You are on page 1of 14

‫هوتن رو به متین و فرشاد گفت‪ :‬همینجا خوابیده بودن‪ .‬ترنم روی شقایق بود‪ .

‬یکمی باهاش عشق‌بازی کرد و بعدش هم ک ُسش‬


‫‪.‬رو خورد‬
‫‪.‬عرشیا حرف هوتن رو تایید کرد و گفت‪ :‬آره همینجا جلوی چشم ما بودن‬
‫زهرا رو به متین گفت‪ :‬اگه لز اینقدر امتیاز داره‪ ،‬دیروز با شقایق بودم و امروز هم با ریحانه‪ .‬پس چرا برای هر کدوم فقط ‪7‬‬
‫امتیاز گرفتم؟‬
‫‪.‬ساشا گفت‪ :‬این دو تا جنده یه چیزی رو دارن مخفی می‌کنن‪ .‬شک نکنین یه کاری کردن‬
‫از نگاه شکاک همه‌شون خنده‌ام گرفت و گفتم‪ :‬آخه ما چه کار خاصی می‌تونستیم بکنیم؟ حتما اونی که داره امتیاز می‌ده‪ ،‬یک‬
‫‪.‬اشتباهی کرده‬
‫ساشا رو به متین گفت‪ :‬هنوز دو ساعت و نیم از وقت‌شون مونده‪ .‬اگه این زنیکه اینجا بمونه‪ ،‬همینطور امتیازش باال می‌ره‪.‬‬
‫‪.‬بهتره ببریمش‬
‫دست ترنم و عرشیا رو گرفتم و گفتم‪ :‬طبق قانون خودمون‪ ،‬همچنان باید در اختیار هوتن و عرشیا و ترنم باشم‪ .‬االنم انتخابم‬
‫‪.‬اینه که فقط با این سه نفر سکس کنم‬
‫…ساشا با عصبانیت دست من رو از توی دست ترنم خارج کرد و گفت‪ :‬تو گ ُه خوردی که انتخاب کردی‬
‫ساشا یکهو دستم رو رها کرد و دچار شوک الکتریکی شد‪ .‬سریع و دوباره دست ترنم رو گرفتم و رو به هوتن گفتم‪ :‬بیا پیش‬
‫‪.‬من‬
‫دیگه خبری از اون چهره‌ی خونسرد متین نبود‪ .‬ازشون می‌ترسیدم‪ ،‬اما این منطقی ترین کاری بود که تو اون لحظه به ذهنم‬
‫رسید‪ .‬ساشا خیلی طوالنی تر از روز قبل تنبیه شد‪ .‬اینقدر که بعد از تموم شدن تنبیهش‪ ،‬حتی توان ایستادن هم نداشت‪ .‬زهرا‬
‫رو به متین گفت‪ :‬همینطوری ول‌شون کنیم که امتیاز جمع کنن؟‬
‫فرشاد لبخند تلخی زد و رو به من گفت‪ :‬تا دیروز وقتی ل ُخت می‌شدی‪ ،‬جلوی سینه‌ها و ک ُست رو می‌گرفتی‪ .‬االن ک ُس و کون‬
‫‪.‬و سینه‌هات رو نمایش می‌دی و غرور جنده بودن‪ ،‬برت داشته‬
‫توی دلم آشوب بود‪ ،‬اما به خودم نهیب زدم تا قوی به نظر بیام و رو به فرشاد گفتم‪ :‬کم کم دارم یاد می‌گیرم‪ .‬این تازه‬
‫‪.‬اولشه‬
‫زهرا که دست‌هاش رو به خاطر عصبانیت زیاد‪ُ ،‬مشت کرده بود‪ ،‬رو به متین گفت‪ِ :‬د یه چیزی بگو لعنتی‪ .‬بذاریم شقایق با اینا‬
‫باشه؟‬
‫متین یک نفس عمیق کشید و گفت‪ :‬اوال که فعال نمی‌تونیم شقایق رو از این سه نفر جدا کنیم‪ .‬دوما اگه هم می‌تونستیم‪ ،‬یعنی‬
‫جلسه امروز و این همه صحبت‪ ،‬کشک‪ .‬دیگه هیچ ک َسی حرف‌مون رو نمی‌خونه و جنجال می‌شه‪ .‬پس فعال هیچ کاری از‬
‫‪.‬دست‌مون بر نمیاد‬
‫زهرا گفت‪ :‬یعنی می‌خوای بذاری ‪ 150‬یا ‪ 300‬امتیاز دیگه بگیره؟‬
‫‪.‬متین با یک لحن نا امیدانه و رو به زهرا گفت‪ :‬اگه می‌تونی‪ ،‬جلوش رو بگیر‬
‫زهرا رو به عرشیا و هوتن گفت‪ :‬شما دو تا هم می‌خواین همینطور نگاه کنین تا این زنیکه برنده بشه؟‬
‫‪.‬هوتن گفت‪ :‬دست ترنم رو گرفته و انتخابش کرده‪ .‬البته ما رو هم انتخاب کرده‬
‫عرشیا رو به زهرا گفت‪ :‬خب برنده بشه‪ ،‬مگه چی می‌شه؟ چیه توقع دارین فقط خودتون برنده بشین؟‬
‫به خاطر حمایت غیرمنتظره عرشیا‪ ،‬دستش رو محکم‌تر فشار دادم و رو به متین گفتم‪ :‬می‌تونین اینجا باشین و ما رو تماشا‬
‫‪.‬کنین‪ .‬شاید به خاطر تماشاگر بیشتر‪ ،‬امتیاز بیشتری گرفتیم‬
‫‪.‬تو همین حین‪ ،‬جواد هم به جمع ما اضافه شد و رو به متین گفت‪ :‬یه مشکل عجیب داریم‬
‫متین رو به جواد گفت‪ :‬دیگه چی شده؟‬
‫جواد تعجب کرد و گفت‪ :‬مگه اتفاق دیگه‌ای هم افتاده؟‬
‫‪.‬متین عصبی شد و گفت‪ِ :‬د حرف بزن و بگو چی شده‬
‫جواد گفت‪ :‬دور اول که من و ساشا‪ ،‬کسرا رو کردیم‪ ،‬هر کدوم ‪ 7‬امتیاز گرفتیم‪ .‬مدیسا هم چون باهامون همکاری کرد و حتی‬
‫برامون ساک زد‪ 3 ،‬امتیاز گرفت‪ .‬بعد که ساشا از ما جدا شد و اومد پیش شما‪ ،‬من و مدیسا دوباره رفتیم تو کار کسرا‪ .‬مدیسا‬
‫اینقدر براش ساک زد تا باالخره وا داد و کیرش بلند شد و بعدش هم کسرا رو وادارش کرد که بکنش‪ .‬من هم موقعی که کسرا‬
‫‪.‬داشت مدیسا رو می‌کرد‪ ،‬کیرم رو کردم تو کون کسرا‪ .‬تا آخرش رفتیم و هر سه تامون ارضا شدیم‬
‫زهرا رو به جواد گفت‪ :‬داری داستان سکسی تعریف می‌کنی؟‬
‫جواد گفت‪ :‬با جزئیات گفتم که بعدش بگم کسرا ‪ 10‬امتیاز گرفت و من و مدیسا فقط ‪ 1‬امتیاز گرفتیم! فکر کنم مدیسا نباید‬
‫‪.‬کسرا رو مجبور می‌کرد تا باهاش سکس کنه‬
‫‪.‬ساشا باالخره به سختی ایستاد و رو به متین گفت‪ :‬انگار بدجور تو محاسباتت ریدی داداش‬
‫جواد گفت‪ :‬مگه دیگه چی شده؟‬
‫فرشاد رو به جواد گفت‪ :‬اینقدر هول کون کسرا بودی که حواست نبود چه اتفاقی افتاده‪ .‬بعدش هم با دقت صفحه نمایش امتیازا‬
‫‪.‬رو نگاه نکردی‬
‫از چهره جواد می‌شد حدس زد که حسابی گیج شده‪ .‬متین رو به فرشاد گفت‪ :‬برو همین االن ریحانه رو بکن‪ .‬فقط سریع‬
‫‪.‬بکنش و ارضا شو‬
‫متین بعد از تموم شدن حرفش‪ ،‬چند لحظه به چهره من نگاه کرد و برگشت‪ .‬فرشاد هم به دنبالش رفت‪ .‬جواد رو به ساشا‬
‫گفت‪ :‬اینجا چه خبره؟‬
‫زهرا هم چند لحظه و با عصبانیت من رو نگاه کرد و به سمت متین و فرشاد رفت‪ .‬ساشا هم جواب جواد رو نداد و رفت‪.‬‬
‫جواد انگار امیدی نداشت که ما چهار نفر هم جوابش رو بدیم‪ .‬اونم برگشت و با قدم‌‌های سریع‪ ،‬سعی کرد خودش رو به بقیه‬
‫‪.‬برسونه‬
‫‪.‬به خاطر استرس زیاد از نگاه‌های ترسناک زهرا و ساشا‪ ،‬یک نفس عمیق کشیدم‪ .‬ترنم با هیجان گفت‪ :‬واو چه بلوایی شد‬
‫هوتن گفت‪ :‬االن یعنی چی؟ یعنی اون همه کشف الگوی امتیاز‪ ،‬الکی از آب در اومد؟‬
‫‪.‬دست ترنم و عرشیا رو رها کردم و گفتم‪ :‬نمی‌دونم‪ ،‬حسابی گیج شدم‬
‫ترنم رو به من گفت‪ :‬االن باید چیکار کنیم؟‬
‫‪.‬رو به ترنم گفتم‪ :‬طبق قرار صبح‪ .‬من در اختیار شمام‪ .‬هر کاری که بگین‪ ،‬می‌کنم‬
‫‪.‬عرشیا با تردید و رو به من گفت‪ :‬من یه لحظه برم امتیازا رو نگاه کنم و بیام‬
‫‪ .‬فقط شورتش رو پاش کرد و به سمت مرکز سالن رفت‪ .‬هیجان ترنم بیشتر شد و گفت‪ :‬وای باورم نمی‌شه ‪ 103‬امتیاز دارم‬
‫یاد ‪ 145‬امتیاز خودم افتادم و با یادآوریش حس خیلی خوبی بهم دست داد! هوتن گفت‪ :‬منم با ‪ 6‬امتیاز امروز که بچه‌ها‬
‫‪.‬گفتن‪ 17 ،‬امتیاز دارم‬
‫ترنم دوباره و رو به من گفت‪ :‬بد نشو دیگه‪ .‬بگو االن چیکار کنیم؟‬
‫عدد ‪ 145‬همینطور تو ذهنم تکرار می‌شد و گفتم‪ :‬بهتره ما اونی نباشیم که قرار امروز رو به هم می‌زنه‪ .‬بذاریم خودشون به هم‬
‫‪.‬بزنن و اینطوری همیشه می‌تونیم تو سرشون بزنیم که خودتون اینقدر َمرد نبودین که دو ساعت سر قول و قرارتون باشین‬
‫‪.‬هوتن گفت‪ :‬شقایق راست می‌گه‬
‫ترنم گفت‪ :‬یعنی یه دور دیگه با هم سکس کنیم؟‬
‫هوتن گفت‪ :‬آره چرا که نه؟‬
‫ترنم رو به هوتن گفت‪ :‬چیه باز می‌خوای تو دهنش ارضا بشی؟‬
‫‪.‬هوتن انگار کمی خجالت کشید و گفت‪ :‬خیلی حشری شدم‪ .‬دست خودم نبود‬
‫‪.‬رو به ترنم گفتم‪ :‬مشکلی نیست‪ .‬از اولش قرار بود همین کارو تو این پروژه بکنیم‬
‫‪.‬هوتن گفت‪ :‬تا عرشیا بیاد‪ ،‬من می‌تونم نوبتی شما دو تا رو بکنم‬
‫ترنم زد زیر خنده و گفت‪ :‬می‌شه اینقدر بلند بلند فکر نکنی؟‬
‫!منم خنده‌ام گرفت و گفتم‪ :‬دیروز هم بعد از اینکه با نورا سکس کرد‪ ،‬عذاب وجدان گرفت و ازش معذرت‌خواهی‌کرد‬
‫‪.‬هوتن حرفم رو تایید کرد و با یک لحن جدی گفت‪ :‬آره واقعا از دست خودم ناراحت شدم‬
‫‪.‬ترنم نشست رو زمین و از خنده ریسه رفت و گفت‪ :‬وای خدا تو محشری هوتن‬
‫سعی کردم جلوی خنده‌ام رو بگیرم‪ .‬به کیر راست شده هوتن نگاه کردم و گفتم‪ :‬مگه نمی‌خواستی بکنی؟‬
‫‪.‬ترنم رو به من گفت‪ :‬می‌بینم که ‪ 145‬امتیاز کار خودشو کرد‬
‫رو به ترنم گفتم‪ :‬شاید چون با میل خودم با تو ارضا شدم‪ ،‬این همه امتیاز گرفتم‪ .‬می‌خوام سعی کنم با هوتن و عرشیا هم‬
‫‪.‬ارضا بشم‬
‫ترنم رو به من گفت‪ :‬تو همون شقایقی هستی که کل دیروز رو گریه کردی و امروز صبح هم‪ ،‬اون همه بدنت می‌لرزید و اونقدر‬
‫!تابلو استرس داشتی؟‬
‫یکهو یاد یکی از جمله‌های فرشاد افتادم که گاهی بهم می‌گفت‪ :‬بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم دارم با دو تا شقایق زندگی می‌کنم‪.‬‬
‫گاهی دو تا آدم متفاوت هستی و هر بار یکیش رو بهم نشون می‌دی‪ .‬اگه مظلوم بودن به نفع باشه‪ ،‬مظلوم می‌شی و اگه وحشی‬
‫بودن به نفع باشه‪ ،‬وحشی می‌شی‪ .‬فقط موندم این غیر ارادیه یا بازیگر خیلی خوبی هستی؟‬
‫‪.‬رو به هوتن گفتم‪ :‬کیرت که آماده به کاره‪ .‬شروع کن تا زمان‌مون تموم نشده‬
‫‪.‬هوتن به سمت استخر رفت و گفت‪ :‬دنبالم بیایین‬
‫‪.‬یکی از صندلی‌های مخصوص کنار استخر رو به حالت تخت درآورد و رو به من گفت‪ :‬رو این دمر بخواب‬
‫تعجب کردم و گفتم‪ :‬می‌خوای آنال کنی؟‬
‫‪.‬هوتن سرش رو به عالمت منفی تکون داد و گفت‪ :‬نه‬
‫‪.‬ترنم گفت‪ :‬می‌خواد تو همون حالت دمر‪ ،‬بکنه تو ک ُست‬
‫‪.‬هوتن گفت‪ :‬با عرشیا قرار گذاشتیم که دور بعد سکس‪ ،‬جفت‌تون اینطوری بخوابین و نوبتی جامون رو عوض کنیم‬
‫‪.‬ترنم گفت‪ :‬پس ایده‌پردازی سکس می‌کردین‬
‫‪.‬هوتن با هیجان سرش رو به عالمت تایید تکون داد و گفت‪ :‬آره‬
‫چهره و رفتار و گفتار هوتن‪ ،‬سادگی عجیب و خاصی داشت‪ .‬به حرفش گوش دادم‪ .‬روی تخت دمر شدم و کمی کونم رو باال‬
‫دادم تا راحت تر بتونه کیرش رو توی ک ُسم فرو کنه‪ .‬هوتن رو به ترنم گفت‪ :‬تو هم یکی از اینا رو به حالت تخت کن و‬
‫‪.‬آماده باش تا عرشیا بیاد‬
‫بعد نشست روی رون‌هام‪ .‬با تُف زیاد‪ ،‬ک ُسم رو حسابی خیس کرد‪ .‬کیرش رو با دست کشید توی شیار ک ُسم و به آرومی فرو کرد‬
‫‪.‬توش‪ .‬یک اسپنک آروم زد و گفت‪ :‬کونت خیلی خوشگله‪ .‬زهرا هم دیگه نیست که بهم گیر بده‬
‫نمی‌دونستم باید بخندم یا تمرکز کنم برای شهوتی شدن‪ .‬چشم‌هام رو بستم و سعی کردم روی ورود و خروج کیرش توی ک ُسم‬
‫تمرکز کنم‪ ،‬اما هر کاری کردم‪ ،‬نتونستم تحریک بشم‪ .‬هنوز امواج منفی درونم به خاطر اتفاق‌های روز قبل و ترس‌ها و استرس‌هام‪،‬‬
‫!غلبه می‌کرد به حس شهوتم‪ .‬به خودم گفتم‪ :‬پس چطوری با ترنم تحریک شدی؟‬
‫هوتن هم زمان که می‌کرد‪ ،‬کونم رو هم مالش می‌داد و پشت هم قربون صدقه‌اش می‌رفت! نتونستم جلوی خودم رو بگیرم‪.‬‬
‫چشم‌هام رو باز کردم و خنده‌ام گرفت‪ .‬ترنم که روی یک تخت دیگه و به پشت خوابیده بود‪ ،‬رو به من گفت‪ :‬تحریک شدی؟‬
‫سرش رو به سمت من چرخونده بود و داشت نگاهم می‌کرد‪ .‬موهای نسبتا کوتاهش تو این وضعیت جذاب تر به نظر می‌اومد‪.‬‬
‫‪.‬برام عجیب و جالب بود که چرا این همه جذب ترنم شدم و گفتم‪ :‬نمی‌تونم‬
‫‪.‬ترنم با لحن شیطونی گفت‪ :‬فقط کار خودمه‬
‫هوتن یک چنگ محکم از کونم گرفت و گفت‪ :‬دوست داری یه پوزیشن دیگه رو امتحان کنیم؟‬
‫‪.‬رو به هوتن گفتم‪ :‬نه اینطوری راحت ترم‪ .‬حداقل جام راحته‬
‫صدای عرشیا اومد و گفت‪ :‬کردنش دیگه فایده نداره‪ .‬یه چیزی تو امتیازدهی تغییر کرده‪ .‬فرشاد با ریحانه سکس کرد و خودش‬
‫‪ 1.‬امتیاز و ریحانه ‪ 7‬امتیاز گرفت‬
‫‪.‬ترنم به خاطر تعجب زیاد‪ ،‬نشست و گفت‪ :‬وای چه عجیب‪ .‬پس قشنگ گند زده شد تو جلسه و تصمیم‌گیری امروز‬
‫‪.‬هوتن اما همچنان داشت توی ک ُسم تلمبه می‌زدن و گفت‪ :‬به شقایق قول دادم تحریکش کنم‪ .‬زیر قولم نمی‌زنم‬
‫ترنم دوباره از خنده ریسه رفت و گفت‪ :‬هوتن تو واقعا همینی یا داری ادا در میاری؟‬
‫منم برای چندمین بار از دست هوتن خنده‌ام گرفت و گفتم‪ :‬تو کمتر از چهل و هشت ساعت‪ ،‬همه‌مون دیوونه شدیم‪ .‬باورم‬
‫!نمی‌شه تو این وضعیت یکی روم نشسته باشه و مشغول کردنم باشه و من فقط بخندم‬
‫‪.‬هوتن خوابید روم و گفت‪ :‬سوراخ کونت هم خیلی نازه‪ .‬اصال کونت داره دیوونه‌ام می‌کنه‬
‫‪.‬ترنم رو به هوتن گفت‪ :‬زودتر تمومش کن‪ .‬همه دور میز جمع شدن‪ .‬ما هم بریم و ببینیم چه خبره‬
‫هوتن بغلم کرد و با سرعت بیشتری تلمبه زد‪ .‬عرشیا کنار ترنم نشست و هر دو مشغول نگاه کردن من و هوتن شدن‪ .‬همه‬
‫سکوت کرده بودن و فقط صدای شاالپ شلوپ تلمبه‌های هوتن توی ک ُسم می‌اومد‪ .‬باالخره بعد از چند دقیقه‪ ،‬نشست و کیرش رو‬
‫از توی ک ُسم درآورد و خیسی آبش رو روی کمر و کونم حس کردم‪ .‬به نفس نفس افتاد و گفت‪ :‬آبم رو روی سوراخ خوشگل‬
‫‪.‬کونت ریختم‬
‫‪.‬ترنم رو به هوتن گفت‪ :‬خب حاال بسه‪ .‬گیر دادی به کون این بدبخت‬
‫عرشیا گفت‪ 145 :‬امتیاز داره‪ .‬کجاش بدبخته؟‬
‫‪.‬ترنم گفت‪ :‬آره حواسم نبود‪ ،‬حرفم رو پس می‌گیرم‬
‫‪.‬هوتن از روی من بلند شد و برای آخرین بار یک اسپنک به کونم زد‪ .‬ترنم هم ایستاد و گفت‪ :‬اوکی بریم پیش بقیه‬
‫بعد رو به من گفت‪ :‬همینجا دوش می‌گیری؟‬
‫‪.‬من هم ایستادم و گفتم‪ :‬آره‬
‫ترنم که انگار حسابی کنجکاو بود که ببینه تو جمع چه خبره‪ ،‬رو به من گفت‪ :‬پس من لباسم رو می‌پوشم و با عرشیا میرم‪.‬‬
‫‪.‬تو و هوتن هم با هم بیایین‬
‫هوتن به تبعیت از من دوش گرفت‪ .‬با حوله‌ای که ترنم روی یکی از صندلی‌ها انداخته بود‪ ،‬خودمون رو خشک کردیم و‬
‫‪.‬لباس‌هامون رو پوشیدیم‬
‫وقتی به مرکز سالن رفتیم‪ ،‬اکثرا روی تخت‌شون نشسته بودن و چهره بعضی‌ها درهم بود‪ .‬همراه با هوتن به سمت میز رفتیم و‬
‫!صفحه امتیازها رو دیدیم‪ .‬هوتن به خاطر سکس چند لحظه قبلش با من‪ 1 ،‬امتیاز گرفته بود و من ‪ 7‬امتیاز گرفته بودم‬
‫‪.‬هوتن رو به من گفت‪ :‬فکر کنم اونی که داره امتیاز می‌ده‪ ،‬سر کارمون گذاشته‬
‫‪.‬ترنم به سمت من اومد و گفت‪ 152 :‬شدی‪ .‬من و تو‪ ،‬با اختالف از همه جلو تریم شقایق‬
‫‪.‬نورا هم به سمت من اومد‪ .‬لب‌هاش رو به گوشم رسوند و گفت‪ :‬اگه واقعا کار خاصی کردی‪ ،‬به هیچ ک َسی نگو‬
‫انگار همین جمله رو توی گوش ترنم هم گفت‪ .‬بعد رو به متین گفت‪ :‬خب چرا ادامه برنامه‌ریزی صبح رو اجرا نمی‌کنین؟ این‬
‫‪.‬همه شقایق و کسرا و ریحانه رو تقسیم کردین‪ .‬ادامه بدین دیگه‪ .‬قرار بود نان استاپ باهاشون سکس کنین و امتیاز باال ببرین‬
‫‪.‬ساشا رو به نورا گفت‪ :‬جای توئه ننه‌جنده بودم‪ ،‬حاال حاالها خفه می‌شدم‬
‫‪.‬نورا رو به ساشا گفت‪ :‬چیه می‌خوای بکنی؟ اصال بیا سکس کنیم‪ .‬کنجکاوم بدونم کدوم‌مون امتیاز بیشتری می‌گیریم‬
‫نورا بعد رو به متین گفت‪ :‬اصال چطوره برنامه دیروز رو پیاده کنیم‪ .‬مثل دیروز به همه آقایون دستور بده تا به ما خانما تجاوز‬
‫کنن‪ .‬اینطوری شاید کردن زنت‪ ،‬امتیاز بیشتری داشت و فردا می‌تونی زنت رو با همه تقسیم کنی‪ .‬هم امتیاز باال می‌بری و هم‬
‫‪.‬لذت می‌بری که این همه آدم جلوی چشم‌هات‪ ،‬زنت رو جر می‌دن‬
‫‪.‬نورا موفق شد و متین باالخره از کوره در رفت‪ .‬با فریاد گفت‪ :‬زبون تو یکی رو می‌کنم تو کونت‬
‫یک ُم شت تو شکم نورا زد که شوک الکتریکیش فعال شد و به زمین افتاد‪ .‬مدیسا به سمت متین رفت و رو به نورا گفت‪:‬‬
‫‪.‬هرزه کثافت‪ .‬آخرش کار خودتو کردی‬
‫نمی‌تونستم باور کنم که با این سرعت‪ ،‬ورق برگشت! ساشا عربده زنان و رو به دوربین‌ها گفت‪ :‬مادر همه‌تون رو گاییدم با این‬
‫‪.‬امتیازدهی‌تون‬
‫زهرا که روی تختش نشسته بود‪ ،‬به من نگاه کرد و گفت‪ :‬هر چی هست از گور تو بلند می‌شه‪ .‬هر غلطی که شما کردین‪،‬‬
‫‪.‬الگوی امتیاز رو تغییر داد‬
‫‪.‬جواد رو به من گفت‪ :‬باید برای همه با جزئیات تعریف کنین که دقیقا چطوری سکس کردین‬
‫نورا رو به جواد گفت‪ :‬جایی تو قرارداد اومده که اگه چیزی درباره الگوی امتیازدهی فهمیدیم‪ ،‬باید به همدیگه بگیم؟‬
‫…جواد گفت‪ :‬نه نیومده‪ ،‬اما‬
‫نورا حرفش رو قطع کرد و گفت‪ :‬اگه نیومده‪ ،‬پس خفه شو‪ .‬من اگه جای ترنم و شقایق بودم‪ ،‬حتی یک کلمه هم حرف‬
‫‪.‬نمی‌زدم‪ .‬مخصوصا به شما بی‌شرفا که اینقدر پَست و نامردین‬
‫نگاهم به سمت ریحانه و کسرا رفت‪ .‬کنار هم نشسته بودن و مشخص بود که حتی با تغییر شرایط‪ ،‬همچنان شرایط روان‬
‫جفت‌شون داغونه‪ .‬تنبیه متین تموم شد و مدیسا کمک کرد تا روی تختش بشینه‪ .‬جواد رو به متین گفت‪ :‬االن باید چیکار‬
‫کنیم؟‬
‫نورا رو به جواد گفت‪ :‬تو چقدر ابلهی؟ هنوز نفهمیدی که اینجا اصال نیاز به رهبر و رئیس نداریم؟ این یارو ریده با این پیدا‬
‫کردن الگوی امتیازدهی‪ ،‬باز بهش می‌گی چیکار کنیم؟‬
‫‪.‬جواد گفت‪ :‬من ترجیح می‌دم همگی حرف یک نفر رو گوش بدیم تا هر ک َسی‪ ،‬هر کاری که دلش خواست بکنه‬
‫زهرا رو به جواد گفت‪ :‬ترجیحت رو بکن تو کونت‪ .‬بعدش هم برو تو کون متین و هم زمان که عنش رو می‌‌خوری‪ ،‬به حرفش‬
‫گوش بده‪ .‬حق با نوارست و نیازی به رئیس و رهبر نداریم‪ .‬منم خر شدم که فکر کردم متین خیلی حالیشه و تو بیست و‬
‫‪.‬چهار ساعت گذشته‪ ،‬چشمم به دهنش بود‬
‫عرشیا رو به زهرا گفت‪ :‬یعنی هر ک َسی‪ ،‬هر کاری خواست بکنه؟‬
‫‪.‬زهرا گفت‪ :‬آره‪ .‬اصال شاید الگوی امتیازدهی رو تغییر دادن که همین رو بهمون بفهمونن‬
‫‪.‬سوگند گفت‪ :‬جوری برنامه‌ریزی کردن که دقیقا شبیه جنگل و حیوونا با هم رفتار کنیم‬
‫انگار هیچ ک َسی جوابی نداشت که به سوگند بده‪ .‬چند دقیقه در سکوت گذشت و هوتن گفت‪ :‬حداقل بیایین برای ساعت‬
‫‪.‬نظافت رای‌گیری کنیم‪ .‬من از آقای جیسون وسواسی ترم و اصال دوست ندارم محیط اینجا کثیف باشه‬
‫من و ترنم جفت‌مون‪ ،‬به خاطر لحن و جمله‌بندی‌های جالب هوتن‪ ،‬لبخند زدیم‪ .‬فرشاد گفت‪ :‬درست می‌گه‪ .‬فعال بیایین تکلیف‬
‫‪.‬ساعت نظافت رو مشخص کنیم‪ .‬طبق دفترچه راهنمای نظافت‪ ،‬هر ک َسی هم که مشخصه کدوم قسمت رو باید تمیز کنه‬
‫نظافت جاهایی کردن که براشون مشخص شده بود‪ .‬چند نفر دیگه مثل متین‬ ‫ِ‬ ‫بدون اینکه رای‌گیری رسمی بشه‪ ،‬اکثریت شروع به‬
‫و مدیسا و زهرا هم ناچار شدن به تبعیت از جمع‪ ،‬مشغول نظافت بشن‪ .‬دقیقا یک ساعت بیشتر طول نکشید‪ .‬ترنم به سمت‬
‫‪.‬من اومد‪ .‬دست‌هام رو گرفت و گفت‪ :‬بریم شنا؟ سونا خشک و جکوزی هم بریم‬
‫نگاه اکثرشون به سمت من و ترنم‪ ،‬سنگینی کرد‪ .‬ساشا رو به فرشاد گفت‪ :‬مگه قرار نذاشتیم که تو اولین فرصت این دو تا‬
‫جنده رو از هم جدا کنیم؟‬
‫فرشاد پوزخند تلخی زد و گفت‪ :‬اوال که نمی‌تونیم همیشه از هم جداشون کنیم‪ .‬دوما اگه جداشون کنیم‪ ،‬باید باهاشون سکس کنیم‬
‫که به هر حال امتیازشون باال می‌ره‪ .‬سوما هشت ساعت شب رو می‌خوای چیکار کنی؟‬
‫‪.‬صدای هلن اومد و گفت‪ :‬ساعت هفت‪ ،‬بسته غذای روز در اختیارتون خواهد بود‬
‫‪.‬به ساعت رو میز نگاه کردم و رو به ترنم گفتم‪ :‬هنوز تا ساعت هفت مونده‬
‫‪.‬ترنم گفت‪ :‬پس بریم‬
‫همونطور که دست‌هامون تو دست هم بود‪ ،‬به سمت ضلع غربی رفتیم‪ .‬کنار استخر که رسیدیم‪ ،‬ترنم گفت‪ :‬تا بدن‌مون خشکه‪،‬‬
‫‪.‬اول بریم سونا‪ .‬درجه‌اش رو پایین میارم‪ ،‬زیاد خفه نشیم‬
‫بعد شروع کرد به ل ُخت شدن‪ .‬به خاطر دیدن بدن تو پُر و فوق سکسی ترنم‪ ،‬هیجان خفیفی داشتم‪ .‬متوجه خط نگاهم شد‪.‬‬
‫خودش رو ملوس کرد و گفت‪ :‬یعنی اینقدر از من خوشت اومده؟‬
‫‪.‬آره تو خیلی خوشگل و خوش هیکل هستی‪+‬‬
‫آنجال وایت؟‪-‬‬
‫‪.‬از اونم بهتری‪+‬‬
‫وای اینقده لوسم نکن‪ .‬تو ل ُخت نمی‌شی؟‪-‬‬
‫‪.‬چرا که نه‪ .‬خیلی وقته سونا نرفتم‪+‬‬
‫من هم مثل ترنم‪ ،‬کامل ل ُخت شدم‪ .‬از پله‌های دریچه ورودی سونا پایین رفتیم‪ .‬ترنم راست می‌گفت و سونای خیلی شیک و‬
‫زیبایی بود‪ .‬ترنم به صورت دمر روی یکی از نیمکت‌های داخل سونا دراز کشید و گفت‪ :‬ماساژم می‌دی؟‬
‫رون‌های تو پُ ر و کون نسبتا تپلش‪ ،‬توی حالت دمر‪ ،‬سکسی‌تر به نظر می‌اومدن‪ .‬نشستم روی رون‌هاش و گفتم‪ :‬کون خودت هم که‬
‫‪.‬خوشگله‬
‫نمی‌دونستم واقعا جذب بدن سکسی ترنم شدم یا شنیدن عدد ‪ ،145‬یکهو و این همه من رو تغییر داد و امید داشتم که باز هم‬
‫‪.‬امتیاز باالیی از طریق ترنم بگیرم‪ .‬کونش رو کمی تکون داد و گفت‪ :‬هر چی هست‪ ،‬االن در اختیار خودته‬
‫خودم رو کشیدم روی کونش و شروع کردم به مالش کتف و شونه‌هاش‪ .‬تماس ک ُسم با کونش‪ ،‬برام لذتبخش بود و سعی می‌کردم‬
‫بیشتر ک ُسم رو روی کونش بمالونم‪ .‬هم زمان دست‌هام رو پایین تر می‌آوردم و کمرش رو هم ماساژ دادم‪ .‬تا اینکه رسیدم به‬
‫گودی کمرش‪ .‬دوباره رفتم روی رون‌هاش تا بتونم‪ ،‬کونش رو ماساژ بدم‪ .‬دلم چنان لرزید که طاقت نیاوردم و گفتم‪ :‬وای ترنم‪،‬‬
‫…چقدر رونات نرم و لطیفن‪ .‬خیلی نرمن‪ .‬خیلی‬
‫‪.‬صدای ترنم هم شهوتی شد و گفت‪ :‬گفتم که همه‌اش برای توئه‪ .‬هر کاری دوست داری باهاشون بکن‬
‫دو طرف کونش رو گرفتم و از هم بازشون کردم‪ .‬دیدن سوراخ کون و ک ُسش‪ ،‬در کنار هم‪ ،‬کامل شهوتیم کرد و صورتم رو بردم بین‬
‫کفل‌های کونش و زبونم رو هم زمان روی شیار ک ُس و سوراخ کونش کشیدم‪ .‬آه ترنم بلند شد و گفت‪ :‬وای شقایق‪ .‬وای شقایق‬
‫‪.‬دارم دیوونه می‌شم‬
‫موفق شدم نوک زبونم رو کمی فرو کنم تو سوراخ کونش‪ .‬خیلی زود صدای ناله‌هاش بلند شد و گفت‪ :‬کونم برای تو شقایق‪.‬‬
‫همه‌اش برای توئه‪ .‬جرم بده‪ ،‬هر کاری دوست داری باهام بکن‪ .‬فقط تو رو خدا واینستا‪ .‬تو رو خدا واینستا و همینطوری کونمو‬
‫‪.‬بخور‬
‫چند بار دیگه سوراخ کونش رو لیس زدم و سرم رو باال آوردم‪ .‬انگشت اشاره دست راستم رو به آرومی فرو کردم تو سوراخ‬
‫کونش و گفتم‪ :‬همینطوری جرت بدم؟‬
‫‪.‬ترنم با صدای فوق شهوتی گفت‪ :‬آره همینطوری‪ .‬جرم بده شقایق‪ .‬خواهش می‌کنم جرم بده‬
‫انگشتم رو کامل فرو کردم توی سوراخ کونش که ناله‌های جیغ مانندش‪ ،‬تو تمام سونا پخش شد‪ .‬همینطور انگشتم رو توی سوراخ‬
‫کونش جلو و عقب می‌کردم که با صدای بلند گفت‪ :‬یکی کمه‪ .‬یکی کمه شقایق‪ .‬خواهش می‌کنم جرم بده‪ .‬به جون هر کی‬
‫‪.‬دوست داری جرواجرم کن‬
‫بدون مالحظه و اینبار سه تا انگشتم رو فرو کردم تو سوراخش که جیغ و ناله‌هاش‪ ،‬کر کننده شد‪ ،‬اما فهمیدم که داره با تمام‬
‫وجودش لذت می‌بره‪ .‬هم زمان که سه تا انگشتم تو سوراخ کونش بود‪ ،‬سعی کردم با انگشت شست همون دستم‪ ،‬ک ُسش رو هم‬
‫لمس کنم‪ .‬انگار با اینکارم تیر خالص رو زدم و باالخره ارضا و ناله‌های حشریش آروم شد و گفت‪ :‬وای که خیلی خوب بود‪.‬‬
‫‪.‬کاش همیشه همینجا باشیم و فقط سکس کنیم‪ .‬خیلی داره بهم خوش می‌گذره‬
‫بدن جفت‌مون خیس از عرق شده بود‪ .‬از روی ترنم بلند شدم‪ .‬خواستم برم بیرون که ترنم برگشت و صاف خوابید و گفت‪:‬‬
‫‪.‬کجا میری؟ تازه جفت‌مون حسابی عرق کردیم‪ .‬بیا روم بخواب‪ ،‬ممه بازی کنیم‬
‫لبخند زدم و گفتم‪ :‬ممه بازی چیه دیگه؟‬
‫‪.‬ترنم گفت‪ :‬بیا روم بخواب تا بهت بگم‬
‫تو این حالت هم‪ ،‬بدن ترنم‪ ،‬شهوتناک و فوق سکسی بود‪ .‬به حرفش گوش دادم و روش خوابیدم‪ .‬سعی کرد سینه‌های خیس از‬
‫‪.‬عرق‌مون‪ ،‬روی هم مالیده بشه و گفت‪ :‬به این می‌گن ممه بازی‬
‫حس خوبی بهم دست داد‪ .‬سعی کردم ک ُسم هم به بدنش بمالونم و گفتم‪ :‬اینم از مانلی یاد گرفتی؟‬
‫‪.‬ترنم با دست‌هاش‪ ،‬کمر و کونم رو مالش داد و گفت‪ :‬آره‬
‫با صدای ساشا‪ ،‬سر جفت‌مون به سمت ورودی سونا چرخید‪ .‬با یک لحن جدی و عصبانی گفت‪ :‬خوره بازی بسه‪ ،‬این کارتون‬
‫‪.‬نامردیه‬
‫‪.‬لبخند محوی زدم و رو به ساشا گفتم‪ :‬تا یک ساعت قبل‪ ،‬چند تا فحش آبدار پیشوند و پسوند اسم همه ما خانما می‌آوردی‬
‫‪.‬ساشا نشست روی نیمکت رو به روی ما و گفت‪ :‬من کال آدم بد دهنی هستم‬
‫ترنم رو به ساشا گفت‪ :‬مگه چند امتیاز دیگه گرفتیم که اینطوری دستپاچه شدی؟‬
‫‪.‬اخم ساشا بیشتر شد و گفت‪ :‬هر کدوم‌تون‪ 15 ،‬امتیاز دیگه گرفتین‬
‫ترنم گفت‪ :‬اووو همه‌اش برای ‪ 15‬امتیاز این همه کوبیدی اومدی اینجا؟‬
‫همونطور که داشتم خودم رو به ترنم می‌مالوندم‪ ،‬رو به ساشا گفتم‪ :‬حاال چرا لباس پوشیدی؟ خب برین مثل دیروز به همه تجاوز‬
‫‪.‬کنین تا به یک الگوی جدید امتیازدهی برسین‬
‫نگاه ساشا به بدن من و ترنم بود و گفت‪ :‬من از طرف خودم اینجام‪ .‬اومدم بهتون بگم یکمی صبر کنین تا بقیه هم بفهمن‬
‫‪.‬چطوری این همه امتیاز بگیرن‬
‫لبخند ناخواسته‌ای زدم و گفتم‪ :‬تا چند ساعت قبل‪ ،‬من و ریحانه و کسرا‪ ،‬منبع امتیاز بودیم و اصال براتون مهم نبود که دارین‬
‫چه بالیی سرمون میارین‪ ،‬حاال یکهو نگران همه شدی؟‬
‫نگاهم رو از ساشا گرفتم و عمدا و با ولع زیاد شروع به خوردن لب‌های ترنم کردم‪ .‬لیزی بدن‌هامون‪ ،‬هر لحظه بیشتر می‌شد و‬
‫لمس بدن نرم و لطیف و خیس ترنم‪ ،‬لذت بیشتری بهم می‌داد‪ .‬بعد از چند لحظه‪ ،‬لب‌هاش رو رها کردم و گفتم‪ :‬وای ترنم‪ ،‬این‬
‫‪.‬اولین بار بود که از یک دختر لب می‌گرفتم‬
‫ترنم که دوباره صداش شهوتی شده بود‪ ،‬یک آه کشید و گفت‪ :‬چطور بود؟‬
‫‪.‬دوباره چند لحظه لب‌هاش رو بوسیدم و گفتم‪ :‬عالی‬
‫یکهو متوجه شدم که ساشا هم کامل ل ُخت شده و انتهای کیر بزرگش رو گرفته توی مشتش و کنار ما ایستاده‪ .‬از کارش تعجب‬
‫کردم و گفتم‪ :‬چیه باز دلت می‌خواد تنبیه بشی؟‬
‫ساشا کیر بزرگ شده‌اش رو حرکت داد و گفت‪ :‬اصال گور بابای امتیاز‪ .‬اینطوری شما دو تا رو دیدم‪ ،‬خیلی حشرم زد باال‪.‬‬
‫‪.‬می‌خوام بکنم‌تون‬
‫رو به ترنم گفتم‪ :‬بهش اجازه بدیم مار و بکنه؟‬
‫ترنم گفت‪ :‬وای شقایق تو خودتی؟ چه اتفاقی برات افتاده؟‬
‫‪.‬یه بوسه دیگه از لب‌هاش زدم و گفتم‪ :‬بهش اجازه بدیم یا نه؟ به هر حال پامون رو بذاریم بیرون‪ ،‬می‌تونه خفت‌مون کنه‬
‫‪.‬ترنم گفت‪ :‬پس بهتره اجازه بدیم همینجا بکنه‬
‫از روی ترنم بلند شدم و به سمت ساشا رفتم‪ .‬جلوش ایستادم و کیر کلفتش رو گرفتم توی مشتم و گفتم‪ :‬دیروز خیلی بی‌مالحظه‬
‫‪.‬بودی‪ .‬اما االن پسر مودب و خوبی شدی‬
‫از نگاهش می‌تونستم حس کنم که هم از دستم عصبیه و هم حسابی شهوتی شده‪ .‬کیرش توی دستم دل زد و گفت‪ :‬دوست دارم‬
‫‪.‬شما جنده‌ها رو بی‌مالحظه بکنم‬
‫ترنم هم ایستاد و رفت پشت سرش‪ .‬از پشت بغلش کرد و گفت‪ :‬منم اگه خیلی حشری باشم‪ ،‬دوست دارم یه وحشی مثل تو‬
‫‪.‬بیفته به جونم و بی‌مالحظه‪ ،‬جرم بده‬
‫‪.‬ساشا یک دستش رو به ک ُس من و دست دیگه‌اش رو از پشتش به ک ُس ترنم رسوند و گفت‪ :‬پس امروز روز شانسته‬
‫ترنم لحنش رو ملوس و شهوتناک کرد و گفت‪ :‬دوست داری اول کدوم‌مون رو جر بدی؟‬
‫ساشا انگار طاقتش تموم شد‪ .‬من رو خوابوند وسط سونا و پاهام رو از هم باز کرد و بین پاهام نشست و همونطور نشسته و‬
‫یکهو‪ ،‬همه کیرش رو توی ک ُسم فرو کرد‪ .‬وقتی کیر کلفت ساشا تمام ک ُسم رو پُر کرد‪ ،‬یک آه بلند شهوتی کشیدم و گفتم‪ :‬جون‬
‫!که راست می‌گی‪ .‬کیر فقط به این می‌گن‬
‫‪.‬ترنم اومد باال سرم و گفت‪ :‬به به می‌بینم که کیر یکی از آقایون باالخره موفق شد شقایق جون رو شهوتی کنه‬
‫ترنم کنترل شده و جوری نشست روی صورتم که بتونم آزادانه ک ُسش رو بخورم‪ .‬ساشا به خاطر ترشح زیاد ک ُسم‪ ،‬به راحتی و با‬
‫سرعت تلمبه می‌زد و من هم ک ُس ترنم رو می‌خوردم‪ .‬ورود و خروج کیر به این ک ُلفتی توی ک ُسم‪ ،‬اینقدر بهم لذت داد که‬
‫احساس کردم سرم داره از لذت زیاد‪ ،‬منفجر می‌شه‪ .‬ساشا چند دقیقه تو ک ُسم تلمبه زد و رو به ترنم گفت‪ :‬تا آبم نیومده‪ ،‬تو‬
‫‪.‬رو هم جر بدم‬
‫ساشا کیرش رو از تو ک ُسم درآورد و کمی عقب تر رفت‪ .‬ترنم از روی صورتم بلند شد‪ .‬رفت بین پاهام و جلوم سجده کرد‪،‬‬
‫جوری که بتونه ک ُسم رو بخوره و هم زمان ک ُس و کونش در اختیار ساشا باشه‪ .‬ساشا هم از پشت کیرش رو فرو کرد تو یکی از‬
‫سوراخ‌هاش‪ .‬سر ترنم به خاطر تلمبه‌های محکم ساشا تکون می‌خورد و نمی‌تونست به خوبی ک ُسم رو بخوره‪ .‬حتی سعی کردم‬
‫لرزش سینه‌های سفید و بزرگش رو هم تو این وضعیت ببینم‪ .‬همین باعث شد که یک جیغ بلند شهوتی بکشم و گفتم‪ :‬وای‬
‫سرم داره از این همه شهوت منفجر می‌شه‪ .‬ترنم بهم بگو کیر ساشا االن تو کدوم سوراخته؟‬
‫ترنم گفت‪ :‬اوم عزیزم‪ ،‬خودت چی حدس می‌زنی؟‬
‫دوست داشتم کیر ساشا توی کونش باشه و گفتم‪ :‬اصال به سوراخ کونت نمی‌خورد که آکبند باشه‪ .‬دوست دارم کیرش االن تو‬
‫‪.‬سوراخ کونش باشه‬
‫‪.‬ترنم چوچولم رو با شدت مکید و گفت‪ :‬امروز روز توئه عزیزم‪ .‬هر چی دوست داری‪ ،‬داره اتفاق میفته‬
‫کیر ساشا رو توی کون ترنم همراه با لبخندهای زیبا و بدن فوق سکسیش‪ ،‬تصور کردم و شهوتم بدون توقف اوج می‌گرفت‪ .‬متوجه‬
‫نشدم چند دقیقه گذشت‪ ،‬فقط فهمیدم که ساشا نزدیک ارضا شدنش بود و می‌خواست که تو صورت من ارضا بشه‪ .‬کیرش رو از‬
‫تو سوراخ کون ترنم درآورد و اومد به سمت من‪ .‬دو زانو باال سرم نشست و گفت‪ :‬نوش‌جون کن مادرجنده‪ .‬بخورش که‬
‫‪.‬ماده‌سگی مثل تو فقط باید آب منی بخوره‬
‫آب منیش پاشید توی صورتم‪ .‬چشم‌هام رو بستم تا تو چشم‌هام نره و بعدش و با ولع‪ ،‬شروع کردم به خوردن کیر خیسش و ته‬
‫مونده آبش رو تا ته و با میل خودم‪ ،‬خوردم! ترنم هم با شدت بیشتری چوچولم رو میک می‌زد و همونطور که کیر ساشا توی‬
‫دهنم بود‪ ،‬یکهو خالی و ارضا شدم‪ .‬محیط سونا و کیر و چهره ساشا‪ ،‬دور سرم می‌چرخیدن و حالت تهوع شدیدی بهم دست‬
‫‪.‬داد‪ .‬چشم‌هام رو بستم و همه چی برام سیاه شد‬
‫با صدای ترنم به خودم اومدم‪ .‬لحن صداش نگران بود و پشت هم‪ ،‬اسم من رو صدا می‌کرد‪ .‬فقط فهمیدم از سونا اومدیم بیرون‬
‫و کنار استخر خوابیدم‪ .‬صدای هلن رو هم شنیدم که گفت‪ :‬دچار افت شدید فشار شده‪ .‬یک نوشیدنی مخصوص براش فرستادیم‬
‫‪.‬و االن براش میارن‬
‫‪.‬چند ثانیه بعد‪ ،‬هوتن همراه با یک لیوان به سمت ما اومد و گفت‪ :‬هلن گفت این رو سریع بیارم اینجا‬
‫با کمک ترنم نشستم و یک نوشیدنی نسبتا شور و سبز رنگ رو خوردم‪ .‬نفهمیدم متین تازه به ما ملحق شد یا از قبل اونجا‬
‫بود‪ .‬به همراه ترنم کمک کرد که نیم‌تنه و شلوارکم رو بپوشم‪ .‬بعد زیر شونه‌هام رو گرفتن و بلندم کردن‪ .‬همونطور که داشتن‬
‫در گوشم و به آرومی گفت‪ :‬امروز مثال خواستی ُمچ من رو بگیری و ازم پرسیدی‬ ‫من رو به سمت مرکز سالن می‌بردن‪ ،‬متین ِ‬
‫که کی هستم‪ .‬حاال نوبت خودته که تو چشم‌ همه‌شون نگاه کنی و بگی که خودت دقیقا کی هستی؟‬
‫‪.‬متین و ترنم رو پس زدم و گفتم‪ :‬خودم می‌تونم بیام‪ ،‬حالم خوبه‬
‫این دفعه که به میز وسط سالن نزدیک شدم‪ ،‬حتی کسرا و ریحانه و سوگند هم کنار میز ایستاده بودن و داشتن با تعجب من رو‬
‫نگاه می‌کردن! ساشا هم با اخم داشت به صفحه نمایش امتیازها نگاه می‌کرد‪ .‬به صفحه نمایش نگاه کردم و دیدم که امتیاز من‬
‫!به ‪ 317‬و امتیاز ترنم به ‪ 215‬رسیده‬
‫چشم‌های ترنم از تعجب گرد شد و رو به ساشا گفت‪ :‬تو چند امتیاز گرفتی؟‬
‫!ساشا که انگار حسابی از سکس با من و ترنم پشیمون بود‪ ،‬سرش رو پایین انداخت و گفت‪ 1 :‬امتیاز‬
‫‪.‬ایندفعه دهن ترنم هم از تعجب باز شد و گفت‪ :‬وای اینجا چه خبره؟ اصال نمی‌شه مالک امتیازدهی‌شون رو فهمید‬
‫‪.‬به جواد نگاه کردم و گفتم‪ :‬این دفعه ساشا هم مشارکت داشت‪ .‬می‌تونین ازش بپرسین که دقیقا چیکار کردیم‬
‫‪.‬ساشا انگار حتی از بقیه هم خجالت می‌کشید و با کالفگی گفت‪ :‬هیچ گ ُه خاصی نخوردیم‪ .‬فقط کردمش‬
‫‪.‬ترنم رو به ساشا گفت‪ :‬فقط نکردی‪ ،‬ارضاش هم کردیش‪ .‬اینقدر عمیق ارضا شد که سه دقیقه بیهوش بود‬
‫‪.‬زهرا رو به ساشا گفت‪ :‬شاکی بودی که چرا از هم جداشون نکردیم‪ .‬بعد رفتی که مثال جداشون کنی‪ ،‬اما ریدی‪ ،‬بدجورم ریدی‬
‫حتی احساس کردم که سوگند و ریحانه و کسرا هم نگاه پُر از تردیدی به من دارن‪ .‬این همه سنگینی نگاه‪ ،‬عصبیم کرد‪ .‬وارد‬
‫قسمت خودم شدم و روی تختم نشستم‪ .‬نورا اومد کنارم نشست و گفت‪ :‬آفرین‪ ،‬درستش همین بود‪ .‬خوشم اومد‪ ،‬خوب گند زدی‬
‫‪.‬به این نامردای عوضی‬
‫اینقدر به خاطر این همه اختالف امتیاز ناگهانی پکر و درهم بودن که هیچ ک َسی حتی انگیزه نداشت که جواب نورا رو بده‪.‬‬
‫فرشاد طرف مقابل و روی تخت خودش نشسته بود‪ .‬با صدای بلند و رو به من گفت‪ :‬کلمه به کلمه خواهرت درباره تو درست‬
‫‪.‬بود‪ .‬همیشه فکر می‌کردم که داره غلو می‌کنه‬
‫عرشیا رو به فرشاد گفت‪ :‬خواهرش چی درباره‌اش می‌گفت؟‬
‫رو به عرشیا گفتم‪ :‬وقتی زیرش بوده‪ ،‬ازش می‌خواسته که بیشتر بکنش‪ ،‬اما این فکر می‌کرده که داره غلو می‌کنه‪ .‬باورش‬
‫‪.‬نمی‌شده که خواهرم اون همه پتیاره باشه‬
‫!لحن عرشیا متعجب شد و گفت‪ :‬یعنی شوهرت و خواهرت‪ ،‬سکس داشتن؟‬
‫‪.‬با حرص و عصبانیت گفتم‪ :‬آره موقعی که شوهر من بود‪ ،‬خواهرم رو هم می‌کرد‪ .‬خواهر کوچیکترم رو‪ .‬تنها خواهرم رو‬
‫‪.‬هوتن گفت‪ :‬این نامردی بوده‪ .‬خیلی نامردی بوده‬
‫جواد گفت‪ :‬نوش جونش‪ .‬تو که اینقده خوشگل و سکسی هستی‪ ،‬حتما خواهرت هم شاه ک ُس بوده‪ .‬بده به جفت‌تون حال‬
‫می‌داده؟‬
‫پوزخند از سر حرصی زدم و دلیلی نداشتم که جواب جواد رو بدم‪ ،‬اما هوتن بهش گفت‪ :‬خیانت خیلی نامردیه داداش‪ .‬حتی از‬
‫‪.‬کاری که دیروز با این خواهر و برادر کردیم هم بدتره‪ .‬هم شوهرش بهش خیانت کرده‪ ،‬هم خواهرش‪ .‬خیلی زجر کشیده‬
‫متین رو به فرشاد گفت‪ :‬خواهرش چی درباره‌اش می‌گفت؟‬
‫فرشاد گفت‪ :‬خواهرش می‌گفت این بیمار روانیه‪ .‬اختالل شدید روانی داره‪ .‬ترکیبی از بیماری دو شخصیتی و بیماری دو قطبی یا‬
‫همچین چیزی‪ .‬می‌گفت یک قسمتش یه عوضی خائن و خودخواهه که حاضره برای رسیدن به هر چیزی‪ ،‬هر کاری بکنه‪ .‬با چشم‬
‫خودتون ندیدین که تا همین امروز صبح‪ ،‬مثال چه موجود مظلوم و ستم‌دیده‌ و نجیبی بود؟ بعد که دید می‌تونه برنده بشه‪ ،‬حتی‬
‫حاضر شد که با جون و دل‪ ،‬با ساشا سکس کنه‪ .‬با آدمی که بیشتر از همه‌ی ما با خانما بد رفتاری می‌کنه‪ .‬این همه تغییر‬
‫به نظرتون تو این فاصله کم‪ ،‬منطقیه؟‬
‫متین رو به ترنم گفت‪ :‬بار اول که با تو بود‪ ،‬همینطوری مثل چند دقیقه قبل‪ ،‬عمیق ارضا شد؟‬
‫ترنم تردید داشت که جواب متین رو بده‪ .‬متین با لحن مالیم تری گفت‪ :‬فقط همین رو جواب بده‪ .‬آره یا نه؟‬
‫‪.‬ترنم چند لحظه به من و نورا نگاه کرد و گفت‪ :‬آره‬
‫متین رو به دوربین‌ها گفت‪ :‬شما از طریق این دست‌بند‌ها می‌تونین حتی احساسات درونی ما رو بفهمین؟‬
‫صدای هلن اومد و گفت‪ :‬واکنش‌های روانی تاثیر مستقیم روی هورمون‌های بدن دارن‪ .‬جدا از اینکه کوچکترین تغییر در عملکرد‬
‫هورمون‌های شما از ما پنهون نمی‌مونه‪ ،‬تسلط کاملی روی فعالیت‌های مغزی شما داریم‪ .‬جمع‌بندی فعل و انفعاالت مغزی شما و‬
‫‪.‬واکنش هورمونی و نهایتا رفتار فیزیکی و ظاهری که از شما می‌بینیم‪ ،‬به ما می‌گه که دقیقا و در هر لحظه‪ ،‬چه احساسی دارین‬
‫متین کمی فکر کرد و گفت‪ :‬فکر می‌کردم فقط عمل فیزیکی سکس‪ ،‬امتیاز داره‪ .‬اما انگار اون قسمت روانی سکس براشون‬
‫‪.‬خیلی مهم تره‬
‫زهرا رو به متین گفت‪ :‬خب به هر حال هر سکسی‪ ،‬بُعد روانی هم داره‪ .‬ربات نیستیم که‪ .‬یکی یا خوشش میاد یا می‌ترسه یا‬
‫‪.‬هر چی‪ .‬به هر حال یه فعل و انفعال کوفتی مغزی و روانی براش ایجاد می‌شه‬
‫متین گفت‪ :‬درست می‌گی‪ ،‬اما برای شقایق اتفاقی افتاده که فقط خودش می‌تونه توضیح بده‪ .‬مطمئنم خودش می‌دونه که چطوری‬
‫تونسته این همه تحریک و به این خوبی ارضا بشه‪ .‬شاید اگه من و تو هم اونی بودیم که داره امتیاز می‌ده‪ ،‬حسابی از آدمی که‬
‫با این سرعت تغییر کرده‪ ،‬سوپرایز می‌شدیم و به خاطر تحریک و ارضا شدنش‪ ،‬بهش جایزه می‌دادیم‪ .‬شقایق تا همین امروز صبح‬
‫و از ترس نزدیک بود به خودش بشاشه‪ ،‬اما حاال نگاش کن؟ توان جسمی داشته باشه‪ ،‬همین االن هم می‌خواد تا با یکی سکس‬
‫‪.‬کنه‬
‫فرشاد ایستاد و گفت‪ :‬چرا به حرفم گوش نمی‌دین‪ .‬این آدم عادی نیست‪ .‬یه موجود روانی و غیر قابل اعتماده‪ .‬یه بازیگر قهار‬
‫‪.‬که می‌تونه همه رو فریب بده‬
‫زهرا رو به فرشاد گفت‪ :‬اوال که گیریم تو درست میگی‪ ،‬خب ما چیکار می‌تونیم بکنیم؟ مگه دکتریم که بهش دارو بزنیم و یکهو‬
‫تبدیل به یک موجود نرمال بشه؟ دوما چرا تا االن خفه خون گرفته بودی و االن داری اینا رو می‌گی؟‬
‫‪.‬فرشاد گفت‪ :‬چون فکر نمی‌کردم به این شدت باشه‬
‫عرشیا گفت‪ :‬شوهرش بودی و االن فهمیدی؟‬
‫فرشاد گفت‪ :‬اون موقع‌ها شک کرده بودم که نرمال نیست‪ ،‬اما تجربه این رو نداشتم که یک روز ببینم زیر کیر یکی داره گریه‬
‫‪.‬می‌کنه و روز بعد ببینم زیر کیر همون آدم داره از شهوت له له می‌زنه‪ .‬حاال می‌فهمم که چطور به راحتی بهم خیانت کرد‬
‫هوتن رو به من گفت‪ :‬تو هم بهش خیانت می‌کردی؟‬
‫‪.‬فرشاد گفت‪ :‬آره با بهترین دوست و شریک کاریم رو هم ریخته بود‬
‫‪.‬هوتن آهی از تاسف کشید و گفت‪ :‬متاسفم‪ ،‬اسم زندگی شما دیگه زندگی نبوده‬
‫فرشاد گفت‪ :‬کاش فقط همون بود‪ .‬بعد از طالق فهمیدم که حتی قبل از ازدواجش با من‪ ،‬دلش با یکی دیگه بوده و بعد‬
‫‪.‬ازدواج‌مون هم با اونم رابطه داشته‪ .‬اینم خواهرش بهم گفت‬
‫خیلی جواب‌ها داشتم که به فرشاد بدم‪ ،‬اما انگیزه‌اش رو نداشتم‪ .‬برام مهم نبود که جلوی همه‌شون یک آدم خائن و هرزه به‬
‫!نظر بیام‪ .‬انگار امیدوار شدن برای رسیدن به سه میلیون دالر‪ ،‬تنها حس قوی تو وجودم بود‬
‫جواد رو به فرشاد گفت‪ :‬تا فردا هم که خرابش کنی‪ ،‬فرقی به حال ما نمی‌کنه‪ .‬هر کدوم از اینا که اینجان‪ ،‬جنده و هرزه‌ان‪.‬‬
‫‪.‬اومدن جندگی کنن و پولش رو بگیرن‬
‫سوگند رو به جواد گفت‪ :‬یعنی شما آقایون برای کار خیر اومدین؟‬
‫‪.‬جواد گفت‪ :‬برای ما َمردها فرق داره‪ .‬ما می‌کنیم‪ ،‬اما شما می‌دین‬
‫ناخواسته خنده‌ام گرفت و رو به سوگند گفتم‪ :‬نگو که می‌خوای جواب همچین موجود ابلهی رو بدی؟‬
‫سوگند هم لبخند زد و گفت‪ :‬فقط آدم گاهی باورش نمی‌شه که یک مغز چطوری می‌تونه این همه ُپر از پهن باشه؟‬
‫نورا گفت‪ :‬چطوری نداره‪ .‬مغزش رو باز کردن و گذاشتن زیر سوراخ کون خر و به خره گفتن برین این تو که جاش‬
‫‪.‬همینجاست‬
‫‪.‬جواد گفت‪ :‬هر چقدر دوست دارین مسخره کنین‪ ،‬اما حقیقت اینه که همه‌تون یه مشت جنده و هرزه دوزاری هستین‬
‫باالخره انگار به زهرا برخورد و رو به جواد گفت‪ :‬با این فرمون یا شقایق برنده می‌شه‪ ،‬یا ترنم‪ .‬اونوقت یکی‌شون می‌شه جنده‬
‫‪.‬سه میلیون دالری‪ .‬تو هم باس این افکار کیریت رو بکنی تو کونت‬
‫عرشیا گفت‪ :‬دوباره مثل صبح فقط داریم بحث مسخره می‌کنیم‪ .‬به نظرتون باید قبول کنیم که شقایق برنده است؟‬
‫‪.‬متین گفت‪ :‬نه و قطعا هر کدوم از ماها می‌تونه مثل شقایق امتیاز درشت بگیره‪ .‬فقط باید یک طرح جدید داشته باشیم‬
‫زهرا رو به متین گفت‪ :‬ک َسی دیگه به حرف تو گوش نمی‌ده‪ .‬هر طرحی داری‪ ،‬برای خودت اجراش کن‪ .‬بقیه هم هر ک َسی‪ ،‬هر‬
‫غلطی خواست بکنه‪ .‬این بازی لعنتی رو نمی‌شه با زور و رئیس‌بازی و باندبازی برد‪ .‬باس بریم تو فاز مخ زنی و عشق و حال‬
‫‪.‬راستکی‬
‫ترنم گفت‪ :‬با زهرا موافقم‪ .‬توی سونا به من و شقایق و ساشا خیلی خوش گذشت‪ .‬دیگه خبری از ترس و تجاوز نبود‪ .‬یه‬
‫سکسی واقعی داشتیم‬‫ِ‬ ‫‪.‬خوش‌گذرونی‬
‫ترنم بعد رو به ساشا گفت‪ :‬مگه نه ساشا؟‬
‫‪.‬ساشا همچنان اخم کرده بود و گفت‪ :‬اینقده شما دو تا جنده‪ ،‬حشری‌کننده شده بودین که کال قید مسابقه و امتیاز رو زدم‬
‫‪.‬ترنم لبخند زد و گفت‪ :‬حمل بر تایید حرفم می‌ذارم و مرسی‬
‫‪.‬سوگند گفت‪ :‬اوکی‪ ،‬پس اگه ک َسی قصد تجاوز به من نداره‪ ،‬می‌خوام یکمی استراحت کنم‬
‫ترنم رو به سوگند گفت‪ :‬یعنی می‌خوای کال بی‌خیال سکس بشی؟‬
‫سوگند گفت‪ :‬من نمی‌تونم مثل شقایق یکهو عوض بشم‪ .‬برای روشن شدن‪ ،‬نیاز به زمان دارم‪ .‬اگه این عوضیا بذارن‪ ،‬شاید برای‬
‫‪.‬منم فازش اومد‬
‫زهرا با یک لحن حسرت‌گونه و رو به متین گفت‪ :‬یه حسی بهم می‌گه خیلی بیشتر از اونی که به نظر میاد‪ ،‬ریدی‪ .‬شاید اگه‬
‫دیروز این همه فرمان تجاوز به این و اون رو نمی‌دادی‪ ،‬وضعیتی پیش نمی‌اومد که شقایق این همه امتیاز از همه‌مون جلو بیفته‪.‬‬
‫خر َمرد جماعت شدم و باز کیر خوردم‬ ‫‪.‬لعنت به من که برای سومین بار تو زندگیم ِ‬
‫‪.‬مدیسا رو به متین گفت‪ :‬با زهرا موافقم‬
‫نورا با لحن خاصی گفت‪ :‬شما که صبح می‌گفتین مریدش هستین و عجب رئیس خوف و خفنی و فالن؟ به آفتاب‌پرست گفتین‪،‬‬
‫‪.‬زکی‬
‫‪.‬زهرا رو به نورا گفت‪ :‬خفه شو دیگه بابا‪ .‬دیگه حالم داره ازت به هم می‌خوره‬
‫‪.‬نورا خواست جوابش رو بده که نذاشتم و گفتم‪ :‬لطفا جوابش رو نده‬
‫متین گفت‪ :‬آدمای پشت صحنه اجازه نمی‌دن قانون این بازی رو ما تعیین کنیم‪ .‬بابت اشتباه محاسباتم از همه عذر می‌خوام‪.‬‬
‫یعنی از اونایی که به حرف من گوش دادن عذر می‌خوام‪ .‬اوکی از این به بعد هر ک َسی آزاد که با فکر و تالش خودش‪ ،‬امتیاز‬
‫‪.‬جمع کنه‬
‫‪.‬سوگند روی تختش دراز کشید و گفت‪ :‬پس امیدوارم وسط خوابم یکی راست نکنه و بیاد سر وقتم‪ .‬دیشب تا صبح نخوابیدم‬
‫‪ C.C. Catch.‬از ‪: Cause You Are Young‬به زمین نگاه کردم و گفتم‬
‫چند لحظه بعد‪ ،‬موزیکی که خواسته بودم‪ ،‬پخش شد‪ .‬نورا ایستاد و رو به من و با صدای بلند گفت‪ :‬اگه دوست داشتی‪ ،‬من‬
‫‪.‬حاضرم هر جور که خواستی باهات باشم تا امتیازت باال بره‬
‫می‌دونستم که نورا از متین و باندی که تشکیل داده بود کینه به دل گرفته‪ .‬نگاهش کردم و همراه با یک لبخند زورکی گفتم‪:‬‬
‫‪.‬مرسی‬
‫انگار امتیازهای زیاد و ناگهانی که من گرفتم‪ ،‬شبیه یک شوک بود و تا انتهای موزیک‪ ،‬همه رو تخت‌هاشون نشستن و غرق در‬
‫افکارهاشون شدن‪ .‬اما من دیگه به امتیازها فکر نمی‌کردم‪ .‬دوست داشتم فکر کنم‪ ،‬اما درگیر حرف‌های فرشاد شدم‪ .‬نمی‌خواستم‬
‫به حرف‌هاش فکر کنم‪ ،‬اما هر کاری کردم نشد و جمالتش شبیه مته‪ ،‬می‌چرخید و توی مغزم فرو می‌رفت‪ .‬ایستادم و به سمت‬
‫‪.‬فرشاد رفتم‪ .‬از دستش گرفتم و گفتم‪ :‬الزمه حرف بزنیم‪ .‬فقط من و خودت‬
‫هوتن رو به من گفت‪ :‬راست گفت؟ تو هم بهش خیانت می‌کردی؟‬
‫کنجکاوی هوتن و اینکه این موضوع رو این همه جدی گرفته بود‪ ،‬برام قابل درک نبود و گفتم‪ :‬واقعا برات مهمه؟ آخه چه فرقی‬
‫برای تو می‌کنه؟‬
‫هوتن گفت‪ :‬امروز به این نتیجه رسیدم که تو آدم محترم و قابل احترامی هستی‪ .‬حاال که شنیدم به شوهرت خیانت می‌کردی‪،‬‬
‫‪.‬تو ذوقم خورده و دوست دارم حقیقت نداشته باشه‬
‫خنده از سر حرصی کردم و گفتم‪ :‬دیروز همینجا و جلوی همه‌ی اینا‪ ،‬منو کردی‪ .‬امروز هم زمان که کیر عرشیا تو ک ُسم بود‪،‬‬
‫وادارم کردی که برات ساک بزنم و تو دهنم ارضا شدی‪ .‬بعدش هم دمرم کردی و دوباره باهام سکس کردی‪ .‬توی این فرایند‬
‫!چطوری به این نتیجه رسیدی که آدم محترمی هستم؟‬
‫‪.‬هوتن شونه‌هاش رو انداخت باال و گفت‪ :‬خب سکس کردیم‪ .‬مگه چیه؟ همه سکس می‌کنن‪ .‬پیامبرا و اماما هم سکس می‌کردن‬
‫ترنم رو به هوتن گفت‪ :‬وای هوتن بس کن تو رو خدا‪ .‬اینقده چرت و پرت نگو‪ .‬اصال گیریم خیانت کرده‪ ،‬به ما چه‪ .‬منم اگه‬
‫‪.‬همچین شوهر عوضی و نامردی داشته باشم که به خواهرم هم رحم نکنه‪ ،‬بهش خیانت می‌کنم‬
‫‪.‬هوتن رو به ترنم گفت‪ :‬خیانت توجیه پذیر نیست‬
‫نورا رو به هوتن گفت‪ :‬یک دختربچه ده ساله رو فرض کن که پدرش به زور وادارش کرده تا با یک پیرمرد چند زنه و معتاد و‬
‫عوضی و نامرد و زشت و چاق و حال‌به‌هم زن‪ ،‬ازدواج کنه‪ .‬اون دختربچه ده ساله‪ ،‬تا آخر عمرش اسیر اون َمرد می‌شه‪ .‬حتی‬
‫این شرایط رو نداره که طالق بگیره‪ .‬نه اجازه‌اش رو داره و نه جایی داره که بره‪ .‬توقع داری این دختر تا آخر عمرش و‬
‫مخصوصا تو سن جوونی‪ ،‬که تو اوج زیبایی و نیازهاشه‪ ،‬به اون َمرد عوضی وفادار بمونه؟ توقع داری همیشه بوی گند و بدن‬
‫پشمالو و ِچرک َم ردی که جای پدربزرگشه رو تحمل کنه؟ تازه فکر کن اون دختر تو سن بیست و چهار سالگی بفهمه که پدرش‬
‫تخمی “خیانت توجیه پذیر نیست”‪ ،‬یکی‬ ‫ِ‬ ‫بابت این ازدواج زورکی‪ ،‬پول گرفته بوده! یعنی دختر خودش رو فروخته بوده‪ .‬جمله‌ی‬
‫‪.‬از مسخره ترین شعارهاییه که شما جماعت شعار بده می‌دین‪ .‬جماعتی که نفسش از جای گرم بلند می‌شه‬
‫احساس کردم که نورا داره درباره خودش صحبت می‌کنه‪ .‬چون خشم و نفرت و حسرت و غم از لحنش می‌بارید‪ .‬هوتن خواست‬
‫‪.‬جوابش رو بده که نذاشتم و گفتم‪ :‬آره منم بهش خیانت می‌کردم‬
‫دست فرشاد رو کشیدم که از جمع جداش کنم‪ .‬متین که انگار بیشتر از همه ذهنش درگیر بود‪ ،‬رو به من گفت‪ :‬می‌دونم حق‬
‫داری که با شوهر سابقت یک مکالمه خصوصی داشته باشی‪ ،‬اما می‌شه خواهش کنم همینجا و در حضور همه باهاش حرف بزنی؟‬
‫پوزخند زدم و گفتم‪ :‬تالشت برای اینکه علت امتیازهای باالی من رو بفهمی‪ ،‬قابل تحسینه‪ .‬اما حداقل بذار یک روز از‬
‫‪.‬بی‌شرف‌بازی‌هات بگذره‪ .‬اینقدر تابلو وقیح نباش‬
‫زهرا گفت‪ :‬چیه می‌خوای از فرشاد بپرسی که با چه پوزیشنی خواهرت رو می‌کرد؟‬
‫‪.‬رو به زهرا گفتم‪ :‬خواهرم می‌نشست روی کیرش‪ .‬هر سه بار که دیدمش‪ ،‬روی کیرش نشسته بود‬
‫هوتن گفت‪ :‬یعنی یواشکی سکس‌شون رو می‌دیدی؟‬
‫رو به هوتن گفتم‪ :‬بار سوم این شهامت رو پیدا کردم بهشون بفهمونم که دارم می‌بینم‌شون‪ .‬دوبار اول فرار می‌کردم و وانمود‬
‫!می‌کردم که هیچی ندیدم‬
‫زهرا رو به من گفت‪ :‬خواهرت هم مثل خودت خوش‌کونه؟‬
‫رو به زهرا گفتم‪ :‬از آزار و ترسوندن من لذت می‌بری؟‬
‫‪.‬زهرا گفت‪ :‬آره من سادیسم دارم‪ ،‬دوست دارم بهت صدمه بزنم‪ .‬چون ازت خوشم میاد‬
‫‪.‬لبخند کم‌رنگی زدم و گفتم‪ :‬پس امشب پای حرفت وایستا و تنبیهم کن‬
‫‪.‬زهرا گفت‪ :‬تو واقعا یه عجوزه دو شخصیته هستی‪ .‬امروز حتی جرات نداشتی تو چشم‌هام نگاه کنی‬
‫‪.‬فرشاد دستش رو از توی دستم خارج کرد و گفت‪ :‬من با تو حرف خصوصی ندارم‪ .‬هر چی هست‪ ،‬همینجا بگو‬
‫متوجه شدم که به خاطر متین این کارو کرد‪ .‬به چشم‌هاش نگاه کردم و گفتم‪ :‬از اولش اینقدر اعتماد به نفس نداشتی که به‬
‫خودت متکی باشی‪ .‬همچنان فکر می‌کنی که متین خیلی آدم باهوش و خفنیه و از حرف‌هام‪ ،‬چیز خاصی می‌فهمه؟‬
‫‪.‬فرشاد سعی کرد نسبت به حرف‌های من‪ ،‬بی‌تفاوت به نظر بیاد و گفت‪ :‬به هر حال‪ ،‬من حرف خصوصی با تو ندارم‬
‫عصبی شدم و با حرص به سمت ترنم رفتم‪ .‬دستش رو گرفتم و گفتم‪ :‬مگه نگفتی بریم شنا و جکوزی؟ اما فقط منو بردی تو‬
‫‪.‬سونا‬
‫‪.‬ترنم از لحن تهاجمی من جا خورد و گفت‪ :‬حتی عصبانی شدنت هم شبیه مانلیه‬
‫سعی کردم عصبانیتم رو مخفی کنم و گفتم‪ :‬شورت و سوتین بپوشیم‪ .‬دخترا با شورت و سوتین و بدن خیس‪ ،‬خیلی سکسی‌تر‬
‫‪.‬می‌شن‪ .‬حتی برای هم‬
‫‪.‬ترنم حرفم رو تایید کرد و گفت‪ :‬آره موافقم‬
‫می‌خواستم با بردن ترنم‪ ،‬حرکت متین و فرشاد رو جواب بدم و بیشتر مایوس‌شون کنم‪ .‬وارد قسمت خودم شدم‪ .‬یک شورت و‬
‫صورتی کم‌رنگ برداشتم‪ .‬جلوی همه‌شون کامل ل ُخت شدم و شورت و سوتین رو پوشیدم‪ .‬ترنم هم یک‬ ‫ِ‬ ‫سکسی‬
‫ِ‬ ‫سوتین نخی و‬
‫شورت و سوتین مشکی تنش کرد که به بدن سفید و تو ُپرش‪ ،‬خیلی می‌اومد‪ .‬به نورا نگاه کردم و گفتم‪ :‬تو نمیایی؟‬
‫‪.‬چشم‌های نورا برق زد و گفت‪ :‬حتما‬
‫ریحانه گفت‪ :‬منم بیام؟‬
‫‪.‬از درخواست ریحانه تعجب کردم و گفتم‪ :‬خیلی هم خوشحال می‌شم‬
‫‪.‬سوگند نشست و گفت‪ :‬اگه گذاشتین آدم دو دقیقه بخوابه‪ .‬خیلی اصرار می‌کنین‪ .‬مجبورم قبول کنم‪ .‬منم میام‬
‫احساس کردم که من هم مثل متین‪ ،‬تیم خودم رو دارم‪ .‬حس خوبی بهم دست داد و گفتم‪ :‬فقط به شرطی که همه‌تون مثل من‬
‫!و ترنم‪ ،‬شورت و سوتین سکسی بپوشین‬
‫‪.‬ترنم گفت‪ :‬آررررره‪ ،‬قراره آب بر و بچ پشت صحنه‪ ،‬بپاچه روی صفحه نمایشی که دارن ما رو باهاش نگاه می‌کنن‬
‫لذت نگاه پُ ر از حسرت و عصبی متین و فرشاد‪ ،‬کمتر از تصور امتیازم نبود‪ .‬حتی سعی کردم سکسی راه برم و امیدوار بودم که‬
‫!تا آخرین لحظه که تو دیدشون هستم‪ ،‬بهم نگاه کنن‬
‫من و ترنم وارد استخر شدیم‪ .‬ترنم با هیجان خاصی گفت‪ :‬تو هنوز جون داری که سکس کنیم؟‬
‫‪.‬سرم رو به عالمت منفی تکون دادم و گفتم‪ :‬نه اصال‬
‫‪.‬ترنم خندید و گفت‪ :‬حدس زدم که می‌خوای کون اونا رو بسوزونی‬
‫‪.‬آره‪ ،‬نیتم همین بود‪+‬‬
‫‪.‬اینطوری ازت کینه به دل می‌گیرن‪-‬‬
‫‪.‬همینطوری هم تشنه خونم هستن‪ .‬تنها ابزارشون برای اذیت کردنم‪ ،‬سکسه که فعال به ضرر خودشون تموم می‌شه‪+‬‬
‫‪.‬آره راست می‌گی‪ .‬االن دیگه هیچ‌ کدوم‌شون دوست نداره باهات سکس کنه‪ .‬عجب مسابقه جالبی شده‪-‬‬
‫‪.‬صدای نورا اومد و گفت‪ :‬یه روانی خالص این مسابقه رو طراحی کرده‬
‫سوگند و ریحانه هم همراهش بودن‪ .‬هر سه تاشون به حرفم گوش دادن و شورت و سوتین‌های سکسی‪ ،‬تن‌شون بود‪ .‬نورا و‬
‫سوگند به آرومی وارد استخر شدن‪ ،‬اما ریحانه شیرجه زد‪ .‬از استایل و مهارت شیرجه‌اش می‌شد حدس زد که شناگر ماهریه‪.‬‬
‫همینطور هم بود‪ .‬با سرعت طول استخر رو دو دور شنا کرد و بعد به سمت ما اومد‪ .‬همگی‌مون قسمت کم عمق‌تر استخر و‬
‫‪.‬لبه استخر نشستیم‪ .‬سوگند گفت‪ :‬دیروز اونا جلسه گرفته بودن و امروز ما‬
‫ترنم گفت‪ :‬من تو جلسه دیروز هم بودم‪ .‬من و هوتن تنها ک َسایی بودیم که با تصمیم‌شون درباره ریحانه و کسرا‪ ،‬مخالفت کردیم‪،‬‬
‫‪.‬اما خب فایده نداشت‬
‫‪.‬چهره ریحانه غمگین شد و گفت‪ :‬من برای خودم ناراحت نیستم‪ .‬اما غرور کسرا بدجور شکسته‬
‫‪.‬سوگند رو به من گفت‪ :‬ازمون برای چی خواستی اینطور سکسی بیاییم تو استخر‬
‫‪.‬ترنم گفت‪ :‬می‌خواست حرص اونا رو در بیاره‪ ،‬وگرنه دیگه جونی برای سکس و ارضا نداره‬
‫‪.‬سوگند گفت‪ :‬فعال که همه چی عوض شد‪ .‬االن جرات ندارن مثل دیروز دور بردارن‪ .‬مگه کال بی‌خیال جایزه بشن‬
‫نورا گفت‪ :‬آره دیروز خوشحال بودن که راه بردن رو به سرعت فهمیدن‪ .‬اگه انگیزه جایزه نباشه‪ ،‬خیلی بعیده مثل دیروز هر‬
‫‪.‬چی که متین بگه رو گوش بدن‪ .‬راستش فکر نمی‌کردم ورق به این زودی برگرده‬
‫ریحانه گفت‪ :‬االن قراره کمک کنیم که شقایق برنده بشه؟‬
‫رو به ریحانه گفتم‪ :‬اوال که من متین نیستم که از بقیه توقع داشته باشم تا هر کاری بکنن که من برنده بشم‪ .‬دوما امروز دیگه‬
‫‪.‬جون سکس و ارضا ندارم‬
‫‪.‬ترنم گفت‪ :‬یا شاید به خاطر حرف‌هایی که شوهر سابقت تو جمع زد‪ ،‬آف شدی‬
‫جواب ترنم رو ندادم و دوباره حرف‌های فرشاد تو ذهنم تکرار شد‪ .‬نورا با صدای بلند گفت‪ :‬اگه یکی رو به بهونه سکس انتخاب‬
‫کنیم و باهاش سکس نکنیم‪ ،‬چی می‌شه؟ بازم اون شوک برقی لعنتی؟‬
‫‪.‬صدای هلن اومد و گفت‪ :‬از امتیازتون کم می‌شه‬
‫نورا گفت‪ :‬االن که شقایق از ترنم خواست بیان شنا‪ ،‬درخواست سکس محسوب می‌شه؟‬
‫‪.‬هلن گفت‪ :‬خیر‪ ،‬درخواست سکس یا باید مستقیم گفته بشه یا عملی انجام بشه که ما بفهمیم قصد سکس دارید‬
‫‪.‬نورا گفت‪ :‬اوکی پس مجبور نیستیم سکس‌گروپ دخترونه بزنیم‬
‫‪.‬ترنم گفت‪ :‬لز گروپ‬
‫‪.‬نورا گفت‪ :‬حاال هر چی‬
‫سوگند رو به من گفت‪ :‬می‌خواستی چی به شوهر سابقت بگی؟‬
‫‪.‬کمی فکر کردم و گفتم‪ :‬می‌خواستم ازش بپرسم خواهرم واقعا اون حرفا رو پشت سرم گفته یا به خاطر لج با من دروغ گفت‬
‫نورا گفت‪ :‬توقع داری خواهری که با شوهرت رو هم ریخته‪ ،‬چیزی پشت سرت نگه؟ باید یه چیزی بگن که توجیه خیانت‌شون‬
‫‪.‬بشه‪ .‬برای خر کردن خودشون‬
‫…سوگند گفت‪ :‬ناراحت نشو شقایق‪ ،‬اما شاید خواهرت درست گفته‪ .‬تغییر یکهویی امروز تو خیلی عجیبه‪ .‬یعنی خودت این‬
‫حرف سوگند رو قطع کردم و گفتم‪ :‬همیشه مطمئنم که یه چیزی درباره من عادی نیست‪ ،‬اما دوست ندارم باهاش مواجه بشم‪ .‬یا‬
‫‪.‬شاید می‌ترسم‪ .‬بیشتر از ده بار خواستم برم پیش روانپزشک یا روانشناس اما هر بار پشیمون شدم و نرفتم‬
‫‪.‬نورا گفت‪ :‬هر چیزی که هست اینجا به کارت اومد‪ .‬به کار همه‌مون اومد‬
‫ریحانه گفت‪ :‬دارین اشتباه دیروز متین رو می‌کنین‪ .‬اونم مطمئن بود که متوجه الگوی امتیازدهی شده‪ ،‬اما امروز همه چی‬
‫‪.‬برعکس شد‪ .‬شاید امتیازهای باالی شقایق و ترنم و تغییر رویه امتیازدهی بقیه‌مون‪ ،‬ربطی به وضعیت روانی شقایق نداشته باشه‬
‫‪.‬سوگند رو به ریحانه گفت‪ :‬حاال هر چی‪ .‬االن تصمیم‌تون چیه؟ اینا تا یکی به امتیاز ‪ 9999‬نرسه‪ ،‬ول‌مون نمی‌کنن‬
‫‪.‬نورا گفت‪ :‬من مشکلی ندارم که به شقایق کمک کنم تا زودتر به ‪ 9999‬برسه‬
‫ریحانه گفت‪ :‬ترنم هم این شانس رو داره که برنده بشه‪ .‬یا شاید اصال یکی دیگه و یکهو یک امتیاز درشت تر از شقایق‬
‫‪.‬گرفت‪ .‬شاید فردا دوباره همه چی تغییر کرد‬
‫‪.‬سوگند گفت‪ :‬به نظرم هر کاری می‌کنیم‪ ،‬باید زودتر از اینجا خالص بشیم‬
‫نورا رو به سوگند گفت‪ :‬هر کاری یعنی دوباره بذاریم بهمون تجاوز کنن؟‬
‫‪.‬سوگند گفت‪ :‬اگه مثل آدم رفتار کنن‪ ،‬من یکی مشکلی ندارم‪ .‬من می‌خوام برم پیش بچه‌ام‬
‫ترنم رو به من گفت‪ :‬نظر تو چیه شقایق؟‬
‫یک نفس عمیق کشیدم و گفتم‪ :‬حرف‌های ریحانه منطقیه‪ .‬اگه اشتباه متین رو بکنیم و برنامه بریزیم که من یا تو زودتر برنده‬
‫‪.‬بشیم‪ ،‬شک نکن که نمی‌ذارن و الگوی امتیازدهی رو سریع تغییر می‌دن‬
‫‪.‬نورا گفت‪ :‬شماها چتون شده؟ انگار واقعا یادتون رفته که باهامون چیکار کردن‬
‫‪.‬رو به نورا گفتم‪ :‬ما فقط یک راه برای خالصی از اینجا داریم‪ .‬اینکه سکس کنیم‬
‫نورا گفت‪ :‬با همون حیوونایی که حتی به ریحانه و کسرا هم رحم نکردن و امروز خوشحال بودن که ساشا اون بال رو سر من‬
‫آورد؟‬
‫ترنم رو به نورا گفت‪ :‬قبول دارم که اونا تند و وحشیانه شروع کردن‪ .‬هول برشون داشت که زودتر امتیاز جمع کنن‪ .‬اما تهش‬
‫تنها مسیری رو انتخاب کردن که می‌شه ازش رد شد‪ .‬ماها تا سکس نکنیم‪ ،‬بهمون امتیاز نمی‌دن و هیچ وقت ک َسی به امتیاز‬
‫‪ 9999.‬نمی‌رسه و اینجا زندانی می‌مونیم‬
‫سوگند رو به نورا گفت‪ :‬آره زور داره که مفت و مجانی سکس کنیم و حتی ازمون فیلم بگیرن‪ .‬اما چه راه دیگه‌ای برای‬
‫‪.‬خالصی از اینجا هست؟ اگه راه دیگه‌ای تو ذهنته‪ ،‬بگو‬
‫نورا جوابی نداشت که به سوگند بده‪ ،‬اما مشخص بود که به خاطر نظرهای ما حسابی عصبی شده‪ .‬ریحانه گفت‪ :‬اگه جلوی‬
‫‪.‬چشم کسرا نباشه‪ ،‬منم مشکلی ندارم‬
‫ترنم دستش رو گذاشت روی دست نورا و گفت‪ :‬لطفا منطقی فکر کن عزیزم‪ .‬اصال بیا فرض کنیم که از حاال به بعد‪ ،‬هر‬
‫سکسی که بشه‪ ،‬امتیازش تو جیب ما خانما می‌ره‪ .‬آقایون باالخره به مرحله‌ای می‌رسن که بی‌خیال امتیاز می‌شن و برای خالصی‬
‫از اینجا‪ ،‬همون بساط دیروز رو پیاده می‌کنن‪ .‬تازه این رو در نظر بگیر که عصبی و ناامید هم هستن و وحشیانه تر و بی‌رحمانه‬
‫‪.‬تر باهامون رفتار می‌کنن‬
‫‪.‬ریحانه گفت‪ :‬ترنم درست می‌گه‪ .‬حتی اگه لب مرز بردن هم باشیم‪ ،‬باز دلیل نمی‌شه که باهامون وحشیانه رفتار نکنن‬
‫سوگند گفت‪ :‬می‌دونم که این جمله رو از دیروز صد بار شنیدیم و گفتنش رو مخ‌مونه‪ .‬اما به هر حال ما قبول کردیم که جلوی‬
‫دوربین این عوضیا‪ ،‬سکس کنیم‪ .‬می‌دونستیم برای سکس اینجاییم‪ .‬فقط با این تفاوت که ته این ماجرا‪ ،‬به دوازده نفرمون‪ ،‬دست‬
‫‪.‬خر هم نمی‌دن و فقط دو نفر سود می‌کنن‪ .‬اما اگه انجامش ندیم‪ ،‬همیشه زندانی هستیم‬
‫ترنم گفت‪ :‬یعنی واقعا دارن تحقیق علمی می‌کنن یا دارن تصاویرمون رو به پولدارا می‌فروشن؟ مثل دارک‌وب یا دیپ‌وب یا‬
‫‪.‬همچین چیزایی‬
‫ریحانه گفت‪ :‬اینایی که گفتی چیه؟‬
‫نورا گفت‪ :‬اوکی بسه‪ ،‬به اندازه کافی مغزم هنگ هست که نخوام به آدمای پشت صحنه این بازی لعنتی فکر کنم‪ .‬پس اگه‬
‫‪.‬تصمیم اینه‪ ،‬بریم با اون عوضیا هم مطرح کنیم‬
‫رو به نورا گفتم‪ :‬یعنی مشکلی نداری که بهشون بدی؟ با رضایت خودت؟‬
‫‪.‬نورا گفت‪ :‬سعی می‌کنم شبیه تو بشم‬
‫‪.‬احساس کردم که داره بهم طعنه می‌زنه‪ ،‬اما به روی خودم نیاوردم و گفتم‪ :‬اوکی پس بریم یه دور دیگه جلسه بذاریم‬
‫‪.‬ترنم گفت‪ :‬بازم شنا نکردیم‪ .‬جکوزی هم نرفتیم‬
‫‪.‬ایستادم و گفتم‪ :‬وقت زیاده‬
‫ترنم گفت‪ :‬چه هیجان انگیز‪ .‬ما پنج تا سکسی با شورت و سوتین سکسی‪ ،‬قراره بریم با نُه نفر دیگه مذاکرات سکسی داشته‬
‫‪.‬باشیم‪ .‬همچین شرایطی برای فانتزی‌بازترین‌ها هم قفله‬
‫وقتی به مرکز سالن نزدیک شدیم‪ ،‬توجه همه‌شون به ما جلب شد‪ .‬حتی کسرا هم ایستاد و به ریحانه نگاه کرد‪ .‬به سمت متین‬
‫‪.‬رفتم و گفتم‪ :‬هنوز برای بعضی‌هاشون رئیسی‪ .‬بهشون بگو جمع بشن‪ .‬الزمه حرف بزنیم‬
‫از نگاه متین مشخص بود که اصال به من اعتماد نداره‪ ،‬اما با این حال ایستاد و با صدای بلند گفت‪ :‬این پنج تا دختر خانم‬
‫‪.‬سکسی درخواست جلسه دارن‬
‫همه دور میز جمع شدن‪ .‬یک نگاه به همگی کردم و گفتم‪ :‬دیروز امتیازا تو جیب آقایون می‌رفت‪ .‬امروز ورق برگشت‪ .‬شاید‬
‫فردا دوباره تغییر کنه‪ .‬یه حسی بهم می‌گه که اجازه نمی‌دن که به الگوی امتیازدهی برسیم و هر بار تغییرش می‌دن‪ .‬امروز دو‬
‫بار ارضای عمیق داشتم و امتیاز درشت گرفتم‪ .‬شاید فردا ارضای عمیق داشته باشم و ‪ 1‬امتیاز بیشتر نگیرم‪ .‬شاید یکی دیگه‪،‬‬
‫یه کار دیگه کنه و امتیاز درشت چهار برابر من رو بگیره و هزار حالت دیگه‪ .‬خالصه که من تصمیم ندارم مثل متین و بعضی‬
‫‪.‬از شماها جوگیر بشم و خودخواهانه رفتار کنم‬
‫‪.‬زهرا رو به من گفت‪ :‬جلسه گذاشتی که فقط برینی تو هیکل متین؟ اینو که خودمونم می‌دونستیم‬
‫‪.‬رو به زهرا گفتم‪ :‬اگه قراره از اینجا خالص بشیم‪ ،‬فقط یک راه هست‬
‫مدیسا گفت‪ :‬اینکه تو برنده بشی؟‬
‫‪.‬رو به مدیسا گفتم‪ :‬اینکه یکی باالخره برنده بشه و تنها راهش اینه که سکس کنیم‬
‫فرشاد گفت‪ :‬ماشالله به این هوش سرشار‪ .‬تازه اینو فهمیدی؟‬
‫‪.‬رو به فرشاد گفتم‪ :‬اگه دیروز مجال می‌دادین و وحشی و خودخواه نمی‌شدین‪ ،‬به خوبی و مثل آدم این رو می‌فهمیدیم‬
‫‪.‬متین گفت‪ :‬نتیجه‌گیری حرف‌هات رو بگو‬
‫رو به متین گفتم‪ :‬ما پنج نفر مشکلی با سکس نداریم‪ ،‬اما مثل آدم و نه مثل حیوون‪ .‬در ضمن شرایط ریحانه هم باید رعایت‬
‫‪.‬بشه‪ .‬جلوی برادرش‪ ،‬باید حرمتش رو حفظ کنیم‬
‫ساشا گفت‪ :‬فرض کن که کردن تو‪ 150 ،‬امتیاز برای من و ‪ 1‬امتیاز برای تو داشته باشه‪ .‬حاضری بدون دردسر و با لذت‬
‫کامل بهم بدی؟‬
‫‪.‬بدون مکث گفتم‪ :‬آره حاضرم‬
‫ساشا گفت‪ :‬به نظرم تو خیلی موجود خطرناکی هستی‪ .‬اما خب اگه واقعا سر حرفت باشی‪ ،‬حرفت حسابه‪ .‬ما که بدمون نمیاد‬
‫‪.‬شما جنده‌ها رو بدون دردسر بکنیم‬
‫‪.‬نورا رو به ساشا گفت‪ :‬برام سواله جنده‌ها کجا درت مالیدن که اینقدر ازشون حرصی هستی‬
‫‪.‬ساشا رو به نورا گفت‪ :‬تو تنت می‌خاره‪ ،‬بدجورم می‌خاره‬
‫‪.‬نورا خواست جوابش رو بده که نذاشتم و گفتم‪ :‬سکس آزاد‪ ،‬اما مثل آدم‪ .‬این تنها خواسته‌ی ماست‬
‫زهرا رو به من گفت‪ :‬اما دلم می‌خواد یکمی سر به سرت بذارم‪ .‬دیلدو سفارش دادم به عشق کون تو‪ .‬البته توئه االن نه‪.‬‬
‫‪.‬توئه دیروز و امروز صبح‬
‫‪.‬رو به زهرا گفتم‪ :‬مشکل رفع نیاز سادیسم تو به من ربطی نداره‪ ،‬اما سر حرفم برای امشب هستم‬
‫!زهرا رو به فرشاد گفت‪ :‬نمی‌ترسیدی این عجوزه‪ ،‬یکهو اینطوری عوض می‌شد؟‬
‫فرشاد گفت‪ :‬گفتم که‪ ،‬هیچ وقت ندیدم به این شدت عوض بشه‪ ،‬اما آره گاهی تغییر رفتار و حالت و مواضعش‪ ،‬یه ریزه‬
‫‪.‬ترسناک بود‪ .‬شبیه آدمایی که می‌خوان هر طور شده سرت کاله بذارن و خرت کنن‬
‫‪.‬رو به فرشاد گفتم‪ :‬خفه شو فرشاد‬
‫متین گفت‪ :‬کیا با نظر شقایق موافقن؟‬
‫زهرا رو به متین گفت‪ :‬نیاز به رای گیری مسخره تو نیست‪ .‬چه بخوایم و چه نخوایم‪ ،‬تهش همونی می‌شه که شقایق گفت‪.‬‬
‫‪.‬یک ساعت قبل هم به همین نتیجه رسیدیم‪ .‬هر کی هر گ ُهی دلش خواست بخوره‬
‫‪.‬رو به زهرا گفتم‪ :‬هر گ ُهی به غیر از تجاوز‬
‫‪.‬زهرا گفت‪ :‬اگه تو همون شقایق گوگولی دیروز بشی‪ ،‬قول نمی‌دم بهت تجاوز نکنم‬
‫از دست زهرا عصبی شدم و گفتم‪ :‬باشه تو فقط درباره من آزادی هر کاری بکنی‪ .‬حله؟‬
‫‪.‬زهرا گفت‪ :‬حاال شد یه چیزی‬
‫‪.‬عرشیا گفت‪ :‬به نظرم این قرار گذاشتن‌ها خیلی مسخره است‪ .‬تهش همه زیرش می‌زنن‬
‫رو به عرشیا گفتم‪ :‬فقط دارم سعی می‌کنم که مثل دیروز با ما زنا وحشیانه رفتار نکنین‪ .‬میگم مثل آدم‪ ،‬همین‪ .‬چیز زیادیه؟‬
‫ترنم گفت‪ :‬اوکی پس قرار شد آقایون دیگه از قدرت و زور بازو استفاده نکنن‪ .‬تصویب شد و تمام‪ .‬االن هم که بسته غذای‬
‫‪.‬روزمون رو می‌فرستن‪ .‬غذاش حجم که نداره‪ .‬می‌شه بعدش رفت آب‌تنی و شنا‬
‫‪.‬رو به ترنم گفتم‪ :‬من خسته‌ام‪ ،‬می‌خوام دراز بکشم‬
‫‪.‬ریحانه رو به ترنم گفت‪ :‬صبر کن با هم بریم‬
‫‪.‬سوگند گفت‪ :‬منم میام‬
‫نورا بدون اینکه چیزی بگه‪ ،‬وارد قسمت خودش شد و روی تختش نشست‪ .‬من هم وارد قسمت خودم شدم و روی تختم نشستم‪.‬‬
‫بسته غذا سر ساعت مقرر اومد‪ .‬مثل شب قبل‪ ،‬چهار تا مکعب مربع کوچیک‪ ،‬اما خوش‌مزه تر بود‪ .‬ترنم راست می‌گفت‪،‬‬
‫غذایی که به ما می‌دادن‪ ،‬اصال حجم خاصی نداشت و به هیچ وجه باعث چاق شدن‌مون نمی‌شد‪ .‬حتی می‌شد بعد از غذا‪ ،‬دراز‬
‫‪.‬کشید یا شنا کرد‬
‫بعد از خوردن غذام‪ ،‬جعبه مخصوص غذا رو سر جاش گذاشتم و روی تختم دراز کشیدم‪ .‬دست‌هام رو روی شکمم گذاشتم و به‬
‫سقف شیشه‌ای سالن نگاه کردم‪ .‬جیسون راست می‌گفت‪ .‬اینکه در یک فضای امن‪ ،‬می‌تونستیم هیاهو و طوفان بیرون رو ببینیم‪،‬‬
‫‪.‬حس متفاوت و جالبی داشت‬
‫چند دقیقه گذشت و فرشاد اومد پیشم‪ .‬کنارم نشست و گفت‪ :‬هنوز حالت خوب نیست؟‬
‫مگه برات مهمه؟‪+‬‬
‫‪.‬بیشتر برام جالبه‪-‬‬
‫کجاش؟‪+‬‬
‫فکر می‌کردم تو این سه سال هزار تا سکس و ارضا داشتی‪ .‬اما انگار خیلی وقت بوده که ارضا نشده بودی‪ .‬برای همین ‪-‬‬
‫‪.‬اینطور گوزپیچ شدی‪ .‬همون موقع‌ها هم که گاهی بین سکس‌مون فاصله می‌افتاد‪ ،‬یه ذره اینطوری می‌شدی‬
‫‪.‬اگه فکر می‌کنی تو این سه سال با هیچ ک َسی نبودم‪ ،‬در جریان باش که چهار تا پارتنر داشتم‪+‬‬
‫!چهار تا؟‪-‬‬
‫‪.‬آره‪+‬‬
‫من می‌شناسم‌شون؟‪-‬‬
‫‪.‬یکی‌شون رو می‌شناسی‪+‬‬
‫کیه؟‪-‬‬
‫‪.‬گفته بهت نگم‪+‬‬
‫از دوستام؟‪-‬‬
‫‪.‬بگذریم‪+‬‬
‫‪.‬پس تو خیلی خیلی جنده تر از اونی هستی که فکر می‌کردم‪-‬‬
‫واقعا می‌خوای این بحث رو همچنان کش بدی؟‪+‬‬
‫در مورد چی می‌خواستی باهام خصوصی حرف بزنی؟‪-‬‬
‫‪.‬پشیمون شدم‪+‬‬
‫فرشاد دستش رو گذاشت روی رون پاهام و گفت‪ :‬تو سونا با ساشا چیکار کردی که اون همه حشری شد و قید امتیاز رو هم‬
‫زد؟‬
‫‪.‬داشتم با ترنم سکس می‌کردم‪ .‬ما دو تا رو تو اون وضعیت دید و حشرش زد باال‪+‬‬
‫‪.‬فرشاد از روی شورتم‪ ،‬ک ُسم رو لمس کرد و گفت‪ :‬منم دوست دارم ببینمت‪ .‬وقتی با یکی از دخترا هستی‬
‫‪.‬یک آه کشیدم و گفتم‪ :‬اما بعد از تو‪ ،‬با هیچ ک َسی ارضای درست و حسابی نداشتم‬
‫فرشاد سعی کرد از روی شورتم‪ ،‬شیار ک ُسم رو لمس کنه و گفت‪ :‬پس حسابی ضرر کردی که بکن به این خوبی رو از دست‬
‫‪.‬دادی‬
‫پوزخند زدم و گفتم‪ :‬چقدر تو احمقی‪ .‬یعنی اکثر شما َم ردها احمقین‪ .‬فکر می‌کنین تنها بکن خوب عالم خودتون هستین‪ .‬یا‬
‫قوی بودن رو تو کردن و سکس می‌بینین‪ .‬با تو اونقدر خوب و عمیق ارضا می‌شدم‪ ،‬چون این توهم رو داشتم که دارم با َمردی‬
‫سکس می‌کنم که عاشقشم‪ .‬وقتی هم فهمیدم عشقم یک توهم مسخره بوده‪ ،‬خیلی چیزا توی من خاموش شد‪ .‬یکیش همین ارضای‬
‫‪.‬عمیق بود‬
‫پس چرا امروز اینطور عمیق ارضا شدی؟ ‪-‬‬
‫نمی‌دونم‪ .‬بار اول داستان عاشقانه ترنم و دوستش‪ ،‬خیلی روم اثر گذاشت‪ .‬اما بار دوم مطمئنم توی درونم خبری از احساسات و‪+‬‬
‫‪.‬عاطفه نبود‪ .‬شهوت خالص خالص‬
‫‪.‬فرشاد دستش رو کرد توی شورتم‪ .‬مستقیم ک ُسم رو لمس کرد و گفت‪ :‬یعنی ما هم باید همینطوری امتیاز جمع کنیم‬
‫‪.‬برو به رئیس مثال متفکرت بگو‪ .‬اون بهت می‌گه چطوری برنده بشی‪+‬‬
‫‪.‬خیلی دوست دارم تو این وضعیت که بی‌حالی‪ ،‬بکنمت‪-‬‬
‫‪.‬اما می‌ترسی امتیازم بیشتر بشه‪+‬‬
‫‪.‬انگشتش رو فرو کرد توی سوراخ ک ُسم و گفت‪ :‬شک نکن‬
‫هیچ حسی به تماس جنسی فرشاد نداشتم‪ .‬چشم‌هام رو بستم و گفتم‪ :‬خب اطالعاتی که می‌خواستی رو گرفتی‪ .‬حاال می‌تونی‬
‫‪.‬بری و بذاری تا استراحت کنم‬
‫فرشاد دستش رو از توی شورتم و درآورد‪ .‬ایستاد و چیز دیگه‌ای نگفت و رفت‪ .‬مطمئن بودم که حرف‌های من رو با متین در‬
‫میون می‌ذاره‪ .‬در اون لحظه‪ ،‬چهره خواهرم اینقدر می‌اومد جلوی چشم‌هام که دوباره نسبت به امتیازها بی‌تفاوت شدم‪ .‬ترجیح‬
‫‪.‬دادم کمی بخوابم‪ ،‬بلکه از این افکار خالص بشم‬
‫با صدای نورا از خواب پریدم‪ .‬استرس بهم وارد شد و فکر کردم اتفاق بد دیگه‌ای افتاده‪ .‬نشستم و گفتم‪ :‬چی شده؟‬
‫نورا گفت‪ :‬ببخشید نمی‌خواستم اینطوری بیدارت کنم‪ .‬فقط دیدم سه ساعته که خوابیدی‪ .‬پیش خودم گفتم شب خوابت نمی‌بره و‬
‫‪.‬اذیت می‌شی‬
‫‪.‬ساعت روی آینه رو نگاه کردم و گفتم‪ :‬وای سه ساعته خوابیدم‬
‫نورا گفت‪ :‬حالت بهتره؟‬
‫‪.‬مرسی بهترم‪+‬‬
‫دوست داری بشنونی تو این سه ساعت چه اتفاقی افتاد؟‪-‬‬
‫نگو که باز وحشی شدن؟‪+‬‬
‫…نه‪ ،‬اما خب‪-‬‬
‫اما خب چی؟‪+‬‬
‫‪.‬جواد و فرشاد و ساشا رفتن سر وقت سوگند و ترنم و ریحانه‪-‬‬
‫خب بعدش؟‪+‬‬
‫‪.‬ریحانه و سوگند ازشون تا فردا وقت خواستن که بتونن اوکی بشن‪-‬‬
‫اونا هم قبول کردن؟‪+‬‬
‫‪.‬آره‪ ،‬فقط با ترنم سکس کردن‪-‬‬
‫پس پیشرفت کردن‪ .‬سه نفری هم زمان با ترنم بودن؟‪+‬‬
‫آره‪ .‬شک نکن کلی هم برنامه برای ریحانه و سوگند دارن‪ .‬چه با زور‪ ،‬چه با اختیار‪ .‬فقط برام سواله شما چطوری تونستین ‪-‬‬
‫اینا رو به این سرعت ببخشین؟‬
‫بحث بخشش نیست‪ .‬ما نمی‌خوایم وضعیت دیروز تکرار بشه‪ .‬راستی چطوری امتیاز گرفتن؟‪+‬‬
‫‪.‬فرشاد و ریحانه‪ ،‬هر کدوم ‪ 15‬امتیاز گرفتن‪ .‬جواد و ساشا‪ ،‬هر کدوم ‪ 1‬امتیاز‪-‬‬
‫‪.‬کمی فکر کردم و گفتم‪ :‬عمرا بشه فهمید این روانیا رو چه حساب دارن امتیاز می‌دن‬
‫‪.‬آره نمی‌شه فهمید‪-‬‬
‫به چهره درهم نورا نگاه کردم و حدس زدم که از دست ترنم ناراحته‪ .‬لبخند زدم و گفتم‪ :‬اینقدر خودخوری نکن دختر‪ .‬ترنم داره‬
‫‪.‬کاری رو می‌کنه که تهش همه‌مون به زبون خوش باید انجامش بدیم‪ .‬در ضمن این دختر سگ حشر خالصه‪ .‬عاشق سکسه‬
‫‪.‬منم سگ حشر و عاشق سکسم‪-‬‬
‫‪.‬پس ازش استفاده کن‪+‬‬
‫پس غرورم چی؟‪-‬‬
‫به نظرت وقتی قبول کردیم که در عوض پول‪ ،‬تن‌مون رو بفروشیم‪ ،‬دیگه غروری داشتیم؟‪+‬‬
‫منتظر جواب نورا نموندم‪ .‬ایستادم و به سمت میز رفتم تا به صفحه نمایش امتیازها نگاه کنم‪ .‬به عکس خودم خیره شدم و‬
‫موقعی که چشمم به کد سه رقمی ‪ 922‬زیر عکسم افتاد‪ ،‬یکهو و یک چیز مبهم توی ذهنم زنده شد‪ .‬شوک و موج منفی بدی‬
‫بهم دست داد و سعی کردم تمرکز کنم و با وضوح بیشتری روی تصویر مبهم توی ذهنم تمرکز کنم‪ .‬عرشیا سمت دیگه میز بود و‬
‫گفت‪ :‬چت شد؟ باز داره حالت بد می‌شه؟‬
‫‪.‬تمرکزم رو بهم زد و تصویر مبهم توی ذهنم‪ ،‬کال پرید‪ .‬با عصبانیت مشتم رو روی میز کوبیدم و گفتم‪ :‬لعنتی‬
‫‪.‬عرشیا تعجب کرد و گفت‪ :‬خب حرف بزن‬
‫به عکس و کد سه رقمی زیر عکسم نگاه کردم و گفتم‪ :‬این عدد لعنتی رو یک جایی دیدم‪ .‬مطمئنم یک جایی دیدم‪ .‬االن یک‬
‫‪.‬تصویر مبهم ازش تو ذهنم اومد‪ ،‬اما اینقدر واضح نبود که بفهمم کجا بوده‬
‫مدیسا هم به سمت میز اومد و گفت‪ :‬یعنی این کد سه رقمی رو همه‌مون یک جایی دیدیم؟‬
‫‪.‬رو به مدیسا گفتم‪ :‬نمی‌دونم‬
‫‪.‬هوتن که روی تختش نشسته بود‪ ،‬رو به من گفت‪ :‬خوب خوابیدی‪ .‬حسابی استراحت کردی برای دور بعدی ارضا شدن‬
‫‪.‬لبخند زدم و گفتم‪ :‬خودت هم مشخصه که لش کرده بودی‬
‫‪.‬خنده‌اش گرفت و گفت‪ :‬کمرم حسابی خالی کرده بود‪ .‬شیره‌ام رو کشیدی‬
‫ته دلم حس خوبی نداشتم که یک َم رد تو جمع بهم همچین حرفی بزنه‪ ،‬اما انگار هوتن توی کنترل هوش هیجانی خودش‪ ،‬مهارت‬
‫نداشت و هر چی تو دلش بود رو به زبون می‌آورد‪ .‬متین پشت سرم ظاهر شد‪ .‬دستش رو گذاشت روی کونم و گفت‪ :‬اجازه‬
‫هست؟‬
‫لبخند ناخواسته‌ای زدم و گفتم‪ :‬باز چی رو می‌خوای تست کنی؟‬
‫‪.‬یکی از پاهام رو گذاشت روی میز و گفت‪ :‬نتیجه کردن تو رو‬
‫‪.‬مخالفتی باهاش نکردم و گفتم‪ :‬اوکی هر کاری دوست داری بکن‬
‫انگار از قبل و کامل ل ُخت شده بود‪ .‬کیرش رو از کنار شورتم‪ ،‬وارد ک ُسم کرد‪ .‬ک ُسم خیس بود اما هیچ حس شهوتی درونم زنده‬
‫نشد‪ .‬متین تو ک ُسم تملبه می‌زد و من هم با مدیسا چشم تو چشم شدم‪ .‬تو نگاهش هیچ حس بدی ندیدم که شوهرش داره‬
‫جلوی چشم‌هاش‪ ،‬یک زن دیگه رو می‌کنه! همینطور که بدنم به خاطر تلمبه‌های متین‪ ،‬تکون می‌خورد‪ ،‬رو به مدیسا گفتم‪ :‬واقعا‬
‫دوست داری ببینی که شوهرت با یکی دیگه داره سکس می‌کنه؟‬
‫مدیسا پوزخند معناداری زد و گفت‪ :‬فکر می‌کنی اگه دوست نداشتم‪ ،‬می‌تونست به همچین کاری مجبورم کنه؟‬
‫‪.‬هوتن ایستاد و به سمت میز اومد و رو به مدیسا گفت‪ :‬آدم اگه عاشق باشه‪ ،‬نمی‌تونه ببینه که عشقش یکی دیگه رو بکنه‬
‫مدیسا رو به هوتن گفت‪ :‬در مورد چیزایی که نمی‌تونی درک کنی‪ ،‬نظر نده‪ .‬قرار نیست همه چیزای تو دنیا رو درک کنی‪ .‬این‬
‫‪.‬یه تمایل جنسیه و یکی داره و یکی نداره‬
‫هوتن گفت‪ :‬االن که شوهرت داره شقایق رو می‌کنه‪ ،‬خوشت میاد؟‬
‫مدیسا خنده‌اش گرفت و گفت‪ :‬آره خوشم میاد‪ .‬سوال دیگه‌ای نبود؟‬
‫‪.‬رو به متین گفتم‪ :‬پام خسته شد‬
‫متین گذاشت که پام رو روی زمین بذارم‪ .‬شورتم رو کامل درآورد و بهم فهموند که روی میز دوال بشم و دوباره کیرش رو از‬
‫پشت توی ک ُسم فرو کرد‪ .‬ترشح ک ُسم زیاد تر و صدای شاالپ شلوپ حرکت کیرش تو ک ُسم‪ ،‬بیشتر شد‪ .‬همه در سکوت ما رو‬
‫نگاه می‌کردن و انگار منتظر بودن تا متین ارضا بشه و نتیجه امتیازها رو ببینن‪ .‬متین ریتم تلمبه‌هاش رو تند تر کرد و گفت‪ :‬تو‬
‫می‌تونی ارضا بشی؟‬
‫‪.‬سرم رو به عالمت منفی تکون دادم و گفتم‪ :‬نه اصال‬
‫متین چند تا تلمبه دیگه زد و تو ک ُسم ارضا شد‪ .‬کیرش رو درآورد و به طرف دیگه میز رفت تا تغییر امتیازها رو ببینه‪ .‬من هم‬
‫ایستادم و به سمت دیگه میز رفتم‪ .‬چند لحظه بعد‪ 7 ،‬امتیاز به من و ‪ 3‬امتیاز به متین اضافه شد‪ .‬مدیسا رو به متین گفت‪:‬‬
‫‪.‬اُسکل‌مون کردن‬
‫‪.‬از چهره متین مشخص بود که حسابی کالفه و گیج شده‪ .‬به سمت قسمت خودش رفت و گفت‪ :‬من می‌رم دوش بگیرم‬
‫‪.‬هوتن رو به مدیسا گفت‪ :‬حاال که شوهرت نیست‪ ،‬می‌تونم تو رو بکنم؟ روم نمی‌شه جلوی شوهرت بکنمت‬
‫‪.‬لبخند زدم و گفتم‪ :‬لعنت بهت هوتن‬
‫‪.‬مدیسا گفت‪ :‬ایستاده دوست ندارم‬
‫‪.‬هوتن گفت‪ :‬بریم رو تخت‬
‫‪.‬مدیسا گفت‪ :‬بریم‪ ،‬بهتر از اینه که گوزپیچ امتیاز این عوضیا بشیم‬
‫عرشیا رو به من گفت‪ :‬حال داری بریم فیلم ببینیم؟‬
‫‪.‬از پیشنهاد عرشیا جا خوردم و گفتم‪ :‬اوکی بریم‬
‫‪.‬شورتم رو پام کردم و به همراه با عرشیا به ضلع شرقی رفتم‪ .‬نورا هم دنبال‌مون اومد و گفت‪ :‬منم فیلم می‌خوام‬
‫کسرا هم روی یکی از کاناپه‌ها نشسته بود و همچنان افسرده به نظر می‌رسید‪ .‬با کمک عرشیا یکی از کاناپه‌ها رو جا به جا‬
‫کردیم و رو به روی ال‌ای‌دی بزرگ بردیم‪ .‬نورا هم کنترل ال‌ای‌دی رو برداشت و روشنش کرد‪ .‬ال‌ای‌دی‪ ،‬یک منوی جذاب و‬
‫آسون برای انتخاب فیلم داشت‪ .‬نورا گفت‪ :‬چی ببینیم؟‬
‫‪.‬عرشیا گفت‪ :‬سکوت بره‌ها‬
‫‪.‬انتخابش برام جالب بود و گفتم‪ :‬همین خوبه‬
‫نورا فیلم رو گذاشت که پخش بشه‪ .‬هر سه تامون کنار هم و من و نورا دو طرف عرشیا بودیم‪ .‬حدود نیم ساعت از فیلم‬
‫گذشت که متوجه شدم عرشیا دست نورا رو گذاشته روی کیرش و ازش می‌خواد که کیرش رو براش بمالونه! زیرچشمی دیدم که‬
‫نورا چند بار دستش رو برداشت اما عرشیا دوباره دستش رو می‌گرفت و روی کیرش می‌ذاشت‪ .‬تا اینکه باالخره نورا تسلیم شد و‬
‫شروع به مالش کیر عرشیا از روی شورت کرد! فکر می‌کردم نورا عصبی بشه و واکنش تندی داشته باشه‪ ،‬اما تسلیم شدنش‪ ،‬برام‬
‫‪.‬جالب بود‬
‫چند دقیقه گذشت و عرشیا شورتش رو درآورد و کامل ل ُخت شد و دوباره نورا رو وادار کرد که کیرش رو بگیره توی دستش‪ .‬نورا‬
‫‪.‬نگاهش به فیلم بود‪ ،‬اما هم زمان کیر عرشیا رو تو مشتش گرفت و براش مالش می‌داد‬
‫تن دادن نورا به درخواست عرشیا‪ ،‬برام تحریک کننده بود! هیچ درک و فهمی هم نداشتم که ریشه و علت تحریکم رو بفهمم!‬
‫وقتی هم که عرشیا از سر نورا گرفت و به سمت کیر خودش برد تا براش ساک بزنه و نورا هم باز تسلیم شد و سر کیر‬
‫عرشیا رو بوسید‪ ،‬تو دلم چنان موجی از لذت شکل گرفت که یک آه خفیف و ناخواسته کشیدم‪ .‬عرشیا انگار متوجه وضعیت‬
‫شهوتی من شد و سر من رو هم به سمت کیرش خم کرد‪ .‬من و نورا هر دوتامون به سمت کیر عرشیا خم شده بودیم‪ .‬نورا با‬
‫من چشم تو چشم شد‪ .‬کمی مکث کرد و بعد زبونش رو روی سر کیر عرشیا کشید‪ .‬من هم بیضه‌های عرشیا رو تو دستم‬
‫گرفتم‪ .‬وقتی هم که نورا کیر عرشیا رو تو دهنش برد‪ ،‬من هم سرم رو به سمت بیضه‌هاش بردم و شروع کردم به خوردن‌شون‪.‬‬
‫‪.‬نورا سر کیرش رو می‌‌خورد و من بیضه‌هاش رو می‌خوردم‬
‫شهوتم هر لحظه بیشتر می‌شد و از کاری که داشتم همراه با نورا می‌کردم‪ ،‬لذت می‌بردم! چند دقیقه بعد‪ ،‬هر دو تامون با ولع و‬
‫شهوت زیاد‪ ،‬کیر عرشیا رو بین لب‌هامون گرفتیم‪ .‬جوری که نصف کیر عرشیا بین لب‌های من و نصف دیگه کیرش‪ ،‬بین لب‌های‬
‫نورا بود‪ .‬تو این وضعیت‪ ،‬لب‌هامون هم با هم تماس داشت‪ .‬صدای ناله‌های عرشیا هم مزید بر علت شد که با ولع بیشتری‬
‫‪.‬کیرش رو بخوریم‪ .‬بعد هم نوبتی و کامل کیرش رو تو دهن‌مون فرو می‌کردیم‬
‫ته دلم دوست داشتم که عرشیا اول نورا رو بکنه و همینطور هم شد‪ .‬نورا با خواست خودش‪ ،‬شلوار و شورتش رو درآورد و روی‬
‫کیر عرشیا نشست‪ .‬عرشیا هم تیشرت نورا رو درآورد‪ .‬اول کمی از هم لب گرفتن و بعدش عرشیا شروع کرد به خوردن‬
‫سینه‌های نورا‪ .‬من هم دوباره دستم رو بردم به سمت بیضه‌های عرشیا و هم زمان که نورا داشت روی کیرش باال و پایین می‌شد‪،‬‬
‫بیضه‌هاش و انتهای کیرش رو مالش می‌دادم‪ .‬عرشیا با صدای قطع و وصل شده گفت‪ :‬دارم دو تا شاه ک ُس می‌کنم‪ .‬دارم دو تا‬
‫‪.‬فرشته خوشگلو جر می‌دم‬
‫‪.‬عرشیا بعد از چند دقیقه‪ ،‬نورا رو از روی خودش پس زد و رو به من گفت‪ :‬حاال نوبت توئه بشینی رو کیرم‬
‫عرشیا بهم فهموند جوری روی کیرش بشینم که پشتم بهش باشه‪ .‬روی کاناپه و بین پاهای عرشیا ایستادم و به حالت اسکات و‬
‫یا شبیه آدمی که رو سنگ توالت نشسته‪ ،‬روی کیرش نشستم و برای حفظ تعادلم‪ ،‬یک دستم رو روی پشتی کاناپه گذاشتم‪ .‬عرشیا‬
‫‪.‬هم آه شهوتی خاص خودش رو کشید و دو تا دستش رو گذاشت زیر کونم و گفت‪ :‬خودم روی کیرم باال و پایینت می‌کنم عزیزم‬
‫نورا هم نشست جلوی هر دوی ما و هم زمان که کیر عرشیا تو ک ُسم بود‪ ،‬شروع کرد به خوردن چوچولم‪ .‬این وضعیت رو هرگز‬
‫‪.‬تجربه نکرده بودم و یک جیغ شهوتی کشیدم و گفتم‪ :‬من به شب نمی‌رسم‬
‫‪.‬بعد از چند دقیقه‪ ،‬عرشیا انگار خسته شد و گفت‪ :‬نوبت نورائه‬
‫از نورا خواست که روی کاناپه به پهلو بخوابه‪ .‬خودش هم رفت پشتش و یک پای نورا رو باال گرفت و کیرش رو با دستش‬
‫تنظیم و فرو کرد توی ک ُسش‪ .‬به چشم‌های خمار و شهوتی نورا نگاه کردم و گفتم‪ :‬چطوری این همه شهوت داشتی و مخفیش‬
‫کرده بودی؟‬
‫نورا اخم کرد و گفت‪ :‬تو برای منو نمی‌‌خوری؟‬
‫این بار من نشستم روی زمین و نورا هم در وضعیتی بود که می‌تونستم چوچولش رو بخورم‪ .‬حتی می‌تونستم هم زمان که کیر‬
‫عرشیا تو ک ُسش جلو و عقب می‌شه‪ ،‬کیرش رو لیس هم بزنم‪ .‬این کار باعث شد که ناله‌های شهوتی جفت‌شون بلند بشه‪ .‬نورا‬
‫‪.‬با حرص و یک لحن خیلی حشری گفت‪ :‬محکم تر بکن لعنتی‪ ،‬محکم تر‬
‫عرشیا سرعت تلمبه‌هاش رو سریع تر کرد و من هم با ولع بیشتری‪ ،‬چوچول نورا رو خوردم‪ .‬عرشیا چند تا تلمبه می‌زد و بعد‬
‫کیرش رو از توی ک ُس نورا در می‌آورد تا براش ساک بزنم‪ .‬چند لحظه براش ساک می‌زدم و دوباره با دست‌های خودم‪ ،‬کیرش رو‬
‫وارد ک ُس نورا می‌کردم‪ .‬این چرخه اینقدر تکرار شد تا نورا باالخره ارضا شد‪ .‬چند ثانیه بعدش هم عرشیا تو ک ُس نورا ارضا شد‪.‬‬
‫وقتی عرشیا کیرش رو از توی ک ُس نورا درآورد‪ ،‬آب منیش از سوراخ ک ُس نورا جاری شد‪ .‬زبونم رو جوری توی شیار ک ُس نورا‬
‫کشیدم که آب منی عرشیا رو هم جمع کنم‪ .‬نمی‌دونستم خودم رو درک کنم که همچین کاری‪ ،‬چرا این همه داره بهم لذت‬
‫!می‌ده‬
‫بعد از چند دقیقه لیس زدن ک ُس نورا و خوردن آب ک ُسش و آب منی عرشیا‪ ،‬ایستادم‪ .‬با پشت دستم‪ ،‬صورت و لب‌هام رو تمیز‬
‫کردم و روی کاناپه ولو شدم‪ .‬نورا و عرشیا هم مثل من نشستن و ولو شدن‪ .‬فیلم هم که کال از دست‌مون در رفته بود‪ .‬چند‬
‫دقیقه گذشت که سوگند به سمت ما اومد و گفت‪ :‬هر جا شقایق هست‪ ،‬یه سوپرایزی داریم‪ .‬تا دیروز باید می‌گفتیم یکی آقایون‬
‫‪.‬رو بگیره‪ ،‬امروز یکی باید شقایق رو بگیره‬
‫هنوز شورت و سوتین شنا تنش بود‪ .‬عرشیا رو به سوگند گفت‪ :‬مگه چند امتیاز گرفته؟‬
‫‪.‬سوگند یک نگاه به بدن ل ُخت ما سه نفر کرد و گفت‪ :‬می‌بینم که حسابی خوش گذشته‬
‫نورا گفت‪ :‬خب بگو چند امتیاز گرفته؟‬
‫‪.‬سوگند رو به نورا گفت‪ :‬این دفعه تو امتیاز درشت گرفتی‪ 150 .‬امتیاز گرفتی‪ .‬شقایق و عرشیا هم‪ ،‬هر کدوم ‪ 15‬امتیاز‬
‫نورا تعجب کرد و رو به من گفت‪ :‬وا یعنی چی؟‬
‫‪.‬کمی مکث کردم و گفتم‪ :‬این یعنی حسابی حال کردی و خیلی خوب ارضا شدی‬
‫نورا گفت‪ :‬آره‪ ،‬اما تو چی؟ ارضا شدی؟‬
‫‪.‬سرم رو به عالمت منفی تکون دادم و گفتم‪ :‬نه‪ ،‬یعنی شما دیگه خیلی رفتین تو فاز و فقط خودتون ارضا شدین‬
‫سوگند گفت‪ :‬تازه شقایق ارضا نشده‪ ،‬اینطور امتیاز گرفتین‪ .‬اگه می‌شد‪ ،‬چی؟‬
‫‪.‬رو به سوگند گفتم‪ :‬اینا رو به آقای مغز متفکر بگو‪ ،‬ببینیم نظرش چیه‬
‫صدای کسرا اومد و گفت‪ :‬انگار از طریق این دستبند لعنتی اندازه ارضا شدن هر ک َسی رو می‌فهمن‪ .‬چه جسمی و چه روانی‪.‬‬
‫‪.‬شاید مالک امتیاز‪ ،‬همین باشه‬
‫‪.‬نظر کسرا منطقی بود و گفتم‪ :‬فکر کردم وقتی شروع کردیم‪ ،‬از اینجا رفتی‬
‫‪.‬کسرا گفت‪ :‬نه همینجا بودم‬
‫‪.‬سوگند رو به کسرا گفت‪ :‬پس به تو هم حسابی خوش گذشته‬
‫‪.‬بعد رو به همه‌مون گفت‪ :‬اوکی من به بقیه هم می‌گم که اینجا چه خبر بوده‬
‫‪.‬عرشیا هم ایستاد و شورتش رو پاش کرد و گفت‪ :‬منم میام‬
‫بعد از رفتن‌شون‪ ،‬نورا خودش رو به من نزدیک کرد‪ .‬سرش رو گذاشت روی شونه‌ام و گفت‪ :‬فقط می‌خوام از اینجا خالص شم‪.‬‬
‫‪.‬انگیزه‌ام برای رها کردن شهوتم همین بود‬
‫‪.‬موهاش رو نوازش کردم و گفتم‪ :‬همه همینو می‌‌خوایم‬

You might also like