You are on page 1of 118

‫دولت جمهوری اسالمی افغانستان‬

‫وزارت تحصیالت عالی‬


‫مؤسسه تحصیالت عالی جهان‬
‫دیپارتمنت حقوق و علوم سیاسی‬
‫مضمون‪ :‬حقوق اساسی‬
‫»اســتاد‪ :‬عبدالوحید « زمانی‬
‫ظهور اصطالح حقوق اساسي‬

‫‪ ‬حقوق اساسي براي اولين بار درحدود سالهاي ‪1797‬ميالدي توسط (ادوي‬
‫ديرکتوار) استعمال گرديد پس درسالهاي ‪ 1843‬اصطالح حقوق اساسي توسط‬
‫دولت مرد فرانسوي فرانس واگيزودرپوهنتون فاريس تاسيس گرديد‪ .‬صفت‬
‫اساسي بعد ازانقالب کبير فرانسه توسط نويسندگان وروزنامه نگاران بکار‬
‫ميرفت که همين واژه حقوق اساسي درسال ‪ 1853‬ميالدي رسما دراکادمي‬
‫فرانسه مورد قبول واقع شدوبه عنوان يک اصطالح حقوقي معمول گرديد‪.‬‬
‫‪ ‬اصطالح حقوق اساسي تا اواسط قرن نوزدهم گاهي زيرعنوان حقوق عمومي‬
‫وگاهي هم زيرعنوان حقوق سياسي استعمال ميگرديد‪.‬‬
‫‪ ‬دليل انکه حقوق اساسي چرا جانيشين حقوق سياسي يا حقوق عمومي شد‪.‬‬
‫‪‬‬

‫‪ -1‬حقوق عمومي بسيار وسيعتر ازحقوق اساسي است چراکه مسايل عمده حقوقي‬ ‫‪‬‬
‫رادربر ميگرد حقوق عمومي شاخ درخت وحقوق اساسي به برگ درخت تعبير‬
‫شده است‬
‫حقوق عمومي عالووه ازتشکيل دولت ‪ ،‬رژيم هاي سياسي وادارات‬ ‫‪‬‬
‫عمومي ‪،‬استخدام ‪ ،‬روابط مالي ومالياتي قواعد حاکم بر روابط بين دول وحتي به‬
‫حقوق کار وحقوق جزا نيز ميپردازد‪.‬‬
‫‪ -2‬حقوق سياسي بخشي ازحقوق اساسي است که حقوق اشخاص را بادولت‬ ‫‪‬‬
‫واجتماع تنظيم مينمايد‪ .‬وديگر جقوق شخصي ومصونيتها ‪ ،‬اجتماعات اعتصابات ‪،‬‬
‫مطبوعات ازجمله حقوق است که حقوق اساسي انرا مورد بررسي قرارميدهد‪،‬‬
‫برعالوه حقوق شخصي حقوق عيني رانيز مورد مطالعه قرار ميدهد‪.‬‬
‫بنآ حقوق اساسي مسايل مانند تشکيالت ونهادها ‪ ،‬تاروپودکالبد جامعه وشيوه‬ ‫‪‬‬
‫حکومت حقوق وتکاليف ناشي ازان کسترده تر ميشود‪ .‬اگرسياست را دروسيع کلمه‬
‫درنظربيگريم درمورد ازحقوق اساسي فراتر گام ميگزارد‪ .‬مثْال موارد حقوق حاکم‬
‫برروابط دولت ها سازمان ملل متحد – قرادر دادهاي بين المللي روابط ديپالماتيک‬
‫درزمره حقوق سياسي است‪.‬‬
‫‪‬‬
‫تعريف حقوق اساسي‪:‬‬
‫‪ ‬حقوق اساسي عبارت از مجموعه اصول و قواعد حاکم بر روابط حکومت و‬
‫مردم‪ -‬قدرت وظايف و مسؤليتهاي نهادهاي دولتي (قوه مقننه‪،‬اجرايه و قضايه)‬
‫با توجه به اصل تفکيک قوا ميباشد‪.‬‬
‫‪ ‬حقوق اساسي شاخه از حقوق عمومي است که قواعد مندرج در قانون اساسي را‬
‫برسي ميکند و روابط مربوط به دولت را به معني عام کلمه (حاکميت) مورد‬
‫دقت قرار داده و حقوق نهادهاي سياسي تشکيل دهنده جامعه را تعريف و‬
‫توضيح ميکند‪.‬‬
‫‪ ‬بناء حقوق اساسي دو خصوصيت عمومي و اساسي را دارا ميباشد‪.‬‬
‫‪ 1 ‬خصوصيت عمومي بودن به اين معني که اثار و نتايج قواعد حقوقي ان به‬
‫عموم افراد جامعه مربوط ميشود‪.‬‬
‫‪ 2 ‬خصوصيت اساسي بودن به اين دليل که اساسي ترين موضوعات جامعه يعني‬
‫حکومت و ارگانها و تشکيالت ان و هم چنان اساسي ترين مسايل به انسان يعني‬
‫حقوق و ازاديها فردي افراد و رابطه انرا با حکومت مورد بحث قرار ميدهد‪.‬‬
‫دانشمندان مختلف تعريف هاي مختلف را از حقوق کرده اند‪.‬‬
‫‪ ‬برخي گفته اند که حقوق اساسي ريشه از علوم حقوقي است که از قانون‬
‫اساسي بحث ميکند که اين تعريف کامل نيست‪.‬چرا که حقوق اساسي سازمان‬
‫کلي دولت ‪ -‬رژيم سياسي‪-‬ساختار حکومت را مطالعه ميکند و انتخابات‬
‫پارلماني‪ -‬وزيران‪ -‬رئيس حکومت ‪ -‬رئيس دولت و تمام نهادهاي سياسي‬
‫را در بر ميگيردکه موضوع حقوق سياسي است‪ .‬در حاليکه در قانون‬
‫اساسي مسايل بسيار زياد ذکر شده است که از دايره حقوق اساسي بيرون‬
‫است‪ ،‬مانند نهاد هاي اداري مالي و تشکيالتي و استخدام کارمندان اداري‬
‫مسايل مالي و مالياتي محاکم و غيره که بيشتر مربوط به مسايل روزمره‬
‫ميگردد‪.‬ولي در قانون اساسي ذکر گرديد ‪ .‬بناء منحصر کردن حقوق‬
‫اساسي به قانون اساسي عملي نه ميباشد‪.‬‬
‫‪ ‬ولي بايد تذکر داد که حقوق اساسي رشته نيست که منحصر به دولت باشد‬
‫بلکه حقوق بين المللي عمومي خصوصي حقوق کار ‪ ،‬مالي و جزا ‪،‬اداري و‬
‫هرکدام انرا از ديد خاص مورد مطالعه قرار ميدهد‪.‬‬
‫موضوع و اهميت حقوق اساسي‪:‬‬
‫موضوع حقوق اساسي برسي پديدهاي سياسي به شيوه هاي حقوقي ان است‪ .‬يا موضوع حقوق اساسي‬ ‫‪‬‬
‫عبارت از تنظيم روابط ميان حکومت کننده گان و حکومت شونده گان و سوااللت ناشي از اين مشوره‬
‫حق امتياز و مکلفيت قدرت و حق چطور بدست ميايد‪.‬امتياز چطور گرفته ميشود مکلفيت چطور ايجاد‬
‫ميگردد قدرت چگونه اعمال ميگردد‪.‬‬
‫در مورد حقوق نظريات مختلف گرفته شده است‪.‬‬ ‫‪‬‬

‫حقوق اساسي به مثابه فن برسي کننده اقتدار است يعني قدرت چگونه بوجود ميايد وچگونه تغيرو‬ ‫‪‬‬
‫انتقال ميابد‪.‬‬
‫‪ 1‬حقوق اساسي به مثابه علم فن مربوط وو ظيفه ان بيان تکتيک هاي و شيوه هاي ازادي است‪.‬‬ ‫‪‬‬

‫‪ 2‬حقوق اساسي اشتي دهنده پديدهاي اقتدار و ازادي در تشکيالت دولت ميباشد‪.‬‬ ‫‪‬‬

‫‪ 3‬طوريکه از تعريف حقوق اساسي ديده ميشود نظر انطباق پذير ميباشد چرا که مراعات حقوق دو‬ ‫‪‬‬
‫جانبه است (فرد و دولت)و قانون اساسي نگهدارنده مصالح فرد و اجتماع است‪.‬‬
‫تامين حقوق و ازاديها فردي با رعايت نظم و امنيت ميافزايد و اقتداري دولت قوي ميشود‪ .‬تمرکز‬ ‫‪‬‬
‫قدرت دشمن ازادي بوده ولي اگر قدرت به صورت صحيح و عادالنه استعمال شود خوشبختي را به‬
‫جامعه مياورد انرا امنيت مينامند‪.‬‬
‫اين امنيت وقدرت سياسي در مقابل چقدر سلب ازادي به وجود امده است؟چگونه ميتوان اين ازادي‬ ‫‪‬‬
‫وقدرت را تعادل بر قرار کرد‪.‬اساس و پايه هاي حکومت به کدام قواعد و اصول برقرار باشد تا عداتل‬
‫تامين شود اين سواالت است که حقوق اساسي بر ان جواب ميدهد‪.‬‬
‫‪‬‬
‫منابع حقوق اساسي‪:‬‬
‫‪ ‬در اصطالع علم حقوق معموال منابع حقوق به معني (کليه روشهاي ايجاد حقوقي يا‬
‫به معني منابع اعتبار مشروعيت قواعد حقوقي) بکار ميرود‪ .‬که اولي کشف قواعد‬
‫حقوق است که به معني دليل يا ادله نيز استخدام ميگردد‪.‬‬
‫‪ ‬دومي انست که مشروعيت قانون از ان ناشي ميگردد‪ .‬مثْال حاکميت دولت اراده‬
‫مردم در نظام ديموکراسي‪ .‬يا حاکميت الهي در نظام اسالم منبع مشروعيت قواعد‬
‫حقوقي است‪ .‬که مودل اول ان پارلمان مورد دوم وحي منابع مشروعيت (کشف و‬
‫ايجاد قواعد حقوقي ميباشد)‪ .‬پديده هاي چون قوانين اساسي –عادي فرامين تقنيني‪-‬‬
‫رويه هاي قضايي ‪-‬عرف و عادات فهم و فيصله هاي ارگان هاي حقوقي‬
‫اختصاصي نظريات و اراده هاي علمي و دکتورين وديگر عوامل کمک کننده به‬
‫حقوق و مسوليت ها ي جامعه و مردم از منابع حقوق اساسي دانسته ميشود‪.‬‬
‫‪ ‬منابع حقوق عبارت از مواد است که حقوق از ان سرچشمه ميگيردبنا براي‬
‫شناخت ان که خصلت حقوقي و سياسي دارد پس براي شناخت ان منابع حقوق‬
‫اساسي در هر کشور از ابزار و وسايل مناسب بهره گرفت که قرار ذيل است‪.‬‬
‫الف‪ :‬منابع نوشته شده‪.‬‬
‫قانون اساسي‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫اولين منبع حقوق اساسي معاصر محسوب ميشود‪.‬قانون اساسي مطالب عمده حقوق اساسي‬ ‫‪‬‬
‫چون ساختار سياسي و حقوقي نظام و شکل حکومت را مورد بحث قرار ميدهد‪.‬‬
‫الف ‪ -:‬قانون اساسي مدين وغير مدون‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫ازلحاظ شکل ظاهر قانون اساسي ميتواند مدون ويا غير مدون باشد‪.‬مدون به اين معني که يک‬ ‫‪‬‬
‫متن رسمي باتشريفات خاص به تصويب مرجع صالحيت دار رسيده باشد وبا عنوان قانون‬
‫برتر پرقدرت وبادوام تشکيالت سياسي ومسولين قواي حاکم را دربرگيرد‪،‬وهر کجا الزم باشد‬
‫به موادومتن آن به ذکر شماره استناد ميگردد(قانون اساسي غير مدون برعکس موضوع‬
‫فوق)‪.‬‬
‫ب‪ :‬قانون اساسي بامتن واحد ومتعدد‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫معموال قانون اساسي هر کشور از يک متن تشکيل گرديده ولي موارد در سوابق تاريخي داريم‬ ‫‪‬‬
‫که يک قانون در يک مرحله از تاريخ وضع ومتمم آن در مرحله ديگري تصويب کرديده باشد‬
‫که مثال آن قانون دوران مشروطيت ايران وجمهوري سوم فرانسه که داراي دو وسه متن بوده‪.‬‬
‫ج‪ :‬قانون اساسي با ارزش واحد ومتفاوت‪-:‬‬ ‫‪‬‬

‫متن قانون اساسي ميتواند يکي از دوحالت راداشته باشد تمام مواد ومتون آن از ارزش واحد‬ ‫‪‬‬
‫برخوردار باشد هيچ مسله در درجه اهميت بيشتري قرار نه گرفته باشد ويا اينکه در بعضي از‬
‫موارد مواد آن مورد توجه بوده وجايگاه خاص به آن داده شده باشد‪.‬‬
‫الف‪ :‬منابع نوشته شده‪.‬‬
‫د‪ :‬مقدمه قانون اساسي‪:‬ـ‬ ‫‪‬‬

‫بسيار از قوانين اساسي دنيا بدون مقدمه وهيچ گونه توضيح مطالب آن از ماده اول شروع‬ ‫‪‬‬
‫ميگردد‪،‬وطبق تقسيم بندي پيش ميروند نويسنده گان اين نوع قوانين اساسي عقيده دارندکلمات هر قانون‬
‫بخصوص قانون اساسي داراي ارزش خاص است ودقيقا بايد هر عبارت وکلمه مطابق معني که از آن‬
‫منظور است به کار برده شود به اين ترتيب جاي براي مقدمه نويسي باقي نه ميماند‪،‬گذاشتن مقدمه براي‬
‫قانون اساسي باعث اختالف وابهام ميگردد‪.‬‬
‫درمقابل بعضي عقيده دارند که نه تنها مقدمه از ارزش قانون اساسي نه مي کاهد وابهام به وجود نه مي‬ ‫‪‬‬
‫آورد بلکه باعث جلوه بيشتر قانون اساسي است‪،‬هر کس ميتواند به مطالعه مقدمه نوع قانون اساسي‬
‫ومختصات نظام رابشناسد‪،‬يعني مقدمه آينه است که به شناخت ودرک بهتر قانون اساسي کمک ميکند‪.‬‬
‫ه‪ :‬رابطه قانون اساسي بامذهب‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫برخي از قوانين دنيا نسبت به دين ومذهب بي اعتنا هستند‪،‬امتياز براي مذهب واعتقادات مذهبي را مثل‬ ‫‪‬‬
‫امتياز براي زبان ونژاد مردود ميداندبنًا افرا دميتواند از لحاظ شخصي عقايد مذهبي خود را داشته‬
‫باشدوبه مراسم مذهبي عمل نمايند‪ .‬برخي ديگري از قوانين اساسي دين ومذهب را به عنوان دين‬
‫رسمي ميشناسد وارگانهاي اصلي کشور را مکلف به ترويج آن دين مينمايند مثال قانون اساسي‬
‫افغانستان وايران‪.‬‬
‫و‪:‬قانون اساسي درقالب قانون عادي‪:‬ـ‬ ‫‪‬‬

‫پاره از قوانين اساسي ازحيث محتواي عنوان اساسي را دارند يعني در ارتباط به نظام کشور وقواي‬ ‫‪‬‬
‫عاليه هستند اماازحيث دوام وامکان تغير واصالح به مانند قوانين عادي هستند واز لحاظ سلسله مراتب‬
‫هم برتري بر قوانين عادي ندارند که مثال آن قوانين غيرمدون انگليس وقانون اساسي اسراءيل است‪.‬‬
‫و‪ :‬طريقه تصويب قانون اساسي‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫براي تصويب قانون اساسي يک طريقه مشخص ‪،‬معين ومورد قبول همگان وجود ندارند ولي يک اصل را‬ ‫‪‬‬
‫همه پذيرفته اند که قانون اساسي بايد جلوه خواست ها وآرزوي عموم باشد قانون اساسي که يک اقليت آنرا‬
‫تهيه وبر جامعه تحميل کرده باشند نه ميتواند دوام بکند وبه زودي از اعتبار مي افتد‪ .‬از همين جهت سعي‬
‫ميشود که هر چه بيشتر به طور مستقيم افراد جامعه در تصويب قانون اساسي دخالت داشته باشد که در‬
‫افغانستان کمسيون مشخص طرح قانون را تهيه وتنظيم مي نمايند وتوسط لويه جرگه تصويب ميکردد در‬
‫ايران توسط مجلس اهل خبره گان در اکثر کشورها توسط همه پرسي يا ريفراندم تصويب ميگردد‪.‬‬
‫ز‪ :‬اصل برتري قانون اساسي برقوانين عادي‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫قاعده اين است که تمام قوانين عادي کشورها وهمه مصوبات دولت(اساسنامه‪،‬ا‬ ‫‪‬‬
‫صولنامه ‪،‬مقرره ‪،‬اليحه ‪،‬طرزالعمل ودستورالعمل )باقانون اساسي مطابقت دشته باشد بنًا اين نتيجه برتري‬
‫قانون اساسي است‪ .‬اکرقانون عادي بتواند قانون اساسي رانقض کند ديگرسلسله مراتب قانوني وبرتري بر‬
‫قانون اساسي باقي نه ميماند درينصورت قانون اساسي حيثيت قانون عادي را دارند‪.‬‬
‫ح‪ :‬تجديدنظر در قانون اساسي‪:‬ـ‬ ‫‪‬‬

‫اصًال از صفات بسيار خوب قانون دوام آنست‪.‬قانون نبايد براي مدت کوتاه تصويب شود‪.‬‬ ‫‪‬‬

‫هميشه وصف دايمي بودن براي قانون اساسي بيشتر طرف توجه است باوجود اين چون قوانين را انسان‬ ‫‪‬‬
‫تدوين ميکند هر قدر انسان دورانديش باشد باز هم به مرور زمان قانون به اصالح وتغير نياز پيداميکند‪.‬تنها‬
‫قوانين الهي است که درتمام جهان ثابت وهميشه است‪.‬‬
‫ترتيب تجديد نظردرقانون اساسي باقوانين عادي تفاوت دارند‪.‬براي تغير قانون اساسي بايد شرايط وتشريفات‬ ‫‪‬‬
‫فوق العاده باشد تابه ساده گي درمعرض اصالح قرارنه گيرد‪.‬که اين تشريفات درکشور هاي مختلف متفاوت‬
‫ميباشد‪.‬‬
‫ط‪ :‬مشخصات الزم براي قانون اساسي‪ :‬از لحاظ فني ترتيب تنظيم شکل ومحتواي قانون اساسي بايد شرايط‬ ‫‪‬‬
‫ومشخصات باشد که حقوقدانان متخصص برآن تاکيد دارند‪.‬‬
‫‪‬‬

‫‪1‬کلي بودن ‪ :‬قانون اساسي نبايد وارد جزيات کردد تفصيل مسايل مربوط قوانين عادي است موارد مثل ايجاد‬ ‫‪‬‬
‫سيستم محکاماتي – وزارت خانه ها‪ -‬ترتيب تشکيالت ارگان ها طروق تامين احتياجات و رفع نيازمندي ها‬
‫و ظايف و اختيارات مسولين اداري کشور نبايد در قانون اساسي مطرح گردد بناء‌قيد جزيات قانون اساسي‬
‫را از حالت بنيادي خارج مي سازد و از عمر ان کم ميکند و فرصت تطبيق به قانون اساسي نه ميماند‪.‬‬
‫‪2‬تکيه به اصول حقوقي – قانون اساسي بايد متکي به اصول حقوقي پذيرفته شده باشد و محتويات اش‬ ‫‪‬‬
‫همواره نتيجه منطقي ان اصول باشد قانون اساسي که بايد محور همه مقرارات کشور شناخته شود نه ميتواند‬
‫برپايه اوهام خياالت و اهداف غير قابل دسترس و احساسات محض قرار گيرد اصول حقوقي در واقع همان‬
‫اصول معقول و منطقي است که با طبيعيت انسان ها سازگار باشد و کسي نه ميتواند در مخالفت با ان‬
‫استداالل کند‬
‫‪‬‬

‫‪ - 3‬قانون اساسي بايد با مباني اعتقادي جامعه مطابقت داشته باشد – قانون اساسي بايد به تفکر سياسي‬ ‫‪‬‬
‫اقتصادي‪ ،‬مذهبي اخالقي سوابق تاريخي و اجتماعي و به طور کل با فرهنگ و تمدن ملت تطابق داشته باشد‬
‫قانون اساسي که اين جهات را رعايت نه کند نه متيوان براي مدت طوالني دوام بياورد مثْال قانون اساسي‬
‫افغانستان در کشور اسرائيل قابل تطبيق نه ميباشد‪.‬‬
‫‪4‬قابلبيت اجرا‪ -‬تمام مواد قانون اساسي بايد قابل اجرا باشد قانون اساسي وقتي اعتبارخود را کامل ميکند که‬ ‫‪‬‬
‫همه مواد ان قابليت اجرا را داشته و قسمت از مواد ان متروک نه گردد و اجرا ان به زمان غير معين‬
‫موکول نه شود‪.‬‬
‫‪‬‬
‫‪ ‬وضاحت و قاطيعيت ‪ -‬تمام مواد قانون اساسي بايد واضح و روشن قاطع و بدون‬
‫ابهام باشد قانون اساسي که از ابتدا راه تفسير و تعبير و نتيجه گيري را باز‬
‫ميگذارد معيوب است چرا که هرگرو سعي ميکند از مواد قانون اساسي به نفع‬
‫خود استفاده کنند و مطابق فکرخود تفسير نمايد‪.‬‬
‫‪ ‬عدم تعارض‪ -‬مواد قانون اساسي بايد بدون تعارض باشد تدوين کننده گان بايد‬
‫نهايت دقت را به کار برند تا متن که تصويب مي کند بايد با هم هماهنگ باشد و‬
‫هيچ گونه تعارض بين انها وجود نداشته باشد اگر اختالف و تعارض در مواد‬
‫قانون اساسي ديده شد طبعي که مواد بعدي قابليت اجرا را دارد‪.‬‬
‫‪ ‬فصل بندي منظم‪ -‬فصل بند قانون اساسي بايد با يک نظم و ترتيب خاص باشد‬
‫مطالب قانون اساسي نه بايد به صورت پراگنده عنوادن گردد همه مطالب مربوط‬
‫به يک موضوع يا به يک ارگان بايددر يک جا جمع شوند ممکن است فصل اول‬
‫به کليات اختصاص داده شود و به ترتيب مباحث الزم به شکل منطقي به اصول‬
‫بعدي تنظيم گردد‪.‬‬
‫قوانين عادي‪:‬‬

‫‪ ‬مصوبه هاي مجلسين ولسي جرگه مشرانو جرگه بخصوص قوانين که براي‬
‫بهتر فهميدن و خصوصيت تطبيقي اصول قانون اساسي ضروري ميباشد و به‬
‫حيث تنظيم کننده روابط اجتماعي و حقوق و مکلفيت هاي افراد از جانب قوه‬
‫مقننه وضع ميگردد مثْال درمورد تشکيل قوه مقننه قانون اساسي اصل عمومي‬
‫انتخابات مستقيم را مي پذيرد اما اينکه چگونه حوضه بندي شود از هر واليت‬
‫به چه تناسب نمايده انتخاب گردد شرايط راي دهنده گان چطور باشد سن‬
‫براي انتخاب کردن و انتخاب شدن چه باشد انجمن هاي انتخاباتي چطور‬
‫تنظيم شود وظيفه قوانين عادي است که يک منبع مهم حقوق اساسي شناخته‬
‫ميشود‪.‬‬
‫‪ ‬فرامين تقنيني‪ :‬فرامين روئساء دولت و تصميم گيري هاي مسولين دولت در‬
‫حدود صالحيت و دستور انان صادر ميشود و قانون موقت ميباشد‪.‬‬
‫‪ ‬فرامين معموال در حالت تعطيلي پارلمان صادر ميگردد که بعد از تکميل‬
‫رخصتي پارلمان فرمان در خالل سي روز بخاطر تائيد به پارلمان ارسال‬
‫ميگردد‪.‬‬
‫‪ ‬درحالت اضطرار‬
‫رويه قضايي‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫احکام و فيصله هاي محاکم از منابع حقوق اساسي پنداشته ميشود مخصوصا در کشور هاي‬ ‫‪‬‬
‫که رسيدگي به قضايا و تفسير قو انين به عهده قوه قضايه ميباشد‪.‬‬
‫اراء و نظريات دستگاه هاي کنترول کننده دولت‪ -:‬مانندشورا قانون اساسي در فرانسه‪-‬‬ ‫‪‬‬
‫شورا نگهبان در ايران‪ -‬کميسيون نظارت بر تطبيق قانون اساسي در افغانستان نيز از منابع‬
‫حقوق اساسي مباشد‪.‬‬
‫ساير اسناد و مدارک حقوقي مانند اثار علماء حقوق اساسي‪ -‬اساس نامه ها مرام نامه‬ ‫‪‬‬
‫هاي احزاب و امثال ان‪ .‬عرف‪:‬‬
‫از منابع مهم حقوق اساسي به شمار ميرود‪.‬‬ ‫‪‬‬

‫عرف‪ -‬رفتار وعملکرد واقعي افراد جامعه که تکرارآ تجربه گرديد و مورد قبول مردم باشد‬ ‫‪‬‬
‫و به اجبار بودن ان باور داشته باشد‪ .‬که ترک ان سبب اشفتگي در جامعه ميگردد ‪ .‬اعمال‬
‫عرفي در هر کشور متفاوت ميباشد‪.‬‬
‫ساير علوم اجتماعي‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫استفاده از شيوه هاي علوم اجتماعي مثل احصايه گيري‪ -‬نظرسنجي هاي عمومي جامعه‬ ‫‪‬‬
‫شناسي و غيره که حقوق دانان را به واقعيت هاي جامعه اشنا ميسازد و از متون تنگ بيرون‬
‫شود و بخاطر تطبيق برنامه ها با ذهن وسيع وارد عمل گردد‪.‬‬
‫تشکيل شورا ها احزاب سياسي نحوه انتخابات و بکارگيري روش هاي جديد ذهني و عيني‬ ‫‪‬‬
‫جامعه‪.‬‬
‫‪ -9‬نظريات علماء و دکتورين‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫در پهلوي منابع فوق نظريات علماء و دانمشندان حقوق نيز به حيث يک منبع حقوق‬ ‫‪‬‬
‫اساسي شناخته ميشود‪ .‬اين منبع بنابر اثرات غير قابل انکار براي غنامندي مطالعات‬
‫و پژوهش هاي حقوقي از ارزش واالي برخورد دار است‪ .‬معهذا يک منبع مستقل‬
‫حقوق اساسي پنداشته نه ميشود و مانند قانون اساسي و سايرقوانين منابع حقوق‬
‫اساسي براي اوليا امور الزام اور نه ميباشد‪ .‬نظريات علما و دانشمندان به صورت‬
‫غير مستقيم در روشن ساختن ذهن قانون گذاران و مجريان قانون اثر بخشيده و‬
‫ضمنا با ارايه نظريات و کاوشها در مسايل حقوقي در جهت رفع کمبودي هاي‬
‫قانون تفسير قانون و موضوعات مورد عالقه حقوق اساسي خدمت برازنده را انجام‬
‫ميدهد‪.‬‬
‫‪ -10‬اصول نامه داخلي مجلس‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫معموال متن قانون اساسي کلي است و جزيات به قوانين عادي واگذار ميشود مجالس‬ ‫‪‬‬
‫مقننه اصول نامه داخلي خود را مطابق قانون اساسي عيار نموده و به قانون گذاري‬
‫مي پردازد که اين اصول و قوانين خود بيان کننده و مفسر مکمل قانون اساسي است‬
‫گرچه اين اصول نامه به خاطر امور داخلي مجلس است ولي تصويب ان به اکثريت‬
‫دو سوم نمايندگان حاضر بايد انجام شود‪.‬‬
‫‪ ‬رابطه حقوق اساسي با حقوق اداري‪:‬‬
‫‪ ‬حقوق اساسي و حقوق اداري هردو در مجاورت هم قرار دارند‪ .‬در‬
‫تعريف حقوق اداري گفته شده است که مطالعه قواعد و مقرارات‬
‫مربوط به سازمان و طرزالعمل قدرت ها است که بنام اداره ياد‬
‫ميگردد که واحد هاي ساحوي را نيز در بر ميگرد‪ .‬وحقوق اساسي‬
‫طوريکه قبال نيز توزيع گرديد سازمان کلي دولت‪ ،‬سيستم سياسي و‬
‫ساختار حکومت‪،‬انتخابات‪ ،‬عملکرد وزيران رئيس حکومت رئيس‬
‫دولت و تمام نهاد هاي سياسي ديگر را مطالعه ميکند‪ .‬هر گاه در‬
‫مورد عرصه هاي کاري هر دوبخش ان دقت شود رابطه ميان هر دو‬
‫بخش يعني حقوق اساسي و حقوق اداري بوضوح مالحظه ميشود‬
‫بناء حقوق اساسي با تشکيالت عاليه قدرت حاکم و تصميم گيري هاي‬
‫کلي دولت سرو کار دارد در حاليکه حقوق اداري به بررسي مقامات‬
‫و سازمانها و عوامل ساختار تشکيالتي عمومي ارتباط ميگرد‪.‬‬
‫‪ ‬پس حقوق اداري اجرا کننده حقوق اساسي ميباشد بدين ترتيب به انکه‬
‫حقوق اداري و حقوق اساسي دو رشته جداگانه نظام حقوق اند‪ .‬اما‬
‫بدون يکديگر نميتواند و ظايف خود را به درستي پيش ببرند از جانب‬
‫ديگر تصاميم مقامات سياسي وقتي ميتواند جنبه عملي پيدا نمايد که‬
‫ارگانهاي اداري به مثابه قدرت اجرا کننده انرا به منصه اجرا‬
‫بگزارند که در بسار موارد اين تصاميم و اجراآت مربوط به حقوق‬
‫اساسي ميباشد که توسط قدرت سياسي صادر ميشود وقدرت سياسي‬
‫بدون دستگاه هاي اداري نه ميتواند به کار خود ادامه بدهد‪ .‬ميان‬
‫هردورشته حقوقي يک را بط ظريف وجود دارد به طور مثال يک‬
‫وزير در رابطه به هئت عالي دولت و تصميم گيري هاي کلي تمثيل‬
‫کننده حقوق اساسي بوده درحاليکه وي در ارتباط به وزارت خانه‬
‫مربوطه و صالحيتها و تصميم گيري هاي کاري خود جز مقامات‬
‫اداري محسوب ميگردد ‪.‬‬
‫‪ ‬بادر نظر داشت انچه که ذکر شد ميتوان گفت که حقوق اساسي با‬
‫حقوق اداري يک رابطه نزديک و ناگسستني دارد‪.‬‬
‫‪ ‬رابطه حقوق اساسي با حقوق مالي‪:‬‬
‫‪ ‬قدرت سياسي يا دولت به حيث نماينده مردم و تمثيل کننده اراده‬
‫سياسي مردم و تقديم کننده خدمات و تسهيالت به مردم براي پيشبرد‬
‫اهداف خود به مخارج مالي و تجهيزات و وسايل نياز دارد که اين‬
‫مخارج مالي بايد از منابع وموارد ملي کشور تدارک شود‪ .‬تفويض‬
‫اختيار اخذ ماليات از طرف مردم به دولت‪ -‬دولت را در موقعيت‬
‫قويتر قرار ميدهد اما براي اينکه دولت نه تواند از اين قوت و قدرت‬
‫استفاده نادرست کند ملت ميتواند در يافت منابع مالي براي دولت را‬
‫مقيد به تاييد نمايندگان مردم از طريق پارلمان نمايد‪.‬‬
‫‪ ‬از همين جهت تصويب بودجه ساالنه دولت به عنوان ساحه حقوق‬
‫اساسي ملت از طريق پارلمان در ميان کشورهاي موجه دانسته شده‬
‫و به ان عمل ميگردد‬
‫در حاليکه چگونگي مصرف و طرزالعمل مالياتي کشور جز حقوق‬
‫مالي شمرده ميشودکه هر گاه دولت بدون رضايت مردم و تايد‬
‫نمايندگان مردم به اخذ ماليات اقدام نمايد در اين صورت قدرت‬
‫حاکمه به يک قدرت استبدادي تبديل گرديده منجر به انزجار مردم و‬
‫سبب مخالفت و سرکشي مردم در مقابل قدرت حاکم ميشود‪ .‬از جانب‬
‫ديگر دولت يا قدرت عامه وقتي قادر به انجام خدمات شايسته براي‬
‫مردم کشور ميشود که از منابع مالي واقتصادي قوي برخورد دار‬
‫باشد چنانچه گفته شده که وضيعت سياسي يک کشور را ميتوان از‬
‫وضعيت مالي انر کشور تشخيص داد‪.‬در عصر حاضر قدرت ها در‬
‫اقتصادي در تحوالت جهاني نقش تعين کننده و فعال را بازي ميکند‬
‫عده از دانشمندان علوم سياسي به اين باور اند که ماليه عامه بهترين‬
‫وسيله تطبيق نظريات سياسي در کشور ميباشد‪.‬با مالحظه نکات ذکر‬
‫شده ديده ميشود که که حقوق اساسي با حقوق مالي پيوند اساسي دارد‬
‫و در تامين و تحقق حقوق اساسي و تقويت و توسعه ان نقش اساسي‬
‫داشته باشد‪.‬‬
‫‪ ‬رابطه حقوق اساسي با نهاد سياسي‪:‬‬
‫‪ ‬مشاجرات ميان طرفداران حقوق عمومي و علوم سياسي در تحوالت حقوق‬
‫اساسي تاثير عميق داشته است‪.‬به اين معني که هرزمانيکه حقوق اساسي در‬
‫چهارچوب حقوق عمومي مطرح گرديده به جوانب حقوقي ان توجه جدي‬
‫صورت گرفته و رابطه ان با رشته هاي ديگر حقوق حفظ گرديده است‪.‬اما‬
‫زمانيکه حقوق اساسي از طرف حاميان علوم سياسي تحرير وتدوين گرديده‬
‫تحت عنوان حقوق سياسي صبغه سياسي به ان داده شده است‪.‬‬
‫‪ ‬به نظر ميرسد ه نزديکي حقوق اساسي به هر دو رشته (حقوق عمومي و حقوق‬
‫سياسي)زمينه را براي مناقشات بيشتر صاحب نظران مهيا کرده است براي‬
‫درک اين موضوع به نهاد هاي اساسي قدرت سياسي بصورت فشرده ميپردازيم‪.‬‬
‫‪ ‬الف‪:‬نهاد هاي سياسي‪:‬‬
‫‪ ‬هر رژيم سياسي ناگذير داراي اجزا وواحد ها ميباشد که ساختار سازماني و‬
‫تشکيالتي انرا به وجود ميياورد‪.‬اين گونه اجزاي اصلي را نهادها مينمامند واز‬
‫نهاد بيشتر در جامعه شناسي کار گرفته ميشودو در حقوق اساسي از دولت و‬
‫قواي سه گانه دولت‪ ،‬انتخابات‪ ،‬احزاب و نظاير ان که تاسيس حقوقي و سياسي‬
‫دانسته ميشوند به عنوان نهاد ياد ميگردد‪.‬‬
‫‪ ‬ب‪:‬قدرت سياسي ‪:‬‬
‫‪ ‬قدرت سياسي روح يک نظام سياسي بوده و از تشکيل سياسي جامعه‬
‫سرچشمه ميگيرد که بدون جامعه وجود خارجي ندارد‪.‬قدرت هميشه‬
‫به تقسيم جامعه مابين قدرت کننده گان و قدرت شونده گان متجلي‬
‫ميگردد پس قدرت عبارت است از‪:‬‬
‫‪ ‬مجموع عوامل مادي و معنوي که باعث مطيع ساختن فرد يا گروه به‬
‫وسيله فرد يا گروه ديگر مي گردد‪ .‬يا به عباره ديگر قدرت عبارت‬
‫از را بطه ميان حاکم و محکومين ميباشد‪.‬‬
‫‪ ‬و يا قدرت ان است که يک جانب بتواند جهت ديگري را انجام يا نه‬
‫انجام کاري وادار سازد‪.‬‬
‫‪ ‬بايد گفت که تنها قدرت سياسي نيست که در جامعه عمل ميکند‬
‫‪ ‬بلکه قدرت هاي ديگري نيز وجود دارد که در جامعه عمل ميکند‪.‬‬
‫مانند قدرت هاي خانوداگي‪ ،‬قدرت هاي حزبي قدرت هاي مذهبي و‬
‫ساير اشکال قدرت که موجوديت عيني دارد‪..........‬البته قدرت سياسي‬
‫به قدرت هاي ديگر به سه مشخصه فرق ميکند يا به عباره ديگر‬
‫قدرت سياسي به قدرت ديگر به سه مشخصه امتيازو فرق پيدا ميکند‪.‬‬
‫‪ -1 ‬عمومي بودن قدرت سياسي ‪...‬به اين معني که فيصله هاي ان‬
‫عمومي بوده و همه افراد جامعه انرا در بر ميگرد‪.‬‬
‫‪ -2 ‬در دست داشتن وسايل اجباري و اکرا ه مانند ارتش‪،‬پوليس و‬
‫غيره‬
‫‪ -3 ‬داشتن صبغه مشروعيت قدرت سياسي (‪ ) Legitimacy‬تا اينکه‬
‫مردم به ان اعتراف داشته باشد و از ان اطاعت و فرمانبرداري نمايد‪.‬‬
‫‪‬‬

‫‪ ‬منابع قدرت سياسي‪:‬‬


‫‪ ‬منابع قدرت سياسي متعدد است اما به صورت عموم دانشمندان علوم‬
‫سياسي به اين باور اند که‪:‬‬
‫‪:-1 ‬قدرت يک امر طبعي است به اين معني که حکمروايي در زندگي‬
‫اجتماعي انسان امر طبعي ميباشد‪.‬از اينرو پذيرش يک فرد در راس‬
‫قدرت باز تاب طبيعي حيات اجتماعي و سياسي انسان دانسته ميشود‪.‬‬
‫‪:-2 ‬شخصيت‪ ،‬استعداد و نبوغ ذاتي را منابع قدرت مي دانند که اين‬
‫نظريه را نظريه شخصيت و منزلت مينمامند و در موجه جلوه دان‬
‫رژيم هاي توتاليتر مورد استفاده قرار گرفته است‪.‬‬
‫‪:-3 ‬قدرت را ناشي از رابطه پدر در فرزند مي دانند‪.‬‬
‫‪:-4 ‬از نظر ماديگران جبر اقتصادي هميشه مبين نظام تطبقاتي بوه و‬
‫سلسله قدرت سياسي به عنوان يک روبنا در رابطه به موقيعت طبقات‬
‫اجتماعي پديد مي ايد‪.‬تصاحب وسايل توليد دست يابي به قدرت سياسي‬
‫را در قبال دارد ومبارزه طبقات در جلب اعتماد ملت به منظور مطيع‬
‫ساختن مردم يا عوامل ديگر از قبيل جبر‪،‬خشونت بکار گيري شيوه‬
‫هاي فشار و ايجاد وحشت و بکار گيري از حقوق قانون دين و نظاير‬
‫ان در مشروعيت بخشيدن به قدرت سياسي تاثير داشته است‪ .‬عده از‬
‫صاحب نظران در مشروعيت بخشيدن به قدرت سياسي تاثير داشته‬
‫است عده از صاحب نظران در مشروعيت بخشيدن به قدرت سياسي‬
‫برخي از عوامل ذکر شده را مورد توجه قرار داده است ولي بايد‬
‫گفت ه بيشتر اين بينش ها بعد جامعه شناسي دارد تا به حقوق اساسي‪.‬‬
‫مشروعيت قدرت سياسي‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫عنصر مشروعيت از عناصر مهم قدرت سياسي متمثل در حکومت محسوب مي‬ ‫‪‬‬
‫شود‪.‬بنا بر ان هر حکومت سعي ميکند با به کار گيري روشها و ابزارهاي مختلف کسب‬
‫مشروعيت نمايئد تا قدرت خود را حفظ کند بصورت عموم مشروعيت از دو راه به‬
‫وجود مي ايد‪.‬‬
‫‪ -1‬از طريق غلبه و استعمال قوت و نيرو‪.‬‬ ‫‪‬‬

‫‪ -2‬از راه جستجو رضايت و قناعت مردم که روش بهتر و اساسي براي کسب‬ ‫‪‬‬
‫مشروعيت قدرت سياسي ميباشد‪.‬‬
‫در اين زمينـه واژه هـاي اقتـدار سياسـي ‪ political authority‬و قـدرت سياسـي‬ ‫‪‬‬
‫‪ political power‬به عنوان دو اصطالح يا دو واژه مترادف براي يک مفهوم در‬
‫کسب مشروعيت اقدام ميگردد‪ .‬اما بايد گفت که اصالح اقتدار سياسي بيشتر صيغه‬
‫قانوني دارد‪ ،‬اصطالح قدرت يا قوت سياسي ميتواند صيغه قانوني داشته باشد و يا‬
‫نداشته باشد‪ .‬از همين رو رژيم ها تالش ميورزد تا تقديم خدمات وتسهيالت اجتماعي‬
‫رضايت مردم را بدست اورد تا مشروعيت مردمي کسب نمايد‪ .‬وقتي رژيم هاي کودتايي‬
‫بعد از تصاحب قدرت سياسي در مراحل بعدي تالش ميورزند با به راه انداختن انتخابات‬
‫و يا رافندرم مشروعيت مردمي کسب نمايد و قدرت خود را مشروعيت بخشد‪.‬‬
‫‪ ‬منابع مشروعيت قدرت سياسي‪:‬‬
‫‪ ‬برخي صاحب نظران علوم سياسي و حقوق اساسي منابع مشروعيت قدرت‬
‫سياسي را در اشکال زير خالصه نموده اند‪:‬‬
‫‪ -1 ‬منبع مشروعيت کليسا و صلب اراده مردم به طور مطلق که در قرون وسطي‬
‫عملي گرديده و زمام داران و همه مردم مجبور بودند از قدرت کليسا و پاپ ها‬
‫اطاعت و پيروي نمايد‪.‬‬
‫‪ -2 ‬منبع مشروعيت اراده مردم که اين نظريه ليبراليزم پيامد همان نظريه‬
‫مشروعيت کليسا قرون وسطي بوده که در عکس المل به ان عرض اندام نموده و‬
‫همه ارزش هاي معنوي و ديني را به دور انداخت‪.‬‬
‫‪ -3 ‬منبع مشروعيت مهارت هاي فردي که صاحبان اين نظريه بيشتر از حاکميت‬
‫هتلر و موسيليني نمونه گيري نموده اند‪.‬‬
‫‪ -4 ‬منبع مشروعيت پروليتاريا طبقه زحمت کشان که به اساس بينش مادي استوار‬
‫بوده و صاحب نظران سوسياليستي انرا به کار برده اند‪.‬‬
‫‪ -5 ‬منبع مشروعيت حاکميت الهي از طريق اراده مردم که اين نظريه اسالمي بوده‬
‫و به اساس شورا استوار ميباشد‪.‬‬
‫‪ ‬طرح موضوع منشاء دولت‪:‬‬
‫‪1 ‬در مباحث حقوق اساسي گفتگو از دولت فراوان است‪ .‬ابتدا بايد‬
‫ياداورشويم که در فارسي کلمه دولت به معني مختلف به کار گرفته‬
‫ميشود گاهي دولت به معني کشور است و منظور از ان ان واحد‬
‫سياسي است که داراي جمعيت‪،‬قلمرو‪ ،‬قدرت حاکميت و استقالل‬
‫ميباشد مثْال وقتي گفته ميشود عربستان عضوه سازمان ملل است يعني‬
‫کشور عربستان به تمام کليت اين عضويت را دارد‪.‬‬
‫‪ ‬گاهي دولت به معني قوه مجريه است يعني از رئيس قوه اجرايه تا‬
‫وزراء و همه وزارت خانه ها را در بر ميگرد يعني به اين معني‬
‫گروه که حکومت ميکند و امور اجرايوي کشور را به دست دارد‪.‬‬
‫بالخره گاهي منظور از دولت هئيت وزيران است مثْال وقتي گفته‬
‫ميشود که جلسه دولت به رهبري رئيس جمهور تشکيل شد اينجا‬
‫منظور هئيت وزيران است يا اگر گفته شود اعضا دولت در مجلس‬
‫حضور يافتند در همين معني سوم امده است‪.‬‬
‫‪ 2 ‬به طور کوتاه و مختصر الهيون در يک جمع بندي کلي‬
‫طرفداران نظريه الهي دولت را ناشي از حکمت الهي و‬
‫اراده خداوند(ج) ميداند متصديان امور از جانب خداوند‬
‫مبعوث و به نمايندگي او جامعه و مردم را اداره ميکند‪.‬نظريه‬
‫الهي‪ :‬سنتاگستين مداکه متفکرين مسيحي دولت را ناشي از‬
‫اراده خداوند ميداند و بايد متکي به مقدرات الهي و ناشي از‬
‫کليسا باشد‪.‬‬
‫‪ ‬فالسفه اسالمي ابن سينا بلخي‪ ،‬ابو نصر فارابي منشا دولت را الهي‬
‫ميداند مقنن بايد از طرف خداوند (ج)مبعوث گردد ( يعني پيامبران‬
‫هميشه قانون خداوند را جاري کرده اند که ناشي از وحي جلي و خفي‬
‫بوده است‬
‫‪3‬نظريه فطري بودن منشاء دولت‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫نظريه فطري بودن دولت براي اولين بار از طرف فالسفه يونان مطرح شد‪ .‬ارسطوميگويند‬ ‫‪‬‬
‫که زندگي اجتماعي را نه تنها الزمه خلقت انسان است بلکه حيوانات نيز زندگي فطري‬
‫اجتماعي دارند که مورچه زنبور عسل مثال بارز ان است‪ .‬فقط تفاوت در اين است که انسان‬
‫به واسطه قدرت تکلم به رفع نيازمندي يکديگر مي پردازد‪.‬ارسطو ميگويد که اجتماعات‬
‫بشري اشکال مختلف دارد‪ .‬خانواده‪ -‬فوج سربازان‪ -‬اجتماعات مذهبي که يکديگر را ياري‬
‫ميرساند‪ .‬به عقيده ارسطو دولت اجتماع کامل عالي است بدون دولت خوشبختي افراد تامين‬
‫نه ميوشد‪ .‬سيسيرون نظريه ارسطو را شرح داده گفته که فطري عالقه انسان به زندگي‬
‫باعث با وجود امدن دولت گرديده زيرا اجتماع با نظم و قانون بدون زمام دار ممکن نيست‪.‬‬
‫‪4‬نظريه تکامل منشاء دولت‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫طرفداران اين نظريه عقيده دارد که با توسعه خانواده دولت تشکيل ميگردد‪ .‬خانواده مهد‬ ‫‪‬‬
‫دولت است انسان عمر کوتاه دارند و لي با ازدواج کردن بيشتر ميگردد سلسله را ميپيمايد تا‬
‫قوم ‪ ،‬قبيله ‪،‬قريه طايفه واجماع بزرگ تشکيل گردد بالخره بين طايفه ها اختالف پيدا ميشود‬
‫بزرگتر ها انرا حل فصل ميکند‪ .‬يکي ميميرند ميراث از ان باقي ميماند توسط رئيس طايفه‬
‫طبق رسوم و عنعنات تقسيم ميشود بالخره به تمام ضرورت ها و نيازمنيد ها به نحوه‬
‫رسيدگي صورت ميگرد‪ .‬اين نظريه مورد انتقاد قرار گرفته چرا که خانواده به طايفه مبدل‬
‫ميگردد و بزرگتر ميشود از يک نژاد و يک زبان دولت تشکيل ميگردد‪.‬‬
‫‪5‬نظريه قرار داد اجتماعي‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫در قرون جديد هگوگورس هلندي اين نظريه را مطرح کرده اند و بسيار از فالسفه عصر از ان‬ ‫‪‬‬
‫حمايت نموده است طرفداران اين نظريه ميگويند که افراد بشر در ابتدا بدون اجتماع زندگي‬
‫ميکرد‪ .‬هر کس مستقل و تابع هيچ قدرت نبود و نه ميتوانست با قويه قهريه طبيعت مبارزه نمايد‬
‫بالخره بين خود قرار داد را بسته کرده اند که طرفداران اين قرار داد دو دسته است‪-1.‬‬
‫فوفندروف پيرو دو قرارداد هستند يکي اتحاد که به اساس ان افراد جمع شده اند ‪ -‬دوم تابعيت که‬
‫سلطان مورثي را تعين نموده و از ان اطاعت نمايد ‪ -2‬رسو‪ -‬اوال انسان ازاد و بدون محدويت‬
‫زندگي ميکرد‪ .‬و اين زندگي با حيوانيت تفاوت داشت چرا که انسان مخلوق متفکر است همواره‬
‫در پي چاره مشکالت بوده در مقابل افات طبعي با تشريک مساعي با ديگران سوق داده ميشد‪.‬‬
‫بناء در نتيجه اين قرارداد اجتماعي به تشکيل دولت رسيده اند به نظر رسو نتايج که از قراد داد‬
‫اجتماعي بدست مي ايد اوال اطاعت قوانين است ‪ -‬ثانيا تساوي حقوق تکاليف در برابر دولت‪-‬‬
‫ثالثا هدف تشکيل دولت به اساسي قرار داد‪ -‬رابعا ملت حکمران که عادل است و ظلم نه ميکند‪-.‬‬
‫خامسا منافع شخصي و ملت مطابقت داشته باشد سادسا حاکميت ملي غير قابل زوال‪.‬‬
‫‪6‬نظريه غلبه‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫‪ 7‬گومپلوويچ عقيده دارد که تشکيل دولت از طريق غلبه و زور به وجود امده است‪ .‬که بشر در‬ ‫‪‬‬
‫قرون اول و قديم در پوشش طوايف بوده اند بين شان جنگ جدل صورت ميگرفت و طايفه برنده‬
‫جنگ باالي طايفه مغلوب تسلط حاصل ميکرد و باالي انها حکومت ميکردند که اين نظريه‬
‫طرفدار چنداني ندارد‪.‬‬
‫‪8 ‬نظريه اقتصادي منشاء دولت‪:‬‬
‫‪9 ‬يعني اختالف بين فقير وغني اينگلس الماني ميگويد که براي بقا بشر و دوام‬
‫زندگي نياز به دولت نيست بلکه وجود دولت بخاطر تفاوت اقتصادي بين غني و‬
‫فقير است‪ .‬وي معتقد است که اغنيا دولت را به وجود اورده که به واسطه‬
‫تسليحات و قويه قهريه در مقابل فقرا قدرت خود را حفظ کند‪.‬‬
‫‪10 ‬تعدد عوامل در منشاء دولت‪:‬‬
‫‪ ‬هر يک از نظرياتي ابراز شده در مورد منشاء دولت مدافعين و مخالفيين خود را‬
‫داشته اند نه ميتوانيم که منشاء دولت را در يک عامل جستجود کنيم و بر عکس نه‬
‫متوانيم زياتر عوامل را ناديده بيگريم‪ .‬نظريه الهيون‪ -‬فطري بودن‪ -‬خانواده‪-‬‬
‫قرار داد اجتماعي‪ -‬غلبه‪ -‬اقتصاد و بنيه مالي که هرکدام به نحوه در منشاه دولت‬
‫نقش خود را دارد‪ .‬بالخره خداوند انسان را مورد ابتال و ازمايش قرار ميدهد و‬
‫دوره تکامل را نشان ميدهد هميشه فطرت و طبيعت انسان کمال طلب است و نظم‬
‫و امنيت را ميخواهد که دولت حاصل همين زندگي است‪.‬‬
‫‪‬‬
‫‪ ‬ارکان و عناصر متشکل دولت‬
‫‪ ‬دولت عبارت است از جمع از افراد انساني که در سرزمين معين تشکيل جامعه‬
‫سياسي دارد و قدرت عالي بر ان اعمال حاکميت مي نمايد‪.‬‬
‫‪ ‬از تعريف فوق سه رکن مهم دولت شناساي مي گردد ‪.‬‬
‫‪ ‬الف‪ -‬جميعت از افراد هميشه بخاطر همسوي تعاون همکاري و تمايالت خود‬
‫جمعيت ها را تشکيل ميدهد که الزمه تشکيل دولت است ولي به تنهايي نه ميتواند‬
‫دولت باشد چرا که گروه از مردم قبيله طايفه را نه ميتوان دولت گفت‪.‬‬
‫‪ ‬ب‪ -‬سرزمين رکن ديگر دولت است بناء گروه از مردم پراگنده نه ميتواند به‬
‫عنوان دولت شناسايي شود سرزمين موقعيت است که جمعيت را در خود استقرار‬
‫ميبخشد‪.‬‬
‫‪ ‬ج‪ -‬قدرت عاليه رکن ديگر دولت است قدرت عالي به تنهاي بدون تجسم جمعيت‬
‫و سرزمين نه ميتواند شکل بگيرد‪.‬‬
‫‪ ‬سوال؟ جمعيت که رکن اولي دولت ميباشد ( همان ملت است يا ملت تعريف‬
‫ديگري دارد)‬
‫‪ ‬تعريف ملت‪ -:‬در مورد تعريف ملت نظر واحد وجود ندارد نويسنده گان ملت را‬
‫متشکل از يک قوم نژاد مذهب بعضي ها نسبت اشتراک تمدن ( مجسمه سازي‪،‬‬
‫نقاشي‪ ،‬حکاکي سفالي) بعضي ملت را گروه از افراد داراي اداب رسوم و‬
‫تاريخ و زبان مشترک باشد ميگويد‪ .‬که همه انها نظر به درجه اهميت رول به‬
‫سزا دارد ولي ملت که فعال زياتر علما انرا تعريف کرده اند و تقريبا تعريف‬
‫مناسب هم است( تمام افراد که در يک سرزمين زندگي ميکند و باهم پيوند مادي‬
‫و معنوي دارد و خود را متعلق به ان جامعه سياسي ميداند از لحاظ احساسات‬
‫عاليق ارزوها مشترک باشد)‪ .‬بناء مردم يکي از سه عنصر دولت باشد بايد‬
‫رابطه سياسي و معنوي را با ان واحد سياسي داشته باشد‪ -‬طوريکه ديدم هر‬
‫جمعيت تشکيل ملت را نه ميدهد وقتي از هر کشور تعداد از مردم در يک‬
‫دصحرا جمع شوند جميعت هم به وجود امد قلمرو هم ممکن است مشخص شود و‬
‫حاکميت نيز پيدا کرده ميتواند‬
‫چرا که وقتي زايادي در کار است که تا رابطه سياسي و معنوي احساسا‬
‫ت وارزو بين شان به وجود ايد و الاقل زبان مشترک داشته باشد‪ .‬تنها‬
‫گذشت زمان هم سيله شکل ملت نيست‪ .‬يک ملت ميتواند جمعيت چند‬
‫کشور را تشکيل بدهد ‪ .‬مثْال اعراب ملت واحد هستند که هر کدام ان‬
‫در کشور خود نيز يک ملت هستند‪ .‬يا جمعيت يک کشور از ملل‬
‫مختلف تشکيل شوند مثل شوروي سابق‪ .‬اگر جمعيت شوروي با ملت‬
‫هر کشور مقايسه کنيم ملت محدود است ولي برعکس ملت عرب را‬
‫با مردم هر کشور مقايسه کنيم ملت فراتر از مرز هاي يک کشور‬
‫ميگردد ‪.‬ملت پديده تاريخي و سياسي که محصول ناگهاني يک معاهده‬
‫و يا يک رويداد نيست بلکه عوامل و عناصر بسيار زاياد و پچيده در‬
‫شکل ملت دخيل است بناء ما ملت را قبل از تابعيت تعريف کرده ايم و‬
‫اصوال بايد تابعيت مالک قرار داده شود‪.‬‬
‫‪3 ‬اتباع کشور و بيگانگان‪:‬‬
‫‪ ‬همه افراد که در يک کشور زندگي ميکند و سکونت دارند انها اتباع کشور‬
‫مسکون نيستند‪ .‬اتباع ديگر کشور ها به عناوين مختلف از قبيل معالجه تحصيل‪-‬‬
‫تجارت‪ -‬سياحت‪ -‬پناهندگي – نمايندگي سياسي در کشور حضور دارند اگر‬
‫سکونت طوالني هم باشد و تابعيت خود را از کشور متبوع قطع نه کرده باشد در‬
‫کشور فعلي بيگانه است و از تمام امتيازات کشور متبوع خود برخورد داراست‪.‬‬
‫‪4 ‬تقسيم بندي بيگانه گان در يک کشور‪:‬‬
‫‪ ‬الف‪ -‬از حيث مزايا حقوق و مصئونيت به دو بخش تقسيم شده اند‪ -1.‬مامورين‬
‫رسمي که از مصونيت سياسي برخورداراند ‪ -2‬بيگانه گان که موقعيت خاص‬
‫سياسي ندارند طبق مقرارات همان دولت به انها عمل ميگردد سر ومال ان‬
‫مصون است و از درامد ان دولت مربوطه نيز ماليه ميگيرد‪.‬‬
‫‪ ‬ب‪ -‬بيگانه گان از حيث شخصيت هم به دو دسته تقسيم ميشود‪ .‬بيگانه‬
‫گان داراي شخصيت حقيقي و داراي شخصيت حقوق هستند‪ -‬طبيعي‬
‫است که با اشخاص حقيقي برخورد مقام انساني بايد صورت گيرد‪.‬‬
‫واشخاص حقوقي که شرکت ها و موسسات هستند مطابق قوانين‬
‫کشور يکه دفتر مرکزي ان در انجا واقع است عمل صورت ميگرد‪.‬‬
‫‪ ‬ج‪ -‬بيگانه گان از حيث را بطه با دولت متبوع هم بدودسته تقسيم ميشود‪.‬‬
‫‪1 ‬در صورت وارد شدن خساره با اشخاص بيگانه که دولت ميزبان جبران‬
‫خساره ان را نه پردازد دولت متبوع به جبران خساره ان اقدام مي نمايد‪.‬‬
‫‪2 ‬افراد که از دولت متبوع به نسبت عوامل سياسي نژادي مذهبي و‬
‫لساني فرار کرده باشد در کشور خارجي پنهانده شده باشد نه ميتواند از‬
‫حاکميت دولت خود بر خورد دار باشد‪.‬‬
‫‪5 ‬وضع حقوق اتباع بيگانه گان‪:‬‬
‫‪ ‬اصوال اتباع بيگانه که در هر کشور به سر ميبرند از حقوق مدني که اتباع داخلي‬
‫يک کشور دارد بايد مستفيد شوند (مثْال تشکيل خانواده‪ -‬ملکيت اموال‪ -‬بردن‬
‫ارث از خويشاوندان‪ -‬انتقال مال‪ -‬شکايت به محاکم‪ -‬گرفتن وکيل مدافع) با اين‬
‫همه براي اتباع کشورهاي بيگانه محدويت هاي وجود دارد‪ .‬در اکثر کشور ها نه‬
‫ميتواند مال غير منقول را خريداري نمايد از حقوق سياسي محروم هستند ونه‬
‫ميتواند مشاغل رسمي دولت را داشته باشد‪.‬‬
‫‪6 ‬ترتيب پذيرش بيگانه گان‪:‬‬
‫‪ ‬هرکس نه ميتواند هر وقتي که خواسته باشد به يک کشور سفر کند بناء بخاطر‬
‫پذيرش اتباع خارجي هر کشور نمايندگي سياسي دارد و ميتواند يک کشور از‬
‫کشور ديگر تقاضا بکند بخاطر پذيرش عده از افراد ( براي تحصيل کار و روابط‬
‫سياسي) که پروسيجر ان مشخص است داشتن پاسپورت و ويزه کشور مربوطه‪.‬‬
‫در مورد تقسيم جمعيت از حيث زن و مرد و مسله حقوق اقليت ها در صنف با‬
‫مداومين بحث صورت ميگيرد‪.‬‬
‫‪7 ‬قلمرو رکن دوم دولت‪:‬‬
‫‪: ‬بدون قلمرو تشکيل دولت ممکن نيست قلمرو عبارت است زمين درياها و هوا که‬
‫در حدود ان حاکميت کشور اعمال ميگردد‪.‬‬
‫‪8 ‬قلمرو ميتواند خشکه باشد که به شکل طبعي و مصنوعي (کوها درياها ‪---‬‬
‫سيمه خاردار دروازه ‪ -‬جر وغيره)‬
‫‪9 ‬قلمرو ابي ‪ :‬دولت ها تنها در سرحد خشکي نه بلکه در سرحد ابي نيز حاکميت‬
‫دارد که سرحد دريايي بايد از خشکه چقدر فاصله طولي و عرضي داشته باشد و‬
‫هم دولت ميتواند از کف دريا استفاده کند و ياخير موضوع اختالفي است طول‬
‫سرحد در اب ها از خشکه سه شش و دوازده مايل را کشور ها معين کرده است‪.‬‬
‫‪10 ‬قلمرو هوايي‪:‬هرکشور حق دارد در سر حد فضايي يا هوايي حاکميت کند که‬
‫اين مسله در جنگ هاي اول ودوم جهاني که پروازها از فضاي خاکي ديگر‬
‫کشورها گذر ميکردمطرح گرديد‪.‬‬
‫‪ ‬درسال (‪ )1871-1870‬هر کشور تاارتفاع يک هزاروپنجصد متر حق استفاده‬
‫دارند ولي درکنفرانس ‪1919‬پاريس درماده اول کنوانسيون تذکر يافته که هر‬
‫کشور حق تام درفضاي خاکي خود دارند‪.‬‬
‫‪11 ‬قلمرو واحد باحکومت متعدد‪:‬‬
‫‪ ‬اصل اينست که در يک قلمرو فقط يک حکومت اعمال حاکميت کند‬
‫ولي ناگذير موارد استثنايي هم وجود دارند که حکومت به نحوي‬
‫مشترک انجام پذيرد‪.‬‬
‫‪ ‬الف‪ - :‬در کشور فدرال يا دولت متحده وظايف دولتي بين دولت‬
‫مرکزي ودولتهاي جز تقسيم مشود‪.‬‬
‫‪ ‬ب‪ -:‬درزمان اشغال نظامي – وقتي تمام ياقسمتي ازخاک کشور‬
‫دراشغال نيروي نظامي يک يا چند دولت بيکانه درايد از يک طرف‬
‫دولت قانوني حاکميت قانوني دارند واز طرف ديگر موقتا تا انعقاد‬
‫صلح تحت اداره قواي نظامي اشغال کننده است‪.‬‬
‫‪‬‬
‫‪ ‬ج‪ -:‬درزمان اجراي تصميمات شوراي امنيت ‪:‬‬
‫‪ ‬درمواردي که شوراي امنيت برطبق منشور ملل متحد اقدامات را‬
‫درقلمرو يک کشور دستور ميدهد وبه وسيله هيت ها يا نيروهاي‬
‫اجراميگرددطبعٌا دريک قلمرو بيش از يک قدرت اعمال حاکميت‬
‫ميکند اجري تصميمات شوراي امنيت درعراق در مورد انحدام‬
‫تصليحا کيمياوي وبازرسي وممنوعيت پروازهاي طيارات عراقي‬
‫برفراز بخشي ازشمال براي حمايت از کردها وبر فراز بخشي‬
‫ازجنوب براي محافظت اتباع شيعه نتيجه همين امر است‪.‬‬
‫‪ ‬د‪ -:‬درمورد تحت الحمايگي ‪ :‬وظايف دولتي بين دولت تحت الحمايه‬
‫ودولت حامي تقسيم مشود امور مهم مثل نگهداري قواي نظامي‬
‫اجراي سياست اقتصادي ومالي روابط باديگر کشورها باکشور حامي‬
‫است وامور محلي مثل خدمات وپروژه هاي عادي از کشور تحت‬
‫الحمايه ميباشد‪.‬‬
‫‪ ‬حکومت مشترک دريک قلمرو درصنف توضيح خواهد گرديد‪.‬‬
‫‪12‬غير قابل تجزيه بودن قلمرو‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫قلمرو يک کشور قابل تجزيه نيست هميشه بايد حفظ شود ويکي از اهداف حقوق‬ ‫‪‬‬
‫اساسي است ‪.‬مگر چند مورد است که قلمرورا تجزيه ميکند‪.‬‬
‫الف‪ :‬دولت هاي متحده (شوروي سابق که هر کشور استقالل خودراگرفته وقلمرورا‬ ‫‪‬‬
‫تجزيه کردند وياهم حکومت هاي فدرالي که ميتواند هر ايالت استقالل بگيرد)‬
‫ب‪ :‬تقسيم بين فرزندان‪ :‬درشاهي موروثي شارلمان يا شارل کبير کشور را دربين سه‬ ‫‪‬‬
‫فرزند خود شارل – لويي – پپين تقسيم نمود‬
‫ج‪:‬جنگها هم عامل مهم تقسيم قلمرو گرديده که مثال هاي آن هم افغانستان‪ -‬پاکستان –‬ ‫‪‬‬
‫آلمان وغيره ميباشد‪.‬‬
‫‪13‬فروش اجاره يا بالمعوضه قلمرو‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫الف‪ :‬فروش قطعي قلمرو درمقابل دريافت وجهه مثْال فروختن جزيره االسکا در مقابل‬ ‫‪‬‬
‫هفت مليون ودوصد هزار دالراز جانب روسيه به امريکا‪ -‬چين برخي از قلمروخودرا‬
‫درسال ‪1898‬بندر کياچورابه آلمان وبندرپريت را به روسيه به اجاره داد‪.‬‬
‫معاوضه‪:‬ـ يعني مبادله زمين درقابل زمين درسال ‪ 1890‬انگليس منطقه هيگلولند‬ ‫‪‬‬
‫دردرياي شمالي دربرابرقسمتي مستعمرات آلمان درسواحل افريقاي شرقي به آن‬
‫کشور واگذار کرد‪.‬‬
‫‪14 ‬نوع وشکل قلمرو‪:‬‬
‫‪ ‬قلمروخشکي که هيچ نوع اتصال به بحر ودريانداشته باشد(افغانستان ‪،‬‬
‫اتريش – زيمبابي وغيره )‬
‫‪ ‬گاهي قلمرو فقط يک جزيره است مثل تايوان – قبرس بعضي وقت‬
‫قلمرو ازقطعات جداگانه تشکيل ميشود مثل پآکستان وبنگلديش –‬
‫ماليزي شرقي وغربي که بين آنهادريا است‪.‬‬
‫‪ ‬گاهي قلمرو ازچند جزيره تشکيل ميگردد (مثل اندونيزي – اوهاما –‬
‫سنگاپور)‬
‫‪ ‬قلمرو يک کشور ميتواند چندين گيلومتر باشد شوروي سابق بيت‬
‫دومليونو چهارصدهزار کيلومتر سرحد داشت که دو اعشاريه چندبرابر‬
‫امريکا هفت برابر هندوستان شصت برابر جاپان ‪۹۰‬برابر بريتانيا‬
‫و‪۱۶‬درصد خشکي کره زمين رادربرداشت‪.‬قلمرويک کشور ميتواند‬
‫توسط يک کشورمحدوړدشده باشد مثل واتيکان درداخل ايتاليا‪.‬‬
‫‪15 ‬قدرت عالي سومين عنصر دولت‪:‬‬
‫‪ ‬قدرت عالي يا قدرت سياسي عنصر الزم براي تشکيل دولت‬
‫است قدرت عالي يعني باالترين قدرت ممکن است درهر‬
‫قلمرو‪ .‬قدرت که در هيچ مقام يا اجتماع ديگر تحصيل قدرت‬
‫نميکند وذاتا اقتدار حکمراني دارند وتحت نظارت ومراقبت‬
‫قدرت ديگري قرار نميگيرد‪.‬‬
‫‪ ‬قدرت عالي همراه باتشکيل جامعه از بين روابط اجتماعي‬
‫عرض اندام ميکند وهمراه باتحول جامعه به صورت سازمان‬
‫يافته تر اعمال ميشود‪ .‬قدرت عالي براي اعمال مبتني ومتکي‬
‫برسازمان بندي سياسي باشد‪ .‬قدرت عالي از راه سازمان‬
‫حکومتي به وسيله فرمانروايان اعمال ميشوند‪.‬‬
‫‪16 ‬تعريف قدرت عالي‪:‬‬
‫‪( ‬آندري هوريو‪ -‬ولوسين سفز)درتعريف قدرت عالي ميگويند‬
‫(نيروي اراده يي است که نزد مسوالن فرمانروا وجود دارند‬
‫وزمامداران حکومت به برکت آن ميتواند از طريق صالحيت برتمام‬
‫قدرت هاي موجود درجامعه تحميل شوند)‬
‫‪ ‬با اين توضيح که درداخل هر کشور گروهاي مختلفي وجود دارد که‬
‫هر يک داراي رئيس هست صاحب قدرت ومتواند اشخاص را که‬
‫تحت تسلط آنها هستند فرمانروايي کنند مگر اين رئيس هر چند که‬
‫قدرت مند هم باشد صاحب قدرت عاليه نيست‪ .‬خانواده واعضاي آن –‬
‫احزاب وآعضاي آنها – گروهاي مذهبي‪ -‬شرکت هاي تجارتي –‬
‫شاروالي ها اختيارات واقتدارات درحوزه فعاليت خود دارند‪ .‬اما اين‬
‫اختيار قدرت عاليه نيت قدرت دولت برخالف اقتدار دسته هاي يادشده‬
‫قدرت مافوق است بنٔا اقتدار دولت مستقل وعاليه است‪.‬‬
‫‪17 ‬استقالل قدرت عالي ‪:‬‬
‫‪ ‬قدرت عالي بايد از جهت امور داخلي وخارجي مستقل باشد‪ .‬درداخل‬
‫وقتي مستقل است که هيچ شخص حقيقي وحقوقي قدرت عالي راتحت‬
‫تاثير قرارندهد واز هرسازمان وهر واحد اجتماعي باالتر باشد‪.‬قدرت‬
‫عالي وقتي باالتر ازهرسازمان است که به شکل آزاد قوانين راوضع‬
‫کند روسوم وعادات را از بين ببرد به هر شکل ماليات راوضع وجمع‬
‫آوري نمايند اسلحه ومهمات را تدارک بيبيند وبه تاسيس قواي نظامي‬
‫وقضايي بپردازندومجازات را جاري نمايند‪ .‬قدرت عالي درامور‬
‫خارجي وقتي مستقل است که بيدون فشار سياسي وتحميل نماينده گان‬
‫سياسي وسفارت خانه ها را به کشور بپذيرد ومتقابالبه کشور‬
‫ديگراعزام بدارند‪ .‬درهر يک از سازمان بين المللي که منافع آن باشد‬
‫اشتراک کند وبر عکس خود داري نمايند‪.‬‬
‫‪18 ‬دايمي بودن ومنظم بودن قدرت عالي‪:‬‬
‫‪ ‬قدرت عالي نميتواند براي يک روز يا يک سال باشد ونميتواند يک قدرت بدون‬
‫نظم باشد صفت دايمي بودن قدرت عالي الزم است‪ .‬يک نيروي اشغالگر در‬
‫سرزمين اشغال شده نميتواند قدرت عالي محسوب شود زيرا اين قدرت مٔوقتي‬
‫است ونميتواند نظم الزم وکافي راداشته باشد‪.‬‬
‫‪19 ‬منشه قدرت عالي ‪:‬‬
‫‪ ‬درمورد منشه قدرت عالي دونظريه بيشتر مورد بحث قرارگرفته يکي نظريون‬
‫الهيون وديگري نظريه مليون‪.‬‬
‫‪ ‬الف ‪:‬نظريه الهيون‪:‬‬
‫‪ ‬پيروان نظريه الهيون که تيف وسيع راتشکيل ميدهد قدرت عالي راناشي‬
‫ازخداوند ميداند واين قدرت عالي رامطلق ونامحدود ميشناسد بوسوءه مفسر‬
‫سياسي انجيل کتاب مقدس مسيحيان که هواداري کامل از سياست لًو ي چهاردهم‬
‫شاه فرانسه دارد وازسخنوران ونويسنده گان معروف مسيحيت به شمار ميرود‬
‫معتقد است که همه قدرت ها از خالق وآفريننده جهان هستي است و اراده خداوند‬
‫منشه سپردن فرمانروايي وقدرت به فرديابه گروه ويابه طبقه خاص است‪.‬‬
‫ب‪ :‬نظريه مليون‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫پيروان نظريه ملينون يعني طرفداران حاکميت ملي قدرت عالي را ناشي از ملت ميداند‬ ‫‪‬‬
‫بااينکه اساس اين فکر و نظريه سابقه طوالني دارد ولي رواج آن مربوط به قرن ‪ ۱۸‬بعد‬
‫از انقالب کبير فرانسه است که تمام علماي شرقي وغربي اين نظريه راتاييد کرده چون‬
‫اين نظريه ميکويد که حاکميت از مردم است که به زمامدارسپرده ميشود بنٌا درجهت‬
‫مصالح عموم به کار رود وهر وقتکه چنين قدرت مورد سًو قرار گيرد افراد حق دارند‬
‫درمورد چنين قدرت عالي مقاومت کنند‪.‬‬
‫(حدود قدرت عالي که شامل قدرت عالي نامحدود ومطلق است‪ .‬يا محدود ومقيد است‪.‬‬ ‫‪‬‬
‫ويا اينکه قدرت عالي برخالف دو عنصر ديگري دولت متحرک ومتحول وآثر گذاري‬
‫شديد دارد‪ .‬بنًا بنام حاکميت تلقي ميشود‪ .‬حقوق اساسي دربخشي وسيعي به ترسيم نقش‬
‫حاکميت ميپردازد‪.‬‬
‫حقوق اساسي قدرت عالي را تحت نظم ومراقبت قرارميدهد‪ .‬وچون به هر حال حاکميت‬ ‫‪‬‬
‫به وسيله انسانها درجامعه اعمال ميشود آن حاکميت انسانهارا تحت مسوليت قرارميدهد‪.‬‬
‫اداره جامعه سياسي بااعمال حاکميت امکان پذير است حکومت بايد باداشتن اهداف‬
‫ومقاصد روشن وبافراهم نمودن ابزار ووسايل به سمت تحقق اهداف حرکت کند‪ .‬تجلي‬
‫قدرت عالي منجر به سعادت جامعه باشد نه اينکه موجب هرج ومرج ويکه تازي درسه‬
‫عنصر دولت گردد‪.‬‬
‫تفکيک دولت ها از حيث استقالل‬ ‫‪‬‬

‫دربحث قدرت عالي (عنصر سوم دولت يادآور شديم که قدرت عالي بايد مستقل باشد‬ ‫‪‬‬
‫دولت مستقل بايد در روابط بين المللي واز جهت داخلي مطيع قدرت ديگري نباشد اما با‬
‫مراجعه به تاريخ مالحظه ميشود کشورها از حيت استقالل وضعيت متفاوتي داشته اند‬
‫ودر آينجاسه نوع بارز آنها راتوضيح ميدهيم‪.‬‬
‫‪ -۱‬دولت مستقل مطلق‪.‬‬ ‫‪‬‬

‫‪ -۲‬دولت مستقل منضبط‪.‬‬ ‫‪‬‬

‫‪ -۳‬دولت ناقص االستقالل‪.‬‬ ‫‪‬‬

‫دولت مسقل مطلق‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫دولت که براي خود آزادي کامل ونامحدود قايل است از حيث روابط بين المللي هيچ گونه‬ ‫‪‬‬
‫قيد وبند احساس نمي کند هيچ قانون بين المللي هم اورا محدود نمي کند هر زمانيکه‬
‫بخواهد مبادرت به جنگ نمايد تاهر زمانيکه توان داشت به جنگ آدامه بدهد هر‬
‫سرزمينکه امکان داشت تحت سلطه بياورد‪ .‬ودر سطح داخلي هر قسم که الزم ومصلحت‬
‫داند بامردم سرزمين خود رفتار نمايد‪،‬هيچ نوع قيد وشرط حقوق بشر وحقوق آساسي‬
‫باالي آن تاثير گذار نبوده قدرت خودرا بااجبارمادي ومعنوي (باتشکيل پوليس خفيه‬
‫واستخباراتي بدون چون وچرا درحوزه اقتدار خود اعمال مينمايد وآفراد را مطيع خود‬
‫ميسازد‪.‬‬
‫‪2 ‬دولت مستقل منضبط؛‬
‫‪ ‬خصوصيت منضبط وتوجه به اصول حقوقي وتعهدات بين المللي دولت منضبط‬
‫مستقل را از دولت با استقالل مطلق جداميسازد در استقالل منضبط در واقع نقص‬
‫به استقالل ايجاد نميشود بلکه استقالل را بيشتر استحکام وبادوام ميسازد‪،‬حسن‬
‫روابط بين المللي راممکن مينماييد ترس وحشت ونگراني را از ملل که نيروي‬
‫دفاعي ندارند بر طرف ميسازد‪ .‬حيثيت واعتبار انساني اتباع درداخل کشور‬
‫محفوظ ميماند تهديد عليه جان ومال هيچ کس درحوزه استقالل منضبط پيش نمي‬
‫آيد‪.‬‬
‫‪‌3 ‬دولت ناقص االستقالل‪:‬‬
‫‪ ‬وقتکه قدرت عالي يک دولت نقص وعيب داشته باشد آن دولت ناقص االستقالل‬
‫است‪ .‬دولت ناقص االستقالل معمؤال دولت ضعيفي است که به موجب پيمان يا‬
‫بدون پيمان مطيع يک دولت قوي باشد‪.‬‬
‫‪ ‬دولت تحت الحمايه ‪ -‬دولت خراج گذار – دولت هاي اقمار داراي استقالل ناقص‬
‫اند‪.‬‬
‫فصل ششم‬
‫تقسيم دولت از حيث ترکيب‬
‫‪1‬طرح موضوع‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫منظور از تقسيم دولت منحيث ترکيب شناسايي دول بسيط از غير بسيط است‪.‬درين تقسيم به شکل‬ ‫‪‬‬
‫حکومت ورژيم سياسي توجه نيست بلکه نظربرآنست که آيا قدرت عاليه متعلق به يک مرکزسياسي‬
‫واحد است يااينکه درمراکز متعدد تمرگز دارد نوع اول تحت عنوان دولت بسيط شناخته ميشود ونوع‬
‫دوم دول مرکب است‪.‬‬
‫‪2‬دولت بسيط‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫دولت بسيط به دولت اطالق ميشود که قدرت سياسي آن در يک مرکزقرار دارند وهمان شخصيت‬ ‫‪‬‬
‫حقوقي واحد است که تمام وظايف وحقوق دولت را اعمال مينمايند‪.‬تمام جمعيت فقط از همان قدرت‬
‫واحد تابعيت ميکند قدرت به شکل يک پآر چه است وقابل تفکيک به سطوح مختلف نيست(يعني‬
‫واليات وواحدهاي اداري از پايتخت آداره ميشود) دولت بسيط به متمرکز وغير متمرکز تقسيم‬
‫ميگردد‪.‬‬
‫‪3‬دولت بسيط متمرکز‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫دولت بسيط متمرکز وقتکه يک قانون در سراسر کشور به نحو يکسان اجراشود هيچ گونه اختيار‬ ‫‪‬‬
‫واقتدار درخارج ازمرکز حکومت اعمال نمي گردد‪ .‬تشکيالت سياسي داراي يک واحد حکومتي است‬
‫وظايف دولتي رابه طور کامل انجام بدهد فرمانروايان تصميمات خود را به همه فرمانبران که افراد‬
‫ملت هستند ابالغ مي کند‪ .‬و اتباع به تساوي مجبور به تبعيت سراسري ميباشد‪.‬قلمرو دولت در شکل‬
‫تمرکز و يک پارچه در رابطه به قدرت مرکزي است قدرت عاليه تمايل به حفظ يک پارچه گي دارد‬
‫يعني دولت بسيط متمرکز ساده با فروپاشي نظام فيودالي و ملوک الطوايفي به وجود امده است‪.‬‬
‫‪4‬دولت بسيط غير متمرکز‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫بسياري از کشور هاي بسيط متمرکز به دليل وسعت سرزمين و افزايش جمعيت کم کم‬ ‫‪‬‬
‫اختيارات اداري خود را به زون ها –واليات و ولسوالي ها ميدهند الزم نيست دولت‬
‫ساده و بسيط تمام امور اداري و اجرايي کشور را در مرکز فيصله نمايد بلکه دولت‬
‫بسيط ميتواند به حفظ وحدت قدرت سياسي عاليه و به حفظ اقتدارحاکمت اختيارات‬
‫اجراي و اداري مرکز بين واحد محلي تقسيم کند قانون گذار ميتواند اختيار تصميم‬
‫گيري هاي اجرايي را به محل بدهد تا نهاد هاي انتخابي محلي با صالح ديد خود بدون‬
‫اينکه از لحاظ حاکميت رقيب مرکز باشد امود اداري و اجرايي محل را انجام دهد‪.‬‬
‫(مثْال خدمات صحي ايجاد مکاتب عمران و باسازي راه ها ‪)...........‬‬
‫‪5‬دولت مرکب‪ :‬دولت مرکب بر خالف دولت بسيط چندين مرکز عملکرد سياسي دارد‪.‬‬ ‫‪‬‬
‫در اين نوع دولت حاکميت به صورت واحد نيست ‪.‬اعضايي ترکيت دهنده دولت‬
‫مرکب هر کدام واحد سياسي حاکمي است‪.‬شخصيت حقوقي و سياسي هر واحد عضوه‬
‫تا به ان درجه بارز و مشخص است که ميتوان عنوان دولت را به ان اطالق نمود‪.‬‬
‫دولت مرکب يعني اجتماعي از چند دولت‪ .‬دولت عضو اطراف محور دولت مرکزي و‬ ‫‪‬‬
‫دادن بخشي از حاکميت و قدرت سياسي به هر يک از دولت هاي عضو – اتصال‬
‫شخصي‪ -‬اتصال واقعي ‪ -‬اتفاق دول‪ -‬دولت متحده از انواع دول مرکب هستند که هر‬
‫کدام ان مشخصات جداگانه دارد که به صورت مختصر توضيح ميگردد‪.‬‬
‫اتصال شخصي( اتحاد شخصي)‪ :‬يکي از انواع دولت مرکب است که هرگاه دو و‬ ‫‪‬‬
‫يا چند دولت با حفظ واستقالل داخلي و خارجي تحت فرمان يک نفر شاه يا‬
‫سلطان قرار بگيرد( در سال ‪ 1656‬م الي ‪ 1707‬بين انگلستان و اسکاتلند ‪1527-‬‬
‫الي ‪ 1723‬اتريش و مجارستان اتصال شخصي داشتند)‪.‬‬
‫اتصال واقعي‪ :‬دولت مرکب است که چندين کشور تحت سلطنت يک پادشاه درايند‬ ‫‪‬‬
‫و سياست بين المللي واحد داشته باشند مثال ان دنمارک و ايسلند در سال ‪1918‬م‪.‬‬
‫اتفاق دول‪ :‬نوع ديگري از دولت هاي مرکب است که کنفدراسيون کشورها‬ ‫‪‬‬
‫ترکيب از چند کشور مستقل است‪ .‬که بعضي از وظايف حاکميت را به يک هيئت‬
‫مرکزي واگذار ميکند در اين ترتيب استقالل داخلي و خارجي کشورها عضوه‬
‫محفوظ است هرکشور ميتواند دولت داشته باشد‪ .‬مقصد از اتفاق عضوه دفاع در‬
‫مقابل حمالت بيگانه است و هيئت مشترک مرکب از نمايندگان کشورهاي عضوه‬
‫است (‌مثال ان در سال ‪ 1815‬م اتفاق سويس که ‪ 22‬کشور براي خفظ و استقالل‬
‫خود در برابر حمالت خارجي اتفاق نموده اند)‬
‫‪ ‬اتحاد دول‪:‬‬
‫‪ ‬هرگاه چند کشور به نحوه پيوند به وجود اورد که کشور‬
‫متحد را تشکيل دهد اين کشور واحد اختيار اداره کامل امور‬
‫خارجي و بعضي امور داخلي را داشته باشد‪ .‬دولت متحده‬
‫کشور است مستقل که قلمرو اش سرزمين تمام کشور هاي‬
‫عضوه دولت متحده وجمعيت ان مجموع جمعيت انها است‪.‬‬
‫کشور متحده وقتي شکل مي گيرد که حکومت هاي عضوه‬
‫حکومت مشابه به کشور متحده داشته باشد‪ .‬اقتدارات دولت‬
‫متحده معموال با تفصيل در قانون اساسي قيد ميگردد و‬
‫اختيارات را که کشور متحده ندارد به کشور هاي عضوه يا‬
‫جز اختصاص دارد‪.‬حاکميت در قلمرو داخلي بين قدرت‬
‫عالي کشور متحده و کشور هاي جز تقسيم ميگردد‪.‬‬
‫‪ ‬امور مهم داخلي مثل نگهداري قوه نظامي‪ -‬اداره گمرک –‬
‫نشر اسکانس و ضرب مسکوک اداره پوست تلگراف و‬
‫تليفون تابعيت راه اهن هواه نوردي و غيره در صالحيت‬
‫کشور متحده است واما وضع قوانين مدني و امور شهري با‬
‫کشور هاي جز اتحاد است برخالف اتفاق که فقط يک هيت‬
‫مرکزي دارد در کشور هاي متحده قواه سه گانه مجريه مقننه‬
‫و قضايه به تمام مشخصات وجود دارد‪ .‬کشورهاي عضو‬
‫مجاز نيست که با اراده خود از کشور متحده خارج شوند‬
‫خروج ان به منزله بغاوت تلقي ميگردد و همچنان کشورهاي‬
‫جزوه متحده داراي قوانين اساسي قوانين عادي مجالس مقننه‬
‫وزارء‌و تشکيالت اداري هستند‪.‬‬
‫‪6 ‬تفاوت دولت فدرال با کنفدارسيون‪:‬‬
‫‪ ‬در دولت فدرال اصل بر حاکميت دولت مرکزي است که قانون‬
‫اساسي اقتدارات و اختيارات دولت مرکزي را معين ميکند و انچه‬
‫باقي مي ماند در حوزه اقتدار دولت هاي جز است‪ .‬درحاليکه در‬
‫کنفدراسيون اصل بر حاکميت و استقالل دولت هاي عضوه ميباشد‬
‫و ميزان اختيار که طبق عهد نامه به نهاد هاي مرکزي واگذار‬
‫ميشود در مقايسه با حاکميت اعضاء‌ناچيز است‪.‬‬
‫‪ ‬دولت هاي عضوه کنفدراسيون شخصيت بين المللي خود را خفظ‬
‫ميکند و هرکدام از انها با ديگر ممالک بر اساسي حقوق بين دول‬
‫ارتباط دارند‪ .‬در صورتيکه در دولت فدرال تنها دولت مرکزي‬
‫موجوديت بين المللي دارد‬
‫ودولت عضوه ارتباط با ممالک خارج فدرال را ندارد‪ .‬در‬
‫کنفدراسيون روابط دولت عضوه به اساسي حقوق بين‬
‫الملل است در حاليکه در دولت فدرال روابط انها راقانون‬
‫اساسي مشخص ميکند‪ .‬فدراليزم مخصوص سرزمين هاي‬
‫بزرگ مثل اياالت متحده امريکا و فدراسيون روسيه‬
‫نيست اوضاع و احوال تاريخي ميتواند فيدراليزم را در‬
‫سرزمين هاي خيلي کوچک مثل سويس هم برقرار سازد‪.‬‬
‫به عقيده بعضي از صاحب نظران علوم سياسي سرزمين‬
‫هاي که از مناطق متفاوت و مختلف نژادي و جفرافيايي‬
‫تشکيل ميشود فدرليزم راه مناسب است‪.‬‬
‫فصل هفتم‬
‫تقسيم دولت از حيث شکل حکومت‬
‫در يک برسي کلي دولت ها از حيث شکل حکومت با سلطنتي و جمهوري تقسيم ميشود‬ ‫‪‬‬
‫که هر يک از جمهوري و سلطنتي انواع دارند‪.‬‬
‫‪1‬حکومت سلطنتي‪ :‬هرگاه حکوت کشور از جهت شکل سلطنتي باشد در رائس‬ ‫‪‬‬
‫حکومت يک نفر سلطان قرار ميگرد که مسول اعمال خود نيست‪ .‬در تمام ممالک‬
‫سلطنتي رياست قوه مجريه در دست يک نفر شاه ميباشد‪ .‬و لي در سوابق تاريخي استثناء‬
‫موارد هم وجود داشته که در يک سرزمين دو پادشاه سلطنت ميکردند که در اسپارت‬
‫معمول بود دوپادشاه از دو خاندان که اختيارات شان اکثرا جنبه مذهبي داشته اند‪ .‬در‬
‫روسيه نيز به مدت چهارده سال از سال ‪ 1682‬الي ‪ 1694‬دو پادشاه سلطنت داشته اند‪.‬‬
‫‪2‬مورثي بودن و انتخابي بودن سلطنت‪ :‬معموال سلطنت مورثي است و جانشين شاه‬ ‫‪‬‬
‫فرزند اول او ميباشد ولي استثناء سلطنت انتخابي نيز وجود مي داشته باشد که شاه از‬
‫طرف نمايندگان ملت يا مستقيم از جانب ملت براي هميش انتخاب ميشود که فعال سلطنت‬
‫انتخابي وجود ندارد مگر اگر کشور واتيکان را کشور سلطنتي بدانيم پاپ برعالوه که‬
‫سلطان است رهبر مذهبي دايم العمر نيز ميباشد‪ .‬سلطنت انتخابي در لهستان‪ -‬دانمارک‬
‫– مجارستان‪ -‬افغانستان و در امپراطوري مقدس جرمن و امپراطوري مغل سابقه دارد‪.‬‬
‫‪ ‬سلطنت محدود و نامحدود‪:‬در سلطنت نامحدود تمام اختيارت کشور‬
‫بدون قيد شرط در دست شاه ميباشد تمام متصديان امور از طرف او‬
‫اقدام ميکند‪ .‬سلطنت نامحدود ممکن است قانوني باشد يا استبدادي‪.‬‬
‫در سلطنت نامحدود قانوني شاه مطلق کشور را با اساسي قوانين‬
‫اداره ميکند و طبعا از تعدي وتجاوز حقوق اتباع جلوگيري ميشود‪.‬‬
‫و در سلطنت نامحدود استبدادي شاه به هيچ اصل و قانون مقيد‬
‫نيست و مطابق خواست وتمايل خود تصميم ميگرد‪.‬‬
‫‪ ‬در سلطنت محدود تمام اختيارت در دست شاه نه ميباشد بلکه از‬
‫جانب قدرت مستقل ديگري محدود ميشود که اين قدرت مستقل‬
‫ميتواند تشکيل از طبقات ممتاز يا مجلس از نمايندگان ملت باشد‪.‬‬
‫‪ ‬درنوع اول شاه براي بحث در مسايل مهم مملکتي از نوع اعالن‬
‫جنگ يا عقد صلح و يا اتحاد نظامي‪ -‬افراد ازاد ملت را در‬
‫مجموعه عمومي دعوت نموده نظر مشورتي را از انها اخذمينمايد‬
‫‪ ‬و هم چنان در مورد وضع قوانين تعين ماليات حل فصل پاره از‬
‫مشکالت بامردم مشوره مي نمايد‪.‬‬
‫‪ ‬در نوع دوم محدويت شاه به وسيله مجالس مقننه تر تيب ديگري‬
‫است که عنوان سلطنت مشروطه يافته و در چنين محدويتي مجالس‬
‫مقننه قانون وضع ميکند بودجه کشور را تصويب مي نمايند و به‬
‫اعمال وزاراء نظارت دارند‪.‬‬
‫‪ ‬در سلطنت مشروطه شاه در قوه مقننه شرکت دارد لوايح قانوني را‬
‫به مجلس تقديم ميدارد مصوبات مجلس را توشيح مي نمايد حق‬
‫تعديل و انحالل مجلس را دارد ميتواند در موارد فوق العاده مجلس‬
‫را به اجالس فراه خواند‪ .‬در سلطنت مشروطه شاه رئيس قوه‬
‫مجريه است حق اعالن جنگ و اعالن صلح را دارد عزل و نصب‬
‫وزراء‌تحت شرايط و قيود با او است واحکام محاکم نيز به نام او‬
‫صادر ميشوند‪.‬‬
‫‪4 ‬اقسام سلطنت مشروطه‪:‬‬
‫‪ ‬سلطنت مشروطه به دو گونه است‪ .‬سلطنت اثنايي و سلطنت‬
‫پارلماني‪.‬‬
‫‪ ‬در سلطنت اثنايي قوه مجريه بر رياست شاه در مقابل پارلمان‬
‫استقالل تام و تمام دارد شاه در انتخاب وزراء‌محدويت ندارد و‬
‫ميتواند انها از بين اکثريت و يا اقليت پارلمان و ياخارج از پارلمان‬
‫انتخاب کند و زراء صرف در برابر شاه مسول اند پارلمان نه‬
‫ميتواند از ان استيضاح و استجواب نمايد که اين نظام در سال‬
‫‪ 1850‬در اتريش در سال ‪ 1867‬در امپراطوري عثماني در سال‬
‫‪ 1876‬در روسيه معمول بوده و در قوانين اساسي ان درج بود‪.‬‬
‫‪ ‬در سلطنت پارلماني مجالس مقننه بر عالوه تقنين در قوه مجريه هم‬
‫دخالت دارند شاه در عزل و نصب وزراء‌ازاد نيست بلکه انها را‬
‫در بين افراد برگزيند که مرود اعتماد اکثريت پارلمان باشد‪ .‬وزراء‬
‫در مقابل مجلس مسول اند و مجلس ميتواند انها در وقت ضرورت‬
‫استيضاح نمايند و راي اعتماد از ان گرفته شود‪.‬‬
‫‪5 ‬دولت (کشور) جمهوري و اقسام آن‪:‬‬
‫‪ ‬نظام جمهوري به اساسي دخالت بي شماري مردم درحکومت به‬
‫جمهوري بالواسطه و جمهوري مع الواسطه تقسيم ميشود‪.‬‬
‫‪ ‬در جمهوري بالواسطه مردم بدون هيچ گونه واسطه قدرت و‬
‫حاکميت را در دست دارند‪ .‬به اين ترتيب با داشتن شرايط پيش بيني‬
‫شده در قانون در مجامع عمومي جمع شده‪ .‬قانون وضع مي کند‬
‫وزراء و ساير مامورين مؤثر مملکتي را انتخاب مي کند و در‬
‫همين اجتماعات امر نظارت بر اعمال حکومت را انجام ميدهد‪.‬‬
‫جمهوري بالواسطه وقتي امکان پذير است که جمعيت کشور و‬
‫سعت خاک ان زياد نباشد به لحاظ قلت در ادوار قديم اين جمعيت ها‬
‫به قلت امکان داشته و امروز جز در چند کشور چنين امکان وجود‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬در جمهوري مع الواسطه مانند جمهوري بالواسطه قدرت‬
‫عاليه به تمام ملت تعلق دارد ولي نمايندگان ملت درشکل‬
‫پارلمان اعمال حاکميت مي نمايند‪ .‬جمهوري مع الواسطه به‬
‫دو قسم است در قسم اول ملت عالوه از اعضاي پارلمان‬
‫رئيس جمهوري را نيز خود انتخاب مينمايند و در بعضي‬
‫موارد انتخاب ستره محکمه با ملت است‪.‬‬
‫‪ ‬در قسم دوم ملت فقط اعضايي مجالس مقننه راانتخاب‬
‫ميکند انتخاب رئيس جمهور از طريق پارلمان ميباشد‪.‬‬
‫هنگاميکه رئيس جمهور با اساسي اراي مستقيم مردم‬
‫انتخاب گردد در قانون اساسي اقتدارات زيادي به او در‬
‫نظر گرفته ميشوند و جمهوري عنوان رياستي را به خود‬
‫ميگرد‪.‬‬
‫‪6 ‬رياست جمهوري واحد يا متعدد‪:‬‬
‫‪ ‬معموال در هر کشور رئيس جمهور يک نفر ميباشد و لي به طور استثنايي هم‬
‫وجود دارد که رياست جمهوري در اختيار بيش از يک نفر باشد‪ .‬درفرانسه در‬
‫سال ‪ 1795‬تا ‪ 1799‬م در دوره کنسولي رياست قوه مجريه يا رياست جمهوري‬
‫در دست پنج نفربوده که هر پنج شان از طرف نمايندگان ملت به مدت پنج سال‬
‫انتخاب شد و هر سال يک نفر را از بين خود ريس مقرر ميکردند‪.‬‬
‫‪ ‬در جمهوري سويس رياست قوه مجريه را کميسيون هفت نفري که براي چهار‬
‫سال انتخاب ميشدند را به عهده داشته اند ولي در اتحاد جماهير شوروي‬
‫رياست قوه مجريه به عهده هيئت به نام هيئت رئيسه شوراي عالي که از ‪42‬‬
‫نفر تشکيل ميشد که بين خود ان ريس نايب اول و نايب دوم خود را انتخاب‬
‫ميکردند به پيش برده ميشد‪.‬‬
‫‪ ‬در جمهوري رياستي و جهوري پارلمان موارد که در سلطنت رياستي و‬
‫پارلمان توضيح گرديد کفايت ميکند‪.‬‬
‫‪7 ‬رژيم حکومت به اساس نقش احزاب‪:‬‬
‫‪ ‬بعضي از صاحب نظران حقوق و علوم سياسي نظام حکومت کشورها را از‬
‫طريق وضع احزاب ميسنجند فعاليت احزاب را معيار براي ارزيابي قرار‬
‫ميدهند‪ .‬پروفيسور ريمون ارن عقيده دارد در رژيم که فعاليت سياسي در‬
‫انحصار حزب واحد باشد نه ميتوان سيستم حکوت را با اصل رقابت الزمه‬
‫دموکراسي ليبرال است دانست‪ .‬حزب واحد اديولوژي واحد رهبري واحد نشانه‬
‫هاي رژيم هاي است که قدرت را مترکز و همه چيز را در اختيار و در خدمت‬
‫رژيم قرار داده اند‪ .‬المان دوران هتلر با حزب ناسيوناليزم سيستم يک حزبي را‬
‫بر اين کشور حاکم گردانيد‪ .‬ايتاليا فاشيزم نيز به اساس يک حزب اداره ميشد‬
‫ونمونه بارز سيستم يک حزبي دراتحاد شوروي و اقمار اين کشور قبل از‬
‫فروپاشي ‪ 1991‬است که به نام دفاع از طبقه کارگر ديکتاتوري پرولتريا‬
‫اساسي سازمان هاي سياسي و اجتماعي خويش قرار داده اند‪.‬‬
‫‪ ‬در سيستم چند حزبي رقابت وجود دارد در انتخابات گروه ها و احزاب افراد‬
‫گانوگون شرکت دارند نمايندگان پارلمان با اخذ اراي عمومي برگزيده ميشوند‬
‫ديموکراسي هاي ليبرال نمودار از نظام چند حزبي است در رژيم چند حزبي‬
‫فعاليت احزاب در انتخابات و پارلمان و امور حکومت اساسي رژيم است در‬
‫انگليس حکومت در دست اکثر پارلمان است در امريکا هم مثل انگلس دو‬
‫حزب قوي وجود دارد‪.‬‬
‫فصل هشتم‬
‫تفکيک قوا‬
‫‪1‬شناسايي مسله تفکيک قوا‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫در فصل گذشته با دو شکل حکومت سلطنتي و جمهوري وانواع هر يک ان اشنا شديم در اين جا‬ ‫‪‬‬
‫بحث از ان است که اعمال حکومت به چه ترتيب بايد صورت پذيرد يکي از نويسندگان بزرگ‬
‫فرانسه منتيسکيو در سال ‪ 1748‬م کتاب روح القوانين را انتشار داد‪ .‬که درا ن نظريات در باب‬
‫اعمال حاکميت ابراز نمود که به نام نظريه تفکيک قوا معروف گرديد‪ .‬قبل از او هم فالسفه حکما‬
‫و حقوق دانان شبيه نظريه او در حدودمسايل او مباحث دارند ولي هيچ کدام انها به اندازه‬
‫منتسيکيو در اين باب شهرت پيدا نه کردند‪ .‬تقريبا دو هزار سال قبل از منتسيکيو ارسطو )کتاب‬
‫سياست( را نوشته کرده و دران جا براي دولت سه رکن قايل گرديد‪ .‬يکي مجموعه عمومي ملت‬
‫که نسبت به امور مهم دولتي تصميم اتخاذ مي نمايد‪ .‬ديگري هيئت مستخدمين که تصميمات رکن‬
‫اول را به اجرا در مياورد و سومي دادگاه که اختالف مردم حل فصل مينمايد و افراد مجرم را‬
‫مشخص و به مجازات ميرساند‪ .‬امروز تقريبا در همه کشورهاي جهان تيفکيک قوا پذيرفته شده‬
‫است ولي ميزان اين تفکيک متفاوت است‪ .‬درهيچ کشور تفکيک مطلق را نه ميتوان يافت و‬
‫تفکيک نسبي در درجات گوناگون مورد عمل قرار گرفته است‪.‬‬
‫در مورد تفکيک قوا اراء و نظرياتي مختلف وجود دارد که نه تنها سياست ارسطو بلکه‬ ‫‪‬‬
‫نويسندگان زيادي مثل گروسيوس – ويلف و پوفندرف مثل ارسطو و مسکيو سه قوه مقننه قضايه‬
‫و اجرايه براي اعمال حکومت تشخيص داده اند‪ .‬جان الک انگليسي متعقد است که سه قوه عبارت‬
‫است از مقننه مجريه و متحده‪.‬‬
‫‪2‬تشريح نظريه تفکيک قوا‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫به نظر متسيکيو مشارکت مردم در اعمال حاکميت باعث تامين ازادي و رعايت‬ ‫‪‬‬
‫حقوق اساسي ملت نيست‪ .‬ازادي و حقوق افراد وقتي رعايت ميشود که ملت از ظلم‬
‫وتعدي زمام داران محفوظ بماند و اين مصونيت از را ه تفکيک قوا حاصل ميشود‪.‬‬
‫منتسيکيو عقيده دارد در هر کشور حاکمت در سه اقتدار خالصه ميشود‪ .‬اقتدار‬
‫تقنيني ‪ ،‬اقتدار قضايي و اقتدار اجرايي که اقتدار تقنيني قوانين دايمي وموقتي را‬
‫وضع ميکند و قوانين موجود را اصالح يا نسخ مي نمايد‪ .‬اقتدار اجرايي اعالن‬
‫جنگ ميدهد صلح مي نمايد وروابط خارجي را برقرار يا تنظيم ميکند نمايندگان‬
‫سياسي مي پذيرد و اعزام ميدارد و سايل دفاعي کشور را تدارک ميبيند وقوانين را‬
‫مورد اجرا قرار ميدهد‪ .‬اقتدار قضايي اختالفات بين مردم را حل فصل مينمايد‬
‫جرايم ارتکابي را مورد برسي قرار ميدهد و مرتکبين را تعقيب و مجازات مينمايد‪.‬‬
‫منتسيکيو عقيده دارد که اين سه اقتدار بايد در دست اشخاص مختلف باشد و دارند‬ ‫‪‬‬
‫هر اقتدار از دو اقتدار ديگري ازاد و مستقل بماند فقط در اين صورت است که‬
‫ازادي و اسايش مردم حفظ ميشود‪ .‬تاريخ نشان داده است که متصديان حکومت اگر‬
‫قدرت شان محدود نباشد از قدرت سوء استفاده مينمايد و ازادي افراد را صلب‬
‫مينميد‪.‬‬
‫انواع تفکيک قوا‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫طوريکه در تشريح نظر منتيسکيو از تفکيک قوا ديدم وي به شرايط و قيودي تفکيک‬ ‫‪‬‬
‫قواه را پيشنهاد مينمود اما بسيار از نويسندگان با شرايط وي مخالفت نموده و خواهان‬
‫تفکيک قواه بدون قيد شرط گرديده است‪ .‬انان استدالل نموده اند که هيچ يک از سه‬
‫قوه نه بايد به نحوه در دو قوه ديگر مداخله نمايد و بنابراين انفصال مطلق قوا را‬
‫براي تامين ازادي ضروري ميداند به اين ترتيب تفکيک قوا به دو نحوه مطرح‬
‫ميگردد‪ .‬تفکيک قواه مطلق و تفکيک قواه نسبي‪ .‬گرچه بسيار از هواخواهان تفکيک‬
‫مطلق براي اثبات نظر خود داليل اورده اند و در عمل در هيچ کشور قواه حاکم مطلقا‬
‫ازهم تفکيک نشده است وهيچ قانون اساسي نه توانستند حقوق و حدود هر قوه جدا از‬
‫ديگري بدون دخالت و ارتباط معين سازد‪ .‬انانيکه قانون اساسي اياالت متحده امريکا‬
‫بر اساس تفکيک مطلق معرفي ميکند موارد دخالت را نه ميتواند در ان انکار کرد‪.‬‬
‫تفکيک مطلق قوا و نتايج ناشي از ان‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫الف‪ -‬وزراء فقط عضوه قوه مجريه هستند در قوه مقننه عضويت ندارند‪.‬‬ ‫‪‬‬

‫ب‪ -‬رئيس قوه مجريه و و زراء نه ميتواند در جلسات قانون گذاري مجلس حضور‬ ‫‪‬‬
‫يابند و صحبت نمايد‪.‬‬
‫ج‪ -‬وزراء در مقابل پارلمان هيچ گونه مسوليت ندارند‪.‬‬ ‫‪‬‬
‫‪ ‬د‪ -‬قوه مجريه از تهيه اليحه قانوني و تقديم به مجلس ممنوع قرار داده شده است‪.‬‬
‫‪ ‬ه‪ -‬رئيس قوه مجريه حق ندارد از توشيح و ابالغ قوانين امتناع نمايد ‪.‬‬
‫‪ ‬و‪ -‬قوه مجريه حق انحالل و تعطيل مجلس را ندارد و همين طور نه ميتواند‬
‫مجلس را براي جلسات فوق العاده دعوت نمايد‪.‬‬
‫‪ ‬ز‪ -‬درتفکيک مطلق مجلس مقننه در وظايف حق دخالت و نظارت را ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬ح‪ -‬در تفکيک مطلق قوه مقننه و قوه مجريه در عزل و نصب قضات هيچ گونه‬
‫نقش ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬ط‪ -‬قوه مقننه و قوه مجريه در تفکيک مطلق قوه حق عفوه و تخفيف مجازات را‬
‫ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬ي‪ -‬قوه مقننه نه ميتواند وزراء را متهم نمايد يا در محاکمه انها نقش داشته باشد‪.‬‬
‫‪ ‬هر گاه قانون اساسي کشوري موارد فوق را رعايت نمود تفکيک مطلق قوه را‬
‫پذيرفته و هرچه از اين مواردعدول داشت از تفکيک مطلق فاصله گرفته و به‬
‫تفکيک نسبي پيوسته است‪.‬‬
‫‪ ‬تفکيک نسبي قوا‪:‬‬
‫‪ ‬در تفکيک نسبي قواه سه قوه در عين اينکه وظايف مستقل و معين‬
‫دارند و جدا بودن انها هم تصريح شده است معالوصف در جهت‬
‫تحقق اهداف تفکيک نسبي يک يا چند مورد از موارد ذيل ديده ميشود‬
‫که با تفکيک مطلف سازگاري ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬الف‪ -‬مجلس سناء محاکمه وزراء را به عهده دارد‪.‬‬
‫‪ ‬ب‪ -‬مجلس نمايندگان اختيار متهم کردن وزراء را دارد‪.‬‬
‫‪ ‬ج‪ -‬قضات ازجانب قوه مجريه پيشنهاد ميشوند‪.‬‬
‫‪ ‬د‪ -‬قضات از طريق مجلس نمايندگان انتخاب ميشود‪.‬‬
‫‪ ‬ه‪ -‬رئيس قوه مجريه حق عفوه و تخفيف مجازات را دارد‪.‬‬
‫‪ ‬و‪ -‬مجلس و مجلسين حق عفوه عمومي را دارد‪.‬‬
‫‪ ‬ز‪ -‬قرار داد هاي منعقده با خارج توسط مجلسين و يا مجلس سناء تصويب‬
‫مي گردد‪.‬‬
‫‪ ‬ح‪ -‬اعالن جنگ و عقد صلح ضرورت به تصويب پارلمان دارد‪.‬‬
‫‪ ‬ط‪ -‬ريس قوه مجريه حق انحالل مجلس يا مجلسين را دارند و ميتواند از‬
‫امضاء و ابالغ قوانين خود داري کند وياقوانين رابراي تجديد نظر به مقننه‬
‫بازگرداند‪.‬‬
‫‪ ‬ي‪ -‬حق تهيه اليحه به قوه مجريه داده شده است و هم قوه قضايه ميتواند‬
‫لوايح قضايي را تهيه نمايد‪.‬‬
‫‪ ‬ک‪ -‬پارلمان حق سوال و استيضاح و زراء را دارد‪.‬‬
‫‪ ‬ل‪ -‬رئيس جمهور و وزراء ميتواند در مجلس يا مجلسين حضور يابند و‬
‫سخن راني کند‪.‬‬
‫‪ ‬م‪ -‬نمايندگان مجلس در عين حال ميتواند تصدي وزارت خانه ها را هم‬
‫عهده دار شوند‪.‬‬
‫‪‬‬
‫فصل نهم‬
‫قوه مقننه‬

‫‪1 ‬بحث مربوط به قوه مقننه‪:‬‬


‫‪ ‬بخش مهمي از حقوق اساسي به قوه مقننه اختصاص دارد‪ .‬مباحث ترکيب قوه‬
‫مقننه از يک مجلس يا دو مجلس باشد داليل و طرفداران هر يک مشخصات‬
‫مجلس نمايندگان و خصوصيات مجلس سنا و ضع انتخابات شرايط انتخاب کنند‬
‫گان وانتخاب شونده گان‪ ،‬انتخابات مستقيم و وغير مستقيم‪ ،‬انتخابات صنفي‪ ،‬تعدد‬
‫راي در انتخابات فردي و جمعي‪ ،‬انتخابات خانوادگي‪ ،‬انتخابات با اکثريت مطلق‬
‫و نسبي‪ ،‬انتخابات علني و مخفي‪ ،‬انتخابات اجباري و اختياري‪ ،‬مسله جنسيت‬
‫درانتخابات‪ ،‬اعتبار نامه و رسيدگي به صحت ان‪ ،‬مصونيت پارلماني‪ ،‬انعقاد‪،‬‬
‫انحالل‪ ،‬تعطيل پارلمان‪ ،‬وظيفه پارلمان از حيث وضع قانون‪ ،‬تهيه اليحه و‬
‫طرح‪ ،‬وضع قوانين مالي از جمله بوديجه‪ ،‬وظيفه نظارت در اعمال وزراء‬
‫سوال استيضاح‪ ،‬تحقيق و تفحص‪ ،‬ترتيب مقرارات مربوط به وضع فوق العاده‪،‬‬
‫تفسير قوانين‪ ،‬ترتيب تشکيل و فعاليت هيئت رئيسه و کميسيون هاي کاري قوه‬
‫مقننه و بسياري از موضوعات ديگر در اين فصل مطالعه ميشود‪.‬‬
‫‪2 ‬پارلمان يک مجلسي يا دو مجلسي‪:‬‬
‫‪ ‬قوه مقننه کشور ها بر حسب حقوق اساسي بنا بر داليل از‬
‫يک مجلس يا دو مجلس تشکيل ميگردد‪ .‬مجلس اول را بنام‬
‫مجلس عوام‪،‬مجلس نمايندگان‪ ،‬شوراي ملي و مجلس دوم را‬
‫بنام مجلس سناء‪ ،‬اقوام‪ ،‬اثنان‪ .‬که در افغانستان بنام هاي‬
‫ولس جرگه و مشرانو جرگه ياد ميگردد‪ .‬ريشه هر دونوع‬
‫مجلس را به حقوق اساسي غير مدون انگليس پيوند ميزنند و‬
‫سوابق تاريخي اين کشور که در اين مورد به حدود دو هزار‬
‫سال ميرسد مثال مي اورند‪ .‬امروز هم قوه يک مجلسي‬
‫فراوان وجود دارد و هم قوه مقننه دو مجلسي امابايد اضافه‬
‫نمايم که کشورهاي متحده غالبا دو مجلسي هستند و کشور‬
‫هاي بسيط يک مجلسي‪.‬‬
‫‪3 ‬طرفداران تشکيل پارلمان دو مجلسي‪:‬‬
‫‪ ‬ا ز جمله طرفداران مشهور پارلماني دو مجلسي منتيسکيو‪ ،‬دوللم و وينتر هستند‪.‬‬
‫منتسيکيو ميگويد که در کشور عده از افراد هستند که از نظر ذکاوت استعداد‬
‫علم و از طبقه ممتاز و اشراف که باالي سايرين برتري دارند نه بايد همراهي‬
‫مردم عوام در انتخابات يک سان قرار بگيرد‪.‬‬
‫‪ ‬پروفيسور وينتر الماني در کتاب( بنام مجلس عالي) در المان استدالل ميکند که‬
‫مجلس عالي (سنا) به منزله عقل و تدبيرکشور است‪ .‬و مجلس نمايندگان مظهر‬
‫اراده مردم است بنا مجلس نمايندگان از نمايندگان مردم و مجلس سنا از رجال‬
‫سياسي بايد تشکيل شود‪.‬‬
‫‪ ‬دولولم ميگويد که يک مجلس هميشه بر دوقوه ديگر نفوذ حاصل ميکند بناء‬
‫دومجلس بهتر است تا از صالحيت يک مجلس کاسته و تعادل قوا برقرار شود‪.‬‬
‫انسان ها هميشه مرتکب اشتباه ميگردد بناء در مجلس سنا اشخاص سياسي مدبر‬
‫و با تجربه وجود دارد که مصوبه مجلس نمايندگان را اصالح بکند‪.‬‬
‫فصل نهم‬
‫قوه مقننه‬
‫‪4‬طرفداران پارلمان يک مجلسي‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫اوال پارلمان بايد مظهرملي اراده مردم باشد اشراف‪ -‬نخبه گان‪ -‬سرمايه داران نمايند ملت‬ ‫‪‬‬
‫نيستند‪ .‬ثانيا قانون دو مجلسي از سرعت قانون ميکاهد‪ .‬مثال اگر پارلمان يک مجلسي شش صد‬
‫نفر باشد براي تصويب حد اقل سه صد راي ضرورت است اگر يک مجلس بر دو مجلس تقسيم‬
‫گردد بنا براي او ‪ 150‬راي ضرورت است که هميشه قانون براي اقليت تصويب ميگردد‪.‬‬
‫ثالثا مجلس سنا از اشخاص محافظه کار مسن تشکيل ميشود که در نتيجه ان کشوراز ترقي‬ ‫‪‬‬
‫عقب ميماند‪ .‬رابعا‪ -‬فرانکلين پارلمان دو مجلسي را به عرابه تشبه کرده که دو طرف ان دو‬
‫اسپ باشد هر کدام به طرف خود کش ميکند و قدرت هر دو خنثي ميشود‪.‬‬
‫‪5‬تشکيل مجلس سنا‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫براي تشکيل مجلس سنا نحوه يک سان در کشور ها وجود ندارد‪ .‬گاهي ترتيب مورثي که اگر‬ ‫‪‬‬
‫وکيل سنا فوت ميکند پسر بزرگ ان سناتور ميگردد‪ .‬و گاهي صالحيت شاه ميباشد که عنون‬
‫اشراف را به کسي ميدهد اورا به مجلس سنا معرفي ميکند‪ .‬در بعضي موارد افراد بسيار‬
‫نزديک به شاه به مجلس سنا معرفي ميشد که اشخاص معرفي شده خود را از نزديکان و متحد‬
‫به شماه ميدانستند‪ .‬وروش ديگري انتخابي است مثل مجلس نمايندگان که سناتوران از طرف‬
‫مردم انتخاب ميگردد منتهي در شرايط تفاوت وجود دارد مثْال سن‪ -‬تحصيالت‪ -‬تجربه کاري‬
‫– نفوذ در بين مردم و غيره‪.‬‬
‫فصل نهم‬
‫قوه مقننه‬
‫‪4‬طرفداران پارلمان يک مجلسي‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫اوال پارلمان بايد مظهرملي اراده مردم باشد اشراف‪ -‬نخبه گان‪ -‬سرمايه داران نمايند ملت‬ ‫‪‬‬
‫نيستند‪ .‬ثانيا قانون دو مجلسي از سرعت قانون ميکاهد‪ .‬مثال اگر پارلمان يک مجلسي شش صد‬
‫نفر باشد براي تصويب حد اقل سه صد راي ضرورت است اگر يک مجلس بر دو مجلس تقسيم‬
‫گردد بنا براي او ‪ 150‬راي ضرورت است که هميشه قانون براي اقليت تصويب ميگردد‪.‬‬
‫ثالثا مجلس سنا از اشخاص محافظه کار مسن تشکيل ميشود که در نتيجه ان کشوراز ترقي‬ ‫‪‬‬
‫عقب ميماند‪ .‬رابعا‪ -‬فرانکلين پارلمان دو مجلسي را به عرابه تشبه کرده که دو طرف ان دو‬
‫اسپ باشد هر کدام به طرف خود کش ميکند و قدرت هر دو خنثي ميشود‪.‬‬
‫‪5‬تشکيل مجلس سنا‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫براي تشکيل مجلس سنا نحوه يک سان در کشور ها وجود ندارد‪ .‬گاهي ترتيب مورثي که اگر‬ ‫‪‬‬
‫وکيل سنا فوت ميکند پسر بزرگ ان سناتور ميگردد‪ .‬و گاهي صالحيت شاه ميباشد که عنون‬
‫اشراف را به کسي ميدهد اورا به مجلس سنا معرفي ميکند‪ .‬در بعضي موارد افراد بسيار‬
‫نزديک به شاه به مجلس سنا معرفي ميشد که اشخاص معرفي شده خود را از نزديکان و متحد‬
‫به شماه ميدانستند‪ .‬وروش ديگري انتخابي است مثل مجلس نمايندگان که سناتوران از طرف‬
‫مردم انتخاب ميگردد منتهي در شرايط تفاوت وجود دارد مثْال سن‪ -‬تحصيالت‪ -‬تجربه کاري‬
‫– نفوذ در بين مردم و غيره‪.‬‬
‫فصل نهم‬
‫قوه مقننه‬
‫‪6‬انتخاب اعضايي مجلس شورا‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫مجلس نمايندگان يعني ولس جرگه مظهر اراده ملت برعکس مجلس سنا تمام اعضايي ان‬ ‫‪‬‬
‫از جانب ملت انتخاب ميگردد و سعي ميگردد تا هر چه بيشتر مردم در انتخابات‬
‫اشتراک کنند‪ .‬بر ترتيب انتخاب نمايندگان در کشور ها روش هاي متفاوت موجود است‬
‫مثْال در ايران سن ‪ 15‬ساله در ايرا ن براي راي دهي‪ .‬در افغانستان سن( ) و کشور‬
‫هاي ديگر متفاوت است‪ .‬هيچ قيد در مورد سواد – تمول – اعتقادات –مذهب‪-‬عضويت‬
‫در حزب‪ -‬محل سکونت و اقامت هر نوع شغل‪ -‬پرداخت ماليات در کشور هاي‬
‫افغانستان پاکستان ايران و زياتر کشور هاي ديگر وجود ندارد ميتواند در انتخابات‬
‫شرکت کند‪ .‬اکثرا کشور ها شرايط را کم کرده در المان سن ‪ 20‬ساله‪ -‬در امريکا ايالت‬
‫مساچو شخص بايد با سواد باشد و قوانين اساسي را بفهمد‪ .‬در فرانسه قبال بايد ماليات‬
‫ميداد ودر مورد جنسيت يعني زن و مرد نيز مخالفت هاي وجود دارد‪.‬‬
‫‪7‬شرايط انتخاب شدن‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫منتخبين شوراي ملي وظايف مهمي را بايد در پارلمان اجرا کند‪ .‬صرف نظر اعتقاد‬ ‫‪‬‬
‫ايمان تقوا و تندرستي بايد داراي تخصص و تجارب کافي باشد‪ .‬که تمام کشور هاي در‬
‫قونين اساسي و قوانين عادي خود شرايط براي منتخبين وضع نموده است تا‬
‫درچهارچوب ان اشخاص خود را کانديد نمايد‪.‬‬
‫فصل نهم‬
‫قوه مقننه‬
‫‪ ‬الف‪ :‬شرط سن که در گذشته چهل سال بوده و لي فعال قوانين اساسي‬
‫کشورها بين ‪ 25‬الي ‪ 40‬سال درنظر گرفته است‪ .‬کشور ايران شرط‬
‫سن کانديد شدن بين سن ‪ 30‬الي ‪ 70‬سال تيعين کرده است‪ .‬افغانستان‬
‫‪ 25‬سال بايد تکميل شده باشد‪ .‬برازيل انگلستان و استراليا ‪ 21‬سال را‬
‫در نظر گرفته است‪.‬‬
‫‪ ‬ب‪ -‬تابعيت‪ :‬موضوع بسيارمهم است کسيکه خود را کانديد مينمايد‬
‫بايد تابعيت کشورخود را داشته باشد کسيکه تابعيت جديد را کسب‬
‫مينمايد دراکثر کشورها روش هاي مختلف براي کانديد شدن ان‬
‫ميباشد‪ .‬در فرانسته ‪ 10‬سال از تابعيت جديد ان سپري شده باشد‪.‬در‬
‫امريکا هفت سال در ايران و افغانستان محروميت دايمي است‪.‬‬
‫‪ ‬ج‪ -‬سواد‪ :‬کسيکه نمايند مردم ميشود بايد باسوادباشد و قوانين را‬
‫بايدبداند ولي درجه تحصيل در قوانين اکثر کشور ها تفاوت دارد‪.‬‬
‫مثْال در افغانستان و پاکستان و ايران درجه تحصيل براي کانديد قيد‬
‫نيست‪.‬‬
‫فصل نهم‬
‫قوه مقننه‬
‫‪8 ‬تنوع در انتخابات‪:‬‬
‫‪ ‬بنابر داليل و جهات بسياري که بعضي علني و پاره غير علني‪ .‬وضع‬
‫انتخابات به يک شکل نيست‪ .‬گاهي کم و زيادي جمعيت‪ -‬گاهي‬
‫وسعت حوزه هاي انتخاباتي و يا محدويت ان‪ -‬گاهي عاليق دولت يا‬
‫تمايالت دولت‪ -‬گاهي تعدد احزاب و فعاليت انها و ياعدم حضور‬
‫حزب باعث ميگردد که انتخابات دريک کشور يک درجه باشد در‬
‫کشوري ديگري دو درجه باشد‪ ،‬در يک زمان اتخابات صنفي‬
‫صورت پذيرد و در زمان ديگري انتخابات عمومي‪ .‬به مناسبت‬
‫انتخابات اکثريت مطلق مورد پسند باشد در شرايط ديگري در‬
‫انتخابات با اکثريت نسبي روي اورند در انتخابات فردي و جمعي‬
‫انتخابات علني ومخفي‪ ،‬انتخابات اجباري و اختياري‪ ،‬انتخابات به‬
‫راي متعدد يا واحد با راي فردي يا خانوادگي از انواع انتخابات است‬
‫که بايد به توضيح انرا بپردازيم‪.‬‬
‫فصل نهم‬
‫قوه مقننه‬
‫‪ ‬ترتيبات وتشريفات انتخابات‪:‬‬
‫‪ ‬در هر کشور انتخابات باتشريفات خاصي که قانون ان انرا معين کرده انجام‬
‫ميگيرد‪ .‬اين ترتيبات دروضع باشد که انجام انتخابات بايد در ازادي کامل توسط‬
‫خود مردم صورت بگيرد و دخالت نيرو امنيتي در حد تامين امنيت و اماده کردن‬
‫امکانات تخنيکي باشد‪ .‬موضوعات که در انتخابات ضروري است‪ .‬فرصت‬
‫براي کانديدان بخاطر ثبت نام‪ -‬حوزه بندي انتخابات و زمان اخذ راي و‬
‫مقررات مربوط به راي دهنده گان قبل از انتخابات( تبليغات و اشنايي به پروسيه‬
‫انتخابات)‪ -‬اصول انتخابات مطابق قانون اساسي و قوانين عادي انتخابات و‬
‫نظارت بر امور‪.‬رسيدگي بر تخلفات همه جانبه توسط قوه قضايه و مجلس‪.‬‬
‫‪ ‬شروط کانديد‪ :‬الف‪ -‬نامزدي و تشريفات ان ب‪ -‬رسيدگي قانوني به شرايط‬
‫نامزدي از قبيل سن‪ ،‬تحصيل و تجربه وعدم متهم بودن‪.‬‬
‫‪‬‬
‫فصل دهم‬
‫پارلمان از افتتاح تا اختتام‬

‫‪1‬افتتاح پارلمان‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫مجالس مقننه معموال در مرکز حکومت تشکيل ميگردد و به لحاظ اهميت که دارند افتتاح انها‬ ‫‪‬‬
‫با مراسم تحليف و تشريفات توام است‪ .‬انتخابات هئيت رئسه اولين اقدام مجلس است که در‬
‫ماده () قانون اساسي افغانستان تصريح يافته است‪.‬‬
‫‪2‬اعتبار نامه و رسيدگي به ان‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫بعد از انتخابات وتايد صحت ان سند تنظيم ميشود که شخص منتخب بتواند در پارلمان به‬ ‫‪‬‬
‫عنوان عضوه مجلس شرکت کنند‪ ،‬نام اين سند اعتبار نامه است‪ .‬موضوع رسيدگي به صحت‬
‫اعتبار نامه ازمسايل مورد بحث علما حقوق اساسي است‪.‬اوال چه مرجع بايد به اعتبار نامه‬
‫رسيدگي کند ثانيا چه لزوم دارد که اعتبار نامه رسيدگي و ارزيابي قرار بگيرد‪ .‬ثالثا رد‬
‫اعتبار نامه به معني مخشوش بودن انتخابات است و يا عدم صالحيت صاحب اعتبار نامه‪ .‬ايا‬
‫اگر اعتبار نامه رد شد و در نتيجه انتخابات حوزه اي که نماينده ندارد تجديدشد ايا شخصي که‬
‫اعتبار نامه ان رد شده است ميتواند در انتخابات مجددا شرکت کند؟‬
‫عده از علما و رجال سياسي عقيده دارد که به اعتبار نامه هاي وکال خود مجلس رسيدگي‬ ‫‪‬‬
‫مينمايد وعده ديگري ان رسيدگي به اعتبار نامه به قوه قضايه محول ميگردد و عده کشورها‬
‫کميسيون مستقل براي رسيدگي به اعتبارنامه تعين ميکند‪.‬‬
‫فصل دهم‬
‫پارلمان از افتتاح تا اختتام‬

‫‪3‬مصؤنيت پارلماني‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫اصل بر اين است که تمام افراد کشور در مقابل قانون مساوي باشد و در مراجعه و يا احضار به محاکم هيچ‬ ‫‪‬‬
‫کس به ديگري امتياز نداشته باشد اما خالف اين اصل و براي رعايت اصول ديگري بعضي افرا د از‬
‫مصونيت استفاده ميکند از جمله قضات نمايندگان سياسي و نمايندگان پارلماني‪.‬‬
‫مصونيت پارلماني که نمايندگان مجلس از ان بهر مند ميشود بخاطر ان است که نمايندگان بتواند درکمال ازادي‬ ‫‪‬‬
‫و استقالل وظايف خود را انجام بدهد‪ .‬ودر صورت اتهام به ارتکاب جرم اول بايد از انها سلب مصونيت شود و‬
‫سپس مورد تعقيب قرار بگيرد‪ .‬بنابر اين اولين مصونيت نماينده مصونيت از تعقيب جزايي است که مسولين‬
‫امنيتي ودستگاه هاي قضايي نه ميتواند نماينده که متهم به جرم باشد احضار يا جلب نمايد‪ ،‬بايد به انها اتهام اش‬
‫را تفهيم نمايد و بعد از ان در مورد بازداشت ان با قوه مقننه تفاهم نموده در بازداشت ان اقدام صورت گيرد‪.‬‬
‫چرا اگر نماينده را مستقيم تحت بازداشت صورت بگيرد باز اصل تفکيک قوا اهميت خود را از دست ميدهد‬ ‫‪‬‬
‫ونفوذ قوا اجرايه و قضايه را درقوا مقننه ثابت مينمايد‪.‬‬
‫به چند نکته در مورد مصونيت بايد توجه داشته باشيم‪ .‬اوال اين مصونيت مربوط به تعقيب جزايي است نه براي‬ ‫‪‬‬
‫دعوا حقوقي‪ .‬ثانيا مصونيت مربوط به جرايم است بنابر اين تخلفات که محکوميت ان جريمه است يعني تخلفات‬
‫ترافيکي انرادر بر نه ميگرد‪ .‬ثالثا مصونيت شامل جرايم مشهود نه ميشود‪ -‬رابعا مصونيت پارلماني شامل‬
‫مسکن نمايند هم ميشود‪ .‬خامسا مصونيت مربوط به دوران نمايندگي است‪ .‬سادسا به موجب قوانين بعضي‬
‫کشورها مصونيت از تعرض مربوط به تمام مدت وکالت نيست بلکه فقط با ايام اشتغال پارلمان مربوط ميشود‪.‬‬
‫به اين معني که در ايام تعطيلي مجلس ميتوان نمايندگان مجلس را تعقيب و دستگيرنمود درنهايت بايد رييس‬
‫مجلس را از جريان مطلع ساخت‪.‬‬
‫فصل دهم‬
‫پارلمان از افتتاح تا اختتام‬

‫‪4 ‬تقرر اعضايي مجلس قانون گذاري‪:‬‬


‫‪ ‬ايا نمايندگان ملت بايد حقوق از خزانه دولت دريافت نمايد يا نه؟ اگر‬
‫دريافت نمايد به چه ميزان؟ بعضي از علما حقوق اساسي به اين عقيده‬
‫است که عضويت در پارلمان شغلي نيست که وسيله تامين معاش باشد‬
‫و صحيح نيست که نمايندگان از دولت معاش دريافت نمايند بنا از‬
‫عايدات شخصي خود استفاده نمايند‪ .‬تنها اين راه است که ثابت ميشود‬
‫نمايندگان به موکلين خود نمايندگي و خدمت مينمايد ودر مقابل بعضي‬
‫علما اين نظر را رد ميکند ميگويند که اگرکسي پول و ثروت نداشته‬
‫باشد ازحق نمايندگي محروم ميماند با توجه به اين استدالل در تمام‬
‫کشور هاي دنيا هر دو مجلس از بوديجه دولت معاش در يافت ميکند‬
‫در بعضي موارد براي جلسات فوق العاده هم حقوق را دريافت مينمايد‪.‬‬
‫فصل دهم‬
‫پارلمان از افتتاح تا اختتام‬
‫‪ ‬انعقاد و انحالل‪:‬‬
‫‪ ‬منظور اين است که تشکيل مجلس با چه ترتيب و معيار است‪ .‬و انحالل ان به‬
‫چه وضع است که در اين خصوص سه ترتيب معمول است‪.‬‬
‫‪ ‬در ترتيب اول اختيار در دست خود مجلس است هر زماني خاص مجلس را‬
‫شروع ميکند و يا هر زمان خاص تعطيل ميکند و قوه اجرايه حق تعطيل‬
‫وانحالل مجلس را ندارد‪ .‬صرف در ايام تعطيلي ميتواند رئيس قوه مجريه براي‬
‫جلسات فوق العاده مجلس را دعوت نمايند‪.‬‬
‫‪ ‬در ترتيب دوم حق انعقاد تعطيل و انحالل مجلس با رئيس قوه مجريه است که دو‬
‫دليل دارد اگر مجلس دوره تعطيلي نداشته باشديکي وزراء مکررا در جلسات‬
‫مجلس حضور ميابند واز انجام وظايف خود بازمي ماند‪.‬دو اگر از مجلس و‬
‫نمايندگان مردم مردم ناراضي باشد بناء حق ريئس مجريه است که انرا منحل يا‬
‫تعطيل نمايند‪.‬‬
‫‪ ‬در ترتيب سوم انعقاد تعطيل و انحالل پارلمان به ريئس قوه مجريه واگذار شده‬
‫است ولي در اين وظيفه خود کامال ازاد نبوده بلکه مکلف به رعايت مقررات‬
‫قانوني است‪.‬‬
‫فصل يازدهم‬
‫وظايف قوه مقننه‬

‫‪1 ‬وضع قانون‪:‬‬


‫‪ ‬مهمترين وظيفه مجلس قانون گذاري است‪ .‬تشريفات و ضع قانون و‬
‫مراحل ان معموال به وسيله قانون اساسي مشخص شده است‪ .‬پيشنهاد‬
‫لوايح قانوني‪،‬ارجاع ان به کميسون مربوطه‪ ،‬مذارکرات در جلسه‬
‫علني تصويب يک يک مواد و اگر مجلس دوم هم باشد ارجاع‬
‫مصاحبه به مجلس دوم‪ ،‬رفع اختالف بين دو مجلس‪ ،‬توشيح و ابالغ‪.‬‬
‫درکشورهاي که تفکيک قواه نسبي است لوايح از طرف دولت طرح‬
‫هاي قانوني از جانب نمايندگان به مجلس پيشنهاد ميگردد‪ .‬اگر‬
‫پارلمان دو مجلسي باشد دولت مجاز است اليحه را به مجلس‬
‫نمايندگان يامجلس سنا تسليم نمايند‪ .‬طرح نمايندگان به همان مجلس‬
‫داده ميشود که در ان حضور دارد‪.‬‬
‫فصل يازدهم‬
‫وظايف قوه مقننه‬

‫درغالب ممالک دنيا طرح لوايح مالي به مجلس نمايندگان داده ميشود‬
‫بعدا نظر مشورتي مجلس ثنا را هم ميگيرد در‪ .‬بعضي کشورها‬
‫طرح نمايندگان بايد داراي تعداد امضاء معين از وکال باشد تا به‬
‫جريان افتتد علت ان است که از طرح هاي که نمايندگان متمايل به‬
‫ان نيستند جلوگيري شود‪ .‬قوانين بعضي کشورها براي طرح‬
‫نمايندگان کميسون مبتکرات را پيش بيني کرده است انان ميگويد اگر‬
‫دولت اليحه بدهد نيازي نيست که برسي فوق العاده شوند چرا که به‬
‫حد کافي کارشناسان به ان رسيدگي کرده است ‪.‬و دولت ابزار کافي‬
‫را براي اين امر دراختيار داشته است‪ .‬اما نمايندگان هرگاه طرح‬
‫بدهد چون سوابق در اختيار نداردو نظرات کارشناسان وجود ندارد‬
‫بناء از کميسيون مبتکرات استفاده نمايند‪.‬‬
‫فصل يازدهم‬
‫وظايف قوه مقننه‬
‫‪2‬تصويب بوديجه‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫از جمله قونين که مجلس تصويب ميکند و حائز اهميت است تصويب اليحه بوديجه‬ ‫‪‬‬
‫است‪ .‬و تنها قانوني است که براي يک سال انتخاب ميشود‪ .‬تمام اقدامات دولت همه‬
‫عوايد ومصارفات در اليحه بوديجه مورد بحث قرار بگيرد تهيه اليحه بوديجه در‬
‫چندين ماه از طرف دولت صورت ميگيرد سطوح مختلف سازمان هاي اداري در ان‬
‫صاحب نظر هستند و در نهايت پس از اينکه هيئت وزارء انرا تصويب کرده اند با‬
‫تمام ريزه کاري ها به مجلس تقديم ميشود‪ .‬اليحه بوديجه اينه تمام نماي است که از‬
‫يک سال فعاليت که بايد صورت پذيرد وديوان محاسبات بر ان نظارت مستقيم و‬
‫مداوم داشته باشد‪.‬‬
‫اليحه بوديجه سياست مالي – اداري – فرهنگي و نظامي اقتصادي و قضايي کشور‬ ‫‪‬‬
‫را براي مدت يک سال در بر دارد‪.‬تمام مصارف دولت از خزانه بر اساس بوديجه‬
‫دولت صورت ميگرد گاهي در بوديجه گاهي در تقديم اليحه بوديجه به مجلس هزينه‬
‫هاي تخميني با درامدهاي پيش بيني برابر است که در اين صورت ميگويند بوديجه‬
‫کسري ندارد متعادل است‪ .‬هر گاه هزينه بيش از درامد باشد کسر بوديجه وجود دارد‬
‫و بايدراهي براي جبران کسري بوديجه پيش بيني گردد‪.‬‬
‫فصل يازدهم‬
‫وظايف قوه مقننه‬

‫‪3 ‬تصويب معاهدات‪:‬‬


‫‪ ‬براي تصويب معاهدات بين المللي قوانين اساسي کشورها تدابير خاص اتخاذ‬
‫کرده اند ‪.‬در بعضي کشورها فقط معاهدات که تعهدات مالي براي دولت ايجاد‬
‫ميکندتصويب پارلمان را الزم دارد‪.‬‬
‫‪ ‬مثْال درامريکا قرارداد هاي بين المللي را مجلس سنا تصويب ميکند ‪.‬وعهدنا مه‬
‫هاي که تعهدات مالي را باعث ميشود موافقت مجلس نماينده گان را هم الزم‬
‫دارد‪.‬‬
‫‪4 ‬تفسير قوانين‪:‬‬
‫‪ ‬مسله تفسير قوانين هم مورد توجه قوانين اساسي است ‪ .‬اصوال قانون بايد روشن‬
‫‪،‬قاطع وصريح به نحويکه نياز به تفسير نداشته باشد ولي هر قانون پس از مدتي‬
‫ممکن است کيلماتش نارسا شود وابهام اورباشد ونياز به تفسير ميکند بنا مرجع‬
‫براي تفيسر ان باشد‪.‬‬
‫‪‬‬
‫فصل يازدهم‬
‫وظايف قوه مقننه‬

‫‪5 ‬محاکمه ريئس جمهور و وزراء‪:‬‬


‫‪ ‬اساسا قوه قضايه در همه کشورها مسول تشکيل محاکم و انجام‬
‫محاکمات است‪ .‬ولي در قوانين اساسي عده از کشور ها نسبت به‬
‫اتهام و محاکمه مقامات عاليه کشور قوه مقننه را به نحوه صالح‬
‫دانسته ‪ .‬و شايعترين نوع در مورد پارلمان از دو مجلس باشد مجلس‬
‫نمايندگان امر تعقيب را به عهده دارد و انجام محاکمه و صدور حکم‬
‫با مجلس سنااست‪ .‬که اين روش در ايتاليا وجود دارد‪ .‬در اياالت‬
‫متحده امريکا مجلس نمايندگان اتهام به ريئس جمهور ووزراء را‬
‫مطرح مينمايد و مجلس سنا انها را محاکمه ميکند فقط ميتواند ريئس‬
‫جمهور و وزراء محکوم به عزل از مقام خود مي نمايد‪.‬‬
‫فصل يازدهم‬
‫وظايف قوه مقننه‬
‫‪6 ‬نظارت به اعمال وزراء‪:‬‬
‫‪ ‬از جمله اقدامات نظارتي مجلس که در بسياري از قوانين اساسي‬
‫مطرح شده سوال‪ ،‬استيضاح‪ ،‬کميسيون تحقيق و ديوان محاسبات‬
‫است هر يک از نمايندگان مجلس حق دارد در هريک از مسايل‬
‫ممکلت که الزم ميداند از وزير مربوطه سوال نمايندو سوال گاهي‬
‫براي رفع ابهام و روشن شدن قضيه است گاهي جنبه اشکار کردن‬
‫تخلف و سوه استفاده را دارد گاهي به منظور امور خالف قانون‬
‫است ‪.‬‬
‫‪ ‬ترتيب طرح سوال وتشريفات جواب وزراء در قوانين اساسي‬
‫يکسان نيست بسياري از مقررات ان در ائين نامه داخلي مجلس امده‬
‫است‪ .‬گاهي دامنه سوال به رئيس جمهور هم کشيده ميشودو اين حق‬
‫به مجلس داده شده است و گاهي هم مخصوص به وزراء ميباشد‪.‬‬
‫‪7 ‬رسيدگي به شکايات کلي مردم‪:‬‬
‫‪ ‬اصوال رسيدگي به شکايات و حل وفصل اختالفات از وظايف قواه قضايه است‬
‫ليکن دربعضي از قوانين اساسي به مردم حق داده شده است که اعتراض و شکايت‬
‫کلي خود را به مجلس ملي که مظهر اراده عمومي تلقي ميشود اظهار نمايند و‬
‫جواب ان بخواهد‪ .‬اين طرح شکايت واقدام متعاقب ان از جانب مجلس رسيدگي‬
‫قضايي نيست بلکه ناشي از همان حق نظارتي است که مجلس نسبت به امور‬
‫ممکلت دارد‪.‬‬
‫‪8 ‬بعضي نکات مربوط به قوه مقننه‪:‬‬
‫‪ ‬الف‪ -‬معموال مجلس ملي اگر کشوري دومجلس دارد هر دو بر اساس ائين نامه که‬
‫خود تصويب کرده اند اداره ميشود‪ .‬نميانيدگان و هيست رئيسه مکلف به رعايت‬
‫ايئن نامه هستند‪.‬‬
‫‪ ‬ب‪ -‬مزاکرات مجلس علني است و طوري استثا و يا تقاضا دولت يا تعداد‬
‫نمايندگان ممکن است غير علني صورت پذيرد‪.‬‬
‫‪ ‬ج‪ -‬معموال اگر پارلمان از دومجلس تشکيل شده باشد يک نفر نه ميتواند در ان‬
‫واحدعضويت هر دو مجلس را داشته باشد‪.‬‬
‫‪ ‬د‪ -‬نمايندگان قبل از تصويب اعتبار نامه نماينده مردم حوزه انتخابي خود هستند‬
‫ولي پس از تصويب اعتبار نامه نماينده تمام کشور اند‪.‬‬
‫‪ ‬ه‪ -‬کشوريکه پارلمان ان دومجلس دارند هر مجلس جدا گانه تشکيل جلسه ميدهند‪.‬‬
‫ممکن است در مسايل فوق العاده مهم به هنگام سوگند ريئس جمهور يا پادشاه به‬
‫شکل واحد و به عنوان کنگره تشکيل جلسه دهد‪.‬‬
‫‪ ‬و‪ -‬در بعضي کشورها نمايندگان به طور مستقيم و يا غير مستقيم نه ميتواند طرف‬
‫معامالت دولتي باشد ‪.‬‬
‫‪ ‬ز‪ -‬معموال نمايندگان نه ميتواند تمام يا بخشي از وظايف خود را به هيئت وزيران‬
‫يا افراد ديگر تفويض نمايند‪.‬‬
‫‪ ‬ح‪ -‬گاهي پيش بيني ميشود که هر گاه به داليل در پايان مدت دوره مجلس‬
‫انتخابات انجام نه گرفته باشد همان مجلس به مدتي به حيات خود ادامه بدهد‪.‬‬
‫‪ ‬ط‪ -‬دوره نمايندگي پارلمان در کشورها مختلف است معموال دو سال يا چهار سال‬
‫بعضي هم پنج يا شش سال رامعين کرده است‪.‬‬
‫‪ ‬ي‪ -‬اگر در زمان نمايندگي وکيل فوت شود يا استعفا دهد يا نه تواند وظايف خود‬
‫را انجام دهد براي بقيه مدت انتخابات ميان دوره اي انجام ميشود در بعضي‬
‫کشورها هم کرسي نماينده گي خالي باقي ميماند‪.‬‬
‫‪ ‬ک‪ -‬هيئت رييسه مجلس ممکن است براي تمام دوره انتخاب گردند و يا هرسال‬
‫تجديد گردد‪.‬‬
‫فصل دوازدهم قوه مجريه‬
‫در کشور هاي جمهوري رئيس جمهور و در کشورهاي سلطنتي شاه در راس قوه مجريه‬ ‫‪‬‬
‫قرار گرفته معموال در قونين اساسي ريس قوه مجريه ريئس مملکت محسوب ميشود‬
‫وامور اجرايي به وسيله وزيران انجام ميگيرد‪.‬‬
‫‪1‬مفهوم قوه مجريه‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫منتيسکيو فيلسيوف مشهور فرانسه در اثر روح القوانين خود در فصل مخصوص به‬ ‫‪‬‬
‫قانون اساسي انگليس تعريف از سه قوه مقننه اجرايه و قضايه ميدهد به نظر منتيسکيو‬
‫قوه مجريه سه اقتدار را اعمال ميکند‪.‬‬
‫الف‪ -‬اعالن جنگ و صلح‪ ،‬قبول سفراءخارجي و اعزام سفراء به ممالک خارجي که‬ ‫‪‬‬
‫امروزه به طور کلي اعمال صالحيت بين المللي و استقرار مناسبات به خارجه ناميده‬
‫ميشود‪ .‬اين مناسبات ممکن است مسالمت اميز باشد مثل اعزام و قبول سفيران ممکن‬
‫است خصمانه باشد مثل اعالن جنگ‪.‬‬
‫ب‪ -‬استقرار نظم و امنيت يعني تامين وسايل گردش چرخه هاي تشکيالت عمومي دولت‬ ‫‪‬‬
‫که امروز به طور کلي اعمال صالحيت امنيت عامه ناميده ميشود‪.‬‬
‫ج‪ -‬جلوگيري از اشغال کشور يعني حفظ ان در برابر حمالت خارجي که اين وظيفه‬ ‫‪‬‬
‫امروز صالحيت نظامي گفته ميشود‪.‬‬
‫فصل دوازدهم قوه مجريه‬
‫‪2‬طبقه بندي کالسيک قوه مجريه‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫اين طبقه بندي به تفکيک قوا منتيسکيو و طريق اجرا ان است‪.‬‬ ‫‪‬‬

‫الف‪ -‬قوه مجريه پريزدينسيال ( مبتني به رياست جمهوري) در اين سيستم وظايف دولت و ريئس‬ ‫‪‬‬
‫حکومت هر دو در دست ريس جمهورمتمرکز است و زراء فقط تابع قدرت شخص او ميباشد‪ .‬در‬
‫سيستم پريزدينسيال اصل تفکيک قوا کامال رعايت ميشود‪ .‬قوه مجريه از هرگونه مسوليت سياسي‬
‫در برابر مجالس منتخب مبرا است در عوض بر اساس تفکيک قوا قوه مجريه حق انحالل مجالس‬
‫را ندارد‪.‬‬
‫ب‪ -‬قوه مجريه کنوانسيونل (يعني مبتني به پارلمان) در اين سيستم تفاوق به مجلس است‪ .‬قوه‬ ‫‪‬‬
‫مجريه عامل اجرايي ساده مجلس منتخب که تمام قدرت ان در دست داردميباشد اين سيستم قوه‬
‫مجريه از خود مختاري محکوم ميکند اصل تفکيک قوا را ترد و ديموکراسي را تنها به صورت‬
‫که روسو توجيه کرده است به تحقق ميرساند‪.‬‬
‫ج‪ -‬قوه مجريه پارلماني‪ -‬دراين سيستم دو ارگان رياست دولت و حکومت از يکي ديگر جدا‬ ‫‪‬‬
‫هستند و بين دوقوه مجريه و مقننه که در سيستم پريزدينسيال کامل منفک ودر سيستم کنوانسيونل‬
‫مختلط ميباشد همکاري برقرار است‪ .‬در سيستم قوه مجريه پارلماني وزراء به طور مشترک در‬
‫برابر پارلمان مسوليت دارد و به همين مناسبت قوه مجريه تابع قوه مقننه است‪ .‬از سوي ديگر‬
‫چون حکومت پارلماني حق انحالل مجلس مقننه را دارا است قوه مقننه هم به نوبه خود تابع قوه‬
‫مجريه است‪.‬‬
‫فصل دوازدهم قوه مجريه‬
‫‪3‬سلطنت در کشورهاي پادشاهي‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫تعداد از کشورهاي اروپا‪ ،‬اسيا و افريقا هنوز هم سلطنتي است غالبا سلطنت در خانواده پادشاه مورثي‬ ‫‪‬‬
‫است يعني با در گذشت شاه تاج وتخت او برطبق مقررات و قواعد خاصي به يکي از خانواده او برگذار‬
‫ميشود‪.‬‬
‫درگذشته سلطنت انتخابي هم بوده است در امپراطوري مقدس جرمن‪ ،‬لهستان‪ ،‬مجارستان دنمارک و‬ ‫‪‬‬
‫افغانستان سلطنت انتخابي بوده است‪ .‬کشورهاي جديد التاسيس مثل عربستان‪ ،‬عراق‪ ،‬بلژيک بعد از‬
‫تاسيس شخصي به سلطنت انتخاب گرديد وبافوت او سلطنت در خانواده ان مورثي شده است‪ .‬انتخاب‬
‫شا در صورت نبودن وارث درمواردخلع سلطان هم عملي شده است‪.‬‬
‫‪4‬واليت عهدي در کشورهاي سلطنتي‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫با در گذشت شاه يا استعفااو سلطنت به ولي عهد انتقال ميابد‪ .‬د انتخاب ولي عهد دو ترتيب معمول است‬ ‫‪‬‬
‫يکي اينکه شاه به ميل و صالح ديد خود يک نفر از اقوام و بستگان يا حتي از غيز خويشاوندان براي‬
‫ولي عهدي معين مينمايد‪ .‬ترتيب ديگر انکه ولي عهد به موجب قانون معين ميشود‪ .‬سابقه ترتيب اول را‬
‫در روم داريم که امپراطوران روم جانشين خود را از اقارب يا همکاران نظامي و کشوري معين‬
‫ميکردند‪ .‬در روسيه تزاري نيز چنين وضع وجود داشت‪.‬در ترتيب انتخاب ولي عهد به موجب قانون‬
‫چند ترتيب وجود دارد يکي اينکه محسن ترين فرد خانواده به ولي عهدي نايل ميگردد‪ .‬وديگري اينکه‬
‫نزديک ترين قوم وخويش به شاه جانيشين و وارث تاج وتخت شناخته ميشود‪ .‬طريقه اول در‬
‫امپراطوري عثماني وجود داشت طريقه دوم در کشورهاي اروپايي مثل سويدن‪ ،‬نايجريا ودنمارک‬
‫معمول بوده است‪.‬‬
‫فصل دوازدهم قوه مجريه‬
‫‪5‬ولي عهدي زنان‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫در مورد توارث زنان و رسيدن به مقام ولي عهدي و سلطنت مقررات مختلفي موجود است در‬ ‫‪‬‬
‫بعضي از کشور ها زنانيکه منسوب به خاندان سلطنيتي هستند و يا مردانيکه قرابت ان به‬
‫پادشاه از طريق زنان است از ولي عهدي به مقام سلطنت محروم اند که اين سيستم در بلژيک‬
‫دنمارک افغانستان مصر و عراق معمول است‪ .‬در ترتيب دوم هالندي معروف است تمام‬
‫مردان خاندان سلطنت از هر درجه که باشد به تمام زنان برتري دارد که اين ترتيب سابقا در‬
‫روسيه مجارستان اتريش مرسوم بوده است‪ .‬ترتيب سوم که به سيستم کاستيل شهرت دارد فقط‬
‫مردان يک درجه بر زنان همان درجه حق تقدم دارد‪ .‬مثْال برادر کوچک شاه بر خواهر بزرگ‬
‫مقدم است که اين سيستم درانگليستان پرتغال واسپانيا معمول بود‪.‬‬
‫‪‬‬

‫‪6‬نيابت سلطنت ‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫موضوع نيابت سلطنت هم يکي از موضوعاتي است که در کشورهاي سلطنتي پيش مي ايد و‬ ‫‪‬‬
‫قوانين اساسي متعرض ان شده اند‪ .‬معموال هنگاميکه شاه سن قانوني الزم نداشته باشد ( صغير‬
‫باشد) يک يا چند نفر به نيابت سلطنت تعين ميشود تا مملکت را به نام سلطان اداره کند که‬
‫نايب السلطنه از جانب شاه يا مجلس مقننه معين ميشود‪ .‬ممکن است يکي از اقارب نزديک شاه‬
‫باشد يا از اشخاص که وفادار به سلطنت باشد ‪.‬‬
‫فصل دوازدهم قوه مجريه‬
‫‪7‬وظايف قو مجريه درارتباط با قوه مقننه‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫وظايف قويه مجريه دراين خصوص بستگي به نوع تفکيک قوادارد ‪.‬اگر تفکيک نسبي باشد قوه‬ ‫‪‬‬
‫مجريه ميتواند لوايح قانوني را تنظيم نمايند وبراي تصويب به مجلس بدهد‪.‬ميتواند ازتوشيح وابالغ‬
‫قوانين موصوب خودداري کند‪.‬اصالح وتغير انرا بخواهد ‪،‬ميتواند انعقاد فوق العاده مجلس رابخواهد‬
‫ياانرا تعطيل نمايند‪ .‬وزراميتواند در مجلس حضور يابند وتوضيح بدهد ازلوايح تقديمي دفاع کند‪.‬‬
‫درحاليکه ارگرتفکيک قوا مطلق باشد قوه مجريه چنين توانانئ در ارتباط با مجلس را ندارد و فقط‬ ‫‪‬‬
‫توسط پيام ميتواند از مجالس مقننه تقاضا کند‪ .‬قانون را لغوه يا قانون جديد را وضع کند‪.‬‬
‫‪8‬وظايف اجرايي و اداري قوه مجريه‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫وزراءو مامورين عالي ربته نظامي و کشوري از جانب رئيس قوه مجريه عزل ونصب ميشود‪ .‬در‬ ‫‪‬‬
‫بعضي کشورها اين عزل ونصب به طور مستقل صورت ميگيرد‪ .‬در بعضي راي اعتماد مجلس الزم‬
‫است و يا در بخشي تائد سناتور ها ضرروت دارد‪ .‬در مورد قضات معموال در کشورها وضع خاصي‬
‫وجود دارد به لحاظ اينکه قضات بايد در تصميمات مستقل باشد تغير انها ساده نيست و تابع تشريفات‬
‫خاصي است‪ .‬گاهي اوقات قضات به وسيله پارلمان براي يک دوره انتخاب ميشود و گاهي قضات‬
‫ديوانلعالي مادام العمر منصوب ميشود‪.‬‬
‫رئيس قوه مجريه قومانداني کل قواي زمينيي و هوايي و دريايي هر کشور را به عهده دارد‪ .‬ودرحوزه‬ ‫‪‬‬
‫اين قومانداني هم عزل وتقرر را انجام ميپزد و معموال اعطاي درجات ومقامات بر اساس معيارهاي‬
‫قانوني است‪.‬‬
‫فصل دوازدهم قوه مجريه‬
‫‪9 ‬وظايف رئيس قوه مجريه در ارتباط با قوه قضايه‪:‬‬
‫‪ ‬در بسياري از کشورهاي احکام قضايي بنام شاه که رئيس قوه قضايه است صادر‬
‫ميشود‪ .‬عفوه و تخفيف مجازات محکومين تقريبا در همه کشورها است از حقوق‬
‫رئيس کشوراست ‪ .‬عفوه عمومي از طريق قوه مقننه انجام ميپذيرد‪ .‬گاهي هم‬
‫کشورها حق عفوه را به قوه مجريه نداده اند‪ .‬چنانچه در دولت متحد سويس قوه‬
‫مجريه حق عفوه خصوصي و تخفيف مجازات را ندارد‪ .‬اين حق و همچنين اعمال‬
‫حق عفوه عمومي ازاختيارات مجالس مقننه است‪.‬‬
‫‪10 ‬وزراء در قوه مجريه‪:‬‬
‫‪ ‬رئيس قوه مجريه از طريق وزراء وظايف اجرايي اين قوه را انجام ميدهد‪ .‬هر يک‬
‫از وزرا تصدي يک وزارت خانه را دارد‪ .‬عده و نوع وزارت خانه ها يا به وسيله‬
‫قانون اساسي (مثل امريکايي شمالي و سويس) يا به وسيله قانون عادي( ترکيه –‬
‫ايران) يا مطابق فرمان رئيس مملکت معين ميگردد‪ .‬اما چون تصويب بوديجه از‬
‫وظايف قوه مقننه ميباشد اگر اين قوه خواهان ايجاد وزارتخانه باشد به وجود مي ايد‬
‫و اال با فرمان کارتمام نيست‪.‬‬
‫فصل دوازدهم قوه مجريه‬
‫‪ - ‬مسوليت وزراء‪:‬‬
‫‪ ‬از ان جايکه امور اجرايي و اداري کشور از طريق وزراء انجام ميگيرد‪ .‬و انان‬
‫بايد سازماندهي نمايد و ازمديران کار امد استفاده کند‪ ،‬مسوليت عمده متوجه انها‬
‫است‪ .‬نه ميشود که وزراء غير مسول باشد‪ .‬رئيس جمهور هم مسوليت دارد‪ .‬تنها‬
‫شاه در کشور سلطنتي غير مسول است‪ .‬وزارء مسوليت سياسي‪ ،‬مسوليت جزائي‪،‬‬
‫مسوليت مشترک دارند‪.‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫فصل سيزدهم قوه قضايه‬

‫‪1 ‬جايگاه قوه قضايه در ارتباط به دو قوه ديگر‪:‬‬


‫‪ ‬گرچه بعضي عقيده داشته اند قوه قضايه قوه جدا از قوه مجريه نيست ولي سر‬
‫انجام در همه قوانين اساسي مدون کشورها به اساس قواعدقانوني قوه قضايه را‬
‫جدا از دو قوه ديگر و مستقل ازان دوشناخته‪ .‬اگر در مفهوم عنوان (حقوق‬
‫اساسي) دقيق شويم ميبينم نکته اصلي و چکيده همه مباحث رعايت‪ ،‬حفظ و‬
‫تضمين حقوق افراد ملت مطرح است‪ .‬و در بين قوهاي سه گانه قوه که ماموريت‬
‫حفاظت از حقوق وازادي هاي ملت را دارد دستگاه قضايي است‪ .‬قوه قضايه ناظر‬
‫بر حسن اجراي قوانين هم است‪ .‬محاکم وظيفه حل وفصلدعاوي و رسيدگي به‬
‫جرايم و تعين مجازات براي مجرمين را به عهده دارد‪ .‬درواقع تامين امنيت‬
‫عمومي و حفظ جان مال و حيثيت افراد ملت در گرو استحکام اين قوه است‪ .‬احقاق‬
‫حق و اجراي عدالت از حرف هاي اوليه مربوط به دستگاه قضائي است‪ .‬د رهر‬
‫کشور وضع قوه قضايه بستگي به اصول دارد که در قانون اساسي امده و هم‬
‫تاحدي زياد مربوط ميشود به شخصيت قضات با تفکر و ترتيب کار انها‪.‬‬
‫فصل سيزدهم قوه قضايه‬

‫‪2 ‬دستگاه اداري قوه قضايه ‪:‬‬


‫‪ ‬دربعضي ازکشورها رياست قوه قضايه ماموريت کردش کار قضايي رادارند‪.‬‬
‫قضات رااستخدام ميکند محاکم رابه وجود مياورد‪ .‬ايراد که به اين طريق است‬
‫وابسته کردن مراجع قضايي به قوه مجريه ميباشد‪ .‬درحاليکه وظيفه قضات ايجاب‬
‫ميکند که وابسته به دوقوه ديگرنباشد‪ .‬به همين جهت در بسياري ازقوانين اساسي‬
‫به نحوي قوه قضايه را از قوه مجريه جداکرده اند ويا مراجع قضايه را دريک‬
‫سلسله مراتب خاص بدون ارتباط با قوه اجرایه تنظيم نموده اند‪.‬‬
‫‪3 ‬اصل تساوي در برابر محاکم‪:‬‬
‫‪ ‬همه اشخاصيکه در يک کشور سکونت ويا اقامت دارند هم ازين که اتباع آن‬
‫کشور باشد يا خارجي تابع محاکم آن کشور اند ودر برابر محاکم مساوي اند وهيچ‬
‫کس نبايد امتياز خاص داسته باشد‪ .‬بطوراثتثنا برخي از افراد وشخصيت ها به‬
‫لحاظ مصونيت سياسي که دارند از تابعيت محاکم معاف اند وچون همه کشورها‬
‫اين مصونيت را پذيرفته براي هيچ کس نقص وعيبي محسوب نميشود‪.‬‬
‫فصل سيزدهم قوه قضايه‬

‫‪4 ‬تاسيس محاکم به موجب قانون‪:‬‬


‫‪ ‬اصل ديگري که درغالب کشورها معمول است ودر قوانين اساسي آمده اينکه‬
‫تشکيل محاکم بايد به موجب قانون باشد‪ .‬هيچ کس هيچ دسته وهيچ گروهي نميتواند‬
‫توافق کند ومحکمه رابه وجود آورند وهمچنان افراد را مجازات کنند‪.‬تنها قانون‬
‫ميتواند تشکيل محاکم را الزم بداند حدود وصالحيت هاي آنرا مشخص کند که در‬
‫قوانين اساسي تمام کشورها چنين روش به وجود است‪.‬‬
‫‪5 ‬اصل علني بودن محاکمات‪:‬‬
‫‪ ‬امروزه در غالب کشورها پذيرفته شده ودر قوانين اساسي تصريح شده که‬
‫محاکمات بايد علني بوده تا جرايد واشخاص عالقمند بتواند در جلسه قضايي‬
‫حضور يابند وناظر جريان باشد‪ ،‬در مطبوعات وديگر رسانه هاي گروهي مباحث‬
‫مطروحه در مجکمه منعکس کرددر‪،‬در محکمه علني قضات دقت بيشتري‬
‫رامينمايد اواراده خود را برموازين قانوني ترجيح نميدهد‪.‬قوانين کشورها برحسب‬
‫احوال واضاع ‪،‬اخالَق ‪،‬سنت واداب مردم اجازه ميدهد بعضي محاکمات غير علني‬
‫باشد مثل موارد که به عفت عمومي مربوط ميگردد يا ارتباط به مسايل امنيتي‬
‫کشوردارد‪.‬‬
‫فصل سيزدهم قوه قضايه‬

‫‪6‬اصل مراجعه به محاکم‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫اکثرکشورها پذيرفته اند براي اينکه عدالت برقرار شود وهر کس بتواند از طريق‬ ‫‪‬‬
‫محاکم حق خودرا به دست بياورد بنٌا قانون براي عموم درهمه نقات بايد محاکم را‬
‫ايجاد نمايد‪.‬‬
‫‪7‬اصل قابل تجديد نظربودن احکام‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫چون قضات هم انسان هستند ممکن اند دررسيده گي قضايي دچار اشتباه شوند از قانون‬ ‫‪‬‬
‫انحراف نمايند مثْال صاحب حق رامحکوم وبي گناه را مجازات نمايند در قوانين اساسي‬
‫کشور ها راهي براي جبران اشتباه پيشبيني کرده اند که يکي ازين راه ها محکمه تجديد‬
‫نظراند که مجددٌا به موضوع رسيده گي نمايند‪.‬‬
‫‪8‬اصل مجاني بودن رسيده گي مراجع قانوني‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫در کشورهاي مختلف مسله هزينه محاکم مورد بحث واختالف نظر است‪.‬غالبا عقيده بر‬ ‫‪‬‬
‫آنست که کساني به محاکم مراجعه ميکند که مورد ظلم قرار گرفته اند وبراي مطالبه‬
‫حق بايد به محاکم مراجعه کنند تا جلوظلم را محاکم بگيرند وحق را به حقدار برسانند‬
‫بنا هزينه ومصرف از طرف مظلوم امر بي معني است‪ .‬بناء ازوظايف اصلي دولت‬
‫است که امينت قضايي را به وجود بياورد وکسي به پرداخت وجوه مجبور نکنند‪.‬‬
‫فصل سيزدهم قوه قضايه‬

‫‪9‬تطبق قوانين عادي باقانون اساسي‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫برخي از قوانين اساسي کشورها به محاکم حق داده که به ادعاي مغايرت قانون عادي باقانون‬ ‫‪‬‬
‫اساسي هم رسيده گي کنند ودر صورت مغايرت آنرا ابطال نمايند‪ .‬اين موضوع بصورت‬
‫مختلف در قوانين اساسي امده در بعضي کشورها قضات ازاين امر منع شده اند وهر قانون‬
‫عادي را بايد اجرا کنند وامر تطبيق به عهده هيت عالي سياسي يا خود قوه مقننه سپرده شده‪.‬‬
‫‪10‬حضور هيت منصفه‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫در برخي از قوانين بحضور هيت منصفه در محاکم تکليف کرده اند‪ .‬امااين که در تمام‬ ‫‪‬‬
‫محاکمات جزايي از حضور هيت منصفه استفاده شود ويا فقط اختصاص به جرايم مطبوعاتي‬
‫وجرايم سياسي داشته باشد اختالف وجود دارد‪.‬‬
‫کاهي براي محاکمات چنايي هيت منصفه الزم ديده شده است‪ .‬منظور از اشتراک هيت منصفه‬ ‫‪‬‬
‫در تمام يابعضي محاکما اين است که نظر جامعه را نسبت به موضوع بگيرد وبه همين جهت‬
‫ترکيب هيت منصفه بايد طور باشد که از مجموع نمايده گان جامعه احساس شود‪.‬‬
‫‪11‬ديوان عالي (ستره محکمه)کشور‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫در بعضي از قوانين اساسي باالترين مراجع کشور را ستره محکمه شناختند ‪.‬ستره محکمه‬ ‫‪‬‬
‫کشورفقط در مرکزیک کشورتشکيل ميشود‪.‬‬
‫فصل سيزدهم قوه قضايه‬

‫‪12 ‬اصل قانوني بودن مجازات‪:‬‬


‫‪ ‬در قوانين اساسي زياتري کشورها تصريح شده که مجازات بايد چيزي باشد که در‬
‫قانون پيشبيني شده وقضات حق ندارند به نظرخود مجازات رامعمول دارند ويا‬
‫عملي را جرم بشناسدُ‪.‬‬
‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫‪‬‬
‫فصل چهاردهم‬
‫حقوق و ازادي هاي عمومي يا "اساسي"‬
‫(‪)FUNDAMENTAL RIGHTS‬‬

‫از اغاز دهه پنجاه حقوق و ازادي هاي عمومي در کشورهاي غربي به عنوان يکي ازواحد‬ ‫‪‬‬
‫هاي اصلي درس خقوق اساسي قرار گرفت و از دهه هشتاد ميالدي بود که توجه بيشتر در‬
‫خصوص ازادي هاي اساسي جلب شد و نظريات حقوق اساسي بينادين در اين خصوص کم‬
‫کم منتشر گرديد‪...‬‬
‫ماهيت ازادي هاي فردي و سياسي‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫(اندري هريو) حقوق دان فرانسوي به اين نظر است که ازادي هاي سياسي عبارت از حقوق‬ ‫‪‬‬
‫افراد است براي مشارکت در قدرت حاکمه دولت‪.‬در حاليکه ازادي هاي فردي صالحيت‬
‫هاي است که به اتباع اجازه ميدهد تا درجامعه ازادانه و به صورت موثر اهداف شخصي‬
‫خويش را تعقيب نمايد‪.‬‬
‫ظاهرا چنان به نظر ميرسد که ازادي هاي فردي و سياسي دو نوع ازادي متفاوت باشند‪،‬‬ ‫‪‬‬
‫زيرا ازادي هاي سياسي از حقوق افراد به منظور اشتراک انان در قدرت سياسي بحث‬
‫ميکندو از اين لحاظ همکاري فرد را در جامعه و سهم گيري او را در قدرت مورد مطالعه‬
‫قرار ميدهد‪ ،‬در حاليکه ازادي هاي فردي به اهداف خاص شخصي و تعقيب ازادانه اين‬
‫اهداف عالقه ميگرد‪.‬‬
‫اما هرگاه با تعمق و تدبر نگرسته شود مالحظه مي شود که در واقعيت امر اين دونوع ازادي‬ ‫‪‬‬
‫در ارتباط با هم قرار داشته و جدا از هم ديگر نه ميتواند باشد‪.‬‬
‫فصل چهاردهم‬
‫حقوق و ازادي هاي عمومي يا "اساسي"‬
‫(‪)FUNDAMENTAL RIGHTS‬‬

‫از لحاظ تاريخي ديده شده که مبارزات ‪،‬سعي و تالش انسانها در ادوار مختلف تاريخ در جهت بدست‬ ‫‪‬‬
‫اوردن ازادي هاي فردي و سياسي بوده است‪ .‬مثْال در تحوالت تاريخي کشور انگلستان مخصوصا با‬
‫امضا چارت يامنشور بزرگ مگنا کارتا ‪ 1215‬م وپس از ان در مصوبه حقوقي تاريخي ‪ 1628‬م و‬
‫هم چنان اليحه حقوقي ‪ 1689‬م همزمان با ازادي هاي فردي و سياسي مشترکا توجه صورت گرفته‬
‫است‪.‬اعالميه حقوق امريکا در سال ‪ 1776‬م و اعالميه حقوق بشر شهروندي ‪ 1789‬م در فرانسه به‬
‫جداي ناپذير بودن اين دو نوع ازادي تاکيد نموده اند‪.‬به همين ترتيب با گسترش حرکت قانوني اساسي‬
‫مالحظه ميشود که قوانين اساسي در کشور هاي مختلف جهان علي السويه به ازادي هاي فردي و‬
‫سياسي توجه داشته است‪ .‬اين توجه به ازادي هاي فردي و سياسي بيانگر اين حقيقت است که فرد در‬
‫واقع هدف نهاي يک جامعه سياسي است و نه ميتوان ازادي هاي سياسي را بدون ازادي هاي فردي‬
‫مطرح نمود‪.‬‬
‫از نظر سياسي نيز هر دو نوع ازادي (فردي و سياسي)پيوند ناگسستني دارند به ترتيبي که استفاده از‬ ‫‪‬‬
‫يکي تضمين کننده دومي مي باشد‪ .‬به طور مثال هر گاه افراد حق استفاده از ازادي سياسي و توانايي‬
‫به کار بستن ان را پيدا نمايند اين توانايي به افراد اجازه ميدهد تا مطمئن باشد که حقوق و ازادي هاي‬
‫فردي و اجتماعي انان از طرف حکومت کننده گان مورد دستبرد قرار نه ميگرد‪ .‬در مقابل افراد با‬
‫استفاده از ازادي هاي فردي در حاالتي که ازادي هاي سياسي شان به خطر مواجه مي شود به‬
‫حمايت ان ميپردازد مثْال افراد مي تواند با استفاده از حق راه پيمايي و تظاهرات اعتصابات و ساير‬
‫روشهاي مسالمت اميز در جهت حفظ وتوسعه ازادي هاي سياسي شان فعاليت مي نمايد‪ .‬بدين ترتيب‬
‫ازادي هاي سياسي و فردي به دو رخ توانايي انسان ارتباط ميگرد‪.‬‬
‫فصل چهاردهم‬
‫حقوق و ازادي هاي عمومي يا "اساسي"‬
‫(‪)FUNDAMENTAL RIGHTS‬‬

‫ازادي عقايد سياسي و مذهبي‪،‬ازادي تعليم و تربيه ازادي مطبوعات و امثال ان‪.‬همچنان‬ ‫‪‬‬
‫ازادي ها در حيات مدني افراد عبارت از ان حقوق اجتماعي است‪ .‬که بر مبنايي ان افراد‬
‫صالحيت اشتراک در امور ومسوليت هاي عامه را حاصل کرده ميتواند‪،‬مثْال ميتوانند به‬
‫حيث شاهدشهادت بدهند و يا به خدمت نظامي شامل شود‪....‬آزاديهايکه قانون اساسي‬
‫افغانستان براي اتباع خود تسجيل کرده اند به يکايک آن ميِ پرادازيم‪.‬‬
‫حق حيات‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫ماده ‪23‬قانون اساسي‪ -:‬زنده گي موهبت الهي وحق طبعي انسان است هيچ شخص بدون‬ ‫‪‬‬
‫مجوز قانوني ازين حق محروم نمي گردد‪.‬‬
‫حيات منبع بدست آوردن تمام حقوق مادي ومعنوي انسان است اکرحيات نباشد انسان‬ ‫‪‬‬
‫ازهيچ نوع حقوق متذکره مستفيد نمي گردد‪ .‬درمورد حق حيات اعالميه جهاني حقوق‬
‫بشر نيزصراحت دارد ودين اسالم سخترين ضمانت را در مورد حق حيات تذکرداده‪.‬‬
‫حق آزادي ماده ‪24‬قانون اساسي کشور" آزدي حق طبيعي ائسان اين حق جز آزادي‬ ‫‪‬‬
‫ديگران ومصالح عامه که توسط قانون تنيظيم ميگردد حدودي ندارد‪ .‬آزادي وکرامت‬
‫آنسان از تغرض مسون است دولت به احترام وحمايت آزادي وکرامت انسان مکلف‬
‫ميباشد‪.‬‬
‫فصل چهاردهم‬
‫حقوق و ازادي هاي عمومي يا "اساسي"‬
‫(‪)FUNDAMENTAL RIGHTS‬‬

‫تساوي حقوق دربرابر قانون‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫ماده ‪ 22‬قانون اساسي" هر نوع تبعيض وامتياز بين اتباع افغانستان ممنوع است‪ .‬اتباع افغانستان‬ ‫‪‬‬
‫اعم از زن ومرد دربرابرقانون داراي حقوق ووجايب مساوي ميباشد‪.‬‬
‫برايت ضمه حالت اصلي است‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫ماده ‪ 25‬قانون اساسي"متهم تاوقتي که به حکم قطعي محکمه باصالحيت محکوم عليه قرارنگيرد‬ ‫‪‬‬
‫بيگناه شناخته ميشود‪.‬‬
‫تامين امنيت شخصي‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫ماده ‪26‬قانون اساسي" جرم يک عمل شخصي است‪.‬‬ ‫‪‬‬

‫تنعقيب‪،‬گرفتاري يا توقيف متهم وتطبيق جزا بر او به شخصي دبگري صرابت نميکند‪.‬‬ ‫‪‬‬

‫‪‬‬

‫اصل قانونيت جرم جزا‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫ماده ‪ 27‬فانون اساسي"هيچ عملي جرم شمرده نمي شود مگر به حکم قانوني که قبل از ازتکاب آن‬ ‫‪‬‬
‫نافذ‬
‫گرديده باشد‪.‬هيچ شخصي رانميتوان تعقيب ‪،‬گرفتار وياتوقيف نمود مگر برطبق احکام قانون‪.‬‬ ‫‪‬‬

‫هيچ شخص رانيمتوان مجازات نمود مگربه حکم محکمه باصالحيت ومطابق به احکام قانوني که‬ ‫‪‬‬
‫قبل از ارتکاب فعل مورد اتهام نافذ کرديده باشد‪.‬‬
‫فصل چهاردهم‬
‫حقوق و ازادي هاي عمومي يا "اساسي"‬
‫(‪)FUNDAMENTAL RIGHTS‬‬
‫حق تابعيت‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫ماده ‪ 28‬ام قانون اساسي" هيچ يک از اتباع به علت اتهام به جرم به دولت خارجي سپرده نه ميشود مگر بر اساس معامله‬ ‫‪‬‬
‫بالمثل و پيامان هاي بين دول که افغانستان به ان پيوسته باشد‪.‬‬
‫هيچ افغان به صلب تابعيت و يا تبعيد در داخل و يا خارج افغانستان محکوم نه ميشود‪.‬‬ ‫‪‬‬

‫حق منع تعذيب‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫ماده ‪ 29‬ام قانون اساسي" تهذيب انسان ممنوع است هيچ شخص نه ميتواند به مقصد کشف حقايق از شخصي ديگري اگر‬ ‫‪‬‬
‫چه تحت تعقيب‪ ،‬گرفتاري‪ ،‬توقيف و يا محکوم به جزا باشد به تهذيب او اقدام کند يا امر بدهد‪ .‬تعين جزا که مخالف کرامت‬
‫انساني باشد ممنوع است‪.‬‬
‫اقرار يا شهادت اجباري‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫ماده ‪ 30‬قانون اساسي" اظهار‪ ،‬اقرارو شهادت که از متهم يا شخصي ديگري به وسيله اکراه بدست اورده شود اعتبار‬ ‫‪‬‬
‫ندارد‪.‬‬
‫اقرار به جرم عبارت است اعتراف متهم با رضايت کامل در حالت صحت عقل در حضور محکمه يا صالحيت‪.‬‬ ‫‪‬‬

‫حق داشتن وکيل مدافع‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫ماده ‪ 31‬ام قانون اساسي" هر شخص ميتواند براي دفع اتهام به مجرد گرفتاري و يا اثبات حق خود و کيل مدافع تعين کند‪.‬‬ ‫‪‬‬

‫متهم حق دارد به مجردي گرفتاري از اتهام منسوب اطالع يابد و در داخل معياد که قانون تعين ميکند در محکمه حاضر‬ ‫‪‬‬
‫گردد‪ .‬دولت در قضايي جنايي براي متهمي بي بضاعت وکيل مدافع تعين مينمايد‪.‬‬
‫محرميت مکالت مراسالت و مخابرات بين متهم و وکيل ان از هر نوع تعرض مسون ميباشد وظايف و صالحيت هاي‬ ‫‪‬‬
‫وکال مدافع توسط قانون تنظيم ميگردد‪.‬‬
‫فصل چهاردهم‬
‫حقوق و ازادي هاي عمومي يا "اساسي"‬
‫(‪)FUNDAMENTAL RIGHTS‬‬

‫‪ ‬حق سياسي‪:‬‬
‫‪ ‬ماده ‪33‬ام قانون اساسي"اتباع افغانستان حق انتخاب کردن و انتخاب شدن را دارا‬
‫ميباشد‪ .‬شرايط و طرز استفاده از اين حق توسط قانون تنظيم ميگردد‪.‬‬
‫‪ ‬حق ازادي بيان‪:‬‬
‫‪ ‬ماده ‪ 24‬ام قانون اساسي" ازادي بيان از تعرض مصون است‪.‬‬
‫‪ ‬هر افغان حق دارد فکر خود را به وسيله گفتار‪ ،‬نوشته تصوير و يا وسايل ديگر‬
‫با رعايت احکام مندرج قانون اساسي اظهار نمايد‪ .‬هر افغان حق دارد مطابق به‬
‫احکام قانون به طبع و نشر مطالب بدون ارائه قبلي ان به مقامات دولتي بي‬
‫پردازد‪.‬‬
‫‪ ‬احکام مربوط به مطابع را‪ ،‬راديو تلويزون‪ ،‬نشر مطبوعات و ساير وسايل‬
‫ارتباط جمعي توسط قانون تنظيم مي گردد‪.‬‬
‫‪‬‬
‫فصل چهاردهم‬
‫حقوق و ازادي هاي عمومي يا "اساسي"‬
‫(‪)FUNDAMENTAL RIGHTS‬‬

‫حق تاسيس جمعيت ها‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫ماده ‪ 35‬ام قانون اساسي" اتباع افغانستان حق دارد به منظور تامين مقاصد مادي ويا معنوي مطابق به احکام قانون‬ ‫‪‬‬
‫جمعيت ها راتاسيس نمايد‪.‬‬
‫اتباع افغانستان حق دارند مطابق به احکام قانون احزاب سياسي تشکيل دهند مشروط به اينکه‪.‬‬ ‫‪‬‬

‫‪1‬مرام نامه و اساس نامه حزب مناقض احکام دين مبين اسالم و نصوص و ارزش هاي مندرج اين قانون اساسي‬ ‫‪‬‬
‫نباشد‪.‬‬
‫‪2‬تشکيالت و منابع مالي حزب علني باشد‪.‬‬ ‫‪‬‬

‫‪3‬اهداف و تشکيالت نظامي و شبه نظامي نداشته باشد‪.‬‬ ‫‪‬‬

‫‪4‬وابسته به حزب سياسي و يا ديگر منابع خارجي نباشد‪.‬‬ ‫‪‬‬

‫تاسيس و فعاليت هاي حزب بر مبنايي قوميت‪ ،‬سمت‪ ،‬زبان و مذهب فقي جواز ندارد‪.‬‬ ‫‪‬‬

‫جميعت و حزب که مطابق به احکام قانون تشکيل ميشود بدون موجبات قانوني وحکم محکمه با صالحيت منحل نه‬ ‫‪‬‬
‫ميشود‪.‬‬
‫حق اجتماعات ومظاهرات‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫ماده ‪ 36‬ام قانون اساسي" اتباع افغانستان حق دارند براي تامين مقاصد جايز وصلح اميز‪ ،‬بدون حمل صالح‪ ،‬طبق‬ ‫‪‬‬
‫احکام قانون اجتماع و تظاهرات نمايد‪.‬‬
‫حق ازادي و محرميت مراسالت و مخابرات‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫ماده ‪ 37‬ام قانون اساسي" ازادي ومحرميت مراسالت ومخابرات اشخاص چه به صورت مکتوب باشد وچه به وسيله‬ ‫‪‬‬
‫تليفون‪ ،‬تلگراف و وسايل ديگر از تعرض مصون است‪.‬‬
‫دولت حق تفيش مراسالت ومخابرات اشخاص را ندارد مگر مطابق به احکام قانون‪.‬‬ ‫‪‬‬
‫فصل چهاردهم‬
‫حقوق و ازادي هاي عمومي يا "اساسي"‬
‫(‪)FUNDAMENTAL RIGHTS‬‬

‫حق اجتماعات ومظاهرات‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫ماده ‪ 36‬ام قانون اساسي" اتباع افغانستان حق دارند براي تامين مقاصد جايز وصلح اميز‪،‬‬ ‫‪‬‬
‫بدون حمل صالح‪ ،‬طبق احکام قانون اجتماع و تظاهرات نمايد‪.‬‬
‫حق ازادي و محرميت مراسالت و مخابرات‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫ماده ‪ 37‬ام قانون اساسي" ازادي ومحرميت مراسالت ومخابرات اشخاص چه به صورت‬ ‫‪‬‬
‫مکتوب باشد وچه به وسيله تليفون‪ ،‬تلگراف و وسايل ديگر از تعرض مصون است‪.‬‬
‫دولت حق تفيش مراسالت ومخابرات اشخاص را ندارد مگر مطابق به احکام قانون‪.‬‬ ‫‪‬‬

‫حق مصونيت مسکن‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫ماده ‪ 38‬ام قانون اساسي" مسکن شخص از تعرض مصون است‪.‬‬ ‫‪‬‬

‫هيچ شخص به شمول دولت نه ميتواند بدون اجازه ساکن يا قرار محکمه با صالحيت به غير‬ ‫‪‬‬
‫از حاالت و طرز يکه در قانون تصريح شده است به مسکن شخص داخل شود يا انرا تفتيش‬
‫نمايد‪.‬‬
‫در مورد جرم مشهود مامور مسول ميتواند بدون اجازه قبلي محکمه به مسکن شخص داخل‬ ‫‪‬‬
‫شود يا انرا تفتش کند مامور مذکور مکلف است بعد از داخل شدن يا اجرا تفتيش در خالل‬
‫مدت که قانون تعين ميکند قرار محکمه را حاصل نمايد‪.‬‬
‫فصل چهاردهم‬
‫حقوق و ازادي هاي عمومي يا "اساسي"‬
‫(‪)FUNDAMENTAL RIGHTS‬‬

‫حق سفر‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫ماده ‪ 39‬ام قانون اساسي" هر افغان حق دارد به هر نقطه کشور سفر نمايد و مسکن اختيار نمايد مگر‬ ‫‪‬‬
‫در مناطق که قانون ممنوع قرار داده است‪.‬‬
‫هر افغان حق دارد مطابق احکام قانون به خارج از افغانستان سفر و بعد از ان عودت کند‪.‬دولت از‬ ‫‪‬‬
‫حقوق اتباع افغانستان در خارج از افغانستان حمايت مي نمايد‪.‬‬
‫حق داشتن ملکيت‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫ماده ‪ 40‬ام قانون اساسي" ملکيت شخص از تعرض مصون است‪.‬‬ ‫‪‬‬

‫هيچ شخص از کسب ملکيت وتصرف در ان منع ميشود مگر در حدود احکام قانون‪.‬‬ ‫‪‬‬

‫ملکيت هيچ شخص بدون حکم قانون و فيسله محکمه با صالحيت مصادره نه ميشود‪.‬‬ ‫‪‬‬

‫استمالک ملکيت شخص تنها به مقصدتامين منافع عامه در بدل تعويض قبلي و عادالنه به موجب قانون‬ ‫‪‬‬
‫مجاز ميباشد‪ .‬تفتيش واعالن داراي شخص تنها به حکم قانون صورت ميگيرد‪.‬‬
‫‪‬‬

‫ماده ‪ 41‬ام قانون اساسي" اشخاص خارجي در افغانستان حق ملکيت اموال عقار را ندارد‪.‬‬ ‫‪‬‬

‫اجاره عقار به منظور سرمايه گذاري مطابق به احکام قانون مجاز مي باشد‪.‬‬ ‫‪‬‬

‫فروش عقار به نمايندگي هاي سياسي دول خارجي و موسسات بين المللي که افغانستان عضوه ان باشد‬ ‫‪‬‬
‫مطابق به احکام قانون مجاز ميباشد‪.‬‬
‫فصل چهاردهم‬
‫حقوق و ازادي هاي عمومي يا "اساسي"‬
‫(‪)FUNDAMENTAL RIGHTS‬‬

‫حق تعليم‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫ماده ‪ 43‬ام قانون اساسي" تعليم حق تمام اتباع افغانستان است که تا درجه ليسانس در موسسات تعليمي به‬ ‫‪‬‬
‫صورت رايگان از طرف دولت تامين ميگردد‪ .‬دولت مکلف است به منظور تعميم متوازن معارف در‬
‫افغانستان تامين تعليمات متوسط اجباري پروگرام موثر طرح و تطبيق نمايند و زمينه تدريس زبان هاي‬
‫مادري را درمناطق که به انهاتکلم مي کند فراهم کند‪.‬‬
‫ماده ‪ 44‬ام قانون اساسي" دولت مکلف است به منظور ايجاد توازن وانکشاف تعليم براي زنان بهبود تعليم‬ ‫‪‬‬
‫کوچيان و امحاي بيسوادي در کشور پروگرام هاي موثر طرح و تطبيق نمايد‪.‬‬
‫ماده ‪ 45‬ام قانون اساسي" دولت نصاب واحد تعليمي را بر مبنا احکام دين مقدس اسالم وفرهنگ ملي مطابق‬ ‫‪‬‬
‫به اصول علمي طرح وتطبيق ميکند ونصاب مضامين ديني مکاتب را بر مبنا مذاهب اسالمي موجود در‬
‫افغانستان تدوين مي نمايد‪.‬‬
‫حق کار‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫ماده ‪ 48‬ام قانون اساسي"کار حق هر افغان است ‪ .‬تعين ساعات کار‪ ،‬رخصتي با مزد‪ ،‬حقوق کارو کارگر‬ ‫‪‬‬
‫وساير امور مربوط به ان توسط قانون تنظيم ميگردد‪.‬‬
‫انتخاب شغل و حرفه درحدود احکام قانون ازاد ميباشد‪.‬‬ ‫‪‬‬

‫ماده ‪ 49‬ام قانون اساسي" تحميل کار اجباري ممنوع است‪.‬‬ ‫‪‬‬

‫سهم گيري فعال درحالت جنگ‪ ،‬افات و ساير حاالتي که حيات وآ سايش عامه را تهديدکند‪ ،‬از وجايب ملي هر‬ ‫‪‬‬
‫افغان ميباشد‪.‬‬
‫تحميل کار بر اطفال جواز ندارد‪.‬‬ ‫‪‬‬
‫فصل چهاردهم‬
‫حقوق و ازادي هاي عمومي يا "اساسي"‬
‫(‪)FUNDAMENTAL RIGHTS‬‬

‫‪ ‬حق دسترسي به اطالعات‪:‬‬


‫‪ ‬ماده ‪ 50‬ام قانون اساسي" دولت مکلف است به منظور ايجاد اداره سالم وتحقق‬
‫اصالحات در سيستم اداري کشور تدابير الزم اتخاذ نمايد‪ .‬اداره اجرات خود را‬
‫به بيطرفي کامل و مطابق به احکام قانون عملي ميسازد‪.‬‬
‫‪ ‬اتباع افغانستان حق دسترسي از ادارت دولتي را درحدود احکام قانون دارا‬
‫ميباشد‪ .‬اين حق جز صدمه به حقوق ديگران و امنيت عامه حدودي ندارد‪.‬‬
‫‪ ‬اتباع افغانستان به اساسي اهليت و بدون هيچ گونه تبعيض و به موجب احکام‬
‫قانون به خدمت دولت پذيرفته ميشود‪.‬‬
‫‪ ‬ماده ‪ 51‬ام قانون اساسي" هر شخص که از اداره بدون موجب متضرر شود‬
‫مستحق جبران خساره ميباشد و ميتواند براي حصول ان در مکمه دعوا اقامه‬
‫کند‪ .‬به استثناءحاالتي که در قانون تصريح گرديده است‪ .‬دولت نه ميتواند بدون‬
‫حکم محکمه با صالحيت به تحصيل حقوق خود اقدام کند‪.‬‬
‫فصل چهاردهم‬
‫حقوق و ازادي هاي عمومي يا "اساسي"‬
‫(‪)FUNDAMENTAL RIGHTS‬‬

‫‪ ‬حق صحت‪:‬‬
‫‪ ‬ماده ‪ 52‬ام قانون اساسي" دولت وسايل وقايه و عالج امراض و تسهيالت صحي‬
‫رايگان را براي همه اتباع مطابق به احکام قانون تامين مينمايد‪.‬‬
‫‪ ‬دولت تاسيس و توسعه خدمات طبي و مراکز صحي خصوصي را مطابق به‬
‫احکام قانون تشويق و حمايت ميکند‪.‬‬
‫‪ ‬دولت به منظور تقويت تربيت بدني سالم وانکشاف ورزش هاي ملي و محلي‬
‫تدابير الزم را اتخاذ مي نمايند‪.‬‬
‫‪ ‬حقوق متقاعدين‪ -‬و بازماندگان شهدا ومفقودين و معلولين‪:‬‬
‫‪ ‬ماده ‪53‬ام قانو اساسي" دولت به منظور تنظيم خدمات طبي ومساعدت مالي براي‬
‫بازماندگان شهداء ومفقودين و براي بازتواني معلولين و معيوبين و سهم گيري‬
‫فعال انان در جامعه مطابق به احکام قانون تدابير الزم اتخاذ مي نمايد‪.‬‬
‫‪ ‬دولت حقوق متقاعدين را تضمين نموده کهن ساالن‪ ،‬زنان بي سر پرست‪ ،‬معيوبين‬
‫و معلولين و ايتام بي بضاعت مطابق به احکام قانون کمک الزم به عمل مياورد‪.‬‬
‫فصل چهاردهم‬
‫حقوق و ازادي هاي عمومي يا "اساسي"‬
‫(‪)FUNDAMENTAL RIGHTS‬‬

‫حق تشکيل خانواده‪:‬‬ ‫‪‬‬

‫ماده ‪ 54‬ام قانون اساسي" خانواده رکن اساسي جامعه را تشکيل مدهد ومورد حمايت دولت قرار دارد‪.‬‬ ‫‪‬‬

‫دولت براي منظور تامين سالمت جسمي و روحي خانواده با االخص طفل و مادر تربيت اطفال و براي‬ ‫‪‬‬
‫از بين بردن رسوم مغاير به احکام دين مقدس اسالم تدابير الزم را اتخاذ ميکند‪.‬‬
‫بيجا نخواهدبود که در فصل حقوق و جايب قانون اساسي افغانستان که بخش حقوق ان در فوق ذکر‬ ‫‪‬‬
‫گرديد به بخش وجايب نيز نظر اندازي گردد‪.‬‬
‫ماده ‪ 42‬ام قانون اساسي" هر افغان مکلف است مطابق به احکام قانون به دولت ماليه و محصول تاديه‬ ‫‪‬‬
‫کند‪.‬‬
‫هيچ نوع ماليه ومحصول بدون حکم قانون وضع نه ميشود‪ .‬اندازه ماليه و محصول و طرز تاديه ان با‬ ‫‪‬‬
‫رعايت عدالت اجتماعي توسط قانون تعين ميگردد‪.‬‬
‫اين حکم در مورد اشخاص و موسسات خارجي نيز تطبيق ميشود‪ .‬هرنوع ماليه محصول و عوايد تاديه‬ ‫‪‬‬
‫شده به حساب واحد دولتي تحويل داده ميشود‪.‬‬
‫ماده ‪ 55‬ام قانون اساسي" دفاع از وطن وجيبه تمام اتباع افغانستان است‪ .‬شرايط اجراي دوره مکلفيت‬ ‫‪‬‬
‫عسکري توسط قانون تنظيم ميگردد‪.‬‬
‫ماده ‪ 56‬ام قانون اساسي" پيروي از احکام قانون اساسي اطاعت از قوانين رعايت نظم و امن عامه‬ ‫‪‬‬
‫وجيبه تمام مردم افغانستان است‪.‬‬
‫بي خبري از احکام قانون عذر دانسته نه ميشود‪.‬‬ ‫‪‬‬

You might also like