You are on page 1of 20

‫ارتباط مجدد با اصل خویش‪:‬‬

‫راهنمای عملی برای شاد زیستن‬


‫و احساس خوب داشتن‬

‫(بر اساس نظریۀ ‪ ISTDP‬و سطوح هشیاری)‬


‫فهرست مطالب‬

‫پیشگفتار مترجم‪9........................................................................................................................‬‬

‫فصل ‪ :1‬مشکل اصلی ‪15..........................................................................................................‬‬


‫فصل ‪ :2‬مغزهای مختلف خود را بشناسید‪ .‬ذهن خود را درک کنید ‪53.........................................‬‬
‫فصل ‪ :3‬نظریه عملکرد انسان ‪63...............................................................................................‬‬
‫فصل ‪ :4‬همه چیز در ذهن (و بدن)تان قرار دارد ‪71....................................................................‬‬
‫فصل ‪ :5‬احساس چیست؟‪85....................................................................................................‬‬
‫فصل ‪ :6‬اضطراب چیست؟ ‪107 ...............................................................................................‬‬
‫فصل ‪ :7‬چگونه اضطراب را نظمدهی کنیم ‪121 .........................................................................‬‬
‫فصل ‪ :8‬مکانیزم دفاعی چیست؟ ‪125 .......................................................................................‬‬
‫فصل ‪« :9‬من» چیست؟ ‪161 .....................................................................................................‬‬
‫فصل ‪ :10‬سطوح هشیاری ‪184 .................................................................................................‬‬
‫فصل ‪ :11‬نحوه مقابله با مکانیزمهای دفاعی‪225 ........................................................................‬‬
‫فصل ‪ :12‬چگونه احساسات خود را تجربه کنیم‪ :‬تکنیک رها کردن ‪231 ......................................‬‬
‫فصل ‪ :13‬چگونه احساسات خود را تجربه کنیم‪ :‬تمرین ‪237 ............................................. GSU‬‬
‫فصل ‪ :14‬چگونه با احساسات خود ارتباط برقرار کنیم ‪251 .......................................................‬‬
‫فصل ‪ :15‬مقاومت در برابر واقعیت‪ ،‬رنج‪ ،‬تغییر و عشق ‪275 .......................................................‬‬
‫فصل ‪ :16‬مسیر معنوی ‪287 ......................................................................................................‬‬
‫فصل ‪ :17‬چرا االن تغییر کنیم؟ ‪301 ..........................................................................................‬‬
‫راهنمای مرجع ‪307 .................................................................................................................‬‬
‫اسامی خاص ‪309 ...................................................................................................................‬‬

‫واژهنامه فارسی به انگلیسی ‪311 ..................................................................................................‬‬

‫دربارۀ نویسنده ‪320 ....................................................................................................................‬‬

‫«‪»7‬‬
‫فهرست عالئم اختصاری‬

Unconscious Anxiety Mechanism (UAM) ‫مکانیزم ا طراب ناهشیار‬


Generic System of the Unconscious (GSU) ‫سیستم نوعی ناهشیار‬
Defense Against Emotional Closeness (DAEC) ‫دفاع در مقابل نزدیکی هیجانی‬
Intensive Short-Term Dynamic Psychotherapy ‫رواندرمانی پویشی کوتاهمدت فشرده‬
(ISTDP)
Triangle of Conflict (ToC) ‫مثلث تعارض‬
Triangle of Person (ToP) ‫مثلث شخص‬
levels of consciousness (LoC) ‫سطوحِ هشیاری‬

»8«
‫پیشگفتار مترجم‬

‫تمامی انسانها بدون شك در زندگی خود دردهای بزرگ و کوچکی را تجربته کتردهانتد‪ .‬دردهتایی از‬
‫جنس بیپولی‪ ،‬ورشکستگی‪ ،‬شرایط و و عیت دشوار و بد در زندگی‪ ،‬حقوق ناکافی‪ ،‬بیکاری‪ ،‬ناکتامی‬
‫در عشق‪ ،‬تنهایی‪ ،‬از دست دادن‪ ،‬کودکی دشوار‪ ،‬تحقیتر احساستات‪ ،‬اختتت ت روانتی‪ ،‬دشتمنیِ یتك‬
‫دوست‪ ،‬قضاوت بیرحمانه‪ ،‬ناامیدی از پدر و مادر‪ ،‬دوست‪ ،‬آشنا و جامعته‪ .‬تجربتۀ درد نقطتۀ اشتترا‬
‫تمامی انسانها در زندگی است امّا نه دردِ برابر و یکسان‪ .‬شاید به همین دلیل است که کمتر همتدیگر‬
‫را میفهمیم و در میکنیم‪ .‬دردِ دیگری را به تمسخر میگیریم و درد خود را مقدس میپنداریم! ایتن‬
‫در حالی است که روانشناسی وجودنگر اثبات کرده است که از دست دادن مقتداری پتول همتان قتدر‬
‫برای فرد میتواند طاقتفرسا و غیرقابل تحمل شود که از دست دادن یتك فترد عزیتز‪ .‬تجربتۀ درد در‬
‫زندگی اجتنابناپذیر است‪ .‬امّا رنجِ ناشی از آن در دستان ماست‪ .‬با وجود این‪ ،‬متلسفانه انسان‪ ،‬امتروزه‬
‫به توانایی بیبدیلی در تبدیل این دردها به رنجهای خود دست یافته است‪ .‬گویی درد معنای خود را از‬
‫دست داده و رنج و آزار دادن خود‪ ،‬معنای مقدسی یافته است! انسان این عنر با سرعتی باور نکردنتی‬
‫و رفتاه ختود برآمتده استت‪.‬‬ ‫بهوسیلۀ پیشبرد علوم و پیشرفتهای تکنولوژی در صدد راحتی‪ ،‬آستای‬
‫چنانکه حتی به این باور رسیده که میتواند دردهای اجتنابناپذیر زندگی خود را درمان کنتد‪ .‬اصتتح‬
‫ژن برای تولید فرزندانی ایدهآل‪ ،‬تغییر حافظه منفی به مثبت از دوران کودکی‪ ،‬زنده نگتاه داشتتن ختود‬
‫برای صدها سال برای مقابله با فناپذیری آدمی و‪ ...‬بخشی از این تتشها است‪ .‬راهی که بتیشتك بته‬
‫ناکجاآباد ختم خواهد شد چرا که درد‪ ،‬بخشی طبیعی از وجود انسان است و تتش بترای فترار از آن‪،‬‬
‫همانند فرار از انسانیتِ انسان و ماهیت وجودی آن است‪ .‬چیزی که انسان معاصر آن را انکار متیکنتد‪،‬‬
‫واقعیتِ رنجهای خیالی او است‪ .‬بهجای توجه به رنجها و تعیین راه کار در جهت کاستن از آنها‪ ،‬نشانه‬
‫گرفتن دردهای انسان امری مسلماً اشتباه است‪.‬‬
‫درد آن چیزی است که در طول رشد و بزرگ شدن و زندگی کردن برای ما رخ میدهد‪ .‬پدیتدهای‬
‫که ناگوار است و ما به آن عتقهای نداریم زندگی عادت وار متا را متتتطم متیکنتد و نظتم معمتول‬
‫زندگی ما را به بینظمی میکشد و بر ختف افکار آرزومندانۀ ماستت‪ .‬در واقتع‪ ،‬درد بتا آن کته کتامتً‬
‫برای ما آشنا و قریب است و هزاران بار در اطراف خود و در زندگی دیگران دیدهایم امتا وقتتی بترای‬
‫خود ما اتفاق میافتد‪ ،‬کامتً ناآشنا و غریب به نظر میرسد‪ .‬دردِ سوختن انگشت دستت‪ ،‬دردِ از دستت‬
‫دادن یك عزیز‪ ،‬دردِ دعواهای هر روزۀ پدر و مادر‪ ،‬دردِ تنهتایی‪ ،‬دردِ جنت ‪ ،‬دردِ کتتك ختوردن‪ ،‬دردِ‬
‫شنیده نشدن حرفهایمان‪ ،‬دردِ دعوا بر سر قتدرت و قربتانی شتدن آدمهتا‪ ،‬دردِ تجتاوز‪ ،‬درد نداشتتن‬
‫والدینِ به اندازه کافی خوب‪ ،‬دردِ یتیمی‪ ،‬دردِ فقر‪ ،‬دردِ بیعدالتی‪ ،‬دردِ ناکامی‪ ،‬دردِ استعداد کُشتی‪ ،‬دردِ‬

‫«‪»9‬‬
‫آزادی و هزاران درد دیگر‪ .‬قدمتِ درد از قدمت آدمی سبقت میگیرد و به آغاز حیات بر میگردد‪ ،‬آنجا‬
‫که زندگی با درد شروع میشود‪ .‬اگر چه تنوع دردهای انستان بستیار بیشتتر از تنتوع جنستی و قتومی‬
‫اوست تجربۀ درد‪ ،‬نقطۀ مشتتر انستان هتا بترای متذاکره در بتاب انستان بتودن استت‪ .‬تجربتۀ درد‪،‬‬
‫واقعیتهای زندگی را به ما نشان میدهد‪ .‬ما را با خطاکار بودن ماهیت آدمی کته امری طبیعی از تولد تا‬
‫مرگ است‪ ،‬آشنا میکند‪ .‬عتوه بر این‪ ،‬تجربه و تحمل درد‪ ،‬جسم و روان ما را آمادۀ مقابله با فشارها و‬
‫تن های بیرونی و درونی میکند‪.‬‬
‫امّا قنۀ زندگیِ رنج با درد متفاوت است‪ .‬قدمت رنج به قدمت انسان باز میگتردد امتا نته انستان‬
‫و نیزه جهت شکار بتود بلکته انستانی کته‬ ‫اولیه که عمق افکار و تخیل او به اندازه میزان پرتاب سن‬
‫بهعنوان تافتۀ جدا بافته شروع به تفکرورزی کرد‪ .‬هر چقدر که عمق زبتان و اندیشتۀ وی بیشتتر شتد‪،‬‬
‫معنا به خود گرفتند‪ .‬رنج یعنتی ارزش و معنتا دادن بته نتاراحتیهتای‬ ‫رنجهای پوچ و سطحی او‪ ،‬رن‬
‫ناشی از درد‪ ،‬نه خودِ درد‪ .‬هر چقدر این تمناها و خواستهها که ناکام ماندند‪ ،‬قویتر باشند‪ ،‬رنجتی کته‬
‫انسان به واسطه این ناکامی بر خود تحمیل میکند نیز طاقتفرساتر خواهد بود خواه شروع کنندۀ درد‪،‬‬
‫تنها یك نگاه سرد باشد خواه مرگ یك عزیز‪ .‬مانند یك جیوۀ کبریت که انبار باروت را منفجر میکنتد‬
‫میکشتد‪« :‬چرا منن؟»‪.‬‬ ‫رنج هم تنها با این جمله شروع میشود و به سرعت تمام وجود فرد را به آت‬
‫فرد بهجای اینکه تاریخچۀ زندگی انسان و خودِ زندگی را ورق بزند تتا پاستآ آن را بیابتد‪ ،‬بته اشتتباه‬
‫تاریخچۀ زندگی خود را ورق میزند و هر چه پی تر میرود بیشتر گم میشود‪...‬‬
‫«هنرِ زندگی کردن (نه زندهگی کردن تشخیص و تمییز بین درد و رنج و پذیرفتن دردها است»‪.‬‬
‫برختف عقل معمول‪ ،‬مشکتت و منایب انسان از دردهای ناشی نمیشتوند بلکته نپتذیرفتن و‬
‫انکار احساسِ معینِ ناشی از درد است که بدبختی را برای وی به همراه دارد‪ .‬وقتی آدمی دچتار دردی‬
‫میشود‪ ،‬احساسی متناظر با همان حادثه در وی ایجاد میشود‪ .‬از آنجاییکه وقتی کود بودیم‪ ،‬مراقبان‬
‫نشتان متیدادنتد‪ ،‬در نتیجته آمتوختیم کته‬ ‫ما معمو ً بهطور نامناسب با احساسات ما برخورد و واکن‬
‫احساسات چیزهایی هستند که داشتن و ابراز آنها منجر به شکستِ عشقِ والدین نسبت به ما و گسست‬
‫پیوند دلبستگی بین ما و والدین یا مراقبانمان میشوند (فرد به خود و احساسات خود و دیگران طوری‬
‫نشان میدهد که والدین و مراقبان وی با احساسات وی در کودکی برخورد و رفتار کتردهانتد ‪.‬‬ ‫واکن‬
‫از این برای متا‬ ‫از آن پس‪« ،‬هراس از احساسات» در وجود ما حك شد و ریشه دواند چیزی که پی‬
‫طبیعی بود‪ ،‬ولی حا دیگر نیست‪ .‬ما به جرم داشتن احساستی طبیعتی در دادگتاهِ مراقبتان اولیتۀ ختود‬
‫بیرحمانه و در بیعدالتی کامل محکوم شدیم و از آن زمان به بعد از این همه نادانی‪ ،‬لب فترو بستتیم‪.‬‬
‫پدران و مادران ما نیز قربانی پدران و مادرانشان بودند و آنها هم به همین شکل و این چرخۀ معیوب تا‬
‫به امروز ادامه پیدا کرده است و گویی همچنان نیز ادامه خواهتد داشتت‪ .‬گتویی نقطتۀ عطتف خطتای‬
‫انسانی و انسانیت همین جاست‪ ،‬جایی که خطار کار بودن انسان با انسانیت وی گتره متیختورد‪ .‬ایتن‬
‫«‪»10‬‬
‫پارادوکس عجیبی است‪ .‬هراس از احساسات محنولی به نام ا طراب به بار متیآورد‪ ،‬کلمتهای آشتنا‬
‫برای انسان قرن بیست و یکم‪ .‬برای فرار از این حسِ مشوش و متشنج‪ ،‬آدمی شروع به پرداختن به ایدۀ‬
‫تسلط میکند‪ .‬تسلط بر دیگران‪ ،‬تسلط بر محیط اطراف ‪ ،‬تسلط بر طبیعت‪ ،‬تسلط بر دنیا و حتی تسلط‬
‫بر فضا به بهای نادیده گرفتن خود و فرار از خود‪ .‬معاملهای که به ظاهر برای وی موفقیت‪ ،‬پیشترفت و‬
‫تمدن به ارمغان میآورد‪ .‬چیزی که انسان به آن افتخار میکنتد و آن را بتهعنتوان مهتمتترین دستتاورد‬
‫میپندارد‪ .‬امّا در این سوروسات و جشن‪ ،‬شجاع دلی پیدا متیشتود و زیتر تمتامتی تنتورات‪،‬‬ ‫خوی‬
‫خیا ت و مقدسات بزرگپندارانه و خودشیفتهوار وی میزند‪ .‬کسی که نوع نگاه به انسان و انسانیت را‬
‫تغییر داد و او را از مقام اشرف مخلوقات به جایگاه پست تنزل داد‪ .‬آنقدر پست که هتر روز حتتی بته‬
‫را بر پایۀ دروغ بنا مینهد‪ .‬امّا چه سود که افکتار آن‬ ‫خودش هم دروغ میگوید و واقعیتهای زندگی‬
‫شجاع دل‪ ،‬بهواسطۀ همین انسانهای خیالباف بهجای اینکه پایهای باشد برای دیتدن حقتایق زنتدگی و‬
‫ساختن دوباره آن البته با دیدی واقعگرایانه‪ ،‬تنها تبدیل به طعمتۀ چنتدین فتیلم مضتحك و نقتادی در‬
‫ادبیات و سینما به روش تحلیل روانشناختی شد چرا که وی به طور دقیق ا طراب آدمی را نشانه رفته‬
‫بود و با رفتن ا طراب برای انسان به فرار و اجتناب بیشتر از حقایق زندگی ترجمه میشود‪.‬‬
‫آدمی برای دوری از ا طراب خوی ‪ ،‬پناهگاه امنی از جنس فکر ساخت‪ .‬از اینرو‪ ،‬اصتالت آدمتی‬
‫و فرار از ا تطراب و عمیتقتتر از آن‪ ،‬فترار از‬ ‫در اندیشۀ وی نیست‪ ،‬چرا که افکار او از جنس واکن‬
‫از آنکته جنبتۀ منطقتی و ریشته در عقتنیتت وی داشتته باشتند‪،‬‬ ‫احساسات هستند ‪ .‬لذا افکا ِر وی بی‬
‫واکنشی در برابر ا طرابی هستند که تحمّل نشده و این به نوبۀ خود محنول احساسی است که تجربه‬
‫نشده است‪ .‬بنابراین‪ ،‬این افکار بهجای اینکه راهنمای بشر در پیدا کردن راه درست و قدم گذاشتتن در‬
‫مسیر درست زندگی باشند وسیلهای برای گرفتن تنمیمات اشتباه‪ ،‬قضاوتهای بیرحمانه و مجتوزی‬
‫برای ورود چیزها و افراد غلط در زندگی ما خواهند بود‪ .‬پس ناگفته پیداست که چرا بارها اشتباه ختود‬
‫را تکرار میکنیم و انتخابهای اشتباه مشابه در زندگی خود مرتکب میشویم‪ .‬برای اغلب انسانها کته‬
‫در تمایتت و گرایشات خود اسیر شدهاند‪ ،‬تنها انتخابی کته در زنتدگی ممکتن خواهتد بتود‪ ،‬انتختاب‬
‫اشتباهی دیگر است! این درحالیاست که وی در باتتقی که با پتای ختود وارد آن شتده‪ ،‬بتیهتدف و‬
‫دیوارنهوار دست و پا میزند و از زمین و زمان گتیه و شکایت دارد که «چرا من؟»‪.‬‬
‫تنها راه وی برای رسیدن به «عقالنیت نسبتاً محض»‪ ،‬جاییکه اندیشۀ آدمی از جنس منطق استت و‬
‫تنمیمات گرفته شدۀ ناشی از آن چراغ راه سعادت و خوشبختی وی‪ ،‬عبور و گذر کردن از آنچه «من»‬
‫میخواهم به آنچه اتفاق میافتد و از آنچه «من» فکر میکنم به آنچه مشاهده میکنم‪ ،‬است‪ .‬انسان مبتت‬
‫به نِوروز (نوروتیك به حدی از ابتذال میرسد که حتی حا ر میشود در طول عمر خود چیتزی جتز‬
‫طعم بدبختی نچشد‪ ،‬ولی از افکار و باورهایِ پوچ و واهی که کورکورانه به آن چسبیده دستت نکشتد‪.‬‬
‫او زندگی خود را سیاه میکند تا مبادا کسی فکر کند که تسلیم حماقت ختود شتده استت‪ .‬بترای یتك‬
‫«‪»11‬‬
‫انسان سالم افکار و رفتار او عجیب و غیرقابل در است‪ ،‬امّا این حماقتها معنای متفتاوتی بترای وی‬
‫است و قدرت آن فوقالعاده بیشتر از حتی خوشبختی است!»‪ .‬غرور وی تتا‬ ‫دارند‪« :‬بدبختی لذتبخ‬
‫آن جا پی میرود که بر این باور میایستد که همه چیزِ عالم را میداند و نگرشت بته زنتدگی دقیقتاً‬
‫همان واقعیتِ زندگی است‪ .‬لذا تغییر برای وی همانند سمی خواهتد بتود کته تکبتر و حماقتت وی را‬
‫آشکار خواهد کرد‪ .‬این در حالیاست که وی همیشه به دنبال تغییر بتوده و بترای ایتن کتار همیشته از‬
‫درون گریه میکرده و به هر کسی که میرسیده آن را طلب میکرده است‪ .‬واقعیتی که این گونه افراد از‬
‫آن دم میزنند و به داشتن آن افتخار میکنند و ادعا دارند که تمام زندگی خود را در راه آن سوزاندهاند‪،‬‬
‫که به واقع هم حرفشان صحیح است‪ ،‬یك واقعیت ساختگی است‪ .‬به این معنتا کته وقتتی چیتزی رخ‬
‫رخ داده و‬ ‫میدهد این جماعت‪ ،‬آن را نه بهعنوان محنول افکار و رفتار خود‪ ،‬بلکه چیزی که از پتی‬
‫بوده میبینند‪ .‬تنها راه آنان برای بیرون آمدن از مخمنهای که خود برای خود ترتیب دادهانتد‪ ،‬تواضع و‬
‫تسلیم شدن نسبت به آنچه که اتفاق میافتد و به دردهای زندگی و مهمتر از آن به احساساتشان است‪.‬‬
‫این کتاب برای کسانی است که برای فرار از واقعیتهای زندگی خود‪ ،‬به خیال خود پناه بردهانتد و‬
‫بهجای دیدن واقعیتها‪ ،‬خیالهای خود را میشمارند‪ .‬کسانی که ظاهراً یك قدم پی رفتهانتد و بترای‬
‫کمك به خود صدها کتاب رمان و فلسفه و روانشناختی را ورق زدند تا بلکه یادشان برود که نویستنده‬
‫خوبی برای نوشتن کتاب زندگی خود نیستند‪ .‬این کتاب برای کسانی است کته از گتروه دوم هتم یتك‬
‫قدم به ظاهر پی تر رفتهاند کسانی که برای کمك به خود از این دکتر به آن دکتر و از این روانشتناس‬
‫به آن روانشناس مراجعه میکنند‪ ،‬و بعد شروع به ناچیز شمردن آنها میکنند و نتیجه میگیرند کته آنهتا‬
‫کارشان را بلد نیستند و خودشان مشکل دارند‪ .‬این افراد با از این شتاخه بته آن شتاخه پریتدن ستودی‬
‫نخواهند برد و تنها بر رنجشان افزوده خواهتد شتد و دیتوار واقعیتت ستاختگی ختود را مستتحکمتتر‬
‫میکنند‪ .‬آنان باید متوجه بشوند که مشکتت در خیال حل نخواهند شد و راهحل مشکل در رمانهتای‬
‫عاشقانه یافت نمیشود و کسی هم آنقدر جادوگر نیست که مشکتت را با یك حرف و توصتیه حتل‬
‫کند‪ .‬آنان باید به این در برسند که‪« :‬مشکتت آنها از خود آنان ایجاد شده و کلیتد حتل آنهتا نیتز در‬
‫خود آنان نهفته است‪.».‬‬
‫همواره به ما آموختهاند که پیشرفت آدمی در کار کردن زیاد و تمکن مالی میسر میشود امّا بته متا‬
‫آموزش ندادهاند که برای رسیدن به ر ایت درونی و لمس خوشبختی بهجتای دویتدنهتای دیوانتهوار‬
‫باید توقف کرد و از خود پرسید‪« :‬به کجا چنین شتابان؟»‪ .‬باید بایستیم و زیر پای خود را لمس کنتیم و‬
‫به یاد آوریم که جاییکه روی آن قدم میگذاریم زمین است نه آسمان که خیالِ پترواز کنتیم‪ .‬بایتد بتا‬
‫واقعیتهای زندگی خود مواجه شویم‪ ،‬شاید آنها آن هیو ی ترسنا دوران بچگتیمتان نباشتند کته از‬
‫آنها میترسیدیم‪ ،‬شاید خودمان از آنها یك هیو ساختهایم‪ ،‬شاید چیزی باشند شبیه دلقك سیر ها بتا‬
‫دماغی گرد و قرمز که ادای هیو را در میآورند‪ .‬برای رویاروییِ بزرگ با واقعیت زنتدگی ختود بایتد‬
‫«‪»12‬‬
‫کنیم‪ ،‬ببویم ‪ ،‬مزهاش کنیم و آن را بشنویم‪ .‬شاید تمام این مدت که دستت‬ ‫خوب آن را ببینیم‪ ،‬لمس‬
‫از سر ما بر نمیداشته میخواسته چیزی بگوید چیزی شبیه به این‪« :‬مراقب خودت باش!»‪.‬‬
‫آنچه در این کتاب به ترتیب در فنول مختلف آمده است‪ ،‬به شرح ذیل است‪ .‬در فنل اول کتاب‪،‬‬
‫مشکل اصلی و زیربنایی افراد که از آن رنج میبرند‪ ،‬تشتریح شتده استت‪ .‬در فنتل دوم‪ ،‬نظریته مغتز‬
‫سهگانه و کارکرد آن به طور کامل تو یح داده شده است‪ .‬در فنل سوم به این نکته اشاره شتده استت‬
‫که هسته اصلی عملکرد انسان تتش برای دلبستگی و در نهایت عشق است‪ .‬در فنتل چهتارم‪ ،‬مثلتث‬
‫تعارض و مثلث شخص و کاربرد عملی آنها تشریح شده است‪ .‬همچنین نکاتی دربتاره اشتتباه گترفتن‬
‫ماشه چکان با احساس‪ ،‬ا طراب با احساس‪ ،‬احساس با مکانیزم های دفاعی‪ ،‬ا طراب با مکانیزم هتای‬
‫دفاعی مورد بررسی قرار گرفتهاند‪ .‬در فنل پنجم‪ ،‬احساسات بهعنوان موتور سیستم درون روانی ما بته‬
‫طور کامل تشریح شدهاند و به سه مؤلفۀ احساس یعنی شناختی‪ ،‬فیزیولوژیکی و تکانۀ احساس پرداخته‬
‫شده است‪ .‬همچنین به پنج احساس اصلی (خشم‪ ،‬شادی‪ ،‬غم‪ ،‬گناه‪ ،‬و عشق پرداختته شتده استت‪ .‬در‬
‫فنل ششم‪ ،‬تعریف ا طراب ارائه شده و به تفاوت بین ا طراب و نشانههای مر ی اشاره شده است‪.‬‬
‫همچنین گذرگاههای مختلف ا طراب در بدن نیز مورد بررسی قرار گرفتهاند‪ .‬در فنل هفتم‪ ،‬مشتاهدۀ‬
‫بدن به عنوان تکنیك اصلی در نظم دهی ا تطراب تشتریح شتده استت‪ .‬در فنتل هشتتم‪ ،‬بته ماهیتت‬
‫مکانیزمهای دفاعی پرداخته شده و دلیل وجود آنها و متداولترین مکانیزمهای دفاعی نیتز تو تیح داده‬
‫شده است‪ .‬در فنل نهم‪ ،‬جریان هشیاری به طور کامل تشریح شده و هسته اصلی «من یا ایگو»‪ ،‬نحتوۀ‬
‫پرداختن به «من»‪ ،‬چرایی وجود «من»‪ ،‬الگوهای «من» و روشهای غلبه بر «من» نیز مورد بررستی قترار‬
‫گرفتهاند‪ .‬در فنل دهم با اصطتح هشیاری آشنا میشوید‪ .‬نقشۀ هشیاری‪ ،‬ستطوح هشتیاری و مزایتای‬
‫سطوح مختلف هشیاری تو یح داده شدهاند‪ .‬در فنل یازدهم به شناسایی و آگاهی از دفاعها‪ ،‬بررستی‬
‫پیامد دفاعها و نحوۀ قیام علیه آنها پرداخته شده است‪ .‬در فنول دوازدهم و سیزدهم به ترتیب تکنیتك‬
‫رها کردن و تمرین ‪ GSU‬به منظور بدست آوردن توانایی تجربۀ احساسات به طور کامل تشریح شتده‬
‫است‪ .‬در فنل چهاردهم نحوۀ فاصله گرفتن از محتوا به سمت بافت ارائه شده است‪ .‬شتوخ طبعتی در‬
‫رابطه‪ ،‬نحوه مقابله با افراد نامنسجم و بتازی هتای متورد عتقته «متن» در ایتن افتراد‪ ،‬نحتوه پتردازش‬
‫اطتعات توسط آنها و معنای انسجام به طور کامل تو یح داده شده است‪ .‬در فنل پانزدهم بته د یتل‬
‫مقاوم بودن افراد در برابر واقعیت‪ ،‬رنج‪ ،‬تغییر و عشق پرداخته شده است‪ .‬همچنین به چگونگی ارتبتاط‬
‫بین مقاومت با خودکارشکنی‪ ،‬مداقه‪« ،‬من» و عشق اشاره شده است‪ .‬در فنل شانزدهم‪ ،‬به نگرشهتای‬
‫ذهن وا تر‪ ،‬اصول معنوی و کار معنوی عملی پرداخته شده است و صداقت بتهعنتوان ستریعتترین راه‬
‫آداب معاشرت نیز بهطور کامل تشریح شدهاند‪ .‬در فنل آختر‬ ‫صعود به سطوح وا تر هشیاری و دان‬
‫اشاره شده است‪ .‬همچنین تنمیم به تغییر و‬ ‫یا هفدهم دو تنمیم حیاتی در تغییر شخنی نتیجه بخ‬
‫اینکه چرا ا ن باید برای تغییر کردن تنمیم بگیرید‪ ،‬بهطور کامل تشریح شده است‪.‬‬
‫«‪»13‬‬
‫در آخر جا دارد از آقای دکتر مهران فرهادی به خاطر پیشنهادهایشان در رابطه با ترجمتۀ برختی از‬
‫فارستی بخشتی از‬ ‫کلمات تخننی این کتاب و نیز آقای سروش افروزی به جهت کمك در ویترای‬
‫کتاب کمال تشکر و قدردانی را داشته باشیم‪.‬‬

‫احمد ولیخانی‬
‫اسفند ماه ‪1397‬‬

‫«‪»14‬‬
‫فصل ‪1‬‬
‫مشکل اصلی‬

‫شما اکنون در حال خواندن این کتاب هستید‪ ،‬شاید به این دلیل که تا حدودی احساس متیکنیتد بایتد‬
‫چیز بیشتری در زندگیتان وجود داشته باشد‪ .‬اگر چه ممکن است چیزهای ختوب زیتادی در زنتدگی‬
‫خود داشته باشید از جمله رابطۀ پایدار‪ ،‬شغل مورد عتقه‪ ،‬سرگرمی جالب و دوستان و خانوادهای کته‬
‫نیستت‪ .‬در زنتدگی ختود‬ ‫با آنها در ارتباطید‪ ،‬امّا با این حال زندگی برایتان جتذاب و ر تایتبخت‬
‫کمبود چیزی را احساس میکنید و به همین دلیل احساس شادی یا ر تایت نمتیکنیتد‪ .‬اغلتب مواقتع‬
‫بهجای اینکه واقعاً از زندگی خود لذت ببرید‪ ،‬بیشتر نگران و مضطربید‪ .‬با این حال نمیتوانیتد بفهمیتد‬
‫که دقیقاً چه چیزی در زندگی خود کم دارید‪.‬‬
‫به احتمال زیاد سعی کردهاید چیزهایی را به امید بهتتر شتدن زنتدگیتتان‪ ،‬تغییتر دهیتد‪ .‬شتاید بته‬
‫رابطهای که ر ایت بخت نبتوده‪ ،‬پایتان دادهایتد‪ ،‬شتغل پتر استترس را تتر کتردهایتد و بیشتتر بته‬
‫سرگرمیهای خود پرداختهاید‪ ،‬به این امید که «این بار» احساس سَرزندگی و شتادی بیشتتری خواهیتد‬
‫برونتد امّتا بته هتر‬ ‫داشت‪ .‬شاید مسائل و مشکتت حداقل برای مدت کوتاهی رو به بهتر شدن پتی‬
‫و نار ایتی درونی باز خواهد گشت‪.‬‬ ‫حال‪ ،‬دوباره تن‬
‫بسیاری از ما بدون شادی یا خشنودی واقعی زندگی میکنتیم‪ .‬حتتی اگتر از لحتا متالی مشتکلی‬
‫نداشته باشیم و در کنار دوستان و خانواده خود باشتیم‪ ،‬بتا وجتود ایتن بتاز هتم کِستل و مضتطربیم و‬
‫احساس اشتیاق و سرزندگی نمیکنیم‪ .‬واقعا چه اتفاقی در حال وقوع است؟ همانطتور کته قنتد دارم‬
‫در این کتاب به شما نشان دهم‪:‬‬

‫مشکل اصلی این است که اضطراب‪ ،‬احساسات ما را می پوشاند!‬


‫مکانیزم خودکاری درون مغز ما وجود دارد که اجازه نمی دهد تا احساسات تجربه شوند‪ .‬در عوض‪،‬‬
‫ا طراب آن چیزی است که بسیاری از افتراد وقتتی احساستی در آنهتا برانگیختته متیشتود تجربته‬
‫می کنند‪ .‬ا طراب در قالب تن ‪ ،‬عنبانیت‪ ،‬استرس‪ ،‬دل آشوبه‪ ،‬درد‪ ،‬سرگیجه یا دیگتر نشتانههتای‬

‫«‪»15‬‬
‫ارتباط مجدد با اصل خویش‬ ‫‪16‬‬

‫مر ی بروز می کند‪ .‬این مکانیزمِ ا طراب ناهشیار‪ UAM( 1‬مکانیزمی است کته بیشتتر افتراد از آن‬
‫آگاه نیستند‪:‬‬

‫در ‪ 12‬میلیثانیه‪ ،‬احساس را به اضطراب تبدیل میکند‪:‬‬


‫در واقع‪ ،‬کل فرایند تنها چند میلی ثانیه به طول میانجامد‪ ،‬با این حال‪ ،‬آنقدر سریع اتفاق متیافتتد کته‬
‫نمیتوان آن را هشیارانه در کرد (لیدوکس‪ . 1998 ،‬اجازه دهید دوباره تکترار کتنم‪ :‬مکتانیزمی درون‬
‫مغز شما وجود دارد که بدون اجازۀ شما احساساتتتان را متیربایتد و آنهتا را در کستری از ثانیته بته‬
‫ا طراب و تن ِ عضتنی تبدیل میکند! و این فرایند بر «هر جنبه» از زندگیتان تلثیر میگذارد!‬
‫با این حال‪ ،‬اکثر ما‪ ،‬مادامی کته ا تطراب ناهشتیار در زیترِ یتههتایی از مکتانیزمهتای دفتاعی و‬
‫نشانههای مر ی پنهان شده باشد‪ ،‬حتی نمیتوانیم آن را به صورت مستقیم تجربه کنیم‪ ،‬چنانکه گتویی‬
‫اصتً مسئله بزرگی وجود نداشته است‪ .‬این عمل بدین خاطر رخ متیدهتد کته بعتد از اینکته مغتز متا‬
‫ا طراب را تشخیص میدهد‪ ،‬تاکتیكها و راهبردهای ظریفی را ابداع متیکنتد تتا متا آن ا تطراب را‬
‫تجربه نکنیم‪ .‬برخی از این تاکتیكها و راهبردها یك عمر دوام میآورنتد‪ ،‬حتتی زمتانی کته ا تطراب‬
‫وجود ندارد‪ .‬بنابراین‪ ،‬ما از این واقعیت که با احساسات خود در تماس نیستیم‪ ،‬ناآگتاهیم‪ .‬چترا کته در‬
‫بیشتر مواقع حتی متوجه ا طراب خود نمیشویم‪ .‬در عوض از نشانههای مر ی مختلف رنج میبریم‪:‬‬
‫ا طراب‬ ‫·‬
‫افسردگی‬ ‫·‬
‫نگرانی‬ ‫·‬
‫درد جسمانی‬ ‫·‬
‫حمتت وحشتزدگی‬ ‫·‬
‫ا طراب اجتماعی‬ ‫·‬
‫اهمالکاری‬ ‫·‬
‫تنهایی‬ ‫·‬
‫احساس پوچی‬ ‫·‬
‫کرختی‬ ‫·‬
‫بیخوابی‬ ‫·‬
‫نشخوار‬ ‫·‬
‫نشانگان روده تحریكپذیر‬ ‫·‬

‫)‪1- unconscious anxiety mechanism (UAM‬‬


‫‪17‬‬ ‫فصل ‪ :1‬مشکل اصلی‬

‫· نشانههای مر ی بدنی‬
‫· تحریكپذیری‬
‫· عزتنفس پایین‬
‫· اعتماد بهنفس پایین‬
‫· مشکتت توجه‬
‫· بیقراری‬
‫· فرسودگی‬
‫· فقدان انرژی‬
‫· مشکتت ارتباطی‬
‫· فقدان انگیزه و شوق‬
‫· مشکتت جنسی‬
‫· برونریزی‬
‫· ناکامی‬
‫· الگوهای رفتاری خودشکن‬
‫· الگوهای فکری حمله به خود‬
‫خود‬ ‫· سرزن‬
‫· احساس گناه مزمن‬
‫· سردردها‬
‫· تن عضتنی‬
‫· کمر درد‬
‫· درد مفاصل‬
‫· اعتیادها‬
‫· و نار ایتی مبهم از زندگی‪.‬‬

‫(‪UAM‬‬ ‫کشتیدن مکتانیزمهتای ا تطراب ناهشتیارتان‬ ‫راهحل غلبه بر این نشانههای مر ی‪ ،‬به چال‬
‫است تا بتوانید دوباره تجربه کردن احساساتتان را تحمّل کنید‪.‬‬
‫همه دربارۀ احساسات صحبت میکنند و میگویند این یا آن را احساس میکنند‪ .‬امّا صحبت کتردن‬
‫در رابطه با مو وعی و در اینکه آن مو وع واقعاً چیست‪ ،‬دو امر کامتً متفاوت استت‪ .‬حتتی بیشتتر‬
‫افرادی که فکر میکنند با احساسات خود در تماس هستند‪ ،‬در حقیقت درست به همتان انتدازه دچتار‬
‫اشتباه میشوند‪ .‬در واقع‪ ،‬تخمین زده میشود که تقریباً ‪ %80-85‬از مردم‪ ،‬با احساسات خود در تمتاس‬
‫ارتباط مجدد با اصل خویش‬ ‫‪18‬‬

‫نیستند‪ ،‬چرا که ‪ UAM‬بر فعالیتهای هیجانیشان غلبه دارد و بنابراین ندانسته از حالتی که رونالد جی‪.‬‬
‫فردریك آن را «هراس از احساسات‪ »1‬نامیده است‪ ،‬رنج میبرند‪.‬‬
‫اکثریت قریب به اتفاق افراد جامعۀ ما در طول زندگی خود بهطور کلی از هراس از احساساتشتان‬
‫ناآگاه هستند و البته نسبت به این واقعیت نیز بیاعتنا هستند که این هراس از احساسات است که باعث‬
‫نشانههای مر ی و مشکتت آنان میشود‪.‬‬

‫نشانههای مرضی مشکل اصلی شما نیستند‬


‫در محیط بالینی‪ ،‬بیشتر بیمارانی که وارد رواندرمانی میشوند از نشانههای مر ی مانند مواردی کته در‬
‫با فهرست شدند‪ ،‬شکایت دارند و اغلب نسبت به اینکه چرا اصتً این نشانههای مر ی وجود دارند‪،‬‬
‫بیاعتنا هستند‪ .‬با وجود این‪ ،‬نشانههای مر ی به خودی خود هتی د لتت واقعتی در رابطته بتا علتل‬
‫زیربنایی خاص آنها فراهم نمیکنند‪ .‬در واقع‪ ،‬علّت این نشتانههتای مر تی (یعنتی ‪ /UAM‬هتراس از‬
‫از حد فعال چیزی است که بیشتر افراد حتی به آن توجه نمیکنند‪.‬‬ ‫احساساتِ بی‬

‫راهحلِ غلبه بر مشکلتان‬


‫بیشتر افرادی که با ا طراب‪ ،‬افسردگی‪ ،‬درد غیرقابل شرح بدنی یا هر نوع نشتانۀ مر تی روانشتناختی‬
‫دست به گریبانند‪ ،‬از هراس از احساسات حتی بدون دانستن آن‪ ،‬رنج می برند‪.‬‬
‫هر کدام از نشانههای مر ی روانشناختی‪ ،‬از قبیل مواردی که در با فهرست شدند‪ ،‬زمانی بهوجود‬
‫میآیند که نیازی مبنی بر ابراز احساسات و همزمان نیازی برای دفتاع در مقابتل آن احساستات وجتود‬
‫داشته باشد‪ .‬نشانههای مر ی که اکنون برای شما مشکلساز شدهاند‪ ،‬در واقع به نحوی به شتما کمتك‬
‫میکنند تا احساسات دردنا از آگاهی هشیارتان دور نگه داشتته شتوند! ایتن عمتل بتدین ختاطر رخ‬
‫میدهد که ‪( UAM‬مکانیزم ا طراب ناهشیار بهجای اینکته اجتازه دهتد تتا احساستات «دردنتا » را‬
‫تجربه کنید‪ ،‬ا طراب‪ ،‬درد و نشانههای مر ی را به شما تحمیل میکند‪.‬‬
‫بهطور ختصه‪ ،‬مشکل این است که ‪ UAM‬بهطور غریزی به احساستات مشخنتی در بتدن متا بتا‬
‫بته متا‪،‬‬ ‫نشان میدهد‪ UAM .‬مسئول دادن ا تطراب‪ /‬استترس‪ /‬عنتبانیت‪ /‬تتن‬ ‫پاسآِ ترس‪ ،‬واکن‬
‫بهجای دسترسی مستقیم به احساساتمان (شادی‪ ،‬غم‪ ،‬خشتم‪ ،‬گنتاه و عشتق استت‪ .‬ایتن مکتانیزم را‬
‫بهطور کامل در فنل ‪ 2‬و فنل ‪ 3‬تو یح خواهم داد‪ ،‬بهطوریکه هم خودِ این مکانیزم و هم اینکه چرا‬
‫این مکانیزم باید وجود داشته باشد را دریابید‪ .‬در شکل زیر ‪ UAM‬به اختنار در ایتن فراینتد ‪ 4‬گتامی‬
‫شرح داده میشود‪:‬‬

‫‪1- feelings phobia‬‬


‫‪19‬‬ ‫فصل ‪ :1‬مشکل اصلی‬

‫اصطتح «ناهشیار‪ »1‬به این معنی است که چیزی به خودی خود به صورت خودکار بتدون اینکته هتی‬
‫گونه تتش یا توجهی به آن إعمال کنید‪ ،‬رخ می دهد‪ .‬ا تطراب ناهشتیار بتدین معنتی استت کته چته‬
‫بخواهید و چه نخواهید بدن (عضتت ‪ ،‬تنیده (سفت میشود‪.‬‬
‫هراس از احساسات چیزی است که بیشتر افراد در طول زندگی خود بدون اینکه نسبت به آن آگتاه‬
‫باشند‪ ،‬تجربه میکنند‪ ،‬زیرا ذهن ما بهجای «تجربه کتردن احساستات»‪ ،‬بته «فکتر کتردن و انجتام دادن‬
‫دارد‪ .‬زمانیکه احساساتی که ا طراب ناهشتیار را راهانتدازی متیکننتد‪ ،‬نزدیتك ستطح‬ ‫کارها» گرای‬
‫(هشیار باشند‪ ،‬آنچه که ذهن ما انجام میدهد‪ ،‬ایجاد مکانیزمهای دفاعی است‪ .‬این مکانیزمهای دفتاعی‬
‫همان لحظه و سپس در اجتناب از تجربۀ ا طراب به ما کمك میکننتد‪ ،‬امّتا آنهتا ایتن کتار را در ازای‬
‫آسیب زدن طو نی مدت بر سطوحی از احساس شادی و بهزیستی‪ 2‬ما انجام میدهند‪ .‬در فنتول ‪ 8‬و‬
‫‪ 11‬با مکانیزمهای دفاعی و چگونگی غلبه بر آنها بیشتر آشنا خواهید شد‪.‬‬
‫علوم اعناب نوین قادر به اثبات رابطۀ مثلثی بین احساسات‪ ،‬ا طراب و مکتانیزمهتای دفتاعی متا‬
‫میباشند‪ .‬این مثلث در اصطتحشناسی روانپویشتی مثلث تعارض‪ 3‬نامیتده متیشتود (فنتل ‪ . 4‬ایتن‬

‫‪1- unconscious‬‬
‫‪2- well-being‬‬
‫)‪3- Triangle of Conflict (ToC‬‬
‫ارتباط مجدد با اصل خویش‬ ‫‪20‬‬

‫فرایندِ درون روانی‪ ،‬چنان به سرعت درون ما رخ میدهد که به نظر میرسد این سته اصتل (احستاس‪،‬‬
‫ا طراب و مکانیزم دفاعی همه به یكباره اتفاق میافتند‪ .‬با وجود این‪ ،‬علم اعناب متیتوانتد نشتان‬
‫دهد نخستین چیزی که درون ما برانگیخته میشود‪ ،‬احساس است‪ .‬سپس اگر ایتن احستاس بتهوستیله‬
‫بخشی از مغز ما (یعنی ‪ UAM‬بهعنوان «خطر» تلقی شود‪ ،‬ا طراب به منظور «سترپوش گذاشتتن» بتر‬
‫این احساس ‪ 12‬میلی ثانیه (‪ 0/012‬ثانیه بعد فعال خواهد شتد‪ .‬پتس از فعتال شتدن ا تطراب‪ ،‬ذهتنِ‬
‫شناختی (یعنی «مَن‪ 0/1 »1‬ثانیه بعد فعال خواهد شد و بته فکتر کتردن (یعنتی دلیتلتراشتی‪ ،‬نگرانتی‪،‬‬
‫عقتنیسازی‪ ،‬نشخوار و غیره یا انجام دادن کارها (انکار‪ ،‬حواسپرتی‪ ،‬نادیده گرفتن و غیره به منظور‬
‫منحرف کردن ما از ا طراب اقدام میکند‪ .‬مثلث تعارض به کمك نمودار زیر تشریح شده است‪.‬‬
‫اجازه دهید مهمترین نکات را تا بدین جا ختصه کنم‪ :‬درون ذهتن متا مکتانیزمی (‪ UAM‬وجتود‬
‫دارد که به ما اجازۀ تجربه کردن احساساتی را که بهوستیله مغتز زمتانی بتهعنتوان احساستات دردنتا‬
‫تجربه شده بودند‪ ،‬نمیدهد! ‪ UAM‬احساسات ما را زیرپا میگذارد و در عتوض چته بختواهیم و چته‬
‫نخواهیم ا طراب و مکانیزمهای دفاعی را به ما تحمیل میکند‪ .‬این فرایند بهطور خودکار بدون اجتازۀ‬

‫‪1- ego‬‬
‫‪21‬‬ ‫فصل ‪ :1‬مشکل اصلی‬

‫ما رخ میدهد و ‪ %80-85‬از مردم در رنج و عذاب هستند‪ ،‬چرا که بهطور ناآگاهانته تحتت تتلثیر ایتن‬
‫مکانیزم قرار دارند (و تقریباً توسط آن هدایت میشوند ‪.‬‬
‫امّا قبل از اینکه بگویید‪« :‬به نظر چرت و پرت میرسه‪ .‬من تا بهحال هی ا طرابی نداشتم‪ .‬مشتکل‬
‫من افسردگی‪ /‬کمر درد‪ /‬نگرانی مزمن‪ /‬اهمالکاری‪ /‬ناخشنودی و غیره است»‪ ،‬اجتازه دهیتد در همتین‬
‫صفحه به مفهومی که اصطتح «ا طراب» بدان اشاره دارد‪ ،‬بپردازیم‪.‬‬
‫اصطتح «ا طراب» به فروپاشی عنبی فردی که مانند بید میلرزد و تمام مدت وحشتزده است‪،‬‬
‫عضتتنی ناهشتیار اشتاره دارد‪ .‬اغلتب‬ ‫اشاره ندارد‪ .‬ا طراب‪ ،‬یك اصطتح پزشکی است که بته تتن‬
‫عضتنی ناهشیار به قدری ظریف است که ما هشیارانه متوجه آن نمیشویم‪ ،‬با وجتود‬ ‫اوقات این تن‬
‫این‪ ،‬هنوز بر افکار و بهطور غیرمستقیم بر رفتار ما نیز تلثیر میگذارد‪ .‬در واقع‪ UAM ،‬چنتان تلثیرگتذار‬
‫هستتند را‬ ‫است که بیشتر افرادی که ‪ UAM‬غالبی دارند‪ ،‬اغلتب دلیتل کتاری را کته در حتال انجتام‬
‫نمیدانند (بنابراین آنها مدام از اعمال خود اظهار تلسف میکنند ‪.‬‬
‫در صورت حضور احساساتی که بهوسیله ‪ UAM‬بهعنوان احساسات خطرنا در میشوند‪ ،‬بتدن‬
‫عضتنی ظریف هر جنبه از هستی ما را از طریتق‬ ‫بهطور خودکار تنیده خواهد شد‪ .‬در نتیجه‪ ،‬این تن‬
‫جهانبینیِ متشنج خود‪ ،‬رن آمیزی میکند‪ .‬به عبارت دیگر‪ ،‬با داشتن دسترسی مستقیم به احساساتمان‬
‫و توانایی در لمس کامل آنها‪ ،‬به افرادی گرم‪ ،‬سَرزنده‪ ،‬آسوده و پرانرژی تبدیل خواهیم شد!‬
‫در صفحات بعدی جزئیات بیشتری را از مکانیزمهایی که در پسِ «هراس از احساسات» قرار دارند‪،‬‬
‫ارائه خواهم داد و از طریق چند داستان نشان میدهم که چطور هراس از احساسات‪ ،‬زندگی روزمره را‬
‫رن آمیزی میکند‪ .‬اطمینان دارم که شما میتوانید با اکثر این مثالهایی که خواهم آورد ارتبتاط برقترار‬
‫کنید‪ ،‬هر چند این احتمال وجود دارد که تا به حال به آنها بهعنوان پیامدِ مستقیم هتراس از احساستات‬
‫فکر نکرده باشید‪.‬‬

‫مثالهایی از هراس از احساسات در زندگی روزمره‬


‫بیشتر افرادی که در زندگی خود رنج میکشند‪ ،‬از اینکته کته در واقتع ا تطراب («تترس» ناهشتیار از‬
‫احساسات علّت زیربنایی مشکتت آنان است‪ ،‬آگاه نیستند‪ ،‬چرا که مکانیزمهای دفتاعی آنتان بتهطتور‬
‫مداوم در کارند و این مکانیزمهای دفاعی معمو ً در اجتناب از ا طرابی که ‪ UAM‬تولید میکند‪ ،‬موفق‬
‫هستند‪.‬‬
‫در صفحات بعدی هراس از احساسات و چگونگی تاثیرگذاری آن بر زندگی روزمره را با استتفاده‬
‫از چند داستان ساختگی تو یح خواهم داد‪ .‬اگر با واژههای فنی برخورد کردید که متوجه مفهتوم آنهتا‬
‫نشدید‪ ،‬نگران نباشید تمامی آنها در زمان مقتضی در سرتاسر کتاب تو یح داده خواهند شد‪ .‬ایتن یتك‬
‫ارتباط مجدد با اصل خویش‬ ‫‪22‬‬

‫تکنیك آموزشی تعمدی است که به منظور یادگیری بیشتر‪ ،‬اجازه میدهد مفاهیم کلیدی در بافتتهتای‬
‫مختلف فرا گرفته شوند‪.‬‬

‫جان‪ :‬مضطرب بدون هیچ دلیلی‬


‫در فوتبال دوشنبه شب‪ ،‬جان با برخی از همکاران خود از تماشای بازی فوتبال لذت متیبترد‪ .‬آنهتا در‬
‫حال حرف زدن و شوخی کردن و تماشای بازی بودند که ناگهان جان تحت حملۀ عنبی و ا تطراب‬
‫قرار گرفت‪.‬‬
‫جان هی نظری در مورد چرایی این اتفاق ندارد‪ .‬گویا بهطور غیرمنتظرهای ا طراب سَر میرستد و‬
‫او عرق میریزد و تقریباً قادر به صحبت کردن نیست‪ .‬همچنین امیدوار استت کته کستی او را نبینتد و‬
‫را‬ ‫تتش میکند که به بهترین وجه آن را پنهان کند‪ .‬پس از ‪ 10‬دقیقته آرام متیشتود‪ ،‬امّتا هنتوز تتن‬
‫احساس میکند و قادر به تمدد اعناب نیست‪ .‬به آشپزخانه میرود و مقداری آب متینوشتد و ستعی‬
‫میکند خود را آرام کند‪ .‬سپس به خودش میگوید خودت را کنترل کن و دستت از عمتل دیوارنتهوار‬
‫بردار‪.‬‬
‫جان به نزد همکاران خود بر میگردد‪ ،‬ولی باقی غروب را بر ختف معمول ساکتتر متیگذرانتد‪.‬‬
‫در راه بازگشت به خانه به خود میگوید‪« :‬آن مو وع را فراموش کتن و آرام بتاش»‪ .‬او بتا ختود فکتر‬
‫ندهد‪.‬‬ ‫از این مو وع را کِ‬ ‫میکند که هر کسی در زندگی روز بد هم دارد‪ ،‬پس بهتر است که بی‬

‫چگونگی رابطه این داستان با هراس از احساسات‪:‬‬


‫احساسات در موقعیتی خاص (مشخص رخ میدهند‪ ،‬آنها به صورت مبهم یا کلی اتفاق نمیافتند‪ ،‬چرا‬
‫که در مغز ما جریان ثابتی از «انتقال دهندههای عنبی‪ -‬احساس» وجود دارد‪ .‬هنگامی که جتان دربتاره‬
‫احساس خود یا اینکه چه چیزی ا طراب او را راه انداخته استت‪ ،‬هتی گونته نظتری نتدارد‪ ،‬در واقتع‬
‫منظور او این است که او از آنچه که درون میگذرد‪ ،‬هتی گونته آگتاهی نتدارد‪ .‬بتهطتور غیرمستتقیم‬
‫میگوید که خواب است و از اینکه چگونه روابط‪ ،‬خواستتههتا و تمتایتت از لحتا هیجتانی وی را‬
‫تحت تلثیر قرار میدهند‪ ،‬آگاهی ندارد‪ .‬فردی که خودش را به خواب زده‪ ،‬قطعتاً عملکترد کامتل یتك‬
‫شخص را ندارد و بنابراین مستعد ا طراب یا نشانههای مر ی است‪.‬‬
‫هنگامیکه جان ادعا میکند که بدن وی بدون هی دلیلی مورد حمله قرار گرفت‪ ،‬متا بایتد دیتدگاه‬
‫جان به زندگی را زیر سوال ببریم‪ .‬جان به احتمال زیاد به شیوهای مبهم و بدون داشتن تجارب هیجانی‬
‫زندگی میکند‪ .‬مکانیزمهای دفاعی ابهام‪ ،‬گسل ‪ ،‬انفعال‪ ،‬انکار و نادیده گرفتن‪ ،‬مانع از آگاهی هشیارانه‬
‫میشوند‪.‬‬ ‫او نسبت به احساسات درون‬
‫‪23‬‬ ‫فصل ‪ :1‬مشکل اصلی‬

‫احساسات یك راهانداز یا ماشهچکان‪ 1‬دارند که معمو ً با چیزی که در روابط ما بتا دیگتران اتفتاق‬
‫میافتد‪ ،‬ارتباط دارند‪ .‬اتفاقی که احساس را به خودی خود راهاندازی میکند‪ ،‬اغلب اتفاق بسیار خاصی‬
‫استت‪ .‬اتفتاق خاصتی کته رخ داد‪ ،‬معنتایِ جتان را از عتدالت‪ ،‬آزادی‪ ،‬درستت و غلتط‪ ،‬یتا ارزشهتتا‪،‬‬
‫استانداردها‪ ،‬جایگاه شغلی‪ ،‬احساس زیبایی‪ ،‬اختق‪ ،‬اعتقادات‪ ،‬تمایتت‪ ،‬خواستهها یا احساس دوستت‬
‫داشته شدن یا نشدنِ او را نقض یا تلیید کرد‪ .‬ماشه چکان ممکن است یك نظر‪ ،‬یك نگاه‪ ،‬یك حرکتت‬
‫باشد‪ ،‬چیزی اتفاق افتاد که او نمیخواست رخ دهد‪ ،‬یا چیزی اتفاق افتاد که او واقعاً آن را میخواستت‬
‫و در نهایت نیز همان طور شد‪ .‬میلیونها ماشه چکان وجود دارند که هر یك مختص به بافتت خاصتی‬
‫هستند‪.‬‬
‫را با همکاران خود گذراند‪ ،‬ممکن است تعتدادی از احساستات‬ ‫در طول آن غروبی که جان وقت‬
‫درون وی راهاندازی شده باشند‪ .‬چیتزی (شخنتی ممکتن استت او را دلختور کترده و خشتم او را‬
‫راهاندازی کرده باشد‪ ،‬چیزی ممکن است شادی و لذت را در وی راهاندازی کرده باشد‪ ،‬او ممکن است‬
‫بهوسیلۀ چیزی تحریك یا متلثر شده باشد یا شاید حتی درباره چیزی که انجام داده است احساس گنتاه‬
‫کرده باشد‪ .‬امّا جان این را نمیداند که این موارد آن چیزی نیستند که یك شخص سالم بخواهد بگوید‪،‬‬
‫بلکه اینها کلمات یك ماشین زنده یا رباتی هستند که از تجربۀ هیجانی خود گسلیده شده است‪.‬‬
‫ذهنِ ناهشیار احساساتتان را بدون اجازۀ شما راهاندازی میکنتد و احساستات درستت ماننتد یتك‬
‫موج‪ ،‬در بدنتان اُفت و خیز دارند‪ .‬برای داشتن ستمت روان‪ ،‬روری است که بدون مقاومت به ایتن‬
‫موج اجازه دهید که بیاید و برود‪ .‬اجازه دادن به امواج هیجانی برای اینکه به صورت جستمانی تجربته‬
‫شوند و تسلیم شدن در برابر رفت و آمدشان‪ ،‬همان عاملی است که قرار است نشانههای مر یتتان را‬
‫درمان کند و در دراز مدت ا طرابتان را برطرف نماید‪.‬‬
‫«چیزی» درون جان از لحا هیجانی در جریان است‪ .‬وظیفتۀ او توستعۀ کتافی آگتاهی و شتهامت‬
‫کشف و اجازه دادن به این احساسات است تا آشکار شوند‪ ،‬با آنها ارتباط برقرار کنتد و اینکته بگتذارد‬
‫طی کنند‪ .‬قیام علیه مکانیزمهای دفتاعی و بتهکتار بتردن‬ ‫دوره نوسانی خود را به مانند موجی در بدن‬
‫شجاعت برای مواجه شدن با تعارضهای درونی خود‪ ،‬نخستین گتام در جهتت غلبته بتر ا تطراب و‬
‫نشانههای مر ی وی میباشد‪ ،‬بدین ترتیب او قادر خواهد بود تا زندگی بامعنایی داشته باشد‪.‬‬
‫چیستی احساسات مختلف (فنل ‪ ، 5‬و روشهایی کته از طریتق آنهتا بتهطتور ناهشتیار در برابتر‬
‫احساسات مقاومت میکنیم (فنلهای ‪ 11 ،8‬و ‪ 15‬از مو وعات اصلی این کتاب خواهند بود‪ .‬عتوه‬
‫بر این‪« ،‬منِ» انسان‪ ،‬الگوها و برنامههای خود را دارد که اگر تمایتت «من» ناکام شوند‪ ،‬احساستات متا‬
‫را راهاندازی خواهد کرد‪ .‬در فنل ‪ 9‬مطالب بیشتری درباره «من» و متداولترین الگوهتای آن خواهیتد‬

‫‪1- trigger‬‬
‫ارتباط مجدد با اصل خویش‬ ‫‪24‬‬

‫آموخت‪ .‬مثلث تعارضِ جان میتواند چیزی شبیه به نمودار زیر باشد‪:‬‬

‫ماری‪ :‬نگران قبل از مهمانی‬


‫جتك استت و تعتداد زیتادی از افتراد غریبته در آنجتا‬ ‫ماری قند دارد به مهمانی برود‪ .‬تولد دوست‬
‫حضور خواهند داشت‪ .‬افکار او وزوزکنان در سرش میچرخند و قادر نیست آنها را متوقف کند‪« :‬چتی‬
‫میشه اگه دوستای اون از من خوششون نیاد؟ اگه چیز احمقانهای بگم و یِ احمق از خودم بسازم؟ اگته‬
‫نتونم درباره چیز جالبی صحبت کنم؟ اگه چیز اشتباهی اتفاق بیفته؟»‪.‬‬
‫به سرعت میزند‪ ،‬امّتا تنهتا‬ ‫و آشفتگی است‪ .‬پریشان است و قلب‬ ‫ماری در مهمانی آکنده از تن‬
‫چیزی که به آن فکر میکند این است که چطور میتواند کاری کند که این چنین دیتده نشتود و بتوانتد‬
‫«خودش را دوباره کنترل کند»‪ .‬او بهطور نامناسبی متیخندیتد و در گفتگوهتا شترکت نمتیکترد‪ .‬فکتر‬
‫میکرد که هر چیزی که بگوید جالب نیست و اینکه برای سایر افراد کسلکننتده بته نظتر متیرستد‪ .‬او‬
‫خودهوشیار‪ 1‬و خودانتقادگر‪ 2‬است و به خودش میگوید که باید بهتر عمل کند‪ .‬پس از مهمانی هنگتام‬
‫چیستت‪،‬‬ ‫بازگشت به خانه در اتوبوس «احساس یك بازنده را دارد» و از این کته نمتیدانتد مشتکل‬
‫متعجب است‪.‬‬

‫‪1- self-conscious‬‬
‫‪2- self-critical‬‬
‫‪25‬‬ ‫فصل ‪ :1‬مشکل اصلی‬

‫چگونگی رابطه این داستان با هراس از احساسات‪:‬‬


‫از آنجاییکه ماری نته قتادر بته پتی بینتی آینتده استت و نته قتادر بته خوانتدن ذهتن افتراد‪ ،‬تمتامی‬
‫فکر‪/‬نگرانی‪/‬دلیلتراشی‪/‬نشخوار‪ /‬عقتنیسازی او یك کارکرد عمده دارند و آن ایتن استت کته او را از‬
‫را مشغول میکنند‪ .‬به این ترتیب افکار نگترانکننتدۀ‬ ‫دور میکنند و با افکارِ مختلف ذهن‬ ‫احساسات‬
‫وی کارکرد یك مکانیزم دفاعی را دارند‪ .‬نگرانی وی‪ ،‬از او در مقابل احساسات دفاع میکند‪.‬‬
‫ماری به قدری با نگرانیهای خود همانندسازی کرده است که بهجای اینکه آنها را به صورت افکار‬
‫نگران کننده در سرش ببیند‪ ،‬معتقد است که آنها تجلی خود او هستند‪ .‬او متعقد است که نگرانیهتای‬
‫رو آماده میکنند و متقاعتد شتده‬ ‫در بردارندۀ برخی حقایقاند‪ ،‬بهطوریکه آنها او را برای اتفاقات پی‬
‫است که نگرانی وی تاحدی او را ایمتن نگته متیدارد و اینکته دربتاره چگتونگی ادارۀ زنتدگی بته او‬
‫توصیههایی میکند (هر چند آنها او را دچار مشکل نیز میکنند ‪.‬‬
‫بهعنوان واقعیت‪ ،‬ذهن خود را از ا طرابی (استرس‪ ،‬عنتبانیت‪ ،‬تتن‬ ‫او با پذیرفتن نگرانیهای‬
‫راهاندازی شده بود‪ ،‬منحرف کرده است‪ .‬ذهن وی بهخاطر احساساتی که از آنها‬ ‫که بهخاطر احساسات‬
‫آگاه نیست‪ ،‬نگران میشود‪.‬‬
‫امّا آن چه احساسی میتواند باشد؟ اجازه دهید این نکتته کته درون متاری از لحتا هیجتانی چته‬
‫چیزی در جریان است را در نظر بگیریم‪ .‬او قند دارد به مهمانی برود که احتما ً جتایی بترای شتادی‪،‬‬
‫شور‪ ،‬لذت‪ ،‬صمیمیت‪ ،‬سرگرمی‪ ،‬معاشقه و فرصتی برای داشتن روابط شخنی و صمیمانه خواهد بود‪.‬‬
‫مهمانی میتوانست فرصتی باشد برای پیدا کردن دوستان جدیتد‪ ،‬ارتبتاط برقترار کتردن بتا افتراد و در‬
‫نهایت عاشق فردی شدن‪ ،‬امّا همچنین ممکن است او اینگونه فکر کند که در مهمتانی افترادی هستتند‬
‫مزاحم‪ ،‬پُرحرف‪ ،‬بیادب و در تتشاند که به شکل نامناسبی به او ربه بزنند یا صرفاً افترادی هستتند‬
‫که او آنها را دوست ندارد‪ .‬این امر به احتمال زیاد ماشهچکان احساسات دیگتر هتمچتون خشتم درون‬
‫وی خواهد بود‪ .‬او در آن لحظه نسبت به کسی خشمگین خواهد شد که در ابتدا ستعی متیکترد بتا او‬
‫شتامل شتادی‪،‬‬ ‫ارتباط برقرار کند‪ .‬بدین ترتیب‪ ،‬او در مهمانی این فرصت را دارد که تمامی احساسات‬
‫عشق و خشم (و حتی غم و گناه خود را تجربه (و ابراز کند‪.‬‬
‫تعامتت خاص با دیگران در مهمانی‪ ،‬همان عاملی است که احساسات را راهاندازی میکند‪ ،‬که این‬
‫خود فرصتی را به وی میدهد تا از لحا هیجانی به دیگران نزدیك شتود‪ .‬نظتر بته اینکته احساستات‬
‫همیشه بهطور ناهشیار راهاندازی میشوند‪ ،‬او میتوانست انتخاب کند که با دیگران شخنی‪ ،‬صمیمی و‬
‫را به منظور تعیین مرزهایی بترای ختودش و دوری از‬ ‫در ارتباط باشد یا اینکه میتوانست احساسات‬
‫افرادی که دوست ندارد‪ ،‬بهکار برد‪.‬‬

You might also like