You are on page 1of 1

‫در باب پارادوکس (متناقضنمای) آگاهی و رفتن به حال روحی بهتر‬

‫آگاهی را میتوان به شکل ادراک یک فرد از آنچه رخ میدهد در حین رخ دادن آن تعریف نمود‪ .‬بدون شک آگاهی‬
‫در توسعه انسان و شکل دهی او بر پیرامونش تأثیر بسزایی داشته است امّا آگاهی شمشیری دو لبه است؛ انسان‬
‫تنها گونة زیستی موجود بر کرة زمین است که از میرا بودن خود آگاه است‪ .‬تنها گونه ای که آگاه است از اینکه‬
‫آگاهی او روزی به پایان خواهد رسید‪ ،‬چه بسا منشأ بسیاری از بیماری های روانی همین فراآگاهی باشد؛ آگاهی‬
‫از محدودیت زمانیِ آگاهی‪.‬‬

‫دراماتیزه کردن رویدادهای کلیدی زندگی در بسیاری از فیلم های هالیوودی این باور را در بسیاری از ما ایجاد‬
‫کرده است که انتقال از حال خوب به حال بد‪ ،‬تحوّالت کلیدیِ شخصیتی‪ ،‬رخدادهایی خودآگاه و ملموس هستند‬
‫که با موسیقیِ متن حماسی در پس زمینه رخ میدهند‪ .‬فرد تصمیمیمیگیرد‪ ،‬منطبق بر تصمیمیکه گرفته است‬
‫دست به عملی میزند‪ ،‬رویدادی مهم رخ میدهد‪ ،‬جلوة این رویداد در زندگی او نقطة عطفی ایجاد میکند و حسّ‬
‫او برای همیشه تغییر میکند!‬

‫واقعیّت این أمر این است که تجربه کردن یک حسّ خاص اساساً روندی غیرقابل پیش بینی و تعمّدناپذیر است‪.‬‬
‫همانند طلوع و غروب خورشید‪ ،‬خود به خودی رخ میدهند یا رخ نمیدهند‪ ،‬هستند یا نیستند‪ .‬نمیتوان آن ها‬
‫موجب شد‪ ،‬نمیتواند مسبّب رخ دادن آن ها شد‪ .‬ولی در مورد احساسات‪ ،‬تفاوت بارزتر این است که نمیتوان رخ‬
‫دادن یا ندادن آن ها را پیش بینی کرد‪ .‬یعنی به طور قطع نمیتوان گفت در آن لحظة خاص من این واحد شادی‬
‫یا اندوه را تجربه خواهم نمود‪ .‬چه بسا کسانیکه برخالف انتظارشان با رسیدن به آرزوی دیرینة زندگی تنها غم‪،‬‬
‫یأس و خستگی را تجربه میکنند‪ .‬بنابراین نمیتوان موجب شادی خود شد‪ ،‬شاد شدن رخ میدهد‪.‬‬

‫شادی یعنی داشتن حس مثبت از زنده بودن در لحظة خاص‪ .‬شادی سرخوشی نیست‪ .‬سرخوشی (‪ euphoria‬یا‬
‫‪ )high‬نتیجة رویدادهای تعمدّی مانند سکس‪ ،‬خرید کردن‪ ،‬ورزش کردن‪ ،‬مواد‪ ،‬سیگار‪ ،‬فیلم کمدی و ‪ ...‬است‪.‬‬
‫هرچه بیشتر در تعقیب سرخوشی باشیم‪ ،‬شاد بودن به پس زمینه رانده میشود‪ .‬یک فرد سرخوشی را آگاهانه و‬
‫تعمّدی رقم میزند در حالیکه شادی و در کل احساسهای واقعیِ لذّت بخش و دردناک‪ ،‬به صورت طبیعی در پس‬
‫زمینه در حال رخ دادن هستند‪ .‬سرخوشی همانند ایجاد خنکی در میان بیابان با کولرگازی است و شادی نسیمی‬
‫است که هنگام غروب از سرِ کوه در همان بیابان میآید (یا نمیآید‪ ،‬که در هر دو صورت ما بر آن کنترلی نداریم)‪.‬‬

‫پیآمد شایان توجّه که ما عالقهمندان به رواندرمانی و بهبود حال روحی باید بدانیم‪ ،‬این است که هدف تراپی‬
‫سرخوشی نبوده و نیست‪ .‬بلکه یافتن یا بازیابی چشم درون است؛ باز کردن چشم فرد به آهنگ پس زمینه زندگی‪.‬‬
‫آگاهی از حسّی اساساً به معنی عدم آن است به سان پرهای پروانه که با لمس شدن دیگر از زمین بلند نمیشوند‪.‬‬
‫بهبود حال را نمی توان رقم زد‪ ،‬خودش رخ میدهد هر وقت که بخواهد‪ ،‬ناآگاهانه و بی خبر‪.‬‬

‫خبر خوب این است که ما انسان ها چندان در این بازی خلع سالح نیستیم‪ .‬ابزار ما قوّة احساس ما است‪ .‬یعنی‬
‫مکرراً تجربه کردن حسّ آن لحظه‪ .‬آگاهانه نمیتوان شادتر شد‪ ،‬حسّ و حال بهتر قابل تعقیب نیست بلکه نتیجة‬
‫جانبیِ تمرین دائمی حس کردن است‪ .‬یعنی کنار گذاشتن آگاهی و رجوع به درون‪ .‬پذیرفتن و اعتبار دادن به تمامِ‬
‫حسهای منفی و مثبتی که پوست روانی ما کلفتتر میکنند‪ .‬در آخر حس کردن شادی هنگامی که درونِ ما رخ‬
‫میدهد‪.‬‬

You might also like