Professional Documents
Culture Documents
Building A World Federation
Building A World Federation
مرکز صلح و حکومت جھانی
تقديم به کن ،که عشقش مرا تعالی بخشيده و بدون ھمراھی اش
اين کتاب ھرگز به ثمر نمی رسيد و تقديم به ژی ژی عزيزم که
زندگی مرا سرشار از نور و سرور کرده است .
فھرست
پيش گفتار
بشريت به عنوان يک تماميت جمعی به آرامی ،ولی با قاطعيت به سوی اتحاد روز
افزون حرکت کرده و با موفقيت مراحل رشد جمعی را پشت سرگذاشته است،
مراحلی که مشخصه اش دوائر رو به گسترش يکپارچگی و وفاداری و انسجام
اجتماعی بوده که با خانواده شروع شده و سپس به سوی قبيله ،دولت -شھر و
کشور پيش رفته است .با توجه به پيشرفت ھای عظيمی که در زمينه ھائی مانند
ارتباطات و حمل و نقل و تجارت صورت گرفته و ما را به نحو فزاينده و اجتناب
ناپذيری به يک ديگر وابسته ساخته است ،مرحله ی بعدی در وفاداری گسترده و
فراگيری که به سوی آن پيش می رويم ،به طور منطقی بايستی وفاداری نسبت به
جھان به عنوان يک واحد باشد .درواقع وحدت اجتماعی است که ميزان صلح و
آرامش جوامع ما را تعيين می کند ،امری که به نوبه ی خود تعيين می کند که تا
چه حد می توانيم نيروھای خود را صرف فعاليت ھای تمدن سازی کنيم .با اين
حال پيشرفت ما به سوی صلح و آرامش ھيچگاه يکنواخت نبوده است :گاھی
گامھای بلندی برداشته ايم و تمدن ھای چشمگيرو مملو از صلح و آرامشی را
ساخته ايم و گاھی نيز نه تنھا پيشرفتی نداشته ايم بلکه پسرفت ھم کرده ايم .به
ھرحال نتيجه ی کلی اين حرکت پيشرفت در مسير يکپارچگی و اتحاد روز افزون
بوده است.
اگر رشد بشريت را مانند رشد يک فرد انسانی بدانيم ،بھترين دوره ای که می توان
وضعيت کنونی بشر را به آن تشبيه کرد ،دوره ی نوجوانی است ،با ھمه ی
گردنکشی ھا ،مرز آزمائی ھا ،خطر کردن ھا و به استقبال فاجعه رفتن ھايش .اگر
به نيمه ی پر ليوان بنگريم نوجوانی مقدمه ی بلوغ است ،واقعيتی که ماھيت بسيار
مھم مرحله ای را که در آن ھستيم نشان می دھد و به ما اميد می دھد که عاقبت اين
مرحله را نيز که ظاھرا" مرحله ی آشفتگی و خود ويرانگری است پشت سرگذاشته
وبرخی از شواھد بلوغی را که بارھا پيش بينی شده از خود ظاھر خواھيم ساخت.
ھمچنين اميدی که به اين ترتيب ايجاد می شود می تواند ما را به حرکت در آورد
تا با کمترين آسيب راه خود را دراين مرحله ی مھم نوجوانی پيدا کنيم .عالمت
بلوغ جمعی ما رسيدن به مرحله ی گريزناپذير بعدی در سير تکاملی جمعی مان
خواھد بود ،يعنی تشخيص اين که وفاداری ما در درجه ی اول بايد نسبت به بشريت
2
درکل باشد .وقتی به اين تشخيص رسيديم الزم است که گام دوم را برداريم و
مؤسسات جھانی و روند ھای تصميم گيری جمعی را که نشان دھنده ی اين درک
جديد باشند ،ايجاد کنيم.
عوامل بسياری به ضرورت و به موقع بودن اين گام بعدی اشاره دارند :اولين آن
اين واقعيت است که ملل و اقوام جھان به طورجدائی ناپذيری در تمام حوزه ھای
زندگی از جمله در حوزه ھای اقتصادی و مالی و زيست محيطی و امنيتی و
بھداشتی به يک ديگر پيوند خورده اند .سيستم ھای جديد مخابراتی و حمل و نقل
وتجاری و مالی دنيائی را که در آن زندگی می کنيم طوری وابسته ساخته است که
ديگر ھيچ ملتی نمی تواند خود را درآن از عالئق و نگرانی ھای ساير ملل جدا
بداند و ادعای خود کفائی نمايد ،چون خواه و ناخواه چنين نيست .منافع ما بيشتر از
آن که بشود از ھم جدا کرد ،در ھم گره خورده است و حوادثی که دريک گوشه از
جھان اتفاق می افتد می تواند در زندگی ھمه ی ما تأثير بگذارد .برای مثال کی
انتظار داشتيم که يک زمين لرزه ی عظيم درتوھوکو [Tohuku] در سواحل شرقی
ژاپن در ماه مارس 2011با ايجاد يک موج 15متری سونامی زنجيره ای از
حوادث را به جريان اندازد و دانشمندان را در مورد خسارات احتمالی به سالمت
انسانی و زيستی در فاصله ای مانند سواحل غربی کانادا و اياالت متحده نگران
سازد؟ اما اين سونامی برق پمپ ھای خنک کننده رادر نيروگاه اتمی حوزه ی
فوکوشيما -دائيچی [Fukushima‐Daiichi] قطع کرد و منجر به ذوب شدن جزئی
از سه رآکتور از چھار رآکتورنيروگاه و به دنبال آن آزادشدن مقادير عظيمی از
مواد راديو اکتيو ،بخصوص سزيم در داخل آبھای اقيانوس آرام شد .نگرانی
حاصل از آزادشدن چنين مقادير عظيمی از مواد راديو اکتيو بود که دانشمندان را
برآن داشت برنامه ی زمان بندی شده ای را برای ديده بانی آبھای سواحل آمريکای
1
شمالی به اجرا درآورند.
عامل ديگر اين واقعيت است که حادترين مشکالتی که بشريت با آنھا روبروست
ماھيت جمعی دارند و راه حل ھای جمعی می طلبند .يکی از مھمترين اين مشکالت
گرم شدن زمين است .آزاد شدن مقادير عظيمی ازگازھای گلخانه ای و عمدتا" دی
اکسيد کربن که از ھر گوشه به درون زيست کره ريخته می شود ،دمای سطح
زمين را با سرعتی که در تاريخ بی سابقه است ،افزايش می دھد .اين گازھا در اثر
استفاده از سوختھای فسيلی که برای توليد انرژی سوزانده می شوند ايجاد می گردند
و افزايش دمای حاصل ازآزاد شدن آنھا در زيست کره اثرات مخرب گوناگونی را
به دنبال دارد .يکی ازاين اثرات ذوب شدن يخچال ھا و کوھھای يخی است که
3
منجر به باال آمدن سطح آب اقيانوسھا می شود و سراسر کشورھای جزيره ای و
نوارھای ساحلی وسيعی را در نقاط مختلف جھان در خطر غرق شدن قرار می
دھد .در نتيجه زمين کمتری برای اسکان جمعيت ھای رو به افزايش و زمين ھای
قابل کشت کمتری برای تغذيه ی آنھا وجود خواھد داشت .کارشناسان پيش بينی می
کنند که اين واقعيات بدون شک منجر به جنگ برسر زمين و منابع طبيعی خواھد
شد.
توليد سالحھای کشتار جمعی شامل سالحھای اتمی ،شيميائی و زيستی ،نمونه ی
ديگری از مشکالتی است که چون صلح و امنيت جھانی را به خطر می اندازد
مستلزم يک راه حل جمعی است .چنين توليداتی بذر ترس و سوء ظن را در دل
کشور ھا می افشاند و آنان را برآن می دارد که برای تضمين امنيت خود در يک
رقابت روزافزون به جمع آوری سالح بپردازند .ھرچقدر تعداد سالحھای
ويرانگری که جمع می کنيم و ميزان وحشتی که ايجاد می کنيم بيشتر باشد احتمال
اين که اين سالحھا به طور عمدی يا سھوی مورد استفاده قرار بگيرند ،بيشتر می
شود .تجربه به ما آموخته است که در نھايت حتی اگر چنين سالحھائی فقط در يک
محل يا منطقه ی خاص به کارگرفته شوند ،بازھم به کار گيری آنھا به طور زنجيره
ای و رو به گسترشی روی مناطق و کشورھای ھمسايه و عاقبت فراتر از آنھا و
روی ساير کشورھا اثر می گذارد و ثبات آن ھا را درھم می ريزد.
4
شده اند و 613ھزار نفر در اردن .براساس برآورد آژانس پناھندگان سازمان
ملل متحد عالوه بر سه ميليون نفری که به عنوان پناھنده از سوريه گريخته اند 6
ميليون و نيم نفرنيز در داخل سوريه آواره شده اند .اين امربه معنای آن است که
نيمی از جمعيت سوريه وادار به فرار از خانه ھای خود گشته اند 3 .رفتار سوريه
عالوه برايجاد بحرانھای انسانی و پناھندگی ،به آتش يک جنگ داخلی نيز دامن
زده که باعث نمو گروھھای نظامی داخلی وفراھم آمدن زمينه ی مساعدی برای
شکوفائی شبکه ھای تروريستی مانند حکومت اسالمی شام و عراق )يا
داعش() [Islamic State of Iraq and the Levant] (ISILشده است .نفوذ
فزاينده ی داعش و سرکشی ھای خشونت بار آنان شامل اعدام ھای دسته جمعی و
کشتارھای غيرقانونی ،بخصوص در کشورھمسايه عراق ،به نوبه ی خود بی
ثباتی عظيمی را در منطقه به وجود آورده و باعث شده کشورھائی نظير بريتانيا،
فرانسه ،استراليا ،اياالت متحده ،عربستان سعودی ،امارات متحده ی عربی ،بحرين
و اردن برای جلوگيری از بدترشدن اوضاع که ھم روی منافع آنھا و ھم روی صلح
و امنيت جھان اثر دارد ،دست به مداخله بزنند 4.
حتی مشکالتی که در وھله ی نخست ملی يا منطقه ای به نظر می آيند ممکن است
به سرعت به مسئله ای حياتی برای امنيت کل جھان تبديل شوند .تاريخ اخير ما پر
از نمونه ھائی از ويروسھائی مانند سارس ،آنفوالنزای مرغی و ابوالست که به
سرعت منتشر می شوند و قابليت ھمه گير شدن را دارند ومی توانند بقا و خوش
بختی شمار عظيمی از انسانھا را در سراسر دنيا به خطر اندازند .تازه ترين نمونه
ی اين امر بروز ويروس مرگبار ابوال در سال 2014در غرب آفريقاست .با اين
که اين بيماری در ابتدا يک مشکل محلی يا منطقه ای شمرده می شد ،اما ھنوز شش
ماه از بروز آن نگذشته مسئولين بھداشت از رشد سريع آن شروع به ابراز نگرانی
کردند و گزارش دادند که اين ويروس رشد تصاعدی دارد و کم کم آن را تھديدی
بالقوه نسبت به امنيت جھان دانستند که الزم است با سرعت و با قدرت با آن مقابله
شود .در واقع جامعه ی ملل به اين نتيجه رسيد که خطری که اين ويروس برای
جامعه ی جھانی دارد آنقدر جدی است که الزم است شورای امنيت سازمان ملل
مقابله ی با آن را به عنوان يک مسئله ی اضطراری به عھده بگيرد 5.باالخره
کشورھای جھان تشخيص دادند که به علت درجه ھم پيوستگی جھانی که گواه آن
مقدار مسافرت ھائی است که بين کشورھا صورت می گيرد ،اگر تالش عظيمی
برای سرکوب اين ويروس در غرب آفريقا ،که عرصه ی تازه ترين بروز آن به
شمار می رود ،صورت نگيرد ،اين ويروس منتشر خواھد شد و امنيت مردم را در
ساير کشورھا نيز به خطر خواھد انداخت.
5
مشکالت جھانی بسياری از اين دست وجود دارد ،با اين حال جامعه ی ملل فاقد
نھادھای تصميم گيری جمعی و سازوکارھای الزم برای يافتن راه حل ھای مشترک
برای مشکالت مشترک جھانی است .تنھا راه حل عملی که ھنوز امتحان نشده،
ايجاد يک فدراسيون جھانی از کشورھاست .اين فکری است که زمانش فرا رسيده.
با اين حال تعدد بحران ھای جھانی که در مقابل ما قرار دارد نشان می دھد که در
ايجاد زيرساختھای نھادی الزم يعنی آنچه که برای پشتيبانی از جامعه ی جھانی در
حال ظھور ما ضروری است ،تأخيرھم داشته ايم .ولی ما می توانيم اين تأخير را
جبران کنيم و گامھای الزم را برای استقرار چنين زيربنائی به صورت ايجاد يک
فدراسيون جھانی برداريم .اگر به تشبيه خودمان برگرديم که بشريت به عنوان يک
تماميت جمعی مانند فردی است که از مراحل مختلف رشد می گذرد ،تازه می
فھميم که چرا با اين ھمه مشکل جھانی روبه رو ھستيم .اگر کسی مرحله ای از
رشد را از قلم بياندازد يا در ورود به يک مرحله ی حياتی از رشد خود تأخير کند،
کم کم نشانه ھای عقب ماندگی اجتماعی در او ظاھر می شود ،درست مثل مرد
چھل ساله ای که اصرار دارد مانند يک جوان 18ساله رفتار کند و بنابراين نمی
تواند مسئوليت ھای خود را به عنوان يک ھمسر ،يک پدر ياحتی يک کارمند قابل
اعتماد به عھده بگيرد .به ھمين صورت بشريت ھم که در برداشتن يک گام حياتی
در پيشرفت جمعی اش تأخير کرده ،بناچارعالئم عقب ماندگی اجتماعی را از خود
نشان می دھد و دچارمشکالت جھانی اجتماعی ،اقتصادی و غير آن گشته است.
چنين درکی ممکن است به خوبی ميل سيرنشدنی و نا بالغ مصرف کنندگان
وصاحبان کسب و کار را به ھزينه کردن بيش از توانائی خود يا حس محق بودن
آنان را توضيح دھد ،که باعث می شود باور کنند حق دارند بدون اين که مجبور
باشند ساعات طوالنی کار کنند ،از مزايای اجتماعی بھره مند شوند يا زودتر از
موقع بازنشسته شوند ،يا سھم خود را از ماليات نپردازند .اين درک ھمچنين
ممکن است توضيح دھد که چرا رھبران جھانی به گرفتن تصميمات دشواری که
برای جلوگيری از گرم شدن کره ی زمين الزم است ،يا به وضع مقررات بين
المللی و ايجاد سازوکارھائی برای اجرا و تضمين اين که کشورھا بدھی ھای کالن
به بار نمی آورند و يا به اقدام جمعی برای برکنار کردن رھبرانی که دست به نسل
کشی می زنند ،تمايلی ندارند .آيا ھمه ی اين کوتاھی ھا نشانه ی آن نيست که نمی
خواھيم بزرگ شويم و عادات خود را عوض کنيم؟ چنين درکی ممکن است به ما
انگيزه ی الزم را بدھد تا برای ايجاد نھادھای الزم شتاب کنيم و به جای اين که
شاھد افزايش يافتن و عميق تر شدن مشکالت جھان خود باشيم ،عادات و رفتارھائی
را که برای مرحله ی بعدی رشد جمعی ما الزم است ،کسب کنيم ،مرحله ای که
اميد است مشخصه اش صلحی حقيقی و پايدار باشد .بايد به طور خستگی ناپذير
6
برای شناسائی نظام کارآمدی بکوشيم که درآن کشورھای جھان بتوانند به طور
جمعی برای رفع مشکالت جھانی تصميم بگيرند و بشريت را به صلح و امنيت
رھنمون گردند.
7
ريشه ی ھمه ی مشکالت جھانی و به ظاھر الينحل ما اين است که نمی خواھيم
قبول کنيم برخی از عادات ،پنداشتھا ،گرايشھا ،سياست ھا ،قوانين و نھادھای ما نه
تنھا ديگر به سود ما کار و به سعادت ما کمکی نمی کنند ،بلکه به طور قطع به
زيان ما ھستند .اما اگر بخواھيم پيش برويم و چالش ھای عظيم جھانی خود را حل
نمائيم بايد راه و روشھای کھنه ی خود را کنار بگذاريم نه اين که خود را برای
حفظ آنھا فدا کنيم .
يکی از اين تغييرات مھم کنار گذاشتن عادت مصلحت طلبی است که باعث می شود
براساس منافع شخصی کوته نظرانه و کوتاه مدت تصميم گيری کنيم .در مورد رفع
مشکالت جھانی ممکن است به نظر برسد که اين رويکرد مشکالت فعلی را در
کوتاه مدت حل می کند اما معموال" در بلند مدت بذر مشکالت تازه ای را می کارد
که به علت تمرکزی که روی کوتاه مدت داشته ايم آنھا را پيش بينی نکرده ايم.
برای مثال ،تربيت و تجھيز مجاھدين برای مبارزه با ارتش شوروی در افغانستان
با اين که در بيرون راندن شوروی از افغانستان موفق بود اما مشکل تازه ای را به
صورت طالبان برای آمريکا ايجاد کرد .در نتيجه آمريکا برای اخراج طالبان دست
به جنگ زد که سالھاست در مرداب عواقب آن گرفتار است .يک چنين محاسبات
کوتاه مدتی بود که باعث شد برخی از دولت ھا پس از فاجعه ی اتمی فوکوشيما در
ژاپن در مقابل فشار افکارعمومی تسليم شوند و اعالم کنند که تعدادی از
نيروگاھھای اتمی توليد انرژی خود را تعطيل و به جای آن از سوختھای آلوده ی
فسيلی ،بخصوص ذغال ،به عنوان منبع جايگزين انرژی استفاده خواھند کرد.
سياستمداران با اين کار حاضرشدند صرفا" برای ارضای منافع کوتاه مدت سياسی
خود دست به اقدامی بزنند که می دانستند خطر گرم شدن زمين و عواقب زيان آور
آن را برای زندگی مردم خودشان و ساير کشورھا بيشتر می کند.
اشکال ديگر مصلحت طلبی آن است که اغلب راه حل ھائی که برای مشکالت
مختلف درنظر گرفته می شوند با يک ديگر ناسازگار بوده و يک ديگر را فعاالنه
تضعيف می کنند .برای مثال با اينکه جامعه ی بين المللی پس از نسل کشی رواندا
ادعا کرد که ديگر ھرگز کنار نخواھد ايستاد و اجازه نخواھد داد که اين گونه نقض
8
ھای فاحش حقوق بشر صورت گيرد ،اما وقتی با اقدامات بی رحمانه و گسترده ی
عوامل دولت سودان برعليه مردم دارفور که از سال 2003شروع شده بود ،روبه
رو شد ،يعنی اقداماتی که به مرگ دست کم 480ھزار نفر و آوارگی بيش از 2
ميليون نفر منجر گرديد ،بار ديگر خود را از اقدام عاجز يافت .شورای امنيت
يعنی سازمانی که وظيفه ی حقظ صلح و امنيت بين المللی را به عھده دارد نتوانست
قطعنامه ای را برای اعمال تحريمھا بر عليه سودان و به منظور متوقف ساختن
نسل کشی به تصويب برساند ،زيرا يکی از اعضای دائمی آن ،يعنی چين ،که برای
امضای قرار داد توليد نفت با سودان سرمايه گزاری سنگينی کرده بود تا بتواند
نيازھای عظيم و روزافزون خود را به انرژی تأمين نمايد ،تھديد کرد که ھر نوع
تحريمی که اين منافع محدود را به خطر اندازد ،وتو خواھد کرد.
متأسفانه عادت مصلحت طلبی عادتی است که درحال حاضر به شدت در نحوه ی
اداره ی روابط بين المللی جا افتاده است .حال زمان آن است که رھبران جھان ما
قدم ھای الزم را بردارند و تضمين نمايند که به ھنگام کوشش برای حل ھر نوع
مشکل جھانی ،اين عادت با عادت سازنده تری جايگزين گردد ،يعنی عادت به در
نظر گرفتن منافع مشترک و بلند مدت بشريت.
9
وقتی نگرش و محيط روانی مناسب را در ميان کشورھا ايجاد کرديم ،مسئله اين
خواھد بود که چگونه شروع به ساختن يک فدراسيون جھانی کنيم؟ بجاست که
مثالی را در اينجا مطرح نمائيم :ھروقت می خواھيم بنای تازه ای بسازيم با طرحی
شروع می کنيم که يک معمار توانا و خالق ضمن ترکيب قوه ی تخيل با مھارت و
با در نظر گرفتن ھدف از ساخت بنا و نيازھای کسائی که قراراست از آن استفاده
کنند ،تھيه می کند .اما طرح تنھا کافی نيست .اگر مواد ،ابزار و تجھيزات مناسب
را برای اين کار نداشته باشيم ،ھرگز چيزی ساخته نمی شود .سرانجام به تجارب
گذشته ی سازنده ھای ورزيده رجوع می کنيم تا ما را در حل مشکالت دشوار
ياری نمايند و در مورد موانع معمول ھشدار دھند و تشويق نمايند .استفاده از اين
مثال به ھنگام ايجاد يک فدراسيون جھانی باعث می شود که بھتر بتوانيم
فدراسيونی را طراحی کنيم که به نحوی پايدار و مؤثرچالش ھای جھانی ما را حل
کند .می توانيم برای تھيه ی طرحی که نيازھای ما را تأمين کند از کار متفکرين و
الگوھای تاريخی استفاده کنيم .ھمچنين می توانيم مجموعه ای از اصول اساسی را
در مورد روابط بين المللی تعيين و در مورد آنھا توافق کنيم ،اصولی که بتوانيم
قاطعانه و به عنوان ابزاری برای اجرای طرح خود از آنھا استفاده نمائيم .موادی
که با آنھا کار می کنيم شرايط عملی است که ھر کدام از مشکالت جھانی را
دربرگرفته است .تجربه ی آمريکا در ساختن يک دولت فدرال با استفاده از برخی
از اصول فدراليزم نيز می تواند راھنمای مفيدی برای ما باشد .به طور خالصه اين
مثال دستور کار کاملی را برای اقدام فراھم می سازد .حال به ترتيب به بررسی
ھريک از اجزاء اين دستورکار می پردازيم.
زيرساخت يک دولت فدرال جھانی بايد دست کم چند مؤسسه ی مھم را در برداشته
باشد:
10
مجلس قانونگزاری جھانی
اولين اين مؤسسات يک مجلس قانونگزاری بين المللی است که بايد اعضايش از
سوی مردم تمامی کشورھا انتخاب شوند و به تأييد دولت ھای مربوطه برسند .اين
مجلس قوانينی را که برای تنظيم روابط بين دول و ملل الزم است وضع خواھد کرد
و به چالش ھا و نيازھای مشترک آنھا خواھد پرداخت .می توان تصور نمود که
چنين قوانينی شامل مختصر مقررات مالی خواھد بود تا ما را از آن نوع بحران
ھای مالی که به آن متمايل شده ايم ،حفظ کند .ھمچنين ممکن است شامل قوانينی
در مورد مقدار و نوع انرژی مصرفی ما باشد ،تا تضمين کند به آلوده کردن محيط
خود و ايجاد مشکالتی نظير گرم شدن زمين ،که ما را در خطر فاجعه قرار داده
است ،ادامه نخواھيم داد .اين قوانين ھمچنين شامل مقررات مربوط به آب و غذا
خواھد بود تا تضمين کند ھمه به طور عادالنه از آب آشاميدنی کافی و غذای سالم
برخوردار ھستند .به عالوه اين ،قوانين شامل مقرراتی در مورد توليد و تکثير
سالح و ھمچنين قوانين مربوط به تعيين شرايطی خواھند بود ،که تحت آن دولت
فدرال جھانی می تواند برای حفظ و تقويت صلح از نيروی نظامی استفاده کند.
مؤسسه ی مھم ديگر يک دادگاه بين المللی است ،دراصل يک دادگاه عالی جھانی
که قدرت دارد درباره ی ھمه ی اختالفاتی که بين کشورھا و کليه ی عناصرتشکيل
دھنده ی دولت فدرال جھانی به جود می آيد ،داوری کند .اين دادگاه حوزه قضائی
اجباری خواھد داشت درباره ی ھر موردی که صلح را به خطر می اندازند ،و
احکامش نافذ و قابل اجرا به قوه ی قھريه است ،حتی اگرکشورھای درگير حاضر
نباشند داوطلبانه تسليم داوری آن شوند.
ھيئت مجريه ی جھانی يکی از مؤسسات مھم ديگر در حوزه ی دولت فدرال جھانی
است .اين قوه ی مجريه اختيار خواھد داشت که ھم قوانينی را که مجلس
قانونگزاری وضع کرده و ھم تصميمات دادگاه بين المللی را به اجرا در آورد و
عموما" با ھر گونه نقض صلح مقابله و به اين ترتيب وحدت ارگانيک حکومت
عالی جھانی را محافظه نمايد .اين ھيئت برای نيل به اين مقاصد يک ارتش دائمی
را در اختيار خود خواھد داشت که از به ھم پيوستن نيروھای اعضای حکومت
فدرال تشکيل خواھد شد و بنابراين نماينده ی ھمه ی کشورھا به شمار خواھد آمد.
اين ارتش بنابر مصالح ھمه ی بشريت و برای حفظ صلح و اجرای قوانين بين
المللی و احکام دادگاه جھانی اقدام خواھد کرد و تحت امر ھيئت مجريه ی جھانی
خواھد بود که به نوبه ی خود براساس قوانينی که ھمه ی کشورھا از قبل روی آن
توافق کرده باشند ،عمل خواھد کرد.
برای بنای يک فدراسيون جھانی بايد بدون ھيچ گونه سازشی مجموعه ای از
اصول زيربنائی را به کار گيريم .ابتدا بايد اين اصول تعيين گردند و سپس بايد
کاری کرد که کشورھا در مورد آنھا به اتفاق نظر برسند و متعھد شوند به نحو
12
سازش ناپذيری آنھا را به کارگيرند .وقتی اين مراحل طی شد می توانيم ھمان طور
که از ابزار برای ساختن بناھای فيزيکی استفاده می کنيم ،از آنھا برای ايجاد
مؤسسات فدرال جھانی استفاده کنيم .متأسفانه ،اين رويکرد سه مرحله ای چيزی
نيست که کشورھای جھان به پيروی از آن عادت داشته باشند اما شورای حاکمه ی
ديانت بھائی در سندی که درسال 1985خطاب به مردم جھان منتشر کرد ،بر
اھميت آن تأکيد نمود .در اين سند گفته شده است که »رھبران کشور ھا و تمام
صاحبان رتبه و مقام وقتی ميتوانند بھتر بح ّل مشاکل پردازند که ابتداء اصول و
مبادی مربوط بآن مشاکل را بشناسند سپس در پرتو آن ھا به اقدام پردازند 6«.از آن
زمان به بعد ساير متفکرين بزرگ زمان ما نيز به ھمين نتيجه رسيده اند .يکی از
اين متفکرين که در کشور خود به عنوان وزير امور خارجه و در چندين کميسيون
سطح باالی بين المللی به عنوان عضو و ھمچنين به عنوان رئيس يکی از
معتبرترين سازمانھای غيردولتی در حوزه ی رفع اختالف خدمت کرده است ،می
گويد » :ھيچ چاره ای نيست جز اين که به اصول اوليه برگرديم و درباره ی آنھا به
7
اتفاق نظربرسيم و سپس آن اصول را به کار گيريم«.
حال اين اصول بنيادی که می توان از آنھا به عنوان ابزار در بنای يک فدراسيون
جھانی استفاده کرد ،کدامھا ھستند؟
وحدت
احتماال" مھمترين اصل درميان ھمه ی اصول زيربنائی اصل وحدت بشر است.
ھمه ی افراد انسانی صرف نظر از رنگ پوست ،جنسيت ،مليت يا ميزان ثروت و
تحصيالتی که دارند ،شريف و برابر خلق شده اند .ما ھمه به يک روح زنده ايم،
روحی که بيم ھا و اميدھا و توانائی ھای مشابھی را در ما ايجاد می کند .رويا ھا و
اميدھای اساسی و اوليه ی ما نيز مشابه است ،مثل داشتن حياتی که در آن ھمه ی
نيازھای اساسی ما برآورده شود ،کودکانمان تحصيل کنند و در سالمت و امنيت
باشند و ھمه با مشارکت در تمدنی رو به پيشرفت به زندگی خود معنا بخشيم .ما
ھمچنين در ترس از نيازمندی ،رنج و زندگی بی معنا ،با يک ديگر شريک ھستيم.
با کمی تفکر معلوم می شود که بيشتر مشکالت زمان ما را می شود به بی خبری
از اين اصل مھم نسبت داد 8 .ھمين که رھبران ما اين اصل اساسی وحدت را
عميقا" درک نمايند و آن را به اصل عملياتی در روابط بين المللی بدل سازند،
خواھيم توانست آن نھادھای تصميم گيری جمعی را ايجاد کنيم که واقعا" نماينده ی
ھمه ی بشريت باشند ،و در عين حال که حل فوری و مؤثر مشکالت را ممکن می
13
سازند ،به ھمه ی ملل و اقوام ھم حق اظھار نظر بدھند .اصل وحدت يکی از
ابزارھای اساسی درساختن يک فدراسيون جھانی است چه که به قلب روابط مھمی
می رود که ملت ھا و اقوام را به عنوان اعضای يک خانواده ی بشری به يک
ديگر پيوند می دھد .
اصل برابری
اين اصل که با کشورھای مختلف جھان بايد به طور يکسان رفتار شود ،يکی از
نتايج اصل وحدت است .به کارگيری اين اصل در بنای يک فدراسيون جھانی
مستلزم اين پيش نياز است که ھمه ی کشورھا به استقالل رسيده باشند ،به اين معنی
که به اجباراز سوی کشورھای ديگر استعمار نشده ،و يا اسير حکومت ھائی مثل
حکومت ھای تمام طلب [totalitarian] نباشند ،که آزادی ھای اساسی مردم خود و
ازجمله آزادی اجتماعات ،بيان و عقيده را ناديده می گيرند .تجربه ی اياالت متحده
راھنمای با ارزشی است :درست ھمان طور که قانون اساسی اياالت متحده ھمه ی
ايالت ھا را به طور يکسانی خودگردان اعالم می کند ،کشورھای جھان ھم بايد در
محدوده ی يک فدراسيون جھانی از موقعيت يکسانی برخوردار باشند .اصل
برابری به اين معنا نيز ھست که کشورھای جھان بايد به طور منصفانه در اين
دولت فدرال نماينده داشته باشند .در واقع عدالت و انصاف مستلزم آن است که ھيچ
گروه يا کشوری حق رأی يا ابراز نظر بيشتری در تصميم گيری ھای جمعی
نداشته باشد صرفا" به اين علت که خود را برتر می داند بر ديگران ،بلکه بايد بر
اساس يک نظام عقالنی و مورد توافق جمعی ،که مبنی بر نمايندگی منصفانه باشد،
تصميم گيری بشود.
اصل مھم ديگر آن است که نفع جزء به بھترين وجه در نفع کل تضمين می شود و
اين که اگر منافع کل ناديده گرفته شود ،جزء نيزدر بلند مدت سودی نخواھد برد .به
عبارت ديگر تنھا راھی که يک کشور می تواند از حصول منافع خود اطمينان
حاصل کند آن است که با پشتکار برای حصول منافع ھمه ی کشورھا بکوشد .اين
درسی بود که کشورھای اروپای غربی پس از جنگ جھانی دوم گرفتند .ھمه ی اين
کشورھا که زيرساختھا و اقتصادھا و جوامعشان دچار تالفات عظيم شده و
فروپاشيده بود ،برای بازسازی خود به دنبال به دست آوردن ذغال و فوالد با
شرايط يکسان بودند .آنھا ھمچنين می خواستند اطمينان حاصل کنند که دسترسی با
14
صرفه به ذغال و فوالد ،امکان آغاز يک جنگ ديگر را برای آلمان فراھم نمی کند.
راه حلی که سرانجام اين کشورھا روی آن توافق کردند اين بود که منابع ذغال و
فوالد خود را يکجا کنند و تحت مديريت يک مرجع عالی فرامليتی با اختيارات
وسيع قرار دھند ،تا تضمين کند که ھرکدام از اعضا ،با شرايط منصفانه ،به ذغال و
فوالدی که نياز دارد دسترسی پيدا می کند ،و کليه ی عمليات توليد و فروش اين
مواد برای ھمه شفاف خواھد بود .بازار مشترکی که به اين ترتيب برای ذغال و
فوالد به وجود آمد به جامعه ی ذغال و فوالد اروپا شھرت يافت.
]) [European Coal and Steel Community (ECSCبايد توجه نمود که کشورھائی که
اين جامعه ی جديد ذغال و فوالد اروپا را تشکيل دادند ھر کدام پس از بحث ھا و
تجزيه و تحليل ھای طوالنی و نظر به شرايط ويژه ی سياسی و اقتصادی و تاريخی
خود ،به اين نتيجه رسيدند که با اقدام دست جمعی با ساير کشورھا برای رسيدن به
منافع جمعی ،ھمه بھتر به منافع خود دست پيدا می کنند تا با عمل به تنھائی .به اين
نيز بايد توجه داشت که ھمه ی اين شش کشور عضو پس از درک اين اصل اساسی
حاضر شدند برخی از اختيارات خود در مورد اين دو منبع حياتی را )که از نظر
عملکرد مانند نفت و گازامروزی برای ما بود( به يک سازمان فرامليتی که
درجھت منافع جمعی کارمی کرد ،تفويض کنند ،و از ھمه جالب تر آن که ايجاد
نھادی مبنی بر اصل ضرورت تالش برای منافع جمعی )و ھمچنين ساير اصولی
که در باال برشمرده شد( پس از قرن ھا جنگ متناوب صلح را به اروپا آورد و
اولين گام درراه تحول تدريجی به سوی چيزی بود که امروزه آن را به نام اتحاديه
ی اروپا می شناسيم ،اتحاديه ای که در حال حاضر 28کشور اروپائی را زير چتر
خود دارد.
اصلی که پيوستگی نزديکی دارد با اين اصل که ھمه ی کشورھای جھان بايد
درجھت منافع جمعی ھمه بکوشند ،و در واقع يکی از نتايج آن به شمار می رود،
ضرورت محدود کردن حاکميت ملی و تبعيت انگيزه ھای ملی به ضروريات يک
جھان متحد است .ھرچند الزمه ی اين اصل آن است که ھمه ی کشورھا در حوزه
ھائی که عمل جمعی بھتر از عمل انفرادی منافع آنان را تأمين می کند ،داوطلبانه
از برخی از اختيارات مھم خود صرف نظر کنند ،اما ھدفش آن نيست که حکومت
ھای ملی را از بين ببرد ،بلکه تشخيص می دھد که اين حکومت ھا به عنوان نھاد
ھای جداگانه و مشخصی که مسئوليت تأمين رفاه و حفاظت از مردم خود را به
عھده دارند ،و در مقابل آنھا و د رمقابل جامعه ی بين المللی درقبال ھرگونه
15
کوتاھی در انجام اين مسئوليت سنگين جوابگو می باشند ،نقش مفيدی دارند .اين
اصل خواھان از بين بردن آن نوع ميھن پرستی ھوشمندانه ای ھم نيست که به
شھروندان ھر کشور انگيزه می دھد تا به پيشرفت دانش و ھنر و تعليم و تربيت و
بھداشت و رفاه عمومی کشور خود کمک کنند .ھمچنين نمی خواھد وحدتی را که
براساس يکنواخت سازی باشد به دنيا تحميل کند .برعکس ،اين که حکومت ھای
ملی به اعمال قدرت و مرجعيت خود در حوزه ھای خاصی ادامه دھند اھميت
زيادی دارد ،ھم ازنظر احتراز از خطرات تمرکز گرائی ،و ھم از نظر تشويق و
حفظ تنوع در زمينه ی يک فدراسيون متحد جھانی.
ساير ابزارھا
اصولی که در باال برشمرده شد زيربنائی ترين و قوی ترين اصول در بنای يک
فدراسيون جھانی ھستند .اما اصول ديگری ھم وجود دارند ،از جمله اين اصل که
قوه ی قھريه بايد فقط در خدمت به عدالت و مصالح گسترده تر و بر طبق قوانين
مورد توافق ھمه ی کشورھای عضو فدراسيون به کار گرفته شود .به نظر نمی آيد
که بشريت درسير تحول خود به مرحله ای رسيده باشد که بتواند به کلی از استفاده
از نيروی قھريه چشم پوشی کند ،اما استفاده ی از آن را بايد به شدت محدود و
کنترل کرد .استفاده از قوه ی قھريه بايد فقط بعد از تصميم گيری جمعی مؤسساتی
که نماينده ی ھمه ی ملل و اقوام جھان ھستند ،و برطبق قوانينی که به طور جمعی
روی آنھا توافق شده ،و به وسيله ی نيروی نظامی که نماينده ی ھمه ی کشورھای
جھان باشد ،صورت گيرد .تحت اين نظام ھمه ی کشورھای جھان بايد ميزان اسلح َه
خود را به حداقلی که برای حفظ صلح و نظم در داخل مرزھای آنھا الزم است،
برسانند .ھرگونه اسلح َه اضافه بايد ازبين برود .به عالوه بايد توافق کنند که ھرگاه
کشوری شرايط توافقنامه ی بين المللی را در مورد صلح و امنيت زيرپا گذاشت
ھمه ی کشورھای جھان قيام کنند و آن دولت را ساقط و با دولتی جايگزين کنند که
بتواند به عنوان يک عضو مسالمت جوی جامعه ی جھانی عمل نمايد .برای نيل به
اين مقصد ،جامعه ی ملل بايد يک ارتش دائمی بين المللی را در اختيار خود داشته
باشد.
ھمين که رھبران جھان روی طرح کلی يک فدراسيون جھانی و نيز روی اصول
زيربنائی که بايد در بنای آن مورد استفاده قرارگيرد توافق کردند ،درمی يابند که
16
تجربه ی آمريکا در ساختن يک کشور فدرال ،و تجربه ی ادامه دار اروپا در
تحکيم اتحاد خود ،درسھای ارزشمندی را برای آنان فراھم می سازد که به آنھا
نشان می دھد در طول اين مسير چه کارھائی را بکنند و از چه کارھائی احتراز
کنند .
تجربه ی آمريکا
اما جنبه ی ديگری از تجربه ی آمريکا که نبايد آن را ناديده گرفت ،رنج ودرد
عظيمی است که با تحکيم فدراسيون آمريکا در نيمه ی دوم قرن نوزدھم ھمراه بود.
ھرچه باشد يک جنگ داخلی که تقريبا" جمھوری آمريکا را از ھم گسست ،الزم
بود تا آن مھاجرنشين ھای نامتجانس را از صورت اتحاد صرف بين حکومت ھای
17
مستقل خارج کند و به صورت يک ملت درآورد .بايد حاضر باشيم خود را برای
يک راه دشوار و پرپيچ و خم آماده نمائيم ،چرا که بعيد است بتوانيم صرفا" با اتکا
به سياستمداری و آموزش ،تغييرات اساسی و عميقی را در ساختار جامعه ايجاد
نمائيم .بايد خود را برای رنج و درد شديد ذھنی و ھمچنين جسمی آماده نمائيم ،يعنی
آنچه که به نظر می رسد ھمواره مبشر و ھمراه آن تحوالت تاريخی ھستند که
بزرگترين نقاط عطف را در تاريخ تمدن بشری به وجود می آورند .احتمال دارد
قبل از آن که بتوانيم کشورھای نامتحد کنونی را به صورت يک فدراسيون يکپارچه
ی جھانی متحد کنيم ،دچار تالطمات و فجايعی شويم که از نظرشدت و وخامت بی
سابقه باشند .احتماال" آتش باليائی جھانی الزم است تا ما را به عنوان يک تماميت
جمعی برای مرحله ی بعدی در تحول اجتماعی مان آماده سازد و حس مسئوليت
وغيرتی را که رھبران ما برای ھدايت ما الزم دارند ،درآنان به وجود آورد.
دنيا از نيمه ی دوم قرن بيستم به بعد عالوه بر تجربه ی آمريکا فرصت مشاھده و
يادگيری از تجربه ی عظيم اروپا را نيز داشته است :يعنی حرکت آھسته و پرپيچ
و خم اروپا به سوی چيزی که احتماال" در نھايت به دولت فدرال اروپا منجر خواھد
شد .در واقع دشوار می توان باور کرد که ھمين سال 1952بود که جامعه ی ذغال
و فوالد اروپا (ECSC) ايجاد شد و شالوده ی آنچه را که امروزه به نام اتحاديه ی
اروپا می شناسيم بنا نھاد .اين مؤسسه عرصه ای را برای فرانسه و آلمان به وجود
آورد تا در زمينه ای که برای دو کشور از اھميت متقابل عظيمی برخوردار بود،
ھمکاری کنند :يعنی مديريت توليد و توزيع ذغال و فوالد که برای موجوديت
اقتصادی آنھا اھميت حياتی داشت .از آن ھم سخت تر باور کردن اين واقعيت است
که قبل از پيدايش جامعه ی ذغال و فوالد اروپا تاريخی طوالنی از کينه و دشمنی
شديد بين فرانسوی ھا و آلمانی ھا وجودداشت .در ادبيات آنھا کم نيست اشاره به
کينه ای که از بچگی با افتخار در خود پرورش می دادند و به اين باورعميق که
دشمنی بين آنان ھرگز ازبين نخواھد رفت و باعث خواھد شد که ھميشه بر
سرجنگ باشند .تاريخ آنھا که مملو از نبردھای آنان برعليه يک ديگر بود ،شواھد
مفصلی را از دشمنی ديرينه ی آنھا ارائه می داد .با اين وجود با ايجاد جامعه ی
ذغال و فوالد اروپا جنگ جای خود را به صلح و ھمکاری روی مجموعه ای از
پروژه ھای مورد عالقه ی دو طرف داد.
18
پيدايش اتحاديه ی اروپا نيز مانند تجربه ی آمريکا مستلزم رنج و دردی عظيم به
شکل جنگی ويرانگر و خونين بود ،يعنی جنگ دوم جھانی .اما ھمان طور که ژان
مونه ،پدر جامعه ی ذغال و فوالد اروپا پيش بينی کرده بود ،اين اتحاديه از زمان
تولدش به آرامی در جريانی به سوی يکپارچگی روز افزون پيش رفته است،
جريانی که وی آن را به افزودن حلقه به زنجيره ی ادغام تدريجی تشبيه کرده بود.
درنتيجه اتحاديه ی اروپا با آنکه ھنوز يک فدراسيون نيست ،اما در مورد روند ھا
و نھادھائی که بايد از آنھا تقليد و يا احتراز کنيم ،درسھائی به ما می دھد.
تجربه ی اروپا پس از جنگ جھانی دوم نشان می دھد که کشورھای جھان اگر
متقاعد شوند که اين کار به نفع آنھاست ،قادرھستند و حاضر می شوند که از حق
حاکميت خود در بخش ھای مھمی از اقتصاد خود صرف نظر کنند .وظيفه ی ما آن
است که استدالل ھای قوی و قانع کننده ای را فراھم آوريم که به ھريک از کشورھا
نشان دھد به نفع آنھاست که در حوزه ھای محدود و مشخصی حق حاکميت خود را
به يک مجلس قانونگزاری بين المللی تفويض نمايند ،نھادی که منافع آنھا را بھتر از
وقتی که خودشان به تنھائی اقدام می کنند ،ميتوان تامين کند.
در پايان جنگ جھانی دوم کشورھای اروپائی خود را در خندق خرابی و ويرانی
مادی و فقر گسترده ی اقتصادی گرفتار ديدند .کشورھای اروپای غربی تمام انرژی
خود را صرف بازسازی اقتصادی کردند ،امری که نياز به مقادير عظيمی از ذغال
و فوالد داشت .فوالد برای مقاصد مختلفی مثل ساختن راه آھن ،ساختمان ،پل،
کشتی ،وسائل نقليه و ماشين آالت الزم بود .با وجود تقاضای زياد برای
موادخامی که برای توليد فوالد الزم بود ،بخصوص ذغال سنگ که برای روشن
کردن کوره ھای فوالد به کار می رفت ،عرضه ی اين مواد با کمبود رو به رو
بود .به طور خالصه ذغال سنگ و فوالد دو کاالی ضروری برای احيای
اقتصادی و بازسازی اروپا به شمار می آمدند .نقشی که اين دو کاال در پيشرفت
اقتصادی و رفاه اروپا بازی می کردند بسيار شبيه نقشی بود که امروزه نفت و گاز
و نيروی اتمی در پيشرفت اقتصادی کشورھا دارند .آلمان ھميشه از موھبت طبيعی
وفور معادن ذغال سنگ برخوردار بود اما اين کشور دو جنگ جھانی را به مدد
صنايع نيرومند ذغال سنگ و فوالد خود آغاز کرده بود .سئوال اين بود که با ذغال
سنگ و فوالد آلمان چه بايد کرد؟ کشورھای پيروز اروپای غربی که آلمان آنھا را
اشغال کرده بود ،تصور می کردند که از يک طرف به ذغال سنگ و بازارھای
آلمان دست پيدا می کنند ،و از طرف ديگر توليد فوالد آلمان را به شدت محدود می
کنند 9 .
19
آلمان مدتھا بود که از نظر ذغال سنگ ،بخصوص ذغال کک که در توليد فوالد به
کار می رود ،غنی به شمار می رفت ،و فرانسه مدتھا بود که به اين ذغال به عنوان
منبع حياتی قدرت اقتصادی طمع داشت و در مقابل قدرت اقتصادی آلمان که مبنی
بر صنعت قويش بود احساس ناامنی می کرد 10.فرانسه خودش از نظرزمين
شناسانه از منابع ذغال سنگ چندانی برخوردار نبود و برای تأمين ذغال خود به
آلمان متکی بود .بنابراين تعجبی ندارد که رقابت بر سر اين منبع مدتھا منشاء
اختالف در اروپا بود و باعث آرزوی کنترل بر زمين ھای يک ديگر بخصوص در
ميان فرانسه و آلمان دامن بود .استان فرانسوی آلزاس -لورن [Alsace‐Lorraine]
و ذخائر سنگ آھنش در سالھای 1940 ،1918 ،1871و 1945بين اين دو کشور
دست به دست شد .پس از جنگ جھانی اول و از سال 1919تا 1935بخش سار
[Saar] آلمان ،که غنی از ذغال سنگ بود ،توسط جامعه ی ملل اداره می شد و
اختيارمعادن آن به عنوان جبران خسارتی که آلمان به معادن ذغال سنگ فرانسه
وارد کرده بود ،به اين کشور داده شده بود .در سال 1923قوای فرانسه و بلژيک
حوزه ی توليد ذغال روھر [Ruhr Basin] آلمان را برای جبران کوتاھی آلمان در
پرداخت خسارات جنگی تصرف کردند ،خساراتی که اين کشور تحت معاھده ی
11
ورسای که به جنگ جھانی اول پايان داد ،ملزم به پرداخت آن بود.
پس از جنگ جھانی دوم فرانسه که يک بار ديگر به ذغال سنگ آلمان برای
بازسازی خود احتياج داشت ،از سال 1945تا ،1957کنترل معادن سار را به
دست گرفت .با بھبود مستمر صنعت فوالد آلمان ،دو کشور درمسيررقابت تصادم
آميزی قرار گرفتند که بيم آن می رفت به يک جنگ ويرانگر ديگر بيانجامد .اين
واقعيت که ذغال سنگ و فوالد شرط الزمی برای قدرت نظامی نيز به شمار می
رفتند ،اوضاع را وخيم تر می کرد.
نخست وزير زمان جنگ انگلستان ،يعنی وينستون چرچيل ،و رئيس جمھور
آمريکا ،فرانکلين روزولت ،در ابتدا به اين نتيجه رسيدند که بھترين راه برای اين
که نگذارند آلمان برای شروع يک جنگ ديگر سالح جمع کند ،آن است که صنايع
فوالد و ذغالش را تجزيه کنند و توليد فوالدش را محدود سازند .فرانسه به اين
اميد که تقسيم آلمان ھمراه با تجزيه ی صنعتی آن ،رقيب کبيرش را برای ھميشه از
پای درآورد ،از اين سياست حمايت کرد 12 .سياست فرانسه آن بود که اقتصاد خود
را از نظر بين المللی قابل رقابت سازد و با محدود کردن ظرفيت فوالد آلمان وبه
طور ھمزمان تقويت صنعت فوالد خود ،و دسترسی از يک سو به ذغال کک ،و از
سوی ديگر به بازارھای آلمان ،صلح و امنيت را تضمين نمايد .فرانسه ھمچنين می
20
خواست درھمان حال که صنعت فوالد آلمان را تجزيه می کند ،منطقه ی روھر را
13
به يک منطقه ی بين المللی و خارج از اختيار آلمان بدل سازد.
در واقع در ابتدا توليد فوالد آلمان از سوی ھيئت ھای نظارت برذغال و فوالد
متفقين و دولت ھای نظامی محدود شد ،و کارخانه ھای توليد فوالد آلمان در برخی
از مناطق ،تحت اختيار دولت ھای نظامی اياالت متحده و بريتانيا قرار گرفت.
کارتل ھای تاريخی ذغال و فوالد آلمان نيز تجزيه شد و شرکت ھای بزرگ تقسيم
شدند ،تا تمرکز قدرت اقتصادی در اين صنعت را کاھش دھند 14 .
اما اياالت متحده و انگلستان خيلی زود تشخيص دادند که تضعيف و تقسيم آلمان
فکر چندان خوبی ھم نيست :يک آلمان قدرتمند ،متحد و از نظر اقتصادی تجديد
حيات يافته ،که تحت شرايط کنترل شده ايجاد شده ،باشد بيشتر منافع اروپا را تأمين
می کرد ،چرا که می توانست نقش مھمی را در توانبخشی اقتصادی اروپا بازی
کند 15 .خطر ديگری نيز از سوی کمونيسم و اتحاد جماھير سوسياليستی شوروی به
وجود آمده بود و آلمان بھترين سپر در مقابل خطر گسترش شوروی ،و برای دفاع
از بقيه ی اروپای غربی ،به شمار می آمد 16.اما برای اين منظور ،آلمان می
بايستی قاطعانه و محکم در اردوی کشورھای غيرمتحد با شوروی قرار می گرفت.
اين ھدف باعث شد که به احيای اقتصادی آلمان شتاب داده شود .آلمان که صنايع
ذغال و فوالدش دست نخورده باقی مانده بود در سال 1949به نحو بی نظيری
قدرت اقتصادی خود را باز می يافت .در ھمين حين فرانسه برای احيای خود
نيازشديدی داشت که با شرايط مطلوبی به ذغال و فوالد آلمان دست پيدا کند .بعالوه
تصوريک آلمان غربی متحد و بازسازی شده ،بر نگرانی فرانسه می افزود .به
طور خالصه ھرکدام از کشورھای اروپائی در عين حال که نگران بودند چگونه به
ذغال و فوالد کافی برای تجديد بنای زيرساخت ھا و احيای اقتصادی خود دست پيدا
کنند ،مشتاق بودند که صنايع سنگين آلمان را نيزمھار کنند و از بازسازی ماشين
جنگی آلمان ،که ممکن بود بارديگر برعليه فرانسه به کار افتد ،جلوگيری نمايند.
تجاوزکاری آلمان بايد متوقف و تضمين می شد که جنگ ديگری به علت دسترسی
آسان به ذغال و فوالد ،يا به انگيزه ی به دست آوردن مناطقی که از نظر اين دو
کاال غنی ھستند ،آغاز نمی گردد.
21
خردمند و وسيع النظر بود .وی به عنوان يک فرانسوی صالح کشور خود را می
خواست ،اما به معنای آن که بخواھد به ضرر ساير کشورھای اطراف و از جمله
آلمان ،به نفع کشور خود عمل کند ،ملی گرا نبود .مونه براين باور بود که راه
تضمين موفقيت فرانسه و ساير کشورھای اروپائی آن است که راه حل ھائی پيدا
کنند که به نفع ھمه باشد و با ھمه ی کشورھا با روح برابری معامله کند .وی اعتقاد
راسخی داشت به اين که به جای تالش برای ايجاد توازن بين منافع ملی رقيب ،بايد
در جھت ترکيب و ادغام منافع جمعی کوشيد ،و بايد به طور مشترک به حل
مشکالت مشترک پرداخت .وی براساس اين اصول يک برنامه ی مشترک برای
توليد و مصرف ذغال و فوالد در دوره ی بعد ازجنگ طراحی نمود .در اثر برنامه
ی ابداعی وی تغيير جھت کاملی در سياست فرانسه به وجود آمد ،تغيير جھتی از
کنترل و مقابله ی با آلمان ،به سوی ھمکاری صميمانه با دشمن تاريخی ،فرانسه.
مونه اعتقاد شديدی داشت که متحد شدن به صورت اياالت متحده ی اروپا به نفع
اروپا خواھد بود .اما عاقالنه تشخيص می داد که ملت ھای اين قاره ھنوز برای
قبول چنين فکری آماده نيستند و آن را نمی پذيرند .در عوض برنامه ی زيرکانه ای
تھيه کرد که به کشورھای اروپائی نظير آلمان و فرانسه فرصت می داد ھمکاری
نزديکی را در بخش محدودی از اقتصاد ،يعنی ذغال و فوالد ،داشته باشند و به
طور مشترک اين منابع را مديريت نمايند .وی معتقد بود که موفقيت در اين تجربه
به کشورھای اروپا اطمينان و اعتماد و اشتياق الزم را خواھد داد تا دارائی ھای
خود را در ساير عرصه ھا نيز يکپارچه کنند و حلقه ھای روز افزونی را به
زنجيره ی درحال افزايش اتحاد بيفزايند تا سرانجام ،حتی اگر شده پس از مدتی
طوالنی ،به فدراسيون اروپا منجر گردد.
مونه که اھميت محوری ذغال و فوالد را برای قدرت نظامی و اقتصادی کشورھای
اروپائی و برای صلح تشخيص می داد ،پيشنھاد کرد که صنايع ذغال و فوالد
فرانسه ،آلمان و ساير کشورھای اروپائی که مايل بودند در اين برنامه شرکت کنند،
ادغام و تحت مديريت يک مؤسسه ی فرامليتی که روی آن توافق می کنند ،يعنی
يک مرجع عالی قرار گيرد ،تا درجھت منافع مشترک کشورھای عضو عمل کند.
يک اتحاديه ی گمرکی ويک بازار مشترک نيز بايد برای اين محصوالت ايجاد می
شد و اين مرجع عالی بايد تضمين می کرد که ذغال با شرايط برابر برای ھمه ی
کشورھای شرکت کننده در آن عرضه گردد 17.مؤسسه ای که براساس پيشنھاد وی
به وجود آمد ،به جامعه ی ذغال و فوالد اروپا شھرت يافت .اين مؤسسه بايد
مراقبت می کرد که دراين بازار مشترک ذغال و فوالد ،به طور منظم و با قيمت ھا
22
و شرايط ثابت ،برای ھمه ی مصرف کنندگانی که در کشورھای عضو ھستند
عرضه شود ،وبايد نقش خريدار و فروشنده را به طور يکجا در اين جامعه بازی
می کرد .به اين منظور اختيارداشت اطالعات الزم از جمله اين که ھر کشور به
چقدر ذغال و فوالد احتياج دارد و چقدر ذغال و فوالد مصرف می کند را جمع
آوری کند ،و اھداف را معين ،و با نمايندگان منافع مختلف مشورت نمايد 18 .جامعه
ی ذغال و فوالد اروپا وظيفه داشت توليد ذغال و فوالد را گسترش داده ،امروزی
کند و کيفيت آن را بھبود بخشد .ھمچنين بايستی تضمين می کرد که ھمه ی دولت
ھای شرکت کننده ،منابع استراتژيک ذغال و فوالد خود را به اشتراک بگذراند و
مصرف کنندگانی که موقعيت يکسانی در بازار مشترک دارند دسترسی برابری به
کاالھای الزم داشته باشند ،و به اين ترتيب بتوانند کشورھا و اقتصادھای خود را
بازسازی نمايند .ھمچنين تحت شرايط مشخص جامعه ی ذغال و فوالد اروپا به
دنبال پائين ترين قيمت ھا بود 19 .به عالوه اين جامعه موظف بود سرمايه گزاری
را تشويق و ھدايت کند ،صادرات مشترک به ساير کشورھا را گسترش دھد ،و
20
شرايط زندگی کارگران را در صنايع ذغال و فوالد تعديل نمايد و بھبود بخشد.
مونه پروژه ی خود را به ذغال و فوالد محدود کرد تا فضای محدود اقتصادی آن
باعث شود فرانسه و آلمان راحت تر آن را بپذيرند .به عالوه شفافيتی که در جامعه
ی ذغال و فوالد اروپا وجود داشت بسبب اين که آن جامعه به نفع ھمه ی کشورھای
عضو کار ميکرد ،مزيت بسيارمھم ديگرھم وجود داشت که ترس غالبی را که
فرانسه در مورد آلمان داشت از بين می برد ،ترس از اين که مبادا آلمان از منابع
غنی ذغال سنگ و از صنعت نيرومند فوالد خود برای ساختن سالح و برپا کردن
يک جنگ ديگر اروپائی استفاده کند .
باالخره شش کشور اروپای غربی ،ھرچند بعد از بحث ھای شديد در مجالس
قانونگزاری خود ،قانع شدند که اگر منابع ذغال و فوالد خود را درھم ادغام کنند و
به طور جمعی عمل کنند ،بيشتر به نفع کشورھای آنھاست تا وقتی بخواھند به طور
فردی اقدام کنند .در نتيجه گرد ھم آمدند و جامعه ی ذغال و فوالد اروپا را تشکيل
دادند که فوق العاده موفق بود واز آن مھمتر صلح پايدار را برای اروپا به ارمغان
آورد و شالوده ی چيزی شد که امروزه به نام اتحاديه ی اروپا می شناسيم.
به اين ترتيب تجارب اروپا پس از جنگ ھای اول و دوم جھانی نشان داد که می
توان به اتحاد بيشتر رسيد و رھبران سياسی و مردم کشورھای مختلف می توانند
اين واقعيت را ،که اتحاد به نفع تک تک آنھاست ،تشخيص بدھند .تحميل خسارات
جنگی برای مجازات ،و تحت اختياردرآوردن منابع کليدی صنعت به اميد تأمين
23
احتياجات اقتصادی و امنيتی کشورھا به طور جداگانه ،ھمان طور که پس از جنگ
جھانی اول به اثبات رسيد ،صلح را تضمين نمی کند و حتی خطر جنگ را افزايش
می دھد .تشکيل فدراسيون ھمراه با کنترل واقعا" مشترک و واقعا" يکسان ھمان
منابع ،ھمان طور که ايجاد جامعه ی ذغال و فوالد اروپا پس از جنگ دوم جھانی
نشان داد ،می تواند ھمه ی اين اھداف را تأمين نمايد .تک تک کشورھا و ملت ھا
را می توان متقاعد کرد که بفھمند منافع ھر کدام ازآنھا در واقع در گرو تأمين
مصالح جمعی آنھاست.
24
از نيمه ی اول قرن بيستم بشريت گامھای بلندی ،ھرچند به طور آزمايشی ،در
جھت آن چه که بايد سرانجام به يک جامعه ی جھانی متشکل از کشورھای ھم
پيمان بدل گردد ،برداشته است.
جامعه ی ملل
پس از جنگ جھانی اول جامعه ی ملل ايجاد شد که اولين تجربه ی جھان از يک
نھاد واقعا" جھانی با مسئوليت حفظ صلح و جلوگيری از جنگ ،به شمار می رود.
قرار شد اختالفات از طريق مذاکره حل شوند و نه از راه جنگ و اگر اين مذاکرات
موفق نبود از تحريم ھای اقتصادی استفاده شود ،و اگر آنھم مؤثر نبود کشورھا قدم
به ميان بگذارند و به طور جمعی برای بازگرداندن صلح مبارزه کنند .ھرچند
جامعه ی ملل کارھای مفيدی انجام داد ،مثال" سطح آگاھی مردم را نسبت به
بيماريھای اجتماعی باالبرد ،و يا مبارزه ای را برعليه جزام و آبله مرغان آغاز
کرد ،اما سرانجام به علت برخی از معايب مھم ،از رسيدن به ھدف عالی حفظ
صلح بازماند .يکی از اين معايب آن بود که عضويت در اين جامعه عمومی نبود
ودر واقع کشورھای مھمی مثل اياالت متحده ،آلمان و روسيه به آن نپيوستند .عالوه
برآن ،کشورھای عضو ھم از دادن حق تصميم گيری به آن خود داری کردند و
خواستار آن بودند که ھمه ی تصميمات به اتفاق آرا گرفته شود .اين ضعف ھمراه با
اين واقعيت که اين جامعه فقط چھار بار در سال تشکيل جلسه می داد ،جدا" به کار
آن لطمه زد .اين ضعف ھا به علّت بی ميلی کلی اعضا به ايجاد يک ارتش دائمی يا
حتی استفاده از مجازات ھای اقتصادی يا نظامی برای تنفيذ تصميماتی که در مورد
کشورھای متمرد گرفته می شد ،تشديد يافت .به عالوه فعاليت اين جامعه که متکی
به کمک ھای مالی داوطلبانه بود از کمبود بودجه ی مزمن رنج می برد .خيلی زود
معلوم شد که مرجعيت اخالقی اين جامعه به تنھائی نمی تواند کاری برای ازبين
بردن خطرات روزافزونی که صلح را تھديد می کرد ،انجام بدھد .بنابراين تعجبی
نداشت که سرانجام جامعه ی ملل شکست خورد و جھان خود را درگير ودار يک
جنگ ديگر جھانی اسير يافت.
25
سازمان ملل متحد
جھان پس از رنج و وحشت غيرقابل تصوری که در طول جنگ دوم جھانی تحمل
کرد تشخيص داد که نمی تواند بدون يک سازمان بين المللی که وظيفه اش حفظ
صلح باشد ،به حيات خود ادامه دھد ،درنتيجه سازمان ملل متحد با ھدف صريح
برآوردن نيازھای بشريت از چندين جھت ايجاد شد :حفظ صلح و تضمين پيشرفت
اقتصادی و اجتماعی ھمه ی کشورھا .
سازمان ملل متحد کمک ھای عظيمی به رفاه بشريت کرده و به مسائلی پرداخته که
برای ميليونھا نفر در سراسر جھان حائز اھميت بوده است مانند لزوم تعليم و
تربيت ،رعايت حقوق بشر ،برابری زن و مرد ،رفع فقر و ثروت مفرط ،حفظ صلح
و امنيت ،کمک به کسانی که در اثر باليای طبيعی ،قحطی و شيوع بيماريھای
واگيردار نيازمند کمک ھستند ،ترويج توسعه ی اقتصادی و اجتماعی ،مبارزه با
بيماريھا و بھبود بخشيدن به سطح زندگی .اين سازمان ھمچنين عرصه ی بسيار
باارزشی را برای کشورھای مختلف فراھم ساخته است تا در آن گرد ھم آيند و
درباره ی مصالح جمعی به بحث پردازند ،ھرچند اختالف نظر زياد است اما اين
سازمان می کوشد تضمين نمايد که اين اختالفات بدون توسل به زور ،حل شوند.
تا بحال سازمان ملل ما را از باليای يک جنگ سوم جھانی حفظ کرده است .اما
معلوم نيست که بتواند بدون انجام اصالحات عمده ،موج مشکالتی را که جھان را
در خطر غرق شدن قرارداده ،پس بزند .سازمان ملل تا به حال نتوانسته است راه
حل ھای کارآمدی برای بزرگترين چالش ھای زمان ما پيدا کند ،چالش ھائی نظير
گرم شدن زمين با ھمه ی مشکالتی که به دنبال دارد ،توليد اتمی با ھمه ی خطرات
آن برای صلح و امنيت جھان ،موارد مکرر نسل کشی ،تروريسم ،رفتارھای
متجاوزانه کشورھا نسبت به يک ديگر و بيماريھای بالقوه ھمه گيری ،مانند ابوال.
روز به روز بيشتر معلوم می شود که اگر سازمان ملل از عھده ی اين شرايط بر
نيايد و اصالحات کافی برای پاسخگوئی به نيازھای مھم جمعی و مشکالت
امروزی در آن صورت نگيرد ،ضرورتا" جای خود را به مؤسساتی نوين خواھد
داد که از عھده ی آن برآيند.
اتحاديه ی اروپا
پس از جنگ جھانی دوم تجربه ی ديگری ،ھرچند در مقياسی کوچکتر ،در
فدراليسم فزاينده آغاز گرديد .ھمان طور که پيشتر گفتيم ،شش کشور اروپای غربی
26
برای تضمين اين که ھمه ی اين کشورھا ،بخصوص فرانسه و آلمان ،به طور برابر
و عادالنه ای و بدون آن که بذر جنگ جھانی سومی کاشته شود ،به ذغال و فوالد
الزم برای بازسازی کشورھا و اقتصادھای در ھم شکسته ی خود دسترسی داشته
باشند ،توافق کردند که منابع ذغال و فوالد خود را ادغام کنند و در اختيار يک
سازمان فرامليتی بگذارند ،تا براساس منافع جمعی ھمه ی دولت ھای عضو تصميم
گيری نمايد .اين گام منجر به تشکيل جامعه ی ذغال و فوالد اروپا گرديد ،که پيرو
چيزی بود که در طول زمان به صورت اتحاديه ی اروپا ی امروزی درآمد .گرچه
جريان اين تحول کند و پرپيچ وخم بوده و از دوره ھای متوالی بحران و پيروزی
گذشته ،اما تا کنون در ادغام تدريجی منافع کشورھای عضو که اکنون تعدادشان به
28می رسد ،موفق بوده است .از ھمه مھمتر آن که برای اروپا صلح پايداری را
به ارمغان آورده است .کشورھای جامعه ی اروپا در ھر مرحله که با بحرانی روبه
رو می شدند سرانجام کشف می کردند که چاره ی مشکالتشان در يکپارچگی بيشتر
است .اخيرا" اروپا با تازه ترين امتحان خود به صورت بحران ھای شديد و مکرر
مالی رو به رو بوده است .مانند ھميشه سئوال اين است که آيا باز ھم يکپارچه تر
گردد و به يک ابرحکومت اروپائی نزديک تر شود ،يا بندھای اتحاد را سست کند و
به صورت حکومت ھای ملی پراکنده برگردد و تکه تکه شود .در اين ميان
قرارگرفتن اوکراين در آشوب سياسی ،وجدا شدن کريمه و ضميمه شدن آن به
روسيه ،و قرار داشتن اوکراين شرقی در آستانه ی جدائی و انضمام ،انگيزه ی
ديگری را به اروپا داده تا اتحاد خود را محکم تر کند و در مقابل آنچه که
تجاوزکاری ھای روسيه می داند ،ايستادگی نمايد.
تجربه ی جھان از جامعه ی ملل ،سازمان ملل متحد و اتحاديه ی اروپا ،ھمه
بسيار ارزشمند بوده است .در ھرکدام از اين تجربيات شاھد عالئم اميد بخشی
ھستيم حاکی از اين که جھان در حال حرکت به سوی وحدتی عميق تر می باشد.
اما تجربياتی که در زمينه ی حکومت جھانی داشته ايم به اندازه ی کافی پيش رفته
نبوده ،چرا که ھنوز در مورد اصول اساسی الزم برای ايجاد مؤسسات تصميم
گيری که در باال توصيف شد ،به توافق نظر نرسيده ايم .اين مؤسسات ضروری
ھستند تا بتوانيم يک بار و برای ھميشه علل ريشه ای چالش ھای جھانی که ما را
در اين مرحله از رشد اجتماعی جمعی در برگرفته اند ،از بين ببريم .دليل قاطع
براين که اين تجربيات به اندازه ی کافی پيشرفته نبوده اند ،آن است که برای
بشريت رفاه و صلح پايدار به ارمغان نياورده اند و چالش برانگيزترين مشکالت
جھانی زمان ما را حل نکرده اند .اما اين تجربيات با آموختن اين که چه چيزھائی
جواب می دھد و کدامھا جواب نمی دھد ،و ھمچنين با پرتو افکندن بر بھترين
27
مسيری که می توانيم انتخاب کنيم ،و ھمچنين بردام ھائی که در اين مسير وجود
دارد ،نقش مھمی را ايفا کرده اند .حال که با اين تجربيات قوی تر شده ايم ،می
توانيم با اطمينان به سوی بنای يک فدراسيون جھانی حرکت کنيم ،فدراسيونی که
ھمه ی نھادھای تصميم گيری جمعی را که به شدت به آنھا نياز داريم ،دربر خواھد
داشت.
28
ھرچه در برداشتن گامھای الزم در مسير ساختن يک فدراسيون جھانی بيشتر تعلل
کنيم ،از نظرجسمی و روحی رنج بيشتری خواھيم کشيد .بنابراين بايد اکنون عمل
کنيم ،قبل از آنکه مشکالت جھانی که دچار آن ھستيم ،خسارات جبران ناپذيری را
به ما وارد سازند .فقط تغييرات آب و ھوائی به تنھائی می توانند دنيای ما را ويران
کنند :ھمان طور که دما باال می رود ،کوھھای يخ با سرعت بی سابقه به آب شدن
ادامه می دھند و سطح آب دريا ھا را باال می آورند ،و بسياری ازجوامع ساحلی و
جزيره ای و ازجمله بسياری از ملت ھای جزيره نشين را از صفحه ی روزگار
محو می کنند .آوارگی مردم و به ھمراه آن کاھش زمين ھای قابل کشت و منابع آب
آشاميدنی عاقبت به جنگ بر سر زمين وغذا و آب و ساير انواع منابع خواھد
انجاميد .خطر کشتار اتمی نيز ھنوز با ماست .پس بايد اکنون عمل کنيم قبل از آن
که در يک لحظه ی خشم به استفاده از سالحھای اتمی که ھنوز فراوان داريم،
وسوسه شويم ،يا قبل از آن که در اثر يک اشتباه چنين کشتاری را آغاز نمائيم .بايد
اکنون عمل کنيم قبل از آن که يک شکست کامل مالی با ھمه ی فالکت اقتصادی و
29
درد و رنج انسانی که به ھمراه دارد ،ما را در بربگيرد .بايد اکنون عمل کنيم قبل
از آن که عطش سيری ناپذير به انرژی ،ما را به يک جنگ مرگبار بر سر منابع
بکشاند .بايد اکنون عمل کنيم قبل از آن که مردمان بسيار ديگری در اثر نقض
فاحش حقوق بشر کشته ،يا شکنجه ،و يا از خانه ھای خود آواره شوند ،و بايد
اکنون عمل کنيم قبل از آن که يک بيماری واگيردار ،بخش مھمی از نژاد بشری را
از صفحه ی روزگار محو نمايد.
اگر ھرکدام از چالش ھای جھانی را در نظر بگيريم و تصور کنيم که با بکارگيری
روشمندانه ی اصولی که در اين نوشته توصيه شده و در زمينه ی زيرساخت ھای
فدرال جھانی که در اينجا پيشنھاد شده چگونه ممکن است حل شوند ،شايد تعجب
کنيم که راه حل ھای مؤثرو عملی و قابل استفاده خيلی آسانتر از آنچه به علت
دامنه وشدت مشکالت انتظار داريم ،پيدا می شوند .اين تمرين را در اين فصل در
زمينه ی سه حوزه ی وسيع از چالش ھای جھانی انجام می دھيم ،که با بحران مالی
اروپا شروع می شود و با نمونه ھای مختلفی از رفتارھای برھم زننده ی ثبات ،که
برخی از حکومت ھا از خود نشان می دھند ،از جمله نقض فاحش حقوق بشر،
تکثير اسلحه اتمی ،و تجاوز ارضی دنبال می گردد ،و سرانجام با چالش دوگانه ی
تغييرات آب و ھوائی و تقاضای روزافزون برای انرژی ،پايان می پذيرد.
جھان از دھه ی ھشتاد ميالدی به بعد بحران ھای مالی متوالی ای را به چشم ديده
است که برخی محدودتر و خاص مناطق کوچکی از جھان ،و برخی گسترده
تربوده اند .اين بحران ھای متوالی با عدم پرداخت بدھی کشورھای آمريکای التين
در دھه ی ھشتاد شروع شد ،و با بحران ھای ارزی در بخش ھائی از اتحاديه ی
اروپا در سال ھای ،1992-1993بحران مالی آسيا در 1997-1998و بحران
مالی روسيه در سال 1998دنبال گشت .ھمچنان که بر تعداد بحران ھای مالی
افزوده می شد ،دامنه و شدت آنھا ھم افزايش می يافت .در سال 2008جھان دچار
چيزی شد که به بحران مالی جھانی مشھور گشت و منجر به کاھش فعاليت ھای
اقتصادی در سراسر جھان درحين رکود جھانی 2008-2012گرديد .اين بحران و
رکودھائی که به دنبال آن آمد ،يکی از علل بحران بدھی دولتی در اروپا بود که
ھنوزھم ادامه دارد .بعيد به نظر می رسد که ما به انتھای اين بحران ھای متوالی
رسيده باشيم ،بلکه برعکس به احتمال زياد ،اينھا پيش لرزه ھائی ھستند برای
ھشدار دادن درباره ی زلزله ی مالی عظيمی که خواھد ويرانی مالی و اقتصادی و
30
رنج و درد انسانی بی اندازه ای را به بار آورد .در واقع با وجود اطمينان ھائی که
رھبران اروپائی در مورد نجات از بحران می دادند ،از آگست 2014زمزمه ھائی
در مورد بحران رشد آغاز شد که امکان دارد بزرگترين اقتصادھای اروپا و
ازجمله آلمان ،فرانسه و ايتاليا را در بربگيرد .ھمان طور که مجله ی اکونوميست
نتيجه گيری کرد » :بحران اروپا نرفته است ،بلکه فقط پشت در منتظراست 21«.
پس از آن چندی نگذشت که گزارش ھای حاکی از اين که اقتصاد اروپا رشد بسيار
کندی را تجربه می کند و در خطر يک رکود سه گانه است ،نگرانی شديدی را در
ميان سياستگزاران جھانی ايجاد کرد .نگرانی ھای شديدی بخصوص در مورد
ضعف »بزرگان سه گانه« يعنی آلمان ،فرانسه و ايتاليا ،که به طور سنتی
بزرگترين ترين و قوی ترين اقتصادھای اروپا به شمار می آيند ،ابراز می شد.
آلمان که عموما" موتور اقتصادی اروپا به حساب می آيد در ربع سوم سال 2014
به نحو معجزه آسائی از رکود رھا شد ،در حالی که اقتصاد فرانسه دچار کساد و
22
اقتصاد ايتاليا دچار سومين رکود خود در پنج سال اخير بود.
وقتی برای اولين بار بحران بدھی دولتی در اروپا پيش آمد ،دنيا را به وحشت
انداخت .شش سال بعد رھبران جھان بار ديگر از اين که چرا اقتصاد اروپا نمی
تواند پس از بحران مالی جھانی خود را احيا نمايد ،ابراز نگرانی کردند .می توان
پرسيد که چرا جھان به اين مسئله اھميت می داد؟ علت آن اين واقعيت روشن است
که ھمه ی کشورھا در يک جھان به ھم پيوسته ،که سرنوشت مالی شان در آن به
نحو جدائی ناپذيری با سرنوشت ديگران به ھم تنيده شده است ،زندگی می کنند.
وقتی رھبران مالی و سياسی در کشورھائی نظير اياالت متحده و چين درباره ی
اثرات بحران اروپا بر رفاه اقتصادی کشورخود و خطرات يک رکود گسترده ی
جھانی ابراز نگرانی کردند ،اين واقعيت را به رسميت شناختند .رھبران جھان ھم
به طور خصوصی و ھم به طور علنی درباره ی اين که مشکالت اروپا دارد
کشورھای آنھا را ھم به زير می کشد ھشدار دادند .رسانه ھای خبری اين نگرانی
ھا و ريشه ھائی را که در به ھم پيوستگی جھانی دارند ،منعکس کردند .در نتيجه
مجله ی اکونوميست بدون پرده پوشی نوشت »..فقط يورو نيست که درخطر است
23
بلکه آينده ی اتحاديه ی اروپا و سالمت اقتصاد کل جھان به خطرافتاده است«.
کشورھای جھان نگران بودند که يک سقوط ديگردر نظام مالی مانند سقوط سال
2008جھان را به لرزه اندازد و اروپا ،اياالت متحده و کشورھای در حال ظھور
را به يک رکود طوالنی مدت ،يا بدتر از آن ،محکوم کند .اياالت متحده آنقدر
دستپاچه بود که وزير خزانه داريش را چند بار برای مشاوره در مورد بحران بدھی
دولتی به اروپا فرستاد .ھدف اصلی از اين کار آن بود که اروپا را تحت فشار قرار
31
دھد ،تا قاطعانه به نفع اقتصاد جھانی اقدام نمايد 24.به ھم پيوستگی جھانی به نحو
ديگری نيز نمايان شد :اروپائی ھا اميد داشتند ،ھرچند اميدی واھی ،که چين کمک
کند و آنھا را از دردسری که خود باعث آن بودند ،نجات دھد 25 .
الزم است که رھبران مابا اين واقعيت روبرو شوند که ھم مصرف کنندگان و ھم
دولت ھا که با کمک بانک ھا که اوراق بھادار دولتی را خريدند ،و به اين صورت
به دوالتھا قرض دادند ،در قرض گرفتن و بدھی باال آوردن افراط کرده اند .برای
خالص شدن از اين رفتار و عواقب آن ،و جايگزين کردن آن با رفتارھای تازه و
ازنظر اقتصادی سالمتر ،الزم است که مردمان و رھبران کشورھا خود را با رشد
کمتر وفق بدھند ،وخود را به پرھيزی مالی و پرداخت ماليات ھموار سازند.
ھرچقدر ھم که اين حقيقت تلخ و اين راه حل ھای کوتاه مدت دردناک باشند ،اما
ازعواقب دراز مدت عدم اقدام بھترند .به عالوه الزم است که رھبران ما به جای
دست زدن به اقدامات نيمه کاره ،به اميد پنھان کردن دامنه ی کامل مشکالت،
قاطعانه تصميم بگيرند .آنھا بايد اين کار را ھرچه زودتر بکنند .مفسران و تحليل
گران بحران مالی کم کم علنا" ازاين ضرورت سخن می گويند که رھبران جھان به
مشکالت خود اعتراف کنند و درباره ی آنھا با شھروندان خود با صداقت و
صراحت حرف بزنند ،و چرخه ی انکار را متوقف سازند.
برای مثال ،مجله ی اکونوميست در گزارشات منظم خود درباره ی بحران مالی و
در تعدادی از مقاالت خود در سال 2010-2011مدام اين مضامين را منعکس می
کرد .اين مجله در دسامبر 2010نوشت » :فروپاشی يورو غيرقابل تصور نيست،
اما بسيار گران تمام می شود .رھبران اروپا چون نمی خواھند امکان وقوع چنين
چيزی را قبول کنند ،دست به اقداماتی که برای جلوگيری از آن الزم است ،نمی
زنند 26«.ھفت ماه بعد اکونوميست در يک مقاله ی ديگر نوشت » :بيش از يک
32
سال است که نمايش بدھی منطقه ی يورواز يک صحنه ی وحشت آور به سوی يک
صحنه ی وحشت آور ديگر تلو تلو می خورد «.و اضافه کرد »ھربار
سياستگزاران اروپائی واکنش مشابھی نشان داده اند :انکار و دودلی و به دنبال آن
ارائه ی يک برنامه ی نيم پز نجات در آخرين لحظه برای خريدن زمان 27«.اين
مجله در نوامبر 2011ضمن اظھار نظر درباره ی آشفتگی مالی يونان از اين
واقعيت افسوس خورد که با وجود ھشدارھائی که از ھمان اواسط سال 2009داده
شده بود ،اروپا دست به انکار و مصلحت طلبی زد...» :يک الگوی وسيع
انکار...يونان را به لبه ی پرتگاه کشانيد و حال يورو را به فروپاشی تھديد می
کند .«.مجله ی اکونوميست به حق ،تقصير را به گردن »سياستمداران و
سياستگزاران وبانکدارانی« انداخت که »ھمگی خطرات را دست کم گرفتند در
حالی که اکنون که به گذشته می نگريم ،می بينيم اين خطرات به اندازه ی کافی
28
واضح و روشن بودند«.
بعالوه ،سياستمداران ،اقتصاددانان و ساير متفکرين ھمه به اين نتيجه رسيده اند که
بايد از اشتباھات گذشته ی خود درس بگيريم و آنھا را تکرار نکنيم.
پيترمندلسون] ،[Peter Mandelsonوزير سابق کابينه ی انگليس طی مصاحبه ای
در تابستان 2012گفت که ما بايد خطرات دوران رشدی را که محرکش اعتبارات
مالی بود ،تشخيص می داديم ،و از قبل در مورد برخی از حباب ھای دارائی اقدام
می کرديم 29 .رئيس جمھور سابق فرانسه ،نيکوالس سارکوزی ،نيز از اين فکر که
اروپا بايد تغيير کند ،پشتيبانی کرد و ھشدار داد که اگر اين کار را نکند ،امکان
ھست بحران يورو آن را »به کلی نابود« کند 30 .
ھمه ی اين مشاھدات و اظھار نظرھا نشان دھنده ی درک رو به افزايشی از اين
واقعيت است ،که مؤسسات ،سياست ھا و قوانين بشری به اين ھدف ايجاد شدند که
به بھترين نحو به منافع بشريت خدمت کنند و اين منافع را حفظ نمايند .بنا بر اين
نبايد اشتباه کنيم و فقط برای اين که آنھا را حفظ کرده باشيم خود و سعادت خود را
قربانی کنيم .درواقع ،اگر خط مشی يا قانون يا سياستی ديگر به ما خدمت نمی کند
بايد بدون ھيچگونه ترديد يا پشيمانی آن را کنار بگذاريم و جای آن را به يک
جايگزين سودمند تر بدھيم .چنين رويکردی نسبت به اموربشری تنھا در صورت
القای فرھنگ يادگيری در جامعه ی انسانی و رھبران آن ،به وجود خواھد آمد.
مشاھدات باال ھمچنين ضرورت به کارگيری اصل صداقت و راستی را در
تعامالتی که در ھمه ی سطوح جامعه صورت می گيرد ،و ازجمله در روابط بين
نمايندگان منتخب و مردمی که اين نمايندگان به آنھا خدمت می کنند ،نشان می دھد.
33
عمل سريع و قاطعانه
وقتی بحرانی به وخامت بحران يورو پديدار می شود ،عمل سريع و قاطعانه برای
جلوگيری از فاجعه ،بسيار حياتی است .خوشنودی از خود خطرناک است .اين نيز
31
برای جلوگيری از فاجعه کافی نيست که اعتراف کنيم خطری جدی وجود دارد.
مؤسسات و الگوھای رفتاری که مانع از اقدام سريع و قاطعانه می شوند بايد تغيير
داده شوند .برخی اين درس را در طول بحران يورو گرفتند .وزير سابق کابينه ی
انگلستان ھشدار داد که زمان دارد از دست می رود و دولت ھای منطقه ی يورو
بايد برای نجات يورو قاطعانه و به سرعت اقدام کنند ،اما وی نظر داد که مشکل
ريشه ای واقعی ،يک »مشکل مھندسی« است که مانع از اقدام سريع رھبران می
گردد 32 .رسانه ھای خبری نيز به نفع تغييرساختاری و وحدت بيشتر اروپا استدالل
و خاطر نشان می کردند که روندھای سازمانی کنونی در اروپا دارای سطوح
تصميم گيری متعدد و پيچيدگی سياسی بيش از حدی است ،که مانع از واکنش و
تصميم گيری سريع ،بخصوص در زمينه ی بازارھای پرتحرک مالی ،می گردد.
کارشناسانی نظير گوستاو ھورن] ،[Gustav Hornمدير مؤسسه ی سياست ھای
کالن اقتصاد در دوسلدروف آلمان ،نيز به ضرورت ساده تر و مؤثرتر کردن روند
تصميم گيری اشاره کرد و گفت »بازارھا می بينند که اروپا نمی تواند ھيچ
تصميمی را به سرعت بگيرد« ،امری که منجر به بالتکليفی و حدس و گمان ھای
گريز ناپذير در ھمان بازارھای مالی که دچار بحران ھستند ،می شود 33 .وزير
امور مالی سنگاپور به کشورھای جھان ھشدار داد که اقدام به موقع و مؤثر الزم
است و منتظر وخيم تر شدن بحران نشوند ،و ھمچنين گفت که يک عدم اعتماد
34
بنيادين در مورد اعتبار اقدامات سياسی در رفع بحران ،وجود دارد.
ھمه ی اين مشاھدات و ھشدارھا ،به ضرورت وجود مؤسسات موثر در يک
فدراسيون جھانی ،اشاره دارند .جھان به ھيئت ھای تصميم گيری نيرومند و واقعا"
نماينده نياز دارد ،که قدرت و اراده ی تصميم گيری سريع و مؤثر درجھت منافع
جمعی بشريت را داشته باشند .ھمان طور که در تجزيه و تحليلی آمده که در سال
2008از سوی يکی از معتبرترين دانشگاھھای آمريکا درباره ی بحران مالی
جھانی منتشر شده» ،يک چيز مسلم است« و آن اين که » :برای حل مشکلی که
35
سراسر جھان را در برگرفته ھيچ راه حل موضعی ای وجود ندارد«.
34
ھمگرائی و يکپارچگی بيشتر
حل بحران مالی منطقه ی يورو مستلزم يکپارچگی و ھمگرائی بيشتر است .ھمان
طور که يکی از کارشناسان مطرح کرده است اعضای منطقه ی يورو بايد
اقتصادھای خود را تغيير می دادند تا به جای واگرائی ،ھمگرائی بيشتری با ھم
داشته باشند 36 .ساير کارشناسان خواستار عميق ترشدن وحدت اروپا ،و حتی ايجاد
وزارتی به نام وزارت امور مالی اروپا ،به عنوان تنھا راه حل برای بحران مالی
اروپا و مشکل بدھی ،شده اند .آن طور که رئيس سابق بانک مرکزی اروپا می
گويد ما به يک »جھش کوانتومی« در نحوه ی اداره ی منطقه ی يورو احتياج
داريم ،تا بتوانيم از بحران ھای سخت جلوگيری کنيم .وی قبال" و در سال 2011
از اين که رھبران نتوانسته بودند فراتر بروند ،اظھار نوميدی کرده بود 37 .نوريل
روبينی] ،[Nouriel Roubiniاقتصاددانی که به سبب پيش بينی بحران مالی
2007-2008از اعتبار گسترده ای برخوردار است ،نيز درباره ی ضرورت
جلوگيری از تجزيه و تکه تکه شدن نظام بانکی اروپا ،سخن گفته است .وی به نفع
اتحاديه ی مالياتی در اروپا استدالل کرده و از اين که دولت ھای اروپائی نتوانسته
اند به طور جمعی عمل کنند و به يک ديدگاه يا برنامه ی واحد برسند ،افسوس
خورده است 38 .از سايربخش ھا نيز درخواست ھائی در تأييد خواسته ی او و
برای ايجاد يک اتحاديه ی بانکی 39و يک اتحاديه ی يکپارچه ترپولی ،که شامل
يک اتحاديه ی مالياتی و يک اتحاديه ی بازار مالی باشد ،مطرح شده است.
سرانجام يورگ آسموسن] [Jorg Asmussenاز بانک مرکزی اروپا و قائم مقام
سابق وزير دارائی آلمان گفته است» :ما به يک اتحاديه ی سياسی که از نظر
اصول دموکراسی مشروع باشد ،نيازمنديم« ،امری که اصرار دارد »فورا"« آن را
آغاز کنيم 40 .ھمان طور که آنتونيو بورجس] [Antonio Borgesرئيس واحد
اروپائی IMFگفته است ،برای اين که بحران را پشت سر بگذاريم » به اروپائی
41
شدن بيشتر احتياج داريم ،نه کمتر«.
ھرچند اين توصيه ھا و نظرات درباره ی ضرورت تجديد ساختار ريشه ای
مؤسسات مالی در اروپاست ،اما در جھانی که روز به روز از نظر مالی و
اقتصادی به ھم پيوسته تر می شود ،اگر اين توصيه ھا و نظرات را در سطح
جھانی و به نحوی که نيازھا و منافع جمعی بشريت را تأمين نمايد ،نيز به کار
بنديم ،به نفع ھمه خواھد بود .اين تنھا در صورتی ممکن است که ما مؤسسات
جھانی را ايجاد کنيم که نماينده ی منافع جھان باشند ،و قدرت تصميم گيری الزم را
برای رسيدن به اين منافع ،و ھمچنين توان تنفيذ تصميمات خود را ،داشته باشند.
35
وضع مقرراتی که از نظر قانونی الزم االجرا باشند
وقتی در نظر می آوريم که اقتصادھای اروپا و در واقع تمام جھان ،تا چه حد به ھم
پيوسته اند ،منطقی نيست که به ھيچ کشوری اجازه دھيم بدون مجازات توافقنامه
ھای مالی را زيرپا بگذارد ،چرا که چنين کاری به ھمه ی کشورھای جھان زيان
می رساند .درنتيجه کشورھا بايد روی قوانين و مقررات مالی که مطابق با منافع
جمعی آنھاست توافق کنند ،و آنھا را از نظر قانونی اجباری و الزم االجرا سازند.
بھترين سازوکار آن است که از طريق يک مجلس قانونگزاری بين المللی که
مسئول وضع قوانين قابل اجرای جھانی باشد ،و ھمچنين يک دادگاه بين المللی که
بتواند در مورد اختالفات داوری کند و در مورد نقض قوانين قضاوت الزم االجرا
صادر نمايد ،عمل شود.
36
سرعت تغييرات در بازارھای مالی و محصوالتی که روز به روز پيچيده تر و
پرمخاطره تر می شوند ،الزم است .لرد مندلسون خاطرنشان ساخت که ديده بانان
با سرعت تغييرات ھمراه نبودند ،و بنابراين نتوانستند درباره ی ميزان خطراتی که
داشت جزئی از ساختار می شد ،ھشدار دھند 44 .
از چند ناحيه پيشنھاد شده است که عالوه بر بازرسی دقيق تر بانکھا ،الزم است که
از بيرون نظارت ومراقبت شديدتری بر روی بودجه ھای ملی کشورھای اروپائی
صورت گيرد ،تا کل نظام مالی به خطر نيفتد .در واقع رئيس وقت بانک مرکزی
اروپا ،در دسامبر 2011گفت که منطقه ی يورو به تنظيم اقتصادی بيشتر و
محدوديت ھای سخت تر و قابل اجرا تری در مورد بدھی ھا ،و به نظارت
متمرکزتری بر روی بودجه ی ھای ملی ،نياز دارد 45.برخی چنين استدالل کردند
که اين نظارت بخصوص در مورد کشورھائی اھميت دارد که ازھمين حاال ھم
دچار »مشکالت شديد« ھستند 46 .سايرين ،مثل اولين رئيس تمام وقت شورای
اروپا ،از اين ضرورت سخن گفتند که بمحض اينکه بودجه ھای ملی پيش نويسی
می شود ،کميسيون اروپا حق »مداخله« در آنھا را داشته باشد 47 .سپس اين
پيشنھادات به صورت روندی عملی شد ،که طی آن کميسيون اروپا اجازه دارد
طرح ھای مربوط به بودجه ھای ملی را که کشورھای منطقه ی يورو به آن تسليم
می کنند ،از نظر مطابقت با مقررات اروپا در مورد بدھی و کسر بودجه ،بررسی
کند .ھرچند اين روند جديد به کميسيون اجازه می دھد که با کشورھائی که پيش
نويسی بودجه ھايشان با محدوديت ھای مورد توافق درباره ی بدھی و کسر بودجه
تطابق ندارد به گفتگو بپردازد ،و از طريق اين گفتگو کشورھای اروپائی را قانع
کند که بودجه ھای خود را با مقررات تطبيق دھند ،اما در نھايت فاقد قدرت برای
تنفيذ قوانين است .يک نمونه ی آشکار آن طرح ھای بودجه ای است که کشورھای
منطقه ی يورو ،و از جمله فرانسه و ايتاليا ،به آن تسليم کرده اند و در آنھا
کسربودجه ھای شديدی پيش بينی شده است .پس از درخواست جزئيات بيشتر
درباره ی اين بودجه ھا و پس از بحث ھای مفصل بين کميسيون و نمايندگان
فرانسه و ايتاليا ،اين دو کشور که می گفتند به منظور جلوگيری از خطر برگشت به
رکود بايد در مورد محدوديت ھای کسر بودجه آسان گرفت ،سرانجام موافقت کردند
که بودجه ھای ملی خود را تغيير دھند ،و به محدوديت ھای مورد توافق در مورد
کسر بودجه نزديک تر کنند ،و در عين حال از رعايت کامل آنھا سرباز زدند.
فرانسه و ايتاليا با پذيرفتن اين تغييرات ،خودشان را از خجالت اين که بودجه
ھايشان برای بازبينی پس فرستاده شود ،واز اين که به »عدم اطاعت جدی« از
37
قوانين اروپا شناخته شوند ،نجات دادند .اما با اين حال به سبب نقض توافقنامه ھای
48
اروپا ،در خطر مجازات قرار دارند.
وقتی کشوری چنان بدھی ھای سنگينی باال می آورد که کم کم نمی تواند ديون خود
را بپردازد ،اقتصادش شروع به سقوط در يک مارپيچ می کند ،و بانک ھايش
شروع به ورشکستگی می کنند ،و بناچار به ساير کشورھا و به سازمانھای بين
المللی مانند IMF متوسل می شود ،که به قيد ضمانت ،آن را نجات دھند .اما اين به
قيد ضمانت آزاد کردن ھا ارزان تمام نمی شود .از نظر عدالت و انصاف ،عادالنه
نيست که کشوری از مزايای رفتارھای سست مالی بھره ببرد ،و انتظار داشته باشد
که وقتی به دردسر افتاد سايرين او را نجات بدھند ،بخصوص اگر اين نوع رفتارھا
تکرار بشود .از اين جنبه پيمان مالی که پس از بحران مالی اروپا در منطقه ی
يورو به شکل ميثاق ثبات ،ھماھنگی و حکومت دراتحاديه ی اقتصادی و پولی )که
به اسم پيمان مالی شناخته شده( مورد توافق قرار گرفت ،معنا پيدا می کند ،چه که
ميزان بدھی و کسر بودجه ی مجاز کشورھای منطقه ی يورو را محدود می کند ،و
به کميسيون حق نظارت دقيق تربر بودجه ھای ملی را می دھد ،تا در صورتی که
به نحو غير قابل قبولی منافع جمعی را به خطرمی اندازند ،تغييرات الزم را توصيه
کند .آلمان در مقابل امضای اين پيمان مالی ،قراردادی معروف به سازوکار ثبات
اروپا را به تصويب رساند ،که در اصل يک بسته ی کمک مالی جمعی يا نظامی
است ،که در آن بدھی يک کشور مسوليت جمعی ھمه کشورھای منطقه يورومی
49
شود.
می توان از درسھائی که از تجربه ی اروپا گرفته شده برای ساختن يک نظام مالی
در سطح بين المللی استفاده کرد ،نظامی که يک مجلس قانونگزاری جھانی داشته
باشد که قوانين الزم را وضع ،و يک ديده بان مرکزی را برای نظارت بر اجرای
اين قوانين منصوب کند ،و تنفيذ آنھا را تضمين نمايد .واضح است که برای ايجاد
چنين تغييرات گسترده ای ،کشورھای جھان بايد حاضر باشند که از مختصری از
حق حاکميت خود در اين حوزه صرف نظرنمايند ،قدمی که فقط موقعی برخواھند
داشت که قانع شوند منافع مالی ملی آنھا در گرو منافع مالی و سالمت کل جامعه ی
جھانی است.
به دنبال بحران منطقه ی يورو کارشناسان حوزه ی مالی نه تنھا پيشنھاد ديده بانی و
نظارت دادند ،بلکه توصيه کردند که اين امر توسط يک ديده بان عمومی مرکزی
38
مانند بانک مرکزی اروپا صورت گيرد ،که ھم قدرت مداخله داشته باشد ،و ھم به
عنوان آخرين پناه قرض دھنده برای ھم بانک ھا وحکومت ھا ،ھر دو ،عمل
کند 50.به اين منظور در 12سپتامبر 2012رئيس بانک مرکزی
اروپا [European Central Bank] (ECB) برنامه ی جديد بانک برای خريد
اوراق قرضه به نام معامالت کامل پولی را اعالم کرد .در اين برنامه بانک مرکزی
اروپا حاضر به خريد اوراق قرضه ی کوتاه مدت کشورھای منطقه ی يورو در
بازارثانوی خواھد بود ،و به اين ترتيب ھم به عنوان آخرين پناه قرض دھنده
بانک ھا و ھمچنين دولت ھای منطقه ی يورو ،نيز عمل خواھد کرد .اما چنين
خريدھائی منوط به شرايط مالی سخت ،از جمله اقدامات رياضتی واصالحات
ساختاری مستلزم بود ،که به بانک مرکزی اروپا حق مداخله می داد .اين خريد ھا
ھمچنين مشروط به پيروی دقيق از مواد پيمان مالی و سازوکارھای ثبات اروپا که
درباره ی ھردوی آنھا قبال" بحث کرديم ،می شد.
بحران يورو باعث شد که کارشناسان تشخيص دھند ساختار مالی اروپا به يک
سازوکار قھری نيازدارد تا تضمين نمايد که از مقررات مالی مورد توافق پيروی
می شود ،و می توان آنھا را قانونا"به اجرا درآورد ،در غير اين صورت ،وضع
اين مقررات معنائی ندارد 51 .اين امر بخصوص با توجه به اين که بخشی از راه
حل به وضوح منوط به کنار گذاشتن عاداتی بود که در طول زمان ايجاد و منجر به
سستی در مسائل مالی شده بود ،حقيقت داشت .ضرورت تنفيذ از سوی يکی از
کارشناسان ديون دولتی ،تکرار شد که گفت» :شما بايد يک عامل قھری داشته
باشيد تا آن را عملی سازيد «...وی اضافه کرد » :نپذيرفتن آن به اين معناست که
39
شما در سرزمين عجايب آليس زندگی می کنيد 52«.صدراعظم آلمان اين مفھوم را
در سخنان خود تکرار و تشريح کرد ،که بايد ريشه ھای يورو را اصالح ،و از
جمله موازين تازه ای ايجاد کرد ،که به دادگاه اروپا يا به کميسيون اروپا قدرت
آن را بدھد که بودجه ھائی را که ناقض قوانين ھستند رد کرده ،و برای بازنگری
پس بفرستد 53 .يکی از اعضای کميسيون اقتصاد اتحاديه اروپا گفت کوششھائی در
جريان است تا عھدنامه ھا را طوری اصالح کنند که بتوان مجازات ھائی را برای
کشورھائی که مقررات انضباط اقتصادی را نقض می کنند ،در نظر گرفت 54.آقای
ون رامپويی] [Van Rompuyبا دقت بيشتری به مسئله پرداخت و اظھار عقيده
کرد که مؤسسات اروپائی بايد قادر باشند در مورد کشورھائی که مقررات بودجه
را نقض می کنند شدت عمل به خرج دھند ،و برای اين منظور اعمال مجازات ھای
شديدتری را پيشنھاد کرد ،از محروميت از حق رأی گرفته ،تا متوقف کردن
سرمايه گزاری اتحاديه اروپا در پروژه ھای زيرساختی آنھا 55.در پايان،
کشورھای منطقه ی يورو توانستند با موفقيت به توافق برسند ،و پيمان مالی 2012
را به امضا برسانند ،که نه تنھا مقررات روشنی را در مورد ميزان بدھی و
کسربودجه ی مجاز در بر می گرفت ،بلکه اجازه می داد کشورھائی که مقررات
انضباط اقتصادی را زير پا می گذارند ،جريمه شوند.
مراحل دشواری که کشورھای منطقه ی يورو مجبور بودند برای غلبه بر چالش ھا
و بحران ھای متوالی طی نمايند ،درسھای بسيار مفيدی را برای ما که می خواھيم
دست به ايجاد يک فدراسيون جھانی بزنيم ،فراھم می سازند .يکی از آن درسھا اين
است که بايد به مؤسسات جھانی خود مرجعيت و قدرت الزم را بدھيم ،تا بتوانند
تصميمات مشترکی را که درجھت مصلحت جمع می گيرند ،اجرا کنند .ما بايد يک
ھيئت مجريه ی نيرومند ايجاد کنيم ،که بتواند در صورت لزوم با استفاده از وسائل
قھری اطاعت از قوانينی را که مجلس قانونگزاری جھانی وضع می کند ،تضمين
نمايد.
يکی از نتايج جذاب خودکاوی مفسران در طول بحران يورو اين بود که ما به
اندازه ی کافی در پيدا کردن راه حل ،مصلحت طلبی و بزدلی از خود نشان داده
ايم 56.برخی از سياستمداران به اندازه کافی شجاعت داشتند که بگويند زمان آن فرا
رسيده که رھبران سياسی منافع سياسی محدود خود را کنار بگذارند ،و به سود
منافع جمعی کشور و منطقه ی خود عمل کنند .نخست وزير سابق لوکزامبورگ ،با
40
صداقت ،مشکل را اين طور خالصه کرد»:ھمه می دانيم که چه کار بايد بکنيم ،فقط
57
نميدانيم وقتی آن کاررا کرديم چطور دوباره انتخاب شويم«.
دشواری ھائی که به علت نگرانی ھای بريتانيا نسبت به اصالح معاھدات مالی
اروپائی )که مستلزم اتفاق نظر بود( به وجود آمد ،اثرات مخرب اين مصلحت طلبی
را پررنگ تر کرد .بريتانيا نگران آن بود که اين اصالحات به صنعت خدمات مالی
اين کشور زيان برساند .از نخست وزير بريتانيا نقل شد که برای توضيح گفته است
58
»آنچه که مطرح شده به نفع بريتانيا نيست ،به ھمين دليل با آن موافقت نکردم«.
از رئيس وقت کميسيون اروپا ،در پاسخ به اين توجه بی پرده به منافع شخصی
نقل شد ،که پذيرش درخواست بريتانيا برای ايجاد تمھيداتی برای حفظ صنعت
خدمات مالی آن کشور ،که درنشست سران در دسامبر 2011مطرح شد ،امکان
نداشت ،زيرا يکپارچگی بازار داخلی اتحاديه ی اروپا را به خطر می انداخت .وی
اضافه کرد که اين درخواست مسئول مستقيم سقوط قرار دادی بين کشورھای اروپا
بود که ھدفش مساعدت برای نجات يورو بود 59.دراثر موضع انگلستان ،قرارداد
تازه ای به شکل پيمان مالی 2012مطرح شد و بين 25کشور از 27کشوری که
در آن زمان عضو اتحاديه ی اروپا به شمار می رفتند ،به امضا رسيد ،يعنی بين
ھمه ی اعضا به استثنای بريتانيا و جمھوری چک .
اين واقعه اين اصل زيربنائی را در ايجاد يک فدراسيون جھانی برجسته تر کرد،
که کشورھای جھان بايد عميقا" به اين باور برسند که فقط با تضمين منافع کل است
که می توانند از حصول منافع ملی خود اطمينان حاصل نمايند ،و درنتيجه بايد
فراتر از منافع شخصی خود حرکت کنند .اين واقعه ھمچنين اين ضرورت را
پررنگ تر کرد که به ھنگام انتخاب اعضای مؤسسات بين المللی خود ھم تضمين
کنيم که واقعا" نماينده ی منافع جمعی جھان باشند ،و ھم روندھای رأی گيری در
اين مؤسسات را طوری سازمان دھيم که از فلج شدن آنھا جلوگيری کند .به اين
منظور نظام رأی گيری بايد مبنی بر اصل وحدت و برابری ھمه ی ملت ھا و
منعکس کننده ی آن باشد .اين امر به آن معناست که ھيچ کشور واحدی نتواند
تصميمی را که اکثريت اعضا به سود منافع کل می دانند ،عمال" وتو کند.
مثال ديگری از مصلحت طلبی که به بحران يورو کمک کرد ،کوتاھی کشورھای
منطقه ی يورو در به کارگيری و اجرای مقررات معاھده ی
ماستريخت] [Maastrichtبود ،که کسری بودجه را به حد اکثر 3درصد توليد
ناخالص ملی ،و کل بدھی را به کمتر از 60درصد از توليد ساالنه ی اقتصادی،
41
محدود می کرد .در ابتدا مجازات ھائی برای تجاوز از اين محدوديت ھا در نظر
گرفته شده بود ،اما وقتی آلمان و فرانسه ديدند محدوديت ھا را نقض کرده اند،
مجازات ھا را کنار گذاشتند .کوتاھی در پيروی ازاين مقررات که مصلحت طلبی و
منافع محدود شخصی محرک آن بود ،يکی از علل پريشانی مالی بود که اروپا خود
را در آن يافت .طنز در اين جاست ،که پيمان مالی که سرانجام بين ھفده عضو
منطقه ی يورو و ھشت عضو ديگر اتحاديه ی اروپا امضا شد تا اين مشکالت را
اصالح ،و از آنھا جلوگيری کند ،در ريشه دارای ھمان الزامات مالی بود که در
60
معاھده ی ماستريخت وجود داشت.
اين مثال اين نکته را پر رنگ تر می سازد که الزم است مؤسسات بين المللی ما
دارای يک سازوکار اجرائی باشند که در مقابل مصلحت طلبی با سرعت عمل
نمايد .يک ھيئت مجريه ی نيرومند تضمين مھمی است برای آن که ھيچ کشور يا
گروھی از کشورھا نتواند مقررات بين المللی را صرفا" به اين علت که به سود
منافع محدود و کوتاه مدت خود تصور می کند ،ناديده بگيرند .کميسيون اروپا با اين
که قوی است ،اما ھنوز آنقدر قوی نيست که بتواند اين نقش را در اتحاديه ی اروپا
بازی کند ،اما از طرف ديگر نه اتحاديه ی اروپا يک فدراسيون ميباشد ،و نه
کميسيون آن نوع ھيئت مجريه ی فدرالی ايست که قدرت و برش اجرای قھری
مقررات عمومی را که به سود منافع اتحاديه وضع شده باشد ،داشته باشد.
نکته ی مثبت بحران مالی و درد و رنجی که آفريد ،بروز اولين نشانه ھای اين
آگاھی بود که حل بحران يورو مستلزم صرف نظرکردن بيش از پيش کشورھای
اروپا از حق حاکميت خود ،و ايجاد يک »اتحاد سياسی است که از نظر
دموکراسی مشروع باشد« 61 .اما اروپا اسير وضعيت دشواری است ،وضعيتی که
بھتر از ھمه در گفته ی روزنامه نگاری خالصه شده که گفته است» :اتحاد بيشتر
به معنی فدا کردن حاکميت ملی به ميزانی بيش از آن است که رھبران بسياری از
کشورھا می خواھند ،چه برسد به رأی دھندگانشان 62«...شکی نيست که اروپا در
مسير طوالنی خود به سوی يکپارچگی عميق تر به يک دوراھی ديگررسيده است،
و با اين گزينه ھای دشوار رو به روست :پيشروی بيشتر در مسير يک دولت
فدرال با سياست ھای مالی مشترک ،که برای بسياری از کشورھا به معنی از دست
دادن ميزان قابل توجھی از حاکميت ملی است ،يا فروپاشی و جدا شدن از ھم ،با
42
عواقب مالی و اقتصادی وخيم برای ھمه .اين واقعيتی است که حال تشخيص شده و
63
درباره اش سخن ميشود.
وقتی رھبران اتحاديه ی اروپا به بررسی شکلی که اين يکپارچگی بيشتر بايد به
خود بگيرد ،پرداختند ،يکی از گامھائی که روی آن توافق کردند اين بود که به
ھيئت مجريه ی اتحاديه ی اروپا اين اختيار را بدھند که در صورت لزوم ،قبل از
سپرده شدن بودجه ھای ملی به قانوگزاران ملی ،از آن کشورھا تقاضای تغيير در
آن بودجاھا کند ،وبه اين صورت اصال" آنھا را بازنويسی کند .پيش از آن ،دولت
ھا فقط مکلف بودند بودجه ھای ملی خود را با اتحاديه ی اروپا در ميان بگذارند،
الزامی که خودش ابتکارتازه ای به شمار می آمد .ھمان طور که رسانه ھا نوشته
اند ،اين نحو صرف نظر کردن از حاکميت ملی در مورد مسائل مالی عمومی گام
بزرگی در تکامل تدريجی اتحاديه ی اروپا به شمار می آيد ،که از زمان ايجاد
يورو درسال 1999بارھا در توافقنامه ھای پياپی برای نيل به ھمگرائی اقتصادی
64
منظم ،تالش کرده و شکست خورده بود.
مجله ی اکونوميست ھشدار داد که يا اين گرايش کشورھای قوی تربايد تغيير کند ،يا
يورو منحل خواھد شد 67.اين مجله پيشنھاد کرد که راه حل در آن است که
43
حاکميت اقتصادی تابع آن انضباط جمعی شود که فن ساالران اروپائی ،در
بروکسل ،اجرا می کنند .در مقابل چنين نظارت شديدتری از سوی کميسيون
اروپا ،امکان دارد که بانک مرکزی که بزرگترين شرکت کننده مالی آن فرانسه و
آلمان ھستند ،حاضر باشد تٱمين مالی خود را بيشتر کند 68 .برخی از تحليل گران
درباره ی ماھيت تصميماتی که اروپا بايد بگيرد ،بسيار صريح بودند و گفتند:
»اقتصاد با سياست شروع ميشود« و رھبران آن دسته ازکشورھای منطقه ی يورو
که از نظر اقتصادی سالمتر ھستند ،مثل آلمان ،بايد به مردم خود توضيح دھند که
نجات کردن اقتصادھای ضعيفی ،مانند اقتصاد يونان ،به نفع خود آنھاست و اگر اين
کار را نکنند ،نظام بانکی و رفاه خودشان به خطر می اندازند .به عبارت ديگر،
مردم بايد بفھمند که اقدام برای ريشه کن کردن بحران بدھی يونان کمتر يک عمل
69
خيريه ئی است ،تا يک عملی که به نفع خود آنھا ست.
خوشبختانه رھبران اروپا سرانجام توانستند با توافق روی پيمان مالی و به ھمراه آن
سازوکار ثبات اروپا ،به اضافه به اشتراک گذاشتن ديون ،به سوی مداخله و نظارت
بيشترھم گام بردارند .اما داستان ھنوز تمام نشده است .برخی از کشورھا با وجود
امضای اين توافقنامه ھا ,به ھنگام تھيه بودجه ی ملی خود ھمچنان به محدوديت
ھای کسربودجه ،مخصوصا" آنھائی که در پيمان مالی تعيين شده ،اعتنائی نمی
کنند .برای مثال در سال ،2015برخی کشورھا از جمله فرانسه ،ايتاليا و اتريش،
در تھيه بودجه ی سال 2015خود ازمقررات کسر بودجه پيروی نکردند .خالصه،
بسيار محتمل به نظر می رسد که اين قدم ھای پراکنده و کند برای تسکين وضعيت
اقتصادی شکننده ی اروپا کافی نباشد ،و رھبران اتحاديه ی اروپا را مجبور سازد
که باالخره به اين سئوال نھائی بپردازند ،که آيا اياالت متحده ی اروپائی در کار
خواھد بود يا خير .پيش از اين ازسال 2011مجله اکونوميست پيش بينی کرده که
حتی اگرھم اروپا به يک فدراسيون تبديل نشود ،واضح است که منطقه ی يورو به
سوی فدراليزم بيشتر پيش خواھد رفت 70 .حقيقت اين است که اگر قرار باشد اروپا
اراده ی سياسی الزم را برای فدراسيون شدن گرد آورد ،بايد اول به اين تشخيص
برسد که منافع جمعی مردم خود را برمنافع خاص کشورھا مقدم بشمارد .باعث
خوشبختی اروپا ست که اين درک کم کم در سطوح رھبری اروپا نفوذ ميکند و در
اظھار نظرھائی که به ترتيب به آقايان جانکر ] ،[Junckerون رومپويی و
باروسو] [Barrosoنسبت داده شده ،که منافع اتحاديه ی اروپا به عنوان يک کل
71
بايد جايگزين منافع مجموع اجزائش شود ،بازتاب يافته است.
44
رفتار برابر و منصفانه با ھمه ی کشورھا
بحران يورو ترکيب دھنده حياتی ديگری را نيز روشن ساخت که برای موفقيت ھر
نوع دولت فدرال يا ھر نھاد تصميم گيری جمعی که مرکب ازچند کشورباشد
ضروری است ،يعنی تصميم گيری واقعا" منصفانه که برای ھمه ی کشورھا حق
اظھارنظر مؤثری را قائل باشد .ھمان گونه که اقليت ھای داخل يک کشور بايد از
حق اظھار رٱی برخوردار باشند و به نيازھا و منافع آنھا توجه شود تا کشوربتواند
با ھماھنگی و بدون ناراحتی عميقی که باعث جدائی طلبی اقليت ھا شود ،عمل کند،
ھمان طور ھم ضروری است که شھروندان کشورھائی که درون يک ساختار
فدرال ھستند ،احساس کنند به نظرات کشورشان اھميت داده می شود ،و با آنھا مانند
سايرين رفتار می گردد .در حالت آرمانی آن ،بايد از اين نوع احساسات که در
طول بحران يورو بيان شد خودداری شود که » آلمان رھبر بالمنازع اروپاست«،
يا » فرانسه به طور قطع تابع آلمان است« ،يا اين که انگلستان ديگر آن نفوذی را
72
که مدتھای طوالنی از آن برخوردار بود ،ندارد.
مؤسسات فدرال بايد به نحوی سازمان يابند که کشور ھای عضو فدراسيون با توجه
به اندازه جمعيت و قدرت اقتصادی خود به نحو عادالنه ای در آن نماينده داشته
باشند .ما می خواھيم از احساس عدم برابری و بی عدالتی جلوگيری کنيم ،احساسی
که در اظھارات يک سياستمدار ارشد در مورد بحران يورو بازتاب يافته است .وی
گفته برای اروپا دشوار است که بخواھد قبول کند »اروپای بيشتر به معنی مؤسسات
متمرکز تر و قدرتمندتر و به معنای آلمان بيشتر است« و اين که »موافقت با
اروپائی که خصوصيت فرامليتی بيشتری داشته باشد به معنای موافقت با رھبری
بيشتر آلمان در اروپاست «.وی اضافه نموده است که رو به رو شدن با اين واقعيت
به ويژه برای فرانسه دشوار است ،چون از نظر اقتصادی بسيار ضعفيف تر از
آلمان است ،آلمانی که برمشکالتش فائق شده و از زمانی که در يک آلمان متحد به
ھم پيوسته ،بزرگتر و قوی تر گشته است 73.از قضا يکی دو سال بعد از اين
اظھارات ،رشد آلمان به طرز قابل توجھی کند شد .با اين وجود می توان ديد که
نگرانی ھای ريشه ای در مورد بی عدالتی که در زمينه ی اروپای يکپارچه بيان
شده می تواند به ھمين آسانی در مورد يک دولت فدرال جھانی نيز مطرح گردد،
مگر آن که به ھنگام ايجاد زيرساخت ھا ،تضمين ھائی بر قرار شود تا اطمينان
حاصل گردد ھمه ی دولت ھای عضو به نحو عادالنه ای در آن نماينده دارند ،و به
طور منصفانه ای به نيازھای آنھا رسيدگی می شود.
45
در نھايت کشورھا فقط در صورتی قانع می شوند که به اندازه ی کافی از حق
حاکميت خود دربرخی حوزه ھای مشخص صرف نظر کنند ،که متقاعد شده باشند
ھيئت ھای فدرال که قدرت خود را به آنھا تفويض می کنند ،براساس منافع جمعی
ھمه ی کشورھا تصميم گيری می کنند ،و نه براساس آنچه که به نفع عده ای است.
روشن است که بدون چنين تضمينی اعتماد الزم برای موفقيت به وجود نمی آيد.
يکی از راھھای پرداختن به اين نگرانی که مبادا تصميمات بر اساس منافع جمعی
گرفته نشوند ،آن است که تصميم گيری در ھيئت ھای فدرال براساس اکثريت آرا
سازمان داده شود و نه اتفاق آرا که باعث می شود ھر کشوری عمال" حق وتو
داشته باشد .از اين نظر رئيس جمھور فرانسه ،سارکوزی ،در مسير درست بود
وقتی گفت فرانسه ،برای ترويج تغييرات سريع تر و مسئوليت مالی بيشتر در
منطقه ی يورو ،ازاين که تصميمات بيشتری به جای اتفاق آرا براساس اکثريت آرا
گرفته شوند ،طرفداری می کند 74 .وی اين را گفت چون اساسا" درک کرده بود که
به نفع فرانسه است که چنين ساختاری داشته باشد .اين درک در اين گفته ی وی
منعکس شده است که »ناپديد شدن يورو بدھی مارا غير قابل کنترل می کند...و عدم
75
اعتماد به نفسی به وجود می آورد که منجر به فقر و فلج فرانسه می گردد«.
عميق ترين درسی که دردل ھمه ی درسھای مالی اروپا نھفته است ،آن است که
مشکل اروپا از پول نيست ،ازساختار است .يک استاد برجسته ی اقتصاد در
دانشگاه ھاروارد به قلب مشکل راه يافت و گفت » :اين يک مشکل عميق مربوط
به قانون اساسی و موسسات در اروپاست «.و اضافه کرد که »مشکل از تأمين
وجه نيست« .اروپائی ھا برای حل بحران يورو »بايد قدم بزرگی به سوی اتحاد
اقتصادی و سياسی بردارند ،صرف نظر از اين که چه کشوری عضو آن باشد «.و
ھمچنين اظھار نظر کرد که آلمان »حق دارد به چيزی جز تغييرات کلی راضی
نشود« .جالب است که وی اين را نيز گفت که اروپا بايد فورا" اقدام کند زيرا از
نعمتی که فکر می کرد دارد برخوردار نيست ،يعنی نعمت وقت فراوان برای
رسيدن به يکپارچگی کامل 76 .قدمھائی که اروپا پس از بحران يورو برای
امضای پيمان مالی و ايجاد سازوکار ثبات اروپا برداشت ،در عين حال که مھم
بود ،اما از ھم اکنون معلوم شده که برای جلوگيری از لغزيدن کشورھای اروپائی و
46
ازجمله آلمان ،که موتوراقتصادی پرافتخار اروپا به شمار می آيد ،به سوی رکود و
و در برخی موارد ،غرق شدن بيشتر در آن ،کافی نبوده است .واضح است که
تغييرات گسترده تری الزم است.
خوشبختانه ،مفھوم تغيير ساختاری به منظور عميق تر کردن اتحاد امری است که
سياستمداران ،متفکرين و روزنامه نگاران به طور يکسان وعلنا" شروع به صحبت
درباره ی آن کرده اند .دريک بحث ميزگرد در شبکه ی خبری فرانسه 24يک
روزنامه نگار مستقر در پاريس از ضرورت ايجاد فدراسيون اروپا سخن
گفت77.ھمچنين ويويان ردينگ] ،[Viviane Redingنايب رئيس کميسيون اروپا در
سخنانی که خطاب به استادان دانشگاه کمبريج ادا کرد ،ياد سخنرانی مشھور سال
1946وينستون چرچيل در مورد دعوت به »اياالت متحده ی اروپا« را که در
زوريخ ايراد شده بود زنده کرد ،و دعوت مشابھی از 18کشور منطقه ی يورو به
78
عمل آورد ،تا يک اتحاديه ی کامل مالی و سياسی ايجاد نمايند.
صدراعظم آلمان نيز از ضرورت گام برداشتن به سوی اتحاد نزديک تر سياسی و
اقتصادی سخن گفته است .حل بحران مالی مستلزم شريک شدن در ديون است ،اما
وی مدعی است که اين تنھا درصورتی کارساز است که در مورد بودجه ،ماليات و
حقوق بازنشستگی ھم به طور مشترک تصميم گيری شود 79.به ھمين دليل است که
وی روی پيش رفتن در روند به تعويق افتاده ی اتحاد اروپا ،اصرار دارد .ھمان
طور که يکی از وزرای خارجه ی سابق آلمان گفته بود » ،شما نمی توانيد ديون را
به اشتراک بگذاريد و حاکميت را نگذاريد؛ شما نمی توانيد از مزايای مالی يک
80
حکومت استفاده بکنيد بدون اين که آن را ايجاد کرده باشيد«.
در نھايت ،اصالح ساختار در اروپا مستلزم وضع ماليات در سطح اروپاست،
امری که آلمان به ھمراه نظارت متمرکز روی بودجه ھای ملی و مجازات
کشورھای ولخرج پيشنھاد کرده است .آلمان ھمچنين خواھان پيشرفت بيشتر به
سوی »اتحادی سياسی« است که در آن کميسيون اروپا بيشتر به شکل يک دولت /
ھيئت مجريه ی اروپائی عمل کند ،و به يک پارلمان قوی تر اروپائی حساب پس
بدھد .آلمان گفته که تنھا در صورت انجام اين نوع اقدامات حاضر خواھد بود که
سھم بيشتری از منابع خود را صرف کمک به اعضای محتاج تر اتحاديه نمايد.
ھمه ی اينھا ما را به طرح يک نظام فدرال جھانی بر می گرداند .ھمان طور که در
ابتدای اين کتاب مطرح شد ،اين نظام شامل يک مجلس قانونگزاری جھانی با
قدرت وضع قوانين به سود منافع جمعی بشريت خواھد بود ،که کشورھا برخی از
47
اختيارات مربوط به وضع ماليات را به آن تفويض خواھند کرد .به راحتی می توان
تصور کرد که بخشی از اين ماليات ھا صرف رھائی کشورھائی که دچار مشکالت
مالی ھستند ،به قيد ضمانت گردد .در چنين صورتی ،کشورھا مجبور نخواھند بود
که نوميدانه به دنبال سرمايه برای تضمين بگردند .بعالوه ھمه ی کشورھا در طول
زمان و به نسبت اندازه و قدرتشان به اين سرمايه ھا کمک می کنند ،وبنا بر اين
ھيچ کشوری احساس نخواھد کرد که به طور غير منصفانه ای تحت فشارپرداخت
ماليات قرار گرفته ،و يا بار ناروائی را تحمل می کند .عالوه برآن يک ھيئت
مجريه ی جھانی با اختيار نظارت برکشورھا ھم وجود خواھد داشت تا اطمينان
حاصل شود که آنھا مقررات مالی که مورد توافق جھانی است ،اجرا می کنند .اين
ھيئت مجريه ھمچنين اختيار خواھد داشت تا اين مقررات را خيلی قبل از آن که کار
کشوری به ناتوانی در بازپرداخت ديون دولتی و سقوط مالی برسد ،اعمال کند.
با اين که روز به روز بيشتر معلوم می شود که راه حل بحران مالی اروپا در
فدرالی شدن آن است ،ھنوز بسياری در مقابل اين فکر مقاومت می کنند .مجله
اکونوميست حتی پس از انتشار مجموعه مقاالتی که عميقا" مشکل را تجزيه و
تحليل کرد و به اين نتيجه رسيد که حل مشکل ازجمله مستلزم »اقدامی ناشی از
اراده ی عالی جمعی« است ،سرانجام با فکر »ابردولت« مخالفت کرد بدون ھيچ
گونه پيشنھاد متناوب ،وفقط نتيجه گرفت که »بايد راھھائی باشد که با آن ،دولت
ھای خوب بتوانند دولت ھای بد را مجبور کنند سربه راه بمانند ،بدون اين که
احتياج به ايجاد يک ابردولت فدرال تازه وگنده باشد 81«.به ھمين ترتيب حتی از
رئيس جمھور سابق ،سارکوزی ،نقل شده که گفته در حالی که »اروپا بايد با فکر
تازه تجديد بنا شود ...ولی اصالح اروپا به معنای گام برداشتن به سوی فرامليت
نيست 82«.به ھر روی ،ھيچ جا مقاومت در مقابل نقشه کار يک ابردولت اروپائی
آشکارتر از نتايجی نيست که در انتخابات پارلمان اروپا در ماه می 2014به دست
83
آمد ،که در آن حزب ھای محبوب ملی گرا ،پيروز شدند.
با اين حال اروپائيان متوجه ھستند که تجربه ی آمريکا اين درس را می آموزد که
يکپارچگی بيشتر می تواند برای حل بحران مالی اروپا حياتی باشد .ھرچه باشد
»آمريکا حيات خود را از يک تنگنای مالی شروع کرد 84 «.وقتی ايالت ھای عضو
ائتالف آمريکا قانون اساسی فعلی خود را در سال 1789به تصويب رساندند ،ھم
دولت فدرال و ھم دولت ھای ايالتی درباز پرداخت وام ھائی که برای تأمين مالی
48
جنگ استقالل از کشورھای خارجی گرفته بودند ،بسيار عقب افتاده بودند .يکی از
اولين اھداف دولت فدرالی که به تازگی ،و تحت قانون اساسی سال 1789شکل
گرفته بود ،آن بود که اعتماد به اعتبار ملی را به مردم برگرداند .به اين منظور
دولت فدرال مرکزی بدھی ھای جنگی ايالت ھا را قبول کرد ،بازپرداخت ھمه ی
بدھی ھا را به عھده گرفت ،و يک جدول جديدی برای سودھا و پرداخت ھا ايجاد
کرد .در پی بحران يورو ،کارشناسان شورای اقتصادی آلمان دريافتند که پذيرش
بدھی ايالتھا از سوی دولت فدرال آمريکا در سال 1790سرمشق خوبی است و آن
را مبنای پيشنھاد »پيمان باز خريد و آزادسازی« بدھی قرار دادند .اين شورا به اين
درک رسيد که اتحاد پولی بدون اتحاد مالی نمی تواند دوام بياورد.
در واقع ،تجربه ای که آمريکا داشته که از صورت پيوند سست بين چند ايالت به
صورت يک فدراسيون در آمده ،نشان می دھد که اگر حرکت مشابھی در سطح
جھانی صورت گيرد ،چه قدرت عظيمی برای حل بحران مالی جھانی فعلی ايجاد
می شود .ماھا اغلب فراموش می کنيم که يکی از انگيزه ھای اصلی حرکت
آمريکا از يک ائتالف سست به سوی يک فدراسيون محکم تر ،دقيقا" مشکل بدھی
ھای سنگينی بود که 13ايالت آمريکائی در طول جنگ انقالبی باال آورده بودند و
49
خود را از بازپرداخت آن ناتوان می ديدند 86.در طول جنگ ھر کدام از ايالت ھا
به طور جداگانه از قدرت ھای خارجی قرض ھای سنگينی کرده بودند 87 .پس از
جنگ اين ايالت ھا خود را از بازپرداخت بدھی ھائی که به مبالغ کالنی بدل گشته
بود ،ناتوان می ديدند .ائتالف نمی توانست کمک کند زيرا قدرت الزم برای وضع
ماليات را نداشت ،واغلب ايالت ھا ھم سھم خود را از بودجه ی دولت ائتالفی نمی
پرداختن .چيزی که اين مشکل را بدتر می کرد اين بود که ايالت ھا ھر کدام به
دلخواه خودشان اسکناس چاپ می کردند ،و سيل پول کاغذی تورم شديدی را در
اقتصاد آمريکا ايجاد کرده بود 88.تنھا راه حل ،حرکت به سوی اتحاد و يکپارچگی
بيشتر و ايجاد فدراسيونی با يک دولت مرکزی بود ،که بتواند برای بازپرداخت
بدھی ھای خارجی ،ماليات وضع کند .اين تجربه ضرورت وجود يک دولت
مرکزی جھانی که ھمه ی کشورھا برخی از اختيارات وضع ماليات خود را به آن
تفويض کنند ،نشان می دھد.
ژان مونه که پدر اتحاديه ی اروپا شمرده می شود ،چنين ذھنيتی داشت .او اعتقاد
داشت که برای حل چالش ھای بزرگ اين دوران بايد پيشگيرانه عمل کنيم ،و ازقبل
تفکر و برنامه ريزی نمائيم .زيرا وقتی بحران ھا ظاھر شوند ،که بناچار می شوند،
مردم و رھبران سرانجام به تقال می افتند و دچار بی تصميمی می گردند .آنگاه به
نظرايشان می آيد که نقشه ھای قابل اجرائی که قبال" غيرممکن تصور می کردند،
ارزش امتحان کردن را دارند 89 .اگر پيشاپيش برای پيدا کردن راه حل فکر کنيم،
و آگاھانه درباره ی آن به مردم آموزش بدھيم ،و بتدريج آنھا را قانع کنيم که آن را
بپذيرند ،کمک کرده ايم که مردم و رھبرانشان وقتی سرانجام برای پذيرش آن
آمادگی پيدا کردند ،راه حل مورد نياز خود را پيدا کنند 90.
50
رفتارھای حکومت ھا که ثبات را بر ھم می زند
در دنيای امروز کشورھا می توانند با دامنه ی گسترده ای از رفتارھا ،صلح و ثبات
جھان را به خطر اندازند .اين رفتارھا شامل نقض فاحش حقوق بشردرداخل يک
کشورمی شود ،که دامنه اش از استفاده ی گسترده از شکنجه برای سرکوبی
مخالفت داخلی ،تا استفاده از سالحھای شيميائی برعليه مردم خود ،و باز تا
پاکسازی قومی و نسل کشی کشيده شده است ،يعنی عملی که به منظور نابود کردن
بخشی از جمعيت به سبب تفاوت ھای نژادی ،دينی و يا اعتقادی ،صورت می
گيرد .ھر نوع جنايات حقوق بشر تاروپود داخلی کشوری را که مرتکب آن می
شود تضعيف ميکند ،که به نوبه ی خود خشت ھای سازنده ی جامعه ی بين المللی
را نيز دچار ضعف می سازد .ھمچنين منجر به آوارگی تعداد عظيمی ازکسانی می
شود که عاقبت به کشورھای ھمسايه پناھنده می شوند ،و فشار اجتماعی و اقتصادی
بی اندازه ای را براين جوامع وارد می سازند .از جمله اثرات ديگر آن پيدايش
نيروھای شبه نظامی محلی است که ھدفشان دفاع از مردم در مقابل نقض حقوق
بشر است .جنگ ميان اين نيروھای شبه نظامی و نيروھای دولتی اغلب منجر به
جنگ داخلی ،و گاھی از کارافتادگی دولت می شود ،به طوری که ديگر نمی تواند
نظم را حفظ کند .متأسفانه دولت ھای ضعيف يا از کارافتاده ،زمينه ی مساعدی را
برای شکوفائی گروھھای تروريستی فراھم می سازند ،چرا که ديگر قدرت مرکزی
نيرومندی برای مھار کردن اين نيروھا وجود ندارد.
يکی ديگر از رفتارھائی که ثبات را برھم می زند ،توليد و يا به طرق ديگر به
دست آوردن و ذخيره سازی سالحھای کشتار جمعی ،مانند سالحھای شيميائی،
زيستی و يا ھسته ای است ،که در تناقض شديد با قوانين بين المللی است .ھرکدام
از اين فعاليت ھا بذر سوء ظن و وحشت و عدم امنيت را در ساير کشورھا می
کارد ،و اغلب باعث می شود که اين کشورھا تنھا چاره ی معقول برای تضمين
امنيت خود را توليد ،و يا تھيه ی سالحھای مشابه بدانند ،و به اين ترتيب به مسابقه
ی تسليحاتی دامن بزنند .اين مسابقات اوج گيرنده ی تسليحاتی نتيجه ای جز
تضعيف صلح و امنيت ندارند .بعالوه ،استفاده از چنين سالحھائی آنقدر عمل زشت
و شنيعی است که حتی فکرش را نميشود کرد .اين سالحھا ھرگز نبايد بر عليه
ھمنوعان به کار گرفته شوند و ھيچ کشوری عذری برای نگھداری آنھا ندارد .
يکی ديگر از رفتارھائی که ثبات را مختل می کند ،تجاوز ارضی يک کشور به
يک کشور ديگر است .تاريخ بارھا نشان داده است که به دست گرفتن کنترل
51
سرزمين ھای يک کشورديگر با قوه ی قھريه ھرگز عاقبت خوشی ندارد ،و فقط به
نفرت و تلخی و خشم می انجامد ،احساساتی که طی نسلھا باقی می ماند ،و در
اولين فرصت منجر به تالفی جوئی می گردد .با اين حال بازھم اصرار داريم
عادات قديمی خود را تکرار کنيم ،در صورتی که اگر آنھا را ھمان طور که
واقعا" ھستند ببينيم ،فقط بقايای رفتارھای منسوخ و نابالغی ھستند که عاقبتی جز
ھرج و مرج و غم ندارند.
برای مثال ،در سال 2003بين دولت مرکزی سودان و ساکنان منطقه ی غربی اين
کشور به نام دارفور] [Darfurبرخورد مسلحانه ای آغاز گرديد ،و در دھه ای که
به دنبال آن آمد ،اعمال خشونت ماموران دولت سودان برعليه مردم دارفور که به
نسل کشی انجاميد ،خشم و وحشت جامعه ی بين المللی را بر انگيخت .از سال
2007به بعد سازمان ملل متحد به طور مشترک با اتحاديه ی آفريقا ارتشی را با
مأموريت حفظ صلح در منطقه به کار گماشته است .اما با وجود اين اقدامات،
مناقشه ادامه دارد و جامعه ی جھانی نمی تواند برای ممانعت و يا متوقف کردن اين
52
خشونت ھا اقدام مؤثرتری بکند .مانعی که در کار بوده ،مصلحت طلبی بوده ،يعنی
تمرکز کشورھائی مانند چين ،روی منافع محدود و کوتاه مدت خود .سودان يکی
از مھمترين منابع نفت چين بوده و ھست .چين به قدری به نفت سودان احتياج دارد
که حاضر بود از حق وتوی خود در شورای امنيت استفاده کند تا جلوی تصويب
قطعنامه ای که نسل کشی را محکوم می ساخت و تحريم ھائی را بر عليه سودان
در نظر می گرفت ،بگيرد ،چرا که چنين قدمی ممکن بود يکی از منابع مھم انرژی
چين را به خطر اندازد.
نمونه ی تازه ی ديگراز قساوتھای فاحش حقوق انسانی شھروندان به دست دولت
يک کشور ،خشونتی است که در زمان نوشته شدن اين کتاب سه سال و نيم است
دولت سوريه برعليه مردم خود مرتکب کرده .اين خشونت شامل استفاده از
سالحھای شيميائی نيز بوده ،و به ظھور گروھھای شبه نظامی مصمم به مخالفت با
دولت ،و به جنگ داخلی انجاميده است ،که تخمين زده ميشود که تا نوامبر 2014
باعث مرگ دست کم 200ھزار نفر و آوارگی بخش بزرگی از مردم اين کشور که
91
برخی آن را 42درصد از کل جمعيت سوريه تخمين می زنند ،شده است.
بنابرگزارشات 3.5ميليون سوريائی به کشورھای ھمسايه پناھنده شده اند ،و 6.5
ميليون نفر ديگر در داخل کشورمجبور شدند تغيير مکان بدھند 92 .ھرج و مرج
حاصله ،و ازھم پاشيدگی جامعه ی سوريه ،و تضعيف دولت مرکزی ،تھديدی نسبت
به صلح و ثبات در خاورميانه و فراتر از آن شمرده شده است .ھمه متفق القولند که
اين اوضاع و احوال شرايط مساعدی را برای پيدايش و پرورش نسل جديدی از
تروريست ھا مثل گروھی که به دولت اسالمی عراق و شام )داعش( مشھور است،
فراھم کرده ،که ھدفش ايجاد يک دولت اسالمی تازه در عراق و سوريه است ،و از
خود گرايشی ذاتی به ارتکاب خشونت ھای بيرحمانه برای رسيدن به مقاصد نشان
داده است ،خشونت ھائی که بدون ھيچ تمايزی برعليه سنی ھا ،شيعه ھاو خارجی
ھا ،صورت می گيرد .افسوس که ،مانند مورد مربوط به دارفور ،يک بار ديگر
شورای امنيت خود را از اعمال تحريم ھای مؤثر برعليه دولت سوريه عاجز ديد،
اين بار به اين علت که روسيه سه بار قطعنامه ھای پيشنھادی را وتو نمود 93.به
عالوه ،با وجود جلسات مذاکره و ھمايش ھای رھبران جھان ،که به اميد وساطت و
تنظيم يک توافقنامه ی صلح برگزار گرديد ،جامعه ی جھانی از پايان دادن به
خشونت و رنج مردم سوريه ناتوان بوده است 94.رئيس اداره ی پناھندگان سازمان
ملل گفته است که ظاھرا" ھيچ راه مشخصی برای يک پاسخ يکپارچه ی جھانی
وجود ندارد .ھمان طور که بر تعداد بحرانھا افزوده می گردد ،جھان به طور
فزاينده غيرقابل پيش بينی می شود ،و اولويت ھا در رقابت با يک ديگر قرار می
53
گيرند .ھنوز بحران ھای قديمی در افغانستان و سومالی حل نشده ،بحران ھای تازه
ای شروع شده اند .وی احساسات خود را اين طور خالصه کرد »اين وضعيت
95
منکوب کننده است«.
در نھايت ،به نظر می رسد که چيزی کمتر از تھديد به اعمال قدرت از سوی يک
جامعه ی متحد جھانی ،که عمل پشتوانه ی آن باشد ،نمی تواند خشونتی را که دولت
سوريه آغاز کرده و حال به جنگ داخلی بدل گشته ،متوقف کند .از اين رو ،دولت
سوريه فقط وقتی موافقت کرد ذخائر سالحھای شيميائی خود را تسليم کند ،و از
معاھدات بين المللی که توليد آتی چنين سالحھائی را تنظيم می کنند ،پيروی نمايد،
که دولت ھای اروپائی و اياالت متحده ی آمريکا درفقدان عمل سازمان ملل ،علنا"
و به نحوی قابل باور ،تھديد به مداخله ی مستقيم نظامی کردند 96 .با اين وجود،
بحران سوريه کماکان ،و با تلفات و بحران ھای انسانی روزافزون ،ادامه دارد،
زيرا رھبر سوريه می داند که جامعه ی بين المللی نه اراده ی آن را دارد و نه
توانش را که وی را وادار به کناره گيری سازد ،يا به رفتارھای بی رحمانه اش با
مردم خود پايان دھد ،زيرا جامعه بين المللی متحد نيست ،يک صدا نيست ،وارتشی
دائمی برای اجرای قھری اراده ی جمعی اش ندارد ،حتی اگر چنين اراده ای داشته
باشد.
54
توليد سالحھای اتمی دنبال کرد .پس از آن که در سال 2002شايعات مربوط به
اين فعاليت ھای زيرزمينی علنی شد ،کره ی شمالی ادعا کرد که حق دارد چنين
سالحھائی داشته باشد و بازرسان آژانس بين المللی انرژی اتمی
(IAEA) [International Atomic Energy Agency] که شرايط معاھده ی
NPTرا اعمال می کردند ،اخراج کرد ،و چندی نگذشت که در سال 2003رسما"
از اين معاھده خارج شد .اين کشور سه سال بعد اعالم کرد که اولين آزمايش
سالحھای ھسته ای خود را انجام داده است .از آن زمان به بعد ،جامعه ی بين
المللی بدون اين که موفقيتی به دست آورد ،کوشيده است کره ی شمالی را قانع نمايد
که دست از دنبال کردن توليد سالحھای اتمی بردارد .سالھا مذاکره ی متناوب
منجر به توافقنامه ھائی شده که مکررا" از سوی کره ی شمالی نقض گرديده است.
حتی تحريم ھم به کلی ناموفق از کار درآمده است :کره ی شمالی نه از بمب ھای
ھسته ای خود گذشته است ،و نه از قابليت توليد پلوتونيوم و اورانيوم غنی شده که
برای توليد اين سالحھا الزم است .به عالوه ،به توليد موشک ھای بالستيک که می
توانند کالھک ھسته ای حمل کنند ،ادامه می دھد .بنا به گزارشات ،تا ھمين ربع
اول سال ،2014کره ی شمالی مجموعه ای از راکت ھا و موشک ھای بالستيک با
بردھای کوتاه و متوسط را امتحان کرده است .در نوامبر 2014گزارش شد که
فرمانده کل نيروھای آمريکا در کره ی جنوبی گفته است که به باور وی ،کره ی
شمالی سرانجام تالشھای خود را برای مينياتوری کردن يک سالح اتمی که بتوان
آن را روی يک موشک بالستيک حمل کرد ،به ثمر رسانده است 97.ترکيب توليد
موشک ھای دوربرد ،و مينياتوری کردن کالھک ھای اتمی به منظور سوار کردن
آنھا به روی اين موشک ھا ،بر تعداد کشورھائی که می توانند در تيررس موشک
ھای ھسته ای کره ی شمالی قرار بگيرند ،افزوده ،و ميزان تھديد و وحشت را در
سراسر جھان باال برده است .بعالوه کره ی شمالی به »شکل جديدی از آزمايش
اتمی« تھديد کرده ،و ھشدار داده که به تمرين نظامی ادامه خواھد داد ،تا توان خود
را برای حمله ی اتمی بر ھدف ھای متوسط تا دور ،افزايش دھد 98 .
گوئی نگرانی ھای مربوط به کره ی شمالی کافی نبود که جامعه ی بين المللی
مجبور شد با پيگرد مظنون ايران برای دستيابی به سالحھای اتمی نيز روبه رو
شود .ايران نيز ،مانند کره ی شمالی ،برخالف تعھداتی که به عنوان عضو معاھده
ی منع توليد سالحھای اتمی برعھده داشت ،نيروگاھھای ھسته ای مخفی ساخته ،و
با وجود تحريم ھای مکرر و روزافزون بين المللی ،حاضر نشده به بازرسان بين
المللی آژانس بين المللی نيروی اتمی اجازه ی دسترسی آزاد به ھمه ی نيروگاھھای
اتمی خود را بدھد ،يا به طور کامل شرح دھد که چگونه برنامه ی اتميش فقط به
55
دنبال توليد صلح آميز انرژی ھسته ای است و نه سالحھای اتمی .در اين مورد ھم
جامعه ی بين المللی اين فعاليت ھا را تھديدی نسبت به صلح منطقه می شمارد ،اما
نتوانسته با وجود تحريم ھای بين المللی و مذاکره ی مداوم با ايران ،يک توافقنامه
ی دائمی را که مورد رضايت ھر دو طرف باشد به امضا برساند و به نحو مؤثری
اين مشکل را حل کند .ماده ی گمشده و راه حل قطعی و نھائی خطری که رفتار
ايران به وجود آورده ،وحدت نظر ،و عزم ،و عمل جامعه ی بين المللی به ھمراه
پشتوانه ای از زيرساخت ھای سازمانی الزم برای حمايت و اجرای تصميمات
جمعی و يکپارچه است .جامعه ی ملل بايد حاضر باشد که قوانين روشنی را در
مورد ساخت تسھيالت اتمی وضع نمايد ،و بايد اختيار نظارت و تحقيق داشته باشد
تا مطمئن شود اين قوانين اجرا می شوند .دسترسی آزاد و بدون مانع بازرسان بين
المللی اتمی بايد بخشی از زيرساخت سازمانی جمعی باشد ،که به منظور تضمين
امنيت بين المللی عمل بکند .به عالوه ،ھر مدرکی دال براين که کشوری قوانين بين
المللی را زيرپا گذاشته ،بايد بالفاصله به مجازات ھای فوری بيانجامد ،مجازات
ھائی که به نحوی يکپارچه و بدون استثنا از سوی ھمه ی کشورھا اعمال گردد.
جامعه ی بين المللی بايد يک ارتش دائمی ،متشکل از نيروھای ھمه ی کشورھا را
تحت فرمان خود داشته باشد ،تا بتواند در صورت لزوم ،و برای حفظ صلح ،احکام
خود را با استفاده از نيروی قھری به اجرا در آورد .
کشورھائی مانند ايران و کره ی شمالی به رفتارھائی که صلح و ثبات منطقه و دنيا
را به خطر می اندازد ادامه می دھند ،چون می دانند می توانند اين کار را بکنند و
می دانند که جامعه ی بين المللی فاقد آن اتحاد و عزم جمعی است که بتواند قاطعانه
اتمام حجت کند ،و سپس در صورت لزوم با استفاده از نيروی نظامی ،به مورد
اجرا بگذارد .تا زمانی که اوضاع به اين منوال ادامه دارد ،جھان بازيچه ی
کشورھائی است که به دنبال سالحھای اتمی ھستند.
سالحھای اتمی فقط يکی از سه دسته سالحی ھستند که به عنوان » سالحھای کشتار
جمعی« شناخته شده اند .سالحھای شيميائی و زيستی دو دسته ی ديگر را تشکيل
می دھند .استفاده از سالحھای شيميائی برعليه مردم سوريه در سال 2013و در
جريان جنگ داخلی بين دولت سوريه وگروھھای مخالف ،سرانجام باعث شد که
دولت سوريه اعتراف کند سالحھای شيميائی توليد می کند ،و نه تنھا دارای
تسھيالت توليد ،بلکه دارای انبارھای عظيمی از سالحھای کشنده ی شيميائی است.
در نتيجه ی فشار شديد بين المللی ،يک توافقنامه به امضا رسيد که براساس آن
سوريه فھرستی از انبارھای خود ،و محل آنھا را تھيه کرد ،و توافق نمود که اين
56
انبارھا را تحت سرپرستی يک آژانس بين المللی ،که وظيفه اش نظارت بر انھدام
سالحھای شيميائی است ،نابود سازد .متأسفانه دنيا بايستی فقط به حسن نيت دولت
سوريه در تھيه ی يک شرح کامل از ھمه ی انبارھا و تسھيالت موجود در سوريه
اتکا می کرد ،که با در نظر گرفتن شرايط ،وضعيت مطلوبی نبود .به عالوه ،دولت
سوريه در تحويل انبارھا ی سالحھای شيميائی برای صدور و انھدام ،تأخير می
کرد ،و ھمچنين برخالف معاھده ی بين المللی حاکم بر سالحھای شيميائی که
مستلزم نابودسازی آنھاست ادعا کرد که سازمان منع سالحھای شيميائی (OPCW)
] [Organization for the Prohibition of Chemical Weaponsبايد به
جای نابود کردن سالحھا ،به مھر و موم کردن تسھيالت توليد سالحھای شيميائی
اين کشور ،راضی باشد 99.سوريه ھمچنان لِک ولِک می کند :بنا به گزارشات تا
اواخر سپتامبر 2014ھنوز دست کم 12مورد از تسھيالت توليد شيميائی در
100
سوريه باقی مانده که بايد نابود گردد.
تجاوزات ارضی
ربع قرن گذشته شاھد اوج گيری تالشھای آشکار برخی از کشورھا ،برای کنترل
گرفتن ،يا ضميمه کردن بخشی از اراضی کشورھای ديگر ،بوده است .وقتی در
آگست سال 1990عراق به کويت ھجوم کرد ،جامعه ی بين المللی دچار شوک شد
که چطور می شود يک کشور در پايان قرن بيستم ،دست به چنين عمل پرخاشگرانه
بزند .درنتيجه ائتالفی از کشورھا به رھبری اياالت متحده برای بيرون راندن
عراق از کويت جنگيدند ،و کويت را به مرزھای مشروع و تعيين شده ی بين المللی
بازگرداندند .اما متأسفانه اين تالش مشترک و موفقيت آميز ،که از سوی بسياری
از کشورھا صورت گرفت ،باعث جلوگيری از تجاوزات ارضی مشابه در سالھای
بعد از آن نشد.
ھمين اخيرا" در سال ،2014جھان شاھد يک تجاوز ارضی ديگر از سوی روسيه
بود که کريمه ،يعنی شبه جزيره ای که در نيم قرن اخير جزء اوکراين بوده را
ضميمه ی خود ساخت .به عاله ،روسيه تعداد عظيمی از نيروھای خود را به
نواحی مرزی اوکراين شرقی حرکت داد ،و اين نگرانی را ايجاد کرد که قصد
ضميمه کردن اوکراين شرقی را ھم دارد .فرمانده ی ارشد نيروھای نظامی ناتو در
اواسط نوامبر 2014گزارش داد که روسيه در حال حرکت دادن تعداد زيادی
تانک ،توپخانه ،ساز و برگ جنگی ،سيستم ھای پدافند ھوائی ،و نيروھای رزمی از
روسيه به اوکراين است ،که نگرانی ھای اوکراين را در مورد اين که روسيه قصد
دارد دست به يک حمله ی تمام عيار بزند ،دامن می زد 102.کشورھای ديگر
اروپائی ،بخصوص آنھا که قبال" عضو اتحاد جماھير شوروی بوده اند ،از بازگشت
جنگ سرد بين اروپای غربی و روسيه نگران ھستند ،و می پرسند که آيا کاھش
نيروھای ناتو بعد از فروپاشی اتحاد جماھير شوروی با اين تصور که روسيه حقوق
ھمسايگانش را محترم خواھد شمرد ،خطا نبوده است .درحالی که آمريکا نيروھا و
تجھيزاتش را بيرون کشيده ،کشورھای باقيمانده ی عضو ناتو ھم ازمخارج دفاعی
58
خود ،بخصوص به سبب بحران اقتصادی و ضرورت کاھش بودجه ،کم کرده اند.
از رئيس سابق ستاد نيروھای نظامی بريتانيا گزارش شده که گفته است »حال که
روسيه بازخيزگر است ،موقع بدی است که غرب تحت رھبری اياالت متحده
بخواھد در عزم و توان خود ضعف نشان دھد «.وی ھمچنين از اين واقعيت سخن
گفته که روسيه نھايتا" از سياستمداری و تحريم فراتر می نگرد » ،تاببيند مانع
واقعی در مقابل عملياتش از کجا ممکن است ظاھر شود 103«.به ھرحال در اثر
عمليات روسيه ،ناتو برنامه دارد حضورش را در شرق اروپا پررنگ تر کند
شروع با ايجاد يک تيپ پيشتاز 4,000نفره ،که تا ژانويه ی 2016آماده باشد ،و
بتوان آن را به سرعت ،و درعرض چند روز ،برای دفاع از اعضای ناتو در
سواحل بالتيک و اروپای مرکزی اعزام کرد .با اين که در ابتدا لھستان اميدوار بود
که اين نيروھا در قلمرو اين کشور مستقر گردند ،اما ھنوز تصميم نھائی در مورد
محل استقرار اين نيروھا گرفته نشده است .اميد بر آن است که اين تيپ ھم روسيه
را از تجاوزات ارضی بيشتر بازدارد ،و ھم به اعضای ناتو در سواحل بالتيک
يعنی استونيا ،التويا و ليتوانيا اطمينان دھد که ناتو درمقابل تھديدات آينده ی روسيه،
از آنھا دفاع خواھد کرد 104.با اين حال ليتوانيا که حاضر نيست منتظر عمل ناتو
بماند ،يک نيروی واکنش سريع 2500نفره و نيرومند ايجاد کرده ،به اين اميد که
105
بتواند تا رسيدن نيروھای پشتيبان ناتو حمله ی روسيه را دفع کند.
اثرات تجاوز ارضی روسيه به اوکراين محدود به منطقه نمی شود ،بلکه به دالئلی
چند ،از اھميت جھانی برخوردار است . يکی از اين دالئل تأثيری است که روی
اقتصاد اوکراين گذاشته ،وآن را نيازمند به تزريق مقادير معتنابھی پول از غرب
کرده است .گزارشاتی که از مناطق شرقی که جنگ ميان جدائی طلبان روسی و
نيروھای اوکراين درآن جريان دارد ،می رسند ،ميزان خسارات وارده را ميلياردھا
دالر برآورد می کنند .از طرف ديگر ،روسيه لوله ھای گازرسانی اوکراين را
قطع ،و اين کشور را تحريم کرده ،تا بازارگانيش را راکد سازد .روی ھم رفته
تخمين زده می شود که تا پايان سال 2014اقتصاد اوکراين دچار يک انقباض 10
درصدی شود ،که از قرار معلوم بسيار بيشتر از آن است که انتظارش می رفته
است 106 .تجاوز روسيه برعليه اوکراين ھمچنين قابليت آن را دارد که صلح و ثبات
جھان را برھم بزند ،زيرا به نحو فزاينده ای ساير کشورھا ،ازجمله اعضای
اتحاديه ی اروپا و ناتو ،و دررأس ھمه ی آنھا اياالت متحده را به دايره ی خويش
می کشاند .
59
اختالفات مرزی بسيار ديگری ھم در گوشه وکنار جھان ھر لحظه ممکن است به
صورت جنگی شعله ور گردند و ثبات را برھم بزنند .يکی از اين اختالفات،
اختالفی است که بر سر مرزآبی غربی بين کره ی شمالی و کره جنوبی وجود
دارد ،که در سالھای 2010و 2014منجر به تبادل متناوب آتش توپخانه بين دو
کشور شده است .در حالی که اين اختالف مرزی ھمچنان اوج می گيرد ،و کره ی
شمالی موشک ھای دور برد و برد متوسط خود را گسترش می دھد ،و يک
موشک بالستيک بين قاره ای توليد می کند ،کره ی جنوبی ھم اخيرا" آزمايش
موشک خود را انجام داده ،و با موفقيت يک موشک بالستيک جديد را که می تواند
به اکثر نقاط کره شمالی برسد ،توليد کرده است107 .ساير اختالفات خطرناک
مرزی شامل اختالفات قديم بين ھند و پاکستان و چين بر سر کشمير و مناطق
مختلف ديگر ،بين اسرائيل و سوريه برسربلنديھای جوالن ،و بين اسرائيل و دولت
خودمختار فلسطين برسر اورشليم و مرزھای يک دولت پيشنھادی فلسطينی ،ادامه
دارد .ھريک از اين اختالفات ھمراه با اختالفات ديگر ،مانند بشکه ھای باروتی
ھستند ،که ممکن است ھر لحظه ای به صورت خشونت و جنگ منفجر شوند و
چنانکه ساير کشورھا به حمايت يکی از طرفين می شتابند ،جنگ به ساير نقاط نيز
گسترش يابد.
60
ايجاد يک توافقنامه ی بين المللی الزم االجرا در مورد
امنيت جمعی
در اولين گام کشورھای جھان بايد يک توافقنامه ی بين المللی را به امضا برسانند
که تنھا ھدفش تضمين صلح و امنيت برای ھمه ی ملل جھان باشد .برای اين که
احتمال موفقيت اين توافقنامه افزايش يابد ،بايد در ابتدا از سوی يک گروه مرکزی
از رھبران جھان تنظيم شود ،رھبرانی که به خلوص نيت و جانسپاری به صلح
جھانی ،و راستی ،و درستی ،و شجاعت ،در دنبال کردن مصلحت بشريت در کل،
و آمادگی برای ايستادگی و استقامت در خدمت به مصالح عمومی ،مشھور باشند.
ھمين که اين گروه مرکزی به اتفاق رسيد ،بايد بکوشد که اين اتفاق را به تصويب
ھمه کشورھا برساند ،تا يک معاھده ی بين المللی با شرکت ھمه ی کشورھای جھان
ايجاد گردد .يکی از مواد اصلی اين معاھده بايد اين باشد که اگر کشوری يکی از
شرايط آن را نقض ،و در نتيجه اختاللی در صلح ايجاد کرد ،ھمه ی کشورھای
ديگر قيام نمايند و آن را وادار به اطاعت کنند .اين پاسخ يکپارچه بايد به تبع
معيارھا و مقرراتی صورت گيرد که از قبل ،و به طور جمعی ،وضع و تعيين شده
باشند .
برای اين که خطر وسوسه شدن کشوری به نقض صلح به حداقل برسد ،بايد ميزان
و نوع نيرو و سالحھای جنگی را که ھر کشوری می تواند داشته باشد ،محدود
کرد .ھمه ی کشورھا بايد به عنوان يک قاعده ی کلی توافق کنند ،که مقدار اسلحه
ائی را که ھرکدام می توانند داشته باشند به حداقلی که برای حفظ نظم و امنيت
داخلی در درون مرزھايشان الزم است ،محدود کنند .اين توافق بايد درآن معاھده ی
بين المللی تجسم يابد .سپس بايد يک کميسيون بين المللی منصوب شود ،تا شرايط
ھر کشور را بررسی و تعيين کند ،که به طور منطقی اين حداقل برای آن کشور
چقدر است .اين کميسيون بايد درمورد سالحھا و نيروھائی که عمال" در مالکيت
ھر کشور است ،تحقيق کند .سپس بايد برنامه ای برای نابودسازی نيروھا و
سالحھای اضافی که از ميزان الزم برای حفظ نظم داخلی کشورھا بيشتر است،
تنظيم شود .و سرانجام ،روند نابودسازی سالحھا بايد تحت نظارت ھيئتی که به
61
طور بين المللی منصوب شده باشد ،قرار گيرد ،تا شفافيت تضمين گردد و از بروز
ھر گونه سوء ظنی جلوگيری شود.
برای اينکه چنين برنامه مؤثر واقع شود ،الزم است که توافقنامه ی مربوط به
محدود کردن مالکيت سالح و نيرو ،بدون ھيچ گونه استثنائی در مورد ھمه ی
کشورھا اجرا گردد .نبايد به ھيچ کشوری اجازه داد که با استناد به يک استثنای
امنيتی از اجرای آن سرباز زند ،و ھيچ کشوری ھم نبايد بتواند از اين توافقنامه
کنار بکشد .اگر کشوری به ھر کدام از اين اعمال وسوسه شود ،عملش بايستی
تھديدی نسبت به صلح تلقی گردد ،و خود به خود عمل قھری جمعی را به جريان
اندازد.
اين معاھده ی بين المللی بايد ماده ای ھم در مورد محو کردن کليه ی سالحھای
اتمی داشته باشد .برای ھيچ کشوری دليل موجھی برای داشتن سالحھای اتمی وجود
ندارد .استفاده از آنھا قابل تصور نيست و اين که مالکيت آن به چند کشور محدود
شود ،ھم غير عادالنه ،و ھم ھمان طور که بشريت به تجربه دريافته ،درنھايت
غير ممکن است .تا زمانی که حتی يک کشور سالح اتمی داشته باشد ،ديگران ھم
به علت دسته ای از دالئل ،که بھترين آن عدم امنيتی است که در ھمسايه ھا و رقبا
به وجود می آيد ،و بدترين آن ميل به کسب قدرت و نفوذ بيشتر درجھان است ،به
دنبال آن خواھند بود .عالوه برمحو کردن زرادخانه ھای موجود سالحھای اتمی،
ھمه ی کشورھا بايد توافق کنند که تھيه و توليد سالحھای کشتار جمعی تازه ،و
ھمچنين مواد شکافتنی مثل اورانيوم غنی شده و پلوتونيوم جدا شده را ،که در توليد
چنين سالحھائی مورد استفاده است ،متوقف سازند .اين کشورھا ھمچنين بايد توافق
کنند که ھمه ی تسھيالت و مواد اتمی الزم برای توليد انرژی ھسته ای را تحت
مديريت و نظارت يک ھيئت فرامليتی قرار دھند ،تا تضمين کند صرفا" برای
مقاصد صلح طلبانه و مشروعی ،مانند توليد الکتريسيته و تأمين انرژی ،و يا توليد
نوکلئوتيد برای برآوردن نيازھای پزشکی جھان ،مورد استفاده قرار می گيرند.
درنتيجه اين خطر نيز از بين می رود که کشوری مخفيانه يک برنامه ی ھسته ای
قانونی برای توليد انرژی را به سوی مقاصد نظامی منحرف سازد.
62
تقويت دادگاه بين المللی برای افزودن بر اعتبار و
کارآئی آن
کشورھا به ناچار اختالقاتی دارند که بايد حل شود .ھدف ما بايد اين باشد که
تضمين نمائيم اين اختالفات به نحوی مسالمت آميز ،و بدون استفاده از نيروی
نظامی ،و بدون تبديل شدن به جنگھائی که ثبات را برھم می زنند ،حل شوند .برای
اين منظور ،کشورھا بايد ملزم شوند که اختالفات خود را به دادگاه بين المللی
ببرند .اين دادگاه بين المللی بايد صالحيت اجباری داشته باشد ،تا بتواند درباره ی
ھمه ی اختالفات بين کشورھا حکم صادر کند ،و ھمه ی کشورھا ھم بايد بدون
استثنا ، و بدون حق انصراف ،به صالحيت آن تسليم شوند .بعالوه ،حکم دادگاه بين
المللی بايد برای ھمه ی طرف ھای يک نزاع يا مناقشه الزامی باشد ،و بتواند به
وسيله ی يک نيروی نظامی بين المللی به اجرا درآيد .بدون وجود چنين الزامی،
ممکن است برخی کشورھا بدون ترس از مجازات ،احکام اين دادگاه را ناديده
بگيرند و به اين ترتيب از اعتبار آن کاسته ،بر احتمال جنگ بيفزايند.
برای اين که کشورھای جھان توافق کنند که اين دادگاه را به نحو فوق تقويت کنند،
دادگاه بين المللی بايد ھم احترام و ھم اعتماد ھمه ی کشورھا را به دست آورد ،و
اين فقط درصورتی ممکن خواھد بود که به نحو شايسته ای نماينده ی ھمه ی
کشورھا به شمار آيد ،و کار قضاتش عادالنه ،و به سود جامعه ی کشورھا ،تلقی
گردد .اين قضات بايد بی طرف و مبرا از ھرنوع ايراد اخالقی باشند .کليد ايجاد
اين نوع اعتماد ،در نحوه ی انتخاب قضات دادگاه بين المللی است .در وھله ی
اول ،اھميت زيادی دارد که اين قضات انتخاب شوند و نه انتصاب .يک نحوه ی
انتخاب که نمايندگی وسيع را تضمين می کند ،آن است که مجلس ھر کشوری ،به
نسبت مستقيم با جمعيت آن کشور ،دو يا سه نماينده ی ملی را انتخاب کند .انتخاب
اين نمايندنگان ملی بايد از سوی قوه ی مجريه و رئيس حکومت در ھر کشوری ،به
تصويب برسد .پس از آن اين نمايندگان بايد از ميان خودشان تعداد مشخصی را
برای خدمت در دادگاه بين المللی انتخاب کنند .به اين ترتيب ،اين دادگاه به طور
حقيقی نماينده ی ھمه ی ملل و دول خواھد بود.
ھمين که قضات دادگاه بين المللی انتخاب شدند ،بايد مستقل ،و به دور از ھر گونه
فشار سياسی ،يا مداخله ی خارجی ،عمل کنند .انتصاب آنھا بايد برای يک دوره
ی معين باشد ،و ازجوييدن مناصب دولتی درآينده ،نيز ،بايد ممنوع باشند .تمھيداتی
نيز بايد وجود داشته باشد که تضمين کند دادگاه از مالياتھای جھانی که مجلس
63
قانونگزاری بين المللی وضع کرده ،به شايستگی تأمين مالی می شود ،و قضات
دستمزد مناسبی دريافت می کنند ،و تحت فشار قرار نمی گيرند که برای نفع طرفی
تصميم بگيرند ،و چه قبل و چه بعد از بازنشستگی از مجازات و تالفی در امان
ھستند.
در صورتی که کشوری يکی از مواد معاھده ی بين المللی را زيرپا بگذارد و به
اين ترتيب صلح را نقض کند ،يا دست به رفتاری که صلح را به خطرمی اندازد،
بزند ،مثل حمايت از گروھھای تروريست ،يا نقض فاحش و گسترده ی حقوق بشر،
يا توليد و تھيه ی غيرقانونی سالحھای اتمی ،يک ھيئت مجريه ی بين المللی که به
طريقی که قبال" مطرح شد ايجاد شده باشد ،بايد نيروھا و تجھيزاتی را در دسترس
فوری خود داشته باشد که آماده ی اعزام سريع و مؤثربرای حفظ يا بازگرداندن
صلح باشند .بدون چنين قابليت اجرائی ،معاھده ی بين المللی قانون مھملی خواھد
بود ،وھيئت مجريه قدرت ،کارآئی ،و اعتبار خود را از دست خواھد داد ،درست
ھمان طور که درحال حاضر در مورد شورای امنيت سازمان ملل ،يعنی ھمان
سازمانی که فعال" وظيفه ی حفظ صلح و امنيت جھانی را به عھده دارد ،شاھد آن
ھستيم .تاريخ اخير سرشار از نمونه ھای عدم کارآئی و ضعف شورای امنيت
است .به چند مورد از آن قبال" اشاره کرديم مثل نسل کشی در دارفور ،برنامه ھای
غيرقانونی توليد سالحھای اتمی در کره ی شمالی و ايران ،و کشتار ھای گسترده و
نقض حقوق بشر در سوريه.
64
بسياری از مردم و بسياری از کشورھا با ايجاد يک ارتش دائمی بين المللی مخالف
ھستند ،زيرا می ترسند از کنترل خارج شود و به عامل تھديدی در دست يک
حکومت جھانی ديکتاتوری بدل گردد .برای متقاعد ساختن اين بدبينان که يک
ارتش دائمی بين المللی برای سعادت بشر حياتی است و به مصلحت ھمه ی
کشورھاست ،بايد به ھنگام بنای چنين ارتشی از اين سه اصل اساسی پيروی کنيم.
اولين اصل آن است که اعمال قدرت ھنوز نقشی برای بازی کردن در روابط بين
المللی دارد ،البته تا زمانی که اين اعمال قدرت به صورت جمعی ،و مطابق با
رھنمودھای از قبل تعيين شده و روشن ،و از سوی مؤسسات جمعی که واقعا"
نماينده ی ھمه ی کشورھای جھان باشند ،صورت گيرد .به عالوه ،اين اعمال قدرت
فقط بايد درخدمت عدالت ،به آن مفھوم که از قبل و براساس توافق کشورھا تعيين
شده ،باشد .يکی از بانيان مھم صلح در قرن بيستم به ھمين معنی توجه داشت وقتی
گفت گاھی جنگ »بنيان اعظم صلح است« و »تدمير سبب تعمير« 108.وی ادامه
می دھد و می گويد وقتی جنگی برای يک ھدف درست صورت می گيرد »اين قھر
عين لطف« و » اين ظلم جوھر عدل و اين جنگ بنيان آشتی است« 109.
مثالی که در مورد ضرورت استفاده ی گاه به گاه از نيروی قھری به ذھن می
رسد ،مثال شيميوتراپی است ،يعنی استفاده از موادشيميائی که درحالت عادی مرگ
آوراست ،برای کشتن بافت ھای بيمار برای رھائی بدن از سرطان .با وجود اين که
سلولھای سالم بسياری ھمراه با سلولھای سرطانی نابود می شوند ،اما دست روی
دست گذاشتن نيزاستراتژی جايگزين خوبی نيست .قربانی کردن برخی از سلولھای
سالم برای رسيدن به ھدف بزرگتر نجات بيمار ضروری است ،واگر ما روی اين
تمرکز کنيم که ھمه ی سلولھا را سالم نگه داريم ،جان خود بيمار را به خطر می
اندازيم.
اصل دوم آن است که حاکميت ملی بايد محدود شود .اين اصل درھمان ابتدا که
منشور سازمان ملل نوشته می شد ،تلويحا" در زمينه ی استفاده از نيروی قھری
به رسميت شناخته شد .تدوين کنندگان منشور تشخيص می دادند که استفاده از
نيروی قھری گاھی الزم خواھد بود ،بنابراين مقرر کردند که کشورھای جھان
طی توافقنامه ای با شورای امنيت ،نيروھای مسلح ،کمک ،و تسھيالت ،برای اين
شورا فراھم کنند ،تا در صورتی که صلح جھانی به خطر افتاد يا نقض شد ،از آن
استفاده کند 110.متأسفانه به علت اين که کشورھای جھان حاضر نشدند از حاکميت
مطلق خود ،بخصوص در زمينه ی قدرت نظامی ،و باالخص در رابطه با ترکيب،
65
نگھداری و جايگاه نيروھای نظامی خود چشم پوشی کنند ،مواد مربوطه در منشور
ھرگز اجرا نشد ،و شورای امنيت را از ھمان بدو پيدايش ،به شدت تضعيف نمود.
اصل سوم آن است که بھترين راه دستيابی به خير جزء آن است که خير کل را
تضمين کنيم .به عبارت ديگر ،يک کشورفقط در حالی می تواند عمال" سعادت خود
را تضمين نمايد که در ابتدا خير ھمه ی کشور ھا را تضمين کند .اين به آن
معناست که اگر تھديدی نسبت به صلح صورت گيرد ،يا صلح به ھر صورتی نقض
گردد ،پاسخ بايد پاسخی جمعی باشد .اين پاسخ جمعی را بايد يک نھاد جمعی بدھد
که می تواند شکل اصالح شده ای از شورای امنيت باشد ،يا ھيئت مجريه ی يک
فدراسيون جھانی ،که به ھرصورت بايد از پشتيبانی يک نيروی نظامی دائمی که
نماينده ی ھمه ی ملتھا به شما ر آيد ،برخوردار گردد .بعالوه اين پاسخ بايد طبق
مقرراتی صورت گيرد که از قبل ،و با توجه به توافق عمومی ،تعيين شده باشد.
ھمين که کشورھا اين اصول را پذيرفتند ،با ميل بيشتری ضرورت وجود يک ارتش
دائمی که از ھوی و ھوس يک کشورخاص ،يا گروھی از کشورھا رھا ،و از بالی
مصلحت طلبی آزاد باشد را قبول می کنند ،چرا که اين ارتش قاطعانه معاھده ی
بين المللی را به اجرا در خواھد آورد ،و از قوانين بين المللی پشتيبانی خواھد
کرد.
عالوه بر ايجاد يک ارتش دائمی بين المللی ،ضروری است که ازقبل ،و از سوی
ھمه ی کشورھای جھان ،موازينی که تحت آن چنين نيروئی می تواند برای
برقرارسازی صلح عمل کند ،تعيين شده باشد .اگر قرار باشد از برخی از اشتباھائی
که به ھنگام ايجاد نظام کنونی سازمان ملل متحد مرتکب شديم ،احتراز کنيم ،اين
امر اھميت زيادی دارد .برای مثال ،تحت ضوابط منشور سازمان ملل ،شورای
امنيت می تواند درصورت تھديد يا نقض صلح و يا تجاوز ،از نيروی نظامی برای
حفظ يا بازگرداندن صلح ،استفاده کند 111،اما اين شرايط تعريف نشده اند .اين
نقصی است که بايد اصالح شود .تحت ضوابط يک توافقنامه ی جديد درمورد
امنيت جمعی ،اين تعريف بايد مشخص کند که يک ارتش دائمی تحت چه شرايطی
می تواند عمل کند ،و دست کم بايد اين موارد را در بر داشته باشد :موارد نقض
فاحش حقوق بشر مانند نسل کشی ،تھيه و توليد و فروش امکانات ھسته ای به
صورت قاچاق ،و بر خالف قوانين بين المللی ،حمايت دولتی از تروريسم ،ذخيره
66
سازی تسليحات ،تجاوز ارضی ،عدم اجرای حکم دادگاه بين المللی )بخصوص اگر
112
احتمال جنگ را افزايش دھد( ،و نقض ھر يک از مواد معاھده ی بين المللی.
در حرکت به سوی ايجاد يک ارتش دائمی آنچنان که در باال به تصوير کشيده شد،
احتماال" با مقاومت حکومت ھا رو به رو خواھيم شد .اما با پيشنھاد يک رويکرد
تدريجی می توان اين امر را برای کشورھای جھان قابل ھضم تر کرد .به اين
صورت که اول سازمان ھای امنيت منطقه ای تشکيل شوند ،که ھرکدام نيروھای
نظامی دائمی خودشان را داشته باشند .در اين اولين مرحله نيروھای نظامی دائمی
مناطق به عنوان بخشی از يک شبکه ی سست ،که ھمه ی سياره را در بر می
گيرد ،عمليات خود را با يک ديگر ھماھنگ خواھند کرد .برای کشورھای جھان
برداشتن اين قدم آسان تر خواھد بود چه که تجربه نشان داده است که برای آنھا
آسان تر است که حق حاکميت خود در مورد امنيت ملی را به يک سازمان منطقه
ای واگذار کنند ،تا به يک سازمان بين المللی گسترده تر) .نيروی اضطراری آفريقا
و نيروھای واکنش سريع اروپا مثال ھای خوبی ھستند( .دالئل متعددی برای اين
امر وجود دارد ،از جمله اين واقعيت که در يک منطقه اغلب زبان و فرھنگ
مشترک است ،و بنابراين اعتماد و تفاھم بيشتری وجود دارد .ھمچنين يک سازمان
منطقه ای غير متمرکزمعموال" به اندازه ی يک قدرت متمرکز دوردست وحشت
برانگيز نيست ،قدرتی که تصميماتش را از دورميگيرد بدون درک کافی از
شرايط محلی ،و پيامدھای زيان آور تصميمات اشتباه .به عالوه ھمه ی کشورھا
انگيزه ی قوی تری برای ھمکاری در جھت حفظ امنيت منطقه ی خود دارند،
چون بطور مستقيم تر و شديدتری از حوادث ناخوشايندی که در نزديکی آنھا اتفاق
می افتد ،متأثر می شوند .بنابراين به نفع آنھاست که در تالشھائی که برای حفظ
امنيت منطقه خود صورت می گيرد ،شرکت کنند.
ھمين که اين شبکه ی آزاد از سازمانھای امنيت منطقه ای و ارتش ھای دائمی
مربوطه مستقر شدند ،و برای مدتی کار کردند ،می توان گام دوم را برداشت .در
مرحله ی دوم سازمانھای امنيت منطقه ای بايد ارتباط خود را با ھيئت مجريه ی
بين المللی رسمی سازند ،و نيروھای خود را برای استفاده در اختيار آن قرار دھند.
اين گام اين امتياز را نيز دارد که ھيئت مجريه ی بين المللی که نبض امنيت جھان
را در دست دارد ،می تواند مسئوليت اوليه ی امنيت ھر منطقه را به سازمان امنيت
ھمان منطقه بدھد .اصل عملياتی آن خواھد بود که ھرتھديدی نسبت به ھر کدام از
67
کشورھا ،تھديدی نسبت به ھمه ی کشورھای منطقه به شمار آيد .اما قبل از آن که
سازمان امنيت منطقه ای بتواند از نيروی نظامی منطقه ای در يک موقعيت خاص
استفاده کند ،بايد اول موافقت ھيئت مجريه ی بين المللی را به دست آورد ،ھمان
طور که در حال حاضر در رابطه با شورای امنيت و تحت ضوابط منشور
سازمان ملل متحد الزم است 113،البته به جز در موارد اضطراری ،که در آن
سازمان امنيت منطقه ای می تواند اول عمل کند و بعدا" به دنبال تصويب رساندن
آن باشد .و باالخره يک مزيت ديگر اين که ھيئت مجريه ی بين المللی فعاليت
ھای امنيتی را در سراسر جھان ھماھنگ کند ،آن است که می تواند يک چارچوبه
ی زمانی را برای حل مشکل از سوی نيروی نظامی منطقه ای تعيين نمايد .اگر
نيروی منطقه ای نتوانست در موعد مقرر مسئله را حل کند ،اين ھيئت مجريه می
تواند از ساير نيروھای منطقه ای کمک بگيرد .اين ھمکاری فزاينده در حل
مشکالت ،کم کم اطمينان ايجاد می کند ،و به مناطق جھان می آموزد که درجھت
آرمان مشترک صلح با يک ديگر ھمکاری کنند.
سرانجام جھان برای برداشتن گام سوم و نھائی آماده خواھد شد ،و آن ادغام و يک
رقم کردن نيروھای مختلف منطقه ای به صورت واحدھای ھميشگی يک ارتش
دائمی و واقعا" مستقل است ،که ھرکدام در منطقه ی خود استقرار دارند .چنين
ترتيبی توجيه عملياتی دارد ،چرا که نيروھای منطقه ای از نظر فيزيکی به
برخوردھائی که ممکن است در منطقه ی آنھا اتفاق بيفتد نزديک ترخواھند بود ،و
باسرعت بيشتری می توانند وارد عمل شوند .توجيه مالی ھم دارد ،زيرا مخارج
جابه جا کردن نيروھا در مسافت ھای طوالنی ،وھزينه ی ايجاد اقامتگاھھای منطقه
ای در مکانھائی که جنگی درآنھا واقع می شود را ،ازبين می برد .در اين مرحله
ی نھائی از پيشرفت ،اين واحد ھا فقط تحت فرمان ھيئت مجريه ی بين المللی و
کامال" مستقل از تک تک کشورھا يا گروھھای منطقه ای کشورھا عمل خواھند
کرد .به ھرحال ،آنھا به طور منظم به تمرينات آموزشی مشترک خواھند
پرداخت ،و سيستم ھای مخابراتی منسجم ،و تجھيزات ھمساز ،و يک زبان مشترک
خواھند داشت ،تا بتوانند در صورت لزوم ،در اتحاد کامل و به نحوی خلل ناپذير و
114
کارآمد ،با يک ديگر کار کنند.
ايجاد يک ارتش دائمی بين المللی مزايای بسياری خواھد داشت .يکی از آنھا
بازداری است :کشورھای جھان احتماال" قبل از بی احترامی به قوانين بين المللی
68
به عواقب عمل جمعی که برعليه آنھا صورت خواھد گرفت توجه خواھند کرد.
مزيت ديگر آن است که قدرت قوانين و مؤسسات بين المللی ،نه فقط درکالم ،بلکه
در عمل ،حفظ خواھد شد .بعالوه ،وجود مقررات ازپيش تعيين شده ای که مشخص
می کنند چه موقع می توان از ارتش دائمی استفاده کرد ،به اين معنی است که
سازمانھای بين المللی که وظيقه ی حفظ صلح اين سياره را برعھده دارند ،مانند
شورای امنيت فعلی ،يا ھيئت مجريه ی بين المللی آتی ،قادرخواھند بود که با
سرعت ،قاطعيت و کارآئی ،و بدون شک و دو دلی عمل کنند ،و مشکالت را در
نطفه ،و قبل از اين که به صورت جنگ ھای تمام عيار ظاھر شوند ،خفه سازند.
اين مزيت اضافه را نيز دارد که نيروی نظامی ھيچ کشوری بيش از حد ،گسترده
نخواھد شد ،و ھيچ ملتی ھم مجبور نخواھد بود که بار نامتناسب و ناعادالنه ی مالی
و انسانی چنين گسترشی را تحمل کند .و آخرين و نه کمترين مزيت آن اين است که
يک چنين نظام جمعی تضمين می کند که مقررات به طور يکسان در مورد ھمه ی
کشورھائی که صلح را نقض می کنند ،به کارگرفته شود.
جھان به شدت به يک نظام موثر امنيت جمعی محتاج است که کشورھا را از جنگ
بازدارد ودرصورت نقض صلح ،آن را دوباره بازگرداند .ايجاد چنين نظامی نه تنھا
ممکن ،بلکه گريزناپذير است .ايجاد چنين نظامی مستلزم آن است که جمعی از
رھبران بصير و ملھم ،که تنھا انگيزه شان اشتياق به صلح باشد ،يک معاھده ی
بين المللی را در چارچوبی که گفته شد ،به امضا برسانند .برای اين که نظام امنيت
جمعی که در اين معاھده ی بين المللی متجلی می شود ،کارآمد باشد ،بايد دست کم
ميزان سالح و نيروئی را که ھر کشور می تواند داشته باشد محدود سازد ،ھمه ی
سالحھای ھسته ای را نابود کند ،دادگاه بين المللی را تقويت نمايد ،و يک ارتش
دائمی بين المللی با انسجامی روزافزون ،به وجود آورد.
تغييرات آب و ھوائی
در ھيچ حوزه ای از حيات بشری نياز به تصميم گيری جمعی به شکل يک
فدراسيون جھانی آشکارتر از حوزه ی تغييرات آب و ھوائی نيست ،مسئله ای که با
اطمينان می توان آن را بزرگترين خطر واحدی دانست که امروزه بشريت را تھديد
می کند .اگر بگذاريم اين امر ھمچنان و بدون جلوگيری ادامه پيدا کند ،خسارات
69
توصيف ناشدنی به بار خواھد آورد ،و حيات به شکلی که می شناسيم را به کلی
نابود خواھد کرد.
70
است .رئيس جمھور کيريباتی پيش بينی می کند که کشورش در عرض 30تا 60
سال غيرقابل سکونت شود 118 .سرنوشت مشابھی در انتظار سايرکشورھای جزيره
ای کم ارتفاع ،مانند مالديو] [Maldivesو تووالو] [Tuvaluو ھمچنين مجموعه
جزاير ديگری ،مانند مجمع الجزاير سان بالس [San Blas Islands] در ساحل
پاناما ست 119.فی جی درحالی که در خطر ناپديد شدن کامل نيست ،اما بسياری از
زمين ھای خود را به دريا خواھد باخت.
متأسفانه در حالی که سطح آب در سراسر جھان باال می آيد ،اما ميزان آن در ھمه
جا يکسان نيست .تفاوت در دمای آب ،جريانات آبی ،حرکات زمين ،و شوری،
ممکن است پستی و بلندی ھای منطقه ای و محلی در سطح آب ايجاد کند .در نتيجه
پيش بينی می شود که تاسال 2100در کشورھائی نظير بنگالدش ،سطح دريا تا
چھار برابر ميانگين جھانی ،يعنی به اندازه ی 13فوت ،باال بيايد .حتی باال آمدن
سطح آب به اندازه ی 3فوت ھم کافی است تا بسياری از جوامع ساحلی ،و ازجمله
نوارھای ساحلی وسيعی از بنگالدش را نابود کند ،وتنھا در بنگالدش باعث
آوارگی ميليون ھا نفر گردد .درواقع تخمين زده می شود که اگر باال آمدن سطح آب
مطابق ييش بينی ھا صورت گيرد ،تا سال 2050تعدادی به زيادی 50ميليون نفر
از بنگالدش بگريزند 120.ساکنان اين مناطق به صورت پناھندگانی در خواھند آمد،
که در جستجوی مکانھائی برای زندگی در داخله ھای کشورھا ھستند .کسانی که
درحال مطالعه ی اين مسئله ھستند ،پيش بينی می کنند ھمين که ميزان سرزمين
ھائی که انسان می تواند در آنھا زندگی کند ،و آب آشاميدنی و غذا به دست آورد،
رو به کاھش گذارد ،وقوع درگيری ھای خشونت آميز گريز ناپذير شود 121.
حتی کشور ثروتمند و قدرتمندی نظير اياالت متحده ،نيز ،از اثرات باال آمدن سطح
آب در امان نيست .در واقع پيش بينی شده است که سطح آب در سواحل اياالت
متحده در کنار اقيانوس اطلس بيش از شش فوت باال بيايد ،و نواحی شھری
پھناوری مانند بستن ،نيويورک ،بالتيمور ،فيالدلفيا و پرويدنس رد آيلند را به خطر
اندازد 122.ميامی که يکی از پرجمعيت ترين شھرھای آمريکاست ،به نحو ويژه ای
نسبت به باال آمدن آب دريا آسيب پذير است ،زيرا روی اساسی از سنگ آھک
متخلخل بنا شده است 123 .پژوھشگران پيش بينی می کنند که تا سال 2060آبھای
124
اطراف اين شھر ممکن است تا 2فوت باال بيايد.
گرم شدن زمين عالوه بر باال آوردن سطح آب درياھا ،امواج گرما و باران ھای
شديدی را نيز ايجاد می کند .غيرقابل پيش بينی شدن روز افزون وضعيت آب و
71
ھوائی در برخی جاھا ،باعث خرابی محصول شده وھمچنين بخش ھائی از جھان،
مانند منطقه ی مديترانه را خشک ساخته ،و برميزان بروز خشکسالی و قحطی
افزوده است .در مجموع برای کشاورزان ،بخصوص در مناطق گرم تر،
برآوردن نياز روز افزون به غذا روز به روز سخت تر می شود ،امری که به
بروز قحطی می انجامد .ھيئت کارشناسی در مورد خطراتی که عرضه ی مواد
غذائی را تھديد می کند نيز به شدت اخطار داده ،و خاطرنشان کرده است که
تغييرات آب وھوائی مدتی است که محصول گندم و ذرت را در سطح جھانی پائين
آورده است 125.تغييرات آب و ھوائی منابع آب را نيز تھديد می کنند :در برخی
مناطق سطح زمين ھای پوشيده از برف عميق درحال کاھش است ،و در مناطق
ديگر آب دريا کم کم آب رودخانه را به آب شورو غير قابل آشاميدن ،و زمين ھای
اطراف آن را ھم به زمين ھای باير و غيرقابل کشت ،تبديل می کند .تغييرات آب و
ھوائی درحال نابود کردن جنگل ھا و سواحل مرجانی است ،و بسياری از گياھان،
جانوران و گونه ھای ماھی را به انقراض جمعی تھديد می کند 126 .مواد آلی که تا
به حال در خاک مناطق قطبی منجمد شده بودند ،شروع به ذوب شدن و آزاد کردن
گازھای گلخانه ای کرده اند ،که وضعيت گرم شدن زمين را وخيم تر ساخته است.
و با اين ھمه ھنوز بدتر از اين در پيش است» .ھيچ کس در روی اين سياره از
127
اثرات تغييرات آب و ھوائی در امان نخواھد بود«.
با وجود اين واقعيت ھا ،برای سالھا بيشتر بحث ھای عمومی که در باره ی
تغييرات آب و ھوائی صورت می گرفت ،به جای تمرکزروی واقعياتی که
دانشمندان عرضه می کردند ،روی پاسخ دادن به شک و ترديدھای کسانی تمرکز
يافته بود که ميگفتند تغييرات آب و ھوائی واقعا" رخ نمی دھند ،و يا اين که علت
آنھا واقعا" فعاليت ھای انسانی نيست .گروھھا و سازمان ھای سياسی ای که
دستورکارھای سياسی خودشان را داشتند ،در اين بحث ھا اعمال نفوذ می کردند.
دانشمندانی که حقايق و داده ھا را قانع کننده تر از فکر و گمان می دانند ،نااميد
می شدند وقتی می ديدند اين گروھھا و سازمان ھای سياسی اين تصور باطل را القا
می کنند که تغيير آب و ھوا واقعيت ندارد ،يا اين که مسئله ای است مربوط به آينده
ای دور که در حال حاضر الزم نيست درباره ی آن نگران شويم ،و يا اين که
حاصل وقايعی می باشد که خارج از اختيار انسان است ،مانند تغييرات طبيعی در
برون ده کلی خورشيد و يا تغيير مدار زمين .فقط در اين اواخر بوده و در مواجھه
با برخی از شواھد غير قابل انکار دا ّل براين که تغييرات آب و ھوائی واقعی ،و
نتيجه ی فعاليت ھای انسانی ،و دارای عواقب وخيمی ھستند ،که رسانه ھا ،عموم
مردم ،و رھبران جھان ،باالخره شروع به تشخيص اين نکته کرده اند که الزم است
72
کاری صورت بگيرد ،و باالتر از آن اين که ما نياز به » يک راه حل جھانی«
داريم 128.ھيئت کارشناسی در آخرين گزارش خود ھشدار می دھد که وقتی خيلی
نمانده برای تثبيت آب و ھوا و جلوگيری از بروز عواقب فاجعه آميز تغييرات آن،
129
و ما بايد در 15سال آينده تالش زيادی برای رسيدن به اين ھدف بکنيم.
چالش گرم شدن زمين به علت وجود يک چالش جداگانه ولی به شدت مرتبط زمان
ما ،پيچيده تر شده است .ھمين طور که جمعيت جھان افزايش می يابد و اقتصادھا
شکوفا می گردد ،تقاضای ما برای انرژی ھم افزايش می يابد .کارشناسان گزارش
می دھند که برای حفظ آن نوع رشد اقتصادی در جھان که امروزه شاھد آن ھستيم،
الزم است که تا سال 2050منابع انرژی دو برابر ،و منابع الکتريسيته سه برابر،
گردند 130 .آژانس بين المللی انرژی در آخرين گزارش خود پيش بينی می کند که
تقاضا برای انرژی اوليه در سال 2040به ميزان 37درصد باال خواھد رفت و
فشار شديدی را به نظام انرژی جھانی وارد خواھد کرد 131.از يک سو ،کشورھای
توسعه يافته برای تحريک و نمو اقتصاد ،و تغذيه ی صنايع و حمل و نقل خود ،و
تأمين برق برای مصرف کنندگان ،به شدت به منابع انرژی و الکتريسيته متکی
ھستند ،و بايد به انرژی کافی وارزان دسترسی داشته باشند .از سوی ديگر
کشورھای در حال توسعه می کوشند تا از نظر اقتصادی به کشورھای توسعه يافته
برسند ،مسئله ای که با توجه به اين که رابطه ی شديدی بين مقدار مصرف سرانه
ی الکتريسيته و شاخص پيشرفت انسانی سازمان ملل ) (HDIوجود دارد ،کامال
قابل درک است 132 .درواقع معلوم شده است که رشد اقتصادی برای مبارزه با فقر
جھانی حياتی است ،و دستيابی به رشد اقتصادی ،به نوبه ی خود ،مستلزم دسترس
به منابع کافی و قابل اتکای انرژی است 133 .اما واقعيت آن است که کشورھای
درحال توسعه ،از نظر دسترسی به انرژی ،عقب ھستند :حدود 1.3ميليارد نفر در
کشورھای درحال توسعه به الکتريسيته دسترسی ندارند ،و حدود 2.8تا 3ميليارد
نفر ھنوز برای آشپزی و تأمين نيازخود به انرژی به چوب ،کاه ،و يا کود ،متکی
ھستند .بيشتر اين مردم )حدود 80درصد( در مناطق روستائی و عمدتا" در مناطق
نيمه صحرائی آفريقا و جنوب آسيا زندگی می کنند 134 .زندگی که آنھا تحمل می
کنند ،زمينه را برای خشم و نوميدی ونبرد ،فراھم می سازد .در عين حال 60
درصد از انرژی فقط توسط 20درصد از مردم جھان مصرف می شود.
73
اما مسئله ی مھم تر آن است که اين نياز به انرژی چگونه رفع می شود .پاسخ اين
است که بيشتر اين انرژی )تخمين زده شده که 80درصد( با سوزاندن سوختھای
فسيلی ،يعنی ذغال و نفت و گاز ،فراھم می شود .آژانس بين المللی انرژی در سال
2014گزارش داد که حتی با وجود رشد در منابع انرژی کم کربن »،تا سال
2040معجون انرژی مصرفی جھان از چھار قسمت نسبتا" مساوی تشکيل خواھد
شد :نفت ،گاز ،ذغال و منابع کم کربن« .اين به آن معناست که با وجود اين که می
دانيم بايد سوزاندن سوختھای فسيلی را به شدت کاھش دھيم تا بتوانيم افزايش دما را
به دو درجه ی سانتيگراد محدود نمائيم )اين حدی است که ھيئت کارشناسی برای
احتراز از زيان آورترين پيامدھای تغييرات آب و ھوائی تعيين کرده( ،اما با توجه
به سرعت پيشروی که داريم ،در سال 2040ھنوز برای حدود 75درصد از
135
انرژی ھای مورد نياز خود ،به سوخت ھای فسيلی متکی خواھيم بود.
در گذشته ای نه چندان دور ،اين ھراس وجود داشت که منابع نفت و گاز تمام شود.
اين ھراس ھمراه با قيمت ھای باالی نفت انگيزه ی شديدی را برای سرمايه گزاری
در نوآوری ھای فنی ،و اکتشاف نفت ،به وجود آورد .اين نيز به نوبه ی خود منجر
به کشف و بھره برداری از مقادير عظيمی از منابع جديد ،از جمله نفت و گاز ،در
بستر اقيانوسھا ،مناطق قطبی و سنگ رستھا گرديد .حاال کارشناسان انرژی پيش
بينی می کنند که برای تأمين نيازھای جھان به انرژی »تا آنجا که می توان ديد«
بيشتر از آنچه الزم است نفت و گاز موجود است 136.با توجه به خطراتی که
بشريت ،درصورت عدم جلوگيری از گرم شدن زمين با آن رو به روست ،اين
موضوع جای خوشحالی ندارد :ما به ھيچ وجه نمی توانيم چنين بخش بزرگی از
انرژی مصرفی جھان را از سوخت ھای فسيلی تأمين کنيم 137 .با اين وجود،
استفاده از سوخت ھای فسيلی در حال افزايش است.
ذغال آلوده ترين سوخت در ميان سوختھای فسيلی است ،اما در کشورھای در حال
توسعه ،مصرف بسيار زيادی دارد .منبع عمده ی سوخت برای بيش از دوميليارد
نفر در ھند و چين ،پرجمعيت ترين کشورھای جھان ،که رشد اقتصادی سريع و
گسترده ی ھم دارند ،ذغال است ،و اين کشورھا درمقابل کنارگذاشتن آن مقاومت
می کنند ،زيرا منابع تجديد پذير انرژی ھنوز آنقدر تکامل نيافته اند که بتوانند
جايگزين کاملی برای سوخت ھای فسيلی باشند .برای مثال ،از سال 2011
درحالی که ذغال 69درصد از نياز چين را به انرژی تأمين می کرد ،نفت و گاز با
ھم 22درصد ،و منابع تجديد پذير درصد بسيار کمتری را تأمين می کردند ،يعنی
انرژی ھيدروالکتريک 6درصد ،انرژی اتمی 1درصد ،و ساير انرژی ھای تجديد
74
پذير ھم 1درصد .ھرچند دولت چين تصميم دارد که تا سال 2020ميزان مصرف
سوخت ھای غير فسيلی را به 15درصد کل انرژی مصرفی افزايش دھد ،و ھرچند
پيش بينی می شود که اتکای اين کشور به ذغال تا سال 2040به 55درصد کاھش
يابد ،اما در واقع پيش بينی می شود که ميزان مطلق مصرف ذغال بيش از 50
درصد افزايش يابد .اين امر افزايش عظيم نيازھای اين کشور را به انرژی نشان
می دھد 138 .واقعيت ناخوشايندی که در اين ارقام منعکس شده ،نشان می دھد که
چرا ،بنا به گزارشات ،قائم مقام نماينده ی چين در سازمان ملل در بحثی در
شورای امنيت گفته که اقتصاد کشورش درحال رشد سريع است ،و ھنوز به شدت
به ذغال و ساير سوخت ھای فسيلی ،که بنا به گفته ی دانشمندان از عوامل تغييرات
آب و ھوائی ھستند ،متکی است 139.
وقتی به اين نکته توجه کنيم که کشورھای در حال توسعه يک پنجم انرژيی که
کشورھای توسعه يافته انرژی مصرف می کنند ،استفاده ميکنند ،روشن می شود که
اين مسئله که اين کشورھا چگونه نياز خود به الکتريسيته را تأمين نمايند ،ازاھميت
فوق العاده ای برای سرنوشت جھان برخورداراست .پيدا کردن جايگزين ھای پاک
تر انرژی برای آنھا بايد بخش بزرگی از راه حل باشد.
اما مسئله ای که از آن ھم اھميت بيشتری دارد اين است که استفاده از ذغال و از
جمله ليگنيت يا »ذغال قھوه ای« که ذغال نامرغوب و آلوده تری محسوب می
شود ،حتی در اروپای آگاه به مسائل محيط زيست ،نيز در حال افزايش است .طنز
اينجاست که اروپا اھداف بلندپروازانه ای دارد برای آن که تا سال 2020ميزان
انتشار کربن خود را به 80درصد سطح آن در سال 1990برساند ،اما ھمچنان به
شدت به ذغال سنگ به عنوان منبع کليدی انرژی اش متکی است ،و حتی بر اتکای
خود افزوده است چنانچه ساخت 69نيروگاه ذغالی تازه را در برنامه ھای خود
قرار داده است .علت اين امر آن است که ذغال ارزان تر از ساير منابع انرژی
است .حتی ذغال سنگ وارداتی ارزان تر از گاز شده ،زيرا اياالت متحده که به
طور فزاينده ای از اتکای خود به ذغال سنگ کاسته ،و به گازی که
از»فرکينگ«] [frackingذخائر سنگ رست به دست می آورد ،رو آورده است،
حال موجودی اضافی ذغال خود را به اروپا صادر می کند .اين درحالی است که
درمقايسه با اياالت متحده ،ھم توانائی اروپا برای استخراج گاز از ذخائر شيستی
ھنوز نوپا و بسيار ابتدائی است ،و ھم به علت نداشتن زيرساخت ھای الزم که
ايجادش سالھا طول می کشد ،اروپا نمی تواند مقادير زيادی گاز طبيعی مايع
) (LNGوارد کند .گزينه ی ديگر اروپا برای به دست آوردن گاز طبيعی ،وارد
75
کردن آن از طريق خطوط لوله از روسيه است ،اما اين ھم با توجه به گرايش ثابت
شده ی روسيه به استفاده از گاز طبيعی به عنوان سالحی برای وادار کردن
140
مشتريانش به حمايت از مقاصد سياسی خود ،گزينه ی مطلوبی به شمار نمی آيد.
يک پيچ و تاب طنزآميز ديگر آن است که با حرکت اياالت متحده به سوی
»فرکينگ« ،و ازدياد اتکای اين کشور به گاز طبيعی ،وی درحال حاضر ذغال و
بخشی از گاز طبيعی خود را به اروپا و ساير کشورھا صادر می کند ،و با اين
کار ميزان انتشار کربن آالينده را در نقاط ديگر جھان باال می برد 143 .طرفداران
حفظ محيط زيست نگران آن ھستند که اين امر جھان را وارد يک مسير خطرناک
خواھد کرد ،و جلوگيری از گرم شدن زمين و عواقب ويرانگر آن را غيرممکن
144
خواھد ساخت.
منبع تازه ی ديگر انرژی که کشورھائی نظير ژاپن را به ھيجان آورده ،به »يخ
قابل اشتعال« شھرت يافته است .اين منبع انرژی در اصل گازی است که دور از
ساحل ،و از ھيدرات متانی که در ذخائر زيردريائی واقع شده ،استخراج می شود.
اين گاز قبال" از ذخائر ساحلی استخراج می شد ،اما استخراج آن از ذخائر
زيردريائی امری است که اخيرا" برای اولين بار در آبھای دور از ساحل ژاپن به
نمايش گذاشته شده ،کشوری که ھم منابع انرژی چندانی ندارد ،و که اخيرا به نحو
چشمگيری اتکايش را به نيروی اتمی کاھش داده است .متأسفانه ھنوز درک چندانی
76
از اثرات بلند مدت متان به عنوان يک گاز گلخانه ای ،وجود ندارد 145.بنابراين بايد
با آن با احتياط برخورد کرد مبادا بحران گرم شدن زمين را ،که اآلن به مرحله ی
خطرناکی رسيده ،تشديد بکند.
چيزی که به مشکل استفاده ی ناپايدار از سوخت ھای فسيلی اضافه می کند ،واکنش
برخی از کشورھا به فاجعه ی نيروگاه اتمی در فوکوشيمای ژاپن است .آلمان
تصميم گرفته است که از اتکای خود به انرژی اتمی بکاھد و تا سال 2022خود را
از دست آن خالص کند .متأسفانه از آنجائی که منابع انرژی پاک ،مانند باد و
خورشيد ھنوز فاصله ی زيادی تا جايگزينی نيروی عظيم ھسته ای دارند ،آلمان
دارد به سوی سوخت ھای فسيلی آالينده باز می گردد .اين کشور برای جبران
کاھش توليد الکتريسيته ،از ذغال کثيف ،ليگنيت قھوه ای ،و ذغال سياه ،استفاده می
کند ،در نتيجه بر استخراج معدن ليگنيت می افزايد ،و نيروگاھھای ذغالی تازه ای
را افتتاح می کند 146 .آلمان به گاز طبيعی نيز روی آورده است .آن طور که
صدراعظم مرکل توضيح داده است » :در دوره ی انتقالی بين خارج شدن از
انرژی اتمی و ورود به انرژی ھای تجديد پذی،ر به نيروگاھھای سوخت فسيلی
147
احتياج داريم«.
77
روز افزون به منابع گاز روسيه بر تسلط اين کشور بر اروپای غربی ،خواھد
افزود.
عواقب اين مصلحت طلبی ھا ،يعنی اتکا به راه حل ھای کوتاه مدتی که روی منافع
محدود ملی تمرکز دارند ،گريبان ھمه ی ما را خواھد گرفت ،زيرا اين گونه اعمال
تنھا کاری که می کند اين است که اوضاع گرم شدن زمين به ھمراه ھمه ی
پيامدھای وحشتناکی که برای بشريت به عنوان يک کل در بردارد ،وخيمتر ميکند.
در عوض ،بايد رھبران ملت ھا را تشويق کرد که گرد ھم آيند ،و به طور جمعی
به جستجوی راھھائی بپردازند که دسترسی عادالنه و برابرھمه ی کشورھا به
انرژی الزم برای حفظ رشد اقتصادی آنھا را تضمين ميکند ،و درعين حال تضمين
ميکند که اين راه حل ھا از نظر زيست محيطی پايدارند ،و مشکالت تغييرات آب و
ھوائی را بدتر نميکنند .اين تصميم گيری و عمل جمعی به بھترين وجه و به نحوی
مداوم و منظم انجام ميتوان شد ،اگر از طريق بنای زير ساخت ھای يک دولت
فدرال جھانی در امتداد خطوطی که دراين کتاب مطرح شد ،صورت گيرد.
روشن است که نظام کنونی که در سراسر جھان برای تأمين انرژی مورد نياز خود
به آن متکی ھستيم ،نظام ناپايداری است ،چرا که اتکای مفرط به سوزاندن سوخت
ھای فسيلی ،جھان ما را به سوی يک فاجعه ی زيست محيطی می راند .ھمان طور
که آژانس بين المللی انرژی به نحو شايسته ای مطرح کرده » :روال انرژی-
سياسی ما به بھای گزافی تمام می شود ،چرا که به محيط زيست آسيب می رساند و
امنيت جھان را به خطر می اندازد 150«.اما ناپايداری نظام انرژی ما فقط به علت
اتکای بيش ازحدش به سوخت ھای فسيلی نيست .سيستم فعلی توليد و توزيع انرژی
ما از جنبه ھای مختلف شکسته و درست کار نمی کند .در نتيجه بذر مشکالت
گسترده ای را افشانده است ،که ھمه با ھم تارو پود اجتماعی ،اخالقی و اقتصادی
جامعه ی کشورھا را فرسوده اند ،و در نھايت صلح و امنيت را به تحليل برده اند.
در اينجا برخی از اين مشکالت و اثرات آنھا را بررسی کنيم.
78
که مبادا انرژی موردنيازشان تأمين نشود .به نظر می رسد که اين نگرانی به ويژه
در کشورھای درحال توسعه شديد است ،که نيازھايشان به انرژی به سرعت در
حال اوج گيری است .نتيجه يورش ديوانه وار به سوی مھر و موم کردن منابع نفت
و گاز داخلی )که اغلب به آن »ملی گرائی منابع« گفته می شود( ،و تالش برای
بستن قرار داد بوده است ،به ھربھائی که شده ،با کشورھائی که از نظر منابع
انرژی ثروتمند به شمار می آيند .اين بھاء متاسفانه شامل ناديده گرفتن قساوت ھائی
که اين کشورھا به آن مرتکب می شوند ،نيز بوده است .ما اين را برای مثال در
مورد چين ديديم ،که پس از آن که ھمراه با چند کشور ديگر ،اجازه يافت برای
دستيابی به نفت ،در سودان حفاری کند ،حاضر نشد برای اعمال مجازات برعليه
سودان به اکثريت کشورھای ديگر بپيوندد ،درحالی که اسناد بسياری در مورد
نقض فاحش حقوق بشر به دست سودان در منطقه ی دارفور ،که بسياری آن را
151
نسل کشی می دانستند ،وجود داشت.
با وجود بحران چند مليتی که در مورد برنامه ی اتمی ايران وجود دارد ،و نقض
مداوم حقوق بشر از سوی اين کشور ،ھم ھند و ھم چين به علت آن که ايران توليد
کننده ی نفت و گاز طبيعی است ،به شدت چاپلوسی اين کشور را می کنند .در واقع
ايران بعد از عربستان سعودی دومين تأمين کننده ی نفت خام ھند است .گفته می
شود واردات ھند از ايران ساالنه بالغ بر 12ميليارد دالر می شود ،که 13درصد
از کل واردات نفت خام اين کشور را تشکيل می ھد 152.در سال 2011به نظر
رسيد که ھند ،با عقب زدن روش پرداخت تحميلی ايران ،می کوشد پيام تندی را
درباره ی فعاليت ھای اتمی ايران به اين کشور بفرستد .با اين که ھند نگران بود
چين قدم به ميان بگذارد و نفتی را که ايران با کشتی برای ھند می فرستاد ،بخرد،
ودر نتيجه ھند مجبور بشود جايگزين ھای گران قيمت تری پيدا کند ،اما بازھم اين
کار را انجام داد 153.با اين حال ،تالش برای دستيابی به انرژی ھنوز شديد است :
ھند و ايران مذاکرات خود را برای ايجاد يک خط لوله ی استراتژيک بين دو کشور
از سرگرفته اند .آخرين باری که دو کشور در اين باب مذاکره کرده بودند ،گذراندن
يک خط لوله از خاک پاکستان را در نظر داشتند ،اما اين بار به جای آن صحبت از
ايجاد خطوط لوله در اعماق دريای عمان است .با توجه به گامھای عظيمی که در
فن آوری ھای مربوط به ايجاد چنين خطوط لوله ای برداشته شده ،تخمين زده می
شود که ساخت اين خط لوله در ظرف فقط سه تا چھار سال ،به اتمام برسد .تنھا
مانع باقيمانده آن است که ايران با غرب به يک توافق ھسته ای برسد ،تا تحريم
ھائی که برعليه اين کشور اعمال می شود ،برداشته شود 154 .در اين حين ،در
پائيز سال 2004پکن يک قرار داد 70ميليارد دالری برای خريد گاز طبيعی مايع
79
و نفت خام ،با ايران بست 155.يک قرار داد 3.2ميليارد دالری ھم درسال 2009
برای خريد گاز طبيعی امضا کرد 156.چين ھمچنين مشتاق بود که برای به دست
آوردن نفت و گاز روسيه قرار دادی با اين کشور ببندد .تالشھای اين کشور در ماه
می 2014با بستن يک قرار داد 440ميليارد دالری گاز بين دو کشور ،به موفقيت
رسيد .تحت اين قرارداد روسيه قرار است به مدت سی سال از طريق خطوط لوله
به چين شرقی گاز برساند .چين درنوامبر ھمان سال يک قرار داد ديگر به ارزش
حدودا" 284ميليارد دالر به امضا رساند که طبق آن روسيه متعھد شد از طريق
157
خطوط لوله به چين غربی ھم گازرسانی نمايد.
اشتياق بسياری از کشورھا برای دستيابی به ذخائر نفت و بنزين باعث شده که
برخی از کشورھائی که از نظر منابع انرژی غنی ھستند ،فشار سياسی نابجائی را
بر آنھا وارد کنند ،و پستی را به دادن رشوه و تھديد و ارعاب بکشانند .چنين سوء
استفاده ھائی در برخی از کشورھائی که از نظر نفت و گاز غنی ھستند ،فرھنگ
مصونيت و در مقابل ،در کشورھای وابسته به آنان فرھنگ مصلحت طلبی ،به
80
وجود آورده است .در نتيجه اين گروه دوم گه گاه سازش با اين تھديدات را به سود
آنچه منافع محدود و کوتاه مدت خود تصور می کنند ،دانسته اند.
برخی از بھترين مثال ھای چنين سوء استفاده ھائی را می توان در رفتار ھای
روسيه با کشورھای پيرامون خود ،که قبال" عضو اتحاد جماھير شوروی بوده اند،
ديد .اين کشورھا ھنوز شديدا" وابسته به وارادات نفت و گاز طبيعی از روسيه
ھستند ،و عين حال می خواھند به کشورھای اروپای غربی و اقتصادھای پوياتر
آنھا نزديک شوند .مثال" در اوائل سال 2006روسيه تھديد کرد که اگر اوکراين با
افزايش قيمت باالی مورد درخواست شرکت دولتی و انحصاری گازپوم
] [Gazpromموافقت نکند ،صادرات گاز طبيعی را به اين کشور قطع خواھد کرد.
روسيه اين تھديد را عملی کرد .برخی از ناظران معتقد بودند که روسيه از قدرت
و از دارائی گاز طبيعی خود استفاده کرده تا اوکراين را برای اين که از حوزه ی
159
کنترل کرملين خارج ،و به اتحاديه ی اروپا و ناتو نزديک شده ،تنبيه نمايد.
قطع گاز سه روز طول کشيد و نگرانی ھائی را درباره ی تأمين گاز طبيعی
درکشورھای اروپای مرکزی و غربی ايجاد کرد ،که از طريق خطوط لوله ی
اوکراين گاز دريافت می کنند .اين نوع سوء رفتار در سال 2014و پس از
شورشی که در آن مردم اوکراين رئيس جمھور يانکوويچ] [Yanukovichرا به
علت روی کردن به روسيه ،و اجتناب از ارتباط نزديک تر با اتحاديه ی اروپا،
برکنار کردند ،دوباره تکرار شد .روسيه عالوه برحمله به کريمه ،و ضميمه کردن
آن ،و حمايت از جنبش جدائی طلبانه در اوکراين شرقی ،با افزايش قيمت گازی که
به اوکراين صادر می کرد ،بار ديگر اين کشور را تحت فشار اقتصادی قرار
داد 160.وزير امور خارجه آمريکا ،جان کری] ، [John Kerryبا ادای اين سخنان
واکنش نشان داد» :ھيچ کشوری نبايد از انرژی برای سد کردن آرمان ھای يک
ملت استفاده کند «.وی اضافه کرد »از انرژی نبايد به عنوان يک سالح استفاده
شود .اين به نفع ھمه ی ماست که بتوانيم به منابع انرژی کافی که برای اقتصاد ما،
161
امنيت ما و سعادت و رفاه مردم ما حياتی است ،دسترسی داشته باشيم«.
در پايان سال 2006روسيه به ھمين ترتيب بيالروس را تھديد کرد ،و از اين
کشور خواست که بابت گاز طبيعی ،بھائی معادل دو برابر آنچه تا آن موقع پرداخت
می کرد ،بپردازد 162 .گاز طبيعی که به بيالروس می رفت برای مدتی کوتاه قطع
شد .بيالروس آخرش با قرار دادی که قيمت گاز طبيعی را باال برد موافقت کرد،
اما چندی نگذشت که روسيه نفت خامی را که از طريق بيالروس به اروپا می
رفت ،قطع کرد .اين قطعی درعرضه نفتی که برای آلمان ،لھستان ،اسلواکی و
81
اوکراين می رفت ،اثر گذاشت ،و بار ديگر در مورد قابليت اطمينان به انرژی که
163
از روسيه وارد می شد ،نگرانی ھائی را در اروپا ايجاد کرد.
برخی از ناظران زيرک ،اظھار نظر کرده اند که تاکتيک ھای انرژی روسيه اين
کشور را »نسبت به انتقادی که زمانی ممکن بود رفتارش را تعديل کند ،نفوذ ناپذير
164
کرده است«.
کشورھای ديگر در تھديدھای خود در مورد قطع صدور انرژی درصورت عدم
تغيير سياست ھای مشتريان ،ازاين ھم صريح تر بوده اند .طبق گزارشات ،در سال
2005رئيس جمھور ايران به اين سخن که برنامه ی اتمی ايران بايد به شورای
امنيت سازمان ملل ارجاع داده شود ،زيرا تھديدی نسبت به صلح جھانی به شمار
می رود ،با اين تھديد پاسخ داد » :اگر پرونده ايران به شورای امنيت فرستاده
شود ،به طرق مختلف پاسخ خواھيم داد ،مثال" با قطع فروش نفت 165«.به ھمين
نحو ،وزير نفت ونزوئال در اوائل سال 2006گفت که اين کشور ممکن است
صادرات نفت خود را به اياالت متحده ،که در آن زمان 10درصد از نفت
166
موردنياز خود را از ونزوئال تأمين می کرد ،قطع کند.
82
وقتی ناآرامی ھای سياسی عرضه ی نفت را تھديد می کند ،جھان به کارتل اوپک
و ساير کشورھای توليد کننده ی نفت ،مثل روسيه ،رو می کند ،تا قدم به ميدان
بگذارند و با توليد نفت بيشتر اين کمبود را جبران کنند ،و فشار را از روی اقتصاد
جھان بردارند .اما ھميشه اين خطر ھست که کشورھای توليد کننده ی نفت ترجيح
دھند از توليد اضافه امتناع کنند ،و قيمت ھا را باال ببرند ،عملی که دست کم در
کوتاه مدت به سود ايشان است .اين واقعيت که جھان اسير ھوی و ھوس معدود
کشورھائی است که از نظر منابع انرژی غنی ھستند ،منشاء ديگری برای
اضطراب دائمی است ،و منعکس کننده ی نظام ناعادالنه ای است که درحال حاضر
برای توزيع منابع حياتی انرژی داريم.
83
طلبان می پردازد ،متوقف شده است .اما ،متأسفانه کسی به علل ريشه ای اين جنگ
نپرداخته است :عللی مانند فقدان راھھای کسب درآمد ،مثال از راه کشاورزی و
ماھيگيری ،به سبب آلودگی و نشت نفت ،و فقدان پيشرفت اقتصادی اجتماعی ،و
نبود سھم بيشتری از عايدات نفت برای مردم محلی .اين امر باعث نگرانی شده که
خطر وقوع دوباره ی جنگ درسال 2015به محض پايان يافتن دوره ی عفو ،خيلی
173
زياد است.
در سودان نفت عامل اصلی يک جنگ داخلی طوالنی مدت بين جنوب نفت خيز ،و
شمال اين کشوربود که تحت تسلط دولت قرار داشت .عايدی يک ميليون دالر
روزانه ای که از صادرات نفت به دست می آمد ،صرف خريد سالح برای اين
جنگ داخلی می گرديد ،و بعد از حل اين اختالف ،در منطقه ی دارفور ،که به
سبب منابع غنی و ھنوز استخراج نشده ی نفت خود مشھوراست ،صرف جنگ و
نسل کشی شد .با اين که جنگ داخلی بين شمال و جنوب در سال 2011با ايجاد
يک حکومت در سودان جنوبی به پايان رسيد ،بروز تضاد بر سر تقسيم عايدات
نفت ،ھمچنان ادامه داشته است .چالش در اين واقعيت است که درحالی که سه
چھارم ظرفيت توليد نفت در جنوب قرار دارد ،اين منطقه محصور در خشکی
است ،و پااليشگاه ندارد .بنابراين سودان جنوبی ھم به پااليشگاھھا و ھم به خطوط
لوله و بنادر سودان ،برای دستيابی به بازارھای صادرات ،متکی است 174 .يک
اختالف دائمی نيز در مورد مرز جديد بين سودان و سودان جنوبی وجود دارد،
چون ھريک از طرفين می کوشد تا سرزمين ھای نفت خيز بيشتری را در داخل
مرزھای خود قرار دھد .اين اختالف منجر به جنگ و بمباران ھوائی 175شده ،و
به درستی به جای يک جنگ مرزی ،به يک جنگ اقتصادی توصيف گشته است.
176
جنگ به انگيزه ی دستيابی به نفت ،به ھيچ وجه منحصر به آفريقا نيست .ھمان
طور که قبال" در بحث تجاوز ارضی گفته شد ،اشتياق به تصاحب و دستيابی به
نفت و گاز در آبھای ساحلی دريای چين شرقی ،منجر به پيدايش يکی از شديدترين
بن بست ھا در روابط بين چين و ژاپن گشته ،که می تواند آتش جنگ را در آسيا
شعله ور سازد 177 .اختالف بر سر پنج جزيره ی ريز و غير مسکون که درواقع
يک دسته صخره است ،که در ميان ژاپنی ھا به جزاير سنکاکو] [Senkakuو
درميان چينی ھا به جزاير ديااويو] [Diaoyuمشھور است 178.ژاپن و چين ھر دو
700کيلومتر مربعی چون ادعای مالکيت برمنطقه ی نفت و گاز
زيائو/شيراکابا] [Chunxiao/Shirakabaرا دارند ،که در زيردريای چين شرقی
84
درآنچه به آبشخور اوکيناوا ] [Okinawa Troughمشھور است ،کشف شده
است 179.در بلوچستان پاکستان دولت ملی می کوشد که نفت و گاز و ساير ذخائر
معدنی ،و ازجمله مس را ،در مقابل مخالفت مسلحانه ی قبائل محلی بلوچ ،استخراج
کند ،قبائلی که خواھان اختيار بيشتری روی منابع طبيعی منطقه ی خود ،و ازجمله
داشتن سھم بيشتری از عايداتی که توليد می کنند ،ھستند 180.در قفقاز ،رشد و
توسعه ی بخش نفت آذربايجان امکان يک جھش عظيم در بودجه ی دفاعی را
فراھم کرده ،که بر اساس گزارشات در سال 2013يک ميليون دالربيشتر از کل
بودجه ی کشور ھمسايه ،ارمنستان ،بوده است ،و بنابراين ،طبق گفته ی گروه
بحران بين المللی ،حل اختالف ناگورنو قراباغ] [Nagorno‐Karabakhرا با
ارمنستان دشوارتر کرده است 181 .اختالف برسر منابع طبيعی در برمه و استان
182
پاپوای] [Papuaاندونزی ھم به کشمکش دامن زده است.
در دريای چين جنوبی اختالفات ديگری از ھمين دست وجود دارد ،ازجمله بر
سراسکاربارا شول] ،[Scarborough shoalکه چين و کشورھائی نظير ويتنام،
فيليپين ،برونئی ،مالزی و تايوان را درگير کرده است .به سبب مخالفت چين با
مذاکره ی جمعی درباره ی اين اختالف ،و ھمچنين با داوری يک دادگاه بين المللی
درباره ی ادعائی که در مورد مالکيت بيش از 80درصد از دريای چين جنوبی
مطرح کرده ،حل اين مشکل عمدتا" با مانع رو به رو ست .چين در عوض روی
مذاکرات دو طرفه با ھرکدام از مدعيان اصرار دارد ،کاری که به اين کشور
اختيار و قدرت بيشتری می دھد ،زيرا ساير مدعيان وابستگی شديدی به ارتباط
183
اقتصادی با چين دارند.
حتی قطب شمال ھم از رقابت بر سر منابع در امان نمانده است .تا ھمين اواخر،
اين منابع در زير اليه ھای قطور يخ محفوظ بودند ،اما باگرم شدن زمين و ذوب
شدن يخ دريا ،سرزمين ھای غنی از ھيدروکربن بی حفاظ مانده اند و به راحتی در
دسترس ھستند و می توان آنھا را حفاری کرد ،امری که باعث رقابت کمپانی ھای
نفتی برای به دست آوردن حق اکتشاف شده است .در خليج بافين] [Baffin Bayدر
ساحل غربی گرين لند ،ھم دانمارکی ھا و ھم کانادائی ھا پرچم خود را برفراز
جزيره ی غير مسکون ھانس] [Hans Islandبه اھتزاز در آورده اند ،و روسيه و
184
اياالت متحده نيز برای به دست آوردن حقوق در منطقه به رقابت پرداخته اند.
به عالوه ،تخمين زده می شود که فقط فالت قاره ای که در شمال شرقی گرين لند
قرار گرفته ،منابع نفت و گازی مشابه با آنچه در شيب شمالی آالسکا
ھست] ،[Alaska’s North Slopeداشته باشد .ھمچنين تخمين زده می شود که
85
ذخائر زير آبی نفت و گاز در قطب شمال 25 ،درصد منابع دست نخورده ی جھان
را تشکيل بدھد .کشورھای شمالی ،و ازجمله اياالت متحده و روسيه ،اشتياق زيادی
برای دستيابی به اين منابع دارند .پيام ھای سياسی اياالت متحده که در وب سايت
ويکی ليکز] [WikiLeaksمنتشر شد ،نگرانی مقامات اياالت متحده را از اين که در
آينده تالش برای دستيابی به اين منابع منجر به مداخله ی نظامی گردد ،نشان می
دھد .مالکيت قطب شمالی نيز منشأ اختالف گرديده است .روسيه و دانمارک برای
دستيابی به ثروت اين منطقه و ازجمله ذخائر گاز طبيعی آن ،185ادعاھای مشابھی
نسبت به منطقه ی وسيعی از بستر زيرين دريا در اطراف لبه
لومونوسف] [Lomonosov Ridgeکرده اند .اين دعاوی باعث شده که کانادا ھم
ادعای خود را نسبت به اين منطقه به ادعای سايرين بيفزايد .ھر سه کشور می
186
کوشند ثابت کنند که اين لبه ادامه ی فالت قاره ی مربوط به آنھاست.
فقر و فساد
ھمان گونه که يکی از ناظران خاطر نشان ساخته است ،يکی از اثرات زيانبار
حرکت به سوی کنترل و بھره برداری از منابع طبيعی ،از جمله منابع انرژی مانند
نفت و ذغال» ،ارتباط نزديک بين بھره برداری از منابع طبيعی و شيوع رژيم ھای
فاسد و ستمگر است 188«.از اين رو ،پژوھش ھا بارھا و بارھا نشان داده اند که
کشورھائی که از نظر نفت خام ثروتمند به شمار می آيند ،ماموال دچار دولت ھای
ديکتاتوری يا دوالتھائی که نماينده ی مردم خود نيستند ،ميشوند 189 .کنترل داشتن
جريان مداوم و ھنگفتی از پول ،به ديکتاتورھا انگيزه می دھد که برای حفظ منفعت
خود در قدرت بمانند .اغلب عايداتی که از استخراج و فروش منابع به دست می
آيد ،محرمانه باقی می ماند ،زيرا اين اطالعات يا منتشر نمی شوند يا به علت
86
ناکافی بودن اظھارات مالی ،قابل درک نيستند .ھمين امر در مورد پرداخت ھائی
که برای استخراج چنين منابعی صورت می گيرد ،شامل حق امتياز ،ھزينه ھا و
ماليات ھا ،نيز مصداق دارد .بعالوه ،شرکت ھای نفت و گاز اغلب ھويت
سھامداران و شرکت ھای تابعه ی خود را مخفی ،و با اين کار پنھان نگه داشتن
فساد به شکل رشوه و اختالس را برای رھبران فاسد تسھيل می کنند .بنابراين
تعجبی ندارد که اغلب کشورھائی که از نظر منابع غنی ھستند ،خانه ی فقيرترين
مردم دنيايند :يک عده ی معدود ،از منابع ملی آنھا سود می برند ،در حالی که
نيازھا و خواست ھای اوليه ی آنھا ئی که دردام فقر گرفتار ھستند ،ناديده می
190
گيرند.
تجربه ی آنگوال بسيارآموزنده است .چند سال قبل ،گزارش شد در حالی که
براساس برآوردھا 90درصد از عايدات اين کشور از نفت بود ،اما دو سوم ازمردم
آنگوال حتی به آب آشاميدنی تميز ھم دسترسی نداشتند ،و اين کشور يکی از
فقيرترين کشورھای جھان به شمار می آمد .بعالوه ،بنا به گزارشات ،ساالنه از 3تا
5ميليارد دالر بودجه ی دولتی ،يک ميليارد دالر گم می شد .با اين که اقتصاد
دانان می گفتند اين دولت بيشتر از آن که ميتوانست خرج کند ،پول داشت ،به نظر
می رسيد که ترکيبی از فساد ،ناتوانی ،و عوارض جنگ داخلی ،دست به دست ھم
داده بودند تا دولت به سختی ميتوانست حتی به مسائل اساسی ای ،نظير عدم
دسترسی به آب آشاميدنی پاک و مجاری فاضالب تميز ،که باعث مرگ و بيماری
بودند ،بپردازد 191.متأسفانه ،با وجود تالشھائی که برای اصالح اين وضعيت
صورت گرفته ،گزارشات اخير می گويند که بھبود چندانی حاصل نشده است .بنا
به گزارشات ،حتی در سال 2012فقط نيمی از جمعيت به آب سالم دسترسی داشته
اند ،و در مناطق روستائی اين ميزان فقط به 38درصد می رسيد 192 .با اين که
امروزه درآمد نفت 80درصد از عايدات اين کشور را تشکيل می دھد ،اما فقط 40
درصد از جمعيت به الکتريسيته دسترسی دارند ،و بقيه برای تأمين نيازھای خود به
گرما و حرارت الزم برای آشپزی ،به چوب ،ذغال سنگ ،کود و پسماند
193
محصوالت کشاورزی ،متکی ھستند.
مثال ديگر کشور چاد است ،که نفت در دھه ی 60ميالدی در آن کشف شد .درسال
2003با کمک سرمايه گزاری بانک جھانی ،نفت در خطوط لوله ی چاد و-
کامرون جريان يافت .بانک جھانی به اميد جلوگيری از پديده ای که به »نفرين
منابع« يا »تناقض وفور« شھرت يافته) ،اشاره به اين تناقض که کشورھائی که از
نظرمنابع طبيعی ،بخصوص منابع تجديد ناپذيری مانند نفت و گاز و مواد معدنی
87
غنی ھستند ،اغلب به علت سوء مديريت عايدات و يا سرازير شدن دارائی ھا به
جيب مقامات فاسد از نظر رشد و توسعه ی اقتصادی ،از کشورھائی که منابع
کمتری دارند ،وضعشان بدتر است( ،اصرار داشت که يک ھيئت نظارت مستقل،
بخش بزرگی از عايدات نفت را به منظور رفع فقر ،تعليم و تربيت ،و توسعه ی
اقتصادی ،درحسابی برای نسل ھای آينده ی مردم چاد پس انداز کند .اما نفت تازه
در لوله ھا جريان پيدا کرده بود که ناگھان دولت چاد اعالم کرد قصد دارد بخش
بيشتری از اين پول را )با دور زدن ھيئت نظارت( ،به بودجه ی عمومی اختصاص
دھد ،ومخارج امنيتی خود را بيشتر کند .يک بررسی بين سازمانی که در شش ماه
اول پروژه از سوی دولت اياالت متحده صورت گرفت ،نشان داد که 60درصد از
25ميليون دالری که شرکت اکسون موبيل] [ExxonMobilو شرکای آن به عنوان
»انعام امضای قرارداد« به دولت چاد ھديه کرده بودند ،قبال" و »خارج از روش
ھای مقرر بودجه« خرج شده است ،يعنی ھمان روشھائی که بانک جھانی به عنوان
شرط برای دادن وامی که دولت چاد برای ساختن خطوط لوله ی زيرمينی در طول
کشور کامرون ،و صدور نفت احتياج داشت ،و از بانک گرفت ،تعيين کرده بود.
اين بررسی ھمچنين به اين نتيجه رسيد که »حکومت چاد در حال تضعيف است،
اختالفات داخلی و خطر قحطی رو به افزايش است و به نظر می رسد که انتخابات
مجلس به تعويق افتاده است 194«.ھشت سال پس از آنکه بانک جھانی با سرمايه
گزاری در خطوط لوله ی نفت موافقت کرد ،اين ابتکار با شکست به پايان رسيد:
در سپتامبر ،2008چاد بدون اين که از عايدات نفت برای رفع فقر و ازبين بردن
گرفتاری اقتصادی مردم کاری کرده باشد ،وام خود را به بانک جھانی پرداخت
195
کرد.
فساد به ھيچ وجه منحصر به آفريقا نيست .برای مثال اکوادور ھرچند از نظر نفت
ثروتمند است ،در زمره ی يکی از فاسدترين کشورھاست و در شاخص فساد سال
2013سازمان شفافيت بين المللی ،درميان 177کشور در رتبه ی 102قرار
گرفته است 196 .بنا به گزارشات ،تالشھای اخير برای ريشه کن سازی فساد در
قزاقستان ،که ميلياردھا دالر در آمد نفتی دارد ،از سطح فراتر نرفته است 197 .در
واقع ،گفته می شود که اکنون فساد در قزاقستان فقط يک مشکل نيست ،بلکه جزئی
198
از ساختار است.
88
طمع و سرمايه گزاری روی بدبختی ھای ديگران برای رسيدن به
سود
يکی از مشکالت نظام کنونی انرژی ما آن است که به نظر می رسد کشورھائی که
از نظر منابع انرژی ثروتمند ھستند ،فقط روی منافع ملی خود تمرکز دارند ،و به
دنبال افزايش نفوذ جغرافيائی سياسی و سودآوری کوشش ھايشان ھستند ،و ھيچ
پشيمانی از بھره بردن از بدبختی ھای ديگران برای رسيدن به پول و قدرت،
ندارند .يکی از مثال ھای اين امر روسيه است که با عربستان سعودی ،يکی از
اعضای کارتل توليدکنندگان نفت اوپک )که روسيه عضو آن نيست( ،برسر عنوان
بزرگترين کشور توليد کننده ی نفت رقابت می کند .در واقع ،اگر نفت و گاز را
باھم در نظر بگيريم ،روسيه بزرگترين کشور صادرکننده ی انرژی است.
برخالف عربستان سعودی که به طور کلی از بھره برداری از ظرفيت بيشتر توليد
و ذخائر بسيار بزرگتر نفت خود پرھيز کرده است ،چنين به نظر می رسد که
گرايش روسيه به کسب درآمد ھرچه بيشتر از نفت و گاز است ،بدون اين که عالقه
199
ای به سرمايه گزاری روی ظرفيت ذخيره نفت و گاز از خود نشان بدھد.
89
نفت عربستان سعودی ،علی النعيمی .وی درسال 2005گفت که يکی از بزرگترين
مشکالتی که صنعت نفت با آن رو به روست »نبود اطالعات روشن و دقيق
است...بخصوص درباره ی موضوعات حياتی ،مانند عرضه و تقاضا و توليد و
موجودی ذخائر 201«.ھمان طور که از ديدار وزرای کشورھای مصرف کننده و
تشنه ی نفت با برخی از بزرگترين توليد کنندگان آن ،در نوامبر 2005پيداست،
اقداماتی درجھت رفع اين مشکل ،صورت گرفته است .اين ديدار به منظور افتتاح
يک انجمن بين المللی جھانی جديد ،و پرده برداری ازيک بانک اطالعاتی ،که از
سوی مصرف کنندگان و توليد کنندگان اصلی نفت فراھم شده بود ،صورت گرفت.
اما اين اقدام عيب اساسيی دارد و آن اين است که متکی به اطالعاتی است که به
صورت داوطلبانه تسليم آن می شود .به عالوه ،اين اطالعات نه به موقع ميرسد ،و
انرژی توافق کنند و
نه کافی است که دولتھا برای ايجاد يک سياست طوالنی مدت ِ
فراھم سازند .در نتيجه ،قيمت ھای نفت ھمچنان بی ثبات است ،و ھزينه ھای پيش
بينی نشده ای را برای مصرف کنندگان ،و درآمدھای پيش بينی نشده ای را برای
توليد کنندگان ،به ھمراه می آورد .سران حکومت ھا و رھبران صنايع که در سال
2009در ھمايش سران [G8 Summit] 8در ايتاليا گرد ھم آمده بودند ،فکر
کردند که برای شفاف تر کردن روند ھا ،بايد کار بيشتری صورت بگيرد .آنھا به
ضرورت ايجاد نظامی که اطالعات به موقع تر و صحيح تری را درباره ی
وضعيت جھانی عرضه و تقاضا ،و ازجمله درباره ی موجودی فھرستھا ،و ذخائر،
و ظرفيت توليد ،فراھم کند ،اشاره کردند 202 .می توان مشاھده کرد که چگونه
ايجاد يک زيرساخت فدرال جھانی ،در طول خطوطی که در اين کتاب مطرح شده،
می تواند به اين امر کمک کند :درچنين ساختاری می توان مزايای ايجاد اداره ای
را در پارلمان جھانی تصور کرد ،که وظيفه اش ديده بانی و جمع آوری منظم
اطالعات درباره ی منابع انرژی در سراسر دنيا باشد ،و قرار دادن اين اطالعات
به موقع در دسترس کل جامعه ی جھانی.
90
) ، (UNEPبعد از بررسی اين شکايات دريافت که چنين نشت ھائی درواقع در
طول پنجاه سال گذشته که عمليات نفت صورت می گرفته ،وجود داشته ،و زمين،
ھوا ،و آب منطقه را آلوده ساخته ،به طوری که پاکسازی آلودگی ھای ايجاد شده 1
ميليارد دالر خرج دارد 204 .با اين حال سه سال بعد از گزارش يونپ ،و تا ھمين
تابستان 2014بنا به گزارشات رسانه ھا و سازمان ھای غير دولتی ،کارچندانی
برای پاکسازی آلودگی نفتی در دلتای نيجر صورت نگرفته ،درصورتی که اين
آلودگی ،آب آشاميدنی را در تعدادی از جوامع به شدت آلوده ساخته ،ومواد سرطان
زای آن را به 900برابر ميزان تعيين شده در رھنمودھای سازمان جھانی
سالمت (WHO) [World Health Organization] رسانده است 205 .اخيرا"
برخی از کشورھای آفريقائی ،شامل نيجر ،گابن و چاد ،که از تخريب محيط زيست
به دست بيگانگانی که به منابع آنھا چنگ انداخته اند ،درسھای تلخی گرفته اند،
باالخره شرکت ھای بزرگ نفتی دولت چين را که در سرزمين ھايشان به عمليات
مشغول ھستند ،به طلب حق کشيدند ،و اصرار کردند که در معامالتی که گذشتگان
آنھا امضا کرده اند ،تجديد نظر کنند ،تا از مشکالتی که از غفلت فاحش نسبت به
محيط زيست ايجاد می گردد ،پرھيز شود .برای مثال وزير نفت چاد در آگست
سال 2013عمليات چينی ھا را متوقف ساخت .علت آن کشف اين واقعيت بود که
آنھا نفت خام اضافی را در راه آبھای رو باز جنوب پايتخت می ريختند ،و بعد مردم
محلی چاد را مجبور می کردند که بدون برخورداری از ھر گونه حفاظتی ،آنھا را
از آنجا بر دارند .مقامات آفريقائی با اين که می دانند اين خطر وجود دارد که يکی
از مھمترين شرکای تجاری خود را خشمگين سازند به نحو روزافزونی تمايل خود
را به مقاومت نشان می دھند ،چون ھمان طور که وزير نفت نيجر ،فوماکويی
گدو] [Foumakoye Gadoگفت» ،اين تنھا چيزی است که ماداريم «.وی اضافه
کرد که »اگر منابع طبيعی ما از دست برود ،ھرگز از اين وضعيت نجات پيدا
206
نخواھيم کرد«.
در آمريکای جنوبی ،ھواداران محيط زيست ھشدار داده اند که اگر برزيل برنامه
ھای خود را در مورد احداث مجموعه ای از خطوط لوله دنبال کند ،تا به ذخائر
نفت و گازی که در آمازون کشف شده ،و برای گردش چرخ اقتصادش الزم است،
دست پيدا کند ،به محيط زيست آن آسيب ھای عظيم و گسترده ای وارد خواھد شد،
من جمله انھدام جنگل ھايش 207.
کشورھای توسعه يافته نيز در خطر آسيب ھای زيست محيطی قرار دارند .در
ژانويه 2013پژوھشگران کانادائی گزارشی را منتشر ساختند که ادعا می کرد
91
سطح ترکيبات سرطان زا در درياچه ھای پيرامون ماسه ھای نفتی آلبرتا ،در اثر
بھره برداری از آنھا ،افزايش يافته است .معدنکاری روباز که در بيشترموارد در
توليد نفت ماسه ای به کار می رود ،باعث شده که مواد شيميائی به وسيله ی ھوا
منتقل شوند ،و موادی که قيرطبيعی را از ماسه ھای اطراف آن جدا می کنند،
ھيدروکربن ھای پلی آروماتيکی توليد می کنند ،که به حوضچه ھای بزرگ
فاضالب فرستاده می شوند ،و درنھايت ھمراه با ساير موادشيميائی از آنھا به آبھای
فرودست نشت می کنند] 208 .ھيدروکربن ھای پلی آروماتيک ) (PAHsگروھی از
ترکيبات آلی ھستند که از حلقه ھای معطر تشکيل شده اند ،و برخی از آنھا به شدت
سمی و سرطان زا می باشند [.
علت عمده ی ديگر نگرانی در جھان توسعه يافته ،افزايش استفاده از روش
»فرکينگ« برای استخراج گاز طبيعی است .در فرکينگ ،چاھھای افقی حفر می
شود و از فشار آب ،شن ،و مواد شيميائی برای شکستن طبقات رسی و آزاد کردن
گازی که در درون آنھاست ،استفاده می گردد .منتقدين نگران آن ھستند که
موادشيميائی استفاده شده در فرکينگ سھوا" به سفره ھای آب زير زمينی راه يابند
و آنھا را آلوده سازند ،زيرا مواد شيميائی با بی پروائی و با بی اعتنائی نسبت به
زيان ھائی که ممکن است برای محيط زيست و سالمت انسان به دنبال داشته باشند،
به زمين تزريق می شوند 209 .بعالوه ،گازی که در اثر »فرکينگ« آزاد می شود،
ممکن است به آب آشاميدنی راه پيدا کند ،و آلودگی آب را بيشتر کند 210 .نگرانی
ديگر آن است که »فرکينگ« مقدار زيادی آب مصرف می کند ،و منبعی را که
روز به روز پرارزش تر می شود ،ھدر می دھد .شواھدی نيز در دست است که
»فرکينگ« احتمال زلزله را بيشتر می کند 211 .با توجه به اين پيش بينی که
ميزان گاز طبيعی که از طبقات رسی در آمريکا به دست می آيد ،از 14درصد در
سال 2011به 46درصد در سال 2035افزايش پيدا خواھد کرد ،می توان فھميد
که پرداختن به اين نگرانی ھا از چه اھميتی برخوردار است .درواقع اين نگرانی
ھا باعث شده که دربسياری از مناطق ،و حتی برخی ازکشورھای اروپائی
»فرکينگ« را به تأخير بيندازند ،و يا به کلی از آن جلوگيری کنند.
حتی حفاری دور از ساحل نفت ھم از نظر زيست محيطی ،روز به روز زيان بار
تر می شود ،چه که کمپانی ھای نفتی مجبورند برای پيدا کردن نفت در نواحی
دورتری از ساحل ،و در عمق بيشتری از آب ،به اکتشاف بپردازند .برای مثال،
حوزه ی »نيمه نمک« که از سوی برزيل مورد بھره برداری قرار گرفته ،مافوق
عميق ،و مستلزم حفاری در فشاری تا سه برابر آنچه در حفاری دور از ساحل
92
معمول است می باشد ،که احتمال حادثه و نشت ھای بزرگ نفت را بيشتر می کند.
ھمچنين برخی از موادشيميائی موجود در نفت استخراج شده بسيار فرساينده ھستند،
212
و می توانند به محيط زيست آسيب وارد کنند.
با اين که زيان زيست محيطی ناشی از استخراج منابع انرژی عظيم است ،اما
بدترين آسيبی که به محيط زيست وارد می شود از سوزاندن مھار نشده سوخت ھای
فسيلی به دست انسان است ،آن ھم در زمانی که غلظت گازھای گلخانه ای در جوّ
زمين باعث گرم شدن بی سابقه ی زمين شده ،و زنجيره ای از پيامدھائی را آغاز
کرده است که روز به روز فاجعه آميزتر می شوند .با توجه به شرايط موجود ،اين
که جھان برای تأمين 80درصد از انرژی مورد نياز خود به سوزاندن ذغال ،گاز
214
طبيعی ،و نفت ،متکی باشد ،نه تنھا ناپايدار ،بلکه ديوانگی است.
جلوگيری از افزايش بی سابقه ی دمای زمين و به اين ترتيب دفع فجايع گسترده ی
جھانی ،و درعين حال تضمين اين که ھمه ی ملل زمين به انرژی کافی برای تأمين
نيازھای مشروع خود دسترسی داشته باشند ،دو چالشی است که ماھيت جھانی
دارد ،و بنابراين راه حل ھای جمعی می طلبد .بشريت راھھای مختلفی را برای حل
اين مشکالت امتحان کرده و شکست خورده است .تنھا راه حل مؤثر در به
کارگيری اصول اساسی است که در ابتدای اين کتاب ،به عنوان ابزاری برای
ساختن يک دولت فدرال جھانی ،که واقعا" نماينده ی ھمه ی ملل جھان باشد ،و به
سود منافع مشترک بشريت تصميم گيری نمايد ،مطرح گرديد.
زمان آن فرا رسيده است که دست ازاتکا به نظام فعلی توليد و توزيع انرژی ،که
مبنی بر رقابت ،نابرابری ،فساد ،و مصلحت طلبی است ،برداريم ،و آن را با يک
نظام کارآمد و عادالنه که دستيابی ھمه ی کشورھا را به انرژی کافی برای تأمين
نيازھای مردم خود فراھم سازد ،جايگزين سازيم .ما می توانيم اين کار را با ادغام
ھمه ی منابع انرژی خود ،و قرار دادن آن در اختيار يک مجلس قانونگزاری بين
المللی انجام دھيم ،تا توليد و توزيع انرژی پاک را به منظور تأمين نيازھای
مشروع ھمه ،مديريت نمايد .ساختار اين مجلس قانونگزاری طوری خواھد بود که
به نحو شايسته ای نماينده ی منافع جمعی بشريت ،و تصميم گيری آن عادالنه ،و
درست ،و به سود منافع جمعی ھمه باشد .ھم ساختار مجلس قانونگزاری بين المللی
و ھم قوانينی که برعملکرد آن حاکم خواھند بود ،و روندھای تصميم گيری آن،
نشان دھنده ی اصول وحدت ملل ،رفتار يکسان با ھمه ی کشورھا ،و تشخيص
ضرورت صرف نظر کردن کشورھا از بخشی از حق حاکميت خود خواھد بود ،تا
بتوان به مصلحت کل تصميم گيری کرد ،و از اين طريق مصلحت يکايک
کشورھای جھان را تضمين نمود.
95
بدون شک ،بدبينان بسياری خواھند بود که بگويند کشورھای جھان ھرگز ،حتی
روی اصول اساسی برای ساختن يک فدراسيون جھانی ،به توافق نخواھند رسيد،
چه برسد به توافق درباره ی يک دولت فدرال جھانی ،که مستلزم صرف نظر
کردن از حتی گوشه ای از حق حاکميت آنان باشد .تجارب تاريخی که در فصل
ھای گذشته از ايجاد فدراسيون آمريکا و جامعه ی ذغال و فوالد اروپا ،مؤسسه ی
اوليه ی آنچه که امروزه اتحاديه ی اروپا را تشکيل داده است ،نقل شد ،پاسخ ھای
محکمی را برای قانع کردن آنھا در اختيار ما قرار می دھد .قدم سرنوشت سازی
که 13ايالت عضو ائتالف آمريکا برداشتند تا به صورت دولت فدرال آمريکا
يکپارچه گردند ،ھمان طور که رشد اقتصادی و قدرت نظامی و اجتماعی آمريکا
در دو سده ی بعدی گواه آن است ،علنا" به سود منافع مشترک اين اياالت بود.
به ھمين نحو ،تھور و شجاعتی که بخصوص فرانسه و آلمان در ايجاد جامعه ی
ذغال و فوالد اروپا از خود نشان دادند ،باوجود سابقه ی طوالنی دشمنی عميق،
عاقبت صلح پايداری را برای اروپای غربی به ارمغان آورد ،و آن را در مسيری
به سوی يکپارچگی روزافزون گذاشت ،که منجر به شکل گيری اتحاديه ی اروپا
به صورتی که امروزه می شناسيم ،و با ھمه ی مزايای اقتصادی و اجتماعی که
برای کشورھای عضو به ھمراه داشته ،گرديد.
و باز به آنانی که می گويند متقاعد کردن کشورھای جھان به اين که روی اصول
اساسی تازه ای در روابط بين المللی توافق کنند ،غير ممکن است ،می توان پاسخ
داد که اين امر نه تنھا مطلوب و به لحاظ نظری ممکن است ،بلکه ايجاد چنين تحول
چشمگيری ھمين اخيرا" و در سپتامبر 2005با موفقيت صورت گرفته است ،يعنی
بعد از فقط چند سال تالش متمرکز ،و زمانی که ھمه ی رھبران جھان برای
بزرگداشت شروع قرن جديد در ھمايش سران در نيويورک گرد ھم آمدند ،و اصل
بين المللی تازه ای را تحت عنوان »مسئوليت دفاع« پذيرفتند 218 .
اصل »مسئوليت دفاع« در سال 2001و وقتی مطرح شد ،که دولت کانادا
کميسيون بين المللی مداخله و حاکميت ملی را تشکيل داد .اين کميسيون تشکيل شد
تا راھھای تازه ای را برای پرداختن به مسئله ی پيچيده ای پيدا کند ،که آن مسئله
96
موقعی پيش می آيد که مردم کشوری از نقض حقوق بشر توسط دولت خود ،رنج
می برند .آنان قربانی نقض حقوق بشر می شوند ،چون دولت مربوطه نمی تواند ،و
يا نمی خواھد ،از آنان حفاظت کند .اين کميسيون با بررسی دقيق زبانی که بايد به
گفتگوھا شکل می داد ،کار خود را آغاز کرد ،و ازاستفاده از کلمات بحث
برانگيزی ،مانند »حق مداخله« پرھيز نمود ،کلماتی که در گذشته مورد استفاده
قرار گرفته ،و به علت تداعی کردن مقاصد استعماری ،و آنچه تالش برای دخالت
در حقوق مندرج در حاکميت ملی تصور می شد ،واکنشھای منفی زيادی را
برانگيخته بودند .در عوض اين کميسسيون با به کار گيری يک زبان جديد از
عبارت »مسئوليت دفاع« ،استفاده کرد ،به اين معنی که جامعه ی بين المللی در
نھايت مسئول دفاع از کسانی است که از آسيب ھای جدی ،و غيرقابل جبرانی،
مانند تلفات گسترده ،و نقض فاحش حقوق بشر ،رنج می برند ،و نيازشديدی به
حمايت دارند ،در حالی که دولت مربوطه نتواند و يا نخواھد که از آنان دفاع کند.
کميسيون اين اصل جديد را به عنوان اصلی که جامعه ی جھانی می تواند درباره
ی آن به اتفاق نظر برسد ،مطرح کرد 219،و با استفاده از يک زبان جديد ،حس
شريف و انسانی مسئوليت و حمايت را برانگيخت ،و دولت ھا و رھبران جھان را
دعوت نمود که چه به عنوان يک کشور مستقل ،و چه به عنوان عضويتشان در
جامعه ی کشورھا ،در مواضع مستحکم سابق خود تجديد نظر کنند .
97
شگفت انگيزتر آن که فقط 5سال طول کشيد تا اصل مسئوليت دفاع از اولين شکل
گيری خود ،به پذيرش جھانی برسد .پس چرا بايد فکر کنيم که جامعه ی بين المللی
نمی تواند مجموعه اصول جھانی ،مانند آنچه که در يکی از بخش ھای قبلی اين
کتاب مطرح شد را بپذيرد؟ مسيری که توسط کميسيون برای رسيدن به اين نتيجه
ی شگفت انگيز طی شد ،می تواند راھنمای مفيدی برای رھبران جھان باشد برای
نيل موفقيت آميز به اين ھدف .يکی از خصوصيات اين مسير ،يافتن راھھای
ابتکاری و بدون تھديد ،برای شکل دادن به بحث ،و تنظيم اصولی است که ھمه
بتوانند بدون قيد و شرط و يا واھمه ،بپذيرند .ويژگی ديگر تقليد از روندی است
که کميسيون و دستياران آن در پيش گرفتند ،و آن سفر به ھمه ی کشورھا و
گفتگوی منظم باھمه رھبران ملی درباره ی اصل پيشنھادی ،و مطرح کردن داليلی
بود که برای آن پيشنھاد داشتند ،و اھداف و مقاصدی که می خواستند به آن
برسند ،و ھمچنين متقاعد کردن آنان با استفاده از استداللھای منطقی به اين واقعيت
که قبول کردن اصل »مستوليت دفاع« ،به سود کشورھای آنان و به سود منافع
جمعی بشريت است.
98
روشن است که توفان بحران ھای شديد ،جھان را مبتال ساخته است .اين بحران ھا
شامل يک بحران مالی جھانی که رشد اقتصادی را در سراسر جھان کاھش داده،
و خطر آن وجود دارد که به طور نامحدودی ادامه پيدا کند ،يک بحران زيست
محيطی به صورت گرم شدن زمين ،و تغييرات آب و ھوائی ،يک بحران انرژی،
تھديد بحران ھای غذا و آب ،و يک بحران عدم امنيت بين المللی است ،که دامنه ای
از چالش ھا را در بر می گيرد ازتوليد اتمی و نقض حقوق بشر گرفته ،تا اعمال
تروريستی ،و افزايش درگيری ھای داخلی و بين المللی ،که خود ناشی از زنجيره
ای از ساير بحرانھاست.
اين بحران ھا واقعی و مستلزم اقدامات فوری ما ھستند برای حل آنھا ،مبادا که
سستی و رکود ،باعث رنج فوق العاده ای گردد .اما بايد مواظب باشيم اقدام ھای ما
مفيد باشند نه مضر.
درحالی که جھان نوجوان و سرکش ما طوری عمل می کند که چالش ھای جھانی
روزافزونی را به وجود مياورد ،و ميکوشد اين چالش ھا را حل کند ،شاھد پديده ی
آزار دھنده ای ھستيم ،که با تناوب بيشتری در بسياری از نقاط جھان رخ می دھد،
اين که بسياری از ملل نسبت به اثرات محلی اين چالش ھای جھانی واکنش نشان
می دھند ،و با نارضايتی از واکنش ھای واحدھای سياسی ملی خود ،به دنبال
استقالل سياسی و خودمختاری ھستند .آنھا با اين باور که اين کار به آنھا اختيار
بيشتری در مورد سرنوشت خودشان می دھد ،و آنھا را از غرق شدن در کشتی
جوامع بزرگتر حفظ می کند ،تجزيه می شوند .اما عمل آنھا نه تنھا مشکلی را حل
نمی کند ،بلکه قطعا" زيان ھم به بار می آورد .از يک سو ماھيت جھانی اين بحران
ھا مستلزم راه حل ھای جھانی است ،که با تکه تکه شدن بيشتر بشريت حاصل
نمی شود ،و از سوی ديگر تجزيه کردن جوامع به قطعات کوچک و کوچکتر به
جنگ و اختالف در ميان ملل و اقوام می انجامد ،که اوضاع را بدتر می کند ،وحتی
مشکالت تازه ای را به مشکالت قبلی می افزايد .بعالوه ،ادامه دادن اين مسير،
بيشتر پيشرفتی را که بشريت در ايجاد حلقه ای متحدالمرکز و کامال" سازگار
وفاداری و يکپارچگی به دست آورده ،از بين می برد .دنبال کردن بيشتر اين مسير
99
فقط باعث پس رفت است ،و ما را در دنباله ی منطقی خود به روزھای قبيله گرائی
بر می گرداند .بنابراين الزم است که تالشھای خود را برای معکوس کردن اين
جريان دو برابر کنيم ،و بشريت را به جای چند پارگی ،دوباره به مسير يکپارچگی
بيشتر برگردانيم.
برای مثال اگر نگاھی به اروپا بيندازيم ،از جنبش ھای رو به افزايش و پرھياھوی
جدائی طلب دچار حيرت می شويم ،مانند خواسته ی مردم فالندر 223که با وجود
اختيارات زيادی که دولت مرکزی بروکسل در طول سالھا به آنھا تفويض کرده،
باز ھم خواھان خودمختاری بيشتری ھستند 224 ،جنبش مردم کاتاالن که به دنبال به
دست آوردن استقالل از اسپانيا ھستند ،و با اين که دادگاه عالی اسپانيا اين کاررا
خالف قانون اساسی اعالم کرد ،در نوامبر 2014در يک ھمه پرسی نمادين ،به
جدائی رأی دادند 225،و حرکت بخش ھائی از اسکاتلند به سوی جدا شدن از
بريتانيا ،که منجر به ھمه پرسی استقالل درسپتامبر 2014در اين کشور شد .با اين
که مردم اسکاتلند که با تعداد بی سابقه ای در اين رأی گيری شرکت کرده بودند
) 97درصد جمعيت( ،نھايتا" به ماندن با بريتانيا رأی دادند ،اما تعداد قابل مالحظه
226
ای ازمردم ،که بالغ بر 45درصد ازجمعيت می شدند ،خواھان جدائی شدند.
شايد مسئله ی مھمتر اين بود که جامعه ی جھانی ،با نفس ھای حبس شده ،منتظر
نتايج بود ،امری که نشان دھنده ی نگرانی از اختالل اقتصادی در اروپا ،و يک
آگاھی دقيق از اين حقيقت بود ،که جدا شدن اسکاتلند تجزيه ی بيشتری را تشويق
می کرد .ممکن بود جزاير اورکنی و شتلند][Orkney and Shetland islands
227
تصميم بگيرند از اسکاتلند جدا شوند ،تا بتوانند در قلمرو بريتانيا باقی بمانند.
بعالوه ،ممکن بود مردم ولز و ايرلند شمالی ھم به درخواست جدائی از بريتانيا
وسوسه شوند .عالوه برآن ،اين واھمه وجود داشت که اگر اسکاتلند جدا شود،
بريتانيا بخش مھمی از جمعيت ھوادار اروپای خود را از دست بدھد ،و احتمال
خارج شدن آن از اتحاديه ی اروپا افزايش پيدا کند ،امری که بسياری آن را ھم
برای اتحاديه ی اروپا و ھم برای بريتانيا نامطلوب می دانند.
به نظر می رسد که در اين وقايع دو عامل انگيزه ی حرکت به سوی جدائی طلبی
است .اولی خشم ساکنان مناطقی است که نسبت به بقيه ی مردم کشور خود ثروتمند
به حساب می آيند ،و تصور می کنند که سخت تر از ھموطنان خود کار می کنند
اما درجھت حمايت از ھم ميھنان فقيرتر و يا تنبل تر خود ،مورد بھره برداری قرار
گرفته اند .آنھا از اين که بايد ماليات بيشتری بپردازند ،و دربرخی موارد عايدات
100
خود را از منابع طبيعی با ديگران شريک شوند ،و سھم بزرگی از بدھی ھای
کشور خود را به عھده بگيرند ،خشمگين ھستند.
انگيزه ی دوم اشتياق شديد کسانی است که بيش از ھمه تحت تأثير تصميمات دولت
ملی و مرکزی خود قراردارند ،و می خواھند خودشان تصميم بگيرند ،و نه
مؤسسات دوردستی که تصور می کنند از نيازھای مردم محلی ،و اقليت ھا ،خبری
ندارند ،و سياست ھای يکسانی را بدون به حساب آوردن تفاوت ھای مھم منطقه
ای ،به اجرا در می آورند .در عمق اين اشتياق به خودمختاری بيشتر ،عالقه به
حفظ سنت ھا و تنوع فرھنگی ،و ازجمله عالقه به حفظ و گراميداشت زبان ھای
محلی در مدارس نھفته است.
نھايتا" به نظر می رسد آنچه که در ريشه ی ھمه ی اين توجيھات برای جدائی
طلبی قرار دارد ،اشتياق اصيل و مشروع توده ھای مردم به سھيم شدن معقول در
تعيين سرنوشت خود است .اين نتيجه گيری ممکن است مشخص کند چرا اسکاتلندی
ھا سرانجام به ماندن با بريتانيای کبير رأی دادند ،با اين که نظرسنجی ھا چند روز
قبل از اين ھمه پرسی ،نشان می دادند که نتيجه ممکن است برعکس اين باشد .سه
حزب اصلی بريتانيا در مجلس وست مينيستر در آخرين تالش خود برای متقاعد
کردن مردم اسکاتلند به ماندن در اتحاديه ،به آنھا قول خودمختاری بيشتر در مورد
ماليات ،ھزينه ھای عمومی ،و اختيار بيشتر در مورد نرخ خدمات اجتماعی را
دادند 228 .اين قول که ممکن است مقدمه ی يک »بريتانيای آزادتر و فدرال تر
باشد« 229،ممکن است ھمان چيزی باشد که اين اتحاديه ی 307ساله را نجات داد.
اشتياق به مشارکت در تعيين سرنوشت خود ،امری است که امروز مرتب بروز می
کند و به وفور در بسياری از نقاط جھان ،و نه فقط در اروپا ،ظاھر می شود .اين
ھمان چيزی است که باعث می شود کردھا ،ھم در ترکيه و ھم درعراق ،خواھان
خودمختاری باشند ،ھمان چيزی است که باعث شد شھروندان کريمه از
اوکراين 230،و مردم سودان جنوبی از سودان ،جدا شوند ،و درسال 2011
حکومت مستقل خود را تشکيل دھند ،و مردم اريتره در سال 1993از اتيوپی جدا
شوند تا کشور خودشان را به وجود آورند 231 .اين ھمان اشتياقی است که باعث
شده ساکنان ھونگ کونگ برای اين که بتوانند آزادانه ،وبدون دخالت قدرت مرکزی
در پکن به انتخاب دولت خود بپردازند ،دست به اعتراضات گسترده و مداوم
بزنند .اين ھمان چيزی نيز ھست که ملی گرايان را در تبت و تايوان خواھان جدائی
از چين می کند.
101
در متن جھانی که به نظر می رسد تجزيه طلبی روند جاری آن است ،سئوال حياتی
که بايد پرسيد ،اين است که آيا يک دولت فدرال جھانی با مؤسسات متمرکزی که
دارد ،از توده ھای مردم دورتر خواھد شد ،و به نحوی غير منصفانه وستمگرانه
رفتار خواھد کرد ،و نتيجتا به حرکات بيشتری به سوی جدائی طلبی و فروپاشی
دامن خواھد زد؟ يا اين که آيا ما می توانيم يک نظام دولتی فدرال درست کنيم ،که
به نواحی و مناطق اجازه دھد از ميزان مشخصی ازخودمختاری و آزادی برای
پرداختن به نيازھای محلی مشروع خود ،برخوردار باشند ،و در عين حال برای
حل مشکالتی که ماھيت جھانی دارند ،و بر زندگی ھمه ی آنھا تأثير دارد ،به طور
جمعی عمل کنند ،و يک جامعه ای جھانی را با وحدت روزافزون ايجاد نمايند؟
پاسخ دادن به اين سئوال اھميت حياتی دارد ،زيرا با اين خطر جدی رو به رو
ھستيم که در شتاب خود به سوی جدائی طلبی ،که آن را نوشداروئی برای حل ھمه
ی مشکالت تصور می کنيم ،زنجيره ای از واکنش ھا را به سوی تجزيه ی روز
افزون به قطعات کوچک و کوچکتر آغاز خواھيم کرد ،بدون اين که اتصاالت بين
اين قطعات را به خوبی طراحی کرده باشيم .می توان درک کرد که اگر اين
جريان را به حال خود رھا کنيم ،به صورت بھمنی از تجزيه و تقسيم روزافزون
درآيد ،که با ترس ايجاد و تغذيه شود ،و به جنگ و نوميدی صرف منجر گردد .در
جھانی که وابستگی متقابل واقعيتی است گريزناپذير ،و بحران ھای فزاينده ی
جھانی مستلزم راه حل ھای جھانی است که مبنی بر عمل جمعی باشند ،مسير
تجزيه مسير تباھی است ،و نه مسير رستگاری و نجات.
پاسخ واقعی به اين مسئله آن است که تالشھای خود را مضاعف کنيم و بشتابيم تا
مسير اين جريان را با ايجاد يک ابردولت فدرال ،که بر شالوده ی اصولی که در
باال مطرح شد ،استوار شده باشد ،عوض کنيم .بکارگيری اين اصول در تار و پود
و روندھای يک دولت جھانی در حالی که اجازه می دھد جھان به يکپارچگی و
وحدت عميق تری برسد ،نيازھا و خواست ھای مشروع افراد و جوامع کوچکتر
را ھم تأمين می کند ،و در عين حال به نيازھای جمعی اين سياره نيز می پردازد.
در اين فدراسيون جھانی از ھر فرد خواسته خواھد شد که وفاداری بزرگتری را
بپذيرد که کامال" با وفاداری کوچکتر به دولت ملی خود ،سازگاری دارد .به عالوه،
اين حکومت فدرال می تواند و بايد طوری طراحی شود ،که نيازھای مشروع
جمعيت ھای منفرد را تأمين کند ،و به آنھا اجازه بيان تنوع فرھنگی خود ،و
ھمچنين در مسائل مورد عالقه ی خاص توده ھا ،خودمختاری بدھد .از سوی
ديگر ،بايد خير و مصلحت کل را با ملزم کردن اجزاء فدراسيون به تفويض بخشی
102
از حق تصميم گيری خود به دولت فدرال ،تضمين نمايد .اين تفويض حق تصميم
گيری مربوط به حوزه ھائی می شود که مربوط به کل بشريت است ،و بايد به نحو
مناسبی شامل حق اعالم جنگ کشورھا به يک ديگر نيز بشود ،و در عوض به يک
ارتش مرکزی که برای حفظ صلح در خدمت کل بشريت باشد ،متکی شود .اين
حقوق ھمچنين بايد حق اداره ی منابع طبيعی حياتی ،شامل منابع انرژی را ،به
مصلحت کل مردم جھان در بربگيرد ،و به اين ترتيب جنگ و دسترسی نابرابر به
منابع انرژی را از بين ببرد .ھمچنين بايد شامل اختيارات محدودی در مورد وضع
ماليات شود ،تا منابع مالی الزم برای حل مشکالت جھانی ،مانند گرم شدن زمين،
فراھم گردد .در چنين زمينه ای نيازھای ويژه ی نواحی ،مناطق و کشورھا ،با
نيازھای خاص جمعی توازن می يابند ،و ھمه ی نيازھای مشروع تأمين می گردند،
وابراز تنوع ممکن می شود ،ودر نتيجه ،انگيزه ھای اصلی جدائی طلبی از ميان
می رود.
جامعه ا ی جھانی که به اين سطح از يکپارچگی رسيده باشد ،به مرحله ی طبيعی
بعدی در بلوغ جمعی ،و تحول اجتماعی خود ،نائل خواھد آمد و مسالمت آميزتر،
مرفه تر ،امن تر ،سالم تر ،و شادتر خواھد بود .يقينا اين اھداف ارزش آن را دارند
که برای رسيدن به آنھا تالش کنيم!
103
يادداشت ھا و مراجع
1
Sherwood, Courtney. “No Fukushima Radiation in Tests Off U.S.
West Coast.” Scientific American, July 29, 2014.
2
U.N. High Commissioner for Refugees. Syria Regional Refugee
Response. December 8, 2014. http://data.unhcr.org/syrianrefugees/
regional.php (accessed December 8, 2014).
3
Nebehay, Stephanie. “Syrian Refugees Top 3 Million, half of All
Syrians Displaced: UN.” Reuters, August 29, 2014.
4
U.S. Department of State Office of the Spokesperson. “Building
International Support to Counter ISIL.” www.state.gov. September
19, 2014. http://www.state.gov/r/pa/prs/ps/2014/09/231886.htm.
State; and Hammond, Philip. “Oral Statement to Parliament: Foreign
Secretary on ISIL: Iraq and Syria.” www.gov.uk. October 16, 2014.
https://www.gov.uk/government/speeches/foreign‐secretary‐state
ment‐on‐isil‐iraq‐and‐syria
5
Cooper, Helene, and Sheri Fink. “Obama Presses Leaders to Speed
Ebola Response.” The New York Times, September 16, 2014.
6
Universal House of Justice. “The Promise of World Peace.”
reference.bahai.org. Baha’i World Center. October 1985, at para
37.
7
Evans, Gareth. “The Responsibility to Protect: When it’s right to
fight.” crisigroup.org. Progressive Politics. July 31, 2003.
http://www.crisisgroup.org/en/publication‐type/commentary/
evans‐the‐responsibility‐to‐protect‐when‐its‐right‐to‐fight.aspx
8
Effendi, Shoghi. World Order of Baha’u’llah. First pocket‐size
edition. Wilmette, Illinois: Baha’i Publishing Trust, 1991.
9
Dedman, Martin. The Origins and Development of the European
Union 1945‐95: A History of European Integration. London and New
York: Routledge, 1996, at 58.
10
Stirk, Peter M.R., and David Weigall. The Origins and Development
of European Integration. London and New York: Pinter, 1999, at 31.
104
11
Dedman, Martin. The Origins and Development of the European
Union 1945‐95: A History of European Integration. London and New
York: Routledge, 1996, at 57.
12
Dedman, Martin. The Origins and Development of the European
Union 1945‐95: A History of European Integration. London and New
York: Routledge, 1996, at 49.
13
Dedman, Martin. The Origins and Development of the European
Union 1945‐95: A History of European Integration. London and New
York: Routledge, 1996, at 59.
14
Dedman, Martin. The Origins and Development of the European
Union 1945‐95: A History of European Integration. London and New
York: Routledge, 1996, at 58.
15
Stirk, Peter M.R., and David Weigall. The Origins and Development
of European Integration. London and New York: Pinter, 1999, at 11.
16
Dedman, Martin. The Origins and Development of the European
Union 1945‐95: A History of European Integration. London and New
York: Routledge, 1996, at 49.
17
Dedman, Martin. The Origins and Development of the European
Union 1945‐95: A History of European Integration. London and New
York: Routledge, 1996, at 61.
18
Goormaghtigh, John. European Coal and Steel Community. Edited by
Anne Winslow and Agnese N. Lockwood. New York: Carnegie
Endowment for International Peace, 1995, at 359.
19
Ibid.
20
Fontaine, Pascal. Jean Monnet, a grand design for Europe.
Luxembourg: Office for Official Publications of the European
Communities, 1988, at 19.
21
The Economist. “The euro zone: That sinking feeling (again).” August
30, 2014.
22
Alderman, Liz. “Eurozone Eked out Growth in Third Quarter.” The
New York Times, November 14, 2014.
23
The Economist. “Europe’s Currency Crisis: How to Save the Euro.”
September 17, 2011.
24
Cooper, Helene, and Annie Lowrie. “Eyeing 2012, White House
Presses Europe on Debt.” The New York Times, December 7, 2011.
25
Bradsher, Keith. “China Signals Reluctance to Rescue E.U.” The New
York Times, December 4, 2011.
105
26
The Economist. “The Future of the euro: Don’t do it.” December 2,
2010.
27
The Economist. “Italy and the euro: On the edge.” July 14, 2011.
28
Thomas Jr., Landon, and Stephen Castle. “The Denials That Trapped
Greece.” The New York Times, November 5, 2011.
29
Mandelson, Peter. The Interview: Peter Mandelson, former British
Cabinet Minister France 24. June 14, 2012.
30
Erlanger, Steven. “French President Warns of Dire Consequences if
Euro Crisis Goes Unsolved.” The New York Times, December 1, 2011.
31
The Economist. “The euro zone: Is this really the end?” November
26, 2011.
32
Mandelson, Peter. The Interview: Peter Mandelson, former British
Cabinet Minister France 24. June 14, 2012.
33
Kulish, Nicholas. “With Germany in the Fold, Slovakia is Next to Vote
on Euro Fund.” The New York Times, September 29, 2011.
34
IMF Survey Online. IMF Members Vow to Confront Crisis, Prevent
Escalation. September 24, 2011. http://www.imf.org/external/
pubs/ft/survey/so/2011/pol092411a.htm.
35
MacMillan Center. Global Economic Crisis: Solutions. Yale University.
April 8, 2014. http://yaleglobal.yale.edu/special_report/732.
36
Mandelson, Peter. The Interview: Peter Mandelson, former British
Cabinet Minister France 24. June 14, 2012.
37
Ewing, Jack, and Niki Kitsantonis. “Trichet Calls for E.U. Finance
Ministry to Curb Future Crises.” The New York Times, June 2, 2011.
38
Roubini, Nouriel, interview by Owen Fairclough. The Interview:
Nouriel Roubini, Economist France 24. June 12, 2012.
39
Mandelson, Peter. The Interview: Peter Mandelson, former British
Cabinet Minister France 24. June 14, 2012.
40
Freeland, Chrystia, and Reuters. “To Save E.U., Europe Must Believe
in It.” The New York Times, June 7, 2012.
41
Story, Louise, and Matthew Saltmarsh. “Europeans Talk of Sharp
Change in Fiscal Affairs.” The New York Times, September 5, 2011.
42
Kulish, Nicholas, and Alan Cowell. “Urging Quick Action, Merkel Says
Euro Fix Could Take Years.” The New York Times, December 2, 2011.
43
Waterfield, Bruno. “EU suffers worst split in history as David
Cameron blocks treaty change.” The Telegraph, December 9, 2011.
106
44
Mandelson, Peter. The Interview: Peter Mandelson, former British
Cabinet Minister France 24. June 14, 2012.
45
Erlanger, Steven. “French President Warns of Dire Consequences if
Euro Crisis Goes Unsolved.” The New York Times, December 1, 2011.
46
The Economist. “Charlemagne: The Sinking Euro.” November 26,
2011.
47
“Eurozone facing ‘systemic crisis’: Barroso.” France 24. November
16, 2011.
48
Spiegel, Peter. “Brussels Clears France and Italy’s Budgets.” The
Financial Times, October 28, 2014.
49
Sinn, Hans‐Werner. Europe’s Brush with Debt. October 22, 2014.
http://www.project‐syndicate.org/commentary/eurozone‐debt‐
mutualization‐or‐individual‐liability‐by‐hans‐werner‐sinn‐2014‐10#.
50
Mandelson, Peter. The Interview: Peter Mandelson, former British
Cabinet Minister France 24. June 14, 2012.
51
Walker, Marcus. “Euro Zone Weighs Plan to Speed Fiscal
Integration.” The Wall Street Journal, November 26, 2011.
52
Thomas Jr., Landon, and Stephen Castle. “The Denials That Trapped
Greece.” The New York Times, November 5, 2011.
53
Erlanger, Steven. “Sarkozy and Merkel Push for Changes to Europe
Treaty.” The New York Times, December 5, 2011.
54
Helsingin Sanomat. “Rehn threatens rule‐breaking euro countries
with punishment.” April 9, 2014.
55
“Eurozone facing ‘systemic crisis’: Barroso.” France 24. November
16, 2011.
56
The Economist. “Charlemagne: Decision Time.” May 12, 2011.
57
The Economist. “The future of Europe: Staring into the abyss.” July
8, 2010.
58
Lyall, Sarah, and Julia Werdigier. “In Rejecting Treaty, Cameron is
Isolated.” The New York Times, December 9, 2011.
59
Lyall, Sarah, and Julia Werdigier. “In Rejecting Treaty, Cameron is
Isolated.” The New York Times, December 9, 2011.
60
BBC News. “Euro Zone Agrees to Follow the Original Rules.” The
New York Times, December 9, 2011; and Lyall, Sarah, and Julia
Werdigier. “In Rejecting Treaty, Cameron is Isolated.”
61
Freeland, Chrystia, and Reuters. “To Save E.U., Europe Must Believe
in It.” The New York Times, June 7, 2012.
107
62
Erlanger, Steven. “Necessity, Not Inclination, Nudges Europeans
Closer Fiscally and Politically.” The New York Times, June 7, 2012.
63
Norris, Floyd. “Why Not Give Greeks Their Say?” The New York
Times, November 3, 2011.
64
“Eurozone facing ‘systemic crisis’: Barroso.” France 24. November
16, 2011.
65
The Economist. “Europe’s Currency Crisis: How to Save the Euro.”
September 17, 2011.
66
The Economist. “Charlemagne: Between two nightmares.” June 16,
2012.
67
The Economist. “The euro zone: Is this really the end?” November
26, 2011.
68
Ewing, Jack, and Niki Kitsantonis. “Central Bank Chief Hints at
Stepping Up Euro Support.” The New York Times, December 1, 2011.
69
The Economist. “Europe’s sovereign‐debt crisis: Acropolis Now.”
April 29, 2010.
70
The Economist. “Charlemagne: Those Obstructive Brits.” December
10, 2011.
71
“Eurozone facing ‘systemic crisis’: Barroso.” France 24. November
16, 2011.
72
Castle, Stephen. “Crisis Batters E.U.’s Longtime Cherished Notion of
Members’ Equality.” The New York Times, December 7, 2011.
73
Erlanger, Steven. “Talks May Test Partnership Between a Weak
France and a Strong Germany.” The New York Times, June 21, 2012.
74
Erlanger, Steven. “French President Warns of Dire Consequences if
Euro Crisis Goes Unsolved.” The New York Times, December 1, 2011.
75
Ibid.
76
Erlanger, Steven. “Money Flows, but What Euro Zone Lacks is Glue.”
The New York Times, November 30 2011.
77
Interview by Cyril Vanier. World This Week France 24. 2012.
78
Watt, Nicholas. “Eurozone Countries should form United States of
Europe, says EC vice‐president.” The Guardian, February 17, 2014.
79
Erlanger, Steven. “Talks May Test Partnership Between a Weak
France and a Strong Germany.” The New York Times, June 21, 2012.
80
Ibid.
81
The Economist. “Europe’s Currency Crisis: How to Save the Euro.”
September 17, 2011.
108
82
Erlanger, Steven. “Sarkozy and Merkel Push for Changes to Europe
Treaty.” The New York Times, December 5, 2011.
83
Pollard, Robert A. Europe’s Struggle for Democratic Legitimacy:
Voters Say No to EU Super‐State. Center for Strategic and
International Studies. July 10, 2014. http://csis.org/publication/
europes‐struggle‐democratic‐legitimacy‐voters‐say‐no‐eu‐super‐
state
84
The Economist. “Economics focus: One Nation Overdrawn: Lessons
for Europe from America’s History.” December 17, 2011.
85
Story, Louise, and Matthew Saltmarsh. “Europeans Talk of Sharp
Change in Fiscal Affairs.” The New York Times, September 5, 2011.
86
Cerami, Charles. Young Patriots. Naperville, IL: Sourcebooks, Inc.,
2005, at 47.
87
Cerami, Charles. Young Patriots. Naperville, IL: Sourcebooks, Inc.,
2005, at 40.
88
Cerami, Charles. Young Patriots. Naperville, IL: Sourcebooks, Inc.,
2005, at 38.
89
Monnet, Jean. Memoirs. Translated by Richard Mayne. Garden City,
New York: Doubleday & Company, Inc., 1978, at pages 31, 35, 140.
90
Ibid, at 197.
91
Barnard, Anne. “Three Years of Strife and Cruelty Puts Syria in Free
Fall.” New York Times, March 17, 2014.
92
Global Centre for the Responsibility to Protect. Populations at Risk:
Syria. Global Centre for the Responsibility to Protect.
http://www.globalr2p.org/regions/syria (accessed 2014).
93
Sengupta, Somini. “French Push U.N. to Seek War Crimes Case in
Syria.” The New York Times, April 4, 2014.
94
Gordon, Michael R., David E. Sanger, and Eric Schmitt. “U.S. Scolds
Russia as It Weighs Options on Syrian War.” The New York Times,
February 17, 2014.
95
Barnard, Anne. “Three Years of Strife and Cruelty Puts Syria in Free
Fall.” New York Times, March 17, 2014.
96
Barnard, Anne. “Three Years of Strife and Cruelty Puts Syria in Free
Fall.” New York Times, March 17, 2014.
97
Sanger, David E. “U.S. Commander Sees Key Nuclear Step by North
Korea.” The New York Times, October 24, 2014.
109
98
Sang‐Hun, Choe. “North and South Korea Exchange Fire Across
Dispute Sea Border.” The New York Times, March 31, 2014.
99
Sang‐Hun, Choe. “South Korea Tests Missile Able to Strike Most of
North.” The New York Times, April 4, 2014.
100
Carroll, James R. “Chemical Weapons Expert Wary of Syria.” USA
Today, September 26, 2014.
101
Perlez, Jane. “For China and Japan, a New Effort to Improve
Relations Produces a Chilly Scene.” The New York Times, November
10, 2014.
102
The Economist. “Russia and Ukraine: Military Marches.” November
15, 2014.
103
Cooper, Helene, and Steven Erlanger. “Military Cuts Render NATO
Less Formidable as Deterrent to Russia.” The New York Times,
March 26, 2014.
104
McTague, Tom. “Britain to send 1,000 troops to lead new NATO
‘spearhead’ force based in Poland amid growing threat from
Russia.” The Daily Mail, September 6, 2014.
105
Gordon, Michael R. “Nimble New NATO Force to Take Form Next
Year.” The New York Times, December 2, 2014.
106
The Economist. “The Collapse of Ukraine’s Economy: Don’t Chicken
Out of Kiev.” November 15, 2014.
107
Sang‐Hun, Choe. “South Korea Tests Missile Able to Strike Most of
North.” The New York Times, April 4, 2014.
108
Abdu’l‐Baha. Secret of Divine Civilization. Pocket‐size edition.
Wilmette, Illinois: Baha’i Publishing Trust, 1990, at 70.
109
Abdu’l‐Baha. Secret of Divine Civilization. Pocket‐size edition.
Wilmette, Illinois: Baha’i Publishing Trust, 1990, at 71.
110
United Nations. “Charter of the United Nations.” United Nations.
June 26, 1945, Articles 43 and 46. http://www.un.org/en/
documents/charter/index.shtml.
111
United Nations. “Charter of the United Nations.” United Nations.
June 26, 1945, Article 42. http://www.un.org/en/documents/
charter/index.shtml.
112
Ma’ani Ewing, Sovaida. Collective Security Within Reach. London:
George Ronald Publications, 2008, at 121.
110
113
United Nations. “Charter of the United Nations.” United Nations.
June 26, 1945, Chapter VIII. http://www.un.org/en/documents/
charter/index.shtml.
114
For a more detailed analysis, see Collective Security Within Reach
159 – 168.
115
The Economist. “Climate Change: Of Warming and Warnings.”
November 3, 2014; and Intergovernmental Panel on Climate
Change. “Climate Change 2014: Synthesis Report.” ipcc.ch.
Intergovernmental Panel on Climate Change. November 14, 2014.
http://www.ipcc.ch/report/ar5/syr/ (accessed November 14, 2014).
116
Intergovernmental Panel on Climate Change. “Climate Change 2014:
Synthesis Report.” ipcc.ch. Intergovernmental Panel on Climate
Change. November 14, 2014. http://www.ipcc.ch/report/ar5/syr/
(accessed November 14, 2014).
117
Intergovernmental Panel on Climate Change. “Climate Change 2014:
Impacts, Adaptation, and Vulnerability.” ipcc.ch. Intergovernmental
Panel on Climate Change. March 2014. http://www.ipcc.ch/
report/ar5/wg2/.
118
Davenport, Coral. “Rising Seas.” The New York Times, April 5, 2014.
119
Harris, Gardiner. “Borrowed Time on Disappearing Land.” The New
York Times, March 28, 2014.
120
Ibid.
121
Gillis, Justin. “Panel’s Warning on Climate Risk: Worst is Yet to
Come.” The New York Times, March 31, 2014.
122
U. S. Geological Survey. Sea Level Rise Accelerating in U.S. Atlantic
Coast. June 24, 2012. http://www.usgs.gov/newsroom/article.asp?
ID=3256&from=rss_home#.VhuibItFAdc.
123
Melillo, Jerry M., Terese (T.C.) Richmond, and Gary W. Yohe.
Climate Change Impacts in the United States: The Third National
Climate Assessment. U.S. Global Change Research Program, U.S.
Government Printing Office, 2014, at 841.
124
Southeast Florida Regional Climate Change Compact Technical Ad
hoc Work Group. A Unified Sea Level Rise Projection for Southeast
Florida. Southeast Florida Regional Climate Change Compact
Steering Committee, 2011, at 27.
125
Gillis, Justin. “Panel’s Warning on Climate Risk: Worst is Yet to
Come.” The New York Times, March 31, 2014.
111
126
Gillis, Justin. “Climate Efforts Falling Short, U.N. Panel Says.” The
New York Times, April 13, 2014.
127
Gillis, Justin. “Panel’s Warning on Climate Risk: Worst is Yet to
Come.” The New York Times, March 31, 2014.
128
Harris, Gardiner. “Borrowed Time on Disappearing Land.” The New
York Times, March 28, 2014.
129
Gillis, Justin. “Climate Efforts Falling Short, U.N. Panel Says.” The
New York Times, April 13, 2014.
130
International Atomic Energy Agency. “IAEA Annual Report 2013.”
iaea.org. International Atomic Energy Agency. 2014.
131
International Energy Agency. World Energy Outlook 2014. Paris: IEA
Publications, 2014.
132
Deutch, John, and Ernest J. Moniz. The Future of Nuclear Power: An
Interdisciplinary MIT Study. Massachusetts Institute of Technology,
2003, at 19.
133
International Atomic Energy Agency. “IAEA Annual Report 2013.”
iaea.org. International Atomic Energy Agency. 2014.
http://www.iaea.org/sites/default/files/anrep2013_full_0.pdf.
134
International Energy Agency. World Energy Outlook Special Report
2013: Redrawing the Energy Climate Map. Paris: IEA Publications,
2013; andBanerjee, Sudeshna Ghosh, et al. Global tracking
framework: Sustainable energy for all. Working Paper, The World
Bank, Washington, DC: The World Bank Group, 2013, at 289.
135
International Energy Agency. World Energy Outlook 2014. Paris: IEA
Publications, 2014.
136
Krauss, Clifford. “There will be fuel.” The New York Times,
November 16, 2010.
137
Evans, Gareth. “Nuclear Energy in the Next Quarter Century: The
IAEA’s Role.” crisisgroup.org. September 20, 2007. http://www.
crisisgroup.org/en/publication‐type/speeches/2007/evans‐nuclear‐
energy‐in‐the‐next‐quarter‐century‐the‐iaeas‐role.aspx.
138
U.S. Energy Information Administration (EIA). “China.” eia.gov.
February 3, 2014. http://www.eia.gov/countries/cab.cfm?fips=CH.
139
Reuters. “U.N. Council Hits Impasse Over Debate on Warming.” The
New York Times, April 18, 2007.
140
The Economist. “Europe’s Dirty Secret: The Unwelcome
Renaissance.” January 5, 2013.
112
141
The Economist. “Shale gas – Frack On.” November 26, 2011.
142
Ibid.
143
Birnbaum, Michael. “Europe consuming more coal.” Washington
Post, February 7, 2013; andJohnson, Keith, and Ben Lefebvre. “U.S.
Approves Expanded Gas Exports.” The Wall Street Journal, May 18,
2013.
144
Polgreen, Lydia. “Europe Turns Back to Coal Raising Climate Fears.”
The New York Times, April 23, 2008.
145
Tabuchi, Hiroko. “An Energy Coup for Japan.” The New York Times,
March 12, 2013.
146
Mathiesen, Karl. “New Coal power stations threat to EU’s emission
targets.” The Guardian, August 27, 2014.
147
Cala, Andres. “Russia Stands to Profit from Turn Away From Nuclear
Power.” New York Times, June 14, 2011.
148
Tabuchi, Hiroko. “Japan Quake is Causing Costly Shift to Fossil
Fuels.” The New York Times, August 19, 2011.
149
International Atomic Energy Agency. “Energy, Electricity and
Nuclear Power Estimates for the Period up to 2050.” Reference
Data Series No. 1, International Atomic Energy Agency, Vienna,
2012; and Cala, Andres. “Russia Stands to Profit from Turn Away
From Nuclear Power.” New York Times, June 14, 2011.
150
Müller‐Kraenner, Sascha. Energy Security: Re‐Measuring the World.
London: Earthscan, 2008, quoting “World Energy Outlook 2006.”
151
The Economist. “Glittering Towers In a War Zone.” December 7,
2006.
152
Reuters. “Iran Offers India Oil Supply Plan for January.” The New
York Times, January 4, 2011.
153
Ibid.
154
Bagchi, Indrani. “India, Iran and Oman go under sea to build
pipelines, change geopolitics.” The Times of India, March 1, 2014.
155
Follath, Eric. “Natural Resources are Fuelling A New Cold War.” Der
Spiegel, August 18, 2006; and CRI. “China, Iran sign biggest oil & gas
deal.” China Daily. October 31, 2004. http://www.
chinadaily.com.cn/english/doc/2004‐10/31/content_387140.htm.
156
Iran signs $3.2 bn natural gas deal with China. March 16, 2009.
http://www.seatrade‐global.com/news/asia/Iran‐signs‐3632bn‐
natural‐gas‐deal‐with‐China.html.
113
157
Yep, Eric. “New Russia‐China Deal Could Further Hit Natural‐Gas
Prices.” The Wall Street Journal, November 10, 2014.
158
Rivera, Ray, and Ruhullah Khapalwak. “Afghans Strained by
Shortages as Iran Tightens Flow of Fuel.” The New York Times,
January 9, 2011.
159
Myers, Steven Lee. “Memo From Moscow: Belarus Learns that Days
of Wine and Roses are Over.” The New York Times, January 12,
2007.
160
Kramer, Andrew E. “Russia Tightens Pressure On Ukraine with Rise
in Natural Gas Price.” The New York Times, April 1, 2014.
161
Unger, David J. “Kerry to Russia: Don’t Use Energy as a Weapon in
Ukraine Crisis.” The Christian Science Monitor, April 2, 2014.
162
Kramer, Andrew E. “Gazprom threatens to cut off gas if Belarus
rejects higher price.” The New York Times, December 27, 2006.
163
Myers, Steven Lee. “Belarus and Russia Spar Over Crude Oil Cut
Off.” The New York Times, January 9, 2007.
164
Myers, Steven Lee. “Memo From Moscow: Putin’s Assertive
Diplomacy is Seldom Challenged.” The New York Times, December
27, 2006.
165
Reuters. “Iran Hints of Reduction of Oil Sales Over Nuclear Dispute.”
The New York Times, October 2, 2005.
166
Forero, Juan. “Venezuela Cautions US It May Curtail Oil Exports.”
The New York Times, February 27, 2006.
167
Krauss, Clifford. “Split By Infighting, OPEC keeps a cap on oil.” The
New York Times, June 8, 2011.
168
International Atomic Energy Agency. “IAEA Annual Report 2013.”
iaea.org. International Atomic Energy Agency. 2014 at 2.
http://www.iaea.org/sites/default/files/anrep2013_full_0.pdf.
169
Yeomans, Matthew. “Crude Politics – The United State, China and
the race for oil security.” The Atlantic Monthly, April 2005, at 49.
170
Connors, Will. “Nigeria Turns Over Disputed Land to Cameroon.”
The New York Times, August 14, 2008.
171
Associated Press. “Africa’s Oil Comes with Big Downside.” New York
Times, August 28, 2005.
172
International Crisis Group. Fuelling the Niger Delta Crisis. Africa
Report, Dakar & Brussels: International Crisis Group, September 28,
2006.
114
173
Nigeria: Timeline of recent unrest in Niger Delta region. UN Office
for the Coordination of Humanitarian Affairs Integrated Regional
Information Networks (IRIN). February 4, 2010. http://www.
irinnews.org/report/88002/nigeria‐timeline‐of‐recent‐unrest‐in‐
niger‐delta‐region; and Shank, Michael, and Kate Edelen. “Cleaning
Up Big Oil in Nigeria.” U.S. News and World Report, July 31, 2014.
174
U.S. Energy Information Administration (EIA). “Sudan and South
Sudan.” eia.gov. September 3, 2014. http://www.eia.gov/countries/
cab.cfm?fips=SU; and Gettleman, Jeffrey. “Sudan’s Leader Reaches
Out Ahead of Vote;” and The New York Times, January 4, 2011.
175
Kron, Josh. “South Sudan Reports Air Attacks by Sudan.” The New
York Times, April 23, 2012; and Kron, Josh. “South Sudan Says Sudan
Strikes Again.” The New York Times, April 24, 2012.
176
Kushkush, Isma’il. “Sudan Says Military Evicts South’s Army From Oil
Area.” The New York Times, April 20, 2012.
177
Tabuchi, Hiroko. “Japan Scrambles Jets in Islands Dispute with
China.” The New York Times, December 13, 2012; and Perlez, Jane.
“China and Japan, in Sign of a Thaw, Agree to Disagree on a
Disputed Island Group;” and The New York Times, November 7,
2014.
178
The Economist. “China and Japan – Locked On.” February 9, 2013;
and BBC News. How Uninhabited islands soured China‐Japan ties.
British Broadcasting Company (BBC). November 9, 2014.
http://www.bbc.com/news/world‐asia‐pacific‐11341139.
179
U.S. Energy Information Administration (EIA). “East China Sea.”
eia.gov. September 17, 2014. http://www.eia.gov/countries/
regions‐topics.cfm?fips=ECS
180
Ghosh, Palash. “Balochistan: Pakistan’s ‘Dirty War’ In Its Poorest,
Most Lawless, But Resource‐Rich Province.” International Business
Times, September 14, 2013.
181
The Economist. “The Nagorno‐Karabakh conflict: A Festering Sore.”
October 3, 2013.
182
Grono, Nick. “Natural Resources and Conflict.” Brussels: The
International Crisis Group, May 31, 2006.
183
Perlez, Jane. “Japan Makes Overture to China in Islands Dispute.”
The New York Times, January 22, 2013; and The Economist. “South‐
East Asia and China – All change at ASEAN.” February 9, 2013.
115
184
Müller‐Kraenner, Sascha. Energy Security: Re‐Measuring the World.
London: Earthscan, 2008, at 149.
185
Warrick, Joby, and Juliet Eilperin. “Warming Arctic Opens Way to
Competition for Resources.” The Washington Post, May 15, 2011.
186
BBC News. “Canada Launches Mission to Map Arctic Seabed.”
British Broadcasting Company (BBC), August 8, 2014.
187
Grono, Nick. “Addressing the links between conflicts and natural
resources.” Brussels, February 9, 2006.
188
Soros, George. Transparent Corruption. DebtChannel. February
2003. https://www.globalpolicy.org/pmscs/30083.html.
189
Palley, Thomas I. “Lifting the Natural Resource Curse.” Foreign
Service Journal (American Foreign Service Association) 80
(December 2003), at 54.
190
Transparency International. Oil and Gas. http://www.transparency.
org/topic/detail/oil_and_gas (accessed 2014).
191
LaFraniere, Sharon. “In Oil‐Rich Angola, Cholera Preys Upon
Poorest.” The New York Times, June 16, 2006; and Pendleton,
Andrew, Judith Melby, Liz Stuart, Johnl Davison, and Sue Bishop.
Fuelling Poverty: Oil, War and Corruption. Christian Aid, 2003.
192
Duval‐Smith, Alex. Piped water projects offer health, opportunities
to Angolan families. U.N. Children’s Fund (UNICEF). January 2012,
25. http://www.unicef.org/wash/angola_61423.html.
193
U.S. Energy Information Administration (EIA). “Angola.” eia.gov.
February 5, 2014. http://www.eia.gov/countries/cab.cfm?fips=AO.
194
Polgreen, Lydia. “World Bank Reaches Pact with Chad over Use of
Oil Profits.” The New York Times, July 15, 2006; and Polgreen, Lydia,
and Celia W. Dugger. “Chad’s Oil Riches, Meant for Poor, Are
Diverted;” and The New York Times, February 18, 2006.
195
Polgreen, Lydia. “World Bank Ends Effort to Help Chad Ease
Poverty.” The New York Times, September 10, 2008.
196
Palley, Thomas I. “Lifting the Natural Resource Curse.” Foreign
Service Journal (American Foreign Service Association) 80
(December 2003), at 54‐61; and Transparency International.
Corruption by Country / Territory. http://www.transparency.org/
country (accessed 2013).
116
197
US embassy cables: Kazakhstan’s anti‐corruption campaign. The
Guardian. November 29, 2010. http://www.theguardian.com/
world/us‐embassy‐cables‐documents/203528.
198
Interfax‐Kazakhstan. Experts say corruption in Kazakhstan becoming
systemic. Interfax‐Kazakhstan. March 14, 2014. https://www.
interfax.kz/index.php?lang=eng&int_id=expert_opinions&news_id=
1437.
199
Kramer, Andrew E. “Russia Cashes In on Anxiety Over Supply of
Middle East Oil.” The New York Times, March 7, 2011.
200
Pendleton, Andrew, Judith Melby, Liz Stuart, Johnl Davison, and Sue
Bishop. Fuelling Poverty: Oil, War and Corruption. Christian Aid,
2003, at 4.
201
Reuters. “Global Oil Producers Discuss Supply.” The New York Times,
November 19, 2005.
202
Caruso, Guy F. More Transparency against the threat of price
instability. October 31, 2009. http://www.abo.net/oilportal/topic/
view.do?contentId=2053054.
203
International Crisis Group. Fuelling the Niger Delta Crisis. Africa
Report, Dakar & Brussels: International Crisis Group, September 28,
2006.
204
Vidal, John. “Niger Delta oil spills clean‐up will take 30 years, says
UN.” The Guardian, August 4, 2011.
205
Associated Press. “Shell and Nigeria have failed on oil pollution
clean‐up, Amnesty says.” August 4, 2014.
206
Nossiter, Adam. “China Finds Resistance to Oil Deals in Africa.” The
New York Times, September 17, 2013.
207
Rohter, Larry. “Vast Pipelines in Amazon Face Challenges Over
Protecting Rights and Rivers.” The New York Times, January 21,
2007; and Scott, Wallace. “Rain Forest for Sale: Demand for oil is
squeezing the life out of one of the world’s wildest places.” National
Geographic, January 2013, at 82.
208
Austen, Ian. “Oil Sands Industry in Canada Tied to Higher Carcinogen
Level.” New York Times, January 7, 2013.
209
The Economist. “Shale gas – Frack On.” November 26, 2011.
210
The Economist. “The Economist Explains: How Safe is Fracking.”
August 19, 2013.
117
211
The Economist. “Natural gas in Oklahoma – will frack you.”
November 19, 2011.
212
The Economist. “Brazil’s Offshore Oil/In Deep Waters.” February 3,
2011.
213
Reuters. “Obama oil spill commission’s final report blames disaster
on cost‐cutting by BP and partners.” The Telegraph, January 5,
2011.
214
International Atomic Energy Agency. “IAEA Annual Report 2013.”
iaea.org. International Atomic Energy Agency. 2014, at 2.
http://www.iaea.org/sites/default/files/anrep2013_full_0.pdf.
215
Fackler, Martin. “Surging Oil and Food Prices Threaten the World
Economy, Finance Ministers Warn.” The New York Times, June 15,
2008.
216
The Economist. “Petrol Prices – A Jump at the Pump.” January 27,
2011.
217
The Economist. “The real trouble with oil.” April 28, 2005.
218
United Nations General Assembly. “World Summit Outcome.”
unrol.org. October 24, 2005, at 31. http://www.unrol.org/
doc.aspx?n=2005+World+Summit+Outcome.pdf.
219
The Responsibility to Protect. International Commission on
Intervention and State Sovereignty, Ottawa: International
Development Research Center, 2001, at 91.
220
U.N. Secretary General’s High‐level Panel on Threats, Challenges
and Change. “A More Secure World: Our Shared Responsibility.”
United Nations Department of Public Information. December 2004,
at para 203. https://www.un.org/en/peacebuilding/pdf/historical/
hlp_more_secure_world.pdf.
221
Secretary General. Secretary General, United Nations. In Larger
Freedom: towards development, security and human rights for all.
(A/59/2005). United Nations. 2005. United Nations, 2005, at 35.
222
United Nations General Assembly. “World Summit Outcome.”
unrol.org. October 24, 2005, at 31. http://www.unrol.org/
doc.aspx?n=2005+World+Summit+Outcome.pdf.
223
Interview by Cyril Vanier. World This Week France 24. October 16,
2012.
224
McKirdy, Euan, Bryony Jones, and Susannah Cullinane. Five
Secessionist Movements That Could Learn From Scotland. CNN.
118
September 19, 2014. http://www.cnn.com/2014/09/17/world/
scotland‐five‐other‐separatist‐movements/.
225
The Economist. “The Economist explains Catalonia’s Independence
Movement.” October 14, 2014.
226
Erlanger, Steven, and Alan Cowell. “Scotland Rejects Independence
from United Kingdom.” The New York Times, September 18, 2014.
227
The Economist. “Cue for another Viking Raid.” November 18, 2013.
228
Erlanger, Steven. “Britain Pledges More Self‐Rule for Scots if They
Reject Scottish Independence.” The New York Times, September 7,
2014.
229
Erlanger, Steven, and Alan Cowell. “Scotland Rejects Independence
from United Kingdom.” The New York Times, September 18, 2014.
230
Herszenhorn, David M. “Crimea Votes to Seceded from Ukraine as
Russian Troops Keep Watch.” The New York Times, March 16, 2014.
231
BBC News. South Sudan Profile. BBC News Africa. August 6, 2014.
http://www.bbc.com/news/world‐africa‐14069082.
119
در باره نويسنده
سويدا معانی يوينگ در زمينه ھای پژوھش ،نويسندگی و سخنرانی در باره
حکومت جھانی و امنيت جمعی ،فعاليت می کند .او در حال حاضر مدير و بنيان
گزار مرکز صلح و حکومت جھانی است .قبل از اين کارخانم معانی يوينگ به
عنوان وکيل مشاور در اداره ی مشاوره ی حقوقی وزارت امور خارجه آمريکا
مشغول به کار بود .خانم معانی يوينگ در آفريقای شرقی به دنيا آمد و در آنجا و
سپس در خاور ميانه و انگلستان زندگی کرد .او دارای مدرک کارشناسی ارشد در
حقوق بين المللی و ھمچنين قانون اتحاديه ی اروپا از دانشگاه کمبريج ،و وکيل
درجه يک دادگستری در انگلستان و ولز است .او سپس به آمريکا آمد و مدرکش
را به عنوان وکيل مدافع در اياالت متحده ی آمريکا گرفت .تجربه ی کاری او
شامل کار در شرکتھای حقوقی در واشنگتن و از جمله شرکت خودش ،و تدريس
در مقام استاد يار حقوق در دانشگاه جورج واشنگتن است .آثار او شامل چند کتاب،
من جمله ‘امنيت جمعی در دسترس’ ،و مقاالت متعدد در ھمين زمينه است .او يک
وبالگ دارد که در آن راه ھائی برای حل چالشھای جھانی مطرح ميشود :
http://collectivesecurity.blogspot.com
http://www.cpgg.org