Professional Documents
Culture Documents
دفتر اول
۱۹44-۱۹۴9
ٔ
ترجمه
زهرا خانلو
ویراستۀ
ٔ
آزاد عندلیبی
فرهنگنشرنو
با همکاری نشر آسیم
تهران ـ 1398
مقدمۀ مترجم
چه اضطرابها و دلهرهها که نکشیدند اهالی سدٔه بیستم و چقدر قلبشان به تپش نیفتاد
تا نامههایشان به مقصد برسد؛ اضطرابی که شاید نسل جدید ،در جهانی عجینشده
ِ
سهولت ارتباط ،با آن بیگانه باشد .امروز نامهنگاری دیگر راهیِ دنیای با سرعت و
فانتزیها و تخیالت شیرین شده است و جایی در جهان مجازی و جهان واقعی
ندارد .کاغذهایی حامل دستخط دوست ،واگویندٔه جزئیترین رفتارها و احساسات
و خصلتهای نویسنده ،جوهری که قدمقدم بر سفیدی میدود تا خبر برساند و
خطوخبری بگیرد؛ ریسمانی تنیده از «حافظٔه گیاهی» که این کران و آن کران تاریخ
چند هزار سالٔه انسان متمدن را به هم پیوند میزند .اینهاست که نامه را به شیئی عزیز
بدل میکند ،به چیزی فراتر از شیئی تزئینی و موزهای ،به جانداری سخنگو که تعلیم
سخن گفتن میکند؛ جانداری به دیرینهسالیِ خط.
هشت | خطاب به عشق
در این میانه ،نامههای شخصیتهای ادبی دوچندان مهم است چرا که گاهی در
ی شده است
شکلگیری و تکوین تفکر یک شخصیت مؤثر بوده است .گاهی دریچها
تا از چارچوب آن نگاهی به زندگی و جهان شخصی کسی و کسانی بیندازیم؛ نگاهی
بینیاز از حدس و گمان .در نامه ،حجابها از میان برمیخیزد و مخاطب با عریانیِ
نامهنویس روبهرو میشود .سهم نامههای عاشقانه در این میانه هیچ کم نیست و انگار
بهتر از نامههای دیگر پردهها را کنار میزند .اینجا ،در این کتاب ،چهرٔه کاموی عاشق
برای آنان که همیشه بهواسطٔه رمانها و مقاالت و آثار فلسفی با او مواجه شدهاند،
چهرهای سخت غریب و شگفتآور است.
در این مکتوبات با زوایایی پنهانپیدا از جهان آلبر کامو و ماریا کاسارس آشنا
ِ
شخصیت میشویم .توالی نامهها فضایی رمانگونه پدید میآورد با دو راوی یا دو
پایاپای؛ نامههایی که میتوان آنها را مانند اوراقی از یک رمان مکاتبهای خواند.
البهالی سطرها میشود بارقههایی از تاریخ فرهنگی و اجتماعی سدٔه بیستم فرانسه
را ردگیری کرد و به نکات گاه جذاب و مهمی رسید .نام بسیاری از نویسندگان و
کارگردانان و بازیگران فرانسوی و غیر فرانسوی فراخور رویدادهای گوناگون در کتاب
مطرح میشود ،از بسیاری مکانها نام برده میشود و مخاطب به این واسطه با نوعی
تاریخ غیر رسمی رو در رو میشود .کامو و کاسارس از کتابهایی هم نام میبرند و
دربارهشان حرف میزنند .خواننده میتواند برداشت و موضع نویسنده را در مورد این
آثار بداند؛ موضعیکه شاید هیچکدام هیچگاه در هیچ مصاحبهای مطرح نکرده باشند.
نگارنده به سه دلیل این اثر را برای ترجمه انتخاب کرد ه است :اولین دلیل همان است
که گفته شد :مواجهه با شخصیترین الیههای زیستی و روانی آلبر کامو که نویسندۀ
مورد عالقۀ مترجم است و ایرانیان هم -مانند دیگر مردم جهان -توجه زیادی به
او نشان دادهاند .دلیل دوم ،نیازیست که جامعۀ کنونی ما به عشق دارد؛ به گفتن و
شنیدن و خواندن از آن .و دلیل سوم ،آشنایی بیشتر با تاریخ فرهنگی و اجتماعی سدٔه
بیستم فرانسه است از خالل روایتهای این هر دو شخصیت.
زمان ،زمان ماست که عاشق شویم و عشق را آنچنان
نیرومند و مستدام بخواهیم که از فراز همهچیز عبور کنیم.
آلبر کامو و دوقلوهایش (کاترین و ژان)
پیشگفتار
1
ماریا کاسارس و آلبر کامو اولین بار ششم ژوئن سال 1944در پاریس ،همزمان
2
با روز پیاده شدن نیروهای متفقین در ساحل نرماندی (روز شروع عملیات) ،
مالقات کردند .ماریا بیستویکساله بود و آلبر سیساله .ماریا متولد شهر
3
الکرونیای اسپانیا بود اما در چهاردهسالگی به پاریس آمده بود ،در سال ،193۶
۴
مثل بیشتر جمهوریخواهان اسپانیایی .پدرش سانتیاگو کاسارس کیروگا
چندینبار در جمهوری دوم اسپانیا وزیر و رئیس دولت بود .وقتی فرانکو حکومت
را به دست گرفت ،او بهاجبار تبعید شد .بعدها ماریا کاسارس گفته است که «در
1
نوامبر ۱۹۴۲در تئاتر ماتورن به دنیا آمده است».
آلبر کامو که آن زمان بهعلت اشغال فرانسه بهدست ارتش آلمان ،از همسرش
2
فرانسین فور جدا مانده بود ،به عضویت نهضت مقاومت درآمد .او از طرف جد
مادریاش اسپانیایی بود ،مسلول مثل سانتیاگو کاسارس کیروگا و مثل او در تبعید
از سرزمین مادریاش الجزایر .در اکتبر ۱۹۴۴وقتی فرانسین فور موفق میشود
سرانجام به همسرش بپیوندد ،ماریا کاسارس و آلبر کامو از هم جدا میشوند .اما
ششم ژوئن ،۱۹۴۸در بلوار سنژرمن به هم برمیخورند ،همدیگر را بازمییابند و
دیگر از هم جدا نمیشوند.
ایـن نـامـهنـگـاری ،بـیوقفـه ،بـهمـدت دوازده سـال سـرشـت حـقـیـقـی عـشـق
مقاومتشکن آنها را بهخوبی نشان میدهد:
چنین روشن که ماییم ،چنین آ گاه ،به درک همه چیز توانا و در نتیجه قادر
به استیال بر همه چیز ،چنان قوی که بیفریب زندگی کنیم ،چنین وابسته به
هم با پیوندهای زمینی ،ذهنی ،قلبی ،جسمی ،بهیقین هیچ چیز غافلگیرمان
نمیکند و هیچ چیز ما را از هم جدا نمیکند.
آلبر کامو 23 ،فوریه 19۵0
Théatre des Mathurins .1؛ تئاتر ماتورن در منطقۀ هشت پاریس در خیابان ماتورن واقع شده است.
این تئاتر در سال 1897تأسیس شده است .ــ م.
2. Francine Faure
۱۹۴۴
2
ماریای عزیز ،
4 3
ساعت ششونیم در دفتر مجلۀ نو فرانسه با ویراستارِ مونت ـ کارلو قرار دارم.
6 5
از آنجا مطمئناً به سیرانو خواهیم رفت که در تقاطع خیابان بک و بلوار سنژرمن
7
است .تا ساعت هفتونیم غروب آنجا منتظرت خواهم بود .ساعت هفتونیم
Pneumatique .۱؛ سیستمی متشکل از مجراهای لولهایشکل که اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم
در برخی از شهرها کاربرد داشته و نامهها و بستهها را داخل اداره یا داخل شهر در مسافتهای کوتاه با
فشار هوا جابجا میکرده است.ــ م.
.2آلرب کامو و ماریا کاسارس در خانۀ میشل و زت لریس ( )Zette Leirisهنگام دورخوانی منایشنامۀ
آرزویی دُم در تله ( )Désir attrapé par la queueاثر پابلو پیکاسو با هم آشنا شدند .نویسنده [کامو] به
دخرت جوان بازیگر که شاگرد سابق کنرسواتوار هرن دراماتیک است و با تئاتر ماتورن قرارداد دارد ،پیشنهاد
میکند که نقش مارتا را در سوء تفاهم بازی کند .مترین آغاز میشود و آلرب کامو شیفتۀ بازیگر میشود؛
شب ششم ژوئن .19۴۴آخر شب در خانۀ کارگردان شارل دولن ( )Charles Dullinمصادف با پیاده شدن
متفقین در نرماندی ،عاشق هم میشوند .از اکترب ،19۴2نویسندۀ جوان الجزایری در مرتوپل تنها زندگی
میکرده است .زنش فرانسین با نام خانوادگی پدری فور ( )Faureکه در شهر وهران معلم بوده ،نتوانسته
به او بپیوندد چون جنوب در اشغال آملانها بوده است.
3. NRF: La Nouvelle Revue Française 4. Monte-Carlo
5. Cyrano 6. Rue du Bac
.7دفرت مجلۀ نو فرانسه در منطقۀ هفت پاریس در خیابان سباستین بوتن ( )Sébastien-Bottinتقاطع
خیابان بون ( )Beauneو خیابان اونیورسیته قرار داشت .آلرب کامو در سال ،19۴2در آن بیگانه و افسانۀ
←
| 10خطاب به عشق
2 1
در فرگات خواهم بود؛ در تقاطع خیابان بک و اسکله که آنجا مارسل و ژان
منتظرم هستند .و باألخره ساعت هشت شب قراری دستهجمعی داریم در تقاطع
خیابان بون و اسکله در ولتر که خیال میکنم از آن باخبری.
ببخش که خیلی نمیتوانم منتظرت بمانم .میبوسمت.
آ.ک.
ماریا عزیزکم،
تلفن که میزدم به خانهات ،امیدوار بودم ببینمت .اما دیگر فرصتش را ندارم.
بین دو قرار برایت میفرستم .البته منظور خاصی ندارم ،اما حدس
این نامه را ِ
میزنم امشب که برمیگردی پیدایش میکنی و آنوقت به من فکر میکنی .من
→
سیزیف را چاپ کرده بود و بعد در سال ،19۴۴در ماه مه ،کالیگوال و سوء تفاهم را .دوم نوامرب 19۴3به
عضویت هیئت خوانش درمیآید و به این ترتیب کار حرفهایاش را بهعنوان ویراستار و بررس کتاب در
انتشارات گاستون گالیامر آغاز میکند.
1. Frégate
.2دو بازیگر ،مارسل اران ( )1897-19۵3و ژان مارشا ( )1902-19۶۶مدیریت تئاتر ماتورن را به عهده
داشتند .آنها با ماریا کاسارس ،دخرت جوان رئیسجمهور سابق جمهوری دوم اسپانیا که از سال 193۶با
مادرش به پاریس تبعید شده بود و هرنجوی کنرسواتوار بود ،قراردادی یکساله از تاریخ اکترب 19۴2
بسته بودند .به این ترتیب ،او حرفۀ بازیگری در ژانر تراژدی را در سن بیستسالگی با موفقیت آغاز
میکند ،با ایفای نقش اصلی منایش د ْر ْد ِر دردها ( )Deirdre des douleursاثر جان میلینگتون سنژ (John
.)Millington Syngeاجرایش مورد توجه قرار میگیرد بخصوص از جانب آلرب کامو که در سال 1943در
یکی از متریناتش حارض شده بود .بعد از آن او در کار استاد بنا اثر هرنیک ایبسن ( )1943دیده شد و بعد
در منایش سفر تِزه ( )Voyage de Théséeدر سال 1943اثر ژرژ نُوو ( .)Georges Neveuxبعد از اینها
از 24ژوئن 1944نقش «مارتا» را در سوء تفاهم اثر کامو بهکارگردانی مارسل اران بر عهده گرفت .در
این کا ِر آخر ،همبازیاش ژان مارشا ( )Jean Marchatچند ماه عاشق ماریا شده بود.
1946
عزیزکم ماریا،
در برگشت از یک سفرُ ،اتلی خبر هولناک را به من داد و نمیتوانم از درد
3 2
.1ماریا کاسارس در پایان سال ،1944رابطهاش را با آلرب کامو خامته داد ،همزمان با بازگشت فرانسین
کامو به پاریس.
.2پل ا ُتلی بازیگر و کارگردان تئاتر ( )1890-1959دوست آلرب کامو و شوهرعمۀ فرانسین کامو .در
سوء تفاهم نقش خدمتکار را بازی میکرد و کالیگوال را در تئاتر ابرتو به تاریخ 1945کارگردانی کرد .او
همچنین بعد از جنگ در تعداد زیادی منایشنامۀ معارص بهکارگردانی آندره بارساک ()André Barsacq
در تئاتر آتلیه بازی کرد .او پرس سارا ا ُتلی از خویشاوندان فرانسین کامو بود که پانسیون خانوادگی
پانلیه ( )Panelierرا در شامبون ـ سور ـ لینیون ،اوت ـ لوار ( )Chambon-sur-lignon, Haute-Loireاداره
میکرد؛ پانسیونی که کامو بیش از یک سال ،از تابستان 1942تا پاییز 1943آنجا اقامت داشت تا بیامری
سل او در ارتفاعات درمان شود .نویسنده ،سالهای بعد هم چند بار آنجا اقامت میکند (-1951-1952
.)1947-1949
.3گلوریا ،مادر ماریا کاسارس ،دهم ژانویۀ 1946در بیامرستان کوری ( )Curieپاریس در سن 53سالگی
فوت میکند.
| 44خطاب به عشق
من به مادرت حسی حاکی از تحسین و محبتی توأم با احترام داشتم .حسی
که آدم نسبت به افرادی با جایگاهی ویژه دارد :آنها که دقیقاً برای زندگی ساخته
شدهاند .اتفاقی که افتاده بهنظرم عادالنه نیست ،هولناک است!
حیف! چیزی نمیتواند و نخواهد توانست جای عشقی را که میان شما دو نفر
بود پر کند .بخشی از احترامم نسبت به تو ناشی از چیزهایی بود که از این عشق
میدانستم .امروز از تصور این غلیان و ازهمگسیختگی که در آن هستی متأثر شدم.
بله ،از وقتی باخبر شدهام ،دلم پیش توست و امروز بیشتر از همیشه حاضرم بهترین
داشتههایم را بدهم تا بتوانم تو را با تمام غمم ببوسم.
آلبر
1948
دیشب بعد از دو روز در جاده بودن رسیدهام ،از پا افتادهام چون دیگر فرصت نکردم
2
بخوابم .دیروز خوب نخوابیدهام و امشبآنقدر گرم است وآنقدر جیرجیرک و
ستاره هست که امیدوار نیستم خوابم ببرد .اینطوری حداقل برایت مینویسم...
در جاده ،این حال و هوا سراغم آمد که برایت نامههای سادهلوحانه بفرستم .در
موقعیت عجیبی بودم .با هر چرخش چرخ احساس بدبختی میکردم .با این حال
یکهو بهطرز ناممکنی در وجودم حسی از خوشبختی درخشید .میگویم ناممکن،
چون صبحی از فکر به این یک ماه و نیم جدایی و فاصلۀ هشتصد کیلومتری
.1آلرب کامو که بهتازگی موفقیت ادبی بزرگی بعد از انتشار طاعون (در انتشارات گالیامر ،دهم ژوئن
)1947کسب کرده است ،بعد از اقامت در پاریس بههمراه همرسش فرانسین و دوقلوهایش ،در ششم
ژوئن 1948دوباره با ماریا کاسارس وارد رابطه میشود ،بهلطف دیداری اتفاقی در بلوار سنژرمن .بازیگر
آن زمان از عاشق خود ،ژان بلینی ( ،)Jean Bleynieکه از یک خانواد ٔه باغدار اهل بوردو بود جدا شده و
از اوایل 1947با بازیگر جنجالی بلژیکی بهنام ژان ِسوه ( )Jean Servaisبوده است.
.2آلرب کامو به خانوادهاش در لیل-سور-لَسورگ ( )L’isle-Sur-la-Sorgueپیوسته که تابستان ملکی در
پالرم ( )Palermeدر همسایگی رنه شار ( )René Charاجاره کردهاند .کامو آنجا روی منایشنامۀ حکومت
نظامی کار میکند که از طرحی از ژان لویی بَرو ( )Jean-Louis Barraultو تأمالت خودش روی طاعون
گرفته شده بود؛ منایشنامهای که تحت عنوان تبعید هلن برای مجلۀ کایه دو سود ()Cahiers du Sud
[ :بهمعنای دفرت جنوب] نوشته شد و در سال 1954در اِته ( :[ )L’étéبهمعنای تابستان] بازچاپ شد.
| 48خطاب به عشق
احساس ناامیدی چنان وجودم را فرا گرفت که واقعاً غلبه بر آن سختترین کار
دنیا شد؛ کاری در مرز ناممکن .به این فکر کردم که «به او زیاد نامه خواهم
نوشت» و فوراً دیدم که در دل شب دارم راه میروم ،روی تپهای کوچک پر از
بادامبنان و هوا چنان خوش بود چنان فرحبخش و دلانگیز بود که شوق زیادی در
وجودم برانگیخت که این مکان دوستداشتنی را با تو سهیم شوم .واقعاً ناممکن
به نظر میرسید که بتوانم اینها را بنویسم و از صمیم قلب و با تمام عشقم با تو
حرف بزنم.
به هر حال باید سعیام را بکنم و حتماً انجامش خواهم داد .وقتی کمی
استراحت کنم بهتر میتوانم تصمیم بگیرم که بهتر است چه کار کنی (منظورم این
است برایم به آدرس اینجا بنویسی یا نامههایت را نگه داری) .اآلن ،تنها دلی تنگ
دارم از عطوفتی غریب با اندیشیدن به زمانی که با هم گذراندیم ،با فکر به حالت
جدی تو ،به وزن تنت روی بازویم وقتی که با هم در دشت راه میرفتیم ،با فکر
به صدایت ،به طوفان .حتماً برایم بنویس و با من بمان .هیچکس و هیچ چیز را
نمیشناسم مگر تو .من الیق تو هستم .کنار هم بمانیم آنطور که بودیم و به درگاه
خدایت دعا کنیم که این آغوش پایان نگیرد .یا کاری را که الزم است بکنیم ،از
دعا بهتر .این مطمئنتر است .خدانگهدار عزیزم ماریا ،عزیزکم ،خداحافظ .شب
تو را آنطور که دلم میخواهد میبوسم.
آ.
1
بروشور کادیکس را ببین ،صفحۀ ،86خط (10با حساب خطهایی که اسم
شخصیتها نوشته شده است).