You are on page 1of 1

‫میتوان همه را دوست داشت!


‫قرار نیست همه را دوست بداریم شاید اگر در کالس های استاد ساداتی می نشستید بهتر‬
‫ملتفت مقصودم میشدید‬
‫شاید اگر دقایقی پیش سر صحبت را با او باز می کردی حاال جای آنکه آتشی از تنفر‬
‫جنگل ذهن تورا دود آلود کند ‪ ،‬بارانی نم نم بوی خاک محبت بلند میکرد‪.‬‬
‫نمی خواهم در چارچوب باشم همانطور که شیطان در "لوسیفر‪ "1‬اینگونه نبود!‬
‫او میخواست خدا شود و فکر می کرد در این راه باید به همه حتی آنهایی که ازشان تنفر‬
‫داشت اهمیت بورزد ‪ ،‬اما هرچه از سفره ی خاطراتشان بیشتر می چشید سرمای خزان‬
‫تنفر را کمتر احساس میکرد‪.‬‬
‫نمی خواستم از عشقم به مادر بنویسم هرچند که می توانست از من غریب ارشامی‬
‫قریب بسازد اما عشق و دوست داشتن فراتر از این است ؛ عشق را شال قرمز شقایق‬
‫تقدیر شرح نمی دهد پس مارا به چه که از آن بنویسیم ‪.‬‬

‫سعی کردیم دوست بداریم تا دوست داشته شویم غافل از آنکه بدانیم عشق چیست‪.‬از‬
‫اوکه خود را جنس و مارا فروشنده خواند تا آنکه خود را جنسش خواندیم فندک تنفر بر‬
‫فیتیله ی شمع مرام نگرفته ایم‪ .‬بیگانه‪ 2‬ی آلبرکامو نبودیم و آنقدر به همشاگردی و دلدار‬
‫و خانه مهر دادیم که تا به اواسط آبان رفت ‪ .‬رفیق را در بهمن به زور اسفند سالمت‬
‫نگاه داشتیم اما او سرد مزاجی بهار ترجیحش بود و خود آیالر‪ 3‬ها را به چشم دیده و‬
‫آیدین‪ 4‬نبوده ایم تا یاشار‪ 5‬باشد ساغر مستی ایاز‪ 6‬قلبمان‪.‬‬
‫سعی کردیم تنفر نورزیم و دوست بداریم همه را اما کارت سوخت نداریم و مقصد دور‬
‫تر از توران حتی درخیال فردوسی‬

‫نقطه‪.‬‬

You might also like