You are on page 1of 283

‫ارمغان آسمان‬

‫در بیان‬
‫عوامل و علل ارتقاء و انحطاط‬
‫مسلمانان‬

‫نوشته‪:‬‬
‫حیدر علی قلمداران‬
‫فهرست مطالب‬
‫صفحه‬ ‫عنوان‬
‫مقدمه‪4.......................................................................‬‬
‫چرا این موضوع را اختیار کردم؟‪5.......................................‬‬
‫مطالعه و دقت در این موضوع چه فائده دارد؟‪12...................‬‬
‫یکنید؟‪13.....................................‬‬ ‫این معما را چگونه حل م ‌‬
‫نخسططتین عامططل ارتقططاء کططه تططرک و قصططور در آن علططت انحطططاط‬
‫مسلمین گشت‪22..........................................................‬‬
‫ینماید چیست؟!‪25.......‬‬ ‫علمی که اسلم به تحصیل آن ترغیب م ‌‬
‫چه علمی موجب ترقی مسلمین صدر اول گشت؟!‪26.............‬‬
‫فآور تعلیم علوم در اسلم‪33..................‬‬ ‫در پیرامون وضع اس ‌‬
‫علت مهم دیگری که موجب انحطاط مسلمین شده است‪43......‬‬
‫تعیین حاکم و پیشوای اسلم با بیعت و مشورت است‪54..........‬‬
‫آخرین وصیت حضرت ختمی مرتبت راجع به حکومت است‪104. .‬‬
‫مبودن کار دولتی!‪108................................‬‬ ‫فساد عقیده حرا ‌‬
‫پایان مطلب‪113............................................................‬‬
‫اشتباه بزرگ‪120............................................................‬‬
‫اشتباه دیگر‪122.............................................................‬‬
‫سومین علت انحطاط و ذلت مسلمین ترک جهاد است‪131.......‬‬
‫جهاد اسلمی به منظور بسط عدالت و معارف بین جامعه بشر‬
‫است‪134.....................................................................‬‬
‫جهاد از محکمات آیات و از ضروریات اسلم است‪135.............‬‬
‫فضیلت جهاد‪138...........................................................‬‬
‫تحقیق در پیرامون احادیث‪142...........................................‬‬
‫قران قابل فهم است‪153.................................................‬‬
‫تفاسیر جعلی منسوب به ائمه علیهم السلم‪154....................‬‬
‫یدهد‪164....‬‬ ‫نالعابدین حج را بر آن ترجیح م ‌‬ ‫جنگهائی که امام زی ‌‬
‫جنگهای زمان حضرت صادق‪167.....................................‬‬
‫بترین معما‪178.......................................................‬‬ ‫عجی ‌‬
‫مضرات ترک جهاد‪183....................................................‬‬
‫از مهمترین واجبات اجتماعی اسلم‪188...............................‬‬
‫انهدام یک رکن مهم اسلم‪ ،‬ترک جمعه است‪194....................‬‬
‫یک رکن مهم دیگر از ارکن دین‪199....................................‬‬
‫معنی غلط تقیه‪203........................................................‬‬
‫امداد مظلوم و سرکوبی ظالم از مقررات اسلم است‪207.......‬‬
‫لترین علل انحطاط و ذلت مسلمین تعطیل حدود الهی است‬ ‫اصی ‌‬
‫‪210‬‬
‫یکی از موجبات ترقی ملت اسلم که ترک آن علت انحطاط شده‬
‫‪214‬‬
‫کیفیت نامشروع وقف در کشورهای اسلمی یکی از عوامل‬
‫انحطاط است‪219..........................................................‬‬
‫تعمیر قبور در اسلم!‪226.................................................‬‬
‫احادیثی که در نهی از تعمیر قبور وارد شده‪236.....................‬‬
‫موضوعی که سیاست مهمش کرده است‪246........................‬‬
‫خلصة کلم‪269.............................................................‬‬
‫اسلمی را که ما شناختیم!‪271..........................................‬‬
‫مختصری از تعالیم عالیه اسلم‪273.....................................‬‬
‫شایان عنوان‪283...........................................................‬‬
‫بسم الله الرحمن الرحیم‬

‫مقدمه‬
‫بنام آنکه جانرا فکرت‬
‫آموخت‬
‫چراغ دل بنور دین بر‬
‫افروخت‬

‫های‬ ‫تقریبا ً دو سال قبل بخواهش یکی از دوستان دانشمند مقال ‌‬


‫تحططت عنططوان )علططل انحطططاط مسططلمین و چططارة آن( در روزنططامه‬
‫یشططود درج و انتشططار دادم مقالططة‬ ‫وظیفه کططه در تهططران منتشططر م ‌‬
‫مزبور مورد توجة خوانندگان آن روزنامه قططرار گرفططت و از همططان‬
‫ابتططدای انتشططار دقططت موافططق و مخططالف را بططه خططود جلططب کططرد و‬
‫کسططانی بعنططوان تقططدیر و انتقططاد سططتونهائی از روزنططامه را اشططغال‬
‫کردند شاید مقاله مزبور از این جهت جالب بود که مطلب تططازه و‬
‫موضوع بکری را در میان آورده بططود‪ ،‬زیططرا هططر چنططد دربططارة علططل‬
‫انحطاط مسلمین نویسندگانی قلمفرسائی کرده و علل و عوامططل‬
‫هاند اما کمتر کسی از آنان عللی را که در آن مقططاله‬ ‫را نشانی داد ‌‬
‫هانططد مثل ً یکططی از دانشططمندان بططزرگ‬ ‫یشد بقلم آورد ‌‬ ‫نشان داده م ‌‬
‫هشناسی )دکططتر گوسططتاولوبون فرانسططوی(‬ ‫علوم اجتماعی و جامع ‌‬
‫دربارة علل انحطاط مسلمین در کتاب تاریخ تمدن خود چیزهططائی‬
‫را موجب انحطططاط عططرب و اسططلم نشططان داده اسططت کططه اگططر از‬
‫نقطه نظر تطور ملل و تغییرات حاصله در آنها صحیح و دارای اثر‬
‫باشد مانند اختلط خططون و تقیططد بططه چهططارچوب قططوانین مططذهبی و‬
‫ناموافقی زمان و امثال آن‪ ،‬ولی از نظر یک نفر مسلمان بلکططه از‬
‫ینظططر اینگططونه نظریطات و تعلیمططات‪،‬ارزشططی‬ ‫نظر یک نفر مططورخ ب ‌‬
‫ندارد هرچه هست مقاله مزبور بیططش از دو سططال در آن روزنططامه‬
‫های اشططخاص قططرار‬ ‫انتشار یافت و با اینکه گاهی مططورد انتقططاد پططار ‌‬
‫یشد زیططرا غالب طا ً انتقادکننططدگان‬ ‫یگرفت بدان انتقادها اعتنائی نم ‌‬ ‫م ‌‬
‫اشخاص سطحی و انتقادشططان از روی تعصططب جططاهلنه بططود مگططر‬
‫یگذاشططتند کططه بططی‬ ‫گططاهی کططه اشططخاص مشططهوری پططای بمیططدان م ‌‬
‫‪5‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫اعتنائی بانتقاد آنان موجب تولید زحمت در ایططن محیططط آلططوده بططه‬
‫یشطد لطذا بناچطار در ضطمن مقطاله بطه‬ ‫سوءظن دربطارة نگارنطده م ‌‬
‫جططواب اعتراضططات و انتقططادات آن پرداختططه و مطلططب را روشططن‬
‫های از مطططالب منططدرجه بططه مططذاق‬ ‫یکردیططم تططا اینکططه اخیططرا ً پططار ‌‬‫م ‌‬
‫ً‬
‫های کططه خططود را منحصططرا وارث دیططانت دانسططته و دیططن را هططم‬ ‫عططد ‌‬
‫یشناسند تلخ آمده و به جای انتقاد صططحیح و‬ ‫همین وضع موجود م ‌‬
‫منطقی به تهمت و دشنام و حططتی تکفیططر پرداختنططد و بططه وسططایلی‬
‫کودکانه از قبیل شططکایت بططه وزارت فرهنططگ و تهدیططد بططه ضططرب و‬
‫ههططا علططل‬‫امثال آن متشبث شدند‪ ،‬بنططابراین پیططش آمططد بططا اینکططه د ‌‬
‫های از‬‫عمده از علل انحطاط مسلمین با مدارک ودلیل که خلصطط ‌‬
‫آن در این مقدمه انشا‌ءالله به نظر خوانندگان خواهد رسید باداره‬
‫روزنامه طی مقالت مفصلی فرستاده شططده بططود بناچططار بوسططیله‬
‫نامه و تلگراف تقاضا شد که از درج آن خودداری شود تا وقت آن‬
‫برسد‪.‬‬
‫و اکنون به یاری خداوند متعال خلصه و مجملی از آنچه در آنجا‬
‫یرسد‪.‬‬‫نشر شد با دلیلی بیشتر بعرض م ‌‬

‫چرا این موضوع را اختیار کردم؟‬


‫شططاید کسططانی از خواننططدگان بپرسططند چططرا ایططن عنططوان )علططل‬
‫انحطاط( را اختیار کردم که در شرح و توضیح آن گرفتططار تنقیططد و‬
‫ناسزای این گونه انتقادکنندگان شوم در حالی که اگططر مقصططود از‬
‫یتططوان صططدها موضططوع از‬ ‫نشر مقالت دینی تحصیل ثواب باشد م ‌‬
‫مواضططیع را دینططی درنظططر گرفططت چنططانکه بسططیاری از نویسططندگان‬
‫هانططد‪ ،‬نططه تنهططا کسططی‬‫جراید دینی در اطراف آنها قلمفرسططائی کرد ‌‬
‫متعرض آنان نشده بلکه مورد تمجیططد و تحسططین اکططثریت متططدینین‬
‫هاند چنانکه اکثر نویسندگان دینی چنین اند‪.‬‬ ‫قرار گرفت ‌‬
‫اگر چنین پرسندگانی باشند باید درجططواب آنهططا گفططت‪ :‬آری اگططر‬
‫منظور گول ‌زدن خططود ویططا سططرگرم ‌کططردن خواننططده باشططد صططدها‬
‫ههططا و تاریخچططة‬ ‫موضوع از قبیل معجزات ائمططه و کرامططات امامزاد ‌‬
‫ههای دینططی و شططرح و آمططار‬ ‫های از علمططاء و سططاختمان مدرس ط ‌‬ ‫پططار ‌‬
‫هها‬‫یها و عربططد ‌‬ ‫کتابها وتفسیرها و از این قبیل مطالب و رجزخوان ‌‬
‫یتططوان‬‫هایم یططا چنیططن وچنططان هسططتیم! م ‌‬‫که ما چنیططن و چنططان بططود ‌‬
‫موضوع مقاله قططرار داد و در اطططراف آن ماههططا و سططالها وقططت و‬
‫فکر خوانندگان را ضایع کرد! اما باید دیطد نتیجطة آن چیسططت؟ و از‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪6‬‬

‫یآیططد و او را از‬‫خواندن آن چه جنبش و تکانی در خواننططده پدیططد م ‌‬


‫یآورد و چططه انططدازه در احططراز‬ ‫آن حدی که بوده تا چه درجه بططال م ‌‬
‫سططعادت و دفطع شطقاوت او تطأثیردارد و بططرای فططردای او چطه چیطز‬
‫ذخیططره خواهططد نمططود و بططرای مشططکلت آینططدة او چططه حربططه ای در‬
‫دستش خواهد داد؟!‬
‫یها از اینگونه فوایططد خططالی باشططند نخوانططدن‬ ‫راستی اگر خواندن ‌‬
‫یسواد صدها درجه بهتر و اولی است! زیرا لاقل آن غریزه‬ ‫بلکه ب ‌‬
‫فطری و استعداد طبیعی و خدادادی آدمططی فاسططد نشططده و همططان‬
‫هوش ذاتی انسان دست نخورده و سالم باقی خواهد ماند و برای‬
‫یبینیططم کططه فلن‬ ‫نبرد زندگی مهیا خواهد بود چنططانکه هططم ‌اکنططون م ‌‬
‫یسواد عامی از حیث خلق انسانی و غرایز فطری صططدها‬ ‫دهاتی ب ‌‬
‫مرتبه بفلن درس خوانده شهری مزیططت داشططته و قابططل اعتمططا‌دتر‬
‫است و اگر خام است لاقل خیلی فاسططد نشططده و بقططول مرحططوم‬
‫عشقی‬
‫زان میططوه کططه کططرده گنططد‬ ‫آن میوه که بو نططدارد اصططل‬
‫بهطططططططططططططططططططططططططططططتر!‬

‫های که جز اجر خدائی پاداشی ندارد اگر چیزی‬ ‫پس باید نویسند ‌‬
‫ینویسد موجب تیقططظ و بططاعث ارتفططاء خواننططده باشططد و او را از‬ ‫م ‌‬
‫حالی که دارد به حالی بهتر سوق دهد وگرنه ننوشططتن بهططتر اسططت‬
‫زترین اشططیاء عططالم اسططت ضططایع‬ ‫زیرا وقت و فکر مردم را که عزی ‌‬
‫بنشدن همیططن جنططایت خططود بططاز سططعادت اسططت‬ ‫ینماید و مرتک ‌‬ ‫نم ‌‬
‫مگر اینکه مزدور ومأمور باشد که المأمورمعذور! و یططا آنکططه حططب‬
‫شططهرت و خودپسططندی انگیططزة عمططل او باشططد چنططانکه بیشططتر‬
‫نویسندگان چنین اند و از همین رهگذر است کططه اگططر دقططت شططود‬
‫یارزد بلکططه بهططترین‬ ‫هها نه تنها به خواندن آن نم ‌‬ ‫اکثر کتابها و نوشت ‌‬
‫خدمت به جامعه آنست کططه آنهططا را تسططلیم سططیل تنططد و یططا امططواج‬
‫خروشان دریا نمائیم تا مردم را از شر آنها مأمون داریم!!‬
‫خوشمزه این بود که هنگامیکه ما این موضوع را اختیار کططرده و‬
‫تحططت عنططوان )علططل انحطططاط مسططلمین ‪ (...‬مقططالتی در روزنططامه‬
‫وظیفه منتشر کردیم یکی از پرنویسها که به اصطلح خود را اهطل‬
‫ههططای مرکططز‬ ‫یداند و زمانی ستون سیاسی یکططی از روزنام ‌‬ ‫بخیه م ‌‬
‫هایهططا در روزنططامه‬ ‫)قیام ایران( را به عهده داشططت و مططدتها بططا تود ‌‬
‫یزاده‬‫یکرد و به قول خودش سالها بهططائی و بهططائ ‌‬ ‫رهبر همکاری م ‌‬
‫‪7‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫های از عمر را در لمسلکی گذرانیده و اخیططرا ً بططا‬ ‫بوده است و بره ‌‬


‫اینکه کارمند دولت و پشت میزنشین اسططت بططه کسططوت روحططانیت‬
‫ت عیار درآید( است‪،‬‬ ‫ملبس شده و مصداق )هر لحظه به شکلی ب ‌‬
‫در همین روزنامه وظیفططه سططتونی را بططه همیططن عنططوان اشططتغال و‬
‫تحت تیتر )علل انحطاط مسلمین و ترقی غرب( بططه قلمفرسططائی‬
‫یمطالعه مثل اینکه اصططل مقططالت مططا‬ ‫پرداخت‪ ،‬بیچارة! عجول و ب ‌‬
‫را نخوانده و معنی آن را نفهمیده است تصور کرده که مقصود ما‬
‫از انحطاط مسلمین مقایسه آنان با ملل غربی و اروپططائی اسططت!‬
‫و ایططن بسططیار جططای تأسططف و تعجططب اسططت کططه تططا کلمططه ترقططی و‬
‫یخططورد فططورا ً ذهنططش متبططادر بططه غططرب و‬ ‫انحطاط بگوش کسی م ‌‬
‫یشود در صورتیکه درتمام آن سلسله مقططالت کططه مططدت‬ ‫شرق م ‌‬
‫های بطه‬ ‫یشد حتی کوچکطترین اشطار ‌‬ ‫دو سال در آن روزنامه درج م ‌‬
‫ترقی غرب در برابر انحطاط مسلمین نکردیم و فقط مقایسه مططا‬
‫در ارتقططاء و انحطططاط مسططلمانان و مقایسططه آنططان بططا صططدر اول و‬
‫امروز است و عللی که یادآور شططدیم تططرک احکططام مهمططه الهططی و‬
‫اقبال به خرافات و موهومات بود‪ .‬ما هرچند غرب را در زندگی از‬
‫یدانیططم امططا در عیططن حططال آنططرا مططترقی و‬ ‫خططود سططعادتمندتر م ‌‬
‫یشماریم زیططرا بیططن آنهططا و سططعادت حقیقططی فاصططله‬ ‫خوشبخت نم ‌‬
‫خیلططی طططولنی اسططت! امططا ایططن نویسططنده مططامور و مططأجور علططل‬
‫انحطاط مسلمین و ترقی غططرب را غصططب خلفططت دانسططته و الن‬
‫مدت دو سال است که در پیرامون این موضططوع در آن روزنططامه و‬
‫روزنامه آرام به تصویل و تفصیل پرداختططه اسططت و چططون موضططوع‬
‫غصب خلفت از مواضعی است که از یططک طططرف در پیرامططون آن‬
‫هزاران جلد کتاب تططألیف و تصططنیف شططده لططذا چیططز نوشططتن در آن‬
‫باره بواسطه فراوان ‌بودن مطلب بسی آسططان اسططت و از طططرف‬
‫یخبر از مقتضیات‬ ‫دیگر موجب خوش ‌آمد عوام ‌الناس و جاهلن ب ‌‬
‫زمان است لذا بدینوسیله بازار خود را گرم کططرده و محبوبیططتی در‬
‫نظر ساده ‌دلن بططرای خططود فراهططم نمططوده تططا جططائیکه از پططاپیون و‬
‫کراوات بلفاصله بعمامه و نعلین ارتقاء یافته و بططه خیططال خططودش‬
‫یرغم نظر ما از انحطاط غرب رو بططه ترقططی اسططلم آورده کططه‬ ‫عل ‌‬
‫کله ‌شاپور را به عمامه تبدیل کططرده اسططت!! مططا بططا چنیططن کططودک‬
‫یکنند کاری نداریم و شاید‬ ‫طبیعتانی که خود را مضحکه جهانیان م ‌‬
‫هططم مططأموریتی دارنططد کططه در چنیططن زمططانی کططه مسططلمانان دنیططا‬
‫شدیدترین احتیاج را به اتحاد و اتفاق دارند یک عده در کشططورهای‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪8‬‬

‫بهطائی در موضططوع کهنططه‬ ‫شططیعی مططذهب مططأموریت دارنططد کططه کتا ‌‬


‫های کططه‬ ‫غصب خلفت تألیف و تصنیف یا کتابهططای کهنططه و فرسططود ‌‬
‫یدانسته‬ ‫شاید روزی سیاست سلطین شیعه ترویج آنرا مقتضی م ‌‬
‫ولی انتشار آن امروز جز تولید کینه و عططداوت و بیططدارکردن فتنططة‬
‫های نطدارد‪ ،‬تجدیططد چطاپ و حاشططیه کطرده بططا قیمططت‬ ‫خفته هیچ فائد ‌‬
‫ن الله السططتعمار‬ ‫نازل در اختیار مردم جاهل و متعصب گذارند! لع ‌‬
‫یدارد‬‫و مشتقاتها که هنوز از گریبان این مردم بدبخت دست برنم ‌‬
‫یگططذارد و در ایطن میططان اگطر کسطانی پیطدا‬ ‫و آنارا به حطال خطود نم ‌‬
‫یشوند که مردم را به اطاعت احکام خدا و پیططروی از محکمططات‬ ‫م ‌‬
‫های کططه بططه منظططور نفططاق و‬ ‫یخوانند و بططه آتططش فتن ‌‬‫ما انزل ‌الله م ‌‬
‫شقاق بین امت اسلمیه بیش از هزار سال مشططتعل اسططت دامططن‬
‫نططزده بلکططه سططعی دارنططد آن را خططاموش کططرده و التیططامی بططه ایطن‬
‫های کططه در پیکططر اسططلم اسططت دهنططد‪ ،‬ایططن‬ ‫جراحات هولناک کشند ‌‬
‫یخططبری نداننططد آلططت‬ ‫مأموران معذور که شاید از کثرت غفلططت و ب ‌‬
‫یاندازنططد‬‫یارادة چه دستگاه سیاسی هستند جنجال و غوغا راه م ‌‬ ‫ب ‌‬
‫های را بهططتر تهمططتی کططه زبانشططان جططاری‬ ‫و چنان گوینده و نویسططند ‌‬
‫یگردانند و به انواع دسایس و حیل وسیلة خاموشططی‬ ‫گردد متهم م ‌‬
‫ً‬
‫یآورنططد چنططانکه تاریططخ اسططلم مخصوص طا در عصططر‬ ‫او را فراهططم م ‌‬
‫حاضر از این قبیل جنایات مملو و مشحون است‪.‬‬
‫وگرنه انحطاط مسلمین چه ربطی بططه موضططوع غصططب خلفططت‬
‫های دارد و‬ ‫دارد؟ و امروز تجدید مطلططع در ایططن موضططوع چططه فایططد ‌‬
‫یتواند جبران مافات مسلمین را نماید! زیرا‪:‬‬ ‫چگونه م ‌‬
‫اول – ارتقائی را که ما از فقدان آن متأسفیم آن ارتقائی است‬
‫کططه مسططلمین صططدر اول در قططرن اول و دوم اسططلمی داشططتند و‬
‫پرواضح است تمططام ایططن ترقیططات بططا وجططود غصططب خلفططت انجططام‬
‫گرفططت! شططکی نیسططت ک طه اگططر بعططد از رسططول خططدا‪ ‬بلفاصططله‬
‫یگیرفت و مسططلمانان از او‬ ‫امیرالمؤمنین در مسند خلفت قرار م ‌‬
‫یدانططد امططروز وضططع‬ ‫یکردنططد غیططر از خططدا کسططی چططه م ‌‬ ‫اطططاعت م ‌‬
‫مسلمین – بلکه جهانیان – بچه صورت بود و ترقی و تعالی آنان تا‬
‫کجططا رسططیده بططود و شططاید غیططر از کططرة زمیططن بسططیاری از کططرات‬
‫آسمانی را هم در تصرف داشتند‪ ،‬اما حال کطه نشطد و اکنطون ایطن‬
‫آرزو بصورت محال در آمده است تأسف بر آن اگططر ثطواب داشطته‬
‫باشد باری نتیجه عملی نطدارد و بهطر صططورت غصطب خلفطت را از‬
‫نگوئی اسططت زیططرا اگططر ارتقططاء‬ ‫انحطاط مسلمین شططمردن پریشططا ‌‬
‫‪9‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫مسلمین در نتیجه احقاق حق خلفت بودجه داشت که غصب آنهم‬


‫یدانیم آن ارتقاء در حالی رخ داد‬ ‫علت انحطاط باشد اما چنانکه م ‌‬
‫که غصططب وقططوع یططافته بططود و معططذالک مسططلمانان دارای آن همططه‬
‫عزت و عظمت شدند‪.‬‬
‫یشد هرگاه غصب خلفت رخ نداده بود؟!‬ ‫پس چگونه م ‌‬
‫صطططافی ار گطططردد نطططدانم‬ ‫بططاده درد آلودمططان مجنططون‬
‫چطططططططططططون کنطططططططططططد!‬ ‫کنططططططططططططططططططططططططططططططططد‬

‫پس تأسطف مطا بطر فقطدان همیطن ارتقطائی اسططت کطه حاصططل و‬
‫موجود بود )نه آن ارتقائی که صورت وقوع نیافت و خیالی بوده و‬
‫جز و احلم و رؤیاهای شیرین است!( فلذا باید ببینیم که چططه چیططز‬
‫موجب آن ارتقاء بوده تا اگر در دسترس است بدست آوریم و چه‬
‫چیز علت آن انحطاط گشته تا اگر امکان دارد از آن اجتناب کنیم‪،‬‬
‫و به نظر ما و هر فرد مطلططع سططبب ارتقططاء آن روز اجطراء نمطودن‬
‫احکام حیات بخش اسلمی بوده چنانکه علل انحطاط امروز تطرک‬
‫یباشد و به عقیده ما اجرای همان احکططام در‬ ‫وتعطیل آن احکام م ‌‬
‫همین امروز با اندک کوشش موجب سیادت و سعادت مسططلمانان‬
‫گشته آن مجد و عظمت گذشته آنها را به بهترین صططورت اعططادت‬
‫یدهد زیرا اگر بدستور اسلم آن چنانکه ما در این وجیزه توضیح‬ ‫م ‌‬
‫یتوان از خیرات وبرکططات‬ ‫یدهیم عمل شود خیلی زود و آسان م ‌‬ ‫م ‌‬
‫این دین مبین خیلی بیشتر از مسلمین صدر اول متمتع و بهططره ‌ور‬
‫شد‪ ،‬برای اینکه مسلمانان این زمان را خیلی بهتر و آسططانتر بططرای‬
‫هترنططد و اوضططاع‬ ‫یتوان حاضر نمود زیططرا فهمید ‌‬ ‫اجرای آن احکام م ‌‬
‫زمان هم تا حد زیادی نسبت به وضع ایشان مساعد است و حکام‬
‫و فرمانروایان این عصر اگر به مقتضططای دسططتور الهططی انتخططاب و‬
‫یتوانند مصدر خیر بططرای امططت و ملططت خططود‬ ‫گماشته شوند بهتر م ‌‬
‫باشند‪.‬‬
‫هگان علططت‬ ‫ً‬
‫ثانیا‪ ،‬چنان فططرض گیریططم کططه بططه قططول ایططن نویسططند ‌‬
‫انحطاط مسلمین غصب خلفت بوده!! امروز چططه بایططد کططرد؟ آیططا‬
‫همین طور نشستن و تأسف ‌خوردن و مصیبت هططزار و چهططار صططد‬
‫ی نمودن و بزرگ ‌کططردن و بططر مسططببین‬ ‫سال قبل از این را یاد آور ‌‬
‫های دارد؟! ایططن کارهططا انحطططاط‬ ‫ننمودن چه نططتیج ‌‬ ‫آن لعنت و نفری ‌‬
‫یکند و عظمططت ومجططد دیریططن‬ ‫فعلی مسلمین را تبدیل به ارتقاء م ‌‬
‫یدهططد؟! یططا تولیططد بغططض و کینططه و عططداوت بیططن‬ ‫آنها را بازگشت م ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪10‬‬

‫مسلمین که هم به فرمان الهططی مططأمور بططه اتحططاد و اتفاقنططد وهططم‬


‫یشططمارد بیططن ایشططان‬ ‫عقل و تجربه اتفاق و اتحاد آنان را واجب م ‌‬
‫یکنططد؟ در ظططرف ایططن‬ ‫ینمایططد و فتنططه خوابیططده را بیططدار م ‌‬
‫ایجاد م ‌‬
‫چهارده قرن از این همه کینه و عداوت و اختلف چه دیده انططد کططه‬
‫هنوز هم باید آن را دنبال کرد؟؟‬
‫آیططا نتیجططة چنیططن منطقططی کططه علططت انحطططاط مسططلمین غصططب‬
‫خلفت بود! جز اینست که برای ارتقاء آن بایططد حططق را از غاصططب‬
‫هالحق رسططانید! یعنططی از ابططوبکر گرفططت و بعلططی‬ ‫گرفت و به من ل ‌‬
‫تسلیم کرد!! امروز کدام خلفطت مانطده و علطی و ابطوبکر در کجطا‬
‫یخططواهیم حططق را بططه‬ ‫هستند که ما با نوشتن و گفتن این حرفهططا م ‌‬
‫حقططدار برسططانیم؟! لزمططه ایططن سططخن آن اسططت کططه حططق و وضططع‬
‫خلفت را ایجاد کنیم و علی و ابوبکر را زنده گردانیم! آیا این امططر‬
‫هکردن‬ ‫محال نیست؟ ممکن است گفتططه شططود کططه احتیططاج بططه زنططد ‌‬
‫یگیریطم و بطه فرزنطدان‬ ‫ابوبکر و علی نیست از فرزندان ابطوبکر م ‌‬
‫یدهیم اما آیا خود موضوعموجود است و منتفططی نیسططت؟!‬ ‫علی م ‌‬
‫خلفتی نیست که بعلی بدهیم یططا بططه فرزنططد علططی!! شططاید بگوینططد‬
‫مقصود از نشر این گونه کتب آن است که معلوم شططود راه علططی‬
‫یگوئیم ‪ :‬اول بین پیروان ابططوبکر و‬ ‫حق و راه ابوبکر باطل است م ‌‬
‫علی در طی راه حق چندان اختلفططی نیسططت زیططرا پیططروان هططر دو‬
‫قائل بوحدانیت خدا و نبوت محمد‪ ‬و مؤمن به قرآن و عامل بططه‬
‫های از‬ ‫دستورات آن هستند و اختلف که بین سنی و شیعه در پططار ‌‬
‫فروع است خیلی کمتر از اختلفی است که دو مجتهد شیعه یا دو‬
‫عالم سنی با یکدیگر دارند پس! این عذر بدتر از گناه چیست؟‬
‫نشدن راه حق و باطططل بططرای پیمططودن‬ ‫و ثانیا ً ‪ :‬مقصود از روش ‌‬
‫راه است وگرنه هنگططامی کططه بططرای کسططی راه حططق روشططن شططود‬
‫چون بطی طریق نپططردازد و همانجطا بمانططد تطا وقطت گذشططته هلک‬
‫های خواهد برد؟ پیداست‬ ‫مشدن راه حق چه فائد ‌‬ ‫شود از این معلو ‌‬
‫های ندارد‪.‬‬ ‫که هیچ بلکه جز مللمت و رسوائی نتیج ‌‬
‫نکنندگان راه حق بایططد پرسططید آیططا هنططوز بعططداز‬ ‫حال از این روش ‌‬
‫چهارده قرن زد و خورد و ملیونها کتاب نوشتن راه روشططن نشططده‬
‫است؟ و اگر روشن نشده پططس کططی روشططن خواهططد شططد؟ و اگططر‬
‫یشططده کططدام‬ ‫نشدن پس فططائده ایططن عمططل چیسططت و راه ط ‌‬ ‫روش ‌‬
‫یشده همین وضططعی اسططتکه امططروزه مسططلمانان‬ ‫است؟ آیا راه ط ‌‬
‫دارند؟ یعنی مقصود از این همططه ارسططال رسططل وانططزال کتططب کططه‬
‫‪11‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫ی القاعده در نططزد مسططلمانان اسططت و‬ ‫خلصه و جان و مغز آن عل ‌‬


‫مچنین باشد آیا همین انحطاط و ذلت است که هیچ حیططوانی‬ ‫باید ه ‌‬
‫یتواند آن را نفهمد؟! اگر مقصود از آن‪ ،‬همین وضططع باشططد‬ ‫هم نم ‌‬
‫تتر‬‫هتر و بططدبخ ‌‬ ‫بفرمائید به ببینیم کدام ملططت از شططما عقططب ‌مانططد ‌‬
‫است؟! شما مدعی هسططتید کططه تططابع بهططترین ادیططان الهططی و پیططرو‬
‫کتاب آسمانی خود هستید که از طرف پروردگار جهان و آفریننططدة‬
‫کططون و مکططان نططازل شططده و خططود همیططن کتططاب آسططمانی فریططاد‬
‫َ‬
‫ه‬
‫ن[ }آل عمران‪َ] {139:‬ولل ِ‬ ‫مؤ ْ ِ‬
‫مِني َ‬ ‫م ُ‬‫ن ك ُن ْت ُ ْ‬‫ن إِ ْ‬ ‫م ال َع ْل َوْ َ‬ ‫یزند]وَأن ْت ُ ُ‬ ‫م ‌‬
‫ن[ }المنافقون‪ {8:‬و روزگار درازی هططم‬ ‫مؤ ْ ِ‬
‫مِني َ‬ ‫سول ِهِ وَل ِل ْ ُ‬ ‫العِّزة ُ وَل َِر ُ‬
‫این مدعای قرآن مسلم جهان بوده مسلمانان علو و عظمت خود‬
‫ههای زمین بسط و مسلم داشتند‪ ،‬اما امروز چه‬ ‫را به سراسر قار ‌‬
‫مردمی پریشان روزگارتر از شما هستند آیططا مططدعیان دیططن توحیططد‬
‫یتوانند تفوق و مزیت خطود را بططر بطت ‌پرسطتان هنطد و از حیططث‬ ‫م ‌‬
‫علم و عمل و خلق و منطق ثابت کنند اگر چنین نیست پس علتی‬
‫ه ما آن‬ ‫دارد ما در صدد جستجوی آن علتیم و طبق تحقیق و نظری ‌‬
‫علت یا علل ترک آن اوامری است که از طرف پروردگار عالم بر‬
‫رسول خاتم‪ ‬نازل شد و سنت سنیة نبویه در طططی دوران نبططوت‬
‫خود عمل ً آنها را به اجرا درآورد و پس از وی مسططلمین صططدر اول‬
‫یکردنططد حططائز و‬ ‫با تمام آلودگی و نقائص‪ ،‬تططا آن احکططام را اجططرا م ‌‬
‫واجد آن عزت و شوکت شدند اما همینکه وسططاوس و تسططویلت و‬
‫هها و‬ ‫تحریفات و تأویلت ارباب اغراض بططه میططان آمططد ایجططاد شططبه ‌‬
‫تزلزلت نمود و غفلت و جهالت مسلمین هططم بططر تشططدید وخططامت‬
‫افزود تا به امروز که بططه ایططن صططورت درآمططده کططه تططابعین تططورات‬
‫محرف و انجیططل مزخططرف پیططروان قططرآن را بططه مسططخره گرفتططه و‬
‫هاند!! و ای اگر طعنه به قرآن زند انجیل و زبور!!‪.‬‬ ‫سخره کرد ‌‬
‫یخواهنططد بگوینططد مططا علططل انحطططاط‬ ‫این نویسططندگان هططر چططه م ‌‬
‫یدانیططم چنططانکه موجبططات عططزت و‬ ‫مسلمین را تططرک ایططن احکططام م ‌‬
‫یدانیططم و در ایططن مططدعا دارای‬ ‫ارتقاء آنها را اجططرای ایططن احکططام م ‌‬
‫هزاران مدارک و دلئل عقلی و نقلی بوده تططابع نظططر مططولی خططود‬
‫امیرالمؤمنین‪ ‬هستیم که موجب عظمت و اعتلء مسلمین را در‬
‫یدانططد آنجططا‬
‫امضاء و اجرای احکام الهی که امروز متروک شططده م ‌‬
‫یفرماید ‪:‬‬ ‫جالبلغه م ‌‬ ‫که در خطبة قاصعه در نه ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪12‬‬

‫»‪ ...‬فاصضضبحوا فضضی نعمتهضضا غرقیضضن و عضضن حضضضرة‬


‫عیشضضها فکهیضضن قضضد تربعضضت المضضور بهضضم فضضی ظضضل‬
‫یفرمایططد‪» :‬فهم حکضضام علضضی‬
‫سلطان قاهر« تا آنجا که م ‌‬
‫العالمین و ملوک فیاطراف الرضین یملکون المور‬
‫علضضی مضضن کضضان یملکهضضا علیهضضم و یمضضضون الحکضضام‬
‫فیمنکان یمضیهما فیهم«‪.‬‬
‫آری اینان مسلمانان صدر اولند که به فرمططوده امیرالمططؤمنین و‬
‫به شهادت تاریخ فرمانروایططان جهططان و پادشططاهان کططران تططا کططران‬
‫کیهان بودنططد و مالططک امططور و سططلطنت بططر کسططانی شططدند کططه بططر‬
‫ایشان مالک بودند و سلطنت و احکام الهططی را در کسططانی جططاری‬
‫کردند کططه روزگططاری احکططام جبططت و طططاغوت را در ایشططان جططاری‬
‫یداشتند! آنگاه علططت انحطططاط مسططلمین را در مططذمت اصططحاب‬ ‫م ‌‬
‫یفرماید ‪:‬‬‫خود م ‌‬
‫أل و إنکم قد نقضتم ایدیکم من حبل الطاعة‪.‬‬
‫یخواهند هوسناکانه علل انحطاط مسلمین را‬ ‫پس آقایانی که م ‌‬
‫بنویسند خوب است قدری در اخبار و آثار اسلمی مطالعه کننططد و‬
‫یمعنططی اگططر در‬
‫بدانند که تقیید الفاظ و به زنجیرکشططیدن جملت ب ‌‬
‫هنویسی شمرده شود باری‬ ‫یحاصل‪ ،‬مقال ‌‬‫ههای پرنویس و ب ‌‬ ‫روزنام ‌‬
‫در چنین موضوعی باید به تحقیق و مطالعه پرداخت!‬

‫مطالعه و دقت در این موضوع چه فائده دارد؟‬


‫نه تنها از نظر یک نفر مسططلمان علقمنططد بططه سططعادت خططود کططه‬
‫بستگی بدانستن علطل ارتقطاء و انحططاط مسطلمانان دارد بلکطه از‬
‫نظر یک نفری که علقه به فهططم و اطلع از حططوادث مهمططه جهططان‬
‫وعوامل و انگیزة ترقی تنططزل امططم و ملططل دارد مطططالعه تاریططخ و‬
‫بترین حططوادث تاریططخ‬ ‫شرح علل ارتقاء و انحطاط مسلمین از جال ‌‬
‫عالم است و البته از نظر یططک نفططر مسططلمان غیرتمنططد یططادآوری و‬
‫تذکر داسطتان عظمطت و اعتلء مسطلمانان صطدر اول کطه اجطداد و‬
‫پدران جسططمی و روحططی او هسططتند و تشططریح و بططواعث و عوامططل‬
‫مانگیز انحطاط و ذلططت مسططلمین کنططونی کططه آثططار نکبططت ‌بططارش‬ ‫غ ‌‬
‫متططوجه و دامنگیططر فططرد فططرد مسططلمانان امططروزه اسططت مهمططترین‬
‫موضوع لزم اسططت و چططون علططل و عوامططل انحطططاط و ارتقططاء در‬
‫تمام ازمنططه و اعصططار تاریططخ بشططری هماننططد و یکسططان بططوده آنچططه‬
‫‪13‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫یتوانططد هططم امططروز نیططز‬ ‫باعث ترقی مسلمانان صدر اول گشططت م ‌‬
‫باعث ارتقاء مسلمانان ایططن زمططان باشططد و آنچططه مططوجب نکتططب و‬
‫انحطططاط مسططلمین کنططونی اسططت اگططر دچططار مسططلمین صططدر اول‬
‫یشططد و بعبططارت دیگططر‬ ‫یگشت موجب ذلططت و نکتططب آنهططا نیططز م ‌‬ ‫م ‌‬
‫امططروز نتیجططة دیططروز و فططردا مولططود امططروز اسططت‪ ،‬پططس اطلع از‬
‫اسباب و وسایل ترقی مسلمانان صدر اول و دقططت و مطططالعه در‬
‫بترین‬ ‫موجبات ذلت و انحطاط مسلمین کنونی از مهمترین و جال ‌‬
‫موضوعاتی است که نه بر هر فرد مسلمان بلکه بططر هططر فططرد ذی‬
‫شعور انسانی مطالعه و اطلع آن بسی واجب اسططت‪ .‬راسططتی در‬
‫های‬ ‫تانگیز بشططری چططه حططادث ‌‬ ‫شهای حیر ‌‬ ‫میان حوادث بزرگ و جنب ‌‬
‫تانگیزتططر از حططادثه پیططدایش دیططن مططبین اسططلم در‬ ‫متر و حیر ‌‬ ‫عظی ‌‬
‫ریگستان حجاز که فقیرترین بقاع ارض از حیث ثططروت و تمططدن و‬
‫یتوان یافت که مردم جاهل آن در تحت تبعیططت ایططن‬ ‫صنعت بود م ‌‬
‫ً‬
‫های کوتاه یعنی در کمتر از نیم قرن تقریبا تمام‬ ‫دین مبین در فاصل ‌‬
‫نقاط معموره دنیا آن روز را در تحت سیطره و نفوذ حق ‌پرستانة‬
‫خود درآورده و بیططش از شططش قططرن بططر تمططام آن نقططاط حکططومت‬
‫مادی و معنوی داشتند و چه چیز باعث شد که بططه ایططن روز سططیاه‬
‫هاند؟ض خوب اسططت ایططن اسططرار را از زبططان کسططی کططه اگططر‬ ‫افتاد ‌‬
‫دشططمن اسططلم نباشططد حططداقل دوسططت هططم نیسططت بشططنوید‪:‬‬
‫یگویططد‪ :‬شططالودة تمططدن‬ ‫گوستاولوبون در تاریخ تمدن اسلم خود م ‌‬
‫هاند ریخته شد‬ ‫عرب و اسلم بدست قومی که تا حدی وحشی بود ‌‬
‫لکن همین قوم یک دفعه از ریگستان عرب خططارج شططده در انططدک‬
‫زمانی تخت و تاج با عظمططت روم و یونططان و ایططران را زیططر و زبططر‬
‫نموده دولت عظمی در مقابل تشکیل دادند که از هنططد تططا انططدلس‬
‫وسعت داشته و کارهای نمایانی که از آنها بعرصططة ظهططور و بططروز‬
‫تانگیز و مطططالعه آثارتططاریخی آن بططرای مططا بسططی‬ ‫رسید واقعا ً حیر ‌‬
‫یباشد‪..‬‬ ‫بآور م ‌‬‫دلچسب و زیاد جالب توجه و تعج ‌‬
‫ه تریططن مطالعططات و‬ ‫پس مطالعه و دقت در این موضوع پرفططائد ‌‬
‫دقتها است‪.‬‬

‫یکنید؟‬
‫این معما را چگونه حل م ‌‬
‫در مقدمه جلد دوم آئین جاویدان این قضیه مطرح شططده اسططت‬
‫های‬
‫کطه بتصطدیق تمطام مطورخین ومطلعیطن جهطان‪ ،‬اسطلم در نقط ‌‬
‫تترین‬
‫مترین بقاع ارض و مردم آن نیططز بططدبخ ‌‬
‫ظاهر شد که محرو ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪14‬‬

‫مردم روی زمین بودند اما همین مردم از همیطن نقطططه بططه برکططت‬
‫دین مبین اسلم دارای چنان خصایل و ملکاتی گشططتند کططه تططاکنون‬
‫تاریخ دنیا نظیر آنها درایمططان و عططدالت و شططجاعت و جهططانگیری و‬
‫علم و تمدن به یاد ندارد! و جای بسی تأسف و تعجب است است‬
‫که اخلف این اسططلف یعنططی مسططلمانان کنططونی اگططر در بططدترین و‬
‫طتریطططن وضطططع سیاسطططی و اجتمطططاعی نباشطططند لاقطططل ملطططتی‬ ‫منح ‌‬
‫بمانده و ذلیل و بططالخره نامشططابه بططه گذشططتگان نامططدار خططود‬ ‫عق ‌‬
‫هستند!‬
‫بماندگی و انحطاط چیسططت؟ آنهططائیکه مقتضططیات‬ ‫علت این عق ‌‬
‫های از خصططائل را در ارتقططاء و انحطططاط‬ ‫زمططان و محیططط و پططار ‌‬
‫یدانند اگر اشتباه نکرده باشند خیلی هم‬ ‫مسلمین دخیل و عامل م ‌‬
‫ادعایشان درست نیست زیرا با اینکه در اثر توسعة دامنة اسلم و‬
‫یحططد‬ ‫بسط و گسترش آن در شرق و غرب عالم و دخول افططواج ب ‌‬
‫و حصری از ملل گوناگون جهان بدین خدا و اختلط آنها با یکدیگر‬
‫یرسططد‬ ‫که تفرق و تحزب آنان به جهاتی تا حدی طبیعی به نظططر م ‌‬
‫و بططا آن کیفیططت البتططه تشططتت و پراکنططدگی لمططة لینفططک آن اسططت‬
‫یبینیم که تا بیش از هفت قرن بعد از پیدایش اسططلم بططاز‬ ‫معهذا م ‌‬
‫یتططوان گفططت یططک بلی آسططمانی بططود‬ ‫هم تا ظهور فتنه مغول که م ‌‬
‫دولت اسلمی یکه ‌تاز عرصة تمدن و علم و دانش‪ ،‬و پرچم اسلم‬
‫عترین مقام معنوی خططود در اهططتزاز بططود و اگططر اخیططرا ً دچططار‬ ‫در رفی ‌‬
‫نکتب و عقب ‌نشینی و انحططاط گشطت در اثطر ایطن نبطود کطه یطک‬
‫یتر پیطدا شطده باشطد کطه آن را مقهطور و‬ ‫دینی بهتر و رژیمطی عطال ‌‬
‫مضمحل نماید! بلکه آنچه واقع است اینسططت کططه ملططت اسططلم تططا‬
‫فاصلة زیادی از مبانی و آداب دینی و تعالیم حیططات ‌بخططش آن دور‬
‫شده بود و احکام آسمانی و قوانین جاودانی آن معطل و مططتروک‬
‫مانده بود یعنی همان دستورات و شرایعی کططه بططرای جلططوگیری از‬
‫این قبیل مصائب وضع شده بود موقططوف الجططرا مانططده بططود فلططذا‬
‫روی سططنت الهیططه آن نکبططت و ذلططت متططوجه مسططلمین گردیططد مثل‬
‫ن‬
‫مض ْ‬ ‫م ِ‬ ‫سضت َطَ ْ‬
‫عت ُ ْ‬ ‫مضضا ا ْ‬
‫م َ‬ ‫دوا ل َ ُ‬
‫هض ْ‬ ‫ع ّ‬‫وأ َ ِ‬
‫هرگاه فرمان ابدی الهططی] َ‬
‫ة[ }النفال‪ {60:‬موقوف و متروک نمانططده بططود و مسططلمانان‬ ‫و ٍ‬ ‫ُ‬
‫ق ّ‬
‫دچطار امطراض خانمانسطوز جطاه ‌طلطبی و نفطاق و تفطرق و تصطوف‬
‫نگردیده بودند چگونه ممکن بود مشتی مغول خونخططوار و وحشططی‬
‫از آن طرف دنیا چون مور و ملخ گرسططنه بططه کشططورهای اسططلمی‬
‫ههای نفاق و افتراق وارد حصن مططتین وحریططم‬ ‫روی آورند و از رخن ‌‬
‫‪15‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫محترم اسلم گردند و مرتکب آن چنان جنایططاتی شططوند کططه تصططور‬


‫یکند؟ پس آنچططه درانحطططاط و ذلططت‬ ‫آن موی را بر اندام راست م ‌‬
‫یشططود‬ ‫مسلمین دخیل عامل بود و علل انحطاط آنططان شططمرده م ‌‬
‫های از احکام حیات بخش و سعادت فزای اسططلم بططود نططه‬ ‫ترک پار ‌‬
‫مقتضای محیط و زمان و نقططص قططانون و خصططائل عربططی! چنططانکه‬
‫هاند!!‬‫دکتر گوستاولوبون و امثال آن گفت ‌‬
‫این بنده نگارنده در ضمن مطالعططات و تتبعططات خططود در جریططان‬
‫طی مراحل عمر که انسان هر روزی به مقتضای آن دارای نظر و‬
‫هام کطه اکططثریت مططدعیان‬ ‫های اسططت اخیططرا ً جططدا ً معتقططد شططد ‌‬ ‫عقیططد ‌‬
‫مسلمانی فرسنگها نه تنها از حقایق اسلم بلکه از حقایق زنططدگی‬
‫هاند کططه اثططر و‬ ‫هاند و بدبختانه گرفتار اوهام وخرافاتی گشت ‌‬ ‫دور شد ‌‬
‫یادگار دوران جاهلیت و مذاهب باطلة قبل از اسلم بططوده و یططا در‬
‫هانططد‬ ‫ت و ذلططت ایشططان را طططالب بود ‌‬ ‫نتیجة القای شیاطینی که نکب ‌‬
‫پیدا شده که امروز مبارزه با آن کمططتر از مبططارزه مسططلمین صططدر‬
‫تتر‬‫تپرستی جاهلیت نبططوده بلکططه بططه درجططات از آن سططخ ‌‬ ‫اول با ب ‌‬
‫مگشطتگان وادی‬ ‫است! و اگر خدای عطالم نظطر رحمطتی بطر ایطن گ ‌‬
‫های‬ ‫ضللت و دور افتادگان از سرچشمة حقیقت داشته باشططد عططد ‌‬
‫ندل و بططا ایمططان از میططان ایشططان‬ ‫قپرسططت و روشطط ‌‬ ‫دانشططوران ح ‌‬
‫یانگیزد که با چراغ علم نیططروی برهططان اینططان را بططه شططاهراه‬ ‫برم ‌‬
‫دین مبینی که بدان منسوبند ولی بدبختانه دیرزمانی است که آنرا‬
‫های‬ ‫هاند هدایت کنند تا شططاید در مططدتی دراز بططا مبططارز ‌‬ ‫از دست داد ‌‬
‫هدار بتوان آنان را بعزت آباد ایمان و مأمن شططرف و‬ ‫یگیر و دامن ‌‬ ‫پ ‌‬
‫برفته را به جوی بازآورد وگرنه‬ ‫ةشان عودت داد و آ ‌‬ ‫اعتل و گذشت ‌‬
‫ت در گریبان اسططت‬ ‫با این کیفیت و وضعی که اکنون این ملت دس ‌‬
‫یشططود‬ ‫نالحیات رزیططن الهططی داده نم ‌‬ ‫هزار یک احتمال برگشت بعی ‌‬
‫یرسطد اینسطت کطه منسطوبین بطه‬ ‫بلکه آنچه تقریبا ً مسطلم بنظطر م ‌‬
‫اسلم اکنون در پرتگاه هولناکی قرار دادند که عنقریب تططاروپود و‬
‫جودشان از کارگاه هستی محو خواهد شد و این از سططنت خططدائی‬
‫بعید نیست زیرا غالبا ً اممی که متنعم بنعمططت وجططود انبیططاء و دیططن‬
‫هاند بیشتر در معططرض ابتل و عططذابهای‬ ‫هاند وکفران ورزید ‌‬ ‫حق کشت ‌‬
‫هها و اساطیر تاریخ قططرار‬ ‫هاند بطوریکه جزو افسان ‌‬ ‫الهی قرار گرفت ‌‬
‫هاند چنططانکه در آیططات شططریفه‬ ‫گرفته داستانی بططرای آینططدگان گشططت ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪16‬‬

‫]وجعل ْناهُ َ‬
‫ن[ }المؤمنططون‪:‬‬ ‫قطوْم ٍ َل ي ُؤ ْ ِ‬
‫من ُططو َ‬ ‫ث فَب ُعْ ً‬
‫دا ل ِ َ‬ ‫حاِدي َ‬
‫مأ َ‬‫َ َ َ َ ْ‬
‫‪{44‬‬
‫»و آنها را مايه عططبرت ]و زبططانزد مططردم[ گردانيططديم‪ .‬دور بططاد ]از‬
‫رحمت خدا[ مردمى كه ايمان نمىآورند«‬
‫فسطهم فَجعل ْنططاهُ َ‬ ‫َ‬
‫م ك ُط ّ‬
‫ل‬ ‫مّزقْن َططاهُ ْ‬
‫ث وَ َ‬
‫حططاِدي َ‬
‫مأ َ‬‫ْ‬ ‫]وَظ َل َ ُ‬
‫مططوا أن ْ ُ َ ُ ْ َ َ َ‬
‫ق[ }سبأ‪{19:‬‬ ‫مّز ٍ‬
‫م َ‬
‫ُ‬
‫»و مططا آنططان را داسططتانهايى )بططراى عططبرت ديگططران( قططرار داديططم و‬
‫جمعّيتشان را متلشى ساختيم در اين ماجرا‪ ،‬نشانههاى عبرتى براى‬
‫هر صابر شكرگزار است‪«.‬‬
‫البته حقایق ثابتة عالم وجود که ادیان حقططه الهیططه متضططمن آننططد‬
‫یشططود و نعمططت هططدایت وکلیططد سطعادت را‬ ‫هرگز نیست و نابود نم ‌‬
‫یدهنططد و‬‫بدست هر کسی که فقط نططام مسططلمانی برخططود نهططد نم ‌‬
‫خدا هم چنین تعهد و التزامی نسپرده است که مدعیان مسططلمانی‬
‫یجهططت نمایططد! و تجربططه‬ ‫را بدون عمل به مقتضای اسططلم عزیططز ب ‌‬
‫یدارد‬ ‫حترین بیطان آشطکارا م ‌‬ ‫چندین قرن هم این حقیقت را با فصی ‌‬
‫که هر کس دارای خصال و صفات مسلمانی شد هر چنططد بططودائی‬
‫یامسیحی یا یهودی باشد دارای عزت و احترام خواهططد بططود نططه آن‬
‫یمسمی است بلکه اگططر‬ ‫را که بامسلمانی راهی نیست و اسمی ب ‌‬
‫یبینیم که با بلیغ ترین بیان ما را‬ ‫تدبر به آیات شریفه قرآن کنیم م ‌‬
‫هایم تهدید بذلت و زوال و انحطاط‬ ‫که به نام مسلمانی برخود نهاد ‌‬
‫یکنطد کطه اگطر بطا شطرایط اسطلمی‬ ‫ینماید و انذار م ‌‬
‫و اضمحلل م ‌‬
‫رفتار نکنیم قومی غیر ما را برای آن دولت عظیم و نعمت جسیم‬
‫یفرماید ‪:‬‬ ‫انتخاب و اختیار خواهد کرد آنجا که م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫و اگر روى بگردانيد گروهى جططز شططما را جططايگزين كنططد‪ ،‬آن گططاه‬
‫]آنان[ مانند شما نباشند‬
‫‪17‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫ف ي َطأ ِْتي‬ ‫ن ِدين ِهِ فَ َ‬


‫سو ْ َ‬ ‫من ْك ُ ْ‬
‫م عَ ْ‬ ‫ن ي َْرت َد ّ ِ‬‫م ْ‬ ‫مُنوا َ‬
‫ذي َ‬
‫نآ َ‬
‫َ‬
‫]َيا أي َّها ال ّ ِ َ‬
‫ه[ }المائدة‪{54:‬‬ ‫حّبون َ ُ‬
‫م وَي ُ ِ‬ ‫حب ّهُ ْ‬
‫قوْم ٍ ي ُ ِ‬
‫ه بِ َ‬
‫الل ُ‬
‫»اى مؤمنان‪ ،‬هر كس از شما كه از دينش برگردد ]بداند كه[ خداوند گروهى‬
‫را در ميان خواهد آورد كه آنان را دوسططت مىدارد و ]آنططان نيططز[ او را دوسططت‬
‫مىدارند‪« .‬‬

‫روی این نظططر و عقیططده بططر آن شططدم کططه بططرخلف نویسططندگان‬


‫غرورانگیز و اغواگر برادران خطود را کطه در نطتیجه گمراهطی دور و‬
‫یخبری ویلننططد از ایططن غفلططت و اهمططال‬ ‫دراز مدتهاست در بیابان ب ‌‬
‫بیاگاهانم و تا حدود توانائی خود صدای نارسای خططود را بططه گططوش‬
‫فهم و اندیشطه ایشطان برسطانم هرچنطد کطه بطا وضطع موجطود بعیطد‬
‫های‬ ‫ینماید که صدای من و هزاران امثال من و بهتر از من نططتیج ‌‬ ‫م ‌‬
‫یهدفی نططه از روی‬ ‫دهد و ثمری به بار آورد خصوصا ً که مخالفان ب ‌‬
‫منطق و دلیل بلکه تنها به منظور مخالفت با هططر چططه کططه موافططق‬
‫سططلیفة آنهططا نباشططد یططا تقریب طا ً الططی العططوام بنططای جنجططال و غوغططا‬
‫یگذارند تو گوئی که مانند چینیان خرافی معتقدند که اگر دستی‬ ‫م ‌‬
‫ً‬
‫به ترکیب این وضعیت که عقل و منطقا مخططالف کتططاب و سططنت و‬
‫عقل است زده شود اژدهای مقدس حامل زمیططن زخمیططن شططده و‬
‫یگردد!!‪.‬‬ ‫دنیای طوفانی و نابود م ‌‬
‫یکی از حرفهای مخالفین اینست کططه چططرا ایططن بحططث از طططرف‬
‫این ناچیز آغاز شده است و حق این بود که مثل چنیططن موضططوعی‬
‫اگر لزم است از طرف علمططا یعنططی کسططانیکه بکسططوت روحططانیت‬
‫یشططد! و شططاید بططه‬ ‫ملبس و بدین مزیت از دیگران ممتازند آغاز م ‌‬
‫همین نظر بوده که گاهی کلماتی موهن و تحقیرآمیز و حتی غوغططا‬
‫هانططد از قبیططل اینکططه دیگططران بهططتر از تططو‬
‫انگیز در بیانات خططود آورد ‌‬
‫گ وارد موضططوعاتی شططده‬ ‫هاند!! یک نفر کارمند ساده فططرهن ‌‬ ‫فهمید ‌‬
‫یکنططم کططه وارد ایططن مبططاحث‬ ‫که من کططه چنیططن و چنططانم جططرأت نم ‌‬
‫شوم؟! و از این قبیل!!‬
‫ما به این اعتراض که در نططزد اربططاب دانططش و عقططول مططردود و‬
‫یارزشططی‬ ‫یگوئیم زیططرا سططخافت و ب ‌‬ ‫غیرقابل قبول است چیزی نم ‌‬
‫آن مخصوصا ً دراین زمان بططر اکططثریت خواننططدگان مسططلم اسططت و‬
‫تقریبا ً منطق مردم جاهلیت اسططت کططه نططزول قططرآن را بططر پیغمططبر‬
‫یگفتند‪:‬‬ ‫مالشأن فوق مقام او دانسته م ‌‬ ‫عظی ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪18‬‬

‫ن‬
‫قْري َت َْيطط ِ‬
‫ن ال َ‬
‫م َ‬
‫ل ِ‬ ‫ن ع ََلى َر ُ‬
‫ج ٍ‬ ‫قْرءا ُ‬
‫ذا ال ُ‬ ‫]وََقاُلوا ل َوَْل ن ُّز َ‬
‫ل هَ َ‬
‫ظيم ٍ[ }الّزخرف‪{31:‬‬ ‫عَ ِ‬
‫»و گفتند چرا اين قرآن بر مردى بزرگ از ]مردم[ اين دو شهر فروفرستاده‬
‫نشد؟«‬

‫یگوئیم ما نه تنهططا ادعطائی نططداریم بلکططه در‬ ‫ولی به این آقایان م ‌‬


‫یبریططد‬
‫نططزد نفططس خططود از آنچططه هططم شططما نسططبت داده و گمططان م ‌‬
‫تتر و کوچکتریم و حتی برای استراضططای خططاطر شططما و رغططم‬ ‫پس ‌‬
‫انططف خودحاضططریم اقططرار کنیططم کططه مططا نططه تنهططا در جرگططة علمططا و‬
‫یگططوئیم! کططه جططز و‬ ‫دانشمندان نیستیم بلکططه بططرای خططاطر شططما م ‌‬
‫سنخوانططدگانیم و از تعلیططم و درس و بحططث‬ ‫یسططوادان و در ‌‬ ‫طبقه ب ‌‬
‫یباشططیم ولططی بططا تمططام ایطن‬‫معموله دارای حظ قلیططل و نططاچیزی م ‌‬
‫وصف از موجودات و مردم روی کرة ارض و در ردیططف بنططی نططوع‬
‫انسان بطوده و مقطدرات و سرنوشطت مطا بسطتگی تطام و تمطام بطه‬
‫مقدرات و سرنوشت دیگران دارد آیا شما با کمال علططم و عططدل و‬
‫یدهید که در‬ ‫یکنید به یک موجود انسانی اجازه م ‌‬ ‫عقلی که ادعا م ‌‬
‫سرنوشت خود اظهار نظططری کططرده و لاقططل دردی کططه جططان او را‬
‫یآزارد بیان نموده گفتگوی آنرا در میان بگذارد‪ .‬یططا چنیططن حقططی‬ ‫م ‌‬
‫هم ندارد؟‪1‬‬
‫اگر در منطق شما یک موجود دارای حططس و ادراک‪ ،‬حططتی حططق‬
‫نططدارد در سرنوشططت خططود نظططر کططرده و درد و المططی کططه او را‬
‫یاندیشد بیان کند در این صورت‬ ‫های که برای او م ‌‬ ‫یآزارد و چار ‌‬ ‫م ‌‬
‫یقین داشته باشید که در دستگاه طبیعت چنین پیش ‌بینی نشططده و‬
‫چنین خاصیتی در موجودات ذی حس نیست و فشططار آزار انططدرون‬
‫هر وقت باشد ظاهر و آشکار خواهد شد و خططواه نططاخواه ایططن ابططر‬
‫یشود!‬ ‫ضخیم جهالت از جلوی خورشید حقیقت برداشته م ‌‬
‫بهر صورت قبول داشته باشید یا نداشته باشططید مططا یططک فططرد از‬
‫هم سرنوشتان شما بوده و در این کشتی متلطم اجتماعی که مطا‬
‫یرود با شما همسفریم و با نگاهی که‬ ‫را در دریای حوادث پیش م ‌‬
‫ینمائیم و وضع خود را بططا ملططل دیگططر و‬ ‫به اطراف و اکناف خود م ‌‬
‫یکنیططم جایگططاه خططود را مطمئن‬ ‫گذشططته و آینططده خططود مقایسططه م ‌‬
‫ههائی را‬ ‫یکنیم و چار ‌‬ ‫یبینیم و به قدر فهم و ادراک خود حس م ‌‬ ‫نم ‌‬
‫یداریم شما اگر مططا را درخطططا و‬ ‫یرسد عرضه م ‌‬ ‫که به نظرمان م ‌‬
‫شبخططش خطططای مططا را‬ ‫یبینیططد بططا بیططانی مسططتدل و آرام ‌‬‫اشططتباه م ‌‬
‫‪19‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫روشن و مستدل بیان کنید تا موجب اطمینان ما گشته یقین کنیططم‬


‫هجوئی مطا نیطز‬ ‫یکنیم خططر نبطوده و چطار ‌‬ ‫که خطرهائی که حس م ‌‬
‫درست نیست وگرنه هو وجنجال و تحقیر و تکفیر این چنانی شما‪،‬‬
‫متططر نکنططد بططاری سسططت‬ ‫اگر ما را بططه نظططرات و عقایططد خططود محک ‌‬
‫نخواهد کرد و ناچاریم حتی شما را هم که بططا مططا هططم عنططان و هططم‬
‫‌سر نوشتید در ردیف کسانی شططماریم کططه چنیططن روزگططار سططیاهی‬
‫هاند بلکه مبارزه با شططما را تططا آنجططا کططه بتططوانیم‬
‫برای ما پیش آورد ‌‬
‫متر شماریم زیرا دشمن خانگی هططر کططه باشططد بططدتر از دشططمن‬ ‫لز ‌‬
‫بیرونی است‪ .‬و سزاوار نیست که ‪:‬‬
‫تططو از خصططم درون پرهیططز‬ ‫عدوی خانه خنجر تیز کططرده‬
‫کطططططططططططططططططططططططططططططرده!‬

‫های‬ ‫پططس اگططر سططوءنظر نباشططد حططتی اگططر کططودکی هططم در قططافل ‌‬
‫احساس خطر کرده و کطاروانرا بطه مطوارد خطراتطی کطه احسطاس‬
‫یاعتنططا نمانططده لاقططل بططه تمسططخر و‬ ‫نمططوده خططبر داد عقل بططدان ب ‌‬
‫یپردازند! مگر اینکططه شططما انتقادکننططدگان تمسططخر‬ ‫استهزاء وی نم ‌‬
‫کار حتی انکار وقوع و خطر ادعای نفی وجود ذلت و ضطرر نمائیططد‬
‫هگر و دوسططتان‬ ‫و آنچه امروز بر ملت اسلم از طرف دشمنان حیل ‌‬
‫یگططذرد نادیططده انگاریططد و بططه چیططزی‬ ‫گططول و نططادان‪ ،‬گذشططته و م ‌‬
‫نشمارید و آن را قابل دفاع و مورد اعتنا ندانیططد و فقططط آن موقططع‬
‫دیک تعصبتان به جوش و رگ غیرتتان به جنبش درآیططد کططه بططه یططک‬
‫یاحططترامی‬ ‫هتان تجططاوز و ب ‌‬
‫یاز عططادات معمططوله و خرافططات مأنوس ط ‌‬
‫شود! که در چنین صورت با شما عرضی نداریم و فقط داسططتانی‬
‫را که مولوی در مثنوی برای چنین غیرتمندان! آورده تذکارا ً یادآور‬
‫یشویم‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫یگوید ‪:‬‬‫وی در دفتر پنجم مثنوی م ‌‬

‫ت انگیططز و افتخططار‬
‫راستی کدام مسلمان مطلع از عظمت حیططر ‌‬
‫‌آمیز مسلمانان راستی قططرون گذشططته و بططا خططبر از ذلططت و نکبططت‬
‫فزون از حد امروزه آنهاست کططه کشططور پهنططاور و عزیططز و زرخیططر‬
‫های در دسططت متجططاوزی سططتمگر و دشططمنی‬ ‫اسططلمی هططر نقط ‌‬
‫استعمارگر است این اوضاع را به بیند و نیندیشد که علت و جهت‬
‫یاعتنا بماند اما همینکه گفته شود ترک احکام‬ ‫آن چیست و بدان ب ‌‬
‫خدا و نسخ محکمات ما انزل ‌اللططه آن را بططدان صططورت آورده رگ‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪20‬‬

‫غیرتشان به جنبش آید که ایططن گفتططه مخططالف رأی فلن آخونططد! و‬


‫ناموافق با سلیقة بطه همطان اسطت کطه در زمطانی دم از مرجعیطت‬
‫یزده است! اگر در درک علل و انتخاب و چارة آن ما را مصیب‬ ‫م ‌‬
‫ندانسته و یا در تردید هستید اینک ما آن علل و راه چاره آن را در‬
‫این صفحات به طور اختصار به حدی که برای هوشمندان کافی و‬
‫یگذرانیم تمنا داریططم بططا دقططت و بصططیرت‬ ‫قانع باشد از نظر شما م ‌‬
‫مورد مطالعه قرار داد‪ .‬آنگاه بطا نظططر کریمططانه و خطالی از تعصططب‬
‫اگر آن را حق یافتید ما را در این راه نصرت و کمططک دهیططد و اگططر‬
‫بططه اشططتباه مططا واقططف شططدید بططرای خططاطر حططق و از روی صططفا و‬
‫صمیمیت نه عناد و لجاجت ما را به اشتباه و خطایمططان بیاگاهانیططد‬
‫امیدواریم پرودرگار کریم ما را که به عقیده خود نظری جز جلططب‬
‫رضایت حضرت او نداریم آن قدر وسعت صدر و بصططیرت کرامططت‬
‫یها و نشاندادن خطاهای ما را از جطانب‬ ‫فرماید که بتوانیم راهنمائ ‌‬
‫شما به حسن قبول تلقی کرده و آنرا نصب ‌العین خود قرار دهیطم‬
‫و در هر صطورت در پیشطگاه پروردگطار معطذور و مأجوریطد امطا بطه‬
‫شرطی که حقیقتا ً به حق رسیده و مقصودتان طرفططداری از حططق‬
‫یرسططانیم‬‫باشد و اگرنه ما آنچه را در ایططن اوراق بططه نظططر شططما م ‌‬
‫چون به صدها دلیل عقلی و نقلی حقانیت آن بر مططا مسططلم اسططت‬
‫یکنیططم و‬
‫هجوئی استشهاد م ‌‬ ‫آنرا به عنوان اعلم خطر و ارشاد چار ‌‬
‫معتقططدیم کططه لاقططل در پیشططگاه خداونططد ادای وظیفططه خططود را‬
‫هایم و اگر هم عذابی رسید و مططا را نیططز بططا دیگططران در ربططود‬ ‫نمود ‌‬
‫یشویم‪:‬‬ ‫مضمون آیه شریفه را یادآور م ‌‬
‫ظون قَوما الله مهل ِك ُه َ‬ ‫ُ‬
‫معَذ ّب ُهُ ْ‬
‫م‬ ‫م أوْ ُ‬
‫ُ ُ ْ ُ ْ‬ ‫م ت َعِ ُ َ ْ ً‬ ‫م لِ َ‬‫من ْهُ ْ‬
‫ة ِ‬
‫م ٌ‬
‫تأ ّ‬ ‫]وَإ ِذ ْ َقال َ ْ‬
‫ن[ }العططراف‪:‬‬ ‫قو َ‬ ‫م وَل َعَل ّهُ ْ‬
‫م ي َت ّ ُ‬ ‫معْذ َِرة ً إ َِلى َرب ّك ُ ْ‬
‫دا َقاُلوا َ‬ ‫دي ً‬
‫ش ِ‬ ‫ذاًبا َ‬ ‫عَ َ‬
‫‪{164‬‬
‫»و آن گططاه كططه گروهططى از ايشططان گفتنططد‪» :‬بططراى چططه قططومى را كططه خططدا‬
‫هلككننده ايشان است‪ ،‬يا آنان را به عذابى سططخت عططذاب خواهططد كططرد‪ ،‬پنططد‬
‫مىدهيد؟« گفتنططد‪» :‬تططا معططذرتى پيططش پروردگارتططان باشططد‪ ،‬و شططايد كططه آنططان‬
‫پرهيزگارى كنند‪««.‬‬

‫و اگر با این همه ما را در این باب معذور ندانسته و آنططرا حمططل‬


‫یجهت ما کردید ما تحمل این عیططب را بططر‬ ‫بنازکدلی و غمخواری ب ‌‬
‫‪21‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫یگططوئیم چططه بایططد‬ ‫ینمائیم )اگر بزعم شما عیب باشططد( و م ‌‬ ‫خود م ‌‬
‫هایم بقول صائب ‪:‬‬‫کرد که ما چنین آفریده شد ‌‬
‫شیشططة نططاموس عططالم در‬ ‫یگذارد ما دل خود‬ ‫هرکه پا کج م ‌‬
‫بغطططططططل داریطططططططم مطططططططا‬ ‫یخططططططططططططططططططططططططططططططططوریم‬
‫م ‌‬

‫و علططی ایططن حططال مططا مطططالبی را کططه درآن روزنططامه بططه طططور‬
‫پراکنده )که از خصوصات روزنامه اسططت( انتشططار دادیططم اینططک در‬
‫یگذرانیم و یقین داریم ‪:‬‬ ‫این مقدمه بطور جامع از نظر شما م ‌‬
‫داند که متاع مطا کجائیسطت‬ ‫آن کططططوز دیططططار آشنائیسططططت‬

‫در نظر داشتیم قبططل از شططروع در بیططان عوامططل ارتقططاء و علططل‬


‫انحطططاط تصططویری از حقیقططت جططامعه اسططلمی کططه منظططور نظططر‬
‫بنیادگزار این دین مبین است ولو بطور مختصططر بططرای خواننططدگان‬
‫خود ترسیم کنیم تا به ببینند که اگر حکومت واقعی اسططلمی روی‬
‫کار آید و چنانکه باید به اجرای احکام شططریعت پططردازد چططه مططدینه‬
‫ییابد که افلطططون حططتی خططواب‬ ‫های در روی زمین تشکیل م ‌‬ ‫فاضل ‌‬
‫یتوانست آنرا مجسم نماید! ولی‬ ‫آنرا ندیده و در خیال خود هم نم ‌‬
‫دیدیم به واسطه دوری مردم از معالم اسلم و آشنا نمودن عططامه‬
‫به حقایق دین و غفلت اکططثریت از قططوانین کتططاب و سططنت مططا هططر‬
‫یتوانیم حتی سایة کمرنگی‬ ‫چقدر هم در این منظور سعی کنیم نم ‌‬
‫هم از آن مجسططم نمططائیم لططذا تصطمیم گرفططتیم کطه در ضطمن بیططان‬
‫موجبات ارتقاء و علل انحطاط که هر دو )موجبططات و علططل( یکططی‬
‫هستند یعنی همان چیزیکه موجب ارتقاء آنروز مسلمین بوده ترک‬
‫همان چیز علت انحطا امروز مسلمانان شده کهبا اجرای آن خططود‬
‫یکنیططم بعططد از‬
‫به خود این منظططور بدسططت خواهططد آمططد و تصططور م ‌‬
‫شرح آن موجبات و علططل صططورت نسططبتا ً کططاملی از مططدینه فاضططله‬
‫هکننططدگان‬‫اسلمی در نظر خوانندگان مصططور خواهططد شططد و مطالع ‌‬
‫درخواهند یافت که اسلم با چه احکام سهل و اسان بططه آرزوهططای‬
‫محطال فلسطفه الهطی جطامه وجطود و عمطل پوشطانده اسطت آنگطاه‬
‫تعجب خواهند کرد که جهططالت و نططادانی مسططلمانان و زنططده ‌شططدن‬
‫بدعتهای مجوس و فراعنه چگططونه آن را از ارزش انططداخته اسططت!‬
‫های از نویسططندگان و‬ ‫در اینجا تذکرا این نکته ضروری است که پار ‌‬
‫گوینططدگان علططت مهططم ایططن انحطططاط و ذلططت را غلبططه سیاسططت‬
‫یداننططد در حططالیکه آن علططت‬ ‫استعماری دولتهططای اروپططا و امریکططا م ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪22‬‬

‫نیست بلکه معلول است زیرا وقتی که ملتی از وظائف اجتمططاعی‬


‫و اجرای احکام محکمه اسلمی تن زند‪ ،‬نه حکومتی داشططت و نططه‬
‫جهططادی نططه جمططاعتی داشططت و نططه اتحططادی بناچططار طعمططه کسططانی‬
‫یترنططد! مگططر اروپططا و آمریکططا الططتزام‬
‫خواهنططد شططد کططه از آنهططا قو ‌‬
‫یاحططترامی نکننططد یططا آن قططدر‬‫هاند که به مدعیان مسططلمانی ب ‌‬ ‫سپرد ‌‬
‫ههای مهیا و مهنا دست بردارند؟!!‬ ‫احمقند که از طعم ‌‬
‫آنکس که از دشمن توقع انصاف و ترحم دارد احمق است!‬

‫نخسضضتین عامضضل ارتقضضاء کضضه تضضرک و قصضضور در آن علضضت‬


‫انحطاط مسلمین گشت‬
‫نخستین وسیله و عامل ترقططی هططر فططردی از فططراد نططوع انسططان‬
‫علططم و فهططم اسططت کططه مططوجب مزیططت و شططرف آدمططی بططر جمیططع‬
‫موجودات روی زمین گشته و همین خاطر بططوی منصططب خلفططت و‬
‫رتبه فضیلت داده او را صدر نشین بزم ‌هستی و یکه تططازه ‌میططدان‬
‫یخواهیم در ایططن‬ ‫وجود نموده است‪ .‬ما در فضیلت علم و عالم نم ‌‬
‫مختصر به شرح و تفصیل بپردازیم چه آن مطلبی است که امروز‬
‫یخططواهیم‬ ‫حتی بر حیوانات عجم فضیلتش آشکار اسططت و فقططط م ‌‬
‫نظر اسلم را در این مورد و اهمیتی که شارع مقدس آن به علططم‬
‫داده و مسلمانان را به تعلیم و تعلم آن امططر کیططد و اصططرار شططدید‬
‫فرموده تا حدی روشن کنیم تا مسلم شود که بنیططادگزار ایططن دیططن‬
‫مبین تا چه حد به عالمی و فهمیدگی پیططروان خططود علقمنططد بططوده‬
‫است‪.‬‬
‫در اهمیت علم و عالم از نظر شارع همططان بططس کططه پروردگططار‬
‫جهان دانشمندان را در پس از ذکر ذات مقدس خود‪ ،‬فرشططتگان و‬
‫یشمارد و از ساکنان کره ارض‬ ‫سپس دانشمندان را قائم بعدل م ‌‬
‫عالمان را آشنا به حقایق وجود و گططواه بططر وحططدانیت معبططود علطی‬
‫یفرماید‪:‬‬‫یخواند آنجا که م ‌‬
‫الطلق م ‌‬
‫هطو والمَلئ ِك َط ُ ُ‬ ‫َ‬
‫ة وَأوُلطو العِْلطم ِ َقائ ِ ً‬
‫مطا‬ ‫ه إ ِّل ُ َ َ َ‬ ‫ه َل إ ِل َط َ‬
‫أن ّ ُ‬ ‫ه‬
‫شهِد َ الل ُ‬ ‫] َ‬
‫م[ }آل عمران‪{18:‬‬ ‫كي ُ‬
‫ح ِ‬ ‫إ ِّل هُوَ العَ ِ‬
‫زيُز ال َ‬ ‫ه‬‫ط َل إ ِل َ َ‬
‫س ِ‬ ‫ق ْ‬
‫ِبال ِ‬
‫خدا كه همواره به عدل‪ ،‬قيام دارد‪ ،‬گواهى مىدهد كه جز او هيچ معبودى‬
‫]او[ و دانشوران ]نيز گواهى مىدهند كه‪ [:‬جز او‪ ،‬كه‬ ‫ن‬
‫نيست و فرشتگا ِ‬
‫توانا و حكيم است‪ ،‬هيچ معبودى نيست‬
‫‪23‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫و هر سخنی در فضیلت علم بعد از این بیان فططروغ شططمع را در‬


‫مقابل آفتاب تابان دارد! و در فضیلت تعلیم و تعلم همین بس کططه‬
‫خلقت آسمان و زمین و مجموع عوالم موجوده در فضای لیتناهی‬
‫یداند که مردم دانا و عالم شططوند آنجططا کططه در آخططر‬
‫را برای این م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫سوره طلق م ‌‬
‫ل‬ ‫مث ْل َهُ ط ّ‬
‫ن ي َت َن َطّز ُ‬ ‫ض ِ‬
‫ِ‬ ‫ن ال َْر‬‫مط َ‬‫ت وَ ِ‬ ‫وا ٍ‬
‫م َ‬
‫س َ‬ ‫خل َقَ َ‬
‫سب ْعَ َ‬ ‫ذي َ‬ ‫ه ال ّ ِ‬‫]الل ُ‬
‫َ‬ ‫ه ع ََلى ك ُ ّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ه َقططد ْ‬ ‫ن اللطط َ‬ ‫ديٌر وَأ ّ‬ ‫يٍء قَ ِ‬ ‫ش ْ‬ ‫ل َ‬ ‫ن الل َ‬‫موا أ ّ‬ ‫ن ل ِت َعْل َ ُ‬ ‫مُر ب َي ْن َهُ ّ‬
‫ال ْ‬
‫َ‬
‫طلق‪{12:‬‬ ‫ما[ }ال ّ‬ ‫عل ْ ً‬
‫يٍء ِ‬ ‫ش ْ‬ ‫ل َ‬ ‫ط ب ِك ُ ّ‬ ‫حا َ‬ ‫أ َ‬
‫خدا همان كسى است كه هفت آسمان و همانند آنها هفت زمين آفريد‪.‬‬
‫فرمان ]خدا[ در ميان آنها فرود مىآيد‪ ،‬تا بدانيد كه خدا بر هر چيزى‬
‫تواناست‪ ،‬و به راستى دانش وى هر چيزى را در بر گرفته است‬

‫یعلمان همین بس که پروردگار سبحان بر سططبیل‬ ‫و در مذمت ب ‌‬


‫یفرماید ‪:‬‬
‫تقریح و استفهام انکاری م ‌‬
‫مططا ي َت َطذ َك ُّر‬
‫ن إ ِن ّ َ‬ ‫ن َل ي َعْل َ ُ‬
‫مططو َ‬ ‫ن َوال ّط ِ‬
‫ذي َ‬ ‫ن ي َعْل َ ُ‬
‫مططو َ‬ ‫وي ال ّط ِ‬
‫ذي َ‬ ‫ست َ ِ‬
‫ل يَ ْ‬ ‫]هَ ْ‬
‫َ‬ ‫ُ‬
‫ب[ }الّزمر‪{9:‬‬ ‫أوُلو الل َْبا ِ‬
‫»آيا كسانى كه مىدانند و كسانى كه نمىدانند يكسانند؟ تنها خردمندانند كه‬
‫پندپذيرند«‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫و نیز م ‌‬
‫ن[ }ال طّروم‪:‬‬ ‫ن َل ي َعْل َ ُ‬
‫مططو َ‬ ‫ب ال ّط ِ‬
‫ذي َ‬ ‫ه ع ََلى قُل ُططو ِ‬
‫ك ي َط ْب َعُ الل ُ‬
‫]ك َذ َل ِ َ‬
‫‪{59‬‬
‫مهر مىنهد‬
‫اين گونه‪ ،‬خدا بر دلهاى كسانى كه نمىدانند ُ‬

‫آنچه در این باب مورد نظر است فضططیلت علططم و عطالم نیسططت‬
‫زیرا چنانکه گفته شد این مطلب چندان محتططاج تشططریح و تفصططیل‬
‫نیست بلکه آنچه مقصود ما است اینست که این همه تأکیططدات در‬
‫شریعت مطهره و این قدر در فضیلت علم و عالم آیات و روایاتی‬
‫که وارد شده منظططور و مقصططود چططه بططوده اسططت؟ آیططا همینکططه تططا‬
‫چندی قبل به شدت معمول بود و هنوز هم آثار آن باقی است این‬
‫بوده کططه بططه سططنت ‌زردشططتیان وعططادت ایرانیططان قططدیم یططک طبقططة‬
‫مخصوصی از طبقات ممتازه کشور به نام آخوند و مل و روحططانی‬
‫از هرگونه امور پرمشقت و با مسئولیت معاف و بططار دوش عططوام‬
‫بوده آنان را به نام اینکه اینهططا عططالم و روحانینططد تطا ابططد تقططدیس و‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪24‬‬

‫احترام کنند و نان و آب و تجملت زنططدگی و آقططائی آنهططا را تهیططه و‬


‫اداره نمایند! واضح است که مقصود از آن همه مدح و منقبتی که‬
‫در فضیلت علم و عالم وارد شد این نبوده که طبقططه خاصططی آنططرا‬
‫وسیله آب و نان و سرمایه دکان خودکنند که دراین صورت نه تنها‬
‫یشود بلکه در واقع آن‬ ‫بعلم ودانش اهمیت و احترامی گذاشته نم ‌‬
‫یمقططدار در انظططار خواهططد نمططود زیططرا در‬ ‫را ناچیز و خوار و حقیر ب ‌‬
‫نظر مردم آب و نان و پول مطلطوب و محبطوب اسطت بطرای آنکطه‬
‫بیدارترین حواس حیوان و انسان حس تشنگی و گرسططنگی اسططت‬
‫و آنچه الم عطش و زحمت جوع را تسکین بخشططد قهططرا ً مطلططوب‬
‫است اوست و هر کس که بططدان چشططم داشططته و بخواهططد آنططرا از‬
‫کف وی برباید چنین کسی طبعا ً مبغوض و مغضوب او خواهد بود‪.‬‬
‫یحقیقت کططه پططس از مططدتها ادعططای تحصططیل و‬ ‫منمای ب ‌‬ ‫پس آن عال ‌‬
‫تکمیل چشمش دنبال آن باشد که آب و نططان را از دسططت و دهططان‬
‫فلن عوام دهاتی یا به همان بازاری شهری برباید با اینکططه مططدعی‬
‫است دارای علم و کمالی است که او را در ردیططف فرشططتگان کططه‬
‫مدبرات امور این جهانند در آورده و خلصه و نتیجه خلقت زمین و‬
‫آسمان اسططت! آنططوقت چنیططن کسططی بططرای معططاش و گططذران خططود‬
‫دست احتیاج و گططدائی )هرچنططد بططه صططورتی محترمططانه باشططد( بططه‬
‫طرفآن کسی که چنین ادعائی ندارد اما بططه اولیططن وظیفططه خلقططت‬
‫خود که تأمین مایحتاج اسططت پرداختططه دراز کنططد بططه طططور قطططع و‬
‫مسلم از نظر افتاده و در باطن و حقیقت دارای هیچگونه احططترام‬
‫قلبی در نزد او نیسططت هرچنططد بططه صططورت ظططاهر از وی تبجیططل و‬
‫تجلیل کند و به هر اندازه که چنین عالمی بططه مططردم نزدیططک شططود‬
‫هر چند به منظور ارشاد و هدایت باشد بططه همططان انططدازه از نظططر‬
‫تبار این رویططه مشططئوم را‬ ‫یگردد و آثار نکب ‌‬ ‫آنها افتاده و موهون م ‌‬
‫یشعوری بططه قططدر مقططدورو درک کططرده اسططت و مططا در اینجططا‬ ‫هر ذ ‌‬
‫نیازی به نشان و بهران نداریم لذا وجود چنین عالمی موجب ننططگ‬
‫و عططار و مشططتق و شططغار علططم اسططت و از تبلیططغ و ارشططادش جططز‬
‫هاند‪:‬‬
‫یرغبتی و تنفر بدین نزاید که گفت ‌‬ ‫ب ‌‬
‫کافر از بیم توقع بگریزد تططا‬ ‫گر گططدا پیشططرو لشططگر اسططلم‬
‫چیططططططططططططططططططططططططططططططططن‬ ‫بططططططططططططططططططططططططططططططططططططططود‬

‫پس آنکس کطه مطدعی علطم و دانطش اسطت اگطر واقعطا بعلطم و‬
‫دانش علقمند است باید در درجططه اول بکوشططد تطا بططه هططر وسططیلة‬
‫‪25‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫یالحقیقططه‬‫ینیططاز کنططد کططه ف ‌‬


‫مشروعی که باشد خططود را از مططردم ب ‌‬
‫اولین شرط تحصیل علم و کمال بی نیازی از قططدر ضططروری مططال‬
‫است‪ ،‬وگرنه در مذهب عقل و وجططدان علمططی کططه تحصططیل آن بططر‬
‫پایه احتیاج به مردم عططوام و نططادان باشططد در حقیقططت زور و وبططال‬
‫بلکططه نقمططت و نکططال اسططت و ایططن را هططر صططاحب شططعوری درک‬
‫یکند‪.‬‬
‫م ‌‬
‫و اگر کسی را بدون دسططترس بططر مایحتططاج در خیططال عططروج بططر‬
‫یپططزد و عططرض دانططش‬ ‫معططراج علططم و کمططال اسططت هططوس خططام م ‌‬
‫یکشد!‬ ‫یبرد و فرشته را در زنجیره شیطان م ‌‬ ‫م ‌‬

‫پس دانسته شد که علمی که شریعت مطهرة اسلم به تحصیل‬


‫ینماید غیر این وضع و صورتی است که اکنططون دیططده‬ ‫آن ترغیب م ‌‬
‫یشود و با مطالعة آیات و اخبار بر هر فططرد بططاهوش و غیرمقیططد‬ ‫م ‌‬
‫به عادات محیط آشططکار خواهططد شططد کططه منظططور شططارع غیططر ایططن‬
‫کیفیت است‪.‬‬

‫ینمایضضد‬‫علمضضی کضضه اسضضلم بضضه تحصضضیل آن ترغیضضب م ‌‬


‫چیست؟!‬
‫خداوند عالم و پیغمبر محترم‪ ،‬امت اسلمی را عالم و دانشططمند‬
‫یخواهططد و بططه مططوجب احططادیث شططریفه طلططب علططم را برهططر‬ ‫م ‌‬
‫‪1‬‬
‫مسلمانی زن باشد یا مرد واجب فرموده است بدیهی اسططت کططه‬
‫علمی که طلب آن بر هططر مططرد و زن مسططلمانی واجططب اسططت در‬
‫درجه اول شناختن خططدا بططه وحططدانیت و علططم اجمططالی بططه صططفات‬
‫مقدسططه وی و یقیططن بططه معططاد و ایمططان بططه نبططوت و معرفططت بططه‬
‫ضرورت وجود انبیاء و آشنائی به احکططام الهططی از حلل و حططرام و‬
‫آنچه بر مسلمان اجرای آن واجب و ترک آن حرام ‌اسططت و سططایر‬
‫یباشد این علمی اسططت کططه هیچکططس‬ ‫فروعات ولو بنحو اجمال م ‌‬
‫هها‬‫در قصور تعّلم آن معذور نیست و اما علوم دیگر با کثرت شعب ‌‬
‫( در جلد اول کتاب شریف بحار النططوار‪ ،‬حططدیث »طلب العلضضم فریضضضة‬ ‫‪1‬‬

‫علی کل مسلم« به طریق کلمه )مسلمه( نیز بر آن اضططافه شططده کططه‬


‫طریق اول از کتاب امالی شیخ طوسی و دوم از مجططالس مفیططد و سططیم از‬
‫غوالی اللعالی محمد بن جمهور احساوی است و حدیث شریف از هر سططه‬
‫طریق نبوی و بدین عبارتست‪ :‬طلب العلم فریضة علی کل مسلم و‬
‫مسلمة‪.‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪26‬‬

‫هها تحصیل آن بر عامة مسططلمین و جامعططة مکلفیططن‬ ‫و فزونی رشت ‌‬


‫به نحو وجوب کفائی واجططب اسططت و اگططر در تحصططیل آن بططه قططدر‬
‫لزم کوتططاهی شططود عمططوم مسططلمانان در پیشططگاه خداونططد جهططان‬
‫معاقب و معذب خواهند بود علوه براینکه در همین دنیططا بططه کیفططر‬
‫آن گناه مأخوذ و به باد افططرة آن مسططئول و مبغططوض خواهنططد شططد‬
‫چنانکه اکنون هم ملت اسلم به نکبت این گناهططان یعنططی بططه تططرک‬
‫تحصیل لوازمات و انجططام واجبططاتی کفططائی گرفتططار قهططر پروردگططار‬
‫شده و ذلیل و خطوار و گرفتطار گردیطده اسطت ماننطد تطرک تحمیطل‬
‫علوم حسططی و مططادی و کسططب صططنعت مططواد شططیمیائی و اتمططی و‬
‫هزاران از این قبیل که بعدا ً این مطلب توضیح داده خواهد شد‪.‬‬

‫چه علمی موجب ترقی مسلمین صدر اول گشت؟!‬


‫تانگیططز مسططلمین صططدر‬ ‫چون ما مدعی هستیم که ترقیططات حیر ‌‬
‫اول در نتیجة پیروی از احکام خططدا و متططابعت مطا انططزل اللططه بططوده‬
‫است و اولین عامل ترقی آنها را علم دانستیم و گفتیم علمی کططه‬
‫تحصیل آن بر هر مسلمان واجب است چیست‪.‬‬
‫اینک به بینیم مسلمانان صدر اول که اکططثر بلکططه همططه آنهططا جططز‬
‫یکرد بقیه‬ ‫معدودی که از شمارة انگشتان دست یک نفر تجاوز نم ‌‬
‫یشناختند و معهذا واجد‬ ‫یسواد بودند و حتی الف را از با نم ‌‬ ‫همه ب ‌‬
‫آن همه عزت و عظمت شدند این ادعای ما که آنان عالم بودند با‬
‫یآید؟‬‫این موضع و حال آنها چگونه درست درم ‌‬
‫باید دانست منظور از عالم ‌بودن همان علم اجمالی اسططت کططه‬
‫موجب و موجد یقین باشططد بوحططدانیت خططدا و معرفططت بططه صططفات‬
‫مقدسه وی و ایمان بططه معططاد و نبططوت و آشططنائی بططه احکططام الهططی‬
‫است‪ ،‬نه خواندن و نوشططتن و خططوض در مشططکلت علططوم و بحططث‬
‫منطقی و کلمی و کشمکش اصولی و فلسفی! که اکثرا ً صاحبان‬
‫این علومایمانشان نه تنها از آنچنان مؤمنین محکمتر نیسططت بلکططه‬
‫غالبا ً ضعیف الیمان و در وادی شک وحیططرت ویلن و سططرگردانند!‬
‫اشتباه نشود مقصود ما این نیست که تحصیل آن علم به اصطلح‬
‫عالی لزم نبوده و غیر مفید است بلکه چنططانکه گفططتیم بططه وجططوب‬
‫کفائی آن علوم بر عموم مسططلمین واجططب اسططت و حتم طا ً بایططد در‬
‫میان مسططلمانان کسططانی بططه قططدر تحمیططل کفططایت در هططر عصططر و‬
‫مصری به حدی واجد آن علوم باشند که بر تمام عالمیان تفططوق و‬
‫رجحان یابند‪.‬‬
‫‪27‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫گفتگوی ما فعل در اینعلومی نیست که بططر عمططوم مسططلمانان و‬


‫یباشد اما آن علمی کططه‬ ‫اکثریت ایشان تحصیل آن علوم واجب نم ‌‬
‫از جهل آن معذور نیستند آن است که به مقتضای زمططان آشططنا بططه‬
‫معارف حقه و قوانین الهیططه باشططند و تحصططیل ایططن علططم در زمططان‬
‫بعثت رسول خدا و صطدر اول اسطلم احتیطاج بگذرانطدن دوره چنطد‬
‫ساله تحصیل نداشت! زیرا معارف ومعالم دیططن مططبین بططه توسططط‬
‫مالنبیین‪ ‬بوسیله تلوت آیات کتاب مبین به مسططلمین‬ ‫حضرت خات ‌‬
‫یشد و عمطوم مردمیکطه در محضطر شطریف آن حضطرت‬ ‫آموخته م ‌‬
‫حضور داشتند به مجرد شنیدن آن آیططات چططون اهططل آن بودنططد هططر‬
‫ت أ َوْد ِي َط ٌ‬
‫ة‬ ‫سال َ ْ‬
‫یفهمیططد‪]:‬فَ َ‬‫کس به قدر فهمش آنچه بایططد بفهمططد م ‌‬
‫چخططم اشططکالت و زیططر و بططم‬ ‫ها[ }الرعد‪ {17:‬و دیگر این پی ‌‬ ‫قد َرِ َ‬
‫بِ َ‬
‫تدویلت و تسویلت کنونی وجود نداشططت کططه شططنوندگان را گططم و‬
‫گیج کند‪.‬‬
‫اینست که تقریبا تمام آنان به مبادی ایمان و معارف قرآن آشنا‬ ‫ً‬
‫بودند و بدان تصدیق و اذعان داشتند و همطان ایمطان شطدید بطدون‬
‫ریب و تردید آنهططا بططود کططه مططوجب آن نهضططت عجیططب و موجططد آن‬
‫جالبلغطططه‬ ‫عظمطططت و ارتقطططا شطططد چنطططانکه امیرالمطططؤمنین‪ ‬در نه ‌‬
‫می‌فرماید‪:‬‬
‫»ولقد کنافی زمن رسول الله نقتل آبائنا و اخواننا و‬
‫لیزیدنا هذا ال ایمانا و تسلیما‪« .‬‬
‫یفرماید‪:‬‬‫و در کلم شریفش در همان کتاب باخوارج م ‌‬
‫»فلقد کنا مع رسول الله صلی اللضضه علیضضه و آلضضه و ان‬
‫القتل لیدور وبین الباء و البنضضاء و الخضضوان و القربضضات‬
‫فما نزداد علی کل مصیبة و شدة ال ایمانا و مضیا علی‬
‫الحق و تسلیما للمر«‬
‫پس معلم مسلمین صدر اول در عصر نبوت خود خططاتم ‌النططبیین‬
‫‪ ‬بود که‪:‬‬
‫م[ }البقرة‪{129:‬‬ ‫ة وَي َُز ّ‬
‫كيهِ ْ‬ ‫حك ْ َ‬
‫م َ‬ ‫ب َوال ِ‬
‫م الك َِتا َ‬ ‫]وَي ُعَل ّ ُ‬
‫مهُ ُ‬
‫»و به آنان كتاب و حكمت مىآموزد و آنان را پاك مىدارد«‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪28‬‬

‫ْ‬
‫ت‬‫م الط ّي َّبا ِ‬‫ل ل َهُ ُ‬
‫ح ّ‬ ‫من ْك َرِ وَي ُ ِ‬
‫ن ال ُ‬ ‫ِ‬ ‫م عَ‬ ‫ف وَي َن َْهاهُ ْ‬ ‫معُْرو ِ‬ ‫م ِبال َ‬ ‫مُرهُ ْ‬ ‫]ي َأ ُ‬
‫ت‬ ‫ل ال ِّتي َ‬
‫كان َ ْ‬ ‫م َوال َغ َْل َ‬ ‫صَرهُ ْ‬ ‫م إِ ْ‬ ‫ضعُ ع َن ْهُ ْ‬‫ث وَي َ َ‬ ‫خَبائ ِ َ‬
‫م ال َ‬ ‫م ع َل َي ْهِ ُ‬‫حّر ُ‬ ‫وَي ُ َ‬
‫صطُروه ُ َوات ّب َعُططوا الن ّططوَر ال ّط ِ‬ ‫َ‬ ‫م َفال ّ ِ‬
‫ذي‬ ‫مُنوا ب ِهِ وَع َطّزُروه ُ وَن َ َ‬ ‫نآ َ‬ ‫ذي َ‬ ‫ع َل َي ْهِ ْ‬
‫ن[ }العراف‪{157 :‬‬
‫ُ‬
‫ه أول َئ ِ َ‬ ‫أ ُن ْزِ َ‬
‫حو َ‬
‫فل ِ ُ‬ ‫م ْ‬‫م ال ُ‬ ‫ك هُ ُ‬ ‫معَ ُ‬
‫ل َ‬
‫»آنان را به ]كارهاى[ پسنديده فرمان مىدهد و آنان را از ]كارهاى[ ناپسند‬
‫باز مىدارد‪ .‬و پاكيزهها را بططراى آنططان حلل مىگردانططد و ناپاكيزههططا را بططر آنططان‬
‫حرام مىشمارد و بار گرانشان و قيد ]و بند[ هايى را كه بر ]عهده[ آنان بططود‪،‬‬
‫از ]دوش[ شان بر مىدارد‪ .‬پس آنان كططه بططه او ايمططان آوردنططد و او را گرامططى‬
‫داشتند و او را يارى دادند و از نورى كه با او فرو فرستاده شده است پيروى‬
‫كردند‪ ،‬آنانند كه رستگارند«‬

‫و بعططد از آن حضططرت معلططم دوم همططان مسططلمانانی بودنططد کططه‬


‫احکام الهی را مستقیما ً و شفاها ً از رسول خدا اخذ نمططوده بودنططد‬
‫که به صحابی مشهور شدند اینان علوه بر آیات خدا طرز اجططرای‬
‫آنرا که خود از آورنده آن احکام یعنططی حضططرت خیرالنططام‪ ‬دیططده‬
‫یکردنططد و‬‫بودند رفتار و گفتار آن حضرت را برای دیگططران بیططان م ‌‬
‫همین عمل برای آنها تعلیم و برای مسلمین آن زمان تحصیل علم‬
‫یشد و پرواضططح اسططت کططه ایططن کیفیططت مططوجب چنططدان‬ ‫شمرده م ‌‬
‫مئونه و زحمت نبود و چون آفت تشططکیک و تأویططل هنططوز در میططان‬
‫مسلمانان راه نیافته بود مسلمانان قرن بعد نیططز تقریبططا بططا همططان‬
‫ایمططان مسططلمین عصططر نبططوت بططرای بسططط و توسططعه اسططلم‬
‫یکردند تا اینکه به تدریططج کططه کشطورهای‬ ‫یکوشیدند و مجاهده م ‌‬ ‫م ‌‬
‫روم و ایران‪ ،‬ممالک باصطلح متمططدنه آن زمططان مفتططوح گشططت و‬
‫یحاصل اربططاب ادیططان بططاطله در بیططن مسططلمین‬ ‫مباحث لطائل و ب ‌‬
‫اشاعه و رسوخ یافت مخصوص طا ً پططس ازآنکططه فلسططفه یونططان وارد‬
‫مدارس مسلمانان شد و گبرزادگططان و یهودیططان بسططمت مططترجمی‬
‫بنشر و اشاعه آن پرداختند سططخنانی بططه میططان آمططد کططه تططا آن روز‬
‫بگوش مسططلمانی نخططورده بططود! بسططاط قططال و قیططل پهططن و بططازار‬
‫تشکیک و تأویل رواج گرفت‪ ،‬لذا تردید و شبهه در دل اهططل ایمططان‬
‫مکططم مسططلمانهای‬ ‫راه یططافت و آن مبططاحث بیهططوده و دور و دراز ک ‌‬
‫سخوانطططده رااز قطططرآن و سطططنت غافطططل و ذاهطططل و بطططدنبال آن‬
‫در ‌‬
‫موهومات که بافتة خیالت فلسفة یونططان بططود انططداخت‪ ،‬در نططتیجه‬
‫فرق گوناگون و شعب متفرقه پیدا شد و مذاهب بططاطله کططه همططه‬
‫یدانستند به وجططود آمططد و‬ ‫آنان خود را منسوب به اسلم و قرآن م ‌‬
‫‪29‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫تفرقططه و تشططتت کططه اسططلم‪ ،‬مسططلمانان را از آن سططخت برحططذر‬


‫یداشت وقوع یافت و ایططن علططل و عوامططل بططه وسططیلة دشططمنان‬ ‫م ‌‬
‫تقویت و تشدید گرفت تا سرانجام منجر به تططرک احکططام جططاریه و‬
‫یگشططتن دشططمنان و کسططانیکه در‬ ‫ضططعف حکططومت اسططلمی و قو ‌‬
‫انتهططای فرصططت چنیططن روزی بودنططد گردیططد و ایططن علططل و عوامططل‬
‫یبینیططم کططار بططه‬
‫ت گذاشططت تطا چنطانکه م ‌‬‫روزبروز رو بتزاید و تقططوی ‌‬
‫اینجا کشیده که امروز بططه مططوجب اخبططار ائمططه سططلم اللططه علیهططم‬
‫اجمعین‪.‬‬
‫»لیبقی من السضضلم ال اسضضمه و مضضن القضضرآن ال‬
‫رسمه«‬
‫گرتو ببینی نشناسیش بططاز!‬ ‫بسکه بر او بسته شططد بططرگ و‬
‫سطططططططططططططططططططططططططططططططططططاز!‬

‫گذشته هر چه بود! امروز برای تعلیم مسلمانان و آشنائی آنططان‬


‫به احکام دینشان چه باید کرد؟‬
‫چنططانکه گفططتیم تعلیططم معططالم حقططه و تحصططیل معططارف دینططی بططه‬
‫موجب آیات و روایات وارده بر عمطوم مسطلمانان واجطب اسطت و‬
‫یکند چنانکه حدیث شططریف وارده‬ ‫عقل و نقل این معنی را تأیید م ‌‬
‫یکنططد و او از‬
‫در مجالس شیخ مفید که وی از ابن قولویه روایت م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫هرون بن زیاد م ‌‬
‫قال سمعت جعفر بن محمد و قد سئل عضضن قضضوله‬
‫تعضضالی‪ :‬فللضضه الحجضضة البالغضضة فقضضال ان اللضضه تعضضالی‬
‫یقول للعبد یوم القیامه اکنت عالما فضضان قضضال نعضضم‬
‫قال له افل عملت؟ و ان قضضال کنضضت جضضاهل قضضال لضضه‬
‫افل تعلمضضت حضضتی تعمضضل؟ فیخصضضمه و ذلضضک الحجضضة‬
‫البالغة‪.‬‬
‫که مضمون خبر صدق مشطحون آن اسطت کطه خطدای تعطالی در‬
‫یگویطد آیطا توعطالم بطودی اگطر گفطت آری‬
‫روز قیامت ببندة خطود م ‌‬
‫یفرماید‪ :‬چرا بعلم خود عمل نکردی؟ و اگر بگویططد جاهططل بططودم‬‫م ‌‬
‫یکنططد و‬
‫یفرماید چرا نیاموختی تا عمل کنی پس او را محکوم م ‌‬ ‫م ‌‬
‫اینست حجت بالغه ‪...‬؟‬
‫بدیهی است تحصیل علم برعموم مردم واجب است اما هدایت‬
‫بتر است زیططرا‬ ‫و تعلیم مردم نادان بر دانایان نیز واجب بلکه واج ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪30‬‬

‫عقل رهبری گمراهان وکوران بر راهنمایان و بینایان واجب اسططت‪.‬‬


‫درست است که شوق فطططری و سططائق طططبیعی هططر کسططی را بططه‬
‫یکند اما به هططر‬ ‫یدهد و او را بدانش علقمند م ‌‬ ‫سوی علم سوق م ‌‬
‫حال دستگیری نابینایان و نجات کودکان مشرف بغرق بططر صططاحب‬
‫بصران و شناگران واجب است که ‪:‬‬
‫اگر خططاموش بنشططینم گنططاه‬ ‫اگر بینم که نابینا و چاه اسططت‬
‫اسططططططططططططططططططططططططططططططت‬

‫و امططا نقل بسططند معتططبر از امیرالمططؤمنین ‪ ‬وارد شططده کططه آن‬


‫حضرت فرمود‪:‬‬
‫»ما اخذ الله علضضی الجهضضال ان یتعلمضضوا حضضتی اخضضذ‬
‫علی العلما ان یعلموا‪« .‬‬
‫خدا تا از دانشمندان پیمططان نگرفططت کططه نادانططان را بیاموزنططد از‬
‫نادانان پیمان نگرفت که تحصیل علم کنند‪ ،‬پس اول تعلیم علططم را‬
‫بر دانایانان واجب فرمود و سپس نادانان را به تحصططیل علططم امططر‬
‫نمود‪ .‬و آیات شریفه صراحتا ً وجوب تعلیم علم را بر دانایططان بیططان‬
‫یفرماید ‪:‬‬‫یکند آنجا که م ‌‬
‫م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪     ‬‬ ‫‪   ‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪      ‬‬ ‫‪     ‬‬
‫‪     ‬‬ ‫‪     ‬‬
‫‪         ‬‬
‫‪     ‬‬ ‫‪  ‬‬
‫)آل عمران ‪:‬‬ ‫‪     ‬‬
‫‪(187‬‬
‫»خدا از دانشمندان و کسانیکه علم کتاب و دین به آنها داده‬
‫شده میثاق و پیمان گرفته است کططه آنططرا بططرای مططردم بیططان‬
‫نمایند و کتمان نکنند‪«.‬‬

‫یفرماید ‪:‬‬
‫چنانکه در سوره مبارکه بقره آیه ‪ 154‬م ‌‬
‫َ‬
‫ن‬‫م ْ‬
‫دى ِ‬ ‫ت َوالهُ َ‬ ‫ن الب َي َّنا ِ‬ ‫ما أن َْزل َْنا ِ‬
‫م َ‬ ‫ن َ‬‫مو َ‬‫ن ي َك ْت ُ ُ‬ ‫ن ال ّ ِ‬
‫ذي َ‬ ‫]إ ِ ّ‬
‫ه‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬
‫م اللط ُ‬
‫ب أولئ ِك ي َلعَن ُُهط ُ‬ ‫س ِفطي الك َِتطا ِ‬ ‫ما ب َي ّّنطاه ُ ِللّنطا ِ‬‫ب َعْد ِ َ‬
‫ن[ }البقرة‪{159:‬‬ ‫عُنو َ‬ ‫م الّل ِ‬‫وَي َل ْعَن ُهُ ُ‬
‫‪31‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫كسانى كه نشانههاى روشن و هدايتى را كه نازل كردهايططم‪ ،‬پططس‬


‫از آنكه آن را براى مردم در كتاب ]آسططمانى[ روشططن سططاختهايم‪،‬‬
‫پوشيده مىدارند‪ ،‬اينانند كه خداوند آنططان را لعنططت مىكنططد و لعنططت‬
‫كنندگان ]از مردم و فرشتگان نيز[ آنان را لعنت مىكنند‪.‬‬

‫که حاصل آن این است که خداوند به هر عالمی که علم داد بططر‬


‫او همان پیمانی را گرفت که از پیغمبران گرفطت بطه ایطن کطه آنطرا‬
‫برای مردم بیان کند وکتمان ننماید‪.‬‬
‫پس همان گونه که پیغمبران از جانب خداونططد مطأمور بططه رشطاد‬
‫مردمند عالمطان نیططز مطأمور بتعلیططم جهالنططد‪ ،‬البتطه هططر کطس بقطدر‬
‫وسعت و اسططتطاعت خططود‪ ،‬اینعمططل علوه بططر شططکر نعمططت وادای‬
‫یپایطانی دارد کطه بالمطآل عایطد‬ ‫واجب فوایطد و ثمطرات فطراوان و ب ‌‬
‫همین عالمان آموزگار و راهنمایان عالی مقططدار خواهططد شططد زیططرا‬
‫ههای دنیوی آن نیز مستفید خواهططد‬ ‫علوه بر مثوبات اخروی از بهر ‌‬
‫شد چه واضح است مططرد دانشططمند هرگططاه در میططان طبقططة جهططال‬
‫ونادانان باشد به هر اندازه که مقام علمیش عطالی و درجطاتش در‬
‫دانش رفیع گردد به همان اندازه روزگار بر او تلخ و عرصه بر وی‬
‫تنگ خواهد شد اما هر گاه اطرافیان و پیرامونیانش دانا باشند بططه‬
‫هر اندازه که به حقایق و معارف آشططناتر باشططند بططه همططان انططدازه‬
‫عتر خواهند نمططود! پططس‬ ‫نتر و فضای حیات را وسی ‌‬ ‫زندگی را شیری ‌‬
‫چه کاری از این بهتر که مرد دانشور به عمل تعلیم یعنی بططه بیططان‬
‫هور‬‫احکام خدا پردازد که اگر وقت یابد از نتائج دنیوی آن نیططز بهططر ‌‬
‫گردد و اگرنه اجر جمیل وخیر جزیل او در سرای آخططرت عایططد وی‬
‫یفرماید ‪:‬‬ ‫شود‪ ،‬و چه بشارتی از این بهتر که رسول خدا‪ ‬م ‌‬
‫لئن یهدی الله بضضک رجل خیضضر لضضک ممضضا طلعضضت بضضه‬
‫الشمس‪.‬‬
‫ولی چنانکه در صدر مطلب یادآور شدیم شرط مهم آن اینست‬
‫که دانشور آموزنده‪ ،‬آموختنش محض برای رضای خدا و اخذ نتایج‬
‫معنوی باشد نه اینکه تعلیم احکططام الهططی را دکططان نططان و سططرمایة‬
‫دکان خود قرار دهد! زیططرا اشططعار انبیططای الهططی و معلمططان بشططری‬
‫همه و همه این بود که‪:‬‬
‫َ‬ ‫]َل أ َ َ‬
‫ن[ }النعام‪:‬‬ ‫ن هُوَ إ ِّل ذ ِك َْرى ل ِل َْعال َ ِ‬
‫مي َ‬ ‫م ع َل َي ْهِ أ ْ‬
‫جًرا إ ِ ْ‬ ‫سأل ُك ُ ْ‬
‫ْ‬
‫‪{90‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪32‬‬

‫»من‪ ،‬از شما هيچ مزدى بر اين ]رسالت[ نمىطلبم‪ .‬اين ]قططرآن[ جططز تططذكرى‬
‫براى جهانيان نيست‪«.‬‬

‫و هرگاه خدای ناکرده تعلیم علوم واجبه یعنی بیان احکام الهططی‬
‫تآوردن جطاه و مططال و کسطب نفقطة عیطال‬ ‫وسططیله ارتططزاق و بدسط ‌‬
‫گردد‪ ،‬در چنین صورت علم را از مقام اعلططی علییططن خططود باسططفل‬
‫سطططافلین نظطططر حقیرانطططه عطططامه در آورده او را تحقیطططر و نطططاچیز‬
‫ینماید! پس در این زمان کسانیکه خداوند چشم دل آنططان را بططه‬ ‫م ‌‬
‫های‬ ‫نططور ایمططان روشططن کططرده و از علططم دیططن بططه هططر کیفیططت بهططر ‌‬
‫بدیشططان مرحمططت فرمططوده بایططد بططا انضططمام بططه هططم فکططران خططود‬
‫جمعیططتی بططه صططورت حططزب تشططکیل داده و از ممرهططای مشططروع‬
‫وسایلی برای اجتماع مردم فراهم آورند و با یک برنططامه روشططن و‬
‫هدار بدون جنجال و غوغا بکار تعلیم و تربیت مردم و‬ ‫یگیر و دامن ‌‬‫پ ‌‬
‫آشنا نمودن آنان بططه حقططایق و معططارف دیططن و مخصوصطا ً بططه بیططان‬
‫های از احکام مهمة اسلم که مختصططری از آن در همیططن اوراق‬ ‫پار ‌‬
‫به نظر خوانندگان خواهد رسید بپردازند تا زمانیکه عدة بتوانند بططه‬
‫انجام منظورهای لزم بپططردازد آمططاده و مهیططا شططود آنگططاه تشططکیل‬
‫حکومت دینی داده و شاهد مقصود را در بغل گیرند البته اگر ایططن‬
‫جمعیت از طریق فرهنگ منظطور خطود را تعقیططب و افطراد خططود را‬
‫مأمور تعلیم اطفال و جوانان مدارس کند شاید زودتر بططه مقصططود‬
‫خود دست یابد هر چند کططه تمسططک بططدین وسططیله چنططدان آسططان و‬
‫بدون زحمت نیست‪.‬‬
‫حال اگر برای طالبین حططق و عاشططقان کمططال و اسططتقلل پیططش‬
‫آمد مساعدی روی دهد مانند اینکه در رأس حکومت مرد حقیقططت‬
‫‌پروری اتفاق افتد در چنین صورت نظر به مسئولیت عظیمططی کططه‬
‫طبقة دانشور در پیشگاه خططدا و خلططق دارد بایططد از چنیططن فرصططتی‬
‫حداکثر استفاده را کند و وقت را غنیمت شمارد‪.‬‬
‫در اینجا تططذکر ایططن حقیقططت بسطی لزم اسططت کطه امططت اسططلم‬
‫کنونی در واقع از برکات علطوم اسطلمی قلیطل الحطظ و کطم بهطره‬
‫بوده و بعبارت دیگر چیططزی کططه مزیططت او را بططر ملططل دیگططر جهطان‬
‫یالمثططل فخططر‬ ‫مسلم دارد‪ ،‬ندارد‪ ،‬و از آن همه شعبات علوم کططه ف ‌‬
‫ینوشطت و‬ ‫رازی هشتصد سال قبل در فنون علوم کتطاب سطتین م ‌‬
‫مزمططان خططود را‬ ‫صاحب نفططائس الفنططون صططد و شصططت رشططته علو ‌‬
‫‪33‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫یداد و تمططام آن علططوم و‬ ‫اختصارا ً در کتططاب بططزرگ خططود بدسططت م ‌‬


‫فنون بنام علوم اسلمی شهرت داشت امروز اثری نیست‪.‬‬
‫اکنون در مدارس دینی منحصططرا ً از علططوم دیگططر و مختصططری از‬
‫یتططوان‬‫یمانده که به انصاف م ‌‬ ‫منطق و فلسفه و صرف و نحو باق ‌‬
‫گفت در قرون اخیره حتی یططک نفططر ماننططد مططؤلفین کتططب المعتططبر‬
‫درمنطططق و شططفا در فلسططفه و بططن حططاجب و ابططن مالططک و امثططال‬
‫بهای مؤلفین هزار‬ ‫ایشان در صرف و نحو یافت نشده و هنوز کتا ‌‬
‫یباشد و علم فقه هم بططا‬ ‫هها م ‌‬‫سال قبل بهترین کتابها در این رشت ‌‬
‫هاند هنوز کتططب گذشططتگان مشططار بالبنططان‬ ‫همه اهمیتی که بدان داد ‌‬
‫یباشند و با کثرت احتیاجی که بططه مقتضططای عصططری مططردم ایططن‬ ‫م ‌‬
‫زمان به دانستن احکام اسلم و معاوف دینی دارند متأسفانه آثططار‬
‫یها از چند جزوه و رساله علمیه که حاوی مسططائل‬ ‫دانشمندان دین ‌‬
‫تقلید و مقداری از مسائل نجاسات و مطهرات و قدری از احکططام‬
‫ینمایططد و‬‫صوم و صلوه و اندکی از خمس و زکوه است تجططاوز نم ‌‬
‫بقیه آن شرایع الهی و قوانین آسمانی مططتروک و مهجورمانططده بططه‬
‫یتوان گفت از هزارمسلمان حتی یک نفر بططدان احکططام‬ ‫طوریکه م ‌‬
‫عارف و بینا بلکه مأنوس و آشنا نیست!!‪ .‬در حالیکه چنانکه گفتیم‬
‫بر حسب فرمان واجد ‌الذعان‪:‬‬
‫ن قُوّ ٍ‬
‫ة[ }النفال‪{60:‬‬ ‫م ْ‬ ‫ست َط َعْت ُ ْ‬
‫م ِ‬ ‫ما ا ْ‬ ‫دوا ل َهُ ْ‬
‫م َ‬ ‫]وَأ َ ِ‬
‫ع ّ‬
‫»و آنچه از نيرو و مهّيا ساختن در توان داريد براى ]مقابله با[ آنططان آمططاده‬
‫سازيد«‬

‫امت اسلمی در تمام علوم و فنون باید مسططلط و مسططیطر بططر‬


‫مقتضای زمان و افراد آن در علططم و کمططال بایططد سططرآمد جهانیططان‬
‫باشد‪.‬‬

‫فآور تعلیم علوم در اسلم‬ ‫در پیرامون وضع اس ‌‬


‫در اینجا چند نکته غزالی مصطری در کتطاب کیطف نفهطم السطلم‬
‫ینویسد در مذمت دستگاه فرهنگ مصر‪.‬‬ ‫ص ‪ 32-31‬م ‌‬
‫نظر بوجه مشابهی که دستگاه تعلیمات دینی ما با آن دارد بلکه‬
‫یشططویم نططامبرده‬
‫بتر اسططت در اینجططا آنططرا یططادآور م ‌‬
‫به مراتب عق ‌‬
‫ینویسد‪:‬‬‫چنین م ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪34‬‬

‫در کسانی که اکنون در لبططاس رجططال دیططن )کططه خوشططبختانه در‬


‫هانططد چنططد‬
‫دین لباس مخصوصططی بططرای دانشططمندان نیسططت( درآمد ‌‬
‫عیب وجود دارد که از انجام این امر یعنی تبلیغ دین قاصرند‪.‬‬
‫اول – فقدان خصائص نفسی و ذهنی آنها‪ ،‬زیرا غالب کسططانیکه‬
‫یشططوند اشططخاص کططم ‌فهططم و تنططگ‬ ‫داوطلب تحصیل علوم دینططی م ‌‬
‫ههای اجتماع هستند که از انجططام کارهططای پرمنفعططت‬ ‫‌نظر و درماند ‌‬
‫عاجزند و دارای روح بلند و نظر عالی نیستند لذا اینان در مدتهای‬
‫یشوند جططز در‬ ‫طولنی که مشغول فحص و بحث در علوم دینی م ‌‬
‫چند رشته مقدمات که چندان احتیاج بامعططان نظططر و تفکططر عمیططق‬
‫ندارد در سایر نططواحی علططوم دینططی آنجططا کططه مربططوط بططه وحططی یططا‬
‫ییابنططد زیططرا مغزهططای‬ ‫جوانب درک معارف الهی است تخصططص نم ‌‬
‫یتوانطد معطانی بلنطد و معطالم عطالی‬ ‫تهطای پسطت نم ‌‬ ‫کوچطک و هم ‌‬
‫اسلمی را دریابد پس همان طور که مالل را شایسططته خطیططبی و‬
‫های را‬ ‫یتوانیم چنیططن افططراد وازد ‌‬‫یدانیم نم ‌‬‫ابله را درخور نجیبی نم ‌‬
‫لهای کند و نارسا‬ ‫تهای فاسد و عق ‌‬ ‫که صاحب شهوات رذیله و نی ‌‬
‫هسططتند شایسططته رسططالت دیططن کططه بایططد مسططیطر بططر عقططول و‬
‫هگیهای زمیططن‬ ‫بکنندة افکار عالی بوده و داعیان مردم از تیر ‌‬ ‫سیرا ‌‬
‫به سوی ملکوت درخشان آسمان باشند بدانیم‪.‬‬
‫دوم – نقص اطلعات جامعی کطه بایططد دارا باشطند‪ ،‬بططرای اینکطه‬
‫ممکن نیست کسی حقیقت اسلم را درک و آن را به طور صحیح‬
‫بفهمد مگر اینکه قبل از تعلیم علوم دینی تحصیل ثططروت عظیمططی‬
‫از معارف انسانی و تحقیقططات کیهططانی نمایططد زیططرا قططرآن کریططم و‬
‫سططنت نبططوی متعططرض تمططام شططئونات نفسططی و کططونی و مسططائل‬
‫اجتماعی و تشریعی و‬

‫توجیهطات داخلطی و خطارجی اسطت‪ ،‬پطس کسطیکه در ایطن قبیطل‬


‫های نرسططیده‬ ‫علوم تسلط و دستی نداشته باشد بفقه کامططل و پخت ‌‬
‫لالتصور! و پرواضططح اسططت کططه‬ ‫و مردی است مخدورالفکر و مخت ‌‬
‫یتواند و نباید در دین خدا که بر سططرتا سططر شططئون‬ ‫چنین کسی نم ‌‬
‫حیات بشری حاکم است نظر دهد زیرا آنرا درک نکرده و نفهمیده‬
‫ینویسد بهترین طریقطه بطرای بوجطودآوردن مبلغیطن‬ ‫است‪ .‬آنگاه م ‌‬
‫دینی آن است که از بیططن کسططانیکه از مرحلططة تعلیمططات ابتططدائی و‬
‫هاند افرادی انتخاب شوند که اقلعلقه و عشق به‬ ‫متوسطه گذشت ‌‬
‫درک حقطایق داشطته و روح اسطلمی در وی رسططوخ کطرده باشططد و‬
‫‪35‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫ههای علططوم آشططنا و اصطططلحات آن را‬ ‫ثانیططا ً بططه بسططیاری از رشططت ‌‬


‫شآمططوز دینططی تسططلیم طططبیعت و‬ ‫فهمیده باشد و لزم است که دان ‌‬
‫یگردد‪ ،‬پططس مبلغیططن‬ ‫ذوق و عملی شود که در آینده بوی واگذار م ‌‬
‫تکننططدگان اطفططال‬ ‫داخلططی بایططد غیرمبلغیططن خططارجی باشططند و تربی ‌‬
‫غیرمدرسین طبقه متوسطه و عالی‪ .‬بدیهی است مطالبی کططه بططه‬
‫یشود کما ً وکیفا ً متفاوت است علوه بر آن چیططزی کططه‬ ‫آنها گفته م ‌‬
‫لزم است بططه ضططرورت آن عطططف تططوجه گططردد وجططوب اطلعططات‬
‫هدار بططر معططارف اسططلمی اسططت کططه در علططوم روانشناسططی و‬ ‫دامن ‌‬
‫تیافته است و همچنیططن در علططوم‬ ‫اجتماع و اخلق منشعب و وسع ‌‬
‫گیاه ‌شناسی و جانورشناسی و طبیعی و شیمی اسططت کمططا اینکططه‬
‫های عمیق ویا لاقططل سطططحی بططر تاریططخ جهطان و‬ ‫ناچار است نظری ‌‬
‫تهای قططدیم و جدیططد آن افکنططد و جولنگططاه‬ ‫نططژاد و دیانططات و نهضط ‌‬
‫وسیعی بین امت اسلمی و امم دیگر باز کند و به هططر حططال جططایز‬
‫یبهططره یططا‬‫نیست کسی اشتغال به تعلیم دین نماید که خود از آن ب ‌‬
‫لالحظ باشد زیرا تصدی کسی به دعوت بسططوی خططدا یططا تبلیططغ‬ ‫قلی ‌‬
‫رسالت الهی که خود او به طبیعت جهان و آفرینش جاهل باشد و‬
‫یا دارای افکططار غلططط بططوده باشططد هیچگططاه سططزاوار نیسططت‪ ،‬چنیططن‬
‫کسی قبل از آن که به شخص خود جنایت کرده باشد به آن دینططی‬
‫یکنططد جنططایت‬ ‫یدهد و به آنچه مردم را به آن دعططوت م ‌‬ ‫که تعلیم م ‌‬
‫ینماید!!‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫سوم – تعالیم دینی در نزد چنیطن کسطی معیططوب بططوده زیططرا بططه‬
‫یدهد احاطه کامطل نطدارد و‬ ‫های از حقایق اسلمی که تعلیم م ‌‬ ‫جمل ‌‬
‫در ترتیططب و تنظیططم اجططزاء آن یطا غلططو و یططا تقصططیر کططرده اسططت و‬
‫یشططود اکططثرا ً فقططه از مسططجد واطططراف آن تجططاوز‬ ‫چنططانکه دیططده م ‌‬
‫یشططود و دانشططگاه الزهططر کططه‬ ‫یکنططد و سططنت نبططوی تططدریس نم ‌‬ ‫نم ‌‬
‫بزرگترین دانشگاه اسلمی است همش فقط مصروف در عبادات‬
‫یدارد در‬ ‫شخصی است و کوشش خود را در این باره مصططروف م ‌‬
‫یهای تجاری و اقتصادی و سیاسططی کططه ملططت‬ ‫حالیکه از قانونگزار ‌‬
‫اسلمی بدان محتاج است سخت غافل است‪.‬‬
‫یکننططد جططز صططحرای‬ ‫نطور کططه برزگططران مصططری تصططور نم ‌‬ ‫هما ‌‬
‫صاف و بیابطان سطبز نقططة دیگطری در دنیطا وجطود داشطته باشطد و‬
‫یپندارنططد و‬ ‫ههای شن و بیابططان ریگسططتان نم ‌‬ ‫اعراب جزیره جز تود ‌‬
‫یبینند که بیابان ندارد و‬ ‫ساکنان جزایر صبح و شام فقط دریائی م ‌‬
‫یشناسطند همچنیطن در‬ ‫زنگیان آفریقا جز جنگلهای بهطم پیوسطته نم ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪36‬‬

‫های روی فهططم قاصططر و علططم محططدود ای را‬ ‫مقابل آن در هر طططایف ‌‬


‫یداند و بس! در حالیکه دینی کططه حقططایق آن را‬ ‫دانستنیهای خود م ‌‬
‫متططر از‬
‫قرآن احصا و پیغمبر بیان کرده است خیلی بزرگططتر و عظی ‌‬
‫آنهاست و از قضا حقایق دینی مانند دستگاه رادیو و ماشططین بهططم‬
‫مربوط است که اگر تمططام اجهططزه او حاضططر باشططد ولططی یططک پیططچ‬
‫یمقداری که بقدر ده شاهی قیمت ندارد اگر از وی مفقود شططود‬ ‫ب ‌‬
‫یتواند کار کند‪.‬‬
‫دیگر نم ‌‬
‫شآموزان دینی از وسواسططی و‬ ‫های از دان ‌‬‫یک مرض دیگر در پار ‌‬
‫عدم شخصیت وجود دارد و آن این اسطت کطه اینطان بعطد از هفتطاد‬
‫یدانند تا آن‬
‫سال تحصیل هنوز خود را قابل فهم آیات و روایات نم ‌‬
‫را به مرحله عمل درآورنططد و ایططن صططرف نظططر از عططدم قططابلیت –‬
‫یکی از وساوس شیطانی است‪ .‬پیغمبر بزرگوار اسلم‪ ‬فرموده‬
‫است ‪:‬‬
‫ان الشضضیطان ربمضضا سضضبقکم الضضی العلضضم فقیضضل یضضا‬
‫رسول الله و کیف ذلک قال ‪ ‬یقول اطلب العلضضم و‬
‫لتعمل حتی تعلم فلیزال فی العلم قضضابل و العمضضل‬
‫سوفا حتی یموت و ما عمل )محجه البضار فیض ص ‪(80‬‬
‫یفرماید ‪ :‬باشد که شیطان بر شما به علم پیشی گیرد عرض‬ ‫م ‌‬
‫یشططود فرمططود ‪ :‬شططیطان بططه‬
‫کردند ‪ :‬یا رسول الله چگونه چنین م ‌‬
‫یگویططد دنبططال علططم بططرو ولطی عمططل مکططن تطا خطوب‬
‫طالب علطم م ‌‬
‫بفهمططی پططس همططواره او علططم را پیططش گرفتططه عمططل را عقططب‬
‫یاندازد تا بمیرد و عمل نکرده باشد‪ ،‬و حضرت صادق در روایت‬ ‫م ‌‬
‫مرویه در کتاب شریف کافی در ذیل فرمایش خدای تعالی‪:‬‬
‫}فاطر‪{28:‬‬ ‫عَباد ِهِ العُل َ َ‬
‫ماءُ[‬ ‫ن ِ‬
‫م ْ‬
‫ه ِ‬ ‫خ َ‬
‫شى الل َ‬ ‫ما ي َ ْ‬
‫]إ ِن ّ َ‬
‫»جز اين نيست كه از خداوند‪ ،‬بندگان عالمش بيم دارند«‬
‫فرمود ‪:‬‬
‫یعنی‪» :‬العالم من صدق فعله قضضوله و مضضن لیصضضدق‬
‫فعله قوله فلیس بعالم«‬
‫مقصود خدا از علماء در این آیه شریفه کسی اسطت کطه کطردار‬
‫او گفتارش را تصدیق کند و کسططی کططه فعلططش قططولش را تصططدیق‬
‫ننماید عالم نیست‪.‬‬
‫شآموزان دینی است آن اسططت کططه بیططن‬ ‫چهارم عیبی که در دان ‌‬
‫علمططا و مبلغیططن و قططول و فعططل آنهططا فاصططله بزرگططی اسططت کططه‬
‫‪37‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫یکند به سخنانی که آنها از خططدا‬ ‫احوالشان افعالشان را تصدیق نم ‌‬


‫یدهنططد‬‫یگوینططد مططردم گططوش م ‌‬‫و روز بازپسین و عبادت و تقوی م ‌‬
‫یگیططرد از‬ ‫یبینند حیرت ایشان را فططرا م ‌‬ ‫اما وقتیکه کردار آنها را م ‌‬
‫این فاصله طططولنی کططه بیططن قططول و فعططل آنهاسططت! جططای تعجططب‬
‫یشطود‬ ‫شآمطوزان دینطی انتقطاد م ‌‬‫است که وقططتی کطه از طبقطه دان ‌‬
‫شآمططوزان دیگططر‬ ‫یگویند ما فاسدتریم یا دان ‌‬ ‫اینان فورا ً در جواب م ‌‬
‫یکنند!؟ اینان که خود باید میططزان حططق‬ ‫که در کجا و کجا تحصیل م ‌‬
‫یگیرند و خططود را‬ ‫و باطل باشند دیگران را مقیاس و میزان خود م ‌‬
‫نزدن‬ ‫یشططماریم ت ‌‬ ‫یسنجند آنچه ما از این دسته زشططت م ‌‬ ‫با آنان م ‌‬
‫آنها از ادای واجب یا لغزش آنها به ارتکاب حرام نیست زیططرا ایططن‬
‫گونه عصیان واضح معدود بر عموم مسلمانان زشت است لجرم‬
‫یشمارند و انتظار وقوع آنططرا از‬ ‫از خاصان خود آنرا بسی زشت م ‌‬
‫ایشان ندارند در حدیث است‪.‬‬
‫»الزبانیة اسرع الی فسقة القراء منهم الی عبدة‬
‫الوثان «‬
‫بلکه آنچه مورد مواخذه از علماء و مبلغین است کارهائی است‬
‫یافکند که با رسالتی کططه آنهططا بططر‬ ‫که آنها را به خطا یا خطاهائی م ‌‬
‫ینمایططد‬‫یکنططد و راهشططان را دشططوار م ‌‬ ‫عهده دارند مسططاس پیططدا م ‌‬
‫بیشتر از این طایفه در یک حدود معینی از هدفهای کوچک و پست‬
‫یشوند! یعنی همین کططه احسططاس‬ ‫یپردازند آنگاه متوقف م ‌‬ ‫بکار م ‌‬
‫ههای جابرانه یا تقلیدهای معموله یا اوضاعی‬ ‫ه شدن با سلط ‌‬ ‫مواج ‌‬
‫یبندند مثططل اینکططه‬ ‫یکنند دیگر دم فرو م ‌‬ ‫که از اصلح آن مأیوس م ‌‬
‫برای امر و نهی دائر محدودی است کططه در میططان آن دائره هرچططه‬
‫از حق و باطل میخواهد باشد اینگططونه ترسططها از جبططاران یططا تقلیططد‬
‫عوام یا سیطرة خرافات بسیاری از علمططا را بططر تططرک بسططیاری از‬
‫یرود کططه آن حططدود‬ ‫حدود الهططی واداشططته تططا جططائیکه احتمططال آن م ‌‬
‫مخفی شود بلکه بسیاری از آنها مخفططی شططده بططه طططوریکه کمططتر‬
‫یداند و آنچه به مرور زمططان‬ ‫مسلمانی آن حکم را از احکام دین م ‌‬
‫یشططده علتططش جططز تططرس و خیططانت از اعلن بططه حططق نبططوده‬ ‫مخف ‌‬
‫تها بوده که در شرایع در بین اهططل کتططاب پیشططین‬ ‫است‪ ،‬همین عل ‌‬
‫باعث شد که آن شرایع از بین رفت تا وقتیکه پیغمبر اسلم آمد و‬
‫مجرای آن شرایع را پططاک و عمیططق گططردد در حططالیکه اهططواء و آراء‬
‫یفرماید‪:‬‬‫باطله آن را پر کرده بود‪ ،‬جائیکه در آیات شریفه م ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪38‬‬

‫مططا‬
‫م ّ‬‫م ك َِثي طًرا ِ‬‫ن ل َك ُ ْ‬
‫سول َُنا ي ُب َي ّ ُ‬
‫م َر ُ‬ ‫جاَءك ُ ْ‬
‫ب قَد ْ َ‬ ‫ل الك َِتا ِ‬ ‫]َيا أ َهْ َ‬
‫ن‬
‫مط َ‬ ‫م ِ‬‫جططاَءك ُ ْ‬‫ن ك َِثيرٍ قَطد ْ َ‬ ‫فو ع َ ْ‬ ‫ب وَي َعْ ُ‬
‫ن الك َِتا ِ‬‫م َ‬‫ن ِ‬ ‫فو َ‬ ‫خ ُ‬ ‫ك ُن ْت ُ ْ‬
‫م تُ ْ‬
‫ن[ }المائدة‪{15:‬‬ ‫مِبي ٌ‬
‫ب ُ‬ ‫اللهِ ُنوٌر وَك َِتا ٌ‬
‫»اى اهل كتاب‪ ،‬رسول ما به سوى شما آمده است كه بسيارى از‬
‫آنچه از كتاب ]آسمانى[ را كه نهان مىداشتيد‪ ،‬براى شما روشن‬
‫مىسازد و از ]كوتاهىهاى[ بسيارى در مىگذرد‪« .‬‬

‫َ‬
‫ن ب َْعططدِ‬ ‫م ْ‬ ‫دى ِ‬ ‫ت َوالهُ َ‬ ‫ن الب َي َّنا ِ‬ ‫م َ‬ ‫ما أن َْزل َْنا ِ‬‫ن َ‬ ‫ن ي َك ْت ُ ُ‬
‫مو َ‬ ‫ذي َ‬‫ن ال ّ ِ‬‫]إ ِ ّ‬
‫ُ‬
‫م‬‫ه وَي َل ْعَن ُهُط ُ‬
‫م اللط ُ‬‫ك ي َل ْعَن ُهُط ُ‬‫ب أول َئ ِ َ‬ ‫س فِططي الك ِت َططا ِ‬ ‫ما ب َي ّّناه ُ ِللّنا ِ‬ ‫َ‬
‫ن[ }البقرة‪{159:‬‬ ‫عُنو َ‬ ‫ّ‬
‫الل ِ‬
‫»کسانى كه نشانههاى روشن و هدايتى را كه نازل كردهايم‪ ،‬پس از‬
‫آنكه آن را براى مردم در كتاب ]آسمانى[ روشن ساختهايم‪ ،‬پوشيده‬
‫مىدارند‪ ،‬اينانند كه خداوند آنان را لعنت مىكند و لعنت كنندگان ]از‬
‫مردم و فرشتگان نيز[ آنان را لعنت مىكنند«‬

‫دانشططمند نططام بططرده در کتططاب دیگططرش در بحططث اجتهططاد یططادآور‬


‫یشود‪ :‬اگر مراد از اجتهاد آن باشد که در مسائلی مانند وضططو و‬ ‫م ‌‬
‫ثهای لطائلی شروع کنیم همططان بهططتر‬ ‫غسل وتیمم همه روزه بح ‌‬
‫که باب اجتهاد مسدود باشد زیرا اگر افتتاح بططاب اجتهططاد نعمططت و‬
‫فضیلتی باشد برای آن است که دین اسلم و احکططام آن بططا تطططور‬
‫های دارد کططه بططاب‬‫زمان منطبق و قابل اجراء باشد وگرنه چه فائد ‌‬
‫اجتهاد برای ضربات تیمم و خرطات استبرا یا غسل حیض چنین و‬
‫غسل میت چنان باشد‪ ،‬تطور زمان را در وضع احکام وضو و تیمم‬
‫و نماز و روزه و عبادات فردی که مطمططح نظططر فقهاسططت چنططدان‬
‫ت و در معططرض تطططور اسططت کططه‬ ‫دخالتی نیست‪ ،‬احکامی قابل دق ‌‬
‫هاند در آن وارد و بططه بحططث و‬ ‫اصل تاکنون فقها نخواسته یا نتوانست ‌‬
‫اجتهاد در آن بپردازند مثل در آیه شریفه ‪:‬‬
‫ن قُوّ ٍ‬
‫ة[ }النفال‪{60:‬‬ ‫م ْ‬ ‫ست َط َعْت ُ ْ‬
‫م ِ‬ ‫ما ا ْ‬ ‫دوا ل َهُ ْ‬
‫م َ‬ ‫]وَأ َ ِ‬
‫ع ّ‬
‫»و آنچه از نيرو و مهّيا ساختن در توان داريد براى ]مقابله با[ آنططان آمططاده‬
‫سازيد«‬

‫بالذعططان خداونططدی آن اسططت کططه مسططلمانان‬


‫کططه فرمططان واج ‌‬
‫همواره مهیا و به قدر استطاعت خود نیروئی برای ارعاب دشططمن‬
‫و حشمت اسلم آماده دارند در سنت نبوی عبارت بود از تهیه تیر‬
‫و کمان و شمشیر و اسب و امثال آن و پرواضح اسططت کططه تطططور‬
‫‪39‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫زمان در اعصار بعد‪ ،‬اقتضای دیگر داشت‪ ،‬تا آمروز که مراد از آن‬
‫هپیمططا و اقمططار آسططمان‌‬
‫کهای قار ‌‬‫تهیططه بمبهططای هیططدروژنی و موشط ‌‬
‫رواسطت‪ ،‬و البتطه فقهطای اسطلم در ایطن مطورد بایطد دارای نظطر و‬
‫اجتهاد باشند و همچنین وسعت میدانهای جنططگ امططروز کططه چنططدین‬
‫برابر وسعت میططدانهای جنططگ زمانهططای سططابق اسططت و وضططح کططار‬
‫سربازان جنگی و شطهدای عرصططه پیکططار ماننطد خلبانططان هواپیمطا و‬
‫یها که هر کدام را در میدانهای جنططگ وظططایف‬ ‫سرنشینان زیردریائ ‌‬
‫یاند‪،‬‬
‫خاصی است و هرگاه شهید شوند دارای دستورات مخصوص ‌‬
‫همچنین در اوضاع اجتماعی و رژیمهای سیاسی و فنون صناعت و‬
‫تغیرات تجارت و امثططال آن‪ ،‬اگططر بططاب اجتهططاد را مفتططوح بخططواهیم‬
‫برای اینگونه مسائل است که با در نظرگرفتن اصول‪ ،‬فروعططی را‬
‫هاند ‪:‬‬
‫از آن استخراج و استنباط کنیم چنانکه فرمود ‌‬

‫»انمضضا علینضضا ان نلقضضی الیکضضم الصضضول و علیکضضم‬


‫التفریع«‬
‫وگرنه کوشش و بحث و دقت در اینکه تیمططم بططر ریططگ یططا خططاک‬
‫چگونه است مسائلی است که مفروغ ‌منه است و تطططور و تغییططر‬
‫زمان در آن دخالتی نیست و فتططوای ایططن و آن تططأثیری در نططتیجه و‬
‫ینماید‪.‬‬‫حقیقت آن نم ‌‬
‫اکنون کططه سططخن بططدین جططا رسططید لزم اسططت یططادآور شططود کططه‬
‫هنظططر‬‫متأسفانه وضع علمی کشورهای اسططلمی مخصوصطا ً از نقط ‌‬
‫تآور است و بیشتر از آن جهت ایططن‬ ‫فانگیز و ملل ‌‬ ‫دینی بسیار اس ‌‬
‫موضوع مهم و قابل دقت است که دین مططبین اسططلم یگططانه دینططی‬
‫مبودن امططت خططود اهمیططت فططراوان‬ ‫است که به علم و تعلیم و عططال ‌‬
‫داده است و تمام علوم از نظر شارع مقدس اسططلم لزم و مهططم‬
‫است ولی بدبختانه اخیرا ً جز قسمت ناقصططی از فقططه‪ ،‬آن هططم نططه‬
‫های از آن درسططت‬ ‫چیزهای لزمتر‪ ،‬مورد بحث و گفتگواست و پططار ‌‬
‫در نقطه مقابل نظر شارع قرار گرفته است و گفتگوهططای زیططاد و‬
‫القاء شبهات باعث شده که ضد مقصود شططارع در جریططان اسططت!‬
‫مثل یکی از آنها ربا است‪ ،‬اهمیت حرمططت ایططن عمططل جهانسططوز از‬
‫های است که مباشططر آن را محططارب خططدا و‬ ‫نظر اسلم به آن انداز ‌‬
‫رسول دانسططته و اخططذی کططه درهططم آن را بیشططتر از چنططدین برابططر‬
‫عمل شنیعتر با محارم خود شططمرده اسططت! و در زشططتی و فسططاد‬
‫این عمل همین بس که تا امروز دو چنططگ بططزرگ جهططانی را بططاعث‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪40‬‬

‫گشت که در هر کدام در حدود صد ملیططون نفططوس بشططری تلططف و‬


‫چقططدر از تمططدن انسططانی ضططایع و باطططل شططود و فسططاد و قبططح آن‬
‫یدانططد کططه‬
‫بقدری واضح و آشططکار اسططت کططه هططر طفططل ممیططزی م ‌‬
‫رباخواران‪ ،‬زالوهای اجتماعی هستند که بدون هیچ گونه زحمططت و‬
‫مسئولیتی دسترنج دستهای کططارگر و نتایططج زحمططات دیگططران را در‬
‫بزده سططنگینی بططر جططامعه انسططانی هسططتند! ایططن‬ ‫مقابططل هیططچ بجی ‌‬
‫های از فقهططای مططا بططه قططدری‬
‫مطلططب بططه ایططن روشططنی در نططزد پططار ‌‬
‫مجهول و نامعلوم است که یکی از آنها در کتابی که بر رد محقططق‬
‫ینویسد‪.‬‬‫ثانی نوشته صریحا ً م ‌‬
‫تحریم الربا امر تعبدی لیتعلق بمصلحة!!‪.‬‬
‫یکنططد کططه بایططد‬
‫آنگاه راههای حیله را برای رباخواری پیشططنهاد م ‌‬
‫گفت اینگونه فتاوی از جهل به حکمت احکام است‪.‬‬
‫تو گوئی اینان مأموریت دارند که زحمات پیغمبر و برکططات دیططن‬
‫یدانیطم کطه‬ ‫خدا را به هر قیمطتی باشطد از بیطن ببرنطد در حطالیکه م ‌‬
‫منطططاط احکطططام شطططرعی مصطططالح و مفاسطططد واقعطططی اسطططت نطططه‬
‫تسازی! و این گونه نظرها ناشی از جهل به حکمططت احکططام‬ ‫صور ‌‬
‫است‪ .‬یکی از علمای بزرگ شیعه در لبنان جناب آقای شیخ جططواد‬
‫مغنیه که از بزگان فقها و از مفاخر تشیع اسططت در کتططاب شططریف‬
‫مططع الشططیعه المططامیه ص ‪ 131‬تحططت عنططوان )فقططه اسططلمی در‬
‫ینویسد ‪ :‬در کتب فقهای شیعه و سططنی احکططامی‬ ‫اسلوب جدید( م ‌‬
‫یشود که با هیچ مبدأی از مبادی اسططلمی متفططق نیسططت و‬ ‫دیده م ‌‬
‫های‬ ‫بدبختانه این گونه احکام از حد احصاء متجاوز است که ما پططار ‌‬
‫یگذرانیم تا شططاهد باشططد بططدآنچه مططا‬
‫از آن را از نظر خوانندگان م ‌‬
‫هاند‪.‬‬ ‫یگوئیم‪ .‬از آن جمله این است که فقهای شیعه اجماع نمود ‌‬ ‫م ‌‬
‫بر آنکه هرگاه عینی در دست کسی بوده باشد و اقرار کنططد کططه‬
‫این مال دیگری است سپس اقرار کنططد کططه ایططن مططال کططس دیگططر‬
‫است مثل اینکه بگوید این مال زید است بلکه مال عمططرو اسططت‪،‬‬
‫بر اقرارکننده واجب است که عین آن چیز را به شخص اول )زید(‬
‫و بهای آن را بدومی )عمرو( بپردازد زیرا در اقرار بین آن دو نفططر‬
‫مساوی بوده است لذا باید عین را به اولی بدهططد بططرای اقراریکططه‬
‫بدان نموده و قیمتش را بدومی بططرای اینکططه حططائل بیططن او و حططق‬
‫شده است و این حیلوله به منزله تلف است‪.‬‬
‫اینگونه حکم‪ ،‬ضرر فاحشی بر اقرارکننده است به جهطت اینکطه‬
‫حکم بر او‪ ،‬به بیش از آنچه در واقع ثابت است گردیططده اسططت! و‬
‫‪41‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫هانططد بططر اینکططه‬


‫از آن جمله اینست که باز فقهای شیعه اجماع نمود ‌‬
‫هرگاه شخص زورمندی کارگری را به ستم حبس کند و نگططذارد او‬
‫هاش برود هرچند آن مرد زورمنططد گناهکططار و‬ ‫دنبال معیشت خانواد ‌‬
‫مستوجب مذمت و عقاب است ولکن محکوم بپرداخت مبلغی که‬
‫از آن کارگر فوت شده نیست! اما هرگاه‬

‫چهارپائی را غصب کند منافع آن را ضامن اسططت خططواه غاصططب‬


‫از آن چهارپا استفاده کرده باشد خواه نکرده باشططد در ایططن حکططم‬
‫استناد این آقایان به این است که انسان چون خططودش آزاد اسططت‬
‫یشود پس منططافع او نیططز چنیططن اسططت! بططه خلف‬ ‫به مال تقویم نم ‌‬
‫یشود!‪.‬‬ ‫چهارپا که آن و منافعش به مال تقویم م ‌‬
‫این حکم با مبدأ حریت و احترام نفوس و اموال منافی است و‬
‫عرب هیچ تفاوتی بین حبس کارگر که اگر آزاد باشد تحصیل مططال‬
‫یبیند‪.‬‬
‫یکند و بین تعدی بر مال حاصل از او نم ‌‬ ‫م ‌‬
‫هایست که صاحب مسالک و جواهر در بططاب‬ ‫و از آن جمله مسئل ‌‬
‫هاند که‪ :‬همینکه زنی شوهر خططود را دوسططت نداشططت و‬ ‫طلق آورد ‌‬
‫یخواهد عقد زناشططوئی را فسططخ کنططد راهططش ایططن اسططت کططه از‬ ‫م ‌‬
‫اسططلم مرتططد شططود! در ایططن صططورت عقططد فسططخ گشططته و او از‬
‫یشود پس همینکه بعد از این به اسلم رجوع کند‬ ‫شوهرش جدا م ‌‬
‫هاش کامطططل و تمططام شططده اسططت!!‬ ‫یشطططود و حیل ‌‬ ‫از او قبطططول م ‌‬
‫ههطا را بططرای تحقططق اهططوأ و شططهوات‪ ،‬هیططچ‬ ‫بکاربردن مانند این حیل ‌‬
‫یدهططد پایططان‬‫عقل و شرع آسمانی و هیچ قططانون زمینططی اجططازه نم ‌‬
‫منظور!‪.‬‬
‫هو‬ ‫شططما را بططه خططدا ببینیططد اینططان چگططونه سططعی دارنططد کططه را ‌‬
‫ههائی برای تخریب حصار شرع پیدا کننططد و آن را بططدین روزی‬ ‫رخن ‌‬
‫یبینید درآورنططد‪ .‬هرگططاه دیططن دچططار چنیططن دانشططمندانی شططود‬ ‫که م ‌‬
‫همان بهتر که دانشمند نداشته باشد‪.‬‬
‫و این همان مصیبتی است که قرآن کریم همططواره اولططوالعلم را‬
‫یدهططد‪ .‬خططدا‬‫یکنند مورد مططذمت قططرار م ‌‬ ‫که تولید اختلف و بغی م ‌‬
‫ملت اسلمی را به علمی که او را بططه حقطایق اسطلم رهططبری کنططد‬
‫مرزوق فرماید‪:‬‬
‫ما در صفحات بعد در بحثهای مسائل حکومت و جهاد انططدکی از‬
‫بمانطدگی‬ ‫این مسائل بطدون هیطچ دلیطل را کطه مطوجب ذلطت و عق ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪42‬‬

‫مسلمانان گشته و اسلم را بدین روز سیاه نشانیده اسططت یططادآور‬


‫یشویم‪ .‬انشاءالله تعالی‪.‬‬
‫م ‌‬
‫علت مهم دیگری که موجب انحطاط مسلمین‬
‫شده است‬
‫بمانططدگی و ذلططت‬ ‫بعد از علت جهل و نادانی که عمدة علت عق ‌‬
‫مسلمین است علت عمدة دیگری کطه میتططوان گفططت علططت ‌العلططل‬
‫انحطاط مسططلمانان اسططت همانططا موضططوع حکططومت اسططت کططه در‬
‫لسان شرع بخلفت و امامت تعططبیر شططده و ایططن علططت بططه قططدری‬
‫مهم و بزرگ است و مسلمانان دربارة آن به حدی جاهل و نادانند‬
‫بمانططدگی و‬ ‫که اگر گفته شود یگططانه علططت ذلططت و انحطططاط و عق ‌‬
‫بدبختی مسلمانان این مسئله است به یقین خلف و گزاف نیست‬
‫و خسططارات و جنایططاتی کططه از عططدم اعتنططا بططه ایططن موضططوع عایططد‬
‫یشود!‬ ‫مسلمین ردیده به هیچ مقیاس سنجیده نم ‌‬
‫در اهمیت حکومت و لزوم آن برای هر اجتماعی اعططم از اینکططه‬
‫ث تربیت و‬ ‫از حیث وحشیت و نادانی در ردیف شیاطین و یا از حی ‌‬
‫علم در سلسلة فرشتگان و مقربین باشند هرچه گفته شود ماننططد‬
‫آن است که کسی در اهمیططت آب و هططوا بططرای جانططداران و ارزش‬
‫نور خورشید برای موجودات ارضططی سططخن گویططد زیططرا گذشططته از‬
‫انسان که اشرف مخلوقات و خلصة موجودات عالم اسططت حططتی‬
‫بسیاری از حیوانات نیز اهمیت آن را طبعا ً و قهرا ً درک کرده و بططه‬
‫هاند‪ ،‬تشططکیلت زنبططور عسططل و اجتمططاع موریططانه‬ ‫تشکیل آن پرداخت ‌‬
‫های از طیور کططه هططر‬ ‫وآشیانة مورچه و دقت و تتبع در زندگانی پار ‌‬
‫کططدام نسططبت بططه وضططع و طبططع خططود دارای حکططومت و تشططکیلتی‬
‫ینماید تا چه رسد بططه‬ ‫ینیاز از اقامة دلیل و شاهد م ‌‬ ‫هستند ما را ب ‌‬
‫انسان که شریفترین آفریدگان و برگزیطده پروردگطار جهطان اسطت‬
‫یفرماید ‪:‬‬‫چنانکه در آیه شریفه م ‌‬
‫ر‬
‫حط ِ‬‫م فِططي الب َطّر َوالب َ ْ‬ ‫مل ْن َططاهُ ْ‬‫ح َ‬ ‫من َططا ب َن ِططي آ َد َ َ‬
‫م وَ َ‬ ‫ق طد ْ ك َّر ْ‬ ‫]وَل َ َ‬
‫ن‬‫مط ْ‬‫م ّ‬‫م ع َل َططى ك َِثي طرٍ ِ‬
‫ض طل َْناهُ ْ‬ ‫ت وَفَ ّ‬ ‫ن الط ّي ّب َططا ِ‬ ‫مط َ‬ ‫م ِ‬ ‫وََرَزقْن َططاهُ ْ‬
‫ل[ }السراء‪{70:‬‬ ‫ضي ً‬
‫ف ِ‬ ‫قَنا ت َ ْ‬ ‫خل َ ْ‬
‫َ‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪44‬‬

‫»و به راستى فرزندان آدم را گرامى داشتيم و در بيابان و دريا آنان‬


‫را ]بر مركب و غير آن[ سططوار كرديططم و از پاكيزههططا بططه آنططان روزى‬
‫داديم و آنان را بر بسيارى از آفريدگان خويش چنان كه بايططد برتططرى‬
‫داديم«‬

‫های حططتی‬ ‫تا آنجا که حافظة تاریخ به یاد دارد هیچگاه هیچ جططامع ‌‬
‫هاند‪ ،‬نبوده مگر اینکه‬ ‫اگر دو نفر بوده اند که با یکدیگر زندگی کرد ‌‬
‫یکی از آن حاکم و دیگططری محکططوم و بعبططارت شططرع یکططی امططام و‬
‫دیگری مأمور بوده و جای تعجططب اسططت کططه عیططن ایططن عبططارت در‬
‫احادیث شریفة اسلمی است که وجود امططام یعنططی همططان حططاکم‪،‬‬
‫خلیفه‪ ،‬پادشاه‪ ،‬رئیس جمهور‪ ،‬نخست ‌وزیر و هرچه کططه بنامیططد در‬
‫شرع مطهر اسلم از ضرورات و مال بدمنه است که اگططر در دنیططا‬
‫نماند مگر دو نفر‪ ،‬به ناچار یکی از آن امام خواهد بود و معهططذا در‬
‫ایططن موضططوع دیططر زمططانی اسططت در میططان مسططلمانان بططه قططدری‬
‫یاعتنائی شده در مسئله حکومت که نظططرات بلنططد شططارع آنقططدر‬ ‫ب ‌‬
‫بدان اهمیططت داده و مططا بططه یططاری خداونططد انططدکی از آن را در ایططن‬
‫یگططذارنیم‪ ،‬کططه در هیططچ‬ ‫مختصططر از نظططر مطططالعه کننططده گططان م ‌‬
‫موضوعی این اندازه تأکید نشده مگر همان چیزهططائیکه وابسططتگی‬
‫به همین موضوع داشته است‪.‬‬
‫غرابت این مطلب بیشتر از آن جهت بزرگ است که دین مططبین‬
‫اسلم عنایت و نظری که به مسئلة حکططومت دارد بططه هیططچ یططک از‬
‫مسایل دیگر چنین عنایت و تططوجه نداشططته اسططت‪ ،‬زیططرا بزرگططترین‬
‫ب قربات از طاعات را که انجططام فرایططض عظیمططه و‬ ‫عبادات و اقر ‌‬
‫جهططاد و اجططرای احکططام حططدود و دیططات و جمططع وجبططایت صططدقات‬
‫یداند و با‬‫وزکوات و امثال آن را مربوط و موقوف بوجود حاکم م ‌‬
‫نبودن حاکم و سلطان و خلیفه وامام تطو گطوئی بطر اکطثر احکطام و‬
‫قوانین ابدی خود که بایططد تططا یططوم القیططام جططاری باشططد قلططم نسططخ‬
‫کشططیده و از اجططرای همططة آنهططا چشططم پوشططیده اسططت!! و شططما‬
‫یدانید که صرف نظر از شارع مقدس اسلم که به تصدیق تمام‬ ‫م ‌‬
‫های مرتکططب‬ ‫عقل و دانشمندان جهان‪ ،‬عقططل کططل بططوده هیططچ دیططوان ‌‬
‫یشود!!‬ ‫های نم ‌‬‫چنین عمل مسخر ‌‬
‫و بدبختانه مسلمانان در این موضوع مهم به قدری دچططار اختلف‬
‫و افتراقند که جماعتی از آنان آن را تالی اطاعت خططدا و رسططول‬
‫‪45‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫یدانند و در هططر گططونه ظلططم و فسططق و بغططی وکفططر چططون قتططل‬ ‫م ‌‬


‫ذراری پیغمبر واسططارت خانططدان آن سطرور و کشططتار و قتطل عطام‬
‫بکططردن‬ ‫مردم مدینه رسول خدا و هتک نوامیس مسططلمین و خرا ‌‬
‫کعبه و سوزانیدن خانه خدا را به دستور حاکم و خلیفه جایز وروا‬
‫یالله دانسططته تخلططف از اوامططر‬ ‫بلکه اطاعت خدا وموجب قرب ال ‌‬
‫یشمارند و‬ ‫ونواهی چنین مستکبر متجبری را عصیان پروردگار م ‌‬
‫بنا بر ایططن ممیططزی بیططن طهططارت ونجاسططت و تفططاوتی میططان حططق‬
‫یماند!! از این نظر اگر حاکم و خلیفطه مسطلمین علطی‬ ‫وباطل نم ‌‬
‫یطالب باشد یا معاویه و یا فرمانروایی چنگیز باشد یا عمر‬ ‫بن اب ‌‬
‫بن عبدالعزیز! همه یکسانند و متابعتشان اطاعت خططدای سططبحان‬
‫سو َ‬
‫ل‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫طيُعوا الّر ُ‬
‫ه وَأ ِ‬‫طيُعوا الل َ‬
‫و ندانسته دلیلشان آیة شریفة ‪] :‬أ ِ‬
‫َ‬ ‫ُ‬
‫من ْك ُ ْ‬
‫م[ }النساء‪{59:‬‬ ‫مر ِ ِ‬‫وَأوِلي ال ْ‬
‫است‪.‬‬
‫یتمیططز‬ ‫البته ملتی که بین خوب و بد و حق و باطل این انططدازه ب ‌‬
‫و نادان باشد بدیهی است که هر گردنکش متجبر و هر قداره بند‬
‫یآیططد و بططه هططر حیلططه و‬‫فاجر در صدد احططراز مقططام سططلطنت بططر م ‌‬
‫یرسططاند تططا در آنجططا‬‫های باشد خود را به مسططند حکططومت م ‌‬ ‫دسیس ‌‬
‫حاکم علی الطلق و فرمانروای آفاق گردد و خود را تططالی خططدا و‬
‫رسول نماید و به اجرای شهوات و قضای و طرات خططود مشططغول‬
‫شططود و چططون الططتزام واجططرای احکططام اسططلم بططر خلف مقتضططای‬
‫شهوات حیوانی است چنین کسی که خود را بدین مقام رسططانیده‬
‫یآید مگر تططا آن حططدی کططه بططا‬ ‫هرگر در صدد اجرای آن احکام برنم ‌‬
‫مصالح او موافق و با اوضاع سلطنت او مقتضی باشد ایططن اسططت‬
‫که او امر شرع در دست او چون تیغی در کف زنگی مست بططرای‬
‫انجام شهوات پست اوست‪.‬‬
‫های از علمای اسلم در اطاعت سلطنت از طططرف‬ ‫کتبی که پار ‌‬
‫هاند مانند عقدالفرید و امثال آن و وصایائی که در این‬ ‫رعیت نوشت ‌‬
‫هاند چیزی است که موجب جرأت و جسططارت حکططام بططر‬ ‫مورد کرد ‌‬
‫طغیان و عدوان بر بندگان خدا سططبحان اسططت تططا جططائیکه عبططدالله‬
‫عمر گفته‪) :‬اذا کان المام عاداً أقله وعلیضضک الشضضکر و‬
‫اذا کضضان المضضام جضضائرا ً فلضضه الضضوزر و‪ ،‬علیضضک الصضضبر(‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪46‬‬

‫ودراین مورد تا آنجا افراط شده که باید بدون چططون وچططرا تسططلیم‬
‫اغراض و اهواء سلطین شد‪.‬‬
‫و اما دستة دیگر در این موضوع به یک معنی افراط و به معنای‬
‫هاند که جز امام معصططوم ومنصططوص و مؤیططد بططه‬ ‫دیگر تفریط نمود ‌‬
‫معجزات و مسلط بر خوارق عادات که زبان تمام موجودات دانططد‬
‫ل و راکططد مانططدن بحططار حکططم رانططد وبقضططای‬ ‫و به روان گشتن جبططا ‌‬
‫حاجات و محالیه و احیای اموات وعظام بالیه بپردازد! کسی دیگر‬
‫یداننططد و اطططاعت حططاکم را بططه هططر‬ ‫را قابططل و لیططق حکططومت نم ‌‬
‫صطورتی کطه باشطد در صطورت قطدرت از تخلطف‪ ،‬اططاعت جبطت و‬
‫یداننطد و تطا ممکطن باشطد و از پیششطان‬ ‫طاغوت شمرده حطرام م ‌‬
‫برونطططد و مخطططالفت او را جطططایز و فطططرار از دسطططتورات را واجطططب‬
‫یشمارند!!‪ .‬و نتیجة ایططن عقیططده احططراز مقططام سططلطنت اگططر در‬ ‫م ‌‬
‫میان آنها آسان باشد حفظ آن بسی مشکل است وهمین اشططکال‬
‫حفظ سلطنت است که اگطر درمیططان شطیعیان کسطانی بطه آسطانی‬
‫یتوانند مقام فرمانروائی را احراز کنند ناچارند کططه بططرای حفططظ‬ ‫م ‌‬
‫آن مقام بططه وسططایل و وسططایطی مشططتبث شططوند و بططا مخططالفین و‬
‫متمردانه جنگ و جدال پردازند ایططن اسططت کططه سططلطین و فرمططان‬
‫روایان شیعه ممکن است در ابتدای امر اشخاص خوب و عططادل و‬
‫مهربططان باشططند امططا همینکططه بططه مشططکل حفططظ مقططام بططه جهططت‬
‫یخورند به سختگیری وفشططار‬ ‫کارشکنی و عدم اطاعت رعیب برم ‌‬
‫ً‬
‫یپردازند و سططرانجام غالب طا پادشططاهانی‬ ‫و سوءظن و بد اندیشی م ‌‬
‫یآینططد همچططون شططاه‬‫جبططار و فرمانروایططانی خونخططوار از کططار درم ‌‬
‫عباس و نادرشاه و امثال اینان که تاریخ تمضمن احوال نکبت مآل‬
‫ایشان استو پادشططاهان سططنی و خلفططای عامططة مردمططانی عططایش و‬
‫یشوند چون اکثرا خلفای عباسططی وعثمططانی و غیططر هططم و‬ ‫هرزه م ‌‬
‫اخیرا ً فاروق مصر! ولی به حق و درستی که دین مططبین اسططلم از‬
‫این هر دو عقیده بیزار و فاصططلة آنهططا بططا دیططن اسططلم فاصططله بیططن‬
‫سالقرار است! و ما بیططاری پروردگططار ایططن‬ ‫بهشت برین و جهنم بئ ‌‬
‫مسططئله مشططکل و موضططوع مهططم را در ایططن اوراق توضططیح داده و‬
‫حقیقت آنرا تا آنجا که در خور اطاعططات ماسططت بططه نظططر مطططالع ‌‬
‫ه‬
‫یرسانیم‪.‬‬‫کنندگان م ‌‬
‫و من الله التوفیق وعلیه التکلن و المستعان‪.‬‬
‫‪47‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫اینک به بططبینیم نظططر بلنططد شططارع اسططلم در موضططوع حکططومت و‬


‫یخواهد!‬ ‫سلطنت چیست و آن را چگونه م ‌‬
‫تآوردن قدرت از محبوبططات‬ ‫در اینکه حکومت و سلطنت و بدس ‌‬
‫نترین‬‫اسلم است و آنططرا همططواره طططالب وجططالب اسططت از روشط ‌‬
‫موضوعات و آشکاراترین مصرحات آیططات بططا برکططات قططرآن مجیططد‬
‫است‪.‬‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫پروردگار منان در سورة مبارکة آل عمران آیه ‪ 26‬م ‌‬
‫‪      ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)آل عمران ‪:‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪(26‬‬
‫»و خداونططدا‪ ،‬اى دارنططده فرمططانروايى‪ ،‬بططه هططر كططس كططه خططواهى‬
‫فرمطططانروايى دهطططى و از هطططر كطططس كطططه خطططواهى‪ ،‬فرمطططانروايى‬
‫بازستانى«‬
‫کططه دادن حکططومت و سططلطنت و پادشططاهی و قططدرت را یکططی از‬
‫یشمارد و بعد بططه طریططق لططف و نشططر مرتططب‬ ‫نعمای بزرگ خود م ‌‬
‫یفرماید ‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫شططططاء‪ .‬‬ ‫مططططن ت َ َ‬ ‫شططططاُء وَ ُتططططذ ِ ّ‬
‫ل َ‬ ‫‪‬وَ ت ُِعططططّز َ‬
‫مططططن ت َ َ‬
‫)آل عمران ‪(26 :‬‬
‫»و هر كس را كه خططواهى گرامططى دارى و هططر كططس را كططه خططواهى‬
‫خوار سازى«‬

‫که به هططر کططس و هططر ملططتی کططه حکططومت و سططلطنت داد او را‬
‫عزیز کرد و از هر کططس و هططر ملططتی کططه پادشططاهی و سططلطنت را‬
‫یمقدار خواسته اسططت و در‬ ‫گرفت او را ذلیل و خوار و منحط و ب ‌‬
‫یفرماید ‪:‬‬‫سورة النساء آیة ‪ 75‬و ‪ 58‬م ‌‬
‫َ‬
‫س‬ ‫ك فَطإ ًِذا َل ي ُؤ ْت ُططو َ‬
‫ن الن ّططا َ‬ ‫مل ْط ِ‬‫ن ال ُ‬
‫مط َ‬
‫ب ِ‬‫صططي ٌ‬
‫م نَ ِ‬‫م ل َهُ ْ‬
‫]أ ْ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ن‬‫مط ْ‬
‫ه ِ‬‫م اللط ُ‬
‫مطا آَتطاهُ ُ‬ ‫س ع ََلطى َ‬ ‫ن الّنا َ‬ ‫دو َ‬
‫س ُ‬
‫ح ُ‬‫م يَ ْ‬‫قيًرا[]أ ْ‬ ‫نَ ِ‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪48‬‬

‫م‬ ‫حك ْم َ َ‬ ‫قد ْ آ َت َي َْنا آ َ َ‬‫ضل ِهِ فَ َ‬


‫فَ ْ‬
‫ة وَآت َي َْنطاهُ ْ‬ ‫ب َوال ِ َ‬
‫م الك َِتا َ‬
‫هي َ‬
‫ل إ ِب َْرا ِ‬
‫ما[ }النساء ‪{54*53 :‬‬ ‫ظي ً‬‫كا ع َ ِ‬ ‫مل ْ ً‬
‫ُ‬
‫»آيا آنان بهرهاى از فرمانروايى دارنططد؟ پططس آن هنگططام هططم‬
‫هموزن كمترين ذّرهاى به مردم نمىدهند«‬
‫»آيا با مردم بر آنچه كه خداوند از فضل خططويش بططه آنططان‬
‫داده است‪ ،‬حسد مىورزند؟ ما خططود بططه آل ابراهيططم كتططاب و‬
‫حكمت داديم و به آنان فرمانروايى بزرگ بخشيديم«‬
‫یفرماید ‪ :‬که اگططر‬ ‫در این آیة شریفه اول ً اهل کتاب را مذمت م ‌‬
‫چیزی از پادشاهی و سلطنت در دست آنان باشد بططه قططدر نقیططری‬
‫به مردم نخواهند داد آن گاه از عطایای بزرگی که بططه آل ابراهیططم‬
‫یشططمارد تططا اینکططه پادشططاهی و‬ ‫ارزانططی داشططته بططر سططبیل منططت م ‌‬
‫سلطنت را در ردیططف کتطاب و حکمطت کطه عطالیترین نعمططت الهطی‬
‫است در آورده و آنرا از فضل خدا بر آل ابراهیم شمرده اسططت و‬
‫در سططورة یوسططف آیططة ‪ 102‬از زبططان حضططرت یوسططف بططه عنططوان‬
‫سپاسگزاری از پروردگار مقداری از حکومت فرعون مصر را کططه‬
‫یکند‪.‬‬‫بر آن جناب داده شده بود شکرگزاری نموده عرض م ‌‬
‫ك[ }يوسف‪{101:‬‬ ‫مل ْ ِ‬‫ن ال ُ‬‫م َ‬‫ب قَد ْ آ َت َي ْت َِني ِ‬ ‫]َر ّ‬
‫یفرماید ‪:‬‬ ‫و در آیة ‪ 251‬سوره بقره م ‌‬
‫مل ْ َ‬ ‫َ‬
‫ك[ }البقرة‪{251:‬‬ ‫ه ال ُ‬ ‫ت وَآَتاه ُ الل ُ‬ ‫جاُلو َ‬
‫ل َداُوود ُ َ‬ ‫]وَقَت َ َ‬
‫کططه بسططی واضططح اسططت کططه قتططل جططالوت و دادن پادشططاهی و‬
‫تهای بططزرگ الهططی اسططت و در سططورة ص‬ ‫سلطنت به داود از نعم ‌‬
‫آیططه ‪ 34‬از زبططان حضططرت سططلیمان بططه عنططوان مناجططات و تقاضططا‬
‫یفرماید ‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫كا[ }ص‪{35:‬‬ ‫ْ‬
‫مل ً‬ ‫ب ِلي ُ‬ ‫فْر ِلي وَهَ ْ‬ ‫ب اغ ْ ِ‬ ‫ل َر ّ‬ ‫]َقا َ‬
‫که سلطنت و پادشططاهی را بططا کمططال تضططرع از پروردگططار عططالم‬
‫درخواست نماید‪.‬‬
‫اینک باید دید شریعت اسلمی عمل دربارة این موضوع مهم چه‬
‫اقدامی کرده است؟‬
‫آنچه مسلم است اینست که در زمان حیات رسول اکرم‪ ‬امر‬
‫حکومت و سلطنت و اجرای احکام و قضاوت منحصر بططه شططخص‬
‫مالنبین‪ ‬بود و کسی از مسلمانان در این امر منططازع‬ ‫حضرت خات ‌‬
‫و مخالف آن حضرت نبود و نباید باشد زیرا حضرتش مهبط وحططی‬
‫یرسططید کططه در‬‫الهی و محط فیوضات نامتناهی بود و کسططی را نم ‌‬
‫‪49‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫این مورد چون و چرا کند و این مطلب از حیث وضططوح احتیططاج بطه‬
‫هیچ برهان و دلیلی ندارد‪.‬‬
‫های‬ ‫اما بعططد از آن حضططرت‪ ‬مسططلمانان دو فرقططه شططدند دسططت ‌‬
‫یانططد کططه اساسططا ً پیغمططبر سططخنی دربططارة حکططومت نگفتططه و‬
‫مدع ‌‬
‫های معتقدند که ایطن موضططوع را بیططش از همطه احکططام مطورد‬ ‫طائف ‌‬
‫عنططایت قططرار داده و مسططئلة ولیططت و امططامت کططه در واقططع همططان‬
‫حکومت است از نظر پیغمبر محترم از تمططام امططور اهططم و اعظططم‬
‫بوده است‪.‬‬
‫بدیهی است ادعططای دسططتة اول بسططی باطططل و نططامعقول اسططت‬
‫یکند که پیغمبری کططه بططرای آوردن آخریططن‬ ‫زیرا هرگز عقل باور نم ‌‬
‫دین تا آخر عمر دنیا مبعوث شططده درموضططوعی بططدین اهمیططت کططه‬
‫یاعتنططا‬ ‫یکند این گططونه ب ‌‬
‫یترین مردم لزوم آن را درک م ‌‬ ‫شعور ادن ‌‬
‫بماند و دربارة آن هیچگونه دستوری ندهططد! و حططق بادسططته دومططی‬
‫است که آن را اعظم امور برای اصلح جمهور دانسته است‪ ،‬امططا‬
‫اینکه آیا امر حکومت منحصر فقط بعده معدودی بططا نططام و نشططان‬
‫چنین و چنان تا پایان جهان است و اگر آنها نبودند دیگر کسی حق‬
‫حکومت ندارد و مسلمانان باید در این امر مهم منتظر بنشینند تططا‬
‫مگر امام معصوم و منصوصی که دارای معجزات وخوارق عادات‬
‫منصور به جنود سططموات و قططادر بططه احیططای عظططام وفططات امططوات‬
‫باشد بیاید و متصدی امر حکومت شود! این هم ادعائی است که‬
‫متأسفانه با هیچ خردی سازش ندارد!!‬
‫و اگر دینی را به این کیفیت بر هر فردی از افططراد بشططر در هططر‬
‫بحر و بوی معرفی کنند از روی عقل نخواهد پذیرفت و ایططن خططود‬
‫بهترین دلیل بطلن آن دین از نظر عقل زرین است واگر بنا باشد‬
‫عقل را کنار بگذاریم و هر گفتططة ناصططواب و نططامعقولی را بططه نططام‬
‫اینکه از ناحیة دین است بپذیریم علوه بر اینکه برخلف نظر دیططن‬
‫مقدس اسطلم اسططت کطه بطه اربطاب عقطول و ذی اللبططاب اهمیطت‬
‫ینهد و همواره در حقانیت خود مططردم را بططه تأهططل و تعقططل امططر‬ ‫م ‌‬
‫یفرماید اصل وقتی پططای عقططل در میططان نباشططد پططس حقططانیت و‬ ‫م ‌‬
‫بطلن میزانی نخواهد داشت و هططر کططس هرچططه را پططذیرفت جطای‬
‫ملمت نیست زیرا بدون عقل تمططام حططق و بططال و خططبیث و طیططب‬
‫یکی است پس باید دید نظر اسلم در حططق و بططال ادعططای ایططن دو‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪50‬‬

‫دسته که بنام سنی و شیعه مدعی پیروی آنند در چه مقططام اسططت‬


‫ضهططا و‬
‫یهططای غر ‌‬ ‫هر چند به جهت گرد و غبار اهواء و آراء و تاریک ‌‬
‫مرضها تا حدی این مسئله مورد ابهام قرار گرفته و باعث اختلف‬
‫شدید گردیده است اما برای طالب حططق بططدون التفططات بططه سططر و‬
‫ت مطلططب‬ ‫یتططوان حقیق ‌‬
‫صدای مغزضین و حب و بغض آن و این م ‌‬
‫را چون روز روشن درک نمود و این معنی بططا رعططایت چنططد اصططل‪،‬‬
‫واضح خواهد گشت‪.‬‬
‫اصل اول‪ :‬توجه تام و تدبر کافی به آیططات شططریفه قططرآن مجیططد‬
‫بدون التفاوت به تأویل و تفسططیری کطه ایطن و آن از اربطاب غطرض‬
‫هاند‪.‬‬
‫نمود ‌‬
‫اصل دوم‪ :‬دقت در اخبار و احادیثی که در این موضوع فریقیططن‬
‫هاند با توجه به اینکه ممکن اسططت هططر کططدام از دو دسططته‬ ‫نقل کرد ‌‬
‫ل بططری نباشططد چططون‬‫شبططردن مقصططود خططود از کططذب و جع ‌‬‫برای پی ‌‬
‫مهمترین موضوعی که انگیزة جعل و کذب اسططت همیططن موضططوع‬
‫است‪.‬‬
‫اصل سوم ‪ :‬ملحظه و تتبع بعمططل مسططلمین کططه بعططد از رحلططت‬
‫رسول اکططرم در ایططن موضططوع چگططونه وارد و خططارج شططدند امططا در‬
‫خصوص آیات شریفه چنانکه قبل ً گفتیم امر حکومت امططری اسططت‬
‫مطلوب و محبوب و اکثر احکططام اسططلم بططدان مربططوط و موقططوف‬
‫است و خواهد آمططد امططا در خصططوص احططادیث یططک دسططته از آن در‬
‫خصوص اهمیت موضوع حکومت است که فریقیططن از پططذیرش آن‬
‫یرسططانیم‬ ‫ناچارند و ما به یاری خدا اندکی از آن را به نظر شططما م ‌‬
‫و اما دستة دیگر در خصوص طرز حکومت و احقیت و اولویت که‬
‫با ملحظه و دقت در عمل مسططلمین صططحت و سططقم آنهططا معلططوم‬
‫خواهد شد‪.‬‬
‫یبینیطم کطه پطس از فطوت رسطول خطدا‬ ‫اینک با مطالعطة تاریطخ م ‌‬
‫مهمترین موضوعی که مسططلمین را بططه خططود مشططغول داشططت کططه‬
‫حتی جنازة رسول خدا را در خانه او گذاشته قبل از آنکه به عمططل‬
‫کفن ودفن آن حضرت پردازند به امر تعیین خلیفه همت گماشططتند‬
‫و جز معدودی از اهل بیت رسول خدا دیگر مسططلمانان در سططقیفة‬
‫یساعده ویا در رکاب اسامة بن زیططد بودنططد‪ .‬خططوب! در اینجططا از‬ ‫بن ‌‬
‫نظرعقل و شرع وظیفة مسلمانان چه بود؟‬
‫‪51‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫از یک طرف رسول خدا از دنیا رفته و باید به تجهیططز و تغسططیل‬


‫او پرداخت حال آیا باید عمططوم مسططلمین بططه ایططن کططار بپردازنططد یططا‬
‫تصدی من به الکفایه کافی است؟‬
‫از یک طرف چون رسول خدا در میان نیست احکام اسططلم کططه‬
‫مسلما ً با فوت او نباید از میان برود ودر موقع اجرا است‪.‬‬
‫مثل اسامه بن زید که عازم یرموک است و سایر مجاهططدین کططه‬
‫در اطرافند و دشططمنانی کططه در کمیططن انططد و منططافقینی کططه منتهططز‬
‫فرصتند برای تکلیططف هططر کططدام از ایططن امططور احتیططاج بططه مرجططع و‬
‫مصدری است کطه حطاکم یطا بطه اصططلح خلیفططه باشطد و پرواضطح‬
‫است که اهمیت این امطور در نظطر شططارع اسطلم از کفطن و دفطن‬
‫پیغمبر محترم کمتر نیست بلکه به جهاتی مهمتر است زیرا هرگاه‬
‫غفلت و امهال در تعیین ولی امر و حاکم اسلم که مرکز و مرجع‬
‫های ماننططد ابومسططلیمه کططذاب‬ ‫امور است بشود‪ .‬دشمنان قططوی پنج ‌‬
‫که در همان زمان حیططات حضططرت ختمططی مرتبططت‪ ‬دعططوی نبططوت‬
‫های‬ ‫کرده بود وحتی پای گستاخی را بدان اندازه دراز نمود که نططام ‌‬
‫به حضرت نوشت و ادعا کرد که نصف جهان از آن تو نیمی از آن‬
‫مططن اسططت و نیططز سططجاج دخططتر حططارث درهمططان آوان دعططوی دار‬
‫پیغمططبری بططود و بططا پیونططد بططا ابومسططیلمه و امططتزاج بططا وی نیططروی‬
‫خطرناکی علیه اسلم تشکیل شده بود همچنین ابططوطلیحه اسططدی‬
‫و اسود عنبسی هر کدام از جانبی بسیاری از مردم را فریفته و با‬
‫پیروان متعصب که تا پای جان برای همراهی ایشططان آمططاده بودنططد‬
‫یرفطت‬ ‫یداشت و هطر آن بیططم آن م ‌‬ ‫پایتخت نبوت را در مخاطره م ‌‬
‫که یکی یا چند نفر از این پیغمبران دروغی پس از شططنیدن رحلططت‬
‫حضرت ختمی مرتبت متوجه مدینه گردند ونهال نططورس اسططلم را‬
‫مخططوردة دیگططر ماننططد هرقططل و‬ ‫هکن نمایند بعلوه دشططمنان زخ ‌‬‫ریش ‌‬
‫امرای وی که در غسان و یرموک آمططاده جطبران شکسطت وانتقطام‬
‫یقریظطه و خیطبر کطه از فشطار نیطروی‬ ‫بودنطد و یهودیطان فطراری بن ‌‬
‫اسلم وطططن مططألوف را تططرک گفتططه و درگوشططه و کنططار در انتظططار‬
‫فرصت بودند‪.‬‬
‫همه اینها چیزهائی بود کططه مسططلمانان را بططه تعییططن مقططامی کططه‬
‫ه دار انجام تکلیف اجتماعی و سیاسی مسلمین شود ترغیططب‬ ‫عهد ‌‬
‫ینمود‪ .‬پس اقدام مسلمانان در این امر یططک امططر خیلططی واجططب‬ ‫م ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪52‬‬

‫فوری بود که بایستی هر چه زودتططر تکلیططف خططود را در برابططر ایططن‬


‫شآمدها بدانند و ولی امر و امام زمان خود را بشناسند که‪:‬‬ ‫یپ ‌‬
‫»مضضن مضضات و لضضم یعضضرف امضضام زمضضانه مضضات میتضضة‬
‫الجاهلیة«‬
‫از تواترت آثار اسلمی است‪.‬‬
‫برای اینکه در این گفته تنها نباشیم و از خود راضیان خودپسططند‬
‫به تهمت و تحقیرمان نپردازند نظر مجلسی را در بیان حدیثی کططه‬
‫از خصال و امالی و عیون صدوق در حدیث صفت امام از حضرت‬
‫یآوریم‬ ‫رضا‪ ‬در جلد ‪ 7‬بحار آورده است شاهد بر مدعای خود م ‌‬
‫آن بزرگوار در بیان این فرمایش امام که )امر المططامه مططن تمططام‬
‫الدین( گفته است یعنی شطکی در ایطن نیسطت کطه امطر امطامت از‬
‫مترین آنهاسططت و چگططونه چنیططن نباشططد و‬ ‫امور دین بوده بلکه عظی ‌‬
‫حال آنکه مسلمانان آن را بر تجهیز رسول خدا مقططدم داشططتند بططه‬
‫بتریططن امططور بططود پططس ناچططار امططر‬
‫اینکه تجهیز آن حضرت از واج ‌‬
‫امامت )یعنی تعیین خلیفه( از چیزهائیسططت کططه پیغمططبر مططأمور بططه‬
‫های از انصطار و افطرادی از قریطش در‬ ‫تبلیطغ آن بطوده‪ .‬اجتمطاع عطد ‌‬
‫یساعده هططر چنططد نظططر خططاص چنططد نفططر صططاحب غططرض‬ ‫سقیفة بن ‌‬
‫مانگیزة آن شده باشد اما بططه هططر حططال یططک اصططل و مططایه دینططی‬ ‫ه ‌‬
‫داشت و یک واجب بزرگ شطرعی بلکططه همطان تعییطن ولطی امطر و‬
‫حاکم مرجع مسلمین باشد باعث اصلی آن بودو همین معنططی بططود‬
‫که یک عده اگر نگوئیم اکثر مسلمین حاضر در مططدینه را بسططقیفه‬
‫یساعده کشانید و در اطراف سعد بن عباده که اولین آرزومنططد‬ ‫بن ‌‬
‫خلفت و ولیت بططود و سططپس ابططوبکر و عمططرو ابوعبیططده جططراح را‬
‫جمع نمود و سرانجام قضیه به نفع قریش و مهططاجرین کططه ابططوبکر‬
‫ردار آنان بود خطاتمه یطافت‪ .‬آنچطه مسطلم اسطت ایطن اسطت کطه‬ ‫س ‌‬
‫اکثریت مسلمانان در این میان نفع شخصططی نداشططتند کططه بیهططوده‬
‫طرفداری ابوبکر کننططد وحططق را از مرکططز خططود خططارج نماینططد زیططرا‬
‫ابوبکر نه قبل از اسلم و نه بعد از آن در میان مردم مدینه دارای‬
‫هاش بططاعث پیشططرفت‬ ‫ایل و قبیله نبود که طرفداری و تعصب قبیل ‌‬
‫او گردد و مرد ثروتمندی هم نبود که بططه واسطططه بططذل و بخشططش‬
‫دل همگطان را بطه سطوی خطود جلطب کطرده باشطد )هرچنطد درمکطه‬
‫یالمشهور قبل از اسلم ثروتمند بوده‪.‬‬ ‫عل ‌‬
‫‪53‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫یرسططد اینسططت کططه‬ ‫از مجموع این قضایا آنچه مسلم به نظططر م ‌‬
‫نظططر اسططلم در مططورد حکططومت و اهمیططت آن همططان اسططت کططه‬
‫مسلمین صدر اول بعد از وفات پیغمططبر ‪ ‬بططدان پرداختنططد و حططتی‬
‫آن را بر تغسیل و تکفین جنازه آن حضرت که من به الکفایه بدان‬
‫اقدام نموده بود مقدم داشتند و اینکه در این مورد به شور و نظر‬
‫اجماع پرداختند نیز کامل ً بططه صططواب بططود زیططرا در امططر حکططومت و‬
‫شططوَرى‬‫م ُ‬ ‫َ‬
‫مُرهُ ْ‬
‫جهاد و امثال آن باید به شططوری پرداخططت کططه ]وَأ ْ‬
‫یتططوان بططر ایشططان خطططا‬‫شططورى‪ {38:‬امططا آنچططه را م ‌‬‫م[ ‪} 1‬ال ّ‬
‫ب َي ْن َهُ ْ‬
‫گرفت آن است که اول ً با وجود نصططوص فراوانططی کططه از حضططرت‬
‫خاتم پیغمبران دربارة علططی بططن ابططی طططالب شططرف صططدور یططافت‬
‫مخصوصا ً نص یوم الغططدیر کططه تططواتر و اشططتهار آن کالشططمس فططی‬

‫یفرمایططد ‪ :‬شططورای عمططومی بنططص‬ ‫‪ (1‬علمه نائینی در کتاب تنزیططة الملططه م ‌‬


‫کلم مجیططد الهططی عزاسططمه و سططیره مقدسططه نبططوی ‪ ‬کططه تازمططان معططاویه‬
‫محفوظ بود این حقیقت از مسلمات اسلمیه است ودللت آیططه مبططارکه )و‬
‫شاورهم فی المر( که عقل کل و نفس عصمت را بدان مخاطب و بططه‬
‫مشورت با عقل است مکلف فرموده است بر این مطلب در کمال بططداهت‬
‫و ظهور است بعد استدلل به آیه مبارکه )و امر هم شضضوری بینهضضم( و‬
‫سططیره مقدسططه نبططویه صططلی اللططه علیططه و آلططه در مشططورت بططا اصططحاب‬
‫)واشیروا علی اصحابی( نموده و متابعت رسول خدا را درمشططورت از‬
‫ردی اصحاب با اینکه رأی مبارکش برخلف آنها بططود وصططدماتی کططه از ایططن‬
‫یگوید‪ :‬عدم تخطططی خلفططای اولیططن از ایططن‬ ‫ناحیه تحمل فرمد یادآور شده م ‌‬
‫سیره مقدسه در ترقیات فوق ‌العاده مترتبه بر آن هططم از وقططایع صططدر اول‬
‫تفصیل ً معلوم است‪ .‬آنگاه به شرح خطبه حاضططرین امیرالمططؤمنین پرداختططه‬
‫یفرماید‪ :‬چقدر سزاواراست ما مدعیان والی تشططیع‌ انططدکی در‬ ‫سرانجام م ‌‬
‫یگیرد کططه پططس البتططه‬‫سراپای این کلم مبارک تأمل کنیم بعد چنین نتیجه م ‌‬
‫لزم است نحوه سلطنت اسلمیه را اگرچه متصدی مغتصب باشد بططه قططدر‬
‫قوه تحفظ کنیم و بعد از دست آخوندهای درباری وسواسی فریططاد کشططیده‬
‫مپرستان عصططر و حططاملن شططبعه‬ ‫یگوید‪ :‬زهی اسف و حسرت که ما ظال ‌‬ ‫م ‌‬
‫اسطتبداد دینطی چقططدراز مططدالیل کتططاب و سطنت و احکططام شطریعت و سططیرة‬
‫یخبریم‬
‫پیغمبر و امام خود ب ‌‬
‫و حتی آیه واضح الدلله راهم گویا در کتططاب مجیططد الهططی عططز اسططمه هرگططز‬
‫نخوانده و یا به مفادش بر نخورده یا آنکه بواسطة منافططاتش بططا شططهوات و‬
‫شعبه استبداد و استعباد خودمان داستان ‪:‬‬
‫]نبذ َ فَريق من اّلطذين ُأوتطوا الكتطاب كتططاب اللطه وراَء ظ ُهططورهم َ َ‬
‫ن[‬ ‫م َل ي َعْل َ ُ‬
‫مططو َ‬ ‫كطأن ّهُ ْ‬ ‫ُ ِ ِ ْ‬ ‫ِ ََ‬ ‫َِ َ َِ َ‬ ‫ُ‬ ‫ِ َ‬ ‫ِ ٌ ِ َ‬ ‫ََ‬
‫}البقرة‪ {101:‬را تجدید نمودیم‪ .‬مؤلف‪.‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪54‬‬

‫رابعه النهار است آنان را احتیاج به این شور و اجتمططاع نبططود زیططرا‬
‫این امور در وقتی لزم است که نص وجود نداشته باشد‪.‬‬
‫ثانیا ً بر فططرض اینکططه نصططی صططریح وجططود نداشططت و یططا نصططوص‬
‫یتوانسططتند بططا ولیططت و‬‫وارده را همه نشططنیده بودنططد یططا آنهططا را نم ‌‬
‫خلفت تطططبیق کننططد چططرا آن حضططرت را گذاشططته و دیگططری را بططه‬
‫خلفت برداشتند؟!‬
‫ً‬
‫ما چون بتمام مسلمانان آن زمططان کططه اکططثرا شططرف مصططاحبت‬
‫یتططوانیم گمططان بططد داشططته‬
‫پیغمططبر را داشططتند و ممططدوح قرآننططد نم ‌‬
‫یتطططوانیم از ایطططن همطططه مرحجطططات و‬ ‫باشطططیم و از آن ططططرف نم ‌‬
‫یطططالب صططرف ‌نظططر کنیططم‬ ‫منصوصات وارده دربططاره علططی بططن اب ‌‬
‫ناچاریم که بگوئیم امر بر آن مسلمانان مشتبه شده و چون بیعت‬
‫ابوبکر به قول عمر فلتططه و ناگهططانی بططود و خططوف و رعططبی کططه از‬
‫فوت پیغمبر بر مسلمین رخ داده بود و شاید ارباب اغراض هم بنا‬
‫یکردنططد بططاعث شططد کططه قبططل از‬ ‫به مصلحت خططود آن را تشططدید م ‌‬
‫اندیشه کافی و تدبر کامل به عمططل بیعططت کططه در شططریعت امططری‬
‫بسیار مهم و عظیم و لزم الوفا و واجب الرعایه است پرداختند و‬
‫یک وقت متوجه شدند که تیر از کمان خططارج شططده و دیگططر اعططاده‬
‫آن امکططان نططدارد مگططر اینکططه خططود ابططوبکر بیعططت را اقططاله کنططد و‬
‫امیرالمؤمنین نیز از حسن ظن خود به مسططلمانان گمططان نداشططت‬
‫که آن همطه نصطوص وتصطریحات را دربطاره وی نادیطده بگیرنطد بطه‬
‫همین جهت هم وقتی عباس به او پیشنهاد بیعت کرد فرمود )اولها‬
‫یکرد که مردم اولی و احططق وافضططل و اعلططم را‬ ‫غیری( و تصور نم ‌‬
‫گذاشته به دیگری بپردازند‪.‬‬

‫تعیین حاکم و پیشوای اسلم با بیعت و مشورت است‬


‫م[ }ال ّ‬ ‫م ُ‬ ‫َ‬
‫شططورى‪:‬‬ ‫شططوَرى ب َي ْن َهُط ْ‬ ‫مُرهُط ْ‬
‫علوه بر دستور محکططم ]وَأ ْ‬
‫‪ {38‬حقیقت مطلب هر چه باشد )ژیرا اکنططون مطا در صطدد اثبططات‬
‫ورد اقوال نیستیم( آنچه مسلم اسططت ایططن اسططت کططه در موضططوع‬
‫حکومت و خلفت رویططة شططوری و انتخططاب مططورد عمططل و تصططویب‬
‫تمام مسلمین در همان صدر اول شد و حتی خود امیرالمططؤمنین و‬
‫اهل بیت طاهرین او سلم الله علیهم اجمعین این رویه را تصویب‬
‫‪55‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫و تجویز کرده و بنای تأسیس و تشکیل حکومت اسلمی را بططر آن‬


‫یفرماید‪:‬‬
‫جالبلغه م ‌‬
‫گذاشتند و در نه ‌‬
‫ولعمری لن کانت لتنعقد المامضضة حضضتی تحضضضرها‬
‫عامة الناس ما الی ذلک سبیل ولکن اهلها یحکمضضون‬
‫علضضی مضضن غضضاب عنهضضا ثضضم لیضضس الشضضاهدان برجضضع و‬
‫لللغایب ان یختار‪.‬‬
‫که فقرات مبارکه بیانات شریفه دال است بر اینکه برای انعقاد‬
‫بیعت برای امامت و خلفت همان اهل حل و عقدی که در پططایخت‬
‫نبوت هستند و آشناتر از همه مردم به مقررات و قوانین اسططلمند‬
‫یباشططد و دیگططر‬
‫همینکه کسی را انتخاب نمودند او حاکم و امططام م ‌‬
‫های که به معاویه نوشته است صریحا‬ ‫یرسد‪ .‬و در نام ‌‬‫کسی را نم ‌‬
‫جالبلغه و سططایر کتططب‬ ‫یفرماید ‪ :‬چنانکه در نه ‌‬‫این معنی را تأیید م ‌‬
‫معتبره است‪.‬‬
‫انه بایعنی القوم الذین بایعوا ابابکر و عمضضر علضضی‬
‫ما بضضایعوهم علیضضه فلضضم یکضضن للشضضاهد ان یختضضار و ل‬
‫للغائب ان یردوا انما الشوری للمهاجرین و النصضضار‬
‫فان اجتمعضوا علضی رجضل و سضموه امامضا کضان ذلضک‬
‫علی الله رضا فان خرج من امرهم خضضارج بطعضضن او‬
‫بدعة ردوه الی ما خرج منضضه فضضان ابضی قضاتلوه علضضی‬
‫اتباعه غیر سبیل المؤمنین و وله الله ما تولی‪.‬‬
‫یبینید که حضرتش در ایططن فقططرات مبططارکه چگططونه مقططررات‬ ‫م ‌‬
‫تعییططن حططاکم و امططام و خلیفططه و سططلطان و هططر چططه باشططد بططدین‬
‫یفرماید که با من بیعت کردند همان مردمی که با‬ ‫مضمون بیان م ‌‬
‫ابوبکر و عمر بیعت کردند بططه همططان تفصططیلت و مقرراتططی کططه بططا‬
‫خلفای گذشته بیعت شد‪.‬‬
‫یتواند کس دیگر را اختیار کند‬ ‫پس آن کسی که حاضر است نم ‌‬
‫یرسد که آن بیعت را رد نماید و شططوری فقططط حططق‬ ‫و غائب را نم ‌‬
‫مهاجرین و انصار است که درک صحبت پیغمبر را کرده و از همططه‬
‫مردم به مقررات اسلم در انتخاب حططاکم آشططناتر و داناترنططد پططس‬
‫اگر آنها بر مردی اجتمططاع نمططوده و او را امططام نامیدنططد ایططن مططورد‬
‫پسندیدة خداست‪.‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪56‬‬

‫تکردن یططا احططداث‬ ‫هزدن و ملم ‌‬ ‫اگر کسی از امر ایشان به طعن ‌‬
‫های در امر حکومت احداث کرد( خارج شططد‬ ‫بدعتی )یعنی رویه تاز ‌‬
‫یگرداننططد پططس‬‫چنین کسی را به امری کططه از آن خططارج شططده برم ‌‬
‫اگر سرکشی کرد و تسططلیم نشططد بططه گنططاه اینکططه بططر غیططر طریقططه‬
‫یکنند و مادامی که در مخططالفت بسططر‬ ‫مؤمنین است با او مقاتله م ‌‬
‫یبططرد خططدا کفططایت او را از مسططلمانان خواهططد نمططود و او را بططه‬ ‫م ‌‬
‫سزای خود خواهد رسانید‪.‬‬
‫در کتاب شططریف بحططارالنوار جلططد هشططتم و همچنیططن در ارشططاد‬
‫شیخ مفید وارد است‪.‬‬
‫لمضضا اعضضتزل سضضعد و مضضن سضضمیاه امیرالمضضؤمنین و‬
‫توقفوا من بیعته قام علیه السلم وحمدالله و اثنضضی‬
‫علیه ثم قال ایها النضضاس انکضضم بضضایعتمونی علضضی مضضا‬
‫بویع علیه من کان قبلی و انمضا الخیضار للنضاس قبضل‬
‫ان یبایعوا فل خیارلهم و ان علی المام السضضتقامة‬
‫و علی الرعیه التسلیم و هذه بیعة عامة ومضضن رغضضب‬
‫عنها رغب عن دین السلم وتبع غیر سبل اهله‪.‬‬
‫یفرماید‪ :‬ای مردم شما با من به همان‬ ‫در این فقرات مبارک م ‌‬
‫قططراری بیعططت کردیططد کططه بططا خلفططای قبططل از مططن‪ :‬ابططوبکر و عمططر‬
‫وعثمان بیعت کردید البته قبطل از اینکطه مطردم بیعطت کننطد اختیطار‬
‫دست خودشان است که خوب در قضیه دقت کننططد و بططه صططلح و‬
‫فساد امر بیندیشند اما همینکه بیعت کردند دیگری اختیططاری بططرای‬
‫یماند و بر امام و آن کسی که به پیشوائی وی بیعططت‬ ‫آنها باقی نم ‌‬
‫شده است‪ ،‬لزم و واجب است که استقامت ورزد )و بططه اقبططال و‬
‫اعراض بهانه جویان اهمیت نگذارد( و بر رعیت اسططت کططه تسططلیم‬
‫شود در این بیعطت عمطومی )کططه وظیفططه عمطوم مسطلمین اسطت(‬
‫یگطططردان باشطططد در حقیقطططت از دیطططن اسطططلم‬ ‫کسطططیکه از آن رو ‌‬
‫یگردان است )زیرا قططانون اسططلم ایططن اسططت( و چنیططن کسططی‬ ‫رو ‌‬
‫غیرطریقةمسلمین را پیش گرفته است( و این فرمططایش حضططرت‬
‫یفرماید‪:‬‬‫اشاره به آیه شریفه است که م ‌‬
‫دى وَي َت ّب ِطعْ غ َي ْطَر‬ ‫ن لَ ُ‬
‫ه الهُ َ‬ ‫ما ت َب َي ّ َ‬
‫ن ب َعْد ِ َ‬
‫م ْ‬ ‫سو َ‬
‫ل ِ‬ ‫ق الّر ُ‬ ‫شاقِ ِ‬ ‫ن يُ َ‬‫م ْ‬
‫]وَ َ‬
‫صططيًرا[‬ ‫م ِ‬‫ت َ‬ ‫سططاَء ْ‬
‫م وَ َ‬‫جهَن ّط َ‬‫صطل ِهِ َ‬ ‫ّ‬
‫ما ت َوَلى وَن ُ ْ‬ ‫ّ‬
‫ن ن ُوَلهِ َ‬ ‫مؤ ْ ِ‬
‫مِني َ‬ ‫ل ال ُ‬‫سِبي ِ‬
‫َ‬
‫}النساء‪{115:‬‬
‫‪57‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫»و هر كس پس از آنكه هدايت براى او روشن شد بططا رسططول ]خططدا[ مخططالفت‬


‫ورزد و جز از راه و رسم مؤمنان پيروى كند او را به آنچه روى كرده واگططذاريم و او‬
‫را به جهّنم در آوريم‪ .‬و بد جايگاهى است«‬

‫چنانکه در نامه شریف خود به معاویه نیططز همیططن آیططه را متططذکر‬


‫شدند آنجا که فرمودند‪:‬‬
‫»فضضضان ابضضضی قضضضاتلوه علضضضی اتبضضضاعه غیضضضر سضضضبیل‬
‫المؤمنین«‬
‫خدایا! چگونه این مسلمانان دین قویم و صراط مسططتقیم تططو را‬
‫ضایع کردنططد بططا اینهمططه حجططج واضططحه و آیطات سططاطعه خرابکططاری‬
‫مسططلمانان کططار را بططه آنجططا کشططانیده کططه گفتططه شططده ‪ :‬در اسططلم‬
‫دستور حکومت نیست و هرج و مرج است چنان کططه وضططع حاضططر‬
‫مسلمانان بهترین گواه این مدعا است‪.‬‬
‫یشططود‬ ‫در این مورد آنچه از وسواسان و بهانه ‌تراشان شنیده م ‌‬
‫که فرمایش حضرت از روی تقیططه بططوده یططا طبططق مططذاق و عقیططده‬
‫معاویه خواسته او را محکوم کند سخنانی است که در مقابل بینططه‬
‫و برهان و بیانی است که در برابر عیان کمترین ارزش را ندارد‪.‬‬

‫م[‬ ‫م ُ‬ ‫َ‬
‫شططوَرى ب َي ْن َُهطط ْ‬ ‫هطط ْ‬
‫مُر ُ‬
‫حکططومت طبططق دسططتور قططرآن‪] :‬وَأ ْ‬
‫شورى‪ {38:‬بنابر مشاورت است و عمططل اصططحاب پیغمططبر کططه‬ ‫}ال ّ‬
‫یزنططد‬
‫تمام آنان را منافق و کططافر نامیططدن از هیططچ ملحططدی سططر نم ‌‬
‫برخلف عقل و وجدان و تکذیب آیططات قططرآن اسططت و بعلوه خططود‬
‫مططولی متقیططان بططدان تسططلیم و مخططالفت آنططان را گنططاه عظیططم‬
‫یشمارد و در تمام عمر مبارک خود به مقتضای آن عمل فرمود‬ ‫م ‌‬
‫اگر همه اینها تقیه باشد پس غیر تقیه آن کدام بوده؟!‬
‫این استقامت رفتار و آن صراحت گفتار هر کسی را کططه ایمططان‬
‫ینماید که با نهایت تسلیم مطیع‬ ‫به خدا و روز قیامت دارد ناچار م ‌‬
‫این مقررات باشد و آن را اصل و حقیقت دستور اسطلم در مطورد‬
‫حاکم و امام بداند و اگر خدا و پیغمططبر محرمططانه بططه گططوش کسططی‬
‫هاند برخلف آنچه از کتاب خدا و سنت پیغمططبر و سططیرة‬ ‫چیزی گفت ‌‬
‫های حجططت باشططد‬ ‫یآید اگر چنین سخن محرمططان ‌‬ ‫مسلمین بدست م ‌‬
‫یتوانند بططدان بهططانه از‬‫برای همان محرم حجت است و دیگران نم ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪58‬‬

‫مقططررات اسططلم شططانه خططالی کننططد و خططود را بططه مططرده ‌بططازی و‬


‫وسواسی زنند!!‬
‫علوه بر اینکه عقل و وجدان بر حسن ایططن رویططه و خططوبی ایططن‬
‫شیوه حاکم و شاهد است و وضع و ترقی ملل متمدنه عالم هنططوز‬
‫بدان کمال نرسیده اما به هر حال نزدیک به همین رویه اسططت کطه‬
‫اسططلم مقططرر فرمططوده و اگططر کسططانی بططه ایططن مقططررات راضططی و‬
‫تسلیم نیستند بگویند پططس بططرای تعییططن حططاکم چططه طریقططی خططوب‬
‫است به شرط آنکه از مقررات دین خارج نشده و امور محالی را‬
‫پیشنهاد ننمایند‪.‬‬
‫اینک ما مقرات اسلم را در تعیین حاکم و طرز حکومت تا آنجا‬
‫هایطم در معطرض‬ ‫که از مطالعة آثار و اخبار اهل بیت‪ ‬بدست آورد ‌‬
‫یگذاریم تابدانند نظر خود ال بیططت‬ ‫مطالعة اهل هوش و انصاف م ‌‬
‫در این مورد چه بوده اسطت بنطا بطر اخبطار و آثطار وارده بطر عمطوم‬
‫مردم مکلف واجب است که برای تعیین حاکم و نصب امام عادل‬
‫که در عرف شرع همان حاکم رئیس دولت است پس از فططوت یططا‬
‫عزل حططاکم سططابق قیططام و بططا شططور و مشططورت و انتخططاب بططه هططر‬
‫صطططورتی کطططه مقتضطططی اسطططت اقطططدام نماینطططد چنطططانکه حضطططرت‬
‫امیرالمؤمنین‪ ‬بنابرآنچه علمه مجلسی در جلططد هیجططدهم بحططار و‬
‫هاند که آن حضرت فرمود‪:‬‬ ‫سلیم بن قیس هللی روایت نمود ‌‬
‫والضضواجب فضضی حکضضم اللضضه و حکضضم السضضلم علضضی‬
‫المسلمین بعد ما یموت امامهم او یقتل؛ ضضضال کضضان‬
‫او مهدیان ان لیعملوا عمل و لیقدموا یدا و ل رجل‬
‫قبل ان یختارو لنفسهم اماما عفیفضضا عالمضضا عارفضضا‬
‫بالقضضضاء و السضضنة یجیضضبی فیئهضضم و یقیضضم حجهضضم و‬
‫جمعتهم و یجبی صدقاتهم‪.‬‬
‫یفرماید هم در حکم خدا و هم در حکم‬ ‫در این فقرات مبارک م ‌‬
‫اسلم بر تمام مسلمانان واجب اسططت کططه بعططد از اینکططه پیشططوای‬
‫سیاسی آنها مرد یا کشططته شططد خططواه آن امططام شخصططی گمططراه و‬
‫خواه هدایت شده باشد‪ ،‬واجب اسططت کططه مسططلمانان هیططچ عملططی‬
‫انجام ندهند ودست از پا نشناسند قبل از اینکه برای خودشان یک‬
‫نفر پیشوای عفیف دانای عارف به قضا و سططنت اختیططار و انتخططاب‬
‫‪59‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫عآوری نموده وحج و جمعه آنها را بر پططا‬ ‫نمایند تا مالیات آنها را جم ‌‬


‫دارد وصدقات و زکوه آنها را به مصارف لزمه برساند‪.‬‬
‫شما در کدام دین و مذهب و در چه ملت و امتی دستوری بدین‬
‫عضمت و اهمیت سراغ دارید‪.‬‬
‫یداننططد کططه چنیططن‬
‫افسططوس کططه مسططلمانهای اسططمی اصططل نم ‌‬
‫دستوری در میان دستورات مذهبی آنها وجود دارد‪.‬‬
‫زیطرا چیطز دیگططری غیطر از ضططربات تیمططم و خططرات اسطتبراء و‬
‫یدانند حکومت یعنی چه؟‬ ‫هاند! و نم ‌‬‫امثال آن چیز دیگر نشنید ‌‬
‫اساسا ً تعیین حکومت یک حق عمومی است و مربوط بططه خططود‬
‫مطططردم اسطططت چنطططانکه در فرمطططایش امیرالمطططؤمنین دیطططدیم کطططه‬
‫یفرماید‪:‬‬‫م ‌‬
‫»المامة لتنعقد حتی تحضرها عامة الناس«‬
‫و در خطبة امیرالمؤمنین منقوله در ارشاد مفیططد و جلططد هشططتم‬
‫بحار است که امیرالمؤمنین‪ ‬م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫»وانما الخیار للناس قبل ان یبایعوا«‬
‫در این جا لزم است که در پیرامون کلمه امام که اخیرا ً در بین‬
‫مسلمین مخصوصا ً شیعیان معنططای خاصططی پیططدا کططرده توضططیحاتی‬
‫داده شود‪ ،‬باید دانست که کلمة امام در اصطلح شرع به پیشوای‬
‫یشود و در فارسی معنای آن پیشواست و چون‬ ‫سیاسی اطلق م ‌‬
‫در دیططن اسططلم امططور دینططی و سیاسططی از یکططدیگر منفططک نیسططت‬
‫اینست که پیشوای سیاسی همان پیشوای دینی است و این حکططم‬
‫هر چند در مورد عمل اعم است یعنطی بهططر پیشططوائی هططر چنططد در‬
‫راه پیمائی و نماز وغیر آن سمت پیشططوائی را داشططته باشططد امططام‬
‫یگویند اما متبادر به ذهن همان معنای پیشططوای بططزرگ سیاسططی‬ ‫م ‌‬
‫یگوینططد و اگططر‬‫اسططت کططه بططه آن خلیفططه و حططاکم و سططلطان هططم م ‌‬
‫های از بزرگان دانشمندان چون امطام غزالطی و‬ ‫یبینیم درباره پار ‌‬
‫م ‌‬
‫یشططود بططه معنططای‬ ‫امططام فخططر رازی و امططام فلن و فلن گفتططه م ‌‬
‫مجططازی آن اسططت وگرنططه در کتططاب و سططنت ایططن کلمططه بططه چنیططن‬
‫معنائی استعمال نشده واگر هم استعمال شده باشد به قدری کم‬
‫است که در قبال معنای اولیه چندان ارزشی ندارد البتططه امططام بططه‬
‫معنططای مططن یقتططدی بططه آمططده کططه دربططارة ائمططه معصططومین اطلق‬
‫یشود و به معنای قصد نیز آمده ولی آنططرا از معنططائی کططه فوق طا ً‬ ‫م ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪60‬‬

‫یکنططد و بیشططتر آنچططه در اخبططار از معصططومین‬


‫توضیح شد خططارج نم ‌‬
‫یکند مثل این فرمایش‬ ‫درباره امام رسیده همین معنی را افاده م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫حضرت رضا‪ ‬که م ‌‬
‫»ان المامة اساس السلم و فرعه السامی«‬
‫یفرماید ‪:‬‬
‫تا آنجا که م ‌‬
‫»و امضضضضاء الحضضضدود والحکضضضام و منضضضع الثغضضضور و‬
‫الطراف«‬
‫که پرواضح است که مراد از امام‪ ،‬پیشوای سیاسططی اسططت کططه‬
‫ینمایططد و حططتی‬
‫اجرای حدود و احکام کرده و سرحدات را حفظ م ‌‬
‫یفرماید ‪:‬‬
‫آنکه م ‌‬
‫»والمضضام یحلضضل حلل اللضضه و یحضضرم حضضرام اللضضه و‬
‫یقیم حدود الله و یذب عن دین الله«‬
‫یتواند حلل خدا‬ ‫که باز مراد همان پیشوای سیاسی است که م ‌‬
‫را به مجرای حلل اندازد و جلططوگیری از حططرام خططدا کنططد و حططدود‬
‫الهی را بر پا دارد و از دین خططدا محططافظت نمایططد! از ایططن حططدیث‬
‫یآید امططا‬
‫شریف هم اهمیت حکومت و هم شرایط حاکم بدست م ‌‬
‫نه به آنطور که محال اندیشان آن را در گرو وجود امام معصوم و‬
‫منصوص محی ‌الموات گذارند و شریعت الهی را بططه ایططن انتظططار‬
‫مهجور و متروک بلکه منسوخ نمایند!‬
‫همچنین حضرت امیرالمؤمنین‪ ‬درروایت وارده در جلططد هفتططم‬
‫یفرماید‪:‬‬‫جالبلغه در شرایط امام و حاکم م ‌‬ ‫بحار و نه ‌‬
‫»و قد علمتم انه لینبغی ان یکون علی الفضضروج و‬
‫المغانم و الحکام و امامة المسلمین البخیل فتکون‬
‫فی امضضوالهم نهمضضة و ل الجاهضضل فیضضضلهم بجهلضضه و‬
‫لالجافی فیظلمهم بجفائه و لالحایف فیتخذ قومضضا ً‬
‫دون قضضضوم و ل المراتشضضضی فضضضی الحکضضضم فیضضضذهب‬
‫بضضالحقوق و یقضضف بهضضادون المقضضاطع و لالمعطضضل‬
‫للسنک فیهلک المة‪« ...‬‬
‫که مضمون فقرات مبارک آن است که کسیسکه متصدی امططور‬
‫فططروج و تقسططیم غنططائم و اجططرای احکططام و پیشططوائی مسططلمین‬
‫یگردد نباید بخیل باشد تا روی بخل خود امططوال آنططان را ببلعططد و‬
‫م ‌‬
‫جاهل نباشد تا ایشان را گمراه کند و جفاکطار نباشطد تطا بطه جفطای‬
‫‪61‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫خود مردم را بیچططاره کنططد و امططوال مططردم را بططه جهططت دوسططت و‬


‫رفیق گرفتن حیف و میططل نمایططد و رشططوه خططوار نباشططد تططا حقططوق‬
‫مردم را از بین ببرد و سنت را معطل و موقوف کند تا امت را به‬
‫هلکت افکند‪.‬‬
‫آری ایططن شططرایط پیشططوای مسططلمین اسططت کططه حیططازت آن در‬
‫شخص مسلمان خیلی آسططان بططوده لاقططل محططال نیسططت تططا آن را‬
‫خاص امام معصوم منصوص چنین و چنان کنند و با نبودن او تمام‬
‫این جنایات مشروحه در این حططدیث شططریف را بططر مسططلمانان روا‬
‫یفرمایططد‬‫دارند – و حضططرت زیططن العابططدین‪ ‬در رسططاله حقططوق م ‌‬
‫)وکل سضضائس امضضام( بططاز حضططرت امیرالمططؤمنین چنططانکه در‬
‫یفرماید ‪:‬‬
‫جالبلغه است به عثمان م ‌‬‫نه ‌‬
‫فاعلم ان افضل عبضضاد اللضضه عنضضد اللضضه امضضام عضضادل‬
‫هادی فاقام سنة معلومة و امات بدعة مجهضضوله وان‬
‫السنن لنیرة لها اعلم و ان البدع لظاهرة لها اعلم‬
‫وان شر الناس عنه الله امام جائر‪.‬‬
‫یفرمایططد‪ :‬بهططترین و فاضططلترین بنططدگان‬‫در این فقرات مبارک م ‌‬
‫ً‬
‫خدا در نطزد خطدا امطام عطادل اسطت کطه اول خطود هطدایت یطافته و‬
‫تربیت شده باشد پس سططنتی را کططه معلططوم اسططت اقططامه نمایططد و‬
‫بدعتی را که مجهول است و در دین خدا شناخته نشده بمیرانططد و‬
‫از بین ببرد و انتقاض سططنت خیلططی روشططن اسططت و دارای اعلم و‬
‫هها بوده و بدعت بسی ظاهر اسططت و دارای علمططاتی اسططت‬ ‫نشان ‌‬
‫)یعنی برای تشخیص آن زحمتی نیست و بدترین مردم در نزد خدا‬
‫امام جائر و پیشوای ستمکار است(‬
‫در ایططن حططدیث شططریف اول ً علئم و شططرایط پیشططوای سیاسططی‬
‫یکنططد و امططام را بططه عططادل و جططائر تقسططیم‬
‫مسططلمین را بیططان م ‌‬
‫یدانططد زیططرا شططرط پیشططوائی‬‫ینماید ومنحصر بعططدد معططدودی نم ‌‬ ‫م ‌‬
‫فقط عدالت و دانائی و تقوی است که تمططام مططردم بداشططتن ایططن‬
‫صفات مأمورند و امام مسلمین بدان مخصوص و مشروط اسططت‬
‫و البته امام و پیشوا بایستی عادل باشد‪.‬‬
‫در کتططاب شططریف کططافی وجلططد هفتططم بحططارالنوار از حضططرت‬
‫یعبططدالله امططام جعفططر صططادق‪ ‬روایططت اسططت کططه آن حضططرت‬ ‫اب ‌‬
‫فرمود ‪:‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪62‬‬

‫قال رسول الله ایما مؤمن او مسلم مضضات و تضضرک‬


‫دینا ً لم یکن فی فساد و ل اسراف فعلضضی المضضام ان‬
‫یقضیه فان لم یقضه فعلیه اثم ذلک ‪....‬‬
‫که در این حدیث یکی از وظائف حکططومت و پیشططوای مسططلمین‬
‫یشططود آن اسططت کططه وام مسططلمان مططدیونی کططه‬ ‫که امام نامیده م ‌‬
‫مقروض بوده و قرضش در فساد و اسراف صرف نشده باید آنرا‬
‫امام ادا نمایططد و اگططر ادا نکنططد گنططاه آن وام برگططردن امطام اسطت!‬
‫هپططذیر نبططود تططا‬
‫واضح است که اگر مططراد از امططام معصططوم بططود گنا ‌‬
‫یفرماید ‪:‬‬ ‫چنان قیدی شود و در حدیث زراره م ‌‬
‫در ثمططن عبططدی کططه مرتکططب زنططا شططده باشططد )و علی امام‬
‫المسضضلمین ایضضن بضضدفع ثمنضضه الضضی مضضوله مضضن سضضهم‬
‫الرقاب( ایضا ً درکتاب کافی از حضرت امططام محمططدباقر روایططت‬
‫شده که فرمود ‪:‬‬
‫»قال رسول اللضضه لتصضضلح المامضضة ال لرجضضل فیضضه‬
‫ثلث خصضضال ورع یحجضضزه عضضن معاصضضی اللضضه و حلضضم‬
‫یملک به غضبه و حکم الولیضضة علضضی مضضن یلضضی حضضتی‬
‫یکون لهم کاالوالد الرحیم«‬
‫و فططی روایططه اخططری )یکضضون للرعیضضة کضضا الب الرحیضضم(‬
‫یبینید که در این حدیث‪ ،‬شرایط پیشوائی را فقططط سططه خصططلت‬ ‫م ‌‬
‫یتوانططد امططام مسططلمانان‬‫یداند که هر مردی که دارای آنها بود م ‌‬ ‫م ‌‬
‫باشد ‪ :‬اول ورع و تقوائی کططه او را از معاصططی خططدا بططازدارد‪ .‬دوم‬
‫حلمی که بوسیلة آن بتوانططد مالططک غصططب خططود شططود‪ ،‬سططوم – بططا‬
‫مردم در امر ولیت خوش ‌رفتار باشد و با رعیت خططود ماننططد پططدر‬
‫مهربان باشد و تحصیل این صفات برای یططک نفططر مسططلمان خیلططی‬
‫مشکل نیست کططه منحصططر بططه امططام معصططوم و منصططوص شططود و‬
‫یشناسیم که دارای این صططفات بططه حططد‬ ‫بسیاری از پادشاهان را م ‌‬
‫هاند‪.‬‬
‫اکمل بود ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬‫جالبلغه م ‌‬‫حضرت امیرالمؤمنین‪ ‬در نه ‌‬
‫»من نصضضب نفسضضه للنضضاس امامضا ً و فعلیضضه ان یبضضدأ‬
‫بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره ولیکن تضضادیبه بسضضیرته‬
‫‪63‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫قبضضل تضضأدیبه بلسضضانه و معلضضم نفسضضه و مؤذنهضضا احضضق‬


‫بالجلل من معلم الناس و مؤدبهم«‬
‫حضرت امیرالمؤمنین در جواب طلحه و زبیر همینکه گفتنططد کططه‬
‫)نبایعک علی اننضضا شضضرکائک( بططه ایططن شططرط بططا تططو بیعططت‬
‫یکنیم که شریک در حکومت باشیم( فرمود‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫هل یصلح ان یدبر امر الرعیة امامان وهضضل یجتمضضع‬
‫السیفان فی غمد؟‬
‫آیا درست است که امر رعیت را دو امام تدبیر کنند و آیا هرگططز‬
‫یکنند؟ که در اینجططا هططم معنططای‬
‫دو شمشیر در یک غلف اجتماع م ‌‬
‫امططام بططه معنططای همططان حططاکم و پیشططوای سیاسططی اسططت و در‬
‫یفرمای ‪:‬‬
‫جالبلغه م ‌‬
‫نه ‌‬
‫»لیس علی المام ال ما حمل من امر ربضضه ال بلغ‬
‫بالموعظة و الجتهاد فی النصیحة و الحیاء للسنة و‬
‫اقامضضة الحضضدود علضضی مسضضتحقها و اصضضدار السضضهمان‬
‫علی اهلها«‬
‫یگوید ‪:‬‬
‫در کتاب کافی و وافی از ابوحمزه ثمالی است که م ‌‬
‫»سئلت ابا جعفر ما حق المام علضضی النضضاس قضضال‬
‫حقضضه علیهضضم ان یسضضمعوا لضضه و یطیعضضوه قلضضت فمضضا‬
‫حقهم علیه قال یقسم بینهم بالسویة و یعضضدل فضضی‬
‫الرعیه فاذا کان ذلک فی الناس فلیبالی من اخضضذها‬
‫هنا و هنا«‬
‫که معنای کلمطه امطام بحططاکم و پیشططوای سیاسططی بسططی واضططح‬
‫نالعابدین در رسالة حقوق مرویه از تحف‬ ‫است و حضرت امام زی ‌‬
‫یفرماید ‪:‬‬
‫العقول و خصال و کتاب رسائل کلینی م ‌‬
‫)فحقوق ائمتک ثلثضضة اوجبهضضا علیضضک حضضق سائسضضک‬
‫بالسلطان ثم سائسک بالعلم ثم سائسضضک بالملضضک و‬
‫کل سائس امام(‪.‬‬
‫یفرماید ‪) :‬ثضم حضضق امامضضک‬ ‫یشمارد تا م ‌‬‫آنگاه حقوقها را م ‌‬
‫فی صلوتک( کططه معلططوم م ‌‬
‫یشططود امططام جمططاعت هططم یکططی از‬
‫یفرمایططد‪) :‬فاما حضضق‬ ‫امامهاست! بعد در شططرح حقططوق ائمططه م ‌‬
‫سائسضضک بالسضضلطان( آن کسیسططکه سططائس و کططارگزار و از‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪64‬‬

‫طططرف دولططت اسططت و بططه اصطططلح امططروزه فرمانططدار یططا رئیططس‬


‫شهربانی اسططت حقططش آن اسططت ‪ ...‬کطه چنیططن و چنطان کنطی بعطد‬
‫یفرمایططد‪) :‬و امضضا حضضق‬ ‫یشمارد آنگاه م ‌‬
‫حقوق سائس علم را م ‌‬
‫سائسضضک بالملضضک فنحضضو سائسضضک بالسضضلطان ال ان‬
‫هذا یملک مالیملکه ذات تلزمک طاعة فضضی مضضا دق و‬
‫جل الن ان یخرجک من وجضضوب حضضق اللضضه( در اطططاعت‬
‫یفرماید‪) :‬فاما حق سائسضضک بالسضضلطان فضضان‬ ‫سلطان م ‌‬
‫تعلم انک جعلت له فتنة و انه مبتلی فیک بمضضا جعلضضه‬
‫اللضضه لضضه علیضضک مضضن السضضلطان و ان تخلضضص لضضه فضضی‬
‫النصضضیحة و ان لتمضضاحکه و قضضد بسضضطت یضضده الیضضک‬
‫فتکون سبب هلک نفسک و هلکه( این صفات هیچکدام‬
‫با ائمه معصومین سازگار نیست و حال اینکه خود حضرت آنهططا را‬
‫امام نامیده فرمود )کل سائس امام( هرگاه این شططرایط را‬
‫یبینیططم از ائمططه‬ ‫موقططوف و منحصططر بططه امططام معصططوم بططدانیم م ‌‬
‫هگانه سططلم اللططه علیهططم اجمعیططن جططز امیرالمططؤمنین و چنططد‬ ‫دوازد ‌‬
‫صباحی حضرت امام حسن‪ ‬دیگران واجططد ایططن مقططام نگشططتند و‬
‫یفائده بططوده اسططت‬ ‫بیان این صفات و شرایط یک چیز غیرلزم و ب ‌‬
‫زیرا در مردم عادی و عصور غیبت که موردعمل ندارد و اگر امام‬
‫جالبلغططه و کططافی و کتططبی کططه‬ ‫معصومی هم آمد که بططه خوانططدن نه ‌‬
‫هاند احتیططاج‬‫شیخ طوسی و کلینی و شیخ مفید و امثال اینان نوشططت ‌‬
‫ندارد که مطالعه کند و ببیند فلن راوی از فلن و او از بهمان و او‬
‫از فلن امططام در وظططایف امططام چططه حططدیث کططرده اسططت و چططه‬
‫دستوری در آنها نوشته شده‪.‬‬
‫تا آن حضرت آنها را بار بندد! او معصوم است و خود بططه صططلح‬
‫کططار خططود از همططه بینططاتر اسططت و حططتی بنططا بططه بعضططی از روایططات‬
‫حضرت مهدی از سایر ائمططه غیططر از امیرالمططؤمنین از همططه دانططاتر‬
‫است پس احتیاج به این حرفها ندارد! خداوند قوی عقططل و شططعور‬
‫نصیب آن کسانی کند کططه از روی سططادگی و نفهمططی مرتکططب ایططن‬
‫یشوند و نابود کند آن کسانی را که با دین خدا بازی‬ ‫گونه اقوال م ‌‬
‫یشططوند‬ ‫یکنند و موجب این گونه ذلت و نکبت برای مسططلمین م ‌‬ ‫م ‌‬
‫و آنان را از نعمت حکومت شرعی بدعوی اینکطه بایطد فقطط امطام‬
‫معصططوم و منصططوص باشططد محططروم کططرده دشططمنان را نسططبت بططه‬
‫‪65‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫اسططلم جططری و ظالمططان را قططوی و ملططت را غططوی و پیچططاره و‬


‫هاند‪ ،‬و حال اینکه به دلیل عقطل و نقطل و راهنمطای‬ ‫سرگردان نمود ‌‬
‫وجدان و نص کتاب و اخبار اهل بیت قرآن تعیین و نصب حاکم بر‬
‫عموم مسلمین واجب است و آن همین اسططت کططه عططادلترین و بططا‬
‫یداننططد بططرای‬
‫تقواترین مططردم را تططا آنجططائی کطه شططناخته و لیطق م ‌‬
‫حکومت خویش انتخاب نمایند اما دلیططل از کتططاب‪ ،‬اگططر نبططود مگططر‬
‫ة[ }النفال‪ {60:‬که‬ ‫ن قُوّ ٍ‬‫م ْ‬ ‫ست َط َعْت ُ ْ‬
‫م ِ‬ ‫ما ا ْ‬ ‫دوا ل َهُ ْ‬
‫م َ‬ ‫همان آیه ]وَأ َ ِ‬
‫ع ّ‬
‫یترین معنطا در ایطن مقطام‬ ‫بطا ایجطاز کلم شطامل جطامعترین و عطال ‌‬
‫است کافی بود زیرا داشتن تشکیلت حکومت و سازمان سیاسی‬
‫اولین مقدمه و نخستین پایه اعداد نیرو‪ ،‬بططرای مقططابلگی و ارعططاب‬
‫دشمنان خارجی و اصلح شئون داخلی است و چون احکام اسلم‬
‫الی یوم القیامه باید در جریططان باشططند‪) .‬و حلل محمد حلل‬
‫الی یوم القیامة و حرامه حضضرام الضضی یضضوم القیامضضة(‬
‫های را ایجاب کنططد تهیططة آن مقططدمه‬ ‫پس هرگاه انجام واجبی مقدم ‌‬
‫یشود‪.‬‬‫نیز واجب م ‌‬
‫این در صورتی است که دستور صریحی در این باب داده نشده‬
‫بود و حال اینکه آنچه قبل یادآور شدیم وآنچططه بعططد از ایططن خواهططد‬
‫یکند کططه امططر حکططومت‬ ‫آمد هر منصف هوشمند را قانع و معتقد م ‌‬
‫نترین امور است ملحظة آیات الهی و مطالعططة‬ ‫در اسلم از روش ‌‬
‫تآوردن ایططن حقیقططت‬ ‫سیرة نبوی و مسلمین صدر اول برای بدس ط ‌‬
‫بهترین برهان است‪.‬‬
‫ً‬
‫و از طریططق سططنت همططان حططدیث شططریفی کططه قبل از مططولی‬
‫الموحدین حضططرت امیرالمططؤمنین‪ ‬مططذکور داشططتیم و بططاز یططادآور‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫یشویم که م ‌‬‫م ‌‬
‫»والضضواجب فضضی حکضضم اللضضه و حکضضم السضضلم علضضی‬
‫المسلمین بعد ما یموت امامهم او یقتل؛ ضضضال کضضان‬
‫او مهدیا ‪ ...‬ان یختاروا لأنفسهم اماما«‬
‫چنططانکه در صططفحات قبلططی گذشططت و احططادیثی کططه بعططد از ایططن‬
‫یآوریم و عقل و وجدان به صحت حقیقت آن حاکم است‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫جالبلغه اسططت کططه حضططرت امیرالمططؤمنین‬ ‫و در کلمات قصار نه ‌‬
‫فرمود‪:‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪66‬‬

‫)السلطان وزعة الله فی ارضه و قیل ما یزع الله‬


‫من الدین بسلطان اکثر مما یزع عنه بالقرآن‪(.‬‬
‫که سلطان وحاکم پاسبان وحافظ دین و پناهگاه خططدا در زمیططن‬
‫است و برکت وجود او چیزیاست که از قرآن بیشتر است‪.‬‬
‫و اساسا ً کسانی که حکومت را با آن شرایط ناممکن )مشروط‬
‫هاند‬‫هاند آن را به بال جبرئیل چسبانید ‌‬ ‫بوجود معموم( دانسته و برد ‌‬
‫یایمططان اسططت‬ ‫در حقیقت شعارشان همان شعار خوارج نهططروان ب ‌‬
‫یسططر و سططامان‬ ‫یگفتند )لحکم اللله( چنانکه این گمراهان ب ‌‬ ‫که م ‌‬
‫یاند که جز خططدا‬ ‫یگویند و مدع ‌‬
‫نیز با خرد پریشان خود همین را م ‌‬
‫کسی حق حکومت بر مططردم نططدارد و آن هططم فقططط بوسططیلة آمططام‬
‫معصوم است و امام معصوم هم که در ظرف ایططن چهططارده قططرن‬
‫جططز چهططارده سططال متصططدی حکططومت نشططد پططس در بقیططة ادوار و‬
‫اعصار برای بشر دیگر تکلیفی در این بططاره نیسططت و بططه اصطططلح‬
‫خودشان )رفع القلم( است! شکی نیست که کسططی بططر بشططر جططز‬
‫خداوند اکبر صاحب اختیططار نیسططت و انتصططاب حططاکم و تسططلیم بططه‬
‫اوامر و نواهی او که اجرای حکم اسلم است همان حکم خداست‬
‫حططال بططه بینیططد عقیططده اینططان چگططونه عیطن عقیططده خططوارج در بططاب‬
‫حکومت است‪.‬‬
‫ینویسد‪:‬‬‫جالبلغه مرحوم سید رضی م ‌‬ ‫در خطبة چهلم نه ‌‬
‫لما سمع قولهم لحکم ال للضضه قضضال علیضضه السضضلم‬
‫کلمة حق یراد بها الباطل نعضضم لحکضضم الللضضه و لکضضن‬
‫هولء یقولون ل امارة‪.‬‬
‫یدهند که لحکم ال للططه‬‫جنابش همینکه شنید که خوارج شعار م ‌‬
‫)حکومت جز برای خدا نیست( فرمود کلمة حقی اسطت کطه بطدان‬
‫یکنند آری حکم راندن جز خدای را نیست ولکططن‬ ‫باطل را اراده م ‌‬
‫یگویند فرماندهی و حکومت نباید باشد!! آنگاه فرمود‪:‬‬‫اینان م ‌‬
‫»و انه لبد للناس من امیر بر او فاجر یعمضضل فضضی‬
‫أمرته المؤمن و یسضضتقمع فیهضضا الکضضافر و یبلضضغ اللضضه‬
‫فیها الجل و یجمضضع بضضه الفضضی و یقاتضضل بضضه العضضدو و‬
‫تأمنه السبل و یؤخذ بضضه للضضضعیف مضضن القضضوی حضضتی‬
‫یسترجع بر و یستراح من فاجر«‬
‫‪67‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫یفرماید‪ :‬برای مردم ناچار است که امیری و فرماندهی بوده‬ ‫م ‌‬


‫باشد حال خواه آن امیر خوب و نیکوکار باشد یا فاجر وبدکردار تا‬
‫در پناه فرمططانروائی او مطؤمن بعمططل پططردازد و کطافر نیططز در آن از‬
‫هور شود و مدتهای الهی به سر رسد )گویططا اشططاره‬ ‫حیات خود بهر ‌‬
‫به آنست که هر کس مجططال آن یابططد کططه مطططابق ذوق و اسططتعداد‬
‫َ‬
‫مططا‬ ‫مْرك ُط ْ‬
‫م َ‬ ‫م ن ُعَ ّ‬‫خود طریق کمال را به پیماید و مورد خطاب ]أوَل َ ْ‬
‫ر[}فططاطر‪ {37:‬گططردد و غنططائم و مالیططات‬ ‫ن ت َطذ َك ّ َ‬
‫مط ْ‬ ‫ي َت َذ َك ُّر ِفيطهِ َ‬
‫عآوری شود و بوسططیلة او بططا دشططمنان جهططاد و قتططال‬ ‫بوسیلة او جم ‌‬
‫صورت گیرد و بوجود وی راهها ایمن شود و به توسط وی از قوی‬
‫برای ضعیف داد گرفته شود تا نیکو کار به آسایش رسد و از شططر‬
‫بدکار آسودگی دست دهد بیهقی نظیر این حططدیث و شططریف را از‬
‫امیرالمرمنین روایت کرده به این عبارت که قال‪: ‬‬
‫»لیصلح الناس ال بامیر بر اوفاجر‪ ،‬قالوا هذا البر‬
‫فکیف بالفاجر؟ قال ان الفاجر یؤمن الله به السبل‬
‫و یجاهد به العدو و جیبی به الفی و یقام به الحضدود‬
‫و یحج به البیت و یعبضضدالله فضضی المسضضلم آمنضضا حضضتی‬
‫یاتیه اجله«‬
‫یکنططد مگططر امیططر و‬ ‫یفرمایططد مططردم را اصططلح نم ‌‬ ‫در جملططه م ‌‬
‫فرماندهی خواه نیکوکار باشد خواه بدکار‪ ،‬عططرض کردنططد نیکوکططار‬
‫یکند؟ فرمود‪ :‬خدا بوسیله‬ ‫معلوم است ولی بدکار چگونه اصلح م ‌‬
‫یکند و بوسیلة او جهاد بططا دشططمنان را‬ ‫همان بدکار راهها را امن م ‌‬
‫عآوری نمططوده بوجططود‬ ‫یدهد و به توسط او مالیططات را جم ‌‬ ‫صورت م ‌‬
‫یدهططد در‬ ‫تاللططه را انجططام م ‌‬
‫یکند و باو حج بی ‌‬
‫وی حدود را اقامه م ‌‬
‫حکومت همان فاجر هططم مسططلمان خططدا را در حططال امططن آسططایش‬
‫یبینید که در تمام این فقرات‬ ‫یکند تا اجلش فرا رسد‪ .‬م ‌‬ ‫عبادت م ‌‬
‫یدهد یعنططی در واقططع حکططومت از آن خططدا‬ ‫استناد فعل را به خدا م ‌‬
‫اسططت زیططرا هططر چنططد فرمانططده خططود فاسططق و فططاجر اسططت امططا‬
‫یدهططد‪ :‬عبارتسططت از امنیططت راههططا و جهططاد بططا‬ ‫فرمانهططائی کططه م ‌‬
‫تاللططه‪.‬‬
‫عآوری مالیططات و اقامططة حطدود وحططج بی ‌‬ ‫دشططمنان دیطن و جم ‌‬
‫یشططود‬ ‫تمام اینها فرمانهای الهی و احکططام دیططن اسططت کطه اجططرا م ‌‬
‫پس در حقیقت حاکم همان خدا است‪.‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪68‬‬

‫یگوینططد حططاکم و‬
‫شما را به خدا حال بططه بینیططد آن کسططانی کططه م ‌‬
‫خلیفه فقط و فقط باید امام معصططوم و منصططوص باشططد و اگططر او‬
‫نبود تمام این احکامی که فوقا ً گفتططه شططد بایططد معطططل و موقططوف‬
‫بماند تا خودش بیاید!!‬
‫چقططدر از دائره شططرع و عقططل ارج و چگططونه بططا حقیقططت اسططلم‬
‫یکنند!!‬‫دانسته یا ندانسته دشمنی م ‌‬
‫از رسول خدا‪ ‬فریقین روایت کرد‌هاند که فرموده ‪) :‬المام‬
‫الجائر خیر من الفتنة( پیشوای ستمکار بهتر از فتنططه و هططرج‬
‫و مرج است‪ ،‬و در اهمیت و عظمت آن فرمودند‪:‬‬
‫»اقرب الناس یومالقیامة الی اللضضه تعضضالی الملضضک‬
‫العادل و ابعد هم عنه الملک الظالم«‬
‫شکی نیست که پیشوای دیططن و حططاکم مسططلمین در درجططة اول‬
‫باید امام عادل معصوم و منصوص باشد و با وجود او در صورتیکه‬
‫حاضر برای حکومت شود تصدی دیگططری بططرای ایططن امططر حططرام و‬
‫بیعت با او ناقص و ناتمام اسططت‪ ،‬امططا در صططورتیکه امططام معصططوم‬
‫نبود یا بود و حاضر برای تصدی حکومت نشد این واجب بزرگ که‬
‫یشططود و‬‫دایر مدار تمام احکام الهی است از مسططلمین سططاقط نم ‌‬
‫واجب است بر مردم که لیق بر این مقام را دعوت و یاری کططرده‬
‫و به مسند حکومت بنشانند چنانکه بر شخص لیق واج اسططت کططه‬
‫قبول کرده و به انجام این مهام بپردازد زیرا قبول این مسئولیت‪،‬‬
‫واجب کفائی است که اگر ترک شططود جمیططع امططت معاقبنططد و اگططر‬
‫من به الکفایه بدان پرداخت از دیگران سططاقط ولططی اطططاعتش در‬
‫اجرای احکام الهی بر همگان واجب است‪ ،‬و مططادامیکه در اجططرای‬
‫احکام قرآن به تمشیت و اصلح امور مسلمانان است اطططاعت او‬
‫چون اطاعت خدا و رسول است بنص آیه شریفه ‪:‬‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫ذي َ‬ ‫َ‬
‫سططو َ‬
‫ل‬ ‫طيعُططوا الّر ُ‬ ‫ه وَأ ِ‬‫طيعُططوا الل ط َ‬ ‫من ُططوا أ ِ‬ ‫نآ َ‬ ‫]َيا أي َّها ال ّ ِ َ‬
‫يٍء فَُرّدوه ُ إ َِلى‬ ‫َ‬ ‫ُ‬
‫ش ْ‬‫م ِفي َ‬ ‫ن ت ََناَزع ْت ُ ْ‬ ‫م فَإ ِ ْ‬ ‫من ْك ُ ْ‬
‫مر ِ ِ‬ ‫وَأوِلي ال ْ‬
‫ر‬ ‫ن ِبطاللهِ َوالَيطوْم ِ ال َ ِ‬
‫خط ِ‬ ‫مُنطو َ‬ ‫م ت ُؤ ْ ِ‬‫ن ك ُن ْت ُط ْ‬
‫ل إِ ْ‬ ‫سو ِ‬ ‫اللهِ َوالّر ُ‬
‫ل [ }النساء‪{59:‬‬
‫ْ‬
‫ن ت َأِوي ً‬ ‫َ‬ ‫ذ َل ِ َ‬
‫س ُ‬ ‫ح َ‬ ‫خي ٌْر وَأ ْ‬
‫ك َ‬
‫»اى مؤمنان‪ ،‬از خداوند اطاعت كنيد و از رسطول ]او[ و صطاحبان‬
‫امرتان ]هم[ اطاعت كنيد هر گاه در چيزى اختلف كرديد‪ ،‬اگر به‬
‫‪69‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫خدا و روز قيامت ايمان داريد‪ ،‬آن را به خدا و رسول بازگردانيططد‪.‬‬


‫اين بهتر و نيك انجامتر است«‬

‫و بمضمون و نصططوص احططادیثی کططه قبل گذشططت و احططادیثی کططه‬


‫خواهد آمد انشاءالله‪.‬‬
‫اینک که سططخن از ایططن آیططه شططریفه بططه میططان آمططد خطوب اسططت‬
‫توضیحاتی دربارة شبهاتی که به معنای اولططی المرالقططاء شططده در‬
‫این مختصر بقدر مقدور بعرض خوانندگان برسانیم‪.‬‬
‫یالمططر در ایططن آیططة شططریفة حططاکم و‬ ‫در اینکه مراد از کلمططة اول ‌‬
‫فرمانرواست جامع نظر فریقین است زیرا هر چند اهل سططنت در‬
‫آن دچار تشویش و اضطراب شده گاهی مراد ازآن را اهل حططل و‬
‫هاند اما اکثرا ً آنططرا دربططارة‬
‫هاند و زمانی به علما تعبیر کرد ‌‬ ‫عقدگرفت ‌‬
‫یکنند‪ ،‬و اما شطیعه آنطرا مخصططوص ائمططة‬ ‫سلطین و خلفا تفسیر م ‌‬
‫یدانند‪.‬‬
‫معصومین م ‌‬
‫یالمططر کططه همططان‬ ‫در حالیکه حقیقت این است کططه اطططاعت اول ‌‬
‫حکام و فرمانروایانند مادامی که در مجرای دیططن و اجططرای احکططام‬
‫خدا است واجب بططوده و تططالی اطططاعت خططدا رسططول اسططت و ایططن‬
‫معنی صرف ‌نظر از صدها آیات و روایات دیگر از خود همیططن آیططه‬
‫یشود زیرا پروردگار عالم اول امر بططه اطططاعت خططود و‬ ‫استنباط م ‌‬
‫یکنططد و‬‫یالمططر م ‌‬ ‫بعططد بططه اطططاعت رسططول آنگططاه بططه اطططاعت اول ‌‬
‫پرواضح است که معنططای ایططن جملططه آن نخواهططد بططود کططه اطططاعت‬
‫معاویه و یزید در کشططتن بنططاحق اولیططای خططدا ومسططلمین و هططدم و‬
‫هتک نوامیس دین واجب است!‬
‫یالمططر‪،‬‬ ‫یبیننططد در صططدر آیططة اطططاعت اول ‌‬ ‫یدانم آنطانکه م ‌‬ ‫من نم ‌‬
‫اطاعت خدا و رسول قید شده‬
‫یالمططر اطططاعت مطلططق‬ ‫یگوینططد مططراد از اطططاعت اول ‌‬ ‫چگططونه م ‌‬
‫بدون قید و شرط است حططتی کشططتن بنططدگان خططدا و اسططیرنمودن‬
‫بکططردن خانططة خططدا و از ایططن قبیططل!! اینططان‬ ‫اهل بیت پیغمبر و خرا ‌‬
‫مگر کور یا از عقل و دانش مهجورند که خدا در صدر آیه اطططاعت‬
‫خود را شرط نموده آنگاه اطاعت رسول را قید کرده سپس امططر‬
‫یکنططد!‪ .‬ایططن گططونه اسططتدلل ک اطططاعت‬ ‫یالمططر م ‌‬‫بططه اطططاعت اول ‌‬
‫یالمر درهر چیزی واجب است هر چند کشتن فرزند پیغمططبر و‬ ‫اول ‌‬
‫اسیری ذراری آن سرور باشد مثل اینست کططه پادشططاهی اطططاعت‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪70‬‬

‫خود را یادآور شود وگوید مثل از نخسططت وزیططر مططن و فرمانططدهان‬


‫سپاه نیططز اطططاعت کنیططد آنگططاه یکططی از آن فرمانططدهان بططه کشططتن‬
‫فرزندان آن پادشاه و هتک نططاموس وی و خرابططی خانططة او فرمططان‬
‫دهد و مردم از او اطاعت کنند و فرزنططدان شططاه را کشططته و حططرم‬
‫هاش را خراب کنند و حجتشان ایططن‬ ‫سرای او را اسیر گرفته و خان ‌‬
‫توزیر مططرا و فرمانططدهان سططپاه را‬‫باشد که تو گفتی مططرا و نخس ط ‌‬
‫اطاعت کنید و ما بهموجب این امر چنین کاری کردیم‪ .‬آیا هرگز از‬
‫های‬‫ایشان چنین عذری پطذیرفته خواهطد شطد؟‪ .‬و عقطل هیطچ دیطوان ‌‬
‫یکند؟!‬
‫چنین استنباطی م ‌‬
‫این در صورتی است که هیچ قید و شرطی جز اطاعت خططود را‬
‫در صدر فرمان نیاورد حال اگر قیدهای دیگر باشد در آن وقت چه‬
‫یگویند؟!‬ ‫م ‌‬
‫در حالیکه چنانکه گفتیم اندک دقت به همین آیه شریفه مطلططب‬
‫یکنططد کططه‬
‫یغططرض معلططوم و روشططن م ‌‬ ‫را بر طالب حق و منصف ب ‌‬
‫اطاعت حاکم و ولی امر و خلیفه که همططان از افططراد اولططی المططر‬
‫است در سایة اطاعت خدا و رسول و در حططدود آن اسططت‪ ،‬بعلوه‬
‫صدها ایات و روایططاتی کططه در عططدم اطططاعت کسططانیکه اطاعتشططان‬
‫خلف اطاعت خدا و رسول نازل و وارد شده‬
‫از آن جمله آیطه شطریفه ‪ 150‬و ‪ 151‬سطوره شطعراء اسطت کطه‬
‫صریحا ً م ‌‬
‫یفرماید ‪:‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬‫‪ ‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪   ‬‬
‫)الشعراء ‪(152-151 :‬‬

‫»و از فرمان اسرافكاران اطاعت مكنيد )‪ (151‬كسانى كه در‬


‫اين سرزمين فساد مىكنند و اصلح نمىكنند«‬

‫یفرماید‪:‬‬
‫و آیه شریفه ‪ 28‬از سوره کهف است که م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪71‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)الکهف ‪(28 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫»و از كسانى كه قلبشان را از يططاد خططود غافططل سططاختيم اطططاعت‬
‫مكططن! همانهططا كططه از هططواى نفططس پيططروى كردنططد‪ ،‬و كارهايشططان‬
‫افراطى است«‬
‫یفرماید ‪:‬‬
‫و آیه ‪ 24‬از سور هل اتی که م ‌‬
‫مططططططا أ َوْ ك َفُططططططوًرا[‬ ‫من ْهطططططط َ‬
‫م آث ِ ً‬
‫ْ‬ ‫]وََل ت ُط ِططططططعْ ِ ُ‬
‫}النسان‪{24:‬‬
‫»و از هيچ گنهكار يا كافرى از آنان اطاعت مكن«‬

‫یفرماید‪:‬‬
‫و آیه ‪ 10‬از سوره القلم است که م ‌‬
‫‪ ‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫)القلم ‪(13-10 :‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬

‫»و از هيططچ سططوگند خططوار بيمقططدارى اطططاعت مكططن )‪ (10‬و از‬


‫]هيچ[ عيب جوى رهسپار سططخن چينططى )‪ (11‬دريططغ دارنططده مططال‪،‬‬
‫تجاوزگر گناهكار)‪ (12‬از ]هيچ[ سخت روى‪ .‬بعد از اين ]همططه از‬
‫هيچ[ بى اصل و نسب«‬

‫که در تمام این آیات شططریفه از اطططاعت کسططانیکه مخططالفت بططا‬


‫هانططد بلکططه بططه‬
‫ینماینططد و در زمیططن بططه فسططاد پرداخت ‌‬
‫احکام الهی م ‌‬
‫یکوشططند و تططابع هططوای خودنططد‪ ،‬نهططی فرمططوده و از‬ ‫اصططلح آن نم ‌‬
‫یدارد‪ .‬آیطا بططا ایطن کیفیططت بطاز هططم‬‫فرمططانبرداری از آنهططا برحطذر م ‌‬
‫یالمر بدون قید و شرط است؟!‬ ‫یتوان گفت اطاعت اول ‌‬ ‫م ‌‬
‫یالمر تفسیر شده‬ ‫از آن طرف در احادیث و تفاسیر شیعه‪ ،‬اول ‌‬
‫به ائمه معصططومین سططلم الططه علیهططم اجمعیططن‪ ،‬شططکی نیسططت کطه‬
‫مصداق کامل و اکمل ایططن آیططه وجططود مقدسططة ایشططان اسططت و بططا‬
‫وجود ایشان تصدی امر حکومت بر دیگران حرام است امططا اینکططه‬
‫منحصرا ً ایشانند و لغیرهم ‪:‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪72‬‬

‫هاند اینست‪ :‬اول – اطاعت اولططوالمر بططدون قیططد‬ ‫دلیلی که آورد ‌‬


‫ذکر شده و پرواضططح اسططت کطه اطططاعت غیططر معصططوم بططدون قیططد‬
‫صحیح نیست‪.‬‬
‫یالمر چنططانکه گفتططه شططد بططدون‬ ‫جواب آن است که اطاعت اول ‌‬
‫یالمر‬ ‫یدهد اطاعت اول ‌‬ ‫قید نیست بلکه چنانکه صدر آیه گواهی م ‌‬
‫با رعایت اطیعوالله و در سایة اطاعت خططدا اسططت و اگططر مقصططود‬
‫یمططورد بططود ثانی طا ً در‬
‫اطاعت معصوم بود قید اطیعوالله در اینجططا ب ‌‬
‫بسططیاری از مططوارد امططر بططه چیططزی بططدون قیططد شططده و حططال اینکططه‬
‫یدانیم از خارج قید داشته و دارد‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫عکننططده انشططاءالله دنبططال‬ ‫و ما این بحث را بططه طططور کططافی و قان ‌‬
‫یالمططر بططدون قیططد و شططرط‬ ‫یکنیم تا ثابت شود کططه اطططاعت اول ‌‬ ‫م ‌‬
‫نیست و اگر منحصر بائمه معصومین بود احتیططاج بططه ایططن قیططودات‬
‫نداشت علوه بر تالی فاسدهای دیگر که فعل در اینجا مجال شرح‬
‫آن نیست‪.‬‬
‫یالمر‬ ‫هاند که احادیث وارده دللت دارد که مراد از اول ‌‬ ‫ثانیا ً گفت ‌‬
‫یشود که احادیثی که در ایططن‬ ‫ناند در جواب گفته م ‌‬ ‫فقط معصومی ‌‬
‫باب وارد شده مطابق آنچه در تفسیر البرهططان اسططت ص ‪ 381‬تططا‬
‫‪ 387‬جلد اول چططاپ جدیططد در حططدود سططی و دو حططدیث اسططت کططه‬
‫های از آنها اصل مربوط به این آیه نیست مانند حططدیث سططوم و‬ ‫پار ‌‬
‫یرسططاند‬ ‫یالمطر را م ‌‬‫های از آنهطا اططاعت اول ‌‬ ‫پنجم و یازدهم و پطار ‌‬
‫بدون مقیدنمودن بائمه معصومین مانند حدیث هشططتم و چهططاردهم‬
‫های از آنها مکرر است مانند حططدیث‬ ‫و پانزدهم و سی و دوم‪ ،‬و پار ‌‬
‫هفتم و ‪ 13‬و بیست و هفتم و چهططارم و نهططم و ششططم و بیسططت و‬
‫هبودن‬ ‫های از آنها محرمططان ‌‬ ‫پنجم و دوازدهم و بیست و هشتم‪ ،‬و پار ‌‬
‫یرسططاند ماننططد حططدیث هفتططم و بیسططت و دوم و‬ ‫تفسططیر آیططه را م ‌‬
‫یگوید از جابر بططن عبططدالله‬ ‫مخصوصا ً حدیث اول که جابر جعفی م ‌‬
‫انصاری پرسیدم از معنای آیططه کططه چنیططن و چنططان گفططت و در آخططر‬
‫جابر گفت رسول خدا فرمود )هذا مکنططون سططر اللططه و مخططزون‬
‫علمه فاکتمه ال عططن اهلططه( و پرواضططح اسططت کططه اگططر اطططاعت‬
‫یالمر منحصر به دستة خاصی بططود بایططد رسططول خططدا آن را در‬ ‫اول ‌‬
‫ملء عام بیان نماید نه اینکه جابر را دستور دهد کططه آن را مکتططوم‬
‫‪73‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫دارد زیرا آن از مکنططون سططر الهططی و مخططزون علططم اوسططت! پططس‬


‫هاند چیست؟‬ ‫یالمر مأمور شد ‌‬ ‫تکلیف مردمی که باطاعت اول ‌‬
‫یفرمایططد ‪:‬‬ ‫کسانیکه خدا بدین صراحت امر به اطاعت ایشان م ‌‬
‫آیا باید آن قدر مخفی باشند که حتی رسططول خططدا آن را فقططط بططه‬
‫جابر گفته باشد و به او هم دستور داده باشططد کططه ایططن مطلططب را‬
‫یالمططر‬ ‫مخفی دار و کتمان کن!!؟ پس چنانکه گفططتیم اطططاعت اول ‌‬
‫ً‬
‫انحصار بوجود مقدسة معصومین ندارد و چنین کسانی حتمططا بایططد‬
‫مالمر باشند و دستة خاصططی کططه‬ ‫در میان مسلمین شناخته و معلو ‌‬
‫منحصر به زمططان معططدودی باشططند نیسططتند بلکططه همططان حاکمططان و‬
‫فرمانداران منتخب از جانب مردم هستند که مطیع خدا و رسطول‬
‫یباشند و توضیح این مطلب بعدا ً خواهد آمد‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫ً‬
‫و اگر در اخبار و آثار وارده فرضا معنای انحصار دهططد بططاز آن را‬
‫یبرد و فقط قاعده جری و اولویت‬ ‫از عمومیت و اطلق بیرون نم ‌‬
‫را باید جاری ساخت زیرا در تفسططیر بسططیاری از آیططات‪ ،‬ایططن قبیططل‬
‫هانططد کططه اگططر مططا آن را قبططول‬ ‫مطالب را آورده و بدان انحصار داد ‌‬
‫نمائیم باید بگوئیم العیاذ بالله قرآن یک کتاب مخصوصی است که‬
‫برای طایفة مخصوصی در زمان خاصی آمده و به مططردم و ازمنططه‬
‫ه‬
‫ن اللط َ‬ ‫و اعصار دیگر کاری نططدارد!! مثل در تفسططیر آیططه شططریفه ]إ ِ ّ‬
‫ت إ ِل َططى أ َهْل ِهَططا[ )النسططاء ‪ (58‬کططه عططال ‌‬ ‫َ‬ ‫يأ ْمرك ُ َ‬
‫یترین‬ ‫ماَنا ِ‬ ‫ن ت ُؤَ ّ‬
‫دوا ال َ‬ ‫مأ ْ‬‫َ ُ ُ ْ‬
‫دستور اسلمی و بهترین احکام اخلقی و اجتمطاعی اسطت و البتطه‬
‫شامل کافة مردم جهان است و هر انسانی باید این حکم مقططدس‬
‫را اجرا و امانت را به اهل آن بسپارد ولی در همین تفسیر برهططان‬
‫در ص ‪ 380‬جلد اول ‪ 15‬حدیث در تفسیر این آیططه آورده کططه آنططرا‬
‫یکند به این که امامی امانت امامت را بططه امططام بعططد از‬ ‫منحصر م ‌‬
‫خود بسپارد!! خوب اگر ما بگوئیم معنای آیه همین اسططت و بططس!‬
‫اول – آیه را از عمومیت و اطلق خارج کرده و قرآن شریف را از‬
‫هایططم‬
‫اینکه برای هدایت ورهبری عموم جهانیططان اسططت بیططرون برد ‌‬
‫زیرا دستورات آن شامل و ناظر به طایفة خاصی است و بس!‬
‫ثانیا – ادای امانت را باید امام انجام دهد و بططه دیگططران مربططوط‬
‫نیست!!‬
‫ثانیا ً – خواندن و دانستن چنین آیاتی هم لزم نیست زیرا امططری‬
‫که انجام آن مربوط به کس دیگراست به مططن و شططما چططه کططه در‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪74‬‬

‫یخوانططد و خططودش‬ ‫آن درباره آن مطالعه ودقت کنیم خططود امططام م ‌‬


‫یکند!!‬‫هم عمل م ‌‬
‫علوه بر این در اکثر اخبار کلماتی از قبیل ناس‪ ،‬والذین آمنططوا‪،‬‬
‫و مؤمن‪ ،‬و امطت‪ ،‬و بطاب‪ ،‬و حططتی بعوضططه و ذبطاب! بامططام تفسطیر‬
‫شده اگر ما تفسیر این کلمات را منحصرا ً به امام معصوم بططدانیم‬
‫یافتطد و یطک کتطاب‬ ‫در آن صورت قرآن به کلطی از جنبطه عملططی م ‌‬
‫یشود که در پیرامون افراد معدودی آنهم به طور مبهم‬ ‫داستانی م ‌‬
‫م ترسططو و جبططونی چنیططن اثططری بططاقی‬ ‫و کنایه اسططت کططه از هیططچ آد ‌‬
‫یماند چه رسد به خدای قادر قاهر مالک و خالق تمام اشططیاء و‬ ‫نم ‌‬
‫یآورد کططه هیططچ‬ ‫همچنیططن مسططأله بعثططت را بططه صططورت زشططتی درم ‌‬
‫یدهد و کفططری بططدین صططراحت را‬ ‫مسططلمان عططاقلی بططدان رضططانم ‌‬
‫یپذیرد‪.‬‬‫نم ‌‬
‫پس مطلب همان است که ما گفتیم که در این قبیل آیات فططرد‬
‫یباشند نه اینکه منحصر به ایشططان‬ ‫اکمل و اولی ائمه معصومین م ‌‬
‫باشد و لغیر‪.‬‬
‫یالمططر کسططانیند کططه متصططدی امططر‬ ‫اما دلیل راجع بططه اینکططه اول ‌‬
‫حکططومت یطا سططلطنت یططا وزارت یطا از طططرف دولتنططد و ایططن بحططث‬
‫محتاج چند مقدمه است‪.‬‬
‫اول ‪ :‬اینکه به بططبینیم امططر کططه صططاحبان آن مططورد اطاعتنططد چططه‬
‫م‬ ‫یفرمایططد‪] :‬وَ َ‬
‫شططاوِْرهُ ْ‬ ‫یباشد؟ با مراجعه به قططرآن کریططم کططه م ‌‬ ‫م ‌‬
‫م[‬ ‫م ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫شططوَرى ب َي ْن َهُ ط ْ‬ ‫مُرهُ ْ‬ ‫ر[ )سططورة آل عمططران ‪ ] (159‬وَأ ْ‬ ‫م ِ‬
‫ِفي ال ْ‬
‫ه‬
‫ضى اللطط ُ‬ ‫من َةٍ إ َِذا قَ َ‬‫مؤ ْ ِ‬ ‫ن وََل ُ‬ ‫م ٍ‬‫مؤ ْ ِ‬
‫ن لِ ُ‬
‫كا َ‬‫ما َ‬‫)سورة الشورى ‪] (38‬وَ َ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫ن يَ ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫م[ }الحططزاب‪:‬‬ ‫مرِه ِ ط ْ‬ ‫نأ ْ‬ ‫مط ْ‬‫خي ََرة ُ ِ‬‫م ال ِ‬‫ن لهُ ُ‬ ‫كو َ‬ ‫سول ُُه أْمًرا أ ْ‬
‫وََر ُ‬
‫‪{36‬‬
‫»و هيچ مرد و زن مؤمنى را نرسد كه چططون خداونططد و رسططولش كططارى را‬
‫مقرر نمايند‪ ،‬آنكه خود در كارشان اختيار داشته باشند‪ .‬و كسى كه از خداوند‬
‫و رسول او نافرمانى كند‪« ،‬‬

‫تمام این آیات در مورد حکططومت و جهطاد و بططالخره موضططوعات‬


‫یالمططر بططه صططاحبان و متصططدیان‬
‫سیاسی و اجتماعی است که اول ‌‬
‫یشود پس اطلق آن منحصرا ً بائمه معصططومین‬ ‫این امور اطلق م ‌‬
‫در صططورتیکه اکططثر ایشططان متصططدی امططر حکططومت و جهططاد و حططتی‬
‫سرایا نبودند خالی از اشکال نیست‪.‬‬
‫‪75‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫ثانیا ً ‪ :‬در ذیل آیه‪ ،‬قضیه تنازع اسططت و پططس از امططر بططه طططاعت‬
‫هانطد‬
‫یفرمایند )و ان تنازعتم فی شططیء( هطر چنطد گفت ‌‬‫یالمر م ‌‬ ‫اول ‌‬
‫که )تنازعتم فی شی( بطور اطلق گفته شططده پططس شططامل تمططام‬
‫امور شرعی است لکن با مراجعه به آیاتی که در امر تنازع اسططت‬
‫یفرماید ‪:‬‬
‫مثل آیه ‪ 152‬سوره آل عمران که م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)آل عمران ‪(152 :‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫و در آیه ‪ 43‬سوره النفال که م ‌‬
‫‪  ‬‬
‫)النعام ‪(43 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫موضوع تنازع درامططر جهططاد و قتطال اسططت چنطانکه در آیططه اولططی‬
‫موضوع مخالفت و تنازع مسلمین در جنگ احد با عبدالله بن جبیر‬
‫است که با اینکه پیمغمبر دستور داده بود که مسلمانانی که تحططت‬
‫قیادت و فرماندهی عبدالله بن جبیرند از محل خود حرکت نکننططد‪،‬‬
‫معططذلک همینکططه دیدنططد کفططار قریططش فططرار کردنططد خواسططتند بططه‬
‫عآوری غنائم بپردازند هر چند عبدالله فرمانططدة آنهططا آنططان را از‬ ‫جم ‌‬
‫تخلیة مراکز خود منع نمططود نشططنیده بططا او بططه منططازعه پرداختنططد و‬
‫گفتند که نهی پیغمبر برای زمانی بود که قریش فرار نکرده بودند‬
‫هاند دیگر موضططوعی نططدارد و صططلح دیططد‬ ‫و اکنون که آنها فرار کرد ‌‬
‫یگفت دشمن در کمیططن اسططت و ممکططن اسططت‬ ‫عبدالله جبیر که م ‌‬
‫حادثه ای رخ دهد بالخره کططار تنططازع بططه جططائی کشططیدکه مخططالفت‬
‫عبدالله را کردند و به جمع غنایم پرداختند و سرانجام دچطار حملططه‬
‫خالد بن ولید که در کمین آنها بود گردیدند و بسیاری از آنان شهید‬
‫شدند و بقیه رو به فرار گذاشتند و موجب وهن و شکست لشططگر‬
‫مسططلمانان شططدند پططس یکططی از مططوارد آیططه شططریفه آن اسططت کططه‬
‫یالمططر کنیططد و از تحططت فرمططان فرمانططدة خططود خططارج‬ ‫اطططاعت اول ‌‬
‫نشوید‪ .‬همچنین آیه دوم که موضططوع تنططازع امططر در خصططوص امططر‬
‫جهاد در جنگ بدر است‪.‬‬
‫و اگر مراجعه به کلمه امر کططه در آیططات متعططدده قططرآن شططریف‬
‫است بنمائیم خواهیم دید که اکثر مربوط به حکومت و سلطنت و‬
‫امور سیاسی و اجتماعی است مانند‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪76‬‬

‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)یونس ‪(72 :‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)یوسف ‪(102 :‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬
‫)الشعراء ‪(102 :‬‬ ‫‪‬‬
‫و حتی آیاتیکه در صفات باری ‌تعالی است تمططام آنهططا بططه معنططی‬
‫یالمطر بطه‬ ‫حکومت و سطلطنت و امثطال آن اسطت پطس اطلق اول ‌‬
‫یتر از اهل حططل و عقططد و امثططال آن‬ ‫صاحبان فرمان و حکومت اول ‌‬
‫است‪.‬‬
‫و واقعا جای تعجطب اسطت کطه دانشطمندی ماننطد فخطر رازی در‬ ‫ً‬
‫یالمطر را بعلمطا‬ ‫تفسیر این آیه دچطار انحطراف شطده بطه اینکطه اول ‌‬
‫ه اسططت از آن حجیططت قیططاس و اجمططاع را‬ ‫تفسططیر کططرده و خواسططت ‌‬
‫استنتاج کند و با این خیال غلط به تفصیل پرداختططه و چنططدین ورق‬
‫سیاه کرده است!!‬
‫یالمططر بسططلطین و فرمانططدهان‬ ‫اشکالتی که برتفسیر کلمة اول ‌‬
‫شده است ‪:‬‬
‫اشکال اول – اطاعت اولی المر بطور اطلق واجب شده پططس‬
‫اگر مراد از آن سلطین و حکام باشند اطاعت سلطین جور چون‬
‫یشود!؟‬ ‫یزید و معایه و چنگیز و تیمور هم واجب م ‌‬
‫یالمططر‬ ‫ج– در این باره توضیح دادیططم کططه در صططدر آیططة خططدا اول ‌‬
‫باطاعت خود و سپس باطاعت رسول و در ثالث امر بططه اطططاعت‬
‫ینمایططد و پرواضططح اسططت کططه هططر امططری کططه منططافی‬ ‫یالمططر م ‌‬
‫اول ‌‬
‫یشططود زیطرا‬ ‫اطاعت خدا و رسول باشد اجرایش واجطب و لزم نم ‌‬
‫چنین امری تناقض است و از خطدای حکیططم در قططرآن کریططم چنیطن‬
‫یالمر در سایه و دنباله اطططاعت‬ ‫کاری قبیح است پس اطاعت اول ‌‬
‫خدا و رسول است‪.‬‬
‫یالمر به هیچ قیططد و شططرطی‬ ‫هاند اطاعت اول ‌‬ ‫اشکال دوم – گفت ‌‬
‫مارزشططتر از آن‪ ،‬هططر جططا بططه‬ ‫مقید نشده با اینکه خططدا در امططوری ک ‌‬
‫‪77‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫یرفتططه بططرای احططتراز از آن‬ ‫چیزی امر کرده اگر احتمال خطططائی م ‌‬
‫دا َ‬
‫ك‬ ‫جاهَ َ‬
‫سًنا وَِإن َ‬
‫ح ْ‬
‫وال ِد َي ْهِ ُ‬‫ن بِ َ‬
‫سا َ‬‫لن َ‬‫صي َْنا ا ْ ِ‬
‫قیدی آورده مانند‪} :‬وَوَ ّ‬
‫ما{ )سورة العنكبططوت‬ ‫م فَل ت ُط ِعْهُ َ‬‫َ‬ ‫عل ٌ‬‫ْ‬ ‫ك ب ِهِ ِ‬ ‫س لَ َ‬
‫ما ل َي ْ َ‬ ‫شر ِ َ‬
‫ك ِبي َ‬ ‫ل ِت ُ ْ‬
‫‪(8‬‬
‫»و انسان را نسبت به پدر و مادرش به نيك ]رفتارى[ فرمان داديم‪ .‬و اگر‬
‫بخواهند تو را وا دارند تا چيزى را كه به ]حقيقت[ آن دانشى نططدارى‪ ،‬بططه مططن‬
‫شرك آورى‪ ،‬از آنان اطاعت‪ ،‬مكن«‬

‫پس اطاعت مطلقة بدون قید برای غیر معصوم جایز نیست‪.‬‬
‫جواب اینست کططه‪ :‬اول ً در آیططات قططرآن بسططیاری از امططور بطططور‬
‫اطلق است و قید آن به قرینه است مانند آیة شططریفة ‪ 59‬سططوره‬
‫هود‪:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)هود ‪(59 :‬‬ ‫‪ ‬‬

‫»و اين ]سر گذشت قوم[ عاد اسططت كططه آيططات پروردگارشططان را‬
‫انكار كردند و از فرستادگانش نافرمططانى كردنططد و از فرمططان هططر‬
‫سركش ستيزهجويى پيروى كردند«‬

‫یفرماید قوم هود پیروی فرمان هططر‬ ‫که در آن به طور اطلق م ‌‬


‫جبار عنیدی کردند و حطال اینکططه تمططام جبططاران عططالم در آن نقطططه‬
‫نبودند و آنان نیز اطاعت هر جباری نکردند بلکه بططه قرینططه معلططوم‬
‫است که فقط اطاعت چند نفراز جباران قوم خود را کردند‪.‬‬
‫ثانیا ً – درهمان امر به احسططان بوالططدین کططه م ‌‬
‫یگوینططد بلفاصططله‬
‫قید آورده مطلب چنیططن نیسططت بلکططه در بیططش از هفططت مططورد در‬
‫آیات قرآن امر به احسان والدین نموده بدون هیچ قیططد و شططرطی‬
‫مانند آیة ‪ 77‬سوره بقره و آیة ‪ 40‬سوره النساء و آیة ‪ 152‬سوره‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪78‬‬

‫النعام و آیة ‪ 24‬سوره السراء و آیة ‪ 14‬سوره احقططاف و غیططر آن‬


‫قالذکر‪.‬‬‫و فقط در یک مورد قید زده مانند آیة فو ‌‬
‫ثالثا ً – در بسیاری از آیات قرآن مجید است که پروردگططار عططالم‬
‫امر به چیزی نموده بدون قید ولی قید آن را در آیططات دیگططر آورده‬
‫مانند این آیات شریفه‬
‫م[ }النور‪{32:‬‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫من ْك ْ‬
‫مى ِ‬
‫حوا الَيا َ‬
‫امر بدون قید ]وَأن ْك ِ ُ‬
‫قید آن –‬
‫كطط َ َ‬ ‫]وََل ت َن ْك ِ ُ‬
‫سططاِء[‬
‫ن الن ّ َ‬
‫مطط َ‬ ‫ح آَبططاؤ ُك ُ ْ‬
‫م ِ‬ ‫مططا ن َ َ‬
‫حططوا َ‬
‫}النساء‪{22:‬‬
‫امر بدون قید‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫)البقره ‪(168 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫قیدآن‬
‫ر[‬
‫زي ط ِ‬
‫خن ْ ِ‬
‫م ال ِ‬ ‫م وَل َ ْ‬
‫حط َ‬ ‫ة َوالد ّ َ‬
‫مي ْت َ َ‬ ‫م ع َل َي ْك ُ ُ‬
‫م ال َ‬ ‫حّر َ‬
‫ما َ‬
‫]إ ِن ّ َ‬
‫)المائده ‪(40 :‬‬
‫امر بدون قید‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫)النساء ‪(2 :‬‬ ‫‪   ‬‬
‫قید آن‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫)النساء ‪(6 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫امر بدون قید‬
‫‪79‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫‪   ‬‬


‫‪)  ‬المنافقون ‪10 :‬‬
‫– البقره ‪(255 :‬‬
‫قید آن‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)الفرقان ‪(67 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫رابعا ً – آیاتی هست که در ان امر باطلق شططده ولططی از قططرائن‬
‫یدانیططم مقصططود اطلق نیسططت مثل در آیططة‬
‫خارجی از آیات دیگر م ‌‬
‫یفرماید ‪:‬‬
‫شریفه ‪ 120‬سوره التوبه م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫)التوبه ‪(119 :‬‬
‫به طور اطلق امر فرموده که با راسطتگویان باشططید مقصططود از‬
‫تگویان دستة مخصوصی است که در آیات دیگر وصططف آنهططا‬ ‫راس ‌‬
‫شده مانند ایه ‪ 72‬سوره البقره‬
‫َ‬
‫ق‬‫شطططرِ ِ‬‫م ْ‬ ‫ل ال َ‬ ‫جطططوهَك ُ ْ‬
‫م قِب َططط َ‬ ‫ن ت ُوَل ّطططوا وُ ُ‬‫س الب ِطططّر أ ْ‬‫]ل َي ْططط َ‬
‫ر‬ ‫ن ب ِططاللهِ َوالي َطوْم ِ ال َ ِ‬ ‫والمغْرب ول َك ِطن البطر مط َ‬
‫خط ِ‬ ‫مط َ‬
‫نآ َ‬ ‫ّ ِ ّ َ ْ‬ ‫َ َ ِ ِ َ‬
‫}البقططرة‪:‬‬ ‫ن[‬ ‫مَلئ ِك َةِ َوالك َِتا ِ‬
‫ب َوالن ّب ِّيي َ‬ ‫َوال َ‬
‫‪{177‬‬
‫یفرماید ‪:‬‬
‫تا آنجا که م ‌‬
‫ن[‬
‫قططو َ‬
‫مت ّ ُ‬
‫م ال ُ‬
‫هطط ُ‬ ‫صططد َُقوا وَُأول َئ ِ َ‬
‫ك ُ‬ ‫ن َ‬
‫ذي َ‬ ‫]ُأول َئ ِ َ‬
‫ك اّلطط ِ‬
‫}البقرة‪{177:‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪80‬‬

‫‪ ‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)البقره ‪– 72 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫حجرات ‪(15 :‬‬
‫یا آیة ‪ 25‬سوره الحزاب‬
‫‪  ‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫)احزاب ‪:‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪(35‬‬
‫یا‬
‫‪  ‬‬
‫‪:‬‬ ‫‪) ‬احزاب‬
‫‪(23‬‬
‫پططس اگططر امططر بططه بططودن یططا راسططتگویان کططرده مقصططود بططا ایططن‬
‫اشططخاص اسططت نططه مطلططق راسططتگویان! ماننططد راسططتگوی آیططة‬
‫ن[‬
‫صططاد ِِقي َ‬
‫ن ال ّ‬ ‫ه لَ ِ‬
‫مط َ‬ ‫ت ب ِططاللهِ إ ِن ّط ُ‬ ‫م أ َْرب َطعُ َ‬
‫ش طَهاَدا ٍ‬ ‫ح طد ِه ِ ْ‬
‫َ‬ ‫]فَ َ‬
‫ش طَهاد َة ُ أ َ‬
‫}النور‪ {6:‬بدیهی است چنین راستگوئی لزم نیست واجد تمام‬
‫ن‬
‫م إِ ْ‬‫هاُتوا ب ُْرهَططان َك ُ ْ‬
‫ل َ‬ ‫آن صفات باشد یا راستگوی آیه شریفه ]قُ ْ‬
‫ن[ }البقرة‪ {111:‬پس همین طور که در این آیططه‬ ‫صاد ِِقي َ‬
‫م َ‬ ‫ك ُن ْت ُ ْ‬
‫امر ببودن با راستگویان بطور اطلق شده و قید آن در آیات دیگر‬
‫یالمر در ایططن آیططه بططه طططور‬ ‫است ممکن است امر به اطاعت اول ‌‬
‫ّ‬ ‫َ‬
‫ن‬‫ذي َ‬
‫ن[]الطط ِ‬ ‫سططرِِفي َ‬ ‫م ْ‬‫مططَر ال ُ‬ ‫اطلق و قیططد آن آیططات]وََل ت ُ ِ‬
‫طيُعططوا أ ْ‬
‫َ‬
‫ن[ }الشعراء‪ {152/151:‬و آیة‬ ‫حو َ‬ ‫ض وََل ي ُ ْ‬
‫صل ِ ُ‬ ‫ن ِفي الْر ِ‬ ‫دو َ‬
‫س ُ‬‫ف ِ‬ ‫يُ ْ‬
‫‪81‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫ن ذ ِك ْرِن َططا َوات ّب َطعَ هَط َ‬


‫واهُ[‬ ‫ه ع َط ْ‬ ‫ن أ َغ ْ َ‬
‫فل ْن َططا قَل ْب َط ُ‬ ‫شریفه]وََل ت ُط ِعْ َ‬
‫مط ْ‬
‫}الكهف‪ {28:‬و غیره باشد‪.‬‬
‫خامسا ً – خوشبختاه در خود آیة سه قید بططزرگ اسططت کططه اصططل‬
‫جائی برای این گونه شبهات واهیه باقی نگذاشططته اسططت اینططک آن‬
‫سه قید ‪:‬‬
‫قید اول – چنانکه فوقا ً گفتیم قید اطاعت خدا و رسططول اسططت‪،‬‬
‫یتوان اطاعت کططرد کططه در درجططه اول درآن‬ ‫یالمری را م ‌‬‫پس اول ‌‬
‫امر خدا و بعططد رسططولش اطططاعت شططده باشططد و فضططل و اولططویت‬
‫اطاعت خدا و رسول هم عقل و هم بططر حسططب ترتیططب آیططه بسططی‬
‫واضح است‪.‬‬
‫یالمر مقید به )منکم( است‪.‬‬ ‫قید دوم – کلمه اول ‌‬
‫یالمر از خود شما! و چون آیة مصدر بططه خطططاب )یا‬ ‫یعنی اول ‌‬
‫یباشططد پططس معنططی آن چنیططن اسططت کططه‬‫ایها الذین آمنوا( م ‌‬
‫یالمری که از مؤمنین باشططد و توصططیف مططؤمنین هططم در آیططات‬ ‫اول ‌‬
‫دیگر روشن است‪.‬‬
‫ت قُل ُططوب ُهُ ْ‬
‫م‬ ‫جل َط ْ‬ ‫ه وَ ِ‬ ‫ن إ َِذا ذ ُك ِطَر الل ط ُ‬ ‫ذي َ‬ ‫ن ال ّط ِ‬ ‫مُنو َ‬ ‫مؤ ْ ِ‬ ‫ما ال ُ‬ ‫]إ ِن ّ َ‬
‫َ‬
‫م‬‫مان ًططا وَع َل َططى َرب ّهِ ط ْ‬ ‫م ِإي َ‬ ‫ه َزاد َت ْهُ ط ْ‬ ‫م آي َططات ُ ُ‬ ‫ت ع َل َي ْهِ ط ْ‬ ‫وَإ َِذا ت ُل ِي َط ْ‬
‫ن[}النفال‪{2:‬‬ ‫ي َت َوَك ُّلو َ‬
‫مططا‬‫ش وَإ َِذا َ‬ ‫ح َ‬ ‫وا ِ‬ ‫ن ك ََبططائ َِر ال ِْثططم ِ َوال َ‬
‫فطط َ‬ ‫جت َن ُِبططو َ‬ ‫ن يَ ْ‬ ‫ذي َ‬ ‫]َواّلطط ِ‬
‫شورى‪{37:‬‬ ‫ن[ }ال ّ‬ ‫فُرو َ‬ ‫م ي َغْ ِ‬ ‫ضُبوا هُ ْ‬ ‫غَ ِ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬
‫م‬ ‫مُرهُط ْ‬ ‫صطلة َ وَأ ْ‬ ‫موا ال ّ‬ ‫م وَأقَططا ُ‬ ‫جاُبوا ل َِرب ّهِط ْ‬ ‫ست َ َ‬ ‫نا ْ‬ ‫ذي َ‬ ‫]َوال ِ‬
‫شططورى‪{38:‬‬ ‫ن[}ال ّ‬ ‫قو َ‬ ‫ف ُ‬ ‫ما َرَزقَْناهُ ْ‬
‫م ي ُن ْ ِ‬ ‫م ّ‬‫م وَ ِ‬ ‫شوَرى ب َي ْن َهُ ْ‬ ‫ُ‬
‫َ‬ ‫ّ‬
‫شططورى‪:‬‬ ‫ن[ }ال ّ‬ ‫صطُرو َ‬ ‫م ي َن ْت َ ِ‬ ‫ي هُ ْ‬ ‫م الب َغْ ُ‬ ‫صاب َهُ ُ‬ ‫ن إ َِذا أ َ‬ ‫ذي َ‬ ‫]َوال ِ‬
‫‪{39‬‬
‫ذي َ‬
‫م ل َط ْ‬
‫م‬ ‫سول ِهِ ث ُ ّ‬
‫مُنوا ِباللهِ وََر ُ‬ ‫نآ َ‬ ‫ن َال ّ ِ َ‬ ‫مُنو َ‬‫مؤ ْ ِ‬
‫ما ال ُ‬‫]إ ِن ّ َ‬
‫ه‬ ‫َ‬
‫ل اللط ِ‬ ‫سِبي ِ‬ ‫م ِفي َ‬ ‫سه ِ ْ‬
‫م وَأن ْفُ ِ‬ ‫وال ِهِ ْ‬
‫م َ‬‫دوا ب ِأ ْ‬‫جاهَ ُ‬ ‫ي َْرَتاُبوا وَ َ‬
‫ن[ }الحجرات‪{15:‬‬ ‫صاد ُِقو َ‬ ‫م ال ّ‬ ‫ك هُ ُ‬‫ُأول َئ ِ َ‬
‫پس معلوم شد که قید منکم که خطاب به مططؤمنین اسططت قیططد‬
‫ع‬
‫مط َ‬ ‫بسططیار بططزرگ و مفصططل اسططت کططه حططتی شططامل آیططة]وَ ُ‬
‫كوُنوا َ‬
‫یالمططری کططه از‬ ‫یشود یعنی اول ‌‬‫ن[ }التوبة‪ {119:‬نیز م ‌‬‫صاد ِِقي َ‬
‫ال ّ‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪82‬‬

‫یالمططر بایططد‬‫ناند اطاعت نموده و با آنها بوده باشید پس اول ‌‬ ‫مؤمنی ‌‬


‫دارای صفات مذکور باشند‪.‬‬
‫های از مفسططرین معاصططر و‬ ‫جططای بسططیار تعجططب اسططت کططه پططار ‌‬
‫هانططد‬
‫گذشته که علی ‌المشهور دارای هوشی فططوق ‌العططاده هططم بود ‌‬
‫هاند و کلمططه )منکططم(‬ ‫بقیدی به این واضحی متوجه و متفطن نشططد ‌‬
‫هانططد یعنططی )مططن‬‫را قیاس با کلمه )منکططم( در )رسططل منکططم( نمود ‌‬
‫جنسکم و نوعکم( درحطالیکه صطدر آن آیطات‪ ،‬خططاب ببنطی آدم یطا‬
‫بجن و انس است و معنای )منکم( یعنی )مططن نططوعکم( ماننططد آیططة‬
‫یفرماید ‪:‬‬‫‪ 33‬سور العراف که م ‌‬
‫ْ‬
‫م‬ ‫ن ع َل َي ْ ُ‬
‫كطط ْ‬ ‫صو َ‬ ‫ق ّ‬ ‫م يَ ُ‬‫من ْك ُ ْ‬
‫ل ِ‬‫س ٌ‬‫م ُر ُ‬ ‫ما ي َأت ِي َن ّك ُ ْ‬
‫م إِ ّ‬ ‫]َيا ب َِني آ َد َ َ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫م وََل هُط ْ‬
‫م‬ ‫ف ع َل َي ْهِط ْ‬ ‫خطوْ ٌ‬ ‫ح فََل َ‬‫ص طل َ َ‬
‫قططى وَأ ْ‬ ‫ن ات ّ َ‬ ‫مط ِ‬ ‫آي َططاِتي فَ َ‬
‫ن[ }العراف‪{35:‬‬ ‫حَزُنو َ‬‫يَ ْ‬

‫یفرماید ‪:‬‬
‫و آیة ‪ 130‬سوره النعام که م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)النعام ‪(130 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫البته در این آیات چون خطاب به بنی آدم و جططن و انططس اسططت‬
‫های‬ ‫معنای )منکم( یعنی من نوعکم است این چه ربطی دارد به آی ‌‬
‫که مصدر است به خطاب یا ایها الططذین آمنططوا و مقیططد بططه منکططم و‬
‫یبینیططد‬ ‫مذیل به جملة »ان کنتم تؤمنون بالله و الیططوم الخططر«؟! م ‌‬
‫هاش طرف خطططاب بططا مططؤمنین اسططت پططس‬ ‫که صدر و ذیل آیه هم ‌‬
‫یالمر با کلمة منکم یعنی از خود شما مؤمنین! و مؤمنین هططم‬ ‫اول ‌‬
‫صفاتشان معلوم است‪.‬‬
‫های معلططم بگویططد‬ ‫اگر که به یک دسته کارگر کارخطانه یططا بططه عططد ‌‬
‫شما از رؤسای خودتان اطاعت کنید آیا معنی آن جز این است که‬
‫از کارگرهای همان کارخانه یا از طبقه معلمین‪ ،‬رئیسی کططه داریططد‬
‫و باید اطاعت کنید‪ ،‬یا فرمان هر فرماندهی را باید اطاعت کنید؟!‬
‫دوه ُ إ ِل َططى‬
‫يٍء فَطُر ّ‬
‫ش ْ‬ ‫م ِفي َ‬ ‫یفرماید‪]:‬فَإ ِ ْ‬
‫ن ت ََناَزع ْت ُ ْ‬ ‫قید سوم– م ‌‬
‫ل[ }النساء‪{59:‬‬ ‫سو ِ‬
‫اللهِ َوالّر ُ‬
‫‪83‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫یفرماید‬ ‫یرود م ‌‬ ‫یالمر م ‌‬ ‫پس چون احتمال تنازع در اطاعت اول ‌‬


‫اگر در آن بططه جططائی برخوردیططد کططه تکلیططف را ندانسططتید وشططک در‬
‫حرام و حلل ‌بودن اطاعت داشتید به خدا و رسول یعنی به کتططاب‬
‫خدا و خود رسول در زمان حیاتش و به سنت رسططول در ممططاتش‬
‫مراجعه کنید‪ ،‬و این خود قید بزرگی دیگططر اسططت کططه اگططر احتمططال‬
‫خطا و اشتباهی رود بایططد بططه خططدا و رسططول مراجعططه کططرد ایططن را‬
‫چگونه اطلق و بدون قید و شرط نامید؟!‬
‫در کدام یک از اوامرالهیه این قدر قید وارد شده است؟‬
‫یگویند ما چنین دستور اطاعت یزیططد و معططاویه و‬ ‫پس آنجا که م ‌‬
‫چنگیز هم واجب است معلوم شد که چقططدر واهططی بططوده و حططرف‬
‫یالمر که از خود شما مؤمنین‬ ‫یفرماید از اول ‌‬‫یزنند خدا م ‌‬‫مفت م ‌‬
‫است و به صفات ایمان آراسططته اسططت‪ ،‬چنططان کططه در آیططات دیگططر‬
‫توصیف شده اطاعت کنید‪.‬‬
‫از کلمة منکم ممکن است یک معنای دیگر هم استفاده شططود و‬
‫یالمریکططه بططه انتخططاب خططود شططما‬ ‫آن )من جانبکم است( یعنی اول ‌‬
‫بوده و از جانب خود شما تعیین شططده و نظیططر آن در قططرآن مجیططد‬
‫زیاد است مانند )تنزیل الکتططاب مططن اللططه العزیططز الحکیططم ای مططن‬
‫جانب الله – انه من سلیمان – ای من جطانب سطلیمان – خیطر مطن‬
‫ربکم – من جانب ربکم‪.‬‬
‫علوه بر اینها اصططل معنططای کلمططه )منکططم( را خططدا در آیططة دیگططر‬
‫روشن فرموده‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫آیة ‪ 75‬که در سوره النفال م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬
‫)النفال ‪(75 :‬‬ ‫‪‬‬
‫یباشند که مططؤمن و مهططاجر و مجاهططد‬‫پس آن کسانی )منکم( م ‌‬
‫یشود که چگونه )منکم( در آیة شریفة‬ ‫باشند و واقعا ً آدم متحیر م ‌‬
‫)وانکحوا الیامی منکم( را با اینکه صدر آیه هم خطاب به مؤمنین‬
‫یکنند ولی در این آیة شططریفه بططا‬
‫نیست آن را به مؤمنین تفسیر م ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪84‬‬

‫دو قید کلمه ایمان میگویند )منکم( یعنی )من نوعکم!!( بططاز جططای‬
‫های از مفسططرین کلمططة شططیء را در جملططة‬ ‫تأسططف اسططت کططه پططار ‌‬
‫شریفة )فان تنازعتم فی شیی فردوه الی الله و الرسططول( گططاهی‬
‫های بططه اشططتباه‬‫هانططد وهمچنیططن پططار ‌‬ ‫یالمططر گرفت ‌‬ ‫به معنای نزاع اول ‌‬
‫هاند که آن را در‬ ‫عجیبی که سیاق آیه از آن بیگانه است دچار گشت ‌‬
‫هاند یعنی در هر حکمی که دچار منازعه شططدید‬ ‫مطلق احکام گرفت ‌‬
‫به خدا و رسول مراجعه کنید! البته این حرف صحیح است کططه در‬
‫هر منازعه باید به خدا و رسول مراجعه کرد‪ ،‬اما قید این حکططم در‬
‫یرساند وحططتی هططر‬ ‫یمعنی است بلکه چنانکه سیاق آیه م ‌‬ ‫این جا ب ‌‬
‫یفهمططد کططه وقططتی کططه خططدا فرمططود اطططاعت‬ ‫یسططوادی م ‌‬ ‫عططامی ب ‌‬
‫های برایتان اتفاق افتاد آن را به خدا و‬ ‫یالمر کنید و اگر منازع ‌‬ ‫اول ‌‬
‫رسططول برگردانیططد تططا رفططع نططزاع کننططد‪ ،‬مقصططود درهمططان اطططاعت‬
‫ثهای بیجططا چقططدر مغططز‬ ‫یدانم این جدلها و بح ‌‬ ‫یالمر است‪ ،‬نم ‌‬ ‫اول ‌‬
‫آدمی را باید خططراب کططرده باشططد کططه مطلططب بططه ایططن واضططحی را‬
‫نفهمططد! وبیهططوده ایططن در و آن در بزنططد؟! آخططر چططه معنططا دارد کططه‬
‫یالمثل پادشاهی دسططتور دهططد کططه اطططاعت فرمانططدهان جنططگ را‬ ‫ف ‌‬
‫یالفور دنبال آن بدون فاصله بگوید اگر در امر کشططت و‬ ‫بکنید و ف ‌‬
‫زرع و نکاح و طلق نزاعی داشتید بططه پادشططاه رجططوع نمائیططد!! در‬
‫این جا صحبت از اطاعت فرماندهان جنططگ اسططت‪ ،‬چططه ربطططی بططه‬
‫کشت و زرع و نکاح و طلق دارد؟ و آنگهی مگر احکام الهی قابل‬
‫نزاع اسططت کططه در آن مططردم منططازعه کننططد؟ و آن وقططت خودشططان‬
‫آنقدرشعور نداشته باشند که در احکام دینططی مثططل نمططاز و روزه و‬
‫غیره باید بططه خططدا و رسططول مراجعططه کننططد کططه احتیططاج بططه دسططتور‬
‫های کططه دسططتور اطططاعت‬ ‫مخصوصططی باشططد؟ آن هططم در بیططن آی ‌‬
‫یدهد؟!‬ ‫یالمر م ‌‬ ‫اول ‌‬
‫یالمططر اسططت کططه چططون‬ ‫بلططی مقصططود‪ ،‬نططزاع در اطططاعت اول ‌‬
‫مقتضططیات و محیطهططای گونططاگون ایجططاب تکططالیف و دسططتورات‬
‫یحد و حصططری‬ ‫ینماید و تنوع و تطور زمان و مکانهای ب ‌‬ ‫متنوعی م ‌‬
‫یدهططد قهططرا ً ایجططاب نططزاع و‬ ‫که در وضططع و کیفیططت حکومتهططا رخ م ‌‬
‫یکند‪ ،‬در این جا برای اینکه امت اسلمی راه پرپیچ و خططم‬ ‫جدال م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫زندگی را گم نکند م ‌‬
‫‪85‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫های شططدید رجططوع بططه کتابخططدا و سططنت رسططول‬ ‫اگر دچار منططازع ‌‬
‫نمائید‪.‬‬
‫یالمر به معصومین وارد است‬ ‫اینک اشکالتی که بر تفسیر اول ‌‬
‫یالمر معصومین نیستند برای اینکه اطلق کلمه‬ ‫‪ -1‬مراد از اول ‌‬
‫امر مربوط به امور سیاسی و اجتماعی اسططت و بططه مجططرد اطلق‬
‫یشود و اگر مقصططود‬ ‫کلمة امر چنانکه گذشت ذهن متبادر به آن م ‌‬
‫معصومین بودند چون غالبا ً متصططدی امططور نبودنططد لزم بططه تعریططف‬
‫مخصوص بود‪ ،‬واگططر اشططکال شططود کططه تعریططف اولططوالمر اگططر بططه‬
‫معصومین نشده به دیگران هم نشده و حال اینکه چنانکه گفتیم با‬
‫قرینطططة آیطططات قبطططل‪  :‬‬
‫‪   ‬و‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫یالمططر فرمانططدهان جنططگ و‬ ‫‪  ‬مططراد از اول ‌‬
‫جهادنططد و بططا در نظرگرفتططن اسططباب نططزول‪ ،‬مطلططب از ایططن هططم‬
‫واضحتر است زیرا‪:‬‬
‫یالمططر در زمططان خططود‬ ‫یآید اول ‌‬
‫‪ -2‬چنانکه از سیاق آیه بدست م ‌‬
‫ً‬
‫رسول خدا وجود داشتند و با شرحی که فوقا دادیططم حططتی احتیططاج‬
‫به سؤال از تعیین آنها هططم نداشططتند و فرمانططدهان جنططگ در زمططان‬
‫ینمودنططد و‬ ‫رسول خدا اطاعت خود را به استناد این آیه گوشزد م ‌‬
‫حتی عبدالله بن حذاقه آتشی روشن کرد و به افراد تحت فرمططان‬
‫هاش در‬ ‫خود به استناد این آیه امر به دخول در آتش کرد کططه قصطط ‌‬
‫کتب سیر مضبوط و مشهور است‪.‬‬
‫یالمر‪ ،‬امططام‬ ‫‪ -3‬در ذیل آیه موضوع تنازع است اگر مراد از اول ‌‬
‫معصوم باشد‪ ،‬باید به خود او مراجعه کرد دیگططر رجططوع بططه خططدا و‬
‫رسول امر زائدی است زیرا ما رفتار و گفتار معصوم را مطططاع و‬
‫یدانیم و منازعه و مناقشه با او کفر است‪ ،‬پس ارجططاع بططه‬ ‫متبع م ‌‬
‫خططدا و رسططول بططرای آن اسططت کططه معصططوم نیسططت و در امططر او‬
‫یدهیم‪.‬‬‫احتمال خطا و اشتباه م ‌‬
‫یالمططر بططه لفططظ جمططع اسططت و در زمططان رسططول خططدا‬ ‫‪ -4‬اول ‌‬
‫مصططادیق فططراوان از فرمانططدهان جنططگ و امططرای ولیططات و سططرایا‬
‫داشت ولططی در معصططومین علوه بططر اینکططه در زمطان رسططول خططدا‬
‫نمودند در هر عصری بیش از یک نفر نبوده و لفظ جمع بططا بلغططت‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪86‬‬

‫قرآن که آیات بینات و ابلغ و افصح کلمات اسططت بسططی ناسططازگار‬


‫اسططت‪ ،‬وانگهططی چططه اطططاعتی از معصططومین نماینططد آخططر آنهططا کططه‬
‫متصدی امری نبودند که اطاعت از آنها شود؟! اگر بگویند مقصود‬
‫از اطاعت یعنططی شططیندن احکططام خططدا از آنهططا‪ ،‬ایططن یعنططی اطططاعت‬
‫یالمر نیست و اگر معنا ایطن باشططد پططس از هطر کسطی کطه مطا‬ ‫اول ‌‬
‫یالمر خواهد بود!!‬‫فرمان خدا را بشنویم اول ‌‬
‫هاند دربططاره‬ ‫‪ -5‬سبب نزول آیه را چنانکه در اسباب نزول نوشططت ‌‬
‫عبططدالله بططن حططذافه بططن قیططس کططه رئیططس سططریه بططود‪ ،‬و دربططاره‬
‫ندادن عمار یاسر است که تحت قیادت خالد بن ولید بود و یک‬ ‫اما ‌‬
‫نفر را امان داد و خالد به او اعتراض کرد و سپس در نطزد رسطول‬
‫خدا به منازعه پرداختند و یکدیگر را دشنام دادند و آیططه نططازل شططد‬
‫پس انحصار آن به ائمة طاهرین‪ ‬که اصططل مططورد چنیططن وقططایعی‬
‫نشدند خیلی بعید است‪.‬‬
‫یآید‬
‫یالمر به میان م ‌‬ ‫ً‬
‫‪ -6‬در آیة ‪ 82‬همین سوره مجددا پای اول ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫آنجا که م ‌‬
‫عوا ب ِهِ وَل َوْ‬‫ف أ ََذا ُ‬
‫خوْ ِ‬ ‫ن أ َوِ ال َ‬ ‫ِ‬ ‫م‬ ‫َ‬
‫ن ال ْ‬ ‫م َ‬ ‫مٌر ِ‬
‫]وإَذا جاَءهُ َ‬
‫مأ ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َِ‬
‫ه‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫مط ُ‬ ‫م لعَل ِ َ‬
‫من ُْهط ْ‬
‫مطرِ ِ‬
‫ل وَإ ِلطى أوِلطي ال ْ‬ ‫سطو ِ‬ ‫َرّدوه ُ إ ِلطى الّر ُ‬
‫}النساء‪{83:‬‬ ‫م[‬‫من ْهُ ْ‬‫ه ِ‬ ‫ست َن ْب ِ ُ‬
‫طون َ ُ‬ ‫ن يَ ْ‬
‫ذي َ‬ ‫ال ّ ِ‬
‫»و هنگامى كه خبرى از ايمنى يا بيم بططه آنططان رسططد‪ ،‬آن را شططايع‬
‫كننططد‪ .‬و اگططر آن را بططه رسططول ]خططدا[ و صططاحبان امرشططان بططاز‬
‫مىگرداندند‪ ،‬كسانى از آنان كه آن را در مىيابند‪] ،‬مصلحت[ آن را‬
‫مىشناختند‪«.‬‬
‫یکنططد کسططانی را کططه اسططراری از‬ ‫کططه در ایططن آیططه ملمططت م ‌‬
‫هنظر استراتژیکی و سیاحت جنگی کططه اخفططاء آن لزم بططوده‪،‬‬ ‫نقط ‌‬
‫یدهد که این‬ ‫یکردند و دستور م ‌‬ ‫بدون توجه به عواقب آن پخش م ‌‬
‫یخواهند حقیقت آن را دریابند و یا فائده آن‬ ‫قبیل مطالب را اگر م ‌‬
‫را بدانند بهتر است که رسول خدا و بفرماندهان جنگ که از نقشة‬
‫جنگی و سیاسی که در جریان اسططت مطلططع انططد‪ ،‬مراجعططه کننططد و‬
‫یالمر هرگططاه منحصططر بططه معصططومین باشططد‬ ‫پرواضح است که اول ‌‬
‫اصل مورد چنیططن حططوادثی نشططدند صططرف ‌نظططر از اینکططه در زمططان‬
‫رسططول خططدا نبودنططد تططا کسططانیکه امططور خططوف و امططن را پخططش‬
‫یکردند به آنها مراجعه نمایند و بططا عططدم مراجعططه بططه آنهططا مططورد‬‫م ‌‬
‫ملمت قرار گیرند!‬
‫‪87‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫‪ -7‬احططادیثی کططه از طریططق معصططومین رسططیده آنططرا ملططوک و‬


‫یداند چنانکه ذیل خواهد آمد‪.‬‬
‫سلطین و حکام دانسته و م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫‪ -8‬ما قبل آیة شریفه در دستور حکمرانی است که م ‌‬
‫ت إ ِل َططى أ َهْل ِهَططا وَإ َِذا‬ ‫َ‬ ‫]إن الله يأ ْمرك ُ َ‬
‫ن ت ُؤ َّدوا ال َ‬
‫ماَنا ِ‬ ‫مأ ْ‬‫َ َ ُ ُ ْ‬ ‫ِ ّ‬
‫ُ‬ ‫َ‬
‫ل[‬ ‫مططططوا ِبالَعططططد ْ ِ‬ ‫حك ُ‬‫ن تَ ْ‬ ‫سأ ْ‬‫ن الّنططططا ِ‬‫م ب َْيطططط َ‬ ‫حك َ ْ‬
‫مُتطططط ْ‬ ‫َ‬
‫}النساء‪{58:‬‬
‫»خداوند به شما فرمان مىدهد كه امانتها را به اهلططش بسططپاريد و‬
‫چون در ميان مردم حكم كنيد به عدل ]و انصاف[ حكم كني«‬

‫یدهططد بعططد از‬


‫یالمر دستور فرمانروائی به عططدل م ‌‬ ‫و چون با ول ‌‬
‫یرسططاند‬‫ینماید‪ ،‬این خططود م ‌‬ ‫آن به مؤمنین اطاعت آنها را واجب م ‌‬
‫کططه اول موضططوع آیططه موضططوع حکططومت و فرمانططدهی اسططت و‬
‫معصومین هیچکدام جز امیرالمؤمنین مقام حکومت و فرمانططدهی‬
‫یالمر بدون قید و شرط‬ ‫نیافتند و ثانیا ً آن شبهه را که اطاعت اول ‌‬
‫یالمططر ادای امططانت و‬ ‫ینمایططد زیططرا در صططورتیکه اول ‌‬ ‫است رفططع م ‌‬
‫یشططود و ایططن‬ ‫نبرداری آنهططا واجططب م ‌‬ ‫حکومت به عدل کننططد فرمططا ‌‬
‫معنی است که مرحوم آیه الله نائینی هم بدان متفطن شططده و در‬
‫هاند‪:‬‬
‫کتاب تنزیه المله یادآوری فرمود ‌‬
‫اینک روایاتی که از طرق فریقیططن و ائمططة اسططلم ایططن معنططی را‬
‫یرسد‪ ،‬حضرت امیرالمططؤمنین‪‬‬ ‫یکند به نظر خوانندگان م ‌‬ ‫تأیید م ‌‬
‫جالبلغططه‬‫در فرمان مبارکی که به مالک اشططتر نوشططته اسططت در نه ‌‬
‫یفرماید ‪:‬‬‫م ‌‬
‫‪ -1‬و اردد الضضی اللضضه و رسضضوله مضضا یضضضلعک مضضن‬
‫الخطوب و یشتبه علیک مضضن المضضور فقضضد قضضال اللضضه‬
‫تعضضالی یضضا ایهضضا الضضذین آمنضضوا اطیعضضوا اللضضه و اطیعضضوا‬
‫الرسول و اولی‌المر منکم فان تنازعتم فضضی شضضیء‬
‫فردوه الضضی اللضضه والرسضضول فضضالردا الضضی اللضضه الخضضذ‬
‫بمحکم کتضضابه بضضه والضضرد الضضی الرسضضول الخضضذ بسضضنته‬
‫الجامعة غیر المفرقه‪.‬‬
‫یالمر را کططه خططود آن حضططرت‬‫یبینید که در اینجا اطاعت اول ‌‬
‫م ‌‬
‫یفرمایططد کطه در آنجطا کطه کطار مشططکل‬
‫اولین مصداق آن اسطت نم ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪88‬‬

‫یدهططد بططه‬
‫یشود از من پیططروی کطن! بلکططه ارجططاع م ‌‬
‫وامر مشتبه م ‌‬
‫کتاب خدا وسنت رسول‪.‬‬
‫‪ -2‬و خوشططبختانه خططود آن حضططرت مططورد ومصططداق آنططرا در‬
‫موضوع تحکیم حکمین نشان دادند و در نهج البلغه مططذکور اسططت‬
‫که هنگامیکه به آن حضرت اعتراض شد که چرا به قبططول حکمیططن‬
‫تسلیم گردیدید؟‬
‫فرمود‪) :‬انا لم نحکم الرجال و انا حکمنا القضضرآن( تططا‬
‫یفرمایططد‪) :‬و قد قال اللضضه سضضبحن فضضان تنضضازعتم‬ ‫آنجا م ‌‬
‫فی شیء فردوه الی الله والرسول فرده الضضی اللضضه‬
‫ان نحکم بکتابه ورده الی الرسضضول ان ناخضذ بسضنته(‬
‫که در اینجا با اینکه وجود مقدسش بنص آیات قرآن خاتم انبیططاء و‬
‫یفرماید کططه وقططتیکه در‬ ‫نفس رسول خدا است‪ ،‬معهذا استدلل م ‌‬
‫یالمططر نزاعططی شططد )ماننططد قضططیه رفططع مصططاحف در‬ ‫اطططاعت اول ‌‬
‫صفین( باید به کتاب خدا و سنت رسول مراجعه شود‪.‬‬
‫‪ -3‬در کتططاب خصططال صططدوق و جلططد اول بحططار بسططند معتططبر از‬
‫یکنططد کططه‬
‫ابوحمزه ثمالی از ابن طریف از اصبغ ‌بن نباته روایت م ‌‬
‫های کططه تططردد در آنهططا را لزم‬ ‫امیرالمؤمنین‪ ‬ضمن ابططواب د ‌‬
‫هگططان ‌‬
‫یفرمایططد‪» :‬و ابواب الملضضوک الضضذین طضضاعتهم‬ ‫یدانططد م ‌‬
‫م ‌‬
‫متصلة بطاعة الله عزوجل و حقهم و نفعهم عظیضضم‬
‫و ضررهم شدید« و معلوم است که ملططوکی کططه طططاعت آنهططا‬
‫ی المططر انططد و معصططومین‬ ‫متصططل بططه طططاعت خداسططت همیططن اول ‌‬
‫نیستند زیرا آنها ملوک نبودند‪.‬‬
‫‪ -4‬درحدیث شططریف وارده درکططافی و جلططد ‪ 8‬بحططارالنوار ونهططج‬
‫یفرماید‪» :‬فاعظم ممضضا افضضترض اللضضه تبضضارک و‬ ‫‌البلغه م ‌‬
‫تعالی من تلک الحقوق حضضق الضضوالی علضضی الرعیضضة و‬
‫حق الرعیة علی الولة‪ ،‬فریضة فرضها الله عزوجضضل‬
‫علی کل فجعلها نظام الفتهم و عزا ً لدینهم و قواما ً‬
‫لسیر الحق« که معلوم است حقی کطه والطی بطر رعیطت دارد و‬
‫خدا آنرا مقرر فرموده همان حططق اطططاعت اسططت کططه در ایططن آیططة‬
‫یالمر منکططم( و حقیکططه خططدا بططر والططی مقططرر‬
‫شریفه است )و اول ‌‬
‫‪89‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫فرمططوده همططان )و اذا حکمتضضم بیضضن النضضاس ان تحکمضضوا‬


‫بالعدل( است‪.‬‬
‫و تمام این حدیث در محل خود خواهد آمد‪.‬‬
‫‪ -5‬در کتاب کافی از حضرت صادق‪ ‬روایت شد‪.‬‬
‫که‪ :‬آن حضرت فرمططود‪» :‬صل اللضضه طاعضضة ولضضی امضضر و‬
‫مطاعة و رسوله و طاعة رسوله بطاعته فمن تضضرک‬
‫طاعة ولة المر لضضم یطضضع اللضضه و رسضضوله« و پرواضططح‬
‫یامر حاکم است و آنجا که خططدا طططاعت ولططی‬ ‫است که والی و ول ‌‬
‫‌امر را بطه طططاعت خططود مقططرون ومتصططل کططرده کطه در همیطن آیططة‬
‫شططریفه اسططت وهیططچ کططس بططه معصططومین غیططر امیرالمططؤمنین کططه‬
‫یامر یا ولت امر نگفته است‪.‬‬ ‫متصدی حکومت شد ول ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬‫‪ -6‬در کتاب تحف العقول حضرت صادق م ‌‬
‫»ولیضضة ولة العضضدل الضضذین امراللضضه بضضولیتهم و‬
‫تضضولیتهم علضضی النضضاس والیضضان عضضادل« کططه خداونططد بططه‬
‫فرمانططداری آنهططا دسططتور فرمططوده چططه کسططانیند؟! بعططد از شططرح‬
‫یفرمایطططد )فضضوجه الحلل مضضن‬ ‫مکاسطططب و معطططایش حلل م ‌‬
‫الولیة ولیة الوالی العادل الذی امرالله بمعرفتضضه و‬
‫ولیته و العمل له فی ولیته ولیة ولته( ولیططت والططی‬
‫لکططردن در تحططت‬ ‫عادلی که خدا دستور بططه شططناخت آن داده و عم ‌‬
‫حکومت و فرمان او و حکومت فرمانداران او و دسططت ‌نشططاندگان‬
‫فرمانداران او که اطاعت همة آنها واجب است‪.‬‬
‫یعنی بر هر مسلمانی واجب است که بصیرت کامل و معرفططت‬
‫تمام به احوال والیططان خططود داشططته باشططد و شططاید یکططی از معنططای‬
‫)مضن مضضات ومضضن لضم یعضرف امضضام زمضضانه مضات میتضة‬
‫الجاهلیضضة( همیططن باشططد زیططرا حططاکم اسططلم مهمططترین وسططیلة‬
‫معرفت خدا و رسول و اجرای احکام اوست پس بایططد مسططلمانان‬
‫با بصرت و بینائی تام وتمام زمام اختیار امر حکططومت خططود را بططه‬
‫دست کسانی بسپارند کططه بططدیانت ولیطاقت وامطانت وتقططوای آنهطا‪،‬‬
‫معرفت و شناسائی داشته باشند نه اینکه هر ظالم جبار و متجططبر‬
‫ستمکاری که از هیچ فسق و فجوری روگردان نیست با خططونریزی‬
‫و هتک نوامیس و ارتکاب هزاران فجایع‪ ،‬برگردن مسلمانان سوار‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪90‬‬

‫شود و هر کاری که شیطان شهواتش به او دستور داد انجام دهططد‬


‫و رفتار او با مسلمانان مصداق این شعر گردد‪.‬‬
‫یخواسططت از کجططا‬ ‫آنچه م ‌‬ ‫با تو آن بی حیططا چططه هططا کططه‬
‫کططططططططططططه نکططططططططططططرد؟‬ ‫نکطططططططططططططططططططططططططططططططرد؟‬

‫پس معرفت چنین پیشوائی که زمام امططور مسططلمین در دسططت‬


‫اوست لزم است و جططا دارد کططه اولیططن پرسططش پروردگططار از یططک‬
‫مسلمان مؤمن‪ ،‬این باشد که امام زمان و پیشوای سیاسی تو که‬
‫مجری احکام اسلم بود و تو در سایة حکومت او بططه اعمططال دیططن‬
‫یپرداختی چه کسی بططود؟ والبتططه چنیططن اسططت و خداونططد از‬
‫خود م ‌‬
‫این وضع و کار مسلمین بطور مسلم و یقین بطاز خواسطت خواهطد‬
‫نمود‪.‬‬
‫یفرماید ‪) :‬و ذالک‬ ‫آنگاه حضرت صادق در دنبال همین بیان م ‌‬
‫ان فی ولیة والی العضضدل و ولتضضه احیضضاء کضضل حضضق و‬
‫کل عدل و اماتة کل ظلم و جضور و فسضاد( م ‌‬
‫یفرمایططد‬
‫برای این اطاعت والی عططادل وحططاکم بططزرگ مسططلمین و شططناخت‬
‫فرمانططداران او و والیططانی کططه از طططرف فرمانططداران او تعییططن‬
‫یشوند و اطططاعت ایشططان واجططب اسططت کططه در ولیططت زمامططدار‬ ‫م ‌‬
‫هشدن هططر حططق و هططر عططدالتی اسططت و‬ ‫عادل و فرمانداران او زند ‌‬
‫نرفتن هرگونه ظلم و جور و فسططاد اسططت‪ ،‬آری ایططن‬ ‫مردن و از بی ‌‬
‫چیزهطا مطلطوب و محبطوب خداسطت و بشطناخت و اططاعت چنیطن‬
‫یفرماید ‪:‬‬‫زمامداری دستور فرموده است باز توضیحا ً م ‌‬
‫)فلذلک کان الساعی فی تفویة سلطانه و المعین‬
‫له علی ولیته ساعیة الی طاعة اللضضه مقومضا ً لضضدینه(‬
‫برای همین است که آن کسیکه در تقویت سلطنت چنین زمامططدار‬
‫یکنططد چنیططن کسططانی‬
‫یکوشد و بر فرمانروائی او کمک و یاری م ‌‬ ‫م ‌‬
‫ساعی و کوشا در طاعت خدا هستند و موجب قوام و برپاداشططتن‬
‫دین خدایند!!‬
‫یپردازد به مذمت و وجه حرمططت‬ ‫آنگاه در دنبال این فرمایش م ‌‬
‫ولیت والیان جور که البته بعکس والی عدل اسططت تططا مسططلمانان‬
‫در انتخاب حاکم چشم و گوش خود را باز کنند و بهر کططس اجططازه‬
‫‪91‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫ندهند که با سرنوشت آنها هرچه بخواهد بکند و روزگارشان را بططه‬


‫یبینید برساند‪.‬‬‫این وضعی که م ‌‬
‫خدایا! حضرت صادق و ائمه معصومین این دسططتورات را بططرای‬
‫هانططد؟! آیططا مقصططود از ایططن همططه‬
‫چططه کسططانی و چططه زمططانی داد ‌‬
‫دستورات متین همین بوده که گاهی در کتابها نوشته شود و احیانا ً‬
‫نهططا را درحططال خمیططازه و چططرت‬‫از هر چند صد هزار نفططر یکنفططر آ ‌‬
‫مطالعه کند یا نکند؟؟!‬
‫همین وهمین؟!؟ لعنت بر ایططن جهططل!! حططاکم اسططلمی همینکططه‬
‫انتخاب شد باید به عدالت و طبق دستور کتاب خدا وسنت رسول‬
‫به امر حکومت پردازد و مادامیکه بر این رویططه اسططت چنططانکه آیططة‬
‫فوق و احادیث گذشته مصرح اند اطاعتش اطاعت خدا و رسططول‪،‬‬
‫و نافرمانیش مخططالفت ومعصططیت خططدا و رسططول اسططت و هرگططونه‬
‫فتور و سستی که از عدم اطاعت رعیت بر دستگاه حکومت وارد‬
‫آید و موجب وهن و تحقیر آن شود مسئولیت آن بر عهدة کسططانی‬
‫اسططت کططه بواسطططه نافرمططانی یططا سسططتی در اطططاعت مططوجب آن‬
‫هاند‪.‬‬
‫شد ‌‬
‫امیرالمؤمنین‪ ‬در فرمان مالک اشتر و سایر عهود خططود بططدین‬
‫حقیقت تصریح فرمططوده و در روایططت منططدرجه در کططافی و بحططار و‬
‫یفرمایططد‪» :‬عضضن ابضضی جعفضضر‪ ‬قضضال خطضضب‬ ‫جالبلغططه م ‌‬‫نه ‌‬
‫امیرالمؤمنین الناس بصفین فحمدالله واثنضضی علیضضه‬
‫وصلی علضضی محمضضد و الضضه ثضضم قضضال فقضضد جعضضل اللضضه‬
‫علیکم حقا ً بولیتی امرکم ومنزلتی التی انضضزل اللضضه‬
‫عز ذکره بها منکم ولکم علی مضضن الحضضق مثضضل الضضذی‬
‫لی علیکم و الحضضق اجمضضل الشضضیاء فضضی التراصضضف و‬
‫اوسعها فی التناصف‪ ...‬ثم جعل من حقوقه حقوقضا ً‬
‫فرضها لبعض الناس علی بعض فجعل تتکضضافی فضضی‬
‫وجوهها و یوجب بعضها بعضا ً و لیستوجب الببعضضض‬
‫فضضاعظم ممضضا فضضرض اللضضه تبضضارک وتعضضالی مضضن تلضضک‬
‫الحقوق حق الوالی علی الرعیة و حق الرعیضضة علضضی‬
‫الوالی و فریضضضة فرضضضها اللضضه عضضز وجضضل علضضی کضضل‬
‫فجعلها نظاما لألفتهم و عزا ً لدینهم و قوام ضا ً لیسضضر‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪92‬‬

‫الحق فیهم فلیست تصلح الرعیة ال بصلح الضضولة و‬


‫لتصلح الولة ال باستقامة الرعیة فضضاذا ادت الرعیضضة‬
‫الولة حقه وادی الیها الوالی کذلک عز الحق بینهضضم‬
‫فقامت مناهج الدین و اعتدلت عضضالم العضضدل وجضضرت‬
‫علی اذ ل لها السنن وصلح بذلک الزمان و طاب بها‬
‫العیضضش و طمضضع فضضی بقضضاء الدولضضة ویئسضضت مطضضامع‬
‫العداء «‬

‫یبینید که در این فقرا مبارک چگونه اسباب و وسایل عزت و‬ ‫م ‌‬


‫یشطططمارد و‬ ‫سطططعادت مسطططلمین و موجبطططات ارتفطططاء آنطططان را م ‌‬
‫یفرماید‪ :‬که خدا بططرای مططن کططه امططروز حططاکم وخلیفططه و رئیططس‬ ‫م ‌‬
‫دولت شمایم حقی به جهت تولیت امر حکومت مقططرر فرمططوده و‬
‫منزلتی است که خداوند آن را نازل کرده‪ ،‬و شما را نیز بر گططردن‬
‫من حقی است مثل همان حقی که مططن بططر گططردن شططما دارم )از‬
‫شما اطاعت و از من حکومت به عدالت( حق را اگر نمایش دهند‬
‫ع تریطططن آنهطططا در‬‫زیبطططاترین چیزهطططا اسطططت در قشطططنگی و وسطططی ‌‬
‫یپردازد به شرح حقوق الهی کططه بططر بنططدگان‬ ‫فدادن‪ .‬آنگاه م ‌‬‫انصا ‌‬
‫یفرمایططد‪ :‬از جملططه حقططوق خططدا حقططوقی اسططت کططه بططرای‬ ‫دار و م ‌‬
‫های دیگطر فطرض و مقطرر فرمطوده و‬ ‫های از مردم نسبت به پار ‌‬ ‫پار ‌‬
‫این حقوق متقابل است که آنچه بر کسی فرض نمططوده در مقابططل‬
‫آن حقی برای وی منظور داشته که تا آن حق داده نشود این حططق‬
‫یشود پس بزرگترین چیزی که خدای تبططارک وتعططالی از‬ ‫مطالبه نم ‌‬
‫این حقوق فرض نموده است حق والی بر رعیت و حق رعیت بططر‬
‫هایسطت کطه خطدای عزوجطل بطر هطه فطرض‬ ‫والی اسطت ایطن فریض ‌‬
‫فرموده است و آنرا وسیلة نظام الفت واجتماعشان قططرار داده و‬
‫سططبب عططزت و ارجمنططدی دنینشططان نمططوده اسططت ومططوجب قططوام‬
‫یشود مگططر کططه‬ ‫گردش حق در بین آنهاست‪ .‬پس رعیت اصلح نم ‌‬
‫یشوند‬ ‫مداران نیز اصلح نم ‌‬ ‫مداران اصلح شوند وزما ‌‬ ‫والیان و زما ‌‬
‫مگر به استقامت رعیططت‪ ،‬پططس همینکططه رعیططت حقططوقی را کططه در‬
‫مدار نیز حق رعیت را همچنان ادا‬ ‫ه دارد بوالی پرداخت و زما ‌‬ ‫عهد ‌‬
‫یشططود‪ ،‬ودیططن و‬ ‫نمود در آن صورت حق بین آنها عزیز و محترم م ‌‬
‫یگططردد و روی ایططن‬ ‫یشود و معالم عدل معتدل م ‌‬ ‫دنیای آن بر پا م ‌‬
‫‪93‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫یافتد‪ ،‬آنگاه بدین وسیله روزگار اصلح و‬ ‫میزان سنت در جریان م ‌‬


‫یگططذرد و‬ ‫شایسته گشته زندگانی به خططوبی و خوشططی و خرمططی م ‌‬
‫یتططوان طمططع در بقططای چنیططن دولططتی بسططت‪ ،‬و دشططمنان دنططدان‬ ‫م ‌‬
‫یگردند‪ ،‬این درصورتیست که‬ ‫یشود و مأیوس م ‌‬ ‫طمعشان کنده م ‌‬
‫رعیت و زمامدار هر کططدام در مططرز خططود بططوده حقططوقی را کططه بططر‬
‫ه دارند بپردازند‪.‬‬
‫عهد ‌‬
‫اماهرگاه در ادای آن حقوق قصور کنند‪.‬‬
‫یفرماید ‪:‬‬
‫اینک بقیظ فرمایش ولی خدا را بشنوید!! م ‌‬
‫و اذا اغلبت الرعیة علی والیه و عل الوالی الرعیة‬
‫اختلفضضت هنالضضک المملکضضة و ظهضضرت مطضضالع الجضضور‬
‫وکضضثرت الغضضال فضضی الضضدین وترکضضت معضضالم السضضنن‬
‫فعمل بالهوی وعطلت الثار وکثرت علل النفوس و‬
‫لیستحوش الجسضضیم حضضد عطضضل و ل العظیضضم باطضضل‬
‫فهنالک تذل البرار وتعضضز الشضضرار و تحضضزب البلد و‬
‫تعظم تبعات الله عزوجل عند العباد‪...‬‬
‫که مضمون فقرات مبارک آن است که ‪ :‬تمططام آن فوایططدی کططه‬
‫مدار به یکدیگر بود در صططورتیکه رعیططب‬ ‫دارای حقوق رعیت و زما ‌‬
‫بر والی چیره شود و از پرداخت حقوق خططود سططرباز زنططد و زمططام‬
‫‌دار بر رعیت بلندپروازی کند واز حد عدالت خططارج شططود آن وقططت‬
‫یافتططد‪،‬‬
‫یشططود و تفرقططه م ‌‬ ‫اسططت کططه اختلف کلمططه حاصططل م ‌‬
‫یدهططد و‬‫یهططا در دیططن رخ م ‌‬
‫ههای ظلم وستم آشکار و دغلباز ‌‬ ‫طلیع ‌‬
‫یپردازنططد‬‫ینماید در نتیجه به هوا و هططوس م ‌‬ ‫معالم سنن متروک م ‌‬
‫یآیططد‪ ،‬کسططی حسططاب از عططدالت‬ ‫غرضططها و مرضططها روی کططار م ‌‬
‫ینماید البته در چنین موقع‪ ،‬نیکویان ذلیططل‬ ‫یبرد‪ ،‬حدود معطل م ‌‬ ‫نم ‌‬
‫ً‬
‫یشوند نتیجت طا کشططور خططراب‬ ‫خوار و بدکاران ارجمند و پرمقدار م ‌‬
‫یشود‪:‬‬‫وعذاب الهی بر مردم واصل م ‌‬
‫اینها دستوراتی است که اول شخص اسططلم دربططاره حکططومت و‬
‫یدهد‪.‬‬‫مداری م ‌‬ ‫زما ‌‬
‫افسوس که ملت اسلم نه اسلم را شناخت ونه اولیای اسططلم‬
‫هپرسططتان وقططتی بخواهنططد فضططایل بططرای علططی‬ ‫را‪ .‬نادانططان و خراف ‌‬
‫یستایند و به حططدیث‬ ‫هاش او را به دریدن اژدر م ‌‬ ‫بتراشند در گهوار ‌‬
‫بساط و چاه بئرالعلم و قصرالذهب و امثال این مزخرفات برایش‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪94‬‬

‫یکننططد ولطی از تعطالیم و دسططتورات آسططمانی او‬ ‫معجطزه تراشطی م ‌‬


‫یشناسند‬ ‫یپرستند ولی را نم ‌‬ ‫یخبرند! آری آنان خیالت خود را م ‌‬ ‫ب ‌‬
‫یدانند فضیلت چیست؟!!‬ ‫و نم ‌‬
‫خود این بزرگوار در تمام عمر عامططل بططه ایططن احکططام بططود و آن‬
‫روزیکه مسلمانان عمططدا ً یططا غفلت طا ً از فضططای او چشططم پوشططیدند و‬
‫مفضولی را بر حضرتش ترجیح داده به خلفططت برداشططتند‪ ،‬بعططد از‬
‫آنکه صلح مسلمین را بدیشان گفت و حق نصیحت را به جططا آورد‬
‫و نتیجه نگرفت چون تشخیص داد که دست به ترکیب اوضاع ‌زدن‬
‫یکننططد لططذا‬‫به ضرر اسلم است و دشمنان از فرصططت اسططتفاده م ‌‬
‫جنابش از تمام مسلمانان نسبت به دربار خلفطت کطه بطدبختانه بطا‬
‫ینگریست مطیعتر بود از خیرخططواهی و‬ ‫نظر بغض و رقابت بدو م ‌‬
‫تاندیشططی مسططلمین و خلفططا آنططی غفلططت ننمططود چنططانکه در‬ ‫مصلح ‌‬
‫جالبلغه و جلد هشتم بحار از رجال ابراهیم روایت شده که بعططد‬ ‫نه ‌‬
‫از آنکه مصر از طرف معاویه تصرف شططد گروهططی از اصططحاب آن‬
‫حضرت از جنابش تقاضا کردند که دربططارة ابططوبکر عمططر مطططالبی‬
‫بگوید! آن بزگروار از این قبیل گفتگوهططا بسططی متأسططف و منزجططر‬
‫های نوشت که بر مردم خوانده شود در آنجا در خصوص‬ ‫گشته نام ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬‫ابوبکر م ‌‬
‫یفرمایططد‪ :‬در‬ ‫)و اطعته فیما اطاع الله فیه جاهضضدا( م ‌‬
‫یکرد من نیز در کمال جد و جهد‪،‬‬ ‫آنچه که ابوبکر اطاعت خدا را م ‌‬
‫وی را اطططاعت کططردم و در همیططن نططامه مبططارک در خصططوص عمططر‬
‫نوشت‪:‬‬
‫)فلمضضا احتضضضر بعضضث الضضی عمضضر فضضوله فسضضمعنا‬
‫واطعنا( م ‌‬
‫یفرماید‪ .‬همینکه ابوبکر محتضر شططد‪ ،‬فرسططتاد دنبططال‬
‫عمر و او را ولیت وحکومت داد ما نیز شنیدیم و اطاعت کردیم!‪.‬‬
‫و همین که مردم بعد از سه خلیفططه بطططوع رضططا و رغبططت بلکططه‬
‫همان طور که خود آن حضرت توصیف فرمود مانند شتران تشططنه‬
‫هاش شططتافتند‪،‬‬‫که بر سر ابگاه تا زند مططردم بططرای بیعططت بططدر خططان ‌‬
‫فرمططططود ‪) :‬وان ترکتمضضضونی فانضضضا کاحضضضدکم و لعلضضضی‬
‫اسضضمعکم واطضضوعکم لمضضن ولیتمضضوه امرکضضم وانضضالکم‬
‫وزیرا ً خیر لکم منی امیرًا( م ‌‬
‫یفرمود‪ :‬اگر مرا واگذار کنیططد‬
‫من هم یکی از شم‌اهایم‪ ،‬و بسا باشد که من شنواترین از فرمططان‬
‫‪95‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫و مطیعططترین از دسططتور کسططیکه آن راولططی امططر و حططاکم خططود‬


‫ینمائید باشم و من اگر وزیر شما باشم بهططتر از ایططن اسططت کططه‬ ‫م ‌‬
‫امیططر شططما باشططم‪ .‬و فرزنططدان معصططومش نیططز چنططانکه اخبططار و‬
‫یدهد همواره مطیع و خیرخواه حکومت اسلمی‬ ‫آثارشان نشان م ‌‬
‫هاند ‪.‬‬
‫بود ‌‬
‫حاکم اسلم تا مطیع خدا و مجری احکام قرآن است اطططاعتش‬
‫واجب است و همینکه تخلف نمود اطاعتش حرام وعزل یا قتلططش‬
‫یشود‪.‬‬
‫واجب م ‌‬
‫و این کاری است که درتاریخ اسلم سابقه روشن و درخشططانی‬
‫دارد ونیاز برهان ندارد‪.‬‬
‫های کططه هنگططام‬‫خود مططولی الموحططدین‪ ،‬امیرالمططؤمنین‪ ‬در نططام ‌‬
‫سیر از مدینه به بصره‪ ،‬بططرای اهططل بصططره نوشططت چنیططن فرمططود!‬
‫)اما بعد فانی خرجت من حی هضضذا امضضا ظالم ضا ً وامضضا‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫مظلوما و اما باغبا‪ ،‬اما مغیا علیه( در جمله م ‌‬
‫هام و یطا‬
‫من از این قبیله حرکت کردم حطال یطا مظلططوم واقطع شططد ‌‬
‫هام و یا ستم رسیده‪ ،‬بهرحال کسیکه ایططن‬ ‫ظالم هستم یاستم پیش ‌‬
‫یشططوم کططه بسططوی مططن‬ ‫نامة من به او برسد خدا را به او یادآور م ‌‬
‫یروم مططرا یططاری کنططد و اگططر‬‫حرکت کند اگر راه درسططت و نیططک م ‌‬
‫گناهکارم مرا به جایم بنشاند!!‬
‫یفرماید‪:‬‬‫جالبلغه م ‌‬ ‫و در خطبه مرویه در بحار و کافی و نه ‌‬
‫فلتکلمونی بماتکلم به الجبابرة و لتتحفظو امنی‬
‫بمضضا یتحفضضظ بضضه عنضضد اهضضل البضضادرة )اى الغضضضب( و‬
‫لتخالطونی بالمصانعة ولتظنضضوا بضضی اسضضتثقال فضضی‬
‫حق قیل لی ول التماس اعطاما النفسضضی فضضانه مضضن‬
‫استتقل الحق ان یقال له او العدل ان یعضضرض علیضضه‬
‫کان العمل بها اثقل فلن تکفوا عن مقالضضة بحضضق او‬
‫مشضضورة بعضضدل فضضانی لسضضت فضضی نفسضضی بطضضوق ان‬
‫اخطأ ول لمن ذلک من فعلی ال ان یکفضضی اللضضه مضضن‬
‫نفسضضی مضضا هضضو املضضک منضضی فانمضضا انضضا و انتضضم عبیضضد‬
‫مملوکون لرب لرب غیره‪.‬‬
‫قآمیططزی کططه بططا جبططابره و‬
‫یفرماید‪ :‬با مططن ماننططد سططخنان تمل ‌‬
‫م ‌‬
‫هکططاران‬‫یگویند مگوئید و از من بدانچه محافظ ‌‬ ‫سلطین ستمکار م ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪96‬‬

‫ینماینططد‪،‬‬
‫در نزد دست ‌نشاندگان قیصر وکسری خططود را تحفططظ م ‌‬
‫هکططاری نکنیططد‪ ،‬بططا مططن بظاهرسططازی وخودنمططائی آمیططزش‬ ‫محافظ ‌‬
‫قجططوئی در نطزد مطن‬ ‫قگططوئی و ح ‌‬‫ننمائید‪ ،‬بمن گمطان مبریطد کطه ح ‌‬
‫سنگین است‪،‬از من بزرگ ‌شمردن خود مرا مجوئیططد‪ ،‬بططرای اینکططه‬
‫کسیکه شنیدن حق بر گوش او سنگین باشد یا عططدل را نتططوان بططر‬
‫نتر است از گفتار یططا‬ ‫لکردن بدان بر وی سنگی ‌‬ ‫او عرضه کرد‪ ،‬عم ‌‬
‫مشورت بعدل خودداری مکنید برای اینکه مططن بططه نفططس خططود آن‬
‫یبینم که خطا نکند وازاین جهت بر کردار خود ایمططن‬ ‫توانائی را نم ‌‬
‫طتر اسططت‬ ‫نیستم مگر اینکه خدا آن چه را کططه از مططن بططدان مسططل ‌‬
‫همططان بططرای پروردگططار بنططدگان‬‫کفططایت کنططد پططس مططن و شططما هم ‌‬
‫مملوکیم و پروردگاری جز اونیست‪.‬‬
‫ه سططلطان جططائر از واجبططات و‬ ‫پس نصیحت وخیرخواهی وموعظ ‌‬
‫یکی از کارهای بسیار باثواب است محمططد بططن ادرس در سططرائراز‬
‫یجعفر امام محمد باقر روایططت نمططوده کططه آن حضططرت‬ ‫حضرت اب ‌‬
‫فرمود ‪) :‬من مشی الی سلطان فامره بتقوی اللضضه و‬
‫وعظه وخوفه له مثل اجرالثقلیضضن الجضضن و النضضس و‬
‫مثل اعمالهم(‪.‬‬
‫پس وقتیکه حططاکم اسططلم از راه حططق و طریقططة عططدالت عططدول‬
‫نمود‪ ،‬بر تمام مسلمانان واجب است که او را به طریططق مسططتقیم‬
‫انهاء و اخطار نمایند اگر برگشت فبها وگرنطه قیطام نماینطد چنطانکه‬
‫قیام سادات اسلم چون حسین بن علی‪ ‬و فرزندان بزرگوارش‬
‫برای این منظور بوده‪.‬‬
‫بنا بر نقل طبری و ابومخنف ازعقبه بن ابی العیزران‪ ،‬که سططید‬
‫شططهیدان وسططالر آزادگططان حسططین بططن علططی‪ ‬درمنططزل بیضططه در‬
‫مقابل اصحاب خططود و اصططحاب حطر بطن یزیططد ریطاحی تمیمطی کططه‬
‫های ایراد کرد‪:‬‬‫مأمور گرفتن آن حضرت بود خطب ‌‬
‫»فحمدالله و اثنضی علیضضه ثضم قضال ایهضضا النضاس ان‬
‫رسضضول اللضضه صضضلی اللضضه علیضضه و آلضضه قضضال مضضن رأی‬
‫سلطانا ً جائرا ً مستحل الحضضرام اللضضه ناکثضضا لعهضضد اللضضه‬
‫مخالفا لسنة رسضضول اللضضه صضضلی اللضضه علیضضه و آلضضه و‬
‫سلم یعمل فی عباد الله بالثم والعدوان فلضضم یغیضضر‬
‫‪97‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫علیه بفعل و لقول کضضان حقضضا علضضی اللضضه ان یضضدخل‬


‫مدخله«‬
‫یفرماید‪ :‬رسول خدا فرمود هر کسططی سططلطان سططتمکاری را‬ ‫م ‌‬
‫ببیند که حططرام خططدا را حلل شططمردن و پیمططان خططدا را شکسططته و‬
‫هکططاری‬‫مخالف سنت رسول خدا است‪ ،‬در میان بندگان خدا بططه بز ‌‬
‫یکنططد‪ ،‬وآن کطس آن اعمطال را بطه فعطل یططا‬ ‫و ستم شعاری عمل م ‌‬
‫قولی تغییر ندهد بر خدا واجب اسطت کطه او را در همططان قرارگطاه‬
‫جالبلغططه اسططت ان افضططل الجهططاد کلمططه‬
‫آن ظططالم درآورد‪ ،‬و در نه ‌‬
‫عدل عند امام جائر‪.‬‬
‫و از حضططرت رسططول خططدا‪ ‬بططه صططحبت پیوسططته کططه فرمططود‬
‫»سیدالشهداء عمی حمضضزة و مضضن خضضرج علضضی امضضام‬
‫جائر« و اساسا یکی از اهدف بعثت انبیا و جنبش اولیاء و نهضت‬
‫مقدس حسینی برای همین واجب شرعی بود ولططی چططه بایططد کططرد‬
‫که هنوز روح ایمان و تعلیم اسططلم در وجططود مسططلمانان آن زمططان‬
‫کامل ً رسوخ نیافته بود و مسلمانان این زمان هم بدبختانه حقیقت‬
‫یدهنططد کططه‬‫این نهضت را نفهمیده به صططورت ممسططوخی نشططان م ‌‬
‫روح صاحب آن از آن بیزار است!!‬
‫در کتاب صافی از جابر بن عبدالله بن انصاری روایت شده کططه‬
‫)من ارضی سلطانا جائرا بسخط الله خرج مضضن دیضن‬
‫الله( و نیططز در همططان کتططاب از حضططرت بططاقر اسططت کططه فرمططود‪:‬‬
‫لدین لمن دان بطاعة من عصی الله‪.‬‬
‫باری پس معلوم شد که هرگاه رئیس اسلم و حططاکم مسططلمین‬
‫از حدود خود خارج شد بر عموم مسلمانان واجب است کططه دیگططر‬
‫از وی اطاعت نکرده و او را به عزل وادار یا به قتل برکنار نمایند‬
‫چنان که با عثمان نمودند‪.‬‬
‫و اساسا ً ایططن خططود یکططی از شططرایط بیعططت اسططت کططه از اولیططن‬
‫خلیفه و حاکم بعد از حضرت رسالت تا آنجا که حکططومت اسططلمی‬
‫رنگ سلطنت قیصططر و کسططری نگرفتططه بططود خلفططای اسططلم ضططمن‬
‫یشدند‪.‬‬‫بیعت خود مخصوصا ً آن را یاد آور م ‌‬
‫اینططک احططادیثی کططه اطططاعت حططاکم و والططی را مططادامیکه مجططری‬
‫یشططمارند‪ .‬در کتططاب شططریف کططافی در‬ ‫احکام شرع است واجب م ‌‬
‫باب ‪:‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪98‬‬

‫)ما یجب من حق المام علی الرعیضضة( عضضن هضضرون‬


‫بن مسلم عن مسعدة عن ابی‌ عبدالله علیه السضضلم‬
‫قال‪ :‬قضضال امیرالمضضؤمنین علیضضه السضضلم لتختضضانوا و‬
‫لتکضضضم و لتغشضضضوا اهضضضداتکم ولتجهلضضضوا ائمتکضضضم و‬
‫لتصدعوا عن حبکم تذهب ریحکم‪.‬‬
‫مداران خططود خیططانت‬
‫مضمون حدیث شریف اینسططت کططه بططا زمططا ‌‬
‫نکنید و با رهبران خویش راه غش وحیله نه پیمائید‪ ،‬پیشوایان خود‬
‫را بشناسید و آنان را به راه جهل و خطا نیندازید و رشتة پیمططان و‬
‫اتحاد را نگسلید زیرا در چنیططن صططورت سسططتی و تفرقططه درمیططان‬
‫یرود رسططول خططدا‪‬‬ ‫یافتد و حیثیت و ارزش شما از بین م ‌‬ ‫شما م ‌‬
‫یفرمایططد‪» :‬و علی المضضرء المسضضلم السضضمع والطاعضضة‬ ‫م ‌‬
‫فی ما احضضب و کضضره ال ان یضضؤمر بمعصضضیة فضضاذا امضضر‬
‫بمعصیة فلسمع و لطاعة«‬
‫و نیز از آن حضرت روایت است که معاذ از آن بزرگوار سططؤال‬
‫نمود که یا رسول الله هرگاه بر ما امرا و فرمانگذارانی باشند که‬
‫بسنت تططو عمططل نکننططد و امططر تططو را اخططذ ننماینططد دربططارة اطططاعت‬
‫یکنی؟ رسول خدا فرمود‪:‬‬ ‫فرمان آنها چه امر م ‌‬
‫لطاعة لمن لم یطع الله‪.‬‬
‫)کسیکه فرمان خدا را نبرد حططق فرمانططدهی نططدارد( ونیططز از آن‬
‫جناب‪ ‬روایت شده که فرمود ‪:‬‬
‫»من امرکم بمعصیة فلتطیعوه«‬
‫و همان حضرت فرموده است‪:‬‬
‫»لطاعة لمخلوق فی معصیة الخالق«‬
‫جالبلغططه و رسططالة کططه‬
‫و مضططمون ایططن احططادیث چنططانکه در نه ‌‬
‫حضططرت رضطا بطرای مطأمون نوشططت‪ ،‬بططه تطواتر از آن بزرگطوار بطه‬
‫صحت پیوسته است و نیز فرمود‪:‬‬
‫»ان امر علیکضضم عبضضد حبشضضی مخضضدع فاسضضمعوله و‬
‫اطیعوه ما قادکم بکتاب الله«‬
‫در مجططالس صططدوق –»قال رسططول اللططه‪ ‬طاعططة السططلطان‬
‫واجبططة و مططن تططرک طاعططة السططلطان فقططد تططرک طاعططة اللططه‬
‫عزوجل« و امیرالمؤمنین علی ‪ ‬فرموده اسططت ‪» :‬حق علضضی‬
‫‪99‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫المام ان حکم بما انزل الله وان یؤدی المانضضة فضضاذا‬


‫فعل ذلک کضضان حضضق علضضی المسضضلمین ان یسضضمعوا و‬
‫یجیبوا اذا دعوا«‬
‫بر امام و پیشوای سیاسی و اجتماعی مسلمین واجب است که‬
‫حکومت کند به احکطامی کطه خطدا در کتطاب خطود نطازل فرمططوده و‬
‫ادای امانت نماید )هر چیز را در جطای خطود بگطذارد( پطس همینکطه‬
‫فشططنوی داشططته‬ ‫چنی کرد بر مسلمانان واجب است کططه از او حر ‌‬
‫باشند و همینکه از جانب او دعوت شدند اجابت نمایند‪.‬‬
‫هایسططت‬ ‫این حدیث شریف درست مضمون و تفسیر آیات شریف ‌‬
‫ن ُتطؤ َّدوا‬ ‫یشود ]إن اللطه يطأ ْمرك ُ َ‬
‫که قبل گذشت و تیمنا ً تکرار م ‌‬
‫مأ ْ‬ ‫َ َ ُ ُ ْ‬ ‫ِ ّ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ل[‬ ‫حك ُ ُ‬
‫مططوا ِبالعَطد ْ ِ‬ ‫ن تَ ْ‬
‫سأ ْ‬‫ن الّنطا ِ‬
‫م ب َي ْ َ‬
‫مت ُ ْ‬ ‫ت إ َِلى أهْل َِها وَإ َِذا َ‬
‫حك َ ْ‬ ‫ماَنا ِ‬
‫ال َ‬
‫}النساء‪{58:‬‬
‫»خداوند به شما فرمان مىدهد كه امانتها را به اهلش بسططپاريد و چططون در‬
‫ميان مردم حكم كنيد به عدل ]و انصاف[ حكم كنيد«‬
‫ل وَُأول ِططي‬
‫سططو َ‬ ‫طيعُططوا الّر ُ‬
‫َ‬
‫ه وَأ ِ‬
‫طيُعوا الل ط َ‬
‫َ‬
‫مُنوا أ ِ‬ ‫ذي َ‬
‫نآ َ‬
‫َ‬
‫]َيا أي َّها ال ّ ِ َ‬
‫يٍء فَ طُرّدوه ُ إ ِل َططى اللطط ِ‬ ‫َ‬
‫ه‬ ‫شط ْ‬‫م فِططي َ‬ ‫ن ت َن َططاَزع ْت ُ ْ‬ ‫من ْك ُط ْ‬
‫م ف َ طإ ِ ْ‬ ‫م طر ِ ِ‬
‫ال ْ‬
‫ل[ }النساء‪{59:‬‬ ‫سو ِ‬ ‫َوالّر ُ‬
‫»از خداوند اطاعت كنيد و از رسول ]او[ و صاحبان امرتان ]هم[ اطاعت‬
‫كنيد هر گاه در چيططزى اختلف كرديططد‪ ،‬اگططر بططه خططدا و روز قيططامت ايمططان‬
‫داريد‪ ،‬آن را به خدا و رسول بازگردانيد«‬
‫و در کتاب کافی و وسائل است کططه »ان الله اوحضضی الضضی‬
‫داود قد غفضضرت لضضک و جعلضضت عضضار ذنبضضک علضضی بنضضی‬
‫اسرائیل فقال کیف یا رب و انت لتظلم قال انهضضم‬
‫لم یعاجلوه بالنکرة«‬
‫شکستن بیعطت و نقطض عهطد نسطبت بطه حکطومت از بزرگطترین‬
‫یفرمایططد‪» :‬من خلضع یضدأ مضن‬‫تهاست رسول خدا‪ ‬م ‌‬ ‫معصی ‌‬
‫طاعة لقی الله یوم القیامة لحجة له و مضضن مضضات و‬
‫لیس فی عنقه بیعة مات میتة الجاهلیة‪« .‬‬
‫و نیز آن حضرت فرمود »و علی المرء المسلم السضضمع‬
‫و الطاعة فیما احب وکره ال ان یؤمر بمعصضضیة فضضاذا‬
‫امر بمعصیة فلسضضمع و لطاعضضة«‪ .‬و امیرالمططؤمنین‪ ‬در‬
‫یفرمایططد ‪» :‬و الزمضضوا السضضواد‬
‫نهططج البلغططه بططه خططوارج م ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪100‬‬

‫العظضضم فضضان یضضدی اللضضه علضضی الجماعضضة و ایضضاکم و‬


‫الفرقضضة فضضان الشضضاذ مضضن النضضاس للشضضیطان کمضضا ان‬
‫الشاذ من الغنم للذئب المن دعی الی هضضذه الشضضعار‬
‫فاقتلوه ولو کان تحت عماتی هذه«‬
‫یفرماید ملزم سواد اعظم و جمعیت مسططلمین باشططید بططرای‬ ‫م ‌‬
‫اینکه دست خدا با جماعت است وحذر کنید از تفرقه و پراکنططدگی‬
‫یشططود‬‫برای اینکه آن کسیکه از مردم تک افتاد نصططیب شططیطان م ‌‬
‫یشود آگاه باشید که‬ ‫چنانکه گوسفندی که تک افتاد نصیب گرگ م ‌‬
‫هگیری از جمططاعت( دعططوت نمایططد او را‬‫هر که به این شططعار )کنططار ‌‬
‫بکشید هر چند در زیر این عمامة من باشد یعنی هرگططاه خططود مططن‬
‫هم باشم او را بکشید!!‬
‫یفرمایططد‪» :‬قضضال‬ ‫و در مجططالس صططدوق موسططی بططن جعفططر م ‌‬
‫لشیعته لتذلوا رقابکم بترک طاعضضة سضضلطانکم فضضان‬
‫کضضان عضضادل فاسضضئلوا اللضضه بقضضائه و ان کضضان جضضائرا ً‬
‫فاسضضئلو اللضضه صضضلحه فضضان صضضلحکم فضضی صضضلح‬
‫سضضلطانکم و ان السضضلطان العضضادل بمنزلضضة الوالضضد‬
‫الرحیم فاحبوا له ما تحبون لنفسکم و اکرهوا له ما‬
‫تکرهون«‬
‫یفرمایططد ‪) :‬مضضن‬
‫و نیز حضرت صادق درحدیث شریف کافی م ‌‬
‫ترک طاعة ولة المر لم یطع الله و رسضضوله( کسططیکه‬
‫فرمان ‌بری و اطاعت زمام ‌داران را ترک کند خطدا و رسطول او را‬
‫اطاعت نکرده است و رسول خدا‪ ‬فرمود‪:‬‬
‫من فارق الجماعة و الستذل المارة لقی الله و ل‬
‫وجه له عنده‪.‬‬
‫و در کتاب محاسططن برقططی و جلططد ‪ 15‬بحططار »عن علی بضضن‬
‫جعفر عن اخیه قال ثلث موبقضضات نکضضث الصضضفقة و‬
‫ترک السنة و فراق الجماعة« )سه چیز از موجبات ذلت و‬
‫هگیری از‬ ‫هلکططت اسططت شکسططتن پیمططان و تططرک سططنت و کنططار ‌‬
‫جماعت( وهمین حدیث در آن کتططاب از حضططرت ختمططی مرتبططت‪‬‬
‫روایت شده است از حضرت امام جعفر صططادق روایططت شططده کططه‬
‫فرمود »من فارق جماعضضة المسضضلمین و نکضضث صضضفقة‬
‫‪101‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫المام جاء الی الله تعالی اجضضذم« کسططی کططه از جمططاعت‬


‫هگیری کنططد و بیعططت پیشططوای سیاسططی و اجتمططاعی‬ ‫مسططلمین کنططار ‌‬
‫هگیری کنططد و بیعططت پیشططوای سیاسططی و اجتمططاعی‬ ‫مسططلمین کنططار ‌‬
‫یآید در حالیکه اجذم است‪ .‬و‬ ‫مسلمین را بشکند در روز قیامت م ‌‬
‫رسول خدا فرمود‪) :‬ثلث موبقات فیک الصفقه هو تططرک السططنة و‬
‫فططراق الجماعططة و در جلططد دوم سططفینه البحططار ص ‪ 691‬از کتططاب‬
‫کافی حدیثی از زراره از حضرت امام محمططدباقر‪ ‬روایططت شططده‬
‫یفرمایططد بنططی السططلم علططی خمسططة تططا آخططر حططدیث کططه‬ ‫کططه م ‌‬
‫یفرماید ‪ :‬ذروة المر و سنامه و مفتاحه و ‪(...‬‬ ‫م ‌‬
‫یفرمایططد‪» :‬و‬
‫نالعابدین‪ ‬در رسالة حقوق م ‌‬ ‫و حضرت امام زی ‌‬
‫امضضا حضضق سائسضضک بالملضضک فنحضضن ومضضن سائسضضک‬
‫بالسلطان ال ان هذا یملک مضضال یملکضضه ذاک تلزمضضک‬
‫طاعته فی ما دق و جضضل ال ان تخرجضضک مضضن وجضضوب‬
‫حق الله« آن کسیکه در امور کشورداری و پادشططاهی سططائس و‬
‫زمامدار تواست حق او مانند حق سلطان است که متصدی امططور‬
‫قسططمتی از کشططور اسططت جططز اینکططه زمامططدار بزرگططتر اسططت و‬
‫اختیاراتی دارد کططه سططلطان نططدارد اطططاعت و فرمططان داری وی در‬
‫تمام کارهای کوچک و بزرگ بر تو لزم و واجب است مگططر اینکططه‬
‫ترا از وجوب حق الهی بیرون ببرد و حضططرت صططادق‪ ‬در حططدیث‬
‫یفرماید ‪» :‬من فارق جماعضضة‬ ‫مرویه در کتاب شریفة کافی م ‌‬
‫السضضلم قیضضد شضضبر فقضضد خلقضضع ربقضضة السضضلم مضضن‬
‫عنقه« کسیکه به قطدر یطک شطبر از جطامعه اسطلمی جطدا شطود‪،‬‬
‫طوق اطاعت اسلم را از گردن خططود برداشططته اسططت یعنططی جططزو‬
‫مسلمانان نیست‪.‬‬
‫و در کتاب خصال صدوق روایت شده که رسططول خططدا در حجططه‬
‫های خوانططد و در ضططمن آن‬ ‫الططوداع در منططی در مسططجد خیططف خطب ‌‬
‫فرمططود‪» :‬ثلث لیغضضل علیهضضن قلضضب امضضراء مسضضلم ‪:‬‬
‫اخلص العمضضل للضضه و النصضضیحة لئمضضة المسضضلمین‬
‫واللزوم لجماعتهم«‬
‫کلمه امام کطه در ایطن احطادیث شططریف اسطت اطلق بططه همطان‬
‫یدانیططم‬
‫یشود امام معصوم‪ ،‬زیططرا م ‌‬
‫پیشوای سیاسی و زمامدار م ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪102‬‬

‫که هیچیک از ائمه معصومین غیر از امیرالمططؤمنین و امططام حسططن‬


‫علیهم السلم مورد بیعت قرار نگرفتند و کسططی بططا آن بزرگططواران‬
‫بیعت نکرد و این مطلب از غایت وضوح احتیاج به برهططان نططدارد و‬
‫اطلق کلمه امام بر حاکم و پیشوای سیاسی و اجتماعی اسلم از‬
‫جالبلغه در گفتگططوی‬ ‫واضحات است چنانکه در حدیث منقوله از نه ‌‬
‫یفرمایططد‪:‬‬‫حضرت امیرالمؤمنین با عثمان سططبق ذکططر یططافت کططه م ‌‬
‫»فاعلم ان افضل عبادالله عند الله امام عضضادل ‪ ...‬و‬
‫ان شر الناس عندالله امام جائر« و صدها از این قبیل‪.‬‬
‫یکی از اشتباهات بزرگ آن است که ارباب اغراض کلمططة امططام‬
‫هانططد در حططالی کططه عططدالت‬ ‫عادل را بططه امططام معصططوم اطلق نمود ‌‬
‫یفرمایططد‬ ‫وظیفة عموم مسلمین است چنططانکه در آیططات شططریف م ‌‬
‫س‬‫ن َ الن ّططا ِ‬
‫م ب َي ْط َ‬ ‫حك َ ْ‬
‫مت ُط ْ‬ ‫م َفاع ْد ُِلوا[ }النعططام‪] {152:‬وَإ َِذا َ‬
‫]وَإ َِذا قُل ْت ُ ْ‬
‫َ‬
‫ن قَ طوْم ٍ‬
‫ش طن َآ ُ‬ ‫م َ‬ ‫من ّك ُط ْ‬ ‫ل[ }النساء‪] {58:‬وََل ي َ ْ‬
‫جرِ َ‬ ‫موا ِبالعَد ْ ِ‬ ‫حك ُ ُ‬ ‫ن تَ ْ‬ ‫أ ْ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ه‬
‫ن اللط َ‬
‫ه إِ ّ‬
‫قططوا اللط َ‬
‫وى َوات ّ ُ‬
‫قط َ‬ ‫ع ََلى أّل ت َعْد ُِلوا اع ْد ُِلوا هُوَ أقْطَر ُ‬
‫ب ِللت ّ ْ‬
‫ن[ }المائدة‪{8:‬‬ ‫مُلو َ‬
‫ما ت َعْ َ‬‫خِبيٌر ب ِ َ‬
‫َ‬
‫پس صفت عدالت باید در تمام مؤمنین باشد و البته در پیشوای‬
‫آنهططا لزمططتر اسططت پططس پیشططوای مسططلمین بایططد عططادل باشططد و‬
‫معصومیت در آن شرط نیست‪.‬‬
‫اما همینکه امام و حاکم اسلم از حططدود و وظططایف خططود خططارج‬
‫یشططود و اطططاعت از وی حططرام‬ ‫شد دیگر حق اطططاعت او سططلب م ‌‬
‫است و اساسا ً این یک مطلب مسلم و شططرط معلططومی بططوده کططه‬
‫هر کدام از خلفای اسلم در اولیططن روز بیعططت بططدان تسططلیم بلکططه‬
‫ینمودند چنانکه اولین خلیفه ابططوبکر در همططان اولیططن‬
‫خود شرط م ‌‬
‫روز خلفت خود گفت‪:‬‬
‫»اطیعونی ما اطعضضت اللضضه و رسضضوله فضضاذا عصضضیت‬
‫الله فلطاعضضة لضضی علیکضضم« م ‌‬
‫یگویططد مططادامی کططه مططن در‬
‫اطاعت خدا و رسول هستم مرا اطاعت کنید اما همینکطه مرتکطب‬
‫معصیت خدا شدم دیگططر بططرای مططن در گططردن شططما حططق اطططاعت‬
‫نیست‪.‬‬
‫و حتی در بیعت با امیرالمؤمنین‪ ‬نیز مطابق روایات صحیح در‬
‫یشططود‬
‫جلد هشتم بحارالنوار و تواریخ معتبره ایططن شططرط دیططده م ‌‬
‫‪103‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫که عمار بطن یاسططر وابططوالهیثم الثیهططان از بططرای آن حضططرت بططدین‬


‫یگفتند ‪:‬‬‫یگرفتند و به مردم م ‌‬ ‫شرط بیعت م ‌‬
‫نبایعکم علی طاعة الله و سنة رسوله وان لم نف‬
‫بکضضم فلطاعضضة لنضضاعلیکم و لبیعضضة فضضی اعنضضاقکم و‬
‫القرآن امامنا و امامکم‪.‬‬
‫ما بططا شططما روی طططاعت خططدا و سططنت خططدا و رسططول او بیعططت‬
‫یکنیم اگر بدان وفا نکردیم دیگر حق اطاعت بر شططما نططداریم و‬ ‫م ‌‬
‫بیعططتی در گططردن شططما نیسططت و فقططط قططرآن امططام مططا و امططام‬
‫های که در مکه راجع به بیعت‬ ‫شماست‪ .‬و عبدالله بن زبیر در خطب ‌‬
‫خود خواند گفت‪:‬‬
‫»انا قد ابتلینا بما قدترون فما امرناکم بضضامر اللضضه‬
‫فیه طاعة فلنا علیکم السمع و الطاعه و ما امرناکم‬
‫من امر لیس لله فیه طاعضضة فلیضضس لنضضا علیکضضم فیضضه‬
‫طاعة «‬
‫هایم پططس هططر‬‫یبینیططد مبتل شططد ‌‬
‫یگوید‪ :‬ما به این وضعی که م ‌‬
‫م ‌‬
‫چه را به شما امر کردیم اگر در آن اطاعت خداست پس ما را بر‬
‫شما در آن حق شططنیدن و فرمططانبردن اسططت و آنچططه را کططه در آن‬
‫طاعت خدا نیست ما را بر شما در آن حططق اطططاعت نیسططت‪ .‬و در‬
‫صدر اسلم این مطلب به قدری مسلم بوده تا جائی که یزیططد بططن‬
‫ولید بن عبدالملک مروان هم که در سططال ‪ 120‬بططه خلفططت رسططید‬
‫هایکططه خوانططد شططرایط و‬‫در همططان روز اول خلفتططش ضططمن خطب ‌‬
‫التزاماتی بر عهده گرفت و در انجام آن گفت‪:‬‬
‫اگر من به گفتار خود وفا کردم‬
‫»فعلیکم بالسمع و الطاعة و ال فعلیکم بخلعی«‬
‫های‬ ‫هرچند اخیرا ً این موضوع خلع از خلفت به صططورت مسططخر ‌‬
‫یشططود امططا‬
‫در آمده بود چنانکه درباره القادر بالله عباسی دیططده م ‌‬
‫هر چه باشد یکی از شرایط لزمه بیعططت و خلفططت بططود و عثمططان‬
‫حق نداشت که پس از آن که مسططلمانان او را بططه خلططع از خلفططت‬
‫دعوت نمودند پافشاری کند وخلفت را پیراهنی داند که خدا بططه او‬
‫پوشانیده است!! بلکه این حطق عمطومی بطود کطه پطس از مططالبه‬
‫عموم باید آن را به ایشان واگذارد‪.‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪104‬‬

‫آخرین وصیت حضرت ختمضی مرتبضت راجضع بضه حکضومت‬


‫است‬
‫و در آن عالیترین دستور اجتماعی و حکومت است‪.‬‬
‫یگویططد ‪:‬‬
‫در کتططاب قططرب السططناد از حنططان روایططت شططده کططه م ‌‬
‫)سمعت ابا عبدالله ‪ ‬یقول نعی النبی‪ ‬نفسه وهو‬
‫صحیح لیس به وجع قال نزل به الروح المین فنادی‬
‫الصلوة جامعة و نادی المهاجرین والنصضضار بالسضضلح‬
‫قال فاجتمع الناس فصعد المنضضبر فحمضضدالله و اثنضضی‬
‫علیه ثضم قضال اذکضروا اللضه الضوالی مضن بعضدی علضی‬
‫امضضتی ان لترحضضم علضضی جماعضضة المسضضلمین فاجضضل‬
‫کبیرهم و رحم صغیرهم ووقر عالمهم ولم یضربهم‬
‫فیذلهم و لم یصغر هم فیکفضضر هضضم ولضضم یغلضضق بضضابه‬
‫دونهم فیأکل قضضویهم ضضعیفهم و لضضم یجمرهضضم فضضی‬
‫ثغور هم فیقطع نسل امتی ثم قضضال اللهضضم بلغضضت و‬
‫نصحت فاشهد فقال ابو عبدالله علیهم السلم هضضذا‬
‫آخر کلم تکلم به النبی ‪ ‬علی المنبر(‪.‬‬
‫یگویططد از حضططرت امططام جعفرصططادق‪ ‬شططنیدم کططه‬ ‫حنططان م ‌‬
‫یفرماید پیغمبر خدا‪ ‬در حالیکه صحیح بود و بدون اینکططه دردی‬ ‫م ‌‬
‫داشته باشد خود‪ ،‬خبر مرگ خود را داد وفرمود روح ‌المیططن نططازل‬
‫شد پطس نطدا بطه نمطاز جمطاعت داده شطد و مهطاجرین و انصطار بطا‬
‫هانططد پیغمططبر خططدا‬
‫اسلحه حاضر شدند پس چون مردم اجتماع کرد ‌‬
‫بر بالی منبر شد وخدا را حمد کرده و ثنا گفت و آنگاه فرمود بططه‬
‫زمامدار امت من بعد از من خدا را یادآور شططوید کططه بططر جمططاعت‬
‫مسلمین ترحم کند‪ ،‬بزرگشان را بزرگ شمارد وکوچکشان را مود‬
‫رحم و نوازش قططرار دهططد‪ ،‬دانشططمند آنهططا را تططوقیر و احططترام کنططد‬
‫کشططان نشططمارد تططا‬ ‫های نزند تا ذلیلشططان کنططد وکوچ ‌‬ ‫وبدیشان صدم ‌‬
‫کارشان به کفر انجامد و در خانة خود را بر وی آنها نبندد تططا قططوی‬
‫آنها ضعیفشان را بخورد و در سرحدات و مرزهططای کشططور آنهططا را‬
‫چندان و اندارد تا از دوری از عیال و خانواده نسل امت من قطططع‬
‫شود آنگاه فرمود خدا یا تبلیططغ رسططالت کططردم و حططق نصططیحت بططه‬
‫جای آوردم پس گواه باش‪.‬‬
‫‪105‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫سپس حضرت صادق فرمود این آخرین کلمی بططود کططه پیغمططبر‬
‫بدان بر منبر تکلم است!‪.‬‬
‫آری این آخرین وصیت پیغمبر است راجع به حکومت حططال بایططد‬
‫دید در میان امت او موضوع حکومت به چه صورتی درآمده یعنططی‬
‫آخرین وصیت او مهمترین موضوعی بططوده کططه در نظططر آن جنططاب‬
‫اهمیت داشته است‪.‬‬
‫ولططی امططت بططدبخت روی جهططل و غفلططت چططه بططروز خططود آورده‬
‫است!!‬
‫یشططود کططه هططر فاسططق و‬ ‫و در نططتیجه چنیططن حکومططتی آن م ‌‬
‫فاجرهنططاک و سططفاکی بططر امططوال و اعططراض و نططوامیس مسططلمین‬
‫یشود اما چططون بططه مقتضططای الملططک یبقططی مططع الکفططر و‬ ‫مسلط م ‌‬
‫لیبقی مع الظلم چنین حکومتی بقائی ندارد اینسططت کططه بططا اینکططه‬
‫یعباس بیش از پانصد سال دوام یططافت امططا از آنجططائیکه‬ ‫خلفت بن ‌‬
‫مسلمانان طبق دستور اسلم مراقططب اعمططال حططاکم و مطططالب و‬
‫خواستار احکام قرآن نبودند به آن صورت مفتضح از بین رفططت‪ .‬و‬
‫اما در شیعه چون این طططائفه مظلططوم از همططان اوان ظهططور خططود‬
‫همواره مبغوض منفور بود هرگز روی حکومت در خود ندید تا بططه‬
‫آداب و سنن آن آشنا باشد و همیشه قاچاق و مورد تعقیب بططود از‬
‫هگیری بططر وجططودش اسططتیل یططافت و چططون‬ ‫این جهت عزلت و کنطار ‌‬
‫مخالف خود را در انواع ظلم و بیداد بلکه کفر و الحاددیه این بططود‬
‫که معتقد شد که برای حکومت فقط باید خدا از رجال آسططمانی و‬
‫معصططومین دارای معجططزات و مؤیططد بجنططود و سططماوات برگزینططد و‬
‫آنقدر در تحت تأثیر این پندار قرار گرفت که اص طل ً اقططدام بططه امططر‬
‫حکططومت و تشططکیل سططازمان سططلطنت شططرعی را بططر خططود حططرام‬
‫شمرد و تصور کرد که حکومت و فرمانروائی جز بر امام معصوم‬
‫بر دیگران حرام و نارواست و آن را در گططرو ظهططور امططام موعططود‬
‫گذاشت که بر طبق بسیاری از اخبار وارده ظهورش مقارن قیططام‬
‫الساعه یعنی نزدیک قیامت خواهد بود ودر واقع معلوم نیست چند‬
‫هزار سال یا چند ملیون سططال دیگططر چنیططن سططعادتی نصططیب بشططر‬
‫شود!؟ با ایططن کططه احکططام دیططن مططبین و قططوانین شططریعت حضططرت‬
‫مالبین‪ ‬اکططثرا ً مربططوط و موقططوف بوجططود حططاکم اسططت چططون‬ ‫خات ‌‬
‫نظام و انتظام و جهاد وجمعه وحج و اجرای حدود و دیات و حفظ‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪106‬‬

‫ثغور و سرحدات و بسط و نشر معالم دین و تعطیل آنها حتی یک‬
‫آن هططم مططوجب خسططران و زیططان ایططن جهططان و آن جهططان عمططوم‬
‫ب بططارش در ایططن جهططان فعل‬ ‫مسلمانان خواهد بود چنانکه آثططار نکت ‌‬
‫مشهود عالمیان است اما امان از جهل آمیختطه بتعصطب کطه پطردة‬
‫زمختی بین انسان و حقیقت اسططت و بططا ایططن موهومططات در واقططع‬
‫دین اسلم را متروک و موقططوف بلکططه مهجططور و منسططوخ معرفططی‬
‫یداند این تهمت و بهتططان بططر دیططن خطاتم پیغمططبران‬ ‫یکند و خدا م ‌‬
‫م ‌‬
‫خیلی بدتر از ستم یزید و بلکه برابر قتططل جمیططع انبیططا و پیغمططبران‬
‫است زیرا خاصیت برکات وجود انبیا در دین اسلم نتیجه و خلصه‬
‫یشود و وقتی که آنرا از موقعیت عمل انططداختیم در واقططع تمططام‬ ‫م ‌‬
‫هایم‪.‬‬
‫انبیاء را کشته و آثار آنانرا نابود کرد ‌‬
‫یفرمایططد‬ ‫علمه نائینی رحمه الله علیططه در کتطاب تنزیططه الملططه م ‌‬
‫یکطططی از کارهطططای رسطططوای متطططدین جاهطططل آن بطططود کطططه در بطططدو‬
‫های از آیططات واخبططار تنظیططم و بططه نجططف اشططرف‬ ‫مشروطیت کتابچ ‌‬
‫برای علمای طراز اول و مؤیططدین مشططروطیت فرسططتادند بططه ایططن‬
‫عبارت است که‪) :‬رعیت را به مداخله در امططر امططامت و سططلطنت‬
‫ولی عصر ارواحنافداه چه کار است(؟!‬
‫کططار وسططواس و رسططوائی در موضططوع عططدم دخططالت در امططر‬
‫حکومت که یک فریضة دینی است بطه آنجطا کشطیده کطه دخطول در‬
‫ادارات دولططتی و قبططول کارهططای دیططوانی را حططرام و آن را رکططون‬
‫هاند که اکططثر کسططانی کططه‬ ‫یدانند! و از این نظر باعث شد ‌‬ ‫بظلمه م ‌‬
‫روح دینی و تقوای سیاسی دارند به امور دولتی که هطر چطه باشطد‬
‫مرکططز قططدرت ومحططل رتططق و فتططق امططور ملططت اسططت در نیاینططد و‬
‫بالنتیجه همواره دستگاه قدرت و معططادن نیططرو و سططلطنت بدسططت‬
‫مکططردن را بططر جططان‬ ‫مخططوردن و فعططل حرا ‌‬ ‫کسانی باشد که پیه حرا ‌‬
‫خود بمالند و بالخره فسقه و فجره ‌و اراذل پیش افتند تططا جططائیکه‬
‫امروز در کشوری مانند ایططران کططه یگططانه کشوریسططت کططه مططذهب‬
‫رسمی آن مذهب شیعه جعفری اثنی عشططری اسططت و پادشططاه آن‬
‫دارای این مذهب و بدان مفتخططر اسططت‪ ،‬در اکططثر ادارات دولططتی و‬
‫پشت میزهای وزارت و سفارت آن کسانی صاحب منصب و مقام‬
‫نکاری ندارند بلکه‬ ‫و دارای قدرت و احترامند که اکثرا ً با دین و آئی ‌‬
‫تهای حساس دولططتی‬ ‫یباشند! و پس ‌‬ ‫غالبا ً از مذهب اسلم خارج م ‌‬
‫‪107‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫تها و بهائیان و شططیخیه و صططوفیه وبططالخره‬ ‫بیشتر بدست کمونیس ‌‬


‫های بططه مططذهب حقططه ندارنططد و از هیططچ‬ ‫کسانیست که کمترین علق ‌‬
‫جرم و جنایتی که از پیششان برود روگططردان نیسططتند وایطن چیطزی‬
‫یتواند آن را منکر شود وگناه آن در حقیقططت‬ ‫است که هیچکس نم ‌‬
‫هتراشی است که ایططن امططت را بططه ایططن روز‬ ‫بگردن وسواسان بهان ‌‬
‫هاند آری این وضع اسلم و مسططلمین اسططت و بططا ایططن‬ ‫مبتلی ساخت ‌‬
‫کیفیت هیچکس درصدد تغییر آن نیست و مثل اینکه از خرابططی آن‬
‫یداند و معهططذا انتظططار دارد‬ ‫یشود و خود را مسؤل آن نم ‌‬ ‫متألم نم ‌‬
‫که خود به خود اوضاع بهبودی یا بططدو حططال اینکططه پروردگططار عططالم‬
‫م[‬
‫سطهِ ْ‬
‫ف ِ‬ ‫مططا ب ِأ َن ْ ُ‬
‫حّتى ي ُغَي ُّروا َ‬‫قوْم ٍ َ‬ ‫ه َل ي ُغَي ُّر َ‬
‫ما ب ِ َ‬ ‫ن الل َ‬
‫یفرماید‪] :‬إ ِ ّ‬
‫م ‌‬
‫}الرعد‪{11:‬‬
‫» خداوند آنچه را كه قومى در خود دارند دگرگططون نمىسططازد تططا وقططتى كططه‬
‫آنچه را در ضمير خود دارند‪ ،‬دگرگون سازند«‬
‫مبودن کار دولتی!‬
‫فساد عقیده حرا ‌‬
‫جناب آقای حاج شیخ اسدالله مامقانی در کتاب )دین و شئون(‬
‫ینویسطد‪:‬‬ ‫خود در موضوع مأمورین جزو دولتی در ص ‪ 49‬چنیطن م ‌‬
‫از علمای شیعه بعضی سططلطان عططادل را بططه شططخص نططبی و ائمططه‬
‫صلوات الله و سلمه علیهم و بعضی به نبی و امططام و نططایب امططام‬
‫هاند و هططر دو فرقططه‬‫تخصیص داده و مابقی را سلطان جور شططناخت ‌‬
‫هاند کططه چططون سططلطان جططائر باشططد سططلطنت نیططز‬ ‫قائل بر این شد ‌‬
‫هاش‬ ‫یگردد و چون سلطنت جور شد دولت ظالم‪ ،‬سططلط ‌‬ ‫جوریه م ‌‬
‫ظلم‪ ،‬معاملتش باطل‪ ،‬تصططرفاتش نططاروا‪ ،‬مطططاوعتش نامشططروع‪،‬‬
‫یگردد‪.‬‬
‫معاونتش اعانت بر ظالم و معصیت به خداوند م ‌‬
‫هاند مردم را از خططدمت و‬ ‫صاحبان این رأی بنابر اعتقادیکه داشت ‌‬
‫استخدام بدول اسلمی منع کرده خدام دولت را نام )ظلمه( داده‬
‫هاند‪.‬‬‫میان مردم و ایشان منافرت شدید تولید کرد ‌‬
‫در دهات مملکت ما ایططران‪ ،‬سططرباز‪ ،‬تططوپچی‪ ،‬قراسططوران‪ ،‬پططادو‬
‫شسطفیدهائی کطه بطا ایطن قبیطل اشطخاص‬ ‫کدخدا‪ ،‬مباشر و حتی ری ‌‬
‫یکننططد فاسططقترین و فططاجرترین مططردم بططه شططمار‬ ‫افططت و خیططز م ‌‬
‫یروند‪ ،‬بنابر ذهنیتی که در خاطر عوام از این عقیده ناشی شده‬ ‫م ‌‬
‫و زر و وبال این زمره آنقدر سنگین و آنقدر گران است که غیر از‬
‫تترین‬ ‫یتوانططد تحملططش بکنططد‪ ،‬و یکططی از سططخ ‌‬‫خودشططان کسططی نم ‌‬
‫هدل اینست که )اگر من فلن کار را کرده‬ ‫سوگندهای دهاتیان ساد ‌‬
‫باشم وبال کدخدا بگردان من و یا وبال فلن گمرکچی بکردن مطن‬
‫اگر من دیگر پی فلن فکر بگردم(‪.‬‬
‫هها و شهرها‪ ،‬عسس‪ ،‬داروغه‪ ،‬حاکم‪ ،‬فراش‪ ،‬مسططتوفی‬ ‫در قصب ‌‬
‫میرزا‪ ،‬سردار‪ ،‬سپهدار وخلصه هر آنکه از طرف دولت وظیفه ویا‬
‫با دولتیان آمیزش دارد‪ ،‬پیش مردم‪ ،‬همان موقططع و اعتبططار را دارد‬
‫هلوح داشتند‪.‬‬ ‫که گزیر و مباشر نزد دهاتیان ساد ‌‬
‫‪109‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫از علما آنها که پرهیزگار و پارسططا هسططتند و حططتی کسططانی زهططد‬


‫یرونططد و اگططر‬ ‫م فریب هم به خططانه ایططن اشططخاص نم ‌‬ ‫فروش و مرد ‌‬
‫ینشططینند و اگططر بنشططینند نططان ایشططان را‬ ‫بروند روی فططرش آنهططا نم ‌‬
‫یخورنططد و اگططر نانشططان را هططم بخورنططد در خططانه ایشططان نمططاز‬ ‫نم ‌‬
‫لشططان‬ ‫یخوانند زیرا که دار و ندار ایشان را حرام و مططال و منا ‌‬ ‫نم ‌‬
‫یدانند و از مردم عوامل آنها که متدین هستند اگططر‬ ‫قالناس م ‌‬ ‫را ح ‌‬
‫از عقوبت همططان ظلمططه نترسططند البتططه بططه پیشططوایان دیططن پیططروی‬
‫خواهنطد کطرد ولطی طبقطه ظلم ایطن قبیطل رفتطار عطوام را دربطاره‬
‫یآینططد در‬‫یشططمارند واغلططب درصططدد انتقططام برم ‌‬ ‫خودشان توهین م ‌‬
‫یتواننططد تقیططه‬
‫همچو موقعی عوام وحتی خططود علمططای اعلم نیططز م ‌‬
‫کنند‪ .‬و این حس منافرت از دیوانیان در خاطر مردم از آغوش مططا‬
‫در شروع کرده در مکاتب‪ ،‬در مدارس‪ ،‬درپای منابر وعظ‪ ،‬نشططو و‬
‫نمای خود رابا کمال رسانیده و بواسطه مخالفت مسططلک و منططافع‬
‫و تأثیر تضییقاتی کططه تمططام طبقططات بططدون شططبهه و بططالمجبوریه از‬
‫دیوانیططان خواهنططد دیططد رسططوخی یططافته و شططکل و حططالت روحیططه‬
‫یخواهططد کططه‬ ‫یکنططد البتططه هیططچ مططادر نم ‌‬
‫غیرقابل تزلزلططی را پیططدا م ‌‬
‫فرزنططد دلبنططدش فروزینططة زبانططة دوزخ گططردد و هیططچ دایططة مهربططان‬
‫هاش حطب لهب جهنططم شططود‬ ‫یشود که آقازاده نازپرورد ‌‬ ‫راضی نم ‌‬
‫اینست که اطفال از خوردی برای اجتناب از این گونه شغلهای پططر‬
‫از وزر و وبططال بططا یططک حططس تنفططر از طبقططة دیوانیططان تربیططت داده‬
‫یمعلططم مکططاتب کهنططه و مدرسططین مططدارس‬ ‫یشططود‪ .‬و معلمیططن ب ‌‬ ‫م ‌‬
‫مندرسه نیز که اولیای روحانی اطفططال ملتنططد! در ضططمن ترتیططب و‬
‫تعلیم یک وظیفه دینیه دارند که باید ایفا کنند وآن هططم تحکیططم ایططن‬
‫عقیده باطل و مضل است در ذهن صاف و ضمیر سادة نوباوگان‪.‬‬
‫بنابر تلقینات این مربیان پارسا! اگططر طفلططی معصططوم شططبی در‬
‫خانه برای پدرش که از دیوانیان باشد قلمططی بتراشططد معططاونت بططر‬
‫ظالم کرده و انگشتانش در آتش جهنططم خواهططد سططوخت! و بططرای‬
‫اجتناب از عذاب روز حسططاب بایططد از اوامططر پططدرش‪ ،‬کططه خداونططد‬
‫های از وی‬ ‫کوچک اوسططت سططر بططه پیچططد‪ ،‬اگرچططه پططدرش بططه انططداز ‌‬
‫یادبططانه و تمططرد‬ ‫برنجططد کططه او را عططاق نمایططد‪ .‬و ایططن مقططاومت ب ‌‬
‫هدل در نظططر آخونططد مکتبططدار )حماسططت دینیططه(‬ ‫عاصیانه بچططة سططاد ‌‬
‫یگردد! ارباب منبر‬ ‫جلوه کرده اسباب سرافرازی شاگرد فضول م ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪110‬‬

‫هم اهل جهنم را به طبقاتی تقسیم کرده تنها یکی دو طبقه را بططه‬
‫هاند و به قول ایشان بقیه طبقططات را بططه‬ ‫کفار و فجار تخصیص داد ‌‬
‫التمام دیوانیان پرخواهند کرد‪ .‬و در حین عبور از پل صراط پططا بططه‬
‫حاشیه سبیل غاشیه گذاشته و در درک اسفل اسفل سافلین وارد‬
‫خواهند گشت‪.‬‬
‫اینست ترتیبی که افراد ایرانی در آغوش دایه و مادر‪ ،‬در گوشه‬
‫یگیرند!‬ ‫مکتب و مدرسه و در پای وعظ ونصیحت یاد م ‌‬
‫و از اینجاسططت کططه مططال دولططت و دولتیططان حلل افططراد رعیططت‬
‫یزدنططد و‬ ‫گردیططده زارع در خرمططن از خوشططه و در انبططاراز غلططه م ‌‬
‫یکننططد‪ ،‬اصططناف در دادن‬ ‫جایش را از سنگریزه و خاک تططوده پططر م ‌‬
‫یگذراننططد‪ ،‬بططه گططردن ایططن و آن‬ ‫یکنند و به طفره م ‌‬ ‫مالیات جان م ‌‬
‫یگرداننططد‪ ،‬تجطار‬ ‫یاندازند‪ ،‬به رشوه و عشططوه خطود را معطارف م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکننططد و‬ ‫برای آنکه بدولت گمرک ندهند‪ ،‬تططا قاچططاقچگیری تنططزل م ‌‬
‫ینماینططد واگططر ایططن‬ ‫این را تکلیف شرعی برای خودشططان فططرض م ‌‬
‫طبقات به هیچ یک از این دستبردها موفق نشدند به مقططام انتقططام‬
‫یآیند مثل‪ :‬اگر از تاجری در گمططرک دولططتی‪،‬‬ ‫به طریق )تقاص( برم ‌‬
‫یتوانططد سططاعت بغلططی مططأمور‬ ‫هانططد آن تططاجر م ‌‬
‫حططق العبططوری گرفت ‌‬
‫گمرک را اگر قیمتش معادل همان حق العبور باشد بططدزدد و ایططن‬
‫ساعت حلل شخص دزد است و این دزد متططدین درحططالیکه همططان‬
‫یتواند فرایض پنجگانه را بططرای خططدا‬ ‫ساعت طل در بغلش باشد م ‌‬
‫یگانه بجای آورد!!‬
‫از طططرف دیگططر دیوانیططانیکه مقلططد همططان پیشططوایان هسططتند کططه‬
‫یدانندخودشططان را ملعططون و مغضططوب‬ ‫خدمت به دولت را حرام م ‌‬
‫یشمارند و مأمورین متدین‪ ،‬یا در حال حیات خودشططان ویططا‬ ‫خدا م ‌‬
‫بعد از ممات به وصیت مخصوص مایلملک خودشان را به واسطة‬
‫یسططططازند و بعضططططی از‬ ‫بططططذل و حیططططل شططططرعی دیگططططر حلل م ‌‬
‫مقدسترینشان مواجب و مستمری خود را سر هر ماه یا سططر هططر‬
‫سططال بططه طریططق رد مظططالم و غیططره بططه تحلیططل داده و بططه حلیططت‬
‫یداننططد نمططاز را‬‫یرسانند‪ .‬مسافرت خودشان را سفر معصیت م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یگیرند در صططورتی کططه هططر دو باطططل‬ ‫یخوانند و روزه را م ‌‬ ‫تمام م ‌‬
‫است زیرا که هر دو مخالف شططرع انططور اسططت و همططة آنهططا نتیجططة‬
‫م شناختن اطاعت آن است و از نتایج آن‬ ‫جائر دانستن دولت وحرا ‌‬
‫‪111‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫است که این طبقه خودشان را از روز ازل دشططمن خططدا و پیغمططبر‬


‫یدانند‪ .‬به عقیدة ایشان اگر مال و منال ایشان بططه طریططق بططذل‬ ‫م ‌‬
‫وهبه حلل گردد ‪ :‬افعال و اعمالیکه راجع به مأموریت دارند همططه‬
‫از عاصی کبیره است و از مجازات و مکافات آنها هیچ راه نجططاتی‬
‫هاند‬‫متصور نیست و حال که خودشان را مورد غضب خدا قرار داد ‌‬
‫و در آخرت قطعا ً معذب خواهنططد شططد‪ ،‬لاقططل بکوشططند در دنیططا بططه‬
‫خوشططی بگذارننططد تطا اینکطه خسططرالدنیا و الخطره هططر دو نگردنطد و‬
‫مسئله تزکیة مال وگرفتن روزه و خوانططدن نمططاز‪ ،‬مخصططوص عططدة‬
‫خیلی کم و معدودی از ایشانست مابقی به حلل و حرام و گناه و‬
‫یدهد‪.‬‬ ‫ثواب هیچ اهمیتی نم ‌‬
‫یخورد‪ ،‬مردی و نططامردی‪ ،‬کططژی‬ ‫عدل وانصاف هیچ بدردشان نم ‌‬
‫هشان یکی است نیک و بد اعمال ایشططان ابططدا ً‬ ‫و راستی در دستگا ‌‬
‫یکند و چون از رحمططت خداونططد رحمططان و رحیططم بططه کلططی‬ ‫فرق نم ‌‬
‫مأیوسططند راه شططیطان رجیططم را در پیططش گرفتططه در شططقاوت و‬
‫یرسططند کططه شططمر معططروف جلططودار ایشططان‬ ‫قسططاوت بططه جططائی م ‌‬
‫یشود و اعمال شقاوت ‌کارانه ‌شططان مططادة منططافرقی را کططه در‬ ‫نم ‌‬
‫هاند بططه آخریططن درجططه غلظططت و شططدت‬ ‫میططان خططود وعططوام داشططت ‌‬
‫یرساند‪ .‬پططایه دولتخططواهی مططردم ایططران و انططدازة مططردم ‌داری و‬ ‫م ‌‬
‫یشططود‪:‬‬ ‫وظیفه مأموریت شان از این تدقیقات به خوبی معلططوم م ‌‬
‫زیطرا دوایطر و ادارات دولطت در دسطت همیطن اشطخاص اسطت کطه‬
‫دشمن جانی و مالی و وجدانی ملت هستند و افططراد ملططت‪ ،‬همططان‬
‫مردم است که از مهد با بغض آن طبق پرورش یافته و تا لحططد بططا‬
‫عداوت آن به سر خواهد برد پس هیچ فردی از افراد ایرانی حس‬
‫محبت و صمیمیتی برای دولت خود نخواهند پرورد‪،‬موقططع مططأموین‬
‫دولت متبوعه خود راه محططترم نخواهنططد شططمرد‪ .‬بططه خزینططه دولططت‬
‫دیناری به میل و رغبت خود نخواهند داد و به آرزوی خود زیططر بططار‬
‫اوامر دولت نخواهند رفت‪.‬‬
‫و همچنین هیچیططک از مططأمورین دولططت وظیفططه خططود را مقططدس‬
‫نخواهد شناخت‪ ،‬به امر وجدان در پی انجام وظایف خططود نخواهططد‬
‫بود‪ ،‬در مأموریتهای خططود رضططای پیغمططبر را منظططور نخواهططد کططرد‪،‬‬
‫حقططوق وطططن و ملتططش را محفططوظ نخواهططد داشططت و از ارتکططاب‬
‫هیچگونه خدعه وخیطانتی نخواهطد اندیشطید‪ .‬اینسطت تطأثیرات عطدم‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪112‬‬

‫تدقیق تأملیکه باعث فساد خورد و بزرگ و موجب شططقاق و نفططاق‬


‫آمر و مأمور گردید‪ .‬طایفه شیعه را نسبت به امور ملک و ملططت و‬
‫دولت بیگانه داشته وتشکیلت مهططم مملکططت را کططه غططایت اصططلی‬
‫دین و مذهب و وقایة عرض و ناموس مردم است بازیچه گروهططی‬
‫گمططراه و دسططتخوش طایفططة خودخططواهی گردانیططده اسططت‪ ،‬کططه از‬
‫قدسیت وظیفه به کلی غافل بوده مراجع و مبادی امططور جملططه را‬
‫یپندارند و معلططوم اسططت کططه اینگططونه‬ ‫تقلب و منبع اخنلس خود م ‌‬
‫افکار و عقایططد و عططادات و اخلق‪ ،‬یططک ملططت را تططا چططه پططایه تنططزل‬
‫یدهد و از افراد همچو ملتی تا چه اندازه امیدوار دولت خططواهی‬ ‫م ‌‬
‫ووطن ‌پرسططتی و وظیفططه ‌شناسططی و منتظططر اسططتقامت مسططلک و‬
‫یتوان شد‪ ،‬و از اینجاست که ایرانیان‬ ‫جسارت مدینه و فداکاری م ‌‬
‫های‬ ‫یبینند و هططر روز عططد ‌‬‫امروزه در تغییر تابعیت هیچ محذوری نم ‌‬
‫برای محافظه منافع شخصی و یا محض کسب قططوت و زمخططتی و‬
‫یا اینکة به امید صططیانت مططال و منططال و عططرض و نططاموس خططود از‬
‫یباک و آدمی صورت و دیوسیرت زیر حمایت‬ ‫تجاوزات مأمورین ب ‌‬
‫اجانب رفته حططاکمیت داخلططی و خططارجی دولططت را اخلل و حیططثیت‬
‫یسازند‪ ،‬چه که از روی عقیططده کططه‬ ‫هدار م ‌‬
‫سلطنت اسلمی را رخن ‌‬
‫در خاطرشان رسوخ یافته همه دول حاضره اسلمی به هر شططکل‬
‫ه نظر ارباب ایططن عقیططده‬ ‫و صورت باشد حکومات جورند و از نقط ‌‬
‫وقتی که حکومت‪ ،‬حکومت جور شد مسططلم وغیططر مسططلمش هیططچ‬
‫فرقی ندارد و اگر بنا باشد که انسان تططابع دولططت نططاحق و جططائری‬
‫گردد همان بهتر که متبوع زمخططت و زورمنططدی را انتخططابی کنططد! و‬
‫حال آنکه در دین اسلم منصب نیابت عامی نبوده سلطان عادل و‬
‫بر حق بشخص نبی و ائمططه و نطایب امطام اختصطاص نداشططته جطائر‬
‫یکند حاکمیت دولت اسططلمی‬ ‫بودن سلطان‪ ،‬سلطنت را جوریه نم ‌‬
‫در عهد سلطین جور هم باقی و برقرار بوده رعایا تابع آننططد و نططه‬
‫بنده سلطان‪ ،‬مأمورین جزو‪ ،‬مستخدم دولتند نه نوکر شخصی آن‪،‬‬
‫اطاعت دولت ملی اسططلمی در هططر حططال فططرض و معصططیت بططدان‬
‫معصیت به خدا و رسول است‪ ،‬وظالف مطأمورین دولططت از خطورد‬
‫تا بزرگ مهمترین فرایض وترک و اخلل کوچکترین آنها بزرگططترین‬
‫بتططر و‬‫معاصی بوده وایفای این وظایف از ادای همه واجبططات واج ‌‬
‫اجر انجام آنها از جزای تمططام خیططرات و مططبرات و حقططوقی کططه در‬
‫‪113‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫سترین روزیهططا و‬
‫یگیرنططد مقططد ‌‬
‫خططور همططان خططدمت از دولططت م ‌‬
‫مبارکترین نفقات است‪.‬‬

‫پایان مطلب‬
‫ما این انتقادات را که حقایق محض است از قلم یکی از رجططال‬
‫علمی که خود از جملة فقهاست در اینجا آوردیم تططا خواننططدگان از‬
‫یک طرف مطلب را از کسیکه خود از علمای شططیعه اسططت اخططذ و‬
‫بمضمون اهططل الططبیت ادری بمططا فططی الططبیت حططق را از زبططان خططود‬
‫یجهططت یططک عططده از‬ ‫ایشان بشنوند و از طرف دیگر مورد انتقططاد ب ‌‬
‫خود راضی نشویم‪ ،‬هر چند وضوح مطلب و فسططاد ایططن عقیططده را‬
‫یشططود‬‫یتواند منکر شود و ضمنا ً معلططوم م ‌‬ ‫هیچ صاحب شعوری نم ‌‬
‫یها در کجا و از چططه نططوع عقایططدی‬ ‫که منشأ و سرچشمه این خراب ‌‬
‫یشود و همیططن کیفیططت اسطت کطه مططوجب شطده کطه امطروز‬ ‫پیدا م ‌‬
‫یها وبقول آقای ما مقانی دیوانیططان بططا روحانیططان همچططون دو‬ ‫دولت ‌‬
‫ضد مخططالف‪ ،‬یکططدیگر را دشططمن داشططته وهططر کططدام آن دیگططری را‬
‫یپنططدارد وچططون قططدرت‬ ‫مططوجب فسططاد و خرابططی ملططک و ملططت م ‌‬
‫بهرحال در دست دیوانیان است هر وقت مصلحتشان اقتضا نماید‬
‫به حساب روحانیان خواهند رسید و آنهططا را نبایططد جططای گلططه باشططد‬
‫زیرا ‪:‬‬
‫کاخططتری‬ ‫مدار از فلک چشم نی ‌‬ ‫تططو چططون خططود کنططی اخططتر‬
‫را‬ ‫خططططططططططططویش را بططططططططططططد‬

‫ناصرخسرو‬
‫سطططیلی بدسطططت خطططویش زده‬ ‫از دست دیگری چططه شططکایت‬
‫برفقطططططططططططای خطططططططططططویش‬ ‫کنططططططططططططططد کسططططططططططططططی‬

‫سعدی‬
‫اینک به بینیم واقعا ً دخول در امور دیوانی و کارهططای دولططتی کططه‬
‫در جامعة باصطلح متدین اگر خلف شرع شططمرده نشططود حططداقل‬
‫خلف تقوی و احتیاط است‪ ،‬و حقططوق آنططرا بططه هططر صططورت حططرام‬
‫تگردان کننططد و‬
‫یدانند و باید با یکی از ملیططان قططائل بحططره دس ط ‌‬
‫م ‌‬
‫اجازه اخذ و صرف آن را بگیرند‪ ،‬چیست!؟‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪114‬‬

‫های اخبار از ائمه اطهار در بیططن احططادیث مططا‬ ‫باید دانست که پار ‌‬
‫موجود است که دخول در کارهای دیوانی ودلتی را در زمططان خططود‬
‫های از افراد نار و ابلکططه حططرام‬ ‫جایز نشمرده و آن را نسبت به پار ‌‬
‫های از ملیان را بططه‬ ‫یدانستند و شاید همین احادیث است که پار ‌‬ ‫م ‌‬
‫یعبططاس را بططا حکططومت‬ ‫یامیططه و بن ‌‬‫اشططتباه انططداخته و حکططومت بن ‌‬
‫مشروطه شططیعه یکسططان دانسطته حکمطی کطه دربطاره آن از ناحیطة‬
‫یکننططد‪ .‬در‬ ‫امامان صادر شده بططا هططر حکططومت و دولططتی تطططبیق م ‌‬
‫عالفطارق و اشطتباه مضطر غیرقابطل جطبران‬ ‫صورتی که این قیاس م ‌‬
‫است‪.‬‬
‫بدیهی است همکاری با چنین دولتی که کططارش آن! و شططعارش‬
‫این! باشد اگر ظلم و حرام نباشد پس دیگر حرامی در دنیا وجططود‬
‫ندارد‪ .‬استخدام در چنین حکومتی چه ربطی دارد بططه اسططتخدام در‬
‫حکومت شیعه که تقویت آن موجب اسططتحکام و دوام آن دولططت و‬
‫باعث عزت و احترام این ملت است‪.‬‬
‫شما را به خدا هیچ مسططلمانی کطه کمططتر شطعوری داشططته باشططد‬
‫حاضر است بکارشکنی وخرابکاری در حکومتی بپردازدکه پططایه آن‬
‫روی رسططمیت مططذهب جعفططری اثناعشططری و تقططویت آن بططاعث‬
‫سططربلندی ایططن ملططت مظلططوم اسططت ولططی بسططوز در ریشططة جهططل‬
‫وغطرض کطه انسطان را از درک واقطع وحقیقطت تطا ایطن انطدازه دور‬
‫یکند‪.‬‬‫م ‌‬
‫تهططائی کططه ایططن قبیططل‬ ‫و عجب در این است که در همان حکوم ‌‬
‫ییافت معهذا ائمططه معصططومین سططلم‬ ‫جنایات سابق ‌الذکر وقوع م ‌‬
‫الله علیهم اجمعین شیعیان خود را امر به اطاعت آنان در اجططرای‬
‫های‬ ‫ینمودنططد چنططانکه پططار ‌‬ ‫احکام دینی و تقویت حکومت اسلمی م ‌‬
‫های خواهد آمد تا جائیکه‬ ‫از اخبار راجع بدین موضوع گذشت‪ ،‬و پار ‌‬
‫حضرت سید العابططدین کططه بیططش از تمطام ائمطة معصططومین صططدمة‬
‫حکومت جائر و فاسق بنی ‌امیططه را چشططیده بططود معهططذا در مکططان‬
‫یتعالی دعا بر مأمورین دولت در سططرحد و‬ ‫خلوت دعای خود با بار ‌‬
‫ینمود چنانکه در صحیفة سجادیه موجود است کططه بططا‬ ‫مرز دارا نم ‌‬
‫سوز دل‪ ،‬تقویت و عزت و شوکت آنانرا از خداوند مسطئلت کطرده‬
‫یکند »اللهم صضضل علضضی محمضضد و آلضضه و حسضضن‬ ‫عرض م ‌‬
‫ثغور المسلمین بعزتک و اشحذ اسضضلحتهم و احضضرس‬
‫‪115‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫حوزتهم و امنع حومتهم و الف جمعهم و دبر امرهم‬


‫و واتربین امرهم و توحد بکفایة مؤنتهم واعضضضدهم‬
‫بالنصر واعنهم بالصبر« تا آخریططن دعططای مبططارک اینططان چططه‬
‫کسانی و از طرف چه دولتی بودند که ایططن گططونه مشططمول دعططای‬
‫دالسططجادینند‪ ،‬جططز دولططت جبططار‬ ‫خیططر و علقمندانططة حضططرت سی ‌‬
‫یامیه!؟ رجوع شود به دعای بیست و هفتم صحیفة سجادیه‪.‬‬ ‫بن ‌‬
‫اینک به ببینیم نظر اسلم درباره کارمندی وقبول خدمات دولت‬
‫تپرست چگونه اسططت تططا چططه‬ ‫حتی در دولتهای جبار و ستمکار و ب ‌‬
‫رسد به دولت مسلمان و شیعه؟‬
‫یبینیم خداوند مططؤمن آل فرعططون را‬ ‫با مراجعه به قرآن کریم م ‌‬
‫که بنا به اخبار و روایات وارده پسر عم و از درباریان فرعونی که‬
‫یاسططرائیل را آنگططونه شططکنجه و آزار‬ ‫یکططرد و بن ‌‬
‫ادعططای الططوهیت م ‌‬
‫ً‬
‫ینمود‪ ،‬بود مدح فرموده است و ابدا او را برای اینکططه در دربططار‬ ‫م ‌‬
‫یفرماید‪.‬‬
‫آن جبار ناچار شغلی داشته ملمت نم ‌‬
‫و همچنیططن قبططل از او حضططرت یوسططف کططه در مصططر در امططور‬
‫حکومت فرعون صاحب شغل وحتی در واقع بططه پیشططنهاد خططودش‬
‫هدار و وزیططر دارائی فرعططون‬ ‫که )اجعلنی علی خزائن الرض( خزان ‌‬
‫بوده‪ ،‬مورد کوچکططترین ملمططت نگشططته بلکططه همططواره مططورد مططدح‬
‫پروردگار است‪.‬‬
‫و اساسا ً انبیای بزرگوار بطرای پیشطرفت منظططور خططود و دعطوت‬
‫مردم به خداپرستی بسلطین و صطاحبان قطدرت هطر چنطد کطافر و‬
‫یگردیدنططد چنططانکه در احططوال حضططرت‬ ‫بت ‌پرست بودنططد نزدیططک م ‌‬
‫دانیططال و ارمیططا و شططمعون الصططفا و غیرهططم علیهططم السططلم آمططده‬
‫است‪.‬‬
‫در کتاب تفسیر برهان و تفسیر قمی ذیل آیة شریفه »واضططرب‬
‫یکنططد کططه سططندش بططا‬‫لهططم مثل« از علططی بططن ابیطططالب روایططتی م ‌‬
‫یرسططد و آن بزرگططوار از حضططرت ابططوجعفر امططام‬ ‫بوحمزه ثمالی م ‌‬
‫مد باقر‪ ‬روایت م ‌‬
‫یکند‪.‬‬ ‫مح ّ‬
‫»قال سالته عن تفسیر هذه الیة فقال بعث اللضضه‬
‫رجلین الضضی اهضضل انطضضاکیه فجضضائا هضضم بمضضالیعرفون‬
‫فغلظضضوا علیهمضضا‪ .‬فاخضضذوهما وحبسضضوهما فضضی بیضضت‬
‫الصضضنام فبعضضث اللضضه الثضضالث فضضدخل المدینضضة فقضضال‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪116‬‬

‫ارشضضدونی الضضی بضاب الملضک قضال فلمضضا وقضضف علضضی‬


‫الباب قال انا رجل کنت اتعبد فضضی فلت مضضن الرض‬
‫و قد احببت ان اعبدالله الملک«‬
‫یفرمایند خدا دو پیغمبر فرسططتاد بططه اهططل انطاکیططة آنهططا را‬ ‫که م ‌‬
‫تخانه حبس کردند پس خدا سومی را فرستاد وقتی‬ ‫گرفته و در ب ‌‬
‫که وارد شهر شد گفت مرا به در خانة شاه رهبری کنید و چون بر‬
‫در خانه ایستاد گفت من مرد متعبدی بودم که در بیابانهططا بعبططادت‬
‫یپرداختططم و اکنططون دوسططت دارم کططه خططدای شططاه را بپرسططتم!‬ ‫م ‌‬
‫پرواضح اسططت کططه مقصططود آن حضططرت از خططدای پادشططاه‪ ،‬همططان‬
‫یخططواهم بططت را‬ ‫پروردگار عالمیان اسططت لکططن چنططان نمططود کططه م ‌‬
‫یفرمایططد‪» :‬ثطم‬ ‫بپرستم و شططاه از سططخن او چنیطن فهمیطد آنگططاه م ‌‬
‫ادخل علی الملک فقال له الملک بالغنی انک کنت تعبد الهططی فلططم‬
‫ازل انت اخی« و چون آن بزرگوار داخل بت ‌خانه شد و برگشططت‬
‫پادشاه به او گفت که به من خبر دادند که تو خدای مرا )یعنی بت‬
‫یپرسططتی پططس تططو بططرای همیشططه بططرادر منططی! انبیططا بططرای‬ ‫را!( م ‌‬
‫تخانه پادشططاهان‬ ‫پیشرفت کلمة توحید و استخلص مسلمانان تا ب ‌‬
‫ینماینططد ولططی‬ ‫جبططار رفتططه و بصططورت ظططاهر اظهططار مططوافقت م ‌‬
‫ت دولططت شططیعه را حططرام‬ ‫هگان نادان همراهی و تقوی ‌‬ ‫وسواس پیش ‌‬
‫یدانند!!‬‫م ‌‬
‫و شططیخ طبرسططی از وهططب بططن منبططه و در تفسططیر عیاشططی از‬
‫مد باقر وامام جعفر صادق علیهم السلم روایططت‬ ‫حضرت امام مح ّ‬
‫شده که آن دو نفر از حواریون حضرت عیسی‪ ‬بودنططد وحضططرت‬
‫حالله‪ ‬جناب شمعون الصفا را به یططاری آن دو نفططر فرسططتاد و‬ ‫رو ‌‬
‫متن روایت به این عبارت است‪.‬‬
‫»فدخل شمعون البلد منکرا ً فجعضضل بعاشضضر الملضضک‬
‫حتی انسوابه«‬
‫یانططد کطه بطه دربطار سطلطین و پادشطاهان بططرای‬ ‫اینها انبیططای اله ‌‬
‫یکنند و حططتی‬
‫یجویند و آمد و شد م ‌‬ ‫پیشرفت منظور خود تقرب م ‌‬
‫ینمایند!‬
‫قبول خدمت آنانرا م ‌‬
‫امططا در اسططلم شططخص اول اسططلم یعنططی امیرالمططؤمنین‪ ‬در‬
‫دستگاه خلفای ثلثه دائر مدار اکثر امور بططود و کمططتر کططاری بططدون‬
‫یگرفت چنان که مثل مشهور )معظلططة‬ ‫مشورت و نظر او انجام م ‌‬
‫‪117‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫لیس لها ابوالحسططن( از مشططیاهیر امثططال آن زمططان اسططت و قبططول‬


‫ینمود وحضرت امام حسن و امططام حسططین‬ ‫عطایا و جوایز آنانرا م ‌‬
‫یکردنططد محقططق‬‫علیهم السلم نیز از معاویه قبول عطایای او را م ‌‬
‫یالعلء از‬
‫کرکری درخراجیه خود از شیخ طوسی به اسناد او از اب ‌‬
‫حضرت صادق‪ ‬روایت کرده که آن حضرت فرمود ‪:‬‬
‫»ان الحسن والحسین کانا یقلن جوایز معاویه«‬
‫و جناب مسلمان و عمار و عثمان بن حنیف و حذیفة بن الیمان‬
‫و صدها امثال ایشان از جانب همان خلفا قبول خدمت کرده و هر‬
‫کططدام در شهرسططتانی بططه فرمانططداری مططداین وکططوفه و غیططر آن‬
‫یپرداختند‪.‬‬‫م ‌‬
‫و جماعتی از اعیان اصططحاب ائمططه‪ ‬ماننططد علططی بططن یقطیططن و‬
‫عبدالله نجاشططی و شططیط ابوالقاسططم حسططین بططن روح کططه یکططی از‬
‫مد بن اسمعیل و نططوح بططن دراج‬ ‫نواب اربعه امام عصر است و مح ّ‬
‫هططر کططدام از جنطب خلفطای وقطت دارای منصططب و مقططام و شطاغل‬
‫خدمات دولتی بودند‪.‬‬
‫و از علما و فقها سید بزرگوار سید مرتضی و برادر ارجمنططدش‬
‫شریف رضی و پدر بزرگوارشان همگی از جططانب خلفططای عباسططی‬
‫دارای منصب نقابت بودند که یکی از مناصب دولت آن زمان بططود‬
‫و صاحب بن عباد و خواجه نصیرالدین طوسی و ابن سینا وعلمططه‬
‫جمططال ‌الططدین حسططن بططن مطهططر حلططی ومرحططوم شططیخ علططی بططن‬
‫عبدالعالی محقق کرکی ومرحوم شیخ بهاءالدین عططاملی از جططانب‬
‫سلطین وقت دارای مقام و منصططب و بططا هططر وزارت و امثططال آن‬
‫لشططدن در‬ ‫اشتغال داشططتند و مرحططوم شططیخ مرتضططی انصططاری داخ ‌‬
‫عمل دولت‪ ،‬هرگاه امر به معطروف و نهطی از منکططر توقططف بططه آن‬
‫داشططته باشططد )ماننططد ایططن زمططان کططه گططر کسططی مثل رد شططهربانی‬
‫یتواند از قمار و شرب خمر و امثططال آن جلططوگیری‬ ‫کارمند باشد م ‌‬
‫تالله نطائینی در کتطاب شطریف‬ ‫یدانست و مرحوم آی ‌‬ ‫کند( واجب م ‌‬
‫تنزیططه الملططه ترغیبططاتی دارد‪ ،‬مرحططوم علمططه فیططض رحمططه اللططه در‬
‫محجططه البیضططاء ص ‪ 86‬و در سططایر کتابهططای معتططبر چططون وسططایل‬
‫یکنند از حضططرت رضططا‬ ‫وکافی از محمد بن اسمعیل بزیع روایت م ‌‬
‫‪ ‬که آن حضرت فرمود ‪:‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪118‬‬

‫»ان لله تعالی به ابواب الظالمین من نور الله بضضه‬


‫البرهان و مکن له فی البلد لیدفع بهم عضضن اولیضضائه‬
‫و یصضضلح اللضضه لضضه بضضه امضضور المسضضلمین لنضضه ملجضضأ‬
‫المضضؤمنین مضضن الضضضرر والیضضه یفضضزع ذولحاجضضة مضضن‬
‫شضضیعتنابهم یضضؤمن اللضضه تعضضالی روعضضة المضضؤمن فضضی‬
‫دارالظلمة اولئک هم المؤمنون حقا اولئک امناءالله‬
‫فی ارضه اولئک نورالله فی رعیتهم یوم القیامضضة و‬
‫یزهضضر نضضورهم لهضضل السضضموات کمضضا یزهضضر الکضضواکب‬
‫الزهراء لهل الرض اولئک مضضن نضضوره نضضور القیضضامه‬
‫یضیء منهضضم القیضضامه خلقضضوا واللضضه للجنضضة و خلقضضت‬
‫‌‬
‫ً‬
‫الجنة لهم فهنئا لهم ما علی احدکم ان لوشاء لنضضال‬
‫هذا کله قال فقلضضت بمضضاذا جعلنضضی اللضضه فضضداک قضضال‬
‫یکون معهم فیسرنا بادخال السرور علضضی المضضؤمنین‬
‫من شیعتنافکن منهم یا محمد« حضرت رضا به محمد بططن‬
‫یفرمایططد ‪ :‬خططدای تعططالی را در دربططار سططتمکاران »و‬ ‫اسططمعیل م ‌‬
‫نها برهان )یعنی دین حق( را نططورانی‬ ‫ظلمه« کسانی است که بدا ‌‬
‫یدهططد تططا‬‫و روشططنی داده و آنهططا را در بلد‪ ،‬تمکیططن و گسططترش م ‌‬
‫بوسیله ایشان شر و ستم را از دوستان خططود دفططع کنططد و بوسططیلة‬
‫آنها امور مسلمین را اصلح فرماید چنیططن کسططانی کططه )در دربططار‬
‫ظلمه هستند( پناهگاه مططؤمنین از ضططرر و زیاننططد و حاجتمنططدان از‬
‫یبرنططد خططدا بوسططیلة اینگططونه کارمنططدان‬
‫شیعیان ما بدیشان پنططاه م ‌‬
‫یکنططد در‬‫دولت ترس مططؤمن را در دار ظلمططت مبططدل بططه ایمنططی م ‌‬
‫حقیقت مؤمنین آنهایند‪ ،‬اینها امینان خدایند در روی زمین او‪ ،‬اینان‬
‫نور خدایند در میان زیر دستانشان‪.‬‬
‫یکنططد‬‫در روز قیامت نططور آنهططا درخشططندگی بططه اهططل آسططمانها م ‌‬
‫چنانکه ستارة درخشطانی بططر اهططل زمیططن درخشططندگی و نورپاشططی‬
‫یکنطد اصطل ً نطور و روشططنائی قیطامت از اینهاسططت کططه از ایشطان‬ ‫م ‌‬
‫یشود به خدا سوگند که آنها برای بهشت آفریده شدند و‬ ‫روشن م ‌‬
‫بهشت هم برای آنها آفریده شده‪.‬‬
‫پس گوارای ایشان باد چه ضرر دارد برای یکی از شماها که به‬
‫یگوید به‬ ‫تمام این فیوضات و ثوابها برسید؟! محمد بن اسمعیل م ‌‬
‫‪119‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫حضرت عرضه کردم خدا مرا فدای تو کند بچططه جهططت دارای ایططن‬
‫یشود؟ حضرت فرمود برای این که ما را شططادمان و‬ ‫همه ثواب م ‌‬
‫یکند به جهت ادخال سرور بر مططؤمنینی کططه از شططیعیان‬ ‫مسرور م ‌‬
‫ما هستند پس ای محمططد از ایشططان )از کارمنططدان دولططت( بططاش!!‬
‫یعبططاس اسططت پططس‬ ‫یامیه و بن ‌‬‫این کارمندی در ادارات دولتهای بن ‌‬
‫چگونه خواهد بود در دولططت شططیعه؟! و دربططاره حقططوق دولططتی قبل‬
‫گفتیم که اکثر صحابه گرامی پیغمبر مانند سلمان و عمار و مقدار‬
‫و ابوذر حتی امیرالمططؤمنین و دو فرزنططد بزرگططوارش قبططول عطایططا‬
‫وجوایز و باصطلح امروزه حقوق و مزایای دلتی را از خلفای جور‬
‫ینمودند و محقططق کرکططی رحمططه اللططه علیططه در خراجیططه خططود از‬ ‫م ‌‬
‫یگوید‪:‬‬ ‫یآورده که م ‌‬ ‫ابوبکر حضر م ‌‬
‫»دخلت علی ابی عبدالله و عنده ابنططه اسططمعیل فقططال مططا یمنططع‬
‫ابن ابی سماک این یخرج شباب الشیعه فیکعفونه ما یکفیه الناس‬
‫و یعطبهم مایعطی الناس قال لططی لططم ترکططت عطططائک قططال قلططت‬
‫مخافطة عطن دینطی قطال مطا منطع ابطن ابطی سطماک ان یبعطث الیطک‬
‫بعطاتک اما علم ان لک فی بیت المال نصیب‪« .‬‬
‫یفرماید‪ :‬چه مططانع اسططت ابططن‬ ‫خلصه حدیث شریف‪ :‬حضرت م ‌‬
‫یسماک )ظططاهرا ً یکططی از شططیعیان حضططرت بططوده کططه از طططرف‬ ‫اب ‌‬
‫خلفای جور والی بوده است( را کططه جوانططان شططیعه را در کارهططای‬
‫دولتی در آورد تا او را کمک و کفایت کنند در کارهائی که دیگططران‬
‫یدهططد بططه اینططان بدهططد‬ ‫یکنند وهمان حقوقی را که به دیگططران م ‌‬ ‫م ‌‬
‫آنگاه رو بمن کرد و فرمود تو چططرا حقططوق خططود را واگططذار کططردی‬
‫گفتططم از تططرس دینططم حضططرت فرمططود چططه مططانع داشططت کططه ابططن‬
‫یدانسططت کططه تططو را‬ ‫یسماک حقوق تو را برایت بفرستد مگر نم ‌‬ ‫اب ‌‬
‫یشود نگرفتن حقططوق‬ ‫تالمال بهره و نصیبی است( معلوم م ‌‬ ‫در بی ‌‬
‫یترسططیده از جهططت مراجعططه بططه‬ ‫ابوبکر حضرمی که بر دین خود م ‌‬
‫دربار خلفا بوده وگرنه هرگاه آن حقوق اشکال شرعی داشت اول‬
‫یکرد که چرا نگرفتی چنانکه صدر روایططت هططم‬ ‫حضرت مؤاخذه نم ‌‬
‫یسططماک‬ ‫یفرماید چرا ابططن اب ‌‬ ‫یرساند که حضرت م ‌‬ ‫این معنی را م ‌‬
‫یگمارد تا همان حقوقی را که به دیگططران‬ ‫جوانان شیعه را بکار نم ‌‬
‫یفرمایططد چططرا حقططوق تططرا برایططت‬ ‫یدهططد بططه اینططان بدهططد ثانیطا ً م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یمعنی بود‪.‬‬ ‫نفرستاد اگر گرفتن آن اشکال داشت این سخن ب ‌‬
‫اشتباه بزرگ‬
‫یکططی از اشططتباهات بزرگططی کططه مططوجب تشططدید اختلف بیططن‬
‫مسلمانان در موضوع امامت گردیده است‪ ،‬آنست که بعلت انططس‬
‫و عططادت مططردم بططه سططلطنت جبططابره و فراعنططه کططه هططر کططدام در‬
‫سططلطنت و پادشططاهی بططرای خططود دربططار و دسططتگاه واسططکورت و‬
‫سرو و پیشطططرو و تعینطططات وتجملت قطططائل‬ ‫قطططراول و یسطططاول و پ ‌‬
‫مچنیططن اسططت کططه‬ ‫هاند که حکومت اسلمی ه ‌‬ ‫یشوند‪ ،‬تصور کرد ‌‬ ‫م ‌‬
‫یهططا وهوسططهای خططود را اشططباع وکسططان و‬ ‫هر کططه بططدان رسططید هو ‌‬
‫ینماید‪:‬‬‫فرزندان خود را مرفه وشهوات خود را اجرا م ‌‬
‫روی این حساب غلط که از بیخ موهوم اسططت پنططدارهائی بططافته‬
‫هانططد کططه روی تاریططخ را سططیاه‬ ‫وحرفهططائی زده و دشططمنیهائی کرد ‌‬
‫نمططوده اسططت در حططالیکه در حکططومت اسططلمی نططه تنهططا چنیططن‬
‫حسططابهائی نیسططت بلکططه حططاکم اسططلم اول چططون عططادلترین و‬
‫باتقواترین افراد مسلمین است طبعا ً محرومططترین افططراد از لذایططذ‬
‫شهوات وجلل وجبروت است و ثانیطا ً چطون تحطت کنطترل شطدید و‬
‫یتوانططد مطططامع نفسططانی و شططهوات‬ ‫دقیططق مسططلمانان اسططت نم ‌‬
‫حیوانی خود را اجرا نماید و چون راه مستقیم وباریک شططریعت را‬
‫یتواند ارادة شخصی و غرضططهای خصوصططی خططود‬ ‫در پیش دارد نم ‌‬
‫را بکار برد‪ ،‬پس چنین حکومتی چندان مورد میل و رغبت و تططوجه‬
‫ارباب شهوت و طالبان مقام وشوکت و مال و ثروت نیست‪ ،‬زیرا‬
‫در حکومت اسلمی این چیزها نیست‪.‬‬
‫تاریخ خلفت و حکومت اسلمی نشان داده که آن چیزهائی کططه‬
‫در حکومتهای دیگر از زمان آدم تطا زمطان خطاتم بططوده هیچکططام بططه‬
‫طهارت و تقوا و عدالت و تواضح حکومت اسلمی نبوده است!‬
‫اولیططن حطاکم اسططلم بعططد از حضطرت خیرالنطام ابطوبکر بطوده از‬
‫همان روز اول حکومت کمترین تغییری در وضططع و حططالت او پدیططد‬
‫نیامد‪ ،‬نه لباسش عوض شد و نه غذایش لذیذتر گردید و نه اقططوام‬
‫‪121‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫و خویشان خود را بنان و نططوائی رسططانید و نططه بططر جلل و جططبروت‬


‫خود افزود!‬
‫همان روز اول خلفتش بود که شنید دختر همسایه بططه مططادرش‬
‫یدوشططید‬ ‫یگوید‪ :‬ای مادر هططر شططب ابططوبکر گوسططفندان مططا را م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یگرفت امشب کططه خواهططد دوشططید؟! زیططرا ابططوبکر خلیفططه‬ ‫ومزد م ‌‬
‫شده است‪ .‬ابوبکر با صدای بلند فریاد زد‪:‬‬
‫یدوشید امشب هم خواهد دوشید‪.‬‬ ‫همان کسی که دیش م ‌‬
‫و معروف است که روز بعد خلفتططش او را دیدنططد کططه مقططداری‬
‫اجناس در دست دارد و راه بازار پیش گرفته است که به خریططد و‬
‫فروش بپردازد به او گفتند که مردم به کار خلفت تططو محتاجترنططد‬
‫یخواهنطد و بعطدا ً بطه‬ ‫هام نفقطه م ‌‬ ‫تا تو به اینکار‪ .‬گفت چه کنم عطائل ‌‬
‫صواب دید مسططلمین مقططرر شططد روزی چنططد درهططم از بیططت ‌المططال‬
‫برای نفقه بردارد و سرانجام در مرض موت وصططیت کططرد کططه هططر‬
‫چه از بیت ‌المال مأخوذ داشططته مسططترد گططردد عمططر کططه در میططان‬
‫خلفای راشدین به شططدت و صططلبت و نظططافت و غلظططت معططروف‬
‫است در تواضع ومسکنت تا آن حد بود که هیچ عنططوان و نشططان از‬
‫سها‬ ‫هترین لبا ‌‬ ‫یساخت و ژند ‌‬ ‫خلفت نداشت‪ ،‬بناگوارترین غذاها م ‌‬
‫یپوشططید و خوابگططاه او در مسططجد پیغمططبر و بسططتر اوریگهططای‬ ‫را م ‌‬
‫صحن مسجد بود و هرگز در دنبال او کسانی از باب حشمت دیده‬
‫نشططدند و مراقططب و نگهبططانی نداشططت و مسططافرت او بططه شططام و‬
‫پوشططیدن لبططاس سططفید و سوارشططدن بططه اسططب خوشططخرام و‬
‫واگذارنمودن آنها معروف است و در مدت حکططومت خططود ابططدا ً بطه‬
‫طایفه و خویشاوندان خططود روی خططوش از بططذل و بخشططش نشططان‬
‫نداد‪.‬‬
‫عثمططان‪ ،‬هرچنططد کططه در میططان خلفططای راشططدین‪ ،‬از کنططترل و‬
‫مراقبت فرمانداران خود غافططل شططد و آنططان هططر چططه خواسططتند بططا‬
‫مردم کردند‪ ،‬اما خود او هرگز از زیّ خود خارج نگشت و به طعام‬
‫یاعتنططائی او بططه‬ ‫و شراب و لباس خود تغییری نداد معهططذا همططان ب ‌‬
‫تدرازی بططه امططوال مسططلمانان وبططذل و‬ ‫وضططع فرمانططداران و دس ط ‌‬
‫یمورد او به خویشان خود باعث شد که مسلمین اول او‬ ‫بخشش ب ‌‬
‫را به رجوع از این رفتار بیم و انذار کنند و چون برنگشت ناچار او‬
‫را کشتند‪.‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪122‬‬

‫و رفتار امیرالمؤمنین‪ ‬و زهد و تقوای او و مراقبت حضططرتش‬


‫در امور فرمانداران و جلوگیری از حیف و میل امططوال مسططلمانان‬
‫چیزی نیست که بتوان آن را به شرح و بیان آورد و مططورد اعجططاب‬
‫و تحیر جمیع جهانیان است و بعد از او فرزند بزرگوارش حضططرت‬
‫حسن‪ ‬بسیره و رویة پدر بزرگوار خود بود‪.‬‬
‫افسوس کططه غفلططت و جهططل مسططلمانان و سسططتی در مراقبططت‬
‫یامیططه شططیوة حکططومت‬‫ایشان باعث شططد کططه معططاویه و خانططدان بن ‌‬
‫اسلمی را به رویة اکاسره ایططران و قیاصططره روم تبططدیل کردنططد و‬
‫مردم که هنوز درست مطزة حکطومت اسطلمی را نچشطید و بطه آن‬
‫انططس وعططادت نیططافته بودنططد بططاز دچططار همططان فراعنططه و طططواغیت‬
‫یامیططه و‬
‫خونخوار شدند و معهذا باز هم در میان همططان خلفططت بن ‌‬
‫یعباس کسانی چون عمر بططن عبططدالعزیز و مهططدی ابططن منصططور‬ ‫بن ‌‬
‫یافت شدند که نمونة حطاکم اسطلم و امطام انطام را بدسطت مططردم‬
‫دادند و در عطدل و تقطوی تطا حطدی مثطل و نشطانه تربیطت اسطلمی‬
‫گشتند پس قیاس حکومت اسلمی با حکومتهای دیگر قیاس غلط‬
‫و اشتباه محض و نسبت بیجا و تهمت نارواست‪.‬‬

‫اشتباه دیگر‬
‫یکی از اشتباهات بزرگی که در اذهان است آن است که تصططور‬
‫یکنند کطه هطر مجتهطدی حطاکم شطرع اسطت یعنطی همطان خلیفطة‬ ‫م ‌‬
‫اسلمی است که مردم باید بیایند و دست و پای او را بوسیده بططه‬
‫مسند حکومتش بنشانند )هرچند اگر مردم هم فرض طا ً جمططع شططده‬
‫مجتهدی را بخواهنططد بططه حکططومت نصططب کننططد کمططتر کسططی بططرای‬
‫یکننططد‬
‫اشغال آن مقام فعل حاضططر خواهططد شططد( و چططون چنیططن نم ‌‬
‫پططس مططردم مسططئولند و در هططر صططورت او حططاکم شططرع اسططت و‬
‫تصرفاتش در اموال و حکمش در افططراد نافططذ و جططاری اسططت! در‬
‫حالی که این اشتباه بسیار بزرگ و غلط است‪.‬‬
‫البته حاکم شرع و سلطان مسلمین باید فقیه و دانططا بططه احکططام‬
‫خدا باشططد و لیطق مقطام سططلطنت‪ ،‬ولططی هططر فقیهططی حططاکم شططرع‬
‫نیست‪ ،‬به عبارت دیگر هر حاکمی باید فقیه باشططد نططه هططر فقیهططی‬
‫حاکم‪) ،‬عموم خصوص مطلق به اصطلح منطق( اشکالتی که در‬
‫این مورد شده ما برای آنکه خود را در محظور اعتراض منتقططدین‬
‫یمنطق قرار ندهیم؟ قلم را بدست همان جناب آقای حاج شططیخ‬ ‫ب ‌‬
‫‪123‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫اسدالله مامقانی که خود از همین فقهاست‪ ،‬داده ورد این عقیططده‬


‫یاساس را از کتاب )دین و شئون( نامبرده از ص ‪ 43‬برای شما‬ ‫ب ‌‬
‫ینویسد‪:‬‬ ‫یکنیم وی م ‌‬‫نقل م ‌‬
‫برخی دیگر از علمای شیعه برآنند که در زمان غیبت‪ ،‬مجتهططدین‬
‫هالصلوه والسططلم خواهنططد بططود وغیططر از‬ ‫عظام قائم مقام امام علی ‌‬
‫آنها هر کططس مقططام منیططع سططلطنت را اشططغال کنططد جططائر و تبعیططت‬
‫همچو سلطانی حرام و معصیت است و به همین نظریه است کطه‬
‫ینامنططد و در دادن مالیططات بططه دولططت‬ ‫دول حاضططره را دول جططور م ‌‬
‫یکنند حتی خود سلطان نظر‬ ‫جائر و گرفتن حقوق از آن اشکال م ‌‬
‫برای مجتهد مقلدش خویشططتن را جططائر دانسططته و بططرای آنکططه اقل‬
‫مکان نمازش غصططبی نباشططد هططر سططالی قصططرهای سططلطنتی را از‬
‫یکند و از مأمورین جزو‪ ،‬آنها که مقدس‬ ‫مجتهد مقلد خود اجاره م ‌‬
‫مآب هستند در حال حیات خودشان یا بعد از ممات و بططه واسطططة‬
‫وصیت مخصوص مایملک خودشان را به طریق بططذل وهبططه تزکیططه‬
‫کرده و اراضططی خالصططه را بعططد از خریططد از دولططت دوبططاره از آنهططا‬
‫هانططد‬‫ینمایند و از اشخاصی که در تقدس قدری جلوتر رفت ‌‬ ‫ابتیاع م ‌‬
‫مواجب و مستمری خودشان را سر هر سال و یا سر هر ماهی از‬
‫یگردانند!‬
‫راه رد مظالم و حیل شرعی دیگر‪ ،‬حلل م ‌‬
‫دلئلی که صاحبان این رأی برای اثبات مدعای خودشططان دارنططد‬
‫دو فقره حدیث شریف است که بدین مسئله تطبیق کططرده نیططابت‬
‫یکنند‪.‬‬‫عامه علما را از امام‪ ‬بدان دو حدیث استدلل م ‌‬
‫حدیث اول‪» :‬عن اسحق بن یعقضضوب فضضی حضضدیث انضضه‬
‫سضضأله المهضضدی ‪ ‬عضضن مسضضائل فضضورد التوقیضضع امامضضا‬
‫سالت عنه ‪ 000‬الی ان قال و اما الحوادث الواقعضضة‬
‫فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا‪« ....‬‬
‫هاند‬‫اشخاصی که بنیابت مجتهدین عظططام از امططام‪ ‬قططائل شططد ‌‬
‫)حوادث واقعه( را به معنی تمام مهططام امططور داخلططی و خططارجی و‬
‫لشططگری و کشططوری و غیططره گرفتططه و)رواه حططدیث( را بططا علمططای‬
‫هانططد‪:‬‬
‫اعلم تفسططیر ویططا بططه مجتهططدین عظططام تأویططل کططرده و گفت ‌‬
‫)مقصود امام‪ ‬این بوده کططه بططرای اداره امططور جمهططور بططه روات‬
‫احادیث ما‪ ،‬یعنی به علمططای فقططه مراجعططت کنیططد بططدین معنططی کططه‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪124‬‬

‫هشان واگذارید( و این یططک دلیلشططان‬ ‫شغل شاغل سلطنت را بعهد ‌‬


‫از جهاتی چند مرد خدشه است!‬
‫هایسططت کططه از حضططرت حجططت‪‬‬ ‫‪ -1‬حدیث شریف جططواب اسئل ‌‬
‫گردیده و مواد هیچیک از سؤالها درست نیست مورد حدیث بططدین‬
‫واسطه مجهول مانده است ونصی که موردش معیططن و مططدلولش‬
‫یگططردد و در شططرع و منطططق دارای‬ ‫صریح نباشد برهان قطعططی نم ‌‬
‫پایه و اعتباری نیست‪.‬‬
‫‪ -2‬پرواضح است که )حوادث واقعه( یططک معنططی معیطن شطرعی‬
‫ندارد یعنی مثل صوم‪ ،‬صلوه‪ ،‬حج‪ ،‬جهاد‪ ،‬خمس‪ ،‬و زکوه از معنططی‬
‫اصلی خود منفصل و بططرای مفهططوم مخصططوص علیحططده در لسططان‬
‫شرع مصطلح نشده و مقصود از حوادث واقعه همان مفهومیست‬
‫که در عرف عامه داشته است و هر وقت عربی با رفیططق خططود از‬
‫)حوادث واقعه( صحبت کنططد البتططه رفیططق عربططش کططه اهططل لسططان‬
‫است از این دو کلمطه مفهطوم )امطور دولطتی( یطا مهطام کشطوری و‬
‫یفهمططد حططتی ایططن قبیططل مفططاهیم بططه نظططرش هططم‬ ‫لشططکری را نم ‌‬
‫یآید‪ .‬شخص عرب از لفظ )حوادث واقعه( همان معنططی وقططایع‬ ‫نم ‌‬
‫ه ناگه ظهور را خواهد فهمیططد مثططل شططرب‬ ‫حادیثه یعنی مسائل تاز ‌‬
‫توتون و امثال آن که احکام آن بیان نشده ومرحوم شیخ مرتضططی‬
‫یالله مقططامه در مکاسططب ایططن نظریططه را تأییططد نمططوده‬ ‫انصاری اعل ‌‬
‫یدهیططم و ایططن‬ ‫است که ما هم در حدیث شریف همین معنططی را م ‌‬
‫معنی هیچ ربطی به مقاصد صاحبان این رأی نداشططته اسططت زیططرا‬
‫سلطنتی را که با دین اسلم به یک وهله آغاز انکشاف نهاده جططزو‬
‫نبوت‪ ،‬عین امامت شیرازه تشکیلت دین بوده هیچ وقتش یکی از‬
‫یشود شمرد!‬ ‫حوادث واقعه یعنی از مسائل تازه ناگه ظهور نم ‌‬
‫‪ -3‬روات احادیث ائمه ‌بودن غیر از اجتهططاد اسططت بططرای اجتهططاد‬
‫علوه بر تتبع وتدقیق در اخبار‪ ،‬تفلسف در مدلول آنها و پیداکردن‬
‫قوه تصرف و احراز ملکه در استخراج احکام لزم اسططت بنطابراین‬
‫اگر مدلول حدیث دلیل نیابت عام شود این حق مخصوص مجتهططد‬
‫یشود راوی احادیث گفططت بططدین‬ ‫یگردد بلکه هر کسی را که م ‌‬ ‫نم ‌‬
‫نیابت‪ ،‬حق و صلحیت خواهد داشت‪.‬‬
‫‪ -4‬وظیفه مسلمانان در مقابل دولت اسططلمی چنططانکه واضططح و‬
‫مبرهن است اطاعت و انقیاد بططوده اسططت نططه مراجعططت بططدانها در‬
‫‪125‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫مورد لزوم و اقتضا و حال آنکه حضرت‪ ،‬امر به مراجعت فرمططوده‬


‫است نه به اطاعت و پرواضح است که مراجعت غیر از مطاوعت‬
‫است‪.‬‬
‫‪ -5‬امر حضرت مردم را به مراجعت )امر ارشادی( بوده اسططت‬
‫نه )ایجابی( و از آن حضرت سؤالهائی شده که یکی از آنها هم در‬
‫هاند )و امططا‬ ‫خصوص حوادث واقعه بوده وحضرت در جواب فرمود ‌‬
‫الحوادث الواقعة الی آخره ‪ (...‬و اگر مسئله نیابت عام‪ ،‬یک حکططم‬
‫یبططود البتططه بططاری یططک امططر ایجططابی وضططعیتی پیططدا‬
‫واقعططی الهططی م ‌‬
‫یبایست آن حضرت قبططل از غیبططت خودشططان و‬ ‫یکرد آن وقت م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یآنکه سؤالی شود این حکم را بیان فرمایند‪.‬‬ ‫ب ‌‬
‫‪ -6‬روات جمع است و سلطنت اشخاص متعططدد در یططک وقططت و‬
‫در یک محیط غیرممکن است زیططرا کططه آرایشططان متنططاقض و اکططثر‬
‫یآید و اطاعت اوامططر متضططاد عین طا ً‬ ‫اوامرشان لمحاله متضاد در م ‌‬
‫حکم ضدین را دارد و جمططع اضططداد از روی عقططل و منطططق محططال‬
‫است‪ ،‬و اگر از مفهوم روات که جمع است و اقل مدلول جمطع در‬
‫لسان عرب سه‪ ،‬و بیش از سه است‪ ،‬قطع نظر کرده بگوینططد کططه‬
‫یشود و به مططرور هططم دیگططر را‬ ‫در هر عهد یکی از روات انتخاب م ‌‬
‫یگردنططد و مقصططود از جمططع آمططدن رواه در‬ ‫تعططاقب کططرده جمططع م ‌‬
‫حدیث نیزهمان است‪ ،‬آن وقططت هططم خططواهیم دیططد کططه بططاز امکططان‬
‫هانططد و‬ ‫تطبیق ندارد زیرا که روات احادیث در هططر عهططدی زیططاد بود ‌‬
‫ترجیح یکی بر دیگری از طرف مسلمین غیرممکن است و تبعیططت‬
‫از بعضططی بططدون بعططض دیگططر مططوجب اختلف اسططت چنططانکه در‬
‫یبینیم که تا حال دیططده نشططده مجتهططدین‬ ‫خصوص تقلید و اجتهاد م ‌‬
‫عظام پس از فوت مجتهد مرجع تقلید اجتمططاع نمططوده یکططی را بططه‬
‫ریاست دینی انتخاب نمایند و چططون ایططن دفعططه موضططوع اختلفططات‬
‫امورات حکومتی خواهد بود باری انقلبات و اختلفات بلکطه منشططأ‬
‫مصططادفات و مجططادلت دائمططی و مططوجب فتنططه و فسططاد غیرقابططل‬
‫تحمیل داخلی خواهد شد‪.‬‬
‫‪ -7‬نیططابت عططام یعنططی ریاسططت فعلططی و ظططاهری تشططکیلت و در‬
‫هکططردن دوائر و ادارات‬ ‫تگرفتن زمططام مهططام و انططام و ادار ‌‬ ‫دسطط ‌‬
‫لشکری و کشوری اگرچطه حطق محقطق امطام‪ ‬بطود ولطی قبطل از‬
‫غیبت در دست خططود آن حضططرت هططم نبططود کططه بتوانططد بططه دیگططری‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪126‬‬

‫واگذارد )بدشت آهوی نططاگرفته مبخططش‪ .‬م( همططة ایططن اعتراضططات‬


‫ینماید که حدیث اول به هیچ وجه دلیططل مططدعای‬ ‫واضح و روشن م ‌‬
‫یشود‪.‬‬
‫ایشان نم ‌‬
‫هانطد حطدیث‬‫حدیث دومی کططه شططاهد دعططوی خودشططان قططرار داد ‌‬
‫مقبوله عمرو بن حنظله از حضططرت صططادق‪ ‬اسططت در صططورتیکه‬
‫حدیث مقبوله در بین علما و مجتهدین مثل احادیث صحیحه مططورد‬
‫اعتبار نیست کجا برسد که در موضوع مهم اسلمی معتبر شناخته‬
‫شططود‪» .‬سضضألت اباعبضضدالله ‪ ‬عضضن رجضضل مضضن اصضضحابنا‬
‫بینهما منازعة فی دین او میراث‪« ...‬‬
‫»الی ان قال فقال‪ ‬ینظران من کان منکم قططد روی حططدیثنا و‬
‫نظر فی حللنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا بططه حکمططا فططانی‬
‫قدجعلته علیکم حاکما ً ‪ ...‬الی ان قططال قلططت فططان کططان کططل واحططد‬
‫اختططار رجل مططن اصططحابنا فرضططینا ان یکططون النططاظرین فططی حقهططا‬
‫فاختلفا فیما حکما و کلهما اختلفا فططی حططدیثکم فقططال الحکططم مططا‬
‫حکططم بططه اعططدلهما و افقههمططا و اصططدقهما و اورعهمططا قططال قططالت‬
‫فانهما عدلن مرضططیان لیفضططل واحططد منهمططا علططی صططاحبه فقططال‬
‫ینظر الی مططا کططان مططن روایتهمططا عمططا فططی ذالططک الططذی حکمططا بططه‬
‫المجمع علیه من اصحابک فیؤخذبه من حکمهما و یترک الشاذ‪« .‬‬
‫در قسمت اولی از این حدیث شریف که ذکر شد حکم و حططاکم‬
‫را به معنی سلطان و نایب امام علیططه الصططله و السططلم گرفتططه و‬
‫هانططد )مططرام امططام‪ ‬اینسططت کططه هططر کططس حلل را از حططرام‬ ‫گفت ‌‬
‫بشناسد و احکام ما را بفهمد بایستی او را مطیع باشید که مططن او‬
‫را رئیس و سلطان شما قرار دادم و این یک دلیل هم مثل سططابق‬
‫از جهاتی چند سقیم است!‬
‫‪ -1‬سؤال عمرو بن حنظله از حضطرت صطادق‪ ‬چنطانچه واضطح‬
‫است راجع به منازعة دو نفر از اصحاب بوده است در سر دیططن و‬
‫میراث و حضرت کسانی را که واقف احکام باشند ما بیططن ایشططان‬
‫حکم معرفی کرده است و ایططن مطلططبی جططزئی بططه مسططئله نیططابت‬
‫عامه کططه ابططدا ً ذکططری از آن در میططان نیامططده هیططچ ربطططی نططدارد و‬
‫مدلول حدیث به اندازة صریح و مورد آن به قدری اخص است که‬
‫تأویل و تعمیم آن به هیچ وجهی ممکن نیست‪.‬‬
‫‪127‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫‪ -2‬حکم در لغططت عططرب بططه معنططی فرمططودن و حططاکم بططه معنططی‬


‫فرماینده و هیچ وقت این کلمات در عرف شرع به معنی سططلطان‬
‫لنشده است بلی از طرف علمای متأخر و در‬ ‫و نایب عام استعما ‌‬
‫عرف عوام به معنی داور و محکمططه بططه معنططی جططای او اسططتعمال‬
‫یرسططاند و‬ ‫یبودن این کلمططات را نم ‌‬ ‫شده و این یک اصطلح‪ ،‬شرع ‌‬
‫یشططود‬ ‫حتی حکم و حاکم بدین دو معنی هططم دلیططل مدعایشططان نم ‌‬
‫یالمقدور اختلفات و‬ ‫مللی که در عصر حاضر در اقلیت هستند حت ‌‬
‫یدهنططد بططر فططرض‬ ‫منازعات خودشان را با یادآوری حل و فیصططله م ‌‬
‫صططدور مقبططوله‪ 1‬از آن حضططرت چططون شططیعه مخططالف حکططومت‬
‫ضالطططاعه هططم حاضططر بططوده شططاید‬ ‫یعبططاس بودنططد و امططام مفتر ‌‬ ‫بن ‌‬
‫فرمایش مذکور ناظر با این امر باشد‪.‬‬
‫‪ -3‬اگر استرداد حقوق حضططرت صططادق از دیگططران در زمططان آن‬
‫یبودنططد بططا‬‫یشد البتة خودشططان اولططی بتصططرف م ‌‬ ‫حضرت ممکن م ‌‬
‫لداشططتنش بططه اولد خططود‬ ‫وجططود حیططات خودشططان و امکططان منتق ‌‬
‫واگذاشتن آن بططه دیگططران مخططالف منطططق و منططافی وظیفططة امططام‬
‫است و هرگاه استرداد حقوق مذکور امکان نداشت محول ‌داشتن‬
‫ینمایططد )مثططل مشططهور یکططی را بططده راه‬ ‫آن بططه دیگططران عبططث م ‌‬
‫یآورد(‪.‬‬ ‫یدادند‪ ...‬را به یاد م ‌‬ ‫نم ‌‬
‫و کار عبث هم از امام به اعتقاد ما پیروان مذهب جعفری سططر‬
‫یزند در واقع چطور ممکن بود که امام با وجططود خططود و اولش‬ ‫نم ‌‬
‫نططایب امططامی معیططن کططرده و ادارة امططور جمهططور را بططه عهططدة آن‬
‫واگذارد؟ در صورتیکه خود آن حضرت از آن اداره به کلی ممنططوع‬
‫و مهجور گردیده بودند – علوه بر اینکه هیچ یک از ایططن دو حططدیث‬
‫یشود شططمرد اگططر مططا بططر فططرض محططال‬ ‫را دلیل مدعای ایشان نم ‌‬
‫نیابت عام رواه احادیث و اشخاص عارف به احکام را قبطول کنیطم‬
‫بطططالخره خطططواهیم گفطططت کطططه ایطططن رواه و غیطططره از مجتهطططدین‬
‫هاند و آن وقت خططواهیم دیططد تططازه دچططار‬ ‫عالشرایط عبارت بود ‌‬ ‫جام ‌‬
‫هایم مثل تنهططا مجتهططد جططامع ‌الشططرایط ‌بططودن‬ ‫بسی اشکالت گردید ‌‬
‫( در مقبوله عمرو بن حنظله دو نفر از روات‪ :‬محمد بن عیسططی و داود بططن‬ ‫‪1‬‬

‫یباشد‪.‬‬
‫الحصین م ‌‬
‫و این هر دو ضعیف اند و به همین جهت حدیث چندان ارزشططی نططدارد زیططرا‬
‫سند تابع اخططس رجططال اسططت چنططانکه نططتیجه تططابع اخططس مقططدمات اسططت –‬
‫مؤلف‪.‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪128‬‬

‫یرسططاند و البتططه حضططرت امططام‬ ‫لیاقت شخصی را بططه سططلطنت نم ‌‬


‫امری بدان اهمیت را بدون هیچ قید وهیچ شرط به عهططده علمططای‬
‫یگذاشططت کططه در اغلططب مططوارد مسططتلزه تودیططع منصططب‬ ‫اعلم نم ‌‬
‫یگردد‪.‬‬ ‫مهمی بنا اهل م ‌‬
‫دیگر اغلب علمای اعلم در سن شیخوت درجة اجتهاد را احراز‬
‫یکننططد کططه در واقططع اکططثری از ایشططان در آن سططن چططه بواسطططة‬ ‫م ‌‬
‫تحلیل مزاج چه بسبب خستگی ذهن حالت تقریر درسی را ندارند‬
‫کجا مانده قوه توغل بططا مهططام امططور و تططدبیر در مسططائل داخلططی و‬
‫خططارجی مملکططت را داشططته باشططند و در حقیقططت تحلیططل امططورات‬
‫ل رفتططه و رنجططور و خواسططتن اداره‬ ‫سلطنتی به همچو وجودی تحلی ‌‬
‫یآینططد از‬
‫تشکیلت عصر حاضر کططه نوابططع زمططان از عهططده آن برنم ‌‬
‫قبیل تکلیف ما لیطاق خواهد بود – باز دیگططر مجتهططدین عظططام در‬
‫هر عهد متعدد بوده و وجود سلطان متعدد در یططک وقططت و در یططک‬
‫منطقه چنانکه گفته شد متعططذر حططال اسططت پططس اشخاصططیکه بططر‬
‫نیابت عامه علمای اعلم از حضرت امططام علیططه الصططلوه والسططلم‬
‫هاند دلئل کططافی بططر صططحت قططول خططود ندارنططد وهمچططو‬ ‫قططائل شططد ‌‬
‫منصبی در دین اسلم چه از روی نص و نقل و چه از روی اصططول‬
‫ثابت نشده است گذشته از اینکه اصطحاب ایطن رأی ادلطه صطحیحه‬
‫هاند تطططبیق نظریاتشطان هططم در موقططع عمططل چنططانکه ضططمنا ً‬ ‫نداشت ‌‬
‫هالسلم شیخ مرتضی انصاری‬ ‫معلوم گردید غیرممکن است و حج ‌‬
‫یفرماید نیابت مجتهدین از امططام‪ ‬ثططابت‬ ‫در باب خمس صریحا ً م ‌‬
‫نشده است‪.‬‬
‫پایان مقال از کتاب )دین و شئون( حاج شیخ اسدالله مامقططانی‬
‫یجوینططد فرمططایش‬ ‫دلیل دیگططری کططه در ایططن مططورد بططدان اسططتناد م ‌‬
‫یعبطططدالله الحسطططین سطططید الشطططهداء‪ ‬منقطططوله در‬ ‫حضطططرت اب ‌‬
‫یفرماید‪ :‬مجاری المور علی ایدی العلماء‬ ‫فالعقول است که م ‌‬ ‫تح ‌‬
‫بالله المناء علی حلله و حرامه که با ملحظه سیاق کلم شططریف‬
‫یشودسخن در مذمت علماء است که در نتیجه ترک امر‬ ‫معلوم م ‌‬
‫به معروف و نهی از منکر کار از دست دانشمندان خارج و بدست‬
‫نا اهلن سپرده شده است و اصل مربططوط بططه مططورد ادعططا نیسططت‬
‫شکی نیست که باید مجاری امططور بدسططت علمططا و دانایططان حلل و‬
‫حرام باشد یعنی حکومتی از دانایان تشکیل شود اما آنهای که هر‬
‫‪129‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫های‬ ‫کسی به ادعای اینکه من مجتهد یا نایب مجتهدم در هططر گوش ط ‌‬


‫دعوی حاکم شرعی نماید و امامی بدون مسئولیت و بططه اصطططلح‬
‫یتخت و تاج بوده از هر جائی که بتواند درکار حکططومت‬ ‫پادشاهی ب ‌‬
‫اخلل کنططد مططردم را بططه تمططرد از دولططت و فططرار از دادن مالیططات‬
‫واعططراض از کارمنططدی و قبططول شططغل اداری واجتمططاعی تشططویق‬
‫نماید‪.‬‬
‫و بدبختانه آنچه دیر زمانی اسططت در ملططت شططیعه جططاری اسططت‬
‫همین چیزهاست!‬
‫یحططد و‬ ‫پس خلصططة سططخن در ایططن فصططل‪ ،‬آنسططت کططه بططدلیل ب ‌‬
‫شططمار تشططکیل حکططومت بططه طریططق مشططورت و انتخططاب حططاکم از‬
‫داناترین و بططا تقططواترین افططراد مسططلمانان بوسططیلة رأی و بیعططت از‬
‫مهمترین فرایططض الهیططه بططوده و بططر هططر کسططی کططه مسططلمانان بططه‬
‫حکومت او راضی شوند واجب است که با قدرت بدان قیام نماید‬
‫و عمل او نه تنها غاصبانه و جابرانه نیست بلکه به موجب آیططات و‬
‫روایططات معتططبره از بهططترین و فاضططلترین عبططادات اسططت چنططانکه‬
‫حضرت رسول‪ ‬بنابر روایتی که مرحوم فیض در محجه البیضططاء‬
‫آورده است‪ ،‬فرمود‪ :‬یک روز ولیت وحکومت والی وحططاکم عططادل‬
‫بهتر از هفتاد سال عبادت است قال‪.‬‬
‫»یوم من وال عادل افضل من عبادة سططبعین سططنة ثططم قططال ال‬
‫وکلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته«‬
‫و همچنیططن کارمنططدی دولططت بنططابر آنچططه سططبق ذکططر یططافت از‬
‫شریفترین اعمال و فاضلترین عبططادات اسططت بططه شططرط آنکططه بططه‬
‫شرط آن اقطدام و بططه وظطایف مقطرره کطه خطدمت بططه مسططلمانان‬
‫است قیام کند و برحسب عقل و نقل بسططی واضططح اسططت کططه آن‬
‫سربازی که در مرز و سرحد جان خود را سپر گلولة دشمن قططرار‬
‫داده تا از ورود اجنبی و بدخواه به کشور مسلمین جلوگیری نماید‬
‫چندین هزار مرتبه فضیلت دارد‪ ،‬بر آن کسی که در دل شططهری در‬
‫یکند و خططود را‬ ‫حال امن و راحت خوابیده واحساس مسئولیتی نم ‌‬
‫یدارد تا چططه رسططد بططه‬ ‫از خدمات اجتماعی و امور نافعه بر کنار م ‌‬
‫اینکه کارشکنی و اخلل هم نماید و پاسبانی که شب و نیمه شططب‬
‫ههططا از‬‫نهططا کوچ ‌‬
‫در سططرمای زمسططتان و گرمططای تابسططتان در خیابا ‌‬
‫یکنططد‬‫منازل و اموال و اعراض و نوامیس مسططلمانان پاسططداری م ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪130‬‬

‫اگرنیتش رضای خدا وخدمت به خلق بططوده و بططه مسططئولیت دینططی‬


‫سدادن او بسططی ترجیططح دارد بططر آن کسططی‬ ‫خود متوجه باشد آن پا ‌‬
‫که در اطاق گرم خود فرضا ً مشغول نماز شب و عبادت اسططت تططا‬
‫یخواهططد همیططن پاسططبان را بططا موهومططاتی بططه‬‫چه رسد به آن که م ‌‬
‫یعلقه کند‪.‬‬‫وظایف خود ب ‌‬
‫هر چند در موضوع حکومت و ابطال شبهاتی که بططدبختانه جنبططة‬
‫محکمات گرفته‪ ،‬هر چطه بگطوئیم کطم اسطت امطا چططون مطلطب بطه‬
‫یتواند درک کنططد و‬ ‫قدری روشن است که افهام عادی هم آن را م ‌‬
‫یشطود ممکطن‬ ‫فقط شبهاتی که از ناحیة دین در این مورد القطاء م ‌‬
‫است چشم عقل را کور کند لذا بدین قططدر اکتفططا شططد کططه معلططوم‬
‫شود که نه تنها از ناحیة دین کوچکططترین ممططانعتی دربططاره تشططکیل‬
‫حکططومت نیامططده بلکططه آن از بزرگططترین فططرائض الهیططه و بططالترین‬
‫عبادات است و اگر کسی را عقل و انصاف و وجدان باقی مانططده‬
‫باشد همین قدر بلکه کمتر از آن هططم کططافی اسططت و اگططر عقططل و‬
‫یدهد‪.‬‬‫اندیشه و انصاف را کنار گزارد زیادتر از این هم سود نم ‌‬
‫»الهضضم انضضا نرغضضب الیضضک فضضی دولضضة کریمضضة تغربهضضا‬
‫السلم و اهلضضه وتضضذل بهضضا النفضضاق و اهلضضه و تجعلنضضا‬
‫فیها من الدعاة الی طاعتک و القادة الی سضضبیلک و‬
‫ترزقنابها کرامة الدنیا و الخرة انک علی کل شضضیء‬
‫قدیر«‬
‫سومین علت انحطاط و ذلت مسلمین ترک جهاد‬
‫است‬

‫یرود اشخاصی که از طبیعت بشططر و‬ ‫وقتی که سخن از جهاد م ‌‬


‫مکشی و استیلی بططزور‬ ‫یخبرند آن را خونریزی و آد ‌‬
‫نظام اجتماع ب ‌‬
‫ینماینططد و‬ ‫و جططور تصططور کططرده از آن اظهططار نفططرت و بیططزاری م ‌‬
‫های از دشمنان اسلم از همیططن راه بططا القططائات شططوم خططود در‬ ‫پار ‌‬
‫گفته و نوشتة خود دین مبین اسلم را یک مذهب و رژیمی قلمداد‬
‫هاند که به زور و غلبة شمشیر بر مردم تحمیططل شططد غافططل از‬ ‫کرد ‌‬
‫آنکططه فاصططلة بیططن حقیقططت و ایططن تصططور باطططل فاصططله و بعططد‬
‫نالمشرقین است‪ ،‬جهادی که دیططن اسططلم بططدان دعططوت و قیططام‬ ‫بی ‌‬
‫یکنططد نططه تنهططا ازخططوی سططبعیت و غضططب و بططالخره حیططوانیت‬ ‫م ‌‬
‫یگیططرد و هططدف آن هططم سططیطره و اسططتیلی بططه زور‬ ‫سرچشمه نم ‌‬
‫یترین‬ ‫نیست بلکه از منتهای خلوص و صططفای روح بشططری در عططال ‌‬
‫یگیططرد و در حقیقططت‬ ‫خلططق خیرخططواهی و بشردوسططتی صططورت م ‌‬
‫همان آروزی صططلح و صططفا و اخططوت و انسططانیتی اسططت کططه مططورد‬
‫آروزی تمططام مصططلحین خیرانططدیش بططوده و هسططت‪ ،‬و مظططاهر و‬
‫محافلی کم و بیش در گوشه و کنار دنیای امروز برای این منظور‬
‫یشود غایت امر آن است که چون تحصططیل ایططن عشططوق و‬ ‫دیده م ‌‬
‫هشططده امکططان نططدارد‬ ‫مطلوب بشری با مقططدمات مفروضططه و تجرب ‌‬
‫شرع مطهر اسلمی آن را با بهططترین وسططیله و مقططدمه تحصططیل و‬
‫ینماید زیططرا آنچططه آدمططی را آرام و مطمئن و سططربراه و‬ ‫پیشنهاد م ‌‬
‫یکند محیط و وضعی است که حقوق لزمه و‬ ‫سرگرم به زندگی م ‌‬
‫احتیاجات طبیعی حیاتی او را به حد کافی و کامططل تططأمین نمایططد و‬
‫یزنططد‬
‫او را از شر هرگونه آفت وخسارتی که بدین حقوق لطمه م ‌‬
‫مصون و محروس دارد‪ ،‬اسلم چنین وضع و محیط را با قططوانین و‬
‫احکام عملی بر طبق حوائج طبیعت بشری در حد اعلی آن آماده‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪132‬‬

‫کرده و انسان را در سرزمین توحید کشططور عططدل و حططق درآورده‬


‫تمام وسایل حیات سعادتمندانه او رابه حططد اکمططل در دسططترس او‬
‫های از عواطططف زشططت او ماننططد‬ ‫گذارده به آفاتی که از طغیان پار ‌‬
‫یگیرد مهارزده‬ ‫یجوئی و اعمال غرایز حیوانی مایه م ‌‬ ‫حسد و برتر ‌‬
‫در حصططار محکططم شططریعت از شططر هططر گططونه صططدمه و آفططت او را‬
‫یپایططان‬ ‫یدارد‪ .‬اسلم بشر را عاشق خدا یعنی حقیقت ب ‌‬ ‫محفوظ م ‌‬
‫یدانططد و تمططام سططعی و تلش او را در ایططن جهططان بططدین منظططور‬ ‫م ‌‬
‫یشناسد فلذا برای اینکه هر چه زودتر این تشططنة سططوخته را بططه‬ ‫م ‌‬
‫دریای زلل عطش نشان برساند اقصر طرق را اختیار کرده برای‬
‫اینکه او را از اشتباه کاری که همان تبعیت او از غرایططز حیططوانی و‬
‫هواهططای نفسطانی کطه بططه عبططارت شططرع تسططویلت شططیطان اسططت‬
‫بازداشته از بیابان حیرت و غفلت و سرگردانی به شاهراه وصططول‬
‫به مطلوب هدایت و به سرچشمه حیات رهبری کند‪ ،‬امر جهططاد را‬
‫تهططای کاملططة حضططرت‬ ‫یدارد از آنسططبب کططه یکططی از حکم ‌‬
‫مقرر م ‌‬
‫آفریدگار در آفرینش آدمی این است که در نفوس و قلططوب‪ ،‬آرائ‬
‫مختلفه و اهواء متشتته اسطت‪ ،‬زیطرا انسطان از هیطچ شطروع شطده‬
‫من َططا ب َن ِططي آ َد َ َ‬
‫م‬ ‫یشود که ]وَل َ َ‬
‫قد ْ ك َّر ْ‬ ‫وعالیترین مقام وجود را حائز م ‌‬
‫ض طل َْناهُ ْ‬
‫م‬ ‫ن الط ّي ّب َططا ِ‬
‫ت وَفَ ّ‬ ‫مط َ‬ ‫حرِ وََرَزقَْناهُ ْ‬
‫م ِ‬ ‫م ِفي الب َّر َوالب َ ْ‬‫مل َْناهُ ْ‬
‫ح َ‬
‫وَ َ‬
‫ضططيًل[ }السططراء‪ {70:‬بططدیهی اسططت‬ ‫ف ِ‬ ‫خل َ ْ‬
‫قَنا ت َ ْ‬ ‫ن َ‬
‫م ْ‬ ‫ع ََلى ك َِثيرٍ ِ‬
‫م ّ‬
‫چنین موجودی را در طریطق سطیر بطه جطانب کمطال هطزاران تغییطر‬
‫احوال است و هر یططک از ایططن حططالت مقتضططی اعمططال و حرکططاتی‬
‫است که اگر یله و خودسر باشد از طریق مشططی مسططتقیم خططارج‬
‫مسفرانش خواهططد گشططت کطه سططرانجا بطه‬ ‫گردیده مزاحم خود و ه ‌‬
‫بدختی و زیان او و دیگران است پس باید طریقی اتخاذ شططود کططه‬
‫از این فتن و محن جلططوگیری گططردد و انسططان در کمططال آرامططش و‬
‫فکر آزاد به دریافت مطلوب و وصال معشوق خود نایل آید و ایططن‬
‫یگیرد‪.‬‬‫منظور جز از طریق جهاد صورت نم ‌‬
‫اسلم بططرای اینکططه امططر جهططاد از هططر گططونه هواهططای نفسططانی و‬
‫تسویلت شیطانی و غرایز حیوانی بططر کنططار باشططد و خططوی غلبططه و‬
‫هطلبی و تجمع ثروت و از این قبیل خصائل نططامحمود‬ ‫سبعیت و جا ‌‬
‫انگیزه آن نگشته و بر جامعه شططریف انسطانی حکطومت نکنطد امطر‬
‫تشططده و مهطذب واگططذار‬ ‫جهاد را بطر عهطده شطریفترین افططراد تربی ‌‬
‫‪133‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫کرده ودر ذیل آیطة شطریفة تطوبه کطه مطؤمنین را تشطویق بطه جهطاد‬
‫یفرماید خود را مشتری و مؤمنین را بطایع جطان و مططال معرفططی‬ ‫م ‌‬
‫یتواننططد حططائز ایططن مقططام عططالی‬ ‫ینماید‪ .‬صفات کسانی را کططه م ‌‬ ‫م ‌‬
‫ن‬
‫دو َ‬
‫مط ُ‬
‫حا ِ‬
‫ن ال َ‬
‫دو َ‬
‫ن الَعاب ِط ُ‬
‫یشططمارد ]الت ّططائ ُِبو َ‬‫شوند بدین گططونه بططر م ‌‬
‫ن‬
‫هو َ‬‫ف َوالن ّططا ُ‬‫معُْرو ِ‬ ‫ن ب ِططال َ‬
‫مُرو َ‬ ‫ن ال َ ِ‬
‫دو َ‬
‫ج ُ‬‫سا ِ‬‫ن ال ّ‬‫ن الّراك ُِعو َ‬‫حو َ‬ ‫سائ ِ ُ‬
‫ال ّ‬
‫ن[ }التوبططة‪:‬‬ ‫مططؤ ْ ِ‬
‫مِني َ‬ ‫شرِ ال ُ‬ ‫دود ِ اللهِ وَب َ ّ‬
‫ح ُ‬‫ن لِ ُ‬ ‫حافِ ُ‬
‫ظو َ‬ ‫من ْك َرِ َوال َ‬
‫ن ال ُ‬ ‫عَ ِ‬
‫‪ {112‬یعنی خدا مشتری و مؤمنینی که دارای این صفات عالیه‬
‫باشند فروشنده و مورد معامله‪ ،‬جان و مال مؤمنین است و بهطای‬
‫آن هم بهشت جاویدان است‪ .‬پرواضح است که مباشرین جهاد که‬
‫عکننططدگان خاضططع و‬‫هگان و رکو ‌‬
‫تپیشط ‌‬
‫هکننططده از گناهططان و عباد ‌‬‫توب ‌‬
‫یکننططدگان از‬
‫سجودکنندگان خاشع و امرکنندگان بططه معططروف و نه ‌‬
‫هر گونه زشتی بوده و حفظ حدود الهی نمایند چنیططن کسططانی کططه‬
‫جامع صفات مؤمنینند هرگز جنگ را بططرای مقاصططد پسططت مرتکططب‬
‫یشوند‪.‬‬ ‫نم ‌‬
‫جهاد اسلمی به منظور بسط عدالت و معارف‬
‫بین جامعه بشر است‬
‫هرچه باشد شریعت مقدس اسلمی بین تمام مططذاهب و ادیططان‬
‫و رژیمها و مرامها که برای اصلح و سعادت جططامعه انسططانی اعططم‬
‫از قوانین زمینی یا احکام آسمانی وضع و پیشنهاد شططده حططتی بططه‬
‫یترین رژیططم‬ ‫تصدیق دشمنان منصف و دانشططمندان بهططترین و عططال ‌‬
‫ه دار سعادت مردم جهان باشد‪.‬‬ ‫یتواند عهد ‌‬ ‫است که م ‌‬
‫نکردن چنین قانون و رژیم چه باید کرد؟ هطم عقطل‬ ‫برای جانشی ‌‬
‫لکططردن‬ ‫یدهد و هم تجربه نشان داده که تنها گفتن و عم ‌‬ ‫گواهی م ‌‬
‫حترین عمططل باشططد‬ ‫شارع و مقنن هر چند بططا بهططترین بیططان و صططحی ‌‬
‫یدهد زیرا ظهططور پیغمططبر اسططلم بططا کططاملترین‬ ‫نتیجه مطلوبه را نم ‌‬
‫شططرایط بعثططت یططک هططادی و رسططول آسططمانی صططورت گرفططت‪ ،‬در‬
‫خانوادة پاک و مطهری بطدون هیطچ انگیطزه نفسطانی و سیاسطی در‬
‫شخصی که قبل از ادعای نبوت به صططداقت و امططانت مشططهور واز‬
‫شبهات دغلی و حقططه بططازی منططزه بططود و بططه قططدری از شططبهة روی‬
‫گردان و دور بوده که حتی از نعمت خوانططدن و نوشططتن و تعلیططم و‬
‫تعلم محروم و مهمجور بود و با این وصف آداب و کتابی آورد‪ ،‬که‬
‫یساخت و بعظمت و حکمططت آن‬ ‫شنوندگان را شیفته و مسحور م ‌‬
‫بآورنده و گروندة آن اهططانت‬ ‫اعتراف داشتند اما چه فائده که نصی ‌‬
‫وَ‬
‫و مسخره و زجر و اذیت بود! سیزده سال یا بیشتر قرآنی که ]ل ْ‬
‫َ‬ ‫أ َن َْزل َْنا هَ َ‬
‫عا[ }الحشططر‪:‬‬ ‫صططد ّ ً‬
‫مت َ َ‬
‫شًعا ُ‬
‫خا ِ‬ ‫ل ل ََرأي ْت َ ُ‬
‫ه َ‬ ‫جب َ ٍ‬ ‫قْرآ َ َ‬
‫ن ع ََلى َ‬ ‫ذا ال ُ‬
‫یشکافت بر قلوب سیاه گمراهان با لطف بیان‬ ‫لسنگ را م ‌‬ ‫‪{21‬د ‌‬
‫ینمططود‬
‫یشد مگر اثر داشت‪ ،‬و اگر اثر آنی بططر قلططوب م ‌‬ ‫خوانده م ‌‬
‫یرسید پس چه بایططد‬ ‫ییافت و بالخره به نتیجه عملی نم ‌‬ ‫دوامی نم ‌‬
‫کرد؟ اسلم حامططل رسططالت و پیططام ابططدی آسططمانی بططرای سططعادت‬
‫‌دارین مردم جهان است و مأمور گسترش حق تبلیغ آن به عموم‬
‫جهانیان از بدو ظهور خود تا انقراض عالم است زیطرا دفطتر نبطوت‬
‫ت بشططر کططه چنططدین قططرن اسططت در‬ ‫یشططود و بططرای تططربی ‌‬ ‫بسططته م ‌‬
‫مدرسة انبیا کلسها را یکی بعد از دیگری گذرانیده دیگر پیغمططبری‬
‫نخواهد آمد‪ ،‬تودة کودک ‌وش انسانی پا به مرحلة بلطوغ گذاشطته و‬
‫‪135‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫زمانی است که دیگر برنامة زندگی او را باید به دستش داده و او‬


‫را آزاد گذاشططته بططه عقلططش واگططذار نماینططد امططا هططوی وهططوس و‬
‫یگططذارد افاضططة فیططض‬
‫بازیگوشططی اطفططال شططریر ایططن دبسططتان نم ‌‬
‫آخرین معلم بشر بططه دیگططرن رسططد‪ ،‬جططز راه تططادیب شططروران چططه‬
‫یرسد؟!‬ ‫راهی به نظر م ‌‬
‫پس تشریع جهاد در شریعت اسلم بططاب سططعادتی اسططت بططروی‬
‫یجای اطفططال شططروری‬ ‫هکردن سروصدا وحرکات ب ‌‬ ‫جهانیان و کوتا ‌‬
‫است به منظططور اسططتفاده و استفاضططه وتحصططیل معرفططت و بلططوغ‬
‫کمال دیگران و این رحمت کامله شامله بر تمام عالمیان است‪.‬‬

‫جهاد از محکمات آیات و از ضروریات اسلم است‬


‫های که در موضوع امر به جهاد و دستور‬ ‫ما از صدها آیات شریف ‌‬
‫ً‬
‫آن در قرآن مجید نازل شده تیمنا اکتفا به چنططد آیططه کططرده و یقیططن‬
‫یخطبر‬‫داریم که خوانندگان مطاهر چنطد از مبططادی و مبططانی اسطلم ب ‌‬
‫باشططند لاقططل وجططوب جهططاد را شططاید از کسططانی جسططته و گریختططه‬
‫شنیده و یا آیات آن را در کتاب آسمانی خود دیده باشند‪.‬‬
‫یفرماید ‪:‬‬‫که پروردگار عالم در سوره بقره م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬و آن براى شما ناخوشايند است‬ ‫‪‬‬
‫شده است‬ ‫»جهاد بر شما مقرر‬
‫و چه بسا چيزى را ناخوش داريد‪ ،‬حال آنكططه آن بططراى شططما بهططتر‬
‫باشد و چه بسا چيزى را دوست بداريد‪ ،‬حال آنكه آن بططراى شططما‬
‫بد باشد‪ .‬و خداوند مىداند و شما نمىدانيد«‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪136‬‬

‫که مضمون آیة شریفه امططر قتططال و جهططاد را یططک امططر واجططب و‬
‫یشمارد اما چون مکروه نفس آدمی است از خطر مرگ‬ ‫حتمی م ‌‬
‫ینمایانططد‬
‫مکشی آنرا بر حسب طبیعت بشری زشططت م ‌‬ ‫و نفرت آد ‌‬
‫یفرماید‪ :‬این عمل به ظططاهر مکروهططی اسططت‬ ‫لکن با این وصف م ‌‬
‫صططاد اسططت‬‫که هزاران خیرات و برکات در آن است‪ :‬چون نشططر ف ّ‬
‫یریططزد لکططن‬‫که از بدن فصد شده اگر اندکی خون فاسد بیططرون م ‌‬
‫یشود‪.‬‬ ‫موجب حیات سعادتمند او م ‌‬
‫یفرماید ‪:‬‬‫و در همان سوره م ‌‬
‫ت‬
‫س طد َ ِ‬
‫ف َ‬ ‫ض لَ َ‬
‫م ب ِب َعْ ط ٍ‬
‫ض طه ُ ْ‬ ‫]وَل َوَْل د َفْعُ اللهِ الّنا َ‬
‫س ب َعْ َ‬
‫ن[‬ ‫ل ع ََلططى الَعططال َ ِ‬ ‫ذو فَ ْ‬‫ه ُ‬ ‫ض وَل َ ِ‬ ‫َ‬
‫مي َ‬ ‫ضطط ٍ‬ ‫ن اللطط َ‬‫كطط ّ‬ ‫الْر ُ‬
‫}البقرة‪{251:‬‬
‫»و اگر خداوند برخى از مردم را ]بططه دسططت[ برخططى ]ديگططر[ دفططع‬
‫مططا خداونططد بططر جهانيططان‬
‫نمىكططرد‪ ،‬بططه راسططتى زميططن تبططاه مىشططد‪ ،‬ا ّ‬
‫بخشايش دارد«‬

‫های را بوسیله پططارة دیگططر دفططع‬ ‫اگر خدا به وسیلة خود مردم پار ‌‬
‫یشود ولکن خدا را نظر رحمططت و فضططل‬ ‫نکند زمین تباه وفاسد م ‌‬
‫حّتى لَ‬
‫م َ‬ ‫ُ‬
‫یفرماید‪] :‬وََقات ِلوهُ ْ‬
‫بر جهانیان است و در همین سوره م ‌‬
‫ن إ ِّل ع َل َططى‬
‫وا فََل ع ُطد َْوا َ‬ ‫ن للطهِ فَطإ ِ ِ‬
‫ن ان ْت َهَط ْ‬ ‫دي ُ‬
‫ن الط ّ‬ ‫ة وَي َ ُ‬
‫كو َ‬ ‫ن فِت ْن َ ٌ‬ ‫كو َ‬‫تَ ُ‬
‫ن[ }البقرة‪{193:‬‬ ‫مي َ‬ ‫ال ّ‬
‫ظال ِ ِ‬
‫»و با آنان پيكار كنيد تا آنكه فتنه ]شرك[ از ميان برود و ]ديططن[ تنهططا ديططن‬
‫خدا باشد‪ .‬و اگر دست نگه داشتند‪] ،‬بدانند كططه[ سططتم ]و تجططاوز[‪ ،‬جططز بططر‬
‫ستمكاران روا نيست«‬

‫و همین کلمات آیه را در سوره انفال با اضافه یک کلمططه تکططرار‬


‫ه[ }النفططال‪ {39:‬روشططن‬ ‫ن ك ُل ّ ُ‬
‫ه لل ط ِ‬ ‫دي ُ‬
‫ن ال ّ‬ ‫یفرماید که‪] :‬وَي َ ُ‬
‫كو َ‬ ‫م ‌‬
‫ینمایططد کططه قتططال و جنگططی کططه اسططلم آن را واجططب و تجططویز‬ ‫م ‌‬
‫ینمایططد بططرای اعلم کلمططه حططق و رسططانیدن قافلططة بشططری بططه‬ ‫م ‌‬
‫شهرستان امن وامان دیططن و خداشناسططی اسططت کططه در آن مططرام‬
‫بشر و هدف او جز وصول به حقیقت نباشد و چون به این مرحلططه‬
‫رسید دیگر دست از جهططاد بازداریططد و انسططانی بططالغ و رشططید را بططا‬
‫معشوق و مطلوبش گذارید ودر چنین محیطی دیگر غوغططای جنططگ‬
‫وضوضای جدال نیست‪ ،‬تیغ جهاد در غلف است مگر بططرای بجططای‬
‫‪137‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫خود نشانیدن ستمکاران که احیانا ً و شاید هیچگاه جططامعه انسططانی‬


‫هکططاران(‬
‫از وجودشان خالی نیست )یعنی اجرای حدود الهی بططر بز ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫ونیز در سوره توبه که اکثر آیات آن برای جهاد است م ‌‬
‫ذي َ‬ ‫َ‬
‫ن الك ُ ّ‬
‫فططاِر‬ ‫م َ‬
‫م ِ‬ ‫ن ي َُلون َك ُ ْ‬
‫ذي َ‬ ‫مُنوا َقات ُِلوا ال ّ ِ‬ ‫نآ َ‬ ‫]َيا أي َّها ال ّ ِ َ‬
‫َ‬
‫ن[‬‫قيط َ‬ ‫مت ّ ِ‬
‫مطعَ ال ُ‬‫ه َ‬ ‫ن اللط َ‬ ‫مططوا أ ّ‬ ‫ة َواع ْل َ ُ‬
‫م ِغل ْظ َ ً‬‫دوا ِفيك ُ ْ‬ ‫وَل ْي َ ِ‬
‫ج ُ‬
‫}التوبة‪{123:‬‬
‫»اى مؤمنان‪ ،‬با كسانى از كافران كه بططه شططما نزديكنططد‪ ،‬كططارزار‬
‫كنيد و بايططد كططه در شططما درشططتى بيابنططد‪ .‬و بدانيططد كططه خداونططد بططا‬
‫پرهيزگاران است«‬

‫هاید با کفاری که در پیرامون شططما‬ ‫یعنی ای کسانیکه ایمان آورد ‌‬


‫هستند مقاتله کنید و باید چنان باشید کططه کفططار در شططما غلظططت و‬
‫درشتی و مهابت و سطوت را بیابند و بدانید کطه خطدا بطا مطردم بطا‬
‫یفرماید ‪:‬‬‫تقوی و پرهیزکار است‪ ،‬و در سوره الصف م ‌‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪   ‬‬
‫)صف ‪(11-10 :‬‬ ‫‪‬‬
‫هاید آیا شما را بر تجارتی کطه شططما‬
‫»ای کسانیکه ایمان آورد ‌‬
‫یدهد دللت کنططم؟ )آن تجططارت‬ ‫را از عذاب دردناکی نجات م ‌‬
‫اینست که( بططه خططدا و رسططول او ایمطان آورده و در راه خطدا‬
‫بوسیله اموال و جانهای خودتان جهطاد نمائیطد ایطن کطار شطما‬
‫برای شما )از هر چیز( بهتر است اگر بدانید«؟!‪.‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪138‬‬

‫موضوع جهاد درنظر شارع مقدس اسططلم مهمططترین موضططوع و‬


‫بزرگترین فرایض است و در قططرآن کریططم در میططان احکططام عملططی‬
‫هیچ حکمی به اندازة جهاد مورد تعقیب و تأکید قرار نگرفته است‬
‫و به حقیقططت رکططن اعظططم و أصططل اقططوم اسططلم اسططت و مططا اگططر‬
‫هایططم‬
‫عآوری کرد ‌‬‫های را که در ایططن بططاب جم ‌‬
‫میخواستیم آیات شریف ‌‬
‫دراین مختصر بیططاوریم گنجططایش نبططود زیططرا بیططش از دویسططت آیططه‬
‫روشن و صریح مربوط به امر جهاد در کتاب مجیططد الهططی موجططود‬
‫است و برای مرد مسلمان آنچه آوردیم کططافی اسططت و نیططازی بططه‬
‫بیش از این نیست و بططا وجططود ایططن همططه آیططات مصطّرحات از ذکططر‬
‫احادیث‪ ،‬مستغنی هستیم معهذا چند حدیث از کتب معتططبره شططیعه‬
‫یآوریم تا بر اهل فهم و کیاست حجت باشد‪.‬‬ ‫در این باب م ‌‬

‫فضیلت جهاد‬
‫در فضیلت جهططاد از بسططیاری احططادیث شططریفه و اخبططار صططحیحه‬
‫ینمائیم که عزت و عظمت مسططلمین‬ ‫اکتفا و اقتصار به احادیثی م ‌‬
‫را منوط به اجرای حکم محکم جهاد فرموده است‪.‬‬
‫جالبلغططه ونیططز در کتططاب شططریف کططافی‬
‫در کتططاب وسططائل و نه ‌‬
‫های مفصل در ترغیب به جهاد از حضرت امیرالمططؤمنین وارد‬ ‫خطب ‌‬
‫یفرماید ‪:‬‬‫است که م ‌‬
‫»ان الجهاد باب ن ابواب الجنة فتحضضه اللضضه لخاصضضة‬
‫اولیائه«‬
‫یفرماید ‪:‬‬
‫تا آنجا که م ‌‬
‫»هضضو لبضضاس التقضضوی و درع اللضضه الحصضضینة و جنتضضه‬
‫الوثیقه فمن ترکه البسضضه اللضضه ثضضوب الضضذل و شضضملة‬
‫البلء وریضضث لصضضفار والقمضضاة و ضضضهب علضضی قلبضضه‬
‫بالسداد و اذیضضل الحضضق منضضه بتضضضییع الجهضضاد و سضضیم‬
‫الخسف و منع النصف«‬
‫دراین حدیث شریف امیرالمؤمنین ترک جهاد را پیراهططن ذلططت و‬
‫یداند و در کتططاب کططافی از‬
‫جامة بل و نکبت و خواری و مسکنت م ‌‬
‫یعبدالله امام جعفر صادق‪ ‬روایت اسططت کططه رسططول‬ ‫حضرت اب ‌‬
‫خدا‪ ‬فرمود‪:‬‬
‫‪139‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫»الخیضضر کلضضه فضضی السضضیف وتحضضت ظلل السضضیف و‬


‫لیقیم النضاس ال السضیف و السضیوف مقالیضد الجنضة‬
‫والنار«‬
‫تداشطتن‬ ‫در این حطدیث رسطول خطدا‪ ‬تمطام خیطرات را در دس ‌‬
‫یفرماید مردم را چیططزی‬ ‫یداند و م ‌‬
‫شمشیر جهاد و زیر سایة آن م ‌‬
‫یشططود کططه‬‫یتواند به راه راسططت وادارد‪ ،‬ویططادآور م ‌‬
‫جز شمشیر نم ‌‬
‫شمشیرها کلید بهشت و جهنمند! یعنی اگر به حق بکار بططرده شططد‬
‫کلید بهشت وگرنه کلید جهنم است ونی زدرهمططان کتططاب بوسططیلة‬
‫امام صادق از همان بزرگوار‪ ‬است که فرمود‪:‬‬
‫»فمضضن تضضرک الجهضضاد البسضضه اللضضه ذل و فقضضرا ً فضضی‬
‫معیشتة ومحقا ً فی دینه ان الله اغنی امتی بسنابک‬
‫خیلها و مراکز رماحها«‬
‫یفرمایططد‪ :‬کسططیکه جهططاد را تططرک کنططد خططدا او را در‬‫در حدیث م ‌‬
‫یپوشاند و دیططن او را ضططایع‬ ‫زندگی و معیشت لباس ذلت و فقر م ‌‬
‫یکند بدرستیکه خدا امت مرا بوسیلة سم اسبان جهاد و‬ ‫و باطل م ‌‬
‫یکنططد‪ .‬خططود‬
‫ینیاز و شریف و ممتاز م ‌‬ ‫ههای او غنی و ب ‌‬
‫نوک سرنیز ‌‬
‫در مضمون این حدیث شریف دقت کنید تا سّر انحطاط و نکتب و‬
‫بهططای کططافی و‬ ‫علت عقب ‌ماندگی و ذلططت را دریابیططد‪ ،‬بططاز در کتا ‌‬
‫های بططه یکططی‬‫مد باقر نام ‌‬
‫وسایل و وافی است که حضرت امام مح ّ‬
‫یامیه نوشت و از جمله منططدرجات آن رسططالة شططریفه‬ ‫از خلفای بن ‌‬
‫این بود‪:‬‬
‫ما ضیع الجهاد الذی فضله عزوجل علضضی العمضضال‬
‫و فضل عامله علی العمال تفضضضیل فضضی الضضدرجات و‬
‫المغفرة و الرحمة لنه ظهر به الدین و به یدفع عن‬
‫الدین و بضضه اشضضتری اللضضه مضضن المضضؤمنین انفسضضهم و‬
‫اموالهم بالجنة بیعضضا مفلحضا ً منجحضا ً اشضضتراط علیهضضم‬
‫فیه حفظ الحدود اول ذالک الضضدعاء الضضی طاعضضة اللضضه‬
‫من طاعة العباد و الی عبادة الله من عبادة العبضضاد و‬
‫الی ولیة الله من ولیة العباد‪.‬‬
‫تا آخر حدیث شریف که مضمون بلغت مشحون آن ایططن اسططت‬
‫یتواند جهادی را که خططدای عزوجططل آن را بططر جمیططع‬
‫که چه چیز م ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪140‬‬

‫اعمال و فضیلت عامل آن بر جمیع اعمال در درجات و مغفططرت و‬


‫آمرزش فضیلت داده آنرا ضایع کنطد؟ زیطرا خطدا بطه وسطیلة‪ ،‬جهطاد‬
‫ینمایططد‪.‬‬
‫دین را ظاهر کرده وبدان وسیله از دین دفع هططر شططری م ‌‬
‫بوسططیله جهططاد خططدا از مططؤمنین جانهططا و مالهایشططان را در مقابططل‬
‫یآوری‬ ‫ینماید واین بیع رستگاری بخططش پیططروز ‌‬ ‫بهشت خریداری م ‌‬
‫است که در آن حفظ حدود را بر ایشان شرط نموده نخستین این‬
‫حدود آن است که مردم را از فرمانبرداری بندگان به اطاعت خدا‬
‫و از پرستش مردم به پرستش خدا و از حکومت و تسططلط مططردم‬
‫به حکومت عادلة الهیه دعططوت نمایططد‪ .‬و درهمیططن کتططاب از جنططاب‬
‫یعبططدالله صططادق‪ ‬عططرض‬ ‫ابوبصیر روایت است که به حضططرت اب ‌‬
‫کردم که کدام جهاد افضل است فرمود ‪:‬‬
‫»من عقر جواده و اهریق دمه فی سبیل الله«‬
‫و درهمین کتاب از حضططرت امیرالمططؤمنین‪ ‬روایططت اسططت کططه‬
‫فرمود ‪:‬‬
‫ان اللضضه فضضرض الجهضضاد وعظمضضه و جعلضضه نصضضره و‬
‫ناصره والله ما صلحت دینا ً و لدنیا ال به‪.‬‬
‫یفرماید خدا جهاد را فرض فرموده و آنططرا عظیططم شططمرده و‬ ‫م ‌‬
‫وسیلة نصرت و یاری خود قططرار داده اسططت بططه خططدا سططوگند هیططچ‬
‫امری از امور دنیا و دین جز بططه جهططاد‪ ،‬صططلح نپططذیرفته و صططورت‬
‫یگیرد‪ .‬و در جلطد ‪ 21‬بحطار و کتططاب وسطایل و وافطی وکطافی از‬ ‫نم ‌‬
‫پیغمبر‪ ‬روایت شده که فرمود ‪:‬‬
‫»فوق کل ذی بربر حتی یقتل فی سبیل الله فاذا‬
‫قتل فضضی سضضبیل اللضضه فلیضضس فوقضضة بضضر وفضضوق کضضل‬
‫یعقوق عقوق حتی یقتل احدا لدیه فاذا قتل احضضد‬ ‫ذ ‌‬
‫والدیه فلیس فوقه عقوق«‬
‫یعنی بالی هر عمل خوبی‪ ،‬خوبی دیگری است تا اینکه شططخص‬
‫در راه خدا کشته شود پس همینکططه در راه خطدا کشططته شطد دیگطر‬
‫یشود ودر بالی هر عططاقی‪ ،‬عططاق‬ ‫بالتر از آن عمل خوبی تصور نم ‌‬
‫دیگری است تا یکی از پدر یا مادر را بکشد پططس همینکططه یکططی از‬
‫آنانرا کشت دیگر بالی آن عمل زشت عقوقی نیست‪.‬‬
‫اهمیت وجوب فریضة جهاد کططه رکططن اعظططم شططریعت اسططلمی‬
‫یخواستیم آیات واخبططاری‬ ‫است عقل و نقل دانسته شد و ما اگر م ‌‬
‫‪141‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫عآوری کرده در اینجا بیططاوریم‬ ‫که در این باب وارد شده همه را جم ‌‬
‫های را نیازمند بود لیکططن نططه یططن مختصططر‬‫خود یک جلد پانصد صفح ‌‬
‫گنجایش آن را داشت و نه برای اهل انصاف وشعور بیططش از ایططن‬
‫ینمود‪ .‬اینک باید دید آنچه این فریضة عشططیمه را از دسططت‬ ‫لزم م ‌‬
‫ملت اسلم گرفته و آنططانرا کططه بایططد در سلحشططوری و شططجاعت و‬
‫حفظ وطن و دعوت به حقیقت سرآمد جهانیان باشند به ایططن روز‬
‫سیاه و تنبلی وکسالت و بزدلططی وذلططت نشططانیده چیسططت؟ بططدیهی‬
‫است با توجه بدانچه قبل رقم شد علت اولیه همان جهططل بحقططائق‬
‫یاعتنائی و ترک مقررات راجع بطه حکطومت‬ ‫دین و از همه مهمتر ب ‌‬
‫ً‬
‫است که ملت اسلم را عموما بدین وضع مبتل کططرده اسططت ولططی‬
‫بعض از ملت شیعه علوه بر آن دچار یک شبهه عجیب و در واقططع‬
‫تآوری شده که معتقد گردیطده کطه جهطاد بطرای بسطط و‬ ‫بلی هلک ‌‬
‫اعتلء اسلم جز با وجود وحضور و قیططام امططام معصططوم منصططوص‬
‫معین منصور من السماء دارای معجزات و خوارق عادات از قبیل‬
‫هکردن اموات پیش از هزار سال و آویختن آنها بططه درخططت کططه‬ ‫زند ‌‬
‫آن درخت را سبز و بارور گردانند و بالخره جططز بططه ظهططور مهططدی‬
‫موعود که مطابق اخبار وارده ظهورش مقرون و مقارن با آخرین‬
‫ایام دنیا و دلوتش بستگی بططه قیططام قیططامت دارد‪ ،‬حططرام اسططت! و‬
‫روی همین عقیده از همان اوان پیططدایش جمعیططت‪ ،‬و رسططمیت وی‬
‫که در ردیف یکی از مطذاهب درآمططده خططود را بططدین نشططان علطم و‬
‫بدین بهتططان بططدین مططبین و مططذهب حقططه خططود را مطعططون و مّتهططم‬
‫نموده است عذر اینان در این مورد و در مورد حکومت و غیططر آن‬
‫یالمثل مدت اندکی در ظرفططی بلططورین آب‬ ‫عذر کسی است که ف ‌‬
‫خورده باشد ولی آن ظرف بلور مفقود یا شکسته شططود آنگططاه در‬
‫وقططت تشططنگی از خططوردن آب بططه عذرنداشططتن آن ظططرف بلططورین‬
‫خططودداری نمایططد بططدیهی اسططت چنیططن کسططی سططرانجام از تشططنگی‬
‫خواهد مرد!‬
‫و از همین رهگذر با اینکه بیططش از چهطار صدسططال اسططت دارای‬
‫حکططومت رسططمی اسططت ولططی دولططتی کططه تشططکیل داده و جنططگ و‬
‫جدالی که قهطرا ً روی طططبیعت و وضطع و تطططور دنیططا پیططش آمطده و‬
‫هاند روی این حساب همططه عبططث و‬ ‫خونهائی که ریخته یا از او ریخت ‌‬
‫خطا و باطل و هدر بوده است!‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪142‬‬

‫همین عقیده باعث شده که هیچگاه برای این ملت و این مردم‬
‫دلگرمی به زندگی و سعادت لذت حیات دست نططداده و بططا کططثرت‬
‫دشمنانی که داشته و بدبختانه اکثرا ً بططرادران مسططلمان او بود ‌‬
‫هانططد‬
‫هموازه مورد طمع متجاوزین ستمکار بوده و از دوسططت و دشططمن‬
‫یاعتنططائی بططدنیا و‬‫توسری خططورده و در نططتیجه درویططش منشططی و ب ‌‬
‫صططوفیگری و سسططتی و نکتططب سططراپای وجططودش را گرفتططه و در‬
‫صحنه بارزه حیات به کلی خود را باخته است!!‬
‫یدانططد و‬ ‫علت این هر چه باشد آنچه فعل خود را بدان مسططتند م ‌‬
‫ینماید‪ ،‬این اسططت کطه در میطان‬ ‫در محکمة محکومیت ارائه سند م ‌‬
‫یشططماری کططه از ائمططه اطهططار علیهططم صططلوات اللططه الملططک‬
‫اخبار ب ‌‬
‫هانططد‬‫الجبار در ترغیب و تحریض بططر جهططاد و آداب و دسططتور آن داد ‌‬
‫یشود که از آنها حرمت جهاد بدون وجود امططام‬ ‫چند حدیثی دیده م ‌‬
‫یکند!؟‬‫یشود‪ :‬و یا او چنین استنباط م ‌‬ ‫معصوم استشمام م ‌‬
‫اینک ما باضیق مجال آن احادیث را که مورد استناد عططدم قیططام‬
‫به وظیفه مقططدس جهططاد اسططت در ایططن اوراق از نظططر خواننططدگان‬
‫یگططذرانیم تططا بططه ببیننططد جهططل و غفلططت دوسططتان و سیاسططت و‬ ‫م ‌‬
‫تردستی دشمنان چگونه توانسته است مذهب شیعه را کططه مططخ و‬
‫دنام نماید‪.‬‬ ‫حقیقت اسلم است بدین مهلکه انداخته او را زبون و ب ‌‬

‫تحقیق در پیرامون احادیث‬


‫قبل از شروع به ذکر آن احادیث و توضیح در پیرامون آنهططا لزم‬
‫است بدین مناسبت شرحی از وجود و پیططدایش حططدیث و ارزش و‬
‫اهمیت آن از نظر دین مبین اسلم در معرض مطططالعه خواننططدگان‬
‫خود بگذاریم که خود آن را باید از علل بزرگ انحطاط شمرد‪ .‬این‬
‫نکته بر ارباب اطلع روشن است که وجود مقدس پیغمبر خاتم‪‬‬
‫که مهبط وحی الهی و مبغل احکام محکمة اسلم بططود هططر چططه از‬
‫ییططافت آنططرا بططدون یططک‬ ‫جانب پروردگار بر قلب نططازنینش نططزول م ‌‬
‫یفرمود‪:‬‬ ‫حرف کم و زیاد به مردم ابلغ م ‌‬
‫ن[‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫و چون خود آنجناب اولین مسلمانان بود]وَأَنا أوّ ُ‬
‫مي َ‬
‫س طل ِ ِ‬
‫م ْ‬
‫ل ال ُ‬
‫}النعام‪ {163:‬احکامی که متوجه یک نفر مسلمان است بنفس‬
‫یداد واز آنجططا کططه بیططان احکططام را قططول و عمل‬ ‫نفیططس انجططام م ‌‬
‫س[ }النحططل‪{44:‬‬ ‫ن ِللن ّططا ِ‬ ‫ْ‬ ‫عهد‌هدار بود ]وَأ َن َْزلَنا إ ِلي ْط َ‬
‫ك الطذ ّكَر ل ِت ُب َي ّط َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬
‫‪143‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫نماز و روزه و حج و جهططاد و زکططوه و غیططره را در ضططمن عمططل بططه‬


‫یداد و مسلمانان بر طبق فرمان آفریدگان جهططان کططه‬ ‫مردم یاد م ‌‬
‫»و ما آتیکم الرسول فخذوه« مأمور بودند که اعمال و رفتار‬
‫نها قرآن‬ ‫آن جناب را که متکی به وحی بود فراگیرند ومنبع تمام آ ‌‬
‫بود و چون قرآن مجید به جهت حکمتهای بزرگی رد قططالبی ریختططه‬
‫و در نظمی کشیده شده که بلغت و اندیشة بشططر از اتیططان ماننططد‬
‫آن عاجز بوده و بزرگترین معجزة پیغمبر آخرالزمان است از ایططن‬
‫جهت از دستبرد تصرفات فضولنة معاندین و صاحبان اغراض کططه‬
‫ممکن بود روزی بدستاویز حکم خدا غرضها و مرضهای خود را بطه‬
‫صورت قوانین الهیه درآورند و از نیروی عظیم دینی مردم به نفططع‬
‫یا غرض خود استفاده کنند‪ ،‬محفوظ ماند‪ ،‬امططا صططاحبان اغططراض و‬
‫امراض که در کین فرصت و انتهاز مجال بودند با ساختن احططادیث‬
‫وگفتگططوی اینکططه مططن از پیغمططبر چنیططن و چنططان شططنیدم در همططان‬
‫زمانیکه خورشید نبططوت در آسططمان عظمططت خططویش تابططان بططود از‬
‫نسبت دروغ به پیغمبر آخرالزمان خودداری نکردنططد تططا جططائیکه بططه‬
‫جالبلغه و کتب معتبره خططود آن جنططاب‬ ‫فرمودة امیرالمؤمنین در نه ‌‬
‫هام و و دروغگویان بططر‬ ‫‪ ‬برپاخواست و به مردم گفت که من زند ‌‬
‫یکننططد اگططر موافططق‬ ‫هاند آنچططه مططردم از مططن نقططل م ‌‬
‫من بسیار شد ‌‬
‫قططرآن اسططت آن را اخططذ وگرنططه دور بیندازیططد و مططورد اعتنططا قططرار‬
‫یدیدنططد حریططف مقططابله و معارضططه بططا‬ ‫ندهید‪ .‬آری دشمنان چون م ‌‬
‫قرآن نیستند لططذا بططرای پیشططرفت منظططور خططود متوسططل بططه جعططل‬
‫یگشتند که خیلی سهل و اسان بود و بازار آن هم روز به‬ ‫حدیث م ‌‬
‫یگشططت زیططرا بططا وسططعت و پیشططرفت برقآسططائی‬ ‫جتططر م ‌‬
‫روز رای ‌‬
‫کهاسلم داشت و هر روز کشوری از کشورهای معمططور و متمططدن‬
‫یکططرد و آداب و سططنن و‬ ‫جهططان آن روز را ضططمیمیة قلمططرو خططود م ‌‬
‫ینمططود کططه در‬ ‫عططادات و رسططوم مختلططف ملططل گونططاگون ایجططاب م ‌‬
‫یتوانسططتند از‬ ‫تطبیق احوال آنان به قرآن مراجعه کننططد و چططون نم ‌‬
‫قرآن حوائج تشریعی خود را برآورند لذا ناچار بودند کططه اقططوال او‬
‫اعمال رسول خدا را در نظر گرفته ملک عمل قططرار دهنططد از یططن‬
‫قالعاده بططه کسططانی داشططتند کططه درک عصططر نبططوت و‬ ‫جهت نیاز فو ‌‬
‫شرف صحبت پیغمبر را کرده باشند‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪144‬‬

‫و دیگر روات هم برای خاطر خلفای وقت هزاران احادیث دروغ‬


‫بافتنططد چنططانکه جعططل حططدیث کبططوتر از بططرای مهططدی عباسططی از‬
‫مشهورات است‪ .‬در این زمان کم و بیططش مسططلمانان درک کططرده‬
‫بودند که اهل بیت وحی و خاندان رسالت به احکام الهی و قوانین‬
‫هشان نازل گردیده واردترنططد و از کططذب و جعططل‬ ‫آسمانی که درخان ‌‬
‫دورند لذا هر گاه که امکان داشت برای دانستن آن سری به خانة‬
‫یامیططه کططار‬‫یزندنططد ولططی سیاسططت شططوم بن ‌‬ ‫یماندگان عترت م ‌‬ ‫باق ‌‬
‫تگیری را به جائی رسانیده بود که مردم بدبخت آن زمططان از‬ ‫سخ ‌‬
‫دودمان پیغمبر آن اندازه دوری گزیننند که حتی از حسین بن علی‬
‫‪ ‬که بنص صریح پیغمبر یکی از سادات شباب اهل جنت است و‬
‫در امان پیغمبر بزرگ شططده و بططه آداب او مططؤدب اسططت‪ ،‬از میططان‬
‫این یک ملیون و چندصد هزار حدیث فقط دو حططدیث از او روایططت‬
‫کنند!!‬
‫یرفططت و در همیططن‬ ‫یامیططه رو بططه انقططراض م ‌‬
‫تا زمانیکه دولت بن ‌‬
‫یشططد انططدک فرصططتی‬ ‫یعبططاس بسططته م ‌‬ ‫اوقات که نطفة خلفططت بن ‌‬
‫دست داد که طالبان حق و حقیقت بدرب خانططة عططترت نبططوت راه‬
‫یافتند وبه حضور صادقین علیهما السططلم مشططرف گشططته احططادیث‬
‫بسیاری از آن دو بزرگوار شنیدند و معنطی حطدیث را فهمیدنطد امطا‬
‫بططدبختانه ایطن آفططت حقیقططت سططوز کططذب و جعطل ومطططامع اربططاب‬
‫اغراض و امراض بدرخانه اهل بیت عصمت نیز راه یافت کططه تنهططا‬
‫مغیرة بن سعید یکی از روات کططذبه کططه انططدک رابطططة بططا حضططرت‬
‫باقرالعلوم‪ ‬داشت خود مدعی شد که بیش از سی هزار حططدیث‬
‫مططد‬
‫در احادیث آن بزرگوار دس و جعل کرده اسططت و همچنیططن مح ّ‬
‫ی الخطاب و بنان و عمر النبطی و امثالهم از قططول حضططرت‬ ‫بن اب ‌‬
‫مد را هم در ردیف‬ ‫صادق دروغهائی بافتند! تا جائیکه صادق آل مح ّ‬
‫اشخاص ضغیف الحدیث نمایاندند! ابوعمر وکشططی در رجططال خططود‬
‫گفتططه‪ :‬کططه یحططی بططن عبدالحمیططد در کتططابی کططه در اثبططات امططامت‬
‫امیرالمؤمنین‪ ‬تألیف کرده گفته است که‪ :‬به شریک گفتم گططروه‬
‫فالحدیث اسططت!!‬ ‫مد ضططعی ‌‬ ‫بسیاری راگان اینست که جعفر بن مح ّ‬
‫یدهم‪:‬‬‫شریک به من گفت من ترا از حقیقت قضیه خبر م ‌‬
‫مد مرد صالح مسططلمان پرهیزکططاری بططود ولططی یططک‬ ‫جعفر بن مح ّ‬
‫یشططوند و‬ ‫مشططت جهططال اطططراف او را گرفتنططد کططه بططر او داخططل م ‌‬
‫‪145‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫مططد مططا را‬‫یگویند جعفططر بططن مح ّ‬ ‫یشوند م ‌‬ ‫وقتیکه از نزد او خارج م ‌‬


‫مطد حططدیث‬ ‫حدیث کططرد و بطه احطادیثی کطه اینطان بطر جعفطر بطن مح ّ‬
‫یکنند تمططام آن از منکططرات و دروغ و موضططوع اسططت قصدشططان‬ ‫م ‌‬
‫آنست تا بدینوسیله در میان مردم زندگی کرده و از سفرة مططردم‬
‫بخورنططد واز ایشططان درهططم ودینططار بگیرنططد واز هیططن راه اسططت کططه‬
‫یشططنوند‪،‬‬ ‫یآورنططد و عططوام‪ ،‬اینهططا را از آنهططا م ‌‬‫هرگونه منکططری را م ‌‬
‫یشططوند و از ایشططان کسططانی منکططر آن‬ ‫ازاینان کسانیند که هلک م ‌‬
‫یشططوند و ایططن دسططته )کططه مططوجب بططدنامی آن حضططرتند( ماننططد‬ ‫م ‌‬
‫مفضل بن عمرو بنان و عمر النبطی و غیر هم اسططت وایناننططد کططه‬
‫یگویند جعفر ایشان را از قططول پططدرش از جططدش حططدیث کططرده‬ ‫م ‌‬
‫یکنططد!! و اینکططه‬ ‫است که معرفت امططام از نمططاز و روزه کفططایت م ‌‬
‫هانططد‪ ...‬بططه خططدا‬‫ایشان او را از وقایع قبططل از روز قیططامت خططبر داد ‌‬
‫سوگند جعفر چیزی از ینها را هرگز نگفته است‪ ،‬جعفر نسططبت بططه‬
‫تها‬‫خدا دارای تقوی بوده و پرهیزکارتر از آن است کططه ایططن نسططب ‌‬
‫به او داده شود پس مردم آنها را شنیده و او را تضططعیف کردنططد و‬
‫یدانستی که او یگانة مردم است‪.‬‬ ‫یدیدی م ‌‬ ‫اگر جعفر را م ‌‬
‫کذبة رواه که از قول ائمه معصطومین اخبطار دروغ جعطل و نقطل‬
‫یکردند بسیارند که تحقیق در حال آنها محتططاج برجططوع بططه کتططب‬ ‫م ‌‬
‫شارالشطعیری اسطت کطه حضططرت‬ ‫رجال است‪ .‬مثل یکططی از اینهطا ب ّ‬
‫ن عمضضا قضضال فضضی‬ ‫یفرمایططد‪» :‬الله لسأل ّ‬ ‫صادق درباره او م ‌‬
‫هذا الکذاب ادعاه علی یا ویله ماله ارعبه الله فلقد‬
‫امن علی فراشه و افزعنی اقلقنی عضضن رقضضادی او‬
‫تدرون انی لم اقول ذالک اقول ذالضضک لسضضتقر فضضی‬
‫قبری« م ‌‬
‫یفرماید به خدا قسم از آنچه این دروغگو دربارة مططن‬
‫گفته است و بر من ادعا کرده است مسئول خططواهم شططد وای بططر‬
‫او‪ ،‬چه کار دارد؟ خدا او را بترساند‪ ،‬او در رختخواب خططود آسططوده‬
‫یخوابطد و مطرا از خطواب خطود در اضططراب افکنطده مگطر شطما‬ ‫م ‌‬
‫یگططویم‬
‫هام مگر این چیزهططا را م ‌‬‫یانید که من این چیزها را نگفت ‌‬
‫نم ‌‬
‫تا در قبر خود استقرار یابم؟!‬
‫ازایططن اشططخاص شططارلنان کسططانی بودنططد کططه بططرای پیشططرفت‬
‫یکردنططد‬
‫مقاصد شوم خود از هیچ گططونه عمططل دغلططی خططودداری نم ‌‬
‫مد بن بشر مجسمه حضرت موسی بن جعفر‪ ‬راسططاخته‬ ‫مثل مح ّ‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪146‬‬

‫واو را رنگ ‌زده و در صندوق خانه اطلق خود گذاشططته بططود مططردم‬
‫یکططرد و بططه ایططن‬
‫یبرد در اطاق خود و با آن مجسمه خلوت م ‌‬ ‫را م ‌‬
‫یکرد!!‬ ‫حیله خود را مبلغ و مرسل از جانب آن حضرت قلمداد م ‌‬
‫مد بن عیسی به حضططرت امططام حسططن عسططکری‪‬‬ ‫احمد بن مح ّ‬
‫یخوانند و آنها را نسبت‬ ‫نوشت که گروهی تکلم کرده و احادیثی م ‌‬
‫یدهند و در میان این احادیث سخنانی اسطت کطه‬ ‫به تو و پدرانت م ‌‬
‫یرمد و بر ما جایز نیست کططه آنهططا را رد‬‫دلها از آن مشمئزشده م ‌‬
‫یکنند!‬
‫کنیم زیرا آنها را از پدران تو روایت م ‌‬
‫حضرت به او نوشت‪.‬‬
‫»لیس هذا دیننا فاعتزله«‬
‫هگیری کطن! و در روایطت دیگطر‬ ‫ایطن دیطن مطا نیسطت از آن کنطار ‌‬
‫یفرماید ‪:‬‬‫یکند و م ‌‬‫اظهار برائت از آنها م ‌‬
‫»فضضاهجروهم لعنهضضم اللضضه والجضضاؤهم الضضی اضضضیق‬
‫الطریق وان وجدت احضضدامنهم خلضضوة فاشضضدخ راسضضه‬
‫بالصخرة«‬
‫هگیری کنید خدا آنها را لعنت کند و مجبورشططان‬ ‫یعنی از آنها کنار ‌‬
‫گترین راه که مجال این حرفها را نداشططته باشططند و اگططر‬ ‫کنید به تن ‌‬
‫هططر کططس از آنهططا را در خلططوت یططافتی سططرش را بططا سططنگ بططزرگ‬
‫بشکن!!‬
‫که با وجود اینکه بططرای مططردم استفسططار و اسططتخبار از صططدق و‬
‫کذب حدیثی امکان داشت معهذا دروغگویططان و اربططاب اغططراض بططا‬
‫یحیططائی بططه نقططل حططدیث دروغ حططتی در نططزد خططود آن‬ ‫کمططال ب ‌‬
‫بزرگواران پرداختند و حتی از قول همان امام در حضور خود او از‬
‫گفتن حدیث دروغ باک نداشتند چنانکه داستان میمون بن عبططدالله‬
‫های‬ ‫یکند که کشی آن را در رجال خود روایت کرده نمون ‌‬ ‫روایت م ‌‬
‫از آن از است که یطک مطرد بصطری از قطول سطفیان ثطوری وغیطره‬
‫هها حدیث از قططول حضططرت بططاقر و حضططرت صططادق روبططروی آن‬ ‫د ‌‬
‫حضرت نقططل کططرد کططه تمططام آنهططا دروغ و جعططل بططر آن جنططاب بططود‬
‫مد بططه تططو بگویططد‬
‫ووقتی که حضرت به او فرمود‪ :‬اگر جعفر بن مح ّ‬
‫هام و همططه آنهططا دروغ اسططت آیططا از او‬
‫که این مفتریات را من نگفت ‌‬
‫یپذیری؟ آن محدث احمق گفت نه! زیرا آنهائیکه این احادیث را‬ ‫م ‌‬
‫هاند اگر بططر قتططل مسططلمانی شططهادت دهنططد مسططموع الکلمططه و‬ ‫گفت ‌‬
‫‪147‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫مد را در کذب و جعططل‬ ‫ل القولند من اگر تصدیق جعفر بن مح ّ‬ ‫مقبو ‌‬


‫این احادیث کنم تکذیب آنهاست! این وضع احادیث در زمان ائمططه‬
‫طاهرین است پس وای به اعصار غیبططت کططه از آن انططوار هططدایت‪،‬‬
‫احدی نیست و شیاین جّعال و ائمة ظلل برای گمراهی مسططلمین‬
‫و دشمنی با دین مطبین راهططی نزدیکططتر از جعطل احطادیث نیافتنططد و‬
‫گاهی دوستان نادان نیر به دوسططتی احمقططانه‪ ،‬اعمططالی کردنططد کططه‬
‫دشمنان هم نکردند! علمه حلی درنهططایه ‌الصططول فرمططوده عمططدا ً‬
‫اخباری جعل و در کتب حدیث گنجانیدند تا صططورت دیططن را زشططت‬
‫نموده وآنرا باطل جلوه دهند‪ .‬و چون کار باین منططوال رفططت و هططر‬
‫صاحب غرض و مرضی به جعل حدیث پرداخت مخصوصا ً دشمنان‬
‫یدیدند سرعت نفوذ برق ‌آسای اسلم تمططام‬ ‫هباز که م ‌‬
‫زیرک و حیل ‌‬
‫دنیططای متمططدن آن روز را بلعیططده و درخططود ضططمیمه نمططوده! بططرای‬
‫های متشططبت گردیدنططد و چیططزی‬ ‫نجات از این وضعیت به هططر وسططیل ‌‬
‫آسانتر ومؤثرتر از جعل حدیث نیافتند زیرا پشت هم انداختن چنططد‬
‫جمله قال رسططول اللططه وقططال الصططادق فلن وفلن زحمططتی نططدارد‬
‫آیات قرآن نیست کططه در حصططار باشططد بلکططه کلم آدمططی اسططت و‬
‫ساختن آن بسی آسان است و از حیث تططأثیر هططم هططر سططخنی کططه‬
‫صبغة دینی گیرد مؤثر است چه رسد به امر و نهی امططور مهمططه و‬
‫یتوانستند چنین کاری انجام دهند ناچار‬ ‫چون با صورت دشمنی نم ‌‬
‫به صورت دوست یعنی مسلمان درآمده و خود را در ردیططف علمططا‬
‫و جرگة محدثین درآوردند آنگاه ضططربات کشططندة خططود را بططر پیکططر‬
‫اسلم زدند با اینکه بر طبق ستور متواتره رسول اکططرم‪ ‬و ائمططه‬
‫یبایسطتی احطادیث واخبطار‬ ‫ططاهرین سطلم اللطه علیهطم اجمعیطن م ‌‬
‫وارده از ناحیه ایشانرا بر کتاب خدا عرضه کنند زیرا بهترین محک‬
‫صدق و کذب اخبار قرآن مجید است لکططن متأسططفانه چنیططن عمططل‬
‫تاکنون صورت نگرفته و ما هنططوز بططه کتططابی از آثططار علمططاء اسططلم‬
‫هایم که احادیث را با قرآن مطابقه و مقابله کند و صططحیح‬ ‫برنخورد ‌‬
‫و سططقیم آنططرا از ایططن راه بسططنجد‪ .‬بلططی فقططط اقططدامی کططه بططرای‬
‫تشخیص صحیح و سقیم بعمل آمططد جعططل و احططداث علططم درایططه و‬
‫رجال است که حدیث را با وضططع واحططوال نططاقلین آن بسططنجد اگططر‬
‫راوی حدیث چنین و چنان بود آن حدیث صحیح و اگر چنین و چنان‬
‫بود موّثق یا معتبر و اگر نه ضعیف یا مرسل یا مجهول است بایططد‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪148‬‬

‫دانست که علم درایه تقریبا ً در قرن پنجم هجری تأسیس گشت و‬


‫اولین تألیف را مطططابق نقططل مرحططوم سططید حسططن صططدر در کتططاب‬
‫)الشیعه و فنون السلم( ابوعبدالله محمد بن عبدالله معروف بططه‬
‫می بططه معرفططت‬ ‫حططاکم نیشططابوری متططوفی ‪ 405‬در پنططج جلططد مس ط ّ‬
‫یتوانسططت‬ ‫مالحدیث در این باره نگارش داد هر چند این کططار نم ‌‬ ‫عل ‌‬
‫ٌ‬
‫به طططور کامططل محططدثا را از پرتگططاه وقططوع در اکططاذیب و مفتریططات‬
‫جلوگیری و حفظ نماید زیرا چه بسا که شخصی از حیث دارابودن‬
‫صفات یک نفططر راوی حططدیث صططحیح‪ ،‬آن صططفات را واجططد باشططد و‬
‫های‬ ‫معهذا خبر منقوله از او مخالف کتاب خدا باشد چنانکه در پططار ‌‬
‫یبینیططم وانگهططی آنکططه‬ ‫از احادیث صحیحه موجود همیططن عیططب را م ‌‬
‫یتواند اسم چند نفر از رجال خوشططنام‬ ‫خواست جعل حدیث کند م ‌‬
‫را در رجططال حططدیث خططود قطططار نمایططد بططرای اینکططه از آن رجططال‬
‫های به خط و مهر خودشان باقی نمانده کططه‬ ‫خوشنام کتاب و رسال ‌‬
‫با تطبیق به آن کذب مفتری واضح شود وکتب حدیث هم معدود و‬
‫محدود نیسطت کطه نتطوان از حطدودآن خطارج شطد بلکطه همطه روزه‬
‫یخطبر‬ ‫یشطود کطه از وجطود آن ب ‌‬ ‫یبینیم کطه کتطاب حطدیثی پیطدا م ‌‬ ‫م ‌‬
‫بودیم و حدیثی می شنویم که سابقه نداشت؟!‬
‫یتواند مططا را‬ ‫و معذالک‪ ،‬با اینکه گفتیم که علم درایه و رجال نم ‌‬
‫از شر جّعال و واضعین حدیث کذب‪ ،‬کامل ً محفوظ دارد ولططی بططاز‬
‫یتوان فططوائد آن را منکططر شططد امططا بططدبختانه‬ ‫نفع آن زیاد بوده و نم ‌‬
‫حتی از این طریططق هططم تططاکنون اقططدامی کامططل بططرای تشططخیص و‬
‫یدانیططم تنهططا‬
‫موازنه اخبار صحیح و سقیم به عمل نیآمده و آنچه م ‌‬
‫علمه مجلسی اعلی الله مقدمه کتاب کافی را کططه شططامل حططدود‬
‫شانزده هزار حدیث است در معرض و محک علم در آیططه و رجططال‬
‫قططرار داده و پیططش از نططه دهططم احططادیث آن را از ارزش صططحت‬
‫انداخته و کمتر از یک دهم آن را صحیح دانسته است‪.‬‬
‫های احططادیث یططافت‬ ‫در صورتیکه در همیططن احططادیث صططحیح‪ ،‬پططار ‌‬
‫یشود که مفادش مخالف با آیات قرآن است و در میططان همططان‬ ‫م ‌‬
‫یشططود‬ ‫احادیث ضعیف و حسن و مرسل وغیططره احططادیثی یططافت م ‌‬
‫که مفاد آن کامل مطابق بطا آیطات قططرآن اسططت و متأسطفانه مطا را‬
‫ههططائی از ایططن دو قسططم در اینجططا‬ ‫اکنون مجال آن نیسططت کططه نمون ‌‬
‫بیاوریم‪.‬‬
‫‪149‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫ما معتقدیم که بهترین محططک بططرای تشططخیص حططدیث صططحیح از‬


‫سقیم همان میزانی است که خود رسول خططدا و ائمططه معصططومین‬
‫هکردن بططر کتططاب‬‫هانططد وآن همططان عرضط ‌‬ ‫علیهم السططلم بدسططت داد ‌‬
‫خداست به شرط اینکه خطود کتطاب را محتطاج بطه تفسطیر احطادیث‬
‫ندانیم تا علوه بر فساد دور‪ ،‬تهمت نقص بر کتاب خدا و نارسططائی‬
‫جبودن بیططان الهططی وارد آوریططم و هططر‬
‫ومحتططاج بططه مططترجم و دیلمططا ‌‬
‫حدیثی که با کتاب موافق باشد هر چند از مخالین مذهب ما باشد‬
‫بپذیریم مثل ابوهریره در حدیثی که درموضوع با از رسول خططدا‪‬‬
‫روایت نمده است که »قال رسول الله صلی الله علیه و‬
‫آله لیأتین علضی النضاس زمضان لیبقضی احضد ال اکضل‬
‫الربافمن لم یأکله اصابه من غباره«‪.‬‬
‫که مضمون آن این است که بر مردم روزگاری خواهد آمططد کططه‬
‫یماند مگر اینکه ربا خواهد خورد! و اگططر هططم آن را‬ ‫کسی باقی نم ‌‬
‫ینشیند( مططا کططه امططروز بططرای‬ ‫نخورد بالخره گردی از آن بر وی م ‌‬
‫یبینیططم یقیططن داریططم‬
‫العین معاملت ربوی و مؤسسات بانکی را م ‌‬
‫که این حدیث صحیح و یکی از آثار صطدق نبطوت و از معجطزات آن‬
‫حضرت‪ ‬است حال راوی آن بر طبق علم درایه و رجال شخصی‬
‫یتوان صحیح دانست ضرری ندارد و مثل ً‬ ‫است که حدیث او را نم ‌‬
‫در تفسیر طبرسی )مجمططع البیططان( وتفسططیر البرهططان در ذیططل آیططه‬
‫ه[ }المائدة‪ {33:‬از‬ ‫سول َ ُ‬
‫ه وََر ُ‬
‫ن الل َ‬
‫حارُِبو َ‬
‫ن يُ َ‬ ‫جَزاُء ال ّ ِ‬
‫ذي َ‬ ‫ما َ‬
‫]إ ِن ّ َ‬
‫جمیل بن دراج که از ثقات اصحاب ائمه و بططر طبططق کتططب رجططال‬
‫چون فهرست شیخ و خلصططة علمططه و رجططال نجاشططی )اجمعت‬
‫یباشد‬‫العصابة علی تصحیح ما یصح منه( صحیح القول م ‌‬
‫حدیثی از حضرت صادق‪ ‬آورده که آن حضرت از پدرش روایططت‬
‫کططرده کططه »اعطضضی سضضلیمان بضضن داود ملضضک مشضضارق‬
‫الرض ومغاربها فملک سبعمائة سنة و سضضبعة ملضضک‬
‫اهل الضضدنیا کلهضضم مضضن الجضضن و النضضس و الشضضیاطین‬
‫و ‪ « ...‬که هططر کططس کوچکططترین اطلعططی از تاریططخ داشططته باشططد‬
‫یداند این حدیث با کمال صحتش دروغ است‪ .‬پططس ایططن میططزان‬ ‫م ‌‬
‫میزان صحیح و مطمئنططی نیسططت کططه بتططوان بططدان اعتمططاد نمططود و‬
‫ههائی از این قبیططل بیططاوریم‬ ‫افسوس که ما را مجال نیست تا نمون ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪150‬‬

‫زیرا هنوز محیط و افکار مساعد نیست و شمشیر تهمت و دشنام‬


‫تیز است‪.‬‬
‫هکردن احادیث به قرآن است هر‬ ‫پس بهترین میزان همان عرض ‌‬
‫چند گویندگان و آورندگان آن فاسططق و فططاجر باشططند و اتفاق طا ً ایططن‬
‫عقیدة ما‪ ،‬مضمون حدیث شریفی است که از محمدبن مسططلم از‬
‫حضرت صادق روایت شده کططه آن حضططرت فرمططود‪» :‬یا محمضضد‬
‫ماجائک فی روایضضة مضضن بضضر او فضضاجر یوافضضق القضضرآن‬
‫فخذبه و ما جائک من روایة من بضضر او فضضاجر یوافضضق‬
‫القرآن فخذبه و ما جائک من روایة من بضضر او فضضاجر‬
‫یخالف القضضرآن فلتأخضضذبه« کططه مضططمون حططدیث صططداقت‬
‫یآید کططه‬
‫مشحون آن است که فرمود این محمد آنچه در روایتی م ‌‬
‫آن مطلب در آن روایت موافق قرآن است حال راوی خواه خططوب‬
‫نیکوکار وخواه فاجر بدکردار باشططد آن مطلططب را بگیططر و آنچططه در‬
‫یآید که آن مخالف قرآن است خططواه راوی‬ ‫روایتی که بدست تو م ‌‬
‫آن آدم خوب باشد یا فاجر‪ ،‬آن را نگیر! پس میزان صحت و سقم‬
‫احادیث به موجب عقل و شرع و احادیث متواتره عرض به کتططاب‬
‫خداست اینک اندکی از آن احادیث که در عرض احادیث بططه کتططاب‬
‫خدا آمده است‪.‬‬
‫یعبططدالله صططادق‪‬‬ ‫‪ -1‬در کتططاب شططریف کططافی از حضططرت اب ‌‬
‫روایت شده که آن حضرت فرمود!‬
‫»قال رسول الله صلی اللضضه علیضضه و آلضضه ان علضضی‬
‫کل حق حقیقة و علی کضضل صضضواب نضضورا ً فمضضا وافضضق‬
‫کتاب الله فخذوه و ما خالف کتاب الله فدعوه«‬
‫یفرمایططد هططر حقططی را حقیقططتی و هططر سططخن‬‫رسططول خططدا‪ ‬م ‌‬
‫صحیحی را نوری است )همانطور کططه در حططدیث ابططوهریره یططادآور‬
‫شدیم – م( پس هر چه موافق کتاب خدا بود آنرا فراگیرد و آنچططه‬
‫مخالف کتاب خدا بود آن را واگذارید‪.‬‬
‫‪ -2‬در تفسیر عیاشی از هشام بن الحکم از حضرت امام جعفر‬
‫صادق‪ ‬روایططت شططده کططه آن حضططرت فرمططود‪» :‬قال رسول‬
‫الله ‪ ‬فی خطبضضة بمنضضی او مکضضة یضضا ایهضضا النضضاس مضضا‬
‫جائکم عنی یوافضضق القضضرآن فانضضا قلتضضه و مضضا جضضائکم‬
‫عنی لیوافق القرآن فلم اقله«‬
‫‪151‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫رسول خدا‪ ‬در خطب ‌‬


‫های که به مکه یا در منی خوانططد فرمططود‪:‬‬
‫ای مردم! هر چه از جانب من به سوی شما آمد اگر موافق قرآن‬
‫هام‪.‬‬
‫هام و اگر موافق نبود آن را من نگفت ‌‬
‫بود آن را من گفت ‌‬
‫‪ -3‬از اسمعیل بطن زیطاد السطکونی از حضطرت صطادق‪ ‬از پطدر‬
‫بزرگوارش از امیرالمؤمنین صلوات الله علیهم روایت کرده است‬
‫که آن حضططرت فرمططود‪» :‬الوقوف عند الشضضبهة خیضضر مضضن‬
‫القتحام فی الهلکة و ترکک حدیثا لم تروه خیر مضضن‬
‫روایتک حدیثا ً لم تحصه ان علضضی کضضل حضضق حقیقضضة و‬
‫علی کل صواب نورا ً فما وافق الکتاب الله فخذوا به‬
‫ما خالف کتاب الله فدعوه«‬
‫یفرمایططد ‪ :‬وقططوف وتأمططل در‬ ‫امیرالمؤمنین‪ ‬در ایططن حططدیث م ‌‬
‫هنگام شبهه بهتر است از خود را به هلکت انداختن وحدیثی را که‬
‫روایت نکرده و ترکش نائی بهتر است از اینکططه حططدیثی را روایططت‬
‫های بدرسططتیکه هططر حقططی را خططود‬‫کنی کططه بططه حقیقططت آن نرسططید ‌‬
‫حقیقتی است کو بر هططر سططخن صططواب نططوری اسططت )یعنططی خططود‬
‫سخن حق‪ ،‬دارای اثر و نور خاصی است( پس آنچه موافططق کتططاب‬
‫خطدا اسطت آن را بگیریطد و آنچطه مخطالف کتطاب خطدا اسطت آن را‬
‫واگذارید‪.‬‬
‫ق شططنیدم‬‫یگوید‪ :‬از حضرت امام جعفر صططاد ‌‬ ‫‪ -4‬کلیب اسدی م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫که م ‌‬
‫»ما اتاکم عنا من حدیث لیصدقه کتضاب اللضه فهضو‬
‫باطل«‬
‫یکنططد‬
‫یرسد اگر کتاب خدا آن را تصدیق نم ‌‬‫هر چه ازما بشما م ‌‬
‫باطل است‪.‬‬
‫مدباقر و حضططرت امططام‬
‫یگوید ‪ :‬که حضرت امام مح ّ‬ ‫‪ -5‬سدیر م ‌‬
‫یفرمودنططد‪» :‬لیصدق علینضضا ال‬ ‫جعفر صادق علیهم السططلم م ‌‬
‫بما یوافق کتاب الله و سنة نبیه« بر ما تصدیق نمی شود‬
‫مگر آنچه کتاب خدا و سنت پیغمبرش با آن موافق باشد‪.‬‬
‫‪ -6‬شیخ یوسف بحرانی در کتاب حدائق خود از حضططرت صططادق‬
‫یکند که آن حضرت فرمود‪:‬‬ ‫‪ ‬روایت م ‌‬
‫»لتقبلوا علینا حدیثنا الما وافق القرآن السنة«‪.‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪152‬‬

‫حدیثی را بر ما قبططول نکنیططد مگططر آنچططه موافططق قططرآن و سططنت‬


‫باشد‪.‬‬
‫‪ -7‬در همططان کتططاب از حضططرت رضططا‪ ‬و آن جنططاب از حضططرت‬
‫یکند که فرمود ‪ :‬فلتقبلططوا علینططا خلف القططرآن‬ ‫صادق‪ ‬روایت م ‌‬
‫بر ما خلف قرآن را قبول نکنید‪.‬‬
‫یکنم کسی را اندکی از وجططدان وانصططاف روزی شططده‬ ‫گمان نم ‌‬
‫یتططوان بططه احططادیثی‬
‫باشد و معهذا تردید کند که با این بیان دیگر م ‌‬
‫که مضمونش خلف قرآن است یا با آن موافق نبططوده و قططرآن آن‬
‫یکنططد اعتمططاد کططرد هططر چنططد رجطال آن مطططابق کتططب‬ ‫را تصدیق نم ‌‬
‫رجال و درایه‪ ،‬مؤمن وامطامی و فلن و فلن باشطند و هطر چنطد بطا‬
‫میزان در آیه احادیث صحیح باشند! ولبد خوانندگان متوجه اند که‬
‫مقصود ما درایططن مقططام بططا تطططویلی کططه رفططت آن اسططت کططه اگططر‬
‫حدیثی یا احادیثی یافت شود که جهططاد را کططه از بزرگططترین احکططام‬
‫م بدانطد چطون‬ ‫اسلمی و رکن اعظطم آن اسططت موقططوف و یطا حطرا ‌‬
‫مخالف صریح بیش از صد آیه قرآن است اصل قابل قبول نیسططت‬
‫یدانیم مهمترین سبب ارتقططاء و عظمططت مسططلمین‬ ‫بخصوص که م ‌‬
‫هاند‬‫همین حکم محکم جهاد بوده و دشمنان از هر حیث متوجه بود ‌‬
‫که مسلمانان را از این حکم سعادت بخش الهی بازدارند حال بهر‬
‫های که بتوانند آنانرا در این موضوع سست و غافططل و‬ ‫شیوه و روی ‌‬
‫هاند! در صططورتیکه خوشططبختانه حططدیث‬ ‫ینمایند چنانکه کرد ‌‬ ‫جاهل م ‌‬
‫صحیحی که چنین مضمونی داشته باشطد در احطادیث شطیعه وجطود‬
‫یگوینططد جهططاد را‬
‫ندارد و ما انشاءالله ضمن بحث از احادیثی که م ‌‬
‫مشططروط بططه وجططود امططام معصططوم دانسططته تحقیططق ایططن مططدعی‬
‫ینمائیم چون در این جا سخن از مطابقه احادیث باقر آن رفططت‬ ‫م ‌‬
‫های بألقای شیطان یا دشمنان یا جاهلن این شططبهه‬ ‫و در اذهان پار ‌‬
‫یتواند و حق ندارد تفسططیر کنططد‬ ‫قوی شده که قرآن را جز امام نم ‌‬
‫یاساس کار خود را کططرده و در واقططع قضططیه‬ ‫وبدبختانه این شبهه ب ‌‬
‫را معکوس نموده یعنی به عوض اینکه احادیث راعرضه بططه قططرآن‬
‫کنیم با این شبهه باید قرآن را به احادیث عرضه کنیم!! لذا اکنططون‬
‫یپردازیططم ببطلن ایططن مططدعی و رفططع ایططن شططبهه و مططن اللططه‬ ‫م ‌‬
‫التوفیق‪.‬‬
‫‪153‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫قران قابل فهم است‬


‫‪ -1‬خداوند متعال قرآن را برای هدایت بشر فرسططتاده و چگططونه‬
‫یآدم تططا انقططراض‬ ‫یتوان گفت کتابی که بططرای دسططتور زنططدگی بن ‌‬ ‫م ‌‬
‫عالم آمده قابل فهم نیست! و بایططد بططه اشططخاص معططدودی کططه در‬
‫هاند و با هزاران سال کططه‬ ‫های از زمان در محیطی مجهول بود ‌‬ ‫بره ‌‬
‫از عمر عالم مانططده احططدی از آنططان نیسططتند بططاز هططم بایططد بططه آنططان‬
‫مراجعه کرد و فهم آنرا منحصر به ایشان دانست؟!‬
‫‪ -2‬ثانیا ً خود قرآن مدعی است که او را همه کس که اهل زبان‬
‫قطْرآ َ َ‬
‫ن‬ ‫سطْرَنا ال ُ‬ ‫یتواند بفهمد ماننططد آیططات شططریفه‪]:‬وَل َ َ‬
‫ق طد ْ ي َ ّ‬ ‫باشد م ‌‬
‫دى‬ ‫هط ً‬‫س وَ ُ‬‫ن ِللّنطا ِ‬ ‫هط َ‬
‫ذا ب ََيطا ٌ‬ ‫ر[ }القمططر‪َ ] {17:‬‬ ‫مطد ّك ِ ٍ‬ ‫ن ُ‬ ‫م ْ‬ ‫ل ِ‬ ‫ِللذ ّك ْرِ فَهَ ْ‬
‫َ‬
‫م‬ ‫جططاَءك ُ ْ‬ ‫س ق َ طد ْ َ‬ ‫ن[ }آل عمران‪َ] {138:‬يا أي َّها الّنا ُ‬ ‫قي َ‬ ‫مت ّ ِ‬‫ة ل ِل ْ ُ‬ ‫عظ َ ٌ‬ ‫موْ ِ‬ ‫وَ َ‬
‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬
‫مِبين ًططا[ }النسططاء‪] {174:‬قَطد ْ‬ ‫م ن ُططوًرا ُ‬‫م وَأن َْزلَنا إ ِلي ْك ُ ْ‬ ‫ن َرب ّك ُ ْ‬ ‫م ْ‬ ‫ن ِ‬ ‫ها ٌ‬ ‫ب ُْر َ‬
‫ه‬
‫دي ب ِطهِ اللط ُ‬ ‫ن[ }المائدة‪] {15:‬ي َهْ ِ‬ ‫مِبي ٌ‬ ‫ب ُ‬ ‫ن اللهِ ُنوٌر وَك َِتا ٌ‬ ‫م َ‬ ‫م ِ‬ ‫جاَءك ُ ْ‬ ‫َ‬
‫َ‬
‫ت إ ِلططى‬ ‫مططا ِ‬ ‫ُ‬ ‫ّ‬
‫ن الظل َ‬ ‫مط َ‬‫م ِ‬ ‫جه ُ ط ْ‬ ‫خرِ ُ‬ ‫َ‬
‫سطلم ِ وَي ُ ْ‬ ‫ل ال ّ‬ ‫سطب ُ َ‬ ‫ه ُ‬ ‫وان َ ُ‬‫ض َ‬ ‫ن ات ّب َعَ رِ ْ‬ ‫م ِ‬ ‫َ‬
‫قيم ٍ[ }المططائدة‪ {16:‬آیططا‬ ‫ت‬ ‫ط‬ ‫س‬ ‫م‬
‫ِ َ ٍ ُ ْ َ ِ‬ ‫ط‬ ‫را‬ ‫ط‬ ‫ص‬ ‫طى‬‫ط‬ ‫َ‬ ‫ل‬ ‫إ‬ ‫م‬ ‫ه‬ ‫دي‬ ‫ط‬
‫ّ ِ ِِ ِ ََْ ِ ِ ْ ِ‬‫ه‬ ‫ي‬ ‫و‬ ‫ه‬‫ِ‬ ‫ن‬ ‫ْ‬ ‫ذ‬ ‫إ‬ ‫ب‬ ‫ر‬‫نو‬ ‫ال‬
‫های‬
‫برهططان و نططور احتیططاج دارد بططاینکه آن را در انحصططار بیططان عططد ‌‬
‫معدود و معدوم قرار داد؟!‬
‫بنور شمع جوید در بیابططان‬ ‫زهططططی نططططادان کططططه او‬
‫خورشطططططططید تابطططططططان!‬

‫یکننططد‬
‫یکنططد کسططانی را کططه بططه آن تططدبر نم ‌‬ ‫‪ -3‬قططرآن ملمططت م ‌‬
‫فال ُهَططا[ }محمططد‪:‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫م ع َل َططى قُل ُططو ٍ‬
‫ب أقْ َ‬ ‫نأ ْ‬‫قْرآ َ‬ ‫مانند‪] :‬أفََل ي َت َد َب ُّرو َ‬
‫ن ال ُ‬
‫َ‬
‫ن ل َهُط ُ‬
‫م‬ ‫مططا ت َب َي ّط َ‬
‫ن ب َعْطد ِ َ‬
‫مط ْ‬
‫م ِ‬‫دوا ع َل َططى أد ْب َططارِه ِ ْ‬‫ن اْرت َ ّ‬‫ذي َ‬‫ن ال ّ ِ‬
‫‪] {24‬إ ِ ّ‬
‫م[ }محمد‪ {25:‬اگر قرآن‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫سوّ َ‬ ‫َ‬ ‫دى ال ّ‬
‫ملى لهُ ْ‬ ‫م وَأ ْ‬
‫ل لهُ ْ‬ ‫ن َ‬ ‫شي ْطا ُ‬ ‫الهُ َ‬
‫قابل فهم نباشد و باید فقططط عططده معططدودی آن را بیططان کننططد ایططن‬
‫مللمت از طرف خداجور است و تعالی الله عن ذالک‪.‬‬
‫یکنططد اگططر‬ ‫‪ -4‬قرآن منکرین نبوت را دعوت باتیان مثططل خططود م ‌‬
‫قابل فهم نباشد این دعوت دعوت جاهلنه است و تعالی الله عططن‬
‫ْ‬
‫ة‬
‫سططوَر ٍ‬ ‫ما ن َّزل َْنا ع َل َططى ع َب ْطد َِنا فَطأُتوا ب ِ ُ‬
‫م ّ‬
‫ب ِ‬ ‫ن ك ُن ْت ُ ْ‬
‫م ِفي َري ْ ٍ‬ ‫ذالک ]وَإ ِ ْ‬
‫ه[ }البقرة‪.{23:‬‬ ‫مث ْل ِ ِ‬
‫ن ِ‬
‫م ْ‬
‫ِ‬
‫‪ -5‬قرآن مططدعی اسططت کططه در آن اختلفططی نیسططت و اگططردر آن‬
‫َ‬
‫ن‬ ‫قْرآ َ َ‬
‫ن وَل َطوْ ك َططا َ‬ ‫اختلفی بود از جانب خدا نیست ]أفََل ي َت َد َب ُّرو َ‬
‫ن ال ُ‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪154‬‬

‫خت َِلفًططا ك َِثيطًرا[ }النسططاء‪ {82:‬اگططر‬


‫دوا ِفيهِ ا ْ‬ ‫عن ْد ِ غ َي ْرِ اللهِ ل َوَ َ‬
‫ج ُ‬ ‫ن ِ‬
‫م ْ‬
‫ِ‬
‫یدانططد کططه در آن اختلفططی هسططت یططا‬ ‫کسططی آنططرا نفهمططد از کجططا م ‌‬
‫نیست و امر تدبر در آن در چنین صططورت العیططاذ بططالله امططر عبططثی‬
‫است! زیرا چیزیکه قابل فهم نیست چه تدبری در آن توان نمود؟‬
‫‪ -6‬خدای متعال قرآن را نور و حکیم و مهیمن و مبین و شططفا و‬
‫هدی نامیده است اگر بنا باشد مطالب آن بقدری غامض و پیچیده‬
‫وتاریک باشد که احتیاج به تفسیر معدودی که حططتی مجططال اظهططار‬
‫وجود نیافتند باشد دراین صططورت نسططبت کططذب واغططوا بططه سططاحت‬
‫یزند؟!‬‫مقدس ربوبی داده شده آیا هیچ مسلمانی چنین حرفی م ‌‬
‫هاند علوه بر آنکه‬ ‫‪ -7‬تفاسیری که نسبت به ائمه معصومین داد ‌‬
‫هانططد‬
‫کامل نیست در همان آیات هططم کططه مططورد تفسططیر قططرار گرفت ‌‬
‫کططافی نبططوده بلکططه بسططیاری از آنهططا اصططل مربططوط نیسططت چنططانکه‬
‫های از آن بعد از این خواهد آمد‪.‬‬ ‫انشاءالله پار ‌‬

‫تفاسیر جعلی منسوب به ائمه علیهم السلم‬


‫حال اگر فرض شود که مردم مجبور باشند که در تفسیر قططرآن‬
‫رجوع به احادیث کنند‪.‬‬
‫عآوری شططده در ایططن زمططان‬ ‫احادیثی که دربارة تفسیر قططرآن جم ‌‬
‫عبارت است از تفاسیر البرهان و تفسیر امام و تفسیر عیاشططی و‬
‫های از این تفسیرات که در پیرامططون آیططات‬ ‫امثال آن‪ ،‬اینک ما نمون ‌‬
‫یتوانططد مططا را کططافی و قططانع‬ ‫ً‬
‫یآوریم تا به بینیم آیططا واقعطا م ‌‬‫شده م ‌‬
‫باشد! آیا راستی مقصود خدا از ارسال این آیات این بوده کططه مططا‬
‫این مطالب را بدانیم؟!‬
‫یکی از این تفسیرها تفسططیر منسططوب بططه حضططرت امطام حسططن‬
‫عسکری مشهور به تفسیر امام است که لبططد مهمططترین آنهاسططت‬
‫زیرا مخصوصا ً این کتاب برای تفسططیر نوشططته شططده در حططالیکه از‬
‫ائمه معصومین کتابی که فقططط بططرای تفسططیر نوشططته شططده باشططد‬
‫وجود ندارداینک معایب آن ‪:‬‬
‫یشود که رجالی کططه‬ ‫اول – با مراجعه بسند این تفسیر معلوم م ‌‬
‫هانططد‬
‫هاند مجهول و نططامعلوم و کططذاب بود ‌‬ ‫این تفسیر را روایت کرد ‌‬
‫زیططرا یکططی از رجططال آن سططهل بططن احمدالططدیباجی اسططت و ابططن‬
‫الغضائری گفته‪» :‬انه کان یضضضع الحضضادیث و یضضروی عضضن‬
‫‪155‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫المجاهیل« و سهیل بن احمد از محمد بططن قاسططم اسططتر آبططادی‬


‫یکند وعلمه در رجال خود درباره این تفسیر فرموده است‬ ‫نقل م ‌‬
‫‪:‬‬
‫»انه موضوع وضعه سضضهیل بضضن احمضضد الضضدیباجی و‬
‫احادیثه منا کیر«‬
‫یفرماید این تفسیر موضوع وساختگی اسططت کططه سططهیل بططن‬‫م ‌‬
‫احمد الدیباجی آن را وضع نموده و احادیث آن منا کیر است و باز‬
‫مد بن قاسم استرآبادی در کتب رجال به این عبارت یاد‬
‫درباره مح ّ‬
‫یشود‪.‬‬‫م ‌‬
‫محمضضد بضضن القاسضضم و قیضضل ابضضن ابضضی القاسضضم‬
‫المفسرالسترآبادی ضعیف کذاب روی عنضضه تفسضضیر‬
‫عن رجلین مجهولین‪.‬‬
‫آری این مرد ضعیف کذاب این تفسططیر را از دونفططر مجهطول بطه‬
‫مططد بططن سططیار روایططت‬ ‫مد بن زیاد و علی بططن مح ّ‬ ‫نام یوسف بن مح ّ‬
‫کرده اسططت خططودش خیلططی خوشططنام بططوده رفتططه دامططن مجهططولین‬
‫ه است!‬ ‫ینام و نشانی را هم چسبید ‌‬ ‫ب ‌‬
‫ما قبل ً گفتیم که اگر مضمون حدیثی بططا کتططاب خططدا و لاقططل بططا‬
‫یرویططم سططراغ‬ ‫یپططذیریم اینططک ثانیطا ً م ‌‬
‫عقل و تاریخ موافق باشططد م ‌‬
‫هبینیططم‬‫مضامین این تفسیر شریف! که منسوب به امام است تططا ب ‌‬
‫چه گلهائی بهآب داده‪.‬‬
‫یاطلع بططوده کططه‬ ‫اول ً ایططن جنططاب امططام! ایططن قططدر از تاریططخ ب ‌‬
‫یگوید‪:‬‬‫م ‌‬
‫حجاج مختار بن ابوعبیده ثقفی را حبس کرد و قصططد قتططل او را‬
‫داشت لکن بططدان دسططت نیططافت تططا خططدا او را نجططات داد واز قتلططة‬
‫حسین بن علی انتقام گرفت بططا اینکططه بططه تصططدیق تمططام مططورخین‬
‫حجاج در سال هفتاد و پنج هجری به امططارت منصططوب شططد و قتططل‬
‫مختار چند سال قبل یعنی در سال ‪ 67‬هجری بدست مصططعب بططن‬
‫زبیر که از طرف برادر خود عبدالله بن زبیر مأمور جنگ با مختططار‬
‫بود اتفاق افتاد‪.‬‬
‫و داسطططتان عبطططدالملک مطططروان و قتطططل معصطططب و سطططر او در‬
‫دارالماره کوفه از مشططهورات تاریططخ اسططت‪ ،‬تططو گططوئی ایططن امططام‬
‫حسن عسگری ایططن تفسططیر هططم ماننططد امططام جعفططر صططادق کتططاب‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪156‬‬

‫بحرالنساب که یکی از کتاب فروشهای معتبر تهران برای رضططای‬


‫خدا! چند سال قبل آن را چاپ و توزیع نمود اصل ً این امططام کتططاب‬
‫نویس! اطلعات تاریخی نداشته تا جائیکه تاریططخ وفططات خططود را ه‬
‫مختلف ذکر کرده است!!‬
‫یدارد کططه‬ ‫ثانیططا ً تططوجهی بططه مضططامین ایططن تفسططیر معلططوم م ‌‬
‫مزخرفات و به فرمایش علمه حلططی منططاکیر فراوانططی کططه غیططر از‬
‫یتوان یافت کططه علوه‬ ‫این تفسیر در هیچ کجا وجود ندارد در آن م ‌‬
‫بر مخالفت با تصریحات قرآن با هیچ عقططل و فهمططی هططم سططازش‬
‫ندارد چیزهائی در آن است که اکثرا ً از موضططوعات غلت اسططت و‬
‫بلکه در هیچ کتابی حتی کتططاب غلت هططم از آن اثططری نیسططت!‪ .‬در‬
‫مططا ن َّزل ْن َططا ع َل َططى‬‫م ّ‬
‫ب ِ‬
‫م ِفي َري ْ ٍ‬‫ن ك ُن ْت ُ ْ‬
‫این کتاب ضمن تفسیر آیة ]وَإ ِ ْ‬
‫هبططودن‬ ‫ع َب ْد َِنا[ }البقططرة‪{23:‬ذکه خططدا تمططام اهططل عططالم را بططه معجز ‌‬
‫یکنطد‪ .‬سطخن از معجطزه قضطای حطاجت پیغمطبر‪‬‬ ‫قرآن دعطوت م ‌‬
‫رفته است که چگونه منافقین که در تعقیب این بودند که عورت و‬
‫غایط آن جناب را به بینند محططروم و مططأیوس شططدند و معجططزه آن‬
‫چنانی رخ داد! و از تنگ و گشاد بودن فروج زنططان بهشططتی گفتگططو‬
‫مکططردن خططر کعططب بططن اشططرف و ایمطان‬ ‫شده لطططائلتی ماننططد تکل ‌‬
‫آوردن آن خر و خریدن قیس بن شماس آن خر را و از ایططن قبیططل‬
‫یکنططد!! آیططا یططن‬ ‫هها آنقدر دارد که انسان را مات و مبهوت م ‌‬ ‫بیهود ‌‬
‫است آن تفسیری که اهل عالم باید فقط بططه آن مراجعططه کططرده و‬
‫هور شوند؟!! و عقل و فهم خود را در قبال آن‬ ‫از فیوضات آن بهر ‌‬
‫کنار بگذارند؟‬
‫افسططوس کططه ازتنططگ فهمططی و نظرتنگططی افططراد و مخصوص طا ً از‬
‫یتوانیم بیش از این در این باره ببحططث‬ ‫نکردن مغرضین ما نم ‌‬ ‫کمی ‌‬
‫بپردازیم ما منکر نیستیم که در همین کتاب مطالبی هسططت کططه از‬
‫ناحیة معصومین رسیده و نطائر آن در کتب معتبر‪ ،‬دیگر هسططت و‬
‫مآمیخته شده و سخن ما دراین است که با‬ ‫بالخره حق و باطل به ‌‬
‫اکتفا به چنین تفاسیر از برکات عمیم قرآن کریم محروم خططواهیم‬
‫ماند‪.‬‬
‫دومین کتابی که به نام تفسیر ائمططه معصططومین در میططان شططیعه‬
‫رایج است کتاب تفسیرالبرهان سید هاشم بحرانی اسطت‪ ،‬در ایطن‬
‫قالططذکر بططوده همططه را آورده‬ ‫کتاب نیز تا آنجا کططه تفسططیر امططام فو ‌‬
‫‪157‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫یآورد مربططوط بططه تفسططیر‬ ‫است و غالبا ً احادیثی که در ذیل آیات م ‌‬


‫های با آیات ندارد! علوه بر‬ ‫آیه نیست و بسیاری از آنها اندک رابط ‌‬
‫آن احادیثی در آن است کططه گذشططته از ایطن موافططق قططرآن نیسططت‬
‫مخالف قرآن بلکه مخالف ضروریات اسلم است مانند حدیثی که‬
‫در ذیل آیة آمن الرسول بما انزل الیه در سوره بقره آورده اسططت‬
‫در ص ‪ 267‬جلد ‪ 1‬اینک مقداری از متن حدیث‪ :‬عن عبدالصمد بن‬
‫یگویططد‪:‬‬ ‫یعبدالله ‪ ‬به والذان تططا آنجططا کططه م ‌‬ ‫شیبة قال ذکر عند اب ‌‬
‫»فقال ابوعبدالله‪ ‬کضضذبوا ان رسضضول اللضضه‪ ‬کانضضا نائم ضا ً‬
‫مینویسضضد ثضم صضضعد بضه‬ ‫‌‬ ‫فی ظل الکعبة فاتاه جبرئیل تا‬
‫حتی انتهی الی ابواب السماء فلما رأته الملئکة نفضضرت‬
‫عن ابواب السماء و قالت الهین اله فی الرض اله فضضی‬
‫السماء« حدیث مفصل است و حاصل آن اینست کططه وقططتی کططه‬
‫رسولخدا بدرهای اسمان رسید همین که فرشتگان او را دیدنططد از‬
‫یشود که دو تا‬ ‫درهای آسمان پا به فرار گذاشتند و گفتند معلوم م ‌‬
‫خدا هست یططک خططدا در زمیططن )کططه مقصودشططان حضططرت رسططول‬
‫بوده( و یک خدا هم در آسمان!!‬
‫یبینید در این حدیث ملئکططه راکططه از قدیسططین عططالم بططال و از‬ ‫م ‌‬
‫یادراک و نافهم ومشططرک قلمططداد‬ ‫مدبران ملاعلی هستند چقدر ب ‌‬
‫یکند که وقتی که رسول خدا را دیدند خیال کردند عالم دو خططدا‬ ‫م ‌‬
‫دارد! یکی خدای زمین که حضرت رسول اللططه اسططت و یکططی هططم‬
‫خدای آسمان! تعالی الله عن ذالک و نستجیر بططه سططاکنین‬
‫یشعورتر بودنططد!!‬ ‫این آسمان تو گوئی از ساکنین یک طویله هم ب ‌‬
‫لعنت خدا بر دروغگو‪.‬‬
‫نتر آورده و گفتططه‬ ‫مد بن الحسن الصفار شططیری ‌‬ ‫این حدیث را مح ّ‬
‫اسططت»!‪ ...‬نفضضرت عضضن ابضضواب السضضماء فقضضالت الهنضضا‬
‫فامرالله جبرئیل فقال الله اکبر الله اکبر فتراجعت‬
‫الملئکة نحضضو ابضضواب السضضماء و علمضضت انضضه مخلضضوق‬
‫ففتحت الباب فدخل رسول الله ‪ ‬حتی انتهی الضضی‬
‫السماء الثانیة فنفرت الملئکضضة عضضن ابضضواب السضضماء‬
‫فقالت الهین اله فی الرض و اله فی السماء فقال‬
‫جبرئیل اشهد ان ل الله ال الله فتراجعت الملئکة و‬
‫علمت انه مخلوق ثم فتحت الباب فدخل صضضلی اللضضه‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪158‬‬

‫علیه و آله حتی انتهی الضضی السضضماء الثالثضضة فنفضضرت‬


‫ینویسضضد و‬ ‫الملئکة عن ابواب السماء‪ ...‬تا آنجا که م ‌‬
‫مرا انبی حتی انتهی الی السضضماء الرابعضضه فضضاذا هضضو‬
‫بملک متکا و هو علی سریر تحضضت یضضده ثلثمضضاته الضضف‬
‫ملک تحت کل ملک ثلئمضضائة الضضف ملضضک فهضضم النضضبی‬
‫بالسجود و ظن انه فنودی ان قم قال فقضام الملضک‬
‫علی رجلیه قال فعلم النبی ‪ ‬انه عبد مخلضضوق قضضال‬
‫فلیزال قائما ً الی یوم القیامه‪« ....‬‬
‫مضمن این حدیث خرافت مشحون آن است که ملئکه آسططمان‬
‫اول همینکه پیغمبر را دیدند پا به فرار گذاشتند و گفتند این خططدای‬
‫ماست! پس خدا به جبرئیل امر کرد که دو مرتبه الله اکططبر بگویططد‬
‫همینکه گفت ملئکه برگشتند بدرهای آسمان و آن وقططت دانسططتند‬
‫که او یعنی پیغمبر مخلططوقی اسططت آنگططاه درهططا بططاز شططد تططا اینکططه‬
‫رسول خدا به آسمان دوم رسططدی در اینجططا هططم ملئکططه از رهطای‬
‫یشططود دوخططدا هسططت‬ ‫آسمان پا به فرار گذاشتند و گفتند معلوم م ‌‬
‫یکی خدای زمین و دیگری خدای آسمان دراین وقع جبرئیل اشططهد‬
‫ان ل الله ال اللططه گفططت پططس ملئکططه برگشططتند و دانسططتند پیغمططبر‬
‫مخلوقی است آنگاه در بططاز شططدو رسططول خططدا رسططید بططه آسططمان‬
‫سوم باز ملئکه از درهططای آسططمان پططا بططه فططرار گذاشططتند و قضططیة‬
‫آسمانهای اول و دوم تکرار شد تا اینکه پیغمبر بططه آسططمان چهططارم‬
‫های را دیططد کططه تکیططه داده وبططر تخططتی‬ ‫رسططید در ایططن موقططع فرشططت ‌‬
‫نشسته که زیردست او سیصد هزار فرشته است که زیردست هر‬
‫های سیصد هزار فرشته دیگر اسططت پیغمططبر کططه ایططن را دیططد‬ ‫فرشت ‌‬
‫تصمیم گرفت که سجده کند و گمان کرد که او خداست لذا به آن‬
‫ملک فریاد زده شطد کطه بلنطد شطو! آنگطاه ملطک روی دو پطای خطود‬
‫برخواست و ایستاد پس پیغمبر دانسططت کطه او خططدا نیسططت بلکططه‬
‫مخلوق است به این جهت آن فرشططته همیشططه تططا روز قیططامت بططه‬
‫هبینید اول فرشططتگان کططه‬ ‫حال ایستاده باید بماند!! شما را به خدا ب ‌‬
‫اشرف موجودات علوی و از طرف پروردگار عططالم مططدبر کائناتنططد‬
‫یکنططد کططه تططا‬
‫مادراک و نادان معرفططی م ‌‬ ‫یشعور و ک ‌‬ ‫آنا را آن قدر ب ‌‬
‫پیغمبر را دیدند خیال کردند خداست و پا به فرار گذاشططتند معلططوم‬
‫یفرمایططد ‪:‬‬ ‫یشود در گروه فرشتگان و آنانکه خدا دربطاره آنهطا م ‌‬ ‫م ‌‬
‫‪159‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫یکند‬‫»عباد مکرمون« و بعد از خود نام آنها را به عظمت یاد م ‌‬


‫که »شهدالله انه ل اله ال هو و الملئکة« آنقططدر شططعور‬
‫نداشتند وهنوز ندانسته بودند که خدای آنها بشر و مجسططم نیسططت‬
‫وحتی مشرک شده و معتقد گشتند که در زمیططن هططم خططدا هسططت‬
‫چنانکه در آسمان هست و از همه بدتر اینکه خود پیغمططبر هططم کططه‬
‫یکردند همینکه به آسمان‬ ‫فرشتگان سه آسمان او را خدا تصور م ‌‬
‫چهارم رسید با دیدن ملکی که تکیه داده بططود و بططر تخططت نشسططته‬
‫ونود میلیون ملئکه زیر دست او بودند‪ ،‬امر بططر وی مشططتبه شططد و‬
‫هکردن نمطود کططه بططه آن‬ ‫گمان کرد کطه او خداسططت! و قصططد سططجد ‌‬
‫فرشته نهیب زدند که از جایت بلند شو و بیچاره فرشططته کططه هیططچ‬
‫گناهی نکرده بود و اگطر گنطاهی باشطد العیطاذ بطالله متطوجه پیغمطبر‬
‫است که اشتباهی گرفته! معذلک فرشته بدبخت بططه گنططاة پیغمططبر‬
‫معذب گشت و تا روز قیامت باید سرپا بایستد‪:‬‬
‫بشطططو شطططتر زدنطططد گطططردن‬ ‫گنططه کططرد در لططخ آهنگططری‬
‫مسطططططططططططططططططططططططططططگری!‬

‫یگویند باید مردم بدانها مراجعططه‬ ‫آری اینست آن تفاسیری که م ‌‬


‫کنند و حق ندارند خود عقل و اندیشة خود را در فقططه قططرآن بکططار‬
‫برند!!‬
‫حال ممکن است وکیلن دفاع از چنین مجرمینی که این احادیث‬
‫هانططد بگوینططد‪:‬‬
‫را جعل و به زبان ائمة دین در کتب احططادیث گنجانید ‌‬
‫مقصططودحدیث شططاید ظططاهر آن نباشططد و بططه فلسططفه و عرفططان‬
‫یهائی بپردازند ولی به آنها بایططد گفططت آیططا آنچططه مططردم از ایططن‬ ‫باف ‌‬
‫های کطه از آن عایطد‬ ‫یفهمنطد چطه چیطز اسطت؟!! و نطتیج ‌‬ ‫احطادیث م ‌‬
‫یشود چیست؟‬ ‫م ‌‬
‫یکنططد کططه کسططی از آیططة‬ ‫کدام عقل و منطق و وجططدانی حکططم م ‌‬
‫شریفه آمن الرسول بما انزل الیه که ترجمه تحت اللفظی آن هم‬
‫اینست که )پیغمبر خود بدانچه بططر وی نططازل شططده ایمططان آورده و‬
‫هشان به خدا و کتابها و رسولنش ایمان آوردند( از یک‬ ‫مؤمنان هم ‌‬
‫های بططدین روشططنی و معططانی عططالی‪ ،‬بپططردازد بططه چنیططن‬ ‫چنیططن آی ‌‬
‫لطائلت و آن وقت آنرا تفسیر ائمه معصومین بداند؟!!‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪160‬‬

‫سایر تفاسیر مخصوصا ً تفسیر عیاشی نیز از این قبیل مطططالب‬


‫ینصیب نیست!‪.‬‬ ‫ب ‌‬
‫البته چنانکه گفتیم چنین نیست که تمططام مطططالب واخبططاریکه در‬
‫این کتابهاست باطططل و جعلططی باشططند بلکططه اکططثر آنهططا صططحیح و از‬
‫ناحیه معصومین صادر شده امططا بططه هططر حططال خططالی از ایططن گططونه‬
‫یکنططد و یططک‬ ‫عیبها نیستند و یک مثقططال زهططر‪ ،‬نهططری را مسططموم م ‌‬
‫یآورد نواقصططی کططه درایططن‬ ‫چنیططن حططدیث ارزش کتططاب را پططائین م ‌‬
‫هانططد‬‫تفاسططیر اسططت‪ :‬اول‪ :‬احططادیثی کططه بططه عنططوان تفسططیر آورد ‌‬
‫صططرفنظر از منکربططودن بعضططی از مضططامین آن اصططل مربططوط بططه‬
‫تفسیر نیستند‪ .‬ثانیًا‪ :‬تمام آیات قرآن مورد توجه قرار نگرفته بلکه‬
‫های از آیات سوره بقره و اندکی از آیططات‬ ‫مانند تفسیر امام که پار ‌‬
‫دیگر است و تفسیر قمی و برهططان کططه جسططته و گریختططه آیططات را‬
‫هانططد‪ .‬ثالث طًا‪ :‬آیططات شططریفه‬‫ورد توجه و باصطططلح خططود تفسططیر کرد ‌‬
‫قرآن را که برای هدایت و تربیت عمططوم جهانیططان آمططده اسططت در‬
‫ه‬
‫ن اللطط َ‬‫یکننططد‪ .‬مثل ً در تفسططیر آیططة ]إ ِ ّ‬ ‫مططورد خاصططی میخکططوب م ‌‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫يأ ْمرك ُ َ‬
‫ها[ }النسططاء‪ {58:‬که یکططی از‬ ‫ت إ ِلى أهْل ِ َ‬ ‫ن ت ُؤ َّدوا ال َ‬
‫ماَنا ِ‬ ‫مأ ْ‬‫َ ُ ُ ْ‬
‫آیات تشریعی وتربیتی قرآن مجیططد بططوده و عمططل بططدان بططر عمططوم‬
‫واجططب اسططت وادای امططانت در شططریعت اسططلم از بزرگططترین و‬
‫مهمططترین فرایططض اسططت وعظمططت تعططالیم قططرآن بططه چنیططن آیططاتی‬
‫یشود‪ ،‬معهذا با پانزده حططدیثی کططه در تفسططیر برهططان در‬ ‫دانسته م ‌‬
‫یگویطد ‪ :‬مططراد از‬ ‫ذیل این آیة شریفه آورده اسطت در تمطام آنهطا م ‌‬
‫ادای امانت ‪ :‬ادای امانت امام اسططت بططه امططام بعططد از خططود! مثططل‬
‫اینکه دیگر امانتی در دنیا وجود ندارد مگر امانت امامت که امامی‬
‫باید به امام دیگر دهد و فرضا ً چنین باشد بنابر این بیان پس دیگطر‬
‫به مردم غیر امطام چطه مربطوط اسطت کطه آن را بخواننطد و بداننططد‬
‫فقط باید امام آن را بداند که به امام بعد از خود ادای امانت کنططد‬
‫و از این قبیل!!‬
‫پس ما اگر فهم قرآن را منحصر به احادیث و تفاسطیری کطه بطه‬
‫نام معصومین شهرت یافته بدانیم جنایت بس عظیمی را مرتکططب‬
‫هایم که هیچ گناهی با آن برابر نیست و درست ضد آنچه بططدان‬ ‫شد ‌‬
‫هایططم کططه‬ ‫هکردن احادیث بططه قططرآن‪ ،‬انجططام داد ‌‬ ‫مأموریم یعنی عرض ‌‬
‫‪161‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫هایططم بططا اینکططه دانسططته شططد کططه‬ ‫قططرآن را بططر احططادیث عرضططه کرد ‌‬
‫های از اعتبارند!!‬ ‫احادیث در چه مرحل ‌‬
‫اینک بپردازیم بهذکر احططادیثی کططه وجططوب جهططاد را موقططوف بططه‬
‫یدانند‪ ،‬باید دانست که جهططادی‬ ‫وجود و قیام و اذن امام معصوم م ‌‬
‫کططه در اسططلم بططر عمططوم مسططلمانان واجططب اسططت جهططاد دعططوت‬
‫بهاسلم است به این معنی که مادامیکه یططک نفططر غیرمسططلمان در‬
‫روی زمیططن وجططود دارد شمشططیر جهططاد مسططلمانان نبایططد در غلف‬
‫ورود وحکم جهاد معطل وموقوف شود مگر اینکه آن غیرمسلمان‬
‫که اگر مشرک است مسلمان شود و اگرنه کشته گططردد یططا تحططت‬
‫پیمان در آید و اگر کافر اهل کتاب است یعنی از یهود و نصططاری و‬
‫هگزار اسططلم باشططد و دلیططل آن در‬ ‫مجوس است مسلمان و یا جزی ‌‬
‫ن‬‫دي ُ‬‫ن ال ط ّ‬ ‫ة وَي َك ُططو َ‬ ‫حت ّططى َل ت َك ُططو َ‬
‫ن فِت ْن َط ٌ‬ ‫م َ‬‫کتاب خدا آیات‪] :‬وََقات ُِلوهُ ْ‬
‫َ‬ ‫ن َل ي ُؤ ْ ِ‬ ‫ه[ }البقرة‪َ] 193 { :‬قات ُِلوا ال ّ ِ‬
‫ن ب ِططاللهِ وَل ب ِططالي َوْم ِ‬ ‫من ُططو َ‬ ‫ذي َ‬ ‫لل ِ‬
‫ق‬
‫حطط ّ‬ ‫ن ال َ‬ ‫ن ِدي َ‬ ‫ديُنو َ‬ ‫ه وََل ي َ ِ‬
‫سول ُ ُ‬
‫ه وََر ُ‬
‫م الل ُ‬‫حّر َ‬
‫ما َ‬ ‫ن َ‬‫مو َ‬ ‫خرِ وََل ي ُ َ‬
‫حّر ُ‬ ‫ال َ ِ‬
‫مطن ال ّطذي ُ‬
‫م‬
‫ن ي َطد ٍ وَهُط ْ‬
‫ة ع َط ْ‬‫جْزي َط َ‬ ‫حت ّططى ي ُعْط ُططوا ال ِ‬
‫ب َ‬‫ن أوت ُططوا الك ِت َططا َ‬ ‫ِ َ‬ ‫ِ َ‬
‫ن[ }التوبة‪{29:‬‬ ‫صاِغُرو َ‬ ‫َ‬
‫»با كسانى از اهل كتاب كططه بططه خداونططد و روز قيططامت ايمططان نمىآورنططد و‬
‫آنچه را كه خداوند و رسولش حرام نمودهاند‪ ،‬حرام نمىشمارند و به ديططن‬
‫حق در نمىآيند‪ ،‬كارزار كنيد‪ .‬تطا آنكطه بطه دسطت خطويش خاكسطارانه جزيطه‬
‫بپردازند«‬

‫و اما قتال و مبططارزه بططا مسططلمانان جططز بططا امططام معصططوم جططایز‬
‫نیست زیرا قتال بتأویل‪ ،‬مخصوص امام معصوم اسططت واحططدی را‬
‫یرسد که به هیچ عنوانی مگر بعنططوان دفططاع یططا مقططاتله بططا اهططل‬ ‫نم ‌‬
‫بغی باذن حاکم‪ ،‬بدین کار قیام نماید‪.‬‬
‫احادیثی که در خصوص حرمتجهطاد جطز بطا امطام معصطوم اسطت‬
‫وارد شده‪ ،‬ناظر به همین معنی است‪.‬‬
‫اینک ما برخی از این احادیث را از کتب معتططبره شططیعه کططافی و‬
‫یآوریططم و در پیرامططون آن بططه تشططریح‬ ‫وافی و وسططائل‪ ،‬در اینجططا م ‌‬
‫یپردازیم تا دانسته شود که جهادی که دعوت بططا سططلم‬ ‫وتوضیح م ‌‬
‫است در هیچ حدیثی ولو ضعیف‪ ،‬حططرام نشططده‪ .‬هططر چنططد اگططر هططم‬
‫ح بود چون مخططالف‬ ‫حرام شده بود هرچقدر هم که حدیث آن صحی ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪162‬‬

‫دستور قرآن بلکه هادم ارکان اسلم بود اصل قابل اعتنططاد نبططود‪ ،‬و‬
‫یبایست با کمال نفرت آنرا به سینة دیوار کوبید‪.‬‬
‫م ‌‬
‫اینططک یکططی از آن احططادیث کططه حططتی در کتططاب جططواهرهم آن را‬
‫بعنوان اول حدیث درباره حرمت جهاد جز بططا امططام معصططوم آورده‬
‫است این حدیث است‪:‬‬
‫عن عثمان بن عیسی عن سماعه عن ابی‌عبضضدالله‬
‫‪ ‬قال لقی عباد البصری علی بضضن الحسضضین ‪ ‬فضضی‬
‫طریق المکة فقضضال لضضه یضضا علضضی بضضن الحسضضن ترکضضت‬
‫الجهضضاد و صضضعوبته و اقبلضضت الضضی الحضضج و ان اللضضه‬
‫عزوجضضل یقضضول »ان اللضضه اشضضتری مضضن المضضؤمنین‬
‫انفسضضهم و امضضوالهم بضضان لهضضم الجنضضة یقضضاتلون فضضی‬
‫سبیل الله« فقال علی بن الحسین اتم الیة فقضضال‬
‫التابئون العابدون‪ .‬الیة فقال علی بضضن الحسضضین اذا‬
‫رایئا هؤلء الذین هذه صفتهم فالجهاد معهم افضل‬
‫من الحج‪.‬‬
‫عثمان بن عیسی که به نقل کتططب رجططال ماننططد رجططال کشططی و‬
‫خلصه علمه و رجال ابن طاوس و طه و جلد یازدهم بحططارالنوار‪،‬‬
‫واقفی مذهب بوده و بعد از حضرت موسی بن جعفر‪ ‬مالی کططه‬
‫از آن جناب در نزد وی بوده با اینکططه حضططرت رضططا آن را مطططالبه‬
‫نمود‪ ،‬نپرداخت و به حضرت نوشت که اگر پدرت نمرده است کططه‬
‫یکنطی اومطرده‬ ‫یرسدو اگر بطه ططوریکه تطو ادعطا م ‌‬‫چیزی به تو نم ‌‬
‫است به من دستور نداده که چیزی به تو بدهم و من تمام آنهططا را‬
‫هام! این شخص با این سططابقه در‬ ‫متصرف و کنیزانش را نکاح کرد ‌‬
‫یکند که بدبختانه او هططم بططه تصططریح‬‫خشانش! از سماعه روایت م ‌‬
‫‪1‬‬
‫کتب رجال واقفی مذهب بوده‪.‬‬

‫( در این جا تذکار این نکته لزم است که ما قبل گفتیم کططه بططرای تشططخیص‬ ‫‪1‬‬

‫حدیث صحیح از ضعیف‪ ،‬ملک و میزانی که عبططارت از علططم درایططه و رجططال‬


‫باشد تمام نیست زیرا بسیاری از احادیث است که متنا ً موافق قرآن است‬
‫در صورتیکه سندا ً ضعیف است و بططالعکس احططادیثی کططه هسططت کططه سططندا ً‬
‫صحیح ولی متن و مضمون آن مخالف قرآن و حس و عقل و تاریخ است و‬
‫های از آن را قبل بدست دادیم‪.‬‬
‫نمون ‌‬
‫‪163‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫بهرصورت خلصه مضمون این حدیث آن است که عباد بن کثیر‬


‫بصری که یکی از صوفیه و زاهد نمایططان آن عصططر بططوده وداسططتان‬
‫اعتراض او به حضرت صادق معروف است چون همواره در مقام‬
‫ککردن بزرگان دین بود که جائی برای خود بازکنططد‬ ‫فضولی و کوچ ‌‬
‫یکنططد و روی‬ ‫نالعابدین‪ ‬ملقات م ‌‬ ‫در راه مکه با حضرت امام زی ‌‬
‫یکنططد کططه‬ ‫همان نیت شوم و به عنوان مذمت به حضرت عططرض م ‌‬
‫های و به حج کططه یططک‬ ‫تو جهاد را چون امر مشکلی بوده ترک نمود ‌‬
‫های در صطططورتیکه خطططدای تعطططالی‬ ‫کطططار آسطططانی اسطططت روی آورد ‌‬
‫یفرمایططد ک خططدا از مططؤمنین در مقابططل دادن بهشططت‪ ،‬جططان و‬ ‫م ‌‬
‫یخرید تا آخر آیه حضرت فرمود بقیة آیططه را بخططوان‬ ‫لشان را م ‌‬ ‫ما ‌‬
‫آنگاه عباد بقیه آیه را که »التائبون العابدون« است خوانططد کططه‬
‫یخططرد کسططانی‬ ‫مقصود از مؤمنینی که خططدا‪ ،‬جططان و مالشططان را م ‌‬
‫تکننططده و سططیاحتگر و آمططر بططه معططروف‬ ‫هکططار و عباد ‌‬
‫هستند که توب ‌‬
‫وناهی از منکر و حافظین حدود الهی باشططند وقططتی کططه آیططه تمططام‬
‫شدحضرت فرمود هرگاه چنین کسانی را دیدیم البته جهاد بططا آنهططا‬
‫افضل از حططج اسططت‪ .‬یعنططی چططون فعل چنیططن کسططانی نیسططتند کططه‬
‫متصدی جهاد شوند و آن نیز کططه ایططن روزهططا در ظططاهر بططه عنططوان‬
‫جهاد لکن در باطن بعنوان احراز ریاست و سلطنت و جمع امططوال‬
‫هانططد اهططل بیططت ندارنططد‬
‫و اطفاء شهوات وانتقام‪ ،‬بططدین کططار پرداخت ‌‬

‫در ایامیکه مقاله علل انحطططاط مسططلمین در روزنططامه وظیفططه درج و نشططر‬
‫یشد یکی از انتقادکنندگان که در سوت روحانیت و مدعی علم است بططر‬ ‫م ‌‬
‫ما اعتراض و انتقاد کرد که چرا با اینکه بدرایه و رجال اعتقاد نططدریم بططرای‬
‫ینمائیم‪.‬‬ ‫سند احادیث بدان استدلل م ‌‬
‫مثل اینکه این شخص محترم ندانسته بود که اول‪ :‬ما نگفططتیم علططم درایططه و‬
‫یفائده است بلکه گفتیم این میزان که برای تشخیص حططدیث‬ ‫رجال از بیخ ب ‌‬
‫هاند ناقص و ناتمام است و بایدمیزان حططدیث همططان‬ ‫از صحیح و سقیم گرفت ‌‬
‫عرض بر کتاب خدا باشد هر چند راوی او مخالف یاواقفی یا عامی و امثال‬
‫آن که موجب ضعف سند است‪ ،‬بوده باشد و ثانیًا‪ :‬ما که معتقدیم کططه هیططچ‬
‫حدیثی هر چند از حیث سند خیلی هم معتبر باشد چون موافق قططرآن نبططود‬
‫یپردازیطم‬ ‫باید آن را بسینه دیطوار زد‪ ،‬مطوقعیکه بطا خصطم خطود بطه احتطاج م ‌‬
‫هاند ‪:‬‬
‫یکنیم که گفت ‌‬‫مطابق منطق و عقیده او بالزام وی قیام م ‌‬
‫خطططططططواهی کطططططططه شطططططططود خصطططططططم تطططططططو عطططططططاجز بطططططططه سطططططططخن‬
‫او را بططططططططططططه سططططططططططططخنهای خططططططططططططود الزامططططططططططططش کططططططططططططن‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪164‬‬

‫پططس بهططتر همططانکه شططخص مسططلمان بططرای احططراز ثططواب بططه حططج‬
‫بپردازد‪ .‬این حدیث در کتاب وسائل الشیعه از یک طریق دیگر هم‬
‫روایت شده که یکی از رجال سططند آن ربیططع بططن سططلیمان الخ طّر از‬
‫مطعون است و دیگری مجهول و منقطع کططه بواسطططة آن حططدیت‬
‫مرسل است و به هر حال از حیث سند رجطال چنطدان قابطل اعتنطا‬
‫نیست‪.‬‬
‫اینک باید دیطد کطه مضطمون آن تطا چطه حطد مربطوط بطه موضطوع‬
‫حرمت جهاد است و قبل باید جنگهائی کهدر زمان حیططات حضططرت‬
‫مططد بططاقر و امططام جعفططر صططادق‪ ‬رخ‬ ‫علی بن الحسین و امططام مح ّ‬
‫داده و زمان صدور این احادیث بوده‪ ،‬مططورد تططوجه قططرار دهیططم تططا‬
‫هبینیم اگر نهیی یاکراهتی از امر جهاد در آن زمططان شططده منظططور‬ ‫ب ‌‬
‫ائمه علیهم السلم چه بوده است؟‬

‫نالعابضضدین حضضج را بضضر آن ترجیضضح‬ ‫جنگهضضائی کضضه امضضام زی ‌‬


‫یدهد‬ ‫م ‌‬
‫بعططد از واقعططه عاشططورا در محططرم سططال ‪ 63‬هجططرت کططه امططام‬
‫نالعبادین در مدینه تشریف داشططتند جنططگ حططره اتفططاق افتططاد در‬ ‫زی ‌‬
‫های از مططزارع خططود‬ ‫ایططن موقططع حضططرت در خططارج شططهر در مططزرع ‌‬
‫ساکن بود واز قبططول خلفططت کططه اهططل مططدینه بططه حضططرت عرضططه‬
‫داشتند خودداری فرمود وجنایات و فجططایعی کططه در ایططن جنططگ رخ‬
‫داد‪ ،‬از ریختن خون بیش از ده هزار نفر و قتل عام مططردم و هتططک‬
‫هشططدن دخططتران عنف طا ً از‬
‫نوامیس و وقوع زنا با زنان مدینه و حامل ‌‬
‫سپاه یزید‪ ،‬چیزی است که روی تاریخ را سیاه کرده است‪.‬‬
‫در اوائل سال ‪ 64‬جنگ حصین بن نمیر با عبدالله زبیططر در مکططه‬
‫رخ داد و به خانه کعبه منجنیق بسته سنک پرانیدند و پیراهن کعبططه‬
‫را سوزانیدند و در همان سال جنگ مروان در موضططوع خلفططت بططا‬
‫ضحاک بن قیس که هوادار عبدالله بن زبیر بوردخ داد‪.‬‬
‫سه سال قبل از آن سلیمان بن صرد و مسیب بن نجیه فططزاری‬
‫و عبدالله بن سعید و عبططدالله بططن وال‪ ،‬طططائفه تططوابین را تشططکیل‬
‫داده و درصدد خروج بر یزید بودند اما تا یزید زنده بططود نتوانسططتند‬
‫کاری انجام دهند‪.‬‬
‫‪165‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫و در سنه ‪ 64‬مختار به کوفه آمد و با سلیمان بن صرد در بططاب‬


‫خروج گفتگو کرد سلیمان گفت هنوز وقت خروج نیست لذا مختار‬
‫مد حنفیه قیام نمود‪.‬‬ ‫از او مأیوس شده و بدعوت بنام مح ّ‬
‫سلیمان بن صرد در محرم سال ‪ 65‬خروج کرد و از صططد هططزار‬
‫نفر از مردم کوفه و اطراف که با وی بیعت کرده بودند زیاد از ده‬
‫هزار کططس همططراه او نشطد و بطا اینکطه عبططدالله بطن زیطد فرمانططدار‬
‫عبدالله زبیر به ایشان وعده مسططاعدت داد نپذیرفتنططد و بططه جططانب‬
‫شام حرکت کردند و در عین آلورد با صین بن نمیر جنگ کردند تططا‬
‫تمام کشته شدند‪.‬‬
‫در سططال ‪ 66‬مختططار خططروج کططرده و قبططل از او نططافع بططن ازرق‬
‫خارجی رئیس خوارج خروج کرده بود و چندین مرتبه با مسلم بططن‬
‫یصططفره جنگیططد و‬ ‫عبیس القرشی و عثمان بن عمر و مهلب بن اب ‌‬
‫سرانجام در فارس بدست مهلب کشططته شططد و بعططد از او عبططدالله‬
‫یطططالب در رکططاب‬ ‫مأجور رئیس خوارج شد و عمرو بن علی بن اب ‌‬
‫مد بطن اشطعث بططه مختططار جنگیطد وکشططته‬ ‫مصعب و تحت پرچم مح ّ‬
‫شد! و مختار نیز در سنه ‪ 67‬بدست نیروی مصعب بن زبیر کشته‬
‫شد در همین اوقات عبططدالله بطن حطازم در خراسططان علطم طغیطان‬
‫برافراشته و آنجا را مسخر نمود‪.‬‬
‫ابراهیم بن مالک اشتر بعد از قتل مختار با مصعب بیعططت نمططود‬
‫و مصعب او را محترم داشت و در رکاب او بططا عبططدالملک مططروان‬
‫جنگید تا کشته شد‪.‬‬
‫در همین زمان عمرو بن سعیدالشدق با عبططدالملک مططروان بططه‬
‫خلفت مططدعی بططود واز جططانبین در دمشططق گیططر و داری رخ داد تططا‬
‫عبدالملک او را فریفت و بعد او را در سال ‪ 79‬هجری کشت‪.‬‬
‫و هططم در ایططن زمططان جنططگ خالططد بططن یزیططد بططر سططر خلفططت بططا‬
‫عبدالملک اتفاق افتاد‪.‬‬
‫یصططفره‬ ‫و از جمله جنگهای بزرگ آن زمان جنگهای مهلب بن اب ‌‬
‫با خوارج است که در اول بدستور عبدالله زبیر و اخیططرا ً از طططرف‬
‫عبدالملک مروان بدین کار فرمان یافت‪.‬‬
‫در سال ‪ 73‬محاصره مکه و قتططل عبططدالله زبیططر بوسططیله حجططاج‬
‫واقع شد‪.‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪166‬‬

‫و هم در این اوقات صطالح بطن مسطرح کططه از خططوارج و از عبطاد‬


‫زمان بود بر عبدالملک خروج نمود و مسیب بن یزید بططدو پیوسططت‬
‫و جنگهای خونینی بین او و سرداران حجاج رخ داد و این جنگها در‬
‫سالهای ‪ 76 / 75‬هجری بود‪.‬‬
‫و شبیب که جنگهای عظیم نمود در سال ‪ 77‬در آب غرق شد و‬
‫بعد از آنجنگ مهلب بن ابی صططفره بططا قطططر و عبططد ربططه الکططبیر از‬
‫خوارج ازارقه است‪.‬‬
‫در سال ‪ 79‬جنگ رتبیططل پادشططاه کابططل بططه قیططادت عبیططدالله بططن‬
‫یبکر و معّیت شریح بن هانی قاضی معروف کوفه اتططافق افتططاد‬ ‫اب ‌‬
‫ودراین جنگ شریح که بیش از صططد سططال عمططر کططرده بططود کشططته‬
‫مططد بططن‬
‫شططد‪ ،‬وبعططد از آن عبططدالله معططزول و عبططدالرحمن بططن مح ّ‬
‫اشعث نامزد آن جنگ از طرف حجططاج گردیططد و بططا ایططن کططه رتبیططل‬
‫حاضر به تسلیم و ادای جزیه بود معهذا عبدالرحمن راضی نشططد و‬
‫با او جنگ نمططود و چططون پیشططرفت را صططلح ندانسططت حجططاج او را‬
‫مورد عتاب قرار داد و عبدالرحمن و مسططلمانان از حجططاج بیططزاری‬
‫نمودنططد و مسططلمانان مجاهططد نیططز بططا عبططدالرحمن بیعططت کردنططد و‬
‫عبدالرحمن با پادشططاه کابططل مصططالحه نمططوده و روی بططه سیسططتان‬
‫آورد ومتوجه حجاج گشت حجاج از شام مدد خوات و بططا لشططگری‬
‫فراوان به جنگ عبدالرحمن شططتافت امطا شکسططت سططخت خطورده‬
‫فرار کرد ویک ملیون دره بر قشططون تقسططیم نمططود و عبططدالرحمن‬
‫ببصره رسید و مردم عموما ً با او بیعت کردند و عبدالملک مططروان‬
‫را خلع نمودند و این در سال ‪ 81‬بود‪.‬‬
‫در محرم سال ‪ 82‬جنگ بین عبططدالرحمن و سططپاه حجططاج اتفططاق‬
‫افتاد و او را هزیمت دادند و وقتی که عبدالرحمن بططه کططوفه رفططت‬
‫اهل بصره با عبدالرحمن بن عباس بیعت نموده و پنططج شططبانه روز‬
‫با حجاج مقاتله کردند و عبدالرحمن بن عباس نیططز در کططوفه بعبططد‬
‫مداشعث پیوست سعید بن جبیر و کمیططل بططن زیططاد‬ ‫الرحمن بن مح ّ‬
‫ییعلططی از‬ ‫)صاحب دعططای معططروف( و شططعبی وعبططدالرحمن بططن اب ‌‬
‫فقهای بنام نیز تحت پرچم عبدالرحمن بن اشعث درآمدند و مدت‬
‫سه ماه و سیزده روز لشگر عططراق و شططام بططا یکططدیگر جنگیدنططد و‬
‫بعد از آن عبدالرحمن هاشمی با یزید بطن مهلططب جنگیطد‪ .‬در سطال‬
‫‪ 87‬ولید بن عبططدالملک بططه خلفططت رسططیدو در زمططان او قططتیبه بططن‬
‫‪167‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫مسلم ونصر بن سطیار وقطائد او ططارق در ترکسطتان بطه فتوحطاتی‬


‫نطططائل آمدنطططد و در همیطططن سطططالها یعنطططی در سطططال ‪ 94‬کطططه آن را‬
‫نالعابدین‪ ‬وفات نمود‪.‬‬ ‫یگویند امام زی ‌‬
‫هالفقها م ‌‬
‫سن ‌‬
‫چنانکه ملحظه نمودید تمام این جنگهائی که در زمططان حضططرت‬
‫سجاد‪ ‬رخ داد جنگهائی بود که مسلمانان به هواداری ایططن وآن و‬
‫یکردنططد و هیچکططدام بططرای‬ ‫غرضها و مرضهای نفسانی با یکدیگر م ‌‬
‫نالعابدین بدان قیام نماید و‬ ‫دعوت مردم به اسلم نبود که امام زی ‌‬
‫از طرفی جهاد با کفار برای دعوت به اسططلم کفططائی اسططت یعنططی‬
‫فرمانده سپاه اسلم هر چه را لزم دانسطت و بطه هطر کطه فرمطان‬
‫نالعابططدین‬
‫داد واجططب اسططت کططه اطططاعت وبیعططت کنططد‪ .‬از امططام زی ‌‬
‫کسی دعوت به جنگ کفار نکرد و جنگ با مسططلمانان بططدون وجططود‬
‫امام معصوم حرام است‪.‬‬
‫از اینها گذشته این آقای عبططاد بصططری خططودش چططرا تططرک جهططاد‬
‫کططرده و بطه حطج پرداختطه بططود و واعططظ غیرمتعططظ شططده‪ ،‬فضطولی‬
‫یکرد؟!‬ ‫م ‌‬

‫جنگهای زمان حضرت صادق ‪‬‬


‫مد باقر‪ ‬روایتی که دال بططر نهططی از جططدال‬ ‫از حضرت امام مح ّ‬
‫وقتطال باشططد بطه نظطر نرسططید لططذا از جنگهطای زمطان او صطرفنظر‬
‫یکنیم و چطون روایطای از حضطرت صطادق‪ ‬در ایطن موضطوع در‬ ‫م ‌‬
‫های از جنگهططای زمططان‬ ‫کتب احادیث ضبط است لذا بططه درج خلصط ‌‬
‫یورزیم‪.‬‬‫آن حضرت مبادرت م ‌‬
‫در سال ‪ 121‬زید بن علی بن حسین‪ ‬در زمان خلفت هشططام‬
‫بن عبدالملک مردم را به بیعت خود خواند ودر کوفه بیش از چهل‬
‫هزار کس با او بیعت نمودند ولی در وقت خططروج فقططط پانصططد یططا‬
‫دویست و هجده نفر حاضر شدند و داستان گفتگوی او با شططیعیان‬
‫در خصططوص ابططوبکر وعمططر و قضططیه )رفضططتمونی( از مشططهورات‬
‫است و در محرم سال ‪ 122‬در کوفه شهید شد‪.‬‬
‫یحی بن زید در زمان خلفت ولید بن یزید بن عبططدالملک خططروج‬
‫یبرد و‬ ‫کرد و به خراسان رفت ودر بلخ در سرای حریش به سر م ‌‬
‫قریش پسر حریش او را تحویل نصر بن سیار داد و بعد از رهططائی‬
‫از مرو به سرخس رفته و از آن جا به نیشابور وبعد از محططاربه بططا‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪168‬‬

‫عمر و بن زراره به طرف جرجان رفت مسلم بططن احططور المططازنی‬


‫به فرمودة نصر سیار با او کططارزار نمططود و او را کشططته سططرش را‬
‫برای نصر فرستاد و تنش را با دو نفر دیگر بردار کرد‪.‬‬
‫در همین اوان مروان حمار با سلیمان بن هشام جنگی کرد کططه‬
‫عدد کشتگانش سی هزار تن بودند ونیز جنططگ ضططحاک خططارجی بططا‬
‫سلیمان بن هشام از وقایع مهم آن زمان است‪.‬‬
‫و هم در این ایططام یعنططی در سططال ‪ 129‬ابومسططلم خراسططانی در‬
‫خراسان از جانب ابراهیم المططام بططدعوت آل عبططاس قیططام کططرد و‬
‫نصر سیار به جنگ با خدیع کرمانی و شیبان خارجی سرگرم بططوده‬
‫و بعد از آن با ابومسلم دچار شد و هر چه استمداد از شططام نمططود‬
‫یزید بن ولید بعلت گرفتاری با عبدالله بططن عططویه بططن عبططدالله بططن‬
‫جعفر نتوانست بوی کمک نماید و مردم فططارس و عططراق عجططم تططا‬
‫حدود قومس و دامغان با عبدالله بططن عططویه بیعططت کردنططد و حططتی‬
‫منصططور دوانیقططی در اردوی عبططدالله بططود و عططاقبت بططه فرمططان‬
‫ابومسلم مالک بن هیثم خزاعی فرش بر دهان عبدالله بن معاویه‬
‫نهاده او را کشتند و در مصرخ هرات دفن شد‪.‬‬
‫در همین سال ‪ 129‬ابوحمزه خارج و عبدالله بن یحیی معططروف‬
‫بطالب الحق در یمن بالباس سیاه خروج کردند و مروان قیطر را‬
‫به جنگ ایشان فرستاد و در نزدیک مدینه جنگهایشان اتفططاق افتططاد‬
‫ابومسلم به نصرت علی بن خدیع کرمانی به جنگ نصططر سططیار بططه‬
‫مرو آمد ولهن بن قریط را پیططش نصططر فرسططتاد و از او بططه کتططاب‬
‫مد بیعت خواست و نصر گریختططه در سططن ‪85‬‬ ‫خدا و رضای آل مح ّ‬
‫سالگی در ساوه درگذشت‪.‬‬
‫ً‬
‫جنگ قحطبه با شططامیان مخصوص طا عططامر بططن عبططاده در نزدیططک‬
‫اصفهان داستان عجیبی است بعد از غرق قحطیه پسططرش حسططن‬
‫مططد‬‫با ابومسلمه جعفر بططن سططلیمان الخلل معططروف بططوزیر آل مح ّ‬
‫پیوست و بعد از گرفتاری ابراهیم المام ابوسلمه سططه نططامه بسططه‬
‫کس از اولد علی نوشت و آنانرا دعوت به حکومت کططرد یکططی بططه‬
‫حضرت صادق و دیگری به عبدالله بن الحسن و سططومی بططه عمططر‬
‫بن علی بن الحسططین‪ ‬و داسططتان آن مشططهور اسططت و سططرانجام‬
‫خلفت در ‪ 132‬بابوالعباس سفاح استقرار یافت و در همان سططال‬
‫عبدالله بن علی بن عبدالله بن عباس بفرمان سططفاح‪ ،‬دولططت بنططی‬
‫‪169‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫مروان را منقرض ساخت وآخرین خلیفه آنهططا مططروان حمططار را در‬


‫یامیه فرمان داده گططور آنهططا را‬ ‫جنگ کشت و سپس به قتل عام بن ‌‬
‫نبش کردند و جثه هشام را سوختند‪.‬‬
‫بعد از فوت سفاح ابومسلم با شامیان جنگید و عبدالله بنعلططی‬
‫هفططده هططزار کططس از خراسططانیان را کشططت در ایططن جنگهططا تنهططا‬
‫ابومسلم ششصد هزار کس را کشته بود!!‬
‫بعططد از قتططل ابومسططلم سططنباد مجططوس خططروج کططرده و بیططش از‬
‫هشتاد هزار کس بنصرت وی جنگیده کشته شدند‪ .‬اینهططا جنگهططائی‬
‫است که در زمان ائمه معصومین مخصوصا ً حضرت صادق اتفططاق‬
‫یتططوان بططدان نططام جهططاد داد زیططرا‬ ‫افتططاد کططه د رعططرف اسططلم نم ‌‬
‫خونریزی قتلی بططود کططه بیططن مسططلمانان بططدبختانه رخ داده بططود و‬
‫ینمططود‬ ‫چون پایططان کططار معلططوم نبططود و نصططرت هیچکططدام جططایز نم ‌‬
‫های ازاخبططار ائمططه اطهططار اصططحاب‬ ‫یشود در پار ‌‬ ‫اینست که دیده م ‌‬
‫یفرمودند‪.‬‬ ‫هها و خونریزیها نهی م ‌‬ ‫خود را از دخول در این فتن ‌‬
‫از آنجائیکه شیعیان گاهی علقه داشتند که در حططروب و جططدالی‬
‫های که به تصططور آنهططا بططه نفطع‬ ‫که ین طرفداران خلفت از هر دست ‌‬
‫یدهد‪ ،‬داخل شططوند تططا مگططر قططدرتی بدسططت‬ ‫مد است رخ م ‌‬ ‫آل مح ّ‬
‫آورند و زمام امر حکومت را به یکی از ائمططه معصططومین بسططپارند‬
‫لیکططن چططون عططاقبت کططار در نططزد معصططومین‪ ‬روشططن بططود آنططانرا‬
‫یفرمودنططد‬ ‫های نهططی م ‌‬ ‫ازخروج بر سلطین وقت یا دخول در دسططت ‌‬
‫در حططدیث منقططوله در کتططاب کططافی حضططرت صططادق‪ ‬بعیططص بططن‬
‫یکند به اینکه با هر کسی برای جنگ خارج نشططوید‬ ‫القاسم توصیه ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫ً‬
‫مد و صریحا م ‌‬ ‫حتی با کسانی از آل مح ّ‬
‫»فالخارج منا الیضضوم الضضی ای شضضیء یضضدعوکم الضضی‬
‫الرضا من آل محمد فنحن نشهد کم انا لسنا نرضضضی‬
‫به و هو یعصینا الیوم و لیس معه احد« م ‌‬
‫یفرمایططد‪ :‬هططر‬
‫کسی امروز از ما به هر عنوانی خروج کند که شما را بنام رضططای‬
‫یگیریططم کططه بططه آن راضططی‬‫مد دعوت کند ما شما را گواه م ‌‬ ‫آل مح ّ‬
‫ینمایططد و کسططی از‬ ‫نیستیم و چنین کسی امروز ما را نافرمططانی م ‌‬
‫ما با او نیست‪.‬‬
‫یکردنططد‬
‫و چططون بعضططی از افططراد شططیعه در ایططن بططاره بیتططابی م ‌‬
‫امامان معصوم آنانرا به یکی از اعمال حسنه ماننططد حططج و روزه و‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪170‬‬

‫یکردند تا مگر آتش شوقشان خاموش‬ ‫امثال آن تشویق و وادار م ‌‬


‫قالذکر حضرت صادن به عیططص بططن‬
‫شود چنانکه در ذیل حدیث فو ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫القاسم م ‌‬
‫»و ان احببتم ان تصوموا فی اهالیکم فلعل ذالضضک‬
‫یکون اقوی لکم« که برای مشغو ‌‬
‫لداشططتن آنهططا دسططتور روزه‬
‫یدهد و یا حضرت ابوجعفر الثانی حج وعمره و جططوار را ترجیططح‬ ‫م ‌‬
‫یفرمایططد‪ :‬علیکططم‬‫ینهد‪ ،‬و حضرت رضا به محمططد بططن عبططدالله م ‌‬‫م ‌‬
‫بهذا البیت فحجوه و درحدیث ابوالحسن العبدی حضرت صططادق او‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫ینماید و م ‌‬
‫را به تسلیم به اوضاع و خودداری امر م ‌‬
‫»ما کان عبضضد لیجلضضس نفسضضه علضضی اللضضه ال ادخلضضه‬
‫الجنة« و یا بسدیر م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫»الزم بیتک و کن حلسا ً من احلسه ماسکن اللیضضل‬
‫و النهار« که مقصود آن است که تا کسی بتو کططار نططدارد ملزم‬
‫خانه خود شو و چون پلسی از فرشهای خانة خططود بططاش‪ .‬چنططانکه‬
‫حضرت سید الشهداء نیز در زمططان معططاویه هنگططامیکه شططیعیان آن‬
‫یفرمططود‪:‬‬ ‫ینمودنططد م ‌‬‫حضرت وی را دعوت بقیططام علیططه معططاویه م ‌‬
‫»کونوا حلسا ً من احلس بیوتکم« و اگر گططاهی هططم جهططاد بططا‬
‫یداد ماننططد جنططگ کابططل بوسططیله عبیططدالله بططن‬ ‫کفار مشرکین رخ م ‌‬
‫یبکر و عبدالرحمن و فتح ترکستان بوسططیله قططتیبه بططن مسططلم و‬ ‫اب ‌‬
‫نصر بن سیار و فتح قسمتی از اروپا به توسط موسی بن نصططیر و‬
‫یتوانستند مقططررات‬ ‫طارق بن زیاد‪ ،‬بود مسلمانان دراین جنگها نم ‌‬
‫مططد‬‫اسلم را اجرا نمایند چنانکه دیدیم که چون عبدالرحمن بن مح ّ‬
‫بن اشعث بارتبیل پادشاه کابل قدری مماشاه کططرد و پیشططرفت را‬
‫صططلح ندانسططت حجططاج اورا مططورد عتططاب قططرار داد وسططختگیری و‬
‫ملمت کرد تا جائیکه عبدالرحمن و مسلمانان از او بیزار شططدند و‬
‫کار تططا بططه آنجططا رسططید کططه بططا عبططدالرحمن بیعططت کردنططد آن وقططت‬
‫عبدالرحمن با پادشاه کابططل مصططالحه کططرد البتططه‪ ،‬در میططدان جهططاد‬
‫مسلمان مجاهد حق دارد در میدان جنگ اگر صلح دیططد مسططتقیما ً‬
‫ن بنططدد‪ ،‬تططا چططه رسططد بفرمانططدة‬
‫به فرد یا جمعیتی امان دهد و پیما ‌‬
‫یتوانططد بططه جهططاد‬
‫جنططگ؟! وقططتی محططدود شططد و اختیططار نداشططت نم ‌‬
‫یبینیططم ائمططه معصططومین‬ ‫مبادرت و اقططدام نمایططد ایططن اسططت کططه م ‌‬
‫یدادند‬ ‫علیهم السلم به شیعان خود اجازه جهاد با چنین وضعی نم ‌‬
‫‪171‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫چنانکه در حدیث کتاب شریف تهذیب از عبدالله سططمندری روایططت‬


‫یعبدالله صادق عرض کردم که من در باب‬ ‫شده که به حضرت اب ‌‬
‫یشططود کططه فرمططان بسططیج‬ ‫البوب )در بند قفقاز( هستم پس گاه م ‌‬
‫یدهند‪ ،‬با ایشان خارج شوم؟! حضرت به من فرمود اگططر خططارج‬ ‫م ‌‬
‫شدی و مردی را اسیر کططردی و بططه آن امططان دادی و بططا او عهططد و‬
‫پیمان بستی همان طوریکه رسول خدا برای مشططرکان قططرار داده‬
‫یکنند؟! گفتططم فططدایت شططوم‬ ‫آیا فرماندهان آن عهد برای تو وفا م ‌‬
‫یکننططد‪ .‬فرمططود پططس‬ ‫نه به خدا برای من به آن عهد و پیمان وفا نم ‌‬
‫خارج مشو‪. ...‬‬
‫و همچنیطططن در علطططل الشطططرایع از حضطططرت صطططادق از پطططدران‬
‫بزرگوارش علیهم السلم روایت کرده فرمود که امیرالمططؤمنین‪‬‬
‫فرمود »لیخرج المسلم فی الجهاد مع من لیضضؤمن علضضی‬
‫الحکم و ل ینفذ فی الفئی امراللضضه عزوجضضل« کططه معلططوم‬
‫ج نشدن مسططلمان بططرای آن باشططد کططه بططر حکططم‬ ‫یدارد علت خار ‌‬ ‫م ‌‬
‫مأمون نیسططت و امططر خططدا در مططورد فئی و غنططایم اجططرا نشططود در‬
‫چنین صورت البته نباید خارج شود‪.‬‬
‫خلصه القول آنکه اخبار وارده در نهططی از قتططال در زمططان ائمططه‬
‫بدو نظر بوده چنانکه گفتیم ‪ :‬نظر اول برای آنکه اکثر جنگهططای آن‬
‫زمان جنگهائی بود که منشأ و محططرک آن اطططاعت امططر خططدا نبططود‬
‫بلکه معصیت خدا بود زیرا خود مسلمانها شمشططیر بططروی یکططدیگر‬
‫یریختنططد و منشططأ آن‬ ‫کشیده وخون یک دیگر را بیهوده بر زمیططن م ‌‬
‫هوی و هوس وحب ریاسططت و سططلطنت و شططهوت مقططام و حسططن‬
‫انتقام بود چنانکه در حططدیث مططروی در کططافی و تهططذیب و وافططی و‬
‫یکند که‬ ‫قرب الستناد است که یونس از حضرت رضا‪ ‬روایت م ‌‬
‫مضمون فرمایش حضرت ایطن اسطت کطه هرگطاه بیضطة اسطلم در‬
‫خطر بود در آن صورت حق دارید بجنگید زیرا در آن صورت قتططال‬
‫از ترس از بین ‌رفتن اسلم است و نظطر دوم آنکطه اگطر احیانطا ً در‬
‫تحت لفافه دعوت بططه اسططلم‪ ،‬جنططگ بططا مشططرکین و کفططار صططورت‬
‫یگرفت علوه بر آنکه نظر افروزندگان آتش جنگ حب اسططتیل و‬ ‫م ‌‬
‫جهانگیری و اخذ غنایم و جمع اموال بططود‪ .‬اصططل بططه مقططرات الهططی‬
‫یاعتنا بودنططد و بططه هیططچ مسططلمانی اجططازه‬
‫واحکام اسلم در جنگ ب ‌‬
‫یدادند که طبق اختیاراتی که اسلم بدو داده عمل نماید چنانکه‬ ‫نم ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪172‬‬

‫گذشت وگرنه هرگز به جهادی که رکن اعظم اسلم است هر چند‬


‫با فرماندهی فاسق صطورت گیطرد‪ ،‬مطادامیکه بطرای رضطای خططدا و‬
‫بسط معالم اسلم است نهی نفرمودند و این یک تهمت بزرگی به‬
‫ساحت مقدس آنهاست کططه حططتی بططا قبططول آن‪ ،‬مقططام عصططمت را‬
‫یکند که آن بزرگواران قلم نسططخ روی بزرگططترین حکططم‬ ‫متزلزل م ‌‬
‫اسلم کشند و آنرا به عذر نبودن امام معصوم که افراد آن معدود‬
‫و زمان آن محططدود اسططت معطططل و موقططوف دارنططد و بططا دقططت در‬
‫یشططود کططه نهیشططان در‬ ‫اخباریکه از آن حضططرات رسططیده معلططوم م ‌‬
‫یکردند موقتی و ناظر به وضع زمططان‬ ‫همان مواردی هم که نهی م ‌‬
‫مد تقی در حدیث منقول در کططافی و‬ ‫بوده چنانکه حضرت امام مح ّ‬
‫یفرمایططد‪» :‬و ل اعلم‬ ‫وسائل مططروی از عبططاس بططن الحریططس م ‌‬
‫فی هذاالزمان جهضضادا ً ال الحضضج و العمضضرة و الجضضوار«‬
‫یبیند که تبدیل جهاد را به حج وعمره و جوار خططانه خططدا محططدود‬ ‫م ‌‬
‫یکند به همان زمان! و در حدیث عیص بططن القاسططم کططه ظططاهرا ً‬ ‫م ‌‬
‫علقه داشته بخارجین از آل محمططد‪ ‬چططون مح ّ‬
‫مططد بططن عبططدالله و‬
‫ابراهیم و امثال ایشان بپیوندد و بجدال با بنی ‌امیه یا بنططی ‌عبططاس‬
‫یکططرده فرمططوده اسططت‪» .‬و ان‬ ‫بپططردازد چططون خیلططی بیتططابی م ‌‬
‫احببتم ان تتأخروا الی شعبان فلضیر«‬
‫یفرماید اگر تا ماه شططعبان ایططن عزیمططت‬ ‫که ظاهر اینست که م ‌‬
‫یدانسططت کططه تططا‬‫را به تأخیر بیندازید ضرر ندارد! زیرا حضططرتش م ‌‬
‫یشود‪ .‬ودر حططدیث علططل الشططرایع‬ ‫ماه شعبان تکلیف کار روشن م ‌‬
‫یفرماید‪» :‬فنحن نشاهد کم انال ارضی انه لیطیعنضضا‬ ‫م ‌‬
‫الیوم فکیف یطیعنا اذار تفعضضت الرایضضات و اعلم« در‬
‫مططد‬ ‫این حدیث امام‪ ‬بر حططذر م ‌‬
‫یدارد از کسططانی کططه بنططام آل مح ّ‬
‫یریزنططد‬ ‫یکنند و برای کسب خلفططت خططون مسططلمانان را م ‌‬ ‫قیام م ‌‬
‫یکنطد‬ ‫یفرماید چنین کسی امروز که تنهاسطت مطا را اططاعت نم ‌‬ ‫م ‌‬
‫چططه رسططد بططروزی کططه پرچمهططا برافططرازد و صططاحب اعلم و علئم‬
‫شود؟!‬
‫اینها اخباری است که دللت دارد بر عدم رضایت امام معصططوم‬
‫یگرفطت و اشخاصططی‬ ‫مطد صطورت م ‌‬ ‫بر خروجهائی کططه بنططام آل مح ّ‬
‫مانند مختار و ابوسلمه و ابومسلم و امثال اینان مططردم را بططه نططام‬
‫یجنگیم تا خلفططت را بططه آل علططی انتقططال دهیططم فریططب‬ ‫اینکه ما م ‌‬
‫‪173‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫یدادند و سططرانجام نططتیجه آن سططر از گریبططان دشططمنان آل علططی‬ ‫م ‌‬


‫یآورد‪ ،‬چه ربطططی دارد بططه جهططادی کططه بططدللت آیططات قططرآن و‬ ‫درم ‌‬
‫سنت پیغمبر آخرالزمان و سیرت مسلمانان صدر اول یططک واجططب‬
‫ابدی است که تا انقراض عالم بر عهططدة ملططت اسططلم اسططت‪ ،‬امططا‬
‫متأسفانه این گونه اخبار را که غالبا ً ناظر به حال و منتج از اوضاع‬
‫زمان است نویسندگان کتططب حططدیث در تحریططم جهططاد بططدون امططام‬
‫هاند‪.‬‬
‫معصوم قطار کرد ‌‬
‫در هشت حدیثی که شیخ حر عاملی در کتاب وسائل الشیعه در‬
‫باب اشتراط وجوب جهاد بامر امام و تحریم آن با غیر امام عططادل‬
‫آورده فقط سه حدیث است که در آن ذکططر امططام عططادل یططا امططام‬
‫مفترض الطاعه شده و بقیه آن احادیث نهی و مططذمت از ورود در‬
‫قتال و جدالی است که مسلمانان آن روز با یکدیگر داشططتند وامططا‬
‫این سه حدیث دو حدیث آن از حضرت رضا‪ ‬اسططت کططه یکططی از‬
‫هایست که برای مأمون نوشته که ضمن تعططداد شططرایع‬ ‫آن در رسال ‌‬
‫یفرماید و الجهادمع امام عادل و دیگری الجهاد مع المططام‬ ‫الهیه م ‌‬
‫العادل و من قتل دون ماله فهو شهید‪.‬‬
‫و معلوم است که مراد از امام عططادل همططان پیشططوا و سططلطان‬
‫عادلی است که طبق دستور شرع‪ ،‬مسلمین بططرای اخططود انتخططاب‬
‫ینمایند و پر واضح است که جهاد جز با امام عادلی که جنططگ را‬ ‫م ‌‬
‫فقط برای بسط تعالیم اسططلم و اسططتیلی کلمططة حططق انجططام دهططد‬
‫جایز نیست و معنی امططام عططادل بططه معنططی امططام معصططوم نیسططت‬
‫عدالت همانست کططه در امططام نمططاز جمعططه و جمططاعت هططم شططرط‬
‫است و منحصر به امام حاکم نیست بلکه حتی در شهود معامله و‬
‫طلق هططم در قططرآن کریططم قیططد و تصططریح اسططت کططه »واقیمضضوا‬
‫بالقسضضط شضضهداء« –»ولیکتضضب بینکضضم کضضاتب بالعضضدل« –‬
‫»واشهدوا ذوی عدل منکم« و امثططال آن‪ .‬بططدیهی اسططت ایططن‬
‫عدالت در حاکم اسططلم بیشططتر مططورد نظططر اسططت و تعریططف امططام‬
‫معصوم به امام عادل تعریف اعم بططاخص اسططت کططه جططایز نیسططت‬
‫زیرا با شر عصمت شرط عدالت لغو است چونکه معصوم اسططت‬
‫البته عادل است ولی همه عادلها معصوم نیستند‪ ،‬عصمت صططفتی‬
‫است که جامع جمیع صفات فاضله است چونکه صططد آمططد نططودهم‬
‫نزد ما است )و ما در بحث حکومت معنای امام عادل را که حاکم‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪174‬‬

‫است روشن کردیم( واما آن حدیثی که در آن شرط امام مفترض‬


‫ت آویز کسانی گشته کططه جهططاد‬
‫الطاعه شده است و مهمترین دس ‌‬
‫را موقططوف و مشططروط بططه وجططود وحضططور و اذن امططام معصططوم‬
‫یدانند‪ ،‬فقط این حدیث است‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫یرسد به این عبارت‪:‬‬
‫در کتاب کافی سند به بشیرالدهان م ‌‬
‫»عن بشیر الدهان عن عبیدالله علیه السضلم قضال‬
‫قلضضت لضضه انضضی رایضضت فضضی المنضضام انضضی قلضضت لضضک ان‬
‫القتال مع غیرالمضام المفضترض طضضاعته حضضرام مثضل‬
‫المیتضضة و الضضدم و لحضضم الخنزیضضر فقلضضت لضضی نعضضم‬
‫هوکذالک فقال ابوعبدالله علیه السضضلم هضضو کضضذالک‬
‫هو کذالک‪« ....‬‬
‫مضمون حدیث‪:‬‬
‫یگوید به حضرت صادق عرض کردم کططه مططن در‬ ‫بشیرالدهان م ‌‬
‫لکردن بططا غیططر امططامیکه‬‫یگططویم کططه قتططا ‌‬‫خواب دیدم که به شما م ‌‬
‫فرمانبرداریش واجب باشدحرام است مانند حرامی مردار و خون‬
‫و گوشت خوک و شما در عالم خواب به من فرمودید‪ :‬آن اینچنین‬
‫است آن اینچنین است‪.‬‬
‫اینک ما در پیرامون این حدیث که مهمترین سند کسططانی اسططت‬
‫یداننططد بططه‬
‫که جهاد را در مذهب شیعه جز با امام معصوم حرام م ‌‬
‫یپردازیم و از خططدا توفیططق و هططدایت‬ ‫قدر وسعت خود به توضیح م ‌‬
‫یکنیم‪.‬‬
‫خود را طلب م ‌‬
‫اول ً – مضمون ایططن حططدیث هططر چنططد صططحیح ومعتططبر هططم باشططد‬
‫هرگاه مخالف قرآن بوده یا لاقل موافق آن نباشد بایططد بططر سططینة‬
‫یتوانططد‬‫دیوار کوبید و یک حدیث نه بلکه هزار حدیث صحیح هططم نم ‌‬
‫در مقابل یک آیة محکمططه الهططی چططه رسططد بدویسططت آیططه صططریح و‬
‫هگی کند تا چه رسد به این حدیث‪:‬‬ ‫روشن و محکم قرآن مقابل ‌‬
‫ثانیا ً این حدیث بر طبق همان علم درایه و رجالی که محدثین با‬
‫یکننططد هططم مجعططول وهططم مرسططل اسططت‬ ‫آن اخبططار را تشططخیص م ‌‬
‫چنانکه علمه مجلسططی علیططه الرحمططه در ص ‪ 371‬مططرآت العقططول‬
‫یاعتبططاری قابططل‬ ‫بیان فرموده است و چنیططن حططدیثی در ضططعف و ب ‌‬
‫اعتنا نیست )مجعول حدیثی است که عقیده رواتش معلوم نیست‬
‫‪175‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫و مرسل حدیثی است که یک یا چنططد نفططر از رواتططش حططذف شططده‬


‫باشد(‪.‬‬
‫ثالثا ً مضمون حدیث مشوش است زیرا تشبیه قتال حرام بأکططل‬
‫مردار و خون و گوشت خنزیططر تشططبیه نابجططائی اسططت بططرای آنکططه‬
‫مردار وخون مردار و گوشت خنزیر خططوردن هرچنططد حططرام اسططت‬
‫اما به هر صورت معصیت خون مردار کجا و معصیت خططون نططاحق‬
‫کجا؟‬
‫با اینکه خوردن مردار و گوشت خوک و خون حرام اسططت ولططی‬
‫در آیات قطرآن بطه آن وعطده جهنطم داده نشطده وجنطگ چطون فتنطه‬
‫است و اکبر من القتل است و چون در تشبیه باید مشبه ‌به اقططوی‬
‫مشبه بوده باشد‪ ،‬اگر براستی جهططاد بططا غیططر امططام معصططوم حططرام‬
‫است‪ ،‬تشبیه بسیار نادرست و غلط است و تصدیق امام آن را دو‬
‫تانگیز است‪.‬‬ ‫مرتبه‪ ،‬بسی تعجب حیر ‌‬
‫رابعا ً امام مفترض الطاعه روی عرف و عادت و طبق تعریفططی‬
‫کططه در بحططث حکططومت گذشططت همطان حطاکم عططادلی اسططت کططه از‬
‫یشططود چنططانکه امیرالمططؤمنن فرمططود‪:‬‬ ‫طططرف مسططلمانان تعییططن م ‌‬
‫»کانت المامة لتنعقد حتی تحضضضره عامضضة النضضاس« و در‬
‫یفرماید‪» :‬فضان اجتمعضوا علضی رجضل و سضموه‬ ‫جای دیگر م ‌‬
‫اماما کان ذلک لله رضضضی فضضان خضضرج مضضن امرهضضم خضضارج‬
‫بطعن او بدعة ردوه الی مضضاخرج منضضه فضضان ابضضی قضضاتلوه‬
‫علی اتباعه غیرسبیل المؤمنین و وله الله مضضا تضضولی« و‬
‫نالعابدین فرمود کل سططائس امططام پططس کسططیکه از جططانب‬ ‫امام زی ‌‬
‫مسلمین برانگیخته شد امام مفترض الطاعه است و مطادامیکه در‬
‫اطاعت خدا است مخالفش حرام است پس انحصططار آن بططه امططام‬
‫یمعنی است‪.‬‬ ‫معصوم بدون دلیل و ب ‌‬
‫خامسًا‪ :‬در حدیث‪ ،‬کلمة قتال است و کلمه قتال اعم از جنگ با‬
‫کفار و مسلمین است غیر کلمه جهططاد کططه مقصططود از آن جهططاد بططا‬
‫کفار است اگر فرض کنیم که امام مفترض الطاعه در این حططدیث‬
‫یشطود کطه مسطلمین بطا‬ ‫یعنی امام معصوم‪ ،‬باز شامل جنگهطائی م ‌‬
‫یکردند و چنانکه گفتیم و احططادیث بسططیاری بططر آن للططت‬ ‫یکدیگر م ‌‬
‫دارد چنین جنگی جز با امام معصوم جایز نیست و آن به جهاد چه‬
‫ربطی دارد؟‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪176‬‬

‫سادسًا‪ :‬اگر واقعا ً جهاد جز با امام معصوم جایز نبططوده و حططرام‬


‫بوده است چرا تا زمانیکه بشیرالدهان خواب ندیده بططود حططتی یططک‬
‫کلمه از ائمه معصططومین دربططارة آن شططنیده نشططده بططود آیططا واقعطا ً‬
‫یاهمیططت بططود وحططال آنکططه در موضططوعات خیلططی‬ ‫مطلططب اینقططدر ب ‌‬
‫یشماری وارد شده! آیا امر بططدین مهمططی را‬ ‫کوچکتر از آن اخبار ب ‌‬
‫یاعتنا بود و دربارة آن هیچ نگفت تا یکططی خططواب‬ ‫باید آنقدر بدان ب ‌‬
‫ببیند و بیاید و بپرسد و آیا امام که حافظ شریعت است ایططن قططدر‬
‫لابالی اسطت‪ .‬سطابعا ً – اگطر جهطاد بططدون مباشططرت امططام معصططوم‬
‫حرام بطوده پطس آن همطه اصطحاب رسطول خطدا کطه در میطان آنهطا‬
‫سلمان و ابوذر و مقداد و ابوالهیثم التیهان و عمار یاسر و عبدالله‬
‫مسططعود و صططدها ماننططدگان ایططن بزرگططواران بودنططد کططه شططک در‬
‫مسلمانی آنها به منزله شک در رسالت رسول خدا اسططت و اینططان‬
‫در جنگهای بعد از رسول خدا شرکت کردنططد و در زمططان ابططوبکر و‬
‫عمر و عثمططان و حططتی معططاویه و عبططدالله زبیططر و عبططدالرحمن بططن‬
‫محمد اشعث مانند سعید بن جبیر وکمیل بن زیاد و حططتی حضططرت‬
‫امام حسططن و امططام حسططین نیططز کططه در جنگهططای شططمال آفریقططا و‬
‫طبرستان در سال ‪ 26‬هجرت در خلفت عثمان وتحت فرمانططدهی‬
‫عبدالله بن ابی ‌سرح که از جانب عثمان قائد بود شططرکت نمودنططد‬
‫و سایر اصحاب رسول خدا و بسیاری از آنهططا در ایططن جنگهططا جططان‬
‫باختند و حتی کسانی مانند ابوایوب انصططاری و ربیططع ابططن خیثططم در‬
‫امامت معاویه و تحت پرچم یزید بن معاویه در جهاد شرکت کرده‬
‫یایوب در قسطططنطنیه‬ ‫و بسیاری از آنها کشته شدند چنانکه قبر اب ‌‬
‫بهترین شاهد است و حتی در جنگ قسطنطنیه که معاویه‪ ،‬یزید را‬
‫یشططود دارای فضططیلت جهطاد‬ ‫قائد نمود که چون بعد از او خلیفططه م ‌‬
‫مکلثططوم‬
‫هم بوده باشد در دیر )مران( بین راه عاشططق زنططی بنططام ا ‌ّ‬
‫گشت و نتوانست به مقصد حرکت کند حضرت سیدالشهداء تحت‬
‫پرچم سفیان بن عوف جزو سربازان اسططلم بططه جهططاد پرداخططت و‬
‫هم چنین مسلمین دیگر در تمام ادوار‪ .‬چرا اگر جهاد کطه خططدا هططم‬
‫یدهططد‬‫آنرا )کره لکم( نامیده و همه چیز گواهی بططه سططختی آن م ‌‬
‫بدون امام معصوم حرام بود و این نعمططت! هططم از بعططد از رسططول‬
‫خدا نصیب ملت اسلم گشت جز پنج سالی و کار هططم کططه بططا یططک‬
‫یشد چرا این خواب را یک مؤمن حلل ‌زاده‬ ‫بدیدن درست م ‌‬ ‫خوا ‌‬
‫‪177‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫های! زودتر ندید که جان مسلمانها را از این زحمت‬ ‫شیرپاک خورد ‌‬


‫راحت کند؟‬
‫هشتم – آنچه مسلم است و عمل مسططلمین هططم حططتی شططیعیان‬
‫یدهد حرمت جهاد با کفططار را بططرای دعططوت بططه اسططلم و‬ ‫گواهی م ‌‬
‫بسط معالم دین و تبلیططغ رسططالت آسططمانی اسططلم تططا زمططان امططام‬
‫جعفر صادق واین آقای بشیرالدهان کسططی نشططنیده بططود! آیططا اگططر‬
‫واقعا ً جهاد حرام بوده تکلیف آن مسلمانان بیچاره که ایططن خططواب‬
‫را ندیده ونشنیده بودند و بسیاری در جهاد شرکت کرده یا کشططتند‬
‫یشود؟!‬‫ویا کشته شدند چه م ‌‬
‫نهم – امر به این مهمی را چططرا هیچیططک از ائمططه معصططومین بططه‬
‫زبان نیاوردند تططا بیچططارة بنططدة خططدا بشططیرالدهان خططواب ببینططد! آن‬
‫وقت هم تصدیق امام فقط بدو کلمه هو کذالک باشططد بططدون هیططچ‬
‫توضیحی؟! واقعا ً خدا پدر بشیرالدهان را بیامرزد که این خواب را‬
‫دید و وسیله راحتی و آسایش مسلمانان شد و برای تنبلن بهترین‬
‫اسباب نجات گشت! حقیقتا ً اگر او این خواب را ندیده بططود چقططدر‬
‫یشططدند کططه بایططد اسططلم را‬ ‫مسططلمانهای بیچططاره دچططار زحمططت م ‌‬
‫بسراسر دنیا تبلیغ کنند والبته اینکار مستلزم جانبططازی و خسططارات‬
‫دیگر بود!‪ ،‬و حقا ً برای این خدمت مهم بایططد مجسططمه او را از طل‬
‫ریخت!!‬
‫دهم – آیا واقعا یک خوابی که مستند بیک حدیث مجهولی است‬‫ً‬
‫هاند ماند سططوید‬ ‫از کسیکه هویت خود او و کسانیکه از او نقل کرد ‌‬
‫القلر و علی بن نعمان بااینکه مضمونش هم چیز مخططالف نیسططت‬
‫یتواند یک حکم محکم الهی آسمانی که مستند به صدها‬ ‫و غیره م ‌‬
‫آیات قرآن مجید و روایططات منططاقض آن از ائمططه طططاهرین و سططنت‬
‫پیغمططبر و سططیرت مسططلمین اسططت‪ ،‬از بیططن بططبرد و آنططرا الططی البططد‬
‫موقوف و منسوخ کند؟ »نعوذ بالله من الضلل البعید«‬
‫بترین معما‬
‫عجی ‌‬
‫جای تعجب آنجاست که در مقابل این یک حدیث کططه شططاه فططرد‬
‫دلیل مدعیان حرمت جهططاد‪ ،‬بططدون امططام معصططوم اسططت و چنططانکه‬
‫ملحظه فرمودید مضمونش مشوش و ناتمام و بهر صورت مفیططد‬
‫این معنی نیست در مقابل آن علوه بر بیش از دویست آیه که در‬
‫قرآن مجیططد در وجططوب جهططاد بططدون هیططچ قیططد و دسططتورات حططرب‬
‫وتقسططیم غنططایم نططازل شططده وعلوه بططر سططیرت نططبی اکططرم‪ ‬و‬
‫مسلمانان صدر اسلم بیش از سیصططد و دو حططدیث تنهططا در کتططاب‬
‫وسائل الشیعة شیخ حر عاملی‪ ،‬غیططر آن هشططت حططدیثی کططه فوقطا ً‬
‫مذکور داشتیم و هیچکدام آنها هم صراحت بلکه اشاره به حرمططت‬
‫جهاد باکفار نداشت در ذیل هفتاد و دو بططاب ضططبط شططده و ابططواب‬
‫مذکور عبارتست از‪:‬‬
‫بگرفتن در جهاد – کیفیططت‬ ‫وجوب جهاد‪ ،‬اقسام جهاد – جواز نای ‌‬
‫دعوت به اسلم – استحباب متارکه با ترک و حبشه – آداب امرای‬
‫سرایا – تحریم قتال در ماههای حرام – حکم بغات‪ ،‬حرمططت فططرار‬
‫از جنططگ – دسططتور طلططب مبططارزه – آداب قتططال – دسططتور قسططمت‬
‫هکردن با اهططل حططرب – شططرایط‬ ‫غنایم جنگ – احکام اسراء – خدع ‌‬
‫ذمه عقد امان و امثال اینگططونه دسططتورات کططه تمططام آن از ناحیططة‬
‫ائمه معصومین یعنی همین امامانی که به عقیده این آقایان جنططگ‬
‫یدانستند وارد شده‪.‬‬ ‫را بدون امام معصوم حرام م ‌‬
‫خوب! بفرمائید ببینیم هرگططاه جهططاد بططه قططول شططما بططدون امططام‬
‫معصوم حرام است دیگر این همه دستورات برای چیسططت؟ امططام‬
‫یداند وخودش هم در همیططن احططادیث تصططریح‬ ‫که به عقیده شما م ‌‬
‫مططد قبططل از قیططام قططائم چیططزی نمططی شططود و‬
‫یکند که کار آل مح ّ‬ ‫م ‌‬
‫یبیند که فعل امام معصومی متصدی امر حکومت و جهططاد‬ ‫ً‬ ‫لاقل م ‌‬
‫یدهد؟ جهادی کططه حططرام‬ ‫نیست‪ ،‬این همه دستورات را برای چه م ‌‬
‫بگرفتن و یاد دادن آداب قتططالوا و امططان ‌دادن‬ ‫است دیگر جواز نای ‌‬
‫وطلب مبارزه یعنی چه؟ تقسططیم غنططایم چططه معنططی دارد؟! احکططام‬
‫سلوک با اسرای جنگ چرا؟‬
‫‪179‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫شرایط ذمه و جزیه یعنططی چططه؟ اینهططا در صططورت وجططوب جهططاد‬


‫است وجهادهم بقول شما با نبودن امام معصوم حرام است!! در‬
‫اینصورت قطعا ً دستور عقططد امططان بططا مشططرک و اینکططه مبططارزه در‬
‫میدان جنگ با اذن امام جایز است یا نه بیفائده و این عمل لغططو و‬
‫یماند که شما یک مجسمة بسیار قشنگی‬ ‫عبث است و مثل این م ‌‬
‫بسازید که چشم و ابر و دوسططت و پططا و تططام اعضططاء داشططته باشططد‬
‫ولی روح نداشته باشد آن همه دست و پا و چشم ابرو برای چنین‬
‫های چه فائده دارد؟ یا دیک ملنصطرالدین کطه جلطو مهمانهطا‬ ‫مجسم ‌‬
‫آورد و گفت اگر برنج و روغن داشتیم دیک و چمچه و چوب و سه‬
‫یتوانستم برای شما پلو خططوبی بپططزم!‬ ‫پایه داریم! در آن صورت م ‌‬
‫یگوید ‪:‬‬‫یا داستان خانة خراب مثنوی است آنجا که م ‌‬
‫دوسطططتی بطططردش سطططوی‬ ‫یجسططت‬ ‫یک غریبی خططانه م ‌‬
‫خانططططططططططة خططططططططططراب‬ ‫از شططططططططططططططططططططططططططتاب‬

‫پهلوی من مر ترا مسططکن‬ ‫گفت و‪ ،‬اینططرا اگططر سططقفی‬


‫شططططططططططططططططططططططططططططدی‬ ‫بططططططططططططططططططططططططططططططططدی‬

‫در میططانه داشططتی حجططرة‬ ‫هم عیال تططو بیاسططودی اگططر‬


‫دگططططططططططططططططططططططططططططططر‬

‫لیک ایجان در )اگر( نتوان‬ ‫گفطططت آری پهلطططوی یطططاران‬


‫نشسطططططططططططططططططططططططططت‬ ‫خطططططططططططوش اسطططططططططططت‬

‫مگر امام و پیغمبر هططم العیططاذ بططالله ماننططد مططن و تططو بودنططد کططه‬
‫عمرشان از صبح تا شام مصرف لطائلتی شططود کططه اصططل فططائده‬
‫ثهططائی‬ ‫ندارد؟ مباحث بیجائی که هیچ مورد ندارد؟ درسهائی و بح ‌‬
‫یخورد؟ سالیانه‬ ‫عنوان کنند بدون اینکه متوجه باشند بچه دردی م ‌‬
‫میلیونها تومان پول صرف کتاب و حقططوق و غیططره نماینططد و نداننططد‬
‫هها حکم‬ ‫یکنند؟ سیصد و دو حدیث که در هر حدیثی د ‌‬ ‫چه کاری م ‌‬
‫وارد شده برای موضوعی که اصل پططایه نططدارد؟! ائمططه معصططومین‬
‫یگفتنططد و روات و محططدثین بططرای چططه‬ ‫ثها را برای چططه م ‌‬‫این حدی ‌‬
‫عآوری کردند؟‪ .‬اگر برای عمل در زمان خودشان و زمططان بعططد‬ ‫جم ‌‬
‫مطد بطود )کطه حتمطا ً بطرای‬ ‫از خودشان تا زمطان ظهطور قطائم آل مح ّ‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪180‬‬

‫همین بوده( این را که شما مدعی هستید مورد عمططل نططدارد زیططرا‬
‫امام معصوم مبسوط الیدی نیست تا جهادی باشد تا چه رسططد بططه‬
‫آداب جنگ وحکم اسرا و غنایم؟!‬
‫یگفتنططد و دیگططر کططار بططه ایططن‬ ‫و اگر بگوئید که اینهططا همینطططور م ‌‬
‫نداشتند که مورد عمل ندارد این یک عمل لغوی است‪ ،‬و مسلمان‬
‫عادی تا چه رسد به امام معصوم مرتکب عمل لغو نمی شود »و‬
‫م‬
‫هطط ْ‬‫ن ُ‬
‫ذي َ‬‫من حسن اسلم المرأ ترک مال یعنیه« و]َواّلطط ِ‬
‫ن[ }المؤمنططون‪ – {3:‬آخططر نشسططتن و عمططر‬ ‫ضو َ‬ ‫ر ُ‬ ‫ع ِ‬
‫م ْ‬ ‫ن الل ّغْوِ ُ‬‫عَ ِ‬
‫یکند کططار هیططچ‬ ‫عکردن در مسائلی که هرگز مورد عمل پیدا نم ‌‬ ‫ضای ‌‬
‫عاقلی نیست!!‬
‫و اگر بگوئید برای رزوی بوده که امططام معصططوم یعنططی قططائم آل‬
‫مططد‬
‫مد انش‌االله ظهور کند خوب بفرمائید ببینیم آیا قططائم آل مح ّ‬ ‫مح ّ‬
‫یاطلع اسططت کططه در زمططان ظهططورش‬ ‫العیاذ بالله آنقدر بیچاره و ب ‌‬
‫باید بیاید مثل کتاب کافی و وسائل وافی و امثال آنهططا را بططردارد و‬
‫نها از علططی بططن‬ ‫مططد بططن الحسططی ‌‬
‫یهططا از مح ّ‬‫مد بططن یحی ‌‬ ‫ببیند که مح ّ‬
‫هانططد کطه‬‫نعمانها از سوید القلها از بشیر الططدهانها چطه روایططت کرد ‌‬
‫بشیر الدهانها از امام معصوم شنیده باشند آن وقت تکلیططف خططود‬
‫را بداند و مثل در آداب قتال وحکطم غنطایم و شطرایط ذمطه تکلیطف‬
‫خود را از قول حفص بن غیاث و عمران بن عبططدالله و معططویه بطن‬
‫مططد آنقططدر بیچططاره‬ ‫عمار بداند؟! آیططا شططما معتقیططد کططه قططائم آل مح ّ‬
‫اسططت؟ در صططورتیکه مطططابق اخبططار و بططه تصططدیق همیططن ائمططه‬
‫معصومین حضرت قائم افضل از سایر ائمه غیطر از امیرالمطؤمنین‬
‫مچنین باشد زیرا اول مردم زمان او مسلما ً فاضططلتر‬ ‫است و باید ه ‌‬
‫ً‬
‫از مردم زمان ائمه هستند و ثانیا احتیاجات زمان و وسعت و دوام‬
‫ینماید‪ .‬در چنیططن روزی کتططاب‬ ‫حکومت وی اقتضای این معنی را م ‌‬
‫وافی و کافی و منتهی و جواهر و امثطال اینهطا را بایطد در رودخطانه‬
‫ریخت و یا در گودالی با کمال احترام دفن کرد‪.‬‬
‫در چنین روزی احمقططی کططه بخواهططد از اینهططا کسططب علططوم دیطن‬
‫نماید مشمول همان مثلی است که شیخ محمود شبستری گفته ‪:‬‬
‫بنور شمع جوید در بیابططان‬ ‫زهی نادان کططه او خورشططید‬
‫تابطططططططططططططططططططططططططططططططان‬
‫‪181‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫آری در چنین روزی احتیاج به این حرفها نیسططت‪ ،‬امططام معصططوم‬


‫مؤید بتأییدات آسمانی احتیاج به این حرفها ندارد ولی از کسانیکه‬
‫ینویسند این کارهططا‬ ‫یدانند و هم احکام آنرا م ‌‬ ‫هم جهاد در احرام م ‌‬
‫های از اینططان کططه خططود را صططاحب فتططوی هططم‬ ‫بعید نیست زیططرا پططار ‌‬
‫یداننططد و هططم حکططم آنططرا در‬
‫یدانند بسیاری از احکام را حططرام م ‌‬ ‫م ‌‬
‫ینویسند‪ .‬مثل همیططن حکططم جهططاد در بسططیاری از‬ ‫ههای خود م ‌‬ ‫رسال ‌‬
‫ههای فتوائی و کتب فقهی همین صورت را پیدا کططرده اسططت‬ ‫رسال ‌‬
‫ینویسد جهاد بدون امططام معصططوم حططرام اسططت و بعططد وارد‬ ‫اول م ‌‬
‫شقوق فتوا در حکم آداب جنگ و پخش سم و خدعه در محططاربه و‬
‫تقسیم غنایم وحکم اسططرا و عقططد امططان و گرفتططن جزیططه و دعططوت‬
‫یشططود اینکططه فلن چیططز حلل و فلن عمططل سططزا و فلن‬ ‫اسططلم م ‌‬
‫یدانیططد اسططتخراج و اسططتنباط حکططم از‬ ‫عمل نارواسططت!! و البتططه م ‌‬
‫میططان کتططب و مططدارک فقهططی خیلططی زحمتططش بیشططتر از روایططت و‬
‫عآوری حدیث است یک نفر فقیططه مططدتها بایططد بحططث و تنقیططب و‬ ‫جم ‌‬
‫یشططود‬ ‫مطالعه کند در اینکه آیا اسیری که در میدان جنگ گرفته م ‌‬
‫باید فدیه دهد یا کشته شود و همچنین سایر مسائل عقططد و صططلح‪.‬‬
‫یگوید که تطو همینکطه دانسطتی کطه جهطاد‬ ‫کسی به این بنده خدا نم ‌‬
‫لکردن حکطم اسطیر و‬ ‫بدون امام معصوم حطرام اسطت دیگطر بطدنبا ‌‬
‫تقسیم غنایم که مربوط به وجوب جهاد است چرا؟ یا مثل فقهائی‬
‫نمططاز جمعططه را بططدون حضططور امططام معصططوم حططرام یططا غیرکططافی‬
‫ینویسططند‪ ،‬ولططی بعططدا‬ ‫یداننططد و در اولیططن مسططئله ایططن بططاب م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یپردازند به آدب و دستوراتی که باید امام انجام دهد چگونه ردا‬ ‫م ‌‬
‫بپوشد‪ ،‬چگونه تکیه بشمشیر یا کمان یا عصططا کنططد‪ ،‬چگططونه خطبططه‬
‫بخواند؟! چگونه رکوع و سجود و قرائت بجا آورد؟ بنططده خططدا! تططو‬
‫یدانططی دیگططر چططرا وارد ایططن مبططاحث‬ ‫کططه اصططل نمططاز را حططرام م ‌‬
‫یکنی‪ ،‬آخر جهاد و نماز‬ ‫یشوی و وقت خود و دیگران را ضایع م ‌‬ ‫م ‌‬
‫های که بفتوای تو بدون وجود امام معصوم حرام است دیگططر‬ ‫جمع ‌‬
‫پرداختن به آداب و دستور آن چرا؟ زیرا روی ایططن حسططاب گفتگططو‬
‫از آداب و دستور آن هم اگر حرام نباشططد جططایز هططم نیسططت بططرای‬
‫اینکه تو جهاد بدون امام را ماننططد اکططل لحططم میتططه و لحططم خنزیططر‬
‫میدانی! حال گر کسی آداب خوردن خمر وخوردن گوشططت خنزیططر‬
‫را بنویسد و بگوید بفتوای جناب عالی حلل است یططا حططرام؟! هططر‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪182‬‬

‫چه باشد جایز نیست پس این معنی یعنی چططه اینسططت آن معمططای‬
‫یماند که آیا واقعا ً غضططب خططدا مططا‬ ‫عجیبی که انسان در آن مات م ‌‬
‫را گرفتططه و مسططخ کططرده اسططت کططه حططتی ایططن چیزهططا را هططم‬
‫یفهمیم!‬ ‫نم ‌‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ن[ }يططونس‪:‬‬ ‫فت َضُرو َ‬‫ه تَ ْ‬‫عل َضضى الل ض ِ‬ ‫م َ‬ ‫مأ ْ‬‫ن ل َك ُ ْ‬
‫ه أِذ َ‬ ‫ل آلل ُ‬ ‫ق ْ‬‫] ُ‬
‫ینویسی که امام معصوم بیاید و آداب امامت خودرا‬ ‫‪ {59‬و اگر م ‌‬
‫بداند که در نماز جمعه چگونه رکوع و سجود کند و چگططونه خطبططه‬
‫یآید رساله تو را میخوانططد و‬ ‫بخواند وامثال اینها آیا امام معصوم م ‌‬
‫یکنی باید به کجای تو خندید؟!‬ ‫به آن عمل کند؟! اگر چنین فکر م ‌‬
‫یشططود و ناچططار بدسططت یططک عططده‬ ‫حال که این رسططاله منتشططر م ‌‬
‫یآید‬‫یرسد غیرتهای وارونه به جوش م ‌‬ ‫افراد جاهل متعصب هم م ‌‬
‫و هر کدام آنچه از تهمت و افترا و دشنام و امثال آن از دستشططان‬
‫یکنند ودلیل و حجتشان هم همانهاست که تا حال‬ ‫برآید کوتاهی نم ‌‬
‫یفهمططی یططا فلن و بهمططان؟ توکارمنططد‬ ‫هایم از قبیططل‪ :‬توبهططتر م ‌‬ ‫دیططد ‌‬
‫سادة فرهنگی‪ ،‬به توچه چنین و چنططان بنویسططی‪ ،‬آقایططان خودشططان‬
‫یدانند و از این قبیل حرفها‪.‬‬ ‫بهتر م ‌‬
‫ولی آقایان‪ ،‬اول بخدای لیزال قصد اهانت و تحقیططر یططا تضططعیف‬
‫احدی و چیزی را ندارم مثل من مثل کسططی اسططت کططه عزیزتریططن‬
‫های بنام دوسططتی جططان‬ ‫یبیند که عد ‌‬ ‫یرود و م ‌‬ ‫اهلش دارد از بین م ‌‬
‫یبرنططد وبنططابراین چنیططن کططس‬ ‫او را ولو دوسططتانه از بیططن بططرده و م ‌‬
‫هوار فریططادش را‬ ‫یتواند صبر کند و جزع و فزع ننماید بلکه دیوان ‌‬ ‫نم ‌‬
‫هام )و البتططه هططر کططس بفهططم خططود‬ ‫یدهططد‪ .‬آنچططه مططن فهمیططد ‌‬ ‫سر م ‌‬
‫یترین آئینططی‬‫یترین دیططن و عططال ‌‬ ‫مسئول است( دیططن اسططلم را قططو ‌‬
‫یتوانططد سططعادت عمططوم بشططر را در دو دنیططا ضططامن و‬ ‫اسططت کططه م ‌‬
‫متکفل شود اما نه دینی که نه علططم دارد و نططه حکططومت نططه جهططاد‬
‫دارد و نه جمعه نه جماعت و نه اعداد قططوا مططی کنططد ونططه اجططرای‬
‫یمسمی!!‬ ‫حدود و فقط اسمی است ب ‌‬
‫پس سططعادت مططن و گذشططتگان و آینططدگان مططن و تمططام جهانیططان‬
‫بسته باجرای احکام اسلم است وهر موجططودی بططه سططعادت خططود‬
‫علقططه دارد شططما اگططر ده تومانتططان را دزدی بططبرد فریادتططان بططه‬
‫یرسد وهر چه در چنته شما از فحش و ناسزا باشد نثار‬ ‫آسمان م ‌‬
‫یبینططد سططعادت‬ ‫یکنید کسی را کططه م ‌‬ ‫یکنید پس چراملمت م ‌‬ ‫آن م ‌‬
‫‪183‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫هام‬‫نهططا را فهمیططد ‌‬
‫یبرند‪ .‬مططن ای ‌‬ ‫ابدی هر دو جهانی او را برده و م ‌‬
‫یدانید خلف اسططت بشططیوة انسططانیت و چنططانکه شططرط‬ ‫اگر شما م ‌‬
‫نصحیت است خلف آنططرا بططه مططن بفهمانیططد و مططرا قططانع کنیططد کططه‬
‫مطلب چنین نیست وگرنه با فحططش و تهمططت حططتی ضططرب و قتططل‬
‫یشود هیچ! بلکه خلف آن حاصل است‪.‬‬ ‫این منظور که حاصل نم ‌‬
‫های در‬ ‫ثانیًا‪ :‬مططن همچططون کسططی هسططتم کططه ببینططد صططاحب خططان ‌‬
‫خواب است و دشمن بیدادگرد آمده دیوارخانه او را خططراب کططرده‬
‫و مططال و امططوال او را بیغمططا وحططتی زن و بچططه او را بططه اسططارت‬
‫یبرد‪ ،‬اگر چنین کسی آمد و صاحب خانه را بیطدار و خطبر کطرد و‬ ‫م ‌‬
‫گفت آقا دیوار خانه خراب شططده و مططال و امططوالت بغططارت وزن و‬
‫هات به اسارت رفته است این بیچططارة دارای غیططرت معکططوس!‬ ‫بچ ‌‬
‫عوض آنکه به چاره پردازد و از آنکه وی را از خططواب بیططدار کططرده‬
‫یزنططد‬‫یآید و فریاد م ‌‬ ‫تشکر کند‪ ،‬رگ غیرت معکوسش به جوش م ‌‬
‫یبری تو چططه حططق داری‬ ‫آهای فلن فلن شده نام زن و بچه مرا م ‌‬
‫نام زن و بچه مرا ببری؟! چرا فلن همسایه این کار را نکططرد وتططو‬
‫یرسد بلکه وظیفة فلن پاسبان است کططه‬ ‫یکنی؟ این کار بتو نم ‌‬ ‫م ‌‬
‫کله چه جور و لباس چه رنططگ دارد و بیایططد و چنیططن خططبری بدهططد‪،‬‬
‫چون پاسبان چنین خبری نداده‪ ،‬خبر دادن تو رسمیت ندارد؟!‬
‫مدادن و ناسططزاگفتن بططه آن شططخص بططدون‬ ‫آنگاه بپططردازد بدشططنا ‌‬
‫یگویند یا نه‪:‬‬
‫آنکه توجه کند که راست م ‌‬
‫به هططر صططورت تططرک جهططاد یکططی از آن علططل بزرگططی اسططت کططه‬
‫بماندگی مسططلمین بلکططه بططاعث گمراهططی و‬ ‫موجب انحطاط و عق ‌‬
‫محرومیت سعادت جهانیان از نعمت عظیططم اسططلم اسططت و تططرک‬
‫ان نه تنها باعث ذلت و نکبت است چنانکه امیرالمططؤمنین علططی‪‬‬
‫جالبلغه و غیر فرموده‪ ،‬بلکه موجب از بین رفتن اصل اسلم‬ ‫در نه ‌‬
‫و خسران دنیا و آخرت است چنانکه مشهود است‪.‬‬

‫مضرات ترک جهاد‬


‫م آن بططه‬
‫هر چه هست ترک جهاد مضرات فراوانططی دارد کططه اه ط ّ‬
‫یشود‪.‬‬‫شرح ذیل خلصه م ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪184‬‬

‫‪ -1‬جهاد یکی از فرائض بزرگ الهی و رکن اعظم اسططلم اسططت‬


‫های‬ ‫و ترک آن مستحق عقوبت و جهنم است واز تططرک هططر فریض ط ‌‬
‫به فکر نزدیکتر است‪.‬‬
‫‪ -2‬به مفاد آیات کریمة قرآن و به موجب احادیث شططریفة اهططل‬
‫بیت علیهم السلم تارک جهاد دچططار ذلططت و مسططکنت و خططواری و‬
‫خفت در دنیا و آخرت خواهد شد‪.‬‬
‫‪ -3‬به حکم عقل وتجربه‪ ،‬ملتی که خود را آماده دفاع و مبططارزه‬
‫با دشمنان نکططرد بططه زودی مططورد طمططع آنهططا گشططته اسططیر و ذلیططل‬
‫دشمنان گردیده مال وناموس و جانش ملعبه اعططدای خطود خواهططد‬
‫شد‪.‬‬
‫های که مسلمانان را به عططالیترین درجططات سططیادت و‬ ‫‪ -4‬خصیص ‌‬
‫آقائی رسانید جهاد بود پس ترک آن موجب ضد آن خواهططد گشططت‬
‫چنانکه هم اکنون مشهود است‪.‬‬
‫‪ -5‬فریضه جهاد و مهیا بودن برای آن تولیططد روح سلحشططوری و‬
‫ینمایططد وبططالعکس تططرک آن ایجططاد‬ ‫جوانمردی در افراد مسططلمین م ‌‬
‫ینمایططد و ایططن حقیقططت بططا‬‫جبن و بزدلی و روح رعونت وانططوثیت م ‌‬
‫اندک توجهی به وضع کنونی دنیا و تاریخ اسلم کالشمس فی رابع‬
‫النططار روشططن و مسططلم اسططت و بططرای انقططراض یططک ملططتی همیططن‬
‫وضعیت بزدلی و جبونی کافی است‪.‬‬
‫یشود کططه نططه تنهططا مططردان آن در‬ ‫با مطالعة تاریخ اسلم دیده م ‌‬
‫نتیجة آماده ‌بودن برای جانبازی دارای عالیترین مراتططب اخلقططی و‬
‫فضالیل نفسانی بودند بلکه حططتی زنططان آنهططا در نتیجططة مهیططا بططودن‬
‫بططرای جهططاد بططر اکططثر مططردان ایططن عصططر فضططیلت داشططتند و حططتی‬
‫یتوان گفت سادات مردان زمان بودند و ما شرح شرکت زنططان‬ ‫م ‌‬
‫مسلمان را در جهاد با رسططول خططدا چططون ام سططلمه و ام سططلیم و‬
‫یغفار که ‪ 16‬نفر بودند و برای مططداوای‬ ‫نسیبه جراحه و دختران بن ‌‬
‫مجروحین و پخت ‌وپز بططرای سططرابازن اسططلم تشططجیع و تحریططض‬
‫یشدند‪ .‬در مقالة علل انحطاط مسططلمین در‬ ‫آنان بر جهاد حاضر م ‌‬
‫شماره ی رونامه وظیفه از روی مططدارک معتططبر چططون سططیره ابططن‬
‫هشام و سره حلبی و تاریخ طبری یادآور شدیم‪.‬‬
‫و همچنین شرکت زنان مسلمان در جنگهای اجنادین و انطططاکیه‬
‫یبکر و عمر و در تحت پرچم خالد بن ولید‬ ‫و دمشق‪ ،‬در خلفت اب ‌‬
‫‪185‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫یسططفیان از کتابهططای معتططبر ماننططد‬‫و ابوعبیده جططراح و یزیططد بططن اب ‌‬


‫کتاب فتوح الشام واقدی و فتوح البلططدان بلدری و ناسططخ التططواری‬
‫یاطلعان نظططائر‬ ‫نوشتیم و برای جلوگیری از عذر بهانه ‌جویان و ب ‌‬
‫آن را در شرکت زنان مسلمان در جنگهای مولی متقیان‪ ‬یادآور‬
‫گشتیم که مهمترین آنها داستان زنانی است که سوار اسبان شده‬
‫با پوشیده اسلحه جنگ وتشبه به سربازان سلحشور جنگی عایشه‬
‫را تا مدینه بدرقه کردند و همچنین داستان شططرک بک ّططاره هللیططه و‬
‫زرقائ دختر عدی و سوده بنت عماره بن اسد همدانی و عکرشططه‬
‫دختر اطرش بن رواحه و ام ‌الخیر با رقیه دختر حریش بن سراقه‬
‫و‌البراء دختر صفوان و صدها از این زنان شیردل و دشططمن شططکار‬
‫که حمل سیف و سنان و تیر و کمان آنها رابتفصیل مذکور داشتیم‬
‫تا دانسته شود که ‪:‬‬
‫هها با اسططلم بعططد بیططن المشططرقین اسططت و زنططان را‬ ‫اول – فاصل ‌‬
‫اسلم چگططونه تربیطت کطرده و مطا چگطونه تربططت مطی کنیطم! زنطان‬
‫مسلمان و دختران با ایمان در میان دریای دشمن در کنار برادران‬
‫مسلمان خود چگونه قادر به حفظ عصمت و ایمان خططود بططوده در‬
‫یکردند‪،‬‬ ‫یشمار خود تنگ م ‌‬ ‫میدان جنگ عرصه را بر دشمن غدار ب ‌‬
‫و زنان ما در میان چهار دیواری خانه با هطزاران وسطائل کطه بطرای‬
‫یکنیم از بر باد رفتططن نططاموس و جانشططان‬ ‫محافظت آنان فراهم م ‌‬
‫ایمن نیستیم! و بقدری زبون و ناچیزند که از سایة خططود رم کططرده‬
‫یدهنططد و‬ ‫و در اولین برخورد بر محیط مخالف‪ ،‬خود را از دسططت م ‌‬
‫سکردن آنهططا حجابهططای سططاختگی‬ ‫مقدس مآبهططای مططا بططرای محبططو ‌‬
‫یکننططد و متجططددین‬ ‫غیرحجاب خدا و رسول بسلیقة خود درسططت م ‌‬
‫هها‬‫احمق ما آنها را لخت وعریان کرده بشنای در استخرها و کابار ‌‬
‫یکشانند!!‬ ‫م ‌‬
‫‪ -6‬آنچه مسلم اسططت دشططمنان اسططلم در جعططل ایططن اخبططار کططه‬
‫منتهی آرزوهای آنهاست اگر دست نداشته باشند در ترویج و تبلیغ‬
‫و مهم قلمدا‌د نمودن آنها مسلما ً دست داشته و دارند زیرا دیده و‬
‫هاند که مسلمانان بططه نیططروی ایمططان و اتحططاد و برکططت حکططم‬ ‫دانست ‌‬
‫جهاد و اطاعت از حکومت مرکزی به آن همططه فتوحططات درخشطان‬
‫نائل آمدند و میبایستی بهر قیمت این وسیلة مؤثر را از دست آنها‬
‫های در میان آنها ایجاد و یططا‬ ‫گرفت‪ ،‬چه بهتر از اینکه یک چنین شبه ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪186‬‬

‫لاقل ترویج کرد تا بسسططتی و تنبلططی بگراینططد وبططه آسططانی تسططلیم‬


‫دشمنان شوند خصوصا ً با کططه روح صططوفیگری و درویشططی آمیختططه‬
‫شود در آن صورت است که چشم دشمن روشن و قلبش از فرح‬
‫ماکنططون در کشططورهای‬ ‫یشود و این سیاستی است کططه ه ‌‬ ‫گلشن م ‌‬
‫یشططود‪ :‬تشططویق و‬ ‫اسلمی بوسیله ایجاد مذاهب گوناگون دنبططال م ‌‬
‫تقدیر از صوفیگری و چططاپ کتابهططای تصططوف و عرفططان تططا جططائیکه‬
‫بیشتر رجططال کشططورهای اسططلمی مخصوص طا ً ایططران از صططوفیان و‬
‫درویشانند و ایجاد مذهب شیخیه و بابیه وبهططائیه و قادیططانی کططه در‬
‫تمام آنها صحبت از صططلح و صططفا وعشططق و وفاسططت و مخصوصطا ً‬
‫مذهب غلم احمد قادیانی که بنام مهدی موعود تمططام آیططات جهططاد‬
‫را از قططرآن منسططوخ ومطردود شططمرد پطر معلطوم اسططت کطه از چطه‬
‫یگیططرد وبططه‬ ‫یخورد و از چه مرکططزی فرمططان م ‌‬ ‫های آب م ‌‬ ‫سرچشم ‌‬
‫یشود؟!‬ ‫نفع چه دولتی تمام م ‌‬
‫کسیکه در آنها شک نماید چون کسی است که در سیاهی شططب‬
‫و سفیدی روز تردید داشته باشد‪.‬‬
‫‪ -7‬ترک جهططاد مططوجب شططده کططه در کشططورهای اسططلمی افططراد‬
‫هگی و مشق و تمرین به‬ ‫مسلمان به مقدمات جهاد از قبیل ورزید ‌‬
‫های‬ ‫تیراندازی و آشنائی بططا اسططلحه جدیططده و قططدیمه کمططترین علق ‌‬
‫ینماینططد سططهل اسططت بلکططه تططا‬ ‫یدهططد و خططود را آمططاده نم ‌‬‫نشان نم ‌‬
‫بتوانند از خدمت وظیفه که دولتهای اسططلمی بططه اجططرای آن بططرای‬
‫حفظ داخلة مملکت اجبططار دارنططد‪ ،‬بططه هططر قیمططتی کطه باشططد فططرار‬
‫یکننطططد تطططا جطططائیکه مقدسطططترین و متظطططاهرترین آنهطططا بطططدیانت‬ ‫م ‌‬
‫یترین آنها از این وظیفه هستند به طوریکه برای فططرار از آن‬ ‫فرار ‌‬
‫یبرند وآنطرا وسطیلة گریطز از‬ ‫هگی یا به اسم آن پناه م ‌‬ ‫بصورت طلب ‌‬
‫ینایند‪.‬‬
‫انجام خدمت سربازی م ‌‬
‫َ‬
‫مطا‬ ‫م َ‬ ‫دوا ل َُهط ْ‬‫عط ّ‬
‫و دولتهای اسططلمی کططه مططوجب فرمططان آیططه ]وَأ ِ‬
‫ه‪[...‬‬
‫ن ب ِهِ ع َ طد ُوّ الل ط ِ‬
‫ل ت ُْره ُِبو َ‬
‫خي ْ ِ‬
‫ط ال َ‬
‫ن رَِبا ِ‬ ‫ن قُوّةٍ وَ ِ‬
‫م ْ‬ ‫م ْ‬ ‫ست َط َعْت ُ ْ‬
‫م ِ‬ ‫ا ْ‬
‫یترین و بهترین و مطؤثرترین وسطایل‬ ‫}النفال‪ {60:‬مأمورند که عال ‌‬
‫جنگی و ادوات و آلت حرب را از تیططر و تفنططگ و تططوپ و طیططاره و‬
‫بهای اتمی و هیدروژنی و هر سلحی که از آن‬ ‫ناو هواپیمابر و بم ‌‬
‫ههای خود تهیه کنند و جاسوسان جنگططی و‬ ‫بالتر نباشد در زّراد خان ‌‬
‫هططر گططونه اسططلحه و آلت را در اعلططی درجططة امکططان تططا حططدی کططه‬
‫‪187‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫دشمنان اسلم و خصططم مسططلمانان همیشططه از ایشططان مرغططوب و‬


‫هراسططناک باشططند! تططرک حکططم جهططاد بططاعث آن شططده کططه امططروز‬
‫فترین دولتهططا حططتی بططرای تططأمین از اشططرار داخلططی از حیططث‬ ‫ضططعی ‌‬
‫مهمات جنگی‪ ،‬دولتهای اسلمی هسططتند و بططا اینکططه حکططم جهططاد را‬
‫هاند معذالک حکططم دفططاع بططه قططوت خططود بططاقی اسططت‬ ‫منسوخ نمود ‌‬
‫وحکططم دفططاع ایططن اسططت کططه وقططتی خططوف اسططتیلی دشططمن بططر‬
‫کشورهای اسططلمی رود و بیضططة اسططلم در خطططر افتططد بططر عمططوم‬
‫مسلمین از زن و مرد وپیر و جوان واجب است که خططود را بططرای‬
‫دفاع بهرصورت و قیمتی که باشد آمططاده کططرده و وسططائل دفططاع و‬
‫طرد دشمن را بهر کیفیططت حاضططر نماینططد و حططتی در تحططت پرچططم‬
‫فرمانده فاجر و فاسقی هم که باشد برای حفططظ اسططلم و کشططور‬
‫اسلمی برای جهاد حاضر شوند و البته لزمه آن این است که قبل ً‬
‫تمام تجهیزات جنگی را به طوری کططه بهططترین صططورت بططر دشططمن‬
‫غلبه نمایند تهیه کنند و اگر فرض کنیم که جهاد اسلمی هم بعلططت‬
‫های‬ ‫‌نبودن امام معصوم موقوف باشد ولی حکم دفاع به هیطچ بهطان ‌‬
‫ههططای‬ ‫تعطیل ‌بردار نیست! زیرا قلمرو وسططیع اسططلمی کططه از کنار ‌‬
‫بحر احمر و صحرای آفریقا تا اقیانوس هنطد و اسطترالیا و سطواحل‬
‫اوقیططانوس اطلططس تططا کشططور چیططن و انططدونزی و بططالخره اکططثریت‬
‫قریب به تمام اراضی آسیا و قسمت زیادی از آفریقا و استرالیا و‬
‫مقداری از اروپا را شطامل اسطت‪ ،‬هرگطاه مطورد تجطاوز دشطمن یطا‬
‫طمع آن قرار گیرد بر عموم مسلمانان شرق و غرب عالم واجططب‬
‫است که برای نجات آن نقطه دست بدست هم داده آن را نجططات‬
‫هها وتلقینططات عططدم وجططوب جهطاد و‬ ‫دهند ولی بدبختانه همین زمزم ‌‬
‫یشططود و روح‬ ‫هداری که از نططواحی مرمططوزه از آن م ‌‬ ‫پشتیبانی دامن ‌‬
‫تنبلی و بیماری که در نتیجه این تلقینططات بططر مسططلمانان مسططتولی‬
‫است کار بططدبختی آنهططا را بططه آنجططا رسططانیده کططه قلططب کشططورهای‬
‫تالمقططدس کططه قبلططه دوم مسططلمانان‬ ‫اسلمی یعنی فلسطططین و بی ‌‬
‫است مورد تجاوز دولتهای ستمگر قرار گرفته و آشططیانه یهططود کططه‬
‫اعدا عدو اسلم است گردیده و نزدیک یک ملیون مسلمان بازن و‬
‫هپططارة تصططدقی دشططمنان‬ ‫ههای پار ‌‬ ‫بچه در بدر در زیر چادرها و خیم ‌‬
‫هانططد و منتهططی ارفططاقی کططه بططه‬ ‫از خانه و کاشانه خططود آواره گردید ‌‬
‫ایشان شده آن است که اگر سیاست یهود ایجاب نمایططد صططاحبان‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪188‬‬

‫آناملک و ضیاع و عقار را که نمونة جنات تجططری مططن تحتهاالنهططار‬


‫هگططی و کناسططی!‬ ‫ههای خودشان به عمل ‌‬ ‫است ببرند و در باغها وخان ‌‬
‫های‬ ‫وادارنططد و قططوت لیمططوتی بططه آنهططا بدهنططد و هططر دم بططه بهططان ‌‬
‫لبططردار‬ ‫نابودشططان نماینططد!! آری آیططا ایططن حکططم دفططاعی کططه تعطی ‌‬
‫نیست؟! ولی سیاست دشمن به قدری مسططتولی اسططت کططه از ده‬
‫یداند که اصططل در احکططام اسططلم‬ ‫هزار نفر مسلمان یک نفر هم نم ‌‬
‫چنین حکمی هم هست! زیططرا همططان سیاسططت مراقططب اسططت کططه‬
‫نگذارد چنین سخنی به گوش مسلمانی برسد و بهمیطن جهطت هطم‬
‫با اینکه در سال هزارها کتاب در کشططورهای اسططلمی در پیرامططون‬
‫ههططا و‬ ‫یشططود وکتططاب دعاهططا و کتططاب معجز ‌‬ ‫مسائل مذهبی چاپ م ‌‬
‫فضایل و موضوعات امامت و تاریخچه امام و امامزادها و اشططعار‬
‫ههططا و مخصوص طا ً‬ ‫مططدح و منقبططت و دیوانهططا و مقاتططل روضططه وتعزی ‌‬
‫موضططوع افضططلیت ابططوبکر و علططی و دعططوای بل انقطططاع امططامت و‬
‫تحریک شیعه و سنی به یکدیگر و کتابهائی کطه آتططش جنططگ را بیطن‬
‫یکند‪ ،‬چاپ و نشر و بططه قیمططت ارزان‬ ‫این دو دسته هر دم تیزتر م ‌‬
‫یشود! ولی ایططن بنططده‬ ‫لبد برای تقرب به خدا! بین مردم پخش م ‌‬
‫یتمیز که از عاشقان کتاب بوده ودر جستجوی آن بهططر جططا‬ ‫ناچیز ب ‌‬
‫هام هنوز کتابی که در موضطوع دفطاع نوشطته شطده و‬ ‫تک و پو نمود ‌‬
‫هام و‬ ‫مطابق فهم عامه در دسترس مردم گذاشته شده باشد ندید ‌‬
‫حتی مسئله دفاع را که البته از بزرگترین واجبططات اسططلمی اسططت‬
‫ینویسططند‬ ‫ههای معموله که فقها بططرای مططردم م ‌‬ ‫در هیچیک از رسال ‌‬
‫هام! اینست آن بططدبختی و ظلمططت عظیمططی کططه بططر سرتاسططر‬ ‫نیافت ‌‬
‫جهان اسلمی سایه ‌گسترده و حکمفرماست و بططا جهططل و غفلططت‬
‫عجیبی که بر مسلمانان حاکم است معلوم نیست چططه وقططت ایططن‬
‫ابر مظلم نادانی از جلوی چشطمان بصططیرت آنهطا برداشطته خواهطد‬
‫هگر خواهططد‬ ‫شد وحقیقت نورانی اسلم بچططه وسططیله بططر آنططان جلططو ‌‬
‫گشت؟‬

‫از مهمترین واجبات اجتماعی اسلم‬


‫در ذیل مسئله جهاد تططوجه بططه نکتططه مهمططی لزم اسططت کططه ذیل‬
‫یرسد‪.‬‬
‫بعرض م ‌‬
‫‪189‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫یکی از مهمترین واجبات متروکه کططه پروردگططار عططالم بططر امططت‬


‫هنمودن تمطام وسطایل حیطات از‬ ‫اسلم فطرض فرمطوده اسطت آمطاد ‌‬
‫تمام علوم و صنایع وحرف اسطت و آنچطه در زنطدگی سطعادتمندانه‬
‫یفرماید‪:‬‬‫بشری بدان احتیاج افتد چنانکه در قرآن کریم م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫)انفال ‪(60 :‬‬ ‫‪ ‬‬
‫یتوانید از هرگونه نیططرو و‬ ‫»آماده کنید برای ایشان آنچه را م ‌‬
‫ههای اسبان تا بدان وسیله دشططمنان خططدا و دشططمنان‬ ‫از رشت ‌‬
‫خودتططان را بترسططانید و دشططمنان دیگططری کططه شططما آنهططا را‬
‫یدانططد وآنچططه در‬
‫یشناسید ولططی خططدا آنهططا را م ‌‬‫ندانسته و نم ‌‬
‫یشططود ونفططع‬ ‫ینمائید به شططما برگردانیططده م ‌‬‫راه خدا انفاق م ‌‬
‫یشود‪«.‬‬ ‫یگردد و به شما ظلم نم ‌‬ ‫آن عاید خودتان م ‌‬
‫هنمودن تجهیططزات جنگططی و‬ ‫هر چند ظاهر این آیططه امططر بططه آمططاد ‌‬
‫هنمودن تمططام‬ ‫آلت حرب و ضرب است اما در حقیقت امر به آماد ‌‬
‫چیزهائی است که در زندگی اجتماعی انسانی بططدان نیططاز افتططد تططا‬
‫هبازی‬ ‫جائیکه علوم محرمه نیز مانند سحر و تسخیر اجنططه و شططعبد ‌‬
‫و امثال این گونه علوم که ذاتطا ً حططرام و تعلیططم و تعل ّططم آن مططوجب‬
‫تعزیر از جانب حاکم و پیشوای مسلمین اسططت‪ ،‬معططذالک بططه قططدر‬
‫کفایت تا آن حد که مسلمین را در برابر دشمنان خود برتری دهططد‬
‫واجب کفائی است‪ ،‬که اگر در کسب و تهیه آن قصور شود عموم‬
‫یباشند‪.‬‬ ‫مسلمانان مسئول و معاقب در پیشگاه پروردگار جهان م ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪190‬‬

‫مثل ً اگر در شهری یا کشوری صدنفر یا ده هططزار نفططر طططبیب لزم‬


‫باشد واز این عده فقط یک نفر کم باشد بر عموم امت اسططلمی‬
‫یعنی بر فرد فرد آنان واجب است کططه بططه تهیططه آن یططک نفططر قیططام‬
‫ناینططد زیططرا ایططن احتیططاج اسططت و احتیططاج مسطّلما ً آنططان را در برابططر‬
‫ینمایانططد و قصططور وتقصططیر در‬ ‫دشمن ضعیف و محتاج و ضعیف م ‌‬
‫این باره حرام اسططت‪ ،‬پططس علططوم مسططلمانان در پیشططگاه خداونططد‬
‫بططرای تهیططه همططان یططک طططبیب از ده هططزار طططبیب مثل ً مسططئول و‬
‫یدان‪ ،‬و مسططتخرج معططادن‪ ،‬و‬ ‫مچنیططن مهنططدس و شططیم ‌‬ ‫معاقبند و ه ‌‬
‫متخصص برق‪ ،‬و داروسازی‪ ،‬و حتی خیاط و بزاز وعطار و خلصه‬
‫آنچه سعادت جامعه مسلمین را به حططد اعلططی تططأمین و آنططان را از‬
‫ینیططاز نمایططد و مططوجب عططزت و احططترام و وقططار و ایجططاد‬ ‫دشمنان ب ‌‬
‫حشططمت و عظمططت نمایططد‪ .‬تططا جططائیکه در کتططاب شططریف کططافی از‬
‫مدباقر‪ ‬روایت شده که فرمود‪» :‬دخل قضضوم‬ ‫حضرت امام مح ّ‬
‫علی الحسین بن علی علیهما السلم فرأوه مختضبا ً‬
‫بالسواد فسألوه عن ذالک فمضدّ یضضده الضضی لحیتضضه ثضضم‬
‫قضضال ‪ :‬امضضر رسضضول اللضضه ‪ ‬فضضی غضضزاة غزاهضضا ان‬
‫یختضبوا بالسواد لیقووا به علی المشرکین«‪:‬‬
‫یفرماید گروهی بر جناب حسین بن علی علیهما السلم وارد‬ ‫م ‌‬
‫هاند از جهططت آن‬ ‫شدند دیدند که آن بزرگوار خضططاب سططیاهی بسططت ‌‬
‫سططؤال کردنططد آن حضططرت دسططت مبططارک بططه ریططش خططود کشططیده‬
‫فرمودنططد ‪ :‬رسططول خططدا در جنگطی کطه خططود مباشططر آن بططوده امططر‬
‫فرمود که مسلمانان به سیاهی خضاب کنند تا بر دشمنان نرومنططد‬
‫شوند‪.‬‬
‫یخواهد که در تمام شئون حیات اسططتیل‬ ‫اسلم از پیروان خود م ‌‬
‫و تفوق و جمال و حشمت خود را بر دیگران مسّلم دارند‪.‬‬
‫و قططرآن کریططم نعمططای الهططی را بططر سططبیل منططت بططر مططؤمنین‬
‫ن‬
‫مط َ‬ ‫ض وَأ َن ْطَز َ‬
‫ل ِ‬ ‫َ‬
‫ت َوالْر َ‬‫ماَوا ِ‬ ‫خل َقَ ال ّ‬
‫سط َ‬ ‫ذي َ‬ ‫ه ال ّ ِ‬
‫یشمارد ]الل ُ‬‫برم ‌‬
‫َ‬
‫خَر ل َك ُط ُ‬
‫م‬ ‫سط ّ‬ ‫ت رِْزقًططا ل َك ُط ْ‬
‫م وَ َ‬ ‫م طَرا ِ‬ ‫ن الث ّ َ‬
‫مط َ َ‬ ‫ج ب ِطهِ ِ‬ ‫خَر َ‬‫ماًء فَأ ْ‬ ‫ماِء َ‬ ‫س َ‬‫ال ّ‬
‫َ‬
‫م‬‫خَر ل َك ُ ُ‬
‫س ّ‬ ‫م الن َْهاَر[ ]وَ َ‬ ‫خَر ل َك ُ ُ‬ ‫س ّ‬
‫مرِهِ وَ َ‬ ‫حرِ ب ِأ ْ‬ ‫جرِيَ ِفي الب َ ْ‬ ‫فل ْ َ‬
‫ك ل ِت َ ْ‬ ‫ال ُ‬
‫والن ّهَططاَر[ }إبراهيططم‪:‬‬ ‫ل َ‬ ‫ّ‬
‫م اللي ْط َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫خَر لك ط ُ‬ ‫س ّ‬ ‫ن وَ َ‬ ‫ال ّ‬
‫مَر َدائ ِب َي ْ ِ‬‫ق َ‬‫س َوال َ‬ ‫م َ‬ ‫ش ْ‬
‫‪{32/33‬‬
‫‪191‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫»خداوند كسى است كه آسمانها و زمين را آفريده است و از آسمان آبطى‬


‫فرو فرسططتاده اسططت‪ ،‬آن گطاه بططا آن بططراى شططما روزىاى از ]اقسططام[ ميوههططا‬
‫برآورده و كشتى را برايتططان رام سططاخته اسططت تططا بططه حكططم او در دريططا روان‬
‫خر گرداند )‪ (32‬و خورشططيد و مططاه را كططه‬ ‫باشد‪ .‬و جويباران را براى شما مس ّ‬
‫خر‬ ‫پيوسته رواننططد بططراى شططما رام كططرد‪ .‬و شططب و روز را ]نيططز[ برايتططان مسط ّ‬
‫گرداند«‬

‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬


‫ض‬
‫مط َطا فِططي الْر ِ‬ ‫م َ‬‫خَر ل َك ُط ْ‬‫سط ّ‬ ‫ه َ‬ ‫ن الل ط َ‬ ‫م ت َطَر أ ّ‬ ‫یفرمایططد‪] :‬أل َط ْ‬ ‫وم ‌‬
‫َ‬
‫ق طعَ ع َلططى‬
‫ن تَ َ‬ ‫س ُ‬ ‫َ‬ ‫فل ْ َ‬
‫ماَء أ ْ‬
‫سط َ‬ ‫ك ال ّ‬ ‫م ِ‬
‫مرِهِ وَي ُ ْ‬‫حرِ ب ِأ ْ‬‫ري ِفي الب َ ْ‬ ‫ج ِ‬ ‫ك تَ ْ‬ ‫َوال ُ‬
‫م[ }الحج‪{65:‬‬ ‫س ل ََرُءو ٌ‬ ‫ض إ ِّل ب ِإ ِذ ْن ِهِ إ ِ ّ‬ ‫َ‬
‫حي ٌ‬ ‫ف َر ِ‬ ‫ه ِبالّنا ِ‬ ‫ن الل َ‬ ‫الْر ِ‬
‫»يا نديدهاى كه خداونططد آنچططه را كططه در زميططن اسططت و كشططتيها را كططه بططه‬
‫خر گرداند و آسمان را از آنكططه بططر زميططن افتططد‪-‬‬ ‫فرمان او رواناند برايتان مس ّ‬
‫مگر به اجازه او‪ -‬نگاه مىدارد‪ .‬بى گمان خداوند ]نسبت[ به مططردم بخشططاينده‬
‫مهربان است«‬
‫یعنی خدائی که دریا را مسخر شما کرد تا به فرمان و دسططتور‬
‫او کشتی ر آن به گردش درآید تا از فضل خدائی اسططتفاده کنیططد و‬
‫شاید شططکرگذار شططوید‪ ،‬پططس خططدا مسططلمانان را مسططلط بططر دریططا‬
‫یدهد ولی یک نگاه اسف ‌بار بططر‬ ‫یخواهد ودستور کشتی رانی م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یدارد که تا چه حد بر دریاها استیل‬ ‫وضع کنونی مسلمین معلوم م ‌‬
‫یهائی که از آمریکا و انگلستان‬ ‫یدانیم که کشت ‌‬ ‫دارند!! به خوبی م ‌‬
‫وهنططد و سططایر کشطططورها در پهنططة اوقیانوسطططها سطططینه دریاهططا را‬
‫یشکافند بسیار وهزاران هزار است اما برویم و به بینیم از چند‬ ‫م ‌‬
‫تآوردن این حقیقت‪،‬‬ ‫هزار آن یکی مال مسلمانهاست؟ برای بدس ‌‬
‫خیلی زحمططت لزم نیسططت بلکططه همیططن قططدر کططافی اسططت کططه بططه‬
‫یسازی دنیا مراجعه کنیم و ببینیم چقدر آن مططال‬ ‫ههای کشت ‌‬ ‫کارخان ‌‬
‫مسلمین است‪.‬همین چند روزه بود که یکططی از نططاو هواپیمابرهططای‬
‫آمریکا که مشغول ساختمان آن بودند و بیش از سه هزار کارگر و‬
‫مهندس در آن مشغول کار بودند آتش گرفت و از بین رفططت ولطی‬
‫یرانی این دولت درمقابل این خسارت مثل آن اسططت‬ ‫قدرت کشت ‌‬
‫هگری بشکند!!‬ ‫که یک کوزه از کارخانه کوز ‌‬
‫تهائی که خداوند متعال در قرآن مجیططد بططر مططردم‬ ‫از جملة نعم ‌‬
‫یفرماید ‪:‬‬
‫یگذارد نعمت فلزات و آهن است که م ‌‬ ‫منت م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪192‬‬

‫‪    ‬‬ ‫‪ ‬‬


‫‪         ‬‬
‫)حدید ‪(25 :‬‬
‫»و آهططن پديططد آورديططم كططه در آن ]مططايه[ جنططگ و سططتيز و ]نيططز[‬
‫بهرههايى براى مردم است«‬
‫یسططازند از‬ ‫باید دید آیا این همططه اسططباب و آلتططی کططه از آهططن م ‌‬
‫هآهن‪ ،‬مصالح سططاختمانی‪ ،‬و‬ ‫قبیل کشتی‪ ،‬اتومبیل‪ ،‬طیاره‪ ،‬قطار را ‌‬
‫هزارها و میلونها انواع آن آیا از این همططه آلت کططه هططم در جنططگ و‬
‫یسططازند یططا‬ ‫یروند هزار یططک آنططرا مسططلمانان م ‌‬ ‫هم در صلح بکار م ‌‬
‫یشططود‬ ‫ههططای دیگططران سططاخته م ‌‬ ‫لاقل هزار یک آن کططه در کططار خان ‌‬
‫متعلق به مسلمانان است؟!‬
‫ههای‬ ‫با یک توجه مختصری به کشورهای اروپا و آمریکا و کارخان ‌‬
‫ههطا‬ ‫لپیکر آنهطا وجطوش و خروشطی کطه در آن کارخان ‌‬ ‫عظیطم و غطو ‌‬
‫است مثل آن که این ایاترا خداوند تنها برای آنها فرستاده است!‬
‫یرویططم سططراغ زراعططت ‪ :‬شططما آیططات شططریفه قططرآن را‬ ‫اینططک م ‌‬
‫م[ }الّرحمططن‪{10:‬‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬
‫ضطعََها ل ِلن َططا ِ‬
‫ض وَ َ‬
‫یفرماید‪َ] :‬والْر َ‬ ‫ملحظه کنید م ‌‬
‫یشططود بططر سططبیل‬ ‫تهائی که از زمین برای مردم خططارج م ‌‬ ‫بعد نعم ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫یشمارد در سوره النحل آیة ‪ 10‬و ‪ 11‬م ‌‬ ‫منت م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪  ‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪    ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫)نحل ‪(10/11 :‬‬
‫‪193‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫»و كسى است كه از آسمان برايتان آبى فرو فرستاده كططه از آن‬
‫]آب[ آشاميدنىاى است و از آن ]آب جنگل[ درختانى است كه در‬
‫آنجططا ]حيططوان[ مىچرانيططد) ‪ (10‬بططا آن برايتططان كشططت و زيتططون و‬
‫]درختان[ خرما و انگور و از همه نوع ميوهها مىروياند‪ .‬به راستى‬
‫در اين ]امر[ براى گروهى كه انديشه مىكنند مايه عبرت است«‬

‫و در سوره الواقعه و سایر سور قرآنی آن انططدازه در ایططن بططاره‬


‫تأکید فرموده که بهتر از آن متصور نیست واصول مططأموریت بشططر‬
‫یداند که ‪:‬‬
‫را برای آبادانی زمین م ‌‬
‫مَرك ُ ْ‬
‫م ِفيَهطططا[‬ ‫سطططت َعْ َ‬
‫ض َوا ْ‬ ‫ر‬
‫ْ‬
‫مطططن ال َ‬
‫َ‬ ‫ِ‬ ‫م‬
‫ْ‬ ‫شطططأ َك ُ‬
‫هطططوَ أ َن ْ َ‬
‫] ُ‬
‫ِ‬
‫}هود‪{61:‬‬
‫»او شططما را از زميططن پديططد آورد و شططما را در آن بططه آبططاد كططردن‬
‫گمارد«‬

‫او است که شما را از این زمین ایجاد فرموده و آبططادانی در آن‬


‫را از شما خواسته حال نگاهی به ممالک اسلمی کنیططد و ببینیططد در‬
‫بلد اسلمی چقدر از زمینها هنوز بهحالت بکر باقی مانده تا جائی‬
‫که شاهنشاه یکی از این کشورها درکتططابی کططه راجططع بططه خططدمات‬
‫ینویسططد کططه یکصططدم کشططور مططن‬ ‫خود وستایش وطنش نوشته‪ :‬م ‌‬
‫یشود! کار بدبختی این کشورها از حیث امر زراعت بططه‬ ‫زراعت م ‌‬
‫حدی رسیده که حططتی گوشطت و سطیب ‌زمینططی ونخططود و سططبزی و‬
‫یشططود!! همچنیططن‬ ‫کوجه آنهم از کشورهای آمریکططا و غیططره وارد م ‌‬
‫گوسفند و گاو و مرغ و الغ و ‪!...‬‬
‫موضوع نفت در کشورهای اسلمی مووضوع مهمططی اسططت کططه‬
‫نباید از آن غافل ماند این ماده سیاه و عفن! که گردش و حرکططت‬
‫دنیای تمدن را بر عهده گرفته اسططت و ماننططد خططون در شططریانهای‬
‫تمدن دنیا جاری اسططت خیلططی بیشططتر از نصططف آن از بلد اسططلمی‬
‫تهططا‬‫ههای عظیم و عجیب ضایع مل ‌‬ ‫یآید)‪ (%70‬و کارخان ‌‬‫بدست م ‌‬
‫های از آن ندارند و تمام‬ ‫یگرداند اما در حقیقت مسلمانها بهر ‌‬ ‫را م ‌‬
‫درآمد آن نصیب بیگانگان و دشططمنان اسططلم اسططت تططا جططائیکه بططه‬
‫هها نوشتند حقوق یططک خططدمتگزار‬ ‫طوریکه چند روز قبل در روزنام ‌‬
‫بهططداری مسططجد سططلیمان ماهیططانه پططانزده هططزار تومططان اسططت و‬
‫تصططد هططزار تومططان!! حقططوق‬ ‫مهندسی و مخصصین تا ماهیططانه هف ‌‬
‫های کططه بططه مططالکین ایططن‬‫یبرند! غیر سایر مزایططای دیگططر‪ ،‬و بهططر ‌‬
‫م ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪194‬‬

‫یدهنططد چیططزی نیسططت وضططع دلخططراش کارگرهططای‬ ‫اراضی زرخیز م ‌‬


‫حصیرآباد برای شاهد کافی است و در واقع مثل آن ماننططد قطعططه‬
‫الماسی است که در دست کودکی باشد و با چند خرمططا از دسططت‬
‫او بیرون آورند و البته از داستان نفت آبادان کم و بیش مطلعیططم!‬
‫یدهند غالبا ً صططرف اشططیاء بططه‬ ‫حال آن جزئی هم که از درآمد آن م ‌‬
‫یشططود‪ ،‬یططا هططزار فامیططل صططرف عیططش و نططوش‬ ‫بنجل و تجملططی م ‌‬
‫لها صد و پنجاه تومان و قیمت دو بطری ویسکی‬ ‫هها و هت ‌‬
‫درکابار ‌‬
‫پانصططد تومططان و شططام شططش نفططر هشتصططد و پنجططاه تومططان و کله‬
‫کاغذی بططه پنجططاه تومططان رسططید!! و مشططتری آنهططا از هططزار فامیططل‬
‫بودند‪.‬‬
‫یگوئیم زیططرا از سططایر شططؤون‬ ‫در موضوع تجارت دیگر چیزی نم ‌‬
‫هگیهططا کططه‬
‫حیاتمان ارزش آن هم معلوم است آیا اینهاست آن آماد ‌‬
‫خدا ما را امططر فرمططوده کططه آن قططدر قططوا تهیططه کنیططم کططه دشططمنان‬
‫همططواره از مططادر وحشططت باشططند؟!! روح صططوفیکری و درویططش‬
‫یکند ودشمن زیرک هططم‬ ‫منشی بیش از همه چیز در ما حکومت م ‌‬
‫ینماید‪ .‬قرآن ما را دعوت به علططم‬ ‫به انواع وسایل آن را تقویت م ‌‬
‫ینمایططد و نشططاط‬ ‫و هنر و جهاد وقدرت و آبادانی زمین و صنعت م ‌‬
‫یاعتنططائی بططه ایططن قبیططل‬
‫یافزاید ولی روح صوفیگری‪ ،‬ب ‌‬ ‫حیات را م ‌‬
‫مسائل و تسلیم به مرگ قبل از مططرگ و ذلططت و نکبططت را توصططیه‬
‫ینماید و اتفاقا ً پیشرفت هم با صوفیگری است‪.‬‬ ‫م ‌‬

‫انهدام یک رکن مهم اسلم‪ ،‬ترک جمعه است‬


‫یتططوان‬
‫های کططه بططرای انحطططاط مسططلمین م ‌‬ ‫در میططان علططل مهم ‌‬
‫نها‪ ،‬ترک نماز جمعه است‪.‬‬ ‫نآ ‌‬
‫شمرد یکی از بزرگتری ‌‬
‫شارع مقدس اسلم که شالودة یک اجتمططاع سططعادتمند انسططانی‬
‫یریخت چون اصل و ریشه‬ ‫را در عالیترین اساس‪ ،‬طرح و بنیان م ‌‬
‫سططعادت آدمططی در اجتمططاعی و اتفططاق اسططت‪ ،‬بططرای تحصططیل ایططن‬
‫منظور احکام و فرائضی در شریعت مطهرة خططود مقططرر کططرد کططه‬
‫افراد وآحاد امت زود بططه زود یکططدیگر را ملقططات و روح اجتمططاع و‬
‫اتحاد رد آنان سرایت نماید و با تعاونومظاهرت یکططدیگر بططه انجططام‬
‫ینماید‪ ،‬توقیق‬ ‫امور مهمی که تأمین سعات دینی ودنیوی آنان را م ‌‬
‫یابند‪ ،‬به همین نظر نمازهططای پنجگططانه فططرائض یططومیه را متحسططب‬
‫‪195‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫مؤکد فرمود کططه بططه جمططاعت بگذارنططد و بططرای ایططن کططار مکانهططای‬
‫عمومی به نام مساجد بنیاد نهاد تا اهل هر محل در اوقططات صططلوه‬
‫بدان روی آرند و در ضمن انجام فرائض از اوضاع احططوال یکططدیگر‬
‫مطلع کردند و در مشططکلت زنططدگی یططار و غمگسططار هططم باشططند و‬
‫چططون معمططول ً نمازهططا اعططم از یططومیه و عیططدی نططو جمعططه توسططط‬
‫فرماندار هر شهری کططه بططر طبططق مقططررات اسططلم از عططادلترین و‬
‫یشططود لططذا‬ ‫عططالمترین آن شططهر اسططت بصططورت جمططاعت ادا م ‌‬
‫یتواننططد‬ ‫فرمانططدار و مططأمورین دولططتی بططه آسططانترین صططورت م ‌‬
‫دستورات اوامر دولت را کططه چططون مربططوط بططه مصططالح مسططلمین‬
‫یباشططد‪ ،‬بططه مططردم ابلغ‬‫است و تاتلی تلو فرمان خططدا و رسططول م ‌‬
‫نمایند‪.‬‬
‫و از آنجائیکه ممکن است گرفتاری و مشاغل روزمره حیات به‬
‫همه کططس مجططال و فرصططت آن ندهططد کططه در تمططام نمازهطا توفیططق‬
‫جمططاعت یعنططی حضططور در اجتمططاعی کططه مصططالح دنیططا و آخططرت‬
‫یشود‪ ،‬بیابد‪ ،‬لذا حضور در جمططاعت‬ ‫مسلمین در آن حل و فصل م ‌‬
‫نمازهای یومیه را مستحب اما مؤکططد کططرده اسططت و چططون ممکططن‬
‫است که افرادی لابالی بوده اهمیتی به عظمت و ارزش جماعت‬
‫یومیه ندهند لذا با وجوب نماز جمعه واجب فرمود که در هر هفته‬
‫هططر مسططلمانی لاقططل یططک مرتبططه حتم طا ً درک اجتمططاع و حضططور در‬
‫جماعت مسلمین را دریابد و آنچه در ظرف هفته نتوانسططته اسططت‬
‫از اخبار دنیا و جریان اوضاع کططه خططواه نططاخواه بسططتگی بططه حیططات‬
‫فردی و اجتماعی مسلمانان دارد اطلع حاصل کنطد در روز جمعطه‬
‫های کطططه حتمطططا ً از مطلعطططترین و علقمنطططدترین‬‫بطططه وسطططیله خطب ‌‬
‫مسلمانان آن شهر به اوضاع واحوال است و بططا داشططتن حکططومت‬
‫اسلمی که شرح آن گذشت فرمانططدار یططا رئیططس شططهربانی شططهر‬
‫است‪ ،‬مطلع گردد و چون در نماز جمعططه بایططد مسططلمانان از تمططام‬
‫اطراف آن محل در شعاع دو فرسخ یعنی مططردم چهططار فرسططخ در‬
‫چهار فرسخ در یک نقطه حاضر شوند لذا تمام مردم شططهر‪ ،‬مگططر‬
‫آنها که مستثنایند مانند زن و پیر و کور و لنگ و مسافر و کودک و‬
‫امثال آن‪ ،‬در این اجتماع عظیم و میتنگ بزرگ مذهبی حضور یابند‬
‫یشود به موجب فرمططان]ي َططا‬ ‫و در آن ساعت که اذان جمعه داده م ‌‬
‫وا إ َِلططى‬ ‫ذي َ‬ ‫َ‬
‫معَةِ َفا ْ‬
‫سعَ ْ‬ ‫ج ُ‬
‫ن ي َوْم ِ ال ُ‬ ‫صَلةِ ِ‬
‫م ْ‬ ‫مُنوا إ َِذا ُنود ِيَ ِلل ّ‬
‫نآ َ‬‫أي َّها ال ّ ِ َ‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪196‬‬

‫ن[‬ ‫م ت َعْل َ ُ‬
‫مططو َ‬ ‫ن ك ُن ُْتطط ْ‬
‫م إِ ْ‬ ‫خْيططٌر ل َ ُ‬
‫كطط ْ‬ ‫م َ‬ ‫كططرِ اللططهِ وَذ َُروا الب َْيططعَ ذ َل ِ ُ‬
‫كطط ْ‬ ‫ذِ ْ‬
‫}الجمعة‪ {9:‬کسب و خرید و فروش بر عمططوم مسططلمین حططرام‬
‫های عجیططب‬ ‫گشته وهمططه بایططد بسططوی نمططاز جمعططه بشططتابند منظططر ‌‬
‫یآید که هططر فططردی کططه صططاحب روح‬ ‫آمیخته با بهت و جلل پدی م ‌‬
‫یآید و با نشاط و شوق مفرط به‬ ‫زنده باشد به شعف و وجد در م ‌‬
‫یشتابد آنگاه امام جماعت با کیفیت خاصی ملبس‬ ‫سوی مسجد م ‌‬
‫یآید و بططا حمططد و‬ ‫ببرد سفید و متکی به شمشر به منبر خطبه برم ‌‬
‫هگزار این شریعت جاویططد‬ ‫ثنای خدا و صلوات بر پیغمبر بزرگوار پای ‌‬
‫یپططردازد و بططه خلصططه اخبططار‬ ‫بططه مططوعظه و نصططیحت مسططلمین م ‌‬
‫وجریان ما وقع آنچططه در یططک هفتططه گذشططته اسططت از حططوادث‪ ،‬نیططا‬
‫بسمع مسططتمعین یعنطی نمازگططذارانی کططه وجوبطا ً سططاکت و سططرتاپا‬
‫ینشیند تا هم خططود‬ ‫یرساند و سپس اندک مکثی کرده م ‌‬ ‫گوشند م ‌‬
‫را برای انجام وظیفه بعطد یعنطی تعییططن تکلیططف ووظیفطه حاضططرین‬
‫آماده کند و هم سخنانی که گفته درنفوس مستمعمین اثططر عمیططق‬
‫نماید سپس برخواسته دستورات لزم را در قبأل حططوادث گذشططته‬
‫یشططود آنگططاه بططه انجططام دو رکعططت نمططاز جمعططه‬ ‫و جططاری یططادآور م ‌‬
‫پرداختططه پططس از اتمططام آن مسططلمانان بططه مططوجب فرمططان ]فَ طإ َِذا‬
‫ه‬
‫ل اللط ِ‬ ‫ن فَ ْ‬ ‫َ‬ ‫صَلة ُ َفان ْت َ ِ‬ ‫قُ ِ‬
‫ضط ِ‬ ‫مط ْ‬
‫ض َواب ْت َغُططوا ِ‬
‫شطُروا فِططي الْر ِ‬ ‫ت ال ّ‬‫ضي َ ِ‬
‫ن[ }الجمعة‪ {10:‬پراکنده گشته‬ ‫حو َ‬
‫فل ِ ُ‬ ‫ه ك َِثيًرا ل َعَل ّك ُ ْ‬
‫م تُ ْ‬ ‫َواذ ْك ُُروا الل َ‬
‫هر کدام دنبال شغل و کار خود و بططه عبططارت قططرآن در جسططتجوی‬
‫یآیند‪.‬‬
‫فضل خدا برم ‌‬
‫ً‬
‫و نیططز در سططال دو مرتبططه در عیططدین وجوبطا بططرای نمططاز اجتمططاع‬
‫ینمایند که فواید آن بر احدی مخفی نیسططت و شططاید بططه توفیططق‬ ‫م ‌‬
‫خدا ما آن را در جای دیگطر یطادآور شطویم‪ .‬خطوب ملطتی کطه دارای‬
‫چنین دستوری است که امروزه در روی زمین هیچ امتی جز امططت‬
‫ییابططد و بططا میلیونهططا تومططان هزینططه‪،‬‬
‫اسلم به توفیططق آن دسططت نم ‌‬
‫یشططود کططه روح اتحططاد واتفططاق در‬ ‫بعشری از اعشططار آن موفططق نم ‌‬
‫مردم دمد وآنان را بططرای مصططلحت عمططومی هططر چقططدر هططم مهططم‬
‫باشد گردآوردو معالم و معارف دینی و مصالح دنیططائی را بططه آنططان‬
‫یشود‬ ‫بشناساند‪ .‬در این دین مبین به اسانی به آنصورت حاصل م ‌‬
‫های نططدارد‬ ‫یاساسی که اصل پایه و مططای ‌‬ ‫ولی افسوس که شبهات ب ‌‬
‫های آنططرا چططون‬ ‫مانع این همه خیرات و برکات گردیده تا جائیکه پار ‌‬
‫‪197‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫هاند و چون در این باره در اصل رساله‬ ‫جهاد و حکومت حرام گرفت ‌‬
‫)الجمعه( که این رساله مختصر‪ ،‬مقدمه آن اسططت بططه قططدر کططافی‬
‫توضیح داه شده و آن شبهات واهیططه را کططه ماننططد خاکسططتر اسططت‬
‫م‬ ‫ن كَ َ‬
‫ف طُروا ب َِرب ّهِ ط ْ‬ ‫ل ال ّط ِ‬
‫ذي َ‬ ‫مث َ ُ‬
‫همچون بادی تنططد از میططان برداشططته ] َ‬
‫َ‬
‫ف[ }إبراهيططم‪:‬‬
‫صط ٍ‬‫عا ِ‬‫ح فِططي ي َطوْم ٍ َ‬
‫ت ب ِهِ الّري ُ‬ ‫ماد ٍ ا ْ‬
‫شت َد ّ ْ‬ ‫مال ُهُ ْ‬
‫م ك ََر َ‬ ‫أع ْ َ‬
‫هکنندگان را بططه‬
‫‪ {18‬لذا وارد آن موضوع نشده و حواله این شططبه ‌‬
‫تاللططه‬
‫تیغ برهنططة بیططان و حجططت قططاطعه برهططان علمططه بزرگططوار آی ‌‬
‫یکنیططم و چططون سططخن در فوایططد‬ ‫بططزرگ امططام الخالصططی واگططذار م ‌‬
‫اجتماع و وسائلی اسططت کططه شططریعت مطهططره بططرای ایططن کیمیططای‬
‫های نیططز بططه‬ ‫سعاد تهیه و فرض فرموده است بایططد در اینجططا اشططار ‌‬
‫فواید نماز عیدین یعنی دو عید فطر واضحی که شارع مقططدس در‬
‫دین مبین خود مقرر فرموده است‪ ،‬نمود و از تفاوت و تمایزی که‬
‫عید اسلمی با عید گبران )نوروز( دارد مقایسه بین حططق و باطططل‬
‫کرد‪ .‬ما در جراید این کشور هر وقت فرصت و مجالی دست داده‬
‫بططه مناسططبت ایططام نططوروز‪ ،‬ایططن تفططاوت و تمططایز را تفصططیل ً یططادآور‬
‫یپردازیم‪.‬‬ ‫هایم و در اینجا به اختصار آن م ‌‬ ‫شد ‌‬
‫از غروب شب عید یعنی بعد از نماز مغرب و عشا و نماز صططبح‬
‫و تعقیب نماز عیدین بر عموم مسلمانان فرد ً و جمعا ً واجب است‬
‫که مترنم به این ذکر شریف شوند‪» :‬الله اکبر اللضضه اکضضبر ل‬
‫اله ال الله و الله اکبر ولله الحمد علی ما هدانا اوله‬
‫الشکر علی مضضا هضضدانا« و پططس از طلططوع آفتططاب و پرداخططت‬
‫زکوه فطره در روز عید فطر بأقربا وخویشان و همسایگان فقیر‪،‬‬
‫یا قربانی در روز عید اضحی و تقسیم آن به فقططرا حططالت اجتمططاع‬
‫برای انجام نماز عید با امام وقت وکسططی کططه شایسططتگی امططامت‬
‫این نماز را دارد که البته در حکومت اسلمی غالبا ً فرماندار عادل‬
‫یا رئیس شهربانی است در شهرستانها و شخص حاکم در پایتخت‪،‬‬
‫یآورنططد‬
‫به سوی مصلی که در بیرون شططهر و بیابططان اسططت روی م ‌‬
‫در حالیکه آستینها را بال زده و ساقهای شلوار را تا نزدیک زانو رو‬
‫مالیده و عمامه بر سر گذاشته و تحت الحنک آویخته با پای برهنططه‬
‫تکبیرگویططان بططا جلل و جططبروتی خططاص بططه طططرف مصططلی روان‬
‫یشوند و در آنجا که هیچ علمت و آثاری از خودنمائی و ثروت و‬ ‫م ‌‬
‫تجمل به چشم یکدیگر کشططیدن نیسططت‪ ،‬روی ریططگ و خططاک بیابططان‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪198‬‬

‫تمام مسلمانان حاضر از غنی و فقیر و وضیع و شطریف بطرادر وار‬


‫پهلوی یکدیگر ایستاده بططا چهططره و جططان رو بططه درگططاه قططادر منططان‬
‫آورده نماز عیطد را بطه جمطاعت بطا کیفیطت مخصطوص خطود بطه جطا‬
‫یآورند آنگاه پس از ختم نماز امططام بطططرز مخصوصططی ایسططتاده‬ ‫م ‌‬
‫خطبه و موعظه را آغاز و وظایف مسلمین را در قبال رویططدادها و‬
‫حوادث جهان گوشزد و آنانرا به نام خدا و بر سبیل تکططالیف دینططی‬
‫به انجام اموری کططه مططوجب صططلح دیططن و دنیططای مسططلمین اسططت‬
‫یکنططد‪ .‬پرواضططح اسططت کططه از چنیططن‬ ‫دعوت و ترغیططب و تشططویق م ‌‬
‫منظره و چنین مجلسی جز خیر و صلح و عزت و عظمت و اّتحاد‬
‫یآید‪.‬‬‫وت برنم ‌‬
‫و اخ ّ‬
‫حال این وضع را مقایسه کنید با عید مجوسان کططه در آن تجمططل‬
‫یکنططد و اغنیططا‬ ‫و اسراف و تعیین و تشخص و خودنمائی حکومت م ‌‬
‫سططعی دارن بططه انططواع تجملت و تبططذیرات و اسططرافها بططر یکططدیگر‬
‫لهططا و‬‫یهططا و مب ‌‬ ‫تها و قال ‌‬
‫هها و کاخها و اثاث البی ‌‬‫رقابت جویند خان ‌‬
‫تهططا و زیورهططا و لباسططهای خططود را بططه‬ ‫هها و انواع و اقسام زین ‌‬ ‫پرد ‌‬
‫چشم دستان و آشنایان خود بکشند و بدین وسیله حططس حسططادت‬
‫و تنافس یکدیگر را تحریک کنند تطا ثروتهططا و پولهططا و مالهططا صططرف‬
‫امور غیرلزم و تجملت زائده و بیهططوده گططردد و بططرای تططأمین ایططن‬
‫قبیططل تشططریفات دسططتها بططاختلس و ارتشططا و دزدیهططا و نططاموس‬
‫فروشیها و هططزاران از ایططن قبیططل فجططایع کشططوده شططود و فقططرا را‬
‫نسبت به خطود خشطمگین و غضطبناک و مهیطای انتقطام نماینطد و در‬
‫وت خود تحططت تططأثیر ایططن تحریکططات بططرای‬ ‫نتیجه هر کدام به قدر ق ّ‬
‫خرابی کشور و نابودی یکدیگر بکوشند‪.‬‬
‫آن عید مسلمانان اسططت و ایططن عیططد مجوسططان! و آثططار و نتایططج‬
‫یگویند‪ .‬بعططد‬ ‫آداب هر یک‪ ،‬خود به زبان حال از حق و باطل خود م ‌‬
‫از اجتماع جمعططه و عیططدین کططه بططرای سططکنة هططر شططهر و دهططی در‬
‫یگیرد المهم یک اجتمططاع مهططم و متینططگ‬ ‫هها و ماهها صورت م ‌‬ ‫هفت ‌‬
‫بزرگ سالیانه دیگر بنام حج دارد که خود یکی ازمؤثرترین وسططایل‬
‫هترین افراد‬ ‫وحدت و اتفاق است و آن عبارت است از اجتماع زبد ‌‬
‫یشوند مسلما ً‬ ‫اسلمی‪ ،‬زیرا کسانیکه بوسائل مشروع‪ ،‬ثروتمند م ‌‬
‫افططرادی هسططتند کططه در نططتیجه هططوش و ذوق فططوق ‌العططاده بوسططیلة‬
‫هاند ثورتی تهیه کرده و دارای‬ ‫ابتکار هنری و اختراع صنعتی توانست ‌‬
‫‪199‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫قدرت و استطاعت شوند تطا راه خطانه خطدا را در پیطش گرفتطه در‬
‫سرزمین وحی ومحظ الهام و مهبط ملئکه و قبلة مسلمین حاضر‬
‫شده با برادران همانند خود بططرای عططزت و شططوکت اسططلم و رفططع‬
‫حوائج مسلمین تبادل نظر نماینططد و هرگططاه دولططت واحططد اسططلمی‬
‫داشته باشند در این موقططع نماینططدة دولططت بنططام امیرالحططاج یططاخود‬
‫حاکم اسلم شخصا ً در موقططف حشططور دارد و در روز عیططد اضططحی‬
‫در صططحرای منططی درحططالیکه در محططل بلنططدی بططر افططراد مسططلمین‬
‫وحاجیان مشرف است سیاست اجتماعی و انتظامی مسططلمین را‬
‫یادآور شده وظایف دینی و دنیائی آنان را در آن سرزمین پر نو به‬
‫هاند‬ ‫آن دلهای پاک و نورانی که از روی کمططال خلططوص حاضططر شططد ‌‬
‫یططادآور شططده مشططکلت مططالی و اقتصططادی و فرهنگططی و سیاسططی‬
‫جططامعه مسططلمین را بططا افططراد فهمیططده و زبططدة اسططلم در میططان‬
‫ینمایططد و بططا‬‫یگذارد و آنان را به وظایف مقدس خططود دعططوت م ‌‬ ‫م ‌‬
‫تبادل ‌نظر با آنان بر مشکلت موجوده فائق و جریططان امططور را بططا‬
‫یکنططد‪ .‬اینسططت خلصططه آنچططه‬ ‫حسن وجه تططا سططال دیگططر برقططرار م ‌‬
‫یخواهد حال اگر این‬ ‫اسلم از جمعه و عیدین و حج از مسلمین م ‌‬
‫برکات در میان مسلمین نیست چنانکه گفتیم آب از منبططع جهططل و‬
‫غفلططت مسططلمین و شططبهه ‌افکنططی وسواسططان و تأییططد دشططمنان‬
‫یخورد و ربطی به اسلم ندارد‪.‬‬ ‫م ‌‬

‫یک رکن مهم دیگر از ارکن دین‬


‫یکططی دیگططر از ارکططان دیططن ویکسططتون محکططم از بنیططان شططریعت‬
‫مالنبیین‪ ‬الطاهرین امططر بططه معططروف ونهططی از منکططر‬‫حضرت خات ‌‬
‫است که در آیات شریفه قرآن به مّرات به آن امر و بکّرات بططدان‬
‫تأکید شده و قصور و تقصیر در انجام این فریضه شططریف مططوجب‬
‫انهططدام اسططاس و تخریططب بنیططان شططریعت مطهططره اسططت و آن‬
‫عبارتست از امرکردن و یاری ‌نمودن به اجرای هططر یططک از احکططام‬
‫الهی و عموم اموری که در آن خیر دنیا و آخرت مسلمانان اسططت‬
‫و نهی از تمام محرمات الهیه و جمیع کارهائی که در آن ضرر دنیططا‬
‫و آخططرت جططامعه و افططراد مسططلمین اسططت و ایططن کططار بططر عمططوم‬
‫مسلمانان بططه وجططوب کفططائی واجططب اسططت و پرواضططح اسططت کططه‬
‫یتواند بدین امر مهم اقدام نمایدکه خود به معروفیت‬ ‫مسلمانی م ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪200‬‬

‫آن امر و منکریت آن نهططی بصططیر وبینططا و عططالم و دانططا باشططد پططس‬
‫همچنانکه در اول این رساله یادآور شدیم هر مسلمانی قبل از هر‬
‫چیز باید به معارف حقه و معالم دینی خططود عططالم و آشططنا شططود و‬
‫آنگاه برای اجرای احکام و توسیع معالم دین کمر همت بندد و هر‬
‫یشططود‬ ‫جا که ببیند به حریم آن امر یا قریب به آن نهی تجططاوزی م ‌‬
‫با بهترین وسیله به جلططوگیری پططردازد‪ .‬بططدیهی اسططت کططه حکططومت‬
‫های تربیططت شططده وعلقمنططد بططاری ایططن کططار‬ ‫اسططلمی خططود عططد ‌‬
‫یگمارد که آنها بر حسب اصطططلح عططرف‪ ،‬مططأمورین آگططاهی و‬ ‫برم ‌‬
‫یشوند کطه مأمورنططد مطردم را از ارتکطاب منطاهی‬ ‫پاسبان نامیده م ‌‬
‫نهی و به اوامر الهططی وادار نماینططدو ایططن یططک امططر واجططب شططرعی‬
‫ن إ ِل َططى‬ ‫برای حکومت اسلمیست که ‪] :‬ول ْتك ُن منك ُط ُ‬
‫عو َ‬
‫ة ي َطد ْ ُ‬
‫مط ٌ‬
‫مأ ّ‬‫َ َ ْ ِ ْ ْ‬
‫م‬ ‫من ْك َطرِ وَُأول َئ ِ َ‬ ‫ْ‬
‫ك هُ ط ُ‬ ‫ن ال ُ‬
‫ن ع َط ِ‬
‫ف وَي َن ْهَطوْ َ‬
‫معُْرو ِ‬
‫ن ب ِططال َ‬
‫مُرو َ‬
‫خي ْطرِ وَي َطأ ُ‬
‫ال َ‬
‫ن[ لکن با این وصف وجططوب آن از فططرد فططرد مسططلمانان‬ ‫حو َ‬ ‫فل ِ ُ‬
‫م ْ‬‫ال ُ‬
‫یشططود‪ ،‬زیططرا از یططک طططرف ممکططن اسططت محتسططبین و‬ ‫سططاقط نم ‌‬
‫مأمورین موظف همه جا‪ ،‬نباشد و نتوانند در تمططام مططوارد بططه ایططن‬
‫وظیفه بزرگ رسیدگی و مراقبت نمایند و از طرف دیگر خود ایططن‬
‫وضع که عموم مسلمانان راحتی دخطالت در رسططیدگی و کمططک بططه‬
‫کارهای خوب و جلوگیری از کارهای بططد باشططد‪ ،‬مططأمورین را علوه‬
‫دعی هستند فلذا ناچار مططأموری در کططار خططود‬ ‫بر کمک‪ ،‬مراقب وم ّ‬
‫قصور و تقصیرنخواهند کرد و بالنتیجه همططواره محیططط اسططلمی از‬
‫شر و فساد خالی و به خیر خوبی آکنده است و با ادامه و جریططان‬
‫یایططد کططه منتهططا آرزوی فلسططفه و‬ ‫این اوضططاع محیطططی بططه وجططود ‌‬
‫یسططازند‬ ‫حکمائی است که مدینه فاضله در عالم خیططال و تصططور م ‌‬
‫یبودن امططر بططه معططروف و‬ ‫ییابند‪ ،‬وجوب کفططائ ‌‬ ‫ولی بدان دست نم ‌‬
‫یپذیرد که هرگاه مسلمانی دید‬ ‫نهی از منکر بدین صورت تحقق م ‌‬
‫یپذیرد اگر خود قططادر‬ ‫معروفی معطل و یا منکری صورت وقوع م ‌‬
‫است فردا بدان کار قیام و اگر احتیاج بططه کمططک دارد بططه مططؤمنین‬
‫یدارد تا به قدر کفایت بوی بپیوندند و بططر مسططلمانان‬ ‫دیگر اعلم م ‌‬
‫دیگر واجب است که به قدر کفایت دعوت او را اجططابت نماینططد تططا‬
‫آن معروف بجریان افتططد و آن منکططر موقططوف شططود زیططرا خداونططد‬
‫یفرماید ‪:‬‬
‫متعال م ‌‬
‫‪201‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫َ‬ ‫َ‬ ‫]وَت ََعاوَُنوا ع ََلى الب ِّر َوالت ّ ْ‬


‫وى وَل ت ََعاوَُنوا ع َلططى ال ِث ْطم ِ‬ ‫ق َ‬
‫ب[‬ ‫قطططا ِ‬ ‫ديد ُ العِ َ‬ ‫ه َ‬
‫شططط ِ‬ ‫ن اللططط َ‬
‫ه إِ ّ‬ ‫قطططوا اللططط َ‬
‫ن َوات ّ ُ‬
‫َوالعُطططد َْوا ِ‬
‫}المائدة‪{2:‬‬
‫»و بر نيكوكارى و پرهيزگارى با همديگر همكارى كنيد و بر گناه‬
‫و ستم همكارى مكنيد و از خططدا پططروا بداريططد‪ ،‬بططى گمططان خداونططد‬
‫سخت كيفر است«‬

‫یشود که مریضی در حال هلکت یططا میططتی مططدفون‬ ‫مثل دیده م ‌‬


‫نشده است شخص مسلمان اگر خود قادر است بدان کار قیططام و‬
‫ینمایططد تططا بططه قططدر کفططایت بططدان‬
‫اگرنططه از مسططلمانان اسططتمداد م ‌‬
‫معروف اقدام شود و اگر فرضا ً شارب خمری یا سططلطان جططائری‬
‫یتوانططد از آن‬
‫مرتکب فسق و جوری ‌شود یک نفر مسلمان اگططر م ‌‬
‫یکنططد و اگرنططه از مسططلمین بططرای جلططوگیری آن منکططر‬ ‫جلوگیری م ‌‬
‫ینمایند تططا حططدی‬ ‫ً‬
‫یکند و مسلمین وجوبا با او را اجابت م ‌‬ ‫دعوت م ‌‬
‫که قدرت بر نهی آن منکر یابند و قس علی هذا ‪ ...‬و اگر کوتططاهی‬
‫شود تمام مسلمانان معاقب و مسططئول خواهنططد بططود علوه بططر آن‬
‫که مستوجب غضب پروردگططار و دخططول در نارنططد در همیططن جهططان‬
‫یشطمار از رسطول مختطار و ائمطه‬ ‫تبعات و نکباتی دارد کطه اخبطار ب ‌‬
‫اطهار علیهم السلم بدان ناطق است‪.‬‬
‫یفرماید ‪:‬‬‫حضرت رضا‪ ‬در حدیث شریف کافی م ‌‬
‫»لتضضأمرون بضضالمعروف و لتنهضضن عضضن المنکضضر او‬
‫لیسضضضتعملن علیکضضضم شضضضرارکم فیضضضدعوا خیضضضارکم‬
‫فلیستجاب لهم« البته باید امططر بططه معططروف و نهططی از منکططر‬
‫یشود آنگاه هططر چططه‬‫نمائید وگرنه بدترین شماها بر شما مسلط م ‌‬
‫یشططود و نیططز در‬
‫خوبان شما دعا کننططد بططرای ایشططان مسططتجاب نم ‌‬
‫مططدباقر‪ ‬در حططدیثی‬ ‫همططان کتططاب شططریف از حضططرت امططام مح ّ‬
‫طولنی روایت شده که فرمود ‪:‬‬
‫»ان المر بالعروف و النهضضی عضضن المنکضضر فریضضضة‬
‫بالله‬
‫عظیمضضة بهاتقضضام الفضضرائض هنالضضک یتضضم غضضض ‌‬
‫مهضضضم بعقضضضابه فیهلضضضک البضضضرار فضضضی‬
‫عزوجضضضل فیع ّ‬
‫دارالشضضضرار والصضضضغار فضضضی دارالکبضضضار ان المضضضر‬
‫بضضالمعروف و النهضضی عضضن المنکضضر سضضبیل النبیضضاء و‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪202‬‬

‫منهاج الصلحاء فریضة عظیمة به تقام الفرایض« که‬


‫خلصه حدیث شریف آن است که امر به معروف و نهططی از منکططر‬
‫یشود و اگططر‬‫و فریض بزرگی هستند که بدانها فرایض الهیه برپا م ‌‬
‫یشططود و در‬‫در آن کوتاهی شود غضب خدا شامل عموم مططردم م ‌‬
‫یگردند امر به معروف و نهی‬ ‫نتیجه نیکان در دست بدان گرفتار م ‌‬
‫از منکر طریقه انبیائ و رویة صلحاء است‪. ...‬‬
‫البته بیشتر مسئولیت این کار متوجه علماء و کسانی است کططه‬
‫هانططد چنططانکه در‬
‫خططود را بططه عنططوان دانایططان دیططن در مططردم گنجانید ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬‫خطبه امیرالمؤمنین‪ ‬م ‌‬
‫»فحمدالله و اثنی علیه ثم قال اما بعد فضضانه انمضضا‬
‫هلک من کان قبلکم حیث عملوا من المعاصی و لضضم‬
‫ینهضضاهم الربضضانیون و الحبضضار عضضن ذالضضک« م ‌‬
‫یفرمایططد‪:‬‬
‫کسططانی کططه قبططل از شططما بودنططد از آن جهططت هلک شططدند کططه بططه‬
‫معصیت پرداختند و علمای دینی و دانشمندان مذهبی آنانرا از این‬
‫کار نهی نکردند‪.‬‬
‫و جناب سیدالشهداء علیه آلف التحیة و الثنطادر حطدیث منقططوله‬
‫فالعقططول تصططریحا ً گنططاه فسططق و فجططور و‬
‫در کتطاب مسططتطاب تح ‌‬
‫اشططاعة ظلططم و جططور را بگططردان دانشططمندان و علمططای هططر قططوم‬
‫یفرماید ‪:‬‬
‫یگذارد آنجا که م ‌‬ ‫م ‌‬
‫»اعتبروا ایها الناس بمضضا وعظضضا اللضضه اولیضضائه مضضن‬
‫ن‬
‫م الّرب ّططان ِّيو َ‬‫سوء ثنائة علی الحبار اذ یقول ]ل َطوَْل ي َن ْهَططاهُ ُ‬
‫َ‬
‫مططا ك َططاُنوا‬ ‫س َ‬‫ت ل َب ِئ ْ َ‬ ‫ح َ‬‫سط ْ‬‫م ال ّ‬‫م وَأك ْل ِهِ ط ُ‬ ‫ن قَ طوْل ِهِ ُ‬
‫م ال ِث ْط َ‬ ‫َوال َ ْ‬
‫حب َططاُر ع َط ْ‬
‫ن[ }المائدة‪ {63:‬و انما عاب الله ذالک علیه لنهم‬ ‫صن َُعو َ‬ ‫يَ ْ‬
‫کانوا یرون من الظلمة المنکر و الفساد فلینهونهم‬
‫عن ذالک رغبة فیما کانوا ینالون منهم و رهبضضة ممضضا‬
‫یحذرون و انه یقول فلتخشضضوا النضضاس و اخشضضونی«‬
‫یفرماید‪ :‬ای مردم اعتبار گیرید بدانچه خدا اولیای خود‬ ‫در جمله م ‌‬
‫یکنططد‬
‫یهائی که بر دانشططمندان دینططی م ‌‬ ‫ینماید از بدگوئ ‌‬‫را وعظ م ‌‬
‫یفرماید‪ :‬چرا آخونططدها و علمططای دیططن آنططان را از گفتططار‬ ‫آنجا که م ‌‬
‫ً‬
‫ینماینططد واقع طا بططدکاری اسططت آنچططه‬ ‫گناه و خوردن حططرام نهططی نم ‌‬
‫یکنند‪ .‬و فقط بدین جهت خدا بر ایشان عیب گرفته که آنططان از‬ ‫م ‌‬
‫یبیننططد ولططی آنططان را از اینکططار نهططی‬
‫ستمکاران منکر و فسططاد را م ‌‬
‫‪203‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫های کططه بططه خیرهططائیکه از ایشططان‬ ‫یکنند بططه جهططت طمططع و علق ‌‬
‫نم ‌‬
‫یدارند )از حقوق و هدایا وانعامها( وترس از آنچه از آن‬ ‫دریافت م ‌‬
‫یفرماید‪ :‬از مططردم نترسططید و از مططن‬ ‫بیم دارند و حال اینکه خدا م ‌‬
‫یپططردازد‬ ‫بترسید ‪ ...‬آنگاه به شرح امر به معروف ونهی از منکر م ‌‬
‫یفرماید که باید به آن کتططاب شططریف‬ ‫و نتایج سودمند آن را بیان م ‌‬
‫یتططوانیم‬ ‫رجوع نمود‪ ،‬ما بسی متأسفیم که بواسطه تنگی مجال نم ‌‬
‫آن گفتار را تماما ً در این صفحات به نظر شما برسططانیم تططا ببینیططد‬
‫جالبلغططه‬ ‫منشططأ خرابططی از کجاسططت! و امیرالمططؤمنین نیططز در نه ‌‬
‫یفرماید‪» :‬لعن الله المریضن بضالمعروف التضارکین لضه و‬ ‫م ‌‬
‫الناهین عن المنکر العاملین« به خدا لعنت کند آنهائی را کططه‬
‫یکننططد ولططی خططود تططارک آن معروفنططد و نهططی از‬ ‫امر به معططروف م ‌‬
‫ینمایند ولی خود بدان منکر عاملند!‬ ‫منکر م ‌‬
‫در اینجا باید یادآور شد که یکططی از شططرایط امططر بططه معططروف و‬
‫نهی از منکر آن است که خطری جانی یا مالی که تحمل آن فططوق‌‬
‫العاده باشد متوجه آمر و ناهی نگردد اما همینکه بیم چنین خططوفی‬
‫یشود‬ ‫رود سقوط آن از فردی که خطر متوجه آن است ساقط م ‌‬
‫البته این درجائی است کططه آن معططروف‪ ،‬و منکططر‪ ،‬منکططر‪ ،‬شططناخته‬
‫شود اما در جائی که کار به آن حد رسد که معروف معروف منکر‬
‫و منکر معروف! گردد در چنین صورت بر مططرد مسططلمان دانططا بططه‬
‫حقیقت یپش آمد خطر و احتمال ضرر مانع یا بهانه از بططرای عططدم‬
‫یشود بلکططه بایططد تططا جططان در‬ ‫قیام به احیاء سنت و اماتة بدعت نم ‌‬
‫هکردن سططنت‬ ‫تن و رمق در بدن دارد برای میرانیدن بططدعت و زنططد ‌‬
‫پایداری نماید‪.‬‬

‫معنی غلط تقیه‬


‫یکی از شبهاتی که در ایططن مططورد دسططتاویز تنبلن و مستمسططک‬
‫بزدلن است آن است که پای تقیه را به میان آورده و از وظططالف‬
‫ینماینطد غافططل از آنکططه تقیططه را‬
‫شرعی و وجدانی خود خودداری م ‌‬
‫در شریعت اسلم محلی مخصوص و مقططامی دیگططر اسططت‪ .‬فططرض‬
‫تقیه که از مختصات مذهب شیعه است دارای مصططلحتی بططزرگ و‬
‫حکمتی بس عالی است و آن اینست که ائمه معصططومین همططواره‬
‫شیعیان خود را بمماشططات و مططدار او کتمططان مخططالفت بططا عططامه و‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪204‬‬

‫یفرمودند و راضی نبودند که شیعیان در فططروع‬ ‫خلفای وقت امر م ‌‬


‫احکام که اندک اختلقی با مسططلمانان دیگططر دارنططد و خلفططای جططور‬
‫همین را بهانه برای ریختن خون آنان بلکه موجب تضططییق و فشططار‬
‫یکردند‪ ،‬وسیله شوند تا بهانه بدسطت امطرای‬ ‫بر حضرات ائمه‪ ‬م ‌‬
‫یعبططاس دهنططد درنظططر شططارع اسططلم‬ ‫یامیططه و بن ‌‬
‫جططور و خلفططی بن ‌‬
‫وضوگرفتن از مرفق تططا سططر انگشططتن یططا بططالعکس‪ ،‬آن قططدر مهططم‬
‫نیست که در سر اختلف آن خونها ریختططه شططود ومططوجب تفطّرق و‬
‫تشططتت اجتمططاع مسططلمین گططردد‪ ،‬و بسططتن دسططت در نمططاز یططا‬
‫بازگذاشتن آن چندان ارزش نداردکه به جهططت آن دسططت دشططمنان‬
‫دین و کفار به طرف مسلمین دراز شود‪ ،‬به همین جهت است که‬
‫در بیش از صد حدیثی که در باب تقیه در کتاب وسططائل الشططیعه و‬
‫کافی و وافی وامثال آن وارده شده اکثر یططا تمططام آن در خصططوص‬
‫مماشات با مخالفططان و بططر حذرداشططتن از اختلف بیططن مسططلمانان‬
‫یتوانیم تمام آن احادیث یا برخططی از آن‬ ‫است و افسوس که ما نم ‌‬
‫را در اینجا برای خوانندگان بیاوریم تططا بداننططد نظططر عططالی بزرگططان‬
‫بالعطالمین اسطتناظر بچطه‬ ‫دین کطه مسطتند بطه وحطی از حضطرت ر ‌‬
‫حکمت و مصلحتی است و معذالک عجب در اینست که در همططان‬
‫احادیث شططریفه اجططازه سططکوت وتسططلیم در برخطی از احکططام داده‬
‫نشده است‪.‬‬
‫چنانکه در کتاب وسائل الشططیعه از زراره روایططت اسططت کططه بططه‬
‫حضرت صادق عرضططکرم کططه در مسططح دو مططوزه )در وضططو( تقیططه‬
‫است؟ فرمود‪» :‬ثلثة لاتقی فیهن احدا ً شرب المسضضکر و‬
‫یفرمایططد‪:‬‬ ‫مسح الخفین و متعضضة الحضضج« و در حططدیث دیگططر م ‌‬
‫»والتقیة فی کل شضیء ال النبیضذ و مسضح الخفیضن« کططه‬
‫یشود که در شططرب نبیططذ کططه سططنیان آنططرا حلل و شططیعه‬ ‫معلوم م ‌‬
‫یدانططد و مسططح روی مططوزه و متعططه حططج تقیططه را دسططتور‬ ‫حططرام م ‌‬
‫یفرمودند در جائی که حتی سططب ائمططه را در مقططام تقیططه جططایز‬ ‫نم ‌‬
‫یشمردند!! چنانکه روایططاتی در ایططن بططاره از امیرالمططؤمنین وارد‬ ‫م ‌‬
‫شده که در آن بسب خود از باب تقیه اجازه فرمودنططد! و حضططرت‬
‫یکنططد‬‫مد بن مروان روایططت م ‌‬ ‫صادق در حدیث شریف کافی از مح ّ‬
‫که حضرت صادق فرمود! ما منع میثم رحمه الله مططن مططن التقیططة‬
‫فوالله لقد علم ان هذا الیة نزلت فی عمال و اصحابه المن اکره‬
‫‪205‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫یدانیم میثم تمططار را عبیططدالله‬ ‫و قلبه مطمئن بالیمان در حالیکه م ‌‬


‫ب علی و برائت از آن جناب نمود‪.‬‬ ‫زیاد امر به س ّ‬
‫بهرصورت این امر به تقیه فقط برای حفظ وحدت مسططلمین و‬
‫یماندن عزت مسلمانان است زیرا مسطلمان بهرکطاری‬ ‫نظر به باق ‌‬
‫از این قبیل اجازه دارد جز ذلیل و خوا‌رنمودن خود‪.‬‬
‫فالیمانهای‬ ‫حال ایططن امططر بططه ایططن حکمططت و مصططلحت را ضططعی ‌‬
‫های بططرای فططرار از‬ ‫هجو روپوشططی بططرای ضططعف ایمططان و بهططان ‌‬ ‫بهططان ‌‬
‫تکلیف امر به معروف و نهی از منکر قرار داده نه تنهططا در مقابططل‬
‫بدران و مستکبران به امر بزرگ و واجب مهم امططر بططه معططروف و‬
‫یپردازند بلکه بای خاطر عوام و در دست داشططتن‬ ‫نهی از منکر نم ‌‬
‫این گروه کالنعام نیز از گفتن حق و امر به معروف ونی از منکططر‬
‫یکنند و برخی از اینان آن وقت رگ غیرتشان به جوش‬ ‫خوددای م ‌‬
‫یآیدکه ریش یک مرد دهططاتی را‬ ‫یوجدانشان در خروش م ‌‬ ‫و قلب ب ‌‬
‫یپنططاهی را بططاز ببینططد! در‬ ‫کوتططاه و یططا صططورت یططک زن درمانططده ب ‌‬
‫صورتی که هزاران منکر که خططدا در برابططر او وعططده صططریح آتططش‬
‫یبینطد‪ ،‬ولطی‬ ‫داده نه تنها از جبطاران بلکططه از رفقطا و یطاران خطود م ‌‬
‫شیطان یا جهل اورا به بهانه تقیططه از انجططام امططر بططه معططروف بططاز‬
‫یدارد! مثل شططما در هططر شهرسططتانی در مططاه محططرم و صططفر‬ ‫م ‌‬
‫یشططوند از‬ ‫هزاران منکر از کسانی که به نام عططزاداری مرتکططب م ‌‬
‫عآور و‬‫ههای تهوّ ‌‬ ‫زدن طبل و سنج و پوشیدن مرد‪ ،‬لباس زن و شبی ‌‬
‫یبینیططد و‬
‫هخططوانی و دروغ بسططتن بططر خططدا و رسططول و ائمططه م ‌‬ ‫آواز ‌‬
‫امروزه تقریبا بر اکثر مردم روشن است که این اعمال مسططتهجن‬ ‫ً‬
‫یشود ولی بسططیاری از‬ ‫بوده و موجب سخریه و استهزاء دشمن م ‌‬
‫این حامیان دین وحافظین شریعت سططید المرسططلین بططرای نهططی و‬
‫ههای عملیه خود از ذکططر‬ ‫جلوگیری از آن قیام نکرده حتی در رسال ‌‬
‫یکننططد و همچنیططن سالهاسططت کططه درویشططان و‬ ‫فتططوای خططودداری م ‌‬
‫های بسطاط پهطن کطرده و‬ ‫هگیران هر کدام در گوش ‌‬ ‫قلندران و معرک ‌‬
‫یشوند که چهره عقططل از شططرم آب‬ ‫اعمالی به بنام دین مرتکب م ‌‬
‫یشطود ولطی از میطان ایطن همطه‬ ‫و دل مؤمن عارف از تأثر کباب م ‌‬
‫مبلغین و معلمین که خود را ناشططر احکططام اسططلم و مططبین قططوانین‬
‫یداننططد حططتی یکططی اینططان را از ایططن عمططل زشططت و‬ ‫خیرالنططام م ‌‬
‫یبندنططد و تعلیططم شططرک و‬ ‫دروغهای شاخدار که بر خدا و رسططول م ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪206‬‬

‫یکنند نهی نکرد و حتی لاقل در بالی منبر نگفت تططا طبقططه‬ ‫کفر م ‌‬
‫عوام بازار آنان را گرم نکنند‪ ،‬چرا؟ شاید برای اینکططه عططوام را بططه‬
‫دنیا آید و این دکان بر رونق خود بیفزاید!‬
‫آری تقیه که یکی از احکام گرانقدر اسلم است امروز صططورتی‬
‫گرفته که مشمول فرموده حسن مثّنی فرزند امام حسططن مجتططبی‬
‫‪ ‬است که ابن عساکر در ص ‪ 165‬تاریخ خود آورده است که به‬
‫یکططی از روافططض فرمططود ‪) :‬واللضضه لئن امکننضضا للضضه منکضضم‬
‫لنقطعن ایدیکم و ارجلکم( به خدا قسم اگر خدا به ما مجططال‬
‫یکنیططم‬‫دهد و بر شما مسلط کند دسططت و پططای شططماها را قطططع م ‌‬
‫یپططذیری فرمططود‬ ‫مردی به آن جناب گفت چرا از ایشان توبه را نم ‌‬
‫ما با آنها از شما داناتریم اینان مردمانیند کططه اگططر بخواهططد طططرف‬
‫یکننططد! و‬ ‫یکننططد و اگططر بخواهنططد تکططذیب م ‌‬ ‫خططود را تصططدیق م ‌‬
‫یپندارند که در تقیه‪ ،‬این رویه بر ایشان درست و رواسططت‪ ،‬وای‬ ‫م ‌‬
‫بر تو! تقیه بابی است که مسلمان وقتی که بدان مضطر شد و از‬
‫صاحب سلطنتی ترسید رخصتی است که به آن صططاحب سططلطنت‬
‫مططه الهططی‬ ‫غیر از آنچه در دل دارد آشکار کند تططا بططدین وسططیله از ذ ّ‬
‫دفاع نماید و باب فضل نیست و فضیلتی ندارد کططه هططر کططه هرچططه‬
‫خواهد آنرا به تقیه نسبت دهد‪ ،‬بلکه فضیلت در قیام به امر خدا و‬
‫های‬ ‫یرسد که بنططد ‌‬ ‫گفتار حق است به خدا سوگند تقیه تا آن حد نم ‌‬
‫از بندگان خدا را گمراه کند( یعنی هر عمل زشططتی دیططدلی سططبیل‬
‫بگذارد تا جائیکه منکر معروف و معروف منکر گردد چنانکه امروز‬
‫نکردن هططر منکططر جططایز بططود‬ ‫شده اگر نگفتن حق و لی سبیل پنها ‌‬
‫چرا ائمه معصومین و انبیای مرسلین و عبادالله صططالحین همططواره‬
‫با ستمکاران و فاسقان و جباران زمان خود در کشططمکش و نططزاع‬
‫بودند و محبوس و مقتول شدند؟ برای آنها نیز آسان بططود کططه ایططن‬
‫حربه را استعمال و الی البططد در ترفّططه احططوال و مصططون از نکططال‬
‫باشند یکططی از احططادیثی کططه دربططاره علمططای ایططن امططت از حضططرت‬
‫ختمی مرتبت‪ ‬شطرف صطدور یطافته حطدیث علمطاء امطتی کانبیطاء‬
‫یکردنططد جططز‬ ‫یاسططرائیل چططه م ‌‬ ‫یاسرائیل است باید دید انبیای بن ‌‬‫بن ‌‬
‫مجادله با جباران و مخاصمه با ستمکاران چون موسططی و عیسططی‬
‫و حزقیل و جرجیططس تططا جططائیکه آنططانرا بردارهططا کططرده و در دیگهططا‬
‫یجوشططانیدند و معططذالک از ابلغ فرمططان خططدا خططودداری نکردنططد‬ ‫م ‌‬
‫‪207‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫هاند که پادشاه جباروقت‪ ،‬چنططدین مرتبططه بططدن‬ ‫درباره جرجیس گفت ‌‬


‫ههای آهنین گوشت برداشت و ریططز ریططز کططرد و‬ ‫شریفش را با شان ‌‬
‫یحیططی مظلططوم داسططتانش مشططهور اسططت معططذالک از گفتططن حططق‬
‫خططودداری نکردنططد پططس وجططه تشططبیه علمططای امططت بططه انبیططای‬
‫یاسرائیل جز این نیست کططه علمططای حقیقططی ایططن امططت نیططز در‬ ‫بن ‌‬
‫ناند‪ ،‬وگرنه در دسططتگاه‬ ‫ابلغ رسالت آسمانی اسلم به جانیان چنی ‌‬
‫دعططای مفططت‬ ‫یجهت درست کند و به ا ّ‬ ‫خدا گزاف نیست که عزیز ب ‌‬
‫به کس چیزی دهد‪.‬‬

‫امداد مظلوم و سرکوبی ظالم از مقررات اسلم است‬


‫یکی از فرائض شریعت اسلم امداد مظلوم و عططدم تمکیططن بططه‬
‫ظططالم اسططت کططه متأسططفانه مدتهاسططت در امططت اسططلم مططتروک و‬
‫مهجور مانده به طوریکه امروز آنرا هیچکس از وظایف دینی خود‬
‫یداند و تسلیم بر سططتمگران و واگذاشططتن مظلومططان در دسططت‬ ‫نم ‌‬
‫ظالمان یکی از کارهای عادی است به طططوری کططه اگططر کسططی در‬
‫این امور دخالت کند او را ناراحت و فضول و اگر سکوت کند مرد‬
‫یدانند!! در حالیکه پروردگار عالم در چنططد آیططه‬
‫سنگین و معقول م ‌‬
‫قرآن سلمانان را بططر انتصططار و دادخططواهی ترغیططب و تشططویق و از‬
‫تسلیم بر ظلم و ستمگری توبیخ و برحذر داشططته اسططت در سططوره‬
‫یفرماید ‪:‬‬
‫الشعرا آیه ‪ 227‬در صفات مؤمنین م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬ ‫‪‬‬
‫)شعراء ‪(227 :‬‬
‫»مؤمنان کسانید کططه چططون مظلططوم واقططع شططدند دادخططواهی‬
‫یکنند‪«.‬‬
‫م ‌‬
‫یفرماید ‪:‬‬
‫و در سوره الشوری نیز بعد از ذکر صفات مؤمنین م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬‫‪‬‬‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫)شوری ‪(39 :‬‬ ‫‪  ‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪208‬‬

‫»مؤمنان کسانید که همینکه به ایشان ستم رسید دادخواهی‬


‫یکنند‪«.‬‬
‫م ‌‬
‫پس تسلیم بططه ظلططم از ایمططان خططارج بططوده و منظلططم در ردیططف‬
‫مؤمنین نیست بلکه باید او را جزو فساق و کفار شططمرد مسططلمان‬
‫نه تنها باید از خود دفع ظلم نماید بلکه باید مظلومان را از دسططت‬
‫ستمکاران نجات دهد زیرا بعثت انبیا نیز برای همین منظور بططوده‪،‬‬
‫َ‬
‫معَن َططا‬ ‫ل َ‬‫س ْ‬‫یفرماید‪] :‬فَأْر ِ‬ ‫چنانکه حضرت موسی کلیم به فرعون م ‌‬
‫تهای بططاری تعططالی کططه‬ ‫م[ }طه‪ {47:‬و نعم ‌‬ ‫ل وََل ت ُعَذ ّب ْهُ ْ‬ ‫سَراِئي َ‬ ‫ب َِني إ ِ ْ‬
‫قت ّل ُططو َ‬
‫ن‬ ‫ب يُ َ‬‫ذا ِ‬‫سططوَء العَ ط َ‬‫م ُ‬ ‫مون َك ُ ْ‬
‫سططو ُ‬
‫در قططرآن شططریف شططمرده]ي َ ُ‬
‫َ‬
‫م[}العططراف‪ {141:‬و نعمططت رسططالت‬ ‫سططاَءك ُ ْ‬‫ن نِ َ‬ ‫حُيو َ‬ ‫س طت َ ْ‬
‫م وَي َ ْ‬ ‫أب ْن َططاَءك ُ ْ‬
‫َ‬ ‫ة الله ع َل َيك ُطم إذ ْ ك ُنت ط َ‬
‫ف‬‫داًء فَ طأل ّ َ‬ ‫م أع ْط َ‬ ‫ُْ ْ‬ ‫ْ ْ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ختمی مرتبت]َواذ ْك ُُروا ن ِعْ َ‬
‫م َ‬
‫م[ }آل عمططران‪ {103:‬بیشططتر همیططن نظططر اسططت وصططیت‬ ‫ن قُُلوب ِك ُ ْ‬ ‫ب َي ْ َ‬
‫پیغمبر بزرگوار‪ ‬که در کتططاب کططافی از سططکونی روایططت شططده از‬
‫مد باقر که فرمود‪» :‬قال رسضضول اللضضه مضضن‬ ‫حضرت امام مح ّ‬
‫سضضمع رجل ینضضادی یضضا للمسضضلمین فلضضم یجبضضه لیضضس‬
‫بمسلم« رسول خدا‪ ‬فرمود‪ :‬هر مسططلمانی بشططنود کططه مططردی‬
‫یزنططد کططه ای‬‫)خططواه مسططلمان باشططد یططا غیرمسططلمان( فریططاد م ‌‬
‫مسلمانان )به فریادم رسید( و آن را اجابت نکند مسلمان نیست!‬
‫و نیططز حضططرت صططادق فرمططود‪» :‬قضضال رسضضول اللضضه عونضضک‬
‫الضعیف من افضل الصضضدقة« کمططک ‌کططردن تططو بنططاتوان از‬
‫فاضلترین صدقات است و حضرت امیرالمؤمنین‪ ‬فرمود‪ :‬قضضال‬
‫رسول الله‪» ‬من ردعن قوم من المسضضلمین عادیضضة‬
‫او نارا ً وجبت له الخیر«‬
‫کسیکه از گروهی از مسلمانان شرو سططتمی را یططا آتشططی را رد‬
‫یشود‪.‬‬ ‫کند بهشت او را واجب م ‌‬
‫جالبلغه در فرمان مبارک امیرالمؤمنین بططه مالططک اشططتر‬
‫و در نه ‌‬
‫یفرماید‪» :‬فانی سضضمعت رسضضول اللضضه ‪ ‬یقضضول فضضی‬ ‫م ‌‬
‫غیر مضوطن لضن تقضدس امضة لیؤخضذ للضضعیف منهضا‬
‫حقه من القوی غیرمتمیتع«‬
‫رسول خدا در موارد متعدده فرمود! امتی کططه حططق ضططعیف آن‬
‫امت از قوی بدون ملحظه گرفته نشود هرگز روی پاکی و نیکططی‬
‫‪209‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫یفرمایططد‪» :‬وکنا للظضضالم‬ ‫نبیند و در وصیت خود به حسین‪ ‬م ‌‬


‫خصما ً و للمظلوم عونا« همواره با سططتمگر دشططمن بططوده و‬
‫یار و مددکار مظلوم باشید وحدیثی که عامه وخاصه به صططحت آن‬
‫متفقنططد کططه رسططول خططدا‪ ‬فرمططود ‪» :‬ان النضضاس اذا رأوا‬
‫للظالم فلم یأخذوا علی یدیه اوشک ان یعمهم اللضضه‬
‫بعذاب من عنده«‬
‫یعنی مردم همینکه ظالم را دیدنططد و جلططوی او را نگرفتنططد بسططا‬
‫باشد که خدا همه آنها را به عذابی از جانب خود مبتلی سازد اینها‬
‫دسططتورات شططرع مططبین اسططت کططه انططدک قصططوری در آن مططوجب‬
‫یشططود‪ ،‬ولططی‬ ‫ویرانی خانة دین و پریشانی و پراکندگی مسططلمین م ‌‬
‫یایمانی کار را به جائی کشططیده کططه هططر‬ ‫تقیه غلط یعنی بزدلی و ب ‌‬
‫یشود‬ ‫یشرفی دیده م ‌‬ ‫ه هزاران جنابت از هر رذل و پست و ب ‌‬ ‫روز ‌‬
‫یآیططد و بهططانه هططم در نططزد آنططانکه‬
‫ولی نفس از عططالی و دانططی برنم ‌‬
‫یپیر است!!‪.‬‬ ‫یدانند ل بدتقیه ب ‌‬
‫م ‌‬
‫لترین علل انحطاط و ذلت مسلمین تعطیل‬
‫اصی ‌‬
‫حدود الهی است‬

‫یتوان گفت اصططیل تریططن علططل انحطططاط مسططلمانان وذلططت و‬ ‫م ‌‬


‫نکبت آنان تعطیل حدود الهی است که به جهت نداشططتن حکططومت‬
‫ههای واهی موقوف و معطل مانده است‪.‬‬ ‫شرعی و شبه ‌‬
‫در انسططان و هططر حیططوانی بططرای ادامططة حیططات غرایططز و قططوای‬
‫مخصوصططی بططودیعه نهطاده شططده کططه اگططر انسطان آن قططوا را تحططت‬
‫های‬ ‫های تعدیل و تربیت کند حیططات سططعادتمندان ‌‬ ‫تربیت قانون عادلن ‌‬
‫را حائز خواهد گشت و اگر آنها رایله و رهططا کنططد کططه بططه مقتضططای‬
‫خود هر چه خواهند بکنند در اندک مدتی شططیرازه اجتمططاع انسططانی‬
‫از هم گسططیخته و مبططدل بططه بططدترین زنططدگانی وحشططیت و بربریططت‬
‫خواهد شطد و مطوجب قططع حطرث و نسطل گشطته بطه زودی نسطل‬
‫یگردد‪.‬‬‫انسانی منقرض و نابود م ‌‬
‫شریعت مقدسه اسلم برای تأمین حططوائج آن غرایططز و قططوی‪ ،‬و‬
‫هم ‌چنیططن بططرای تعططدیل و تربیططت آن‪ ،‬مقرراتططی وضططع کططرده و بططه‬
‫یشد واکنون هم‬ ‫مرحله اجرا درآورده است که مادامی که اجرا م ‌‬
‫های نصططیب آن اجتمططاع‬ ‫های اجططرا شططود زنططدگی فاضططل ‌‬ ‫در هططر نقط ‌‬
‫ینمایططد و از روزی کططه موقططوف و تعطیططل شططده هیططچ‬ ‫نمططوده و م ‌‬
‫قانون و مقرراتی نتوانسته است جانشین آن شود‪.‬‬
‫این قانون و مقررات را حدود الهی نامیده است و کسططانیکه از‬
‫ه‬
‫دود َ اللط ِ‬
‫حط ُ‬
‫ن ُ‬
‫م ْ‬
‫آن تقصططیر و تجططاوز نماینططد ظططالم خوانططده کططه ]وَ َ‬
‫دود َ‬
‫حط ُ‬
‫ن ي َت َعَد ّ ُ‬
‫م ْ‬
‫– و ]وَ َ‬ ‫}البقرة‪{229:‬‬ ‫ن[‬
‫مو َ‬ ‫م ال ّ‬
‫ظال ِ ُ‬ ‫فَُأول َئ ِ َ‬
‫ك هُ ُ‬
‫طلق‪{1:‬‬ ‫ه[ }ال ّ‬
‫س ُ‬
‫ف َ‬‫م نَ ْ‬‫قد ْ ظ َل َ َ‬
‫اللهِ فَ َ‬
‫این حدود عبارتند از مجازات دنیططائی کسططانیکه مرتکططب امططوری‬
‫یشوند که در عرف تمام ملل متمدنه عالم گناه ومططوجب فسطاد‬ ‫م ‌‬
‫ً‬
‫و پریشططانی اجتمططاع اسططت‪ ،‬مثل زنططا و سططرقت و دشططنام ‌دادن در‬
‫تها حتی وحشیان‪ ،‬عمل زشت و نفرت ‌آور است و‬ ‫میان تمام مل ‌‬
‫برای جلوگیری آن هططر ملططتی طرقططی را پیشططنهاد و قططوانینی وضططع‬
‫هاند اما شریعت مطهره مططؤثرترین و مفیططدترین و قططاطعترین‬ ‫کرد ‌‬
‫وسیله را با حدود خود مهیا و وضع نموده است چنططانکه مثل بططرای‬
‫‪211‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫زانی و زانیه هرگاه محصن و محصنه باشند رجططم و هرگططاه چنیططن‬


‫نباشند ضرب صد تازیانه و برای قتل عمدی قتل و برای سرقت با‬
‫مهای ناموسططی و قططذف‬ ‫شرایطش بریدن دست و حتی برای دشنا ‌‬
‫زنان محصنه هشتاد تازیانه و برای لواط‪ ،‬زدن گردن یا انداختن از‬
‫محل بلند‪ ،‬یا سوزانیدن در آتش‪ ،‬و برای کسانیکه مططوجب ارعططاب‬
‫یالرض مقططررات شططدیدتر‬ ‫مردمنططد نفططی بلططد و بططرای مفسططدین ف ‌‬
‫وضع کرده است که در کتب فقهی ذکر شططه و تعططداد وتفصططیل آ ‌‬
‫ن‬
‫ها را در این مختصر مجال نیست‪.‬‬
‫پرواضح است که اگر ایططن حططدود چنططانکه خداونططد متعططال مقططرر‬
‫های اجرا شود آن جامعه هر چقدر هططم فاسططد‬ ‫فرموده در هر جامع ‌‬
‫باشد در اندک مططدتی مطهططر و منطّزه گشططته و از افططات ایططن قبیططل‬
‫یشططود و حیططات مطمئن ومحیططط امنططی بوجططود‬ ‫مفاسططد مططأمون م ‌‬
‫یتواند به نشططو و‬ ‫یآید که در آن محیط هرگونه استعداد لیقی م ‌‬ ‫م ‌‬
‫نما بپردازد و خود و دیگران را از قوای مودوعه در وجططود خططود در‬
‫ه ور سازد‪ .‬مثل ً هططر گططاه آن چنططانکه‬ ‫اصلح و خدمت به جامعه بهر ‌‬
‫شرع مطهر در نظر گرفته و به موضوع ناموسططی اهمیططت داده تططا‬
‫جائکیه دشنامی که از روی تهمت داده شود مرتکب آن وقططتی کططه‬
‫نتوانست بوسیله چهار شططاهد عططادل‪ ،‬مططورد دشططنام خططود را ثططابت‬
‫های از حقططوق اجتمططاعی‬ ‫نماید باید هشتاد تازیانه به خورد و از پططار ‌‬
‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫ن[‬ ‫قو َ‬
‫سط ُ‬
‫فا ِ‬
‫م ال َ‬ ‫َ‬
‫دا وَأولئ ِك هُ ُ‬ ‫م َ‬
‫شَهاد َة ً أب َ ً‬ ‫قب َُلوا ل َهُ ْ‬
‫محروم شود]وََل ت َ ْ‬
‫بدیهی است در چنین محیطی هرگز زبان به دشططنام‬ ‫}النور‪{4:‬‬
‫یشود و جلو بسیاری از مفاسد از قبیل دشمنی و جرح‬ ‫گشوده نم ‌‬
‫یشططود ووقططتی‬ ‫و ضرب و قتل که مقدمه آن دشنام است گرفته م ‌‬
‫کططه زانططی بططه بینططد بططا ارتکططاب ایططن جططرم در معططرض رجططم و‬
‫سنگسارشططدن در حضططور مسططلمانان و بططه وسططیلة آنططان قططرار‬
‫هتریطن دخطتران حطوا باشططد‬ ‫یگیطرد! آنططان زنطا را هططر چنططد بطا وجی ‌‬ ‫م ‌‬
‫یشود و یا دزدی که یقین داشططته باشططد کططه بططا ارتکططاب‬ ‫مرتکب نم ‌‬
‫هاش را ننگیططن‬ ‫یبریدند حریم خود و خانواد ‌‬ ‫این عمل دستش را م ‌‬
‫یگططردد‬‫یکند هرگز حتی در صورت شدیدترین احتیاج مرتکب نم ‌‬ ‫م ‌‬
‫و قس علی ذالک‪.‬‬
‫اینططک برکططاتی کططه اجططرای حططدود الهططی دارد از زبططان بنیططادگزار‬
‫شططریعت و اهططل بیططت و عططترت او‪ ‬بشططنوید در کتططاب شططریف‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪212‬‬

‫مططدباقر صططلوات اللططه‬


‫محاسن برقی از سدیر از حضططرت امططام مح ّ‬
‫علیه روایت شده که فرمود ‪:‬‬
‫»حد یقام فی الرض از کی من مطر اربعین لیلضضة‬
‫و ایامها«‬
‫وش‬
‫یفرماید که حدی که در روی زمین بر پا )اجرا( شططود نم ط ّ‬ ‫م ‌‬
‫نتر از باران چهل شبانه ‌روز است‪.‬‬‫بیشتر و برکتش افزو ‌‬
‫یالرض‬ ‫و حضرت موسی بن جعفر‪ ‬در تفسیر آیة شططریفة یح ‌‬
‫بعد موتها فرمود‪:‬‬
‫»لیضضس یحییهضضا بضضالقطر ولکضضن یبعضضث اللضضه رجضضال‬
‫فیحیون العدل فتحیی الرض لحیاء العدل و لقامضضة‬
‫الحدفیه انفع فی الرض من القطر اربعین صباحًا«‬
‫فرمود مقصود این نیست که خدا به وسیلة باران زمیططن را بعططد‬
‫یکند بلکه مقصود آن اسططت کططه خططدا رجططالی را‬ ‫از مرگش زنده م ‌‬
‫یانگیزد تا عطدالت را زنطده کننطد آنگطاه زمیطن بطه زنطده شطدن‬ ‫برم ‌‬
‫یشود و اقامطة یطک حطد در زمیطن نطافعتر اسططت در‬ ‫عدالت زنده م ‌‬
‫زمین از اینکه چهل روز باران ببارد‪.‬‬
‫یکنططد کططه آن‬
‫سکونی از حضططرت امططام جعفططر صططادق روایططت م ‌‬
‫یفرمود ‪:‬‬‫حضرت فرمود ‪ :‬رسول خدا م ‌‬
‫»اقامة حضضد خیضضر مضضن مطضضر اربعیضضن صضضباحا« و نیططز‬
‫رسول خدا فرمود ‪» :‬ساعة امام عادل افضل من عبادة‬
‫سبعین سنة و حدیقام فی الرض افضضضل مضضن مطضضر‬
‫اربعین صباحًا« رسططول خططدا عططدالت پیشططوای عططادل سیاسططی‬
‫اسلم را افضططل از عبطادت هفتطاد سطال بطرای اقامطة حططدود الهطی‬
‫مت نادان او در موضوع امططام عططادل بططه گمراهططی و‬ ‫یشمارد و ا ّ‬
‫م ‌‬
‫ضللت عجیبی گرفتار است‪.‬‬
‫تعطیل حدود الهططی دشططمنی و ضططدیت بططا پروردگططار عالمیططان و‬
‫تولید خرابی و فساد در جهان اسططت و علوه بططر تهدیططدانی کططه در‬
‫آیات شریفة قرآن شده رسول خدا به صراحت آن را از قول خططدا‬
‫یداند‪.‬‬
‫دشمنی با خدا م ‌‬
‫یکند که زنی‬ ‫صالح بن میثم از پدرش در حدیث طویل روایت م ‌‬
‫خدمت امیرالمؤمنین‪ ‬آمد و نزد آن حضرت تا چهار مرتبه اقططرار‬
‫به زنای خود نمود امیرالمؤمنین سر مبارک به طرف آسمان بلنططد‬
‫‪213‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫نموده عرض کرد‪» :‬اللهم قد ثبت علیهضضا اربضضع شضضهادات‬


‫وانت قد قلت لنبیک فیما اخبرته عن دینک‪ ،‬یا محمد‬
‫من عطل حدا ً من حدودی فقد عادنی و طب بضضذالک‬
‫مضادتی«‬
‫یکند ‪ :‬خدایا با چهططار مرتبططه شططهادت )کططه ایططن زن بططر‬ ‫عرض م ‌‬
‫زنای خود اقرار( حد بر او ثابت شد و توالی خدا! بططه پیغمططبر خططود‬
‫مد هططر کططس‬ ‫یدادی فرمود‪ :‬ای مح ّ‬ ‫در آنچه از دین خود بوی خبر م ‌‬
‫حدی را از حدود من معطل دارد در حقیقت با من دشططمنی کططرده‬
‫و بدین وسیله ضدیت ومخالفت مططرا خواسططتار شططده! خططدائیکه در‬
‫تمططام موجططودات عططالم بططر حسططب اقتضططای فطططرت آنهططا طبططایع و‬
‫غرایزی مقرر فرمود که مقتضای آن‪ ،‬مدت خود را به پایطان برنطد‪،‬‬
‫در آدمططی کططه بططه نعمططت عقططل و اختیططار مططرزوق اسططت بوسططیلة‬
‫برگزیدگان خود مقرراتی وضع نمططود تططا حیططات خططود را سططعادتمند‬
‫نماینططد و بططه خیططر دنیططا و آخططرت نططائل آینططد و آن عبططارت از همیططن‬
‫حدودی است که در شرع مطهر اسلم مقرر فرمططوده و تجططاوز از‬
‫آن را کفر و ظلم دانسته است‪.‬‬
‫جای منتهای تعجب و سزای کمال بدبختی است کططه مسططلمانان‬
‫ابدا ً به آن مقررات اعتنائی ندارند وحتی اکثریت تام آنان بططه کلططی‬
‫یداننططد کططه مثل حططد قططذف‬ ‫یخبرنططد و نم ‌‬
‫از مقررات وحدود الهی ب ‌‬
‫مدادن‪ ،‬دسططت کططم هشططتاد تازیططانه اسططت! بططا ایططن‬ ‫محصنه و دشططنا ‌‬
‫وصطف و چنطانکه معلطوم و مشطهور اسطت در کشطورهای اسطلمی‬
‫دشنام وتهمطت زنطا و زنطازادگی از تمطام کشطورهای جهطان بیشطتر‬
‫است‪ ،‬همچنیططن قتططل و سططرقت و ضططرب و جططرح و بینططا موسططی و‬
‫صدها فجایع دیگر و باز جای بسیار شگفتی اسططت کططه ایططن مططردم‬
‫آلوده به هزاران معصیت اسلمی و بعید از تعططالیم دینططی‪ ،‬خططود را‬
‫یدانند‪.‬‬
‫مسلمان و عزیز در دانة پروردگار عالمیان م ‌‬
‫های دارد‬ ‫یمعنی چه فططائد ‌‬ ‫یمسمی و لفظ ب ‌‬ ‫یدانم اسم ب ‌‬ ‫من نم ‌‬
‫یآید؟!‬
‫یدم و و سر و اشکم چه برم ‌‬ ‫و از شیر ب ‌‬
‫خدایا به مسلمانان دلی دانا و چشمی بینا مرحمت فرمططا تططا بططه‬
‫یشمار خود واقططف و بینططا کردنططد!‬ ‫معالم دین تو آشنا و به عیوب ب ‌‬
‫احکامی را که حتی یک ساعت غفلت از اجططرای آن مططوجب تولیططد‬
‫یشود به خیالی موهوم در ایططن مططدت‬ ‫هزارگونه فساد در جامعه م ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪214‬‬

‫هانططد یعنططی تعلیططق بططه حططال‬


‫مدید در گرو وجود امام معصوم گزارد ‌‬
‫نمودند! آمان از این جهالت!‬

‫یکی از موجبضات ترقضی ملضت اسضلم کضه تضرک آن علضت‬


‫انحطاط شده‬
‫در شریعت مطهره اسططلمی آداب و سططنن و شططرایع و احکططامی‬
‫وضع شده که علوه بر آنکه در صدر اولیه موجب آن همه ترقیات‬
‫تانگیز مسلمین گشت اکنون نیز با گذشت روزگططاران و طططی‬ ‫حیر ‌‬
‫چهارده قرن مسططلم گشططته اسططت کططه آن قططوانین ابططدی بططود و در‬
‫تحول روزگططاران قابططل دوام و تغییرناپذیراسططت‪ ،‬از آن جملططه ایططن‬
‫است که به سنت طبیعت وبه گطواهی عقططل و فطططرت سططرتا سططر‬
‫کرة ارض و نقاط معموره عالم مال عموم سکنه زمین است کططه‬
‫یرسططد کططه بططدون جهططت یططا بططا‬
‫والرض وضعها اللنام وکسططی را نم ‌‬
‫اصول ساختگی جبارانه‪ ،‬خود را مالک نقطه یا نقاطی بدانططد مگططر‬
‫یشناسططد‬ ‫موجب قانون الهی و قانون خدا نیطز کسطانی را مالططک م ‌‬
‫که دارای صفات ایمان یا تحت ‌ذمه آنان باشند و از آنجائیکه تمططام‬
‫حیوانات و جانداران و انسان باید در روی این زمین کططه محططدود و‬
‫هاش معدود است زندگی کرده و حططوائج حیططاتی خططود‬ ‫نقاط معمور ‌‬
‫را برآورند در شریعت اسلمی مقرر شده که کسی مالططک اصططلی‬
‫هر زمین نباشد و کرة معموره در اختیار تمام مسکنه آن بوده زیر‬
‫پرچم اسلم زندگانی کنند و فقط کسانی که به اجازه امططام یعنططی‬
‫حاکم منتخب به دستور اسططلم مشططغول کشططت وعمططران و آبططادی‬
‫یشوند و فقط حق تصرف و دخالت در امر کشططت و زرع‬ ‫زمین م ‌‬
‫دارند و باید درآمد آن طبق مقررات شرع صرف مصالح مسلمین‬
‫از هططر حیططث شططود و البتططه در اراضططی معمططوره نقططاطی مسططتثنی‬
‫هاند که نسبت به اراضطی مزبطور بسطیار ناچیزنطد توضطیح ایطن‬ ‫گشت ‌‬
‫مدعی‪ :‬آنکه بر طبق قوانین شریعت مطهره هر زمینی کططه عنططوه‬
‫مفتططوح و در تصططرف مسططلمانان درآیططد عمططوم مسططلمین از وقططت‬
‫یشوند و منحصر به‬ ‫تصرف عنوه آن تا قیام یوم الدین مالک آن م ‌‬
‫فاتحین نیست یعنی تمام مسلمانان در هر نقطه از شرق و غططرب‬
‫عالم باشند و اطفال و ذراری آنها تا یوم ینفخ فططی الصططور‪ ،‬مالططک‬
‫آن اراضی بوده و کسی حق ندارد که اختصاصا ً مالک زمینی باشد‬
‫‪215‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫و چون غالب ممالکی که امروز در تصرف مسلمانان است تمام طا ً‬


‫فشططده پططس‬ ‫مگر اندکی بوسیله شمشططیر مسططلمانان فتططح و تصر ‌‬
‫عموم سکنة مسلمان آن در تمام نقاط آن مالکند یعنی در آمد آن‬
‫متعلق به تمام مسلمین است و فقط کسانی مباشر امططر زراعططت‬
‫یشططوند کططه بططه دسططتور و اجططازه پیشططوای سیاسططی‬ ‫وعمططران آن م ‌‬
‫اسلم بدان قیططام نماینططد و بططه هططر انططدازه از درآمططد و بهططرة آن از‬
‫نصف و ثلث و ربع آنچه صلح مسلمین در آن باشططد کططه بططا حططاکم‬
‫یبرند و بقیه را تسلیم خزانة بیت المال‬ ‫قرار نموده باشند بهره م ‌‬
‫ینمایند تططا در مصططالح عامططة عمططوم مسططلمین مصططرف‬ ‫مسلمین م ‌‬
‫شود و مادامیکه این دسططته از زارعیططن و آبا‌دکنننططدگان اراضططی بططه‬
‫ینماینططد حططق اولططویت بططا آنهاسططت و حططاکم را‬ ‫عمران آن اقططدام م ‌‬
‫یرسد که بدون جهت از دست آنها گرفتططه بططه دیگططری واگططذارد‬ ‫نم ‌‬
‫اما همینکه در آبادانی آن قصور و تقصیر کردند بلفاصله حططاکم از‬
‫یگذارد بدیهی است با اجططرای‬ ‫دست آنان منتزع نموده بلیقتر وام ‌‬
‫این دستور مالکین چندین دهططات و مططزارع بططزرگ ششططدانگی کططه‬
‫خود را مالک املکی به وسعت کشور سویس دانسته )مانند باتمططا‬
‫نقلیج که چند سال قبل در مجلس شورای ملی این ادعا را نمططود(‬
‫یشططود و‬ ‫و اطلع و دخالتی در امر زراعت نداشططته باشططند پیططدا نم ‌‬
‫این وضع فئودالیتططه و ملططوک الطططوایفی کططه اکنططون در کشططورهای‬
‫اسلمی و غیراسلمی است اصل وقوع نخواهططد یططافت زیططرا تمططام‬
‫ینماینططد کططه‬ ‫یرغم ادعططائی کططه م ‌‬ ‫آن‪ ،‬خلف شرع ومالکیت آنها عل ‌‬
‫)اسلم حافظ مالکیت است( اصل مخالف و ضد شرع است‪ ،‬سند‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ما ِفي‬ ‫م َ‬‫خَر ل َك ُ ْ‬
‫س ّ‬
‫ه َ‬
‫ن الل َ‬
‫م ت ََر أ ّ‬‫مدعای ما آیات شریفه قرآن و]أل َ ْ‬
‫م[ }الّرحمططن‪] {10:‬وَل َقَد ْ‬ ‫ِ‬ ‫ضعََها ل ِْل ََنا‬
‫ض وَ َ‬ ‫َ‬
‫ض[ }الحج‪َ] {65:‬والْر َ‬ ‫ِ‬ ‫ال َْر‬
‫مططن ب َْعططدِ الططذ ّك ْر أ َ ّ َ‬
‫ي‬ ‫ض ي َرِث َُهططا ِ‬
‫عَبططاد ِ َ‬ ‫ن الْر َ‬ ‫ِ‬ ‫ك َت َب َْنططا ِفططي الّزُبططورِ ِ ْ‬
‫ن[ }النبياء‪{105:‬‬
‫حو َ‬
‫صال ِ ُ‬
‫ال ّ‬
‫و سنت رسول خدا و سططیرة مسططلمین صططدر اول در کشطورهای‬
‫مفتوح العنوة و احططادیث شططریفه وارده از ائمططه معصططومین سططلم‬
‫الله علیهم اجمعیططن چططون حططدیث شططریف »الرض لله و لمضضن‬
‫یتواننططد‬ ‫عمرها« و غیره است اما نظر بططه اینکططه یک ّ ‌‬
‫هشناسططان نم ‌‬
‫تشخیص بین خطا و صواب دهنططد ایططن مسططئله را از بهططترین کتططب‬
‫فقهی شیعه و از مشهورترین و بزرگطترین فقهطای متطأخر مرحطوم‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪216‬‬

‫شیخ جعفر بططن خضططر نجفططی معططروف بططه کاشططف الغطططاء از روی‬
‫فالغطاء آن بزرگططوار عبططاراتی بططه مطططالعه خواننططدگان‬ ‫کتاب کش ط ‌‬
‫یگذاریم‪.‬‬‫م ‌‬
‫مرحوم شیخ جعفر در باب جهاد واحکام اراضططی پططس از شططرح‬
‫یفرمایططططد‪» :‬الرض‬ ‫مفصططططلی از انططططواع غنططططایم و اراضططططی م ‌‬
‫المفتوحه بالقهر و الغلبة کارض سواد الکضضوفه و مضضا‬
‫ماثلهضضا والحکضضم فیهضضا انتهضضاء للمسضضلمین کافضضة اهضضل‬
‫الحق منهم و کذا اهل الباطل‪« ...‬‬
‫یفرماید اراضی که به قهر و غلبه مسلمانان فتح شططده باشططد‬ ‫م ‌‬
‫مانند سواد کوفه و آنچه مانند آن است و خوشبختانه تمام اراضی‬
‫اسلمی جز معدودی کمتر از شططماره انگشططت‪ ،‬مثططل کططوفه اسططت‬
‫حکم اسلم این است که آن اراضی ملل همه مسلمانهاست خواه‬
‫اهططل حططق )شططیعه( باشططند خططواه اهططل باطططل )غیرشططیعه( بعططد‬
‫یفرماید‪» :‬لیختص منها واحد یستوی فیهضضا ذکضضورهم‬ ‫م ‌‬
‫و انثهم « این زمینها اختصاص به هیچیک از مسلمین نططدارد کططه‬
‫ادعای مالکیت اختصاصططی نیسططت ودر آن ذکططور و انططاث مسططاویند‬
‫یعنی ماننططد ارث نیسططت کططه »للذکر مثضضل حضضظ النضضثیین«‬
‫یفرماید ‪» :‬ینقطع فیه ملک من مات‬ ‫جاری شود‪ .‬سپس م ‌‬
‫یشططود‬ ‫و یجدد لمن هو آت« کسیکه مرد مالکیت او منقطع م ‌‬
‫یعنی میراث نیست که به فرزندان او برسد و برای کسیسکه بعدا ً‬
‫یشود‪.‬‬‫بدنیال می اید این مالکیت تجدید م ‌‬
‫ینویسد جز اینکه این حکم مخصططوص اسططت بططه زمینططی‬ ‫آنگاه م ‌‬
‫که در حال فتح آباد زنده باشد اما اگر همیطن زمیططن کطه در هنگططام‬
‫فتح آباد بود بعدا ً خراب و جزو اراضی موات گردید حکم موات بر‬
‫یشود که هر کس آن را آباد کنطد حطال خططودش باشطد‬ ‫آن جاری نم ‌‬
‫بططرای اینکططه سططبق ملکیططت مسططلمانان در آن هسططت وهیچکططس‬
‫یتواند آن را به مالکیت اختصاصی خود در آورد جز املکی کططه‬ ‫نم ‌‬
‫ههای نشینی و بستانها و نحو آن کططه‬ ‫تصرف در آن است مانند خان ‌‬
‫یتوان‬ ‫آنها مال متصرف است مادامیکه آثار تصرف در آن است م ‌‬
‫آن را خرید و فروخت و داخل در وصایا و اوقاف عامه کططرد یعنططی‬
‫مدرسه و مسجد و کاروانسرا و از این قبیططل موقوفططات نمططود امططا‬
‫همینکه آثططار تصططرف زایططل شططد یعنططی آن خططانه و حمططام و بسططتان‬
‫‪217‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫ویران شد حکمطش برمطی گطردد بطه حطال اول یعنطی ملطک عمطوم‬
‫یرود‪ .‬اما تصططرف در‬ ‫مسلمین است و حق اختصاصی آن از بین م ‌‬
‫اراضی مفتوح عنوه بعنوان زراعت واجططاره بططرای زراعططت‪ ،‬مرجططع‬
‫آن حاکم و پیشوای مسلمین است که آنرا به هر کسی که بخواهد‬
‫یدهططد ودرآمططد آن را‬ ‫ولیق بداند با مراعططات مصططالح مسططلمانان م ‌‬
‫ینمایططد‪ ...‬و امططا هططر چططه از ایططن قبیططل‬
‫صططرف مصططالح عمططومی م ‌‬
‫اراضی که پیش از فتح موات بوده آن مال ولی امططر اسططت و جططز‬
‫به اذن وی تصرف در آن جایز نیست(‪.‬‬
‫هافکنان نگویند که این حکططم مخصططوص اراضططی‬ ‫برای اینکه شبه ‌‬
‫یفرماید‪» :‬ان مضضا کضضان فضی ایضضدی المسضضلمین‬ ‫سواد است م ‌‬
‫من الرضی العربیة والعجمیضضة و الهنضضدیه ویرهضضا وجضضری‬
‫علیها خراج اموالهم و اسضضتقرت علیهضضا ایضضدیهم محکضضوم‬
‫یفرمایططد هططر چططه در‬ ‫علیهضضا یحکضضم المفتوحضضة عنضضوة ‪ « ...‬م ‌‬
‫دست مسلمانان از اراضی است خواه اراضی عرب باشد یا عجم‬
‫یا هند و غیر آن تمام اینها که مورد خراجند محکوم به همان حکططم‬
‫ینویسد‪:‬‬‫اراضی مفتوحة عنوة هستند و بعد م ‌‬
‫»والحکضضم فیهضضا انهضضا تصضضرف نمائهضضا فیمضضا بضضه صضضلح‬
‫المسضضلمین سضضواء فتحضضت بسضضیوف اهضضل الحضضق مضضن‬
‫المسلمین او اهل البالطل فی زمن الحضور او الغیبضضة«‬
‫حکم این زمینها یعنی زمینهای عرب وعجم و هند و دیلططم هططر چططه‬
‫هست آن است که آنچه نموّ کند و فائده دهد بایططد مصططرف صططلح‬
‫مسلمانان شود خواه به شمشیر اهل حق فتح شده باشد و خططواه‬
‫به شمشیر اهل باطل )چون محمود غزنوی و امثال آنان( خواه در‬
‫زمان حضور معصوم باشد یا در زمان غیبت که تمام آنها حکمططش‬
‫یکی است‪ ،‬آری این حکم اراضی کشورهای اسلمی است و شما‬
‫یبینیططد بططه چططه صططورت درآمططده‬ ‫تنهططا از همیططن یططک مسططئله کططه م ‌‬
‫یتوانید بیشتر احکام اسلم را قیاس بگیرید که صاحبان اغططراض‬ ‫م ‌‬
‫هاند! با این حکم تمام اراضی زراعططتی مططال‬ ‫به چه صورتی درآورد ‌‬
‫عموم مسلمین است یعنی نفع آن باید عایططد عمططوم شططود وکسططی‬
‫حق دخالت درامر زراعططت آن دارد کططه اول – بططا اجططازه و تصططویب‬
‫حکططومت اسططلمی باشططد و ثانیطا ً – در عمططران و آبططادی آن حططداکثر‬
‫یشططود‬‫کوشش را نماید‪ ،‬و با تمططام ایططن وصططف مالططک شططمرده نم ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪218‬‬

‫وحق خریدو فروش و قف وارث ندارد مگر کسی در زمینهائی بططه‬


‫امر حاکم بنائی نموده باشد وحق اختصاصی نسبت به آن بنا پیططدا‬
‫یتواند به دیگری به یکی از صططور‬ ‫کرده باشد که فقط آن حق را م ‌‬
‫بیع و شراء و وقف وهبه وارث واگذارد و دیگر هیچ!!‬
‫این قانون ابدی الهی اسططت کططه در آن رعططایت منتهططای عططدالت‬
‫یبینیطم کطه بطه چطه صطورت‬ ‫ومصلحت شده است‪ ،‬امطا بطدبختانه م ‌‬
‫درآمده و از همین نططاحیه چقططدر فسططاد و ذلططت و مشططقت و نگططون‬
‫یتوانططد‬
‫بختی عائد مسلمانان گردیده اسططت کططه هیططچ محاسططبی نم ‌‬
‫خسارت آن را به حساب درآورد!!‬
‫کیفیت نامشروع وقف در کشورهای اسلمی یکی از‬
‫عوامل انحطاط است‬
‫در بحث از اراضی مفتوح العنوة گذشت که هیچکس حق نططدارد‬
‫ی الجملططه بططه‬ ‫چنین املکی را خریدو فروش وحتی وقططف کنططد و ف ‌‬
‫حکمت این حکم اشاره شد‪ ،‬زیرا زمین را پروردگار عالم‪ ،‬مکان و‬
‫یآدم و تمام جانوران قرار داده و هر موجودی حق‬ ‫محل اعاشة بن ‌‬
‫دارد بططرای ادامططة حیططات خططود از آن بططه نحططو مشططروع اسططتفاده و‬
‫یکنططد کططه در انحصططار‬ ‫ارتزاق کند و عقل و شرع و وجدان حکططم م ‌‬
‫عدة معدودی نباشد کطه در آن بطه میطل واردة خطود هطر کطاری کطه‬
‫بخواهند برخلف مصلحت دیگران انجام دهند‪ .‬اگر بنا باشططد زمیططن‬
‫در انحصار مالکیت عططده معططدودی باشططد دیگططران چططه بکننططد؟! آیططا‬
‫یتوان باور کرد و قبولند که مردم و موجودات دیگر طفیلی این‬ ‫م ‌‬
‫یجهت باشططند؟! چططه چیططزی آنططان را بططر‬ ‫آقایان مالکین و عزیزان ب ‌‬
‫ً‬
‫یشمار دیگططر امتیططاز داده اسططت؟! اساس طا همیططن موضططوع‬ ‫افراد ب ‌‬
‫تها و‬ ‫یحد و حصر است که در میان تمام مل ‌‬ ‫مالکیت اختصاصی ب ‌‬
‫تها از ابتدای تاریخ هطزاران مفاسطد گونطاگون بطه بطارآورد کطه‬ ‫دول ‌‬
‫یآدم اسططت!‬ ‫کمترین اثر و کوچکترین مظهر آن موضوع بردگططی بن ‌‬
‫چرا باید دو نفر فرزند آدم بکی بنططده ودیگططری آقططا باشططد مگططر نططه‬
‫اینکه این فططرد بنططده هططم بططه انططدازه همطان فططرد آقططا شططکم و بططدن‬
‫واحتیاجات طبیعی دارد و باید آن را از همین زمینکططه خططدا دربططارة‬
‫َ‬
‫ء[ }البقططرة‪:‬‬ ‫ماَء ب ِن َططا ً‬
‫س َ‬
‫شا َوال ّ‬ ‫ض فَِرا ً‬
‫م الْر َ‬ ‫ل ل َك ُ ُ‬
‫جعَ َ‬
‫یفرماید ] َ‬
‫آن م ‌‬
‫ههططای مخصططوص‪ ،‬بططه‬ ‫‪ {22‬تأمین کند ولی آن را سططتمگری‪ ،‬بططا حیل ‌‬
‫خود اختصاص داده و دیگران را محتاج خود کرده است! اسلم که‬
‫نوری اسطت الهطی و بطرای روشطنی دیطده عقلهطا و رفطع ظلمطت و‬
‫مظالم آمده باید آدمی را از ذلت عبودیت دیگران نجات و بعبادت‬
‫خدای یگانه رهبری کنططد و اولیططن راه ایططن اسططت کططه طططرق اتخططاذ‬
‫عبودیت غیرخدا را مسدود نماید و آن در درجه اول این است کططه‬
‫دست ستمکاران را از تصرف این سفرة عام کوتاه کند لذا زمیططن‬
‫را بین تمام مسلمین مشترک نموده و همه افراد را بدان شططرکت‬
‫داده و برای اینکططه در تقسططیم آنعططدالت رعططایت شططود اختیططار آنططرا‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪220‬‬

‫بدست امام عادل و عالم با تقوای منتخب از مؤمنین سپرده تا بر‬


‫طبق مصلحت مسلمین با آن عمل نماید لیئوت کل ذبحق حقه‪.‬‬
‫از میان تمام کشورهای پهنططاور اسططلمی کططه شططامل اکططثر قطاره‬
‫کبیر آسیا و مقدار مهم آفریقا و استرالیا و سایر نقاط اسططت تنهططا‬
‫یکی دو نقطه از این حکم عظیططم مسططتنثی هسططتند کططه بزرگططتر از‬
‫های‬ ‫همه مدینه است زیرا بر طبق قانون مقططدس اسططلم هططر نقط ‌‬
‫که مردم آنبه طوع و رغبت و بططدون اسططتعمال شمشططیر مسططلمان‬
‫شوند املکشان در دست خودشان بوده و مسلمانان حططق ندارنططد‬
‫آن را از ایشان منتزع کططرده و تصططرف نماینططد و بططر طبططق تواریططخ‬
‫معتبر و نقل صحیح‪ ،‬مدینه منوره وشاید بحرین و یمن از این قبیل‬
‫باشند و بقیة نقاط معموره عالم از شام گرفته تا عراق و ایران و‬
‫هند و چین افغانستان وسایر ممالک اسططلمی حططتی مکططه معظمططه‬
‫تماما ً مفتوح عنوه هستند و ملک عموم مسلمین از تاریططخ فتططح تططا‬
‫انقراض عالم اسططت وهیچکططس حططق نططدارد در آن ادعططای مططالکیت‬
‫نماید‪ ،‬بخرد‪ ،‬بفروشد‪ ،‬یططا وقططف کنططد یططا ارث گططذارد جططز آنچططه قبل‬
‫یادآور شدیم‪.‬‬
‫پس هرگونه معامله حتی وقف در این اراضی ممنططوع اسططت‪ .‬و‬
‫چنان که در حکمت آن گفتیم‪:‬‬
‫ل‪ :‬زمیططن مططال عمططوم اسططت وکسططی حططق دخططالت در املک‬ ‫او ً‬
‫عمومی ندارد‪ ،‬هر کس هر چه باشد یک نفر است یک نفر انسططان‬
‫هر قدر لیق و مهم باشد فقط حق دارد تا زنده اسططت و تططا حططدی‬
‫یتواند بخورد‪ ،‬بیاشامد‪ ،‬تمتع ببرد‪ ،‬ولی بعد از خود به دیگری‬ ‫که م ‌‬
‫واگذارد که او نیز تمتع و بهره خود را ببرد نه اینکه بوسیلة وقف و‬
‫امثال آن بعد از خود زمین را اسیر و بططه قططول معططروف حبططس بططا‬
‫وقف کند‪.‬‬
‫ثانیا ً – یک نفر هر چقدر هطم دارای فکطر روشطن و مغطز نطورانی‬
‫باشد حق ندارد که مردم اعصار بعد از خود را به تبعیططت و پیططروی‬
‫از نقشه و فکر خود مجبور نمایططد وزمینططی را کططه پروردگططار عططالم‬
‫برای اعاشة جمیع فرزندان آدم خلق فرموده محبوس کرده عقططل‬
‫و فکر و اراده و هوای و هوس خود را بر آن حاکم نمایططد تططا حططتی‬
‫بعد از مرگ او هم آن زمین بر طبق فکططر واراده وهططوای و هططوس‬
‫او اداره شود و پس از اینکه مرد واز این جهان رفت هنططوز افکططار‬
‫‪221‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫هاش بر مقدرات میلیونها مردم که شططاید اکططثرا ً از او‬ ‫پوسیده وکهن ‌‬


‫هتر و لیقتر باشند حاکم باشد؟!‪ .‬این را هیچ عقل و وجدانی‬ ‫فهمید ‌‬
‫یدهد خصوصا ً هرگاه دقت شود در بسیاری از موقوفططات‬ ‫اجازه نم ‌‬
‫این کشورها مخصوصا ً در ایطران کطه اکطثرا ً بطرخلف نظطر شطرع و‬
‫یبینیططم فلن مططزارع و دهططات‬ ‫مصططلحت مسططلمین اسططت مثل م ‌‬
‫یکند ملیقنعلی‬ ‫شدانگی که تأمین سعادت هزارها خانواده را م ‌‬ ‫ش ‌‬
‫های که‬ ‫وقف کرده برای بقعه و بارگاه وخادم وقاری فلن امامزاد ‌‬
‫در خواب دیده شططده و بططر فططرض اینکططه آن امططامزاده واقعططی هططم‬
‫باشد به کدام مجوز شرعی و روی چه مصلحت عمومی باید اکططثر‬
‫ههای واقعططی‬ ‫مردم به فقر وفلکت بگذارنند وصدها از این امامزاد ‌‬
‫زنده مططؤمن و مسططلمان کططه بططه نططان شططب محتاجنططد در سططختی و‬
‫یناکرده تططن بططدزدی و‬ ‫عسرت بططه سططر برنططد تططا جوانهایشططان خططدا ‌‬
‫یشرفی دهند و دخترهای شان از فرط استیصال تن به فحشططا و‬ ‫ب ‌‬
‫زنا واگذارند‪ ،‬ولی فلن امامزاده راست یا دروغ که هزار سال بططر‬
‫او گذشته و خاک و اسططتخوانی بیططش نیسططت چنططدین ده و مزرعططه‬
‫وقف بقعه و بارگاه وخادم و قاریش کنند!؟!‬
‫ما در بحث آتیه خود عدم مشروعیت این عمل را از روی سنت‬
‫و احادیث متواتره از ائمطه معصطومین سطلم اللطه علیهطم اجمعیطن‬
‫یکنیم و در اینجا فقط سخن مادر وقف املکی اسططت کططه‬ ‫ثابت م ‌‬
‫اگططر دقططت شططود بطططور یقیططن بیططش از ربططع نقططاط معمططوره ایططن‬
‫سرزمین‪ ،‬وقف است وآن چنانکه گفتیم علوه بر عدم مشروعیت‬
‫وقف در اراضی مفتوح العنوه‪ ،‬اساسا ً خود این گونه وقفهططا خلف‬
‫شرع است هر چند در ملک اختصاصی باشد‪.‬‬
‫یبینیططم کططه غططالب اراضططی وقفططی در اثططر عططدم‬ ‫و در نططتیجه م ‌‬
‫ضورزی اشططخاص و دکططان‬ ‫دلسوزی خصوصا ً اکنون که بازیچه غططر ‌‬
‫نان ادارات اوقاف شده تماما ً رو به ویرانی نهاده بطوریکه در هططر‬
‫دهی که زمین وقفی باشد معمول در اثر خرابی یک دهم قیمططت و‬
‫ارش زمینهططای مشططابه خططود را نططدارد و روز بططه روز و بططه ویرانططی‬
‫یشططود و‬ ‫است و این خود ضرر بزرگی است که متططوجه جططامعه م ‌‬
‫حال چنان فرض گیریم که از این زمینهططای وقفططی بططه جططای سططنبل‬
‫گندم شمش طل سبز شود! فائده آن چططه خواهططد بططود؟! مقططداری‬
‫خشت و گلططت کططه بططر صططحن و سططرای امططامزاده افططزوده شططود و‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪222‬‬

‫هخوان‬ ‫هشططدن تعططدادی مفتخططور بنططام خططادم وقططاری و روضطط ‌‬ ‫اضاف ‌‬


‫وامثال آن! شاید کسانی بگویند موضوع وقف یک موضوعی است‬
‫که در احکام شرع عنوانی دارد و ائمه معصططومین هططم موقوفططاتی‬
‫یگوئیم‪ :‬صحیح اسططت کططه طبططق نقططل اخبططار‬ ‫هاند در جواب م ‌‬ ‫داشت ‌‬
‫ما!‬
‫هاند ا ّ‬
‫های از ائمه دارای موقوفاتی بود ‌‬ ‫پار ‌‬
‫ً‬
‫اول – اوقطاف امیرالمطؤمنین و ائمططه معصطومین غالبطا در مططدینه‬
‫واطراف آن بوده و چنانکه گفتیم مدینه از اراضططی مفتططوحه عنططوه‬
‫نیست لذا وقف آن به عکس این اراضی منع شرعی ندارد‪.‬‬
‫هانططد اکططثرا ً وقططف بططر‬
‫ثانیا ً – مصرف وقفی که ائمططه تعییططن نمود ‌‬
‫یباشططد و ایطن گطونه وقفهطا کططه فطائده آن‬ ‫اولد و ذریه خودشطان م ‌‬
‫عمومی و متصرف آن تا قیام بلتغییر است خیلططی تفططاوت دارد بططا‬
‫یبینیططم کططه اگططر نباشططد‬ ‫مصرف این گونه وقفهططائیکه مططا دیططده و م ‌‬
‫خیلی بهتر است‪.‬‬
‫فکردن ائمه معصومین هم مدینه منططوره را کططه‬ ‫ثالثا ً – همان وق ‌‬
‫امکان آن داشت که به ملکیت اختصاصی یک عده درآورد و همان‬
‫فساد مالکیت اختصاصی ظهور کند بططدین ترتیططب میططبرد در ردیططف‬
‫فکردن بر اولد و به عبارت دیگططر سططادات‬ ‫املک عمومی زیرا وق ‌‬
‫یتططوان گفططت‬ ‫که بحمدالله تعدادشان روزافزون است و امروزه م ‌‬
‫ثلث ملت اسططلم سططادات و از ذراری پیغمططبر و ائمططه معصططومینند‪،‬‬
‫ینمودن ملک مدینه است که سرانجام اختیار آن‬ ‫خود زمینه عموم ‌‬
‫باید بدست حاکم اسلم افتاده و صرف مصالح مسلمین یا سادات‬
‫نماید‪.‬‬
‫های از اخباری که در موضوع وقف از ناحیه معصططومین‬ ‫اینک پار ‌‬
‫یرسانیم‪.‬‬ ‫وارد شده دراین اوراق به نظر شما م ‌‬
‫کافی –»عن ایوب بن عطیه قال سمعت اباعبضضدالله‬
‫یقول قسضضم رسضضول اللضضه الفئی فاصضضاب علیضضا ارض‬
‫فاحتفر فیها عینا وخرج منهضضا مضضاء ینبضضع فضضی الرض‬
‫کهیئة عنق البعیضضر سضضماها عیضضن ینبضضع فجضضاء البشضضیر‬
‫یبشره فقال بشّر الوارث بشضّر الضضوارث ‌هضضی صضضدقة‬
‫منه بتلفی حجیج بیت‌ الله و عابری سضضبیل لتبضضاع و‬
‫لتوهب و لتورث فمن باعها او وهبهضضا فعلیضضه لعنضضة‬
‫الله و الملئکة و الناس اجمعین لیقبضضل منضضه صضضرفا ً‬
‫‪223‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫ولعدل« مضمون حدیث شریف آن است کطه امیرالمطؤمنین در‬


‫های حفططر نمططود و‬ ‫زمینی که رسول خدا بوی مرحمت فرمود چشم ‌‬
‫پس از اینکه چشمه جاری شططد امیرالمططؤمنین فرمططود ایططن صططدقه‬
‫تاللططه و درمانططدگان در راه‪ ،‬نبایططد خریططد و‬
‫اسططت بططرای حجططاج بی ‌‬
‫یرسططد یعنططی ماننططد زمینهططای‬
‫فروش شود و بارث هم به کسی نم ‌‬
‫مفتوحه العنوه است که قبل گفتیم اینک حدیث دیگر‪.‬‬
‫مد بن عاصم عضضن السضضود بضضن ابضضی‬ ‫کافی – »عن مح ّ‬
‫السود الدوئلی عن ربعی بن عبضضدالرحمن عضضن ابضضی‬
‫عبضضدالله‪ ‬قضضال تصضضدق امیرالمضضؤمنین بضضدار لضضه فضضی‬
‫المدینة فضضی بنضضی زریضضق فکتضضب بسضضم اللضضه الرحمضضن‬
‫ی‬
‫یالضضب وهضضو ح ض ّ‬ ‫لرحیم هذا ما تصدق به علی بضضن اب ‌‬
‫ی تصدق بداره التی فی بنی زریق صدقة لتبضضاع‬ ‫سو ّ‬
‫و لتوهب حضضتی یرثهضضا اللضضه الضضذی یضضرث السضضموات و‬
‫الرض و اسکن هذا الصدقه خالته ماعشن و عضضاش‬
‫عقبهضضن فضضاذا انقرضضضوا فهضضی لضضذی الحاجضضة مضضن‬
‫المسلمین« خلصه حدیث‪ :‬امیرالمؤمنین خان ‌‬
‫های کططه در مططدینه‬
‫ههططای خططود و اولد آنهططا را‬
‫داشت تصدق نمططود یططا وقططف کططرد وخال ‌‬
‫مادام الحیوه در آنجا حق سکونت داد و بعد از انقراض آنهططا ملططک‬
‫عموم مسلمین کرد‪.‬‬
‫باز در کافی حدیثی است که امیرالمؤمنین‪ ‬بیع و وادی القری‬
‫را وقف ببنی فاطمه فرمود و تولیت آنرا به حضططرت امططام حسططن‬
‫واگذاشت و اگر او نبططود بططه حضططرت امططام حسططین اگططر زنططده بططود‬
‫تولیت با اوست و وقفنامه حضرت موسی بن جعفر چنین است‪.‬‬
‫»هذا ما تصدق به موسضی بضن جعفضر تصضدق بضاالرض‬
‫فی مکان کذا و کذا کلها و حد الرض کضضذا وکضضذا تصضضدق‬
‫بها کلها و نخلهضضا و ارضضضها و قناتهضضا و ماتهضضا و ارجائهضضا‬
‫وحقوقها و شربها من الماء‪«..‬‬
‫اگر احادیث وارده در موضوع وقف ائمه معصططومین سططلم اللططه‬
‫علیهم صحیح باشد چنانکه گفتیم‪ :‬اول غالب یا تمام اینها در حططدود‬
‫مدینه و حوالی آن بوده اسططت و چططون مططدینه مسططتثنی از اراضططی‬
‫مفتوحه العنوه است پس اشکالی که بر سایر اراضی است بر آن‬
‫نیست‪.‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪224‬‬

‫ثانیا ً موقوفات ائمه معصومین تماما ً وقف بر اولد و تأمین آتیططة‬


‫فرزندان خودشان بوده است که اکثرا ً صغیر و بدون سرپرسططت و‬
‫یماندند و آن با وقفهططای رایجططه در زمططان مططا کططه اکططثرا ً‬ ‫نان بده م ‌‬
‫وقف بر قبرستانهای مجهولی است فرق زیاد دارد که اصططل قابططل‬
‫قیاس نیست!‬
‫ثالثا – چون ذراری ائمه بر حسب وعططده الهططی روزبططروز رو بططه‬
‫یرفططت همططان موقوفططات نیططر تططدریجا ً در ردیططف امططوال‬ ‫فزونططی م ‌‬
‫یشططد پططس‬ ‫یآمد که مال عموم مسططلمین م ‌‬ ‫واراضی عمومی در م ‌‬
‫یآمططد و‬ ‫ناچططار بططه همططان صططورت سططایر اراضططی اسططلمی درم ‌‬
‫یتوانست مالک معینی داشته باشد‪.‬‬ ‫نم ‌‬
‫ههططای خططود تصططریح‬ ‫ً‬
‫رابعططا – خططود ائمططه معصططومین در وقفنام ‌‬
‫تالمططال‬ ‫یفرمودنططد کططه بعططد از یکططی دو نسططل درآمططد جططزو بی ‌‬ ‫م ‌‬
‫مسلمین خواهد شد چنانکه در وقفنامة امیرالمططؤمنین سططلم اللططه‬
‫علیه گذشت این گونه وقفهطا فرضطا ً کطه نقلطش صطحیح باشطد چطه‬
‫یبینیططم کططه بططا‬‫ربطی دارد به این وضع غریططب و عجیططبی کططه مططا م ‌‬
‫چندین اشکالی که در اصل آن هست موقوف علی آنها عبارتسططت‬
‫از گورهططای مجهططول و موهططوم کططه چنططانکه بعططدا ً خواهططد آمططد هیططچ‬
‫عنوانی در شرع ندارنطد و امطوری کطه اصطل شطارع بطدانها اهمیطتی‬
‫طانداز یکی دو مور ماننططد وقططف‬ ‫نداده و ندارد مگر اینکه گاهی غل ‌‬
‫ضخانه یا اعانت ابططن ‌سططبیل کططه در هططزار فقططره‬ ‫بر مدارس یا مری ‌‬
‫وقف یک مورد چنینی ندارد‪ ،‬پیدا شود و آن هم بسی نادر است‪.‬‬
‫کاش در میان این همه موقوفات صدی یک آن به صططرف تعلیططم‬
‫یشططد و یططک‬ ‫یبضططاعت منظططور م ‌‬ ‫و تعّلم و با سوادکردن اطفططال ب ‌‬
‫صدم از آن وقف بر مرضائی که توانائی مراجعه بدو او غذا ندارند‬
‫یشططد کططه صططرف ازدواج دخططتران‬ ‫های یططافت م ‌‬ ‫یگشت و موقوف ‌‬ ‫م ‌‬
‫یشططد‬ ‫های پیططدا م ‌‬ ‫یگردید کاش موقوف ‌‬ ‫فقیر و جوانان غرب بینوا م ‌‬
‫که درآمد آن صرف کار یاد دادن و صنعت ‌آموختن به کودکان یتیم‬
‫یشد تا از این راه هططم سططعادت دنیططائ مسططلمانان تططأمین‬ ‫ولگرد م ‌‬
‫یگشططت یططا صططرف تططألیف و‬ ‫یشد هم موجب آمرزش وافقیططن م ‌‬ ‫م ‌‬
‫طبع کتابی که معالم دین را بین مردم نشر دهطد ولطی شطما را بطه‬
‫ههای موجوده را ببیننططد‬ ‫خدا سری به ادارات اوقاف بزنید و وقفنام ‌‬
‫و ملحظه کنید که زمیططن خططدا کططه مهططد پططرورش اولد آدم و تمططام‬
‫‪225‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫جانوران است چگونه اسیر فکر پوسیدة احمقططی شططده کططه از راه‬
‫یخواسته و ارث او چیزی ببرد یا با خیططال‬ ‫گنظری که نم ‌‬‫حسد و تن ‌‬
‫یخواسته امامزاده خوابی یا خیالی شفیع گناهان‬ ‫یخردانة خود م ‌‬
‫ب ‌‬
‫او شود و این کیفیت موجب شده که هططزاران مفتخططور بیکططاره بططر‬
‫سر گورستانهای معلوم و مجهول بنام خادم وقاری و زیارت نططامه‬
‫خوان وامثال آن انگل این جامعه بدبخت شططده بططه نشططر خرافططات‬
‫مشغول شوند و هر کدام صططدها ماننططد خططود را تولیططد کننططد و ایططن‬
‫مملکت را به این روز سیاه بنشانند‪.‬‬
‫تعمیر قبور در اسلم!‬
‫مططا در ضططمن مقالططة )علططل انحطططاط مسططلمین‪ (...‬در روزنططامه‬
‫فانگیز موقوفات نموده بودیم کططه در‬ ‫های به وضع اس ‌‬ ‫وظیفه اشار ‌‬
‫نتیجه جهل و نادانی واقفین اغلب موقوفات ایططران و شططاید سططایر‬
‫کشططورهای اسططلمی صططرف بقعططه و بارگططاه وخططادم و قططاری امططام‬
‫یشود که چندان مورد نظر شرع نیسططت‬ ‫زادگان خوابی و خیالی م ‌‬
‫و در نتیجه موجب ویرانی آب و ملک و خرابی مملکت و بیکاری و‬
‫گرسططنگی مططردم اسططت‪ .‬کسططانی از آن انتقططاد کردنططد کططه چططون‬
‫یاطلع از مبادی دیططن و حطتی فاقططد سططواد مقططاله نوشططتن بودنططد‬ ‫ب ‌‬
‫چندان مططورد اعتنططا نبططود ولططی نظططر بططه اینکططه یططک نفططر از عمططامه‬
‫بسرهای قم که مشططهور بططدانش و فضططل اسططت و در مقالططة خططود‬
‫تهططا و‬‫منططدرجه در شططماره ‪ 137‬روزنططامه وظیفططه بعططد از تهم ‌‬
‫مها استناد به حدیثی کرده است که در آن تشططویق و ترغیططب‬ ‫دشنا ‌‬
‫بططه تعمیططر قبططور شططده چططون وی گفتططه اسططت احططادیث و روایططات‬
‫بسیاری از زبان پاک ائمه معصومین درباره آنها رسیده با تذکر بططه‬
‫اینکه در باب تعمیططر قبططور بططدبختانه یططا خوشططبختانه در تمططام کتططب‬
‫شیعه بیش از یک حدیث نیست و بر مدعی زیاده اثبططات آن اسططت‬
‫اینک ما آن حدیث را با دقت در اسناد و مطالعه درمضططمون آن از‬
‫یگذرانیم و قضاوت آن را به ارباب فضل وعقل‬ ‫نظر خوانندگان م ‌‬
‫یگذاریم ومن الله التوفیق‪.‬‬ ‫و انصاف و وجدان وام ‌‬
‫قبل از ورود در این بحث لزم است یاد آور شططویم کططه سططاختن‬
‫بقعطه و پرداختطن دخمطه و پرسطتش امطوات یکططی از آداب و سطنن‬
‫ادیان خرافی و باطله قبل از اسلم بططوده و صططفحات تاریططخ بططدان‬
‫مشحون است مخصوصا ً از ایران که دخمططه بططرای امططوات و بنططای‬
‫قبه و بارگططاه بططرای شططاهان و شططاهزادگان از بزرگططترین عططادات و‬
‫سنت ایرانیان است که از جمله قبر کورش اول معروف )به گططور‬
‫های پیش و قططبر راه دخططتر‬ ‫دختر( که واندنبرک کشف کرده و قبرچ ‌‬
‫در آرامگططاه پازادکطاد کطه توسططط هرسطفلد مکشططوف شطد و طبطق‬
‫تحقیق باستانشناسان‪ ،‬تاریخ این بناها تا قططرن هفتططم قبططل از میلد‬
‫یرسد و در شماره ‪ 9/11/39 – 5275‬روزنامة کیهان شرحداده‬ ‫م ‌‬
‫شده هنوز قبر کورش کبیر در مشهد مرغاب و قططبر داریططوش اول‬
‫در نقش رستم و تخت ما در سططلیمان در ایططران و اهططرام فراعنططه‬
‫‪227‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫مصر ووادی مقابر الملططوک در سططاحل غربططی نیططل طبططق گططزارش‬


‫وانطططدنبرک نقطططل از روزنطططامه کیهطططان ‪ 3‬بهمطططن ‪ 1339‬و جانینطططان‬
‫چچسوت که مقبره سلطین جبار و خدایان سططتمکار مصططر اسططت‬
‫یکند و به تحقیق مورخین مانند )ویل‬ ‫در آن سرزمین خودنمائی م ‌‬
‫یگططذرد و همططه روزه بوسططیله‬ ‫دورانت( قریب پنجاه قرن بر آنهططا م ‌‬
‫باستانشناسان در سرزمینهای ایران‪ ،‬مصر گوری یا بقعه و بارگططاه‬
‫یآیططد چنططانکه همیططن سططال‬ ‫و مرقد و ضریحی از زیر خاک بیرون م ‌‬
‫جاری قبر )کوری دختر( در بین کازرون و را ازجان و پنج آتشططکده‬
‫که عینا ً شبیه به قبر کططورش کططبیر بططود توسططط پرفسططور وانططدبرک‬
‫بلژیکی کشف شد و اما در اسلم چنانکه تاریخ مقدس آن حکایت‬
‫یکند نه در زمان رسول اکرم و نه در زمططان خلفططای راشططدین و‬ ‫م ‌‬
‫نه در زمان مسلمین صدر اول از سططاختن گنبططد و بارگططاه و تعییططن‬
‫های در‬ ‫خادم و قططاری بططرای قططبر هیچیططک از اولیططا و بزرگططان سططابق ‌‬
‫یرفت و فططاطمه‬ ‫دست نیست‪ .‬رسول خدا به زیارت شهداء احد م ‌‬
‫یکرد و امیرالمؤمنین بططه‬ ‫زهرا قبر حمزه سیدالشهداء را زیارت م ‌‬
‫یبر و در زمان حضرتش صدها و هزارها از‬ ‫زیارت قبور تشریف م ‌‬
‫بزرگان صططحابه رسططول خططدا و یططاران و شططیعیان آن بزگططوار یططا در‬
‫میدان جنگ شهید و یا در بستر مرگ از دنیا رفتنططد ولططی هیچکططدام‬
‫نطه قبرشطان تعمیطر شطد و نطه قبطه و بارگطاهی داشطتند و همچنیطن‬
‫سایرین تا وقتی که کشورهای ایران و مصر و روم و امثططال اینططان‬
‫به شمشیر سربازان اسلم مسططلمانی پذیرفتنططد و بعططد از یکططی دو‬
‫مبرده در دربار خلفا مقاماتی‬ ‫قرن کم کم افراد زبدة کشورهای نا ‌‬
‫احراز کردند آنگاه دأب و عادت و آداب و سّنت مذاهب خود را بطه‬
‫وسایل مرموزی وارد دین اسلم کردند مخصوص طا ً ایرانیططان کططه تططا‬
‫توانستند آداب و سنن مجوسیت را به عناوین مختلططف داخطل دیطن‬
‫اسلم کردند که عید نوروز از آن جمله است و آداب دفططن امططوات‬
‫ما‪ ،‬اکثرا ً آلوده به مراسم مجوسیت است که از آن جمله سططاختن‬
‫نکردن شمع و چراغ و خیر حلططوا و میططوه بططر‬ ‫بقعه و دخمه و روش ‌‬
‫سر قططبر‪ ،‬و از ایططن قبیططل کططه بططرای تحقیططق ایططن مطططالب بایططد بططه‬
‫کتابهای سیر تمدن و تطور ملل‪ ،‬و مشرق زمین کاهواره تمدن‪ ،‬و‬
‫میراث اسططلم‪ ،‬آغططاز تمططدن بشططر و صططدها ماننططد ایططن مؤلفططات از‬
‫محققین داخلی و خارجی‪ ،‬رجوع کرد‪.‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪228‬‬

‫اینک حدیثی که مورد استناد آقایطان طرفطدار تعمیطر قبطور امطام‬


‫زادگان است‪.‬‬
‫در تمام کتططب معتططبره شططیعه یططک حططدیث بططا انططدک اختلفططی در‬
‫هاند‪ ،‬متن حدیث این است‪.‬‬ ‫عبارت در موضوع تعمیر قبور آورد ‌‬
‫مططد بططن احمططد بططن‬
‫در تهذیب شیخ طوسی به اسططناد خططود از مح ّ‬
‫مد بطن علطی بطن فضطل و او از حسطین بطن محمططد‬ ‫داود و او از مح ّ‬
‫یالسری و او از‬ ‫مد بن اب ‌‬ ‫فرزدق و او از موسی الحول و او از مح ّ‬
‫مأ بن عبدالبلوی و او از عماره بن یزید از ابوعامر واعططظ اهططل‬ ‫مح ّ‬
‫یکنططد کططه او گفططت آمططدم خططدمت حضططرت صططادق‬ ‫حجاز روایططت م ‌‬
‫وگفتم چه ثواب است کسی را که زیارت کند قبر او را )یعنی قبر‬
‫امیرالمططؤمنین را( و تربططت )مططزار( او را نعمیططر نمایططد؟ حضططرت‬
‫فرمود یا اباعمار پدرم مرا از جدش حسین بن علی که پیغمبر بططه‬
‫یرسططد بططه ایططن جملططه کططه‬‫امیرالمؤمنین چنین و چنان فرمود تططا م ‌‬
‫مورد استناد است‪» :‬یا علی من عمر قبورکم و تعاهدها‬
‫فکانمضضضضا اعضضضضان سضضضضلیمان بضضضضن داود علضضضضی بنضضضضاء‬
‫بیتالمقدس«‬ ‫‌‬
‫یا علی هر کس قبور شما را تعمیططر کنططد و بططه آن آمططد و شططد و‬
‫اقططامت نمایططد همچنططان اسططت کططه سططلیمان بططن داود را بططر بنططای‬
‫تالمقدس کمک و یاری کرده باشد‪.‬‬ ‫بی ‌‬
‫ما در اینجا اول اسناد این حدیث را از روی همان علططم درایططه و‬
‫یدهیططم و‬‫رجال که مقبول ایططن آقایططان اسططت مططورد دقططت قططرار م ‌‬
‫یپردازیم به مضمون آن‪.‬‬ ‫سپس م ‌‬
‫در طریق اول آن در کتاب فرحه الغططریّ ابططن طططاوس و تهططذیب‬
‫مأ البلوی است‪.‬‬ ‫شیخ طوسی عبدالله بن مح ّ‬
‫هانطد در خلصطه‬ ‫در کتب رجال ایطن مططرد را چنیطن توصططیف نمود ‌‬
‫ینویسد »انه ضعیف مطعون علیه« این بدبخت هم‬ ‫علمه م ‌‬
‫حدیثش ضعیف است و هم خودش مطعون است‪.‬‬
‫یشططمارد و در رجططال‬ ‫در رجططال نجاشططی هططم او را ضططعیف م ‌‬
‫غضططایری گفتططه اسططت »عبدالله بضن محمضضد بضن عمضر بضضن‬
‫محفضضوظ البلضضوی ابضضو محمضضد کضضذاب وضضضاع للحضضدیث‬
‫لیلتفت الی حدیثه و لیعبأبه« م ‌‬
‫یفرماید‪ :‬عبدالله البلططوی‬
‫‪229‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫بسیار دروغگططو و بسططیار حططدیث ‌سططاز بططوده بططه حططدیث او التفططاتی‬


‫یشود و نباید بدان اعتنا نمود‪.‬‬ ‫نم ‌‬
‫یکند‬ ‫حال ببینید این شخص خیلی محترم! از چه کسی حدیث م ‌‬
‫چنانکه در اسططناد حططدیث ملحظططه فرمودیططد او از عمططاره بططن زیططد‬
‫یکند اینک جناب! عماره بن زید را بشناسططید!! در رجططال‬ ‫روایت م ‌‬
‫ینویسد‪ ،‬عمارة بن زید الخولنی الهمدانی لیعططرف مططن‬ ‫نجاشی م ‌‬
‫یگوید از آقای! عماره بن زید چیزی معلوم نیست‬ ‫امره غیر هذا م ‌‬
‫که این شخص وجود داشططته یططا نططه جططز همیططن اسططم نامسططمی‪ .‬در‬
‫یگوید ذکططر الحسططین بططن عبیططدالله انططه سططمع‬ ‫رجال ممقانی هم م ‌‬
‫بعض اصحابنا یقول سئل عبدالله بن محمد البلوی عن عمططارة بططن‬
‫زید هذا الذی حدثک؟ فقال رجل نزل من السماء حدثنی ثططم عططرج‬
‫مد البلططوی خوشططنام بسططیار راسططتگو!! کططه‬ ‫از آقای! عبدالله بن مح ّ‬
‫شرحش فوقا ً گذشت پرسیدند که ایططن عمططاره بططن زیططدی کططه تططرا‬
‫حدیث گفته )لبططد همیططن حططدیث بططوده!؟( چططه کططس اسططت! گفططت‬
‫مردی است که از آسمان نازل شده مرا حدیث گفته آنگاه عططروج‬
‫فرمود!! در رجال غضائری هم از این آقطای! عمطاره بطن زیطد ایطن‬
‫یبینیم!‬‫تعریف و توصیف شایان را م ‌‬
‫اصحابنا یقولون انه اسم لیس تحته احططد وکططل مططایرویه کططذب و‬
‫یفرمایططد اصططحاب مططا )یعنططی شططیعه(‬ ‫الکذب بین فی وجه حدیثه م ‌‬
‫یمسما کططه در زیططر ایططن‬ ‫یگویند که عماره بن زید اسمی است ب ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکند دروغ اسططت و اساس طا ً‬ ‫نام احدی نیست و هر چه را روایت م ‌‬
‫دروغ از ریخت و روی حدیثش روشن و آشکارا است!!‪.‬‬
‫ینویسططد ضططعیف اسططت و اسططمی اسططت بططدون‬ ‫در رجال داود م ‌‬
‫مسمی ودر خلصه الرجال علمطه هطم او را بطدین صطفات ممتطاز!‬
‫یستاید!‬ ‫م ‌‬
‫اینها رجال ین حدیث‪ ،‬در تهذیب است‪.‬‬
‫اینک رجال آن از کتاب فرحه الغری ابن طططاوس روایططت همیططن‬
‫مد بن احمد بن داود عن اسططحق بططن‬ ‫حدیث را از شیخ مفید از مح ّ‬
‫مد عن احمد بن زکریا بن طهان عططن الحسططن بططن عبططدالله بططن‬ ‫مح ّ‬
‫یعبططدالله‬ ‫المغیرة عن علی بن حسان عن عمه عبدالرحمن عن اب ‌‬
‫‪.‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪230‬‬

‫مططد اسططت کططه در کتططب رجططال‬‫در سند این حدیث اسحق بن مح ّ‬


‫مثل خلصه الرجال علمططه وجططامع الططرواه اردبیلططی ورجططال طططه و‬
‫یکنند‪:‬‬
‫رجال غضائری او را چنین معرفی م ‌‬
‫»اسضضحق بضضن محمضضد ابضضن احمضضد انضضه کضضان فاسضضد‬
‫المذهب کذابا ً فی الروایة و ضاعا للحضضدیث لیلتفضضت‬
‫الیه«‬
‫یکی از رجال آن احمد بن زکریاست اینک این بزرگوار!!‬
‫ینویسد‪» :‬احمد بن نرکریا القمی مضضن‬ ‫در رجال علمه م ‌‬
‫الکذابین المشهورین«‬
‫یکنططد اینططک‬
‫این احمد بن زکریا از حسططن بططن عبططدالله روایططت م ‌‬
‫آقطططای! حسطططن بطططن عبطططدالله را بشناسطططیم! در خلصطططه الرجطططال‬
‫ینویسد‪:‬‬
‫م ‌‬
‫حسن بن عبدالله القمی یرمططی بططالغلو کططه متهططم بغلططو وشططرک‬
‫یکنططد حططال برویططم‬
‫است این بدبخت از علی بططن حسططان روایططت م ‌‬
‫ینویسد‪:‬‬‫سراغ آقای علی بن حسان! در رجال کشی م ‌‬
‫»قال محمد بن مسضضعود سضضألت علضضی بضضن الحسضضن‬
‫الفضائل عن علی بن حسان قال عضضن ایهمضضا سضضألت‬
‫اما الواسطی فهو ثقضضة و امضضا الضضذی عنضضدنا یشضضیرانه‬
‫علضضضی بضضضن حسضضضان الهاشضضضمی یضضضروی عضضضن عمضضضه‬
‫عبدالرحمن بن کثیر فهو کذاب وهو واقفی ایضا ً لم‬
‫یدرک ابالحسن موسی علیه‌السلم« این علی بن حسان‬
‫هاشمی که از عمویش عبدالرحمن بن کثیر همین حدیث را روایت‬
‫یکند گذشته از اینکه بسططیار دروغگططو بططوده واقفططی مططذهب هططم‬
‫م ‌‬
‫بوده که امام موسی کاظم را به امامت قبول نداشته!‬
‫گل بود بسبزه نیز آراسته شد!‬
‫ینویسد‪:‬‬ ‫در خلصه الرجال علمة حلی م ‌‬
‫»علضضی بضضن حسضضان الهاشضضمی یضضروی عضضن عمضضه‬
‫عبدالرحمن غال ضعیف رأیت له کتابضضا ً سضضماه کتضضاب‬
‫التفسیر لیتعلق من السلم بسبب و لیضضروی العضضن‬
‫عمه‪« ...‬‬
‫‪231‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫یشود این شخص هم غالی اسططت و هططم ضططعیف و‬ ‫که معلوم م ‌‬


‫تفسیری که نوشته اصل ارتباطی و تعلقی بططه اسططلم نططدارد یعنططی‬
‫یفرماید ‪:‬‬
‫کفریات است بعد م ‌‬
‫ضعیف جدا ً ذکره بعض اصحابنا فی الغلة فاسد العتقططاد خططوب‬
‫این آقای علی بن حسان را شناختیم اینططک برویططم دنبططال عمططویش‬
‫عبدالرحمن بن کثیر که ایططن علططی بططن حسططان فقططط از او روایططت‬
‫ینویسد‪:‬‬‫یکند‪ .‬در رجال نجاشی چاپ جدید تهران ص ‪ 175‬م ‌‬ ‫م ‌‬
‫»عبضضدالرحمن بضضن کضضثیر الهاشضضمی مضضولی‪ ...‬کضضان‬
‫ضضضعیفا ً غمضضز اصضضحابنا علیضضه و قضضالوا کضضان یضضضع‬
‫الحادیث«‬
‫هانطد‬‫این آقا! ضعیف بوده واصحاب ما )شیعیان( بر او طعنطه زد ‌‬
‫یکططرده اسططت!! هنططرش وضططع‬ ‫هانططد کططه او احططادیث وضططع م ‌‬
‫و گفت ‌‬
‫یکند که لیس بشی ایططن‬ ‫احادیث بوده! در خلصه الرجال اضافه م ‌‬
‫یتوان یک نفر آدم شمرد!‬ ‫بیچاره هیچ نیست! یعنی او را نم ‌‬
‫یکننططد و بططدبختانه! در‬ ‫تمام اینها از ابوعامر واعظ حجاز نقططل م ‌‬
‫کتب رجال از این واعظ حجاز نططام و نشططانی نیسططت! هرچنططد اگططر‬
‫مردیططف امططام‬ ‫یالمثططل ه ‌‬
‫آقای ابوعامر از مشاهیر عباد و زهططاد و ف ‌‬
‫جعفر صادق هم بطود بطا آن رجطال سطند ایطن حطدیث هیطچ ارزشطی‬
‫یساخت ولی‬ ‫لبودن خارج نم ‌‬ ‫نداشت و آن حدیث را از دروغ و جع ‌‬
‫معهذا خود این آقای واعظ اهل حجاز هم معلوم نیست چه کسططی‬
‫بوده؟! بلی از برکت این حدیث این آقایان خیلی راسططتگو؟! بططوده‬
‫که کشورهای اسلمی مملو از گنبد و بارگاه امامزادگان راسططت و‬
‫دروغ است و کمتردهی است که یک یا چند امامزاده نداشته باشد‬
‫یگوینططد‬‫که به سنت ایرانی و آداب مجوسی آنها را شاهزاده هم م ‌‬
‫مثل شاهزاده حمزه! شاهزاده جعفر! شاهزاده احمد! وقس علططی‬
‫هپرسططت؟ کططه قبططل از اسططلم صططدها از ایططن‬ ‫ذالک زیرا ایرانیان شا ‌‬
‫هانططد حططال‬‫ههططا و گنبططدها بود ‌‬‫هها داشططتند کططه دارای دخم ‌‬ ‫شططاهزاد ‌‬
‫یتوانند بدون شاهزاده باشند و بیش از ربع آب و خاک زراعططتی‬ ‫نم ‌‬
‫ههاسططت و‬ ‫این سر زمیططن و خططانه ودکططاکین آن وقططف ایططن امامزاد ‌‬
‫یتانید از قیاس خسارت همین یططک عمططل کططه بططه نططام دیططن‬ ‫شما م ‌‬
‫وه و‬‫یگیططرد و صططورت نططورانی آنططرا در نططزد عقل مشطط ّ‬ ‫صططورت م ‌‬
‫یکند خسارت سایر اعمالی را که به نام دیططن انجططام‬ ‫تانگیز م ‌‬ ‫نفر ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪232‬‬

‫یخبر بلکططه بیططزار اسططت بدسططت‬ ‫یشودو خوشبختانه دین از آن ب ‌‬ ‫م ‌‬


‫یشویم‪.‬‬
‫آورید اینک وارد مضمون این حدیث م ‌‬
‫ابوعامر واعظ اهططل حجططاز کططه معلططوم نشططد چططه کططی بططوده! از‬
‫یپرسد که کسیکه تربت امیرالمططؤمنین را تعمیططر‬ ‫حضرت صادق م ‌‬
‫یفرمایططد کططه‬‫کنططد چططه ثططوابی دارد و حضططرت از قططول پیغمططبر م ‌‬
‫امیرالمؤمنین فرمود‪) :‬یا علی کسیکه قبور شما را تعمیر کند مثل‬
‫تالمقططدس کمططک‬ ‫کسی است که به سلمیان بططن داوود در بنططای بی ‌‬
‫کرده است( این مضمون صرفنظر از آن رجال بسیار معتططبرش!!‬
‫از چند نظر مخدوش و غیر قابل اعتنا و همانطور که سططندش هططم‬
‫یرساند از بیخ دروغ است!!‬ ‫م ‌‬
‫اول – تعمیر قبر چنانکه در احادیث صحیحه که از پیغمبر و ائمططه‬
‫معصططومین‪ ‬رسططیده و بعططدا ً آن احططادیث را خططواهیم آورد عمططل‬
‫مشروعی نبوده که برای آن ثوابی باشد تا کسی از امام از ثططواب‬
‫آن بپرسد!‪.‬‬
‫ثانی طا ً – قططبر امیرالمططؤمنین در زمططان حضططرت صططادق معلططوم و‬
‫روشن نبود کططه کسططی در صططدد تعمیططر آن برآیططد تطا بخواهططد بدانططد‬
‫ثوابش چیست؟ مطابق تواریخ معتبر قبر امیرالمططؤمنین در زمططان‬
‫نالرشید با قرائتی کشف شد که خیلی بعد از حضرت صادق‬ ‫هارو ‌‬
‫بود‪ ،‬و چیزیکه معلوم نیست پرسش از تعمیر آن بسیار بعید بلکططه‬
‫یشططود کططه گططاهی‬ ‫غیططر عططاقلنه اسططت و اگططر در احططادیث دیططده م ‌‬
‫حضططرت صطادق بططه نجططف تشططریف بططرد و بططه آن نقطاطی کططه قططبر‬
‫یشد به قدری گططم و‬ ‫یشد مشرف م ‌‬ ‫امیرالمؤمنین احتمال داده م ‌‬
‫یتوانست بداند قبر مطهر در کجاست‪،‬‬ ‫نامعلوم است که کسی نم ‌‬
‫یشد که قبر در‬ ‫چنانکه اگر گاهی از خود حضرت صادق پرسیده م ‌‬
‫یفرمططود کططه نقطططة‬ ‫کجاسططت؟ حضططرت علمططات و اشططاراتی م ‌‬
‫یشططد‪ ،‬مثل ً در حططدیث عططامر کططه گفططت جعلططت‬ ‫مشخصی تعیین نم ‌‬
‫فدلک ان الناس یزعمون ان امیرالمؤمنین دفططن بالرحبططة حضططرت‬
‫فرمود نه قبر او در رحبه نیسططت‪ ،‬عططرض کططرد پططس در کجاسططت؟‬
‫حضرت فرمود‪ ،‬لمامات احتمله الحسن فأتی به ظهر الکوفة قریبا ً‬
‫من النجف یسرة عن الغریّ یمنة عططن احیططرة فططدفنه بیططن ذکططوات‬
‫ابیض فرمود وقتی که امیرالمططؤمنین از دینططا رفططت حضططرت امططام‬
‫حسن او را برداشت و آورد پشت کوفه نزدیک نجططف دسططت چططپ‬
‫‪233‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫غری و دست راست حیره وآن حضرت را در بین ریگهای سططفیدی‬


‫یگویند( دفن کطرد و معلطوم اسطت بطا چنیطن‬ ‫)که آنها را در نجف م ‌‬
‫یشود؟‬ ‫ههائی قبر کسی معلوم نم ‌‬ ‫نشان ‌‬
‫ثالثا ً ‪ :‬ثواب تعمیططر قططبر را معلططق بططه مجهططول کططرده زیططرا بنططای‬
‫تالقمدس در اسلم عملی مأمور به نیست که بططرای آن ثططوابی‬ ‫بی ‌‬
‫یتططوان‬ ‫ً‬
‫تعین شود و به توان اعمالی را با آن مقایسططه نمططود مثل م ‌‬
‫ج یططا چنططد برابططر جهططاد یططا چنططد‬
‫گفت ثواب فلن عمل چند برابر ح ط ّ‬
‫های‬ ‫رکعت نمططاز و از ایططن قبیططل اسططت زیططرا اینهططا اعمططال مططأمورب ‌‬
‫هستند در شرع که اتیان به آنها موجب ثواب است ولی بنای بیططت‬
‫‌المقدس آن هم در زمان سططلیمان بططن داود چططه عملططی اسططت کططه‬
‫مقیاس اعمال حسنه دیگر شود؟!‬
‫ص‬
‫تالمقططدس بن ط ّ‬ ‫رابعا ً – اعانت به سلیمان بططن داود در بنططای بی ‌‬
‫قرآن کار دیوان و شیاطین بوده است که ‪:‬‬
‫ماِثي ط َ‬
‫ل‬ ‫ب وَت َ َ‬‫حططاِري َ‬
‫م َ‬‫ن َ‬‫مط ْ‬ ‫مططا ي َ َ‬
‫شططاُء ِ‬ ‫ن ل َط ُ‬
‫ه َ‬ ‫مل ُططو َ‬
‫]ي َعْ َ‬
‫ت[‬‫سططططططَيا ٍ‬ ‫دورٍ َرا ِ‬ ‫ب وَُقطططططط ُ‬
‫وا ِ‬ ‫ج َ‬ ‫ن َ‬
‫كططططططال َ‬ ‫فططططططا ٍ‬ ‫ج َ‬‫وَ ِ‬
‫}سبأ‪{13:‬‬
‫»برايططش هططر آنچططه مىخواسططت از ]قبيططل[ قلعههططا و تمثالهططا و‬
‫كاسططههايى چططون بركههططا و ديگهططاى اسططتوار ]در جططاى خططود[‬
‫مىساختند«‬

‫و در ذیل همین آیة شریفة در کتاب شریف مجمططع البیططان چططاپ‬


‫ینویسد وکان مما عملططوه بنططاء‬ ‫جدید تهران ص ‪ 382‬جلد هشتم م ‌‬
‫تالمقدس یعنی از جمله چیزهططائی کطه شطیاطین بططرای حضطرت‬ ‫بی ‌‬
‫یساختند بیت ‌المقدس بود آنگاه مطلططب را بططدین بیططان‬ ‫سلیمان م ‌‬
‫یکند توفاه اللططه )داود( و اسططتخلف سططلیمن فططاحب اتمططام‬ ‫دنبال م ‌‬
‫سططم علیططه العمططال‪.‬‬ ‫بیت المقططدس فجمططع الجططن و الشططیاطین و ق ّ‬
‫مضمون آنکه‪ :‬چون خدا جان داود را گرفططت سططلیمان جانشططین او‬
‫نو‬ ‫تالمقططدس را باتمططام رسططاند لططذا ج ط ّ‬‫گشططت پططس خواسططت بی ‌‬
‫شیاطین را جمع نمططود و کارهططای بیططت المقططدس را در میططان آنهططا‬
‫های بکار مخصوص بپردازد سپس کار هططر‬ ‫تقسیم کرد که هر طائف ‌‬
‫یدهططد و عجیططب اینکططه قططرآن همیططن سططاختن‬ ‫های را شططرح م ‌‬
‫دسططت ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬ ‫یخواند آنجا که م ‌‬ ‫تالمقدس را عذاب میهن م ‌‬ ‫بی ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪234‬‬

‫ما ل َب ُِثوا ِفطي العَط َ‬ ‫َ‬


‫ن[‬
‫مِهيط ِ‬
‫ب ال ُ‬
‫ذا ِ‬ ‫ب َ‬
‫ن الغَي ْ َ‬ ‫كاُنوا ي َعْل َ ُ‬
‫مو َ‬ ‫ن ل َوْ َ‬
‫]أ ْ‬
‫}سبأ‪{14:‬‬
‫»جّنها دريافتند كه اگططر غيططب مىدانسططتند در ]ايططن[ عططذاب خططوار كننططده‬
‫نمىماندند«‬
‫و در ص ‪ 353‬و ‪ 354‬جلد هفتططم منهططج ‌الصططادقین چططاپ علمططی‬
‫تالمقدس را به وسیله جنیان بططه تفصططیل‬ ‫تهران شرح ساختمان بی ‌‬
‫یکند چنانکه گوئی هیچ انسانی در بنای آن دخططالت نداشططته‬ ‫بیان م ‌‬
‫ن(‬ ‫َ‬
‫مططا لب ُِثططوا ِفططي الَعطط َ‬
‫مِهيطط ِ‬
‫ب ال ُ‬‫ذا ِ‬ ‫و در تفسططیر جملططه شططریفة ) َ‬
‫تالمقطدس‬ ‫ینویسد گویند هنوز یکساله کارمانده بطود در بنطای بی ‌‬ ‫م ‌‬
‫که متقاضی اجل به سلمیان درآمد طلب ودیعه روح نمود سلیمان‬
‫کسان خود را وصططیت کطرد کطه مطرگ مططرا فطاش نکنیططد و مطرا بطر‬
‫عصای من تکیه دهید که تا جن از عمل خود باز نمانند و مسجد به‬
‫اتمام رسد و در جلطد پنجطم بحطارالنوار چطاپ کمپطانی ص ‪– 350‬‬
‫‪ 351‬نیز همین مضمون است پطس تعمیطر مططزار امیرالمطؤمنین بطا‬
‫های‬ ‫کاری که جنیان و شیطاین متصدی آن بودنططد روی چططه مقایسط ‌‬
‫های از تعمیرکننططدگان آن مططزار شططریف را کططه‬ ‫اسططت!؟ و اگططر پططار ‌‬
‫سلطین جبار و سفاکان سططتمکاری بودنططد ماننططد هططارون ‌الرشططید‪،‬‬
‫اولی بانی تعمیر و نادرشاه افشار با شیاطین مقایسه کنیططم شططاید‬
‫غلط نباشد و مضمون حدیث را برساند!!‬
‫رابعا ً – اگططر تعمیططر قططبر امیرالمططؤمنین ثططوابی داشططته چططرا خططود‬
‫حضرت صادق کططه بططه آن دانططاتر بططود و قططدرت مططالی هططم داشططت‬
‫یفرمایططد‪ :‬مططن ثروتمنططدترین اهططل مططدینه‬ ‫)چنانکه خود آن جناب م ‌‬
‫هسططتم‪ (...‬قیططام نکططرد و گرفتططه شططود کططه نفططوذ معنططوی نداشططت‬
‫یبینیم چنین نیسطت زیطرا آن حضطرت در بجبوبطة قطدرت خلفطای‬ ‫م ‌‬
‫رئیس شرطه داود بن علی ح اکم مدینه را که معلی بن خنیس را‬
‫لکشططی‬ ‫کشته بود بوسیله پسرش اسمعیل کشت )چنططانکه در رجا ‌‬
‫است( و کسی متعرض وی نگشت تعمیر قبر امیرالمؤمنین از این‬
‫کار خیلی آسانتر بود و خوف دیگری هم در بین نبود و راستی اگر‬
‫تعمیر قبور علی و اولد علی کار با ثوابی بود جا داشططت کططه خططود‬
‫حضرت صادق قبر یکی از علویین و لاقل پسططر خططود اسططمعیل را‬
‫تعمیر و قبه و بارگاه برای او بسازد تا هم کططار بططا ثططوابی را تعلیططم‬
‫شیعیان کرده باشد و هم از شهرت زنده بودن اسمعیل که بعطد از‬
‫‪235‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫یشططماری گردیدنططد‬ ‫وی اسماعیلیه قططائل شططدند و مططوجب فسططاد ب ‌‬


‫بکاهططد و بهططر صططورت یکططی ازائمططه معصططومین و یططا مططؤمنین‬
‫یتوانست این سنت سنیه را بططه جططا آورد تططا بعططدا ً مططورد اسططتناد‬ ‫م ‌‬
‫دیگران قرار گیرد‪.‬‬
‫خامسططا ً فططرض کنیططم کططه تعمیططر قبططور امیرالمططؤمنین و اولد‬
‫معصومین او سلم الله علیهم اجمعین کار ثوابی باشد دیگططر گنبططد‬
‫ه خططواب و خیططالی چططرا؟ مگططر‬ ‫و بارگاه ساختن بططرای هططر امططامزاد ‌‬
‫هها هم سططادات و از اولد امیرالمططؤمنین‬ ‫اینکه بگوئید چون امامزاد ‌‬
‫یشططوند کططه در‬ ‫اند مشمول این حدیث بسیار شریف! وراسططت! م ‌‬
‫یروند و البتططه‬ ‫این صورت باید گفت برای تمام سیدها که از دنیا م ‌‬
‫ههاسططت بایططد گنبططد و‬ ‫یقین به موجودیتشان بیش از بیشتر امامزاد ‌‬
‫یدانیططد در چنیططن صططورت وضططع ایططن‬ ‫بارگاه درست کرد ولی آیططا م ‌‬
‫ممکلت به چه کیفیت خواهد شد؟!‬
‫چنانکه گفتیم حداقل ثلث مسططلمانان از سططادات و منسططوب بططه‬
‫پیغمبر و ائمه اطهارند با قبول این معنی باید یک طاق سرتاسططری‬
‫بطططه تمطططام ایطططران و کشطططورهای اسطططلمی زد و آن را قبرسطططتان‬
‫امامزادگططان نامیططد! هططر چنططد همیططن الن هططم بهططتر از قبرسططتان‬
‫نیست؟!‬
‫سادسا – فساد این عمل منحصططر بططه گططور امامزادگططان نیسططت‬ ‫ً‬
‫یبینیططم بططه طبططق مططترف و مسططرف کططه خططودرا‬ ‫بلکططه چنططان کططه م ‌‬
‫یدانند سرایت کرده‪.‬‬ ‫اشراف کشور م ‌‬
‫الن در همین شهر قم قبرستانهای عجیططب و غریططبی سططاختمان‬
‫شده که لشة گندیده ثروتمندان و دزدان اجتماعی را در آن دفططن‬
‫یکنند و صاحب مقبره و خادم وفاداری و فرش و چراغ و امثال‬ ‫م ‌‬
‫آن هستند ویک نفر از پلودارهططای گططردن کلفططت تهططران لبططد بططرای‬
‫های‬ ‫رضای خدا! مقبره خیلی مجلل در این شهر ساخته که هر بقع ‌‬
‫را به ثروتمندان تهططران وشهرسططتانها بسططی یططا چهططل هططزار تومططان‬
‫نها را خریططده قبل بگططل‬ ‫یفروشد و آن احمقان آخر الزمان هم آ ‌‬ ‫م ‌‬
‫یآرایند تا قتی که جان از جسططد کثیفشططان خططارج‬ ‫و لله و ریحان م ‌‬
‫شططد و در زیططر خروارهططا خططاک مططدفون گشططتند عشططاق سططوخته بططا‬
‫دختران حورش بر بالی عقد آنها بر از و نیاز پردازند و از فسق و‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪236‬‬

‫های نیططز نصططیب صططاحب قططبر‬ ‫یشططوند بهططر ‌‬‫فجططوری کططه مرتکططب م ‌‬
‫گردد؟!‬
‫یکننططد‬
‫های حامیططان دیططن از آن دفططاع م ‌‬ ‫آری این است آنچططه پططار ‌‬
‫وایططن عمططل مجوسططی را یکططی از ارکططن دیططن خططاتم النططبیین‪‬‬
‫یپندارند و اگر کسی سخن گوید او را بططه تیططر تهمططت و هرگططونه‬ ‫م ‌‬
‫یدهنطد و از خطدا شطرم و از‬ ‫های که از دستشان برآیطد آزار م ‌‬ ‫صدم ‌‬
‫پیغمبر آزرم و از روز قیامت وحشتی ندارند!‬

‫احادیثی که در نهی از تعمیر قبور وارد شده‬


‫یرویططم سططراغ احططادیثی کططه از جططانب پیغمططبر و ائمططه‬
‫اینططک م ‌‬
‫معصطومین در بطاب نهطی از تعمیطر قبططور وارد شططده و آن احططادیث‬
‫شریفه را که کتاب خدا و سنت پیغمبر نیز مؤیططد آنهاسططت بططا ایططن‬
‫یکنیم‪.‬‬
‫حدیث قلبی مقایسه م ‌‬
‫‪ -1‬در کتططاب شططریف محاسططن برقططی از اصططبغ بططن نبططاته از‬
‫امیرالمؤمنین‪ ‬روایت شده که فرمود‪:‬‬
‫»مضضن جضضدد قضضبرا ً او مثضضل مثضضال فقضضد خضضرج عضضن‬
‫السلم«‬
‫سشدن از نوتعمیر‬
‫کسیکه قبری را تجدید کند یعنی بعد از مندر ‌‬
‫های بسازد در حقیقت از اسلم خارج شده است‪.‬‬ ‫نماید یا مجسم ‌‬
‫‪ -2‬و در کتاب کافی از ابن القداح روایت شده که حضرت امام‬
‫جعفر صادق‪ ‬فرمود‪:‬‬
‫»قال امیرالمضضؤمنین علیضضه السضضلم بعثنضضی رسضضول‬
‫الله صضلی اللضضه علیضه و آلضضه الضی المدینضة فضضی هضدم‬
‫القبور و کسر الصور فقال لتدع صضضورة ال محوتهضضا‬
‫و لقضضبرا ً ل سضضویته« م ‌‬
‫یفرمایططد‪ :‬رسططول خططدا‪ ‬مططرا بططه‬
‫شهرسططتان کسططیل داشططت بططرای خرابططی گورسططتانها و شکسططتن‬
‫صورتها و فرمود هیچ صورتی مگذار مگر اینکططه آنططرا محططو کنططی و‬
‫هیچ قبری را مگذار مگر اینکه آنرا با زمین مساوی گردانی‪.‬‬
‫یالهیاج روایت شده که امیرالمؤمنین فرمود‪:‬‬ ‫‪ -3‬و از طری اب ‌‬
‫»ابعثک علی مضضا ابعثنضضی علیضه رسضضول اللضضه لتضری‬
‫قبرا ً مشرفا ل سویته و لتمثال ال طمسته «‬
‫‪237‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫رسطططول خطططدا امیرالمطططؤمنین را و امیرالمطططؤمنین ابوالهیطططاج را‬


‫مأموریت داد که هیططچ قططبری را کططه از زمیططن بلنططد شططده یعنططی در‬
‫هاند مگططذار مگططر اینکططه آن را مسططاوی زمیططن‬ ‫تعمیر آن را بال آورد ‌‬
‫های را مگذار مگر اینکه آنططرا از بیططن‬ ‫گردانی و هیچ تمثال ومجسم ‌‬
‫ببری‪.‬‬
‫‪ -4‬در کتاب تهططذیب شططیخ طوسططی »عن علضضی بضن جعفضر‬
‫قال سألت ابالحسن موسی علیه السلم عضضن البنضضاء‬
‫علی القبر والجلوس علیضضه هضضل یصضضلح قضضال لیصضضلح‬
‫البناء علیه و لالجلوس و لتجصیصه ولتطیینه« علی‬
‫یگوید از برادرم حضرتموسی بن جعفر علیهم السططلم‬ ‫بن جعفر م ‌‬
‫سؤال کردم که آیا ساختمان روی قبرو نشستن بر روی آن خططوب‬
‫است؟ فرمططود‪ :‬نططه سططاختمان روی قططبر خططوب اسططت اسططت و نططه‬
‫چکاری آن و نه گل ‌مالی نمودن آن‪.‬‬ ‫نشستن بر روی آن نه گ ‌‬
‫‪ -5‬در مجالس شیخ صدوق از حضرت صادق روایططت کططرده کططه‬
‫آن حضرت از آباء بزرگوارش روایت نمود و گفططت رسططول خططدا از‬
‫گچ مالی نمودن قبر و نماز خواندن در آن نهی فرمود‪.‬‬
‫یعبططدالله‬
‫‪ -6‬در محاسن برقططی از جططراح مططداینی از حضططرت اب ‌‬
‫صادق‪ ‬روایت شده که فرمود‪:‬‬
‫»لتبنوا علی القبور و لتصضضوروا سضضقوف الضضبیوت‬
‫فان رسول الله کره ذلضضک« فرمططود‪ :‬بططر قططبرا بنططا نکنیططد و‬
‫ههای را نقاشطی نکنیطد بططرای اینکطه رسطول خطدا ایطن‬
‫سقفهای خان ‌‬
‫یداشت‪.‬‬‫عمل را مکروه م ‌‬
‫یکند کططه از پططدر‬
‫‪ -7‬یونس بن ظبیان از حضرت صادق روایت م ‌‬
‫بزرگوارش روایت کرد که فرمود ‪:‬‬
‫»نهضی رسضول اللضه ان یصضلی علضی قضبر او یقعضد‬
‫علیه او یبنی علیه« رسول خدا نهی کرد کططه بططر قططبری نمططاز‬
‫گذارده شود یا روی او بنشینند یا ساختمان روی آن بکنند‪.‬‬
‫‪ -8‬معانی الخبار عن القاسم بن عبید رفعضضه عضضن‬
‫النبی ‪ ‬نهی عن تقصیص القبور و هو التجصص‪.‬‬
‫‪ -9‬فقه الرضا – فخرج علی الی الناس فقال ‪ ...‬و‬
‫هل تعلمون انه صلی الله علیه و آله لعن مضضن جعضضل‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪238‬‬

‫القبور مصلی و لعضضن مضضن یجعضضل مضضع اللضضه اله ضا ً« آیططا‬


‫یدانید که رسول خدا کسی را که قبرها را مصططلی و جططای نمططاز‬ ‫م ‌‬
‫خواندن قرار دهد لعنت کرده است و کسیکه با خدا خططدائی قططرار‬
‫دهد نیز لعنت فرمود یعنی هر دو مشر کنند!!‬
‫‪ -10‬شیخ صدوق در من لیحضططره الفقیططه از حضططرت کططاظم‪‬‬
‫روایت کططرده اسطت کطه همینکططه داخطل قبرسطتان شططدی قبرهطا را‬
‫ییابططد و آنکططه‬‫پامال کن تا آنکه مؤمن است بدین وسیله آرامش م ‌‬
‫یکنططد عجالتطا ً بططه همیططن ده حططدیث‬ ‫منططافق اسططت احسططاس الططم م ‌‬
‫یخواستیم تمام احادیثی کططه در ایططن‬ ‫یکنیم و اگر م ‌‬
‫شریف اکتفا م ‌‬
‫یشد‪ ،‬و برای اینکططه بدانیططد‬ ‫باب رسیده در اینجا بیاوریم طولنی م ‌‬
‫فرقی بین پیغمبر و ائمه علیهططم السططلم و سططایرین در ایططن مططورد‬
‫یآوریم که حضرت صططادق از پططدر‬ ‫نیست حدیث علل الشرایع را م ‌‬
‫بزرگوارش روایت می کند که )أن قبر النبی‪ ‬رفع شیرا من‬
‫الرض( قبر پیغمبر فقط یک شب از زمین بال آمططده بططود و خططود‬
‫یفرمود ‪:‬‬‫پیغمبر م ‌‬
‫ً‬
‫»لتتخذوا قبری قبلة و لمسجدا فان الله تعالی لعضضن‬
‫الیهود اتخذوا قبور انبیائهم مساجد« فرمود قططبر مططرا قبلططه‬
‫قرار ندهید و سجده نکنید زیرا خدا تعالی یهود را برای اینکه قبور‬
‫پیغمبران خود را مسجد کرده بودند لعنت نمود‪.‬‬
‫مه چنین آمده است‪.‬‬ ‫مضمون این حدیث در احادیث عا ّ‬
‫»صضضح عضضن عایشضضه ان ام سضضلمه ذکضضرت لرسضضول اللضضه‬
‫صلی الله علیه و آله کنیسة رأتها بضضارض الحبشضضه یقضضال‬
‫لها ماریة وذکرت ما رأته فیها فقال رسضضول اللضضه صضضلی‬
‫الله علیه و آله اولئک قوم اذا مات فیهضضم العبضضد الصضضالح‬
‫بنوا علی قبره مسجدا ً و صوروا فیه تلک الصضضور اوئلضضک‬
‫ینویسططد‪ :‬ام سططلمه در حضططرت رسططول‪‬‬ ‫شرار خلق اللضضه« م ‌‬
‫یادآور شد که معبدی را در سرزمین حبشه دیده اسططت کططه بططه آن‬
‫هکاریهططا دیططده‬ ‫یگفتند و آنچه در آن از نقش و نگارها و آیین ‌‬ ‫ماریه م ‌‬
‫بود معروض داشت حضرت رسول‪ ‬فرمود‪ :‬اینان گروهی بودنططد‬
‫یمططرد روی‬ ‫که همینکه بنده صالح و مرد خوبی در میططان ایشططان م ‌‬
‫یکردنططد و در آن ایططن نقططش و نگارهططا‬ ‫قبر او مسجدی ساختمان م ‌‬
‫یبردند این قبیل مردم بدترین خلق خدایند‪.‬‬ ‫بکار م ‌‬
‫‪239‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫حططال ببینیططد آن یططک حططدیث دروغ و جعلططی چططون مطططابق هططوی‬


‫وهوس کسانی بوده است که روح اموات ‌پرستی و شططاه ‌پرسططتی‬
‫ههططا و بارگاههططا سططاخته و‬ ‫ه لططذا همططه قب ‌‬
‫در حیاتشططان نفططوذ داشططت ‌‬
‫هانططد تططا‬
‫پرداخته و مال و وقت خود را در این راه ضایع و تلف کرد ‌‬
‫هانططد و در‬ ‫جائیکه ربع معموره این کشططور را معط ّططل و باطططل نمود ‌‬
‫نتیجه یک مشت مفتخور بیکاره بار آورده و بططر ایططن ملططت بططدبخت‬
‫مت‬ ‫هاند واز سنت رسول و چنططدین حططدیث کططه در مططذ ّ‬ ‫تحمیل نمود ‌‬
‫این عمل کططه یادگططار فراعنططه و اکاسططره اسططت‪ ،‬وارد شططده چشططم‬
‫هاند! تططو گططوئی منتهططی آرزویشططان آن اسططت کططه هططر روزه‬ ‫پوشططید ‌‬
‫های سرپا کنند و بکر او بپردازنططد و دیططن و آئیططن را‬ ‫بارگاهی از مرد ‌‬
‫عبارت از همین چیزها بدانند وبس! دین که در عرف عقل شططرع‬
‫عبارت از امططر ونهططی پروردگططار و احکططام و قططوانینی اسططت کططه بططا‬
‫یشود در عططرف ایططن‬ ‫اجرای آن سعادت دو جهانی بندگان تأمین م ‌‬
‫گمراهان عبارت از ذکر و فکر افراد و اشخاص و احترام و نیایش‬
‫به قبور آنهاست و دیگر اصل به فکر آنکه پیغمبر بططرای چططه آمططد و‬
‫پروردگار عالم از بعثت او چه خواسته و چه چیزی بططرای چططه آمططد‬
‫هانطد بلکطه تطا‬ ‫وچه چیزی از جنب پروردگار عطالم آورده اسطت نبود ‌‬
‫هاند هر کدام را بعذری معطططل و موقططوف و در نططتیجه دیططن‬ ‫توانست ‌‬
‫هانططد و هیططچ هططم بططا کشططان‬‫ابططدی الهططی را مهجططور و منسططوخ نمود ‌‬
‫نیست!‬
‫از دین خدا فقط چیزی که در نظر اینها مهم اسططت همططان دایططر‬
‫بودن مقابر و زراری است و دیگر به چیز دیگری عنایت ندارند‪.‬‬
‫جالب توجه است که علی ‌المشهور موقعی کططه پادشططاه کشططور‬
‫های از متظاهرین بدیانت وغمخواران امت!‬ ‫حجاز در ایران بود عد ‌‬
‫از او درخواسططت نمططوده بودنططد کططه قبططور ائمططه بقیططع تعمیططر شططود‬
‫یگویند او چنین گفته بود‪:‬‬ ‫م ‌‬
‫بنص هشت آیه قرآن حجاب بر زن مسلمان واجب اسططت شططما‬
‫ها این حکم محکمی را که مسطتند بطه آیطات محکمطة قطرآن اسطت‬
‫ههطا و‬ ‫منسوخ نمطوده و زنطان خطود را بطا ایطن وضطع رسططوا در کوچ ‌‬
‫یخورد ولی در تعمیططر قبططور‬ ‫هاید و هیچ برگتان برنم ‌‬ ‫خیابانها سرداد ‌‬
‫اموات که اگر از طرف شرع نهیی داده نشده باشد )و حططال آنکططه‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪240‬‬

‫چنانکه دیدیم وارد شده( لاقل دستوری در این باره نططداریم شططما‬
‫آن قدر اصرار و ابرام دارید! خدا عقل و غیرتتان بدهد!!‬
‫یهططای آقایططان اینسططت کططه مططوقعی کططه از ایططن‬ ‫یکططی از هنرنمائ ‌‬
‫یگویند کسططروی و فلن و فلن هططم‬ ‫یآید م ‌‬
‫مقوله سخن به میان م ‌‬
‫یگفتند و آقایان جواب آنها را دادند بروید کتاب آقطای فلن‬ ‫چنین م ‌‬
‫را بردارید و ببینید؟ در جواب این آقایططان بایططد گفططت اول مگططر هططر‬
‫حرفی را که کسروی گفت باطططل اسططت‪ .‬هططر چنططد از روی غططرض‬
‫باشد‪.‬‬
‫شططکی نیسططت کططه آن مططرد ادعططایی داشططت و روی ایططن نظططر‬
‫مقداری حرف حق و باطل بهم آمیخت اما ایططن دلططل بطلن تمططام‬
‫غ بودن آن حططدیث کططه مططورد اسططتناد گنططد‬ ‫یشود درو ‌‬ ‫حرفهای او نم ‌‬
‫سازان است چیزی نیسططت کططه بتططوان کتمططان کططرد و اینکططه قبططه و‬
‫بارگاه ساختن یادگار فراعنه و اکاسره است هم چیزی نیست کططه‬
‫در آن تردید توان نمود!؟ آن همه احادیث هم که از ناحیه پیغمبر و‬
‫ائمططه معصططومین علیهططم السططلم در مططذمت ایطن عمططل وارد شططده‬
‫یتططوان از کتططب احططادیث برداشططت و مططا چنططد حططدیث از آن را‬ ‫نم ‌‬
‫آوردیم سیره مسلمین صدر اول هم معلططوم اسططت کططه ایططن قبیططل‬
‫هاند حال فلن آقا برداشططته کتططابی‬ ‫یدانست ‌‬‫کارها را صل مشروع نم ‌‬
‫یتواند بگوید؟! در مقابططل کتططاب‬ ‫از رطب و یا بس بهم ‌بافته چه م ‌‬
‫خدا و سنت رسول و احادیث شططریفه معصططومین هططر کطه هططر چطه‬
‫هاش به قدر گنبد مسططجد اعظططم و‬ ‫بگوید چرند است هر چند عمام ‌‬
‫نبافی باشد‬ ‫ادعایش اتصال بلهوت باشد و هنرش فلسفه و عرفا ‌‬
‫وکتابش را سراپا پر از دشنام کند‪.‬‬
‫در مقالتی که ما در روزنامه وظیفه انتشار دادیم یادآور شططدیم‬
‫که با اینکه اساس ادیان حقه و بعثططت انبیططای الهططی بططرای برکنططدن‬
‫تپرسطططتی و جانشطططین ‌نمطططودن روح توحیطططد و‬ ‫ریشطططه شطططرک و ب ‌‬
‫یکتاپرستی بوده معذالک چون نوع انسانی مدتها در ظلمات جهططل‬
‫تپرستی ارواح و اشخاص گذرانیده هنوز آماده برای درک تعالیم‬ ‫ب ‌‬
‫انبیا و اخذ معارف حقه نبوده و در هر مذهبی کم و بیش آثططاری از‬
‫آن عقایططد زشططت بططاقی مانططده اسططت! چنططانکه در مططذهب یهططود و‬
‫نصاری که اساس دینشان بر حق بود لکن در نتیجه انس به همان‬
‫هاند آراء و عقاید موهوم‬ ‫خرافات دوران ظلمت و وحشیت نتوانست ‌‬
‫‪241‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫یبینیطم کطه بططه خططدائی‬ ‫و زشت و باطله را ترک گوینططد وبطاز هططم م ‌‬
‫یگذرانند‪.‬‬ ‫افراد معین و پرستش آنها روزگار م ‌‬
‫دین مقدس اسلم که بدین توحید ویکتاپرسططتی مشططهور وکتططاب‬
‫قططن ایططن عقیططده اسططت و آیططات صططریح ‌‬
‫ه‬ ‫آسططمانی آن حططافظ و مل ّ‬
‫هاش جططدا ً بططا هططر گططونه کرنططش باشططخاص‪ ،‬مخططالف و هططر‬ ‫شططریف ‌‬
‫یشططمارد کططه»فلتدعوا مضضع‬ ‫ستایشی را شایسته ذات احدیت م ‌‬
‫یدهد که از مخلوقات وی هر کس که‬ ‫الله احدا ً «هرگز اجازه نم ‌‬
‫بوده باشد جنبه ربوبیت گرفته و تقدیس و تسبیح شود‪.‬‬
‫پیشططوایان دیططن مططبین اسططلم از پیغمططبر اکططرم گرفتططه تططا ائمططه‬
‫معصومین و صحابه بزرگوار همواره مراقب و مططواظب بودنططد کططه‬
‫کوچکترین حرکتی کططه از آن اثططر غلططو نمایططان باشططد از مسططلمانان‬
‫سرنزند تا جائیکه رسول خدا از بلندشدن اشخاص در جلططوی پططای‬
‫یپططالن سططوار‬ ‫یفرمود واز غططایت تواضططع بططه الغ ب ‌‬ ‫خود ممانعت م ‌‬
‫یدوشید و در بیابان سفر برای پختططن‬ ‫گشته بز را بدست مبارک م ‌‬
‫کترین‬ ‫یکططرد واز احططدی کططوچ ‌‬ ‫غذا دامن به کمر زده هیططزم جمططع م ‌‬
‫یداد کسی آن جناب را بالقططاب و‬ ‫یپذیرفت و اجازه نم ‌‬ ‫تملق را نم ‌‬
‫عنططاوین اشططرافی خطططاب کططرده و بسططتاید و از شططرح بسططیاری از‬
‫یفرمود تا مبادا مططردم نططادان‬ ‫فضایل امیر المؤمنین‪ ‬خودداری م ‌‬
‫درباره آن حضرت غلو نمایند ونسبتی ناروا دهند‪.‬‬
‫تپرستی و روحشان از‬ ‫معذالک مردمی که دماغشان آکنده به ب ‌‬
‫پرستش اشخاص و ارواح سططیرابت شططده بططود نتوانسططتند حقیقططت‬
‫تعالیم اسلم را درک کنند که در عالم وجود و جهان غیب و شططهود‬
‫جز یک خدای معبود نیست و هیچ قدرت و نیرو و مشیتی جز ذات‬
‫یشططود و امططا‬ ‫واجب الوجود مططؤثر در آفرینططش و هسططتی یططافت نم ‌‬
‫تپرسططتی شططان‬ ‫افسوس که به آن همه تأکیططدات متأسططفانه روح ب ‌‬
‫یفرمود‪:‬‬ ‫یشد که م ‌‬ ‫نمرد از رسول خدا‪ ‬بارها شنیده م ‌‬
‫»انما انا بشر اذا امرتکم بشییء من دینکم فخضضذوا بضضه‬
‫و اذا امرتکم بشیء من رأیی فانضضا بشضضر« مططن نیططز بشططرم‬
‫هرگاه شطما را بطه چیطزی امطر کطردم کطه از دسطتورات دیطن شطما‬
‫استآن را از من فرا بگیرید ولی هرگاه چیطزی را از روی سطلیقه و‬
‫رأی خودم گفتم بدانید که من یک نفر بشرم و نیططز از آن حضططرت‬
‫یفرمططود »انتم اعلضم بضدنیا کضم‬ ‫به صحت پیوسته اسططت کططه م ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪242‬‬

‫یکننططد‬‫منی« و این را زمططانی فرمططود کططه دیططد نخلططی را هططرس م ‌‬


‫یکنید آنهططا گمططان کردنططد کططه حضططرت نهیشططان‬ ‫فرمود چرا چنین م ‌‬
‫ینماید لذا از هرس آن خودداری کردند اتفاقا نخل خوب نشططد و‬ ‫م ‌‬
‫بار نیاورد چون حضرت چنین دید بدان کلمات مبططارک تنططبیه ‌شططان‬
‫داد‪ ،‬و ائمه معصومین نیز مقامی برای خود جز بیان حلل و حرام‬
‫مد بن الحسططن الصططفار از‬ ‫ادعا نکرده و درکتاب بصائرالدرجات مح ّ‬
‫مد بن مسلم کططه گفططت بعططد از‬ ‫هشام بن سالم روایت شده از مح ّ‬
‫یالخطاب بر حضرت امام جعفر صادق سلم الله علیه‬ ‫قتل ابن اب ‌‬
‫وارد شططدم و از احططادیثی کططه قبططل از ایططن حططادثه حضططرت روایططت‬
‫یکرد یادآور گشتم حضرت فرمود »بحسبک یا ابا محمضضد ان‬ ‫م ‌‬
‫تقضضول فینضضا یعملضضون الحلل و الحضضرام فضضی یسضضیر مضضن‬
‫القرآن« همین اندازه ترا کافی است که دباره ما قائل شوی که‬
‫اینان کسانیند که حلل و حرام را در مقدار اندکی از قططرآن تعلیططم‬
‫یدهند‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫و در تفسیر )البرهان( سید هاشم بحرانی از ایوب بططن الحططّر از‬
‫حضرت صادق روایت می کنططد کططه بططه آن حضططرت گفططتیم امامططان‬
‫های داناتر از پارة دیگرند فرمود‪» :‬نعم و علمهم بالحلل و‬ ‫پار ‌‬
‫الحرام و تفسیر القرآن واحد«‪.‬‬
‫های ازغلت لعنهم‬ ‫ائمه معصومین از نسبت ‌دانستن غیب که پار ‌‬
‫یدادند کمال استیحاش را داشططتند‬ ‫الله بوجود مقدسشان نسبت م ‌‬
‫چنانکه در کتاب بحار از اختصاص از حضرت صادق‪ ‬روایت شده‬
‫کططه فرمططود‪» :‬لقد کضضان بینضضی و بینضضه الضضی ام هضضذه لحظضضة‬
‫القلم فأتتنی هذه فلو کنت اعلم الغیب ما کانت تضضأتینی‬
‫و لقد قاسمت مع عبضدالله بضن الحسضضن حائطضضا بیتنضضی و‬
‫بینه فاصابه السهل و الشب واصابنی الجبل«‪.‬‬
‫در این حدیث از پیش ‌آمدهائی که خود حضرت در باطن بططه آن‬
‫راضی نبوده و درصدد تغییر آن بوده لکن چون قططدرت بططر تغییططر و‬
‫ینماید که از جمله باغی بوده کططه بیططن‬ ‫علم به غیب نداشته بیان م ‌‬
‫یداشت کططه قسططمت‬ ‫او عبدالله بن حسن بوده وحضرت دوست م ‌‬
‫آبادتر نصیب وی شود ولی بدبختانه قسمت سنگستان نصططیب وی‬
‫یکاهططد‬ ‫یگردد!! ندانستن غیب نه تنهططا از مقططام امططامت ائمططه نم ‌‬ ‫م ‌‬
‫بلکه حتی رسول خدا که مؤید تاییططدات الهیططه ومهبططط وحطی الهططی‬
‫‪243‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫یکنططد بططه مططوجب آیطه شطریفه‬


‫است دانستن آن را از خططود نفططی م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬‫سوره العراف م ‌‬
‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪   ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫)اعراف ‪(188 :‬‬ ‫‪ ‬‬

‫»و اگر غيب مىدانستم‪ ،‬خير بسيار ]براى خود[ فراهططم مىآوردم و‬
‫هيچ ناخوشىاى به من نمىرسيد‪ .‬من ]كسى[ نيستم جز بيم دهنده‬
‫و مژدهآورى براى گروهى كه ايمان دارند«‬
‫یدانسططتند بلکططه بسططیاری از‬‫نه تنها آن بزرگواران علططم غیططب نم ‌‬
‫یشطد بطر ایشطان نیططز‬‫عوارض بشری که عارض هططر فططرد عطادی م ‌‬
‫یگردید چنانکه حضرت رضا در خبر منقوله در جلد هفتم‬ ‫عارض م ‌‬
‫یگویطد‬‫بحطار و عیطون اخبطار الرضطا از هطروی روایطت اسطت کطه م ‌‬
‫خدمت حضرت رضا‪ ‬عرض کردم که یا بن رسول الله در کططوفه‬
‫یپندارند که به رسول خدا‪ ‬سهو و اشتباهی‬ ‫گروهی هستند که م ‌‬
‫یشد حضرت فرمود‪» :‬کذبوا لعنهضضم اللضضه‬ ‫در نمازش واقع نم ‌‬
‫ان الذی لیسهوا هو الله« خططدا ایشططان را لعنططت کنططد دروغ‬
‫یکند فقط خدای تعالی است کططه جططز‬ ‫هاند آن کسیکه سهو نم ‌‬ ‫گفت ‌‬
‫او خدائی نیست‪.‬‬
‫یکند که به حضططرت صططادق موضططوع سططهو را‬ ‫و فضیل روایت م ‌‬
‫یادآور شدم حضرت فرمود‪ :‬و ینفلت من ذالک احد؟ ربمضضا‬
‫ی صلواتی مگططر ممکططن‬ ‫اقعدت الخادم خلفی یحفظ عل ّ‬
‫یشود که من خططادم خططود را پشططت‬ ‫است کسی سهو نکند؟ بسا م ‌‬
‫سرم و امیدوارم کططه حسططاب رکعططات نمططاز مططرا محفططوظ دارد! و‬
‫های کططه بططه منططذر بططن جططارود نوشططته در‬ ‫امیرالمططؤمنین در نططام ‌‬
‫یفرمایططد ‪» :‬فان صلح ابیضضک غّرنضضی منضضک و‬ ‫جالبلغه م ‌‬‫نه ‌‬
‫ظننت انک تتبضضع هضضدیه و تسضضلک بسضضبیله« و چنططانکه در‬
‫ینویسد کسططانیکه بعضططی از‬ ‫مقمه تفسیر البرهان در باب عاشر م ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪244‬‬

‫یکردنططد مفضططل بططن عمططر ایططن معنططی را‬


‫آیات را به ائمه تفسیر م ‌‬
‫خدمت حضرت صادق عرض نمود آن بزرگوار فرمود‪:‬‬
‫»من مکان یدین بهذه الصفة الضضتی سضضئلتنی عنهضضا‬
‫فهو عندی مشرک بالله« کسیکه چنین عقیططد ‌‬
‫های کططه تططو از‬
‫آن رپسططش نمططودی دارد چنیططن کططس در نططزد مططن مشططرک بططه‬
‫خداست؟‬
‫و با وصایای مؤکدی که امیرالمؤمنین و ائمه معصططومین دربططاره‬
‫برحذر بودن از غلو دباره خودشان فرمودند ‪ :‬مانند »هلک فضضی‬
‫اثنان محب غال و مبغض قال« که بعبططارت مختلططف از آن‬
‫فالعقططول نیططز ضططمن وصططایای‬‫حضططرت روایططت شططده و در تح ‌‬
‫امیرالمؤمنین است که »ایاکم و الغلو فینا قولوا انا عباد‬
‫مربوبضضون و قولضضوا فضضی فضضضلنا ماشضضئتم مضضن احبنضضا‬
‫فلیعمضضل بعملنضضا و یسضضتعن بضضالورع« و مکطططرر سطططفاش‬
‫یکردند که با این عقاید سخیفه موجب روشنی چشططم دشططمن و‬
‫م ‌‬
‫رسوائی خودتان ردر روز قیامت نشوید‪:‬‬
‫»ولتفضحوا انفسکم عند عدوکم یوم القیامه‪« .‬‬
‫اما افسططوس کططه هططم چنططانکه مططا در بحططث جهططاد یططادآور شططدیم‬
‫دشططمنان زیططرک و دوسططتان احمططق احططادیث زیططادی دربططاره ائمططه‬
‫معصومین جعل نمودند که آنان عالم بغیبند مرده زنده می کننططد و‬
‫یکننططد و هیططچ‬
‫یدهند و روزی مططردم را تقسططیم م ‌‬ ‫مرضی را شفا م ‌‬
‫یکنطد و در موقطع‬ ‫ملکی بدون اذن ایشان از جطای خطود حرکطت نم ‌‬
‫ضربت زدن به مرکططب جبرئیططل و میکائیططل و اسططرافیل از اسططمان‬
‫یشوند که مبادا ضربت امیرالمططؤمنین گطاو و مطاهی حامطل‬ ‫نازل م ‌‬
‫یدرنططد و در قنططداقه بططه‬
‫زمین را از بین ببرد و در گهططواره اژدهططا م ‌‬
‫یپرند و قبل از نططزول قططرآن وبعثططت پیغمططبر آخرالزمططان‬ ‫آسمان م ‌‬
‫علی در گهواره قططرآن خوانططد! و از ایططن قبیططل کططه در نططزد عقططل و‬
‫هاند و بارها ائمه معصومین آنططان را‬ ‫شرع مردود است‪ ،‬وضع نمود ‌‬
‫هاند چنططانکه در‬ ‫هاند او اظهار برائت و بیزاری از آنها نمود ‌‬ ‫لعن کرد ‌‬
‫خصططال از حضططرت رضططا‪ ‬وارد شططد کططه فرمططود‪» :‬انما وضع‬
‫الخبار عنا فی الجبر و التشبیه الغلة الذین صضضغروا‬
‫‪245‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫اعظمة الله فمن احبهم فقدا بغضنا و مضضن ابغضضضهم‬


‫فقد احبنا«‬
‫و نیز در جلد هفتم بحار و در کتاب شریف عیون اخبارالرضططا از‬
‫یمحمود روایت شده که بططه حضططرت رضططا‪ ‬عططرض‬ ‫ابراهیم بن اب ‌‬
‫کردم که در نزد ما اخباری در فضایل امیرالمؤمنین و فضایل شما‬
‫اهل بیت است که آن روایات مخالف چیزهططائی اسططت کططه در نططزد‬
‫یشناسططیم آیططا بططدان‬
‫شماسططت و ماننططد آن را از شططما ندیططده و نم ‌‬
‫معتقد شویم حضرت فرمود یا بن ابططی محمططود لقططد اخططبرنی ابططی‬
‫عن ابیه عن جده تا آنکه فرمود‪:‬‬
‫»یا بن ابی محمود ان مخالفینا و صغوا اخبارا ً فی‬
‫فضائلنا وجعلوها علی ثلثة اقسام احدها الغلو فینضضا‬
‫و ثانیها التقصیر فی امرنا و ثالثها التصریح بمثضضالب‬
‫ل مططا وضططع و‬ ‫اعدائنا« م ‌‬
‫یفرماید مخالفین مططا اخبططاری در فضططائ ‌‬
‫جعل کردند و آن را بر سه قسمت نمودند یک قسمت غول اسططت‬
‫دربارة ما )مانند احادیثی که به آنان جنبه ربوبیت و علم به غیب و‬
‫یدهططد( و دومططی تقصططیر در امططر‬‫احیططای امططوات و امثططال آن را م ‌‬
‫ماسططت )ماننططد احططادیثی کططه دربططارة تضططییع احکططام نسططبت بططه آن‬
‫هاند( و سومی تصططریح د مططذمت و بططدگوئی دربططاره‬ ‫بزرگواران داد ‌‬
‫دشططمنان ماسططت )چنططانکه دربططاره دشططمنان اهططل بیططت چیزهططائی‬
‫یگویند که با هیچ منطقی سازگار نیست‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫موضوعی که سیاست مهمش کرده است‬
‫در میان مسلمانان هیچ موضوعی بططه قططدر امططامت مططورد بحططث‬
‫قرار نگرفته و متأسفانه هیچ موضوعی هم به اندازه آن مجهول و‬
‫نامعلوم نمانده است اگر کتابهائی کطه در موضطوع امطامت نوشططته‬
‫شده به شمار درآورند به طور حتططم از یططک ملیططون مؤلططف بیشططتر‬
‫است ولی با تمام این تفصیل هنوز حدود امامت و مقدار صلحیت‬
‫و عمل آن تعیین نشططده ‪ :‬گروهططی وجططود او را غیططرلزم دانسططته و‬
‫مدعی امامت را که از جانب خدا منصوص و منصوب باشد کططاذب‬
‫هانططد‬
‫یشمارد و گروهی در این باره تا آن حططد غلططو کرد ‌‬ ‫و مفتری م ‌‬
‫سکشططیدن جانططداران و روئیططدن نباتططات را منطططور و‬ ‫کططه حططتی نف ‌‬
‫یداننططد و در میططان ایططن دو دسططته‬‫موقوف به وجططود و اذن امططام م ‌‬
‫یشماری هسططتند کططه هططر کططدام بططرای امططام حططدودی و‬ ‫ههای ب ‌‬‫فرق ‌‬
‫وظائفی قائلند و به راستی این موضوع امامت موجب گمراهططی و‬
‫سرگردانی این امت شده است وخسارتی کططه در نتیجططة جهططل در‬
‫این موضوع متوجه جامعة اسططلمی شططده بیططش از هططر موضططوعی‬
‫است که به ستور درآید و جططای تعجططب در آن اسططت کططه در کتططاب‬
‫خدا صراحتی در این خصوص نیست و مسئله از این جهت چنططدان‬
‫مورد اعتنای شططارع نبططوده کططه قابططل ایططن همططه کشططمکش و نططزاع‬
‫وجدال و تفّرق و تشتت گردد هر فرقه دچططار مفتریططانی از اربططاب‬
‫اغراض شده و نظرهای سیاسی و غرضهای شخصی گذشتگان را‬
‫سند محکم و دستاویز مستحکم خططود قططرار داده و بططدان مشططغول‬
‫هاند و از هدف اصلی اسلم که اصلح جهان و تأمین سططعادت‬ ‫گشت ‌‬
‫هانططد‪ .‬تططو گططوئی تمططام زحمططات‬
‫جهانیان است منحرف و غافل ماند ‌‬
‫پیغمططبران و جمیططع آرمانهططای ادیططان حقططه کططه در اسططلم خلصططه‬
‫یشود برای این بوده که مردم اکثر عمر و مال و وقططت خططود را‬ ‫م ‌‬
‫صرف گفتگو و بحث در اطراف زندگانی افراد معدودی نمایند کططه‬
‫هانططد! در نظططر ایططن‬
‫به حق یا باطططل بنططام امططام اظهططار وجططود نمود ‌‬
‫یآدم ایططن‬‫اشخاص غرض از خلقت عالم و مقصططود از آفرینططش بن ‌‬
‫بوده که دانسته شود زید یا عمرو چگونه بدنیا آمده و در وقت دنیا‬
‫یکططرد و چگططونه شططیر‬ ‫یگفططت و پططدرش چططه م ‌‬ ‫آمدن مادرش چه م ‌‬
‫خططورد و چططه نوشططید و چنططد زن گرفططت و چنططد فرزنططد آورد و بططا‬
‫دوستانش چه گفت و با دشمنانش چه کرد و در کجططا مططرد و حططال‬
‫‪247‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫قبرش کجاسططت و بططرای جلططب رضططای او چطه حرکططتی بایططد انجططام‬


‫داد؟! به نظر افراطیون از این دسته معرفت و محبت امام کططافی‬
‫از انجام صططلوه و صططیام و مغنططی از دانسططتن حلل و حططرام اسططت‬
‫)چنانکه در اسماعیله چنین است( و برخی در عظمت امام اعجاز‬
‫و خوارق عططاداتی قائلنططد کططه حططتی در پیغمططبران اولططوالعزم نبططوده‬
‫است و با یک نگاه مختصر به کتططبی کططه دربططارة معجططزات امامططان‬
‫یشططود کططه هططر امططامی بیططش از تمططام‬ ‫هاند معلططوم م ‌‬ ‫خططود نوشططت ‌‬
‫پیغمبران دارای معجزه بططوده اسططت‪ .‬ایططن طططایفه بططرای معجططزات‬
‫یگیرند بلکه معتقططد کططه امططام‬ ‫حدود و شرایط و نتایجی در نظر نم ‌‬
‫باید همه چیزش معجزه باشد و تمام حرکات و سکنات و خططورد و‬
‫خواب او از هنگام تولد و قبل از تولد تططا مططرگ و بعططد از مططرگ تططا‬
‫قالعاده وغیر از سایرین باشد‪ ،‬در گهططواره اژ‬ ‫انقراض عالم باید فو ‌‬
‫در بدرد و در قنداقه به آسططمان بپططرد قبططل از تولططد‪ ،‬مططادرش را از‬
‫شیر درنططده نجططات دهططد و بعططد از مططرگ بتشططییع جنططازة خططود آیططد‪،‬‬
‫غذایش از آسمان برسد و زمین را بچشم همططزدن بپیمایططد خططود و‬
‫یارانش را برابر سوارکرده در ملکططوت آفططاق گططرد دهططد و در چططاه‬
‫یشمار جنیان جنگیده بعداز قتططل‬ ‫بئرالعلم رفته سه روز با لشگر ب ‌‬
‫چندین هزار آنها بر ایشان پادشاه تعیین نماید! خطود و اهطل بیتطش‬
‫از تشنگی جان دهند ولی زمین را بططرای درویططش کططاهلی موهططوم‪،‬‬
‫دریائی پر از آب نماید زنها را مططرد کنططد و مردهططا را زن! آدمهططا را‬
‫سک کند و سگها را آدم و از این قبیل!!‬
‫یدانید که هیچ پیغمبری دارای چنین معجزاتی نبططوده‬ ‫شما لبد م ‌‬
‫است در حالی که یکی از علئم نبوت اتیان بخوارق عطادات اسطت‬
‫هاند که اصل معجزه یعنی چططه و بططرای‬ ‫این بیچارگان گمراه ندانست ‌‬
‫چه؟!‬
‫های‬ ‫هاید و بعض آیات قرآن دللت دارد که بططرای پططار ‌‬ ‫چون شنید ‌‬
‫از پیغمبران آیات و معجزاتی بوده چون درصدد رقابت و مسططابقة‬
‫هاند لططذا در مقابططل هططر یططک معجططزه پیغمططبر‬ ‫پیغمران با امامان بود ‌‬
‫های که به نظر آنها هزار برابططر معجططزه فلن‬ ‫هزار معجزه یا معجز ‌‬
‫هاند کططه‬ ‫بتططر نماننططد! اینهططا ندانسططت ‌‬
‫هاند تططا عق ‌‬ ‫پیغمبر باشد تراشید ‌‬
‫دعی رسالت از طرف پروردگار عالم است و چططون‬ ‫چون پیغمبر م ّ‬
‫یشططوند کططه‬ ‫های از اشططخاص لجططوج یططافت م ‌‬ ‫در میططان مططردم پططار ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪248‬‬

‫پیغامهای الهی که از قلب حقیقت تراویده و هر عقططل سططالمی آن‬


‫یپذیرد نمیتوانند فهمیده و درک کننططد و حططق را بهمططان نشططان‬ ‫را م ‌‬
‫حقی خود بشناسند ناچار کارشان به تکذیب خواهططد انجامیططد‪ ،‬لططذا‬
‫نشططدن حقططانیت پیغمططبر اگططر تقاضططای‬ ‫بططرای اتمططام حجططت و روش ‌‬
‫های از برای صدق دعوی آن پیغمبر‬ ‫های کردند که آیة و نشان ‌‬ ‫معجز ‌‬
‫باشططد خداونططد از راه لطططف آن آیططة خواسططته شططده را بدسططت آن‬
‫یکند که دیگر راه بهانه بسته باشد و چون حقانیت‬ ‫پیغمبر جاری م ‌‬
‫پیغمبری بوسیله آن آیه و مجزه ثابت شد دیگر انکار او و تمططرد از‬
‫فرمان وی موجب عذاب شدید و عقوبت سططختی خواهططد بططود کططه‬
‫قبل از اتیان آن معجزه چنین نبود‪.‬‬
‫چنانکه در قضیة ناقة صالح و معجزات حضرت موسی و نططزول‬
‫یبینیم که پس از آنکه حجت بوسیلة این معجططزات‬ ‫مائده عیسی م ‌‬
‫بر منکرین تمام شد دیگر به مجططرد انکططار‪ ،‬بلفاضططله عططذاب الهططی‬
‫بسخت ‌ترین صورت نازل گردید زیرا اول – گفتطار انبیطاء و دعطوت‬
‫یکند‪،‬‬‫آنها چیزی است که هر عقل سلیم و وجدان سالمی درک م ‌‬
‫حرف حساب وحق که دیگر باید چنین و چنان کنی ندارد‪.‬‬
‫روی و آواز پیمبر معجططزه‬ ‫در دل هططر امططتی کططز حططق‬
‫اسططططططططططططططططططططططططططططت‬ ‫مططططططططططططزه اسططططططططططططت‬

‫ثانیا ً – بر فرض اینکه تو آن قدر کودن و کم ‌ادراک وهوشی کططه‬


‫یتوانی تشخیص دهی که این پیغام از جانب خدا است یا خیر و‬ ‫نم ‌‬
‫مطالبه معجططزه کططردی ایططن هططم معجططزه! دیگططر چططه عططذری بططرای‬
‫نپذیرفتن حق داری؟! پس معجزه اگر باشد برای پیغمبر است نططه‬
‫امام‪.‬‬
‫امام مدعی مقام رسالت از طرف پروردگار نیست بلکططه وضططع‬
‫وی هر چه باشد فرع نبوت است‪.‬‬
‫پس اگر او سططتمی دارد بایططد از طططرف پیغمططبر باشططد و پیغمططبر‬
‫همینکه کسی را به ستمی تعیین کططرد اطططاعت او بططر امططت فططرض‬
‫است پس دیگر جای چون و چرا بر امت نیست‪ ،‬پیغمبر وقتی کططه‬
‫یک یا چند نفر را بنططام و نشططان تعییططن کططرد و فرمططود‪ :‬از اینططان در‬
‫فلن موضوع اطاعت کنید دیگر کسی حططق نططدارد از آنهططا معجططزه‬
‫بخواهد و خود آنها همه به آوردن معجزه الزامی ندارند اگططر امططت‬
‫‪249‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫مطیع پیغمبر است کطه از آنهطا اططاعت خواهطد کطرد و اگطر مطیطع‬
‫نیست حجت بر وی تمام است و باید منتظر عذاب الهی باشد‪.‬‬
‫حال فرض کنیم که در اثر تکمیل نفس و عظمططت روح کرامططتی‬
‫هم در وی دیده شد دیگر آن بازار معرکه ‌گیری را لزم نططدارد کططه‬
‫هر دقیقه ساعتی از او معجزه صادر شود!‬
‫اگر بنا باشد امام وحتی پیغمبر در هر موردی معجزه بیاورنططد و‬
‫دی امططر خططارق عططادت شططوند ایططن عمططل بططرخلف عططدالت و‬ ‫متص ط ّ‬
‫حکمت الهی است زیرا پروردگار عالم پیغمططبر و یططا امططام را بططرای‬
‫یانگیزد و در‬ ‫تقویت و تربیت عقل وتکمیل خرد و هوش آدمی برم ‌‬
‫آیات شریفه قرآن همواره از راه تدبیر واندیشه و فکر آزاد مططردم‬
‫را دعوت به پرستش خود و اطاعت او‪ ،‬امر نمططوده اگططر بنططا باشططد‬
‫م بندان هر ساعتی خططرق عططادتی‬ ‫چون بساط معرکه ‌گیران و چش ‌‬
‫کند دستگاه فک رانسططان مططتزلزل و شططعورش مشططوق و متلشططی‬
‫یشود و اگر اظهار ایمانی کند ایمانشخص مرعوب و اسلم فرد‬ ‫م ‌‬
‫مجبور است و چنیططن اسططلم و ایمططانی بططه قططدر صططد دینططار ارزش‬
‫ندارد!!‬
‫معجزه پیغمبر ما قرآن مجید است که در عین اینکططه در ترصططیع‬
‫و تنظیم در حد اعلی اعجاز است در همین حال در پرورش عقططل‬
‫یدهططد امططا‬ ‫و تکمیل هوش انسانی مأموریت عالی خود را انجططام م ‌‬
‫یکططرد و کوههططا را‬ ‫اگر بططه جططای آن پیغمططبر مططا آسططمانها را شططق م ‌‬
‫یکرد محال بود کططه‬ ‫ینمود شب را روز و روز را شب م ‌‬ ‫متزلزل م ‌‬
‫آدمی بتواند با فکر درست و اندیشه صحیح به حقانّیت وی پی برد‬
‫یشد همان از تططرس و وحشططت بططود و چنیططن ایمططانی‬ ‫و اگر تابع م ‌‬
‫م‬
‫مططان ُهُ ْ‬
‫م ِإي َ‬‫فعُهُ ط ْ‬
‫ك ي َن ْ َ‬‫م ي َط ُ‬ ‫َ‬
‫پرواضح است که هیچ فاید‌های ندارد‪] .‬فَل ْ‬
‫ْ‬ ‫َ‬
‫نا[ }غافر‪» {85:‬پس هرگز ايمانشان‪ -‬هنگامى كططه كيفططر‬ ‫س َ‬
‫ما َرأْوا ب َأ َ‬‫لَ ّ‬
‫«‬ ‫ما را ديدند‪ -‬به حالشان سودى نمىبخشيد‪.‬‬
‫مذهب شیعه که بدبختانه اکنون آلوده به خرافططات و موهومططات‬
‫هاش در باب امانت اینست‬ ‫بسیاری از مذاهب باطله گردیده عقید ‌‬
‫که ائمه اثنی عشر علیهم صلوات الله راویان صدق گفتار وامامان‬
‫تکرداری از طرف رسططول خططدا‪ ‬هسططتند کططه امططت در فهططم‬ ‫راس ‌‬
‫کلم خدا و بیان ما انزل الله بایططد بططه ایشططان مراجعططه نمایططد زیططرا‬
‫یداننططد کطه در‬‫اینان عالمان اهل البیت اند که بهتر از هططر کسطی م ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪250‬‬

‫خانة ایشان چه نازل شده است )اهل البیت ادری بما فی الططبیت(‬
‫های از آیططات کتططاب خططدا و‬ ‫و در جططائی کططه فهططم کسططی بططدرک آی ‌‬
‫های از رفتططار رسططول اللططه وفططا نکططرد بططرای فهططم آن بدیشططان‬‫سیر ‌‬
‫مراجعه کند و از ایشان اخذ نماید‪.‬‬
‫و چنین مقامی احتیاج باتیان معجزه آن هم به آن وضططع هططرج و‬
‫مرج ندارد‪.‬‬
‫یشود!‬ ‫بنابراین امام در مقام خود فقط به سه چیز شناخته م ‌‬
‫اول – نص صریح از پیغمبر‪ ‬به اسم و صفت که اخبططار شططیعه‬
‫به حد تواتر آن را حائز است‪.‬‬
‫دوم – داشتن علم کافی به جمیع احکام الهی کططه المططام عططالم‬
‫باحکام زمانه مططن النططاس و آثططار موجططوده از آن بزرگططواران دلیططل‬
‫کافی بر این حقیقت است‪.‬‬
‫وم – عصمت در رفتار و گفتار که خوشبختانه ایططن صططفت در‬ ‫س ّ‬
‫تمام معصومین بطور بططارز و آشططکارا موجططوده بططوده بطططوریکه بططا‬
‫اینکه دشططمنان آن بزرگططواران کططه غالبطا ً جبططابره و سططلطین وقططت‬
‫بودند با تمام سعی کوششی که کردند تا شاید دامن عصمت یکی‬
‫از آنان را آلوده نمایند تا بدین وسیله آنانرا در انظار رسوا و بدنام‬
‫نمایند توفیق نیافتند چنانکه داستان کنیططز فرسططتادن هططارون بططرای‬
‫حضرت موسی بن جعفر‪ ‬از مشهورات است‪.‬‬
‫با وجود این صفات که در تمام ائمه موجود بوده دیگر احتیططاجی‬
‫به هیچ چیز نیست حال اگر به حدیث معتبر و نقل صططحیح کرامططتی‬
‫از ایشان نقل شده باشد البته مطورد قبطول اسطت ولطی متأسطفانه‬
‫هاند‪.‬‬
‫معجزاتی که بدیشان نسبت داد ‌‬
‫اول – اکثر آن معجزات‪ ،‬معجزه نیست و اعمالی است که بایططد‬
‫های‬ ‫آنها را در عالم اوهام وخیالت پریشان تصور کرد مانند معجططز ‌‬
‫که د خزینه الجواهر نهاوندی از حضرت امیرالمططؤمنین نقططل شططده‬
‫که در شبی که رسول خدا تططا نزدیططک صططبح فضططایل خططود را بططرای‬
‫یشمرد آخرالمر گفططت یططا علططی تططوهم از فضططایل‬ ‫امیرالمؤمنین م ‌‬
‫خود بگو‪ :‬و آن حضرت با چرخانیدن انگشتر خود رسول خدا را به‬
‫یکی از بیابانها که نزدیططک شططهری دور دسططت و بططه قططول او هفتططاد‬
‫ساله راه بود پرتاب کرد و تا رسول خدا رفططت بططه شططهر و فهمیططد‬
‫ایططن شططهر علططی اسططت و خواسططت بططا علططی ملقططات نمایططد بططاز‬
‫‪251‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫امیرالمؤمنین انگشططتر خططود را چرخانیططد و رسططول خططدا را بططه یططک‬


‫بیابان وشهر دیگر پرتاب کرده حیران و سرگردان نمود همچنین تا‬
‫هفت شهر! و سرانجام او را به مدینه رسانید و رسول خططدا علططی‬
‫را در خانه فاطمه زهرا دید در حالیکه سرش روی زانططوی فططاطمه‬
‫و به خواب است و وقططتی از حضططرت زهططرا حططال علططی را پرسططید‬
‫معلوم شد از سر شب تططا صططبح علططی در خططانه فططاطمه در خططواب‬
‫بوده است‪ :‬و صدها و هزارها از این قبیل موهومات که همه روزه‬
‫از منبرها و معرکه درویشها و نقالها و حططتی در کتابهططای باصطططلح‬
‫یشود اینها معجزه نیست بلکه موهومات‬ ‫معتبر شنیده و خوانده م ‌‬
‫عنکردن از آن حرام و گناه عظیم است‪.‬‬ ‫شدادن و من ‌‬‫است و گو ‌‬
‫زیرا گذشططته از افططتر و کططذب بططر خططدا و رسططول و ائمططه علیهططم‬
‫السلم موجب وهططن اسططلم و اسططتهزاء بططه اسططاس دیططن و ویططرا ‌‬
‫ن‬
‫نمودن بنیططان شططریعت حضططرت خططاتم النططبین‪ ‬اسططت کططه بططر هططر‬
‫مسلمانی لجوگیری از آن واجب است‪.‬‬
‫ثانی طا ً – غططالب ایططن معجططزات و کرامططات بططه نقططل یططک شططخص‬
‫مجهولی است که اگر معلوم هطم باشطد در ایطن مقطام نبایطد بطدان‬
‫التفات نمود‪ .‬زیرا معجزه آن است که در محضر و ملء عام باشد‬
‫های‬ ‫تا موجب استحکام عقیده و اتمام حجت بر مردم شود‪ ،‬معجز ‌‬
‫که یک نفر ادعطا رؤیطت آن را نمایطد چطون هنرنمطائی در ظلمطت و‬
‫یتطوان بطدان بطر احطدی‬ ‫رجزخوانی در پستوی خطانه اسطت‪ .‬کطه نم ‌‬
‫حجت گرفت و آن را دلیل حقانیت معجزنما شمرد‪.‬‬
‫ثالثا ً – اگر حقانیت امامی بدین قبیل معجزات دانسته شططود کططه‬
‫یک نفر یا چند نفر معدودی نقل کرده باشند‪ ،‬هر طائفه و مططذهبی‬
‫هاند بلکه معجزاتططی‬ ‫برای بزرگان خوداز این قبیل معجزات تراشید ‌‬
‫بتر از معجطزات ائمطه شطیعه بطرای تحقیطق ایطن معنطی‬ ‫خیلی عجی ‌‬
‫زحمت زیادی لزم نیست ممکن اسططت بططه کتططاب تططذکره الولیططای‬
‫شیخ عطار و اسعاف الرغطابین یطافعی یطا حطدائق النطس جطامی و‬
‫امثال آن که در دسترس همه است مراجعه کنید تا ببینیطد بزرگطان‬
‫هانططد‬‫های از آنهطا دشططمن ائمططه معصططومین هططم بود ‌‬
‫صططوفیه کططه پطار ‌‬
‫چگونه کرامات و معجزاتططی ماننططد زنططده ‌کططردن امططوات و اطططاعت‬
‫حیوانات از آنها صادر شده و گویندگان به خیططال خططود بططدان تططواتر‬
‫یتوانند چنیططن ادعططائی کننططد!! پططس‬‫یدهند پس آنها هم م ‌‬ ‫معنوی م ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪252‬‬

‫این میزان صحیحی نیست زیرا با بیان این قبیل معجزات که همططه‬
‫یتوان به حقی رسید و اگرنه پس همة این‬ ‫آنها موهامات است نم ‌‬
‫مدعیان برحقند!‬
‫رابعا ً – با قبول این معجزا خاصیت امامت که پیشوا و مقتططدائی‬
‫یشود زیططرا معنططی امططام‬ ‫مردم در امور دینی است از آنها سلب م ‌‬
‫به معنی پیشوا و کسیکه در اعمال و افعال باید بططه او اقتططدا نمططود‬
‫واساسا ً بعثت انبیاء از جنس بشر برای آن بود که مردم را به هططر‬
‫ن ل َك ُ ْ‬
‫م فِططي‬ ‫كا َ‬ ‫ینمایند خود بهترین عامل آن باشند ]ل َ َ‬
‫قد ْ َ‬ ‫چه امر م ‌‬
‫م ال َ ِ‬
‫خطَر‬ ‫ن َ‬ ‫ُ‬
‫ه َوالَيطوْ َ‬ ‫جطو اللط َ‬ ‫ن ي َْر ُ‬‫كطا َ‬ ‫مط ْ‬‫ة لِ َ‬ ‫سطن َ ٌ‬‫ح َ‬ ‫سوَة ٌ َ‬ ‫ل اللهِ أ ْ‬ ‫سو ِ‬ ‫َر ُ‬
‫ي‬
‫حَيا َ‬ ‫م ْ‬ ‫كي وَ َ‬ ‫س ِ‬ ‫صَلِتي وَن ُ ُ‬ ‫ن َ‬ ‫ل إِ ّ‬ ‫ه ك َِثيًرا[ }الحزاب‪]{21:‬قُ ْ‬ ‫وَذ َك ََر الل َ‬
‫ي إ ِل َي ْط َ‬ ‫ُ‬
‫ك‬ ‫حط َ‬ ‫ما أو ِ‬ ‫ن[ }النعام‪] {162:‬ات ّب ِعْ َ‬ ‫مي َ‬ ‫ب الَعال َ ِ‬ ‫ماِتي للهِ َر ّ‬ ‫م َ‬ ‫وَ َ‬
‫َ‬
‫ن[ }النعططام‪{106:‬‬ ‫كي َ‬ ‫م ْ‬
‫ش طر ِ ِ‬ ‫ن ال ُ‬ ‫ض ع َط ِ‬‫ه إ ِّل هُ طوَ وَأع ْطرِ ْ‬ ‫ك َل إ ِل َ َ‬ ‫ن َرب ّ َ‬ ‫م ْ‬‫ِ‬
‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫معَك[ }هود‪{112:‬‬ ‫ب َ‬ ‫ن َتا َ‬‫م ْ‬ ‫ت وَ َ‬ ‫مْر َ‬
‫ما أ ِ‬ ‫مك َ‬ ‫ق ْ‬ ‫]َفا ْ‬
‫ست َ ِ‬
‫اگر بنا باشد پیغمبر یا امامی که امططر بططه دادن مططال و انفططاق در‬
‫یکند و پرواضح است که دادن چیططزی محرومیططت از آن‬ ‫راه خدا م ‌‬
‫اسططت و خططود پیغمططبر هططم مثل مططالی در راه خططدا انفططاق کنططد یططا‬
‫امیرالمؤمنین نانش را با شکم روزه بسائل و محتاج دهططد ولطی در‬
‫همان شب به طعام بهشتی مرزوق گردد و در چهل خططانه مهمططان‬
‫هها میل نماید چنین عملی موجب تبعیت‬ ‫شود و لبد غذا در آن خان ‌‬
‫نیست و چنین انفاقی فضیلت ندارد زیرا کسططیکه در یططک شططب در‬
‫چهل خانه یا بیشتر طعام میل نموده است اگططر نططان جططوی در راه‬
‫خدا داده هنری نکططرده کططه مسططلمانان از آن تبعیططت کننططد!! و اگططر‬
‫یبططرده ملئکططه‬ ‫علی چنین بوده کططه همینکططه دسططت بططه شمشططیر م ‌‬
‫یشدند که مبادا گططاو حامططل زمیططن کشططته شططود و خططدا‬ ‫هراسان م ‌‬
‫شآمططدی حملططة عططرش را بططه زمیططن‬ ‫بططرای جلططوگیری از چنیططن پی ‌‬
‫فرستاد تا بازوی علی را بگیرند تا از نیروی او بکاهند و پر در زیططر‬
‫شمشیرش فرش کنند تططا مبططادا گططاو حامططل زمیططن از بیططن بططرود و‬
‫زمیططن و اهططل آن هلک شططوند وبططاز هططم بخططت بططد! پططر جبرئیططل از‬
‫ضربت شمشیر علی شکسته و مجروح شد بطوریکه نطالن و بطال‬
‫کشان خدمت خاتم پیغمبران مشرف شد و از ضرب شصت علی‬
‫و ویرانی شهرهای لوط داستانها گفت بططا چنیططن قططدرت اقططدام بططه‬
‫یالمثططل ماننططد آن اسططت کطه‬ ‫جهاد و جانبططازی فضططیلتی نیسططت و ف ‌‬
‫‪253‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫ههای ناتوان کند یططا‬ ‫های از مورچ ‌‬ ‫رستم دستان اقدام به جنگ مورچ ‌‬
‫با بمت اتم بخواهند خانه موری ویران نمایند‪.‬‬
‫یگویند تا مردم به رفتططار و‬ ‫اینها را هنر و فضیلت و شجاعت نم ‌‬
‫یتوانططد امططام و‬ ‫کردار مباشران آن رغبت نمایند‪ ،‬علططی آن وقططت م ‌‬
‫مقتدای مسلمانان باشد که با شکم گرسنه بعططد از سططه روز روزه‬
‫متوالی که فقط با آب افطار کرده و خاندان مطهرش بطا اشطتهای‬
‫قالعططاده بططه همططان نططان جططوین چنططانکه خططدا‬ ‫زیادی و علقمندی فو ‌‬
‫مططا‬
‫كيًنا وَي َِتي ً‬
‫سط ِ‬‫م ْ‬ ‫حب ّطهِ ِ‬ ‫َ‬
‫م ع َلططى ُ‬ ‫ّ‬
‫ن الطعَططا َ‬
‫مو َ‬‫یفرمایططد‪] :‬وَي ُط ْعِ ُ‬ ‫م ‌‬
‫را[ }النسططان‪ {8:‬ای علططی حططب الطعططم آن را در راه خططدا‬ ‫َ‬
‫سي ً‬
‫وَأ ِ‬
‫یتوان به مردم گفت که از جهططاد و مبططارزه‬ ‫انفاق نمایند و وقتی م ‌‬
‫علی با دشمنان دین تبعیت نمائید که با احتمال تلف ‌شدن و کشته‬
‫‌گردیدن‪ ،‬علی بدان کار قیام نماید و وقتی هم که به جنگ مبادرت‬
‫ینماید چندین زخم کطاری بخطورد چنطانکه در جنطگ احطد بیطش از‬ ‫م ‌‬
‫شانزده زخم مهلک به بدن مبططارکش رسططیده بططود در ایططن صططورت‬
‫یتوان به مردم گفت شما هم به علی تأسی نمائید زیططرا او یططک‬ ‫م ‌‬
‫یکند شما هم‬ ‫نفر مسلمان و مؤمن به خدا و رسول است چنین م ‌‬
‫ینمائیططد بایططد از آن‬ ‫که ادعای مسلمانی و ایمن به خدا و رسول م ‌‬
‫بزرگواران بتعیت نمائید‪.‬‬
‫و همچنین سایر اعمال و افعالی که از آن بزرگواران از فضایل‬
‫و محامد انسانی نقل شده‪ ،‬این احمقان جاهل هنططوز ندانسططته کططه‬
‫فضایل شریفه انسانی و خصایل حمیده آدمی چه چیز است؟!‬
‫یکنند همینکه کسی علم غیب داشت و فهمیططد کططه‬ ‫اینها تصور م ‌‬
‫یگیططرد و یططا بططه‬ ‫در هر گوشه جهان چه اعمال و حرکاتی صورت م ‌‬
‫آسمانها پرواز کرد یا همینکه شمشیر برداشت و همه جن و انططس‬
‫از ترس او پا به فرار گذاشططتند یططا ضططربتی کططه فططرود آورد چنططدین‬
‫هزار نفر را نابود کرد یا در هر شبی در چندین خانه طعام خورد یا‬
‫با چندین زن جماع کرد! ایططن قبیططل خیططالت کودکططانه را کططه مططورد‬
‫یشططمارند و ارتکططاب آنططرا‬ ‫آرزوی هر جاهل غافلی است فضیلت م ‌‬
‫یپندارند! غافل از آنکه فضیلت آدمی در علم و شططناختن‬ ‫معجزه م ‌‬
‫خدا و آشنا گشتن به نظام طبیعت و تسلیم اراده و مشططیت الهططی‬
‫شدن و مسلط بر نفس ‌بودن و گذشت و اغمططاض از اهانططات و از‬
‫یشططود و هططدایت گمراهططان و‬ ‫سططتمهائی کططه از جططاهلن صططادر م ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪254‬‬

‫دسططتگیری بینوایططان اسططت و اینهططا صططفاتی اسططت کططه در ائمططه‬


‫معصومین سلم الله علیهم اجمعین بوده وهمین فضایل است کططه‬
‫ایشان را بر دیگران فضططیلت داده و آنططانرا امططام و مقتططدای جمیططع‬
‫عالمیططان کططرده اسططت و مططردم مأمورنططد کططه بططه قططدر قططدرت و‬
‫استطاعت بین فضططایل آراسططته شططوند تططا در بططازار تجططارت جهططان‬
‫سودی کرده سعادت دارین و فوز نشأتین را کسب نماینططد وگرنططه‬
‫انجام آن اعمال که بیشتر زائیده اوهام و خیال است برای انسططان‬
‫فضیلتی نیسطت زیطرا چطه حظطی دارد کططه شخصططی بدانطد در فلن‬
‫یدهطططد و فلن غنطططی‬ ‫گوشطططة دنیطططا فلن فقیطططر چگطططونه جطططان م ‌‬
‫یسططتاند و در فلن بیشططه‬ ‫شگذران چگونه داد دل از شهوات م ‌‬ ‫و ‌‬ ‫خ ‌‬
‫آن شیر چگونه جستن کرد و فلن آهو را دریططد و فلن دزد چگططونه‬
‫با چاقو قفل خانه فلن بدبخت را برید و یا چه سعادتی اسططت کططه‬
‫بتواند به دریا فرو رود و بها برها برآید و یا شمشیر برکشططد و هططر‬
‫درمانده گمراهی را بکشد و ملیونها زن را بیططوه و اطفططال را یططتیم‬
‫نماید!!‬
‫اینهططا هوسططهای کودکططانه اسططت و بططه سططعادت حقیقططی مربططوط‬
‫نیست فضیلت علی بن ابیطططالب کططه عططالیترین فضططایل آن جنططاب‬
‫است آن است که در راه خدا از بذل مال و جططان و نططابودی نططام و‬
‫نشان مضایقه نداشت فضیلت آن است که در شططب لیلططه المططبیت‬
‫که یکی از هزار‪ ،‬احتمال جان به سلمت بططردن نداشططت در بسططتر‬
‫رسول خدا خوابید واین فداکاری بططزرگ تططا آنجططا کشططید کططه مططورد‬
‫مباهات پروردگار جهان به فرشتگان گردید! اگر علی چنانکه اینان‬
‫یدانسططت کططه آن شططب خطططری‬ ‫یگویند عططالم بططه غیططب بططود و م ‌‬‫م ‌‬
‫یگططردد ایططن عمططل بططرای او فضططیلتی‬ ‫عططارض وجططود مقدسططش نم ‌‬
‫یشططد مططن هططم چططون یقیططن نططدارم کططه در فلن قضططیه ضططرری‬ ‫نم ‌‬
‫ینامند‪ ،‬فضیلت‬ ‫یشود اقدام مرا به آن کار شجاعت نم ‌‬ ‫متوجهم م ‌‬
‫ص پیغمططبر و اگططر نططه بططه‬
‫علی در آن بود که بعد از رسول خدا به ن ّ‬
‫موجب لیاقت و اولویت از همه کس سزاوارتر به خلفت بود‪ ،‬این‬
‫همه وسایل که برای انتقام از غاصبین خلفت داشت معهذا بططرای‬
‫هرس اسلم چشم بر هم نهاد و دل بر بل و مصططیبت داد و‬ ‫نهال تاز ‌‬
‫آن همه ناملیمات را که به فرمایش خود او ‪ :‬چون خار در دیده و‬
‫تهططا و‬
‫تهططا و ملم ‌‬ ‫استخوان در گلو بططود تحمططل فرمططود و بططر اهان ‌‬
‫‪255‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫یکططرد همچططون ضططرب زوجططه‬ ‫تهائی کططه دل کططوه را آب م ‌‬ ‫مصططیب ‌‬


‫بافکنطدن بطه گطردن مبطارکش و‬ ‫مظلومه و سطقط جنیطن او و طنا ‌‬
‫کشیدن وی در ملء عام به مسجد بططرای بیعططت و تهدیططدنمودن آن‬
‫حضرت به قتل و توطئه کشتن آن جناب‪ ،‬بر همططة اینهططا شططکیبائی‬
‫ورزید تا دین خدا ولو توسط نططااهلن راه کمططال خططود را بپیمایططد و‬
‫احکام اسلم به صورت ظاهر از جریططان نیفتططد و خلططل و رخنططه در‬
‫دیوار اتحاد مسلمانان راه نیابد‪ ،‬این اسططت آن فضططیلت بططزرگ کططه‬
‫یشود‪ ،‬نطه حطدیث‬ ‫عقل آدم خردمند در مقابل آن مات و مبهوت م ‌‬
‫بساط و پرواز بططه بططالی ابططرو فرورفتططن در چططاه بئرالعلططم و جنططگ‬
‫قصرالذهب و بردن عمر به کططوه قططاف و امثططال ایطن خرافططات کططه‬
‫برای سرگرمی کودکان خوب است‪.‬اما امططان از جهططل و نططادانی و‬
‫دوستی احمقانه!!‬
‫یبینید که مردم در مقام امام به چططه گمراهططی و ضططللت‬ ‫پس م ‌‬
‫هاند و روی همین گمراهی گمراهیهای دیگر آمده‪.‬‬ ‫بعیدی دچار شد ‌‬
‫هانططد‬
‫تا جائیکه روی همان تصورات جططاهلنه کودکطانه تصططور کرد ‌‬
‫که ذکر این قبیل فضایل و نشر اینگططونه منططاقب بططاعث رضططایت و‬
‫یشططود و ثنططاخوانی و مططداحی و نسططبت‬ ‫موجب جلب رحمت آنها م ‌‬
‫این قبیل موهومات به آن بزرگواران به این خیال که اختیططار تمططام‬
‫ملکوت الهی در دست ایشان است و صاحب اختیار سلطنت خططدا‬
‫هستند این متملقین و ثناخوانان را همچون پادشططاهان خودخططواه و‬
‫یدهند و هر چنططد عاصططی و‬ ‫ه و صله و انعام م ‌‬ ‫مقتداران صاحب جا ‌‬
‫هکططار وسططتمگر و بططدکردار باشططند آنططان را از عقبططات بططزرخ و‬ ‫بز ‌‬
‫یرهاننطططد و بطططاب شطططفاعتی بطططدان وسطططعت‬ ‫عرصطططات قیطططامت م ‌‬
‫هاندکه دیگر به تهدیدات خدا و تنذیرات پیغمبر کمترین اثططری‬ ‫ساخت ‌‬
‫ینماینططد‬‫نمانده است و چون جسته گریخته که به قرآن مراجعه م ‌‬
‫یدهططد و ناچارنططد‬‫آیطات عطذاب و وعیطد عقطاب گوششططان را آزار م ‌‬
‫هایکه خیلی هططم‬ ‫بدان اقرار نمایند برای گریز از آن عذابها راه چار ‌‬
‫آسططان اسططت بططه اغططوای شططیطان همیططن غططرور و گططزاف در بططاب‬
‫یبینند که جلب رضای خدا کططه در مقابططل‬ ‫شفاعت است‪ ،‬و چون م ‌‬
‫ن‬
‫مط َ‬ ‫ها ْ‬
‫شطت ََرى ِ‬ ‫ن الل َ‬‫یخرد و بس که ]إ ِ ّ‬ ‫بهشت فقط جان و مال م ‌‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ن أ َن ْ ُ‬
‫ة[ }التوبة‪ {111:‬و دل‬ ‫جن ّ َ‬
‫م ال َ‬
‫ن لهُ ُ‬ ‫وال َهُ ْ‬
‫م ب ِأ ّ‬ ‫م َ‬
‫م وَأ ْ‬‫سه ُ ْ‬‫ف َ‬ ‫مؤ ْ ِ‬
‫مِني َ‬ ‫ال ُ‬
‫کندن از جان و حتی مططال بططه آن کیفیططت کططه خططدا خواسططته اسططت‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪256‬‬

‫ت آوردن دل فلن امططام یططا‬ ‫خیلی سخت است و به خیال اینها بدس ‌‬
‫یکنند کططه‬ ‫ن امامزاده آسان است و چون با نفس خود قیاس م ‌‬ ‫فل ‌‬
‫یکنططد تصططور‬ ‫به یک تملق بیجا و یک بخشش ناروا خودش را گم م ‌‬
‫کرد که امططام و امططازاده کططه بططه عقیططده صططاحب اختیططار ملططک خططدا‬
‫هستند نیز چینند اینست که آن نذورات عجیب و وقفهای بیهططوده و‬
‫هزدنها و عزاداریهططای دروغططی و نامشططروع را‬ ‫یها وسططین ‌‬
‫هخوان ‌‬ ‫روض ‌‬
‫یگیرد‪.‬‬‫یشود و خود و دین خدا را به استهزاء م ‌‬ ‫مرتکب م ‌‬
‫علططت آن ایططن اسططت کططه ایططن گمراهططان جاهططل معنططی امططام را‬
‫ههططا هنططوز حططدود‬ ‫هها و گفت ‌‬‫هاند و با این همه کتابهططا و رسططال ‌‬ ‫نفهمید ‌‬
‫امامت روشن نگشته بلکه بر جهل و گمراهی افزوده است‪.‬‬
‫معنی امام چنططانکه گفططتیم و شططرع و عقططل و وجططدان هططم بططدان‬
‫حاکم است بدو معنی حقیقی و چند معنای مجططازی بیشططتر نیسططت‬
‫آن دو معنا‪:‬‬
‫اول معنای امام یعنی پیشوای سیاسی و متصدی امططر حکططومت‬
‫مسلمین که به تمطام کسطانیکه متصطدی امطر حکطومت شطوند ایطن‬
‫یشود که از آن اگر صالح باشد به امام عادل اگر‬ ‫معنی اطلق م ‌‬
‫یشود و سیره مسلمین احادیث‬ ‫ناصالح باشد به امام جابر تعبیر م ‌‬
‫و فریقین مملو از این اصطلح است‪.‬‬
‫و دوم به معنای راهبر و راهنما به جانب خدا و هدایت به طریق‬
‫حق و صراط مستقیم است‪.‬‬
‫چنططانکه ایططن تقسططیم در فرمططایش امیرالمططؤمنین‪ ‬در وسططایل‬
‫الشیعه مندرج است که »لغزو المع امضضام عضضادل و لنقضضل‬
‫المن امام فاضل«‬
‫یشططود جططز‬ ‫ن نم ‌‬‫امام به معنای اول شامل تمام ائمططه معصططومی ‌‬
‫امیرالمؤمنین در حدود پنج سال و امططام حسططن در مططدت ششططماه‬
‫دیگططر کسططی از آن بزرگططواران متصططدی امططر حکططومت و پیشططوای‬
‫سیاست مسلمانان نگشت‪.‬‬
‫ولی معنای دوم که گفتیم به معنای دلیل و راهنمططای راه خططدا و‬
‫رهبری مردم به طریق حق و صراط مسططتقیم وهططدایت مططردم بططه‬
‫راه بهشت است مصداق اولیه و عالیه آن فقططط ائمططه معصططومین‬
‫ی سططلوک‬ ‫یباشند و بعد از ایشان‪ ،‬کسططانی کططه بططدان طریططق طط ّ‬ ‫م ‌‬
‫‪257‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫نمایند و به نور علططم قططرآن وسططیله دسططتگیری و هططدایت گمراهططان‬


‫شوند‪.‬‬
‫و پرواضح است که شخصی که امام و راهبر قططومی بططه طططرف‬
‫مقصدی است تمام همش مصروف آن اسططت کططه راهططروان طططی‬
‫طریق نمایند و هر چه زودتر و بهتر به مقصد برسند‪.‬‬
‫چنین کسی از مدح و ثنططاخوانی و تملططق و چاپلوسططی ایططن و آن‬
‫ینمایططد خصوص طا ً هرگططاه‬ ‫یآیططد و بططدان اعتنططا نم ‌‬
‫چندان خوشش نم ‌‬
‫راهروان‪ ،‬مقصد و راهرا گذاشته و به راههای کططج و معططوج افتططاده‬
‫تنها در مقابل آن همه اصرار و فریاد راهبر که به طریق حططق آئیططد‬
‫و راه به مقصد را درست بپیمائید به ثناگوئی چاپلوسانه و مططداحی‬
‫متملقانه بپردازد و با حرکات ساختگی و آداب بیگانگططان مجوسططی‬
‫هپیمططائی و رسططیدن بططه‬ ‫بططه مططدح و ثنططای او مشططغول شططده و از را ‌‬
‫مقصد غافل گردند‪.‬‬
‫این قبیل اعمال اگر مططوجب خشططم و غضططب آن راهططبر دلسططوز‬
‫نگردد باری باعث خوشنودی و رضایت وی نخواهی شد!‬
‫یکنططد از اینکططه چگططونه آداب مجوسططیت و‬ ‫واقعا ً انسان تعجب م ‌‬
‫هپرستی مصریان و توسل آنان به‬ ‫حپرستی ملل وحشیه و مرد ‌‬ ‫اروا ‌‬
‫ارواح فراعنه و امثال ایططن عقایططد خرافططی در دینططی راه یططافته کططه‬
‫مأمور مبارزه با این موهومططات وخرافططات اسططت و در تمططام آیططات‬
‫کتططاب آسططمانی و سططیره پیغمططبر بزرگططوار و ائمططه معصططومینش‬
‫کوچکترین اثری از این حرفها نیست‪.‬‬
‫امامی که خدا برای هدایت و راهبری مردم برانگیخته و وظیفططه‬
‫مردم آن است که در مسائل دینططی و دانسططتن احکططامی کططه بططدان‬
‫دانططا نیسططتند بططوی مراجعططه و از او اخططذ و بططدان عمططل نماینططد ایططن‬
‫شوربختان این وظیفه بططزرگ را کنططار نهططاده بططه تملططق و ثنططاخوانی‬
‫غالیانه و خواستن حوائجی که بایططد از خططدا خواسططت و امثططال ایططن‬
‫حرکات که شرک یا لاقل نزدیک به شططرک اسططت پرداختططه واصططل‬
‫درصدد این نیستند که آنچه این امام برای آن نصططب شططده بططه وی‬
‫مراجعه و احکام و آثطار باقیمانطده از او را تبعیططت نماینططد و هرگطاه‬
‫کسی درصدد برآید وبه ایشان بگوید ‪ :‬که آقایان امام و پیغمبر که‬
‫بططرای بططرآوردن حاجططات و شططفای مرضططی و دادن اولد وکططم و‬
‫هاند! امام و‬ ‫زیادکردن روزی افراد و این قبیل امور برانگیخته نشد ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪258‬‬

‫پیغمبر فقط مططأموریت راهططبری و راهنمططائی در امططور دینططی و یططاد‬


‫دادن آداب و احکطام شطرعند و دیگطر ایطن کارهطا مربطوط بطه آنطان‬
‫نیست‪.‬‬
‫یبینی از فططرظ جهططل غضططب صططورت‬ ‫در چنین موقع است که م ‌‬
‫برافروخته و رگهای گردن پرشده و با چشمانی شططرربار از خشططم‬
‫یگوئی توسل بططه ائمططه طططاهرین‬ ‫یگوید‪ :‬این توسل است و تو م ‌‬ ‫م ‌‬
‫جایز نیست و دیگر هر چه تهمت و اهانت از پیر و استاد یاد گرفته‬
‫یکند‪.‬‬
‫باشد نثار آدمی م ‌‬
‫کسی به این بیچاره نگفته که اول‪ :‬با وجود خدای تعالی که بنده‬
‫هگرفتن در دربطار وی‬ ‫یپطذیرد و اصطل واسطط ‌‬‫یهیطچ واسططه م ‌‬ ‫را ب ‌‬
‫منافی توحید است چه احتیاج به این حرفها؟‬
‫َ‬
‫س طأل َ َ‬
‫ك‬ ‫یفرمایططد‪] :‬وَإ َِذا َ‬‫خود باریتعالی در آیات متعدده قططرآن م ‌‬
‫ُ‬
‫ن‬‫عططا ِ‬ ‫داِع إ َِذا د َ َ‬
‫عططوَة َ الطط ّ‬
‫ب دَ ْ‬
‫جيطط ُ‬
‫بأ ِ‬ ‫عَبططاِدي ع َّنططي َفططإ ِّني قَ ِ‬
‫ريطط ٌ‬ ‫ِ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬
‫ه‬
‫ب إ ِلي ْط ِ‬ ‫ن أقَْر ُ‬ ‫ح ُ‬‫یفرماید‪] :‬وَن َ ْ‬ ‫جيُبوا ِلي[ }البقرة‪ {186:‬و م ‌‬ ‫فَلي َ ْ‬
‫ست َ ِ‬
‫ه‬
‫م طعَ الل ط ِ‬ ‫یفرمایططد‪] :‬فََل ت َطد ْ ُ‬
‫عوا َ‬ ‫ريدِ[ }ق‪ {16:‬و م ‌‬
‫ل الوَ ِ‬‫حب ْ ِ‬
‫ن َ‬‫م ْ‬ ‫ِ‬
‫َ‬
‫ن‪{18:‬‬ ‫دا[ }الج ّ‬ ‫ح ً‬‫أ َ‬
‫ه روزی لاقل ده مرتبه به نحو وجوب به ما تعلیططم‬ ‫و در هر شبان ‌‬
‫داده است که بگوئیم ایاک نعبططد و ایططاک نسططتعین یعنططی فقططط تططرا‬
‫یجطوئیم پطس‬ ‫یکنیم و فقطط از تطو کومطک و اسططتعانت م ‌‬ ‫عبادت م ‌‬
‫تکردن‬ ‫ً‬
‫اسططتعانت خواسططتن منحصططرا از خداسططت چنططانکه عبططاد ‌‬
‫منحصرا ً برای اوست یعنی کمک از دیگری خواسططتن شططرک اسططت‬
‫چنانکه عبادت دیگری شرک است‪.‬‬
‫ی قططادر‬ ‫آیا با همه آیات واضحات جایز است که انسان خدای ح ط ّ‬
‫لیموت زنده و پاینده و سمیع و بصیر را گذاشته به سراغ کسططانی‬
‫یپایططان فضططل و‬ ‫رود کططه در هططر چیططز محتططاج و فقیططر آن دریططای ب ‌‬
‫ل َل‬‫یفرماینططد ]قُط ْ‬
‫رحمت او هستند و خودشان به دستور قططرآن م ‌‬
‫َ‬
‫}يونس‪{49:‬‬ ‫ه[‬
‫شاَء الل ُ‬ ‫فًعا إ ِّل َ‬
‫ما َ‬ ‫ضّرا وََل ن َ ْ‬
‫سي َ‬
‫ف ِ‬ ‫مل ِ ُ‬
‫ك ل ِن َ ْ‬ ‫أ ْ‬
‫ثانیا ً – بر فرض عدم نهططی از ایططن عمططل چططون ایططن وادی‪ ،‬وادی‬
‫هولناک و پرتگططاه مخططوفی اسططت کططه ممکططن اسططت انسططان را بططه‬
‫هلکت گاه شرک درآورد همان بهتر که ترک شود زیططرا اگططر شططما‬
‫در میان راههائی که به مقصد دارید چندین راه داشططته باشططید کططه‬
‫یخطططر اسططت و راهططی راهططم داشططته‬‫معلوم و مسططلم اسططت کططه ب ‌‬
‫‪259‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫باشید که احتمال خطر در آن رود‪ ،‬اولی این نیسططت کططه آن راه را‬
‫فرضا ً که نزدیک هم باشد واگذارید تا از آن خطر مصون مانید؟‬
‫وضعیت توسل به ائمه و اقارب آنها به این صططورتی کططه اکنططون‬
‫در بین جامعه است به هزار احتمال شططرک اسططت و بیططک احتمططال‬
‫یتوان بدرستی آن اعتماد داشت‪ ،‬زیططرا آنچططه مسططلم اسططت‬ ‫هم نم ‌‬
‫خدا در دعا و طلب حاجت واسطه نخواسته است و چنططانکه آیططات‬
‫هگان خططود‬ ‫یرساند خود حضططرتش از همططه نزدیکططتر ببنططد ‌‬ ‫شریفه م ‌‬
‫است و عقل هم معلوم است که خططدای حططی قططادر عططالم السططر و‬
‫الخفیات را گذاشتن و سراغ کسططانی رفتططن کططه مططرگ و غفلططت و‬
‫خواب و عدم احاطه بر مصلحت بر آنان رواست شایسته نیست‪.‬‬
‫و با تمام این مفاسد شبهه وقوع در شرک که بدترین معاصی و‬
‫کترین گناهان است وجود دارد‪ ،‬پس دیگر به این حرکططات کططه‬ ‫مهل ‌‬
‫باقیمانده آثار ادیان باطله است چه حاجت؟!‬
‫ثالثا ً – در میان این همه آیات و اخبار و احادیث صحیح و ضعیف‬
‫هانطد کطه کسطی بططرای قضطای‬ ‫در کجا خدا‪ ،‬یا ائمه دیططن دسططتور داد ‌‬
‫حاجتی – شفای مریضی – گرفتن فرزندی – برآوردن مطلبی‪ ،‬بططه‬
‫امام و پیغمبری توسل شود؟!‪ ،‬شما سرتاسططر آیطات خططدا و سططیره‬
‫انبیططاء و اولیططا را بگردیططد و ببینیططد اثططری از ایططن اعمططال در آنجططا‬
‫تپرستی پس چیست همین است که‬ ‫تتراشی و ب ‌‬ ‫یبینید؟ آخر ب ‌‬‫م ‌‬
‫انسان به خیال موهوم برای خود وسطا و شططفعاء بططرای بططرآوردن‬
‫حاجات درست کند و به مدح و ثنا و تملططق و نیططاز نسططبت بططه آنهططا‬
‫بپردازد‪.‬‬
‫یشطوند کطه دسطت بطه ایطن‬ ‫در مقابل این حقیقت کسانی پیدا م ‌‬
‫طرف و آن طرف انداخته یک آیة و روایتی پیدا کنند که بتواننططد از‬
‫کآمیز خططواد مستمسططکی بدسططت آورنططد و‬ ‫آن برای این اعمال شر ‌‬
‫چون در آیات قرآن متشابهاتی است که اهل باطل از آن گاهی به‬
‫ذي فِططي‬ ‫یکنند مانند آیة شططریفه ]وَهُطوَ ال ّط ِ‬ ‫نفع خود سوءاستفاده م ‌‬
‫مل َ ُ‬ ‫َ‬
‫ك‬ ‫جاءَ َرب ّ َ‬
‫ك َوال َ‬ ‫]وَ َ‬
‫ه[ }الّزخرف‪{84 :‬‬ ‫ض إ ِل َ ٌ‬ ‫ماِء إ ِل َ ٌ‬
‫ه وَِفي الْر ِ‬ ‫س َ‬
‫ال ّ‬
‫و امثال‬ ‫ة[ }القيامططة‪{23:‬‬ ‫َ‬
‫فا[ }الفجر‪]{22:‬إ ِلى َرب َّها َناظ َِر ٌ‬ ‫ص ّ‬
‫فا َ‬ ‫ص ّ‬
‫َ‬
‫آن که همیشه به فرمایش خود قططرآن اهططل زیططغ و وسوسططه آنططانرا‬
‫َ‬
‫ن فِططي قُل ُططوب ِهِ ْ‬
‫م‬ ‫ما ال ّط ِ‬
‫ذي َ‬ ‫برای مقاصد سوء خودبکار برد‌هاند و]فَأ ّ‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪260‬‬

‫ْ‬
‫ه[ }آل‬ ‫فت ْن َةِ َواب ْت َِغاَء ت َأِويل ِ ِ‬
‫ه اب ْت َِغاَء ال ِ‬ ‫من ْ ُ‬ ‫ه ِ‬ ‫ما ت َ َ‬
‫شاب َ َ‬ ‫ن َ‬‫َزي ْغٌ فَي َت ّب ُِعو َ‬
‫عمران‪{7:‬‬
‫ه‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫ً‬
‫ه َواب ْت َُغوا إ ِلي ْ ِ‬ ‫قوا الل َ‬ ‫مُنوا ات ّ ُ‬ ‫نآ َ‬ ‫ذي َ‬ ‫در اینجا هم فورا آیه]َيا أي َّها ال ِ‬
‫یکشططند و از آن بطه مطراد و‬ ‫ة[ }المائدة‪{35:‬را به میططان م ‌‬ ‫سيل َ َ‬ ‫الوَ ِ‬
‫یکننططد چنططانکه یکططی از اربططاب‬ ‫ک آمیططز خططود اسططتناد م ‌‬ ‫مقصود شر ‌‬
‫عمائم در روزنامه وظیفه به استناد همین آیه به جنگ ما آمده بططود‬
‫تفسیر این آیه را هر چند بعضی از مفسرین شیعه مانند علططی بططن‬
‫هاند اما به ایططن بیططان ‪» :‬تقربضضوا‬ ‫ابراهیم قیم تفسیر به امام نمود ‌‬
‫الیه بالمام ای بطاعته« یعنطی مطراد از وسطیله اططاعت امطام‬
‫یکنططد و‬ ‫است که همان اطاعت احکام الهی است که امام بیططان م ‌‬
‫ة[‬‫سططيل َ َ‬‫م الوَ ِ‬ ‫ن إ َِلططى َرب ِّهطط ُ‬ ‫در تفسططیر صططافی آیططه شططریفة ]ي َب ْت َُغططو َ‬
‫}السططراء‪ {57:‬را چنیططن تفسططیر کططرده اسططت »هضضولء الئمضضه‬
‫یبتغون الی الله القربة بالطاعضضة« و در کتططاب عیططون اخبططار‬
‫الرضا از پیغمبر روایتی آورده در معنای وسیله ولططی آن بططه معنططی‬
‫یفرمایططد ‪:‬‬ ‫اطاعت ائمه است نه معنی واسطه و شفیق چنانکه م ‌‬
‫»الئمه من ولد الحسین من اطاعهم فقد اطضضاع اللضضه و‬
‫من عصاهم فقد عصی الله‪ « ...‬ولی امیرالمؤمنین در کتططاب‬
‫کافی آنرا به معنای اعلی درجه بهشت تفسططیر فرمططوده در خطبططه‬
‫)الوسیله( که »انها اعلی درجة فی الجنة« وابن شهر آشوب‬
‫ةای طططاعتی و بیعططتی‬ ‫گفتططه کططه امیرالمططؤمنین فرمططود انططا وسططیل ‌‬
‫یفرمایططد‪:‬‬ ‫جالبلغه م ‌‬ ‫وحضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و نه ‌‬
‫»عبادالله ان افضل ما توسل بضضه المتوسضضلون الضضی اللضضه‬
‫جل ذکره الیمان بالله و برسله وما جأت به من عندالله‬
‫والجهاد فی سبیله فانها ذروة السلم‪«....‬‬
‫در فرمایش خود آن بزرگواران توسل و وسیله عبارت است از‬
‫ایمان به خدا و فرستادگان او و آنچه از احکام و آیاتی که از جانب‬
‫خدا آمده است و جهاد راه او وهیچ جا بططه ایططن معنططای غلطططی کططه‬
‫یبینید که این آیه ابدا ً مربوط به مقصود ایشططان‬ ‫هاند نیست م ‌‬ ‫گرفت ‌‬
‫هباز وجاعطل‬ ‫نیست ولی افراد دغل و مختلس همچون اشخاص حق ‌‬
‫یبرنططد و منظططور‬ ‫که در اسططناد و اوراق رسططمی و قیمططتی دسططت م ‌‬
‫یگنجانند با قرآن کریم و احادیث صحیحه نیز‬ ‫سوء خود را در آن م ‌‬
‫هانططد مثل کسططانی کططه از راه اختلس و جعططل و تزویططر‬ ‫چنیططن کرد ‌‬
‫‪261‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫یخواهند کار خود را از پیش برند اگر شما یک حواله با قبض دو‬ ‫م ‌‬
‫هزار یالی به آنها بدهید با حقه ‌بازی و دستبرد به جملت آن سططند‪،‬‬
‫یکنند تا بططه جططای دو هططزار ریططال‬ ‫کلمه دو را ده و ریال را تومان م ‌‬
‫یبیند که در‬ ‫ده هزار تومان بگیرند همچنین سند سازان قلبی را م ‌‬
‫هاند ضمن جملت و کلمططات‬ ‫آیات شریفه قرآن تا هر جا که توانست ‌‬
‫هانططد‬‫قرآن یک جمله یا یک کلمه به نفع و غرض سوء خططود گنجانید ‌‬
‫که این آیه چنین نازل شده بود و آن کلمه چنان! و با اندک توجهی‬
‫هاند‬‫های از دغلبططازان نوشططت ‌‬‫های که پار ‌‬ ‫به کتاب خدا و تفاسیر عجیب ‌‬
‫این حقیقت به طور بارز‪ ،‬روشن و آشکار خواهد شد‪.‬‬
‫موقعیکه مقالة علل انحطططاط مسططلمین ‪ ...‬در روزنططامه وظیفططه‬
‫های اقرار گرفتططه بططود یکططی از آنططان کططه خططود را از‬ ‫مورد انتقاد عد ‌‬
‫یدانططد در رد و انتقططاد یکططی از‬ ‫علمططا و نویسططندگان مططبّرز دینططی م ‌‬
‫طرفدران این مقاله به مناسبتی در خصوص توسل استناد به ایططن‬
‫آیه شریفه کرده آنگاه گستاخانه بر آن طرفدار بیچاره تاخته و هر‬
‫یدانست نثار آن کرده بود و بعد از استناد به‬ ‫چه فحش و ناسزا م ‌‬
‫آیه شرفه فتلقططی آدم مططن ربططه کلمططات فتططاب علیططه از تفسططیر در‬
‫المنثور خبری آورده بود که آدم‪ ،‬خدا را بططه خمسططه طیبططه سططوگند‬
‫داد تا خططدا تططوبه اش را پططذیرفت امططا در همططان موقططع جططواب او و‬
‫سایر انتقادکنندگان را نوشته و به روز نامه وظیفه فرستادیم ولی‬
‫روزنامه مزبور شططاید روی مصططلحتی از درج آن خططودداری نمططود و‬
‫متأسططفیم کططه در اینجططا بططدان تفصططیل کططه در روزنططامه پرداخططتیم‬
‫های به ضعف منطق ایططن آقططا‬ ‫یتوانیم بپردازیم ولی اجمال اشار ‌‬ ‫نم ‌‬
‫یکنیم‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫اول – مقصود ما از توسل غلططط ایططن اعمططالی اسططت کططه مططردم‬
‫یخواهنططد و بططرای او نططذر و‬‫حوائج خططود از ائمططه و یططا امططامزادی م ‌‬
‫یکنند و ایطن چطه ربططی دارد بططه اینکططه آدم گفتطه اسططت‬ ‫قربانی م ‌‬
‫خدایا به حق خمسه طیبه مرا بیامرز!‬
‫ما نه تنها ائمه معصومین را بططرای قسططم ‌دادن خططدا جططایز و روا‬
‫یدانیم بلکه حتی خدا را با شک چشططم یتیمططان و سططوز دل بیططوه‬ ‫م ‌‬
‫یدهیططم »الهضضی بضضاخص صضضفاتک ‪ ...‬و‬ ‫‌زنططان هططم قسططم م ‌‬
‫بعصمة انبیائک و بنضضور اولیضضائک و بضضدعاء صضضلحائک و‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪262‬‬

‫بمناجات فقرائتک نسضضئلک اللهضضم زیضضادة فضضی العلضضم‬


‫و ‪«....‬‬
‫ثانیا ً – استناد به یک خبر سططنی اگططر مضططمونش مخططالف عقیططده‬
‫شیعه باشد برای شیعه حجت نیست و اگر خواسته بگوید که چون‬
‫سططنی مخططالف اسططت ایططن حططدیث را آورده کططه »الفضضضل مضضا‬
‫شهدت به العداء «‬
‫یگوئیم اول – سّنی صحیح چنانکه بغلط تططوهم شططده فضططیلت‬ ‫م ‌‬
‫ً‬
‫علی و حسن و حسططین را منکططر نیسططت و ثانی طا بسططیاری از اخبططار‬
‫شیعه و سنی درهم آمیخته و آنقدر شیعه به صورت سنی و سططنی‬
‫هانططد تططا آنهططا را علیططه‬ ‫به صورت شططیعه درآمططده و جعططل اخبططار کرد ‌‬
‫یکدیگر بکار برد‪.‬‬
‫این بندة خدا چون غریق به هر چیزی تشبث کططرده از آن جملططه‬
‫برای اینکه جای واسطه را باز کند استناد بططه آیططه شططریفه]َيا أ ََبان َططا‬
‫فْر ل ََنا ذ ُُنوب ََنا[ }يوسف‪ {97:‬کرده که اگر ممکن بود فرزندان‬ ‫ست َغْ ِ‬
‫ا ْ‬
‫ً‬
‫یعقططوب خططود مسططتقیما اسططتغفار کننططد چططرا بططه پدرشططان متوسططل‬
‫شدند؟! پس این دلیل است بططر اینکططه جططایز بلکططه لزم اسططت کططه‬
‫کسی دیگری را واسطه و وسیله در طلب حاجت از خدا کند برای‬
‫اینکه ضعف منطق او معلوم شود‪.‬‬
‫یشود‪.‬‬ ‫در جواب او گفته م ‌‬
‫اول – طلططب اسططتغفار از کسططی توسططل نیسططت چططون تمططام‬
‫مسلمانان مأمورند که برای یکدیگر طلب مغفرت کنند و دعاهائی‬
‫که در این باره وارد شده مانند استغفار برای چهل نفططر مططؤمن در‬
‫تهجد و امثططال آن و نیططز روایططاتی از ناحیططة معصططومین رسططیده کططه‬
‫دعای مؤمن در حق غیر خود بططه اجططابت نزدیکططتر اسططت و روایططت‬
‫عبدالله بططن جنططدب در بططاب دعططای عرفططه افضططلیت ایططن معنططی را‬
‫یرساند‪.‬‬ ‫م ‌‬
‫علوه بر این پیغمبر مأمور است به استغفار برای خططود و بططرای‬
‫مؤمنین بنص آیه شریفه‬
‫ت[‬ ‫مؤ ْ ِ‬
‫من َطططططا ِ‬ ‫ن َوال ُ‬
‫مِني َ‬ ‫ك وَل ِل ْ ُ‬
‫مطططططؤ ْ ِ‬ ‫فْر ل ِطططططذ َن ْب ِ َ‬
‫سطططططت َغْ ِ‬
‫]َوا ْ‬
‫}محمد‪{19:‬‬
‫و آیه ‪:‬‬
‫‪263‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫ل اللهِ ل َوّْوا‬
‫سو ُ‬ ‫فْر ل َك ُ ْ‬
‫م َر ُ‬ ‫ست َغْ ِ‬ ‫م ت ََعال َ ْ‬
‫وا ي َ ْ‬ ‫ل ل َهُ ْ‬
‫]وَإ َِذا ِقي َ‬
‫م[ }المنافقون‪{5:‬‬ ‫سهُ ْ‬‫ُرُءو َ‬
‫معنای شفاعت پیغمبر وهمچنین مؤمنین یکدیگر را همین طلططب‬
‫استغفار است که آیات شریفه نیططز بططدان نططاطق اسططت و التمططاس‬
‫دعا کردن مسلمانان از یکططدیگر کططه یکططی از مراسططم دینططی اسططت‬
‫کسی آن را توسل نگفته واگر توسل باشد بططه آن معنططائی نیسططت‬
‫یکنید!‬
‫که شما مردم را دربارة ائمه و امامزادگان اغوا م ‌‬
‫اساسا ً طلب دعا از دیگططری یططک عمططل ممططدوحی اسططت کططه در‬
‫شرع بدان دستور داده شططده و حضططرت امیرالمططؤمنین در روایططت‬
‫یفرمایططد‪» :‬لتسضضتحقروا‬ ‫منقططوله در جلططد ‪ 19‬بحططارص ‪ 37‬م ‌‬
‫دعوة احد فانه یستجاب للیهودی فیکم و لیسضضتجاب‬
‫دم‬
‫یفرمایططد‪» :‬مضضن قضض ّ‬
‫لضضه بنفسضضه« – و حضططرت صططادق م ‌‬
‫اربعین من المؤمنین ثم دعا استجیب له«‪.‬‬
‫ثانیا ً – تقاضای استغفاری که فرزندان یعقوب از پدرشان کردند‬
‫از گناهانی بود که بین یعقوب و فرزندانش واقع شده بود‪ ،‬به ایططن‬
‫معنی که پدر خود را آزرده و او را به فراق یوسف عزیزش مبتلی‬
‫کرده بودند و به او دروغ گفته بودنططد وهططر وقططت هططم کططه یططادی از‬
‫یزدنططد‬ ‫یکرد او را به خرافت متهم نموده و زخم زبططان م ‌‬ ‫یوسف م ‌‬
‫ُ‬ ‫یفرمایططد‪]:‬قَططاُلوا ت َططاللهِ ت َ ْ‬
‫فت َطأ ت َطذ ْك ُُر‬ ‫چنططانکه قططرآن از زبططان آنهططا م ‌‬
‫ن[ }يوسف‪ {85:‬و‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫حّتى ت َ ُ‬
‫كي َ‬ ‫ن الَهال ِ ِ‬
‫م َ‬‫ن ِ‬ ‫ضا أوْ ت َكو َ‬ ‫حَر ً‬ ‫ن َ‬ ‫كو َ‬ ‫ف َ‬ ‫س َ‬ ‫ُيو ُ‬
‫ديم ِ[ }يوسف‪ {95:‬و‬ ‫ق ِ‬ ‫ضَلل ِ َ‬
‫ك ال َ‬ ‫في َ‬ ‫ك لَ ِ‬‫یا اینکه ]َقاُلوا َتاللهِ إ ِن ّ َ‬
‫ك‬ ‫َ‬
‫قطد ْ آث َطَر َ‬ ‫یوسف نیز چنین بود چنانکه به او گفتنططد ]قَططاُلوا ت َططاللهِ ل َ َ‬
‫ن[ }يوسف‪ {91:‬برای این بود که او را‬ ‫خاط ِِئي َ‬ ‫ن ك ُّنا ل َ َ‬ ‫ه ع َل َي َْنا وَإ ِ ْ‬‫الل ُ‬
‫آزرده بودند به طططوریکه از شططرم نتوانسططتند حرفططی بزننططد و از او‬
‫طلب آمرزش کنند تا خود یوسف از باب فتططوت بلفاصططله فرمططود‬
‫َ‬ ‫ه لَ ُ‬
‫ن[‬
‫ميط َ‬
‫ح ِ‬
‫م الّرا ِ‬
‫حط ُ‬
‫هطوَ أْر َ‬
‫م وَ ُ‬
‫كط ْ‬ ‫فُر اللط ُ‬
‫م ي َغْ ِ‬ ‫ب ع َل َي ْك ُ ُ‬
‫م الي َوْ َ‬ ‫]َل ت َث ْ ِ‬
‫ري َ‬
‫یتططوان نامیططد‬
‫شآمططدها را توسططل نم ‌‬
‫}يوسف‪ {92:‬پس این قبیل پی ‌‬
‫بلکططه عططذرخواهی و طلططب بخشططش از حقطی اسططت کططه از طططرف‬
‫مظلوم ضایع شده و آن منحصر به یوسف و یعقوب نیست از هططر‬
‫مظلومی که حقی ضایع شد باید از او طلب عفو و استغفار نمود‪.‬‬
‫ثالثا ً – روایات وارده از ائمه معصومین مؤید همین نظری است‬
‫که معروض داشتیم‪:‬‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪264‬‬

‫در تفسیر عیاشی از حضرت صادق در موضططوع علططت اسططتغفار‬


‫یفرماید‪:‬‬
‫فرزندان یعقوب از پدرشان م ‌‬
‫حر و قضضال یضضا رب ذنبهضضم فیمضضا‬
‫»اخّرلهم الضضی السضّ َ‬
‫بینی و بینهضضم فضضاوحی اللضضه قضد غفضضرت لهضضم« جنططاب‬
‫یعقوب دعا را تا سحر تأخیر انداخت آنگاه عططرض کططرد پروردگططارا‬
‫گنططاه اینهططا فقططط فیمططا بیططن مططن وخودشططان اسططت )یعنططی مططن از‬
‫گناهشان گذشتم( خدا وحی فرمود که من هم ایشان را آمرزیدم‪.‬‬
‫و در علططل الشططرایع از حضططرت صططادق‪ ‬روایططت شططده »انضضه‬
‫فْر ل َن َططا‬ ‫َ‬
‫س طت َغْ ِ‬‫سئل من یعقضضوب لمضضا قضضال بنضضوه ]ي َططا أَبان َططا ا ْ‬
‫ذ ُُنوب ََنططططا[ قضضضال سضضضوف اسضضضتغفرلکم ربضضضی فضضضاخر‬
‫ه‬
‫ك اللطط ُ‬ ‫قد ْ آ ََثططَر َ‬ ‫الستغفارلهم و یوسف لما قالوا ]َتاللهِ ل َ َ‬
‫ه‬‫فُر الل ُ‬ ‫م ي َغْ ِ‬‫م الي َوْ َ‬ ‫ب ع َل َي ْك ُ ُ‬ ‫ن[ قال ]َل ت َث ْ ِ‬
‫ري َ‬ ‫ن ك ُّنا ل َ َ‬
‫خاط ِِئي َ‬ ‫ع َل َي َْنا وَإ ِ ْ‬
‫َ‬
‫ن[«‬
‫مي َ‬‫ح ِ‬
‫م الّرا ِ‬ ‫ح ُ‬
‫م وَهُوَ أْر َ‬ ‫ل َك ُ ْ‬
‫البته در گناهانی کططه شططخص حططق دیگططری را ضططایع کططرده تططا او‬
‫ههططا روایططات‬ ‫یآمططرزد چنططانکه د ‌‬ ‫راضططی نشططود خططدا آن گنططاه را نم ‌‬
‫صحیحه در این بارهاز معصططومین وارد شططده‪ .‬ایططن چططه ربطططی بططه‬
‫موضوع توسل آنچنانی دارد!؟ علوه بر مضامین آیات شططریفه کططه‬
‫صططریحا ً انسططان را از توسططل بططه دیگططری نهططی فرمططوده اسططت‬
‫دا[ و‬ ‫َ‬ ‫ن[ و ]فََل ت َد ْ ُ‬ ‫ك ن َعْب ُد ُ وَإ ِّيا َ‬
‫مانند]إ ِّيا َ‬
‫حط ً‬‫م طعَ الل طهِ أ َ‬
‫عوا َ‬ ‫ست َِعي ُ‬
‫ك نَ ْ‬
‫داِع إ َِذا‬
‫ب د َع ْطوَة َ الط ّ‬
‫جيط ُ‬
‫ُ‬
‫بأ ِ‬ ‫عَباِدي ع َن ّططي فَطإ ِّني قَ ِ‬
‫ريط ٌ‬ ‫سأ َل َ َ‬
‫ك ِ‬ ‫]وَإ َِذا َ‬
‫های که از جانب معصططومین وارد‬ ‫ن[ در اخبار و احادیث صحیح ‌‬ ‫عا ِ‬ ‫دَ َ‬
‫یرساند که دعا بایططد بططدون واسطططه باشططد در‬
‫شده این معنی را م ‌‬
‫جالبلغه در وصیت امیرالمؤمنین به حضرت امططام حسططین سططلم‬ ‫نه ‌‬
‫الله علیها می فرماید‪:‬‬
‫»واعلم ان الذی بیضضده خضضزائن السضضموات و الرض قضضد‬
‫دعا و تکفل لک الجابة و امرک ان تسضضئله‬ ‫اذن لک فی ال ّ‬
‫لیعطیک و تسترحمه لیرحمک و لضضم تجعضضل بینضضک و بینضضه‬
‫من یحجبه عنک و لم یلجئک الی من یشفع لک الیه« کططه‬
‫در ایططن فقططرات شططریفه امیرالمططؤمنین‪ ‬فرزنططدش را وصططیت‬
‫یفرماید که خدائی که خزائن آسمانها و زمین در دسططت اوسططت‬ ‫م ‌‬
‫خود اجازه دعا داده و ضامن اجابت شده و بین تو و خود حاجب و‬
‫دربانی قرار نداده و ترا وادار بشفیع و میانجی که برای او بیطاوری‬
‫‪265‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫نالعابططدین‪ ‬در دعططای ابططوحمزه‬ ‫نکرده است‪ ،‬و حضططرت امططام زی ‌‬


‫یکنططد »والحمدلله الذی انضضادیه کلمضضا شضضئت‬ ‫ثمالی عططرض م ‌‬
‫لحاجتی و اخلوبه حیث شئت لسّری بغیر شفیع فقیضی‬
‫لی حاجتی« در دعای با خدا احتیاج به شفیع و واسطه نیسططت و‬
‫این پندارها به منزلة کفر و شرک است‪ ،‬واین یکی از مزایای دین‬
‫اسلم است که در آن بنده احتیاج به شفیع و واسطه با خدا ندارد‬
‫یتواند مستقیما ً از پروردگططار خططود تقاضططا و مسططئلت هططر‬ ‫و خود م ‌‬
‫گونه حاجتی را نماید برخلف مذاهب باطله دیگر‪.‬‬
‫ولی جای صد افسوس است کطه بسطیاری از تعطالیم ملطل کهطن‬
‫سططال قبططل از اسططلم ماننططد مصططریان قططدیم و ایططران باسططتان و‬
‫های از عقایططد هنططدیان بططه توسططط کسططانیکه کردنططد‬ ‫سومریها و پططار ‌‬
‫طوعا ً او کرها ً ایمان آوردند یططا کسطانیکه عمططدا تظطاهر بططا سططلم و‬
‫ً‬
‫مسططلمانی نمودنططد اخیططرا ً وارد ایططن شططریعت مطهططره کردنططد تططا‬
‫های بطه حقطایق سطعادت ‌بخططش ایطن دیطن‬ ‫بدینوسیله ضربات کشند ‌‬
‫شآمدها باعث شده کططه امططروه‬ ‫مبین وارد آوردند و بدبختانه این پی ‌‬
‫یشططود کططه‬ ‫غالب آداب و عادات و عقاید آنان در مسلمین دیططده م ‌‬
‫محیلنه گاهی به یکی دو حدیث اسلمی منضم و مؤید شده است‬
‫مانند عید نوروز ‪. ...‬‬
‫از آن جمله موضوع شفاعت است که در این کشطورها فسطادی‬
‫بار آورده که لشگر چنگیز وتیمور بار نیاورد‪ ،‬موضططوع شططفاعت در‬
‫قرآن مجید در هیچ موردی بعنططوان اثبططات نیامططده و در بسططیاری از‬
‫آیات نفی شده مانند آیه شریفه‬
‫ل‬ ‫شي ًْئا وََل ي ُ ْ‬
‫قب َ ُ‬ ‫س َ‬‫ف ٍ‬ ‫ن نَ ْ‬‫س عَ ْ‬ ‫ف ٌ‬ ‫زي ن َ ْ‬‫ج ِ‬‫ما َل ت َ ْ‬ ‫قوا ي َوْ ً‬‫]َوات ّ ُ‬
‫ن[‬‫صطُرو َ‬ ‫ل وََل هُط ْ‬
‫م ي ُن ْ َ‬ ‫من ْهَططا ع َطد ْ ٌ‬ ‫ة وََل ي ُؤ ْ َ‬
‫خ طذ ُ ِ‬ ‫فاع َ ٌ‬ ‫من َْها َ‬
‫ش َ‬ ‫ِ‬
‫}البقرة‪{48:‬‬
‫»و بترسططيد از روزى كططه هيططچ كططس چيططزى ]از عططذاب خططدا[ را از‬
‫كسى دفع نمىكند و نه از او شططفاعتى پططذيرفته‪ ،‬و نططه بططه جطاى وى‬
‫بدلى گرفته مىشود و نه يارى خواهند شد«‬
‫ة[‬
‫فاع َ ٌ‬ ‫ة وََل َ‬
‫شططططط َ‬ ‫خّلططططط ٌ‬
‫م َل ب َْيطططططعٌ ِفيطططططهِ وََل ُ‬
‫]َيطططططوْ ٌ‬
‫}البقرة‪{254:‬‬
‫»پيش از آنكه روزى فرا رسد كه در آن نه داد و ستدى است و نه‬
‫دوستى و نه شفاعتى«‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪266‬‬

‫های از آیططات هططم شططفاعت را منططوط و مشططروط بططه اذن‬ ‫و پططار ‌‬


‫پروردگار نموده اسططت امططا آثططار باقیمانططده ادیططان منسططوخه و روح‬
‫غرور و بهانه جوی فسططاق و کسططانیکه از یططک طططرف بیططم و انططذار‬
‫های‬ ‫دینططی در روحشططان مططؤثر بططوده واز طططرف دیگططر بططدنبال بهططان ‌‬
‫یگردند که خود را از قیططد و بنططد احکططام آزاد کططرده و هططر چططه را‬ ‫م ‌‬
‫نفس بهیمی و غریزة حیوانیشان مایل اسططت انجططام دهنططد و از آن‬
‫هانططد‬‫طرف بازاری که بهشت ‌فروشان به عناوین مختلططف بططاز کرد ‌‬
‫هاند باعث‬ ‫باعث شده که موضوع شفاعت بعناوین مختلف باز کرد ‌‬
‫یحططد وحسططاب صططاحب اختیططاران روز‬ ‫شده که موضوع شططفاعت ب ‌‬
‫محشر‪ ،‬دیگر مجالی برای عرض وجود آن انذارات نگذاشته و هططر‬
‫یداند از این حیث‬ ‫فاسق فاجری که خود را معتقد به قیامت هم م ‌‬
‫فکرش راحت بوده و به اجرای شهوات خود تا آنجا که دست دارد‬
‫ههائی از قبیططل‬ ‫یپردازد‪ ،‬آنگاه بططرای خوشططنودی شططفیعان برشططو ‌‬ ‫م ‌‬
‫هکططردن و‬ ‫ً‬
‫هزدن و دسته درآوردن و نذور و قربانی و احیان طا گری ‌‬ ‫سین ‌‬
‫یشود تا این شطفیعان را کطه هطر چطه‬ ‫زیارت و امثال آن متوسل م ‌‬
‫تآوردن دل آنهططا‬ ‫باشططد بططه عقیططده آنهططا استرضططای خططاطر و بدس ط ‌‬
‫آسانتر از راضی ساختن خداست از خود خوشنود و وسططیلة نجططات‬
‫خود از جهنم بلکه عروج به عالیترین درجات بهشت را بططرای خططود‬
‫و خویشان مثل خود فراهم آورد البته شفاعت چنططانکه قبل گفططتیم‬
‫یموضوع نیست و آن عبارت از استغفاری است که پیغمبر برای‬ ‫ب ‌‬
‫یکنند و طلططب آمططرزش از‬ ‫مچنین مؤمنین برای یکدیگر م ‌‬ ‫امت و ه ‌‬
‫ینماینططد امططا ایططن چططه ربطططی دارد بططه آن دروازه وسططیع و‬ ‫خططدا م ‌‬
‫لندهور مولد جرأت و غرور؟! یعنططی آن شططفاعت بیططدر وبططامی کططه‬
‫یکنند؟!‬ ‫معزورین بوالهوس و جنود شیاطین آن را ادعا م ‌‬
‫شها‬‫شما تاریخ ادیان باطله مانند عقاید مصریان قططدیم و بخش ط ‌‬
‫یدادنطد و‬ ‫ههطا کطه بطرای آمطرزش امطوات م ‌‬ ‫هنام ‌‬
‫و طلسمات و مرد ‌‬
‫همچنین عقاید بابلیان و سططومریان را از کتابهططای محققینططی ماننططد‬
‫ویل دورانت در )تاریخ مشرق زمین گهواره تمدن( و کتاب سططیره‬
‫تمدن )رالف لینتون( و امثططال آن را مطططالعه نمائیططد تططا ببینیططد ایططن‬
‫عقاید غلط چندین هزار سال قبل از اسلم وجود داشته کططه بططرای‬
‫رهائی و نجات از عذاب اخروی آخوندهای مططذاهب بططاطله چگططونه‬
‫متاع شططفاعت را رواج داده و افططراد و اشخاصططی را بططرای گرمططی‬
‫‪267‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫بازار خود وجلب توجه پادشاهان عیاش و ستمکار‪ ،‬فساق و فجططار‬


‫هاند و ادیان آلوده به خرافات هر کدام آن‬ ‫را به سوی خود کشانید ‌‬
‫وت گرفته و جزو عقاید رسططمی ملططت‬ ‫را به دیگری عاریه داده تا ق ّ‬
‫جدید درآمده است‪.‬‬
‫های از‬ ‫کار رسططوائی در شططفاعت بططه آن حططد رسططیده کططه در پططار ‌‬
‫یداد واولدهائی که از زنططا‬ ‫هاند که زنی زنا م ‌‬ ‫کتابهای معروف نوشت ‌‬
‫یسوزانید و کسططی جططز مططادرش‬ ‫میآورد آنها را از ترس رسوائی م ‌‬
‫از این افعال شنیعه خبر نداشت همینکه مرد و دفطن شطد خطاک او‬
‫یبردند چنین بود عاقبت‬ ‫های م ‌‬ ‫یکرد و او را به هر نقط ‌‬ ‫را قبول نم ‌‬
‫اهل و قوم او پیش یکی از امامان آمدند و قضیه را بططه حضططرتش‬
‫عرض کردند حضرت بططه مططادرش فرمططود ایططن زن در زنططدگی چططه‬
‫یکرد؟ مادر آن زن باطن و حقیقت امر را به آن حضططرت گفططت‬ ‫م ‌‬
‫حضرت فرمود زمین این را قبول نخواهد کططرد زیططرا بططه عططذاب او‬
‫یشططوند در قططبر او مقططداری از تربططت‬ ‫قاللططه معططذب م ‌‬ ‫سططایر خل ‌‬
‫حسینی گذارند چنین کردند! خططدا عیططب آن زن را پوشططانید و از او‬
‫ستر نمود!!‬
‫دیدید معصیتی بططه آن بزرگططی بططه چطه آسططانی مططورد عفططو قططرار‬
‫گرفت؟! با مقداری تربت که در دسترس همه هست!‬
‫ملی معروف دیگططری در کتابهططای بسططیاری کطه در قططرن بیسططتم‬
‫برای ترویططج دیططن مططبین و آشططناکردن مططردم بططه معططارف و معططالم‬
‫نزنی را نوشططته‬ ‫ینویسططد در یکططی از کتابهططایش داسططتا ‌‬ ‫اسلمی! م ‌‬
‫است که پسر خود را وادار کرده بود که بططا او زنططا کنططد و آن پسططر‬
‫یکرد اما بعد از مرگ او را دیدنططد کططه‬ ‫همیشه با مادر خود چنین م ‌‬
‫یترین درجات بهشططت اسططت! وقططتی از ایططن‬ ‫با روی نورانی در عال ‌‬
‫امر عجیب سؤال کردند‪ ،‬گفت در هر روزی هفططت مرتبططه صططلوات‬
‫یفرستادم!! و از این قبیل مطالب بسیار است که مشتی از آن‬ ‫م ‌‬
‫یها باشططید‬ ‫هخوان ‌‬‫نمونه خروار است و شما هر گاه در مجال روض ط ‌‬
‫در کمتر مجلسی است که از این قبیل مفتریات که اساس دیططن و‬
‫یکند نشنیده باشید‪ ،‬مثل‬ ‫بنیاد اخلق و انسانیت را ویران و نابود م ‌‬
‫فلن زن فاحشه که در تمام عمر به فسق و فحشا گذرانیططده بططود‬
‫هخوانی داشططت بططرای برداشططتن‬ ‫های که روض ‌‬ ‫روزی به خانه همسای ‌‬
‫آتش رفت وچون آتش گیره را در زیر دیگی برد که غذا برای اهل‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪268‬‬

‫مجلس پخته بودند وبططه آن دمیطد تطا روشطن شطود‪ ،‬دودی از آن بططه‬
‫چشمش رفت و اشگش بیرون آمد‪ ،‬همین موجب آمرزش گناهان‬
‫هگی او شد!! و از این قبیل‪.‬‬ ‫یک عمر فاحش ‌‬
‫یتوانیططد تصططور کنیططد کططه در‬ ‫حال با اینگونه تبلیغات‪ ،‬خود شططما م ‌‬
‫های بوجطود‬ ‫محیطی که نه علطم اسطت و نطه تربیطت‪ ،‬چگطونه جطامع ‌‬
‫یآید؟ چگونه یک مشت حیوانات غرق شهوات به مال و ناموس‬ ‫م ‌‬
‫یترین ملططل‬ ‫یتازنططد وخططود را بططه صططورت وحشطط ‌‬ ‫و جططان مططردم م ‌‬
‫یآورند در حالیکه مغرور و معجبند بططه ایطن کططه بهططترین مططردم‬ ‫درم ‌‬
‫ّ‬ ‫ً‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬
‫ن‬
‫ذي َ‬‫مططال[ ]الطط ِ‬ ‫ن أع ْ َ‬
‫ري َ‬
‫س ِ‬
‫خ َ‬‫م ِبال ْ‬‫ل ن ُن َب ّئ ُك ْ‬ ‫روی زمین هستند؟ ]قُ ْ‬
‫ل هَ ْ‬
‫ل سعيهم في الحيططاة الطدنيا وهُطم يحسطبو َ‬
‫ن‬
‫سطُنو َ‬
‫ح ِ‬
‫م يُ ْ‬
‫ن أن ّهُط ْ‬
‫َّْ َ ْ َ ْ َ ُ َ‬ ‫َ َ ِ‬ ‫ض ّ َ ْ ُُ ْ ِ‬ ‫َ‬
‫عا[ }الكهف‪{103/104 :‬‬ ‫صن ْ ً‬ ‫ُ‬
‫»بگو‪» :‬آيا شما را از زيانكارترين مردم آگاه گردانم؟«]آنان[ كسانىاند كططه‬
‫كوشششان در زندگى دنيا به هدر رفته و خود مىپندارند كه كار خططوب انجططام‬
‫مىدهند«‬
‫این قبیل موهومات و خرافات است که ریشه محامد اخلقی را‬
‫های باقی نگذاشته و متططدین آن‬ ‫سوازنیده و بین دین و اخلق رابط ‌‬
‫های از‬ ‫یتوان گفت کططه پططار ‌‬ ‫یدینش چندان فرقی ندارد بلکه م ‌‬ ‫به ب ‌‬
‫یدینها هم مضّرتر و فاسدتر زیرا‬ ‫های از ب ‌‬
‫مدعیان دینداریش از پار ‌‬
‫در میططان طبقططاتی کططه روح دیططن ضططعیف شططده غططالب آنططان از‬
‫ههای فرهنططک جدیدنططد‪ ،‬ایططن طبقططه هططر چنططد لابططالی و‬ ‫تحصططیلکرد ‌‬
‫یدیططن و فاسططدند امططا بططاز در میططان آنهططا کسططان بسططیاری یططافت‬ ‫ب ‌‬
‫یشوند که به نظم و انتظام طبیعت معترف بوده و به تشکیلت‬ ‫م ‌‬
‫های از متدینین خرافی هیچ چیز‬ ‫و نظام اجتماعی معتقدند ولی پار ‌‬
‫یدیططن را سططفید‬ ‫یداننططد و روی آن طبقططه ب ‌‬ ‫را شططرط هیططچ چیططز نم ‌‬
‫هاند؟!‬
‫کرد ‌‬
‫یشططوند‪ ،‬و از‬ ‫زیرا اکثر معاصی را به غرور شططفاعت مرتکططب م ‌‬
‫یزنند قاچطاق و امطور منهمططه را‬ ‫کارهای اجتماعی به عناوینی تن م ‌‬
‫یشططوند‪ ،‬از دادن‬ ‫از جهططت حلل ‌بططودن نافرمططانی دولططت مباشططر م ‌‬
‫یکنند‪ ،‬به برادران هموطن‬ ‫مالیات و انجام خدمت سربازی فرار م ‌‬
‫هجططو‬‫های بططدبین و کین ‌‬ ‫و مسططلمان خططود بططه انططدک شططبهه و بهططان ‌‬
‫ینگرند از تهمطت‬ ‫یشوند‪ ،‬و به همة آنان به نظر بغض و نفرت م ‌‬ ‫م ‌‬
‫یکننططد و‬‫ل بططودن غیبططت فاسططق اجتنططاب نم ‌‬ ‫و دروغ بططه عنططوان حل ‌‬
‫یتوان گفت که اینان بططا اینگططونه‬ ‫صدها و هزارها از این قبیل که م ‌‬
‫‪269‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫مسلمانی تفططاوتی بططا هیططچ مشططرک و ملحططدی ندارنططد! بلکططه چططون‬


‫های از آن مشرکین و ملحدین بططه مقططررات و نظططام طططبیعت و‬ ‫پار ‌‬
‫نظام و انتظام اجتماع معتقدند بر اینان فضیلت اجتماعی دارند‪.‬‬
‫اینست آن وضع دلخراشی که موجب انحطاط مسططلمین گشططته‬
‫و بدبختانه جاهلن غافططل آن را بططدین مقططدس و شططریعت مطهططره‬
‫یدهد واین کذب عظیم و بهتان مبین است‪.‬‬ ‫اسلم نسبت م ‌‬

‫خلصة کلم‬
‫های‬ ‫آنچه در این اوراق به نظر خواننططدگان محططترم رسططید خلصط ‌‬
‫بود از آنچه ما در نظر داشتیم که در روزنامه وظیفه تحت عنططوان‬
‫)علل انحطاط مسلمین و چاره آن( درج و انتشار دهیططم و چنططانکه‬
‫های از خودپسططندان بططروز‬ ‫مسبوقید بعلت فشاری که از طرف پططار ‌‬
‫نامه و بنگارنططده وارد شططد ناچططار شططدیم کططه موضططوع را مسططکوت‬
‫گذاشططته و مطلططب را در آنجططا تعقیططب نکنیططم چططه بشططیوه و روی ّططه‬
‫منتقططدین خططود واقفیططم کططه جنجططال و غوغططا راه انططداخته و بحربططة‬
‫گزدة تهمططت و تکفیططر و امثططال آن متوسططل و اشططخاص صططاحب‬ ‫زن ‌‬
‫نفوذی را تحریک و با وسایل جططاهلنه و ظالمططانه افکططار را تططرور و‬
‫های را که درصدد بیداری مردم و یا لاقل اظهططار‬ ‫گوینده و نویسند ‌‬
‫یکنند‪ ،‬مططا‬ ‫هگیری مجبور م ‌‬ ‫آلم درونی خود است به سکوت وگوش ‌‬
‫در نگارش آن مقطاله و تطألیف ایطن رسطاله هیطچ غرضطی جطز بیطان‬
‫حقایقی که در طی مدت چندین سال مطالعة خود در این موضوع‬
‫یبینیم و‬ ‫هایم م ‌‬‫هایم نداریم و بعین ‌الیقین آنچه را نوشت ‌‬
‫بدان رسید ‌‬
‫یتططوان‬ ‫معتقدیم که جز بدین طریق این امت واژگططون بخططت را نم ‌‬
‫به سرزمین مجد و شرف و سرچشمه حیات ابدی که قبل حططائز و‬
‫واجد بوده است رسانید و چنانکه بر اهل اطلع مخفططی نیسططت در‬
‫های از طریططق‬ ‫ندادن راه سعادت مفتخططر وخوشططوقتیم کططه ذر ‌‬ ‫نشا ‌‬
‫یگوئیم از جان‬ ‫حق و صراط مستقیم الهی منحرف نشدیم آنچه م ‌‬
‫حقیقت و صمیم واقع و قلب و دل صدق و راستی است‪ ،‬منکرین‬
‫و منتقدین ما اگر دچار مرضهای نفسططانی نیسططتند و واقع طا ً طططالب‬
‫یبینند بگوینططد غیططر از ایططن‬‫حق و حقیقت اند و ما را در راه خطا م ‌‬
‫یتوان پیشنهاد نمود و طی طریططق‬ ‫راه که ما گفتیم چه راهی را م ‌‬
‫کرد تا به مقصد رسید؟! عللی کطه مطا در آن مقطاله و ایطن رسطاله‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪270‬‬

‫برشططمردیم از امهططات علططل انحطططاط اسططت و عططواملی کططه بططرای‬


‫یکنیططم همططان‬‫پیشرفت و ترقی و تلفی عقب ‌مانططدگی پیشططنهاد م ‌‬
‫عططواملی اسططت کططه مسططلمین صططدر اول را بططا اینکططه معططالم حقططه‬
‫ومعارف الهیه چنانکه باید در اعماق جانشان راه نیافته بططود بططدان‬
‫یکند مگططر‬ ‫عظمت و ارتقا رسانید آخر ای امت را چیزی اصلح نم ‌‬
‫همان چیز که اولش را اصلح کرد چنانکه دچار این انحطاط نشططد‬
‫مگر اینکه وسائل و عوامل آن ارتقاء را ترک گفت! و بطور قطططع‬
‫شگرفتططه و آنططرا اسططلم‬ ‫و مسّلم این راهی که امروزه مسلمین پی ‌‬
‫هاش از زمیططن تططا آسططمان اسططت‬ ‫هاند با اسلم حقیقی فاصل ‌‬ ‫پنداشت ‌‬
‫هم تجربه نشان داده و هم عقل و وجدان حططاکم اسططت کططه ادامططه‬
‫این روّیه اگر صد چندان هم باشد بالخره ایططن کططاروان بططه مقصططد‬
‫نخواهططد رسططید و از ایطن وضطع بهطتر نخواهططد شططد غططالب اعمطال و‬
‫یدهند‬‫افعالی که مسلمانان به عنوان اوامر و احکام دینی انجام م ‌‬
‫یا اصل مربوط با سلم نیست یا به قدری به خرافات و مزخرفات‬
‫آلوده شده که فاقد خاصیت نخستین خود اسططت لططذا انتظططار هیططچ‬
‫یتوان داشت‪.‬‬ ‫نتیجه مؤّثری از آن نم ‌‬
‫اسلمی را که ما شناختیم!‬
‫اسلمی را که مططا از مطططاوی آیططات و فحططاوی روایططات و سططیرة‬
‫یشططود‪ :‬مططرد‬ ‫متقططدمان شططناختیم در ایططن چنططد جملططه خلصططه م ‌‬
‫مسلمان پس از آشنا شدن به حقایق دین و معططالم شططریعت خططود‬
‫یشود که در تمام عالم وجود و جهان غیب و شططهود‪ ،‬جططز‬ ‫معتقد م ‌‬
‫دبری نیست و بنططابراین هیططچ‬ ‫ذات بیزوال حضرت احدیت مؤثر و م ّ‬
‫قدرت و مشیتی و اراده و سلطنتی بر سرتا سر عططالم جططز وجططود‬
‫ل شططأنه همططه علططم و همططه‬ ‫مقدس باری تعالی حاکم نیست و او ج ّ‬
‫یپایان‬ ‫قدرت و همه عدل و همه حکمت است از این همه عوالم ب ‌‬
‫یکرانی که آفریده و جططز علططم الهططی چیططزی و کسططی بططه‬ ‫وکرات ب ‌‬
‫حقیقت وهدف و مبدأ و مقصد آن واقف نیست آدمططی را رد یکططی‬
‫یشمار در وضع خاص و کیفیت مخصوصی بوجود‬ ‫از این دنیاهای ب ‌‬
‫آورده و بططه او نیروهططا و طبططایعی مرحمططت فرمططوده کططه تکمیططل و‬
‫تکامل آن را از وی خواسططه اسططت‪ ،‬طططبیعت و فطططرت و غریططزه و‬
‫جبّلت هر موجودی خود زبان گویا است که این موجططود بططرای چططه‬
‫آفریده شده و این آلت و اعضا چرا به او داده شده است‪ ،‬حوائج‬
‫یحد و شماری که انسططان را احططاطه کططرده و آلت و ادواتططی کططه‬ ‫ب ‌‬
‫بططرای مبططارزه بططا آفططات حیططات بططه او داده شططده بططرای موانططع و‬
‫مشکلتی است که در طریق زندگی دارد و تنها چیزی که او را در‬
‫هاند شططعلة ضططعیفی‬ ‫مقابل محرومیتها و آفتها و گرفتاریهططا بخشططید ‌‬
‫بنام عقل است که اگر عواطف و اوهام و احساست هم دست از‬
‫یرسد کططه بتططوان در صططحنة‬ ‫سرش برداند معهذا مشکل به نظر م ‌‬
‫د اینسطت کطه‬ ‫حیات از تمتعات و لذات به طور صحیح اسطتفاده کنط ‌‬
‫احتیاج شدید او را به راهبران و پیامبرانی که دست او را گرفتططه و‬
‫مانند کودک تازه براه افتططاده قططدم بططه قططدم او را بططه میططدان نططبرد‬
‫یرساند‪ ،‬همین احتیاج شدید که در ریشططه جططانش‬ ‫زندگی بکشند م ‌‬
‫های به نام انبیططا و‬ ‫موجود بوده و هست مقتضی آن بوده که سلسل ‌‬
‫هانطد‪ ،‬زیطرا اگطر‬ ‫رسل ظهور کرده و موقعیت پطذیرش و قبطول یافت ‌‬
‫قافله بشریت احساس احتیاج به راهبر را نداشت این همه پیغمبر‬
‫هگر‬ ‫یکططرد! عظمططت ایططن حقیقططت آن وقططت جلططو ‌‬ ‫در او ظهططور نم ‌‬
‫یشود که دقیق شویم که امروز که بشر مغرور مدعی است که‬ ‫م ‌‬
‫در نتیجة علم و تجربه بططر بسططیاری از اسططرار طططبیعت راه یططافته و‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪272‬‬

‫آنرا نسططبت بططه خططود رام نمططوده والبتططه در همیططن فتوحططات نیططز از‬
‫ینیاز نبوده بلکه در حقیقت تمام آن مرهون تعلیمططات‬ ‫تعالیم انبیا ب ‌‬
‫پیغمبران است معهذا همین امططروز! آری همیططن امططروز در مقابططل‬
‫تعالیم عالیه و شرایع محکمه و راه و روشهای ابدی قرآن مططات و‬
‫مبهوت و مسططخر و مسططحور اسططت در حططالیکه آورنططده ایططن کتططاب‬
‫ینصیب از تعلیم و محروم‬ ‫می ب ‌‬‫آسمانی به شهادت تاریخ‪ ،‬مردی ا ّ‬
‫حتی از تربیت عادی بوده و در میان قومی و محیطی نشططو و نمططا‬
‫تترین درجططات و بططدترین شططرایط حیططات زنططدگی‬ ‫کرده که در پسط ‌‬
‫ینمودند!‬
‫م ‌‬
‫آری انسان پس از اقرار بوجود پروردگار عالمیان ناچططار بوجططود‬
‫رسولن از جهت شدت احتیططاج آدمططی بططرای تعلیططم وتکمیططل عقططل‬
‫وهوش او اقرار واعتراف خواهد نمططود تططا در عرصططة حیططات بططرای‬
‫یترین درجات او را راهبر و رهنما باشد‪.‬‬ ‫نیل به عال ‌‬
‫مختصری از تعالیم عالیه اسلم‬
‫اینک اندکی از تعططالیم عططالیه اسططلم کططه سططعادت داریططن و فططوز‬
‫نشأتین را نصیب پیروان خود نموده است‪.‬‬
‫اسلم پس از اینکه به وسیله توجه دادن آدمی به آیات انفسططی‬
‫یدهططد و‬ ‫و آفاقی روح انسانی را به بالترین مرتبه عططروج پططرواز م ‌‬
‫او را به وجود خدای مهیمن و مسیطر بططر همططه اشططیاء و آفریننططده‬
‫یکند کططه‬ ‫ینماید و شخص یقین م ‌‬ ‫ومدبر کائنات معترف و معتقد م ‌‬
‫خلقت او در این جهان بططه عبططث و بیهططوده نیامططده آغططاز او از روی‬
‫مشّیت او دارای هدف و غططایتی اسططت و بعثطت انبیططا را یططک امطری‬
‫ضروری و لزم دانسته برای طی طریططق کمططال تبعیططت ایشططان را‬
‫یشود که خلصه و نططتیجه تعططالیم‬ ‫یپذیرد بدین اسلم رهنمائی م ‌‬ ‫م ‌‬
‫تمام ادیان حقه و مذاهب الهیه بوده است‪.‬‬
‫ییابططد کططه حقطا ً‬
‫یشططود م ‌‬
‫وقتی به تعالیم این دین حنیف دقیق م ‌‬
‫اتصال او به منبع الوهیت و ارتباط آن به ملکططوت آسططمانی اسططت‪،‬‬
‫یبیند پس از دورانی که بشر درنتیجه جهل خود و القططائ اربططاب‬ ‫م ‌‬
‫هها از عادات زشت و خرافات بدست‬ ‫اغراض هزاران کند و زنجیر ‌‬
‫و پای خود بسته‪ ،‬پیغمبری نجات ‌بخش از جانب پروردگططار آمططده و‬
‫یگیرد چنانکه در آیه‬ ‫تمام آن غل و زنجیرها را از دست و پای او م ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬‫‪ 157‬اعراف م ‌‬
‫ه‬ ‫ي ال ّط ِ‬ ‫ُ‬ ‫سو َ‬ ‫]ال ّ ِ‬
‫دون َ ُ‬
‫جط ُ‬ ‫ذي ي َ ِ‬ ‫ّ‬ ‫مط‬ ‫ي ال ّ‬ ‫ل الن ّب ِط ّ‬ ‫ن الّر ُ‬ ‫ن ي َت ّب ُِعو َ‬ ‫ذي َ‬
‫ْ‬
‫م‬ ‫مُرهُ ْ‬ ‫ل ي َطططأ ُ‬ ‫جيططط ِ‬ ‫م فِطططي الت ّطططوَْراةِ َوال ِن ْ ِ‬ ‫عن ْطططد َهُ ْ‬ ‫مك ُْتوب ًطططا ِ‬ ‫َ‬
‫ت‬ ‫م الط ّي ّب َططا ِ‬ ‫ُ ُ‬‫ط‬ ‫ه‬ ‫َ‬ ‫ل‬ ‫ّ‬
‫ل‬ ‫ط‬ ‫ح‬
‫ِ‬ ‫ي‬ ‫و‬ ‫ر‬
‫ُ ِ َُ‬‫َ‬ ‫ك‬‫ْ‬ ‫ن‬ ‫م‬ ‫ال‬ ‫ن‬
‫ِ‬ ‫َ‬ ‫ع‬ ‫م‬ ‫ُ‬ ‫ه‬ ‫ها‬ ‫ْ‬
‫ِ َ ْ ُ ِ ََ َ ْ‬ ‫ن‬ ‫ي‬ ‫و‬ ‫ف‬ ‫رو‬ ‫ع‬ ‫م‬ ‫بال‬
‫م َوال َغ َْللَ‬ ‫صطَرهُ ْ‬ ‫م إِ ْ‬ ‫ضعُ ع َن ْهُط ْ‬ ‫ث وَي َ َ‬ ‫خَبائ ِ َ‬‫م ال َ‬ ‫م ع َل َي ْهِ ُ‬ ‫حّر ُ‬ ‫وَي ُ َ‬
‫َ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬
‫ص طُروهُ‬ ‫مُنوا ب ِهِ وَع َ طّزُروه ُ وَن َ َ‬ ‫نآ َ‬ ‫ذي َ‬ ‫م َفال ِ‬ ‫ت ع َلي ْهِ ْ‬ ‫ال ِّتي كان َ ْ‬
‫َ‬
‫ن[‬ ‫حططو َ‬ ‫فل ِ ُ‬ ‫م ْ‬
‫م ال ُ‬ ‫ك هُ ط ُ‬ ‫ه ُأول َئ ِ َ‬ ‫معَ ط ُ‬ ‫ل َ‬ ‫ذي أ ُن ْزِ َ‬ ‫َوات ّب َُعوا الّنوَر ال ّ ِ‬
‫}العراف‪{157:‬‬
‫»كسانى كه از رسولى پيروى مىكنند كه پيامبر درس ناخواندهاى‬
‫است كه نام او را نزد خويش در تورات و انجيل نوشططته مىيابنططد‪.‬‬
‫آنان را به ]كارهاى[ پسنديده فرمان مىدهد و آنان را از ]كارهاى[‬
‫ناپسططند بططاز مىدارد‪ .‬و پاكيزههططا را بططراى آنططان حلل مىگردانططد و‬
‫ناپاكيزهها را بر آنان حرام مىشمارد و بار گرانشان و قيد ]و بنططد[‬
‫هايى را كه بر ]عهده[ آنان بود‪ ،‬از ]دوش[ شان بططر مىدارد‪ .‬پططس‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪274‬‬

‫آنان كه به او ايمطان آوردنطد و او را گرامطى داشطتند و او را يطارى‬


‫دادند و از نورى كه با او فرو فرستاده شده است پيطروى كردنططد‪،‬‬
‫آنانند كه رستگارند«‬
‫یبینیططم مثل یهططود و‬ ‫اگر در آیات شریفة دیگر قرآن دقیق شططویم م ‌‬
‫نصاری چه قید و بنططدهای سططاختگی بططه عنططوان عبططادت و رهبططانیت‬
‫ها‬‫عو َ‬ ‫ة اب ْت َطد َ ُ‬
‫بنام تعلیمات دین بر خود بافته و ساخته بودند]وََرهَْبان ِي ّ ً‬
‫م[ }الحديد‪ {27:‬از یک طرف یک سلسله احکططامی‬ ‫ها ع َل َي ْهِ ْ‬
‫ما ك َت َب َْنا َ‬
‫َ‬
‫که اصل خدا بدان دستور نداده بططود بنططام احکططام دینططی در مططذهب‬
‫دی کططه بزرگططترین نعمططت‬ ‫خود ابداع و اخططتراع نمططوده بودنططد تططا ح ط ّ‬
‫های‬ ‫فطططری و طططبیعی یعنططی ازدواج و آمیططزش بططا زنططان را در پططار ‌‬
‫اوقات بر خود حرام و در صورت جططواز آن را منحصططر بططه یططک زن‬
‫کرده بودند و از طرف دیگر احکامی را که در شرع آنها معین بود‬
‫بنام احوط چنین است‪ ،‬این احتیاط ترک نشود‪ ،‬بططر خططود سططخت و‬
‫دشوار گرفته بودند تا جائیکه طلق را یک سططره بططر خططود حططرام و‬
‫های از غذهای مباح وحلل را تحریم وحفظ و و لذایذ مشططروعه‬ ‫پار ‌‬
‫را ممنوع و ترک نموده بودند و ملیان آنها یا برای اظهططار آقططائی و‬
‫یا به عنوان جلب رضای الهی مناسک و عباداتی برای آنها وضططع و‬
‫آداب و اذکاری اختراع کرده بودند‪ ،‬اسلم با تمطام آنهطا بطه مبطارزه‬
‫پرداخت و برای نجات و رهائی فرزند آدم از عبودیت یکدیگر‪ ،‬جهد‬
‫بلیغ بکططار بططرد و آنططان را از تقلیططد آبططاء وامهططات ملمططت کططرد و از‬
‫تسلیم شدن به خرافات بافتة آخوندهایشان بر حذر داشت وچنین‬
‫ذوا‬ ‫خط ُ‬ ‫اطططاعتی را از آنططان بططه منزلططة شططرک دانسططته فرمططود‪] :‬ات ّ َ‬
‫ه[ }التوبططة‪ ، {31:‬در دیططن‬ ‫أ َحبارهُم ورهْبانه َ‬
‫ن الل ِ‬ ‫ن ُدو ِ‬ ‫م ْ‬‫م أْرَباًبا ِ‬‫ْ َ َ ْ َُ َ َُ ْ‬
‫ه وری از لذایذ و نعمای الهططی جططایز بلکططه‬ ‫اسلم نه تنها تمتع و بهر ‌‬
‫در بعضی موارد واجططب و اکططثرا ً مؤکططد و مططوجب تقططرب بططه دربططار‬
‫احدیت است شما در همین امر ازدواج وتمتع زن و مرد از یکدیگر‬
‫به آداب اسلمی بنگرید که چگططونه نجططام ایططن خططواهش فطططرت و‬
‫ارادة طبیعت را موجب قربت الهی دانسططته و تطارکین و معرضططین‬
‫آنططرا بططا خطططابی تقریب طا ً آمیختططه بططه زجططر مططورد عتططاب قططرار داده‬
‫ه‬
‫ج ل ِعَِبططاد ِ ِ‬ ‫خططَر َ‬ ‫ة اللططهِ ال ِّتططي أ َ ْ‬‫م ِزيَنطط َ‬‫حططّر َ‬‫ن َ‬ ‫مطط ْ‬‫ل َ‬ ‫یفرمایططد‪ُ] :‬قطط ْ‬ ‫م ‌‬
‫ق[}العططراف‪ {32:‬و بططرای اینکططه روح شططریف‬ ‫ن ال طّرْز ِ‬ ‫م َ‬ ‫َوالط ّي َّبا ِ‬
‫ت ِ‬
‫انسانی اسططیر وسططاوس شططیطانی بنططام دیططن و احکططام آن نشططود و‬
‫‪275‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫یفرماید ‪:‬‬
‫م ‌‬ ‫بداند که راه خدا وسیعترین طرق و آسانترین آنهاست‬
‫}الحج‪{78:‬‬ ‫حَرٍج[‬
‫ن َ‬ ‫م ْ‬ ‫ن ِ‬ ‫دي ِ‬
‫م ِفي ال ّ‬ ‫ل ع َل َي ْك ُ ْ‬
‫جعَ َ‬‫ما َ‬ ‫]وَ َ‬
‫حططَرٍج‬
‫ن َ‬‫م ْ‬
‫م ِ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫جعَ َ‬
‫ل ع َلي ْك ْ‬ ‫ه ل ِي َ ْ‬
‫ريد ُ الل ُ‬‫ما ي ُ ِ‬
‫یفرماید‪َ ] :‬‬ ‫در جای دیگر م ‌‬
‫م[ }المططائدة‪ {6:‬و صریحا ً فریططاد م ‌‬
‫یزنططد کططه‬ ‫ريد ُ ل ِي ُط َهَّرك ُ ْ‬ ‫وَل َك ِ ْ‬
‫ن يُ ِ‬
‫خدای متعالی از دین و آیین برای شما راحت و سعات را خواسططته‬
‫م‬ ‫سطَر وََل ي ُ ِ‬
‫ريطد ُ ب ِك ُط ُ‬ ‫ه ب ِك ُط ُ‬
‫م الي ُ ْ‬ ‫ريطد ُ اللط ُ‬
‫نططه زحمططت و مشططتق را ]ي ُ ِ‬
‫سطعََها ل ََهطا َ‬
‫مططا‬ ‫سطا إ ِّل وُ ْ‬
‫ف ً‬
‫ه نَ ْ‬ ‫سطَر[}البقططرة‪َ] {185:‬ل ي ُك َل ّط ُ‬
‫ف اللط ُ‬ ‫العُ ْ‬
‫ت[}البقرة‪ {286:‬و برای اینکه هدف دیططن‬ ‫سب َ ْ‬ ‫ت وَع َل َي َْها َ‬
‫ما اك ْت َ َ‬ ‫كَ َ‬
‫سب َ ْ‬
‫معلوم شود که مقصود از آن برای خدمت به بشر است نططه اینکططه‬
‫ف‬
‫فط َ‬ ‫خ ّ‬
‫ن يُ َ‬ ‫یفرمایططد‪] :‬يريطد اللط َ‬
‫هأ ْ‬‫ُ‬ ‫ُ ِ ُ‬ ‫آسایش بشر وقف دین شططود م ‌‬
‫فا[ }النساء‪ {28:‬و در تمام مططوارد دیططن‬ ‫ضِعي ً‬
‫ن َ‬‫سا ُ‬
‫خل ِقَ ال ِن ْ َ‬ ‫ع َن ْك ُ ْ‬
‫م وَ ُ‬
‫یخواند نه زحمططت و مشططقت‬ ‫را نعمت و رحمت و هدایت و شفا م ‌‬
‫و ریاضت و عناء؟!‬
‫و همان احکامی هم که در دین مبین وضع شططده جططز رحمططت و‬
‫سعادت نیست مثل در اسلم احکام الهی بر طبططق شمارشططی کططه‬
‫در اخبار شده پنج چیز است‪ :‬نمططاز و روزه و زکططوه و حططج وجهططاد‪،‬‬
‫یبینططد موجططودی‬ ‫شما تنها در نماز آن دقت کنید کططه انسططانی کططه م ‌‬
‫است ناتوان و محیط بهزاران آفات و بلیات سماوی و ارضططی کططه‬
‫از هر طرف امواج بل و حوادث با او روی آورده او را به نیستی و‬
‫ینمایند اما وقتی که انسان معتقطد شططد کطه تمطام ایطن‬ ‫فنا تهدید م ‌‬
‫شآمدها از یک منبع ویک قدرت ویططک‬ ‫کثرات ونمودها وحوادث و پی ‌‬
‫یگیرد و بعبارت ساده از جططانب خططدای واحططد‬ ‫مشّیت سرچشمه م ‌‬
‫است‪ ،‬آن گاه برای وصول بدان قدرت و جلب رحمت آن و ایجططاد‬
‫هایسططت کططه قطططره‬ ‫وسیله آسایش و اطمینططان در جسططتجوی وسیل ‌‬
‫وجود متزلزل و لططرزان و مشططرف بططه فنططای خططود را بططدان دریططای‬
‫ابدیت متصل سازد در شریعت فرض نمططاز پنجگططانه شططده تططا ایططن‬
‫مقصود به حصول پیوند دو انسان ضعیف عاجز ناتوان خططود را بططه‬
‫خدای قادر مهربان نزدیک و متصل نماید‪ ،‬و فواید معنوی و صططحی‬
‫روزه علوه بر ایجاد روح اراده وتصططمیم و تسططلط بططر خواهشططهای‬
‫نفسانی و اطلع از حال گرسنگان و فقرا بر کسی مخفی نیسططت‬
‫و زکات را آن طور که شرع مقرر فرموده برای تأمین حوائج فقر‬
‫او مساکین و از پا افتادگان به شرط آنکه بططر طبططق دسططتور شططرع‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪276‬‬

‫تحطت نظطر حطاکم بطه مصطرف نیازمنطدی تنکدسطتان و شکسطتگان‬


‫برسد فوایدی اسططت کططه محاسططب اندیشططه از احصططاء آن عططاجز و‬
‫نططاتوان اسططت و چططون در فوایططد حططج و جهططاد تفصططیلی کططافی قبل‬
‫یبینیم‪.‬‬‫گذشت به شرح بیشتری خود را نیازمند نم ‌‬
‫عبادتهای اسلمی غیر عبادات ادیان منسططوخه و مططذاهب بططاطله‬
‫یتططوان یططافت و تنهططا‬ ‫دی و معنططوی نم ‌‬ ‫است که در آن هیچ فائده ما ّ‬
‫مقایسه قربانی اسلم با قربانی یهود و روزه مسلمین بططا ریاضططت‬
‫ینماید‪ .‬برخلف نظر انتقادکننططدگان مططا‪،‬‬ ‫هنود حقیقت را آشکارا م ‌‬
‫یخططواهیم‬ ‫هایم و م ‌‬ ‫یکردند ما فریفتة تمططدن اروپططا شططد ‌‬ ‫که تصور م ‌‬
‫مسلمانها هم پیروی از اروپائیططان نماینططد و آن تمططدن را اخططذ کننططد‬
‫چنانکه قبل گفتیم ما به تبعیت از دین مقدس خود هر عمطل خطوب‬
‫یپذیریم‪ ،‬ما نه تنهططا دعویططدار ایططن هسططتیم‬ ‫و رویة مستحسنی را م ‌‬
‫که اسلم مخالف با تمدن نیسططت بلکططه مططدعی هسططتیم کططه تمططدن‬
‫کامططل و حقیقططی تنهططا در اسططلم اسططت‪ .‬زیططرا اسططلم آدمططی را‬
‫یداند و این اصططیلترین‬ ‫لترین موجودات ارضی م ‌‬ ‫شریفترین و فاض ‌‬
‫پایة ترقی و تمدن است از آن نظر که اگططر انسططان وجططود خططود را‬
‫یترین درجات نائل شططود‬ ‫یتواند به عال ‌‬ ‫والترین موجودات نداند نم ‌‬
‫و اروپا هنوز این حقیقت را درک نکرده است و دیططن مططبین اسططلم‬
‫ويم ٍ[‬ ‫َ‬ ‫خل َ ْ‬ ‫یفرماید‪]:‬ل َ َ‬
‫قط ِ‬
‫ن تَ ْ‬‫سط ِ‬
‫ح َ‬
‫ن ِفطي أ ْ‬ ‫سطا َ‬
‫قَنطا ال ِن ْ َ‬ ‫قطد ْ َ‬ ‫است که م ‌‬
‫ر‬
‫حط ِ‬ ‫م فِططي الب َطّر َوالب َ ْ‬ ‫مل ْن َططاهُ ْ‬
‫ح َ‬‫م وَ َ‬ ‫من َططا ب َن ِططي آ َد َ َ‬ ‫}الّتيططن‪]{4:‬وَل َ َ‬
‫ق طد ْ ك َّر ْ‬
‫قن َططا‬‫خل َ ْ‬
‫ن َ‬‫مط ْ‬
‫م ّ‬ ‫م ع َل َططى ك َِثي طرٍ ِ‬ ‫ض طل َْناهُ ْ‬‫ت وَفَ ّ‬ ‫ن الط ّي ّب َططا ِ‬ ‫مط َ‬ ‫م ِ‬‫وََرَزقْن َططاهُ ْ‬
‫ضيًل[}السراء‪ {70:‬و او را مسجود ملئکططه مقططرب و فرشططتگان‬ ‫ف ِ‬‫تَ ْ‬
‫یداند و زمین و آسططمان را مسططخر و جولنگططاه فعططالیت‬ ‫آسمانی م ‌‬
‫َ‬
‫مططا‬
‫ت وَ َ‬
‫ماَوا ِ‬
‫سط َ‬
‫ما ِفي ال ّ‬ ‫خَر ل َك ُ ْ‬
‫م َ‬ ‫س ّ‬
‫ه َ‬
‫ن الل َ‬
‫یشمارد که ]أ ّ‬‫آدمی م ‌‬
‫ه َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫و‬
‫]هُ َ‬‫ة[}لقمان‪{20:‬‬
‫ظاه َِرة ً وََباط ِن َ ً‬ ‫م ُ‬‫م ن ِعَ َ‬‫ع َل َي ْك ُ ْ‬ ‫سب َغَ‬
‫ض وَأ ْ‬ ‫ِفي الْر ِ‬
‫َ‬
‫عا[}البقرة‪ {29:‬و بطرای اینکطه‬ ‫مي ً‬
‫ج ِ‬
‫ض َ‬‫ِفي الْر ِ‬ ‫ما‬‫م َ‬ ‫خل َقَ ل َك ُ ْ‬ ‫ال ّ ِ‬
‫ذي َ‬
‫مایة سعادت وترقی را بداند کجاست او را به نفس خططود مرجططوع‬
‫یدارد تا از اتکل و اتکاء بططه اصططل و نسططب و ایططن و آن بپرهیططزد‬ ‫م ‌‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ف‬‫سططوْ َ‬ ‫ه َ‬ ‫سعْي َ ُ‬‫ن َ‬ ‫سَعى[]وَأ ّ‬ ‫ن إ ِّل َ‬
‫ما َ‬ ‫سا ِ‬‫س ل ِْل ِن ْ َ‬
‫ن ل َي ْ َ‬‫یفرماید‪] :‬وَأ ْ‬ ‫م ‌‬
‫سططا إ ِلّ‬
‫ف ً‬‫ه نَ ْ‬ ‫ف اللطط ُ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫یفرمایططد‪] :‬ل ي ُكلطط ُ‬ ‫ُيططَرى[ }الّنجططم‪ {39/40 :‬و م ‌‬
‫ت[ }البقرة‪ {286:‬و بططرای‬ ‫ما اك ْت َ َ‬
‫سب َ ْ‬ ‫ت وَع َل َي َْها َ‬
‫سب َ ْ‬ ‫سعََها ل ََها َ‬
‫ما ك َ َ‬ ‫وُ ْ‬
‫آنکه معلوم شود شقاوت و سططعادت هططر فردوجمعیططتی در آسططتین‬
‫‪277‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫مث ْل َي ْهَططا‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬


‫م ِ‬ ‫ة قَد ْ أ َ‬
‫صب ْت ُ ْ‬ ‫صيب َ ٌ‬‫م ِ‬‫م ُ‬ ‫صاب َت ْك ُ ْ‬‫ما أ َ‬ ‫یفرماید‪] :‬أوَل َ ّ‬ ‫خود اوست م ‌‬
‫َ‬ ‫م أ َّنى هَ َ‬
‫ك‬‫م[}آل عمران‪ {165:‬و ]ذ َل ِط َ‬ ‫سك ُ ْ‬ ‫ف ِ‬ ‫عن ْد ِ أن ْ ُ‬ ‫ن ِ‬ ‫م ْ‬‫ل هُوَ ِ‬ ‫ذا قُ ْ‬ ‫قُل ْت ُ ْ‬
‫ك مغَيرا ن ِعم ً َ‬ ‫َ‬
‫مططا‬ ‫حت ّططى ي ُغَي ّطُروا َ‬ ‫مَها ع ََلى قَ طوْم ٍ َ‬ ‫ة أن ْعَ َ‬ ‫م يَ ُ ُ ّ ً ْ َ‬ ‫ه لَ ْ‬ ‫ن الل َ‬ ‫ب ِأ ّ‬
‫مططا‬‫ح طر ِ ب ِ َ‬‫سططاد ُ فِططي الب َطّر َوالب َ ْ‬ ‫ف َ‬ ‫م[ }النفططال‪{53:‬و ]ظ َهَطَر ال َ‬ ‫سهِ ْ‬ ‫ف ِ‬ ‫ب ِأ َن ْ ُ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ة‬
‫صططيب َ ٍ‬ ‫م ِ‬ ‫ن ُ‬ ‫مط ْ‬ ‫م ِ‬ ‫صططاب َك ُ ْ‬‫مططا أ َ‬ ‫س[ }ال طّروم‪ {41:‬و ]وَ َ‬ ‫دي َالن ّططا ِ‬ ‫ت أي ْ ِ‬ ‫سب َ ْ‬ ‫كَ َ‬
‫شورى‪{30:‬‬ ‫ر[ }ال ّ‬ ‫ن ك َِثي ٍ‬ ‫فو ع َ ْ‬ ‫ديك ُ ْ‬
‫م وَي َعْ ُ‬ ‫ت أي ْ ِ‬‫سب َ ْ‬ ‫ما ك َ َ‬ ‫فَب ِ َ‬
‫اسلم برخلف آنچه بین مسلمین شططایع اسططت و مططوجب طعططن‬
‫یدانططد و مجبططور و‬ ‫دشططمنان بططر آن شططده‪ ،‬بنططده را آزاد و مختططار م ‌‬
‫یداند و در بیشتر آیات قرآن فعل بنططده را‬ ‫یبست قضا و قدر نم ‌‬ ‫پا ‌‬
‫یشططود مقططدم بططر فعططل خططود‬ ‫کططه بططاعث تغییططر سرنوشططت او م ‌‬
‫ن‬
‫ذي َ‬ ‫ّ‬
‫یفرمایططد‪َ] :‬وال ط ِ‬
‫یگیططرد و م ‌‬
‫یشمارد و فعل خدا را متططأخر م ‌‬ ‫م ‌‬
‫ن[}العنكبططوت‪:‬‬
‫سِني َ‬
‫ح ِ‬
‫م ْ‬
‫ال ُ‬ ‫ه لَ َ‬
‫مع َ‬ ‫ن الل َ‬ ‫سب ُل ََنا وَإ ِ ّ‬ ‫م ُ‬ ‫دوا ِفيَنا ل َن َهْد ِي َن ّهُ ْ‬ ‫جاهَ ُ‬ ‫َ‬
‫م‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ن ل ي ُؤ ْ ِ‬ ‫ّ‬
‫ه وَلهُ ط ْ‬ ‫م الل ط ُ‬ ‫ديهِ ُ‬ ‫ت اللهِ ل ي َهْ ط ِ‬ ‫ن ب ِآَيا ِ‬ ‫مُنو َ‬ ‫ذي َ‬ ‫ن ال ِ‬ ‫‪ ، {69‬و ]إ ِ ّ‬
‫ت‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫َ‬ ‫عَ َ‬
‫حا ِ‬ ‫صططال ِ َ‬‫ملططوا ال ّ‬ ‫من ُططوا وَع َ ِ‬ ‫نآ َ‬ ‫ذي َ‬ ‫ن ال ِ‬ ‫م[ }النحططل‪]{104:‬إ ِ ّ‬ ‫ب أِلي ٌ‬ ‫ذا ٌ‬
‫ت‬ ‫جن ّططا ِ‬
‫م الن ْهَططاُر فِططي َ‬ ‫َ‬
‫حت ِهِط ُ‬ ‫ن تَ ْ‬ ‫مط ْ‬ ‫ري ِ‬ ‫جط ِ‬
‫م تَ ْ‬ ‫مططان ِهِ ْ‬ ‫م ب ِِإي َ‬ ‫م َرب ّهُط ْ‬ ‫ديهِ ْ‬ ‫ي َهْ ِ‬
‫ه وَُقوُلوا قَ طوًْل‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫قوا الل َ‬ ‫مُنوا ات ّ ُ‬ ‫نآ َ‬ ‫ذي َ‬ ‫م[ }يونس‪ {9:‬و ]َيا أي َّها ال ّ ِ‬ ‫الن ِّعي ِ‬
‫ه لَ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫م َوالل ط ُ‬ ‫ه قُلوب َهُ ْ‬ ‫غوا أَزاغ َ الل ُ‬ ‫ما َزا ُ‬ ‫دا[ }الحزاب‪ ،{70:‬و ]فَل ّ‬ ‫دي ً‬ ‫س ِ‬ ‫َ‬
‫صف‪ {5:‬و دهها آیات دیگططر تططا معلططوم‬ ‫ّ‬ ‫}ال‬ ‫ن[‬‫ِ ِ َ‬ ‫قي‬ ‫س‬ ‫فا‬
‫َ‬ ‫ال‬ ‫م‬
‫ْ َ‬ ‫و‬‫َ‬ ‫ق‬ ‫ال‬ ‫دي‬ ‫ي َهْ ِ‬
‫های بر سرنوشت خود مسلط است و هر کسی آن‬ ‫دارد که هر بند ‌‬
‫درود عاقبت کار که کشت‪ ،‬حال اگر تعالیم جوکهای هند و صططوفیه‬
‫روح ‌عاری و تنبلی در مردم ایجاد کططرده باشططد مربططوط بططه اسططلم‬
‫ههای تعالیم اسططلمی آن اسططت کططه بشططر را‬ ‫نیست از اصیلترین پای ‌‬
‫یشططمارد و بططه اعتبططارات موهططوم از نططژاد و‬ ‫در حقططوق مسططاوی م ‌‬
‫َ‬
‫یفرمایططد‪َ] :‬يا أي ّهَططا‬ ‫یگططذارد و م ‌‬ ‫نسبت و شغل و مقام اهمیططتی نم ‌‬
‫ة[}النسططاء‪ {1:‬و‬ ‫حد َ ٍ‬ ‫س َوا ِ‬ ‫ف ٍ‬ ‫ن نَ ْ‬
‫م ْ‬
‫م ِ‬‫قك ُ ْ‬ ‫خل َ َ‬
‫ذي َ‬ ‫م ال ّ ِ‬
‫قوا َرب ّك ُ ُ‬
‫س ات ّ ُ‬
‫الّنا ُ‬
‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ن ذ َك ط ٍ‬
‫ر‬ ‫مط ْ‬‫م ِ‬
‫قن َططاك ْ‬
‫خل ْ‬ ‫س إ ِن ّططا َ‬
‫یفرماید‪َ] :‬يا أي َّها الن ّططا ُ‬
‫ل ل ِتعارُفوا إ َ‬
‫در جای دیگر م ‌‬
‫ُ‬
‫ه‬
‫عن ْطد َ الل ط ِ‬ ‫مك ُط ْ‬
‫م ِ‬ ‫ن أك َْر َ‬
‫ِ ّ‬ ‫شُعوًبا وَقََبائ ِ َ َ َ َ‬ ‫م ُ‬ ‫جعَل َْناك ُ ْ‬‫وَأن َْثى وَ َ‬
‫خِبيطٌر[ }الحجططرات‪ {13:‬و در سططنت نبططوی‬ ‫م َ‬‫ه ع َِليط ٌ‬
‫ن اللط َ‬ ‫م إِ ّ‬ ‫أ َت ْ َ‬
‫قطاك ُ ْ‬
‫یفرماید ‪» :‬کلکم مضضن آدم و آدم مضضن تضضراب« –»لفضضضل‬ ‫م ‌‬
‫لعربضضی علضضی عجمضضی و ل البیضضض علضضی السضضود ال‬
‫بالتقوی« پس هر گططونه مزایططای نططژادی و افتخططار نسططبی یادگططار‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪278‬‬

‫دوران جاهلیت و میراث و ملتهای ظالمی است که بدین دسططتاویز‬


‫یخواسططتند تاریططخ مقططدس اسططلم‬ ‫دیگططران را بططرده و کنیططز خططود م ‌‬
‫یشططوم اسططت‪.‬‬ ‫مشططحون از ابطططال و نططابو‌دکردن ایططن موهططوم م ‌‬
‫حضضی‬ ‫مشهور است که اولین ظلمی که در اسلم رخ داد کلمه »تن ّ‬
‫عن الطریق« یعنططی پططس ‌رو و پیططش ‌رو بططود کططه زائیططده همیططن‬
‫عقیده زشت مزایای نژادی و مقامی است‪.‬‬
‫یکی از بزرگترین بلیه که از ناحیة ادیان در تاریخ بشر بر انسان‬
‫وارد شده تنفیر و عداوت واکراه و اجبار مذهبی اسططت کططه تاریططخ‬
‫بشریت را ننگین کرده است ولی اسلم جز با مشرکین کططه آفططتی‬
‫یباشططند بططا‬ ‫بزرگ برای جامعه انسانی و سنگ و س طد ّ راه ترقططی م ‌‬
‫سایر ملل با کمال مماشات و مهربطانی رفتططار کطرده و آنطان را در‬
‫مذاهب خود آزاد گذارده به مسلمین اجازه می دهد که با آنان بططه‬
‫ه‬
‫م الل ط ُ‬‫یفرمایططد‪َ] :‬ل ي َن ْهَططاك ُ ُ‬
‫عدل و انسانیت سلوک کنند آنجا که م ‌‬
‫ن د ِي َططارِك ُ ْ‬
‫م‬ ‫مط ْ‬ ‫م ِ‬‫جططوك ُ ْ‬
‫خر ِ ُ‬ ‫ن وَل َط ْ‬
‫م يُ ْ‬ ‫دي ِ‬‫م ِفي ال ّ‬ ‫قات ُِلوك ُ ْ‬‫م يُ َ‬‫ن لَ ْ‬ ‫ن ال ّ ِ‬
‫ذي َ‬ ‫َع َ ِ‬
‫ن[‬‫طي َ‬‫سطط ِ‬ ‫ق ِ‬ ‫م ْ‬
‫ب ال ُ‬ ‫حطط ّ‬‫ه يُ ِ‬
‫ن اللطط َ‬ ‫م إِ ّ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬
‫سطططوا إ ِلي ِْهطط ْ‬ ‫ق ِ‬ ‫م وَت ُ ْ‬‫هطط ْ‬
‫ن ت َب َّرو ُ‬
‫أ ْ‬
‫}الممتحنة‪ {8:‬و مسئله طهطارت و نجاسطت کفطار اهطل در اسطلم‬
‫دارای اصلی نیست زیرا هططم کتططاب وهططم سططنت خلف آنططرا ثططابت‬
‫یتوان یافت همان اختلفی است‬ ‫یکند وتنها علتی که برای آن م ‌‬ ‫م ‌‬
‫که اهل کتاب و مسملین در طهارت و نجاست عرضی اهل کتططاب‬
‫های از محققین‬ ‫یشود و حتی نجاست مشرکین هم به عقیده پار ‌‬ ‫م ‌‬
‫جز سیاست موقتی اسلم نبوده است اسلم مسلمین را به تغییططر‬
‫یکند واساسا ً بنططای عططالم را روی اختلف‬ ‫عقیده دیگران مجبور نم ‌‬
‫حطد َةً‬
‫ة َوا ِ‬
‫مط ً‬ ‫ُ‬ ‫جعَط َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫یفرماید‪] :‬وَل َوْ َ‬
‫سأ ّ‬‫ل الن ّططا َ‬ ‫شاَء َرب ّك ل َ‬ ‫یداند و م ‌‬‫م ‌‬
‫م[}هططود‪:‬‬ ‫خل َ َ‬
‫قه ُ ط ْ‬ ‫ك َ‬‫ك وَل ِطذ َل ِ َ‬
‫م َرب ّط َ‬‫ح َ‬
‫ن َر ِ‬ ‫م ْ‬ ‫ن[]إ ِّل َ‬ ‫في َ‬
‫خت َل ِ ِ‬
‫م ْ‬ ‫وََل ي ََزاُلو َ‬
‫ن ُ‬
‫َ‬
‫ميعًططا[‬
‫ج ِ‬
‫م َ‬ ‫ض ك ُل ّهُ ط ْ‬
‫ن فِططي الْر ِ‬ ‫مط ْ‬
‫ن َ‬‫م َ‬‫ك َل َ َ‬ ‫‪]{118/119‬وَل َوْ َ‬
‫شاَء َرب ّ َ‬
‫كوا[}النعططام‪]{107:‬وَل َطوْ َ‬
‫شططاَء‬ ‫مططا أ َ ْ‬
‫ش طَر ُ‬ ‫ه َ‬
‫شاَء الل ُ‬ ‫}يونس‪]{99:‬وَل َوْ َ‬
‫دى[ }النعططام‪ {35:‬پططس درصططدد وحططدت‬ ‫م ع ََلى الهُ ط َ‬‫معَهُ ْ‬ ‫ه لَ َ‬
‫ج َ‬ ‫الل ُ‬
‫عقیده ‌بودن از هر حیث برای جامعه انسانی درب محططال کوبیططدن‬
‫است و اختلس اساس و پایه ترقی و تکامل است به شرط آنکططه‬
‫در محیطی آرام و بدون زحمت انجططام گیططرد بلططی اسططلم رسططالت‬
‫آسمانی و مأموریت الهی دارد که جمیع جهانیان را به نور اسلم و‬
‫‪279‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫تآمیز‬
‫قرآن دعوت نماید اما این کار بیشتر به وسایل سهل و محب ‌‬
‫یفرماید‪:‬‬
‫یگیرد و در این باره م ‌‬
‫و عوامل شوق ‌انگیز انجام م ‌‬
‫جاد ِل ْهُ ْ‬
‫م‬ ‫سن َةِ وَ َ‬
‫ح َ‬‫عظ َةِ ال َ‬‫موْ ِ‬ ‫مةِ َوال َ‬ ‫حك ْ َ‬ ‫ل َرب ّ َ‬
‫ك ِبال ِ‬ ‫]اد ْع ُ إ َِلى َ‬
‫سِبي ِ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ت‬‫س َ‬ ‫مذ َك ٌّر[]ل َ ْ‬‫ت ُ‬ ‫ن[ }النحل‪]{125:‬فَذ َك ّْر إ ِن ّ َ‬
‫ما أن ْ َ‬ ‫س ُ‬‫ح َ‬
‫يأ ْ‬‫ِبال ِّتي ه ِ َ‬
‫شططاءَ‬‫ن َ‬ ‫ن هَذ ِهِ ت َذ ْك َِرة ٌ فَ َ‬
‫م ْ‬ ‫ر[ }الغاشية‪]{21/22:‬إ ِ ّ‬‫ٍ‬ ‫سي ْط ِ‬
‫م َ‬ ‫ع َل َي ْهِ ْ‬
‫م بِ ُ‬
‫َ َ‬
‫حّتى‬‫س َ‬ ‫ت ت ُك ْرِه ُ الّنا َ‬ ‫سِبيًل[ }النسان‪] {29:‬أفَأن ْ َ‬ ‫خذ َ إ َِلى َرب ّهِ َ‬ ‫ات ّ َ‬
‫ن[}يططونس‪ {99:‬و فقط آن موقططع شمشططیر تنططبیه از‬ ‫مِني َ‬‫مؤ ْ ِ‬ ‫كوُنوا ُ‬ ‫يَ ُ‬
‫یکشد که برای شنیدن حقایق اسلم مزاحم و مانعی ایجططاد‬ ‫نیام م ‌‬
‫شود و خس و خاشاکی مانع جریان عین الحیات معالم قرآنططی بططه‬
‫کشتزار مزارع وجود انسان شود اما اعتقاد و یقین از امططور قلططبی‬
‫یتوانططد بططا زور و جططبر در دل کسططی یقیططن و‬ ‫اسططت و هیچکططس نم ‌‬
‫اعتقاد ایجاد نماید اسططلم و مسططلمین را عزیططز و ارجمنططد و آقططا و‬
‫یخواهد که علوه بر اینکه فرزند آدم و مسططجود ملئکططه‬ ‫سربلند م ‌‬
‫مقّربند بهترین امتی هسططتند کططه بططرای هططدایت جهانیططان و رهططبری‬
‫کاروان انسن به سوی مقاصد و غایات نهائی عالم امکططان بوجططود‬
‫س[}آل عمران‪:‬‬ ‫ت ِللّنا ِ‬
‫ج ْ‬ ‫مةٍ أ ُ ْ‬
‫خرِ َ‬
‫ُ‬
‫خي َْر أ ّ‬ ‫یفرماید‪] :‬ك ُن ْت ُ ْ‬
‫م َ‬ ‫هاند و م ‌‬
‫آمد ‌‬
‫َ‬ ‫س ً‬
‫طا ل ِت َ ُ‬ ‫ك جعل ْناك ُ ُ‬
‫س[‬
‫داَء ع َلى الن ّططا ِ‬ ‫كوُنوا ُ‬
‫شهَ َ‬ ‫ة وَ َ‬
‫م ً‬
‫مأ ّ‬‫‪]{110‬وَك َذ َل ِ َ َ َ َ ْ‬
‫}البقرة‪ {143:‬و عزت و برتری و سادت و سروری آنان را تا سططر‬
‫یبرد که العزة لله ولرسوله و للمططؤمنین و‬ ‫حد مقام الوهیت بال م ‌‬
‫از همین رهگذر است که مؤمن شریف در هیچ حال از این ارزش‬
‫و عزت و شرافت و قیمت خود غافل نیسططت و هرگططز خططود را بططه‬
‫یفروشد بلکه اگر سلطنت‬ ‫اعتبارات موهوم و مال و جاه فانی نم ‌‬
‫کترین مخططالفتی از احکططام دیططن خططود‬ ‫زمین را به او بدهند که کوچ ‌‬
‫کند هرگز نخواهد کرد خلصه آنکه اسلم در احکططام و آیططاتش ایططن‬
‫هدف را دارد که عالیترین و راقیططترین جطامعه را در تطوده انسطانی‬
‫پدید آورد و چنانکه در طی بیانات خود گفتیم بدین منظططور توفیططق‬
‫یافته و قرنهططای متمططادی جهططان و جهانیططان را در زیططر بططال علططم و‬
‫دانش و تقوی و عدالت‪ ،‬به سوی حقیقططت رهططبری کططرده اسططت و‬
‫این کیفیت با این وصف بوده کططه هنططوز افططراد قططابلیت و اسططتعداد‬
‫یتوانسططت طعططم شططیرین‬ ‫درک حقططایق را نداشططته و مذاقشططان نم ‌‬
‫تعالیم اسلمی را دریابد اما امروز با شرحی کططه از عوامططل مططترو‬
‫که و علل موجوده دادیططم اگططر جامعططة اسططلمی بتوانططد آن را درک‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪280‬‬

‫کرده بکار بندد یعنی به تحصیل علم و حکمططت بططر حسططب دسططتور‬
‫شریعت بپردازد‪ ،‬و حکومت اسلمی را آن چنانکه شططرحش رفططت‬
‫تشکیل دهد و جمعه و جهطاد و حططدود و دیططات را بططر طبطق دسطتور‬
‫بکار بندد و خرافات و موهومات که چون قاذورات و خبائث چهره‬
‫ههططائی از آن در ایطن کتطاب‬ ‫نورانی حقطایق را پوشططانیده و مطا نمون ‌‬
‫ننمودن تعططالیم‬ ‫آوردیم بدور افکند و به جططای آن همططت بططه جانشططی ‌‬
‫هکننططده بططه‬
‫مترو که دین گمارد و اعداد قوا کنططد واز حواشططی گمرا ‌‬
‫متن واقع پبدازد‪ ،‬آن روز است که دیططده خواهططد شططد کططه مصططداق‬
‫ذي َ‬
‫م‬‫فن ّهُ ْ‬
‫خل ِ َ‬ ‫ت ل َي َ ْ‬
‫س طت َ ْ‬ ‫حا ِ‬ ‫صططال ِ َ‬‫مل ُططوا ال ّ‬ ‫م وَع َ ِ‬‫من ْك ُط ْ‬ ‫مُنوا ِ‬ ‫نآ َ‬ ‫ه ال ّ ِ َ‬ ‫]وَع َد َ الل ُ‬
‫م‬
‫م ِدين َُهطط ُ‬ ‫ن ل َهُ ْ‬ ‫مك ّن َ ّ‬ ‫م وَل َي ُ َ‬‫ن قَب ْل ِهِ ْ‬
‫م ْ‬‫ن ِ‬ ‫ذي َ‬‫ف ال ّ ِ‬‫خل َ َ‬ ‫ست َ ْ‬ ‫ما ا ْ‬ ‫ض كَ َ‬
‫ِ‬ ‫ِفي ال َْر‬
‫دون َِني َل‬ ‫خطوفه َ‬
‫من ًططا ي َعْب ُط ُ‬‫مأ ْ‬ ‫ن ب َعْطد ِ َ ْ ِ ِ ْ‬ ‫م ْ‬‫م ِ‬ ‫م وَل َي ُب َد ّل َن ّهُ ْ‬‫ضى ل َهُ ْ‬ ‫ذي اْرت َ َ‬ ‫ال ّ ِ‬
‫ییابططد و قافلططة‬ ‫شي ًْئا[ }النططور‪ {55:‬صورت وقططوع م ‌‬ ‫ن ِبي َ‬ ‫كو َ‬ ‫شر ِ ُ‬‫يُ ْ‬
‫بشریت به سرعت برق باد به سوی هدفی که پروردگار جهططان او‬
‫یشتابد و زندگی تلخ و معیشططت ضططنک‬ ‫را برای آن آفریده است م ‌‬
‫یگططردد‪ .‬بططرای‬ ‫کنونی آدمی مبدل به بهشططت سططعادت و رضططوان م ‌‬
‫نشدن این حقیقت ما قبططول ایططن‬ ‫حصول این منظور و لاقل روش ‌‬
‫زحمططت و تحمططل آن همططه تهمططت کردیططم و چططون در ایططن راه جططز‬
‫تهططا نططه‪،‬‬
‫رضای پروردگار خود را جویا نیستیم از ایططن تهمططت و اذی ‌‬
‫تنها آزرده نمی شویم بلکه چون خاص و خالص بطدون هیطچ شطائبه‬
‫باری خاطر حق و رضای خدا آرامش وجدان بطدین کطار پرداخطتیم‬
‫کمال خوشنودی و رضا را خواهیم داشت زیرا اگططر هططر چیططز را در‬
‫این مورد فراموش کنیططم قضططایای برجسططته تاریططخ را کططه همططواره‬
‫هانطد‬ ‫عاشقان حقیقطت دچطار تهمطت و نفطرت ایطن گطونه افطراد بود ‌‬
‫فراموش نخواهیم کرد‪ ،‬و همان برای تسططلی مططا کططافی اسططت‪ ،‬در‬
‫خاتمه این مقال یادآوری چند نکته لزم است‪.‬‬
‫های‬ ‫‪ -1‬آنچططه در ایططن اوراق از نظططر خواننططدگان گذشططت عقیططد ‌‬
‫است که نویسنده این سطور در اثر مطالعه و تفکر در ایططن بططاره‬
‫دارا شده و دلیل آن از عقل و نقل تا حدی روشن گشططت و البتططه‬
‫هر کسی به عقل و فهم خود مأخوذ و مواخذ است‪.‬‬
‫‪ -2‬با اینکه مدعای ما در این رساله همه متکی به آیات و اسناد‬
‫و سیره مسلمین صدر اول است معهذا اگر انتقاد به جائی برسططد‬
‫با کمال میل آن را پذیرفته و به ضمیمه همین رساله منتشططر مططی‬
‫‪281‬‬ ‫ارمغان آسمان‬

‫کنیم تا جبران خطائی اگر مرتکب گشته باشیم شططده باشططد و نیططز‬
‫معلوم شود که ما غرضی جز یافتن حق و بیان آن نداریم اینک بططر‬
‫کسانیکه به خطائی از ما واقف شوند واجب است که ما را بططدان‬
‫بیاگاهانند تا هم ادای وظیفه شرعی کرده وهم هدایت گمراهان را‬
‫دریابند‪.‬‬
‫‪ -3‬چون این مختصر اولین رساله در اینگونه موضططوعات و هططم‬
‫اولین تألیف مستقل نگارنده است بدیهی اسططت کططه از هططر جهططت‬
‫کامل نیست بنابر این امیططدواریم کططه بططه توفیططق الهططی در آتیططه بططه‬
‫تکمیططل آن پرداختططه و در هططر یططک هططر یططک از موضططوعات کتططابی‬
‫نکردن هططر‬ ‫علیحططده تططألیف و بططوجهی کطافی از عهططد بیططان و روشط ‌‬
‫موضوع برآئیم هططر چنططد همیططن انططدازه بططرای اربططاب هططوش کططافی‬
‫است‪.‬‬
‫‪ -4‬کسططانی کططه از راه عنططاد و لجططاج باسططتهزاء و ارعططاب مططا‬
‫یپردازند باید یقین بدانند که ما قبل حساب آنهططا را کططرده ایططم و‬ ‫م ‌‬
‫کترین ارزش و اهمیت برای آنهططا و اعمالشططان قططائل‬ ‫بنابراین کوچ ‌‬
‫هایم هططدف خططود را تعقیططب و در صططورت هرگططونه‬ ‫نیستیم و تا زنططد ‌‬
‫های خود را مثاب و مأجور دانسته بلکه در این راه تا‬ ‫صدمه و لطم ‌‬
‫پای جان در آرزوی شهادتیم‪.‬‬
‫های که جهططل مططردم را در ایططن‬ ‫‪ -5‬چون یقین داریم به مذاق عد ‌‬
‫یدانند این گونه تططألیف تلطخ اسطت لططذا ممکططن‬ ‫موضوع بنفع خود م ‌‬
‫هکردن اذهان برآیند ما نیز از همین حططال خططود را‬ ‫است درصدد تیر ‌‬
‫برای مدافعه و دفططاع از عقایططد خططود بططه آیططات و روایططات بیشططتری‬
‫هایم‪.‬‬‫مسلح کرد ‌‬
‫‪ -6‬آثار و تألیفات آتیه ما در پیرامون همین مطططالب و امثططال آن‬
‫خواهد بود زیرا به نظر ما این قبیل مطططالب از مهمططترین مطططالب‬
‫است‪.‬‬
‫های از علمای بزرگ و دانایان روشن و مطلع‬ ‫‪ -7‬ما نظریات پار ‌‬
‫هایم که پس از وصططول‪ ،‬ضططمیمه‬ ‫را در پیرامون این مطالب خواست ‌‬
‫خططواهیم نمططود حططق آن بططود کططه مططا نططام ایططن رسططاله را )تنزیططه‬
‫ینهادیم زیرا ترک حکومت و تعطیل جهططاد وجمعططه‬ ‫المعصومین( م ‌‬
‫و حدودا را که اهل آراء یا اهواء نسبت بائمه معصومین سلم الله‬
‫هانططد در حقیقططت آن بزگططواران را کططه خططود از‬ ‫علیهططم اجمعیططن داد ‌‬
‫ارمغان آسمان‬ ‫‪282‬‬

‫هانططد بعنططوان ناسططخین‬‫بزرگترین مؤبدین شریعت وهادیان امت بود ‌‬


‫قوانین و تعطیل کنندگان احکام دین و بعبارتی دیگر پیغمبران بعططد‬
‫هانططد و حططال اینکططه دامططن مقططدس‬‫از خططاتم النططبیین‪ ‬معرفططی کرد ‌‬
‫لنمودن عصمت‬ ‫ایشان از نسبت چنین گناهانی که علوه بر متزلز ‌‬
‫و ایمان آنانرا العیاذ بالله در ردیف محّرفین قرآن مبین و مضیعین‬
‫یآورد منزه و مطهر است اما چون آن را مقططدمه‬ ‫احکام دین در م ‌‬
‫پارسی رساله الجمعه قرار دادیم و نماز جمعه را )ارمغططان الهططی(‬
‫و هدیه آسمانی پیغمبر مختار علیه و آله سلم اللططه الملططک الجبططار‬
‫یدانیم لذا آن را بنام )ارمغان آسمان( نامیدیم و بالله التوفیق و‬ ‫م ‌‬
‫چون خاتمه این کتاب در لیالی قططدر در مططاه رمضططان سططال ‪1380‬‬
‫یکنیم‬‫هجری اتفاق افتاد از فرستنده قرن در شب قدر مسئلت م ‌‬
‫که آنرا وسیله هدایت و جبنش پیروان قرآن قرار دهططد و مططا را در‬
‫این راه دشوار از طریق حق منحرف نکرده هدایت و توفیق خططود‬
‫ننمودن حقططایق بططدون هیططچ‬ ‫را از ما بانگیرد و بیان مططا را در روش ط ‌‬
‫غرضططی جططز رضططای او چنططانکه تططاکنون چنیططن بططوده بکططار وادارد و‬
‫سرانجام در راه خدمت بدین خود‪ ،‬شهادت روزی نموده یططا ثططواب‬
‫شهیدان عطا فرماید بمّنه وجوده و کرمه‌ انضضه ذوالفضضضل‬
‫مد‬
‫العظیم و البر الّرحیم و صلی الله علی سیدنا مح ّ‬
‫و آله الطاهرین‪.‬‬

‫اسفندماه ‪ 1339‬قم حیدر علی‬


‫قلمداران‬
‫شایان عنوان‬
‫شاید خوانندگانی که بطه ططرز منظطم تطألیف و تصطنیف آشطنایند‬
‫یبیننططد‬
‫ازاینکه مطالب این کتاب را در قید فضول و نظم ابواب نم ‌‬
‫شآمططد یططادآور اسططت کططه‬‫آنرا نقض وی دانند بططرای عططذر از ایططن پی ‌‬
‫چون ما این راسله را بعنوان مقدمه برای پارسی کتاب )الجمعططه(‬
‫یدانستیم دنبال سخن به کجططا خواهططد‬ ‫ینوشتیم در ابتدای کار نم ‌‬
‫م ‌‬
‫کشید و از طرفی هم موقعیت و سرعت ناگهانی کططه بططرای چططاپ‬
‫آن پیش آمد مجالی نیططافتیم کططه آنططرا بططه ابططواب و فصططول تقسططیم‬
‫بندی کنیم زیرا به توفیق پروردگار عالم در مدتی کمتر از یک مططاه‬
‫تمام وسایل تهیه مطلب و طبع آن فراهططم آمططد در حططالیکه کططثرت‬
‫اشططتغال از تططدریس در کلسططهای دبیرسططتان و رسططیدگی بططه امططور‬
‫های کططه در نططازل اشططخاص بططه‬ ‫متفرقه ودفتری آن و درسهای شبان ‌‬
‫عهده داشتیم و تهیه آب ونططان و تططأمین حططوائج زنططدگی یططک عططائله‬
‫سنگین )بیش از ده نفر( و مطالعه چند صد جلد کتاب بططرای تهیططه‬
‫مططدارک و دلیططل در چنیططن موضططوعاتیکه تططاکنون دربططاره آن کتططاب‬
‫مستقلی در اسلم و اگر نه در جهان شیعه تألیف نیافته بلکه اکثرا ً‬
‫های که مترصد و مراقططب آن‬ ‫مخالف آن است و بیم کارشکنی عد ‌‬
‫بودند و تهیه هزینه طبع کتاب و صططدها موانططع دیگططر بططه مططا مجططال‬
‫بیشططتری دسططت نططداد تططا در نظططم و ترتیططب و تفصططیل و تبططویب آن‬
‫چنانکه باید بپردازیم و معذلک خوشوقت و خورسندیم که با اینکططه‬
‫یسططابقه‬ ‫اولین تألیف مستقل و نخسططتین کتططاب در ایططن موضططوع ب ‌‬
‫است معهذا تا آنجا که طالب حق را وافی و وجدان حقیقت جططورا‬
‫قانع و کافی باشد‪ .‬دلیل روشن و براهین متقن را حائز است‪.‬‬
‫بعد از آفریدگار مهربان از میان تمام آفریدگان جهان کسی کططه‬
‫درباره این کتاب به ما کمططک و همراهططی نمططود زحمططات ایشططان را‬
‫یکنیططم فلله الحمضضد والمنضضه هضضو‬ ‫بدینوسیله تشکر و تقططدیر م ‌‬
‫حسبنا و نعم الوکیل‪.‬‬

You might also like