Professional Documents
Culture Documents
قواعد فقهی حقوق
قواعد فقهی حقوق
ب :اعاره (عاریت دادن) به شرط عوض اجاره شمرده می شود بناء شخصی برای دیگر بگوید
یعنی این موتر را در مقابل ( )50پنجاه )اعرتک سیارتی هذه بخمسین دینارا تستعملها هذ الیوم فی صنعاء(
دینار به تو عاریت می دهم تا امروز در صنعاء از آن کار بگیری مقابل وقتی که گفت (قبلت) پذیرفتم این
.عقد اجاره به شمار می آید نه اعاره ولو ایجاب به لفظ اعاره هم باشد
قاعده ۳
الیقین الیزول با الشک
یقین با شک دور نمی شود
یقین در لغت :عبارت از برقراری یک شیئ است و در اصطالح عبارت از حصول یقین و قطع
.به وقوع ،وعدم وقوع شیئ است
شک در لغت :به معنای تردد و دودلی است و در اصطالح عبارت از تردد فعل بین وقوع
و عدم آن است یعنی برای هیچ یک بر دیگر مرجح یافت 1نه شود اگر یکی بر دیگر
از روی دلیل ترجیح داده شد و احتمال طرف را دور ساخت آنرا ظن( :گمان) گفته می شود
و اگر احتمال طرف را ،بر طرف ساخت به این معنا که روی شدت ضعفش اعتباری باقیماند
آنرا غالب ظن گفته می شود واین نزد فقهاء قابل اعتبار نیست چون نزد ایشان پیوسته با یقین است
.واین مسأله را به منزله یقین در بناء احکام و اکثر مسائل اعتبار کرده می شود
:46معنای قاعده واصل آن:
مفهوم قاعده این است که شیئ متیقن روی شک عارضی از بین نمی رود بلکه دور شدن آن
به یقین بودن مثل خودش می باشد اصل این قاعده همان چیزی است که در سنت نبوی شریف آمده است
و امام مسلم در صحیح خود آنرا چنین آورده است که نزد پیامبر صلی هللا علیه وسلم شکایت کرده شد
.مردی است که در نماز خیال می کند چیزی را احساس می کند
فرمود از نمازش بر نگردد تا زمانی که آوازی را نشنود یا بوی را احساس نه کند در شرح این حدیث
امام نووی رحمه هللا گفته است لفظ ( یخیل الیه الشیئ) در حدیث به معنای خروج حدث وبی وضوء بودن است
اما این قول پیامبر صلی هللا علیه وسلم " ختی یسمع صوتا او یجد ریحًا" یعنی تا زمانی که آواز را نمی شنود
یا بوی را احساس نمی کند به این معنا است که وجود یکی ازین دورا بداند باز امام نووی فرموده
:این حدیث یک اصلی از اصول اسالم ،ویک قاعده این بزرگی از قواعد فقه است
وآن اینکه اشیاء را حکم به بقاء اصلش کرده می شود تا زمانی که یقین بر خالف آن پیدا نه شود
.و شک عارضی بدان ضرری ندارد
:47تطبیقات قاعده و چیزهای که باالی آن بنا یافته:
این قاعده تطبیقات زیادی دارد تا جای که امام سیوطی درباره آن گفته است بدان
که این قاعده در تمام ابواب فقه داخل است و مسائل مستنبط از آن
.به سه یا چهارم فقه ویا بیشتر از آن می رسد
و در صورت های ذیل تطبیقات این قاعده و احکامی را که باالی آن
.بنا یافته ذکر می کنیم
آ :کسیکه به طهارت یقین داشت و در حدث بودنش شک کرد وی پاک است
و اگر در طهارت شک کرد پس او محدث است
قاعده چهاردهم
االصل بقاء ما کان علی ما کان
اصل بقاء هر چیز به همان صورتی است که بوده است
ب :زمانی که زن بر شوهرش دعوای عدم وصول نفقه را نماید ،و شوهر مدعی شود
که نفقه اش را وصول نموده اینجا قول معتبر :قول زن همراه با سوگندش می باشد
.زیرا اصل بقاء آن است تا زمانیکه دلیل برخالف آن ثابت شود
قاعده ۵
ما ثبت بزمان یحکم ببقائه مالم یقم الدلیل علی خالفه
.چیزی که با زمان ثابت شود حکم به بقاء آن داده می شود ،وقتیکه دلیل برخالف آن قائم نه شود
ب :اگر محجور بگوید بعد از حجر (پای بندی) برایت به فروش رساندم مگر مشتری بگوید
بلکه قبل از حجر بوده اینجا معتبر قول محجور است زیرا اصل همانا اضافت مبیع به قریب ترین اوقات است
.که همانا وقت حجر و پابندی است
قاعده ۸
ال عبرة با الد اللة فی مقابلة التصریح
.در مقابل تصریح داللت هیچ اعتباری ندارد
:شرح قاعده 29:
مقصود از داللت ،بودن شیء در حالتی است که علم و دانستن رابه غیر افاده دهد 1داللت باین معنا قابل اعتبار
است و حکم مناسب باالی آن مرتب می شود لیکن زمانی که بین داللت ،و تصریح تعارض پیدا شود مراد از
تصریح قول صریح وقائم مقام آن می باشد چون معتبر وقابل اعتماد تصریحی که مخالف داللت باشد همچون در
ترتیب احکام همانا تصریح است نه داللت ،تصریحی که مخالف داللت باشد همچون داللت هیچ اعتباری ندارد
هنگامی که شخصی چیزی را برای دیگر هبه کرد ،و موهوب له ،آنرا در مجلس هبه قبض کرد قبض وی
صحیح است هرچند که هبه کننده در قبض صراحتا اجازه نداده باشد زیرا ایجاب هبه کننده به قبض داللتًا اجازه
به شمار می آید اما اگر از قبض کردن نهی کند قبض صحیح نیست زیرا داللت در مقابل تصریح مدار اعتبار
نیست بناء براین ماده ( )772از مجله احکام عدلیه نص نموده در آن چنین آمده است اجازه که به داللت باشد
......).مانند اجازه به صراحت است اما در صورتی که نهی صراحتًا یافت شود اجازه داللت اعتبار ندارد
:30تصریح بعد از عمل نمودن به داللت اعتبار ندارد:
بعد از عمل نمودن به موجب داللت ،تصریح مدار اعتبار نیست اگر شخصی شنید که فضولی مالش را فروخت
و از وی مطالبه پول نمود این طلب داللتًا اجازه بر بیع می کند بعد ازین اگر بیع فضولی را صراحتًا ردکند
رد کردن وی صحیح نیست چون رد صریح برای بیع فضولی بعد از اجازه دادنش داللتًا مدار اعتبار نیست.
:31بخش های از قاعده و تطبیقات آن:
آ :از یک انسان گوسفندی است که بیم مرگش می رفت انسان دیگری آمده آنرا ذبح می کند تا اونه میرد
وگوشتش حرام شود ،اینجا ذبح کننده آن استحسانًا ضامن نیست زیرا داللتًا از مالک اجازه داده شده است
ب :زمانی که مشتری مبیع (سامان) را قبل از دادن پول نقده در حضور داشت بائع قبض نمود و او را
منع نکرد قبض صحیح می گردد حق حبس نمودن پول داللتًا به دااللت سکوت در جای اجازه ساقط می گردد
[و در جانب دیگر بائع] مالک استرداد بیع شده نمی تواند بلکه او می تواند پول را مطالبه کند اما اگر نهی
صراحتًا یافت شود حق حبس ساقط نمی گردد " بائع " می تواند (مبیع) را مسترد سازد و او را بخاطر
ثمن (پول) حبس سازد.
قاعده ۹
الینسب الی ساکت قول ولکن السکوت فی معرض الحاجه بیان
.به شخص ساکت هیچ قولی را نسبت داده نمی شود اما سکوت در معرض حاجت و نیاز (توضیح) پنداشته می شود
:معنای قاعده
گمان ظاهری خطایش واضح باشد مدار اعتبار نیست ونه بدان پروا کرده میشود بلکه آنرا مثل معدوم
.شمرده میشود و حکمی که باالی آن بنا یافته باطل قرار گیرد
:مثال ها ،وتطبیقات قاعده
ازجمله :اگر شخصی با طالق دادن همسرش اقرار کند به گمان اینکه براساس فتوای مفتی واقع شده
.زمانی که عدم وقوعش واضح شود طالق واقع نمی شود
.ازجمله :اگر گمان کند که بروی دین است بعدًا موضوع خالف آن ثابت شد دینش را میتواند بر گرداند
ازجمله :درصورتی که کفیل دین را دفع کند در حالی که اصیل (دانش) خود دین را اداء نموده باشد یا اینکه دائن
ابراء داده باشد واز (حال کفیل) خبرنداشته باشد دائن می تواند به حال خود رجوع کند و همچنان اگر اصیل اداء
کرده باشد و عالم به اداء کفیل نباشد می تواند آنچه را اداء کرده رجوع نماید همچنان اگر شخصی بر شخصی دیگر
دعوا کند که عالوه از ترکه مورث برمتوفی دین داشته است سپس این یک وارث مبلغ دین را دفع کند بعدًا اشکار
شود که مدعی به این مورث دین نداشته شخصی می تواند به مال خود رجوع کند گمان ظاهری که خطایش آشکار
.باشد مدار اعتبار نیست
ازجمله :اگر مرد به مردی دیگر بگوید من باالی تو هزار درهم دارم وآن شخص بگوید اگر تو سوگند یاد نمودی
.که باالیم داری برایت می پرادزم اگر اداء کرد به گمان اینکه این پول بواسطه سوگندش الزم شده حق رجوع دارد
ازجمله :اگر مال غیر را به گمان اینکه مال خودش هست تلف کرد ضامن میشود ازجمله قول مشهور فقهاء است
هر شخص چیزیرا که بروی واجب نباشد دفع کند که گمان اینکه بروی واجب بوده برایش حق استرداد حاصل است
خواه مثل باشد ،با قیمت چنانکه اصیل مال را دفع کرد درحال که از دفع نمودن وکیل خود ،یا کفیلش اگاه نداشته
.می تواند حق خودرا بر گرداند
قاعده ۱۲
الممتنع عادة کا الممتنع حقیقتًا
چیزی که عادتًا ممتنع (ناممکن ) باشد حقیقتًا ممنوع (ناممکن) است
:سوم :ازجمله بخش های این قاعده جهت نگهداری از وقوع ضرر امور ذیل قابل مالحظه است
أ :تشریع وتقنین برخی از اختیارات مانند خیار روئیت خیار شرط و تشریع پابندی برکسیکه سبب حجر قائم باشد
.تشریع شفعه ،حبس ساختن فرد سرمایه دار درصورتی که وی از نفقه نمودن باالی فرزندانش انگار ورزد
ب :تا پایان مدت بقاء اجاره نافذ است درصورتی که با پایان یافتن (اجاره) برمستأجر ضرر ملحق شود چنانچه که
اگر زمین اجرت شده زمین زراعتی باشد و مدت اجاره در حالی به پایان برسد که کیشت درونه شده باشد
.اجاره باقی ونافذ است تا زمانی که کیشت به اجرت مثل درونه شود
قاعده ۱۴
الضرر یدفع بقدر االمکان
ضرر به قدر امکان دور ساخته می شود
:معنای قاعده
مطلوب ازین بطور کلی دور ساختن ضرر است قسمیکه قاعده الضرر یزال بدان اشاره دارد اگر در صورتی
که دفع واز اله میسر نه شد به قدر امکان باید دفع کرده شود اگر ممکن باشد "ضرر :تقلیل یا بد زیرا این کار
از ترکش بهتر خواهد بود بناء براین اگر مشتری در مبیع عیب قدیمی را پیدا کرد می تواند روی نقصان پولی
به بائع مراجعه کند اما اگر عیب جدید باشد نمی تواند (بیع را) رد سازد چنانچه در ماده ( )345مجله احکام
عدلیه آمده است همچنان اگر صاحب طبقه پایان از آباد نمودن تعمیر از صاحب طبقه باال امتناع ورزد صاحب
طبقه پایان را به بناء ودیوار مجبور ساخته نمی شود لیکن بر صاحب طبقه باال الزم است که به بناء نمودن
.طبقه پایان انفاق نماید درصورتی که از طرف حاکم باشد
مثال های قاعده و تطبیقات آن:
ازجمله مثال های قاعده وتطبیقات آن افزون برآنچه ذکر نمودیم آنگونه که درماده ( )1202مجله احکام عدلیه است
این است روئیت محلی که مقر زنان باشد مانند صحن خانه یا آشپزخانه ،یا چاه ،ضرر فاحش شمرده می شود هنگامی که
مردی درخانه اش پنجره ،یا دیوار جدیدی را بسازد که در محل مقر زنان دیوار همسایه پیوسته باشد اورا به رفع ضرر حکم
کرده می شود اگر امتناع ورزید اورا مجبور ساخته می شود اما به بند ساختن پوره کلکین ها حکم داده نمی شود همچنان
غاصب درصورتی که مال مغصوب (غصب شده) را نابود سازد یا دردستش بدون تعدی و تجاوز اربین برود مستر نمودنش
به صاحبش مشکل تمام شود .غاصب قیمت مغصوب را از همان روزی که غصب نموده تضمین وتاوان می دهد و اگر چیزی
.مثلی بوده باشد
مثلش را مسترد سازد 1زیرا رد مغصوب بسوی مغصوب منه از روی رد کردنش صورت می گیرد چنانکه ماده ( )890مجله
.نص نموده براینکه مغصوب اگر عین باشد رد نمودنش الزم است
درصورتی که رد کردن مال مغصوب (غصب شده) از روی نابودی مشکل تمام شود آنچه برای رفع ضرر از مال غصب
شده امکان پذیر است همانا دفع قیمت یا مثل آن می باشد واین همان چیزی است که در ماده ( )891مجله احکام عدلیه آمده است
اگر مال غصب شده در دست غاصب روی تقصیر ،وتعدی ضایع وتلف شود درصورتی که مال قیمتی باشد قیمت از همان
.روز غصب برسرش الزم می گردد و اگر مثلی باشد قیمت مثل الزم می گردد
اگر مال از یتیمان باشد قیمت باالی غاصب از روز غصب و مکان آن الزم می گردد و اگر مثلیات باشد دادن مثل الزم می
.گردد
قاعده ۱۵
الضرر یزال
ضرر باید دور کرده شود
:معنای قاعده
مقصود ازین قاعده وجوب ازاله ضرر است هر چند عبارت به صیغه اخیار هم باشد ضرر باید دور کرده شود
زیرا ضرر ظلم ،وشرعًا حرام است چیزی که چنین باشد واجب است منع کرده شود تابه وقوع نه پیوندد ودر
صورت وقوع دفع و برداشتن آن واجب است زیرا همان گونه که گفتیم ظلم و حرام است وباز امر دیگر اینکه
.کار منکر است برمسلمان الزم است منکر را دور سازد چنانکه نصوص قرآن و سنت نبوی شریف آمده است
بخش های این قاعده و تطبیقات آن:
.امام ابن نجیم حنفی ،و امام سیوطی شافعی گفته اند بسیاری از ابواب فقه بر اساس همین قاعده بنا یافته است
سپس هردو در زمینه مثال های را تذکر داده اند که در حقیقت بخش ها و تطبیقات آن به شمار می آیند چنانکه
،برخی از شارحین مجله احکام عدلیه ذکر نموده اند از جمله رد بیع ،و مجموع اختیارات ،حجر باهمه انواعش
شفعه برای شریک بخاطر دفع ضرر قسمت ،وبرای همسایه بخاطر دفع ضرر همسایه بد (زیرا چنانکه گفته شده است)
.بواسطه همسایه خانه ها بلند وار زان می شوند
ومانند آن :قصاص ،حدود کفارات ،تضمین ،چیزهای تلف شده نصب ائمه وقاضیان ،دفع هجوم کننده ،قتال
با مشرکین وباغبان فسخ نکاح روی عیوب 2افزود براین فرضیاتف وتطبیقات :تفریق قضائی بین زن و شوهر
بخاطر دفع ضرر ،فروختن مال مدین (مقروض) که قرض را به تعویق وتأخیر می اندازد همچنان دور ساختن مدبغه
که اثرش برهمسایه ها می رسد وبه همین طور دور ساختن آبریزء (دستشوی) که پیوسته با دیوار )اش خانه پوست(
.همسایه باشد
قاعده ۱۶
الضرر الیزال بمثه
ضرر به مثل خودش دور ساخته نمی شود
:معنای قاعده
ما قبًال گفتیم ضرر دور ساخته شود زیرا ظلم ،منکر ،وشروفساد است جائز نیست با الحاق وپیوستن
ضر مثل خودش دور کرده شود همچنان زوال آن با احداث ضرر بزرگتر از آن جواز ندارد بلکه از اله آن
" با ضرر کمتر از ضرر دور ساخته شده جواز دارد در واقع این قاعده قید برای قاعده ای سابقه "الضرر یزال
.اعتبار کرده شد است
بخش ها و تطبیقات این قاعده:
اول :ماده 345مجله احکام عدلیه :نص نموده است که اگر نزد مشتری در مبیع عیب یافت شود و باز عیب قدیم
در آن پیدا شود برای مشتری صحیح نیست که آنرا با عیب قدیم مسترد کند بلکه بروی صرف حق مطالبه روی
نقصان قیمت است زیرا در تجویز قرار دادن رد ضرر برای بایع است اینجا رفع ضرر از مشتری بواسطه ضرر
وارد نمودن بائع جواز ندارد بلکه بر مشتری آنچه الزم است رجوعش بربائع روی نقصان ثمنیت و قیمت است باید
.ضرر به قدر امکان ازبین برده شود چنانچه توضیح آن در قاعده بعدی خواهد آمد
دوم :از فروع این قاعده نیز ایت است که برای شخص مجبور خوردن طعام و غذای مجبور دیگر مثل خودش جواز ندارد
همچنان ،عدم وجوب عمارت و آبادی زمین مشترک بر شریک بلکه برای مرید وخواهان (آبادی آن) گفته می شود مصرف کن
واصل زمین را نزد خود نگهدار تا قیمت بناء پوره شود در صورتی که اجازه قاضی درآن نباشد و اگر اجازه قاضی باشد
.مصرف خود را از آن پوره حاصل کند
سوم :زمانی که باز نمودن یک دوکان سبب تقلیل و کم شدن فایده و منفعت صاحب دکان همسایه ویا خساره باز گشت مردم از
خریدن نسبت به دکان اول و قدیمی شود بند ساختن دکان دوم که جدید است جواز ندارد زیرا ضرر به مثل خودش دور ساخته
.نمی شود
قاعده ۱۷
الضرر االشد یزال باالضرر االخف
.ضرر زیاد بواسطه ضرر سبک تر و کمتر رفع کرده می شود
:معنای قاعده
قبًال گفتیم که ضرر به مثل خودش دور ساخته نمی شود مفهوم آن این است که با ضرر کمتر دور کرده می شود
سپس ضرر اقل را بخاطر دفع ضرر اعظم بزرگتر دور کرده می شود چون دربین هردو ضرر هیچ مماثلت وبرابری
نیست عدم برابری میان دو ضرر خالی از دو حال نیست یا اینکه یکی ازین دو ضرر خاص است و ضرر دیگرش
عام بناًء با تحمل ضرر خاص ضرر عام را دفع کرده میشود این چیزی بود که در موضوع سابق بیان نمودیم یا این
است که عدم مماثلت روی بزرگ بودن یکی بر دیگر آن است این همان مسئله ای است که این قاعده دارد ،وآن
.اینکه با تحمل ضرر کم ضرر زیاد را دفع کرده میشود
مثال ها و تطبیقات قاعده:
از جمله مجبور ساختن شخص بر قضاء دین ،ونقصان ونفقات واجبه واز آن جمله :اگر فردی چوبی را
غصب نموده داخل محوطه ای خود سازد دیده می شود که آیا قیمت محوطه وچهار دیوار بیشتر سهم ملکیت او را
تشکیل داد ،محوطه با قیمت درخت از وی است واگر قیمت چوب بیشتر از قیمت محوطه وچهار دیواری باشد
.حق مالک درخت منقطع نمی گردد
واز آن جمله نیز این است که اگر مرغی مروارید را در شکمش فرو برد ،دیده می شود که قیمت کدام یک بیشتر است سپس
.صاحب سهم بیشتر قیمت اقل را پرداخت مینماید
واز آن جمله نیز :جواز پاره نمودن شکم مرده بخاطر بیرون ساختن فرزند است درصورتی که امید حیات وزندگی اش برده
شود واز آن جمله نیز :صاحب مال بیشتر درمال مشترک طلب گار تقسیم شود درحالی که در صورتی تقسیم
به شریک ضرر رسد درین حال صاحب مال بیشتر پاسخگو می باشد چون ضرر وی درعدم تقسیم بزرگتر از ضرر شریک
.می باشد
واز آن جمله :اگر مشتری درزمین چیزیرا ایجاد کند شفیع وی از روی قیمت مالکش می گردد واورا به قلع
و کندن وادار کرده نمیشود واز آن جمله اینکه اگر فردی از خاطر گرسنگی برنفس خود بیم هالکت را داشته باشد
.می تواند از طعام غیرش بخاطر دفع هالکت استفاده کند مگر اینکه مانند وی محتاج و نیازمند نباشد
قاعده ۱۸
یختار اهون الشّر ین
.آسان ترین بخش دو شر را اختیار کرده شود )در وقت نیاز(
:معنای قاعده
این قاعده مفهوم همان قاعده گذشته است اصل درین قاعده وقاعده گذشته این است که اگر شخصی مبتال
به دو بلیه ای شود که باهم برابر باشند هر کدامش را که بگیرد اختیار دارد واگر باهم مختلف بودند آسان ترین
.آن دو را می توان اختیار کند زیرا استعمال حرام بدون ضرورت جواز ندارد
اول :مثال های که از قاعده گذشته ذکر نمودیم – یعنی دو مفسده زمانی که باهم در تعارض قرار گیرند
.ضرر بزرگ را باارتکاب ضرر خفیف تر مراعات کرده میشود همان مثال نیز اینجا ذکر کرده میشوند
دوم :اگر شخصی تهدید به قتل شود که اگر او خود را در آتش نه اندازد یا از کوه پرت نکند نجات نخواهد
یافت برایش درین حال اختیار است که انجام دهد با خیر اما نزد امام ابوحنیفه رحمه هللا بخاطر قتل صبر کند
زیرا وی به دوبلیه گرفتارشده است و مطابق به زعم خودش به آسان ترین آن اختیار دارد نزد ابو یوسف
و محمد رحمه هللا – صبر کند و چنین کاری را نجام ندهد زیرا درین کار هالک ساختن نفس است باید
.بخاطر دفاع از خود کوشش نماید
قاعده ۱۹
اذا تعارضت مفسد تان روعی اعظمهما ضررًا بارتکاب اخفهما
هنگامی که دو مفسده باهم در تعارض قرار گیرند بزرگترین ضرر شان را با ارتکاب ضرر سبک تر
.مراعات ودرنظر گرفته می شود
وازجمله :مانع ساختن شخص از طاقچه ای که به مقرزنان همسایه قرار داشته باشد
.آورا مکلف ساخته میشود که چیزی بسازد که مانع نظر (به صحن خانه ) همسایه شود
وازجمله :عدم ایجاد نمودن چیزی که ضرر فاحش به همسایه شود مانند ساختن آسیاب در پهلوی
خانه ای همسایه ،که باعث سست شدن دیوارش شود ،ویا مانند دستشوی ،یا بیت الخالء که به دیوار
.همسایه ضرر داشته باشد همچنان ساختن داش در پهلوی خانه ای همسایه که دود ،وبوی آن به ضرر همسایه باشد
قاعده ۲۲
اذا تعارض المانع والمقتضی یقدم المانع
.هنگامی که دربین مانع ،و مقتضی تعارض آید مانع را مقدم کرده میشود
،ب :از جمله تطبیقات این قاعده آن گونه که درماده 1224آمده این است حق مرور ،حق مجری
حق سیالب روی قدامت اعتبار دارد به این معنا که این اشیاء را گذاشته و بحالت قدیمی واگذار
.می کنیم چون بحال خود باقی است و تغیر نمی کند مگر اینکه دلیل برخالف آن باقی ماند
قاعده ۲۵
الضرر الیکون قدیمًا
ضرر قدیمی شده نمی تواند
.قال تعالی( :یرید هللا بکم الیسر وال یرید بکم العسر) هللا متعال به شما آسانی می خواهد وبه شما سختی نمی خواهد 1:
.وقال تعالی( :وما جعل علیکم فی الدین من حرج) هللا متعال در دین به شما تنگی قرار نداده اند 2:
وقال تعالی( :یرید هللا ان یخفف عنکم و خلق اال نسن ضعیفا) هللا می خواهد به شما آسانی بیاورد 3:
.واقعًا انسان کمزور آفریده شده است
.وقال تعالی :ال یکلف هللا نفسا اال وسعها) هللا متعال هیچ نفسی را مکلف نساخته مگر در حد توانش 4:
۲۷
اذا ضاق االمر اتسع
زمانی که امر تنگ شد کار وسعت پیدا می کند
ب :آنچه ازین قاعده تفریع می شود این است که اگر شخصی از خاطر گرسنگی مجبور به خوردن غذای دیگر شود
ضامن قیمت آن می شود .شارح همچنان گفته است اگر شتر بدسرشتی برمردی جلمه ورشود تا اورا بکشد
بروی الزم است شتر را (بخاطر حفظ جانش) بکشد لیکن اگر کشت بروی ضمانت وتاوان است لیکن اگر
.شخصی شهادت دهد ،یا خودش ،اینکه صاحب شتر شترش را { از حمله } منع نکرد بروی ضمانت نیست
ج :اگر مدت اجازه و کشت و کار به پایان برسد ولی تا هنوز وقت درونه آمده باشد این اجازه تاوقت درو
عادتًا باقی میماند وبروی اجرت مثل الزم می گردد زیرا مجبور ساختن مستأجر با باقی داشتن کیشت
.تا وقت درو حق مالک را در پوره دادن اجرت ملکیت باطل نمی سازد
قاعده ۳۱
الضرورات تقدر بقدرها
ضرورت ها به قدر خود تعین کرده میشوند
:معنای این قاعده 304 :
این قاعده :قاعده سابقه را توضح می دهد که در آن آمده "الضرورات تبیح المحظورات" وبا مقصود خاص مقداری را که
ضرورت از مخطورات شرعی مباح قرار می دهد توضیح میدهد چون اباحت محظورات بخاطر عالج و درمان حالت دشوار
مکلف است که امکان تحمل را ندارد ویا نفس خود را ندارد ویا نفس خود را در معرض هالکت ،وهتک حرمت ،وغصب قرار
دهد زمانی که امر چنین باشد مقصود از محظور شرعی ،مباح به همان مقداری است که صرف حالت ضرورت را دفع سازد
.بدون اینکه در مخطور شرعی در دامنه اباحتش توسعه و گسترش داده شود
: 305مثال ها و تطبیقات قاعده:
واجب است جبیره از عضو ستره نماند جز به مقدار الزم طبیت عورت را به قدری که موجب ضرورت است می تواند
نظر کند یعنی ضرورت معالجه 1شخصی مجنون از یک بیش نمی تواند ازدواج کند چون حاجتش باهمین (مقدار) دفع می
گردد شخصی شخص مجبور نمی تواند خود مرده را بخورد مگر به مقدار سد رمق واگر از کسی در مورد خاطب
( خواسگاری کننده) مشوره گرفته شود برایش تعریض (اشاره) کفایت می کند مثل اینکه بگوید به صالح تونیست تصریح
.نکند
اگر اجنبی زنی را نشتر زد واجب است تمام بازوهایش راستر کند وهیچ جای را کشف نکند جز جای که برای او خون می
2
گیرد
شهادت زنان درجاهای که مردان امکان اطالع یابی نیست بخاطر ضرورت پذیرفته میشود چرا که ضرورت ها به مقدار
.خود تعین میشوند
ازجمله تطبیقات این قاعده آنچه در ماده ( )1202مجله احکام عدلیه آمده این است دیدن محلی که در آن مقر زنان است
مانند صحن خانه ،یا آشپزخانه ،چاه ،ضرر فاحش پنداشته میشود همچنان مردی در خانه اش کلکین های را ایجاد کرد یا
دیواری را که در آن محل مقر زنان همسایه است خواه دیوار چسپیده باشد یا اینکه دربین شان راه فاصله باشد (مرد را) به دفع
ضرر حکم داده میشود واورا به صورتی که مانع وقوع نظر شود مجبور ساخته میشود خواه ساختن دیوار باشد ،یا نهادن لباس،
.اما به مسدود ساختن کلکین مجبور ساخته نه میشود
آنچه درین ماده مالحظه تطبیق است این است که هیچ فرق نمی کند که ضرر دائمی باشد یا غیردائم مانند ساختن کلکین
زمستانی – یا تابستانی – لیلی – یا نهاری
:121قواعد متفرقه از قاعده (العادة محکمة)
أ :نظر به همین رعایت عرف وعادت این قاعده فقهی آمده است (المعروف عرفا کا المشروط شرطًا) یعنی عرفی
که دربین مردم جریان دارد بدون ضرورت به شرط گذاشتن درعقود و معامالت مدار اعتبار می باشد مانند
خوابیدن درهوتل ،و رستورانت ،عسل نمودن درحمام ،خوردن در هوتل و رستورانت ،سوار شدن در ماشین های کرای
این همه مستلزم دفع اجرت می باشند زیرا عرف مقتضی آن می باشد هرچند در وقت عقد تذکر داده نه شود همچنان اگر
شخصی برای دیگر بدون اتفاق کردن دراجرت کار کند عرف را دیده میشود که اگر تقاضای اجرت باشد مستحق اجرت است
.مانند دالل و اگر عرف مقتضی اجرت نبود مستحق نیست
ب :نیز آنچه ازین قاعده تفریع شده است "التعیین باالعرف کا التعیین با النص" یعنی چیزی را که عرف تقاضای تعین کند مانند
تعین به نص صریح است مثل توکیل در بیع مطلق که آنرا حمل بر بیع ثمن مثل کرده میشود و دیعت ها (امانت ها) تقاضای
عرف را دارند که باید در حرز ونهگداری مانند چیزهای معتاد باشد هرچند مودع آنرا شرط نگذاشته باشد .واگر فردی دکانی
را در بازار بزازی ها اجرت کند نمی تواند آنرا به صنعت حدادی (آهنگری) استخدام کند یا آنچه مقتضی آتش باشد بلکه آنرا
.استعمال در چیزی می کند که عرف مقتضی آن در بازار است
قاعده ۳۲
العادة محکمة
.یعنی عادت در (درعدم وجود نص) به عنوان حکم وداور شناخته شده است