You are on page 1of 60

‫‪--------------------------------------------------------------------‬‬

‫نام كتاب ‪ :‬مرورى بر آثار و تاليفات استاد فرزانه حضرت آيت هللا عالمه حسن حسن زاده آملى‬
‫مرورى بر آثار و تاليفات‬
‫استاد فرزانه‬
‫حضرت آيت هللا عالمه‬
‫حسن حسن زاده آملى‬
‫دامت فعاليه‬
‫به قلم ‪ :‬حجت االسالم حسن رمضانى‬
‫نام كتاب ‪ :‬مرورى بر آثار و تأليفات استاد فرزانه حضرت آيت هللا عالمه حسن حسن زاده آملى[ دامت‬
‫معاليه]‬
‫مؤلف ‪ :‬حجت االسالم حسن رمضانى‬
‫ناشر ‪ :‬نهاد نمايندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاههاى تهران و علوم پزشكى ‪.‬‬
‫تيراژ ‪ 1000 :‬نسخه‬
‫ليتوگراف ‪ :‬ليتوگرافى مقدم‬
‫تاريخ چاپ ‪ :‬ارديبهشت ‪1374‬‬
‫استادى كسى همچون حضرت آقاى حسن زاده آملى‬
‫( دامت معاليه ) كه ميان مراتب عاليه علمى و مقامات و فتوحات معنوى و روحى جمع كرده اند براى هر‬
‫موسسه علمى و‬
‫دانشگاهى و حوزه اى مغتنم و موجب افتخار است ‪.‬‬
‫(( مقام معظم رهبرى حضرت آية هللا خامنه اى مد ظله العالى )) ( در ارتباط با برگزارى مراسم تجليل از مقام‬
‫علمى استاد حسن زاده آملى )‬
‫ستاد بزرگداشت مقام علمى استاد عالمه حسن زاده آملى‬
‫هو‬
‫ما جدولى از بحر وجوديم همه‬
‫ما دفترى از غيب و شهوديم همه‬
‫ما مظهر واجب الوجوديم همه‬
‫افسوس كه در جهل غنوديم همه‬
‫خط ‪:‬‬
‫صمد رستمخانى‬
‫بهار‬
‫‪1374‬‬
‫رباعى از‬
‫عالمه حسن زاده آملى‬
‫صفحه ‪1 :‬‬
‫استاد عالمه حسن زاده آملى‬
‫صفحه ‪2 :‬‬
‫هو‬
‫من مات قد و قامت موزون توام‬
‫مفتون جمال روى بى چون توام‬
‫حاشا كه بگويمت تو ليالى منى‬
‫اما من دلباخته مجنون توام‬
‫از ديوان‬
‫عالمه حسن زاده آملى‬
‫بهار‬
‫‪1374‬‬
‫خط ‪:‬‬
‫رستمخانى‬
‫صفحه ‪3 :‬‬
‫بسم هللا الرحمن الرحيم‬
‫الحمد هلل رب العالمين‬
‫اين مجموعه كه شناسنامه آثار قلمى اين كمترين است ‪ ,‬به سعى و اهتمام دانشمند واال و نويسنده توانا ‪ :‬جناب‬
‫حجة االسالم حسن آقاى رمضانى رفعه هللا مكانا عليا به رشته نوشته در آمده است ‪ .‬از آغاز تا انجام آن را‬
‫ديده ام ‪ ,‬و بر حسن صنيعت مؤلف آن آفرين گفته ام ‪ .‬البته انجاز چنين امرى بلكه به مراتب فراتر آن را از‬
‫مثل ايشان توقع دارم ‪ ,‬چه اين كه در تحلى به منقبتين علم و عمل مورد اعتماد است ‪ ,‬و ساليانى در محاضر‬
‫دروس و بحثم به حدت دقت وجودت قريحه و حسن سليقه و استقامت فكرتش آگاهى يافتم و خود اكنون از‬
‫فضالى گرانقدر حوزه است ‪ ,‬و بحمد هللا سبحانه به تدريس و تعليم اشتغال دارد وفقه هللا المتعالى الى‬
‫مرضاته ‪ 8 .‬شعبان المعظم ‪ 1415‬هق = ‪ 1373 / 10 / 20‬هش‬
‫حسن حسن زاده آملى‬
‫صفحه ‪4 :‬‬
‫صفحه ‪5 :‬‬
‫بسم هللا الرحمن الرحيم‬
‫الحمد هلل الذى خلق القلم و الكتاب ‪ .‬و الصلوة و السالم على من ألهمه الحق و الصواب و على آله الذين هم‬
‫اولو االلباب و بواليتهم يرجى الفضل و الثواب ‪.‬‬
‫يكى از بزرگترين نعمتهاى خداوند متعال بر بندگان دانشمند خويش توفيق تصنيف و تأليف در موضوعات‬
‫مختلف و مسايل متنوع است ‪ .‬چرا كه اصل فهميدن مطلبى خود كمالى است مستقل ‪ ,‬و تبيين آن بر وجهى كه‬
‫ديگران سود برند كمالى است مضاعف ‪ ,‬و همه امور ياد شده را به رشته تحرير در آوردن كمالى است‬
‫برتر ‪ ,‬و اگر از تنوع و تفنن خاصى برخوردار باشد ‪ ,‬هنرى است واالتر ‪ .‬آرى تقرير معارف بلند و مطالب‬
‫دقيق را هر كسى نشايد و تنظيم تمام يافته ها براى هر صاحب دانشى ميسر نباشد ‪ .‬ذلك فضل هللا يؤتيه من‬
‫يشاء و هللا ذوالفضل العظيم‬
‫بعد از اين مقدمه كوتاه گوييم ‪ :‬يكى از ستارگان آسمان علم و دانش و يكى از فرزانگان عالم تصنيف و تأليف‬
‫‪ ,‬كه عالوه بر سير و سلوك عرفانى و مجاهدات نفسانى و رياضيات علمية و عملية از كثرت تاليف و وفور‬
‫صفحه ‪6 :‬‬
‫تصنيف ‪ ,‬در فنون متعدد و شعب مختلف علوم اسالمى برخوردار است ‪ ,‬شيخنا االستاذ العالمة حضرت آيت‬
‫هللا حسن حسن زاده آملى دامت بركات وجوده الشريف است كه به حق در عصر ما آيتى است از حق و‬
‫نعمتى است از رب ‪ ,‬اليق تجليل و تعظيم ‪ ,‬و سزاوار تبجيل و تكريم ‪ .‬و در همين جا بسيار به جاست كه از‬
‫كليه دست اندركاران برگزارى كنگره بزرگداشت اين عارف سالك و محقق مدقق خصوصا رهبر معظم انقالب‬
‫اسالمى حضرت آية هللا خامنه اى دامت بركاته كه در برگزارى اين كنگره سعى بليغى مبذول داشتند ‪ ,‬تقدير و‬
‫تشكر به عمل آوريم ‪.‬‬
‫بارى از طرف مسئولين برگزارى كنگره ‪ ,‬مسئوليت تهيه مقاله اى كه حاوى مرورى اجمالى بر آثار و تاليفات‬
‫استاد باشد ‪ ,‬به حقير موكول شد ‪ .‬اينجانب با نداشتن آمادگى الزم و نبود وقت كافى و اعتراف به قلت اطالع‬
‫در اين امر مهم توكال على هللا جل و على قبول مسئوليت كردم ‪ .‬بدين جهت پيشاپيش از كليه ارباب دانش و‬
‫اصحاب بينش عموما و از حضرت استاد دام ظله خصوصا پوزش مى طلبم و از همگان انتظار دارم به اين‬
‫سطور ناچيز با ديده اغماض بنگرند و با خطاها و لغزشها كريمانه برخورد كنند كه[ ( العذر عند كرام الناس‬
‫مقبول] ( ‪.‬‬
‫به هر حال همان گونه كه گفته آمد ‪ ,‬آثار استاد همانند شخص ايشان كه ذوالفنونند به اقتضاى (( كل يعمل على‬
‫شاكلته )) از تفنن و جامعيت قابل مالحظه اى برخوردار است ‪0‬‬
‫كليه آثار معظم له را مى توان تحت عناوين زير مرتب ساخت ‪ 1 .‬آثار عرفانى و اخالقى‬
‫‪ 2‬آثار فلسفى و منطقى‬
‫‪ 3‬آثار كالمى‬
‫‪ 4‬آثار تفسيرى‬
‫‪ 5‬آثار روايى‬
‫صفحه ‪7 :‬‬
‫‪ 6‬آثار رجالى‬
‫‪ 7‬آثار فقهى‬
‫‪ 8‬آثار رياضى و هيوى‬
‫‪ 9‬آثار ادبى‬
‫‪ 10‬آثار متفرقه‬
‫ابتدا بر آثار عرفانى استاد حفظه هللا تعالى مرور مى كنيم ‪0‬‬
‫‪ - 1‬رسالة لقاء هللا‬
‫اين رساله بسيار عزيز كه قرة العين و محبوب سالك راه دوست و عشاق كوى يار است ‪ ,‬در يكى از مسايل‬
‫مهم و دقيق عرفانى يعنى[ ( لقاء هللا] ( بحث مى كند ‪.‬‬
‫حضرت استاد حفظه هللا تعالى در اوايل رساله مقصد اصلى حركت و سير تكاملى انسان را لقاء هللا معرفى مى‬
‫كند و از غفلتى كه جمع كثيرى از مردم را در خود غرق كرده و آنان را از هدف باز داشته است مى نالد و بر‬
‫آنها مشفقانه نهيب مى زند كه حرمان از حرم عشق و محبت تا كى و تا كجا رواست ؟ چرا به نواحى قدس و‬
‫رياض انس سير و سفرى نداريم ؟ آيا گمان برده ايد كه بيهوده آفريده شده و مانند چهار پايان بايد يكسره به‬
‫فكر خوردن و لذت بردن باشيم و از لقاء خداوند غافل بمانيم ؟ حاشاكم وكال از اين گونه گمانها ‪.‬‬
‫استاد حسن زاده ‪ ,‬بعد از تقديم مطالبى از قبيل آنچه ذكر شد ‪ ,‬آياتى از كالم هللا مجيد را در باره لقاء هللا كه‬
‫جمعا به ‪ 28‬مورد بالغ است ‪ ,‬نقل مى كند ‪ .‬آنگاه به تفسير و تبيين آنها مى پردازد ‪ .‬معظم له ابتدا نظر عده‬
‫اى از مفسرين را كه لقاء هللا را به لقاء ثواب و عقاب خداوند تفسير نموده اند مطرح و آن را مورد انتقاد‬
‫قرار مى دهد و خاطر نشان مى سازد ما در تفسير لقاء هللا نيازى به تقدير ثواب و عقاب و امثال ذلك نداريم‬
‫بلكه لقاء هللا مالقات خود خدا جل على است ‪ ,‬نه مالقات ثواب و عقاب وى ‪ 0‬البته و صد‬
‫صفحه ‪8 :‬‬
‫البته اين نكته بر انسان عاقل زبان فهم پوشيده نيست كه مراد به مالقات خداوند رؤيت او با همين حاتسه‬
‫بصر نمى باشد ‪ ,‬چرا كه ال يدركه االبصار و هو يدرك االبصار و هو اللطيف الخبير ‪ ,‬بلكه مراد به آن همان‬
‫گونه كه در لسان رويات به وفور ديده مى شود ‪ ,‬رؤيت قلبى و كشف حضورى و شهودى حق است كه‬
‫براى عبد به مقدار تقرب وى به حق تعالى حاصل مى گردد ‪ .‬اينكه گفته مى شود (( به مقدار تقرب وى به‬
‫حق تعالى )) براى آن است كه شهود حق تعالى بالكنهه و الحقيقة و كما هو حقه ‪ ,‬براى احدى ميسور نيست‬
‫كه ال يحيطون به علما و عنت الوجوه للحى القيوم ‪ ,‬و به قول حافظ ‪ :‬عنقا شكار كس نشود دام باز چين‬
‫كانجا هميشه باد بدست است دام را‬
‫پس اگر براى كسى مشاهده و شهودى هست ‪ ,‬به مقدار سعه وجودى و تقرب وى به حق است ‪ ,‬نه مطلقا كه‬
‫ما عرفناك حق معرفتك ‪.‬‬
‫استاد دام ظله در مراحل بعدى رساله شواهدى را چه به نظم چه به نثر در باره مطالب مذكور ‪ ,‬از اساطين‬
‫حكمت و عرفان نقل مى كند و نكاتى را پيرامون آنها بيان مى دارد ‪.‬‬
‫يكى از مطالب مهمى كه به مناسبت لقاء هللا تبارك و تعالى در اين رساله به تفصيل مورد بررسى قرار گرفته‬
‫است ‪ ,‬مسئله وحدت وجود است ‪ .‬استاد حسن زاده دام بقائه چهار معنى را از وحدت وجود ارائه ‪ ,‬آنگاه به‬
‫تاييد يا تزييف آنها مى پردازد ‪ .‬و بعد از تعيين معناى مختار ‪ ,‬آن را با ارائه و نقل مطالبى از كبار فن عرفان‬
‫مشروحا بيان مى كند كه براى مزيد اطالع بايد به اصل رساله رجوع شود ‪.‬‬
‫يكى ديگر از مباحث مهم اين رساله كيفيت توفيق بين تنزيه حق تعالى از وحدة عددية و فرموده امام سجاد‬
‫عليه السالم (( لك يا الهى وحدانية العدد )) است كه استاد در اين باره با نقل روايات و بررسى و تحقيق‬
‫اقوال باالخرة‬
‫صفحه ‪9 :‬‬
‫چنين ابراز نظر مى كند ‪:‬‬
‫[ ( همان گونه كه وحدة بدون آنكه خود عدد باشد ‪ ,‬مبدأ اعداد است و به تكرر آن ‪ ,‬مراتب عدديه تحقق مى‬
‫يابد ‪ ,‬وحدة حقه حقيقية نيز بدون آنكه از ديگر حقائق رنگى بخود بگيرد مبدأ آنهاست و به تكرر تجليات او‬
‫ديگر حقائق متحقق مى گردند ‪ ,‬و گويا آنچه كه در زبور آل محمد است يعنى (( لك يا الهى وحدانية العدد ))‬
‫به دين سر اشاره دارد ‪.‬‬
‫البته الزم به ذكر است كه استاد قبل از خاتمه رساله به جهت تناسب بحث به حقايقى از سوره توحيد اشارت‬
‫نموده و در اين امر از روايات صادره از اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السالم و نيز از افادات عارف‬
‫متأله ميرزا محمد رضا قمشه اى و افادات آخوند مال صدرا كمك مى گيرد ‪ ,‬و در نهايت ‪ ,‬خاتمه را به بيان دو‬
‫امر اختصاص مى دهد ‪:‬‬
‫‪ - 1‬نقل تعدادى اذكار و ادعيه كه از حزنه علم الهى و اصالن به لقاء هللا مأثور است ‪0‬‬
‫‪ - 2‬بيان آدابى كه طالبان لقاء هللا و فائزان به آن بايد به دانها متصف باشند ‪.‬‬
‫گفتنى است تأليف اين رساله در تاريخ شانزدهم ربيع المولود سال ‪ 1389‬هجرى قمرى پايان پذيرفت ‪ ,‬و به‬
‫مناسبت روى آوردن بحث ‪ ,‬در اواخر جلد نوزدهم منهاج البراعة فى شرح البالغة درج و براى اولين بار‬
‫بحليت طبع آراسته شد و بعد همراه با هفت رساله ديگر در مجموعه اى تحت عنوان (( هشت رساله‬
‫عربى )) دو باره به طبع رسيد ‪.‬‬
‫‪ 2‬وحدت از ديدگاه عارف و حكيم‬
‫اين اثر همان گونه كه از نامش پيداست ‪ ,‬در يكى از مباحث اساسى كه ام المباحث است ‪ ,‬يعنى توحيد و‬
‫وحدت از منظر عارف و حكيم ‪ ,‬نگاشته شده است ‪ .‬استاد اين رساله را به درخواست ذوات دانشمند و‬
‫دانش پرور وزارت ارشاد كه از معظم له راجع به مسئله فوق پرسش كرده بودند ‪ ,‬تاليف‬
‫صفحه ‪10 :‬‬
‫نمود ‪ 0‬ايشان رساله را با مقدمه اى نسبتا طوالنى در باب حقانيت مسلك مشايخ عرفان و حكمت متعاليه كه‬
‫به اعتالى فهم خطاب محمدى صلى هللا عليه و آله نائل آمده و از منبع فيض واليت اهل طهارت و عصمت‬
‫ارتقاء نموده اند ‪ ,‬آغاز مى كند و سپس به بررسى مسئله ياد شده از دو ديدگاه مذكور مى پردازد ‪ ,‬و خاطر‬
‫نشان مى كند كه هر دو فريق در طايفه اى از مباحث ابتدايى وحدت و كثرت مانند مساوقت وحدت با وجود ‪,‬‬
‫اعرفيت وحدت نزد عقل و اعرفيت كثرت نزد خيال ‪ ,‬تقابل وحدت و كثرت ‪ ,‬مضاهات وحدت و وجود ‪ ,‬و‬
‫اصالت وجود و ‪ . . .‬اتفاق نظر دارند ولى در مسائل عمده نهايى ‪ ,‬مثل مسئله تشكيك وجود ‪ ,‬تعين اطالقى و‬
‫احاطى واجب تعالى ‪ ,‬اول ما صدر عن هللا اول ما خلقه هللا و ‪ . . .‬از يكديگر ممتازند ‪ .‬استاد بعد از توضيح‬
‫موارد وفاق و تشريح مواضع خالف به تزييف نظر حكيم و تاييد نظر عارف ‪ ,‬در مسايل خالقى مى پردازد و‬
‫سپس مختار عارف را با آيات و روايات وارده در باب ‪ ,‬تحكيم مى بخشد ‪.‬‬
‫از مباحثى كه در مراحل نهايى رساله عنوان گرديده ‪ ,‬مبحث صدور وحدت حقه حقيقيه ظلية از وحدت حقه‬
‫حقييه ذاتيه و مبحث اول ما صدر عن هللا و اول ما خلقه هللا است كه ضمن ذكر كلمات هر دو گروه ياد شده‬
‫به مأخذ روايى بحث اشاره شده است ‪.‬‬
‫البته الزم به تذكر است كه اين رساله عالوه بر امور ياد شده ‪ ,‬مشتمل بر دو مقاله و يك رساله ديگر كه به‬
‫مناسبت روى آوردن بحث به درج آنها اقدام شده مى باشد ‪:‬‬
‫الف ‪ :‬مقاله اى در بيان وحدت وجود به قلم آية هللا العظمى ميرزا ابوالحسن رفيعى قزوينى قدس سره كه از‬
‫مشايخ استاد حسن زاده است ‪ .‬ب ‪ :‬مقاله اى در مبدأ و معاد ‪ ,‬تاليف سعد بن منصور بن كمونه ج ‪ :‬رساله‬
‫اى در تفسير سوره مباركه توحيد تاليف شيخ حافظ رجب برسى ‪ .‬رساله (( وحدت از ديدگاه عارف و‬
‫حكيم )) تا كنون مكرر به طبع رسيده صفحه ‪11 :‬‬
‫است و آخرين بار همراه با ده رساله ديگر ‪ ,‬در مجموعه اى تحت عنوان[ ( يازده رساله فارسى] ( توسط‬
‫مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى چاپ و منتشر شد ‪.‬‬
‫‪ 3‬رساله انه الحق‬
‫كلمه مباركه حق ‪ ,‬چه در قرآن مجيد و روايات صادره از اهل بيت عصمت و طهارت و چه در كتب و‬
‫رسايل اصول معارف و فروع احكام و چه در كتب قدما ‪ ,‬از مشايخ اساطين قبل از اسالم لفظى ريشه دار است‬
‫‪ .‬بدين جهت استاد حسن زاده بر آن شدند كه چندين بار در باره حق رساله اى بنگارند ‪ ,‬ولى هر بار نا تمام‬
‫ماند ‪ ,‬تا اينكه حضرت عالمه طباطبايى صاحب تفسير قيم الميزان رضوان هللا تعالى عليه به روضه رضوان‬
‫ارتحال كردند ‪ .‬لذا از استاد راجع به يادنامه آن جناب درخواست شد مقاله يا رساله اى بنويسند ‪ .‬معظم له‬
‫وعده كردند مرقومه هايى را كه در باره حق نگاشته اند ‪ ,‬گرد آورده و آنها را همراه با بعضى از اضافات به‬
‫صورت رساله اى به پيشگاه ارباب فضيليت تقديم دارند ‪ .‬كه به فضل خداوند اين امر تحقق يافت و رساله به‬
‫نام ميمون و مبارك (( انه الحق )) مزين شد ‪.‬‬
‫اين رساله همان طورى كه خود استاد در به دو آن آورده اند ‪ ,‬حاوى مطالبى در بعضى از امهات و عيون‬
‫مسائل معارف علمى و عملى ساير بين اهل تحقيق ( اهل عرفان ) و اهل نظر ( متأخرين از حكماى مشاء )‬
‫حول دو محور ‪ ,‬اول حق ‪ ,‬دوم نفس ‪ ,‬است كه عبارتند از ‪:‬‬
‫الف فرق ميان موضوع علم اهل تحقيق و موضع فن اهل نظر ‪ .‬ب بحث حق از نظرى ناظر به تبكيت‬
‫سوفسطايى است ‪.‬‬
‫ج معانى حق ‪.‬‬
‫د حق تعالى انيت محض است به بيان اهل تحقيق و اهل نظر ‪ .‬ه تشكيك وجود از ديدگاه فريقين ‪.‬‬
‫صفحه ‪12 :‬‬
‫و حق تعالى صمد حق است ‪.‬‬
‫ز وحدانيت حق ‪.‬‬
‫ح سبق بالحق ‪.‬‬
‫ط مرتبه در لسان فريقين ‪.‬‬
‫ى تميز محيط از محاط ‪.‬‬
‫يا انسان را شأنيتى است كه تواند عاقل موجودات گردد ‪ .‬يب طرق اقتناى معارف ‪.‬‬
‫يج نفس ناطقه انسانى و شئون و اطوار وجوديه او ‪.‬‬
‫يد نفس ناطقه انسانى را مقام فوق تجرد است ‪.‬‬
‫يه معرفت نفس ‪.‬‬
‫استاد خاطر نشان مى سازند ‪ ,‬ضمن بيان مطالب ياد شده به ذكر آيات و روايات تبرك جسته و به كلمات‬
‫اساطين فريقين تمسك نموده اند و نيز به طايفه اى از نكات ذوقيه و لطائف حكمية اشاراتى كرده اند ‪ .‬شايان‬
‫توجه است كه در يكى از شبهايى كه استاد به ترقيم رساله ياد شده مشغول بوده اند ‪ ,‬براى ايشان واقعه اى‬
‫خوش و شيرين رخ داده كه مشروح آن را از كتاب هزار و يك كلمه نقل مى كنيم ‪.‬‬
‫(( كلمه ‪ - 16‬در مبارك سحر ليله چهارشنبه ‪ 17‬ربيع المولود ‪ 1402‬هجرى قمرى مطابق ‪ 23‬دى ماه‬
‫‪ 1360‬هجرى شمسى ‪ ,‬شب فرخنده ميالد خاتم انبياء صلى هللا عليه و آله و وصى او صادق آل محمد صلوات‬
‫هللا عليهم كه مصادف با شب شصتم از ارتحال حضرت استادم عالمه طباطبايى ‪ ,‬صاحب تفسير الميزان بود‬
‫به ترقيم رساله انه الحق به عنوان يادنامه آن جناب اشتغال داشتم ‪ .‬ناگهان مثال مباركش با سيماى نورانى‬
‫حاكى از سيماهم فى وجوههم من اثر السجود برايم متمثل شد ‪ .‬فتمثل لنا بشرا سويا ‪ ,‬و با لهجه اى شيرين و‬
‫دلنشين از طيب طويت و حسن سيرت و سريرتم بدين عبارت بشارتم داد[ ‪ ( :‬تو نيكو صورت و نيكو سيرت‬
‫و نيكو سريرتى] ( ‪ .‬تا چند صفحه ‪13 :‬‬
‫لحظه اى در حضور انورش مشرف بودم رضوان هللا تعالى عليه و افاض علينا من بركات انفاسه النفيسه ‪.‬‬
‫اين رساله براى اولين بار در سال ‪ , 1361‬در مجموعه اى تحت عنوان يادنامه عالمه طباطبايى توسط‬
‫انتشارات شفق و اخيرا به صورت مستقل توسط انتشارات قيام طبع و منتشر شد ‪.‬‬
‫‪ 4‬واليت تكوينى‬
‫اين كتاب كه درباره يكى از موضعات اصيل معارف انسانى و يكى از مسائل مهم عرفانى تأليف شده ‪ ,‬به‬
‫خواننده خود القاء مى كند ‪ :‬انسان در ترقيات و عروجات خويش به مرحله اى دست مى يازد كه عالم به‬
‫منزله بدن وى و موجودات به منزله اعضاء و جوارح وى قرار مى گيرد و همان گونه كه نفس مدبر بدن ‪,‬‬
‫بدون هيچ اشكال و صعوبتى در بدن خويش تصرف مى كند ‪ ,‬آدم به كمال رسيده اى كه مظهر اسماء حسناى‬
‫الهى است در ماده كاينات تصرف كرده و تمام اجزاء عالم از وى اطاعت و پيروى مى نمايند ‪.‬‬
‫حضرت استاد حفظه هللا تعالى خود در ابتداى كتاب ياد شده نگاشته اند ‪ ( [ :‬حرف عمده ما در پيرامون اين‬
‫موضوع اصيل و قويم معارف انسانى اين است كه انسان را قابليت و لياقتى است كه اگر نهال وجودش را به‬
‫دست مربيان كامل و مكمل بسپارد و دستور العمل باغبان دين و نهال پرور و انسان ساز را در متن وجود و‬
‫شئون زندگيش پياده كند ‪ ,‬آنچنان عروج وجودى و اشتداد روحى پيدا مى كند كه اگر در مقام تمثيل بخواهيم‬
‫حقيقت آن را بازگو كنيم و نمايش دهيم ‪ ,‬شجره طوباى الهى مى شود كه اصلها ثابت و فرعها فى السماء‬
‫توتى أكلها كل حين باذن ربها )) ‪.‬‬
‫اين اثر در سال ‪ 1371‬توسط انتشارات قيام طبع و منتشر شد ‪.‬‬
‫‪ 5‬عرفان و حكمت متعاليه‬
‫صفحه ‪14 :‬‬
‫از آنجا كه مرحوم صدر المتألهين قدس سره القدوسى حكمت متعاليه را بر اساس برهان و عرفان آن هم‬
‫معاضد به كتاب و سنت و حقايق وارده از اهل بيت عصمت و ائمه معصومين صلوات هللا عليهم اجمعين بنا‬
‫نهاد و بين طريقه نظر و فكر و مسلك كشف و شهود ‪ ,‬جمع نمود ‪ ,‬طبعا بين عرفان و حكمت متعاليه رابطه‬
‫تنگاتنگى به وجود خواهد آمد و بلكه به حق مى توان حكمت متعاليه را مفسر عرفان و مبانى عرفان معرفى‬
‫نمود و اين همان كارى است كه حضرت استاد حسن زاده دام ظله آن را با تأليف كتاب[ ( عرفان و حكمت‬
‫متعاليه] ( به خوبى بانجام رسانيده است ‪.‬‬
‫استاد خود درباره كتاب مذكور چنين مى فرمايد ‪:‬‬
‫(( كارى كه در اين كتاب شده ‪ ,‬اين است كه اسفار جناب صدر المتألهين را مفسر مطالب بلند عرفانى معرفى‬
‫كرده ايم و مصادر و مأخذ فرمايشات آن جناب را از كتب اصيل عرفانى قبل از ايشان مانند فتوحات ‪ ,‬شرح‬
‫فصوص قيصرى ‪ ,‬مصباح االنس ‪ ,‬تمهيد القواعد ‪ ,‬زبدة الحقايق و ‪ . . .‬نقل نموده ايم ‪ .‬البته اينها عرايض‬
‫مطالبى نيست كه موجب تنقيص مقام شامخ جناب صدر المتألهين باشد ‪ ,‬بلكه به تعبير استاد عزيز ما حضرت‬
‫آية هللا عالمه شعرانى رضوان هللا تعالى عليه آن جناب لطف الهى بود ‪ ,‬چرا كه در زمان ترويج ماده گرايى از‬
‫سوى غرب ‪ ,‬خداوند شخصى مانند ايشان را به مردم ارزانى داشت ‪ ,‬تا آن همه حقايق و معارف را با دليل و‬
‫برهان عرضه كرده و عرفان و مبانى عرفانى را برهانى كند ‪)) .‬‬
‫الزم به ذكر است كه قسمتى از اين اثر ارزنده استاد ‪ ,‬در جلد دوم يادنامه عالمه طباطبائى به طبع رسيده است‬
‫و اميد است در آينده به طور كامل طبع و منتشر شود و مورد استفاده عالقمندان واقع گردد ‪.‬‬
‫‪ 6‬الهى نامه‬
‫الهى نامه على رغم كوچكى حجمش ‪ ,‬كتاب پرسوز و گدازى است كه صفحه ‪15 :‬‬
‫مرغ روح را در بيكران فضاى عرفانى به پرواز در آورده و تا اوج خلوتگه عشاق پاك باخته همراهيش مى‬
‫كند ‪.‬‬
‫الهى نامه گدازه هاى آتشينى است كه از ژرفاى آتشفشان دل پر جوش و خروش و تفتيده استاد فوران كرده و‬
‫در صحراى دل آنانى كه در آرزوى محبوب به سر مى برند ‪ ,‬جارى و به آنها نويد وصل مى دهد ‪ .‬الهى نامه‬
‫شراره هاى سوزانى است كه اگر در جان هر بجان آمده اى بيفتد ‪ ,‬بيكباره خرمن هستيش بسوزد و در درياى‬
‫فنايش عرقه سازد ‪.‬‬
‫و باالخرة الهى نامه دفترى است كه رايحه بهشتيش عشاق جمال دوست را سر مست واز هر گونه خودبينى‬
‫و خودستايى فارغ مى نمايد ‪.‬‬
‫استاد حسن زاده خود در وصف الهى نامه چنين مى نگارد ‪:‬‬
‫(( الهى نامه كلماتى چند است كه از سنوات هزار و سيصد و نود تا نود و چهار هجرى به قلم اين كمترين ‪,‬‬
‫حسن حسن زاده آملى به اقتضاى تبدل بال و تحول حال ‪ ,‬به رشته نوشته در آمده است ‪ .‬لذا در تلقى آن تثبت‬
‫الزم است كه در واقع تنافى ‪ ,‬منتفى است ‪ .‬طبعم به طبع آن راغب نبود كه نشر آن را چه سود ؟ جز اينكه با‬
‫تصويب و ابرام اصدقاء فاضل مركز نشر فرهنگى رجاء زادهم هللا تعالى رجاء از ساحت قدس قرآن مجيد به‬
‫صورت استخاره استجازه نموده ام ‪ ,‬به جواب و اجازت اين كريمه مباركه تشرف يافته ام و فى نسختها‬
‫هدى و رحمة للذين هم لربهم يرهبون ( اعراف آيه ‪ ) 155‬به رجاء واثق اينكه بعضى از نفوس مستعده را‬
‫مفيد افتد ‪ ,‬جمع بر نشر آن صورت گرفت )) ‪.‬‬
‫و اينك نمونه هايى از آن كلمات ‪:‬‬
‫الهى حسن توئى و حسن حسن نماست ‪.‬‬
‫الهى عمرى آه در بساط نداشتم و اينك جز آه در بساط ندارم ‪ .‬الهى پرندگان همه يكطرف و مرغ عشق‬
‫يكطرف ‪ .‬گياهان همه يكجهت و گياه عشق يكجهت ‪ ,‬همه درسها يك جانب و درس عشق يكجانب ‪ ,‬همه‬
‫صفحه ‪16 :‬‬
‫يكسوى و عشق يكسوى ‪.‬‬
‫الهى از سجده كردن شر مسارم و از سجده سربرداشتن شرمسارتر ‪ .‬الهى شكرت كه همه نقشها بر آب شد و‬
‫كثرتى كه حجاب بود سراب شد ‪ .‬الهى مواج از دريا خيزد و با وى آميزد و در وى گريزد و از وى ناگزير‬
‫است (( انا هلل و انا اليه راجعون )) ‪.‬‬
‫الهى با اجازه ات نام عالم را عشق آباد گذاشته ام ‪.‬‬
‫الهى جان به لب رسيد ‪ ,‬تا جام بلب رسيد ‪.‬‬
‫الهى همه تو را خوانند ‪ :‬قمرى به قوقو ‪ ,‬پوپك به پوپو ‪ ,‬فاخته به كوكو ‪ ,‬حسن به هوهو ‪.‬‬
‫الهى خروس را در شب خروش باشد و حسن خاموش باشد ‪.‬‬
‫الهى نامه را براى اولين بار در آبان ‪ 1362‬توسط مركز نشر فرهنگى رجا به زيور طبع آراسته شد و بعد از‬
‫آن نيز مكرر به طبع رسيده است ‪ 7 .‬كلمه عليا در توقيفيت اسماء ‪:‬‬
‫مسئله توقيفيت اسماء ‪ ,‬مسئله اى است كه هم در تفسير و كالم از آن بحث مى شود و هم در حكمت و عرفان‬
‫‪ .‬ولى بين بحث كالمى و تفسيرى و بحث حكمى و عرفانى آن از جهاتى فرق است ‪ .‬زيرا اوال ‪ :‬مراد از‬
‫اسماء در كالم و تفسير ‪ ,‬اسماء هللا ملفوظى يا مكتوبى است ولى در حكمت و عرفان ‪ ,‬مراد از آنها اسماء هللا‬
‫تكوينى است و ثانيا ‪ :‬مراد از توقيفيت در كالم و تفسير ‪ ,‬توقف داشتن يا داشتن تسميه حق تعالى به اسمى‬
‫از اسماء كمالى بر اذن شارع است ولى در عرفان و حكمت مراد از آن ‪ ,‬اختصاص داشتن هر اسمى از اسماء‬
‫هللا تكوينى به موطن خاص خود است و ثالثا ‪ :‬بحث ياد شده در تفسير و كالم ‪ ,‬بيشتر جنبه فقهى دارد تا‬
‫اعتقادى ‪ ,‬بر خالف بحث حكمى و عرفانى آن كه فقط جنبه نظرى و معرفتى دارد ‪ ,‬نه چيز ديگر ‪ .‬صفحه ‪:‬‬
‫‪17‬‬
‫بارى حضرت استاد حسن زاده آملى دام بقاءه در رساله (( كلمه عليا در توقيفيت اسماء )) كه اولين اثر‬
‫مستقل در موضوع ياد شده است ‪ ,‬كليه مطالب فوق الذكر را با نظم و ترتيب خاصى ‪ ,‬طى هشت باب‬
‫بررسى كرده و بدين طريق مجموعه اى نفيس را در باره مباحث مربوط به توقيفيت اسماء از جنبه هاى‬
‫مختلف خصوصا عرفانى و كالمى به اهل فضل و دانش اهداء نموده است ‪.‬‬
‫حضرت استاد خود در مقدمهء رساله مذكور چنين آورده است ‪ (( :‬اين رساله به عدد درهاى بهشت ‪ ,‬در‬
‫هشت باب از توقيفيت اسماى الهى سخن مى گويد ‪ .‬آن را در تابستان هزار و سيصد و پنجاه و سه هجرى‬
‫شمسى در آمل كه با جمعى پريشان حلقهء ذكر و جلسه انس و محفل درس معقل درس داشته بود ‪ ,‬روزانه‬
‫تصنيف و شبانه تدريس مى كرد و اينك كه زمستان هزار و سيصد و شصت و نه هجرى شمسى است ‪ ,‬به‬
‫شيوه اى كه در پيش روى خواننده گرامى است تنظيم ‪ ,‬و كراسه اى به عنوان يادنامه جاويد ‪ ,‬به حضور‬
‫واالى شهيد سعيد فاضل بسيار گرانقدر رشيد سيد حسن شاهچراغى دامغانى رحمة هللا عليه تقديم مى دارد ‪.‬‬
‫اميد است كه مورد پسند ارباب بينش و اصحاب دانش واقع افتد و نگارنده را اثرى پايدار به يادگار بماند )) ‪.‬‬
‫همان گونه كه مذكور افتاد رساله ياد شده در هشت باب تنظيم گرديده است كه ذيال به عناوين آنها اشاره مى‬
‫شود ‪:‬‬
‫باب اول ‪ :‬در تقرير محل نزاع در توقيفيت اسماء هللا تعالى شأنه ‪ .‬باب دوم ‪ :‬در بيان اسماء و صفات‬
‫وجودى و سلبى و اسماء ذات و اسماء صفات و اسماء افعال ‪.‬‬
‫باب سوم ‪ :‬در علت توقيفى بودن اسماء در نزد اكثرى اهل شرع به خصوص متكلمان ‪.‬‬
‫باب چهارم ‪ :‬در نقل برخى از آيات قرآنى در توقيفيت اسماء هللا تعالى و‬
‫صفحه ‪18 :‬‬
‫نقل بعضى از اقوال مفسران ‪.‬‬
‫باب پنجم ‪ :‬در بيان عدد اسماء هللا و عظمت اسمائه ‪.‬‬
‫باب ششم ‪ :‬در توقيفيت اسماء نزد عارفان و حكيمان ‪.‬‬
‫باب هفتم ‪ :‬در بيان اختصاص اطالق سمعى و بصير در ميان قواى ظاهرى پنجگانه بر بارى تعالى ‪.‬‬
‫باب هشتم ‪ :‬در اطالق اسماى الهى با مراعات ادب مع هللا عز اسمه ‪ .‬اين رساله در سال ‪ 1371‬توسط‬
‫انتشارات دفتر تبليغات اسالمى به طبع رسيده است ‪.‬‬
‫‪ 8‬تصحيح رساله مكاتبات‬
‫رساله مكاتبات مجموعه اى است نفيس ‪ .‬حاوى مباحث عالى عرفانى و فلسفى كه بر اثر مكاتباتى بين دو‬
‫عالم بزرگ قرن حاضر يكى عارف نامدار و حكيم متأله آقا سيد احمد كربالئى و ديگرى فقيه و اصولى بارع و‬
‫حكيم فاضل ‪ ,‬آقا شيخ محمد حسين غروى ‪ ,‬معروف به كمپانى درباره بيان معنى و شرح بيتى از منطق الطير‬
‫عطار‬
‫او به سر نايد زخود آنجا كه اوست‬
‫كى رسد عقل وجود آنجا كه اوست‬
‫به وجود آمده است ‪.‬‬
‫مرحوم آقا سيد احمد كرباليى بر اساس اصالت وجود و تشكيك أخصى آن كه مبناى عرفان است و آقا شيخ‬
‫محمد حسين كمپانى بنابر اصالت وجود و تشكيك خاصى كه مبناى حكمت متعاليه است ‪ ,‬مطالبى را به‬
‫صورت چهارده نامه بين يكديگر رد و بدل مى كنند ‪ .‬بعد از آن مرحوم عالمه طباطبايى صاحب تفسير قيم‬
‫الميزان نظر به نفاست مطالب و دقت مباحث و نيز به منظور حفظ آثار بزرگان ‪ ,‬مكاتبات ياد شده را در‬
‫مجموعه اى گرد آورده و تذييالتى بر آنها به رسم محاكمات مى نگارد و در روشن ساختن حق مطالب ‪ ,‬سعى‬
‫بليغى مبذول مى دارد ‪ .‬آنگاه حضرت استاد حسن زاده‬
‫صفحه ‪19 :‬‬
‫دام ظله به محض آگاهى ‪ ,‬مكاتبات و محاكمات ياد شده را از روى نسخه عالمه طباطبايى قدس سره استنساخ‬
‫مى كند ‪ ,‬ولى از آنجا كه نسخه مذبور نا تمام بوده ‪ ,‬جناب ايشان به فكر تحصيل نسخه ديگرى مى افتد ‪ ,‬تا‬
‫اينكه كامل آن را نزد عالم بزرگوارى سراغ مى گيرد و آنچه را كه از پيش استنساخ كرده بود ‪ ,‬با نسخه جديد‬
‫مقابله مى كند و كاستيهاى آن را از روى نسخه جديد بر طرف مى سازد ‪ .‬چندى نمى گذرد كه نسخه ديگرى از‬
‫مكاتبات ‪ ,‬اما مطبوع ‪ ,‬به دست استاد مى رسد ‪ .‬لذا معظم له براى بار دوم ‪ ,‬با حوصله اى تمام ‪ ,‬همه آن را‬
‫با نسخه مطبوع مقابله مى كند و تحريفهايى را كه با وجود قرب عهد بدانها روى آورده بود ‪ ,‬مشخص و آنها‬
‫را با توجه به آگاهى و اطالع خاص خود نسبت به مبانى عرفانى و مباحث فلسفى ‪ ,‬اصالح مى كند و بدين‬
‫ترتيب نسخه اى منقح و مصحح را از مكاتبات دوستداران حكمت و عرفان ارائه مى كند ‪.‬‬
‫نكته گفتنى آنكه مكاتبات مصحح استاد همراه با محاكمات و تذييالت مرحوم عالمه طباطبايى در مجموعه اى‬
‫به نام ياد نامه شهيد آية هللا قدوسى به طبع رسيده است ‪.‬‬
‫‪ 9‬تصحيح و تعليق تميهد القواعد‬
‫كتاب شريف تميهد القواعد ‪ ,‬تصنيف عارف سالك و حكيم متأله صائن الدين على بن محمد بن محمد‬
‫التركه ‪ ,‬كه شرحى است تحقيقى و عميق بر رساله قواعد التوحيد امام فاضل و حكيم عارف ابوحامد محمد‬
‫اصفهانى كه جد شارح است ‪ ,‬اولين متن از متون درسى در حوزه هاى عرفان نظرى است ‪ .‬كتاب ياد شده در‬
‫حقيقت پلى است بين فلسفه و عرفان كه سعى دارد حتى االمكان مبانى عرفانى را بر مبنا و مساق اهل نظر و‬
‫استدالل تقرير و تبيين كند ‪ .‬حضرت استاد حسن زاده حفظه هللا تعالى كتاب تميهد را در قم صفحه ‪20 :‬‬
‫نزد مرحوم عالمه طباطبايى فراگرفت و خود نيز موفق گرديد آن را طى ساليانى دراز در چهار دوره تدريس‬
‫نمايد ‪ .‬معظم له در خالل مدتى كه به تدريس تميهد القواعد اشتغال داشت ‪ ,‬عالوه بر اينكه كتاب مزبور را با‬
‫چندين نسخه مقابله و تصحيح كرد ‪ ,‬تعليقات و حواشى فراوانى را بر آن نگاشت و دشواريها و مشكالت آن‬
‫را بر طرف نمود ‪.‬‬
‫اين كتاب همراه با تعليقه هاى استاد هم اكنون در اختيار مؤسسه انتشاراتى امير كبير است و مراحل نهايى‬
‫چاپ را مى گذراند كه اميدواريم به زودى كار چاپ آن به اتمام رسد و در اختيار عالقمندان قرار گيرد ‪.‬‬
‫‪ - 10‬تصحيح و تعليق شرح فصوص قيصرى‬
‫كتاب عظيم الشأن فصوص الحكم ‪ ,‬اثر بى نظير شيخ اكبر محيى الدين بن عربى ‪ ,‬كتابى است كه مصنف‬
‫بزرگوارش آن را طبق دستور پيغمبر اكرم صلى هللا عليه و آله ‪ ,‬كه در دهه آخر محرم ‪ 627‬در رؤياى صادقانه‬
‫اى برايش ظاهر گشت و بدو فرمود ‪ :‬اين كتاب فصوص الحكم است ‪ ,‬آن را بگير و با خود به ميان مردم ببر‬
‫تا از آن بهره مند شوند ‪ ,‬بدون كم و كاست نگاشته است ‪ .‬اين كتاب از زمان نگارش و نشرش تا كنون‬
‫همواره مورد توجه موافقان و مخالفان عرفان ‪ ,‬خصوصا موافقان و مخالفان شخص محيى الدين بوده و نيز‬
‫هست ‪ .‬لذا عده اى به شدت از آن انتقاد كرده و كتابهايى را در رد آن نوشته اند و در مقابل عده بسيارى از‬
‫محققان و دانيان از آن ستايش كرده و به زبانهاى عربى و فارسى و تركى و ديگر زبان هاى رايج در جوامع‬
‫اسالمى بر شرح و تبيين مطالب آن همت گماشته اند ‪ .‬در ميان شرحهايى كه بر كتاب مزبور نگاشته شده ‪,‬‬
‫شرح داوود بن محمد عالمه قيصرى را شأن و اهميت بسزايى است و به همين جهت از زمان تأليفش تا‬
‫كنون همواره در حوزه هاى عرفان نظرى ‪ ,‬به عنوان يكى از متون درسى مطرح و مورد تدريس و تدريس‬
‫قرار داشته و نيز دارد ‪.‬‬
‫صفحه ‪21 :‬‬
‫حضرت استاد حسن زاده آملى دام ظله شرح فصوص قيصرى را در تهران نزد مرحوم استاد فاضل تونى‬
‫رضوان هللا تعالى عليه فرا گرفت و خود نيز موفق گرديد طى ساليان درازى چهار دوره آن را تدريس نمايد ‪.‬‬
‫معظم له در طول مدتى كه به تدريس كتاب ياد شده اشتغال داشت ‪ ,‬عالوه بر اينكه با نسخ متعدد مقابله و‬
‫تصحيح كرد تعليقات و حواشى ارزنده و عميقى را بر آن نگاشت و بدين ترتيب بر فوايد و عوايد كتاب افزود‬
‫‪.‬‬
‫گفتنى است نسخه مصحح اين كتاب همراه با تعليقات حضرت استاد هم اكنون نزد ايشان محفوظ است و‬
‫هنوز نوبت طبع و نشرش فرا نرسيده است ‪ - 11 .‬رساله مفاتيح المخازن‬
‫اين رساله مستدركى است بر فصول دوازده گانهء مقدمه شرح فصوص قيصرى ‪ .‬مرحوم داوود بن محمود‬
‫قيصرى ‪ ,‬قبل از آنكه وارد شرح مطالب كتاب شود ‪ ,‬اصول و قواعدى را كه در فهم مباحث كتاب دخالتى به‬
‫سزا دارد و مورد اتفاق جميع اهل كشف و شهود است و توحيد صمدى قرآنى نيز بر آنها متوقف است ‪ ,‬در‬
‫دوازده فصل مرتب كرده و آنها را كه خود به منزله مدخلى است در عرفان نظرى در ابتداى شرح مزبور ذكر‬
‫نموده است ‪ .‬ليكن از آنجا كه برخى از اصول و امهات باقى مانده بود ‪ ,‬كه در فهم مطالب كتاب نيز دخالت‬
‫داشته و به هر علتى كه بوده است از مرحوم قيصرى فوت گرديده ‪ ,‬حضرت استاد حسن زاده دام مجده بر آن‬
‫شد تا مستدركى را بر فصول دوازده گانه مزبور بنگارد و بدينوسيله آنچه را كه از جناب قيصرى فوت شده‬
‫جبران نمايد ‪ .‬كه بحمد هللا تا حدودى بر آن موفق گرديد ‪ .‬ولى هنوز نا تمام است ‪ .‬اميد كه به اتمام رسد و‬
‫مورد استفاده عالقمندان واقع گردد ‪ .‬صفحه ‪22 :‬‬
‫‪ 12‬تصحيح و تعليق شرح فصوص خوارزمى‬
‫يكى از شروحى كه بر فصوص الحكم شيخ اكبر محى الدين بن عربى نگاشته شده شرح عارف فاضل كمال‬
‫الدين حسين بن حسن خوارزمى است ‪ .‬شرح فصوص خوارزمى كه به فارسى نگارش يافته ‪ ,‬در حقيقت‬
‫ترجمه شرح فصوص قيصرى است همراه با پاره اى توضيحات و اضافات و اشعارى كه در بين آورده است ‪.‬‬
‫حضرت استاد حسن زاده دام مجده اين شرح را از ابتدا تا انتها تصحيح نموده و نيز تعليقاتى را بر آن نگاشته‬
‫است ‪ .‬معظم له در موخره اى كه بر اين كتاب دارد ‪ ,‬چنين آورده است ‪.‬‬
‫(( تصحيح و تحشيه اين كتاب نفيس اعنى شرح خوارزمى بر فصوص الحكم بحول و قوت و مشيت اله و مدد‬
‫و توجهات اولياء هللا سالم هللا عليهم در چهار شنبه ‪ 21‬ديماه ‪ 1362‬هجرى شمسى مطابق ربيع الثانى ‪1404‬‬
‫هجرى قمرى شروع ‪ ,‬و در پنجشنبه اول ماه محرم ‪ 1405‬هجرى قمرى مطابق پنجم مهر ماه ‪ 1363‬هجرى‬
‫شمسى از روى چند نسخه همين كتاب و چندين شروح فصوص الحكم خطى و چاپى از عربى و فارسى خاتمه‬
‫يافت ‪ .‬مخفى نماند كه اين كمترين چند دوره شرح قيصرى بر فصوص الحكم را تدريس و تحشيه كرده است و‬
‫آن را از روى نسخ عديده اى تصحيح كرده است ‪ ,‬از آن جمله است نسخ متعلق به اساتيد عظام آيات حاج‬
‫ميرزا احمد آشتيبانى و حاج ميرزا ابوالحسين شعرانى و آقا محمد حسين فاضل تونى قدس هللا اسرارهم ‪. . .‬‬
‫عالوه اينكه راقم يكدوره خود فصوص الحكم را به فارسى شرح كرده است كه هنوز به حليت طبع متحلى‬
‫نشده است ‪ .‬لذا به توفيق تصحيح و تحشيه اين كتاب در اين مدت قليل نايل آمده است و گرنه در اضعاف‬
‫زمان ياد شده ميسور نبود و مع ذلك كله از ارائه تحمل مشاق در عمل فحص و تحقيق كتاب اعراض‬
‫صفحه ‪23 :‬‬
‫شده است ‪ ,‬به اتكاء اينكه‬
‫آن كس كه ز كوى آشناييست‬
‫داند كه متاع ما كجايى است‬
‫و‬
‫مشك آن است كه خود ببويد ‪ ,‬نه آنكه عطار بگويد دعويهم فيها سبحانك اللهم و تحيتهم فيها سالم و آخر‬
‫دعويهم أن الحمد هلل رب العالمين )) ‪ .‬گفتنى است اين اثر استاد هم اكنون در اختيار موسسه انتشاراتى امير‬
‫كبير قرار دارد و اميد است به زودى كار چاپ آن به اتمام رسد و مورد استفاده عالقمندان واقع گردد ‪.‬‬
‫‪ - 13‬شرح فصوص الحكم‬
‫اين كتاب شرحى است فارسى بر فصوص الحكم شيخ اكبر محى الدين بن عربى كه حضرت استاد دام ظله آن‬
‫را در شهرستان آمل ‪ ,‬حين تدريس فصوص ‪ ,‬بر جمعى از طالبان معرفت و كمال امالء نمود ‪ .‬و پس از گذشت‬
‫ساليانى آن را مرتب و مهياى طبع و نشر كرد ‪ .‬اين شرح هم اكنون در اختيار چاپ و نشر وزارت فرهنگ و‬
‫ارشاد اسالمى است و مراحل نهايى چاپ را مى گذراند ‪ .‬اميد آنكه به زودى كار طبع آن با تمام رسد و در‬
‫دسترس عموم عالقمندان قرار گيرد ‪.‬‬
‫‪ 14‬مشكاة القدس على مصباح األنس‬
‫مشكاة القدس تعليقاتى است بر كتاب مصباح االنس بين المعقول و المشهود فى شرح مفتاح غيب الجمع و‬
‫الوجود تأليف محمد بن حمزه معروف به ابن فنارى ‪.‬‬
‫مصباح االنس كه سومين متن از متون درسى در عرفان نظرى است و در حوزه هاى علوم اسالمى بعد از‬
‫تمهيد القواعد ابن تركه و شرح فصوص قيصرى تدريس مى شود ‪ ,‬يكى از مشكلترين و فنى ترين و در عين‬
‫حال پر فرع ترين كتب در فن ياد شده است و سعى دارد بين قواعد عقلى و مبانى عرفانى ايجاد انس كند و از‬
‫اين طريق حكيم ذهن آشناى با احكام عقلى را صفحه ‪24 :‬‬
‫كم كم به سوى عرفان بكشاند ‪ .‬حضرت استاد حسن زاده آملى دامت توفيقاته كتاب فوق الذكر را در تهران‬
‫نزد آيت هللا حاج ميرزا ابوالحسن رفيعى قزوينى قدس سره به طور خصوصى فرا گرفت و خود نيز آن را در‬
‫طول هشت سال براى عده معدودى در حوزه مقدسه قم تدريس فرمود ‪ .‬زمانى كه استاد به تدريس اين كتاب‬
‫اشتغال داشت با توجه به تبحر و تمهر معظم له در عرفان نظرى و حقايق و معارفى كه از محضر استاد‬
‫بزرگوار خود مرحوم رفيعى قزوينى بهره برده بود ‪ ,‬تعليقاتى پر مغز و راه گشا بر آن نگاشت ‪ .‬مختصرى از‬
‫آن تعليقات در آخر چاپ دوم مصباح كه به اهتمام و همكارى وزارت ارشاد طبع و منتشر شد ‪ ,‬به طبع‬
‫رسيد ‪ ,‬ولى عمده آنها به صورت مخطوط ‪ ,‬نزد استاد محفوظ است و تا كنون به چاپ نرسيده است ‪ .‬لعل هللا‬
‫يحدث بعد ذلك امرا ‪.‬‬
‫‪ 15‬شرخ طائفه اى از اشعار و غزليات حافظ‬
‫لطافت و مالحت اشعار روحانى و عزليات عرفانى شمس الدين محمد ‪ ,‬خواجه حافظ شيرازى قدس سره‬
‫باالتر از آن است كه به وصف آيد و أشهر از آن است كه بدان اشاره شود ‪ .‬خواجه شيراز عليه الرحمة كه‬
‫به حق اورا لسان الغيب و ترجمان الحقيقه خوانده اند ‪ ,‬حقايق و دقايق عرفانى را به بهترين وجه در قالب‬
‫الفاظ ريخته و آنها را با بديعترين اسلوب در اعماق جان مخاطب القا مى كند ‪ .‬و خود در اين باره چه نيكو‬
‫سروده است ‪ :‬كس چو حافظ نگشاد از رخ انديشه نقاب‬
‫تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند‬
‫به هر حال حضرت استاد حسن زاده را با خواجه شيراز و ديوان اشعارش انس و عالقه اى خاص بوده و نيز‬
‫هست ‪ ,‬و همين امر موجب گرديد كه شطرى از عمر شريف خود را در اشعار و غزليات آن عارف‬
‫دلسوخته صرف كند و قسمت قابل مالحظه اى از آنها را به حافظه بسپارد و‬
‫صفحه ‪25 :‬‬
‫عالوه بر اين موفق شد يكدوره ديوان اورا تلخيص و طائفه اى از اشعار آن را شرح كند ‪ ,‬كه متأسفانه از كثرت‬
‫مشاغل و زيادى مشاكل هنوز بر تنظيم و ترتيب شرح ياد شده ‪ ,‬توفيق نيافته است ‪ .‬حضرت استاد دام ظله‬
‫خود در اين باره چنين نگاشته است ‪:‬‬
‫(( راقم را از عنفوان جوانى ‪ ,‬با خواجه حافظ شيرين سخن كه در ديوان غزل صدر نشين است ‪ ,‬الفتى و‬
‫ارادتى شگفت بوده است ‪ .‬به سبب اين معارف چنين اتفاق افتاد كه در نخستين ليله مباركه كه به مشيت حق‬
‫جل و على ‪ ,‬همت گماشته است و عزم را جزم كرده است ‪ ,‬تا دست به كارى زند كه غصه سرآيد ‪ ,‬يعنى‬
‫فرداى آن به آمل برود و در مدرسه مسجد جامع آن ‪ ,‬تحصيل علوم دينى را پيش گيرد كه شرح ماجراى آن را‬
‫طول و عرض بسيار است هنگامى كه اهل خانه همگى را خواب نوشين در ربود ‪ ,‬به اقتضاى اوان جوانى كه‬
‫نفس قريب العهد به مبدا اصفاى خاص است ‪ ,‬برخاست و وضو ساخت و ديوان حافظ بر روى دست گرفت‬
‫و به سوى قبله ايستاد و صاحب ديوان را خطاب كرد كه از ديوان تو در كارها تفأل زنند ‪ ,‬أما در آن گاه چه‬
‫مى گويند و چه مى خوانند ‪ ,‬آگاهى ندارم كه نورسته ام ‪ ,‬نه درسى آموخته ام و نه سرى در سينه اندوخته ام ‪.‬‬
‫من سوره مباركه فاتحه را برايت قرائت مى كنم و ثواب آن را به روحت نثار مى نمايم ‪ ,‬تو هم به كرامت‬
‫مرا در اين امر كه گويند لسان الغيبى داللت و هدايت بفرما ‪ .‬ديوان را گشودم و ديده بر اين بيت افتاد ‪:‬‬
‫بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گير‬
‫كه وقت مدرسه و بحث كشف و كشاف است‬
‫و ابيات ديگر غزل نيز هر يك به زبانى به ترغيب و تشويق گويا كه ‪ :‬كنون كه در كف گل جام و باده صاف‬
‫است‬
‫به صدر هزار زبان بلبلش در اوصاف است‬
‫صفحه ‪26 :‬‬
‫به دزد و صاف تورا حكم نيست دم دركش‬
‫كه هرچه ساقى ما ريخت عين الطاف است‬
‫ببر زخلق و ز عنقا قياس كار بگير‬
‫كه صيت گوشه نشينان ز قاف تا قاف است‬
‫حديث مدعيان و خيال همكاران‬
‫همان حكايت زر دوز و بوريا باف است‬
‫غزل ‪ ,‬بى تاب و بى خوابم كرد ‪ ,‬و از راه صحرا گير كه مناسب حالم بود و همچنين از صيت گوشه نشينان و‬
‫به خصوص از حديث مدعيان و خيال همكاران ‪ ,‬حيرت بر حيرت افزود ‪ .‬تا شب را به روز آورد كه گاهى‬
‫سر گرم به حفظ امثله بود ‪ ,‬كه بدان مصدر اصل كالم است و از وى نه وجه باز مى گردد ‪ :‬ماضى و مستقبل و‬
‫اسم فاعل و اسم مفعول و امر و نهى و جحد و نفى و استفهام ‪ ,‬و بارى خوشدل و خوشنود به از بر كردن بحر‬
‫تقارب نصاب الصبيان كه ‪:‬‬
‫به بحر تقارب تقرب نماى‬
‫بدين وزن ميزان طبع آزماى‬
‫فعول فعول فعول فعول‬
‫چو گفتى بگو اى مه دل رباى ‪. . .‬‬
‫از آن شب مهر مهر حافظ را بر لوح دل زده ام و بسيارى از ابيات قصايد و ساقى نامه و غزليات و‬
‫رباعياتش را از بر كرده ام كه وى حافظ قرآن به كمال بود و من حافظ ديوان به نقص ‪ .‬تا برخى از نسخ خطى‬
‫آن را كه نه چندان عتيقند به دست آورده ام و يك دوره ديوانش را تخليص كرده ام كه هر شعرى را بيت‬
‫الغزل بود بر گزيده ام ‪ .‬اگر چه ‪:‬‬
‫شعر حافظ همه بيت الغزل معرفت است‬
‫آفرين بر نفس دلكش و لطف سخنش‬
‫و از اين گونه خاطرات شيرين ديگر نيز با خواجه دارم كه از ذكر همه بيم مالل و توهم خيال است ‪ . . .‬كيف‬
‫كان انس با ديوان حافظ نگارنده را بر اين نيت خير بر انگيخت كه اگر توفيق رفيق گردد ‪ ,‬معانى عرفانى و‬
‫مطالب‬
‫صفحه ‪27 :‬‬
‫حكمى اشعار گرانمايه ارزشمند آن را كه سندى زنده و ارزنده در نگاهداشت زبان پارسى است ‪ ,‬عالوه آنكه‬
‫سفينه اى حامل مثقالت است اعنى مشحون از درر علوم و عزر لئالى معارف است ‪ ,‬به رشته نوشته در‬
‫آورد ‪ .‬اما لطايف اشعار حافظ را به قلم آوردن و بيان كردن كارى بس دشوار است ‪ ,‬بلكه بايد گفت ‪ :‬تدرك و‬
‫ال توصف ‪ .‬بر اين انديشه دفترى از ديرگاه بر گزيده است كه آنچه در پيرامون خواسته اش بايسته و شايسته‬
‫است در آن بند كنند كه گفته اند ‪ (( :‬العلم صيد و الكتابة قيد ‪. )) . . .‬‬
‫‪ 16‬رساله نور على نور در ذكر و ذاكر و مذكور‬
‫اين رسالهء شريف و عزيز كه بر يك مقدمه و يازده فصل مرتب گشته پيرامون دعا و ذكر و مناجات ‪,‬‬
‫نگارش يافته است ‪ .‬حضرت استاد دام ظله مقدمه رساله را به بيان كلماتى چند حول مكانت و منزلت دعا از‬
‫ديدگاههاى مختلف اختصاص داده آنگاه فصول يازده گانه رساله را كه هر كدام در مطلبى از مطالب مربوط به‬
‫دعا و ذكر و مناجات است ‪ ,‬يكى پس از ديگرى شروع مى كند كه چكيده و خالصه آنها بدين قرار است ‪:‬‬
‫فصل يكم ‪ :‬در باره چهل كلمه مبارك ذكر و دعا منتخب از قرآن كريم كه همراه با برخى اشارات و لطائف‬
‫اسرار است ‪.‬‬
‫فصل دوم ‪ :‬در اينكه ادعيه مأثوره از اولياء دين ‪ ,‬حائز لطايف خاصيند كه در روايات مرويه از آنان يافت‬
‫نمى شود و بيان سر آن ‪ .‬فصل سوم ‪ :‬در بيان اينكه خداوند تبارك و تعالى براى هر چيزى حدى معين كرد ‪,‬‬
‫جز دعا و ذكر كه از آن به كم راضى نگشت و فرمود ‪ (( :‬اذكرو هللا ذكرا كثيرا )) ‪.‬‬
‫فصل چهارم ‪ :‬در بيان اينكه بايد به آنچه كه در عدد دعا و ذكر يا عدد ايام آنها از معصوم رسيده اهتمام داشت‬
‫و از زياده يا كم كردن آن اجتناب نمود ‪.‬‬
‫فصل پنجم ‪ :‬در بيان اينكه اوقات و امكنه را در تأثير دعا و ذكر دخلى صفحه ‪28 :‬‬
‫بسزاست ‪.‬‬
‫فصل ششم ‪ :‬در بيان اينكه يكى از شرائط مهم تأثير اذكار و ادعيه طهارت داعى و ذاكر است ‪.‬‬
‫فصل هفتم ‪ :‬در بيان اينكه بايد عبارت دعا را صحيح ادا كرد و از لحن در آن اجتناب نمود ‪ ,‬زيرا دعاى‬
‫ملحون به سوى حق جل على باال نمى رود ‪ .‬فصل هشتم ‪ :‬در بيان اينكه دعاء موقت و مأثور براى شيعه‬
‫مستضعف است ‪ ,‬نه شيعه مستبصر ‪ ,‬زيرا كه او به فعليت رسيده و بالغ است ‪ .‬خود مى داند كجا و چگونه‬
‫بخواهد و چه بگويد ‪.‬‬
‫فصل نهم ‪ :‬در بيان دو مطلب است ‪ : 1‬اينكه هر كسى را استعداد خاصى است و نبايد از يك ذكر خاص‬
‫نسبت به همه افراد تأثير واحدى را انتظار داشت ‪ : 2 .‬اينكه آنچه از القاءات و تمثالت كه در حال ذكر و‬
‫دعا عايد ذاكر و داعى مى شود ‪ ,‬همه درونيند ‪ ,‬نه بيرونى ‪.‬‬
‫فصل دهم ‪ :‬در بيان اينكه مطلب اهم در دعا مراعات كردن ادب مع هللا است ‪.‬‬
‫فصل يازدهم ‪ :‬در بيان سر استجابت دعاء و اينكه دعاء از اسباب مؤثره در عالم است ‪ ,‬نه مخالف سنت‬
‫جاريه الهى ‪.‬‬
‫اين رساله تا كنون مكرر به طبع رسيده است و آخرين بار توسط انتشارات تشيع در تيراژ ‪ 3000‬نسخه طبع و‬
‫منتشر شد ‪.‬‬
‫‪ 17‬رساله اى در سير و سلوك‬
‫اين رساله كه به (( باب رحمت )) نام گرفته است ‪ ,‬درجات اهل سلوك را به اجمال درسى درجه بيان مى كند‬
‫‪ .‬حضرت استاد دام بقاءه در ابتداى رساله چنين نگاشته است ‪:‬‬
‫(( اين مفتاق الى هللا و مشتاق الى لقاء هللا حسن بن عبدهللا طبرى آملى در اين وجيزه درجات عارف را كه در‬
‫حقيقت مدارج الى هللا ذى المعارج صفحه ‪29 :‬‬
‫است و آنها را نهايتى نبود ‪ ,‬ولى به اقتضاء بعضى از ارباب سلوك درسى درجه به اجمال اشارتى كرده است‬
‫‪ ,‬تا عاشق جمال مطلق را درسى و بشارتى باشد )) ‪.‬‬
‫درجات ياد شده از (( شوق )) شروع و به (( وقوف )) پايان پذيرفته است و از آنجا كه محتويات اين رساله‬
‫بسيار فشرده و نيازمند به تبيين بود ‪ ,‬حضرت استاد بر آن شد تا در رساله اى ديگر به نام[ ( درجات‬
‫العارفين ) ] به شرح مطالب رساله مزبور بپردازد كه بحمد هللا تا حدودى بر آن توفيق يافت و هنوز ادامه‬
‫دارد ‪.‬‬
‫اينك مناسب مى نمايد كه جهت ارائهء نمونه به نقل شرح درجه (( شوق )) از رساله (( درجات العارفين ))‬
‫تبرك جوييم ‪.‬‬
‫درجه يكم شوق است كه معشوق گوشه چشمى مى نمايد و عاشق را مى ربايد ‪ ,‬يعنى همين كه نفس از ضياء‬
‫هللا نور السموات و االرض فروغى و پرتوى گرفت و جمال دل آراى محبوب را در آثار صنع متقن او مشاهده‬
‫كرد كه (( كل يعمل على شاكلته )) به وصال شاهد مقصود ‪ ,‬عزم رحيل مى كند ‪ .‬در قصيده صحراويه گفته‬
‫ام ‪:‬‬
‫گرنه كارت دلبرى و غارت و يغماستى‬
‫پس چرا اين سان جمال خويش را آراستى‬
‫گرنه شيداى توام اى شاهد يكتاى من‬
‫پس چرا جوش و خروشم در دل شبهاستى‬
‫ان للله فى ايام دهر كم نفحات اال فتعرضوا لها )) و چون عوايق و رهزنها در هر گوشه و كنار و از هر سوى‬
‫بسيارند و موانع رسيدن به معشوقند ‪ ,‬الم و خوف شديدى همواره براى عاشق شايق است و از آن روى چون‬
‫چيزى چشيد و يافت پيوسته در شوق ‪ ,‬اشتياق به مطلوب به سر مى برد ‪ .‬پس در اين مرتبه چون خود را از‬
‫جهت تعلقات نفسانيه كه همان عوايقند محروم مى بيند ‪ ,‬در آتش حرمان و درد و بيم مى سوزد ‪ .‬از جهتى كه‬
‫جمال حسن صفحه ‪30 :‬‬
‫مطلق برايش تجلى كرد ‪ ,‬شوقمند به سلوك راه وصول است كه در گلزار خيال وصال به شادى و اميد به سر‬
‫مى برد ‪ .‬لذا سالك در بين خوف و رجا مى گذراند ‪ ,‬هم به شادى و الم مقرون است و هم به خوف و رجا‬
‫مبتال ‪ .‬چون كشتى نشسته اى در اقيانوس كه هم بيم غرق دارد و هم اميد نجات ‪ .‬كشتى نسشتگانيم اى باد‬
‫شرطه برخيز‬
‫باشد كه باز بينيم ديدار آشنا را‬
‫‪ -18‬منشئات‬
‫منشئات مجموعه اى است اخالقى عرفانى كه حاوى دستور العمل هايى است كه حضرت استاد دام ظله آنها‬
‫را براى تنى چند از دوستان و ارادتمندان نگاشته است ‪ .‬دستور العملهاى مورد اشاره گرچه هر كدام را شأن‬
‫نزولى خاص به خود است ‪ ,‬ولى قطعا براى ديگران خالى از فايده نخواهد بود ‪ .‬اين مجموعه هم اكنون در‬
‫اختيار انتشارات قيام است و انشاء هللا به زودى منتشر خواهد شد ‪.‬‬
‫‪ -19‬تصحيح و تعليق رساله تحفة الملوك‬
‫رساله (( تحفة الملوك فى السير و السلوك )) رساله اى است مختصر و موجز ‪ ,‬و در عين حال جامع و‬
‫شامل كه توسط عالمه بزرگوار سيد مهدى طباطبايى نجفى ملقب به بحر العلوم رضوان هللا تعالى عليه در سير‬
‫و سلوك و اخالق و عرفان عملى نگاشته شده است ‪.‬‬
‫گرچه برخى از ارباب تراجم در صحت انتساب اين رساله به سيد بحر العلوم تشكيك كرده اند ‪ ,‬ولى در‬
‫مقابل ‪ ,‬برخى از بزرگان چون آقا سيد على قاضى طباطبايى استاد كم نظير اخالق و عرفان ‪ ,‬عالمه طباطبايى‬
‫صاحب تفسير قيم الميزان ‪ ,‬شيخ محمد رضا اصفهانى صاحب‬
‫صفحه ‪31 :‬‬
‫وقاية االذهان قدس هللا اسرارهم الشريفة و ديگران آن را از مرحوم بحر العلوم دانسته اند ‪.‬‬
‫در هر صورت ‪ ,‬رساله ياد شده را در سير و سلوك و اخالق شأنى بسزاست و سزاوار نيست كه با ابداع‬
‫برخى از شبهات واهى از اعتبار آن كاست و عالقمندان به سير و سلوك را از بركاتش محروم نمود ‪.‬‬
‫لذا حضرت استاد حسن زاده دام بقائه متن آن را كه بسيار پر غلط بوده است ‪ ,‬با دقت تمام تصحيح نموده و‬
‫از بدو تا ختم بر آن تعليقات ارزنده و مفيد نگاشته است كه متأسفانه هنوز به طبع نرسيده است ‪.‬‬
‫‪ 20‬قرآن و عرفان و برهان از هم جدايى ندارند‬
‫برخى بر اين گمانند كه بين قرآن و برهان و عرفان جدايى است و اگر كسى قرآن را به عنوان مقتدى و امام‬
‫خويش برگزيد ‪ ,‬بايد به برهان و عرفان بى اعتنا باشد ‪ .‬يا اگر كسى برهان را به عنوان مرجع و حاكم انتخاب‬
‫نمود ‪ ,‬بايد از قرآن و عرفان دست بكشد ‪ ,‬و يا اگر كسى به سوى عرفان ميل كرد ‪ ,‬بايد از قرآن و برهان روى‬
‫بگرداند ‪ .‬حال اگر از همين افراد پرسيده شود ‪ :‬آيا ممكن است قرآن كريم حاوى مطلبى مخالف با عقل بوده‬
‫باشد ؟ يا پرسيده شود ‪ :‬آيا ممكن است اين امر را انكار كرد كه قرآن خود بر اساس كشف تام محمدى صلى‬
‫هللا عليه و آله به دست ما رسيده است ؟ در هر دو مورد جواب مى دهند ‪ :‬نه ‪ .‬يعنى همه معترفند كه قرآن‬
‫در هيچ مورد حكمى بر خالف حكم عقل ندارد ‪ .‬و همه معتقدند كه قرآن كشفنامه حضرت ختمى مرتبت صلى‬
‫هللا عليه و آله است ‪ ,‬ولى با اين همه يك نوع تعصب خاص يا كج فهمى خاص و يا عناد خاص آنها را وامى‬
‫دارد كه به تعبيرات مختلف و بهانه هاى گوناگون و شيوه هاى جور اجور دم از تفكيك بزنند و اين سه محور‬
‫اساسى شناخت را كه ظاهرا سه محورند ولى به لحاظ واقع معاضد هم و پشتيبان يكديگرند ‪ ,‬معارض با هم و‬
‫معاند با يكديگر معرفى صفحه ‪32 :‬‬
‫كنند ‪ (( .‬ذلك مبلغهم من العلم إن ربك هو اعلم بمن ضل عن سبيله و هو اعلم بمن اهتدى )) ( ‪. ) 1‬‬
‫بلى ممكن است بگويند ‪ :‬مسلم است كه قرآن حكمى بر خالف حكم عقل ندارد ‪ ,‬ولى سخن ما اين است كه‬
‫قرآن فوق عقل است و با عقل صرف نمى توان به آنچه كه قرآن حكم مى كند ‪ ,‬دست يافت و نيز ممكن است‬
‫بگويند ‪ :‬مسلم است كه قرآن مبتنى بر كشف است ‪ ,‬ولى اين بدان معنى نيست كه هر كشفى حق و مطابق با‬
‫واقع بوده باشد ‪.‬‬
‫در جواب گوييم ‪ :‬آرى ‪ ,‬همين طور است كه مى فرماييد ‪ ,‬ولى شما نيز بايد بين فيلسوفى كه عقل گراست و‬
‫مى خواهد بدون كمك وحى به حقايق و معارفى كه از دسترس عقل صرف دور است دست يابد و فيلسوفى‬
‫كه عقل را راهگشاى وحى و آن را بدون وحى در فهم بسيارى از معارف الهى را جل مى داند ‪ ,‬فرق بگذاريد‬
‫و همچنين بايد عارفى را كه بر مطلق كشف اتكا دارد و هر كشفى را با هر شرائطى حجت مى داند ‪ ,‬از عارفى‬
‫كه براى كشف ميزانى قائل است ‪ ,‬و آن را با شرائط خاصى مى پذيرد و بر هر كشفى اعتماد نمى كند ‪ ,‬تمييز‬
‫دهيد ‪ ,‬و در همين جا بسيار به جاست خاطر نشان كنيم ‪ :‬ما در عين حالى كه معتقديم قرآن و عرفان و برهان‬
‫از يكديگر جدايى ندارند ‪ ,‬اين را هم اضافه مى كنيم كه معناى اين سخن نه آن است كه ما هر مطلبى را كه به‬
‫نام قرآن ‪ ,‬يا عرفان ‪ ,‬يا برهان عرضه شد ‪ ,‬به بهانه اينكه قرآن و عرفان و برهان از هم جدايى ندارند ‪,‬‬
‫تصديق كنيم ‪ .‬بلكه بايد بين خود قرآن و عرفان و برهان و بين طرفداران قرآن و برهان و عرفان ‪ ,‬فرق گذاشت‬
‫‪ ,‬يعنى آنچه كه ما مدعى آنيم ‪ ,‬عدم ترافع بين خود قرآن و عرفان و برهان است ‪ ,‬نه عدم ترافع بين طرفداران‬
‫و پيروان آنها ‪ .‬زيرا معتقديم ‪ :‬همان گونه كه براى برداشت از قرآن شرايطى است و مفسر نمى تواند بدون‬
‫توجه به آنها مدعى پاورقى ‪:‬‬
‫‪ 1‬سوره نجم آيه ‪. 30‬‬
‫صفحه ‪33 :‬‬
‫شود ‪ ,‬آنچه من از قرآن مى فهمم حق خالص است ‪ ,‬عرفان را نيز آدابى است و عارف نمى تواند بدون در‬
‫نظر گرفتن آنها ادعا كند ‪ ,‬آنچه من با مكاشفه بدان دست يافته و مى يابم ‪ ,‬واقعيت صرف است ‪ ,‬و برهان‬
‫را نيز شرايط خاصى است و مبرهن نمى تواند بدون اعتناء بدانها بگويد ‪ :‬آنچه را كه من با برهان استنتاج‬
‫كرده و مى كنم مطابق با واقع است ‪ .‬بنابراين ممكن است بين طرفداران سه محور ياد شده ‪ ,‬بر اثر عدم‬
‫رعايت شرائط ترافعى رخ دهد و باهم به معارضه برخيزند ‪ ,‬ولى اين امر ايجاب نمى كند كه اگر بين آنان به‬
‫علت عدم رعايت شرايط يا به علت عدم درك يكديگر و يا به هر علت ديگر ‪ ,‬ترافع و تعارضى پيش آمد ‪,‬‬
‫بايد اين ترافع و تعارض براى هميشه باقى بماند ‪ ,‬زيرا ممكن است افرادى پيدا شوند كه با زبان هر سه محور‬
‫آشنايى داشته و حرف هر سه طايفه را بفهمند و مشكل آنها را كشف كرده و در نتيجه بينشان تصالح ايجاد‬
‫كنند ‪ ,‬چه اينكه پيدا شده و كرده اند ‪ .‬گرچه اين عمل مقدس و با اهميت از سوى همان كج فهمان طورى دگر‬
‫تفسير شده و گفته اند ‪ (( :‬به واسطه اينكه عرفا ‪ ,‬صوفيه و پيروان فلسفه يونان در اقليت و از جامعه مسلمين‬
‫مخصوصا شيعه و فقهاء مطرود بودند ‪ ,‬بناى تدليس و تلبيس و تأويل را گذاشتد و كلمات مقدسه انبياء ( ص )‬
‫و ائمه ( ع ) را با معتقدات فلسفه و عرفان تاويل كردند و اين تدليس كامال مؤثر افتاد ‪ ,‬تا كار به جايى رسيد‬
‫كه پيران مكتب قرآن و شيعه و فقها چنين معتقد شدند كه علوم قرآن مجيد و ائمه ( ع ) عين علوم فلسفه و‬
‫عرفان است و علوم اسفار و اشارات مثال عين قرآن و اسرار قرآن است كه بر فقهاء مخفى و مجهول مانده‬
‫است ‪. ) 1 ( )) . . .‬‬
‫در جواب اينگونه اظهار لطف ها ! فقط بايد به فرموده مولوى عليه الرحمة تمثل جست و گفت ‪:‬‬
‫پاورقى ‪:‬‬
‫‪ 1‬بيان الفرقان ج ‪ 1‬ص ‪. 2‬‬
‫صفحه ‪34 :‬‬
‫هر كسى از ظن خود شد يار من‬
‫وز درون من نجست احوال من‬
‫بگذاريم و بگذريم كه گفتنى در اين مقوله فراوان است و به همان انداه گوش شنوا كم ‪.‬‬
‫بارى ‪ ,‬در عصر ما حضرت استاد حسن زاده آملى دام ظله كه خود جامع بين قرآن و عرفان و برهان است ‪,‬‬
‫در ايجاد تصالح و رفع بينونت و جدايى ميان قرآن و عرفان و برهان ‪ ,‬سعى بليغى مبذول داشت و تا جايى كه‬
‫مقتضيات و شرايط اجازه مى داد ‪ ,‬با زبان و قلم خويش كوشيد و باالخره اثر مستقلى را در موضوع ياد شده‬
‫نگاشت و آن را به اسم (( قرآن و عرفان و برهان از هم جدايى ندارند )) نام نهاد ‪.‬‬
‫استاد خود در ديباچه كتاب مزبور كه خود خالصه اى از مطالب كتاب است چنين فرموده است ‪:‬‬
‫(( اين رساله به قلم نگارنده آن حسن حسن زاده آملى در اين موضوع كه (( قرآن و عرفان و برهان از هم‬
‫جدايى ندارند )) در يك مقدمه و ده فصل سخن مى گويد و آن را به پاس احترام دانش و دانش پژوهى و دانش‬
‫پرورى به پيشگاه واالى استادان و بزرگوارانى كه كنگره بزرگداشت علم شريف منطق ‪ ,‬كه به همت مؤسسه‬
‫مطالعات و تحقيقات فرهنگى و مركز تحقيقات فيزيك نظرى و رياضيات ( رياضى ) به وجود بسيار‬
‫ارزشمندشان شكل مى گيرد و با درود و نويد تقديم مى دارد ‪.‬‬
‫مقدمه ‪ :‬سخنى كوتاه در مكانت دانش ترازوست ‪.‬‬
‫فصل ‪ : 1‬در اين كه امام صادق عليه السالم ارسطو را به بزرگى ياد فرموده است ‪ ,‬بدين جهت كه ارسطو‬
‫مردم را از برهان وحدت صنع به وحدت صانع داللت كرده است ‪.‬‬
‫فصل ‪ : 2‬در ابتناى قرآن و عرفان بر برهان است ‪.‬‬
‫فصل ‪ : 3‬در اين كه هيچ گاه جامعه انسانى از منطق و برهان بى نياز نيست ‪.‬‬
‫صفحه ‪35 :‬‬
‫فصل ‪ : 4‬در اين كه دين الهى و فلسفه الهى يكى است ‪.‬‬
‫فصل ‪ : 5‬در اين كه اساس عين و علم بر تثليث است ‪.‬‬
‫فصل ‪ : 6‬در معرفت نفس به بيان شارع و عارف و حكيم است ‪ .‬فصل ‪ : 7‬در اين كه تنى چند از بزرگان دين‬
‫و دانش معارف شريف عرفانى را برهانى كرده اند ‪.‬‬
‫فصل ‪ : 8‬در استخراج موازين پنجگانه منطق از قرآن كريم است و در اين كه گفته هاى نبى همه رمز باشد به‬
‫معقول آكنده ‪.‬‬
‫فصل ‪ : 9‬در توهم مذمت منطق و فلسفه از زبان اهل عرفان و ديگران و جواب آن است ‪.‬‬
‫فصل ‪ : 10‬در بيان طرق اقتناى معارف است )) ‪.‬‬
‫اين اثر گرانقدر در تاريخ ‪ 1370‬هجرى شمسى توسط موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى در تيراژ ‪2000‬‬
‫نسخه به طبع رسيد و در دسترس عالقمندان قرار گرفت ‪.‬‬
‫صفحه ‪36 :‬‬
‫آثار فلسفى‬
‫‪ -1‬دروس اتحاد عاقل به معقول‬
‫اين كتاب شريف در يكى از مهمترين مسائل حكمى كه فهم بسيارى از معارف قرآنى ‪ ,‬در مسير تكامل انسانى‬
‫و هضم كثيرى از اسرار احاديث و روايات صادره از اهل بيت وحى عليهم افضل صلوات المصلين بر آن‬
‫متفرع است ‪ ,‬يعنى مسئله اتحاد عاقل به معقول توسط حضرت استاد حسن زاده دامت توفيقاته تدوين يافته‬
‫است ‪.‬‬
‫استاد با نقل و بررسى آراء كسانى كه بحث اتحاد عاقل به معقول را پرورانده اند و يا به نحوى در باره آن‬
‫ابراز نظر كرده اند ‪ ,‬تحقيق جامعى را در باره مسئله مزبور ارائه مى كند ‪ ,‬آنگاه به فروعى كه خود نسبت به‬
‫برخى از مسائل اصلند ‪ ,‬ولى از مسئله اتحاد عاقل به معقول منشعبند اشاره كرده و در مورد هر كدام بر حسب‬
‫مقام به بحث و تحقيق مى پردازد ‪ .‬در فضل و شرافت اين كتاب همين بس كه خواننده گرامى را در وصل به‬
‫معرفت نفس كه اساس همه خيرات و سعادات و محور تمام مسايل عقلى و نقلى است ‪ ,‬يارى مى رساند ‪.‬‬
‫زيرا كسى كه به عمق دروس كتاب دست يابد ‪ ,‬خواهد فهميد كه جزا نفس عمل است و آدمى بهشت و جهنم‬
‫را از اين نشئه با خود مى برد و نيز به اين نكته خواهد رسيد كه علم و عمل عرض نيستند ‪ ,‬بلكه هر دو جوهر‬
‫و انسان سازند و همچنين خواهد دانست كه ملكات نفسانى هر كسى مواد صور برزخى اوست و آدمى بهشت‬
‫و جهنم را از اين نشئه با خود مى برد و نيز به اين نكته خواهد رسيد كه علم و عمل عرض نيستند ‪ ,‬بلكه هر‬
‫دو جوهر و انسان سازند و همچنين خواهد دانست كه ملكات نفسانى هر كسى مواد صور برزخى اوست و‬
‫آدمى هيچگاه بى بدن نيست ‪ ,‬جز آنكه بدنها در طول همند و تفاوتشان به كمال و نقص است و خالصه كالم‬
‫آنكه تصديق خواهد كرد كه طلعت دل آراى دين و قرآن و روايات در پس پرده هايى ضخيم كه در جهالتها و‬
‫غفلتها ريشه دارند ‪ ,‬پنهان مانده و خود را هنوز هم كه هنوز است به كسى جز تعدادى اندك نشان نداده است‬
‫‪.‬‬
‫صفحه ‪37 :‬‬
‫حضرت استاد خود در مقدمه كتاب اتحاد عاقل به معقول راجع به چگونگى تاليف آن چنين مى نگارد ‪:‬‬
‫[ ( از آن رو كه حكيمان گفته اند ‪ :‬نفس را مشغول بدار وگر نه او تو را مشغول مى كند ‪ ,‬داب راقم سطور‬
‫اين بود كه هرگاه تعطيلى حوزه علميه تهران يا قم اقبال مى نمود ‪ ,‬در شهرش بلد طيب آمل به انبساط بساط‬
‫درس و بحث با تنى چند از خواص صاحبدل متمتع بود و به بركات آن ذوات محترم خير مال و نفوس شيقه به‬
‫كمال از اين مأدبه الهى مائده هايى عايد اين كمترين مى شد كه چند رساله در فنون موضوعات به تسلك‬
‫تحرير در آورد و از آن جمله همين صحيفه است كه نمودارى از آن محضر است ‪ ,‬تا چه قبول افتد و چه در‬
‫نظر آيد ‪ .‬شروع تصنيف و تدريس آن در ‪ 1355 / 9 / 29‬هجرى شمسى بود و در مدت دو سال به پايان‬
‫رسيد ‪ .‬در سير علمى حق مقتدا و برهان متبع است نه قول اين و آن ‪ ,‬هر چند در اين رساله اقوال اعاظم‬
‫متوغلين در حكمت متعاليه و معارف حقه الهيه را به عنوان تأييد و تسديد نقل كرده ايم و از انفاس قدسى‬
‫آنان استمداد نموده ايم و به ظاهر در كنار سفره آنان نشسته ايم ولى ‪:‬‬
‫بر در شاهم گدايى نكته اى در كار كرد‬
‫گفت بر هر خوان كه بنشستم خدا رزاق بود‬
‫غرض از تدوين اين رساله تحقيق در يكى از مهمترين مسايل علمى فن اعلى يعنى علم الهى و ما فوق الطبيعه‬
‫مى باشد كه عبارت از اتحاد عاقل به معقول است و نيل بدان طريقه اى أقوم در وصول به معرفت نفسى است‬
‫كه اساس همه خيرات و سعادات و قطب جميع مباحث حكمية و محور تمام مسايل عقليه و نقلية و معرفت‬
‫آن اشرف معارف است ( مرجو از فياض على االطالق اينكه مستعدين را معدى تام بود ) ‪.‬‬
‫گفتنى است كتاب ياد شده در سال ‪ 1364‬هجرى شمسى از طرف وزارت ارشاد به عنوان كتاب سال‬
‫شناخته شد و به دانش دوستان معرفى‬
‫صفحه ‪38 :‬‬
‫گرديد ‪.‬‬
‫‪ -2‬تقديم و تعليق رساله اتحاد عاقل به معقول‬
‫اتحاد عاقل به معقول ‪ ,‬رساله اى است كه در يكى از امهات مسايل مهم حكمت متعاليه به قلم توانا و متين آية‬
‫هللا حاج ميرزا ابوالحسن رفيعى قزوينى استاد بزرگوار شيخنا االستاذ العالمة آية هللا حسن زاده آملى به مناسبت‬
‫جشن چهارصدمين سال تولد صدرالمتألهين كه در كلكته برگزار شد ‪ ,‬نگارش يافته است ‪.‬‬
‫از آنجا كه اين رساله همانند بقيه آثار آن جناب از وجازت و اختصار خاص به خود برخوردار بود ‪ ,‬حضرت‬
‫استاد بر شرح آن در هيئت و لباس تعليقه همت گماشت و بحمد هللا تبارك و تعالى خود مجموعه اى شد‬
‫بسيار سودمند كه مورد قبول خواص دانشمند و دانش پژوهان انديشمند واقع گرديد ‪.‬‬
‫استاد حسن زاده در تعليقات خود بر رساله مذبور كه مجموعا ‪ 21‬تعليقه است ضمن شرح مطالب رساله كه‬
‫حقا بايد گفت از ذكر هيچ نكته اى فروگذار نشده به پاره اى از نتايج علمى و فروعات مسئله اتحاد عاقل به‬
‫معقول در مسير تكاملى انسانى و سلوك معارف قرآنى اشار كرده و با نقل مطالبى از اساطين حكمت و عرفان‬
‫همچون شيخ اكبر محيى الدين بن عربى ‪ ,‬شيخ الرئيس ابن سينا ‪ ,‬شيخ اشراق ‪ ,‬مالى رومى ‪ ,‬حاج مال هادى‬
‫سبزوارى و ديگران ‪ ,‬آن هم معاضد به آيات و روايات صادره از اهل بيت عصمت و طهارت ‪ ,‬بر فوايد و‬
‫عوايد رساله افزوده است ‪.‬‬
‫نكتهء آخر آنكه حضرت استاد در مقدمه اى كه بر رساله مذكور نگاشته ‪ ,‬بعد تعريف مختصر رساله ‪ ,‬ترجمه‬
‫كوتاهى را از مؤلف آن ارائه نموده است ‪ .‬الزم به ذكر است كه اين اثر در سال ‪ 1362‬توسط مركز‬
‫انتشارات علمى و فرهنگى چاپ و منتشر شد ‪.‬‬
‫صفحه ‪39 :‬‬
‫‪ 3‬نصوص الحكم بر فصوص الحكم‬
‫اين كتاب ترجمه و شرحى است بر فصوص الحكم به تصنيف معلم ثانى حكيم ابونصر فارابى كه بنابر فرموده‬
‫استاد حسن زاده دام ظله به صورت حكمت متعاليه نگارش يافته و اگر كسى به تاريخ نوشتن اسفار آخوند مال‬
‫صدرا و فصوص فارابى آگاهى نداشته باشد ‪ ,‬در ابتداى امر گمان مى كند كه فصوص بعد از اسفار تأليف شده‬
‫است ‪.‬‬
‫حضرت استاد اين شرح را از زمانى كه در محضر استاد خود مرحوم ميرزا مهدى الهى قمشه اى قدس سره‬
‫بود ‪ ,‬آغاز نمود تا اينكه بعد از مدت بيست سال و اندى با تالش و كوشش فراوان معظم له خاتمه يافت و به‬
‫صورت فعلى به عالم فضل و دانش ارائه گرديد ‪.‬‬
‫البته گفتنى است كه جناب ايشان مطالب كتاب مذكور را به مدت چهار سال ‪ ,‬هر گاه به حوزه علميه تهران‬
‫و قم تعطيلى روى مىآورد در حضور جمعى از دوست داران علم و جويندگان دانش در بلده طيبه آمل تدريس‬
‫كرد كه اين امر خود در سرو سامان يافته شرح ياد شده تاثير بسزايى داشت ‪ .‬در ديباچه كتاب راجع به اين‬
‫مطلب چنين آمده است ‪:‬‬
‫[ ( چنانكه در آغاز برخى از نوشته هايم ‪ ,‬گفته ام ساليانى شيوه نگارنده اين بود كه هرگاه به حوزه علميه‬
‫تهران و قم تعطيلى روى مىآورد ‪ ,‬به شهر خويش آمل روى آورده ‪ ,‬چند حلقه درس و بحث در آنجا داير مى‬
‫كرد ‪ .‬بر اين عقيدت كه محقق را تأليفى گرانقدرتر از تصنيف كتاب انفسى نيست كه نفوس مستعده را احياء‬
‫كند و از قوه به فعليت رساند و پس از آن تاليف تدوينى تا انعامش عام باشد و احسانش تام ‪ .‬اين كتاب نيز‬
‫حاصلى از آن درس و بحث است كه در شب دوشنبه چهاردهم جمادى االولى هزار و سيصد و نود و دو‬
‫هجرى قمرى مطابق پنجم تير ماه هزار و سيصد و پنجاه و يك هجرى شمسى شروع و در شب پنجشنبه پنجم‬
‫شوال المكرم هزار و‬
‫صفحه ‪40 :‬‬
‫سيصد و نود و شش هجرى قمرى مطابق هشتم مهر ماه هزار و سيصد و پنجاه و پنج هجرى شمسى خاتمه‬
‫يافت و اينك قلم تقدير رقم زد كه فايده اين مأدبه اعم و عايده اين مائده اتم باشد )) ‪.‬‬
‫به هر حال ‪ ,‬حضرت استاد ‪ ,‬در مقدمه كتاب ‪ ,‬بعد از بحثى تحقيقى در صحت انتساب فصوص الحكم به‬
‫فارابى ‪ ,‬خاطر نشان مى سازد اولين شارح فصوص فارابى خود فارابى است ‪ .‬بدين صورت كه از فص ‪ 63‬تا‬
‫فص ‪ 74‬كه آخرين فص كتاب است ‪ ,‬همان شرح يا تعليقه اى است كه فارابى بر بعضى از فصوص مشكل‬
‫كتاب نگاشته ولى ديگران آنها را به اصل الحاق و همه را يكجا به نام فصوص قلمداد كرده اند ‪.‬‬
‫الزم به ذكر است كه شيوه استاد در اين شرح بدين صورت است كه ابتدا هر فص را تصحيح شده عنوان مى‬
‫كند و پس از آن به ترجمه تحت اللفظى آن مى پردازد و سپس به دنبال آن توضيحاتى را به عنوان بيان آن‬
‫فص مىآورد و همانگونه كه خود ايشان قيد كرده اند ‪ ,‬در حقيقت رساله فصوص بهانه است و به ازاى‬
‫نصوصى كه در آن درج شده به مثابت پيمانه است ‪ .‬استاد خود درباره كتاب نصوص الحكم بر فصوص الحكم‬
‫چنين سروده است ‪ :‬به اسم الهى قلم زد رقم‬
‫نصوص حكم بر فصوص حكم‬
‫نصوص حكم را موازين قسط‬
‫بيابى برايت نه بيش و نه كم‬
‫موازين قسطى كه صد بار به‬
‫ز مرآت اسكندر و جام و جم‬
‫مر اين مخزن معرفت را قياس‬
‫نشايد به دينار كرد و درم‬
‫چه زيبد به نزديك آب حيات‬
‫جماد ارچه باشد چو زيبا صنم‬
‫مبانى آن امهات و اصول‬
‫معانى آن زاد راه اهم‬
‫گرانمايه عمرم بسى روز و شب‬
‫بفكرت بشد تا كه شد منتظم‬
‫فروزد چو يك گوهر شبچراغ‬
‫چو پيش آيدت مشكالت بهم‬
‫شناسى كه ناظر بود اندر او‬
‫چه قرآن و عرفان و برهان بهم‬
‫صفحه ‪41 :‬‬
‫حسن را خداوندگار كريم‬
‫چنو يادگارى نموده كرم‬
‫كه بر طاق ميناى گردان سپهر‬
‫بپايد نمايد مقرنس علم‬
‫كه تا رهروان را بود رهنما‬
‫به سر منزل بارگاه قدم‬
‫چه آن رهروى را كه باشد عرب‬
‫چه آن رهروى را كه باشد عجم‬
‫به اسم خداوند در مفتتح‬
‫به حمد خداوند در مغتنم‬
‫اين كتاب در زمستان ‪ 1365‬توسط مركز نشر فرهنگى رجا چاپ و منتشر گرديد و از آن روى كه مشتمل بر‬
‫شرح و تبيين و تفسير بسيارى از مسائل مشكل عقيدتى و كثيرى از مباحث معتضل فكرى در فنون و رشته‬
‫هاى عرفان و فلسفه و كالم بود ‪ ,‬به فضل خداوند مورد توجه دانش پژوهان فاضل ‪ ,‬چه در حوزه ها و چه در‬
‫دانشگاه ها ‪ ,‬قرار گرفت و اميدواريم در آينده نيز قرار گيرد ‪ 4 .‬رساله جعل‬
‫همان طور كه پيداست ‪ ,‬مسئلهء مورد بحث در اين رساله مسئله جعل است ‪ .‬مبحث جعل على رغم گفته‬
‫برخى كه ابراز كرده اند مبحث اصالت يا اعتباريت وجود ما را از مبحث جعل بى نياز مى كند ‪ ,‬يكى از‬
‫مباحث مهم حكمى است كه دقت در آن ‪ ,‬حقيقت امر را در صدور اشياء از جاعل واجب بالذات و نحوه‬
‫ارتباط معلول با علت خود و بالعكس روشن مى كند ‪ .‬حضرت استاد حسن زاده دام بقائه در بيان هدف‬
‫نگارش رساله جعل چنين مى فرمايد ‪:‬‬
‫(( هدف عمده ما در اين رساله كه براى متوغلين در فلسفه و عرفان خود نكته عليايى است ‪ ,‬اين است كه‬
‫مى خواهيم بگوييم ‪ :‬بنابر اصالت وجود و مساوقت وجود با حق و اينكه وجود يك وجود صمدى و يك‬
‫حقيقت واحده ذات مراتب يا ذات مظاهر است ‪ ,‬ما از مجعوليت جود چه مى خواهيم ؟ و يا بنابر امور ياد‬
‫شده ‪ ,‬مجعوليت جود چه معنايى مى تواند‬
‫صفحه ‪42 :‬‬
‫داشته باشد ؟ و شايد آن آقايان و بزرگانى كه مجعوليت وجود را نفى و قائل به مجعوليت ماهيت ‪ ,‬يا‬
‫مجعوليت انتساب ماهيت به وجود شده اند ‪ ,‬نظر شريفشان به همين نكته كه بدان اشاره شد ‪ ,‬معطوف بوده‬
‫باشد )) ‪ .‬به هر حال ‪ ,‬معظم له رساله را با اشاره اى به اهميت مبحث جعل آغاز مى كند ‪ ,‬آنگاه خاطر نشان‬
‫مى سازد بحث از جعل به شعبه هاى گوناگونى تقسيم مى گردد كه طائفه اى از آنها جزء مسايل فلسفهء رايج‬
‫(( حكمت مشاء )) است و برخى در حكمت متعاليه ريشه دارد ‪ ,‬كه ذيال به عناوين آن مسايل اشاره مى شود ‪.‬‬
‫‪ 1‬مسئله اصالت جود در جعل غير مسئله اصالت وجود در تحقق است ‪ 2 .‬لفظ جعل در برخى از موارد به دو‬
‫مفعول و در برخى ديگر به يك مفعول متعدى مى شود ‪.‬‬
‫‪ 3‬مجعول بالذات چيست ؟‬
‫‪ 4‬جعل مؤلف به جعل عرضيات مفارقه اختصاص دارد ‪.‬‬
‫‪ 5‬كسانى كه در ماهيت به جعل بسيط قائلند ‪ ,‬بر اعتباريت وجود اتفاق دارند ‪.‬‬
‫‪ 6‬كسانى كه در ماهيت قائل به جعل بسيطند سه فرقه اند ‪ 7 .‬كسى كه مى گويد مجعول به جعل بسيط اتصاف‬
‫است مرادش به اين اتصاف چيست ؟‬
‫‪ 8‬كسانى كه قائل به اصالت وجودند ‪ ,‬در باره مجعول بالذات به سه فرقه تقسيم مى شوند ‪.‬‬
‫‪ 9‬آيا بسائط مجعولند ؟‬
‫‪ 10‬موجود ممكن همراه با وجودش ربط محض است ‪.‬‬
‫‪ 11‬در برخى از مواراد شيخ اكبر محيى الدين بن عربى از انتساب ماسوى به حق تعالى به ارتباط فقرى تعبير‬
‫كرده‬
‫صفحه ‪43 :‬‬
‫است ‪.‬‬
‫حضرت استاد دام ظله ‪ ,‬مسايل مورد اشاره را به همين ترتيب كه ذكر شد به تفصيل مورد بحث قرار داده و‬
‫در خاتمه جهت مزيد استبصار به نقل طائفه اى از كلمات اهل توحيد ( اهل عرفان ) مى پردازد ‪ .‬گفتنى است‬
‫كه رساله جعل همراه با دو اثر ديگر استاد ‪ ,‬يكى به نام (( العمل الضابط فى الرابطى و الرابط )) و دومى به نام‬
‫(( قصيده ينبوع الحيوة )) توسط انتشارات قيام در سال ‪ 1368‬هجرى شمسى به طبع رسيد ‪ 5 .‬رساله العمل‬
‫الضابط فى الرابطى و الرابط‬
‫اين رساله كه بر چهارده فصل و يك خاتمه مرتب گشته ‪ ,‬در باره وجود رابط و وجود رابطى بحث مى كند ‪.‬‬
‫وجود رابط و وجود رابطى را دو اطالق است ‪ .‬گاهى وجود رابط و وجود رابطى گفته مى شود و نظر گوينده‬
‫به وجودات خارج از ذهن و اعيان خارجى معطوف است كه در اين صورت مراد از وجود رابط ‪ ,‬وجود‬
‫ماسوى است ‪ ,‬بر مبناى حكمت متعاليه و مراد از وجود رابطى نيز وجود ماسوى است ‪ ,‬ليكن نه بر مبناى‬
‫حكمت متعاليه بلكه بر مبناى حكمت مشاء ‪ ,‬و ديگر گاه وجود رابط و وجود رابطى گفته مى شود و نظر‬
‫گوينده به عالم قضايا معطوف است كه در اين صورت مراد از وجود رابط ‪ ,‬وجود غير مستقل است كه‬
‫معنايى از قبيل معانى حرفية دارد و در مقابل وجود محمولى است ‪ ,‬و مراد از وجود رابطى وجود مستقل اما‬
‫ناعتى است كه نعت غير قرار مى گيرد و يكى از دو قسم وجود محمولى است ‪.‬‬
‫حضرت استاد حسن زاده دام ظله پس از آنكه در فصول اوليه رساله اصطالحات و اطالقات ياد شده را‬
‫گوشزد مى كند ‪ ,‬در فصول بعدى به بررسى احكام و موارد استعمال هر يك از آنها مى پردازد و در خاتمه از‬
‫آن رو كه فصل نهم از منهج اول از مرحله اولى اسفار در وجود رابط و رابطى و صفحه ‪44 :‬‬
‫نيازمند به تبيين و شرح بود ‪ ,‬فصل ياد شده را عنوان مى كند و پس از تصحيح متن ‪ ,‬آن را به اقتضاى مقام‬
‫تفسير و از اين طريق راه را براى سالك اسفار هموار مى نمايد ‪.‬‬
‫رساله العمل الضابط ‪ . . .‬همراه با دو اثر ديگر استاد[ ( رساله جعل ‪ ,‬قصيده ينبوع الحيوة] ( توسط انتشارات‬
‫قيام در سال ‪ 1368‬هجرى شمسى به طبع رسيد ‪.‬‬
‫‪ 6‬تقدیم و تصحيح و تعليق آغاز و انجام‬
‫رساله آغاز و انجام وجيزه اى است عزيز ‪ ,‬كه جناب مستطاب ‪ ,‬محقق و مدقق بى نظير ‪ ,‬خواجه نصير الدين‬
‫طوسى رضوان هللا تعالى عليه آن را به سبك خاصى در مبداء و معاد نوشته است ‪.‬‬
‫اينكه گفتيم به سبك خاصى ‪ ,‬بدان جهت است كه مرحوم خواجه در اين رساله عمدة از طريق معرفت نفس‬
‫به بررسى مسايل مربوط به مبداء و معاد پرداخته است ‪ .‬لذا حضرت استاد حسن زاده دام بقائه مى فرمايد ‪:‬‬
‫سزاوار است كه اين رساله را يكى از رسايل در موضوع معرفت نفس يعنى روانشناسى بدانيم ‪.‬‬
‫به هر حال حضرت خواجه عليه الرحمة ‪ ,‬رساله را با خطبه اى غراء كه از آن رائحه جان فزاى توحيد از‬
‫ديدگاه كمل اولياء هللا به مشام جان مى رسد ‪ ,‬آغاز مى كند و مى فرمايد ‪:‬‬
‫(( سپاس آفريدگارى را كه آغاز همه ازوست و انجام همه بدوست ‪ ,‬بلكه خود همه اوست )) ‪.‬‬
‫استاد حسن زاده ايده هللا و سدده در تعليقه اى كه بر مقام دارد چنين مى فرمايد ‪:‬‬
‫[ ( نگارنده نخستين بار از اين عبارت عطر آگين عشق آغاز و انجام را در دل گرفته است و در پى تحصيل‬
‫آن بر آمده است و آن را از متأله سبزوارى صفحه ‪45 :‬‬
‫در تعليقه اش بر اسفار تلقى كرده است و سپس از عارف بزرگ سيد حيدر آملى در جامع االسرار ‪ . . .‬تا در‬
‫ذوالقعده ‪ 1389‬هجرى قمرى نسخه اى از آن چاپى به حروف سربى ‪,‬‬
‫رسيد از دست محبوبى به دستم‬
‫ذوالحجة همان سال مطابق ‪ 1348 / 11 / 26‬هجرى شمسى به انجام رسيد ‪ ,‬ولى از عبارت منقول حاجى‬
‫اثرى نيافته است ‪ ,‬لذا به ترديد افتاده است كه شايد اين رساله آغاز و انجام خواجه نباشد و يا اگر هست‬
‫ناقص است ‪ ,‬چه بر ظهر آن مرقوم بود (( آغاز و انجام خواجه نصير الدين محمد طوسى عليه الرحمة )) ‪ .‬تا‬
‫پس از چند ماه مجموعه اى به چاپ سنگى ‪ ,‬حافل رسائلى چند از جبر و اختيار خواجه و آغاز و انجام وى و‬
‫جام جهان نماى و لوايح جامى و دو غزل از عارف بزرگ آقا محمد رضا قمشه اى از مكتبه اى ابتياع كرده‬
‫است كه گمشده خود را يافته است ‪ .‬پس از عرض و مقابلهء نخستين با هم معلوم شده است كه تمام ديباچه‬
‫آغاز و انجام را كه از آغاز آن تا فصل نخستين آن است ‪ ,‬در آن مطبوع نا مطبوع سربى ‪ ,‬اسقاط كرده اند و‬
‫سبب آن همين خطبهء غراء شده است كه مثل جناب خواجه نصيرالدين طوسى مفاد كريمه هو االول و االخر‬
‫و الظاهر و الباطن را بدان عبارت وجيز و عزيز پارسى به قلم آورده است كه ‪:‬‬
‫گر مطرب حريفان اين پارسى بخواند‬
‫در رقص و حالت آرد پيران پارسا را‬
‫از اينگونه اسقاط و تحريف در بسيارى از كتب و رسايل حتى در جوامع روايى و روايات روا داشته اند كه‬
‫وجه آن بر اهل بصيرت روشن است )) ‪ .‬بارى اولين قلمى كه در حل رموز و دقايق آغاز و انجام به گردش‬
‫در آمد و اصول و امهاتى را در بيان مطالب آن ارائه كرد ‪ ,‬قلم رصين وزين حضرت استاد حسن زاده بود ‪.‬‬
‫جناب ايشان خود در مقدمه تعليقات خويش بر آغاز و انجام چنين نگاشته است ‪:‬‬
‫(( چون رساله حافل متون حقايق و رموز معارف در اطوار و احوال انسان من صفحه ‪46 :‬‬
‫حيث هو انسان است كه در حكم معما مى باشد ‪ ,‬لذا در اين تعليقات با بركات ‪ ,‬غرض عمده محرر آن ارائه‬
‫امهات و اصولى در بيان مسايل فصول آن است كه اهل آن را به كار آيد و روشنتر از آن براى نا اهل سودى‬
‫نبخشد ‪ ,‬بلكه سبب انحراف و اضالل و عناد او گردد ‪.‬‬
‫و باز به مواضعى كه در كتب مبسوطه ‪ ,‬در مطالب هر فصل سخن رفته است تذكر داده ايم كه اهل تحقيق را‬
‫مفيد افتد ‪ ,‬و به برخى از آيات و روايات و كلماتى از بزرگان دانش در هر فصل تبرك و تمسك جسته ايم ‪ ,‬و‬
‫مواردى را كه مرحوم آخوند در اسفار از اين رساله استفاده كرده است و بدان نظر دارد در حد امكان يافته ايم‬
‫و نام برده ايم] ( ‪.‬‬
‫گفتنى است كه رساله آغاز و انجام همراه با مقدمه و تعليقات استاد توسط سازمان چاپ و انتشارات وزارت‬
‫فرهنگ و ارشاد اسالمى در پاييز ‪ 1366‬هجرى شمسى طبع و منتشر شد ‪ ,‬و پس از تاريخ ياد شده نيز مكرر‬
‫به طبع رسيده است ‪.‬‬
‫‪ 7‬صد كلمه‬
‫اين اثر كه حاوى صد كلمه در معرفت نفس است ‪ ,‬به منظور تهييج و تحريص نفوس مستعده به خودشناسى‬
‫و تعالى و ترقى نفسانى و تحصيل معارف حقه الهى ‪ ,‬به قلم رصين و وزين استاد حسن زاده حفظه هللا تعالى‬
‫نگارش يافته است ‪.‬‬
‫حضرت استاد خود در مقدمه چنين آورده است ‪:‬‬
‫[ ( اين صد كلمه كه صد دانه در يك دانه است براى خاظر عاطر آن عزيزى كه شايق اعتالى به ذروه معرفت‬
‫نفس است ‪ ,‬از قلم اين كمترين حسن حسن زاده آملى به رشته نوشته در آمده است كه اگر مورد پسند افتد‬
‫اورا بسند است] ( ‪.‬‬
‫و اينك نمونه اى از آن كلمات ‪:‬‬
‫صفحه ‪47 :‬‬
‫‪ 1‬آنكه خود را نشناخت چگونه ديگرى را مى شناسد ‪.‬‬
‫‪ 2‬آن كه گوهر ذات خود را تباه كرده است ‪ ,‬چه بهره اى از زندگى برده است ‪.‬‬
‫‪ 3‬آن كه از مرگ مى ترسد ‪ ,‬از خودش مى ترسد ‪.‬‬
‫‪ 4‬آن كه طبيعتش را بر عقلش حاكم گردانيده است ‪ ,‬در محكمه هر بخردى محكوم است ‪.‬‬
‫‪ 5‬آن كه غذا را مسانخ مغتذى نيابد ‪ ,‬هرزه خوار مى گردد و هرزه خوار هرزه گو و هرزه كار مى شود ‪.‬‬
‫‪ 6‬آن كه من عرف نفسه فقد عرف ربه را درست فهم كند ‪ ,‬جميع مسايل اصيل فلسفى و مطالب قويم‬
‫حكمت متعالى و حقايق متين عرفانى را از آن استنباط تواند كرد ‪ .‬لذا معرفت نفس را مفتاح خزائن ملكوت‬
‫فرموده اند ‪ .‬پس برهان شرف اين گوهر يگانه اعنى جوهر نفس همين مأثور شريف[ ( من عرف] ( بس‬
‫است ‪.‬‬
‫‪ 7‬آن كه در آثار صفات و اخالق انسانها و در احوال و افعال و حيوانها دقيق شود ‪ ,‬حيوانها را تمثالت ملكات‬
‫انسانها مى يابد ‪ 8 .‬آن كه معرفت نفس را مرقات معرفت رب گرفته است ‪ ,‬نسبت قوى را به نفس مانند‬
‫نسبت مالئكه به رب مى يابد ‪.‬‬
‫‪ 9‬آن كه نفس آگاه دارد و روى دل را با هللا دارد و فرموده كشاف حقايق امام بحق ناطق جعفر صادق عليه‬
‫السالم را كه [ ( القلب حرم هللا فال تسكن فى حرم هللا غير هللا] ( حلقه گوش خود كند ‪.‬‬
‫‪ 10‬آن كه را آه و سوز و گداز كه روح و ريحان و جنت نعيم اهل دل است و راز و نياز كه قرة عين عارف‬
‫است ‪ ,‬نباشد پس نشاط و شادى او در چيست ؟‬
‫اين اثر تا كنون مكرر در مكرر به طبع رسيده است و آخرين بار توسط صفحه ‪48 :‬‬
‫انتشارات قيام همراه با برخى از اشعار منتشر نشده استاد ‪ ,‬طبع و منتشر شده است ‪.‬‬
‫‪ 8‬رساله نفس االمر‬
‫رساله نفس االمر حاوى تحقيقى است ‪ ,‬جامع درباره واژه و اصطالح[ ( نفس االمر] ( كه على رغم كثرت‬
‫استعمالش ‪ ,‬در تفسير آن بين عده اى از محققين اختالف است ‪ .‬برخى آن را به[ ( عقل فعال] ( و برخى‬
‫ديگر به[ ( االمر فى نفسه] ( و عده اى به[ ( ما هو اعم من الذهن و العين] ( و طائفه اى به[ ( العلم‬
‫االلهى لصور االشياء] ( تفسير نموده اند ‪ .‬حضرت استاد حسن زاده حفظه هللا تعالى رساله را با مناظره اى‬
‫بين عالمه حلى و استاد بزرگوارش خواجه نصيرالدين طوسى قدس سرهما آغاز مى كند و سپس مى افزايد كه‬
‫تحقيق و شناخت نفس االمر مبتنى بر بيان چند امر است ‪.‬‬
‫‪ 1‬بيان مراد از دو كلمه[ ( نفس] ( و[ ( امر] ( ‪.‬‬
‫‪ 2‬بيان غرض حكماء از تركيب اين دو كلمه به صورت اضافه ‪ 3 .‬بيان مراد از لفظ[ ( الخارج] ( در اين‬
‫قول كه گفته مى شود[ ( هذا يطابق الخارج و ذاك ال يطابقه] ( ‪.‬‬
‫‪ 4‬تحقيق در معناى مطابقت و عدم مطابقت با خارج ‪.‬‬
‫‪ 5‬بيان عقل فعال و نحوه كينونت حقايق در آن ‪.‬‬
‫آنگاه معظم له مطالب باال را يكى پس از ديگرى البته نه بدان ترتيب پس مى گيرد و در هر قسمت مطالبى‬
‫مفيد و ارزنده از گفته هاى حكماء و محققين و تفسيرهايى پيرامون آنها ارائه مى كند و در مجموع به اين‬
‫نتيجه مى رسد كه[ ( نفس االمر] ( را به هر كدام از معانى سابق الذكر تفسير كنيم ‪ ,‬قابل توجيه است ‪ ,‬لكن‬
‫هر يك را حكمى خاص است ‪ ,‬مثال اگر آن را به معناى ذات الشىء فى نفسه تفسير كنيم شامل حق تعالى مى‬
‫شود ‪ ,‬به خالف معانى‬
‫صفحه ‪49 :‬‬
‫ديگر كه حق تعالى را نمى گيرد ‪.‬‬
‫گفتنى است كه رساله نفس االمر تا كنون مكرر به طبع رسيده و آخرين بار همراه با هفت رساله ديگر در‬
‫مجموعه اى به نام هشت رساله عربى طبع و منتشر شد ‪.‬‬
‫‪ 9‬رساله نهج الوالية‬
‫موضوع بحث در نهج الوالية ‪ ,‬حضرت بقية هللا صاحب االمر و السيف و الزمان ‪ ,‬خاتم االولياء على االطالق‬
‫قائم آل محمد صلى هللا عليه و آله ابوالقاسم محمد بن الحسن العسكرى مهدى موعود عليه الصلوة و السالم‬
‫است ‪ .‬حضرت استاد در چگونگى تاليف اين رساله فرمودند ‪:‬‬
‫[ ( بارى به خدمت استادم ‪ ,‬آية هللا حاج شيخ محمد تقى آملى رضوان هللا تعالى عليه تشرف حاصل كردم ‪ ,‬از‬
‫جناب ايشان پرسيدم چه برهانى ايجاب مى كند كه بايد هميشه در نظام هستى يك نفر به عنوان انسان كامل آن‬
‫هم با بدن عنصرى وجود داشته باشد ؟ مرحوم حاج شيخ محمد تقى آملى در اين باب اشاراتى فرمودند و ما نيز‬
‫مسئله را دنبال كرديم و از اساتيد ديگرمان مطالب ديگرى را گرد آورديم ‪ ,‬تا اينكه باالخرة مجموع مطالب‬
‫جمع آورى شده را تنظيم و به صورت رساله اى مرتب و آن را به نهج الوالية نام نهاديم] ( ‪.‬‬
‫استاد حسن زاده ‪ ,‬در ابتداى رساله ‪ ,‬لزوم دو نوع بحث را بر وجوب وجود حجة قائم گوشزد مى كنند ‪:‬‬
‫الف ‪ :‬بحثى كلى كه عبارت است از اقامه براهينى عقلى بر وجوب وجود حجتى قائم به طور دائم ‪ ,‬و امتناع‬
‫خلو عالم امكان از وجود چنين شخصى به عنوان واسطه فيض الهى ‪ ,‬بدون اينكه به مصداق آن اشاره اى شود‬
‫‪ .‬چرا كه وظيفه برهان بيان اصلى كلى است نه تعيين مصداقى جزئى ‪.‬‬
‫ب ‪ :‬بحثى شخصى كه عبارت است از ذكر روايات و احاديثى كه صفحه ‪50 :‬‬
‫در آنها به وجود و غيبت و امامت آن حضرت عليه السالم تصريح شده است ‪.‬‬
‫سپس حضرت استاد بعد از نقل رواياتى كه در امور ياد شده صريح است ‪ ,‬به ذكر اصول و امهاتى از‬
‫فرمايشات بزرگان حكمت و عرفان همچون بوعلى و محيى الدين مى پردازند كه در حقيقت همه مبين همان‬
‫قاعده كلى مزبورند ‪ .‬شايان توجه است كه استاد ‪ ,‬در خاتمه رساله به بعضى از مؤلفات مشايخ اماميه و غير‬
‫اماميه از صدر اسالم تا كنون در امامت و غيبت حضرت بقية هللا ارواحنا فداه اشارتى دارند ‪.‬‬
‫رساله نهج الوالية تا كنون مكرر به طبع رسيده و آخرين بار در زمستان ‪ 1370‬توسط انتشارات قيام طبع و‬
‫منتشر شد ‪.‬‬
‫صفحه ‪51 :‬‬
‫‪ 10‬درر القالئد على غرر القرائد‬
‫اين كتاب حاوى تعليقاتى است تحقيقى ‪ .‬بر قسمت حكمت منظومه حاج مال هادى سبزوارى رضوان هللا تعالى‬
‫عليه كه به[ ( غرر الفرائد] ( موسوم است ‪ .‬غرر الفرائد و شرح آن كه توسط خود حاجى نگارش يافته يكى‬
‫از متون دقيق و پر محتواى فلسفى است و در حوزه هاى علوم عقلى قبل از اسفار اربعه مال صدرا تدريس مى‬
‫شود ‪ .‬مرحوم سبزوارى در اين اثر گرانسنگ و ارزشمند از آثار بزرگانى همچون صدرالمتالهين ‪ ,‬ابن سينا ‪,‬‬
‫قطب الدين شيرازى ‪ ,‬محقق طوسى ‪ ,‬ميرداماد ‪ ,‬محيى الدين بن عربى و ديگران بهره جسته و از اين طريق‬
‫زمينه را براى ورود در اسفار كه با توجه و اشراف بر جميع مشارب فلسفى و عرفانى و كالمى بنيان‬
‫گرديده ‪ ,‬فراهم نموده است ‪.‬‬
‫از زمان تأليف كتاب مزبور تا كنون شروح و تعليقه هاى فراوانى بر آن نوشته شده كه يكى از آنها تعليقهء پر‬
‫مغز و جامع استاد حسن زاده آملى ايده هللا تعالى و سدده است ‪ .‬استاد در اين تعليقه كه به[ ( درر القالئد على‬
‫غرر الفرائد] ( نام گرفته است ‪ ,‬مطالب و مباحث متنوع و مفيدى را درج كرده است كه در توضيح و تبيين‬
‫مراد حاجى دخل بسزايى دارد ‪ .‬جناب ايشان خود در اين باره مى فرمايد ‪:‬‬
‫[ ( ما اين تعليقات را در دوره تدريس حكمت منظومه ‪ ,‬براى بيان مراد جناب حاج مال هادى سبزوارى گرد‬
‫آورديم ‪ .‬گرچه حكمت منظومه ايشان خالصه و عصاره اسفار صدرالمتالهين است ولى در عين حال نيازمند به‬
‫توضيح و تبيين بود كه ما در اين تعليقات عالوه بر توضيح مطالب مهم كتاب دو كار ديگر را انجام داديم ‪:‬‬
‫يكى ذكر مصادر و ماخذ فرمايشات مرحوم حاجى و ديگرى تنقيح و تلخيص اصول و امهات مباحث‬
‫مطروحه ‪ .‬فعال اين تعليقات تا آخر الهيات حكمت منظومه در دست نشر قرار گرفته و از طبيعيات تا آخر‬
‫كتاب را هم در دست تحرير داريم كه اميدواريم به زودى‬
‫صفحه ‪52 :‬‬
‫به پايان برسد و در خدمت اهل علم قرار گيرد] ( ‪.‬‬
‫تعليقات ياد شده ‪ ,‬همراه با متن مصحح كتاب مزبور ‪ ,‬در سال ‪ 1371‬هجرى شمسى توسط[ ( نشر ناب]‬
‫( به صورت مطلوبى به طبع رسيد ‪ 11 .‬النور المتجلى فى الظهور الظلى‬
‫اين رساله كه بر يك فاتحه وسه فصل و يك خاتمه مشتمل است ‪ ,‬از وجود ذهنى و مطالب مربوط به آن بحث‬
‫مى كند ‪.‬‬
‫مسئله وجود ذهنى كه از مسايل بسيار مهم فلسفى است ‪ ,‬هر چند به يك اعتبار در رديف مباحث وجود و عدم‬
‫قرار گرفته ‪ ,‬ولى به اعتبار ديگر از جمله مسائلى است كه به بحث از حقيقت علم و ادراك مربوط مى شود ‪,‬‬
‫و خود زيربناى بسيارى از مباحث حكمى مانند بحث اتحاد عاقل به معقول ‪ ,‬بحث معاد جسمانى و روحانى و ‪.‬‬
‫‪ . .‬واقع مى گردد ‪.‬‬
‫به هر حال حضرت استاد دام ظله در بيان وجه نامگذارى رساله مزبور چنين مى فرمايد[ ‪ ( :‬علم نور است و‬
‫نور متجلى همان صورت ادراكيه است كه در وجود ذهنى تجلى مى كند ‪ .‬بنابراين وجود ذهنى تجلى مى كند ‪.‬‬
‫بنابراين وجود ذهنى ‪ ,‬ظهور ظلى صورت نوريه ادراكيه است و نيز بازگشت علم به وجود است و وجود‬
‫عينى همان وجود اصيلى است كه در وجود ذهنى تجلى مى كند ‪ ,‬پس وجود ذهنى ‪ ,‬ظهور ظلى وجود عينى‬
‫است] ( ( ‪. ) 1‬‬
‫همان طور كه مذكور افتاد ‪ ,‬رساله ياد شده شامل يك فاتحه و سه فصل و يك خاتمه است ‪ .‬فاتحه رساله به‬
‫تحرير موضوع رساله اختصاص دارد و فصل اول آن حاوى اصولى است كه از صحف نوريه حكميه درباره‬
‫علم و وجود ذهنى استنباط شده و فصل دوم آن در تقرير ادله وجود ذهنى است و فصل سوم آن در ذكر‬
‫اشكاالت وجود ذهنى و جواب آنهاست ‪ .‬باالخره‬
‫پاورقى ‪:‬‬
‫‪ - 1‬مقدمه رساله النور المتجلى فى الظهور الظلى ‪.‬‬
‫صفحه ‪53 :‬‬
‫خاتمه آن در ذكر مطالب اساسى و مهمى است كه رساله حاوى آنهاست ‪ .‬رساله النور المتجلى فى الظهور‬
‫الظلى فعال در موسسه انتشارات امير كبير مراحل نهايى چاپ را مى گذارند و اميدواريم به زودى كار چاپ آن‬
‫به پايان برسد و در دسترس عالقمندان قرار گيرد ‪.‬‬
‫‪ 12‬مفاتيح االسرار لسالك االسفار‬
‫كتاب عظيم الشأن اسفار كه مهمترين و جامعترين اثر فلسفى صدرالمتألهين است و در آن اهم مسايل فلسفهء‬
‫مشاء و عمده قواعد حكمت اشراق و لب مبانى اهل كشف و عرفان مورد بررسى و تحقيق قرار گرفته ‪ ,‬از‬
‫جمله متون دقيق و عميق فلسفى است كه از زمان تأليف آن تا كنون همواره در حوزه هاى علوم اسالمى ‪,‬‬
‫مورد تدريس و تدرس بوده و هست ‪.‬‬
‫حضرت استاد حسن زاده دام بقائه از معدود كسانى است كه توانسته آراء و نظريات مال صدرا را به خوبى‬
‫هضم و دوره اسفار را از اول تا آخر تدريس كند ‪ .‬جناب ايشان كتاب مزبور را طى سالها تحقيقى و تدريس با‬
‫نسخه هاى متعددى اعم از خطى و چاپى ‪ ,‬كه اكثر آنها نزد بزرگوارانى همچون آقا على مدرس ‪ ,‬سيد حسن آل‬
‫طعمه ‪ ,‬ميرزا ابوالحسن جلوه ‪ ,‬ميرزا محمود آشتيانى ‪ ,‬ميرزا ابوالحسن شعرانى ‪ ,‬آقا ميرزا هاشم اشكورى ‪,‬‬
‫تصحيح شده ‪ ,‬مقابله و تصحيح نموده است و از آغاز تا انجام ‪ ,‬عالوه بر مأخذيابى اين سفر عظيم ‪ ,‬بر‬
‫مشكالت و دشواريهاى آن تعليقه و توضيح نگاشته و بدين ترتيب راه را براى استادان و دانش پژوهان در‬
‫رشته هاى علوم عقلى ‪ ,‬هموار كرده است ‪ .‬مجلد اول اسفار ‪ ,‬مصحح به تصحيح استاد ‪ ,‬همراه با تعليقات‬
‫معظم له كه به[ ( مفاتيح االسرار لسالك االسفار] ( نام گرفته ‪ ,‬در پاييز ‪ 1373‬توسط مؤسسه چاپ و نشر‬
‫وزارت فرهنگ و ارشاد اسالمى در تيراژ ‪ 1000‬نسخه منتشر گرديد و مجلد دوم آن در شرف انتشار و باقى‬
‫هنوز در دست نشر صفحه ‪54 :‬‬
‫قرار نگرفته است ‪ .‬اميد آنكه مقدمات طبع و نشر آنها نيز فراهم آيد و مورد استفاده همگان واقع شود ‪.‬‬
‫‪ 13‬عيون مسائل النفس و سرح العيون فى شرح العيون‬
‫از آن رو كه نفس ناطقه انسانى ‪ ,‬جامعترين و كاملترين مظهر واجب الوجود بالذات است ‪ ,‬يكتا كلمه اى است‬
‫كه شناخت آن مستلزم شناخت بارى تعالى و محور جميع مسايل عقلى و نقلى و قطب همه معارف ذوقى است‬
‫‪ .‬لذا مى بينيم قاطبه عرفان و حكماء ‪ ,‬اهتمامى را كه به موضوع معرفت نفس داده و مى دهند ‪ ,‬به هيچ يك از‬
‫موضوعات و مسائل حكمى و عرفانى نداده و نمى دهند ‪.‬‬
‫بر همين اساس ‪ ,‬حضرت استاد حسن زاده دام ظله العالى رساله متين و شريف[ ( عيون مسائل النفس] ( را‬
‫در خصوص معرفت نفس نگاشت و آن را بر شصت و شش عين كه هر عينى در مسئله اى از مسائل مربوط‬
‫به نفس است ‪ ,‬مرتب ساخت ‪ .‬و چون رساله مزبور ‪ ,‬متنى بود فشرده ‪ ,‬و هر يك از عيون آن به خودى‬
‫خود لياقت آن را داشت كه در رساله اى مستقل مورد بحث و بررسى قرار گيرد ‪ ,‬جناب ايشان بر آن شد تا بر‬
‫آن شرحى بنويسد و آنچه را كه به طور اجمال در عيون بدان اشاره كرده ‪ .‬مفصال بيان دارد كه به فضل و‬
‫يارى خداوند اين امر تحقق يافت و بدين صورت كتاب بى نظير[ ( سرح العيون فى شرح العيون] ( كه بر‬
‫أهم مسايل مربوط به معرفت نفس مشتمل است ‪ ,‬به عالم علم و دانش ارائه گرديد ‪.‬‬
‫حضرت استاد در اين شرح ‪ ,‬هر يك از عيون رساله فوق الذكر را با آيات قرآنى و روايات صادره از اهل بيت‬
‫عصمت و طهارت عليهم أفضل صلوات المصلين و كلمات بزرگان حكمت و عرفان ‪ ,‬از قدماء گرفته تا‬
‫متاخرين بيان نموده است ‪.‬‬
‫اينك مناسب مى نمايد ‪ ,‬به عصاره برخى از مسايل ياد شده كه توسط صفحه ‪55 :‬‬
‫خود استاد تهيه شده است اشاراتى بنماييم ‪.‬‬
‫[ ( الف مغايرت نفس با مزاج است كه نفس مزاج نيست ‪ ,‬تا به فساد مزاج فوت گردد و تباه شود ‪ ,‬بلكه‬
‫نفس است كه حافظ مزاج است ‪ .‬ب و ديگر مغايرت نفس با بدن است ‪ .‬يعنى عالوه بر اينكه نفس مزاج‬
‫نيست ‪ ,‬گوهرى قايم به خود مغاير با بدن محسوس است ‪ .‬در حقيقت بدن من حيث انه بدن مرتبه نازله نفس‬
‫است ‪.‬‬
‫ج و ديگر تجرد نفس ناطقه است كه به سه شعبه تجرد برزخى و تجرد عقالنى و تجرد فوق عقالنى منشعب‬
‫است ‪ .‬تجرد برزخى در مقام خيال و مثال متصل نفس است ‪ ,‬و تجرد عقالنى مرتبه ادراك مرسالت و سير‬
‫ديار مفارقات نفس است ‪ .‬و تجرد فوق عقالنى معراج ال يقفى نفس است ‪ ,‬بدين معنى كه او را حد يقف‬
‫نيست ‪ .‬بر اين اقسام تجرد نفس ‪ ,‬ادله بسيار اقامه شده است ‪ .‬و همه ادله در اين نتيجه شريكند كه چون‬
‫نفس عارى از ماده و احكام آن است ‪ ,‬گوهرى بسيط غير محسوس از عالم ما وراى طبيعت است و از فساد‬
‫و اضمحالل كه الزمه مركبات طبيعى است مبرى است و چون فساد نمى پذيرد ‪ ,‬هيچ گاه زوال و فنا نمى يابد‬
‫و براى هميشه باقى است ‪ ,‬يعنى نفس حادث ابدى است ‪.‬‬
‫د و ديگر اين كه نفس جسمانية الحدوث و روحانية البقاء است كه به كسب كردن معارف و حقايق و تحصيل‬
‫ملكات اعمال فاضله انسانى ‪ ,‬اشتداد وجودى و سعه مظهرى پيدا مى كند و به اتحاد علم و عالم و عمل و عامل‬
‫‪ ,‬به سوى كمال مطلق ارتقاء مى يابد ‪.‬‬
‫ه و ديگر اين كه نفس عين مدركات خود است كه اتحاد مدرك و مدرك و ادراك به حسب وجود است ‪.‬‬
‫ادله اتحاد عاقل به معقول متكفل اثبات اين امر است و حقا كتاب ما[ ( دروس اتحاد عاقل به معقول] ( در‬
‫اين موضوع عظيم خطير ‪ ,‬حايز اهميتى بسزاست ‪.‬‬
‫و ديگر خروج نفس از قوه به فعل و افاضه صور علميه و ملكات صفحه ‪56 :‬‬
‫فاضله بدان و ادراك نفس مر حقايق اشياء راست ‪.‬‬
‫ز و ديگر جوهر بودن علم و عمل و انسان سازى آن دواست ‪ .‬يعنى علم و عمل عرض نيستند ‪ ,‬بلكه جوهر و‬
‫انسان سازند و جزا در طول علم و عمل است ‪ ,‬بلكه جزا نفس علم و عمل است كه علم سازنده روح و عمل‬
‫سازنده بدن است ‪ .‬و همواره در همه عوالم ‪ ,‬بدن آن عالم مرتبه نازله نفس است و بدنهاى دنيوى و اخروى‬
‫در طول يكديگرند و تفاوت به نقص و كمال است ‪ .‬ح و ديگر اين كه ملكات نفس مواد صور برزخى اويند ‪.‬‬
‫يعنى هر عمل صورتى دارد كه در عالم برزخ ‪ ,‬آن عمل بر آن صورت بر عاملش ظاهرى مى شود كه صورت‬
‫انسان در آخرت نتيجه عمل و غايت فعل او در دنياست ‪ .‬و همنشينهاى او از زشت و زيبا همگى غايات‬
‫افعال و صور أعمال و آثار و ملكات اوست كه در صقع ذات او پديد مىآيند و بر او ظاهر مى شوند كه در‬
‫نتيجه انسان در اين نشأة نوع و در تحت آن افراد و در نشأه آخرت جنس و در تحت آن انواع است ‪ .‬و از‬
‫اين امر تعبير به تجسم اعمال يا به تجسد أعمال و يا به تجسم اعراض و اين گونه تعبيرات مى شود و مقصود‬
‫تحقق و تقرر نتيجه اعمال در صقع جوهر نفس است ‪.‬‬
‫ط و ديگر تكامل برزخى نفس بعد از انفصال از بدن عنصرى است ‪ .‬در اين امر اثبات مى شود كه نفس پس‬
‫از انقطاع از بدن استكمال مى يابد ‪ .‬به ادله تجرد نفس بقاى نفس پس از انقطاع از بدن عنصرى اثبات مى‬
‫شود و به تكامل برزخى استكمال آن ‪ ,‬كه نفس به انقطاع از بدن عنصرى نه فقط فانى نمى شود ‪ .‬بلكه زنده تر‬
‫مى گردد ‪ ,‬و موت در حقيقت انقطاع و مفارقت نفس از غير خودش و ارتقاى او به متوفى اوست ‪.‬‬
‫ى و ديگر بيان اقسام قبر و قبر حقيقى انسان به لسان منطق وحى است كه در نتيجه معلوم مى گردد وزان قبر‬
‫در اين نشأة و نشأة آخرت وزان انسان در نشأتين است ‪.‬‬
‫صفحه ‪57 :‬‬
‫يا و ديگر اين كه لذات و آالم نفس در اين نشأة از مقوله انفعال و در نشأة آخرت از مقوله فعلند ‪.‬‬
‫يب و ديگر تطابق كونين يعنى توازن بين عالم و آدم است كه ‪ :‬نيست يك رشته در اين پرده پر نقش عجب‬
‫كش تو را تارى از آن يا كه از آن پودى نيست‬
‫يج و ديگر انشاء نفس مرا بدن مثالى خود را و ظهور كمل در عوالم است ‪ .‬يد و ديگر اثبات معادين روحانى‬
‫و جسمانى انسان است ‪.‬‬
‫يه و ديگر اثبات قوه قدسيه نفوس مكتفية است ‪.‬‬
‫يو و ديگر اين كه انسان را ادراكاتى فوق طور عقل نظرى است] ( ‪ .‬عيون مسائل النفس و سرح العيون فى‬
‫شرح العيون هر دو در يك مجلد هشتصد و نوزده صفحه اى توسط انتشارات امير كبير در سال ‪ 1371‬به طبع‬
‫رسيد و در اختيار عالقمندان قرار گرفت ‪.‬‬
‫گفتنى است كه در ميان آثار استاد كتاب ياد شده ‪ ,‬دومين كتابى است كه از طرف وزارت ارشاد به عنوان‬
‫كتاب سال شناخته شده و به علم دوستان جامعه اسالمى معرفى گرديده است ‪.‬‬
‫‪ 14‬گشتى در حركت‬
‫گشتى در حركت كتابى است عزيز و گرانقدر كه در حركت و اقسام آن و احكام و نتايج هر يك از آنها بحث‬
‫مى كند ‪ .‬مباحث اوليه اين كتاب به فحصى در انواع حركت كه از حركت استدارى وضعى شبانه روزى‬
‫شروع و به حركت در جوهر ختم مى شود ‪ ,‬اختصاص يافته و سپس به تفصيل از حركت جوهرى و فرق ميان‬
‫آن و تجدد امثال كه قاطبه عرفاء بدان قائلند ‪ ,‬بحث به ميان آمده و در خالل مباحث ياد شده به حركت جنى‬
‫كه اساس آفرينش است و از نظر تصور خفيترين نوع حركت و از نظر تصديق مشكلترين نوع آن صفحه ‪58 :‬‬
‫است ‪ ,‬اشاراتى شده است ‪.‬‬
‫بنابراين مى توان عمده مباحث اين كتاب را حول سه نوع از انواع حركت دانست ‪:‬‬
‫الف ) حركت جوهرى ب ) تجدد امثال ج ) حركت حبى‬
‫و در اين ميان آنچه كه از اهميت فوق العاده اى برخوردار است و سزاوار است مورد توجه خاص خواص‬
‫اهل تحقيق قرار گيرد ‪ ,‬همان حركت حبى است كه مطلق ايجاد بر آن متوقف است ‪.‬‬
‫به هر حال كتاب ياد شده عالوه بر امور مزبور ‪ ,‬بر سه رساله مهم كه به مناسبت روى آوردن بحث بدرج‬
‫آنها اقدام شده ‪ ,‬مشتمل است ‪ :‬الف ) رساله[ ( حركت جوهرية و تحوالت ذاتية] ( از استاد آية هللا عالمه‬
‫رفيعى قزوينى قدس سره ‪.‬‬
‫ب ) رساله[ ( وحدت وجود] ( از استاد عالمه شعرانى قدس سره ‪ .‬ج ) رساله[ ( حركت حبى و تجدد امثال‬
‫و حركت در جوهر طبيعى] ( از استاد حسن زاده آملى دام ظله ‪.‬‬
‫نكتهء گفتنى اينكه در اين كتاب در تسميه رساله ها و ابواب و فصول و تذكره ها و تبصره ها و فذلكه ها و ‪. .‬‬
‫‪ .‬و حسن صنعت بكار رفته ‪ .‬مثال از رساله استاد شعرانى رحمة هللا عليه به[ ( باغ] ( و از رساله استاد‬
‫رفيعى قزوينى قدس سره به[ ( بوستان] ( و از رساله خود استاد حسن زاده دام ظله به[ ( گلستان] ( و از‬
‫باب به[ ( دشت] ( و از فصل به[ ( چمن] ( و از تبصره به[ ( گلبن] ( و از تذكره به[ ( گلگشت] ( و‬
‫از تنبيه به[ ( گلشن] ( و از فايده به[ ( گلبرگ] ( و از فذلكه به[ ( دسته گل] ( تعبير شده كه لطافت اين‬
‫تعابير و تناسبشان با گشت و تناسب گشت با حركت بر اهل ذوق پوشيده نيست ‪ .‬حضرت استاد خود در‬
‫وصف كتاب[ ( گشتى در حركت] ( چنين سروده است ‪:‬‬
‫صبا از من به اخوان صفايم‬
‫پس از عرض تحيات و ثنايم‬
‫صفحه ‪59 :‬‬
‫نما لطفى بگو با هر يكيشان‬
‫كه اى آزاده با عزت و شأن‬
‫بحمد هللا باغ و بوستانم‬
‫بود در انتظار دوستانم‬
‫گرت با دين و دانش همدمى هست‬
‫گلستانم يكى آكادمى هست‬
‫بيا گشتى در اين دشت و چمن كن‬
‫دماغ روح را تازه چو من كن‬
‫چمن از خرمى چون آسمان است‬
‫فضايش يكسره رنگين كمان است‬
‫ز شادابى گلهاى دل افروز‬
‫فروغ شب حكايت دارد از روز‬
‫ز گلبنهاى باغ و گلشن او‬
‫چمنهاى بسان جوشن او‬
‫بهشت اندر بهشت اندر بهشت است‬
‫همه با مشك و با عنبر سرشت است‬
‫زهر يك دسته گلهاى بهشتى‬
‫همى بينى چه گشتى و چه كشتى‬
‫در اين گشتت بيابى مدعا را‬
‫رها سازى زخود چون و چرا را‬
‫بيا اندر طبيعت بين خدارا‬
‫پديد آرنده ارض و سما را‬
‫در اين باغ طبيعت اى دل آگاه‬
‫ز هر شاخى شنو إنى انا هللا‬
‫اله آسمان است و زمين است‬
‫چه پندارى جدا از آن و اين است‬
‫بيا در راه حق جويى كامل‬
‫برون از خدا گويى جاهل‬
‫كه در آن سوى هفتم آسمان است‬
‫لذا از ديده مردم نهان است‬
‫مرا شهر و ده و كوه و در و دشت‬
‫به روى دلستانم هست گلگشت‬
‫در اين باغ دل آرا يك ورق نيست‬
‫كه تار و پودش از آيات حق نيست‬
‫نما گشتى در اين باغ الهى‬
‫نمايندت همه اشيا كما هى‬
‫خدا يار است ياران حسن را‬
‫براى گشت اين دشت و چمن را‬
‫(‪)1‬‬
‫كتاب ياد شده از جمله آثار منتشر نشده استاد است كه اميدواريم هر چه زودتر مقدمات طبع و نشر آن فراهم‬
‫شود و اين پرده نشين شاهد هرجايى گردد ‪.‬‬
‫پاورقى ‪:‬‬
‫‪ 1‬ديباجه گشتى در حركت ‪.‬‬
‫صفحه ‪60 :‬‬
‫‪ 15‬الحجج البالغه على تجرد النفس الناطقة‬
‫در ميان مسايل مربوط به معرفت نفس ‪ ,‬كه بسيار است ‪ ,‬مسئله تجرد نفس از اهميت فوق العاده اى‬
‫برخوردار است ‪ .‬بلكه مى توان ادعا نمود كه وزان مسئله تجرد نفس در مقايسه با ديگر مسايل مربوط به‬
‫معرفت نفس ‪ ,‬وزان خود معرفت نفس است با ديگر معارف قرآنى انسان ‪ .‬يعنى همان طور كه معرفت نفس‬
‫اساس بسيارى از معارف است مسئله تجرد نفس نيز زير بناى بسيارى از مسايل مربوط به معرفت نفس‬
‫است ‪ .‬لذا حضرت استاد حسن زاده دام ظله العالى در ميان آثار و تأليفات خود اثر مستقلى را به مسئله ياد‬
‫شده اختصاص داده و در آن براهين و ادله تجرد نفس را به نحو مطلوبى تقرير نموده و آن را به[ ( الحجج‬
‫البالغه على تجرد النفس الناطقه] ( نام نهاده است ‪.‬‬
‫ادله اى كه در اين كتاب بدانها اشاره مى رود ‪ ,‬به دو قسم عقلى و نقلى تقسيم مى شوند كه حضرت استاد‬
‫ابتدا ادله عقلى مسئله را تقرير مى كند و پس از آن به ذكر ادله نقلى مى پردازد ‪ ,‬و از آنجا كه نفس را تجرد‬
‫غير تام برزخى و تجرد تام عقلى و مقام فوق تجرد است ‪ ,‬كليه مباحث كتاب مزبور حول چهار محور دور مى‬
‫زند ‪.‬‬
‫الف ) اثبات تجرد نفس مطلقا ‪ .‬بدون آنكه به نوعى‬
‫خاص از تجرد اشاره اى گردد ‪.‬‬
‫ب ) اثبات تجرد غير تام برزخى نفس ‪.‬‬
‫ج ) اثبات تجرد تام عقلى نفس ‪.‬‬
‫د ) اثبات مقام فوق تجرد نفس ‪.‬‬
‫كتاب[ ( الحجج البالغه على تجرد النفس الناطقه] ( از جمله آثار منتشر نشده استاد است كه اميدواريم به‬
‫زودى مقدمات طبع و نشر آن فراهم گردد و مورد استفاده عالقمندان قرار گيرد ‪.‬‬
‫صفحه ‪61 :‬‬
‫‪ 16‬گنجينه گوهر روان‬
‫كتاب[ ( گنجينه گوهر روان] ( مجموعه اى است نفيس و گران قدر كه مانند كتاب[ ( الحجج البالغه على‬
‫تجرد النفس الناطقه] ( حاوى ادله تجرد نفس است ‪ ,‬با اين فرق كه كتاب سابق الذكر به زبان عربى و براى‬
‫خواص و اين كتاب به زبان فارسى و براى عموم نگارش يافته است ‪ .‬به هر حال حضرت استاد دام ظله‬
‫الشريف ‪ ,‬ادله تجرد نفس را كه در آثار قدماء به صورت پراكنده ذكر شده بود ‪ ,‬در اين كتاب گرد آورده و‬
‫آنها را همراه با اضافاتى از توضيحات و تنبيهات و غيره با نظم و ترتيبى خاص به رشته تحرير درآورده‬
‫است ‪.‬‬
‫استاد خود در ديباچه كتاب چنين مى نگارد ‪:‬‬
‫[ ( و بعد همى گويد بنده اميدوار به خداى متعال حسن حسن زاده آملى كه اين دفتر معانى به نام[ ( گنجينه‬
‫گوهر روان] ( آكنده از برهان تجرد گوهر روان است كه به ساليانى دراز ‪ ,‬در اثناى تدريس معارف از‬
‫نوشته هاى پيشينيان ‪ ,‬يافته ايم و در آن به رشته نظم و نضد خاص گرد آورده ايم ‪ .‬و بسى غرر درر ‪ ,‬و‬
‫عوالى اللى بر آن افزوده ايم ‪ ,‬و بر يك مقدمه و سه فصل و يك خاتمه ‪ ,‬خاتمه داده ايم ‪ ,‬و بر جمعى تدريس و‬
‫القاء و امالء كرده ايم ‪ ,‬و اينك بدين اميد كه دانش پژوه فرزانه را چراغى فرا راه نيكبختى و رستگارى باشد ‪,‬‬
‫و نگارنده را اثرى بايسته و شايسته و پايدار به يادگار ‪ .‬خويشتن را نيك بساخت و چهره به خوبى پرداخت ‪,‬‬
‫و مانند ماه دو هفته برافروخت ‪ ,‬و ديده به مدرسه ها دوخت ‪ ,‬و دل به صاحب نظران باخت و مست و از‬
‫خانه به بيرون تاخت ‪ ,‬كه ناگهان خروش سروش بگوش هوش رسيد كه ‪:‬‬
‫نورى كه به سر عتش روان است‬
‫گنجينه گوهر روان است‬
‫گنجينه زاد زندگانى‬
‫گنجينه عمر جاودانى‬
‫گنجينه دفتر معانى‬
‫گنجينه گنج آسمانى‬
‫گنجينه شبچراغ عالم‬
‫نور دل و ديدگان آدم‬
‫صفحه ‪62 :‬‬
‫گنجى كه چو مهر و مه درخشد‬
‫تا نور به نوريان ببخشد‬
‫نورى كه كه مجرد و مصفى است‬
‫نور صمدى حق تعالى است‬
‫نورى كه ز صنع حسن مطلق‬
‫كسى نيست چنو ز حسن مشتق‬
‫نورى كه فروغ او فروزد‬
‫تا ريشه جهل را بسوزد‬
‫نورى بشروق برتر از برق‬
‫نورى كه گرفته غرب تا شرق‬
‫از لطف حقيقة الحقايق‬
‫گنجينه پر است از دقايق‬
‫اين يك اثر است نيك فرجام‬
‫كز دست حسن گرفت انجام‬
‫باشد كه عطا كند خدايش‬
‫در اجر و جزاى او لقايش‬
‫هر چند زدست خويش خسته است‬
‫طرفى ز حيات دل نبسته است‬
‫ليكن چو خدا كند خدايى‬
‫شاهنشه دل شود گدايى‬
‫يك جلوه اگر كند نثارش‬
‫صد مهر و مهند شر مسارش‬
‫الزم به ذكر است كه كتاب ياد شده از جمله آثار مخطوط استاد است و تا كنون در دست نشر قرار نگرفته‬
‫است ‪.‬‬
‫‪ 17‬رساله اى در اثبات عالم مثال‬
‫اين رساله همان گونه كه از اسمش پيداست ‪ ,‬از عالم مثال و مطالب و مباحث مربوط به آن بحث مى كند ‪.‬‬
‫عالم مثال ‪ ,‬برزخى است بين عالم ارواح و عالم اجسام ‪ .‬و به عبارت ديگر عالم مثال ‪ ,‬عالمى است باالتر از‬
‫عالم اجسام و فروتر از عالم ارواح ‪ .‬اشياء را در عالم ارواح نه شكل است و نه ماده و در عالم اجسام هم‬
‫شكل است و هم ماده و در عالم مثال ‪ ,‬شكل هست ولى ماده نيست ‪ .‬بنابراين عالم مثال از نظر شكل داشتن‬
‫شبيه به عالم اجسام است و از نظر تجرد از ماده ‪ ,‬شبيه به عالم ارواح ‪ .‬حال خواه آن در قوس نزول بوده‬
‫باشد ‪ ,‬يا در قوس صعود ‪ .‬مسبوق به عالم ماده كه موطن تعدد و كثرت است مى باشد ‪ ,‬نه در‬
‫صفحه ‪63 :‬‬
‫تصور آن مشكلى است و نه در تصديق به وجود آن ‪ ,‬بر خالف عالم مثال در قوس نزول كه مسبوق به عالم‬
‫ارواح و قبل از عالم اجسام است ‪ .‬زيرا در اين عالم كه نه از ماده اثرى است و نه مسبوق به ماده است‬
‫تصور كثرت و تعدد و صور و اشكال در غاية اشكال و صعوبت است ‪ .‬لذا در قبول و رد آن بين حكماى مشاء‬
‫و فالسفه اشراق اختالف است و هر كدام را بر مدعاى خويش دليلى ‪ ,‬كه مطلوب خود را بدان اثبات مى‬
‫نمايند ‪.‬‬
‫حضرت استاد حسن زاده دام مجده در رساله مزبور بعد از اشاره كوتاهى كه به تعريف و اسامى عالم مثال‬
‫دارد ‪ ,‬خاطرنشان مى سازد كه عمده مطلب در اين باب ‪ ,‬اثبات عالم مثال در قوس نزولى است ‪ ,‬نه در قوس‬
‫صعودى و از آنجا كه برخى توهم كرده اند عالم مثال همان عالم مثلى است كه افالطون الهى بدان قائل بوده ‪,‬‬
‫قبل از هر چيز به ابطال توهم ياد شده مى پردازد و پس از آن وارد بحث اصلى كه اثبات عالم مثال در قوس‬
‫نزول و ذكر و تقرير و تحرير ادله آن است مى گردد ‪.‬‬
‫رساله ياد شده از جمله آثار مخطوط استاد است و تا كنون منتشر نشده است ‪.‬‬
‫‪ 18‬رساله مثل‬
‫اين رساله در باره مثل افالطونية كه از آنها به اسامى ديگرى چون صور مجردة ‪ ,‬مثل الهية ‪ ,‬ارباب انواع ‪,‬‬
‫مثل نورية و عقول متكافئه نيز تعبير مى شود نگارش يافته است ‪.‬‬
‫بحث از حقانيت يا عدم حقانيت نظريه مثل ‪ ,‬يكى از مشكالت مباحث فلسفى است و از قديم االيام همواره‬
‫معركه آراء متعدد و نظريات مختلف بوده و هست ‪.‬‬
‫افالطون الهى ‪ ,‬همچون استادش سقراط ‪ ,‬معتقد بود كه موجودات عالم مادى را در عالم اله صورى است‬
‫مجرد ‪ .‬كه از فساد و تغيير و تقيد به زمان صفحه ‪64 :‬‬
‫و مكان ‪ ,‬منزه و مربى و سر مشق موجودات اين عالمند ‪ .‬در مقابل ‪ ,‬برخى از حكماء ‪ ,‬نظريه فوق را‬
‫نپذيرفته و با مطرح كردن شكوك و ايراداتى آن را از درجه اعتبار ساقط دانسته اند ‪.‬‬
‫حضرت استاد حسن زاده دام ظله در رساله مزبور بعد از عنوان كردن نظريه مثل ‪ ,‬به نقل و بيان اقوال و گفته‬
‫هاى بزرگان و اعاظمى كه به مثل قائل بوده اند ‪ ,‬مى پردازد و سپس رواياتى را از اهل بيت عصمت و‬
‫طهارت در تأييد نظريه مثل نقل مى نمايد ‪ .‬معظم له در مراحل بعدى رساله از مطالبى كه ذيال به عناوين آنها‬
‫اشاره مى شود بحث به ميان مىآورد ‪ .‬الف ) بيان چند دليل از ادله عقليه در اثبات مثل ‪.‬‬
‫ب ) ذكر شكوك و ايراداتى كه بر نظريه مثل وارد گشته است ‪ .‬ج ) وجه تسميه مثل به مثل‬
‫د ) كيفيت و چگونگى تصور كثرت در عالم مثل ‪.‬‬
‫ه ) تاويالتى كه برخى از حكماء نسبت به نظريه مثل اعمال كرده اند ‪ .‬در ميان عناوين ياد شده آنچه كه از‬
‫اهميت بسزايى برخوردار است و جا دارد مورد توجه خواص اهل تحقيق قرار گيرد ‪ ,‬مبحث چگونگى تصور‬
‫كثرت در عالم مثل است زيرا با توجه به اينكه كثرت و تعدد زير سر ماده و برخاسته از ماده است ‪ ,‬در‬
‫عالمى كه نه از ماده خبرى است و نه مسبوق به ماده است ‪ ,‬تصور كثرت در غاية اشكال است كه براى‬
‫اطالع بر چگونگى آن بايد به اصل رساله رجوع كرد ‪.‬‬
‫به هر حال حضرت استاد در معرفى رسالة مثل چنين مى فرمايد ‪ ( [ :‬ما در اين رساله بعد از عنوان كردن‬
‫مثل به نقل نظريات بزرگان عالم علم پرداخته و عبارات كسانى را كه قائل به نظريه مثل نبوده اند ‪ ,‬ولى به‬
‫نحوى آن را تأويل كرده اند نيز نقل نموده ايم و باالخره نظريه مثل را پذيرفته و آنها را بر همان عقول و‬
‫مفارقات كه باذن هللا مدبرات عالم ناسوتند تطبيق‬
‫صفحه ‪65 :‬‬
‫نموده ايم و فرمايشاتى را كه شيخ الرئيس ابن سينا در رد مثل در الهيات شفا آورده است ‪ ,‬تصويب نكرده‬
‫ايم] ( ‪.‬‬
‫رساله ياد شده نيز از جمله آثار مخطوط استاد است و هنوز در دست طبع و نشر قرار نگرفته است ‪.‬‬
‫‪ 19‬تصحيح و تعليق شرح اشارات‬
‫كتاب مستطاب[ ( االشارات و التنبيهات] ( تصنيف فيلسوف توانا و حكيم بى نظير حسين بن عبدهللا بن‬
‫سينا معروف به شيخ الرئيس رضوان هللا تعالى عليه يكى از متون فشرده و محكم منطقى و فلسفى است كه بر‬
‫ظرايف و دقايق عجيب و مطالب و مباحث غريب ‪ ,‬مشتمل است ‪ .‬مباحث منطقى اين كتاب در ده منهج و‬
‫مباحث فلسفى آن در ده نمط مرتب گرديده است و از آن رو كه كتاب ياد شده بر اساس ايجاز و اختصار‬
‫تصنيف شده ‪ ,‬فهمش بر كثيرى از طالبين مشكل بود ‪ .‬لذا بسيارى از شارحان و محققان بر آن شدند كه مقاصد‬
‫و مطالب آن را تشريح و از اين طريق كار را براى دانش پژوهان عالقه مند تسهيل كنند ‪.‬‬
‫يكى از كسانى كه به عمل مزبور موفق شد و نيز به خوبى از عهده آن برآمد ‪ ,‬محقق بارع و حكيم فاضل ناصر‬
‫االسالم و المسلمين ‪ ,‬نصير الملة و الدين ابوجعفر محمد بن محمد بن حسن طوسى قدس سره القدوسى است‬
‫كه به حق مى توان ادعا نمود ‪ ,‬وزان اين شرح كه به[ ( حل مشكالت االرشارات] ( موسوم است ‪ ,‬در‬
‫مقايسه با ديگر شروح وزان خود اشارات است ‪ ,‬در مقايسه با ديگر كتب فلسفى و منطقى ‪.‬‬
‫در هر صورت شرح ياد شده به خاطر كثرت فوايد و وفور مطالبش همواره در حوزه هاى علوم عقلى و‬
‫اسالمى مورد تدريس و تدرس بوده و نيز هست ‪ .‬لذا حضرت استاد حسن زاده آملى دام بقاءه عالو بر اينكه‬
‫بسيارى از نمطهاى آن را[ ( نمطهاى ‪ 9 , 8 , 3‬و] ( ‪ 10‬مكرر و به طور مستقل و صفحه ‪66 :‬‬
‫جداگانه تدريس كرده ‪ ,‬به تدريس چهار دوره كامل آن[ ( قسمت فلسفه ) ] موفق گرديده است ‪ .‬معظم له در‬
‫طول ساليانى كه به تدريس كتاب مزبور اشتغال داشته ‪ ,‬عالوه بر تصحيح ‪ ,‬تعليقه ها و حواشى بسيارى را كه‬
‫خود به منزله شرح است بر آن نگاشته و بدين ترتيب بر فوايد و عوايد كتاب افزوده است ‪.‬‬
‫شرح اشارات مصحح به تصحيح استاد همراه با تعليقه هاى ياد شده هم اكنون نزد ايشان محفوظ است و‬
‫اميدواريم به زودى مقدمات طبع و نشر آن فراهم آيد و در آينده اى نه چندان دور در اختيار دانش پژوهان و‬
‫محققان قرار گيرد ‪.‬‬
‫‪ 20‬ترجمه و شرح سه نمط آخر اشارات‬
‫اين كتاب ترجمه و شرحى است فارسى بر سه نمط آخر اشارات[ ( بهجت و سعادت ‪ ,‬مقامات العارفين ‪,‬‬
‫اسرار االيات] ( كه حضرت استاد دام بقائه آن را در شهرستان آمل ‪ ,‬حين تدريس نمطهاى ياد شده بر جمعى‬
‫از مشتاقان علوم و معارف ‪ ,‬امالء نمود ‪ .‬اين شرح هم اكنون به صورت مخطوط نزد استاد محفوظ است كه‬
‫اميد است مقدمات طبع و نشرش فراهم آيد و مورد استفاده همگان واقع شود ‪.‬‬
‫‪ 21‬رساله اعتقادات‬
‫اين رساله كه نيز از جمله آثار منتشر نشده استاد حسن زاده است ‪ ,‬بر حقايق و معارفى مشتمل است كه‬
‫جناب ايشان طى عمرى تحقيق و تدريس به آنها دست يافته و از صميم دل و با تمام وجود بدانها اعتقاد پيدا‬
‫نموده است ‪ .‬حقايق و معارف ياد شده يكى پس از ديگرى به صورت اعتقاد من اين است كه به رشته‬
‫تحرير در آمده اند كه اينك به نمونه هايى از آنها اشاره مى شود ‪.‬‬
‫صفحه ‪67 :‬‬
‫الف ) اعتقاد من اين است كه وجود أحد صمد است اعنى يكتاى همه است كه در نظام هستى يكپارچه خدا‬
‫دارد خدايى مى كند و در عين حال حق حق است و خلق خلق و هو هو و نحن نحن ‪.‬‬
‫ب ) اعتقاد من اين است كه وجود اعنى حق ‪ ,‬ازلى و ابدى اعنى واجب الوجود بالذات است ‪.‬‬
‫ج ) اعتقاد من اين است كه واجب تعالى خير محض و عدل محض است ‪ ,‬لذا بالعدل قامت السموات و‬
‫االرض ‪.‬‬
‫د ) اعتقاد من اين است كه دين حق دين خاتم انبياء محمد مصطفى صلى هللا عليه و آله و سلم است ‪.‬‬
‫ه ) اعتقاد من اين است كه قرآن و عرفان و برهان از هم جدايى ندارند ‪ ,‬و عرفان تفسير انفسى قرآن است ‪,‬‬
‫و برهان لسان عرفان است ‪ .‬و ) اعتقاد من اين است كه علم و واهب آن و متهب آن هر سه فوق طبيعتند ‪.‬‬
‫ز ) اعتقاد من اين است كه قرآن كريم ‪ ,‬كشف أتم صاحب مقام ختمى صلى هللا عليه و آله و سلم است ‪.‬‬
‫ج ) اعتقاد من اين است كه جزا نفس عمل است ‪.‬‬
‫ط ) اعتقاد من اين است كه قضا خزائن الهى است و قدر تنزيل خزائن است ‪.‬‬
‫ى ) اعتقاد من اين است كه قرآن و سنت رموزند و أوحدى هر عصر به حل آنها مرزوقند ‪.‬‬
‫‪ 22‬االصول الحكمية‬
‫صفحه ‪68 :‬‬
‫رساله االصول الحكمية مجموعه اى است مختصر ولى وزين كه مطالب و مباحثى را از عرفان و حكمت‬
‫متعاليه به صورت اصول و امهاتى به پيشگاه اهل فضل دانش تقديم مى كند ‪ .‬اينك به نمونه هايى از آنها‬
‫اشاره مى شود ‪ .‬الف ) توحيد حقيقى رسيدن به وجود صمدى و اعتقاد بدان است ‪ .‬ب ) انسان در هيچ نشئة‬
‫بى بدن نيست و بدن هر نشئة به وفق اقتضاى آن نشئة است و تفاوت ابدان بكمال و نقص است ‪.‬‬
‫ج ) در راه كسب معارف هم منطق و برهان مى بايد و هم شهود و عرفان ‪ .‬د ) هر موجودى جدولى از بحر‬
‫بيكران وجود صمدى است ‪.‬‬
‫ه ) تميز محيط از محاط به تعين احاطى است ‪ ,‬نه به تعين تقابلى ‪ .‬و ) نزول ملك تمثل صور ارواح و قواى‬
‫عالم بدون تجافى در صقع نفس انسان مستعد است ‪.‬‬
‫ز ) هر موجودى در حد خود تام و كامل است ‪ ,‬تام و أتم و كامل و اكمل از قياس پيش مىآيد ‪.‬‬
‫ح ) انسان موجود ممتدى است كه از مرحله اعلى تا به انزل مراتبش همه يك شخصيتند ‪.‬‬
‫ط ) فصول حقيقى موجودات انحاء وجودات خاصه آنهايند و تعريف آنها به جنس و فصل لفظى مثل تعريف‬
‫به حيوان ناطق در حقيقت تعريف به رسم است و چون فصول حقيقة انحاء وجودات خاصه اشيانيد پس‬
‫فصول حقيقية فوق مقوله اند ‪.‬‬
‫ى ) تجرد خيال در فهم مسئله معاد جسمانى جدا نافع است ‪ .‬صفحه ‪69 :‬‬
‫الزم به ذكر است اين رساله نيز تا كنون منتشر نشده است ‪.‬‬
‫‪ 23‬تصحيح و تعليق شفا‬
‫كتاب عظيم الشأن و بى نظير شفا كه در حقيقت دايرة المعارف كاملى از فلسفه مشاء است ‪ .‬بزرگترين و‬
‫جامعترين اثر فيلسوف بزرگ شرق شيخ الرئيس ابوعلى حسين بن عبدهللا بن سيناست كه بر جميع علوم‬
‫عقلى و نظرى اعم از منطقيات و رياضيات و طبيعيات و الهيات مشتمل است ‪ .‬اين كتاب به خاطر شرافت‬
‫و اهميت خاصى كه داشته و دارد از زمان تصنيف آن تا كنون كه هزار و اندى سال مى گذرد ‪ ,‬همواره منبع‬
‫شناخت فلسفه مشاء و از جمله متون درسى در حوزه هاى علوم عقلى و اسالمى بوده و نيز هست ‪.‬‬
‫حضرت استاد حسن زاده ادام هللا ظله على رؤسنا ‪ ,‬قسمتهاى عمده كتاب ياد شده را نزد بزرگوارانى ‪ ,‬چون‬
‫عالمه ميرزا ابوالحسن شعرانى ‪ ,‬ميرزا احمد آشتيانى ‪ ,‬استاد محمد حسين فاضل تونى ‪ ,‬عالمه طباطبايى قدس‬
‫هللا اسرارهم فرا گرفت و خود قسمت طبيعيات و الهيات آن را در قم طى هشت سال براى عده اى از طالب‬
‫فاضل تدريس نمود ‪ .‬جناب ايشان در خالل مدتى كه به تدريس و تدرس اين كتاب اشتغال داشت ‪ ,‬عالوه بر‬
‫اينكه بر تصحيح طبيعيات و الهيات آن توفيق يافت و بر قسمتهاى نفس و الهيات آن تعليقات ارزنده و‬
‫مفيدى را نگاشت ‪ .‬قسمت طبيعيات شفا كه مصحح به تصحيح استاد است ‪ ,‬در حدود دوازده سال پيش‬
‫توسط انتشارات بيدار منتشر گرديد ‪ .‬ولى قسمت نفس و الهيات آن كه نيز مصحح به تصحيح ايشان است ‪,‬‬
‫همراه با تعليقات معظم له هم اكنون در اختيار مركز انتشارات دفتر تبليغات اسالمى حوزه علميه قم است و‬
‫مراحل نهايى چاپ را مى گذراند كه اميد است به زودى كار چاپ آن به اتمام رسد و مورد استفاده عالقمندان‬
‫واقع شود ‪.‬‬
‫صفحه ‪70 :‬‬
‫‪ 24‬ترجمه و تعليق الجمع بين الرأيين‬
‫رساله[ ( الجمع بين الرأيين] ( وجيزه اى است شريف كه آن را معلم ثانى حكيم ابونصر فارابى قدس سره‬
‫در جمع ميان آراء منسوب به افالطون و ارسطو كه به ظاهر در كثيرى از امور چون حدوث و قدم عالم ‪,‬‬
‫حدوث و قدم ارواح ‪ ,‬صور و مثل الهيه ‪ ,‬اخالقيات و طبايع ‪ ,‬اخالقيات و عادات ‪ ,‬كيفيت ابصار و ‪. . .‬‬
‫متخالف مى نمايند ‪ ,‬نگاشته است ‪ .‬آن جناب در اين اثر گرانقدر خويش كوشيده است ‪ :‬اوال منشاء توهم‬
‫تخالف آراء اين دو حكيم الهى را در موارد ياد شده و غيره بررسى كند و ثانيا با بررسى كردن منشاء توهم‬
‫مزبور به رفع اختالف و ايجاد تصالح و ارجاع هر دو نظر به يك نظر بپردازد ‪.‬‬
‫حضرت استاد حسن زاده حفظه هللا تعالى براى اين رساله اهميت خاصى قائل است و كرارا اينجانب از معظم‬
‫له شنيده است كه مى فرمود ‪ :‬همان گونه كه معلم ثانى ابونصر فارابى جمع بين رايين نوشت و با اين كار‬
‫توهمات و اختالفات آنچنانى را بر طرف نمود ‪ ,‬در زمينه هاى ديگر ‪ ,‬راجع به شخصيتها و بزرگان ديگر كه‬
‫اقوال و نظريات منسوب بدانها به طاهر متخالف است ‪ ,‬نيز بايد جمع بين آراء نوشت ‪ .‬چرا كه بنابر‬
‫فرمايش مرحوم حاج مال هادى سبزوارى در اسرار الحكم فهميدن حرف مردم هنر است ‪ ,‬نه سعى در رد آن ‪.‬‬
‫بارى جناب ايشان رساله مزبور را كه در اصل عربى است از بدو تا ختم به فارسى ترجمه كرده و بر آن‬
‫تعليقاتى را نگاشته است كه هنوز به حليت طبع آراسته نگشته است ‪.‬‬
‫صفحه ‪71 :‬‬
‫‪ 25‬رساله رؤيا‬
‫اين رساله از رؤيا و اهميت رؤيا و امورى كه مربوط به رؤياست بحث مى كند ‪ .‬حضرت استاد دام مجده در‬
‫اين رساله با توجه به آيات قرآنى و روايات صادره از اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السالم و اقوال‬
‫بزرگان عالم علم ‪ ,‬از حكماء گرفته تا عرفاى عالى مقام ‪ ,‬رؤياى صالحه را در حقيقت ارتباط نفس با مبادى‬
‫عاليه و خواب راست را به عنوان دريچه اى كه انسان را به عالم غيب هدايت مى كند ‪ ,‬معرفى مى نمايد ‪.‬‬
‫در ميان مباحث موجود ‪ ,‬در رساله مزبور دو مبحث از اهميت خاصى برخوردار است و سزاوار است مورد‬
‫توجه بيشتر انديشمندان گرامى قرار گيرد ‪.‬‬
‫الف ) بيان سر بروز رؤيا و مالك عمده در گرفتن تمثالت برزخى و ادراك صور مثالى ‪.‬‬
‫ب ) بيان موطن اصلى تمثل صور برزخى ‪.‬‬
‫خالصه نظر استاد در مورد اول اين است كه گرچه در حالت خواب يا تنويم مغناطيسى و يا حالت احتضار ‪,‬‬
‫انسان حقايقى را از عالم غيب درك مى كند و صورى را مى بيند و يا اصواتى را مى شنود ‪ ,‬لكن بايد توجه‬
‫داشت كه در گرفتن تمثالت و ادراك صور برزخى ‪ ,‬هيچ كدام از حاالت ياد شده موضوعيت ندارد ‪ ,‬بلكه مالك‬
‫اساسى و عمده ‪ ,‬انصراف از نشئه عنصرى و عالم طبيعت است و اگر اين انصراف در حالت بيدارى براى‬
‫انسان حاصل گردد ‪ ,‬آنچه را كه ديگران در خواب مى بينند ‪ ,‬او در بيدارى خواهد ديد ‪ .‬و لب و چكيده‬
‫فرمايش ايشان در مورد دوم اين است كه موطن اصلى تحقق و تمثل صور معانى چه در خواب و چه در‬
‫بيدارى همه در صقع نفس ناطقه انسانى ‪ ,‬ولى در مرحله قوه متخيله آن است ‪ ,‬و بلكه به بيانى باالتر و‬
‫شريفتر ‪ ,‬قيام صور برزخيه به نفس ‪ ,‬قيام فعل به فاعل است ‪ ,‬نه حال به محل ‪.‬‬
‫گفتنى است اين رساله جزء آثار مخطوط استاد است و هنوز به طبع صفحه ‪72 :‬‬
‫نرسيده است ‪.‬‬
‫‪ 26‬جزوه[ ( من كيستم] (‬
‫اين جزوه مختصر ولى بسيار مفيد ‪ ,‬محصول حالتى است كه در اثر تفكر و تأمل در حقيقت نفس ناطقه انسانى‬
‫و احوال و اطوار آن بر حضرت استاد عارض گشته و به دنبال آن حالت ‪ ,‬قلم معظم له به نگارش[ ( من‬
‫كيستم ) ] رقم زده است ‪.‬‬
‫ابتدايى ترين و در عين حال مهمترين فايده اين جزوه اين است كه آدمى را از غفلت هميشگى خود بدر آورده‬
‫و در حيرتى فوق تصور ‪ ,‬كه آن هم براى خود عالمى و لذتى دارد ‪ ,‬فرو مى برد ‪.‬‬
‫اينك مناسب مى نمايد كه پاره اى از جزوه مزبور را با هم مرور كنيم ‪ ( [ :‬من كيستم ‪ ,‬من كجا بودم ؟ من‬
‫كجا هستم ؟ من به كجا مى روم ؟ آيا كسى هست بگويد من كيستم ؟ آيا هميشه در اينجا بودم كه نبودم ‪ .‬آيا‬
‫هميشه در اينجا هستم كه نيستم ‪ ,‬آيا به اختيار خود آمدم كه نيامدم ‪ ,‬آيا به اختيار خود هستم كه نيستم ‪ .‬آيا به‬
‫اختيار خودم مى روم كه نمى روم ‪ .‬از كجا آمدم ؟ به كجا مى روم ؟ و كيست اين گره را بگشايد ؟ چرا گاهى‬
‫شاد و گاهى نا شادم ؟ از امرى خندان و از ديگرى گريانم ؟ شادى چيست و اندوه چيست ؟ خنده چيست و‬
‫گريه چيست ؟‬
‫مى بينم ‪ ,‬مى شنوم ‪ ,‬حرف مى زنم ‪ ,‬حفظ مى كنم ‪ ,‬ياد مى گيرم فراموش مى شود ‪ ,‬به ياد مىآورم ‪ ,‬ضبط مى‬
‫شود ‪ ,‬احساسات گوناگون دارم ‪ ,‬ادراكات جور و اجور دارم ‪ ,‬مى بويم ‪ ,‬مى جويم مى پويم ‪ .‬رد مى كنم ‪,‬‬
‫طلب مى كنم ‪ ,‬اينها چيست ؟ چرا اين حاالت به من دست مى دهد ؟ از كجا مىآيد و چرا مىآيد ؟ كيست اين‬
‫معما را حل كند ؟‬
‫چرا خوابم مىآيد ‪ ,‬خواب چيست ؟ بيدار مى شوم بيدارى چيست ؟ چرا بيدار مى شوم چرا خوابم مىآيد ؟ نه‬
‫آن از دست من است و نه اين ‪ .‬خواب صفحه ‪73 :‬‬
‫مى بينم ‪ ,‬خواب ديدن چيست ؟ تشنه مى شوم آب مى خواهم ‪ ,‬تشنگى چيست ؟ آب چيست ؟‬
‫اكنون كه دارم مى نويسم به فكر فرو رفتم كه من كيستم ؟ اين كيست كه اينجا نشسته و مى نويسد ؟ نطفه بود‬
‫و رشد كرد و بدين صورت درآمد ‪ .‬آن نطفه از كجا بود ؟ چرا به اين صورت درآمد ؟ صورتى حيرت آور ! در‬
‫آن نطفه چه بود تا بدينجا رسيد ؟ درچه كارخانه اى صورتگرى شد و صورتگر چه كسى بود ؟ آيا موزونتر از‬
‫اين اندام و صورت مى شد ؟ يا بهتر از اين و زيباتر از يان نمى شود ؟ اين نقشه از كيست ؟ و خود آن نقاش‬
‫چيره دست كيست ؟ و چگونه بر آبى به نام نطفه اين چنين صورتگرى كرد ‪ ,‬آن هم صورت و نقشه اى كه اگر‬
‫بنا و ساختمان آن و غرفه ها و طبقات اتاقهاى آن و قوا و عمال وى و ساكنان در اتاقها و غرفه هايش و‬
‫دستگاه گوارش و بينيش و طرح نقشه و پياده شدن آن و عروض احوال و اطوار و شؤون گوناگون آن شرح‬
‫داده شود هزاران هزار و يكشب مى شود ولى آن افسانه اى ست و اين حقيقت] ( ‪ .‬گفتنى است كه اين اثر‬
‫نيز هنوز به طبع نرسيده است ‪.‬‬
‫‪ 27‬رسالة فى التضاد‬
‫اين رساله كه هنوز تأليفش به اتمام نرسيده و ناتمام است ‪ ,‬درباره[ ( تضاد] ( كه هم در حكمت ‪ ,‬اعم از‬
‫حكمت مشاء و حكمت متعاليه و هم در عرفان ‪ ,‬از آن بحث مى شود ‪ ,‬سخن مى گويد ‪.‬‬
‫حضرت استاد دام ظله در نكته ‪ 948‬از هزار و يك نكته كه خود عصاره اى است از رساله مزبور چنين‬
‫آورده است ‪:‬‬
‫[ ( شيخ در فصل هفتم فن دوم طبيعيات شفا نقل كرده است ‪ :‬تضاد مبدأ فيض وجود است ‪ ,‬و نيز در فصل‬
‫ششم مقاله سوم الهيات شفا كه بحث صفحه ‪74 :‬‬
‫تقابل است ‪ ,‬به مضاده اولى اشارتى نموده است آنجا كه گويد ‪ :‬و اما القدماء فقوم جعلوا هذا التقابل من العدم‬
‫الملكه و جعلوها هى المضادة االولى ‪ .‬و محشيان شفاء ‪ ,‬در بيان مضاده اولى كه تضاد بسبب فيض وجود است‬
‫‪ ,‬بياناتى مفيد دارند ‪ .‬مال صدرا در فصل چهارم موقف هشتم الهيات اسفار گويد ‪ :‬لوال التضاد ما صح حدوث‬
‫الحادثات ‪ ,‬و در فصل پنجم موقف ياد شده گويد ‪ :‬لوال التضاد لم صح الكون و الفساد و نيز لوال التضاد ما صح‬
‫دوام الفيض من المبدا الجواد ‪.‬‬
‫و عارفان فرموده اند ‪ :‬اسماء حق تعالى جمالى است كه جنت مظهر آن است ‪ ,‬و جاللى است كه نار مظهر آن‬
‫است ‪ .‬لذا دار آخرت به جنت و نار قسمت شده است و شئون حق اقتضاى هدايت و ضاللت دارد ‪.‬‬
‫[ ( فص ابراهيمى فصوص الحكم و شرح قيصرى بر آن ص ‪ 178‬ط] ( ‪ 1‬حال از مضاده اولى در آدم و‬
‫شيطان و از بحث تضاد مطلقا در نور و ظلمت و خير و شر و سعادت و شقاوت و نكاح سارى در اشياء و‬
‫لطف و قهر و وجود و عدم و از اين گونه مسايل تدبر بنما ‪ .‬رساله اى در اين موضوع اعنى تضاد در دست‬
‫است ‪ .‬خداوند متعال توفيق اتمام آن را مرحمت فرمايد] ( ‪ 28 .‬معرفت نفس‬
‫معرفت نفس كتابى است شامل يكصد و پنجاه درس در سير مراحل ابتدايى معرفت نفس ‪ ,‬كه انفع معارف و‬
‫محور جميع مسائل علوم عقلية و نقلية و اساس همه خيرات و سعادات است ‪.‬‬
‫استاد حسن زاده ‪ ,‬دروس ياد شده را ساليانى دراز روزهايى كه دروس حوزه تعطيل بود ‪ ,‬در مسجد سبزه‬
‫ميدان آمل براى قشر جوان اعم از تحصيل كرده دانشجو و ديگران تدريس و در نهايت به صورت كتابى كه‬
‫شامل سه دفتر است ‪ ,‬در دست نشر قرار داد و خود در مقدمه كوتاه آن نگاشته است ‪ :‬صفحه ‪75 :‬‬
‫[ ( اين صد و پنجاه درس در سير مراحل ابتدايى معرفت نفس است ‪ .‬مرجو از خداوند سبحان اينكه توفيق‬
‫ادامه و تكميل آن را مرحمت بفرمايد ‪ .‬اميد است كه اين دورس نفس مستعده را معدى براى اعتالى به معارج‬
‫عاليه معرفت نفس انسانى و ممدى در راه ارتقاى به مدارج ساميه منزلت قرب رحمانى گردد] ( ‪.‬‬
‫‪ 29‬نثر الدرارى على نظم اللئالى‬
‫اين كتاب تعليقه اى است شرح گونه بر قسمت منطق منظومه حاج مال هادى سبزوارى رضوان هللا تعالى‬
‫عليه كه به[ ( اللئالى المنتظمة] ( موسوم است ‪ .‬لئالى و شرح آن كه توسط خود حاجى نگارش يافته ‪ ,‬يكى‬
‫از متون محكم منطقى است كه در حوزه هاى علمى بعد از حاشيه مال عبدهللا و شرح شمسيه و جوهر نضيد و‬
‫شرح مطالع ‪ ,‬تدريس مى شود ‪ .‬حضرت استاد حسن زاده دام ظله العالى كه خود كتاب مزبور را ساليانى دراز‬
‫در تهران تدريس كرده است ‪ ,‬حواشى بسيار محققانه و جامع را ‪ ,‬همگام با تدريس ‪ ,‬به مرور زمان ‪ ,‬بر آن‬
‫نوشته و عويصات و مشكالت آن را به نحو بديعى حل نموده است ‪.‬‬
‫استاد ‪ ,‬خود در اين باره مى فرمايد[ ‪ ( :‬ما اين كتاب شريف را در تهران تدريس مى كرديم و از همان جا‬
‫مشغول شديم به تعليقه و حواشى بر آن ‪ ,‬و همين طور يادداشت كردم تا به حد معتنى بهى رسيد و بدين‬
‫صورت كه مالحظه مى فرماييد ‪ ,‬در آمد ‪ .‬ما در اين تعليقات كه خود به منزله شرح است ‪ ,‬مطالب سنگينى‬
‫را آورده ايم ‪ .‬و اهل فن مى دانند كه كتابهاى حاجى از مسائل عالى عرفانى و فلسفى و غيره آكنده است ‪ .‬مثال‬
‫ايشان در همين لئالى منتظمه و شرح آن كه در منطق است ‪ ,‬مسايل فلسفى بسيار مهم و همچنين حقايق‬
‫عرفانى چشمگيرى را به مناسبت درج نموده است و ما نيز بر وفق نظريه آن جناب در هر موردى ‪ .‬مسائلى‬
‫را كه مربوط به شرح و صفحه ‪76 :‬‬
‫توضيح آن مطالب است ‪ ,‬اعم از فلسفى ‪ ,‬عرفانى ‪ ,‬رياضى و گاهى مسائلى مربوط به علم حروف و اعداد ‪,‬‬
‫ذكر كرده ايم] ( ‪.‬‬
‫حواشى ياد شده كه به[ ( نثر الدرارى على نظم اللئالى] ( نام گرفته است ‪ ,‬همراه با متن مصحح لئالى و‬
‫شرح آن كه به همت و كوشش استاد صورت پذيرفته است ‪ .‬در تابستان ‪ 1369‬توسط نشر ناب به طرز‬
‫مطلوبى به زيور طبع آراسته شد و بدين ترتيب نفع آن عام گرديد و در دسترس طالب و دانشجويان و بويژه‬
‫مدرسان علوم عقلى و منطقى قرار گرفت ‪ .‬صفحه ‪77 :‬‬
‫آثار كالمى‬
‫‪ 1‬تقديم و تصحيح و تعليق كشف المراد فى شرح تجريد االعتقاد كتاب تجريد االعتقاد تصنيف محقق بارع ‪,‬‬
‫سلطان الحكماء و المتكلمين ‪ ,‬خواجه نصيرالدين طوسى قدس هللا روحه يكى از متون فشرده و محكم كالم شيعى‬
‫است كه در ميان كتب كالمى كمتر كتابى را مى توان سراغ گرفت كه بسان آن مورد توجه محققان و متكلمان‬
‫شيعه و سنى بوده و علماء فريقين بر آن شروح و تعاليق زيادى نگاشته باشند ‪.‬‬
‫اولين كسى كه تجريد را شرح كرد و به توضيح مطالب آن پرداخت ‪ ,‬شاگرد فاضل و بزرگوار مصنف ‪ ,‬يعنى‬
‫متكلم و فقيه و رجالى بزرگ شيعه جمال الدين حسن بن يوسف بن مطهر ‪ ,‬معروف به عالمه حلى قدس سره‬
‫الشريف است كه به حق مى توان ادعا نمود وزان اين شرح كه به كشف المراد موسوم است ‪ ,‬در مقايسه با‬
‫شروح ديگر وزان خود تجريد در مقايسه با ديگر كتب كالمى است ‪.‬‬
‫به هر حال ‪ ,‬كتاب كشف المراد فى شرح تجريد االعتقاد ‪ ,‬به خاطر كثرت تداول و فراوانى تعاليق و شروح‬
‫كوتاه و بلند ‪ ,‬و وارد گشتن حواشى گوناگون در متن آن ‪ ,‬به نحوى تصحيفات و تحريفات بدان روى آورد كه‬
‫هيچ كدام از نسخ چاپى آن شايسته و زيبندهء اين اثر گرانمايه نبود ‪ .‬لذا حضرت استاد حسن زادهء آملى دام‬
‫بقائه بر آن شد تا از كتاب ياد شده نسخه اى منقح و متقن ارائه كند ‪ .‬معظم له جهت وصول بدين مقصود‬
‫نسخ متعددى را كه تعداد آنها به هفت نسخه بالغ است ‪ ,‬گرد آورد و با تالش و كوششى زايد الوصف همراه‬
‫با وسواس علمى و پژوهشى خاص ايشان ‪ ,‬به تصحيح كتب مزبور توفيق يافت و بدين صورت مصححترين‬
‫نسخه را از آن به عالم علم و دانش عرضه كرد ‪.‬‬
‫گفتنى است كه استاد حسن زاده دام ظله عالوه بر تصحيح ‪ ,‬تعليقات صفحه ‪78 :‬‬
‫و حواشى فراوانى را كه طى مدت بيست و پنج سال ‪ ,‬همزمان با تدريس كشف المراد چه در حوزهء تهران و‬
‫چه در حوزهء مقدسه قم بر آن نگاشته ‪ ,‬و به دويست صفحه بالغ است ‪ ,‬در پايان كتاب آورده و بدين ترتيب‬
‫بر فوائد و عوايد آن افزوده است ‪.‬‬
‫كتاب ياد شده در تاريخ ‪ 1366‬هجرى شمسى توسط مؤسسه نشر اسالمى تابع جامعه مدرسين حوزهء علميه‬
‫قم ‪ ,‬چاپ و منتشر شد و از آن تاريخ به بعد نيز مكرر به طبع رسيده است ‪.‬‬
‫‪ 2‬تقديم و تصحيح و تعليق رسالهء قضا و قدر محمد دهدار‬
‫رسالهء قضا و قدر ‪ ,‬تاليف عالمه بزرگوار محمد دهدار قدس سره را كه در موضوع خود بسيار سودمند و‬
‫ارزشمند است ‪ ,‬اهميتى بسزاست ‪ .‬ولى على رغم نفاستش ‪ ,‬همچون كثيرى از آثار ارزندهء ديگر در كنج‬
‫انزوا افتاده بود و ارباب دانش از فوايد جليله اش محروم بودند ‪ ,‬لذا استاد حسن زاده بر آن شدند آن را‬
‫تصحيح و همراه با تعليقات سودمند خويش در دست طبع و نشر قرار دهند ‪.‬‬
‫استاد خود در اين باره فرمودند ‪:‬‬
‫[ ( بنده تعداد يكصد و يك رساله از رسائل ارزنده قدما را در فنون گوناگون گرد آوردم و تصميم گرفتم همه‬
‫آنها را يكى يكى تصحيح و تحشيه كرده و در دست طبع و نشر قرار دهم ‪ .‬از اين يكصد و يك رساله ‪ ,‬تنها‬
‫رساله اى كه موفق به تصحيح و شرح آن شدم ‪ ,‬رساله قضا و قدر مرحوم عالمة محمد دهدار بود كه بعد از‬
‫تمام شدن كار رساله ‪ ,‬واقعه ناگوار شهادت مرحوم آيت هللا مطهرى رضوان هللا تعالى عليه پيش آمد ‪ .‬بعد از‬
‫شهادت ايشان آقايانى نامه دادند و از ما براى يادنامه آن مرحوم چيزى خواستند ‪ ,‬ما هم كه كار رساله مزبور‬
‫را تمام شده يافتيم ‪ ,‬آن را از جان و دل تقديمشان نموديم] ( ‪.‬‬
‫صفحه ‪79 :‬‬
‫شايان ذكر است كه استاد ضمن تصحيح و تعليق رسالهء ياد شده از مطالب عمدهء آن گزارش مبسوطى كه دو‬
‫برابر اصل است ‪ ,‬تهيه و آن را به عنوان مقدمه در سير رساله قرار داده است ‪.‬‬
‫اين رساله عالوه بر اينكه ضمن يادنامه شهيد مرتضى مطهرى به چاپ رسيده است ‪ ,‬اخيرا توسط انتشارات‬
‫قيام در تيراژ ‪ 4000‬نسخه به طور مستقل طبع و منتشر گرديد ‪.‬‬
‫‪ 3‬رسالهء خير االثر در رد جبر و قدر‬
‫اين رساله كه در حقيقت سه رساله است پيرامون يكى از مشكلترين و مهمترين مسايل كالمى يعنى مسئلهء‬
‫جبر و تفويض نگاشته شده است ‪ .‬حضرت استاد دام بقائه فصول اوليهء رساله را به تحقيق درباره اختيار ‪,‬‬
‫اراده ‪ ,‬قدرت و بررسى هر كدام از اين صفات در مورد واجب و ممكن اختصاص مى دهد و در فصل سوم‬
‫تعريفى را كه متكلم از قدرت ارائه مى كند ‪ ,‬مورد نقد قرار داده و آن را در مورد واجب صحيح نمى داند ‪.‬‬
‫آنگاه در فصول بعدى رساله ‪ ,‬با توجه به مقدمات و تمهيداتى كه در فصول متقدمه فراهم آورده است ‪ ,‬به‬
‫بحث از مسئلهء جبر و تفويض مى پردازد ‪.‬‬
‫جناب ايشان در اين باره ابتدا به سبب پيدايش دو مذهب ياد شده اشاره كرده و پس از آن اقوال طرفين‬
‫درباره عليت ‪ ,‬كسب و ‪ . . .‬همراه با ادله آنها نقل مى نمايد و سپس با تشريح و تبيين[ ( امر بين االمرين] (‬
‫هر دو مذهب را به افراط و تفريط محكوم مى كند و باالخرة در قسمتهاى پايانى رساله جهت ارتفاع يا اندفاع‬
‫برخى از شبهه ها در مسئلهء[ ( امر بين االمرين] ( از دو امر به تفصيل بحث به ميان مىآورد ‪ 1 .‬توحيد‬
‫ذاتى و صفاتى و أفعالى‬
‫‪ 2‬اقسام فاعل‬
‫نكته الزم به ذكر آنكه استاد به مناسبت روى آوردن بحث ‪ ,‬دو رساله صفحه ‪80 :‬‬
‫ديگر را كه خود تاليف كرده در اين رساله درج نموده است ‪ 1 :‬رساله اى در كسب ‪.‬‬
‫‪ 2‬رساله اى در بيان اقسام فاعل ‪.‬‬
‫اين رساله در پاييز ‪ 1369‬توسط انتشارات قبله در تيراژ ‪ 3000‬نسخه طبع و منتشر شد ‪.‬‬
‫‪ 4‬رسالة فى االمامة‬
‫رسالهء امامت ‪ ,‬اثرى است گرانسنگ كه در باره بزرگترين مسئله از مسايل خالفى در ميان مسلمانان ‪,‬‬
‫توسط استاد تاليف شده است ‪ .‬معظم له در ابتداى اين رساله به ذكر پانزده مورد از فرمايشات امام االئمة‬
‫سيد االوصياء على بن ابى طالب عليه السالم كه همه در باره اوصاف آل محمد عليهم السالم است و از كتاب‬
‫شريف نهج البالغة انتخاب شده ‪ ,‬تبرك جسته و سپس با اشاره به اهميت و پايگاه حساس مسئله ‪ ,‬مباحث‬
‫عقلى و تحقيقى خويش را در امامت آغاز مى كند ‪.‬‬
‫استاد خود در باره چگونگى مباحث رساله چنين مى فرمايد ‪ ( [ :‬ما در اين رساله سعى كرديم تا از مسايل‬
‫خطابى و عرفى و استحسانى بركنار بوده باشيم ‪ ,‬چرا كه عقيده عقد است ‪ ,‬دلبستن است ‪ ,‬دل دادن است ‪ ,‬و‬
‫همه اينها نيازمند به برهان است و به استحسان و امثال استحسان ‪ ,‬كار درست نمى شود ‪ ,‬مثال اينكه بياييم و‬
‫بگوييم ‪ :‬چون بروج آسمانى تعدادشان دوازده تاست ‪ ,‬پس بايد تعداد ائمه دين نيز دوازده تا بوده باشد ‪ ,‬عقيده‬
‫پا نمى گيرد] ( ‪.‬‬
‫بارى استاد دام ظله در مباحث ياد شده ابتدا لزوم وجود امام را از منظر عقل ‪ ,‬به دو طريق اثبات مى كند و‬
‫سپس به ذكر اوصاف و صفاتى كه بايد امام مسلمين به اقتضاى عقل و نقل بدانها متصف باشد ‪ ,‬مى پردازد ‪,‬‬
‫و در مراحل بعدى با تمسك به روايات و احاديث معتبر و نقل متون قابل اعتماد ‪,‬‬
‫صفحه ‪81 :‬‬
‫خاطرنشان مى كند كه اوصاف ياد شده فقط بر اهل بيت گرامى رسول خدا ‪ ,‬يعنى أئمة اثنى عشر صلوات هللا‬
‫عليهم اجمعين منطبق است و ديگران را در اين امر نصيبى نيست ‪ .‬الزم به ذكر است كه استاد در مراحل‬
‫پايانى رساله امامان دوازده گانه شيعه را به ترتيب مطرح و درباره هر كدام مطالبى را به تفصيل بيان مى دارد‬
‫‪.‬‬
‫اين رساله همراه با هفت رسالهء ديگر در مجموعه اى به نام هشت رسالهء عربى طبع و منتشر گرديد ‪.‬‬
‫‪ 5‬فصل الخطاب فى عدم تحريف كتاب رب االرباب‬
‫اين رساله را حضرت استاد دام ظله در رد كتاب مرحوم حاجى نورى صاحب مستدرك الوسايل كه قايل به‬
‫تحريف قرآن بود و[ ( فصل الخطاب فى تحريف كتاب رب االرباب] ( را در اين باره تاليف كرد ‪ ,‬نگاشته‬
‫است ‪.‬‬
‫مرحوم نورى در كتاب ياد شده ‪ ,‬براى اثبات مدعاى خود به برخى از اقوال سست و رواياتى كه غالبا جزء‬
‫متشابهاتند و نياز به تأويل دارند و يا جزء موضوعات و مجعوالتند ‪ ,‬تمسك كرده و متأسفانه از اين طريق‬
‫قول به تحريف قرآن را كه از قديم االيام در دست مخالفان اماميه جهت كوبيدن آنان به حربه اى بدل شده بود‬
‫و بزرگانى همچون شيخ مفيد ‪ ,‬سيد مرتضى علم الهدى ‪ ,‬امين االسالم طبرسى صاحب مجمع و ديگران سعيها‬
‫كردند تا با نوشته ها و گفته هاى خويش ساحت اماميه را از اين اتهام ناروا تبرئة كنند ‪ ,‬قوت بخشيد و شد‬
‫آنچه نبايد بشود ‪.‬‬
‫لذا الزم مى نمود تا در اين زمان نيز كسى به اين مهم قيام كند و حربه تحريف را براى بار ديگر از دست‬
‫مخالفان بگيرد كه الحمد هلل رب العالمين اين توفيق نصب استاد شد و رسالهء[ ( فصل الخطاب فى عدم‬
‫تجريف كتاب رب االرباب] ( را تأليف كرد ‪.‬‬
‫در همين جا بايد افزود ‪ ,‬اكنون كه زمان شكوفايى اسالم ‪ ,‬خصوصا صفحه ‪82 :‬‬
‫شكوفايى اسالمى كه امامية معرفى مى كند ‪ ,‬است بسيار بجا و شايسته است كه مسئوالن امور فرهنگى ‪,‬‬
‫خصوصا آنان كه در امور فرهنگى خارج از كشور فعاليت دارند ‪ ,‬بر ترجمه و نشر اين رساله به زبانهاى‬
‫مختلف اهتمام ورزند و از اين طريق در زدودن شبهه هاى ناشى از قول به تحريف قرآن گام مؤثرى بردارند ‪.‬‬
‫به هر تقدير ‪ ,‬حضرت استاد ‪ ,‬در اين رساله با اقامه ادله قطعى عقلى و نقلى ‪ ,‬ثابت مى كند ‪ ,‬همين قرآنى كه‬
‫هم اكنون در دسترس مردم قرار دارد همهء آن چيزى است كه به عنوان قرآن بر پيامبر عظيم الشان اسالم‬
‫صلى هللا عليه و آله و سلم نازل شده و هيچ زيادت يا نقصانى بدان روى نياورده است ‪ .‬عالوه بر اين ترتيب‬
‫آيات در سوره همانى است كه آن جناب به آن امر فرموده و رسم الخط قرآن نيز همانى است كه در زمان آن‬
‫حضرت معمول بوده است ‪.‬‬
‫البته الزم به ذكر است كه استاد در قسمت پايانى رساله تعليقات سودمند و با ارزش عالمه ذوالفنون آية هللا‬
‫شعرانى قدس سره را بر فصل الخطاب حاجى نورى نقل كرده و از اين راه بر فوايد رساله افزوده است ‪ .‬اين‬
‫كتاب كه توسط فاضل گرامى حجة االسالم و المسلمين عبدالعلى محمدى شاهرودى به فارسى ترجمه گرديده‬
‫است ‪ ,‬در سال ‪ 1371‬به اهتمام انتشارات قيام طبع و منتشر شد ‪.‬‬
‫‪ 6‬رساله حول الرؤية‬
‫اين رساله را با رساله لقاء هللا كه سابقا آن را در قسمت آثار عرفانى استاد معرفى كرديم ‪ ,‬ارتباط تنگاتنگى‬
‫است و بنابر فرمايش خود استاد ‪ ,‬رساله لقاء هللا مكمل رساله رؤيت است ‪ .‬به هر حال طبق آنچه از صدر‬
‫رساله مستفاد است ‪ ,‬حديثى كه ابن اثير در ماده[ ( ضم] ( از كتاب نهايه خويش بدان اشارت كرده و گفته ‪:‬‬
‫[ ( فى حديث الرؤية ‪ :‬ال تضامون فى رؤيته] ( يروى‬
‫صفحه ‪83 :‬‬
‫بالتشديد و التخفيف فالتشديد معناه ال ينضم بعضكم الى بعضى يزدحمون وقت النظر اليه و يجوز ضم التاء و‬
‫فتحها على تفاعلون و تتفاعلون و معنى التخفيف ‪ .‬ال ينالكم ضيم فى رؤيته فيراه بعضكم دون بعضى] ( موجب‬
‫گرديد تا جناب ايشان در باره رؤيت تحقيقى تام داشته باشد ‪ ,‬زيرا ظاهر حديث مورد اشاره موهم اين معنى‬
‫است كه رؤيت حق تعالى با حاسه بصر براى انسان ممكن است و در حالى كه عقل و نقل هر دو آن را‬
‫مستحيل مى دانند ‪ .‬اما اصل حديث مذكور ‪ ,‬پس از اين قرار است ‪ ( [ :‬انكم سترون ربكم كما ترون القمر ليلة‬
‫البدر ال تضامون فى رؤيته] ( يعنى ‪ :‬بدرستى همان گونه كه ماه را در شب چهاردهم بدون آنكه مزاحم‬
‫يكديگر باشيد ‪ ,‬مى بينيد ‪ ,‬پروردگارتان را نيز خواهيد ديد] ( ‪.‬‬
‫قبل از هر چيز اشاره به اين نكته ضرورى مى نمايد كه حضرت استاد چه در اين رساله و چه در ديگر مباحث‬
‫كالمى همانند ديگر مشايخ علم كالم از قبيل شيخ مفيد ‪ ,‬خواجه نصيرالدين طوسى و ‪ . . .‬در اصول اعتقادات‬
‫فقط بر عقل و قواعد عقلى تكيه مى كند و نقل را اگر موافق با عقل باشد مى پذيرد و گرنه در صورتى كه‬
‫محملى صحيح از وجوه استعارات و كنايات و غير آن كه در زبان عرب يا غير عرب متداول است ‪ ,‬نداشته‬
‫باشد ‪ ,‬اگر مانند متشابهات قرآن قطعى الصدور باشد ‪ ,‬در تفسير آن توقف مى كند و علم آن را به اهلش رد مى‬
‫نمايد ‪ ,‬ولى اگر مانند اخبار آحاد صدورش قطعى نباشد به اقتضاى حديث مروى از رسول خدا صلى هللا عليه و‬
‫آله اذا اتاكم عنى حديث فاعرضوه على كتاب هللا و حجة عقولكم فان وافقهما فاقبلوه و اال فاضربوا به عرض‬
‫الجدار] ( ( ‪ ) 1‬از آن اعراض مى كند ‪.‬‬
‫روى همين اساس كه ذكر شد استاد حسن زاده دام بقائه بعد از اشاره به پاورقى ‪:‬‬
‫‪ 1‬هر گاه حديثى از من به شما رسيد آن را بر كتاب خداوند ‪ ,‬عقل خود عرضه كنيد كه اگر موافق با آن دو بود‬
‫بپذيريد و گرنه از آن اعراض كنيد ‪.‬‬
‫صفحه ‪84 :‬‬
‫تشعب اقوال متكلمين در مسئله رؤيت كه تقريبا به ده قول بالغ است ‪ ,‬ابتدا طائفه اى از اصول و امهات‬
‫عقلى را كه در انهدام اقوال فاسد موجود در مسئله و تثبيت قول مختار دخل بسزايى دارد ‪ ,‬تقرير مى كند و‬
‫سپس به ذكر روايات صادرهء از ائمه معصومين صلوات هللا عليهم اجمعين ‪ ,‬مى پردازد ‪.‬‬
‫خالصه نظر استاد در مسئله رؤيت اين است كه اگر مراد به رؤيت حق تعالى ديدن به چشم سراست ‪ ,‬بايد‬
‫گفت ‪ :‬جميع حكماء متألهين و تمام علماء شامخين آن را مستحيل مى شمارند و بر اين استحاله ادله اى را چه‬
‫عقلى و چه نقلى اقامه مى نمايند ‪ ,‬و اگر مراد به آن ‪ ,‬شهود عقلى و حضور علمى و انكشاف قلبى باشد ‪ ,‬بايد‬
‫اذعان كرد ‪ ,‬اين امر عالوه بر اينكه مستحيل نيست ‪ ,‬بلكه غايت آمال عارفان و منتهاى آرزوى كملين است ‪.‬‬
‫همان گونه كه مذكور افتاد ‪ ,‬حضرت استاد دام ظله پس از تقرير و تحرير مباحث عقلى مربوط به مسئله‬
‫رؤيت ‪ ,‬متذكر روايات باب شده است ‪ .‬اكنون نكته اى كه بايد افزود ‪ ,‬اين است كه معظم له بعد از نقل هر‬
‫كدام از احاديث مربوطه كه جمعا ‪ 5‬عدد است و از ميان روايات رؤيت انتخاب شده ‪ ,‬به اندازهء وسع رساله‬
‫و حوصلهء خواننده به شرح و تفسير آن پرداخته است ‪.‬‬
‫اين رساله همراه با هفت رساله ديگر در مجموعه اى به نام هشت رساله به عربى طبع و منتشر گرديد ‪.‬‬
‫صفحه ‪85 :‬‬
‫آثار تفسيرى‬
‫‪ 1‬تصحيح خالصة المنهج‬
‫خالصة المنهج تلخيصى است از تفسير شريف منهج الصادقين فى تفسير القرآن المبين ‪ ,‬تأليف مال فتح هللا‬
‫كاشانى كه به دست خود مؤلف صورت پذيرفته است ‪.‬‬
‫آنچه كه الزم است ‪ ,‬خاطر نشان گردد اين است كه مرحوم مال فتح هللا كاشانى تفسير منهج و خالصهء آن را‬
‫بنابر قرائت ابوبكر بن عياش از عاصم تفسير فرموده و قرائت مشهورى كه قرآن بدان تالوت مى شود ‪,‬‬
‫بنابر قرائت حوض از عاصم است ‪ .‬حال بدانكه حضرت استاد آيت هللا حسن زاده آملى دام توفيقه عالوه بر‬
‫تصحيح دوره كامل خالصة المنهج ‪ ,‬رساله اى نفيس در تمييز موارد اختالف دو قرائت ياد شده تاليف كرده‬
‫كه در آخر خالصه به طبع رسيده است ‪ .‬لكن ناشرش آن را نه به نام استاد ‪ ,‬بلكه به نام عالمه ذوالفنون ميرزا‬
‫ابوالحسن شعرانى رضوان هللا تعالى منتشر كرد ‪ ,‬چرا كه در آن زمان ايشان از شهرت علمى بااليى برخوردار‬
‫بودند و استاد طلبه اى جوان و گمنام ‪ .‬مشروح جريان فوق همراه با تمام رسالهء مزبور در نكتهء ‪ 638‬هزار‬
‫و يك نكته ذكر گرديده كه مى توانيد بدانجا رجوع نماييد ‪ 2 .‬انسان و قرآن‬
‫مجموع مطالب اين كتاب همان گونه كه از نامش پيداست گرد دو محور دور مى زند ‪ :‬الف ‪ :‬قرآن ب ‪:‬‬
‫انسان ‪ .‬حضرت استاد در محور نخست از عظمت و بى نهايتى قرآن ‪ ,‬از مراتب و درجات قرآن و از اينكه‬
‫قرآن كتاب برهان و عرفان است و اينكه قرآن مادبة هللا است و مطالبى از اين دست ‪ .‬به تفصيل بحث مى‬
‫كند ‪ ,‬آنگاه كم كم به محور دوم بحث يعنى بحث از انسان كامل به عنوان حامل و ظرف قرآن منتقل مى شود‬
‫و با بررسى و بيان صفحه ‪86 :‬‬
‫مطالبى و ارائه ادله و شواهدى ‪ ,‬ضمن فصول و مراحلى اثبات مى كند ‪ ,‬يكى از مصاديق ‪ ,‬بلكه اهم مصاديق‬
‫ليلة القدر كه قرآن در آن نازل شده است ‪ ,‬بنيه طيبة محمدى صلى هللا عليه و آله و آنانى كه وارث او و از‬
‫مصاديق انسان كاملند مى باشد ‪.‬‬
‫استاد ‪ ,‬خود در بيان چگونگى تأليف اين كتاب چنين فرموده اند[ ‪ ( :‬آنچه كه ما را در تاليف كتاب انسان و‬
‫قرآن كمك فراوانى كرد دو مفتاحى بود كه يكى را از جناب استادم آية هللا حاج شيخ محمد تقى آملى قدس سره‬
‫و ديگرى را از جناب استادم آية هللا ميرزا ابوالحسن رفيعى قزوينى قدس سره دريافت داشتم ‪ .‬اما آنچه را كه‬
‫از مرحوم حاج شيخ محمد تقى آملى گرفتيم ‪ ,‬اين است ‪ ,‬روز جمعه اى بود رفتيم خدمت ايشان ‪ ,‬عرضه داشتم‬
‫آقاجان من قريب دو سال است كه راجع به ليلة القدر ‪ ,‬رواياتى را جمع آورى مى كنم ‪ ,‬در اين مسير برايم‬
‫مشكالتى پيش آمده كه مهمترين آنها عبارت است از اينكه روى چه اساسى ليلة القدر ‪ ,‬از هزار ماه بهتر است‬
‫‪ ,‬در حالى كه همهء ما مى دانيم شب چيزى نيست جز بودن زمين در سايهء خودش ؟ آن جناب فرمودند ‪ :‬در‬
‫آن حديثى كه امام صادق عليه السالم مى فرمايد جده من فاطمهء زهرا سالم هللا عليها ليلة القدر است ‪ ,‬تأمل‬
‫بفرماييد ‪ .‬در اثر اين اشاره كه جناب ايشان فرمودند ‪ ,‬يك حالت هيمانى به من دست داد ‪ .‬از خدمتشان كه‬
‫مرخص شدم ‪ ,‬پيش خود گفتم ‪ :‬چرا ايشان ليلة القدر نباشند ‪ ,‬در حالى كه يازده قرآن ناطق از اين ليلة القدر‬
‫متولد شدند ؟‬
‫و اما آنچه را كه از مرحوم رفيعى قزوينى دريافت داشتيم ‪ ,‬مقاله اى است در بيان ليلة القدر و مراتب آن كه‬
‫از نسخه دستخط مبارك ايشان استنساخ كرديم] ( ‪.‬‬
‫البته الزم به ذكر است كه اين كتاب عالوه بر امور ياد شده مشتمل بر دو مقاله ديگر كه به مناسبت روى‬
‫آوردن بحث به درج آن دو اقدام شده ‪ ,‬مى باشد ‪.‬‬
‫صفحه ‪87 :‬‬
‫الف ‪ :‬اثرى مؤثر و وجيزه اى نفيس در بيان حروف فواتح سور از جناب شيخ الرئيس ابن سينا ‪.‬‬
‫ب ‪ :‬مقاله اى در تفسير كريمه الر تلك آيات الكتاب الحكيم ‪ ,‬أكان للناس عجبا ] ( از جناب آية هللا سيد‬
‫ابوالحسن رفيعى قزوينى قدس سره ‪.‬‬
‫اين كتاب تا كنون مكرر به طبع رسيده است ‪.‬‬
‫صفحه ‪88 :‬‬
‫آثار روايى‬
‫‪ 1‬تكلمة منهاج البراعة‬
‫كتاب منهاج البراعة فى شرح نهج البالغة تأليف عالم جليل ‪ ,‬مرحوم ميرزا حبيب هللا خوبى قدس سره‬
‫طوالنى ترين شرحى است كه تا كنون بر كتاب عديم المثل و بى نظير نهج البالغة نگاشته شده است ‪ .‬چرا كه‬
‫مؤلف محترم آن ‪ ,‬چيزى را از شرح لغات و اعراب كلمات و توضيح معانى و ذكر قصص و ايراد روايات‬
‫فروگذار نكرده است ‪ ,‬اال اينكه آن جناب مؤفق به اتمام كتاب نشد و اين اثر عظيم ابتر ماند ‪ .‬لذا ناشر محترم ‪,‬‬
‫مسئول وقت كتابفروشى اسالميه ‪ ,‬در باره اتمام آن از حضرت عالمه شعرانى رحمه هللا تعالى استمداد كردند ‪,‬‬
‫ولى ايشان به عللى كه خود در مقدمه جلد پانزدهم كتاب متعرض آنها گرديده اند ‪ ,‬درخواست فوق را نپذيرفتند‬
‫و كار را به شاگرد المعى خود استاد حسن زاده واگذار نمودند ‪ .‬جناب ايشان حفظه هللا تعالى فرموده استاد‬
‫خويش را پذيرفت و با جديت و تالش مخصوص به خود ادامهء شرح را پى گرفت كه بحمد هللا و لطفه و‬
‫كرمه آن را در پنج جلد مرتب و به تكمله منهاج البراعة ناميد و به طبع رسيد ‪ .‬لكن متأسفانه به علتى كه ابراز‬
‫آن مشكل است كار ادامهء شرح با مانع مواجه گرديد و ديگرى آن را به انجام رسانيد ‪.‬‬
‫شايان توجه است كه استاد در اين پنج جلد عالوه بر شرح و بسط و توضيح فرمايشات حضرت وصى عليه‬
‫السالم متعرض مصادر و مأخذ خطب و رسائل كه جايش در شرح مرحوم خويى خالى بود ‪ ,‬گرديده است ‪ ,‬و‬
‫آنچه كه ايشان را بر عمل مزبور انگيخت ‪ ,‬اين بود كه جرجى زيدان عيسوى در باره نهج البالغه نوشته بود ‪:‬‬
‫نمى توان مطالب موجود در نهج البالغة را به على بن ابى طالب منسوب دانست ‪ ,‬زيرا در آن وقتها عرب‬
‫كجا اين حرفها را مى فهميد تا على بن ابى طالب بيايد و آنها را بفرمايد ؟ بلكه‬
‫صفحه ‪89 :‬‬
‫سيد رضى و سيد مرتضى كه هر دو اديب بودند و نيز سطح دانش مردم باال آمده بود ‪ ,‬نشستند و اين مطالب‬
‫را نوشتند و براى ترويج كتاب خود آن را به على ابن ابيطالب عليه السالم نسبت دادند ‪.‬‬
‫بدين جهت بود كه استاد بر آن شد مصادر و مأخذ خطب و رسائل را كه ساليانى پيش از سيد رضى و سيد‬
‫مرتضى در دست مردم بود ‪ ,‬ذكر كند تا جايى براى آن گونه توهمات نبوده باشد ‪.‬‬
‫البته الزم به ذكر است كه تكملهء منهاج البراعة در مقايسه با خود منهاج از مزيت ديگرى نيز برخوردار‬
‫است و آن عبارت از اين است كه استاد با احاطهء بر جميع مبانى عرفانى و فلسفى و كالمى و هيوى و ديگر‬
‫علوم توانسته است ‪ ,‬از عهدهء تبيين اسرار و نكته ها و حقايق كلمات امام عليه السالم كه امام الكلمات است‬
‫به خوبى برآيد و اين چيزى است كه شرح مرحوم خويى على رغم تمام امتيازات و اوصافى كه بدانها اشاره‬
‫شد ‪ ,‬فاقد آن است ‪ .‬عالمه شعرانى قدس سره درباره شرح مرحوم خويى گويد ‪:‬‬
‫[ ( و هذا الشرح مع طوله و اشتماله على ما يحتاج اليه فى حل ظاهر الكتاب عادم اسرار و فاقد نكت و تارك‬
‫حقائق تستفاد من خطبه عليه السالم فى التوحيد و المعارف و امثالها] ( ( ‪. ) 1‬‬
‫آنگاه اهتمام استاد را بر تكميل منهاج چنين ستايد ‪:‬‬
‫[ ( لما اطلعت على اهتمام حضرة الفاضل االديب البارع العالم الجامع الحائز لقصبات السبق فى مضمار اكتناه‬
‫الحقايق الفايز بالقدح المعلى فى استهام العلوم و الدقائق ذوالفكرة النقادة و الفطنة الوقادة اللوذعى االلمعى‬
‫پاورقى ‪:‬‬
‫‪ 1‬يعنى اين شرح با وجود آنكه طوالنى است و بر آنچه كه در حل ظاهر كتاب بدان احتياج است ‪ ,‬مشتمل است‬
‫‪ ,‬فاقد اسرار و حقايق و نكته هايى است كه از خطبه هاى آن حضرت در توحيد و ديگر معارف استفاده مى‬
‫شود ‪ .‬صفحه ‪90 :‬‬
‫الحبر المؤتمن الحاج شيخ نجم الدين حسن االملى الطبرى ضاعف هللا قدره استبشرت به لما كنت اعرف من‬
‫حذاقته و تتبعه و تبحره فى العلم و اناته فى مقاساة العمل و قد جربته سنين ‪ ,‬و عرفت دخلة امره] ( ‪ . . .‬تا‬
‫اينكه گويد[ ‪ ( :‬و بالجملة فهو حرى بان يتصدى معالى االمور و نرجو منه ان يكمل هذا الشرح بأحسن و جه و‬
‫اجود طريق] ( ( ‪. ) 1‬‬
‫ترجمه عبارات فوق با تصرفاتى از ما بدين قرار است ‪:‬‬
‫[ ( و چون بر اهتمام حضرت فاضل ‪ ,‬اديب بارع ‪ ,‬عالم جامع ‪ ,‬كسى كه در ميدان مسابقهء احاطهء بر حقايق‬
‫گوى سبقت را از همگان ربوده ‪ ,‬صاحب فكر نقاد و زيركى خداداد ‪ ,‬زيرك تيز خاطر ‪ ,‬دانشمند مورد اعتماد ‪,‬‬
‫حاج شيخ نجم الدين حسن آملى ك خداوند بر عزت و منزلتش بيفزايد ‪ ,‬مطلع گشتم ‪ .‬مسرور شدم چرا كه‬
‫مهارت و تتبع و تبحر او را در مقام علم ‪ ,‬و تحمل و بردبارى در رنج و زحمت عمل مى دانستم و خود‬
‫ساليانى دراز اورا آزمودم ‪ . . .‬و كوتاه سخن اينكه وى اليق آن است كه متصدى امور عاليه گردد و از او اميد‬
‫داريم كه اين شرح را به بهترين وجه و نيكوترين راه تكميل نمايد] ( ‪.‬‬
‫‪ 2‬تصحيح نهج البالغة‬
‫حضرت استاد دام ظله در زمانى كه به تأليف تكملهء منهاج البراعة فى شرح نهج البالغة ‪ ,‬كه شرحش گفته‬
‫آمد ‪ ,‬اشتغال داشت ‪ ,‬موفق گرديد يك دوره كتاب شريف نهج البالغة با نسخه اى بسيار كهن كه بر نسخهء‬
‫سيد رضى رضوان هللا تعالى عليه عرضه شده ‪ ,‬مقابله و تصحيح نمايد ‪ .‬گفتنى است نسخه اى كه در اين‬
‫تصحيح اصل قرار گرفته و با نسخهء ياد شده مقابله و تصحيح شده است خود نيز نسخه اى است خطى و‬
‫كهن كه از پاورقى ‪:‬‬
‫‪ 1‬منهاج البراعة جلد ‪ 15‬ص ‪. 6‬‬
‫صفحه ‪91 :‬‬
‫قدمت قابل مالحظه اى برخوردار است ‪.‬‬
‫به هر تقدير استاد حسن زاده در مؤخره اى كه بر نسخه مزبور نگاشته ‪ ,‬چنين آورده است ‪:‬‬
‫[ ( اعلم ان هذا الراجى رحمة ربه خادم الدين الحسن بن عبداله الطبرى االملى المعروف بحسن زاده آملى قد‬
‫وفق بمقابلة هذا النسخة بالنسخة التى عورضت على نسخة السيد االمام الرضى ( رض ) و قد تفضل علينا‬
‫صديقنا الفاضل السيد مهدى الحسينى الالجوردى باالطالع عليها و االستفادة منها ‪ . . .‬و لم الم جهدا فى الدقة‬
‫فى تصحيحها و مقابلتها فاعرف قدر هذه النسخة الشريفة النفيسة القيمة] ( ‪. . . .‬‬
‫يعنى ‪ :‬بدانكه اين اميدوار به رحمت پروردگارش خادم دين حسن پسر عبدهللا طبرى آملى معروف به حسن‬
‫زاده آملى موفق گرديد اين نسخه را با نسخه اى كه بر نسخه سيد رضى رضوان هللا تعالى عليه عرضه شده ‪,‬‬
‫مقابله كند ‪ .‬دوست فاضل ما سيد مهدى حسينى الجوردى لطف كرد و ما را بر آن مطلع و استفاده ما را از آن‬
‫ميسر ساخت ‪ . . .‬و در دقت در تصحيح و مقابله اش از هيچ كوششى دريغ نكردم ‪ ,‬پس قدر اى نسخه شريف‬
‫و نفيس و پر ارزش را بدان ‪. . .‬‬
‫الزم به ذكر است كه نسخه ياد شده هنوز به طبع نرسيده است ‪ .‬صفحه ‪92 :‬‬
‫‪ 3‬مصادر و مأخذ نهج البالغة‬
‫چنانكه در جاى خود گفته آمد ‪ ,‬حضرت استاد دام ظله در تكمله منهاج البراعة فى شرح نهج البالغة ‪ ,‬عالوه‬
‫بر شرح و بسط و توضيح فرمايشات نورانى امام على بن ابيطالب عليه السالم ‪ ,‬متذكر مأخذ و مصادر خطب‬
‫و رسايل موجود در نهج البالغة نيز شده است و همان جا خاطرنشان شد كه سر اين كار نوشته نا مربوط‬
‫جرجى زيدان بود كه در صحت استناد مطالب موجود در نهج البالغه تشكيك كرده بود ‪ .‬حال گوييم ‪ :‬به‬
‫مصداق ضرب المثل معروف‬
‫[ ( عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد](‬
‫امر ياد شده سبب خيرى شد كه حضرت استاد اثر مستقلى را تاليف كند و در آن به ذكر مصادر و بيان ماخذ‬
‫نهج البالغة كه سالها پيش از سيد رضى در دست مردم بوده است ‪ ,‬بپردازد ‪.‬‬
‫كار تاليف اين اثر بحمد هللا تا حدود قريب به اتمام پيش رفته است ‪ ,‬ولى هنوز آماده چاپ و نشر نيست ‪.‬‬
‫اميد كه به زودى مقدمات آن فراهم آيد و مورد استفاده عالقمندان واقع شود ‪.‬‬
‫‪ 4‬انسان كامل از ديدگاه نهج البالغة‬
‫اين كتاب بنابه درخواست بنياد نهج البالغة در موضوع[ ( انسان كامل از ديدگاه نهج البالغة]( توسط استاد‬
‫حسن زاده تأليف و تا كنون كرارا به طبع رسيده است ‪.‬‬
‫استاد كتاب را با مقدمه اى در باره معجزات قولى و فعلى سفراى الهى آغاز و نهج البالغة را در عداد‬
‫معجزات قولى محسوب مى كند ‪ .‬سپس به مباحثى كوتاه در اسناد نهج البالغة ‪ ,‬موضوعات مسايل عقلى در‬
‫نهج البالغة و آنانى كه نسبت به جمع آورى كلمات اميرالمؤمنين عليه السالم اهتمام ورزيده اند ‪ ,‬پرداخته ‪,‬‬
‫آنگاه وارد اصل موضوع ‪ ,‬يعنى انسان كامل از ديدگاه نهج البالغة گرديده است ‪.‬‬
‫صفحه ‪93 :‬‬
‫جناب ايشان خاطر نشان ساخته است كه حدود يكصد و چهل مورد نهج البالغة را در موضوع نامبرده يافته ‪,‬‬
‫ولى به لحاظ اختصار به ذكر برخى از آنها كه هفتاد و يك مورد است ‪ ,‬اكتفاء مى نمايد ‪.‬‬
‫حضرت استاد موارد ياد شده را در پنج بخش مورد بررسى قرار داده است ‪ 1 .‬در اوصاف انسان كامل و‬
‫عدم خلو ارض از آن به طور كلى ‪ 2 .‬در اوصاف نبى اكرم صلى هللا عليه و آله ‪.‬‬
‫‪ 3‬در اوصاف آل نبى عليهم السالم ‪.‬‬
‫‪ 4‬در اوصاف شخص حضرت امير عليه السالم ‪.‬‬
‫‪ 5‬دقايق و نكات لطيفى كه از برخى عبارات و اشارات مستفاد است ‪ .‬الزم به ذكر است كه استاد در اين‬
‫كتاب عالوه بر امور مزبور ‪ ,‬خالصه و عصاره مسائل عرفانى را در موضوع فوق الذكر از كتب فتوحات ‪,‬‬
‫مصباح االنس ‪ ,‬فصوص و تمهيد القوائد مؤيد به آيات و روايات ‪ ,‬بنابر تناسب مقام و مباحث مطروحه نقل و‬
‫از اين طريق به تحكيم و تأييد مطالب مقاصد كتاب پرداخته است ‪.‬‬
‫اين كتاب تا كنون مكرر در مكرر به طبع رسيده است و آخرين بار توسط انتشارات قيام در تيراژه ‪4000‬‬
‫نسخه طبع و منتشر گرديد ‪.‬‬
‫‪ 5‬تصحيح سه كتاب ( ابى الجعد ‪ ,‬نثر اللئالى ‪ ,‬طب االئمة)‬
‫كتاب ابى الجعد ‪ ,‬كتابى است روايى كه بر بيش از دويست روايت ارزنده اخالقى مشتمل است و توسط‬
‫انجمن عامر بن سليمان مكنى به ابوجعد كه يكى از اصحاب ابى الحسن على بن موسى الرضا عليه السالم است‬
‫تأليف شده است و اما كتاب نثر اللئالى كه در مؤلف آن اختالف است ‪ ,‬بعضى صفحه ‪94 :‬‬
‫آن را به ابى على طبرسى و بعضى دگر آن را به ابى الرضا فضل هللا راوندى ‪ ,‬نسبت داده اند ‪ ,‬نيز كتابى است‬
‫روايى و مشتمل است بر كلمات قصارى كه از سيد اولياء على بن ابى طالب عليه السالم نقل و به ترتيب‬
‫حروف الفبا مرتب گرديده است ‪ ,‬و باالخره كتاب طب االئمة ‪ ,‬تأليف ابوعتاب ‪ ,‬عبدهللا بن بسطام و‬
‫برادرش حسين بن بسطام ‪ ,‬معروف به[ ( نيسابوريين]( كتابى است طبى و شريف كه دو برادر نامبرده آن را‬
‫بر اساس روايات صادره از اهل بيت عصمت و طهارت تنظيم نموده اند ‪.‬‬
‫حضرت استاد حسن زاده دام ظله در باره تصحيح اين سه كتاب چنين فرموده اند[ ‪ ( :‬حضرت آيت هللا‬
‫العظمى حاج حسين بروجردى رضوان هللا تعالى عليه ‪ ,‬اين سه كتاب را كه هنوز مخطوط بود و به چاپ‬
‫نرسيده بود ‪ ,‬براى استاد ما حضرت آيت هللا شعرانى قدس سره فرستادند ‪ ,‬تا زير نظر ايشان تصحيح و به‬
‫چاپ برسد ‪ .‬جناب استاد شعرانى رحمة هللا عليه براى آقاى بروجردى نوشتند كه ما فعال عالوه بر درس و‬
‫بحث ‪ ,‬تصحيح و چاپ جامع الرواة را درست داريم ‪ ,‬لذا اجازه بفرماييد تا تصحيح اين سه كتاب را به عهده‬
‫يكى از شاگردان خودم كه لياقت اين كار را دارد ‪ ,‬بگذاريم ‪ ,‬كه آقاى بروجردى رحمة هللا عليه تمكين فرمودند‬
‫و بعد سه كتاب ياد شده در اختيار ما قرار گرفت و ما هم حقا در تصحيح آنها زحمت كشيديم و بحمد هللا به‬
‫نحو مطلوبى به چاپ رسيد]( ‪.‬‬
‫گفتنى است كه سه كتاب ياد شده در سال ‪ 1377‬هجرى قمرى بدون آنكه از استاد نامى برده شود ‪ ,‬در يك‬
‫مجلد طبع و منتشر شد ‪.‬‬
‫‪ 6‬شرح چهل حديث در معرفت نفس‬
‫اربعين نويسى يكى از سنتهاى پسنديده اى است كه عالمان و دانشمندان اسالمى با الهام از فرموده رسول خدا‬
‫صلى هللا عليه و آله ‪ ,‬آنجا كه فرمود ‪ :‬هر كسى براى امت من چهل حديث از احاديثى كه آنان در امر دينشان‬
‫صفحه ‪95 :‬‬
‫بدانها نيازمندند ‪ ,‬حفظ كند ‪ ,‬خداى عزوجل اورا در روز رستاخيز فقيه عالم برخواهد انگيخت ‪ ,‬همواره بدان‬
‫پايبند بوده و هستند ‪ .‬لذا مى بينيم بخش عظيمى از آثار و نوشته هاى آنان را كتابهايى تشكيل مى دهد كه با‬
‫عنوان[ ( اربعين]( نگاشته شده است ‪.‬‬
‫در اين گونه آثار برخى از مؤلفان فقط به جمع چهل حديث بسنده كرده و متعرض شرح آنها نگرديده اند ‪ .‬ولى‬
‫بسيارى از آنان عالوه بر اينكه چهل حديث را بر اساس بينش و نگرش خويش انتخاب نموده اند ‪ ,‬به شرح و‬
‫تفصيل آنها نيز پرداخته اند ‪.‬‬
‫بنابر همين روش ‪ ,‬حضرت استاد حسن زاده دام ظله الشريف ‪ ,‬كه مانند قاطبه اهل عرفان براى معرفت نفس‬
‫اهميت فوق العاده اى قائل است و آن را مفتاح خزائن ملكوت مى داند ‪ ,‬چهل حديث از احاديث را كه در‬
‫معرفت نفس است در مجموعه اى گرد آورده و به شرح و تفصيل آنها پرداخته است ‪ .‬معظم له در ابتداى اين‬
‫مجموعه چنين آورده است ‪:‬‬
‫[ ( در حث و ترغيب حفظ چهل حديث به طرق و صور كثيره ‪ ,‬روايت شده است ‪ . . .‬لذا از علماى‬
‫فريقين ‪ ,‬كتب و رسائل عديده در اربعين تدوين شده است ‪ .‬اين متمسك به ذيل واليت اهل بيت طهارت و‬
‫عصمت و وحى ‪ ,‬از باب ألق دلوك فى الدال ‪ ,‬به نقل و بيان چهل حديث از غرر كلمات آن و سائط فيض‬
‫الهى ‪ ,‬در معرفت نفس و تحريض و تحريص به معرفت نفس كه مفتاح خزائن ملكوت است ‪ ,‬تبرك مى‬
‫جويد]( ‪.‬‬
‫كتاب ياد شده مانند بسيارى از آثار استاد ‪ ,‬به صورت مخطوط نزد ايشان محفوظ است كه اميدواريم به زودى‬
‫مقدمات طبع و نشر آن فراهم آيد و در اختيار عموم عالقمندان قرار گيرد ‪.‬‬
‫صفحه ‪96 :‬‬
‫‪ 7‬رساله اى در اربعين‬
‫اين رساله مشتمل بر چهل حديث است كه هر كدام از آنها واجد لفظ[ ( اربعين]( و بيان حكمى از احكام‬
‫اربعين است ‪ ,‬كه در حال حاضر حضرت استاد دام ظله فقط آنها را جمع آورى نموده و بر آن است تا در‬
‫فرصتى مناسب به شرح و بيان آنها بپردازد ‪ .‬اميد كه توفيق رفيق گردد و اين اثر به اتمام رسيده و مورد‬
‫استفاده عموم عالقمندان واقع شود ‪ .‬صفحه ‪97 :‬‬
‫آثار رجالى‬
‫‪ 1‬اضبط المقال فى ضبط اسماء الرجال‬
‫اين رساله را حضرت استاد دام ظله در اثناى اعراب گذارى اصول كافى كه در قسمت آثار ادبى ايشان آن را‬
‫معرفى خواهيم كرد ‪ ,‬تاليف كرده است ‪ .‬چرا كه اعراب اصول كافى مستلزم اعراب اسناد روايات موجود در‬
‫آن و ضبط اسماء و انساب و كنى و القاب رجال واقع در اسناد نيز خواهد بود ‪ .‬بديهى است كه آگاهى بر‬
‫ضبط اسماء رجال و روات عالوه بر اينكه به خودى خود امرى الزم است ‪ ,‬در برخى از موارد ضرورى تر به‬
‫نظر مى رسد ‪ ,‬مثال گاهى اتفاق مى افتد ‪ ,‬اسم يك راوى از نظر وضع ظاهرى با اسم رواى ديگر يكى است‬
‫ولى در تلفظ با هم فرق مى كنند و يكى از امامى و ديگرى از امامى ديگر يا يكى از فالن راوى و ديگرى از‬
‫راوى ديگر روايت مى كند و مانند خطيم و خطيم يا مانند نعيم و نعيم ‪ ,‬در چنين مواردى اگر طالب بر ضبط‬
‫اسماء رجال آگاهى نداشته باشد ‪ ,‬ممكن است براى او اشتباهات زيادى رخ دهد و در مقابل ‪ ,‬آگاهى بر آن وى‬
‫را كمك كرده و از وقوع برخى مشكالت جلوگيرى مى كند ‪.‬‬
‫نا گفته پيداست عمل ياد شده ‪ ,‬حوصله بسيار زياد و زحمت طاقت فرسايى را مى طلبيد كه الحمد هلل رب‬
‫العالمين حضرت استاد با داشتن حوصله اى درخور و تحملى فوق تصور با مراجعه به مأخذ و مصادرى كه نام‬
‫همه آنها در ابتداى رساله قيد شده بدان موفق شد ‪ ,‬و عالوه بر تعيين ضبط هر اسم ‪ ,‬به ماخذ و مصدر آن كه‬
‫به صورت رمز در مقابل اسماء مشخص شده ‪ ,‬اشاره مى كند ‪.‬‬
‫نكته آخر آنكه استاد ‪ ,‬رساله فوق الذكر را در ‪ 28‬باب به تعداد حروف تهجى مرتب ساخته و از اين طريق‬
‫كار را براى طالبين ‪ ,‬تسهيل نموده است ‪ .‬رساله اضبط المقال تا كنون مكرر به طبع رسيده است و آخرين بار‬
‫همراه صفحه ‪98 :‬‬
‫با هفت رساله ديگر در مجموعه اى به نام هشت رساله عربى چاپ و منتشر گرديد ‪.‬‬
‫صفحه ‪99 :‬‬
‫‪ 2‬وجيزه اى در ترجمه و شرح زندگى عالمه طباطبائى قدس سره‬
‫اين ترجمه مختصر كه در زمان حيات و اواخر عمر پر بركت مرحوم استاد عالمه طباطبائى رضوان هللا تعالى‬
‫عليه ‪ ,‬بر حسب درخواست بعضى از ارگانها توسط استاد حسن زاده دام بقائه الشريف نگاشته شد ‪ ,‬حاوى‬
‫نكاتى آموزنده و خاطراتى دلنشين از خصايص اخالقى و علمى آن بزرگوار و همچنين مرورى اجمالى بر اساتيد‬
‫و آثار آن جناب است ‪.‬‬
‫استاد ‪ ,‬خود در ابتداى آن چنين آورده است ‪:‬‬
‫[ ( با اهداى تحيت و سالم از اين كمترين خوشه چين خرمن اقبال بزرگان ‪ ,‬حسن حسن زاده آملى ‪ ,‬شرح‬
‫زندگى سراسر سعادت بقية الماضين و ثمال الباقين آيت علم و دين ‪ ,‬مفسر كبير ‪ ,‬فيلسوف الهى ‪ ,‬عارف‬
‫ربانى ‪ ,‬فقيه صمدانى ‪ ,‬فخر اسالم ‪ ,‬استاد اكبر ‪ ,‬حضرت عالمه حاج ميرزا محمد حسين طباطبايى متع هللا‬
‫االسالم و المسلمين به طول بقائه الشريف را خواسته ايد ‪ .‬با اينكه انجام دادن چنين امر خطير به شايستگى از‬
‫عهده اين حقير خارج است كه نه به پارسى نغز ياراست و نه به عربى مبين توانا ‪ .‬باقل با قلم شكسته در‬
‫فصاحت سحبان چه تواند بنگارد ؟ ! مع الوصف عدم امتثال را مروت نديدم و با بضاعت مزجات شمه اى‬
‫از آنچه به ساليانى دراز ‪ ,‬در روضه رضوان محضر انس و قدس آن فديس قدوسى و محفل درس و بحث آن‬
‫معلم ربانى ‪ ,‬در دفتر خاطرات ضبط كرده ايم و گفتنى است ‪ ,‬تقديم مى داريم و بدون تصنع و تكلف در‬
‫انشاء ‪ ,‬كلك را به رفتار ساده اش واگذار و به اختيارش رهسپار مى كنيم بسم هللا مجريها و مرسيها ]( ‪.‬‬
‫الزم به ذكر است كه ترجمه ياد شده توسط انتشارات نهضت زنان مسلمان در سال ‪ 1360‬هجرى شمسى به‬
‫طبع رسيد ‪ ,‬و بعد از آن نيز از مؤسسه هاى ديگر مكرر در دست طبع و نشر قرار گرفت ‪.‬‬
‫صفحه ‪100 :‬‬
‫آثار فقهى‬
‫‪ 1‬تعليقات على العروة الوثقى‬
‫كتاب[ ( العروة الوثقى فيما تعم به البلوى]( تاليف فقيه محقق و اصولى مدقق ‪ ,‬مرحوم سيد محمد كاظم‬
‫طباطبايى يزدى قدس سره الشريف ‪ ,‬يكى از پر فرع ترين رساله هاى علميه است كه به زبان عربى نوشته‬
‫شده و بر معظم ابواب عبادات و برخى از ابواب معامالت مشتمل است ‪ .‬اين كتاب ‪ ,‬از زمان تأليفش تا‬
‫كنون همواره مورد مراجعه عموم فضال و خواص از اهل تحقيق و بوده و هست و عموم فقهايى كه بعد از‬
‫مرحوم آية هللا سيد محمد كاظم طباطبايى پا به عرصه فقاهت گذاشته اند ‪ ,‬بر آن تعليقه دارند ‪ .‬حضرت استاد‬
‫حسن زاده آملى دام ظله نيز به سهم خويش بر اكثر قسمتهاى مورد ابتالء اين كتاب[ ( طهارت ‪ ,‬صلوة ‪ ,‬صوم‬
‫‪ ,‬حج ‪ ,‬نكاح ‪ . . . (],‬تعليقاتى را نگاشته است كه فعال به صورت پراكنده ‪ ,‬در حاشيه چند نسخه از نسخه‬
‫هاى عروة موجود در كتابخانه معظم له ‪ ,‬محفوظ است ‪ .‬جناب ايشان عالوه بر تعليقات مزبور ‪ ,‬كثيرى از‬
‫مسايل فقهى ديگرى را بر حسب نياز و اقتضاى شرايط زمانى و مكانى استنباط نموده است ‪ .‬ولى از آنجا كه‬
‫در تنظيم و نشر آنها نيازى را احساس نمى كرده ‪ ,‬تا كنون در دست طبع و نشر قرار نداده است ‪.‬‬
‫‪ 2‬وجيزه اى در مناسك حج‬
‫حضرت استاد دام ظله اين وجيزه را به درخواست دوستى كه به موجب استطاعت ‪ ,‬حج تمتع بر او واجب‬
‫گشته بود ‪ ,‬نگاشته است ‪ .‬معظم له در اين اثر فقهى ‪ ,‬به حكم تناسب موجود بين وجيزه و مخاطبش ‪ ,‬آنچه از‬
‫اعمال و آداب كه موجب به عمره تمتع و حج تمتع است ‪ ,‬همراه با طايفه اى از مستحبات ‪ ,‬در دو قسمت‬
‫بيان مى دارد ‪.‬‬
‫صفحه ‪101 :‬‬
‫قسمت اول ‪ :‬اعمال و آداب عمره تمتع ‪:‬‬
‫الف ) آداب احرام عمره تمتع ‪.‬‬
‫ب ) تروك احرام ‪.‬‬
‫ج ) آداب طواف عمره تمتع ‪.‬‬
‫د ) نماز طواف عمره تمتع ‪.‬‬
‫ه ) آداب سعى بين صفا و مروه ‪.‬‬
‫و ) آداب تقصير جهت بيرون آمدن از احرام عمره تمتع ‪.‬‬
‫قسمت دوم ‪ :‬اعمال و آداب حج تمتع ‪:‬‬
‫الف ‪ :‬آداب احرام حج تمتع ‪.‬‬
‫ب ) آداب وقوف در عرفات ‪.‬‬
‫ج ) آداب وقوف در مشعر الحرام ‪.‬‬
‫د ) اعمال يوم النحر ( دهم ذيحجة در منى و مكه ) ‪.‬‬
‫‪ 1‬رمى جمره عقبة ‪.‬‬
‫‪ 2‬قربانى ‪.‬‬
‫‪ 3‬حلق يا تقصير ‪.‬‬
‫‪ 4‬طواف زيارت ‪.‬‬
‫‪ 5‬نماز طواف زيارت ‪.‬‬
‫‪ 6‬سعى بين صفا و مروه ‪.‬‬
‫‪ 7‬طواف نساء ‪.‬‬
‫‪ 8‬نماز طواف نساء ‪.‬‬
‫ه ) اعمال شبها و روزهاى تشريق ( يازدهم و دوازدهم و سيزدهم ذيحجة ) ‪ 1 .‬بيتوته در منى ‪.‬‬
‫‪ 2‬رمى جمار ثالث ( عقبه ‪ ,‬وسطى ‪ ,‬اولى ) ‪.‬‬
‫الزم به ذكر است كه خاتمه اين وجيزه به بيان برخى از احكام نساء در صفحه ‪102 :‬‬
‫اعمال حج يا عمره تمتع اختصاص يافته است ‪.‬‬
‫اثر ياد شده همراه با نه رساله ديگر از استاد ‪ ,‬هم اكنون در اختيار انتشارات قيام است كه اميدواريم به زودى‬
‫كار چاپ آنها به اتمام رسد و به صورت مجموعه اى ‪ ,‬در دسترس عموم عالقمندان قرار گيرند ‪ .‬صفحه ‪:‬‬
‫‪103‬‬
‫آثار رياضى و هيوى‬
‫‪ 1‬دروس معرفة الوقت و القبله‬
‫اين كتاب كم نظير ‪ ,‬از سلسله بحثهاى تحقيقى و دقيق استاد كه طى چندين سال در حوزه مقدسه قم براى تعداد‬
‫از رواد علم و پروهندگان دانش ‪ ,‬پيرامون شناخت وقت و قبله ‪ ,‬تدريس شده صورت يافته است ‪ .‬از آنجا‬
‫كه شناخت وقت و قبله و آنچه كه مربوط به آن است ‪ ,‬مبتنى بر شناخت برخى از مسايل هيوى ‪ ,‬مانند‬
‫استداره ارض ‪ ,‬دواير صغار و عظام ‪ ,‬ارتفاع كواكب ‪ ,‬انواع ظل و ‪ , . . .‬و شناخت برخى از مسايل هندسى‬
‫مانند رسم مثلثات كروى ‪ ,‬تحصيل جيب و جيب تمام ‪ ,‬تحصيل ظل و ظل تمام و ‪ , . . .‬و شناخت برخى از‬
‫مسايل علم جغرافيا مانند معرفت طول و عرض بالد ‪ ,‬شناخت نسبت بالد به مكه مكرمه زادها هللا شرفا‬
‫و ‪ . . .‬شناخت طريقه به كارگيرى آالت نجومى ‪ ,‬مانند اسطرالب ‪ ,‬ربع مجيب ‪ ,‬كره ‪ ,‬زرقاله ‪ ,‬قطب نما‬
‫و ‪ . . .‬و شناسايى برخى از كواكب مانند ‪ ,‬ستاره قطبى ‪ ,‬شعراى يمانى و ‪ . . .‬است ‪ ,‬حضرت استاد در اين‬
‫دروس ابتدا به تنقيح امور ياد شده پرداخته و سپس راههاى قبله يابى و شناخت وقت را توضيح مى دهد و‬
‫حد و حدود كاربرد هر كدام از آنها را گوشزد مى نمايد ‪.‬‬
‫نكته الزم به ذكر آنكه حضرت استاد دام ظله ضمن مباحث ياد شده مباحث فقهى و روايى مربوطه را نيز به‬
‫شايستگى مورد تحقيق و بررسى قرار داده و نيازمندى طالب و محصلين علوم دينى را به كليه مباحثه‬
‫مطروحه ‪ ,‬در كتاب آشكار مى سازد ‪ ,‬و باالخره در پايان كتاب جهت تسهيل كار ‪ ,‬جدولهايى را در طول و‬
‫عرض بالد و انحراف قبله شهرها و آبادى ها مىآورد ‪ .‬اين كتاب در سال ‪ 1364‬توسط مؤسسه نشر اسالمى‬
‫تابع جامعه مدرسين حوزه علميه قم به طبع رسيد ‪.‬‬
‫صفحه ‪104 :‬‬
‫‪ 2‬رساله تعيين سمت قبله مدينه‬
‫موضوع بحث در اين رساله تنها معجزه فعلى باقى خاتم االنبياء محمد مصطفى صلى هللا عليه و آله ‪ ,‬يعنى‬
‫تعيين سمت قبله مدينه توسط آن جناب است ‪ .‬حضرت استاد ابتدا به بيان اجمالى معجزات سفراى الهى كه‬
‫به دو قسم قولى و فعلى منقسمند ‪ ,‬پرداخته و سپس قرآن را به عنوان سر سلسله معجزات قولى ‪ ,‬پيغمبر خاتم‬
‫صلى هللا عليه و آله كه براى هميشه باقى و بر قرار است ‪ ,‬معرفى مى نمايند ‪ ,‬آنگاه به ذكر تنها معجزه فعلى‬
‫باقى آنجناب كه همان تعيين قبله مدينه است ‪ ,‬اشاره مى كنند ‪.‬‬
‫استاد حسن زاده دام ظله براى روشن شدن عظمت فعل رسول هللا صلى هللا عليه و آله و آشكار ساختن‬
‫چگونگى اعجاز آن ‪ ,‬نكات و دقايقى را كه تعيين سمت قبله بر آنها مبتنى است ‪ ,‬مانند تعيين طول و عرض‬
‫مكه مكرمه و طرق تحصيل دو قوس طول و عرض بلد مفروض و ‪ . . .‬بيان كرده و خاطر نشان مى سازند كه‬
‫جناب رسول هللا صلى هللا عليه و آله بدون اعمال آالت نجومى و قواعد هيوى و يا در دست داشتن زيج و‬
‫ديگر منابع طول و عرض جغرافيايى ‪ ,‬سمت قبله مدينه را در غايت دقت و استواء تعيين فرمود و به سوى‬
‫كعبه ايستاد و فرمود ‪ :‬محرابى على الميزاب ‪.‬‬
‫الزم به ذكر است كه در قسمت پايانى رساله به يكى ديگر از معجزات فعلى آن جناب كه تعيين ظهر حقيقى‬
‫است ‪ ,‬اشاره شده است ‪.‬‬
‫تعيين ظهر حقيقى براى افراد رعيت بدون تحصيل خط زوال و نصب شاخص در سطح آن از طرق معموله فن‬
‫ميسور نيست ‪ .‬ولى رسول خاتم صلى هللا عليه و آله بدون به كارگيرى آالت نجومى و استعمال قواعد‬
‫رياضى ‪ ,‬ديوار مسجد مدينه را در سطح دايره نصف النهار كه همان خط زوال است ‪ ,‬بنا كرد و اوقات نماز‬
‫را از روى سايه آن به طرز بديعى معين فرمود ‪ .‬صفحه ‪105 :‬‬
‫اين رساله عالوه بر اينكه ضمن مجموعه اى به نام يازده رساله فارسى به چاپ رسيده است ‪ ,‬اخيرا به طور‬
‫مستقل توسط انتشارات قيام در تيراژه ‪ 5000‬نسخه طبع و منتشر گرديد ‪.‬‬
‫اعمال دايره هنديه را كه يكى از طرق تعيين خط زوال و خط شرق و مغرب اعتدال و تحصى سمت قبله در آفاق‬
‫مختلف است ‪ ,‬از آن رو كه بدون دانستن قواعد رياضى و به كارگيرى آالت رصدى براى هر كسى ميسور‬
‫است ‪ ,‬شأن بسزايى است ‪ ,‬و چون رسم و به كارگيرى آن را آداب و احكام مخصوصى است ‪ ,‬حضرت استاد‬
‫در اين رساله كه در موضوع خود بديع است ‪ ,‬جميع آنها را طى سى فصل تشريح و تبيين كرده و راه را براى‬
‫مؤمنين تسهيل نموده اند ‪ .‬اين رساله نيز عالوه بر اينكه ضمن يازده رساله فارسى به طبع رسيده است ‪ ,‬اخيرا‬
‫توسط انتشارات قيام در تيراژ ‪ 3000‬نسخه چاپ و منتشر گرديد ‪ .‬رياضى دان ماهر و هيوى قرن حاضر ‪,‬‬
‫مرحوم حيدر قلى خان سردار كابلى قدس سره الشريف در قبله شناسى از طريق فنون رياضى و هيوى ‪,‬‬
‫نگارش يافته و به اقرار و اعتراف مختصصان فن بهترين كتاب در موضوع ياد شده است ‪ .‬آن جناب ابتداى‬
‫رساله را به بيان برخى از اصطالحات رياضى و غير آن كه طالب در شناخت قبله بدانها نيازمند است ‪,‬‬
‫اختصاص داده ‪ ,‬آنگاه وارد بحث اصلى يعنى قبله شناسى شده و در آخر ‪ ,‬جداول دقيق و لطيفى را كه بر طول‬
‫و عرض بالد مشهوره و سمت و درجه انحراف قبله آنها مشتمل است صفحه ‪106 :‬‬
‫آورده است ‪.‬‬
‫حضرت استاد حسن زاده دام ظله بر اين رساله تعليقات ارزنده اى را نگاشته كه طالب را در فهم مطالب‬
‫كتاب كمك فراوانى است ‪ .‬بارى حضرت استاد ابراز فرمودند ‪ :‬وزان كار ما با رساله تحفة االجلة ‪ ,‬وزان كار‬
‫ماست با رساله اتحاد عاقل به معقول مرحوم استاد رفيعى قزوينى ‪ .‬يعنى همان طور كه راجع به رساله اتحاد‬
‫عاقل به معقول استاد رفيعى قزوينى ‪ ,‬در ابتدا غرض ما تعليقه بر رساله مزبور بود ‪ ,‬ولى كم كم كار از تعليقه‬
‫و حاشيه فراتر رفت و مجبور شديم اثر مستقلى را به مسئله اتحاد عاقل بر معقول اختصاص دهيم كه باالخرة‬
‫امر به تاليف كتاب[ ( دروس اتحاد عاقل به معقول]( منجر شد ‪ ,‬همچنين راجع به رساله تحفة االجلة مرحوم‬
‫عالمه سردار كابلى در ابتدا هدف ما تعليقه بر اين رساله بود ‪ ,‬ولى رفته رفته كار از حد تعليقه فراتر رفت و‬
‫مجبور شديم اثر مستقلى را به موضوع قبله شناسى اختصاص دهيم كه عاقبت امر به تاليف كتاب[ ( دروس‬
‫معرفة الوقت و القبله]( منجر گرديد ‪.‬‬
‫گفتنى است تعليقات استاد بر رساله مزبور هم اكنون در حاشيه نسخه اى از تحفه كه در مكتبه استاد موجود‬
‫است ‪ ,‬ضبط است و هنوز منتشر نشده است ‪ .‬حضرت استاد حسن زاده در آخر نسخه مزبور چنين نگاشته‬
‫است ‪ ( [ :‬بمنه تعالى و توفيقه فرغنا عن اتمام مطالعه و التعليق عليه بما سنح من خاطرى الفاتر و كذا عن‬
‫اتمام مطالعة رسالة المولى المظفر الجنابذى و التعليق عليها فى الساعة ‪ 9 , 5‬قبل الظهر ‪ 19‬من شهر رمضان‬
‫المبارك من سنة ‪ 1379‬من الهجرة ‪ ,‬فى قرية أسك من الريجان ‪ .‬و كان بدء الشروع فيهما اول ذلك الشهر‬
‫من تلك السنة فالحمد هلل رب العالمين]( ‪ .‬صفحه ‪107 :‬‬
‫‪ 5‬تعليقه بر رساله قبله مولى مظفر‬
‫رساله قبله تصنيف مولى مظفر جنابذى منجم و رياضى دان قرن يازدهم هجرى ‪ ,‬رساله اى است فارسى و‬
‫مختصر ‪ ,‬كه از استخراج خط نصف النهار و معرفت سمت قبله از طرق گوناگون بحث مى كند و بر يك‬
‫مقدمه و پنج باب مشتمل است ‪ .‬حضرت استاد حسن زاده دام ظله اين رساله را كه مخطوط است و تا كنون‬
‫به چاپ نرسيده در رمضان ‪ 1379‬مورد مطالعه قرار داده و تعليقات مختصر و مفيدى را بر آن نگاشته است‬
‫كه اميد است همراه با اصل رساله به حليت طبع آراسته و مورد استفاده عالقمندان واقع شود ‪.‬‬
‫‪ 6‬رساله ميل كلى‬
‫ميل كلى كه عبارت است از اقصر قوسى از دائره ماره به اقطاب اربعه واقع بين معدل النهار و منطقه البروج‬
‫يا ميان دو قطب ايشان از قديم الدهر نزد دانشمندان هيوى و آنانى كه در آفرينش آسمانها و زمين مى‬
‫انديشند ‪ ,‬از اهميت بسيار زيادى برخوردار بوده و االن نيز هست ‪ .‬چرا كه مسايل عمده و شريفى از قبيل‬
‫رتق و فتق آسمانها و زمين ‪ ,‬نوسان ميل كلى ‪ ,‬نوسان اعتدالين ربيعى و خريفى ‪ ,‬انطباق معدل النهار بر منطقة‬
‫الروج و انفراج آن دو از يكديگر ‪ ,‬توجيه ادوار و اكوار عالم ‪ ,‬لزوم محاسبه حركت ميل كلى و اقبال و ادبار‬
‫در تحصيل سمت قبله و ‪ . . .‬بر آن متفرع است ‪ .‬لذا حضرت استاد دام ظله به تأليف رساله ميل كلى اهتمام‬
‫ورزيدند و با تعريفى كه در بدو رساله از ميل كلى ارائه داده اند ‪ ,‬طالب را براى فراگرفتن فروع و مسائل‬
‫مذكور آماده ساخته و آنگاه به شرح يكايك آنها پرداخته اند ‪ .‬استاد خود در وصف اين رساله چنين فرمودند ‪:‬‬
‫[ ( اين رساله از جنبه هيوى و رياضى و تاريخى اهميت بسزايى دارد ‪ .‬يكى از مسائل عمده رساله اين است‬
‫كه به مبانى رياضى اثبات مى شود ‪ ,‬صفحه ‪108 :‬‬
‫االن منطقة البروج به سوى معدل النهار در حركت است و وقتى كه اين دو با هم يكى شدند يعنى در سطح هم‬
‫قرار گرفتند دورى از ادوار كره تمام مى شود و آب همه جاى زمين را فرا مى گيرد ‪ .‬بعد از انفراج آن دو از‬
‫يكديگر دحو االرض ديگرى پيش مىآيد و آب فرو مى نشيند و باز خلقت آدمى ديگر و حوايى ديگر و نسلى‬
‫ديگر و خالصه دورى ديگر آغاز مى شود]( ‪ .‬رساله ميل كلى همراه با ده رساله ديگر ‪ ,‬در مجموعه اى به نام‬
‫يازده رساله فارسى طبع و منتشر گرديد ‪.‬‬
‫‪ 7‬رساله ظل‬
‫اين رساله در باره پاره اى از مسايل رياضى ظل كه در لغت فرانسه از آن به لفظ[ ( تانژانت]( تعبير مى شود‬
‫توسط استاد تاليف شده است ‪ .‬مسئله ظل يكى از مسائل مهم رياضى است و رياضيدانان اسالمى در متون‬
‫زيجات و كتب هيأت و نجوم و آالت ارصاد از شعب گوناگون آن بحث كرده اند ‪.‬‬
‫حضرت استاد نيز در رساله ياد شده كه بر دو فصل و يك خاتمه مشتمل است ‪ ,‬پيرامون برخى از مسايل‬
‫رياضى آن به بحث پرداخته است ‪ .‬ايشان در فصل اول به معناى ظل در لغت و اصطالح اشاره كرده و سپس‬
‫آن را به دو قسم معكوس و مستوى تقسيم و بعد از آن وارد بررسى احكام آن دو گشته است ‪ .‬فصل دوم رساله‬
‫به بحث از چگونگى تحصيل جيب و جيب تمام ( سينوس و كوسينوس ) و ظل و ظل تمام ( تانژانت و‬
‫كوتانژانت ) اختصاص يافته و در خاتمه خاطرنشان گشته است ‪ ,‬علم مثلثات متداول امروز مبتنى بر جيب و‬
‫ظل است كه علماى اسالم و رياضى دانان مسلمان آن را اختراع كرده اند ‪ .‬بدين بيان كه مسائل رياضى ظل‬
‫براى اولين بار از عمل پيغمبر خاتم صلى هللا عليه و آله در بناى ديوار مسجد مدينه الگو گرفت و بعد از آن‬
‫بدست صفحه ‪109 :‬‬
‫ابوالوفاء بوزجانى رسيد و از ناحيه وى به همه جهان منتشر گشت ‪ ,‬و گرنه پيش از اسالم يونانيان براى حل‬
‫مسايل نجومى كه بر علم مثلثات مبتنى است از شكل معروف قطاع استفاده مى كردند و بعد از اسالم است‬
‫كه جيب و ظل به ترتيب ياد شده ‪ ,‬بنيان و زيربناى علم مثلثات قرار مى گيرد ‪ .‬اين رساله نيز با ده رساله‬
‫ديگر تحت عنوان يازده رساله فارسى طبع و منتشر گرديد ‪.‬‬
‫‪ 8‬رساله تكسير دايرة‬
‫همان گونه كه پيداست ‪ ,‬موضوع بحث در اين رساله تكسير دائره است ‪ .‬تكسير در لغت به معناى بسيار‬
‫شكستن است و در اصطالح مهندسين بر عملى اطالق مى گردد كه از آن نسبت قطر را به محيط دايره تحصيل‬
‫كنند ‪ .‬از آنجا كه در نسبت بين دو شى تجانس و سنخيت ضرورى است و از سوى ديگر قطر خطى است‬
‫مستقيم بر خالف محيط دائره كه منحنى و مستدير است ‪ ,‬مسئله تحصيل نسبت قطر به محيط دائره از قدم‬
‫الزمان از اهميت بسزايى برخوردار بوده و نيز هست ‪ .‬لذا حضرت استاد دام ظله در ابتداى اين رساله قبل از‬
‫هر چيز به ذكر اهميت تاريخى مسئله ياد شده و بيان علت آن پرداخته ‪ ,‬سپس به معناى تكسير در لغت و‬
‫اصطالح اشاره مى نمايند ‪ .‬البته الزم به ذكر است كه معناى اصطالحى تكسير ‪ ,‬نسبت به علوم مختلف‬
‫متفاوت است ‪ .‬مثال تكسير در علوم غريبه به يك معنى و در اصطالح رياضى به معناى ديگر و در هندسه به‬
‫معناى ثالثى است ‪ .‬و همچنين در روايات گاهى ديده مى شود كه تكسير به معناى لغوى آن به كار رفته و‬
‫ديگر گاه به معناى اصطالحى آن كه استاد به همه اين موارد اشارات مبسوطى دارند ‪.‬‬
‫يكى ديگر از مطالبى كه در اين رساله از آن بحث شده اين است كه چرا قدماء از مهندسين و همچنين‬
‫متأخرين از آنان در تقسيم محيط دايره به عدد صفحه ‪110 :‬‬
‫‪ 360‬روى آورده و آن را انتخاب كرده اند كه براى اطالع از آن بايد به اصل رساله رجوع شود ‪.‬‬
‫رساله مزبور نيز با ده رساله ديگر در مجموعه اى تحت عنوان يازده رساله فارسى طبع و منتشر گرديد ‪.‬‬
‫‪ 9‬رسالة فى تعيين البعد بين المركزين و االوج‬
‫به اتفاق جميع علماء فن هيئت ‪ ,‬از قدما گرفته تا متاخرين ‪ ,‬شمس را نسبت به زمين اوج و حضيض است ‪.‬‬
‫حال خواه آن در اثر دور و نزديك شدن شمس از زمين باشد ‪ ,‬همان گونه كه قدماء بدان قائل بودند و يا در اثر‬
‫قرب و بعد زمين از شمس ‪ ,‬همان طور كه هيويون روز قايلند ‪ ,‬بدين جهت بطليموس و اكثر محققين براى اين‬
‫كه اوضاع شمس را نسبت به زمين از نظر اوج و حضيض و نيز از نظر سرعت و بطوء توجيه كنند ‪ ,‬براى‬
‫شمس دو فلك فرض كرده اند ‪ ,‬يكى به نام فلك ممثل ‪ ,‬و ديگرى به نام فلك خارج مركز ‪ .‬فلك نخست را به‬
‫خاطر اينكه مركزش با مركز زمين يكى است ‪ ,‬موافق المركز و فلك دوم را به خاطر اينكه مركزش از مركز‬
‫زمين خارج است ‪ ,‬خارج المركز ناميده اند ‪ .‬بنابراين مراد از مركزين كه در عنوان رساله آمده است ‪ ,‬دو‬
‫مركز دو فلك ياد شده است و نيز مراد از اوج ‪ ,‬اوج شمس است ‪.‬‬
‫حال بدان كه شناخت فاصله بين دو مركز مذكور و همچنين شناخت موضع اوج شمس از راه براهين هندسى‬
‫همواره از اهم مسايل فن هيئت به شمار رفته و مى رود ‪ ,‬و چون فصل چهارم از مقاله سوم مجسطى به‬
‫تحرير خواجه نصير الدين طوسى قدس سره حاوى اين دو مسئله بود استاد حسن زاده دام بقائه آن را به منزله‬
‫متن قرار داد ‪ ,‬و رساله تعيين البعد بين المركزين را به عنوان شرح بر آن متن نگاشت ‪ .‬بديهى است كه اين‬
‫رساله براى خواص اهل فن و آشنايان به مبانى هيوى و هندسى مفيد خواهد بود ‪.‬‬
‫صفحه ‪111 :‬‬
‫اين رساله در مجموعه اى به نام هشت رساله عربى به طبع رسيده است ‪.‬‬
‫‪ 10‬رساله فى الصبح و الشفق‬
‫از آنجا كه برخى از احكام شرعى و عادات رسمى به صبح و شفق وابسته است ‪ ,‬شناسايى و استخراج دقيق‬
‫آن دو براى يك فرد مسلمان امرى مفيد و براى يك محصل علوم دينى امرى ضرورى است ‪ .‬لذا حضرت‬
‫استاد حسن زاده ايده هللا تعالى و سدده ‪ ,‬مباحث مهمى را كه مربوط به حدوث فجر كاذب و حدوث فجر‬
‫صادق و تعاكس صبح و شفق است همراه با برخى از مسايل فقهى و مسايل رياضى مربوطه در رساله اى‬
‫مستقل گرد آورده و آن را به[ ( رسالة فى الصبح و الشفق]( نام نهاده است ‪.‬‬
‫معظم له در ابتداى رساله از عظمت و بزرگى شمس نسبت به زمين و اينكه همواره بيش از نصف زمين از‬
‫شمس استضائه مى كند و بقيه آن در سايه خود مى افتد ‪ ,‬سخن به ميان مىآورد ‪ .‬آنگاه خاطر نشان مى سازد ‪,‬‬
‫چون زمين كروى است و شمس همان گونه كه گفته آمد از آن بزرگتر است ‪ ,‬سايه اى كه از زمين حادث مى‬
‫شود مخروطى شكل است و هميشه قاعده آن به طرف شمس و رأس آن در مقابل جرم شمس واقع مى گردد ‪.‬‬
‫سپس مى افزايد ‪ :‬هرگاه شمس در زير زمين و نزديك افق بوده باشد ‪ ,‬قطعه اى از كره بخار كه فوق افق و‬
‫مستنير است ديده مى شود ‪ ,‬اگر قطعه مذبور در جانب شرقى باشد ‪ ,‬صبح و اگر در جانب غربى باشد ‪ ,‬شفق‬
‫ناميده مى شود ‪ .‬بنابراين صبح و شفق از نظر شكل شبيه به همند ‪ ,‬جز آنكه صبح در مشرق است و شفق در‬
‫مغرب ‪ ,‬صبح با سپيده مستطيل منتصب شروع و با حمرة ( سرخ ) ختم ‪ ,‬و شفق با حمرة شروع و با سپيده‬
‫مستطيل منتصب ختم مى گردد ‪.‬‬
‫استاد در مراحل بعدى رساله پس از آنكه صبح را به صبح صادق و صبح صفحه ‪112 :‬‬
‫كاذب تقسيم و به اسماء مختلف هر يك همراه با وجه هر كدام اشاره مى كند ‪ ,‬به نقل برخى از روايات كه به‬
‫نحوى با فجر اول و فجر ثانى و بين الفجرين و خيط ابيض و خيط اسود و ‪ . . .‬در ارتباط است مى پردازد و‬
‫هر يك را بر حسب اقتضاى مقام شرح و تبيين مى نمايد ‪.‬‬
‫يكى از مباحث دقيق رساله صبح و شفق ‪ ,‬بحث از سر مخفى بودن بياض مستطيل منتصب شفق است كه‬
‫استاد بعد از بيان اجمالى آن ‪ ,‬به نظريات ابوريحان بيرونى ‪ ,‬محقق شريف ‪ ,‬فاضل فخرى و مال احمد نراقى در‬
‫باره سر ياد شده اشاره مى كند و در آخر ‪ ,‬مختار خويش را با اقامه برهان هندسى و تحريرى دقيق بيان مى‬
‫دارد ‪.‬‬
‫گفتنى است كه قسمتهاى پايانى رساله به دو امر اختصاص يافته است ‪ 1 :‬بيان اتصال صبح بر شفق در‬
‫برخى از آفاق ‪.‬‬
‫‪ 2‬نقل رواياتى در اينكه مراد به[ ( فجر]( در قول خداوند تبارك و تعالى [ ( حتى يتبين لكم الخيط االبيض من‬
‫الخيط االسود من الفجر]( فجر صادق يعنى فجر دوم است ‪.‬‬
‫اين رساله نيز در مجموعه اى به نام هشت رساله عربى به طبع رسيده است ‪.‬‬
‫‪ 11‬رساله اى پيرامون فنون رياضى‬
‫اين رساله پيرامون فنون رياضى است كه جهت ترغيب و تحريص دانش پژوهان به تعليم و تعلم آنها تأليف‬
‫شده است ‪ .‬حضرت استاد حفظه هللا رساله را با عنوان نمودن برخى از آيات و روايات در زمينه بناء عالم‬
‫بر اساس حساب و هندسه ‪ ,‬ابتناء زيبايى جهان بر تقدير و اندازه گيرى ‪ ,‬تفسير قدر به هندسه ‪ ,‬خلق ‪ ,‬ايجاد‬
‫به اندازه است و ‪ . . .‬و شرح و تبيين مطالب ياد شده آغاز مى كنند ‪ ,‬سپس به ذكر پاره اى از نكات ذوقى‬
‫مطالب استحسانى مانند ارتباط لفظ رفيع با درجات محيط دائره كل فى فلك يسبحون و سير‬
‫صفحه ‪113 :‬‬
‫دورى كواكب ‪ ,‬آمدن كلمه[ ( شهر]( در قرآن دوازده بار به تعداد دوازده ماه مى پردازد ‪ .‬و در قسمت پايانى‬
‫رساله در باره تأثير علوم رياضى در تقويت نفس و تقويم و تعديل فكر و اهتمام قدماء نسبت به اين مطلب و‬
‫همچنين نياز فقيه به علوم رياضى ‪ ,‬مطالب مفيدى را رقم مى زنند ‪ .‬آخرين نكته اى كه در اين رساله به چشم‬
‫مى خورد ‪ ,‬اين است كه عدد تا به مشار آدم]( ‪ ]) 45‬نرسد ‪ ,‬مستعد قبول اعتدال وفقى نمى شود ( ‪= 45‬‬
‫‪ ) 123456789‬لذا اولين مربع وفق سه در سه به وفق پانزده كه عدد حوا است و مجموع ارقام آن چهل و‬
‫پنج كه عدد آدم است مى باشد ‪.‬‬
‫‪294753618‬‬
‫اين رساله نيز در مجموعه اى به نام يازده رساله فارسى به طبع رسيده است ‪.‬‬
‫‪ 12‬رساله اى در مطالب رياضى‬
‫اين رساله از چند مطلب قابل توجه رياضى بحث مى كند ‪:‬‬
‫ا ‪ :‬معنى هندسه و خلق و قدر و قدر و اشاره اى اجمالى به كريمه [ ( هو هللا الخالق البارىء المصور]( ‪.‬‬
‫ب ‪ :‬تفاوت سال شمسى و قمرى در شماره روزها و بيان مدت درنگ اصحاب كهف در كهف با احتساب‬
‫مدت مذكور به سال شمسى و سال قمرى و استخراج اين حكم از كريمه [ ( و لبثوا فى كهفهم ثالثماة سنين و‬
‫ازدادوا تسعا]( ‪.‬‬
‫صفحه ‪114 :‬‬
‫ج ‪ :‬ابتناى بعضى از مسائل فلسفى چون تناهى ابعاد بر بعضى از قواعد و قضاياى هندسى ‪.‬‬
‫د ‪ :‬وجه تسميه هر كدام از اشكال مأمونى و عروس و حماى و تبيين آنها ‪ .‬ه ‪ :‬شكل عروس و خانواده عروس‬
‫و سخن مادر عروس و رساله اى در اوصاف و اطوار عروس ‪.‬‬
‫و ‪ :‬اشاره اى به رسم علماى پيشين در هر فنى بخصوص در علوم عقلى در باره تمثيل به مسائل رياضى ‪.‬‬
‫ز ‪ :‬مجسمات خمسه ‪.‬‬
‫ح ‪ :‬اصل اقليدس ‪.‬‬
‫ط ‪ :‬تشارك و تعاكس برهان تناهى ابعاد فلسفى و اصل اقليدس هندسى ‪ .‬اين رساله نيز در مجموعه اى به نام‬
‫يازده رساله فارسى به طبع رسيده است ‪.‬‬
‫‪ 13‬دروس هيئت و ديگر رشته هاى رياضى‬
‫اين كتاب حاوى دروسى است در علم شريف هيئت و ديگر رشته هاى رياضى كه حضرت استاد آنها را در‬
‫روزهاى پنجشنبه و جمعه دوران تحصيلى حوزه مقدسه قم ‪ ,‬براى عده اى از طالب و محصلين علوم دينى‬
‫تدريس نموده است ‪ .‬علم هيئت كه از آن با نامهاى ديگر چون اخترشناسى ‪ ,‬علم الفلك و مجسطى و ‪ . . .‬نيز‬
‫ياد مى شود ‪ ,‬يك بخش از چهار بخش علم رياضى[ ( حساب ‪ ,‬هندسه ‪ ,‬موسيقى ‪ ,‬هيئت]( است و از حاالت‬
‫اجرام بسيطه علوى و سفلى و اشكال و اوضاع آنها و ابعاد بين آنها و حركات افالك و كواكب و مقادير آنها‬
‫بحث مى كند ‪ .‬علم ياد شده گرچه مدتى است رونق خود را در حوزه هاى علوم دينى از دست داده ‪ ,‬ولى در‬
‫سابق هميشه يكى از علوم رايج و رسمى حوزه ها بوده است و كتابهايى به عنوان كتب درس ‪ ,‬در سه صفحه‬
‫‪115 :‬‬
‫سطح بدايات و متوسطات و نهايات ‪ ,‬در اين فن تدريس مى شدند كه اهم آنها عبارتند از ‪:‬‬
‫‪ 1‬تشريح االفالك شيخ بهايى ‪ 2‬فارسى هيئت قوشچى ‪ 3 .‬شرح چغمينى قاضى زاده رومى ‪ 4‬اصول اقليدس ‪5‬‬
‫اكرماناالؤوس ‪ 6‬اكرثا و ذوسيوس ‪ 7‬شرح عالمه خفرى بر تذكرة ‪ 8‬زيج بهادرى ‪ 9‬مجسطى‬
‫به هر حال ‪ ,‬اخيرا ‪ ,‬حضرت استاد حسن زاده دام ظله كه عينيت جامعيت حوزه هاى اصيل اسالمى است ‪,‬‬
‫دست به ابتكارى نو زد و در تدريس هيئت ‪ ,‬روشى بسيار پسنديده و نوين با ترتيب و نظمى خاص پى ريزى‬
‫نمود كه اگر طالب اين فن شريف طبق آن پيش برود و حضرت استاد نيز بر ادامه اش توفيق يابد ‪ ,‬پس از‬
‫گذراندن آن ‪ ,‬بر همه كتابهاى مزبور مسلط و از آنها بى نياز مى گردد ‪ .‬چرا كه معظم له در اين روش در عين‬
‫حالى كه ترتيب منطقى مطالب را حفظ كرده ‪ ,‬از همه كتابهاى ياد شده ‪ ,‬بر حسب اقتضاى مقام و تناسب‬
‫موضوعات استفاده مى نمايد ‪.‬‬
‫بارى ‪ ,‬جناب ايشان از مهر ماه ‪ 1365‬روزهاى پنجشنبه و جمعه و ديگر ايام تعطيلى و استراحت خود را به‬
‫تدريس هيئت با همان روشى كه بدان اشاره شد اختصاص داد ‪ .‬بدين صورت كه جزوه هاى درس پيشاپيش‬
‫توسط ايشان نگاشته مى شد و سپس در ميان محصلين حاضر در جلسه توزيع و تدريس مى گرديد ‪ ,‬تا اينكه‬
‫باالخره جزوه هاى ياد شده كه حاوى يكصد و يازده درس است ‪ ,‬به صورت مطلوبى در دو مجلد توسط مركز‬
‫انتشارات دفتر تبليغات اسالمى قم در زمستان ‪ 1371‬طبع و نشر شد ‪.‬‬
‫استاد خود در ديباچه كتاب چنين مى نگارد ‪:‬‬
‫[ ( اين كتاب مستطاب ‪ ,‬دروسى در دانش گرانقدر هيئت و ديگر رشته هاى ارزشمند رياضى است ‪ ,‬كه هر‬
‫دانشمند دينى را بدان نياز است زيرا كه بيانگر آيات و روايات وقت و قبله و هالل است و دستور استوار‬
‫خط سمت قبله و اعتدال و زوال ‪ .‬عالوه اين كه حاوى معارفى است كه صفحه ‪116 :‬‬
‫ينابيع آب حياتند و حايز مطالبى كه مصابيح فراراه وادى ظلمات ‪ .‬تدريس آن در جمع پريشانى به روزهاى‬
‫پنجشنبه و جمعه سال تحصيلى حوزه علمى قم اختصاص يافت ‪ ,‬چنان كه تصنيف آن نيز همزمان تدريس در‬
‫پنجشنبه بيستم محرم ‪ 1407‬هق = ‪ 1365 , 7 , 3‬هش آغاز گرديد ‪ ,‬اميد است كه به تأييد و توفيق الهى بدان‬
‫شيوه شايسته و روش بايسته كه خواسته نگارنده است انجام يابد بار خدايا اينچنين باد]( ‪.‬‬
‫‪ 14‬تصحيح و تعليق شرح چغمينى‬
‫كتاب[ ( الملخص فى الهيئه]( تصنيف محمود بن محمد چغمينى خوارزمى ‪ ,‬كتابى است مختصر و مشهور كه‬
‫در علم شريف هيئت نگاشته شده و بر يك مقدمه و دو مقاله مرتب گرديده است ‪ .‬مقدمه كتاب در بيان‬
‫اقسام اجسام ‪ ,‬مقاله اول آن در بيان اجرام علوى و مقاله دومش در بيان بسائط سفلى است ‪ .‬اين كتاب را‬
‫تعدادى چند از رياضى دانان اسالمى شرح كرده اند ‪ .‬يكى از كسانى كه بر شرح كتاب مزبور توفيق يافت‬
‫موسى بن محمود ‪ ,‬معروف به قاضى زاده رومى است كه شرح وى را بر ديگر شروح ‪ ,‬برترى و مزيت‬
‫خاصى است ‪ .‬لذا عبارت[ ( شرح چغمينى]( به طور اطالق منصرف به شرح قاضى زاده رومى است ‪ .‬اين‬
‫شرح از جمله متون درسى در فن هيئت است و در دوره ابتدايى رياضيات و هيئت مورد تعليم تعلم قرار دارد‬
‫‪ .‬حضرت استاد حسن زاده آملى دامت توفيقاته شرح چغمينى را در تهران نزد عالمه ذوالفنون ‪ ,‬ميرزا‬
‫ابوالحسين شعرانى قدس سره فرا گرفت و خود ‪ ,‬آن را در قم در حدود پنج دوره تدريس فرمود ‪ .‬معظم له در‬
‫طول مدتى كه به تدريس كتاب ياد شده اشتغال داشت عالوه بر اينكه به تصحيح آن توفيق حاصل كرد ‪,‬‬
‫تعليقات سودمندى را بر آن نگاشت كه متأسفانه هنوز به طبع نرسيده است ‪ .‬صفحه ‪117 :‬‬
‫‪ 15‬تصحيح و تعليق تحرير اصول اقليدس‬
‫كتاب[ ( اصول الهندسه و الحساب]( كه در برخى از نوشته ها از آن به[ ( استطقسات]( نيز تعبير مى‬
‫شود ‪ ,‬كتابى است مهم كه قريب سيصد سال قبل از ميالد توسط اقليدس ‪ ,‬رياضى دان و منجم شهير يونانى‬
‫تصنيف شده است ‪ .‬گرچه از ظاهر بعضى از ماخذ چنين استفاده مى شود كه اصول را اقليدس تصنيف‬
‫نكرده ‪ ,‬بلكه او فقط آن را تهذيب و تفسير نموده است و شايد به همين جهت بوده كه مرحوم خواجه در‬
‫ابتداى تحرير اصول از آن به[ ( المنسوب الى اقليدس]( تعبير كرده است ‪ ,‬ولى با اين همه به هر علت كه‬
‫بوده اصول ياد شده به نام اقليدس اشتهار يافته و همواره به عنوان يكى از متون درسى مورد تعليم و تعلم‬
‫رياضيدانان قرار داشته است ‪ .‬از آنجا كه كتاب مزبور را در هندسه استداللى شأنى بسزا بوده و نيز هست ‪,‬‬
‫مرحوم خواجه نصير الدين طوسى آن را به بهترين وجه تحرير نمود و به[ ( تحرير اصول اقليدس]( اشتهار‬
‫يافت ‪ .‬حضرت استاد حسن زاده دام مجده اين كتاب را در تهران نزد عالمه ذوالفنون ‪ ,‬ميرزا ابوالحسن‬
‫شعرانى قدس سره فرا گرفت و خود موفق گرديد آن را طى ساليانى دراز ‪ ,‬چهار دوره كامل در حوزه مقدسه‬
‫قم زادها هللا شرفا تدريس نمايد ‪ .‬معظم له در خالل مدتى كه به تدريس كتاب ياد شده اشتغال داشت ‪ ,‬عالوه بر‬
‫اينكه كتاب را با نسخه هاى متعددى مقابله و تصحيح كرد ‪ ,‬در جاى جاى آن تعليقات و حواشى ارزشمند و‬
‫گرانقدرى را نگاشت و فهم مطالب آن را براى هندسه دوستان عالقمند تسهيل نمود ‪ .‬ولى متاسفانه اين اثر‬
‫استاد ‪ ,‬مانند بسيارى از آثار ايشان هنوز به طبع نرسيده است ‪ .‬اميد آنكه به زودى در دست طبع و نشر افتد‬
‫و فايده و نفعش عام گردد ‪.‬‬
‫‪ 16‬تصحيح و تعليق ارماناالوس‬
‫صفحه ‪118 :‬‬
‫اكر كه جمع كره است در اصطالح رياضى دانان نام علمى است كه علم شريف هيئت بر آن توقفى تام دارد و‬
‫از احوال مقاديرى كه به انواع كره تعلق دارد ‪ ,‬بحث مى كند ‪.‬‬
‫يكى از كتبى كه در علم اكر نگارش يافته كتاب ماناالوس است كه پيش از بطليموس توسط ماناالوس ‪,‬‬
‫رياضيدان معروف يونانى تصنيف شده و عمدتا از مثلثات كروى بحث مى كند ‪.‬‬
‫اين كتاب را كه يكى از متون درسى دوره متوسطه رياضيات بوده است ‪ ,‬مرحوم خواجه نصير الدين طوسى‬
‫رضوان هللا تعالى عليه به خوبى تحرير كرده و تا همين اواخر در حوزه هاى علوم اسالمى تدريس مى شده‬
‫است ‪ .‬حضرت استاد حسن زاده كتاب مزبور را در تهران نزد عالمه شعرانى رضوان هللا تعالى عليه فرا‬
‫گرفت و خود در قم آن را براى عده اى از فضالء تدريس نمود ‪ .‬معظم له ضمن اين تعليم و تعلم ‪ ,‬عالوه بر‬
‫اينكه به تصحيح كتاب ياد شده ‪ ,‬به نحو اكمل موفق گرديد ‪ ,‬تعليقات و حواشى راهگشايى را كه خود به منزله‬
‫شرحى است ‪ ,‬بر آن نگاشت ‪ .‬جناب ايشان بر نسخه مزبور مؤخره اى دارد كه ترجمه قسمتى از آن بدين‬
‫قرار است[ ‪ ( .‬در روز سه شنبه بيستم ذى حجه سال ‪ 1395‬هجرى قمرى ‪ .‬در دار العلم قم ‪ ,‬از تدريس و‬
‫تعليم اين كتاب فارغ شديم ‪ . . .‬و اى ناقد بصير ‪ ,‬ترا با ذكر زحماتى كه در مسير تصحيح اين كتاب و تفسير و‬
‫تبيين غوامض و دقايق آن متحمل شديم ‪ ,‬تا كتاب بدين صورت قوام يافت ‪ ,‬خسته نمى كنم ‪ .‬خداوند بر ما‬
‫منت نهاد كه غير از اين نسخه ‪ ,‬تعدادى چند از نسخ مخطوطه اين كتاب براى ما فراهم آمد كه سه عدد از‬
‫آنها مزين به تعليقات عالمه مال محمد باقر يزدى قدس سره الشريف است و يكى از آنها موشح به خط عالمه‬
‫مولى مهدى بن ابيذر نراقى رفع هللا تعالى درجاتهما ‪ ,‬است ‪ .‬و گرنه تصحيح اين كتاب در وسع طاقت ما نبود‬
‫‪ .‬اين نبود مگر به آنچه كه واهب الصور به اندازه قابليتمان بر ما افاضه كرد]( ‪.‬‬
‫صفحه ‪119 :‬‬
‫گفتنى است كه نسخه مصحح اين كتاب ‪ ,‬همراه با تعليقات استاد ‪ ,‬هم اكنون نزد ايشان محفوظ است و هنوز‬
‫در دست طبع و نشر نيفتاده است ‪.‬‬
‫‪ 17‬تصحيح و تعليق تحرير اكرثاوذوسيوس‬
‫يكى ديگر از كتبى كه در علم اكر نگارش يافته و از جمله متون درسى دوره متوسطه رياضيات بوده است‬
‫كتاب اكرثاوذوسيوس است كه قريب يكصد سال قبل از ميالد توسط ثاوذوسيوس منجم و رياضيدان معروف‬
‫يونانى ‪ ,‬تصنيف شده است ‪.‬‬
‫اين كتاب كه عمدتا از نسب و احوال دواير بر يك كره و گاهى بر چند كره با يكديگر و نظاير آن در سه مقاله‬
‫بحث مى كند ‪ ,‬نيز با همت عالى مرحوم خواجه نصير الدين طوسى رضوان هللا تعالى عليه به نحو مطلوبى‬
‫تحرير شد و از آن پس مورد توجه بيشتر رياضيدانان قرار گرفت ‪ .‬حضرت استاد حسن زاده حفظه هللا تعالى‬
‫كتاب مزبور را يكدوره در حوزه علميه قم براى تعدادى از طالب فاضل تدريس نمود و در خالل تدريس ‪,‬‬
‫عالوه بر تصحيح ‪ ,‬تعليقاتى را بر آن نگاشت كه هنوز به طبع نرسيده است ‪.‬‬
‫‪ 18‬تصحيح و تعليق تحرير مساكن ثاوذوسيوس‬
‫كتاب مساكن ‪ ,‬تصنيف ثاوذوسيوس ‪ ,‬رياضيدان و منجم يونانى ‪ ,‬از جمله كتب ادله هيوى است كه عمدتا از‬
‫نسبت دواير عظام فلكى به آفاق مختلف ‪ ,‬بحث مى كند و در رديف متون دوره متوسطه رياضيات قرار‬
‫دارد ‪ .‬اين كتاب را نيز محقق نامدار و رياضيدان بى نظير خواجه نصيرالدين طوسى رضوان هللا تعالى عليه به‬
‫خوبى تحرير كرد و در اختيار رياضى دوستان قرار داد ‪.‬‬
‫حضرت استاد حسن زاده دام ظله يك دوره كتاب مزبور را در قم براى صفحه ‪120 :‬‬
‫عده اى از طالب عالقمند به علوم هيوى و رياضى تدريس نمود و ضمن تدريس ‪ ,‬عالوه بر تصحيح متن كتاب‬
‫‪ ,‬تعليقاتى را بر آن نگاشت ‪ .‬نسخه مصحح اين كتاب همراه با تعليقات ياد شده هم اكنون نزد استاد محفوظ‬
‫است و هنوز نوبت طبع و نشر آن فرا نرسيده است ‪.‬‬
‫‪ 19‬شريح زيج بهادرى‬
‫زيج ‪ ,‬لفظى است معرب ‪ ,‬اصل آن فارسى ‪ ,‬كه بنابر قول بعضى از[ ( زيك ]( به معناى تارهايى كه استادان‬
‫نقش بند ‪ ,‬نقش جامه هايى را كه بافند ‪ ,‬بدانها بندند ‪ ,‬و بنابر قول بعضى ديگر از[ ( زه]( به معناى ابريشم و‬
‫روده تابيده كه از آن غربال و وتر كمان تيراندازى و وتر كمان حالجى و ديگر چيزها سازند ‪ ,‬گرفته شده است‬
‫‪.‬‬
‫استاد حسن زاده در نكته ‪ 485‬هزار و يك نكته آورده است كه زيج[ ( معرب است يا از[ ( زيگ]( يا از[ (‬
‫زة]( ‪ .‬معرب از[ ( زيگ]( را عبدهللا بن محمد مخاطب به مهارتخان در آغاز تسهيل زيج محمد شاهى‬
‫آورده است ‪ . . .‬و معرب از[ ( زه]( را ابوريحان بيرونى در مقاله سوم از قانون مسعودى]( ‪.‬‬
‫در هر صورت ‪ ,‬ظاهرا فارسى زيج به معناى ريسمان يا تار بوده و بعد تدريجا بر سبيل توسع ‪ ,‬بر تارهاى‬
‫متوازى پارچه كه پود در ميان آنها بافته مى شود و سپس بر تارهايى كه نقاشان نقش جامه ها را بدانها بندند‬
‫و جامه بافان را قانون و دستورى است در جامه يافتن ‪ ,‬و باالخرة به خاطر تشابه صورى و معنوى موجود‬
‫بين تارهاى ياد شده و جداول كتابى كه منجمان ‪ ,‬احوال و اوضاع نجوم و افالك را از آنها معلوم كنند ‪ ,‬بر‬
‫كتاب مشتمل بر جداول مزبور اطالق شده است ‪ .‬بنابر اين زيج در اصطالح منجمان نام كتابى است كه آنچه‬
‫در رصدخانه از مقادير حركات كواكب و اطوال و عروض و تعديالت و ديگر امور مربوطه به فن هيأت و‬
‫نجوم تحصيل كرده اند ‪ ,‬در آن ضبط مى نمايند و براى منجمان بعدى به منزله‬
‫صفحه ‪121 :‬‬
‫قانونى است كه احوال و اوضاع نجوم و افالك را از جداول آن استخراج و در دفترى به نام تقويم درج كنند ‪.‬‬
‫گرچه تاريخ شروع زيج نويسى ‪ ,‬به سالهاى قبل از ميالد مربوط مى شود و بلكه ريشه هاى كهن تاريخى دارد ‪,‬‬
‫ولى اهتمامى كه دانشمندان اسالمى به اين عمل پر زحمت و طاقت فرسا و مهم داشته اند و زحماتى را كه در‬
‫اين مسير متحمل شده اند ‪ ,‬بسيار چشمگير و قابل ستايش است ‪ .‬پيدايش حدود چهار صد زيج كه همه توسط‬
‫رياضى دانان و منجمان اسالمى تنظيم گشته خود شاهد صدقى است بر اين مدعى ‪.‬‬
‫برخى از زيجهاى اسالمى عبارتند از ‪:‬‬
‫الف ) زيج ابراهيم بن حبيب فزارى[ ( قرن سوم هجرى](‬
‫ب ) زيج ابوحنيفه دينورى[ ( قرن سوم هجرى](‬
‫ج ) زيج ابن االعلم دينورى[ ( قرن چهارم هجرى](‬
‫د ) زيج جاللى دينورى[ ( قرن پنجم هجرى](‬
‫ه ) زيج شاهى دينورى[ ( قرن ششم هجرى](‬
‫ز ) زيج ايلخانى دينورى[ ( قرن هفتم هجرى](‬
‫ح ) زيج عالئى دينورى[ ( قرن هشتم هجرى](‬
‫ط ) زيج محمد شاهى دينورى[ ( قرن يازدهم هجرى](‬
‫ى ) زيج بهادرى دينورى[ ( قرن سيزدهم هجرى](‬
‫در ميان زيجهايى كه بدانها اشاره كرديم ‪ ,‬زيج بهادرى را كه به زيج بهادر خانى و رصد طغيانى نيز اشتهار‬
‫دارد ‪ ,‬شأن خاصى است ‪ ,‬زيرا تمامترين و دقيقترين و جديدترين آنهاست ‪ .‬لذا از زمان نگارش آن تا كنون‬
‫همواره مورد مراجعه منجمان و رياضيدانان بوده و نيز هست ‪ .‬حضرت استاد حسن زاده آملى دام ظله اين‬
‫زيج را نزد عالمه ذوالفنون ‪ ,‬ميرزا ابوالحسن شعرانى قدس سره در مدات چهار سال تمام از بدو تا ختم فرا‬
‫گرفت و در مسائل و مباحث آن مهارت خاصى يافت ‪ .‬عالوه بر اين آن را صفحه ‪122 :‬‬
‫يكدوره كامل به فارسى شرح كرد و تمام قواعد هيوى آن را مطابق قضاياى هندسى با ذكر مأخذ آنها بيان‬
‫نمود ‪.‬‬
‫گفتنى است شرح ياد شده جزء آثار مخطوط استاد است و هنوز منتشر نشده است ‪.‬‬
‫‪ 20‬تصحيح و تعليق شرح بيرجندى بر زيج الغ بيك‬
‫زيج الغ بيك يكى از زيجهاى مهم اسالمى است كه در قرن نهم هجرى قمرى توسط محمد بن شاهرخ پادشاه‬
‫فاضل و علم دوست سمرقند مشهور به الغ بيك و كمك استاد وى صالح الدين موسى ‪ ,‬مشهور به قاضى زاده‬
‫رومى و مساعدت غيات الدين جمشيد كاشى و فرزند فاضل او ‪ ,‬تنظيم شده است ‪ .‬غياث الدين در اوايل كار‬
‫رصد ‪ ,‬وفات كرد ‪ .‬و قاضى زاده رومى نيز قبل از تمام شدن كار زيج دار فانى را وداع گفت ‪ .‬لذا الغ بيك‬
‫زيج ‪ ,‬ياد شده را به اهتمام و كوشش فرزند غياث الدين ‪ ,‬يعنى مال على قوشچى معروف به فاضل قوشجى به‬
‫اتمام رسانيد و آن را بر چهار مقاله مرتب كرد ‪ .‬مقاله اول كه بر يك مقدمه و پنج باب مشتمل است در‬
‫شناخت انواع تاريخ است ‪.‬‬
‫مقاله دوم كه بر بيست و دو باب مشتمل است در شناخت اوقات و طالع هر وقتى است ‪.‬‬
‫مقاله سوم كه بر سيزده باب مشتمل است ‪ ,‬در شناخت سير كواكب و اوضاع آنهاست ‪.‬‬
‫مقاله چهارم كه بر دو باب مشتمل است ‪ ,‬در شناخت ساير اعمال نجومى است ‪.‬‬
‫زيج الغ بيك در سال ‪ 1665‬ميالدى در شهر آكسفورد انگلستان طبع و نشر شد و به اكثر زبانهاى اروپايى‬
‫ترجمه گرديد ‪.‬‬
‫بر اين زيج ‪ ,‬توسط دانشمندان اسالمى ‪ ,‬شروح متعددى نوشته شده است كه در ميان آنها شرح مولى عبدالعلى‬
‫بيرجندى را شأنى بسزاست ‪.‬‬
‫صفحه ‪123 :‬‬
‫چرا كه بنابر قول بعضى از متخصصان فن ‪ ,‬در علوم رياضى بعد از مرحوم خواجه نصيرالدين طوسى بايد به‬
‫سراغ مولى عبدالعلى بيرجندى رفت ‪ .‬بارى حضرت استاد حسن زاده آملى حفظ هللا تعالى شرح مزبور را‬
‫تصيح و تعليقاتى را بر آن نگاشته است كه هنوز به طبع نرسيده است ‪.‬‬
‫‪ 21‬تصحيح و تعليق شرح بيرجندى بر بيست باب‬
‫بيست باب ‪ ,‬تصنيف خواجه نصير الدين طوسى رضوان هللا تعالى عليه ‪ ,‬رساله اى است فارسى و مختصر‬
‫كه مشتمل بر بيست باب است و از اسطرالب و كاربرد آن در اعمال نجومى و نحوه به كارگيرى آن بحث‬
‫مى كند ‪ .‬بر اين رساله شروح متعددى نگاشته شده كه مهمترين آنها شرح مزجى مولى عبدالعلى بيرجندى است‬
‫‪ .‬حضرت استاد حسن زاده دام ظله شرح مزبور را تصحيح و تعليقاتى بر آن نگاشته است كه هنوز به طبع‬
‫نرسيده است ‪.‬‬
‫‪ 22‬تصحيح و تعليق تحرير مجسطى‬
‫كتاب مجسطى ‪ ,‬تصنيف بطليموس قلوذى منجم و رياضيدان مشهور يونان ‪ ,‬مهمترين كتابى است كه تا كنون‬
‫در فن هيئت نگارش يافته و از جمله متونى است كه در دوره نهايى رياضيات و هيئت استداللى مورد تعليم‬
‫و تعلم قرار داشته و دارد ‪ .‬اين كتاب كه بر براهين هندسى مسايل هيئت و استخراج جيوب و سهام و اوتار و‬
‫زوايا و اوضاع فلكى و ارضى و ‪ . . .‬مشتمل است ‪ ,‬توسط تنى چند از رياضيدانان بزرگ تحرير شده است كه‬
‫در اين ميان تحرير حكيم محقق و رياضيدانان مدقق ‪ ,‬خواجه نصير الدين طوسى رضوان هللا تعالى عليه را‬
‫شأنى خاص به خود است ‪ .‬لذا هميشه مورد توجه محققان مسلمان و غير مسلمان بوده است ‪ .‬حضرت استاد‬
‫حسن زاده آملى دامت بركاته و وجوده الشريف ‪ ,‬كتاب ياد شده را نزد حضرت استاد ‪ ,‬صفحه ‪124 :‬‬
‫عالمه شعرانى قدس سره فرا گرفت و مطالب و محتويات آن را على رغم صعوبت و دقت آنها به خوبى‬
‫هضم نمود ‪ .‬معظم له طى ساليانى تحقيق و تدريس در فنون رياضى و هيوى ‪ ,‬متن مجسطى محرر به تحرير‬
‫خواجه را تصحيح و تعليقات ارزنده و مفيدى را بر آن نگاشت ‪ ,‬و عالوه بر اين ‪ ,‬بر تصحيح و تعليق شرح‬
‫نظام الدين نيشابورى بر مجسطى و نيز تصحيح و تعليق ترجمه و شرح مجسطى كه توسط دو تن از بزرگان‬
‫رصد خانه زيج محمد شاهى انجام پذيرفته ‪ ,‬توفيق يافت ‪ .‬ولى متاسفانه اين سه اثر استاد جزء مخطوطات و‬
‫آثار منتشر نشده ايشان است و هنوز نوبت طبع و انتشار آنها فرا نرسيده است ‪.‬‬
‫‪ 23‬استخراج جداول تقويم‬
‫يكى از آثار پر زحمت استاد حسن زاده حفظه هللا تعالى استخراج جداول تقويم است كه در طول ‪ 9‬سال ادامه‬
‫داشت ‪ .‬اين كار على رغم زحمات زياد كه به آن اختصاص يافت ‪ ,‬فوايد محدودى را در برداشت ‪ .‬ولى از آن‬
‫رو كه مستخرج در زمان استخراج به دقايق و لطائفى دست مى يابد كه براى استاد در فن ‪ ,‬اما غير مستخرج ‪,‬‬
‫مجهول است ‪ ,‬عمل مزبور موجب به دست آمدن رموز و تجربياتى شد كه استاد را مهارت خاصى بخشيد ‪.‬‬
‫بارى استاد فرمودند ‪ :‬يكى از حسرتهاى ما اين است كه چرا ما در طول اين ‪ 9‬سال ‪ ,‬صورت محاسبات‬
‫استخراج جداول را جمع نكرديم ؟ و اگر آنها در مجموعه اى گرد مىآمد ‪ ,‬خود دستور العملى بود كه مستخرجين‬
‫بعدى را در نحوه استخراج كمك مى كرد ‪ .‬ولى متاسفانه اين كار نشد تا اينكه كم كم همه آنها پراكنده شدند و‬
‫از بين رفتند ‪.‬‬
‫‪ 24‬تصحيح و تعليق الدر المكنون و الجوهر المصون‬
‫صفحه ‪125 :‬‬
‫علم حروف كه در برخى از نوشته ها به تسامح از آن به علم سيميا تعبير مى شود ‪ ,‬يك شعبه از شعبه هاى‬
‫علوم غريبه است و از خواص تكوينى حروف به طور مفرد يا مركب بحث مى كند ‪ .‬كتبى كه در اين علم‬
‫نگاشته شده است ‪ ,‬بسيار است كه فهرست عمده آنها را عالم فاضل مصطفى بن عبدهللا مشهور به كاتب‬
‫چلبى در كشف الظنون ذكر كرده است ‪ .‬از جمله كتبى كه در علم ياد شده نگارش يافته كتاب[ ( الدر المكنون‬
‫و الجوهر المصون]( تصنيف شيخ اكبر محيى الدين بن عربى است كه مانند مصنف آن در نوع خود بى نظير‬
‫است ‪ .‬حضرت استاد حسن زاده دام ظله اين كتاب را در خدمت استاد خود در علوم غريبه مرحوم آقا سيد‬
‫مهدى قاضى طباطبايى ‪ ,‬خلف صالح آقا سيد على قاضى طباطبايى قدس سرهما كه بنابر فرموده استاد حسن‬
‫زاده ‪ ( [,‬در اين گونه علوم تبحر و تمهر خاصى داشته و به حق مجتهد در فن بوده است]( فراگرفت ‪ .‬و‬
‫عالوه بر اينكه بر تصحيح دوره كامل آن از ابتدا تا انتها توفيق يافت ‪ ,‬و تعلقات و حواشى زيادى را بر آن‬
‫نگاشت كه هنوز به طبع نرسيده است ‪.‬‬
‫‪ 25‬دروس معرفت اوفاق‬
‫اين كتاب كه بالفعل حاوى هفتاد و پنج درس است و هنوز دنباله دارد ‪ ,‬در علم عظيم الشأن و شريف اوفاق‬
‫نگارش يافته است ‪ .‬علم اوفاق كه يكى از شعبه هاى علوم رياضى است و امروز در عداد علوم غريبه به‬
‫شمار مى رود ‪ ,‬از انحاء سير اعداد در جداول وفقى و روش پر كردن آنها بحث مى كند ‪ .‬حضرت استاد حسن‬
‫زاده دام ظله علم ياد شده را در حضور پر فيض استاد خويش مرحوم آقا سيد مهدى قاضى طباطبايى كه در فن‬
‫ارثماطيقى تبحر تامى داشته است ‪ ,‬فرا گرفت و مجموع افادات آن جناب را به خوبى تحرير و به صورت‬
‫دروس مزبور تنظيم و مرتب كرد ‪.‬‬
‫معظم له در باره اين دروس چنين مى فرمايد ‪:‬‬
‫صفحه ‪126 :‬‬
‫[ ( اين دروس در روش پر كردن جداول وفقى از سه در سه تا صد در صد است ‪ ,‬و تا كنون ‪ 75‬درس نوشته‬
‫شده است كه ناتمام است و هنوز دنباله دارد ‪ .‬هر چند اين هفتاد و پنج درس كسى را كه در فن رياضى‬
‫زحمت كشيده باشد ‪ ,‬در پر كردن جداول وفقى كمك شايانى است ولى در دنباله آنها آوردن برخى از مسائل و‬
‫مطالب ديگر الزم و ضرورى است كه اميدواريم بر آن نيز توفيق يابيم و اين دروس را به كمالش رسانده و‬
‫در اختيار عالقمندان قرار دهيم]( ‪.‬‬
‫‪ 26‬شرح قصيده كنوز االسماء‬
‫قصيده كنوز االسماء كه بر يكصد و چهار بيت مشتمل است ‪ ,‬اثرى است مؤثر كه در علم حروف سروده و‬
‫نگاشته شده است ‪ .‬گرچه اين اثر در عداد آثار شيخ بهايى عليه الرحمة به حساب آمده ‪ ,‬ولى بنابر نظر‬
‫حضرت استاد حسن زاده ‪ ,‬اين قصيده از جمله آثار استاد شيخ بهايى ‪ ,‬يعنى عالمة محمود بن محمد دهدار ‪,‬‬
‫متخلص به عيانى است ‪ .‬خود استاد در اين باره چنين نگاشته است[ ‪ ( .‬قصيده كنوز االسماء را به عالمه‬
‫شيخ بهايى نسبت داده اند ولى از استاد او عالمه بزرگوار محمود بن محمد دهدار ‪ ,‬متخلص به عيانى ‪ ,‬صاحب‬
‫مفاتيح المغاليق و جواهر االسرار و كتب ديگر در علوم غريبه است ‪ .‬مؤيد اين قول آن است كه در قصيده‬
‫مذكور تخلص خود را در ضمن اشعار إشعار كرده است ‪ ,‬چنانكه گويد ‪:‬‬
‫نزد اهل خرد و اهل عيان‬
‫حرف جسم و عدد اوست چو جان‬
‫و يا اينكه گويد ‪:‬‬
‫سر اين گنج گهر بگشودم‬
‫گوهرش بين كه عيان بنمودم‬
‫و سبك گفتارش از ديگر اشعارش نيز شاهد اين مدعى است ‪ .‬مثال در مفاتيح ( ص ‪ ) 128‬گويد ‪:‬‬
‫اى كه بر اين عمل از روى وقوف‬
‫برسى ياد عيانى مى كن‬
‫صفحه ‪127 :‬‬
‫چونكه مقصود بيابى ز عمل‬
‫بهر او فاتح خوانى مى كن‬
‫لذا ما به همان عيانى اعتماد كرده ايم و بلكه در آن شكى نداريم]( ( ‪. ) 1‬‬
‫در هر صورت ‪ ,‬استاد دام ظله اين قصيده را از بدو تا ختم شرح كرده و رموز و دقايق آن را براى عالقمندان‬
‫به فن ‪ ,‬بيان نموده است ‪ .‬معظم له در آخر شرح مزبور مطالبى را آورده است كه نقل آنها در اينجا خالى از‬
‫فايده نيست ‪ ,‬بلكه بسيار مناسب است ‪ .‬جناب ايشان نگاشته است[ ‪ ( :‬اين بى بهره از حظ و لذ اسرار‬
‫حروف تا كنون شرحى بر اين قصيده نيافته است و اگر چه به توفيق الهى و مدد اولياء هللا در اين فن چون‬
‫بسيارى از فنون ديگر زحمت كشيده است و استاد خدمت كرده و كتاب خوانده و نسخه هاى نفيسه تهيه‬
‫كرده است و لكن بر خود او هم معلوم نيست كه آيا آن را شرح كرده است يا جرح ‪ .‬در زمان انقالب عظيم‬
‫ايران كه به مصداق فقطع دابر القوم الذين ظلموا و الحمد هلل رب العالمين ‪ ,‬بنياد پليد پهلوى زوال يافت ‪ ,‬و‬
‫به ميثاق و اشرقت االرض بنور ربها طلعت شمس حقيقت دولت الهى و سيماى قرآن محمدى دل آرايى‬
‫فرموده است ‪ ,‬شرائط زمان ايجاب كرد كه علماى دين حوزه علميه قم ‪ ,‬قم و درس بحث آن را ترك گفته ‪,‬‬
‫حصون ديار خود باشند ‪ .‬اين كمترين نيز به وطن معهودش آمل رحل اقامت موقت افكنده است و لكن در خالل‬
‫همه مشغله هاى انقالبى به حكم عادت مألوف و مشغول داشتن نفس و ارضاى آن از ن و القلم و ما يسطرون‬
‫استعانت جسته و به دو كار پرداخته است يكى تتميم تاليف دروس معارف كه عالوه روزانه در حلقه تنى چند‬
‫از دوستان دلبند و ياران ارجمند به تدريس و تقرير آن سرگرم بود ‪ ,‬و ديگر ترقيم اين وجيزه كه موجب‬
‫تصديع خاطر عاطر عزيزان گرديده و در شب دوشنبه دوم ذوالقعده هزار و سيصد و نه نود و هجرى قمرى‬
‫مطابق دوم مهر ماه هزار و سيصد و پنجاه و هشت هجرى شمسى اتمام پذيرفت ‪.‬‬
‫پاورقى ‪:‬‬
‫‪ 1‬مقدمه شرح قصيده كنوز االسماء ‪.‬‬
‫صفحه ‪128 :‬‬
‫و تحيتهم فيها سالم و اخر دعويهم ان الحمد هلل رب العالمين ]( ‪ .‬گفتنى است كه اين اثر نيز از جمله آثار‬
‫مخطوط استاد است و هنوز منتشر نشده است ‪.‬‬
‫صفحه ‪129 :‬‬
‫آثار ادبى‬
‫‪ 1‬تقديم و تصحيح و تعليق نصاب الصبيان‬
‫كتاب نصاب الصبيان تاليف ابونصر فراهى سجستانى را در تعليم نوآموزان و مبتديان در ادبيات عرب شأنى‬
‫بسزاست ‪ .‬چرا كه در آن لغات فارسى و عربى را با سبكى دلنشين به هم آميخته و مبتدى را با روشى دلپذير‬
‫در حفظ لغات عرب يارى مى رساند ‪ .‬لذا در مكاتب و مدارس ‪ ,‬همواره از كتب درسى رايج بوده است ‪ ,‬ولى‬
‫با اين همه از تصرف ناسخان و زياده و نقصان ديگران و تحريف نا آشنايان ‪ ,‬مصون نمانده بود و بدين‬
‫جهت حضرت استاد به ترغيب مرحوم عالمه شعرانى بر آن شد تا در نسخ آن تجديد نظر كند ‪ .‬جناب ايشان‬
‫با فراهم كردن نسخ خطى موجود در كتابخانه مرحوم ملك و كتابخانه ملى بر تصحيح كتاب ياد شده همت‬
‫گماشت و در ضبط كلمات و لغات سعيى بليغ مبذول داشت ‪ .‬ابيات الحاقى را با عالمت اختصارى[ ( م ]( از‬
‫اشعار اصلى كه ‪ 220‬بيت است ‪ ,‬جدا كرد و مهمتر اينكه كتاب را با تعليقات سودمند خويش پر بارتر ساخت‬
‫‪ .‬و بدين ترتيب اولين اثر خود را به عالم دانش تقديم نمود ‪.‬‬
‫مرحوم عالمة شعرانى قدس سره در تقريظى كه بر نصاب مصحح استاد نگاشته است ‪ ,‬چنين گويد[ ‪ ( :‬كتاب‬
‫نصاب الصبيان كه از زمان تأليف آن تا كنون بيش از هفتصد سال گذشته و هنوز رونق اوليه را از دست‬
‫نداده است ‪ ,‬پيوسته در مكاتب و مدارس از كتب درسى و تعليمى بوده است و به سبب كثرت تداول ‪ ,‬تصرف‬
‫ناسخان بسيار در آن راه يافته و زياده و نقصان در آن بسيار كرده اند ‪ ,‬چنانكه هيچ يك از نسخ مطبوعه از‬
‫تحريفات خالى نيست ‪ ,‬لذا جناب اديب فاضل آقاى حسن زاده آملى كه در بسيارى از علوم زحمت كشيده و‬
‫مدتها نزد اين بنده ناچيز به تحصيل پرداخته ‪ ,‬به اصرار و ترغيب حقير در نسخ آن تجديد نظر كامل نمود و‬
‫همه لغات فارسى و عربى آن را‬
‫صفحه ‪130 :‬‬
‫از مدارك معتبره آن ‪ ,‬مانند قاموس و منتهى االرب و كنز اللغة و سامى و صحاح و برهان قاطع و جامع و‬
‫غير آنها تصحيح و معرب ساخت و چنانكه هيچ كلمه بدون اطمينان به صحت آن ضبط نگرديد و نيز آنچه از‬
‫اشعار مرتبط با علم نجوم و قرائت و سيره نبويه بود ‪ ,‬از كتب معتبره فن مانند زيج بهادرخانى ‪ ,‬اتقان و‬
‫مجمع البيان و غير آن تصحيح كرده و هر يك را كه احتياج به توضيح داشت ‪ ,‬در ذيل صفحات توضيح داد و‬
‫چون مالحظه شد كه در نسخ مطبوعه بسيارى از اشعار اصلى كتاب را عمدا يا سهوا حذف كرده اند ‪ ,‬سعى‬
‫شد تا همه اشعار اصلى ثبت افتد و از اشعار الحاقى كه متعلمان را مفيد بود نيز با عالمت مشخصه ( م )‬
‫نوشته گرديد تا از همه جهت اين نسخه سودمند باشد]( ‪.‬‬
‫گفتنى است اين اثر استاد در محرم الحرام ‪ 1374‬توسط كتابفروشى اسالميه طبع و منتشر شد ‪ .‬و بعد از آن‬
‫نيز مكرر به طبع رسيده است ‪.‬‬
‫‪ 2‬تصحيح كليله و دمنه‬
‫كليله و دمنه كتابى است محتوى معانى لطيف و طرائف ظريف از زبان بى زبانان در لباس هزل و افسانه ‪,‬‬
‫كه به السنه مختلف عربى و فارسى و فرانسوى و انگليسى و عبرى و تركى و ديگر زبانهاى زنده دنيا ترجمه‬
‫و نشر شده است ‪.‬‬
‫نصر هللا منشى ‪ ,‬مترجم كليله از عربى به فارسى ‪ ,‬در وصف اين كتاب چنين گويد ‪:‬‬
‫[ ( اين مجموع به نزديك خاص و عام ‪ ,‬دوست و دشمن ‪ ,‬مسلمان و كافر ‪ ,‬ذمى و معاهد ‪ ,‬مقبول و معهود‬
‫باشد ‪ .‬و تا زبان پارسى در ميان مردم متداول است ‪ ,‬به هيچ تاويل مهجور و مردود نگردد و به تقلب احوال‬
‫و تجدد حوادث و تصاريف زمان در آن نقصان پيدا نيايد]( ‪ .‬صفحه ‪131 :‬‬
‫ترجمه فارسى كليله و دمنه همان گونه كه گفته آمد ‪ ,‬در اثر قلم شيوا و رساى ابوالمعالى نصرهللا منشى است‬
‫كه همواره بر متانت و بزرگى خويش بر قرار بوده و هست و براى هميشه سرمشق پارسى نويسان و ارباب‬
‫قلم و اصحاب ادب خواهد بود ‪.‬‬
‫ولى از آن رو كه ترجمه مزبور متنى است متين و نسبتا مشكل على رغم تصحيحات متعدد توسط مصححين‬
‫مختلف باز نيازمند به تصحيح مجدد و تبيين و تشريح بود كه اين بار رنج و زحمت آن را استاد حسن زاده‬
‫آملى به دوش كشيدند ‪ .‬جناب ايشان ‪ ,‬كتاب را از روى چندين نسخه خطى موجود در كتابخانه مرحوم ملك و‬
‫كتابخانه مدرسه عالى شهيد مطهرى ( سپهساالر ) تصحيح و با كليله هاى عربى مقابله كردند ‪ .‬مأخذ و مصادر‬
‫اشعار و امثال را اعم از فارسى و عربى ذكر و آنهايى را كه نيازمند به ترجمه يا شرح بود ‪ ,‬در حد توان‬
‫ترجمه و شرح كردند و نيز لغات مشكل كتاب را با مراجعه به كتب معتبر لغت چون صحاح اللغة ‪ ,‬منتهى‬
‫الالدب ‪ ,‬قاموس ‪ ,‬نهاية ابن اثير ‪ ,‬مجمع البحرين و ديگر كتب توضيح دادند ‪.‬‬
‫عالوه بر امور ياد شده ‪ ,‬دو باب از كليله را كه تا آن زمان ترجمه نشده بود بر وجهى به فارسى برگردانيدند‬
‫كه تميز آن از ترجمه ابوالمعالى بسى مشكل است ‪.‬‬
‫الزم به ذكر است كه حضرت استاد در تصحيح كتاب ‪ ,‬دو نسخه از كليله هاى فارسى چاپى را يعنى نسخه‬
‫مرحوم امير نظام گروسى و نسخه مرحوم عبدالعظيم قريب را مورد نظر قرار داده و تحريفات و نقايص آن دو‬
‫را كه روى هم ‪ 67‬مورد است گوشزد نموده و در اين عمل غرضى جز تمييز صحيح از سقيم نداشته اند ‪.‬‬
‫بارى استاد نقل فرمودند[ ‪ ( :‬وقتى كه كليله ما از چاپ در آمد ‪ ,‬آن را در دانشگاه به مرحوم عبدالعظيم قريب‬
‫ارائه كردند ‪ .‬ايشان كتاب را گرفته بود و بعد از نگاه كردن و تأمل نمودن گفته بود ‪ :‬اين آقا بسيار زحمت‬
‫كشيده‬
‫صفحه ‪132 :‬‬
‫است]( ‪.‬‬
‫و نيز حكايت كردند[ ‪ ( :‬روزى مدير وقت كتابخانه ملك از من پرسيد ‪ :‬آيا از اشعار كليله چيزى مانده است‬
‫كه ترجمه يا مأخذش را پيدا نكرده باشيد ؟ گفتم ‪ :‬سه چهار مورد باقى مانده است ‪ .‬گفت ‪ :‬اين سه چهار مورد‬
‫را بگذاريد تا ديگران پيدا كرده و ترجمه كنند ‪ ,‬آنگاه بفهمند كه شما در تصحيح و تحشيه اين كتاب چقدر خون‬
‫دل خورده ايد]( ‪.‬‬
‫ولى با اينهمه برخى از ناقدان كم لطف و يا احيانا مغرض تمام زحمات ياد شده را ناديده گرفته و يا از ياد برده‬
‫اند ‪ ,‬آنگاه با ذكر يك خطاء آن هم از نوع غلطهاى مطبعى كه نوع كتابهاى چاپى از آنها خالى نيست به توهين‬
‫نسخه مصحح استاد پرداخته اند ‪.‬‬
‫نعوذ باهلل من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا ‪.‬‬
‫به هر تقدير كليله و دمنه مصحح به تصحيح استاد در سال ‪ 1342‬هجرى شمسى توسط كتابفروشى سعدى طبع‬
‫گرديد و در سال ‪ 1365‬هجرى شمسى توسط مؤسسه انتشارات امير كبير تجديد چاپ شد ‪.‬‬
‫‪ 3‬تصحيح و اعراب اصول كافى‬
‫اصول كافى اشهر از آن است كه نيازى به تعريف و تمجيد داشته باشد ‪ ,‬چرا كه از بهترين تأليفات اماميه و‬
‫امتن كتب روايى شيعى محسوب مى شود ‪ .‬اين كتاب توسط دانشمند بصير ‪ ,‬عالم خبير ‪ ,‬مرحوم ثقة االسالم ‪,‬‬
‫ابوجعفر محمد بن يقوب كلينى جزاه هللا عن االسالم خيرا ‪ ,‬تاليف گرديده است و از آن رو كه به اصول روايى‬
‫و كتب مأخذ قريب العهد ‪ ,‬و بر دقت ضبط و جودت ترتيب و حسن تبويب و ايجاز عناوين مشتمل است ‪,‬‬
‫در ميان كتب روايى از شرافت و مقامى بس واال برخوردار است ‪ .‬بدين جهت ضبط كلمات و اعراب گذارى‬
‫مفرداتش كه از تطرق خطاء و لحن و تحريف و تصحيف به آن جلوگيرى مى كند ‪ ,‬كارى الزم و امرى‬
‫ضرورى بود و به فضل‬
‫صفحه ‪133 :‬‬
‫و كرم خداوند متعال توفيق انجام آن نصيب استاد خستگى ناپذير حسن زاده آملى شد كه با كوشش زايد‬
‫الوصف و رنجى طاقت فرسا به اين مهم قيام كردند و آن را جامه تحقق پوشانيدند ‪.‬‬
‫ممكن است در بدو امر چنين به نظر آيد كه تصحيح و اعراب گذارى كافى كارى است آسان و از عهده‬
‫هركسى كه به صرف و نحو مختصر آشنايى داشته باشد ‪ ,‬ساخته است ‪ ,‬ولى آنكه اهل فن و مرد كار است ‪,‬‬
‫مى داند كه كار به آن سادگى كه گمان مى رود ‪ ,‬نيست ‪ ,‬چرا كه در اين عمل عالوه بر تخصص كافى در شعب‬
‫علوم ادبى ‪ ,‬به آشنايى بس دقيق نسبت به ضبط اسماء رجالى كه در اسناد روايات واقع شده اند و خود‬
‫زحمتى عليحده را مى طلبد نيازمند است ‪ .‬مرحوم عالمه شعرانى در باره اين اثر استاد چنين به قلم آورده‬
‫اند[ ‪ :‬ايشان[ ( استاد حسن زاده]( اصول كافى را طورى اعراب گذارى كرد كه هر اديبى انگشت حيرت به‬
‫دندان مى گيرد] ‪.‬‬
‫گفتنى است كه اصول كافى معرب به اعراب استاد دام ظله در سال ‪ 1388‬هجرى قمرى توسط مكتبه اسالمية‬
‫طبع و منتشر گرديد ‪.‬‬
‫‪ 4‬ديوان اشعار‬
‫شعر صنعتى است كه همه امتها و جوامع بشرى على رغم تمام اختالفاتشان آن را جهت تأثير بر نفوس و‬
‫برانگيختن عواطف و احساسات به كار مى گيرند ‪ .‬زيرا اگر شيوايى گفتار با هنر سجع و قافيه آميخته گردد ‪,‬‬
‫سخن را حالوت و گرمى خاصى مى بخشد كه آن را در نثر كمتر مى توان يافت ‪ .‬چه بسا دلهايى سخت و‬
‫سركش كه با سخن نرم شاعرى آب و چشمهاى جامدى كه با كالم موزونى ‪ ,‬روان گرديده است ‪ .‬چه بسا‬
‫افرادى كه از طريق مستقيم حق منحرف بوده و با شنيدن يا خواندن غزلى منقلب شده و به راه راست هدايت‬
‫بازگشته اند ‪ .‬صفحه ‪134 :‬‬
‫از اين رو عارفان دلسوخته و حكيمان وارسته و دانشمندان پيراسته ‪ ,‬عالوه بر اينكه يافته ها و احساسات‬
‫درونى خويش را با زبان شعر كه زبان احساس است ‪ ,‬ابراز نموده اند ‪ ,‬هميشه از صنعت شعر بهترين‬
‫استفاده ها را كرده و از اين طريق افكار و انظار دقيق و باريك را در اذهان رسوخ داده و صفات حميده و‬
‫اخالق فاضله را در ميان مردم شايع ساخته و قلوب انسانها را زنده و به ارواح آنان طراوتى خاص بخشيده اند‬
‫‪.‬‬
‫از جمله كسانى كه مصداق بارز سخن فوق است حضرت استاد حسن زاده آملى است كه با سرودن اشعار‬
‫عرفانى ‪ ,‬اخالقى و حكمى اهداف ياد شده را محقق ساخته است مجموع سروده هاى معظم له در ديوانى مدون‬
‫و به ديوان اشعار نام گرفته است ‪ .‬ديوان مزبور شامل بخشهاى مختلفى چون غزليات ‪ ,‬قصايد ‪ ,‬رباعيات ‪,‬‬
‫ترجيع بند ‪ ,‬پندنامه و دفتر دل است ‪ .‬در اين ميان دفتر دل را شأنى بسزاست كه بعدد حروف بسم هللا الرحمن‬
‫الرحيم ‪ ,‬نوزده بند است و هر بند در يك موضوع تكوينى ‪.‬‬
‫در بند اول آمده است ‪:‬‬
‫به بسم هللا الرحمن الرحيم است‬
‫كه عارف در مقام كن مقيم است‬
‫كن هللا و بسم هللا عارف‬
‫چه خوش وزنند در بحر معارف‬
‫الى آخر‬
‫استاد خود در وصف دفتر دل سروده است ‪:‬‬
‫چو اين دفتر حكايت دارد از دل‬
‫بسى حرف و شكايت دارد از دل‬
‫بحكم طالعش از اختر دل‬
‫نهادم نام او را دفتر دل‬
‫ز طوفانى درياى دل من‬
‫صدفهايى كه دارد ساحل من‬
‫بسى از آن صدفها را ز ساحل‬
‫نمودم جمع و شد اين دفتر دل‬
‫‪.‬‬
‫شايان ذكر است كه نوع غزليات ديوان و خصوصا دفتر دل در حال رياضت و داشتن اربعين سروده شده‬
‫است ‪ .‬آرى به فرموده بابا طاهر ‪ :‬حقيقت بشنو از پور فريدون‬
‫كه شعله از تنور سرد نايى‬
‫‪.‬‬
‫صفحه ‪135 :‬‬
‫مرحوم حاج ميرزا مهدى الهى قمشه اى ‪ ,‬آن عارف بزرگ و شاعر سترگ كه صدر ديوان اشعار به دستخط‬
‫مبارك آن جناب مزين است ‪ ,‬در وصف سروده هاى استاد چنين نگاشته است ‪:‬‬
‫[ ( به مقتضاى شوق ذاتى نفوس قدسيه ناطقه به فهم حقايق ‪ ,‬هرچه روح ‪ ,‬اشتياقش به فهم معارف الهى و‬
‫لطايف حكمى فزون است استعالى نفس ناطقه بيشتر و انجذاب به عالم تجرد بيش ‪ .‬به حكم ان من الشعر‬
‫لحكمة و ان هللا تعالى كنوزا تحت العرش ‪ .‬مفتاحه لسان الشعراء ‪ ,‬ذوق لطيف و فكر علمى شريف و خاصه‬
‫مشتاقان علوم عقلى و عرفان و طالبان مقام حقيقت و ايقان ‪ ,‬ترنم و تفكر و تجسم معانى مجرده را به لباس‬
‫زيباى شعر براى توجه نفوس اليق و تشويق خاليق و توجه به دقايق عرفان و حكمت و مبدا و معاد ‪ ,‬ضرور‬
‫دانسته و استادان علوم عقلى و ذوقى ‪ ,‬اشارات و لطايف و حقايق قرآن گفتار ائمه اطهار را با طبع لطيف‬
‫خود به لسان اشعار و نظم آبدار در آورده و نفوس مستعده را بهره مند از آن سخنان آسمانى مى كنند و بدين‬
‫وسيله مردم را سوق به اخالق فاضله دهند ‪ ,‬لذا استاد دانشمند[ ( حسن زاده]( اشعار آبدارى براى نشر‬
‫معارف الهى و ترغيب نفوس شيق به كمال و روحهاى عالى طالب حقايق ‪ ,‬اين اشعار را كه مضامينش همه‬
‫طبق اخالق فاضله و توحيد و تزكيه و تربيت روح است ‪ ,‬بدين مقصد عالى سروده و از طبع وقاد خداداد‬
‫گوهر فشانى كرده اند ‪.‬‬
‫ان شاء هللا لكل بيت بيت فى الجنة پاداش از حقيقة الحقايق خواهند يافت ‪ .‬حضرت حجة االسالم بارع و‬
‫استاد دروس عقليه و نقليه حوزه علمى قم ابقاه هللا بحسن عنايته ‪ ,‬در مقام نشر حكمت و معرفت بدين وسيله‬
‫هم كه اكثر دانشمندان بدان نشر حقايق قرآن داده اند ‪ ,‬متوسل شدند و على هللا اجر من احسن عمال ‪.‬‬
‫[ ( االحقر مهدى الهى قمشه اى](‬
‫و اينك نمونه اى از سروده هاى استاد ‪:‬‬
‫صفحه ‪136 :‬‬
‫ره عشق است و نوش و نيش دارد‬
‫هزاران گردنه در پيش دارد‬
‫برو راه خود و امثال خود گير‬
‫كه اين ره اليق درويش دارد‬
‫كجا ره مى برد در بزم خوبان‬
‫هر آنكو نفس بدانديش دارد‬
‫به كام دل رسيدن آرزو نيست‬
‫كه سالك را اسير خويش دارد‬
‫شنيدم عاشقى فرزانه مى گفت‬
‫چو من ديوانه ديگر كيش دارد‬
‫عجب بزمى است خلوتگاه معشوق‬
‫كه در شب عاشق دل ريش دارد‬
‫حسن را ار تمناى وصال است‬
‫دلش را دور از تشويش دارد‬
‫من مات قد و قامت موزون توام‬
‫دل داده آن جمال بيچون توام‬
‫حاشا كه بگويمت تو ليالى منى‬
‫اما من دل باخته مجنون توام‬
‫اى يك ده و دو كه جمله روحيد همه‬
‫از صبح ازل مست صبوحيد همه‬
‫افتاده به قلزم فناييم و شما‬
‫بر كشتى كائنات نوحيد همه‬
‫سرمايه راهرو حضور و ادب است‬
‫آنگاه يكى همت و ديگر طلب است‬
‫ناچار بود رهرو از اين چار اصول‬
‫ورنه به مراد دل رسيدن عجب است‬
‫كتاب ديوان اشعار در تابستان ‪ 1364‬توسط مركز نشر فرهنگى رجاء با كيفيت مطلوبى طبع و منتشر شد ‪.‬‬
‫‪ 5‬قصيده ينبوع الحيوة‬
‫قصيده تائيه ينبوع الحيوة كه مشتمل بر ‪ 425‬بيت به سبك تائيه ابن فارض است ‪ ,‬قصيده اى است پر مغز‬
‫كه در باره اصولى از اصول عقايد اسالمى و پاره اى از مطالب عرفانى و برخى از نكات اخالقى توسط‬
‫حضرت استاد دام ظله به زبان عربى سروده شده است ‪.‬‬
‫صفحه ‪137 :‬‬
‫مطلع قصيده از اين قرار است ‪:‬‬
‫بدأت بسم هللا عين الحقيقة‬
‫نطقت به فى نشئة بعد نشئة‬
‫اينك نمونه اى از ابيات قصيده ‪:‬‬
‫اذا لم يكن غير الوجود فمن سواه‬
‫فليس سوى نور الوجود ببقعة‬
‫و قد ساوق الحق الوجود تصادقا‬
‫و ساوى الوجود الواحد فى البديته‬
‫قد عبروا عنه بعقل و وحدة‬
‫و قد افصحوا عنه بعشق و نطقة‬
‫[ ( و للناس فيما يعشقون مذاهب](‬
‫خليقتهم تحكى اختالف سليقة‬
‫هو الصمد الحق فال ثانى له‬
‫فما الشبهة تروى عن ابن كمونة‬
‫و معناه ال جوف له فهو مضمت‬
‫كما فسر من اهل بيت النبوة‬
‫فما ذرة حيوة تجسمت‬
‫و سائر االوصاف كذاك بحمة‬
‫فصار السوى غير السوى غير انه‬
‫شئون و آيات لذات فريدة‬
‫فمن هو معلول و من هو علة‬
‫لدى الصمد الحق الوحيد سطوة‬
‫گفتنى است از آنجا كه قصيده مذكور مشتمل بر مطالب دقيق فلسفى و مباحث نفيس عرفانى است نمى توان‬
‫حق مضامين آن را با ترجمه تحت اللفظى ادا نمود ‪ ,‬بلكه بايد آن را با توجه به مبانى فلسفى و عرفانى و‬
‫اخالقى تبيين و تفسير كرد كه آن هم مجالى واسع مى طلبد ‪ .‬لعل هللا يحدث بعد ذلك امرا ‪.‬‬
‫قصيده ينبوع الحيوة همراه با دو اثر ديگر استاد ( رساله جعل ‪ ,‬العمل الضابط فى الرابطى و الرابط ) توسط‬
‫انتشارات قيام در سال ‪ 1368‬هجرى شمسى به طبع رسيد ‪.‬‬
‫‪ 6‬مصادر اشعار ديوان منسوب به اميرالمؤمنين عليه السالم‬
‫همان طور كه جمع كثيرى از علماء و فصحاء بر جمع خطب و كتب و صفحه ‪138 :‬‬
‫رسايل امام على بن ابى طالب عليه السالم اهتمام داشته اند ‪ ,‬نيز عده اى از ادباء و دانشمندان كه تعداد آنها به‬
‫‪ 17‬نفر بالغ است ‪ ,‬پر جمع اشعار منسوب به آن حضرت همت گماشته اند كه اقدم از همه ابواحمد‬
‫عبدالعزيز جلودى متوفاى سنه ‪ 332‬هجرى قمرى است ‪.‬‬
‫شخص نامبرده را كتابى است به نام[ ( كتاب شعر على عليه السالم]( كه در آن مقدار زيادى از اشعار‬
‫منسوب به آن حضرت را جمع آورى كرده است ‪ .‬نكته اى كه در اينجا قابل مالحظه است اين است كه عده‬
‫اى از محققان در صحت انتساب اشعار ياد شده به حضرت وصى عليه السالم مناقشه كرده اند ‪ .‬مثال مرحوم‬
‫مجلسى در مقدمات بحار عبارتى را آورده است كه ترجمت قسمتى از آن بدين قرار است[ ‪ ( :‬انتساب كتاب‬
‫ديوان به حضرت امير عليه السالم مشهور است ولى از آنجا كه اشعار موجود در آن در كتب ديگر نيز‬
‫موجود است ‪ ,‬حكم به صحت انتساب همه آنها به آن حضرت تشكل مى نمايد]( ‪ .‬بر همين اساس حضرت‬
‫استاد حسن زاده دامت توفيقاته بر آن شد كه تحقيق جامعى را در باره اشعار منسوب به امام على بن ابى‬
‫طالب عليه السالم آغاز كند و صحت و عدم صحت انتساب آنهارا معلوم سازد ‪ .‬كه بحمد هللا بر اين عمل‬
‫توفيق يافت و مأخذ و مصادر كثيرى از اشعار مزبور را مشخص نمود ‪ .‬حضرت استاد خود در اين باره مى‬
‫فرمايد[ ‪ ( :‬ما ضمن تحقيقات و مطالعات علمى خودمان متوجه شديم كه بسيارى از اشعار موجود در ديوان‬
‫منسوب به اميرالمؤمنين عليه السالم از ديگران است و ربطى به آن حضرت ندارد ‪ ,‬و بعضى از اشعار ديوان‬
‫‪ ,‬مفاد فرموده هاى آن حضرت است كه شاعرى آن را به نظم در آورده و بعدد كم كم خود آن شعر نيز به آن‬
‫جناب نسبت داده شده است ‪ .‬مانند يا حار حمدان من يميت يرنى ‪ . . .‬الخ كه سيد حميرى در اين اشعار‬
‫مضمون فرموده حضرت امير عليه السالم را به نظم كشيده و بعدها به آن جناب انتساب يافته است ‪.‬‬
‫صفحه ‪139 :‬‬
‫بلى بنابر فرموده عالمة طباطبايى قدس سره ‪ ,‬تنها چيزى را كه از آن اشعار مى توان به آن حضرت نسبت‬
‫داد ‪ ,‬رجزهايى است كه در جنگها از آن جناب نقل شده است كه ما باز هم در باره خود اين رجزها عرايضى‬
‫داريم]( ‪.‬‬
‫اين اثر استاد فعال به صورت مخطوط نزد ايشان محفوظ است و هنوز منتشر نشده است ‪.‬‬
‫‪ 7‬تعليقه بر باب توحيد حديقه الحقيقة‬
‫كتاب شريف و متين حديقه الحقيقه كه برخى از آن به فخرى نامه و برخى دگر به الهى نامه ياد كرده اند ‪,‬‬
‫كتابى است منظوم كه عالوه بر مزاياى ادبى و هنرى ‪ ,‬بر مطالب دقيق و معانى بلند عرفانى و فلسفى و‬
‫اخالقى مشتمل است و مطالبش غالبا به آيات قرآن كريم و اخبار نبوى و آثار صحابه و كلمات مشايخ ناظر‬
‫است ‪.‬‬
‫اين كتاب اثر طبع روان و ذهن صافى و فكر بلند و ذوق سليم عارف نامدار و حكيم عاليمقدار ‪ ,‬شاعر دانا و‬
‫قصيده سراى توانا مجدود بن آدم ‪ ,‬سنايى غزنوى عليه الرحمة است ‪ .‬وى در ميان شاعران و سخن سرايان‬
‫پارسى اولين كسى است كه افكار بلند عرفانى و ذوقيات لطيف شعرى را درهم آميخت و سبك و شيوه نوينى‬
‫را پى ريزى نمود ‪.‬‬
‫كتاب حديقة الحقيقة كه بر ده باب مشتمل است على رغم طراوت الفاظ و رونق عباراتش ‪ ,‬حاوى معانى‬
‫دقيق و مطالب ظريفى است كه فهم آن به سهولت ميسور هر كسى نيست ‪ ,‬لذا حضرت استاد حسن زاده‬
‫آملى دام مجده ابيات مشكل باب توحيد آن را در قالب تعليقه هايى كه در حاشيه كتاب نگاشته شرح كرده و‬
‫فهم آنها را براى عالقمندان آسان نموده است ‪ ,‬كه در اينجا براى نمونه به مواردى از آنها اشاره مى كنيم ‪.‬‬
‫الف ) سنايى گويد ‪:‬‬
‫اى درون پرور برون آراى‬
‫وى خرد بخش بى خرد بخشاى‬
‫‪.‬‬
‫صفحه ‪140 :‬‬
‫حضرت استاد در شرح آن چنين نگاشته است[ ‪ ( :‬خرد بخش يعنى بخشنده خرد است به آدميان تا به واسطه‬
‫آن حق را از باطل تميز دهند ‪ .‬چنانكه از پيغمبر اكرم روايت شده كه العقل نور يتميز الحق عن الباطل [ ‪.‬‬
‫( بيخرد بخشاى]( يعنى بخشاينده و در گذرنده بيخردان است ثم ان ربك للذين عملوا السوء بجهالة ثم تابوا‬
‫من بعد ذلك و اصلحوا ان ربك من بعدها لغفور رحيم]( ‪.‬‬
‫( نحل آيه ‪) 120‬‬
‫ب ) سنايى گويد ‪:‬‬
‫از تو زارى نكوست زور بداست‬
‫عور زنبور خانه شور بد است‬
‫استاد در شرح آن مى نگارد ‪ :‬بدانكه شور براى چند معنى آمده است كه يكى از آنها بر هم زدن است كه‬
‫مناسب با مقام است و معين مصرع آن است كه ويران كردن النه زنبور براى برهنه و عور بد است ‪ .‬چه از‬
‫زنبور صدمه بيشترى به عور مى رسد نسبت به لباس پوشيده ‪ .‬سعدى گويد ‪ :‬چو زنبور خانه بياشوفتى‬
‫حذر كن از آنجا كه سخت اوفتى‬
‫‪.‬‬
‫ج ) سنايى گويد ‪:‬‬
‫مصطفى گفت خه از آن مه شد‬
‫دست موسى خليل اوه شد‬
‫‪.‬‬
‫استاد در شرح آن گويد ‪ :‬بدان كه خه چون به به فتح با است لفظا و معنى ‪ ,‬و خة خه يعنى به به ‪ .‬پس خه‬
‫كلمه تحسين باشد كه عرب بخ بخ مى گويد ‪ .‬و مه بكسر ميم به معنى بزرگ باشد چه بزرگتر را مهتر مى‬
‫گويند ‪ .‬و در اين صورت با كلمه اوه مناسب نيست ‪ .‬ممكن است گفته شود كه بفتح ميم براى ضرورت‬
‫خوانده شود ‪ .‬يا مه مخفف ماه باشد و خليل اوه اشاره است به كريمه ان ابراهيم الؤاه حليم كه آيه ‪115‬‬
‫سوره توبه است و نيز كريمه ان ابراهيم لحليم اواه منيب كه آيه ‪ 77‬سوره هود است ‪ .‬پس اوه مخفف اواه‬
‫است براى ضرورت شعرى و دست موسى اشاره است به يد بيضاى كليم هللا كه حق تعالى در چند جاى قرآن‬
‫بيان فرمود ‪ 1 .‬و ‪ 2‬و نزع يده فاذا هى‬
‫صفحه ‪141 :‬‬
‫بيضاء للناظرين ( اعراف ‪ ) 5 ,‬و مانند او در آيه ‪ 22‬الشعراء ‪ 3 .‬و اضمم يدك الى جناحك تخرج بيضا من‬
‫غير سوء آية اخرى [ ( ‪ , 33‬طه]( ‪ 4‬و ‪ 5‬و ادخل يدك فى جيبك تخرج بيضاء من غير سوء [ ( ‪ , 12‬نمل]‬
‫( و مانند او در آيه ‪ 32‬القصص مگر اينكه[ ( اسلك به جاى[ ( ادخل]( است ‪ .‬پس معنى بيت چنين است‬
‫كه رسول خاتم بر اثر تحسين كردن و ايمان آوردن آنچه از حق تعالى ديده و شنيده ‪ ,‬اشرف موجودات شد ‪,‬‬
‫اگر مه بكسر ميم بخوانيم ‪ .‬يا ماه عالمتاب شد كه ستاره اى بدرخشيد و ماه مجلس شد ‪ ,‬گر مه مخفف ماه‬
‫باشد ‪ .‬اگر چه مال در هر دو معنى يكى است ‪ .‬و نيز چون موسى كليم هللا يد بيضا داشته و همچنين به صفات‬
‫ابراهيم خليل متصف شد كه شاعرى گويد ‪:‬‬
‫حسن يوسف ‪ ,‬دم عيسى ‪ ,‬يد بيضا دارى‬
‫آنچه خوبان همه دارند تو تنها دارى‬
‫گفتنى است كه تعليقات ياد شده به طور پراكنده در حاشيه نسخه موجود در كتابخانه حضرت استاد موجود‬
‫است كه هنوز آماده چاپ نگرديده است ‪.‬‬
‫‪ 8‬تصحيح گلستان سعدى‬
‫گلستان شيخ أجل سعدى شيرازى عليه الرحمة كه به اعتراف كليه نثرنويسان ‪ ,‬زيباترين نثر پارسى است ‪,‬‬
‫كتابى است آكنده از حقايق و معارف اسالمى و مشحون از لطايف و ظرايف اخالقى كه در لباس قضايا و‬
‫حكايات شيرين و دلپذير به رشته تحرير در آمده است ‪ .‬اين كتاب در حقيقت يكدوره كامل حكمت‬
‫عملى[ ( سياست ‪ ,‬تدبير منزل ‪ ,‬اخالق]( است كه به عدد درهاى بهشت بر هشت باب مشتمل است و‬
‫فرزندان آدم را به ورود در مدينه فاضله انسانى كه خود بهشت روى زمين و زير بناى بهشت‬
‫صفحه ‪142 :‬‬
‫جاويد است ‪ ,‬دعوت مى نمايد ‪.‬‬
‫باب اول ‪ :‬در سيرت پادشاهان ‪.‬‬
‫باب دوم ‪ :‬در اخالق درويشان ‪.‬‬
‫باب سوم ‪ :‬در فضيلت قناعت ‪.‬‬
‫باب چهارم ‪ :‬در فوايد خاموشى ‪.‬‬
‫باب پنجم ‪ :‬در ضعف و پيرى ‪.‬‬
‫باب هفتم ‪ :‬در تأثير تربيت ‪.‬‬
‫باب هشتم ‪ :‬در آداب صحبت ‪.‬‬
‫بارى حضرت استاد حسن زاده مد ظله پيش از آنكه به تصحيح كليله و دمنه و ترجمه دو باب آخر آن مشغول‬
‫شود ‪ ,‬گلستان شيخ را تصحيح و آماده چاپ نمود كه در فروردين ماه ‪ 1334‬هجرى شمسى توسط مطبعه‬
‫اسالميه به طبع رسيد ‪ .‬جز آنكه مسئولين وقت مطبعه مزبور به خاطر برخى از مالحظات كه تصريح بدانها‬
‫ضرورتى ندارد ‪ ,‬بدون آنكه از مصحح آن نامى بياورند ‪ ,‬آن را چاپ و منتشر كردند ‪.‬‬
‫‪ 9‬تعليقة بر قسمت معانى مطول‬
‫كتاب شريف مطول كه از جمله متون درسى در علم بالغت است ‪ ,‬شرحى است مبسوط بر تلخيص المفتاح‬
‫خطيب قزوينى كه توسط سعدالدين مسعود بن عمر تفتازانى نگارش يافته و بر يك مقدمه و سه فن و يك‬
‫خاتمه مرتب گشته است ‪.‬‬
‫مقدمه كتاب در بيان معنى فصاحت و بالغت ‪ ,‬و فن اول در علم معانى و فن دوم در علم بيان و فن سوم در‬
‫علم بديع ‪ ,‬و خاتمه در بيان سرقتهاى شعرى و آنچه بدان مربوط است ‪ ,‬مى باشد ‪ .‬حضرت استاد حسن زاده‬
‫دام مجده كه كتاب مزبور را چندين دوره تدريس نموده است ‪ ,‬در خالل‬
‫صفحه ‪143 :‬‬
‫تدريس ‪ ,‬تعليقات ارزنده و مفيد را بر قسمت معانى اين كتاب كه بر هشت باب مشتمل است ‪ ,‬نگاشته كه‬
‫هنوز به طبع نرسيده است ‪ 10 .‬امثال طبرى‬
‫اين اثر مجموعه اى است نفيس كه بيش از هزار ضرب المثل مازندرانى را به زبان شيرين محلى به ترتيب‬
‫حروف الفبا در ‪ 28‬باب ‪ ,‬در خود جاى داده است ‪ .‬مجموعه ياد شده كه طى ساليانى دراز با همت حضرت‬
‫استاد دام ظله گرد آمده ‪ ,‬هم اكنون به صورت مخطوط نزد معظم له محفوظ است و هنوز منتشر نشده است ‪.‬‬
‫صفحه ‪144 :‬‬
‫آثار متفرقه‬
‫‪ 1‬تقديم و تصحيح و تعليق خزائن‬
‫خزائن نراقى اثرى است گرانسنگ و يكى از نفيسترين مجموعه هايى كه حاوى مطالب گوناگون در علوم‬
‫مختلف چون عرفان ‪ ,‬فقه ‪ ,‬حديث ‪ ,‬تفسير ‪ ,‬لغت ‪ ,‬هيئت ‪ ,‬نجوم ‪ ,‬رياضى ‪ ,‬طب ‪ ,‬اعداد و اوفاق ‪ ,‬جفر و‬
‫غير ذلك است ‪ .‬عالوه بر امور ياد شده مشتمل بر اشعار و غزليات و امثال و حكم و لطائف و حكايات‬
‫شيرينى است كه بر حسن و بهاء كتاب افزوده است ‪ .‬ولى با اين همه ‪ ,‬همچون كثيرى از كتب ديگر ‪ ,‬بر اثر‬
‫كثرت تصحيفات و تحريفات كه در آن راه يافته بود كمتر مورد استفاده دانش پژوهان قرار مى گرفت ‪ ,‬لذا‬
‫تنقيح و تصحيح جامع و كاملى را مى طلبيد و از آن رو كه كتاب محتوى مطالب متنوع در علوم و فنون‬
‫مختلف بود ‪ ,‬انجام عمل مزبور از عهده هر كسى ساخته نبود ‪ .‬بدين جهت استاد حسن زاده حفظ هللا تعالى كه‬
‫در تمام فنون ياد شده تخصص و اطالع كافى را داشته و دارند زحمت تصحيح اصل نسخه را تقبل فرموده و آن‬
‫را با تقديم مقدمه اى جامع و كامل كه در تفرقه و امتياز علوم رياضى و هيوى از احكام به خوبى و بيان اهميت‬
‫و لزوم معرفت نوع اول براى محصالن و مشتغلين به علوم دينى است ‪ ,‬مزين نمودند ‪ .‬عالوه بر اين درجاى‬
‫جاى كتاب بر حسب مقتضاى حال و تناسب مقام تعليقاتى سودمند را كه خواننده انديشمند را در فهم مطالب‬
‫مشكل كتاب كمك مى كند و با رمز[ ( ح]( مشخص گرديده است ‪ ,‬از خود به يادگار گذاشته اند ‪.‬‬
‫خزائن مصحح به تصحيح استاد حسن زاده دام مجده در تاريخ ‪ 1380‬هجرى قمرى توسط كتابخانه علميه‬
‫اسالميه طبع و منتشر گرديد ‪.‬‬
‫صفحه ‪145 :‬‬
‫‪ 2‬هزار و يك نكته‬
‫هزار و يك نكته ‪ ,‬كتابى است كشكول گونه ‪ ,‬مشحون از مطالب گوناگون قرآنى ‪ ,‬عرفانى ‪ ,‬فلسفى ‪ ,‬فقهى ‪,‬‬
‫رياضى ‪ ,‬هيوى و ‪ . . .‬كه استاد حفظه هللا تعالى آنها را در طول ‪ 30‬سال ‪ ,‬نكته نكته ‪ ,‬گرد آورده و به صورت‬
‫مجموعه اى دلپذير به پيشگاه دانش پژوهان محقق تقديم كرده است ‪ .‬نكته ها در طول و قصر با يكديگر‬
‫متفاوتند گاهى برخى از آنها خود رساله اى است مستقل و برخى ديگر كوتاه در يك سطر يا سطورى چند ‪.‬‬
‫استاد حسن زاده خود در مقدمه كوتاهى كه بر كتاب نگاشته ‪ ,‬در وصف هزار و يك نكته چنين آورده است ‪:‬‬
‫[ ( هزار و يك نكته مادبه اى مشحون به الوان اطعمه معنوى است كه هر نفس مستعد به اقتضاى خويش از‬
‫آن اغتذاء مى نمايد ‪.‬‬
‫هزار و يك نكته ‪ ,‬هزار و يك مطلب علمى عالى و متعالى متنوع است كه تا كنون قريب به سى سال ‪ ,‬نكته‬
‫نكته از الهامات مستفاد و محفوظ از محضر انور مشايخ عظامم رضوان هللا تعالى عليهم و از بركات تدريس و‬
‫تحقيق و افاضات تاليف و تصنيف و اشراقات نظر و تفكير ‪ ,‬تدوين و تنظيم شده است ‪.‬‬
‫هزار و يك نكته ‪ ,‬عبارتند از تفسير آياتى از قرآن مجيد و تبيين حقايقى مستفاد از ذخاير موروث جوامع مأثور‬
‫از عترت خاتم و تقرير دقايقى از لطائف عرفانى و تحرير لطائفى از دقايق حكمت متعالى و تنميق شرذمه اى‬
‫از مسائل فقهى و تسويد بعضى از فوايد طبى و تدوين طايفه اى از فنون رياضى و اكر و اعداد اوفاق و شعب‬
‫هيات و زيجات و آالت ‪.‬‬
‫هزار و يك نكته ‪ ,‬هزار و يك اصل فصل است كه نه هزل و مطايبه را به حريم آن راه است و نه مزاح و‬
‫افسانه را در حرم آن بار]( ‪ .‬كتاب ياد شده براى اولين بار توسط مركز نشر فرهنگى رجاء در تابستان ‪1364‬‬
‫هجرى شمسى در دو مجلد به طبع رسيد ‪ .‬و بعد از آن نيز مكرر صفحه ‪146 :‬‬
‫به طبع رسيده است ‪.‬‬
‫‪ 3‬هزار و يك كلمه‬
‫هزار و يك كلمه مانند كتاب هزار و يك نكته استاد ‪ ,‬كتابى است كشكول گونه ‪ ,‬مشتمل بر مطالب گوناگون‬
‫قرآنى ‪ ,‬عرفانى ‪ ,‬فلسفى ‪ ,‬فقهى ‪ ,‬رياضى ‪ ,‬هيوى و ‪ . . .‬كه معظم له آن را بعد از تأليف هزار و يك نكته به‬
‫همان سبك به رشته تحرير در آورده است ‪.‬‬
‫استاد حسن زاده دام ظله خود در اين باره فرمودند ‪:‬‬
‫[ ( ما بعد از هزار و يك نكته ‪ ,‬ديديم خيلى از يادداشتها در علوم و معارف داريم كه پراكنده است و اگر جمع‬
‫وجور نشوند ‪ ,‬ممكن است از دست بروند ‪ ,‬لذا دست به كار شديم و آنها را به صورت مجموعه اى به‬
‫نام[ ( هزار و يك كلمه]( مرتب ساختيم]( ‪.‬‬
‫كلمه هاى اين كتاب مانند نكته هاى هزار و يك نكته در طول و قصر متفاوتند ‪ ,‬برخى از آنها خود رساله اى‬
‫است مستقل و برخى ديگر كوتاه در سطورى چند ‪.‬‬
‫استاد در مقدمه كوتاهى كه بر كتاب نگاشته چنين آورده است ‪ ( [ :‬هزار و يك كلمه و هزار يك نكته‬
‫توأمانند ‪ .‬يعنى دو اثر همزاد عدل يكديگرند ‪ .‬لذا هر آنچه در وصف شمايل اين گفته ايم مرآن ديگرى را نيز‬
‫شامل است ‪ ,‬چه هر نكته اى از اين ‪ ,‬كلمه اى دلپذير است و هر كلمه اى از آن ‪ ,‬نكته اى چشمگير ‪ .‬اگر‬
‫فرزانه اى آزاده قلم بر لوح آورد كه هر يك سفينه اى حامل مثقالت و مطالب متنوعه و امتعه ممتعه در هر‬
‫باب است ‪ ,‬در خور تحسين و سزاوار آفرين است ‪ .‬هزار و يك نكته مكرر به طبع رسيده است كه بحمد هللا‬
‫سبحانه مطبوع انسانهاى دانش و بينش و مواجه استقبال شايان ايشان شده است ‪ .‬اينك زمان ظهور اين‬
‫مستوره نيز فرار رسيده است ‪ .‬به اميد اين كه اين دو همزاد نيك نهاد دوش با دوش يكديگر دائرة المعارفى‬
‫صفحه ‪147 :‬‬
‫حاوى نفائس فنون سودمند براى دانش پژوهان ارجمند بوده باشند]( ‪ .‬كتاب ياد شده از جمله آثار در دست‬
‫نشر استاد است كه جلد اول آن در چاپخانه دفتر تبليغات اسالمى مراحل نهايى چاپ را مى گذارند و به زودى‬
‫در اختيار اهل علم قرار خواهد گرفت ‪.‬‬
‫‪ 4‬مجموعه مقاالت‬
‫اين مجموعه دربرگيرنده هشت مقاله در موضوعات مختلف است ‪ .‬مقاالت ياد شده به استثناى يك مقاله‬
‫همه در اصل ‪ ,‬سخنرانيهايى است كه استاد در كنگره يا سمينارهاى متعدد ايراد فرموده اند ‪ .‬آنگاه از حالت‬
‫گفتار به حالت نوشتار منتقل و در دست طبع و نشر قرار گرفته است ‪ .‬مقاله يكم ‪ :‬بعد عرفانى عالمه‬
‫طباطبايى ( سمينار كازرون ) ‪ .‬مقاله دوم ‪ :‬واليت تكوينى ( ‪ ( ) 1‬موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى‬
‫تهران ) ‪.‬‬
‫مقاله سوم ‪ :‬واليت تكوينى ( ‪ ( ) 2‬موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى تهران ) ‪.‬‬
‫مقاله چهارم ‪ :‬سمينار تعليم و تربيت در اسالم ( ‪ ( ) 1‬دانشگاه كرمان ) ‪.‬‬
‫مقاله پنجم ‪ :‬سمينار تعليم و تربيت در اسالم ( ‪ ( ) 2‬دانشگاه كرمان ) ‪ .‬مقاله ششم ‪ :‬نقش عرفاى اسالم در‬
‫احياى معارف اسالمى ‪.‬‬
‫( سمينار بزرگداشت شهيد آية هللا مطهرى در مدرسه عالى شهيد مطهرى تهران ) ‪.‬‬
‫مقاله هفتم ‪ :‬قرآن و عترت ( دومين كنگره نهج البالغه ) ‪ .‬و اما مقاله هشتم مقاله اى است كه در ترجمه‬
‫عالمه متبحر مولى محمد مهدى نراقى رضوان هللا تعالى عليه نگاشته شده است ‪.‬‬
‫استاد در اين مقاله با مرورى بر كتب تراجم و تذكره ها به بيان احوال آثار آن بزرگوار پرداخته و در خاتمه ‪,‬‬
‫برخى از افادات عالمه نراقى را كه نفع آن‬
‫صفحه ‪148 :‬‬
‫اهم و اعم است عنوان و بياناتى پيرامون آن ذكر نموده اند ‪ .‬كتاب مجموعه مقاالت در فروردين ‪1364‬‬
‫توسط مركز انتشارات دفتر تبليغات اسالمى طبع و منتشر گرديد ‪.‬‬
‫‪ 5‬ده رساله فارسى‬
‫ده رساله فارسى مجموعه اى است نفيس كه بر ده رساله در موضوعات مختلف قرآنى ‪ ,‬عرفانى ‪ ,‬حكمى ‪,‬‬
‫فقهى ‪ ,‬طبى ‪ ,‬اخالقى ‪ ,‬رياضى و فلكى مشتمل است ‪.‬‬
‫‪ 1‬رساله لوح و قلم ( حكمى ) ‪.‬‬
‫‪ 2‬رساله كل فى فلك يسبحون ( فلكى ) ‪.‬‬
‫‪ 3‬رساله تشريح ( طبى و فقهى ) ‪.‬‬
‫‪ 4‬رساله طب و طبيب ( طبى ) ‪.‬‬
‫‪ 5‬رساله مدارج و معارج ( قرآنى ) ‪.‬‬
‫‪ 6‬رساله كر ( فقهى ) ‪.‬‬
‫‪ 7‬رساله مناسك حج ( فقهى ) ‪.‬‬
‫‪ 8‬رساله اختالف منظر و انكسار نور ( رياضى ) ‪.‬‬
‫‪ 9‬رساله قطب نما و قبله نما ( رياضى ) ‪.‬‬
‫‪ 10‬رساله فاطمه و ليلة القدر ( عرفانى و حكمى ) ‪.‬‬
‫اين مجموعه هم اكنون در اختيار انتشارات قيام است و اميد است به زودى كار چاپ آن به اتمام رسد و‬
‫مورد استفاده دوستان و عالقمندان واقع شود ‪.‬‬
‫صفحه ‪149 :‬‬
‫‪ 6‬كشكيل‬
‫كشيل كه مصغر كشكول است ‪ ,‬نام مجموعه اى است ادبى ‪ ,‬عرفانى ‪ ,‬فلسفى ‪ ,‬رياضى ‪ ,‬تاريخى و ‪ . . .‬كه‬
‫حضرت استاد حسن زاده مطالب آن را طى ساليانى دراز گرد آورده و به احترام كشكول شيخ بهايى عليه‬
‫الرحمة آن را كشكيل يعنى كشكول كوچك نام نهاده است ‪ .‬چنانكه مال حاجى باباى قزوينى مجموعه خود را در‬
‫ازاى كشكول استادش شيخ بهايى ‪ .‬مشكول كه مهمل كشكول است ناميده و محمد بن محمود چغمينى كتاب‬
‫طبى خود را به احترام قانون شيخ الرئيس بوعلى سينا قانونچه خوانده است ‪.‬‬
‫اين كتاب جزء آثار مخطوط استاد است و هنوز منتشر نشده است ‪.‬‬
‫‪ 7‬مصاحبات‬
‫اين اثر دربردارنده تعدادى از مصاحبات حضرت استاد است كه معظم له آنها را به مناسبتهاى مختلف انجام‬
‫داده است ‪.‬‬
‫مصاحبات ياد شده هم اكنون در اختيار انتشارات قيام است و به خواست خداوند به زودى منتشر خواهد شد ‪.‬‬

You might also like