You are on page 1of 19

‫في ظالل القرآن‬

‫جزء اول‬

‫سوره‌ي فاتحه‬

‫ِبْس ِم الَّلِه الَّرْح َم ِن الَّرِح يِم (‪)١‬‬

‫اْلَحْم ُد ِلَّلِه َرِّب اْلَع اَلِم يَن (‪ )٢‬الَّرْح َم ِن الَّرِح يِم (‪َ )٣‬م اِلِك َيْو ِم الِّد يِن (‪ِ )٤‬إَّياَك َنْع ُب ُد َوِإَّي اَك َنْس َتِع يُن (‬

‫‪ )٥‬اْه ِدَنا الِّص َراَط اْلُم ْس َتِق يَم (‪ِ )٦‬ص َراَط اَّلِذ يَن َأْنَع ْم َت َع َلْي ِه ْم َغ ْي ِر اْلَم ْغ ُض وِب َع َلْي ِه ْم َوال الَّضاِّليَن (‪)٧‬‬

‫به نام خداوند بخشنده‌ي مهربان (‪ )1‬س‪66‬تایش خداوندی را س‪66‬زا اس‪66‬ت ک‪66‬ه پروردگ‪66‬ار جـهانیان‬

‫است (‪ )٢‬بـخشنده و مـهربان است (‪ )‌٣‬مالک روز جزا است (‪ )4‬تنها تو را می‌پرستیم و تنها از‬

‫میطلبیم (‪ )‌٥‬ما را بـه راه راس‪6‬ت راهـنمائی فرما (‪ )‌6‬راه کسانی ک‪6‬ه بدانان نعمت‬
‫‌‬ ‫تو یاری‬

‫ای‪ ،‬نه راه آنـان که بـر ایشان خشم گرفته‌ای و نـه راه گمراهان و سرگشتگان (‪( .)‌‌٧‬سوره‬
‫داده ‌‬
‫‌‬

‫فاتحه‌)‬

‫مسلمان این س‪66‬وره‌ي کوت‪66‬اه را ک‪66‬ه هفت آی‪66‬ه دارد‪ ،‬دس‪66‬ت کم هـفده بار در شـبانه‌روز تک‪66‬رار‬

‫میکند‪ .‬و چنانچه نمازهای سنت را بخواند آن را چن‪66‬دین برابر این تالوت می‌نمای‪66‬د‪ .‬و اگ‪66‬ر هم‬
‫‌‬

‫بخواهد در پیش‪66‬گاه پروردگ‪66‬ار خ‪66‬ود به عبادت ایستد و بج‪66‬ز نـمازهای واجب و سـنت‌‪ ،‬نـماز‬

‫مستحب بج‪66‬ای آورد‪ ،‬آن را بینهایت تک‪66‬رار خواهدکرد‪ .‬هیچ نمازی هم بدون این س‪66‬وره ج‪66‬ائز‬
‫نیست‪ ،‬چون در کتاب صحیح مسلم و بخاری از رسول خدا صلي هللا علي‪66‬ه وال‪66‬ه و س‪66‬لم روایت‬
‫‌‬

‫ش‪6666666666‬ده اس‪6666666666‬ت‌که ُع باَده پسر صامت نقل‌ک‪6666666666‬رده اس‪6666666666‬ت‌‪:‬‬

‫(ال َصالَة‌ َلِم ْن َلْم َیْق َرا ِبفاِتَح ِة اْلِکتاِب‌‌)‪.‬‬

‫هر که فاتحه الکتاب را در نماز نخواند‪ ،‬او نمازی اقـامه نکرده است‌‪.‬‬

‫میگردد‪.‬‬
‫‌‬ ‫این سوره با (ِبْس ِم الَّلِه الَّرْح َم ِن الَّرِح يِم ) آغاز‬

‫در این اختالف است که آیا این جمله‌‪ ،‬آیه‌ای است از هر س‪66‬وره ی‪66‬ا اینک‪66‬ه تنها آیه‌ای از ق‪66‬رآن ا‬

‫ست‌که هر س‪6‬وره‌ای به هنگ‪6‬ام تالوت با آن آغـاز می‌گ‪6‬ردد‪ .‬ق‪6‬ول راجح این اس‪6‬ت‌که آیه‌ای از‬

‫میشود‪.‬‬
‫‌‬ ‫سورة فاتحه است و با بحساب آوردن آن‌‪ ،‬آیات این سوره هفت تا‬

‫سخنی است مبنی بر اینکه این آیه‌‪:‬‬

‫ْر آَن اْلَعِظ يَم ) ‪.‬‬ ‫اِني َواْلُق‬ ‫ْب ًعا ِم َن اْلَم َث‬ ‫اَك َس‬ ‫ْد آَتْيَن‬ ‫(َوَلَق‬

‫میگردند (‌در هر نمازی‌) و همه‌ي ق‪66‬رآن‬


‫‌‬ ‫دادهایم که آنها تکرار‬
‫‌‬ ‫ای پیامبر‪ ،‬هفت آیه از قرآن به تو‬

‫بزرگ را بـه تـو عط‪666666666666‬ا نموده‌ایم‌‪( .‬حج‪666666666666‬ر‪)87/‬‬

‫به سوره‌ي فاتحه اشاره دارد‪ ،‬زیرا هفت آیه است‌که با وصف (ِم َن اْلَم َث اِني) هفت آیه‌ي دوبار‬

‫میگردد‪.‬‬
‫‌‬ ‫تکرار شده توصيف گشته است چون دو بارخوانـده مـی‌شود و در نـماز تکرار‬

‫در نخستین چیزهائی‌که از قرآن نـازل ش‪6‬ده اس‪6‬ت و علماء بر آن اتف‪66‬اق نظر دارند‪ ،‬پروردگ‪6‬ار‬

‫آغازکردن به نام خدا را به پیغمبرش وحي فرموده اس‪6‬ت و آغازکردن به نام خ‪6‬دا را بدو تعلیم‬

‫داده است‌‪ ،‬آنجاکه می‌فرماید‪:‬‬

‫(اْق َرْأ ِباْس ِم َر ِّبَك ‪.)...‬‬

‫میش‪66‬ود) آغاز کن ‪( ...‬علق‪)‌1/‬‬


‫‌‬ ‫با نام پروردگ‪66‬ارت بـه خوانـدن (‌آنـچه بـه تـو وحی‬

‫این‌گفته با قاعده‌ي بزرگ اندیشه‌ي اسالمی سازگار است و آن عبارت است از‪:‬‬

‫(ُهَو األَّوُل َواآلِخ ُر َوالَّظاِه ُر َواْلَباِط ُن ‪. )...‬‬


‫او پیش از هر چ‪66‬یزی بوده و پس از نابودی هـر چ‪66‬یزی خواهد بود و در هر چ‪66‬یزی نش‪66‬انه‌ي‬

‫ش‪6666666666‬ناخت او اس‪6666666666‬ت‌‪ ،‬و او از دی‪6666666666‬دگان پنهان اس‪6666666666‬ت‪(...‬حدي‪6666666666‬د‪)٣/‬‬

‫زیرا خداوند سبحان‌‪ ،‬موجود حّقی است‌که هر موج‪66‬ودی وج‪66‬ود خ‪66‬ویش را از ایش‪66‬ان اسـتمداد‬

‫جسـته است‌‪ ،‬و او سرآغاز هر چیزی است‌‪ .‬پس شروع هر چیزی و آغاز هر حرکت وگرایش‪66‬ی‬

‫با نام او خواهد بود‪.‬‬

‫وصف خدای بزرگوار در آغاز سوره به (‌الَّرْح َم ِن ال ‪َّ6‬رِح يِم ‌)‪ ،‬در برگیرنده‌ي همه‌ي معانی رحمت و‬

‫حاالت آن است ‪ ...‬و تنها خدا است‌که این دو صفت مختص به او اس‪66‬ت‌‪ .‬پس درس‪66‬ت خواهد‬

‫متصفگردد وگفته ش‪66‬ود‪ :‬او رحیم اس‪66‬ت‌‪ ،‬ولی از‬


‫‌‬ ‫بودکه بنده‌ای از بن‪66‬دگانش به وصف (‌رَِح يِم )‬

‫متصفگردد و گفته‬
‫‌‬ ‫ایمانی‪ ،‬درست نـخواهد بودکه بنده‌ای از بندگانش به وصف (‌َرْح َم ِن )‬
‫‌‬ ‫جنبه‬

‫اولی‪ ،‬بکار بردن این دو صفت با همدیگر‪ ،‬تـنها برای خ‪66‬دا‬


‫‌‬ ‫شود‪ :‬او رحمن است‌‪ .‬پس به طـریق‬

‫ج‪66‬ائز خواهد بود و بس ‪ ...‬هر اندازه‌ک‪66‬ه در معنی این دو صفت اختالف باش‪66‬دکه آیـاکدامیک‬

‫مفهوم وسیعتری از رحمت را دربردارد‪ ،‬هدف اصلی ما نـیست و در ایـن س‪66‬ایه‌های ق‪66‬رآنی به‬

‫نمیپردازیم‌‪ .‬اما به طورخالصه می‌گوئیم‌ک‪66‬ه جمع این دوصفت‌‪ ،‬همه‌ي‬


‫‌‬ ‫جستجو و بررسی آن‬

‫مـعانی و حاالت و جوالنگاههای رحمت را در بر می‌گیرد‪.‬‬

‫نهکه به نام خدا آغاز نمودن‌‪ ،‬نخستین اصل از اصول‌کلی جهان‌بینی اس‪66‬المی اس‪66‬ت‌که‬
‫همانگو ‌‬
‫‌‬

‫مشـتمل بر یگانگی خداو تعلیم طرز شروع هرکاری است‌‪ ،‬بیگمان دو صفت (‌ال‪َّ66‬رْح َم ِن ال‪َّ66‬رِح يِم )‬

‫ک‪66‬ه معانی و حاالت و جوالنگاههای رحمت را در برمی‌گ‪66‬یرد و حقیقت رابطه‌ي میان خ‪66‬دا و‬

‫اصولکلی جهان‌بینی اسالمی خواهد بو‌د‪.‬‬


‫‌‬ ‫میدارد‪ ،‬دومین اصل از‬
‫‌‬ ‫بندگان را بیان‬

‫*‬

‫به دنبال آغازکردن با (‌ِبْس ِم الَّلِه الَّرْح َم ِن الَّرِح يِم ) توجه به خ‪66‬دا دس‪66‬ت می‌دهد و دل و زبان در‬

‫س‪66‬تایش خ‪66‬دای س‪66‬بحان‌‪ ،‬و توصیف ذات او به پروردگ‪66‬اری مطلق برای جهانیان‌‪ ،‬همن‪66‬وا و‬

‫میشود‪( .‬اْلَحْم ُد ِلَّلِه َر ِّب اْلَع اَلِم يَن ) شکـر و سـپاس خدای جـهانیان را سـزا است‌‪.‬‬
‫‌‬ ‫همداستان‬
‫و (‌حمد و سپاس خدا را سزا است‌) احساسی است‌که دل ش‪66‬غص مسلمان به مج‪66‬رد بردن‬

‫نام خدا ازآن پـرو لبریز می‌گردد‪ .‬چه وجودش پیش از هر چیز‪ ،‬نعمتی از دریای بیکران نعمتهای‬

‫الهی بوده که هر یک از آنـها خود‪ ،‬درخور حمد و ثنا و شکر و سپاس است‌‪.‬‬

‫نگاهی‪ ،‬نعمتهای بیکرانش به چشم می‌خورد‪ ،‬و در هرگامی نعمتهای پروردگ‪66‬اری جلب‬
‫‌‬ ‫در هر‬

‫نظر می‌کندکه پشت سر هم ردیف گشته است و روی هم انباش‪6‬ته اس‪6‬ت و همه‌ي آفری‪6‬ده‌ها‬

‫به ویژه این انسان را در برگرفته است ‪. . .‬‬

‫بنابراین‪ ،‬در آغاز و انج‪6‬ام و در دنیا و آخ‪66‬رت‌‪‌( ،‬حمد و س‪6‬پاس خ‪66‬دا را س‪6‬زا اس‪6‬ت‌‌)‪ ،‬س‪6‬تونی از‬

‫سـتونهای قابل لمس ساختمان اندیشه‌ي اسالمی است‪‌:‬‬

‫(َوُهَو الَّلُه ال ِإَلَه ِإال ُهَو َلُه اْلَحْم ُد ِفي األوَلى َواآلِخ َرِة ‪.)...‬‬

‫او است خدا و جز او خدائی نیست‌‪ ،‬و در دنیا و آخرت تنها او مستحق حمد و س‪66‬تایش اس‪66‬ت‌‪.‬‬

‫(قصص‪)٧٠/‬‬

‫بیانـدازه ریـزان خواهد شـد اگ‪66‬ر‬


‫گذشته‪ ،‬باران رحمت خداوند سبحان‪ ،‬بر بنده‌ي با ایمان ‌‬
‫‌‬ ‫از این‌‬

‫بگوید‪( :‬اْلَحْم ُد ِلَّلِه )‪ .‬در قبال این‌گفتار از جانب پروردگار آن نیکی برای او نوشته خواهد ش‪66‬د ک‪66‬ه‬

‫نمیش‪66‬ود ‪ ...‬درکتاب س‪66‬نن ابن ماج‪66‬ه از عبدهللا پسر عمر‬


‫‌‬ ‫با هیچ مقیاس و میزانی سنجیده‬

‫رضي هللا عنه روایت شـده است‌که رسول خدا صلي هللا علي‪66‬ه و ال‪66‬ه و س‪66‬لم برای آنان نق‪66‬ل‬

‫فرموده است‌‪:‬‬

‫( َأَّن َع ْب دا ِم ْن ِع َباِد الَّلِه َق اَل ‪َ :‬ي ا َر ِّب‪َ ،‬ل َك اْلَحْم ُد ‪َ ،‬كَم ا َيْنَبِغ ي ِلَج َالِل َوْج ِه َك َوِلَعِظ يِم ُس ْلَطاِنَك ‪،‬‬

‫َف َع َض َلْت ِباْلَم َلَكْي ن‪َ ،‬فَلْم َيْد ِرَيا َكْي َف َيْك ُتَباِنَه ا‪َ ،‬فَص ِع َد ا إَلى الَّس َم اِء‪َ ،‬وَق اَال‪َ :‬ي ا َر َّبَن ا‪ ،‬إَّن َع ْب َدَك َق اَل‬

‫َم َقاَلًة ‪َ ،‬ال َنْد ِري َكْي َف َنْك ُت ُبَه ا؟ َق اَل الَّلُه ـ َع َّز َوَجَّل ـ َوُهَو َأْع َلُم ِبَم ا َق اَل َع ْب ُد ُه ـ‪َ :‬م اَذا َق اَل َع ْب ِد ي؟‬

‫َقاَال َيا َر ِّب‪ ،‬إَّنُه َق اَل ‪َ :‬يا َر ِّب َلَك اْلَحْم ُد َكَم ا َيْنَبِغ ي ِلَج الل َوْج ِه َك َوَعِظ يِم ُس ْلَطاِنَك ‪َ ،‬فَق اَل الَّل ُه ـ َع َّز‬

‫َوَجَّل َلُه َم ا‪ :‬اْك ُتَباَه ا َكَم ا َق اَل َع ْب ِد ي‪َ ،‬حَّت ى َيْلَقاني َف َأْج ِزَيُه ِبِه ‪).‬‬
‫بن‪66‬دهای از بن‪66‬دگان خ‪66‬دا صفت‌‪ :‬پروردگ‪66‬ارا‪ ،‬تـو را حمد و س‪66‬پاس‌‪ ،‬آن حمد و سپاس‪66‬ی ک‪66‬ه‬
‫‌‬

‫شایسته‌ي مقام و جالل تو است و درخور بزرگی قدرت تو‪ .‬ایـن گفته دو فرش‪66‬ته‌ي (‌مامور ثبت‬

‫اعمال) را بـه دشـواری انـداخت و آنـان را دچـار مشکـل کرد کـه چگونه پـاداش ایـن گفتار را‬
‫‌‬

‫بنویسند‪ .‬به سوی خدا باال رفتند و گفتند‪ :‬پروردگارا‪ ،‬بن‪6‬ده‌ای س‪6‬خنی بر زبان آورده اس‪6‬ت ک‪6‬ه‬

‫نمیدانیم به چه نحوی پاداش آن را بنویسیم‌‪ .‬خداوند فرمود‪ - :‬گرچ‪66‬ه خ‪66‬ود بهتر از هر کسی‬
‫‌‬

‫می‌دانست که بنده‌اش چـه گفته است ‪ -‬آنچه را که بنده‌ي من گفته است چیست‌؟‬

‫گفتند‪ :‬پروردگارا او گفته اس‪6‬ت‌‪ :‬ت‪6‬و را حمد و سـپاس‌‪ ،‬چنانک‪6‬ه شایسته‌ي جالل ت‪6‬و و بزرگی‬

‫قدرت تـو است‌‪ .‬پروردگار بدانان گفت‌‪:‬همانگونه کـه گفته است‌‪ ،‬آن را یـادداشت کنید ت‪6‬ا آنگ‪6‬اه‬

‫که به سوی من برمیگردد و من پاداش آن را بدو خواهم داد‪.‬‬

‫با حمد و سپاس رو به درگاه خداکردن‌‪ ،‬نمایانگر احساس درونی مسلمان اس ‪6‬ت‌که همین ک‪66‬ه‬

‫به یاد خـدا افتاد ‪ -‬چنانکه‌گفتیم ‪ -‬در وجود او پیدا می‌گردد و بر لبانش نقش می‌بندد‪ .‬اما بخش‬

‫دوم آیه یعنی (َر ِّب اْلَع اَلِم يَن ) نمایانگر زیر بنای انـدیشه‌ي اسالمی است‌‪ .‬زیرا پروردگاری مطلق‬

‫و جهان شمول‌‪ ،‬یکی از اصول کلیات عقیده‌ي اسالمی است ‪ ...‬و (َر ِّب) عبارت از مالک متصرف‬

‫میباشد‪ ،‬و در لغت بر آق‪66‬ا و بر متصرف و دس‪6‬ت‌اندرکاری اطالق می‌گ‪6‬ردد ک‪6‬ه به امر اصالح و‬

‫پرورش مشغول باش‪66‬د ‪ ...‬تصرف و دس‪6‬ت‌اندرکار بودن برای امر اصالح و پ‪66‬رورش هم ش‪66‬امل‬

‫جهانها و جهانیان ‪ -‬یعنی همه‌ي پدی‪6‬ده‌ها ‪ -‬می‌گ‪6‬ردد‪ .‬و خداوند متعال هم‌‪ ،‬دنیا را نیافری‪6‬ده‬

‫است تـا پس از آفریدن‌‪ ،‬سرگشته و ویالن رهایش سازد و هیچگونه دخل و تـصرف و نظارتی بر‬

‫آن نداشـته باشد‪ .‬بلک‪6‬ه برعکس‪ ،‬تـحت سرپرس‪6‬تی خداونـدی ک‪6‬ه پـروردگار جهانیان اس‪6‬ت‬

‫نگهداری و مواظبت می‌گ‪6‬ردد‪ ،‬و همیش‪66‬ه میان آفری‪6‬دگار و آفری‪6‬ده‌ها‪ ،‬در هر زمـانی و در هر‬

‫حالتی‌‪ ،‬ارتباط ناگسستنی و همیشگی برقرار است‌‪.‬‬

‫الوهیت و پروردگاری مـطلق‌‪ ،‬دو راهه‌ای است مـیان یکتاپرستی‌کامل و شامل‌‪ ،‬و میان ت‪66‬اریکی‬

‫و ظلمتی‌که از عدم وضوح و پیدا نبودن اصل این حقیقت بگونه‌ي قاطعانه‌‪ ،‬سرچشمه می‌گ‪66‬یرد‬
‫و هویدا می‌شود‪ .‬چه بسا بوده است‌که مردم اعتراف به خدای هسـتی‌بخش و یکتای جهان‬

‫را با اعتقاد به تعدد خدایانی‌که در زندگی فرمانروائی دارند‪ ،‬در یکجا با هم‌گرد آورده‌اند و چ‪66‬نین‬

‫عقیده و باوری شگفت‌آور و خنده‌دار بنظر می‌رسد‪ ،‬ولی چنین چیزی بوده است و پیوسته نیز‬

‫خواهد بود‪.‬‬

‫این قرآن کریم است‌که درباره‌ي‌گروهی با ایمان روایت می‌فرماید که راج‪66‬ع به خ‪66‬دایان‌گوناگون‬

‫خ‪6666666666666666666666666666666666666666666666666666666666666‬ود می‌گفتن‪6666666666666666666666666666666666666666666666666666666666666‬د‪:‬‬

‫)َم ا َنْع ُبُد ُهْم ِإال ِلُيَق ِّرُبوَنا ِإَلى الَّلِه ُز ْلَف ى)‪.‬‬

‫ما آنها را پرستش نمی‌نمائیم (‌بعنوان اینک‪66‬ه آفری‪66‬دگاران ما هستند) بلک‪66‬ه آنـها را تـنها بدین‬

‫خاطر پـرستش می‌نمائیم تا ما را به خدا نزدیک گردانند‪( .‬زمر‪)٣/‬‬

‫همانگونه که درباره دسته‌ای از اهل‌کتاب فرموده است‌‪:‬‬

‫(اَّتَخُذ وا َأْح َباَرُهْم َوُر ْه َباَنُه ْم َأْر َباًبا ِم ْن ُد وِن الَّلِه )‪٠‬‬

‫بجز خدا‪ ،‬کشـیشان و راهـبان خود را نـیز بـه عنوان خداوندگارانی پذیرفته‌اند‪‌( .‬توبه‪)٣١/‬‬

‫روزی که اسالم ظهورکرد‪ ،‬عقائ‪6‬د ج‪66‬اهلیت حکمفرما در ک‪6‬ره‌ي زمین‌‪ ،‬همه از خ‪66‬دایان مختلف‬

‫موج می‌زد و مردم معتقد بودند که اینگونه خدایان‌‪ ،‬خداوندگاران کوچکی هستند ک‪66‬ه به گمان‬

‫ایشان درکنار بزرِگ خدایـان و سردسته‌ي آنان‌‪ ،‬به رتق و فتق امور اشتغال دارند‪.‬‬

‫ل‪66‬ذا تعمیم ال‪66‬وهیت در ایـن س‪66‬وره‌‪ ،‬و دربرگ‪66‬یری همه‌ي جهانها و جهانیان این پروردگ‪66‬اری‌‪ ،‬دو‬

‫راهه‌ي میان نظم و نظام‌‪ ،‬و میان هرج و مرج در عقیده اس ‪6‬ت‌‪ ،‬ت‪66‬ا اینک‪66‬ه همه‌ي جهانها و‬

‫جهانیان‌‪ ،‬رو به سوی خدای یگانه‌ای‌کنند‪ ،‬و معترف به سروری و آقائی او باشند‪ ،‬و رنج خدایـان‬

‫مختلف و ض‪6‬اللت و سـرگشتگي مـیان خداونـدگاران گوناگون و متف‪66‬رق را از دوش خ‪66‬ود بدور‬

‫اندازند ‪ ...‬تا آنگاه دل و وجدان این جهانها و جهانیان تحت حفاظت و نگهبانی هـمیشگي خ‪66‬دا‬

‫بیارامد و زیـر سـایه‌ي پروردگاری قائم و پا بر جا بیاساید‪ ،‬و بداند و اطمین‪66‬ان یابد به اینک‪6‬ه این‬

‫نگهداری و نگهبانی پروردگ‪6‬اری‌‪ ،‬هرگ‪6‬ز نمی‌گسلد و سست نمی‌گ‪6‬ردد و ناپدی‪6‬د نمی‌ش‪6‬ود‪ ،‬و‬

‫آن‌گونه هم نیست‌که مترقی‌ترین اندیشه‌ي فلسفی بدان باور داش‪6‬ت‌‪‌،‬ک‪6‬ه متعلق به ارس‪6‬طو‬
‫بود‪ .‬مثآل می‌گفت‌‪ :‬خداوند‪ ،‬این جهان را آفری‪66‬ده اس‪66‬ت و س‪66‬پس آن را ت‪66‬رک گفته اس‪66‬ت و‬

‫دیگرکاری به کارش ندارد‪ .‬زیرا خداوند باالتر و برتر از آن است‌که فکر خود را صرف چیزی کندک‪66‬ه‬

‫کمتر و پائین‌تر از خود او است‌‪ .‬او جز درباره‌ي ذات خود نمی‌اندیشد‪.‬‬

‫ارسطوکه این اندیشه‌ي او است‌‪ ،‬بزرگترین فیلسوفان‌‪ ،‬و عقل او برترین عقلها است‌‪.‬‬

‫وقتی‌که اسالم ظهور کرد‪ ،‬در دنـیا تـوده‌ي انـبوهی از عقائد‪ ،‬تصورات‌‪ ،‬افسانه‌ها‪ ،‬فلسفه‌ها‪،‬‬

‫گمانها و اندیشه‌ها موجود بود ‪ ...‬در آن حق با باطل‪ ،‬درس‪66‬ت با نادرس‪6‬ت‌‪ ،‬دین با خ‪66‬رافه‌‪ ،‬و‬

‫فلسفه با افسانه آمیخته بود ‪ ...‬و وجدان بشریت زیر این توده‌ي انبوه خوفناک‌‪ ،‬در تاریكي‌ها و‬

‫گمان‌ها دست و پا می‌زد و در آن‌‪ ،‬راه به جانب یقین و اطمینان نمیبرد‪ .‬این بیابان هولناکی‌ک‪66‬ه‬

‫هیچ آرامش و اطمینانی‌‪ ،‬و هیچ نور و روشنی در آن نبود‪ ،‬بیابانی بود که تصور انسان نسبت‬

‫به خدایش‌‪ ،‬و صفات خداوند و رابطه‌ي او با آفریده‌هایش‌‪ ،‬و به ویژه چگونگی ارتباط میان خ‪66‬دا و‬

‫انسان را در بر می‌گرفت‌‪ .‬وجدان بش‪66‬ری درباره ایـن جـهان‌‪ ،‬و خ‪66‬ود انسان‌‪ ،‬و راه زندگانیش‪،‬‬

‫نمی‌توانست بر چیزی قرار و آرام گیرد قبل از ایـنکه راج‪66‬ع به امر عقیده‌اش و تصورش درباره‬

‫خدا و صفاتش‌‪ ،‬به پشتوانه‌ي محکمی دست یابد‪ ،‬و پیش از اینکه در وسط این ابر ت‪66‬یره و ت‪66‬ار و‬

‫بیابان بي‌کران و بی‌گدار و توده‌ي انبوه و سنگین وگرانبار‪ ،‬به یقین صادق و آش‪66‬کار و راس‪66‬ت و‬

‫درستی برسد‪.‬‬

‫انسـان ضرورت این استقرار و آرامش را درک نمی‌نماید ت‪66‬ا بر ض‪66‬خامت و س‪66‬تبری ایـن ت‪66‬وده‌ي‬

‫رویـهم انباشته‌‪ ،‬آگاهی نیابد وگو‌شه وکنار این بیابان عقائد و تصورات و افسانه‌ها و فلسفه‌ها‬

‫وگمانها و اندیشه‌هائی را که به بخش‌کوچکی از آن قبال اشاره کردیم و به هنگام ظهور اسالم‬

‫بر وجدان بشری غلبه یـافته بود‪ ،‬نگرددو جستجو ننماید‪.‬‬

‫(‌به هنگام بررسی سوره‌های قرآن‌‪ ،‬بسیاری از آنها بیان خواهد شد و متذکر می‌گردیم‌که قرآن‬

‫به صورت تام و کامل و بگونه‌ي همه جانبه‌ای‌‪ ،‬به چاره‌جوئی آن پرداخته است‌)‌‪.‬‬
‫بدین جهت بودکه عنایت اولیه‌ي اسالم مـتوجه مساله‌ي عقیده گردی‪6‬د‪ ،‬و به مش‪6‬خص نمودن‬

‫حد و مرز اندیشه‌ای پرداخت‌که دل بدان اطمینان یابد‪ ،‬و رابطه پروردگار با آفریده‌ها‪ ،‬و همچ‪66‬نین‬

‫صله‌ي آفریده‌ها با پروردگار را به صورت قاطعانه و صادقانه مورد بررسی قرار داد‪.‬‬

‫از اینجا بودک‪66‬ه یکتاپرس‪66‬تی‌کامل و خ‪66‬الص و ش‪66‬امل و بدور از هرگونه ش‪66‬ائبه‌ي نزدی‪66‬ک ی‪66‬ا دور‪،‬‬

‫پایه‌ي اندیشه‌ای را تشکیل دادکه اسالم آن را به ارمغان آورده بود و آن را پیوس‪66‬ته در آئینه‌ي‬

‫ضمیر نمای‪66‬ان می‌ک‪66‬رد و هرگونه‌گمان و رخنه‌ای راک‪66‬ه دامن حقیقت یکتاپرس‪66‬تی را آل‪66‬وده کن‪66‬د‪،‬‬

‫پي‌جوئی می‌نمود ت‪66‬ا آن را از هر نوع ت‪66‬یرگی و ظلمتی پ‪66‬اک دارد‪ ،‬و محکم و اس‪66‬توار و پ‪66‬ا بر‬

‫جایش نماید و در هیچ شکلی از اشکال‌‪ ،‬وهم وگمانی بدان راه نیابد‪.‬‬

‫اسالم سخن قاطعانه‌ي خود را با ایـن روشـنی درباره‌ي صفات خدا و بویژه راجـع به آنـچه به‬

‫الوهیت و پروردگاری مطلق‌‪ ،‬مربو‌ط می‌گردد بیان می‌دارد‪ ،‬چه قسمت اعظم چنین ت‪66‬وده‌ای به‬

‫بیابانی تـعلق داشت‌که متعلق به این امر سترگ بود و اثر عظیمی در وج‪66‬دان انسانی و رفتار‬

‫بشری بطور یکسان داشت و فلسفه‌ها و عقائد و همچنین گمانها و افسانه‌ها‪ ،‬ش‪66‬دیدًا در آن‬

‫رخنه کرده و به تکاپو و تاخت و تاز مشغول بود‪.‬‬

‫ي‌کن‪66‬د ک‪6‬ه‬
‫کسی‌که این همه کوش‪6‬ش ف‪66‬راوان و طوالنی و بی‌امانی را پیگ‪6‬یری و بررس‪6‬ی م ‌‬

‫اسالم صرف اظهار نظر و بیان صریح و قاطعانه درباره ذات خدا و صفات او و رابطه پروردگ‪66‬اری با‬

‫آفریده‌هایش کرده است‌‪ ،‬آن همه کوششی‌که نصوص فراوان قرآنی نـمایانگر آن اس ‪6‬ت‌‪ ،‬ش‪66‬اید‬

‫این همه‌گفتار مؤی‪6‬د و مک‪6‬رر‪ ،‬و ایـن انـدازه موش‪6‬کافی وکنجک‪6‬اوی و دّق تی ک‪6‬ه همه‌ي راهها‬

‫وگوشه و کنارهای دل را سرکشی و وارسی می‌نماید‪ ،‬زائد ببیند و پیش از بررسی آن ت‪66‬وده‌ي‬

‫عظیم و سنگین در آن بیابان وسیع و برهوت و همه‌جاگستری که بشریت در آن حیران و ویالن‬

‫بود‪ ،‬اندازه‌ي نیاز به این همه تأکید و دقت برایش قابل درک و فهم نباشد‪ ،‬ولی با وراندازی آن‬

‫توده‌ي انباشته‌‪ ،‬ضرورت این کوش‪6‬ش طوالنی و تک‪6‬اپوی بی‌امان‌‪ ،‬روش‪6‬ن می‌ش‪6‬ود و اندازه‌ي‬

‫عظمت وظیفه‌ای ک‪66‬ه این عقیده برای آزادی وج‪66‬دان انسانیت و آزادی خ‪66‬ود انسان‌‪ ،‬و رها‬
‫ساختن او از رنـج دست و پـا زدن و له شدن در میان خدایان مختلف و متف‪66‬رق و میان‌گمانها و‬

‫افسانه‌های فراوان و پراکنده‌‪ ،‬بدان برخاسته است و برمیخیزد هویدا می‌گردد‪.‬‬

‫راس‪66‬تی‌‪ ،‬جمال وکمال و هماهنگی این عقیده و س‪66‬ادگي حقیقت بزرگی ک‪66‬ه نمای‪66‬انگر آن‬

‫اس‪66‬ت ‪ ...‬همه‌ي اینها برای دل و ِخ َرد‪ ،‬روش‪66‬ن و متجلی نمی‌ش‪66‬ود آن چنانک‪66‬ه از بـررسی‬

‫تـوده‌ي انـباشته‌ي جاهلیت حاصل از باورها و تصورها و افسانه‌ها و فلسفه‌ها‪ ،‬و به ویـژه از‬

‫وارسـی موضوع حقیقت الهی و رابطه‌اش با جهان‌‪ ،‬هویدا و آشکار می‌گردد ‪...‬‬

‫در این هنگام است‌که عقیده‌ي اسالمی‌‪ ،‬رحمت به نـظر می‌رس‪66‬د‪ ،‬رحمت حقیقی برای دل و‬

‫عقل‌‪ ،‬رحمتی‌ک‪66‬ه در آن زیبائی و س‪66‬ادگی‌‪ ،‬وض‪66‬وح و هماهنگی‪ ،‬ق‪66‬رب و انس‌‪ ،‬و همن‪66‬وائی‬

‫ملموس و عمیقی با فطرت است‌‪.‬‬

‫*‬

‫(الَّرْح َم ِن الَّرِح يِم ‪.)...‬‬

‫بخشنده و مهربان است ‪. ...‬‬

‫ایـن صـفتی‌که همه‌ي معانی رحمت و حاالت و جوالنگاههای آن را در بر می‌گ‪66‬یرد‪ ،‬اینج‪66‬ا در‬

‫متن سوره با آیه‌ي مستقلی تکرار می‌گردد تا نشانه‌ي بارزی از آن پروردگاری و الوهیت فراگ‪66‬یر‬

‫باشد و تا پایه‌های رابطه‌ي همیشگی میان پروردگار و پروردگانش و آفریننده و آفریدگانش را پ‪66‬ا‬

‫بر جا و استوار دارد‪.‬‬

‫این رابطه‪ ،‬رابطه‌ي رحمت و حفاظتی است که انگیزه‌ي سپاس و ستایش است‌‪ .‬این رابطه‌ای‬

‫است که پـایه‌ي آن برآرامش استوار اس‪6‬ت و چش‪66‬مه‌ي موّدت و محبت را به ج‪66‬وش و خ‪66‬روش‬

‫می‌اندازد ‪ ...‬چه سپاسگزاری‌‪ ،‬پـاسخ فطری به رحمت دلپسند و خوش‌آیند است‌‪.‬‬

‫پروردگ‪66‬اِر خداوندگار در اس‪66‬الم‌‪ ،‬بر بن‪66‬دگانش همچ‪66‬ون دش‪66‬منان و بدس‪66‬گاالن حمله نمی‌برد‬

‫همانگونه که خدای اولمـپیا به هنگ‪6‬ام خشـم و ناراحتی بر دش‪6‬منان و بدس‪6‬گاالن خ‪6‬ویش ‪-‬‬

‫چنانکه افسانه‌های یـونانی نشـان می‌دهد ‪ -‬یورش میبرد و چنانک‪66‬ه افسانه‌های س‪66‬اختگی و‬
‫دروغـین (‌عـهد قـدیم‌) می‌انگارد‪ ،‬کلک‌های انتق‪66‬امجوئی را علیه ایش‪66‬ان بک‪66‬ار نـمی‌گیرد و به‬

‫چاره‌گریهای پوچی همانند آنچه در افسانه‌ي برج بابل در اصحاح یـازدهم س‪6‬فر تک‪6‬وین آمد‌ه‬

‫دست نمی‌یازد‪.‬‬ ‫[‪]1‬‬


‫است‌‬

‫(َم اِلِك َيْو ِم الِّد يِن )‪.‬‬

‫مالک روز جزا است‌‪.‬‬

‫این یک اصـل سترگ اس‪66‬ت و تاثـیر ژرفی در همه‌ي ج‪66‬وانب زندی انسان دارد‪ ،‬اصل باور به‬

‫آخرت ‪...‬‬

‫مالکیت‌‪ :‬نهایت درجه‌ي غلبه و اسـتیالء است‌‪َ .‬يْو ِم ال‪ِّ6‬د يِن عبارت از روز ج‪6‬زا و پ‪6‬اداش در آخ‪6‬رت‬

‫است ‪ ...‬و چه بسا مردمانی بوده‌اندکه به خداوندگاری خدا باور داشته و معتقد به این بوده‌اند‬

‫ک‪6‬ه در آغاز خ‪66‬دا جهان را آفری‪6‬ده اس‪6‬ت‌‪ ،‬ولی با وج‪66‬ود این‌‪ ،‬ایش‪66‬ان به آخ‪66‬رت ایمان و اعتق‪66‬اد‬

‫نداشته‌اند ‪ ...‬قرآن درباره دسته‌ای از اینگونه افراد می‌گوید‪:‬‬

‫(‌َوَلِئْن َس َأْلَتُه ْم َمْن َخ َلَق الَّس َم اَواِت َواألْر َض َلَيُق وُلَّن الَّلُه )‌‪.‬‬

‫اگر از آنان بپرسی‌‪ :‬چ‪6‬ه کسی آس‪6‬مانها و زمین را آفری‪6‬ده اس‪6‬ت‌؟ بدون ش‪6‬ک میگوین‪6‬د‪ :‬خ‪6‬دا‪.‬‬

‫(لقمان‪)2٥ /‬‬

‫میگوید‪:‬‬
‫‌‬ ‫سپس در جای دیگر درباره این چنین افرادی‬

‫(َبْل َع ِجُبوا َأْن َج اَءُهْم ُم ْن ِذ ٌر ِم ْن ُه ْم َفَقاَل اْلَكاِفُر وَن َه َذا َش ْي ٌء َع ِجيٌب َأِئَذا ِم ْتَنا َوُك َّنا ُتَراًب ا َذِل َك َرْج ٌع‬

‫َبِع يٌد ‌)‪.‬‬

‫بـلکه در شگفت شـده‌انـد از ایـنکه پیامبری از جنس خودشان به میانشان آمده است و آنان را‬

‫میگویند‪ :‬این چ‪66‬یز عجیب و ش‪6‬گفتی اس‪6‬ت‌‪ .‬آی‪6‬ا بعد از اینک‪6‬ه مردیم و‬
‫‌‬ ‫میدهد‪ ،‬و کافران‬
‫‌‬ ‫بیم‬

‫برمیگردیم‌‌؟‌)‪ ،‬این برگشت و زندگی بعد از مرگ چیز بعید و‬


‫‌‬ ‫خاک گشتیم (دوباره به زندگی نو‬

‫غیرممک‪6666666666666666666666666666666‬نی خواهد بود‪‌( .‬ق‪ 2/‬و ‪)٣‬‬

‫اعتق‪66‬اد به روز ج‪66‬زاء‌‪ ،‬اصلی از اصول‌کلی عقیده‌ي اس‪66‬المی اس‪66‬ت و از این نظردارای ارزش‬
‫است‌که چشـم و دل مردم را متوجه و آویزه‌ي جهان دیگ‪66‬ری می‌کن‪66‬د ک‪66‬ه به دنبال این جهان‬

‫‪6‬دیهای این‬
‫میگ‪66‬ردد ک‪66‬ه ض‪66‬روریات و نیازمن‪‌ 6‬‬
‫‌‬ ‫خاکی زمینی خواهد آمد‪ ،‬و این خ‪66‬ود موجب آن‬

‫جهان‌‪ ،‬آنان را به زیر یوغ فرمان خود نکشد و ایشان بازیچه دست روزگ‪66‬ار نش‪66‬وند‪ ،‬بلک‪66‬ه بـا دارا‬

‫بودن ایـن چنین باوری‪ ،‬بر این ضروریات و نـیازمندیها‪ ،‬غلبه مییابند و آن را به زیر یوغ فرمان خود‬

‫میکشند‪ .‬لذا از اینکه در مدت زمان عمرکوتاه و محدود خویش‌‪ ،‬و در فرصتهای زمینی اندک و‬
‫‌‬

‫خاکی‪ ،‬اگر نتوانند به پـاداش کوش‪66‬ش خ‪66‬ود برس‪66‬ند و نـتیجه‌ي کردارش‪66‬ان را‬
‫‌‬ ‫محصور این جهان‬

‫ببینند‪ ،‬قلق و اض‪66‬طراب آنـان را ف‪66‬را نمی‌گ‪66‬یرد و افسردگی و پریش‪66‬انی‌‪ ،‬ایشـان را بـازیچه‌ي‬

‫میدهن‪66‬د و برای‬
‫‌‬ ‫نمیدهد‪ .‬در ایـن صورت کارها را بخاطر خشنودی خدا انجام‬
‫‌‬ ‫دست خود قرار‬

‫کارهایشان‪ ،‬به انتظار می‌نشینند تا هر وقت خدا مقّد ر و معّین فرموده باشد‪،‬‬
‫‌‬ ‫رسیدن به پاداش‌‬

‫چه در این‌کره‌ي خاکی و چه در جهان واپسین‌‪ ،‬نتیجه‌ي کوشش خود را دریافت دارند‪ .‬به خاطر‬

‫خدا و امید به لط‪66‬ف او در آرامش بسر میبرند و مطمئن هستند ک‪66‬ه ج‪66‬ز نیکی در مسیرش‪66‬ان‬

‫نخواهد بود و چشمشان جز نیکی نخواهد دید‪ .‬لذا بر اجراء فـرمان حّق و انجام‌کار حق اصرار و‬

‫میورزند‪ ،‬و از سعه‌ي صدر و بزرگمنشی و یقین برخوردارند‪.‬‬


‫‌‬ ‫پافشاری‬

‫راههای بشمار اس‪66‬ت ک‪66‬ه قرارگرفته اس‪66‬ت میان آرزوپرس‪66‬تی و‬


‫‌‬ ‫از اینجا است که این اصل‌‪ ،‬دو‬

‫درونی‪ ،‬و میان آزادی انسانیت شایسته‌ي ُس الله‌ي انسانی و‬


‫‌‬ ‫بندگی خواس‪6‬تهای س‪6‬رکش‬

‫برينیکه برتر از منطق جاهلیت است‌‪ .‬و میان انسانیت در‬


‫‌‬ ‫میان دل دادن به ارزشهای رّبانی و‬

‫پایهای که دارد و خداوند پروردگار برای بندگان خویش اراده فرموده اس‪66‬ت‌‪ ،‬و‬
‫همان حقیقت بلند ‌‬

‫پرتیکه خداوند کمالی بدانها روا ندیده‬


‫‌‬ ‫میان انـدیشه‌های پریشان و درهم و از حقیقت برکنار و‬

‫است‌‪.‬‬

‫زندگانی بشریت هرگز بر راه بلن‪66‬د پ‪66‬ایه‌ي خداوندگاری و راس‪66‬تای ش‪66‬اهراه خداشناس‪66‬ی ق‪66‬رار‬

‫نمیگ‪6666666666666666666666666666666666666666666666666666666666‬یرد مادام که‌‪:‬‬


‫‌‬

‫که‪:‬‬
‫این اصل در اندیشه‌ي انسان‌‪ ،‬جایگزین نشود و محقق نگردد و مادام ‌‬
‫دلهای انسانها به این‌‪ ،‬اطمینان و یقین نداشته باشد که پاداش آنان بر این کره‌ي خاکی آخرين‬

‫بهره‌ي ایشـان و نهایت جزای آنان نیست‌‪ .‬و مادام که‌‪:‬‬

‫انسانی که عمر محدودی دارد‪ ،‬اطمینان پیدا نکند به اینکه او را زندگی دیگ‪66‬ری اس‪66‬ت‌که ارزش‬

‫تک ‪66666666666666666666666666666666666666666666666666666666666666666666666666666666666666666666666666666666666666666666666666666666666666‬اپو را‬

‫دارد و درخور این است‌که برایش سعي و کوشش گردد‪.‬‬

‫و مادام که‌‪:‬‬

‫میگ‪66‬یرد‪ ،‬خ‪66‬ود را در راه مدد و ی‪66‬اری‬


‫‌‬ ‫‪6‬یکه‬
‫میرس‪66‬د و عوض‪‌ 6‬‬
‫‌‬ ‫انسان با تکیه بر پاداشی‌که بدان‬

‫حـق و حقیقت و کردار و رفتار نیک و اعمال و اخالق حسنه‌‪ ،‬قربانی نسازد ‪...‬‬

‫باورمندان به آخرت‌‪ ،‬و ناباوران به دنیای واپسـین‌‪ ،‬از لحـاظ احسـاس و اخالق و رفتار وک‪6‬ردار‬

‫برابر نمیباش‪666‬ند‪ ،‬بلک‪666‬ه از حیث اخالق دوگ‪666‬روه متف‪666‬اوت بوده و از دو سرش‪666‬ت ج‪666‬دا از هم‬

‫برخوردارند‪ .‬و همچنانکه در این کره‌ي خاکی از نـظرکردار همسان نمیباش‪66‬ند‪ ،‬در آخ‪66‬رت هم از‬

‫لحاظ اجر و پاداش با یکدیگر همسان نیستند‪ ،‬و میانش‪6‬ان فاصله‌ي بسیار اس‪6‬ت ‪ ...‬و این دو‬

‫راهه‌ي جدائی است‌‪.‬‬

‫*‬

‫(ِإَّياَك َنْع ُبُد َوِإَّياَك َنْس َت ِع يُن ‪.)...‬‬

‫تـنها تــو را پـرستش مــی‌نمائیم و فقط از تـو یـاری می‌خواهیم ‪....‬‬

‫این هم ی‪6‬ک اصل زی‪6‬ر بن‪6‬ای اعتق‪6‬ادی اس‪6‬ت ک‪6‬ه از اصول قبلی س‪6‬وره سرچش‪6‬مه می‌یابد‪ ،‬و‬

‫بنابراین هیچ عبادت و پرستشی جز برای خدا انجام نـمی‌پذیرد‪ ،‬و هیچگونه یـاری وکمكي ج‪66‬ز‬

‫از ذات پـروردگار‪ ،‬درخواست نمی‌شود‪.‬‬

‫اینجا هم یک دوراهه‌ای است‌‪ ...‬دو راهـه‌ي مـیان آزادی مطلق از هرگونه بن‪66‬دگی ج‪66‬ز بن‪66‬دگی‬

‫خدا‪ ،‬و میان بندگی مطلق برای بندگان‌‪.‬‬


‫بندگی وهم وگمانها‪،‬‬
‫ِ‬ ‫این اصل‌‪ ،‬تولد آزادی انسانی کامل و شاملی را اعالن می‌دارد‪ .‬آزادی از‬

‫آزادی از بندگی نظامها و رژیمها‪ ،‬و آزادی از بندگی احوال و اوضاع‌‪.‬‬

‫وقتی تنها خدا پرستیده شود و تنها از او یاری وکمک خواسته شود به حقیقت وجدان انسانی‬

‫مییابد‪ ،‬همانگونه ک‪66‬ه از دس‪66‬ت‬


‫‌‬ ‫از زبونی و خواری در برابر نظامها و اوضاع و اشـخاص‌‪ ،‬نـجات‬

‫مـذلت افسـانه‌ها و خیاالت و خرافات رها می‌گردد‪.‬‬

‫در اینجا الزم است‌که موض‪66‬ع مسلمان در برابر نیروهای انسانی و نیروهای طبیعی جهان‌‪،‬‬

‫عرضه‌گردد‪:‬‬

‫نیروهای انسانی نسبت به مسلمان‌‪ ،‬دو نوع است‌‪ :‬یکی نیروهای راه یافته‌ک‪66‬ه به خ‪66‬دا باور و‬

‫ایـمان دارد و راستای خداشـناسی را در پیش می‌گ‪6‬یرد ‪ ...‬در ایـن صورت بر مسلمان واجب‬

‫است‌که چنین نـیروئی را پشتيبانی‌کند‪ ،‬و آن را درکارهای نـیک و راست و درست یــاری دهد‬

‫و در راه اصالح و حق‌گوئی و حق‌جوئی یاور آن باشد‪.‬‬

‫دیگ‪66‬ری نیروی‌گمراه و سرگش‪66‬ته اس‪66‬ت‌که منتهی به خ‪66‬دا نمی‌گ‪66‬ردد و راه او را در پـیش‬

‫نـمی‌گیرد‪ .‬بر مسـلمان واجب است‌که با این نیروی‌گمراه و سرگشته بجنگد و به مبارزه و نبرد‬

‫برخیزد و بر آن بتازد‪ .‬مسلمان نباید ترس و خوفی به خود راه دهد از ایـنکه این نیروی‌گمراه و‬

‫سرگشته ستبر و نیرومند و سرکش باشد‪ .‬چه این نیرو‪ ،‬چون‌گمراه و سرگشته است به علت‬

‫گم‌ک‪66‬ردن سرچش‪66‬مه‌ي نخستین خ‪66‬ود ‪ -‬نیروی پروردگ‪66‬ار ‪ -‬ق‪66‬وت حقیقی خ‪66‬ویش را از دس‪66‬ت‬

‫می‌دهد و خوراک همیش‪6‬گي و دائمی‌ک‪6‬ه توانائی آن را نگ‪6‬اه می‌دارد و بدو مدد میبخش‪6‬د‪ ،‬از‬

‫دسترس بدور می‌ماند‪ .‬این‌‪ ،‬همانند ماده‌ي قط‪66‬ور و س‪66‬تبری اس‪6‬ت‌که از س‪66‬تاره‌ي اف‪66‬روخته‌ای‬

‫جدا شود‪ .‬چندان نمی‌گذردکه این جرم هر چند هـم قطعه‌ي بزرگی باشد‪ ،‬نور خود را از دست‬

‫می‌دهد و به خاموشی می‌گراید و سرد می‌شود‪.‬‬

‫در صورتی‌که هر ذره‌ای که چسبیده به سرچشـمه‌ي افروخته و تابنده‌اش باشد‪ ،‬نیرو و گ‪66‬رمی‬

‫و روشنائیش پایدار و پردوام می‌ماند‪:‬‬

‫(َكْم ِم ْن ِفَئٍة َقِليَلٍة َغ َلَبْت ِفَئ ًة َكِثيَرًة ِبِإْذِن الَّلِه )‪.‬‬


‫بسا بوده است که گروه کمی بـه امـر خدا بـر گروه ف‪66‬راوانی چ‪66‬یره ش‪66‬ده اس‪6‬ت‌‪‌( .‬بق‪6‬ره‪)249/‬‬

‫این‌گروه اندک بر آن‌گ‪6‬روه بی‌ش‪6‬مار چیره‌گشـته اس‪6‬ت چ‪66‬ون متصل به سرچش‪66‬مه‌ي نیروی‬

‫نخستین بوده است و از منبع یگانه‌ي همه‌ي نیروها و شیوه‌ها‪ ،‬مدد و یاری خواسته است‌‪.‬‬

‫و اما موضع مسلمان در برابر نیروهای طبیعي جهان‌‪ ،‬موض‪66‬ع آش‪66‬نائی و دوسـتی اس‪66‬ت نه‬

‫موضع تـرس و دشمنانگی‌‪ .‬بدین معنی‌ک‪66‬ه نـیروی انسـان و نـیروی طبیعت هر دو از اراده و‬

‫خواس‪666666666666666666666666666666666666‬ت پروردگ‪666666666666666666666666666666666666‬ار‪ ،‬بیرون‬

‫می‌دمند و هر دو زیر فرمان اراده و خواست خدا هستند و هر دو هماهن‪66‬گ و مددکار یک‪66‬دیگر و‬

‫در حرکت به سوی یک جهت میباشند‪.‬‬

‫عقیده‌ي مسلمان بدو پیام می‌دهد و الهام مـی‌نماید که خداوندِ پروردگار‪ ،‬همه‌ي این نیروها را‬

‫آفریده است تـا دوست مددکار و ی‪66‬اوری برای او باش‪66‬ند و با او س‪66‬ر دش‪66‬منی ندارند‪ ،‬و راه به‬

‫دست آوردن این دوستی نـیز این است‌که در باره آن بیندیش‪66‬د و با آن آش‪66‬نا ش‪66‬ود و همک‪66‬اری‬

‫خ‪66‬ود را از آن دری‪66‬غ ندارد و به همراه آن‌‪ ،‬به س‪66‬وی خداک‪66‬ه پـروردگار او و پروردگ‪66‬ار آن اس‪6‬ت‌‪،‬‬

‫رهسیار گردد‪.‬‬

‫اگر هم این نیروها گاهگاهی او را می‌آزارند‪ ،‬این بدان خـاطر است که درباره آنـها نیندیش‪66‬یده‬

‫است و راه شناسائی آنها را نیافته است و به قانونی‌ک‪6‬ه آنها را به حرکت درآورده‪ ،‬پی نبرده‬

‫است‌‪.‬‬

‫غربی‌ها ‪ -‬وارثان جاهلیت رومانی ‪ -‬عادت دارند ک‪66‬ه درباره‌ي نیروهای طبیعت‌‪ ،‬عبارت (‌قهر‬

‫طبیعت‌) را به‌کار برند ‪ ...‬این تعبیر داللت صریح و آشکاری بر دیـدگاه جاهلیتی داردکه با خ‪66‬دا و‬

‫با روح ایـن جهانی‌ک‪666‬ه فرمانبردار خ‪666‬دا اس‪666‬ت‌‪ ،‬صله و پیوندش‌گسیخته میباش‪666‬د‪ .‬و اما‬

‫مسلمانی‌که دلش با پروردگ‪666‬ار رحمن و رحیمش پیوند دارد و روحش با روح این گیتی و‬

‫دنـیائی‌که تسبیح‌گوی خداوند جهانها و جـهانیان اس‪66‬ت‌[‪ ،]2‬رابطه‌ي ناگسستنی دارد ‪...‬‬

‫ایـمانش به ایـن است‌که ایـنجا رابطه‌ای غیر از رابطه‌ي قهر و خش‪66‬م و جف‪66‬ا و س‪66‬تم در میان‬

‫است‌‪ .‬او معتقد است‌که خداوند همه‌ي این نـیروها را از نیستی به هستی آورده است و هـه‬
‫نـیروها را برابر قانون و سنت یگانه‌ای آفریده است تـا برحسب ایـن ق‪6‬انون‌‪ ،‬جهت رس‪6‬یدن به‬

‫هدفهای معّینی‌که برای آنها در نظرگرفته ش‪6‬ده اس‪6‬ت‌‪ ،‬با یک‪6‬دیگر تـعاون و همک‪6‬اری داش‪6‬ته‬

‫باشند‪ .‬خداوند این نیروها را در آغـاز به زیر فرمان انسان کشیده است وکشف اس‪66‬رار و رموز و‬

‫معرفت و شناخت قوانین آنـها را برای انسـان آسان نموده است‌‪.‬‬

‫هر وقت‌که خداوند اسباب پیروزی را با یاری یکی از نیروها‪ ،‬برای انسان مهیا و آماده سازد‪ ،‬بر‬

‫او واجب اس‪66666666666666‬ت‌که خ‪66666666666666‬دا را در قبال این نعمت سپاس‪66666666666666‬گزاری‌کند‪.‬‬

‫زیرا خدا است‌که آن نیرو را برایش مسخر نـموده و زمام آن را در اختیارش گذاش‪66‬ته اس‪6‬ت‌‪ .‬چ‪66‬ه‬

‫در اصل انسان نیست‌که بر چنین نیروئی چیره می‌گردد‪:‬‬

‫(َس َّخ َر َلُك ْم َم ا ِفي األْرِض)‌‪.‬‬

‫آنچه در زمین است به زیر فرمان شـما کشیده‌ایم و مسخرتان ساخته‌ایم‌‪‌( .‬حج‪)‌65/‬‬

‫در این صورت‌‪ ،‬شعو‌ر و احساس او را‪ ،‬اوهام و خیاالت در برابر نیروهای طبیعت پر نـمی‌سازد و‬

‫مـیان او و نیروها ترس و بیمی به پا نمی‌شود‪.‬‬

‫او به خ‪66‬دای یگانه ایـمان می‌آورد و تـنها خ‪66‬دا را می‌پرس‪66‬تد و فق‪66‬ط از خ‪66‬دا ی‪66‬اری می‌جوی‪66‬د‪.‬‬

‫می‌داندکه این نیروها آفریده‌ي پروردگار او است و لذا درباره آنـها می‌اندیش‪66‬د و با آنها مأنوس‬

‫می‌گردد و با اسرارشـان آشنائی مییابد‪ .‬نیروها هم او را یاری می‌دهند و برای او پرده‌ي اسرار‬

‫خ‪66‬ویش راکن‪66‬ار می‌زنن‪66‬د‪ .‬در نتیج‪66‬ه انسان با نیروها در پهنه‌ي جهانی‌ک‪66‬ه مأنوس و دوس‪66‬ت و‬

‫مهربان است‌‪ ،‬به زندگی می‌پردازد‪.‬‬

‫س‪66‬خن پیغمبر َص َّلي ُهللا َع َلْي ُه َوال‪66‬ه َو َس َّلَم ‌چ‪66‬ه زیبا اس‪6‬ت‌‪ ،‬آنگاه‌ک‪66‬ه به‌ک‪66‬وه ُا‌ُح د می‌نگ‪66‬رد و‬

‫می‌فرماید‪:‬‬

‫(هذا َج َبٌل ُيِحُّبنا َوُنِحُّبُه )‬

‫ایـن کوهی است که دوسـتمان مـی‌دارد و دوستش می‌داریم‌‪.‬‬


‫هر آنـچه مسـلمان نـخستین پیغمبر َص َّلي ُهللا َع َلْي ُه َوال‪66‬ه َو َس َّلَم ‌از مـهر و محبت و انس و‬

‫الفت و همآوائـی و همنوائـی در دل داشت‌‪ ،‬و میان او و میان طبیعت در س‪66‬خت‌ترین مظاهر و‬

‫خشن‌ترین جلوه‌گاه آن موجود بوده است در این‌کلمات نهفته است‌‪.‬‬

‫*‬

‫بعد از بیان این اصول وکلیات اندیش ‪6‬ه‌ي اس‪66‬المی‌‪ ،‬و بیان رو به خ‪66‬داکردن و با پرس‪66‬تش و‬

‫طلب‌یاری‌‪ ،‬به سوی خداوند یگانه رفتن ‪ ...‬اصل دیگری از اصول کلی عقیده‌ي اسالمی‌‪ ،‬مط‪66‬رح‬

‫می‌گرددکه با جو سرشت سوره‌‪ ،‬مناسبت دارد و آن با دعا متوجه آستانه‌ي الهی‌گشتن و سر‬

‫به درگاه خدا سائیدن است‌‪ .‬با ایـن بخش تطبیق عملی اصول‌کلیات پیشین آغاز می‌گردد‪:‬‬

‫(اْه ِدَنا الِّص َراَط اْلُم ْس َتِق يَم ِص َراَط اَّلِذ يَن َأْنَع ْم َت َع َلْي ِه ْم َغ ْي ِر اْلَم ْغ ُض وِب َع َلْي ِه ْم َوال الَّض اِّليَن ‪.)...‬‬

‫ما را به راه راست هـدایت فرما‪ ،‬راه آنـان که بـدیشان نــعمت داده‌ای‌‪ ،‬نــه راه کسـانی ک‪66‬ه بـر‬

‫ایشـان خشـم گرفته‌ای و نه راه گمراهان ‪....‬‬

‫(‌اْه ِدَنا الِّص َراَط اْلُم ْس َتِق يَم ‪ )...‬ما را توفیق فرما ت‪66‬ا راه راس‪66‬ت و درس‪66‬ت منتهی به آسـتانه‌ي‬

‫ق گردان‌ که بر آن راه‌‪ ،‬استوار و پا بر‬


‫خداونـدگاریت را بشناسیم و بعد از شناخت آن‌‪ ،‬ما را موف ‌‬

‫جا بمانیم و از آن بدور نشویم و بکنار نرویم ‪ ...‬زی‪66‬را ش‪66‬ناخت و ماندگاری بر آن هر دو ثمره‌ي‬

‫رهنمونی خدا و حفاظت و مهربانی است‌‪ .‬و در این امر رو به خ‪6‬داکردن و رو به خ‪6‬دا رفتن هم‬

‫نتیجه‌ي اعتقاد به این است‌که تنها او یاری دهنده وکمک رسان است‌‪.‬‬

‫و این هم بزرگ‌ترین و مقدم‌ترین چیزی است‌که مسلمان از پروردگ‪66‬ارش می‌خواهدک‪66‬ه او را در‬

‫آن ی‪66‬اری دهد و مددش رس‪66‬اند‪ .‬چ‪66‬ه هدایت و رهنمونی به راه راس‪66‬ت بدون ش‪66‬ک ض‪66‬امن‬

‫خوشبختی در دنیا و آخرت است ‪ ...‬و آن در حقیقت‌‪ ،‬هدایت فط‪66‬رت انسانی به س‪66‬وی ق‪66‬انون‬

‫خدائی و سنت الهی است‌که مـیان حـرکت انسان و حرکت‌گیتی به طورکلی‌‪ ،‬درگ‪66‬رایش و‬

‫رهسپارگشتن به سوی خدای پروردگار جـهان‌‪ ،‬هماهنگی و همنوائی می‌آفریند‪.‬‬

‫عبارات بعد‪ ،‬سـرشت ایـن راه راست را روشـن می‌گرداند‪:‬‬


‫(ِص َراَط اَّلِذ يَن َأْنَع ْم َت َع َلْي ِه ْم َغ ْي ِر اْلَم ْغ ُض وِب َع َلْي ِه ْم َوال الَّض اِّليَن ‪)...‬‬

‫راه کسانی که بـدیشان نـعمت عطا فرموده‌ای‌‪ ،‬نـه راه آنان که برایشان خش‪66‬م گ‪66‬رفته‌ای و نه‬

‫راه گمرا هان ‪. ...‬‬

‫این راه‌کسانی است‌که خدا نعمت خود را نصیب آنان کرده است‌‪ ،‬نه راه‌کسانی‌که بر ایش‪66‬ان‬

‫به خاطر شناخت و دست‌کشیدن از آن خشم‌گرفته است و نه راه‌کسانی که حق راگم‌کرده‌اند‬

‫و به س‪6666666666666666666666666666666666‬وی آن راه نیافته‌اند ‪...‬‬

‫این راه خوشبختاِن راه یافته و راستروان به خدا رسیده است‌‪.‬‬

‫*‬

‫در پايان بايد گفت‪ :‬اين همان سوره‌ي گزيده براي تكرار در هر نمازی اس ‪6‬ت‌‪ .‬س‪66‬وره‌ای‌که بدون‬

‫آن هیچ نـمازی درست نمیباشد‪ ،‬در آن ‪ -‬با وجودکوتاه بودنش ‪ -‬آن همه اصول‌کلی و زیربن‪66‬ای‬

‫بسی گرایش‪66‬های درونی و حسی بیرون دمـیده از آن‬


‫‌‬ ‫اندیش ‪6‬ه‌ي اس‪66‬المی نهفته اس‪66‬ت و‬

‫اندیشه را‪ ،‬در خود نهفته دارد‪.‬‬

‫در صحیح مسلم به نق‪66‬ل از عالء پسر عبدالرحمن غالم حرفه‌‪ ،‬آمده اس‪6‬ت‌که او از پ‪66‬درش و‬

‫پدرش از ابوهریره روایت‌کرده است‌که رسول خدا َصَّلي ُهللا َع َلْيُه َوال‪66‬ه َو َس َّلَم فرموده اس ‪6‬ت‌‪:‬‬

‫َبْي ِني َوَبْيَن َع ْب ِد ي ِنْص َف ْي ِن ‪َ ،‬فِنْص ُفَه ا ِلي‪َ ،‬وِنْص ُفَه ا ِلَع ْب ِد ي‪،‬‬ ‫[‪]3‬‬
‫«َق اَل الَّلُه َع َّز َوَجَّل ‪َ« :‬قَس ْمُت الَّصَالَة‬

‫َوِلَع ْب ِد ي َم ا َس َأَل ‪َ ،‬ف إَذا َق اَل الَع ْبُد ‪ :‬الَحْم ُد ِلَّلِه َر ِّب الَع اَلِم يَن ‪َ ،‬ق اَل الَّل ُه ؛ َح ِم َد ِني َع ْب ِد ي‪َ ،‬ف إَذا َق اَل ‪:‬‬

‫الَّرْح َم ِن الَّرِح يِم ‪َ ،‬ق اَل الَّلُه ‪َ :‬أْثَنى َع َلَّي َع ْب ِد ي‪َ ،‬وإَذا َق اَل ‪َ :‬م اِلِك َي ْو ِم ال‪ِّ6‬د يِن ‪َ ،‬ق اَل ‪َ :‬مَّج َد ِني َع ْب ِد ي‪،‬‬

‫َف إَذا َق اَل ‪ :‬إَّياَك َنْع ُبُد َوإَّياَك َنْس َتِع يُن ‪َ ،‬ق اَل ‪َ :‬ه َذا َبْي ِني َوَبْيَن َع ْب ِد ي َوِلَع ْب ِد ي َم ا َس َأَل ‪َ ،‬ف إَذا َق اَل ‪ :‬اْه ِدَنا‬

‫الِّص َراَط الُم ْس َتِق يَم ِص َراَط اَّلِذ يَن َأْنَع ْم َت َع َلْي ِه ْم َغ ْي ِر الَم ْغ ُض وِب َع َلْي ِه ْم َوَال الَّض اِّليَن ‪َ ،‬ق اَل ‪َ :‬ه َذا ِلَع ْب ِد ي‬

‫َوِلَع ْب ِد ي َم ا َس َأَل »‪.‬‬

‫پروردگار متعال می‌فرماید‪ :‬سوره‌ي فاتح‪66‬ه را میان خ‪66‬ود و بن‪66‬ده‌ام به دو نیمه بـخش ک‪66‬رده‌ام‌‪،‬‬

‫نیمه‌ای از آن مـن است و نیمه‌ي دیگر از آن او (‌نیمه نخستین که ویژه‌ي خدا اس‪66‬ت‌‪ ،‬پرس‪66‬تش‬

‫او است‌‪ ،‬و نیمه دوم که مربوط به بـنده است‌‪ ،‬طلب کمک و یاری از پروردگار اس ‪6‬ت‌) و آنـچه را‬
‫که بنده‌ام خواسـتار بـاشد از آن او است (‌ایـن دعـا در دسترس بنده‌ي من است و بنده‌ام با آن‬

‫می‌تواند آنچه را که خواستار باشد‪ ،‬طلب کند)‌‪.‬‬

‫هرگاه بنده بگوید‪ :‬شکر و سپاس خدا را سزا است‌‪ .‬خ‪66‬دا می‌فرمای‪66‬د‪ :‬بـنده‌ام حمد و سـپاس‬

‫مـرا بـجای آورد‪ .‬و چـون بـنده بگوید‪ :‬بــخشنده و مـهربان است‌‪ ،‬خ‪66‬دا می‌فرمای‪66‬د‪ :‬بـنده‌ام مـرا‬

‫مـدح و ثـنا گفت‌‪ .‬و چ‪66‬ون بـنده بگوی‪66‬د‪ :‬تنها ت‪66‬و را می‌پرس‪66‬تیم و تنها از تـو مـدد و یـاری‬

‫می‌خواهیم‌‪ .‬خدا می‌فرماید‪ :‬این میان من و بـنده بـود و هر آنچه را که بنده‌ام خواسـتار بـاشد‬

‫از آن اوست‌‪ .‬و چون بنده بگوید‪ :‬مـا را بـه راه راست هـدایت فرما‪ ،‬راه آنان ک‪66‬ه بدیش‪66‬ان نعمت‬

‫عط‪66‬ا فرموده‌ای‌‪ ،‬نه راه کسانی ک‪66‬ه بـر ایشــان خشــم گ‪66‬رفته‌ای‪ ،‬و نــه راه گمراهـان و‬

‫سرگشتگان‪ .‬خدا می‌فرماید‪ :‬این به بنده‌ام عط‪66‬ا میگ‪66‬ردد‪ .‬و هـرآنـچه را ک‪66‬ه بـنده‌ام خواسـتار‬

‫بـاشد‪ ،‬بـدو داده می‌شود‪.‬‬

‫شاید این حدیث صحیح ‪ -‬بعد از آنکه از سیاق س‪66‬وره‌‪ ،‬آنچ‪66‬ه میبایست هوی‪66‬دا ش‪66‬ود‪ ،‬روش‪66‬ن و‬

‫آش‪66‬کارگردید – رازی از رازهای‌گزینش این س‪66‬وره را برمال می‌دارد و روش‪66‬ن می‌نمایدک‪66‬ه چ‪66‬را‬

‫مسلمان باید در هر شبانه روز هفده بار آن را تکرار نماید‪ ،‬یا چنانچه مسلمان بخواهد به نماز‬

‫ایستد و پروردگار را به یاری طلبد و با او به راز و نیاز پردازد‪ ،‬هر اندازه که خواست خدا باشد به‬

‫تکرار این سوره پردازد‪.‬‬

‫[‪‌]1‬مردمان همه‌ي رو‌ی زمین يک زبان وگفتار داشتند‪ .‬چنین اتفاق افتاد ک‪66‬ه ایش‪66‬ان درک‪66‬وچی‬

‫‌که به جانب خاور داشتند‪ ،‬مکانی در سرزمین شنعار یافتند و در آن اقامت‌ گزیدند‪ .‬گ‪66‬روهی به‬
‫گروه دیگرگفتند‪ :‬بیائید آجر بسازیم و آن را اندکی گرم و تافته کرده و بپزیم‌‪ .‬پس ایشان گفتن‪66‬د‪:‬‬

‫بیائید برای خود شهری و برجی بسازیم‌که سربه فلک ساید‪ .‬و برای خود اس‪66‬می پیداکنیم ت‪66‬ا‬

‫رو‌ی زمین بی‌نام‌ و نشان پراکن‪66‬ده نش‪66‬ویم‌‪ .‬پروردگ‪66‬ار پ‪66‬ائین آمد ت‪66‬ا ش‪66‬هر‌و برجی را ببین‪66‬د ک‪66‬ه‬

‫آدمیزادگان آن را می‌ساختند‪ ،‬خدا بخ‪66‬ود گفت‌‪ :‬این‪66‬ک این‪66‬ان ملت واحدی هستند و همه زبان‬

‫و‌احدی دارند و این آغازکار ایشان است‌‪ .‬اکنون هر چه دلش‪66‬ان بخواهد انج‪66‬ام دهن‪66‬د‪ ،‬برایش‪66‬ان‬

‫ناممکن نیست‌‪ .‬پس باید پائین رفت‌و زبانشان‌را در آنجا بر آنان آش‪66‬فته س‪66‬اخت ت‪66‬ا دس‪66‬ته‌ای‬

‫زبان دس‪66‬ته‌ي دیگ‪66‬ر را درنیابد‪ .‬ل‪66‬ذا پروردگ‪66‬ار‪ ،‬ایش‪66‬ان را از آن مک‪66‬ان بر رو‌ی تمام ک‪66‬ره‌ي زمین‬

‫پراکنده کرد‪ ‌،‬و این بود که از ساختن شهردست کش‪66‬یدند‪ .‬از همین ج‪66‬ا بود ک‪66‬ه آن ش‪66‬هر بابل‬

‫نام‌گرفت‌‪ ،‬زیرا آنجا بود که پروردگار زبان همه‌ي مردمان رو‌ی زمین را پراكنده و متفاوت نمود و از‬

‫آن مکان پروردگار ایشان را متفرق و روی تمام کره‌ي زمین پخش و پال کرد)‌‪.‬‬

‫[‪َ( ]2‬و إْن ِم ْن َش ْي ٍء إاّل ُيَس ِّبُح بَحْم ِدِه ‪.)...‬‬

‫(چيز‌ی و‌جود ندارد که حمد و ثنای او را بجای نیاورد ‪ ،‬تسبیحگوی او نباشد)‌‪.‬‬

‫[‪ ]3‬مراد از (‌َصالة) در اینجا سو‌ره‌ي فاتحه است (مترجم)‌‪.‬‬

You might also like