You are on page 1of 57

‫مشكلت جنسى جوانان‬

‫اين كتاب تا كنون ده ها بار چاپ شده و هزاران‬

‫هزار نسخه از آن منتشر شده‪ ،‬و مايه نجات‬

‫بسيارى از جوانان گشته است‪ ،‬و هم اكنون مرتباً‬

‫تجديد چاپ مى شود‪.‬‬

‫آية الله مكارم شيرازى‬

‫پيشگفتار‬
‫براى بيدارى خانواده هاپدران و مادران در خوابند و جوانان هم در برابر حوادثى كه با‬
‫سرنوشت مسلّم آنها سر و كار دارد خونسرد و بى تفاوت!‬
‫گويما ه مه براى فرار از وحشمت مشكلت; ترجيمح ممى دهنمد آنهما را فراموش كننمد‪ ،‬و يما‬
‫به اصطلح ديپلوماتها سياست «صبر و انتظار» را پيش گيرند‪.‬‬
‫و در ايممن ميان هزاران جوان بيگناه قربانممى ايممن سممهل انگاريهمما‪ ،‬فراموشكاريهمما; و‬
‫ندانم كاريها مى گردند و اجتماعى نيز به لجن كشيده مى شود‪.‬‬
‫راسمتى عجمب اسمت در طول سمال در دنيما هزاران انجممن‪ ،‬سممينار‪ ،‬كنگره و ماننمد آن‬
‫براى مطالعممه درباره معادن زيممر درياهمما‪ ،‬جانوران مختلف اقيانوسممها‪ ،‬مسممير بادهمما و‬
‫طوفانهمما‪ ،‬آفات غوزه پنبممه و جممو دوسممر‪ ،‬بر افتادن نسممل بزهاى كوهممى و كاهممش‬
‫پنگوئن ها‪ ،‬ساختمان درونى كرم شب تاب و مانند اينها تشكيل مى گردد و دانشمندان‬
‫سراسر جهان در يك جا جمع مى شوند و به بحث مى پردازند‪.‬‬
‫ما چيزى كمه اگمر همم صمحبتى روى آن ممى شود در مقياس خود بسميار كمم و ناچيمز‬ ‫ا ّم‬
‫است مسائل مربوط به جوانان يعنى فعّالترين و گرانبهاترين ذخائر انسانى جامعه ها‬
‫مى باشد‪.‬‬
‫چمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممه ممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممى توان كرد؟‬
‫بر دنياى امروز مما عقمل و منطمق حكوممت نممى كنمد‪ .‬واقعيات بحسماب نممى آيمد‪ ،‬غالباً‬
‫مسمير حوادث و مسمائل را يمك مشمت انگيزه هاى شخصمى‪ ،‬منطقمه اى‪ ،‬احسماساتى‪،‬‬
‫تفن ّمنى و امورى كمه بيشتمر بما سمطح و ظواهمر اجتماع سمر و كار دارد‪ ،‬تعييمن ممى كنمد‪.‬‬
‫و ال ّ نبايممد مسممئله اى بممه ايممن اهمي ّممت تمما ايممن اندازه فراموش شده باشممد‪ ،‬ايممن‬
‫سممهل انگارى متفكران و دانشمندان بشممر مانممع از آن نمممى شود كممه خود جوانان و‬
‫پدران و مادران مسمئوليّتهاى خطيمر خود را در ايمن وسمط از ياد ببرنمد اگمر دايمه هما را‬
‫دامان نسوزد عجب نيست دل مادر چرا نسوزد؟‬
‫***‬
‫در ميان انبوه مشكلتى كه جوانان امروز با آن روبه رو هستند هيچكدام در اهميت به‬
‫پايمه مشكمل جنسمى نممى رسمد‪ ،‬و بما نهايمت تأسمف بايمد اعتراف كرد ايمن مشكمل بما‬
‫صصى و‬ ‫ماشينمى شدن همر چه بيشتر زندگى‪ ،‬و افزا يش مدت تحصيل و دوره هاى تخ ّ‬
‫مل بمه هممه خانواده هما‪ ،‬و تزلزل پايمه هاى اعتماد دختران و پسمران بمه‬ ‫راه يافتمن تج ّم‬
‫يكديگر‪ ،‬روز به روز بغرنج تر و پيچيده تر مى شود‪.‬‬
‫مما در طمى بحثهاى ايمن كتاب ايمن مسمائل را بمه طور عريان و صمريح مطرح كرده و‬
‫راه حلهايممى نشان داده ايممم و على رغممم تصمموّر عدّه اى كممه خيال مممى كننممد كار بممه‬
‫بن بست كشيده‪ ،‬ثابت كرده ايم مسئله اين طور هم نيست‪ ،‬و اگر جوانان و پدران و‬
‫جهى دارد‪.‬‬ ‫مم به حل اين مشكل باشند راه حل هاى قابل تو ّ‬ ‫مادران مص ّ‬
‫ضمنا ً بحثى درباره «انحرافات جنسى» و راه درمان و پيشگيرى آن به صورت زنده و‬
‫عملى طرح كرده ايممم كمه مطالعمه آن مسمملّما ً بمه هممه جوانان آگاهممى فراوانمى براى‬
‫نجات از چنگال اين موضوع خواهد داد‪ ،‬اين بحثها قبل در نشريّه «نسل جوان» انتشار‬
‫يافته بود كه بنا به درخواست مكّرر و نامه هاى فراوانى كه به دفتر نشريه رسيد پس‬
‫از تجديد نظر و تكميل به صورت كتابى كه ملحظه مى كنيد در دسترس عموم قرار‬
‫گرفته است‪.‬‬
‫از خداوند بزرگ مى خواهيم كه به همه جوانان توفيق دهد با به كار بستن دستورات‬
‫ساس زندگمى حمل نماينمد‪ ،‬و ايمن آخريمن‬ ‫ايمن كتاب مشكلت خود را در ايمن مسمئله ح ّم‬
‫آرزوى ماست‪.‬‬
‫قم ‪ -‬ناصر مكارم شيرازى‬
‫مرداد ماه ‪1350‬‬
‫ول‬‫بخش ا ّ‬
‫مشكلى به نام ازدواج‬

‫‪1‬‬
‫مشكلت انتخاب همسر‬

‫به نام خداوند جان آفرين‬

‫هر جوانى با اين مشكلت روبه روست‬


‫جهى كاهش يافته‬ ‫مى دانيم آمار ازدواج (مخصوصا ً در سال هاى اخير) بميزان قابل تو ّ‬
‫و بعكمس سمن ازدواج‪ ،‬بمه خصموص در شهرهاى بزرگ و نقاطمى كمه بمه تمدن نزديمك تمر‬
‫اسممت‪ ،‬بال رفتممه تمما آن جمما كممه ازدواج در سممنينى صممورت مممى گيرد كممه «شور» و‬
‫«طراوت» جوانمى تقريبا ً از ميان رفتمه‪ ،‬و بهتريمن فرصمت طمبيعى ازدواج پايان يافتمه‬
‫است‪.‬‬
‫البت ّمه ايمن وضمع معلول عواممل مختلفمى اسمت كمه از ميان آنهما چهار عاممل زيمر از هممه‬
‫مهمتر است‪:‬‬
‫‪ -1‬طولنى شدن دوران تحصيل‪.‬‬
‫‪ -2‬امكان ارتباط هاى نامشروع‪.‬‬
‫‪ -3‬عدم تأميسسن نيازمندهاى زندگسسى (بسسه طور دلخواه) و هزينسسه سسسنگين‬
‫ازدواج‪.‬‬
‫‪ -4‬فقدان اعتماد پسران و دختران جوان نسبت به يكديگر‪.‬‬
‫در اين جا دو قسمت اوّل را كه از اهميّت بيشترى برخوردار است مورد بررسى دقيق‬
‫قرار مى دهيم‪.‬‬
‫بعضمى از طّراحان اجتماعمى بدون ايمن كمه زحممت مطالعمه درباره عواممل ايمن پديده‬
‫خطرناك و راه مبارزه بممما آن را بمممه خود بدهنمممد‪ ،‬طرح «ازدواج اجبارى» را پيشنهاد‬
‫كرده اند‪.‬‬
‫بمه ايمن معنما كمه (مثل) يمك نوع ماليات مخصموص بر «تجّرد» بسمته شود كمه جوانان را‬
‫مجبور سازد به زندگى خانوادگى تن در دهند‪ ،‬و يا از استخدام جوانان مجّرد (در سنين‬
‫سسات مختلف جلوگيرى بمه عممل آيمد‪ .‬و يما مجازات هاى سمنگين ترى‬ ‫معينمى) در مؤ ّم‬
‫براى اين دسته جوانان در نظر گرفته شود!‬
‫بعضى از جوانان نيز از ما مى پرسند آيا به عقيده شما چنين طرح‪ ،‬و اقدام به چنين‬
‫كارى صحيح است؟!‬
‫بمه عقيده مما اگمر منظور از «ازدواج اجبارى» تنهما انتخاب طرقمى ماننمد عدم اسمتخدام‬
‫سسات مختلف و‪ ...‬باشمد‪ ،‬شايمد كممى در وضمع فعلى اثمر بگذارد‪،‬‬ ‫جوان مجرد در مؤ ّم‬
‫ل اسمماسى و نهايممى براى «پديده خطرناك كاهممش ازدواج» نخواهممد‬ ‫ولى هرگممز راه ح ّ‬
‫بود‪ ،‬بلكه ممكن است احيانا ً واكنش هاى نامطلوبى نيز در بر داشته باشد‪.‬‬
‫اصممول «ازدواج» و «اجبار» دو كلمممه متضاد اسممت و هرگممز ايممن دو بمما هممم سممازگار‬
‫نمى باشد‪ .‬ازدواج اجبارى مثل «دوستى و محبّت اجبارى» است!‬
‫آيما هرگمز ممى توان ميان دو نفمر‪ ،‬اجباراً‪ ،‬و بمه زور قانون‪ ،‬پيونمد محب ّمت و دوسمتى ايجاد‬
‫كرد؟!‬
‫ازدواج ‪ -‬به معناى صحيح ‪ -‬نيز يك نوع پيوند روحى و جسمى براى يك زندگى مشترك‬
‫آرام و آميخته با سعادت و صميميّت است‪ .‬و به همين دليل بايد در محيطى كامل آزاد‬
‫صورت گيرد و هيچ گونه جنبه تحميلى نداشته باشد‪ ،‬و لذا در اسلم هر گونه ازدواجى‬
‫كه بدون رضايت كامل طرفين انجام گيرد مردود و باطل شناخته است‪.‬‬
‫ازدواج مثل «خدمت سربازى» نيست‪ ،‬كه مثل كسى را به حكم قانون به سربازخانه‬
‫صى وادار به فرا گرفتن فنون نظامى كنند‪.‬‬ ‫ببرند و تحت يك كنترل خا ّ‬
‫جب در ايمن جاسمت كمه ايمن «طّراحان» ممى كوشنمد وضمع كنونمى را كمه نتيجمه يمك‬ ‫تع ّم‬
‫جهمى بمه‬‫سملسله ناهنجارى هاى اجتماعمى اسمت از ميان ببرنمد بدون ايمن كمه كمتريمن تو ّ‬
‫عوامل پيدايش آن داشته باشند‪.‬‬
‫به عقيده ما به جاى اين طرح ها‪ ،‬كه اگر قابل عمل هم باشد حكم داروى مسكن را‬
‫دارد بايمد «ريشمه هاى اصملى» ايمن پديده و «ريشمه هاى آن ريشمه هما» را پيدا كرد و‬
‫سموزاند تما ايمن وضمع زننده غيمر طمبيعى و غيمر منطقمى كمه در مسمأله ازدواج‪ ،‬امروز بمه‬
‫وجود آمده خود به خود از بين برود‪.‬‬
‫بنابراين بسيار به مورد است كه هر يك از عوامل چهارگانه بال را كه به طور مسلّم‬
‫عواممل اصملى كاهمش شديمد ازدواج در محيمط ماسمت بمه طور مسمتقل مورد بررسمى‬
‫قرار دهيم‪.‬‬
‫***‬
‫طولنى شدن دوران تحصيل‪ ،‬نخستين مشكل بزرگ در راه ازدواج‬
‫جوانان‬
‫گرچمه نياز بمه تذك ّمر ندارد كمه هممه كسمانى كمه از زيمر بار مسمأله حياتمى ازدواج فرار‬
‫ممى كننمد بمه علّت اشتغال بمه تحصميل نيسمت چمه ايمن كمه بسميارند كسمانى كمه مدّت هما‬
‫پمس از پايان تحصميل همچنان مجّرد ممى ماننمد‪ ،‬و يما اصمول مدّت هاسمت ترك تحصميل‬
‫كرده اند و باز هم مجردند‪.‬‬
‫ولى اين را هم نمى توان انكار كرد كه طولنى شدن دوران تحصيل يك «مانع بزرگ و‬
‫مهم» براى بسيارى از جوانان در راه ازدواج محسوب مى گردد‪.‬‬
‫دوران تحصميلى براى بسميارى از رشتمه هما در حدود ‪ 18‬سمال يما كممى كمتمر اسمت و‬
‫بنابراين يك جوان هنگامى مى تواند نفس آزادى بكشد كه تقريبا ً ‪ 25‬سال دارد‪ ،‬تازه‬
‫«جوانمى اسمت جوياى كار» (اگمر بتوانيمم كلممه جوان را بمه معناى واقعمى درباره او بمه‬
‫كار ببريم‪ ،‬زيرا قسمت عمده جوانى را پشت سر گذاشته و تنها حاشيه آن باقيمانده‬
‫است!)‪.‬‬
‫صص اسمت ايمن سمن‪ ،‬از ايمن‬ ‫و چنيمن بمه نظمر ممى رسمد كمه در دنياى آينده كمه دنياى تخ ّم‬
‫هم بالتر برود و شايد تا حدود ‪ 35‬سالگى ادامه يابد!‬
‫اكنون ايمن سمؤال پيمش ممى آيمد كمه آيما بايمد «ازدواج» حتما ً متوقّمف بر «پايان دوران‬
‫تحصيل» باشد هر قدر دوران تحصيل طولنى تر گردد؟ يا بايد اين رابطه را كه بعضى‬
‫تصموّر ممى كننمد ناگسمستنى اسمت ميان ايمن دو از بيمن برد‪ ،‬و جوانان را از ايمن شرط‬
‫فوق العاده سنگين آزاد ساخت‪.‬‬
‫صل كممه خود بممه صممورت يممك «دسممتگاه مصممرف» و‬ ‫ولى از طرفممى يممك جوان مح ّمم‬
‫«هزينمه تراش» اسمت‪ ،‬نمه يمك «دسمتگاه توليمد» و ايجاد درآممد‪ ،‬چگونمه ممى توانمد دم از‬
‫ازدواج با آن بارهاى سنگين و كمرشكن‪ ،‬بزند؟ و چگونه مى توان رابطه ازدواج را با‬
‫پايان تحصيل انكار كرد؟‬
‫بمه عقيده مما اگمر كممى آزاد فكمر كنيمم و از دنباله روى هاى غلط بپرهيزيمم حمل ايمن‬
‫مسممأله زياد مشكممل نيسممت‪ ،‬و طرح روشنممى براى آن وجود دارد و آن ايممن كممه‪ :‬چممه‬
‫مانعى دارد جوانان در دوران تحصيل ‪ -‬هنگامى كه به سنين مناسب ازدواج مى رسند‬
‫‪ -‬شريمك زندگمى آينده خود را بما مشورت بما پدران و مادران و دوسمتان دلسموز روشمن‬
‫انتخاب كننممد‪ ،‬نخسممت يممك نوع نامزدى مشروع (خواندن عقممد ازدواج و انجام مراسممم‬
‫مذهمبى و قانونمى‪ ،‬بدون مراسمم عروسمى) كمه نياز بمه هيمچ گونمه تشريفات و تجملت و‬
‫هزينمه هاى سمنگين ندارد‪ ،‬در ميان آنهما برقرار گردد‪ ،‬و دختمر و پسمر بداننمد بمه يكديگمر‬
‫تعلق دارند و شريك زندگى آينده يكديگر خواهند بود‪.‬‬
‫سمپس بما فراهمم شدن امكانات در نخسمتين فرصمت اقدام بمه بقيمه مراسمم ازدواج و‬
‫عروسمى بما وضمع سماده و آبرومندى كننمد‪ .‬فايده ايمن طرح‪ ،‬نخسمت ايمن اسمت كمه يمك‬
‫آرامش روحى به جوانان مى بخشد‪ ،‬و به زندگى آنها نور اميد مى پاشد‪ ،‬و از هيولى‬
‫وحشتناكى از آينده مبهم كه بسيارى از مجردان را آزار مى دهد نجات مى بخشد‪.‬‬
‫و ديگمر ايمن كمه آنهما را در برابر بسميارى از انحرافات اخلقمى بيممه ممى كنمد و از تلف‬
‫كردن وقت هاى فراوانى كه به هنگام امكانات آغاز يك زندگى مشترك‪ ،‬به منظور پيدا‬
‫كردن همسر مناسب مصرف مى گردد‪ ،‬نجات و رهايى مى بخشد و زندگى آنها را در‬
‫يك مسير طبيعى قرار مى دهد‪.‬‬
‫انجام ايممن طرح براى اكثممر جوانان ممكممن اسممت‪ .‬اگممر پدران و مادران‪ ،‬هوشيارى بممه‬
‫خرج دهنمد‪ ،‬خود جوانان همم درسمت بينديشنمد‪ ،‬و ايمن طرح معمول گردد قسممت قابمل‬
‫جهى از مشكلت مربوط به اين مسأله حل خواهد شد‪.‬‬ ‫تو ّ‬
‫خلصه اين كه برقرارى مراسم نامزدى شرعى (عقد خوانده) و پيوند تعلق يك پسر و‬
‫جهى از نياز جنسى خود‬ ‫دختر به يكديگر‪ ،‬به جوانان امكان مى دهد كه قسمت قابل تو ّ‬
‫را از ايمن راه برطرف كننمد‪ ،‬زيرا دوران نامزدى دورانمى اسمت كمه بسميارى از مزاياى‬
‫زندگممى زناشويممى را در بر دارد و مقدار قابممل ملحظممه اى از محرومي ّمت هاى جنسممى‬
‫جوانان را ‪ -‬كه نياز به شرح ندارد ‪ -‬جبران خواهد نمود‪.‬‬
‫و بممه ايممن وسمميله مممى توان جوانان را از آلودگممى بممه فحشمما و انحرافات جنسممى نگاه‬
‫داشت‪ ،‬بدون اين كه هزينه اضافى‬
‫صى به خانواده پسر يا دختر تحميل گردد و يا مسأله به وجود آمدن فرزند پيش آيد‬ ‫خا ّ‬
‫و مشكلى براى ادامه تحصيل آنها ايجاد نمايد‪.‬‬
‫راه ديگر اقدام رسمى به ازدواج تا آخرين مرحله يعنى مرحله عروسى است‪ ،‬منتها با‬
‫صى كممه امروز فراوان اسممت (و بسمميارى از آنهمما شرعا ً هممم جايممز اسممت) از‬
‫طرق خا ّم‬
‫انعقاد نطفمه فرزنمد جلوگيرى شود‪ ،‬چون اشكال عمده ازدواج مسمأله فرزندانمى اسمت‬
‫كمه ميوه آن ممى باشمد كمه تحممل آن براى جوانان در ايمن سمنين و بما اداممه تحصميل‬
‫مشكل است‪ ،‬ولى همه اين طرح ها در صورتى است كه ازدواج از صورت تشريفاتى‬
‫و پر خرج و هزينه هاى كمرشكن فعلى كه هيچ دليل منطقى براى آن وجود ندارد بلكه‬
‫كامل احمقانه به نظر مى رسد‪ ،‬درآيد و ساده و بدون تشريفات برگزار گردد‪.‬‬
‫اگممر راسممتى پدران و مادران‪ ،‬و همچنيممن جوانان خواهان سممعادتند راه ايممن اسممت‪ ،‬و‬
‫نشسمتن در انتظار پايان دوران تحصميلت عالى‪ ،‬و سمپس پيدا كردن يمك شغمل مناسمب‬
‫و آبرومند و پردرآمد‪ ،‬و تهيه خانه و اتومبيل و وسايل ديگر و هزينه هاى سنگين ازدواج‬
‫تشريفاتممى‪ ،‬نتيجممه اش‪ ،‬علوه بر آلودگممى شديممد جوانان و هزاران گونممه انحراف‪ ،‬ايمن‬
‫مى شود كه غالبا ً در سنين نزديك به ‪ 35‬يا ‪ 40‬سالگى كه دوران (بازنشستگى)! كم‬
‫كم نزديك مى شود اقدام به ازدواج كنند و اين گونه ازدواج ها صددرصد غير طبيعى و‬
‫فاقمد روح و اصمالت اسمت‪ ،‬بمه دليمل ايمن كمه هيمچ گونمه هماهنگمى بما سمازمان هاى وجود‬
‫انسان و تاريخى كه غرائز طبيعى براى ازدواج تعيين كرده اند ندارد‪.‬‬
‫‪2‬‬
‫كاهش ازدواج‬
‫يك فاجعه بزرگ اجتماعى‬
‫كاهمش ازدواج‪ ،‬و عدم تمايمل جوانان به زندگمى زناشويمى و روى آوردن به زندگمى غيمر‬
‫طمبيعى تجّرد‪ ،‬و يما صمحيح تمر چيزى كمه اصمل نممى توان نام آن را زندگمى گذارد‪ ،‬فاجعمه‬
‫بزرگى است براى جهان انسانيّت كه همراه ديگر آثار منفى زندگى ماشينى‪ ،‬دامنگير‬
‫انسان قرن ما شده است‪.‬‬
‫كاهممش ازدواج تنهمما از ايممن نظممر فاجعممه آور نيسممت كممه بممه انقراض يمما كمبود نسممل‪،‬‬
‫ممى گرايمد‪ ،‬تما گفتمه شود فعل ‪ -‬و شايمد تما چنديمن سمال ديگمر ‪ -‬فكمر مما از ايمن جهمت‬
‫آسموده اسمت‪ ،‬زيرا جهان انسمانيّت بما كمبود نفرات روبمه رو نيسمت‪ ،‬بلكمه شايمد ازديّاد‬
‫جمعيّت در حال حاضر مايه نگرانى باشد (البتّه در كشورهاى غير صنعتى‪ ،‬و نه صنعتى‬
‫كه جمعيّت كامل در آنها كنترل شده است)!‬
‫بلكممه عيممب ايممن موضوع بيشتممر از ايممن نظممر اسممت كممه افراد مجّرد در واقممع از نظممر‬
‫احساس مسئوليّت اجتماعى بسيار عقب‬
‫هسمتند‪ ،‬آنهما تقريبا ً بمه هيمچ جامعمه اى تعلق ندارنمد و بمه افرادى ممى ماننمد كمه در يمك‬
‫ّ‬
‫فضاى بيكران در حالت بىوزنى در ميان كرات سرگردان باشند!‬
‫آنها ممكن است با كمترين چيزى پيوند خود را از آب و خاك خود بريده‪ ،‬فورا ً به نقطه‬
‫ديگرى پرواز كنند‪ ،‬و يا در صورت ناراحتى با زندگى وداع گويند و از آن چشم بپوشند‪.‬‬
‫آمار انتحار و خودكشمى هما بمه خوبمى ايمن واقعي ّمت را روشمن ممى سمازد زيرا طبمق ايمن‬
‫آمار (خودكشى) در ميان افراد مجّرد به درجات از افراد متأهّل بيشتر است‪.‬‬
‫فرار مغزهمما بيشتممر در ميان افراد مجّرد كممه هنوز پيونممد زندگممى زناشويممى بمما اجتماع‬
‫كشور خود برقرار نساخته اند ديده مى شود‪.‬‬
‫بسميارى از جنايتكاران يما مجّردنمد يما يمك نوع زندگمى شمبيه بمه تجّرد دارنمد‪ .‬در حقيقمت‬
‫زندگى زناشويى‪ ،‬انسان را از اين كه تنها متعلّق به خودش باشد‪ ،‬و هر آن اراده كرد‬
‫هممر نوع تصممميمى درباره خود و آينده خود بگيرد بيرون مممى برد‪ ،‬و بر اثممر احسمماس‬
‫مسممئوليّت در برابر جامعممه كوچكممى كممه نامممش «خانواده» اسممت از هرگونممه تصممميم‬
‫خطرناك و غلط باز مى دارد‪.‬‬
‫ايمن «عدم احسماس مسمئوليّت» و «فقدان پيونمد اجتماعمى» آثار شوم ديگرى همم دارد‬
‫كمه مهمتممر از هممه بمه كار نبسممتن حدّاكثممر نيروهمما و بسمميج نكردن هممه قدرت هما در‬
‫پيشرفمت زندگمى اسمت‪ ،‬چمه ايمن كمه براى اداره زندگمى يمك نفمر آن همم يمك نفمر كمه همر‬
‫طور بر او بگذرد غمى نيست‪ .‬به كار بستن نيروى زيادى لزم نمى باشد!‬
‫همين موضوع است كه زندگى مجردان را با ركود و تنبلى‪ ،‬و بى تفاوتى‪ ،‬در به دست‬
‫آوردن امكانات زندگمى‪ ،‬و بمه كار انداختمن نبوغ خود‪ ،‬و بمى اعتنايمى نسمبت بمه حفمظ‬
‫امكاناتى كه به دست آورده اند‪ ،‬مى آميزد‪.‬‬
‫و نيمز بمه هميمن دليمل اسمت كمه بسميارى از كسمانى كمه در حال تجّرد از اداره زندگمى‬
‫شخص خود عاجزند‪ ،‬و به صورت سربار اجتماع زندگى مى كنند‪ ،‬و افرادى بى اراده و‬
‫مم‪،‬‬‫سست و ولنگار به حساب مى آيند‪ ،‬به هنگام شروع زندگى زناشويى‪ ،‬افرادى مص ّ‬
‫جدّى‪ ،‬بمما اراده‪ ،‬پممر تحرك و هوشيار از آب در مممى آينممد اينهمما همممه معجزه احسمماس‬
‫مسئوليّت است!‬
‫و اين كه در «منابع اسلمى» مى بينيم تأكيد شده «روزى به همراه همسر است» نيز‬
‫شايد اشاره به همين معنا باشد‪.‬‬
‫و از ايمن نظمر افراد مجّرد را ممى توان بمه «چادرنشينان خانمه بدوش» تشمبيه كرد كمه‪،‬‬
‫هرگمز كوششمى براى عمران سمرزمين هايمى كمه موقتا ً در آن زندگمى دارنمد و بمه زودى‬
‫از آن به جاى ديگر كوچ مى كنند‪ ،‬از خود نشان نمى دهند‪ ،‬و در برابر آن بى تفاوتند‪.‬‬
‫از نظمر اخلقمى افراد مجّرد هرگمز يمك «انسمان كاممل» نخواهنمد بود‪ ،‬زيرا بسميارى از‬
‫مفاهيمممم اخلقمممى از قبيممل وفمما‪ ،‬گذشممت‪ ،‬جوانمردى‪ ،‬عاطفممه‪ ،‬محب ّممت‪ ،‬فداكارى و‬
‫حق شناسى بيش از همه جا در محيط خانواده و زندگى مشترك همسران و فرزندان‬
‫تحقّق مى يابد و كسانى كه از اين زندگى دورند به اين مفاهيم كمتر آشنايى دارند‪.‬‬
‫درسمت اسمت كمه قبول مسمئوليت زندگمى مشترك زناشويمى‪ ،‬انبوهممى از مشكلت و‬
‫مسئوليّت ها پيش پاى انسان مى گذارد‪ ،‬ولى مگر انسان بدون استقبال از مشكلت‬
‫و مسئوليّت ها هرگز تكاملى پيدا مى كند؟!‬
‫مسأله پاسخ به نياز طبيعى جسم و روح‪ ،‬و واكنش هاى نامطلوب روانى و جسمى كه‬
‫بر اثر پاسخ نگفتن به اين نياز قطعى و مسلّم پيدا مى شود خود داستان جداگانه اى‬
‫دارد كه بايد جداگانه از آن سخن گفت‪.‬‬
‫جه بمه ايمن واقعيّات غيمر قابمل انكار‪ ،‬اگمر گرايمش بمه «تجّرد» و كاهمش روزافزون‬ ‫بما تو ّم‬
‫ازدواج را يك فاجعه اجتماعى بناميم به هيچ وجه اغراق نگفته ايم‪.‬‬
‫***‬
‫ولى از طرفممى ايممن سممؤال پيممش مممى آيممد كممه بمما ايممن بممن بسممت همما‪ ،‬و مشكلت‬
‫طاقمت فرسمايى كمه جوانان در راه ايمن «وظيفمه‪ ،‬طمبيعى و اجتماعمى» دارنمد چمه بايمد‬
‫كرد؟ آيما بما ايمن زندگمى ماشينمى و آن هممه عوارضمش‪ ،‬بما ايمن توقّعات بيجما‪ ،‬بما ايمن‬
‫اختلف فكر پدران و مادران و جوانان‪ ،‬با اين وضع تحصيلى و هفت خوان هايش! و با‬
‫ايمن وضمع تهي ّمه كار و مشكلتمش‪ ،‬و بما ايمن بمى اعتمادى افراد نسمبت بمه يكديگمر باز‬
‫مى توان اين وظيفه بزرگ و مقدّس را به موقع انجام داد؟‬
‫اينهاست كه بايد دقيقا ً مورد بررسى قرار گيرد و بدون حل آنها‪ ،‬حل نهايى اين معضله‬
‫اجتماعى ممكن نيست‪.‬‬
‫جه شود اين است كه وضع نابسامان كنونى‬ ‫نكته اى كه لزوما ً در اين جا بايد به آن تو ّ‬
‫ازدواج و مشكلتمش در واقمع چيزى اسمت كمه خود مما‪ ،‬و اجتماع مما كمه آن همم هيمچ‬
‫مفهومى جز خود ما ندارد‪ ،‬به وجود آورده ايم‪.‬‬
‫از آسممان بر سمر مما نباريده‪ ،‬از زيمر زميمن سمر درنياورده ماييمم كمه بر اثمر چشمم و همم‬
‫چشممى هما‪ ،‬ندانمم كارى هما‪ ،‬پيمش داورى هاى نادرسمت‪ ،‬محاسمبات غلط‪ ،‬و گرفتارى در‬
‫چنگال يممك سمملسله عادات و رسمموم و تقاليممد كوركورانممه زيان بخممش‪ ،‬ايممن «بنمما» را‬
‫نهاده ايم‪.‬‬
‫بنابراين اگر تصميم بگيريم مى توانيم اين وضع را به هم بزنيم‪ ،‬و طرحى نو بيندازيم‪،‬‬
‫طرحمى كمه بر اسماس واقعيّات و مفاهيمم اصميل زندگمى چيده شده باشمد نمه بر پايمه‬
‫اوهام و خيالت و تقاليد غلط‪.‬‬
‫نه بن بستى در كار است‪ ،‬و نه معجزه اى لزم است‪ ،‬و نه كار به جاى محالى كشيده‬
‫است‪.‬‬

‫‪3‬‬
‫امكان ارتباط هاى نامشروع‬
‫يك عامل مهم ‪ 8‬كاهش ازدواج‬
‫زندگى اجتماعى امروز در بسيارى از قسمت ها از صورت يك زندگى طبيعى و صحيح‬
‫بيرون رفتمه‪ ،‬كمه يمك نمونمه آن كاهمش شديمد ازدواج‪ ،‬و روى آوردن جوانان بمه زندگمى‬
‫غير طبيعى «تجّرد» است‪.‬‬
‫گفتيمم كاهمش ازدواج و توسمعه تجّرد‪ ،‬قطمع نظمر از اثرى كمه روى نسمل بشمر دارد‪ ،‬از‬
‫نظممر ايجاد يممك نوع سمميستم زندگممى بدون احسمماس مسممئوليّت و قطممع پيوندهاى‬
‫اجتماعمى‪ ،‬و بمى تفاوتمى در برابر رويدادهاى اجتماعمى كمه از آثار قطعمى زندگمى افراد‬
‫مجرد است‪ .‬يك فاجعه بزرگ براى جوامع بشرى محسوب مى گردد‪.‬‬
‫و اگمر انحرافات اخلقمى را كمه از ايمن رهگذر دامنگيمر بسميارى از افراد مجّرد ممى شود‬
‫به آن بيفزاييم اهميّت اين مشكل اجتماعى روشن تر خواهد شد‪.‬‬
‫اكنون بمه اتّفاق خواننده عزيمز بررسمى خود را روى عواممل اصملى ايمن پديده خطرناك‬
‫اجتماعى دنبال كنيم‪:‬‬
‫بدون ترديمد ايمن وضمع نابسمامان معلول يمك يما دو علّت نيسمت ولى مسملّما ً در ميان‬
‫جه ممى كنمد كمه يكمى از آنهما مسمأله‬ ‫عواممل اصملى چنمد عاممل بيمش از هممه جلب تو ّم‬
‫«توسعه ارتباط هاى نامشروع» است‪.‬‬
‫زيرا از يمك طرف بر اثمر سمهولت ايمن ارتباط هما‪« ،‬زن» در نظمر بسميارى از جوانان بمه‬
‫صمورت يمك موجود مبتذل و كمم ارزش‪ ،‬و حتمى احيانا ً «رايگان»! درآمده اسمت كمه بمه‬
‫آسانى مى توان به او دست يافت‪.‬‬
‫و به ايمن ترتيمب آن ارزش و اهمي ّمت و شخصميّتى را كمه در سمابق در اجتماع داشمت كه‬
‫براى وصمول بمه او فداكارى زيادى لزم بود بمه كلى از دسمت داده‪ ،‬و ديگمر يمك موجود‬
‫گرانبها و رؤيايى كه نظر جوانان را به خود جلب كند نيست!‬
‫برهنگممى روزافزون زنان‪ ،‬در دنياى امروز بممه ايممن ابتذال كمممك كرده‪ ،‬و اگممر در آغاز‬
‫جه نظر هوسبازان باشد‪ ،‬سرانجام به ابتذال و از ارزش‬ ‫عامل زودگذرى براى جلب تو ّ‬
‫افتادن زن منتهمى ممى گردد‪ ،‬و ايمن درسمت عكمس آن چيمز اسمت كمه ايمن گونمه زنان‬
‫انتظار آن را داشتند!‬
‫به همين دليل آن عشق هاى پاك و مقدّس و آتشينى كه در گذشته به وجود مى آمد‪،‬‬
‫و سرآغاز يك پيوند زناشويى محكم مى شد‪ .‬در اجتماعات امروزى اثرى از آن نيست‬
‫زيرا هميشممه انسممان نسممبت بمه چيزى عشممق آتشيممن پيدا مممى كنممد كممه بمه آسممانى در‬
‫دسمترس او قرار نگيرد‪ ،‬و معنما ندارد نسمبت بمه يمك موضوع مبتذل‪ ،‬و ارزان و رايگان‬
‫عشق بورزد‪ ،‬آن هم يك عشق آتشين!‬
‫***‬
‫از طرف ديگمر بسميارى از افراد بمى بنمد و بار حسماب ممى كننمد چمه دليلى دارد كمه تنهما‬
‫براى دسمترسى بمه يمك زن زيمر بار هزار گونمه «شرايمط» و «مسمئوليّت هاى» ازدواج‬
‫برونمد‪ ،‬در حالى كمه بدون قبول هيمچ يمك از ايمن شرايمط و مسمئوليّت هما دسمترسى بمه‬
‫افراد زيادى مى توانند پيدا كنند؟!‬
‫و لذا ايمن افراد چون بمه عواقمب شوم بمى بنمد و بارى جنسمى و اخلقمى آشنما نيسمتند و‬
‫تنها به ازدواج‪ ،‬و زن از نظر اشباع غريزه جنسى مى نگرند‪ ،‬اصول تن به ازدواج و آن‬
‫همه شرايط و مسئوليّت ها را يك كار احمقانه مى دانند! و لذا همه يا قسمت عمده‬
‫زندگى خود را به حال تجّرد مى گذرانند‪.‬‬
‫جه بممه حقايممق بال اثممر «امكان و سممهولت ارتباط هاى نامشروع» روى كاهممش‬ ‫بمما تو ّمم‬
‫ازدواج كامل روشممن مممى گردد‪ ،‬و بمه هميممن جهممت در جوامممع غربممى كممه ايمن آزادى و‬
‫بمى بندوبارى بيشتمر اسمت ازدواج كاهمش بيشترى پيدا كرده‪ ،‬و اگمر ازدواجمى صمورت‬
‫مى گيرد در سنين بالست‪ ،‬و تازه اين ازدواج ها هم به قدرى سست و بى دوام است‬
‫كه غالبا ً به بهانه هاى كوچك و گاهى مضحك از هم گسسته مى شود!‬
‫***‬
‫قربانيان اين روابط ننگين علوه بر آنچه گفته شد هميشه در كنار اين گونه جوامع كه‬
‫زندگى تجّرد را ترجيح بر زندگى مشترك زناشويمى داده اند دمل هاى چركين متعفنمى‬
‫بمه نام «مراكمز فحشما» و «شهمر نمو»هما وجود دارد كمه خود نيمز يمك عاممل مهمم براى‬
‫كاهش ازدواج‪ ،‬و همچنين از هم پاشيدن خانواده ها مى باشد‪.‬‬
‫ايمن كانون هاى چركيمن كمه الزاما ً در كنار جواممع ناسمالم كنونمى اسمت دليمل روشنمى بر‬
‫عدم سلمت مزاج اين اجتماعات است‪.‬‬
‫مسمأله فحشما و مراكمز بدنام را نبايمد تنهما از نظمر ايمن كمه كانونمى براى توسمعه فسماد‬
‫اخلق‪ ،‬و نشر انواع ميكروب هاى جسمى و روانى است مورد مطالعه قرار داد‪.‬‬
‫همچنيمن نبايمد «فقمط» از نظمر اثرى كمه روى كاهمش ازدواج و روى آوردن بمه زندگمى‬
‫تجّردى دارد مورد بحمث قرار گيرد‪ ،‬اگمر چمه همر يمك از اينهما خود قابمل بحمث و مطالعمه‬
‫فراوان است‪.‬‬
‫بلكمه علوه بر ايمن از نظمر خود زنان بدكار كمه در ايمن مراكمز جممع ممى شونمد و بمه‬
‫خودفروشى مى پردازند كامل قابل دقت و اهميّت است‪.‬‬
‫كسانى كه در اين زمينه مطالعات دقيقى دارند‪ ،‬و كتاب هايى به دنبال تحقيقات وسيع‬
‫خود در ايممن باره نوشتممه انممد همگممى معترفنممد كممه وضممع ايممن دسممته زنان خودفروش‬
‫دردناك ترين و فجيع ترين انواع بردگى قرون وسطى را در نظر مجسم مى سازد‪.‬‬
‫زنانى مطرود‪ ،‬درمانده و بينوا به معناى واقعى‪ ،‬كه هميشه از فرق تا قدم در قرض و‬
‫بدهكارى غرقند‪ ،‬و شب و روز چون شمع مى سوزند تا روشنگر مجالس هوس و لذت‬
‫حيوانمى ايمن و آن باشنمد و عاقبمت همم بمه بدتريمن وضعمى در يمك گوشمه متروك اجتماع‬
‫جان مى سپارند و حت ّى گاهى كسى كه جسد آنها را از زمين بردارد و به خاك بسپارد‬
‫پيدا نمى شود‪.‬‬
‫كدام وجدان اجازه ممى دهمد در عصمرى كمه در آن ادعاى الغاى بردگمى ممى شود چنيمن‬
‫بردگان بينوايمى در كنار اجتماع وجود داشتمه باشنمد و هيمچ كمس در راه آزادى آنهما قدم‬
‫بر ندارد؟!‬
‫ولى نبايمد فراموش كرد كمه ايمن بردگمى رقّمت بار را كمه بدبختانمه بسميارى از جواممع‬
‫حه پاى آن گذارده انمد مولود همان سمهولت‬ ‫امروزى عمل بمه رسمميّت شناختمه انمد و صم ّ‬
‫ارتباط هاى نامشروع است‪.‬‬
‫زيرا زنانممى كممه در ايممن لجنزارهاى متعفّممن اجتماع دسممت و پمما مممى زننممد غالبا ً همان‬
‫قربانيان ارتباط هاى نامشروعنمد كمه تدريجا ً بمه ايمن مراكمز كشيده شده انمد‪ .‬شرح حال‬
‫بعضى از اين زنان كه در پاره اى از كتاب ها آمده بدون شك غم انگيزترين تراژدى ها‬
‫را تشكيممل مممى دهممد‪ ،‬و لك ّ مه ننگممى بر پيشانممى جوامممع امروز محسمموب مممى گردد‪ ،‬و‬
‫متأسفانه كمتر روى آن بحث مى شود‪.‬‬
‫بنابرايمن همم براى جلوگيرى از فرو ريختمن خانواده هما‪ ،‬و همم براى جلوگيرى از سمقوط‬
‫و كاهمش ازدواج‪ ،‬و همم براى آزاد كردن ايمن بردگان بينوا‪ ،‬بايمد جلوى ايمن آزادى و بمى‬
‫بندوبارى جنسممى و امكان ارتباط هاى نامشروع گرفتممه شود‪ ،‬و آن هممم بدون تنظيممم‬
‫برنامه صحيحى ممكن نيست‪.‬‬
‫جه بممه حقايممق بال بايممد در مورد خودشان و دوسممتانشان مراقبممت‬ ‫جوانان عزيممز بمما تو ّم‬
‫بيشتمر بمه عممل آورنمد و از سمخنان مبتذل فريبنده اى كمه براى كشانيدن آنهما بمه ايمن‬
‫بى بندوبارى ها از حلقوم افراد ناپاكى بيرون مى آيد وقعى ننهند‪.‬‬
‫كسانى كه اين وضع و اين مراكز را به عنوان يك ضرورت اجتماعى معّرفى مى كنند‪،‬‬
‫و به اين وسيله مى خواهند از قبح و زشتى فحشا و رفت و آمد به اين مراكز بكاهند‪،‬‬
‫بلكممه پمما را از ايممن فراتممر نهاده‪ ،‬ايممن عمممل ناروا را وسمميله اى براى حفممظ پاكممى‬
‫خانواده ها!! و سلمت جوانان!! بنامند سخت در اشتباهند‪.‬‬
‫آيما وجود يمك لجنزار متعفمن كمه عاممل گسمترش انواع فسماد اخلق و احيانا ً بيمارى هاى‬
‫جسمى مى شود‪ ،‬و به همين دليل غالبا ً آن را از اجتماعات جدا مى كنند و با ديوارهاى‬
‫بلندى به دور اين زندانيان سيه روز و طرد شده به گمان خود از سرايت اين فساد به‬
‫داخل خانواده ها جلوگيرى مى نمايند‪ ،‬آيا وجود چنين لجنزارى يك ضرورت اجتماعى و‬
‫رفت و آمد در آن وسيله سلمت است؟‬
‫‪4‬‬
‫زنجيرهايى كه بر دست و پاى‬
‫جوانان سنگينى مى كند‬
‫«درسمت اسمت كمه از وقمت طمبيعى ازدواج مما مدت هما گذشتمه اسمت ولى مما چگونمه‬
‫مى توانيم ازدواج كنيم با اين كه هنوز منزل شخصى نداريم‪.‬‬
‫هنوز اتومبيل سوارى نداريم‪.‬‬
‫هنوز شغل پردرآمدى به دست نياورده ايم‪.‬‬
‫هنوز پول هنگفتمى كمه جواب گوى هزينمه هاى سمنگين ازدواج‪ ،‬و هدايما و كادوهاى خانمم‬
‫عروس و بستگان و اقوام او باشد ذخيره نكرده ايم‪.‬‬
‫هنوز محمممل مناسمممب بزرگ و آبرومندى براى برگزارى جشمممن هاى ازدواج در نظمممر‬
‫نگرفته ايم هنوز‪ ...‬و هنوز‪.»!...‬‬
‫* «مما چگونمه بما ازدواج دخترمان موافقمت كنيمم بما ايمن كمه هنوز يمك شوهمر ايده آل‪ ،‬بما‬
‫درآمد كافى‪ ،‬شغل آبرومند‪ ،‬پست خوب‪ ،‬خانه و زندگى‪ ،‬خوش تيپ‪ ،‬فاميل دار و‪ ...‬به‬
‫خواستگارى‬
‫او نيامده و هر كس آمده غالبا ً فاقد يك يا دو تا از اين شرايط بوده است!؟‬
‫بمه علوه هنوز جهيزيمه لزم تهي ّمه نكرده ايمم و از وسمايل منزل‪ ،‬فرش و مبمل‪ ،‬يخچال و‬
‫ماشيمن رختشويمى و سمرويس هاى مختلف غذاخورى‪ ،‬اتمو و جارو برقمى‪ ،‬چرخ خياطمى‬
‫و‪ ...‬دو سه قلم كسرى داريم!‬
‫و البت ّمه بما ايمن وضمع اقدام بمه ازدواج دختمر‪ ،‬جمز آبروريزى چيزى نيسمت! خدا از سمر‬
‫اجتماع مما نگذرد كمه ايمن هممه قيمد و بنمد بر پاى مما گذارده اسمت‪ !...‬چمه كنيمم شرايمط‬
‫سخت و مزاحم محيط به ما غير از اين اجازه نمى دهد»‪.‬‬
‫***‬
‫اينها درد دل ‪ -‬يا صحيح تر عذر و بهانه هاى بنى اسرائيلى ‪ -‬جمعى از جوانان‪ ،‬دختران‬
‫و پسمممران و پدران و مادران در مورد عدم اقدام بمممه اممممر حياتمممى ازدواج اسمممت‪،‬‬
‫دانشمندى مى گويد‪« :‬زندگى دو قسمت بيش نيست‪ :‬نيم اوّل به اميد نيم دوّم‪ ،‬و نيم‬
‫دوّم در حسرت نيم اوّل سپرى مى شود!»‪.‬‬
‫و اگمر بمه جاى كلممه «اميمد» كلممه «رؤيما» بمه كار بريمم شايمد عبارت رسماتر باشمد و‬
‫بگوييممم‪ :‬نيممم اوّل زندگممى در رؤيايممى نيممم دوّم‪ ،‬و نيممم دوّم در حسممرت نيممم اوّل تلف‬
‫ممى شود! نمونمه روشمن ايمن موضوع هميمن مسمأله ازدواج بسميارى از جوانان ماسمت‪.‬‬
‫نيمى از عمرشان براى به دست آوردن همسر ايده آل تلف مى شود و نصف ديگر در‬
‫حسرت ندانم كارى هاى نصف اوّل‪ .‬به هر حال به اين جوانان و به آن پدران و مادران‬
‫بايد گفت اين قيد و بندهاى غلط و مزاحم را كسى جز خود شما به دست و پاى شما‬
‫نگذاشته است‪.‬‬
‫شماييممد كممه يممك مفهوم توخالى و صممددرصد خيالى براى زندگممى زناشويممى درسممت‬
‫كرده ايمد‪ ،‬و براى رسميدن بمه يمك سمعادت و خوشبختمى «خيالى» سمعادت و خوشبختمى‬
‫«واقعى» را از دست مى دهيد‪.‬‬
‫مطمئن باشيمد ايمن مرزهما و خطوطمى كمه براى سمعادت خود ترسميم كرده ايمد هرگمز‬
‫شما را خوشبخت نخواهد نمود‪ ،‬و تمام آزمايش ها و تجربه ها نيز اين حقيقت را ثابت‬
‫كرده است‪.‬‬
‫اين چشم و هم چشمى ها‪ ،‬اين تقليدهاى كوركورانه از يكديگر‪ ،‬اين اصالت بخشيدن‬
‫بمه امور غيمر اصميل‪ ،‬ايمن عينمك هاى گمراه كننده در ديمد صمحيح زندگمى‪ ،‬ايمن توقعات‬
‫پردامنممه و بممى انتهمما‪ ،‬ايممن رؤياهاى كاذب و سممراب هاى فريبنده‪ ،‬آرى اينهاسممت كممه‬
‫زنجيرهاى گران بر دسممت و پاى شممما گذارده و شممما را از انجام ضرورى تريممن كار‬
‫براى يك جوان باز مى دارد‪.‬‬
‫شما جوانان‪ ،‬شما پدران و مادران اگر كمى تصميم و اراده و شهامت به خرج دهيد و‬
‫اين زنجيرهاى اسارت‪ ،‬اسارت در چنگال وهم و خيال و رؤيا را پاره كنيد و اين بت ها‬
‫را بشكنيممد آن گاه احسمماس خواهيممد كرد كممه چممه اندازه آزادى روح‪ ،‬و راحتممى پيدا‬
‫كرده ايد و سعادتمند و خوشبخت شده ايد‪.‬‬
‫راستى شما چه كسى را پيدا مى كنيد كه در آغاز جوانى خانه و زندگى و همه چيزش‬
‫جور بوده كمه چنيمن توقعمى را درباره خودتان يما همسمرتان پيدا كرده ايمد‪ ،‬همر كسمى را‬
‫مممى بينيممد غالبا ً از صممفر شروع كرده اسممت‪ .‬بله آنهمما كممه نسممل اندر نسممل ثروتمنممد و‬
‫ما آنها هم چون غالباً‬ ‫اشرافى بوده و پول مفتى به چنگ آورده اند شايد چنين باشند‪ ،‬ا ّ‬
‫افراد خودسمماخته نيسممتند خوشبختانممه يمما بدبختانممه قدرت نگاهدارى اينهمما را نخواهنممد‬
‫داشت‪.‬‬
‫كارها را سهل بگيريد‪ ،‬همين كه شرايط ساده و عاقلنه ازدواج فراهم شد اقدام كنيد‪.‬‬
‫جب نكنيد حت ّمى با تحصيل‬ ‫به عقيده ما يك ازدواج بدون پيرا يه و سهل و سماده اگر تع ّم‬
‫هم كامل سازگار است‪ ،‬مشروط به اين كه طرفين معناى ازدواج صحيح را درك كنند‪.‬‬
‫و نيمز درك كننمد كمه هممه چيمز جهان آفرينمش تدريجمى اسمت و شرايمط زندگمى بهتمر همم‬
‫تدريجا ً فراهم مى گردد و توقعات هم بايد هميشه در حدود امكانات باشد‪.‬‬
‫جوانانمى كمه بمه دنبال ايمن تشريفات و رؤياهما در بيراهمه هما سمرگردانند‪ ،‬گويما فراموش‬
‫كرده انمد آنچمه در ازدواج اصمالت دارد مسمأله وجود «دو انسمان» اسمت كمه يكديگمر را‬
‫درك كنند و همچنين مفهوم صحيح زندگى را و به آن عشق بورزند‪.‬‬
‫صمحيح وجود داشتمه باشمد بقيمه هيمچ اسمت و اگمر همم وجود نداشتمه باشمد مسملّما ً بقيمه‬
‫و به همين دليل دستورات عالى مذهب ما براى‬ ‫هرگز خوشبختى نمى آفريند‪.‬‬
‫انجام يك ازدواج صحيح هيچ چيز را‪ ،‬جز وجود دو انسان عاقل (دو همسر) كه خواهان‬
‫ما ببينيد اين مسأله ساده به‬ ‫زندگى مشترك زناشويى با هم باشند شرط نمى داند ا ّ‬
‫چه روزى افتاده است؟!‬
‫صلين علوم دينمى و‬ ‫جه ايمن كمه زندگمى سماده مح ّم‬
‫نكتمه جالب تو ّم‬
‫طلّب جوان مى تواند الگوى عملى روشنى براى ساير جوانان باشد (دقّت كنيد)‪.‬‬
‫تقريبا ً ‪ 99‬درصممممد ايممممن‬
‫آقايان در ضممن تحصميل‪ ،‬اقدام بمه ازدواج ممى كننمد و بما ايمن كمه برناممه هاى درسمى در‬
‫حوزه هاى علمى كامل سنگين ا ست و تمام وقت آنها را اشغال مى كند چون اساس‬
‫زندگمى در ايمن محيمط هما بما الهام از دسمتورهاى اسملم بر «سمادگى» اسمت‪ ،‬بما همان‬
‫كممك خرج مختصمر كمه از بيمت المال حوزه هاى علممى‪ ،‬بمه آنهما داده ممى شود‪ ،‬و يما بما‬
‫زراعت و كشاورزى و كار ساده اى كه بعضى از آنان در ايّام تابستان دارند‪ ،‬و يا مانند‬
‫اينهما‪ ،‬زندگمى خود را در دوران تحصميل بما نهايمت پاكمى و سمادگى اداره ممى كننمد بدون‬
‫ايمن كمه بما عواقمب شوم زندگمى تجّرد روبمه رو گردنمد و از ايمن نظمر كامل احسماس‬
‫آرامش و خوشبختى مى كنند‪.‬‬

‫‪5‬‬
‫هفت خوان زندگى زناشويى‬
‫* بسميارى از مسمائلى كمه مما آنهما را «ضرورت هاى ناگوار و اجتناب ناپذيمر» زندگمى‬
‫مى دانيم فرآورده هاى اعمال غير منطقى خود ماست و غالبا ً اجتناب پذير است!‬
‫* بسمميارى از دام هايممى كممه گمان‬
‫مى كنيم دست تقدير بر سر راه ما گذارده همان زنجيرهايى است كه دانه هاى آن را‬
‫با دست خود به هم بافته ايم‪.‬‬
‫* قسمت زيادى از مشكلت زندگى ما‪ ،‬اشكال تراشى ها‪ ،‬بهانه جويى ها‪،‬‬
‫لجاجمت هما و احيانا ً محصمول عدم انعطاف هايمى اسمت كمه مما در مواجهمه بما حوادث‬
‫ممى گوينمد «رسمتم»‬ ‫نشان مى دهيم‪ ،‬و نه مشكلت واقعى!‬
‫قهرمان افسمانه اى ايران روزى تصمميم بمه تسمخير بعضمى از مناطمق ايمن كشور كمه تما‬
‫آن زمان هيچ يك از يلن موفق به گشودن آن نشده بودند گرفت‪.‬‬
‫او در مسمير خود بمه سموى قلب ايمن منطقمه بما «هفمت‬
‫مانمع» بزرگ كمه همر يمك از ديگرى وحشتناك تمر بود برخورد كرد‪ ،‬گاهمى بما ديمو سمفيد و‬
‫زمانمى بما اژدهاى غول پيكمر و گاهمى بما جادوگران خطرناك روبمه رو شمد و سمرانجام بما‬
‫زورمندى و مهارت و قهرمانى مخصوص به خود آنها را يكى پس از ديگرى پشت سر‬
‫گذاشممت و از ايممن هفممت مرحله (هفممت خوان) گذشممت و شاهممد پيروزى را در آغوش‬
‫گرفت‪ ،‬كه فردوسى حماسه سراى ايران آن را در شاهنامه با ريزه كارى هاى جالبى‬
‫آورده است‪.‬‬
‫اين «افسانه» تجسم شاعرانه اى است از انبوه مشكلت زندگى انسان ها‪ ،‬و تعدد و‬
‫كثرت آنها و طرحى براى نشان دادن راه پيروزى و غلبه بر اين مشكلت‪.‬‬
‫مسمأله ازدواج و عبور از عقبات آن‬
‫در محيممط امروز دسممت كمممى از عبور «رسممتم» از «هفممت خوان افسممانه اى» مزبور‬
‫ندارد بما ايمن تفاوت كمه هممه جوانان بما آن شجاعمت و قدرت رسمتم را براى پشمت سمر‬
‫نهادن اين هفت خوان ندارند و يا اصول چنان تصميمى نگرفته اند!‬
‫همان طور كمممه در گذشتمممه همممم اشاره‬
‫كرديم كمتمر مسأله اجتماعمى ماننمد ا ين مسمأله از صورت اصملى و طمبيعى خود بيرون‬
‫رفته و اين چنين پيرايه هاى زيانبخش و مزاحمى به آن بسته شده است‪.‬‬
‫بيشتر ناله ها‪ ،‬شكايت ها‪ ،‬و داد و فريادهاى جوانان و پدران و مادران‬
‫از سنگينى بار ازدواج مربوط به همين پيرايه هاست‪ .‬وگرنه اصل و اساس اين مسأله‬
‫ساده تر و پاكيزه و مقدّس تر از آن است كه اين همه بدبختى و دردسر در پيش يا به‬
‫دنبال خود داشته باشد‪.‬‬
‫ازدواج در شرايمط كنونمى براى بسميارى حكمم اسمتخراج «طل» از پاره اى معادن دارد‬
‫كمه آن قدر بما مواد زايمد و خارجممى آميختممه شده كمه اسممتخراج آن مقرون بمه صمرفه‬
‫اين مواد خارجى زايد‬ ‫نيست و به زحمتش نمى ارزد!‬
‫ازدواج‪ ،‬همان چشممم و هممم چشمممى همما‪ ،‬ارزش هاى موهوم‪ ،‬رسمموم و عادات غلط‪،‬‬
‫هوس هاى زودگذر‪ ،‬كسب افتخار و شخصيت و آبروهاى خيالى است‪.‬‬
‫ازدواج در ميان انبوه ايممن مشكلت چهره اصمملى خود را بممه‬
‫كلى از دسمت داده و بمه صمورت «غول بيابان هراس انگيزى» درآمده كمه باركمش آن‬
‫از همه بدتر‬ ‫شدن كار همه كس نيست‪.‬‬
‫ايمن كمه كمتمر كسمى شهاممت مبارزه بما ايمن پيرايمه هما و مواد زايمد را دارد‪ ،‬تحصميل‬
‫كرده ها در اين قسمت از بى سوادها بدتر‪ ،‬و امروزى ها از قديمى ها در اين مبارزه‬
‫بسممميارى بممما ايمممن اسمممتدلل غلط خود را‬ ‫ضعيف تر و ناتوانترند‪.‬‬
‫دلخوش مى كنند كه‪« :‬آخر مگر انسان در طول عمر خود چند بار ازدواج مى كند كه‬
‫بخواهمد آن را بمه سمادگى برگزار نمايمد؟ بگذار بمه آخريمن آرزوهما و هوس هما و تمايلت‬
‫درونى خود جامه عمل بپوشانيم!‬
‫غافمل از ايمن كمه ايمن اسمتدلل غلط هنگاممى كمه بمه صمورت‬
‫همگانمى و هممه گيمر درآممد بزرگ تريمن سمد ّ راه سمعادت و خوشبختمى جوانان و حت ّمى‬
‫استدلل كنندگان مى شود‪.‬‬

‫***‬

‫جوانان بايمد بما قهرمانمى خود‪ ،‬ماننمد رسمتم از خوان هاى هفتگانمه ايمن راه دور و دراز‬
‫جب نكنيد‪ ،‬اين راه هم هفت‬ ‫بگذرند و اين طلسم هاى جادويى را در هم بشكنند اگر تع ّ‬
‫‪ -1‬توقّعات نامحدود و‬ ‫خوانى دارد كه عبارتند از‪:‬‬
‫رؤيايى‪ ،‬توقّعات دختران از پسران‪ ،‬و پسران از دختران و پدران و مادران از هر دو‪.‬‬
‫‪ -2‬اشكال تراشمممى هاى بمممى مورد بسممميارى از پدران و مادران و اقوام و فاميمممل و‬
‫‪ -3‬مهريه هاى سنگين و كمرشكن‪.‬‬ ‫دوستان و آشنايان‪.‬‬
‫‪ -4‬تشريفات زايمد مربوط بمه مراسمم‬
‫ازدواج و هزار گونممه «مقدّمات» و «مخلفات» و چشممم و هممم چشمممى هاى كشنده‪.‬‬
‫‪ -5‬ايرادگيرى در هم طراز بودن و هم شأن بودن دو خانواده!‬
‫‪ -6‬عشمق هاى آتشيمن و غيمر قابمل كنترل و در عيمن حال حسماب‬
‫‪ -7‬وسممممممممممواس خارج از حد ّ و عدم‬ ‫نشده‪.‬‬
‫هنگاممى كمه در‬ ‫اعتماد و ايمان به عدم خيانت يكديگر در آينده‪.‬‬
‫اين مشكلت هفتگانه مى انديشيم مى بينيم بيشتر آنها مربوط به متن مسأله ازدواج‬
‫نيست و هر چه هست مربوط به حواشى و زوايد آن است‪.‬‬

‫***‬

‫بمه عنوان نمونمه مسمأله «همم طراز» بودن (و بمه اصمطلح «كفمو» بودن) را در نظمر‬
‫مى گيريم‪ .‬اين موضوع كه براى بسيارى مانع بزرگ ازدواج محسوب مى شود چيزى‬
‫جوانممممممى كممممممه خود را‬ ‫جز تحريف واقعيّت ها نيست‪.‬‬
‫مهندس نفت معرفى مى كرد و به اعتراف خودش حقوق كافى داشت و در حدود ‪30‬‬
‫سال از سنش‬

‫گذشته بود‪ ،‬از اين كه تا كنون موفق به ازدواج نشده است شكايت مى كرد و ناله ها‬
‫او ممى گفمت‪ :‬آخمر نممى توانمم از همر خانواده اى‬ ‫داشت‪.‬‬
‫همسمر اختيار كنمم‪ ،‬بايمد سمراغ يمك خانواده بما شخصميّت و محترم! و همم طراز خودم‬
‫ما‬
‫ا ّمم‬ ‫بروم‪.‬‬
‫هنگاممى كمه سمراغ آنهما ممى روم چنان ترسميمى از ازدواج و شرايمط و مخارج آن براى‬
‫من مى كنند كه تنها يك «مغز الكترونيكى» مى تواند آن را محاسبه نمايد!‪...‬‬
‫گفتمم‪ :‬بمبينم منظور شمما از «شخصميت‬
‫و احترام و‪ »...‬سممواد و معلومات كافممى اسممت؟ مممن خانواده هاى زيادى را بممه شممما‬
‫نشان مى دهمم كه دختران تحصيل كرده با لياقتى دارند و آماده ازدواج با امثال شما‬
‫هستند؟ يا اين كه منظور شما از شخصيت‪ ،‬داشتن صفات عالى انسانى و ارزش هاى‬
‫اخلقمى و يما امتيازات جالب جسممى و بدنمى اسمت؟ باز چنيمن افرادى كمم نيسمتند و در‬
‫ما اصيل و نجيب چنين افرادى فراوانند‪.‬‬ ‫ميان خانواده هاى كم ثروت و ا ّ‬
‫ولى گمان نممى كنمم منظور شمما هيمچ يمك از اينهما باشمد‪ .‬منظور شمما از خانواده بما‬
‫شخصيت و محترم و‪ ...‬اين است كه عمو و عموزاده اش مدير كل و رئيس كل باشند‬
‫و پدر و مادر او پرپول و ثروتمنمد‪ ،‬خانمه و اتومبيمل و زندگمى پمر زرق و برق و مرتمبى‬
‫داشته باشند؟ اين طور نيست؟‪ ...‬ديدم منظورش همين است‪.‬‬
‫گفتممم شممما كممه در زندگممى چنيممن اشتباه بزرگممى را مرتكممب شده ايممد كممه‬
‫شخصميّت را در ايمن امور ممى دانيمد‪ ،‬نمه در امتيازات واقعمى انسمانى‪ ،‬بايمد ايمن چنيمن در‬
‫جه اين كه‬ ‫جالب تو ّ‬ ‫زجر و شكنجه باشيد‪.‬‬
‫در روايات اسلمى ما با مسأله هم طراز بودن به اين مفهوم غلط كه در آن زمان ها‬
‫در ميان قبايل و اجتماعات طبقاتى به شدت رواج داشت شديدا ً مبارزه شده و عموم‬
‫زنان و مردان‪ ،‬دختران و پسران با ايمان را هم طراز معرفى نموده است‪.‬‬
‫در روايات اسملمى‬
‫مى خوانيم‪« :‬المؤمن كفو المؤمن» هر فرد با ايمان از هر فاميل و هر خانواده‪ ،‬و هر‬
‫نژاد و طبقه اى باشد هم شأن فرد با ايمان ديگر است‪.‬‬
‫بنابرايمممن اگمممر موهومات مربوط بمممه زندگمممى طبقاتمممى و‬
‫رده بندى هاى اجتماعممى برداشتممه شود‪ ،‬و طرفيممن ازدواج يكديگممر را بممه خاطممر آنچممه‬
‫ارزش انسمانى و منطقمى و عقلنمى دارد بخواهنمد نمه بمه خاطمر پسمت هاى عموهما و‬
‫عموزاده هما‪ ،‬و ثروت و ماشيمن و املك خاله هما و خاله زاده هما‪ ،‬مطمئنا ً ايمن مشكمل‬
‫حل خواهد شد‪ .‬اتفاقا ً بسيارى از مشكلت ديگر ازدواج نيز از همين نمونه است‪.‬‬

‫‪6‬‬
‫پدران و مادران سختگير‬
‫اين پدران و مادران‪ ،‬آينده فرزندان عزيز خود را شديدا ً به مخاطره‬
‫مى اندازند‬

‫بسميارى از پدران و مادران كمه بمه اصمطلح «خرشان از پمل گذشتمه» و دوران جوانمى‬
‫را با همه رنج ها و مشكلتش «چنان كه افتد و دانى» پشت سر گذاشته اند‪ ،‬و خبرى‬
‫از طوفانمى كمه در دل جوانان ‪ -‬اعمم از دختران و پسمران ‪ -‬در مورد پاسمخگويى صمحيح‬
‫بممه غريزه جنسممى برپاسممت‪ ،‬ندارنممد‪ ،‬در مورد مسممائل مربوط بممه ازدواج پسممران و‬
‫دخترانشان فوق العاده «خونسرد» و يا «سختگيرند»‪.‬‬
‫اين «خونسردى» و «سختگيرى» كه هر دو از يك‬
‫ريشه روانى منشعب مى شوند گاهى به حدّى مى رسد كه تأخير يك سال و ‪ 5‬سال‬
‫در نظر آنها يك كار ساده و كوتاه مدّت است! «خوب امسال نشد‪ ،‬ان شاءالله سال‬
‫آينده‪ ،‬و يا حال نمى شود چند سال ديگر‪ ،‬هنوز دير نشده!‪.»...‬‬
‫غافمل از ايمن كمه يمك سمال كمه هيمچ‪ ،‬گاهمى تأخيمر يمك‬
‫ساس ‪ -‬ممكمن اسمت سمرنوشت جوانمى را عوض‬ ‫ماه يما حت ّمى چنمد روز ‪ -‬در مواقمع ح ّم‬
‫معلوم‬ ‫كند‪.‬‬
‫نيست اين پدران و مادران چرا گذشته خود را به ياد نمى آورند؟‬
‫چرا به اين زودى طوفان ها‪ ،‬و شور جوانى قبل از تأهل خود را فراموش‬
‫كرده اند؟ چرا خود را به جاى فرزندان جوانشان فرض نمى كنند؟!‬
‫در حالى كمه ايمن قياس بمه نفمس كمه‬
‫جوانان را همچون خودشان خونسممرد فرض مممى كننممد بسمميار خطرناك اسممت و غالباً‬
‫گران تمام مى شود و گاهى به جنون مى كشد‪.‬‬
‫يكممى از عوامممل اصمملى گريممز جوانان از محيممط خانواده‪ ،‬خودكشممى همما‪،‬‬
‫جه به اين واقعيّت است‪ .‬مخصوصا ً اگر موضوع بحث‪،‬‬ ‫انحراف ها‪ ،‬و بيمارى ها عدم تو ّ‬
‫ً‬
‫جوانان پرهيزكار و پاكدامممن و بمما ايمان باشنممد كممه اتفاقا سممخن ممما بيشتممر درباره‬
‫آنهاست‪.‬‬
‫سهل انگارى پدران و مادران درباره اين گونه افراد هم ظالمانه تر است و هم دور از‬
‫گرچمه مشكلت ازدواج و مسمئوليّت هاى ناشمى از آن‬ ‫واقع بينى و مآل انديشى‪.‬‬
‫براى پدران و مادران غالبا ً سممبب مممى شود كممه ناخودآگاه تشخيصممى را كممه از وضممع‬
‫جوانان و بحران طغيان غريزه جنسى آنان دارند‪ ،‬به دست فراموشى بسپارند‪ ،‬و يا به‬
‫خود بباورانند كه هنوز وقت بسيار است‪ ،،‬و بگويند‪:‬‬
‫مگرچه خبر است به اين زودى؟!‪...‬‬
‫هنوز دهنشان بوى شير مى دهد!‪...‬‬
‫چه و ايممن‬‫چه انممد‪ ،‬ب ّ م‬‫هنوز ب ّ م‬
‫هنوز و‬ ‫حرف ها؟‪...‬‬
‫هنوز‪...‬‬
‫ولى همين «هنوز»هاست كه گاه عواقب دردناك آن يك عمر تمام دامان خود پدران و‬
‫مادران را خواهد گرفت‪ ،‬آن هم در موقعى كه راهى براى جبران آن وجود ندارد‪.‬‬
‫«سمممختگيرى هايمممى» كمممه پدران و مادران در‬
‫انتخاب همسمر براى فرزندانشان نشان ممى دهنمد و قيود و شروط بمى اسماس و حت ّمى‬
‫گاهى مضحك‪ ،‬كه براى ازدواج آنها قائل مى شوند‪ ،‬و احيانا ً تا سر حد ّ وسواس پيش‬
‫مى روند‪ .‬غالبا ً از همين عدم احساس ضرورت سرچشمه مى گيرد‪.‬‬
‫زيرا هميشممه اگممر انسممان ضرورت چيزى را‬
‫احسماس كرد شرايمط آن را كمم و سمبك ممى كنمد‪ ،‬و اصمل اغماض و گذشمت و همكارى‬
‫را پايه تمام بحث ها و تصميم ها قرار مى دهد‪ ،‬بعكس عدم احساس ضرورت انسان‬
‫را مشكل پسند و غير قابل انعطاف مى سازد‪.‬‬

‫در مقاله اى خواندم بعضمى از افراد سمختگير و وسمواسى هنگام خريدن اتومبيمل حت ّمى‬
‫آن را «بمو» ممى كننمد! مثمل ايمن كمه گوشمت اسمت يما سمبزيجات! ايمن افراد هنگاممى كمه‬
‫مه خود تصديق بخواهند‪ ،‬هنگام انتخاب همسر براى‬ ‫براى خريدن اتومبيل از نيروى شا ّ‬
‫و‬ ‫دختر و پسر خود پيداست چه ها مى كنند؟‬
‫جه ايمن كمه بسميار ديده شده ايمن گونمه پدران و مادران وسمواسى پايشان در‬ ‫جالب تو ّم‬
‫چاله هايى فرو مى رود كه هرگز انتظار آن را نداشتند‪.‬‬
‫شايمد علّت روانمى آن همم ايمن باشمد كمه تنهما‬
‫افراد متقلّب‪ ،‬متظاهمر و تودار ممى تواننمد بما صمحنه سمازى و پشمت همم اندازى‪ ،‬چاخان‬
‫كردن‪ ،‬و در باغ سبز نشان دادن خود را در دل اين گونه افراد وسواسى جا كنند‪ ،‬و ال‬
‫اين كار از دست افراد سليم النفس عادى هرگز ساخته نيست! آنها هرگز نمى توانند‬
‫درست است كه براى انتخاب همسر حتماً‬ ‫جه آنها را به خود جلب كنند‪.‬‬
‫تو ّ‬
‫بايمد دقمت كافمى بمه خرج داد‪ ،‬انتخاب يمك شريمك براى تمام عممر غيمر از خريدن يمك‬
‫ولى‬ ‫پيراهن يا لباس است‪.‬‬
‫«دقّت» با «سختگيرى و وسواس» فرق بسيار دارد‪.‬‬
‫هميمن كمه ظواهمر اممر نشان دهمد‪ ،‬طرف‪ ،‬شايسمته همسمرى اسمت‪،‬‬
‫تحقيقاتى هم كه به دنبال آن از افراد مطّلع به عمل مى آيد اين حقيقت را تأييد كند‪،‬‬
‫بايممد بدون ترديممد اقدام كرد‪ ،‬و از لطممف و يارى خداى بزرگ مدد گرفممت‪ ،‬و مطمئناً‬
‫نتيجه آن بد نخواهد بود‪.‬‬
‫بمما الهام از دسممتورات مكّرر اسمملمى در مورد تعجيممل در ازدواج فرزندان‪ ،‬و بمما‬
‫الهام از فرمان عقممل و آزمايممش هاى فراوان مطّلعان‪ ،‬بايممد بممه همممه پدران و مادران‬
‫توصممميه كرد‪ ،‬كمممه در مسمممأله ازدواج فرزندان خود از خونسمممردى‪ ،‬و سمممختگيرى هاى‬
‫بمى مورد بمه شدّت بپرهيزنمد‪ ،‬و خطراتمى را كمه از ايمن سمختگيرى هما و خونسمردى هما‬
‫ناشى مى شود كوچك نشمرند و آينده فرزندان عزيز خود را به مخاطره نيندازند‪.‬‬
‫نبايممد فراموش كرد كممه غريزه جنسممى‬
‫جوان به قدرى نيرومنمد اسمت كه ناديده گرفتن و سمهل انگارى در مورد آن همه گونه‬
‫انفجارى را ممكن است به دنبال داشته باشد‪.‬‬
‫سراسر تاريخ بشر‪ ،‬و سراسر زندگى روزمّره انسان ها نشان مى دهد كه‬
‫خطرات ناشمى از انفجار ايمن غريزه بما هيمچ چيمز برابرى نممى كنمد‪ ،‬و از هممه مهمتمر و‬
‫ريشه دارتر است‪.‬‬

‫‪7‬‬
‫كدام يك انتخاب كنند‪:‬‬
‫جوانان يا پدران و مادران؟‬
‫اين انتخاب خودم و اين هم انتخاب پدر و مادرم!‬
‫اين سرگذشت عجيب كه نظائرش كم نيست در جرايد بود‪:‬‬
‫عروس ‪ 18‬سمماله اى چنممد لحظممه پيممش از عقممد‪ ،‬پيراهممن‬
‫عروسميش را درآورد و بعمد از پوشيدن لباس مردانمه از پنجره اطاق بمه حياط پريمد و‬
‫فرار كرد‪ ،‬او سمپس خودش را بمه يكمى از حمام هاى نارممك رسمانيد و رگ دسمتش را‬
‫بريمد و بمه حال اغمما افتاد‪ ،‬كممى بعمد متوجمه شدنمد و او را بمه يكمى از درمان گاه هما‬
‫او پممس از نجات از مرگ‪ ،‬ماجراى‬ ‫رسانيدند و از مرگ حتمى نجات يافت‪.‬‬
‫«تمما‬ ‫زندگيش را براى يكى از مقامات انتظامى چنين شرح داد‪:‬‬
‫سال گذشته من در دبيرستان تحصيل مى كردم‪ ،‬و نامزد «جوانى» بودم كه خودم او‬
‫را پيدا كرده بودم‪ ،‬سال گذشته هنگامى كه روزنامه را ورق مى زدم ناگهان چشمم به‬
‫عكس نامزدم افتاد كه به جرم سرقت جواهرات از طرف مأموران ژاندارمرى نارمك‬
‫بممممممما‬ ‫دستگير شده بود‪.‬‬
‫ناباورى به خانه او تلفن زدم و بعد از تحقيق فهميدم قضيه صحت دارد‪ ،‬و او به همراه‬
‫باندى به سرقت مى رفته و الن هم هر چه دارد از سرقت است!‬
‫البت ّه من با اين تحقيق نيز قانع نشدم‪،‬‬
‫و به شركتمى كمه او اد ّمعا ممى كرد يكمى از «مهندسمان پمر مسمئوليّت» آن شركمت اسمت‬
‫مراجعه كردم‪ ،‬فهميدم تمام اين حرف ها دروغ بوده و مسئولن آن شركت اصل چنين‬
‫تما ايمن كمه يمك ماه پيمش يكمى از دوسمتان پدرم بمه‬ ‫كسى را نمى شناسند!‬
‫خواسمتگارى ممن آممد ايمن خواسمتگار چهمل سماله مرد ثروتمندى اسمت كمه همسمرش‬
‫تازگى فوت شده است‪.‬‬
‫ممن هيمچ گونمه تمايلى بمه ازدواج بما ايمن خواسمتگار نداشتمم و كرارا ً نظمر خود را بيان‬
‫ما هيمچ كمس گوش بمه حرف ممن نداد‪ ،‬و پدرم همچنان اصمرار بر ايمن كار‬ ‫ممى كردم‪ ،‬ا ّم‬
‫داشت‪ ،‬يك وقت نگاه كردم كارت هاى عروسى پخش شده و من در برابر عمل انجام‬
‫شده قرار گرفته ام لذا چاره اى جز «فرار» و سپس «انتحار» نديدم!‪.»...‬‬
‫در مورد ايممن كممه ازدواج بايممد بممه تصممويب پدران و مادران و بزرگان و‬
‫ريش سفيدان فاميل صورت گيرد‪ ،‬و يا اين كه اين مسأله حساس تنها بعهده تمايلت‬
‫خود جوانان گذارده شود‪ ،‬و هيممچ گونممه مداخله اى از طرف هيممچ كممس در ايممن باره‬
‫نشود‪ ،‬دو طرز تفكر كامل متناقض وجود دارد‪ ،‬و طرفداران هر يك براى خود منطقى‬
‫اجازه بدهيد نخست به منطق هر دو دسته آشنا شويم و‬ ‫دارند‪.‬‬
‫يمممك دسمممته از جوانان‬ ‫سپس راه صحيح را با بررسى و مطالعه پيدا كنيم‪:‬‬
‫«آخممر مگممر پدران‬ ‫مى گويند‪:‬‬
‫و مادران مما ممى خواهنمد همسمر براى خودشان انتخاب كننمد كمه پسمنديدن آنهما مقياس‬
‫باشد؟ شريك زندگى هر كس را خودش بايد انتخاب كند‪.‬‬
‫فرض كنيممد فلن دختممر در نظممر پدر و مادر ممما‪ ،‬فرشتممه‬
‫آسمانى باشد‪ ،‬هنگامى كه مورد علقه ما نيست از غول بيابانى هم بدتر است!‬
‫مطالعات دانشمندان‬
‫اجتماعمى و مقامات قضايمى نشان ممى دهمد بسميارى از ازدواج هما كمه بمه طلق منجمر‬
‫مى شود همان ازدواج هايى است كه در سنين پايين صورت گرفته و تنها ملك عمل‬
‫اصممول آدم بزرگ «قي ّ مم» نمممى خواهممد‪ ،‬فرار و‬ ‫پسنديدن پدر و مادر بوده است‪.‬‬
‫خودكشممى بسمميارى از دختران و پسممران از كانون خانواده معلول هميممن اشتباه بزرگ‬
‫اولياست كه نمونه آن هميشه در جرائد ديده مى شود‪.‬‬
‫اگمر فرضا ً يمك روز چشمم و گوش جوانان بسمته بود و قادر بمه تشخيمص‬
‫مصمالح خود نبودنمد امروز ديگمر آن طور نيسمت‪ ،‬و پيمش از بلوغ هممه آنهما هممه چيمز را‬
‫اساسا ً طرز تفكر پدران‬ ‫مى دانند!‬
‫ً‬
‫و مادران غالبا قديمممى اسممت و موافممق بمما روح زمان نمممى باشممد‪ ،‬و بممه هميممن دليممل‬
‫نمى توانند امتيازات يك دختر و پسر جوان امروز را درك كنند‪.‬‬
‫خلصممه پدران و مادران بايممد خود را بممه كلى از ايممن‬
‫مسممأله حياتممى كنار بكشنممد‪ ،‬و ميدان را براى ذوق و ابتكار و فكممر فرزندان خود باز‬
‫گذارند‪.‬‬

‫***‬

‫ما پدران و مادران مى گويند‪:‬‬


‫ا ّ‬
‫انسمان اگمر افلطون و بوعلى سمينا همم باشمد در آغاز جوانمى خام اسمت‪ ،‬و‬
‫بمه تعمبير صمحيح تمر بايمد گفمت جوانان بيمش از اندازه خوش بيمن و خوش باورنمد‪ ،‬و روى‬
‫صفا و پاكى خود‪ ،‬زودفريب ظاهرهاى آراسته و قيافه هاى حق بجانب را مى خورند‪ ،‬و‬
‫خبر ندارند كه در پشت اين ظواهر فريبنده چه ديوهاى خطرناكى نهفته اند‪.‬‬
‫بسيارند افراد منحرفى كه براى به دام انداختن پسران و دختران جوان‪ ،‬و به‬
‫اصطلح «صيد همسر» زيباترين عبارات و دل انگيزترين جمله هاى عشقى و ادبى را‬
‫حفمظ كرده‪ ،‬و بما نازك كارى هاى فوق العاده ماهرانمه تحويمل طرف ممى دهنمد‪ ،‬و خيلى‬
‫زود با استفاده از فوت و فن هاى شيطانى دقيقى كه بلدند در دل آنان جا مى كنند‪.‬‬
‫و از قديم گفته اند‪« :‬اوّل خودش را جا كند‪ ،‬بعدا ً ببين چه ها كند»‪.‬‬
‫و پممس از آن كممه كار از كار گذشممت و راه برگشتممى نبود‬
‫جوانان همر قدر باهوش باشنمد‪.‬‬ ‫«خلف آن بدرآيد كه خلق پندارند»‪.‬‬
‫بالخره در ايمن راه كه براى نخستين بار آن را ممى پيمايند نياز به راهنمما دار ند‪ ،‬و بايد‬
‫از «رهروان ايمن راه» بپرسمند‪ ،‬و بمه اصمطلح «قطمع ايمن مرحله بمى همرهمى خضمر»‬
‫نكنند‪ .‬زيرا‪« :‬ظلمات است و بايد از خطر گمراهى بترسند»‪.‬‬
‫وانگهمممى مگمممر پدران و مادران دشممممن‬
‫فرزندان خود هستند كه مصالح واقعى آنها را در نظر نگير ند فرزندان خود را از جان‬
‫خود هم بيشتر دوست مى دارند‪ ،‬و به همين دليل جان خود را فداى آنان مى كنند‪.‬‬
‫آنها هر قدر هم كه بى اطلع و كم سواد باشند سرد و گرم روزگار‬
‫را چشيده انمد‪ ،‬بمه مزايايمى كمه در آينده زندگمى زناشويمى تأثيمر دارنمد آشنما هسمتند و بمه‬
‫از هممممه‬ ‫تشخيص «واقعيات» از «خيالت و اوهام» قادرند‪.‬‬
‫گذشتمه از نظمر اخلقمى همم ايمن اممر بسميار زننده اسمت كمه جوان‪ ،‬كسمى را كمه حمق‬
‫حيات و زندگممممممممى بر او دارد‪ ،‬و تمام قدرت و نشاط و نيروى خود را در راه وى فدا‬
‫كرده در چنيمن موضوع حسماسى كمه در زندگمى آينده پدر و مادر نيمز اثمر دارد‪ ،‬بمه كلى‬
‫كنار بگذارد‪ ،‬و بممه احسمماسات پاك آنهمما ابدا ً وقعممى ننهممد‪ ،‬و تنهمما چشمممش بممه اشباع‬
‫هوس هاى خودش دوختممه باشممد‪ ،‬و بدون جلب رضايممت پدران و مادران دسممت بممه‬
‫انتخاب بزند و تمام ديون را نسبت به آنان به دست فراموشى بسپارد‪ .‬اين كار با هيچ‬
‫«اصل انسانى» سازگار نيست‪.‬‬

‫***‬

‫ولى ما معتقديم هيچ يك از اين دو نظر به طور دربست واقع بينانه نيست‪.‬‬
‫نممه پدران و مادران بممه تنهايممى حممق دارنممد عقيده خود را در‬
‫انتخاب همسمر بر جوانان تحميمل نماينمد‪ ،‬و نمه صملح جوانان اسمت كمه بمه تنهايمى دسمت‬
‫بلكممممه راه‬ ‫به اين كار مهم بزنند‪.‬‬
‫صمحيح ايمن اسمت كمه بما تشريمك مسماعى و همم فكرى و مشورت و تبادل نظمر ايمن‬
‫مسأله حياتى را به سامان برسانند‪.‬‬
‫جه كننممد كممه‬
‫پدران و مادران بايممد بممه ايممن حقيقممت تو ّ م‬
‫مسأله انتخاب همسر همه اش منطق و استدلل نيست‪ ،‬بلكه عامل اصلى اين انتخاب‬
‫غالبا ً ذوق است و مسلّما ً ذوق افراد ‪ -‬حتى دو برادر ‪ -‬با هم تفاوت بسيار دارد‪.‬‬
‫كمتر اتّفاق مى افتد كه يك ازدواج تحميلى پايدار بماند‪ ،‬و بالخره دير يا زود به جدايى‬
‫مى انجامد‪ ،‬و از همه بدتر و خطرناك تر اين است كه پدران و مادران مصالح شخصى‬
‫خودشان را در انتخاب همسمر براى فرزندانشان در نظمر بگيرنمد‪ .‬چنيمن افرادى بسميار‬
‫از طرفممممممممممممى‬ ‫گمراهند‪.‬‬
‫ً‬
‫«جوانان» نيممز بايممد بداننممد كممه غالبا شور و عشممق جوانممى پرده ضخيمممى روى چشممم‬
‫انسممان مممى اندازد‪ ،‬و در آن حال جممز «خوبممى» چيزى نمممى بيننممد‪ .‬و تمام «عيوب» را‬
‫فراموش ممى كننمد‪ .‬ايمن پدران و مادران دلسموز و دوسمتان مطّلع هسمتند كمه بايمد بما‬
‫كمك هاى فكرى خود آنان را در اين انتخاب بزرگ يارى نمايند‪.‬‬
‫بمه علوه جوانان همر قدر نيرومنمد باشنمد در طوفان هما و حوادث زندگمى از‬
‫كمك دوستان و بستگان و پدران و مادران بى نياز نيستند‪.‬‬
‫اگر جوانان در اين امر مهم آنان‬
‫را كنار بگذارنممد در مشكلت آينده نمممى تواننممد از پشتيبانممى و حمايممت آنان برخوردار‬
‫گردند‪ ،‬و جلب اعتماد آنان مسلّما ً براى جوانان ضرورت دارد‪.‬‬
‫از نظمر اخلقمى همم قطعا ً وظيفمه دارنمد تما آن جما كمه ممى تواننمد جلب‬
‫نظمر پدران و مادران دلسموز و بما محب ّمت خود را بنماينمد‪ ،‬و لذا در قوانيمن اسملمى ايمن‬
‫تشريممك مسمماعى بممه صممورت جالبممى پيممش بينممى شده و مخصمموصا ً در مورد دختران‬
‫(دوشيزگان) دستور داده شده نخست رضايت آنها جلب شود و سپس موافقت اولياء‪،‬‬
‫البت ّه موارد نادرى كه پدر بخواهد براى منافع شخصى خود اقدام به ازدواجى بر خلف‬
‫مصمالح فرزنمد خود كنمد از ايمن دسمتور اسملمى مسمتثنا اسمت و همچنيمن مواردى كمه‬
‫ازدواج بر وفمق مصمالح فرزنمد اسمت ولى پدر عمدا ً كارشكنمى ممى كنمد‪ ،‬در هيمچ يمك از‬
‫اين موارد نظر او معتبر نيست و الزامى براى پيروى از وى وجود ندارد‪.‬‬

‫‪8‬‬
‫عشق هاى آتشين‬
‫يك رهگذر خطرناك و صعب العبور‬
‫در مسير زندگى جوانان‬
‫درباره عشممق‪ ،‬عظمممت و شكوه عشممق‪ ،‬و يمما جنون و بيمارى عشممق‪ ،‬سممخن بسمميار‬
‫گفتمه انمد‪ ،‬و شايمد كمتمر كلممه اى باشمد كمه ايمن ه مه تعمبيرات مختلف و متناقمض درباره‬
‫بعضمممممممى از‬ ‫آن شده باشد‪.‬‬
‫نويسندگان بزرگ گاهى آن را به قدرى بال برده اند كه گفته اند‪:‬‬
‫«عشمق افسمر زندگمى و سمعادت جاودانمى‬
‫و يا به گفته‬ ‫است»‪(.‬گوته آلمانى)‬
‫«هزيه» عشق معمار عالم است‪.‬‬
‫«توماس مان» از اثر معجزه آساى عشق سخن گفته و معتقد است كه‪« :‬عشق روح‬
‫را تواناتر و انسان را زنده دل نگه مى دارد»‪.‬‬
‫عدّه اى از فلسمممفه بزرگ شرق‪ ،‬پممما را از‬
‫اين هم فراتر نهاده و عقيده دارند‪« :‬هر حركت و جنبشى در جهان است ناشى از يك‬
‫نوع (عشق) مى باشد‪ ،‬حتى حركات افلك و كرات عالم بال»!‬
‫و البت ّه اگر اين كلمه را به معناى وسيع‬
‫خود ‪ -‬يعنمى همر نوع كشمش و جاذبمه فوق العاده ‪ -‬تفسمير كنيمم بايمد گفتار آنهما را تأييمد‬
‫كرد‪ ،‬چه جاذبه اى از جاذبه عمومى نيرومندتر و بنابراين چه عشقى از آن آتشين تر؟!‬
‫در برابر ايمممن هممممه تعمممبيرات و‬
‫تفسممميرهاى جالب‪ ،‬عده اى ديگمممر از نويسمممندگان و فلسمممفه‪ ،‬زننده تريمممن حملت و‬
‫اتهامات را نثار «عشممق» كرده و آن را تمما سممرحد ّ يممك بيمارى نفرت انگيممز تحقيممر‬
‫يكممممى از نويسممممندگان‬ ‫نموده اند‪.‬‬
‫معروف شرق گويد‪« :‬عشق مانند سل و سرطان و نقرس‪ ،‬بيمارى مزمنى است كه‬
‫آدم عاقل بايد از آن فرار كند»! «عشوه گرى هاى شامپانى عشق است»!‬
‫بعضمممممممى‬
‫ديگمر همچون «كوپرنيمك» دانشمنمد معروف فلكمى كمه خواسمته اسمت در تحقيمر خود‪،‬‬
‫جانب عشق را كمى نگه دارد گفته است‪« :‬عشق را اگر يك نوع جنون ندانيم ل اق ّ‬
‫ل‬
‫بالخره بعضمممى همممم ماننمممد «كارليمممل»‬ ‫عصاره اى از مغزهاى ناتوان است»!‬
‫بى پروا به عشق تاخته و معتقد است‪ :‬يك ضرب المثل خارجى نيز مى گويد‪« :‬عشق‬
‫تنها يك نوع جنون نيست بلكه تركيبى است از چند نوع جنون!»‪.‬‬

‫***‬

‫اين تفسيرهاى فوق العاده ضد و نقيض را آن هم درباره كلمه اى كه از متداول ترين‬


‫كلمات در ادبيات و شعممر‪ ،‬و حتممى سممخنان روزمره اسممت‪ ،‬نبايممد حمممل بر تناقممض در‬
‫قضاوت در مورد يمك واقعيمت معيمن دانسمت بلكمه ايمن اختلف‪ ،‬در واقمع‪ ،‬از اختلف در‬
‫زوايه ديد قضاوت كنندگان سرچشمه مى گيرد‪.‬‬
‫يعنمى همر يمك از ايمن نويسمندگان و دانشمندان در واقمع يكمى از چهره هاى عشمق را كمه‬
‫شايمد در زندگمى خود بيشتمر بما آن مواجمه بوده اسمت مورد بحمث قرار داده‪ ،‬در ايمن‬
‫اگممر منظور از عشممق‬ ‫صورت بايد اعتراف كرد كه‪:‬‬
‫يمك كشمش و جاذبمه نيرومنمد و خارق العاده ميان دو انسمان‪ ،‬يما بمه طور كلى دو موجود‬
‫(اعمم از انسمان‪ ،‬حيوان‪ ،‬گياه و موجود بمى جان) در مسمير يمك هدف عالى بوده باشمد‬
‫زيرا قدرت خلقي ّمممت آن بمممه قدرى‬ ‫چه از آن بالتر تصوّر مى شود؟!‬
‫عجيب است كه مى تواند هر مانعى را تحت الشعاع خود قرار مى دهد و به سرعت‬
‫همه موانع را در مسير تكامل پشت سر بگذارد‪.‬‬
‫تمام تحسمين هايمى كمه از عشمق شده بمه خاطمر هميمن خلقي ّمت و‬
‫نيروى عظيممم و بممى نظيممر آن اسممت‪ ،‬چنان كممه مممى دانيممم بسمميارى از عالى تريممن‬
‫شاهكارهاى ادبمى معمارى‪ ،‬و هنرى بمه معناى واقعمى تحمت چنيمن جاذبمه اى بمه وجود‬
‫ما اگر منظور از عشق جاذبه و كشش نيرومندى باشد كه دو انسان را‬ ‫آمده است‪ .‬ا ّ‬
‫بمه گناه‪ ،‬آلودگمى‪ ،‬و سمقوط در لجنزار عصميان و فحشما بكشانمد همر چمه در مذممت آن‬
‫گفتمه شود كمم اسمت‪ ،‬زيرا لكمه هاى ننمگ آن‪ ،‬چنان پررنمگ و ثابمت اسمت كمه بمه ايمن‬
‫آسانى پاك شدنى نيست!‬
‫و اگر منظور آن جاذبه ديوانه كننده اى باشد كه عقل را به كلى ويران كرده‪ ،‬از‬
‫كار ممى اندازد‪ ،‬و انسمان بر اثمر آن دسمت بمه همر كار جنون آميزى ممى زنمد همر چمه‬
‫و بممممممه گفتممممممه‬ ‫درباره تحقير آن نيز گفته شود بجاست‪.‬‬
‫«اسمتاندال» نويسمنده فرانسموى‪« :‬در قضاياى مربوط بمه عشمق فاصمله ميان پاكمى و‬
‫خطما فقمط يمك بوسمه اسمت!»‪ .‬خلصمه عشمق از دريچمه هاى ديمد مختلف‪ ،‬چهره هاى‬
‫فوق العاده گوناگون دارد‪ .‬بنابرايممن هممم سممتايش هاى آن و هممم تحقيرهاى آن هممر دو‬
‫بجاست‪.‬‬

‫***‬

‫در زير لفافه شاعرانه «عشق»‬


‫جه به آن براى همه جوانان پاكدل نهايت‬‫موضوعى كه در اين جا تو ّ‬
‫ضرورت را دارد اين است كه امروز در زير لفافه زيبا و شاعرانه «عشق» چه‬
‫جنايت ها و تبهكارى ها كه نمى شود‪ ،‬و چه آلودگى ها كه به نام عشق مقدّس انجام‬
‫نمى گردد؟!‬
‫هر آلوده دامن هوسباز و شهوترانى خود را در لباس عاشق صادق كه به اصطلح‬
‫«گواهش دل چاك چاك اوست» و در دستش «جز اين سند پاره پاره نيست»! جا‬
‫هر فريبكار دو روى ديو‬ ‫مى زند‪.‬‬
‫صفت كه نظرى جز اشباع شهوات سركش حيوانى خود ندارد در زير همين «ستار»‬
‫و با استفاده از شاخ و برگ ها و توصيف هاى شاعرانه همين «كلمه» به مقاصد شوم‬
‫شيطانى خود جامه عمل مى پوشاند و به همين دليل پس از آن كه اهداف كثيف او‬
‫صورت گرفت‪ ،‬ماسك از چهره واقعى او برداشته مى شود‪ ،‬آنچه را گفته بود همه و‬
‫همه را فراموش مى كند‪ ،‬درست مانند ظرف بزرگ آبى كه يك مرتبه آن را وارونه‬
‫كنند قطره اى از آن عواطف پاك و عشق هاى آتشين و سوزان باقى نمى ماند‪ ،‬و‬
‫اثرى از آن قلب لبريز از محبّت‪ ،‬و چشم هاى بيمار از بيمارى عشق‪ ،‬و هزاران ادعاى‬
‫آن گاه‬ ‫ديگر ديده نمى شود‪.‬‬
‫معشوق فريب خورده و پشيمان مى ماند با يك دنيا اندوه و حسرت و غم!‬
‫جوانان بايد شديدا ً و با دقّت هر چه بيشتر مراقب اين «مدعيان‬
‫اين مدعيانى كه سرمايه اى جز‬ ‫دروغين عشق» باشند‪.‬‬
‫ن‬
‫دروغ و فريب و خدعه ندارند و چه بسا قلب مملوّ از عشق سوزان خود را در آ ِ‬
‫واحد در چندين جا گرو گذاشته اند!‪ ،‬و با هزار تزوير و نيرنگ همه جا خود را عاشقى‬
‫جه داشته باشند‪ ،‬كه از اين قماش افراد‬ ‫صادق و يكه شناس! قلمداد نموده اند‪.‬بايد تو ّ‬
‫در محيط امروز‪ ،‬بسيار زيادند‪ ،‬همين ها هستند كه گاه وقاحت را به جايى مى رسانند‬
‫مملو از دروغ ها را كپيه كرده‪ ،‬در آن واحد براى چند دختر‬
‫ّ‬ ‫كه مثل نامه واحد‬
‫مى فرستند و در همه جا لباس «عشق مقدّس» بر تن كرده تمام قامت خود را در‬
‫آن فرو برده اند‪ ،‬ولى در زير اين نام هزار گونه جنايت مرتكب مى شوند‪.‬‬
‫نه تنها دختران جوان‬
‫بلكه پسران نيز بايد مراقب اين دام هاى گوناگون كه به نام «عشق پاك» بر سر راه‬
‫آنها نهاده مى شود باشند‪ ،‬دام هايى كه پس از افتادن در آن غالبا ً رهايى وجود ندارد‪،‬‬
‫و كفاره يك لحظه غفلت‪ ،‬و خوش بينى بيجا‪ ،‬و تسليم الفاظ رياكارانه توخالى شدن‬
‫مخصوصا ً كسانى‬ ‫را گاهى در يك عمر هم نمى توان داد‪.‬‬
‫كه از نظر «محبّت» كمبودى دارند و در «محروميت» به سر برده اند‪ ،‬خيلى زود‬
‫تسليم اين اظهار عشق ها و محبّت ها مى شوند‪ ،‬و همين محروميت ها سبب‬
‫مى گردد كه زود فريب بخورند و به دام افتند‪ ،‬اينها بايد بيش از ديگران مراقب‬
‫در بحث‬ ‫باشند‪.‬‬
‫آينده تحت عنوان «خطرات عشق» مطالب لزم ديگرى را با شما در ميان‬
‫مى گذاريم كه مكمل اين بحث است‪.‬‬

‫‪9‬‬
‫خطرات عشق‬
‫گفتيمم «عشمق» بمه معناى « يك كشمش و جاذبمه فوق العاده نيرومنمد» ميان دو ان سان‪،‬‬
‫يا دو موجود به طور كلى‪ ،‬در راه رسيدن به يك هدف پاك‪ ،‬يكى از عالى ترين تجليّات‬
‫روح انسمانى‪ ،‬و از پرشكوه تريمن شاهكارهاى آفرينمش اسمت‪ .‬اگمر زيربناى ازدواج دو‬
‫همسر بر چنين علقه اى‪ ،‬باشد علقه اى ريشه دار و واقعى‪ ،‬نه دروغين و سطحى‪،‬‬
‫مسملّما ً چنيمن بنايمى بسميار اسمتوار خواهمد مانمد‪ ،‬و در حالى كمه «خلل پذيمر بود و همر بنما‬
‫كممه مممى بينممى» ايممن چنيممن بنايممى كممه بناى محب ّ مت و عشممق پاك اسممت خالى از خلل‬
‫مى باشد‪ ،‬و چنين ازدواج هايى پرثمر‪ ،‬مفيد‪ ،‬قابل اطمينان‪ ،‬و آرام بخش خواهد بود‪.‬‬
‫ولى اين‪ ،‬غير از عشق هاى دروغين و قلبى است كه غالبا ً بى اندازه به ظاهر آتشين‬
‫و سموزان هممم هسممتند!‪ ،‬و غيممر از هوس هاى زودگذرى اسمت كمه نقطممه نهايممى هدف‬
‫كامجويى هاى نامشروع و بى قيد و شرط و سپس به گوشه اى خزيدن و همه چيز را‬
‫فراموش كردن ممممى باشمممد‪ ،‬و معمول بمممه جاى عشمممق هاى پاك و مقدّس قالب زده‬
‫ممى شود‪ .‬در همان عشمق هما و علقمه هاى پاك واقعمى همم خطرات بزرگمى هسمت كمه‬
‫هرگز نبايد آنها را از نظر دور داشت‪:‬‬

‫***‬

‫نخستين خطر‪:‬‬
‫محبّت هاى عادى تا چه رسد به علقه هاى شديد و فوق العاده اثر «عيب پوشى» و‬
‫يعنى اگر فى المثل انسان دو چشم داشته باشد‬ ‫پرده افكنى عجيبى دارند‪.‬‬
‫يكى چشم «رضا» و ديگر چشم «نفرت» چشم دوّم به هنگام عشق به كلى بسته‬
‫مى شود كه حتى بدترين «عيوب» را ‪ -‬با توجيه و تفسيرهاى عجيب و شگفت آورى م‬
‫بهترين «حسن» معرفى مى كند‪ .‬چنين كسانى كه در كوران عشق شديدى قرار‬
‫گرفته اند معمول پيش خود فكر مى كنند در پرتو اين عشق دركى پيدا كرده اند كه‬
‫ساير مردم از آن محرومند و اگر مردم قضاوتى مى كنند‪ ،‬و پندى مى دهند‪ ،‬همه‬
‫معلول بى اطلعى و عدم درك صحيح‪ ،‬و ارزيابى هاى غلط آنان نسبت به واقعيات‬
‫اين زندگى است (اگر بر ديده مجنون نشينى ‪ -‬به جز نيكويى ليلى نبينى) اين جاست‬
‫كه نصيحت به چنين عاشقى هيچ سودى ندارد‪ ،‬بلكه گاهى فوق العاده خطرناك است‪.‬‬
‫ما هنگامى كه اين گونه‬ ‫ا ّ‬
‫«عشق هاى آتشين» ولى بى پايه‪ ،‬با آميزش جنسى خاموش شد يكباره پرده ها كنار‬
‫مى رود و چشم واقع بينى باز مى شود عاشق بى قرار مثل اين كه از يك خواب‬
‫عميق و لذت بخش طولنى بيدار شده باشد‪ ،‬احساس مى كند از عالم خيال انگيزى‬
‫گام در يك جهان واقعى گذارده است‪ .‬ارزش ها‪ ،‬همه جابه جا شده‪ ،‬موجودات رنگ‬
‫ديگرى به خود گرفته‪ ،‬همه چيز قيافه دلپذير و خالى از نقص و عيب سابق را از‬
‫دست داده اند! در اين هنگام چه بسا ندامت و افسردگى غير قابل توصيفى سايه‬
‫شوم و سنگين خود را بر روى او مى اندازد‪ ،‬ظلمت و تاريكى خفقان آورى سراسر‬
‫روح او را مى پوشاند‪ .‬و گاه فاصله ميان اين دو حالت به اندازه اى زياد است كه‬
‫تمام زندگى او در ميان آن دفن مى شود‪ ،‬و از وحشت دست به انتحار مى زند!‬
‫گرچه جلوگيرى از‬
‫اين حالت و عوارض آن كار آسانى نيست‪ ،‬و عاشق بى قرار و كسانى كه هم درس او‬
‫هستند تمام اوراق را شسته اند «كه درس عشق در دفتر نباشد» و به همين دليل‬
‫استدللت عقلى سودى به حال آنها نمى دهد‪ ،‬چه اين كه آنها در آن حال‪ ،‬منطقى غير‬
‫از منطق سايرين پيدا مى كنند‪ ،‬و فاصله ميان عالم آنها و عالم ديگران به قدرى زياد‬
‫مى شود كه اصول زبان مشتركى كه با آن بتوان با ديگران تفاهم كنند ميان آنها و‬
‫آنها تنها با‬ ‫سايرين وجود ندارد!‬
‫زبان عشق سر و كار دارند و ديگران با زبان منطق و عقل و ميان اين دو بى اندازه‬
‫فاصله است‪ .‬ولى علقه مندان و دوستان چنين اشخاصى كه متوجه اشتباه دوست و‬
‫رفيق خود هستند بايد از طرق روانى و با نهايت ظرافت و دقّت‪ ،‬بدون اين كه‬
‫احساسات آنها را ‪ -‬كه جريحه دار ساختنش خطرناك است ‪ -‬جريحه دار سازند آهسته‬
‫واقعيات‬ ‫در آنها نفوذ كنند‪ ،‬و مسائل را به طور غير مستقيم با آنها طرح نمايند‪.‬‬
‫و اشكالت و اشتباهات آنها را غالبا ً به صورت «سؤال» بازگو كنند‪ ،‬و اجازه دهند كه‬
‫عاشق بى قرار كه گرفتار اشتباه در عشق خود شده‪ ،‬راهى را كه رفته آهسته آهسته‬
‫با پاى خود باز گردد‪ ،‬و چنين تصوّر كند كه خودش واقعيات را درك كرده‪ ،‬و به‬
‫اشتباهات خويش واقف شده و صددرصد به اراده خود باز مى گردد نه اين كه ديگرى‬
‫خود‬ ‫به او الهام كرده است‪.‬‬
‫جوانان در حالت عادى نيز بايد امكان اين خطر بزرگ را به خود تلقين كنند تا در‬
‫ناخودآگاه آنها بطور قاطع قرار گيرد‪ ،‬و از آن جا كه امواج نيرومند ناخودآگاه حتى در‬
‫چنان حالت بحرانى كه منطق و دستگاه خود آگاه به كلى تعطيل مى شود‪ ،‬از اثر‬
‫نمى افتد‪ ،‬مى تواند كمك قابل ملحظه اى به چنين افراد كند و آنها را از اين گونه‬
‫خطرات عشق تا حدود زيادى باز رهاند‪.‬‬
‫جوانان بايد به خود تلقين كنند كه هميشه براى گفته ديگران (افراد فهميده و آگاه و‬
‫جهان ديده) ارزش قائل شوند و در اين مسائل روى آن تكيه نمايند‪.‬‬

‫***‬

‫موافقت هاى ضمنى با چنين عاشقان بى قرار و شمردن نقاط قوت محبوب آنها‪ ،‬و‬
‫اعتراف به اين نكته كه آنها در تشخيص خود صد در صد در اشتباه نيستند اثر عميقى‬
‫در جلب اعتماد آنها به گوينده و احترام به افكار او‪ ،‬و توجه به نصايح او خواهد‬
‫بايد توجه داشت تحقير‬ ‫داشت‪.‬‬
‫و سرزنش چنين افرادى اثر بسيار نامطلوبى دارد و بايد به شدت از آن احتراز جست‬
‫بعلوه از جوانمردى و انصاف هم دور است كه چنين افرادى را كه در چنان كوران‬
‫داغ و خطرناكى افتاده اند ملمت و سرزنش نمود‪.‬‬

‫‪10‬‬
‫عشق سركش!‬
‫«عشق» از اوّل سركش و خونى بود‪...‬‬
‫«سركشى عشق» هميشه ميان نويسندگان و شعرا معروف بوده است‪.‬‬
‫عشق ‪ -‬مخصوصا ً اگر آتشين باشد ‪( -‬و شايد غير آتشينش را نتوان عشق‬
‫ناميد) هيچ حد ّ و مرزى را به رسميت نمى شناسد‪.‬‬
‫قيود اجتماعى را در هم مى كوبد‪.‬‬
‫مسائل اخلقى را به بازى مى گيرد‪.‬‬
‫با مصلحت انديشى و پند و اندرز ابدا ً سازگار‬
‫و شايد به همين سبب گفته‬ ‫نيست‪.‬‬
‫مى شود‪« :‬هنگامى كه عشق از يك در وارد شد عقل از در ديگر فرار مى كند»!‬
‫حديث «عشق» و «عقل» و تضاد اين دو تازگى ندارد و غالبا ً آن را در آثار ادبى‬
‫و اگر مشاهده مى كنيم كارليل فيلسوف معروف انگليسى‬ ‫ديده ايم‪.‬‬
‫بى پروا به عشق مى تازد‪ ،‬و آن را يك نوع جنون‪ ،‬و يا «تركيبى از چند جنون»‬
‫و ال عظمت و شكوه‬ ‫مى داند‪ ،‬از همين رهگذر است‪.‬‬
‫عشق در صورتى كه به عنوان يك عامل نيرومند و خلّق در مسير صحيح و مشروع‬
‫به كار گرفته شود قابل انكار نيست‪.‬‬
‫و باز از همين رهگذر است كه از قديم «عاشقى» را با «رسوايى» قرين‬
‫دانسته اند‪ ،‬و داستان ها از رسوايى «عاشقان دل خسته» در ميان مردم ديروز و‬
‫تا آن جا كه شاعر شيرين زبان‬ ‫امروز بر سر زبان هاست‪.‬‬
‫رسواى‬ ‫«فروغى بسطامى» مى گويد‪:‬‬
‫بد‬ ‫عالمى شدم از شور عاشقى *** ترسم خدا نكرده كه رسوا كنم تو را!‬
‫نيست در اين جا كمى به عوامل روانى اين موضوع بپردازيم و سرچشمه اين حالت‬
‫خاص روانى را كه از لوازم عشق است پيدا كنيم‪:‬‬
‫عشق همچون آتشى است كه سراسر وجود عاشق بى قرار را‬
‫شعلهور ساخته و همه را به رنگ آتش‪ ،‬يعنى به رنگ خود‪،‬‬
‫درمى آورد‪ ،‬گويا تمام نيروهاى وجود او به يك‬
‫و در واقع قدرت نمايى‬ ‫نيرو تبديل مى گردد و آن نيروى عشق است‪.‬‬
‫عشق هم به خاطر همين بسيج عمومى نيروها‪ ،‬و تمركز آن در يك نقطه مى باشد‪.‬‬
‫نيروهاى گوناگون عقلنى‪ ،‬عاطفى‪ ،‬و غريزى انسان كه از درون وجود انسان‬
‫سرچشمه مى گيرد بسان شعبه هاى يك رودخانه عظيم است كه بر حسب‬
‫نيازمندى هاى سرزمين هاى مختلف در جوى هايى به راه مى افتد‪ ،‬بديهى است اگر‬
‫تمام اين شعبه ها را در يك مسير‪ ،‬متراكم كنيم‪ ،‬هم بقيه زمين ها مى خشكد و هم‬
‫اين يكى طغيان مى كند!‬
‫روى همين جهت است كه «عاشق دل سوخته» هيچ فكر و احساس ديگرى جز همين‬
‫احساس داغ و سوزان عشق ندارد‪ .‬سخنش هميشه درباره محبوب است‪ .‬ميل دارد‬
‫در هر مجلس و محفلى نيز از او سخن بگويند‪ .‬او با تمام ذرات وجود خود معشوق‬
‫را مى جويد و هر حادثه اى با كمترين مناسبتى به صورت يك تداعى معانى نيرومند او‬
‫در‬ ‫را با معشوقش مرتبط مى سازد‪.‬‬
‫جريان‬ ‫لبه لى زمزمه بادها‪،‬‬
‫حركت‬ ‫نسيم‪،‬‬
‫تكان‬ ‫آب رودخانه‪،‬‬
‫حركت‬ ‫خوردن برگ ها‪،‬‬
‫آواى‬ ‫پرندگان‪،‬‬
‫مرغان و رفت و آمد آدميان‪،‬‬
‫هم او را مى بيند‪ ،‬و از او سخن مى شنود‬
‫و مرحله خطرناك از همين جا شروع مى شود‪ ،‬زيرا در اين موقع عشق‬
‫هيچ گونه كنترلى را نمى پذيرد‪ ،‬و وجود عاشق مانند شهر بى دفاعى در برابر يك‬
‫سپاه نيرومند غارت گر به سرعت و به تمام معنا تسليم مى گردد‪ ،‬و زمام تمام وجود‬
‫دوست رشته اى‬ ‫خود را به دست عشق مى سپارد‪.‬‬
‫در گردنش مى افكند‪« ،‬مى برد هر جا كه خاطره خواه اوست» خواه «كعبه» باشد يا‬
‫«دير»!‬

‫***‬
‫در اين هنگام اگر افراد دلسوزى به يارى او نشتابند و او را به مسير صحيح و‬
‫مشروعى رهبرى نكنند دست به هر كارى مى زند‪ ،‬زيرا همه چيز ‪ -‬جز وصال معشوق‬
‫‪ -‬براى او بى تفاوت است‪ ،‬بدنامى و خوش نامى‪ ،‬گناه و پاكى و‪ ...‬همه يكسان‬
‫نه به فردا‬ ‫مى گردد‪.‬‬
‫مى انديشد‪ ،‬نه به آبروى خود و دوستان و بستگان‪ ،‬و نه به قيود و رسوم اجتماعى و‬
‫البتّه او در اين حال بدون اين كه «سوء نيتى» داشته باشد‪ ،‬ناخودآگاه به‬ ‫اخلقى‪.‬‬
‫همه چيز كشانده مى شود و گاهى حاصل يك عمر گذشته‪ ،‬با تمام محصول آينده را‬
‫هنگامى كه به خود آمد ‪ -‬و اين به‬ ‫در همين معامله از دست مى دهد!‬
‫خود آمدن در عشق هاى آميخته به هوس معمول مختصرى پس ازآميزش هاى جنسى‬
‫صورت مى گيرد ‪ -‬طوفانى از غم و اندوه به خاطر آن چه از دست داده‪ ،‬و كارهايى‬
‫كه احيانا ً از او سر زده‪ ،‬در وجود او پيدا مى شود‪.‬‬
‫ندامت وحشتناكى از گذشته‪ ،‬مانند يك كابوس‪ ،‬روى فكر و قلب او‬
‫ما متأسفانه غالبا ً دير شده است و كار از كار گذشته‪.‬‬
‫سنگينى مى كند‪ ،‬ا ّ‬
‫ممكن است اين ندامت و بيدارى در گوشه‬
‫زندان پس از انجام يك جنايت روى دهد‪ ،‬و يا پس از گسستن پيوندهاى اجتماعى و‬
‫فرار از خانه و زندگى و پدر و مادر و دوستان‪ ،‬و خزيدن در يك گوشه انزوا و يا پس‬
‫از كشيده شدن به مراكز فساد و اعتيادها و‪...‬‬

‫***‬

‫جوانان در برابر اين خطر بزرگ كه مقدمات آن بسيار ساده است و ممكن است از‬
‫يك نگاه شروع شود (آرى تنها يك نگاه) بايد به هوش باشند‪ ،‬و در همان مراحل‬
‫نخستين كه قابل كنترل است خود را كنترل كنند و از منطقه خطر دور سازند‪.‬‬
‫با انتخاب سرگرمى هاى سالم‪،‬‬
‫اشتغال تمام وقت به كارهاى متنوع تحصيلى‪ ،‬ورزشى و‪ ...‬فرد مورد نظر را فراموش‬
‫كنند از دوستان غافل و منحرفى كه به اين آتش دامن مى زنند بپرهيزند و در عواقب‬
‫اين جريان بينديشند‪.‬‬
‫آنها بايد اين خلئى كه در گوشه قلبشان براى يك عشق پاك و مقدّسى موجود‬
‫است براى همسر آينده خود حفظ كنند‪ .‬و از اين عشق هاى هوس آلودى كه گاهى در‬
‫قيافه مقدّسى خودنمايى مى كنند به شدت اجتناب ورزند‪.‬‬

‫دوستان آنها هم در اين هنگام وظيفه سنگينى به عهده دارند‪ ،‬وظيفه بيدار كردن آنها‬
‫با روش هاى دوستانه و محبّت آميز و عاطفى پيش از آن كه حالت پذيرش اندرز از‬
‫دست برود‪.‬‬

‫‪11‬‬
‫عشق و رؤيا‬
‫ناشى از عدم انطباق تخيّلت عاشقانه‬ ‫بسيارى از فرارها‪ ،‬جدايى ها و انتحارها‬
‫پيشين با زندگى واقعى آينده است‪.‬‬

‫مشكلت جنسى جوانان‬


‫هر جوانى در معرض اين خطر قرار دارد كه روزى گرفتار عشق آتشين نامقدّس و‬
‫بى سرانجامى گردد‪ ،‬و بدون اين كه خودش بخواهد همه چيز حتى هستى خود‪ ،‬و‬
‫شايد بعضى از بستگان دور و نزديك خود را‪ ،‬بر سر اين كار نهد! بنابراين بايد همه‬
‫جوان ها ‪ -‬و پدران و مادران ‪ -‬را از اين خطر آگاه ساخت تا بهنگامى كه پيشگيرى‬
‫امكان دارد اقدام به پيشگيرى كنند‪«.‬عشق» بر خلف ساير نهال ها خيلى زود بزرگ‬
‫و بارور مى گردد و دقيقه ها در آن كار سال ها را انجام مى دهد‪ ،‬و همان طور كه‬
‫گفتيم گاهى با يك نگاه‪ ،‬در افرادى كه استعداد خاصى براى اين موضوع دارند‪ ،‬بذرى‬
‫به صورت درخت تنومندى درمى آيد‪،‬آرى فقط در يك لحظه و با يك نگاه‪ .‬همين‬
‫كيفيت خاص اين پديده روحى‪ ،‬ايجاب مى كند كه بيشتر مورد مطالعه قرار گيرد و به‬
‫ميت داده شود‪ ،‬اينك به دنبال بحث گذشته درباره خطرات عشق‪،‬‬ ‫خطرات آن كامل اه ّ‬
‫خطرات ديگر را مورد بررسى قرار مى دهيم‪.‬‬

‫***‬

‫عشق و خيال!‬
‫هيچ چيز مانند عشق خيال انگيز نيست‪.‬‬
‫رابطه ميان اين دو موضوع از دورترين ازمنه تاريخ شناخته شده است‪.‬‬
‫گرفتاران اين «كمند» دائما ً در يك عالم رؤيايى به سر مى برند كه همه چيز‬
‫آن با اين جهان فرق دارد‪ .‬مقياس هاى آن غير از مقياس هاى اين جهان و نمودها و‬
‫پديده هاى آن طورى است كه به گفته خودشان «ديدنى» است نه «گفتنى» و به هر‬
‫حال‪ ،‬الفاظ و كلماتى كه براى اين زندگى معمولى ساخته شده قادر بر توصيف‬
‫زندگى عاشقان نيست! اين همه خيال پردازى «شاعران غزل سرا» و ريزه كارى هاى‬
‫جالب اشعار آن غالبا ً مديون همين تخيلت عشق هاى حقيقى يا مجازى آنهاست‪ .‬به‬
‫اين دليل عاشقان دل خسته هنگامى كه در اين عالم رؤيايى فرو مى روند پيش خود‬
‫فكر مى كنند اگر روزى به وصال محبوب برسند چه خواهد شد؟ و چه حوادثى روى‬
‫خواهد داد!؟ لبد زمين ها و آسمان ها و كهكشان ها رنگ ديگرى به خود خواهند‬
‫گرفت! يك جهان سرور و شادى‪ ،‬يك عالم شور و نشاط و يك دنيا لذت غير قابل‬
‫ما غالبا ً هنگامى كه به وصال مى رسند و كمتر از‬ ‫توصيف ناگهان آشكار مى شود‪ .‬ا ّ‬
‫آن رؤياهاى شيرين اثرى مى بينند‪ ،‬همه چيز در حد ّ عادى يا كمى بالتر از حد ّ واقعى‬
‫ما در‬
‫است‪ ،‬به واقعيّت هايى دست مى يابند كه اگر چه در حد ّ خود قابل ملحظه اند‪ ،‬ا ّ‬
‫برابر آن همه رؤياها صفر هستند‪ ،‬راستى صفر! در اين موقع وحشتى سر تا پاى آنها‬
‫را فرا مى گيرد‪ .‬سردى غم انگيزى ‪ -‬به جاى آتش سوزان عشق پيشين ‪ -‬قلب آنها‬
‫را فشار مى دهد‪ .‬خود را در اين معامله فردى ورشكست شده مى بينند‪ .‬گاهى فكر‬
‫مى كنند اغفال شده اند‪ .‬و يا فكر مى كنند ارواح مرموزى مستقيما ً ‪ -‬يا به كمك اغيار‬
‫و رقيبان و حسودان ‪ -‬به دشمنى با آنها برخاسته اند‪ .‬چيزى كه تصورش آن همه‬
‫دل انگيز بود پس چرا وجود حقيقيش اين چنين كم روح و كم رنگ و سرد است؟!‬
‫درست حال كسى را پيدا مى كند كه روزى تابلوهاى نقاشى دورنماى فوق العاده‬
‫ما‬
‫دل انگيز و زيبايى را ببيند و سعى كند با هزار زحمت خود را به آن نزديك كند‪ ،‬ا ّ‬
‫همين كه به آن نزديك شد جز يك مشت خطوط ساده و رنگ هاى معمولى چيزى‬
‫اين جاست كه‬ ‫نمى بيند‪.‬‬
‫عكس العمل هاى شديدى از خود نشان مى دهند كه درجه شدت آن متناسب با‬
‫فاصله آن رؤيا با اين واقعيت است‪ :‬فرار از اين زندگى‪ ،‬جدايى و يا انتحار؟‪ ...‬و يا‬
‫عكس العمل هاى حاد ديگر‪.‬‬

‫عشق و توقع‬
‫عاشقان دل سوخته معمول گذشت هاى بى حسابى در راه محبوب خود مى كنند و يا‬
‫اگر گذشتى آن چنان نكرده باشند‪ ،‬لاق ّ‬
‫ل آمادگى هر گونه گذشت را داشته اند‪ .‬به‬
‫همين دليل هنگامى كه آتش عشق فرو نشست جاى خود را به انتظارات و توقع هاى‬
‫عجيب و غريبى خواهد داد‪ ،‬و چون اين انتظارات هرگز برآورده نمى شود شروع به‬
‫ناراحتى مى كنند و شكوه و شكايت را سر مى دهند و همان است كه زندگى آينده‬
‫آنان را حتى اگر به يكديگر هم برسند مبدل به جهنم سوزانى خواهد كرد‪.‬‬

‫* عشق و انتقام‬
‫يكى ديگر از خطرات بزرگ عشق‪ ،‬بيدار شدن حس انتقام شديد و خطرناك به هنگام‬
‫يأس از وصال و نرسيدن به مقصود است‪ .‬تاريخ معاصر و گذشته پر است از‬
‫صحنه هاى خونين قتل هاى فجيعى كه به دست عاشقان بى قرار اتفاق افتاده‪ ،‬و‬
‫از نظر‬ ‫مقتول هم كسى جز محبوب ديروز نبوده است‪.‬‬
‫روانى نكته آن روشن است‪ :‬اين عشق سركش با آن قدرت عظيم خود تا زمانى كه‬
‫اميد ضعيفى براى رسيدن به مقصود وجود دارد او را به پرستش محبوب وا مى دارد‪،‬‬
‫ما همين كه يأس كامل سر تا پاى او را فرا گرفت‪ ،‬چون اين نيروى عظيم ممكن‬ ‫ا ّ‬
‫نيست يك مرتبه خاموش شود فورا ً تغيير شكل داده به يك نيروى ضربتى شديد‬
‫(درست مانند توپى كه به شدت به مانعى برخورد كند و به عقب برگردد) تبديل‬
‫مى شود‪ ،‬و همان طورى كه در صورت اميد وصال‪ ،‬همه چيز را در راه رسيدن به‬
‫مل مى ديد‪ ،‬در هنگام يأس نيز از هيچ چيز در راه انتقام از‬
‫محبوب كوچك و قابل تح ّ‬
‫او پروا ندارد‪ ،‬و غالبا ً تا عكس العمل نشان ندهد آرام نمى گيرد‪ ،‬و اگر چنين قدرتى‬
‫در خود احساس نكند ممكن است واكنش را با انتحار و خودكشى نشان دهد و اين‬
‫نيز نمونه هاى فراوانى دارد‪ ،‬و به اين ترتيب يا از محبوب‪ ،‬و يا از خودش انتقام‬
‫مى گيرد‪ .‬اينها گوشه اى از خطرات عشق هاى آتشين و هوس آلود و بى سرانجام‬
‫است‪.‬‬

‫‪12‬‬
‫ازدواج هاى تجارتى‬
‫سخن از ازدواج يعنى سخت ترين و پرپيچ و خم ترين مرحله زندگى جوانان امروز‬
‫بود‪ ،‬و به دنبال آن سخن به مسأله عشق و خطرات آن كشيده شد‪ ،‬اكنون به سراغ‬
‫دنباله بحث مهم سابق برگرديم‪ :‬اگر تعجب نكنيد ازدواج هم براى خودش انواع و‬
‫ازدواج هاى تجارتى‪.‬‬ ‫اقسامى دارد‪:‬‬
‫ازدواج هاى هوسى‪.‬‬
‫ازدواج هاى كاغذى‪.‬‬
‫و انواع ديگرى از ازدواج ها‪...‬‬
‫هر يك از اين ازدواج ها‬
‫مشخصاتى دارد كه روى آن به آسانى مى توان ازدواج را بدون كم و كاست تشخيص‬
‫از‬ ‫داد‪.‬‬
‫علئم ازدواج هاى تجارتى وجود مهريه هاى سنگين جهيزيه زياد‪ ،‬آب و ملك و خانه و‬
‫مستغلت پشت قباله!‪ ،‬پول هاى هنگفت ديگرى كه گاهى به نام شيربها (در حالى كه‬
‫از نظر قوانين اسلمى اصول شيربها معنا ندارد) و يا عناوين ديگر گرفته مى شود‪ ،‬در‬
‫ازدواج هاى تجارتى معمول دو نوع ثروت و سرمايه مورد مبادله قرار مى گيرد‪.‬‬
‫‪ -1‬ثروت مرئى‪.‬‬
‫‪ -2‬ثروت نامرئى‪.‬‬
‫منظور از ثروت مرئى‬
‫محاسبه دقيق ثروت مرد يا زن‪ ،‬و كسان و بستگان نزديك از قبيل پدر و مادر و برادر‬
‫و خلصه همه كسانى كه اگر عمرشان را به عروس و داماد بخشيدند‪ ،‬و به رحمت‬
‫ماد مى رسد! در‬ ‫ايزدى پيوستند همه يا قسمتى از ثروت آنها به عروس يا دا ّ‬
‫ازدواج هاى تجارتى همه اين ثروت ها به دقت بررسى و موازنه مى شود‪ ،‬و صد البتّه‬
‫كه پس از انجام اين «معامله» عروس و داماد‪ ،‬هر كدام در كمين اموال پدر و مادر و‬
‫ما ثروت نامرئى‪،‬‬ ‫برادر ديگرى نشسته و براى مرگ آنها عمل روزشمارى مى كنند‪ .‬ا ّ‬
‫زمينه هاى اجتماعى و مقامات مختلف كسان و بستگان دور و نزديك طرفين است‬
‫كه از وجود آنها به عنوان يك پارتى نيرومند براى بال رفتن از نردبان ترقى در اجتماع‬
‫استفاده مى شود! ارزش اين ثروت هاى نامرئى كه گاهى به صورت پاس دادن‬
‫پست ها و شغلها به كسان و بستگان يك فاميل در مى آيد احيانا ً به مراتب از‬
‫ثروت هاى مرئى بيشتر است‪ ،‬و با اين تفاوت كه عروس و داماد در اين جا پس از‬
‫انجام معامله شب و روز دعا به جان فاميل هاى يكديگر مى كنند تا خداوند آنها را از‬
‫گزند حوادث محفوظ دارد و به سلمت باشند و در موقع لزوم بتوانند از توصيه و‬
‫حمايت آنها برخوردار گردند و نردبان ترقى را تا آخرين پله بال روند‪.‬‬
‫شايد احتياج به تذكر نداشته باشد كه در اين نوع ازدواج صفات انسانى طرفين‪ ،‬پايه‬
‫معلومات‪ ،‬و مانند اينها مطرح نيست بلكه تمام بحث ها بر محور دارايى و‬
‫سرمايه هاى مرئى و نامرئى طرفين (مخصوصا ً زن) دور مى زند‪ .‬در ازدواج هاى‬
‫حد يك متاع عادى سقوط مى كند و همچون كال با پول‬ ‫تجارتى شخصيت زن تا سر ّ‬
‫معامله مى شود‪ .‬اين نوع ازدواج در اجتماع امروز ما‪ ،‬با نهايت تأسف‪ ،‬بسيار فراوان‬
‫است‪ ،‬و بسيارى از پدران و مادران و جمعى از جوانان از علقه مندان وفادار و پر و‬
‫عيب بزرگ اين نوع ازدواج ها يكى دو‬ ‫پا قرص آن هستند‪.‬‬
‫تا نيست‪ ،‬سر تا پا عيب است‪ ،‬و بدبختى‪ ،‬و ناراحتى‪ ،‬عامل بقاى اين ازدواج ها همان‬
‫چيزى است كه علت حدوث آن بوده و اگر مرد يا زن خود را از ديگرى بى نياز ديد‪ ،‬يا‬
‫تصاحب اموال مورد نظر صورت گرفت‪ ،‬فورا ً وضع آنها به هم مى خورد‪ ،‬و بسيار‬
‫ديده شده كه اين گونه مردان‪ ،‬همسر خود را همچون ميوه اى كه آن را بمكند و تفاله‬
‫علقه و عشق مقدّس كه ضامن‬ ‫آن را به دور اندازند‪ ،‬از خود جدا مى كنند‪.‬‬
‫بقاى پيوند زناشويى است هرگز در ميان آنها مفهومى ندارد و طرفين به يكديگر به‬
‫همان صورت نگاه مى كنند كه به يك اتومبيل گران قيمت و يا يك آپارتمان لوكس!‬
‫توقعات زنانى كه به اين صورت به خانه بخت مى روند فوق العاده زياد است‪ ،‬به‬
‫مقدار ثروت و مكنت و امكانات كسان و بستگان و جهيزيه و اموال ديگرشان‪ .‬و‬
‫اين چنين توقع دامنه دارى دشمن بزرگ بقاى پيوند زناشويى است‪ .‬شيوع اين نوع‬
‫جه دختران و يا خانواده آنها‪،‬‬‫ازدواج سبب شده كه بسيارى از جوانان براى جلب تو ّ‬
‫خود را به دروغ و تزوير صاحب الف و الوف‪ ،‬و اتومبيل هاى لوكس و خانه و آپارتمان‬
‫و‪ ...‬معّرفى كنند و پس از اتمام ازدواج ثابت شود كه در هفت آسمان يك ستاره هم‬
‫ندارند و آن وقت آغاز دعوا و كشمكش «خودكشى» و «ديگركشى» است‪ .‬در‬
‫صى داده شده است و مردم مسلمان‬ ‫دستورات مذهبى ما‪ ،‬به اين مسأله اهميّت خا ّ‬
‫به شدّت از اين نوع ازدواج هاى نابسامان منع شده اند‪.‬‬
‫پيشوايان بزرگ ما كسانى را كه به خاطر مال و ثروت طرف ازدواج‬
‫مى كنند ملمت كرده اند‪ ،‬همچنين مهريه هاى سنگين را نشانه شومى ازدواج‬
‫گرفته اند و مخصوصا ً فرزندان خود را با مهرهاى سبك به افرادى كه ثروت ماديشان‬
‫كم ولى از ثروت معنوى غنى بودند مى دادند تا سرمشقى براى همگان باشد‪.‬‬
‫پيغمبر گرامى اسلم(صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد‪« :‬كسى كه با زنى‬
‫«تنها» به خاطر زيبايى اش ازدواج كند به منظور خود نمى رسد و كسى كه با زنى‬
‫تنها به خاطر ثروتش ازدواج كند خدا او را به حال خود وامى گذارد (و لطفش را از او‬
‫قطع مى كند) بكوشيد با زنان با ايمان و پاك ازدواج نماييد»‪)1(.‬‬

‫‪ .1‬وسائل الشيعه‪ ،‬جلد ‪ ،3‬صفحه ‪.6‬‬

‫‪13‬‬
‫ازدواج هاى هوسى‬
‫«هوس» يكى از مهمترين‪ ،‬و در عين حال خطرناك ترين پايه هاى ازدواج است‪.‬‬
‫«هوس» را نبايد با لذت هاى مشروع جنسى كه انگيزه فطرى ازدواج‬
‫است اشتباه كرد شك نيست كه اكثريت قريب باتفاق جوانان در ازدواج «لذت‬
‫جنسى» مى جويند و به حكم فطرت و آفرينش كه چنان غريزه نيرومندى در آنها‬
‫آفريده‪ ،‬چنان حقى را هم دارند‪ .‬اما هوس چيزى بالتر از اين است‪« .‬هوس» يك‬
‫سلسله خيالت خام و محاسبات غلط و غير عاقلنه است كه با نوسانات بى رويه و‬
‫كامجويى هاى شيطنت آميز و حيوانى آميخته است‪ .‬تكيه گاه هوس ارزش هاى‬
‫زودگذر و ناپايدار و احيانا ً كودكانه يا احمقانه است‪ .‬ازدواج هايى كه بر اساس هوس‬
‫چيده مى شود غالبا ً به جدايى مى انجامد‪ ،‬زيرا ضامن بقاى آن گاهى چيزهايى است‬
‫به ناپايدارى يك حباب روى آب‪ ،‬يا يك برق آسمان! ازدواج هاى هوسى نشانه هاى‬
‫فراوانى دارد‪:‬‬
‫مجلت هوسى پر است از اين ازدواج هاى هوسى‪ .‬الگوى اين ازدواج ها گاهى‬
‫فيلم هاى سينما‪ ،‬و گاهى ازدواج ها و طلق هاى خواننده ها و هنرپيشه ها مى باشد‪.‬‬
‫غافل از اين كه اين «كاسب كارها»! براى سر و سامان دادن به كسب و كار خود‪ ،‬و‬
‫آجر نشدن نانشان‪ ،‬بايد هر چند روز‪ ،‬كار تازه اى انجام دهند كه اسم آنها در زبان ها‬
‫بيفتد‪ ،‬و به همين جهت مجبورند يك روز ازدواج و روز ديگر طلق بگيرند‪ ،‬تا عكس و‬
‫تفصيلت اين جدايى‪ ،‬و آن اتّصال زينت بخش صفحات جرايد بازارى گردد و موج تازه‬
‫و رونق جديدى به كسب و كارشان بيفتد‪ .‬اين را نيز مى دانيم كه صحنه ها و‬
‫چهره هاى سينمايى جز يك مشت صحنه هاى ساختگى‪ ،‬و چهره هاى گريم كرده‬
‫ما‬
‫ا ّ‬ ‫چيزى نيست‪ ،‬و در آن سوى چهره ها چهره هاى ديگرى وجود دارد‪.‬‬
‫هوسبازان بى مطالعه همه اينها را جدى گرفته‪ ،‬و شالوده زندگى خود را روى اين‬
‫«سراب ها» و «حباب ها» مى نهند و به دنبال آن هزار گونه ناراحتى خود و ناراحت‬
‫كردن ديگران‪ ،‬هزار گونه دربه درى خود و دربه در كردن ديگران به كفّاره اين‬
‫نمونه ديگرى از اين‬ ‫هوس هاى زودگذر فراهم مى سازند‪.‬‬
‫ازدواج هاى هوسى آن است كه به خاطر فلن ژست و ادا در كنار دريا‪ ،‬و مثل ابراز‬
‫احساس بموقع در هنگام مشاهده فلن مسابقه ورزشى و مانند آن صورت مى گيرد‪.‬‬

‫***‬

‫ازدواج با فوتبال!‬
‫اخيرا ً خبر جالب و در عين حال تأسف آورى در جرايد به چشم مى خورد‪ :‬زنى از‬
‫دست همسرش به دادگاه شكايت كرده كه شوهرم شيفته مسابقات فوتبال است و‬
‫تا سرحد ّ عشق به آن مهر مىورزد‪ ،‬هر مسابقه در هر كجا تشكيل شود نخستين‬
‫مشترى پروپا قرص آن‪ ،‬اوست‪ ،‬فرضا ً اين توفيق نصيب او نشود كه مسابقه فوتبال‬
‫را در محل تشكيل مسابقه ببيند بايد به هر قيمتى هست پاى تلويزيون بنشيند و يا به‬
‫صداى گوينده راديو گوش كند‪ .‬مخصوصا ً به هنگام تماشاى مسابقات روى شيشه‬
‫تلويزيون همه چيز حتى شام و خواب و زن و فرزند خود را فراموش مى كند او ميل‬
‫دارد تمام سخن از فوتبال در ميان باشد‪ ،‬و نه چيز ديگر‪ .‬با اين كه خودش پا به توپ‬
‫نمى زند قسمت زيادى از پول هاى خود را روى شرط بندى فوتبال از دست مى دهد‬
‫گاهى هم مقروض مى شود! اى كاش اين عاشق فوتبال با خود «فوتبال» ازدواج‬
‫مى كرد نه با من‪ .‬من از اين زندگى خسته شده ام و دارم خفه مى شوم‪ .‬ولى اين‬
‫خانم كه اكنون از همسرش يك بچه دارد نمى داند كه اصل همسرش او را به خاطر‬
‫فوتبال گرفته است! چه اين كه خودش اعتراف مى كند به تماشاى يك مسابقه‬
‫فوتبال رفته بودم‪ ،‬و به هنگامى كه براى بازيكنان يك تيم ابراز احساسات مى كردم‬
‫اين جوان هم براى همان ها ابراز احساسات داشت و از همان جا با او آشنا شدم‪ ،‬و‬
‫پايه ازدواج ما به اين ترتيب ريخته شد‪ ،‬گويا قدر مشترك روحى آنها همين ابراز‬
‫مى دانيد‬ ‫احساسات به فلن دسته بازيكنان بوده است!‬
‫شوهر او در برابر اين شكايت چه گفت؟‬
‫گفت‪ :‬من اين طورم كه مى بينى مى خواهى بمان و تحمل كن‪ ،‬نمى خواهى راهت‬
‫را بگير و برو!‬

‫ازدواج هاى كاغذى!‬


‫ديگر از نمونه هاى ازدواج هاى هوسى ازدواج هايى است كه از صفحات مجلت و‬
‫جرايد هوسى شروع مى شود‪ .‬مثل فلن آقا در مجله در صفحه مخصوص آگهى هاى‬
‫ازدواج مى خواند‪« :‬دوشيزه اى هستم ‪ 29‬ساله! قد‪ ...‬سانتيمتر‪ ،‬دور كمر‪ ...‬سانتى‬
‫متر‪ ...‬دور سينه‪ ...‬سانتى متر‪ ،‬دور ران ها‪ ...‬سانتى متر‪ ،‬درآمد‪ ...‬تومان در ماه‪،‬‬
‫علقه مند به موسيقى و رقص و دانس و گردش و تفريح و پيك نيك! خواهان ازدواج‬
‫با مردى سبزه و گندم گون كه طول قامتش‪ ...‬سانتى متر و دور كمرش‪ ...‬سانتى‬
‫متر و خوش تيپ و خوش آهنگ و خوش برخورد و خوش رو و خوش حرف باشد‪،‬‬
‫درآمد مطرح نيست‪ ،‬هر چه آيد خوش آيد!‪»...‬‬

‫اين آگهى آبدار توجه او را به خود جلب مى كند و چون هم خود را واجد شرايط‬
‫مى بيند و هم طرف را‪ ،‬از طريق دفتر همان مجله ‪ -‬با حفظ حق دللى ‪ -‬با او تماس‬
‫مى گيرد و طرح اين ازدواج ميمون با وساطت همان مجله صورت مى گيرد‪ .‬ولى‬
‫همين كه آبها از آسياب فرو ريخت! و كمى به خود آمدند در فكر فرو مى روند كه‬
‫مگر مى خواستند تيرآهن و الوار خريدارى كنند كه تنها با طول و عرض و قامت و‬
‫كمر و رقص و لباس قناعت كردند و صفات انسانى كه ضامن اصلى وفادارى و بقاى‬
‫ازدواج است همه را فراموش نمودند‪ .‬ولى چون هيچ يك از اين صفات در متن عقد‬
‫شرط نشده و نه جزء شرايط خارج عقد بوده و فقدان آنها لطمه اى به صحت‬
‫ازدواج نمى زند ناچار با اندازه گيرى دقيق طول قامت و دور كمر و ران ها و كم و‬
‫زياد بودن ‪ -‬ولو به اندازه يك سانتيمتر! ‪ -‬دستاويز مناسبى براى جدايى پيدا مى كنند‬
‫و سند اين ازدواج كاغذى را از هم پاره كرده‪ ،‬دور مى ريزند و تا مدّت ها در زير بار‬
‫عواقب و گرفتارى ها و بدهكارى هاى آن خواهند بود‪.‬‬

‫***‬

‫بعضى از ازدواج ها مخلوطى است از «هوس» و «تجارت» و طبعا ً جامع عيوب و‬


‫بدبختى هاى هر دو است‪ ،‬و از آن بالتر ازدواج هاى سياسى است‪ ،‬و چه بهتر كه سر‬
‫بى درد خود را به درد نياوريم و سربسته بگذاريم و بگذريم‪.‬‬
‫پيشوايان بزرگ ما بيش از هر چيز روى‬
‫مزاياى روحى و فكرى و اخلقى دو همسر تكيه كرده اند‪ ،‬به همين دليل توجه به‬
‫تربيت خانوادگى‪ ،‬اصالت‪ ،‬روح فداكارى‪ ،‬محبّت و صميميت پاكدامنى و نجابت‪ ،‬ايمان‬
‫و تقوا را از هر چيز لزم تر شمرده اند‪ .‬روزى پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله‬
‫وسلم) ما به ياران خود فرمود‪« :‬از گياهان خوش آب و رنگى كه در نقاط متعفن و‬
‫ياران عرض كردند‪ :‬منظور‬ ‫آلوده مى رويد بپرهيزيد»!‬
‫فرمود‪ :‬منظورم‬ ‫شما از چنين گياهان چيست؟‬
‫زنان خوش آب و رنگى است كه در محيط هاى ناپاك و خانواده هاى آلوده پرورش‬
‫يافته اند (و فاقد امتيازات اخلقى هستند)‪.‬‬

‫و‬
‫بخش د ّ‬

‫انحرافات جنسى‬

‫‪1‬‬
‫جوانان و انحرافات جنسى‬

‫فريادهاى دردآلودى كه از هر سو بلند است!‬

‫مى دانيم جوانى دوران «بحران» غرائز مخصوصا ً «غريزه جنسى» است‪.‬‬

‫ايمن غريزه اگمر بمه صمورت صمحيحى رهمبرى نگردد خرد كننده تريمن ضربمت را بر پايمه‬
‫خوشبختمى و سمعادت جوانان خواهمد زد‪ ،‬و سمرنوشت آنهما را بمه كلى دگرگون خواهمد‬
‫ساخت‪.‬‬
‫نيروهاى خلّق آنها‪ ،‬همچون غنچه هاى ناشكفته پرپر شده نابود خواهند شد‪ ،‬و «نبوغ»‬
‫و «ابتكار» آنان كممه ممكممن اسممت سممرچشمه افتخارات فراوانممى براى خودشان يمما‬
‫اجتماع گردد مسلّما ً به هدر خواهد رفت‪.‬‬

‫تعداد قربانيان اين راه در ميان جوانان كم نيستند و تعداد كسانى كه پس از بيدارى از‬
‫خواب گران خود‪ ،‬دردناك تريمن تأسمف و نداممت را بر روح خود احسماس ممى كننمد نيمز‬
‫فراوانند‪.‬‬

‫و بسيارند كسانى كه با آثار شوم اين عدم رهبرى صحيح تا‬

‫پايان عمر خويش دست به گريبان مى باشند!‬

‫***‬

‫ناممه هاى فراوانمى كمه تما كنون از عدّه اى از قربانيان ايمن راه بمه دسمت مما رسميده‬
‫مممى توانممد پرده از گوشممه اى از ايممن راز وحشتناك بردارد‪ ،‬و ممما را در جريان ايممن‬
‫موضوع حساس و پر خطر بگذارد‪.‬‬

‫ايمن «ناممه هما» شاممل اسمرار ناگفتنمى‪ ،‬وقايمع دردناك و بهمت آور اسمت‪ ،‬و نويسمندگان‬
‫آنها همه‪ ،‬استمداد كرده و راه چاره خواسته اند‪.‬‬

‫حقيقمت اين اسمت كمه مما همم تما ايمن اندازه از توسمعه و اهمي ّمت ايمن خطمر آگاه نبوديمم‪،‬‬
‫ولى بما اطلعاتمى كمه بمه دسمت مما رسميده چاره اى جمز ايمن نداريمم تما آن جما كمه از مما‬
‫ساخته است و در قدرت داريم در راه بيدار ساختن جوانان و آگاه نمودن آنها به نقاط‬
‫اصلى خطر از هيچ كوششى فروگذار نكنيم و از خداى بزرگ مى خواهيم كه به ما و‬
‫آنها در اين راه كمك فرمايد‪.‬‬

‫نخسمت اجازه بدهيمد گوشمه اى از ايمن ناممه هما را كمه ممى توان آن را درج نمود «عيناً»‬
‫در اختيار شما بگذاريم‪:‬‬

‫* نامه اوّل‬

‫«‪ ...‬چون شممما در نوشتممه هاى خود يادآور شده ايممد كممه‪ :‬جوانان مشكلت خود را در‬
‫موضوعات مختلف تشريح كنند به فرستادن اين نامه مبادرت ورزيدم‪:‬‬

‫‪ ...‬مشكلى كمه ممن از آن رنمج ممى برم و نزديمك اسمت مرا هلك كنمد راجمع بمه امور‬
‫جنسى و تمايلتى است كه ذيل برايتان تشريح مى كنم‪.‬‬
‫جوانى هستم ‪ 23‬ساله و محصل‪ ،‬از روزى كه پا به دايره بلوغ گذاشتم بر اثر نداشتن‬
‫تربيممت صممحيح و عدم مراقبممت و بممى اطلعممى بممه «يممك نوع انحراف جنسممى» مبتل‬
‫شده ام و «بدبختانه» هفت سال آن را ادامه داده ام!‬

‫اكنون بمه ايمن بلى خانمانسموز مبتل هسمتم و همر چمه در ترك آن كوشيده ام نتيجمه اى‬
‫نگرفته ام‪ ،‬ضررهاى آن را علوه بر اين كه در كتاب هاى فارسى مطالعه نموده ام در‬
‫بدن خود نيز‬

‫مشاهده مى كنم‪ :‬چشمم ضعيف شده‪ ،‬ضعف اعصاب‪ ،‬كم خونى‪ ،‬لرزش بدن‪ ،‬لغرى‬
‫و پژمردگى مرا بيچاره كرده است!‬
‫وقتمى قلم بمه دسمت ممى گيرم قدرت نوشتمن ندارم‪ ،‬ناچار قلم را بر زميمن ممى گذارم تما وقتمى كممى دسمتم قدرت پيدا ممى كنمد دوباره‬
‫مى نويسم!‬

‫ايمان ضعيفى در من وجود دارد‪ ،‬و با وجدانم دست به دست هم داده مرا سرزنش مى كنند‪.‬‬

‫ناچار در گوشه اى مى نشينم و تا مى توان گريه مى كنم كه چشمان سرخ مى شود‪ ،‬خلصه بيچاره و بدبتم و دادرس و فريادرسى‬
‫ندارم!!‪...‬‬

‫شايد مايل باشيد بدانيد چرا با اين كه ضررهاى آن را مشاهده مى كنم آن را ترك نمى نمايم؟‬

‫در جواب خواهم گفت امروز ترك اين كار (تقريباً) از نظر‬

‫من محال است‪ .‬هنگام تحريك شدن‪ ،‬اراده از من سلب مى شود بعد كه به خود مى آيم كارم گريه است!‪...‬‬

‫ما هر چه التماس مى كنم كمتر نتيجه مى گيرم‪.‬‬


‫سل مى شوم‪ ...‬ا ّ‬
‫گاهى به خدا التماس مى كنم و به درگاه امامان(عليهم السلم)متو ّ‬

‫جه ندارنمد؟!‪ ...‬مما درماندگانمى‪ ،‬كمه حت ّمى بمه نزديمك تريمن‬


‫گاهمى بما خود فكمر ممى كنمم مگمر خدا و ائممه اطهار بمه افراد ناپاكمى چون ممن تو ّم‬
‫خويشان نمى توانيم درد دل خود را بگوييم دامن چه كسى را بايد بگيريم؟‬

‫كاسه صبرم لبريز‪ ،‬و جانم به لب رسيده‪ ،‬به من رحم كنيد و راه نجاتى به من معّرفى نماييد اگر دستور طبى در نظر داريد به من اطّلع‬
‫دهيمد‪ .‬و مسملّم بدانيمد (و ممى دانيمد) احتياج بمه قدردانمى امثال ممن نداريمد اجتماع بايمد از شمما قدردانمى كنمد و پاداش شمما بما خداى بزرگ‬
‫است‪.‬‬

‫***‬

‫* نامه ديگر‬

‫«‪ ...‬شما را به خاطر جهاد مقد ّسى كه براى هدايت جوانان آغاز كرده ايد مى ستايم‪ ...‬چه براى من واضح است كه ايده شما بر خلف‬
‫عدّه زيادى از نويسندگان مطبوعات (اگر بشود به آنها نويسنده گفت) خوشبختى جوانان است‪.‬‬
‫بوده ام‪ ،‬ولى بمه عللى كمه خودتان‬ ‫بارى جوان هستم ‪ 17‬ساله و مصل سال چهارم دبيستان كمه در تمام دوران ابتدايمى شاگرد متاز‬
‫خيلى خوب مى دانيد به محض رسيدن به دوران پرآشوب بلوغ به يك دام افتادم‪.‬‬

‫البتّه اين منحصر به من نيست عدّه اى از همسالن من نيز به اين دام افتاده اند‪.‬‬

‫در كلس اوّل دبيرسممتان مبتل بممه «يممك نوع انحراف» شدم در عرض ايممن چهار سممال مقدار فراوانممى از قواى فكرى خود را از دسممت‬
‫داده ام‪ .‬ده ها بار توبه كردم‪ .‬ولى روز به روز ضعف نفس من زيادتر شده‪.‬‬

‫اكنون به طورى كه خودم حس مى كنم قسمت هاى عمده‬

‫بدن من يعن قلب و اعصاب دچار خلل شده‪ ،‬و بدتر از هه اراده ام را نيز به مقدار زيادى از دست داده ام‪ ،‬دائما اح ساس حقارت‬
‫مى كنم‪ ،‬خيلى كم حرف مى زن‪ ،‬ورزش نى توان بكنم و حتّى به ميهمان هاى خانوادگى نيز نى روم!‪...‬‬

‫بمه خوبمى ممى دانمم كمه آينده خوبمى نخواهمم داشمت‪ ...‬ايمن قدر بمى اراده شده ام كمه ترك ايمن «عممل خطرناك» برايمم كارى مشكمل شده‬
‫است‪...‬‬

‫علت چيست؟‬

‫علت اين است كه عكس هاى زنان برهنه در دست همسالنم زياد ديده مى شود‪.‬‬

‫فيلم هاى منحرف كننده و سكسى تنها سرگرمى ماست و كتاب هاى مزخرف با نازل ترين قيمت در دسترس ما قرار دارد‪.‬‬

‫مرا راهنمايى كنيد‪ .‬به من بگوييد چطور مى توانم از اين درد «كشنده» خلص شوم؟!‪.»...‬‬

‫***‬

‫* نامه سوّم‬

‫«‪ ...‬آيا از وضع جوانان و درد دل هاى ما آگاهى داريد؟‪...‬‬

‫آيا مى دانيد عدّه اى از جوانان دست به جنايت بزرگى مى زنند و گرفتار انحرافاتى هستند؟‪...‬‬

‫چندى پيش در خيابان ثرياى «يزد» مى گذشتم ناگهان چشمم به جوانى افتاد كه سن او در حدود ‪ 25‬سال بود‪ ،‬بدنى بى حس و چشمانى‬
‫نابينا داشت در حالى كه دست او در دست براد كوچكش بود‪ ،‬از خيابان مى گذشت‪.‬‬

‫من از چرخ پياده شدم و از برادرش كه با هم آشنا بوديم پرسيديم اين كيست؟ گفت اين برادرم است‪ ،‬مات و مبهوت انگشت بر دهان‬
‫گذاشتم‪...‬‬

‫گفتم چرا برادرت به اين روز افتاده؟ گفت تا ‪ 20‬سالگى هيچ عيبى نداشت‪ ،‬ولى بر اثر اعتياد به «يك نوع انحراف جنسى» چند سال‬
‫است كه چشمش نابينا شده‪...‬‬

‫بدبختانه باز دست بردار نيست‪ ...‬تقاضا مى كنم هر چه زودتر زيان هاى اين جنايت و راه علج آن را براى ما «جوانان»‬

‫تشريح كنيد‪ ،‬چه كنيم كه ما هم آلوده اين كارها نشويم؟‪.»...‬‬


‫***‬

‫اين بود قسمتى از نامه هايى كه از شهرستان هاى مختلف به دست ما رسيده و غالبا ً به عين عبارت (با حذف نام نويسندگان و عباراتى‬
‫كه قابل درج نبود) در بال آورديم‪.‬‬

‫از وضع جوانان ما و آينده آنهاست‪ ،‬البت ّه انكار نمى توان كرد كه افراد پاك و غير آلوده‬ ‫اين نامه ها و مانند آنها «تابلوى زنده و گوياي»‬
‫به هيچ نوع انحراف اخلقى‪ ،‬در ميان جوانان فراوانند ولى تعداد قربانيان هم بسيار زياد است‪.‬‬

‫اگمر دسمت روى دسمت گذارده و تماشاگمر ايمن صمحنه هما باشيمم‪ ،‬همم ايمن افراد پاك در معرض خطمر آلودگمى قرار خواهنمد گرفمت‪ ،‬و همم‬
‫افرادى كه آلوده شده اند به كلى از دست خواهند رفت و يا همچون قربانيان ديگر‪ ،‬افرادى ناتوان‪ ،‬قابل ترحم‪ ،‬شكست خورده‪ ،‬بينوا و‬
‫احيانا ً جنايتكار خواهند شد‪.‬‬

‫با طرقى كه ارائه خواهيم داد حتى آلوده ترين افراد (اگر بخواهند) نجات پيدا كنند‪ ،‬و افراد پاك با‬ ‫ولى ما اميدواري‬

‫توجه و مراقبت بيشترى به اين مسائل نگريسته و راه پيشگيرى از هر گونه انحراف جنسى را دريابند‪.‬‬

‫قلب ما از شنيدن ناله اين قربانيان به شدت مى لرزد‪ ،‬و نيش قلم هاى آنها كه به طرز تضّرع آميزى استمداد مى كند روح هر انسانى را‬
‫مى خراشد و جريحه دار مى سازد‪.‬‬

‫بدبختانمه «مسمأله جنسمى جوانان» در زمانمى كمه بر اثمر بدآموزى هاى فراوانمى كمه بمه وسميله پاره اى از مطبوعات بازارى و فيلم هاى‬
‫سمكسى‪ ،‬و پخمش عكمس هاى شهوت انگيمز‪ ،‬و اعمال سموداگران ديگرى از ايمن قماش‪ ،‬وارد مرحله بسميار خطرناكمى شده اسمت‪ ،‬و سموء‬
‫استفاده از آزادى نيز مزيد بر اين علت گشته است‪ ،‬و اگر جهاد پى گيرى براى نجات جوانان نشود آينده شوم و مرگبارى در پيش خواهد‬
‫بود‪.‬‬

‫گرچمه تصموّر ممى كنيمم مشاهده وضمع قربانيان ايمن راه‪ ،‬كمه نمونمه هاى آن در بال ذكمر شمد (گرچمه هنوز نممى توان اسمم آنهما را قربانمى‬
‫گذاشت) و نمونه هاى ديگر كه كم و بيش خود شما خوانندگان عزيز ديده ايد‪ ،‬به تنهايى معلّم گويايى است كه‬

‫بسيار چيزها مى تواند به همه بياموزد‪.‬‬

‫ما اهمي ّمت موضوع ايجاب ممى كنمد كمه آنچمه گفتنمى اسمت در ايمن زمينمه گفتمه شود و از پرتگاه هايمى كمه از ايمن رهگذر در مسمير زندگمى‬
‫ا ّم‬
‫جوانان قرار دارد همگان آگاه شوند‪ ،‬و راه نات «در دام افتادگان» نيز تشريح گردد‪.‬‬

‫ما همه شما و دوستان را به مطالعه دقيق اين سلسله بحث ها دعوت مى كنيم‪ ،‬و به شما اطمينان مى دهيم كه اگر دل خود را در اختيار‬
‫ما بگذاريد و آنچه ما در اختيار شما مى گذاريم‪ ،‬مو به مو اجرا كنيد از هر گونه خطرى رهايى خواهيد يافت‪.‬‬

‫‪2‬‬
‫عواقب مرگبار انحرافات جنسى‬

‫يكى از مهمترين مسائلى كه جوانان با آن روبه رو هستند‪ ،‬و راه پيشگيى افراد غي آلوده‪ ،‬و درمان آلوده ها!‬

‫ديديمم كمه چگونمه انحرافات جنسمى و اعتياد بمه پاره اى از آنهما ممى توانمد جوانان را بمه صمورت‬ ‫در بحمث گذشتمه بما ذكمر چ ند نو نه زنده‬
‫پيش ببرد‪.‬‬ ‫موجودى زبون‪ ،‬ناتوان‪ ،‬مأيوس عقب مانده‪ ،‬و بيمار درآورد‪ ،‬و تا سرحد ّ «جنون» و «مرگ»‬
‫نام نهاده اند‪ ،‬بسيارى از نويسندگان بى هدف سعى دارند انحرافات جنسى‬ ‫بدبختانه در عصر ما كه بعضى آن را «عصر مسائل سكسى»‬
‫آن را يك ضرورت زندگى و از لوازم دوران جوانمى‬ ‫جوانان را كوچمك و كم اهمي ّمت جلوه دهند‪ ،‬و گاهمى براى خوشايند بعضى از منحرفان‬
‫معّرفى نمايند!!‬

‫دسته اى هم كه مى دانيم و مى دانيد دامن زدن به اين مسأله را وسيله «كاسبى نامشروع» خود ساخته‪ ،‬و براى پيدا كردن سوژه هاى‬
‫و تهيه عكس هاى تحريك آميز‪ ،‬زمين و زمان را زير پا گذارده‪ ،‬و از هيچ دروغى هم پروا ندارند!‬ ‫داغ جنسى‬

‫مثل در يكى از مجلتى كه به نام «زنان» انتشار مى يابد اخيرا ً خبر به اصطلح تكان دهنده اى كه به قول نويسنده مجلّه سراسر اروپا را‬
‫در بهت و حيرت فرو برده بود (و شايد دامنه آن نيز به زودى به كرات ديگر كشيده شود!) درج شده بود و آن اين كه اخيرا ً زنى در يكى‬
‫از جرايد اعلن كرده است كه براى شوهرش معشوقه پيدا مى كند!!‪...‬‬

‫آنهاامثال ايمن خمبر را كمه بمه احتمال قوى سماخته و پرداختمه خود يما همكارانشان اسمت بمه عنوان يمك وسميله مؤثّمر تبليغاتمى براى بال بردن‬
‫تيراژ مجله خود انتخاب مى كنند‪ ،‬حال نشر اين گونه اخبار آن هم با آن آب و تاب‪ ،‬چه اثرى جز ننگ و فساد مى تواند براى اجتماع داشته‬
‫باشد‪ ،‬اصل براى آنها مطرح نيست‪.‬‬

‫بر كنار‬ ‫بدبختى منحصر به اينها نيست‪ ،‬حتى بعضى از به اصطلح جامعه شناسان و روانشناسان و پزشكان هم از اين «موج جنسى»!‬
‫نمانده و كوشش دارند آن را طبيعى و بى ضرر جلوه دهند‪.‬‬

‫عدّه اى همم كمه معتقمد بمه عواقمب شوم و دردناك ايمن بمى بندوبارى هسمتند در طرح ايمن مسمائل كمه بمه منظور پيشگيرى صمورت ممى گيرد‬
‫طورى مسأله را طرح مى كنند كه نه تنها كمكى به حل مشكل و درمان مبتليان نمى كند بلكه راه هايى را هم كه بلد نبودند به منحرفين‬
‫مى آموزد و انحرافى بر انحراف آنان مى افزايد!‬

‫مجموع اين عوامل است كه مسأله انحراف جنسى را در ميان جوانان به صورت فوق العاده پيچيده و وحشتناكى درآورده كه ريشه كن‬
‫نمودن آن به اين آسانى ممكن نيست و نياز به صرف وقت و بودجه و طرح هاى دقيق فراوانى دارد‪.‬‬

‫***‬

‫زيان هاى استمنا‬

‫را كمه بر وى حسماسترين حقايمق مربوط به آنان‬ ‫در همر حال جوانان بايمد بما سمرپنجه عقمل و فكمر خودشان‪ ،‬اين پرده هاى جهل و جنايت‬
‫انداخته شده پاره كنند‪ ،‬و به جاى فرار از درك‬

‫حقيقت و پناه بردن به مطالبى كه اثرى جز تخدير و گمراه ساختن افكار آنها ندارد‪ ،‬بنشينند و حقايق حسى و روشنى را كه «حساب دو‬
‫دو تا چهار تا» را دارد بررسى نمايند و سرانجام اين انحرافات مرگبار را با چشم خود ببينند‪.‬‬

‫را كمه سمال هما از عممر خود را صمرف مطالعمه در پيرامون ايمن گونمه مسمائل‬ ‫مما نخسمت در ايمن جما گواهمى بعضمى از پزشكان و مقّقا ن‬
‫كرده انمد نقمل نموده‪ ،‬و سمپس بمه تجزيمه و تحليمل علل روانمى و اجتماعمى انحرافات جنسمى پرداختمه‪ ،‬و پمس از آن راه مبارزه بما ايمن‬
‫اعتيادهاى ننگين را شرح مى دهيم‪.‬‬

‫يكى از اطباى معروف در كتاب خود كه درباره زيان هاى عادت ننگين «استمنا» نوشته‪ ،‬مشاهدات جمعى از پزشكان را به اين شرح نقل‬
‫مى كند‪:‬‬
‫مى گويد‪« :‬جوانى را ديدم كه از پانزده سالگى گرفتار اين اعتياد شوم شده بود و تا سن ‪ 23‬سالگى آن را ادامه داده بود‪.‬‬ ‫«هوفمان»‬

‫او چنان دچار ضعف قواى جسمانى گرديد كه هنگامى كه‬

‫ممى خواسمت كتابمى را بخوانمد چشمهايمش سمياهى رفتمه سمرش درد ممى گرفمت‪ ،‬حالتمى شمبيه سمرسام بمه او دسمت داده بود‪ ،‬ماننمد افراد‬
‫مسمت دچار سمرگيجه شده بود‪ ،‬حدقمه هاى چشمم او بيمش از حمد معمولى گشاد و باز شده‪ ،‬و در قعمر چشمهاى خود درد شديدى احسماس‬
‫مى كرد»‪.‬‬

‫(‪ )HUOTCHINSON‬ثابمت ممى كنمد عموم ناراحتمى هاى مربوط بمه دسمتگاه تناسملى از آثار «اسمتمنا» و‬ ‫مشاهدات دكتمر هوچ ي سون‬
‫ناراحتى هاى شبكيه چشم و مشيميه از آن سرچشمه مى گيرد (دقت كنيد)‪.‬‬

‫نويسنده مزبور اضافه مى كند‪:‬‬

‫«نخستين نتيجه عادت به اين كار شنيع اين است كه قوت و شفافيت چشم ها زايل مى گردد‪ ،‬صورت رنگ اصلى خود را از دست‬
‫در نگاه هاى مبتليان بممه ايممن كار هوش و ذكاوت اوّلى ديده نشده حالت گرفتگممى در سمميماى آنهمما ظاهممر‬ ‫ممى دهمد و پژمرده ممى شود‪،‬‬
‫مى گردد‪ ،‬چشم هاى آنها با حلقه هاى كبودرنگى احاطه مى شود‪ .‬بعد از آن سستى و تنبلى در‬

‫اعضاى مختلف مشاهده مى شود‪.‬‬

‫نقصان حافظه‪ ،‬خراب اشتها‪ ،‬مشكل شدن هضم‪ ،‬تنگى نفس‪ ،‬تغيي اخلق و مزاج به طور غي قابل توضيح‪ ،‬حسادت‪ ،‬غم و كدورت‪،‬‬
‫ماليخوليا‪ ،‬فكر گوشه گيى و تنهاي از نتايج شوم ابتلى به اين انراف جنسى است‪.‬‬

‫اين طبيب در جاى ديگر از كتاب خود اضافه مى كند اين عمل موجب فقرالدم (كم خونى) و ضايع شدن قواى جسمى و روحى مى گردد‬
‫و باعث دوران سر‪ ،‬صداى گوش ها‪ ،‬كمردرد‪ ،‬سختى تنفس‪ ،‬كم شدن حافظه‪ ،‬لغرى‪ ،‬ضعف و سستى و خلصه عدم اقتدار كلى در بدن‬
‫مى شود‪ ،‬و بر اثر رابطه نزديكى كه با حواس پنجگانه دارد مخصوصا ً در چشم و گوش اثر مى گذارد»‪( .‬دقّت كنيد)‪.‬‬

‫عادت به اين انحراف شوم جنسى مخصوصا ً نيروى مقاومت بدن را در برابر بيمارى ها كم مى كند و به طورى كه پزشك مزبور تصريح‬
‫مى نمايد‪:‬‬

‫«اشخاصى كه به اين عادت مذموم مبتل هستند به محض‬

‫گرفتارى به يكى از بيمارى هاى وخيم به آسانى نمى توانند گريبان خود را از چنگال مرگ نجات دهند»‪.‬‬

‫او سپس از قول يكى از نويسندگان نقل مى كند كه‪:‬‬

‫«جوانمى را ممى شناختمم كمه مبتل بمه ايمن عادت شوم بود او گرفتار يكمى از «بيمارى هاى تمب دار» شمد در روز ششمم بيمارى كمه كامل‬
‫ضعيمف شده بود باز نتوانسمت دسمت از عممل خود بردارد لذا مرگ با تام وح شت خود بر او ظا هر گ شت و او را در كام خود فرو‬
‫كشيد»!‬

‫و نيز نقل مى كند‪:‬‬


‫«يكمى از مبتليانمى كمه بمه يمك نوع از ايمن عادت شوم‪ ،‬مداوممت ممى نمود رفتمه رفتمه ضعمف شديدى در خود احسماس كرد‪ ،‬بدن او رو بمه‬
‫لغرى گذاشمت سماق پما و ران هاى او بمه طور محسموسى ضمور (كمم گوشمت) شمد و كمردرد او را آزار ممى داد ادامه اين عمل منتهى به‬
‫فلج عمومى بدن او گرديد و پس از شش ماه بسترى شدن كه با وضع قابل ترحى با مرگ دست به گريبان بود در آغوش مرگ فرو‬
‫رفت»!‬

‫مخصوصا ً ابتلى به اين عادت شوم براى مجروحين و آنهايى كه عمل جراحى در بدنشان شده فوق العاده خطرناك مى باشد‪.‬‬

‫كوتاه سخن اين كه به گفته هان «پزشكى» و هم از نظر «مذهب» منفور است موجب خراب و نابودى وجود انسان و تزلزل روح‬
‫مى گردد!‬

‫***‬

‫استمنا قابل كنترل نيست‬

‫به هر حال زيان هاى اين گونه انحراف بيش از آن است كه در اين مختصر شرح داده شود‪.‬‬

‫و بما توسمعه روزافزون خود‪ ،‬اراده را‬ ‫به هيچ وجه قابل كنترل نيست‬ ‫و يكمى از هولناك تريمن خطرات آن ايمن اسمت كمه ايمن عادت شوم‬

‫تضعيف مى كند و به صورت افراطى عجيبى گسترش يافته هر گونه محدوديت را در هم مى شكند‪.‬‬

‫درست است كه هر گونه افراط در امور جنسى حتى از طريق مشروع (از طريق ازدواج) نيز ممكن است خطرات‬

‫وجود دارد‬ ‫فراوانى در بر داشته باشد‪ .‬ولى گذشته از تفاوت هاى اصولى كه ميان اشباع طبيعى اين غريزه و اشباع از طرق غي طبيعى‬
‫(و بعدا ً تشريح خواهد شد) فراهم شدن شرايط اشباع مشروع و طبيعى آن در همه حال ممكن نيست در حالى كه اين عادت شوم نياز‬
‫به فراهم شدن شرايط خاصى ندارد و لذا به صورت خطرناكى در زندگى مبتليان رخنه كرده و ريشه مى دواند‪.‬‬

‫بما توجمه بمه حقايمق فوق و بما توجمه بمه اهمي ّمت فوق العاده اى كمه ايمن مسمأله در سمرنوشت جوانان از نظمر جسممى‪ ،‬فكرى‪ ،‬اخلقمى و‬
‫از اين عادات شوم اعلم مى كنيم به كار بندند‪.‬‬ ‫اجتماعى و مذهبى دارد لزم است همه جوانان به دقت نكاتى را كه براى «پيشگيى»‬

‫مبتليان نيز بايد بدانند كه براى ترك اين عادت هيچ موقعى دير نيست‪ .‬قبل از هر چيز «تصميم» و سپس به كار بست دقيق دستورهاي‬
‫لزم است و با انجام اين برنامه ترك اين عادات مشكل نخواهد بود‪.‬‬ ‫كه در صفحات آينده اين كتاب ذكر خواهد شد‬

‫‪3‬‬
‫يك اشتباه بزرگ در مورد‬
‫انحرافات جنسى‬

‫ما قطره اشكى مژگان مرا مرطوب نمى كند؟‬


‫«مى خواهم خون گريه كنم ا ّ‬

‫ما آه هم از سينه بر نمى خيزد‪.‬‬


‫مى خواهم فرياد بكشم ا ّ‬

‫ما به چه چيز؟ به كدام بدبختى و نافرجامى؟ مگر مغز انديشمندى هم در برابر اين نامليمات برجا مى ماند؟!‬
‫مى خواهم بينديشم ا ّ‬
‫بيچاره و تنهما‪ ،‬ويلن و سمرگردان‪ ،‬هراسمان و بيمناك از آنچمه هسمتم و خواهمم بود‪ ،‬متنفمر از هممه كمس و هممه چيمز و از ايمن محيمط آلوده و‬
‫ننگين!‬

‫‪ 21‬ساله هستم‪ ،‬ده سال تمام از حساس ترين ايّام عمرم را «تنهاى تنها» گذراندم‪ ،‬نامليمات زندگى و رنگ هاى زننده چهره اجتماع مرا‬
‫فوق العاده رنج مى دهد‪...‬‬

‫نفهميدم چه شد چند سال قبل كه هنگام مطالعه كتابى‬

‫بى اراده به يك عادت شوم جنسى آشنا شدم‪ ،‬آن موقع گذشت و كسى به من نگفت كه جوانى چه دوران حساس و خطرناكى است؟‬
‫اندام هاى برهنه زنان و دخترانى كه در آتش شهوت و هوس مى سوختند به هيجان درونى من دامن مى زد‪.‬‬

‫بلى من عادت كردم و اكنون مريض جسمى هستم و روحم نيز بيمار شده است‪ ،‬دارم به ورطه جنون پا مى گذارم آن قدر ناراحتم كه‬
‫در انديشه نمى گنجد‪...‬‬

‫مرا از طول دادن ناممه ببخشيمد ايمن ناله هما و اسمتغاثه هما از ممن نيسمت كمه بمه گوش شمما ممى رسمد مى دان بسيارى از جوانان مثل من‬
‫بيچاره اند‪.‬‬

‫ما اجازه مردن هم به ما بيچاره ها‬


‫ناگفته نماند در اوان جوانى در سنين ‪ 16‬يا ‪ 17‬سالگى بود ه دو مرتبه به خودكشى دست زده ام‪ .‬ا ّ‬
‫نممى دهنمد! اكنون خيلى ضعيمف شده ام و مدّت كوتاهمى اسمت كمه بما كمال معذرت بمى اراده از ممن قطرات‪ ...‬دفمع ممى گردد! اكنون در‬
‫ميان طوفان مرگبارى به اين سو و آن سو مى روم‪ ،‬شايد هم يك سويش نابودى باشد!‪...‬‬

‫استدعا دارم مرا نجات دهيد‪ ،‬خواهش مى كنم جوابم را خيلى سريع لطف كنيد اگر ممكن شود به وسيله پست‪ ،‬حت ّى اگر در مجله نسل‬
‫جوان خواسمتيد جواب بدهيمد‪ .‬همر چمه زودتمر‪ ،‬پيشرفمت شمما سمروران پاكدل و گردانندگان آن نشريمه محبوب را كمه براى ارشاد امثال ممن‬
‫آلوده و پيشگيرى ديگران مى كوشيد از خداى يكتا خواهانم‪.‬‬

‫«س ‪ -‬ب» از مشهد‬

‫***‬

‫مسأله مهم اين جاست‬

‫به اين ترتيب نامه دردآلود و غم انگيز ديگرى را كه مربوط به جوان گرفتارى است كه از ذكر نام صريح او خوددارى مى شود‪ ،‬ورق زديم‬
‫و صحنه ديگرى از صحنه هاى اندوهبار اين اجتماع آلوده را از نظر گذرانديم‪.‬‬

‫اكنون اجازه دهيد رشته سخن را درباره عادت شوم و خطرناك «استمنا» يا ‪ MASTURDATION‬و چگونگى مبارزه با آن‬

‫دنبال كنيم‪ ،‬شايد بتوانيم اين سيلب خطرناك را تا حدودى مهار كنيم‪.‬‬ ‫را‬

‫يكمى از اشتباهات بزرگ در ايمن مسمأله حسماس ايمن اسمت كمه عده اى از پزشكان‪ ،‬در برابر متخصمصانى كمه سمال هما در ايمن باره مطالعمه‬
‫نموده و آثار شوم اين عادت ز شت را در كتاب هاى خود نوشته اند (و نمو نه آن در بحث هاى گذش ته از نظر خوانندگان گرامى گذشت)‬
‫چنين اظهار نظر مى كنند كه‪:‬‬

‫«ما در پزشكى زيانى براى اين عمل نديده ايم بلكه ترسانيدن افراد از آثار شوم و مرگبار اين عمل ممكن است آثار نامطلوبى در روح‬
‫آنها بگذارد!»‪.‬‬
‫گاهى مى گويند‪ :‬اين عمل با آميزش جنسى چندان تفاوت ندارد‪.‬‬

‫متأسفانه همين اظهار نظرهاى بدون مطالعه در تمام جوانب مسأله‪ ،‬سبب سقوط عدّه اى از جوانان در دام اين عادت شوم شده است‪.‬‬

‫پاسخ اين سخن را پزشكان مطّلع و وارد چنين مى دهند‪:‬‬

‫اين آقايان از يك نكته اساسى در اين مسأله غفلت دارند كه‪ :‬به شهادت «مشاهدات فراوان» و «اعتراف صريح بسيارى از مبتليان»‬
‫اين عمل‪ ،‬اعتيادآور است‪ ،‬اعتيادى شديد و مرگبار كه افراد را به دنبال خود مى كشاند و به اين آسان دست بردار نيست‪.‬‬

‫در پيش است‪ ،‬اعتيادى كه‬ ‫ممكن است يك مرتبه استعمال فلن مادّه مخدّر ضرر زيادى نداشته باشد‪ ،‬ولى بايد توّجه داشت خطر اعتياد‬
‫همه چيز انسان ممكن است در آن دفن شود‪.‬‬

‫صصان اين فن در كتاب هايى كه در اين زمينه نوشته اند موضوع اعتيادآور بودن اين عمل شوم را صريحا ً يادآور‬ ‫همان طور كه گفتيم متخ ّ‬
‫شده و جوانان را از آن برحذر داشته اند‪( .‬دقّت كنيد)‬

‫كه بايد به اين موضوع اضافه كرد اين است كه وسايل آلوده شدن به اين عمل بسيار ساده است‪ ،‬يعنى در حقيقت وسايلى‬ ‫نكته ديگرى‬
‫نمى خواهد و در هر گونه شرايطى و در همه حال امكان آن هست و كنترلى هم در آن نيست و بدبختانه‬

‫چون در دوران «طغيان غريزه جنسى» مخصوصا ً ميان سمال هاى ‪ 16‬تا ‪ 20‬به سراغ جوانان مى آيمد خيلى زود ممكن است به صورت‬
‫يمك عادت ريشمه دار درآيمد‪ ،‬در حالى كمه آميزش جنسمى هرگمز چنيمن سماده نيسمت و زن و مردى كمه همسمر يكديگرنمد در شرايمط خاصمى‬
‫چنين امكانى را پيدا مى كنند‪.‬‬

‫ك سان كه زيان هاى آن را د ست كم گرف ته ا ند حتما توجّه به م سأله «اعتياد» به آن‪ ،‬و ساير اوضاع و احوال خاص ا ين م سأله‬
‫ننموده اند‪.‬‬

‫وگرنمه چگونمه ممى توان ايمن حقيقمت حسمى را انكار كرد كمه بسميارى از جوانان آلوده تما سمرحد ّ مرگ و جنون و ناتوانمى مطلق و فلج و از‬
‫دست دادن همه چيز خود پيش مى روند مگر مشاهدات حسى را مى توان منكر شد؟!‬

‫اتفاقا ً در ميان ايمن دسمته بسميارند كسمانى كمه ممى گوينمد هرگمز به زيان ايمن عادت شوم هم آشنما نبود يم و از ضررهاى آن آگاهمى نداشتيمم‬
‫بنابراين‪ ،‬مسأله تلقي هم در اين جا منتفى است‪.‬‬

‫***‬

‫راه ها و دستورهاى پيشگيى‬

‫اكنون كه اين حقايق روشن شد توجه عميق همه جوانان عزيز را به نكات زير جلب مى كنيم‪ ،‬براى پيشگيرى از بروز اين عادت و اگر‬
‫خداى نكرده آلوده شده اند براى درمان آن‪:‬‬

‫گام نخست‬
‫اين است كه اين عادت شوم جنسى با تمام آثار مرگبارى كه دارد قابل معالجه و‬ ‫‪ -1‬نستي مطلب كه مبتليان بايد به آن توجّه كنند‬
‫درمان است‪ ،‬و به گواهى پزشكان و بسيارى از افرادى كه آلوده بوده اند اگر از طريق صحيحى وارد شوند مانند هر عادت و اعتياد غلط‬
‫ديگر به طور حتم برطرف خواهد گرديد‪.‬‬

‫جه اين كه بيشتر آثار شومى كه به واسطه آن به وجود آمده در مدت نسبتا ً كوتاهى پس از قطع آن برطرف خواهد گرديد‪ ،‬زيرا‬
‫قابل تو ّ‬
‫گذشته را جبران نمايد (نمى گوييم همه آن را‪،‬‬ ‫نشاط و نيروى جوانى مى تواند بيشتر ضايعات‬

‫ممى گوييمم‪ ،‬بيشتمر آن را) و همان طور كمه زخمم هاى تمن كودكان و جوانان خيلى زود التيام پيدا ممى كنمد آثار سموء ايمن عممل نيمز پمس از‬
‫جه شوند) در مدّت نسبتا ً كمى برچيده خواهد شد‪.‬‬
‫بيدارى (در صورتى كه به موقع متو ّ‬

‫آن دسمته از جوانان مبتل كمه از بهبودى خود مأيوس و يما در ترديدنمد سمخت در اشتباه هسمتند‪ ،‬و ه ي يأس و ترد يد بزرگ تر ين سد راه‬
‫آناست (دقت كنيد)‪.‬‬

‫ترك اين عادت شوم و ننگين و‬ ‫بنابراين نخستين و لزم ترين موضوعى كه آنها بايد به آن توجه و ايمان داشته باشند همان امكان سريع‬
‫رهايى يافتن از بسيارى عواقب آن است‪.‬‬

‫بمه سموى درمان ايمن مبتليان پيمش ممى رويمم بايمد خود را براى بمه كار‬ ‫اكنون كمه گام نخسمتين برداشتمه شمد و بما ايان و اميدوارى كا مل‬
‫بستن نخستين دستور آماده كنند‪.‬‬

‫***‬

‫مهمتر از آنچه تصوّر شود‬

‫‪ -2‬پزشكان عموما ً معتقدند براى ترك هر نوع اعتياد قبل از هر چيز اراده و تصميم لزم است‪ ،‬تصميمى قاطع و جدى و مكم‪.‬‬

‫ما ما به شما مى گوييم بيش از آنچه تصوّر نماييد اين موضوع‬


‫ممكن است شما اين موضوع را يك موضوع ساده و معمولى تلقى كنيد ا ّ‬
‫مهم و مؤثّر است‪.‬‬

‫براى گرفتن تصميم بايد نخست به زيان هاى ادامه اين عمل خطرناك انديشيد و آنچه از زيان هاى آن در بحث هاى گذشته يادآور شديم‬
‫جه به شخصيت و قدرت‬ ‫با دقت چندين مرتبه از نظر گذراند‪ .‬و عواقب شومى كه در انتظار معتادان است در نظر مجسم ساخت‪ ،‬و با تو ّ‬
‫فوق العاده اى كه در هر انسانى نهفته شده ‪ -‬مخصوصا ً در جوانان ‪ -‬بايد تصميم گرفت‪ ،‬تصميمى آهنين و خلل ناپذير‪.‬‬

‫حتما ً مى دانم در اين جا بعضى از جوانان مبتل‪ ،‬به من ايراد مى كنند كه «ما قادر به تصميم گرفتن هم نيستيم و‬

‫نيروى تصميم از ما سلب شده‪ ،‬بارها تصميم گرفته ايم و باز هم شكسته ايم»!‬

‫جه و دقّت كنيد‪:‬‬


‫ما شما هم به پاسخ ما كامل تو ّ‬
‫جه داريم ا ّ‬
‫ما به اين ايراد شما كامل تو ّ‬

‫من از اين گونه افراد مى پرسم‪« :‬آيا هرگز شده در پيش روى پدر و مادر و برادر‪ ،‬دبير و يا شخص محترم ديگرى آشكارا دست به اين‬
‫كار بيالييد هر قدر هم (مثل) ناراحت باشيد؟‪...‬‬

‫حتما ً خواهيد گفت‪ :‬نه‪.‬‬


‫مى پرسم چرا؟‬

‫مى گوييد آخر چنين كارى شرم آور است!‬

‫مى گوييم‪ :‬معناى سخن شما اين است چون اين كار شرم آور است ما تصميم گرفته ايم در پيش روى آنها انجام ندهيم!‬

‫اين موضوع به خوبى ثابت مى كند كه شما هرگز آن طور كه خيال مى كنيد بى اراده و بى اختيار به سوى اين عمل كشانده‬

‫نمى شويد‪ ،‬اگر بى اختيار و فاقد اراده بوديد براى شما حضور اين افراد و عدم آن كوچك ترين تفاوتى نداشت!‬

‫شا بايد بكوشيد اين «اراده نيومند خود» را كه در چني مواردى به كار مى اندازيد به هه جا گسترش دهيد‪ ،‬اين سرمايه در وجود‬
‫شا هست پس چرا از آن استفاده نى كنيد؟‬

‫اين را هم فراموش نكنيد كه خدا در همه جا حاضر و ناظر اعمال شماست و شما در همه جا در حضور او هستيد آيا شايسته است در‬
‫حضور چنين پروردگارى دست به چنين آلودگى بزنيد؟!‬

‫جه اين كه در يكى از سخنان پيشوايان بزرگ اسلم امام صادق(عليه السلم) مى خوانيم‪ :‬روزى يك نفر به خدمتش عرض نمود‪:‬‬ ‫جالب تو ّ‬
‫بيچاره فلن كس مبتل به «يك نوع انحراف جنسى» شده (نوع ديگرى غير از اين عادت) و از خود هيچ گونه اراده اى ندارد!‬

‫حضرت با عصبانيت فرمود‪ :‬چه مى گويى؟! آيا حاضر است اين عمل را پيش روى مردم هم انجام دهد؟!‬

‫عرض كردند‪ :‬نه‪.‬‬

‫فرمود‪ :‬پس معلوم مى شود به اراده و اختيار خود اوست‪...‬‬

‫و اّما اين كه بعضى مى گويند‪« :‬بارها تصميم گرفته ايم و شكسته ايم» ما به اين افراد صريحا ً اعلم مى كنيم‪ :‬شكست تصميم به معناى‬
‫نيسمت‪ ،‬هميمن تصمميم شكسمته شده رسموباتى در اعماق دل و روح انسمان باقمى ممى گذارد و‬ ‫از ب ي رف ت ه ه آثار آن در وجود ان سان‬
‫زمينه را براى تصميم نهايى بيش از گذشته‪ ،‬آماده مى سازد (دقت كنيد)‪.‬‬

‫اجازه بدهيد مثالى براى شما بيان كنم‪:‬‬

‫اول و دوّم و گاهى دفعه‬


‫بسيارى از اوقات انسان مى كوشد با پاى خود از كوهى بال رود و يا با اتومبيل از يك سر باليى تند بگذرد‪ ،‬دفعه ّ‬
‫دهم عقب گرد مى كند و نمى تواند‪ ،‬ولى آخرين بار موفق مى شود و از آن مى گذرد‪ ،‬اين سخن به اين معنا نيست كه در دفعات اوّل‬
‫هيمچ كارى انجام نداده بلكمه همر دفعمه كمه براى عبور از ايمن راه دشوار اقدام نموده و عقمب رفتمه بمه طور ناخودآگاه يمك مقدار آمادگمى‬
‫آموخته و ذخيره كرده و بالخره در پايان پيروز شده است‪.‬‬

‫دانشمندان مى گويند براى حفظ يك قطعه شعر يا نثر ممكن است در نخستين بار ‪ 5‬مرتبه تكرار آن لزم باشد‪ ،‬و پس از مد ّتى ممكن‬
‫ما براى حفمظ آن در دفعمه آينده مسملّما ً ‪ 5‬مرتبمه تكرار لزم نيسمت ممكمن اسمت سمه مرتبمه همم كافمى باشمد‪ .‬يعنمى‬
‫اسمت فراموش گردد ا ّم‬
‫رسوبات تصميم ها و يادگيرى هاى گذشته همواره در روح انسان باقى مى ماند‪ .‬مسائل مربوط به روان انسان همه از اين قبيل است‪.‬‬

‫بنابراين اگر ده بار هم تا كنون تصميم گرفته ايد و شكسته ايد هم اكنون آماده يك تصميم قاطع و جدّى و آهنين براى ترك هر نوع اعتياد‬
‫غلط شويمد و تمام نيروهاى معنوى خود ‪ -‬مخصموصا ً ايمان بمه خدا ‪ -‬را بسميج كنيمد و ايمن گفتار پيشواى بزرگ مما على(عليمه السملم) را‬
‫فراموش نكنيد آن جا كه مى فرمود‪« :‬افراد با ايمان همچون كوه سرسخت و با استقامتند»‪.‬‬
‫اكنون كه تصميم ناي خود را گرفتيد دستورات ديگر آينده را دقيقا به كار بنديد‪.‬‬

‫‪4‬‬
‫دستورهاى ده گانه‬

‫گفتيمم خطمر و زيان انحرافات جنسمى مخصموصا ً «اسمتمنا» ‪MASTURDATION‬كمه گاهمى بمه تناسمب يمك افسمانه تاريخمى «اونانيسمم» نيمز‬
‫تا آن جا كه‬ ‫ناميده مى شود‪ .‬اگر چه غير قابل انكار است‪ ،‬زيرا به زودى شكل «اعتياد» به خود مى گيرد‪ ،‬اعتيادى ريشه دار و كشنده‬
‫گاه در يمك روز چنديمن بار دامان مرتكمبين خود را آلوده ممى سمازد‪،‬و حت ّمى طبمق اعتراف صمريح بعضمى از مبتليان گاهمى كارشان بمه جايمى‬

‫مى رسد كه تنها با «تصوّر و فكر»! بدون هيچ گونه عمل ديگر مايع مخصوص از آنها دفع مى گردد‪.‬‬

‫ولى از آن خطرناك تمر يأس و نوميدى از مبارزه بما ايمن اعتياد اسمت‪ ،‬زيرا ايمن نوميدى بزرگ تريمن سمد ّ راه نجات مبتليان خواهمد شمد و‬
‫واكنش هاى فوق العاده نامطلوب روحى در آنها ايجاد خودهد كرد‪.‬‬

‫مى توانند در مبارزه با اين عادت شوم پيروز گردند‪ ،‬و حت ّى عمده آثار آن را از‬ ‫مبتليان بايد اطمينان كامل داشته باشند كه اگر بواهند‬
‫وجود خود برچينند‪ ،‬خواه دوران اين مبارزه كوتاه يا طولنى باشد‪.‬‬

‫آنها هرگز نبايد به خود تلقين كنند كه اين اعتياد تا آخر عمر از آنها دست بردار نيست و يا آثار آن همچنان باقى خواهد ماند‪.‬‬

‫منتها بايد با هوشيارى كامل و تصميم قاطع و به كار بستن «دستورهاى آينده» به مبارزه پى گيرى برخيزند‪.‬‬

‫كسمانى كمه از چنگال ايمن عادات شوم نجات يافتمه انمد بايمد قدر پاكمى خود را بداننمد‪ ،‬و در حفمظ آن نهايمت مراقبمت را بنماينمد‪ ،‬از همر گونمه‬
‫وسوسه شيطانى در اين راه بپرهيزند‪ ،‬و با هيچ قيمت سرنوشت خود را به دست افراد گمراه و معاشران منحرف نسپارند‪.‬‬

‫همان طور كه سابقا ً هم اشاره كرديم شرط پيروزى قطعى در مبارزه با هر نوع اعتياد غلط ‪ -‬اعم از اعتيادهاى خطرناك‬

‫جنسى يا اعتيادهاى ديگر ‪ -‬پس از «اميدوارى و اطمينان به پيروزى» داشتن تصميم قاطع است‪.‬‬

‫تصميمى آهنين و محكم و متّكى به ايمان و شخصيت و شرافت و وجدان‪.‬‬

‫تصميمى راسخ و غي قابل عدول‪.‬‬

‫حت ّمى اگمر بمه عللى ايمن تصمميم ده بار همم شكسمته شمد مجدداً‪ ،‬بلكمه قاطمع تمر و راسمخ تمر بايمد تصمميم بگيرنمد و بما همان اميدوارى و ايمان‬
‫تصميم خود را تجديد كنند‪.‬‬

‫زيرا سرانجام آثار اين تصميم ها در ناخودآگاه آنها اثر گذارده و هنگامى كه روى هم متراكم شد تأثير خود را خواهد بخشيد‪.‬‬

‫ما مسلّما ً و بدون ترديد اگر اين تصميم شكسته نشود خيلى زودتر آثار اين عادات شوم از روح و جسم آنها برچيده خواهد شد‪.‬‬
‫ا ّ‬

‫بديهى است اين گونه افراد اگر رابطه و پيوند نزديكى با خداى خود برقرار سازند و با تمام ذرات وجود خود از ساحت‬

‫خيلى زودتر نتيجه خواهند گرفت‪.‬‬ ‫مقدّس او استمداد جويند‪ ،‬و به لطف او اميدوار و دلگرم باشند در پرتو اين ايان مذهب‬
‫***‬

‫اكنون كه اين مراحل پيموده شد بايد امور زير را دقيقا ً به كار بندند‪.‬‬

‫ممكن است اين امور در نظر بعضى ساده جلوه كند‪ ،‬ولى هنگام عمل روشن مى شود كه اثر معجزه آسايى دارد‪.‬‬

‫‪ -1‬اجتناب از هر گونه تريك مصنوعى‬

‫باشنمد‪ ،‬و‬ ‫اگمر جوانان انتظار داشتمه باشنمد كمه همر شمب در سمينما يما در برابر تلويزيون ناظمر صمحنه هاى هوس آلود «فيلم هاى سكسى»‬
‫مجلت فاسد‬ ‫همه روز قسمت مهمى از وقت گران بهاى خود را به مطالعه «رمان هاى عشقى» و تماشاى «عكس هاى شهوت انگيز»‬
‫و مبتذل بگذرانند‪ ،‬و در كوچه و خيابان با ولع تمام اندام برهنه زنان و دختران را ورانداز كنند‪،‬‬

‫و با اين همه باز هيچ گونه آلودگى پيدا نكنند سخت در اشتباهند‪.‬‬

‫كه هيچ گونه ضرورتى هم ندارد‪ ،‬مسير فكر هر جوانى را از مسائل اصولى زندگى تغيير مى دهد و به‬ ‫اين گونه «تريكات مصنوعى»‬
‫سوى مسائل جنسى‪ ،‬آن هم به صورت حاد و طغيانگر‪ ،‬مى كشاند‪.‬‬

‫شب و روز‪ ،‬آنها را در يك حال اضطراب دائمى عصبى كه آثار نامطلوب آن بر تمام وجود آنان سايه خواهد افكند نگه مى دارد‪.‬‬

‫هممه جوانان عزيمز ‪ -‬مخصموصا ً آنهايمى كمه داراى پاره اى از عادت هاى غلط جنسمى هسمتند ‪ -‬بايمد بمه شدت از ايمن گونمه امور بپرهيزنمد‪ ،‬از‬
‫ديدن اين فيلم ها‪ ،‬و مطالعه آن رمان ها و هر گونه چشم چرانى عمدى اجتناب ورزند‪ ،‬آرامش فكرى خود را‬

‫[ ‪] 167‬‬

‫بى جهت بر هم نزنند‪ ،‬و اعصاب نيرومند خود را با هيجان هاى دائمى تضعيف نكنند‪.‬‬

‫براى موفقيت در اين قسمت لزم است سرگرمى هاى سالم و مناسبى براى اوقات فراغت خود انتخاب نمايند و به كمك دوستان خود‬
‫برنامه هاى صحيحى براى اين اوقات تنظيم كنند‪.‬‬

‫اين سرگرمى ها ممكن است‪:‬‬

‫ورزش هاى فردى و دسته جمعى‬

‫پياده روى در هواى آزاد‬

‫مطالعه كتب سودمند و مفيد‬

‫پرورش گل در منزل و به طور كلى كارهاى كشاورزى‪،‬‬

‫كارهاى دستى‬

‫جمع آورى اشعار‬


‫تهيه كلكسيون هاى عكس و تمبر و مانند اينها‪.‬‬

‫[ ‪] 168‬‬

‫شركت در انجمن هاى گوناگون و كنفرانس هاى علمى يا اخلقى‪ ،‬باشد‪)1(.‬‬

‫***‬

‫‪ -2‬تيه برنامه فشرده و تام وقت‬

‫جوانان بايد بطور حتم براى تمام شبانه روز خود برنامه تنظيم كنند به طورى كه يك ساعت وقت بيكار و بدون برنامه نداشته باشند‪.‬‬

‫نممى گوييمم مرتبا ً درس بخواننمد يما كار كننمد‪ ،‬بلكمه ممى گوييمم اگمر تفريمح يما ورزش همم دارنمد برناممه داشتمه باشنمد‪ ،‬و يمك سماعت خالى از‬
‫برنامه نباشد‪.‬‬

‫جوانان بايد بدانند بزرگ ترين بدبختى براى يك جوان اين است كه وقت هاى خالى از هر گونه برنامه داشته باشد‪.‬‬

‫جهمى از سمرگرمى هاى سمالم‬


‫‪ .1‬در نشريمه اى كمه تحمت عنوان «سمرگرمى هاى خطرناك» بمه وسميله مطبوعات هدف نشمر داده شده قسممت قابمل تو ّ‬
‫تشريح گرديده است‪.‬‬

‫[ ‪] 169‬‬

‫ما در عيمن حال براى شمب و روز خود برناممه اى تهيمه كنمد‪ ،‬اعمم از مطالعمه و تفريمح و‬
‫ممكمن اسمت جوانمى بيكار باشمد و جوياى كار‪ ،‬ا ّم‬
‫استراحت و مانند آن‪.‬‬

‫تنظيمم كننمد بمه طورى كمه فكمر آنهما حتمى يمك لحظمه بيكار بمه‬ ‫حتمى اگمر جوانان بتواننمد برناممه روزانمه خود را كمى بيش از مقدار وقتشان‬
‫معناى واقعى نباشد بهتر است‪ ،‬زيرا اشتغالت فراوان فكرى‪ ،‬اثر عميقى در انصراف فكر از آن عادات شوم دارد‪.‬‬

‫كه افراد معتاد به سيگار در روزهاى تعطيلى چند برابر روزهايى كه مشغول كار هستند سيگار دود مى كنند‪ ،‬اين تفاوت‬ ‫بسيار ديده شده‬
‫فاحش‪ ،‬اثر همان اشتغال فكر و اعصاب و بدن به كارهاى مثبت و انصراف از كارهاى بيهوده يا زيان آور در ايّام غير تعطيلى است‪.‬‬

‫نداشتمه باشنمد بمه آسمانى‬ ‫خلصمه افرادى كمه گرفتار اعتيادهاى غلط جنسمى هسمتند اگمر برناممه مشغول كننده اى براى تام و قت خود‬
‫نمى توانند اين عادت را از سر خود دور كنند‪،‬‬

‫[ ‪] 170‬‬

‫و تهيه چنين برنامه اى از مؤثرترين عوامل ترك اعتياد است‪ ،‬و مطمئنا ً با تهيه چنين برنامه اى قسمت مهمى از مشكلت ترك اين اعتياد‬
‫را پشت سر خود خواهند گذاشت‪.‬‬

‫‪ -3‬توجّه مصوص به ورزش‬


‫هستند‪ ،‬چون ورزش مقدار فراوانى از انرژى هاى بدنى و فكرى آنها را به‬ ‫معروف است ورزشكاران نسبت به مسائل جنسى كم علقه‬
‫خود اختصاص مى دهد و طبعا ً از مسائل ديگر كم مى كند‪.‬‬

‫لزم است جوانان برنامه هاى وسيع و متنوع ورزشى انتخاب كنند‪.‬‬ ‫به همين دليل براى جلوگيرى از تريكات زياد جنسى‬

‫مبتليان به اين عادت شوم غالبا ً افرادى گوشه گير‪ ،‬منزوى كم تحرك و خمود هستند و همين گوشه گيرى و انزوا و عدم تحرك وضع آنها‬
‫را تشديمد ممى كنمد‪ ،‬و ا گر از ا ين و ضع به كلى در آي ند و زند گى خود را با ترك زياد بياميز ند ا ثر عمي قى در ببود حال آن ا و ترك‬
‫عادتشان خواهد بشيد‪.‬‬

‫[ ‪] 171‬‬

‫اين گونه افراد معمول اعصاب ضعيف و ناتوانى دارند‪ ،‬و ورزش هاى متنوع و مناسب در تقويت اعصاب آنها فوق العاده مؤثّر است‪.‬‬

‫اين افراد هر چه وقت اضافى و خالى از برنامه دارند بايد به بازى هاى گوناگون ورزشى و يا پياده روى در هواى آزاد تخصيص دهند تا هم‬
‫سلمت از دست رفته خود را باز يابند و هم قسمتى از انرژى هاى جسمى و فكرى آنها متوجه اين قسمت گردد‪.‬‬

‫بمه همان اندازه كمه تحّرك و ورزش هاى فردى و دسمته جمعمى براى آنهما مفيمد اسمت‪ ،‬انزوا و به گو شه اى خزيدن و در ف كر فرو رف ت‬
‫براى اين قبيل افراد سم مهلك است كه بايد به هر قيمت شده از آن دورى گزينند‪.‬‬

‫و شب هنگام به محض اين‬ ‫اين توصيه را فراموش نكنيد و آثار معجزه آساى آن را ببينيد‪ ،‬در روز آن قدر ورزش كنيد كه خسته شويد‬
‫كه در بستر آرميديد در خواب عميقى فرو خواهيد رفت و از شر بسيارى از خيالت و افكار‬

‫[ ‪] 172‬‬

‫مضر و كشنده كه در اين موقع به سراغ جوانان مى آيد در امان خواهيد بود!‬

‫***‬

‫‪ -4‬بايد عادتى جانشي عادتى گردد‬

‫رفت و آن را جانشين عادت بد نمود‪.‬‬ ‫روانشناسان مى گويند‪ :‬براى ترك يك عادت بد حتما ً بايد به سراغ عادت خوب‬

‫مثل كسانى كه عادت به قمار دارند‪ ،‬و با اين كه تمام زيان هاى آن را مى بينند و حس مى كنند‪ ،‬باز حاضر نيستند آن را ترك گويند‪ ،‬و به‬
‫به سوى اين عمل كه عقل و وجدانشان آن‬ ‫گفته خودشان وقت قمار كه مى رسد نمى فهمند چه نيرويى آنها را مانند يك اسي و برده‬
‫را‬ ‫را محكوم ساخته مى كشاند؟!‪ ،‬چنين كسانى براى اين كه بر اين عادات غلط پيروز شوند حتما ً بايد در همان ساعات‪ ،‬بازى صحيحى‬
‫(مانند يك مسابقه ورزشى سالم) جانشين بازى قمار كنند تا اين عادت بد به اصطلح از سر آنها بپرد‪.‬‬

‫و به عبارت ديگر انرژى خاصى كه تحت تأثير انگيزه عادت‬

‫[ ‪] 173‬‬
‫در آن حال تحريك مى گردد به اين سمت كشيده شود و مصرف گردد بدون اين كه هيچ گونه واكنش نامطلوبى داشته باشد (دقت كنيد)‪.‬‬

‫در مورد عادات بمد جنسمى بايمد درسمت در همان سماعاتى كمه انگيزه آن در مبتليان توليمد ممى شود بمه سمراغ برناممه خاصمى براى چنيمن‬
‫ساعتى از قبل پيش بينى كرده اند بروند‪ ،‬به سراغ مسابقه علمى‪ ،‬ورزشى‪ ،‬مسابقه هوش‪ ،‬مطالعه يك اثر جالب‪ ،‬يك ورزش مورد علقه‬
‫مانند كوهنوردى‪ ،‬اسب سوارى و‪ ...‬اين كار را آن قدر ادامه دهند كه جانشين عادت بد سابق گردد‪.‬‬

‫***‬

‫‪ -5‬پرهيز مطلق از تنهاي‬

‫اين گونه افراد بايد حتما ً و بدون هيچ گونه قيد و شرط از تنها ماندن به شدت اجتناب كنند‪.‬‬

‫هرگز تنها نباشند; در خانه تنها نانند‪ ،‬شب در اطاق تنها نوابند‪ ،‬تنها براى مطالعه به نقاط خلوت نروند‪.‬‬

‫و به محض اين كه در محيطى احساس كردند تنها هستند‬

‫[ ‪] 174‬‬

‫از آن محيط بيرون بروند‪.‬‬

‫اين گونه افراد مخصوصا ً بايد اين نكته را فراموش نكنند كه به مجرد اين كه نخستين تحريك را در خود حس مى كنند بلفاصله برخيزند و‬
‫سرگرم كار ديگرى شوند‪ .‬فراموش كردن اين تذكر غالبا ً گران تمام مى شود‪.‬‬

‫تنهايى‪ ،‬محيط كامل مساعدى است براى پرورش ميكرب اين اعتياد در فكر هر جوان‪ ،‬و تمام جوانانى كه مى خواهند خوشبخت و سالم‬
‫و از خطرات عظيم استمنا در امان باشند بايد از تنهايى بپرهيزند‪.‬‬

‫‪ -6‬ازدواج در نستي فرصت‬

‫اين افراد اگر امكاناتشان اجازه مى دهد بايد در نخستين فرصت ازدواج كنند حتى اگر امكانات آنها «تنها» براى انتخاب نامزد (البتّه نامزد‬
‫مشروع كه عقد شرعى آن اجرا شده باشد) فراهم است بايد اين فرصت را نيز از دست ندهند‪.‬‬

‫جهى در مبارزه با اين انحراف‬


‫تأثير قابل تو ّ‬ ‫خلصه ازدواج‬

‫[ ‪] 175‬‬

‫جنسى دارد و در صورتى كه دامنهة توقّعات را كوتاه و تشريفات زايد و بيجا را از آن حذف كنند كارى است بسيار سهل و ساده و آسان‪،‬‬
‫ولى متأسمفانه يمك سملسله اوهام و قيود غلط‪ ،‬دسمت و پاى غالب طبقات را ‪ -‬اعمم از تحصميل كرده و بمى سمواد ‪ -‬در ايمن قسممت بسمته‬
‫است‪.‬‬

‫بعضى از جوانان معتاد از ازدواج وحشت دارند‪ ،‬ولى اين وحشت كامل بى اساس است زيرا با به كار بستن دستورها هم ترك اين اعتياد‬
‫آسان است و هم پيروزى در تمام مراحل ازدواج و زناشويى‪.‬‬
‫‪ -7‬تلقي و تقويت اراده‬

‫«تلقين» نيز در مبارزه با اين عادت ُرل مهمى را بازى مى كند‪.‬‬

‫افراد معتاد بايد مرتبا ً به خود تلقين كنند كه به خوبى قادر هستند اين عادت زشت را ترك گويند‪.‬‬

‫براى اين كه تلقين در آنها اثر قوى و سريع ببخشد آن طور‬

‫[ ‪] 176‬‬

‫كمه يكمى از اطباى روانشناس دكتمر «ويكتور پوشمه فرانسموى» ممى گويمد‪ - :‬بايمد تلقيمن را بمه صمورت زيمر چنديمن روز پشمت سمر همم اداممه‬
‫دهند ‪ -‬همه روز در محل آرامى كه چيزى فكر آنها را به خود مشغول نسازد‪ ،‬فكر خود را متمركز ساخته و با كلمات شمرده و محكم اين‬
‫تكرار ايمن تلقيمن سماده اثمر عجيمبى در‬ ‫جمله را تكرار كننمد‪ « :‬من به خو ب قادر ه ستم ا ين عادت بد را از خود دور ك نم‪ ،‬من قادرم»!‬
‫تقويت روحيه و ترك اين عادت و هر عادت بدى دارد‪( .‬مى توانيد آزمايش كنيد)‪.‬‬

‫علوه بر اين بايد براى تقويّت اراده از مطالعه كتاب هاى روانى كه براى تحكيم و رشد شخصيت و تقويت اراده نوشته شده است غفلت‬
‫نورزند‪ ،‬زيرا همان طور كه دانستيم ‪ -‬و همه معتادانى كه موفق به ترك اين عادت بد و ساير اعتيادهاى ناپسند شده اند اعتراف دارند ‪-‬‬
‫است‪.‬‬ ‫نخستين گام در اين راه «اراده و تصميم»‬

‫***‬

‫[ ‪] 177‬‬

‫‪ -8‬پرهيز كامل‬

‫از معاشرت و همنشينمى بما افراد منحرف و مبتل بمه ايمن عادت بمد‪ ،‬در هممه اوقات مخصموصا ً دوران مبارزه‪ ،‬بايمد بمه طور مطلق دورى‬
‫جست همان طور كه از مبتليان به «وبا» فرار مى كنند‪ .‬علوه بر اين بايد زيان ها و عواقب دردناك و مرگبار اين عمل را هرگز از خاطر‬
‫خود دور ندارند و هرگز گوش به سخنان وسوسه انگيز اين و آن ندهند‪.‬‬

‫نقش معاشران بد و فاسد در ابتلى به اين انحراف‪ ،‬و ادامه آن‪ ،‬بسيار عجيب است آنها براى اين كه كمتر احساس گناه و بدبختى كنند‬
‫سعى دارند افراد ديگرى را نيز مبتل سازند و به سرنوشت غم انگيز خود گرفتار نمايند‪ ،‬لذا همواره مى كوشند با سخنان وسوسه انگيز‬
‫اين عمل شوم و زشت را لذت بخش و كم ضرر جلوه دهند‪ ،‬ولى جوانان بيدار هرگز در دام وسوسه هاى شيطانى آنها نمى افتند‪.‬‬

‫***‬

‫[ ‪] 178‬‬

‫‪ -9‬تقويت عمومى و رژي غذاي‬


‫داشتن يك رژيم غذايى كامل و سالم كه موجب تقويت عمومى بدن گردد نيز در مبارزه با اين عادت كه در بسيارى از مواقع از ضعف‬
‫جهى دارد‪.‬‬‫اعصاب سرچشمه مى گيرد و يا خود عامل ضعف اعصاب است تأثير قابل تو ّ‬

‫استحمام با آب سرد (البت ّه در مواقعى كه وضع هوا اجازه مى دهد) و سپس ماساژ دادن بدن با حوله نيز كمك مؤثرى به اين گونه افراد‬
‫مى تواند بنمايد‪.‬‬

‫همچنيمن ايمن گونمه افراد بايمد بمه شدت از پوشيدن لباس هاى تنمگ و چسمبان كمه عاممل مؤثّرى براى تحريمك مصمنوعى اسمت بپرهيزنمد‪ ،‬ايمن‬
‫گونه لباس ها اصول براى همه جوانان زيان بخش و حتى گاهى خطرناك است هم به نمو و رشد طبيعى جسم آنها صدمه مى زند و هم‬
‫وسوسه انگيز و تحريك آميز است‪.‬‬

‫***‬

‫[ ‪] 179‬‬

‫‪ -10‬استمداد از نيوى ايان و عقايد مذهب‬

‫نيروى ايمان و عقيده مذهبى مى تواند بزرگ ترين كمك را به اين مبتليان كند و آنها را به زودى از چنگال اين عادت بد نجات بخشد‪.‬‬

‫بلكمه بايمد بمه لطمف خداونمد بزرگ كامل اميدوار‬ ‫يك فرد نفرين شده و مطرود درگاه خداوند بدانند‪.‬‬ ‫ايمن گونمه افراد هرگمز نبايمد خود را‬

‫باشند و هنگام نماز و پس از نماز كه سر به سجده گذاشته و با آفريننده مهربان و بخشنده خود راز و نياز مى كنند با تمام دل و جان و با‬
‫تمام ذرات وجود خويش از او بخواهند كه آنها را در ترك اين عادت زشت يارى كند و از چنگال آن برهاند و مطمئنا ً هرگاه با جان و دل به‬
‫جه نمايند‪ ،‬لطف خداوند مهربان به يارى آنها خواهد شتافت و در اين مبارزه حياتى پيروز خواهند شد‪.‬‬
‫او تو ّ‬

‫و نيز بايد در همه جا و در همه حال او را حاضر و ناظر بدانند و هرگز به خود اجازه ندهند در پيشگاه مقدّس او دست به چنين كار خلفى‬
‫بزنند‪.‬‬

‫[ ‪] 180‬‬

‫ما اطمينان كامل داري اگر مبتليان دستورهاى بال را دقيقا فقط براى يك ماه به كار بندند از شر اين انراف رهاي خواهند يافت‪.‬‬

‫پايان‬

‫[ ‪] 181‬‬

‫نمونه اى از قضاوت خوانندگان‬

‫نمونه اى از قضاوت خوانندگان‬


‫نا مه هاى ب سيار زياد و تكان دهنده در مورد ا ين كتاب به ما ر سيده كه ف قط يك نو نه آن را بدون ه يچ گو نه تغي ي و حتّى بدون‬
‫ويرايش در اختيار خوانندگان عزيز قرار مى دهيم‪.‬‬

‫به نام خداوند متعال‬

‫به نام خداوندى كه جوانان را آفريد و به نام خداوندى كه تمام انسان ها را پاك آفريد‪.‬‬

‫اجازه بدهيد همان طور كه قول داده بودم و بدون مقدّمه سرگذشت خود را برايتان ذكر نمايم تا در اختيار جوانان قرار گيرد‪:‬‬

‫[ ‪] 182‬‬

‫من جوانى هستم ‪ 19‬ساله‪ .‬در نوجوانى بسيار علقه مند به قرآن و امام عزيزمان (ره) بودم و هم اكنون نيز مى باشم‪ .‬در اين دوران‬
‫(نوجوانى) از نگاه كردن به نامحرم بسيار نفرت داشتم و آن را گناه فراوان مى پنداشتم و اصل نگاه بد نمى كردم‪.‬‬

‫از موقعى كه پا به دوران بلوغ گذاشتم و وارد دبيرستان شدم تغييرى در من ايجاد شد و كم كم شيطان در من نفوذ نموده و مرا از راه‬
‫راسمت منحرف كرد بمه طورى كمه نگاه كردن بمه نامحرم برايمم عادى شده بود‪ .‬بما دوسمتان بمد آشنما شدم و آنان نيمز مرا بمه عادتمى كمه ‪4‬‬
‫سمال دامنگيمر من بود ا ُمنس دادنمد‪ 4 .‬سمال دبيرسمتان ايمن عادت شوم جنسمى را اداممه دادم و ا ُمفت تحصميلى غيمر قابل انكارى در ممن به‬
‫وجود آممد كمه كامل قابمل احسماس بود‪ .‬در دوران راهنمايمى شاگرد ممتاز كلس بودم ولى دبيرسمتان بدون باور تجديدى آوردم‪ 4 .‬سمال از‬
‫خداوند دور ماندم‪ 4 ،‬سال فرد پستى بودم‪ 4 ،‬سال از خود نيز غافل بودم‪ .‬در طى اين ‪ 4‬سال همه چيز خود را از دست دادم و از‬

‫[ ‪] 183‬‬

‫جمله سملمتى ام را‪ .‬تمام علئم ايمن عممل در ممن ظاهمر شمد‪ :‬لغرى بدن‪ ،‬سمستى بدن‪ ،‬كمم خونمى‪ ،‬كمم شدن حافظمه‪ ،‬كمم شدن هوش‪،‬‬
‫لرزش دست‪ ،‬ضعيف شدن چشم و‪...‬‬

‫سمال چهارم دبيرسمتان از خواب غفلت بيدار شدم و ممى كوشيدم كمه ايمن عممل را ترك نمايمم ولى سمعى ام بمى فايده بود‪ 2 .‬الى ‪ 3‬روز‬
‫مل ممى كردم ولى باز نممى توانسمتم نجات پيدا كنمم و دوباره ايمن عممل شوم را انجام ممى دادم‪ .‬تابسمتان ‪ 70‬تمام تلش خود را براى‬ ‫تح ّم‬
‫ترك اين عمل كردم ولى نمى توانستم اين عمل را ترك كنم‪ .‬به خداوند و امامان معصوم و امامزاده ها پناه آوردم و به تلوت قرآن قبل‬
‫از اذان گوش مممى دادم و گريممه مممى كردم‪ .‬در آن لحظات مممى خواسممتم خون گريممه كنممم ولى قطره اشكممى بر گونممه هايممم نمممى باريممد‪.‬‬
‫ما با چه كسى؟‬ ‫مى خواستم درد دل كنم ا ّ‬

‫ت قرآن با خداوند صحبت مى كردم و از او كمك مى خواستم و تا ‪ 2‬الى ‪ 3‬روز اين عمل را انجام نمى دادم ولى بعد‬
‫در همان لحظه تلو ِ‬
‫از ‪ 3‬روز به اين عمل دست مى زدم‪ ،‬سپس‬

‫[ ‪] 184‬‬

‫مام مى رفتم و غسل مى نمودم و دوباره تصميم مى گرفتم اين عمل را انجام ندهم‪ .‬نمى دانيد در آن لحظاتى كه‬ ‫گريه مى كردم و به ح ّ‬
‫ايمن عممل را انجام نممى دادم يما تصمميم در ترك ايمن عممل ممى گرفتمم چمه احسماسى داشتمم؟ آن قدر خوشحال بودم كمه گويما خداونمد تمام‬
‫گناهانم را بخشيده است!؟ ولى لعنت بر شيطان‪...‬‬
‫خلصه هر روز غروب نزديك اذان به تلوت قرآن گوش فرا مى دادم و همراه آن گريه مى كردم و از خداوند كمك مى خواستم و به او‬
‫پناه ممى آوردم و بعمد از اذان‪ ،‬نماز ممى خواندم و دعما ممى كردم كمه خداونمد تمام جوانانمى را كمه معتاد بمه ايمن عممل هسمتند نجات دهمد از‬
‫جمله خودم‪.‬‬

‫بمه دوسمتان خود نگاه ممى كردم كمه چمه پيشرفمت هايمى داشتنمد ولى ممن بر عكمس‪ ،‬سمير نزولى را طمى ممى كردم‪ .‬در كنكور سمال ‪70‬‬
‫پذيرفته نشدم و علّت را همين اعتياد مى دانستم‪ .‬لطف خداوند هيچ گاه بر روى بنده اش بسته نمى شود‪ .‬بله‪ ،‬بالخره خداوند لطفى در‬
‫حق من نمود و يك‬

‫[ ‪] 185‬‬

‫آشنما شدم و آن را خريدارى نمودم‪ .‬ايمن كتاب‪ ،‬همان كتاب نجات بود‪ ،‬همان‬ ‫روز در كتابخانمه بما كتابمى بمه نام «مشكلت جنسى جوانان»‬
‫كتابى كه مرا از مرگ پستى نجات داد‪ ،‬همان كتابى كه بيشتر جوانان را نجات مى دهد و به طور حتم كتابى كه اگر جوانان به دستورات‬
‫آن عمل كنند از اين اعتياد نجات پيدا مى كنند‪ .‬خدا را شكر مى كنم كه لطفى در حق اين بنده پست و حقير نمود و او را از مرگ حتمى‬
‫و مرگ همراه با پستى نجات داد‪.‬‬

‫تمام مطالب كتاب را خواندم و دسممتورات ده گانممه آن را موبممه مممو اجرا كردم و در ضمممن اجراى دسممتورات كتاب‪ ،‬نماز را بممه موقممع و‬
‫سمروقت ممى خواندم و بعمد از نماز دعما ممى كردم كمه خداونمد تمام جوانان معتاد بمه ايمن عممل را نجات دهمد و آيمة الكرسمى را آن قدر در‬
‫روزهاى متوالى تكرار ممى كردم كمه از حفمظ شده و تما فكمر گناه بمه سمرم ممى آممد آيمة الكرسمى را ممى خواندم و تأثيمر آن را بمه وضوح و‬
‫آشكار ملحظه مى نمودم‪.‬‬

‫م‪ ،‬ذ َكَُرو‬ ‫موا اَنْفُ َ‬


‫سهُ ْ‬ ‫ة اَوْ ظَل َ ُ‬ ‫در ضمن دو آيه «وَا ِذا فَعَلُوا فا ِ‬
‫ح َ‬
‫ش ً‬

‫[ ‪] 186‬‬

‫الله‪ ،‬فَا ستغفَروا لذ ُنوبه م و م ن يغفر الذُّنو ب ا ِل ّ الله‪ ،‬ول َمم ي صُروا ع َلى مما فَعلُوا و ه م يعل َمو ن»‪ .‬و «ا َ َ‬
‫م نَم‬
‫ف ِ‬
‫م طائ ُم‬
‫سهُ ْ‬ ‫ن ال ّذِي نَم اتَّقَوا ا ِذا َ‬
‫م َّم‬ ‫ِم ّ‬ ‫َ ُم ْ َ ْ ُ َم‬ ‫َ‬ ‫َ ْ ُم ِ ّ‬ ‫ُ ُم‬ ‫ِ ُ ِ ِم َ َ ْم َ ْ ِ ُ‬ ‫ْم َ ْ ُ‬
‫ن»‪ .‬را در همان موقع مى خواندم و به طور كلّى اين فكرهاى فلكت بار از ذهنم خارج مى شد‪ .‬خواندن‬ ‫رو‬ ‫ص‬ ‫مب‬ ‫م‬ ‫ه‬ ‫ِذا‬ ‫ا‬‫َ‬ ‫ف‬ ‫روا‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫ال َّ‬
‫ُ ْ ُ ْ ِ ُ َ‬ ‫ن تَذ َك ُ‬ ‫شييْطا ِ‬
‫اين دو آيه بسيار مؤثّر مى باشد‪.‬‬

‫ابتدا تصمميم گرفتمم‪ ،‬سمپس از نگاه كردن بمه زنان و دختران چشمم پوشيدم (بسميار مهمم اسمت) و برناممه اى فشرده در طول روز ترتيمب‬
‫توضيمح داده شده‬ ‫ممى دادم كمه اصمل وقمت براى ايمن كار نداشتمه باشمم و‪ ...‬كمه ممو بمه ممو و كاممل در كتاب «مشكلت جن سى جوانان»‬
‫است‪ .‬اوّلين بار ايمانم را قوى كردم و از خداوند كمك خواستم كه مهم تر از بقيه مى باشد‪ .‬من به آن جمله اى كه در آخر اين كتاب ذكر‬
‫شده بود ايمان داشتم‪:‬‬

‫«ما اطمينان كامل داري جوانان اگر يك ماه دستورات كتاب را اجرا كنند از اين اعتياد نات پيدا مى كنند»‪.‬‬

‫خلصه بعد از چند بار تصميم گرفتن موفق شدم كه اين عمل را ترك كنم و نجات يابم و الن كه اين نامه را مى نويسم‬

‫[ ‪] 187‬‬

‫دو ماه از ترك ايمن ع مل ممى گذرد‪ .‬نممى دانيمد وقتمى يمك ماه تمام شمد چمه احسماسى داشتمم و چقدر خوشحال بودم‪ ،‬دو ركعمت نماز شكمر‬
‫خواندم و تما الن نيمز دو ركعمت نماز شكمر ممى خوانمم و از خداونمد ممى خواهمم كمه ايمن احسماس را در تمام جوانان معتاد جنسمى ايجاد كنمد‬
‫(ان شاءالله)‪.‬‬
‫جوانانمى كمه بمه ايمن عممل دسمت ممى زننمد اگمر بداننمد كمه چمه عواقمب شوم و تاريكمى آنهما را دنبال ممى كنمد و آنهما را هلك خواهمد كرد‪ ،‬اگمر‬
‫تصميم بگيرند كه آن را ترك كنند و دستورات كتاب نامبرده را اجرا كنند مطمئن باشند كه بعد از يك ماه اجراى دستورات و دست نزدن‬
‫به اين عمل حتما ً نجات پيدا خواهند كرد و آن احساس را به دست خواهند آورد‪( .‬ان شاءالله)‬

‫گ حق‪ ،‬از مرگ همراه با پَستى و بدبختى‪.‬‬


‫دلم مى خواهد فرياد بكشم و به تمام انسان ها بگويم من از مرگ نجات پيدا كردم‪ ،‬نه از مر ِ‬

‫دلم مى خواهد خون گريه كنم‪ ،‬نه گريه حاكى از شكست‪،‬‬

‫[ ‪] 188‬‬

‫گريه خوشحالى و پيروزى كه از ته دل بيرون آيد‪.‬‬

‫دلم مى خواهد به طبيعت بنگرم‪ ،‬زيرا آن قدر زيبا شده است كه حد ّ ندارد‪.‬‬

‫دلم ممى خواهمد بما خانواده بيشتمر حرف بزنمم و بخندم‪ ،‬زيرا تما دو ماه پيمش چنيمن خنده اى كمه از تمه دل اسمت در لبانمم ظاهمر نشده بود و‬
‫خيلى كم حرف مى زدم‪.‬‬

‫خدايا تو را شكر مى كنم كه لطفت را از بنده اى كه از تو دور مى شد‪ ،‬دريغ نداشته اى‪.‬‬

‫خدايا تو را شكر مى كنم كه حقيقت را به من نشان دادى و كمك كردى به حقيقت بپيوندم‪.‬‬

‫جوانان عزيمز! آينده سمازان كشور! بكوشيمد اگمر پاك هسمتيد‪ ،‬هميشمه پاك باشيمد و اگمر پاك نيسمتيد‪ ،‬پاك شويمد و كتاب «مشكلت جنسى‬
‫را مطالعه نماييد و دستورات را اجرا كنيد‪ ،‬مطمئن باشيد اگر معتاد هستيد نجات پيدا خواهيد كرد و بايد مطمئن باشيد زيرا در‬ ‫جوانان»‬
‫لحظات آخر نجاتم چنان اميدى در من ايجاد شده بود كه مى دانستم حتما ً نجات پيدا خواهم كرد‪.‬‬

‫[ ‪] 189‬‬

‫جوانان عزيمز! اگمر تصمميم گرفتيمد كمه ايمن عممل را ترك كنيمد و نتوانسمتيد‪ ،‬دوباره تصمميم بگيريمد و اصمل نااميمد نشويمد و نگوييمد كار از كار‬
‫گذشتمه‪ ،‬نمه اگمر خيلى همم بمه ايمن عممل دسمت زده ايمد ولى بما تصمميم هاى مكّرر ممى توانيمد حتما ً پيروز شويمد‪ .‬آن قدر تصمميمتان را تجديمد‬
‫كنيد تا شاهد پيروزيتان باشيد‬

‫ان شاءالله و حتما ً شاهد خواهيد بود‪ .‬تصميم بعدى را محكم تر بگيريد‪.‬‬

‫مفيد و سودمند است‪( .‬انتشارات نسل جوان)‪.‬‬ ‫در ضمن‪ ،‬مطالعه كتاب «بترين راه غلبه بر نگران ها و نااميدى ها»‬

‫***‬

‫ما شمما اى مردان پاك! شمما كمه بما چاپ كردن ايمن كتاب هما‪ ،‬جوانان زيادى را از مرداب هاى خطرناك نجات داديمد و نجات ممى دهيمد‬ ‫و ا ّم‬
‫مى دانم كه احتياج به سپاسگزارى ما جوانان نداريد ولى اجر و مزدتان را از خداوند منّان دريافت خواهيد كرد‪.‬‬

‫خدايا‪ ،‬ما جوانان را كمك و مدد كن كه در ترك اين اعتياد‬

‫[ ‪] 190‬‬

‫پيروز و سربلند بيرون آييم‪.‬‬


‫خدايا ما جوانان را راهنمايى فرما كه بدانيم آن قدر ارزش داريم كه نبايد تن به كارهاى خلف بدهيم و نبايد نگاه آلوده به نامحرم بكنيم‪،‬‬
‫زيرا با اين كارها خيلى كوچك و پست مى شويم‪.‬‬

‫خدايا مى دانم با انجام اين عمل حافظه و هوشم را بسيار از دست داده ام‪ ،‬از تو مى خواهم آن حافظه و هوش قبلى را در من پديدار‬
‫نمايى و مطمئنم اگر به تو پناه آورم حتما ً حافظه و هوش اوّليه ام را به دست خواهم آورد‪ .‬پس به تو پناه مى آورم اى ارحم الراحمين‪.‬‬

‫خدايا خودت ما جوانانى كه اين عمل را ترك كرديم كمك كن تا ضررهاى قبلى را به راحتى جبران نماييم‪.‬‬

‫خدايا توبه اعمال گذشته ام را بپذير و كمكم كن كه ديگر به اين عمل جانسوز مبتل نشوم و همه جوانانى كه مى خواهند مثل من روزى‬
‫از زنجير طغيان اين غريزه نجات يابند‪ ،‬نجات ده كه تمام امور به دست خودت است‪.‬‬

‫خدايا به همه كسانى كه سعى در راهنمايى جوانان دارند مدد رسان و كمك كن كه بهتر بتوانند اين كار خداپسندانه را انجام دهند و آنها را‬
‫وارد بهشت جاويد بگردان‪.‬‬

‫خدايا شكر‪ ،‬شكر‪ ،‬شكر‪ ،‬صد هزار مرتبه شكر‪.‬‬

‫خدانگهدار و التماس دعا‬

‫كوچك شما‪......‬‬

You might also like