشته بودند بربآوردند »و به
این روایت جای تردید هست اما شک نیسپپت وکپپه گرفتپپاری مازیپپار
بهان،های برای فرو گرفتن و برانداختن افشین نیز به دست طاهریان و
دشمنان دیگر او داده است .باری مازیپار بپه دسپت وکسپپان عبپدالله
لهای افشین نقش بپپر
طاهر گرفتار بآمد .نهضت او فرو نشست و خیا ،
بآب گردید .
دشمنان افشین
دربپپار معتصپپم دریپپن هنگپپام وکپپانون تپپوطئه و دسیسپپه بپپود .
یوکرد خلیفه را
دست،ههای مختلف تشکیل شده بود و هر یک سعی م ،
به سوی خود جلب وکند .محمد بن عبدالملک زیا ت وزیر و احمد بن
یوکوشیدند قدر ت و نفپپوذ خپپود را بیشپپتر
ابی دواد قاضی هر وکدام م ،
بانگ رستاخیز ۴۰۷ /
توسعه دهند .امرا ترک مثل اشنا س و بغا و سرداران عرب مانند ابی
دلف عجلی هر یک سعی داشتند برای خود تفپپوق و برتپپری وکسپپب
فها افشین مورد عنایت خلیفه
تها و اختل ،
نمایند .در میان این رقاب ،
یوکرد رفتپپار
واقع شده بود و ناچار حساد ت وکینه جویان را تحریک م ،
جسار ت بآمیز و مغرورانه او گپپاه ایپپن حسپپاد ت را بپپه نفپپر ت تبپپدیل
ینمود .
م ،
ابودلف قاسم بن عیسی ادریس بن معقپل عجلپی ،نخسپت از یپاران محمپد ۱
امین بود .با علی بن عیسی ماهان به حرب طاهر بن الحسین رفپپت و چپپون
علی بن عیسی وکشته شد وی به همدان بازگشت .طاهر بدو نام،های نوشت و
از او درخواست وکه با مأمون بیعت وکنپد ،نپپذیرفت و گفپت مپن بیعپتی بپر
یمانم و با
یبینم اما بر جای خویش م ،
گردن دارم وکه برای فسخ بآن راهی نم ،
هیچ یک از دو دسته نخواهم بود .طپپاهر از او پپپذیرفت و او در وکپپرج اقپپامت
جست .چون مأمون به ری بآمد وکس نپزد او فرسپپتاد و او را بخوانپپد و اوکپپرام
وکرد و بنواخت .پس حکومت وکردان بدو داد و احفاد او به ارث حکومت بآنجا
را داشتند .وی از سرداران مأمون و معتصم و از دلوران و جوانمردان عپپرب
یگفپپت و بعضپپی از شپپاعران نیپز ،از جملپپه
است .گفت،هاند وکه خپپود شپپعر م ،
ابوتمام طائی او را ستود،هاند .
اما احمد بن ابی دواد ،از ائمه معتزله بود و در دوره مپپأمون منصپپب قضپپا داشپت .
نفوذ او در نزد مأمون و معتصم باعث بآمد وکه معتزله بر جمیع امپپور مسپپلط
/ ۴۰۸دو قرن سکو ت
گشتند و مسأله محنه و ماجرای عقیده به خلق قربآن پیش بآمد .از عصپپبیت
نها نقل وکرد،هاند .وکوشش او بپپرای
و مرو ت این احمد بن ابی داواد نیز داستا ،
رهانیدن ابودلف قاسم از دست افشپپین و چپپاره جپپویی وی بپپرای رهانیپپدن
محمد بن جهم برمکی از سخط معتصم از بآن جمله است .قپپدر ت و نفپوذ او
در نزد مأمون و معتصم فوق العاده بوده است .
در باب ابودلف و احمد و احوال بآ ،
نها رجوع شود به وکتب مشپپهور تاریپپخ و رجپپال
مانند یعقوبی و طبری و ابن خلکان .و در باب معتزله رجوع شپود بپه مقپاله
نیپپپبرگ در دائپپپره المعپپپارف اسپپپلم ،ج ۳و تحقیقپپپا ت گلپپپدزیهر در
Muhammedanische Studinو المعتزله ،تألیف حسن جپپارالله ،
مصر . ۱۹۴۷
بانگ رستاخیز ۴۰۹ /
بر گوشه صدر نشسته و نطعی پیش وی فپپرود صپپفه بپپاز وکشپپیده و
بودلف به شلواری و چشم بسته بآنجا بنشانده و سیاف شمشیر برهنه
به دست ایستاده و افشین با بودلف در مناظره و سپپیاف منتظپپر بآن
وکه بگوید ده تا سرش بیندازد… گفتم یا امیر خدا مرا فدای تو وکنپپد
من از بهر قاسم عیسی را بآمدم تا بار خدایی وکنپپی و وی را بپپه مپپن
بخشی… به خشم و استخفاف گفت :نبخشیدم و نبخشپپم وکپپه وی را
امیرالمؤمنین به من داده است و دوش سوگند خپپورده وکپپه در بپپاب
وی سخن نگوید تا هر چه خواهم وکنم وکه روزگار دراز است تپپا مپپن
یقراری وکپپردم
اندر این بآرزو بودم… برخاستم و سرش را بوسیدم و ب ،
سود نداشت و بار دیگر وکتفش بوسه دادم و بدیپپد وکپپه بآهنپپگ زانپپو
دارم وکه ببوسم ،به خشم مرا گفت تا وکی ازین خواهد بپپود ؟ بخپپدای
اگر هزار بار زمین را ببوسی هیچ سود ندارد و اجپپابت نیپپابی… پپپس
گفتم ای امیر مرا از بآزاد مرد بآن چه بآمد گفتم و وکردم و تو حرمپپت
من نگاه نداشتی و دانی وکه خلیفه و همه بندگان حضپپر ت وی چپپه
گترند و چه از تو خردترند مرا حرمت دارنپپد و بپپه
بآنان وکه از تو بزر ،
مشرق و مغرب سخن من روان است و سپا س خپپدای را عپپز و جپپل
وکه ترا ازین منت در گردن من حاصل نشپد و حپدیث مپن گذشپت
یفرمایپپد وکپپه قاسپپم عجلپپی را مژُکپپش و
پیغام امیرالمؤمنین بشنو :م ،
تعرض مکن و هم اوکنون به خانه باز فرست وکه دست تو از وی وکوتاه
بانگ رستاخیز ۴۱۱ /
است و اگر او را بکشی ترا بدل وی قصاص وکنم .چپپون افشپپین ایپپن
بشنید لزره بر اندام او افتاد و به دست و پای بمرد و گفت این پیغام
یگپپزاری ؟ گفتپم بآری ،هرگپپز شپپنود،های وکپه
خداوند بپه حقیقپت م ،
نهای او را برگردانید،هام… پس گفتپپم ای قاسپپم ،گفپپت لبیپپک ،
فرما ،
گفتم تندرست هستی ؟ گفپت هسپتم .گفتپم هیپچ جراحپت داری ؟
سهای خود را نیز گفتم گواه باشید تندرست اسپپت و
گفت ندارم ،وک ،
سلمت است .گفتند گواهیم و من به خشم بازگشتم .و همپپه راه بپپا
متر وکردم وکه اوکنون افشین بپپر اثپپر
یگفتم وکشتن بآن را محک ،
خود م ،
من در رسد امیرالمؤمنین گوید من این پیغام نپپدادم و بپپاز گپپردد و
قاسم را بکشد… چون به خادم رسیدم… مرا بار خواست و در رفتم و
بنشستم امیرالمؤمنین چپپون مپپرا بدیپد بپر بآن حپال… گفپت قصپه
برگوی بآغاز وکردم و بآن چه رفته بود به شرح باز گفتم چپون بآن جپپا
رسیدم وکه بوسه بر سر افشین دادم… افشین را دیدم وکپپه از در بآمپپد
بپپا وکمپپر و وکله ،مپپن بفسپپردم و سپپخن را ببریپپدم… چپپون افشپپین
بنشست به خشم امیرالمؤمنین را گفت خداوند دوش دست من بپپر
قاسم گشاده وکرد امروز این پیغام درست هست وکه احمد بآورد وکه او
را نباید وکشت ؟ معتصم گفت پیغام من است و وکی تپپا وکپپی شپپنیده
بودی وکه بوعبدالله از ما و پدران ما پیغپپامی گپپزارد بپپه وکسپپی و نپپه
راست باشد اگر ما دوش پس از الحاح وکه وکردی ترا اجپپابت وکردیپپم
/ ۴۱۲دو قرن سکو ت
در باب قاسم بباید دانست وکپه بآن مپرد چپاوکر زاده خانپدان ماسپت
خرد بآن بودی وکه او را بخواندی و به جان بر وی منت نهادی و او را
بپپه خپپوبی و بپپا خلعپپت بپپاز خپپانه فرسپپتادی و بآن گپپاه بآزرده وکپپرد
تتر بود ولکن هپپر وکسپپی بپپا بآن چپپه بدیشپپان
بوعبدالله از همه زش ،
رسیده است از شمشیر و نیزه ایشان باز وکرد و پس ازین هشپپیارتر و
۱
خویشتن دارتر باش .د «
بدین گونه احمد بن ابی دواد توانست ابودلف قاسم بپپن عیسپپی
یاعتنپپایی غپپرور
عجلی را از چنگ افشین برهاند .اما سپپرگردانی و ب ،
بآمیزی وکه افشین درین ماجرا نسبت به او نشان داد موجب وکدور ت
یاعتنایی
وی گشت و چنان وکه در محاوکمه افشین خواهد بآمد این ب ،
افشین برای او گران تمام شد .
قالعپپاده
زیرا این پیشوای معتزلی نپپزد معتصپپم خلیفپپه نفپپوذ فو ،
داشت .وی سرانجام معتصم را بر بآن داشت وکه جاه و مقام افشین را
بکاهد و از قدر ت او برحذر باشد .گویند به اشاره او بود وکپپه معتصپپم
سپاه را به دو دسته وکرد نیمی را به افشین و نیمی را به اشنا س داد .
افشین ازین باب دلتنگ شد و وکینه احمد و معتصم را به دل گرفت .
احمد با نفوذ و قدرتی وکه نزد معتصم داشپپت توانسپپت افشپپین را از
نظر خلیفه بیندازد .حکایتی وکه درین باب نقل وکرد،هانپپد مؤیپپد ایپپن
دعویست:
روزی احمد با معتصپپم گفپپت وکپپه ابپپوجعفر منصپپور بپپا یکپپی از
نزدیکان خویش در باب ابومسلم رأی خواست گفت »لو وکان فیهمپپا
بآلهه ال الله لفسدتاد « منصپپور گفپپت بپپس وکپپن و سپپپس ابومسپپلم را
وکشت .معتصم گفت تو نیز بس وکپپن و پپپس از بآن در صپپدد وکشپتن
۱
افشین بر بآمد .
ازین قرار پیداست وکه احمد بن ابی دواد و شاید متعصبان عرب
در قتل افشین سعایت و تحریک وکرد،هاند .گذشته از احمد بپپن ابپپی
دواد محمد بن عبدالملک زیا ت وزیر معتصم و هواخواهان و دوستان
یورزیدند .اتفاق ًا
عبدالله طاهر نیز نسبت به افشین رقابت و عداو ت م ،
حادثه منکجور و ماجرای مازیار وکه درین میان رخ داد به نفپپع بآنپپان
تمام شد و خلیفه را نسبت به افشین بدگمان وکرد .
در آذربایجان
داستان عصیان منکجور بدین گونه بود وکه چون افشپپین از وکپپار
بابک بپرداخت و به سامرا بازگشت بپپر بآذربایجپپان وکپپه جپپزء قلمپپرو
حکومتش بود منکجور نامی را وکه نزدیکپپان خپپود او بپود بگماشپت .
منکجور در یکی از قری،ههای بآن سرزمین وکه به بابپپک تعلپق داشپپته
بود مال بسیار یافت .ولیکن این خبر را از معتصپپم پوشپپیده داشپت .
صاحب برید بآذربایجان نام،های به خلیفه نوشت و او را ازیپپن حپپدیث
واقف وکرد اما منکجور در طی نام،های این خبر را انکار وکرد و گوینده
را تکذیب نمود .میان بآنان مناظره و گفتگو در افتاد .منکجور بپپر بآن
شد وکه صاحب برید را بکشد مردم اردبیل مانع شدند و رها نکردنپپد
وکه صاحب برید را هلک وکند .منکجور با بآنان جنگ وکرد .این خپپبر
به معتصم رسید افشپپین را فرمپپود وکپپه منکجپپور را معپپزول وکنپپد و
دیگری به جای او فرستد .
بفرستد افشین ابی ساج دیوداد را وکه نیز از نزدیکان و وکسان خود او
بود با سپاهی گران به بآذربایجان گسیل وکرد ۱.در واقع ایپپن سپپپاه را
افشین در ظاهر برای جنگ با منکجپپور فرسپپتاده بپپود امپپا در نهپپان
نها را به یاری و هواداری منکجور فرمان داده بود ۲ازین رو معتصم
بآ ،
بغا ،سردار ترک را به حرب منکجور فرستاد چون منکجور این خپپبر
بدانست یکسر از فرمان خلیفه سر بر تافت و سالووکان و رهزنان را با
خویشتن همدست وکرد و از اردبیل بیرون بآمپد .سپپردار خلیفپپه او را
شکست داد و او به یکی از قلع،ههای بابک رفت و بآن را عمار ت وکپپرد
و پناه گزید چندی در بآن جا مقابل بغا در ایستاد سرانجام یارانش او
را دستگیر وکردند و بپپه سپپردار خلیفپپه تسپپلیم نمودنپپد بعضپپی نیپپز
گفت،هاند وکه او خود به زینهار بغا رفت .در هپپر حپپال منکجپپور را بپپه
سامرا بردند و معتصم او را حبس فرمود .در همین اوان حادثه قیپپام
این ابوالساج دیپوداد در جنپگ بابپپک نیپپز افشپین را یپاری وکپرده بپود و از ۱
خویشان و پیوندان او بود ،بعدها به خدمت خلفا پیوست و متصپپدی اعمپپال
گوناگون شد فرزندان او نیز در بآذربایجان ،حکومتی تشکیل دادند .راجع بپپه
نها رکDefrémery, Memoire sur la familledes :
احوال بآ ،
Sajidesدر ژورنال بآزباتیک ۱۸۴۷و همچنیپن بپپه طپپبری و ابپپن اثیپر و
مآخذ مشهور دیگر خاصه دائره المعارف اسلم .
تاریخ یعقوبی ج ۳ص . ۲۰۳ ۲
/ ۴۱۶دو قرن سکو ت
مازیار نیز پایان یافت و افشین درین هر دو ماجرا متهم گردید .
سقوط افشین
بدین جهت قبل از ورود مازیار به سامرا ،افشین نیپپز وکپپه مپپورد
تهمت و بدگمانی واقع شده بود بازداشته شد و دشمنانش توانستند
او را از میان بردارند و هلک وکنند… بدین گونه ،چند روزی پیش از
بآن وکه مازیار را به سامرا بآوردند افشین را توقیف وکردند .وکسی وکه از
دین و دوستی و بآزادگی و حتی از زاد و بوم نیاوکپپان خپپویش در راه
یبایست به
خلیفه گذشته بود اوکنون در وضعی قرار گرفته بود وکه م ،
یپپپرورد ،
لها در دل م ،
خلیفه یعنی به بآرزوهپپا و امیپپدهایی وکپپه سپپا ،
خیانت وکند .برای افشین وکه سرزمین پدران خود را با پدر و برادر به
خلیفه خائنانه به سپپوی دار وکشپپانیده بپپود خلیفپپه تنهپپا تکیپپه گپپاه
یتوانست امیدهای فریبنده و گذرنده خپپود را
استواری بود وکه وی م ،
بدو ببندد .
یگردیپپد سپپرداران
در دستگاه خلفت نیز همه چیز به زیان او م ،
یافتادنپپد و در
ترک مانند اشپپنا س و ایتپپاخ رفت،هرفتپپه از او پیپپش م ،
ییافتند .احمد بن ابپپی دواد و وکسپپان
خلیفه نفوذ و تأثیر بیشتری م ،
ابی دلف هر روز ذهپن خلیفپه را نسپبت بپه ایپن سپردار خودخپواه
یوکردند .یاران عبدالله طاهر نیز برای
نتر م ،
هنگامه جو تیر،هتر و بدبی ،
برانداختن این دشمن دیرین از هیچ گونه وکوشپپش دریپپغ نداشپپتند .
۱
بدین گونه وضع دربار خلفت به زیان او بآشکارا تغییپپر یپپافته بپپود .
یانگیخت و خلیفپپه
تر س و بدگمانی در روح او خشم و نومیدی بر م ،
نیز در حق این دوست و خدمتگزار خویش بدبین گشته بود .
بدست بآوردن ولیت لزم بود از پیش نزد وکسان خود فرستاده بود .
اما این وکار در گرو حوادث بود .و از قضا حوادثی وکه مساعد این
وکار باشد رخ نداد .از این رو افشین نتوانست بپپا ایپپن نقشپپه خپپود را
کتری
بآسپپوده از محیپپط خطپپر برهانپپد و ناچپپار شپپد چپپاره خطرنپپا ،
بیندیشد .
این دفعه زهری جانگزا ،بآماده وکپپرد و بپپر بآن شپپد وکپپه خپپوردنی
بسازد و معتصم را با یارانش بخواند و زهر بخوراند مگر بدین وسپپیله
خود را از خطری وکه بر فراز سرش در پرواز است برهاند .اندیشپپیده
بود وکه اگر خلیفه خود دعو ت او را اجابت نکند باری از او دسپپتوری
گیرد وکه اشنا س و ایتاخ دیگر تروکان خلیفه را بخواند .پپپس بآنپپان را
طعام دهد و زهر چشاند تا چون از خانه به خانه خویش بپپاز گردنپپد
یخواسپپت
هلک شوند و نتوانند او را دنبال وکنند به روایتی دیگپپر م ،
خلیفه و سردارانش را به خانه خپپویش بخوانپپد و همپپه را هپپم بآنجپپا
بکشد بآن گاه چپپون شپپب بآغپپاز شپپود از شپپهر بیپپرون بآیپپد و بپپا بآن
گها از رود بگذرد .
مش ،
آغاز توطئه
سرهنگان افشین ،در همین هنگام وکه سردار اشروسنه بپپر ضپپد
نهپپا نیپپز
یوکشید از وکار او واقف بودند .نوشت،هاند وکه بآ ،
خلیفه نقشه م ،
مثل سران دیگر بر درگاه معتصم نپپوبت نگهبپپانی داشپپتند .در ایپپن
میان گفتگویی بین بیژن ۱اشروسنی با یکی از نزدیکپپان افشپپین رخ
داد وکه راز نهان را فاش وکرد .بیژن گفتپپه بپپود وکپپه ایپپن وکپپاری وکپپه
یوکنم بتواند از پیش بپپبرد ایپپن مپپرد
افشین در پیش دارد گمان نم ،
سخن بیژن را به افشین برد و افشین در حق بیژن بدگمان شد و در
صدد هلک او بربآمد .بیژن بود وکه به وسیله یکی از یاران خپپویش از
اندیشه افشین در حق خود بآگاه گشت بترسپپید و شپپب هنگپپام بپپه
سرای خلیفه رفت و او را از توطئه امیرزاده اشروسنه بیاگاهانید .
طبری واجن نوشته است وکه معرب بیژن فارسی است . ۱
بانگ رستاخیز ۴۲۱ /
نامه عبدالله طاهر نیز بدین خدعه افشین اشارتی رفته بود .و شپپاید
در این نامه عبدالله طاهر نیز بدین خدعه افشین اشارتی رفته بپپود .
در هر حال معتصم از توطئه افشین وکه بر ضد خلفت تشکیل شده
بود اطلع داشت .
محاوکمه افشین
پس از بآن ،افشپپین ،را بپپه محپپاوکمه وکشپپیدند .محکم،های وکپپه از
احمد بن ابی دواد قاضی القضا ت و محمد بن عبدالملک زیا ت وزیپپر
و چند تن از درباریان معتصم تشکیل شده بود در وکار او باز جسپپتن
بآغاز وکرد .اما اتهام او خیانت به خلیفه نبود بلکه او متهم بپپدین بپپود
وکه هنوز بآیین نیاوکان دارد و با بآن وکه به ظاهر اسلم بآورده اسپت در
دل به بآیین دیرین خویش باقی مانپپده اسپت .عپپد،های نیپپز از مپپردم
سغد و هم وکیشان سابق او را برای شهاد ت حاضر بآورده بودند .
بانگ رستاخیز ۴۲۳ /
نام این وکتاب در یک قطعه از اصمعی وکه در هجو برامکپپه گفتپپه اسپپت نیپپز ۱
ذوکر شده و بعضی به استناد روایپپت جپپاحظ در البیپپان و التپپبیین )ج ۲ص
بانگ رستاخیز ۴۲۵ /
بآن گاه موبد را پیش بآوردند .موبد گفت وکه »ایپپن مپپرد گوشپپت
یخورد و مرا نیز به خوردن بآن
جانور مرده را وکه خفه وکرده باشند م ،
یپنداشت وکپپه بآن گوشپپت از گوشپپت جپپانوری وکپپه
یداشت و م ،
وا م ،
سرش ببرند تاز،هتر باشدد « موبد این نکته را افپپزود وکپپه »وی هپپر روز
یوکشپپت و سپپپس
یوکپپرد و م ،
چهارشپپنبه گوسپپفندی سپپیاه خفپپه م ،
یرفت و گوشت
یزد و از میان دو نیمه بآن راه م ،
شمشیر بر میانش م ،
یخوردد « و نیز این تهمت را به افشین نهاد وکپپه »روزی بپپه مپپن
او م ،
گفته است وکه من برای این عربان هر چه را وکه از بآن نفر ت داشپپتم
وکردم .تا بآنجا وکه روغن دنبه خوردم و بر شتر سوار شدم و نعلین بپپر
پای وکردم .جز بآن وکه تاوکنون مویی از تنم وکم نشده است یعنپپی نپپه
موی به بآهک سترد،هام و نه ختنه شده امد « افشین روی به حاضپپران
وکرد و پرسید وکه »به من بگویید بآیا ایپپن مپپرد وکپپه چنیپپن سپپخنان
یگوید نزد شما در دین خود در خور اعتماد تواند بپپود ؟ ایپپن مپپرد
م ،
۱۶۰ک ( بآن را مروک خواند،هاند .این احتمال ظاهر ًا بعید است .لیکن طبق قول
حمزه اصفهانی و مؤلف مجهول مجمل التواریخ وکه ایپپن گپپونه روایپپا ت را از
یوکند مروک در عهد اشکانیان باید تپپألیف شپپده باشپپد مپپانعی
حمزه نقل م ،
ندارد وکلمه مروک مصحف و محرف مژدک به معنای بشار ت باشد وکه بپپرای
تسمیه وکتاب دینی مناسبت داشته است .
/ ۴۲۶دو قرن سکو ت
موبد مجو س بود و ندیمی متووکل برادر خلیفه اختیار وکرد و خپپود را
مسلمان فرا نمود .بآیا به دینداری او اعتماد دارید ؟ گفتند ن په ،گفپپت
یپذیریدد « بآنگاه
»چرا شهاد ت وکسی را وکه به دین او اعتماد ندارید م ،
افشین روی به موبد وکرد و پرسید »بآیا میان خپپانه مپپن و خپپانه تپپو
دری یا روزنی هرگز بوده ؟د « گفت نه .پرسید »مگر نه ترا من به خانه
خویشتن بردم و راز خود با تپپو در میپپان نهپپادم و تپپرا از دوسپپتی و
علق،های وکه به عجم دارم بآگاه وکردم بآیا چنین نبپود ؟د « موبپد گفپت:
یگویید « افشین گفت» :در این صور ت تو نپپه
»همچنین بود وکه تو م ،
در دین خود شایسته اعتمادی و نه در عهد و پیمان دوستی وفپپادار
و پا بپپر جپپای .چپه ،راز را وکپپه مپپن دوسپپتانه بپپه تپپو سپپپرده بپپودم
ناجوانمردانه برمل وکردید «
بآن گاه مرزبان بن تروکش پیش بآمد از افشین پرسیدند وکپپه ایپپن
یشناسی ؟ گفت نپه .مرزبپپان را گفتنپپد تپپو ایپپن شپپخص را
مرد را م ،
یشناسی گفت بآری این افشین است .افشپپین را نیپپز گفتنپپد ایپپن
م ،
مرزبان است .پس مرزبان روی به افشین وکرد و گفت »ای حیل،هگپپر .
نیرنگ و افسون چند به وکار داری ؟د « افشپپین گفپپت »ای دراز ریپپش
یگویی ؟د « گفپپت »مپپردم وکشپپور ت نپپامه چگپپونه بپپه تپپو
نادان چه م ،
ینوشپپتندد «
ینویسند ؟د « گفت »همچنپپان وکپپه بپپه پپپدرم و جپپدم م ،
م ،
بانگ رستاخیز ۴۲۷ /
عجیف بن عنبسه مقصود است وکه از سرداران مأمون بود و پس از علی بپپن ۱
هشام ریاست حر س را به او دادند .
/ ۴۲۸دو قرن سکو ت
یخوانی ،باش تا فردا وکسی نیز بآن را بر تو فرو خواندد « این پاسپپخ ،
م ،
یهایی وکه درباریپپان و نزدیکپپان
یها و بدسگال ،
بآشکارا به دسیسه وکار ،
یوکند .علپپی بپپن هشپپام در
یداشت،هاند اشاره م ،
خلفا در وکار یکدیگر م ،
اواخر دوره مأمون ریاست حر س داشت بدسگالن او را به سروکشی و
خلف متهم وکردند و مأمون را در حپق او بپدگمان نمودنپد .خلیفپپه
عجیف بن عنبسه را وکه از سرداران او بود بفرمود تا او را حاضر بآورد
و عجیف وکوشید تا او و برادرش حسین بن هشپپام را هلک وکردنپپد .
سر علی را بر نیزه وکردند و به برقه بردند و پس از چنپپدی بپپه دریپپا
افکندند ۱عجیف نیز چند سال بعد مورد سخط معتصم قرار گرفت و
به این اتهام وکه برادرزاده معتصم عبا س بن مأمون را بر ضد خلیفپپه
به شورش واداشته بود او را بنپپد نهادنپپد و هلک وکردن پد .بپپدگمانی
خلیفه در حق عجیف تا بدان پایه بود وکه چون عجیپپف در نصپپیبین
درگذشت پسرش صالح بن عجیف نزد خلیفه بآمد و پدر را لعن وکرد
و از بیزاری جست و درخواست وکه او را به نام پدر منسوب نکننپپد و
به جای صالح بن عجیف ،صالح معتصمی بخوانند ۲.در این پاسخ وکه
یدهد در واقع به تصاریف و تغییپپرا ت
افشین به اسحاق بن ابراهیم م ،
یوکند و با وکنایه از دسیس،هها و توطئ،ههای رقیبان پرده
زمانه اشاره م ،
یدارد .
بر م ،
افشین و مازیار
بآن گاه مازیار سپهبد طبرستان را با او روبرو وکردند دریپپن بپپاب
بآن چه یعقوبی نقل وکرده است با روایت مشهور طبری تفپپاو ت دارد .
ینویسد وکه چون مازیار را با افشین روبرو وکردند ابپپن دواد
یعقوبی م ،
یوکنپپی وکپپه او
قاضی مازیار را گفت :این است افشین ،وکه تو دعوی م ،
ترا به سروکشی و شورش وا داشته است .افشین روی به مازیار وکرد و
گفت» :دروغ از مردم بازار نارواست پیداست وکه از پادشاهان تا چپپه
یرهانپپد
اندازه زشت است بپپه خپپدا سپپوگند دروغ تپپرا از وکشپپتن نم ،
فرجام وکار خود در دروغ قرار مدهد « .
ینویسپپد وکپپه
اما روایت طبری درین باب مشهورتر اس پت .وی م ،
چپپون مازیپپار را پیپپش بآوردنپپد از افشپپین پرسپپیدند ،ایپپن مپپرد را
یشناسپپی ؟
یشناسی ؟ گفت نه .مازیار را گفتند تپپو ایپپن مپپرد را م ،
م ،
گفت بآری این مرد افشین است .به افشین گفتند وکه این نیز مازیپپار
است .گفت اوکنون شناختم .
تیرهاشان به پایان رسد بآن گاه بر بآنان بتاز و همه را از بن برانداز .تا
دین به همان قرار وکه در روزگار عجم بود باز گرددد « .
افشین گفت »این مرد بر برادر خود و برادر مپپن ادعپپایی دارد و
یوکند .و اگر خود چیزی بپپدو نوشپپته
این ادعا چیزی بر من الزام نم ،
بودم تا او را چنان به خویشتن متمایل وکنم وکه بر من اعتمپپاد وکنپپد
نیز ناپسند نبود زیرا چون من خلیفه را به شمشیر یاری وکرده بپپودم
روا بود وکه به حیله نیز او را یاری وکنم تا مازیار را به بنپپد بآورم و بپپه
خلیفه تسلیم وکنم و همان بهر،های وکه عبدالله طاهر اوکنون از گرفتن
مازیار برده است من ببرم و نزد خلیفه جپپاه و بآبپپرو بیپپابمد « .بآن گپپاه
مازیار را بیرون بردند .
یگیرد و نشان
این پاسخ افشین بآشکارا پرده از راز درون او بر م ،
یدهد وکه امیر زاده اشروسنه بپپرای بآن بپپا مازیپپار نوشپپت و خوانپپد
م ،
داشته است وکه او را فریب دهد و با خیانت نسبت به او خپدمتی بپپه
دستگاه خلیفه وکرده باشد .
ابن ابی دواد حاضران مجلپپس را گفپپت اوکنپپون وکپپار او بپپر شپپما
بآشکار گشت پس بغای وکبیر سردار ترک را وکه در مجلس حاضر بود
گفت تا افشین را فرو گرفت و از باب وزیپر بپه سپوی محبپپس بپرد .
بدین گونه بود وکه دوران قدر ت و شکوه افشین شاهزاده اشروسنه به
پایان رسید .
سرانجا م افشین
یگویند قبل از وفا ت »وکس نپپزد
نوشت،هاند وکه او در زندان مرد .م ،
بانگ رستاخیز ۴۳۳ /
بیرون بآوردند و در باب العامه بپپر دار وکردنپپد ۱بتپپانی چنپپد نیپپز وکپپه
یگفتند از خانه او بیرون بآورد،هاند بیاوردند و همان جا با جسپپد او
م ،
سوزانیدند .
مروج ج ۲ص . ۳۴۴و رک وکامل ابن اثیر ج ۶ص ۱۶۸ – ۹چاپ لیدن در ۱
حوادث سال . ۲۲۶
بانگ رستاخیز ۴۳۵ /
بشدم و بآن طبق میوه نزد او دیدم وکه یکی از بآن برنگرفته بپپود مپپرا
گفت بنشین من بنشستم و او با من حدیث دهقنت درگرفت و مپپرا
یوکرد من گفتم سخن مختصر گیر و بر مقصود ختم وکن
استمالت م ،
نها وکردی
وکه امیرالمؤمنین را بگوی وکه یا مولی به جای من احسا ،
و مرا به منزلت رفیع رسانیدی و لشپپکرها را متپپابعت مپپن فرمپپودی
یحقیقت نامعلوم قبول وکنی و در بآن
نهای ب ،
اوکنون در حق من سخ ،
یوکنی… بآن وکه با تو گفت،هانپپد وکپپه منکجپپور را
به عقل خود رجوع نم ،
من بر مخالفت داشت،هام… و بپپا بآن قایپپدان وکپپه بپپه جنپپگ منجکپپور
فرستادی گفت،هام وکه جنگ نکنند… تو مردی وکه حال جنگ دانپپی و
با مردان جنگ وکرده و لشکرها به جنگ برد،های امکان دارد وکه مهتر
نها گوید ؟ و اگر نیز ممکن باشد نشاید وکه
لشکر با وکسی چنین سخ ،
یدانپپی وکپپه غپپرض
نها از دشمنان من قبول وکنی و م ،
تو چنین سخ ،
یگوینپد چیسپت… حمپدون گفپت از پیپش او
ایشپان در بآن وکپه م ،
برخاستم و طبق میوه همچنان وکه بود دست بدو نرسیده بود .چپون
بیرون بآمدم بعد از بآن گفتند افشین بمرد و معتصپپم گفپپت او را بپپه
پسرش نمایید افشین را از محبس بیپپرون بآوردنپپد و پیپپش پسپپرش
انداختند پسر موی و ریش خود بکند پس افشین را بر گرفتند و بپپه
خانه ایتاخ بردند و از بآن جپپا بپپر در دروازه بآویختنپپد و از بآنجپپا وکپپه
بآویخته بودند برگرفتنپپد و بپپا چپپوب بسپپوختند و خاوکسپپترش را در
/ ۴۳۶دو قرن سکو ت
چنین بود فرجام وکار افشین ،وکه به بآرزوی خویش نرسید .چنان
وکه بابک و مازیار نیز فریب او را خوردند و وکاری از پیش نبردنپد .بپپا
این همه سعی و جهد این سرداران ،به جدایی خراسان و بعضی بلد
دیگر ایران ،از قلمرو و خلفت بغداد منتهی گشت طاهریان قدر ت و
نها ،بآغاز نوبت دولت فر س را نوید داد .
استقلل یافتند و حکومت بآ ،
طاهریان
یتوان ،بآغاز حکومت مستقل ایران بعد
بآیا حکومت طاهریان را م ،
از اسلم ،خواند ؟ این جا ،جای سپپخن هسپت .طاهریپپان ایرانپپی و از
مردم پوشنک هرا ت بودند .بسا نیز وکه به نسب و نژاد خویش تفپپاخر
یوکردند .لیکن قبل از وصول به حکومت نیز خود را از راه مپپوال ت
م ،
به عرب بسته بودند با این همه از وقتی وکه به خراسان بآمدند ،چون
جنگ عقاید
نبرد در روشنی
نبردی وکه ایرانیان در طی این دو قرن با مهاجمان عرب وکردنپپد
همه در تاریکی خشم و تعصب نبود .در روشنی دانپپش و خپپرد نیپپز
این نبرد دوام داشت و بازار مشاجرا ت و گفتگوهای دینی و فلسپپفی
گرم بود .بسیاری از ایرانیان ،از همان بآغاز وکار دیپپن مسپپلمانی را بپپا
شور و شوق پذیره شدند .دین تاز،های را وکپپه عربپپان بآورده بودنپد ،از
ییافتند و ثنویت مبهپپم و تاریپپک
بآیین دیرین نیاوکان خویش برتر م ،
یشپپائبه اسپپلم شپپرک و وکفپپر
زرتشتی را در برابر توحید محض و ب ،
یشناختند .بآن شور حماسپپی نیپپز وکپپه در طبپپایع تنپپد و سپپروکش
م ،
یدارد وکه هر چه را پاک و نیک و درست اسپپت
هست و بآنان را وا م ،
ایرانی بشمارند و هر چه را زشت و پلید و نادرست است غیر ایرانپپی
لهای بآنان نبود .از این رو بآیین مسلمانی را دینی پپپاک
بدانند ،در د ،
و بآسان و درست یافتند و با شوق و مهر بدان گرویدند .با این همپپه
/ ۴۴۰دو قرن سکو ت
در عین بآن وکه دین اعراب را پذیرفتند ،بآنان را تحپپت نفپپوذ و تپپأثیر
فرهنگ و تربیت خود فرو گرفتنپپد و بپپه تمپپدن و فرهنپپگ خپپویش
بربآوردند .اما ایرانیان همه از این گونه نبودند .بعضپپی دیگپپر ،همپپان
گونه وکه از هر چیز تاز،های بیم و وحشت دارنپپد ،از دیپپن عپپرب هپپم
روی برتافتند و بآن را تنهپپا از ایپپن رو ،وکپپه چیپپزی نابآشپپنا و تپپازه و
ناشنا س بود نپذیرفتند .بهتر دیدند وکه دل از یار و دیار بروکنند و در
گوشه و وکنار جهان بآواره باشند و دین تازه را وکه بر ایشان ناشپپنا س
لها دربپپدری در
و نامأنو س بود نپذیرند .حتی سپپرانجام پپپس از سپپا ،
وکوه و بیابان رنج هجران بر دل نهادند و به سند و سنجان رفتند تپپا
دینی را وکه از نیاوکان بآموخته بودند و بدان سپخت دل بسپته بودنپد
ترک نکنند و از دست ندهند .اگر هم طاقت درد و رنپپج دربپپدری و
هجران را نداشتند رنج تحقیر و بآزار مسلمانان را احتمپپال وکردنپپد و
ماندند و جزیه پرداختند و از وکیش نیاوکان خویش دست برنداشتند .
برخی دیگر ،هپپم از اول بپپا بآییپپن مسپپلمانی بپپه مخپپالفت و سپپتیزه
برخاستند گویی گرویدن به این دینی را وکه عرب بآورده بود اهپپانتی
یوکردند .ازین رو اگر نیز در ظپپاهر
و ناسزایی در حق خویش تلقی م ،
ینمودند در نهان از عرب و بآیین او بپپه شپپد ت
خود را مسلمان فرا م ،
یداد سپر بپه
بیزار بودند ،و هر جپا نیپز فرصپتی و مجپالی دسپت م ،
یگذرانیدند .
یبآوردند و عربان و مسلمانان را از دم تیغ م ،
شورش بر م ،
جنگ عقاید ۴۴۱ /
ثهپپا و
به هر حال وجود این فرق،ههپپا و بآرای مختلپپف ،بپپازار بح ،
یداشپت و نپپبردی
لهای مذهبی را بین اعراب و ایرانیان گپپرم م ،
جد ،
یشد وکه بسی دوام یپپافت
سخت را در روشنی عقل و دانش سبب م ،
و نتایج مهم داشت .
آیین زرتشت
باری ،بآیین زرتشت وکه اسلم بآن را به خطر افکنپپده بپپود جنبپپه
ثنوی داشت .درین بآیین مبدأ خیر از مبدأ شر جدا بود .هپپر بآن چپپه
/ ۴۴۲دو قرن سکو ت
یداشپپت و
نیکی و روشن و زیبایی بود بآن را به مبدأ خیر منسوب م ،
هر بآن چه زشت و تیرگی و پستی بپپود بآن را بپپه مبپپدأ شپپر نسپپبت
یداد .مانند دیگر ادیان روحانی بآن قدر ت را داشت وکپپه عشپپق بپپه
م ،
لها برانگیزد و غبار ریمنپپی و اهریمنپپی را از
نیکی و روشنی را در د ،
نها بزداید و محو وکند گذشته از بآن دیپپن وکپپار و وکوشپپش بپپود و
جا ،
یوکپپارگی و گوشپپه نشپپینی و مپپردم گریپپزی را پپپاک و ایپپزدی
ب ،
یدانست وکپپه در زنپپدگی بپپا دروغ و
یشمرد .تکلیف بآدمی را بآن م ،
نم ،
زشتی و پستی پیکار وکند و بآن را در بند دارد ۱.فدیه و قربان و بپپاده
یپسندید .زهد و ریاضتی نیز وکه در
یشمرد و نم ،
گساری را بیهوده م ،
نهای دیگر هست در بآیین زرتشت در وکار نبود .
دی ،
به همین خواست و همیت اختیار بستگی داشپت .در چنیپن بآییپن ،
وکه بآدمی مسئول وکار و وکردار خویش است دیگر جایی برای تقدیر و
یتواند گناه وکاهلی و وکنار،هجویی خویش
سرنوشت نیست و وکسی نم ،
یفرجام بگذارد ۱دینی وکه چنین سپپاده و
را بر گردن تقدیر نامعلوم ب ،
یتوانسپپت راه روشپنی و پپپاوکی را بپه مپردم
سودمند بود به خوبی م ،
لها برانگیزد .
نشان دهد و شوق به معرفت و عمل را در د ،
برای تحقیق در مسأله جبر و اختیار در مذهب زرتشت رجوع شود به وکتاب ۱
جکسن به این عنوان
. Zaroastrian Studies, New York 1928 Part II
/ ۴۴۴دو قرن سکو ت
بآیا ذوکر این معایب ،حکایت از وجود بآن در بین طبقا ت روحپپانی
یرود وکه درین باره جای تردیپپد باشپپد .
یوکند ؟ گمان نم ،
این عهد نم ،
علی الخصوص وکه فتر ت و فساد وکار موبدان را دریپپن دوره از قرایپپن
یتوان دانست .
دیگر نیز م ،
دانا و مینوک خرد ،فصل – ۵۹رک :ترجمه وست ص ۱۸۳و متپپن پهلپپوی ۱
طبع داراب دستور پشوتن سنجانا ص . ۸۲
جنگ عقاید ۴۴۵ /
فساد و اختلف
باری ،بآتشگاه با بآن وکه به فساد مغان و موبدان بآلیش یافته بود ،
یطلبید .با این همپپه ،بپپه سپپبب
در همه وکارها برای خویش حقی م ،
همین فساد و پریشانی وکه در وکار موبدان و هیربدان رخ نموده بپپود ،
یبآمد .در واقپپع
دیگر از اداره این همه وکارها وکه بر عهده داشت بر نم ،
ییپپافت
هر قدر دستگاه اداری و سازمانی اجتماعی ساسانی وسعت م ،
و هر قدر قدر ت تمدن ظاهری و صپپوری شاهنشپپاهی ایپپران فزونپپی
یگرفپت ،تپپوان و نیپپروی بآتشپپگاه در اداره امپور مملکپپت وکاسپپتی
م ،
تهای دینی نیپپز
یشد .علی الخصوص ،وکه بدع ،
یپذیرفت و وکمتر م ،
م ،
یوکپپرد و مپپردم را در درسپپتی و
هر روز قدر ت موبپپدان را مپپتزلزل م ،
یانداخت .
نها به تردید م ،
پاوکی بآ ،
آیین مانی
بآیین مانی نخستین بدعت دینی بود وکه با سپپر و صپپدای بسپپیار
ازین تصادم بآرا و عقاید پدید بآمد .سرگذشت او و دیپپن تپپاز،های وکپپه
یگنج پد .ایپپن قپپدر
پدید بآورد ،داستان دراز دارد و در ایپپن اوراق نم ،
هست وکه مانی به حکم محیط پرورش و به اقتضای احوال و ظپپروف
دوره زندگی خویش مذهبی ابداع وکرده بود وکه در بآن بسی از عناصر
و اجزا عیسوی و زرتشتی و زروانی را با پپپار،های از عقایپد صپپابئین و
منداییان و حرانیان به هم پیوسته بود و تروکیب وکپپرده بپپود ۱.پپپدر و
نها داشت
مادرش ایرانی بودند و ناچار بهر،های از مرده ریگ عقاید بآ ،
یبآید در بابل نشو و نمپا وکپرده بپود و از
اما چنان وکه از اخبار او بر م ،
رک :وکتاب مانی و دین او شامل دو خطابه از بآقای سپپید حسپپن تقپپی زاده ، ۱
نشریه انجمن ایران شناسی ص – ۳۰وکه بآخرین تحقیقا ت مهم درباره مانی
است .فهرستی از مآخذ فارسی و عربی مربوط به مانی نیز به اهتمپپام بآقپپای
احمد افشار شیرازی بدان ضمیمه است وکه اوکپپثر مآخپپذ موجپود را در بآنجپپا
نقل وکرده است .
جنگ عقاید ۴۴۷ /
مزدک
با این همه ،تصادم بین عقاید و مذاهب گونه گون پیدایش ایپپن
/ ۴۴۸دو قرن سکو ت
در باب مزدک رک :رساله وکریس تنسن در باب سلطنت قباد و ظهور مزدک ۱
– این وکتاب را بآقایان نصرالله فلسفی و احمد بیرشپپک بپپه فارسپپی ترجمپپه
وکرد،هاند .تهران چاپ وکلله خاور ۱۳۲۰شمسی .
/ ۴۵۰دو قرن سکو ت
۱
یشده است .
مثابه خدا مورد پرستش واقع م ،
بآن خوش بینی و ساده دلی وکه خپپاص بآییپپن زرتشپپتی بپپود ،در
کانپپدک در هپپم فپپرو
اواخر این عهد ،تحت تأثیر فلسفه و زندقه اند ،
ریخت .نشر عقاید مانی و تعالیم عیسی و بودا ،همپه از اسپپبابی بپود
وکه علقه به زهد و وکناره جویی را در بین مپپردم بیپپش و وکپپم رایپپج
یوکرد .در اندرز اوشنر عبارتی بآمده است وکپپه تپپا انپپدازه زیپپادی بپپا
م ،
عقاید و بآرای زرتشت مغپپایر اسپت و تپپا حپدی صپپبغه مپانوی دارد .
یرود تپپن اسپت .د «
یمانپد ،بآن وکپه از میپان م ،
یگوید» :جان باقی م ،
م ،
بآیین زروان وکه در دوره ساسانی بپپر دیگپپر مپپذاهب و ادیپپان برتپپری
داشت ،اندیشه سرنوشت و تقدیر را وکه بپپرای بآییپپن و ملپپک زهپپری
وکشنده بود ترویج وکرد .
زروانیان
زروان ۱خدای دیرین ،وکه پدر هرمزد و اهریمن به شمار م ،
یبآمپپد
یوکپپران نبپپود مظهپپر تقپپدیر و سرنوشپپت نیپپز محسپپوب
تنها زمان ب ،
اعتقاد به زروان ،در هر حال ،البته قبل از عهپپد ساسپپانیان در ایپپران وجپپود ۱
داشته است .نه فقط در اوستا ،ذوکر زروان بآمده است بلکپپه در مآخپپذ نسپپبت ًا
قدیم یونانی هم به وجود بآن اشار ت رفته است .ادمپپو س Edémusنپپام از
اهل ، Rhodesوکه از شاگردان ارسطو بوده است اشار ت به انتشپپار اعتقپپاد
به خدای زمان در بین فر س وکرده است و قرائن دیگری هم بر وجود سپپابقه
این دیانت در ایران هست وکه در وکتپپاب Cumont – Bidezوکومپپون
بیدز ،موسوم به Les Mages Hellenisésو وکتاب زهنر موسوم بپپه
Zurvanبآن مآخذ و قرائن جمع و نقل شده است .در هر صپپور ت ،اعتقپپاد
به وجود زروان ،البته در دوره ساسپپانیان بپپه وجپپود نیامپپده اسپپت و سپپابقه
داشته است ،نهایت بآن وکه در ایپپن دوره ظپپاهر ًا بیپپش از سپپایر عقایپپد رواج
یتوان گفت با وجود سابق،های وکه اعتقاد بپپه زروان ،قبپپل
داشته است .بلکه م ،
از عهد ساسانیان داشته اسپپت انتشپپار و رواج بآن از عهپپد ساسپپانیان شپپروع
یشود و خلصه ،در دوره ساسانی ،مذهب زروان بیش از سایر مذاهب بین
م ،
یها رایج بوده است و این نکته را وکه عقیده وکریس تنسن بوده اسپپت
زرتشت ،
Zaehnerنیپپز تأییپپد وکپپرده اسپپت )رک Christensen :ص ۱۴۴و
Zaehnerص ۲۲ک ( .اما اصل بآیین زروان چیسپپت و پیپپدایش بآن چگپپونه
بوده است ؟ در این باب عقیده محققان این است وکه مذهب زروان حاصپپل و
جنگ عقاید ۴۵۳ /
یشد .در بآیین زروان ،جهد تمام رفته بود وکه خیر و شپر هپر دو را
م ،
به مبدأ واحد وکه زروان است منسوب بدارنپد .از بآن پپپس زروان وکپپه
پروردگار زمان بود ،مختار مطلق و جبار مقتدر گردید و دیگر جایی
برای قدر ت و اختیار انسان نماند .بدین گونه اعتقاد به نپپوعی جپپبر ،
کاندک در میان مردم رخنه وکرد ،و از
وکه نتیجه این مذهب بود ،اند ،
۱
اسباب سقوط و انحطاط ملک گشت .
در این بآیین ،اورمزد و اهریمن ،دو فرزند بودند ،از بآن زمان وکپپه
یوکران نام داشت ،چون این دو نیروی عظیپپم ،از یپپک اصپپل
زروان ب ،
یوکردنپپد و در وکارهپپای
بودند ،از حیث قدر ت بپپا یکپپدیگر برابپپری م ،
یبآمد .بدین گونه بآیین زروان ثنپپویت زرتشپپتی
جهان تعادلی پدید م ،
یوکرد و در ورای نیپپروی خیپپر و شپپر
را به یک نوع توحید نزدیک م ،
یداد .
یوکران و ابدیت جاودان باشد قرار م ،
وجود مطلقی را وکه زمان ب ،
این وجود مطلق ،به صور ت خدایی دربآمد وکه هم پدید بآرنده جهپپان
یبآم پد .بپپه همپپان گپپونه وکپپه
بود و هم نیست وکننده بآن به شپپمار م ،
یهای قدیم بپپر همپپه چیپپز برتپپری
وکروئو س پروردگار زمان نزد یونان ،
یوکران نیز در ایپپران همپپه چیپپز را در قبضپپه تصپپرف
داشت زروان ب ،
داشت .
از محققان ،بعضی گمپپان برد،هانپپد وکپپه ایپپن بآییپپن بعپپد از عهپپد
زرتشت به وجود بآمده است و از صبغه تپپأثیر و نفپپوذ فلسپپفه یونپپان
بروکنار نیست .تأثیر یونان را ،در توسعه و تکمیل ایپپن بآییپپن ،شپپاید
نتوان انکار وکرد ولیکن حقیقت بآنست وکه ذوکپپر زروان در اوسپپتا نیپپز
بآمده است .احتمال هست وکه این عقیده ،از تأویل بعضی اقوال اوستا
مؤلف از مواد بسیاری وکه در دست داشته است به قدر وکفایت استفاده نکرده
است .
جنگ عقاید ۴۵۵ /
شک و حیرت
تها؛ وکه بآن روزگاران ،هر روزی نمونه تاز،های از
در برابر این بدع ،
یوکپپرد موبپپدان خشپپونتی سپپخت نشپپان
نها ،در وکناری سپپر بپپر م ،
بآ ،
نهپپا
یدادند .هر چه بپپا رأی و اندیشپپه بآنپپان سپپازگار نبپپود ،نپپزد بآ ،
م ،
یشد .وکسانی وکه خدا را هم مبدأ خیپپر و
نادرست و مردود شمرده م ،
یشپپدند و دیپپن
یشمردند ،در دینکر ت به بدی یاد م ،
هم منشأ شر م ،
یگردید .با این بدبآموزان و بد دینپپان ،موبپپدان
بآنان بدبآموزی تلقی م ،
چنان وکه عاد ت روحانیپپان همپپه اقپپوام و امپپم جهپپان اسپپت ،رفتپپار
ناهنجاری داشت،هاند .این خشونت روحانیان ،ناچار در اذهان وکسپپانی
شهپپای سپپخت پدیپپد
وکپپه بپپه بآزاد اندیشپپی علقپپه داشپپت،هاند ،واوکن ،
یبآورد ،از بآن جمله شک و حیپپر ت بپپود .برزویپپه طپپبیب از جملپپه
م ،
وکسانی است وکه ظاهر ًا در دوره نوشیروان گرفتار این شک و حیپپر ت
شده است .اگر نیز این باب وکلیله و دمنه وکه به نام اوست ،بآن گپپونه
وکه ابوریحان بیرونی پنداشته است از جانب ابن مقفع بر اصل وکلیلپپه
الحاق شده باشد باز شک نیست وکه احوال این گونه مردم را درست
یهای موبپپدان
تگیر ،
یوکند .احوال وکسانی وکه از سخ ،
و روشن بیان م ،
در وکار دین به حیر ت و تردید افتاد،هاند ،در شرح حپپالی وکپپه برزویپپه
یگوید» :همت و نهمت
یوکند منعکس است .م ،
طبیب از خود بیان م ،
یگردانیپپدم و الحپپق راه بآن را دراز و
بر طلب علپپم دیپپن مصپپروف م ،
یپایان یافتم سراسر مخاوف و مضایق و بآن گاه نه راهبری معیپپن و
ب ،
تهپپا هپپر چپپه ظپپاهرتر
نه شاهراهی پیدا… و خلف میان اصحاب مل ،
بعضی به طریق ارث دست در شاخی ضعیف زده و طپپایفه از جهپپت
متابعت پادشاهان و بیم جان پای بر روکنی لرزان نهاده و جماعتی از
بهر حطام دنیا و رفعت منزلت میان مردمان دل در پشتوان پوشیده
بسته و تکیه بر استخوان تپپود،های وکپرده و اختلف میپان ایشپان در
ینهایت ،و رأی هر یک بر بآن
معرفت خالق و ابتدا خلق و انتها وکار ب ،
جنگ عقاید ۴۵۷ /
مقرر وکه من مصیبم و خصم من مبطل و مخطی .با ایپپن فکپپر ت در
بیابان تردد و حیر ت یک چندی بگشتم و در فراز و نشیب بآن لختی
بپوییدم… البته نه راه به سوی مقصد بیرون توانسپپتم بپپرد و نپپه بپپر
سمت راه حق دلیلی نشان یافتم به ضرور ت عزیمت مصپپمم گشپپت
بر بآن وکه علما هر صنف را ببینم و از اصپول و فپروع معتقپد ایشپان
استکشافی وکنم و بکوشم تا بینتی صادق و دلپذیر به دست بآید .این
اجتهاد به جای بآوردم و شرایط بحث اندر بآن به رعپپایت رسپپانیدم و
هر طایف،های وکه دیپپدم در ترجیپپح دیپپن و تفضپپیل مپپذهب خپپویش
یگفتنپپد و گپپرد تقبیپپح و ملپپت و نفپپی حجپت مخالفپپان
سپخنی م ،
یگشتند به هیچ تأویل بر پی ایشان نتوانستم رفتن و درد خپپویش
م ،
را درمان نیافتم و روشن شد وکه بنای سخن ایشان بپپر هپپوی بپپود و
هیچ چیز نگشاد وکه ضمیر اهل خرد بآن را قبول وکردی .د « ۱ایپپن فکپپر
حیر ت و تردد ،بعدها در عهد مسلمانان نیز باقی ماند و وکسانی پدید
بآمدند وکه به سبب حیر ت و تردد به زندقه متهم شدند .
تهای
یداشت تنهپپا بپپدع ،
اما بآن چه موبدان زرتشتی را نگران م ،
نهای دیگر نیز در وکار دعو ت مردم گپپرم بودنپپد .از
شگفت نبود .بآیی ،
یک سوی دین عیسی و از سوی دیگر بآیین بودا ،دین زرتشت را در
میان گرفته بود .
آیین عیسی
بآیین عیسی از دوره اشکانیان باز در بین مپپردم ایپپران پراوکنپپده
یگش پت .در دوره ساسپپانی ،تیسپپفون اسپپقفی داشپپت و بسپپی از
م ،
نهای نام بآور به بآیین ترسایی گرویده بود .پادشاهان ساسپپانی
خاندا ،
از وقتی وکه روم بآیین عیسی را پذیرفت ترسپپایان را بپپس پپپر خطپپر
یپرداختند مغان و موبدان نیز
نها م ،
یشمردند و به بآزار و تعقیب بآ ،
م ،
یوکردند .بعضی مانند یزدگپپرد اول
همواره بآنان را بدین وکار تشویق م ،
و خسروپرویز با این پرستندگان صلیب با لطف و نرمی رفتار وکردند .
یشپپد و وکپپار را سپپخت
اما هر روز جسار ت و توقع ترسایان ،افزوده م ،
یوکرد .در دوره یزدگرد یک بار وکشیش پی ،نپپامش هاشپپو ،در شپپهر
م ،
هرمزدارشیر خوزستان ،بآتشپپکد،های را وکپه در مجپپاور ت وکلیسپپا بپود
منهدم وکرد .پیداست وکه ایپن گسپتاخی تپپا چپپه حپد سپبب خشپم
یگشت .بار دیگر در ری نرسپپی نپپام ترسپپایی در
موبدان و بزرگان م ،
بآتشکد،های رفت و بآتش را خاموش وکرد .بآنجپپا را نمازخپپانه ترسپپایان
جنگ عقاید ۴۵۹ /
نمود و به عباد ت ایستاد .این وکار نیز از اسبابی بود وکه یزدگپپرد را از
یوکپپرد .در
یورزید پشیمان م ،
مهر و علق،های وکه نسبت به ترسایان م ،
نهایی هست وکه از فشپپار و بآزار نسپپبت
مآخذ سریانی و رومی داستا ،
یوکند .معهذا از همان مآخپپذ ،ایپپن نکتپپه
به ترسایان ایران حکایت م ،
یبآید وکپپه بآییپپن ترسپپا در بآن روزگپپاران در ایپپران انتشپپاری
نیز بر م ،
یهای موبدان ،مپپانع از انتشپپار سپپریع
داشته است .حتی سخت گیر ،
۱
بآن در بین طبقا ت مختلف مردم نبوده است .
آیین بودا
ییپپافت .در بلپپخ و
از جانب مشرق نیز بآیین بودا هر روز انتشار م ،
سغد و بلد مجاور چین و هند همواره زاهدان و سیاحان بودایی بپپه
نشر و بسط تعالیم بپپودا اشپپتغال داشپپتند .در بآخپپر دوره ساسپپانیان
تانگیزی از بودا تحت عنپپوان بپپوذا سپپف و بلپپوهر در
سرگذشت عبر ،
بعضی از بلد ایران انتشار داشت .گذشته از بآن ،چنان وکپپه از مآخپپذ
یبآید ،بودا یا یکی از شاگردان او وکتابی نیپپز بپپه فارسپپی داشپپته
بر م ،
در باب بآیین مسیح در ایران عهد ساسانی رک :بپپه وکتپپاب Labourtوکپپه ۱
وصف بآن در مآخذ بآمده است .
/ ۴۶۰دو قرن سکو ت
است ۱.بآیین شمنی وکه در تروکستان و سپپغد رایپپج بپپوده اسپپت نیپپز
یبآید .محققان معتقدند بآیین بودا ،
صورتی از بآیین بودایی به شمار م ،
بدان گونه وکه در سغد رواج داشته در حقیقپپت تپپابع مراوکپپز بپپودایی
بوده است .بیشتر متون سغدی ،وکه تاوکنون به چاپ رسیده و منتشر
شده است یا از روی وکتب دینی چینی ترجمه شده است و یا اصپپل
نها از هندی به چینی نقل شده است .به هر حال در بلخ و سغد و
بآ ،
تروکستان ،بآیین بودا به وسیله سپپیاحان و زاهپپدان چینپپی و هنپپدی
بهپپایی نیپپز ،در بپپاب بآییپپن بپپودا و
یشپپده اس پت .و وکتا ،
منتشپپر م ،
نهپپای دیگپپری وکپپه در ایپپران زمیپپن
سرگذشت او بپپه فارسپپی و زبا ،
۲
متداول بوده است وجود داشته است .
مشاجرات فلسفی
تهای
باری بآیین زرتشت ،در پایان دوره ساسپپانی ،بپپر اثپپر بپپدع ،
دینی و در نتیجه فساد و انحطاط موبدان قوی ضپپعیف گشپپته بپپود .
نفوذ بآیین عیسی و بآیین بودا نیز ،از دو جانب شپپرق و غپپرب ،بآن را
یوکرد .شاید اگر اسلم از
فتر م ،
در میان گرفته بود و هر روزش ضعی ،
یرسید ،بآیین زرتشت در برابر نفوذ این دو دیپپن
راه جزیره العرب نم ،
خود را یکسره باخته بود .اما اسلم با روح تازه ،و با تیغ بآختپپه از راه
در رسید و وکارها از لونی دیگر گشت .قدر ت و شکوه اسپپلم ،ادیپپان
نهپپایی وکپپه در
دیگر را خاضع وکرد و طومار همه را در نوردید .از دی ،
نها وکه اهل وکتابی بودند یا مسلمانی پذیرفتند و یپپا
ایران رایج بود بآ ،
نها نیپپز وکپپه اهپپل وکتپپاب نبودنپپد وکشپپته و
جزیه بر گردن گرفتند بآ ،
پراوکنده شدند و یا مسلمانی را گردن نهادند .بپپا قپپدر ت و اسپپتیلی
یها را وکه جزیه پذیرفته بودند ،البته یپپارا و حپپق بآن نبپپود
اسلم ذم ،
تها هرگپپونه تخلپپف از
وکه به نشر و اشاعه دین خویش بپردازند .مد ،
یدادند .
حدود را عربان ،با شمشیر و تازیانه جزا م ،
خویش را نداشتند .در مقابل بانگ اذان وکه از منار،ههای مسپپجد بپپر
یتوانست اوج بگیرد و در برابر بآن چه قپپربآن
یخاست ،سرود مغ نم ،
م ،
تها وکشپپید ،تپپا
یگفت گاثه زرتشت را جای خودنمایی نبپپود .مپپد ،
م ،
محیط بآزادی پدید بآمد و موبدان و هیربپپدان مجپپو س فرصپپت بآن را
یافتند وکپپه در برابپپر فقهپپا و متکلمپپان مسپپلمان بنشپپینند و سپپخن
بگویند .این بآزاد اندیشی در دوره خلفای نخستین عباسی ،خاصه در
دوره مأمون پدید بآمد .با این همه قبپپل از بآن نیپپز پپپار،های عقایپپد و
بآرای دینی وکه مخصوص مجو س بود در بین مسلمانان بیپپش و وکپپم
رواج یافته بود .در حقیقت ،حتی بآن عده از ایرانیپپان وکپپه بپپه طیپپب
خاطر بآیین مسلمانی را پذیرفته بودند هرگز نتوانسپپته بودنپپد ذهپپن
خود را از مواریث و سنن دینی گذشته خویش به وکلی خالی سازند .
از این رو عجب نیست وکه بعضی عقاید و بآرا دیرین اجدادی را نیپپز ،
با بآیین جدید بآشتی داده و به هم بآمیخته باشند .
فلسفه ثنویت
یبآید وکه بحث در باب قدر تا انپپدازه زیپپادی از
از جمله به نظر م ،
افکار مجو س ناشی شده باشد .این وکه از قول پیغمبر دربپپاره قپپدریه
جنگ عقاید ۴۶۳ /
گفت،هاند وکه قدریه مجو س این امت بشمارند نیز حکپپایت ازیپپن دارد
وکه علما اسلم از بآغاز امر متپپوجه ارتبپاط عقایپپد قپدریه بپا مپذهب
مجو س بود،هاند .اسا س عقیده قدریه ،برین نکته بود وکه انسان فاعپپل
وکارهای خویش است و نباید وکرد،ههای خویش را بپپه خواسپپت خپپدا
حواله وکنند .این نکته در حقیقت یک نوع ثنویت بود وکه با وحد ت و
توحید اسلم چندان سازش نداشت و اسا س بآن تجزیه مبدأ خیپپر و
یامیپپه معبپپد
یشد .این فکر را در بآخپپر عهپپد بن ،
مبدأ شر محسوب م ،
بها نقل وکردند وی نیز این را
جهنی منتشر وکرد ،و چنان وکه در وکتا ،
از یک ایرانی ،نامش سنبویه ،پذیرفته بود .البته بعپپدها ،وکسپپانی وکپه
این فکر را قبول وکردند وکوشپیدند تپا بآن را بپا قپربآن و حپدیث نیپز
سازگار وکنند .اما تأثیر و نفوذ بآیین مجو س را در ایجاد این فکپپر بپپه
یتوان وکرد .بعضی از محققپپان ،معتقدنپپد وکپپه مسپپأله
بآسانی انکار نم ،
اختصاص امامت برای علی و اولد او وکه اسا س مذهب شپپیعه اسپپت
نیز ،ناشی از عقاید و افکار عهد ساسانی است وکه فره خدایی و حپپق
یدانست،هاند .شاید بیان این مطلب ،
سلطنت را تنها از بآن ساسانیان م ،
به این صور ت خالی از مبالغتی نباشد لیکن این قدر هست وکه فکپپر
نص امامت ،از جانب خدا برای ایرانیانی وکه بپپه فپپره ایپپزدی معتقپپد
لتر بوده است .با این
بودند از فکر اجماع و انتخاب خلیفه قطع ًا معقو ،
همه ،اگر نیز این دعوی درست نباشپپد و عقایپپد شپپیعه و قپپدریه تپپا
/ ۴۶۴دو قرن سکو ت
انداز،های از عقاید و بآرای مجو س مایه نگرفته باشد ایپن قپدر هسپت
وکه بآیین مسلمانی بسیاری از بآداب و عقاید وجود داشت وکه با عقاید
وکهنه مجو س سازگار بود .درست است وکه یزدان و اهریمن از تخپپت
نها دیگپپر
جبرو ت قدیم خویش فرود بآمپپده بودنپپد و ملکپپو ت بآسپما ،
یهپپای ظپپاهری ،
گپپونه گشپپته بپپود ،امپپا بپپاز در ورای ایپپن دگرگون ،
شهای ثابتی مانده بود وکه هم چنان بپپه چشپپم مپپردم مپپأنو س و
نق ،
ینمود .الله و ابلیس هر چند با هورمزد و اهرمن یکپپی نبپپود ،
بآشنا م ،
یبآورد .قصه ابراهیپپم و
اما باز نام بآن دو مبدأ خیر و شر را به خاطر م ،
داستان بآتش نمرود نیز یادبآور زرتشت و بآتپپش پپپاک بپپود .جهنپپم و
یتوانست عقاید و بآرا وکهن را وکپپه دوزخ و
بهشت و قیامت و صراط م ،
چینو ت از بآن نمون،های بود به یاد بآورد .نمازهای پنجگانه نیز تنهپپا از
بآن مسلمانان نبود ،در بآیین زرتشت نیپپز توصپپیه شپپده بپپود .دریپپن
صور ت مردم ،یعنی عامه خلق ،وکه مانند موبدان و هیربدان نگهبانان
یتوانستند وکیش تپپازه را وکپپه از دیپپار
بآتش مغان نبودند ،به بآسانی م ،
عرب فراز بآمده بود بپذیرند .نفر ت و بیزاری موبدان و وکثر ت حیپپر ت
یوکپپرد .بپپا
در وکار اهل بدعت ،نیز بآنان را به قول مسلمانی ترغیپپب م ،
یگاشتند در ذمه
این همه بآن عده وکه از قبول بآیین جدید روی بر م ،
نها در امان بپود امپا بپرای نشپپر دعپپو ت
اسلم بودند .بآتشکد،ههای بآ ،
نهپا را در ادای مناسپک خپویش بآزاد
مجالی نداشتند .مسپلمانان ،بآ ،
جنگ عقاید ۴۶۵ /
زنادقه
تگیر
یعبپپا س ،نیپپز دریپپن وکپپار خشپپن و سپپخ ،
خلفا نخستین بن ،
بودند .در عهد منصور و مهدی ،بسیاری از مپپوالی و غیپپر مپپوالی بپپه
تهمت زندقه وکشته شدند .با این همه شواهد و قراین بسیاری هست
یامیپپه ،بقایپپایی از مجپپو س و
یدهپپد از اواخپپر عهپپد بن ،
وکپپه نشپپان م ،
یپرداخت،هاند .زنادقه ظپپاهر ًا
مانویان ،در نهان به نشر عقاید خویش م ،
بیش از دیگر فرق،هها ،درین مپپورد بپپه وکوشپپش برخاسپپت،هاند .شپپیوه
تبلیغ این زنادقه در وهله اول ایجاد شک در مبانی دینی و اخلقپپی
مسلمانان بپود .بپه همیپن جهپت در محیپط فسپاد بآلپود و تبهکپار
نهپا زودتپپر از دیگپر فرق،ههپا مجپپال جنبپش و
یامیپه ،بآ ،
حکومت بن ،
وکوشش یافتند .زندقه ،ظاهر ًا دنباله تعالیم مانی بود اما اسا س بآن بر
شک و تردید نسبت به همه ادیان قرار داشت .ازین رو بود ،وکپپه هپپر
وکس در عقاید و مبانی دین شک داشت با زنادقه مربوط و یا دسپپت
یامیه ،این گونه عقاید البتپپه
نها منسوب بود .در حکومت بن ،
وکم به بآ ،
بیشتر از مذاهب دیگر امکان رواج و انتشار داشت .عبث نیسپپت وکپپه
یکی از فاس،دترین خلفای اموی ،ولید بن یزید با بآرا و عقایپپد زنپپادقه
روی موافق نشپپان داد و بپه زنپپدقه تظپپاهر وکپپرد .در اوایپپل خلفپت
یهای خلفپپا تپپا حپپدی محیپپط
یها و دل مشغول ،
عباسی نیز ،گرفتار ،
جنگ عقاید ۴۶۷ /
بآزادی برای نشر بآرا زنادقه فراهم بآورده بود .به همین سبب در بصره
یدینپپان ،بپپه نشپپر
و بغداد ،پیپپروان مپپانی و سپپایر بآزاد اندیشپپان و ب ،
مذاهب خویش و ایجاد شک و تردید در عقاید مسلمانان پرداختن پد .
تتر و
نهپپا سپپخ ،
در عهپپد منصپپور و مهپپدی وکوشپپش و فعپپالیت بآ ،
کتر گشت و خلفا را به چاره جویی واداشت .
خطرنا ،
لفظ زندیق را بعضی از اصل بآرامپپی صپپدیق و بعضپپی از یپپک ریشپه یونپانی ۱
دانست،هاند .ظن قوی وکه امروز مورد تأیید محققان است این است وکپپه اصپپل
ایرانی دارد .زندیک ،وکه ظاهر ًا اصپپل پهلپپوی همیپپن وکلمپپه اسپپت در زمپپان
یشده است وکه در فهم و بیان وکلما ت اوستا بپه
ساسانیان بر وکسانی اطلق م ،
یشد،هاند .پیپروان مپپانی و مپپزدک گویپپا بپپه
شرح و تأویل متوسل و متکی م ،
یشد،هاند چون اهل تأویل
همین سبب در روزگار ساسانیان زندیک خوانده م ،
سع بود،هاند .
و تو هّ
زنادقه در عهد خلفت عباسیان ،بعضی مانوی بود،هاند و بعضی دیگر مردمی
بآزاد اندیش بود،هاند و در واقع به هیچ دینی پای بند نبود،هاند .
نها مراجعپه شپود بپه وکتپاب:
برای اطلعا ت بیشتر در باب زنادقه و احوال بآ ،
من تاریخ اللحاد فی السلم ،عبدالرحمن بدوی وکه علوه بر مآخذ و مراجع
مختلف ،مقال ت مشاهیر این فرقه نیز در بآن ذوکپپر و نقپپل شپپده اسپت .هپپم
چنین نگاه وکنید به مقاله نویسنده این سطور تحت عنوان زنپپدقه و زنپپادقه ،
در مجله راهنمای وکتاب ،شماره دوم ،سال هفتم .
/ ۴۶۸دو قرن سکو ت
از صاحب نظران و بآزاد اندیشان بآن عهد ،وکسانی نیز به اتهام زنپپدقه
هلک شدند اما قرایپپن و اسپپناد حکپپایت دارد وکپپه دعپپو ت و تبلیپپغ
زنادقه از عهد منصور شد ت و قو ت تمام داشته است .
عبدال بن مقفع
از جمله وکسانی وکه درین دوره به تهمت زندقه گرفتار گشتند و
یتپپوان بپپرد .
سر انجام وکشته شدند ابن مقفع و بشار بن برد را نام م ،
مقفع از مترجمان و نویسندگان بزرگ زبپپان عربپپی بشمارسپپت امپپا
خود ایرانی بود ،روزبه نام پسر دادویه ،از مردم شهر جور فپپار س .در
بها هست .گفت،هاند وکتابی
تهای بسیار در وکتا ،
باب زندقه او نیز روای ،
در برابر قربآن ساخت و از قول مهدی خلیفه بآورد،هاند وکه گفته است
وکتابی در زندقه ندیدم ال وکه اصل بآن از ابپپن مقفپپع بپپود .ابوریحپپان
بیرونی هم بآورده است چپپون ابپپن مقفپپع وکلیلپپه و دمنپپه را از زبپپان
پهلوی به تازی نقل وکرد ،باب برزویه را وکه در اصل وکتاب نبود بر بآن
افزود تا در عقاید مسلمانان شک و تردید پدید بآورد و بآنان را بپپرای
قبول بآیین خویش ،وکه دین مانی بود بآماده سازد .
در باب ابن مقفع و زندقه او ،رک به وکتاب امام قاسم بن ابراهیم بر رد وکتابی ۱
از وی ،موسوم به وکتاب الرد علی الزندیق اللعین ابن المقف پع .ایپپن وکتپپاب را
Guidiمستشرق ایتالیایی بپا مقپدم،های چپاپ و ترجمپه وکپرده اسپت )رم
۱۹۲۷ک ( درباره شرح احوال ابن مقفع مرحوم عبا س اقبال رسپال،های دارد وکپه
در برلین به سال ۱۳۰۵چاپ شده است ،و نیز رک :به مقدمه وکتاب وکلیلپپه
و دمنه بهرامشاهی چاپ مرحوم عبدالعظیم قریب وکه نیز شپپرح حپپالی از او
بآورده است .
/ ۴۷۲دو قرن سکو ت
بشار بن برد
اما بشار زندقه را به مثابه نوعی شیرین وکاری و هنر نمایی تلقی
یوکرد و از تظاهر بدان نیز ابا نداشت .بشار بن برد شاعری نابینا ،از
م ،
مردم تخارستان بود .در غزل سرایی شهرتش بپپدان جپپا وکشپپید وکپپه
یرفتند تا اشعارش را فرا گیرند و خنیپپاگران جپپز
زنان به خان،هاش م ،
یگفتنپپد وکپپه هیپپچ
یوکردند .پارسیان بآن عهد ،م ،
به سرود او تغنی نم ،
چیز مانند سرودهای این وکور فسق و فجور و گناه و شهو ت را رایپپج
یبپپرد و
یوکند .این مایه ذوق و هنر را بشار در نشر زندقه به وکار م ،
نم ،
یبآمپپده
پیداست وکه شعر او از اسباب عمده شیوع زندقه بپه شپمار م ،
است .و اصل بن عطا وکه از بزرگپان معپتزله بشمارسپت دریپن بپاب
تترین
گتریپپن و سپپخ ،
گفته است وکه »سخنان این وکور یکپپی از بزر ،
دا،مهای شیطانستد « .از جملپه عقایپدی وکپه بشپار بآشپکارا تعلیپم و
ینمود یکی این بود وکپه وی بآتپش را وکپه مظهپر روشپنی و
تلقین م ،
معبود مجو س و زنادقه بشمارست ،بر خاک وکه سجده گاه مسلمانان
ینهاد و ایپپن
یشد رجحان م ،
و سرشت مایه فطر ت انسان محسوب م ،
یگوید:
بیت او مشهورست ،وکه م ،
و حتی شیطان را وکه از بآتش بآفریده بود بر بآدم وکه از خپپاک بپپر
ینهاد .و این گونه سخنان وکه طعنی و تحقیری در
بآمده بود برتری م ،
عقاید مسلمانان بود سبب شد وکه او را به زندقه متهم دارن پد .و سپپر
انجام مهدی خلیفه ،به سبب هجوی وکه بشار در حقپپش گفتپپه بپپود
وقتی به بصره رفت بفرمود تا او را بگرفتند و چندان تازیانه زدند وکه
از بآن هلک شد .
انتشار زندقه
گذشته از بشپپار و ابپپن مقفپپع چنپپد تپپن دیگپپر از گوینپپدگان و
بهپپایی نیپپز
نویسندگان زبان تازی به زندقه متهم بودند و حتی وکتا ،
در تأیید و اثبا ت بآیین مپپانی و مرقیپپون و بردیصپپان تپپألیف وکردنپد .
نها را مهپپدی وکش پت .از بآن جملپپه عبپپدالکریم بپپن ابپپی
بعضی از بآ ،
یورزید و در
العوجاء بود وکه بآیین مانی داشت و در نشر بآن اهتمام م ،
یوکپرد .چنپان وکپه
اثبا ت بآیین خویش با مخالفان بآشپکارا منپاظره م ،
بعضی از مناظر،ههایی را وکه او با ابو الهپپذیل علف از معپتزله بغپپداد ،
بهپپا نقپپل وکرد،هانپد .وی نیپپز بپپه دسپپت مهپپدی
داشته است در وکتا ،
خلیفه ،وکشته شد .در حقیقت زنپدقه بیپپش از سپپایر مپذاهب ایپپران
/ ۴۷۴دو قرن سکو ت
قدیم در دوره خلفا رواج یپپافت .زیپپرا مپپذهبی بپپود وکپپه بیشپپتر بآزاد
یخواستند تن به زیر بار هیچ دینپپی ندهنپپد
اندیشان و وکسانی وکه م ،
ییافتند .بسی نیز ،تنها بپپرای ظرافپپت و
بآن را با ذوق خود سازگار م ،
یشدند .گذشته از بآن مخصوص موالی
خوشگذرانی بآن را پذیرفتار م ،
نبود و اعراب نیز از قدیم با بآن بآشنا بودند .اعراب بپپه واسپپطه مپپردم
حیره با زندقه بآشنایی داشپتند و عپراق نیپز خپود از قپدیم یکپی از
یبآمپپد بپپدین گپپونه ،در بآغپپاز
صحن،ههای ظهور بآیین مانی به شمار م ،
دوره خلفای بغپداد زنپدقه در بیپن بسپیاری از روشپن رایپان و بآزاد
اندیشان عصر ،رواجی داشت .گذشته از وکسپپانی وکپپه بپپه ایپپن اتهپپام
وکشته شدند وکسانی نیز بودند وکه بپه زنپدقه منسپوب بودنپد امپا در
یوکردند و بدین جهت گرفتار نشدند .از شپپاعران
اظهار بآن مبالغه نم ،
یتوان ذوکر وکپپرد وکپپه
و گویندگان عربی درین دوره ،نام بسیاری را م ،
نهپپا را در
به زنپپدقه و مجپپون منسپپوب و متهپپم بود،هانپپد و اخبپپار بآ ،
یداشپپت
یتوان خواند .بآن چه خلفپپا را وا م ،
بهای تاریخ و ادب م ،
وکتا ،
نها در پیچیدند این نکته بود ،وکه زنادقه بپپا اصپپرار و الحپپاح
وکه به بآ ،
یاعتقپپاد
یوکوشیدند مردم را نسبت به همه ادیان بدگمان و ب ،
تمام م ،
وکنند .جز مانی تمام وکسانی وکه به پیغمبری نامبردار گشپپت،هاند ،نپپزد
یتوانسپپتند
نها دروغگو بودند .این نکته را البته خلفا مسلمانان نم ،
بآ ،
تحمل وکنند .علی الخصوص وکه قربآن مجو س را در شمار اهل وکتاب
جنگ عقاید ۴۷۵ /
بآورده بود اما درباره مانویان سخنی از این گونه در قربآن نیامده بپپود .
بدین سبب مهدی خلیفه و جانشینان او در رفع زنپپادقه سپپخت بپپه
وکوشش برخاستند .چنان وکه مهدی ،وکسی را برگماشت تا زنپپدیقان
را بجوید و بکوبد و او را »صاحب الزنادقهد « نپپام گذاشپپت ۱نیپپز پسپپر
نهپپا بپپاز
خویش را وصیت وکرد وکه چون به خلفت رسد از تعقیب بآ ،
نایستد و از پای ننشیند ۲.هادی در تعقیب این طایفه جد بسیار بپپه
نها باز نماند و در سال ۱۷۱هجری
خرج داد .هارون نیز از تعقیب بآ ،
وکه اشخاص متواری و فراری را امان داد این امان را شامل زنادق،های
وکه از بیم او روی در وکشیده بودند نکرد ۳،در عهد مأمون نیز یکی از
نها نامش یزدان بخت از ری بخواست و بفرمود تا در حضپپور
رؤسا بآ ،
او علما با وی مناظره وکنند .یزدان بخت زنهار خواست تا به بآزادی با
علما مسلمان مناظره وکند اما در مناظره فرو ماند .مپپأمون گفپپت ای
یزدان بخت اسپپلم بیپپار وکپپه اگپپر زنهپپار ت نپداد،ه بپودم اوکنپپون تپپرا
یوکشتم گفت ای امیرامؤنین سخن تو مقبول است اما دانم وکه تپپو
م ،
از بآن وکسان نیستی وکه مردم را به ترک بآیین خویش واداری ۴.با این
همه مأمون درباره زنادقه وکمپپتر اغمپپاض داش پت .نوشپپت،هاند وکپپه در
تعقیب این طایفه شیوه خلفا پیشپپین را داش پت .وقپپتی بپپه او خپپبر
بآوردند وکه ده تن از زنادقه پدید بآمد،هاند و مپپردم را بپپه بآییپپن مپپانی
یخوانند بفرمود تا بآنان را فرو گیرنپپد و بپپه حضپپر ت وی فرسپپتند .
م ،
یرونپد
یای شکمخواره چون این ده تن را بدید وکه به جپایی م ،
طفیل ،
نها در بآمد و چپپون
یبرند .در میان بآ ،
پنداشت وکه بآنان را به سوری م ،
نها پیوست .مووکلن در رسیدند و
یای بردند او نیز بدا ،
نها را وکشت ،
بآ ،
او را با بآن ده تن زنجیر وکردند و بند نهادند .طفیلی سخت بترسید و
از قوم پرسید وکه شما وکیانید و این بند و زنجیر چرا بر شما نهادنپپد .
قوم حال خویش بگفتند و از وی پرسیدند وکه تو در میان ما چگپپونه
افتادی ؟ گفت من مردی طفیلی بودم چپپون شپپما را بپپا هپپم دیپپدم
یروند خویشپپتن در میپپان شپپما افکنپپدم و
پنداشتم وکه به دعوتی م ،
گرفتار شدم .چون وکشتی به بغداد رسید قوم را نپپزد مپپأمون بردنپد ،
نها خواست وکه مانی را لعن وکنند و از دین
یک یک را بخواند و از بآ ،
او باز بآیند چون نپذیرفتند همه را بکشت .پس روی به طفیلی وکپپرد
و نام و نشان او باز پرسید .مرد حال و وکار خویش باز گفپپت مپپأمون
۱
بخندید و ازو درگذشت .
به سبب عنایتی وکه مأمون ،به پژوهش و جستجو در عقاید و بآرا
داشت پیروان مذاهب و ادیان را یک چند بآزادی داد تپپا بپپه بحپپث و
گفتگو پردازند .متکلمان و حکیمان نیز وکه با معارف یونانی و ایرانی
و هندی بآشنایی داشتند با اصحاب حدیث و رأی به بحپپث و جپپدل
برخاستند و در بآن چه به عقاید مربوط است سخنان تازه پدید بآمد .
در باب انسان وکه از خود قدرتی و اختیاری دارد یا نپپدارد و در بپپاب
قربآن وکه مخلوق هست یا نیسپپت بحپپث و جپپدل در گرفپت .دربپپاره
ادیان و مذاهب نیز وکه وکدام با دانش و خرد سپازگار هسپت و وکپدام
نیست مباحثه پدید بآمد .پیروان ادیان و صاحبان عقاید بپپا یکپپدیگر
/ ۴۷۸دو قرن سکو ت
مناظره ثنوی
در بآن هنگام،های وکه بین ارباب عقاید و مپپذاهب دریپپن دوره در
گرفته بود ،ناچار مزدیستان و مجوسپپان نیپپز فرصپپت یافتنپپد تپپا در
مباحثا ت شروکت وکنند .شپپروکت در ایپپن مباحثپپا ت سپپبب شپپد وکپپه
موبدان در باب اسلم و قربآن نیز بپپه بحپپث و گفتگپپو بپردازنپپد و در
درستی یا نادرستی عقایدی وکه بیش از یک قرن پیش بآیین زرتشت
را خاضع و مقهور خویش وکرده بود به جدل و نظر بیاغازند .نمون،های
یها و علمپپای مسپپلمان روی
از این گونه مناظرا ت را وکه بین زرتشت ،
/ ۴۸۰دو قرن سکو ت
وکشتند و همگان بر مأمون ثنا گفتند .د « ۱نام این ثنوی در متن خپپبر
نیامده است لیکن چون رفتاری وکه مأمون در پایان سخن با او وکرده
یوکرده اسپپت شپپباهت دارد
است با معامل،های وکه نسبت به مانویان م ،
بعضی از محققان این ثنوی را مانوی دانست،هاند .حتی او را با یپپزدان
بخت مانوی یکی شمرد،هاند ۲،در صورتی وکه مأمون یپپزدان بخپپت را
نکشت و امان داد و وکشته شدن ایپپن ثنپپوی نیپپز در پایپپان حکپپایت
یبآید و احتمال دارد وکه به وکلی بآفریپپده
مجعول و نامناسب به نظر م ،
خیال نویسنده و زاده بآرزو و تعصب او باشد اما مباحث،های وکپپه بیپپن
یدهد بر پایه عقاید زرتشپپتی اسپپت و در
این ثنوی با مأمون روی م ،
بهای پهلوی نظیر دارد .پیداست وکه دریپپن گپپونه منپپاظرا ت بآن
وکتا ،
یداشپپته اسپپت مسپپأله
چه بیشتر خاطر زرتشتیان ثنوی را نگپپران م ،
خیر و شرست .نگرانی قوم از بآن است وکه افعال شر را به خدا نسبت
چگونه توان داد ؟
قربآن نیز اعتراض وکنند و بآن سخنان را متناقض و متضپپاد بشپپمرند .
یتپوان
نمونه این گونه اعتراضپا ت را در »شپکند گمانیپک وچپپارد « م ،
یتپپوان نمپپون،های از نپپبردی دانسپپت وکپپه
یافت و این اعتراضپپا ت را م ،
یوکرد،هانپپد .
ایرانیان در روشنی منطق و خرد با عربان و مسپپلمانان م ،
نهپپا ،در
یک جا درین وکتاب چنین بآمده است» :در وکتاب بآسمانی بآ ،
یگوید باب وکرفه ۱و گناه این دعوی هست وکه متناقض م ،
ینماید .د « م ،
»وکرفه و بزه هر دو از من است دیپپو و جپپادو نتواننپپد وکپپس را زیپپان
رسانند .هیچ وکس دین نپذیرد و نیکی نورزد و جز بآن وکپپه خواسپپت
من باشد و هیچ وکس به وکفر نگراید و به بدی در نیفتد ال وکپپه مپپن
خواسته باشمد « در همان وکتاب بسا وکه زبان به شکایت گشپپاید و بپپر
بآفریدگان نفرین نماید وکه چرا بدی خواهند و گنپپاه وکننپپد… ایپپن از
خواست وکردگار خود اوست و با ایپن همپه مپردم را بپه سپبب ایپن
یده پد .
یها به شکنجه دوزخ و عقوبت تن و جان بیپپم م ،
گنا،هها و بد ،
یوکشپپانم
یگوید وکه »من خود ،مردم را بپپه گمراهپپی م ،
جای دیگر م ،
چرا اگر بخواهم توانم بآن وکه بآنان را به راه راست بآورم امپپا خواسپپتار
بآنم وکه اینان به دوزخ روندد « و باز به دیگر جپپای گویپپد وکپپه »مپپردم
خود عامل بزه و وکننده گناه باشند…د « ۲ای ،
نهپپا نمپپون،های اسپت از بآن
چه مزدیسنا ،در مبارزه با علما اسلم و جهپپت اثبپپا ت برتپپری بآییپپن
یگفت،هاند .لیکن ،زبان متکلمان اسلم نیپپز ماننپپد شمشپپیر
خویش م ،
نها در رفع و رد این شپپبه،هها و ایرادهپپا توفیپپق و پیپپروزی
غازیان بآ ،
یافت و تمام ایپپن گفتگوهپپا را پایپپان داد .امپپا ایپپن سپپخنان ،نشپپان
یدهد وکه موبدان و هیربدان زرتشتی حپپتی در بحبپپوحه قپپدر ت و
م ،
ییافت،هاند با بآن بپپه مبپپارزه بپپر
عظمت اسلم هر وقت مجال سخن م ،
یوکرد،هاند و این احتجاجا ت ،اگپپر
یخاست،هاند و در رد بآن احتجاج م ،
م ،
یوکند وکه در روشپپنی
خود پایه درستی ندارد اما حکایت از نبردی م ،
دانش و خرد بین ایرانیان و تازیان در خیر بوده اس پت .امپپا منپپاظره
علما زرتشتی فقط به بحث با متکلمان مسلمان منحصر نبوده است ،
با جهودان و ترسایان و مانویپپان و حپپتی بپپا دهریپپان نیپپز گفتگوهپپا
داشت،هاند .نمون،های از این مناظر،هها را نیز در وکتاب »شکند گمانیپپک
یبآید وکه مجپپو س در دوره اسپپلم
نها بر م ،
یتوان یافت .از ای ،
وچارد « م ،
نیز ،از اهتمام در نشر عقاید خویش غافل نبود،هاند و درین وکپپار نیپپز
شوری و علق،های داشت،هاند .
جنگ عقاید ۴۸۷ /
گجستک ابالیش
از بآن جمله مناظر،های وکه بین بآذرفرنبغ موبد بزرگ زرتشتی بپپا
گجستک ابالیش زندیق وکه از مانویه یا دهریه بوده است حکپپایت از
یوکن پد .رسپپاله
نها در نشر عقاید خویش ،در عهد مپپأمون م ،
بآزادی بآ ،
وکوچکی درین باب به زبان پهلوی باقی است وکه داستان این مناظره
را دارد ۱درین رساله ابالیش وکه از بآیین زرتشپپت بازگشپپته اسپپت در
یوکنپپد و هفپپت
حضر ت مأمون با بآذرفرنبغ موبد زرتشپپتی منپپاظره م ،
خهایی وکپپه بآذرفرنبپپغ
یوکن پد .امپپا پاس پ ،
ایراد بر سبیل سؤال طپپرح م ،
یدهد به قدری جالب و درخشان است وکپپه مپپأمون و مجلسپپیانش
م ،
یوکننپپد و ابپپالیش شپپرم زده و
برتری و پیپپروزی موبپپد را تصپپدیق م ،
یشود .
شکسته از حضر ت مأمون خارج م ،
متن و ترجمه رساله را بپپارتلمی بپپه فرانسپپوی )۱۸۸۷ک ( و هپپومی چاچپپا بپپه ۱
انگلیسی )۱۹۳۶ک ( منتشر وکرده است .صادق هدایت هم ترجم،های از بآن دارد
) ۱۳۱۶شمسیک ( .
/ ۴۸۸دو قرن سکو ت
شعوبیان
در گیر و دار این مشاجرا ت ،وکه در زمینه عقایپپد و بآرای دینپپی ،
بیپپن صپپاحب نظپپران در گرفتپه بپود ،مسپأله دیگپپری نیپپز در بیپن
مسلمانان ،مطرح بود :بآیا عربان ،وکه ایران و دیگر وکشورهای جهان را
به اسلم دربآورد،هاند ،و بر بسیاری از اقوام جهان پیروزی یافت،هاند ،بر
دیگر اقوام جهان برتری دارند ؟ البته عربان خپپود دریپپن بپپاب شپپک
جنگ عقاید ۴۸۹ /
نام شعوبی ،وکه بر این فرقه مخالف عرب ،و هم بپپر وکسپپانی وکپپه
اهل تسویه بود،هاند اطلق شده است ،از بآن روست وکه این دو فرقپپه
معتقد بود،هاند وکه قبایل عرب را ،با شعوب غیپپر عپپرب هیپپچ تفپپاو ت
یجپپا و
یها وکپپه عپپرب در برتپپری خپپویش دارنپپد ب ،
نیست و بآن دعو ،
کاندک سخت بال نارواست ۱مشاجره بین اعراب با این شعوب ،
یها اند ،
برای اطلعا ت بیشتر در باب شپپعوبیه رک :ضپپحی السپپلم .تپپألیف مرحپپوم ۱
احمد امین وکه به وسیله بآقای عبا س خلیلی به نام پرتپپو اسپپلم بپپه فارسپپی
ترجمه شده است .نیز به سلسله مقال ت بآقای جلل همپپایی در مجلپپه مهپپر
سال دوم وکه عمده مطالب بآن نقل از همیپپن وکتپپاب ضپپحی السپپلم اسپپت
/ ۴۹۲دو قرن سکو ت
مراجعه شود .همچنین رک :دائره المعارف اسلم ج ۴ص ۴۱۰و همچنیپپن
مراجعپپپه شپپپود بپپپه تحقیقپپپا ت گلپپپدزیهر در ایپپپن بپپپاره در وکتپپپاب:
. Muhammendanische Studien 1
جنگ عقاید ۴۹۳ /
افتاده ایران بیش از دیگران دستخوش جور و بیپپداد تازیپپان بودن پد .
یوکردند ،باج گیران و
مالکان و اقطاع داران از یک سو بر بآنان ستم م ،
یبردند .از
نها را به غار ت م ،
وکارگزاران از سوی دیگر مال و خواسته بآ ،
نها ،بیش از سایر طبقا ت و افکار شپپعوبی بآشپپنا
این جهت بود وکه بآ ،
نهپپا وکپپه بیشپپتر بپپدخواه
شدند .نوشت،هاند وکه »در میان شپپعوبیان ،بآ ،
یورزند ،اوبپپاش نبطپپی و برزگپپران و
عربانند و بیشتر به بآنان وکینه م ،
یباشند لیکن بزرگان و اشراف ایرانپپی وکپپه دارای
روستاییان ایرانی م ،
مقام ارجمندند ،دین را شناخت،هاند و شرف را عبار ت از نسپپب خپپود
۱
یدانند .د «
م ،
این گفته ابن قتیبه ،با بآن وکه از رنگ غرض خالی نیست جپپالب
یجویپپد
و مهم است .در موقعی وکه قوم مهاجم بر وکشوری اسپپتیل م ،
اشراف و بزرگان بآن وکشور همیشه زودتر از سایر طبقا ت با مهاجمان
ییابند .جاه و حشمت پر بهایی وکه دارند غالبپپ ًا
و دشمنان دوستی م ،
یدارد وکه برای حفظ بآبرو و اعتبپپار خپویش بپا دشپمنان
بآنان را وا م ،
نها را بپذیرن پد .از ایپپن
فاتح و قاهر خویش بیامیزند و تأثیر و نفوذ بآ ،
رو در پس هر فاجع،های وکه برای یک مملکت روی داده است ،طبقه
اشراف زودتر از سایر مردم رسوم و بآداب قومی و ملپپی خپپویش را از
دست داد،هاند و حتی راه و رسپپم بیگپپانه را بپپه منزلپپه یپپک »جپپاه و
اعتبارد « تازه ،پذیرفت،هاند .
در دوره اموی ،بآرا و سخنان شپپعوبیان ،بپپا چنیپپن شپپدتی طپپرد
یشد اما در روزگار عباسیان ،وکسانی مانند بشپپار بپپن بپپرد بآشپپکارا
م ،
نهپپا حپپتی
یستودند .بعضی از بآ ،
ینکوهیدند و ایرانیان را م ،
عرب را م ،
یگفتنپپد
یوکردنپپد و م ،
یهاشپپم بودنپپد طپپرد م ،
بآشکارا خلفا را ،وکپپه بن ،
بیایید و پیش از بآن وکه پشیمان شوید خویشتن را خلع وکنید .پپپس
به سرزمین خپپویش در حجپپاز بازگردیپپد و بپپه خپپوردن سوسپپمار و
۲
چرانیدن گوسپند بپردازید…
برای تفصیل این داستان رجوع شود به :اغانی ص ۱۲۵و این حکایت از بآن ۱
جا در ضحی السلم هم نقل شده است ،رک :ج ۱ص ۳۰ – ۲۹وکپپه شپپعر
اسماعیل بن یسار در بآن جا ذوکر شده است و در طی بآن ابیا ت بآمده است:
و الهرمزان لفخر او لتعظیم من وکسری و سابور الجنود معا
اشاره است به متووکلی وکه گوید: ۲
هلموا الی الخلع قبل الندم فقل لبنی هاشپم اجمعیپن
/ ۴۹۶دو قرن سکو ت
با بآن وکه ،بآثار شعوبیه را تعصب دوستداران عرب ،یکسره عرضپپه
نابودی و تباهی وکپپرده اسپپت ولیک پن ،از بآن چپپه در مطپپاوی وکتپپب
یتپپوان حقیقپپت دعپپاوی و
نها نقل شده است به خوبی م ،
مخالفان بآ ،
کانپپدک ،چنپپان
مایه سخنان شعوبیان را دریافت .نفر ت از عرب ،اند ،
وکه جاحظ گفت به نفر ت از هر بآن چه به عرب تعلق داشت منتهپپی
گشت ۱و شعوبیان رفت،هرفته سپپخن اهپپل تسپپویه را بهپپان،های جهپپت
ترویج و اشاعه ثنویت و زندقه وکردند .
پایان یک شب
لهای آخر
سا ک
لهایی وکه بغداد شاهد وکشتن و بپپه دار بآویختپپن بابپپک و
در سا ،
مازیار و افشین بپپود ،دو قپپرن سپپکو ت و مبپپارزه ایرانیپپان بپپه پایپپان
یرسید .از سپپقوط نهاونپد تپپا وکشپپته شپپدن بابپک دویسپت سپپال
م ،
یگذشت .این مد ت بر ایرانیان مثل یک شب رویاخیز گذشته بود؛
م ،
نها و ناله جغدها هیپپچ چیپپز
شب تاریک هولناوکی وکه جز غریو توفا ،
نانگیز ایپپن دو
سکو ت روی،اانگیز بآن را نشکسته بود .در سکو ت هیجا ،
ن ظلمت خیز ،بین نیروی ایرانی و عپپرب وکشپپمکش عظیمپپی در
قر ِ
تهای نظامی و سیاسی دو حریف وکینه جپپو
گیر بود .در صحنه رقاب ،
یوکوشید دیگری را ،به خاک
پنجه در هم افکنده بودند و هر وکدام م ،
افکند .تاریخ این دو قرن ،ماجرای زوربآزمایی دو قوم ایرانپپی و تپپازی
بود .در طی این زوربآزمایی ،عرب بارها به زمین خورده بود اما درین
لهایی وکه بغداد وکشتن و به دار بآویختن بابک و مازیپپار را جشپپن
سا ،
/ ۵۰۰دو قرن سکو ت
یگرفت دیگر میدان را برای حریف یکسره خالی وکرده بود .
م ،
در پایان دو قرن عرب دیگر فاتح ایران نبپپود .سپپیاد ت و قپپدرتی
یامیه ،برای خپپود ادعپپا وکنپپد دریپپن
یوکرد ،در روزگار بن ،
وکه جرأ ت م ،
روزها یکسره از یاد او رفته بود .در دربپپار خلفپپت نفپپوذ و قپپدر ت او
یتوانست با نفپپوذ و قپپدر ت ایرانیپپان معارضپپه وکنپد .تسپپلط
دیگر نم ،
فرهنگ و تمدن ایرانپی ،خلیفپپه تپپازی را یکسپپره مقهپپور و مغلپپوب
نهپپا وکپپه در دوره
خویش وکرده بود .اشپپراف و امپپرا ایرانپپی ،یعنپپی بآ ،
یشدند ،
ساسانیان به قول مورخان اسلم »صاحب بیوتا تد « خوانده م ،
در پایان دو قپپرن سپپکو ت و تحمپپل بآن چپپه را در سپپقوط مپپدائن و
تهپپای
نهاوند از دست داده بودند ،دوبپپاره بپپه دسپپت بآورن پد .حکوم ،
نها بود و با پرداخپپت رشپپوه و خپپراج اجپپازه
محلی غالب ًا در دست بآ ،
یپناه را به نام دین مثل شتر بدوشند .
ییافتند وکه رعایای زبون و ب ،
م ،
در دربار خلفت ،عربان وکنار وکشیده بودند و بندگان ترک وکه تازه بر
روی وکار بآمده بودند ،به اقتضای خوی بندگی ،دوسپپتی و پشپپتیبانی
یفروختند .
خویش را به هر وکه خریدار بود م ،
پایان یک شب ۵۰۱ /
نفوذ تروکان
خلیفه وکه از توسعه و نفوذ ایرانیان بیم داشت ،چپپون حمپپایت و
یوکپپرد نیپپروی تروکپپان را
دوستی عرب را از دست داده بپپود سپپعی م ،
تکیه گاه خویش سازد .برای راضی نگهداشتن تروکپپان نیپپز لزم بپپود
وکه دست بآنان را بر مال و جان مردم باز گذارد .لزم بود وکه با بپپذل
جوایز و صپپرف امپپوال ایپپن بنپپدگان نپپو رسپپیده را راضپپی و مطیپپع
نگهدارد .
از اواخر دوره معتصم دربار خلفت یکسره به دست تروکان افتاده
بود با این همه تا معتصم زنده بود ،تروکپپان چپپون درم خریپپدگان او
یوکردند اما پس از او دیگر از هیچ خلیفه
بودند از او فرمان برداری م ،
یوکردند ۱.بآ ،
نها در بغداد بر خلیفه چیره بودند و در شهرها اطاعت نم ،
این نفوذ تروکان مخصوص ًا پس از وکشته شدن متووکل توسعه بیشتری یپپافت . ۱
/ ۵۰۲دو قرن سکو ت
پس از قتل متووکل تروکان به قول مؤلف الفخری بر ملک استیل یافته بودنپپد
یوکشپپتند و
یخواسپپتند م ،
نها چون اسیری بود وکه اگر م ،
و خلیفه در دست بآ ،
یبخشودند .نوشت،هاند »وکپپه چپپون معپپتز بپپر سپپر خلفپپت
یخواستند م ،
اگر م ،
نشست وکسانش منجمان بیاوردند و گفتند بنگرید تپپا او چپپه مپپد ت خواهپپد
زیست و چه مد ت بر سریر خلفت خواهد مان پد .یکپپی از ظرفپپا در مجلپپس
یزید
یگویی چند سال م ،
نها بهتر دانم .گفتند تو م ،
حاضر بود گفت من از ای ،
یراند ؟ گفت :تا هر وقت وکه تروکان بخواهند .هپپر وکپپه در
و چند سال حکم م ،
مجلس حاضر بود از این جپپواب بخندیپپدد « )الفخپپری ،ص ۲۲۱ک ( بپپه همیپپن
جهت بود وکه به قول مسعودی »معتز در حیا ت لذ ت خواب نداشت و از بیم
یگفت همواره بر ایپپن حپپال
یوکرد .م ،
او روز و شب سلح از خویشتن جدا نم ،
یگفت
خواهم بود تا بدانم سر من از بآن بغاست یا سر بغا از بآن من است و م ،
یترسم وکه بغا از بآسمان بر من افتد یا از زمین به قصد هلک مپپن
همواره م ،
بیرون بآیدد « )مروج الذهب ،ج ، ۲ص ۴۲۸ک ( .
چاپ خلخالی ص . ۳۵ – ۳۰ ۱
پایان یک شب ۵۰۳ /
ستمکاری عمال
در بغپداد وضپپع چنیپپن بپود ،امپپا در ولیپپا ت از ایپپن هپپم بپپدتر
یگذشت .عمال خلفا ،خواه ترک و خپپواه عپپرب ،سپپخت بپپه جپپان
م ،
مردم افتاده بودند .اینان برای انباشتن وکیسه خپپویش از هیپپچ گپپونه
بیداد و ستم دریغ نداشتند .نمون،های از این مظپپالم و فجپپایع عمپپال
یتوان یافت …» :در عهد معتصم دبیپپری
خلیفه را در حکایت ذیل م ،
بود بیکار و پیوسته قصه نوشتی و به در سرای معتصم رفتی و چون
معتصم برنشستی او قصه عرضه وکردی و مضمون قصپه بآن بپود وکپپه
مردی وکاتب وکافی جلدم اگر مرا امیرالمؤمنین شغلی فرماید خدمت
پسندیده به جای بآرم و خزانه را توفیر انگیزم و خود را نانی حاصپپل
وکنم .معتصم از ابرام بآن ملول شد بفرمپپود نپپواب دیپپوان را وکپپه او را
شغلی وکه زیاد ت رونقی نداشته باشد بفرمایند .گفتند مسجد جپپامع
یشپپود .
یباید چه به وقت باران صحن مسجد گپپل م ،
بصره را فرش م ،
مثالی نوشتند تا او برود و بآن شغل را تعهد نماید .مثال بستد و قدم
در راه نهاد در راه سنگی جزع ملون لطیف یافت بآن را با خود بپپبرد
و چون به در بصره رسپپید غلمپپی پیپپش فرسپپتاد تپپا او را اسپپتقبال
وکردند او جمله متفکر بودند تا به جهت وکدام مهم بآمده است .مثپپال
یباشد انداخت ،گفتند فرمپپان بریپپم
عرض داد وکه مسجد را فرش م ،
/ ۵۰۴دو قرن سکو ت
یبایسپت
لیکن چندان مهم نبود وکه بپه جهپت بآن مثپال معتصپپم م ،
بآورد .دبیر بآن سنگ جزع را از بآستین بیرون بآورد و گفت فرمان بپپر
بآن جمله است وکه تمامت فرش مسپپجد ازیپپن سپپنگ باشپد .جملپپه
متحیر شدند و گفتند این چنین سنگ از وکجا حاصل توان وکپپرد ؟ و
ینمود تپا مپپالی بپر خپود گرفتنپپد و او ایشپپان را
او در بآن مبالغت م ،
اجاز ت داد وکه به هر سنگ وکه موجود بپپود فپپرش اندازنپد .دبیپپر بآن
بستد و به خدمت معتصم بآورد معتصم سؤال وکرد وکه این چپپه مپپال
است گفت این توفیر شغل فرش مسجد بصره وکردن اسپپت وکپپه مپپرا
فرموده بودند .معتصم گفت مردی وکه از شغلی هیپپچ رونپپق نداشپپت
چندین مال حاصل وکرد او مستحق همه قسم اعمپپال خطیپپر باشپپد
پس بفرمود تپپا او را در عپپداد دیپپوان بآوردنپپد و اسپپباب وی منتظپپم
یداد شد .د « ۱وقتی خلیفپپه ایپپن اجحا ،
فهپپا را جپپاه و مقپپام پپپاداش م ،
پیداست وکه عمال برای جلپب رضپپای او در ولیپا ت چپه بآتشپپی بپر
یافروختند .
م ،
بدین گونه عاملن ،برای بآن وکه خزانه سلطان را توفیری حاصل
بآید و خویشتن از بآن میان نیز بهر،های ببرند در حپپق رعایپپا از هیپپچ
یورزیدند .این عاملن غالب ًا عمل خپپود
گونه ستم و بیدادی دریغ نم ،
یبآوردند .
را به رشو ت به دست م ،
وقتی در دوره مقتدر وکه قدر ت و نفوذ خلفا بر اثر محدود شپپدن
قلمرو حکومت بسیار وکاستی پذیرفته بود وزیری برای شغل نظپپار ت
یسپپتاند پیداسپپت وکپپه در دوران رشپپید و
وکوفه بدین گونه رشپپوه م ،
یتوانست،هاند افراط وکنند .
مأمون و معتصم وزرا تا چه حد م ،
فساد حکومت
یبآورد ،
عاملی وکه شغل و مقام خویش را بدین گونه بپپه دسپت م ،
یوکرد و باوکی نداشت ،جزیه و بپپاج و خپپراج را
اموال مردم را غضب م ،
یگرفپت .در برابپپر
یوکپپرد م ،
یخواست و از وکه هو س م ،
هر مقدار وکه م ،
سبازی او هیچ مانعی وجود نداشت .داسپپتان معپپن
عورزی و هو ،
طم ،
زائده در سیستان مؤید این دعوی است .
می نویسند وکه محمد بن عبدالملک زیا ت وزیر معتصم روزی به
مظالم نشسته بود وقتی مجلس تمام شد مردی را دید وکه همچنپپان
نشسته است .پرسید وکه بآیا حاجتی داری ؟ گفت بآری ستم رسید،هام
داد من بستان .وزیر سؤال وکرد وکه بپپر تپپو سپپتم وکپپرد ؟ گفپپت تپپو و
تاوکنون از بیم و شکوه و زبان بآوریت نتوانست،هام بر تو راه یابم .گفپپت
در چه باب بر تو ستم وکرد،هام ؟ پاسخ داد فلن ضیعه مرا ووکیل تو به
غصب بستد و چون هنگام ادای خراج فراز بآمد خراج بآن را من خود
پرداختم تا بآن ملک به نام تو در دیوان ثبت نشود و مالکیت مپپن از
یبرد و من همه سپپاله خپپراج
میان نرود .ووکیل تو هر سال غله بآن م ،
یپردازم .و وکس از این گونه ستم به یاد ندارد .ابن زیا ت وزیر
بآن را م ،
گفت این دعوی را شهود و بینه و چیزهای دیگر باید .مرد گفت اگر
وزیر بر من خشم نراند سخنی بگویم .گفت بگوی گفت بینه در این
دعوی همان شهود است و چون شهود شهاد ت خویش بگفتند دیگر
به چیزی حاجت نیست .این وکه گفپپتی »چیزهپپای دیگپپر بایپپد چپپه
۱
معنی دارد ؟د «
وزرا
بدین گونه ظلم و رشوه منبپپع عایپپدی مهمپپی بپپرای عپپاملن و
وزیران بود و چون خلفا خود ازین امر واقف بودند هر زمپپان وکپپه بپپه
یزدن پد .
یوکردند به مصادره امپپوال بآنپپان دسپپت م ،
پول حاجت پیدا م ،
یگشت گذشپپته از ضپپیاع و
وزیری وکه پس از یک دو سال معزول م ،
عقار بسیار هزاران هزار دینار زر نقد داشت و ایپپن ثپپرو ت را غالبپ ًا از
یبآورد .با ایپپن حپپال
راه رشوه و غصب و مصادره و مرافق به دست م ،
یانجامی پد .خلیفپپه امپپوال بآنپپان را
زندگی اوکثر وزیران به پریشانی م ،
ینامید .بسیاری از خلفا ،وزیران
یگرفت و این وکار را »استصفاءد « م ،
م ،
یوکردند
خود را وکه مورد خشم و سخط واقع گشته بودند استصفاء م ،
ینمودند .مصپپادره و استصپپفاء
و اموال خود و وکسانشان را مصادره م ،
به تدریج در بیپپن سپپایر رجپپال حکپپومت هپپم رواج یپپافت و تقریبپ ًا
مترین منبع وکسب مال گردیپد .عپپاملن مپپال رعایپپا را استصپپفاء
مه ،
یبردند و خلفپپا همیپپن
یوکردند وزیران اموال عمال را به مصادره م ،
م ،
یداشتند .وکار به جپپایی رسپپید وکپپه در
معامله را نسبت به وزرا روا م ،
دستگاه حکومت ادار،های جپپداگانه نیپپز بپپه نپپام »دیپپوان استصپپفاءد «
تأسیس گردید .
ابن فرا ت وزیر مقتدر گفته است وکه ده هزار دینار از مال من به
/ ۵۱۰دو قرن سکو ت
خزانه سلطان رفت و حساب وکردم وکه همین میپپزان نیپپز از حسپپین
بن عبدالله جوهری گرفته بودم .در واقع ،وزیر یا عامل ولیت ،درین
یگرفت او نیز بپه
یوکرد .بآن چه را خلیفه از او م ،
میان چیزی زیان نم ،
زور از دیگران گرفته بود و پپپس از چنپپدی نیپپز وکپپه بپپه سپپر شپپغل
یتوانست از مردم بستاند .
یرفت باز م ،
م ،
این رفتار عمال خلفا وکه در ولیا ت ،بیشتر همراه بپپا خشپپونت و
یگشپت .عبپپث
یها م ،
نهپپا و نارضپپای ،
قساو ت بود ،غالب ًا مپپوجب طغیا ،
شها و قیا،مهپپای خپپونین رخ
نیست وکه در سراسر تاریخ خلفپپا شپپور ،
یبآم پد .و ایپپن
یداد و فرق،هها و دست،ههای دینی و سیاسی پدیپپد م ،
م ،
پایان یک شب ۵۱۱ /
همه از جور و بیداد عاملن ظالم و امرا و وزرا ناخدا تر س بپپود ،وکپپه
نهپپا
یمانند بآ ،
یوکردند .و ثرو ت و جلل ب ،
یتیر و وکمان م ،
غالب ًا دزدی ب ،
یبآمد .
یتیر و وکمان فراز م ،
یکسره از همین دزدی ب ،
ثروت وزرا
در واقع ثرو ت و مکنت وزیران و امیران در ایپن روزگپاران غالبپ ًا
بهپپا دریپپن
یوکند .قص،ههایی وکه وکتا ،
یحساب و افسانه بآمیز جلوه م ،
ب ،
ینماید .داستان تزویج مأمون
باره نقل وکرد،هاند این دعوی را تأیید م ،
با دختر وزیر خود حسن بن سهل را مورخان نوشت،هاند .
از جمله تکلفاتی وکه درین عروسپپی بپپه وسپپیله وزیپپر بپپه انجپپام
رسید ،یکی بآن بود وکه »چون مأمون به میان سرای رسید طبقی پر
وکرده بود .از موم به هیأ ت مروارید گرد ،هر یکی چون فندقی در هر
یکی پار،های وکاغذ نام دیهی بر او نبشته ،در پای مپپأمون ریخپپت و از
مردم مأمون هر وکه از بآن موم بیافت قباله بآن دیه بپپدو فرسپپتادد « ۱و
این حکایت هر چند از مبالغه خالی نیسپت ،وضپپع ثپپرو ت و مکنپپت
یدهد .
وزرا را در بآن روزگار نشان م ،
در همان ایام یکی از بزرگان طبرستان ،به هنگام خلفت مأمون
به مکه رفت »هر روز بپپه بپپادیه منپپادی فرمودنپپدی وکپپه حپپی علپپی
غداءالمیر ،معروف و مجهول بخوان او نشستندی مأمون بفرمپپود تپپا
به بغداد او را تره و هیزم نفروشند .وکاغد بخریدند و به عپپوض هیپپزم
یسپپوختند و حریپپر سپپبز ،پپپاره وکپپرده بپپه جپپای تپپره بپپر خپپوان
م ،
۱
ینهادند .د «
م ،
یشپپد ؟
این همه ثرو ت و مکنت نزد وزرا و امپپرا از وکجپپا جمپپع م ،
بدون شک منبع عمده این عواید رشوه خواری و غارتگری بود .زیپپرا
یخریدند .یعقوب بپپن داود
وزرا و امرا منصب و مقام خود را با پول م ،
وزیر مهدی صد هزار دینار به ربیع حاجب داد تپپا او را بپپدین مقپپام
رسانید ۲.بسیاری نیز برای حفظ مقام خویش به هر گونه پستی ،تن
تهای هنگفت فپپرا
یدادند .زیرا وکه ،ازین مناصب و مقاما ت ثرو ،
در م ،
یبآوردند .
چنگ م ،
خراج و جزیه
گذشته از وزیران و امیپپران وکپپه بپپا »استصپپفاءد « و »مصپپادرهد « و
یبآوردند ،عاملن خپپراج و
»رشوه ستانید « ثرو ت و مکنت به چنگ م ،
جزیپپه نیپز از راه جبپایت ایپپن امپوال ،جبپایت بسپیار بپپر خلپپق روا
یداشتند .اما این جزیه و خراج چه بود ؟ درین باب جای بآنست وکه
م ،
سخنی گفته بآید .
یشپد در مقابپل
خراج مالیا ت ارضی بود وکه از اهل ذمه گرفته م ،
جزیه وکه مالیا ت سرانه بود .در بآغاز فتح اسلم ،وکسانی از اهل وکتاب
وکه بپه بآییپپن خپپویش بپاقی ماندنپپد و در ذمپه مسپپلمانان دربآمدنپپد
نهپپا بپپاقی مانپپد امپپا از
نهایی وکه داشتند هم چنان در تصرف بآ ،
زمی ،
یگرفتن پد .گذشپپته از
نها پار،های از محصول را به عنپپوان خپپراج م ،
بآ ،
یهپپا
خراج ،در هپپر سپپال نیپپز مبلغپپی بپپه عنپپوان جزیپپه از ایپپن ذم ،
یشپپد و زنپپان و
یگرفتند .جزیه ،از مردان بالغ و تندرست گرفته م ،
م ،
وکودوکان و بینوایان از پرداخت بآن معپپاف بودنپد .ایپپن جزیپه ،وکپپه از
یداد و مپپال و
یشپپد بآنپپان را در ذمپپه اسپپلم قپپرار م ،
نها گرفتپپه م ،
بآ ،
جانشان از تعرض مصون بود .از این ذمی ها ،اگر وکسپپی از پرداخپپت
یوکرد جایز نبود وکه بآن را به شکنجه از او بستانند .
جزیه خودداری م ،
یشد ،
تنها وسیل،های وکه برای الزام وی به تأدیه جزیه جایز شمرده م ،
/ ۵۱۴دو قرن سکو ت
با این همه ،عاملن خراج در اخذ و جبایت این امپپوال ،هرگپپز از
یوکردند و اهپپل ذمپپه وکپپه بپپار سپپنگین
بآزار و شکنجه مردم دریغ نم ،
جزیه و خراج بر دوش بآنان بود ،ازین رهگذر جفای بسیار وکشیدند .
اهل ذمه
در حقیقت این اهل ذمه ،هر چند در وکنف حمایت مسلمانان به
نهپپا هیپپچ مسپپامح،های را جپپایز
یبآمدند ،اما غالب ًا در حپپق بآ ،
شمار م ،
نهپا را بپه
یشد وکه در دولت مسلمانی هیپچ بآ ،
یشمردند .تأوکید م ،
نم ،
عمل نگمارند و در روزگار خلفایی وکپه تپپا انپپداز،های پپپای بنپپد دیپپن
یشد و خلفا بآن
نها سپرده نم ،
بودند ،وکار وکتابت نیز ،جز به ندر ت بدا ،
نهپپا و
برای اطلعا ت بیشتر در باب جزیه و خراج و وکیفیت جمع و جبایت بآ ، ۱
همچنین برای حپپدود و میپپزان و طپپرز وصپپول ایپپن امپپوال رک بپپه :وکتپپاب
Daniel C. Dennettراجع به »تبدیل مذهب و امر جزیه در اوایپپل
اسلمد « چاپ ۱۹۵۰و وکتاب Lokkegardراجع به نپپرخ مالیپپا ت در دوره
قدیم ،چاپ وکوپنهاک ۱۹۵۰وکه درین باره اطلعا ت و معلومپا ت مفیپدی در
نها هست .وکتاب دنت ترجمه فارسی هم دارد .
بآ ،
پایان یک شب ۵۱۵ /
یشمردند .
را زشت و ناروا م ،
خراج ستانی
جمع بآوری خراج در ولیا ت ،غالب ًا با تهدید و فشار بسپپیار تپپوأم
یگرفتنپپد و بآن را از
بود .وکسانی بودند وکه جمع خراج را به عهپپده م ،
یسپپتاندند و بپپا وضپپع ظالمپپانه و خشپپونت
مردم به زور و شکنجه م ،
نها بپپه قپپول قاضپپی ابپپو یوسپپف
ینمودند .ای ،
بآمیزی بآن را جبایت م ،
وکسانی بودند وکه »جز برگرفتن سود و بهپپره خپپویش اندیشپپه دیگپپر
نداشتند ،خواه بآن را از مال خپپراج برگیرنپپد و خپپواه از مپپال رعیپپت
یستاندند… و مپپردم
بربایند .بآن گاه این همه را نیز با جور و بیداد م ،
۱
یزدنپپد…د «
یداشپپتند و بپپه سپپختی م ،
را در گرمپپای بآفتپپاب نگپپاه م ،
ینویسند وکه »رشید وقتی ،وکارگزاران و دهقانپپان و وکسپپانی را وکپپه
م ،
جبایت خراج را التزام وکرده بودند بازداشت و عبدالله بن هیثپپم بپپن
سام را برگماشت تا مالی را وکه بابت خراج به خلیفه مدیون بودند از
نها مطالبه وکند .عبدالله با انواع شکنج،هها به مطالبه خراج از بآنپپان
بآ ،
پرداخت و در این وکار خشونت و قساو ت بسیار به خرج داد .اتفاق را
در همان سال ،رشید به بیماری سختی دچار گشت و بهبپپود یپپافت
فضیل بر او دربآمد چون دید وکه مپپردم را در بپپاب خپپراج شپپکنجه و
یدهند ،گفت از اینان دست بازدارید وکه پیامبر گفت هر وکه
عذاب م ،
یوکاستند .
یخواستند بآن را م ،
یافزودند و هر وقت م ،
م ،
فضایل بلخ ،نقل از منتخبا ت شارل شفر ،ج ۱ص . ۹۰ ۱
/ ۵۲۰دو قرن سکو ت
اهل اصفهان و قم مانده بود مطالبه وکند ،درین وکار چندان خشپپونت
تهای ایشان و سایر اطعمه بفروخت و اسپپبان و
به خرج داد وکه »قو ،
دیگر چهارپایان برید وکه به زبان اهل قم اسبان یام ۱گویند به عوض
مال ایشان بستد و تا غایت وکه نگذاشت هیچ طایفه از صپپادر و وارد
به بغداد گذر وکنند تا نباید وکه بعضپی از مپال وکسپر بآیپد و مجمپوع
۲
اموال از مردم هر مملکتی بستد .د «
یخواستند از هپپر
بدین گونه خلفا و عمال به میل خود هر چه م ،
یوکردن پد .و دریپپن
یخواست به عنوان خپپراج مطپپالبه م ،
وکه دلشان م ،
یورزیدن پد .ایپپن
مطالبه نیز غالب ًا از ارتکاب فجایع شر،مانگیز دریغ نم ،
یداشت .و این چاره
بیداد و ستم عاملن مردم را به چاره جویی وا م ،
تهای مختلف داشت .
جویی صور ،
رسم الجا ء
گاه صاحبان اراضی برای بآن وکه از عاملن ظالم ایمن باشند بپپه
یام بر وزن لم اسبی را گویند وکه در هر منزلی بگذارند تپپا قاصپپدی وکپپه بپپه ۱
سرعت رود بر بآن سوار شود تا منزل دیگر .برهان قاطع .
تاریخ قم ،ص . ۳۰ ۲
پایان یک شب ۵۲۱ /
در دوره خلفت ولید بن عبدالملک اهالی سواد بپپرای بآن وکپپه از
ظلم عپپاملن سپپتمکار رشپپوه خپپوار ایمپپن بماننپپد بپپه مسپپلمه بپپن
عبدالملک برادر خلیفه وکه والی سواد بود الجاء جسپپتند .از بآن پپپس
اراضی سواد ضیاع مسلمه گردید و در دست اعقاب و احفاد او بپپاقی
ماند تا بآن وکه خلفت به دست بنی عبا س افتاد و بآن اراضی نیز جزء
ضیاع خلفت ضبط گشت .مردم مراغه نیز هنگامی وکپپه مپپروان بپپن
محمد والی ارمنستان و بآذربایجان بود به او الجاء نمودنپپد و اراضپپی
نها به تملک مروان دربآمد تا پپپس از سپپقوط مپپروان ماننپپد سپپایر
بآ ،
نها مأخوذ گردید .
یامیه از بآ ،
املک بن ،
در دوره عباسیان نیز این شیوه دوام یافت .مردم زنجپپان از بیپپم
صعالیک و از شر عمال مجبور شدند اراضی خود را به نام قاسم پسر
نها نیز ازین راه رفته رفته جپپزو
هارون الرشید ثبت وکنند و اراضی بآ ،
۱
ضیاع سلطانی گشت .
در فار س نیز ظلم و فشار عمال و وکارگزاران خلیفه ،مردم را بپپه
یداشت و توازن و تعادل اجتماع را بپپه هپپم
ترک املک خویش وا م ،
یزد با این همه به هم خوردن تعادل اجتماع را مردم به مثابه یک
م ،
چاره و درمان جهپپت رهپپایی از جپپور و بیپپداد عمپپال خلیفپپه تلقپپی
یوکردند .
م ،
آشوب و شورش
گاه نیز تنها چار،های وکه مردم برای رهپپایی از بیپپداد سپپتمکاران
یتوانستند بیابند شورش و قیام بر ضد خلیفه بود .تپپوجه بپپه ایپپن
م ،
نکته وکه قسمت عمده خپپراج قلمپپرو عباسپپیان را مپپردم خراسپپان و
شها و
یدهپپد وکپپه چپپرا بیشپپتر شپپور ،
یپرداخت،هانپپد نشپپان م ،
عراق م ،
قیا،مهای خونین و بزرگی وکه بر ضد خلفپپای عباسپپی انجپپام شپپد از
خراسان و عراق پدید بآمد :این همه فشار و شکنجه و بیپپداد وکپپه بپپر
یبآمد بآنان را به شپپورش و قیپپام
ستمدیدگان خراسان و سواد وارد م ،
یداشت .
بر ضد خلیفه وا م ،
عیاران و رهزنان
یسپپتاندند و
وکارگزاران حکومت ،با شکنجه و بآزار مردم خپپراج م ،
برزگران و بازرگانان وکه حاصپپل عمپپر خپپود را چنیپپن عرضپپه تپپاراج
یشدند دست از وکار خویش برگیرند .برای فپپرار از
یدیدند ناچار م ،
م ،
بیداد و شکنجه عمال دولت بسا وکپپه مپپردم مجبپپور بودنپپد سپپر بپپه
شورش بربآورند .همه جا ناامنی حکمفرما بود .رهزنان و سپپالووکان در
یافتادند .عیاران و شاطران در شهرها امنیت را
را،هها به جان مردم م ،
/ ۵۲۴دو قرن سکو ت
یوکردند .
تهدید م ،
یبآیپد .
پیداسپت وکپه از چنیپن اوضپاع و احپوالی چپه حاصپل م ،
درماندگی و پریشانی مردم اولین نتیجه ایپپن مظپپالم و فجپپایع بپپود .
یتوانست به وجود بآیپپد و پایپپدار
تعادل و توازن در امور دیگر هم نم ،
بهای پپپی در پپپی اجتنپپاب ناپپپذیر بپپه نظپپر
شها و بآشو ،
بماند .شور ،
یبآمد .عیاران و رهزنان در شهر و بیابان چنان مردم را ستوه وکپرده
م ،
بودند وکه بغدادیان خود ،برای دفاع از جپپان و مپپال خپپویش مجبپپور
شدند به دفع بآنان برخیزنپپد ۴در دوره خلفپپت وکوتپپاه امیپپن ،بغپپداد
نهپپا
یکسره در دست شاطران و عیاران افتپپاد و امیپپن در بغپپداد از بآ ،
یگرفت .در عهد حکومت حسن بن سپپهل
برای جنگ مأمون مدد م ،
نیز فتنه جویی بآنان در بغداد و عراق امنیت و بآزادی را از همه مردم
سلب وکرده بود .قدر ت و سپپلطه مپپأمون و معتصپپم چنپپدی بپپر ایپپن
یها پرده افکند .اما بعد از معتصم ضعف خلفا تروکان را چیپپره
پریشان ،
وکرد .از بآن پس حکومت در دسپپت سپپپاهیان بپپود و از خلیفپپه جپپز
اسمی در میان نبود .
مظالم
بغداد چنین بود اما خارج از بغداد ازین هم بدتر بود .سپاهیان و
یگذاشت .هیچ وکس بر جان و مال
تروکان برای وکسی امنیت باقی نم ،
خویش ایمنی نداشت .هر وکس مجبور بود به تپپن خپپود از عپپرض و
یادبی تروکان خلیفه هیچ قیپپد
شرف خویش دفاع وکند .گستاخی و ب ،
یشناخت .در فلسطین یکی از سپاهیان بپپه زور در خپپانه
و حدی نم ،
مردی رفت .مرد غایب بود و زنش مرد سپاهی را به خپپانه راه نپپداد .
سپاهی بربآشفت و او را تازیانه زد .چون مرد بپپه خپپانه بپپاز بآمپپد و از
ماجرا بآگاه گشت جز سروکشی و انتقام چار،های ندید .بدین گونه بود
/ ۵۲۶دو قرن سکو ت
وکه قیام مبرقع یمانی پدید بآمد .گویند وکه او برقعی به صور ت بسپپت
یبآمد
و در یکی از وکو،ههای اردن پنهان گشت .هر روز از وکوه فرود م ،
یوکرد .تبهکاری خلیفپپه و
و عابران را امر به معروف و نهی از منکر م ،
۱
یخواند .
یشمرد و مردم را به یاری خویش م ،
یارانش را بر م ،
فساد عرب
باری در این روزگاری وکه خلیفه بغداد ،در بآن شهر پپپر شپپکوه و
یک دورنما
در طی این دو قرن بر ایران چه گذشت ؟ دورنمپپایی از تاریپپخ و
یتوان ترسیم وکپپرد .نخسپپت توفپپانی
حوادث این دو قرن را اوکنون م ،
سهمگین و خروشان بربآمد وکه دولپپت ساسپپانی را زیپپر و زبپپر وکپپرد .
لها به تپاراج رفپت .چنپدی بعپپد حجپپاج در
شهرها تسخیر شد و ما ،
عراق و قتیبه در خراسپپان و دیگپپر عربپپان در همپپه جپپا وکشپپتارها و
یهای سخت براندند .دیری برنیامد وکه مغلوبان پیکار عظیمپپی
بیداد ،
با فاتحان بآغاز نهادند .بومسلم و مقنع در خراسان و جاویدان و بابک
در بآذربایجان و سپهبد خورشید و مازیار در طبرسپپتان بپپه وکوشپپش
/ ۵۳۲دو قرن سکو ت
یهای
یهپپا و وکوچپپک شپپمار ،
برخاستند زیرا وکه برای رهایی از خوار ،
یدیدن پد .در طپپی ایپپن
عربان مردم ایران جز رسپپتاخیز چپپار،های نم ،
رستاخیز پهلوان مغلوب قد برافراشت و پشت فاتح مغرور را به خاک
رسانید .تفوق ایرانیان بر عربپپان بآشپپکار گشپپت حکپپومت و سپپیاد ت
ب نیمه تابستاند « ۱دود و باد گردید .
عرب رفته رفته چون »رویای ش ِ
نهای ایرانی دوباره امتیازا ت وکهن را به صورتی دیگر به دست
خاندا ،
افتاد .و بدین گونه بآن چه در بآغاز یک توفپپان بپپر بپپاد رفتپپه بپود در
لانگیز
»پایان یپپک شپپبد « وکپپه در وحشپپت و سپپکو ت ،دو قپپرن هپپو ،
گذشت ،دوباره تا حدی به سامان و قرار خویش باز بآمد .
اشپپاره بپپه درام معپپروف شکسپپپیر وکپپه بپپه همیپپن عنپپوان اسپپتA : ۱
. Midsummer Night's dream
منابع وکتاب
الخبار الطوال ،ابی حنفیه احمپپد بپپن داود الپپدینوری ،چپپاپ مصپر ،
بنفقه المکتبه العربیه – بغداد .تاریخ طبع ندارد .طبع لیدن وکتاب با
مقپپدمه و فهپپار س و اختلف قرائپپا ت بآن در ۱۸۸۸و ۱۹۱۲منتشپپر
شده است .
/ ۵۳۴دو قرن سکو ت
المامه و السیاسه .تألیف المام الفقیه ابی محمد عبدالله بپپن مسپپلم
قتیبه الدینوری .مصر ۲) ۱۳۵۵ – ۱۳۵۶جک ( .
برهان قاطع ،تألیف محمد حسین بن خلف تبریزی .به اهتمام دوکتر
محمد معین ،تهران ۱۳۳۵ – ۱۳۳۰شمسی ) ۴جلدک ( .
بیست مقاله قزوینی )دوره وکاملک ( جلد ۱و . ۲تهران ،وکتاب فروشپپی
ابن سینا و وکتاب فروشی ادب .دی ماه ) ۱۳۳۲چاپ جدیدک ( .
تاریخ ادبی ایران ،تألیف پروفسور ادوارد براون )جلپپد اولک ( ترجمپپه و
تحشیه و تعلیق علی پاشا صالح .تهران . ۱۳۳۳
تاریخ اسلم .دوکتر علی اوکبر فیاض .از انتشارا ت دانشگاه تهران .
تاریخ التمدن السلمی .جرجی زیدان ،مصر ،مطبعپپه الهلل ۱۹۳۱ ،
– . ۱۹۴۷
تاریخ الخلفا ،تألیف جلل الدین سیوطی .به تحقیپپق محیپپی الپپدین
عبدالحمید ، ۱۹۵۲ ،طبع مصر .
تاریخ بلعمی ،ترجمه طبری نسخه متعلق بپپه وکتابخپپانه مجلپپس بپپه
شماره ) ۲۳۱رک فهرست اعتصام الملک ص ۱۱۹ک ( – و طبپپع هنپپد
) ۱۹۱۶طبعی بسیار مغلوطک ( .از این وکتپپاب طبپپع تپپازه ای هپپم بپپه
تصحیح م .بهار منتشر شده است .
تاریخ بغداد ،تألیف ابی بکر احمپپد بپپن علپپی الخطیپب ،طبپپع مصپپر
۱۳۴۹هپ .ق .
تاریخ بیهق ،تألیف ابولحسپپن علپپی بپپن زیپپد بیهقپی .بپپا تصپپحیح و
تعلیقا ت )مرحومک ( احمد بهمنیاز .تهران .مهر ماه ۱۳۱۷شمسی .
/ ۵۳۸دو قرن سکو ت
تاریخ سیستان .به تصحیح )مرحومک ( ملک الشعرا بهار .تهپپران ۱۳۱۴
شمسی .مؤسسه خاور .
تاریخ گزیده .تألیف حمدالله مسپپتوفی )چپپاپ عکس پیک ( بپپه اهتمپپام
براون .انتشارا ت اوقپپاف گیپپب ۱۹۱۳ – ۱۹۱۰مسپپیحی ) ۲جل پدک ( ،
طهران . ۱۳۳۹
چهار مقاله )وکتاب – ک ( تپپألیف احمپپد بپپن عمپپر بپپن علپپی النظپپامی
العروضی السمرقندی .بپپه سپپعی و اهتمپپام محمپپد بپپن عبپپدالوهاب
قزوینی ،لیدن ۱۹۰۹مسیحی .
حماسه ملی ایران .تألیف تئپپودور نولپپدوکه .ترجمپپه بپپزرگ علپپوی از
انتشارا ت دانشگاه تهران .
الحیوان )وکتابک ( جاحظ .به شرح و تحقیق عبدالسلم محمد هپپارون
۷) ۱۹۴۵ – ۱۹۳۸جزءک ( .
خرده اوستا .جزوی از نامه مینوی اوستا .تفسپپیر و تپپألیف پپپورداود ،
بمبئی . ۱۹۳۱
الدعوه الی السلم ،تألیف سیر .ت .و .ارنولد ،تعریب حسپپن ابراهیپپم
حسن ،عبدالمجید عابدین ،اسماعیل النحراوی .مصر . ۱۹۴۷
منابع وکتاب ۵۴۱ /
دیوان ابی نوا س .به تحقیق و شرح :احمد عبدالمجید الغزالی ،قاهره
. ۱۹۵۳
زبده التواریخ حافظ ابرو )نورالدین لطف اللهک ( – نسخه خطی متعلپپق
بپه مجلپپس شپپورای ملپپی بپپه شپپماره ) ۲۵۷رک :فهرسپت مرحپپوم
اعتصامی ،ص ۱۴۳ک ( .
سنی ملوک الرض و النبیا ]وکتاب تاریخ[ تألیف حمپپزه بپپن حسپپن
الصفهانی .برلین .مطبعه وکاویانی ۱۳۴۰هجری .
شذرا ت الذهب فی اخبار من ذهب .ابن عماد الحنبلی .طبپپع قپپاهره .
۸) ۱۳۵۱ – ۱۳۵۰جزءک ( .
منابع وکتاب ۵۴۳ /
عیون الخبار )وکتابک ( ،تألیف ابی محمد عبپپدالله مسپپلم بپپن قپپتیبه
الدینوری ،قاهره ۱۳۴۹ – ۱۳۴۳هجری ) ۴جلدک ( .
فجر السلم احمد امین .چاپ دوم .جزء اول طبپپع لجنپپه التپپألیف و
الترجمه و النشر – ۱۹۲۳این وکتاب به وسیله بآقای عبپپا س خلیلپپی
به فارسی ترجمه شده است .تهران دی ماه . ۱۳۱۶
خورشیدی .
وکتاب العبر ،ابن خلدون ،طبع بولق .سنه ۱۲۸۴هپ .ق ۷) .جلدک ( .
مانی و دین او .دو خطابه از سید حسن تقی زاده ،به انضپپمام متپپون
عربی و فارسی درباره مانی و مانویت و بآن چه بدین موضوع مربپپوط
است .فراهم بآورده احمد افشار شیرازی نشریه انجمن ایران شناسی .
تهران . ۱۳۳۵
مفاتیح العلوم ابپپی عبپپدالله محمپپد بپپن احمپپد بپپن یوسپپف الکپپاتب
الخوارزمی .طبع مصر . ۱۳۴۲ .
یسنا .جزوی از نامه مینوی اوستا ،تفسیر و تألیف پورداود . ۱۹۳۸ ،
یشت ها ) .جلد اولک ( قسمتی از وکتاب مقد س اوستا ،تفسیر پپپورداود ،
بمبئی ] – ۱۹۲۷جلد دوم[ . ۱۹۳۱
۵۴۹ / منابع وکتاب
نهای اروپایی
ب – زبا ش
Everyman's library.
فها
ج – مجلشهها و دائره المعار ش