Professional Documents
Culture Documents
Ali-Ghatal-Al-Arab علی قتال العرب
Ali-Ghatal-Al-Arab علی قتال العرب
avayebuf.wordpress.com
avaye.buf.gmail.com
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ISBN 978-87-93926-02-8
ASIN: B07Z53FVGM آدرس انتشارات :دانمارك
https://avayebuf.files.wordpress.com/2019/09/ali-ghatel-ol-arab.pdf
3 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فهرست مطالب
چكيده 9 ...........................................................................................................................
» آدولف هيتلر«
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 6
7 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
كتاب ،چالشي است براي علماي دين كه مستنداتشان از علي بر پايه جعلياتي
است از شيخ مفيد و عﻼمه مجلسي.
مردم رواج دادند .از علي انساني خدا گونه و به دور از هر لغزش و نقطه ضعفي
ساخته اند.
كتاب حاضر علي را آنگونه كه بوده به عنوان يك رجل سياسي ويك انسان
زميني با سياهي ها و سفيدي هايش مورد بررسي قرار ميدهد و تابو شكني كرده
و با عبور از خط قرمز متعصبين ديني آنان را به تفكر و پاسخ گويي وادار ميسازد.
به چالش كشيدن اين سياهي پرستان ودد منشان همتي بزرگ مي طلبد.
»آواي بوف «
9 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چكيده
علي بن ابي طالب آنقدر آدم كشته است كه در بين خود اعراب به ”قتال العرب“ يعني ”قاتل
عربها“ معروف است.
چه در زمان زندگي محمد و چه پس از به قدرت رسيدنش حتي لحظه اي از جنگ و كشتار
دست برنداشت.
) تصوير 1و ( 2ـ تصاوير علي بن ابي طالب كه آخوندها تﻼش دارند تا به خورد مردم
بدهند:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 10
) تصوير ( 3ـ تصوير واقعي از علي بن ابي طالب كه در موزه هاي معتبر دنيا نگهداري مي
شود .اين نقاشي منسوب به يك راهب مسيحي است كه با روايت تاريخي طبري از شمايل
وي تطابق كامل دارد.
11 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در طول ساليان دراز در گوش ايرانيان خوانده اند كه علي دوستدار ايرانيان بوده٬
علي به ايرانيان كمك كرده و ايرانيان هم در مقابل علي را دوست ميداشته اند.
ولي تا به حال كسي به ما نگفته چرا؟ چرا علي تازي وقتي براي هم ميهنان
خودش دلسوزي نميكرد و آنها را به راحتي از دم تيغ ميگذراند ،به ايرانيان
دلبستگي داشت؟؟؟
بيايد نخست به چهره ي نادرستي كه از علي براي ما ترسيم كرده اند بنگريم .اين
فرتور علي كه به گونه اي نادرست ترسيم شده تا با نگاه كردن به آن ٬در دل ما
احساس مهرباني و خوبي و پاكي درباره علي به وجود آورد .اين فرتور را به
گونه ي مردان ايراني ترسيم كرده اند تا جلوه يك ايراني را در ذهن بيننده ايجاد
كند ٬ولي همانطور كه مي بينيد علي واقعي موجودي خشك ،خشن و بي رحم
بوده است وآن از چهره واقعي اش نمايان است.
علي پس از پيروزي بر قبيله“ بني قريظه“ تعداد 900نفر از مردان قبيله را در مقابل گو
دالهايي كه از پيش كنده بودند سر بريدند) .تاريخ طبري .جلد . 3صفحه (1088
پيامبر بگفت تا در زمين گودالها بكندند و “ علي“ و“ زبير“ در حضور پيامبر گردن آنها را
زدند) .تاريخ طبري .جلد .3صفحه (1093
در نهم صفر سال 38هجري در محلي واقع در دشت نهروان جنگ خونيني بين لشگريان
علي و خوارج روي داد كه در اين جنگ در حدود 1800نفر از خوارج بقتل رسيدند.
علي در نبردي بنام ”ليله الحرير“ در حدود 500تا 900نفر را از دم تيغ گذراند) .منتهي اﻻ
مال .جلد .1صفحه (153
عبداﷲ خرمي و 70تن از يارانش از بيم جان به قلعه اي پناه برد.به دستور علي قلعه به آتش
كشيده شد كه در جريان آن تمامي اين افراد در آتش سوختند بطوري كه بوي گوشت
بريان شده آنها آنچنان در هوا پخش شده بود كه مردم را آزار مي داد) .علي مرز نامتناهي .
صفحه (199
آنانكه دست رنگ كرده بودند و شادي و شعف در اثر در گذشت محمد نشان داده بودند “
علي“ و“ خالد بن وليد“ همه را بكشتند و اجسادشان را در آتش سوزاندند) .تاريخ طبري
.جلد . 4صفحات ) (1380.1464تاريخ طبري .جلد .6صفحات (2420.2265
وي شتر دختران محمد ”فاطمه“ و ”ام كلثوم“ را رم داده بود به فرمان حضرت محمد و
توسط علي در جريان يك تو طئه به قتل رسيد) .سيره ابن هشام .جلد .2صفحه (273
پير مردي بنام ”مغيره“ كه پس از فتح مكه از ترس محمد گريخته بود بوسيله علي دستگير و
سر بريده شد) .زنان پيغمبر .صفحه (316
-3علي شاهرگ مرداني را بريد و بمانند مرغان نيم بسمل آنان را در بيابان رها كرد تا با
شكنجه بميرند) .امام علي .عبدالفتاح .جلد .5صفحه (27
پس از شكست“ ائيل“ محمد به علي دستور داد كه ”نضر“ پسر“ حارث“ را سر ببرد.همينطور
در منطقه اي ديگر بنام ”الظيه“ از ميان اسرا ”عتبه“ پسر“ ابي معيظ “ بدستور محمد و بدست
علي سر بريده شد) .منتهي اﻻمال .جلد .1صفحه (57
مردي بنام ”عتبه“ كه بخاطر عدم پخش مساوي غنايم بين لشكريان اسﻼم به صورت محمد
تف كرده بود بوسيله علي سر بريده شد) .تاريخ طبري .جلد . 5صفحه (1103
در زمان امام علي ،مردم استخر چندين بار قيام كردند .امام علي در يكي از آن موارد »عبداﷲ
بن عباس« را در راس لشكري به آنجا گسيل داشت و شورش توده ها را در سيل خون
فرونشاند )فارسنامه ابن بلخي،ص .(136در مورد ديگر كه مردم استخر شورش كردند ،امام
علي »زيادبن ابيه« كه از خونخواري و آدمكشي به انوشيروان دوم لقب گرفته بود به آنجا
گسيل داشت تا به سركوبي اين قيام بپردازند .در مورد جنايات و كشتار مردم استخر توسط
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 14
زيادبن ابيه كتابها و روايات زيادي نوشته و نقل شده است)روجوع كنيد به كتاب مروج
الذهب،جلد دوم ص .(29
– در سال 39هجري مردم فارس و كرمان نيز سر به شورش گذاشتند و حكام ستمگر امام
علي را از شهر خود بيرون كردند .امام علي مجددا زيادابن ابيه را به آنجا گسيل داشت و
لشكريان وي از هيچ جنايتي فروگذاري نكردند) .تاريخ طبري ،جلد ،6ص 2657و يا
فارسنامه ،ص (136
– مردم خراسان نيز در زمان امام علي براي چندين بار قيام كردند و چون چيزي نداشتند به
عنوان باج و خراج بپردازند ،از دين اسﻼم برگشته و به مقاومت سخت و جانانه اي دست
زدند .امام علي »جعدبن هبيره« را بسوي خراسان فرستاد .او مردم نيشابو را محاصره كرد تا
مجبور به صلح شدند) .تاريخ طبري ،جلد ،6ص 2586و فتوح البلدان ص (292
– در زمان امام علي مردم شهر ري نيز سر به طغيان برداشتند و از پرداخت خراج خودداري
كردند .امام علي» ،ابوموسي« را با لشكري زياد به سركوب شورش فرستاد و امور آنجا را
بحال نخستين برگرداند .ابوموسي پيش از اين طغيان نيز ،يكبار ديگر بدستور امام علي به
جنگ مردم شهر ري گسيل شده بود) .فوتوح البلدان ص (150
– به روزگار خﻼفت علي بن ابي طالب ،چون پايان سال 38و آغاز سال 39بود ،حارث بن
سره عبدي ،به فرمان علي لشكر به خراسان كشيد و پيروز شد ،غنيمت بسيار و برده ي بي
شمار بدست آوردند .تنها در يك روز ،هزار برده ميان يارانش تقسيم كرد .لكن سرانجام
خود و يارانش ،جز گروهي اندك ،در سرزمين قيقان )سر حد خراسان( كشته شد) .فتوح
البلدان ،بﻼذري(
15 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
– علي بن ابي طالب ،عبدالرحمان بني جز طائي را به سيسستان فرستاد .لكن حسكه حبطي
وي را بكشت،پس علي فرمود :بيايد كه چهار هزار تن از حبطيان را به قتل رسانيم .وي را
گفتند :حبطيان پانصد تن هم نشوند) .فتوح البلدان ،بﻼذري(
– علي وﻻيت آذربايجان را نخست به سعيد بن ساريه خزاعي و سپس به اشعث بن قيس داد.
يكي از شيوخ آذربايجان نقل مي كند كه وليدبن عقبه همراه همراه با اشعث از وليد طلب
ياري مي كرد و ولد براي ياري وي سپاهي از كوفه به در آنجا گسيل داشت .اشعث ،حان
به حان )حان= خانه به خانه( فتح كرد و پيش رفت .و پس از فتح آذربايجان گروهي از
تازيان اهل عطا را بياورد و در آنجاي ساكن ساخت و آنان را فرمان داد كه مردم را به اسﻼم
خوانند.فتوح البلدان ،بﻼذري
علي دختر 7ساله اش را بنام ام كلثوم به عمر 57ساله هديه داد .اين كار كثيف ميان
مسلمانان متدوال است .علي گفته است كه زن ناقص العقل است و شهادت يك زن در
قضاوت كافي نيست بايد دو زن جاي يك مرد را بگيرد)نهج البﻼغه(.
در زمان حضرت علي مردم » ري « در ايران سر به طغيان بر عليه اعراب مسلمان گذاشته و از
پرداخت خراج به واليان اعراب خودداري كردند بطوريكه در خراج آن ديار كسري پديد
آمد.حضرت علي » ابو موسي « را با لشكري فراوان به سركوب شورش مردم » ري « در
ايران فرستاد.
مردم فارس و كرمان نيز در ايران بر عليه اعراب مسلمان قيام كردند و عمال حضرت علي را
از شهر بيرون كردند.حضرت علي براي خاموش كردن شورش مردم فارس و كرمان در
ايران « زياد بن ابيه« را به سوي فارس و كرمان فرستاد ) .جهت آشنايي با جنايات اين سردار
معروف » زياد بن ابيه « به كتاب مروج الذهب .جلد .2صفحه 29مراجعه فرماييد(
در زمان حضرت علي نيز مردم استخر درايران بارديگر به عليه اعراب مسلمان سر به شورش
گذاشتند و اين بار »عبداﷲ ابن عباس« به فرمان حضرت علي شورش توده هاي مردم استخر
در ايران را به خون فرو نشاند .فارسنامه.صفحه 136
عيسى بن عبداﷲ العمرى از پدرش از على نقل مي كند كه فرمود :زمين به خاطر هفت نفر
آفريده شده و مردم به خاطر آنان روزى مى خورند و به خاطر آنان باران بر آنان مى بارد و
پيروز مى شوند :ابوذر و سلمان و مقداد و عمار و حذيفه و عبداﷲ بن مسعود و فرمود :و من
پيشواى آنان هستم و آنان همان كسانى هستند كه در نماز بر جنازه فاطمه شركت داشتند
علي ،چهارمين خليفه راشدين ،اولين امام شعيان ،داما د و پسر عموي پيامبر اسﻼم از اولين
كساني است كه اسﻼم آورد و در راه ترويج دين محمد از كشته هاي مخالفان عرب و عجم
پشته ساخت .در وصف ظاهر او مي گويد] :علي[ پوست تيره پر رنگ ،چشمان برآمده ،سر
طا س و قدي كوتاه داشت.
17 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
علي برخﻼف ادعاهاي صرفا مكتبي و مذهبي ،فردي ثروتمند بود بطوريكه تنها از راه
نخلستانهاي خود ساﻻنه 40هزار دينار درآمد داشت ) .تاريخ اسﻼم شناسي ،علي
ميرفطروس باستناد به تجارب السلف ص .( 13
اين پولهاي قاروني كه در دوران حاكميت اسﻼم ناب محمدي رشد چندين برابر داشت،
توانست در كنار مكتب خونريز ذوالفقار ،نقش عمده اي در ترويج اسﻼم ايفا كند
.علي بر اين اعتقا د بود كه ما ]مسلمانان[ عقيده هايمان را بر شمشيرهايمان حمل مي كنيم.
پس از درگذشت محمد و فاطمه الزهرا ،علي شروع به گسترش حرمسراي خود كرد
بطوري كه بنا به كتاب نوشته عمادزاده كه از منابع معتبري ياري جسته بالغ بر
30زن و تعداد زيادي كنيز را در حرمسراي خود جا داده بود .بقول غزالى آن حضرت در
شمار مردان آثيراﻻزدواج تاريخ است .زنان دائمه علي كه نامشان در تاريخ مانده جز زنانى
كه نامشان برده نشده و جز كنيزان كه از برخى از آنها فرزنداني بجاى مانده عبارتند از:
فاطمه زهراء ،خوله بنت اياس حنفيه ،ليلى بنت مسعود نهشليه ،اسماء بنت عميس ،فاطمه بنت
حزام مكناة به ام البنين ،ام سعيد بنت عروة بن مسعود ثقفى ،امامه بنت ابوالعاص بن ربيع.
علي پس از مرگ پيامبر اسﻼم ،علي رقم كش و قوسهاي 6ماهه با خليفه اول مسلمانان
)ابوبكر( ،بيعت كرد .در زمان خليفه دوم )عمر( ،با ازدواج دخترش با عمر موافقت كرد تا
بتواند در معا دﻻت سياسي نقش بازي كند .در همين راستا بود كه در هنگام لشكركشي
مسلمانان به ايران ،بعنوان يكي از مشاوران نزديك عمرعمل كرد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 18
پس از ترور عمر بدست فيروز ابولولو ايراني و روي كار آمدن خليفه سوم )عثمان( ،بارها با
وي به مخالفت پرداخت و پس از كشته شدن عثمان بدون در نظر گرفتن راي » اهل اجماع «
بر كرسي امپراطوري اسﻼم تكيه زد .با قدرت گرفتن علي ،اختﻼفات بين وي و معاويه بر سر
قدرت و گسترش قلمرو باﻻ گرفت بطوري كه جنگهاي بس خونيني درگرفت اين اختﻼفات
سرانجام وقتي كه هيچ يك از دو گروه به اطاعت ديگري نيامد ،با نگارش نامه ي كه معاويه
به علي نوشت پايان يافت .معاويه در اين نامه خطاب به علي نوشت « :اگر مايل هستي عراق
از آن تو باشد و شام از آن من ،و شمشير از اين امت برداري و خون مسلمانان را نريزي اين
پيشنهاد را قبول كن .علي اين پيشنهاد را پذيرفت و پس از آن معاويه با سپاهيانش در شام و
اطراف آن به حكومت و گرفتن خراج مبادرت كرد و علي نيز در عراق حكومت نمود.
) به نقل از زيادبن عبداﷲ ،تاريخ طبري ،جلد ششم ،ترجمه ابولقاسم پاينده (
در جريان جنگهاي ما بين علي و معاويه و كشتارهاي عقيدتي در سرزمينهاي تحت كنترل
آنان ،كينه و انتقام در بسياري از خانواده هاي داغدار و گرايشات مخالف رشد كرد و
بسياري از آنان شروع به فعاليت سازمانيافته مخفي نمودند .يكي از اين گروهها كه از
هواداران خوارج محسوب مي شدند به اين نتيجه رسيدند كه علل اصلي سقوط اسﻼم و
كشتارها عقيدتي ،وجود رهبران ضﻼل است كه روزگار خوش را از مردم گرفته اند .در اين
راستا آنان تصميم گرفتند كه حاكمين جبار را ترور كنند .سه نفر به نامهاي بن ملجم ،برك
بن عبداﷲ و عمر بن بكر مامور شدند كه هر يك به ترتيب امام علي ،معاويه و عمروبن عاص
ر ا ترور كنند.روز مقرر شده براي اين كار هفتم رمضان تعين شد .هريك با شمشيرهاي
زهرآگين بسوي رفتند تا ماموريت خود را در روز مشخص شده انجام دهند .برك بن
عبداﷲ و عمر بن بكر به دﻻيلي نتوانستند سوژه هاي خود را معدوم سازند ولي ابن ملجم كه
خود را به كوفه رسانده بود توانست با ياري يكي از دوستان همفكر خود بنام شبيب ضربت
19 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
كاري را به پيشاني امام علي وارد سازد .بعد از ضربت ،ابن ملجم را نزد امام علي بردند و
علي از او پرسيد چرا چنين كردي؟ ابن ملجم گفت :شمشيرم را چهل صبحگاه تيز كردم و از
خدا خواستم كه بدترين و پست ترين مخلوق خدا را با آن بكشم .علي گفت :خود نيز با آن
كشته مي شوي كه بدترين مخلوق خداي) .تاريخ طبري ،ص (2681
پس از نگاه شتابزده اي كه بر زندگي امام علي داشتيم ،در ادامه سعي مي كنيم با استناد به
منابع مستند تاريخي ،نقش عمده وي را در سركوب و كشتار مخالفان ،بهتر بشكافيم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 20
علي و شيعيان
گاهي اوقات به نظر ميرسد شيعيان نسبت به علي حساس تر از خدا هستند ،يعني
اگر كسي به خدا ايرادي بگيرد و بگوييد او وجود ندارد ،به شيعيان زياد بر
نميخورد اما اگر كسي بگويد باﻻي چشم علي ابرو بوده آمپرشان باﻻ ميرود و
ممكن است فيوز بسوزانند .من تابحال چندين نوشتار در مورد رد وجود خدا
نوشته ام ،هيچ خداباوري تابحال پاسخ جامع و دقيقي به آنها نداده است اما تقريباً
در مورد تمام مقاله هايي كه راجع به امام علي بر روي تارنماي زنديق است،
شيعيان تﻼش كرده اند كه پاسخهايي ارائه دهند .بيهوده نيست كه برخي سني ها
شيعيان را علي پرست ميخوانند .آنقدر در مورد علي قصه گفته اند و چيزهاي
عجيب غريب به او نسبت داده اند كه آن علي تخيلي كه در ذهن شيعيان وجود
دارد با شخصيت تاريخي علي كه چهارده قرن پيش مي زيسته است چندين سال
نوري فاصله دارد .شهريار در ارتباط با علي سروده است »نه خدا توانمش خواند
نه بشر توانمش گفت« .باورهاي شيعيان نسبت به علي از علي اللهي ها تا شيعيان
عاقل بسيار متفاوت است.علي اللهي ها طبيعتاً باورهاي عجيب غريب بيشتري
نسبت به علي دارند و با اطمينان ميتوان آنها را تمام ديوانه ناميد ،بعد از آنها
شيعيان عوام هستند كه علي را خدا نميدانند اما باز هم غلو فراوان نسبت به علي
21 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ميكنند اين دسته از شيعيان معموﻻً اطﻼعات خود در مورد علي را از پاي منبر
روحانيون شيعه ميگيرند .روحانيون شيعه و كساني كه به اباطيل آ نها باورمندند را
ميتوان شيعيان نيمه ديوانه دانست ،مثﻼً به نمونه هايي در مورد علي از برجسته
ترين محدثان شيعه كه جزو باورهاي رايج همين طيف از شيعيان است توجه
كنيد:
منتهي اﻵمال ،شيخ عباس قمي ،پوشينه نخست برگ 184به نقل از ابن شهر
آشوب:
حكايت دريدن آنحضرت قماط را :چنان است كه جماعتي حديث كرده اند از
فاطمه مادر آن جناب كه فرمود چون علي )ع( متولد شد او را در قماط پيچيده و
سخت ببستم علي قوت كرد و او را پاره ساخت من قماط را دوﻻيه و سه ﻻيه
نمودم و او را پاره همي نمود تا گاهي كه شش ﻻيه كردم پارچه بعضي از حرير
و بعضي از چرم بود چون آنحضرت را در ﻻي آن قماط ببستم باز قوت نموده
آن قماط را پاره كرد آنگاه گفت اي مادر دستهاي مرا مبند كه ميخواهم با
انگشتان خود از براي حقتعالي تبصبص و تضرع و ابتهال كنم.
بردن ايشانرا بنزد كهف و اصحاب كهف و سﻼم كردن اصحاب بر اصحاب
كهف و جوان ندادن ايشان جز امير المومنين )ع( و تكلم نمودن ايشان با
آنجضرت و ديگر طﻼ كردن آنجناب كلوخي را براي وا مخواه و حكم كردن او
بعدم صقوط جداري كه مشرف بر انهادام بود و آنحضرت در پاي آن نشسته بود
و ديگر نرم شدن آهن زره در دست او چنانچه خالد گفته كه ديدم آن جناب
حلقه هاي درع خود را با دست خويش اصﻼح ميفرمود و بمن فرمود كه اي
خالد خداوند بسبب ما و ببركت ما آهن را در دست داود نرم ساخت و ديگر
شهادت نخلهاي مدينه بفضيلت آنجناب و پسر عم و برادرش رسول خدا )ص( و
فرمودن پيغمبر )ص( بآنحضرت كه يا علي نخل مدينه صيحاني نام گذار كه
فضيلت من و تو را آشكار كردند و ديگر سبز شدن درخت امرودي بمعجزه
آنحضرت و اژدها شدن كمان بامر آنحضرت و از اين قبيل زياده از آنست كه
احصاء شود و سﻼم كردن شجر و مدر بانجناب در اراضي يمن و كم شدن فرات
هنگام طغيان آن بامر آنحضرت.
شيعيان معتقدند امام علي يك تنه تمام فروزه خا و قدرت هاي شخصيت هاي
كارتوني ،فيلمي هاليوودي همچون سوپرمن ،اسپايدرمن ،هركول ،زورو و
سيندرﻻ را دارا است .البته همه شيعيان طبيعتا آنقدر ديوانه نيستند كه اين اباطيل را
بپذيرند ،گروه ديگر شيعيان كه باقي ميماند شيعيان عاقل هستند .البته ممكن است
برخي از افراد اين عبارت را يك عبارت متناقض بدانند و بگويند چنين گونه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 24
انساني تابحال ديده نشده است ،بنابر اين شايد بهتر باشد اين دسته را شيعيان كمتر
ديوانه بخوانيم .شيعيان عاقل ميدانند كه اين زياده گويي ها همگي باورهاي
عوامانه است كه دكان روحانيت براي مردم ساخته است .علي فردي عادي بوده
است و نه بال و پر داشته است و نه بشر خواندن وي دشوار است .اما آنچه شيعيان
عاقل نميدانند اين است كه علي نه تنها فرا بشر نبوده است بلكه انساني فرومايه و
دژخيم بوده است .شخصيت تاريخي علي چيزي است كه اين نوشتار بر آن تكيه
خواهد داشت .اين نوشتار تﻼش خواهد كرد كه شخصيت خيالي علي را با
شخصيت تاريخي او مقايسه اي كوتاه كند
هدف اين نوشتار ،شرح زندگي علي و بررسي ويژگيهاي او نيست ،در اين زمينه
كتاب هاي زيادي نوشته شده است .هدف اين نوشتار در واقع بررسي چند
داستان و ماجرا است كه شيعيان به علي نسبت ميدهند و بر آنها تكيه ميكنند تا
ادعا كنند علي آموزه هايي عالي و اخﻼقي داشته است .اين نوشتار نقدي است
بر آن ادعاها و گفته ها كه هميشه ميتوان آنرا از شيعيان نيمه ديوانه تا تمام ديوانه
شنيد .جامعه اي كه الگوي اخﻼقي اش علي باشد و او را بي خطا و معصوم بداند
بدون شك جامعه اي بيمار است.
25 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اميدوارم خوانندگان باورمند به اسﻼم اين نوشتار را با پيش داوري نخوانند .و
كساني كه آنرا ميخوانند فرض كنند كه ممكن است هر آنچه از پيش در مورد
علي خوانده و شنيده اند نادرست بوده باشد و ساخته و پرداخته دستگاه ديني
شامل روحانيون و شركايشان بوده باشد .براستي تنها با اين ديدگاه است كه
ميتوان به حقيقت نزديكتر شد.
على عليه السﻼم گفت :از كار تو خشمگين شدم ،نمى خواستم از خشم خويش
تو را بكشم ،صبر كردم كه آرام گردم تا تو را همه براى خدا كشته باشم .و
سپس چنان كه گويى شتر و حسان بن ثابت كه در همه جنگها با شعر برنده تر از
شمشيرش شركت داشت ،فرار عكرمه را از دم شمشير على عليه السﻼم سرود…
تف انداختن عمر بن عبدود بر چهره امام علي و بعد برخواستن و دور زدن امام
علي به دور او معموﻻً از چيزهايي است كه شيعيان خيلي راجع به آن صحبت
ميكنند ،گمان ميكنم نخستين بار كه اين داستان را شنيدم در كﻼس سوم دبستان
بودم .بيشتر تمركز اين داستان معموﻻً روي اين است كه امام علي بلند شد ،يك
دور زد و بعد سر او را بريد ،اين بلند شدن و دور زدن در نظر شيعيان خيلي
اهميت بيشتري دارد تا بريده شدن سر يك انسان .به ياد دارم در دوران جاهليت
خويش )وقتي كه مسلمان بودم وقتي به عمرو بن عبدود و كاري كه كرده است
فكر ميكردم با خود ميگفتم اين شخص چه انسان پستي بوده است ،وقتي در
جنگ شكست ميخوري و حضرت امام رويت مينشيند تا سرت را با دستهاي
مباركش ببرد بايد خيلي انسان پليدي باشي كه بر چهره آسماني امام تف
بياندازي ،بلكه بايد اجازه بدهي آن امام عزيز سرت را راحت از تنت جدا كند .و
بعد ياد يكي از روضه خوانها ميافتادم كه شعر منصوب به مولوي را با آه و ناله در
شبهاي احيا ميخواند و گريه زاري ميكرد و ما هم با او اشك ميريختيم كه خدا
مارا بخاطر كارهاي بدي كه كرده ايم ببخشد.
27 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انداختن خصم در روي امير المومنين علي كرم اﷲ وجهه و انداختن اميرالممنين
علي شمشير از دست:
وز نمودن عفو و رحمت بيمحل گشت حيران آن مبارز زين عمل
تا شدي تو سست در اشكار من آن چه ديدي بهتر از پيكار من
تا چنان برقي نمود و باز جست آن چه ديدي كه چنين خشمت نشست
در دل و جان شعلهاي آمد پديد آن چه ديدي كه مرا زان عكس ديد
كه به از جان بود و بخشيديم جان آن چه ديدي برتر از كون و مكان
پخته و شيرين كند مردم چو شهد ابرها گندم دهد كان را بجهد
كم نشد يك روز زان اهل رجا تا چهل سال آن وظيفه و آن عطا
يطعم و يسقي كنايت ز آش شد چون ابيت عند ربي فاش شد
مولوي بگونه اي از ماجرا سخن گفته كه گويا امام علي عمربن عبدود را بخشيده
است و بيخيال ماجرا شده است .و بعد امام را ستايش ميكند كه چقدر كريم و
بخشنده است و همينطور بگونه اي صحبت كرده است كه عبدود بيمار بوده
است و بدون هيچ دليلي بر صورت امام كه شمشيرش را به دست گرفته بود و تند
ميشتافت تف انداخته است .اما در واقع مولوي دروغ گفته است ،در هيچكدام از
كتابهاي تاريخي نوشته نشده است كه امام علي عمربن عبدود را بخشيد و اورا
نكشت .البته شايد مولوي هم مثل روشنفكران ديني امروز ميخواسته است با
تحريف تاريخ ،شخصيت هاي تاريخي و دروغهاي هفت رنگ مردم زمان خود
را گول بزند و با اينگونه حرفها اسﻼمگرايان زمانه خود را به ترحم و انسانيت
دعوت كند ،به اين اميد كه از توحش تاريخي سنگسارگرايان بي وجدان و انسان
29 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ستيز كم شود .شايد هنر و ارزش مولوي تماماً به همين باشد ،اين داستان مولوي
نيز همانند داستان موسي و شبان او كه در هيچ كتابي يافت نميشود و ساخته
مولوي است تبليغ مدارا و تحمل مذهبي ميكند ،در حالي كه در قرآن چنين
چيزهايي يافت نميشود.
اين ماجرا مربوط به جنگ احزاب يا خندق است كه در آن تمامي اعراب جمع
شده بودند تا محمد را كه به كاروانها حمله برده بود و مردماني را قتل عام كرده
بود و تهديدي براي منطقه بشمار ميرفت از بين ببرند .اما عبدود براي چه بر چهره
امام علي تف انداخت؟ پاسخ بسيار جالبي براي اين پرسش وجود دارد .ود از
بتهاي مشهور اعراب بوده است و عبدود از پرستندگان آن بت بوده است .عبدود
از پهلوانان عرب بود و در آن جنگ از معدود كساني بود كه توانسته بود از
خندقي كه به پيشنهاد سلمان پارسي كنده شده بود عبور كند .و بعد از عبور از
خندق بدنبال مبارز ميگردد و علي داوطلب مبارزه با او ميشود،
سيره ابن هشام در پوشينه سوم از قول امام علي در شرح ماجراي مبارزه علي با
عبدود نوشته است:
از اسب پياده ميشود تا هردو با يكديگر برابر شوند ،يعني آداب جوانمردي حتي
در آن شرايط نيز وجود داشته است و انسانيت در آن كوير نيز جوانه هايي زده
بود .اما جنگ سختي در ميگيرد و پهلوان عرب با علي ميجنگد .اما امام علي كه
گويا آن نيرويي كه در هنگام كندن در خيبر داشته است )!( را نداشته دست به
يك حركت ناجوانمردانه و بسيار زشت ميزند ،ماجراي اين عمل ناجوانمردانه در
بسياري از كتابهاي حديث اينگونه آورده شده است:
در جـنـگ احزاب ميان على وعمرو بن عبدود سخنانى گذشت على به او فرمود:
اى عمرو! )در بـزدلـى تـو( هـمين بس نيست كه من به جنگ تن به تن باتو آمده
ام وتو كه شهسوارعربى با خـودت كمك آورده اى؟ عمرو برگشت كه پشت
سر خود را نگاه كند امير المؤمنين )ع( بيدرنگ چنان ضربه اى بر دو ساق پاى او
وارد آورد كه از پيكرش جدا شدند و گرد و غبارى به هوا برخاست آن
حـضـرت در حـالـى كـه بر اثر ضربت عمرو خون از فرقش مى ريخت و
ازشمشيرش نيز خون مـى چكيد نزد رسول خدا )ص( برگشت رسول خدا )ص(
فرمود :اى على! فريبش دادى؟ عرض كرد :آرى ,اى رسول خدا ! جنگ
نيرنگ است .ميزان الحكمه ،بخش آداب جنگ پوشينه سوم
آيا مشخص است كه چرا آن ملعون بر روي چهره امام اول شيعيان و خليفه
چهارم مسلمانان تف كرد؟ عبدود از اسب پياده شد تا اصول جوانمردي را
31 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رعايت كرده باشد و جنگي برابر داشته باشد ،اما در مقابل علي در ميان جنگ به
او ميگويد كه يارانت نيز به كمك تو آمده اند ،عبد ود كه برميگردد تا ببيند آيا
براستي يارانش از خندق گذشته اند يا نه ،ميبيند كه افتخار هر نبي و هر ولي به او
دروغ گفته است ،و در اين زمان امام پاهاي پهلوان عرب را قطع ميكند و آنگاه
است كه آن ملعون بر چهره امام شيعيان تف مي اندازد .كجاست آن عدالت علي
كه شيعيان از آن سخن ميگويند؟ پيامبر نيز گويا ميدانسته است كه علي از پس
عبدود بر نمي آيد ،از علي پرسيده است كه آيا وي را فريب دادي؟ و علي
ميگويد آري! براستي كه جنگ همان خدعه و نيرنگ است .اين خدعه و نيرنگ
از همان خدعه هايي است كه امام خميني به مردم ايران زد .در فرانسه براي آنان
از دموكراسي و حقوق بشر سخن گفت و در ايران از جمهوري اسﻼمي و
شريعت اسﻼمي ،همان امامي كه ابتدا گفت ميزان راي ملت است بعد گفت اگر
همه بگويند آري من ميگويم نه! آن امامي كه قرار بود آب و برق را مجاني كند
و پول نفت را در خانه هاي مردم به آنها تحويل بدهد! براستي كه اين دو امام
چقدر بهم شباهت دارند.
ماجراي تف انداختن عبدود به علي مرا به شگفت وا ميدارد ،از طرفي در شگفتم
كه چگونه در بيابانهاي عربستان هم انسانيت و جوانمردي اينگونه وجود داشته
است و عبدود كه خود را در ميان مسلمانان تنها يافته است حاضر ميشود از
اسبش پايين آيد تا با علي برابر گردد و از طرفي فرومايگي علي و ددمنشي و
زشت كرداري او است كه مرا شگفتزده ميكند ،او چگونه توانست در مقابل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 32
چنين لطفي اينگونه پاسخ بگويد؟ بيش از رفتار علي رفتار شيعيان مرا شگفت زده
ميكند كه چگونه با اخﻼقمدار دانستن علي خود نيز پا روي اخﻼق و انسانيت
ميگذارند و چنين ددمنشي را نيك كردار ميپندارند .منابع و توضيحات بيشتري
در مورد اين ماجرا را در نوشتاري با فرنام »علي؛ شير حق يا يك دغلكار« بيابيد.
33 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امام حسن)ع( و امام حسين)ع( بيمار شدند پيامبر اكرم)ص( با جمعي از مردم به
عيادت آنان آمدند در آن جلسه برخي از حضار به حضرت امير المؤمنين علي
پيشنهاد نمودند و عرض كردند :يا اباالحسن ! چه خوب است براي شفاي
فرزندانت نذري بنمائي ،آنگاه علي و فاطمه و فضه كه جارية آنها بود نذر كردند
كه اگر حسنين شفا يافتند سه روز روزه بگيرند ،هنگامي كه حسنين سﻼمتي خود
را باز يافتند آنها شروع به انجام نذر و روزه گرفتن كردند و در خانة علي چيزي
براي افطار موجود نبود لذا امير المؤمنين از شمعون يهودي خيبري سه صـاع جـو
قـرض گرفـت و فاطمـه از يك صاع آن پنج قرض نان پخت و در سفرة افطار
نان نهاد ،هنگامي كه آمادةافطار شدند نداي سائلي برخاست كه مي گفت :سﻼم
بر شما اي خاندان محمد مسكيني از مساكين مسلمين بر در خانة شما آمده است،
به من اطعام كنيد ،خدا از سفرة بهشتي شما را روزي دهد در اين هنگام خاندان
وحي نان افطار خود را ايثار كردند و فضه نيز تبعيت از آنان نمود و غذاي خود را
به آن سائل داد و همگي شب را بدون غذا صبح كردند و جز آب چيز ديگري به
كامشان نرسيد …
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 34
فرداي آن روز را نيز روزه گرفتند و هنگامي كه دوباره شب فرا رسيد نان و
افطارشان در سفره نهاده شد در آن هنگام يتيمي بر در خانه آمد و باز ،به همان
ترتيب همگي غذاي خود را به آن يتيم ايثار كردند در روز سوم نيز هنگام افطار
اسيري از راه رسيد و مطالبه طعام كرد بار سوم نيز آنچه در سفره بود قبل از افطار
از طرف خاندان پيامبر به آن اسير ايثار شد صبح روز چهارم ،علي دست حسنين
را گرفت و به سوي رسول خدا رفتند پيامبر اكرم هنگامي كه چشمش به حسنين
افتاد ديد كه از شدت گرسنگي مي لرزيدند فرمود :براي من چه سخت است كه
شما را به اين حال مي بينم ،رسول خدا فوراً از جاي برخاست و همراه آنان به
خانة حضرت زهرا آمد و او را در محراب عبادتش مشاهده نمود كه حالت
نگران كننده اي داشت از شدت گرسنگي شكم مباركش به پشت چسبيده و
چشمهايش در گودي نشسته بود… پيامبر اكرم با ديدن اين منظره بسيار
اندوهگين و افسرده شد در آن هنگام جبرئيل فرود آمد و چنين گفت :بگير يا
محمد مبارك باد بر تو اين خاندان تو و سپس سورة »هل اتي « را قرائت نمود.
يا داستان باﻻ كه بسيار شيعيان آنرا تكرار كرده اند سرتاسر دروغ است يا علي
واقعا آدمي نابكار و شرور بوده است .امام حسين و امام حسين در دوران حيات
فاطمه نميتوانسته اند بيش از چهار ،پنج سال داشته باشند ،البته روايات مختلفي
راجع به سن فاطمه وجود دارد كه در آن صورت سن آن دو اندكي بيشتر
ميشود .اين داستان به احتمال زياد ساختگي است ،بعيد به نظر ميرسد علي امام
35 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسن را در سنين كودكي تا اين حد گشنه نگه داشته باشد كه در اين صورت
حقيقتاً ننگ بر او باد.
اما آنچه باعث ميشود فقر علي جزوي از اين نوشتار باشد تنها اين ماجراي
احتماﻻً ساختگي نيست .يكي از ارزشهاي غلطي كه اسﻼم بين مردم رواج داده
است فقر است ،مردم ايران گاهي اوقات كسي را كه فقير است انسان خوبي
ميدانند .اين طرز تفكر توسط حكومت هاي اسﻼمي ترويج ميشود زيرا آنها
ميخواهند به مردم بفهمانند كه فقر چيز خوبي است تا مردم از فقر خود كمتر
بنالند و به فكر مطالبه حقوق مادي خود نيافتند .اين بيماري گدا پرستي
اسﻼميستي كه همچون بختكي كريه بر روان جامعه ايراني سنگيني ميكند همان
چيزي است كه باعث ميشود فقر علي را ارزشي براي او بدانند و آنرا دليلي بر
واﻻييش بر شمرند .غير از كساني كه در زندگي مالي خود به دليل بي كفايتي و
تصميمهاي غلط شكست خورده اند بايد براي همه روشن باشد كه داشتن ثروت
يك ارزش به شمار ميرود كسي كه فقير است يا انسان تنبلي است يا انساني است
كه در زندگي خود به اندازه كافي براي رفاه اقتصادي خود و خانواده اش تﻼش
نكرده است يا اينكه برنامه ريزي دقيق و مشخصي براي پيشرفت در كار خود
نداشته است .فقر در اكثر مواقع نشانه كوتاهي افراد است و من گمان ميكنم فقير
بودن شرم آور است .بدتر از فقير بودن آن است كه شخص فقيري بچه دار شود
و فقر او سبب شود كودكانش نيز در كمبود و عذاب زندگي كنند .لذا فقر را به
هيچ عنوان نميتوان يك ارزش دانست .دنگ ژائوپنگ ) (Deng Xiaopingاز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 36
رهبران چين كمونيست بوده است كه گفته است »ثروتمند بودن افتخار است« و
اين ديدگاه او بوده است كه باعث شده است چين به يكي از قدرتهاي اقتصادي
دنياي امروز تبديل شود .از آن طرف مﻼيان گدا پرستي و فقر را در ميان مردم
به يك ارزش تبديل كرده اند.
اما در مورد فقر علي درست است كه او در ابتدا بسيار فقير بوده است .در تاريخ
آمده است كه او )همچون ساير مسلمانان( پس از فرار مسلمانان به مدينه در
وضعيت اقتصادي بسيار بدي به سر ميبرده است و براي يهوديان در قبال مزد
بسيار كمي كار ميكرده است.
اما اين شرايط كه بر همه مسلمانان در سالهاي ابتدايي حاكم بود ،با تجاوز به جان
و مال يهوديان ساكن مدينه در همان سالهاي ابتدائي پس از فرار محمد و
هوادارانش از مكه تغيير يافت .جزئيات اين تغييرات را ميتوانيد در بخشي با فرنام
»بر سر يهوديان مدينه چه آمد؟« بيابيد .همچنين پس از مرگ محمد و خﻼفت
خلفاي تبهكار راشدين ،دامنه تجاوز به سايرين به خارج از مرزهاي عربستان
گسترش يافت و متجاوزان مسلمان به ثروت هاي كﻼني رسيدند .دكتر علي مير
فطرس در كتاب مقدمه ي در اسﻼم شناسي علي ميرفطروس )بابك دوستدار(
پوشينه دوم برگ 90تا 99روايت هاي تاريخي متعددي از ثروت علي كه
شامل پول نقد ،برده هاي متعدد ،دهات و نخلستانهاي علي ميشود آورده است.
از جمله جالب ترين آنها از اين قرار است:
37 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در شهر ينبع اراضي و امﻼك پر ارزشي داشت و صاحب نخلستاني بود كه ساﻻنه
40هزار دينار در آمد داشت )تجارب السلف ،ص (13
وزن حلقه انگشتر علي كه آنرا در وقت نماز به سائل داد چهار مثقال نقره ،و وزن
نگينش 5مثقال ياقوت سرخ بود كه قيمتش خراج يكساله كشور شام بود
)جواهر الوﻻيه ،آيت اﷲ بروجردي كاظميني ،ص ،137به روايت امام صادق(
در آمد ساليانه فعاليت هاي »توليدي« علي حدود هشتاد هزار دينار طﻼ )معادل
230كيلو طﻼ( بوده است )زندگاني امام حسين ،زين العابدين رهنما ص (96
علي در نهج البﻼغه راجع به اينكه كنيزان )برده زن( اش اگر فرزندي داشته اند
بايد آزاد گردند و همچنين راجع به اينكه نخلستانهاي او چگونه بايد ميان ورثه او
پخش شوند شرح داده است) .نهج البﻼغه شيخ رضي ،پوشينه سوم برگ بيست و
سه(
هرگاه تنها يكي از اين منابع حقيقت را گفته باشند ،فقر علي نيز به روضه خواني
هاي مﻼيان محدود ميشود .روشن است كه نه علي فقير بوده است و نه فقر
افتخاري براي علي است .علي اگر فقير بوده باشد فقر او شرمي براي او است نه
يك افتخار .البته اين به آن معني نيست كه هر ثروتي افتخار است .بخشي از
ثروتي كه علي به دست آورده است از راه غنيمت گيري و از اموال مردماني
است كه آنها را به جرم نامسلماني خود غارت كرده است يا همدستان و ساير
تبهكاران مسلمان چنين كرده اند و او از چپاولگرايي هاي آنها سهمي برده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 38
در مورد زندگاني علي و فاطمه نيز مﻼيان ،شبهه مﻼيان و شيعيان ياوه گو بسيار
ﻻف زده اند و اغراق كرده اند .برخي از اسﻼمگرايان علي و فاطمه را بهترين
نمونه و الگو براي همه دورانها معرفي ميكنند ،اما تاريخ بگفته ناپلئون كه آنرا
دشمن دين دانسته است به شدت با اين فرضيه مخالفت دارد .منابع تاريخي نشان
ميدهند كه ميان علي و فاطمه روابط خوبي وجود نداشته است .علي قصد
ازدواج داشته است و از همين روي فاطمه به محمد شكايت ميكند .حديث
معروف محمد نيز كه در مورد فاطمه است ،يعني »فاطمه پاره تن من است،
هركس او را بيازارد مرا آزرده است« به همان آزردگي فاطمه از دست علي
ارتباط دارد .دانشنامه اسﻼم ) (Encyclopedia of Islamاز معتبر ترين
كتابهايي كه اساتيد و تاريخنويسان متعددي از دانشگاه هاي مختلف دنيا در
تكميل آن با يكديگر همكاري كرده اند در زير فرنام فاطمه ،برگ 843با
استفاده از منابع تاريخي اسﻼمي اين تنش ها را اينگونه وصف كرده است:
تنش هاي بين علي و فاطمه و مداخله محمد .علي و فاطمه هميشه با يكديگر در
همسازي زندگي نميكردند .علي با شدت و خشم با زنش رفتار ميكرد ،و فاطمه
از همين رو براي شكايت به نزد پدرش رفت .احاديثي وجود دارند كه كه اين
مشكﻼت خانوادگي را بگونه اي شفاف و روشن نشان ميدهند كه چگونه پيامبر
دخالت كرد و صورت او وقتي كه خواسته ها و تمايﻼتش براورده شد از رضايت
39 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
درخشيد .جدي ترين اختﻼف )بين فاطمه و علي( وقتي رخ داد كه بني هشام بن
المغيره از قريش به علي پيشنهاد داد تا با يكي از زنانشان ازدواج كند .علي اين
پيشنهاد را رد نكرد اما وقتي اين خبر به محمد رسيد ،او به دفاع از دخترش
برخاست .محمد گفت »فاطمه پاره تن من است و هركس او را بيازارد مرا آزرده
است« )البﻼذري ،انساب اﻻشراف ،403 ،1الترمذي 319 ،2و غيره( يا )هرچه
او را ناخشنود سازد مرا ناخوشنود ميسازد( )اين حديث به گونه هاي مختلفي
آورده شده اما تغيير چنداني در معني پيش نمي آيد( .به نظر ميرسد در همان
دوران علي ميخواست با دختر ابوجهل كه با فرنام العروه )يك چشم( شناخته
ميشد ازدواج كند .محمد از روي منبر بر اين تصميم علي اعتراض كرد كه
ميخواست دختر رسول اﷲ را در كنار دختر دشمن رسول اﷲ در يك خانه
اسكان دهد .در اين ماجرا نيز پيامبر اعﻼم كرد كه )فاطمه پاره تن من است( ،و
اگر علي ميخواهد پروژه اش را با موفقيت به پاين برساند ابتدا بايد فاطمه را
طﻼق دهد )احمد بن حنبل ،مسعود قاهره ،1313پوشينه 326 ،4؛ بخاري
پوشينه 2شماره .(440برخي از نويسندگان از اين ماجرا نتيجه گرفته اند كه از
خصيصه هاي فاطمه اين بوده است كه شوهرش تنها حق داشتن يك همسر
داشته است.
يكي از نامهاي علي ابوتراب »مرد خاك« بوده است .يكي از توضيحاتي كه در
مورد اين نام آمده است ،اين است كه علي بجاي اينكه جواب فاطمه را با خشم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 40
بدهد ،از خانه خارج ميشد و خاك بر سر خود ميريخت .محمد چون او را
اينگونه ديده بود نام ابو تراب را به او داده بود كه علي بعدها به اين نام اشتهار
يافت.
اگر اين گزارشهاي دقيق تاريخي و تفاوت آنها با آنچه مﻼيان از خود در آورده
اند و بر سر منبر ها ميخوانند شما را شگفت زده كرده است شايد اين واقعيت
شما را بيشتر شگفت زده كند كه بدانيد علي تنها 3روز بعد از مرگ فاطمه با
دختري به نام امامه ازدواج ميكند .امامه هم بازي امام حسين بوده است ) (6علي
نيز همچون محمد كه تا زمان حيات خديجه جرات نداشت زن بگيرد ،در دوران
حيات فاطمه هيچ زني نگرفت ،زيرا نميتوانست چنين كند و اشتهاي خود را براي
زنبارگي با اجبار سركوب كرد ،اما بعد از مرگ او شروع به تشكيل و تكميل
حرمسرايش كرد ،چنانكه در زنبارگي ،دستكمي از خود محمد نداشته است و
نشان داد كه دستكم به اندازه او در اين زمينه نيز استعداد دارد .دستكم ده زن در
حرمسراي علي عضويت رسمي داشته اند:
ام ولد.
امامه بنت ابي العاص بن الربيع بن عبدالعزي ،اما زينب بنت رسول اﷲ ،و امها
خديجه بنت خويلد.
دو تن از اين زنان بردگاني بوده اند كه علي آنها را خريداري كرده است .دفتر
زنان پيغمبر اسﻼم نوشته عمادزاده برگ ،391ماجراي خريداري كنيزي زيبا نام
»صهبا ثعلبيه« كه نام كامل او »الصهباء ام حبيب بنت ربيعه« است توسط امام علي
را از خالد ابن وليد شرح داده است .امام علي وي را در خانه خالد ميبيند و به او
عﻼقه مند ميشود .امام علي او را به قيمت 40دينار از خالد ميخرد ،و نتيجه اين
كار او دو فرزندي است كه صهبا براي علي بدنيا آورده است ،اين دو فرزند عمر
اﻻصرف و رقيه نام دارند .خوله بنت ياس حنفيه كنيز ديگري است كه علي
داشته است و نام فرزندي كه او براي علي آورده است محمد اﻻكبر ابن الحنفيه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 42
بوده است كه در ماجراي كربﻼ كشته ميشود .نفس المهموم شيخ عباس قمي
برگ 324ماجراي كشته شدن او را نقل كرده است .نتيجه اين زنبارگي علي به
گفت ابن سعد در كتاب طبقات الكبري ) 14 (1/108پسر و 17دختر بوده
است .از نگر من عشق چيزي يگانه است ،يعني نميتوان در يك زمان عاشق دو
زن بود ،از همين روي تمام كساني كه بيش از يك زن دارند ،ازدواجشان مبتني
بر عشق نيست بلكه زن را يا اسباب جنسي خود ميبينند ،نه يك انسان ،و
شوربختانه علي از اين دست انسانها بوده است .انصافاً نظر شما در مورد مردي
كه 10زن دارد چيست؟ آيا او انساني سالم و اخﻼقمدار است؟ آيا حاضريد
نزديكانتان به مجموعه زنهاي او بپيوندند؟ البته از تجاوزاتي كه علي با استفاده از
قوانين اسﻼمي قرآني )براي جزئيات قوانين اسﻼم در ارتباط با برده داري به
نوشتاري با فرنام »برده داري در اسﻼم« مراجعه كنيد( به بردگان و اسراي جنگي
كرده است نيز ميتوان مواردي را در تاريخ و احاديث يافت ،مثﻼ:
محمد بن بشار ،از روح بن عباده ،از علي بن سويد بن منجوف ،از عبداﷲ بن
بريده ،نقل كرده است كه:
رسول خدا علي را به سوي خالد فرستاد تا خمس )سهم پيامبر از غنايم را( بگيرد
و من از دست علي ناراحت شدم ،بعد از اينكه علي غسل گرفت )بعد از برقراري
تماس جنسي با يكي از بردگاني كه جزوي از غنايم بود( من به خالد گفتم» ،آيا
43 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اين را نميبيني؟« )خوابيدن علي با بريره را( .وقتي به پيامبر رسيديم ،من جريان را
براي پيامبر تعريف كردم .پيامبر گفت» ،اي بريده آيا از علي متنفري؟« گفتم
»آري« ،پيامبر گفت »از او متنفر نباش ،زيرا سهم او از خمس بيش از اين است«.
بريره از علي متنفر بود زيرا علي دختري را از ميان غنائم بيرون كشيده بود و با او
تماس جنسي برقرار كرده بود و در نظر بريرده اين كار او ناپسند بود.
در اينجا علي دختري را از ميان اسرا انتخاب كرده و با او همبستر ميشود .وقتي
كه اين قضيه با محمد در ميان گذاشته ميشود او اين مسئله را تاييد ميكند.
توجه داشته باشيد كه اسرا همچون غنيمت ها به شمار ميرفتند و از اموال مسلمانان
و مسلمانان ميتوانند از كنيز خود براي سكس استفاده كنند يا به عبارت ديگر به
آنها تجاوز كنند.
معموﻻً گفته ميشود كه علي در مقابل خوارج تا زماني كه آنها بر روي او
شمشير نكشيدند ،شمشير نكشيد .البته شيعيان نميگويند كه علي وقتي شمشير عليه
خوارج كشيد با آنها چه كرد و چه خونهايي از منتقدين او كه دو دستي حكومت
را چسبيده بود ريخت .اما اينكه چرا علي چنين كاري نكرد بيشتر به اين
برميگردد كه علي برعكس محمد سياستمدار خوبي نبود و اشتباهات سياسي
بسياري را مرتكب شده بود .از طرفي او درگير ساير مسائل سياسي و جنگ با
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 44
رقباي ديگر بود و موقعيت سركوب خوارج را تا زماني كه دست به اين كار زد،
بدست نياورده بود .اما حتي اگر فرض كنيم علي با ساير مسلمانان رفتار شايسته
اي داشته است ،آيا همين كافي است كه او را انساني اخﻼقمدار و عادل بدانيم؟
اين تنها در صورتي ميسر است كه كارهاي وحشتناك ديگري كه او انجام داده
است را ناديده بگيريم .معموﻻً اسﻼمگرايان فاشيسم ديني رهبرانشان نسبت به
ناباوران به اسﻼم و دگر انديشان را ناديده ميگيرند و تنها رفتار اسﻼمگرايان اوليه
با ساير اسﻼمگرايان را مد نظر قرار ميدهند .در زير چند مورد مورد از اين
كارهاي وحشتناك را خواهيم آورد.
سر ببرد او انسان قاتل و كثيفي خواهد بود ،چه برسد به اينكه 400نفر را سر
ببرد .در جايي ديگر آمده است »در ليلة الهرير )در جنگ صفين( زياده از پانصد
كس و بقولي نهصد كسرا با شمشير بكشت و بهر ضربتي تكبيري گفت« )شيخ
عباس قمي ،منتهي اﻵمال پوشينه يكم برگ .(183وجدان شما در مورد كسي
كه در چشمهاي صدها انسان نگاه كرده است و سرهاي آنها را بريده است و
جان آنها را در مقابل عزيزانشان گرفته است به شما چه ميگويد؟ آيا حاضريد در
همسايگي چنين مردي زندگي كنيد؟ امام علي ركورد كشتن افراد با دست خود
را دارد ،من تابحال به هيچ شخصيت ديگري در تاريخ هيچ مملكتي در هيچ
زماني بر نخورده ام كه با دست خود اين تعداد آدم را كشته باشند .البته بوده اند
چنگيزها ،تيمورها ،هيتلر ها و ساير آدمهايي كه كردار و پندار آنها به مرگ
صدها ،هزاران و ميليونها نفر انجاميده است ،اما آنها هيچكدام خودشان با دست
خود اين تعداد آدم نكشته اند .حتي اگر آدمهاي ديگري نيز پيدا شوند كه بيش
از علي با دست خود آدم كشته باشند ،امام علي به مقام دوم يا سوم تاريخ نزول
پيدا ميكند و اين مردي است كه شيعيان با تحريف اتفاقهاي تاريخي و ناديده
گرفتن اعمال او سعي در ساختن الگويي اخﻼقي از وي دارند .تصور كنيد
شخصي در چشم انسانهاي ديگر نگاه ميكرده است و همزمان سر آنها را ميبريده
است ،آيا براي چنين انساني ميتوان هيچ احترامي قائل شد؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 46
قتل عامهاي علي به اين مورد منتهي نميشود ،وي و يارانش دست به جنايات
بسيار هولناكي زده اند ،به گوشه اي ديگر از اسناد تاريخي توجه كنيد:
به ابي لبيد جهضمي كه از قوم ازد بود گفتند »علي را دوست داري؟« گفت
»چگونه كسي را كه در يك قسمت روز دو هزار و پانصد كس از قوم مرا كشته
است دوست داشته باشم؟ آنقدر از مردم كشت كه كسي نبود كسي را تسليت
گويد و هر خانداني بكشتگان خود مشغول بود«(8) .
سوزاندن انسانها
البته اين درست نيست كه مبتكر آدم سوزان امام علي بوده باشد ،اما مسلما او نيز
همچون هيتلر در هولوكاست ،دست به سوزاندن آدمها زده است .آدم سوزاندن
او نيز همچون آدم سوزي هيتلر از روي باورهاي افراد بوده است .امام علي در
زمان حيات خود افراد دگر انديش را زنده زنده سوزانده است ،و اينكار همانطور
كه در ادامه همين نوشتار خواهد آمد در مورد قاتل او نيز انجام شد .آدم سوزي
هاي علي در جنگ هاي رده اتفاق افتاده است .اعراب بسياري كه همچون
ايرانيان با ارعاب و زور شمشير مسلمان شده بودند مرگ محمد را جشن گرفتند
و زنانشان دست خود را حنا بسته بودند ،مسلمانان به شدت به سركوب و قتل عام
اين افراد و قبايل پرداختند به اين جنگها جنگهاي رده گفته ميشود .علي اين
47 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
افراد را زنده زنده سوزاند) .كامل ابن اثير ،پوشينه دوم صفحات .(88 ،83 ،37
علي بارها گردن زده است )مثﻼً نضر بن الحارث( آدم به دو نيم قسمت كرده
است )مقﻼ مرحب يهودي منتهي اﻵمال پوشينه نخست برگ (184براي سياهه
اي بزرگتر از جنايات علي از اين دست به كتاب پژوهشي در زندگاني علي
بخش هفتم با فرنام »علي دژخيم محمد« مراجعه كنيد.
سركوب ايرانياني كه از سلطه و تجاوز مسلمانان عرب به تنگ آمده بودند از
ديگر جنايات علي است ،در زمان حكومت علي مردم بسياري از شهر هاي ايران
توسط حكام علي و با دستور مستقيم وي با خشونت تمام سركوب شدند .وي
همچنين در تجاوز نخستين اعراب به ايران كه قرنها سبب بردگي ملت ايران شد
نقش فراوان داشته است براي جزئيات و اسناد در اين زمينه به نوشتاري با فرنام
كشتار ايرانيان به دست علي و همچنين به بخشي با فرنام مختصري از مقاومتهاي
مردم ايران در مقابل اعراب مسلمان مراجعه كنيد ،اگر انسانگرايي در برخي
ايرانيان به آن حد نيست كه كشتار اعراب و يهوديان و مخالفان اسﻼم تنشان را
بلرزاند و نشان دهد كه علي چه انسان ددمنشي بوده است ،اميد است مطالعه
بﻼيي كه علي و امثالهم بر سر ايرانيان آورده اند موجب شود تا چهره واقعي علي
براي ايرانيان آشكار شود .شمشير نكشيدن علي در مقابل خوارج را در كنار اين
كارها بگذاريد ،آنگاه قضاوت كنيد كه علي دژخيم بوده است يا انسان دوست و
اهل مدارا.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 48
علي برخﻼف ادعاهاي صرفا مكتبي و مذهبي ،فردي ثروتمند بود بطوريكه تنها
از راه نخلستانهاي خود ساﻻنه 40هزار دينار درآمد داشت ) .تاريخ اسﻼم
شناسي ،علي ميرفطروس باستناد به تجارب السلف ص .(13اين پولهاي قاروني
كه در دوران حاكميت اسﻼم ناب محمدي رشد چندين برابر داشت ،توانست در
كنار مكتب خونريز ذوالفقار ،نقش عمده اي در ترويج اسﻼم ايفا كند .علي بر
اين اعتقا د بود كه ما ]مسلمانان[ عقيدهايمان را بر شمشيرهايمان حمل مي كنيم )
به نقل نهج البﻼغه (.
49 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پس از درگذشت محمد و فاطمه الزهرا ،علي شروع به گسترش حرمسراي خود
كرد بطوري كه بنا به كتاب » زنان محمد« نوشته عمادزاده كه از منابع معتبري
ياري جسته بالغ بر 30زن و تعداد زيادي كنيز را در حرمسراي خود جا داده بود.
بقول غزالى آن حضرت در شمار مردان كثيراﻻزدواج تاريخ است .زنان دائمه
علي كه نامشان در تاريخ مانده جز زنانى كه نامشان برده نشده و جز كنيزان كه از
برخى از آنها فرزندانى بجاى مانده عبارتند از :فاطمه زهراء ،خوله بنت اياس
حنفيه ،ليلى بنت مسعود نهشليه ،اسماء بنت عميس ،فاطمه بنت حزام مكناة به ام
البنين ،ام سعيد بنت عروة بن مسعود ثقفى ،امامه بنت ابوالعاص بن ربيع.
علي پس از مرگ پيامبر اسﻼم ،علي رقم كش و قوسهاي 6ماهه با خليفه اول
مسلمانان )ابوبكر( ،بيعت كرد .در زمان خليفه دوم )عمر( ،با ازدواج دخترش با
عمر موافقت كرد تا بتواند در معا دﻻت سياسي نقش بازي كند .در همين راستا
بود كه در هنگام لشكركشي مسلمانان به ايران ،بعنوان يكي از مشاوران نزديك
عمرعمل كرد .پس از ترور عمر بدست فيروز ابولولو ايراني و روي كار آمدن
خليفه سوم )عثمان( ،بارها با وي بمخالفت پرداخت و پس از كشته شدن عثمان
بدون در نظر گرفتن راي » اهل اجماع « بر كرسي امپراطوري اسﻼم تكيه زد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 50
با قدرت گرفتن علي ،اختﻼفات بين وي و معاويه بر سر قدرت و گسترش قلمرو
باﻻ گرفت بطوري كه جنگهاي بس خونيني درگرفت .اين اختﻼفات سرانجام
وقتي كه هيچ يك از دو گروه به اطاعت ديگري نيامد ،با نگارش نامه ي كه
معاويه به علي نوشت پايان يافت .معاويه در اين نامه خطاب به علي نوشت « :اگر
مايل هستي عراق از آن تو باشد و شام از آن من ،و شمشير از اين امت برداري و
خون مسلمانان را نريزي « .اين پيشنهاد را قبول كن .علي اين پيشنهاد را پذيرفت
و پس از آن معاويه با سپاهيانش در شام و اطراف آن به حكومت و گرفتن خراج
مبادرت كرد و علي نيز در عراق حكومت نمود ) .به نقل از زيادبن عبداﷲ ،
تاريخ طبري ،جلد ششم ،ترجمه ابولقاسم پاينده(
را ترور كنند .روز مقرر شده براي اين كار هفتم رمضان تعين شد .هريك با
شمشيرهاي زهرآگين بسوي رفتند تا ماموريت خود را در روز مشخص شده
انجام دهند .برك بن عبداﷲ و عمر بن بكر به دﻻيلي نتوانستند سوژه هاي خود را
معدوم سازند ولي ابن ملجم كه خود را به كوفه رسانده بود توانست با ياري يكي
از دوستان همفكر خود بنام شبيب ضربت كاري را به پيشاني امام علي وارد سازد.
بعد از ضربت ،ابن ملجم را نزد امام علي بردند و علي از او پرسيد چرا چنين
كردي؟ ابن ملجم گفت :شمشيرم را چهل صبحگاه تيز كردم و از خدا خواستم
كه بدترين و پست ترين مخلوق خدا را با آن بكشم .علي گفت :خود نيز با آن
كشته مي شوي كه بدترين مخلوق خداي) .تاريخ طبري ،ص (2681
پس از نگاه شتابزده اي كه بر زندگي امام علي داشتيم ،در ادامه سعي مي كنيم با
استناد به منابع مستند تاريخي ،نقش عمده وي را در سركوب و كشتار مخالفان ،
بهتر بشكافيم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 52
(1قبيله يهودي » بني قريظه« با پيامبر اسﻼم قراداد دوستي و همكاري امضا
كردند كه بر اساس آن قرارداد اگر دشمناني از خارج به مدينه هجوم آوردند،
اين قبيله موظف بود دوش به دوش لشكر مسلمانان با آنها بجنگد .محمد پس از
چندي با قبيله بني نضيركه جزو قبايل مدينه است به جنگ مي پردازد و از قبيله
بني قريظه كمك مي خواهد .اين قبيله سر باز مي زند و خود را در صورتي
مسئول و ملزم به اجراي قراداد همكاري مي داند كه دشمنان خارجي به مدينه
حمله ور شوند .محمد خشمگين مي شود و به امام علي دستور مي دهد كه در
راس لشكري به آنجا رفته و آنها را حسابي گوشمالي دهد .امام علي نيز پس از
فتح قبيله » بني قريظه « به همراه ساير لشكران اسﻼم بيش از 700نفر تا 900نفر
از مردان قبيله را در مقابل گودالهاي كه از پيش كنده شده بود سر مي زنند) .
تاريخ طبري ،جلد ، 3ص (1088
(2امام علي و يارانش در يك روز 2500 ،نفر از خاندان » ازد« را سر بريدند ،به
نحوي كه كسي زنده نماند تا ديگري را دلداري دهد) .مروج الذهب،جلد اول،
ص (729
53 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خوارج به خﻼفتى معتقد بودند كه انتخاب خليفه از روى اختيار مردم باشد خواه
از قريش و عرب و يا از هر قوم و ملتى باشد؛ و ميگفتند :خليفه پس از انتخاب
بايد اوامر الهى را اطاعت كند وگرنه بايد عزل شود.
» روح اﷲ خميني« ،رهبر حكومت اسﻼمي ايران 14 ،قرن بعد از كشتار خوارج
چنين گفت :يوم اﷲ واقعي روزي است كه امير عليه السﻼم شمشيرش را كشيد و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 54
خوارج را از اول تا به آخر درو كرد و تمامشان را كشت ) .سخنراني خميني در
سال 1361بمناسبت سا لگرد پيامبر اسﻼم(
( 4امام علي در نبردي بنام » ليله الحرير« چيزي بالغ بر تن 500تا 900نفر
كشت.
(5عبدﷲ خررمي با 70نفر از همراهانش از بيم جان به دژي پناه برد .به دستور
امام علي ،دژ به آتش كشيده شد كه در جريان آن تمامي اين افراد زنده زنده در
آتش سوختند؛ بطوري كه بوي گوشت بريان شده اين انسانهاي نگون بخت در
هوا پخش و مردم را آزار داد.
ابوبكر ،عمر و علي بفوريت دستور دادند كه هر كه از دين برگشته ،گردن زنند
و با آتش بسوزانند و زن و بچه اشان را به اسارت برند )تاريخ طبري ،جلد 4ص
1407 ، 1394 ،1380 ،1379و جلد ، 6ص ص 2420و . (2665در
جريان اين كشتارها ،شمشيرهاي خالد ابن وليد و امام علي برنده تر از ديگران
عمل كرد .تاريخ طبري درباره ي كشتارهاي
» خالد بن وليد« مي نويسد « :آنانكه دست رنگ كرده بودند و شادي و شعف در
اثر درگذشت پيامبر اسﻼم نشان داده بودند همه را بكشت و به آتش بسوخت و
فرمود تا سرهايشان گرد كنند و پايه ديگ كنند و آتش در تن هاي ايشان زد و
همه را بسوخت« .همين كتاب در مورد نقش علي در سوزاندن اجساد مردم در
جريان اين كشتارها مي نويسد « :علي تنهاي آنان را در آتش سوزاند و خاكستر
نمود) «.تاريخ طبري ،جلد چهارم ص ص 1380و 1464و جلد ششم
صفحات 2420تا (2265
(2پيرمردي بنام » مغيره « كه از ترس محمد گريخته بود ،بوسيله امام علي
دستگير و سر بريده شد) .دفتر زنان پيغمبر ،عمادزاده ص ص 316و (317
(3امام علي شاهرگ مرداني را بريد و بمانند مرغان نيم بسمل آنان را در بيابان
رها كرد تا با شكنجه بميرند ) .امام علي ،عبدالفتاح ،جلد ،5ص (27
(4پس از شكست ائيل ،محمد پيامبر اسﻼم به علي دستور داد كه نضر پسر
حارث را سر بريدند .همينطور در منطقه اي ديگر بنام الظيه از ميان اسرا ،عتبه پسر
ابي معيظ بدستور محمد و بدست علي سر بريده شد) .دفتر منتهي اﻻمال ،جلد
اول ،ص (57
57 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(5مردي بنام عتبه كه بخاطر عدم پخش مساوي غنائم بين لشكر اسﻼم به صورت
محمد تف كرده بود ،بوسيله علي سر بريده شد) .تاريخ طبري ،جلد ،5ص
(1103
عمر كه داما د امام علي بود و روي حرفهاي وي حساب مي كرد پيشنهاد وي را
پذيرفت و در دارالخﻼفه ماند و در راس لشكريان اسﻼم فرماندهان با تجربه و
خونريزي گمارد و به طرف ايران گسيل داشت .پس از شكست ايرانيان و
پيروزي لشكريان اسﻼم ،علي خطا ب به مردم كوفه گفت :اي مردم كوفه ،شما
شوكت عجمان را برديد) .تاريخ طبري ،جلد 6ص (2208
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 58
در ادامه به مواردي از سركوب قيامهاي مردم ايران در زمان خﻼفت امام علي مي
پردازيم:
در زمان امام علي ،مردم استخر چندين بار قيام كردند .امام علي در يكي از آن
موارد »عبداﷲ بن عباس« را در راس لشكري به آنجا گسيل داشت و شورش
تودهها را در سيل خون فرونشاند )فارسنامه ابن بلخي ،ص .(136در مورد ديگر
كه مردم استخر شوروش كردند ،امام علي » زياد بن ابيه « كه از خونخواري و
آدمكشي به انوشيروان دوم لقب گرفته بود به آنجا گسيل داشت تا به سركوبي
اين قيام بپردازند .در مورد جنايات و كشتار مردم استخر توسط زياد بن ابيه كتابها
59 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
و روايت زيادي نوشته و نقل شده است)رجوع كنيد به كتاب مروج الذهب ،جلد
دوم ص.(29
در سال 39هجري مردم فارس و كرمان نيز سر به شورش گذاشتند و حكام
ستمگر امام علي را از شهر خود بيرون كردند .امام علي مجددا زياد بن ابيه را به
آنجا گسيل داشت و لشكريان وي از هيچ جنايتي فروگذاري نكردند) .تاريخ
طبري ،جلد ،6صفحه 2657و يا فارسنامه ،ص (136
مردم خراسان نيز در زمان امام علي براي چندين بار قيام كردند و چون چيزي
نداشتند بعنوان باج و خراج بپردازند ،از دين اسﻼم برگشته و به مقاومت سخت و
جانانه اي دست زدند .امام علي »جعده بن هبيره« را بسوي خراسان فرستاد .او
مردم نيشاپور را محاصره كرد تا مجبور به صلح شدند ) .تاريخ طبري ،جلد ،6
ص 2586و فتوح البلدان ص (292
در زمان امام علي مردم شهر ري نيز سر به طغيان برداشتند و از پرداخت خراج
خوداري كردند .امام علي» ،ابوموسي« را با لشكري زياد به سركوب شوروش
فرستاد و امور آنجا را بحال نخستين برگرداند .ابوموسي پيش از اين طغيان نيز،
يكبار ديگر بدستور امام علي به جنگ مردم شهر ري گسيل شده بود) .فتوح
البلدان ص (150
به روزگا ر خﻼفت علي بن ابي طالب ،چون پايان سال 38و آغاز سال 39بود،
حارث بن سره عبدي ،به فرمان علي لشكر به خراسان كشيد و پيروز شد ،غنيمت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 60
بسيار و برده ي بي شمار بدست آورد .تنها در يك روز ،هزار برده ميان يارانش
تقسيم كرد .لكن سرانجام خود و يارانش ،جز گروهي اندك ،در سرزمين قيقان
)سرحد خراسان( كشته شد) .فتوح البلدان ،بﻼذري(
علي بن ابي طالب ،عبدالرحمن بني جز طائي را به سيستان فرستاد .لكن حسكه
حبطي وي را بكشت ،پس علي فرمود :بيايد كه چهار هزار تن از حبطيان را به
قتل رسانيم .وي را گفتند :حبطيان پانصد تن هم نشوند) .فتوح البلدان ،بﻼذري(
علي وﻻيت آذربايجان را نخست به سعيد بن ساريه خزاعي و سپس به اشعث بن
قيس داد .يكي از شيوخ آذربايجان نقل مي كند كه وليد بن عقبه همراه با اشعث
بن قيس به آذربايجان مي آيند .و چون وليد آن ديار را ترك كرد ،مردم
آذربايجان قيام كردند .اشعث از وليد طلب ياري كرد و وليد براي ياري وي
سپاهي از كوفه به در آنجا گسيل داشت .اشعث ،حان به حان )حان= خانه به
خانه( فتح كرد و پيش رفت .و پس از فتح آذربايجان گروهي از تازيان اهل عطا
را بياورد و در آنجاي ساكن ساخت و آنان را فرمان داد كه مردم را به اسﻼم
خوانند) .فتوح البلدان ،بﻼذري(
61 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امام علي امام اول شيعيان يكي از بزرگترين متخصصان سر بريدن انسان ها در
تاريخ چند هزار ساله ما انسان هاست .البته اين مطلب براي شيعيان بسيار دور از
زهن و عجيب است ولي متاسفانه كتاب هاي زيادي از خود شيعيان بر اين داستان
غم انگيز شهادت مي دهند امام علي ركورد كشتن افراد با دست خود را دارد،
من تابحال به هيچ شخصيت ديگري در تاريخ هيچ مملكتي در هيچ زماني بر
نخورده ام كه با دست خود اين تعداد آدم را كشته باشند .البته بوده اند چنگيزها،
تيمورها ،هيتلر ها و ساير آدمهايي كه كردار و پندار آنها به مرگ صدها ،هزاران
و ميليونها نفر انجاميده است ،اما آنها هيچكدام خودشان با دست خود اين تعداد
آدم نكشته اند .حتي اگر آدمهاي ديگري نيز پيدا شوند كه بيش از علي با دست
خود آدم كشته باشند ،امام علي به مقام دوم يا سوم تاريخ نزول پيدا ميكند و اين
مردي است كه شيعيان با تحريف اتفاقهاي تاريخي و ناديده گرفتن اعمال او
سعي در ساختن الگويي اخﻼقي از وي دارند .تصور كنيد شخصي در چشم
انسانهاي ديگر نگاه ميكرده است و همزمان سر آنها را ميبريده است ،آيا براي
چنين انساني ميتوان هيچ احترامي قائل شد؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 62
من اينجا تعدادافراد كشته شده توسط علي را از كتاب هاي تاريخي مياورم سپس
آن ها را با هم جمع مي زنم تا ببينيم آيا امام علي افتخار مدال طﻼي آدمكش ها
را دارد يا نه.
علي و زبير بن عوام پس از پيروزي بر قبيله“ بني قريظه“ تعداد ٩٠٠نفر از مردان
قبيله را در مقابل گو دالهايي كه از پيش كنده بودند سر بريدند) .تاريخ طبري.
جلد (٣
اگر خوشبينانه به قضيه نگاه كنيم و زبير سربر را تنها يار علي حساب نكنيم براي
امام علي 4نفر همراه در نظر مي گيريم پس:
900=500+400
علي در نبردي بنام ”ليله الحرير“ در حدود ٥٠٠تا ٩٠٠نفر را از دم تيغ گذراند.
)منتهي اﻻ مال .جلد ١٫صفحه (١٥٣
ميانگين 500و 900مي شود اينجا به خاطر گل روي شيعيان كمترين عدد ذكر
شده كه 500هست را حساب مي كنيم
1400=500+900
عبداﷲ خرمي و ٧٠تن از يارانش از بيم جان به قلعه اي پناه برد.به دستور علي
قلعه به آتش كشيده شد كه در جريان آن تمامي اين افراد در آتش سوختند
بطوري كه بوي گوشت بريان شده آنها آنچنان در هوا پخش شده بود كه مردم
را آزار مي داد) .علي مرز نامتناهي .صفحه (١٩٩
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 64
1470=70+1400
آنانكه دست رنگ كرده بودند و شادي و شعف در اثر در گذشت محمد نشان
داده بودند “ علي“ و“ خالد بن وليد“ همه را بكشتند و اجسادشان را در آتش
سوزاندند) .تاريخ طبري .جلد . ٤صفحات ) (١٣٨٠٫١٤٦٤تاريخ طبري .جلد
٦٫صفحات (٢٤٢٠٫٢٢٦٥
به طور تخميني تعداد زنان و مردان كشته شده توسط علي را 100نفر حساب
مي كنيم
1570=100+1470
البته اميدوارم از طرف شيعيان به بي انصافي متهم نشوم چون من اينجا فقط قتل
هاي ناجوانمردانه علي را جمع كردم مگرنه اگر شمار كشته شدگان به دست
علي را در جنگ هايي مثل نهروان صفين جمل خيبر و ده ها جنگ ديگر آن امام
حساب كنم
براي اينكه آخرين امتياز را هم به علي داده باشيم 1570را به 1500رند مي
كنيم پس:
از ماجراهاي ديگر امام علي و عدالتش ماجراي عقيل بن ابيطالب برادر او است
كه به نزد او مي آيد و از او ميخواهد كه از بيت المال به او پولي دهد .امام نيز
آهني گداخته در آتش را به سوي برادر نابيناي خود نزديك ميكند و به رواياتي
به بدن او ميزند ،و به او ميگويد آتش جهنم از اين داغ تر است ،من را تاب و
تحمل آن آتش نيست ،چگونه از من ميخواهي كه به تو از بيت المال پول دهم؟
شيعيان اين ماجرا را دليل بر عدالت سرشار علي ميدانند .برداشتن پول از بيت
المال كه از اموال ديگران است و به امانت نزد حاكم گذاشته شده بود بدون
67 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شك دزدي به حساب مي آيد .و شيعيان اصرار دارند كه چون امام علي دزدي
نكرده است باعث ميشود كه او از لحاظ اخﻼقي بسيار واﻻ و فوق العاده باشد
است .اين درحالي است كه اكثر انسانها دزد نيستند ،و دزدي نكردن به گمان من
كاري عادي است و چندان شايسته ستايش نيست .گمان نميكنم كار شايسته اي
باشد اگر به كسي به دليل دزد نبودن جايزه بدهند .همچنين ساير داستانهاي مشابه
مانند اينكه امام علي وقتي براي كارهاي اداري شمعي روشن ميكرد پول آنرا از
پول بيت المال ميداد و پول شمعي كه براي خانه روشن ميكرد را خود ميداد
بسيار شباهت به همين قضيه دارد .اگر شما هم پول قبض برق خانه خود را از پول
شركت يا جايي كه براي آن كار ميكنيد نميدزديد به همان اندازه اخﻼقمدار
هستيد كه علي بوده است .از شيعيان بايد پرسيد كه آيا شما دزد هستيد؟ اگر
گفتند نه بايد به آنها ياد آور شد كه پس به اندازه همان امام علي اخﻼقمدار
هستيد ،البته با فرض اينكه امام علي دزد نبوده باشد.
اما از طرف ديگر عقيل كسي است كه به نزد دشمن امام علي يعني معاويه بن
ابوسفيان ميرفته است و از او نيز درخواست كمك ميكرده است ،بنابر اين او
برادري خيانت پيشه بوده است .جالب است بدانيد برادر ديگر علي ،طالب نيز در
جنگ بدر در صف مكيان قرار گرفته بود و عليه علي جنگيد ،لذا برادر ديگر او
نيز عليه او بود .كدام انساني حاضر است به چنين برادر خائني كمك كند؟ عقيل
ظاهراً نه تنها يك برادر خيانت كار بلكه يك دزد نيز هست .يعني از امام علي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 68
خواسته است كه از بيت المال براي او دزدي كند .خود را بجاي امام علي
بگذاريد ،آيا شما دزد هستيد؟ آيا شما حاضريد به چنين برادر نابكار و فرومايه
اي كمك مالي كنيد و يا بخاطر او دست به دزدي بزنيد؟ اگر پاسخ شما به اين
دو پرسش منفي است ،پس شما نيز به همان اندازه امام علي قابل ستايش هستيد.
گمان من بر آن است كه اكثر مردم در مقابل اين دو پرسش پاسخ منفي ميدهند
و در عمل نيز نشان ميدهند كه به بر اساس اين دو پاسخ رفتار ميكنند ،اگر
اينگونه باشد كار امام علي چه ارزش فوق العاده اي پيدا ميكند؟ آيا هركس
دزد نباشد انسان فوق العاده با اخﻼق و شايسته اي است؟ روشن است كه شيعيان
در اين قضيه اغراق ميكنند و از ماجرايي كم اهميت نتيجه گيري هاي غير عادي
ميكنند.
حال اينكه آيا آهن داغ گذاشتن در دست كسي كه نابينا است كار اخﻼقي است،
يا اينكه رفتاري بيمارگونه و نشان دهنده بﻼهت يك شخص است بر عهده شما
بماند .همچنين مقايسه اين داستان با داستان ديگر كه علي در هنگام ركوع
انگشتر خود را كه خراج روم را با آن ميشد داد به گدايي داده است و تناقض
ميان اين دو داستان نيز بر عهده شما.
69 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
علي اسﻼم را عادﻻنه ميدانسته است و همين كافي است كه او شخصي عادل
نباشد و توصيه او به عدالت در اصل رعايت كردن اسﻼم و قوانين آن است .حال
اگر اسﻼم عادﻻنه نباشد كه نيست ،عدالت علي نيز زير سوال ميرود .اگر چشم
در آوردن ،دست بريدن ،سر بريدن ،آدم سوزاندن ،تجاوز به ساير مردم و ملتها،
سركوب انسانهاي آزاديخواه ،سنگسار كردن ،برده داري كردن ،همخوابگي با
بردگان حمله به كاروان ها و غيره عادﻻنه هستند ،علي و در كنار او چنگيز خان
مغول ،اسكندر ،هيتلر ،استالين و خميني را نيز دادگر و دادگستر دانست.
71 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زندانيان علي
اما در اتهامات سياسي چنانكه گفته و سيرة حضرت امام علي )ع( است مخالفان
سياسيِ حكومت صالح و منتقدان آن تا زماني كه اقدام مسلّحانه ننمايند آزادند ،و
حبس و بازداشت و قطع ارتباط آنان با بستگان براي اثبات جرم و اقرار به آن و
اعمال هرگونه فشار به ويژه به طور حبس انفرادي و طويلالمدت جائز نيست.
اين سخن را نيز از اسﻼمگرايان زيادي شنيده ام ،گمان ميكنم حشمت اﷲ
طبرزدي بوده است كه از آقاي خامنه اي پرسيده است »آيا امام علي زنداني
سياسي داشته است؟« .جالب است كه اين افراد نميدانند در آن شرايط و زمان
اساساً زنداني وجود نداشته است .زندان بعدها با تصرف ايران و تشكيل
حكومتهاي بني اميه و بني عباس بود كه بوجود آمد .دليلش هم واضح است ،نه
هزينه نگه داشتن زنداني براي آنها وجود داشته است نه دليلي براي انجام اينكار.
حبس كردن بعدها وارد شريعت اسﻼمي شده است .ممكن است فردي را در آن
دوران بعنوان اسير براي مدتي در جايي زنداني كرده باشند اما هرگز زندان به
معني امروزي آن ،يعني اينكه فردي را به دليل جرمي كه انجام داده است با
حبس كردن مكافات كنند ،در تاريخ اوليه اسﻼم ديده نميشود .امام علي و ساير
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 72
تازيان مجبور بودند بجاي به حبس انداختن افراد ،سر آنها را ببرند يا تكه اي از
بدنشان را جدا كنند و كار را خﻼص كنند.
جزَاء الَّذينَ يحارِبونَ اللّه و رسولَه ويسعونَ في اﻷَرضِ فَسادا أَن يقَتَّلُواْ أَو
إِنَّما
يصلَّبواْ أَو تُقَطَّع يديهِم وَ أرجلُهم مّنْ خﻼف أَو ينفَواْ منَ اﻷَرضِ ذَلك لَهم خزْي
في الدّنْيا ولَهم في اﻵخرَةِ عذَاب عظيم.
بنابر اين روشن است كه اين قضيه نيز نميتواند امتيازي براي علي باشد ،علي نه
امكانش را داشته است كه نظام فعلي زندانها را ايجاد بكند نه چنين چيزي به
ذهنش خطور ميكرده است .آقاي طبرزدي بد نيست نگاهي به تاريخ اسﻼم
بياندازند ،و تنها بعد از اينكار از نوادگان علي بخواهد كه همچون جدشان عمل
كنند.
73 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قتل ابن ملجم هم از ديگر داستانهايي است كه شيعيان معموﻻ براي علي ميگويند،
ببينيد نويسنده شيعه زير در مورد اين قتل چه گفته است:
شيعيان همه ميدانند كه موﻻ علي )ع( هنگامي كه در بستر شهادت قرار داشتند
وقتي برايش شيرآوردند فرمودند :آيا براي اسير خود ) ابن ملجم ضارب آن
حضرت ( نيزغذا برده اند و توصيه مي فرمودند كه نه تنها بد رفتاري با او نشود
حتي گرسنه يا تشنه هم نماند و باز فرمودند :كه اگر زنده بمانم خود ميدانم با او
چگونه رفتاركنم واگر زنده نمانم شما اجازه داريد فقط يك ضربه همان گونه
كه او زده است بزنيد و نكند او را مثله كنيد يا شكنجه نمائيد .اين برخورد امام
علي ،يك برخورد ارزش اسﻼمي است يعني ارزشي است نه حكومتي و سياسي.
توجه داشته باشيد كه بر اساس نوشته باﻻ ،علي نميدانسته است كه خواهد مرد و
يا زنده خواهد ماند ،اين براي شيعيان بايد دليلي باشد بر اينكه او غيب گو نبوده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 74
است و بسياري از چيزها را نميدانسته است ،از جمله اينكه نميدانسته است بر اثر
اين ضربه خواهد مرد يا نخواهد مرد.
باري آنروز كه حضرت از خانه بيرون ميرفته است و ميخ در به لباس پاره پوره
حضرت گير ميكند و حضرت با زبان ميخي به ميخ ميگويد ميخ جان مرا رها
كن كه ميخواهم بروم شهيد شوم ،و ميخ به حضرت ميگويت حضرت جان من
بيخيال ،و مرغابي ها كه معلوم نيست وسط اون بيابون مرغابي از كجا آمده بود با
حضرت گفتند وك وك ،كوك كوك ،يعني نرو ابن ملجم ميكشتت ،و
حضرت برگشت به آنها با زبان مرغابي ها گفت ،كوك وك كوك وك يعني
شما تو اين كارا دخالت نكنيد ما امامها خودمون ميدونيم چيكار كنيم )منتهي
اﻵمال پوشينه يكم برگ ،(207ابن ملجم آن ملعون كه دوزاري اش نيافتاده بود
اسﻼم يك حركت مافيايي بوده است و رهبران اين گروه خونخوار مافيايي بعد
از مرگ پدرخوانده خود به جان يكديگر افتاده اند و اساسا همه ماجرا همين بوده
است ،و فكر ميكرد واقعا اسﻼم براي برابري و برادري آمده است و از اين رو
همچون ساير خوارج دموكرات ملعون به اين معتقد بود كه خليفه بايد از ميان
تمامي مردمان چه عجم و چه عرب انتخاب شود و شايسته ترين فرد براي خﻼفت
باشد ،و علي و معاويه را افرادي ميدانست كه ميخواستند عدالت را زير پا
گذاشته و بر سر حكومت بايكديگر جنگ قدرت كنند ،او در هنگامي كه به
75 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
علي حمله ميبرد فرياد زد »حكميت از آن خدا است نه تو اي علي« ،زيرا معتقد
بود علي نيز همچون سيد علي خامنه اي مردم را خر گير آورده و خود را حاكم
از طرف خدا ميخواند ،او بر علي شمشير ميكشد آن شمشير را بر سر نسبتاً
مبارك آن امام همام ميكوبد .امام هم برميگردد و ميگويد حالت خوبه؟ خسته
نباشي.
شيعيان معموﻻً به همين قصه ها عﻼقه دارند و به تاريخ عﻼقه چنداني نشان
نميدهند ،آيا مايليد بدانيد آن شخصي كه قرار بود با يك ضربت كشته شود و
مبادا شكنجه شود چه بﻼيي سرش آمد؟ از يكي از معتبر ترين كتابهاي تاريخي
اسﻼم پاسخ را بيابيد:
وقتي خواستند ابن ملجم لعنت اﷲ عليه را بكشند عبداﷲ بن جعفر گفت »بگذاريد
من دل خودم را خنك كنم« و دست و پاهاي او را ببريد و ميخي را سرخ كرد و
به چشم او كشيد ابن ملم گفت »منزه است خدايي كه انسان را آفريد تو چشمان
خودت را بسائيده سرب سرمه ميكني« پس از آن او را گرفتند و در حصير
پيچيدند و نفت ماليدند و آتش در آن زدند و بسوختند.
عمران بن حطان رقاشي درباره ابن ملجم و ستايش او درباره ضربي كه زد ضمن
شعري دراز چنين ميگويد »چه ضربتي بود از مردي پرهيزكار كه ميخواست
بوسيله آن رضايت خداوند را جلب كند هروقت او را بياد مي آورم پندارم كه
كفه عمل او بنزد خدا از همه مردم سنگينتر است«.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 76
مروج الذهب ،علي بن حسين مسعودي ،مترجم ابوالقاسم پاينده ،تهران شركت
انتشارات علمي و فرهنگي ،1382پوشينه نخست
بعد از دفن )علي( ،حسن بن علي به سوي عبدالرحمن بن ملجم رفت و او را از
زندان خارج كرد تا وي را بكشد .پس مردم جمع شدند ،او )حسن( بدن او را به
نفت آغشته كرد ،و گفت كه او را آتش بزنيم .عبداﷲ بن جعفر و حسين بن علي
و محمد بن حنيفه گفتند اجازه دهيد تا دل خود را از او خنك كنيم ،پس عبداﷲ
بن جعفر دست او را و پاهاي او را قطع كرد .او )ابن ملجم( شكوه نكرد .سپس
ميخ داغ به چشان او كشيد ،و او شكوه نكرد .سپس گفت تو چشمان خودت را
بسائيده سرب سرمه ميكني ،سپس گفت اقرا باسم ربك الذي خلق خلق اﻻنسان
من علق و تا آخر سوره را خواند ،سپس چشمان او پر از اشك شد ،دستور دادند
زبان او را قطع كنند ،پس او شكوه كرد )ضجه زد( ،پس به او گفتند اي دشمن
خدا وقتي دست و پايت را ميبريديم ضجه نزدي ،اكنون چه شده است كه وقتي
ميخواهيم زبانت را ببريم ضجه ميزني؟ گفت من ضجه ميزنم زيرا من از اين دنيا
متنفرم ،پس زبان او را بريدند و او را درون نمدي پيچيده و سوزاندند.
الطبقات كبري ،ابن سعد ،المپوشينه الثالث ،ذكر عبد الرحمن بن ملجم المرادي.
77 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پس آن حضرت موافق وصيت امير المومنين )ع( ابن ملجم ملعون را بيك ضربت
بجهنم فرستاد ،و بروايت ديگر حكم كرد كه او را گردن زدند .و ام الهيثم دختر
اسود نخعي خواستار شد تا جسدش را به او سپردند پس آتشي بر افروخت و آن
جسد پليد را در آتش بسوخت… ..و ابن شهر آشوب و ديگران روايت كرده اند
كه استخوانهاي پليد ابن ملجم را در گودالي انداخته بودند و پيوسته مردم كوفه
از آن مغاك بانك ناله و فرياد ميشنيدند ،و حكايت اخبار آنراهب از عذاب ابن
ملجم دردار دنيا بقي كردن مرغي بدن او را در چهار مرتبه و پس او زا پاره پاره
نمودن و بلعيدن و پيوسته اينكار را با او نمودند و بر روي سنگي در ميان دريا
مشهور و در كتب معتبره مسطور است.
تابحال شنيده بوديد آخوندها و بچه آخوندها اينجاي قصه را هم براي كسي
تعريف كنند؟ در هيچ كتابي از كتب مادر تاريخ اسﻼم نميتوان يافت كه علي
گفته باشد به قاتلش شير بدهند و يا او را تنها يك ضربه بزنند ،اين داستانها به نظر
ميرسد به دست توانمند روحانيت شيعه ساخته شده باشند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 78
جورج جرداق مسيحي كتابي 6جلدي با فرنام »علي ،صداي عدالت انساني«
نوشته است و همين قضيه سبب شده است كه شيعيان بسياري كتاب او را پيراهن
عثمان كنند و مي گويند تمام متفكرين بزرگ جهان به علي و عدالت او معتقد
هستند.
هر جا كه بدنبال عدالت بگرديد ،نام علي را در آنجا خواهيد يافت و در هر جا
كه در جستجوي انسانيت برآييد نظيري براي آن حضرت نخواهيد يافت .او
واﻻترين الگو و عاليترين مثال است و هيچ كسي نمي تواند در انسانيت ،عدالت،
سخاوت ،آزادمنشي ،بخشش و شجاعت نظير او باشد و به پايه علم ،ادب،
بﻼغت ،سعه صدر و عطوفت او برسد .آري آنان كجا و ابوالحسن كجا؟ كه:
ميان ماه من تا ماه گردون ،تفاوت از زمين تا آسمان است.
امام علي عليه السﻼم تجسم حقيقي همه فضايل انساني است ،نام او مترادف با هر
فضيلت و منقبتي است و چاره اي جز اين نيست كه او را همانند آن معاني متعالي
كه در او تجلي يافته بشمار آوريد .بشريت تاكنون نظيري براي او نيافته است و
79 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگر چشم بينا بيابد خواهد فهميد كه با از دست دادن علي ،دچار چه زيان بزرگي
شده و در چه خسارت بزرگي همچنان بسر مي برد.
از آنجا كه امام »ع« جلوه ارزش ها و مشعل تمدن است ،همه بزرگان در برابرش
زانو مي زنند و تنها كاري كه مي توانند بكنند اين است كه سر به زير افكنند و
در تعظيم و بزرگداشت او كمر خم كنند.
نام »منصف« هميشه در ادامه نام جرداق در آثار و نوشتارهاي شيعيان ديده
ميشود ،كلمه منصف از نظر شيعيان به تاريخ نويس يا انديشمندي گفته ميشود
كه همانند شيعيان در مورد علي فكر ميكنند .جالب اينجاست كه نويسنده سطور
باﻻ معتقد است همه انديشمندان بايد هوادار علي باشند ،نتيجه منطقي اين است
كه هركس مثل او راجع به علي فكر نميكند انديشمند نيست .مثﻼً دانته كه در
كمدي الهي علي و محمد را در جهنم به تصوير كشيده است را بايد از ليست
بزرگان خارج كرد.
اما پرسش اين است كه آيا جرداق ميتواند نشان دهد علي ركورد دار آدمكشي
نيست ،چندين زن نداشته است ،برده دار نبوده است ،مردم را سركوب نكرده
است ،با دست خود آدمها را نسوزانده است ،سر نبريده است ،به دو نيمه تقسيم
نكرده است و غيره؟ آيا انصاف او همانند انصاف نويسندگان شيعه است كه
81 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چشم بر تمام اين وقايع ميبندند و علي را بخاطر داستانهايي كه در همين نوشتار
مطرح شدند عادل ميخوانند؟
روشن است كه مسيحي بودن جرداق نميتواند اثبات كند كه هرچه او گفته است
و بافته است راست و درست هستند .اين همه شيعيان ياوه براي علي بافته اند ،يك
مسيحي نيز به جمع آنها بپيوندد اتفاق خاصي نمي افتد .به نظر ميرسد شيعيان در
نقل قول از جرداق دچار سفسطه توسل به مرجعيت ميشوند ،جرداق انساني
همدوره ما است و سخنان او در مورد علي ذره اي ارزش ندارند مگر اينكه
مستند به تاريخ نويساني كه در دوراني نزديك به علي بوده اند ،باشد .البته گويا
»عشق« جرداق به علي نيز به حدي نيست كه او مسيحيت و تثليث را كه از نظر
علي كفر بوده است كنار بگذارد و مسلمان شود .ايكاش جرداق در زمان علي
وجود ميداشت تا علي نيز در مقابل او سر چند انسان را ببرد ،شخصاً مايل بودم
ببينم بازهم علي را بنيانگزار حقوق بشر ميدانست يا نه و چنين مزخرفاتي را
مينوشت يا نه.
هيچيك از ماجراهايي كه در باﻻ آمد نميتوانند نشان دهند كه علي جايگاه ويژه و
باﻻيي در اخﻼقمداري و انسانيت دارد ،آنگونه شخصيت تاريخي علي در كتب
تاريخي ثبت شده است ،او نه تنها شخصيتي واﻻ نداشته است بلكه انساني ددمنش
و فرومايه بوده است و اگر ميان روايات روي منبري ها و مادر بزرگها و كتب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 82
تاريخي و قديمي قرار باشد يكي را مﻼك شناخت علي قرار دهيم ،مسلماً بايد
كتب تاريخي را انتخاب كنيم و اين انتخاب سبب ميشود كه ميان شخصيت
تخيلي و تاريخي علي فاصله بسيار بيافتد .جامعه اي كه الگويهاي اخﻼقي اش
انسانهايي دون و ددمنش همچون علي باشند هرگز نميتوانند جوامع موفق و
پيشرفته اي باشند.
83 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همه چيز زن بد است و بدتر چيزي كه در اوست اين است كه مرد را چاره اي
نيست از بودن با او .
- 1فاطمه زهرا
اي مردم ،زنها از ايمان و ارث و خرد كم بهره هستنداما نقصان ايمان آنها به
جهت نماز نخواندن و روزه نگرفتن است در روزهاي حيض و جهت نقصان
خردشان آن است كه در اسﻼم گواهي دو زن به جاي گواهي يك مرد است و
از جهت نقصان نصيب و بهره هم،ارث آنها نصف ارث مردان مي باشدپس از
زنهاي بد پرهيز كنيدو از خوبانشان بر حذر باشيد و در گفتار و كردار پسنديده از
انها پيروي نكنيد تا در گفتار و كردار ناشايسته طمع نكنند
خطبه ١٥٥نهج البﻼغه )اين خطبه بعد از جنگ جمل خطاب به عايشه خوانده
شده است
اما بر فﻼن زن)عايشه( انديشه زنان غلبه يافت و كينه در سينه او جوشيدن
گرفت،همچون ديگ آهنگران كه در آن فلز گدازند و اگر او را فرا مي خواندند
تا آنچه با من كرد با ديگري كند،نهي مي نمود و بعد از اين هم حرمت و بزرگي
پيش از اين براي او باقي است و حساب و بازرسي با خداوند است
واياك و مشاورة النّساء فانّ رايهنّ الي افن و عزمهن الي و هن و..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 86
از راي زدن بازنان بپرهيز،زيرا ايشان را رايي سست و عزمي نا توان است با پرده
نشيني،نگاه آلوده شان را راه ببند كه سخت گيري در پرده نشيني
آنان،ماندگاريشان را افزون كندخارج شدن زنان از خانه بدتر نيست از اينكه
كسي را كه به او اطمينان نداري به خانه در آوري)يعني هر دو اينها به يك اندازه
ميتواند خطرناك باشد(اگر تواني كاري كني كه جز تو را نشناسند،چنان كن
كاري كه بدور از توان اوست بدو مسپار زيرا زن چون گل ظريف است نه
پهلوان خشنگرامي داشتن او را از حدمگذران و او را به طمع ميانداز چندان كه
ديگري را شفاعت كندزنهار از رشك بردن و غيرت نمودن نابجا،زيرا سبب
ميشود كه زن درستكار به نادرستي افتدو زن به عفت آراسته را به ترديد كشاند
حكمت ٢٢٧بهترين خو هاي زنان بدترين خو هاي مردان است كه تكبر و ترس
و بخل باشدپس هر گاه زن متكبره باشد،سر فرود نمي آورد و هر گاه بخيل و
زفت باشد مال خود و شوهرش را نگاه مي دارد و هر گاه ترسو باشد از آنچه به
او رو آورد مي ترسد و دوري مي گزيند
87 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حكمت٢٣٠همه چيز زن بد است و بدتر چيزي كه در اوست اين است كه مرد را
چاره اي نيست از بودن با او.
در تمام خطبه ها و نامه ها كلمه عام النّساء به كار برده شده و اين نشان مي دهد
كه عموم زنان مورد نظر علي ابن ابيطالب بوده اندبنابراين اين توجيه كه در واقع
روي صحبت با گروه خاصي از زنان بوده است،به هيچ وجه قابل قبول نيست كه
اگر چنين بود،علي مي بايست با بكار بردن عباراتي مناسب اين ابهام را از بين مي
برد همچنانكه آنجا كه در مورد مردان صحبت مي كند و از آنان گله مي كند
هيچگاه همه مردان را مورد خطاب قرار نداده،به عنوان نمونه علي در قسمتي از
خطبه ٢٧چنين مي گويد اي كساني كه به مردان مي مانيد ولي مرد نيستيد! اي
كودك صفتان بي خرد و اي عروسان حجله نشين! چقدر دوست داشتم كه
هرگز شما را نميديدم و نميشناختم همان شناسايي كه سر انجام مرا اينچنين ملول
و ناراحت ساخت خدا شما را بكشد كه اين قدر خون به دل من كرديدو سينه مرا
مملو از خشم ساختيدو كاسه هاي غم و اندوه جرعه جرعه به من نوشانديد و با
سر پيچي كردن و ياري نكردن،نقشه هاي مرا تباه كرديد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 88
اين خطبه به هنگامي ايراد شد كه خبر رسيد سپاه معاويه بر انبار تاخته و هيچكس
در مقابل قواي او پايداري نكرده است و به خوبي نشان ميدهد كه روي صحبت
علي با تمام مردان و در همه زمانها نيست بلكه مرداني مورد خطاب واقع شده اند
كه در حال حاضر خون به دل او كرده اند و با نافرماني از او نقشه ها يش را تباه
ساخته اند اين تو جيه در مورد خطبه ٨٠نهج البﻼغه بيشتر به كار مي رود،چنانچه
گفته مي شود مقصود اصلي عايشه است كه با توجه به محتواي خطبه ٨٠اين نظر
شديدا رد ميشودهمه زنان مطابق قوانين اسﻼمي ارثي نصف مردان دارند نه فقط
عايشه،معادل بودن شهادت يك مرد با دو زن در مورد همه زنان صادق است و
گذشته از اين تمام زنان چه مسلمان و چه غير مسلمان چند روزي از ماه را عادت
ماهانه هستنداز طرفي علي آنجا كه در مورد عايشه صحبت مي كند از لفظ عام
النساء استفاده نمي كند و دقيقا او را مورد خطاب قرار مي دهد خطبه ١٣و ١٥٥
نهج البﻼغه اين امر را به خوبي نمايان مي سازد
اي مردم شما سپاه زني و پيرو حيوان زبان بسته اي بوديد به صداي شتر
برانگيخته مي شديد و هنگاميكه پي كرده شد همگي گريختيد .
نياز به بحث بيشتر نيست و از آنچه از علي ذكر شد بخوبي نمايان است كه روي
صحبت او تمام زنان بوده انداما يكي از نكاتي كه در خطبه ٨٠شايان ذكر است
89 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
استدﻻل علي درباره نقصان خرد و انديشه زنان استدر اينجا علي معلول را جاي
علت مي گذارد و در واقع دليل كمي بهره زنان از عقل را در اين مي داند كه
شهادت دو تن از آنها،معادل شهادت يك مرد استدر حاليكه در واقع شرع اسﻼم
چون زن را ضعيف و ناقص عقل تر از مردان ميداند،شهادت دو تن از زنان را
معادل يك مرد قرار ميدهد از سويي ديگر علي علت كمي ايمان زنان را در اين
ميداند كه آنها مدتي از ماه را نمي توانند نماز بخوانند و روزه بگيرند،يعني تنها
كميت را عامل باﻻ رفتن كيفيت دانسته گويي كه هر كس بيشتر نماز بخواند و
ساعات بيشتري به عبادت اختصاص دهد،همين كافي ست تا ايمان او قوي و
محكم گرددهر چند كه در هر صورت زنان در اين باره هيچ دخالتي نداشته اند و
تنها در برابر قانون طبيعت سر تعظيم فرود آوردند
پس از زنان بد بايد پرهيز كرد و از خوبان آنها بر حذر بود و حتي در معروف
هم از آنها اطاعت نكرد چون آنها تمام سال را نمي توانند روزه نگاه دارند و نماز
بخوانند پس ايمان آنها ناقص استعقل آنها نيز دچار نقص است و دليل سوم هم
آن است كه بهره آنان كم است چون ارثي نصف مردان دارنددر اينجا علي باز
هم معلول را جاي علت مي گذارد چرا كه شرع اسﻼم چون زن را در مرتبه
پايين تري از مرد ميداند ارث او را نصف ارث مرد قرار داده است هر چند كه به
هر حال اين جمله قابل هضم نيست كه چون ارث زنان نصف ارث مردان است
پس بايد از خوبان آنها بر حذر بود و در معروف هم از آنان اطاعت نكرد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 90
علي در خطبه ١٥٥علت كار عايشه را غلبه يافتن انديشه زنان بر او مي داند كه
با توجه به متن خطبه ٨٠و نيز نامه ٣١يا ١٤مي توان حرف او را اينگونه تعبير
كرد كه عايشه به علت غلبه يافتن انديشه زنان بر او،اقدام به اين كار كرد و از
آنجا كه راي و انديشه زنان سست و ضعيف است چنين نتيجه اي حاصل شد
و اكفُف علَيهنﱠ من أبصارِ هنﱠ بِحجابِك إياهنﱠ ،فَإنﱠ شده الحجابِ أبقي علَيهِنﱠ ،و
لَيس خُروجهنﱠ بِأشَد من إدخَالك من لَا يوثَقُ بِه عليهِنﱠ ،و إن اس َتطَعت أﻻ يعرِفنَ
غَيرَك فَافعل؛
در پرده ي حجاب نگاهشان دار ،تا نامحرمان را ننگرند ،زيرا كه سخت گيري در
پوشش ،عامل سﻼمت و استواري آنان است .بيرون رفتن زنان بدتر از آن نيست
كه افراد غير صالح را در ميانشان آوري ،و اگر بتواني بگونه اي زندگي كني كه
غير تو را نشناسند چنين كن.
91 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حجاب در واقع بيشتر به معناي پرده و حايل ميان دو چيز است نه پوشش كلمه
مناسب براي مفهوم پوشش در زبان عربي كلمه ستر است و بنابراين تعبير حجاب
به پوشش كه امروزه به كار مي رود،تعبير درستي نيست،همچنانكه علي در
دستوري كه به مالك اشتر در نامه ٥٣نهج البﻼغه مي نويسد،ميگويد :
يعني در ميان مردم باش ،كمتر خود را در اندرون خانه از مردم پنهان
كن،حاجب و دربان تو را از مردم جدا نكند
كه مسلما منظور علي از بكار بردن » احتجابك « اين نبوده كه مالك اشتر بايد
روسري و يا روبنده خود را كنار بگذارد و بدون آنها در ميان مردم آمد و شد
كند پس حجابي كه علي در متن نامه ٣١بكار برده به معناي پوشش نيست و
معناي پرده نشيني را ميدهد و از ديد علي اين پرده نشيني براي بقاي زنان بهتر
است تا آنجا كه حتّياگر تواني كاري كن كه جز تو را نشناسند)!؟!( همچنين از
ديد علي بيرون رفتن زن و آوردن شخصي غير قابل اعتماد به خانه،هر دو به يك
اندازه مي تواند بد و خطرناك باشد،پس چه بهتر كه آنها تا حد امكان از خانه
بيرون نروند و چه خوبتر اگر شرايطي فراهم شود كه زن غير از شوهر خود را
نشناسد )؟!(
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 92
حكمتهاي ذكر شده به خوبي جايگاه زن نزد علي را نمايان ميسازند و نيازي به
شرح و توضيح بيشتر نيستاما ذكر شماري چند از نظرات و تفسيرهاي كه علما و
بزرگان اسﻼمي در رابطه با زن عنوان نموده اند خالي از لطف نيست
همه چيززن بداست وبدتر چيزي كه در اوست اين است كه مرد را چاره اي
نيست جزبودن با او.
93 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مقصود از اينكه احوال زن تماما بر مرد شر است،يا از جهت نفقه اي است كه بر
مرد دارد،كه اين ظاهر است و يا ا زجهت لذت بردن از اوست كه اين خود
عاملي باز دارنده از اطاعت الهي است،كه مرد را از خدا دور مي كند و اينكه مرد
را چاره اي نيست از همراه بودن با زن ضرورت و احتياجي است كه در طبيعت
وجود دينوي نسبت به او هست و به خاطر اين مسأله است كه مرد زن را تحمل
مي كندالبته وجود شر در درون زن،عقلي است كه قوي تر از معلول مي
باشد)شرح نهج البﻼغه ابن ميثم ج(٥
رويارويي از تمام جهات براي مرد شر است زيرا زن اگر آشوبگر باشد عقل مرد
را سلب مي كند و اگر بد كار باشد دل مرد را ترسو مي كند ،اگر همسر مرد
باشد ،مرد مكلّف به پرداخت نفقه اش مي باشدو اگر زن بيگانه باشد مرد را به
فساد و گمراهي سوق مي دهد و اگر دشمن مرد باشد با بهتان و دورغ بر او پيروز
مي شودبا تمام اين اوصاف مرد ناچار از بودن با زن است و رهايي وي از دست
زن امكان پذير نيست )منهاج البراعه في شرح نهج البﻼغه ،عﻼمه خوئي،ج(٢١
گزيدن براي عقرب است و چون شأن زن،نيز اذيت مي باشد،لفظ عقرب براي او
استعاره شده است،منتها در زن گزيدنش همراه با لذت است،مانند زخمي كه
خاراندن آن اگر چه ناراحتي به دنبال دارد،اما در لحظه خارش،اين خاراندن
همراه با لذت است )شرح ابن ميثم بحراني ،ج(٥
علي)ع( به امام حسن )ع(در مورد زنان،به اموري وصيت نمود از جمله اينكه
95 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
-١از مشورت كردن با زنان بپرهيز،زيرا كه آنان از نظر عقﻼني داراي نقصان
هستند و فكر آنان در معرض خطاست و هر كسي كه اينچنين باشد،سزاوار نيست
كه مورد مشورت قرار گيرد
-٢ديدگان زنان را به واسطه حجاب بپوشانيد كه اين فصيح ترين كنايات از
حجاب است -٣جايز نيست شخصي را كه اطمينان به او نمي باشد )خواه زن
خواه مرد(وارد خانه اش نمايد
-٤در بعضي مواقع ،فساد آوردن بعضي از مردم به خانه،بيش از بيرون شدن زنان
از خانه است و بهتر اين است كه زن در حالتي باشد كه غير از شوهر را نشناسد
اما اينكه زن چون گياهي خوشبو )ريحانه(است نه كار فرما،غرض آن است كه
زن محلي براي لذت و بهره جويي است و شايد هم اختصاص دادن لفظ ريحانه
براي زن،از جهت استعاره باشد،زيرا زنان عرب عطر را بسيار استعمال مي كردند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 96
اما اينكه زن نمي تواند كار فرما باشد،براي اين است كه او براي حكمراني خلق
نشده،بلكه بايد بر او حكومت كرد
-٧زن را به طمع شفاعت براي ديگران نينداز،زيرا از توانايي او خارج است و اين
امر ناشي از نقصان غريزه و ناتواني انديشه اوست
-٨درمورد زنان پاكدامن غيرت به كار نبرد،زيرا كه اين امرسبب فساد براي وي
ميشود،يعني او را به كاري ناشايست وادار ميكند و قبح و زشتي عمل را از او
سلب ميگرداند)شرح نهج البﻼغه ابن ميثم ،ج(٥
-١ترك مشورت با زنان به جهت ناتواني انديشه و اراده و تصميم آنها در امور
97 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
-٢ديدگان زنان را از بيگانگان و زيبايي دنيا بوسيله حجاب باز دارد زيرا براي
آنها پاينده تر است و سبب وفاداري به همسر مي شود
-٣مردان غريبه را اگر اهل فساد و فتنه هستند به خانه ات راه مده
-٥او را به شفاعت در مورد ديگري وادار مكن زيرا سبب توجه ديگران به سوي
ايشان مي گردد و منجر به فسادشان مي شود
-٦از اظهار غيرت و بدگماني در جائيكه نبايد غيرت بكار رود بپرهيزد،مقصود
اين است كه از سوءظن نسبت به زنان دوري نمايد و مهر آنان بر دل گيرد،زيرا
بدگماني موجب فساد آنها مي شود )منهاج البراعه في شرح نهج البﻼغه ،عﻼمه
خوئي،ج(٢٠
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 98
وقول حضرت علي )ع(كه مي فرمايد )ان كنا لنؤ مر بالكف عنهن وانهن
لمشركات ( )ما در زمان رسول مأمور شديم كه از ايشان دست بر داريمحال
آنكه مشركه بودند(در صورت اظهار اسﻼم ،اولي به اين است كه نبايد موجب
اذيت و آزار آنها شوند و قول حضرت كه مي فرمايدو ان كان الرّجل الي آخره
اگر كسي زنش را با سنگ يا چماق مي زد )در زمان جاهليت(بر اثر آن زدن،آن
99 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در حكمت افﻼطون آمده است از استوار ترين دﻻيل عﻼقه مرد به همسرش و
همبستگي ميان آن دو،اين است كه صداي زن،ذاتا پايين تر از صداي مرد،قوه
تشخيص و تمييز او كمتر از قوه تشخيص مرد و قلبش نازك تر و رقيق تر از قلب
مرد مي باشد،پس هر گاه يكي از صفات زن نسبت به مرد فزوني يابد،به همان
ميزان از مرد دور مي شود)شرح نهج البﻼغه ابن ابي الحديد ،ج(١٧
زن مالك خانه و حافظ اموال شوهر است و از سوي ديگر در نزد مردم به ضعف
و عدم توانايي شهرت دارد،پس ناگزير بايد زن را نسبت به مال و نفس آگاهي
داد از بهترين صفات زن تكبر است،بگونه اي كه اين كبر و غرور،مانع از نظر
مردان بيگانه،يا طمع آنها نسبت به زنها شود،اين كبر و غرور از صفات مذموم و
ناپسند براي مرد است و در مورد زن از صفات مورد ستايش به شمار مي رود
همچنين بخل در زن كه خودداري از بخشش اموالي مي باشد كه در دست
اوست،از صفات پسنديده استزيرا اين عمل از طمع بيگانگان و سارقين به اموال
وي جلوگيري مي كند همچنين صفت ترس در زن كه به معناي ترس از رفتن به
مكانهاي خلوت و سفر در تاريكي شب و سفر در صحرا مي باشد،موجب مقيد
شدن زن ميگردداين صفات )ترس-بخل-تكبر( با احساس در ارتباط است و
احساس در زن قوي تر از مرد است) منهاج البراعه في شرح نهج البﻼغه ،عﻼمه
خوئي،ج(٢١
اسﻼم محروميت هاي زنان را مانند محروميت جهاد در راه خدا بدون عوض و
جبران به مثل نگذاشته،بلكه كمبود آن را به معادل آن در فضيلت و مزيت
تدارك نموده،مثﻼ نيكو داشتن شوهر را معادل جهاد قرار داده،اين كارها و اين
گونه مزايا چه بسا براي ما كه بازار فاسد زندگاني ما را احاطه كرده،ارزشي
نداشته باشد،ولي در نظر اسﻼم كه هر چيزي را به بهاي حقيقي آن مي سنجد و
فضايلي را كه مرضي خداست ،مي جويد،خداوند تعالي نيز هر چه را به ارزش
آن مقدار فرمود و راه مخصوص هر كس را جلوي پاي وي نهاده و آن را مستلزم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 102
به آن راه ساخته و قيمت هر كس معادل خدمات انساني وي و به وزن اعمال او
قرار داده ،پس در اسﻼم شهادت مرد در ميدان نبردو گذشت از خون رنگين بر
نيكو شوهر داري زن برتري نداردو حاكم كه چرخ زندگي اجتماع را مي
چرخاند يا قاضي كه بر مسند قضاوت تكيه مي زند بر زني كه خانه دار است مايه
افتخاري ندارد با اينكه اينها مناسبتي هستند كه اگر عمل به حق كرده و بر حق
رفته باشند،جز تحمل بار گران مسئوليت حكومت و قضاوت و در معرض عﻼج
و مخاطراتي براي دفاع از حقوق ضعفا واقع شدن،فايده اي نداردپس اينان چه
افتخاري بر كساني دارند كه دين آنها را از ورود به اين كارها منع كرده و بر
ايشان راه ديگري پيش رو نهاده است اين افتخارات را احتياجات مختلف
اجتماعات و برگزيدگي افرادي از خود براي هر كاري،زنده و استوار مي دارد
چرا كه در اختﻼف شئون اجتماعي و انساني برحسب اختﻼف محيط هاي
اجتماع ،جاي انكار نيست)اَر اَر( )تفسير الميزان،ج ،٤ص( ٥١٧
جهاد زن نيكو شوهر داري كردن است و اين از اسرار شوهر داري مي باشد
طاعت شوهر در طاعت خداست و در اين مسأله نفس اماره زن شكسته مي شود
و نفس زن در صراط الهي،منقاد مي شود ) شرح نهج البﻼغه ابن ميثم ،ج٥
103 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 104
داستان رد شمس
داستان »رد شمس« يا »بازگشت خورشيد« را عﻼوه بر علماي شيعه بيش از بيست
نفر از بزرگان اهل سنت با اختﻼف مختصرى از اسماء بنت عميس ،ابو رافع ،ام
سلمه ،جابر ،ابو سعيد خدرى ،ابو هريره و از ديگر صحابه نقل كرده اند» .رد
شمس« از حوادث سال هفتم هجرت است كه وقوع آن را در فتح خيبر و هنگام
تقسيم غنيم ذكر كرده اند .از اسماء بنت عميس رويت شده است كه روزى
هنگام عصر رسول خدا )ص( سرش را در دامان على )ع( نهاد و حالت وحى بر
آن حضرت عارض شد و طول كشيد تا غروب شد و على )ع( نماز عصر نخوانده
بود ،اما به احترام پيغمبر نتوانست از جا برخيزد و چون پيغمبر برخاست به على
)ع( فرمود :يا نماز عصر خوانده اى؟عرض كرد :نه .پيغمبر دعا كرده گفت:
»اللهم ان عليا كان فى طاعتك و طاعة رسولك فاردد عليه الشمس« »پروردگارا
على )بنده تو( در راه اطاعت تو و فرمانبردارى رسول تو بوده پس خورشيد را
براى او بازگردان «.اسماء گويد :در ين وقت خورشيد را ديدم كه بازگشت و
ديوارها را دوباره آفتاب گرفت تا على )ع( وضو گرفت و نمازش را خواند،
آنگاه غروب كرد .وقوع ين حادثه اگر چه از ديره نظام طبيعت خارج است اما
فضيلت علي )ع( نزد خداوند بر همگان اثبات شده است؛ رخداد چنين پديده اي
براي فردي كه خداوند به جهت بزرگداشت و باﻻ بردن مقام و اظهار كرامت او
محل تولد او را خانه خويش قرار داده؛ يتي است بر همگان.
105 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
يكي از بهانه هايي كه تازي پرستان نادان براي بيگناهي علي مي آورند اين است
كه حمله تازيان به ايران در زمان عمر صورت گرفته ٬پس علي بيگناه است.
براساس اسناد تاريخي ٬علي در كنار و همپاي ديگر خلفاي تازي ٬عمر و عثمان٬
در تمام رايزني ها شركت داشته و به عنوان يكي از مردان جنگجوي ٬يكي از
مشاوران مهم عمر و عثمان بشمار ميرفته .در نهج البﻼغه چنين آمده:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 106
» از سخنان آنحضرت عليه السﻼم است به عمر بن خطاب هنگامي كه براي رفتن
خود به جنگ با اهل ايران با آن بزرگوار مشورت نمود.
عمر گفت يا علي پس دستور چيست؟ فرمود راي اينست كه تو در مدينه مانده
مرد دليري را امير لشگر اسﻼم نموده بجنگ ايرانيها بفرستي و اگر هم مغلوب
شده شكست بخورند تو در جاي خود مانده دوباره لشگر آماده ميسازي و براي
سرداري لشگر اسﻼم نعمان ابن مقرن لياقت دارد ٬عمر اين راي را اختيار نموده
نامه اي به نعمان كه در بصره بود نوشت و او را مامور نمود كه به سپهساﻻري
لشگر اسﻼم به جنگ ايرانيها برود…..
پس راي خود را براي نرفتن عمر بكارزار از روي برهان چنين بيان فرمود:
مكان زمامدار دين و حكمران مملكت مانند رشته مهره است كه آنرا گرد آورده
بهم پيوند مي نمايد ٬پس اگر رشته بگسلد مهره ها از هم جدا شده و پراكنده
گردد و هرگز همه آنها گرد نيامده است…….
107 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگر چه امروز عرب اندكست ٬ليكن بسبب دين اسﻼم )و غلبه بر ساير اديان(
بسيار است…..
پس تو مانند ميخ وسط آسيا)ساكن و برقرار( باش و آسيا)ي جنگ( را بوسيله
عرب بگردان )در تجهيز لشگر و آراستگي و انتظام امرايشان بكوش( و آنان را به
آتش جنگ در آورده خود بكارزار مرو …..
و ديگر آنكه اگر تو وارد كارزار شوي ايرانيها ترا ببينند ميگويند :اين پيشواي
عرب است ٬كه اگر او ار از بين ببريد )بقتل رسانيد( آسودگي خواهيد يافت ٬و
اين انديشه حرص ايشانرا بر )جنگ با( تو و طمعشان را در )نابود كردن( تو
سختتر و زياد تر مي گرداند……«
و در تاريخ طبري:
» چنان بود كه عمر آنها را از پيشروي در ديار جبل منع كرده بود….
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 108
… .آنگاه نداي نماز جماعت دادند كه مردم فراهم آمدند و سعد بيامد و عمر از
نام سعد فال نيك زد و بر منبر به سخن ايستاد و خبر را با مسلمانان بگفت و با
آنها مشورت كرد و گفت:
… ..آيا صواب است كه من با كساني كه پيش منند و آنچه فراهم توانم كرد
بروم و در منزلگاهي ميان اين دو شهر فرود آيم و آنها را براي حركت دعوت
كنم و ذخير قوم باشم تا خدا ظفرشان دهد و آنچه را خواهد مقرر كند .اگر خدا
ظفرشان داد آنها را سوي ديار پارسيان برانم كه بر سر ملكشان جنگ آغاز كنند؟
» علي برخاست گفت :اما بعد اي امير مومنان ،اگر مردم شام را از شام ببري
روميان سوي زن و فرزندشان بتازند و اگر مردم يمن را از يمن ببري حبشيان
سوي زن و فرزندشان تازند ،تو اگر از اين سرزمين بروي همه اطراف آن آشفته
شود تا آنجا كه پشت سرت به سبب زنان و نانخوران از آنچه در پيش روي داري
مهمتر شود ،اين كسان را در شهرهايشان به جاي گذارد و به مردم بصره بنويس
كه سه گروه شوند :يك گروه پيش زن و فرزند بمانند و گروهي با ذميان بمانند
كه نقض پيمان نكنند و گروهي ديگر به كمك برادران خويش سوي كوفه
روند ،اگر عجمان فردا ترا ببينند گويند اين امير عرب است و ريشه عرب ،و
سختتر و مصرانه تر حمله كنند« .
همانطور كه مي بينيد ٬علي شركت عمر را در سپاه تازيان به سود تازيان نمي ديد
و با آن مخالفت كرد .چه بسا وجود عمر در ميان سپاه عرب ٬باعث برافروخته
شدن ايرانيان مي شد و عاقبت جنگ به سود ايرانيان خاتمه مي يافت.
دقت كنيد ٬چقدر مليت عربِ علي برايش اهميت داشته كه آنرا چند بار تكرار
ميكند .و با اين حال ٬بهانه جويان اسﻼمي ميگويند ٬براي علي ايراني و يا عرب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 110
بودن مهم نبوده بلكه علي براي حق و حقوق ايرانيان تﻼش ميكرده!!! ما مي
پرسيم كجا و چگونه و چرا؟
علي مير فطروس در همين مورد در كتاب » مﻼحظاتي در تاريخ ايران …«
مينويسد:
» عمر نداي نماز داد و مردم بر او فراهم شدند و كس فرستاد و علي عليه السﻼم
را در مدينه جانشين كرده بود بخوان كه بيامد« .
»…… .و چنان بود كه علي عليه السﻼم را در مدينه جانشين عمر شده بود …« .
» وقتي شمشير خسرو و كمر بند و زيور وي را پيش عمر آوردند گفت :كساني
كه اين را تسليم كرده اند موتمن بوده اند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 112
علي گفت :تو خويشتن داري ،رعيت نيز خويشتن دار شده« .
علي گفت :از روزي كه پيمبر خدا صلي اﷲ عليه و سلم هجرت كرد و سرزمين
مشركان را ترك كرد« .
» فرستادگان قوم سوي عمر رفتند ،وليد نيز سران و دينداران نصاري را فرستاد،
عمر به آنها گفت :جزيه بدهيد.
عمر گفت :ما نام آنرا جزيه مي گذاريم و شما هر چه ميخواهيد بناميد.
علي بن ابيطالب گفت :اي امير مومنان مگر سعد زكات را دو برابر از آنها نگرفته
است؟
علي بن ابيطالب گفت :هر سال اموالي را كه پيش تو فراهم ميشود تقسيم كن و
چيزي از آن نگه مدار« .
گفت :عثمان «
» علي عليه السﻼم گفت :شما كه عيب عثمان ميگوييد همانند آن كسيد كه
خويشتن را ضربت مي زند كه همراهش را بكشد« .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 114
» وقتي مصريان در ذي خشب منزل گرفتند ،با علي و ياران پيمبر خدا صلي اﷲ
عليه و سلم سخن كرد كه آنها را بازگردانند«.
» پس از رفتن مصريان علي پيش عثمان آمد و گفت :سخن گوي كه مردم
استماع كنند و شاهد آن شوند… ..بيم دارم گروهي ديگر از كوفه بيايند و
بگويي اي علي سوي آنها برو و من رفتن نتوانم و معذورم نداري ،و گروه ديگر
از بصره بيايند و گويي اي علي سوي آنها برو اگر نروم پنداري كه
رعايتخويشاوندي نكرده ام و حق تو را سبك گرفته ام« .
» چون برون شد نائله دختر قرامضه ،زن عثمان پيش وي آمد و گفت ..… :سخن
علي را شنيدم كه ديگر پيش تو نخواهد آمد ،مطيع مروان شده اي كه تو را هر
كجا بخواهد مي كشد.
» آنروز كه عثمان غش كرده بود علي بن ابيطالب پيش وي رفت ،بني اميه
اطراف وي بودند،
» پس عثمان كس سوي علي فرستاد و او را خواند و چون بيامد گفت :اي ابو
حسن ،رفتار مردم چنان بوده كه ديده اي و رفتار من چنان بود كه دانسته اي،
ميترسم مرا بكشند ،آنها را پس فرست« .
» مصريان گفتند :از اين ورطه رهايي نداريم جز اينكه اين مرد)عثمان( را بكشيم
و مردم به اين حادثه از ما مشغول شوند .و راهي براي نجاتشان جز كشتن عثمان
نماند .آهنگ در كردند اما حسن و ابن زبير و محمد بن طلحه و مروان بن حكم
و سعيد بن عاص و ديگر فرزندان صحابه كه با آنها بودندمانعشان شدند و در هم
آويختند« .
» علي نيز خبر يافت و گفت :خدا عثمان را رحمت كند و به جاي وي نيكي آرد.
«
» همه كسان برفتند ،عثمان قرآن خواست و قرائت آغاز كرد .حسن نزد وي بود«.
» عكرمه به نقل از ابن عباس گويد :وقتي عثمان براي آخرين بار محاصره
شد……
گفت :آري ،محاصره اول ده روز بود ،مصريان آمده بودند كه علي در ذي
خشب آنها را بديد و از عثمان بازشان گردانيد ،بخدا علي براي وي ياري
راستگو بود…… «
» شريح گويد :اين سخنان را باوي بگفتم كه چهره اش درهم رفت و گفت :من
كي مشورت علي را پذيرفته ام يا پيرو دستور وي بوده ام يا به راي او اعتنا داشته
ام؟
117 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گفتم :اي روسپي زاده ،چه مانعي دارد كه نظر سرورت را كه پس از پيمبر
پيشواي مسلمانان است ،بپذيري؟ كساني بهتر از تو بودند يعني ابوبكر و عمر با او
مشورت مي كردند و به راي وي كار ميكردند«.
» از سخنان آن حضرت عليه السﻼم است هنگاميكه عمربن خطاب براي رفتن
بجنگ روميان از آن بزرگوار مشورت نمود …« .
» علي بن ابيطالب گويد :وقتي خبر فتح خراسان به عمر رسيد گفت :خوش
داشتم كه ميان ما و آنها دريايي از آتش بود.
گفتم :چرا از فتح آنها آزرده اي كه اينك وقت خرسندي است« .
نمونه خرسندي علي در فتح و كشتار ايرانيان بدست سرداران خونخوار تازي.
» در همين سال يعني سال هفدهم عمر براي آخرين بار سوي شام آمد.
پس از شكست ايرانيان و پيروزي اعراب ٬علي به مردم كوفه گفت :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 118
» از سخنان آنحضرت عليه السﻼم است كه به عبداﷲ ابن عباس فرمود زمانيكه از
طرف عثمان كه در محاصره بود نامه اي براي آن بزرگوار آورد ،در آن نامه از
آن حضرت درخواست مينمود كه به ملك خود در ينبع تشريف ببرد تا غوغا و
هياهوي مردم براي نامزد نمودن او بخﻼفت كم شود .بعد از آنكه مانند آن
درخواست را پيشتر هم نموده بود)پيش از آن خواست كه حضرت به ينبع
تشريف ببرد ،چون رفت پس از آن درخواست نمود كه از آنجا بمدينه برگشته
او را ياري فرمايد ،اكنون دوباره درخواست مينمود كه به ينبع تشريف ببرد( پس
امام عليه السﻼم فرمود:
اي پسر عباس ،عثمان ميخواهد مرا مگر اينكه مانند شتر آب كش قرار دهد بادلو
بزرگ ،بيايم و بروم)پيش از اين( بسوي من فرستاد كه )از مدينه( بيرون شوم،
پس از آن فرستاد )براي ياري او از ينبع به مدينه( بيايم ،و اكنون)ترا( ميفرستد كه
بيرون روم ،بخدا سوگند)او را ياري كرده( و از او دفاع نمودمبطوريكه) از زياد
كوشش كردن در همراهيش( گناهكار باشم)چون بر اثر كارهاي ناشايسته اي
كه كرده و بجا مياورد مستحق دفاع نمي باشد(« .
119 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از نوشته هاي باﻻ در نهج البﻼغه نمايان است كه علي مانند مهره اي ،مشاوري و
زيردستي در خدمت عثمان بوده است كه هرگاه ميخواسته او را مانند شتر آب
كش به اين سو و آن سو روانه ميكرده و دستور آمدن و رفتنش را از مدينه
ميداده است .آيا اين همان علي است كه آخوند شيعه به ما فروخته است كه با
دستگاه خﻼفت امويان در ستيز بوده است و در حمله و كشتار ايرانيان دست
نداشته است؟؟؟؟
در جاي ديگر مي بينيم كه عمر هنگامي ميخواهد در مورد فرش گرانبهاي
بهارستان تصميم بگيرد ٬با علي رايزني ميكند )تاريخ تبري و همچنين كامل ٬ابن
اثير – ج ١ص :(٢١٣
» … .سعد فرش را بر اين قرار فرستاد .فرش شصت ذراع در شصت ذراع بود٬
پكپارچه ٬به اندازه يك جريب كه در آن راههاي مصور بود و آب نماها چون
نهرها ٬و ﻻبه ﻻي آن همانند مرواريد بود و حاشيه ها چون كشتزار و سبزه زار
بهاران بود ٬از حرير بر پودهاي طﻼ كه گلهاي طﻼ و نقره و امثال آن داشت.
وقتي فرش را پيش عمر آوردند ٬از خمس به كسان چيز داد و گفت » :از خمسها
به همه جنگاوراني كه حضور داشته اند يا ميان حصول دو خمس كوشا بوده اند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 120
بايد داد و گمان ندارم از خمس بسيار داده باشند« .آنگاه خمس را به مصارف آن
تقسيم كرد و گفت » :درباره اين فرش چه راي ميدهيد؟«
جماعت همسخن شدند و گفتند » :اين را به راي تو واگذاشته اند راي تو
چيست؟«
اما علي گفت »:اي امير مومنان ٬كار چنانست كه گفتند ٬اما تامل بايد كه اگر
اكنون آنرا بپذيري فردا كساني به دستاويز آن به ناحق چيزها بگيرند«.
عمر گفت » :راست گفتي و اندرز دادي« و آنرا پاره پاره كرد و به كسان داد«.
دوباره در برگ ديگر تاريخ تبري همين مشورت عمر و علي به زبان ديگري
آورده شده:
» گويد :و چون فرش را در مدينه پيش عمر آوردند ٬خوابي ديد و كساني را
فراهم آورد و حمد و ثناي خدا كرد و درباره فرش راي خواست و قصه آنرا
بگفت ٬بعضي ها گفتند آنرا بگيريد ٬بعضي ديگر به نظر او واگذاشتند ٬بعضي
ديگر راي مشخص نداشتند .علي سكوت عمر را ديد برخاست و نزديك او رفت
و گفت » :چرا علم خود را جهل مي كني و يقين خود را به مقام شك مي بري؟
از دنيا جز آن نداري كه عطا كني و از پيش برداري يا بپوشي و پاره كني يا
بخوري و ناچيز كني«.
121 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گفت »:راست گفتي و فرش را پاره پاره كرد و ميان كسان تقسيم كرد .يك پاره
آن به علي رسيد كه به بيست هزار فروخت و از پاره هاي ديگر بهتر نبود«.
و همچنين در تاريخ حبيب السير در مورد پروه هايي كه بدست تازيان افتاد و
پخش آنها در ميان اهل بيت و سهم علي از فرش بهارستان سخن گفته شده است.
» … .سعد بن ابي وقاص چون بفتح و نصرت اختصاص يافت به لوازم شكر الهي
قيام نموده… .باجتماع غنايم كه زياده از حد حصر و احصا بود … .نقود
نامعدود و جواهر زواهر و اواني زرين و سيمين و البسه زربفت و ابريشمين و
اسيان را هوار و شتران باربردار و استران ركابي و قطار و اسلحه نفيسه بسيار كه
خمس غنايم آن معركه بود بنظر عمر رضي اﷲ عنه رسانيدند و خليفه آن اموال را
بمصارف شرعيه صرف نموده … و اسامي اجله اهــــــل بـــيـــت)پيامبر مانند
زنان بيشمار و اقوام بيحساب ،فاطمه و علي و غيره( و اصحاب را )ياران اوليه
رسول( بر دفتر ثبت كرده جهت هر يك چيزي مقرر فرمود و ابتدا به عباس
رضي اﷲ عنه كرده باسم شريفش دوازده هزار درهم و بروايتي بيست و پنج هزار
درهم نوشت و بعد از آن سادات خاندان سيد كاينان را بر ساير برايا تقدم داد و
بنام هر يك از امهات مومنين ده هزار درم تعيين فرمود و هر يك از حضار
معركه بــــدر را پنج هزار درم داد و سبطين خواجه كونينامام حسن و امام حسن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 122
رضي اﷲ عنها را بدستور اهل بدر وظيفه مقرر كرد و ابوذر غفاري و سلمان
فارسي را نيز داخل آن طيقه گردانيد…… «
» سعد بن ابي وقاص … .بعد از اين درآمده نظر بران قصور منقش و منيع و
ايوانهاي دلكش رفيع انداخت و آن اموال ﻻتعدوﻻتحصي و اجناس بي حد و
قياس ديده زبان بحمد مهيمن منان گردان ساخت و ضبط غنايم را در عهده
عمربن مقرن مزخي كرده آن مقدار اشيا نفيسه و اقمشه شريفه و ظروف واواني
نقره و طﻼ و فرش و بساطهاي گران بها بدست آمد كه وصف آن با مداد قلم و
بنان تسير پذير نيست و از آن جمله بساطي بود ابريشمين شصت گز در شصت
كه اطراف آن بزمرد ترصييع يافته بود و بروايتي هژده ارش از آن فرش بجوهري
غير مكرر تزئين داشت چنانچه دو ارش از زمرد سبز بوده و ده ارش از بلور سفيد
و ده ارش از ياقوت سرخ و ده ارش از ياقوت كبود و ده ارش از ياقوت زرد و
در حواشي و جوانبش اصناف رياحين و ازهار و انواع اشجار و اثمار از جواهر
آبدار و ﻻلي شاه وار بافته بودند و آنرا بهارستان نام نهاده و ملوك عجم در فصل
شتا آن بساط را مسبوط ساخته مجلس عشرت مي آراستند و ميان زمستان را
اوايل ايام بهار مي پنداشتند .القصه سعد بن ابي وقاص از غنايم خمس جدا كرد
نهصد) (900شتر جهت حمل آن ترتيب نموده و چون از قيمت بساط موصوف
مقومان ذوالبصيره عاجز گشتند آنرا بي از آنكه در قسمت داخل سازد اضافه
اموال خمس كرده … ..بمدينه فرستاد و تتمه غنايم را بر شصت هزار سوار
تقسيم نموده بدست هر سواري دوازده هزار دينار ) 120000درهم( در آمد و
123 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چون اموال خمس و خبر فتح مداين بمدينه رسيد اميرالمومنين عمر بتجديد
مبتهج و مسرور گشته آن اموال را پخش كرد و بساط مزكور را كه مجرد رويت
آن موجب نشاط و انبساط ميشد قطعه قطعه ساخته يك وصله از آن پيش
شـــــــاه مــــــــــردان عليه الرحمة و الرضوان)علي امام اول شيعيان( فرستاد و
آنجانب آن را بيست هزار درم و بقولي بيست هزار دينار) 200000درم(
فروخت.
نكته اي كه به آن كمتر دقت ميشود اين است كه بر اساس آيات قرآن )حشر 6و
انفال ٤١و (٦٩علي بايد در جنگ با ايرانيان شركت مستقيم داشته باشد و بر
روي دشمنان شمشير كشيده باشد تا بتواند سهمي از غنايم جنگي ببرد!!!
» و آنچه را اﷲ از مال)يهوديان بني نضير( برسم غنيمت باز داد متعلق برسول
است ،كه شما سپاهيان اسﻼم برآن هيچ اسب و استري نتاختيد) و آزار نبرد
نكشيديد( …« .
» از سخنان آن حضرت عليه السﻼم است به عبداﷲ ابن زمعه يكي از اصحابش،
هنگاميكه در زمان خﻼفت آنحضرت نزد آن بزرگوار آمده مالي)از بيت المال(
از او درخواست نمود ،امام عليه السﻼم فرمود:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 124
اين مال … .غنيمت مسلمانان)كه بر اثر غلبه و تسلط بر كفار در كارزار بدست
آورده اند( و اندوخته شمشيرهاي ايشان است .پس اگر با آنها در كارزارشان
شريك بوده اي ترا هم مانند آنان نصيب و بهره ميباشد و اگر نه )ترا بهره اي
نيست ،زيرا( چيده دستهاي آنها براي دهنهاي ديگران نميباشد«.
آيا علي براي اينكه خودش سهمي از آن فرش گرانبها ببرد عمر را به اين كار
احمقانه تشويق كرد؟
به هر سوي ٬باز هم مي بينيم كه علي پاي به پاي عمر و ديگر راهزنان ٬متجاوزان
و قاتﻼن ايرانيان دست در دست آنها به تقسيم پروه ها مشغول است و خود
سهمي هم ميبرد.
نتيجه كار ٬علي در رايزني نقش داشت ٬در پاره كردن فرش گرانبهاي بهارستان
نقش داشت و در آخر سهمي هم از غنايم بدست آورد .علي تا اينجا كه چيزي
از عشق و عﻼقه به ايرانيان نشان نداده!
يكي از مواردي كه به ايرانيان در طول سالها دروغ گفته اند ٬دشمني ميان علي،
عمر و عثمان است .اين را گفته اند تا مهر علي را در دل ايراني بنشانند ٬چون
ميدانند چقدر ايراني از عمر و عثمان براي جناياتي كه مرتكب شده اند متنفرند.
ولي اين دشمني كه تازي پرستان از آن ياد ميكنند در روابط نزديك ميان علي و
عمر و عثمان به چشم نميخورد .همانگونه كه در پيش گذشت علي يكي از
خويشاوندان و مشاوران و ياران دو خليفه و در تمام امور داخلي و خارجي و
125 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جنگهاي تازيان بر عليه ايرانيان شركت داشته و در همه چيز سهيم بوده است.
روابط علي و عمر به گونه اي نزديك و علي چنان مورد اطمينان عمر بوده است
كه در نبودنش علي را جانشين خود قرار ميداده است.
-١حفصه يكي از زنان محمد دختر عمر بود .اگر عمر آدم جنايتكاري بود٬
چطور محمد دختر خودش را به زني به او داده بود؟
-٢ام حبيبه دختر ابو سفيان ٬خواهر معاويه همينطور يكي از زنان محمد بود .اين
معاويه را برادر زن محمد ميكند.
– 3رقيه دختر محمد زن عثمان بود .پس از مرگ رقيه ٬كه گفته ميشود از
كتكهاي عثمان مرد ٬محمد دختر ديگر خود ٬ام كلثوم ٬را به عقد عثمان
درآورد.
-4علي دختر نابالغ خود ٬ام كلثوم را به زني به عمر داد .اگر علي با عمر
دشمني داشت چگونه دخترش را به او داده است؟؟؟
»… عمربن خطاب ،ام كلثوم دختر علي بن ابي طالب را به ازدواج خود درآورد،
در حالي كه دختري غيربالغ بود و نزد او بود تا هنگامي كه عمر كشته شد و براي
او دو فرزند به نام زيد و رقيه به دنيا آورد«.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 126
عمر بن خطاب براي خواستگاري امكلثوم دختر علي)ع( نزد او آمد و از او
خواست كه دخترش را به نكاح وي درآورد .علي)ع( فرمود :من او را براي
فرزند برادرم ،عبداﷲ بن جعفر گذاشتهام .عمر گفت :بايد او را به نكاح من
درآوري… آنگاه علي)ع( امكلثوم را به ازدواج او درآورد .سپس عمر نزد
مهاجران آمد و گفت :آيا به من تبريك نميگوييد؟ گفتند :به چه دليل؟ گفت:
به دليل ازدواج امكلثوم دختر علي فاطمه .من شنيدم از رسول خدا)ص( كه
فرمود :هر نسب و سببي روز قيامت منقطع است ،مگر سبب و نسب من .از همين
رو ،دوست دارم كه بين من و رسول خدا)ص( نسب و سبب باشد) «.مستدرك
حاكم ،ج ،3ص (142
بيهقي) بيهقي ،سنن الكبري ،ج ،7ص (63نيز به سند خود از علي بن
الحسين)ع( نقل ميكند:
-5اگر علي با عمر و با خﻼفتش مخالف بود چرا نام فرزند خود را عمر نهاد ؟ )
تاريخ تبري ،پوشينه ،4برگ ١٥٢١؛ تحفه العالم 224 / 1؛ مستدركات علم
رجال الحديث 101 / 6؛ بحاراﻻنوار .( 37 / 45
– 6اگر علي با عثمان و خﻼفتش مخالف بود چرا نام فرزند ديگر خود را عثمان
نهاد؟ )مستدركات علم رجال الحديث 220 / 5؛ لباب اﻻنساب 398 / 1؛
تحفه العالم (231/ 1
– 7علي در نهج البﻼغه ،خطبه ) 219برگ (721به مناسبت مرگ عمر چنين
ميگويد:
» او كسي است كه كجي را راست كرد ٬و درد را درمان كرد ٬و سنت را بر پا
داشت ٬و فتنه را پشت سر گذاشت ٬پاك جامه رفت و اندك عيب ٬خير خﻼفت
را دريافت و از شر آن اجتناب جست .طاعت خداوند را بجاي آورد و بر اداي
حقش تقوي ورزيد«.
عمر بن خطاب رضي اﷲ عنه ٬در تدوين ديوانها با مسلمين راي زد .علي بن ابي
طالب)ع( وي را گفت » :در هر سال ٬هر چه گرد آمده است تقسيم كن و چيزي
نزد خود نگه مدار «.عثمان گفت » :مي بينم كه مالي عظيم گرد آمده است كه
همه مردمان را بسنده باشد .لكن اگر آنان را شماره نكنيم تا كسي كه بهره خود
گرفته از آن كس كه چيزي نگرفته است باز شناخته نشود ٬بيم آن دارم كه امر
پريشان گردد« .
اين در زماني است كه هزاران زن و كودك ايراني در بند اسارت تازيان راهي
مكه و مدينه و بازارهاي برده فروشي دنيا بودند .اين هم از عشق علي به ايرانيان!
» وقتي اسيران نهاوند را به مدينه آوردند ،ابولولو فيروز ،غﻼم مغيرة بن شعبه ،هر
كس از آنها را كوچك و بزرگ مي ديد دست به سرش مي كشيد و مي
گريست و مي گفت :عمر جگرم را خورد« .
» در جنگ جلوﻻ پروه هاي بسيار بچنگ عرب افتاد چندان غنيمت كه پيش از
آن نيافته بودند و زنان و دختران نيز باسارت گرفتند چندانكه عمر را از كثرت
اسيران نگراني در دل پديد آمد .دينوري مي نويسد كه عمر مكرر ميگفت از
129 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فرزندان اين زنان كه در جلوﻻ اسير شده اند بخدا پناه ميبرم .اخبارالطول برگ
«123
منظور از »فرزند اين زنان« ،فرزنداني است كه زنان ايراني پس از تجاوز تازيان
باردار شده بودند .ترس عمر از فرزندان بي پدري بود كه در شكم اين زنان
بودند.
مردم كرمان نيز سالها در برابر تازيان پايداري كردند تا سرانجام در زمان خﻼفت
عثمان ،حاكم كرمان پرداخت دو ميليون درهم و دو هزار غﻼم و كنيز ،بعنوان
جزيه ،با تازيان مهاجم صلح كرد.
در يورش تازيان به سيستان در زمان عثمان مردم شهر ،مقاومت بسيار كردند ولي
تازيان با خشونت بي اندازه توانستند در آخر آنها را به صلح درآورند .ربيع بن
زياد)سردار عرب( براي ايجاد وحشت و كاستن از شور مقاومت آنها ،دستور داد:
» … .تا صدري بساختند از آن كشتگان )يعني اجساد كشته شدگان جنگ را
روي هم انباشتند( و جامه افكندند بر پشتهاشان و هم از كشتگان ،تكيه گاهها
ساختند و ربيع بن زياد برشُد و برآن نشست و »ايران بن رستم« … و بزرگان و
موبد موبدان بيامدند ……… .چون ايران بن رستم او را بر آن حال بديد و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 130
صدر او از كشتگان ،بازنگريد و ياران گفت :ميگويند اهرمن بروز فراديد نيايد،
اينك اهرمن فراديد آمد كه اندرين هيچ شك نيست«.
پس از اين شكست ،ايرانيان پيمان بستند تا هر سال از سيستان هزار هزار )يك
ميليون( درهم و هزار وصيف)غﻼم نابالغ( كه بدست هر يك از آنها جام زرين
باشد ،به تازيان بپردازند.
» آنگاه خالد از مصيخ برفت و از حوران و رنق و حماه گذشت كه اكنون از آن
بني جناده بن زهبر تيره اي از كلب است ٬و هم از زميل گذشت كه همان بشر
است و ثني نزديك آنست و هر دو در مشرق رصافه است و از ثني آغاز كرد و
با ياران خويش فراهم آمدند و شبانگاه از سه طرف بر آن حمله بردند و شمشير
در جمع نهادند و كس از قوم جان به در نبرد و نوساﻻن را اسير گرفتند و خمس
خدا را همراه نعمان ابن عوف شيباني پيش ابوبكر فرستاد و اموال غارتي و
اسيران را تقسيم كرد ٬و علي بن ابي طالب عليه السﻼم دختر ربيعه بن بجير تغلبي
را خريد و به خانه برد و عمر و رقيه را از او آورد« .
نه اينكه علي در چپاول تازيان سهيم بوده و زنان اسير را خريداري ميكرده ٬بلكه
نام فرزند خود را عمر گذاشته است .ميگويند علي ٢٥سال سكوت كرد و با عمر
و عثمان مخالفت داشت!! اين است سكوت علي؟
131 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در پايين متن نامه اي را خواهيد خواند كه از طرف علي در زمان خﻼفتش به
حاكم بصره و جانشين عبداﷲ اين عباس ٬زياد بن ابيه در ايران نوشته شده است.
عبداﷲ ابن عباس كسي است كه علي او را براي سركوب شورش استخر مي
فرستد .همانطور كه مي بينيد ٬علي در اين نامه تنها به فكر »خراج« گرفته شده از
ايرانيان است و نه جان و مال و ناموس ايراني.
» از نامه هاي آنحضرت عليه السﻼم است بزياد ابن ابيه هنگاميكه در حكومت
بصره قائم مقام و جانشين عبداﷲ اين عباس بود ٬و عبداﷲ آنهنگام از جانب
اميرالمومنين عليه السﻼم بر بصره و شهرهاي اهواز و فارس و كرمان حكمفرما
بود:
و من سوگند بخدا ياد ميكنم سوگند از روي راستي و درستي اگر بمن برسد كه
تو در بيت المال مسلمانان بچيزي اندك يا بزرگ خيانت كرده و بر خﻼف
دستور صرف نموده اي بر تو سخت خواهم گرفت چنان سختگيري كه ترا كم
مايه و گران پشت و ذليل و خوار گرداند )ترا از مقام و منزلت بركنار نموده آنچه
از بيت المال اندوخته اي ميستانم بطوريكه درويش گرديده و توانايي كشيدن
بارمونه و روزي عيال نداشته در پيش مردم خوار و پست گردي( و درود برآنكه
شايسته دورد است«.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 132
)اين همان زياد بن ابيه)عبيد( است كه علي او را بر سركوب شورش مردم فارس
روانه ميكند .در پايين ميايد(
درست است كه حمله تازيان در زمان خﻼفت عمر صورت گرفت ٬و دستورات
از طرف عمر صادر ميشد ٬ولي براساس اسناد تاريخي و گفته هاي خود علي٬
علي با رضايت قلبي با هر دو خليفه عمر و عثمان بيعت كرده بود .در ضمن در
تمام رايزني هاي مهم ٬علي در كنار عمر و عثمان قرار داشت و با آنها همراهي
ميكرد .تنها چيزي كه ميتواند نيت واقعي علي را در آنزمان نشان دهد اين است
كه ٬اگر علي بعد از به خﻼفت رسيدن شيوه وحشيانه عرب را بر عليه ايرانيان
تغيير ميداد ٬آنگاه ميشد ادعا كرد كه شركت علي در مشورتها با خلفاي پيشين
خود ،از روي ميل قلبي نبوده است .ولي اين به نظر درست نميرسد ٬چون علي
بعد از به خﻼفت رسيدنش شيوه قتل و غارت تازيان زير فرمانش را در ايران تغيير
نداد.
براساس اسناد تاريخي علي بعد از به رسيدن به خﻼفت ٬بارها دستور قتل عام
مردم بيگناه ايران را صادر كرده است .اين دستورات به دنبال شورشهايي پياپي
كه مردم در شهرهاي مختلف انجام ميداند صادر شده كه به هيچ وجه امكان
توجيح آنها نيست .كشتن و كشته شدن سربازان در ميدان جنگ يكي از عوارض
نگونبختانه جنگ است ٬ولي ما در اينجا در مورد سربازان جنگي سخن نمي
133 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گويم ٬بلكه سخن از كشتار بي رحمانه مردم عادي ٬زن و بچه و مردان بيگناه
است.
علي بين ٤تا ٥هزار نفر از كساني را كه در جنگ صفين با او همكاري نكردند
را به فرماندهي رإيع بن خثيم ثوري ٬براي جنگ به ديلمان فرستاد .فتوح البلدان
برگ 81
مردم فارس و كرمان در شورش خود بر عليه دستگاه خﻼفت علي نمايندگان
علي را از شهر بيرون راندند و از دادن خراج سرپيچي كردند .علي زياد بن ابيه را
به فارس فرستاد كه مردم را سركوب كرد و خراج گرفت .تبري پوشينه ٦برگ
٢٦٥٧و برگ – 2674تبري پوشينه ٧برگ + ٢٧٢٢كامل ٬ابن اثير پوشينه ١
برگ ٣٢٨و ٣٣٣
مردم استخر در زمان علي دوباره دست به شورش زدند و اين بار علي عبداﷲ بن
عباس را براي سركوبي مردم استخر فرستاد كه به گفته ابن بلخي» :عبداﷲ بن
عباس خﻼيقي بي اندازه بكشت« .فارسنامه اين بلخي برگ + 278فتوح البلدان
برگ ١٤٦
اهل استخر سر به شورش برآوردند و عبداﷲ بن عباس به فرمان علي عصيان آنها
را در سيل خون فروشست «.تاريخ ايران بعد از اسﻼم برگ ٣٥٠؛ دكتر
عبدالحسين زرين كوب.
مردم خراسان نيز در زمان علي بار ديگر سر به شورش برداشتند و از اسﻼم سرباز
زدند .علي اين بار جعده بن هبيره را بسوي خراسان فرستاد و او مردم نيشابور را
محاصره كرد تا تسليم شدند .مردم مرو هم در همان زمان دست به قيام زدند كه
او آنها را هم ساكت كرد .تبري پوشينه ٦برگ ٢٥٨٢كامل ٬ابن اثير پوشينه ١
برگ – ٣٢٥فتوح البلدان برگ 164
» به روزگار خﻼفت علي بن ابيطالب رضي اﷲ عنه ٬چون پايان سال سي و هشت
و آغاز سال سي ونه بود ٬حارث بن مره عبدي ٬به فرمان علي )رضي اﷲ عنه(
لشكر به آن حدود)منظور خراسان( كشيد و پيروز شد ٬غنيمت بسيار و برده بي
شمار به دست آورد و تنها در يك روز ٬هزار برده ميان ياران خويش بخش كرد.
لكن سرانجام خود و يارانش ٬جز گروهي اندك ٬در سرزمين قيقان كشته شدند.
قتل او در سال چهل و دو بود .قيقان در ديار سند ٬نزديك سر حد خراسان واقع
است« .
و درين وقت خﻼفت باميرالمومنين علي عليه السﻼم رسيده بود ٬قومي بودند كه
ايشان را » بنوناجيه« گفتند ٬بنصرانيان پيوستند و ترسا شده .امير المومنين بر ايشان
تاخت ٬جمله را بغارت بياورد و زنان و فرزندان بمن يزيد برداشت و تا مسلمانان
به بندگي بخرند ٬مصقله بن هيره الشيباني بصد هزار درهم بخريد و آزاد كرد.
سي هزار درهم برسانيد مابقي ادا را وجه نداشت ٬بگريخت و بمعاويه پيوست.
اميرالمومنين علي عليه السﻼم در حق او ميگويد كه :قبح اﷲ مصقله فعل فعل
الساده و فر فرار العبيد .ببصره فرستاد و خانه و سراي او خراب كرد ٬و اول سرايي
كه در اسﻼم خراب كردند اين بود ،و از خواهر او مال طلب فرمود ٬و امروز
هنوز در بصره آثار سراي او باقيست و فرزندان او بكوفه مقيم اند…« ..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 136
در كمال شگفت زدگي ميخوانيم كه چگونه علي به قومي حمله ميكنند و زنان و
فرزندان آنان را به بندگي براي مسلمانان اسير ميكند و سپس آنها به قيمت صد
هزار درهم به مصقله ميفروشد كه او هم آنها را پس از خريد آزاد ميكند .ولي
مصقله بيش از سي هزار درهم آن را نميتواند بپردازد و قادر به پرداخت مابقي آن
نيست و از اين رو ٬و از ترس علي ٬دست به فرار ميگذارد و پيش معاويه امان
ميطلبد .عليِايراني دوست ٬ماموران خود را به بصره ميفرستد و خانه او را خراب
ميكند و حتي از خواهر مصقله طلب باقيمانده پول را ميكند!
» .٣٧٥گويند :عبدالرحمن به زرنگ شد .در آنجا ببود تا امر عثمان پريشان
گرديد .آنگاه امير ابن احمر َيشكُري را بر آنجاي گمارد و خود از سيستان
بازگشت .زياد اعجم درباره امير گويد :اگر امير نبود ٬قوم َيشكُر همه هﻼك مي
شدند .به هر حالَ ٬يشكُريان همه هﻼك خواهند گرديد.
پس از چندي ٬اهل زرنگ ٬امير را از شهر براندند و دروازه آن را ببستند .همان
زمان كه عليبن ابيطالب عليه السﻼم از امر جمل فارغ شد ٬حسكه بن عتاب حبطي
و عمران بن فصيل برجمي با گروهي از راهزنان عرب به زالق شتافتند .اهل
137 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آنجاي ٬پيمان شكسته بودند .تازيان ٬مالي بسيار به دست آوردند و نياي بختري
اصم پسر مجاهد و موﻻي شيبان را نيز در آنجاي اسير كردند .و سپس از آن شهر
به زرنگ روي آوردند .مرزبان زرنگ بترسيد و صلح طلبيد .تازيان به شهر اندر
شدند.
شاعر گويد :ديار سيستان را خبر دهيد كه گرسنگي و جنگ فرا رسيد .ابن فصيل
و راهزنان عرب فرا رسيدند .ايشان را نه سيم رضا كند و نه زر.
.٣٧٦ابومخنف گويد :علي رضي اﷲ عنه ٬عون بن جعده بن هبيره مخزوني را به
سيستان فرستاد .وي بدست بهدالي راهزن طايي در نيمه را عراق كشته شد .پس
علي)ع( به عبداﷲ بن عباس نامه نوشت و فرمان داد مردي را با چهار هزار تن به
وﻻيت سيستان فرستد .عبداﷲ ٬ربعي ابن كاس عنبري را با چهار هزار مرد جنگي
روانه كرد .حصين بن ابي الحر – ابوالحر خود مالك بن خشخاش عنبري نام
داشت – و نيز ثابت بن ذي الحره حميري همراه وي شدند .ثابت ٬فرمانده سپاه
پيشرو بود .چون به سيستان رسيدند ٬حسكه به جنگ ايشان آمد و كشته شد و
ربعي همه آن ديار را به تصرف خود درآورد« .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 138
» قرظة از جانب علي)ع( والي كوفه شده بود و همان جا نيز وفات يافت و علي
رضي اﷲ عنه بر وي نماز گزارد« .
قرظة بن كعب انصاري كسي است كه آخرين بار ري را فتح ميكند و همينگونه
كه مي بينم علي براي قدرداني از قرظة ،او را والي كوفه ميكند و پس از مرگش
بر وي نماز ميگزارد.
در زمان خﻼفت عمر مردم آذربايجان شوريدند و اشعت بن قيس كندي فرمانده
سپاه تازيان با سپاهي عظيم از كوفه ،اين شورش را با خشونت خاموش كرد.
علي در زمان خﻼفتش همين اشعت بن قيس كندي را حاكم آذربايجان ميكند
كه با چهل هزار سپاهي به آذربايجان روانه شود .اشعت در كار آماده سازي سپاه
است كه علي كشته ميشود .فتوح البلدان ٬بﻼذري برگ + ٨٦تبري پوشينه 7
برگ2713
اين نشان دهنده اين است كه علي تا آخرين روزهاي مرگش به فرستادن سپاه و
كشتار ايرانيان و برده گيري و جنايتهاي خود سرگرم بود و اگر كشته نشده بود
139 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همچنان مانند گذشته سياست چپاول و خونخواري خود را در مورد ايرانيان ادامه
ميداد.
نكته ديگر انتخاب علي در سرداران سپاه خود است ،كساني مانند اشعت بن
قيس ،قرظة بن كعب انصاري و يا زياد ابن ابيه كه گذشته اي خون آشام در
برخورد با ايرانيان دارشته اند .اين پرسش پيش ميايد كه چگونه علي كه دوستدار
ايرانيان است چنين كساني را به فرماندهي سپاهش دربرخورد با ايرانيان انتخاب
ميكند؟؟؟
پس از شكست ايرانيان و پيروزي اعراب ٬علي به مردم كوفه گفت :
همانطوري كه ديديد ميان خﻼفت علي و عمر و عثمان و ديگر تجاوزگران تازي
تفاوتي وجود نداشته است .در هيچ كجا ِمهري از سوي علي نسبت به ايرانيانِ
شكست خورده روا داشته نشده ٬پس به چه دليلي ايرانيان بايد ِمهر كسي كه
دستور قتل عام نياكانشان را داده است ٬را به دل داشته باشند؟ در تاريخ كدام
ملتي پيدا ميكنيد كه قاتﻼن نياكان خود را بپرستند؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 140
وصى برادرش و قائم بحجتش بعد از او است .و گواهى دهم كه على بن الحسين
پس از حسين قائم بامر امامت اوست .و گواهى دهم كه محمد على قائم بامر
امامت على بن الحسين است .و گواهى دهم كه جعفر بن محمد قائم بامر امامت
محمد است .و گواهى دهم كه موسى )بن جعفر( قائم بامر امامت جعفر بن
محمد است .و گواهى دهم كه على بن موسى قائم بامر موسى بن جعفر است .و
گواهى دهم كه محمد بن على قائم بامر امامت على بن موسى است .و گواهى
دهم كه على بن محمد قائم بامر امامت محمد بن على است .و گواهى دهم كه
حسن بن على قائم بامر امامت على بن محمد است .و گواهى دهم كه مردى از
فرزندان حسن است كه نبايد بكنيه و نام خوانده شود ،تا امرش ظاهر شود و زمين
را از عدالت پر كند چنان كه از ستم پر شده باشد .و سﻼم و رحمت و بركات
خدا بر تو باد ،اى اميرالمؤ منين ! ،سپس برخاست و برفت ،اميرالمؤ منين گفت :
اى ابا محمد! دنبالش برو ببين كجا مى رود؟ حسن بن عليهما السﻼم بيرون آمد و
فرمود :همين كه پايش را از مسجد بيرون گذاشت نفهميدم كدام جانب از زمين
خدا را گرفت و برفت ،سپس خدمت اميرالمؤ منين عليه السﻼم بازگشتم و به او
خبر دادم .فرمود :اى ابا محمد! او را مى شناسى ؟ گفتم :خدا و پيغمبرش و
اميرالمؤ منينداناترند ،فرمود :او خضر عليه السﻼم است .اصول كافى جلد 2
صفحه 468روايت 1
گروهي از مشركين را نزد علي آوردند و او دستور داد آنها را بسوزانند .خبر اين
عمل به ابن عباس رسيد و او با شنيدن اين خبر اظهار داشت ،هرگاه من بجاي
علي ميبودم دست به چنين كاري نميزدم ،زيرا پيامبر اﷲ سوزانيدن افراد را منع
كرده و در اين راستا گفته است» :سوزانيدن كار اﷲ است ،شما هيچكس را با
مجازات اﷲ كه آتش زدن آنهاست كيفر ندهيد «.بنابر اين هرگاه من بجاي علي
مي بودم ،دستور ميدادم آنها را بوسيله اي بغير از سوزانيدن به قتل برسانند .از اين
پس هر مسلماني كه از اسﻼم بازگشت كرد ،او را بكشيد.
زنان نيز بيرون شتافتند و عامر پسر قتاده برگشت و مژده آورد و جبرئيل نيز خبر به
پيامبر آورد .در اين حال ،علي با سه شتر و دو نفر اسير و سه اسب ،وارد شد و در
دستش سري بود .پيامبر فرمود :اي ابوالحسن! آيا ميخواهي كار تو را بازگو كنم؟
منافقان گفتند :تا لحظاتي پيش اندوهگين بود و اكنون ميخواهد حاﻻت او را باز
گويد! پيامبر گفت تو خود كارت را بازگو كن ،تا براي مردم حجت باشي.
گفت :اي رسول خدا! چون به آن محل رسيدم ،سه نفر شتر سوار را ديدم كه
فرياد زدند :كيستي؟ گفتم علي پسر ابوطالب ،پسر عموي رسول خدا هستم.
گفتند :ما براي خداوند فرستاده اي سراغ نداريم ،و پيش ما ،كشتن تو با كشتن او
يكسان است .شخصي كه اكنون كشته شده به من هجوم آورد و ميان من و او،
ضرباتي رد و بدل شد .بادي سرخ وزيد كه از آن ،آواز شما را شنيدم كه
ميگفتيد :گريبان زره را برايش پاره كرده ،بر رگ و شانه اش بكوب .پس به شانه
او زدم و اتفاقي نيافتاد .بادي زرد وزيد كه ميگفتيد :زره از پايش افتاد ،به پايش
بزن! زدم و آن را قطع نمودم و سرش را گرفتم و كنار انداختم .اين دو مرد
گفتند :شنيده ايم محمد انساني رحم پيشه و پر مهر است ،پس در قتل ما تعجيل
نكن و ما را به نزد او ببر كه اين رئيس ما ،با هزار قهرمان برابر بود .پيامبر فرمود:
يا علي! آواز اول كه شنيدي از طرف جبرئيل بود ،آواز دوم از طرف ميكائيل
بود .آنگاه فرمود يكي از اين دو مرد را پيش من بياور! او را آورد .پيامبر گفت:
بگو »ﻻ اله اﻻ اﷲ« و به رسالت من شهادت بده! گفت :كندن كوه ابو قبيس ،براي
من ،از اعتراف آسان تر است .گفت اي علي! او را ببر و گردنش را بزن .سپس
145 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فرمود :دومي را بياور .به او هم گفت كه بگو» :ﻻ اله اﻻ اﷲ« و بر رسالت من
گواهي بده! گفت :مرا به دوستم ملحق كن! فرمود :اي علي! او را نيز گردن بزن.
علي او را كنار كشيد و شمشير كشيد ،تا گردنش را بزند كه جبرئيل نازل شد و
گفت :اي محمد! خداوند سﻼم مي رساند و ميگويد :او را نكش ،زيرا در قبيله
اش ،انساني است خوش اخﻼق و بخشنده .پيامبر فرمود :يا علي! دست دار كه
فرستاده خداي من اطﻼع ميدهد اين شخص خوش اخﻼق و سخاوتمند است.
مشرك گفت :اين خبر را آيا فرستاده پروردگارت داده است؟ گفت :آري!
گفت :سوگند به خدا من در برابر برادرم ،هرگز مالك يك درهم نبوده ام و در
جنگ هرگز رو ترش نكرده ام .من ا كنون به خدا ايمان مي آورم :شهادت
ميدهم كه معبودي جز خداي يگانه نيست و تو نيز فرستاده او هستي .اين از
مواردي است كه حسن اخﻼقش و سخاوتش او را به بهشت انباشته از نعمت
رساند .حمد مخصوص خداست و درود خداوند بر بهترين مخلوقش محمد و
خاندان پاك و طاهر او .امالي شيخ صدوق برگ 169
عرب بيابانگردي نزد پيامبر آمد و ادعا كرد كه از بابت شتر ،هفتاد درهم از او
طلب دارد.
گفت :نه! گفت :من آن را به تو دادم .عرب گفت :من راضي هستم كه شخصي
ميان ما و شما حكم كند.
پيامر با او به نزد يكي از قريشيان آمد .قريشي به عرب گفت :به پيامبر خدا چه
ادعاي داري؟ گفت :هفتاد درهم پول يك شتر كه به او فروخته ام .گفت :اي
پيامبر خدا تو چه ميگوئي؟ گفت :آن را پرداخت كرده ام .قريشي گفت :اي
رسول خدا! شما بر طلب داشتن او اقرار نموديد ،بنابر اين بايد دو نفر را به عنوان
شاهد بياوريد ،تا اثبات شود كه پرداخته ايد ،يا اينكه هفتاد درهم به او بدهيد.
پيامبر خشمناك برخاست و در حالي كه عبايش را ميكشيد ،گفت :به خدا قسم،
نزد كسي خواهم رفت كه با حكم خداوند ميان ما حكم نمايد .و همراه مرد
عرب نزد علي آمد و علي از عرب پرسيد چه ادعايي درباره رسول خدا داري؟
گفت :از بابت فروختن شتري ،هفتاد درهم طلب دارم .گفت :اي پيامبر خدا ،شما
چه ميگوئيد؟ گفت پولش را پرداخته ام .گفت :اي عرب! رسول خدا ميگويد آن
را پرداخت كرده است ،آيا راست ميگويد؟
گفت :نه ،به من پرداخت نكرده است .علي ،در دم شمشير كشيد و گردن او را
زد پيامبر گفت :عرب را چرا كشتي؟ گفت :به خاطر اينكه شما را تكذيب نمود.
147 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
و هركس كه شما را تكذيب كند ،خون او خﻼل است و قتلش واجب .پيامبر
گفت :يا علي! سوگند به خدائي كه مرا به حق مبعوث نموده تو از حكم خدا
خطا ننمودي ،ولي ديگر چنين نكن!
در روايت است كه علي )ع( با رسول خدا به مسافرت رفت و عايشه همراهش
بود و تنها يك لحاف همراهش بود ! و رسول خدا بين من و عايشه ) يعني علي و
عايشه( خوابيد ! و هنگاميكه شب براي نماز شب بر خاست من و عايشه در يك
لحاف بوديم !!!!
قال علي سافرت مع رسول اﷲ و كان له لحاف ليس له لحاف غيره و معه عائشه و
كان رسول اﷲ ينام بيني و بين عائشه فاذا قام الي اللصلوه الليل
بحار اﻻنوار جلد – ٢ص ٤٠دار احياء التراث العربي – بيروت بحار اﻻنوار ص
٣١٤ ٢٩٧جلد يك ص ٤٠كتاب سليم ابن قيس ص ٢٢١
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 148
امتياز امامت
سنّيها كه اكثريت مسلمانان را تشكيل ميدهند به امامت بعنوان يك اصل در
كنار توحيد ،نبوت و معاد باور ندارند .امامت باوري ويژه شيعيان و به معناي آن
است كه دوازده تن از باقيماندگان او نيز از امتيازاتي الهي همچون خود محمد
برخوردار بودند .آنها شايد از با جبرئيل سخن نميگفتند اما به باور بسياري معصوم
بودند و برگزيده از طرف خدا براي امامت مسلمامان .غير از علي هيچيك از اين
امامان به حكومت نرسيد .حكومت علي نيز ديري نپاييد و او به دست ياران
پيشين خود كشته شد.
به فرض اينكه خدايي وجود داشته باشد و محمد پيامبري راستين باشد ،امامت
حاصل نميشود .اگر قرار است با عقل و خرد اصول دين را بپذيريم بايد امامت
نيز بايد در جاي خود اثبات شود .نخستين پرسش جالب در اين مورد اين است
كه چرا اهل تسنن امامت را قبول ندارند؟ شايد پاسخ اين باشد كه در قرآن
خبري از امامت نيست .اگر به قرآن توجه كنيد مفاهيم يگانگي ،پيامبري و
زندگي پس از مرگ بخش وسيعي از آيات قرآن را در بر گرفته است .آيا اگر
خداي مسلمانان ميخواست امامت نيز جزو اصول دين باشد ،منطقي نبود سه چهار
كلمه صريح راجع به آن در قرآن بگويد؟ به آيه زير در قرآن توجه كنيد:
149 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
يا أَيها الﱠذينَ آمنُوا ﻻ تَدخُلُوا بيوت النﱠبِي إِﻻﱠ أَنْ يؤْذَنَ لَكُم إِلى طَعامٍ غَيرَ ناظرِينَ
كم
إِناه و لكنْ إِذا دعيتُم فَادخُلُوا فَإِذا طَعمتُم فَانْتَشرُوا و ﻻ مستَأْنسينَ لحديث إِنﱠ ذلُ
كانَ يؤْذي النﱠبِي فَيستَحيِي منْكُم و اللﱠه ﻻ يستَحيِي منَ الْحقﱢ و إِذا سأَلْتُموهنﱠ متاعاً
فَسئَلُوهنﱠ منْ وراء حجابٍ ذلكُم أَطْ هرُ لقُلُوبِكُم و قُلُوبِهِنﱠ و ما كانَ لَكُم أَنْ تُؤْذُوا
رسولَ اللﱠه و ﻻ أَنْ تَنْكحوا أَزواجه منْ بع ده أَبداً إِنﱠ ذلكُم كانَ عنْد اللﱠه عظيماً.
اى كسانى كه ايمان آوردهايد )بدون كسب اجازه( وارد خانه پيامبر نشويد ،مگر
اينكه شما را براى صرف غذا اجازه ورود بدهد .در آن صورت نيز زودتر )از
موعد مقرره( نرويد تا منتظر طعام باشيد و چون از شما دعوت بعمل آمد ،بموقع
حاضر شويد و پس از صرف غذا آنجا را ترك كنيد و متفرق شويد و خودتان را
با بحث و گفتگو سرگرم نسازيد .اين رفتار شما پيامبر را ميرنجاند و او از شما
شرم دارد ولى خدا را از اظهار سخن حق ابايى نيست .هر گاه از زنان پيامبر
درخواست متاعى كرديد ،آن را از پس پرده بخواهيد .اين پرده و حجاب براى
دلهاى شما و دلهاى آنان پاكتر و بهتر است و شايسته شما نيست كه پيامبر را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 150
برنجانيد .پس از رحلت پيامبر نيز هيچ گاه نبايد زنانش را به نكاح درآوريد.
مسلما اين كار در پيشگاه خدا گناهيست بسيار بزرگ )و نابخشودنى(.
ببينيد پروردگار جهان چگونه كار و زندگي خود را رها ساخته و با چه دقتي
مسائلي سطحي و از جمله اينكه بعد از مردن محمد كسي با زنان زيباي او ازدواج
نكند پرداخته است ،آيا امام علي و حسن و حسين و فاطمه و امام زمان آنقدر
ارزش نداشتند كه چهارتا كلمه راجع به آنان و اينكه آنها هم مثل پيامبرند و
معصومند و بايد به حرفشان گوش بدهيد و مرگ و ميﻼدشان را عذا و جشن
بگيريد سخن ميگفت؟ بسياري از آيات قرآن تكراري هستند يعني خدا يك
عبارت يا فهم را تنها تكرار ميكند ،اما امامت ،آنگونه كه شيعيان قبول دارند را
هيچ كجا معرفي نميكند و كسي را بدان دعوت نميكند .شيعيان گاهي با تكاپوي
بسيار آياتي از قرآن را پيدا ميكنند كه با هزار و يك داستان يك جوري آنرا به
اهل بيت و امامت ربط ميدهند .اگر خدا چنين ميخواست خوب خود زبان داشت
و وحي ميكرد و ميگفت .اينها همگي نشان ميدهند كه چرا اهل تسنن درست
ميگويند و تشيع يك مكتب كامﻼ ساختگي و افزون شده بر اسﻼم است.
اما حتي اگر امامت نيز حقانيت داشته باشد هر كسي يك امام نيست .چنانكه
برخي از امامان در تاريخ با برادرانشان در امامت رقابت داشتند و در تاريخ شيعه
151 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امام دروغين نيز ديده ميشود .بنابر اين تنها در صورتي ميتوان با خرد و عقل
امامت را پذيرفت كه امامت تك تك امامان به ما اثبات شده باشد .حال آيا واقعا
ميتوان با عقل به امامت باور داشت؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 152
خويشاوندى نزديك و هم به سبب منزلتى ويژه جايگاه مرا مىشناسيد .او مرا از
روزهايى كه نوزادى بودم ،به دامن مىنشاند و به سينه مىچسباند ،در بستر
خويش پناهم مىداد ،بدنش را به بدنم مىساييد ،و از عطر دل آويزش بهرهمندم
مىساخت .لقمه را مىجويد و در دهانم مىگذاشت و هرگز در گفتارم دروغى
نشنيد و در كردارم خطايى نديد .
ابو موسى ضرير )نابينا( گويد :موسى بن جعفر عليهما السﻼم به منفرمود كه :من
به امام صادق عليه السﻼم گفتم :مگر اميرالمؤمينين عليه السﻼم كاتب وصيت و
پيغمبر ديكته گو و جبرئيل و مﻼئكه مقربون شهود آن نبودند؟! حضرت مدتى
سر بزير انداخت و سپس فرمود :چنان بود كه گفتى ،اى ابوالحسن ؛ ولى زماني
كه وفات رسول خدا صلى اللّه عليه و آله در رسيد ،امر وصيت از جانب خدا در
مكتوبى سر به مهر فرود آمد ،آن مكتوب را جبرئيل همراه مﻼئكه امين خداى
تبارك و تعالى فرود آورد .جبرئيل گفت :اى محمد! دستور ده هر كه نزدت
هست ،جز وصيت يعنى على بيرون روند ،تا او مكتوب وصيت را از ما بگيرد و
ما را گواه گيرد كه تو آن را به او دادى و خودشضامن و معتهد آن شود ،پيغمبر
صلى اللّه عليه و آله به اخراج هر كه در خانه بود ،جزعلى عليه السﻼم دستور
داد(( و فاطمه در ميان در و پرده بود .آنگاه جبرئيل گفت :اى محمد!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 154
پيغمبر صلى اللّه عليه و آله فرمود :اﻻنجبرئيل و ميكائيل ميان من و تو حاضرند و
مﻼئكه مقربين همراه ايشانند ،آنها را برتو گواه ميگريم ،على عليه السﻼم گفت :
آرى گواه باشند ،من هم پدر و مادرم بهقربانت ايشان را گواه مى گيرم .پس
رسول خدا صلى اللّه عليه و آله ايشان را گواهگرفت .و از جمله آنچه پيغمبر بر
على به دستور جبرئيل و فرمان خداى عزوجل شرط كرد،اين بود كه به او گفت :
اى على ! وفا مى كنى به آنچه در اين وصيت است .از دوستداشتن كسانى كه
خدا و رسولش را دوست دارند و ،بيزارى و دشمنى نسبت بكسانى كه با خداو
رسولش دشمنى كنند ،با شكيبائى و فرو خوردن خشمت ،در صورت از ميان
رفتن حقت و غصبكردن خمست و دريدن پرده احترامت ؛ گفت :آرى حاضرم
،اى رسول خدا! سپس اميرالمؤمنين عليه السﻼم فرمود :سوگند به آنكه دانه را
شكافت و انسان را آفريد كه من ازجبرئيل عليه السﻼم شنيدم كه به پيغمبر صلى
اللّه عليه و آله مى گفت اى محمد! بهعلى بفهمان كه پرده احترام او كه همان
احترام خدا و رسول خدا صلى اللّه عليه و آلهاست دريده مى شود ،و اين وصيت
با اين شرط است كه ريشش از خون تازه سرش رنگين شود،اميرالمؤ منين عليه
السﻼم گويد :چون اين جمله را از جبرئيل امين فهميدم ،فريادىزدم و به رو بر
زمين افتادم و گفت :آرى قبول دارم و راضى هستم ،اگر چه پردهاحترام دريده
شود و سنتها تعطيل شود و قرآن پاره شود و خانه كعبه خراب گردد و ريشماز
خون تازه سرم رنگين شود :همواره شكيبائى كنم و بحساب خدا گذارم تا بر تو
واردشوم .سپس رسولخدا صلى اللّه عليه و آله فاطمه و حسن و حسين را بخواند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 156
و چنانچهباميرالمؤ منين اعﻼم فرمود ،بآنها نيز اعﻼم كرد ،ايشان هم مانند او
جواب بدادند،سپس آن وصيت با چند مهر از طﻼ كه آتش بآن نرسيده بود
)ساخته دست بشر نبود( مهر شدو باميرالمؤ منين عليه السﻼم تحويل داده شد .ابو
موسى گويد :من بموسى بن جعفرعرض كردم :پدر و مادرم بقربانت ،نمى
فرمائى در آن وصيت نامه چه نوشته بود؟ فرمود :سنت هاى خدا و سنتهاى
رسولش بود ،عرضكردم :طغيان جستن و مخالفت آنها )كه بعد ازپيغمبر صلى
اللّه عليه و آله طغيان كردند( بر اميرالمؤ منين عليه السﻼمدر آنوصيتنامه نوشته
بود؟ فرمود :آرى ،بخدا ،يك بيك و حرف بحرف ،مگر نشنيده ئى قولخداى
عزوجل را ))ما خود هستيم كه مردگانرا زنده كنيم و اعمالىرا كه از پيش انجام
داده اند با آثار ايشان بنويسم و همه چيز را در كتابى روشنآمارگيرى كرده ايم
12يس (( )پس نوشته شدن همه چيز در وصيتنامهاستبعادى ندارد( بخدا كه
پيغمبر صلى اللّه عليه و آله به اميرالمومنين و فاطمهعليهماالسﻼم فرمود :مگر چنين
نيست كه آنچه را بشما وصيت كردم و دستور دادم فهميديدو پذيرفتيد؟ گفتند:
چرا ،و بر آنچه ما را ناراحت كند و بخشم آورد صبر كنيم و درنسخه صفوانى
زياده بر اين است :اين جمله سخن يكى از روات مرحوم كلينى است ،زيرا
كتاب كافى چند نسخه داشته و رواتش مختلفند ،يكى همين صفوانى است كه
نامش محمدبن احمد بن عبداللّه بن قضاعة بن صفوانست كه مردى مورد اعت
ماد و فقيه و فاضل بودهاست .و ديگر از روات كافى محمد بن ابراهيم نعمانى و
هارون بن موسى تلعكبرى است .و ميان نسخه هاى كافى اختﻼفى بوده و شيخ
157 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صدوق و شيخ مفيد و اءمثال اينها رحمةاﷲ عليهم نسخه هاى كافى را جمع كرده
و مورد اختﻼف را در كتابهاى خود ذكر نمودهاند و چون اين خبر شريف در
نسخه صفوانى اضافه اى را كه اكنون ذكر ميشود داشته و درنسخ ديگر نبوده ،با
اين جمله به آن اشاره شد .و آن اضافه اينست :حريز گويد :بامام صادق عليه
السﻼم عرضكردم :قربانت گردم ،با وجود احتياجى كه مردم بشمادارند چقدر
عمر شما اهلبيت كوتاه و اجل شما خانواده بيكديگر نزديكست ؟!! فرمود :براى
هر يك از ما صحيفه و مكتوبى است كه آنچه در مدت عمرش راجع به برنامه
كارشاحتياج دارد در آن نوشته است ،چون او امر و دستوراتيكه در آنست پايان
يابد ،اماممى فهمد كه اجل او رسيده است .سپس پيغمبر صلى اللّه عليه و آله نزد
او آيد و خبرمرگش را باو گويد ،و آنچه نزد خدا دارد ،باو گزارش دهد ،و امام
حسين عليه السﻼممكتوبى را كه باو دادند ،قرائت كرد ،و خبر مرگش كه در
پيش داشت برايش تفسير شد ،ولىچيزهائى در آن مكتوب باقى بود كه هنوز
انجام نشده ،او براى جنگ بيرون رفت ،وچيزهائيكه باقى بود ،اين بود كه
مﻼئكه يارى كردن او را از خدا خواسته اند و خدااجازه فرموده است مﻼئكه مهيا
و آماده جنگ گشته و در انتظار بودند تا آنحضرت شهيدشد ،مﻼئكه فرود
آمدند ،در زمانيكه عمر آن حضرت تمام شده و شهيد گشتهبود .مﻼئكه گفتند:
پروردگارا! تو بما اجازه فرود آمدن و اجازه ياريش را دادى ،ولى ما فرود آمديم
و تو قبض روحش نمودى !! خدا بايشان وحى كرد :شما بر سر قبر اوباشيد تا او
را ببينيد كه بيرون آمده است آنگاه ياريش كنيد ،اكنون گريه كنيد بر اوو بر از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علي قتال العرب 158
دست رفتن يارى او از شما ،زيرا شما براى او و گريه بر او اختصاص يافته
ايد،پس آن مﻼئكه براى عزا دارى اما حسين و براى افسوس از دست رفتن
ياريش گريستند و چونبيرون آيد ياور اوباشند .اصولكافى جلد 2صفحه 31
رواية 4
روشن است كه عدل علي همچون علم امام صادق قﻼبي ،پوشالين و ساخته
دستگاه ديني تشيع است كه همواره از امامان شيعه ،اين خدايگان 12گانه غول
ساخته اند و در موردشان اغراق كرده اند .علي نه تنها انسان واﻻيي نيست و
لياقت شاه مردان بودن را ندارد بلكه انساني بسيار فرومايه و دون بوده است و
براي رسيدن به جامعه اي سالم و حقوق بشر بايد اين الگوهاي اخﻼقي مضر را
به زباله دان تاريخ انداخت و طرحي نو ايجاد كرد .علي در دوران حيات خود نيز
به دليل خونريز بودن بسيار منفور بوده است ،عﻼقه مندان به علي اگر در زمان
خود او زندگي ميكردند ،احتماﻻً همچون اعراب آن دوران يكي از نزديكان
خود را بخاطر خشونت و ددمنشي علي از دست ميدادند ،ايكاش عﻼقه مندان به
علي كمي عقل و انصاف داشتند تا چهره علي را در تاريخ ميجستند نه در پاي
منابر و روضه خواني ها.
159 قاسم قره داغي ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ