Professional Documents
Culture Documents
پژوهش پایان ترم
پژوهش پایان ترم
دانشجو:مرضیه معافی
نویسندگان :حسین شریفی طراز کوهی و سید صالح الدین فاطمی نژاد
موضوع احترام و حمایت از حقوق بشر در عرصه اقتصاد و تجارت جهانی از مباحث نسبتا جدید مطرح شده در
حقوق بین الملل است و با بوجود آمدن تحوالتی در در تجارت در عصر جهانی شدن در حوزه حقوق بشر نیز
تحوالتی رخ داده و عالوه بر دولت ها سازمان های بین المللی را نیز متعهد کرده است و با توجه به دگرگونی در
عرصه تجارت و دگرگونی ها در حوزه حقوق بشر امروزه یکی از مهم ترین مالک های تداوم سازمان جهانی
تجارت چگونگی نگرش آن به حقوق بشر است و یک تناقضی میان اسناد حقوق بشری که دولت ها امضا کرده
اند و موافقت نامه های سازمان جهانی تجارت که کشورهای عضو پذیرفته اند به وجود آمده است و به دلیل
سازوکار قدرت مند سازمان جهانی تجارت کشورها مجبور به اطاعت از الزامات تحمیلی این سازمان هستند و به
نظر می رسد که تصمیمات ناشی از سازوکار حل و فصل اختالف سازمان جهانی تجارت در تعارض با موازین
حقوق بین الملل بشر است.
در عمل میان نظام های حقوقی یک سلسله مراتبی به وجود آمده که برخی نظام ها سازوکارهای اجرایی قوی تر
با ضمانت اجرایی عملی تر دارند و برخی این گونه نیستند و در مقایسه میان سازمان جهانی تجارت و حقوق
بین الملل بشر واضح است که از لحاظ مکانیسم اجرایی و قضایی کارآمدتر سازمان جهانی تجارت برتری دارد،
حقوق بشر و سازمان جهانی تجارت از لحاظ چگونگی شکل گیری و ذات حقوقی با هم تفاوت دارند اما در
عین حال به وابسته اند و هم پوشانی دارند و برخی می گویند که هدف آن ها یکی است اما روش آن ها در
رسیدن به این هدف متفاوت است ،دو رویکرد ایجابی و منفی در خصوص رابطه میان حقوق بین الملل بشر و
حقوق تجارت بین الملل وجود دارد که رویکرد ایجابی به تعامل حقوق بین الملل بشر و سازمان جهانی تجارت
می پردازد و حقوق تجارت ابزاری برای رعایت حقوق بشر تلقی می شود و رویکرد منفی به تعارض مین حقوق
بشر و سازمان جهانی تجارت می پردازد و تجارت به طور بالقوه برای تحقق اهداف حقوق بشری مضر تلقی می
شود.
ارتباط قانونی قواعد تجاری و حقوق بشر از اهمیت باالیی برخوردار است و برخی حقوق بشر به صورت قاعده
آمره درآمده اند و نسبت به سایر حقوق برتری یافته اند و در خصوص ماهیت تعهدات تجاری و تعهدات حقوق
بشری و سلسله مراتب هنجاری میان آن ها دو دیدگاه وجود دارد یکی یکسان پنداشتن تعهدات هر دو حوزه که
بیان می کند قوانین تجارت آزاد و حقوق بشر بر پایه ارزش های مشابهی بنا نهاده شده اند و دیگر برتری تعهدات
حقوق بشر بر تعهدات تجاری است که بیان می کند حقوق سازمان جهانی تجارت ابزاری برای رسیدن به حقوق
بشر که به خودی خود هدف است ،هستند.
در هیچ جای اسنا سازمان جهانی تجارت نه از مقررات حقوق بین الملل بشر صحبت شده است و نه از
استانداردهای حقوق بین الملل عمومی در زمینه حقوق بشر اما از آنجایی که مقررات سازمان جهانی تجارت
مغایر با استانداردهای حقوق بین الملل عمومی در زمینه حقوق بشر نیست بنابراین می توان نتیجه گرفت که
سازمان جهانی تجارت به طور ضمنی ملتزم به این مقررات است اما از آنجایی که نظام سازمان جهانی تجارت از
قدرت مندترین سازوکار اجرایی در حقوق بین الملل برخوردار است اما سیستم حقوق بشر مبتنی بر اعمال فشار
عمومی و سیاست شرمنده سازی دولت ها جهت اجبار آن ها به پیروی از موازین حقوق بشری است و در عمل
مکانیسم های اجرایی و نظارتی حقوق بین الملل بشر ناکارآمدتر و ضعیف تر از حقوق سازمان جهانی تجارت
هستند.
طرح مسئله:
یکی از مهم ترین مسائل مطرح در دنیای امروز موضوع رعایت حقوق بشر در عرصه اقتصادی و تجاری است
و از آن جایی که سازمان جهانی تجارت مهم ترین سازمان بین المللی اقتصادی است و کشورهای زیادی عضو
آن هستند بررسی اینکه این سازمان در اسناد و اصول خود تا چه میزان حقوق بشر را رعایت می کند مسئله حائز
اهمیتی است که این مقاله در صدد بررسی آن است و از آنجایی که سازوکار های اجرایی و نظارتی سازمان جهانی
تجارت قوی تر و موثرتر از سازوکارهای اجرایی و نظارتی حقوق بشر است ممکن است که توجه کمتری به
موازین حقوق بشر در مقایسه با حقوق تجارت شود یا در مواردی حقوق بشر نقض شود و به نظر می رسد که
ماهیت تصمیمات و آراء ناشی از سازوکار حل و فصل اختالف سازمان جهانی تجارت آن چنان در تعارض با
موازین حقوق بین الملل بشر است که خال مقررات حاکم بر سازمان جهانی تجارت در ارتباط با ارزش های
بنیادین حقوق بشری را آشکار می سازد و بررسی رابطه سازمان جهانی تجارت با موازین حقوق بشر موضوع و
محور این مطالعه است.
سوال:
سوال اصلی که در این مقاله مطرح گردیده است این است که آیا سازمان جهانی تجارت متعهد به رعایت موازین
بین المللی حقوق بشر است؟
نسبت میان دو حوزه حقوق بین الملل بشر و حقوق سازمان جهانی تجارت چگونه است؟
استدالل:
برای پاسخ به سوال اصلی مطرح شده در این مقاله می توان چندین استدالل را از دل مطالب بیان شده در مقاله
بیرون کشید:
اگر از لحاظ هنجاری در نظر گرفته شود حقوق بین الملل بشر برتری مشهودی بر حقوق تجارت دارد اما از این
نظر که آیا این قواعد برتر در سازمان جهانی تجارت رعایت می شوند یا خیر این گونه بیان شده است که با توجه
به سازوکار اجرایی و قضایی کارآمدتر در سازمان جهانی تجارت و اجبار کشورها به رعایت موازین این سازمان
به نظر می رسد که قوانین حقوق بشر آنچنان رعایت نمی شوند و فرهنگ حاکم بر حقوق تجارت نشان می دهد
که به دشواری می توان قواعدی نظیر قواعد آمره را بر آن تحمیل نمود.
نویسنده بیان می کند که تجارت برای حقوق بشر مضر تلقی می شود و واگرایی مفهومی میان حقوق بشر و
قوانین تجاری از بعد تفاوت ذاتی آن هاست چرا که حقوق بشر حقوق فردی و مربوط به اشخاص است و علیرغم
آثار منفی سازمان جهانی تجارت بر حقوق بشر ،این دو حوزه مستقل اند و سازمان جهانی تجارت جای مناسبی
برای حل مسائل حقوق بشری نیست چون نیازمند اجماع اعضاء است و لزوما با تخلفات عضو ناقض حقوق بشر
بایستی با تنبیهات تجاری مبارزه کرد که این امر در تضاد با اهداف سازمان جهانی تجارت است و از طرفی پس
از تشکیل سازمان جهانی تجارت و انعقاد موافقتنامه تریپس مسئله حمایت از مالکیت فکری به خصوص موضوع
قائل شدن حق ثبت اختراع برای داروها ،موجب شکل گیری انتقاداتی تحت عنوان دشمنی موافقتنامه جنبه های
تجاری حقوق مالکیت فکری با حقوق بشر گردیده است از نظر طرفداران این رویکرد حقوق مالکیت فکری و
حقوق بشر به لحاظ اصول و اهداف با هم در تعارض اند.
بر اساس گزارش اکوسوک در خصوص بررسی آثار تجارت آزاد بین المللی بر حقوق بشر ،دولت های عضو
سازمان جهانی تجارت به منظور انجام تعهدات ناشی از عضویت در سازمان جهانی تجارت ،تعهدات حقوق
بشری خود را نادیده می گیرند و در بسیاری از کشورهای در حال توسعه حقوق کارگران زن و حقوق کودکان
نقض می شود ،زیرا استانداردهای بین المللی مقرر در مقاوله نامه های سازمان بین المللی کار و دیگر اسناد حقوق
بشری رعایت نمی شود ،این دسته از کشورهای در حال توسعه ،استانداردهای بنیادین و محوری کار مصوب
سازمان بین المللی کار و مقرر در دیگر معاهدات حقوق بشری از قبیل شرایط کاری ،حداقل دستمزد ،حق تشکیل
اتحادیه و حق درامد برابر و منع کار کودک ،برابری جنسیتی را تضعیف می کنند تا مزیت رقابتی محصوالتشان
را در بازار جهانی به دست آورند.
نتیجه گیری:
به طور کلی می توان نتیجه گرفت که با توجه به ماهیت سازمان جهانی تجارت که هدفش آزادسازی تجاری و
تسهیل تجارت میان اعضا است که این کار را از طریق سازوکارهای اجرایی و نظارتی سخت گیرانه ای انجام می
دهد اصول حقوق بشری در این سازمان چندان رعایت نمی شود چرا که اعضا مجبور به رعایت موازین سازمان
جهانی تجارت هستند که در برخی موارد موازین حقوق بشری را نادیده می گیرد و یا اینکه در مقایسه با موازین
حقوق بشر اصول تجاری از اولویت برخوردار است و از آنجایی که در موافقت نامه های این سازمان قیود حقوق
بشری وارد نشده است ،این امر رعایت و توجه به حقوق بشر در سازمان جهانی تجارت را دشوار می سازد،
سازمان جهانی تجارت به منظور اجرای حقوق بشر در فعالیت هایش و اعمال آن نیازمند اطالعات و کمک نهادی
های حقوق بشری مرتبط با سازمان ملل متحد است و اینکه سازمان جهانی تجارت با توجه به ماهیتش جای
مناسبی برای رفع کاستی های حقوق بشری نیست و بهتر است که ارگان های تخصصی مرتبط با حقوق بشر به
این امر بپردازند و همکاری سازمان جهانی تجارت با سایر سازمان های بین المللی به منظور اعمال حقوق بشر
الزامی می باشد و برای اینکه نهادهای حقوق بشری بتوانند نظارت داشته باشند بایستی در مذاکرات سازمان
جهانی تجارت مشارکت داشته باشند و همچنین تالش کنند که قیود حقوق بشر در موافقت نامه های سازمان
جهانی تجارت وارد شود و یا ماده ای حقوق بشری به موافقت نامه ها اضاف گردد.
ارزیابی دانشجو از مقاله:
در این مقاله تالش شده بود که ارتباط میان حقوق بشر و سازمان جهانی تجارت و اینکه چه میزان این سازمان
به موازین حقوق بشری متعهد است نشان داده شود هرچند که این موضوع تا حدودی جدید و نو است و از این
لحاظ می توان گفت که این مقاله جنبه نوآورانه دارد اما به نظر می رسد که به خوبی نتوانسته است هدفی که در
پی آن بوده است را بدست آورد چرا که در بیشتر مقاله یک سری اصول تئوریک بیان شده بود و سعی شده بود
با توجه به آن ها فرضیه خود را اثبات کند اما هرچه جلوتر می رفت نتیجه قابل قبولی به دست نمی آمد چرا که
مستندات آن برای اثبات فرضیه اش اندک بود و موضوع را مبهم کرده بود و هیچ شاخص و آماری ذکر نشده بود
که بتوان با توجه به آن نتیجه گرفت که به طور حتم سازمان جهانی تجارت موازین حقوق بشری را در بسیاری
از مواقع نادیده گرفته و نسبت به آن ها بی توجه بوده است به هرحال نویسنده بهتر می توانست این مطلب را با
استفاده از آمار و مستندات و شاهد مثال آوردن نمونه های عینی تبیین کنند و کار علمی بهتری را داشته باشند.
-2عنوان مقاله :دفاع مشروع در اساسنامه دادگاه کیفری بین المللی
قانون گذاران در برخی موارد به دلیل اوضاع خاصی که در زمان انجام ارتکاب عملی که در زمان عادی آن جرم
محسوب می شود آن را جرم نشناخته و مجازاتی برای آن تعیین نمی کنند که دفاع از خود در مقابل عمل متجاوزانه
ای درمورد آن فرد انجام شده است از این موارد است که دفاع مشروع نامیده می شود و ماده 31اساسنامه دادگاه
کیفری بین المللی مجوز دفاع مشروع را داده است و تا قبل از تشکیل دادگاه بین المللی کیفری دائمی در هیچ
یک از اساسنامه های دادگاه های کیفری قبلی ذکری از دفاع مشروع نشده است و اصطالح دفاع مشروع را این
گونه می توان تعریف کرد اجرای حق مبنی بر دفع یک تجاوز غیرقانونی در حال انجام یا قریب الوقوع نسبت به
جان ،عرض ،ناموس ،آزادی و مال خود یا دیگری با توجه به شرایط مندرج در قانون و به موجب حقوق بین
الملل دولت ها تنها در صورت دفاع مشروع می توانند به زور متوسل شوند که در ماده 51منشور ملل متحد به
رسمیت شناخته شده است و در حقوق بین الملل کیفری نیز در اساسنامه های محاکم کیفری بین المللی مانند
اساسنامه دادگاه کیفری بین المللی دائمی رم و حتی در آرای صادره از محاکم کیفری بین المللی مانند دادگاه
نظامی بین المللی نورنبرگ ،دفاع مشروع به طور صریح یا ضمنی نیز مورد قبول قرار گرفته است.
چندین نظریه در خصوص مبانی فلسفی دفاع مشروع آورده شده است -1 :نظریه طبیعی بودن حق دفاع :در ادوار
مختلف تاریخی این امر پذیرفته شده است که بشر و حتی هر جانداری تا حد امکان در مقابل عملی که نامشروع
و ناعادالنه است ،سر تسلیم فرود نیاورده و دفاع در برابر چنین عملی را جزء حقوق طبیعی خود به شمار آورده
است -2 ،نظریه اجبار معنوی :در حقوق قدیم فرانسه وقتی کسی در هنگام دفاع مشروع مرتکب قتل می شد
مجرم شناخته می شد اما مجازات نمی شد چرا که می گفتند حمله باعث سلب اراده او شده و مجبور به ارتکاب
جرم شده است -3 ،نظریه تعارض دو حق :یعنی اینکه حق کم اهمیت فدای حق پراهمیت شود و در دفاع مشروع
چون کسی به حق دیگری تجاوز می کند ارزش حقوق او تنزل پیدا می کند و بجای آن باید حقوق شخص مورد
حمله قرار گرفته برقرار بماند -4نظریه اجرای حق و تکلیف :یعنی تهاجم نفی حق است ،دفاع نفی این نفی،
پس اجرای حق است -5نظریه نفع اجتماعی :یعنی مبانی فلسفی دفاع مشروع رعایت منافع و حقوق اجتماعی
است و جامعه بخاطر رعایت این حق به افراد اجازه دفاع از حقوق خود را می دهد و اگر در این حین مرتکب
عمل مجرمانه شوند از مجازات معاف هستند.
برای اینکه اعمال مجرمانه در ضمن دفاع مشروع از تعقیب و مجازات مصون بماند باید باید این دفاع در مقابل
تجاوزهایی باشد که نوع و ماهیت آن از قبل مشخص شده است و هرگونه تجاوزی موجب تحقق دفاع مشروع
نمی شود و شرایط خاصی باید حاکم باشد از جمله اینکه تجاوزی در حال انجام یا قریب الوقوع باشد و دیگر
اینکه تجاوز غیرقانونی باشد و دفاع هم شرایطی دارد از جمله اینکه دفاع ضرورت داشته باشد و اینکه دفاع با
تجاوز تناسب و تعادل داشته باشد و اینکه اگر شخص ثالثی بخواهد دخالت کند شخص مورد تجاوز عالوه بر
ناتوانی جسمی باید نیاز به کمک هم داشته باشد.
طرح مسئله:
یکی از مسائل مورد ابهام در حقوق بین الملل عمومی موضوع دفاع مشروع دولت ها بوده است و با اینکه این
مورد هنوز در تعریف آن از ابهام برخوردار است اما در نیمه دوم قرن بیست تالش شد که مبانی آن مشخص شود
مانند گنجاندن یک ماده در این خصوص در منشور سازمان ملل متحد و بعدها در اساسنامه دادگاه کیفری بین
المللی هرچند که به دلیل تعریف کلی و مبهم تجاوز و دفاع مشروع هنوز دارای ابهام زیادی است ،در این پژوهش
تالش شده است که که مبانی دفاع مشروع به ویژه مبانی فلسفی آن در اساسنامه دادگاه کیفری بین المللی و شمول
تجاوز بررسی و تبیین شود و بهرین نظریه در این خصوص برگزیده شود.
سوال:
سوال اصلی :مبانی فلسفی دفاع مشروع در اساسنامه دادگاه کیفری بین المللی مصوب 1998چیست؟
آیا موضوع تجاوز در دفاع مشروع عالوه بر تجاوز به نفس ،شامل بقیه موارد نیز می شود؟
استدالل:
با توجه به مطالب آورده شده در این مقاله چندین استدالل از سوی نویسندگان بیان شده است:
مبانی دفاع مشروع بر دو مورد است یکی سابقه تاریخی دفاع مشروع که در این جا باید به دفاع مشروع در حقوق
بین الملل و دفاع مشروع در حقوق بین الملل کیفری اشاره کرد ،تنها زمانی که به دولت ها اجازه توسل به زور
داده شده است در زمان دفاع مشروع است که در میثاق جامعه ملل و پیمان بریان کلوگ و منشور ملل متحد هم
به آن اشاره شده است و طبق ماده 51منشور ملل متحد یک دولت تنها زمانی می تواند به طور فردی به دفاع از
خود بپردازد که حمله ای مسلحانه علیه آن آغاز شده باشد و دفاع از خود پیش از حمله مسلحانه را مجاز نمی
شمارد و در حقوق بین الملل کیفری نیز در اساسنامه های محاکم کیفری بین المللی مانند اساسنامه دادگاه کیفری
بین المللی دائمی رم و حتی در آرای صادره از محاکم کیفری بین المللی مانند دادگاه نظامی بین المللی نورنبرگ،
دفاع مشروع به طور صریح یا ضمنی نیز مورد قبول قرار گرفته است ،ر دادگاه نظامی نورنبرگ اتهام متهمان بیشتر
بر مقررات معاهده بریان کلوگ متکی بود به همین دلیل ،تنها دفاعی که در واقع می توانست در اتهامات ارائه
شود ،اثبات بی گناهی بر اساس استفاده از حق دفاع مشروع بود همچنین در جایی دیگر در مورد دادگاه بین
المللی نورنبرگ آمده است که متهمان ادعا می کردند کشور آلمان بر اساس این پیش بینی که بیگانگان نروژی
قصد تصاحب سرزمین آلمان را دارند به آنها حمله کرده و در نهایت بیان داشته اند که اقدامات انجام شده آنان
بر اساس حق دفاع مشروع بوده است ،دادگاه یوگسالوی سابق نیز در پرونده آکوردیک 2ضمن تعریف از مفهوم
دفاع مشروع مقرر می دارد که اگرچه اساسنامه دادگاه یوگسالوی سابق دفاع مشروع را به عنوان یکی از علل
معافیت از مسئولیت کیفری مقرر نکرده است اما با این وجود دفاعیات به عنوان بخشی از اصول عمومی حقوق
جزا به حساب می آیند که برای محاکم بین المللی الزام آور هستند و در اساسنامه دادگاه کیفری بین المللی نیز،
دفاع مشروع به عنوان یکی از علل معافیت از مسئولیت کیفری در قسمت ( )۲بند ( )۱ماده ۳۱به صراحت مورد
قبول و پیش بینی قرار گرفته است ،مبانی فلسفی دفاع مشروع شامل چندین نظریه می شود از جمله نظریه طبیعی
بودن حق دفاع و نظریه اجبار معنوی و نظریه تعارض دو حق و نظریه اجرای حق و تکلیف و نظریه نفع اجتماعی
که نویسندگان بیان می کنند که از میان این ها مبنای مشروعیت وضع دفاع مشروع از سوی قانون گذار همان
نظریه اجرای حق است با این استدالل که اگر مشروع و مجاز تلقی کردن دفاع در مقابل تهاجم نامشروع با توجه
به شرایط مقرر در قانون ،باعث میشود که جان ،ناموس ،مال افراد در مقابل حمالت غیرقانونی مصون بماند و
اینکه افراد متجاوز بخاطر مصونیتی که قانون گذار برای دفاع مشروع پیش بینی کرده در حمله و تجاوز به دیگران
تأمل و تردید بیشتر نمایند از زمره آثار و نتایج مثبت دفاع مشروع است نه جزء فلسفه توجیهی دفاع مشروع
بنابراین اگر کسی در در مقابل تجاوز غیرقانونی دفاع می نماید در این حین مرتکب جرمی شود حقی را اعمال
می کند که استیفای آن بر عهده جامعه و حکومت است اما چون توسل به قوای دولتی و نظامی میسر نیست افراد
خود می توانند به این مهم اقدام نمایند و در این صورت شخص مدافع حق خود را اعمال کرده است که در
شرایط عادی بر عهده دولت بوده است.
ماده )۲( )۱( ۳۱اساسنامه دادگاه کیفری بین المللی ۱۹۹۸مقرر می دارد« :در مقام دفاع از خود یا شخص دیگر
یا در جرائم جنگی ،دفاع از مالی که برای ادامه حیات او یا دیگری یا یک مأموریت نظامی ضروری است .بنابراین،
نکته مبهم در این ماده از اساسنامه مذکور کلمه «خود» است و این پرسش مطرح می شود که آیا کلمه «خود»
منحصرأ شامل تجاوز به نفس تن و روان می شود یا شامل بقیه موارد (تعرض به عرض ،ناموس و آزادی تن) نیز
می شود؟ در پاسخ می توان گفت که با توجه به اطالق کلمه «خود» و تفسیر منطقی از این عبارت و با کمی
تسامح ،موضوع تجاوز مانند حقوق جزای داخلی شامل تمام موارد ذکر شده در باال می شود.
در صورتی که امکان فرار در زمان حمله و تجاوز وجود داشته باشد ،توسل به دفاع ،مشروع نخواهد بود و به
اصل ضرورت داشتن دفاع خدشه وارد خواهد شد و هرگونه ادعای غیر از این با موازین و اصول حقوق جزا،
اصول حقوق بین الملل منشور ملل متحد و موازین منطقی و عقلی بنا به دالیلی از جمله اینکه دفاع مشروع حقی
استثنائی است و اصل این است که اجرای مجازات و جلوگیری از تجاوز بر عهده قوای دولتی است و اینکه
سکوت قانون گذار دلیل بر جواز آن نیست ،مغایرت خواهد داشت.
نتیجه گیری:
دفاع مشروع به عنوان یکی از علل معافیت از مسئولیت کیفری در اساسنامه های محاکم کیفری بین المللی به ویژه
در اساسنامه دادگاه کیفری بین المللی مصوب ۱۹۹۸یا در آرا و رویه های محاکم کیفری بین المللی به حساب
می آید و با توجه به اطالق کلمه «خود» در ماده ۳۱اساسنامه مذکور و تفسیر منطقی از این عبارت و با کمی
تسامح ،موضوع تجاوز در دفاع مشروع ،عالوه بر نفس و مال شامل موارد دیگر؛ یعنی تجاوز به عرض ،ناموس و
آزادی تن نیز می شود ،به طور کلی دفاع مشروع نسبت به قبل پیشرفت هایی داشته است و این توجه به حق
دفاع مشروع در اساسنامه سازمان های بین المللی باعث می شود که احتمال تجاوز کمتر شود و این یک نتیجه
مثبت است هرچند که هنوز به دلیل کلی بودن این اصل و مشخص نشدن جزئیات آن امکان تفسیر از این اصل
به نفع خود و استفاده از آن جهت حمله به سایر کشورها امکان پذیر است.
ارزیابی دانشجو:
نویسندگان این مقاله تالش کردند که به اصل دفاع مشروع در اساسنامه دادگاه کیفری بین المللی و مبانی فلسفی
آن بپردازند که یک روش توصیفی را در پیش گرفتند اما نیاز بود که بجای طرح استدالالت مبهم استدالالت قابل
قبول تر و روشن تری را ارائه دهند تا نتایج شفاف تری به دست آید و یک سری از مواردی که بیان کردند تکرار
بود.
-3عنوان مقاله :ظهور طرحی نو «دکترین مسئولیت برای حمایت»
دکترین «مسئولیت حمایت » به عنوان یک هنجارحقوق بین الملل و به عنوان راه حلی در پاسخ به کاستی های
نظام بین المللی در رویارویی با نقض فاحش حقوق بنیادین بشری ،وارد ادبیات حقوقی شد ،هدف اساسی این
دکترین مقابله با نقض حقوق اساسی انسان ها در قلمرو یک کشور است دکترین مسئولیت حمایت با هدف مقابله
با نقض حقوق بنیادین انسانها در قلمرو یک کشور و توسط دولت ها تعریف و تبیین و طبق آن در مواردی که
دولتی از انجام وظیفه درحفظ حقوق شهروندانش ناتوان و یا مایل به انجام آن نیست ،جامعه بین المللی عهده دار
این مسئولیت می گردد ،ایجاد دکترین تنش زدای مسئولیت برای حمایت در پی این مهم است تا برای حمایتی
سیستماتیک از حقوق بشر و اجرای قانونی ،منطقی و هدفمند مداخله بشردوستانه طریقی ایجاد نماید ،از نظر
سابقه شکل گیری مفهوم مسئولیت حمایت می توان گفت گزارش کوفی عنان دبیر کل پیشین سازمان ملل به
مجمع عمومی در خصوص کار این سازمان در سال ۲۰۰۰میالدی ،سرآغاز این بحث بود در این گزارش ،وی به
طرح این سؤال می پردازد که چنانچه مداخالت بشردوستانه ،تعرضی غیرقابل قبول به حاکمیت باشد ،چگونه می
بایستی به وضعیت های رواندا و سربرنیتسا که نقض فاحش و سیستماتیک حقوق بشر که موهن تمامی بشریت
است ،پاسخ دهیم؟ کمیسیون بین المللی مداخله و حاکمیت کشورها یک سال پس از تاسیس ،نظرات خود را با
خلق اصطالح مسئولیت حمایت و جایگزینی آن بجای اصطالح مداخالت بشردوستانه منتشر کرد و سه مرحله
اجرایی پیشگیری ،واکنش و بازسازی در انجام مسئولیت حمایت به درستی به مسئولیت پیشگیری اولویت و
اهمیت خاص می بخشند و تاکید می کنند که در انجام مسئولیت پیشگیری و واکنش اعمال دارای اثر کمتر قهری
و مداخله جویانه ،پیش از اعمال دارای اثر بیشتر قهری و مداخله جویانه مورد لحاظ قرار گیرند و بعدا در گزارش
هیئت عالی رتبه در سال 2005مسئولیت حمایت مورد توجه قرار می گیرد و از ایده مسئولیت حمایت به عنوان
ابزاری برای تقویت نظام امنیت دسته جمعی مد نظر منشور ،یاد می کند و در نشست نهایی سران در سال 2005
موضوع مسئولیت حمایت برای اولین بار در سازمان ملل به رسمیت شناخته شد و سران دولت ها با پذیرش
مسئولیت حمایت از غیرنظامیان در برابر چهارگانه نسل کشی ،جرائم جنگی ،پاکسازی قومی و جرائم علیه بشریت
به توافقی بسیار مهم و اساسی دست یافتند و شورای امنیت سازمان ملل هم با تصویب قطعنامه هایی درمورد
حمایت از غیرنظامیان در منازعات مسلحانه دکترین مسئولیت حمایت را مورد توجه قرار داد همچنین در گزارش
دبیرکل در سال 2009توجه ویژه ای به مسئولیت حمایت شده است و نه تنها آن را عاملی مخدوش کننده برای
حاکمیت نمی داند بلکه تاکید مجددی بر اصل حاکمیت کشورها می داند.
مراحل عملی اجرای دکترین مسئولیت برای حمایت اول مسئولیت پیشگیری است که گزینه اصلی و اولویت
نخست برای اعمال مسئولیت حمایت مد نظر است یعنی ایجاد ساختارهای هشدار دهنده زودهنگام برای وقوع
چهار جرم تحت پوشش مسئولیت حمایت ،اشاره شده است دوم مسئولیت واکنش است که در دو مرحله اجرا
می شود اول اجرای اقداماتی که نظامی نباشند و دوم و مرحله دوم در صورت عدم کفایت اقدامات غیرنظامی
استفاده از نیروی نظامی است و سوم مسئولیت بازسازی که به معنی انجام اقداماتی جهت بازسازی کشور مورد
مداخله است.
طرح مسئله:
در نظام کالسیک بین المللی حاکمیت دولت ها مطلق و خلل ناپذیر بود اما امروزه با ظهور اصول و مفاهیم نویی
در جامعه بین المللی مانند مفاهیم حقوق بشری دیگر نمی توان حاکمیت دولت ها را کامال مطلق در نظر گرفت
و عنصر حاکمیت مفهوم کالسیک خود را از دست داده است و با توجه به اینکه میلیون ها انسان در سال های
اخیر مورد حمله و نسل کشی و ا ین ها قرار گفته اند و حکومت آن ها نتوانسته است از آن ها حمایت کند پس
باید جامعه بین المللی از حقوق این افراد دفاع نماید و از این جهت دکترین مسئولیت حمایت به عنوان یک
هنجار حقوق بین الملل و در واکنش به کاستی های جامعه بین المللی در خصوص حمایت از حقوق بنیادین
افراد بشر به وجود آمده است و در صورتی که دولتی ناتوان از حفظ حقوق شهروندانش باشد جامعه بین المللی
عهده دار این مسئولیت می گردد در این پژوهش دکترین مسئولیت حمایت بررسی و تبیین شده است.
سوال:
سیر تحول مسئولیت حمایت چیست و مراحل عملی اجرای دکترین مسئولیت حمایت کدام است؟
استدالل:
دکترین مسئولیت حمایت هنجار نوظهوری است که گزارش دبیرکل اسبق سازمان ملل کوفی عنان سرآغاز شکل
گیری آن شده است و در کمیسیون بین المللی مداخله و حاکمیت کشورها گزارشی در این خصوص آماده شده
است که اصطالح مسئولیت حمایت خلق و جایگزین اصطالح مداخالت بشردوستانه شد.
گزارش هیئت عالی رتبه سازمان ملل متحد در سال ، 2005نشست نهایی سران سازمان ملل متحد در سال
، 2005قطع نامه های شورای امنیت سازمان ملل متحد و گزارش دبیرکل سازمان ملل متحد در سال 2009و
مالحظات مجمع عمومی سازمان ملل از جمله سیر تحول دکترین مسئولیت حمایت هستند.
دکترین مسئولیت حمایت سه مرحله عملی دارد اول مسئولیت پیشگیری است که اولویت نخست است و سنگ
بنای مسئولیت حمایت است و دوم مسئولیت واکنش است که دو مرحله غیرنظامی و نظامی دارد و سوم مسئولیت
بازسازی است که اقداماتی است که برای بازسازی کشور مورد مداخله صورت می گیرد.
بر اساس گزارش کمیسیون بین المللی مداخله و حاکمیت دولت ها» ،استفاده از راه حل نظامی تنها به عنوان
آخرین راه حل تأکید دارند ،هدف اولیه بایستی کمک به توقف درگیری ها از طریق میانجیگیری و سایر ابزارها
در جهت حفاظت از انسان ها و با بکارگیری اقداماتی از قبیل اعزام ناظران حقوق بشر ،مأموران نظامی و گروههای
بشردوستانه باشد اما چنانچه اقدامات پیشگیرانه منجر به دفع تهدید نگردد ،شورای امنیت سازمان ملل بنا به
ضرورت می تواند تصمیم به دخالت ،ولو دخالت نظامی ،بر طبق منشور آن سازمان ،بگیرد بنابراین ،این انتظار از
رهبران جهانی می رود که اصولی را تعیین کنند که شرایط قانونی الزم جهت چنان مداخله ای را مشخصا بیان
دارد.
نتیجه گیری:
دکترین مسئولیت حمایت هنوز در اول راه خود است و به همین دلیل آنچنان پیشرفته و تخصصی نشده است و
نیاز است که جامعه بین المللی توجه ویژه تری به آن داشته باشد چرا که موارد نقض حقوق بنیادین افراد حتی
در دنیای مدرن امروز در حال رخ دادن است که دولت ها هم قادر به حمایت از شهروندان خود نیستند پس نیاز
است که جامعه بین المللی وارد عمل شود و جلوی این موارد نقض آشکار را بگیرد پس نیاز است که جامعه بین
المللی برای پیشرفت آن تالش بیشتری در پیش بگیرد و در زمانی که دولت ها قادر به حمایت از حقوق افراد
خود و یا خود پایمال کننده حقوق آن ها هستند ایفای نقش بر عهده جامعه بین المللی قرار می گیرد و مسئولیت
حمایت بر دوش دولت ها و سازمان ملل متحد است.
ارزیابی دانشجو:
دکترین مسئولیت حمایت موضوع تقریبا جدیدی در حقوق بین الملل است و از این جهت موضوع مناسبی برای
تحقیق و بررسی است و این مقاله هم سعی در بررسی این دکترین داشته است اما کال یک رویکرد توصیفی را
در پیش گرفته است و جنبه نویی نسبت به سایر پژوهش های نوشته شده در این موضوع ندارد و هیچ تحلیل و
آماری ارائه نشده است و همچنین خود این دکترین مسئولیت حمایت هم به درستی تعریف نشده و دایره شمول
آن به روشنی توضیح داده نشده است و ابهام دارد و اگر نویسندگان بخشی را به آن در خصوص مواردی که از
مسئولیت حمایت استفاده شده است و موفقیت آمیز بوده است یا خیر و اینکه تبدیل به مداخله در کشور مورد
مناقشه شده است یا خیر به پژوهش خود اضافه می کرد قطعا مطلب پربارتری بود.
-4عنوان مقاله :معاهده تجارت اسلحه در فراز و نشیب انعقاد و اجرا :مطالعه تطبیقی با موازین عام حقوق بین
الملل
طرح مسئله:
معاهده تجارت اسلحه در فروردین سال ۱۳۹۲به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متحد رسید و با ارائه
پنجاهمین سند تصویب در مهرماه ۱۳۹۳این معاهده از دی ماه ۱۳۹۳مصادف با ۲۴دسامبر ۲۰۱۴الزم االجرا
شد این معاهده نه تنها قبل از انعقاد و در طول مذاکرات مواضع متفاوت دولت ها و توجه محافل حقوقی را به
خود معطوف کرده بود بلکه پس از الزم االجرا شدن نیز موضوع گفت و گو در محافل حقوقی و سیاسی است.
در واقع هدف مجمع عمومی سازمان ملل متحد با تصویب این معاهده آن بود که شاید بتواند تا حدودی بر لجام
گسیختگی ناشی از تجارت غیرمسئوالنه اسلحه و مهمات در جهان پایان بخشد .آمارهای سازمان های بین المللی
بیانگر این است که هر سال هزاران نفر به دلیل گستردگی اسلحه و مهمات در جهان جان خود را از دست می
دهند ،بی خانمان و مجروح می شوند یا مورد تعارض و تجاوز قرار می گیرند .بنابر این آمار هر ساله به صورت
میانگین هفتصد و پنجاه هزار نفر در خشونتهای مسلحانه به قتل می رسند ،این در حالی است که تولید تنها
سالح های کوچک در سال به رقم ۸میلیون قبضه می رسد که همراه است با تولید سالیانه ۱۲میلیارد عدد فشنگ
و مهمات ،که عددی است اندازه دو برابر جمعیت کره زمین .به عبارتی هر ساله در اعضای هر انسان دو گلوله
کشنده تولید می شود .مهماتی که تقریبا بدون هیچ نظارتی در اختیار اکثریت قرار می گیرد تا مقدمات وقوع
جنایات و خشونت هایی که ما هر روزه در اخبار شاهد آن هستیم مهیا شود.
سوال:
این مقاله در تالش است تا ضمن انجام مطالعه تطبیقی میان قواعد و موازین حقوق بین الملل با معاهده تجارت
اسلحه به این پرسش پاسخ دهد که دالیل اهمیت معاهده تجارت اسلحه مصوب سال ۲۰۱۳چیست؟
استدالل:
معاهده تجارت اسلحه ۲۰۱۳معاهده ای مهم و فنی است که بی تردید معاهدهای بسیار خاص در نظام تجارت
بین الملل و نظام خلع سالح و حقوق بین الملل محسوب می شود .این معاهده از چند نظر حائز اهمیت است:
معاهده تجارت اسلحه معاهدهای است که در عرصه تجارت بین المللی سالح و مهمات محدودیت ایجاد کرده
است .در واقع تجارت سالح و مهمات از جمله تجارت های بسیار پرسود در نظام تجارت بین الملل محسوب
می شود که به طور خاص در اختیار برخی از کشورهای معدود است و از سوی دیگر بسیاری از کشورهای جهان
و از جمله حکومتهای خودکامه با خرید سالح از کشورهای تولید کننده روابط سیاسی خود با کشورهای تولید
کننده را تحکیم کرده و توسعه می دهند ،که در اینجا شاید بتوان به برخی از کشورهای عرب حوزه خلیج فارس
اشاره کرد که برای تحکیم روابط سیاسی خود با ایاالت متحده سالیانه میلیاردها دالر از کارخانجات اسلحه سازی
این کشور خرید تسلیحاتی به عمل می آورند .معاهده تجارت اسلحه می تواند هم بر آن تجارت پرسود اثرگذار
باشد آهنگ سرمایه های بی حساب موجود در برخی از کشورهای مشتری این تجارت را به مسیری دیگر هدایت
کند البته بدیهی است که باید این سوال اساسی را از خود بپرسید که چه دلیلی از حیث سیاسی و اقتصادی وجود
دارد که کشورهای غربی تولید کننده سالح برای انعقاد این معاهده پا پیش گذاشته اند پاسخ به ورود سایرین به
این عرصه مربوط است چین و سایر کشورهایی که در صدد تصاحب بازارهای جهانی و از جمله بازارهای
تسلیحات و مهمات هستند رقیبی جدی برای کارخانجات اسلحه سازی غربی به حساب میآیند که باید به نحوی
از حرکت پرشتاب این رقیبان جدید جلوگیری به عمل آید و معاهده تجارت اسلحه این توان بالقوه را حداقل از
حیث کنترل بازارها دارد.
همچنین معاهده تجارت اسلحه معاهده ای است که بر لزوم رعایت و تضمین مراعات حقوق بشر و حقوق
بشردوستانه توسط دولت ها تاکیدی مجدد و متفاوت دارد .درواقع این معاهده حاوی یک پیام کلی است مبنی بر
اینکه اگر مقصد دریافت سالح و مهمات در زمره ی حکومت هایی است که کارنامه حقوق بشری مثبتی ندارند
و یا در سابقه کشور مقصد تعدی جدی به موازین و مقررات حقوق بشر و حقوق بشردوستانه به چشم میخورد
این کشور و حکومت آن نباید به واسطه دریافت جنگ افزار مورد تقویت و حمایت قرار گیرند و همچنین تجارت
اسلحه نباید موجب تقویت و حمایت از تروریسم شود .در واقع اگر چه تعهد به رعایت و تضمین رعایت حقوق
بشر و حقوق بشردوستانه به عنوان قاعده عرفی و عهدنامه عام الشمول آنچنان در کالبد حقوق بین الملل رسوخ
کرده که منجر به طرح دیدگاههای انسانی شدن حقوق بین الملل و یا دکترین مسئولیت حمایت شده است ولی
تاکید مجدد بر این مقرره مهم و جهان شمول و این بار با ایجاد محدودیت بر درآمدهای سرشار از ناشی از
تجارت اسلحه و مهمات با حکومت هایی مثل رژیم سابق عراق یا لیبی پدیده ای است که در معاهده تجارت
اسلحه به آن اشاره شده است و میتواند موجب تقویت گفتمان حقوق بشر در مجامع و محافل بین المللی باشد
و بی تردید ارتباط مقررات این معاهده با تعهد بین المللی عرفی رعایت و تضمین مراعات حقوق بشر و حقوق
بشردوستانه در آینده ای نزدیک این جان مایه اصلی مقررات معاهده را به عنوان قاعده عرفی در سطح حقوق بین
الملل تثبیت می کند.
نتیجه گیری:
معاهده تجارت اسلحه علیرغم اینکه بر رعایت حقوق بشر و حقوق بشردوستانه تاکید می کند و همچنین یکسری
ملزومات و محدودیتهایی در مسیر تجارت اسلحه و مهمات اعمال می کند ،یکسری کاستیهایی نیز به همراه دارد
از جمله کاستی های هنجاری که باعث شده این معاهده فاصله قابل توجهی با آرمان های کسانی داشته باشد که
معاهدهای بی عیب و نقص را جستجو می کنند .به عنوان مثال در این معاهده تعهد به جبران خسارت قربانیان
تجارت غیرمسئوالنه سالح ،به دلیل مخالفت دولت ها از پیش نویس آن حذف شد که چنین کاستی در جنگ
عربستان علیه یمن به شدت نمایان است .در نهایت باید گفت که امروزه اجرای همراه با حسن نیت این معاهده
توسط دولتهای صاحب اثر و ذینفوذ بسیار مهم است و معاهده تجارت اسلحه با همه کاستی هایی که دارد اگر
به درستی اعمال شود و ایضا قدرت های مهم اسلحه سازی جهان راه خود را از این معاهده جدا نکنند می تواند
آثار مثبت فراوانی را در زمینه کاهش تلفات انسانی و مادی ناشی از تجارت بی رویه و غیرمسئوالنه سالح و
مهمات به همراه داشته باشد.
ارزیابی دانشجو:
این مقاله در ارائه یک شمای کلی از معاهده تجارت اسلحه مفید است ،لیکن اگر قرار باشد که جزئیات بیشتری
از این معاهده و دستاوردهای آن در دست باشد می بایست که یک ارزیابی دقیق تری از فرایند تدوین ،تصویب
و الزم االجرا شدن معاهده و پیچیدگی های همراه با آن به عمل آید و همچنین ضمن بررسی شرایط استفاده از
سالح و مهمات قبل از انعقاد معاهده و پس از آن ،به بررسی نظرات دولت های موافق و مخالف معاهده پرداخت.
-5عنوان مقاله :جهانی شدن تروریسم و راهکارهای حمایت موثر از بزه دیدگان آن
طرح مسئله:
در حمایت از بزه دیدگان جرایم تروریستی اصل بر جبران خسارت های مادی و معنوی قربانیان از طریق نهادهای
حقوق داخلی همچون مراجع خاص و بودجه عمومی کشورهاست .اما هنوز تعداد قابل توجهی از کشورها به
دالیل گوناگون مقررات حقوق بین الملل را به صورت کامل وارد حیطه کاربردی سیاست جنایی خود نکرده اند
و به همین دلیل حمایت کافی از قربانیان به عمل نمی آید .با جهانی شدن تروریسم ،حمایت های موجود از بزه
دیدگان جرایم تروریستی نیز الجرم به سمت جهانی شدن توسعه می یابد .در واقع از زمانهای گذشته همواره
مکاتب حقوق کیفری ،جرم ،مجرم و مجازات را مورد توجه قرار داده و سعی کرده اند با تحمیل مجازات برمجرم،
جرم را کنترل نمایند .اما بزه دیده که خسارت اصلی را متحمل میشود و در دوره انتقام خصوصی نقش محوری
در فرآیند تعقیب و مجازات مجرم را برعهده دارد ،بیشتر مورد بیتوجهی قرار گرفته است .تنها در سالهای اخیر
و با ظهور مکتب عدالت ترمیمی بزه دیده در کانون توجه قرار گرفته و این مکتب به دنبال آن بوده است تا عالوه
بر بررسی نقش بزه دیده در ارتکاب پدیده مجرمانه از طریق شناخت بزهدیده ،بزه و آثار آن را مهار و تمامی
خسارات ناشی از جرم تا حد ممکن جبران کند .در جرایم تروریستی به دلیل گسترده بودن ،افراد بسیار بسیار بزه
دیده قرار می گیرند و الزم است بزه دیدگان جرایم تروریستی مورد شناسایی قرار گرفته و ویژگی آنها بررسی
شود و پس از آن از طریق شناخت آنان ،جرائم تروریستی کنترل شود.
سوال:
این مقاله در راستای پاسخ به به چنین پرسشهایی تدوین شده است که در درجه اول هدف از شناخت بزه
دیدگان چیست؟ و در درجه دوم راهکارهای حمایت موثر از بزه دیدگان به چه شکل نمایانگر میشود؟
استدالل:
هدف از شناخته بزه دیدگان جرایم تروریستی حمایت از آنها و به دنبال آن کنترل نرخ ارتکاب جرایم تروریستی
در جهان است .پس از جنگ جهانی دوم به تدریج اندیشه حمایت از بزهدیدگان مطرح شد و حقوق بزهدیده مورد
توجه قرار گرفت .از اواخر دهه ۱۹۷۰حقوق بزهدیدگان جرم ارتقا یافت و حق دریافت غرامت توسط بزه دیده
در دستور کار مراجع بینالمللی قرارگرفت که می توان به چند مورد از اسناد مهم بین المللی در زمینه حمایت از
بزه دیدگان جرائم اشاره کرد:
*کنوانسیون اروپایی پرداخت غرامت به بزه دیدگان جرم های خشونت بار ۱۹۸۳
*اعالمیه اصول بنیادین عدالت در مورد بزه دیدگان جرم و قربانیان سوء استفاده از قدرت ۱۹۸۵
*اصول و رهنمودهای حق جبران برای بزهدیدگان نقصهای فاحش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه ۲۰۰۵
این اسناد بین المللی به بیان حمایت مادی و اقتصادی از بزهدیدگان تروریست ،پذیرش حق جبران خسارت بزه
دیده و نیز راهکارهای جبران پرداخته اند .عالوه بر حمایت مادی که در اسناد فوق مورد اشاره قرار گرفته حمایت
های بین المللی همچون حمایت کیفری ،پزشکی و روان پزشکی ،پلیسی و امنیتی ،غذایی و فرهنگی از بزهدیدگان
تروریسم شکل گرفته است.
نتیجه گیری:
اغلب مکانیسم های حمایتی موجود از قربانیان تروریسم متاثر از حقوق داخلی میباشد و در حقوق بین الملل
کیفری ضمانت اجراها همچنان در حال توسعه هستند .اگرچه اسناد خاص بین المللی در زمینه حمایت از
بزهدیدگان تروریست بسیار اندک و انگشت شمارند اما همین اسناد محدود به ویژه اسناد شورای اروپا در این
خصوص بسیار راهگشا است و مقدمهای است برای تدوین قوانین بینالمللی بیشتر .برخی از قطعنامههای سازمان
ملل متحد حمایت از بزهدیدگان تروریسم را ضروری دانسته است و اسناد منطقه ای نیز در این زمینه موجود
است .در اسناد اتحادیه اروپا بزهدیدگان تروریسم مشمول حمایت های خاص قرار گرفته اند .در صورتی که بزه
دیده تروریسم مشمول هیچ یک از قوانین پراکنده فوق قرار نگیرد ،با کمک اسناد عام بزهدیده شناسی می توان به
حمایت موثر از آنها پرداخت .منظور از اسناد بزهدیده شناسی اسنادی چون کنوانسیون اروپایی پرداخت غرامت
بزه دیدگان جرایم خشونت بار ،۱۹۸۳اعالمیه اصول بنیادین عدالت در مورد بزه دیدگان جرم و قربانیان سوءاستفاده
از قدرت ۱۹۸۵است.
ارزیابی دانشجو:
مقاله فوق در ارائه این مطلب که هدف از شناخت بزه دیدگان چیست و راهکارهای موثر در حمایت از بزه
دیدگان چگونه می باشد مفید بوده ،لیکن اگر خواستار درک این مطلب هستیم که چه مقدار راهکارهای ارائه شده
موثر است می بایست که ارزیابی دقیق تری انجام دهیم .همچنین بایستی بررسی شود راهکارهای ارائه شده چه
مقدار عملیاتی میشود و همچنین در راستای موثر بودن راهکارهای حمایتی باید شرایط بزه دیدگان تروریستی
پیش از ارائه اسناد بین المللی و منطقه ای در جهت حمایت از بزه دیدگان و پس از آن بررسی شود.