Professional Documents
Culture Documents
مواد آموزشی زبان عربی
مواد آموزشی زبان عربی
أقسام الكلمة
اسم ،فعل ،حرف
اسم :کلمه ای است که برای نامیدن کسی یا چیزی بکار میرود مانند :شجرة ،سعادة ،خالد ،کتاٌب
از نشانه های آن میتواند جر ،تنوين ،نداء ،و أل ،و اسناد باشد
االسم هو كل كلمة تدل على إنسان أو حيوان أو جماد أو بالد مثل طالب ،أسد ،فلسطين ،قلم
..
اسامی بر دو قسم میباشند :مذكر و مؤنث
اسامی مؤنث نیز بردو قسمند :حقیقی و مجازی
مؤنث حقیقی که بر انسان و یا حیوان داللت دارد مثل :أمرأة ،ناقة
مؤنث مجازی که به غیر انسان و یا حیوان داللت دارد مثل :عين
.اسامی مؤنث معموًال با عالمت تأنيث همراهند
:عالمات ألتأنيث
تاء مربوطة متحركة :مثل بقرة
ألف التأنيث المقصورة :مثل بشرى
ألف التأنيث المحدودة :مثل خضراء
برخی از اسامی مؤنث فاقد عالمت تأنیث اند مثل زینب و برخی دارای عالمت تأنیث اند ولی*
مؤنث حقیقی نیستند مثل معاویة
فعل :کلمه ای است که انجام کاری یا داشتن حالتی را در یکی از سه زمان حال ،گذشته و آینده بیان میکند.برعکس فارسی در
.زبان عربی فعل در اول جمله قرار میگیرد
حرف :کلمه است که به تنهایی معنایی ندارد ولی در قالب جمله و در کنار اسم و فعل معنی آن کامل میشود.مثل حروف جر ،
استفهام و نفي
برچسبها :اقسام کلمه
أيام األسبوع
شنبه يوم السبت
قبل وصل
یکشنبه يوم األحد نصح قرأ
دوشنبه يوم اإلثنين سمح رفض
سه شنبه يوم الثالثاء ظهر ندم
چهارشنبه يوم األربعاء وصل طلب
پنجشنبه يوم الخميس ربط ركب
جمعه يوم الجمعة خبز نهض
برچسبها :روزهای هفته ضرب حكم
نوشته شده در شنبه دوازدهم بهمن ۱۳۹۲ساعت 23:22توسط خدیجه تقوی + بدأ ركض
افعال عربی ربط نشر
نزف صرخ
نفخ بحث
برچسبها :افعال عربی كسر عرض
نوشته شده در سه شنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۲ساعت 23:24توسط خدیجه + حرق غرق
تقوی
حسب جلس
اسامی حیوانات
حمل ذبح
حيوانات مضغ عطس
جمع دلق
نسخ بصق
زحف قسم
بقرة عبر عصر
فأر جرح وقف
قط كلب رقص سرق
نقل فكر
وصف نجح
طائر
تمساح أرنب
حصان
دب فيل
نسر زرافة
أسد نمر
قرد ثعبان
َالوان
أخضر بني
))َف واکه((
مشمش
لیمون
تّفاح
کرز
موزة
جریب فروت
ادامه نوشته
برچسبها :میوه ها در زبان عربی
نوشته شده در یکشنبه هفدهم دی ۱۳۹۱ساعت 14:6توسط خدیجه تقوی +
اعداد به زبان عربی (( األرقام العربية ))
التنوین
)) است .تنوین با آخرین حرف کلمه می آید و بر سه قسم ((
تنوین نصب ( ََ +ن ) که معموًال با حرف الف به کلمه مورد نظر اضافه میشود:جمعًا ،قدحًا ُ ،ک ُف وًا َ ،افَو اجًا
تنوین جر ( ِ +ن ) َ :ش هٍر ،سُرٍر ،عیَش ٍة َ ،ر اِض َیٍة ِ ،ح َج اَرٍة
َأ
تنوین رفع (ُ +ن ) ُ :قُلوٌب َ ،ح بٌل َ ،ح ٌد َ ،ناٌر
برچسبها :تنوین
نوشته شده در پنجشنبه چهاردهم دی ۱۳۹۱ساعت 14:10توسط خدیجه تقوی +
ال شمسی و قمری (( الالم الشمسية والالم القمرية ))
.حرف از حروف الفبای عربی شمسی و ۱۴حرف قمری میباشند۱۴
:حروف شمسی
تث د ذ ر زس
ش صضطظل ن
:حروف قمری
ا بجحخع غ
فقك م هوي
هرگاه ال ( الف الم تعریف ) بر سر اسامی بیاید که با حروف شمسی شروع میشوند ل در حروف بعد از خود ادغام میشود و
حرف بعد از آن مشدد میشود مانند :الِّصدق -الـَّطعام -الـَّش مس -والَّس ماء والَّطأرق -الَّصياد -الُّنور -الُّطيور -الَّس الم عليكم
هرگاه ال برسر اسامی بیاید که با حروف قمری شروع میشوند ل تلفظ میشود اما حرف بعد از آن مشددنمیشود مانند :الحلم -
اْلــعلم ـ اْلــقلم ـ اْلــكال -الَقمر -األسد -الـبدر -الجمل
برچسبها :حروف شمسی و قمری
حرکات در زبان عربی (( حرکات في اللغة العربیة))
.حروف درزبان عربی دارای سه حرکت فتحه،کسره و ضمه میباشند*
.سکون یا ضد حرکت مقابل حرکت است
.حرفي كه هيچ حركتي نداشته باشد به آن (( ساكن )) ميگويند
به حرف دارای حرکت فتحه (( مفتوح )) میگویندَ :ب َش َی
ِ حرف دارای کسره را ((مکسور)) می گویندِ :ط ِک ع
حرف دارای ضمه را ((مضموم)) می گویندُ :ض ُه ُق
)) تعليم اللغة العربیة ((
ضمایر در زبان عربی
ضمایرفاعلی
.ضمیر کلمه ای است که جانشین اسم میشود
.ضمایر منفصل ضمایری هستند که به تنهایی در جمله به کار میروند ومیتوانند نقش مبتدا(نهاد) ومفعول را داشته باشند
ضمایر ملکی
.ضمایر متصل نصبی یا جری درصورتیکه به اسامی اضافه میشوندمالکیت را میرسانند و نقش مضاف الیه دارند
ه ،ـهُ/هماُ/ه م (برای مذکر غایب)
هاُ/هماُ/ه ّن (برای مؤنث غایب )
ََكُ/كماُ /كم (برای مذکر مخاطب)
ِك ُ/كماُ /كَّن ( برای مؤنث مخاطب)
ي (برای متکلم وحده )
نا (برای متکلم مع الغیر )
کتاب من >-كتابي
کتاب تو (مذکر) >-كتابَك
کتاب تو (مؤنث) >-كتابِك
کتابش (مذکر) >-كتابه
کتابش (مؤنث) >-كتابها
کتاب شما (مثنی مذکر و مؤنث مخاطب) >-كتابكما
کتاب آن دو (مثنی مذکر و مؤنث غایب) >-كتابهما
کتاب ما >-كتابنا
کتاب شما (جمع مذکرمخاطب) >-كتابكم
کتاب شما (جمع مؤنث مخاطب) >-كتابكن
کتاب آنها (جمع مذکر غایب) >-كتابهم
کتاب آنها (جمع مؤنث غایب) >-كتابهن
.ضمایر متصل نصبی یا جری به حرف جر اضافه شوند نقش مجرور به حرف جر رادارند
قاَل لي >-به من گفت
افعال عربی
قبل وصل
نصح قرأ
سمح رفض
ظهر ندم
وصل طلب
مذکر و مؤنث
ربط ركب
برای تبدیل اسامی مذکر به مؤنث (ة) یا ( ـة ) را به اسامی
خبز نهض
.مذکر اضافه میکنیم
ضرب حكم
كلب-كلبة (سگ)
بدأ ركض
طفل-طفلة (کودک)
ربط نشر
مهندس-مهندسة (مهندس) نزف صرخ
صديق-صديقة (دوست) نفخ بحث
برای تبدیل صفات مذکر به مؤنث هم میتوان از (ة) یا كسر عرض
(.ـة ) استفاده کرد حرق غرق
حزين -حزينة (اندوهگین) حسب جلس
كبير-كبيرة (بزرگ) حمل ذبح
.اما همیشه از این قاعده استفاده نمیکنیم مضغ عطس
أسد -لبؤة (شیر) جمع دلق
ولد-بنت
(پسر-دختر) نسخ بصق
.کلمات در زبان عربی یا مذکر هستند ویا مؤنث زحف قسم
قصة ،صحيفة ،شجرة ،بحيرة ،غرفة ،كرة عبر عصر
برخی اسامی خاص مذکر هستند که دارای (ة) یا جرح وقف
(.ـة ) میباشند
رقص سرق
نقل فكر
حمزة ،أسامة
وصف نجح
.برخی کلمات مؤنث هم هستند که (ة) یا ( ـة ) ندارند
سماء ،ريح
برچسبها :مذکر و مؤنث
)) تعليم اللغة العربیة ((
اسامی جمع
درزبان عربی دو روش برای تبدیل اسامی مفرد به جمع وجود دارد:افزودن پسوند جمع و یا تغییر کلی ساختار اسم در جمع های
.بیقاعده
پسوند(ات) را به اسامی اضافه میکنیم که به ( ة ,ــة ) ختم میشوند.مانندَ :ش َج رة >-شجرات
.هنگام اضافه کردن پسوند ( ،ة ,ــة ) حذف میشود*
.ما همچنین میتوانیم پسوند (ات) را به اسامی اضافه کنیم که به ( ة ,ــة ) ختم نمیشوند
مشروب >-مشروبات مانند :قطار >-قطارات
پسوند دیگری است که برای تبدیل اسامی مفرد به جمع بکار میرود(.برای ملیتها ،مذاهب ،شغلهاو )...مانند:أمريكي )-ين(
مترجم>-مترجمين مسلم>-مسلمين >أمريكيين
برخی اسامی جمع بیقاعده
مدرسة >-مدارس وجه >-أوجه صقر >-صقور نهر >-أنهار
سفينة >-سفن وصية >-وصايا درس >-دروس كتاب >-كتب
مركب >-مراكب قصيدة >-قصائد حزام >-أحزمة تاجر ُ>-تّج ار
دولة >-دول شهر >-أشهر ناسك ُ >-نّس اك هزيمة >-هزائم
ُأسقف >-أساقفة سجين >-سجناء هدية >-هدايا قبلة >-قبل
برچسبها :اسامی جمع
أسماء اإلشارة
﴿ َر َّبنا اْغ ِف ْر َلنا َو إلْخ واِننا اَّلذیَن َس َبُق ونا باإلیماِن َو ال َتْج َعْل فـى ُقلوِبنا ِغ ًاّل لَّلذیَن آَم ُن واَ ،رَّبنا إّنَک َر ُؤ وٌف َرحیٌم ﴾
الّلُه َّم اْج َع ِل اْل َیقیَن فـى َقلبـى و الُّنوَر فـى َبَص رى و الَّنصیَح َة فـى َصْد رى َو ِذ ْک َرَک بالَّلیِل و الَّنهاِر َع َلـی ِلسانـى َو اْج َعْل ِغناَى فـى
َنْف سى و َرْغ َبتـى فیما ِع ْنَدَک ِبَرْح َم ِتَک یا أْر َحَم الّراِحمیَن .
درس اول
پروردگارا ..
پروردگارا ما و برادرانمان را که پیش از ما ایمان آوردند بیامرز و کینه کسانی را که ایمان آورده اند در دل ما جای نده.پروردگارا
براستی که تو دلسوز و مهربان هستی .
خدایا در دلم یقین و در دیدهام نور و در سینهام اندرز و بر زبانم شب و روز یادت را قرار ده و بینیازی مرا در خودم و میل مرا در
آنچه نزد توست قرار ده ،به مهربانیت ای مهربانترین مهربانان.
َالَّدرُس الّثانـى
َدمَعة الَف َر ح
فـى یوٍم ِمن األّیاِم َس ِمَع أحُد الَّصحابِة کالَم الّرسوِل األکرِم (ص) َو هو َیْنَصُح الُم سِلمیَن و ُیَش ِّجُعُه م علی الَّصَد َقِة.
فـى البیِت
لّما َرَجَع الَّصحابـُّى إلى ُکوِخِه الَّصغیِر و شاَهَد فیه َح صیَرُه الُم ْنَد ِرَس و َج َّرَتُه اْلَخَزفّیَة َح ِزَن کثیرًا علی أَّنه ال َیْقِد ُر علی إعطاِء الَّصَد َقِة.
بعَد الَّصالِة
الّلُه َّم إَّنَک َتْع َلُم أّنى ال أِملُک ما أتَصَّد ُق بِه فـى َس بیِلَک َو لکّنى یا َر ِّب َر ِضیُت َع ْن ُک ِّل َمْن َش َتَم نـى و َظَلَم نـى فأطُلُب ِمنَک أْن َتجَعَل
ِرضاَى َصَد قًة فـى َس بیلَک .
اشک خوشحالی
در مسجد
در روزی از روزها یکی از صحابه سخن رسول گرامی (ص) را شنید که مسلمانان را نصیحت میکرد و آنها را تشویق به صدقه
میکرد.
در خانه
وقتی آن صحابی به خانه کوچک خود برگشت و حصیر کهنه و کوزه سفالی خود را دید بسیار اندوهگین شد از اینکه نمیتواند
صدقه دهد.
پس از نماز
دستهایش را بطرف آسمان بلند کرد درحالی که اشک از دیدگانش جاری بود.
خداوندا تو میدانی که من چیزی ندارم که در راه تو صدقه دهم ولی پروردگارا من از هر کسی که به من ناسزا گفته و بر من
ستم روا داشته است راضی گشتم (درگذشتم) پس از تو میخواهم که رضایت مرا (گذشت) صدقه ای در راه خود گردانی.
فـى الَّصباِح
َلَقد أخَبَرنـى ِجبَرئیُل بأَّن أَحَد کم َقْد َتصَّد َق ِبعرِضِه و قد َق ِبَل الّلُه َصَد َقتُه و َبَّش َرُه بالِّرْض واِن.
َس ِمَع الَّصحابـُّى َق ْوَل الّرسوِل (ص) فَدَمَعْت َع یناه ...إَّنها َدْمَعُة َف َرٍح هذه الَم َّرَة!
در صبح
جبرئیل به من خبر داده است که یکی از شما آبرویش را صدقه داده است و خداوند صدقه او را پذیرفته و به وی بهشت را بشارت
داده است.
صحابی گفتار پیامبر (ص) را شنید و اشک از چشمانش فرو ریخت این بار آن اشک خوشحالی بود.
َالَّدرُس الثالث
ال َف ْر َق َبْیَن َغ نـٍّى و َفقیٍر
َس َّلَم َرُجٌل َفقیٌر َع َلی أَح ِد الَّصحابِة فـى الطریِقَ ،ف َرَّد الَّصحابـُّى الَّس الَم ِبُبُر وَدٍة .
َبْعَد ُمَّد ٍة َس َّلَم َرُج ٌل َغ نـٌّى َع لی ذلَک الَّصحابـِّى فَنَه ض الَّصحابـُّى ِم ْن َم کاِنه و َرَّدالَّس الَم َع لْیه بَح رارٍة و َص اَف َحُه باْح ِترامٍ و َرَّحَب به...
َلَّم ا َوَصَل الخبُر إلـی َرُس وِل الّلِه (ص) تأَّس َف و قاَل :
"َم ن َلِق َى َفقیرًا ُمْس ِلمًا فَس َّلَم َع َلْی ِه ِخ الَف َس الِمه علی األْغ ِنیاِء َلِق َى الّلَه عَّز وجَّل َیْوَم القیامِة َو ُه َو َع َلْی ِه َغ ضباُن ".
درس سوم
هیچ فرقی میان ثروتمند و فقیر نیست.
مردی فقیر به یکی از صحابه سالم کرد و صحابی سالم او را با سردی جواب داد.
بعد از مدتی مردی دارا به آن صحابی سالم کرد و صحابی از جای خود برخاست و سالم او را به گرمی جواب داد و با احترام به او
شآمد گفت ...
دست داد و به او خو
"هرکس فقیری مسلمان را ،ببیند و بر او سالمی دهد که غیر از سالم وی بر ثروتمندان باشد خداوند عّزوجّل را روز قیامت دیدار
کند درحالی که او بر وی خشمگین است".
أْح َد َث َرُج ٌل ُمْح ِس ٌن َمْس ِجدًاَ .فَس أَلُه ُبْه لوٌل عن َس َبِب ِبناِء الَمْس ِجِد.
َق َصَد ُبهُلوٌل اْخ ِتباَر الَّرُج ِل و ِمقداِر إخالِصه فـى الَعَم ِل .فَک َتَب فـى َلیلٍة َع لی ِجداِر الَمْس جِد:
"َق ْد أحَد َث َه ذا الَم کاَن الُم قَّدَس الَّرجُل الُم حِس ُن ُبهلوٌل "
فـى الَّصباِح َلّما انَتَش َر الَخ َبُر َذ َهَب الّناُس إلى ُبهلوٍل لَتْه ِنَئتِه َع لی َع َم ِله الَحَس ِن .
َس ِمَع الَّرُج ُل الُم حِس ُن َه َذا الَخ َبَر فَغِض َب َش دیدًا و َذَهَب إلى ُبهلوٍل و َش َتَم ه و قاَل له :أُّیها الَم ّکاُر َلَقد َض َّیعَت أموالـى و َجَع لَت
نفَس َک شهیرًا َبیَن الّناِس.
فَذ َهَب إلى الَمْس جِد بُس رَع ٍة و َح َذ َف اسَم ُبهلوٍل و َک َتَب اسَم ه َبَد َله و عندئٍذ َش َع َر بالّراحِة!!
مرد نیکوکار
مردی نیکوکار مسجدی ساخت ،بهلول از او درباره انگیزه ساخت مسجد سؤال کرد.
بهلول خواست این مرد و مقدار اخالص او را در کار امتحان کند .لذا شبی روی دیوار مسجد نوشت:
صبح وقتی این خبر انتشار یافت مردم پیش بهلول رفتند تا به وی بخاطر کار خوبش تبریک گویند.
مرد نیکوکار این خبر را شنید و بسیار خشمگین شد و پیش بهلول رفت و به او دشنام داد و گفت :ای حیلهگر تو اموال من را تباه
کردی و خودت را میان مردم معروف گردانیدی.
سپس به سرعت به سوی مسجد رفت و نام بهلول را حذف کرد واسم خود را بجای آن نوشت و در این هنگام احساس راحتی
نمود!! وقتی بهلول این کار را دید لبخندی زد وگفت:
َالَّدرُس الّرابع
خیر ُم عین!
درس چهارم
بهترین یاور
و از اندوه او کم می کند.
ِلماذا َجَعَل الّلُه ُم ْعِجَزَة ُم وسی (ع) إْب طاَل الِّس ْح ِر و ُم ْعِجَزَة عیسی (ع) ِشفاَء الَم رَض ی و ُم ْعِجَزَة ُم حَّم ٍد (ص) الُق رآَن ؟
ِعنَد ما َبَع َث الّلُه ُم وسی (ع) کاَن للِّس ْح ِر َم نِزلٌة َع ظیمٌة عنَد الّناِس فأبَطَل ِس ْح َرُه م بهِذه الُم ْعِجَزِة.
و ِعنَد ما َبَع ث عیَس ی (ع) کاَن للِّطِّب َدْو ٌر َکبیٌر بیَن الّناِس بَس َبِب ُش ُیوِع اأْل ْم راِض الُم خَت ِلفِة فأظَهَر ُم ْعِجَزَتُه ِبِشفاِء الَم ْر َض ی و إحیاِء
الَم وَتی.
َبَع َث ُم حَّم دًا (ص) فـى َوْق ٍت کاَن للَبیاِن و الَف صاَح ِة اْه ِتماٌم باِلٌغ بیَن الّناِس فأنَزَل الّلُه القرآَن فأظَهَر َع ْج َزُه م َع ِن اإلتیاِن بِمْثِله.
معجزه پیامبران
چرا خداوند معجزه موسی(ع) را باطل کردن ِس ْح ر ومعجزه عیسی(ع)را شفای بیماران و معجزه حضرت محمد(ص)را قرآن قرار داد؟
حضرت فرمود:
وقتی خداوند موسی(ع)را مبعوث کرد ِس ْح ر پیش مردم جایگاه واالیی داشت لذا ِس ْح ر آنها را با این معجزه باطل ساخت.
و وقتی عیسی(ع) را مبعوث کرد به خاطر شایع شدن بیماریهای مختلف پزشکی نقش زیادی میان مردم داشت لذا با شفای
بیماران و زنده کردن مردگان معجزه خود را آشکار کرد.
و حضرت محّمد(ص) را زمانی فرستاد که سخنوری و شیوایی دارای توجه زیادی میان مردم بود لذا خداوند قرآن را نازل کرد و
ناتوانی آنها را از آوردن مانند آن آشکار ساخت.
َالَّدرُس الخامس
یا إلهى
درس پنجم
ای خدای من
َح َض َر ابُن الِّسّکیِت لَت ربیِة أْب ناِء الُم تَو ّکِل و َتعلیِم ِه م.
فـى یوٍم ِعنَد ما کاَن ابُن الِّسّکیِت جاِلسًا ِع ْنَد الُم توِّکِل َدَخ ل َع َلیهما َوَلداه
َغ ِض َب ابُن الِّسّکیِت ِمن َکالِم الُم توِّکِل و قاَل بُج رأٍة :
و الّلِه ،إّن َقنَبَر ًا َمْو َلی علٍّى بِن أبـى طالٍب أَل َح ُّب إلَّى ِمن َه ذیِن و أبیهما.
َغ ِض َب اْلَخ لیفُة َغ َضبًا َش دیدًا و أَمَر اْلَج اّل دیَن بَقطِع ِلساِن َه ذا العاِلِم الُّش جاِعَ .ف َف اَز ِبِلقاِء َرِّبه.
ادیب متعهد
بسیار خوب ،بسیار خوب ،پس او را برای آموزش فرزندانم حاضر کن.
یک روز وقتی ابن سکیت نزد متوکل نشسته بود دو فرزندش پیش آنها آمدند.
به خدا سوگند ،قنبر غالم علی بنابیطالب پیش من از این دو و پدرشان محبوبتر است.
خلیفه بسیار خشمگین شد و به جالدها دستور داد زبان این عالم شجاع را ِبُب رند و او توفیق دیدار پروردگارش را پیدا کرد.
َذَهَب َرُج ٌل إلى َبیِت َص دیِقه و َبِق َى ِعنَد ه أّیامًا َم توالیًة َحّتی َضِجَر صاِح ُب الَبْیِت ِمن إقاَم ِتِه َفَف َّکَر فـى حیلٍة لَیَتخَّلَص منه.
َفاقَتَر َح علی َضْیِفِه أْن َیَتساَبقا فـى الَقفِز َغدًا َحّتی َیْع ِرفا َم ن الفائُز ؟ فقاَل ِلَو َلِده:
َص باَح اْلَغِد ِع ْنَد الِّسباِقَ ،ق َفَز صاِح ُب البیِت ِذراَع ْی ِن إلى خارِج البیِت أّما الَّضیُف فَق َفَز ِذراعًا واحدًة إلى داخِلالبیِت!
فقاَل صاِح ُب البیِت :أنا الفائُز ِ ،ذراعاِن ُم قابَل ِذراٍع واحدٍة ! فقاَل الَّضیُف ِ :ذراٌع واحدٌة إلى داخِل البیِت خیٌر ِم ْن ِذراعیِن إلى الخارِج.
میهمان
مردی به خانه دوستش رفت و چند روز پی در پی پیش او ماند تا اینکه صاحب خانه از اقامت او به ستوه آمد و به فکر چارهای
افتاد تا از او خالص شود.
پس به میهمانش پیشنهاد کرد که فردا مسابقه پرش دهند تا بدانند چه کسی برنده است؟
صبح فردا موقع مسابقه صاحب خانه دو ذرع به بیرون خانه پرید اما میهمان یک ذرع به درون خانه پرید!
صاحب خانه گفت :من برندهام ،دوذرع در برابر یک ذرع ! میهمان گفت :یک ذرع به درون خانه بهتر از دو ذرع بیرون خانه است.
ذاَت َیْوٍم َخ َر َج الَحّج اُج بُن ُیوُس َف ِلَیَتَنَّزَه َفصاَد َف شیخًا َفسأَلُه :
ُه َو أْظَلُم الُح ّکاِم َ .س َّوَد الّلُه َوْج َهُه و أْدَخ َلُه الّناَر!
أنا َرُجٌل ِمن ِهِذه الَقبیلِةُ .اْصِبُح َم جنونًا کَّل یوٍم َم َّرًة فـى ِمثِل هذِه الّس اعِة!!
فرمانروای ستمگر و پیر دیوانه
روزی حجاج پسر یوسف بیرون رفت تا گردش کند،به پیرمردی برخورد کرد و از او پرسید:
من مردی از این قبیله هستم .هر روز یک بار در چنین ساعتی دیوانه می شوم.
یا َنبـَّﻰ الَّلِه! إَّن العدَّو أخَرَج نا ِم ْن ِبالِدنا و دیاِرناِ ﴿ .اْبَعْث َلنا َم ِلکًا ُنقاِتْل فـى سبیِل الّلِه﴾
قال النبـُّى :إّنـﻰ أعَلُم إْن َیکُت ِب الّلُه علیُکم القتاَل فإّنکم ال ُتقاِتُلوَن فـى سبیِلِه.
القوُم ِ :لماذا ال ُنقاِتُل أْع داَء ناَ ،لَق ْد أْخ َرُج ونا ِم ْن ِبالِدنا و دیاِرنا.
القومَ :ک ْیَف ُیْم ِکُن أْن یُکوَن طالوُت َم ِلکًا علینا و هو َفقیٌر ال َیمِلُک شیئًا .فَت باَحُث وا کثیرًا فلم َیَّتِبْع طالوَت إاّل قلیٌل ِم ْن هم.
فـى ساحِة القتاِل ِع ْنَد ما شاَه ُد وا َک ثرَة أْع داِءهم َو ِقَّلَة َعَد ِدهم َطَلبوا ِمن الَّلِه أْن ُیثِّبَت أقداَم هم و قالوا :
درس هفتم
خداوند با مؤمنان است.
قومی از بنی اسرائیل گرد پیامبرشان جمع شدند و گفتند:
ای پیامبر خدا! دشمن ،ما را از سرزمین و خانه هایمان بیرون کرده است .پادشاهی برای ما بفرست تا در راه خدا بجنگیم.
پیامبر گفت :من میدانم اگر خداوند پیکار را بر شما واجب کند ،شما در راه او جنگ نمیکنید.
پس وقتی خداوند پیکار را برای آنها واجب کرد بسیاری از آنها روی گرداندند و جنگ نکردند.
پیامبر گفت :خداوند طالوت را برای شما به عنوان پادشاه فرستاده است.
قوم :چگونه ممکن است طالوت پادشاِه ما باشد درحالی که فقیر است و چیزی ندارد.
در میدان پیکار وقتی بسیارِی دشمنان و کمی نفراتشان را دیدند از خداوند خواستند که گامهای آنها را استوار سازد و گفتند :ما را
بر قوم کافر یاری ده.
و قال الُم ؤمُن وَن منُه م :إن َتْصِبروا َتتَغَّلبوا َع َلیهم .فقاَتلوُه م ِبِش َّد ٍة و َهَزُم وُه م .کما قاَل ُس ْب حانه و َتعاَلـی :
و مؤمنان آنها گفتند :اگر صبر کنید بر آنها چیره می شوید .پس به شدت با آنها جنگ کردند و آنها را شکست دادند.
چنانچه خداوند پاک و بلند مرتبه فرمود :چه بسا گروهی اندک به خواست خدا برگروهی بسیار چیره گردد.
طریق الموّدة
یا ُبَنَّى ! أْح ِبْب َقوَمَک ُیِح ّبوَک و َتواَضْع َلُه ْم َیرَفعوَک َو اْبُس ْط لُه ْم َوْج َهَک َیحَت ِرُم وَک و أکِرْم ِصغاَر هم کما ُتْک ِرُم ِکباَرهم ُیکِرْمَک ِکباُر هم و
َیْک َبْر علی َمَوَّدِتَک ِصغاُر هم َو اْبُذْل ماَلَک و أْع ِزْز جاَرَک فِبذِلَک َتْث ُبُت َلَک ِسیاَدُتَک .
راه دوستی
فرزندم ،قومت را دوست بدار تا ترا دوست بدارند و به آنها فروتنی کن تا تو را باال ببرند و چهرهات را بر آنها گشاده کن تا ترا احترام
کنند و کوچکترهای آنها را گرامی دار همانطوری که بزرگترانشان را گرامی میداری تا بزرگان آنها ترا گرامی دارند و افراد کوچک
آنها با دوستی تو بزرگ شوند و ثروتت را بخشش کن و همسایهات را عزیز دار پس بدین وسیله سرَو ری تو پایدار میشود.
الّد رس الّثامن
البوِصیرّى
ُو ِلَد اِاْل ماُم شرُف الدیِن محّمٌد البوصیرُّى فـى عام ِ 608لْلِه ْج َرِةَ .س َک َن البوصیرُّى الُق دَس و مّکَة و المدینَة و ِم ْصَر و اْف َتَتَح فـى ِم ْصَر
َم ْکتبًا للقرآِن الکریم .کاَن البوصیرُّى َفقیهًا و کاتبًا و ِریاضّیًا و شاعرًا ولکَّنه ُع ِرَف فـى الِّشعِر و فـى َمْد ِح الَّرسوِل خاَّصًة.
و له قصیدٌة فـى 180بیتًا أنَش َد ها حینما کاَن فاِلجًا فاْس َتْش َفَع ِبها إلى الَّلِه ِلُیعاِفَیُه َف َر أی فـى الَم ناِم النبـَّى (ص) َیْمَس ُح علی َبَد ِنه
ِبَیِدِه المبارکِة ثّم ألَبَس ُه ُبْر َد ًة فِع ْنَدَم ا اْس َتْیَق َظَ ،ش َع َر بأَّنُه قد َس ِلَم ِم ْن هذا المرِض فَح ِم َد الَّلَه علی ذلَک .
ُتُو ِّفَى الُبوصیرُّى فـى القاهرِة َو ُه و کاَن فـى الساِد َس ِة و الثمانیَن من ُع مِره.
ـِن و الفریَق ْی ِن ِمن ُع ْر ٍب و ِمن َع َجِم محَّمٌد سِّیُد الَکوَنْی ِن و الَّثَق َلیـْـ
أَبَّر فـى قوِل "ال" ِم ْن ه و ال "َنَعِم " َنبُّینا اآلِم ُر الّناهى فال أَح ٌد
ِلُک ِّل َه وٍل ِم َن اأْل ْه واِل ُم قَتِحِم ُه َو اْلَح بیُب اَّلذى ُتْر َج ی َش فاعُت ه
ُم سَت مِسکوَن بَح ْبٍل َغ یِر ُم نَفِصِم َدَع ا إلى الَّلِه فاْلُمْس َت مِسکوَن به
و لم ُیداُنوُه فـى ِع ْلٍم و ال َک َرِم فاَق الَّنبّییَن فـى َخ ْلٍق و فـى ُخ ُلٍق
درس هشتم
بوصیری
امام شرفالدین محمد بوصیری در سال 608هجری بدنیا آمد .بوصیری در قدس،مکه ،مدینه و مصر زندگی کرد و در مصر مکتب
قرآن کریم را افتتاح نمود .بوصیری فقیه ،نویسنده ،ریاضیدان و شاعر بود ولی او در شعر به ویژه مدح پیامبر اکرم(ص) معروف شده
است.
قصیدهای در 180بیت دارد که آن را هنگامی که فلج بود سرود و بوسیله آن از خداوند شفاعت خواست تا او را بهبودی دهد .او
پیامبر(ص) را در خواب دید که با دست مبارک خود بر بدن او میکشد و سپس عبایی بر او میپوشاند و وقتی بیدار شد احساس
کرد که از این بیماری بهبودی یافته است و خداوند را بخاطر آن ستود.
بوصیری در قاهره وفات یافت درحالی که عمر او هشتاد و شش سال بود.
محّمد سرور دوگیتی وانس و جّن و دو گروه عرب و غیر عرب است.
پیامبر ما امر کننده و نهی کننده است وکسی در گفتن"آری و نه" نیکوتر از او نیست.
او محبوبی است که در همه سختیهای هجوم آورنده امید شفاعت او میرود.
او به سوی خدا دعوت کرد و کسانی که به او متوسل شده اند به ریسمانی محکم و سخت چنگ زده اند.
در آفرینش و اخالق بر تمامی پیامبران برتری یافت و آنان درعلم و بخشش به او نزدیک نشدند.
َو ِع ْن دما عاَد الرسوُل (ص) ِلُیَص ّلَى صالَة الظهِر َوَجَد ذلَک الّرجَل مازاَل َیَتَع َّبُد َو ِع ْنَد ما َوَجَدُه فـى المغرِب یتعَّبُد و ُیَص ّلـى أیضًا قاَل له:
إّنَک دائمًا فـى المسجِد! أَلْیَس َلَک َع َم ٌل ؟
فقاَل الّرجُل :إّننـى أَتَع َّبُد ِلَکى ُیْد ِخ َلنـى الَّلُه الجّنَة .فسأَلُه النبـُّى (ص)َ :م ن یَتَکَّف ُل َم عاَش أْه ِلَک ؟ فقاَل الّرجُل :أخى! َفقاَل النبـُّى
(ص)ِ :اَّن أخاَک أَل َح ُّق ِمنَک بالجَّنِة.
روایت شده است که پیامبر(ص) به مسجد رفت تا نماز صبح بخواند .مردی را یافت که عبادت میکرد و نماز میخواند.
و وقتی پیامبر(ص) بار دیگر برگشت تا نماز ظهر را بخواند آن مرد را دید که همچنان عبادت می کرد و وقتی باز هم او را در مغرب
دید که عبادت میکرد و نماز میخواند به او گفت :تو دائم در مسجد هستی! آیا کاری نداری؟
مرد گفت :من عبادت میکنم تا خداوند مرا وارد بهشت کند .پیامبر(ص) از او پرسید :چه کسی معاش خانواده تو را به عهده دارد؟
مرد گفت :برادرم! پیامبر(ص) فرمود :قطعًا برادرت از تو به بهشت سزاوارتر است.
الّد رس الّتاسع
احمد شوقى
الَح مامة و الّصّیاد
آِم َن ًة فـى ُع ِّشها ُمْس َت ِتَره َح ماَمٌة کاَنْت ِبأْع َلی الَّش َجَره
َو حاَم َحْوَل الَّرْو ِض أَّى َحْوِم فأْق َبَل الَّصّیاُد ذاَت َیوِم
َو َه َّم ِبالَّرحیِل حیَن َم اّل َفَلْم َیِجْد للَّطْی ِر فیه ِظاّل
و الُح ْمُق داٌء ما َلُه َد واُء َف َبَر َزْت ِمن ُع ِّش َه ا الَحْم قاُء
یا أُّیها اإلنساُن َع َّم َتْبَحُث ؟ َتقوُل َجْه ًال ِباَّلذﻯ َس َیْح ُد ُث
و َنْح َوُه َس َّدَد َس ْه َم الَمْو ِت َفاْل َتَفَت الَّصّیاُد َنْح َو الَّصوِت
َو َوَقَعْت فـى َق ْبَضِة الِّسّکیِن َفَس َق َطْت ِم ْن ُع ِّش َه ا الَم کیِن
َم َلْک ُت َنْف سى َلْو َم َلْک ُت َمْن طقى َتَقوُل َق ْوَل عاِرٍف ُم َح ِّق ِق
درس نهم
کبوتر و شکارچی
(کبوتر)نادان سر از النهاش بیرون آورد -،نادانی دردی است که هیچ دوایی ندارد.-
در حالی که از روی نادانی نسبت به چیزی که رخ خواهد داد ،می گفت :ای انسان! چه چیزی جست و جو میکنی؟
درحالی که عالمانه و محّق قانه می گفت":اگر جلوی زبانم را نگه می داشتم جانم را حفظ
می کردم".
الّد رس العاشر
هل َتعَلُم
أَّن َنْو عًا من الَک ْن َغ ِر َیْقِد ُر أْن َیْقِف َز إلى األْع لی أْک َث َر ِمن ثالثِة أمتاٍر و أْک َث َر ِمن اثَن ی َع َش َر ِم ْت رًا إلى األماِم ،و ذلک فـى َق ْف َزٍة واِحدٍة ؟!
أَّن َقْلَب االنساِن إلى ِنهایِة ُع مِرِه َیُض ُّخ ِم َن الَّدِم ما ُیعاِد ُل ِم ْل َء أکثَر ِمن َع ْش ِر ناقالِت نفٍط کبیرٍة َ ،حْج ُم ُک ٍّل ِم ْن ها ملیوُن ِبْر میٍل ؟!
أّن الِقّطَة َتَری فـى الَّظالِم أْف َض َل ِمن االنساِن بَس ْبِع َم ّراٍت و الَّس بُب َیعوُد إلى َتوُّس ِع الَحَد قتیِن عنَد ُو صوِل الَّضوء وتأّثِر الَخ الیا
الموجودِة فـى ُع یوِن القّطِة اّلتـى َتْعَم ُل کِم ْر آٍة َتعِکُس األضواَء .
درس دهم
آیا میدانی؟
نوعی از کانگورو قادر است بیش از سه متر به طرف باال و دوازده متر به طرف جلو بپرد و این کار در یک پرش است؟!
قلب انسان تا آخر عمر خود خونی معادل بار بیش از ده نفت کش بزرگ پمپاژ میکند که حجم هر یک از آنها یک میلیون بشکه
است؟!
گربه در تاریکی هفت برابر بهتر از انسان میبیند ،و عّلت آن به بزرگ شدن مردمکها هنگام رسیدن نور و تأثیرپذیری سلولهای
موجود در چشمان گربه بر میگردد ،که مانند آیینهای عمل میکند که نورها را منعکس میسازد.
کاَنت ُاّمى َتْش َتِغ ُل ِبحیاَک ِة اْلمالِبِس و َتعِرُض ها للبیِع ِلَت حُص َل علی الَّنُقوِد الاّل زَم ِة ِلِشراِء حاجاِت البیِت و کاَنْت ُتْت ِع ُب َنْفَس ها فـى
الَعَم ِل لیًال و نهارًا.
إّن الَعَمَل شـىٌء َحَس ٌن ،و أنا أْع َم ُل کثیرًا حّتی ُاَو ِّفَر الّطعاَم و الَم الِبَس و الّلوازَم الَمْد َرسَّیَة.
َو کاَنْت َتطُلُب مّنـﻰ دائمًا أن أکُت َب ُدُر وسی و أعَمَل بواِجباتى المدرسَّیِة و کاِنت َتقوُم هى ِبَتْح ضیِر الَّطعاِم و إدارِة البیِت و فـى
اللیالـى َتْس َه ُر و َتْعَم ُل من أجِل راحتـﻰ.
و ُکنُت أشاِه ُد ِمْقداَر اْلُجْه ِد اّلذى َتبُذ ُله ِلَکى ُتَو ِّفَر لـى الَّس عادَة والحیاَة الکریمَة.
درس یازدهم
فداکاری مادر
مادرم مشغول دوختن لباس بود و آنها را برای فروش عرضه مینمود تا برای خریدن نیازهای خانه پول الزم به دست آورد وخودش
را شبانه روزخسته میکرد
گفت:
کارچیزخوبی است ومن زیاد کار میکنم تا غذا ولباس ولوازم مدرسه رافراهم کنم.
همیشه از من میخواست که درسهایم را بنویسم و تکالیف مدرسه ام را انجام دهم و او خود آماده کردن غذا و اداره کردن خانه
را انجام میداد ،او خودش غذا را آماده می کردو خانه را اداره می نمود وشبها بیداری میکشید و بخاطر راحتی من کار میکرد.
ومن مقدار زحمتی را که او میکشید تا خوشبختی و زندگی شرافتمندانه برای من فراهم کند مشاهده میکردم.
الِّلسان
کاَن ُلقماُن تلمیذًا فـى ِصَغ ِرِه ِع ْنَد أَح ِد األطّباِء فأرَس َل األستاُذ تلمیَذه إلى الُّس وِق و َطَلب ِمنُه أْن َیشَت ِرَى َلُه أْج وَد ِقْطَعٍة ِمن َذبیحٍة
َف َذ َهَب َوَ َرَجَع َو َمَع ُه ِلساُن َخ روٍف .
أرَس َلُه إلى الُّس وِق و َطَلَب منه أْن َیشَت ِرَى أْر َد أ ِقْطَعٍة ِم ْن الَّذبیحِة َف َذ َهَب َو َرَجَع َو َمَع ه ِلساُن َخ روٍف أیضًا.
فتعَّجَب األْس تاُذ ِم ْن َع َم ِل تلمیِذه.
فقاَل :ما َوَج دُت فـى ِج ْس ِم الَّذبیحِة ِقْطَع ًة أْج َوَد و أْر َد أ ِمن الِّلساُن ،فالِّلساُن الکاِذ ُب الَّنَّم اُم ُیْؤذﻯ الّناَس و ُیْغِض ُب الّلَه و الِّلساُن
الصادُق الُم صِلُح َینَفُع الّناَس و ُی رضـﻰ الّلَه .
زبان
لقمان در خردسالی شاگرد یکی از طبیبان بود ،استاد شاگردش را به بازار فرستاد و از او خواست که بهترین قسمت گوسفند سر
بریده ای را برای او بخرد ،او رفت و با زبان گوسفند برگشت.
او را به بازار فرستاد و از او خواست که بدترین قسمت گوسفند سر بریده ای را بخرد و او رفت و در حالی برگشت که باز زبان
گوسفند به همراه داشت.
شاگرد گفت :در بدن گوسفند ذبح شده قطعهای بهتر و بدتر از زبان پیدا نکردم.
زبان دروغگوی سخنچین مردم را میآزارد و خداوند را به خشم میآورد و زبان راستگوی اصالحگر به مردم سود میرساند و
خداوند را خشنود میسازد.
َق ِد َم َرُج ٌل ِم َن الّش اِم و َمَع ُه ِح ْمُل َتْم ٍر َو أْش یاُء ُاْخ ری.
َف َحَم َلُه َوَ َذَه با َم عًاَ ...و فـى الَّطریِق شاَه دا َج ماعًة ِم َن الّناِس.
درس دوازدهم
فرمانروای فروتن
مردی از شام آمد درحالی که همراه او بار خرما و چیزهای دیگری بود.
در بازار
بار را برداشت و باهم براه افتادند ...در راه گروهی از مردم را دیدند.
سالم ای امیر!
وقتی شامی مردم را دید که بر گرد این مرد جمع شدند درباره او از آنان سؤال کرد .آنها به وی پاسخ دادند:
او فرماندار مدائن است ،او سلمان فارسی است .مرد شرمگین شد و از وی پوزش طلبید و خواست تا بار را بگیرد .ولی سلمان
نپذیرفت و به او گفت :آنرا به مقصد تو حمل خواهم کرد.
َمْد َیُن کاَنت َم دینًة کبیرًة فـى الّش اِم و کاَن أهُلها فـى أّوِل أْم ِرهم أْه َل َص الٍح َو َتْقوی َیْع ُبُد وَن الّلَه َو ال ُیشِرکوَن به شیئًا َو کاُنوا ُتّج ارًا.
َو َمَع ُم روِر األّیاِم َتغَّلَب َع َلیهم الَطَمُع و اَّتَبعوا أْه واَء هم و َتَرکوا عبادَة الَّلِه و کانوا َینُق صوَن فـى المیزاِن.
َف َبَع َث الّلُه تعالى ُش َع یبًا ِلهداَیتِه م إلى الحِّق و الَّنهى عن الشرِک بالّلِه.
فکان ُش عیٌب ُیخاِط ُب الّناَس فـى األْس واِق و یأُمُر هم بالَعْد ِل و َیمَنُع هم عن الُمْن کِر.
فـى أَح ِد األّیاِم قاَل َلُه َرُج ٌل :
یا نبـَّى الَّلِه :إَّن هُؤ الِء القوَم َیْظ ِلُم وَن الّناَس و أنا غریٌب فـى هذِه الِّدیاِرِ .اْش َتَریُت ِم ْن هم ِمْقدارًا ِمن الَّتْم ِر َو لکَّنُه م َنَقصوا فـى الوزِن َو
ِع ْنَد ما اْع َتَرْضُت علی هذا اْلَع مِل َض َر بونـﻰ و َه َّدُد ونـى.
اهل مدین
مدین شهری بزرگ بود .و اهالی آن در ابتدای امر درستکار و اهل تقوی بودند خدا را پرستش میکردند و چیزی را شریک او قرار
نمیدادند و بازرگان بودند.
با گذشت روزگار حرص و طمع بر آنها چیره گشت و پیرو هواهای خود شدند و پرستش خدا را رها کردند و کم فروشی میکردند.
خداوند بلند مرتبه شعیب را برای هدایت آنان به سوی حق و بازداشتن از شرک به خدا فرستاد.
شعیب در بازارها مردم را خطاب میکرد و آنان را به عدالت فرا میخواند و از زشتی بازمیداشت.
ای پیامبر خدا ،این قوم به مردم ستم میکنند و من دراین سرزمین غریب هستم.
از آنها مقداری خرما خریدم ولی آنان از وزن کاستند و هنگامی که به این کار اعتراض کردم،مرا کتک زدند و تهدید نمودند.
َف َخ َر َج ُش َع یٌب َمَع ُه إلى الُّس وِق َو َس أَلهم َع ْن ِقَّصِة الَّرُجِل َفَلْم ُیْن ِکُر وهاَ .و قالوا:
َفَظّلوا علی هذِه الطریقِة َف َح َّذ َرهم ُش َع ْیٌب ِم ْن َغ َضِب الَّلِه و لکَّنهم لم َیْس َت ِمعوا إلیِهَ .فأنَزَل الَّلُه علیهم العذاَب َو َتَهَّدَمْت أْس واُقهم َو
ُبُیوُتهم فـى َزْلزَلٍة َش دیدٍة َو ریٍح حاِرَق ٍة !...
شعیب با او به بازار آمد واز آنها داستان این مرد را پرسید ولی ،آنها ماجرا را انکار نکردند و گفتند:
بر این روش ماندند و شعیب به آنها از خشم خداوند هشدار داد .ولی آنان به او گوش ندادند و خداوند برایشان عذاب نازل کرد و در
یک زلزله شدید و بادی سوزان بازارها و خانههایشان ویران گشت . . .
ما ِع ْنَد نا َش ْى ٌء "ُیْس ِم ُن و ُیغنی ِم ْن ُج وٍع"َ .تعاَل َنْذ َهْب إلى الَبساتیِن و الُح ُقوِل ِلْلَعَم ِل َ ،ع َس ی الَّلُه أْن َیرُز َقنا ِرْز قًا َح الًال.
فقال ِلصدیقِه :انَتِظ ْر ُه نا و راِقِب األطراَف فإذا اقَتَرَب أَح ٌد فأْخ ِبرنـىَ .ف َو َق َف الَّصدیُق للمراقبِة َو َبَد أ الَّرُج ُل َیْقِط ُف الفواِکَه .
بعَد قلیل
قاَل َص دیُق ه :یا أخى! أَح ٌد ُیشاِه ُد نا ،فخاَف الَّرُج ُل و َنَزَل ِم َن الجداِر َو َس أَلُه َ :مْن ُه َو ؟ أیَن ُه َو ؟
فقاَل َص دیُق ُه ُ :ه َو الّلُه اّلذى َیَری ُک َّل أَح ٍد َو َیْع َلُم ُک َّل شىٍء .فارَتَعَد الَّرُج ُل َوَ َخِجَل ...
درس سیزدهم
دوست نصیحتگر
چیزی نداریم که" فربه سازد و گرسنگی را برطرف کند" بیا برای کار به باغها و مزرعهها برویم ،امید است که خداوند به ما روزی
حالل بدهد.
درحالی که میرفتند شیطان او را وسوسه کرد که از دیوار باغها باال رود و مقداری میوه بدزدد.
به دوستش گفت :اینجا منتظر بمان و مراقب اطراف باش ،و وقتی کسی نزدیک شد به من خبر بده دوستش برای مراقبت ایستاد
و مرد شروع به چیدن میوهها کرد.
پس از اندکی
دوستش گفت :برادرم! یکی ما را میبیند،مرد ترسید و از دیوار پایین آمد و از او پرسید :کیست؟ کجاست؟
دوستش گفت :او خداوند است که همه کس را میبیند وهر چیزی را میداند .آنگاه مرد به خود لرزید وشرمنده شد.
العاِمل
نَحَتِف ُل ِبَیوم العامِل ِمن ُک ِّل عاٍم ألَّن العمَل أقَد ُس ما فـى حیاِة االنساِن و االسالُم یحترُم العامَل بَح یُث اْف َتَخ َر الرسوُل األکرُم (ص)
بأن ُیقِّبَل َیَد ﻯ العامِل .
و َع َس ی العامُل أْن َیتمَّتَع بَم کانٍة رفیعٍة فـى ُم جَتَم ِعنا إْذ إَّن الُم جَتَم عاِت البشرَّیَة َبَد أت َتتَق َّدُم بَف ضِل األیدى العاملِة المتخّصصِة.
"ُاِحُّب من الّناِس العاِم َل ُ .اِحُّبه ألَّنه ُیطِع ُم نا و َیحِرُم نفَس هُ ،احُّبُه ألَّنه َیغِزُل ِ ...لَن لَبَس األثواَب الجدیدَةَ ،بْیَن ما َز وَج ُت ه و أوالُد ه فـى
مالِبِسهم القدیمِةُ .اِحُّبه ألَّنه َیْب نـى المنازَل العالیَة و َیسُک ُن األکواَخ الحقیرَةُ .اِحُّب ابتساَمَت ه الُح لَوَة.
ُاِحُّب من الّناِس العامَل ،ألَّنه َیحَس ُب نفَس ه خادمًا و هو الّس ِّیُد الّس ِّیُد و ُاحُّبه ألَّنه َخ جوٌل فإذا أْع َطْیَت ه ُاجَرَته َش َک َرَک قبَل أْن
َتْش ُک َره".
کارگر
هر سال روز کارگر را جشن میگیریم چون کار مقدسترین چیز در زندگی انسان است و اسالم به کارگر احترام میگذارد بطوری
که رسول اکرم (ص) افتخار نمود که دستان کارگر را میبوسد.
و امید است کارگر در جامعه ما از جایگاه واالیی برخوردار شود ،چرا که جوامع بشری به لطف دستان کارآمد متخصص پیشرفت
میکند.
از میان مردم کارگر را دوست دارم او را دوست دارم چون به ما غذا میدهد و خود را محروم میسازد ،او را دوست دارم چون او
پارچه میبافد(ریسندگی میکند) تا ما لباسهای نو بپوشیم با وجود اینکه همسر و فرزندانش لباسهای کهنه دارند .او را دوست
دارم چون او خانههای بزرگ میسازد و خود در خانههای کوچک زندگی میکند ،لبخند شیرین او را دوست دارم.
از میان مردم کارگر را دوست دارم چون او خود را خدمتگزار به شمار میآورد درحالی که او آقا و سرور است و او را دوست دارم
چون او خجالتی است و وقتی مزد او را میدهی از تو تشکر میکند ،پیش از آنکه تو از او تشکر کنی.
کان عنَد َف اّل ٍح َجَم ٌل ُیِحُّبُه کثیرًا و َیْس َتْخ ِد ُمُه فـى االنتقاِل َبْیَن القریِة و المدینِة .فـى یوٍم ِم َن األّیاِم َذ َهَب َنْح َو ُس وِق المدیَن ِة و َف َق َد
َجَم َلُه هناَک َفَطَلب الفاّل ُح ِم َن الّناِس أْن ُیَفِّتُش وا َع ِن اْلَجَم ِل َ .ف َّتَش الناُس ُک َّل مکاٍن َ .ولِکْن ُد وَن فائدٍة .
و َبْعَد تفتیٍش طویٍل و َتَعٍب َکثیٍر ...أْق َس َم الفاّل ُح أماَم الّناِس أْن َیِبیَع الَجَمَل بدیناٍر واحٍد إْن َوَجَدُه َ .تَعَّجَب الّناُس ِمن هذا الِّسْع ِر
الَّرخیِص َو حینما کاَن َیَتَج َّوُل فـى الّس وِق َم ساًءَ ،وَجَد الَجَمَل قرَب شجرٍة .
َف َف رَح َولکّنُه َتَذَّک َر َقَس َمُه َ .فَّکَر الفاّل ُح َلْح َظًة َفأْح َض َر ِقّطًة َو َجَع َلها علی اْلَجَم ِل و َوَق َف َوَس َط الُّس وِق َو نادی:
َتَجَّم َع الّناُس َحْو َلُه و َفِهُم وا أَّنُه ال َیقُصُد أْن َیبیَع َجَم َلُه َفانَصَر فوا و ُه م یقولوَن :ما أْر َخَص الجمَل َلو ال الِق َّطُة !
درس چهاردهم
شتر چقدر ارزان است اگر گربه نبود!
کشاورزی یک شتر داشت که او را بسیار دوست میداشت ،و آن را در جا به جا شدن میان روستا و شهر به خدمت میگرفت.
در یکی از روزها به طرف بازار شهر رفت و شترش را در آنجا گم کرد ،کشاورز از مردم خواست که شتررا جست وجو کنند.مردم هر
جایی را گشتند.ولی بیفایده بود
بعد از جست وجوی طوالنی و خستگی زیاد ...کشاورز مقابل مردم قسم یاد کرد که اگر شتر را بیابد آن را به یک دینار بفروشد.
مردم از این بهای ارزان تعجب کردند و او وقتی شب در بازار میگشت شتر را نزدیک درختی پیدا کرد.
خوشحال شد ولی سوگندش را به یاد آورد .کشاورز لحظهای فکر کرد و بعد گربهای آورد و آن را روی شتر گذاشت و وسط بازار
ایستاد و ندا داد:
مردم گرد او جمع شدند و دانستند که او قصد فروش شتر را ندارد پس رفتند در حالی که میگفتند :شتر چقدر ارزان است اگر
گربه نبود!
الَّذکاء
کاَن ِلَم ِلک َغ لیِظ اْل قلِب خاِد ٌم .فـى یوٍم ِم َن األّیاِم ِعنَد ما قَّدَم الخادُم الطعاَم إلى الَم ِلِک َس َق َطْت َقطرٌة من الّطعاِم َع َلی َق میِصِه .
َفَغِض َب الَم ِلُک َو أَمَر ِبَقِتلِه فورًا َفَس َکَب الخادُم الَّطعاَم ُک َّلُه َع لی رأس الملک َو ُه َو یقوُل :
أْخ َج ُل أن َیکوَن الَم ِلُک قاتلـى ِلَق ْطَرٍة َفَع َّظْمُت َذنبـى ِلَیُکوَن ذاَح ٍّق فـى قتلـى .فَتَبَّس َم الَم ِلُک و َصَف ح َع ْن ه.
زیرکی
پادشاهی سنگدل خدمتکاری داشت .یک روز وقتی خدمتکار غذا را برای پادشاه آورد ،یک قطره از غذا روی پیراهن او افتاد.
پادشاه خشمگین شد و بی درنگ دستور قتل او را داد .خدمتکار همه غذا را روی سر پادشاه ریخت در حالی که میگفت:
خجالت میکشم که پادشاه بخاطر یک قطره قاتل من باشد .گناهم را بزرگ کردم تا او در کشتن من حق داشته باشد .آنگاه
پادشاه لبخندی زد واز او گذشت کرد.
درس پانزدهم
سخن مسجد
الَّنعامة
الَّنعاَمُة طائٌر َکبیٌر َمْن أْضَخِم الُطُیوِرِ .ه َى َتْج َمُع َبْیَن ِصفاِت الَجَم ِل و الَّطیِرَ .لها َج ناحاِن کبیراِن َو ُع ُنٌق طویٌل َو ِم ْن قاٌر َع ریٌض .
و الَّنعاَمُة َح یواٌن ُیْض َرُب ِبِه اْل َم ثُل فـى الُج ْبِن فإّنها ُتْد ِخ ُل رأَس ها َتْح َت الِّرماِل ِع ْنَد ما َتشُع ُر باْلَخْو ِف َو جاَء فـى األمثاِل " :أَس ٌد َع َلَّى َو
فـى الُح ُر وِب َنعاَمٌة ".
شتر مرغ
شتر مرغ پرندهای بزرگ و از عظیمترین پرندگان است و صفات شتر و پرنده را باهم دارد.
شتر مرغ حیوانی است که در ترس به آن َم َثل زده میشود .چون وقتی احساس ترس میکند سر خود را زیر شنها میبرد ،و در
مثلها آمده است:
کاَن الَّس ِّیُد الِح ْمَیرُّى ِم َن الُّش َع راِء الُم لَت ِزمیَن فـى الَق ْر ِن الثانـﻰ ِللهْج رِة و کاَن ُیداِفُع َع ن الحِّق و ُیهاِج ُم الّظاِلمیَن و لذلَک أصَبَح
َم بُغ وضًا عنَد اُالَم وّییَن ،
ألَّنهم کانوا َیْزَرعوَن ُبُذ وَر الِحْقِد و الَعداوِة آلِل علٍّى (ع) فـى ُقلوِب الّناِس و کاَن الّس ِّیُد الِح ْمَیِرُّى ُیحِبُط ُخ َّطَة األموّییَن و َیْن ُصُر آَل الَبْیِت
(ع) و ُیَبِّیُن فضائَلهم للّناِس ِبَش جاعٍة ،و کاَن َیقوُل َ" :لْم أتُر ْک َفضیلًة ِلعلٍّى و آِلِه إاّل َنَظْمُت حوَلها ِشعرًا".
و َنحُن َنعَلُم أَّن َمْد َح آِل البیِت (ع) فـى َع ْص ِر األموّییَن ما کاَن أْم رًا َبسیطًا َبْل کاَن فـى أکثِر األحیاِن ُیَس ِّبُب َق ْتَل قائِلِه أْو َتشریَدُه و
ِحرماَنُه ِم ْن ُح ُق وِقِه.
درس شانزدهم
شاعر متعهد
سید حمیری از شاعران متعهد قرن دوم هجری بود ،از حق دفاع میکرد و بر ستمگران میتاخت و به همین خاطر نزد امویان مورد
نفرت واقع شد.
چون آنها تخم کینه و دشمنی را نسبت به خاندان علی(ع) در دلهای مردم میکاشتند و سّید حمیری نقشه امویان را ناکام
میکرد و اهل بیت(ع) را یاری مینمود و با شجاعت فضایل آنها را برای مردم روشن میساخت و میگفت" فضیلتی از علی و
خاندان او را رها نکردم جز اینکه در مورد آن شعری سرودم"
و ما میدانیم که مدح اهلبیت(ع) در عصر امویان کار سادهای نبود بلکه در بیشتر مواقع قتل گوینده یا آوارگی و محروم شدن او را
از حقوقش موجب میشد.
ذاَت یوٍم جاَء أحُد أصحاِب االماِم الّصادِق (ع) إلیه و َبَد أ بالِّسعاَیِة و َقاَل لإلماِم (ع) :إّن الّس ِّیَد َیرَتِکُب َبعَض الُّذ نوِب فِلماَذا ُتداِفُع َع ْن ه؟!
اإلماُم (ع) َلْم َیقَبْل أْن َیْطُر َد السِّیَد الِح ْمَیِرَّى ِبَس َبِب َذنٍب من الّذنوِب َمَع ِع ْلِمِه أَّن أعماَل السِّیِد الَح سَن َة أضعاُفه.
روزی یکی از اصحاب امام صادق(ع) نزد وی آمد و شروع به بدگویی کرد و به امام(ع) گفت :سّید بعضی از گناهان را مرتکب
میشود پس چرا از او دفاع میکنید؟!
امام(ع) قبول نکرد که سّید حمیری را به خاطر گناهی طرد کند با علم به اینکه کارهای خوب سید چند برابر آن بود و به او پاسخ
داد و فرمود " :اگر قدمی از وی بلغزد دیگری استوار می ماند".
إَّن الجماَل َج ماُل العلِم و األَد ِب َلیَس الجماُل بأْثواٍب ُتَزِّیُن نا
َبِل الیتیُم َیتیُم اْلِع ْلِم و اَألدِب َلیَس الیتیُم اّلذى َقْد ماَت واِلُد ُه
و قیَل :
َلنا ِعلٌم و ِللُجّه اِل ماُل َرِضینا ِقْس َم َة الَج ّباِر فینا
و الَع قُل ِلْلَم ْر ِء ِمثُل الّتاِج للَم ِلِک الِع ْلُم فـى الَّصدِر ِمثُل الّش مِس فـى الَفلِک
فالِعلُم للَم رِء ِمثُل الماء للَّس َم ِک ُاشُد ْد َیَد یَک بَح بِل الِع ْلِم ُم عَت ِصمًا
یتیم کسی نیست که پدرش مرده باشد بلکه یتیم،یتیم دانش و ادب است.
از قسمت خداوند توانا که به ما داده خشنودیم که ما دانش داریم و نادانان ثروت
دانش در سینه چون خورشید در آسمان است و عقل برای انسان مانند تاج برای پادشاه است.
دستانت را بر ریسمان دانش محکمدار ،زیرا دانش برای انسان مانند آب برای ماهی است.
الّش مُس أْق َرُب َنْج ٍم إلى األرِض و هى َصغیرٌة ِج ّد ًا بالّنسبِة إلى َبعِض الّنجوِم اُالخَری ،لکّنها َکبیرٌة جّد ًا بالنسبِة إلى األرِض و ِه َى
َع َلی ُبعِد مائٍة و َخ مسیَن ملیوَن کیلومتٍر مّنا و بالَّرغِم ِم ْن َه َذا الُبْعِد فإَّن َضْو ءها َثمانـى َد قاِئَق َفَقط .و ُه ناَک َعَد ٌد کبیٌر ِمن األجراِم
الَّس ماوَّیِة َحْوَل الَّش مِس ُیعَرُف ُک ُّلها بالمنظومِة الَّش مسَّیِة.
درس هفدهم
منظومهشمسی
خورشید نزدیکترین ستاره به زمین است و نسبت به برخی از ستارگان دیگر خیلیکوچکتر ولی نسبت به زمین بسیار بزرگ
است ،و 150میلیون کیلومتر از ما فاصله دارد و نور آن علیرغم این فاصله تنها طی 8دقیقه به ما میرسد .و تعداد زیادی از اجرام
آسمانی در گرد خورشید وجود دارند که همه به منظومه شمسی معروف میباشند.
ُکُّل ذلَک بَف ضِل الُع لماِء اّلذیَن ُو ِه ُبوا الَم قُد رَة و الّذ کاَء و َو َق ُف وا َح یاَتُه م فـى َس بیِل َخ یِر االنسانَّیِة .و ِمن هؤالِء ،العاِلُم الَف َرنسُى
"لویس باستور" ُم کِتشُف الَج راثیِم و ُم خِّف ُف آالم اإلنساِن.
و ِمن أَهِّم َخَد ماِتِه اکِتشاُف الَج راثیِم اّلذى أْح َد َث انِقالبًا فـى ِعلَم ى الِجراَح ِة و الِّطِّب و َجَع َله ِم ْن أْش َه ِر ُع َلماء الَق ْر ن التاِسَع َع َش َر
المیالدِّى فـى العاَلِم .
کاشف میکروب
امروزه انسان از نعمتهای گوناگونی برخوردار میباشد بطوری که نیروهای طبیعت را برای منافع خود تسخیر کرده است و
زندگی او آسان و سختیهایش کم شده است.
همه اینها به لطف دانشمندانی است که از توان و هوش ،بهرهمند شدند و زندگی خود را وقف راه خیر انسانیت نمودند .یکی از
این دانشمندان ،دانشمند فرانسوی" لویس پاستور" کاشف میکروب و کاهشدهنده دردهای انسان است.
از مهمترین خدمات او کشف میکروب ها است که انقالبی در دو علم جراحی و پزشکی ایجاد کرد و او را از مشهورترین
دانشمندان قرن نوزدهم میالدی در جهان ساخت.
َس ْیَطَر األعداُء علی مدینٍة و أَس روا َع َد دًا من أهالیها فَق َصَد قائُدُه م أْن َیْخ َتِبَر االطفاَل ِم ْن َبیِنِه م ِلَیْنَتِخ َب األذکیاَء ِمنُه م لِخدمِة
ُض ّباِطِه.
فأَمَر کَّل واحٍد أن َیکُت َب علی ورقٍة عبارًة باختیاِرِه فَک َتَب أَحُدُه م" :ما أْس َعَد أولئَک اّلذیَن ُقِتُلوا فـى ساحِة الَح ْر ِب ألَّنهم َلْم ُیشاِهدوا
ُذ َّل َو َطِنِه م".
َقرأ القائُد هِذه العبارَة فَتَعَّجَب ِم ْن ُج ْر أِة کاِتبها و أَمَر بإحضاِرِه فأقَبَل الولُد مرفوَع الرأِس و َوَق َف غیَر خائٍف ِم َن العقاِب اّلذى َیْنَتِظ ُر ُه .
َنَظَر إلیه القائُد َو صاَف َح ه قائًالَ :مْن ُیخِلْص ِلَو َطِنِه َکما أْخ َلْصَت فهو َخ لیق أْن یکوَن ُح ّرًاِ ،اْذ َهْب فأنَت ُح ٌّر.
الَّثعَلب و اْلِعَن ب
َش َع َر ثعلٌب بُج وٍع َش دیٍد َ ،فدَخَل ُبستاَن ِع َنٍب ِمن َثْقٍب فـى ُس وِره ،لَیْبَح َث َع ن َطعاٍم فیِهَ ،فوَجَد ِع َن بًا ناِضجًا .
فأَخ َذ یأُک ُل ِمنُه بَو َلٍع حّتی اْنَتَفَخ َبْط ُنُه و لّما َق َصَد الُخ روَج ِمن الَّثْقِب َلْم َیقِد ْر ،فَبِق َى هناَک أّیامًا ال یأُک ُل و ال َیشَرُب َحّتی َض ُمَر َبْط ُن ه
ثّم َتَم َّکَن ِمن أْن َیخُر َج ِمن الَّثقِب.
و عنَد ما َخ َر َج من الُبْس تاِن َنَظَر إلیه َح زینًا و قاَل :أُّیها البستاُن َلَقد َدَخ ْلُت َک جائعًا و َخ رْج ُت ِمنَک جائعًا.
درس هجدهم
جرأت کودک
دشمنان بر شهری چیره شدند و تعدادی از اهالی آن را اسیر کردند ،فرمانده آنها خواست که کودکان آنها را بیازماید تا هوشمندان
آنها را برای خدمت افسران خود برگزیند.
پس به هر یک دستور داد که روی ورقهای به اختیار خود عبارتی را بنویسند یکی از آنها نوشت ".چقدر خوشبخت هستند آنهایی
که در میدان جنگ کشته شدند چون آنها خواری وطنشان را ندیدند" .
فرمانده این عبارت را خواند و از جرأت نویسنده آن تعجب کرد و دستور داد او را حاضر کنند ،پسر سربلند پیش آمد و بدون ترس از
مجازاتی که در انتظارش بود ایستاد.
فرمانده به او نگاه کرد و با او دست داد و گفت :هر کس برای وطن خود اخالص ورزد همانطوری که تو اخالص ورزیدی شایسته
است که او آزاد باشد ،برو که تو آزاد هستی.
روباهی گرسنگی شدیدی احساس کرد ،و از سوراخ دیوار به باغ انگوری وارد شد تا در آن غذایی بیابد و انگور رسیده ای یافت .
و با حرص شروع به خوردن آن کرد .تا اینکه شکمش باد کرد و وقتی خواست از سوراخ خارج شود نتوانست ،پس چند روزی آنجا
ماند درحالی که چیزی نمیخورد و نمینوشید تا این که شکم او الغر شد سپس توانست از سوراخ خارج شود.
و وقتی از باغ خارج شد اندوهگین به آن نگاه کرد و گفت :ای باغ! گرسنه وارد تو شدم و گرسنه از تو خارج شدم.
دوراندیش ترین مردم کسی است که اگر از تشنگی بمیرد به آبشخور نزدیک نگردد تا راه بازگشت آن را بشناسد.
نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم فروردین ۱۳۹۱ساعت 0:31توسط محمد قادری | نظرات +
اینجانب "محمـد قـادری" دبـیر عـربی دبیرسـتانهای شهرسـتان مریـوان و مـدرس دانشـگاه پیـام نـور ،ضـمن عـرض خـیر مقـدم بـه
بازدیدکنندگان عزیز ،به استحضار می رســاند کــه این وبالگ جهت اســتفاده دانش آمــوزان و پشــت کنکوریهــا و دانشــجویان و دیگــر
.عالقــــــــــــه منــــــــــــدان بــــــــــــه زبــــــــــــان و ادبیــــــــــــات عــــــــــــربی راه انــــــــــــدازی شــــــــــــده اســــــــــــت
در این امر سعی بر آن است در حد توان خود از ارائه هیچ خدمتی دریغ نورزم امید است مورد رضــایت بازدیــد کننــدگان واقــع شــود.
آنجه بیش از همه چیز به آن نیاز می رود ابراز نظر و عقیده شما عزیــزان در بــاره مطــالب منـدرج در این وبالگ اســت کــه بی شــک
.راهگشا و یاریگر این حقیر خواهد بود
خانه
نوشتههای پیشین
پیوندها
دیکشنری آنالین
BLOGFA.COM
ُ.تذَّكر مع المؤنث ،وتؤَّنث مع المذكر ،ويكون المعدود بها مضاًف ا إليه ]:من ثالثة إلى عشرة[
.مثال( :ثالثة أوالد) (أربع بنات)
:العدد المركب
:الجزآن ُيطاِبقان المعدود في التذكير والتأنيث ]:أحد عشر ،اثنا عشر[
.مثال( :أحد عشر رجًال) (إحدى عْش رة امرأًة )
.مثال( :اثنا عشر ولًد ا) (اثنتا عْش رة بنًتا)
من ثالثة عشر إلى تسعة عشر :الجزء األول ُيذَّكر مع المؤنث ويؤَّنث مع المذكر ،والثاني ُيطاِبق المعدود ،وُينَصب
.المعدود بعدها على أنه تمييز
.مثال( :ثالثة عشر تلميًذ ا) (أربع عْش رة تلميذًة )
واألعداد المرَّكبة مبنَّية على فْت ح الجزأين ما عدا اثني عشر؛ فإن الجزء األول ُيعَرب إعراب المثنى ،والثاني يظل
.مبنًّيا على الفتح
:المعطوف
الواحد واالثنان ُيطاِبقان المعدود وما بعدهما ُيخاِلفه (كما مر في العدد ]:من واحد وعشرين إلى تسعة وتسعين[
.المفرد)
.وأما العقود فُت عَر ب إعراب جْم ع المذكر السالم( :ثالثة وعشرون كتاًبا)
.وينصب المعدود بعدها على أنه تمييز (راجع تمييز العدد) )،أربع وعشرون مسطرة(
:العدد الترتيبي
.يتطابق العدد الترتيبي مع المعدود (مفرًدا ومركًبا) في التذكير والتأنيث
.مثال( :كان أخوك الثاني عشر) (وأختك الثالثة عشرة)
.مثال( :وأحمد الخامس) (وليلى الخامسة)
.في المعطوف يؤَّنث الجزء األول مع المؤنث وُيذَّكر مع المذكر ،أما العقود فتبقى ُم عَّرفة على حالها
.مثال( :التلميذ الخامس والثالثون) (البنت الرابعة والعشرون)
َ.يبقيان كما هما مع العدد األصلي والترتيبي في المذكر والمؤنث )مائة وألف(
.مثال( :مائة رجل) (الغرفة المائة) (التلميذة األلف)
.ويأتي المعدود بعد المائة واأللف مجروًر ا باإلضافة (كما رأينا في تمييز العدد)
.أحد عشر :اسم مبني على فتح الجزأين في محل نصب مفعول به
.كوكًبا :تمييز منصوب بالفتحة الظاهرة
رابط
الموضوع:
https://www.alukah.net/literature_language/0/83781/%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%AF
%D8%AF-%D8%A7%D9%84%D8%A3%D8%B5%D9%84%D9%8A-
%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%AA%D8%B1%D8%AA%D9%8A%D8%A8%D9%8A/
#ixzz8F9IFkFIF
سالم دوستان
اگر مکالمه عربی با ترجمه فارسی دارین اینجا به اشتراک بذارین تا همه ازش استفاده کنن
مکالمه اول
بین یک مادر و دختر
🌸🍃
تشکرها 6 :
تشکر شده 10 :
.أریدمنِک أن تفعلي شیئًا ...👩.... :
.دعینا ِمن هذا الکالم ..تعالي قّلي بطاطا ِللغداء ....👩... :
.این حرف ها را کنار بگذار ...برای ناهار سیب زمینی سرخ کن
و ماذا أفعل ِبُک ِّل هذه الّد روس یا ماما ؟ .....👧.. :
.ارسال مطالب بدون ذکر منبع و لینک مورد رضایت نمی باشدو شرعا جایز نیست📡📡📡
https://telegram.me/joinchat/BhpqrT6eHGS98RieL0lizQ
& : shahnaz22به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند raha20کاربر از : 1تشکر شده
️♦🍃️♦🍃
.أهال و مرحبًا ،إجلس هنا علی الکرسي و ُقل لي مابَک ..... :
َ .یظهر بانک مصاُب بمرٍض سببه فیروٌس شائٌع في هذا الفصل ..... :
🍃🌿️♦🌿🍃
️♦🍃️♦🍃
.سالم ،خوش امدید ..اینجا روی صندلی بنشین و به من بگو چه حالی داری ..... :
..نه بخدا دکتر ..از آن دسته افرادی که غذای رستوران می خورند نیستم ..... :
.به نظر می اید مبتال به بیماری ویروسی شدی که در این فصل شایع شده است ..... :
🍃🌿️♦🌿🍃
: shahnaz22 /به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند raha20کاربر از : 1تشکر شده
👕🌂👕🌂👕
حسنًا سأْخ تاُر هذا َ.کم ِسعُر ُک ِّل واحد منُه ما؟....
👕🌂👕🌂👕🌂👕
👕🌂👕🌂👕
سالم .....
.اگر لطف کنید یک پیراهن تابستانی آستین با رنگ روشن می خواهم .....
.این ها کفش هایی هستند با همان رنگ ،هرچه دوست دارید انتخاب کنید .....
👕🌂👕🌂👕🌂👕
@arabicmoradkhani1394
یکشنبه 05فروردین 397
👛👕👛👕
عبارات ُم فیدة حول المالبس :جمله های کاربردی در مورد لباس ها
دو دست لباس مجلسی خریدم :إشتریُت فستانين ( فستان السهرة :لباس مجلسی زنانه) 👚
این پیراهن اندازه پدرم نیست :لیس هذا القمیص علی مقیاس أبي 👞
👛👕👛👕
لباس ها :المالِبس
پوشید َ :لِبَس 🎩
@arabicmoradkhani1394
: asadi /به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند raha20کاربر از : 1تشکر شده
انت تتحدث (تتکلم) العربیة بطالقة :شما به سادگی و با تسلط عربی حرف میزنی🔷
نعم انا امارس تکلم العربیة منذ سنتین :بله من دوسال است که مکالمه عربی را تمرین میکنم🔶
اللغة العربیة فلذلک امارسها بشکل جید :بله من زبان عربی را دوست دارم و به همین دلیل ان را به خوبی تمرین میکنم و ادامه 🔶
میدهم
انا ایرانی و اعیش فی مدینة طهران :ایرانی هستم و در تهران زندگی میکنم🔶
الیوم کیف کان الجو فی مدینتک؟ :در شهر شما امروز هوا چطور بود؟🔷
الجو کان ممطرا و الهواء باردا :امروز هوا سرد و بارانی بود🔶
ال داعی للشکر ،کم الساعة االن؟ :نیازی به تشکر نیست ،االن ساعت چند است؟🔷
الساعه االن الثامنه و عشرون دقیقه :ساعت هشت و بیست دقیقه است🔶
عفواتاخرت عن الدوام،انا ذاهب عن اذنک :خواهش میکنم،کارم دیر شد من برم با اجازه شما🔷
: asadi /به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند raha20کاربر از : 1تشکر شده
👇👇👇👇👇
درس هشتم
َع َليُک ُم الَّس الُم َو َر حَمُة ِهللا َو َبَرکاُتُه َ ،أيَن َتْذ َه بوَن ؟
َأرَبعيَن رياًال
چهل لاير
اُاْلجَرُة غالَيٌة َ .نحُن َثالَثُة أشخاٍص
کرايه گران است .ما سه نفريم
َ .ع فوًا ؛ َثالثوَن رياًال ِ .لُک ِّل زاِئٍر َع َش َرُة رياالٍت
.ببخشيد ؛ سی لاير .برای هر زائر ده لاير
ده تمام
)منظور از َحَرَم یِن شریَف ین ،مسجد الحرام در مّکه مکّرمه و مسجد الّنبّی در مدینه منّوره است(
آثاُر ِبْئ ِر َز مَزَم ؛ ُص َو ُر اْلَحَرَم يِن َو َم قَبَرِة اْلَبقيِع ؛ َو آثاٌر َج ميَلٌة ُأْخ َری
آثار چاه زمزم ؛ عکس های دو حرم و قبرستان بقيع ؛ و آثار زيبای ديگر
کیَف حالَک ؟
مدیریت انجم
ارسالها 2 : ما اسمَک ؟
عضویت/ 1/ 25 :
تشکرها 1 : َ.س عید
تشکر شده :
في أي صف أنَت ؟
.في الصف التاسع
.طریُق الِعلِم
أین تعیش؟
.في طهران
خمسة
هل لک أخ أو أخت ؟
.هو طبیٌب
هل سافرتم خالل العطلة الصیفیة؟
.نعم سافرنا
کیف سافرتم ؟