You are on page 1of 190

‫بجز دست تو ما را دسترس‬ ‫درون سينه جز دود نفس‬

‫نيست‬ ‫نيست‬

‫که اندر سينه ‌ها غير از تو کس‬ ‫دگر افسانة غم با که گوئيم؟‬


‫نيست‬

‫مت؟‬
‫بأيّ ذنب هُدِ َ‬

‫آخرين فرياد‬
‫مسجد شهيد شدة‬
‫شيخ فيض محمد مشهد‬

‫نوشتة‪:‬‬
‫مولوي موسي كرمپور(ابوعامر)‬
‫امام جمعه و جماعات مسجد شهيد شدة‬
‫شيخ فيض محمد مشهد‬

‫‪1427/1385‬هـ‬ ‫چاپ دوم‬


‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪3‬‬

‫مشخصات كتاب‪:‬‬
‫ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ‬
‫نام كتاب‪ :‬آخرین فریاد مسجد شیخ فیض محمد‬
‫مشهد‬
‫نویسنده‪ :‬مولوی موسی کرمپور‬
‫ناشر‪ :‬جامعة اهل سنت ایران – مکتب لندن‬
‫(‪)www.isl.org.uk‬‬
‫سال چاپ‪ 1385 :‬هـ‪.‬ش مساوی با ‪ 1427‬هـ‪.‬ق‬
‫تیراژ‪ 10000 :‬نسخه‪.‬‬
‫نوبت چاپ‪ :‬دوم ذيحجه ‪1427‬هـ‬

‫برای ارتباط با ما با این آدرس تماس بگیرید‪:‬‬


‫‪Masjed1427@yahoo.com‬‬

‫‪3‬‬
‫‪4‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫فهرست مطالب‬

‫‪4‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪5‬‬

‫ص‬ ‫موضوع‬ ‫م‬


‫‪7‬‬ ‫مقدمه ناشر‬ ‫‪1‬‬
‫‪28‬‬ ‫تقديم‬ ‫‪2‬‬
‫‪29‬‬ ‫غمنامه‬ ‫‪3‬‬
‫‪38‬‬ ‫فصل ‪1‬‬ ‫‪4‬‬
‫فصل ‪- 2‬قبل از انقلب و موقعيت اهل‬
‫‪40‬‬ ‫‪5‬‬
‫سنت‬
‫فصل ‪- 3‬اهل سنت و پيروزي انقلب‬
‫‪41‬‬ ‫‪6‬‬
‫اسلمي‬
‫فصل ‪ - 4‬مجلس خبرگان و تدوين‬
‫‪43‬‬ ‫‪7‬‬
‫قانون اساسي‬
‫فصل ‪ - 5‬تشكيل احزاب سياسي در‬
‫‪45‬‬ ‫‪8‬‬
‫اوايل انقلب و جايگاه اهل سنت‬
‫فصل ‪ - 6‬شوراهاي شهري و موقعيت‬
‫‪48‬‬ ‫‪9‬‬
‫اهل سنت‬
‫ء‬
‫فصل ‪ - 7‬اولين حيله حکومت در نفوذ‬ ‫‪1‬‬
‫‪50‬‬
‫به صفوف اهل سنت‬ ‫‪0‬‬
‫فصل ‪ - 8‬تعدد حوزه‌هاي علمبه اهل‬ ‫‪1‬‬
‫‪53‬‬
‫سنت و تفرقه‬ ‫‪1‬‬
‫فصل ‪ -9‬تقسيم بندي علماى اهل سنت‬ ‫‪1‬‬
‫‪56‬‬
‫و روشهاي برخورد‬ ‫‪2‬‬
‫فصل ‪ -10‬روشهاي بدنام کردن علماى‬ ‫‪1‬‬
‫‪62‬‬
‫اهل سنت‬ ‫‪3‬‬
‫فصل ‪ -11‬مجلس شوراي به اصطلح‬ ‫‪1‬‬
‫‪65‬‬
‫اسلمي واهل سنت‬ ‫‪4‬‬
‫فصل ‪ - 12‬روشهاي شيعه آموزي و‬ ‫‪1‬‬
‫‪68‬‬
‫تغيير مذهب در مناطق اهل سنت‬ ‫‪5‬‬

‫‪5‬‬
‫‪6‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫فصل ‪ – 13‬بر روستاهاي اهل سنت چه‬ ‫‪1‬‬


‫‪72‬‬
‫مي‌گذرد؟‬ ‫‪6‬‬
‫فصل ‪ -14‬دارالتقريب بين المذاهب و تغيير‬ ‫‪1‬‬
‫‪74‬‬
‫فقه اهل سنت‬ ‫‪7‬‬
‫فصل ‪ -15‬تفكيك مناطق اهل سنت و‬
‫‪1‬‬
‫‪77‬‬ ‫قطع نمودن هرگونه رابطه بين اهل سنت‬
‫‪8‬‬
‫چه در درون ايران و چه در خارج‬
‫فصل ‪ - 16‬روشهاي تبليغاتي در راديو و‬ ‫‪1‬‬
‫‪79‬‬
‫تلويزون عليه اهل سنت‬ ‫‪9‬‬
‫فصل ‪ -17‬قضاياي مسجد شهيد شده‬ ‫‪2‬‬
‫‪85‬‬
‫شيخ فيض محمد در مشهد‬ ‫‪0‬‬
‫فصل ‪ -18‬قضية مغازه غلمرضا نام چه‬ ‫‪2‬‬
‫‪94‬‬
‫بود؟‬ ‫‪1‬‬
‫فصل ‪ -19‬دوران شعارنويسي و سنگ‬ ‫‪2‬‬
‫‪101‬‬
‫پراني‬ ‫‪2‬‬
‫فصل ‪ - 20‬آخرين حيله عليه مسجد و‬ ‫‪2‬‬
‫‪106‬‬
‫سپس شهادت مسجد‬ ‫‪3‬‬
‫فصل ‪ - 21‬چگونگي تخريب مسجد‬ ‫‪2‬‬
‫‪115‬‬
‫‪4‬‬
‫فصل ‪ -22‬توطئهء گسترده و خطرناک‬ ‫‪2‬‬
‫‪120‬‬
‫عليه مردم پس از تخريب مسجد‬ ‫‪5‬‬
‫فصل ‪ - 23‬باز هم علماء سپر بل و‬ ‫‪2‬‬
‫‪122‬‬
‫چماق حکومت‬ ‫‪6‬‬
‫فصل ‪ – 24‬پيامدهاي تخريب مسجد‪،‬‬
‫‪2‬‬
‫‪124‬‬ ‫تخريب علماء‪ ،‬تخريب مذهب و تخريب‬
‫‪7‬‬
‫امت‬

‫‪6‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪7‬‬

‫فصل ‪ -25‬راستي گناه مسجد شيخ‬ ‫‪2‬‬


‫‪128‬‬
‫فيض چه بود چرا تخريب شد؟‬ ‫‪8‬‬
‫فصل ‪ - 26‬قضيه رفتن من به پاکستان‬ ‫‪2‬‬
‫‪135‬‬
‫و اتهامات وارده‬ ‫‪9‬‬
‫فصل ‪ - 27‬مسائل دادن زمين به جاي‬ ‫‪3‬‬
‫‪142‬‬
‫مسجد شيخ فيض‬ ‫‪0‬‬
‫ء‬
‫فصل ‪ - 28‬آخرين حيله در ختم خاطره‬ ‫‪3‬‬
‫‪148‬‬
‫مسجد‬ ‫‪1‬‬
‫فصل ‪ - 29‬چه بايد کرد ؟‬ ‫‪3‬‬
‫‪152‬‬
‫‪2‬‬
‫فصل ‪ -30‬سخني کوتاه به امت اسلم و‬ ‫‪3‬‬
‫‪155‬‬
‫سران دول اسلمي‬ ‫‪3‬‬
‫فصل ‪ -31‬وصيتنامه‬ ‫‪3‬‬
‫‪160‬‬
‫‪4‬‬
‫در رثاء مسجد شهيد‬ ‫‪3‬‬
‫‪163‬‬
‫‪5‬‬
‫خطاب به مسلمين عالم‬ ‫‪3‬‬
‫‪165‬‬
‫‪6‬‬

‫‪ijk‬‬

‫‪7‬‬
‫‪8‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫مقدمه ناشر‬
‫آخ کشتنم! خرابم کردند! ويرانم‬
‫کردند! شکنجه‌ام دادند! آتشم زدند!‬
‫نابودم کردند! وا اسلماه! گناه من‬
‫چيست؟! من که مسجدم‪ ,‬خانة خدايم‪,‬‬
‫من که عبادتگاهم‪ ,‬تقصير من چيست؟‬
‫به چه گناهي در و ديوارم را خراب‬
‫می‌کنيد؟ چرا نمی‌گذاريد بندگان خدا در‬
‫چهار ديواري من به عبادت الله يکتا و‬
‫متعال بپردازند؟ ديروز اگر هندوهاي‬
‫گاوپرست و جاهل و متعصب در‬
‫هندوستان مرا خراب کردند گله‌اي‬
‫نداشتم زيرا آنها کافر بودند‪ ,‬اما شما‬
‫که ادعاي مسلماني داريد! شما چرا؟‬
‫شما که مدعي اسلم ناب محمدي‬
‫هستيد! کدام اسلم ناب با مسجد‬
‫دشمني کرده و مسجد و عبادتگاه را به‬
‫خاک و خون کشيده است؟! مگر شما‬
‫نمی‌دانيد که خداوند متعال در کلم‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫محبوبش چه فرموده است‪﴿ :‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫﴾‪( .‬التوبه‪.)18 :‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫«مساجد خدا را تنها كسى آباد مىكند كه‬
‫ايمان به خدا و روز قيامت آورده است»‪.‬‬
‫پس آيا کساني که مساجد را خراب می‌کنند‬
‫به خدا و روز آخرت ايمان دارند؟ و در جاي‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫ديگر می‌فرمايد‪ ﴿ :‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬

‫‪8‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪9‬‬

‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬


‫‪( . ﴾‬البقره‪.)114 :‬‬
‫«و کيست ظالمتر از آن که مانع پرستش و‬
‫عبادت و ذکر خدا در مساجد می‌شود و سعي‬
‫می‌کند که آن را ويران کند؟!»‪.‬‬
‫پس از کسي که در تضعيف و تخريب مسجد‬
‫سعي و تلش دارد کسي ظالمتر نيست‪ ,‬تعجب‬
‫من از اين است کساني که امروز خود را پيرو‬
‫و عاشق اهل بيت پيامبر ص معرفي می‌کنند و‬
‫حکومتشان را حکومت اهل بيت و امام زمان!‬
‫می‌خوانند چگونه به خودشان جرأت می‌دهند که‬
‫مرا تخريب کنند! و يا درم را قفل بزنند! يا از‬
‫ساخت و توسعه من جلوگيري کنند! عجبا! اين‬
‫چه معمايي است؟! آيا اهل بيت پيامبر ص‬
‫مسجد خراب می‌كردند؟ مسجد قفل می‌زدند؟‬
‫آيا امام زمان چنين دستوري صادر کرده؟ اگر‬
‫اين طور نيست پس شما چگونه اين جسارت‬
‫را می‌کنيد؟! و چگونه تعظيم و حرمت مرا پاس‬
‫نمی‌داريد؟! مگر نخوانده و نشنيده‌ايد که پيامبر‬
‫اکرم اسلم ص درباره من چه فرموده‌اند؟!‬
‫حال ممکن است توجيه ديگري داشته باشيد‪,‬‬
‫شايد بگوييد من مسجد ضرار هستم! به همين‬
‫علت لزم مي‌بينيد که با من برخورد خصمانه‬
‫داشته باشيد! خير اينطور نيست‪ ,‬مسجد ضرار‬
‫به مسجدي اطلق مي‌شود که بانيانش همانند‬
‫منافقين مدينه قصد ضربه زدن به اسلم را‬
‫داشته باشند‪ ,‬آيا به نظر شما نمازگزاران‬

‫‪9‬‬
‫‪10‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫مسجد شيخ فيض محمد مشهد منافق بودند و‬


‫مسجدشان مسجد ضرار بود؟ آيا مسجد مکي‬
‫زاهدان مسجد ضرار بود و نمازگزارانش منافق‬
‫بودند؟! آيا مسجد جامع لنگه و مسجد صالح آباد‬
‫و مسجد بجنورد و مسجد قباء تربت جام و‬
‫مسجد امام شافعي آبادان و دهها مسجدي که‬
‫بدست شما تخريب شده يا گر چه در و‬
‫ديوارش باقي است اما از لحاظ معنوي‬
‫تخريبش کرده‌ايد يا از ساخت و توسعه آن‬
‫جلوگيري کرده ايد‪ ,‬همة اينها مسجد ضرار! و‬
‫بانيان و نمازگزاران و علماء و دانشمنداني که‬
‫در ساخت و اداره آنها نقش داشته اند همه‬
‫منافق بوده‌اند؟ آيا اکنون مسجد شيراز مسجد‬
‫ضرار است و بانيان و نمازگزاران آن منافقند؟!‬
‫آيا به همين دليل قفلش زديد؟! و آيا حيلة تبديل‬
‫به احسن که به کار برديد به همين دليل بود که‬
‫پارک عمومي احسن و بهتر از مسجد است؟!‬
‫مگر از خدا نمي‌ترسيد؟! از عذاب و قهر الهي‬
‫حذر نمی‌کنيد؟! آيا مي‌دانيد که دشمني با خانة‬
‫خدا دشمني با خود خداست؟! آيا مي‌دانيد از‬
‫لحاظ ارزش‪ ,‬حيثيت‪ ,‬مقام‪ ,‬منزلت و جايگاه‪,‬‬
‫بين بزرگترين مسجد که مسجدالحرام در مکة‬
‫مکرمه باشد و کوچکترين مسجد در هر جاي‬
‫دنيا‪ ,‬هيچ فرقي نمی‌کند؟! فقط فضيلت سه‬
‫مسجد استثناء شده که سفر به قصد عبادت به‬
‫اين سه مسجد جايز است و به ساير مساجد‬
‫جايز نيست که اين سه مسجد عبارتند از‪:‬‬

‫‪10‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪11‬‬

‫مسجدالحرام‪ ,‬مسجدالنبي و مسجدالقصي‪.‬‬


‫بنابراين آيا مي‌دانيد که خراب کردن کوچکترين‬
‫مسجدي در هر گوشة جهان که باشد مصادف با‬
‫‪ ‬‬ ‫خراب کردن کعبه است؟‪ .‬آية‪ ﴿ :‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬
‫﴾‪( .‬الفيل‪.)1 :‬‬
‫کعبه اولين مسجد و خانه‌اي است که جهت‬
‫عبادت ساخته شده است‪ ,‬همانطور که خداوند‬
‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫می‌فرمايد‪ ﴿ :‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪   ‬‬ ‫‪  ‬‬
‫﴾‪( .‬آل عمران‪.)96 :‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫پس با اين وضع شما چگونه به خود اجازه‬
‫مي‌دهيد که دستان خود را به خون بندگان‬
‫مخلص الله متعال رنگين کنيد و مسجد و‬
‫عبادت خانه را نابود و ويران گردانيد‪ ,‬آيا‬
‫مي‌دانيد که عمر شما نيز به سر خواهد رسيد و‬
‫تاريخ و آيندگان همانندي که شما دربارة ديگران‬
‫قضاوت کرديد دربارة شما قضاوت خواهند‬
‫کرد؟ آيا فکر می‌کنيد حافظة تاريخ ضعيف است‬
‫و به همين سادگي حوادث و جريانات را‬
‫فراموش می‌کند؟! آيا گمان می‌کنيد که مسجد‬
‫شيخ فيض مشهد از خاطره‌ها محو و فراموش‬
‫شده است؟! آيا فکر می‌کنيد کساني که در آن‬
‫مسجد نماز خوانده و عبادت کرده و تلوت و‬
‫دعا و ذکر و اعتکاف انجام داده و در برابر‬
‫پروردگارشان اشک عبوديت و بندگي ريخته اند‬
‫و داستانهاي ظلم و ستم شما را از داخل آن‬

‫‪11‬‬
‫‪12‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫مسجد به پروردگارشان شکايت کرده‌اند‬


‫فراموش شدني هستند؟!‬
‫آيا فکر می‌کنيد پيرمردان و پيرزناني که‬
‫مظلوميت اسلم و مسلمانان اهل سنت ايران‬
‫را نيمه شب از آن مسجد به آسمان مخابره‬
‫می‌كردند‪ ,‬اين خاطره‌ها را فراموش کرده‌اند؟!‬
‫آيا گمان می‌کنيد کودکان و نوجوانان اهل سنت‬
‫که به مناسبتهاي مختلف در آن مسجد جمع‬
‫مي‌شدند و قرآن تلوت و حفظ می‌كردند و‬
‫سرود مي‌خواندند و پاي منبر مولوي کرمپور‬
‫اشک مي‌ريختند‪ ,‬آن خاطره‌ها را فراموش‬
‫کرده‌اند؟! آيا فکر می‌کنيد نمازهاي جمعه و‬
‫عيدي که در آن مسجد (که اکنون تبديل به‬
‫احسن! يعني پارک کرده‌ايد) برگزار مي‌شد از‬
‫خاطره‌ها فراموش شده است؟! آيا فکر‬
‫می‌کنيد کساني که در آن مسجد به مناسبتهاي‬
‫مختلف جمع مي‌شدند و اکنون وقتي از آنجا‬
‫عبور می‌کنند جز يک پارک خالي چيز ديگري در‬
‫آنجا نمي بينند‪ ,‬گلوهايشان بغض نمی‌کند؟! و‬
‫اگر هر کدام آنها دست به دعا بردارند‪ ,‬براي‬
‫شما چه دعايي خواهند کرد؟! دعاي عزت و‬
‫سربلندي؟! طول عمر؟! البته من به عنوان‬
‫مسجد يعني يک مخلوق جامد فهم و فراست و‬
‫دانش و بينش شما را ندارم و از شما شناختي‬
‫هم ندارم و نمي‌دانم که آيا شما از دعاي بد و‬
‫دعاي مظلوم مي‌ترسيد يا خير؟! اما اين را‬
‫مي‌دانم که مسلمانان با الهام از کتاب و سنت‬

‫‪12‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪13‬‬

‫سخت به اين امر معتقدند و از دعاي مظلومان‬


‫مي‌ترسند و بقيه را نيز مي‌ترسانند‪ ,‬حتما‬
‫شنيده‌ايد که مي‌گويند‪:‬‬
‫بترس از آه مظلومان که‬
‫هنگام دعا کردن‬

‫به اجابت از در حق بهر‬


‫استقبال مي ‌آيد‬

‫در حديث هم رسول اکرم ص مي‌فرمايند‪:‬‬


‫«اتق دعوة المظلوم‪ ,‬فإنه ليس بينه وبين الله‬
‫حجاب»‪.‬‬
‫از دعاي مظلوم بترس که بين او و بين‬
‫خداوند هيچ پرده و حائلي وجود ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫﴿‬
‫﴾‪( .‬غافر‪.)60 :‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬
‫«مرا بخوانيد‪ ,‬دعاي شما را اجابت مي‌کنم!»‪.‬‬
‫شايد شماها نديده و يا نشنيده باشيد و يا‬
‫خيرخواهان شما نگذاشته باشند که ببينيد و‬
‫بشنويد‪ ,‬اما من گواهي مي‌دهم شبي که‬
‫اطراف مرا محاصره کرديد و بلدوزرها و‬
‫کمپرسي‌ها شروع به کار کردند و آه و نالة من‬
‫به آسمان هفتم و عرش پروردگار مي‌رسيد‪,‬‬
‫هنگامي که مي‌ناليدم و داد و فرياد مي‌کشيدم‪,‬‬
‫و هنگامي که در و پنجره و ديوار و سقف مرا‬
‫فرو مي ريختند و بار می‌كردند‪ ,‬هنگامي که‬
‫کتابخانه‌ام با صدها جلد قرآن و کتاب به داخل‬

‫‪13‬‬
‫‪14‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫دستشويي‌ها فرو ريخت!‪ ,‬آخ چه لحظات سختي‬


‫بود‪ ,‬چه خاطرة تلخ و فراموش نشدني بود! که‬
‫هزاران خاطرة شيرين را از بين برد‪ ,‬در آن‬
‫شب آه و فغان و نالة من فرشتگان آسمان را‬
‫به گريه انداخت و شنيدم که فرشتگان آسمان‬
‫فرياد مي‌کشيدند و ناله می‌كردند و از خداوند‬
‫اجازه مي‌خواستند که به حساب دشمنان خانة‬
‫خدا برسند‪ ,‬اما پروردگار مهربان‪ ,‬خيلي رحيم و‬
‫بردبار است هر کاري کردند اجازه بگيرند‪,‬‬
‫خداوند اجازه نداد‪ ,‬آن شب زمين اجازه‬
‫خواست‪ ,‬آسمان اجازه خواست‪ ,‬باد و طوفان و‬
‫حتي حيوانات درنده اجازه خواستند که از من‬
‫حمايت کنند‪ .‬اما خداوند اجازه نداد و گفت‬
‫عجله نکنيد من غافل نيستم‪﴿ :‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪.﴾ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫(إبراهيم‪.)42 :‬‬
‫«گمان مبر كه خدا‪ ،‬از آنچه ظالمان انجام‬
‫مىدهند‪ ،‬غافل است! (نه‪ ،‬بلكه كيفر) آنها را‬
‫براى روزى تاخير انداخته است كه چشمها در‬
‫آن (به خاطر ترس و وحشت) از حركت‬
‫بازمىايستد»‪.‬‬
‫من خودم سرفرصت حسابشان خواهم رسيد‪,‬‬
‫﴾‪.‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‬
‫(البروج‪.)12 :‬‬
‫«گرفتن قهرآميز و مجازات پروردگارت به‬
‫يقين بسيار شديد است»‪.‬‬

‫‪14‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪15‬‬

‫خيال نکنيد مي‌توانند پنهان از من کاري‬


‫﴾‪.‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫کنند‪﴿ :‬‬
‫(الفجر‪.)14 :‬‬
‫«به يقين پروردگار تو در كمينگاه (ستمگران)‬
‫است»‪.‬‬
‫من که عجله‌اي نداشتم‪ ,‬درد و رنج و ستمي‬
‫که بر من وارد شده بود قابل تحمل بود زيرا‬
‫مطمئن بودم و هستم که إن شاء الله خداوند‬
‫همانطور که فرموده است به وعده‌اش وفا‬
‫‪‬‬ ‫خواهد کرد و خداوند راست مي‌گويد‪﴿ .‬‬
‫﴾‪( .‬النساء‪.)87 :‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫از خداوند‪ ،‬راستگوتر باشد؟»‪.‬‬ ‫«و كيست كه‬
‫﴾‪( .‬النساء‪:‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿‪‬‬
‫‪.)122‬‬
‫«و كيست كه در گفتار و وعدههايش‪ ،‬از خدا‬
‫صادقتر باشد؟!»‪.‬‬
‫من از خودم ناراحت نبودم‪ ,‬ناراحتي من براي‬
‫نمازگزاران‪ ,‬دوستان و هوادارانم بود‪ .‬زن و مرد‬
‫و پير و جوان و کوچک و بزرگ و حتي کساني‬
‫که به ديدنم نمي‌آمدند و نماز هم نمي‌خواندند‬
‫به شدت مرا دوست داشتند‪ .‬به هر حال آن‬
‫شب گذشت و آن چه نبايد اتفاق مي‌افتاد‪,‬‬
‫اتفاق افتاد و مرا تبديل به احسن! کردند‪ .‬يعني‬
‫از من يک پارک بالغ عمر رسيده‪ ,‬ساختند!!‬
‫وقتي فردا دوستانم به ديدنم آمدند تا نماز صبح‬
‫را ادا کنند و با من تجديد پيمان کنند مرا‬
‫نشناختند‪ ,‬چون از من چيزي باقي نمانده بود‪,‬‬

‫‪15‬‬
‫‪16‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫اما آه و ناله و جيغ و فغانم چنان بلند بود که‬


‫همه را به گريه انداخت باور نمی‌كردم اينقدر‬
‫دوست و هوادار داشته باشم و اينقدر در دل‬
‫مردم عزيز باشم اگر خداوند به آنها صبر و‬
‫هوش و تدبير نمي‌داد ممکن بود دست به‬
‫اقداماتي بزنند که در نهايت به نفع اسلم نبود‪,‬‬
‫علماي مدبر و باهوش صحنه را کنترل کردند‪,‬‬
‫آه و نالة مردم چنان خروشان بود که کاش‬
‫مي‌توانستم آن صحنه را ترسيم کنم‪ ,‬از شمال‬
‫تا جنوب و از شرق تا غرب کشور ايران گريه و‬
‫ناله طنين افکنده بود‪ .‬مبالغه نمي‌کنم اگر‬
‫بگويم که مردم براي بچه‌هايشان اينقدر گريه و‬
‫ناله نکرده بودند که براي من اشک ريختند‪.‬‬
‫کاش مي‌توانستم ترسيم کنم‪ ,‬خبر شهادت من‬
‫همچون برق سراسر کشور را فرا گرفت‪ ,‬در‬
‫زاهدان مردم به خيابانها آمدند بلفاصله مسجد‬
‫مکي و اطراف آن پر شد‪ .‬علماي باهوش اهل‬
‫سنت که مي‌دانستند چه ترفندي در انتظار‬
‫مردم است سعي کردند مردم را آرام کنند و‬
‫الحمدلله آرام هم کردند‪ .‬حوالي ساعت ‪12‬‬
‫ظهر بود که قرار بود علماي بزرگوار براي‬
‫مردم سخنراني کنند که ناگهان نيروهاي مسلح‬
‫که بيشتر با لباس شخصي بودند‪ ,‬در داخل‬
‫مسجد شروع به تير اندازي کردند‪ .‬هليکوپتر هم‬
‫از بال منارة مرا هدف قرار داد و بخش‬
‫عمده‌اي از مناره‌ام سقوط کرد‪ ,‬به سوي مولنا‬
‫عبدالحميد که در دفتر کارشان نشسته بودند‬

‫‪16‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪17‬‬

‫مستقيما به قصد شهادت ايشان تيراندازي شد‪,‬‬


‫اما خداوند نخواست‪ .‬مسجد مکي از داخل تا‬
‫امروز هم آثار تيرها را در خودش محفوظ نگه‬
‫داشته است‪ ,‬پيرامون تعداد شهدا و زخميهاي‬
‫مسجد اخبار و گزارشها‪ ,‬ضد و نقيض است‪ .‬اما‬
‫آن چه مسلم است تعدادي از طلبه و قاريان‬
‫قرآن و بعضي نمازگزاران شهيد و عده‌اي ديگر‬
‫زخمي و عدة زيادي هم دستگير شدند‪ .‬در و‬
‫ديوار و فرش من پر از خون بود‪ .‬به هر حال‬
‫خيلي صبر کردم و به لطف خداوند توانستم به‬
‫دوستان و هوادارانم بقبولنم که بهانه دست‬
‫دشمن ندهند‪ ,‬در هندوستان هم خيلي درد و غم‬
‫و رنج ديده بودم‪ ,‬اما از دست مسلماناني که‬
‫مدعي اسلم ناب و دوستي اهل بيت هستند!!‬
‫سابقه نداشت‪ ,‬فقط جريان مسجد جامع لنگه‬
‫شايد اولين موردي بود که بعد از انقلب‬
‫اسلمي اتفاق مي‌افتاد‪ .‬البته در زمان طاغوت‬
‫مسجد گوهرشاد مشهد نيز در تاريخ ثبت است‬
‫اما آنها طاغوت بودند و به مسجد اهميت‬
‫نمي‌دادند‪ ,‬اما در زمان حکومت اسلمي مدعي‬
‫دوستي آل بيت که اصل انتظار نداشتم‪ ,‬زياد به‬
‫من لطمه زده‌اند‪ ,‬زياد اذيتم کرده‌اند‪ ,‬شکنجه‌ام‬
‫داده‌اند‪ ,‬من فکر مي‌کنم اگر در جريان شهادتم‬
‫در مشهد با درايت وآگاهي عمل نمي‌شد‪ ,‬به‬
‫احتمال زياد در خيابانها سيل خون جاري‬
‫مي‌شد! اما خداوند اينطور نخواست‪ ,‬اين‬
‫پيشينة پر درد و رنج من بود و اما آخرين غم‬

‫‪17‬‬
‫‪18‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫مرا هم بشنويد‪ ,‬همين دو سه روز پيش يعني‬


‫اول ماه مبارک رمضان امسال (‪ 1427‬هـ‪.‬ق مهر‬
‫ماه ‪ 1385‬هـ‪.‬ش) بود که برادران دلسوز اسلم!‬
‫به شيراز تشريف آوردند و در مسجد قديم شهر‬
‫را قفل زدند و به اهل سنت ابلغ کردند که اگر‬
‫دوست داريد از مسجد جديد بهره‌برداري کنيد‬
‫اين مسجد قفل خواهد شد! البته نقل قول‌هايي‬
‫هم شده که گويا آقاي ناصر مکارم شيرازي‬
‫گفته‌اند که اگر اين مسجد افتتاح شود من کفن‬
‫خواهم پوشيد و در وسط شهر شيراز خواهم‬
‫ايستاد‪ ,‬اگر ايشان همت و شجاعت کفن‬
‫پوشيدن را داشته باشند ما مطمئنيم که حتي از‬
‫نظر خود ايشان بهترين جاي کفن پوشيدن مرز‬
‫دولت صهيونيست است و نه رو در روي اهل‬
‫سنت شيراز؟! مگر چه شده که ايشان کفن‬
‫بپوشند؟! مگر قرار است در مسجد شيراز بت‬
‫پرستيده شود! يا خداي نکرده به اسلم و‬
‫مقدسات اسلمي توهين شود؟! اهل سنت که‬
‫در اعتقاداتشان سب و شتم و نفرين ندارند‪,‬‬
‫پس نماز خواندن يا در خطبه‌اي از خلفاي‬
‫راشدين ن نام بردن‪ ,‬خاطر مبارک ايشان را‬
‫پريشان می‌کند که کفن بپوشند؟! هر وقت‬
‫اسلم در خطر بود اهل سنت هم دوشادوش‬
‫ايشان کفن خواهند پوشيد و بلکه هزينة کفن‬
‫ايشان را هم خود اهل سنت پرداخت خواهند‬
‫کرد زيرا که قرار است در اين کشور شيعه و‬
‫سني با هم مثل برادر زندگي کنند البته اين‬

‫‪18‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪19‬‬

‫شعاريست که در ابتدا آقاي خميني آن را اعلم‬


‫کردند‪ ,‬نيتها را خداوند بهتر مي‌داند‪ ,‬بلکه ايشان‬
‫تا جايي پيش رفت که فتوا داد نماز خواندن‬
‫پشت سر اهل سنت مانند نماز خواندن پشت‬
‫سر پيامبر ص است‪ ,‬به راستي اگر چنين است‬
‫پس چرا افتتاح يک مسجد آن هم توسط کساني‬
‫که نماز خواندن پشت سر آنان به منزلة نماز‬
‫پشت سر پيامبر ص است‪ ,‬خاطر مبارک عده‌اي‬
‫را مکدر و اوقات شريفشان را تلخ می‌کند که‬
‫کفن بپوشند؟!‪.‬‬
‫يک پرسش سالهاست که ذهن اهل سنت‬
‫ايران و جهان و خيلي از شيعيان را مشغول‬
‫کرده و هنوز هم اين پرسش باقي است‪ ,‬و آن‬
‫اينکه منظور از وحدت و تقريبي که علماي حاکم‬
‫شيعه شعارش را مي‌دهند‪ ,‬چيست؟ چه‬
‫مي‌خواهند؟ کدام وحدت و کدام تقريب منظور‬
‫نظر آنهاست؟ حقيقت اين است که جز خود آنها‬
‫کسي نمي‌تواند دريابد که منظورشان چيست‪,‬‬
‫اما قرينه‌هايي وجود دارد که ممکن است انسان‬
‫را به واقعيت نزديک کند‪ ,‬چند پرسش ضمني نيز‬
‫در ذيل اين پرسش به طور طبيعي مطرح‬
‫مي‌شود تا اين پرسش را روشن‌تر و آشکارتر‬
‫بيان کند‪.‬‬
‫اگر منظور از وحدت و تقريب واقعا و حقيقتا‬
‫متحد شدن و به يکديگر نزديک شدن است‪,‬‬
‫پس چرا اهل سنت در تمام مسائل کشور‬

‫‪19‬‬
‫‪20‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫بيگانه و غير قابل اعتماد شناخته مي‌شوند و با‬


‫گذشت حدود سه دهه از آغاز انقلب تاکنون‬
‫هنوز هم مانند گذشته بيگانه هستند؟‬
‫•اگر واقعا وحدت و تقريب معروف آن‬
‫چنان که از لفظ و ظاهر اين دو کلمه‬
‫دانسته مي‌شود مقصود هست‪ ,‬چرا‬
‫تاکنون براي تحقق اين نوع وحدت‬
‫زمينه‌سازي نشده‪ ,‬بلکه برعکس‬
‫همواره کارشکني صورت گرفته است؟‬
‫•اگر واقعا مقصود و هدف اين پروژه‪,‬‬
‫وحدت و تقريب است‪ ,‬چرا زمام ابتکار‬
‫و ادارة آن انحصارا در دست يک طرف‬
‫است و چرا به طور مساوي زمينه را‬
‫براي بحث و بررسي مسائل مورد نزاع‬
‫و اختلف مساعد نمی‌کنند و به صاحب‬
‫نظران طرف مقابل اجازة مشارکت‬
‫آزاد را نمي‌دهند؟!‬
‫•اگر راست مي‌گويند و واقعا وحدت و‬
‫تقريب حقيقي مي‌خواهند چرا همواره‬
‫در تمام زمينه‌ها تبعيض حاکم است و‬
‫طرف مقابل حتي از امکانات علني‬
‫دولت و بودجة رسمي کشور حق‬
‫استفادة عادلنه را ندارد؟‬
‫•اگر راست مي‌گويند و دلشان براي‬
‫اسلم مي‌سوزد و دوست دارند که‬
‫وحدت وجود داشته باشد چرا همواره‬

‫‪20‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪21‬‬

‫در مسائل مذهبي و عقيدتي و بلکه در‬


‫مسائل شخصي! و خانوادگي! آنان‬
‫دخالت می‌کنند و هر کس را هر طور‬
‫که خواستند عزل و نصب می‌کنند؟‬
‫•چرا طرف مقابل را همواره دشمن‬
‫معرفي مي‌کنند و چرا اجازه نمي‌دهند‬
‫که مردم يک کشور با هم ارتباط داشته‬
‫باشند و براي سفر از يک استان به‬
‫استان ديگر احتياج به رواديد نداشته‬
‫باشند؟‪( .‬مثل سفر مولنا عبدالحميد به‬
‫خراسان و سفر مولنا احمد نارويي به‬
‫کردستان و غيره که مانع شدند و‬
‫همواره مانع مي‌شوند)‪.‬‬
‫•چرا تمام کشور را صحنة تبليغات‬
‫خودشان کرده‌اند و اجازه نمي‌دهند که‬
‫به دروغها‪ ,‬تهمتها‪ ,‬شايعه پراکني‌ها و‬
‫مغلطه‌هاي افراد مغرض و ضد وحدت‬
‫و تقريب پاسخ علمي و منطقي داده‬
‫شود و آنگاه مردم خودشان قضاوت‬
‫کنند؟!‬
‫•چرا در حل و فصل مسائل و مشکلتي‬
‫که آنان آن را مشکل مي‌پندارند‬
‫متوسل به زور مي‌شوند و اجازه‬
‫نمي‌دهند که قانون حاکم باشد و همه‬
‫در مقابل قانون آن هم قانوني که خود‬
‫آقايان آنرا تصويب کرده‌اند‪ ,‬برابر‬
‫باشند؟!‬

‫‪21‬‬
‫‪22‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫•مثل در همين موضوع مورد بحث در‬


‫اين کتاب‪ ,‬تخريب مسجد شيخ فيض‪,‬‬
‫کشتار مسجد مکي زاهدان‪ ,‬کشتار‬
‫مسجد جامع لنگه‪ ,‬غصب مسجد‬
‫‪17‬شهريور مشهد و تخريب ديگر‬
‫مساجد مشهد بويژه مسجد رضائيه‬
‫مشهد که پس از خريداري زمينهاي‬
‫اطراف مسجد توسط نمازگزاران و‬
‫برنامة توسعة مسجد و اجازة رسمي‪,‬‬
‫اکنون جلو توسعة آنرا گرفته‌اند‪,‬‬
‫مساجد ديگري که مثل به آنها اشاره‬
‫شد و در نهايت مسجد شيراز‪ ,‬چرا در‬
‫اين موارد به زور و چماق متوسل‬
‫مي‌شوند؟ اگر مسجد شيراز و هر‬
‫مسجد ديگري واقعا مشکل دارد چرا از‬
‫راه قانوني اقدام نمي‌کنند و مشکل را‬
‫حل نمي‌کنند اين اقدامات ايشان در‬
‫کجاي قاموس وحدت و تقريب‬
‫مي‌گنجد؟‬
‫•جهت روشن شدن مسأله براي‬
‫خوانندگان لزم است توضيح داده شود‬
‫که مسجد قديمي شيراز همان مسجد‬
‫دکتر علي مظفريان است که آقاي دکتر‬
‫خانه و مطب خودشان را وقف مسجد‬
‫کرده بودند‪ ,‬داستان شهادت دکتر‬
‫مظفريان يکي از صدها داستان غم‬
‫انگيزي است که دادگاههاي تفتيش‬

‫‪22‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪23‬‬

‫عقايد در پرتو حکومت عدل الهي! و‬


‫اسلم ناب محمدي! ايشان را به جرم‬
‫ارتداد! آري مرتد شدن يعني سني شدن‬
‫پس از متهم کردنش به چندين تهمت‬
‫نارواي ديگر (به قول آيت الله برقعي که‬
‫مي‌گفت ليتچسپک) محکوم به مرگ‬
‫کردند‪ .‬ولحول ولقوه إل بالله‪.‬‬
‫اين سزاي کسي است که درس خوانده و‬
‫تحصيل کرده و با عقل و دانش و منطق و‬
‫استدلل مذهبي را که با فطرت انساني بيشتر‬
‫سازگاري دارد انتخاب و تصميمش را اتخاذ و‬
‫اعلن کرده و به سلک مذهب و عقيده‌اي در‬
‫آمده که طبق فتواي آيت الله خميني نماز‬
‫خواندن پشت سر پيروانش مانند نماز خواندن‬
‫پشت سر پيامبر ص است!‬
‫داعيان وحدت و تقريب بيش از پنجاه سال‬
‫است که گوش جهانيان بويژه مصريان و‬
‫ايرانيان را کر کرده‌اند که وا اسلماه! بدون‬
‫وحدت و تقريب اسلم در خطر است‪,‬‬
‫صهيونيست جهانخوار و شيطان بزرگ و پدر پير‬
‫استعمار دارد اسلم را با تفرقه از بين مي‌برند‪,‬‬
‫اي مسلمانان! «نه شيعه‪ ,‬نه سني رهبر فقط‬
‫خميني!»‪« .‬هر کس بر ضد سني سخن بگويد‬
‫پيش از آنکه دشمن سني باشد دشمن شيعه‬
‫است!»‪ .‬بنابراين داعيان وحدت و تقريب و‬
‫دلسوزان مصلحت اسلم و مسلمين و دشمنان‬

‫‪23‬‬
‫‪24‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫صهيونيسم و آمريکا! بنابر مصلحت اسلم چنين‬


‫تشخيص داده‌اند که دکتر علي مظفريان که با‬
‫مطالعه و تشخيص خود‪ ,‬عقيده‌اش را انتخاب‬
‫کرده است سزايش مرگ است! اين مرتدها‬
‫بايد کشته شوند تا کس ديگري جرأت چنين‬
‫جسارتي نداشته باشد! حجت السلم دکتر‬
‫مرتضي رادمهر نيز به همين دليل چهارده ماه‬
‫در اوين محبوس ماند و سه بار تير خورد و در‬
‫نهايت زهر داده شد و جام شهادت نوشيد‪.‬‬
‫برگرديم به موضوع وحدت و تقريب‪ ,‬در‬
‫رابطه با اين پرسش اگر منظور و مقصودشان‬
‫واقعا وحدت و تقريب است چرا علماي طرف‬
‫مقابل را تصفيه مي‌کنند و يا با تحقير با آنان‬
‫برخورد مي‌کنند؟ گر چه بعضي‌ها شايستة اين‬
‫تحقير هستند و حقشان است که تحقير شوند‬
‫چون دانش و بينش و شخصيت يک عالم اهل‬
‫سنت را دارا نيستند‪ .‬اينها حزب باد و مصلحتند‪,‬‬
‫در گذشته نيز ديديم که همان ساواکي سابق‬
‫شد درباري امام جماعت و جمعة امروز و همين‬
‫درباري‌ها که امروز مخلص وليت فقيه هستند و‬
‫بيست و چهار ساعت دست بر سينه ايستاده‌اند‬
‫و آنقدر پوست کلفتند که هر اهانتي را به‬
‫معتقداتشان در راه حصول يک عزت کاذب و‬
‫نان حرام تحمل مي‌کنند‪ .‬فردا خواهيد ديد که‬
‫هر کس به قول خودشان خر شود اينها پالن‬
‫خواهند بود‪.‬‬

‫‪24‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪25‬‬

‫صحبت ما از علماي واقعي اهل سنت است‬


‫که الحمد لله در هر جا فراوانند و علم و تقوا و‬
‫شجاعت و فراستشان در حدي هست که عقيده‬
‫و شخصيت خودشان را حفظ کنند‪ ,‬به اين‬
‫علماء و شخصيتهاي علمي اهل سنت توهين‬
‫کردن به کل جامعة اهل سنت توهين کردن‬
‫است‪ ,‬اگر آقايان وحدت و تقريب واقعي‬
‫مي‌خواهند بايد به علماي اهل سنت احترام‬
‫بگذارند و با هداياي مسخره‌شان (يک دست‬
‫ملمين يا يک پتو يا يک چادر زنانه و غيره) آنان‬
‫را توهين و تحقير نکنند‪.‬‬
‫•اگر وحدت و تقريب واقعي‬
‫مي‌خواهند کتابهاي تبليغاتي شان را‬
‫جمع کنند‪ ,‬و از نمايش فيلمها و‬
‫سريالهاي توهين آميز و دل آزار‬
‫جلوگيري کنند‪.‬‬
‫•اگر واقعا خواستار حل مسائل مورد‬
‫اختلف هستند به طرف مقابل‬
‫استقلل کامل بدهند و از طريق‬
‫مناظرات علني در صدا و سيما‬
‫حقانيت خودشان را براي همة ملت‬
‫بويژه اهل سنت ثابت کنند!‬
‫•اگر راست مي‌گويند براي پاسخ به‬
‫کتابهايي که پخش مي‌کنند اجازه‬
‫دهند طرف مقابل پاسخ دهد تا‬
‫حقايق مشخص شود و هر کس‬

‫‪25‬‬
‫‪26‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫خواست راه خودش را آگاهانه‬


‫انتخاب کند‪ ,‬اين روش و روش قبلي‬
‫دقيقا مطابق خواسته و دستور قرآن‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫کريم است‪﴿ :‬‬
‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫﴾‪( .‬الزمر‪17 :‬ـ ‪.)18‬‬ ‫‪‬‬
‫«پس بندگان مرا بشارت ده!‪ .‬همان كسانى‬
‫كه سخنان را مىشنوند و از نيكوترين آنها پيروى‬
‫مىكنند»‪.‬‬
‫اگر به آنچه پيرامون وحدت و تقريب و در‬
‫ذيل پرسش مطرح شد به دقت نگريسته شود‬
‫عمدة دغدغة اهل سنت و همة پرسشهايي‬
‫است که ذهن هر جوان سني را به خود‬
‫مشغول داشته تا ببينيم که قضاوت چگونه‬
‫خواهد بود و آيا آقايان خواستار واقعي وحدت و‬
‫تقريب هستند يا نه؟!‬
‫آنچه عرض شد قرائني است که ماهيت‬
‫پرسش را نشان مي‌دهد‪ ,‬پاسخ اين پرسش نزد‬
‫خود آقايان محفوظ است و کس ديگري‬
‫نمي‌داند! آنچه هر شهروند اهل سنت و بعضي‬
‫شيعيان نيز مي‌دانند اين است که اقدامات‬
‫انجام شده طي حدود سه دهة گذشته نه تنها با‬
‫روحية وحدت سازگاري ندارد بلکه با الفباي‬
‫تقريب هم در تناقض است‪ ,‬البته ما اين را‬
‫قبول داريم که بعضي از آقايان در هدف خود‬
‫جدي هستند و کامل به آن اخلص و محبت‬

‫‪26‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪27‬‬

‫دارند‪ ,‬به همين دليل از هيچگونه فداکاري در‬


‫راه تحقق بخشيدن به آن دريغ نمي‌کنند‪ ,‬حتي‬
‫اگر به قيمت خراب کردن خانة خدا تمام‬
‫شود؟!‪ .‬ديروز مسجد شيخ فيض مشهد و‬
‫مسجد مکي زاهدان و مسجد جامع لنگه و‬
‫امروز مسجد شيراز و شايد فردا نوبت مسجد‬
‫ديگري باشد‪.‬‬
‫ما اميدواريم که آقايان و دلسوزان اسلم‬
‫نگذارند بيش از اين من بعنوان مرکز عبادت‬
‫الله متعال مورد رنج و غم و حمله و تخريب‬
‫قرار گيريم‪ ,‬خدايا! مرا در سراسر جهان حفظ‬
‫کن و پيروان و نمازگزاران مرا بيش و بيشتر‬
‫گردان‪.‬‬
‫آمين يا رب العالمين‬
‫مدیر مکتب جامعة اهل سنت ایران در‬
‫لندن‬
‫‪25/11/2006‬م‬

‫‪27‬‬
‫‪28‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫تقديم به پيشگاه شهداي مظلوم اهل‬


‫سنت بی‌پناه ايران و بخصوص شهدايی که‬
‫در واقعة شهادت مسجد مظلوم شيخ فيض‬
‫و تخريب بی‌رحمانة مسجد مکی در زاهدان‪,‬‬
‫جانهاي شيرين خود را از دست دادند‪,‬‬
‫روحشان شاد و راهشان مستدام باد‪.‬‬

‫غمنامه‬

‫‪28‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪29‬‬

‫زمانيكه مولنا محي الدين بلوچستاني‬


‫و مولنا نظر محمد ديدگاه ‪ -‬حفظهما‬
‫الله ‪ -‬هجرت نمودند‪ ،‬و من به ديدار‬
‫مولنا صاحب محي الدين جهت بيعت با‬
‫ايشان رفتم‪ ،‬ايشان از من خواستند كه‬
‫قبل از دفاع از اهل سنت ايران‪،‬‬
‫ابهامات عليه خودم را از خويش دور‬
‫كنم‪ ،‬و از اينكه مدتها تحت هر شرائطي‬
‫با عوامل رژيم ارتباط داشتم‪ ،‬از‬
‫گذشته‌ها اظهار ندامت و از ملت‬
‫شريفم تقاضاي بخشش نمايم‪ ،‬بنا ًا اين‬
‫ء‬

‫غمنامه (توبه‌نامه) را نوشته و همان‬


‫زمان (سال ‪ )75‬منتشر نمودم كه شايد‬
‫بدست برخي از مسلمين نرسيده‪ ،‬اينك‬
‫در ابتداء رسالهء هذا مجددا ً به نشر‬
‫مي‌رسد‪.‬‬

‫بسم الله الرحمن الرحيم‬

‫‪29‬‬
‫‪30‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫الحمد لله الذي ل يخفى عليه شيء في‬


‫الرض ول في السماء وهو السميع العليم‪ .‬قال‬
‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫تعالى‪﴿ :‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫قال النبي ص‪( :‬التائب من‬ ‫﴾‪( .‬البقره‪.)160 :‬‬
‫الذنب كمن ل ذنب له)‪.‬‬
‫ملت مظلوم و بي دفاع اهل سنت‪ ،‬پدران‪،‬‬
‫مادران‪ ،‬خواهران مسلمانم!‬
‫السلم عليكم ورحة ال وبركاته‬
‫عزت‪ ،‬سرافرازي و آزادي همهء شما عزيزان‬
‫را از درگاه ايزد منان خواسته و خواهانم‪،‬‬
‫اينجانب مولوي موسي كرمپور‪ ،‬امام جمعه و‬
‫جماعات مسجد شهيد شدهء شيخ فيض مشهد‪،‬‬
‫مي‌خواهم براي اولين بار پرده از حقائق و‬
‫اسراري بردارم كه تا كنون توان بيان آنها را‬
‫نداشتم‪.‬‬
‫خداوندا! خودت مي‌دانى كه هرگز راضي به‬
‫خيانت نسبت به جامعه‌ام نبوده و نخواهم بود‪،‬‬
‫اما در آن حالتي كه جز توكسي از دردم خبر‬
‫نداشت چه مي‌كردم؟‬
‫پروردگارا! تو شاهدي كه اكنون برايم‬
‫گوشهگيري وزندگي بي‌درد سر امكان پذير‬ ‫‌‬
‫است‪ ،‬اما چه كنم كه وجدان و ايمانم مرا آرام‬
‫نمي‌گذارد‪.‬‬

‫‪30‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪31‬‬

‫بار الها! شاهد باش كه رسوايي اين دنيا را با‬


‫جان و دل خريدم تا در ميدان حشر‪ ،‬نزد تو و‬
‫مرشد بزرگم‪ ،‬رسول الله ص‪ ،‬شرمنده و سر‬
‫افكنده نباشم‪.‬‬
‫برادران و خواهران مسلمانم؛ شايد باور‬
‫نكنيد آنچه بر من گذشت‪ ،‬زبان را ياراي گفتن‬
‫نيست و قلم را توان نوشتن‪ ،‬تفصيلش در اين‬
‫چند سطر نمي‌گنجد‪ ،‬شايد كسي سؤال كند كه‬
‫چرا اين همه بدبختي‌ها را تحمل مي‌كردي و به‬
‫كسي چيزي نمي‌گفتي؟ در جواب بايد عرض‬
‫كنم كه اولين تهديد دژخيمان اطلعات اين بود‬
‫كه نبايد كسي چيزي بداند‪ ،‬اما با اين حال‬
‫چندين بار افراد مورد اعتماد را در جريان امر‬
‫قرار دادم‪ ،‬متأسفانه به علت اختناق حاكم‬
‫ياريام كند‪ ،‬لذا روز بروز بر‬
‫‌‬ ‫كسي نمي‌توانست‬
‫مشكلتم افزوده مي‌شد‪ .‬و در ثاني گاهي اين‬
‫مزدوران خون آشام اعمال و حركاتي را‬
‫مرتكب مي‌شدند كه انسان از بيان آن شرم‬
‫دارد‪.‬‬
‫شايد بپرسيد كه چرا تن به اين همه ذلت‬
‫مي‌دادي؟‬

‫‪31‬‬
‫‪32‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫بايد اعتراف كنم كه دشمن حيله گر با برنامه‬


‫ريزي‌هاي قبلي توانسته بود با بهره برداري‬
‫سوء از من‪ ،‬به نكات ضعفي دست يابد كه خود‬
‫به خود محكوم به مرگ گردم‪ ،‬گويي رژيم از‬
‫سال ‪ 1360‬كه براي اولين بار (در دوران‬
‫طلبهاي) در تربت جام مرا از منبر پايين آورد‬
‫‌‬
‫وروانه زندان نمود سرمايه‌گذاري خود را روي‬‫ء‬

‫من شروع كرده بود‪ ،‬حتي در پاكستان هم‬


‫دست از سرم بر نداشته‪ ،‬جاسوس ماهري را‬
‫در لباس يك آوارهء عراقي در مدرسه‌اي كه در‬
‫آن درس مي‌خواندم فرستاده بودند و با‬
‫اعتمادي كه به وي كرده بودم مقدمه‌اي براي‬
‫رنجهاي بعدي‌ام شد‪.‬‬
‫‌‬ ‫بدبختي‌ها و‬
‫قسم به خدا از سال ‪ 1364‬كه از پاكستان‬
‫بازگشتم تا سال ‪ 1368‬كه مسؤليت امامت و‬
‫خطابت مسجد شيخ فيض مشهد بنابر پيشنهاد‬
‫علماء و اصرار حاجي قاضي تربت جام به من‬
‫واگذار شد‪ ،‬و تا سال ‪ 1372‬كه مسجد مذكور‬
‫شهيد گرديد (إنا لله وانا إليه راجعون) اطلعات‬
‫چشمهايم را‬
‫‌‬ ‫هفته‌اي چند بار مرا احضار كرده‪،‬‬
‫مي‌بستند‪ ،‬و چون سگ‌هاي هار بر سرم‬
‫شكنجههايي به من مي‌چشاندند كه‬‫‌‬ ‫مي‌ريختند‪،‬‬
‫بمجرد يادآوري آن تمام وجودم مي‌لرزد‪.‬‬

‫‪32‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪33‬‬

‫تفصيل تمام اين وقايع تلخ و قضاياي مسجد‬


‫شهيد را در رساله‌اي تحت عنوان (آخرين فرياد‬
‫مسجد شهيد شدهء شيخ فيض) نوشته‌ام كه‬
‫متأسفانه به علت بعضي مصالح و پاره‌اي‬
‫مشكلت نتوانستم آن را منتشر كنم‪ ،‬از شما‬
‫سروران عزيز استدعا دارم اول ً مرا در اين امر‬
‫مهم (بخصوص با ارسال اسناد مدارك مربوطه)‬
‫ياري نمائيد‪ ،‬تا براي همهء ملل دنيا بيش از پيش‬
‫ماهيت اين حكومت ضد بشري و مظلوميت‬
‫ملت شريف ايران بويژه اهل سنت هويدا گردد‪.‬‬
‫و ثانيا ً رسالهء مذكور و اين غمنامه را در‬
‫اختيار برادران شيعه خود نيز قرار دهيد‪ ،‬تا‬
‫بدانند كه بنام اهل بيت چه جنايتهايي انجام‬
‫مي‌گيرد‪ ،‬مطمئنم كه هيچ شيعه با وجداني‬
‫راضي به اين بدنامي نخواهد بود و تحمل چنين‬
‫لكهء ننگي را به دامن مكتب اهل بيت نخواهد‬
‫داشت‪.‬‬

‫‪33‬‬
‫‪34‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫بد نيست بدانيد كه حكومت ظلم و جور‪،‬‬


‫تروريستهاي خود را در اين اواخر به‬
‫‌‬
‫افغانستان اعزام داشته تا مرا از سر راهش‬
‫بردارد‪ ,‬مبادا چهرهء كثيفش رسوا شود اما تا‬
‫اكنون به لطف خداوند به اين هدف شومش‬
‫نرسيده مسئولين محترم هرات به موقع از اين‬
‫امر مطلع شده وتوطئه را خنثي نمودند‪ ،‬با اين‬
‫وجود خدا مي‌داند كه از حكومت تروريستي‬
‫ء‬
‫ايران ذره‌اي هراس ندارم و اين آرزوي ديرينه‬
‫من است كه به درجهء رفيع شهادت نايل آيم‪ ،‬و‬
‫در حالي كه در خونم غوطه‌ور گردم لبخند زنان‬
‫بگويم‪( :‬فزت ورب الكعبة) زيرا حد اقل به اين‬
‫امر يقين دارم كه در ميان آن همه ظلم و‬
‫فشار‪ ،‬تمام تلشهاي خود را در جهت بيداري و‬
‫وحدت ملت بزرگوارم بكار بستم اينكه خدمتي‬
‫انجام داده‌ام يا نه‪ ،‬مفيد بوده‌ام يا مضر‪،‬‬
‫قضاوتش با شما مردم مسلمان است‪.‬‬
‫و اما در بارهء شهادت مسجد سوگند ياد‬
‫مي‌كنم كه با همهء فشارها وشكنجه‌هايي كه بر‬
‫ء‬
‫من اعمال مي‌شد هرگز حاضر نشدم نامه‬
‫تخريب مسجد را امضاء كنم چنانچه حاكمان‬
‫نيرنگ باز ادعائي دارند‪ ،‬در اين زمينه مدارکي‬
‫ازمن ارائه دهند‪ ،‬گرچه در آن شرايط حساس و‬
‫خطير در ايران‪ ،‬با زبان نمی‌توانستم دردهايم را‬
‫اظهار نمايم‪ ،‬اما قطرات اشكم بر منبر گواه و‬
‫باز گوكنندهء درد و المي بود كه از داخل مرا‬
‫مي‌سوزاند‪.‬‬

‫‪34‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪35‬‬

‫اينكه تصميم گرفتم داستان غم‬


‫انگيز جور و جفايي كه سالها بر ملت شريف و‬
‫عزيز اهل سنت گذشته و مرا نيز تحت الشعاع‬
‫قرار داده بيان نمايم و به همهء تقصيرات و‬
‫گناهاني كه تا كنون دانسته يا ندانسته نسبت به‬
‫جامعه و برخي از برادران مسلمانم روا‬
‫داشتهام اعتراف نموده و از پيشگاه خداوند‬
‫‌‬
‫متعال باز از مردم مسلمان شريف خويش‬
‫تقاضاي عفو و بخشش نمايم‪.‬‬
‫علماء بزرگوار‪ ،‬طلب و دانشجويان رنج ديده‬
‫و غيور‪ ،‬و سروران گرامي‌ام اعم از مرد و زن‪،‬‬
‫پير و جوان! آگاه باشيد كه مظلوم بودم و‬
‫مظلوم هستم‪ .‬پروردگارا! آن چه بر سر من‬
‫آمد بر سر هيچ انساني در عالم نآيد‪.‬‬

‫‪35‬‬
‫‪36‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫از همهء شما مي‌خواهم كه پيام مظلوميت‬


‫مرا به بقيهء مسلمانان برسانيد معاذ الله‬
‫نمي‌گويم كه معصوم بودم‪ ،‬در چنان شرائط‬
‫دشوار و خطير‪ ،‬و در زير فشارها و شكنجه‌هاي‬
‫رژيم سفاك‪ ،‬خدا گواه است كه توان روحي را‬
‫از من پس گرفتند تا جايي كه ممكن بود حتي‬
‫به پدرم خيانت نمايم‪ .‬لذا اگر به هر يك از شما‬
‫برادران و خواهران گرامي خيانت كرده‌ام‬
‫عاجزانه تقاضاي عفو و بخشش دارم و از‬
‫خداوند منان مي‌خواهم كه مرا توفيق جبران‬
‫نصيب فرمايد‪ ،‬تا با همكاري و رهنمائي شما‬
‫مسلمانان دلسوز متعهد (بخصوص ارسال‬
‫اسناد مدارك مربوطه) بتوانم حكومت ظلم و‬
‫ستم را به دادگاههاي بين المللي بكشانم‪ ،‬و آن‬
‫روز دور نيست‪ .‬إن شاء الله‪.‬‬

‫‪36‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪37‬‬

‫شايد دشمن مكار بخاطر جلوگيري از‬


‫رسوائي خويش دست به اقدامات جنون آميز و‬
‫وحشيانهاي بزند تا به اصطلح‪ ،‬اعاده حيثيت‬
‫‌‬
‫كند و با ارائه يكسري مدارك ساخته و پرداخته‪،‬‬
‫ء‬

‫و بعضي كه واقعا ً تحت فشار و ارعاب از من‬


‫گرفتند‪ ،‬برادران و خواهران مسلمانم را عليه‬
‫من مظلوم تحريك نمايند به شما قول شرف و‬
‫وجدان مي‌دهم كه إن شاء الله هر اقدام بعدي‬
‫دشمن زبون بي‌پاسخ نخواهد ماند اين حق‬
‫مسلم هر انسان آزاد و مسلمان است چه‬
‫به‬ ‫دشمن بخواهد چه نخواهد اما بعنوان‬
‫كليه كساني كه تا كنون آلت دست حيله‌گران و‬
‫مكاران نظام گرديده‌اند‪ ،‬بويژه آقايان علماء‬
‫اعم از شيعه و سني سران طوائف و غيره‪،‬‬
‫عرض مي‌كنم كه دشمن از شما بهره‬
‫برداريهاي ظالمانه و خائنانه‌اي نموده‪ ،‬و‬
‫‌‬
‫بعضي را وادار به خيانت‌هايي كرده كه از آن‬
‫شرمنده‌اند‪.‬‬

‫‪37‬‬
‫‪38‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫لذا از شما مي‌خواهم كه از پيشگاه پروردگا ر‬


‫و ملت خود تقاضاي عفو بخشش نمائيد‪ ،‬زيرا‬
‫خداوند بخشنده و مهربان است‪ ,‬و بيش از اين‬
‫دست به دست دشمنان دين و وطن و ناموس‬
‫ندهيد‪ ،‬كه ندامت فردا سودي ندارد و رسوايي‬
‫امروز بهتر از عذاب آخرت است‪ ,‬درهاي‬
‫مغفرت و رحمت بي‌كران خداوند بسوي همه‬
‫شما باز است خداوند بزرگ را سپاسگزارم كه‬
‫به من توفيق داد تا توبهء امروز را بر رسوايي‬
‫‪  ‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫آخرت ترجيح دهم ‪﴿‬‬
‫﴾‪( .‬الضحى‪.)11 :‬‬
‫«و نعمت‌هاي پروردگارت را بازگو كن»‪.‬‬
‫بدون شك اين از بزرگترين نعمت‌هايي است‬
‫كه پروردگار نصيبم كرده است‪ .‬خدايا! همه‬
‫كساني را كه تا كنون مرتكب چنين اشتباهاتي‬
‫شدهاند از اين نعمت بزرگ محروم نگردان!‬
‫‌‬
‫آمين‪.‬‬
‫مولوي موسي كرمپور (رحمه الله رحمت‬
‫واسعه)‪.‬‬
‫امام مسجد شهيد شده شيخ فيض مشهد‪.‬‬
‫ء‬

‫اكنون مهاجر در هرات افغانستان‪.‬‬


‫و سر انجام ايشان توسط عوامل پست و‬
‫مجرم دولت ضد اسلمي ايران ترور شد و به‬
‫مقام رفيع شهادت نائل آمدند‪.‬‬

‫‪38‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪39‬‬

‫اميدواريم خداوند كريم ايشان را با نبي اكرم‬


‫ص و صحابه ابرار و اهل بيت اخيار محشور‬
‫فرمايد‪.‬‬

‫فصل ‪1‬‬

‫الحمد الله رب العالمين‪ ،‬ول عدوان إل على‬


‫الظالمين‪ ،‬والصلة والسلم على قائد المسلمين‬
‫الذي بعث ليكون رحمة للعالمين‪ ,‬سيدنا محمد‬
‫صلى الله عليه وسلم وعلى آله وصحبه أجمعين‪،‬‬
‫آمين يا رب العالمين‪ .‬أما بعد‪:‬‬

‫‪39‬‬
‫‪40‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫مطالبي كه در حضور شما قرار دارد‪ ،‬نامه‬


‫نيست بلكه قاصد درد و الم ملتي بيست‬
‫ميليوني است كه از صحفهء هستي در حال محو‬
‫شدن و نابود گشتن است و هيچ كسي‬
‫متاسفانه در عالم اسلم صدايش را نمي‌شنوند‪،‬‬
‫قاصد گريه‌هاي در حلقوم خاموش شده‌اي‬
‫ء‬
‫است كه جز خداوند رازدان كسي قدر و اندازه‬
‫آن را نمي‌داند فرياد من از سرزمين امام‬
‫مسلم امام ابن ماجه‪ ،‬امام غزالي‪ ،‬علمه‬
‫شهرستاني مولنا عبدالرحمن جامي‪ ،‬ابو نصر‬
‫فارابي‪ ،‬ابوريحان بيروني‪ ،‬شمس الئمه‬
‫سرخسي‪ ،‬احمد جامي‪ ،‬زين الدين ابوبكر‬
‫تايبادي‪ ،‬ابو الوفاي بوژگاني‪ ،‬حافظ و سعدي‬
‫شيرازي‪ ،‬عطار و خيام نيشابوري‪ ،‬و شمس‬
‫تبريزي و‪ ...‬هزاران فيلسوف‪ ،‬محدث‪ ,‬مورخ‪,‬‬
‫شاعر‪ ,‬اديب‪ ,‬و منجم است كه اكنون همفكران‬
‫مذهبي آنان در سياهترين دوران‪ ،‬بدتر از قرون‬
‫وسطي در حال فنا شدن هستند‪ ،‬من از‬
‫سرزمين ايران با شما سخن مي‌گويم‪،‬‬
‫سرزميني كه حكومتش با عربده‌هاي اسلم‬
‫خواهي گوش عالم را كر نموده است و‬
‫حكومت‌هاي اسلمي را متهم به چنين و چنان‬
‫مي‌كند‪:‬‬

‫‪40‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪41‬‬

‫از دورنش ننگ‬ ‫از برون طعنه زند بر‬


‫مي‌دارد يزيد‬ ‫با يزيد‬

‫من از سرزميني با شما سخن مي‌گويم‪ ،‬كه‬


‫حكومتش آتش جنگ و نفاق را در عالم اسلم‬
‫شعلهور نموده‪ ،‬و خود همانند اصحاب الخدود‬ ‫‌‬
‫افروختهاند‪ ،‬و از‬
‫‌‬ ‫نظاره‌اگر آتشي هستند كه‬
‫سوختن مؤمنين لذت مي‌برند‪ ،‬من از ملتي با‬
‫شما سخن مي‌گويم كه گرچه به تعداد بيست‬
‫ميليون نفرند‪ ،‬اما همچون گوسفنداني بي‌شبان‪،‬‬
‫گرفتار چنگ و دندان حكومت گرگ صفت و‬
‫درنده‌اي شده‌اند كه با بي‌رحمي تمام آنها را‬
‫قلع وقمع مي‌كند‪ ،‬هيچ ملجأ و مأوايي در عالم‬
‫اسباب ندارند‪ ،‬زيرا تمام بزرگان ديني‌شان‬
‫ء‬
‫اعدام‪ ،‬تبعيد‪ ،‬زنداني و آواره شدند كه در ادامه‬
‫مطلب توضيح خواهم داد‪.‬‬
‫لذا از شما برادران و خوهران مسلمان و‬
‫همه امت اسلمي مي‌خواهم كه اين مطالب را‬
‫بدقت مورد بررسي قرار دهيد‪.‬‬

‫فصل ‪2‬‬

‫قبل از انقل ب و موقعيت اهل سنت‪:‬‬

‫‪41‬‬
‫‪42‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫بعد از حملهء مغولها اهل سنت ديگر نتواستند‬


‫در ايران داراي حكومت و اقتدار شوند‪ ،‬لذا‬
‫بخش كوچكي هم كه از اهل سنت باقي ماندند‪،‬‬
‫براي فرار از مسئوليتها و مصائب‪ ،‬عزلت و‬
‫انزوا را اختيار نمودند و بيشتر به مسائل دروني‬
‫مي‌پرداختند‪ ،‬تا اينكه صفويها آمدند و نابودي‬
‫اهل سنت را در دستور كار خويش قرار دادند‪،‬‬
‫به طوريكه از تمام ايران اهل سنت را پاكسازي‬
‫و نابود كردند كه فقط در مرزهاي ايران باقي‬
‫ماندند آنهم بخاطر توفيق نيافتن صفويها‪.‬‬
‫و بعد از صفويها‪ ،‬اهل سنت كم كم از صحنه‬
‫سياست ايران كنار گذاشته شدند و جبرا ً از‬
‫مسائل مذهبي و فرهنگي و اجتماعي و سياسي‬
‫دور نگه داشته شدند و بزرگترين علماي اهل‬
‫سنت در حد بسيار ناچيزي معلومات ديني‬
‫داشتند به طوريكه اكثريت مسائل خرافي بنام‬
‫دين مورد قبول علما و مردم اهل سنت قرار‬
‫گرفته بود و از مسائل و قضاياي سياسي كاملً‬
‫بيگانه بودند‪.‬‬

‫فصل ‪3‬‬

‫اهل سنت و پيروزي انقلب اسلمي‪:‬‬


‫با توجه به مسائل فوق زمانيكه در ايران‬
‫انقلب بوجود آمد اهل سنت دو دسته بودند‪:‬‬

‫‪42‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪43‬‬

‫‪ -1‬طبقهء تحصيل كرده با سواديكه در‬


‫سراسر ايران پراكنده بودند‪ ,‬اين طبقه حامي‬
‫انقلب بودند كه از بزرگان اين تفكر علمه‬
‫شهيد احمد مفتي زاده بود و در تمام مناطق‬
‫اهل سنت پراكنده بودند‪.‬‬
‫‪ -2‬طبقهء دوم عامه مردم و بعضي از علماء‬
‫حوزه‌اي بودند كه كل مخالف انقلب بودند اين‬
‫مخالفت يا بخاطر نفرت از شيعه و يا بخاطر‬
‫ايمان به اولي امر بودن شاه بود (و اين طبقه‬
‫آنچنان از حقائق درون ايران بي‌خبر بودند كه‬
‫حتي ماهها پس از فرار شاه و هم در روز ‪21‬‬
‫بهمن ‪ 1357‬در خيابانها بنفع شاه تظاهرات‬
‫دادند) در روز ‪ 22‬بهمن ‪ 1357‬انقلب به پيروزي‬
‫رسيد و وضعيت دگرگون شد‪ .‬طبقهء با سواد در‬
‫درون دستگاهها استخدام شدند مخصوصا ً در‬
‫كميتههاي انقلب‪ ,‬و طبقهء دوم اعم از علماء‬ ‫‌‬
‫شيعه و سني شرمنده از شاه دوستي از ترس‬
‫از خانه‌ها بيرون نمي‌شدند‪ ،‬كه در همان اوائل‬
‫انقلب تعدادي از علما و بزرگان را زنداني‬
‫نمودند‪ ،‬مثل در تربت جام كه يكي از شهرهاي‬
‫شمال شرقي خراسان است و همه با نام اين‬
‫شهر آشنا هستند‪ -‬بخاطر داشتن دانشمنداني‬
‫چون مولنا عبدالرحمن جامی و علمه‬
‫عدهاي از افراد اهل سنت‬ ‫‌‬ ‫شهرستاني و‪-....‬‬
‫زنداني شدند‪.‬‬

‫‪43‬‬
‫‪44‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫اين بازداشتها با اعتراض شديد مردم رو برو‬


‫شد و در تربت جام و مشهد مدت يك هفته‬
‫عدهء زيادي جمع شدند و اعتصاب غذا كردند‪.‬‬
‫حكومت بعضي را با تعهد عدم فعاليت سياسي‪,‬‬
‫آزاد كرد اما اكثر مردمي كه جزء طرفداران‬
‫شاه به حساب آمده بودند عدهء زيادي از آنها‬
‫اعدام شدند‪.‬‬
‫به همين منوال تمام كسانيكه احتمال خطر از‬
‫سوي آنها داشتند را نابود كردند‪ .‬علماء اهل‬
‫سنت هم از ترس خفقان حاكم نمي‌توانستند‬
‫بيرحمي‬ ‫چيزي بگويند‪ ،‬به همين ترتيب كشتار و ‌‬
‫ادامه داشت و تا كنون ادامه دارد كه در ادامه‬
‫به بيان آنها خواهيم پرداخت‪ .‬اما طبقهء با سواد‬
‫ما كه حامي انقلب بودند و در ابتدا باستخدام‬
‫در كميته‌هاي انقلب در آمده بودند هنوز يكماه‬
‫نگذشته بود كه تبعيضات و فشارهاي مذهبي‬
‫آنان را وادار به كناره‌گيري نمود‪.‬‬
‫فصل ‪4‬‬

‫مجلس خبرگان و تدوين قانون اساسي‪:‬‬


‫مجلس خبرگان كه مسئوليتش وضع قانون‬
‫اساسي بود تشكيل شد كه در آن مجلس از‬
‫برزگان اهل سنت مولنا عبدالعزيز مل زاده ‪ :‬و‬
‫يكي ديگر از علماي اهل سنت حضور داشتند‪،‬‬
‫در آن قانون بعضي از موادش اين بود كه‪:‬‬

‫‪44‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪45‬‬

‫‪ -1‬مذهب رسمي ايران شيعهء اثنا عشري‬


‫است‪.‬‬
‫‪ -2‬رئيس جمهور بايد شيعه باشد‪.‬‬
‫‪ -3‬وليت فقيه بايد حكومت كند ( البته وليت‬
‫فقيه در فقه جديد شيعه وجود دارد و در گذشته‬
‫تحت اين نام هرگز ثبت نشده است) فقط‬
‫بدبختيها و خفقان‬
‫‌‬ ‫مي‌گويم كه عامل تمام‬
‫حاكم بر ايران همين بدعت خبيثه وليت فقيه‬
‫ء‬

‫است و تمام ملت ايران به اين امر معترف و‬


‫مطلع هستند‪.‬‬

‫‪45‬‬
‫‪46‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫وليت فقيه بمعني حاكميت مطلق و تام‬


‫الختيار حتي در اركان شريعت‪ ،‬يعني ولي فقيه‬
‫حق دارد مال شخصي افراد را عند اللزوم‬
‫بدون اجازهء صاحب مال تصاحب كند‪ ،‬هرحللي‬
‫را عند المصلحه حرام و هر حرامي را حلل كند‬
‫و هرگونه مخالفت با وليت فقيه را نيز كفر‬
‫مي‌دانند (يعني ادعاهاي برتر از فرعون و نمرود‬
‫شيوههاي زيركانه)‪.‬‬
‫‌‬ ‫و‪ ...‬همان ادعاي خدائي با‬

‫‪46‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪47‬‬

‫اهل سنت و بعضي از علماء و روشنفكران‬


‫شيعه نيز به چنين خرافاتي و چنان تبعيضاتي باور‬
‫نداشتند لذا بناچار بايد راه مخالفت را پيش‬
‫مي ‌گرفتند‪ ،‬گرچه مولنا عبدالعزيز ‪ :‬رهبر فقيد و‬
‫شجاع اهل سنت‪ ،‬بمجرد تصويب هريك از اصول‬
‫مذكور فرياد اعتراض بلند كردند و حتي بخاطر‬
‫اعتراض مجلس را ترك نمودند‪ ،‬و بعضي از علماء‬
‫تشيع امثال طالقاني هم علنا ً در مجلس خبرگان‬
‫فرياد اعتراض بلند كردند كه‪« ،‬اين قانون اسلمي‬
‫نيست بلكه قانون نفاق است »‪ .‬اين صداها در‬
‫ميان صداهاي متعصبين جاه‌طلب گم شد لذا‬
‫روزيكه جهت تاييد قانون اساس رأي‌گيري شد‪،‬‬
‫اهل سنت در تمام مناطق و حتي جماعتي از‬
‫شيعه ‌ها مثل همان آيت الله طالقاني‪ ،‬دكتر‬
‫بازرگان و‪ ...‬اين رأي‌گيري را تحريم كردند و هرگز‬
‫شركت نكردند‪ ،‬لذا از همان روزها شعاري در‬
‫ايران در جماعتها بر زبانها گفته شد كه دشنام‬
‫مستقيم به اهل سنت بود (مرگ بر ضد وليت‬
‫فقيه) چون شيعهء مخالف وليت فقيه كم هستند‬
‫لذا دشنام متوجه اهل سنت بود‪ ,‬در هر صورت‬
‫آنها كاري را كه مي‌خواستند بكنند مي ‌كردند و‬
‫مي ‌كنند بدون توجه به اهل سنت‪ ،‬حتي علمه‬
‫شهيد مفتي زاده ‪ :‬در حسينيه ارشاد در تهران در‬
‫انظار مردم و جمعي عظيم از دانشگاهيان قانون‬
‫اساسي را به باد انتقاد گرفت و فرياد اعتراض‬
‫اهل سنت را بگوش مسئولين و دانشگاهيان ايران‬
‫رسانيد‪.‬‬
‫فصل ‪5‬‬

‫‪47‬‬
‫‪48‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫تشكيل احزاب سياسي در اوايل انقلب و جايگاه اهل سنت‬


‫پس از پيروزي انقلب فضاي سياسي در‬
‫کشور باز شده بود و طبيعتا احزاب و‬
‫سازمانهاي سياسي و ايدئولوﮊي زيادي بوجود‬
‫آمد که قدرتمندترين آنها دو جبهه بود و ديگران‬
‫مراحل بعد را داشتند‪:‬‬
‫‪ -1‬حزب جمهوري اسلمي‪ -2 .‬مجاهدين‬
‫خلق‪ .‬و در مراحل بعد در ميان چپ‌گرايان‬
‫حزب توده‪« ،‬حزب کومله» و‪....‬‬
‫اهل سنت داراي هيچگونه تشکيلت سياسي‬
‫نبود بجز انجمن‌هاي اسلمي در تربت جام و‬
‫خواف و تايباد و همينگونه انجمن‌هائي در ديگر‬
‫مناطق اهل سنت که کل همفکران علمه شهيد‬
‫مفتي زاده بودند که اينها انديشه تربيت فکري و‬
‫فرهنگي و عدم تضاد خشونت بار با حکومت را‬
‫داشنتد و بودند‪ ،‬شخصيت‌هائي هم بودند که‬
‫دستور جهاد دادند مثل شيخ عزالدين حسيني‪.‬‬

‫‪48‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪49‬‬

‫تا اينکه فعاليت احزاب در ايران ممنوع شد و‬


‫شبانه طرفداران حزب جمهوري اسلمي به‬
‫دفاتر مجاهدين خلق و ديگر احزاب حمله‬
‫کردند‪ ،‬همچنين دفاتر انجمن‌هاي اسلمي اهل‬
‫سنت را نيز تهديد کردند تا مجبور به بستن‬
‫شدند‪ .‬دستگيري احزاب چپي آغاز شد اما به‬
‫جوانان اهل سنت جز چند مورد کاري نداشتند‬
‫تا از سرکوبي ديگران فارغ شوند تا اينکه‬
‫درسال ‪ 1360‬علمه مفتي زاده ‪ :‬و بقيه علماء‬
‫اهل سنت بفکر بوجود آوردن تشکيلت سياسي‬
‫براي اهل سنت شدند که نامه‌هايي به تمام‬
‫مناطق اهل سنت از جمله به اينجانب فرستاده‬
‫شد و اکثريت علماء و دانشمندان در آن جلسه‬
‫شرکت کردند‪ .‬شوراي شمس فقط توانست دو‬
‫جلسه برگزار کند‪ ،‬وسپس علمه مفتي زاده ‪:‬‬
‫قائد شورا با جمع کثيري از علما و روشنفکران‬
‫و حتي خواهران دستگير و زنداني و مورد‬
‫ضرب و شتم و شکنجه دژخيمان قرار گرفتند‪،‬‬
‫تا اينکه پس از ده سال آن فيلسوف بزرگوار به‬
‫شهادت رسيد‪ .‬از جمله خود من نيز در تربت‬
‫جام در حاليکه هنوز نوجوان بودم در سال ‪1360‬‬
‫زنداني شدم‪ ،‬انجمن تعطيل و اعضاء انجمن‬
‫اکثرا بازداشت و سپس با قيد ضمانت آزاد شدند‬
‫و عده‌اي هم از ايران گريختند و هنوز هم در‬
‫کشورهاي غربي هستند‪.‬‬

‫‪49‬‬
‫‪50‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫و بدينگونه حکومت از هرگونه تشکيلتی که‬


‫بتواند اهل سنت را جمع کند جلوگيري نمود و‬
‫همهء افراديکه امکان داشت تاثير مثبت بر اهل‬
‫سنت داشته باشند را زنداني و اعدام کردند که‬
‫نمونهها را در بخش ديگري توضيح خواهم داد‪.‬‬
‫‌‬
‫جالب بود که هر گونه اعتراضي را بنام اينکه ما‬
‫در حال جنگ هستيم سرکوب می‌كردند و حتي‬
‫افراد مجهول الهويه‌اي را لباس روحاني اهل‬
‫سنت مي‌پوشاندند و در مناطق اهل سنت‬
‫مي‌بردند تا از مزاياي جمهوري به اصطلح‬
‫اسلمي بگويند و اين حيله‌ها ادامه داشت و‬
‫تاکنون هم دارد‪.‬‬

‫فصل ‪6‬‬

‫‪50‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪51‬‬

‫شوراهاي شهري و موقعيت اهل سنت‬


‫گرچه مفهوم و طبيعت وليت فقيه ضد هر‬
‫شورائي است‪ ،‬اما بخاطر اينکه چهره‬
‫ديکتاتوري خود را پنهان کنند‪ ،‬در شهرها بفکر‬
‫شوراهاي شهري افتادند که افراد منتخب و‬
‫داراي راي اکثريت‪ ،‬مسئوليتهاي بزرگ شهر را‬
‫عهدهدار شوند و در تربت جام تقريبا دوازده‬
‫‌‬
‫نفر خود را کانديد کردند که هفت نفر از اهل‬
‫سنت و پنچ نفر از اهل تشيع بودند‪.‬‬

‫‪51‬‬
‫‪52‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫و چون هشتاد و پنج درصد مردم تربت جام‬


‫اهل سنت بودند و هستند‪ ،‬لذا اهل سنت به‬
‫پيروزي قاطع دست يافتند‪ ،‬ولي با جلسه‌اي که‬
‫در پايان راي‌گيري در مهديه تربت جام برگزار‬
‫شد‪ ،‬با چين ابرو بزرگان اهل سنت را ترساندند‬
‫تا دو نفر سني و دو نفر شيعه برنده اعلن‬
‫شود‪ ،‬و شهرداري تربت جام به يکي از فرزندان‬
‫اهل سنت رسيد‪ .‬وي فقط دو ماه شهردار بود‬
‫و بالخره با فشارهاي مذهبي استعفا داد يکماه‬
‫هم برادري ديگر شهردار بود که او هم کنار زده‬
‫شد و سپس شخصي را که مي‌گفتند سني بوده‬
‫و شيعه شده به عنوان شهردار انتخاب کردند‪،‬‬
‫که آن هم پس از يکسال در حال زنا کردن با‬
‫زني دستگير شد که رسوائيش عالم را فرا‬
‫گرفت‪ ،‬اما حکومت حتي او را از کار برکنار‬
‫نکرد و حتي از محل هم تغييرش ندادند‪ ،‬کم کم‬
‫همان شوراهاي آنچناني به انتخابات ضد سني‬
‫تبديل شد و هنوز هم ادامه دارد‪.‬‬

‫‪52‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪53‬‬

‫فصل ‪7‬‬

‫ء‬
‫اولين حيله حكومت در نفوذ به صفوف اهل سنت‬
‫شناسايي افراد موثر‬

‫‪53‬‬
‫‪54‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫در سال ‪1358‬حکومت‪ ،‬هيئت‌هايي را تحت‬


‫رياست موسوي تبريزي که قبل از انقلب به‬
‫تربت جام تبعيد شده بود به مدارس اهل سنت‬
‫فرستاد و اين در حالي بود که در ترکمن‬
‫صحاراي ايران جنگ مذهبي بود و در کردستان‬
‫هم شيخ عزالدين حسيني اعلن جهاد کرده بود‬
‫و جنگ مسلحانه ادامه داشت و هيئت‌هاي‬
‫مذکور مبالغي را بعنوان کمک به مدارس اهل‬
‫سنت دادند که تا آن زمان فقط در خراسان ‪3‬‬
‫مدرسهء ديني وجود داشت يکي در تربت جام‬
‫بنام مدرسهء احمديه‪ ،‬در تايياد مدرسهء مولنا‬
‫ابوبکر تايبادي‪ ،‬در خواف مدرسهء احناف‬
‫طلبهها به اين‬
‫‌‬ ‫خواف‪ .‬در تربت جام عده‌اي از‬
‫پولها اعتراض کردند که مسئول اعتراضات در‬
‫مدرسهء احمديه خودم بودم اما اعتراض ما‬
‫بجائي نرسيد‪ .‬من براي بار دوم باز داشت شدم‬
‫که با اعتراض و اعتصاب طلب بعد از پنچ شب‬
‫آزاد شدم‪ .‬لزم به ذكر است كه همراه با‬
‫کمک‌هاي مالي که به مدارس دادند براي هر‬
‫مدرسه چند جلد کتاب نهج البلغه هم دادند که‬
‫تدريس شود‪.‬‬
‫ظاهرا براي حکومت تدريس نهج البلغه‬
‫خيلي اهميت نداشت يعني چنين وانمود‬
‫می‌كردند‪ .‬مسئولين حوزه‌ها هم پولها را با‬
‫کتابها دريافت کردند‪.‬‬

‫‪54‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪55‬‬

‫ليست اسامي کليه طلبه‌ها و مدرسين و‬


‫روحانيهاي روستاها را که در هر ماه مبلغ‬
‫‌‬
‫پانصد تومان به آنها هم داده مي‌شد را به‬
‫حکومت تسليم کردند‪ .‬خودم و دوستانم که‬
‫تعداد تقريبا ‪ 25‬نفر بوديم آن پول را تحريم‬
‫کرديم و بخدا قسم هرگز نگرفتيم‪ ،‬گرچه‬
‫مسئول مدرسه بنام ما مي‌گرفت و مصرف‬
‫می‌كرد‪.‬‬

‫‪55‬‬
‫‪56‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫تا اينکه دفتر امور حوزه‌هاي علمي اهل سنت‬


‫در مشهد بوجود آمد و هدف آن زير سلطه در‬
‫آوردن مدارس اهل سنت بود‪ ،‬کار اين دفتر‬
‫تدوين برنامه‌هاي درسي براي مدارس اهل‬
‫سنت بود و اهدافي ديگر‪ ،‬لذا پس از مدتي‬
‫حقوق را از مدارس قطع کردند يا تأخير‬
‫می‌كردند تا اينکه مسئولين مدارس به آن دفتر‬
‫رجوع كنند و مسئولين دفتر می‌گفتند که چون‬
‫دولت ما اسلمی است و مبادا وهابيت در‬
‫مدارس نفوذ كند بايد دولت نظارت بر متون‬
‫درسي داشته باشد‪ ،‬در غير اينصورت مدرسه‬
‫رسميت ندارد و طلبه‌هايش بايد به خدمت‬
‫سربازي بروند‪ ،‬بدينگونه هم رياست مدارس را‬
‫عهده‌دار شدند و هم نظام درسي را بدست‬
‫گرفتند‪ .‬طبيعتا کسانيکه نظام درسي مي‌دادند‬
‫امتحانات را نيز عهده‌دار شدند لذا امتحانات‬
‫مدارس کل بعهدهء همان دفتر بود‪ ،‬حتي ملهاي‬
‫روستاها را هم براي شناسائي حدود‬
‫معلوماتشان مشمول امتحانات کردند براي‬
‫‌‬
‫پانصد تومان‪ .‬و هر طلبه‌اي که کوچکترين‬
‫مخالفتي مي‌کرد از طريق مسئولين مدارس از‬
‫يشد‪ ،‬يعني خودشان از پشت‬ ‫مدرسه اخراج م ‌‬
‫يکردند و مخالفان خود را به‬
‫صحنه کار م ‌‬
‫وسيله خود اهل سنت دفع می‌كردند که از‬
‫جمله خود من همراه همان ‪ 25‬نفر همراهانم از‬
‫مدرسه احمديه اخراج شديم‪ ،‬و اگر هم طلبه‌اي‬
‫را رئيس مدرسه روي هر دليلي نمي‌توانست از‬

‫‪56‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪57‬‬

‫مدرسه بيرون کند دفتر حوزه‌هاي اهل سنت او‬


‫را به سربازي مي‌فرستاد بدينگونه حکومت بر‬
‫کليه علماء و طلبه‌هاي اهل سنت هم نظارت و‬
‫هم سلطه پيدا کرد‪.‬‬

‫‪57‬‬
‫‪58‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫فصل ‪8‬‬

‫حوزههاي علميه اهل سنت و تفرقه‬


‫‌‬ ‫تعدُد‬
‫طلبههاي اهل سنت براي تحصيل‬ ‫‌‬ ‫عدهاي از‬
‫‌‬
‫علوم به پاکستان مي‌رفتند‪.‬‬
‫اولً‪ :‬نزديکترين و مناسب‌ترين محل براي‬
‫شان پاکستان بود‪.‬‬
‫ثانياً‪ :‬چون فقيرترين طبقات اجتماع بدنبال‬
‫تحصيل علوم ديني مي‌رفتند اينها روي دلئل‬
‫قانوني مثل عدم خدمت سربازي و يا فقر توان‬
‫رفتن قانوني به پاکستان را نداشتند لذا غير‬
‫قانوني مي‌رفتند‪ ،‬و بمجرد برگشتن دو مشکل‬
‫سر راه آنها بود‪:‬‬
‫‪ -1‬خروج غير قانوني از مرز‪ -2 .‬خدمت‬
‫سربازي‪ .‬و بعضي را هم متهم مي‌كردند به‬
‫همکاري با فلن شخص عرب يا درس خواندن‬
‫ميدهند‬
‫‌‬ ‫در فلن مدرسه‌اي که پولش را عربها‬
‫و‪ ...‬بدين وسيله تحت هزار نوع اتهام قرار‬
‫داشتند‪.‬‬

‫‪58‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪59‬‬

‫آنهائيکه در مدارس مربوط به عربها درس‬


‫خوانده بودند به اتهام وهابيت بمجرد آمدن از‬
‫پاکستان اعدام شدند‪ .‬مثل شهيد قدرت الله‬
‫جعفري که در جامعه ابوبکر صديق س در‬
‫ء‬
‫کراچي پاکستان درس خوانده بود‪ .‬طبقه‬
‫ديگري که در مدارس ديگر پاکستان درس‬
‫خوانده بودند اگر حاضر به همکاري مي‌شدند‬
‫آزاد مي‌شدند وال زنداني طويل المدت که هنوز‬
‫هم گروهي زنداني هستند‪.‬‬

‫‪59‬‬
‫‪60‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫آنهائي هم که مدت زنداني آنها تمام مي‌شد‬


‫بمجرد آزاد شدن مستقيما به خدمت سربازي‬
‫فرستاده مي‌شدند و آنهايي هم که از همه‬
‫ميگذرند و با قول همکاري آزاد‬‫‌‬ ‫مشکلت‬
‫شدهاند چون هم از طبقات فقير هستند و هم‬ ‫‌‬
‫در ابتداء زندگي‪ ،‬ازدواج و‪...‬بفکر تاسيس‬
‫مدارس مي‌افتند‪ ،‬اين گونه مدارس را دولت‬
‫تقويت می‌كرد مخصوصا با افکار متضاديکه‬
‫بنيانگذاران اين مدارس از سرزمين پاکستان‬
‫سوغات آورده بودند‪ :‬مثل «ديوبنديها»‪،‬‬
‫«مودوديها»‪« ,‬بريلويها» و‪....‬که کليه اين‬
‫مدارس را در ابتدا تحت پوشش در آوردند و با‬
‫کمکهاي ناچيزي مسئولين مدارس را خريدند‪ .‬و‬
‫بيسرپناه‬
‫انواع و اقسام مذاهب در جامعهء ‌‬
‫وبي رهبريت اهل سنت بوجود آمد‪ ،‬که هر يک‬
‫از مسئولين اين مدارس بعدها اهرم فشار بر‬
‫اهل سنت و امضاء مسئولين آنجاها براي‬
‫مسائل مختلف عليه اهل سنت مورد استفاده‬
‫قرار گرفت‪ ،‬که در ادامه خواهيم ديد چگونه‬
‫حکومت به چنين هدفهائي رسيد و بدينگونه‬
‫تمرکز قدرت در اهل سنت را تقسيم نمودند و‬
‫از بين بردند‪ ،‬اين تعداد مدارس در خراسان‬
‫بود‪ ،‬اما آنچه که در بلوچستان بوجود آمد‬
‫بمراتب بيشتر بود‪ ،‬با اين تفاوت که در‬
‫بلوچستان الحمد لله رهبري سياسي وجود‬
‫داشت و اکثريت حوزه‌ها از نظر اعتقادي‬
‫ديوبندي بودند گرچه از نظر سياسي نقطه نظر‬

‫‪60‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪61‬‬

‫مشترکي نداشته و ندارند و هيچکس از علماء‬


‫بلوچستان در برابر شخصيت مولنا عبدالعزيز ‪:‬‬
‫و مولنا عبدالحميد حفظه الله جرأت اظهار‬
‫عقائد نفاق افگانهء حکومت را نداشتند و ندارند‪.‬‬

‫فصل ‪9‬‬
‫تقسيم بندي علماي اهل سنت و روشهاي برخورد‬

‫‪61‬‬
‫‪62‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫پس از شناساي کامل هريک از افراد و علماء‬


‫اهل سنت‪ ،‬روشهاي جديدي براي فريب مردم‬
‫آغاز شد‪ :‬هفتهء وحدت‪ .‬از يک طرف تمام‬
‫رسانههاي گروهي مثل راديو و تلويزون و‬
‫‌‬
‫مجلت و حتي بلندگوهاي مساجد‪ ,‬حسينيه‌ها‪ ,‬و‬
‫مهديه‌ها معتقدات اهل سنت را مورد حمله‬
‫قرار مي‌دادند‪ ,‬و از طرف ديگر بنام وحدت‬
‫روحانيون و سخن رانان آنان بلندگوهاي مساجد‬
‫ما را نيز در اختيار گرفتند‪ .‬گرچه درسال اول‬
‫اعلن هفتهء وحدت‪ ,‬مراسم وحدت در مساجد‬
‫آنها نيز برگزار شد‪ ,‬اما عمدا از کساني بنام‬
‫اهل سنت براي سخنراني استفاده شد‪ ،‬که‬
‫آبروي اهل سنت را مي‌بردند باعث حقارت اهل‬
‫سنت مي‌شدند‪ .‬چند نمونه‪ :‬يکي از عالم نمايان‬
‫بنام عالم اهل سنت در هفتهء وحدت سال ‪1363‬‬
‫در تلويزون با او مصاحبه شد او از علماء گنبد‬
‫ء‬
‫بود‪ ،‬خبرنگار از او پرسيد‪ :‬شما در اين هفته‬
‫وحدت از جمهوري اسلمي چه توقعي داريد؟‬
‫گفت‪ :‬خيلي وقت است که تقاضاي تراکتور‬
‫کرديم هنوز نداده‌اند‪ ،‬توقع دارم که هرچه زودتر‬
‫بدهند‪ .‬تصوير را قطع کرده و دو مرتبه و سه‬
‫مرتبه نشان دادند‪.‬‬
‫مثال دوم‪ :‬در مسجد جامع اهل تشيع در‬
‫تايباد‪ ،‬يکي از علماء قديمي اهل سنت را براي‬
‫سخنراني به منبر بردند او بدون مقدمه‪ ،‬گفت‪:‬‬
‫«پرتوکن پرتوکن گپ شيعيه وسني را پرتوکن‬
‫خود را به ريسمان خدا لکتوکن»‪ .‬و از اين‬
‫نمونهها بسيار است‪.‬‬
‫‌‬

‫‪62‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪63‬‬

‫در جلسات بنام وحدت بخوبي مي‌توانستند‬


‫که نظرات علماء مخالف خويش را که خواهان‬
‫وحدت و اقعي مي‌شدند درک کنند و شناسائي‬
‫کنند‪ .‬در سال دوم وحدت هرگز مجلسي تحت‬
‫اين عنوان جز در مساجد اهل سنت که از آنها‬
‫فقط يکي دو نفر براي شعر خواندن و‬
‫سخنراني کردن مي‌آمدند در مساجد شيعه اين‬
‫جلسات تشکيل نشد لذا پس از شناسايي علماء‬
‫برخوردها با علماء اهل سنت به شدت آغاز شد‬
‫البته باکسانيکه تا آن زمان هنوز صدد رصد‬
‫تسليم آنها نشده بودند‪.‬‬
‫اولين کسي که بدين علت در بين کل علماء‬
‫اهل سنت در خراسان دستگير شد من بودم‪ ،‬در‬
‫سال ‪ 1364‬در مشهد‪ ،‬که در آن زمان امام جمعه‬
‫و جماعات مسجد توحيد در مهرآباد مشهد بودم‬
‫که براي من قضيه‌اي به وجود آوردند که مجبور‬
‫شدم تعهد دهم که ديگر فعاليت سياسي نکنم‪،‬‬
‫که آن قضيه را در ادامهء بحث خواهم نوشت‪.‬‬
‫همينطور مردم زيادي هم بخاطر زنداني شدن‬
‫من اجتماع کرده بودند که پس از ازادي من‬
‫بخانه‌هاي خود رفتند‪.‬‬
‫نفر دوم مولوي محي الدين بلوچستاني بود که‬
‫تمام زندگي‌اش ماجرا و قصه‌هاي دارد که بعدا به‬
‫آن خواهم پرداخت‪.‬‬

‫‪63‬‬
‫‪64‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫نفر سوم مولوي سيد احمد حسيني از استاي‬


‫بود پنچ سال زنداني و مبلغ دويست هزار تومان‬
‫جريمهء نقدي شد و پس از سپري شدن زندان‬
‫با روحيه‌اي ضعيف و جسمي بيمار آزاد شد و‬
‫دهها عالم ديگر‪ .‬در خراسان و بلوچستان و‬
‫کردستان و در منظقه‌ي هشتپر و طالش‪ ،‬آقاي‬
‫قريشي که پس از زنداني شدن و اتهامات‬
‫بي‌جاي زياد هم مدرسه و هم مسجد الفاروق را‬
‫در طالش بستند و خودش را نيز خلع لباس‬
‫کردند اما ]هزاران حيله‌اي که دشمن درباره‬
‫خودم پياده کرد من ندانسته گرفتار شدم[‪.‬‬

‫‪64‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪65‬‬

‫زمانيکه من در سال ‪ 1363‬در پاکستان در‬


‫شهر گوجرانواله در جامعهء عربيه درس‬
‫مي‌خواندم‪ ،‬روزي شخصي آمد و گفت که از‬
‫اهل سنت ايران از مناطق خوزستان است‪،‬‬
‫گرچه کامل باور نکردم‪ ،‬بعدا ديدم که اسامي‬
‫علماء بزرگ اهل سنت در ايران را ميداند و تا‬
‫اندازهاي به مسائل آنان آشنا است و در‬
‫‌‬
‫هرصورت در آن مدرسه ماند‪ ،‬پس از چند مدتي‬
‫ماندن در مدرسه بعدا ً بمن گفت که عراقي‬
‫است و از فراريان ارتش عراق است‪ ،‬قبل در‬
‫اردوگاه ايران بوده و چون در ايران خيلي فشار‬
‫مذهبي مي‌ديده به پاکستان آمده من هم با ورم‬
‫شد تا زماني که من در پاکستان بودم او هم‬
‫بود‪ ،‬تا اينکه من به ايران آمدم او گفت من هم‬
‫مي‌خواهم بروم به ايران تا از آنجا به عراق‬
‫بروم‪ ،‬چون دلگير خانواده‌ام شده‌ام‪ ،‬من هم‬
‫باور کردم گرچه بفهم خودم هوشياري کردم و‬
‫همراه او به کنسولگري ايران در لهور رفتم تا‬
‫از آن طريق به ايران برود‪.‬‬

‫‪65‬‬
‫‪66‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫کنسولگري گفت امکان ندارد که ما نامه‬


‫بدهيم ولي همينطور آزاد برود خودش را به‬
‫اردوگاه معرفي کند اشکالي پيش نمي‌آيد‪ ،‬لذا با‬
‫هم به ايران آمديم تا مشهد همراه من بود در‬
‫مشهد از هم جدا شديم‪ .‬تقريبا اوايل سال ‪1364‬‬
‫بود وقتيکه من بازداشت شدم و تعهد عدم‬
‫فعاليت سياسي دادم درست يک هفته بعد بود‬
‫که همان شخص عراقي بخانه‌ام آمد‪ ،‬همراه‬
‫مدارکي که قصد رفتن به عراق از مناطق‬
‫کُردنشين را داشت وتقاضاي کمک کرد من هم‬
‫مبلغ پنج هزار تومان به او دادم و صبح زود‬
‫هنگام نماز صبح او را بدرقه کردم که برود‪ ،‬پس‬
‫از او و خواندن نماز صبح مأموان اطلعات‬
‫آمدند و مرا بردند و آنجا دربارهء مرد عراقي‬
‫پرسيدند و از من خواستند که کتبا همه چيز را‬
‫بنويسم ومن هم همهء وقايع را نوشتم و پس‬
‫ازتمام شدن مطلب گفتند که او شب گذشته‬
‫يکي از مأموران اطلعات را کشته و فرارکرده‬
‫شما به او پناه دادي و‪ ...‬لذا بايد با ما همکاري‬
‫کني‪ .‬در آن زمان که جنگ ايران و عراق بود‬
‫چنين اتهامي که کتبا از من اعتراف به پناه دادن‬
‫او داشتند چه سرانجامي داشت که در همان‬
‫زمان با افراد زيادي از جمله مولوي عبدالملک‬
‫ملزاده پسر مولوي عبدالعزيز اصل موضوع را‬
‫در ميان گذاشتم که مولوي عبدالمک هم نظر داد‬
‫که ناچار بايد با انها همکاري کنيد‪ .‬البته بعدا‬
‫شنيدم که همان عراقي به ملقات عده زيادي از‬
‫علماء اهل سنت نيز رفته بود‪ ،‬حتي نزد مولوي‬

‫‪66‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪67‬‬

‫عبدالحميد در زاهدان‪ ,‬و جماعت ديگري را نيز‬


‫بدبخت كرده بود از اين قبيل حيله‌ها بر سر خيلي‬
‫از علماء اهل سنت آورده بودند‪ .‬يعني کسي‬
‫وجود ندارد که در دام چنين حيله‌هاي نيفتاده‬
‫باشد و هزاران گونه حيله‌هاي ديگر که توان‬
‫نوشتن نيست‪ ،‬لذا تمام علماء اهل سنت در‬
‫موقعيتي هستند که جرأت هيچگونه اعتراض به‬
‫فشارهاي حکومت عليه اهل سنت را ندارند‪ ،‬و‬
‫هرنامه‌اي را که نزدشان ببرند امضاء می‌کنند به‬
‫ضرر هر کس هر چه که باشد مثل عليه مولوي‬
‫سيد احمد حسيني همين علماء امضاء کردند كه‬
‫اوهابي است‪.‬‬

‫‪67‬‬
‫‪68‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫عليه مولوي محي الدين در صالح آباد گفتند‬


‫که او وهابي است‪ ،‬عليه مولوي ابراهيم صفي‬
‫ء‬
‫زاده فارغ التحصيل جامعه اسلميه در مدينه‬
‫منوره همين‌ها امضاء کردند‪ .‬يعني علماء اهل‬
‫سنت را با علماء اهل سنت کوبيدند که مولوي‬
‫صفي زاده و مولوي محي الدين هر يک ماجراها‬
‫دارند مولوي صفي زاده بفکر تشکيل مجمع بين‬
‫المدارس شد و همهء مسئولين مدارس تاييد‬
‫کردند اما روزي در داخل مدرسهء علوم ديني که‬
‫مولوي صفي زاده مدرس بودند در تايباد طلبه‌ها‬
‫اوراق پاره شدهء قرآن را جمع آوري کردند و از‬
‫مولوي صفي زاده پرسيدند که با اينها چه کنيم؟‬
‫گفت‪ :‬در جایي دفن کنيد‪ .‬گفتند که چنين جايي‬
‫نسيت ايشان هم گفتند‪ :‬سوزانيده خاکسترها را‬
‫در جاي پاک دفن کنيد‪ .‬بعد از اين کار‪ ،‬در همان‬
‫روز مولوي صفي زاده به اتهام آتش زدن آيات‬
‫قرآني زنداني شد و همه‌ي مسئولين مدارس‬
‫ديني کار او را تقبيح کردند‪ ،‬عليه او امضا کردند و‬
‫بدين جرم مولوي صفي زاده را آوردند در تايباد و‬
‫جلو چشم مردم و علماء شلق زدند‪.‬‬
‫مولوي محي الدين را هم يک سال در زندان‬
‫نگهداشتند‪ ،‬به طوريکه در همين يکسال تمام‬
‫موهايش سفيد شد‪ ،‬و پس از آزادي ‪ 7‬سال به‬
‫نجف آباد اصفهان تبعيد شد وقتيکه هفت سال‬
‫تبعيدياش تمام شد باز هم اجازهء برگشت به‬‫‌‬
‫صالح آباد که در آنجا مدرسه ديني تاسيس‬
‫ء‬

‫کرده بود را ندادند‪.‬‬

‫‪68‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪69‬‬

‫علمه مفتي زاده هم باوزن ‪ 90‬کيلو وارد‬


‫زندان شده و با ‪ 35‬کيلو وزن طوري آزاد شد که‬
‫هفتهء بعد از آزادي وفات کرد‪.‬‬
‫کاکا ناصر سبحاني نيز که از دانشمندان‬
‫بزرگ اهل سنت بود نيز اعدام شدند و اين‬
‫وضعيت همچنان ادامه دارد‪.‬‬

‫‪69‬‬
‫‪70‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫فصل ‪10‬‬

‫روشهاي بدنام کردن علماي اهل سنت‬


‫چون حکومت ايران از منفورترين حکومتها‬
‫نزد اهل سنت به حساب مي‌آيد به دلئل و علل‬
‫زياد‪ ,‬لذا هر کس که با افراد و دست اندرکاران‬
‫اين حکومت رابطه‌اي داشته باشد مردم او را‬
‫دين فروش و خود فروش‪ ،‬مزدور و جاسوس‬
‫مي‌دانند‪ ،‬لذا هيچکس با رضايت خود با چنين‬
‫حکومتي تماس نمي‌گيرد مگر عدهء معدودي که‬
‫بيمايهء ايماني و دنيوي باشند‪ .‬حکومت روش‬ ‫‌‬
‫بسيار جالبي در بدنام کردن علماء اهل سنت‬
‫دارد‪ ،‬اولين تعهديکه پس از بازداشت افراد‬
‫مي‌گيرند اين است که از هرآنچه که در‬
‫اطلعات مي‌بيند و مي‌شنود هرگز در هيچ جا و‬
‫به هيچ کس نگويد‪ .‬با جو بي‌اعتمادي که بوجود‬
‫آوردهاند هيچکس جرأت گفتن مطالب را در‬‫‌‬
‫جائي ندارد‪ ،‬لذا هيچ کس از وقايع تلخ درون‬
‫اطلعات باخبر نمي‌شود مگر زمانيکه خودش‬
‫برود و ببيند‪ .‬از لحظهء اول که بدنبال شخص‬
‫ميبرند در‬‫‌‬ ‫مي‌آيند خيلي محترمانه انسان را‬
‫اطلعات چندين نفر از صبح تا عصر با‬
‫پيچيده‌ترين روشهاي شيطاني شخص را در‬
‫حالت رواني قرار مي‌دهند‪ ،‬و يا تنها يک سؤال‬
‫را از صبح با اشکال مختلف مي‌نویسند‪ ،‬مثلً‬
‫احمد را مي‌شناسيد؟ ج‪ :‬بله‪.‬‬

‫‪70‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪71‬‬

‫س‪ :‬از کي‪ ،‬چگونه آشنا شديد و‪....‬؟ مثل ً در‬


‫پاسخ شخص مي‌گويد که من با احمد رفتم به‬
‫خيابان در فلن هتل نشستم چاي خوردم‪.‬‬

‫‪71‬‬
‫‪72‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫س‪ :‬با احمد چند چاي خوردي؟ کدام يک از‬


‫شما چاي را در ليوانها مي‌ريختيد؟ چه نوع‬
‫ليواني بود؟ اگر در جواب دادن کمي مکث بکند‬
‫شلق حاضر است‪( .‬ضمنا ً بگويم که بمجرد وارد‬
‫شدن عالمي به اطلعات‪ ،‬اول لباسهاي او را‬
‫بيرون می‌کنند‪ ،‬يعني لباسهاي روحانيت را)‪,‬‬
‫ميشود‬ ‫‌‬ ‫پس از ساعاتي چند‪ ،‬لحن سخن عوض‬
‫که ما مي‌دانستيم که شما آدم خوبي هستيد‬
‫و‪ ...‬يکي به ديگري مي‌گويد که آقاي مولوي را‬
‫با ماشين تا منزل شان برسان‪ ،‬اگر بگوئيد که‬
‫لزم نيست با زهم سيلي حاضر است‪ ،‬با چشم‬
‫بسته شخص را به ماشين سوار مي‌کنند در‬
‫وسط خيابان مي‌گويند چشمهايش را بازکن‪،‬‬
‫يعني چشم بند را بردار‪ ،‬آنگاه شخص را مي‌برد‬
‫نزديک خانهء احمد به بهانه‌اي از ماشين پياده‬
‫مي‌شود‪ ،‬همانجا به بهانهء انتظار کسي قدم‬
‫مي‌زند سپس شخص را مي‌برد در محله‌اي که‬
‫زندگي می‌کند با احترام تمام خودش از ماشين‬
‫پياده مي‌شود و با التماس دعا جلوي چشم‬
‫افراد اهل سنت با شخص بگرمي خدا حافظي‬
‫می‌کنند‪ ،‬روز بعد احمد را مي‌برند مي‌گويند که‬
‫فلني را مي‌شناسيد و همان قصه تکرار‬
‫مي‌شود‪ ،‬گرچه شخص متهم اول چيزي از‬
‫هزاران موضوع بين خود و احمد را نگفته اما‬
‫همان موضوع رفتن به هتل و چند چاي نوشيدن‬
‫و‪ ...‬کافي است که احمد را قانع کند که‬
‫رفيقش تمام مسائل را گفته و با آنها همکار‬

‫‪72‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪73‬‬

‫بوده‪ ،‬شهادت اشخاص محل هم مزيد بر علت‬


‫مي‌شود‪ .‬بدينگونه حكومت بين تمام رجال مؤثر‬
‫در جامعه بيست ميليوني اهل سنت در ايران‬
‫نفاق و سوء تفاهم بوجود آورده‪ ،‬براي هيچ يک‬
‫ء‬
‫از رجال اهل سنت نيست مگر اينکه شماره‬
‫تلفني در اختيارش گذاشته‌اند تا در هر هفته يك‬
‫بار با اطلعات تماس بگيرند‪.‬‬
‫تلفنهايي که به من داده بودند‪ :‬چند سال‬
‫‪ 825009‬مشهد‪ ،‬بعدا ً ‪ ،620011‬بعدا ً ‪.642092‬‬
‫يعني هميشه در کنترول مي‌باشد‪ .‬و هر زمانيکه‬
‫در مسير اطلعات برويد حتما علماء اهل سنت‬
‫را در آن اطراف زياد مي‌بينيد که حيران حقير و‬
‫سرگردان بگرد خود مي‌چرخند و هر يک فکر‬
‫می‌کند که ديگري با دستگاه همکار صميمي‬
‫است‪.‬‬
‫فصل ‪11‬‬

‫مجلس شوراي به اصطلح اسلمي و اهل سنت‬

‫‪73‬‬
‫‪74‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫پس از پيروزي انقلب در ايران از مسائل‬


‫جالب و شنيدني مسئله مجلس شوراي اسلمي‬
‫بود‪ ،‬در مناطقي‌که اهل سنت در آن اکثريت‬
‫قاطع داشتند جز يک مورد در شهر خواف که‬
‫شخصي بنام صلح الدين بياني از اهل سنت‬
‫وارد مجلس شد‪ ،‬ديگر در خراسان هرگز‬
‫نماينده‌اي از اهل سنت به مجلس نرفت‪ ،‬مثل‬
‫در تربت جام در اولين انتخابات مجلس نماینده‬
‫اهل سنت در تربت جام دکتر ابراهیم جامي‬
‫الحمدي بود براي کانديد‪ ،‬از شيعه‌ها شخصي‬
‫بود بنام علي اکبر دهقان پس از پايان راي‌گيري‬
‫دکتر ابراهيم برنده شد با وجوديکه بسياري از‬
‫صندوقهاي اخذ راي از مناطق اهل سنت هرگز‬
‫شمارش نشد باز هم با بهانه‌تراشي‪ ،‬آراء‬
‫بسياري از مناطق اهل سنت را باطل اعلن‬
‫کردند باز هم دهقان بعنوان نمايندهء تربت جام‬
‫به مجلس رفت که در انفجار دفتر حزب‬
‫جمهوري اسلمي کشته شد‪ ،‬بجاي اينکه پس از‬
‫او دكتر جامي به مجلس برود عزت الله دهقان‬
‫که شيعه‌اي حجتي و از ترکهاي لرستان است‬
‫به مجلس فرستاده شد‪ .‬اين شخص قبل رئيس‬
‫آموزش و پرورش در تربت جام بود‪ ،‬شخص‬
‫مذکور بخاطر اعتقادات ضد سني‌اش بارها و‬
‫بارها خواهران دانش آموز ما در خيابانها عليه او‬
‫تظاهرات کردند اما هيچکس نه تنها صدايشان‬
‫هايشان اخراج شدند‬ ‫‌‬ ‫را نشنيد بلکه اکثر معلم‌‬
‫مسئول تظاهرات كه از خواهران انجمن‬

‫‪74‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪75‬‬

‫توحيدي جوانان اهل سنت بود بازداشت شد‪ ،‬و‬


‫پس از يک هفته که آزاد شد نمي‌دانم بر او چه‬
‫گذشته بود که چند روز بعد سکته کرد و وفات‬
‫نمود‪ .‬همين دهقان بود که در صالح آباد تربت‬
‫جام در روز افتتاح مدرسهء تعليم القرآن مولوي‬
‫محي الدين بدون دعوت قبلي از مجلس شوري‬
‫آمد و در انظار علماء زيادي از تمام مناطق‬
‫اهل سنت شروع کرد به سخنراني و ضمن‬
‫کوبيدن معتقدات اهل سنت و علماي اهل سنت‬
‫شروع کرد به دشنام دادن حکومتهاي اهل‬
‫سنت‪ .‬و عين همين عبارات را دربارهء عربستان‬
‫سعودي و پاکستان و مصر بکاربرد‪ :‬جيش‬
‫التيميه خبيث عربستان و حکام مزدور وهابي‬
‫آن‪ ,‬پاکستان را کثافتشان و ضياء‌الحق را ظلم‬
‫الباطل خواند و از حکومتهاي مصر تحت عنوان‬
‫فراعنهء مصر نام برد‪ ،‬که پس از پايان‬
‫سخنراني او مولوي نظر محمد ديده گاه‬
‫سخنراني کرد و درباهء مقام و شخصيت علماء‬
‫مورد حملهء دهقان سخن گفت که در ميان‬
‫سخنراني او دهقان از جايش بلند شد‪ ،‬گفت‪:‬‬
‫سنيهاي ما وهابي نيستند شما چرا تبليغ‬
‫‌‬
‫وهابيت می‌کنيد مولوي نظر محمد هم بلفاصله‬
‫گفت‪ :‬سني‌هاي ما وهابي هستند به تو ربطي‬
‫ندارد‪ .‬جارو جنجال بلند شد و از آنروز مسئله‌اي‬
‫بنام وهابيت را برايمان تراشيدند و اين بهانه‬
‫بدست حكومت ايران در منطقه افتاد که هريک‬
‫از علماء را که مي‌خواستند سرکوب کنند بنام‬

‫‪75‬‬
‫‪76‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫وهابيت زنداني و شکنجه و تبعيد می‌كردند‪ ،‬البته‬


‫همانطور که قبل گفتم با امضاي عده‌اي از‬
‫فرومايگان و خود فروختگان که مولوي محي‬
‫الدين اولين قرباني اين توطئه بود‪ ،‬و اين اتفاق‬
‫درسال ‪ 1362‬در شهرستان صالح آباد که يکي از‬
‫شهرهاي مرزي در شمال شرقي استان‬
‫خراسان قرار دارد اتفاق افتاد‪ .‬در هر صورت‪،‬‬
‫چنين اشخاصي را از مناطق اهل سنت بنام‬
‫نمايندهء اهل سنت بمجلس فرستادند که از‬
‫خواف هم در دور دوم شخصي بنام نجفي‪ ،‬و در‬
‫دور سوم شخصي بنام حبيبی که يکي از‬
‫آخوندهاي متعصب است به مجلس‪ .‬فرستاده‬
‫شد گرچه کانديدهاي شيعهء ديگري هم بودند که‬
‫بخدا قسم هرگز صندوقهاي آراء شمارش نشد و‬
‫هر که را خواستند بمجلس فرستادند‪.‬‬

‫فصل ‪12‬‬

‫روشهاي شيعه‌آموزي و تغيير مذهب در مناطق اهل سنت‬


‫براي شيعه کردن مردم حيله‌هاي زيادي بکار‬
‫گرفته شد اول زبان علماء اهل سنت را‬
‫همانطورکه قبل گفتم بستند و هر عالمي هم که‬
‫مي‌خواست از عقايد اهل سنت دفاع کند به نام‬
‫تفرقه افکن بازداشت می‌كردند و بر سرش‬
‫جناياتي را مرتکب مي‌شدند که فقط خدا‬
‫مي‌دانست‪.‬‬

‫‪76‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪77‬‬

‫که مولوي ابراهيم دامني از بلوچستان که ‪15‬‬


‫سال زندان به او تحميل شد و هم اکنون هم در‬
‫زندان وکيل آباد در مشهد است‪( .‬مولوي دامني‬
‫را بعد از آزادي از زندان بر اثر يك تصادف‬
‫ساختگي ايشان را به شهادت رساندند رحمه‬
‫الله رحمت واسعه) به همين اتهام دهها دانشجو‬
‫و علماي ديگر که در بند ‪ 3‬زندان وکیل آباد در‬
‫مشهد زندانی هستند‪ .‬لذا هیچ یک از علماء اهل‬
‫سنت توان دفاع يا اظهار معتقدات مذهبي را‬
‫ندارد‪ .‬از طرف ديگر طوفاني از تبليغات در‬
‫رسانههاي گروهي حتي در مجالس تعزيه و‪...‬‬ ‫‌‬
‫در مناطق اهل سنت علي الخصوص‪ ،‬و در تمام‬
‫ايران بطور عموم براه انداختند‪ .‬در مدارس‬
‫دولتي هم تمام تعلميات ديني طبق مذهب‬
‫شيعه و تمام شعارهاي صبحگاهي شيعه آموزي‬
‫ميگويند‪:‬‬
‫‌‬ ‫است‪ .‬مثل بعد از نام دوازده امام‬
‫اللهم صلي علي محمد وآل محمد وعجل فرجه‬
‫اشاره به ظهور مهدي طبق معتقدات شيعه‬
‫است‪ .‬و چون در مناظق اهل سنت هيچگونه‬
‫کاري صنعتي و توليدي وجود ندارد و کل در‬
‫محروميت کامل بسر مي‌برند‪ ،‬لذا معلمين سني‬
‫هم وابستگي صد در صد به حقوق دولت دارند‬
‫و جز تعليم دادن کتابهائيکه در اختيارشان‬
‫گذاشته مي‌شود چاره‌اي ندارند و ال اخراج‬
‫مي‌شوند که نمونهء آنها از مرز هزارها نفر‬
‫مي‌گذرد که فقط به خاطر مطرح کردن مسائل‬
‫مذهبي اخراج شدند و اکنون پس از سالها‬

‫‪77‬‬
‫‪78‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫درس خواندن و تجربهءکاري به شغلهاي مثل‬


‫سيگار فروشي و‪ ...‬روي آورده‌اند‪ .‬تازه اين‬
‫سرنوشت کساني است که از قبل کارمند‬
‫بوده‌اند و اما بعد از انقلب مخصوصا در اين‬
‫ميتوانم بگويم که در‬
‫‌‬ ‫سالهاي آخر به جرأت‬
‫تمام مناطق اهل سنت در خراسان حتي صد‬
‫نفر استخدام هيچ کاري نشده‌اند بلکه در عوض‬
‫صدها نفر اخراج شدند‪.‬‬

‫‪78‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪79‬‬

‫با توجه به مسائل مذکوره‪ ،‬سير شيعه‌گرايي‬


‫در مناطق اهل سنت رو به افزايش است مثل‬
‫در جلگه رُخ که منطقه‌اي بين فريمان و‬
‫نيشابور است و زادگاه رجالي چون‪ :‬امام‬
‫مسلم‪ ,‬خيام‪ ,‬عطار و‪ ..‬است‪ ،‬بيش از سيزده‬
‫روستا بطور کامل بعد از انقلب شيعه شدند‪،‬‬
‫مثل روستاي صيد آباد‪ ،‬اوارشک‪ ،‬کج النگ‪،‬‬
‫زيات‪ ،‬جمالده‪ ،‬چهابست و ‪ ...‬از يک طرف هر‬
‫عالمي که به اين مناطق از اهل سنت رفت به‬
‫ههاي مختلف او را فراري دادند از طرف‬ ‫بهان ‌‬
‫ديگر چون بين اهل سنت مشکلتي سر راه‬
‫ازدواج جوانان متأسفانه از جهات مختلفي وجود‬
‫دارد شيعه‌ها دخترهاي خود را نه تنها رايگان‬
‫بلکه چيزي هم کمک می‌کنند و می‌كردند بدين‬
‫گونه با ازدواجها طبقات روستايي و بي‌سواد ما‬
‫را شيعه نمودند‪ ،‬و زناني را به عنوان معلمين‬
‫نهضت سوادآموزي در مناطق اهل سنت‬
‫ميفرستند تا زنان اهل سنت را به‬ ‫‌‬ ‫فرستادندو‬
‫اصطلح باسواد کنند يعني شيعه کنند‪ .‬همين‬
‫زنان به کشورهاي عربي واسلمي فرستاده‬
‫مي‌شوند براي اشاعه فحشاء و حتي تغيير نسل‬
‫عرب که بيش از چهار هزار زن اين چناني را به‬
‫سوريه فرستاند وآن زنان با اعتقاد به متعه اين‬
‫کار را عبادت مي‌دانند وحتي به وسيله همين‬
‫بيسواد‬‫متعه جمعي از جوانان شهوت‌پرست و ‌‬
‫ما را بخود جلب نمودند که مثالهائي اين قبيل‬
‫هم زياد است‪ .‬و در گذشته بطور مخفي و‬

‫‪79‬‬
‫‪80‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫اکنون بطور علني مطرح مي‌کنند به کسانيکه‬


‫ً‬
‫قصد استخدام در کارهاي دولتي را دارند علنا به‬
‫آنها گفته مي‌شود بيائيد شيعه شويد‪.‬‬
‫بعضيها هم که سکوت علماء و حقارت مذهب‬
‫خود را مي‌بينند پيشنهاد آنها را مي‌پذيرند و‬
‫ء‬
‫مورد استقبال فراوان قرار مي‌گيرند‪ ،‬و همه‬
‫امکانات را در اختيار آنها قرار مي‌دهند که از‬
‫اين قبيل هم نمونه زياد است‪ ،‬و در تمام‬
‫شهرهاي اهل سنت وجود دارند‪ ،‬حتي در‬
‫نهاي با سواد نهضت‬ ‫روستاها ازدواج ز ‌‬
‫سوادآموزي شيعي با جوان بي‌سواد سني و‬
‫شيعه شدن جوان سني هم زياد است‪.‬‬

‫فصل ‪13‬‬

‫بر روستاهاي اهل سنت چه مي‌گذرد؟‬

‫‪80‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪81‬‬

‫حکومت براي اينکه بر مناطق روستائي و‬


‫عشائري اهل سنت حضور و سلطه داشته باشد‬
‫حيلههاي زيادي بكار برده است‪ ،‬باز هم اول با‬
‫‌‬
‫پول وارد ميدان شدند تحت عنوان کميته امداد‬
‫ء‬

‫امام خميني‪ ،‬مبلغ سیصد تومان در ماه به‬


‫پيرمردان و پيرزنان هر منطقه دادند تا به کليه‬
‫خصوصيات هر روستا پي ببرند‪ ،‬سپس‬
‫شوراهاي روستائي تشکيل شد که در هر روستا‬
‫‪ 3‬نفر بعنوان شورا زير نظر باصطلح جهاد‬
‫سازندگي بوجود آمد این اعضاء شورا از میان‬
‫مردم انتخاب می‌شد و اگر صلحیت آنان را‬
‫جهاد سازندگی تاييد مي‌کرد بعنوان اعضاء‬
‫يگرفتند براي هر شورائي يک‬ ‫رسمي قرار م ‌‬
‫نفر مسئول امور سياسي قرار داده مي‌شد و‬
‫بايد کليهء اتفاقات رستا را ثبت دفتر کند و آخر‬
‫هر هفته به دفتر سياسي جهاد تحويل دهد‪ ،‬اين‬
‫قدم اول بود‪.‬‬

‫‪81‬‬
‫‪82‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫بعد از شورا بسيج بوجود آمد که پايگاههاي‬


‫نظامي در که روستاها تشکيل شد زير نظر‬
‫سپاه پاسداران که اين بار هم يک نفر بعنوان‬
‫مسئول پايگاه قرار گرفت که بايد هر هفته‬
‫گزارش کامل اتفاقات روستا‪ ،‬گشت‌های شبانه‬
‫ء‬
‫را به اطلعات سپاه تحویل دهد‪ ،‬در مرحله‬
‫بعدي تشکيل گروههايي بنام امر به معروف و‬
‫نهي از منکر بوجود آوردند که هر چهار جریان تا‬
‫کنون هم ادامه دارد‪ ،‬که هدف اصلی همه نفوذ‬
‫در بین اهل سنت است تا همه حرکات مردم ما‬
‫را زير نظر داشته باشند و در هر هفته در مقر‬
‫سپاه عوامل مذکور بايد جلسه داشته باشند‪ ،‬تا‬
‫قضاياي روستاهاي خويش را مطرح کنند‪ ،‬و‬
‫بدينگونه بر اسرار و اتفاقات تمام مناطق و‬
‫روستاهاي اهل سنت سلطه و نظارت خويش‬
‫ستردهاند و حتي به اختلفات خانوادگي‬‫‌‬ ‫را گ‬
‫مردم که از زبان باصطلح آمرين بمعروف‬
‫مطلع شده‌اند دامن مي‌زنند‪ ،‬لذا در تمام‬
‫خانوادههاي اهل سنت نفاق و تفرقه حاکم‬
‫‌‬
‫بيچارهگان روستائي و يک رنگ ما‬
‫‌‬ ‫شده‪،‬‬
‫نمي‌دانند که از کجا ضربه مي‌خورند؟‬

‫‪82‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪83‬‬

‫فصل ‪14‬‬

‫دار التقريب بين المذاهب وتغيير فقه اهل سنت‬

‫‪83‬‬
‫‪84‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫هما نطور که مي‌دانيد يکي ديگر از حيله‌هاي‬


‫شيطاني حکومت ايران تشکيل باصطلح دار‬
‫التقريب است که بهتر است آن را دار التفريق‬
‫و يا دار التخريب ناميد‪ .‬عده‌اي از علماء شيعه‬
‫را لباس سني پوشانده‌اند و در صفحهء تلويزیون‬
‫هم بعضي اوقات نشان مي‌دهند‪ ،‬انسانهاي‬
‫مجهول الهويه‌اي که هيچکس جز حکومت ايران‬
‫آنها را نمي‌شناسد و بعضي اوقات شخصيت‌هاي‬
‫سرشناسي را هم که ندانسته از حيله‌هاي‬
‫دشمن به ايران مي‌آيند براي بازديد از دار‬
‫التقريب به محل مذکور مي‌برند و آنها بدون‬
‫درک حيله‌هاي پنهان‪ ،‬از وجود دار التقريب‬
‫اظهار خوشحالي می‌کنند‪ ،‬و از ضرورت وحدت‬
‫بين مسلمين ساده‌لوحانه سخن مي‌گويند‪،‬‬
‫حرفهاي آنها با آ ب و تاب فراوان بازگو‬
‫مي‌شود‪ ،‬بدون اينکه از آنان نظر خواهي در‬
‫بارهء کيفيت و يا ماهيت دار التقريب شود و يا‬
‫آنها بدانند که چه اهداف سوئي در پشت پرده‬
‫پنهان است‪ ،‬در حاليکه در کنار دار التقريب‬
‫اشخاصي از بزرگان اهل سنت‪ ،‬امثال مفتي‬
‫زاده ‪ :‬و استاد ناصر سبحاني ‪ :‬زنداني و اعدام‬
‫مي‌شدند‪ ،‬و اين همه فجايع بر اهل سنت در‬
‫ايران مي‌گذرد و آنها در کنفرانسها و سفره‌هاي‬
‫رنگين بخون جوانان اهل سنت تشنه‌اند و‬
‫نمي‌دانند که چرا بيست ميليون اهل سنت‬
‫صدائي در رسانه‌هاي تبليغاتي ايران ندارند؟‬
‫اصل اين آقايان چرا به ايران مي‌آيند‪ ،‬اگر‬

‫‪84‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪85‬‬

‫ميآيند و جاي‬
‫‌‬ ‫نمي‌دانند از فجايع است و باز‬
‫میدانند و‬
‫‌‬ ‫نميدانند و اگر‬
‫‌‬ ‫تأسف است که چرا‬
‫بازهم مي‌آيند تأسف عميق‌تر و بزرگتر است‪.‬‬
‫پس به اين آقايان که بعنوان شخصيت‌هاي‬
‫اسلمي و حرکتهاي اسلمي مطرح هستند‬
‫توصيه مي‌کنم که قبل از آمدن به ايران چند‬
‫مطلب را بدانند‪ :‬مطلب اول‪ :‬اگر فكر می‌کنند‬
‫که منفعت‌هاي سياسي‪ ،‬اجتماعي و اقتصادي‬
‫و‪ ...‬براي خود آنها و يا جامعهء اهل سنت ايران‬
‫دارد‪ ،‬اول بدانند که اهل سنت ايران حکومت‬
‫ايران را مثل زن فاحشه‌اي مي‌دانند که هرکس‬
‫به او نزديک شود بي‌آبرو مي‌شود‪ .‬بخدا خودم‬
‫شاهد بودم که افرادي از جمله خودم که به‬
‫آقاي فتحي يکن رهبر جنبش اسلمي لبنان‬
‫خیلی علقه داشتیم و تمام کتابهایش را‬
‫می‌خواندیم‪ ،‬بمجرد اینکه سیمای ایشان را در‬
‫تلويزون ايران ديديم که با ساده‌لوحي تمام از‬
‫حقيقت اسلم و ضرورت اتحاد مسلمين سخن‬
‫ء‬
‫مي‌گفت تمام کتابهایش را هم خودم و هم بقيه‬
‫دوستان از کتابخانه‌هاي خود بيرون انداختيم‪.‬‬
‫پس کسانيکه قصد سفر به ايران را دارند تحت‬
‫هر عنواني سياسي یا مذهبي مطالب اين‬
‫رساله را بخوانند‪ ،‬و اگر قانع نشدند و بازهم‬
‫اصرار داشتند لطفا از آقاي ياسر عرفات و يا‬
‫شيخ سعيد شعبان بپرسند که بارها به ايشان‬
‫مسائل گفته شد اما دير فهميدند‪ .‬زماني‬
‫فهميدند که موقعيت آنها در جهان اسلم‬

‫‪85‬‬
‫‪86‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫خدشه‌دار شده بود و هم حکومت ایران‬


‫هبرداری خویش را کرده بود‪ .‬به هر حال‬ ‫بهر ‌‬
‫ثمره خبیثه دارالتقريب بين المذاهب کتابي‬
‫ء‬

‫است بنام الفقه علي المذاهب الخمسه‪,‬‬


‫نميگويم‪ ،‬بهتر است‬‫‌‬ ‫دربارهء اين کتاب چيزي‬
‫فقهاء مسلمين اين مولد خبيثه را مورد بررسي‬
‫قرار بدهند تا ببينند چگونه حرمت فقه اهل‬
‫سنت شکسته شده و بنام فقه اهل سنت چه‬
‫مسائلي مطرح شده که در هيچ دين و مذهبي‬
‫ء‬
‫وجود نداشته و ندارد‪ ،‬و همين کتاب در آينده‬
‫نزديک در مدارس ديني اهل سنت بخاطر‬
‫وحدت تدريس مي‌شود‪ ،‬و هيچ يک از علماء اهل‬
‫سنت باتوجه به مسائلی که گذشت جرأت‬
‫سخن گفتن در باره این کتاب را ندارد و کسانی‬
‫هم که گفتند مثل مولوي دامني به زندان ابد‬
‫محکوم شدند‪( ،‬و بعد شهيدشان كردند) و با‬
‫ء‬
‫وجود اين حالت هيچ کشور اسلمي بخود اجازه‬
‫دفاع از اهل سنت را نمي‌دهند در حاليکه ايران‬
‫علنا از تمام شيعه‌هاي جهان حمايت می‌کند و‬
‫در امور کشورهاي اسلمي دخالت مي‌نمايد‪.‬‬
‫فصل ‪15‬‬

‫تفكيک مناطق اهل سنت و قطع نمودن هرگونه رابطه بين‬


‫اهل سنت‪ ،‬چه در درون ايران وچه در خارج‬

‫‪86‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪87‬‬

‫يکي ديگر از سياستهاي شيطاني حکومت‪،‬‬


‫بوجود آوردن موانع در رابطهء بين اهل سنت در‬
‫مناطق مختلف بوده و هست‪ ،‬بطور مثال‪ :‬اگر‬
‫براي کسي در خراسان ميهماني از بندر عباس‬
‫مي‌آمد بمجرد اطلع يافتن حکومت صاحب‬
‫خانه را به اطلعات مي‌بردند با هزاران اتهام‬
‫که فلن شخص بندري براي چه تشکيلتي آمده‬
‫بود و ما مي‌دانيم که براي چنين و چنان آمده‬
‫بود‪ .‬اگر انكار می‌كردي هم کتک و هم انواع‬
‫شکنجههاي روحي و تحقير‪ ،‬و اگر مي‌گفتي‬‫‌‬
‫براي مثل ً ديدار يا تجارت آمده بود‪ ،‬سئوال‬
‫می‌كردند از کي چگونه و‪ .....‬باهم آشنا شديد؟‬
‫و هر چه در اين باره مي‌گفتي باز همان مثل‬
‫قبلي احمد بوجود مي‌آمد‪ ،‬و علوه بر آن عده‌اي‬
‫هم از همان مسئولين مدارسي که قبل ذکر شا‬
‫ن رفت اجبارا هم براي جمع آوري کمک براي‬
‫خود مي‌رفتند و هم جمع آوري اخبار و‬
‫گزارشات براي حکومت‪ ،‬که هيمن گونه‬
‫اشخاص در کشورهاي عربي خليج هم به همين‬
‫منظور فرستاده مي‌شوند وحتي پس از باز‬
‫گشت قسمتي از پول را هم با آنها تقسيم‬
‫می‌کنند‪ ،‬اين روند آنچنان دوام داشت و دارد که‬
‫افراد خيري که قبل جهت تاسيس مساجد به‬
‫خراسان مي‌آمدند ديگر جرأت آمدن نيافتند‪.‬‬

‫‪87‬‬
‫‪88‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫همينطور کسانيکه از علماء اهل سنت بطور‬


‫رسمي و قانوني هم به کشوري مسافرت‬
‫نمايند همين قضايا برايش وجود دارد کجا‬
‫رفتي؟ چرا رفتي؟ نزد چه کسي رفتي؟ چه‬
‫شنيدي؟ و‪ ....‬که باز تکرار قضيه (احمد) و ايجاد‬
‫سوء فهم و بي اعتمادي و نفرت مسلمين خارج‬
‫از اهل سنت ايران‪.‬‬

‫فصل ‪16‬‬

‫روشهاي تبليغاتي در راديو و تلويزيون عليه اهل سنت‬

‫‪88‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪89‬‬

‫پس از پيروزي انقلب تا کنون که ‪ 18‬سال‬


‫شده براي ‪ 5‬دقيقه هم هيچ عالم روحاني سني‬
‫صدايش با تصويرش را کسي در راديو و‬
‫تلويزيون نه ديده و نه شنيده‪ .‬در هرزمان هم‬
‫که بنام هفتهء وحدت يا کنفرانس وحدت اجبارا‬
‫نامي از اهل سنت مي‌برند در برنامه‌هاي عربي‬
‫سخنراني مهمانان عرب زبان را مي‌گذارند‪،‬‬
‫آنهم روزها که وقت کار و يا استراحت مردم‬
‫است‪ ،‬سخنراني براي مردم عجم بزبان عربي‬
‫که با زبان عرب بيگانه هستند براي فريب همان‬
‫سخنرانان‪ ،‬که ببينند ما که تعصب نداريم و تمام‬
‫سخنراني شما را از تلويزيون پخش کرديم‪ .‬دوم‬
‫اينکه به ما اهل سنت بگويند که بزرگان شما‬
‫همه جيره‌خوار ما هستند و از بين تمام کشورها‬
‫ما را انتخاب می‌کنند براي اظهار نظرهاي خود‪،‬‬
‫پس شما چرا تابع ما نمي‌شويد؟‬

‫‪89‬‬
‫‪90‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫و اما اگر در هفتهء وحدت نامي از اهل سنت‬


‫مي‌برند بلفاصله رقص و آوازهاي محلي اهل‬
‫سنت را با لباسهاي محلي نشان مي‌دهند‪ ،‬پس‬
‫از رقاصي که ترسيم‌کننده کل جامعه به رقاصي‬
‫و مغني گري است فيلمهائي را از مبارزه با‬
‫مواد مخدر و قاچاق چيان نشان مي‌دهند که‬
‫عين همان لباسها به تن قاچاقچيان است‪ .‬يعني‬
‫سني مساوي است با رقاصي و قاچاق‬
‫فروشي‪ .‬اين سيماي اهل سنت در رسانه‌هاي‬
‫تبليغاتي ايران است‪ .‬به اين هم اکتفا نکردند‬
‫طوفان تبليغات ضد سني هم به شدت ادامه‬
‫دارد‪ ،‬اول مسلمين عالم گفتند‪ ،‬اکنون شيعه‌هاي‬
‫عالم مي‌گويند‪ ،‬عباراتي مثل اسلم امريکائي‪،‬‬
‫اسلم ارتجاعي‪ ،‬اسلم سازشکار و‪ .....‬متوجه‬
‫اهل سنت‪ ،‬اما اسلم انقلبی‪ ،‬اسلم ناب‬
‫محمدي‪ ،‬تشيع سرخ‪ ،‬نسل محراب و‪ ...‬تعبير از‬
‫شيعه است‪.‬‬

‫‪90‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪91‬‬

‫و فيلمهائي هم که پس از انقلب ساخته شده‬


‫و پخش شد خود شاهد زنده‌اي است از اين‬
‫ادعا‪ ،‬از جمله فيلمهائي که تقريبا از سال ‪1365‬‬
‫ابتداء در سينماها و در مناطق شيعه‌نشين‬
‫پخش شد و سپس از تلويزيون هم به نمايش‬
‫گذاشته شد فيلم «سفير» بود‪ ،‬که در اين فيلم‬
‫از خالد بن الوليد س بعنوان مشروب خواريکه‬
‫از روي مستي مسائل اسلم را استهزاء مي‌کند‪،‬‬
‫و عبيدالله بن زياد هميشه همراه خود بوزينه‌اي‬
‫دارد که هريک از بزرگان صحابه هم که در فيلم‬
‫بحضورش مي‌آيند ابتداء دست بوزينه‌اش را‬
‫مي‌بوسند سپس دست خود او را‪ ،‬و هنگام‬
‫دست و رو شستن خالد و کليه باصطلح‬
‫هوادارن آنها با دو دست صورت را مي‌شويند و‬
‫اُسراي آل علي با يک دست‪ .‬و در اين اواخر‪،‬‬
‫سريال امام علي و سريال تنهاترين سردار و‪...‬‬
‫‪ .‬از اين قبيل بازي با قضايا خيلي زياد است که‬
‫در اينجا گنجايش ندارد‪ .‬فيلم و سريال دوم‬
‫سريالی بنام «روايت عشق» که دو يا سه سال‬
‫بعد از او ساخته شده‪ ،‬بهتر است از او چيزي‬
‫ننويسم زيرا وجدان يک مسلمان قبول نمی‌کند‬
‫که به زبان آورد آنچه در آن سريال است که در‬
‫اين سريالها مستقيما قضاياي تاريخ تا عهد‬
‫معاويه س مطرح مي‌شود‪ ،‬اما از سال ‪ 1372‬که‬
‫شهرکي بنام شهرک سنيمايي علي بن ابي‬
‫طالب ساخته شد بنابه اقرار نمايندهء سازمان‬
‫تبليغات مبلغ هشتاد ميليارد ريال هزينه داشته‪،‬‬

‫‪91‬‬
‫‪92‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫سرياليکه زائيدهء اين شهرک است و از سال‬


‫گذشته مخصوصا از ماه مبارک رمضان پس از‬
‫شهادت مسجد شيخ فيض در مشهد به نمايش‬
‫گذاشته شد قضاياي تاريخي دوران حضرت‬
‫علي س يعني جنگ جمل و صفين مطرح‬
‫می‌شود‪ .‬آنچه كه از بزرگان صحابه امثال‬
‫بقایای عشره مبشره و دیگران به تصویر‬
‫کشيده مي‌شود‪ ،‬آنچنان شرم آور است که هيچ‬
‫کس حاضر نيست به معشوق مادر خويش چنان‬
‫نسبتهائي را بدهد‪ .‬تازه همهء اينها جزء کوچکي‬
‫از جنگ تبليغاتي عليه اهل سنت است‪،‬‬
‫مصاحبه‌هائيکه در شبهاي تولد يا وفات دوازده‬
‫امام با آخوندهاي عقده‌اي مي‌شود درسهاي‬
‫باصطلح قرآن آقاي قرائتي برنامهء شاخه‬
‫طوبي در تلويزيون‪ ،‬وخصوصا برنامهء‪ ...‬نسل‬
‫محراب در تلويزیون‪ ،‬و پخش کتابهاي زيادي‬
‫بطور رايگان در ميان دانش آموزان اهل سنت‬
‫مثل‪ :‬کتاب آنگاه هدايت شدم (ثم اهديت) و‬
‫کتاب همراه با راستگويان (لکون مع الصادقين)‬
‫و الشيعه هم اهل السنه‪ ،‬و کتاب اسرار آل‬
‫محمد‪ ،‬و کتاب سيد الشهداء دستغيب و هزاران‬
‫کتاب مزخرف ديگر که با بودجهء سازمان‬
‫تبليغات يا حوزهء علميهء قم وکل پس از انقلب‬
‫به چاپ رسيده و ُاردوهاي باصطلح زيارت‬
‫بردن دانش آموزان پسر و دختر اهل سنت‪ ،‬و‬
‫شستشوي مغزي دادن با توجه به بريدن زبان‬
‫علماء اهل سنت امثال مولوي ابراهيم دامني‬

‫‪92‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪93‬‬

‫که قبل ذکرش رفت‪ ،‬و جمع آوری کتب اهل‬


‫سنت از کليهء کتابخانه‌ها و کتابفروشي‌هاي‬
‫ايران و عدم اجازهء فروش کتابهاي اهل سنت‬
‫به هيچ کس‪ ،‬و اگر هم اجازه دادند بسيار‬
‫محدود فقط در درون يکي دو مسجد نه در‬
‫خيابانهاي بزرگ شهرها‪ ،‬و بارها هم جمع‌آوري و‬
‫غير قانوني کردن کتابهائيکه حتي تاريخ زندگي‬
‫خلفاي راشدين باشد‪.‬‬
‫باتمام اين احوال‪ ،‬باز هم نزد مسلمين عالم‬
‫چهرهء وحدت خواهي گرفتن و‪ ...‬جاي تأمل‬
‫دارد‪ .‬در ميان چنين اوضاعي اهل سنت چگونه‬
‫هويت مذهبي خود را حفظ کند؟‬

‫‪93‬‬
‫‪94‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫اي مسلمين عالم! ‪ ....‬حکومت پليد به اين‬


‫همه فشارها و تبعيض‌ها اکتفا نکرد بلکه روي‬
‫پارچه‌هاي بزرگي در اکثر خيابانها اين جمله را‬
‫از قول پيامبر خدا ص نوشتند‪( :‬فقط شيعيان‬
‫علي رستگارند)‪ .‬و بر مبني همين تعصب پروري‬
‫کليهء جلسات و سخنراني آنها در مساجدشان‬
‫پشت درهاي بسته با انواع دشنامها به اهل‬
‫سنت و بزرگان صحابه برگزار مي‌شود که در‬
‫يکي از اين جلسات برادري از اهل سنت بطور‬
‫مخفي شرکت کرده بود و نواري هم ضبط‬
‫کرده بود که علنا ً اين شعر را با هم تکرار‬
‫می‌کنند‪ :‬بگو به آواز بلند‪ -‬لعنت حق بر عمر هم‬
‫به ابوبکر خر و‪ ...‬و باز بر همين مبني تعصب‬
‫پروري حکومت در هر چهار شنبه شب آخر هر‬
‫سال بنام (چهارشنبه سوري) آن شب را تا صبح‬
‫ء‬
‫مجسمه‌هاي بد شکلي مي‌سازند بنام مجسمه‬
‫عمر و آن را آتش مى‌زنند و اسمش مي گذارند‬
‫جشن عمر سوزي‪ .‬شايد اين مطلب خيلي‬
‫عجيب بنظر آيد و بگوئيد چطور ممکن است؟ و‬
‫يا شايد اين کار افراد با شد نه حکومت‪ ,‬در‬
‫پاسخ فقط يک جمله را مي‌گويم اگر باور نداريد‬
‫برويد به شهر کاشان و ببينيد که پس از انقلب‬
‫براي ابو لؤلؤ قاتل حضرت عمر س از طرف‬
‫اداره اوقاف ايران آن چنان زيارتگاهي بناشده‬
‫مثل زيارتگاه شخصي خميني در تهران‪ .‬آن‬
‫وقت با چنين توهين‌ها به اصحاب پيامبر حتي به‬
‫خود پيامبر ص و همسرش عائشه صديقه ك و‬

‫‪94‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪95‬‬

‫روايت کتاب اصول کافي که معاذ الله‪« :‬ارتد‬


‫الناس بعد النبي إل بضع»‪ ،‬حتي انتشار تهمت به‬
‫ء‬
‫عائشه ك در مجلت رسمي ايران‪ ،‬مثل‪ :‬مجله‬
‫(صف)‪ ،‬ويژهء ارتش در سال ‪ 1363‬با وجود‬
‫چنين عملکرد ننگين و شرم آوري نسبت به‬
‫مقدسات مسلمين آنوقت قضيهء سلمان رشدي‬
‫را خوب بنگريد‪ .‬کدام يک بيشتر به اسلم و‬
‫بزرگان اسلمي توهين کرده سلمان رشدي يا‬
‫حکومت ايران‪ ,‬کدام يک؟‬

‫فصل ‪17‬‬

‫قضاياي مسجد شهيد شده شيخ فيض محمد در مشهد‬


‫و اما قضاياي مسجد شيخ فيض كه‬
‫دردناکترين فاجعهء اين حکومت پليد و‬
‫شيطاني‌ترين حيله‌هاي اين حکومت بود‪ ,‬چگونه‬
‫بود؟‬

‫‪95‬‬
‫‪96‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫تاريخچهء اين مسجد را با هم مورد بررسي‬


‫قرار مي‌دهيم و سپس به کليات قضيه‬
‫مي‌پردازيم‪ .‬اين مسجد همينطور که بنام مسجد‬
‫شيخ فيض محمد ناميده شده تقريبا دويست‬
‫سال بعنوان کاروانسراي شيخ فيض محمد‬
‫ناميده مي‌شده‪ ،‬و شيخ فيض محمد از تاجران‬
‫بزرگي بوده که از سرزمين پاکستان و‬
‫هندوستان فعلي بدين نقطه تجارت داشته‪ ،‬و‬
‫اولدش هنوز در کراچي پاکستان هستند‪ ،‬در‬
‫همان دورانيکه در آنجا کاروانسرا بوده اتاقی به‬
‫عنوان نمازخانه وجود داشته‪ ،‬از اسنادی که‬
‫موجود هم هست و سنگ لوحي که روي ديوار‬
‫سمت را ست قبلهء مسجد نصب شده بود‪87 ،‬‬
‫سال پیش کاروانسرا کل تبدیل به مسجد‬
‫می‌شود و مسجد بزرگ شده و کل زمين‬
‫کاروانسرا وقف مسجد مي‌گردد‪ ،‬يعني از ‪87‬‬
‫سال پيش در محل مذکور فقط مسجد بوده نه‬
‫چيزي ديگر که کليهء اسناد و مدارک موجود‬
‫است‪ .‬در سال ‪ 1360‬بخاطر کوچک بودن جا‬
‫براي نمازگزاران که با آمدن مهاجرين مسلمان‬
‫از روستاها و شهرها همچنين از افغانستان اين‬
‫کمبود احساس شد‪ ،‬زمین دیگری هم که متصل‬
‫به مسجد بود خریداری شد ووقف مسجد گرديد‬
‫گرچه درهمان زمان هم هيچ ادارهء ثبتي حاضر‬
‫به ثبت اين زمين بنام مسجد اهل سنت‬
‫نمي‌شد‪ ،‬با زحمت و رنج فراواني که هيئت‬
‫امناء مسجد متحمل شدند زمين را ثبت نمودند‬
‫و در سال ‪ 1364‬زير نظر مهندسين استانداري و‬

‫‪96‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪97‬‬

‫با طرحهاي آنها با اطلع شهرداري و عقب‬


‫نشيني لزم طبق نظر شهرداري نقشهء شهر و‬
‫با شرکت نمايندهء استاندار موقت مشهد و‬
‫نمايندهء امام جمعهء مشهد آقاي شيرازي و‬
‫رئيس کل شهرباني خراسان و کليهء مسؤلين‬
‫سياسي‪ ,‬اداري‪ ،‬نظامي و روحانيون استان با‬
‫حضور جمعي از علماء و بزرگان اهل سنت در‬
‫هفتهء باصطلح وحدت افتتاح شده کلنگ اول را‬
‫نمايندهء امام جمعهء مشهد زد‪ ،‬و دوم را‬
‫نمايندهء استاندار خراسان و سوم را حاجي‬
‫قاضي از تربت جام‪ .‬نقشهء مسجد طبق نظر‬
‫منهدسين استانداري بود و اصل مهندسين‬
‫استانداري طرف قرارداد مسجد بودند‪ ،‬و کلیه‬
‫مصالح ساختمانی را با پول مسجد خود آنها‬
‫تهیه می‌کردند و این پس از صدور پروانه‬
‫ساختماني شمارهء ‪ 4/7163‬تاريخ صدور‬
‫‪ 25/6/1364‬و شمارهء شناسائي ‪-5-32-23-1‬‬
‫انجام گرفت‪ ،‬و حتي نقشه ساختماني آن را‬
‫مهندسين استانداري پياده نمودند که عين نقشه‬
‫در آخر مطلب خواهد آمد‪ ،‬بهرحال از سال‬
‫‪ 1364‬تا سال ‪ 1369‬کار زيرزميني که بمنظور‬
‫پارکینگ وسايل نقليهء نمازگزاران با زير بنائي‬
‫تقريبا ‪ 1300‬متر مربع ادامه يافت و تقريبا تمام‬
‫شد مسجد قديم بحال خود بوده نمازهاي‬
‫جماعت و جمعه در آن برگزار مي‌شد بعلت‬
‫کمبود جا عدهء زيادي از نمازگزارن روي همين‬
‫زير زميني‪ ،‬در زمستان به درون زيرزميني که‬
‫بطرف شرق مسجد متصل به مسجد بود‬

‫‪97‬‬
‫‪98‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫میخواندند‪ .‬در آنزمان بنده‬ ‫‌‬ ‫می‌نشستند و نماز‬


‫امام جمعه و جماعت مسجد توحيد واقع در‬
‫مهرآباد مشهد بودم و يک جمعه در ميان و به‬
‫دعوت مردم مسلمان کاريز تايباد براي‬
‫سخنراني آنجا مي‌رفتم و جمعه‌هائي هم که در‬
‫مهرآباد مشهد بودم نيم ساعت قبل از اذان‬
‫ظهر جمعه بنا به دعوت نمازگزاران و هيئت‬
‫امناء مسجد شيخ فيض به مسجد مذکور‬
‫مي‌آمدم و سخنراني می‌كردم لذا تمام مردم‬
‫ء‬
‫مشهد با من آشنائي داشتند تا اينکه در مورخه‬
‫‪ 28/9/1369‬اخطاريهء اجرائيات شهرداري مشهد‬
‫به مسجد آمد‪ ،‬در اين اخطاريه دستور قلع بنا‬
‫بمدت پانزده روز بود‪ ،‬که به مجرد آمدن اين‬
‫ء‬
‫اخطاريه هيئت نظار مسجد که طبق وقف نامه‬
‫واقفين یا واقف‪ ،‬حوزه‌هاي عمليهء احمديه تربت‬
‫جام‪ ،‬احناف خواف‪ ،‬ابوبکر صديق بيرجند بودند‬
‫در مسجد جمع شدند که البته من در آن‬
‫جلسات نبودم فقط شنيدم که قرار شده بود به‬
‫استانداري بروند لذا حاجي قاضي بدنبال من‬
‫فرستاد تا همراهشان به استانداري بروم‪ ،‬در‬
‫آن اجتماع و آنروز کسي از هيئت نظار نمي‌دانم‬
‫روي چه دليلي به استانداري نيامد فقط حاجي‬
‫قاضي بود و من بودم‪ ،‬و مولوي مخدومي و‬
‫شراف الدين يکي از علماء خواف که اتفاقي به‬
‫مسجد آمده بود همراه ما آمد و در استانداري‬
‫هم به بهانهء کار داشتن زود بيرون رفت‪ ،‬بعد از‬
‫ساعتي انتظار استاندار وقت يعني آقاي با‬
‫اصطلح جنتي بهانه آورد که جلسه مهمي دارد‬

‫‪98‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪99‬‬

‫لذا يک بچه جواني رابنام آقاي مقدسي بعنوان‬


‫معاون سياسي استاندار معرفي کردند تا با ما‬
‫سخن بگويد حاجي قاضي با ناراحتي به مقدسي‬
‫گفتند‪ :‬اين چه کاري است که شهردار کرده‬
‫هندوها که مسجد مسلمين را مي‌خواهند تبديل‬
‫به معبد کنند نه مثل شهردار ما که تبديل به‬
‫فضاي سبز می‌کند تا عده‌اي بيايند فساد کنند‬
‫و‪ ....‬که مقدسي با زبان بازي و نرمي که‬
‫مختص اين شياطين است روکرد به علماء اهل‬
‫سنت و گفت‪( :‬شما حق داريد که ناراحت‬
‫باشيد‪ ،‬من خودم هم از اين شهردار دل خوشي‬
‫ندارم و اکثر مردم ما هم از او ناراحت هستند‪،‬‬
‫خير إن شاء الله هرگز چنين اتفاقي نخواهد‬
‫اتفاد و هيچ خطري مسجد شما را تهديد‬
‫نمی‌کند شما خاطر جمع باشيد ما پيگير اين‬
‫قضيه هستيم شما هم به اوقاف مراجعه کنيد و‬
‫ببينيد نظر اوقاف چيه؟) بعد از رفتن به اوقاف‬
‫معلوم شد که همه چيز روي برنامهء قبلي پيش‬
‫مي‌رود‪.‬‬

‫‪99‬‬
‫‪100‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫روز بعد هيئت نظار از بيرجند وخواف آمده‬


‫بودند و به اوقاف رفته بودند اينکه در اوقاف‬
‫چه مسائلي مطرح شده بود من نبودم‪ ،‬عصر‬
‫همان روز هيئتي از مسجد جامع شيخ فيض‬
‫آمدند مهرآباد همراه با نامه‌اي از حاجي قاضي‬
‫مبني بر اينکه من بعنوان امام جماعت مسجد‬
‫وقت نمازهاي پنجگانه را برگزار کنم‪ ،‬گرچه‬
‫مسجد شيخ فيض داراي موقعيت سياسي و‬
‫اجتماعي زيادي بود و همهء علماء طالبش بودند‬
‫اما من هيچ علقه‌اي به رفتن به مسجد شيخ‬
‫فيض را نداشتم نه به اين خاطر که موقعيت‬
‫مسجد را نمي‌دانستم بلکه به اين دليل که در‬
‫سال ‪ 1365‬بخاطر فشارهاي حکومت و هر روز‬
‫کتک و رو به ديوار نشستن و‪ .....‬تقريبا ‪ 4‬ماه از‬
‫مشهد فراري شدم و در کوهها و روستاهاي‬
‫خراسان سرگردان بودم همراه زن و بچه‌ام (نه‬
‫دست مايه‌اي داشتم نه هم مي‌توانستم از‬
‫خانوادهء پدرم چيزي بگيرم که شرمم مي‌آمد و‬
‫خدا رحمت کند شهيد صفي الله افضلي را و‬
‫شهيد قاضي عبدالرحيم رحماني را شهداء‬
‫گرانقدر جهاد مقدس افغانستان را آن دو نفر از‬
‫قضيه من مطلع بودند حتي هنگام شهادت‬
‫صفي الله شهيد بخاطر علقهء زياد به او و با‬
‫وجود فراري بودن باز هم با تبديل لباس بطور‬
‫مخفيانه در مراسم تشييع جنازهء او شرکت‬
‫کردم) به هر حال من فقط بخاطر آن فشارها‬
‫مجبور شدم که رويهء سخنرانيم را تغيير دهم‬
‫وگاهگاهي از انقلب چيزهائي بگويم لذا از‬

‫‪100‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪101‬‬

‫ترس تکرار قضاياي تلخ گذشته راضي نبودم که‬


‫به مسجد شيخ فيض بروم ولي چون موضوع‬
‫موقتي بود پذيرفتم چون هيچ برادر ديگري که با‬
‫مردم مشهد در حد من آشنايي داشته باشد در‬
‫مشهد نبود من رفتم به مسجد‪ ،‬همان شب‬
‫ديدم که در جلسهء اوقاف مي‌گويند که در آنجا‬
‫ء‬
‫شخصي بنام آقاي احمدي بعنوان نماينده‬
‫اوقاف با علماء سخن مي‌گويد (البته اين آقاي‬
‫احمدي نام قصه‌ها دارد که در ادامه خواهد‬
‫آمد)‪ ،‬احمدي نام در اوقاف پس از صحبت‌هاي‬
‫مختلف به چند نکته تاکيد می‌کند‪ ،‬نکاتيکه از‬
‫قول آقاي احمدي در جلسه شب در مسجد‬
‫مطرح شد بقرار زير بود‪:‬‬
‫‪ -1‬تبديل و تغير امام جماعت مسجد جناب‬
‫مولوي مخدومي که ‪ 23‬سال بعنوان امام جمعه‬
‫و جماعت مسجد بوده‪ ،‬شايد سؤال شود علت‬
‫تغيير مولوي مخدومي چه بود؟ جواب خيلي‬
‫ساده است چون سند مسجد جديد با توليت‬
‫ايشان بود بدينگونه شيرازهء قانوني مسجد را‬
‫متلشي کردند که متاسفانه اين مطلب را‬
‫علماء اهل سنت جبرا ً پذيرفتند و قانونا ً مسجد‬
‫تخريب شد (البته با توجه به مسائل گذشته‬
‫دربارهء علماء اهل سنت چيزي جز پذيرش‬
‫خواسته‌هاي حکومت انتظار نمي‌رفت)‪.‬‬

‫‪101‬‬
‫‪102‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫‪ -2‬تغيير نقشهء مسجد از حالت گنبدي و‬


‫داراي مناره‌هاي بلند به صورت معمولي که اين‬
‫مطلب را هم علماء اهل سنت پذیرفته بودند‪.‬‬
‫اين دو مطلب را آقاي احمدي نام مطرح کرده‬
‫بود‪ .‬البته در همانجا يعني اوقاف موضوع‬
‫تخريب کل مسجد نيز مطرح شده بود که‬
‫علماء در جلسه مطرح نکردند‪ ،‬فقط از زبان‬
‫مولوي نور الله فرقاني يکبار در ميان جمعي‬
‫گفته شد که کل مسجد رفتني است پس از‬
‫پذیرش اين دو مطلب‪ ،‬و رفتن علماء به مناطق‬
‫خود نمازهاي پنج وقت مسجد بدوش من‬
‫گذاشته شد و نمازهاي جمعه تقسيم شد بين‬
‫علماء و هيئت نظار مسجد که در هر هفته روي‬
‫نوبت يکي از آنها مي‌آمد‪ ،‬پس از مدتي که‬
‫ديدند رفت و آمد شان مشکل است موضوع‬
‫امام جمعه بودن من مطرح شد که من‬
‫نپذيرفتم‪ ،‬قضيه به همين صورت ادامه داشت تا‬
‫اينکه در مورخهء ‪ 19/11/1369‬افرادي بالغ بر‬
‫دويست نفر مسلح با لباس شهر داري در‬
‫نيمه‌هاي شب آمده بودند خادم مسجد بنام گل‬
‫نخ خوافي را به شدت کتک زده بودند و او را‬
‫چشم بسته در هواي سرد زمستان روي برفها‬
‫با پاي برهنه نگه داشته بودند‪ ،‬تلفن را قطع‬
‫كردند‪ ,‬درهاي مسجد را با سپر ماشين از جا‬
‫کنده بخشي از ديوارهاي مسجد را تخريب کرده‬
‫بودند‪ ،‬و يک متر ديوار که براي جلوگيري از‬
‫ريختن آشغالها بر روي زير زميني گذاشته شده‬
‫بود را تخريب و کليه مصالح وآجرها را طوري‬

‫‪102‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪103‬‬

‫از محل برده بودند که هيچ اثري نبود‪ ،‬و بدين‬


‫گونه قدم بعدي را در تخريب مسجد و علماء‬
‫اهل سنت برداشتند که پس از اين عمل شرم‬
‫آور و ضد بشري و غير اسلمي دو مرتبه هيئت‬
‫نظار مسجد جلسه اضطراري نمودند‪ ،‬شکايت‬
‫نامه‌اي را تنظيم و به تمام مسئولين در استان‬
‫و کليه نمايندگان مجلس از مناطق اهل سنت‪،‬‬
‫رئيس جمهوري‪ ,‬خامنه‌اي وزارت کشور و‪ ...‬که‬
‫به بيش از هفتاد جا‪ ،‬رونوشت فرستاده شد‪.‬‬

‫‪103‬‬
‫‪104‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫اما مسلمانان عالم! همينطور که شما جوابي‬


‫از کسي نديديد نخوانديد بخدا قسم حتي خبر‬
‫رسيد شکايتنامهء رسمي با امضاء کليهء علماء‬
‫اهل سنت پاي هر يک دربارهء مسجد بي کس‬
‫مظلوم شيخ فيض فرستاده شد‪ ،‬و هرگز جوابي‬
‫نيامد که فتوكپي اکثر نامه‌ها حاضر است حتي‬
‫طوماري به امضاء بيش از ‪ 30‬هزار نفر از تمام‬
‫مناطق اهل سنت در خراسان نيز به خامنه‌اي‪،‬‬
‫رفسنجاني‪ ،‬مجلس و وزارت کشور فرستاده‬
‫شد‪ ،‬اما ذره‌اي براي آقايان ارزش نداشت که‬
‫بنويسند طومار شما رسيد‪ ،‬مردم و علماء اهل‬
‫سنت مظلوم هم کاري جز شکايتنامه نويسي‬
‫نمي‌توانستند انجام دهند حتي در همين مجلس‬
‫بعضي از علماء که فعل نام نمي‌برم تلفن را بر‬
‫مي‌داشتند باصطلح با نمايندهء اوقاف گزارش‬
‫کار مي‌دادند در انظار جمع گاهگاهي هم مطلب‬
‫را بصورت شکايت مطرح می‌كردند که البته‬
‫صبح هر روزيکه شبش جلسه بود اول صبح‬
‫علماء يک منطقه را به هتل جم دعوت‬
‫مي‌کردند و ساعتهاي ‪ 11‬قبل از ظهر علماء‬
‫منطقهء ديگر را به هتل آزادي و ديگري را به‬
‫هتل آسيا و روز بعدش من را به سيه چالهاي‬
‫اطلعات و يا گاهگاهي به هتل که در تمام اين‬
‫مجلسها و هتل‌ها و سلولها همان آقاي احمدي‬
‫نام که قبل بعنوان نمايندهء اوقاف بود همراه‬
‫سگي ديگر بنام آقاي علوي از طرف اطلعات‬
‫با علماء اهل سنت برخورد می‌كردند و لحظه‌اي‬
‫که روز بعد مرا مي‌بردند مي‌ديدم که بهتر از‬

‫‪104‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪105‬‬

‫ء‬
‫من در جلسه حضور داشتند و از من و از بقيه‬
‫آقايان نيز بصورت کتبي سؤال و جواب مي‌شد‬
‫که اکثر علماء مذکور و مربوط همه از ابتداء‬
‫مي‌دانستند قضية احمدي را‪ .‬اما جبرا با او کنار‬
‫آمده بودند فقط از اين ميان من بودم که بعدا‬
‫دانستم احمدي يعني اطلعات و مخالفت با‬
‫نظرات و خواسته‌هاي او يعني چه؟‬
‫فصل ‪18‬‬

‫ء‬ ‫ء‬
‫قضيه مغازه غلم رضا نام چه بود؟‬
‫در همين زمانيکه موضوع مسجد بدين صورت‬
‫جريان داشت موضوع ديگري نيز در رابطه با‬
‫مسجد بوجود آورده بودند که شنيدنش خيلي‬
‫جالب است‪.‬‬

‫‪105‬‬
‫‪106‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫مسجد داراي ‪ 4‬باب مغازه بود که از ‪ 30‬سال‬


‫پيش‪ ،‬از طرف اوقاف بدون توجه موضوع‬
‫حقوقي مسجد در اختيار افرادي گذاشته شده‬
‫بود‪ ،‬چون خادم و مؤذن مسجد جائي براي‬
‫خوابيدن نداشتند‪ ،‬و همينطور بعضي اوقات‬
‫افراديکه مريض داشتند به نماز مي‌آمدند مريض‬
‫آنها تا بعد از نماز در آنجا استراحت می‌كرد‪ ،‬لذا‬
‫ده سال پيش يکي از اين مغازه‌ها را که دربش‬
‫از داخل سالن مسجد باز مي‌شد هيئت امناء‬
‫مسجد آن مغازه را از شخصي بنام غلم رضا‬
‫(که او هم بدون اجازه و اطلع صاحب ملک از‬
‫زن بيوه‌اي که قبل آن مغازهء شوهرش بوده‬
‫گرفته بود) گرفتند و درب بيروني آن را بسته و‬
‫از داخل سالن مسجد بازکردند‪ ،‬اطلعات غلم‬
‫رضا را وادار به شکايت به دادگاه ويژه‬
‫روحانيت کرده بود که از دست امام جماعت‬
‫مسجد مولوي مخدومي شاکي باشد (شما‬
‫بگوئيد برادران که اين موضوع چه ارتباطي به‬
‫دادگاه ويژه روحانيت داشت؟)‪.‬‬
‫سالي که مغازه را از او گرفته بودند غلم‬
‫رضا با التماس گفته بودکه مبلغ ده هزارتومان‬
‫بمن بدهيد‪ ،‬اما بدلیل این که مغازه ملک مسجد‬
‫بود هيئت امناء مسجد راضي نشده بودند كه‬
‫پول زور بدهند‪ ،‬لذا چيزي نداده بودند‪.‬‬

‫‪106‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪107‬‬

‫اطلعات اين موضوع را نيز بزرگ می‌كرد و‬


‫از علماء اهل سنت مي‌خواست به هر نحويکه‬
‫هست غلم رضا را راضي کنند‪ ،‬که البته رضايت‬
‫او مشروط به رضايت اطلعات بود و رضايت‬
‫اطلعات بازپس‌گيري مغازهء مسجد و‬
‫سرشکستگي علماء و مردم اهل سنت‪.‬‬
‫غلمرضا که کارگر يکي از افراد اهل سنت در‬
‫تربت جام بود‪ ،‬از طرف اربابش تحت فشارهاي‬
‫فراوان قرار گرفت تا مبلغ يک صد و پنجاه هزار‬
‫تومان بگيرد و رضايت دهد‪ ،‬البته اربابش اين‬
‫کار را کرد ولي فرداي آنروز چون سياست‬
‫حکومت ايجاد تفرقه و نفاق است شخصي از‬
‫اطلعات بنام يکي از اعضاي هيئت امناء‬
‫مسجد‪ ،‬تلفن می‌کند به منزل حاجي قاضي در‬
‫تربت جام که ما راضي نيستيم که حتي يک‬
‫ريال به غلمرضا بدهيد‪ ،‬حاجي قاضي از اينکه‬
‫بازيچه شده خيلي ناراحت مي‌شود و از آنروز‬
‫به بعد تا مدتي خود را از قضاياي مسجد کنار‬
‫کشيد‪ .‬کنار رفتن حاجي قاضي در حقيقت‬
‫بحراني ديگر براي مسجد بود‪ ،‬و در چنين‬
‫موقعيتي که بحران مسجد به چنين جائي‬
‫رسيده بود دادگاه ويژهء روحانيت مولوي‬
‫مخدومي را احضار و به او گفته بود که امام‬
‫جماعت شدن شما از نظر ما بل مانع است لذا‬
‫ء‬
‫مخدومي با خوشحالي اين قضيه را در جلسه‬
‫هيئت امناء مطرح کرد و اولين کسيکه به او‬
‫تبريک گفت من بودم و دو مرتبه به هيئت نظار‬

‫‪107‬‬
‫‪108‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫تلفن کرديم و قصيه بل مانع بودن مخدومي را‬


‫مطرح و از آنها خواستيم که بيايند و موضوع را‬
‫رسمی ‌کنند‪ .‬حاجي قاضي که به اصطلح‬
‫ناراحت بود نيامد وحتي نماينده‌اي هم نفرستاد‬
‫علماء بيرجند وخواف آمدند و من را بعنوان‬
‫امام جمعه و مولوي مخدومي را امام جماعات‬
‫مقرر کردند‪ .‬شب بر اين مبني فيصله شد و‬
‫صبح که آقايان علماء بايد گزارش کار به‬
‫نماينده اوقاف ديروز و اطلعاتي امروز احمدي‬
‫و علوي مي‌دادند به شدت با آنها برخورد کردند‬
‫گفتند که مخدومي دروغ گفته مگر ما روز اول‬
‫به شما نگفتيم که او از نظر ما مسئله دار‬
‫است؟ پس چرا دوباره او را انتخاب کرديد؟‬
‫آنچنان آقايان ترسيده بودند که بخدا قسم ماهها‬
‫که به مشهد مي‌آمدند جرأت نداشتند در‬
‫اطراف مسجد بيايند برخورد آنها براي ما معلوم‬
‫نبود‪ ،‬فکر می‌كرديم که هيچ انفاقي نيافتاده‬
‫چون طبق قضاياي گذشته به هرکسي چيزي‬
‫می‌گفتند تقريبا ده روزي مولوي مخدومي اداي‬
‫وظيفه کرد تنها کسيکه هميشه در مسجد‬
‫حضور داشت خادم مسجد بود شبانه او را به‬
‫اطلعات برده بودند‪ ،‬نمي‌دانيم و ندانستيم که‬
‫بر سر او چه آورده بودند که هنگام صبح زود‬
‫تمام وسايل خود را برداشته گريخته بود لذا‬
‫مسجد بدون خادم ماند و روز بعد مولوي‬
‫مخدومي را برده بودند به اطلعات که بعدا‬
‫فهميدم‪ .‬البته همان روز که مخدومي را برده‬

‫‪108‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪109‬‬

‫بودند همان احمدي و همان علوي آمدند به درب‬


‫خانهء من وگفتند که علمايي که شما را نصب‬
‫کرده بودند شمارا عزل کردند و تا دو مرتبه‬
‫خودشان بدنبال شما نيامدند حق نداري که به‬
‫مسجد جز براي نماز جمعه بروي وال‪ . ...‬در‬
‫اطلعات به مخدومي گفته شده بود که چرا دو‬
‫مرتبه مسئوليت مسجد را عهده‌دار شديد؟؟‬
‫اوگفته بود‪( :‬که آقاي عرب دادستان دادگاه‬
‫ويژهء روحانيت گفته بود که بلمانع است) آنها‬
‫گفتند‪ :‬که عرب غلط کرده و‪ ....‬ديگه حق‬
‫نداريد در اطراف مسجد بروید‪ .‬شخصی از‬
‫هیئت امناء مسجد آمد درب منزل من و گفت‪:‬‬
‫مخدومی به مسافرت رفته شما چند روزي‬
‫بيائيد مسجد من هم بهانهء مسافرت آوردم از‬
‫ترس به مسجد نرفتم‪ ،‬لذا مسجد بدون پيش‬
‫نماز و خادم و بي‌صاحب ماند تا که يکي از‬
‫نمازگزاران که آدمي ساده‌لوحي بود کليددار‬
‫مسجد شد‪ ،‬تا اينکه به اينطرف و آن طرف‬
‫شکايتها نوشتيم و فرستاديم و همان جواب‬
‫ندادنها و‪ ....‬تکرار شد و از علماء هم خواستيم‬
‫که بيايند و تکلـيـف مسجد را روشن کنند در‬
‫ميان تمام اين فشارها و بدبختيها جلسه‌اي‬
‫باهيئت امناء گرفتيم‪ ،‬گرچه هيئت نظار مسجد‬
‫فقط همان سه منطقهء خواف بيرجند تربت‬
‫جام بود‪ ،‬لذا من فکر کردم که پای تمام مناطق‬
‫اهل سنت را در قضیهء مسجد دخیل کنیم شاید‬
‫مؤثر تر باشد‪ ،‬لذا دعوتنامه‌هائي به مولنا‬

‫‪109‬‬
‫‪110‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫عبدالحميد رهبر اهل سنت و امام‬


‫جمعهءزاهدان‪ ،‬مولوی عبدالرحمن سربازی امام‬
‫جمعهء چابهار‪ ،‬تکه آخوند گنبد‬
‫شهید شیخ ضيائي بندر عباس‪ ،‬سعيد فاضلي‬
‫ء‬
‫امام جمعهء تايباد و‪ ...‬تا اينکه در مورخه‬
‫‪ 19/3/1370‬جلسه‌ای با حضور تمامی آقایان یا‬
‫اکثریت آنها برگزار شد‪ .‬در این جلسه که‬
‫صورت جلسهء آن نيز حاضر است‪ ،‬افرادي به‬
‫هيئت امناء نيز اضافه شد بخاطر سهم‌گيري‬
‫بيشتر مردم به مشکلت مسجد و من هم‬
‫بعنوان امام جمعه و جماعت مسجد بمدت‬
‫بکسال انتخاب شدم تادر صورت رضايت من و‬
‫مردم پس از يکسال دائمي باشم‪.‬‬

‫‪110‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪111‬‬

‫اما ادامهء داستان غلم رضا و دکان مسجد؛‬


‫اين موضوع را همانند غدهء سرطاني کرده‬
‫بودند که هر وقت مي‌خواستند زنده کنند‬
‫می‌كردند و علماء را توي دست انداز‬
‫می‌انداختند و برادر محترم مخدومي را نيز‬
‫عذاب روحي و جسمي مي‌دادند تا اينکه در يکي‬
‫از روزها غلم رضا بمسجد آمد تا با آقاي‬
‫مخدومي جارو جنجال کند و مانع رفتن او به‬
‫سفر حج شود چون لحظهء حرکت حاجيان بود و‬
‫مخدومي هم قصد سفر حج نيابت را داشت‬
‫غلمرضا که با بعضي از اقوام من رابطه داشت‬
‫با گرمي با او سخن گفتم و از او بعنوان يک‬
‫مسلمان گليه کردم که چرا چنین می‌کند؟ او با‬
‫وحشت بمن گفت فلني من يک عمر نان و‬
‫نمک شما خورده‌ام بخدا قسم من نمک نشناس‬
‫نيستم‪ ،‬اما حقيقت اين است که من اختیاري‬
‫ندارم و‪ ...‬گرچه خود من از اول اين مطلب را‬
‫مي‌دانستم اما اعتراف او شک را تبديل به يقين‬
‫کرد‪ .‬و بالخره دو ماه قبل از شهادت مسجد‬
‫دادگاه ويژهء روحانيت با افراد مسلح و بي‌سيم‬
‫دار آمدند و درب ورودي مغازه مسجد را بستند‬
‫و درب خارجي را باز كردند‪ ،‬و اين در حالي بود‬
‫که بقيه مغازه‌هاي مسجد را بدون توجه به‬
‫صاحب ملک از اجاره کنندگان خريداري کرده‬
‫بودند و در برابر اين قضيه هم به تمام مسئولين‬
‫شکايت‌هاي فرستاده شد كه همانند قبل‬
‫بي‌جواب ماندند‪ ،‬علماء اهل سنت هم جرات‬

‫‪111‬‬
‫‪112‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫مداخله نداشتند‪ ،‬در همين دوران اطلعات نيز‬


‫به بهانهء شکايت مردم محل از مزاحمت‬
‫بلندگوهاي مسجد خواستند تا که بلندگوهاي‬
‫پشت بام را پايين بياوريم و آورديم‪ ،‬در همين‬
‫گير و دار مصائب مسجد شيخ فيض يک مسجد‬
‫و يک حسينيه با فاصله تقريبا ‪ 50‬متر از مسجد‬
‫در ‪ 7‬طبقه ظرف يکسال ساخته شد با سرمايه‬
‫اوقافيکه براي ابولؤلؤ هم زيارتگاه مي‌سازد در‬
‫ادامهء مطالب از روي نقشه مساجد و‬
‫حسنيه‌هائي که از روز مصائب مسجد تا شهادت‬
‫مسجد در محدودهء مسجد ساخته شد را نشان‬
‫خواهم داد تا ببينيد که چرا مسجد شيخ فيض‬
‫فداي حسينيه‌ها شد؟‬

‫فصل ‪19‬‬

‫دوران شعارنويسي و سنگ پراني‬

‫‪112‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪113‬‬

‫در طول دورانيکه مسائل به چنين وضعي‬


‫جريان داشت شعارهاي ضد مذهبي نوشتن هم‬
‫روي ديوار مسجد و تمام كوچه‌هاي منتهي به‬
‫مسجد بوسيلهء نيروهاي اطلعات و بسيج محل‬
‫ادامه داشت‪ ،‬شعارهاي از اين قبيل‪ :‬مرگ‬
‫برسني‪ ،‬لعنت بر ابوبکر و عمر‪ ،‬مرگ بر‬
‫سني‌هاي آمريکائي و وهابي‪ .‬نويسندگان کامل‬
‫شناسايي شدند به مقامات دولتي معرفي شدند‬
‫اما همان افراد را شب دوم مي‌ديديم که‬
‫شعارهاي بدتري را مي‌نوشتند‪ ،‬لذا ما چاره‌اي‬
‫جز اينکه فقط شعارها را پاک کنيم يا خط بزنيم‬
‫نداشتيم‪ ،‬يا روي شعار مرگ برسني مي‌نوشتيم‬
‫مرگ بر سلمان رشدي مرتد‪ ،‬در همين دوران‬
‫چندين مرتبه سر نماز بوديم که با آجر به‬
‫شيشه‌هاي مسجد زدند باعث مجروحيت‬
‫نمازگزاران مي‌شدند تا بيرون مي‌رفتيم گريخته‬
‫بودند حتي شبي گروهي از جماعت تبليغي از‬
‫پاکستان هم آنجا بودند که آجر پرت شده هم‬
‫شيشهء مسجد را شکست و نزديک بود که به‬
‫امير جماعت تبليغي اصابت کند‪ ،‬لذا ما تمام‬
‫پنجره‌هاي مسجد را نردهء آهني کشيديم‪ ،‬اما‬
‫شعار نويسي همچنان ادامه داشت باز هم‬
‫شکايت باز هم جواب نشنيدن‪ ،‬و اجبارا پاک‬
‫کردن شعارها‪ ،‬مسجد دو مسير داشت که ‪90‬‬
‫در صد مردم از آن دو مسير به مسجد‬
‫مي‌آمدند‪ ،‬يکي از خيابان خسروي و ديگري‬
‫خيابان گنبد سبز يا خاکي روز جمعه سر هر دو‬

‫‪113‬‬
‫‪114‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫کوچه بسيجي‌هاي محل تور والبيال مي‌زدند و‬


‫توپ بازي می‌كردند عمدا توپ را به نماز‬
‫گزارن مي‌زدند و عذر خواهي مسخره‌اي هم‬
‫می‌كردند‪ ،‬از دست اين دو دسته هم شکايتهاي‬
‫شد اما که شنيد؟! و اين توپ بازي درست تا‬
‫لحظهء شروع نماز فرض جمعه ادامه داشت و‬
‫سپس تعطيل مي‌شد همين حکومت با همين‬
‫ء‬
‫عملکرد در حق اهل سنت اين عربده‬
‫وابوسنياه وافلسطيناه وا‪.....‬وا‪ ....‬مي کشد‬
‫ومسلمين عالم هم از يک رنگي خود‬
‫باور می‌کنند‪ .‬لعنت خدا بر ضالمان دروغگو‪.‬‬

‫‪114‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪115‬‬

‫در خلل تمام اين اتفاقات و بحرانها اتفاقات‬


‫کوچک و بزرگ ديگر نيز افتاد که از شمارش‬
‫بيرون است مثل بازداشت نمازگزارن‪ ،‬شب‬
‫هنگام و بعد از ساعتها بازجوئي‪ ,‬آقا ببخشيد‬
‫سوء تفاهمي پيش آمده‪ ،‬تعهد گرفتن از‬
‫دانشجويان داخلي و حتي خارجي که به مسجد‬
‫نيايند‪ ،‬حملت شبانه‪ ،‬شکستن قفلها و دزديدن‬
‫حتي دربهاي وضوخانه‌هاي مسجد جديد‪ ،‬و‬
‫هزاران تَرفَند ديگر که از حد و حساب بيرون‬
‫است‪ ,‬و گواهان زيادي وجود دارد‪ ,‬و فرستادن‬
‫جاسوساني که کارکشته بودند امثال شهلئي‬
‫نام و ميرزائي و قمي‌نام و صدها روباه مکار‬
‫ديگر که هفته‌ها و ماهها در مسجد نشسته و‬
‫استراق سمع می‌كردند و حتي نصب‬
‫ميکروفن‌هاي سري در مسجد و دفتر امام‬
‫جمعه مسجد که بعدها معلوم شد و کنترل‬
‫مستقيم تلفن و‪...‬‬

‫‪115‬‬
‫‪116‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫صدها چيز ديگر که اصل تصورش براي دنياي‬


‫آزاد مشکل است که جامعهء اهل سنت ایران‬
‫در چه دورانی زندگی می‌کنند؟ در دوران ماقبل‬
‫تاریخ؟! یا دوران بربرها و يا قرون وسطي در‬
‫اروپا؟! در چه دوراني؟ بهر حال تمام اين‬
‫مسائل برسر مسجد مظلوم و بي‌کس شيخ‬
‫فيض مي‌آمد و حکومت عربدهء مسجد بابري را‬
‫سر مي‌داد وشخصيتهاي اسلمي هم از‬
‫کشورهاي اسلمي به پاي بوس دجالن ايران‬
‫مي‌آمدند و خطبهء فدايتان شويم مي‌خواندند و‬
‫هر چه زمان مي گذشت مشکلت را بيشتر‬
‫می‌كردند به نحويکه هيئت نظار مسجد هم ديگر‬
‫خسته شده بودند و حتي حاضر به تشکيل‬
‫جلسه نبودند تا اينکه رفسنجاني به مناطق اهل‬
‫سنت در خراسان آمد‪( .‬در ضمن ضرب المثلي‬
‫هست که اهل سنت خراسان مي‌گويند هر که‬
‫در مناطق اهل سنت در خراسان بيايد حتما‬
‫سرنگون مي‌شود از قدرت) بدليل اينکه شاه‬
‫ايران آخرين سفرش به مناطق اهل سنت در‬
‫خراسان بود‪ ،‬بني صدر هم همينطور‪ ،‬به‬
‫رفسنجاني هم مي‌گفتند که آخر دوران زمام‬
‫داري او است‪ ،‬تا اندازه‌اي هم راست شد‪،‬‬
‫گرچه رفسنجاني سقوط مطلق نکرد اما بمجرد‬
‫اينکه از اين سفر برگشت و در مصاحبه از‬
‫خوبيهاي اهل سنت گفت محروميت‌شان و اينکه‬
‫تصور ما از اهل سنت تا کنون اشتباه بوده‪,‬‬
‫(يعني مسئولين مناطق اهل سنت چهرهء اهل‬

‫‪116‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪117‬‬

‫سنت را درست براي ماترسيم نکرده‌اند) ديديم‬


‫که پس از اظهار اين مسائل قدرت سياسي‬
‫رفسنجاني که شخص شمارهء يك در ايران بود‬
‫ضعيف شد و کم کم کنار زده شد و حتي‬
‫برادرش را از رياست صدا و سيما بركنار کردند‬
‫در کابينهء او تغييراتي بر خلفش بوجود آوردند و‬
‫برنامهء پنج ساله دومش را عقيم گذاشتند و‬
‫حتي ضرب‌المثل دومي نيز بين علماء اهل‬
‫سنت در ايران رواج دارد مبني بر اينکه از هر‬
‫مسئوليکه ناراحت هستيد و به مردم ستم‬
‫می‌کند اگر خواستيد که او را بردارند فقط در‬
‫منبرها از او تعريف کنيد که فلن مسؤل چنين و‬
‫چنان است به برادران اهل سنت خود خيلي‬
‫رسيدگي مي‌کند‪ ،‬آنوقت خواهيد ديد که ظرف‬
‫يک هفته تاده روز او را از آنجا منتقل می‌کنند‪،‬‬
‫اگر باور نداريد شما در کشورهاي اسلمي هم‬
‫امتحان کنيد نامه‌هاي تمجيد از سرکنسولگريهاي‬
‫ايران به وزارت خارجهء ايراني بفرستيد تا‬
‫متوجه شويد که مرز عداوت اين حکومت با‬
‫اهل سنت چقدر است؟ چون از نزديکي افراد‬
‫به اهل سنت بي‌نهايت وحشت دارند که مبادا‬
‫پي به حقائق مذهب اهل سنت ببرند و آنوقت‬
‫دروغهاي‌شان افشا و برمل شود‪ ،‬بهرحال قبل‬
‫از آمدن رئيس جمهور به مناطق مرزي اهل‬
‫سنت در خراسان هشدار دادند که هيچگونه‬
‫نامه‌اي شکايت‌آميز از مسؤلين خصوصا در‬
‫رابطه با مسجد شيخ فيض به رئيس جمهور‬

‫‪117‬‬
‫‪118‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫ندهند‪ ،‬با وجود اين تهديدات‪ ،‬نامه‌ها و طومارها‬


‫نوشته شد و بدست خود رئيس جمهور داده شد‬
‫حتي بدست همراهانش داده شد ولي باز هم‬
‫پاسخي و جوابي دريافت نکرديم‪.‬‬

‫فصل ‪20‬‬

‫آخرين حيله عليه مسجد و سپس شهادت مسجد‬

‫‪118‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪119‬‬

‫دو ماه پيش از شهادت مسجد‪ ،‬نائب التوليه‬


‫مسجد حاجي آقاي نورالدين الله ياري را به‬
‫شهرداري خواستند‪ ،‬البته تک تک هيئت امناء را‬
‫نيز گوشمالي داده بودند‪ ،‬چون بعضيها رسماً‬
‫استعفاء دادند و بقيه هم هرگز به مسجد‬
‫نمي‌آمدند‪ ،‬فقط من مي‌آمدم و آقاي الله ياري‪.‬‬
‫وقتيکه آقاي الله ياري به شهرداري مي‌رود باز‬
‫همان احمدي نام بعنوان نمايندهء اوقاف‬
‫باحاجي الله ياري صحبت می‌کند‪ ،‬بدين گونه که‬
‫از علماء خود نظرخواهي کنيد تا روز يکشنبه که‬
‫ء‬
‫آنروز چهارشنبه بوده بما خبر دهيد‪ ،‬درباره‬
‫فروش مسجد‪ .‬اللهياري که اول از خود او‬
‫خواسته بودند که مسجد را برايشان بفروشد او‬
‫گفته بود که پدرم چنين جراتي ندارد‪ ،‬چون‬
‫مسجد خانهء خدا و متعلق به مسلمين است‬
‫مسئوليت آن با علماء اهل سنت است هر چه‬
‫علماء بگويند‪ ،‬احمدي گفته‪ :‬مرتيکه شما بنويس‬
‫که بمن ربطي ندارد او هم نوشته بود که مسجد‬
‫خانهء خداست و متعلق به تمام مسلمين‪ ،‬به من‬
‫تنها ربطي ندارد‪( ،‬با اين ترفند پس از خلع‬
‫توليت که مولوي مخدومي بود‪ ،‬نائب التوليه را‬
‫نيز خلع کردند) ديگران که اختيار قانوني‬
‫نداشتند‪ ،‬سپس گفته بود که پس نظرات علماء‬
‫خود را بخواهيد دربارهء فروش مسجد و تبديل‬
‫آن به احسن (چه چيزاز مسجد بهتر است؟‬
‫مسجد را تبديل به آن کنيم تا احسن باشد؟)‬
‫بهرحال همان روز تلگرافهائي از طرف مسجد‬

‫‪119‬‬
‫‪120‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫به تمام مناطق اهل سنت ارسال شد تا در‬


‫اسرع وقت جواب بدهند‪ ،‬اولين جوابيکه آمد از‬
‫ء‬
‫جناب مولوي عبدالحميد و دار الفتاء حوزه‬
‫علميهء زاهدان بود که عصر جمعه آمد ما‬
‫بلفاصله از آن فتوکپي گرفته و اصلش را‬
‫بدست خادم مسجد داديم تا همان شب با همان‬
‫قاصدان مولوي عبدالحميد برود به تربت حيدريه‬
‫و از آنجا از ماشين آنها پياده شود و برود به‬
‫خواف تا همان فتوي را که مبني بر حرمت‬
‫تخريب و تبديل مسجد بود به امضاء علماء‬
‫خراسان نيز برساند‪.‬‬
‫البته قبل از حرکت آنها از مشهد تلفني با‬
‫علماء خواف و تايباد و تربت جام صحبت کرديم‬
‫که بمجرد آمدن خادم مسجد حاضر باشند و‬
‫همکاري کنند‪ ،‬چون فقط تا روز يکشنبه فرصت‬
‫داشتيم‪.‬‬

‫‪120‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪121‬‬

‫خادم مسجد شب همراه آن دو نفرحرکت‬


‫کرده بطرف خواف‪ ،‬شب ساعت ‪ 11‬شب به‬
‫الله ياري تلفن کرده بود که در بين راه خواف‬
‫مرا گرفتند کتک زدند پولهايم را همراه نامه‌ها‬
‫بردند صبح که به مشهد آمد گريه‌کنان در مسجد‬
‫گفت به مجرد پياده شدن از ماشين منتظر‬
‫ماشين بطرف خواف بودم که ناگهان ماشين‬
‫تويوتاي سفيد و دوکابينه‌اي جلوي پاي من ترمز‬
‫کرد و گفت پدرجان کجا مي‌روي؟ گفتم‪ :‬به‬
‫خواف‪ .‬گفتند‪ :‬سوار شو‪ ،‬در بين راه ماشين را‬
‫به بهانه خراب شدن نگهداشتند‪ ،‬ناگهان ماشيني‬
‫از روبرو آمد و دو نفرپياده شدند بلفاصله هر‬
‫چهار نفر بجان من افتادند‪ ،‬پول و نامه‌ها را‬
‫گرفتند گريختند (نشاني‌هائيکه مي‌داد راننده‬
‫کوچک لغر و رفيق چاقش همان احمدي و‬
‫علوي بودند و تويوتاي سفيد را که همه علماء‬
‫خراسان مي‌شناسند)‪.‬‬

‫‪121‬‬
‫‪122‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫در هر صورت اين داستان راست يا دروغ‬


‫(چون خادم مسجد همان کسي بود که جلوتر‬
‫گفتم که شبانه گريخت و پس از چند ماهي‬
‫بعنوان کارگر مي‌آمد و در مسجد جديد زير‬
‫زميني را که مخفيانه کار مي‌كرديم تا براي‬
‫نمازها آمده شود و تقريبا ً پنج ميليون تومان‬
‫خرجش شد تا تکميل شد و قريب به يکسال‬
‫نمازهاي جمعه را در آنجا مي‌خوانديم) چون‬
‫پس از آن فرار ناگهاني و برگشتن و ما را رحم‬
‫آمد و او را مجددا ً بعنوان خادم قرار داديم‪،‬‬
‫بهرحال ما نامه‌ها را از دست داديم‪ ،‬روي خادم‬
‫هم تبصره‌ها زياد بود‪ ،‬براي بار دوم فتوكپي‌هاي‬
‫باقي مانده را خودم همراه حاجي آقاي الله‬
‫ياري برداشته با ماشين خودم رفتيم به خواف‪،‬‬
‫اين بار زرنگي کرديم و دو عدد را همراه خود‬
‫برديم و هر دو را به امضاء علماء مي‌رسانديم‪،‬‬
‫زمانيکه به روستاي سنگان خواف نزد مولوي‬
‫شير محمد مقيمي ‌رفتيم و او نامهء مسجد را‬
‫امضاء نکرد گفت که دو روز قبل از شما هم‬
‫ء‬
‫نامه‌اي برخلف نامه شما اينجا آمد و من امضا‬
‫نکردم‪ ،‬نامهء شما را هم امضاء نمي‌کنم‪ ،‬البته‬
‫اين مطلب را مولوي فرقاني هم گفت که نامه‬
‫را آوردند پيش روي من گرفته و از من‬
‫خواستند که امضاء کنم و امضاء نکردم حتي‬
‫تهديد هم شدم‪ ،‬مولوي شير محمد گفت‪ :‬فلني‬
‫و فلني هم امضاء کرده بودند‪ ،‬يعني خواجه‬
‫غوث الدين احراري امام جمعه خواف مولوي‬

‫‪122‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪123‬‬

‫مسلمان از نشتيفان خواف‪ ،‬پرسيدم متن نامه‬


‫چه بود؟ گفت‪ :‬متن نامه‌اين بود‪ :‬آيا اولي المر‬
‫مي‌تواند مسجد را تخريب و تبديل به احسن‬
‫کند؟ (چون پاي اولي المر در ميان بود و اين‬
‫مطلب بصورت زيرکانه مطرح شده بود آنان و‬
‫برخي ديگر نيز امضاء کرده بودند که در ادامه‬
‫خواهيم ديد) نامه را شب به امضاء کليه علماء‬
‫مشهور خواف رسانديم‪ ،‬و شب را در خواف‬
‫مانديم و نيمه‌هاي شب بطرف تايباد حرکت‬
‫کرديم‪ ،‬طوريکه هنوز نماز صبح بود که به تايباد‬
‫رسيديم‪ ،‬پس از اداى نماز صبح به منزل امام‬
‫جمعه تايباد سعيد فاضلي رفتيم‪ ،‬پس از صرف‬
‫صبحانه او هم به نامهء دوم اشاره کرد‪ ،‬پس از‬
‫امضاء او به مدرسه مولوي حسن صالحي رفتيم‬
‫هنوز خورشيد طلوع نکرده بود بمجرد اينکه‬
‫نشستيم تلفن زنگ زد از اطلعات بود پرسيد‪:‬‬
‫قاصدان مسجد شيخ فيض آنجا هستند گفت‪:‬‬
‫خير‪ ،‬گفت‪ :‬چطورکه ماشين آنها دم مدرسه‬
‫است‪ ،‬گفت‪ :‬حتما داخل مدرسه هستند و هنوز‬
‫اینجا نرسیده‌اند تلفن قطع شد‪ ،‬مولوی صالحی‬
‫گفت‪ :‬برادران! بخدا هفته‌ها است که تحت‬
‫فشار هستم دربارهء همين نامه‪ ،‬ولي باز هم‬
‫امضاء مي‌کنم‪ ،‬گرچه نامهء آنها را هم امضاء‬
‫تهتر‪ ،‬صالحي گفت‪ :‬امضاء‬ ‫کردم حال يک لگد ‌‬
‫سعيد فاضلي هم در آن نامه بوده‪ ،‬بلفاصله‬
‫پس از امضاء نامه از تايباد آمديم به تربت جام‬
‫در آنجا هم تا ظهر نامه را به امضاء علماء آنجا‬

‫‪123‬‬
‫‪124‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫رسانديم‪ ،‬و چون دو عدد بود يکي را بدست‬


‫شراف الدين قاضي زاده داديم و فتوکپي هم‬
‫گرفتيم ديگري را همراه خود برداشته با فتوکپي‬
‫بطرف مشهد براه افتاديم‪ ،‬سر راه طُُرق يعني‬
‫پنج کيلومتر مانده به مشهد ناگهان ماشين‬
‫پيکان دولوکس رنگ آسماني آمد بکنار ما چراغ‬
‫کش کنار‪ ،‬وقتيکه کنار‬ ‫داد و اشاره کرد که بِ ِ‬
‫کشيديم چهار نفر از ماشين پياده شدند و دو‬
‫نفر عينکي درون ماشين ماندند بما گفتند‪ :‬آقا‬
‫چرا به ايست برادران بسيجي توقف نکرديد؟‬
‫گفتيم‪ :‬کدام ايست؟ کدام بسيجي؟ سر و صدا‬
‫بال گرفت‪ ،‬بالخره شروع کردند به تفتيش ما و‬
‫ماشين‪ ،‬ناگهان يکي گفت‪ :‬نگاه کنيد اگزوز‬
‫ماشين تازه جوش خورده‪ ،‬گفتم‪ :‬بله‪ ،‬مگه‬
‫اشکالي هست؟ گفت‪ :‬کجا جوش داديد؟ گفتم‪:‬‬
‫فلن گاراژ با همين مسائل ذهن ما را منحرف‬
‫کردند‪ ،‬وقتيکه داخل ماشين را تفتيش کردند‬
‫فتوکپي را برداشته و همينطور تمام کاغذها و‬
‫ياداشتهاي درون جيب‌هاي من و الله ياري را نيز‬
‫برداشتند و گفتند‪ :‬بما اطلع دادند از قرارگاه‬
‫که شما متواري شده‌ايد و دو مرتبه گفتند سوار‬
‫شويد‪ ،‬و ما هم ماشين خود مان را سوار شديم‬
‫و آنها هم پشت سرما حرکت می‌كردند زمانيکه‬
‫کاغذها را نگاه کرده بودند متوجه شده بودند که‬
‫نامه اصلي را هنوز نيافتند (نامه اصلي در درون‬
‫قرآن جيبي من بود گرچه در تفتيش اول قرآن‬
‫را بصورت کتابي معمولي سرنگون گرفتند و‬

‫‪124‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪125‬‬

‫نگاهش كردند اما من نامه را طوري گذاشته‬


‫بودم که بين جلد اول و جلد دوم قرآن مجيد‬
‫بود‪ ،‬زمانيکه حرکت کرديم تا فرودگاه مشهد‬
‫آمديم‪ ،‬دم فرودگاه دو مرتبه گفتند‪ :‬بکشيد کنار‪،‬‬
‫اين بار تفتيش مجدد و حساستر حتي عمامه‬
‫من را از سرم برداشتند باز کردند تا اينکه نامه‬
‫اصلي را پيدا كردند‪ ،‬خوشحال بطرف هم نگاه‬
‫کردند سپس گفتند‪ :‬سوار شويد و برويم به‬
‫قرارگاه‪ ،‬ما هم سوار شديم ما با ماشين‬
‫خودمان رفتيم تا رسيديم به چهار راه گاراژ‬
‫دارها‪ ،‬چراغ قرمز شد‪ ،‬ايستادم‪ ،‬همينکه‬
‫سبزشد و ما بطرف فلکه ضد رفتيم آنها‬
‫بلفاصله بطرف خيابان گاراژ دارها پيچيدند تا‬
‫مادور زديم و بدنبال آنها رفتيم‪ ،‬ديگر اثري از‬
‫آنها نبود‪ ،‬البته آقاي الله ياري پس از گرفتن‬
‫نامه از ما به آنها گفت ما هم مي‌خواستيم اين‬
‫نامه را دو دستي تقديم شما کنيم‪ ،‬اما شما به‬
‫اين بي‌ادبي نامه را گرفتيد‪.‬‬

‫‪125‬‬
‫‪126‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫(راستي چرا اطلعات اينقدر اصرار داشت‬


‫که چنين نامه‌اي نابود شود‪ ،‬آيا از اين نامه‬
‫مي‌ترسيد؟ جوابش را در قضاياي پس از‬
‫شهادت مسجد خواهيم يافت) به هر صورت‬
‫نامه را از ما گرفتند ما دست خالي به خانه‌هاي‬
‫خود رفتيم‪ ،‬و در آن جمعه در خطبه بشدت از‬
‫سر انجام ظلم و ظالمين سخنراني کردم‪،‬‬
‫کسانيکه متوجه قضيه بودند مي‌فهميدند که‬
‫منظورم چيست تا شايد آنها از نظر خويش‬
‫مبني بر تخريب مسجد صرف نظر کنند‪ ،‬حتي‬
‫تصور می‌كرديم که خيلي از کردهء خويش‬
‫پشيمانند‪ ،‬نه روي‌شان مي‌شود اجازه کار را‬
‫بدهند و نه هم در وضعيت کنوني راضي هستند‬
‫که مايهء آبروريزي آنها شود‪ ،‬تصورات ساده‬
‫لوحانهء ما چنين بود‪ ،‬لذا با اطمينان کامل‬
‫زيرزميني را به زيباترين شکل ممکن در آورديم‬
‫و مردم نيز اميدوارانه روز بروز بر جمعيت آنها‬
‫افزوده مي‌شد‪ ،‬فرشهاي ماشيني زيادي گرفتيم‬
‫و همينطور بخاري و‪ ...‬که مسجد براي زمستان‬
‫و رمضان کامل آماده شد‪ ،‬تا اينکه در مورخه‬
‫‪ 16/11/1372‬بعد از نماز عشاء آمده بودند به‬
‫مسجد و خادم مسجد را همراه چند نفر‬
‫دانشجو که در مسجد بودند‪ ،‬برده بودند به‬
‫پاسگاه انتظامي ‪ ,7‬کليدها را از آنها گرفته و تا‬
‫صبح خدا مي‌داند که در مسجد چه کرده بودند؟‬
‫که بعدها معلوم شد‪ ،‬گروه مهندسي جهت‬
‫بررسي کيفيت تخريب آمده بودند‪ ،‬چون تمام‬

‫‪126‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪127‬‬

‫مسجد بابتون آرمه یک تکه به قطر ‪ 90‬سانت‬


‫سقف آن خيلي محکم بود و به راحتی نمي‌شد‬
‫که خرابش کرد‪ ،‬و در شب مورخه ‪20/11/72‬‬
‫ساعت پنج و نيم عصر نامه‌اي به مسجد‬
‫مي‌آورند که امشب مسجد خراب مي‌شود‪ ،‬لذا‬
‫تخيله کنيد‪ ،‬بلفاصله نائب متولي مسجد آقاي‬
‫الله ياري تلفني به تمام علماء اهل سنت‬
‫موضوع را مي‌گويد‪ ،‬و همگي مي‌گويند حال که‬
‫حکومت مي‌خواهد خراب کند ما چه کنيم؟‬
‫مسجد خانهء خدا است و خدا خودش دفاع کند‬
‫(البته چنين نامه‌هایي سال قبل هم آمد و‬
‫تخريب نشد‪ ،‬فقط بخاطر سنجيدن عکس‬
‫العمل‌هاي مردم بود‪ ،‬اين بار هم چنين تصور‬
‫مي‌شد) تا اينکه در همان شب ساعت ده شب‬
‫آمدند و مسجد را شهيد کردند آنهم به چه‬
‫نحوي؟ که خيلي دردناک است‪.‬‬

‫‪127‬‬
‫‪128‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫چراغ ظلم ظالم تا دم محشر‬


‫نمي‌سوزد‬

‫اگر سوزد شبي والله شب ديگر‬


‫نمي‌سوزد‬

‫فصل ‪21‬‬

‫چگونگي تخريب مسجد‬

‫‪128‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪129‬‬

‫‪1-‬ابتداء تمام خيابانها و کوچه‌هاي منتهي به‬


‫مسجد را نيروهاي سپاه بالغ بر پنج هزار نفر‬
‫بستند ‪ -2‬بيش از ‪ 50‬عدد کمپرسي‪ ،‬رودل‪،‬‬
‫گريدر‪ ،‬بولدزر‪ ،‬جرثقيل‌هاي سنگين جنگي همه‬
‫با شمارهء سبز رنگ سپاه از هر طرف هجوم به‬
‫مسجد آغاز مي‌شود‪ ,‬زمانيکه نوک بولدزرها به‬
‫مسجد مي‌رسد بيش از صد نفر مسلح وارد‬
‫مسجد مي‌شوند‪ ،‬در حاليکه برقها‪ ،‬گاز‪ ،‬تلفن و‬
‫آب را قطع کرده بودند‪ ،‬خادم مسجد و چند دا‬
‫ء‬
‫نشجوي ديگر را که براي نماز و مطالعه‬
‫درسهاي خود در مسجد بودند همراه خود بردند‬
‫و هر چه آنها سر و صدا می‌کنند نتيجه‌اي ندارد‪،‬‬
‫سپس مته‌هاي بزرگ را در سقف مسجد بکار‬
‫مي‌اندازند و زمانيکه به اندازهء سقف يک خانه‬
‫را بامته سوراخ می‌كردند‪ ،‬آنگاه وزنهء ‪50‬تني را‬
‫بوسيلهء جرثقيل سپاه از ارتفاع بسيار بال روي‬
‫همان قسمت رها می‌كردند و آن قسمت‬
‫نشست می‌كرد و بهمين ترتيب تمام سقف را‬
‫تخريب کرده نوبت به ستونها مي‌رسد‪،‬‬
‫ستونهاي مسجد را نيز بوسيلهء همين وزنه که‬
‫به آنها مي‌زده از بيخ نشست می‌كرده‪ ،‬و از‬
‫همه اطراف مسجد با نوک جرثقيل ستونها را با‬
‫چنگ مي‌گيرند و تکان مي‌دهند تا از ريشه کنده‬
‫مي‌شود‪( .‬مطلبي را از زبان يکي از برادرانيکه‬
‫منزلش در همان اطراف بوده ‪ -‬و آن زمان که‬
‫اين مطلب را مي‌گفت گريه امانش نمي‌داد ‪-‬‬
‫مي‌گفت‪ :‬زمانيکه از هر طرف داشتند با‬

‫‪129‬‬
‫‪130‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫میانداختند از‬‫‌‬ ‫جرثقيل تمام مسجد را به تکان‬


‫ريشه بکنند‪ ،‬به گوشهاي خود شنيدم که مسجد‬
‫فرياد مي‌کشيد فکر کردم که خيالتي شدم‪ ،‬به‬
‫همسرم گفتم‪ :‬بيا نگاه کن آيا چيزي مي‌شنوي؟‬
‫همسرم نيز ناگهان فرياد کشيد و بيهوش به‬
‫زمين افتاد‪ ،‬و پس از بهوش آمدن گفت‪ :‬چرا‬
‫مسجد فرياد مي‌کشد و چرا ما زنده‌ايم و به‬
‫کمکش نمي‌رويم؟)‪.‬‬

‫‪130‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪131‬‬

‫مي‌گويند‪ :‬وسائل مسجد را جمع آوري کرديم‬


‫مخصوصا ً کتابخانه‌هاي مسجد را‪ ،‬بايد پرسيد از‬
‫ساعت ‪ 10‬شب تا ‪ 4‬صبح که کار تخريب تمام‬
‫شده بود شما به جمع آوري کدام کتابخانه‬
‫رسيديد؟ حتي شاهدان عيني که چند نفر از‬
‫همان کارمندان شهرداري بودند براي اينكار آنها‬
‫را نيز آورده بودند و نمي‌دانستند که بين آنها‬
‫سني هم وجود دارد‪ ،‬مي‌گويند‪ 17 :‬عدد بخاري‬
‫مسجد با ‪ 4‬عدد کولر و تمام فرشهاي مسجد‬
‫جديد همراه با هر دو کتابخانه کل ً دفن شدند‬
‫فقط دو تا بخاري و چند قالي را از مسجد‬
‫بخاطر خالي نبودن عرصه برداشتند‪ ،‬و چند جلد‬
‫قرآن مجيد که براي تلوت روي قفسه‌هاي‬
‫نزديک محراب قرار داشت را نيز همراه منبر‬
‫چوبي مسجد قديم بردند و چون هر دو کتابخانه‬
‫در طبقهء دوم و در زير آنها وضوخانه مسجد‬
‫ء‬
‫قديم بود‪ ،‬بمجرد اينکه پايهء سمت قبله‬
‫کتابخانه‌ها فرو ريخت‪ ،‬شاهد بوديم که کتابها و‬
‫قرآنها درون توالت و وضوخانه‌ها سرنگون‬
‫شدند‪ ،‬بيش از ‪ 5‬هزار جلد کتاب و قرآن و‬
‫تفاسير‪ ،‬بيش از ‪ 300‬جلد قرآن شريف براي‬
‫خواهران در زير زميني در قفسه‌هاي گذاشته‬
‫بوديم که همانطور تا روز حشر در قفسه‌ها‬
‫مانده و در زير خاکها مدفون گرديدند‪ ،‬تا بميدان‬
‫محشر از امت اسلمي شکايت کنند تکه تکه‬
‫پاره در صحراي حشر حاضر شوند که اي‬
‫مسلمانان و اي حکومتهاي اسلمي چه پاسخ‬

‫‪131‬‬
‫‪132‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫مي‌دهيد پروردگار را؟ جالب اينجاست که در‬


‫لحظه تخريب‪ ،‬از قول همان شاهدان عيني که‬
‫اگر روزي کنفرانس اسلمي بخواهد آنها‬
‫ء‬
‫حاضراند شهادت بدهند مبني بر اينکه در لحظه‬
‫تخريب‪ ،‬مسئولين بلند مرتبهء استان مثل واعظ‬
‫طبسي‪ ،‬استاندار‪ ،‬شهردار‪ ،‬و نمايندهء مخصوص‬
‫خامنه‌اي از تهران‪ ،‬امام جمعه مشهد‪ ،‬عبائي‬
‫خراساني رئيس قوهء قضائيه آقاي يزدي‪،‬‬
‫نمايندهء وزارت کشور‪ ،‬رئيس کل اطلعات‬
‫خراسان‪ ،‬فرماندهء کل سپاه پاسدران محسن‬
‫رضائي‪ ،‬فرمانده کل نيروهاي انتظامي ايران‬
‫سرتيپ سهرابي و ده‌ها سگ ديگر حضور‬
‫داشته‌اند‪ ،‬و با رمز (يا فاطمه الزهرا)‪ ،‬عمليات‬
‫را شروع می‌کنند‪ ،‬عمليات آنچنان سريع و برق‬
‫آسا بود که تا صبح مسجدي با آن عظمت و‬
‫بنايي به آن محکمي کامل ً تخريب مي‌شود‪ ،‬و از‬
‫صبح شروع به جدول کشي می‌کنند و تا شب‬
‫چمن‌هاي از قبل کاشته شده همراه با درختهاي‬
‫‪ 10‬ساله از قبل در نظر گرفته شده در محل‬
‫مسجد کاشته مي‌شود‪ ،‬شب دوم ابرهة زمان‬
‫يعني خامنه‌اي بطور غير رسمي مي‌آيد و از‬
‫محل بازديد می‌کند و طبق آيهء کريمهء‪﴿ :‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪  ‬‬
‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬
‫﴾‪( .‬التوبه‪.)37 :‬‬

‫‪132‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪133‬‬

‫سرمست مغرور برمي‌گردد‪ ،‬گو اينکه در‬


‫جنگ جهاني اين همه امکانات را بسيج کردند و‬
‫پيروز شدند‪ ،‬و از آنروز بمدت دو هفته براي‬
‫مردم محل‪ ،‬کارت مخصوص صادر می‌کنند‪ ،‬و‬
‫هر کس که مشکوک بنظر مي‌آمد او را‬
‫بازداشت و در زير زمين همان حسينيه هفت‬
‫طبقهء زنداني می‌كردند‪ ،‬و هنوز هم نيروهاي‬
‫اطلعات در آنجا پرسه مي‌زنند‪ ،‬و اگرمتوجه‬
‫شوند که شخصي در آن محل رفت و آمد‬
‫مي‌كرد او را بازداشت می‌كردند‪ ،‬آن شب که‬
‫مسجد را تخريب می‌كردند اهل سنت مشهد‬
‫همچون يتيماني پدر ازدست داده در خيابانهاي‬
‫اطراف مسجد پرپر مي‌زدند فرياد مي کشيدند‬
‫و نفرين می‌كردند‪ ،‬اما چه فايده‪ ،‬روز بعد که‬
‫مردم منطقه مطلع شدند‪ ،‬مخصوصا ً اهل سنت‬
‫در بلوچستان‪ ،‬آن تظاهرات اعتراض آميز را‬
‫کردند و ثمره آن‪ ،‬شهادت بيش از هشتاد نفر‬
‫که يازده تن حافظان قرآن کريم بودند که يکي‬
‫ازآنها از خراسان بود که تا مدتها جنازه آنها را‬
‫براي تشييع تحويل ندادند‪ ،‬و زنداني و بازداشت‬
‫بيش از ده هزار نفر که عده‌اي نيز تاکنون در‬
‫زندانند‪ ،‬و حکومت شيطان صفت به آنها‬
‫اتهامات وابستگي به خارج و‪ .......‬وارد آوردند و‬
‫صداي شان را خاموش ساختند و حتي محراب‪،‬‬
‫منبر و ستونها و ديوارها و مناره‌هاي مسجد‬
‫مکي زاهدان را نيز بوسيلهء تير باران هوائي‬
‫تخريب کردند‪.‬‬

‫‪133‬‬
‫‪134‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫فصل ‪22‬‬

‫توطئهي گسترده و خطرناک عليه مردم پس از تخريب‬


‫‌‬
‫مسجد‬

‫‪134‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪135‬‬

‫يک هفته قبل از تخريب مسجد هزاران نفر از‬


‫گُ ردانهای کماندوئي را دور از چشم مردم در‬
‫تمام مناطق اهل سنت در کوهستانها مستقر‬
‫کرده بودند‪ ،‬و هزاران نفر ديگر را با لباس‌هاي‬
‫سفيد طبق قيافه‌هاي اهل سنت مسلح کرده‬
‫بودند و بر پشت بامها جاي داده بودند تا اگر‬
‫درگيري بشود‪ ،‬آنها را از پشت بامها تيراندازي‬
‫کنند و بعنوان شورش مسلحانه اهل سنت‪،‬‬
‫موضوع را مطرح و تمام تظاهرکنندگان را قتل‬
‫عام کنند‪ .‬و همچون نمرود و نمروديان که براي‬
‫سوزاندن يک نفر ابراهيم ؛ خروارها هيزم جمع‬
‫کرده بودند‪ ،‬آنها نيز صدها تانک آب جوش از‬
‫شبها قبل آماده کرده بودند‪ ،‬و در روزهاي پس‬
‫از تخريب مسجد دوربين‌هاي ويديويي مخفي را‬
‫رو به طرف دروازهاي مساجد اهل سنت نصب‬
‫کرده بودند که همه اين مسايل بعدا معلوم شد‬
‫که بمجرد تظاهرات دانش آموزان و مردم اهل‬
‫سنت در تربت جام تايباد با آب جوش بچه‌هاي‬
‫مردم را سوزانده بودند‪ ،‬و با چماق عده زيادي‬
‫را مجروح کردند‪ ،‬وعده‌اي را هم بازداشت‬
‫کردند که پس از آزادي اکثرا ً دچار اختلل‬
‫حواس و ديوانگي شدند‪ ،‬و هيچکس نيست که‬
‫از اين حکومت فاشيست بپرسد چرا بايد جوان‬
‫مسلمان فقط بجرم اعتراض به تخريب مسجد‬
‫خود براي ابد‪ ،‬ديوانه و رواني شود؟‬

‫‪135‬‬
‫‪136‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫فصل ‪23‬‬

‫باز هم علماء سپر بل و چماق حكومت‬

‫‪136‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪137‬‬

‫از آنجائيکه جامعهء اهل سنت به اين جنايت‬


‫معترض بودند‪ ،‬لذا تمامي مغازه‌هاي خود را‬
‫تعطيل کرده بودند‪ ،‬حکومت اول شب ساعت‬
‫يازده و نيم تمام علماء را در مراکز‬
‫فرمانداري‌ها فراخوانده بود‪ ،‬و از آنها امضاء‬
‫گرفته بود که هر کس فردا مغازهء خود را باز‬
‫نکند ضد انقلب است‪ ،‬و مغازه‌اش به زور باز و‬
‫اموالش غارت می‌شود‪ .‬همان شب این نامه‬
‫پشت شیشهء تمام مغازه‌ها نصب شده بود‪،‬‬
‫نامه دوميکه از آقايان علماء گرفتند‪ ،‬پس از‬
‫جمعه تخريب مسجد تظاهرات مردم به اين‬
‫مضمون که‪ :‬کسانيکه در تظاهرات شرکت‬
‫کردند همه اشرار و ضد انقلب بودند و‬
‫تظاهرات را محکوم کردند‪ ،‬نامهء سوم که فقط‬
‫در مشهد به امضاء برخي خود فروختگان‬
‫رسانده بودند به اين مضمون که‪ :‬قضاياي‬
‫مسجد شيخ فيض هيچ ربطي به مولوي‬
‫عبدالحميد در زاهدان ندارد‪ .‬بدين گونه هم‬
‫علماء را بامردم درگير کردند‪ ،‬همان سياست‬
‫تفرقه افکن خود را به پيش بردند و بعد از‬
‫همين نامه بود که استاندار خراسان در اجتماع‬
‫ائمه جمعه و جماعات استان‪ ،‬مولوي عبدالحميد‬
‫را‪ ،‬عبدالحميد مزدور و وابسته به وهابيت و‬
‫سپاه صحابه ناميده‪ ،‬و در روزنامهء خراسان‬
‫مورخه ‪ 25/2/72‬صفحه آخر چاپ شد‪ ،‬گفت‪:‬‬
‫علماي ما در خراسان همه حنفي هستند ومورد‬
‫تائيد نظام مي‌باشند‪ ،‬جريانات وابسته به‬

‫‪137‬‬
‫‪138‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫عبدالحميد را نمي‌گذاريم در خراسان بوجود آيد‪،‬‬


‫و درست در همين موقع‪ ،‬طرح اجازهء تيراندازي‬
‫به نيروهاي انتظامي در برابر هر نوع شورش‬
‫در مجلس ضد مردمي و انتصابي مطرح شد و‬
‫تصويب گرديد‪ ،‬گرچه در روزنامه‌هاي کيهان‪،‬‬
‫همشهري‪ ،‬اطلعات‪ ،‬اصل وجود مسجد و يا‬
‫تخريب مسجد انکار شده بود‪ ،‬خوشبختانه‪،‬‬
‫استاندار خراسان يا از روي عمد و يا حماقت‬
‫براي اولين بار اعتراف به تخريب مسجد کرد‪.‬‬

‫فصل ‪24‬‬

‫پيامدهاي تخريب مسجد‬


‫تخريب علماء‪ ،‬تخريب مذهب‪ ،‬وتخريب امت‬

‫‪138‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪139‬‬

‫يکي ديگر از سياستهاي شيطاني حکومت اين‬


‫بود که گناه تخريب را متوجه علماي اهل سنت‬
‫کند‪ ،‬اول همان نامه‌اي را که در ابتدا گفتم که به‬
‫امضاء برخي دين فروشان رسانده بود بصورت‬
‫فتوکپي‌هاي سياه که درست تشخيص داده‬
‫نمي‌شد از طريق نفوذيهاي خود‪ ،‬در اختیارمردم‬
‫قرار داده‪ ،‬و بجای امضای مثل کریمدادی نام‬
‫ء‬
‫کرمپور را بردند‪ ،‬يعني تمام کساني که نامه‬
‫تخريب را امضاء نکرده بودند‪ ،‬متهم به امضاء‬
‫شدند و در ميان مردم مورد نفرت قرار گرفتند‪،‬‬
‫دوم اينکه به تمام کسانيکه بازداشت کرده‬
‫بودند امضاهائي را بدون متن موضوع کاغذ‬
‫داراي امضاء نشان داده بودند و گفته بودند که‬
‫تمام علماء شما به تخريب مسجد امضاء‬
‫داده‌اند شما چرا مخالفت می‌کنيد؟ حتي گفته‬
‫بودند که امام جمعه مسجد حقوق بگير ما بوده‬
‫و ليست‌هاي حقوق را با امضاء من نشان داده‬
‫بودند معاذ الله؟ و گفته بودند که او با اطلع از‬
‫جريان به پاکستان رفته و پول مسجد را هم‬
‫گرفته‪ ،‬جوانان ساده لوح ما که تاکنون فوت و‬
‫فن و حيله‌گري و دروغگوئي سازمانهاي‬
‫جاسوسي را نديده‌اند و هيچ اطلعي هم ندارند‬
‫فکر مي‌کنند که هرچه مي‌شنيدند راست است‬
‫و متاسفانه باور می‌کنند‪ ،‬آخر حکومتي که به‬
‫شخصيتي مثل دکتر مظفريان با شصت سال‬
‫سن و با داشتن هزاران شاگرد و دانش آموز‬
‫شيرازي‪ ،‬اتهام لواط زد و اعدامش کرد و‬

‫‪139‬‬
‫‪140‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫مسجدش را تخريب نمود‪ ،‬حکومتي که دين و‬


‫قرآن را تحريف می‌کند‪ ،‬آنوقت دربارهء يک عالم‬
‫سني که وجودش برايشان خطرساز است چه‬
‫خواهد کرد؟ جامعهءاهل سنت مسلمان من! اگر‬
‫من هوادار حکومت مي‌بودم و يا منفعتي برايش‬
‫مي‌داشتم بخدا قسم مسجد را تخريب‬
‫ء‬
‫نمی‌كردند‪ ،‬چون خائنين واقعي که بزودي چهره‬
‫خبيث آن‌ها روي فرصت ان شاء الله افشا‬
‫خواهد شد نقابهاي‌شان کنار زده خواهد شد و‬
‫اکنون نامي ازآنها برده نمي‌شود و در صدر‬
‫مجلس هم مي‌نشينند‪ ،‬چرا از آنها نامي برده‬
‫نمي‌شود‪ ،‬اما من که براي داستگاه ديکتاتوري‬
‫مضر بودم آنچنان ضربه خوردم که مجبور به‬
‫آوارگي و هجرت براي انتقام شدم شايد بپرسيد‬
‫که چرا و چگونه در آن موقعيت حساس به‬
‫پاکستان رفتم؟‬

‫‪140‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪141‬‬

‫جوابش را مفصل برايتان مي‌نويسم‪ ،‬بهرحال‬


‫حکومت شياطين همراه با تخريب مسجد علماء‬
‫را نيز تخريب کردند‪ ،‬تا هم خشم مردم از‬
‫حکومت متوجه علماء شود و هم جامعه کسي‬
‫را نبيند که گرد او جمع شوند‪ ،‬مثل اينکه ديواري‬
‫را بشکنند و گله‌اي را متلشي کنند‪ ،‬آنوقت‬
‫شبانش را نيز مجروح كنند تا نتواند گله را جمع‬
‫کند و از حملهء گرگها حراست‌شان کند‪ .‬و يا‬
‫اينکه پدر کسي را بکشند و بچه‌اش را متهم‬
‫بقتلش کنند‪ ،‬چقدر سخت است که چهارده‬
‫سال صادقانه در عزا و شادي مردم اشک‬
‫بريزي و آنگاه به يکباره آن هم از زبان دشمن‪،‬‬
‫مردمش حرفي را عليه او باور کنند شناخت‬
‫چهارده ساله را فراموش ‪ ...‬خدايا چقدر سخت‬
‫است‪.‬‬

‫‪141‬‬
‫‪142‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫چرا با تخريب مسجد علماء نيز تخريب‬


‫شدند؟!‪ ،‬با تخريب علماء امت نيز از درون‬
‫متلشي شد و تنفر از مذهب نيز پيامد اين‬
‫قضايا بوده و هست‪ ،‬پس از اينکه نامه منع‬
‫تخريب در اختيار بعضي قرار گرفت نامه‬
‫تخريب را هم ديدند‪ ،‬آنگاه متوجه شدند که چه‬
‫اشتباه بزرگي را مرتکب شدند بخاطر خوش‬
‫باوري خويش‪ ،‬اما ديگر خيلي دير شده بود و‬
‫حکومت به مقصدش رسيده بود‪ ،‬اما آنهائي را‬
‫که باز داشت کرده بودند آنچنان شستشوي‬
‫مغزي داده بودند که تاکنون هم فکر می‌کنند که‬
‫ء‬
‫تمام علماء‪ ،‬و امام جمعه مسجد‪ ،‬واقعا اجازه‬
‫تخريب مسجد را داده بودند‪ ،‬بايد گفت‪ :‬برادان!‬
‫آيا رأي عالٍم سني در ايران آنقدر با ارزش‬
‫است که حکومت قانون خود را موکول به راي‬
‫روحاني سني کند؟ در کشوريکه مذهب سني نه‬
‫تنها ارزش ندارد بلکه جرم به حساب مي‌آيد‪،‬‬
‫آن وقت فتوي عالم سني چنين اهميتي دارد؟‬
‫اگر واقعا ً چنين بود که تمام بزرگان علماي اهل‬
‫سنت فتوي حرمت تخريب را صادر کردند کسي‬
‫گوش نكرد اما فتواي ديوانه يا مجهولي مثل‬
‫شيخ پربز‪ ....‬براي حکومت سند مي‌شود تا‬
‫مسجد تاريخي را تخريب کند؟ کدام عقل سليم‬
‫باور خواهد کرد؟ آخرعلماء اهل سنت در حد‬
‫توان خود فشارهاي حکومت را تحمل کردند‪.‬‬

‫‪142‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪143‬‬

‫فصل ‪25‬‬

‫راستي گناه مسجد شيخ فيض چه بود و چرا تخريب‬


‫شد؟‬
‫اگر بخواهيم به اين سوال پاسخ بدهيم بايد در‬
‫جريان مسائل درون مسجد و به جايگاه آن در‬
‫ميان اهل سنت ايران و اهميت سياسي‪،‬‬
‫اجتماعي و استراتژيکي آن پي ببريم آنگاه‬
‫خواهيم ديدکه رفتن مسجد شيخ فيض چه ضربه‬
‫جبران ناپذيري بر اهل سنت است‪ ،‬و چرا‬
‫حکومت شياطين تحمل مسجد شيخ فيض را‬
‫نداشت‪ ،‬حتي براي يک ماه رمضان ديگر؟‬
‫ء‬
‫مسجدي که فرياد مظلوميت چهارده ساله‬
‫جهاد افغانستان بود‪ ،‬مسجدي که سرپناه فقراء‬
‫و بي‌کسان بود‪ ،‬مسجدي که در رمضان ميزبان‬
‫ء‬
‫صدها انسان مسلمان‪ ،‬هر غروب بر سفره‬
‫افطار و طعام بود‪ ،‬چرا چنين مسجدي‬
‫ء‬
‫مظلومانه و بي‌کس مورد هجوم شبانه‬
‫خفاشان کور دل قرار گرفت و هيچ کس‬
‫صدايش را نشنيد؟ چرا؟‬
‫چون سياست كلي حکومت ايجاد تفرقه بين‬
‫اهل سنت بوده و هست‪ ،‬و ايجاد تفرقه جز با‬
‫قطع روابط و نقطه‌هاي ارتباطي امکان ندارد‪،‬‬
‫لذا اول بايد مراکز ايجاد ارتباط را از بين ببرند‬
‫تا رابطه‌ها قطع گردد‪.‬‬

‫‪143‬‬
‫‪144‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫مسجد شيخ فيض نقطهء اتصال تمامي اهل‬


‫سنت در ايران با همديگر بود‪ ،‬و دريچهء اتصال‬
‫و ارتباط اهل سنت ايران با تمام مسلمين عالم‬
‫بود‪.‬‬
‫اول‪ :‬چون شهر مشهد بعد از تهران داراي‬
‫تمرکز اداري حکومت بود‪ ،‬و حتي دادگاه بي‬
‫دادگاه ويژهء روحانيت‪ ،‬تمام علماء اهل سنت‬
‫در ايران را به مشهد احضار می‌كرد‪ ،‬کما اينکه‬
‫تمام علماء زنداني خارج از خراسان هم اکنون‬
‫در زندانهاي مشهد بسر مي‌برند‪ ،‬اين علمائي‬
‫که براي معرفي خود به دادگاه ويژهء روحانيت‬
‫مي‌آمدند ناچار شبهائي را در مشهد مي‌ماندند‪،‬‬
‫و تنها مسجد شيخ فيض بوده که مطلع مي‌شد‬
‫فلن عالم و فلن شخصيت سني بر سرش چه‬
‫مي‌آيد‪ ،‬مسايل تمام مناطق اهل سنت در ايران‬
‫فقط در مسجد شيخ فيض زبان به زبان انتقال‬
‫مي‌يافت‪.‬‬
‫مسافر بندري‪ ،‬بلوچستاني‪ ،‬کردستاني‪،‬‬
‫ترکمن‪ ،‬خراساني‪ ،‬و همه در مسجد شيخ فيض‬
‫همديگر را مي‌ديدند‪ ،‬پس مسجد شيخ فيض پناه‬
‫همه بي کسان بود‪ ،‬و چون پدري مهربان و با‬
‫تجربه فرزندان خود را از دردهاي برادرانشان‬
‫مطلع می‌كرد‪ ،‬پس وجود چنين نقطهء اتصال و‬
‫ارتباطي براي حکومت تفرقه افکن غير قابل‬
‫تحمل بود‪.‬‬

‫‪144‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪145‬‬

‫ثانياً‪ :‬مسجد شيخ فيض هر سال در ايام حج‬


‫تمام اهل سنت ايران را در پناه خود جاي داده‪،‬‬
‫و در حقيقت سفر حج حاجيان ايراني از مسجد‬
‫شيخ فيض آغاز مي‌شد‪ ،‬يعني براي سني ايراني‬
‫مسجد شيخ فيض خاطرهء حج را زنده می‌كرد‪.‬‬
‫براي همين بود که حکومت تفرقه افکن از سال‬
‫گذشته حجاج بلوچستاني را نه از مشهد بلکه از‬
‫کرمان به حج بردند‪ ،‬يعني تنها فرودگاه مشهد‬
‫استعداد انتقال حجاج را داشت و انتقال حجاج‬
‫اهل سنت از مشهد از قديم اليام صورت‬
‫مي‌گرفت‪ ،‬مسجد شيخ محل تجمع تمام حجاج‬
‫بود‪.‬‬

‫‪145‬‬
‫‪146‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫ثالثا‪ :‬نمازگزاران مسجد شيخ فيض خود‬


‫مشکلي ديگر براي حکومت بود اول صدها‬
‫افسر و سرهنگ و سرگرد وتيمسار و‪ ...‬که‬
‫پست‌هاي حساس نظامي را عهده‌دار بودند‬
‫جزء نمازگزاران اين مسجد بودند و اين مسجد‬
‫در حقيقت براي آنها الگو بود‪ .‬و صدها معلم‪ ،‬و‬
‫دبير و دانشجویي که از سرتاسر ايران در‬
‫رشته‌هاي مختلف جزء نمازگزاران مسجد شيخ‬
‫فيض بودند علت ديگري بود که حکومت‬
‫شياطين تحمل نکند‪ ،‬صدها مهندس‪ ،‬دکتر‪،‬‬
‫استاد دانشگاه و‪ .....‬که مسجد شيخ فيض تنها‬
‫نقطه اتصال تمام اين اقشار با همديگر بود‪،‬‬
‫علوه برآن هيئت‌هاي سياسي‪،‬‬
‫سرکنسولگري‌هاي کشورهاي اسلمي مثل‬
‫پاکستان‪ ،‬افغانستان و صدها دانشجوي مسلمان‬
‫از لبنان‪ ،‬فلسطين‪ ،‬سودان‪ ،‬نامبيا‪ ،‬زاميبا‪،‬‬
‫پاکستان و‪ ....‬و همنيطور تجار برزگ حتي از‬
‫کشورهاي اروپائي که تمام قضاياي جهان اسلم‬
‫منتقل به مسجد مي‌شد و بالعکس‪ ،‬تمامي اين‬
‫عوامل باعث شده بود که مسجد شيخ فيض‬
‫همچون خاري در چشم حکومت شياطين باشد‪،‬‬
‫و از طرف ديگر موقعيت مکاني مسجد خود‬
‫مسئله ساز بود‪ ،‬درست در نقطه‌اي قرار گرفته‬
‫بود که هيئت‌هاي عزادار شيعه از آنجاها‬
‫مي‌گذشتند و خطبه‌هاي آتشين جمعه عزاداران‬
‫را متوقف می‌كرد تا براي اولين بار سخن اهل‬
‫سنت را از زبان خود اهل سنت بشنوند‪ ،‬يعني‬

‫‪146‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪147‬‬

‫مسجدي بود که دروغهاي روضه‌خوانان پنچ‬


‫توماني را فاش می‌كرد‪ ،‬پس حکومتي که‬
‫منطق حقانيت ندارد نبايد هم تحمل کند و نکرد‪،‬‬
‫خصوصا ً پس از فروپاشي شوروي‪ ،‬هر هفته‬
‫هيئت‌هائي که از کشورهاي مسلمان تازه‬
‫استقلل يافته شوروي به مشهد مي‌آمدند‬
‫مسجد شيخ فيض در روزهاي جمعه ميزبان آنان‬
‫در آن فضاي محبت و فيض و رحمت‪ ،‬و آن‬
‫خطبه‌هاي مملو ازا شک و آه بود‪ ،‬طبيعتا ً براي‬
‫آن هيئت‌ها سؤال بوجود مي‌آمد که چرا در‬
‫زيرزميني نماز مي‌خوانند؟ آيا اينجا اتحاد‬
‫جماهير شوروي سابق است و يا جاهليت عرب‬
‫و روزهاي نخستين دعوت پيغمبر ص؟ پس در‬
‫جستجوي جواب بر مي‌آمدند و بدين گونه از‬
‫دردهاي اهل سنت مطلع مي‌شدند‪ ،‬پس مسجد‬
‫شيخ فيض سند رسوائي حکومت بود‪ ،‬حکومتي‬
‫که بيش از پانصد ‪ 500‬پارک شادي بصورت را‬
‫يگان از سرمايهء ملت بيچارهء ايران در آن‬
‫کشورها بنا نهاده است و عربدهء اسلمي‬
‫خواهي سر مى‌دهد‪ ،‬و اکثريت ملتش در‬
‫تنگدستي‪ ،‬دست و پا مى‌زنند‪.‬‬
‫رابعا‪ :‬وجود دهها کلس قرآن در سطح‬
‫مشهد‪ ،‬که تماما ً در مسجد شيخ فيض شکل‬
‫مى‌گرفت‪:‬‬
‫‪ 1‬ـ کلس قرآن جان نثاران خاتم النبياء‬
‫خوافيهاي مقيم مشهد‪.‬‬
‫‪ 2‬ـ کلس بيرجندي‌هاي مقيم مشهد‪.‬‬

‫‪147‬‬
‫‪148‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫‪ 3‬ـ کلس جاميهاي مقيم مشهد‪.‬‬


‫‪ 4‬ـ کلس قرآن در طُرق و‪ ..‬چند جلسه‬
‫هفتگي در منازل که کل مسجد شيخ فيض‬
‫سرپرستي آن کلسها را عهده‌دار بود‪.‬‬
‫‪ 5‬ـ کلسهاي عقيدتي دانش آموزان اهل‬
‫سنت در روزهاي جمعه قبل از نماز جمعه‪.‬‬
‫‪ 6‬ـ کلسهاي ورزشي رزمي کونگ‌فو در شبها‬
‫در انتهاي زيرزميني مسجد که دهها تن از‬
‫نوجوانان جذب آنها شده بودند‪ ،‬باتلوت قرآن‬
‫مجيد شروع مى‌شد‪ ،‬با تکبير تمام مى‌شد‪.‬‬
‫‪ 7‬ـ کلسهاي مدارس و جلسات قرآن‬
‫خواهران در روزهاي شنبه از عصر تا عشاء‪.‬‬
‫‪ 8‬ـ گروههاي سرود فعالي که در سطح‬
‫خراسان هميشه اول بودند‪.‬‬
‫‪ 9‬ـ و مخصوصا ً در اين اواخر دو ماه قبل از‬
‫تخريب مسجد‪ ،‬جلسهء دانشجويان رشته‌هاي‬
‫مختلف و مقاطع گوناگون و از کشورهاي‬
‫مختلف بعد از نماز جمعه که قريب به صد و‬
‫پنجاه نفر مي‌نشستند و کم کم شکل مى‌گرفتند‬
‫تا بعنوان نيروهاي متعهد و مسلمان در آينده‬
‫خادم ملت خويش باشند‪ ،‬و قرار بود که در هر‬
‫نماز جمعه دو نفر از آنان هر يک روي موضوعي‬
‫مقاله‌اي بنويسند و قرائت کنند و‪...‬‬

‫‪148‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪149‬‬

‫تمام اين مسائل بود که اهميت و جايگاه‬


‫مسجد شيخ فيض را بيش از پيش نشان‬
‫مى‌دهد و دشمن تنگ نظر و عقده‌اي‬
‫نمي‌توانست حيات مجدد امت ما را ببيند لذا با‬
‫تخريب مسجد شيخ فيض فقط مي‌توانستند‬
‫همه اين اميدها را برباد بدهند‪ ،‬و جامعه را‬
‫متلشي نمايند و طبيعي بود که در مرکز تمام‬
‫اين فعاليت‌ها من قرار داشتم‪ ،‬و باز طبيعي بود‬
‫که بيشتر از ديگران چهرهء مرا تخريب کنند‪،‬‬
‫تامبادا آن نيروهاي جوان و مسلمان را به‬
‫حرکت در آورم و براي حکومت مشکل درست‬
‫کنم‪ ،‬لذا مراقرباني يک توطئهء حساب شده‌اي‬
‫کردند که خودم ندانسته بدام افتادم و آن‬
‫جريان رفتن من به پاکستان بود که مرا ضربه‬
‫پذير کرد‪ ،‬گرچه در آن رفتن هم بخدا قسم يکي‬
‫از اهدافم رساندن فرياد مظلوميت مسجد بود‪.‬‬

‫‪149‬‬
‫‪150‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫فصل ‪26‬‬

‫ء‬
‫قضيه رفتن من به پاکستان و اتهامات وارده‬

‫‪150‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪151‬‬

‫با توجه به مسائلي که گذشت و پيدايش اين‬


‫وضعيت که پس از فتواي علماء و کارهاي‬
‫ساختماني در مسجد‪ ،‬و برخورد حکومت با‬
‫شهرداري در بردن وسائل مسجد توسط‬
‫مامورين شهرداري‪ ،‬گمان ما بر اين بود که‬
‫موضوع تخريب کامل مرتفع شده‪ ،‬لذا پیش خودم‬
‫تصميم گرفتم که به هر نحو ممکن سفرهايي را‬
‫به خارج بروم تا قضيهء مسجد را با مدارک و‬
‫اسناد آن به حرکتهاي اسلمي منتقل کنم‪ ،‬و چون‬
‫مشکل سربازي داشتم بايد نامه‌هایي را از يکي‬
‫از حوزه‌هاي علميه رسمي اهل سنت به دفتر‬
‫امور حوزه‌هاي اهل سنت که قبل ذکرش رفت‪،‬‬
‫ببرم تا شناسنامه‌ام تعويض شود‪ ،‬و اين در سال‬
‫‪ 1371‬بود که اوج مشکلت مسجد بود‪ ،‬لذا‬
‫نامه‌هايي را از حوزهء علميهء احمديهء تربت جام‬
‫و يکي هم از حوزهء علميهء احناف خواف و يکي‬
‫هم از مدرسهء ديني مولوي کريمدادي تايباد که‬
‫صدد رصد مورد تائيد حکومت هم بود گرفتم و به‬
‫دفتر امور حوزه‌هاي اهل سنت بردم‪.‬‬

‫‪151‬‬
‫‪152‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫يک هفته رفت و آمد و سفارشات مکرر‬


‫مولوي کريمدادي‪ ،‬حاجي شراف الدين‪ ،‬مولوي‬
‫فرقاني‪ ،‬نامه سربسته‌اي را دفتر امور اهل‬
‫سنت به من داد و آنرا بردم به تربت جام به‬
‫اداره ثبت احوال‪ ،‬و نامه را از من تحويل‬
‫گرفتند‪ ،‬و نوبت زدند که ‪ 15‬روز ديگر بيائيد‪ ،‬سر‬
‫موعد رفتم و شناسنامهء خود را تحويل گرفتم و‬
‫بعد از مدتي به ادارهء گذرنامه مراجعه کردم‪،‬‬
‫اداره گفت که بايد کارت معافيت داشته باشيد‬
‫لذا من هم نامه‌اي را که علماء اهل سنت‬
‫خراسان و بلوچستان بعنوان امام جمعه بودن‬
‫من داده بودند را بردم به دفتر امور اهل سنت‬
‫با يک عدد جانماز زيبا هديه به آقاي گرائلي‪،‬‬
‫بالخره او نامه را گرفت و پس از مراجعه و‬
‫گفتن جريان که‪ ،‬دشمنان تبليغات سوئي بخاطر‬
‫مسجد در خارج کرده‌اند و از ين قبيل‬
‫چاپلوسي‌هائي که دستگاه حکومت شياطين را‬
‫خيلي خوش مي‌آيد‪ ،‬گفت‪ :‬حال برويد تا من‬
‫بررسي کنم و چند روز بعد با رفت و آمد زياد و‬
‫معطل شدن بالخره او هم نامه‌اي سربسته‬
‫مهر کرده بمن داد و بردم به ادارهء گذرنامه‪،‬‬
‫مدارک همراه با آن نامه از من گرفتند و گفتند‬
‫سه روز بعد بيا‪ .‬سه روزشان تقريبا ً دو ماه‬
‫طول کشيد‪ ،‬در اين مدت هم همان احمدي و‬
‫علوي روزي مرا به هتل جم دعوت کردند مثل‬
‫هميشه و براي هميشه موضوع گذرنامه را با‬
‫من مطرح کردند که منظور شما چيست؟‬

‫‪152‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪153‬‬

‫گذرنامه را براي چي مي‌خواهيد؟ و آيا مي‌دانيد‬


‫که تا ما نخواهيم نمي‌شود‪ ،‬گفتم‪ :‬کيست که‬
‫نداند‪ ،‬خنديدند و باز گفتند به کجاها مي‌خواهيد‬
‫با اين گذرنامه اگر گرفتيد سفر کنيد؟ گفتم‪ :‬اين‬
‫که مشخص است به کشورهاي خليج‪ .‬گفتند‪:‬‬
‫چرا آنجا؟ بل فاصله گفتم‪ :‬برا ي پول‪ ،‬آنها‬
‫خنديدند (چون مي دانستم که آنها از اينکه من‬
‫بنام جمع آوري پول بروم برگردم اتهام پول‬
‫گرفتن از عربها و وهابي‌ها را بمن مى‌زنند و‬
‫آنها همين چيز را هم مي‌خواهند) عمدا ً اين‬
‫مطلب را گفتم که آنها راضي به همکاري‬
‫شوند‪ ،‬گفتند‪ :‬فقط براي پول؟ گفتم‪ :‬خوب‬
‫وظيفهء تبليغ و خنثي کردن تبليغات اجانب هم‬
‫هدف دوم است‪ ،‬از آنها خواستم که همکاري‬
‫ء‬
‫کنند‪ ،‬آنها گفتند تا ببينيم‪ .‬فکر کردم که حيله‬
‫من گرفت‪ ،‬در حاليکه آنها اهداف ديگر داشتند‬
‫بهر حال در تاريخ ‪ 18/8/72‬ادارهء گذرنامه‬
‫گذرنامه‌ام را تحويل داد‪ ،‬درست همان روزيکه‬
‫گذرنامه‌ام را تحويل گرفتم‪ ،‬سر و کلهء احمدي‬
‫و علوي پيدا شد و از گذرنامه سؤال کردند‪،‬‬
‫گفتم‪ :‬بحمد الله تحويل گرفتم‪ ،‬گفتند‪ :‬با عرض‬
‫معذرت‪ ،‬چون بعضي برادران پبرامون شما‬
‫شک دارند تا زمانيکه ما آنها را قانع کنيم‬
‫گذرنامهء شما نزد ما باشد‪ ،‬گفتم‪ :‬اشکال ندارد‪،‬‬
‫من تا شما راضي به مسافرتم نباشيد نمي‌روم‪،‬‬
‫گفتند‪ :‬اين موضوع خيلي مهم نيست و ما تلش‬
‫مي‌کنيم که بزودي مشکل بر طرف شود‪،‬‬

‫‪153‬‬
‫‪154‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫گذرنامه را بردند و روز ‪ 15/10/72‬آوردند و‬


‫گفتند‪ :‬بحمدا لله مشکل بر طرف شد مسافرت‬
‫بل مانع است‪ ،‬من بيچاره از سادگي خود هرگز‬
‫نتوانستم تصور تخريب را بکنم‪ ،‬براي همين‬
‫بيش از ‪ 90‬مقاله جهت شبهاي رمضان و دعوت‬
‫از حافظان قرآن براي ختم قرآن و هزاران‬
‫آمادگي ديگر براي رمضان آينده در نظر گرفته‬
‫شد‪ ،‬و باز بخاطر اينکه مبادا پشيمان شوند و‬
‫گذرنامه‌ام را پس بگيرند بلفاصله همان روز‬
‫رفتم به کنسولگري پاکستان و ويزاي پاکستان‬
‫را گرفتم‪ ،‬و چون سرکنسول پاکستان از‬
‫نمازگزاران مسجد فيض بود (چرا پاکستان را‬
‫انتخاب کردم‪ ،‬فقط بخاطر اينکه در آن کشور‬
‫زمينهء چنين فعاليتهائي وجود دارد‪ ،‬اتحاد علماء‬
‫اسلم‪ ،‬جماعت اسلمي‪ ،‬جنبش حماس‪ ،‬و‬
‫نهضت اخوان) لذا تمام پرونده‌هاي مسجد را‬
‫گرفته و همراه با عکسهاي مسجد در تاريخ‬
‫‪ 6/11/72‬راهي پاکستان شدم‪ ،‬خوشحال از اينکه‬
‫قضيهء مسجد را به تمام مسلمين عالم منتقل‬
‫مي‌کنم‪ ،‬غافل از اينکه چه توطئه‌اي پشت سر‬
‫من در جريان است‪ ،‬خصوصا اينکه مطلع بودم‬
‫که جلسهء سالنهء جمعيت طلبه هم در لهور‪،‬‬
‫گوجرانواله برگزار است‪ ،‬بعد از رسيدن به‬
‫کراچي بلفاصله راهي لهور شدم اتفاقا در‬
‫مدرسه‌اي که درس خوانده بودم جلسه‌اي از‬
‫جمعيت طلبه عرب بود‪ .‬و من در اولين شب‬
‫جلسه جمعيت با شناخت قبلي که از من‬

‫‪154‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪155‬‬

‫داشتند (چون در همان مدرسه درس خوانده‬


‫بودم) براي من سخنراني گذاشتند بزبان عربي‪،‬‬
‫و به والله قسم تمام قضاياي مسجد‪ ،‬فشارها‬
‫و‪ ....‬را با اشک و فرياد و زاري به حاضران‬
‫گفتم‪ ،‬نمايندگان جنبش حماس هم آنجا بودند‬
‫نمي‌گويم که به چه کساني موضوع مسجد را‬
‫مطرح کردم‪ ،‬در حاليکه هنوز مسجد تخريب‬
‫نشده بود‪ ،‬تا ‪ 3‬شب چون تا آخر شب جلسه‬
‫بود من اخبار گوش نمی‌كردم چون نيازي‬
‫نمي‌ديدم و شب چهارم که از لهور بطرف‬
‫پیشاور حرکت کردم براي رفتن به يکي از‬
‫مراکز اسلمي در آنجا آن شب هم که در راه‬
‫بودم صبح چهار شنبه‪ ،‬هنگام صبحانه خوردن در‬
‫مرکز اسلمي يکي از برادران تاجيک گفت‪ :‬در‬
‫زاهدان جنگ است گفتم‪ :‬چرا‪ ،‬گفت‪ :‬شب‬
‫گذشته راديوي بي بي سي گفت‪ :‬مسجدي از‬
‫اهل سنت را خراب کردند‪ ،‬گفتم‪ :‬در کجا‪،‬‬
‫گفت‪ :‬نمي‌دانم‪ ،‬فکر کنم در زاهدان بوده‪ ،‬باز‬
‫هم تصور مسجد فيض را نداشتم؟ چطور‬
‫ممکن بود مسجدي با آن موقعيت‌هاي متعدد‪،‬‬
‫حکومتي که داد مسجد بابري را مي‌زند مدعي‬
‫اسلم ناب محمدي است‪ ،‬چنين ننگي را برخود‬
‫بخرد‪ ،‬ولي کمي متردد شدم و لحظه شماري‬
‫کردم که هرچه زودتر وقت اخبار شود‪ ،‬اين‬
‫همان شبي بود که دکتر حسين بر مصاحبه‬
‫داشت خدا مي‌داند که چه حالي به من دست‬
‫داد‪ ،‬شُکّ ه شدم‪ ،‬چون تمام آزروهاي من برباد‬

‫‪155‬‬
‫‪156‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫رفت که در روز اين فاجعه نبودم و تازه آنوقت‬


‫فهميدم که چطور قرباني توطئه شياطين‬
‫شده‌ام‪ ,‬و راه برگشت براي من بعد از تخريب‬
‫نبود‪ ،‬چون بليط رفت و برگشت از مشهد‬
‫گرفته بودم و در هر هفته فقط يک پرواز بود‬
‫آنهم چهارشنبه شبها‪ ،‬از پيشاور تا کراچي‬
‫بيست و هفت ساعت راه بود با قطار‪ ،‬چاره اي‬
‫جز ماندن نداشتم و زمان عليه من در ايران‬
‫می گذشت و دشمن گله را پراکنده شبان را‬
‫مجروح‌تر می‌كرد‪ ،‬شايد سوال بشود شما که با‬
‫اين هدف به پاکستان رفتید چرا با رسانه‌هاي‬
‫گروهي مصاحبه نکرديد؟ اول بايد پرسيد فايده‬
‫مصاحبه چه بود؟ چون هر آنچه من مي‌خواستم‬
‫بگويم حافظ علي اکبر و ديگران گفتند جز تاثير‬
‫آني و چند روزي ديگر مصاحبه چه مشکلي را‬
‫حل کرد‪ .‬ثانيا ً به اين اميد به ايران برگشتم که‬
‫در اجتماع مردم خود فريادي را بلند کنم‪ ،‬اما‬
‫زماني که آمدم مردمي نديدم و همهء مسلمانان‬
‫را از من دور کرده بودند جزعدهء معدودي‪.‬‬
‫ثالثا‪ :‬مسجد شيخ اولين جنايت نبود و حتماً‬
‫آخرين هم نخواهد بود‪ ،‬بناء مشکل اهل سنت‬
‫بايد ريشه‌اي حل شود و إن شاء الله خواهد‬
‫شد‪ ،‬من نمي‌توانم در اين باره توضيح بيشتري‬
‫بدهم‪ ،‬آنچه گواه خواهد شد (به خدا اگر خائن‬
‫مي‌بودم هرگز به ايران برنمي‌گشتم) جمله‌اي‬
‫را بعنوان اعتراف به پيشگاه ملت مظلوم اهل‬
‫سنت بيان کنم و آن اينکه اول ً شما تصور کنيد‬

‫‪156‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪157‬‬

‫هفته‌اي يک و يا دو بار روبه ديوار نشتن و شبها‬


‫و روزها با صداي هر ماشيني از جا پريدن و در‬
‫ميان گريه کودک بيمار و مشکلت بي پايان‬
‫خانوادگي‪ ،‬احضار به دادگاه ويژهء روحانيت و‬
‫هزاران مرتبه امضاء اين و آن را ديدن که فقط‬
‫با نشان دادن امضاء بذر سوءظن به تمام‬
‫بشريت در دل من کاشتن شايد مجبور به‬
‫نوشتن مطالبي در چنان اوضاع و احوالي که‬
‫بخدا قسم تعادل روحي را از انسان مي‌گيرند‬
‫شده باشم که به ضرر مسلماني منجر شده‬
‫باشد‪ ،‬اميد دارم که مرا ببخشند و به اميد‬
‫آنروزي که گذشته‌ها جبران‪ ،‬و سايهء وحشت و‬
‫ستم از سرٍ ما برداشته شود و آن روز دور‬
‫نيست‪.‬‬
‫پروردگارا! توکه دانائي نيازي به اظهار‬
‫دردهائي که گذشت نيست‪ ،‬آيندهء ما را تو بهتر‬
‫گردان‪ ،‬و سپيدي رهائي را پايان بخش شبهاي‬
‫ستم در ايران گردان‪ .‬آمين يارب العالمين‪.‬‬

‫‪157‬‬
‫‪158‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫اي آنکه سماوات پر از روزي بدهان مؤمن و‬


‫گبرکني‬ ‫ابر کني‬

‫کردند تمام خانه‌هاي تو اي صاحب خانه تا بکي‬


‫صبر کني‬ ‫خراب‬

‫فصل ‪27‬‬

‫مسايل دادن زمين بجاي مسجد شيخ فيض‬


‫راستي آيا حکومت قصد دادن زميني در‬
‫عوض مسجد شهيد شدهء فيض را داشت؟‬

‫‪158‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪159‬‬

‫و آيا اين موضوع راست است که زمين و‬


‫بودجه داده و يا مى‌دهد؟ چون سياست‬
‫شيطاني حکومت ايجاد بحران در جامعه‬
‫مي‌باشد و سرگرم کننده‌ترين بحرانها‪ ،‬بحران‬
‫حرف است که نه جز گوينده اولين آن که خود‬
‫شياطين باشند کسي مي‌داند‪ ،‬و نه هم اين‬
‫بحران حدي دارد‪ ،‬و در هر صورتي که بتوانند‬
‫براي مردم سرگرمي بوجود آورند و وعده‌هاي‬
‫توخالي بدهند براي حکومت شياطين خَرجي‬
‫ندارد‪ ،‬لذا موضوع زمين در عوض مسجد هم‬
‫يک حيله و سرگرمي بوده و هست‪ ،‬براي‬
‫روشن شدن اين قضيه شما را در جريان‬
‫مسائل طرح شده در جلسه استانداري که به‬
‫همين منظور در ماه مبارک رمضان برگزار شد‬
‫قرار مي‌دهم که گوشه‌اي از تکرار استهزاء‬
‫هميشگي علماء و جامعهء اهل سنت بوده و‬
‫هست‪ ،‬همانطورکه مردم مشهد و تمامي اهل‬
‫سنت در جريان قرار گرفتند‪ ،‬در ماه رمضان از‬
‫طرف استانداري جلسه‌اي برگزار شد‪ ،‬که‬
‫مولوي حبيب الرحمن مطهري‪ ،‬حاجي قاضي‪،‬‬
‫شراف الدين‪ ،‬مولوي الله ياري از بيرجند و بنده‬
‫حضور داشتيم‪ ،‬پس از افطار در اتاق جلسه‬
‫نشستيم و صحبت را به اصطلح معاون‬
‫استاندار شروع کرد که اين جلسه بنا به‬
‫تقاضاهاي مکرر شما علماء اهل سنت که‬
‫تقاضاي ملقات با استاندار محترم اسماعيل‬
‫مفيدي نامفيد را داشتيد برگزار شده‪ ،‬و‬

‫‪159‬‬
‫‪160‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫خوشبختانه جناب آقاي استاندار هم افتخار‬


‫دادند و پذيرفتند‪ ،‬ولي متاسفانه بعد از ظهر‬
‫امروز مشکلي بوجود آمد و آقاي استاندار فقط‬
‫چند لحظه مي‌آيند و مي روند‪ ،‬بعد حاضرين را‬
‫معرفي کرد تا رسيد به شهردار مشهد که‬
‫دراينجا حاجي قاضي ناراحت شد و به شهر دار‬
‫حرفهاي تندي گفت‪.‬‬
‫بهر حال از علماء خواست که حرفهاي خود‬
‫را بگويند‪ ،‬حاجي شراف الدين تمام مسائل را‬
‫گفت‪ ،‬بعد از شراف الدين‪ ،‬مولوي الله ياري نيز‬
‫مسائل باقي مانده را تندتر و با منطقي جديد‬
‫گفت‪ ،‬بعد همان معاون با شيطنت‌هائي که براي‬
‫ما تازگي نداشت و همان حرفهائي که جمهوري‬
‫اسلمي حامي فلسطين است که سني هم‬
‫هستند‪ ،‬بوسني که آنها هم سني هستند و از اين‬
‫مزخرفات که براي فريب مردمي که اولين بار‬
‫پاي سخن آنها مي‌نشينند و عملکرد آنها را نديده‬
‫شايد خريدار داشته باشد اما نه براي ما‪ ،‬که‬
‫آنروي سکه را نيز خبر داشتيم ولي‬
‫نمي‌توانستيم چيزي بگوئيم و بهترين حرف را‬
‫يکي از برادران اهل سنت حاضر در جلسه‬
‫گفت‪ :‬که چون پشت سر شما قدرت وجود دارد‬
‫هر چه بگوئيد حق بحساب مي‌آيد و ما چون‬
‫قدرتي نداريم حق ما باطل است پس سکوت‬
‫ما بهتر است‪.‬‬

‫‪160‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪161‬‬

‫و حتي آقاي محسني ( معاون استاندار)‬


‫خودش را چيزي هم طلبکار مي‌دانست که با‬
‫توجه به حمايت جمهوري اسلمي از تمام اهل‬
‫سنت جهان‪ ،‬اما انتظار نداشتيم که چنين‬
‫برخوردي با قضيهء تخريب يک مسجد شود‪،‬‬
‫يکي شهادت بنامد و ديگري مسجد بابري و‪...‬‬
‫بعد از اين قضيه من گفتم نيازي به اين مطالب‬
‫نسيت پس چرا بعد از صدور پروانه و گذشت‬
‫تقريبا ً ده سال حال اين مسجد در طرح تخريب‬
‫قرار مي‌گيرد‪ ،‬گفت‪ :‬خوب شهرداري‬
‫برنامه‌هائي دارد که شايد نقشه تغير کند و‬
‫مساجد شيعه هم در طرح قرار بگيرد‪ ،‬گفتم‪:‬‬
‫گيرم که چنين اتفاقي افتاده است آيا بيست‬
‫ميليون اهل سنت براي اولين بار حق استفاده‬
‫از تبصرهء ‪ 5‬قانون شهر داري‌ها را ندارند؟ در‬
‫حاليکه يک زن از تخريب خانه خود جلوگيري‬
‫کرد و تبصرهء پنج را عليه شهرداري استفاده‬
‫کرد؟ گفت‪ :‬من مهندس نيستم که سر در‬
‫بياورم از چنين مسائلي و نيازي به طرح چنين‬
‫مسائلي نسيت‪ ،‬و از شهردار خواست که‬
‫دربارهء تعويض زمين صحبت کند‪ ،‬و شهردار با‬
‫تکرار حرفهاي تکراري محسني گفت‪ :‬شما‬
‫علماي اهل سنت هيئتي را انتخاب کنيد که‬
‫نمايندهء شما باشند و طرف حساب شهرداري‪.‬‬
‫ما نقشهء شهر را به شما مي‌دهيم از هر جا که‬
‫خواستيد انتخاب کنيد‪ ،‬البته در جاهائي که در‬
‫تحت طرح جامع شهر واقع شده باشد‪ ،‬يعني‬

‫‪161‬‬
‫‪162‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫خارج از محدودهء شهر‪ ،‬که حقيقتا ً علماي ما‬


‫اين مطلب را نمي‌دانستند که معني طرح جامع‬
‫چيست؟ اين را پذيرفتيم با حسن نيت مجلس‬
‫را ترك گفتيم‪ ،‬و همان شب هفت نفر را انتخاب‬
‫کرديم و از فرداي آنروز آنها رفتند به شهر داري‬
‫منطقه ‪ 4‬يا ‪ 7-8‬بديدن شهر دار‪ ،‬آنجا بنام آقاي‬
‫عرب گفته بود اين موضوع مربوط به شهرداري‬
‫مرکزي است وقتيکه به شهرداري مرکزي رفته‬
‫بودند گفته بود‪ :‬چون اين موضوع سياسي است‬
‫بايد برويد استانداري‪ ،‬و چون به استانداري رفته‬
‫بودند باز گفته بودند اينجا استانداري مي‌باشد‬
‫نه‬
‫شهرداري‪ ،‬به همين گونه ‪ 15‬روز پشت‬
‫درهاي بسته هيئت مسجد را هر يک به ديگري‬
‫پاس داد‪ ،‬تا اينکه روز عيد سعيد فطر در تمام‬
‫مناطق اهل سنت اعلن شد که نه زمين‬
‫مي‌دهند و نه هم حاضر به صحبت هستند و‬
‫بدين گونه مسأله را سردر گم کردند و در همين‬
‫احوال‪ ،‬با به وجود آوردن بحرانهای جديد ذهن‬
‫مردم را منحرف کردند و می‌کنند‪ ،‬مثل دشنام‬
‫دادن به مولنا عبدالحميد زاهدان‪ ،‬اين رهبر اهل‬
‫سنت زاهدان و تصرف مسجد قبا در تربت‬
‫جام‪ ،‬بازداشت گستردهء جوانانيکه به مسجد‬
‫رضائيه مي روند و‪ ..‬و‪ ...‬و‪...‬‬

‫‪162‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪163‬‬

‫و البته بايد گفت اکر مسجد شيخ فيض در‬


‫طرح قرار گرفت‪ ،‬مسجد قبا در تربت جام چه‬
‫جرمی‌ كرده بود که آن را پايگاه بسيج سپاه‬
‫پاسدارن انقلب کردند و يا مسجد خيابان ‪17‬‬
‫شهريور در مشهد که پس از صدور پروانه‬
‫ساختماني و ديوارکشي مانع بناء آن شدند؟ و‬
‫حتي در هفتهء وحدت سال ‪ 69‬در حاليکه‬
‫درروستاي شورک ملکي و در مدرسهء تعليم‬
‫القرآن والسنه مراسم هفتهء وحدت از طرف‬
‫رئيس مدرسه مولوي سيد ابراهيم فاضلي‬
‫رئيس مدرسه مذکور و متولي مسجد ‪17‬‬
‫شهريور برگزار شده بود و مهمانان در مجلس‬
‫ء‬
‫او جمع بودند خودش در زيرزميني دادگاه ويژه‬
‫روحانيت شربت تلخ وحدت را مي‌نوشيد و‬
‫شلق مي خورد براي انتقال سند‪ ،‬و زمانيکه‬
‫ديدند او سند را منتقل نکرد‪ ،‬سند مسجد را از‬
‫او گرفتند همراه شناسنامه‌هاي خودش و زن‬
‫وفرزندانش و‪....‬و‪.....‬و‪...‬‬

‫‪163‬‬
‫‪164‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫آيا بقيهء حکومت‌هاي اسلمي هم زمانيکه‬


‫بخواهند مثل ً مسجدي را به خيابان وصل کنند از‬
‫چنين شيوه‌هائي استفاده می‌کنند؟ و آيا اين‬
‫است روش تخريب مسجد توسط حکومت انهم‬
‫مسجدي كه وابسته به يک ميليارد مسلمان‬
‫است؟ با چنين حيله‌ها‪ .‬راستي خياباني که از رو‬
‫بروي بيمارستان سينا بطرف فلکهء ده دي‬
‫مي‌رود چرا آخر خيابان تنگ و حتي پياده رو هم‬
‫ندارد در حاليکه در بقيهء خيابان پياده‌رو هست؟‬
‫مي‌دانيد چرا؟ چون در آنجا يک کليساي متروکه‬
‫وجود دارد که روي نقشهء محل آن را نشان‬
‫خواهيم داد‪ ،‬کليساي مسيحيت را با وجود‬
‫متروکه بودن و در خيابان قرار گرفتن خراب‬
‫نمی‌کنند‪ ،‬حتي خيابان را کج و باز هم تنگ‬
‫می‌کنند‪ ،‬اما مسجد اهل سنت را که هر هفته‬
‫بيش از ‪ 5‬هزار نمازگزار زن و مرد‪ ،‬کودک و‬
‫جوان دارد‪ ،‬و در ميان كوچه‌هاي تنگ و مسدود‬
‫است تبديل به پارک بازي براي اطفال می‌کنند‬
‫چرا؟ چون دشمني آنان با اهل سنت بيش از‬
‫همه کس است‪ ،‬در طول تاريخ هم حتي يک‬
‫جنگ با کفر نکرده‌اند جز با اهل سنت‪ ،‬ثانيا‬
‫پشت سر کليساي مسيحيت دنياي قدرتمند‬
‫غرب و رسانه‌هاي تبليغاتي وجود دارد‪ ،‬مسجد‬
‫شيخ فيض پشت سر خود ملتي مظلوم و بي‬
‫کسي داشت يعني کسي را نداشت؟!‬

‫‪164‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪165‬‬

‫فصل ‪28‬‬

‫ء‬
‫آخرين حيله درختم خاطره مسجد‬

‫‪165‬‬
‫‪166‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫پس از وقايعي که ذکر آنها شد‪ ،‬حکومت‬


‫شياطين آخرين حيلهء خود را براي خنثي نمودن‬
‫رسوائي تخريب مسجد مسلمين و خاموش‬
‫نمودن احساسات امت اسلمي و انحراف‬
‫اذهان بکار برد‪ ،‬و آن انتشار شايعهء بازسازي‬
‫مجدد مسجد بود‪ ،‬راستي جريان اين شايعه‬
‫چگونه بوجود آمد؟ چهل و پنج یا پنجاه روز پس‬
‫از شهادت مسجد‪ ،‬نامه‌اي را اطلعات از طرف‬
‫ديوان عدالت اداري منتشر کرد‪ ،‬دال براينکه‬
‫حکم شهرداري بر تخريب مسجد غير قانوني‬
‫بوده‪ ،‬و از لحظهء صدور حکم مذکور که در‬
‫مورخه ‪ 16/10/72‬بود بمدت ده روز بايد موضوع‬
‫تخريب رسما ً منتفي و کار بناء مسجد از نو آغاز‬
‫گردد‪ .‬زمانيکه اين نامه شيطاني منتشر شد‪،‬‬
‫مسلمانان ساده‌لوح باور کردند که واقعا ً دو‬
‫مرتبه داراي مسجد خواهند شد‪ ،‬لذا بين خود‬
‫شيريني تقسيم نمودند خوشحالي‌ها کردند‪ ،‬و‬
‫عصر همان جمعه قرار گذاشتند که بروند روي‬
‫زمين مسجد و نماز عصر را با جماعت آنجا ادا‬
‫کنند غافل از اينکه اين حيله و دامي جديد براي‬
‫شناسائي و دستگيري بقاياي کسانيکه هنوز در‬
‫سدد بناء مجدد مسجد هستند‪ ،‬لذا بمجرد اينکه‬
‫افراد در محل مسجد جمع شدند براي نماز و‬
‫نماز را ادا کردند‪ ،‬بمجرد سلم دادن به راست‬
‫و چپ که به يک معني سلم به فرشتگان و‬
‫مسلمين راست و چپ است به هر طرف که‬
‫روکردند دژخیمان خفاشان و سگان حکومتي را‬

‫‪166‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪167‬‬

‫ديدند که گرداگردشان را محاصره نموده بودند‬


‫بناء همگي دستگير و مدتها طعم عدالت دیوان‬
‫عدالت اداری حکومت را چشیدند‪ ،‬و بعضی‌ها‬
‫هنوز هم می‌چشند‪ ،‬زمان انتشار نامه مذکور‬
‫حیله‌گرانه بود‪ ،‬درست زمانیکه کاروانهای حجاج‬
‫ء‬
‫بیت الله الحرام راهی سفر حج بودند‪ ،‬نامه‬
‫مذکور منتشر شد تا مسلمانان ساده‌لوح ما‬
‫خودشان خبر بازسازی مسجد را به تمام عالم‬
‫اسلم و امت مسلمه برسانند و همینطور هم‬
‫شد‪ ،‬و حتی بعضی هیئت‌های خود فروخته را نیز‬
‫با نامه مذکور ظاهرا اتفاقی و حقیقتا به طور‬
‫رسمی به افغانستان و دیگر ممالک اسلمی‬
‫ء‬
‫فرستادند تا به کسانیکه احتمال از واقعه‬
‫تخریب ناراحت بودند بازسازی مسجد را تبریک‬
‫بگویند‪ ،‬و حتی چند نفر از برادران خیرخواه من‬
‫اما ساده‌لوح این قضیه را باور نمودند و‬
‫مخفیانه پیش من آمدند که برگرد به ایران‪،‬‬
‫هنوز که کسی از آمدن شما به افغانستان خبر‬
‫نشده که من به آنها گفتم این یک حیلهء جدید‬
‫است‪ ،‬حکومتی که این رسوایی را بخود خریده‬
‫(اگرچه از اول هم آبرویی نزد متفکرین اسلمی‬
‫و اکثر مسلمین نداشت) چطور امکان دارد‬
‫ملتی مرده را که خود کشته با چنین واقعیتی‬
‫ء‬
‫خود زنده کند؟ یکی از نکات مرموز نامه‬
‫مذکور‪ ،‬آن خطی که در فتوکپی بطور معکوس‬
‫در زیر صفحه وجود دارد می‌باشد‪ ،‬که در آن‬
‫نوشته شده(تاریخ شانزدهم اسفند هفتاد و دو‬

‫‪167‬‬
‫‪168‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫به نشانی مراجعه گردید‪ ،‬و آقای نورالدین‬


‫اللهیاری شناخته نگردید‪ .‬اوراق بل اقدام اعاده‬
‫می‌گردد)‪.‬‬
‫چطور امکان دارد مسجدی که همیشه حد‬
‫اقل فقط ‪ 5‬نفر مسئول شبانه روزی داشت‬
‫لحظهء آمدن قاصد مذکور هیچ کس نبود تا نامه‬
‫را به او بسپارد‪ ،‬اگر هم باور کنیم که آن روز‬
‫وآن لحظه هیچ کس نبود‪ ،‬آیا زمان متوقف‬
‫گردیده نمی‌شد لحظه و روز دیگری آن نامه را‬
‫آورد؟ ثانیا نامه مذکور باید به شهرداری ابلغ‬
‫می‌شد که ظاهرا قضیه مسجد و شکایات ما از‬
‫دست شهرداری بود(گرچه همهء ما می‌دانستیم‬
‫و می‌دانیم که شخص خامنه‌ای‪ ،‬واعظ طبسی و‬
‫همهء دستگاه اطلعات لعنت الله علیهم‬
‫أجمعین طرف حساب مسجد بودند) نه اینکه‬
‫نامه را به ما بدهند و آیا می‌توان باور کرد که‬
‫شهرداری از صدور چنین حکمی خبر نداشت؟ و‬
‫در هر صورت حکومت شیاطین با این دسیسه‬
‫و حیله برطومار مسجد شیخ فیض و احساسات‬
‫مسلمین خاتمه بخشید‪ ،‬البته به گمان خود در‬
‫حالیکه حدیث این ظلم و ستم و هزاران جنایت‬
‫روزافزون دیگر از دفتر خاطرات ملتها و‬
‫خصوصا ملت مظلوم ما هرگز محو نخواهد شد‪،‬‬
‫و خود این حوادث تلخ ما را بسوی رهایی‬
‫شتابانتر خواهد نمود‪ ،‬و آینده گواه من خواهد‬
‫‌‬
‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫بود‪﴿ ،‬‬
‫﴾‪( .‬إبرهيم‪.)20 :‬‬

‫‪168‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪169‬‬

‫فصل ‪29‬‬

‫چه بايد کرد؟‬


‫راستي چه بايد کرد؟ با چنين وضعيتي که‬
‫حکومت شياطين بوجود آورده است چگونه بايد‬
‫مقابله کرد‪ ،‬نه سازماندهي‪ ،‬نه اعتماد‪ ،‬نه‬
‫رهبري و نه هم اعتماد به نفس‪ ،‬اينها گوهرهاي‬
‫گرانبهايي است که مردم ما گم کرده‌اند‪.‬‬
‫تجربهء ‪ 14‬سالهء من از انقلب و ايران اين‬
‫است که در درون ايران امکان هيچ گونه‬
‫سازماندهي وجود ندارد‪ ،‬هر حرکتي را آنچنان‬
‫نابود می‌کنند که مايهء وحشت و عبرت ديگران‬
‫گردد‪.‬‬

‫‪169‬‬
‫‪170‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫گمان من براين است که براي رهائي‬


‫از اين وضعيت اسفناک و دردآور و‬
‫حقارت بار‪ ،‬در شرائط کنوني تنها راه‬
‫هجرت کردن است ∗ گرچه اوضاع سياسي‬
‫همسايگان ايران نیز هر يک دچار مشکلتي‬
‫مي‌باشد‪ .‬بازهم خداوند تعالي خودش زمينه‌هاي‬
‫رشد و شکوفائي همه جانبه را براي مهاجرين‬
‫فراهم مي‌نمايد‪ ،‬هجرت نمودن هم مشکل‬
‫است هم پيامدهاي مشکلي دارد‪ ،‬اما خداوند‬
‫سبحانه تعالي صبر و استقامت شکيبائي را‬
‫نصيب مهاجرين مي‌نمايد طوريکه همهء رنجها‬
‫برايشان عادي و قابل تحمل مي‌گردد‪ ،‬و از‬
‫طرفي ديگر سختيها و مشکلت هجرت و ديار‬
‫مهاجرت به والله قسم به مراتب از تلخيها و‬
‫سختيهاي زندگي کردن زير سايهء وحشت با‬
‫ستمکاران کمتر است‪ ،‬بنا براين آن برادران‬
‫مسلماني که از وضعيت کنوني در ميهن عزيز‬
‫مان ايران خسته‌اند‪ ،‬و تاب تحمل تبعيضها‪,‬‬
‫توهينها‪ ،‬دشنامها‪ ،‬تحقيرها و حق کشيهاي‬
‫تحميل شده بر خود و جامعهء مظلوم خود را‬
‫ندارند‪ ،‬توصيه مي‌کنم که هجرت کنند‪ ،‬و بياد‬
‫بياورند که هجرت کردن سنت تمام انبياء‬
‫واصحاب بزرگوارشان بوده و تا ابد خواهد بود‪،‬‬
‫و سنت الهي نيز بر اين است که تا ملتي در راه‬
‫‪ ‬البته نظريهء مؤلف ‪ :‬اشتباه می‌باشد‪ ،‬چون هدف دولت هم‬
‫همين است‪ ،‬پس اهل سنت بايد تمامی مشکلت وتبعيضات را‬
‫تحمل كنند تا دولت به هدف پليد خود نرسد‪.‬‬

‫‪170‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪171‬‬

‫رهائي خود حرکت و همت نکند‪ ،‬قرباني ندهد‪،‬‬


‫آوارگي نبيند‪ ،‬به سراء وضراء گرفتار نگردد‪،‬‬
‫‪ ‬‬ ‫هرگز روي آزادي و رهائي را نييند‪﴿ ،‬‬
‫ء‬
‫‪( .﴾  ‬محمد ‪ .)7 :‬که تجربه‬ ‫‪‬‬
‫تاريخ را نيز به کرات و مرات ديده‪ ،‬خوانده و يا‬
‫شنيده‌ايم و اگر هم فکر کنيم که ديگران خود‬
‫بخود بايد دردهاي بي پايان ما را بدانند‪ ،‬و در پي‬
‫درمان باشند‪ ،‬سخت در اشتباه خواهيم بود‪ ،‬که‬
‫قانون دنيا بر اين است که مريض و اهل درد‪،‬‬
‫نزد هر طبيب رفته‌اند و آه و ناله سر داده‌اند و‬
‫بفکر معالجه شده‌اند‪ ،‬تا مورد شفقت و توجه‬
‫طبيب واقع شده‌اند‪ .‬مطمئن باشيد که تا‬
‫خودمان فريادهاي المناک خود را بال نکنيم‪ ،‬به‬
‫قربانگاه ايثار کردن جان مال فرزندان خود‬
‫نشتابيم‪ ،‬هيچ کس و هيچ يک از ملل عالم‬
‫نخواهند آمد که بپرسند درد شما چيست؟ و چه‬
‫مشکلتي داريد‪ ،‬که تمام ملل اسلمي هر يک به‬
‫نوبهء خود گرفتار مشکلت عديده‌اي هستند که‬
‫فرصت انديشيدن به مصائب ديگران را ندارند‪،‬‬
‫پس هجرت نمائيد تا بمصداق آيهء کريمهء ‪﴿‬‬
‫‪  ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪  ‬‬
‫جامهء عمل بپوشيم‪،‬‬ ‫﴾‪( .‬البقره‪.) 218 :‬‬
‫و آنگاه الطاف و انعام بيکران حضرت حق را با‬
‫‪‬‬ ‫جسم و جان لمس و تجربه نمائيم ﴿‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫﴾‪.‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬

‫‪171‬‬
‫‪172‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫(النساء‪ .) 100 :‬که هر کس در راه خدا هجرت‬


‫نمايد‪ ،‬در سرزمين خدا امکانات زياد و وسعت‬
‫در زندگي مي‌بيند)‪ .‬باميد روزيکه شما را در‬
‫کنار خود در ديار هجرت ببينم‪.‬‬

‫فصل ‪30‬‬

‫سخني کوتاه به امت اسلم وسران دول اسلمي‬

‫‪172‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪173‬‬

‫امت اسلم‪ ،‬اي امت اسوه و نمونه و منتخب‪،‬‬


‫اي سران باغيرت دول اسلمي‪ ،‬نويسندگان‪،‬‬
‫روشنفکران‪ ،‬دانشمندان و جوانان با درد و با‬
‫درک و با غيرت‪ ،‬و اي همهء آزادگان جهان!‬
‫درست است که هر کس در عالم از کسي‬
‫چيزي مي‌نالد که به او صدمه‌اي وارد نموده‬
‫باشد‪ ،‬و داستان ستمکاران و ستم‌كشان در هر‬
‫کجا و تحت هر نامي که بوده هميشه يکسان‬
‫بوده و تکراري‪ ،‬اما به جرأت مي‌گويم که آن‬
‫نوع مظالم و فشارهائي که امروز بر تمامي‬
‫ء‬
‫ملت بزرگوار ايران‪ ،‬مخصوصا ً به جامعه‬
‫مظلوم و ستمديدهء اهل سنت ايران گذشته‬
‫مي‌گذرد در تمام تاريخ خلقت و آفرينش بر هيچ‬
‫ملتي نيامده و نگذشته‪ ،‬حکومتي با ماهيت‬
‫حکومت ايران از جهات مکر‪ ،‬حيله‪ ،‬دغل بازي‪،‬‬
‫شيطنت‪ ،‬نفاق‪ ،‬تزوير و‪ ....‬و‪.....‬و‪ .....‬هرگز در‬
‫تاريخ دومش را سراغ نداريم‪ ،‬آنچه را که ما‬
‫سنت حيران‬ ‫ٍ‬ ‫ملت مظلوم ايران‪ ،‬بالأخص اهل‬
‫شاهد بوده و هستيم‪ ،‬اين است که اگر خداي‬
‫نکرده براي چند سالي ديگر عمر ننگين اين‬
‫حکومت شيطاني ادامه پيدا کند‪ ،‬طومار هستي‬
‫اسلم‪ ،‬مسلمين و امنيت و صلح جهاني را درهم‬
‫خواهد پيچيد‪ ،‬که اگر اندکي مسلمانان بيدار‬
‫عالم به علمکرد چندين ساله سردمداران‬
‫حکومت ايران بنگرند خود بخود متوجه اين‬
‫حقيقت تلخ خواهند شد‪ ،‬و به اعتقاد ما که‬
‫مدارک کافي نيز وجود دارد‪ ،‬آتش تمام جنگهاي‬

‫‪173‬‬
‫‪174‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫داخلي بين مسلمین عالم را حکومت ايران‬


‫شعله ور مي‌كند و حتي در راه محو و نا بودي‬
‫اهل سنت از عالم از هيچ حربه و نيرو و قوتي‬
‫فرو گذار نخواهد کرد‪ ،‬و به جرات مي‌گويم که‬
‫آن ضربات و صدماتي که اسلم در طي همين‬
‫چند سال از عمر ننگين اين حکومت خورده و‬
‫ديده‪ ،‬در طول ‪ 14‬قرن از ناحيهء تمامي كفار‬
‫نديده‪ ،‬بنا بر اين از شما امت اسلم‪ ،‬شما‬
‫سران دول اسلمي و‪ ....‬عاجزانه خواهانم که‬
‫در ايجاد رابطه با اين جرثومه‌هاي فساد و نفاق‬
‫علماء بزرگ اهل سنت‬ ‫ًٌَ‬ ‫از تجربيات گرانبهاي‬
‫ً‬
‫ايران که اکنون نيز بعضاً در ديار هجرت بسر‬
‫مي‌برند‪ ،‬نهايت استفاده را بنمائيد‪ ،‬تا خداي‬
‫نکرده به دام‌هاي عنکبوتي اين زالوهاي سياست‬
‫و نفاق گرفتار نشويد‪« .‬اللهم لقد بلغنا فاشهد يا‬
‫رب العالمين»‪.‬‬

‫‪174‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪175‬‬

‫و خصوصا روي سخنم به ملل اسلمي تازه‬


‫استقلل يافته در آسياي ميانه است آن‬
‫مسلمانان پاک دل و پاک طينت و با ايماني که‬
‫پس از سالها زندگي در زير سايه‌های بي‌خدائي‬
‫اکنون طعم شيرين آزادي و استقلل را‬
‫مي‌چشند‪ ،‬مسلمانان تاجيکستان‪ ،‬ازبکستان‪،‬‬
‫آذربايجان‪ ،‬ترکمنستان‪ ،‬قزاقستان‪ ،‬چچن‪،‬‬
‫تتارستان و‪....‬و‪....‬و‪ .....‬برادران و خواهران‬
‫مسلمان من در آن ديار‪ ,‬و اي رهبران باغيرت‬
‫کشورهاي آسياي ميانه‪ ،‬نکند خداي نکرده از‬
‫کيد و کينه‌ها‪ ،‬نيرنگهاي حکومت ايران غافل‬
‫شويد‪ .‬مطمئن باشيد اولين خطريکه صلح و‬
‫ثبات و وحدت ملي و هويت مذهبي و قومي‬
‫شما را تهديد مي‌کند از ناحيهء حکومت ايران‬
‫است که ابتداء با شعارهاي فريبندهء وحدت‬
‫خواهي‪ ،‬وحدت مسلمين‪ ،‬وحدت فارسي زبانها‪،‬‬
‫وحدت ملت عجم‪ ،‬مشترکات فلن و فلن وارد‬
‫ميدان مي‌شوند‪ ،‬و همينکه براي خود جاي پا پيدا‬
‫نمودند‪ ،‬از يک طرف شبکه‌هاي استخباراتي و‬
‫اطلعاتي شان فعال مي‌شوند‪ ،‬و از سوئي ديگر‬
‫با پخش انواع و اقسام نوارهاي ويديويي‪،‬‬
‫کتابهاي مزخرف و‪ ...‬همچنين آمدن مبلغيني که‬
‫هدف‌شان انتشار و توسعهء شبکه‌هاي وابسته‬
‫به فکر و انديشه‌هاي وليت فقيه مي‌باشد‪ ،‬از‬
‫هر سو و هر طريق حتي به عناوين کمک به‬
‫فقراء تحت عنوان کميتهء امداد‪ ،‬صليب سرخ‪،‬‬
‫جهاد سازندگي‪ ،‬خانه فرهنگ و انواع و اقسام‬

‫‪175‬‬
‫‪176‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫نامها و حيله‌هائي که منحصر به خود آن‬


‫شياطین است وارد مي‌شوند و همانند زهرهاي‬
‫مسموم کننده افکار و معتقدات و حتي فطرت‬
‫ملت‌ها را تخريب می‌کنند و از طرفي ديگر‬
‫فرزندان شما را تحت عنوان درس خواندن به‬
‫ايران مي‌برند و در آنجا با همهء امکانات و‬
‫توانائيهاي خود سعي در شستشوي مغزي آنان‬
‫می‌کنند و همان فرزندان‌تان را دشمنان‌تان‬
‫خواهند ساخت‪ ،‬همانگونه که از نزديک شدن به‬
‫آتش هراس داريد‪ ،‬از نزديک شدن به حکومت‬
‫ايران بيشتر احتياط کنيد‪ .‬و در پايان بعنوان يک‬
‫برادر کوچک به شما عزيزان و همچنين به شما‬
‫سران باغيرت دول آسياي ميانه عاجرانه توصيه‬
‫مي‌کنم که به هرطور ممکن مشکلت داخلي‬
‫خود را از راه مفاهمه و يکدلي و حسن نيت‬
‫حل کنيد و تا خداي نکرده صلح و ثبات و امنيت‬
‫و همبستگي شما خدشه‌دار نگردد که در آن‬
‫صورت بازهم قبل از همهء حکومتهاي ديگر‬
‫عالم سردمداران حکومت ايران تحت عنوان‬
‫کمک به حل مشکلت‪ ،‬مشکل شما را براي ابد‬
‫لينحل خواهند ساخت همانگونه که در‬
‫افغانستان ساختند‪.‬‬

‫‪176‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪177‬‬

‫و اگر در بلد شما حکومت نفاق افکن ايران‬


‫مدعي وحدت مسلمين مي‌شود فقط يک سوال‬
‫را مطرح نمائيد که براي جمعيت بيست‬
‫ميليوني اهل سنت در ايران چه حقوقي قائل‬
‫شده‌ايد؟ آيا يک وزير‪ ،‬يک سفير‪ ،‬يک والي‪ ،‬يک‬
‫رئيس محکمه‪ ،‬يک سالنامه‪ ،‬ماهنامه‪ ،‬هفته‬
‫نامه‪ ،‬روزنامه و‪ ...‬براي اهل سنت در ايران‬
‫وجود دارد‪ ،‬صدها مسجد ما تخريب‪ ،‬صدها عالم‬
‫و دانشمند ما زير بدترين شکنجه‌هاي شهيد‪ ،‬و‬
‫صدها آماكن مذهبي ما را با خاک يکسان كردند‪،‬‬
‫که همين ماجراي مسجد شيخ فيض محمد در‬
‫مشهد را‪ ،‬روي ساير مساجد ما نيز قياس کنيد‬
‫که بصورت خلصه در رساله‌اي تحت عنوان‬
‫(اهل سنت مظلوم ايران را در يابيد) به بخش‬
‫کوچکي از مصائب بي پايان اشاره گرديده‬
‫است‪.‬‬

‫فصل ‪31‬‬

‫‪177‬‬
‫‪178‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫وصيتنامه‬

‫برادران و خواهران‪ ،‬پدران و مادران مسلمان‬


‫من‪ ،‬در هر کجاي عالم اسلم مخصوصا ً در‬
‫ايران‪ ،‬که اين مطالب آ غشته با خون دل را‬
‫مطالعه مي‌کنيد‪ ،‬مطمئنا مي‌دانيد که ماهيت‬
‫جنايتکاري و تروريستي رهبران خائن حاکم بر‬
‫ايران بر هيچ کس پوشيده نيست‪ ،‬و کمتر‬
‫حکومتهائي هستند که از سلح ترور مخالفان‬
‫خود‪ ،‬به جديت حکومت ايران استفاده‬
‫مي‌نمايند‪.‬‬
‫و اصل ترور و قتل و جنايت و کشتار جز و‬
‫اصول مذهبي حکام ايران است که طبق آمار‬
‫رسمي مجامع بين المللي قريب به چهار هزار‬
‫ترور سياسي در خارج از کشور توسط‬
‫تروريستهاي حکام ايران صورت گرفته‬
‫(قطعنامهء کنفرانس حزب کارگر در انگليس‬
‫‪.)11/7/1376‬‬

‫‪178‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪179‬‬

‫اين تعداد مقتوليني مي‌باشند که رسما ثبت‬


‫شده‌اند اما آن تعداد از مظلومانيکه ثبت‬
‫نشده‌اند‪ ،‬و يا در جنگهاي قومي بوجود آمده از‬
‫طرف حکام ايران کشته شده‌اند را فقط خدا‬
‫مي‌داند‪ ،‬با وجود تمامي اين مسائل يقين دارم‬
‫هر روز که شده مجددا زهر را روي من و ساير‬
‫برادران ديني و مهاجر من خواهند ريخت‬
‫(همانگونه که در مورخهء ‪ 19/12/1376‬ساعت ‪10‬‬
‫ء‬
‫صبح در شهر هرات جادهء ليلمي بجان من سو‬
‫قصد نمودند)‪ .‬يقين دارم که افعي وليت فقيه‬
‫بيشتر از من زخمى‌ شده دست بردار نخواهد‬
‫بود‪ ،‬باز يقين دارم که پس از مرگم نيز طبق‬
‫همان خوي درندگي و بي‌رحمي و نفاق افکني‬
‫طوفاني از تبليغات مسموم کننده‌اي را عليه‬
‫من براه خواهند انداخت‪ ،‬و شايد هزاران اسناد‬
‫جعلي و پروپاگندهاي زهرآگيني را عليه من در‬
‫ميان مسلمين پاکدل و ساده‌انديش منتشر‬
‫نمايند‪ ،‬تا تأثير سخنان و خون من از بين برود و‬
‫افکار و انديشه‌هاي ضد وليت فقيه ام در ميان‬
‫مسلمانان جاي باز نکند‪.‬‬

‫‪179‬‬
‫‪180‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫بنابر اين از فرصت موجود استفاده نموده و‬


‫اظهار ميدارم که الحمد لله در تمام عالم حتي‬
‫در حق یک طفل معصوم ظلمی نکرده‌ام‪ ،‬مال‬
‫کسی را نخورده‌ام و با هیچ احدی در عالم‬
‫دشمني شخصي نداشته و ندارم‪ ،‬و اگر هر‬
‫زمان که حادثه‌اي اتفاق افتاد که منجر به‬
‫جراحت يا شهادت شد‪ ،‬تنها و تنها حکومت‬
‫ايران مسؤل بوده ول غيره‪ ،‬از خداوند پاک‬
‫خواهانم که خودش خانواده‌ام را سرپرستي‬
‫کند‪ ،‬و از من عاصي گنهکار راضي باشد‪.‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫﴿ ‪ ‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪‬‬
‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬
‫آمين يارب‬ ‫﴾‪( .‬الشعراء‪.)85 -83 :‬‬ ‫‪‬‬
‫العالمين‪.‬‬

‫دعاگوي همهء امت اسلم‬


‫مولوي موسي کرمپور‬
‫ء‬
‫خطيب مسجد مظلوم و شهيد شده‬
‫شيخ فيض محمد مشهد‬
‫مهاجر در هرات افغانستان‬

‫‪180‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪181‬‬

‫در رثاء مسجد‬

‫‪181‬‬
‫‪182‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫اي مسلمانان بينيد چي در ايران‬


‫شد شهيد؟‬

‫خانه امن الهي بيت رحمان‬


‫شد شهيد‬

‫دائما يکسان نماند حال دوران بر‬


‫کسي‬

‫آن شکوه آصفی تخت سليمان‬


‫شد شهيد‬
‫معبد سيک و نصاري پيش رويت‬
‫جلوه‌گر‬

‫اين به چشمت همچنان خار مغيلن‬


‫شد شهيد‬
‫هيچ نامد اين شگفتي گر بشد‬
‫بابر خراب‬

‫بو العجب اين شد بدست حامي‬


‫قرآن شهيد‬

‫کفر برخواسته زکعبه‌اي رحيما‬


‫رحم کن‬

‫مسجد و محراب و منبر کل قرآن‬


‫شد شهيد‬

‫‪182‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪183‬‬

‫اي دريغا آن حسين در کربلي پر‬


‫بل‬

‫مسجد شيخ فيض محمد در‬


‫خراسان شد شهيد‬

‫در کتابخانه گذر کردم بديدم‬


‫جمله را‬

‫معبد حاجات و محراب مسلمان‬


‫شد شهيد‬

‫ذات پاکت هست بي چون اي‬


‫خداي مهربان‬

‫خانه امن و امانت چون‬


‫غرييان شد شهيد‬

‫عرض دارم بر جناب مصطفي‬


‫جد حسين‬

‫چون حسينت خانه الله به‬


‫ايران شد شهيد‬

‫هم سفير و هم امير و هم‬


‫وزيرخارجه‬

‫‪183‬‬
‫‪184‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫سجده کردند آن زمين را گر به‬


‫پيمان شد شهيد‬

‫اي بلوچستان و بيرجند و جميع‬


‫مومنان‬

‫سورهءحمدي بخوانيد رکن ايمان‬


‫شد شهيد‬

‫مسجد ما سجده‌گاه جمله عباد‬


‫جهان‬

‫چون امام بو حنيفه کو بزندان‬


‫شد شهيد‬

‫اهل جام و خواف و با خرزاي‬


‫طرفداران حق‬
‫سورهء اخلص بخوانيد ماه تابان‬
‫شد شهيد‬
‫جمله سرخيل ملئک در سماء‬
‫دارند عزا‬

‫گوئيا اندر نظر آن عرش رحمان‬


‫شد شهيد‬
‫العجب ثم العجب بعد الجمادي‬
‫والرجب‬

‫‪184‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪185‬‬

‫مسجد ما معبد ما ماه شعبان‬


‫شد شهيد‬

‫صد هزار رحمت حق بر روان‬


‫پاکشان‬

‫آن شهيدانيکه در هر جاي ايران‬


‫شد شهيد‬

‫‪185‬‬
‫‪186‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫خطاب به مسلمين عالم‬

‫‪186‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪187‬‬

‫اي اهل عالم بنگريد من خسته‬


‫حيران آمدم‬

‫با صد هزاران درد دل از ملک‬


‫ايران آمدم‬

‫از سرزمين مسلم و عطار و‬


‫نيشابور آن‬

‫من از ديار رازي و هم ابن‬


‫حيان آمدم‬

‫من قاصد درد و غمم از شهر‬


‫مولناي روم‬

‫من يادگار محنت قزوين و‬


‫تهران آمدم‬

‫فرزند ابن ماجه‌ام دارم سخنها‬


‫بي‌شمار‬

‫از سعدي و شيراز او با داغ‬


‫حرمان آمدم‬

‫شمس الئمه در سرخس باشد‬


‫فقيه شهر من‬

‫‪187‬‬
‫‪188‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫من يادگار کوچکي از آن‬


‫بزرگان آمدم‬

‫آن جامي شيرين سخن باشد‬


‫دليل راه من‬

‫من بلبلي از باغ او هستم که‬


‫نالن آمدم‬

‫خوانديد توضيح الملل و از آن‬


‫حکيم نامور‬

‫از نحل و شهرستان او من مرغ‬


‫خوشخوان آمدم‬
‫از حافظ شيراز من مرغ بلند آواز‬
‫من‬

‫آورده‌ام گنج سخن با آه‬


‫سوزان آمدم‬

‫اي مومنان اي مومنان از آن همه‬


‫نام آوران‬

‫تنها بماندم در جهان با چشم‬


‫گريان آمدم‬
‫بعد از طلوع نور حق در کشور‬
‫ايران زمين‬

‫‪188‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪189‬‬

‫شد ميهن زيباي من در خاتم‬


‫عالم نگين‬
‫ابناء اين خاک و وطن در خلوت و در‬
‫انجمن‬

‫دين را شدند دُرٍّ ثمن در بطن‬


‫تاريخش ببين‬
‫صد بيهقي آمد پديد لقمان و‬
‫بوبکر عتيق‬

‫يا چون ابوداود آن هرگز نديده‬


‫کس چنين‬
‫از حکمت رازي آن شد طب‬
‫عالم جلوه‌گر‬

‫اندر لغت بوراغب و در اصفهان‬


‫مسکن گزين‬
‫در معني قرآن ما بيضاوي جانان‬
‫ما‬

‫اندر حديث مصطفي شد‬


‫بوالوليدش نور دين‬
‫در کشور شعر و سخن شد‬
‫گنجويش ممتحن‬
‫شيخ سجستاني به نام در کشور‬
‫معني ببين‬

‫‪189‬‬
‫‪190‬‬ ‫آخرين فرياد مسجد شهيد شدة شيخ فيض‬
‫محمد مشهد‬

‫از آن همه نيک اختران داغي بدل‬


‫دارم نهان‬

‫با حسرت و آه و فغان نزد‬


‫شمايان آمدم‬
‫رفتند چون از کشورم آن‬
‫نامداران جهان‬

‫اشک ندامت ميچکد هر لحظه‌ام‬


‫از ديدگان‬
‫ياد آورم چون آن زمان که بود ما‬
‫را خسروان‬

‫چون بوسعيد و بوالوفاء فارابي‬


‫و بيرونيان‬
‫آن گوهر بسطاميم آن بو الحسن‬
‫خرقانيم‬

‫علمه تفتازانيم آن نيک مردان‬


‫جهان‬

‫اندر رياضي و نجوم خيام و‬


‫موسی شد برون‬
‫علمه جوزجاني خواجوي از‬
‫کرمانيان‬

‫‪190‬‬
‫آخر صرخة لمسجد شيخ فيص مدينة مشهد‬ ‫‪191‬‬

‫عبدالغفور لري و آن شرح شرح‬


‫جامي‌اش‬

‫تا عالم هستی بجاست مثلش‬


‫نیامد از کسان‬

‫فردوسی شعر آفرین هم احمد‬


‫جامی یقین‬

‫بوبکر تايبادي همين علمه بير‬


‫جنديان‬

‫باشد غزالي در جهان بهر سعادت‬


‫کيميا‬

‫باور نداريد از سخن احياء دينش‬


‫را بخوان‬

‫تا روز محشر گرکنم شرح و بيان‬


‫اين سخن‬

‫پایان ندارد زین سبب مبهوت و‬


‫حیران آمدم‬

‫‪191‬‬

You might also like