You are on page 1of 3

‫کتاب معبد میلیونر ها اثر مارک فیشر در واقع کتاب سوم از سری کتاب های حکایت دولت و فرزانگی

است و سرانجام داستان در‬


‫این کتاب رقم می خورد‬

‫مارک فیشر در سری کتاب های میلیونر قصد دارد تا در بطن داستانی مهیج اصول رسیدن به ثروت و موفقیت از طریق ذهن و‬
‫افکار و استفاده از قانون جذب را به سادگی آموزش دهد و این مفاهیم در غالب پیوند خوردن داستان زندگی افراد مختلفی با پیرمرد‬
‫میلیونر داستان بیان می شود‬

‫دانلود نسخۀ کامل کتاب معبد میلیونر ها‬

‫مقدمه ای از کتاب معبد میلیونر ها اثر مارک فیشر‬


‫اگر احساس خوشبختی نمیکنید مطمئنم که همینطور هست این قصه کوتاه فلسفی می توانست با این جمله شروع شود به‬
‫خصوص اگر نویسنده آن را مستقیما ً به مرد جوان قهرمان داستان خطاب می کرد چرا که او در هنگام عمیق غمگین و‬
‫سرشار از احساس بدبختی بود جوان از سر خشم لپ تاپش را روی میز تحریر کوبید و از آنجایی که این کار به اندازه کافی‬
‫دلش را خنک نکرده بود به طرف دستنوشته از هجوم برد یا دقیقتر بگوییم یکی از نسخه های چند بار ویرایش شده ی آن‬
‫که بعد از ماهها عرق ریختن و جان کندن هنوز به سرانجام نرسیده بود و آن را به هوا پرت کرد درست مثل همان کاری که‬
‫کبوتر بازی خسته و درمانده با کبوتر هایش میکند او با بیتفاوتی نگاهی به دویست و اندی برگ کاغذ دست نوشته ناتمام و‬
‫درهم برهم باالی میز تحریر انداخت یک آشغال دانی واقعی که یک دوجین رمان جعبه های خالی پیتزا و ته مانده های‬
‫غذای چینی بشقاب و لیوان های کثیف روی آن را پر کرده و گواهی بودند از یک زندگی نه چندان افتخارآمیز‪.‬‬
‫همانجا نشست و به عکس پدرش خیره شد تنها موردی که هیچ وقت در زندگی کم بودن او را نکشیده بود عکس را قبل از‬
‫ترک خانه پدری دور از چشم مادرش کش رفته بود مادران را وقتی ‪ ۲۶‬سالش شد به او نشان داده بود پدری درونی فرم‬
‫سربازی چون در جنگ ویتنام خدمت کرده و پای چپش هم زخمی شده بود حتی به خاطر نجات سرباز مجروحی از مرگ‬
‫حتمی که یک هواپیمای آمریکایی او را به اشتباه زخمی کرده بود مدال شجاعت هم گرفته بود گویا دیگر از حال و هوای آن‬
‫جنگ هم خارج نشد چرا که بی شک بهترین بخشی از وجودش را در آنجا جا گذاشته بود همان که تمام خاطرات جوانی اش‬
‫را در خود داشت شباهت پدر و پسر اعجاب آور بود پسر خطوط ظریف چهره پدر پیشانی بلند و موهای بلند و پرپشت او را‬
‫به ارث برده بود و مثل او دهانی گوشتی و جذاب داشت دست آخر نگاهی غمگین در چشمهای هر دو مرد موج میزد انگار‬
‫دست نخورده از نسلی به نسل بعد انتقال یافته است مرد جوان بطری نوشیدنی از قبر باز شده ای را برداشت و جراحی‬
‫بزرگ نوشید اعجاب آور بود پسر خطوط ظریف چهره پدر پیشانی بلند و موهای بلند و پرپشت او را به ارث برده بود و‬
‫مثل او دهانی گوشتی و جذاب داشت دست آخر نگاهی غمگین در چشمهای هر دو مرد موج میزد انگار دست نخورده از‬
‫نسلی به نسل بعد انتقال یافته است مرد جوان بطری نوشیدنی از قبر باز شده ای را برداشت و جراحی بزرگ اب آور بود‬
‫پسر خطوط ظریف چهره پدر پیشانی بلند و موهای بلند و پرپشت او را به ارث برده بود و مثل او دهانی گوشتی و جذاب‬
‫داشت با سایت کلید ثروت همراه باشید دست آخر نگاهی غمگین در چشمهای هر دو مرد موج میزد انگار دست نخورده از‬
‫نسلی به نسل بعد انتقال یافته است مرد جوان بود که نوشیدنی از قبر باز شده ای را برداشت و جراحی بزرگ نوشید سوم یا‬
‫چهارم این بطری بود درست نمی دانست با بی قیدی باتری را سر میکشید نوشیدنی روی چانه و گردن سرازیر شد و حتی‬
‫یقه مستعمل پیراهن سفیدش را حمل کرد از آنجایی که دیگر لبتابی در کار نبود کاغذ سفید خودکار بیک ای برداشت و باالی‬
‫صفحه اینطور نوشت نامه به مادرم بعد از مرگم به وی تحویل داده شود اثر نا امیدی به فکر وداع با زندگی افتاده بود ماشین‬
‫اش را برداشت می راند تا به پل و رودخانه ای برسد و خودش را درون آن می انداخت ایا خودش هم نمی دانست در‬
‫نوشیدن زیاده روی کرده بود ولی باالخره نامه را نوشت مادر عزیزم پیش از هر چیز است و معذرت می خواهم بدانم که با‬
‫این کار ممکن بزرگی برای درست می کنم همانطور که تا به حال هم با این رویه زندگی کم برایت قصه ساز نبودم هفته‬
‫پیش در تلفن مثل همیشه با شوهر بد دهنی کردم و حقیقت را راجع به پدر به من گفت آن هم برای این که من دیگر او را با‬
‫پدرم مقایسه نکنند و همه چیز را به من گفت که من دیگر هرگز پدرم را نخواهم دید چون مدتها پیش خودش را حلقآویز‬
‫کرده است نداشتم این موضوع را به تو بگویم نمیخواستم باعث آزارت بشود و خاطرات بد گذشته را یادآوری کنم مطمئن‬
‫بودم این موضوع را می دانیم و به این خاطر چیزی به من نگفته که نمیخواستی تصوراتم را خراب کنیم ولی از این حقیقت‬
‫آگاه شدم انگار در چاه تاریکی سقوط کردم از همه چی زده شدم از نوشتن که عشقم بود حاال دیگر دست به قلم هم نمی رود‬
‫چون فهمیدم هر کاری تا به حال کردم خریدن این خانه های مسخره که فقط موهایت را سفید کرد از این بابت معذرت‬
‫میخواهم میل به ثروتمند شدن مشهور شدن با نوشتن یک رمان بزرگ هم همه به این امید که روزی پدرم عکسم را در یک‬
‫روزنامه مطرح ببیند و سراغم بیاید‪.‬‬
‫ولی حاال می دانم که او هیچ وقت نمی تواند عکس مرا ببیند و اگر هم بخواهد او را ببینم من باید پیش او بروم دست آخر‬
‫همیشه حق با تو هست من از هر جهت مثل پدرم هستم دلیلش این است که مانند او می خواهم به زندگی ام خاتمه دهم مرد‬
‫جوان می خواست باز هم بنوشد ولی متوجه شد که باطری خالی است با دلخوری آن را روی میز کوبید که همانجا شکست‬
‫یکی دیگر و باز هم یکی دیگر باز کرد نوشیدنی های ارزان قیمت بودند با در های فلزی‪.‬‬

‫دانلود نسخۀ کامل کتاب معبد میلیونر ها‬

‫سرفصل کتاب معبد میلیونر ها مارک فیشر‬


‫حکایت اول‬
‫که در آن مرد جوان ناگوارترین لحظات عمر خویش را می گذراند‬
‫حکایت دوم‬
‫که در آن مرد جوان هدیه میلیونر را باز می کنند‬
‫حکایت سوم‬
‫که در آن مرد جوان با آشنای قدیمی دوباره دیدار میکند‬
‫حکایت چهارم‬
‫که در آن برای مرد جوان مالقاتی غیر منتظره رخ میدهد‬
‫حکایت پنجم‬
‫که در آن مرد جوان پی میبرد که چرا بیش از حد از خودش کار کشیده است‬
‫حکایت ششم‬
‫که در آن مرد جوان یاد می گیرد که مراقب افکارش باشد‬
‫حکایت هفتم‬
‫که در آن مرد جوان با تاالر مراقب آشنا می شود‬

‫حکایت هشتم‬
‫که در آن مرد جوان زن آرایشگر را دوباره می بیند‬

‫حکایت نهم‬
‫که در آن مرد جوان به زمان حقیقی پی میبرد‬

‫حکایت دهم‬
‫که در آن مرد جوان با تاالر شفا آشنا می شود‬
‫حکایت یازدهم‬
‫که در آن مرد جوان حقایق بیشتری را در مورد زندگی میآموزد‬
‫حکایت دوازدهم‬
‫که در آن مرد جوان با آیینه حقیقت نما آشنا می شود‬
‫حکایت سیزدهم‬
‫که در آن مرد جوان به حقیقت ناراحت کننده ای پی میبرد‬
‫حکایت چهاردهم‬
‫که در آن مرد جوان دوباره آرایشگر را مالقات میکند‬

‫حکایت پانزدهم‬
‫که در آن مرد جوان از استادش جدا می شود‬
‫حکایت شانزدهم‬
‫که در آن سرانجام مرد جوان معلوم میشود‬

‫دانلود نسخۀ کامل کتاب معبد میلیونر ها‬

You might also like