Professional Documents
Culture Documents
پیشگفتار مترجم9........................................................................................................................
«»7
فهرست عالئم اختصاری
»8«
پیشگفتار مترجم
تمامی انسانها بدون شك در زندگی خود دردهای بزرگ و کوچکی را تجربته کتردهانتد .دردهتایی از
جنس بیپولی ،ورشکستگی ،شرایط و و عیت دشوار و بد در زندگی ،حقوق ناکافی ،بیکاری ،ناکتامی
در عشق ،تنهایی ،از دست دادن ،کودکی دشوار ،تحقیتر احساستات ،اختتت ت روانتی ،دشتمنیِ یتك
دوست ،قضاوت بیرحمانه ،ناامیدی از پدر و مادر ،دوست ،آشنا و جامعته .تجربتۀ درد نقطتۀ اشتترا
تمامی انسانها در زندگی است امّا نه دردِ برابر و یکسان .شاید به همین دلیل است که کمتر همتدیگر
را میفهمیم و در میکنیم .دردِ دیگری را به تمسخر میگیریم و درد خود را مقدس میپنداریم! ایتن
در حالی است که روانشناسی وجودنگر اثبات کرده است که از دست دادن مقتداری پتول همتان قتدر
برای فرد میتواند طاقتفرسا و غیرقابل تحمل شود که از دست دادن یتك فترد عزیتز .تجربتۀ درد در
زندگی اجتنابناپذیر است .امّا رنجِ ناشی از آن در دستان ماست .با وجود این ،متلسفانه انسان ،امتروزه
به توانایی بیبدیلی در تبدیل این دردها به رنجهای خود دست یافته است .گویی درد معنای خود را از
دست داده و رنج و آزار دادن خود ،معنای مقدسی یافته است! انسان این عنر با سرعتی باور نکردنتی
و رفتاه ختود برآمتده استت. بهوسیلۀ پیشبرد علوم و پیشرفتهای تکنولوژی در صدد راحتی ،آستای
چنانکه حتی به این باور رسیده که میتواند دردهای اجتنابناپذیر زندگی خود را درمان کنتد .اصتتح
ژن برای تولید فرزندانی ایدهآل ،تغییر حافظه منفی به مثبت از دوران کودکی ،زنده نگتاه داشتتن ختود
برای صدها سال برای مقابله با فناپذیری آدمی و ...بخشی از این تتشها است .راهی که بتیشتك بته
ناکجاآباد ختم خواهد شد چرا که درد ،بخشی طبیعی از وجود انسان است و تتش بترای فترار از آن،
همانند فرار از انسانیتِ انسان و ماهیت وجودی آن است .چیزی که انسان معاصر آن را انکار متیکنتد،
واقعیتِ رنجهای خیالی او است .بهجای توجه به رنجها و تعیین راه کار در جهت کاستن از آنها ،نشانه
گرفتن دردهای انسان امری مسلماً اشتباه است.
درد آن چیزی است که در طول رشد و بزرگ شدن و زندگی کردن برای ما رخ میدهد .پدیتدهای
که ناگوار است و ما به آن عتقهای نداریم زندگی عادت وار متا را متتتطم متیکنتد و نظتم معمتول
زندگی ما را به بینظمی میکشد و بر ختف افکار آرزومندانۀ ماستت .در واقتع ،درد بتا آن کته کتامتً
برای ما آشنا و قریب است و هزاران بار در اطراف خود و در زندگی دیگران دیدهایم امتا وقتتی بترای
خود ما اتفاق میافتد ،کامتً ناآشنا و غریب به نظر میرسد .دردِ سوختن انگشت دستت ،دردِ از دستت
دادن یك عزیز ،دردِ دعواهای هر روزۀ پدر و مادر ،دردِ تنهتایی ،دردِ جنت ،دردِ کتتك ختوردن ،دردِ
شنیده نشدن حرفهایمان ،دردِ دعوا بر سر قتدرت و قربتانی شتدن آدمهتا ،دردِ تجتاوز ،درد نداشتتن
والدینِ به اندازه کافی خوب ،دردِ یتیمی ،دردِ فقر ،دردِ بیعدالتی ،دردِ ناکامی ،دردِ استعداد کُشتی ،دردِ
«»9
آزادی و هزاران درد دیگر .قدمتِ درد از قدمت آدمی سبقت میگیرد و به آغاز حیات بر میگردد ،آنجا
که زندگی با درد شروع میشود .اگر چه تنوع دردهای انستان بستیار بیشتتر از تنتوع جنستی و قتومی
اوست تجربۀ درد ،نقطۀ مشتتر انستان هتا بترای متذاکره در بتاب انستان بتودن استت .تجربتۀ درد،
واقعیتهای زندگی را به ما نشان میدهد .ما را با خطاکار بودن ماهیت آدمی کته امری طبیعی از تولد تا
مرگ است ،آشنا میکند .عتوه بر این ،تجربه و تحمل درد ،جسم و روان ما را آمادۀ مقابله با فشارها و
تن های بیرونی و درونی میکند.
امّا قنۀ زندگیِ رنج با درد متفاوت است .قدمت رنج به قدمت انسان باز میگتردد امتا نته انستان
و نیزه جهت شکار بتود بلکته انستانی کته اولیه که عمق افکار و تخیل او به اندازه میزان پرتاب سن
بهعنوان تافتۀ جدا بافته شروع به تفکرورزی کرد .هر چقدر که عمق زبتان و اندیشتۀ وی بیشتتر شتد،
معنا به خود گرفتند .رنج یعنتی ارزش و معنتا دادن بته نتاراحتیهتای رنجهای پوچ و سطحی او ،رن
ناشی از درد ،نه خودِ درد .هر چقدر این تمناها و خواستهها که ناکام ماندند ،قویتر باشند ،رنجتی کته
انسان به واسطه این ناکامی بر خود تحمیل میکند نیز طاقتفرساتر خواهد بود خواه شروع کنندۀ درد،
تنها یك نگاه سرد باشد خواه مرگ یك عزیز .مانند یك جیوۀ کبریت که انبار باروت را منفجر میکنتد
میکشتد« :چرا منن؟». رنج هم تنها با این جمله شروع میشود و به سرعت تمام وجود فرد را به آت
فرد بهجای اینکه تاریخچۀ زندگی انسان و خودِ زندگی را ورق بزند تتا پاستآ آن را بیابتد ،بته اشتتباه
تاریخچۀ زندگی خود را ورق میزند و هر چه پی تر میرود بیشتر گم میشود...
«هنرِ زندگی کردن (نه زندهگی کردن تشخیص و تمییز بین درد و رنج و پذیرفتن دردها است».
برختف عقل معمول ،مشکتت و منایب انسان از دردهای ناشی نمیشتوند بلکته نپتذیرفتن و
انکار احساسِ معینِ ناشی از درد است که بدبختی را برای وی به همراه دارد .وقتی آدمی دچتار دردی
میشود ،احساسی متناظر با همان حادثه در وی ایجاد میشود .از آنجاییکه وقتی کود بودیم ،مراقبان
نشتان متیدادنتد ،در نتیجته آمتوختیم کته ما معمو ً بهطور نامناسب با احساسات ما برخورد و واکن
احساسات چیزهایی هستند که داشتن و ابراز آنها منجر به شکستِ عشقِ والدین نسبت به ما و گسست
پیوند دلبستگی بین ما و والدین یا مراقبانمان میشوند (فرد به خود و احساسات خود و دیگران طوری
نشان میدهد که والدین و مراقبان وی با احساسات وی در کودکی برخورد و رفتار کتردهانتد . واکن
از این برای متا از آن پس« ،هراس از احساسات» در وجود ما حك شد و ریشه دواند چیزی که پی
طبیعی بود ،ولی حا دیگر نیست .ما به جرم داشتن احساستی طبیعتی در دادگتاهِ مراقبتان اولیتۀ ختود
بیرحمانه و در بیعدالتی کامل محکوم شدیم و از آن زمان به بعد از این همه نادانی ،لب فترو بستتیم.
پدران و مادران ما نیز قربانی پدران و مادرانشان بودند و آنها هم به همین شکل و این چرخۀ معیوب تا
به امروز ادامه پیدا کرده است و گویی همچنان نیز ادامه خواهتد داشتت .گتویی نقطتۀ عطتف خطتای
انسانی و انسانیت همین جاست ،جایی که خطار کار بودن انسان با انسانیت وی گتره متیختورد .ایتن
«»10
پارادوکس عجیبی است .هراس از احساسات محنولی به نام ا طراب به بار متیآورد ،کلمتهای آشتنا
برای انسان قرن بیست و یکم .برای فرار از این حسِ مشوش و متشنج ،آدمی شروع به پرداختن به ایدۀ
تسلط میکند .تسلط بر دیگران ،تسلط بر محیط اطراف ،تسلط بر طبیعت ،تسلط بر دنیا و حتی تسلط
بر فضا به بهای نادیده گرفتن خود و فرار از خود .معاملهای که به ظاهر برای وی موفقیت ،پیشترفت و
تمدن به ارمغان میآورد .چیزی که انسان به آن افتخار میکنتد و آن را بتهعنتوان مهتمتترین دستتاورد
میپندارد .امّا در این سوروسات و جشن ،شجاع دلی پیدا متیشتود و زیتر تمتامتی تنتورات، خوی
خیا ت و مقدسات بزرگپندارانه و خودشیفتهوار وی میزند .کسی که نوع نگاه به انسان و انسانیت را
تغییر داد و او را از مقام اشرف مخلوقات به جایگاه پست تنزل داد .آنقدر پست که هتر روز حتتی بته
را بر پایۀ دروغ بنا مینهد .امّا چه سود که افکتار آن خودش هم دروغ میگوید و واقعیتهای زندگی
شجاع دل ،بهواسطۀ همین انسانهای خیالباف بهجای اینکه پایهای باشد برای دیتدن حقتایق زنتدگی و
ساختن دوباره آن البته با دیدی واقعگرایانه ،تنها تبدیل به طعمتۀ چنتدین فتیلم مضتحك و نقتادی در
ادبیات و سینما به روش تحلیل روانشناختی شد چرا که وی به طور دقیق ا طراب آدمی را نشانه رفته
بود و با رفتن ا طراب برای انسان به فرار و اجتناب بیشتر از حقایق زندگی ترجمه میشود.
آدمی برای دوری از ا طراب خوی ،پناهگاه امنی از جنس فکر ساخت .از اینرو ،اصتالت آدمتی
و فرار از ا تطراب و عمیتقتتر از آن ،فترار از در اندیشۀ وی نیست ،چرا که افکار او از جنس واکن
از آنکته جنبتۀ منطقتی و ریشته در عقتنیتت وی داشتته باشتند، احساسات هستند .لذا افکا ِر وی بی
واکنشی در برابر ا طرابی هستند که تحمّل نشده و این به نوبۀ خود محنول احساسی است که تجربه
نشده است .بنابراین ،این افکار بهجای اینکه راهنمای بشر در پیدا کردن راه درست و قدم گذاشتتن در
مسیر درست زندگی باشند وسیلهای برای گرفتن تنمیمات اشتباه ،قضاوتهای بیرحمانه و مجتوزی
برای ورود چیزها و افراد غلط در زندگی ما خواهند بود .پس ناگفته پیداست که چرا بارها اشتباه ختود
را تکرار میکنیم و انتخابهای اشتباه مشابه در زندگی خود مرتکب میشویم .برای اغلب انسانها کته
در تمایتت و گرایشات خود اسیر شدهاند ،تنها انتخابی کته در زنتدگی ممکتن خواهتد بتود ،انتختاب
اشتباهی دیگر است! این درحالیاست که وی در باتتقی که با پتای ختود وارد آن شتده ،بتیهتدف و
دیوارنهوار دست و پا میزند و از زمین و زمان گتیه و شکایت دارد که «چرا من؟».
تنها راه وی برای رسیدن به «عقالنیت نسبتاً محض» ،جاییکه اندیشۀ آدمی از جنس منطق استت و
تنمیمات گرفته شدۀ ناشی از آن چراغ راه سعادت و خوشبختی وی ،عبور و گذر کردن از آنچه «من»
میخواهم به آنچه اتفاق میافتد و از آنچه «من» فکر میکنم به آنچه مشاهده میکنم ،است .انسان مبتت
به نِوروز (نوروتیك به حدی از ابتذال میرسد که حتی حا ر میشود در طول عمر خود چیتزی جتز
طعم بدبختی نچشد ،ولی از افکار و باورهایِ پوچ و واهی که کورکورانه به آن چسبیده دستت نکشتد.
او زندگی خود را سیاه میکند تا مبادا کسی فکر کند که تسلیم حماقت ختود شتده استت .بترای یتك
«»11
انسان سالم افکار و رفتار او عجیب و غیرقابل در است ،امّا این حماقتها معنای متفتاوتی بترای وی
است و قدرت آن فوقالعاده بیشتر از حتی خوشبختی است!» .غرور وی تتا دارند« :بدبختی لذتبخ
آن جا پی میرود که بر این باور میایستد که همه چیزِ عالم را میداند و نگرشت بته زنتدگی دقیقتاً
همان واقعیتِ زندگی است .لذا تغییر برای وی همانند سمی خواهتد بتود کته تکبتر و حماقتت وی را
آشکار خواهد کرد .این در حالیاست که وی همیشه به دنبال تغییر بتوده و بترای ایتن کتار همیشته از
درون گریه میکرده و به هر کسی که میرسیده آن را طلب میکرده است .واقعیتی که این گونه افراد از
آن دم میزنند و به داشتن آن افتخار میکنند و ادعا دارند که تمام زندگی خود را در راه آن سوزاندهاند،
که به واقع هم حرفشان صحیح است ،یك واقعیت ساختگی است .به این معنتا کته وقتتی چیتزی رخ
رخ داده و میدهد این جماعت ،آن را نه بهعنوان محنول افکار و رفتار خود ،بلکه چیزی که از پتی
بوده میبینند .تنها راه آنان برای بیرون آمدن از مخمنهای که خود برای خود ترتیب دادهانتد ،تواضع و
تسلیم شدن نسبت به آنچه که اتفاق میافتد و به دردهای زندگی و مهمتر از آن به احساساتشان است.
این کتاب برای کسانی است که برای فرار از واقعیتهای زندگی خود ،به خیال خود پناه بردهانتد و
بهجای دیدن واقعیتها ،خیالهای خود را میشمارند .کسانی که ظاهراً یك قدم پی رفتهانتد و بترای
کمك به خود صدها کتاب رمان و فلسفه و روانشناختی را ورق زدند تا بلکه یادشان برود که نویستنده
خوبی برای نوشتن کتاب زندگی خود نیستند .این کتاب برای کسانی است کته از گتروه دوم هتم یتك
قدم به ظاهر پی تر رفتهاند کسانی که برای کمك به خود از این دکتر به آن دکتر و از این روانشتناس
به آن روانشناس مراجعه میکنند ،و بعد شروع به ناچیز شمردن آنها میکنند و نتیجه میگیرند کته آنهتا
کارشان را بلد نیستند و خودشان مشکل دارند .این افراد با از این شتاخه بته آن شتاخه پریتدن ستودی
نخواهند برد و تنها بر رنجشان افزوده خواهتد شتد و دیتوار واقعیتت ستاختگی ختود را مستتحکمتتر
میکنند .آنان باید متوجه بشوند که مشکتت در خیال حل نخواهند شد و راهحل مشکل در رمانهتای
عاشقانه یافت نمیشود و کسی هم آنقدر جادوگر نیست که مشکتت را با یك حرف و توصتیه حتل
کند .آنان باید به این در برسند که« :مشکتت آنها از خود آنان ایجاد شده و کلیتد حتل آنهتا نیتز در
خود آنان نهفته است.».
همواره به ما آموختهاند که پیشرفت آدمی در کار کردن زیاد و تمکن مالی میسر میشود امّا بته متا
آموزش ندادهاند که برای رسیدن به ر ایت درونی و لمس خوشبختی بهجتای دویتدنهتای دیوانتهوار
باید توقف کرد و از خود پرسید« :به کجا چنین شتابان؟» .باید بایستیم و زیر پای خود را لمس کنتیم و
به یاد آوریم که جاییکه روی آن قدم میگذاریم زمین است نه آسمان که خیالِ پترواز کنتیم .بایتد بتا
واقعیتهای زندگی خود مواجه شویم ،شاید آنها آن هیو ی ترسنا دوران بچگتیمتان نباشتند کته از
آنها میترسیدیم ،شاید خودمان از آنها یك هیو ساختهایم ،شاید چیزی باشند شبیه دلقك سیر ها بتا
دماغی گرد و قرمز که ادای هیو را در میآورند .برای رویاروییِ بزرگ با واقعیت زنتدگی ختود بایتد
«»12
کنیم ،ببویم ،مزهاش کنیم و آن را بشنویم .شاید تمام این مدت که دستت خوب آن را ببینیم ،لمس
از سر ما بر نمیداشته میخواسته چیزی بگوید چیزی شبیه به این« :مراقب خودت باش!».
آنچه در این کتاب به ترتیب در فنول مختلف آمده است ،به شرح ذیل است .در فنل اول کتاب،
مشکل اصلی و زیربنایی افراد که از آن رنج میبرند ،تشتریح شتده استت .در فنتل دوم ،نظریته مغتز
سهگانه و کارکرد آن به طور کامل تو یح داده شده است .در فنل سوم به این نکته اشاره شتده استت
که هسته اصلی عملکرد انسان تتش برای دلبستگی و در نهایت عشق است .در فنتل چهتارم ،مثلتث
تعارض و مثلث شخص و کاربرد عملی آنها تشریح شده است .همچنین نکاتی دربتاره اشتتباه گترفتن
ماشه چکان با احساس ،ا طراب با احساس ،احساس با مکانیزم های دفاعی ،ا طراب با مکانیزم هتای
دفاعی مورد بررسی قرار گرفتهاند .در فنل پنجم ،احساسات بهعنوان موتور سیستم درون روانی ما بته
طور کامل تشریح شدهاند و به سه مؤلفۀ احساس یعنی شناختی ،فیزیولوژیکی و تکانۀ احساس پرداخته
شده است .همچنین به پنج احساس اصلی (خشم ،شادی ،غم ،گناه ،و عشق پرداختته شتده استت .در
فنل ششم ،تعریف ا طراب ارائه شده و به تفاوت بین ا طراب و نشانههای مر ی اشاره شده است.
همچنین گذرگاههای مختلف ا طراب در بدن نیز مورد بررسی قرار گرفتهاند .در فنل هفتم ،مشتاهدۀ
بدن به عنوان تکنیك اصلی در نظم دهی ا تطراب تشتریح شتده استت .در فنتل هشتتم ،بته ماهیتت
مکانیزمهای دفاعی پرداخته شده و دلیل وجود آنها و متداولترین مکانیزمهای دفاعی نیتز تو تیح داده
شده است .در فنل نهم ،جریان هشیاری به طور کامل تشریح شده و هسته اصلی «من یا ایگو» ،نحتوۀ
پرداختن به «من» ،چرایی وجود «من» ،الگوهای «من» و روشهای غلبه بر «من» نیز مورد بررستی قترار
گرفتهاند .در فنل دهم با اصطتح هشیاری آشنا میشوید .نقشۀ هشیاری ،ستطوح هشتیاری و مزایتای
سطوح مختلف هشیاری تو یح داده شدهاند .در فنل یازدهم به شناسایی و آگاهی از دفاعها ،بررستی
پیامد دفاعها و نحوۀ قیام علیه آنها پرداخته شده است .در فنول دوازدهم و سیزدهم به ترتیب تکنیتك
رها کردن و تمرین GSUبه منظور بدست آوردن توانایی تجربۀ احساسات به طور کامل تشریح شتده
است .در فنل چهاردهم نحوۀ فاصله گرفتن از محتوا به سمت بافت ارائه شده است .شتوخ طبعتی در
رابطه ،نحوه مقابله با افراد نامنسجم و بتازی هتای متورد عتقته «متن» در ایتن افتراد ،نحتوه پتردازش
اطتعات توسط آنها و معنای انسجام به طور کامل تو یح داده شده است .در فنل پانزدهم بته د یتل
مقاوم بودن افراد در برابر واقعیت ،رنج ،تغییر و عشق پرداخته شده است .همچنین به چگونگی ارتبتاط
بین مقاومت با خودکارشکنی ،مداقه« ،من» و عشق اشاره شده است .در فنل شانزدهم ،به نگرشهتای
ذهن وا تر ،اصول معنوی و کار معنوی عملی پرداخته شده است و صداقت بتهعنتوان ستریعتترین راه
آداب معاشرت نیز بهطور کامل تشریح شدهاند .در فنل آختر صعود به سطوح وا تر هشیاری و دان
اشاره شده است .همچنین تنمیم به تغییر و یا هفدهم دو تنمیم حیاتی در تغییر شخنی نتیجه بخ
اینکه چرا ا ن باید برای تغییر کردن تنمیم بگیرید ،بهطور کامل تشریح شده است.
«»13
در آخر جا دارد از آقای دکتر مهران فرهادی به خاطر پیشنهادهایشان در رابطه با ترجمتۀ برختی از
فارستی بخشتی از کلمات تخننی این کتاب و نیز آقای سروش افروزی به جهت کمك در ویترای
کتاب کمال تشکر و قدردانی را داشته باشیم.
احمد ولیخانی
اسفند ماه 1397
«»14
فصل 1
مشکل اصلی
شما اکنون در حال خواندن این کتاب هستید ،شاید به این دلیل که تا حدودی احساس متیکنیتد بایتد
چیز بیشتری در زندگیتان وجود داشته باشد .اگر چه ممکن است چیزهای ختوب زیتادی در زنتدگی
خود داشته باشید از جمله رابطۀ پایدار ،شغل مورد عتقه ،سرگرمی جالب و دوستان و خانوادهای کته
نیستت .در زنتدگی ختود با آنها در ارتباطید ،امّا با این حال زندگی برایتان جتذاب و ر تایتبخت
کمبود چیزی را احساس میکنید و به همین دلیل احساس شادی یا ر تایت نمتیکنیتد .اغلتب مواقتع
بهجای اینکه واقعاً از زندگی خود لذت ببرید ،بیشتر نگران و مضطربید .با این حال نمیتوانیتد بفهمیتد
که دقیقاً چه چیزی در زندگی خود کم دارید.
به احتمال زیاد سعی کردهاید چیزهایی را به امید بهتتر شتدن زنتدگیتتان ،تغییتر دهیتد .شتاید بته
رابطهای که ر ایت بخت نبتوده ،پایتان دادهایتد ،شتغل پتر استترس را تتر کتردهایتد و بیشتتر بته
سرگرمیهای خود پرداختهاید ،به این امید که «این بار» احساس سَرزندگی و شتادی بیشتتری خواهیتد
برونتد امّتا بته هتر داشت .شاید مسائل و مشکتت حداقل برای مدت کوتاهی رو به بهتر شدن پتی
و نار ایتی درونی باز خواهد گشت. حال ،دوباره تن
بسیاری از ما بدون شادی یا خشنودی واقعی زندگی میکنتیم .حتتی اگتر از لحتا متالی مشتکلی
نداشته باشیم و در کنار دوستان و خانواده خود باشتیم ،بتا وجتود ایتن بتاز هتم کِستل و مضتطربیم و
احساس اشتیاق و سرزندگی نمیکنیم .واقعا چه اتفاقی در حال وقوع است؟ همانطتور کته قنتد دارم
در این کتاب به شما نشان دهم:
«»15
ارتباط مجدد با اصل خویش 16
مر ی بروز می کند .این مکانیزمِ ا طراب ناهشیار UAM( 1مکانیزمی است کته بیشتتر افتراد از آن
آگاه نیستند:
· نشانههای مر ی بدنی
· تحریكپذیری
· عزتنفس پایین
· اعتماد بهنفس پایین
· مشکتت توجه
· بیقراری
· فرسودگی
· فقدان انرژی
· مشکتت ارتباطی
· فقدان انگیزه و شوق
· مشکتت جنسی
· برونریزی
· ناکامی
· الگوهای رفتاری خودشکن
· الگوهای فکری حمله به خود
خود · سرزن
· احساس گناه مزمن
· سردردها
· تن عضتنی
· کمر درد
· درد مفاصل
· اعتیادها
· و نار ایتی مبهم از زندگی.
(UAM کشتیدن مکتانیزمهتای ا تطراب ناهشتیارتان راهحل غلبه بر این نشانههای مر ی ،به چال
است تا بتوانید دوباره تجربه کردن احساساتتان را تحمّل کنید.
همه دربارۀ احساسات صحبت میکنند و میگویند این یا آن را احساس میکنند .امّا صحبت کتردن
در رابطه با مو وعی و در اینکه آن مو وع واقعاً چیست ،دو امر کامتً متفاوت استت .حتتی بیشتتر
افرادی که فکر میکنند با احساسات خود در تماس هستند ،در حقیقت درست به همتان انتدازه دچتار
اشتباه میشوند .در واقع ،تخمین زده میشود که تقریباً %80-85از مردم ،با احساسات خود در تمتاس
ارتباط مجدد با اصل خویش 18
نیستند ،چرا که UAMبر فعالیتهای هیجانیشان غلبه دارد و بنابراین ندانسته از حالتی که رونالد جی.
فردریك آن را «هراس از احساسات »1نامیده است ،رنج میبرند.
اکثریت قریب به اتفاق افراد جامعۀ ما در طول زندگی خود بهطور کلی از هراس از احساساتشتان
ناآگاه هستند و البته نسبت به این واقعیت نیز بیاعتنا هستند که این هراس از احساسات است که باعث
نشانههای مر ی و مشکتت آنان میشود.
اصطتح «ناهشیار »1به این معنی است که چیزی به خودی خود به صورت خودکار بتدون اینکته هتی
گونه تتش یا توجهی به آن إعمال کنید ،رخ می دهد .ا تطراب ناهشتیار بتدین معنتی استت کته چته
بخواهید و چه نخواهید بدن (عضتت ،تنیده (سفت میشود.
هراس از احساسات چیزی است که بیشتر افراد در طول زندگی خود بدون اینکه نسبت به آن آگتاه
باشند ،تجربه میکنند ،زیرا ذهن ما بهجای «تجربه کتردن احساستات» ،بته «فکتر کتردن و انجتام دادن
دارد .زمانیکه احساساتی که ا طراب ناهشتیار را راهانتدازی متیکننتد ،نزدیتك ستطح کارها» گرای
(هشیار باشند ،آنچه که ذهن ما انجام میدهد ،ایجاد مکانیزمهای دفاعی است .این مکانیزمهای دفتاعی
همان لحظه و سپس در اجتناب از تجربۀ ا طراب به ما کمك میکننتد ،امّتا آنهتا ایتن کتار را در ازای
آسیب زدن طو نی مدت بر سطوحی از احساس شادی و بهزیستی 2ما انجام میدهند .در فنتول 8و
11با مکانیزمهای دفاعی و چگونگی غلبه بر آنها بیشتر آشنا خواهید شد.
علوم اعناب نوین قادر به اثبات رابطۀ مثلثی بین احساسات ،ا طراب و مکتانیزمهتای دفتاعی متا
میباشند .این مثلث در اصطتحشناسی روانپویشتی مثلث تعارض 3نامیتده متیشتود (فنتل . 4ایتن
1- unconscious
2- well-being
)3- Triangle of Conflict (ToC
ارتباط مجدد با اصل خویش 20
فرایندِ درون روانی ،چنان به سرعت درون ما رخ میدهد که به نظر میرسد این سته اصتل (احستاس،
ا طراب و مکانیزم دفاعی همه به یكباره اتفاق میافتند .با وجود این ،علم اعناب متیتوانتد نشتان
دهد نخستین چیزی که درون ما برانگیخته میشود ،احساس است .سپس اگر ایتن احستاس بتهوستیله
بخشی از مغز ما (یعنی UAMبهعنوان «خطر» تلقی شود ،ا طراب به منظور «سترپوش گذاشتتن» بتر
این احساس 12میلی ثانیه ( 0/012ثانیه بعد فعال خواهد شتد .پتس از فعتال شتدن ا تطراب ،ذهتنِ
شناختی (یعنی «مَن 0/1 »1ثانیه بعد فعال خواهد شد و بته فکتر کتردن (یعنتی دلیتلتراشتی ،نگرانتی،
عقتنیسازی ،نشخوار و غیره یا انجام دادن کارها (انکار ،حواسپرتی ،نادیده گرفتن و غیره به منظور
منحرف کردن ما از ا طراب اقدام میکند .مثلث تعارض به کمك نمودار زیر تشریح شده است.
اجازه دهید مهمترین نکات را تا بدین جا ختصه کنم :درون ذهتن متا مکتانیزمی ( UAMوجتود
دارد که به ما اجازۀ تجربه کردن احساساتی را که بهوستیله مغتز زمتانی بتهعنتوان احساستات دردنتا
تجربه شده بودند ،نمیدهد! UAMاحساسات ما را زیرپا میگذارد و در عتوض چته بختواهیم و چته
نخواهیم ا طراب و مکانیزمهای دفاعی را به ما تحمیل میکند .این فرایند بهطور خودکار بدون اجتازۀ
1- ego
21 فصل :1مشکل اصلی
ما رخ میدهد و %80-85از مردم در رنج و عذاب هستند ،چرا که بهطور ناآگاهانته تحتت تتلثیر ایتن
مکانیزم قرار دارند (و تقریباً توسط آن هدایت میشوند .
امّا قبل از اینکه بگویید« :به نظر چرت و پرت میرسه .من تا بهحال هی ا طرابی نداشتم .مشتکل
من افسردگی /کمر درد /نگرانی مزمن /اهمالکاری /ناخشنودی و غیره است» ،اجتازه دهیتد در همتین
صفحه به مفهومی که اصطتح «ا طراب» بدان اشاره دارد ،بپردازیم.
اصطتح «ا طراب» به فروپاشی عنبی فردی که مانند بید میلرزد و تمام مدت وحشتزده است،
عضتتنی ناهشتیار اشتاره دارد .اغلتب اشاره ندارد .ا طراب ،یك اصطتح پزشکی است که بته تتن
عضتنی ناهشیار به قدری ظریف است که ما هشیارانه متوجه آن نمیشویم ،با وجتود اوقات این تن
این ،هنوز بر افکار و بهطور غیرمستقیم بر رفتار ما نیز تلثیر میگذارد .در واقع UAM ،چنتان تلثیرگتذار
هستتند را است که بیشتر افرادی که UAMغالبی دارند ،اغلتب دلیتل کتاری را کته در حتال انجتام
نمیدانند (بنابراین آنها مدام از اعمال خود اظهار تلسف میکنند .
در صورت حضور احساساتی که بهوسیله UAMبهعنوان احساسات خطرنا در میشوند ،بتدن
عضتنی ظریف هر جنبه از هستی ما را از طریتق بهطور خودکار تنیده خواهد شد .در نتیجه ،این تن
جهانبینیِ متشنج خود ،رن آمیزی میکند .به عبارت دیگر ،با داشتن دسترسی مستقیم به احساساتمان
و توانایی در لمس کامل آنها ،به افرادی گرم ،سَرزنده ،آسوده و پرانرژی تبدیل خواهیم شد!
در صفحات بعدی جزئیات بیشتری را از مکانیزمهایی که در پسِ «هراس از احساسات» قرار دارند،
ارائه خواهم داد و از طریق چند داستان نشان میدهم که چطور هراس از احساسات ،زندگی روزمره را
رن آمیزی میکند .اطمینان دارم که شما میتوانید با اکثر این مثالهایی که خواهم آورد ارتبتاط برقترار
کنید ،هر چند این احتمال وجود دارد که تا به حال به آنها بهعنوان پیامدِ مستقیم هتراس از احساستات
فکر نکرده باشید.
تکنیك آموزشی تعمدی است که به منظور یادگیری بیشتر ،اجازه میدهد مفاهیم کلیدی در بافتتهتای
مختلف فرا گرفته شوند.
احساسات یك راهانداز یا ماشهچکان 1دارند که معمو ً با چیزی که در روابط ما بتا دیگتران اتفتاق
میافتد ،ارتباط دارند .اتفاقی که احساس را به خودی خود راهاندازی میکند ،اغلب اتفاق بسیار خاصی
استت .اتفتاق خاصتی کته رخ داد ،معنتایِ جتان را از عتدالت ،آزادی ،درستت و غلتط ،یتا ارزشهتتا،
استانداردها ،جایگاه شغلی ،احساس زیبایی ،اختق ،اعتقادات ،تمایتت ،خواستهها یا احساس دوستت
داشته شدن یا نشدنِ او را نقض یا تلیید کرد .ماشه چکان ممکن است یك نظر ،یك نگاه ،یك حرکتت
باشد ،چیزی اتفاق افتاد که او نمیخواست رخ دهد ،یا چیزی اتفاق افتاد که او واقعاً آن را میخواستت
و در نهایت نیز همان طور شد .میلیونها ماشه چکان وجود دارند که هر یك مختص به بافتت خاصتی
هستند.
را با همکاران خود گذراند ،ممکن است تعتدادی از احساستات در طول آن غروبی که جان وقت
درون وی راهاندازی شده باشند .چیتزی (شخنتی ممکتن استت او را دلختور کترده و خشتم او را
راهاندازی کرده باشد ،چیزی ممکن است شادی و لذت را در وی راهاندازی کرده باشد ،او ممکن است
بهوسیلۀ چیزی تحریك یا متلثر شده باشد یا شاید حتی درباره چیزی که انجام داده است احساس گنتاه
کرده باشد .امّا جان این را نمیداند که این موارد آن چیزی نیستند که یك شخص سالم بخواهد بگوید،
بلکه اینها کلمات یك ماشین زنده یا رباتی هستند که از تجربۀ هیجانی خود گسلیده شده است.
ذهنِ ناهشیار احساساتتان را بدون اجازۀ شما راهاندازی میکنتد و احساستات درستت ماننتد یتك
موج ،در بدنتان اُفت و خیز دارند .برای داشتن ستمت روان ،روری است که بدون مقاومت به ایتن
موج اجازه دهید که بیاید و برود .اجازه دادن به امواج هیجانی برای اینکه به صورت جستمانی تجربته
شوند و تسلیم شدن در برابر رفت و آمدشان ،همان عاملی است که قرار است نشانههای مر یتتان را
درمان کند و در دراز مدت ا طرابتان را برطرف نماید.
«چیزی» درون جان از لحا هیجانی در جریان است .وظیفتۀ او توستعۀ کتافی آگتاهی و شتهامت
کشف و اجازه دادن به این احساسات است تا آشکار شوند ،با آنها ارتباط برقرار کنتد و اینکته بگتذارد
طی کنند .قیام علیه مکانیزمهای دفتاعی و بتهکتار بتردن دوره نوسانی خود را به مانند موجی در بدن
شجاعت برای مواجه شدن با تعارضهای درونی خود ،نخستین گتام در جهتت غلبته بتر ا تطراب و
نشانههای مر ی وی میباشد ،بدین ترتیب او قادر خواهد بود تا زندگی بامعنایی داشته باشد.
چیستی احساسات مختلف (فنل ، 5و روشهایی کته از طریتق آنهتا بتهطتور ناهشتیار در برابتر
احساسات مقاومت میکنیم (فنلهای 11 ،8و 15از مو وعات اصلی این کتاب خواهند بود .عتوه
بر این« ،منِ» انسان ،الگوها و برنامههای خود را دارد که اگر تمایتت «من» ناکام شوند ،احساستات متا
را راهاندازی خواهد کرد .در فنل 9مطالب بیشتری درباره «من» و متداولترین الگوهتای آن خواهیتد
1- trigger
ارتباط مجدد با اصل خویش 24
آموخت .مثلث تعارضِ جان میتواند چیزی شبیه به نمودار زیر باشد:
1- self-conscious
2- self-critical
25 فصل :1مشکل اصلی