You are on page 1of 3

‫نفس لرزونمو دادم بیرون و دلم برای جفتمون کباب شد!

‫ما دوتا ارزوی یه زندگی عادی و بی دردسر داشتیم‪.‬‬

‫ما فقط میخواستیم همینطور عاشق بمونیم و چشمامون همدیگرو ببینه‪...‬‬

‫دلمون میخواست سختی های زندگیمون فقط دعواهای الکی و بی پولی های موقتی و‬
‫غصه های آبکی باشه! فقط همین!‬

‫سعی کردم دورش کنم ازین غم‪:‬‬

‫_همسر؟‬

‫غرق لذت شدنش و حس کردم‪ ،‬لبخندشو حس کردم!‬

‫فکر کنم اونم حال دلش فقط بامن خوب میشد‪.‬‬

‫من اونو بلد بودم‪ ،‬اونم منو بلد! من و اون نیمه ی همدیگه بودیم‪ ..‬همو کامل میکردیم!‬

‫_جانم خانوم؟‬

‫خواستم از ارزوهای قشنگ خودم بگم‪:‬‬

‫_دلم دوتا بچه میخواد‪.‬‬

‫‪|Pag e1‬‬
‫رمان خون را به خاطر بسپارید ‪https://Romankhuon.ir‬‬
‫نفس حبس شدش روهم حس کردم وادامه دادم‪:‬‬

‫_اولی پسر باشه دومی دختر‪ .‬پسره غد و تخس باشه هی خواهرشو اذیت کنه اما عین‬
‫کوه پشتش باشه‪.‬‬

‫با لذت تصور کردم‪:‬‬

‫_دوتا نی نی تپلوی سفید خوشگل که بااون پاهای گردالو و چین چینیشون هی اینور‬
‫واونور بدوان‪.‬‬

‫کاربر گرامی جهت اطالع از زمان پارت بعدی این رمان و دسترسی راحت تر به‬

‫پارت هــای جدید لطـــفا در کانال و پیج اینستاگرام ما عضــو شوید ‪:‬‬

‫جهت عضویت در کانال تلگرامی و اینستاگرامی ما روی عکس زیر کلیک کنید‬

‫( برای عضوین در کانال تلگرامی فیلتر شکن را روشن کنید سپس کلیک کنید)‬

‫‪|Pag e2‬‬
‫رمان خون را به خاطر بسپارید ‪https://Romankhuon.ir‬‬
‫‪|Pag e3‬‬
‫رمان خون را به خاطر بسپارید ‪https://Romankhuon.ir‬‬

You might also like