You are on page 1of 51

‫کتاب اصول سیاست خارجی و سیاست بینالملل‬

‫دکتر عبدالعلی قوام‬

‫(خالصه کامل نکته به نکته)‬

‫‪1‬‬
‫دانشجویان عزیز‬

‫حدود دوسال برای خالصه منابع کامل دکتری علوم سیاسی و روابط‬
‫بینالملل وقت صرف شده است‪ .‬لذا خواشمند است برای حفظ حقوق‬
‫گردآوردگان این مجموعه‪ ،‬این پکیج را فقط از "علی محمدی"‬
‫خریداری نماید و پس از خرید این مجموعه پیامکی برای تایید به‬
‫شماره تلفن ‪ 12290910990‬ارسال نماید تا ضمن اطمینان از خرید‬
‫منابع اصلی‪ ،‬حقوق گردآورندگان نیز محفوظ گردد‪ .‬در صورت خرید‬
‫از هر شخص دیگری به جز "علی محمدی" با شماره فوق ذکر تماس‬
‫حاصل فرماید تا مراتب قانونی مطابق قانون پیگیری شود‪ .‬ضمن‬
‫آرزوی موفقیت برای شما عزیزان پیشاپیش از همکاری شما‬
‫سپاسگزاریم‪.‬‬

‫"به جز شماره ‪ 12290910990‬به هیچ شماره دیگری اعتماد‬


‫نکنید"‬

‫آدرس سایت‪takmiliyar.ir :‬‬

‫"کمک یار کنکور تحصیالت تکمیلی ارشد و‬


‫دکتری"‬

‫‪2‬‬
‫کتاب اصول سیاست خارجی و سیاست بینالملل‬

‫نکته‪ :‬به طورکلی سیاستبینالملل قبل از ورود به مرحله علمی دارای ویژگیهای زیر‬
‫بود‪:‬‬

‫‪ .0‬کمتوجهی به عوامل موثر بر رفتار حکومتها در زمینه روابط خارجی ‪ .9‬بررسی زمینه‬
‫رویدادهای جاری بینالمللی ‪ .0‬مطالعات توصیفی سیاسی‪-‬تاریخی در مسائل سیاست‬
‫بینالملل ‪ .4‬تحلیل مسائل جاری بینالملل ‪ .5‬ناتوانی در یافتن پاسخ برای مسائل بین‪-‬‬
‫المللی معاصر ‪ .6‬کمتوجهی به شبیهسازیها ‪ .7‬کوشش اندک برای دستیافتن به اصول‬
‫و قوانین کلی در روابط بینالملل ‪ .9‬ناتوانی در تشخیص متغیرهای گوناگون و ارتباط‬
‫میان آنها‪ .2 .‬توجه به مسائل اخالقی و بررسی موضوعهای مربوط به جنگ و صلح از‬
‫دیدگاه مزبور‪.‬‬

‫نکته‪ :‬ناتوانی سنتگرایان در تحلیل و تبیین رفتار دولتها در صحنه سیاست بینالملل‪،‬‬
‫موجب شد محققان به اتخاذ روشهای علمی روی آوردند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬مطالعه علمی بیشتر جنبه توضیحی و اثباتی دارد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬حوزه نظریه در دانشهای اجتماعی‪ ،‬تنها به مقوالت تجربی عینی و مبتنی بر داده‪-‬‬
‫های قابل تجزیه و وارسی محدود نیست‪ ،‬بلکه جنبههای فلسفی‪ ،‬عقیدتی و ارزشی را‬
‫نیز دربر میگیرد‪ .‬با توجه به مشکالت مزبور‪ ،‬گروهی دیگر از محققان سیاست بینالملل‬
‫به نظریههای میانبرد روی آوردند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬این گروه به جای ارائه یک نظریه عمومی که تمامی مسائل و پدیدههای روابط‬
‫بینالملل را توضیح دهد‪ ،‬نظریههای خرد یا میانبرد را برای مطالعه بخشهایی از‬

‫‪3‬‬
‫سیاستبینالملل و سیاست خارجی مورد توجه قرار دادهاند‪ .‬از دیدگاه این گروه از‬
‫محققان‪ ،‬باید پدیدههای ویژه را با ارائه فرضیههای مناسب‪ ،‬مطالعه کرد و بر اساس‬
‫روش استقرایی به نظریه میانبرد که به طور نسبی قابل تعمیم باشند‪ ،‬دست یافت‪.‬‬

‫نکته‪ :‬کوشش دانشپژوهان در فرایند مطالعات علم سیاست بینالملل بر آن است که‬
‫متغیرهای گوناگون را شناسایی کرده‪ ،‬چگونگی رابطه همبستگی و یا عدم همبستگی‬
‫متغیرهای مزبور را مشخص کنند‪ ،‬تا بدین طریق به ارائه و توضیح نظریههای مختلف‬
‫قادر باشند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬تحوالت و دگرگونیهایی که رفتار دولتها تحت تاثیر عوامل تغییرپذیر داخلی و‬
‫بینالمللی به وقوع میپیوندد‪ ،‬نوعی جابهجایی در متغیرهای گوناگون(اعم از تبعی و‬
‫مستقل) به وجود میآورد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬قدرت که یک کل تجزیهناپذیر به شمار میرود‪ ،‬از تعدادی عناصری‬


‫کیفی(رهبری‪ ،‬مشروعیت‪ ،‬ایدئولوژیو‪ )...‬و کمی(تعداد افراد نظامی‪ ،‬اوضاع اقتصادی‬
‫و‪ )...‬تشکیل شده است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬امروزه پژوهشگران میکوشند با بهرهگیری از روشهای چندگانه و التقاطی(اثبات‪-‬‬


‫گرایانه و پسااثباتگرایانه) بر جامعیت و دقت تحقیقات خود بیفزایند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در فرایند مطالعه سیاست بینالملل به طور عمده روابط واحدهای رسمی حکومتی‬
‫با یکدیگر مورد توجه قرار میگیرند‪ .‬حال آنکه روابط‬

‫نکته‪ :‬بینالملل‪ ،‬مجموعه اقدامات و کنشهای متقابل واحدهای حکومتی و نیز نهادهای‬
‫غیردولتی و همچنین روندهای سیاسی میان ملتها را دربر میگیرد‪.‬‬

‫‪4‬‬
‫نکته‪ :‬به رغم وجود بازیگران غیرحکومتی عمال امروزه حتی در عصر جهانی شدن‬
‫الگوههای رفتاری حاکم در عرصه سیاستبینالملل به واحدهای رسمی‪ ،‬یعنی دولتها‬
‫تعلق دارد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬راهحل عملی برای بررسی سیاستبینالملل‪ ،‬اوال بهرهگیری از دادههای تاریخی‬
‫و ثانیا دستیابی به اصولی است که تبیینکننده رفتارهای متنوع واحدهای سیاسی‬
‫است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬گاه تاکید صرف بر هر یک از سطوح تحلیل(مثال فردی و دولتی) پژوهشگر را با‬
‫مشکالت بسیار روبهرو میکند و استحکام علمی موضوع مورد پژوهش میکاهد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬سیاستبینالملل به طور عمده به مطالعه تعامل میان دولتها و نیز موقعیتی که‬
‫این تعاما را دربرمیگیرد‪ ،‬میپردازد‪ .‬و نظام بینالملل مجموعهای از تمامی فعالیتهایی‬
‫را که به روابط بینالملل شکل میدهند شامل میشود‪ .‬در این روند به تمامی رفت‪-‬‬
‫وآمدها‪ ،‬دادوستد‪ ،‬تماسها‪ ،‬جریانات اطالعات و دیگر اقدامات بازیگران باید توجه شود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬آرون‪ ،‬کارل دویچ و کاپالن سطح تحلیل کالن را برگزیدهاند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬درتحقیقات اخیر سیاستبینالملل به واحدهای تحلیل میانی عنایت بیشتری‬


‫شده است‪ ،‬به گونهای که دولت به صورت گروهها‪ ،‬طبقات‪ ،‬موسسات و سازمانها تجزیه‬
‫میشود و همزمان نظام بینالملل به صورت مناطق‪ ،‬سازمانهای بینالمللی‪ ،‬جنبشهای‬
‫فراملی و رژیمها تقسیم میشود‪ .‬در واقع کار اصلی نظریهپرداز سیاست بینالملل ایجاد‬
‫پیوند میان سطوح گوناگون تحلیل است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬با در نظر گرفتن سطح تحلیل میتوان بازیگران و پدیدههای خاصی را در حوزه‬
‫تحقیق و مطالعه قرار داد و بر اساس آن به استناجات خاصی رسید‪.‬‬

‫‪5‬‬
‫نکته‪ :‬کنت والتز علل بروز جنگ در سیاست بینالملل را در سه سطح تحلیل مورد‬
‫توجه قرار میدهد که عبارتاند از طبیعت افراد‪ ،‬ماهیت دولتها و جوامع و نیز ماهیت‬
‫نظام بینالملل‪.‬‬

‫نکته‪ :‬از نظر والتز هدف تحلیل سیاست بینالملل مبارزه بر سر قدرت و امنیت توسط‬
‫دولتها در یک نظام فاقد اقتدار مرکزی است(سطح سوم تحلیل)‪.‬‬

‫نکته‪ :‬از منظر یک روانشناس که وقوع جنگ و تعارض را در روابط بینالملل بر مبنای‬
‫خصوصیات تجاوزگرایانه انسان تجزیه و تحلیل مینماید‪ ،‬عمدتا بر روی فرد تاکید می‪-‬‬
‫شود(سطح اول تحلیل)‪.‬‬

‫نکته‪ :‬اگر امروز محقق خواستار بررسی امنیت باشد‪ ،‬میباید عالوه بر دو سطح تحلیل‬
‫ملی و بینالمللی‪ ،‬به دو سطح تحلیل دیگر یعنی امنیت فروملی و نیز امنیت‬
‫جهانی(تروریسم‪ ،‬مسئله مواد مخدر‪ ،‬بیماریهای واگیر و آلودگی محیط زیست) عنایت‬
‫داشته باشد‪ .‬که این امر خود حاکی از پیچیدگی روزافزون مطالعه روابط بینالملل به‬
‫شمار میرود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬درک سیاست بینالملل پس از جنگ سرد‪ ،‬از لحاظ تجزیه و تحلیل مسائل حاد‪،‬‬
‫با استفاده از نظریههای جریان اصلی و نیز انتقادی میسر است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬موضوع تفکیک عرصههای داخلی و بینالمللی از یکدیگر از جمله مسائلی بود‬
‫که در طول دوران جنگ سرد ذهن صاحبنظران را به خود مشغول میکرد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬مجریان سیاست اعلی را مقامات وزارت امور خارجه و وزارت دفاع تشکیل می‪-‬‬
‫دادند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬بر این اساس در دوره جنگ سرد موضوعاتی چون جنگ کره‪ ،‬پیمان منع آزمایش‪-‬‬
‫های هستهای و سالت جزو سیاستهای اعلی تلقی میشد در حالیکه مذاکرات مربوط‬

‫‪6‬‬
‫به گات و اجرای معاهدات‪ ،‬مسئله حقوق دریاها‪ ،‬حقوف بشر و نظیر آن در عداد‬
‫سیاستهای ادنی بودند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬یکی از پیچیدگیهای عمده مطالعه سیاستبینالملل در آغاز هزاره سوم وجود‬
‫بازیگران متعدد و متنوع سیاسی است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬از لحاظ حقوقی وسعت سرزمین‪ ،‬شرط تشکیل دولت به حساب نمیآید‪.‬‬

‫نکته‪ :‬هنگامی که سخن از قدرت دولت‪ ،‬تنظیم و اجرای سیاست خارجی و رفتار یک‬
‫دولت در صحنه سیاست بینالملل به میان میآوریم مسلما شکل حکومت در تامین‬
‫خواستهها و منافع و نیز تاثیرگذاری بر سیاست بینالملل نقش بسزایی ایفا میکند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در چهارچوب نظام بینالملل‪ ،‬حاکمیت را به مفهوم استقالل و در نظام داخلی به‬
‫معنای آزادی تعبیر کردهاند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬دولتها متناسب با قدرتشان‪ ،‬حوزه و عرصه خاصی را برای اعمال حاکمیت خود‬
‫قائلاند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬شناسایی دوفاکتو محدود و موقتی است و چه بسا کوتاه زمانی بعد لغو شود یا به‬
‫شناسایی دوژور بیانجامد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬محققان نقش دولت به عنوان بازیگر رسمی در عرصه سیاست بینالملل معتقدند‬
‫که د ولتها در چارچوب بروکراسیهای عریض و طویل مانع از ظهور هرگونه نوآوری و‬
‫خالقیت میشوند‪ .‬بر مبنای این تحلیل هر چه از دوران گذشته به سوی قرن ‪ 90‬پیش‬
‫میرویم‪ ،‬دولتها به ابزار سیاسی‪ ،‬اقتصادی و فرهنگی مجهزتر میشوند و به این ترتیب‬
‫توانایی بیشتری در کنترل مردم مییابند‪.‬‬

‫‪7‬‬
‫نکته‪ :‬اما مخالفان این فرض را نمکیپذیرند زیرا با افزایش تعدد و تنوع بازیگران‬
‫غیرحکومتی مانند شرکتهای چندملیتی‪ ،‬سازمانهای بینالمللی و انواع گروههای‬
‫فشار یا ذینفوذ‪ ،‬دولتها ناچار شدهاند قدرت خود را با آنها تقسیم کنند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬مخالفان نقش دولت بر این باورند که با تحوالت شگرفی که در زمینه ارتباطات به‬
‫وقوع پیوسته‪ ،‬رفته رفته انسان اقتصادی به انسان سیاسی و سپس به انسان ارتباطی‬
‫بدل شده است‪ .‬هرچند هنوز ناسیونالیسم مانع عمدهای برای بسط روابط بینالملل‬
‫تلقی میشود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬بر اساس تجزیه و تحلیل سیستمی‪ ،‬در فرایند تبادل میان سیستم و محیطش‪،‬‬
‫نهادههای سیستم به دادهها تبدیل میشوند و در حقیقت دادههای مزبور همان‬
‫تصمیمات به شمار میروند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬هنگامی که فتار بازیگران سیاسی‪ ،‬یعنی دولتها را در صحنه سیاست بینالملل‬
‫مطالعه میکنیم در واقع تصمیماتی را که آنها به صورت دادههای سیاست خارجی خود‬
‫وارد محیط بینالمللی میکنند‪ ،‬تحت بررسی قرار میدهیم‪.‬‬

‫نکته‪ :‬چهارچوب تصمیمگیری شامل مطالعات تحلیلی در سطوح افراد و دولتهاست‪.‬‬

‫نکته‪ :‬روانشناسان سیاسی محور مطالعه خود را افراد قرار میدهند و از آنجا که‬
‫هنجارهای رفتاری در نوع و کیفیت تصمیماتی که افراد اتخاذ میکنند نقش تعیین‬
‫کنندهای ایفا میکند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در فرایند اتخاذ تصمیمها‪ ،‬مسئله چندگونگی عالیق و منافع مطرح میشود‪ .‬بدین‬
‫معنا که هر فرد یا گروه‪ ،‬منافع خاص خود را دنبال میکند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬منافع هریک از شرکتکنندگان به منافع ملی تقدم یابد‪.‬‬

‫‪8‬‬
‫نکته‪ :‬اتخاذ تصمیمات عقالیی و منطقی مستلزم برخورداری از اطالعات دقیق و منابع‬
‫قابل دسترسی شامل نیروی انسانی متخصص‪ ،‬فناوری و امکانات مالی است‪ ،‬به عالوه‬
‫تصمیمگیرندگان باید توانایی الزم برای بهرهگیری از این اطالعات و منابع را دارا باشند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬نظام ارتباطی حاکم بر نهادهای تصمیمگیرنده نیز در رسانیدن پیامها و اطالعات‪،‬‬
‫بسیار حائز اهمیت است‪ .‬ضمنا وجود موانع و نارساییهای ارتباطی‪ ،‬سیاستگذاران را‬
‫با مشکالت بسیاری روبهرو میکند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬گاه سیاستگذاران اطالعات به دست آمده را با پیشداوریهای خود تطابق می‪-‬‬
‫دهند که این امر میتواند خطرهایی دربر داشته باشد؛ زیرا پیشداوریهای خود تطابق‬
‫میدهند که این امر میتواند خطرهای دربر داشته باشد؛ زیرا پیشداوری در امور بین‪-‬‬
‫المللی مانع از آن میشود که تصمیمگیرندگان به واقعیات موجود توجه کنند و در‬
‫نتیجه تصمیمی گرفته میشود که بر واقعیت بنا نشده است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬اساس رفتار در سازمانهای رسمی بر هدفهای مشخصی استوار است که بر‬
‫احساسات و سلیقههای شخصی مبتنی نیست‪ .‬همکاری افراد‪ ،‬آگاهانه و بر اساس درک‬
‫مشترکی از واقعیتهای سازمان است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬وقتی افراد فعالیتهای خود را در رسیدن به هدف معینی هماهنگ میکنند‪،‬‬
‫ناچار باید به طور مستمر تصمیم بگیرند و از میان گونههای مختلف عملیات‪ ،‬راههایی‬
‫را انتخاب کنند که بیشترین سوددهی را دربر داشته باشد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬هر عضو سازمان قبل از آنکه به صورت یک ابزار یا نماینده سائقهها و احساسات‬
‫به حساب آید‪ ،‬یک تصمیمگیرنده و رفع کننده مشکالت است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬وقتی فرد به عضویت یک سازمان درمیآید‪ ،‬سازمان محدودیتهایی زیادی را از‬
‫لحاظ تصمیمگیریها بر او تحمیل میکند و تجلی محدودیتهای مزبور را در تقسیم کار‪،‬‬

‫‪9‬‬
‫دستورالعملها‪ ،‬حوزه اقتدار‪ ،‬سبک و شیوه رهبری و فشارهای درونی و بیرونی میتوان‬
‫مشاهده کرد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬سازمان نیز از طریق دستورالعملهای مشخص و به اصطالح کلیشهای‪ ،‬گامهایی‬


‫را که باید در حل مسائل برداشته شود‪ ،‬معین میکند و از این رو افراد را از هرگونه‬
‫تالش برای ارائه راهحلهای جدید و گرایش به نوآوری باز میدارد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬سطو پایین سازمان صرفا در تصمیمات جزئی و کاربردی دخالت میکنند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬ماکس وبر ضمن بررسی انواع گوناگون روشهای تصمیمگیری‪ ،‬مدیریت دسته‬
‫جمعی را به عنوان راهی برای جلوگیری از انحصارطلبی بروکراتیک پیشنهاد کرده است‬
‫که با اتکا به این روش‪ ،‬تصمیمات به صورت گروهی و با شرکت افراد ماهر و صالحیتدار‬
‫اتخاذ میگردند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬وبر وجود پارلمانهای آزاد را در دولتهای مدرن که قادرند با گروههای ذینفوذ در‬
‫اقتصاد سرمایهداری ارتباط متقابل برقرار کنند‪ ،‬نهادهایی مناسب برای تحدید‬
‫بروکراسی تشخیص داد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬مقصود از عقالیی بودن تصمیمها‪ ،‬بهرهگیری از ابزارها و تکنیکهای مناسب برای‬
‫رسیدن به اهداف مورد نظر است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در جریان سیاستگذاری خارجی‪ ،‬استراتژیهای دولتها تحت تاثیر نظام بین‪-‬‬
‫الملل‪ ،‬تهدیدات و فشارهای نظامی‪ ،‬اقتصادی‪ ،‬سیاسی و فرهنگی و نیز مقتضیات‬
‫داخلی و اوضاع ژئوپلیتیک شکل میگیرد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬پاسخ تصمیمگیرندگان نسبت به فشارها‪ ،‬تابع تواناییها‪ ،‬شناخت و مهارتهای‬


‫سیستم تصمیمگیری خواهد بود‪.‬‬

‫‪11‬‬
‫نکته‪ :‬مهمترین عوامل محدودکننده سیاستگذاری خارجی عبارتانداز‪ .0 :‬زمان(در‬
‫وضعیت غافلگیری‪ ،‬بحرانی و عادی)‪ ،‬فناوری و منابع قابل دسترسی ‪ .9‬محدودیتهای‬
‫ذهنی تصمیمگیرندگان ‪ .0‬عوامل محدودکننده سیستم متمرکز تصمیمگیری‪.4 .‬‬
‫انعطافناپذیری نهادهای تصمیمگیرنده ‪ .5‬محدود بودن حوزه اقتدار و مسئولیت برای‬
‫اتخاذ تصمیمات استراتژیک ‪ .6‬نارساییهای ارتباطی از لحاظ تبادل اطالعات میان‬
‫سطوح مختلف تصمیمگیری ‪ .7‬موانع فرهنگی‪-‬اجتماعی‪ ،‬سیاسی و اقتصادی‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در مدل اقتصادی‪ ،‬عقالیی بودن به مفهوم برخورداری تصمیمگیرندگان از آگاهی‬
‫کامل‪ ،‬آشنایی با تمامی شقوق تصمیمگیری و پیامدهای آن است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در چهارچوب سیاستگذاری داخلی و خارجی ممکن است هر یک از گروه‬


‫تصمیمگیرندگان‪ ،‬منطقی بودن را بر اساس اولویتهای مورد نظر در منافع و اهداف ملی‬
‫تعبیر و تفسیر کند‪ .‬برای مثال ممکن است گروهی از سیاستگذاران اولویتهای‬
‫هدفهای ملی را به ترتیب اقتصادی‪ ،‬امنیتی و فرهنگی در نظر بگیرند‪ ،‬در حالیکه ممکن‬
‫است گروهی دیگر از تصمیمگیرندگان اولویتهای نخست را به مسائل فرهنگی‪-‬‬
‫ایدئولوژیک اختصاص دهند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬از نظر مورگنتا قدرت سیاسی رابطهای روانی است میان کسانی که قدرت را اعمال‬
‫میکنند یا قدرت را بر آنها اعمال میشود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬دولتی که سیاست خارجیاش بر نمایش قدرت استوار است‪ ،‬معموال به منظور‬
‫حفظ یا افزایش آن‪ ،‬درصدد تعقیب سیاست اعتبار است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬منافع ملی تنها در چارچوب موقعیت قدرت تعریف و تبیین میشود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬مورگنتا برای استقرار صلح پایدار باید از هنر دیپلماسی بهره گرفت‪.‬‬

‫‪11‬‬
‫نکته‪ :‬تاکید بر تعدیل منافع ملی سبب میشود که بسیاری از واقعگرایان بر مقوله‬
‫موازنه قدرت اصرار ورزند‪ .‬و توازن قدرت نیز در سایه دیپلماسی برقرار شود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬والتز قدرت را بر حسب تاثیرگذاری تعریف میکند و بر این اساس اگر عاملی‬
‫بتواند بیش از آن حد که تحت تاثیر قرار میگیرد دیگران را تحت تاثیر قرار دهد‪ ،‬به‬
‫همان میزان واحد قدرت است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در مطالعه سیاست میان دولتها تاکید عمده بر توزیع قدرت میان آنهاست‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در نظام بینالملل دولتهای قویتر از امکانات و ابزار بیشتری برای حفظ منافع‬
‫خویش بهرهمندند و در مقابل‪ ،‬دولتهای ضعیفتر توانایی بیشتری برای چانه زدن دارند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬منافع اولیه ملی(منافع حیاتی) ضامن بقای دولتهاست‪.‬‬

‫نکته‪ :‬قدرت نسبی دولتهای بزرگ این امکان را به آنها میدهد تا اساسا قوانین و‬
‫معیارهای مناقشات بینالمللی را خود تعریف و تبیین کنند و به رغم اشتباهات مکرر‪،‬‬
‫یا از عواقب و آثار نامطلوب مصون بمانند‪ ،‬یا آنها را به حداقل کاهش دهند و حتی‬
‫پارهای از مواقع سوء تصمیمهای خود را به سایر نقاط جهان منتقل کنند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬ایدئولوژی عبارت است از نظام فکری عقیدتی که قابل اعمال بر واقعیتهای‬
‫خارجی است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬ریمون آرون‪ ،‬ایدئولوژی را مرکب از واقعیاتی میداند که ظاهرا تحت نظم درآمده‪-‬‬
‫اند و شامل تفاسیر‪ ،‬آرمانها و پیشگوییهاست‪.‬‬

‫نکته‪ :‬ایدئولوژی کارکردهایی دارد از جمله میتواند باعث تقویت روحیه ملی شود‪.‬‬
‫ایدئولوژی در صورت وجود اختالفهای فرهنگی‪ ،‬نژادی و قومی‪ ،‬عواملی وحدت دهنده‬
‫و یکپارچه کننده به شمار میرود‪.‬‬

‫‪12‬‬
‫نکته‪ :‬در چارچوب سیاست خارجی‪ ،‬ایدئولوژی یک قالب ذهنی از لحاظ شیوه نگرش‬
‫نسبت به جهان فراهم میآورد و باالخره این عنصر تشکیل دهنده قدرت‪ ،‬معیارها و‬
‫ضوابط مشخص و معینی در اختیار سیاستگذاران قرار میدهد تا براساس آن‬
‫چهارچوب هدفها و منافع ملی خویش را ترسیم کنند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬ضمنا ایدئولوژی اصول و معیارهای در اختیار عامه مردم قرار میدهد تا بر مبنای‬
‫آن‪ ،‬هرگونه انحراف و تغییر مغایر با اصول پذیرفته شده قضاوت کنند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬برخورداری یک دولت از یک ایدئولوژی خاص‪ ،‬به تنهایی نمیتواند نقش موثری‬
‫در افزایش قدرت آن داشته باشد‪ ،‬بلکه نحوه بهرهگیری از این عنصر در باال بردن روحیه‬
‫ملی و تجهیز و امکانات در جهت تامین نیازها و خواستههای مردم حائز اهمیت است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬افزایش مشروعیت‪ ،‬بر قدرت تصمیمگیری میافزاید و در عین حال باعث تحدید‬
‫و کنترل قدرت میشود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬امروزه دولتها برای سیاستگذاری خارجی و نیز اجرای آن با افکار عمومی متکی‪-‬‬
‫اند‪ .‬بر این اساس آنها میباید سیاستها و تدابیری اتخاذ کنند که مورد قبول عامه‬
‫مردم باشد‪ ،‬در غیر این صورت با بحران مشروعیت سیاسی روبرو خواهند شد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬هرگونه دگرگونی اساسی و جابهجایی عمده در اولویتهای اهداف سیاست‬


‫خارجی‪ ،‬مستلزم دگرگونی در توزیع منابع‪ ،‬یعنی انتقال و اختصاص بخشی از منابع‬
‫مادی و معنوی از یک بخش به بخش دیگر است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬درجه ثبات سیاسی را باید به صورت یک متغیر وابسته و نه مستقل بررسی کرد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬تجربههای گوناگون حاکی از آن است که نظامهای دموکراتیک به مراتب بیش از‬
‫نظامهای اقتدارگرا‪ ،‬قدرت و توان ملی دارند‪.‬‬

‫‪13‬‬
‫نکته‪ :‬تاثیر افکار عمومی به جوامع دموکراتیک منحصر نیست؛ حتی در نظامهای‬
‫توتالیتر اگر سیاست خارجی مورد حمایت افکار عمومی باشد‪ ،‬رهبران سیاسی به نحو‬
‫موثر عمل خواهد کرد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬اعتبار ملی‪ :‬موقعیت یک دولت در جامعه جهانی میتواند عامل مهمی در افزایش‬
‫یا کاهش قدرت آن واحد سیاسی به شمار رود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬بهترین نوع مرزهای طبیعی‪ ،‬دریاها و کوهها هستند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬ماهان‪ ،‬اظهار داشت چنانچه دولتی دارای قلمرو مساعد و مطلوبی باشد و با‬
‫برخورداری از منابع کافی‪ ،‬مبادرت به توسعه نیروی دریایی و تسلط بر دریاها کند‪ ،‬این‬
‫خود کلیدی برای کسب قدرت جهانی به شمار خواهد رفت‪.‬‬

‫نکته‪ :‬مکیندر معتقد بود از آنجا که سیاست جهان در مرحله نهایی‪ ،‬کشمکش میان‬
‫قدرتهای بری و بحری است‪ ،‬بنابراین سرزمین قلب از خطرهای ناشی از تهاجمات دریای‬
‫مصون و آسیبناپذیر است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬هاسوفر بر این نظر بود که آلمان دارای نوعی رسالت تاریخی است و باید تمام‬
‫ملل آلمان زبان تحت حکومت واحد قرار گیرند و دولتهای ناتوان مجبور به دادن فضای‬
‫حیاتی به آلماناند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬راتزل از کسانی بود که به تاثیر عوامل جغرافیایی در زندگی و توسعه دولتها‬
‫پرداخت و رشد دولتها را با ارگانیسمهای طبیعی مقایسه کرد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬از نظر راتزل توسعه و تکامل انسانها به روحیه آگاهی آنها از لحاظ احساس نیاز‬
‫به فضا و محیط بستگی دارد‪.‬‬

‫‪14‬‬
‫نکته‪ :‬عامل نظامی را نباید به صورت یک متغیر مستقل بررسی کرد زیرا قدرت نظامی‬
‫خود تحت تاثیر عوامل ایدئولوژیک‪ ،‬اقتصادی‪ ،‬روانی‪ ،‬جغرافیای سیاسی‪ ،‬سیاسی‪،‬‬
‫فناوری‪ ،‬ارتباطی و جز اینها قرار میگیرد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬دالیل عمده برای فروپاشی شوروی‪ ،‬مشکالت اقتصادی و فناوری این کشور به‬
‫شمار میرفت‪.‬‬

‫نکته‪ :‬یکی از مسائلی که در ارزیابی قدرت ملی باید مورد توجه قرار گیرد‪ ،‬وجود‬
‫نوعی تعادل و توازن میان عناصر تشکیل دهنده قدرت است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬علیاالصول میتوان توازنی را میان تعهدات و تواناییها برقرار کرد‪ .‬برخی‬
‫معت قدند که علت عمده فروپاشی شوروی عدم وجود توازن میان این دو عامل بود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬یک واحد سیاسی نمیتواند به یک نسبت دیگر دولتها را تحت تاثیر قدرت‬
‫خویش قرار دهد‪ .‬حوزه اطالق قدرت به نسبت قابلیتها و تواناییها یک دولت در نواسان‬
‫است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬افزایش هزینههای نظامی نه تنها فرصتها را از سایر بخشها میگیرد‪ ،‬بلکه به‬
‫علت وجود نوآوریها و دگرگونیهای فناورانه بسیاری از تجهیزات نظامی عمال به مرور‬
‫از حیز انتفاع خارج میشود‪ ،‬لذا دولتها برای دستیابی به تجهیزات پیشرفتهتر‪ ،‬میباید‬
‫هزینههای سرسامآوری را تقبل کنند‪ .‬تحت این شرایط رفتهرفته ایجاد رقابت بلوک‪-‬‬
‫های تجاری جایگزین رقابتها و مبارزات نظامی و دیپلماتیک گذشته میشود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬قدرت نرم توانایی رسیدن به هدفها از طریق جلب و جذب و توانایی مجاب‬
‫کنندگی است‪ ،‬نه بر اساس اجبار و زور‪.‬‬

‫نکته‪ :‬نباید تصور کرد که تغییر جهت از قدرت سخت به قدرت نرم به معنای نادیده‬
‫گرفتن اهمیت نیروی نظامی است؛ زیرا عمال مشاهده میکنیم که امروزه نظامیگری به‬

‫‪15‬‬
‫طور فزاینده ای در میان کشورهای جنوب رشد یافته است‪ .‬شاید دلیل عمده آن عدم‬
‫تمرکز تواناییها تولید تسلیحات در میان کشورهای صنعتی(همانند دوران جنگ سرد)‬
‫است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬لیبرالها به نظام بینالملل به صورت عرضه و فرایند تعامالت نگاه میکنند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬لیبرالها از دگرگونی نظام بینالملل استقبال میکنند‪ .‬آنها این دگرگونی را ناشی‬
‫از دو عامل خارجی یعنی تحول در فناوری و نیز تمایل بازیگران مختلف برای ورود به‬
‫انواع جدیدی از روابط میدانند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬ساختار نظام بینالملل بازتاب درجهای از همگونی و ناهمگونی در درون آن است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬از منظر نوواقعگرایان‪ ،‬ایدئولوژی و ارزشهای درون جامعه ارتباط چندانی به داده‪-‬‬
‫ها و یا نتایج ندارند‪ .‬درحالیکه از دیدگاه واقعگرایان سنتی در یک نظام بینالملل‬
‫نامتجانس‪ ،‬تفاوت در ساختارهای سیاسی و ایدئولوژیها مانع از رسیدن به نوع اجماع و‬
‫توافق همهجانبه میشود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬از نظر واقعگرایان تغییر در نظام بینالملل به سه عامل بستگی دارد‪ .‬دگرگونی‬
‫در بازیگران و توزیع قدرت‪ ،‬تغییرات در هنجارهای نظام و باالخره دگرگونیهایی که از‬
‫خارج از نظام نشئت میگیرند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬از نظر گیلپین زمانی نظام دستخوش تغییر میشود که دولتها درصدد حفظ منافع‬
‫خویش باشند‪ .‬بر این اساس به علت آنکه دولتها به انحای گوناگون نسبت به‬
‫دگرگونیهای فناوری‪ ،‬اقتصادی و سیاسی از خود واکنش نشان میدهند‪ ،‬بنابراین‬
‫تغییرات میتوانند به وقوع پیوندند‪.‬‬

‫‪16‬‬
‫نکته‪ :‬دگرگونیهای ناشی از هنجارهای اجتماعی یک نظام نیز میتواند یک تحول‬
‫اساسی را به همراه آورد‪ .‬البته این بدان معنا نیست که لزوما کلیه تغییرات هنجاری‬
‫باعث دگرگونی نظام شود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬درحالیکه واقعگرایان‪ ،‬نظام بینالملل را برحسب ساختار و قدرت سیاسی‬


‫دولتهای متعامل تعریف کردهاند‪ ،‬مارکسیستها تمرکز خود را روی ساختار قرار داده‪-‬‬
‫اند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬واقعگرایی فشارها و محدودیت مزبور را به علت آنکه دولتها را از انجام اقدامات‬
‫تجاوزگرایانهاش بازمیدارد‪ ،‬مثبت تلقی کند‪ ،‬در حالیکه مارکسیسم فشارها و‬
‫محدودیتهای مزبور را به علت آنکه مانع از توسعه و دگرگونی اقتصادی میشود‪ ،‬منفی‬
‫میداند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬از منظر واقعگرایان تعمیمهایی که از نظریه سیستمی حاصل میشود‪ ،‬به‬
‫پیشبینی رویدادهای بینالمللی کمک میکند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬از لحاظ نظری نظام بینالملل نظامی است با ساختار اقتدار افقی مبتنی بر‬
‫حاکمیتهای جداگانه که در آن دولتها از استقالل الزم برخوردارند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬نظام بینالملل حالت آشوبزده و غیرسلسلهمراتبی دارد‪ ،‬زیرا یک اقتدار فراگیر‬
‫جهت وضع قوانین‪ ،‬حل و فصل منازعات و ایجاد حمایت ندارد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬عامل تعیین کننده عملکرد نظام بینالملل‪ ،‬تابعی است از تعداد قطبهای عمده‬
‫قدرت‪.‬‬

‫نکته‪ :‬واقعگرایان در چهارچوب نظام بینالملل‪ ،‬آن را به صورت قطبیت‪ ،‬الیهبندی‪،‬‬


‫تجانس و عدم تجانس متمایز میکنند‪.‬‬

‫‪17‬‬
‫نکته‪ :‬یکی از دالیل توجه خاص واقعگرایان به قطبیت‪ ،‬به واسطه تاکید آنها بر قدرت‬
‫است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬علت دیگری که قطبیت یکی از ویژگیهای واقعگرایی به شمار میرود‪ ،‬توجه به‬
‫مدیریت نظم و ثبات است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬جان مرشایمر بر این اعتقادند که پایان جنگ سرد و نیز نظام دوقطبی باعث‬
‫امکان افزایش تعارضات‪ ،‬جنگ و احتمال افزایش انجام محاسبات نادرست به وسیله‬
‫قدرتها گردیده‪ ،‬به گونهای که بازدارندگی با دشواریهای زیادی مواجه شده است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬منظور از الیهبندی دسترسی نامتوازن گروهی از دولتها به منابع است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬نظام تکقطبی تا به حال به وجود نیامده است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬نظام تک قطبی از طریق حکومت جهانی به وجود میآید‪.‬‬

‫نکته‪ :‬نظام تکقطبی از طریق یک حکومت جهانی به وجود میآید‪.‬‬

‫نکته‪ :‬بسیاری از مدافعان نظام تک قطبی آن را باثباتترین نظام تلقی میکنند‪ .‬پان‬
‫کندی بر این باور است که هژمونی بریتانیا در قرن ‪ 02‬و هژمونی آمریکا پس از جنگ‬
‫دوم جهانی باعث ایجاد بیشترین ثبات شد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬کوهن بر این اعتقاد است که دولتهای هژمون اگر ضرورت داشته باشد حاضر به‬
‫پرداخت هزینهها و تقویت هنجارهایی یکجانبه برای تداوم بخشیدن و بهرهگیری از‬
‫نظام بینالمللاند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬وجود تخاصم و رقابت جزء ویژگیهای نظام دوقطبی است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬قواعد اولیه نظام دوقطبی عبارت است از‪ .0 :‬حذف بلوک رقیب در صورت لزوم با‬
‫بهرهگیری از روشهای گوناگون از جمله جنگ با پذیرش اندکی خطر‪ .9 ،‬افزایش قدرت‬

‫‪18‬‬
‫نسبت به بلوک رقیب از طریق پیوستن اعضای جدید در بلوک خودی و جلوگیری از‬
‫پیوستن دیگران به بلوک رقیب‪.‬‬

‫نکته‪ :‬اصوال هر اندازه تعداد قطبها در یک نظام افزایش یابد‪ ،‬پویشهای نظام پیچیدگی‬
‫بیشتری مییابد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬قواعد بازی نظام چندقطبی عبارتانداز‪ .0 :‬با هر بازیگر و یا اتحادی که برای‬
‫وضعیت هژمونیک تهدیدی باشد‪ ،‬مخالفت میشود‪ ،‬البته این خود یکی از اصول موازنه‬
‫قدرت به شمار میرود‪ .9 .‬قدرتها درصدد افزایش و یا حفظ قدرت از طریق مزاکره و یا‬
‫در صورت لزوم از طریق توسل به جنگاند‪ .0 .‬حتی در صورت بروز جنگ نباید با نابودی‬
‫بازیگر بزرگ دیگر‪ ،‬نظام را بیثبات کرد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬یکی از مختصات نظام چندقطبی حالت انعطافپذیری آن است که بر این اساس‬
‫بازیگران بزرگ میتوانند بدون آنکه تغییرات و دگرگونیهای عمدهای در این نظام به‬
‫وجود آورند‪ ،‬ظهور و سقوط میکنند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬برخی از صاحبنظران معتقدند که در نظامهای تکقطبی به طور نسبی صلح و‬


‫آرامش بیشتری را میتوان مشاهده کرد‪ .‬برپایه این تحلیل احتمال وقوع جنگ و‬
‫تعارض در نظام دوقطبی در حد متوسط‪ ،‬در نظام سه قطبی ضعیف و در نظامهای چهار‬
‫یا چندقطبی در باالترین حد خود است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬محققان سیاستبینالملل بر این اعتقادند در شرایطی که قطبهای متخاصم قدرت‬


‫نسبتا برابری دارند‪ ،‬احتمال وقوع جنگ زیاد است؛ زیرا هر قدرتی میتواند پتانسیل‬
‫بهرهگیری از زور را احساس کند‪ .‬بر پایه این تحلیل هنگامی که قدرت در یک اردوگاه‬
‫متمرکز شود‪ ،‬احتمال وقوع جنگ کم است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬برخی دیگر نیز چنین استدالل میکنند که احتمال بروز تعارض در شرایطی که‬
‫دولتها از لحاظ قدرت تقریبا برابرند یا آنکه بسیار نابرابر باشند‪ ،‬خیلی کم است‪ ،‬ولی‬
‫‪19‬‬
‫هنگامی که تفاوت میزان قدرت میان متخاصمین اندک باشد‪ ،‬احتمال وضوع تعارض‬
‫زیاد است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬برخی از محققان بر این نظرند که مفهوم نظام بر اصل کنش متقابل اجزاء استوار‬
‫است و این فرایند پیچیده میتواند چون دست نامرئی آدام اسمیت به حفظ تعادل نظام‬
‫کمک کند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در سیاست بینالملل‪ ،‬نظام موازنه قدرت به صورت یک راه میانی بین نظم و هرج‬
‫و مرج بینالمللی مورد نظر قرار میگیرد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬از نظر هدلی بول نظام موازنه قدرت دارای یک سلسلهکارکردهای مثبت در نظام‬
‫دولتهای مدرن بوده است‪ .‬نخست آنکه مانع از ظهور یک امپراتوری جهانی میشود و‬
‫دیگر آنکه شرایط مناسبی را برای توسعه نهادهایی چون دیپلماسی‪ ،‬حقوق بینالمللی‬
‫و مدیریت قدرتهای بزرگ فراهم میآورد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬عضویت در نظام فقط به رفتاری بستگی دارد که با قواعد و معیارهای اساسی‬
‫موازنه قدرت تطابق داشته باشد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬به طور کلی اگر بازیگران اصلی رو به نقصان گذارند‪ ،‬در این صورت نظام موازنه‬
‫قدرت دچار بیثباتی میشود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬یکی از شرایط ضروری ثبات نظام موازنه قدرت‪ ،‬وجود تعداد بازیگران اصلی بیش‬
‫از یک میزان حداقل است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬طبق قواعد نظام موازنه قدرت‪ ،‬رقابت میتواند باعث نوعی تعادل از لحاظ‬
‫تواناییها میان رقبای اصلی شود‪ .‬در این روند جنگ وسیلهای است برای ارزیابی قدرت‬
‫نسبی بازیگر و نیز ابزاری است برای تغیر توزیع قدرت جهانی‪.‬‬

‫‪21‬‬
‫نکته‪ :‬از منظر واقعگرایان(والتز) سیاست موازنه قدرت در شرایطی مطرح است که نظم‬
‫آنارشیک حاکم باشد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬برخی دیگر از محققان شرایط زیر را برای به وجود آمدن نظام موازنه قوا مطرح‬
‫میکنند‪:‬‬

‫‪ .0‬دولتها باید از اطالعات دقیق در مورد انگیزهها و تواناییهای سایرین برخوردار باشند‬
‫و نسبت به کموکیف اطالعات از خود واکنش منطقی نشان دهند‪ .9 .‬باید تعداد کافی‬
‫دولت مستقل برای ایجاد اتحاد وجود داشته باشد‪ .‬ایجاد نظام موازنه قدرت باثبات‬
‫مستلزم وجود حداقل پنج قدرت بزرگ یا بلوکهایی از دولتهاست‪ .0 .‬باید حوزه‬
‫جغرافیایی محدود وجود داشته باشد‪ .4 .‬رهبران ملی باید دارای آزادی عمل الزم باشند‬
‫‪ .5‬دولتها توانایی نسبی برابر داشته باشند ‪ .6‬دولتها باید در یک فرهنگ سیاسی‬
‫مشترک که در آن قوانین رژیم امنیت مورد احترام واقع شوند‪ ،‬سهیم باشند‪.7 .‬‬
‫بازیگران در نظام باید ایدئولوژی و حکومت مشابه داشته باشند ‪ .9‬دولتها باید دارای‬
‫سالح و فناوری الزم برای اقدامات پیشدستانه باشند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬شرایطی که امکان دارد طی آن نظام بینالمللی موازنه قدرت دستخوش بیثباتی‬
‫شود عبارت استاز‪ .0 :‬وجود بازیگر اصلی ملی که مطابق قواعد بازی عمل نکند ‪.9‬‬
‫بازداشتن یک بازیگر ملی برای اتخاذ تدابیر الزم جهت حفظ موقعیت بینالمللی خود‬
‫به واسطه کاهش اطالعات ‪ .0‬دگرگونی در سطح تواناییها از لحاظ افزایش شکاف میان‬
‫بازیگران اصلی ‪ .4‬تعارض میان دستورالعملهای مختلف تحت شرایطی خاص ‪.5‬‬
‫مشکالت ناشی از تدارک اقدامات متوازن کننده ‪ .6‬تعداد کم بازیگران اصلی ‪ .7‬عدم‬
‫وجود انعطاف در سازوکار متوازن کننده‪.‬‬

‫نکته‪ :‬حفظ ثبات نظام به تعداد بازیگران اصلی آن بستگی دارد‪.‬‬

‫‪21‬‬
‫نکته‪ :‬نظام موازنه قدرت سلسله نتایجی دارد‪ ،‬از جمله آنکه ‪ .0‬اتحادها کوتاه مدتاند‬
‫‪ .9‬جنگها از لحاظ هدفها محدوداند ‪ .0‬جابهجاییها بر اساس امتیازها و منافع و نه بر‬
‫حسب ایدئولوژی صورت میگیرد ‪ .4‬طیف گستردهای از مقررات بینالمللی در نظام به‬
‫اجرا گذارده میشوند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬وجود دو بلوک سرمایهداری و سوسیالیستی باعث شد موازنه قدرت‪ ،‬نه تنها در‬
‫سطح جهانی‪ ،‬بلکه در سطح منطقهای نیز حائز اهمیت تلقی شود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬شورویها به جای به کار بردن واژه سنتی موازنه قدرت از اصطالح همبستگی‬
‫نیروها استفاده میکردند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬از نظر واقعگرایان سیاسی‪ ،‬نظام موازنه قدرت به موازنه میان ابرقدرتها و بلوک‪-‬‬
‫های متخاصم در چهارچوب مبارزه برای کسب بهترین موقعیت اطالق میشد و در این‬
‫روند‪ ،‬نظام موازنه منطقهای نیز مورد توجه قرار میگرفت؛ در حالیکه شورویها موازنه‬
‫میان دو نظام متخاصم را که دربرگیرنده بسیاری از دولتها میشد‪ ،‬جایگزین موازنه‬
‫قدرت میان ابرقدرتها کردند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬واقعگرایان سیاسی مقوله موازنه قدرت را با تاکید بر نقش دولتها تجزیه و تحلیل‬
‫کردهاند‪،‬ولی شورویها آن را موازنه میان طبقه کارگر و بورژوازی جهانی میدانستند و‬
‫عالوه بر دولتها بر نقش جنبشهای سیاسی بینالمللی نیز تاکید میکردند و جنبش‬
‫سوسیالیستی را مقتدرترین آنها میپنداشتند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬شورویها بیش از واقعگرایان سیاسی به جنبههای گوناگون موازنه قدرت توجه‬
‫داشتند و البته تاکید عمده آنها بر مسائل ایدئولوژیک(برای مثال آگاهی سیاسی توده‪-‬‬
‫ها) به عنوان عامل یکپارچه کننده نیروهای ضدامپریالیستی بود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬واقعگرایان سیاسی بر این اعتقاد بودهاند که موازنه قدرت برای حفظ سیاست‬
‫وضع موجود ضروری است و این سیستم درصدد حفظ استقالل ملل و صلح و نوسعه‬
‫‪22‬‬
‫اقتصادی و اجتماعی است‪ .‬در مقابل شورویها بر پویایی نظام موازنه قدرت(همبستگی‬
‫نیروها) به شدت تاکید داشتند و معتقد بودند که این توازن به طور مستمر در جهت و‬
‫به نفع طبقه کارگر جهانی و کشمکش برای حدوث انقالب در حال دگرگونی بود‪ .‬البته‬
‫در عمل تفاوتی میان این دو وجود نداشت‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در سیاست بینالملل معیارهای مطلوب و نامطلوب بودن تابعی از تعاریفی است‬
‫که از منافع ملی به دست داده میشود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬عنصر قدرت نقش اساسی و تعیینکنندهای در تعقیب هدفهای مستقل و وابسته‬
‫دارد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬هر اندازه همگرایی میان گروهی از دولتها در چهارچوب اتحادهای رسمی بیشتر‬
‫باشد‪ ،‬فشار بر واحدهای غیرعضو رو به فزونی مینهد تا آنجا که به رغم خواست نخبگان‬
‫سیاسی برای اتخاذ سیاستهای مستقل‪ ،‬این گونه واحدها کموبیش تحت تاثیر داده‪-‬‬
‫های سیاست خارجی دیگران قرار میگیرند و نیات دولتهای قویتر عامل اصلی تعیین‪-‬‬
‫کنندخ اهداف دولتهای ضعیف و واگرا میشود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬هدفهای میانبرد برای افزایش اعتبار یک دولت در داخل کشور و محیط بین‪-‬‬
‫المللی اتخاذ میشود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬اصوال دولتهایی که سیاست خارجی آنها در چارچوب ایدئولوژی به مفهوم اخص‬
‫آن تعبیر و تفسیر میشود‪ ،‬از تقسیمات جغرافیایی موجود‪ ،‬توزیع قدرت و هنجارهای‬
‫حاکم بر سیاست بینالملل ناراضیاند زیرا ایدئولوژی بر اساس ارزش تعریف میشود و‬
‫ارزشها‪ ،‬بایدها و نبایدها را مطرح میکنند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬گاه ادعا میشود که اصول منافع ملی ثابت و تغییرناپذیر است و طی یک دوره‬
‫طوالنی حتی با تغییر رژیمها و نظامهای حکومتی و دگرگونیهای ارزشی به ندرت‬
‫دستخوش تغییر میگردند‪.‬‬
‫‪23‬‬
‫نکته‪ :‬مدلهای بررسی سیاست خارجی‪:‬‬

‫‪ .0‬مدل استراتژیک(منطقی)‪ :‬در این مدل که غالبا مورد استفاده مورخان دیپلماسی‬
‫قرار میگیرد به طور عمده تعامل دادههای سیاست خارجی دولتها و رهبران آنها بررسی‬
‫میشود و طی آن هر یک از بازیگران سیاست خارجی میکوشد به هدفهای بیشتری‬
‫در جهت تامین منافع ملی دست یابد‪ .‬در این مدل تاکید پژوهشگران بر رفتار و عملکرد‬
‫آن دسته از نهادهای حکومت است که در اداره امور سیاست خارجی مسئولیت مستقیم‬
‫دارند‪.‬‬

‫‪ .9‬مدل تصمیمگیری‪ :‬در این الگو به طور عمده تاکید بر جنبه انسانی در فرایند‬
‫سیاستگذاری خارجی است‪.‬‬

‫‪ .0‬مدل بروکراتیک‪ :‬برخالف مدل تصمیمگیری که افراد تصمیمگیرنده را محور بررسی‬


‫خود قرار میدهد‪ ،‬در این مدل رفتارهای بروکراتیک در چارچوب مسئولیتها و اقتدار و‬
‫مقررات و ضوابط اداری مورد نظر است‪.‬‬

‫‪ .4‬مدل تطابق و سازواری‪ :‬برخی از پژوهشگران رفتار سیاست خارجی دولتها را از لحاظ‬
‫کیفیت واکنش دولتها نسبت به محدودیتها‪ ،‬موانع یا فرصتهایی که محیط بینالمللی‬
‫برای آنها پدید آورده است‪ ،‬ارزیابی میکنند‪ .‬در این روند تواناییهای محدود دولتها‪،‬‬
‫موقعیت ژئوپلیتیکی و نظایر اینها در جو خاص بینالمللی بررسی میشود‪ .‬بدیهی است‬
‫که تمامی واحدهای سیاسی در جو خاص بینالمللی‪ ،‬قابلیت سازواری یکسانی ندارند‬
‫و همین امر کیفیت روابط آنها را بر اساس همکاریها‪ ،‬رقابتها و ستیزشها تعیین و‬
‫مشخص میکند‪.‬‬

‫‪ .5‬مدل سیستمی‪ :‬در این مدل تاثیرات متقابل نهادها و افراد در روند تصمیمگیریهای‬
‫سیاست خارجی مطالعه میشود‪ .‬برخی از نویسندگان کوشیدهاند ارتباطات افراد یا نهاد‬

‫‪24‬‬
‫را به منظور دستیابی بر قواعدی عام مورد پژوهش قرار دهند و تاثیر آن را در تصمیم‪-‬‬
‫گیریهای سیاست خارجی از دیدگاه کالن بسنجند‪ .‬در این روند نه تنها نقش ارگانها و‬
‫سازمانهای رسمی‪ ،‬بلکه موسسات‪ ،‬انجمنها‪ ،‬گروههای ذینفوذ و نیز نخبگان سیاسی در‬
‫فرایند تصمیمگیری سیاست خارجی مورد توجه واقع میشود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬ایدئولوژی یک چهارچوب ذهنی به وجود میآورد تا بر اساس آن سیاستگذاران‬


‫رویدادها را ارزیابی کنند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬با بهرهگیری از ایدئولوژی میتوان به تجزیه و تحلیل نقشهای ملی پرداخت و‬
‫تصویری از آینده جهان ارائه کرد‪ .‬بر این اساس ایدئولوژیهای میتوانند اهداف‬
‫بلندمدت و رفتار خارجی یک دولت را که تحقق آن از طریق انقالب‪ ،‬تبلیغات یا‬
‫دیپلماسی امکانپذیر است‪ ،‬تعیین کنند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬ایدئولوژی تنها یک راه از میان راههای گوناگون برای اتخاذ تصمیمهای سیاست‬
‫خارجی خاص توجیه و تبیین میکند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬ایدئولوژی نوعی نظام اخالقی به دست میدهد که بر اساس هنجارهای اخالقی‬
‫ناشی از آن‪ ،‬میتوان رفتارها و دادههای درست و نادرست را از یکدیگر تمیز داد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬استراتژی بیطرفی از لحاظ بینالمللی دارای کاربردی حقوقی و سیاسی است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬مسئولیت دولتهای امضاء کننده نسبت به دولت بیطرف با آن عنوان ضمانت‬
‫مشترک نامیده میشود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬انواع بیطرفی‪:‬‬

‫‪ .0‬بیطرفی حقوقی‪ :‬این نوع بیطرفی ناشی از قراردادی است که به سبب آن حقوق و‬
‫تکالیفی به کشور بیطرف واگذار میشود و معموال در تعیین این حقوق و تکالیف‬
‫دولتهای بزرگ نقش عمدای دارند‪.‬‬

‫‪25‬‬
‫‪ .9‬بیطرفی سنتی‪ :‬این نوع بیطرفی در عرف بینالمللی سیاستی است که یک کشور‬
‫به منظور برکنار آمدن از مخاصمات میان دولتهای دیگر اختیار میکند و قدرتهای بزرگ‬
‫نیز در طول تاریخ استقالل و حاکمیت آن را تضمین کردهاند‪.‬‬

‫‪ .0‬بیطرفی موقت‪ :‬معموال در دوران جنگ به منظور جلوگیری از گسترش آن به‬


‫کشورهای همجوار اتخاذ میشود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬حق خود بیطرفسازی تکالیف و مسئولیتهایی نیز برعهده دولت بیطرف می‪-‬‬
‫نهد‪ .‬این تکالیف عبارتنداز‪ :‬تکلیف پرهیز که طبق آن دولت بیطرف مکلف است از‬
‫کمک به طرفهای درگیر خودداری ورزد‪ ،‬و تکلیف همسانی که برپایه آن دولت بیطرف‬
‫باید نسبت به متخاصمان روشی یکسان داشته باشد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬بیطرفی پایدار(دائمی)‪ :‬نوعی استراتژی است که یک دولت به عنوان چهارچوب‬


‫کلی سیاست خارجی خود برای مدت زمانی طوالنی برمیگزیند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬بیطرفی مثبت‪ :‬عبارتی از سیاست است که یک دولت به منظور پرهیز از ورود‬
‫به جنگ و اتحادیههای نظامی اتخاذ میکند و در عین حال کوشش الزم را در جهت‬
‫محدود ساختن جنگ و جلوگیری از ورود به سایر دولتها به صحنه درگیریها به عمل‬
‫میآورد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬بیطرفی منفی‪ :‬این نوع بیطرفی مقابل بیطرفی مثبت قرار دارد‪ .‬دولتی که این‬
‫موقعیت را انتخاب میکند‪ ،‬در صحنه سیاست بینالملل بیشتر نقش انفعالی دارد و به‬
‫جای ایفای نقش فعال در جلوگیری از درگیریها‪ ،‬سعی میکند صرفا به هر وسیله خود‬
‫را از مناقشات بینالمللی و منطقهای دور نگه دارد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬برخالف استراتژی عدم تعهد‪ ،‬تصمیمات دولت بیطرف اساسا نباید در سیاست‪-‬‬
‫های دولتهای بزرگ که در چهارچوب قطببندیهاست‪ ،‬تاثیر داشته باشد‪.‬‬

‫‪26‬‬
‫نکته‪ :‬اتخاذ استراتژی عدم تعهد ایجاب میکند تا دولتها از ورود به اتحادیههای نظامی‬
‫و انعقاد قراردادهای نظامی دو یا چندجانبه با قدرتههای بزرگ اجتناب ورزند و از دادن‬
‫پایگاه به آنها خودداری کنند‪ ،‬در حالیکه قدرتهای بزرگ میخواهند در تمام موارد‬
‫مزبور‪ ،‬دولت غیرمتعهد را به نوعی متعهد سازند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬استراتژی عدم تعهد متمایل به تعقیب سیاستی تجدید نظرطلبانه در جهت‬
‫دگرگونی وضع موجود دارد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬برحسب سنت‪ ،‬استراتژی بیطرفی سبب برقراری موازنه قدرت در منطقه می‪-‬‬
‫شود‪ ،‬درحالیکه استراتژی عدم تعهد در جهت موازنه منفی عمل میکند و درصدد برهم‬
‫زدن توازن دلخواهی است که قدرتهای بزرگ خواهان حفظ آناند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬مهمترین عواملی که سبب از بین رفتن اتحادها و تعهدات میشود عبارتنداز‪.0 :‬‬
‫عملی شدن هدفهای اتحاد ‪ .9‬عملی نشدن هدفهای اتحاد ‪ .0‬اختالف میان نتعاهدین‬
‫‪ .4‬اختالف میان متعاهدین ‪ .5‬برگشتن از هدفهای اتحاد ‪ .6‬عملی شدن هدفهای یکی‬
‫از متعاهدین ‪ .7‬عملی نشدن هدفهای یکی از متعاهدین‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در فرایند استفاده از حربه فرهنگی و تبلیغاتی‪ ،‬معموال ملتها مورد هدف هستند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬استفاده از زور در سیاست خارجی ممکن است به دالیل زیر صورت گیرد‪:‬‬

‫‪ .0‬نارضایتی از توزیع قدرت ‪ .9‬ملیگرایی‪ ،‬جداییطلبی تمایل یک ملت برای رهایی از‬
‫سلطه خارجی ‪ .0‬دارونیسم اجتماعی‪ ،‬یعنی اعتقاد به اینکه جوامع به مثابه عناصر‬
‫بیولوژیک هستند که بر اثر رقابت تنها مناسبترین آنها میتوانند به حیات خود ادامه‬
‫دهند ‪ .4‬ایجاد ائتالفهای جدید نظامی و فرهنگی ‪ .5‬فشار جمعیت ‪ .6‬محرومیت نسبی‬
‫و ناکامی ‪ .7‬دسترسی به فناوری و تجهیزات نظامی ‪ .9‬حلوفصل اختالفات‬

‫‪27‬‬
‫نکته‪ :‬مجامع پارلمانی عالوه بر اینکه منعکس کننده افکار عمومیاند‪ ،‬به اشکال مختلف‬
‫در تنظیم سیاست خارجی دخالت دارند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬گروههای ذینفوذ دارای تشکیالت رسمی و مرامنامه خاصی نیستند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬قبل از جنگ جهانی دوم‪ ،‬اکثر طرحهای مربوط به همگرایی منطقهای‪ ،‬محصول‬
‫تفکر و نظر گروههای مختلف سیاسی بود که در این روند وجود واحدهای مجزای‬
‫سیاسی و حاکمیتهای جداگانه را عامل اصلی مناقشات منطقهای و جهانی می‪-‬‬
‫پنداشتند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬کارکردگرایان بر این عقیدهاند که واحدهای جداگانه سیاسی به تامین خواستهها‬


‫و نیازهای انسانی در چهارچوب بسته خود قادر نیستند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬از نظر کارکردگرایان چون نظارت بر رفتوآمد دریایی و نقل و انتقالهای بینالمللی‬
‫و نیز پخش برنامههای رادیویی باید در چهارچوب همکاریهای بینالمللی صورت‬
‫پذیرد؛ زیرا انجام اینگونه امور صرفا در سطح ملی امکانپذیر نیست‪ .‬بر این اساس‪ ،‬باید‬
‫برخی از مسائل تخصصی‪-‬تکنیکی غیرسیاسی را به یک سازمان بینالمللی تفویض‬
‫کرد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬نوکارکردگرایان استدالل میکنند که چون در نظام بینالمللی دشوار میتوان به‬
‫اجماع کلی دست یافت‪ ،‬باید این فرایند را در چهارچوب یک سیستم پلورالیستی مورد‬
‫بررسی قرار داد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬نوکارکردگرایان به جای آنکه به همگرایی به صورتی که در آن اجماع سیاسی و‬


‫ارزشهای همگن توسعه مییابد توجه داشته باشند‪ ،‬همگرایی را فرایندی میدانند که‬
‫بر اساس آن نخبگان سیاسی به تدریج تعریفهای جدیدی از مسائل منطقهای(نه ملی)‬
‫ارائه میدهند‪.‬‬

‫‪28‬‬
‫نکته‪ :‬نوکارکردگرایان میان مسائل قدرت و امور رفاهی‪ ،‬جدایی قائل نمیشوند؛ زیرا در‬
‫فرایند توزیع منابع کمیاب‪ ،‬یک سلسله عملکردهای سیاسی رقابتآمیز مطرح میشود‬
‫که آن را نمیتوان نادیده گرفت و بنابراین نمیتوان به سادگی خطوط روشنی میان‬
‫کارکردهای اقتصادی‪ ،‬رفاهی‪ ،‬فناوری‪ ،‬فرهنگی و سیاسی ترسیم کرد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬فدرالیستها اتحاد و وحدت میان دولتها را بر اساس وجود یک نوع قانون اساسی‬
‫که در آن دولتهای شرکت کننده به اجرای مفاد آن ملزم و متعهدند‪ ،‬در چارچوب یک‬
‫واحد فوق ملی‪ ،‬مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬ریشه وحدت اروپا را باید در کلیسای کاتولیک و امپراتوری مقدس رم جستجو‬
‫کرد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬نظریه مبادله بر میزان و کیفیت مبادالت اقتصادی‪ ،‬سیاسی و فرهنگی میان‬
‫واحدهای گوناگون تاکید دارد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در فرایند همگرایی باید به درجه همبستگی در ابعاد اجتماعی‪ ،‬اقتصادی و‬
‫سیاسی توجه داشت‪ .‬وضعیت مطلوب‪ ،‬نقطهای است که در آن میان پاسخگویی متقابل‬
‫و مبادالت‪ ،‬نوعی توازن و هماهنگی به وجود میآید‪.‬‬

‫نکته‪ :‬بسیاری از تجربههای تاریخی نشان داده است که گسترش مبادالت میان دولتها‪،‬‬
‫به ناچار به معنای داشتن سطح باالی همگرایی نیست‪ .‬چه بسا امکان دارد به موازات‬
‫توسعه و بسط ارتباطات میان واحدهای سیاسی‪ ،‬زمینه برای طرح تضادها و اختالفات‬
‫میان واحدهای گوناگون سیاسی بیشتر فراهم شود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در روند همگرایی میان دولتها باید به درجههای نخبهگرایی(الیتیسم) و تساوی‪-‬‬
‫گرایی توجه داشت؛ زیرا گاه ممکن است وجود یک عضو قویتر در اتحاد‪ ،‬باعث تحت‪-‬‬
‫الشعاع قرار دادن هدفهای اتحاد شود‪.‬‬

‫‪29‬‬
‫نکته‪ :‬از نظر کالزویتز جنگ صرفا ادامه دیپلماسی به طریق دیگری است‪ .‬در حقیقت‬
‫نگرش مزبور تایید همان دیدگاه واقعگرایان است که اصوال جنگ یکی از ابزارهای‬
‫دولتها برای حلوفصل تعارضات میان آنها به شمار میرود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬برخی از محققان با تاکید بر روشهای رفتاری در سیاست بینالملل‪ ،‬عامل اصلی‬
‫بروز جنگها را ویژگیهای ملی تصور میکنند‪ .‬بر اساس این تحلیل‪ ،‬تجربه پنج قرن‬
‫گذشته حاکی از آن است که جنگ جزء ویژگیهای جوامع گوناگون به شمار نمیرود و‬
‫اجتنابپذیر است‪ ،‬در این روند در حالیکه بسیاری از ملتها خود را از خطر بروز جنگ‬
‫رهانیدهاند‪ ،‬بسیاری نیز خود را گرفتار آن کردهاند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬پیتر کروپتکین آنارشیست اظهار داشت که مفهوم دولت و جنگ یکی است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬کسانی که به بررسی ریشههای فرهنگی جنگ میپردازند بر این اعتقادند که‬
‫بیشتر مردم جهان به درگیر شدن در جنگ تمایلی ندارد و در بسیاری از موارد نسبت‬
‫به تصمیمات رهبران در این مورد مخالفت میورزند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬بسیاری از فمنیستها تاکید بر جنبههای تصنعی حاکمیت و پیوند آن با‬


‫پدرساالری و نظامیگری را عامل بروز ستیزش و جنگ تلقی میکنند و معتقدند در‬
‫صورت بازتعریف کردن مفهوم امنیت بر اساس عدالت اجتماعی و جهانی به جای تاکید‬
‫بر مفهوم محدود امنیت در فرهنگ رئالیسم‪ ،‬میتوان به صلح پایدار دست یافت‪.‬‬

‫نکته‪ :‬فمنیستها بر این باورند که علل بروز جنگ را میباید بر اساس یک تفسیر خاص‬
‫فرهنگی مورد تجزیه و تحلیل قرار داد‪ ،‬زیرا تمایل به تعارض و ستیزش در خالء به‬
‫وقوع نمیپیوندد بلکه آن محصول شیوه تشکل اعتقادات و هنجارهای مردم به شمار‬
‫میرود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬برخی از صابنظران بر این اعتقادند که وجود اقتصاد آزاد در درون دولتها و نیز‬
‫افزایش روزافزون حجم تجارت میان آنها لزوما صلح را به ارمغان نمیآورد‪ ،‬زیرا منافع‬
‫‪31‬‬
‫حاصل از مبادالت اقتصادی که به طور نابرابر توزیع میشود‪ ،‬خود میتواند عامل بروز‬
‫تعارض به شمار رود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬درحالیکه واقعگرایان کالسیک و نوسنتیها ریشه تعارضات را در طبیعت انسانی‬


‫جستجو میکنند‪ ،‬نوواقعگرایان عامل اصلی بروز جنگ و تعارض را در سیاست بین‪-‬‬
‫المللی ناشی از ایجاد تغییرات و دگرگونیها در سطح جهانی تصور مینمایند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬یکی از گزارههای محوری واقعگرایی آن است که اصوال نوسانات در توزیع قدرت‬
‫و به طور خاص قطبیت میتواند به تشریح نوسانات در تکرار جنگها و سایر جنبههای‬
‫مهم رفتارهای بینالمللی کمک کند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬از منظر واقعگرایان تدافعی‪ ،‬جنگ در جهانی که دولتها صرفا به دنبال امنیت‬
‫باشند‪ ،‬در غیاب هدفهای تجدیدنظرطلبانه برانگیخته شده داخلی و یا نبود برداشت‪-‬‬
‫های نادرست در مورد تهدیدات خارجی‪ ،‬به وقوع نمیپیوندد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬نظریهپردازان موازنه قدرت بر این باورند که سازوکار ایجاد موازنه تقریبا همیشه‬
‫برای اجتناب از هژمونی به نحو موفقیتآمیزی عمل میکند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬نظریههای هژمونی در بسیاری از مفروضات واقعگرایی سهیماند‪ ،‬ولی بر آشوب‪-‬‬


‫زدگی تاکید چندانی نمیکنند‪ .‬پرنفوذترین نظریه هژمونی‪ ،‬نظریه انتقال قدرت است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬بر اساس نظریه دگرگونی قدرت‪ ،‬زمانی احتمال وقوع جنگ وجود دارد که یک‬
‫قدرت بزرگ مسلط از طریق رشد سریع تواناییهای دولت بزرگ رقیب در معرض‬
‫تهدید قرار گیرد‪ ،‬به گونهای که تفاوت در قدرت نسبی آنها رو به کاهش گذارد‪ .‬ریشه‬
‫این نظریه را میباید در واقعگرایی ساختاری جستجو کرد‪ .‬طبق این نظریه توزیع‬
‫تواناییهای سیاسی‪ ،‬اقتصادی و نظامی میان گروههای متعارض‪ ،‬احتمال وقوع جنگ را‬

‫‪31‬‬
‫افزایش میدهد‪ .‬بدین ترتیب در شرایطی صلح به بهترین وجه تامین میشود که نوعی‬
‫عدم توازن در توانایی دولتهای متفوق و غیرمتفوق حاصل گردد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬تحت این شرایط تهاجم از سوی گروه اندکی از دولتهای قوی ناراضی است و در‬
‫حقیقت تهاجم عمدتا از سوی قدرتهای ضعیفتر‪ ،‬نه قویتر آغاز خواهد شد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در چارچوب نظریه انتقال قدرت‪ ،‬در شرایطی که تواناییهای نظامی رقیب تقریبا‬
‫متوازن باشند‪ ،‬شرایط برای وقوع جنگ جهانی فراهم میشود‪ ،‬ولی نابرابری قابل توجه‬
‫قدرت‪ ،‬تضمینی برای حفظ صلح تلقی میشود و یا در بدترین شرایط امکان دارد موجد‬
‫نوعی جنگ محدود نامتقارن شود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در کنار نظریههای دگرگونی قدرت در مورد جنگ‪ ،‬نظریههای چرخشی قرار‬
‫دارند‪ .‬طرفداران این نظریه بر این باورند که چرخههای رهبری و جنگ جهانی در طول‬
‫پنج قرن گذشته وجود داشته به گونهای که در هر قرن یک جنگ عمومی هر چند با‬
‫تناوبهای نامنظم رخ داده است‪ .‬نظریه چرخه طوالنی درصدد است‪ ،‬نشان دهد که‬
‫چگونه نوعی دست نامرئی قوی در پویشهای نظام بینالملل نقش دارد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬این نظریه نوعی تفسیر پیرامون تاریخ جهان است که عمدتا بر الگوههای تکراری‬
‫رفتار دولتها نظیر وقوع جنگهای عمومی بر اساس تناوبهای منظم تاکید دارد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬هیچقدرت هژمونیک چنین موقعیتی را بیش از سه یا چهار دهه حفظ نکرده‬
‫است‪ .‬در هر چرخهای تعهدات بیش از اندازه‪ ،‬هزینههای باالی امپراتوری و باالخره‬
‫ظهور رقبای جدید به زوال مشروعیت اقتدار هژمون منجر شده است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬به طور کلی با وجود آنکه نظریه لیبرالها پیرامون اقتصاد سیاسی بینالملل خیلی‬
‫توسعه یافته است‪ ،‬ولی در مورد موضوع جنگ و صلح نظریههای منسجمی را ارائه‬
‫نکردهاند‪.‬‬

‫‪32‬‬
‫نکته‪ :‬با گسترش برنامه تحقیقاتی صلح دموکراتیک این بحث مطرح شده که وابستگی‬
‫متقابل اقتصادی و توسعه نظریه نهادهای بینالمللی به ارتقای صلح کمک میکند و از‬
‫طریق ترکیب این دو میتوان چهارچوبی را برای رویکرد لیبرالیسم به جنگ و صلح‬
‫ارائه کرد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬بر اساس پارهای از تحلیلها دولتهایی که مرحله انتقال به دموکراسی را میگذرانند‬
‫بیشتر از سایر دولتها به دنبال جنگاند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬باید میان مراحل اولیه انتقالی حکومت اقتدارگرا و مراحل آخر گذار به سوی‬
‫نهادهای دوکراتیک تفکیک قائل شد‪ .‬در این ضروری است که چندین بدیل را در نظر‬
‫گیریم‪:‬‬

‫‪ .0‬مدل فرهنگ و هنجارهای دموکراتیک‪ :‬بر اساس این مدل جوامع دموکراتیک ذاتا از‬
‫جنگ متنفرند‪ ،‬زیرا مردم برای ورود به جنگ‪ ،‬به پای صندوقهای رای نمیروند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬بحث فرهنگ دموکراتیک از طریق رویکرد سازهانگاری تکمیل میشود‪.‬‬

‫‪ .9‬مدل محدودیت و تنگناهای نهادی‪ :‬این مدل بر کنترل‪ ،‬نظارت و تعادل و پخش قدرت‬
‫و نقش رسانههای آزاد تاکید دارد‪.‬‬

‫‪ .0‬مدل نظری بازی‪ :‬توضیح نهادی بدیل صلح دموکراتیک بر مبنای مدل نظری بازی‪،‬‬
‫تعامالت استراتژیک میان دموکراسیها و دشمنانشان را به معرض نمایش میگذارد‪ .‬این‬
‫مدل بقای سیاسی را هدف اولیه رهبران سیاسی میپندارد‪ .‬بر اساس این تحلیل‪ ،‬بقای‬
‫سیاسی رهبران در دموکراسیها‪ ،‬به ائتالفهای بزرگتر پیروزمند و نیز به سیاستهای‬
‫عمومی موفق بستگی دارد‪ .‬این در حالی است که در دولتهای اقتدارگرا‪ ،‬بقای سیاسی‬
‫رهبران با ائتالفهای پیروزمند کوچکتر‪ ،‬به توانایی آنها در ارضای حامیان محوریشان‬

‫‪33‬‬
‫از طریق توزیع کاالهای خصوصی وابسته است‪ .‬تحت این شرایط رهبران نظامهای‬
‫دموکراتیک به مراتب بیش از اقتدارگرایان نسبت به نتایج جنگ حساساند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬بر اساس نظریه مدل بازی‪ ،‬رهبران جوامع دموکراتیک برای پیروزی در جنگ‬
‫هزینههای باالیی را تقبل میکنند‪ ،‬درحالیکه رهبران غیردموکراتیک منابع زیادی را‬
‫برای جنگ تخصیص میدهند و سایر منابع را صرف حامیان کلیدی خود در داخل می‪-‬‬
‫کنند‪ .‬بدین ترتیب هزینههای شکست در جنگ برای آنها کمتر از نظامهای دموکراتیک‬
‫است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در برخی موارد به نظریههایی برخورد میکنیم که هدف آن لزوما قانونی کردن‬
‫سازمان روابط بینالملل به نفع نظم و صلح بینالمللی نیست‪ ،‬بلکه هدف کنترل منطقی‬
‫روابط بینالملل به طور اعم و اتخاذ استراتژی نظامی و کنترل پیشبینی شده به طور‬
‫اخص است‪ .‬در واقع نظریههای مزبور درصدد تحقق صلح و نظم از طریق دقت علمی‪،‬‬
‫پیشبینی و کنترل امور بینالمللیاند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬آموزههای آرمانگرایانه در دهههای ‪ 0291‬و ‪ 0201‬با نام متفکرانی چون آلفرد‬
‫زیمرن‪ ،‬نوئل بیکر‪ ،‬دیوید میترانی‪ ،‬جیمز شاتول‪ ،‬پیتمن پوتر و پارکرمون همراه بود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬اصطالح ایدئالیست(آرمانگرا) عنوانی نیست که این گروه به خود اختصاص داده‬
‫باشند‪ ،‬بلکه این واژه را منتقدان آنها به کار گرفتهاند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬درحالیکه آرمانگرایان سیاست قدرت را متعلق به جهان کریه(زشت) گذشته‬


‫میدانستند‪ ،‬واقعگرایان اصول سیاست قدرت را به صورت قانون تمام زندگی بین‪-‬‬
‫المللی تلقی میکردند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬رئالیستها درصدد کشف مجدد درسهایی از گذشته بودند و سعی کردهاند تا‬
‫کارکردهای مثبت حاکمیت دولتها‪ ،‬دیپلماسی مخفی‪ ،‬موازنه قدرت و جنگهای محدود‬

‫‪34‬‬
‫را تجزیه و تحلیل کنند‪ .‬برای نشان دادن این وضعیت گاه به نظم بینالمللی قرن ‪ 02‬به‬
‫صورت الگویی نسبتا هماهنگ اشاره داشتند‪ .‬شاید از این جهت بتوان رئالیستها را در‬
‫صف محافظهکاران قرار دارد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در مجموع شاید به سختی توان گفت که اکثر محققان مزکور بانی مکتب خاصی‬
‫باشند؛ برای مثال ای‪.‬اچکار تحت تاثیر نظریات مانهایم دارای تحلیل مارکسیستی از‬
‫ایدئولوژی بود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬مبنای بررسی نیبور و باترفیلد از مسیحیت مایه میگرفت‪ .‬همچنین مورگنتا را‬
‫باید در جامعهشناسی ماکس وبر جستجو کرد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در فرایند علمی کردن روابط بینالملل عالوه بر طرفداران رهیافت علمی که به‬
‫دنبال روششناسی نوین بودند‪ ،‬سیاستمداران(عملگرایان) که گاه سنتگرا خوانده‬
‫میشوند و نیز صاحبنظرانی مانند ریمون آرون و استانلی هافمن نتوانستند منکر این‬
‫گرایش جدید علمی شوند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬فاکس‪ ،‬مورگنتا و نیبور به عنوان سنتگرا یاد کرد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬چارلز کیندل برگر نظریههای روابط بینالملل و اقتصاد را مقایسه کرد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬اثر کاپالن با عنوان نظام و فرآیند سیاست بینالملل‪ ،‬نقطه عطفی در ظهور سبک‬
‫جدید مطالعه روابط بینالملل به شمار میرفت‪.‬‬

‫نکته‪ :‬کارل دویچ از محققانی است که در زمینه جوامع سیاسی ملی و بینالمللی کار‬
‫کرده است و سعی نموده مفهوم قدرت را از جایگاه محوری آن در نظریه روابط بینالملل‬
‫خارج کند‪.‬‬

‫‪35‬‬
‫نکته‪ :‬دویچ سعی داشت مسئله همکاری بینالمللی را نه لزوما بر اساس نظم قدرتها‬
‫بلکه در قالب تشکل اجتماعات سیاسی توضیح دهد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬هرچند صاحبنظرانی مانند کسینجر و برودی به موضوعات بینالمللی به سبک‬


‫تاریخی و تاویلی نگاه میکردند و کان از سناریوهای تخیلی بهره میجست‪ ،‬همگی به‬
‫دنبال یافتن راهحلهایی برای سیاستهای نظامی بودند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬توماس شلینگ که مطالعات خود را درباره سیاستهای استراتژیک(راهبردی)‬


‫انجام داد‪ ،‬بر این اعتقاد بود که نظریه محور مطالعه سیاست بینالملل به شمار میرود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬مطالعات کنت بولدینگ و راپوپورت موجب شد متخصصان روابط بینالملل با‬
‫جامعهشناسان‪ ،‬روانشناسان اجتماعی و مردمشناسان ارتباط نزدیکی برقرار کنند و از‬
‫فضای بسته خود خارج شوند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬مطالعات و تحقیقات صلح‪ ،‬بازگشتی به ارزشها و اعتقادات ترقیخواهانه‬


‫ایدئالیستهای دهه ‪ 0291‬و اوایل دهه ‪ 0201‬بوده است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬از نظر لیبرالها در سطح کالن جنگ مسئلهای بینالمللی است که کنترل و توقف‬
‫آن مستلزم مساعی جمعی و چندجانبه است‪ ،‬نه صرفا مساعی ملی‪.‬‬

‫نکته‪ :‬لیبرالها دولتها را به عنوان اصلیترین بازیگران صحنه سیاست بینالمللی قبول‬
‫ندارند‪ ،‬بلکه بر این اعتقادند که عالوه بر دولتها میباید به بازیگران فراملی نظیر‬
‫سازمانهای بینالمللی‪ ،‬شرکتهای چندملیتی‪ ،‬انجمنها و رژیمهای بینالمللی و جز‬
‫اینها بهای زیادی داد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬انترناسیونالیستهای لیبرال بر این اعتقاد بودهاند که نظم طبیعی به واسطه وجود‬
‫نظامهای دیکتاتور و نیز ترویج سیاستهای منسوخشدهای همانند موازنه قدرت به‬

‫‪36‬‬
‫تباهی کشیده است‪ .‬آنها توصیه کردند که ارتباط وسیع میان مردم جهان از طریق‬
‫تجارت و مسافرت‪ ،‬شرایط صلحآمیزتری را در روابط بینالملل فراهم میکند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬ایدئالیستها درصدد بودند تفکرات لیبرال را در سیاستهای داخلی و بینالمللی‬


‫به کار برند تا بدین وسیله حکومت قانون را نهادینه سازند‪ .‬برای تحقق این امر در اوایل‬
‫قرن ‪ 91‬میبایست دو اتفاق میافتاد‪ .0 :‬اعتقاد رهبران‪ ،‬روشنفکران و افکار عمومی به‬
‫امکانپذیر بودن پیشرفت ‪ .9‬ایجاد سازمانی بینالمللی که بتواند دگرگونی مسالمت‪-‬‬
‫آمیز‪ ،‬خلع سالح عمومی‪ ،‬داوری و قدرت اجرایی الزم را محقق سازد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬لیبرالیسم منافع ملی دولتها را مجموعه یکپارچهای نمیداند و آن را نتیجه چانه‪-‬‬
‫زنیها‪ ،‬بحث و اقناع و مذاکره میان بخشهای مختلف در یک نظام کثرتگرا تلقی می‪-‬‬
‫نماید‪.‬‬

‫نکته‪ :‬تصویری را که لیبرالها از سیاست جهانی ارائه میدهند‪ ،‬وجود نظام پیچیدهای‬
‫است از چامهزنیها میان انواع گوناگون بازیگران رسمی حکومت و غیرحکومتی به‬
‫صورت افقی و عمودی‪.‬‬

‫نکته‪ :‬دیوید میترانی به عنوان یکی از متقدمان نظریه همگرایی‪ ،‬همکاریهای فراملی‬
‫را برای حل مسائل مشترک ضروری میدانست‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در سطح نهادهای بینالمللی نویسندگانی مانند دیوید هلد و نوربرتو بابیو بر این‬
‫باورند که سیاستهای جهانی میباید دموکراتیزه شوند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬نئوایدئالیسم یا نوآرمانگرایی نه تنها بر اصالحات کالن دموکراتیک نهادی تاکید‬


‫میکند‪ ،‬بلکه به دموکراتیزه شدن در سطوح خرد نیز عنایت دارد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬به طور کلی نهادگرایی لیبرال و ایدئالیسم نسبت به نهادگرایی نئولیبرال معاصر‬
‫سیاسیتر بوده است‪ .‬کوهن از سادهاندیشی انترناسیونالیستهای لیبرال کالسیک‪ ،‬که‬

‫‪37‬‬
‫طی آن تجارت را مسبب ایجاد صلح میدانستند‪ ،‬انتقاد میکند و یادآور میشود که‬
‫وجود نظم تجارت آزاد انگیزههای الزم را برای همکاری فراهم میآورد‪ ،‬ولی آن را‬
‫تضمین نمیکند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬کوهن همچنین میان همکاری و هماهنگی تمایز قائل میشود‪ .‬کوهن معتقد است‬
‫که همکاری به طور خودکار صورت نمیگیرد‪ ،‬بلکه تحقق آن مستلزم برنامهریزی و‬
‫مذاکره است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬از منظر واقعگرایی در شرایط عادی هر توپ هویت مستقل خود را حفظ میکند‬
‫ولی در عین حرکت و بر اساس موقعیت و عملکرد سایر توپها(دولتها) استقالل عملش‬
‫محدود میشود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬محورهای اصلی رئالیسم را میتوان در دولتساالری‪ ،‬بقا و خودیاری خالصه کرد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬از منظر وبر و واقعگرایان دولت عبارت است از انحصار به کار بردن مشروع نیروی‬
‫فیزیکی در قلمرو خاص‪.‬‬

‫نکته‪ :‬اولین اقدام رئالیسم سازماندهی داخلی قدرت است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬منطق رقابتی سیاست قدرت‪ ،‬از ایجاد توافق در زمینه اصول و هنجارهای جهانی‬
‫پیشگیری میکند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬از نظر رئالیستها دولتها تنها مجموعههای ارضی نیستند بلکه هویت این واحدها‬
‫بر اساس خون و تعلقات شکل میگیرد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬از نظر کسینجر مسئولیت اولیه و غایی هر دولت بقای آن است‪ ،‬به گونهای که به‬
‫هیچ وجه نمیتوان بر سر آن مصالحه کرد و یا آن را در معرض خطر قرار داد‪.‬‬

‫‪38‬‬
‫نکته‪ :‬در برخی از موارد به مسئولیت مزبور رنگ و لعاب اخالقی داده شده که این خود‬
‫میتواند توجیهی برای نقض قوانین جنگ تلقی گردد؛ برای مثال آمریکا در بمباران‬
‫هستهای ژاپن در سال ‪ 0245‬از چنین توجیهی بهره گرفت‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در شرایطی که دولت واقعگرا درصدد کسب منافع بیشتر نسبت به دیگران باشد‪،‬‬
‫همکاری محدود در تعامالت بینالمللی ممکن خواهد بود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬برخی از رئالیستها معتقدند که در یک نظام خودیاری‪ ،‬موازنه قدرت حتی در‬
‫نبود یک سیاست آگاهانه و برنامهریزی شده نیز ظاهر خواهد شد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬تصاویر گوناگون رئالیسم‪:‬‬

‫‪ .0‬رئالیسم ساختاری اولیه که در آثار متفکرانی مانند توسیدید و مورگنتا منعکس است‪،‬‬
‫بر این امر تاکید میورزد که سیاست بینالملل از مبارزه بیامان و بیانتها برای کسب‬
‫قدرت نشئت میگیرد که ریشه در طبیعت انسان دارد‪ .‬بر این اساس برای عدالت‪ ،‬قانون‬
‫و جامعه باید حد مشخصی را در نظر گرفت‪.‬‬

‫‪ . 9‬در دومین تصویر از این رویکرد که به رئالیسم تاریخی یا عملی موسوم است و در‬
‫کارهای افرادی مانند ماکیاولی‪ ،‬ای‪.‬اچ‪.‬کار مشاهده میشود‪ ،‬به طور کلی اصول از‬
‫سیاستها تبعیت میکند و مهارت غایی نخبگان سیاسی سازواری و انطباق با هیئت‪-‬‬
‫های قدرت سیاسی در حال تغییر در سیاست جهانی است‪.‬‬

‫‪ .0‬سومین تصو‪.‬یر که به رئالیسم ساختاری معاصر موسوم است از آن والتز است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬برخی از نئورئالیستها افزایش وابستگی متقابل اقتصادی میان دولتها را تهدید‬
‫چندانی برای اقتدار مرکزی تلقی نمیکنند‪.‬‬

‫‪39‬‬
‫نکته‪ :‬اصوال والتز نظریه را برای درک رویدادها و رفتارهای بینالمللی ضروری میدانند؛‬
‫زیرا در غیر این صورت رفتارهای گوناگون به صورت پراکنده مطرح و اطالعات اندک‬
‫در مورد واقعیات در اختیار ما گذارده میشوند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬نئورئالیستها یادآور میشوند که وقتی سیاست بینالملل به صورت یک نظام یا‬
‫ساختار مجزای دقیقا تعریف شدهای درک شود‪ ،‬این وضعیت سرآغازی برای نظریه‪-‬‬
‫پردازی روابط بینالملل و نقطه عزیمت از رئالیسم سنتی تلقی میشود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬از منظر نئورئالیستها علت آنکه رئالیسم کالسیک قادر به مفهومسازی نظام‬
‫بینالمللی به این شیوه نیست‪ ،‬روششناسی رفتاری آن است‪ ،‬زیرا رویکرد مزبور چون‬
‫دادههای سیاسی را از طریق عناصر متشکله نظامهای سیاسی بررسی میکرد‪ ،‬دچار‬
‫محدودیتهای زیادی بود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬مورگنتا از رئالیستهایی بود که سعی داشت دادههای بینالمللی را از طریق‬


‫بررسی کنشها و تعامالت واحدها توضیح دهد که در این مورد ضمن توجه به اصول‬
‫ماهیت انسانی‪ ،‬در تعریف منافع ملی بر حسب قدرت و رفتار سیاستمداران‪ ،‬به‬
‫فشارهای نظامند سیاست بینالملل عنایت نمیکرد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬نئورئالیستها به نبود اقتدار مرکزی در نظام بینالملل اشاره دارند کی طی آن‬
‫انباشت قدرت را برای بقا به دولتها تحمیل میکند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در چارچوب نئورئالیسم مساعی دولتها به دو دسته تقسیم میشود‪ :‬مساعی‬
‫داخلی‪ ،‬در جهت افزایش تواناییهای اقتصادی‪ ،‬نظامی و توسعه استراتژی هوشمندانه‬
‫و مساعی خارجی که به تقویت اتحادهای خودی و یا تضعیف اتحادهای طرف مقابل‬
‫میانجامد‪.‬‬

‫‪41‬‬
‫نکته‪ :‬با وجود آنکه نئورئالیسم به نوسانات در هدفهای دولتها(تحت تاثیر دگرگونیهای‬
‫سیاست داخلی) اعتقاد دارد‪ ،‬ولی منکر هوسبازی رهبران سیاسی و مبارزات و رقابت‪-‬‬
‫های بروکراتیک که باعث تغییر در هدفها میشود‪ ،‬نیست‪.‬‬

‫نکته‪ :‬نئورئالیستها عالوه بر توجه به تعارضها و ستیزهها به همکاریها نیز عنایت دارند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬از نظر والتز نظام بینالملل دارای ساختار دقیقا تعریف شدهای است که در آن‬
‫میباید به اصل نظمدهندگی‪ ،‬ویژگی واحدهای موجود در نظام و کیفیت توزیع توانایی‬
‫واحدها توجه داشت‪.‬‬

‫نکته‪ :‬اصل نظمدهنده نظام بینالملل‪ ،‬دولتها را بر آن وامیدارد تا بدون توجه به میزان‬
‫ظرفیتشان‪ ،‬به وظیفه اولیه خویش یعنی تقویت قدرت نظامی و خودیاری عمل کنند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬از نظر نوواقعگرایان‪ ،‬توزیع قدرت در نظام بینالمللی‪ ،‬مسائل ایدئولوژیک را‬
‫تحتالشعاع خود قرار میدهد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬کمک عمده واقعگرایی تهاجمی‪ ،‬مورد توجه قرار دادن رفتار دولتهای تجدید‬
‫نظرطلب است که نوواقعگرایی والتزی به آن نپرداخته بود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬یکی از مفروضات افرادی چون والتز این است که چون دولتها قدرت کافی برای‬
‫تغییر نظامی‪ ،‬که گرفتار آن میباشند‪ ،‬ندارند‪ ،‬چنین تصوری وجود ندارد که زمانی آنها‬
‫بتوانند شکل نظام بینالملل را دگرگون سازند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬از جمله انتقادات از رئالیستها که بیشتر از سوی لیبرالها عنوان میشود‪ ،‬تاکید‬
‫بر چهار مفهومی است که به صورت نبود اقتدار مرکزی‪ ،‬دولتها به عنوان تنها بازیگران‬
‫عرصه سیاستبینالملل‪ ،‬عقالنیت و نیروهای نظامی مطرح شده است‪.‬‬

‫‪41‬‬
‫نکته‪ :‬اصوال نئورئالیسم نسبت به نئولیبرالیسم‪ ،‬نبود اقتدار مرکزی را فشار جدی بر‬
‫رفتار دولتها میداند و معتقد است که همین وضعیت سبب میشود تا دولتها نگران‬
‫مسائل امنیتی و بقای خویش باشند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬از نظر نئورئالیستها در فرایند جهانی شدن تغییر در بازیگری دولت حاصل‬
‫نخواهد شد؛ زیرا پیوند روزافزون میان اقتصاد جوامع به معنای وابستگی و پیوند بیشتر‬
‫نظام دولتها نیست‪ .‬درحالیکه لیبرالها جهانی شدن را محصول یک دگرگونی طوالنی‬
‫در سیاست جهانی تلقی میکنند که طی آن دولتها مانند گذشته به عنوان بازیگران‬
‫محوری نیستند‪ ،‬بلکه هزاران بازیگر غیرحکومتی جانشین آنها خواهند شد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬از لحاظ معرفتشناسی نئورئالیسم نعتقد است که دولتها بدون در نظر گرفتن‬
‫مسائل داخلی به سیاستگذاری خارجی مبادرت مینمایند و رفتار خویش را در‬
‫چهارچوب یک ساختار تنظیم میکنند؛ درحالیکه نئولیبرالیسم سیاست خارجی را بر‬
‫اساس چانهزنی و مزاکره که در تعامل با سیاست داخلی است‪ ،‬بررسی میکند و ضمنا‬
‫در این مورد به دیگر بازیگران مانند سازمانهای بینالمللی نیز عنایت میشود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در شرایطی که نئورئالیسم عمدتا بر تواناییهای گوناگون تاکید میکند‪،‬‬


‫نئولیبرالیسم به طور عمده به مقاصد‪ ،‬نیات و برداشتها توجه دارد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در ارتباط با تجزیه و تحلیل رژیمهای بینالمللی دیدگاههای متفاوتی در میان‬
‫این دو رویکرد مالحظه میکنیم‪ .‬بدین معنا که لیبرالها معتقدند که رژیمها ضمن آنکه‬
‫قادرند دولتها را به تشریک مساعی ترغیب کنند در عین حال در جهت مصلحت‬
‫عمومی عمل میکنند‪ .‬ضمنا آنها بر این اعتقادند که وجود یک هژمون به اصطالح بی‪-‬‬
‫خطر میتواند باعث شکوفایی رژیمها شود‪ .‬بدین ترتیب لیبرالها معتقدند که رژیمها‬
‫باعث گسترش جهانی شدن و استقرار یک نظم جهانی لیبرال میگردند‪ .‬در این رابطه‬
‫رئالیستها معتقدند که رژیمها باعث ایجاد منافع گوناگون برای دولتها میشوند و در‬

‫‪42‬‬
‫این راستا آنها قدرت را یکی از ویژگیها و متخصات عمده شکلگیری و بقای رژیمها‬
‫تلقی می کنند‪ .‬همچنین آنها ماهیت نظم جهانی را وابسته به اصول و هنجارهای‬
‫زیربنایی رژیمها میدانند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در مناظره نئورئالیسم و نئولیبرالیسم هیچ یک از دو رویکرد مزبور بر استفاده از‬
‫زور تاکید نمیورزند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در مناظره میان نئورئالیسم و نئولیبرالیسم دولت بازیگر اصلی سیاست جهانی‬
‫تلقی میشود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬اصل مهمی که در مناظره میان این دو رویکرد خودنمایی میکند‪ ،‬اصل معامله‬
‫متقابل(به مثل) در روابط بینالملل است که میتواند در نبود اقتدار مرکزی باعث‬
‫گسترش همکاریهای بینالمللی شود‪ .‬نئولیبرالها بر این نظرند که در شرایط معامله‬
‫متقابل هیچگونه حکومت‪ ،‬هنجار و مقررات جهانی تجویز نمیگردد‪ .‬این اصل در‬
‫چهارچوب امنیت بینالمللی عمدتا بر اصالح تدریجی روابط از طریق موافقتنامههای‬
‫کنترل تسلیحات و برداشتن گامهای موثر در جهت حفظ صلح تاکید میورزد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬با وجود آنکه معامله به مثل(متقابل) یک هنجار مهم در روابط بینالملل تلقی‬
‫میشود‪ ،‬ولی خود در میان سایر هنجارها‪ ،‬در تعامالت میان واحدهای سیاسی گوناگون‬
‫پادرمیانی میکند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬فمنیستهای لیبرال بر این باورند که مفروضات اصلی رئالیسم(به ویژه نبود‬
‫اقتدار مرکزی و مسئله حاکمیت) از جمله مواردی هستند که بیشتر نشاندهنده‬
‫دیدگاه مردان نسبت به جهان است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬برخی از فمنیستها بر این اعتقادند که نمیتوان به سادگی جنبههای اخالقی را‬
‫از رفتار سیاسی جدا کرد؛ زیرا کلیه رفتارهای سیاسی اهمیت اخالقی دارند‪.‬‬

‫‪43‬‬
‫نکته‪ :‬فمنیستها درصدد کشف عناصر مشترک اخالقی میان ملل گوناگوناند که این‬
‫کوشش میتواند ضمن کاهش تنشهای بینالمللی و تقویت تالش اجتماع بینالمللی‪،‬‬
‫از لحاظ نظری نیز به بسط و گسترش و توسعه نظریه هنجاری در روابط بینالملل کمک‬
‫شایانی کند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬فمنیستهای لیبرال ضمن ارش نهادن به زنان‪ ،‬آنها را به واسطه تجاربی که در‬
‫زمینه پرورش کودکان دارند‪ ،‬همچنین از لحاظ روابط انسانی و برخورد با بحرانها و‬
‫مناقشات و تصمیمگیریها‪ ،‬خیلی موثرتر از مردان میپندارند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬فمنیستهای سوسیالیست به هیچوجه به نقش کلیشهای جنس به طور کلی(اعم‬


‫از زن یا مرد) اعتقادی ندارند و معتقدند که این گونه تصورات ساختگی و غیر واقعیاند‪.‬‬
‫بر این اساس آنها موضوع وجود تفاوت در تواناییها را قبول ندارند و زن و مرد را مساوی‬
‫میپندارند‪ .‬این گروه نسبت به حاشیه قرار دادن زنان و دور نگه داشتن آنها از مواضع‬
‫قدرت در روابط بینالملل اعتراض میکنند؛ ولی در عین حال این موضوع را باور ندارند‬
‫که با ورود زنان و به حساب آوردن آنها‪ ،‬یک شبه تحوالت بنیادین در ماهیت نظام‬
‫بینالملل رخ خواهد داد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬فمنیستهای پستمدرن مفروضات مطروح در مورد جنس را به گونهای که‬


‫لیبرالها عنوان میکنند‪ ،‬قبول ندارند بلکه با آنها با انعطافپذیری و تساهل بیشتر‬
‫برخورد مینمایند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬طبق تحقیق فمنیسم در اغلب موارد و از لحاظ اخالقی پسرها ضمن تکیه بر‬
‫حقوق فردی بر به کار بستن مقررات انتزاعی اصرار دارند‪ ،‬ولی دخترها ضمن عنایت به‬
‫مسئولیت اعضای گروه نسبت به یکدیگر‪ ،‬به چهارچوبها عینی و ملموس توجه می‪-‬‬
‫کنند‪.‬‬

‫‪44‬‬
‫نکته‪ :‬هنگام بازی‪ ،‬پسرها سعی میکنند اختالفات را از طریق بحث پیرامون مقررات‪،‬‬
‫حلوفصل کنند و سپس به بازی ادامه دهند‪ .‬در حالیکه دخترها به احتمال زیاد به جای‬
‫بحث در مورد مقررات بازی‪ ،‬از آن دست میکشند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬برخالف ادعای رئالیسم‪ ،‬که دولتها بازیگر اصلی صحنه سیاست بینالمللیاند‪،‬‬
‫یک به واقعیات و تجارب چندگانهای اشاره دارد که در زیر سطح واحدهایی که رئالیسم‬
‫به ساختن آنها مبادرت میکند‪ ،‬مخفی شدهاند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬فرایند ساختارشکنی یک متن بدین گونه است که ابتدا به منظور آشکار شدن‬
‫معنای مخفی کلمات‪ ،‬آنها را از یکدیگر جدا میکنند و سپس این موضوع را مورد توجه‬
‫قرار میدهند که چه مطلبی امکان دارد از متن حذف یا به صورت ضمنی آورده شود‪.‬‬
‫به معنای مخفی که به طور صریح در متن نیامده باشند‪ ،‬غالبا متن فرعی(زیرمتن) و یا‬
‫نوشته شده بین سطور گفته میشود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در فرایند انتقاد از رئالیسم‪ ،‬گاه به دیدگاهی که ترکیبی از فمنیسم و پست‪-‬‬
‫مدرنیسم(فمنیسم پستمدرن) است برخورد میکنیم‪ .‬براساس این رویکرد رئالیسم‬
‫حامل معانی مخفی در مورد نقش جنس در روابط بینالملل است‪ .‬تحت این شرایط‬
‫نمیتوان اصل ثابتی را در مورد جنس مرد یا زن در نظر گرفت‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در چهارچوب فمنیست پستمدرن سعی بر آن است تا اصواتی شنیده شوند که‬
‫کمتر آهنگ قدرت دارند‪ .‬بر این اساس صدای زنان صدای اقلیتهای گوناگون است که‬
‫نمیتوانند از طریق نظریههای مختلف روابط بینالملل به صورت عادالنه شنیده شوند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬برخی از دانشگاهها مطالعات مربوط به این مقوله را در قالب یک مطالعه بین‪-‬‬
‫رشتهای انجام دادهاند‪ .‬معموال در این گونه مطالعات از روانشناسان‪ ،‬سیاستشناسان‪،‬‬
‫پزشکان و محققان مذهبی( در رابطه با اخالق سیاسی) استفاده شده است‪.‬‬

‫‪45‬‬
‫نکته‪ :‬در حقیقت مطالعات صلح درصدد است برای تاکید‪ ،‬روابط بینالملل را از سطح‬
‫تحلیل میان دولتها به سوی مفهوم وسیعتری از روابط اجتماعی(در سطوح تحلیل‬
‫فردی‪ ،‬داخلی و جهانی) سوق دهد‪ .‬در این راستا مسائل مربوط به جنگ و صلح عمدتا‬
‫از مسئولیتهای فردی‪ ،‬نابرابری اقتصادی و روابط ناعادالنه جنسی نشئت میگیرد و در‬
‫نتیجه سبب میشود بر درک صحیح از فرهنگها و ابعد گوناگون روابط اجتماعی تاکید‬
‫زیادی شود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در واقع با مطالعات صلح سعی میشود امکانات موجود برای استقرار صلح را در‬
‫تغییرات کلی جوامع از طریق انقالب اجتماعی و در اجتماعات فراملی جستجو کنند‪،‬‬
‫نه در مبادالتی که میان رهبران دولتها صورت میگیرد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬بر اساس رویکرد مطالعات صلح بهترین راه برای کسب معرفت و دانش مشارکت‬
‫عملی است‪ ،‬نه نظاره کردن صرف‪.‬‬

‫نکته‪ :‬به هر حال رویکرد مزبور درصدد است میان نظر و عمل رابطهای منطقی برقرار‬
‫کند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در رویکرد مطالعات صلح با نوعی تعصب هنجاری برخورد میکنیم؛ زیرا طرفداران‬
‫آن خواهان تحمیل ارزشها و هنجارهای شخصی خویشاند‪ .‬البته برخی از محققان علوم‬
‫سیاسی به ویژه رئالیستها به علت آنکه نتایج مطاعات صلح را فاقد عینیت علمی‬
‫میدانند‪ ،‬برای آن اعتبار چندانی قائل نیستند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬بر اساس رویکرد مطالعات صلح‪ ،‬رئالیسم بیشتر به یک ایدئولوژی شباهت دارد‬
‫تا به یک ایدئولوژی‪.‬‬

‫نکته‪ :‬طرفداران رویکرد مطالعات صلح از اینکه رئالیستها جنگ و تعارض در سیاست‪-‬‬
‫بینالملل را یک امر طبیعی تصور میکنند‪ ،‬با آن مخالفت میورزند و اظهار میدارند که‬
‫هرگز یک جنگ خوب و یک صلح بد وجود نداشته است‪ .‬با این اوصاف رویکرد مطالعات‬
‫‪46‬‬
‫صلح‪ ،‬ماهیت جنگ و نقش آن را در جامعه زیر سوال میبرد و بر این اعتقاد است که‬
‫جنگ تبیین قدرت به شمار نمیرود بلکه به خصوصیات نظامیگری در هر فرهنگ‬
‫بستگی دارد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬طرفداران صلح مثبت ضمن انتقاد از فرهنگ نظامیگری‪ ،‬درصدد تغییر و‬
‫دگرگونی کل نظاماند نه فقط بخشی از آن‪.‬‬

‫نکته‪ :‬از این رو رویکرد مطالعات صلح از طریق حرکتهایی چون جنبشهای صلح برای‬
‫وارد آوردن فشار به حکومتهای خویش ترغیب میکنند و ضمن تقویت هنجارهایی از‬
‫طریق فرایند جامعهپذیری سیاسی مجدد‪ ،‬استفاده از خشونت را تقبیح مینمایند‪ .‬گاه‬
‫برای امحای خشونت‪ ،‬هویت بینالمللی یا جهانی را برای پیشگیری از اختالفات قومی‪،‬‬
‫مذهبی و نژادی تقویت میکنند و خواستار روابط برابر در درون جوامع در حوزههای‬
‫اقتصادی‪ ،‬سیاسی و اجتماعی میشوند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬برحسب سنت موضوع اخالق بینالمللی ارتباط نزدیکی با مفاهیم نظم و جامعه‬
‫بینالمللی داشته است‪ .‬که طی آن روابط بینالملل میباید مبتنی بر یک سلسله‬
‫هنجارها و ارزشهای اخالقی مشترکی باشد که لزوما در حقوق بینالملل منعکس نشده‬
‫است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬زیربنای ذهنی بسیاری از واقعگرایان‪ ،‬کثرتگرایان و جهانگرایان را عمال ترکیبی‬


‫از موضوعات هنجاری(آنچه باید باشد) و نیز پرسشهای تجربی(آنچه هست) تشکیل‬
‫شده است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬افراطیترین دیدگاه واقعگرایان را در مورد اخالقیات بینالمللی میتوان در آثار‬


‫ماکیاولی و هابز و نیز صاحبنظران مانند جرج کنان مشاهده کرد؛ برای مثال کنان‬
‫معتقد است که حکومت یک عامل است نه بازیگر اصلی‪ .‬وظیفه آن حفظ منافع و تامین‬
‫رفاه و امنیت جامعهای است که آن را نمایندگی کند‪.‬‬

‫‪47‬‬
‫نکته‪ :‬بر این اساس تامین نیازهای مزبور لزوما در سازواری با اخالق نیست بلکه مجموعه‬
‫اقدامات مزبور برای حفظ موجودیت دولت ضروری و اجتنابپذیر است و نمیتوان آنها‬
‫را به صورت خوب و بد طبقهبندی کرد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬البته بسیاری از واقعگرایان اخالق را انکار نمیکنند بلکه بر این باورند که سیاست‬
‫در اخالقیات ریشه دارد‪ .‬از نظر مورگنتا واقعگرایی از اهمیت اخالق رفتار سیاسی‬
‫آگاهی دارد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬از نظر امانوئل کانت استقرار صلح میان دولتها را از طریق ایجاد فدراسیون‬
‫غیررسمی رژیمهای جمهوریخواه میسر میدانست‪.‬‬

‫نکته‪ :‬از نظر ویلسون نظم جهانی به بهترین وجه از طریق حقوق بینالملل و نهادهای‬
‫جهانی درک میشود‪ .‬او به ظرفیت انسان در ایجاد اجتماعات صلحآمیز و عادالنه‬
‫انسانی اعتقاد داشت و حق تعیین سرنوشت را مبنایی برای یک نظم جهانی تلقی کرد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬آرمانگرایی در تعریف منافع و استراتژیهای سیاست خارجی برای ارزشهای‬


‫اخالقی اهمیت بسیاری قائل است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬باید خاطرنشان کرد که به علت آنکه نهادگرایان لیبرال بر ساختارها و نهادها‬
‫تاکید بسیاری میکنند‪ ،‬به نقش ارزشهای اخالقی در تحلیل سیاست خارجی و سیاست‬
‫بینالملل توجه چندانی ندارند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬گرچه در عرصه سیاست بینالملل با انواع دولتها و فرهنگهای گوناگون‬


‫مواجهیم‪ ،‬ولی کثرتگرایی فرهنگی‪ ،‬تالش برای برقراری عدالتذ بینالمللی و یا‬
‫مشروعیت اخالقی سیاسی را بیاعتبار نکرده‪ ،‬بلکه برعکس واقعیت فرهنگهای رقیب‬
‫و سنتهای اخالقی‪ ،‬محیط مناسبی را جهت ترغیب فضای انتقادی برای مسائل اخالقی‬
‫بینالمللی فراهم ساخته است‪.‬‬

‫‪48‬‬
‫نکته‪ :‬یکی از دغدغههای محققان سیاستبینالملل و تصمیمگیرندگان سیاست خارجی‬
‫نسبت به اخالقیات بینالمللی‪ ،‬وجود دو عرصه متمایز سیاسی و اخالقی است که نباید‬
‫آنها را در هم ادغام کرد‪ .‬بر این اساس سیاست عرصه قدرت و تصمیمگیری در سطح‬
‫جامعه است‪ .‬در شرایطی که وظیفه فلسفه اخالقی کشف ماهیت اخالق و مبنای تعهدات‬
‫اخالقی است‪ ،‬وظیفه یک سیاستمدار کمک به نظم جهانی‪ ،‬تسهیل همکاریهای فراملی‬
‫و مساعدت در حلوفصل مسالمتآمیز تعارضات است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬اخالقیات بینالمللی به رابطه متقابل ارزشهای اخالقی و سیاست خارجی و به‬
‫اخالقیات و سیاست بینالملل مربوط میشود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬مناظرههای اصلی در چهارچوب نظریه هنجاری‪ ،‬میان اجتماعگرایان و جهان‪-‬‬


‫وطنگرایان است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬طرفداران نظریه هنجاری بر این اعتقادند که برحسب اخالق‪ ،‬توزیع قدرت و‬
‫منافع میباید عادالنه صورت گیرد و میتوان بر اساس اصول اخالقی و هنجارهای‬
‫مشترک بشری‪ ،‬از جنگ احتراز کرد و به استقرار صلح پایدار امیدوار شد‪.‬‬

‫نکته‪ :‬بر اساس نظریه هنجاری‪ ،‬نهادهای بینالمللی میتوانند سازوکارهایی برای‬
‫تضمین و اجرای اصول و هنجاری بینالمللی به شمار روند و دولتها در کنار سایر‬
‫بازیگران نیرومند‪ ،‬کارگزاران اخالقی تلقی شوند‪ ،‬از جمله متفکران عمده در چارچوب‬
‫این نظریه عبارتانداز‪ :‬لینکلیتر‪ ،‬کراتوچویل‪ ،‬ناردین‪ ،‬فراست‪ ،‬وینسنت و والرز‪.‬‬

‫نکته‪ :‬جوامع جنوب محصول و مدل ناقص وستفالیا هستند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬بسیاری از پیشنیازهای همگرایی در روابطبینالملل با معیارهای توسعه‪-‬‬


‫یافتگی(به مفهوم اعم آن) تطابق و سازواری دارند‪.‬‬

‫‪49‬‬
‫نکته‪ :‬در سنت رئالیسم کالسیک و نئورئالیسم اتحادها ابزاری هستند برای مقابله با‬
‫تهدیدات خارجی که توزیع تواناییهای نسبی را میان دولتها دربردارند و در بسیاری‬
‫از موارد به صورت یک سازوکار تعادلبخش و موازنهدهنده عمل میکنند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬مسائل تعارض در جوامع جنوب به نحوی از انحا با مسئله توسعهنیافتگی گره‬
‫خورده است؛ به عبارت دیگر زمانی که فرایند دولت و ملتسازی تکمیل نشده است‪،‬‬
‫بینظمی و بیثباتی همچنان در روابط بینالملل وجود خواهد داشت‪.‬‬

‫نکته‪ :‬برخی از صاحبنظران سیاست بینالملل بر این اعتقادند که برای توضیح رفتار‬
‫خارجی کشورهای جنوب‪ ،‬باید به جای تاکید بر نبود اقتدار مرکزی در نظام بینالملل‪،‬‬
‫به سلسلهمراتب با هنجارها و اولویتهای جامعه عنایت کرد؛ زیرا پارادایمهای عمده‬
‫سیاست بینالملل(رئالیسم و لیبرالیسم) ارتباط چندانی با جوامع جنوب نداشته‪.‬‬

‫نکته‪ :‬از آنجا که نظریه روابط بینالملل بر قدرت تاکید دارد‪ ،‬ویژگیهای فرهنگی و‬
‫هنجاری جوامع جنوب را نادیده گرفته است‪.‬‬

‫نکته‪ :‬نئورئالیستها منکر وجود هرجومرج در داخل و وجود سلسلهمراتب در نظام‬


‫بین الملل نیستند‪ .‬به عبارت دیگر آنها معتقدند که در داخل نظم دولتها و نیز در نظام‬
‫بینالملل با ترکیبی از هرجومرج و سلسلهمراتب اقتدار مواحهیم؛ ولی بر حسب اینکه‬
‫ساختار حاکم‪ ،‬سلسلهمراتبی و یا فاقد اقتدار مرکزی باشد‪ ،‬انتظارات در مورد سرنوشت‬
‫چنین نظامی متفاوت خواهد بود‪.‬‬

‫نکته‪ :‬بر این اساس نئورئالیستها یادآور میشوند که گرچه ناتو‪ ،‬سازمان ملل و اتحادیه‬
‫اروپا از سلسلهمراتب قدرت و نظم برخوردارند‪ ،‬ولی مجموعه این نهادها در یک نظام‬
‫بینالملل فاقد اقتدار مرکزی عمل میکنند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬دولتهای فرامدرن بسیاری از ویژگیهای مدرنیزم را‪ ،‬که مربوط به خودکفایی می‪-‬‬
‫شود‪ ،‬رها میکنند و ضمن بازنمودن مرزهای خویش‪ ،‬به نحوی از انحا خود را به اقتصاد‬
‫‪51‬‬
‫جهانی فراملی پیوند میدهند‪ .‬در این گونه دولتها جامعه مدنی به مراتب بیش از‬
‫حکومت نفوذ دارد‪ .‬در حالیکه در دولتهای مدرن احزاب سیاسی‪ ،‬نهادهای صنفی‪،‬‬
‫انجمنها و جز اینها نهادها و کانالهای تجمع و تعیین خواستهها به شمار میروند‪ ،‬ولی‬
‫در دولتهای فرامدرن مسائل سنتی سیاست چپ و‪ .‬راست به کنار گذاشته میشود و‬
‫گروهبندیهای سیاسی غیرسنتی و غیرمتداول به صورت قومیتگرایی‪ ،‬مسائل زیست‬
‫محیطی‪ ،‬صلح و رویکردهایی نظیر فمنیسم و جنبشهای جدید اتحادیههای کارگری‬
‫مطرح میشوند‪.‬‬

‫پایان‬

‫‪51‬‬

You might also like