Professional Documents
Culture Documents
com
مؤلف:
دستور زبان شعر معاصر(نگاهی زیباشناختی به مقولههای دستور زبان فارسی در شعر
معاصر)
مؤلف :دکتر مهدی دهرامی
نوبت چاپ :اول؛ زمستان 9315
شمارگان 9000 :نسخه
طراح جلد :مصطفی کارگر
ليتوگرافی :فرهنگ کرمان
چاپ و صحافی :فرهنگ کرمان
شابك 179-000-10475-9-4 :
تقدیم به:
استاد گرانقدر
خانم دکتر مریم خلیلی جهانتیغ
www.takbook.com
www.takbook.com
فهرست
پیشگفتار ۱ .........................................................................................................................
فصل اول :کليات 3 ..................................................................................................................
مقدمه 4 ..............................................................................................................................
تاريخچهای کوتاه از دستور زبان ۱ ..................................................................................................
دستور زبان شعر ۳ ...................................................................................................................
فصل دوم :نقشهاي هنري و زیباشناختي مقولههاي دستوري در شعر 33 .................................................
-۱کارکردهای هنری نقشنما در شعر معاصر ۱۱ ...................................................................................
-۱-۱ايجاد موسیقی 71....................................................................................................................
-۰-۱برجستگی زبان با باستانگرايی نقشنماها 71....................................................................................
-۶-۱تغییر مفهوم نقشنما 02.............................................................................................................
-4-۱شروع شعر ،سطر و عنوان با نقشنمای پیوند 00..................................................................................
-۱-۱پايان شعر و سطر با نقشنما 02.....................................................................................................
-۳-۱جابهجايی جايگاه نقشنما 02......................................................................................................
-7-۱تعدد و حذف بی مورد نقشنما 01................................................................................................
-8-۱نقشنما و تاکید بر معنا 01..........................................................................................................
-۰کارکردهای هنری ضمیر در شعر ۶۰ .............................................................................................
-۱-۰نقشهای هنری ضمیر در حوزه گفتمان 33.......................................................................................
-۱-۱-۰ضمیر و توسع معنايی33.........................................................................................................
-۰-۱-۰ضمیر و ايجاد تعلیق 32..........................................................................................................
-۶-۱-۰ضمیر و انسجام زبانی و انديشهای متن 33......................................................................................
-۰-۰نقشهای هنری ضمیر در بافت خرد 31...........................................................................................
-۱-۰-۰ضمیر و ايجاد تقابل میانشخصیتی و تأکید بر شخص 31....................................................................
-۰-۰-۰باستانگرايی در حوزه ضمیر 20................................................................................................
-۶-۰-۰جابهجايی نحوی ضمیر 23......................................................................................................
-4-۰-۰ضمیر و ايجاد تصوير22.........................................................................................................
-۱-۰-۰ايجاد موسیقی از طريق ضمیر 23...............................................................................................
-۳-۰-۰افزودن صفت و بدل به ضمیر 23...............................................................................................
-۶کارکردهای هنری صفت در شعر 47 ............................................................................................
-۱-۶صفت و تخیل و تصوير 24.........................................................................................................
-۱-۱-۶صفت و حسآمیزی 21.........................................................................................................
-۰-۱-۶صفت و پويايی و تأثیرگذاری توصیفات شعر 32.............................................................................
www.takbook.com
پیشگفتار ۱ /
پیشگفتار
دستور زبان را می توان به اجمال دانشی دانست که به بررسی ساختمان زبان میپردازد و ساختار
واژگان و پیوند میان آنها را در يک زنجیرۀ گفتاری توصیف میکند .پیش از آنکه انسان به
مدرسه برود و خواندن و نوشتن را بیاموزد و از اصول و قواعد دستورزبان از طريق مطالعه آگاه
شود ،بیشتر قواعد دستوری را آموخته و گاه دستورزبان برای او تنها يادگیری چنداصطالح و نام
چند قاعده است که پیش از آن بهصورت عملی ،بدون آنکه نام آن را بداند ،در گفتار به
صورت صحیح استفاده میکرده است .برخی از انسانها پا را فراتر نهاده و با احاطه بر روح
زبان ،به مدد قدرت خالقیت يا تفحص دقیق در متون ديگر ،قواعد دستوری را بهگونهای تازه و
متفاوت با افراد و نويسندگان عادی بهکار میگیرند .زبانی که اين افراد در آثار خود استفاده
می کنند زبانی ادبی و مملو از انحراف و تغییر کاربرد عادی قواعد زبان رايج است .مقولههای
دستوری در زبان ادبی بهگونهای به کار گرفته می شوند که معنا و مفاهیم و عاطفه مؤثرتر انتقال
داده شود .اگرچه ادبیات و دستورزبان ارتباطی تنگاتنگ و ديرينه با هم دارند و متقدمترين و
متأخرترين دستور زبانها نیز خالی از مثالهايی برگزيده از آثار ادبی نیست اما در اين آثار،
جنبه های زيباشناختی آنها مدنظر نبوده و تأکید بر آموزش قواعد رايج دستوری بوده نه
کارکردهای هنری آن ،بهگونهای که میتوان به سهولت ،شاهد مثالهای ادبی را با هر جمله يا
عبارتی از آثار غیرادبی جايگزين کرد.
در اشعار منسجم مقولههای دستوری با هم گره خورده و با مقولههای ديگر از حیث
معنايی ،عاطفی و زبانی متناسب است .روحیات ،عواطف و انديشههای شاعر ،لحن ،ساخت فضا
و مواردی از اين دست نقش مؤثری در چگونگی ايجاد و پیوند ساختهای نحوی دارد .هريک
از مقولههای دستوری میتواند کارکردهای زيباشناختی خاص خود را داشته باشد که از يک
سو در حوزۀ خود و از سويی ديگر در بافت کلی شعر با مقولههای ديگر و حتی عوامل معنوی
مانند عواطف و انديشههای شاعر پیوند داشته باشد .بررسی ظرافتهای دستور زبان با تأکید بر
کارکردهای هنری آن در شعر ،میتواند جلوههای تازهای از قواعد دستوری و انعطافپذيری
زبان را نشان دهد .در کتاب حاضر سعی شده جايگاه مقولههای دستور زبان در ادبیت کالم
نشان داده شود .از همین منظر دستهبندیها و مباحث و مقولههايی که دستورنويسان داشتهاند با
نگاهی هنری مورد بررسی قرار گرفته و دستور زبان شعر بررسی شده است .اين شیوه از يک
www.takbook.com
سو مبتنی بر متن و گفتمان است نه جمله و گروه ،و از سويی ديگر نقش مباحثی مانند احساسات
و عواطف و انديشههای شاعر در ساختهای دستوری نیز در کانون توجه قرار داده است .در
فصلهای مختلف اين پژوهش نقشهای هنری هر يک از مقوله دستوری در شکلگیری شعر و
تاثیرگذاری آن به صورت مستقل بررسی شده است .اين نوشته ،پیش از آنکه به صورت کتاب
تنطیم گردد به صورت مقاالت مختلفی بود که با محوريت نقش عناصر دستوری در جنبههای
ادبی شعر معاصر نگاشته و برخی از آنها در نشريات منتشر شده بود .به همین خاطر به اقتضای
مقاله بودن ،در برخی موارد يک مقوله ادبی در شعر يک شاعر بررسی شده ولی از آنجاکه
مثالهای مختلفی آمده ،روشی استقرايی يافته و کارکردهای ادبی مقوالت دستوری اثبات شده
است و قابلیت تعمیم بر شاعران ديگر نیز دارد .در تنظیم اين کتاب اگرچه میشد ابتدا مقوالت
آشناتر ،همانند بیشتر کتب دستور آورده شود ،تصمیم بر آن شد که بخشهايی که به صورت
مقاله منتشر شده ،در آغاز آورده شود.
در زمینۀ پژوهشهای دستور زبان ،محققان بزرگ و نامآوری گام نهادهاند و اين قلم
آگاه است که رقمی محو در برابر نوشتههای ديگران ترسیم کرده است .خوانندگان و
صاحبنظران به يقین کاستیها و نارسايی های فراوانی در اين تحقیق خواهند ديد؛ امیدوارم به
اين نواقص بیتوجه نبوده ،با گوشزد کردن به مؤلف ،راه را برای اصالح اين کتاب فراهم
آورند.
اين کتاب برگرفته از طرحی تحقیقاتی است که در دانشگاه جیرفت انجام گرفته و با
مساعدت انتشارات دانشگاه جیرفت به مرحله چاپ رسیده است .ضمن قدردانی از مسئولین
پژوهشی و انتشارات اين دانشگاه ،در پايان ،جای آن است که از همۀ دوستان و عزيزان ديگری
که دلسوزانه در نگارش و انتشار اين کتاب ياريگر اينجانب بودهاند ،بهخصوص از همسر
خود ،آن منظور خردمند ،قدردانی کنم:
لطف و نیکی نزد درویش و غنی بیمزد نیست گـــر ز دستت برنیاید با زبانـت قدر دان
مهدی دهرامی
گراش۱۶۳۱-
www.takbook.com
:فصل اول
کليات
www.takbook.com
مقدمه
دستور زبان را میتوان به اجمال دانشی دانست که به بررسی ساختمان زبان میپردازد و قواعد
حاکم بر واژهها ،ساخت جمالت ،واجها ،معنا و پیوند و ارتباط میان انواع کلمات را در يک
زنجیرۀ گفتاری توصیف میکند .مجموعۀ اين قواعد و قوانین که در زبانهای مختلف با برخی
تفاوتها و شباهتها آمده است دستور زبان آن زبان را به وجود میآورد .علم دستور در طول
تاريخ دچار تغییر و تحوالت گوناگونی بوده است؛ گاهی در رأس تحقیقات ادبی قرار داشته و
گاه نیز قرنها مورد بیتوجهی قرار گرفته است .با همه فراز و فرودهايی که در تحقیقات
دستورزبان وجود داشته ،اما بايد توجه داشت نقش و جايگاه دستور زبان در ادبیات غیرقابل
انکار است .در اهمیت دستورزبان همین بس که زير ساخت علم معانی در واقع برپايۀ اين علم
است .اگر زبان فارسی بخواهد در علم معانی ،خود را از سیطرۀ قواعد عربی رهايی بخشد،
مجبور است برپايۀ قواعد دستوری زبان فارسی به بررسی علم معانی بپردازد.
اگرچه در طول تاريخ دستورزبان در ابتدا بر اساس متون ادبی نگاشته شده و معموالا
شواهد نیز در بسیاری از موارد از اشعار يا آثار منثور ادبی آمده است اما بايد توجه داشت
هدف اصلی دستورنويسان معرفی قواعد دستوری بوده نه آنکه جنبههای هنری متن براساس آن
مورد تحلیل واقع شود؛ بهگونهای که حتی اگر شواهد ادبی را حذف و جمالت سادهای
جايگزين کنیم در فهم دستور چندان مشکلی به وجود نمیآيد .به سخن ديگر ،در
دستورزبانها قواعد رايج دستوری که قابل تعمیم بر همه جمالت مشابه زبان آن ملت باشد
مورد توجه بوده است و مثالهای شعر و نثر ادبی اگر هم ذکر شده باشد از مقام مثال فراتر نرفته
و اصالت زيباشناختی نیافته است .اين نوع بررسی نمیتواند به طور کامل خالقیتهايی را که
در صرف و نحو زبان شعر است ،نشان دهد .شاعران و نويسندگان-به عنوان نمايندگان
فصاحت و بالغت يک زبان -مقولههای دستوری را بهگونهای به کار میگیرند که مفاهیم ،معنا
www.takbook.com
کلیات ۱ /
و عاطفه به صورت مؤثرتری انتقال داده شود .شاعر رفتارهای خالقانه و ويژهای با واژگان دارد
تا آنجا که مقولههای دستوری در شعر عالوه بر آنکه از ديدگاه دستورزبان قابل بررسی است
میتواند از ديدگاه هنری نیز مورد بحث واقع شود .بررسی اين ظرافتها میتواند جلوههای
تازهای از قواعد دستوری را نشان دهد و بهگونهای نوعی دستور زبان شعر را به وجود آورد.
تحقیق حاضر سعی دارد اصالت متون ادبی را در دستور زبان بهصورتی در کانون توجه
قرار دهد که نتوان جايگزينی برای آنها از زبان رايج و رسمی و غیرادبی آورد .اين تحقیق با
تأکید بر شعر میخواهد دستورزبان شعر را بررسی کند و نقشهای هنری مقولههای صرفی و
نحوی را استخراج و بررسی کند .پیش از اين بررسی ابتدا نگاهی به تاريخچۀ دستور و انواع
مطالعات و رويکردهايی که در زمینۀ اين علم انجام گرفته خواهیم داشت.
. ۱واترمن ،جان تی( )۱۶47سیری در زبانشناسی .ترجمه فريدون بدرهای ،تهران :فرانکلین ،ص.۳۳
. ۰باطنی ،محمدرضا( )۱۶8۱نگاهی به دستور زبان .چاپ نهم ،تهران :آگه ،ص.۱8
www.takbook.com
يکی از مهمترين دستورنويسان در يونان ديونوسیوس تراکس است .وی تقريب اا صد سال
قبل از میالد ،رسالۀ کوچکی در فن دستور نگاشت که تقسیمبندی وی از مقولههای دستوری
در اين کتاب هنوز کمابیش رايج است .اين کتاب اولین کتاب مستقل در حوزه دستور زبان
يونانی است .اين اثر که به فارسی نیز ترجمه شده تنها دارای بیست صفحه است که در آن
برخی قواعد و اصطالحات دستوری تعريف شده است .تراکس در اين اثر انواع کلمه را به
هشت دسته تقسیم کرد :اسم ،فعل ،وجه وصفی ،حرف تعريف ،ضمیر ،حرف اضافه ،قید،
حرف ربط ۱.اين دستور را میتوان اساس دستورهای سنتی محسوب کرد چرا که الگوی
دستورنويسان سنتی حتی تا قرنهای اخیر همین کتاب بوده است.
مطالعات يونانیان پیرامون دستورزبان میان رومیان نیز راه يافت .زبانشناسی به نام «وارو»
دستورزبانی نوشت که مورد تقلید بسیاری از دستورنويسان رومی قرار گرفت .از کتاب او که
دارای ۰۳دفتر بوده تقريباا پنج دفتر آن باقی مانده است۰.در زبانهايی که از التین منشعب شده
نیز همین تقسیمبندی انواع کلمه به هشت دسته-که در واقع از يونانیان اخذ شده بود -کمابیش
مورد پذيرش قرار گرفته است.
در زمینۀ دستور زبان عربی و وضع قوانین و قواعد آن ،همه تحقیقات در دوران بعد از
اسالم به وجود آمده است .اولین واضع نحو عربی را حضرت علی(ع) و اولین مدون آن را
ابیاالسود دوئلی ،از اصحاب آن حضرت میدانند .سیبويه با تدوين الکتاب اساس صرف و
نحو عربی را به اوج رساند .اين نابغه شیوه خاصی در بررسی دستور پیش گرفت .برخی شیوۀ او
را در توصیف زبان عربی ،صورتگرا میدانند که کوچکترين توجهی به تعاريف معنايی
ندارد ۶.انواع کلمه در صرف اين زبان مانند تقسیمبندی ارسطو دارای سه مقولۀ اسم و فعل و
حرف است که هنوز پابرجاست.
دستور زبان فارسی نیز ابتدا متأثر از زبان عربی بود ،آنچنانکه اقسام کلمه نیز به تقلید از
زبان عربی شامل همین سه نوع کلمه میشد .نخستین کتابی که به زبان فارسی نگاشته شده و در
آن مطالبی در مورد صرف و اشتقاق مطرح شده است المعجم شمس قیس رازی است 4.در
کلیات 7 /
قرن يازدهم اولین کتاب مستقل در دستورزبان فارسی ،يعنی منهاجالطلب توسط
محمدبن الحکیم الزينیمی الشندونی الصینی در چین نگاشته شد .اين اثر دارای دو بخش صرف
و نحو است که به تقلید از صرف و نحو عربی نگاشته شده است .بخش نخست شامل صرف
افعال بی قاعده ،مصدر ،فعل ماضی ،مستقبل ،امر ،نهی ،اسم فاعل و مفعول و صفات است.
بخش دوم نیز شامل باب اسم ،فعل و حرف است .انواع کلمه در اين دستور همان اسم و فعل و
حرف است و مقولهای مانند صفت زير مجموعه اسم قرار گرفته است ۱.در مقدمه برخی از
کتب لغت و فرهنگ های فارسی که در سدۀ يازدهم به بعد تألیف شده نیز راجع به دستور زبان
فارسی مطالبی نوشته شده که البته فقط در مورد صرف و اشتقاق است و بحثهای نحوی
ندارد .کتاب هايی که تا پیش از قرن چهاردهم نگاشته شده عموماا برگرفته از قواعد صرف و
نحو عربی است .در قرن چهاردهم میرزا حبیب اصفهانی کتاب دستور سخن و دبستان سخن را
نگاشت .همايی مینويسد« :اگر درست دقت کنیم و انصاف بدهیم سنگ بنای طرز قواعد و
دستورزبان فارسی به دست مرحوم میرزا حبیب گذارده شده و از هر جهت شايسته و بايسته
است که او را يکی از نوابغ و بزرگان فضل و ادب و از خدمتگذاران حقیقی فضل و ادب
بشماريم ۰».وی نخستین کسی است که قواعد زبان فارسی را از عربی جدا ساخت و اصول و
قواعدی برای زبان فارسی مرتب کرد .وی در سال ۱۶۱8هـ.ق .کتاب خود را در استانبول به
طبع رساند .میرزا حبیب کلمات فارسی را به ده نوع تقسیم کرد« :اسم ،صفت ،ضمیر ،کنايات،
فعل ،فرع فعل(اسم مفعول ،صفت مشبهه ،صیغه مبالغه ،اسم آلت و ،)...متعلقات فعل(نعت و
توکید و حال و تمیز و طرف مکان و قیود) ،حروف ،ادوات(مانند از ،تا ،اندر ،اگر و،)...
اصوات» بعد از وی میرزا عبدالعظیم خان قريب گرگانی کار میرزاحبیب را ادامه داد و آنچه را
که از نگاه او درست بود پذيرفت و نادرستها را رها کرد .وی با توجه به دستورزبان فرانسوی
انواع کلمه را در نه دسته جای داد :اسم ،صفت ،کنايه ،عدد ،فعل ،قید ،حرف اضافه ،حرف
۶
ربط ،اصوات»
مرحوم قريب در نگارش دستور زبان پنج استاد نیز مشارکت داشت .اين کتاب که سالها
به عنوان منبع آموزشی نیز محسوب میشده به قلم عالمه همايی ،رشید ياسمی ،ملکالشعرا
. ۱الزينیمی ،محمد بن الحکیم( )۱۶۳۱منهاج الطلب .به کوشش محمدجواد شريعت ،اصفهان :مشعل ،ص.۰
. ۰همايی ،همان ،ص.4۶
. ۶همان ،ص.4۳
www.takbook.com
بهار ،بديع الزمان فروزانفر و عبدالعظیم قريب نگاشته شده است .تعداد و انواع کلمه در اين اثر
نیز مانند دستور زبان قريب است.
در سده اخیر دستورهای فراوانی نگاشته شده که البته انواع کلمه در آنها با کمی تغییرات
همراه بوده است .همايونفرخ دستور جامع خود در دو بخش صرف و نحو تدارک ديده و در
بخش صرف انواع کلمه را به شش قسم اسم ،صفت ،فعل ،قیود و ظروف ،ضمیر و حروف
تقسیم کرده است .خیام پور در دستورزبان خود نیز انواع کلمه را شش قسم محسوب کرده
است :اسم ،صفت ،فعل ،قید ،شبه جمله ،حرف(ادات) .وی ضمیر را اسم کنايه دانسته و در
زيرمجموعۀ اسم ،آن را بررسی کرده است .البته بايد گفت همواره نمیتوان همه ضماير را از
جنس اسم محسوب کرد .کمتر متنی است که مرجع ضمايری مانند «تو ،من ،شما ،ما» به
ال مرجع آنها به
ص ورت اسم ذکر شده باشد و تنها در ضماير سوم شخص است که معمو ا
صورت اسم نیز می آيد .در دستور انوری و احمدی گیوی و بسیاری از دستورهای امروزی
ضمیر نوع مستقلی از کلمه دانسته شده است .انوری و گیوی انواع کلمه را هفت نوع محسوب
کردهاند :فعل ،اسم ،صفت ،ضمیر ،قید ،حرف ،شبه جمله .در کتاب حاضر از آنجا که اين
دستورزبان میان دانشجويان و جامعه دانشگاهی رايجتر است همین تقسیمبندی معیار بررسی
قرار گرفته است.
بايد توجه داشت اين تقسیمبندیها امری ثابت و بدون تغییر نیست و میتواند کم و زياد
گردد و برخی محققان آن را مورد نقد قرار دادهاند .باطنی مینويسد« :در زبان فارسی که اقسام
کلمه را نه میدانند« ،را» جزو کدام يک از اين گروهها قرار میگیرد؟ «را» يقینا نه حرف اضافه
است ،نه ربط و نه صوت ،بلکه در مقوله جداگانهای قرار می گیرد .يا کسرۀ اضافه که يکی از
فعالترين عناصر دستوری زبان فارسی است ولی چون در خط فارسی نوشته نمیشود جلب
توجه نمیکند ،در کدام مقوله قرار می گیرد؟ ...اين نوع تجزيه و تحلیل تلويح اا براساس اين
نظريه قرار دارد که واحد زبان کلمه است در حالی که واحد واقعی زبان جمله است...
تعريفهايی که برای اجزای کالم داده شده عموماا براساس مصداق خارجی و معنی آنها قرار
دارد نه برپايۀ صوری و نقش آنها و به همین جهت اکثر نادرست و گمراه کننده است۱».اين
نقدها هرچند قابل تأمل است اما برپايۀ آنها نمیتوان تقسیمبندیهای مقولههای دستوری را
کامالا بیاعتبار جلوه داد .اگر مقوله نقشنما را-همچنانکه برخی دستورنويسان مانند وحیديان
کلیات ۳ /
کامیار انجام دادهاند -وارد انواع کلمه کنیم انتقاد نخست باطنی پیرامون «را» و کسره اضافه
مرتفع می شود .دو انتقاد ديگر نیز در واقع از يک نوع محسوب میشود و مستلزم آن است که
صرف و نحو در هم آمیخته شود و صرف نیز برپايۀ نحو بررسی شود .بايد توجه داشت اگر
برپايۀ نحو ،به بررسی صرفی بپردازيم در واقع اين دو موضوع در هم تنیده میشود و اين نیز
مشکالت ديگری بهوجود می آورد .عالوه بر آن اگر واحد کالم نه واژه و نه جمله بلکه متن
بدانیم ،دوباره همین مشکالت وجود خواهد داش ت زيرا هر واژه را بايد در ارتباط با کل متن
در نظر داشت نه يک جمله.
. ۱رحیم العزاوی ،نعمه ( )۱۶۳۰روش شناسی پژوهشهای زبانشناختی .ترجمه جواد اصغری ،تهران :مؤسسه انتشارات
دانشگاه تهران ،ص.۱7
. ۰همان :ص.۰۱-۱8
www.takbook.com
مطرح شده است .البته زرينکوب در تعلیقات اين اثر مینويسد« :بعضی نقادان گفتهاند اين
فصل از اصل کتاب ارسطو نیست .درست است که بحث در مسائل مربوط به صرف و نحو و
لغت هم از تفسیر اشعار نشأت گرفته است اما مطالب و مندرجات فصل ،چندان با مندرجات
فصول گذشته و تالی مناسبت ندارد» ۱به هرحال پیوند میان زبانشناسی و دستور با متون ادبی از
همان آغاز وجود داشته است اما قواعد زبانشناسی بیشتر برای شرح و تفسیر و درک آثار بوده
نه آنکه جلوههای زيباشناختی و هنری آن را نشان دهد.
صرف و نحو عربی نیز در آغاز برای تثبیت چگونگی تلفظ قرائت قرآن به وجود آمد.
نقطه تالقی دستور زبان و بحث های هنری و زيباشناسی آثار ادبی را بايد در علم معانی جست.
علم معانی در واقع بررسی آثار ادبی برپايه نحو است .جرجانی بالغت را علمِ معانیالنحو
میخواند .يکی از نظريههايی که در بالغت سنتی وجود دارد نظريه نظم جرجانی است .تا پیش
از او علمای بالغت به اجزا و مفردات بیشتر تأکید داشتند اما جرجانی معتقد بود بالغت در
ترکیب و نظم اجزای آن است .کلمات بدون در نظر داشتن محلی که مورد استفاده قرار گرفته
است نسبت به يکديگر برتری ندارند« :دو کلمه بدون مالحظه موقعیت آنها در نظم کالم هیچ
برتری نسبت به يکديگر ندارند .ما وقتی میگويیم فالن لفظ فصیح است که موقعیت آن را به
لحاظ نظم کالم و تناسب آن با معانی کلمات مجاور به حساب آوريم .اينکه میگويیم فالن
لفظ در محل مناسب خود جای گرفته و در گوش خوش آيند و بر زبان آسان است مقصود
۰
همان حسن توافق و تناسبی است که از جهت معنی میان اين لفظ با لفظ ديگر وجود دارد».
جرجانی بالغت را در معنا و کالم میداند نه در لفظ و شرايط نظم را اين میداند که
« نظم و ترتیب در کالم وقتی است که قسمتی از کالم به قسمت ديگر ارتباط پیدا کند و جزيی
به جزء ديگر متکی شود و کلمهای را سبب برای کلمهای ديگر قرار دهی ۶».وی نظم را با علم
نحو پیوند می دهد و در واقع معنا با نحو مناسب ظهور کرده ،کالم را بلیغ میسازد و مدار نظم
کالم بر مقاصد نحوی است و علت دلنشینی ابیات چگونگی نحو آنها است« :معنی نظم کالم
اين است که اساس کالم را آنگونه که علم نحو اقتضا میکند بگذاری و کالم را برپايۀ قوانین
. ۱ارسطو( )۱۶۱۰فن شعر .ترجمه عبدالحسین زرينکوب ،چاپ سوم ،تهران :بنگاه ترجمه و نشر کتاب ،ص.۱۳4
. ۰جرجانی ،عبدالقاهر()۱۶۳8دالئل االعجاز فی القرآن .ترجمه دکتر سیدمحمد رادمنش ،مشهد :انتشارات آستان قدس
رضوی ،ص.8۶
. ۶همان :ص.۳7
www.takbook.com
و اصول اين علم بنا کنی» ۱اما اين مقاصد نحوی نیز به تنهايی کافی نیست بلکه به جهت
مقاصدی است که کالم به لحاظ آنها وضع میشود .اينکه حروف کلمات چگونه در کنار
يکديگر قرار گرفته اند اهمیتی ندارد ولی اينکه گوينده چگونه کلمات را در کنار يکديگر قرار
دهد اهمیت زيادی دارد .ترتیب الفاظ و نحوه همنشینی و چینش کلمات نیز بر اساس نظم
خاص مطلبی است که به تبع معنی لفظ بهوجود میآيد .وقتی«معنايی اقتضايش اين بود که در
ذهن ما ابتدا قرار گیرد لفظ دال بر آن هم ايجاب میکند که در بیان آن اول قرار گیرد۰».وی
تأکید بر معنا دارد و لفظ را تابع معنا میداند .ترتیب و نظم کالم بستگی به معنای آنها دارد و
ترتیب م عانی نیز به سبب ترتب در نفس است .اگر کلمات از معنا خالی شوند در هیچ فکری
خطور نمیکند و ترتیب در آنها محلی ندارد.
مباحثی که در علم معانی مطرح میشود برپايه مقولههای صرف و نحوی است .احوال
مسند ،مسندالیه ،خبر ،وصل و فصل ،برخی از شرايط ايجاز و اطناب مانند تکرار و حذف،
نشانگر قابلیتهای دستور زبان در بررسی زيباشناسی آثار ادبی است .به هر طريق ،نوع نگاه
هنری به دستورزبان امکانپذير است و قابلیت آن را دارد که بخشی از ارزشهای زيباشناختی
شعر را نمايان سازد.
. ۱همان :ص.۱۶۱
. ۰همان :ص.۳۰
www.takbook.com
www.takbook.com
فصل دوم:
پیش از اين گفته شد که تعداد انواع کلمه در دستورهای مختلف يکسان نیست .از رايجترين
تقسیمبندیها در اين زمینه که در برخی کتابهای دستور اعمال شده ،تقسیم آن به هفت نوع
کلمه(اسم ،فعل ،صفت ،قید ،نقش نما ،ضمیر و صوت) است .هر يک از اين انواع ،عالوه بر
کارکردهايی که در زمینۀ برعهدهگرفتن بخشی از معنای جمله در زبان رسمی دارند ،در عرصۀ
شعر کارکردهای ديگری می يابند و زبان و معنا را برجسته ساخته ،عاطفه و احساس شاعر را
منتقل میکنند .بخش مهم و رايج بررسی های دستوری در حوزه صرف و نحو است .البته گاه
اين دو موضوع در هم تنیده میشود و برای تشخیص نوع کلمه بايد به نقش آن نیز توجه
داشت .امروزه کمتر دستوری است که مانند صرف و نحو عربی و يا محدود کتابهايی در
دستور زبان فارسی ،به طور کامل صرف و نحو را جدا از هم بررسی کنند .برخی صفات
هنگامی که جانشین اسم شود ،نوع آنها تغییر میکند .از سويی ديگر بسیاری از مقولههای
دستوری مانند صفت و قید نوع و نقش آنها يکسان است و بررسی مجزای آنها نوعی اطناب در
سخن به وجود میآورد .در اين پژوهش تأکید بر نوع کلمه است و بررسیها بر همین اساس از
هم تفکیک شده اما عالوه بر آن ،برخی مقولههای دستوری ديگر که نقش مؤثری در جنبههای
شاعرانگی و ادبی شعر دارد نیز مورد توجه واقع و بعد از انواع کلمه آنها نیز بررسی شده است.
سعی شده است تا جای ممکن به زيرعنوانهايی که در زمینۀ هر يک از مقولههای دستوری
مطرح شده پرداخته شود .البته نوع بررسی و نگاه به هريک از اين زيرعنوانها متفاوت با
کتابهای دستوری است.
www.takbook.com
1
-1کارکردهای هنری نقشنما در شعر معاصر
نقشنما از انواع کلمه است که موجب تشخیص نقش کلمهها در جمله میشود .آندره مارتینه
در تعريف نقشنما میگويد « :هر تکواژ يا کلمه يا گروهی که برای نشان دادن نقش و رابطه
جزيی از جمله با خود جمله يا هسته مرکزی آن يعنی محمول يا مسند و يا هر جز ديگری به کار
میرود ۰».نقشنماها را بر حسب نقش کلماتی که مشخص میکنند به پنج دسته تقسیم میکنند:
۶
«نقشنمای مفعول ،نقشنمای اضافه و صفت ،نقشنمای متمم ،نقشنمای ندا ،نقشنمای پیوند»
البته حروف اضافه و ربط عالوه بر نشان دادن نقش نحوی مدخول خود که عملی است حرفی و
غیراصیل ،معنای غیرمستقلی نیز بر آن میافزايند 4.از نظر ساختمان نیز به دو دسته نقشنمای
بسیط و مرکب قابل تقسیم است .نقشنمای ندا ،مفعولی ،اضافه و صفت همواره بسیطاند و در
مقابل نقش نمای متمم و پیوند هم به صورت بسیط است و هم مرکب .تعداد نقشنماهای بسیط
در زبان فارسی اندک است مانند« به ،با ،از ،در ،تا ،چون و »...اما تعداد نقشنماهای مرکب
بسیار قابل توجه است و میتواند تعداد آنها افزايش يابد« .فهرست حروف اضافه کامال بسته
نیست يعن ی ممکن است هر زمان بر حسب احتیاج حروف اضافه ،گروه جديدی به وجود بیايد
زيرا اين حروف روابط و معانی دقیقتر و عینیتری را بیان میکنند۱».ترجمه در به وجود آمدن
گروه های تازه حروف اضافه تأثیر مهمی دارد .زيرا شماره حروف اضافه فارسی و حرف جر
عربی از حرفهای اضافه فرانسه و انگلیسی و آلمانی به مراتب کمتر است به اين سبب در
ترجمه از زبانهای فرنگی ياد شده ممکن است به اقتضای موضع سخن گروههای تازهای
ساخته شود ۳.البته نقش نماهای گروهی نیز گاهی بر اثر استعمال زياد ممکن است جز اول آنها
که بسیط بوده حذف شود و در ظاهر يک نقشنمای بسیط و ساده به کار رود؛ آنچنانکه «به
سوی» امروزه به صورت «سوی» نیز استفاده میشود.
.۱اين بخش با اعمال تغییراتی ،به صورت مقالهای با همین عنوان در نشريه جستارهای زبانی ،دوره ،7شماره ،۰سال ۱۶۳۱به
چاپ رسیده است.
. ۰صادقی ،علی اشرف(« .)۱۶4۳حروف اضافه در فارسی معاصر» .نشريه دانشکده ادبیات و علوم انسانی تبريز .شماره .۳۱
ص.44۱
. ۶وحیديان کامیار ،تقی و غالمرضا عمرانی( .)۱۶87دستور زبان فارسی .چاپ يازدهم .تهران :سمت ،ص.۱۱۰
. 4خیامپور ،عبدالرسول( .)۱۶88دستور زبان فارسی .چاپ چهاردهم .تهران :ستوده ،ص.۱۱۶
. ۱صادقی ،همان :ص.44۰
. ۳ر.ک فرشیدورد ،خسرو( .)۱۶88دستور مفصل امروز .چاپ سوم .تهران :سخن،ص.4۱4
www.takbook.com
برخی محققان نشان دادهاند بعضی از حروف اضافه مانند«روی(روی زمین نشست)،
پهلو(تو که پهلوی اينان نشینی سزای تو اين باشد) ،سر(صادق رفت سر چمدانش) ،پشت(کیف
را پشت در بگذار) و »...ابتدا اسم بوده و اشاره به اندامهای بدن داشته اما در گذر زمان نام
اندام های بدن(عناصر واژگانی) به حروف اضافه(عناصر دستوری) تبديل شده است ۱.اگر اين
مسئله را در راستای موضوع مورد بحث بازخوانی کنیم ،میتوان گفت در فرآيند تبديل اين نوع
اسامی به حرف اضافه ،معنايی استعاری شکل گرفته است .يعنی «سر چمدان ،پشت در ،روی
زمین و »...در آغاز نوعی استعاره بوده ولی به علت بسامد فراوان در کاربرد ،اکنون وجوه هنری
آن درک نمیشود.
واژهها در زبان ادبی نیروی شگفتانگیزی دارد و القاگر عواطف و احساسات شاعر به
مخاطب است و از میان انواع کلمات نقشنماها ابزار مؤثری است که شاعر از آنها در ساخت
زبان شعر خود بهره میگیرد .به نظر می رسد همان گونه که يک شاعر با واژگان و اسامی
برخورد خاصی دارد نسبت به نقشنماها نیز میتواند برخورد تازهای داشته باشد .البته شايد در
نگاه اول ،نقشنماها که وظیفهای جز چفت و بست دادن بین ارکان واژگان -بدون داللت بر
شی يا معنايی خاص -ندارد ،در زمرۀ واژگانی قرار نگیرد که شاعر با آنها نیز رفتارهای ويژهای
داشته باشد و در خلق شعر خود بهره زيادی از آنها ببرد اما بررسی شعر نشان میدهد اهمیت
نقشنماها د ر زبان شعر و حتی تاثیر کالم از واژگان ديگر کمتر نیست و در برخی شاعران به
خصوص شاعران زبان گرا ۰نقش نماها جزو ابزار اصلی خالقیت شاعر در حیطه زبان است؛ آن
چنان که شعر بدون رفتار شاعر با آنها تازگی و طراوت و برجستگی نخواهد داشت .نقشنماها
هم از نظر محتوايی و معنايی و هم از نظر زبانی در برجستگی شعر نقش دارد و ابزاری برای
تاکید معنا ،انديشه و عاطفه ،ايجاد موسیقی ،برجستگی و آرکائیسم زبان ،ساخت زبان شعری
خاص ،خالقیت در فرم شعر و رسیدن به فرم تازه و ...محسوب میشود.
. ۱استاجی ،اعظم(« .)۱۶8۳پیدايش حروف اضافه از نام اندامهای بدن» .نامه فرهنگستان .دوره ،۶شماره ،۶صص.۱۱-4۱
. ۰در دوران معاصر در راستای به کارگیری ظرفیت های زبانی جريان شعری ای به وجود آمد که شاعران آن تاکید
زيادی بر زبان داشتند .توجه به زبان نزد آنها تا اندازه ای اهمیت داشت که اتهام بی معنی گويی برای آنها تحسین محسوب
میشد(.برای آشنايی بیشتر رويايی) ۶7: ۱۶7۳ ،
www.takbook.com
-1-1ایجاد موسیقی
موسیقی موجب جنب و جوش و تحرک بیشتر واژگان میشود بهگونهای که واژهها وقتی در
قالب آهنگین بیان میشود شکل ديگری يافته و موجب افزايش جنبه عاطفی و تاثیرگذاری
بیشتر آنها میشود .اساس موسیقی را میتوان بر پايه تکرار دانست ،در موسیقی بیرونی هجاهای
کوتاه و بلند با نظم خاصی تکرار میشوند و ي ا در موسیقی کناری رديف و هجاهای قافیه در
آخر بیت با تکرار خود موسیقی ايجاد میکنند .نقشنما نیز میتواند با تکرار نوعی موسیقی
ترنم برانگیز و محسوس در سطح شعر بپراکند .شاعر در عرصه ايجاد خالقیت در حوزه دستور
در بیشتر مواقع نگاهی به موسیقی دارد .بارت در جايی مینويسد« :دستور زبان هدف خود را از
دست میدهد و به عروض تبديل میشود ۱».از بین نقشنماها ،نقشنمای اضافی و صفتی ،و
نقشنمای پیوند «و» کاربرد زيادی در موسیقی شعر دارد.
نقشنمای اضافی موجب تتابع اضافات میشود که در بالغت سـنتی آن را غالبـاا ناپسـنديده
میدانستند اما استفاده خالقانه از اين تمهید گاهی نه تنها عیب نیست بلکه میتواند با تـاثیری کـه
در چگونگی خواندن شعر میگذارد عالوه بر ايجاد موسیقی ،گاهی القا کننده معنا نیز باشـد .بـه
عنوان مثال وقتی اخوان در شعر زمستان خورشید را وصف میکند و آن را فاقد نور و روشـنايی
و گرما میبیند ،میگويد:
« و قندیل سپهر تنگ میدان ،مرده یا زنده /به تابوتِ ستبرِ ظلمتِ نه تـوی مـر
اندود پنهان است»(اخوان ،زمستان ،ص )۱۱۳
که بدون تغییر زياد در معنا و وزن ،و تنها با تغییر در چند نقشنما میتوان گفت« :به تابوتی سـتبر
از ظلمت نه تو و مرگاندود پنهان است» .از آنجا که پیوند يکسان کلمات با کسره از بـین رفتـه
عالوه بر اختالل موسیقايی و برجستگی هر واژه ،القای مفهـوم طبقهطبقـه بـودن نیـز از بـین رفتـه
است .در شعر آخر شاهنامه وقتی اخوان ،قرن را وصف میکند ،آن را تیره و تار نشان میدهد:
«پایتخت این کج آیین قرن دیوانه؟ /روزهای تنگ و تارش ،چون شب اندر
قعر افسانه»(اخوان ،آخر شاهنامه ،ص)7۱
. ۱بارت ،روالن( )۱۶84درجه صفر نوشتار .ترجمه شیريندخت دقیقیان ،چاپ دوم ،تهران :هرمس ،ص.۳۳
www.takbook.com
روزهايی که مانند شب است اما نه شبی معمولی بلکه شبی که در قعر افسانه هاست و گويی هیچ
گاه روز نخواهد شد .ترکیب« قعر افسانه» تیرگی و عمق شب را بهتر نشان داده است .در ادامه،
از موسیقی برای تقويت اين فضا استفاده و عمق تیرگی را با موسیقی تتابع اضافات ،القا میکند:
«تا که هیچستانِ نه توی فراخِ این غبار آلودِ بیغم را»(همان)7۰:
تکرار چهار بار نقشنمای اضافی و صفت عالوه بر اينکه موسیقی ايجاد کـرده ،تـو در تـو بـودن
هیچستان را نیز القا کرده است .تکرار اين کسرههـا در پايـان کلمـات موجـب شـده هـر کلمـه و
صفت با نوعی تأکید و برجستگی خوانده شود آنچنانکه اگـر حـذف شـود يـا بـا نقشنماهـای
ديگر جايگزين شود با تأثیری که بر نوع خواندن دارد ،تأکید را نیز از بین میبرد .به عنوان مثـال
با تغییر دو نقشنما چنین عبارتی به دست میآيد «:تا که هیچستان نه تو و فـراخ ايـن غبـارآلود و
بیغم را» که تأکید بر صفات و مفهوم تو در تو بودن آن از بیت اصلی کمتر شده است.
ايجاد موسیقی و هارمونی و هماهنگی صوتی يکی از کارکردهای مهم تتابع اضافات
محسوب میشود و بسامد فراوانی در شعر ،به خصوص اشعار سپید دارد .در اين شعر شاملو:
از این مردان ،یکی ،در ظهر تابستان سوزان ،نان فرزندان خود را ،بر سر
برزن ،به خون نان فروش سخت دندان گرد آغشته است(شاملو ،ص)۶۶۰
هفت بار نقش نمای اضافی و صفتی ،تکرار شده و موسیقی گوشنوازی نیز ايجاد کرده است .در
نمونههای زير نیز از کارکرد موسیقايی نقشنما استفاده شده است:
ای پیمبرهای سرگردانِ نیکی/ای پیمبرهای /بی تکفیرِ /بی زنجیرِ /بی
شمشیر(همان)۶۶۳ :
معبر بسیار موکبهای پرفانوس و پرجنجال شادیهای عالمگیر/معبر بسیار
موکبهای اندهگین نالش ریز سر در زیر(همان)۶44 :
ای همنشینِ قدیمِ شبِ غربتِ من(اخوان ،آخر شاهنامه ،ص)7۱
اگر در مثال اخیر کسرهها را حذف کنیم چنین عبارتی به دست میآيد« :ای همنشین قديم در
شب غربتم» که ارزش موسیقايی آن کاسته شده است .نیز در اين سطرها:
www.takbook.com
قرار گیری کسره در پايان هر سطر نوعی موسیقی قافیهوار ايجاد کرده است ،چنانکه اگر
کسرهها را حذف کنیم قسمت محسوسی از جلوههای موسیقايی شعر از بین میرود .نقشنمای
پیوند«و» نیز همین کارکرد را در شعر دارد و با تکرار خود که به صورت مصوت ضمه«ُ» تلفظ
میشود نوعی موسیقی و هارمونی در شعر به وجود میآورد:
با کمی تغییر ،مصراع آخر چنین میشود« :راکدِ ساکت و آرامِ خموش» که با مقايسه با سطر
اصلی مشخص می شود هارمونی و هماهنگی آن از بین رفته است .البته تکرار نقشنماهای ديگر
نیز همین کارکرد را دارند« :و ما همچنان /دوره میکنیم /شب را و روز را /هنوز را»(شاملو،
ص)۶۳۱که «را» سه بار تکرار شده و موسیقی ايجاد کرده است.
. ۱ناتل خانلری ،پرويز( .)۱۶8۰دستور تاريخی زبان فارسی .چاپ پنجم .تهران :توس ،ص.۰۱۰
. ۰البته برخی محققان نیز چنین احکامی را نمیپذيرند و معتقدند«:برخالف اکثر دستورنويسان که میگويند حروف اضافه
در زبان فارسی بسیار زياد و متعدد است تعداد اين حروف کامال محدود و معدود میباشد(».سیدوفايی )۱۶ :۱۶۱۱،اين
www.takbook.com
شدن حروف اضافه در زبان فارسی ،بررسی آثار ادبی نشان میدهد بسیاری از حروف دستکم
از نظر لفظی دچار تغییر شده و صورتهای مختلفی يافتهاند .مانند صورتهای مختلف «اگر ،از،
در» که به صورت «ار(يا گر) ،ز ،اندر» نیز کاربرد داشته است و استفاده از موارد اخیر در شعر
معاصر ،نوعی برجستگی در کالم ايجاد میکند و کارکردی هنری محسوب میشود:
زین تیره دل ،دیو صفت مشتی شمر(اخوان ،ص ،)۳که من ار مستم ،اگر
هوشیار(همان ،)7۰:گو نشینم منکسر بر جای /ور ز جا چون باد بر خیزم(شاملو،
ص)۶44
نیز استفاده از اندر :که درمتون فارسی صورت »اندر» و مخفف آن يعنی«در» هر دو وجود دارد
اما به تدريج در طی زمان «اندر» از رواج افتاده اما در شعر هنوز استفاده میشود:
پرچم محزونتان را /سخت /دور میبینم که افتاده باشد روزی اندر سینه
مغرور(شاملو ،ص)۶۶۳
در دل ز شور عشق تو سوزنده آذری است آری بنوش و هیـچ مگو کاندر ایـن میان
همچنین استفاده از دو نقشنما برای يک متمم که اين کاربرد از سبک خراسانی وجود داشته
است و هنوز نیز برخی شاعران برای برجستگی کالم از آن بهره میبرند:
«نوشته بر سر هر یك به سنگ اندر»(اخوان ،از اين اوستا ،ص« ،)۱4۶نگر /تا به چشم
زرد خورشید اندر /نظری نکنی»(شاملو ،ص) ۶۰4
تفاوت رای را می توان براساس برداشت مختلف اين محققان از مقوله حرف اضافه توجیه کرد .افرادی مثل خانلری به
تبعیت از زبانهای اروپايی واژگانی مانند «روی ،زير ،پهلو و »...را حرف اضافه و برخی محققان ديگر مثل سیدوفايی،
آنها را اسم میشمارند.
www.takbook.com
خاصی القاء میکند که ممکن است در متون ادبی رعايت نشود .شاعران معاصر گاهی از مفاهیم
گذشته نقشنماها استفاده کردهاند .به عنوان مثال به مفاهیم مختلفی که از نقشنمای متمم «به» و
«را» اخذ شده اشاره میکنیم .حرف اضافه «به» «در معنی اصلی جهت جريان فعل يا حالت را
بیان میکند ،همچنانکه حرف «از» مبدا جريان را نشان میدهد .اما در عبارت ،اين کلمه معانی
و موارد استعمال متعددی دارد۱».در شعر معاصر نیز بسیاری از معانی سنتی از «به» اخذ شده
است:
در مفهوم«روی» :خون را به سنگ فرش ببینید(شاملو ،ص)۶۶۰
ام /به هر تپش قلب من /کنون /بیدار باش در مفهوم« با» :احساس میکنم /در هر ر
قافلهای میزند جرس(همان)۶۶۶ :
«به» در مفهوم«قصد و نیت :کسی به تماشا سر برنداشت(شاملو ،ص )۶۱8نیز «به نو کردن ماه
بر بام شدم(همان)7۰4 :
مانند اين موارد ،در شعر معاصر فراوان ديده میشود و راهی است برای رسیدن به برجستگی
زبان« .را» نیز که در زبان رسمی امروز به عنوان نقشنمای مفعول صريح است ،گاه شاعران
معاصر به شیوه سنتی ،از آن در کارکردهای ديگری نیز بهره بردهاند .از جمله به عنوان
نقش نمای اضافه در ساختار(مضاف الیه+را +مضاف) و نیز به عنوان نقشنمای متمم .مثال برای
کارکرد نخست:
«و این منم /زنی تنها /در آستانه فصلی سرد» (فرخزاد ،ص)4۰۶
اخوان نیز همین برخورد تازه با نقشنما در شعر «آنگاه پس از تندر» داشته و با آوردن «اما» در
سرآغاز شعر ،شروعی ناگهانی داشته است که اين موضوع بهصورت غیرمستقیم ،نشانگر
تشويش درون شاعر است:
عالوه بر آن برخی شاعران اسامی اشعار خود را نیز با حرف اضافه شروع کردهاند؛ مانند «و
تباهی آغاز شد»(شاملو ،ص« ،)۳و حسرتی»(همان« ،)۳۳۱:و چون نوبت به مالحان ما فرا
رسد»(همان« ،)84۳ :که زندان مرا بارو مبادا»(همان« )8۱4 :و پیامی در راه»(سپهری ،ص،)۰۱۶
«و شکستم و دويدم و فتادم»(همان« ،)۱۱8:و چه تنها»(همان .)۱۳۰ :سپهری حتی نام يکی اشعار
خود را حرف عطف «و» و شعر ديگری را «تا» قرار داده است(.همان۱44 :و )۱۱۶
عالوه بر اين موارد گاهی در آغاز چند سطر نقشنما تکرار میشود .شاملو در برخی اشعار
خود سطرهای متوالی را با نقشنمای پیوند آغاز میکند .برخی اين شیوه شاملو را متاثر از
تورات میدانند .شاملو مدت ها تحت تاثیر کتاب مقدس بوده و اين تأثیر نه تنها از نظر زبان
ترجمه فارسی کتاب مزبور ،بلکه از نظر فضا و حال و هوای آن نیز در شعرهای او ديده
میشود ۱.در سطرهای زير اين شیوه ديده میشود:
«و جانداران همه از غریو او بهراسیدند /و غروری که خود به غرش او پنهان
بود بر جانداران همه چیره شد /و آدمی جانوران را همه در راه نهاد /و از
ایشان برگذشت /و بر ایشان سر شد»(شاملو ،ص)۱4۰
نیز در اين سطور که سیزده سطر با «واو» به هم پیوند خورده است:
« آدم ،ابوالبشر ،به پیرامن خویش نظاره کرد /و بر زمین عریان نظاره کرد /و
به آفتاب که روی در میپوشید نظاره کرد /و در این هنگام بادهای سرد بر
خاك برهنه میجنبید /و سایهها همه جا بر خاك میجنبید /و هرچیز
دیدنی به هیات سایهای در آمده در سایهای عظیم میخلید /و روح تاریکی
بر قالب خاك منتشر بود /و هرچیز بسودنی دستمایه وهمی دیگرگونه بود/
و آدم ،ابوالبشر ،به جفت خویش درنگریست /و او در چشمهای جفت
خویش نظر کرد که در آن ترس بود /و در خاموشی در او نظر کرد /و
تاریکی در جان او نشست /و این نخستین بار بود ،بر زمین و در همه
آسمان ،که گفتنی سخنی ناگفته ماند(».همان)4۶۰ :
اين نوع به پايان رساندن ش عر هنگامی که بند يا سطر آخر از نظر لفظی ،معنايی ،عاطفی ،روايی
و موارد ديگر با بندهای آغازين يا میانی شعر شباهت و يکسانی داشته باشد ،شعر را در دايرهای
قرار می دهد که پايانی ندارد .ذهن مخاطب در پايان شعر ناگهان به مراحل قبل باز میگردد و
اين بازگشت هربار تکرار میشود .در شعر سپهری نیز «و» عطف کالم پايانی را به آغاز شعر
ارجاع میدهد و شعر در محیطی دايرهوار میچرخد .پايان شعر با نقشنمای پیوند در قالبهای
غزل معاصر نیز ديده میشود:
باز تکرار به بار آمده میبینی که بعد یك سال بهار آمده میبینی که
(نظری ،ص)۱7
البته در اين موارد میتوان با جابهجايی رديف «میبینی که» به آغاز مصراع معنايی کامل به
دست آورد(می بینی که بعد از يک سال بهار آمده) اما گاهی بخشی از جمله که بعد از حرف
پیوند قرار دارد ،حذف شده است .از آن جمله است اين ابیات که در مقطع غزل قرار گرفته
است:
با چشـــم تشـنـه سـیـر تماشا کنـم ولی... این بیکــــرانه آبی آیـیــنــه تــــو را
فکری به حال «گرچه» و «اما» کنم ولی... «باید» بهجـــای «شاید» و «آیا» بیــاورم
(امینپور ،ص)۰۰8
www.takbook.com
دو حاکمند بر این شهر شوم ،شیطان و ... و مرد مرده به حرف آمد و پریشان گفت
(میرزايی ،ص)77
(همان)۱۱ :
اين شیوه در اشعار شاعران آوانگارد و پستمدرن يکی از راههای شکستن نرم زبان محسوب
میشود ،اما بهگونهای انجام میگیرد که نزد همه مخاطبان قابل پذيرش نیست و گاه البته
نمیتوان نقشهای هنری خاصی برای آن در نظر گرفت:
«دیروز هم رفته بودم ،امروز هم از هوش میروم /افتادنی که مرا میافتد
هنگامه منی که میافتد معشوق جان به بهار آغشته منی ،منی ،منی که مرا
میافتد /و میروم از هوش می /منی /اگر تو مرا /تو شانه بزن زانو /منی /از
هوش می وَ»(براهنی ،ص)8۱
در برخی اشعار نقشنما در پايان سطرهای شعر قرار میگیرد که اين مورد نیز خالی از
نقش های زيباشناختی و هنری نیست .پايان سطرهای شعر همراه با اندکی مکث است و اگر
نقشنمای پیوند در پايان شعر قرار گیرد موجب میشود میان لختهای کالم واضحتر تفکیک
ايجاد شود:
وحشت از فردا و
اگر در هر لخت تصويری وجود داشته يا تقابلهای متوالی در شعر ذکر ايجاد شده باشد ،اهمیت
«و» در پايان سطر بیشتر حس میشود زيرا در اين حالت با آنکه شعر از چند تصوير شکل گرفته
اما ازدحام و انباشت تصوير حس نمی شود و حس و عاطفه هر تصوير به صورت مستقل به
خواننده منتقل میشود:
www.takbook.com
با تو یك علف و
همه جنگلها
با تو یك گام و
راهی به ابدیت...
با تو یك سکوت و
البته گاهی اين تغییرات و جابهجايیها به نحو و روانی زبان آسیب میزند .در بیشتر اشعار
نیما ،قافیه با معنا و نحو زبان پیوند يافته است بدون آنکه به يکديگر آسیبی رسانده باشند اما
همواره اين تناسب و هم خوانی وجود ندارد و کوتاهی و بلندی سطرها به اجبار انجام گرفته
است .گاهی به نظر میرسد سطری بیهوده شکسته شده تا بقیه معنا دوباره از آغاز وزن شروع
شود و گاهی نیز تأکید بر رعايت قافیه ،موجب تغییر جای نقشنما و آسیب رسیدن به نحو شده
است:
.۱ابوالحسن نجفی معتقد است «اما» حرف ربط است و مانند همه حروف ربط بايد در آغاز جمله بیايد .وی به اين سطور
شاملو اشاره کرده ،میگويد« :زمانی شاعری در يکی از اشعار خود جای حرف ربط «اما» را بنابر ضرورت شعری ،در دو سه
جمله تغییر داد و کلمه متعاقب را مقدم بر آن آورد .از آن پس گروهی از نوپردازان گمان کردند که همهجا چه در شعر و
چه در نثر ،الزم است که جای «اما» را تغ ییر دهند تا از زمره نوآوران به شمار آيند .اکنون حتی گويندگان راديو و تلويزيون
وقتی که می خواهند بر طمطراق کالم بیفزايند و به گمان خود سخن را شاعرانه کنند «اما» را از آغاز جمله به میان جمله
میبرند»(ابوالحسن نجفی ،غلط ننويسیم ،ص. )۶8
www.takbook.com
نقشنمای پیوند«يا» قبل از فعل «شدهاند» آمده در صورتی که متعلق به کل سطر است و آنرا به
سطر قبلی پیوند می زند و بايد در آغاز جمله بیايد اما تأکید بر رعايت قافیه ،آنرا به محل
نامناسبی کشانده است.
. ۱براهنی ،رضا( )۱۶78چگونه پاره ای از شعرهايم را گفتم .نشريه بايا ،شماره ،۱ص .۱۳نیز ر.ک حسن لی ،کاووس(
) ۱۶8۳گونههای نوآوری در شعر معاصر .چاپ دوم ،تهران :ثالث ،ص.۱8۱
www.takbook.com
تو خواهم ماند /من با سخن از تو /خواهم خواند /ما خاطره از شبانه
میگیریم /ما خاطره از گریختن در یاد /از لذت ارمغان در پنهان/ما خاطره
ایم از به نجواها/من دوست دارم از تو بگویم را /ای جلوه ی از به
آرامی /من دوست دارم از تو شنیدن را /تو لذت نادر شنیدن باش/تو از به
شباهت از به زیبایی /بر دیده تشنه ام تو دیدن باش»(رويايی ،از دوستت دارم،
ص)۳۳-۳4
مخاطب از همان آغاز متوجه میشود که با يک شعر آوانگارد و زبانگرا رو به روست که با
نقش نماها ،خالف معیار رفتار شده و هنجارهای نحوی را در هم شکسته است .در سطر نخست
دو نقشنمای «از به» در کنار يکديگر آمده است که از نظر معنايی «از» غیر ضروری است .با
توجه به فعل جمله که در چند سطر بعد آمده است ،در معنا بايد گفت« :سخن از تو به آرامی
میگويم» .در سطر دوم و سوم نیز همین ساختار انجام گرفته است .باز آوردن غیرضروری
نقشنمای متمم «به» در سطر هشت و «با» د ر سطر نهم اختالل معنايی ايجاد کرده است و بدون
آنها سطرها از نظر معنايی و نحوی قابل درک است .اين شعر سعی دارد برتری زبان را بر معنا
ی نقشنما ،در معنا اختالل ايجاد کند.نشان دهد و با در هم شکستن عمدی هنجارهای دستور ِ
در سطر ده ،حذف نقشنمای پیوند «که» قبل از جمله پیرو توضیحی«زيباست» شعر را به عمد،
مبهم ساخته است .در سطر دوازدهم ،جمله با هر يک از دو نقشنمای «با» و «به» که آمده از نظر
معنايی و نحوی صحیح است اما شاعر هر دو را در کنار يکديگر قرار داده است .در سطر
سیزدهم نقشنمای «با» غیرضروری و حتی مخل معنا و نحو است .شاعر در سطر نوزدهم
برخورد تازهای با نقشنمای مفعولی «را» داشته و آن را بعد از جمله پیرو غیرتوضیحی «از تو
بگويم» آورده است .اگرچه اين جمله پیرو بعد از تأويل نقش مفعول میگیرد و آوردن «را» بعد
از آن نیاز است اما شاعر بدون تأويل و ساخت مصدر از فعل «بگويم» ،اين نقشنما را به کار
برده است.
رفتارهای غیررايج با نقشنما ،يکی از ويژگیهای شعر رويايی و برخی شاعران زبانگرا
محسوب میشود و اين موضوع نشان میدهد اين مقوله ،بستر مناسبی برای در هم شکستن نحو
زبان و رسیدن به زبان شعری خاص است:
در من از تو فاصلههایی هست /من در تو نیستم /وقتی که از تو فاصله در من
میگیرم /مثل /جدایی تو از با من(رويايی ،۱۶84 ،ص)۱۱۳
www.takbook.com
اين دسته از شاعران به عمد نحو زبان را به خصوص از طريق نقشنماها -که لوالی سخن
محسوب میشوند و اجزا را به هم متصل میسازند -به هم میريزند.
چیزی به جا نماند
حتی
که نفرینی
قرار گیری«حتی» در يک سطر و وقفهای که هنگام خواندن ايجاد میکند مخاطب را حساس و
آماده شنیدن معنای مهمی کرده است .يا در اين شعر:
گفتم :بگذارید
اما
«اما» در يک سطر بیان آمده و با ضربآهنگی که ايجاد کرده معنای جمله بعد را برجسته ساخته
است .نیز در اين شعر:
آینهای
برابر آینهات
میگذارم
تا
با تو
«تا» برای بیان نتیجه استفاده شده و لخت نخست کالم مقدمهای است برای رسیدن به اوج شعر
يعنی «با تو ابديتی بسازم»« .تا» با قرارگیری در يک سطر و ضربآهنگ خود ،نتیجه بیان شده را
برجستهتر ساخته است .در نمونههای زير نیز نقشنما در برجستگی معنای لخت دوم نقش دارد:
اما
چشماندازِ جهان
افتاد/آن سان که مر -/آن اتفاق سرد/-میافتد /اما /او سبز بود و گرم
که /افتاد(امین پور ،ص)۱۱
که زندان مرا بارو مباد/جز پوستی که بر استخوانم /.بارویی آری/،اما /گِرد
بر گِردِ جهان /نه فراگردِ تنهایی جانم(.شاملو ،ص)۳۳۱
در اين سطرها نیز تکرار «اما» مخاطب را آماده شنیدن سخن مهمی میسازد:
www.takbook.com
خوش خبر باشی ،اما ،اما /،گرد بام و در من /بی ثمر میگردی(اخوان،
آخر شاهنامه ،ص)۱۳4
شاملو در شعر زير نقشنمای پیوند «و» را در يک سطر آورده و با درنگی که ايجاد کرده
سخن اصلی که رفتن و مردن نازلی است مؤکد ساخته است:
گل داد و
و
رفت(شاملو ،ص)۱۶4
بنابر مواردی که گفته شد میتوان پی برد نقشنماها ابزار مؤثری است که شاعر با انگیزههای
بالغی از آنها در ساخت زبان شعری و نشان دادن خالقیتهای زبانی و معنايی بهره میگیرد تا
حدی که میتوان گفت اهمیت اين نوع کلمه در زبان شعر و تأثیر کالم از واژگان ديگر کمتر
نیست.
www.takbook.com
1
-2کارکردهای هنری ضمیر در شعر
تعاريفی که از ضمیر در دستورزبانهای فارسی آمده تقريباا شبیه به هم است« :واژهای که
جانشین اسم میشود و با آوردن آن ،ديگر خود اسم را نمیآوريم ضمیر نامیده میشود» ۰.در
اين نوع تعاريف ،نکتهای که قابل تأمل است آن است که برخی ضماير مانند «من ،ما ،تو ،شما»
ممکن است هیچگاه در متن ،مرجع ضمیرشان ذکر نشود و به بیان ديگر جانشین اسم نباشد ،از
همین روی ،برخی مرجع ضمیر را به دو دسته حضوری و ذکری تقسیم میکنند و ضماير
۶
مذکور را جانشین مرجع حضوری میدانند.
هرچند تعاريف ضمیر در دستور زبانهای فارسی تقريباا شبیه به هم است اما اقسام آن
يکسان نیست .آنچنانکه در دستور پنج استاد و دستورنامه ضماير سه نوع دانسته شده است:
ضمیر شخصی ،اشاره و مشترک 4.برخی نیز به پنج نوع ضمیر معتقدند« :شخصی ،اشاره،
پرسشی ،مشترک و متقابل» ۱انوری و احمدی گیوی اقسام آن را شش مورد دانستهاند:
«شخصی ،مشترک ،اشاره ،پرسشی ،تعجبی ،مبهم» ۳در اين بخش سه نوع ضمیری که در بیشتر
دستورها مشترک است(شخصی ،اشاره و مشترک) مورد بررسی واقع میشود.
با آنکه به نظر می رسد اين نوع کلمه معنا و مفهومی مستقل ندارد و بار معنايی مرجع خود
را حمل میکند اما گاه در زبان شعر ،اين مقوله هويت تازه و مستقلی میيابد و عنصر اساسی
در تعالی زبان و رسیدن به شعر محسوب میشود .در بیت زير:
در دو چشم من نشین ای آنکه از من منتری
تا قـمـر را وانمـایم کـــز قـمـر روشــنتـری
(مولوی،ص)۱۱۳4
.۱اين بخش به صورت مقالهای با عنوان «کارکردهای زيباشناختی ضمیر در شعر شاملو» در نشريه فصلنامه زيبايی شناسی
ادبی ،سال ششم ،شماره ،۰۰زمستان ۱۶۳۶به چاپ رسیده است.
. ۰انوری و احمدی گیوی ،همان ،ص.8
. ۶ر.ک .وحیديان کامیار و عمرانی ،همان ،ص.۱۱۰
. 4ر.ک :قريب و ديگران،همان ،ص 84و مشکور ،محمدجواد( )۱۶۱۱دستورنامه .تهران :موسسه مطبوعاتی شرق ،ص.44
. ۱وحیديان کامیار و عمرانی ،همان ،ص.۱۱۰
. ۳انوری و احمدی گیوی ،همان ،ص.۱۳۰
www.takbook.com
بخش عمدۀ برجستگی در اين شعر به واسطه برخورد هنرمندانه مولوی با مقوله ضمیر
است که آن را همانند صفت در نظر گرفته و نشانۀ صفت تفضیلی«تر» به آن افزوده است.
هرچند ضمیر نسبت به انواع ديگر کلمه مانند صفت ،قید ،فعل ،اسم و مقولههای ديگر،
تنوع کمتری دارد اما باز می تواند يکی از مهمترين انواع کلمه باشد که شاعر با آن رفتارهای
ويژهای داشته باشد و محملی برای خالقیتها و مقاصد شاعرانه خود قرار دهد .کارکردهای
هنری ضمیر بسیار متنوع است و میتوان از منظرهای مختلفی به بررسی آن پرداخت .در کتاب
حاضر در دو حوزۀ گفتمان و بافت خرد به اين مقوله پرداخته شده است .در حوزه گفتمان
نقش ضمیر در بافتهايی فراتر از سطر و بند و گاه براساس تمام شعر مدنظر قرار گرفته شده
که براساس آن انسجام متن ،ايجاد ابهام و توسع معنايی ،تقابل و تأکید معنايی ،ايجاد تعلیق و
غیره مهمترين کارکردهای هنری ضمیر محسوب شده است .در حوزۀ دوم نقش اين عنصر در
سطح سطر و بند مورد بررسی واقع شده و کارکردهايی مانند ايجاد برجستگیهای زبانی و
معنايی از طريق ترکیبسازی ،تلفیق ضماير ،باستانگرايی ،تصرف در جايگاه نحوی و ايجاد
موسیقی معرفی شده است.
discourse.۱
www.takbook.com
در نگاه نخست شايد مرجع ضمیر براساس مأنوس بودن مخاطبان شعر فارسی با اشعار غنايی،
«معشوق» تصور شود .پورنامداريان در تحلیلی از اين شعر در ابتدا چندين مرجع را در نظر
میگیرد« :چنین به نظر می رسد که مخاطب شاعر معشوقی است انسانی ،اما با کمی تامل هويت
۱
مخاطب به عنوان معشوقی از جنس مخالف و جدا از خود شاعر مورد ترديد قرار میگیرد».
در ادامه «آزادی» و «منِ حقیقی شاعر»(معادل دل و تخلص شاعران در غزل) را نیز بر آن
میافزايد .ضمر «تو» به دلیل واضح نبودن مرجع آن ،در بافت اين شعر هويتی چندگانه يافته و
هاله های مختلف معنايی بر شعر گسترانده است .باز در شعر «سرود برای مرد روشن که به سايه
رفت» چنین امری ديده میشود:
«خرخاکیها در جنازهات به سوءِظن مینگرند /پیش از آن که خشمِ صاعقه
خاکسترش کند /تسمه از گُردهی گاو توفان کشیده بود /...ما در عتابِ تو
میشکوفیم/در شتابت/ما در کتابِ تو میشکوفیم /در دفاع از لبخندِ تو /که
یقین است و باور است /دریا به جُرعهیی که تو از چاه خوردهای حسادت
میکند»(شاملو ،ص.)7۱4
مرجع ضمیر در اين شعر مشخص نیست از همین نظر برخی آن را «جالل آل احمد»
پنداشته بودند که شاعر در جايی آن را تکذيب میکند ۰.بهرحال ضمیر اين قابلیت را دارد که
مراجع مختلفی در ذهن مخاطبان تلقین کند و شاعر به کمک اين ويژگی با ايجاد ابهام ،شعر را
دارای خوانشهای مختلفی سازد.
ضمیر قبل از مرجع آن مخل فصاحت میدانند اما گاهی شاعر با انگیزههای بالغی ضمیر را
پیش از مرجع ذکر می کند .اين تمهید موجب ايجاد تعلیق و حس کنجکاوی مخاطب میشود
و گاه چندين صفحه را مطالعه میکند تا مرجع ضمیر را دريابد .شاملو شعری را اينگونه آغاز
میکند:
نه آبش دادم /نه دعایی خواندم /خنجر به گلویش نهادم /و در احتضاری
طوالنی /او را کشتم(شاملو ،ص)7۱
شروع اين شعر و مشخص نبودن مرجع ضمیر نوعی تعلیق ايجاد کرده است و خواننده برای
يافتن مرجع ضمیر ،شعر را ادامه میدهد اما تا چندين صفحه مرجع ذکر نمیشود و تکرار
ضماير منفصل و متصل سوم شخص ادامه میيابد و تعلیق را همچنان تا پنج صفحه استمرار
میبخشد و در نهايت مرجع را مشخص میکند:
او را کشتم /خودم را /و در آهنگ فراموش شدهاش /کفنش کردم(همان)74 :
در شعر شبانه با آغاز «دوستش میدارم /چراکه میشناسمش /به دوستی و یگانگی»
(همان )۱۱۱:نیز همین تعلیق ايجاد شده و در پايان شعر مرجع ضمیر(آيدا) آمده است.
۰
. refrence
۶
. substiution
4
. ellipsis
۱
. conjunction
www.takbook.com
هالیدی و حسن تفسیر و تبیین يک عنصر وابسته به تفسیر و تبیین عنصر ديگری در همان متن
است که بايد به مرجع آن باز گشت .يکی از اين عناصر ضمیر است .از آنجا که ضمیر به مرجع
خود اشاره دارد تکرار ضمیر در فواصل مختلف شعر موجب انسجام شعر میشود .يکی از
کارکردهای ضمیر در شعر شاملو ايجاد انسجام زبانی در متن است .در شعر «قصیده برای انسان
ماه بهمن» که در مرثیه «ارانی» سروده در ابتدا نام او را ذکر کرده:
تو نمیدانی زندگی چیست ،فتح چیست/تو نمیدانی ارانی کیست(شاملو ،ص)۳۶
و در ادامه شعر از ضماير سوم شخص استفاده کرده است .اين ضماير ذهن را به سمت مرجع
آن بازگشت میدهد و نوعی انسجام را به وجود میآورد:
و نمیدانی هنگامی که/گورِ او را از پوستِ خاك و استخوانِ آجُر
انباشتی /...و هنگامی که پنداشتی گوشتِ زندگی او را/از استخوانهای
پیکرش جدا کردهای/چهگونه او طبلِ سُرخِ زندهگیاش را به نوا
درآورد(همان)۳۶-۳۰:
در شعر «پیغام» نیز که نمادين سروده شده تمام ضماير سوم شخص به «پیرمردی به نام
مختومقلی» باز میگردد که در ابتدای شعر نامی از او برده شده است:
پیرمردی الغر میبینی/روی سکّوی دَمِ خانه نشستهست /...شاید از چشمانِ
ترکمنیش /زودتر بشناسیش /.میروی پیش و /بلند(/گوشهایش
آخر/تازگی قدری سنگین شده)(همان)8۱۰-8۱۱:
نقش ديگر ضمیر در انسجام متن ،از ديدگاه انديشگانی و عاطفی است .تکیهگاه «من»
عاطفی و انديشگی شاعر از حیث فردی ،جمعی و نوعی در سراسر شعر ارزش و اهمیت
فراوانی دارد .به نظر میرسد اخوان نخستین کسی است که در ادبیات فارسی به منهای عاطفی
اشاره کرده است .او در مؤخره از اين اوستا با آوردن اين دو بیت از حافظ:
اگــر چــــه يادش از چاکـــر نباشد مـــن از جــان بنــده سلطان اويسـم
آنچه استاد ازل گفت بگو میگويم در پس آينه طوطی صفتم داشتهاند
۱
. lexical
www.takbook.com
منهای آنها را متفاوت از هم دانسته ،میگويد« :من شخصی و خصوصی اگر چه من است اما
مثقالی هزاران خروار تفاوت بها دارد با منهای عمومی و اجتماعی و نیز با منهای عالی بشری
تا چه رسد به من فوق بشری يعنی من برتران ،ابر مردان ،ابر رندان آفاقی ۱».شفیعی کدکنی نیز
در اين راستا «من»های عاطفی را به سه دستۀ شخصی ،اجتماعی و انسانی تقسیم میکند.
منهای شخصی برخورد شخصی شاعر را نسبت حادثهای نشان میدهد مانند منهای اغلب
شاعران درباری و بعضی شعرهای عاشقانه رمانتیک در دوره اخیر .من اجتماعی حوادث
پیرامون را در قیاس با زندگی و خواستهای شخصی خود نمیسنجند بلکه مجموعهای از
همسرشتان خود را در برش زمانی و مکانی معینی در نظر دارند ...منهای بشری و انسانی از
۰
مرز زمان و مکان محدود ،فراتر میروند».
البته هر شاعری حق دارد به منهای شخصی خود نیز بپردازد و چه بسا من شخصی او
آنچنان تأثیرگذار باشد که منهای اجتماعی و انسانی نتواند مؤثر باشد .مهم آن است که نوع
«من» در سراسر شعر استمرار يابد .يکی از وجوه انسجام عاطفی شعر آن است که اگر شعر در
آغاز با «من» شخصی يا جمعی يا انسانی آغاز شد تا پايان شعر همین رويه وجود داشته باشد و
وارد قلمرو ديگری نشود .ناگفته نماند در شعرهای زيادی هم از نظر لفظ و هم انديشه رعايت
اين امر نمی شود و به سهولت ضماير مفرد و جمع بدون تغییر نوع عاطفه جايگزين يکديگر
میشود تا جايی که به نظر میرسد شاعران سنتی چندان پایبند ضمیر مفرد و جمع در شعر
خود نبودهاند .البته اين موضوع میتواند داليل مختلفی از جمله ضرورت وزن و قافیه نیز داشته
باشد:
آری مراد مست نباشــد مـگـر شـراب ما را ز جـام باده لعلـت گـریـز نیـسـت
گر آب میخورم به هوایت وگر شراب بر من به خاك پات که مانند آتش است
. ۱اخوان ثالث ،مهدی( .)۱۶۳۱از اين اوستا .چاپ هجدهم ،تهران :زمستان ،ص.۱۰۶
. ۰ر.ک شفیعی کدکنی ،محمدرضا ( ،)۱۶۳۱ص.88
www.takbook.com
یك ره ای خاصگیان بار من عام دهید گر چه ره در حرم خاص نباشد ما را
(همان)۱۱۳:
در برخی اشعار نیز من شخصی شاعر دگرگون میشود .حافظ غزلی را اينگونه آغاز میکند:
(حافظ ،ص)44۰
که حال و هوای عرفانی دارد زيرا رقیب در انديشه های عارفانه مورد نکوهش قرار نمی گیرد.
از اين منظر تکیهگاه انديشگانی شاعر فراتر از شخصی است اما در ادامه میگويد:
که «من» شاعر به «من» شخصی و مداح مبدل میشود .در شعر معاصر نیز گاه چنین تغییراتی
ايجاد شده است .شعر «صدای پای آب» سپهری با من شخصی شاعر شروع شده اما در ادامه
تبديل به من انسانی شده است .در بسیاری از اشعار چه از حیث معنايی(نوع من) و چه از نظر
دستوری(مفرد و جمع بودن) رعايت اين امر شده و فرم ذهنی منسجمی يافته است:
ما بسی کوشیدهایم /که چکش خود را /بر ناقوسها و دیگچهها فرود آریم/
بر جمجمه پوك سیاستمداری /که لباس رسمی بر تن آراسته /...ما آبستن
امید فراوان بودهایم /دریغا که به روزگار ما /کودکان /مرده به دنیا
میآیند /...نخستین بوسههای ما ،بگذار /یادبود آن بوسهها باد /که یاران /با
دهان سرخ زخمهای خویش /بر زمین ناسپاس نهادند(شاملو ،ص)۱۶۱-۱۰۶
در اين شعر بلند ضمیر از نظر انديشگانی در سراسر شعر جمعی است و برخاسته از حس
آزادیخواهی و مبارزهگری شاعر است که در پی رهايی از فضای موجود تالش میکند .از
نظر دستوری نیز ضمیر«ما» در اين شعر استمرار يافته است .در اشعار غنايی او نیز ضمیر از حیث
دستوری و انديشگانی کمتر دستخوش تغییر گشته است:
www.takbook.com
کیستی که من /اینگونه /به اعتماد /نام خود را /با تو میگویم /کلید
خانهام /در دستت میگذارم /نان شادیهایم را با تو قسمت میکنم/...
کیستی که من /اینگونه به جد /در دیار رویاهای خویش /با تو درنگ
میکنم»(همان)47۶:
همین امر نوعی انسجام زبانی و انديشگانی در شعر ايجاد کرده است.
و مـا حقـیــریم گر چـه تو بـزر گــر چــه تـو امـیـر و مـا اسیـریـم
دلـداری دوسـتــان ثــواب اسـت گـر چـه تـو غـنـی و مـا فـقـیـریـم
(سعدی ،ص)۳۱۶
www.takbook.com
در اين ابیات شاعر برای برجستهساختن طرفین تقابل(من و تو) ضمیر را نیز ذکر کرده است .در
اين نوع ،نمیتوان هیچکدام از ضماير را حذف کرد زيرا تقابل کمرنگ خواهد شد .مثالا با
حذف ضمیر «ما» بدون در نظر گرفتن وزن چنین عبارتی حاصل میشود« :گرچه تو امیر و
اسیريم ،گرچه تو بزرگ و حقیريم و »...که مشخص است از قدرت تقابل کاسته شده و کفۀ
آن به يکسو خم شده است .حتی حذف دو ضمیر نیز از ارزشهای بالغی شعر خواهد
کاست(گرچه امیری و اسیريم) .در اين ابیات نیز چنین کارکردی وجود دارد:
که ندارد دل دشمن خبر از عالم دوست من نه آنم که عدو گفت تو خود دانی نیك
(همان)۱4۱ :
گر تـو را از من و از غیر مـاللـی دارد مـن بـه دیـدار تـو مشـتاقم و از غیر ملول
(همان)۱۳7 :
البته اين تقابل همواره میان اول شخص و دوم شخص نیست و ممکن است هرکدام از اين
ضماير در برابر ضماير ديگر قرار بگیرد .در نوع دوم شاعر ضمیری را برای تاکید ذکر میکند؛
در بیت:
و گر تو داغ نهی داغ نیست درمان است اگر تو جور کنی جور نیست تربیتاست
(همان)۱۰7 :
شاعر به اين دلیل ضمیر «تو» را ذکر کرده که بر آن تاکید داشته باشد .مقصود آن است
«تنها تو اگر جور کنی ،جور محسوب نمیشود نه ديگران» از همین منظر بايد در اشعار سنتی
اين نوع مضاير را با تاکید و برجستگی خواند تا معنا و مقصود شاعر بهتر درک شود و در
بسیاری موارد در آنها قصر و حصر نهفته است .در شعر معاصر نیز چنین مواردی ديده میشود
که گاه شاعر ضمیر را به همین دلیل در يک سطر قرار میدهد:
من
باد و
من
خاك و
آنگاه
من
که بودم
در سطرهای زير نیز شاعر برای تأکید بر تقابل ضمیر را ذکر کرده بهگونهای که نمیتوان آن را
حذف کرد:
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
شاملو در شعر کیفر برای نش ان دادن تقابل خود با زندانیان ديگر ،در چند سطر ضمیر را تکرار
کرده است:
فرزندان خود را ،بر سر برزن /،به خون نانفروش سخت دندانگرد
آغشتهست /.من اما هیچکس را در شبی تاریك و توفانی /نکشتهام /من
اما راه بر مرد رباخواری /نبستهام /من اما نیمههای شب /ز بامی بر سر
بامی نجستهام(.همان)4۱۱ :
در نوع دوم برخی از ضماير مانند «او ،آن ،اين» هنگامی که قبل از آنها نقشنمای متمم «به»
آمده به شیوه گذشتگان حرف«دال» در میان آنها افزوده شده است:
من اما همچنان خواندم /و جوابی بدانان ندادم(شاملو ،ص ،)۱۱7شگفتا /که
مرا /بدین مستی/شوری نیست(.همان ،)8۰۱:از اندیشههای ناشناخته
و/اشعاری که بدانها نیندیشیدهام(.همان ،)۶۱۱:بدو گفتم من« :لب مار
شکست را ،رسوایی را!»(همان)7۶ :
گاهی نیز در ترکیب ضمیر با ادات تشبیه«چون» نوعی باستانگرايی ديده میشود:
چرا که ستاره بنفشی طالع میشد /از خورشید هزاران هزار غنچه چنو(همان)۶۱ :
www.takbook.com
در نوع سوم ضمیر جمع ،دوباره جمع بسته میشود .اگرچه امروزه و به خصوص در زبان
محاوره نیز اين ضماير جمع بسته میشود(مثل ماها ،شماها) اما شیوه جمع بستن در برخی اشعار
که با عالمت جمع«ان» است زبان را به سمت باستانگرايی سوق داده است:
با تنش گرم ،بیابان دراز /مرده را ماند در گورش تنگ(نیما ،ص)۱۱۱
در اصل بوده «بیابان دراز با تن گرمش» که شاعر با جابهجايی ضمیر ،جمله را از نظر زبانی
برجسته ساخته است .اين ويژگی در شعر معاصر بسامد فراوانی يافته است .در بیت:
بر آن پله که برجا مانده خاموش کسش ننهاده دیـــری پای بر ســـر
(شاملو ،ص)87
ضمیر «ش» که جايگاه اصلی آن بعد از «سر» است به نقشنمای پیوند متصل شده است .يا در
اين سطور« :عشقی نه از آن گونه است /کهتان به کار آيد»(همان )۱7۱:که ضمیر«تان» متعلق به
«کار» است .مشکور اين کارکرد را استفاده از ضماير متصل به جای ضمیر منفصل میداند و
اين مثال را از مولوی ذکر میکند:
۱
کهشان من شفیعم بر غیب داد پیغمبر چنین گفت کاين امتان
در حالی که به نظر میرسد جابهجايی ضمیر متصل باشد که بهجای آنکه به «شفیع» متصل
گردد به بعد از «که» آمده است .در شعر شاملو نمونههای فراوانی از اين کاربرد ديده میشود
که زبان را به سطح ادبی تعالی بخشیده است:
و ریخت خواهمش به سر /خاکستر سیاه فراموشی(شاملو ،ص)۶۶
حتی بگذار آفتاب نیز برنیاید/به خاطر فردای ما اگر /بر ماش منتی
است(همان)۱4۱ :
از پرتو وجود تو نوری بود وین کلب ه گرفته مظلم را
(همان)۳۱:
يکی از نمونههای موفق اين کارکرد در شعر سپهری ديده میشود« :شاعری دیدم
هنگام خطاب ،به گل سوسن میگفت :شما»(سپهری ،ص )۱4۰که شاعر ضمیر انسانی «شما»
را برای گل سوسن بهکار برده است.
www.takbook.com
تکرار ضمیر متصل«شان» موسیقی درونی شعر را افزوده است .اين نوع موسیقی يکی از
ويژگیهای شعر شاملو است که بارها از آن استفاده کرده است:
دشنه شالق دژخیمتان را میتراشید /از استخوان برادرتان /و رشته تازیانه
جالدتان را میبافید /از گیسوان خواهرتان /و نگین به دسته شالق
خودکامگان مینشانید /از دندان شکسته پدرتان(همان)۱۱:
اگر اين نوع تکرارها در واژگان آغاز سطر يا واژگان پايانی باشد موسیقی آنها به دلیل
تناوب يکسان آنها محسوستر است ،آنچنانکه در اغلب سطرهای زير در واژگان آغازين و
پايانی سطرها ضمیر تکرار شده است:
چنینم من /تصویرم را در قابش عبوس کردهام /و نامم را در شعرم /و پایم را
در زنجیر زنم /و فردایم را در خویشتن فرزندم /و دلم را در چنگ
شما(همان)۱۶-۱۰:
از منِ سالیان گذشته /گم گشته /که نگاه خردسال مرا /در چشمانش(...همان)۱۱:
-7-2-2ضمیر و ایجاز
مرجع ضمیر می تواند از نظر مصداقی هر شی يا پديده يا شخصی باشد و از نظر لفظی اسم،
عبارت ،جمله و حتی واحدهای بزرگتری مانند داستان و حکايت باشد .از همین منظر ضمیر
مانع تکرار لفظی اين موارد میشود و نوعی ايجاز به وجود میآورد .در سطور:
آسمان آخرین /که ستاره تنهای آن /تویی /آسمان روشن /سرپوش بلورین
باغی /که تو تنها گل آن ،زنبور آنی /باغی که تو /تنها درخت آنی(شاملو،
ص)4۳۰
بدون مدد ضمیر دوبار آسمان آخرين ،و سه بار بلورين باغ و دوبار باغ در اين عبارت بايد ذکر
میشد که اين خود نوعی اطناب به وجود میآورد .از اين منظر ارزش ضمیر اشاره در ايجاد
ايجاز بیشتر از صفت اشاره است .گاهی که ضمیر جايگزين عبارت و جمله میشود اين
کارکرد اهمیت بیشتری میيابد:
گورستان پیر/گرسنه بود/،و درختان جوان/کودی میجُستند! /ماجرا همه
این است /آری /ورنه /نوسان مردان و گاهوارهها/به جز بهانهیی/
نیست(شاملو ،ص)۳۱۳
ضمیر «اين» جايگزين چهار سطر قبل از خود است و شاعر بدون آوردن همه آنها نوعی تأکید
نیز برآنها داشته است .اين نوع ايجاز قابلیت شگرفی به سخن میدهد و گاه شاعر در مواقعی که
بیان همه سخنان مقدور نباشد از ضمیر برای اشاره و بیان مقصود استفاده میکند .شايد نمونه
معروف آن واژه «آن» در شعر غنايی سنتی باشد که از آن به لطیفه و زيبايی خاصی تعبیر
میشود که قابل درک اما بیان آن دشوار است.
www.takbook.com
1
-3کارکردهای هنری صفت در شعر
صفت يکی از مقولههای دستورزبان است که «حالت و مقدار و شمار يا يکی ديگر از
چگونگیهای اسم را میرساند ۰».صفت عنصری مستقل نیست بلکه وقتی از مقوله صفت
محسوب میشود که وابسته به اسم باشد زيرا کلمهای است که برای مقیدساختن اسم و به
عبارتی ديگر برای بیان چگونگی و حالت اسم وضع شده است ۶.از همین روی برخی محققان
مبحثی مستقل به آن اختصاص نداده و آن را در مبحث اسم مورد بررسی قرار داده و از انواع
4
وابستگان پیشین يا پسین اسم دانستهاند.
صفت يکی از مقولههای لغزان دستورزبان محسوب میشود چرا که با تغییر ساختار جمله
ممکن است نقش آن نیز تغییر کند .به عنوان مثال اگر جانشین موصوف شود يا عالمت جمع
بگیرد تغییر نقش داده ،اسم میشود .گاه نیز وارد مقوله قید میشود :مردانه کار کن /کاری
مردانه کن .حدفاصل اسم و صفت آنقدر کم يا ظريف است که گاه گويی هیچ حدی میانشان
نیست و يکی هستند ۱.اين نوع کلمه همواره به صورت قطعی در مقوله صفت جای نمیگیرد.
از همین نظر است که در فرهنگهای فارسی گاه در تعیین نوع کلمه ،میان صفت و مقولههای
۳
ديگر اختالف نظر وجود دارد.
صفت در دستورهای فارسی به صورتهای مختلفی تقسیم شده است .از حیث مفهوم آن
را در گروههايی مانند صفت بیانی ،اشاره ،شمارشی ،پرسشی ،تعجبی و مبهم و از نظر تقدم و
تأخر در گروههای صفت پسین و پیشین و از حیث ساخت در دستههای ساده و مرکب و گروه
وصفی جای دادهاند .خیام پور آن را در ذيل پنج دسته مطلق ،اشاره ،شماره ،استفهام و ابهام
.۱اين بخش به صورت مقالهای با عنوان « نقشهای هنری صفت در ايجاد زبان ادبی ،تصويرسازی و کیفیت عاطفه و انديشه
در شعر شاملو» در فصلنامه زيبايی شناسی ادبی ،سال هفتم ،شماره ۰۶به چاپ رسیده است.
. ۰انوری ،حسن و حسن احمدی گیوی ،همان ،ص.۱۶8
۶ر.ک خیامپور ،همان ،ص.4۳
. 4ر.ک .وحیديان کامیار و عمرانی ،همان ،ص.۶۳
. ۱صديقیان ،مهین(«)۱۶۱۱استعمال اسم به جای صفت» .نشريه سخن ،دوره ،۰۱ص.۱۱4۳
. ۳برخی فهرستی از اين کلمات را ذکر و بررسی کردهاند .ر.ک کريمیدوستان ،غالمحسین( «)۱۶8۳اسامی و صفات
گزارهای در زبان فارسی» .نشريه دستور ،شماره ،۶ص .۱8۳-۱88
www.takbook.com
بررسی کرده است .در کتاب حاضر که تأکید بر جنبههای هنری اين مقوله است ،نقش صفت
از منظر زبانی و معنوی و تصويری مورد بررسی واقع شده است.
.۱رامی ،شرفالدين( )۱۶۰۱انیسالعشاق .تصحیح عباس اقبال ،تهران :انجمن نشر آثار ايران ،ص.۱۱-۱4
.۰همان ،ص.۱7
www.takbook.com
نیز صفت «دبش»(مزه ترش و گس) برای بوسه در سطر« :از طعمِ دبشِ بوسه بانوی او،
لوئیز»(همان ،ص )۶۳7صفتی تازه است چرا که در اشعار سنتی معموالا صفت رايج« ،شیرين»
يا«تلخ» است .نیز چشم در شعر سنتی همان صفاتی گرفته که رامی ذکر کرده اما در شعر شاملو
صفاتی مانند«روشن ،کبود ،سرد ،پرخنده ،تماشايی» نیز گرفته است .صفت در
تصويرسازیهای شعر نقش و کارکردهای مؤثری دارد که میتوان آنها را در چند حوزه
بررسی کرد.
-1-1-3صفت و حسآمیزی
حسآمیزی آوردن تلفیق حس يا واژگان مربوط به حسهای مختلف با هم است .شیوههای
ساخت حسآمیزی متنوع است و براساس ترکیب حسهای مختلف انجام میگیرد .صفات
يکی از مهمترين ابزارهای ايجاد حس آمیزی است زيرا هر يک از حسها صفاتی متناسب با
خود دارد و با کاربرد صفت يک حس برای حس ديگر میتوان حسآمیزی ايجاد کرد .در
سطر:
آرام(شاملو ،همان )۰۱8 به خاطر جارِ سپید ابر در آسمان بزر
شاعر صفت«سپید» که مربوط به حس بینايی است برای جار(حس شنوايی) به کار گرفته است.
رايجترين نوع حسآمیزی در شعر برخی شاعران از همین طريق انجام گرفته و موجب شده
جلوههای مختلفی از پیوند و تلفیق حس شکل بگیرد:
در پناه من به ظلمت خیس و غلیظ شب میپیوست(همان ،ص ،)۰۱8دوست
داشتن بوی شور آسمان بندر(همان ،ص ،)۱۳خواهش گرم تنها /گوشها را
به صداهای درون کلبه /نامحرم میکرد(همان ،ص)۱۱4
از ويژگیهای حسآمیزیهای شعر معاصر تناسب صفت با بخشهای ديگر کالم است
بهگونهای که يک صفت عالوه بر آنکه موجب حسآمیزی شده با بخش ديگری از سخن نیز
متناسب است .در سطرهای:
در ظلمت لب شور ساحل /به هجای مکرر موج گوش دادیم(همان)۱۱۱:
صفت«لبشور» که در پیوند با «ظلمت» موجب تداخل حس بینايی و چشايی شده ،با ساحل نیز
متناسب است .جابهجايی و حرکت اين صفت از ساحل به ظلمت زبان را شاعرانهتر ساخته،
www.takbook.com
آنچنانکه اگر صفت بعد از ساحل قرار میگرفت بخشی از ارزشهای هنری شعر از دست
میرفت .باز از اين نوع است سطرهای زير:
صفت «عبوس» که صفتی انسانی است برای «خط باروی زندان» استفاده شده است .اهمیت
بالغی اين صفت بهگونهای است که با حذ ف آن ،تصوير شعر نیز از بین خواهد رفت .نیز در
اين سطرها:
استعمال برخی صفات بويژه صفات نسبی گاه موجب استنباط تشبیه از شعر میشود .در شعر
زير:
«قیرين» صفتی است که در هم نشینی با شب ،تشبیه به وجود آورده است .اگر آن را با صفات
ديگری مانند «تاريک ،تار ،سیاه و »...جابهجا کنیم استنباط تشبیه از اين شعر از میان خواهد
رفت چرا که «قیرين» در ارتباط با شب ،جنس را نشان نمیدهد بلکه شباهت را منظور دارد.
گاه نیز صفت قرينه استعاری بودن را تقويت میکند« :اگر مر /همه آن لحظه آشناست
که ساعت سرخ /از تپش باز میماند(همان )۱۰۳:صفت«سرخ» معنای استعاری «ساعت»(در
معنای قلب) را تقويت کرده است.
-4-1-3صفت و فضاسازی
شعر نیز مانند هنرهای ديگر به فضايی نیاز دارد که در آن انديشه و موضوع ،خود را بپروراند و
شکل گیری انداموار خود را به پیش ببرد .میتوان گفت در ساخت هر شعر ،ولو يک قطعه
کوچک ،اتمسفر و فضا نقش اصلی و تعیینکننده دارد و بدون وجود آن ،تاثیر شعر کاهش
میيابد .از میان مقولههای زبانی ،صفت نقش مؤثری در ايجاد و استمرار فضای شعر دارد زيرا
تاريک-روشنی ،ايستايی و پويايی ،وهمآلودی و فضاهای ديگر از طريق صفات که ويژگی و
خصوصیات اسامی را نشان میدهد انجامپذيرتر است .نقش صفات ،به خصوص صفاتی که
دال بر رنگ دارند در ساخت فضاهای شعر کامالا محسوس است .در شعر زير:
چون ابر تیره گذشت /در سایه کبود ماه /میدان را دیدم و کوچهها را /که
هشتپایی را ماننده بود از هر جانبی پایی به خستگی رها کرده /به گودابی
تیره(...شاملو ،ص)۱78
عالوه بر صفاتی مانند«تیره ،کبود» صفاتی ديگری که در اين شعر آمده مانند«سرد ،سیاه ،کهنه،
مايوس ،خوفانگیز و »...فضای مناسبی ايجاد کرده که مضمون شعر در آن پرورانده شود .نیز
در اين سطور:
[ پوشیده ز اجسادیست[که چشمان ایشان [هنوز /از وحشت توفان بزر
برگشاده است(همان)۱۳۱ :
فضايی سخت هراسناک و کثیف و طاعونزده حس میشود .صفات دريا نیز متناسب با اين
فضا قرار دارد« :پهنه خاموش دريای پوسیده»؛ دريايی بدون هیچ جنبش و حرکتی .صفت
«پوسیده» از يکسو ،لهشدن اجساد را که گويی طاعون زدهاند نشان میدهد و از سوی ديگر از
نظر لفظی با «پوشیده» ارتباط برقرار میکند و تل انبار شدن اجساد را برجسته میسازد .در شعر
زير نیز که شاعر سعی دارد اوضاع زمانه و جامعه را وصف کند از طريق صفات ،فضايی
دردانگیز ،چندشآور ،تیره و عذابآور ايجاد میکند:
باز به کمک صفات ،وقتی در اشعار غنايی از محیط آرام خانه سخن میگويد اينگونه
فضايی آرام و رويايی و پرطراوت ايجاد میکند:
نیز موصوف و صفتهای «جاذبه لطیف ،جامه نودوز نوروزی ،انتظار پراشتیاق و »...که در ادامه
اين شعر به کارگرفته شده ،در ساخت اين فضا مؤثر بوده است.
www.takbook.com
-2-3صفت و زبان
شاعر در هنگام هیجانات ذهنی و عاطفی ،احساسات و تموج معانی از همه ظرفیتهای زبانی
در راستای انتقال معنا و القای عاطفه بهره میبرد .واژگان در شعر ابزار و مواد اولیه در عینی
کردن و بروز انديشه و عاطفه است .در شعر ،واژگان قدرت خود را نمايان میسازند .برخی از
مقوله های دستوری مانند صفت نقش مؤثری در ايجاد و ساخت زبان و کیفیت انتقال معنا دارد.
صفت از عناصر اصلی گسترشدهنده جمله است که در زبان رسمی و رايج با ذکر خصوصیت
و ويژگی يک شی يا پديده میتواند موجب شناخت دقیقتر آن شود از همین نظر در وهله
نخست به نظر می رسد در شعر که ابهام و گستردگی معنا و اهمیت القائات مختلف ارزشمند
است کاربرد صفت نوعی عیب محسوب شود زيرا به جای آنکه شاعر بتواند به شیوه هنری و
غیرمستقیم مقاصد خود را بدون محدوديت القا کند به استفاده از اين مقوله زبانی آن را
مستقیم ،محدود و سطحی بیان کند .اما بررسی صفت نشان میدهد اين مقوله کارکردهای
هنری فراوانی در شعر دارد و بخش مهمی از خالقیتهای زبانی و معنايی شاعر از رهگذر
رفتارهای او با صفت است تا حدی که حذف صفت ،ادبیت کالم را از میان میبرد .مهمترين
اين رفتارها را در حوزه زبانی میتوان اين موارد دانست.
-1-2-3باستانگرایی صفت
يکی از عوامل ايجاد زبان شاعرانه کاربرد صفات کهن است .يکی از اهداف شاعران از کاربرد
اين نوع صفات برجسته سازی است زيرا معادل چنین صفاتی در زبان امروزی وجود دارد اما
شاعر تعمدا از صفات قديمی استفاده میکند .در سطور زير:
که روزی /با چشمان بربسته /به حرکت /نیرویش دادهاند(شاملو ،ص)8۳۳
شاعر به جای «بسته» از صفت «بربسته» که نوعی باستانگرايی محسوب میشود ،استفاده کرده
است .نیز در سطرهای زير که از «صعب» و «پرآبله» در سخن خويش بهره جسته است:
به راهی سخت صعب ،مرا بارکش بود به شانههای زخمین و پایکان پُرآبله.
(همان)۳۶7 :
www.takbook.com
راهش /از هفت دریای بیزنهار میگذرد(همان ،)۱۳۶:و نسیمی که فرازآمد از
گردنههای صعب /بر جسدهایی بیهوده وزید(همان ،)8۱۶ :سفری دشخوار و
تلخ /از دهلیزهای خماندر خم و /پیچاندر پیچ(همان)۳۱8:
که مقصود «فاصله عظیمتری» است .در اين حالت صفت «عظیمتر» در همان نقش نحوی اصلی
خود است .نیز در اين نمونهها:
در نوع دوم صفت به دلیل خالقیتهای شاعرانه در ظاهر و روساخت جمله تغییر نقش نحوی
میدهد اما از نظر معنايی صفت محسوب میشود:
www.takbook.com
من چه بیشرمم اگر فانوسِ عمرم را به رسوایی نیاویزم/بر بلندِ کاجِ خشكِ
کوچه بنبست(.همان)۱7۶:
شاعر با تقديم«بلند» بر موصوف آن ،و تبديل صفت به اسم ،مفهوم«بلندی» کاج را بیشتر مورد
تأکید قرار داده است .نیز در سطرهای «در قرمزِ غروب /،رسیدند /از کورهراه شرق ،دو
دختر ،کنار من»(همان« )۱۱7 :غروب قرمز» به صورت مقلوب آمده اما به جای سکون میان دو
کلمه ،با کسره به يکديگر اضافه شدهاند .نیز در سطرهای« :میچکد سمفونی شب /آرام/
روی دلتنگی خاموشِ غروب»(همان« )4۱۳:دلتنگی خاموش غروب» از نظر معنا و مفهوم به
صورت«غروب دلتنگ خاموش» بوده است اما شاعر به صفات «دلتنگ و خاموش» کسره داده
و صفت نخست را در جايگاه اسم آورده است.
بادی شتابناك گذر کرد /بر خفتگان خاك /افکند آشیانهی متروك زاغ را/
از شاخهی برهنه انجیرِ پیر باغ(...شاملو ،ص ،)۶۶۱جز انعکاسِ سردِ آهنگِ
صبورِ این علفهای بیابانی که میرویند(همان ،) ۶۶4:به غیابِ دردناكِ تو
سلطانِ شکسته کهکشانها خواهم اندیشید که به افسونِ پلیدی از پای
درآمدی؛(همان ،)8۳8:جهان را همه در پیراهنِ کوچكِ روشنت خالصه
کردهام (همان ،)۳۱8:خوابی دیگر /به مردابی دیگر /خوشا ماندابی دیگر /به
ساحلی دیگر /به دریایی دیگر(همان ،)۱4۱:قلبت /چون پروانهای /ظریف و
کوچك و عاشق است(همان)۱4۱:
www.takbook.com
-1-3-3صفت و عاطفه
صفت يکی از کلماتی است که نقش مؤثری در انسجام شعر دارد و معموالا چاشنی عاطفی به
شعر می دهد .اين مقوله در راستای هماهنگی و انسجام بیش از واژگان ديگر نشان دهنده عاطفه
شاعر است و محملی است که روحیات شاعر را میتواند بر دوش بکشد زيرا شاعر حس
درونی خود را به واژهها میبخشد و برخورد عاطفی خود را نسبت به يک شی يا پديده نشان
میدهد « .استفاده از واژگان در بیان معنا ضروری است اما صفت در اين انتقال معنا چاشنی
عاطفی و احساسی به کالم میدهد ۱».به عنوان مثال در جملۀ «ستاره در گذرگاه بر مداری
میگردد» احساس و عاطفه عمیقی منتقل نمیشود ولی شاعر همین سطر را در مورد سرنوشت
انسان اينگونه بیان میکند:
و ستاره پُر شتاب/در گذرگاهی مأیوس /بر مداری جاودانه میگردد(.شاملو ،ص)۶۳۳
شعر با افزوده شدن صفت پر شتاب و مأيوس ،حس و حال و جانی ديگر میيابد و انسان را در
فضايی مأيوس آنچنانکه شاعر احساس کرده است ،قرار میدهد .اهمیت صفت «جاودانه» نیز
کمتر از صفات ديگر نیست و حس يأسی همیشگی و دائمی به شعر القا کرده است .صفت
نشان از درک عاطفی يک موضوع يا شی است و ارتباط تنگاتنگ و منسجمی از نظر معنايی و
عاطفی و تداعی با بخش های ديگر شعر دارد .از آنجا که صفات برخورد عاطفی با يک
موضوع را نشان می دهد پس ضروری است صفاتی که در جريان شعر در مورد يک پديده يا
موضوع بیان میشود با هم سازگار و القا کننده يک نوع حالت عاطفی خاص باشند .اگر عاطفه
عنصر غالب هنری باشد و در طول آفرينش اثر تغییر نکند ناخودآگاه همه عناصر ديگر را به هم
پیوند میدهد« .د ر يک شعر کامل و زنده ،نخست بايد ديد که عنصر عاطفه چه قدر بر ديگر
. ۱دهرامی ،مهدی و محمدرضا عمرانپور(« .)۱۶۳۰نقد و بررسی عاطفه در اشعار نیمايوشیج» .پژوهشنامه ادب غنايی
دانشگاه سیستان و بلوچستان ،سال يازدهم ،شماره بیستم ،ص.7۶
www.takbook.com
عناصر تسلط دارد ...تا عواطف انسانی و جلوههای حیات بشری بر ديگر عناصر -موسیقی،
تخیل ،زبان ،شکل -فرمانرواست ،زيانی به حال شعر ندارد۱».يکی از جلوههای انسجام عاطفی
شعر در صفات همروح نمايان میشود .به سخن ديگر تناسب و هم روح بودن صفات يک
پديده در شعر نشان دهندۀ عاطفۀ يکسان ،منسجم و مستمر شاعر است .شاملو در شعر «ديوارها»
صفاتی را برای «ديوار» میآورد که همگی القاگر حس نفرت شاعر از آن است:
«دیوارهای عایق ،خوددار ،اخمناك!/دیوارهای سرحد با ما و
سرنوشت!/اندوده با سیاهی بسیار سرگذشت/دیوارهای زشت!»(شاملو ،ص)۱۱۱
اين صفات ،و صفاتی ديگر مانند«سیاه ،تند ،کهنه ،گنگ ،بدمنظر ،باير ،خشک و سرد و »...که
در مورد ديوار در سراسر شعر پراکنده شده حس و عاطفه شاعر را استمرار بخشیده و موجب
انسجام عاطفی شعر شده است .نیز در شعر:
تا چنــد زنی بـه جـانم آتـش هان ای شب شوم وحشت انگیز
(نیما ،ص)4۰
صفات «شوم و وحشت انگیز» ،برخورد عاطفی شاعر را در برابر شب نشان می دهد .در همین
قطعه نیما ،صفات شب در سراسر شعر بهگونهای متناسب با صفات آغازين است« :شب
بیپايان ،تیره شب دراز ،شب غمانگیز ،خوف آور ،راز گشای مردگان ،دشمن جان» شاعر
حس نفرت و هراس خويش را از شب در سراسر شعر در قالب صفت نشان داده است .اين نوع
کیفیت در شعر«نگاه کن» از شاملو نیز ديده میشود که شاعر به اقتضای مضمون شعر که
پیرامون سال کودتای ۱۶۰8است صفاتی منفی به اين سال داده و اين صفات متعدد در کنار
جمالت کوتاه لحنی تند به شعر بخشیده است:
سال بد /سال باد /سال اشك /سالِ شك/.سال روزهای دراز و استقامتهای
کم /سالی که غرور گدایی کرد /.سال پست /سال درد /سال عزا /سال
اشكِ پوری /سال خونِ مرتضا /سالِ کبیسه(شاملو ،ص)۰۱۳
. ۱شفیعی کدکنی ،محمدرضا ( )۱۶۳۱ادوار شعر فارسی .چاپ ششم ،تهران :سخن ،ص.۳۳
www.takbook.com
-2-3-3صفت و اندیشه
انديشه از مهمترين عناصر معنوی شعر محسوب میشود .اين عنصر«بیان عقیده ،نظر و جهان
بینی شاعر در مورد يک موضوع است و شاکله فکری اثر را به وجود میآورد و حکم
استخوان بندی شعر را دارد که لباسی و پوستی از جنس هنر و عاطفه بر آن پوشیده شده
است۱».يکی از معیارهای تعالی انديشه در شعر ،انسجام و استمرار آن در شعر است که بر اساس
آن يک تفکر خاص ،خود را در طی آثار يک شاعر نشان میدهد و نوعی همبستگی و انسجام
را در سراسر شعر يا آثار وی بهوجود میآورد .در شعر شاعرانی که دستگاه فکری منسجمی
دارند اين موضوع به وضوح ديده میشود .صفات يکی از معیارهايی است که میتواند نوع
عقیده و برخورد شاعر را با پديده يا موضوعی نشان دهد .به سخن ديگر ،با بررسی صفاتی که
که يک شاعر در مورد پديدههای مختلف مانند عشق ،وطن ،زندگی ،مرگ ،انسان و غیره به
کار گرفته میتوان به جهانبینی وی در مورد آنها پی برد .به عنوان مثال صفات شب(نماد
اوضاع جامعه شاعر) صفاتی منفی است که نشانگر عدم سازشگری شاعر است:
نیز صفات ديگری مانند شب سیاه و سرد و ناپیدا(ص )۱۱4خسته و سرشکسته(ص ،)۱۱7شب
انديشناک خسته(ص ،)۱۰۳شبهای سحرسوخته(ص ،)۱8۱شب سنگین و سرد و
طوفانی(ص ،)۰۱8شب بیشکاف(ص ،)۰7۰شبی اين چنین بیستاره(ص ،)۶۱۶شب
تشنه(ص )4۰۱پر از دشنه و دشمن(ص ،)4۰۱شبی بی تسال(ص )۳۰۳و غیره.
نیما نیز معموالا عاطفهای منفی نسبت به شب دارد و از صفاتی غمانگیز و هراسآور در
مورد آن استفاده میکند :شب دراز(ص ،)۶۰۳ديوارهای نیلی شب (ص ،)۶۶4شب دلگزا (ص
،)۶۳۶چرکین شبی(ص ،)44۶شب غمناک (ص ،)4۳4شبان کج ( ص ،)۳8۶شب عبوس و
در اشعار اجتماعی شاملو که خانه(نماد وطن) ،شهر(مجاز از وطن و محل مبارزات) با
صفاتی آمده که نشان دهنده دغدغه عمیق او نسبت به اوضاع نابهسامان آن است:
. ۱شريعت ،محمدجواد( )۱۶84دستور زبان فارسی .چاپ هشتم ،تهران :اساطیر ،ص.۰۱۳
. ۰انوری و احمدی گیوی ،همان ،ص.۰۰۱
. ۶ارژنگ ،غالمرضا( )۱۶۳۱دستورزبان فارسی سال چهارم .تهران :وزارت آموزش و پرورش.
www.takbook.com
و محدود کردن معنا سودمند نیست؛ زيرا در شعر ابهام و ايهام و چندمعنايی جايگزين روشنی و
صراحت و تکمعنايی میشود .به همین لحاظ برای قرار دادن مخاطب در گستره وسیعی از
معنا به جز موارد ضروری ،يا نبايد از قید استفاده کرد يا بايد آن را برای اهداف ديگری غیر از
۱
محدود شدن واقعی معنا بهکار برد».
بررسی شعر از نظر نقش هنری مقولههای دستوری نشان میدهد شاعران رفتارهای
ويژهای با مقوله قید داشتهاند بهگونهای که قید علیرغم اختیاری بودن ،در کانون خالقیت قرار
گرفته ،حذف آن بخش اعظمی از جلوههای هنری شعر را از بین میبرد .برخی از کارکردهای
قید در مقوله نقشنما بررسی میشود و برخی ديگر نیز در مبحث ترکیبات مورد بررسی قرار
میگیرد .در اين بخش به اختصار بعضی از نقشهای هنری اين مقوله در سه دستۀ جلوههای
هنری ساختار قید ،مفهوم قید و تصويرسازی برپايه قید بررسی میشود.
. ۱عمرانپور ،محمدرضا(« )۱۶8۳کارکردهای هنری قید و گروههای قیدی در اشعار شاملو» .فصلنامه پژوهشهای ادبی،
سال پنجم ،شماره ،۱8ص.7۳
www.takbook.com
حذف «ی» زبان را از سطح مرسوم فراتر برده است .تغییر نقشنما در متمم قیدی نیز موجب
نوع ديگری از برجستگی زبانی میشود .از جمله آوردن «بیکه» بهجای «بدون آنکه» که بسامد
فراوانی در شعر معاصر يافته است:
چشمانی که میشناسم /جنگلی است /بی که سبز باشد /و دشتی ،بیکه
گسترده(همان ،)۱48:بیکه فریادی از این قلب صبور /بچکد در شب
من(شاملو ،ص)۱۱۶
از ديگر عوامل برجستگی زبان ساخت واژگان تازه است که برخی از آنها به صورت قید
شکل میگیرد .شیوه های ساخت قید گوناگون است و همین موجب شده بسیاری از
خالقیتهای شاعران در واژهسازی در حوزۀ قید باشد .گرمارودی در شعری میگويد:
«درشتناك چون خدا بر کائنات ایستادهای»(گرمارودی ،ص )۱۰7درشتناک قیدی است
که شاعر برای برجستگی بیشتر سخن به کار گرفته است .پسوند «وار»« ،گونه» و «انه» که
پسوندی زنده با قابلیت افزوده شدن به واژگان مختلف است از ديگر راههای ساخت قیدهای
تازه در زبان شعر معاصر است که در شعر بسیاری از شاعران ديده میشود« :موسیوار ،راهی
بیابان شبم»(همان« ،)۱۱۶:سمندروار /بر آتشی از مهر مینشینم»(همان« ،)۱8۱:باژگون آبشار،
آینهوار» (همان« ،)۶۱۳:بنفشهوار ،خجالت ز باغبان داریم»(گرمارودی ،ص« ،)7۶بنفشهگونه
اگر پیر آمدیم به باغ»(همان« ،)7۶:خوشتراشی گردن ،آهوانه میگوید»(همان،)۶۰ :
«خوابگردْوار /در زورقهای زنگار /پارو بردارند(».شاملو ،ص)۱۱۳
نکته ای که شاعر در اين نوع قیدها مورد توجه قرار داده رعايت تناسب و انسجام میان
قیدها با هم يا قید با ديگر مقولههای دستوری است .با اين تمهید ،قید که عنصری اختیاری
است از نظر ارزشهای هنری شعر ،قابل حذف نخواهد بود زيرا حذف آنها شبکه تناسبات شعر
را از بین میبرد و آن را پريشان میسازد .در سطرهای زير:
«شعر من چون مور /بر کاغذ راه افتاده است /سلیمانوار /به نیمنگاهی بر
من درنگ کن»(گرمارودی ،ص)۱7۳
حذف هرکدام از اين قیدها حتی «نیمنگاه» به شعر آسیب میرساند چرا که« :سلیمان با چنان
حشمت نظرها بود با مورش»(حافظ ،ص )۰4۱و گرمارودی قید «به نیمنگاه» نیز برهمین اساس
ذکر کرده است تا «مور ،سلیمان و نیمنگاه» که قیدند در شبکهای در هم تنیده قرار گیرند.
www.takbook.com
بستر ديگری که قید در برجستگی زبان شعر فراهم میآورد استفاده از قیدهای کهنی
است که امروزه رايج نیست و شاعر با کاربرد آنها زبان را شکوه میبخشد .از آن جمله است
قیدهايی مانند «گويی ،هماره ،غره ،دوشینه ،هگرز ،ستوار ،گرمپويه» در مثالهای زير:
«عشق عرفان شرقیاش را /-چنانکه گویی لکهای است -از دامن دل
و میش ستردند»(گرمارودی ،ص« ،)۱۶۶و زمان هماره در آن گر
است»(همان« ،)۱۱۱:آه ای رود /چنین غره کف بر لب میاور»(همان،)۱۱7:
«چمید نرم و روان ،لیك محکم و ستوار»(همان« ،)۶۶۳:دوشینه ،شاهین مر /
پیکر من و کالبد بیجان قناری را /...برابر نهاده بود»(همان« ،)۰۱4:به
گرمپویه جهان را چو خور بپیماید»(همان)۶4۳:
تغییر نقش کلمات از شگردهای مهم برجستهساز شعر محسوب میشود .به عنوان مثال در
اين حالت شاعر با مقولههايی مانند اسم به شیوه صفت برخورد میکند و ترکیباتی مانند «منتر»
میسازد .برخی شاعران گاهی قید را در جايگاه اسم قرار میدهند ،هرچند که گاه نمیتوان به
درستی نقش آن را تشخیص داد« :هنگامی که خاك را بیرون میکشد /تا به زالل همیشۀ
آب دست یابد»(همان)۰۱۶:
همیشه و هماره قیدهای مختص محسوب میشود اما شاعر آنها را به اسم نسبت داده و
برخوردی متفاوت با آنها داشته است .يا در بیت زير:
تو کهای :هــرچه و هرآنچه و اند من کیم :هیچ و هیچگاه و هگرز
(همان)۶۱۳:
شاعر قیدهای مختص «هیچگاه و هگرز» را در جايگاه مسند که اسم و صفت واقع میشود،
قرار داده است .برخی شاعران که به زبان توجه بیشتری نشان میدهند از اين شگرد در
برجستگی زبان بهره خاصی بردهاند:
-2-1-4قید و اطناب
کارکرد هنری ديگر قید ايجاد اطناب در سخن است و از آنجا که قید عنصری اختیاری است
اين قابلیت را دارد که به صورت متوالی ذکر شود .اين نوع بسط و گسترش جمله گاهی نه تنها
عیب نیست بلکه موجب ارتقای هنری شعر میگردد .بسیاری از اشعار مملو از قید است و
نمی توان قید را عنصری غیرضروری در جمله دانست بلکه عنصری برای پروراندن شعر
محسوب میشود .شاملو در شعر«از عموهايت» از قید برای پروراندن انديشه و گسترش شعر
بهره فراوانی برده است بهگونهای که سی و يک بار با نقشنمای متمم «بهخاطر» قید ساخته
است:
«نه به خاطر آفتاب نه به خاطر حماسه/به خاطر سایه بام کوچکش/به خاطر
ترانهیی /کوچكتر از دستهای تو/نه به خاطر جنگلها /نه به خاطر دریا/به
خاطر یك بر /به خاطر یك قطره /روشنتر از چشمهای تو /نه به خاطر
دیوارها ــ به خاطر یك چپر/نه به خاطر همه انسانها ــ به خاطر نوزاد
دشمناش شاید/...به خاطر تو/به خاطر هر چیز کوچك هر چیز پاك به
خاك افتادند/به یاد آر/عموهایت را میگویم/از مرتضا سخن
میگویم»(شاملو ،ص)۳4
از اين شعر با حذف قید تنها چند جمله ساده باقی نمیماند .باز از همین نوع است سطرهای زير:
«با چار فصل جنگل جاری است /در زمرد بهار /در لعل آتشرنگ تابستان/
در زرینه پاییز /و در سیمینه زمستان /در چار فصل جنگل جاری است:
میرزاکوچكخان»(گرمارودی ،ص« ،)۰7۱وقتی سفر از نیستان درد است و
فریاد /از پرنده به صیاد /از شبنم اشك تا ابر /از قلزم کینه تا برکه صبر /از
چشمه تا جوش /از سینه تا گوش /از بغض سرخورده تا بیکران
خاموشی(»...همان)۶۱۱ :
حتی در ذکر متممهای فعل نیز اين بستر برای اطناب فراهم میآيد:
«زیباترین صدا ،صدای درخت است /که همه عمر /از هیچ نمینالد /نه از اره
آذرخش /نه از نعره تندر /نه از تازیانه باد /نه از سوز خزان»(گرمارودی ،ص )۱۱7شاعر
www.takbook.com
چهار متمم را برای فعل «نمینالد» ذکر کرده و جمله را بسط و گسترش داده است .باز همین
نوع است ابیات زير که عامل اصلی بسط شعر ،آوردن متممهای متوالی است:
درود بــر همــه مـــوجهای خشمــالود سالم بر همــه خیمـــههای ابــر کبود
به خلـــوت همـــه درههای ژرف ،درود به جاری همـه نهــرهای سرکش و تند
که خفتـهاند پـراکنــــده بـر سواحل رود به ساکت همـه صخــــرههای بینامی
به غـــرش و تپش تنـــدر لـجوج و عنود به زادن و مــردن کوتاه آذرخش بلند
که میتــراود از آن غصـــههای وهمآلود به تیـــر شامگه ســرد و غمگین جنگل
به غمفــــزای و رسا نغمــه همیـشــه رود به هـای هـای دل غمگسـار ،در گـریه
به هرچههرچه که بشکوه و غمگنست درود به هر صالبت غمبار ،هـر بلندی و اوج
(همان)۶۱۱ :
لرزنده جسم دهـر ز بیداد همچـو بید توفنده خشم خلق به دلها چو موج بحر
(همان)۶۱4 :
قیدهايی که از تکرار يک کلمه ساخته شده نیز نوعی موسیقی لطیف و محسوس ايجاد میکند.
اين کارکرد در بخش ترکیبات مورد بحث قرار میگیرد.
www.takbook.com
عمق آرامش مرا /از اعماق آبهای غارهای زیرزمینی دریاب /و شکوه
سرخ خود را /از طلوع شعلههای گلبر شقایق مشتعل(همان)۱4۱:
شاعر متمم فعل را در راستای ايجاد تصوير قرار داده است و غیرمستقیم آرامش خود را همانند
آبهای آرام غارهای زيرزمینی و شکوه سرخ مخاطب خود را همانند طلوع شعلههای گلبرگ
شقايق دانسته است .باز در اين سطرها« :دیروز ،صنوبری /چون از کنارش میگذشتم/
آستینم گرفت /و از تو /با من بسیار سخن گفت /من از تو با گیاهان بسیار
گفتهام»(همان .)۱4۰:متمم قیدی «باتو» و «از تو» بخشی از طرفین تصوير است و حذف آن
موجب از بین رفتن تصوير میشود .باز از همین نوع است اين سطرها« :و زمان /به زاللی و
سردی چشمهساران /در من جاری میشود»(همان« ،)۱4۱:ابدیت آیینهای است /پیش
قامت رسای تو»(همان)۱۳۳:
نوع سوم تصوير از طريق ذکر حاالت انسانی برای اشیا غیرانسانی است .در اين سطر:
«خرخاکیها در جنازهات به سوءِظن مینگرند»(شاملو ،ص )۶4۳مهمترين عامل برجستگی
سطر آوردن قید «به سوءظن» برای نگريستن خرخاکیهاست .نیز در اين سطر« :در حضیض
هم میتوان عزیز بود /از گودال بپرس»(گرمارودی ،ص )۱۳۳شاعر متمم فعل «پرسیدن» را
www.takbook.com
شیای بیجان قرار داده است .نیز در اين سطرها« :زندگی گاهی گلی است /...با دستکی
نحیف ،چو نیلوفر»(همان« ،)۰۱۳:باید به گیاهان /یکایك /سالم گفت»(همان)۱۳۶:
کارکرد ديگر قید ديداری کردن تصاوير است .در مورد شعر شاملو مینويسند« :معموالا
گوينده چگونگی اجرای فعل را با قید کیفیت به گوش شنونده میرساند .شاملو از اين ويژگی
قید استفاده کرده در تصويرهايی که مالزم حرکت و پويايی بويژه حرکت از باال به پايین
است ،چگونگی حرکت از طريق قید مشخص شده است برای اينکه تصوير جنبه ديداری پیدا
کند و کیفیت حرکت برای خواننده برای خواننده کامالا ملموس شود با برشهايی که بین
اجزای گروه قیدی زده است ،آن اجزا را زير يکديگر به صورت عمودی يا پلکانی مینويسد
تا خواننده از حظ بصر نیز بهرهمند شود۱».در سطرهای زير:
من
قطره
قطره
قطره
بگریم
شاعر قید حالت «قطره قطره قطره» را بهگونهای نگاشته که ريزش قطرات اشک را تداعی
کند .صفارزاده در شعری از اين ويژگی برای وصف پايین آمدن از پشت بام اينگونه بهره برده
است:
دم غروبی
از لب بوم
بیا پایین
بیا پایین
بیا پایین
پایین
پایین
پایین(صفارزاده ،ص)48
در نوع پنجم ،متممهای قیدی هسته خود را که صفت تفضیلی است برجسته میسازد،
آنچنانکه در اين سطرها ديده میشود« :دوباره میآیی /:با صفایی دلدوزتر از تركهای
دست روستایی /آشناتر از دسته داس /...در مزرعه مینشینی /عریانتر از
آفتاب»(گرمارودی ،ص )۰۱۱اين نوع متمم ها به نوعی موجب تحريک تخیل شاعر برای کشف
ارتباطهای تازه نیز میشود .ساختار هسته و متمم آن که در اين مواقع به صورت« :صفت
تفضیلی +از +متمم» است ،ايجاب میکند تخیل شاعر به گونهای متمم را برگزيند که شاعرانه
محسوب شود .در بیشتر مواقع اين کارکرد ،تصويری را خلق میکند:
حدت عواطف و مفاهیمی ديگر را به شعر تزريق کند .اين مفاهیم گاهی در کانون معنايی و
عاطفی شعر قرار میگیرد و با ايجاد فضا ،درونمايۀ شعر را میپروراند .سپهری در شعر «سوره
تماشا» که در پی تبیین عقايد مذهبی و عرفانی خود است در شروع شعر با آوردن چند متمم
قیدی به صورت سوگند ،فضای مناسبی برای بیان رسالت خود ايجاد کرده است:
به تماشا سوگند /و به آغاز کالم /و به پرواز کبوتر از ذهن/واژه ای در قفس
است(.سپهری ،ص)۰۱۳
قید از مهمترين عناصر دستوری ساخت فضا محسوب میشود چراکه موجب تجسم
صحنه و زمان و ايجاد فضاهای متنوع به اقتضای موضوع شعر میشود .آنچنانکه در شعر زير
شاعر برای ساخت فضای اسطورهای و دينی از قید بهره برده است:
«کولهبار توشهای بر پشت /و عصایی در مشت /موسیوار راهی بیابان شبم/
گوسپندان پراکنده /و همسر آبستن /تازیانه طوفان در پس پشت بر گرده /و
پیش روی :فرعون/فرعون /فرعون(گرمارودی ،ص)۱۱۶
اهیمت اين نوع قیدهای حالت تا حدی است که گاه در کانون شعر واقع میشود و واژگان
ديگر را به گرد خود میآورد .در اين شعر:
يکديگر را کشتن امری خالی از غرابت است اما «يکديگر را برادرانه کشتن» دارای طنز و
متناقضنمايی است.
اگرچه قید حالت را از مقولههای اختیاری جمله محسوب میکنند که میتوان آن را
حذف کرد ،باز ارزش آن بهخصوص در شعر کمتر از معانی مقولههای ديگر نیست .در اين
ابیات حافظ:
(حافظ ،ص)۳۳
يازده قید متوالی را در دو بیت گنجانده و حذف آنها چیزی از ارزشهای شعر باقی نخواهد
گذاشت چرا که تنها اين جمله باقی میماند« :به بالین من آمد بنشست» .يا در اين ابیات ظهیر
که گويا حافظ از او تأثیر پذيرفته ،قید از عوامل اصلی زيباشناختی شعر است:
با حــریفان ز خــرابات بــرون آمــد مست یار میخوارۀ من دی قدحی باده به دست
زهد برهم زده ،کاسه بهکف و کوزه به دست با حـــریفان قلنــدر به خـــرابات شدیم
برخی قیدها مفهوم زمان را نشان میدهند .اين نوع قید عالوه بر اينکه موجب فضاسازی
میشود گاه منعکس کنندۀ احساسات و عواطف شاعر است .گرمارودی شعری را در يادآوری
دوران کودکی میسرايد و با قید زمان ،آن دوران را مورد تأکید قرار میدهد .حس نوستالوژی
شعر بیش از هرچیز از قیدهای اين شعر حس میشود:
عشق ،فقط گلهای عشق قرمز پیراهن دختران بود /روزهایی که درازای
عشق از پنجره تا حیاط همسایه بیشتر نبود /روزهایی که همه برهها با آدمی/
حرف میزدند /روزهای آرزوی بچهای خوب شدن(...گرمارودی ،ص-۱۶7
)۱۶۳
قیدهای مکان در شعر هم برای محسوس ساختن صحنه و فضا کاربرد دارند ،هم تأکید
بر محل وقوع تجربه؛ آنچنان که در شعر زير شاعر با استفاده از قیدهايی با مفهوم مکان ،فضای
شعر را تقويت کرده است:
«مرا زمینی به فراخی یك خسبیدن بسنده است /با فرشی از سبزینه گیاه /و
همان قدر آسمان /کز البهالی شاخسار بیدبنی /قسمت مرا از خورشید و
ستاره /در سفر چشم غربال کند /روی و موی /در جوباره سایه درخت
خواهم شست /تب گیاهی من /در پاشویه رود میشکند»(همان)۱۰8:
قیدهای اين شعر از مکانی واحد اخذ شده و صحنه را مانند تابلو نقاشی پیش روی مخاطب قرار
داده است .در شعر«خیالهای قطبی» شاعر با کمک قید ،فضايی متناسب با انديشه و عاطفه خود
که بیزاری از جنگ ،و حس اندوه از کشتار انسان به دست انسان است ،در همان آغاز شعر
بهوجود میآورد:
شاعر حس تنهايی خود را با اشاره به ايستادن خود در گوشهای بر گسترهای از يخ ،مانند
پنگوئن ها نشان داده و در پايان شعر با تکرار مجدد اين قیدها فضا را دوباره به همان فضای اولیه
پیوند زده است .باز از همین نوع است عامل فضاساز سطرهای زير:
«در باغ زمستانی ایستادهام /افعیوار ،مغموم /در چنبره سکوت»(همان)۱۳۰ :
کارکرد ديگر اين نوع قید کانونی قرار دادن مکان حوادث است .در اين حالت شاعر با تأکید
بر مکانی خاص که میتواند درونی يا بیرونی باشد ،مجموعهای از تجربیات و حوادث را به آن
محل وابسته میسازد و محدودۀ تغییر و تحوالت را نشان میدهد:
www.takbook.com
که شاعر از طريق تکرار «در من» تأکید بر مکان داشته است .قید و به خصوص متممهای قیدی
که داللت بر مکان دارند ،هسته خود را با معنايی که به آن میافزايند ،برجسته میسازند و
بستری برای تخیل شاعر فراهم میآورند .در سطر« :و با پنجه بر البرز میجهم»(همان)۱8۳:
آنچه فعل را اغراقآمیز و برجسته ساخته ،افزوده شدن متمم قیدی «بر البرز» است.
اگرچه در تقسیم بندی قید براساس مفهوم ،اين مقوله به دستههای مختلفی تقسیم میشود
اما گاهی در شعر مرزی میان مفاهیم نیست و يا مفاهیم مختلفی در هم میآمیزد .آنچنانکه در
شعر «خوشا سیزيف» قیدهای زمان و مکان با ساخت ترکیب به هم آمیخته شده است:
«خرسنگ را بر شاخه خواری تا قله فراز آوردهام /از دامنه سبز کودکی /از
درههای تاریك نوجوانی /از صخرههای سرکش بلوغ /وز پرتگاه میانسالی /و
اینك بر چکاد فراز آمدهام(همان)۱۶۱:
يکی ديگر از انواع قید ،قیدهای پرسشی است که از مهمترين کارکردهای هنری آن در
شعر تغییر لحن و تأکید بر معناست .توالی جمالت خبری گاه موجب خستگی مخاطب و
يکنواختی فضای شعر می شود .برای جلوگیری از اين مشکل ،استفاده از قیدهای پرسشی
کارآيی زيادی دارد:
شعر شیـرین ناب باید گفت غزلی همچـو آب بایـد گفت
از چه بیت خراب باید گفت خانه آباد گـــر ندانی شعــر
چند از پیچ و تاب باید گفت... چند باید بهزلف یار آویخت
(گرمارودی ،ص)4۰-4۱
شاعر بعد از هر چند بیت ،لحن سخن را با استفاده از قیدهای پرسشی(چند ،تا کجا ،از چه)
تغییر داده است .با اين شیوه شاعر به جای آنکه سخنی را به صورت خبری بیان کند با کاربرد
www.takbook.com
قیدهای پرسشی آن را به صورت انشايی بیان کرده است .اين تمهید میتواند سخن را نیز مؤکد
سازد .شاعر بهجای آنکه بگويد« :شمشیری زهرآگین ،پیشانی بلند تو ،اين کتاب خداوند را ،از
هم گشود» به صورت انشايی میگويد« :چگونه شمشیری زهرآگین /پیشانی بلند تو /این
کتاب خداوند را /از هم میگشاید»(گرمارودی ،ص )۱۶۱اين شیوه مخاطب را نیز به تأمل وا
میدارد و او را در فضای شعر قرار میدهد که بخشی از معنا را خود درک کند .به سخن ديگر
پرسشی غیرمستقیم مطرح می شود که پاسخ آن را مخاطب بايد نزد خود بیان کند .در شعر بلند
«در سايهسار نخل واليت» قیدهای پرسشی زير را در سراسر شعر پراکنده و به لحن تنوع
بخشیده و عاطفه و معنا را عمیقتر انتقال داده است:
«چگونه این چنین که بلند بر ز بر ماسوا ایستادهای /در کنار تنور پیرزنی
جای میگیری...
هرکدام از سطرهای باال را می توان به صورت خبری نیز بیان کرد اما از تاثیر سخن کاسته
میشود .از نمونه های موفق اين تمهید در شعر سنتی در قصیده فرخی در رثای سلطان محمود
ديده میشود که شاعر در بخشهای مختلف با قیدهای پرسشی لحن شعر را از يکنواختی
رهايی بخشیده است .شاعر در حالی که عاطفه اندوه را در سراسر شعر استمرار بخشیده با
مهارت فضاها و لحنهای متنوعی خلق کرده است .در ابتدای شعر با شروعی هنرمندانه به
وصف شهر غزنین ،دکانها ،کوچه ها و مردم شهر پرداخته که حال و هوای اندوه همه شهر را
فراگرفته است:
چه فتادهست که امسال دگرگون شده کار شهر غزنین نه همانست که من دیـدم پار
نوحـه و بانگ و خروشی که کند روح فگار خانهها بینم پر نوحه و پر بانگ و خروش
در ادامه در چند بیت با کاربرد جمالت پرسشی لحن کالم را تغییر داده است:
www.takbook.com
دشمنی روی نهادهسـت براین شهــر و دیـار؟ مگـر امسـال ملـــك باز نیامد ز غــزا؟
تا شد از حسرت و غم روز همه چون شب تار مگر امسال ز هر خانه عزیزی کـم شد؟
نی من آشـوب ازینگونه نـدیــدم پــیـرار مگر امسال چو پیـرار بنـالیــد ملـك؟
(همان)۳۰:
www.takbook.com
-1-1-5ایجاد حس غافلگیری
بسیاری از فعلها انجام شدن کار يا رویدادن حالتی را نشان میدهند .اين دسته افعال متناسب با
نهاد جمله و ويژگیها و توانايی آن است ،بهگونهای که مخاطب با شنیدن بخشی از جمله،
برخی از افعال مناسب را بر اساس فحوای کالم میتواند حدس بزند .فعل معموالا در پايان جمله
میآيد و از اين نظر نوعی حس انتظار در مخاطب به وجود میآورد .اگر شاعر خالقانه محور
. ۱آشوری ،داريوش( )۱۶8۳بازانديشی زبان فارسی .چاپ چهارم ،تهران :مرکز ،ص.۱۱8
www.takbook.com
همنشینی جمله را بهگونهای تنظیم کند که فعلی برخالف انتظار مخاطب بیايد ،نوعی حس
غافلگیری ايجاد میشود .زبان با اين کارکرد فعل ،قدرت زيادی در اثرگذاری بر مخاطب
میيابد:
مخاطب افعالی را جز فعل «میفهمید» انتظار دارد .اين فعل کامالا متضاد با آنچه است که در
فرهنگ عوام در مورد «االغ» استفاده میشود .نیز در اين شعر:
ارتباط میان مسند و مسندالیه ،مجازی است و فعل«دويد» برای «جوانه» نوعی غافلگیری ايجاد
میکند.
کاربرد فعل«حسادت میکند» برای دريا نوعی غافلگیری در کالم ايجاد کرده است .گاهی نیز
اين افعال در ابتدای جمله میآيند:
شاعر به جای فعل«نواخته شدن» از «چکیدن» استفاده کرده است .کلمات بیشماری براساس
محور همنشینی میتوانند در کنار يکديگر قرار گیرند اما با حضور هر واژه ،گوينده حق
انتخاب کمتری خواهد داشت و مخاطب نیز براساس شناخت مرسومی که از همنشینی واژگان
دارد ،انتطار ذکر واژگان خاصی میبرد و اگر خالف انتظار او واژهای ذکر شود غافلگیر
خواهد شد .مخاطب بعد شنیدن «میچکد» منتظر واژگانی چون «آب ،قطره و امثالهم» دارد اما
شاعر «سمفونی» آورده است .از ديگر کارکردهای اين نوع غافلگیری از طريق افزودن بار
معنايی مختلف به شعر صورت میگیرد .شاعر حس میکند فعل رايج نمیتواند مقصود کالم
را برساند از همین روی فعل را تغییر میدهد .اين حالت در افعال مرکب بیشتر ديده میشود:
یك شاخه /در سیاهی جنگل /به سوی نور /فریاد میکشد(همان ،ص)۶4۳
www.takbook.com
فعل مناسب برای سطرهای باال افعالی مانند «حرکت میکند ،امتداد میيابد و میچرخد» است
اما نمیتواند همه مقصود و منظور شاعر را برساند از همین روی شاعر فعل مرکب «فرياد
کشیدن» را آورده است تا مفهوم «فرياد» نیز معنای خود را به شعر تزريق کند.
-2-1-5باستانگرایی
باستانگرايی در فعل يکی از وجوه ادبی اين مقوله دستوری در شعر است .اين نوع کارکرد
تلفیق مقولههای دستوری درزمانی و همزمانی است .به سخن ديگر ،در شعر نمیتوان
مقولههای درزمانی و همزمانی را آنچنان که در دستورهای ساختارگرا مجزا شده است ،از هم
جدا ساخت .شعر معاصر نیز مملو از مقولههايی است که در زبان گذشته رايج بوده اما امروزه
استفاده نمیشود .اين عامل موجب برجستگی و شکوه کالم میشود« .کلماتی که از اعصار
کهن اقتباس میشود نوعی شکوه و جالل به سبک میبخشد و احیاناا خالی از حظ و لذت
نیست ،زيرا از قدرت سالیان برخوردار است و بر اثر مدتی فترت ،نوعی تازگی شکوهمند
احراز میکند ۱».بهعنوان مثال اين ويژگی در اين اشعار میبینیم:
يا در اين فعل که «نـ» نفی بعد از «می» استمراری آمده است« :مینجنبید آب از آب،
آنسان که بر از بر ،هیچ از هیچ»(شاملو ،ص)۰7
آشیانتان النه مرغ سعادت باد بر شما خوش بگــذراد ایام
-2-5ایجاز
ايجاز را آوردن لفظ اندک برای معنای بسیار دانستهاند .در بیشتر مثالهايی که در کتابهای
بالغی در مورد ايجاز آمده اگر دقت شود ،فعل نقش مهمی دارد و میتوان گفت فعل از میان
. ۱ديچز ،ديويد( .)۱۶88شیوه های نقد ادبی .ترجمه محمدتقی صدقیانی و غالمحسین يوسفی ،چاپ ششم ،تهران:
انتشارات علمی ،ص.۰۱7
www.takbook.com
مقولههای زبانی بیشترين نقش را در ايجاز کالم چه ايجاز حذف ،چه ايجاز قصر دارد .در
سطرهای:
در دوردست ،آتشی اما نه دودناك /در ساحلِ شکفتۀ دریای سرد شب/
پُرشعله میفروزد/آیا چه اتفاق؟ /کاخیست سربلند که میسوزد؟ /یا خرمنی
ــ که مانده ز کینه/در آتش نفاق؟(شاملو ،ص)4۱۳
شاعر با حذف فعل«افتاده است» بعد از «اتفاق» ايجازی هنری به وجود آورده و با ايجاد حادثه
در زبان و مشارکت دادن مخاطب در معنای کالم شعر را مؤثر ساخته است .نیز در اين شعر:
هرکسی عربدهای اینکه مبین ،آنکه مپرس گفتگوهاست در این راه که جان بگدازد
(حافظ ،ص)۰۱۳
شاعر بخشی از فعل مرکب«عربده کشیدن» را حذف ساخته و ايجاز به وجود آورده است .از
آنجا که فعل مفاهیم گستردهای در بطن خود دارد تعدد افعال نوعی ايجاز قصر را به وجود
میآورد:
نروم باز گر این بار که رفتم جستم سعدیا با تو نگفتم که مرو در پی دل
(سعدی ،ص)۱۰4
شاعر پنج فعل را در بیت آورده و همین امر بدون آنکه بخش مهمی از کالم حذف شده باشد،
معانی زيادی را در شعر گنجانده است ۱.نیز در اين سطور:
تمام مراحل زندگی گیاه بیابانی را در اين چند فعل آورده است .اين کارکرد يکی از ابزارهای
اصلی در سبک هندی نیز محسوب میشود .يکی از ويژگیهای سبک هندی نازکخیالیها و
خلق مضامین دور از ذهن است .شاعر سبک هندی سعی میکند مضامین و معانی تازهای را
خلق کند اما از سويی ديگر فضايی که در اختیار دارد محدود به يک بیت است ،زيرا در اين
. ۱ايجاز اين عبارت معروف در تاريخ جهانگشا نیز به دلیل تعدد افعال است « :آمدند و کندند و سوختند و کشتند و
بردند و رفتند»(.جوينی،تاريخ جهانگشا ،ص )8۶
www.takbook.com
سبک شاعر هر بیت را يک واحد مستقل برای خلق مضمون میداند .برخی از ابهاماتی که در
اشعار اين دوره ديده میشود نیز به دلیل تلفیق میان معانی تازه و محدوديت فضاست ،بهگونهای
که شاعر مجبور است به سمت ايجاز برود و با حذف بخشی از کالم ،معنا را در يک بیت
بگنجاند .از آنجا که فعل بخش مهمی از معنای جمله را در خود دارد ،عنصر مناسبی است که
شاعر را در رسیدن به هدف خود کمک کند آنچنانکه در ابیات زير ديده میشود:
(بیدل)4۳7: ۱۶84،
وصل میخواستم آیینه به دستم دادند حسرت زلف توام بود شکستم دادند
(همان)۱۱۶:
بیدل ۱۱غزل دارد که رديف آن دارای دو فعل و گاه يک فعل است که قافیه آن نیز فعلی
است .اين موضوع بهگونهای موجب حجم معانی و ايجاز در ابیات اين غزلیات بیدل شده است:
هرکسی زیـن انجمن طرز دگر نالیـد و رفت شمع محفل بر خموشی بست و مینا بر شکست
اشك در بیدست و پاییها بهسر غلتید و رفت عزم چون افتاد صادق راه مقصد بسته نیست
(همان)۱4۱:
www.takbook.com
خانه دل بر سـر ره بـود ویـرانکرد و رفت دوش سیالب خیالت میگذشت از خاطرم
(همان)۱۳۱:
جنگل /،سکوت /،هیچ /آهسته یك قدم /در متن احتیاط /ضربان بیامان
فاجعه در گیجگاه باد /تلواسه تفنگ/رویا و بوی ماه /در شامه پلنگ /ضربان
نبض مر /بی تابی زمین/در انتظار بر /دست شکارچی /در معبر فشار/
پیوند بی تزلزل باروت و انفجار/آنك نزول پوزه کفتار و خرس و گر /در
عرصهای حقیر /بر قامتی ستر (»...حسینی ،همصدا با حلق اسماعیل ،ص-۱۱
)۱۱
در اين سطور ۱7کلمه ای ،حتی يک فعل استفاده نشده است .همین امر نوعی سکون و سکوت
به وجود آورده است .اين امر متناسب با موضوع وصفی شعر يعنی کمین کردن و آماده
تیراندازی شدن است .سکون و سکوت موجب القای اضطراب و تشويش در شعر شده است
گويی مخاطب هرلحظه انتظار دارد حادثهای رخ دهد.
www.takbook.com
از ديگر کارکردهای فعل ايجاد تحرک و پويايی در شعر از طريق جان بخشی است .در
شعر برخی شاعران مانند سهراب سپهری همه اجزای طبیعت و حتی موضوعات انتزاعی زندهاند
و از همین نظر شعر وی فضايی سرزنده و پرتحرک دارد و هیچ چیز ايستا و ساکن نیست .هر
يک مانند يک موجود زنده فعالیت دارند .تحرک آنها از طريق افعال سببی نیست بلکه خود
اشیا زندگی میکنند:
تا چلویی میخواند ،سینه از ذوق شنیدن میسوخت/گاه تنهایی ،صورتش
را به پس پنجره میچسبانید /شوق میآمد ،دست در گردن حس
میانداخت/فـکـر ،بازی میکرد /...قفسی بیدر دیدم که در آن ،روشنی
پرپر میزد /.نردبانی که از آن ،عشق میرفت به بام ملکوت(سپهری ،ص)۱47
با سبد رفتم به میدان ،صبحگاهی بود /میوهها آواز میخواندند(همان ،ص)۰۱۳
طرزی افشار به صورت گستردهای استفاده شده ،بهگونهای که وی اهتمام جدی به ساخت
مصادر جعلی نشان داده و ويژگی اصلی سبک خود قرار داده است:
نیم چون شاعران دیگر ابله ،میصفاهانم نمیهندم نمیرومم برای جیفه دنیا
چنانکه ديده میشود شاعر از اسمهای«هند ،روم ،صفاهان» فعل ساخته است .وی به اين شیوه
میبالد و آن را شیوهای تازه محسوب می دارد .اين نوع برخورد و رفتار در ساخت فعل ،نوعی
لحن طنزآمیز و فکاهی به اشعار او بخشیده است:
(همان ،ص)۱۱۶
(همان ،ص)۰4۳
در اشعار زير نیز افعال عامیانه در ادبیت کالم تأثیر داشته است:
اين افعال نوعی توازن در شعر ايجاد میکند و ترکیبات و افعال کهن را متعادل میسازد .در
سطرهای زير:
اندکی از قافله مور دورتر /تار تنیده یکی عنکبوت پیر /میپلکد دور و بر
تارهای خویش /چشم فرودوخته بر پشهای حقیر(اخوان ثالث ،زمستان ،ص)۱4
فعل«میپلکد» در کنار افعال و کلماتی مانند«فرودوخته ،يکی عنکبوت ،قافله» نوعی تعادل در
زبان ايجاد کرده است که نه زبان به طور کامل سنتی و نه محاورهای باشد .در شاعران ديگر نیز
افعال عامیانه نقش مؤثری در ادبیت زبان دارد:
دورهگردی خواهم شد ،کوچهها را خواهم گشت .جار خواهم زد :آی
شبنم ،شبنم ،شبنم(.سپهری ،ص)۰۱۱
. ۱ارسطو( ) ۱۶۱۰فن شعر .ترجمه عبدالحسین زرين کوب ،چاپ سوم ،تهران :بنگاه ترجمه و نشر کتاب ،ص.۶۱
www.takbook.com
در يک شعر منسجم ،پراکندگی زمان کمتر ديده میشود .معموالا تخیل شاعر در زمانهای
گوناگون پرواز نمیکند و به تعبیر فورستر« :گويی همه رمان نويسها رمانهايشان را در يک
زمان و در اتاقی واحد و در دوره تاريخی ايستا و به گفته تی .اس .الیوت":در آن سوی زمان"
نوشتهاند ۱».انسجام زمانی را میتوان با توجه به قرينههای دستوری به خصوص از طريق افعال
تعیین کرد .شعر ثبت تجربه ای واحد است که در زمانی خاص حادث شده است .از همین روی
معموالا فعلها از نظر زمانی به هم وابستهاند و تضاد زمانی بین آنها کمتر ديده میشود .مانند
افعال شعر «تو را من چشم در راهم» از نیما يا شعر «پايیز» از شاملو که انسجام زمانی با فعلهای
مضارع شکل گرفته است:
گوی طالی گداخته /بر اطلس فیروزهگون[ /سراسر چشمانداز /در رؤیایی
زرین میگذرد /].و شبح آزادْگَرد هیونی یالافشان /،که آخرین غبار
تابستان را /کاهالنه /ازجاده پرشیب /برمیانگیزد /.و نقش رمهای /بر مخمل
نخنما /که به زردی /مینشیند /.طال /و الجورد /.طرحِ پیلی /در ابرو /احساس
لذتی /از آتش /.چشمانداز را /سراسر /در آستانه خوابی سنگین /رؤیایی
زرین میگذرد(.شاملو ،ص )۰84
فعل های مضارع ،حادثه و تجربه شعری را به زمان حال آورده و تا حد زيادی از ايستايی
رويدادها جلوگیری کرده و تکاپو و تحرک به شعر بخشیده است؛ گويی شاعر االن آنرا تجربه
میکند و مخاطب صحنه را پیش روی خود میبیند .نیز در شعر «میعاد» زمان همه افعال متناسب
با موضوع و عنوان شعر به صورت آينده است« :خواهم شد ،احساس خواهم کرد ،خواهم گرفت،
خواهد گرفت ،رنجه خواهم شد ،شکنجه خواهم شد ،خواهم کشید ،مکرر خواهم کرد و .»...يا
در شعر «و پیامی در راه»(سپهری ،ص )۱۳۱که اين موضوع آرزوی شاعر را تجسم میبخشد.
زمان افعال با روحیات و عواطف شاعر نیز پیوند دارد .در بررسیای که در مورد زمان
رديفهای فعلی در شعر انجام گرفته ،نشان داده شده افعال ماضی نشانگر افسوس درونی و حس
نوستالوژی شاعر است .زيرا از تأ سف بر امری که اتفاق افتاده و اکنون گذشته و گذشته آن نیز
. ۱تاديه ،ژان ايو( ) ۱۶۳۱نقد ادبی در قرن بیستم .ترجمه مهشید نونهالی ،چاپ دوم ،تهران :نیلوفر ،ص.۰7۱
www.takbook.com
قطعیت دارد ،خبر می دهد و معموالا رد پای دريغ و افسوس را میتوان درکاربرد آن مشاهده
۱
کرد:
به مقام من بیــدل گـذری بــود تو را یاد باد آنکه به حالـم نظــری بـود تو را
چه شب است آنکه نشان سحرش پیدا نیست ای شب تیره نه وقتی سحری بود تو را
(عمادفقیه ،ص)۱7
نبود دندان ال بل چراغ تابان بـود مرا بسود و فرو ریخت هر چه دندان بود
(رودکی ،ص)۶4
از همین منظر زمان فعل بیانگر برخی از عناصر معنوی شعر است و در پشتزمینۀ آن عواطف و
انديشههای شاعر نهفته است.
بیـا بیـا که غالم تــوأم بیا ای دوست ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست
(سعدی ،ص)۶87
اين تکرارها بازتاب عاطفه و شوق و اشتیاق شاعر در زبان است و بديهی است که اگر از کالم
حذف شود ،از تاثیر عاطفی زبان کاسته میشود .اين تکرارها عالوه بر تأکید ،باعث ايجاد
. ۱ر.ک .خلیلی جهانتیغ ،مريم ،محمد بارانی و مهدی دهرامی( «)۱۶8۳مقايسه توازن موسیقايی و معنايی رديف در غزلیات
سعدی و عمادفقیه» .فصلنامه فنون ادبی ،سال دوم ،شماره ،۱ص.۰۱
www.takbook.com
موسیقی در کالم نیز میشود .جلوههای مختلف اين نوع موسیقی و تأکید در غزلیات شمس
وجود دارد:
در این عشق چو مـردید همه روح پذیـرید بمیرید بمیرید در این عشـق بمیرید
کز ایـن خاك بـرآیـید سماوات بـگیـریـد مترسیـد بمیرید بمیرید و زین مر
که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید بمیرید بمیرید و زیـن نفس بـبـریـد
(مولوی ،ص)۰۳۶
تکرار فعل با برجسته ساختن بخش مهمی از معنای شعر ،آن را موکدتر نشان میدهد:
بی تو میرفتم میرفتم ،تنها ،تنها /و صبوری مرا ،کوه تحسین میکرد(مصدق،
قصیده آبی خاکستری سیاه)
گاه نیز تکرار فعل موجب استقالل و برجسته شدن و تأکید مسندالیه و يا بخشهای ديگر جمله
میشود و ارزشهای هنری میيابد .در اين حالت ،با آنکه شاعر میتواند فعل را به قرينه لفظی
حذف کند و مسند يا مسندالیه را به صورت معطوف بیاورد ،برای برجستگی و استقالل آنها،
هريک را با فعل مستقلی ذکر میکند:
که اینك /زایش من /از پس دردی چهل ساله /در نگرانی این نیمروز تفته/
در دامان تو که اطمینان است و پذیرش است /که نوازش است و بخشش
است(شاملو ،ص)4۱7
شاعر میتوانست بگويد « :در دامان تو که اطمینان و پذيرش و نوازش و بخشش است» ،اما در
اين صورت ،تزاحم و تعدد مسندها مانع شکلگیری کامل معنا و مفهوم هريک از مسندها در
ذهن مخاطب میشد.
ستاره سحری بـود و قـطـره بـاران بـود سپید سیم زده بود و در و مرجان بـود
(رودکی)
www.takbook.com
شاعر برای اينکه حس خود را به خاطر از دست دادن دندان خود نشان دهد ،هرکدام از مسندها
را با فعلی جداگانه ذکر کرده است تا برجستگی بیشتری داشته باشد و دريغ و حسرت او را
موثرتر نمايان سازد .شاعر قادر بود همه مسندها را به صورت معطوف و با يک فعل بیاورد اما
در اين صورت با شکل گیری تزاحم تصاوير و اسامی ،از استقالل و برجستگی آنها کاسته
میشد.
(عطار)
شاعر در اين بیت نیز به دلیل تأکید و استقالل میان «علم و اسرار و طاعت روحانیان» آنها را با
فعلهای مختلف آورده است .در سطرهای زير نیز چنین کارکردی ديده میشود:
چقدر روی میدان چرخیدن خوب است/چقدر روی پشت بام خوابیدن
خوب است/چقدر باغ ملی رفتن خوب است/چقدر مزه پپسی خوب
است/چقدر سینمای فردین خوب است /و من چقدر از چیزهای خوب
خوشم میآید(فرخزاد ،ص)۰4۶
. ۱قیس رازی ،شمس الدين محمد( )۱۶۰4المعجم فی معايیر اشعارالعجم .تصحیح محمد قزوينی ،تهران :مطبعه مجلس،
ص.۰۱8
www.takbook.com
قسمتهای مختلف يعنی مصرعهای شعر در عربی به اندازهای پر اهمیت تلقی میشده است
که حتی استقالل نیمی از مصرع را هم میپسنديدهاند ۱».هرچند در محور عمودی تناسبات
کامال محسوس نیست اما در سطح بیت ،برای دوری از تنافر معنوی کالم ،واژگان در هم
تنیدهاند و تناسبات فراوانی میان آنها ايجاد میشود .افعال در اين میان نقش مهمی در ايجاد
ارتباط و پیوند میان پارههای سخن و تناسب لفظ دو مصراع دارند .اين ارتباطها به طرق
مختلفی مانند تضاد ،تقابل ،تکرار و تناسب شکل میگیرد .به عنوان مثال در بیت:
عالم همه آیات خدا هست و خدا نیست چون نور که از مهر جدا هست و جدا نیست
(نائینی ،ص)48
طاقت بـار فراق این همه ایامم نیـسـت خبرت هـست که بی روی تو آرامم نیـست
(سعدی،ص)۱۶۳
اين نوع تقابل و تضادها واژگان را با هم درگیر میسازد و بیت را در شبکه منسجمی از
واژگان قرار میدهد .البته گاه بهگونهای است که در نگه نخست تقابل میان افعال محسوس
نیست:
کاین پای الیقاست که بر چشم ما رود حیف آیدم که پای همی بر زمین نهـی
(همان ،ص)۱84
گاهی نیز افعال با واژگان ديگر بیت تناسب دارند و ارزش هنری و معنايی شعر نیز بر اساس
همان ارتباط و تناسب است:
مرحمت فرما ز ویرانی عمارت کن مرا در خرابیهاست چون چشم بتان تعمیر من
(صائب ،ص)8۳
که میان خرابی و ويران و فعل«عمارت کن» تقابل وجود دارد .برجستگی و اعتالی کالم و
کثرت معانی اين بیت نیز بر اساس تضاد میان آنهاست.
. ۱شفیعی کدکنی ،محمدرضا( )۱۶7۶موسیقی شعر .چاپ چهارم ،تهران :آگاه ،ص.۱7۶
www.takbook.com
. ۱قیس رازی ،شمس الدين محمد( ) ۱۶۰4المعجم فی معايیر اشعارالعجم .تصحیح محمد قزوينی ،تهران :مطبعه مجلس،
ص.۰۱
. ۰وحیديان کامیار و عمرانی ،همان ،ص.۳7
. ۶انوری ،حسن و حسن احمدی گیوی( .)۱۶8۳دستور زبان فارسی .۰ويرايش دوم ،تهران :فاطمی ،ص.8۱
www.takbook.com
نوع کلمات بهره فراوانی ببرد .برخی از مهمترين کارکردهای هنری اسم را میتوان موارد زير
دانست:
بارانهای کثیف /در سبوی یادگار /مزار مرا /گلوی تو معبر(رويايی،۱۶84 ،
ص)۱۳7
شايد بتوان اين شیوه را متاثر از ترجمههای هايکو در ايران دانست .ايجاز نهفته در هايکو و ثبت
تجربیات همانند دوربین عکاسی ،اين بستر را برای حذف فعل يا استفاده اندک از آن فراهم
آورده است:
خنکای نسیم تابستانی /در میان هزار کوه سبز /معبدی تنها(بیوکانن ،ص)8۰
روز نوی دمیده /بر تیزه سبزههای جو /یخبندان بهاران(همان ،ص)44
دوردستهای بینام /شکوفههای افسونکننده و دلنشین /گیالسهای
وحشی(همان ،ص)۶7
ظرافت قدیمی /آنجا در شالیزار /ترانه شالیکاری(همان ،ص)۱7
همین رفتار با اسم ،در شعرکها و اشعاری که در برخی مجامع-چه درست ،چه غلط -آن را
هايکوی ايرانی مینامند ،ديده میشود:
با آنکه شعر تصويری کامل و محسوس ارائه میکند اما فعل در آن کاربرد ندارد و همین امر
آرامش و سکونی متناسب با احساس شاعر ،به فضای شعر تزريق میکند .البته در اشعار بلند نیز
اين شیوه ديده میشود که اگر اين خالقیت در راستای معنا و محتوای شعر باشد با ايجاد فضای
مناسب ،تأثیر محسوسی در شعر به وجود میآورد .قیصر امینپور غزلی را اينگونه میسرايد:
در اين غزل 4۱اسم و چهار فعل آمده است .برحسب میانگین تقريباا به ازای هر يازده اسم يک
فعل ذکر شده است و اين ازدحام اسم و کم بودن فعل موجب شده شعر نوعی ايستايی داشته
باشد .اين خالقیت ،موضوع و محتوای غزل را -که در مورد تکراری بودن روزها بدون
تحرک و شادابی است -پرورانده است .در سه بیت نخست ،شاعر يازده اسم(در نقش متمم) را
برای مسند و فعل «خستهام» آورده است(خسته از آرزوها ،از آرزوهای شعاری ،از شوق پرواز
مجازی ،از بالهای استعاری ،از بالهای استعاری و غیره) و حتی نقشنمای متمم را نیز حذف
کرده است .بیت چهارم با آنکه مسند را ذکر کرده اما باز فعل«هستم» را محذوف ساخته و
چندين متمم ديگر ذکر کرده است .اين عطفهای پیاپی اسم ،فضای شعر را ساکن و بدون
تحرک ساخته و با قرار دادن مخاطب در اين حال و هوا ،عاطفه شاعر را عمیقاا منتقل کرده
است .باز از اين نوع است شعر «جمعه» از فروغ فرخزاد که سرتاسر آن تنها دو فعل استفاده
شده و حس سکون و بیتحرکی را متناسب با روحیه شاعر القا کرده است:
www.takbook.com
جمعه ساکت /جمعه متروك /جمعه چون کوچه های کهنه ،غم انگیز/
جمعه اندیشه های تنبل بیمار/جمعه خمیازه های موذی کشدار /جمعه بی
انتظار /جمعه تسلیم /خانه خالی/خانه دلگیر /خانه دربسته بر هجوم
جوانی/خانه تاریکی و تصوّر خورشید /خانه تنهایی و تفأل و تردید /خانه
پرده ،کتاب ،گنجه ،تصاویر /آه ،چه آرام و پر غرور گذر داشت/زندگی
من چو جویبار غریبی /در دل این جمعه های ساکت متروك /در دل این
خانه های خالی دلگیر/آه ،چه آرام و پر غرور گذر داشت( ...فرخزاد ،جمعه)
شفیعی کدکنی در شعری که لحظه ديدار را وصف میکند ،با کاربرد کم فعل و تزاحم
اسامی ،زمان را از شعر میگیرد ،گويی میخواهد خود را در اين لحظه ماندگار سازد:
لحظه خوب /لحظه ناب /لحظه آبی صبح اسفند /لحظه ابرهای شناور/
لحظهای روشن و ژرف و جاری /حاصل معنی جمله آب /لحظهای که در
آن خنده هایت/جذبه را تا صنوبر رسانید /لحظه آبی باغ بیدار /لحظه روشن
و نغز دیدار(شفیعی کدکنی ،آبی)
هست شب یك شبِ دمکرده و خاك /رنگِ رخ باخته است/باد ،نو باوه ابر،
از بر کوه /سوی من تاخته است /.هست شب ،همچو ورمکرده تنی گرم در
استاده هوا /،هم ازین روست نمیبیند اگر گمشدهای راهش را /.با تنش
گرم ،بیابان دراز /مرده را ماند در گورش تنگ /به دل سوخته من ماند /به
تنم خسته که میسوزد از هیبت تب!/هست شب .آری ،شب(نیما ،ص)۱۱۱
شاعر با تکرار شب در میانه و پايان شعر ،موجب تداعی شبی که در آغاز شعر و بخشهای
ديگر آمده د ر ذهن مخاطب شده و با اين کار اجازه نداده ذهن شاعر از اين فضا خارج شود و
از سوی ديگر بخش های شعر را به هم متصل ساخته و دايره شعر را کامل کرده است .از همین
نظر تکرار اسم در انسجام شعر نقش دارد و يکی از کارکردهای مهم اسم محسوب میشود.
اسم در اشعار مردف به خصوص هنگامی که رديف آن اسمی است همین کارکرد را دارد و
شاعر سعی می کند هر بیت را پیرامون اسم مورد نظر به پايان رساند .از آنجا که تخیل شاعر در
اين نوع اشعار مانند اشعار غیرمردف يا حتی رديفهای فعلی ،آزاد و رها نیست و هر معنا و
موضوعی در شعر ذکر نمیشود ،انسجام شعر بیشتر حس میشود:
در نـظـر قـدر بـا کمــال مـحــمــد قدر فـلـك را کـمـال و منزلـتی نیست
(سعدی ،ص)۱۳7
رديفهای اسمی با تأکید بر اسمی خاص ،توجه مخاطب را به آن اسم افزايش میدهد و
میتوان آن را از ظريفترين رديفها به شمار آورد .اين رديفها معموالا در غزل بهگونهای
است که با محتوای و درون مايه اصلی غزل که بیان شور عشق درونی و وصف معشوق است،
تناسب دارد .آنچنانکه از پانزده رديف اسمی سعدی ۱۱رديف(دوست)۰ ،رديف (يار) است.
يا در شعر عمادفقیه کرمانی اسم هايی مانند (دوست ،شمع ،دل ،می و جانان) رديف واقع شده
۱
که اين موضوع به حفظ فضای غنايی غزل او کمک زيادی کرده است:
یا شبـم روز شد از عارض آن زیبا شمع مه برافروخت شبستان من امشب با شمع
(عمادفقیه ،ص)۰۳۱
از کارکردهای ديگر تکرار اسم ايجاد ساختار در شعر است .براساس اين کارکرد ،شاعر
واژهای را تکرار میکند و متناسب با اين تکرار ،در بخش ديگری از کالم ،واژهای ديگر را
مکرر میآورد و از اين طريق ساختار خاص و متناظری به شعر میبخشد:
بر و دوشش بر و دوشش بر و دوش دل و دینم دل و دینم ببرده است
(حافظ)
در برخی موارد اين تکرارها بیشتر ،و ساختار متناظر شعر محسوستر است:
به خنده خنده بنوشیم جرعه جرعه شراب هوا هوای بهار است و باده باده ناب
(مشیری)
حذف هر يک از جفتهای متکرر ،به ساختار شعر آسیب میزند آنچنانکه اگر به جای
«جرعه جرعه» از «جرعههای» استفاده شود ،با شکسته شدن بخشی از ساختار متناظر ،بالغت
شعر آسیب میبیند.
.۱ر.ک :فرشیدورد( ،)۱۶88ص ،۱۳۱-۱8۳وحیديان کامیار ،ص ،۳۱-۳۱احمدی گیوی و انوری ،ص .۳۱-۳4
www.takbook.com
براساس آنچه گفته شد گاهی معرفه نشانه ظاهری دارد مثل «را» و صفات اشاره و در
بسیاری موارد دارای نشانه خاصی نیست؛ از سوی ديگر نکره برعکس معرفه دارای نشانههای
لفظی خاص و محدودی است از همین روی برخی اسامی نکره را میشناسند و هرچه را غیر
آن باشد ،معرفه میدانند .نشانه نکره آوردن «يای نکره» در آخر اسم ،يا ذکر «يک» قبل از اسم
و يا هر دو باهم است يعنی «يک» قبل از اسم و «ی نکره» آخر آن؛ مثل مردی ،يک مرد ،يک
مردی.
نکره يا معرفه بودن اسم نیز میتواند نقشهای بالغی مختلفی در شعر داشته باشد .اين
بحث در علم معانی در ذيل احوال مسندالیه بررسی میشود و البته محدود به مسندالیه است در
حالی که می توان هر اسمی را فارغ از نقش آن مدنطر قرار داد .نکره يا معرفه بودن اسم معانی
ضمنی مختلف به آن میافزايد و فارغ از آن معنای ضمنی ،همین که شاعر معانی ديگری بر
واژهای حمل کند نوعی ايجاز که ارزشی ادبی دارد ،در سخن رعايت کرده است .برخی از
مهمترين کارکردهای بالغی نکره و معرفه شامل موارد زير است:
دیدم هــزار خیل و ندیدم چنین مهیب نفاط برق روشن و تندرش طبل زن
(رودکی)
شاعر ابتدا لشکر را به صورت نکره «يکی لشکری» آورده است و همین نکره بودن موقعیتی
ايجاد کرده که شاعر بتواند آن را با توصیف ،آشناتر سازد .در نثر فنی نیز از اين شیوه استفاده
زيادی میشود .نمونههای مختلفی از توصیفات شعر معاصر بر همین اساس است:
www.takbook.com
در سایهای خود را رها کردم /در سایه بی اعتبار عشق /در سایه فرّار
خوشبختی /در سایه ناپایداری ها(فرخزاد ،ص)۶۱۰
شاعر ابتدا «سايه» را نکره ذکر و برای رفع ابهام ،آن را در سطرهای متوالی وصف کرده است.
از همین نوع است سطرهای زير:
اما /من گر بیارامم /با انتظار نوشخند صبح فردایی /این کودك گریان ز
هول سهمگین کابوس /تسکین نمییابد به هیچ آغوش و الالیی(اخوان ثالث،
آنگاه پس از تندر)
آه اگر از پـی امروز بـود فردایــی گر مسلمانی از ایـن است که حافظ دارد
(حافظ)
شاعر غیرمستقیم به يکی از شیوه طنزپردازی خود ،برای انتقاد از مسلمانان ظاهری ،خود را جزو
آنها قرار میدهد و با نکره ساختن «فردا» نشان میدهد آنها نسبت به قیامت يقین ندارند .نکره
ساختن برای بیان ترديد در ساختهای ديگری نیز کاربرد دارد:
نکره بودن «ندا ،آوا ،جا» ترديد شاعر را نشان میدهد .باز از همین نوع است سطرهای زير:
نگفتی کیست ،باری سرگذشتش چیست /پریشانی غریب و خسته ،ره گم
کرده را ماند /شبانی گلهاش را گر ها خورده /و گرنه تاجری کاالش را
دریا فرو برده /و شاید عاشقی سرگشته کوه و بیابانها(اخوان ثالث ،قصه شهر
سنگستان)
نقطهای بود و سپس هیچ نبود لحظهای چند بر این لوح کبود
(خانلری)
شاعر به جای «نقطهای بسیار کوچک» آن را به صورت نکره آورده که همان معنا را افاده
میکند .نیز در سطور زير:
وز راه من و تو /آن کوه گران /مشت غباری شد و برخاست(شفیعی کدکنی ،مزمور عشق)
مقصود شاعر «غباری بیمقدار» است .اخوان در شعر «آنگاه پس از تندر» که توصیفاتی
وحشتناک و نمادين از خوابهای خود نشان داده ،میگويد:
هرگز نشد کاید به سویم هالهای یا نیم تاجی گل(اخوان ثالث ،آنگاه پس از تندر)
برای آنکه قلت را تبیین سازد هاله و تاج گل را نکره ذکر کرده است.
نکره آوردن «چراغ ،شاخه گل ،گلدان ،سراغ» همگی بیانگر قلت است و حس و عاطفه شاعر
را بازگو می کند که به چیزی هرچند کوچک قانع است .البته امروزه گاهی شاعر حس میکند
نکره معنای تقلیل را از دست داده از همین روی ،عالوه بر ذکر اسم نکره ،مفهوم قلت را به
صورت صفت نیز میآورد و سخن را مطنب بیان میکند:
گاهی جرقهای ،جرقه ناچیزی /این اجتماع ساکت بیجان را /یکباره از
درون متالشی میکرد(فرخزاد ،آيههای زمینی)
قناعتوار /تکیده بود /باریك و بلند /چون پیامی دشوار /که در لغتی /با
چشمانی /از سؤال و /عسل /و رخساری برتافته /از حقیقت و /باد /.مردی با
گردش آب /مردی مختصر /که خالصهی خود بود(.شاملو ،ص)4۰8
شاعر اسمی نکره (مردی) را آورده و همین امر موجب شده است برخی خوانشهای مختلفی
از شعر ارائه دهند و مقصود از مرد را «جالل آل احمد» بدانند؛ هرچند خود شاعر آن را رد
میکند .باز همین نوع است شعری که شاملو در اعدام «مهدی رضايی» سروده و به برای آنکه
دايره معنايی شعر را نکاهد و شايد به دلیل گريز از دستگاه سانسور قبل از انقالب ،به جای اسم
خاص او اسمی نکره آورده و هويت آن را مخفی نگه داشته است:
و میش /دیگرگونه مردی آنك /،که خاك را سبز در آوار خونین گر
میخواست /و عشق را شایسته زیباترین زنان /...و شیرآهنکوه مردی از
اینگونه عاشق /میدان خونین سرنوشت /به پاشنه آشیل /درنوشت(.همان،
ص)۱۳۱
www.takbook.com
فتاده تخته سنگ آن سوی تر ،انگار کوهی بود(اخوان ثالث ،کتیبه)
شاعر در ابتدای شعر «تخته سنگ» را به صورت معرفه آورده در صورتی که در اين موارد،
معموالا معرفه به عهد ذکری انجام میگیرد و بار اول اسم به صورت نکره آمده ،در موارد بعد،
معرفه بیان میشود .شاعر با رعايت نکردن اين امر ،گويی با امری بديهی رو به روست و برای
آنکه غیرمستقیم آشنايی مخاطب را با آن به وی القا کند هیچ نخواسته با نکره ساختن آن را
غیرمعلوم و ناآشنا نشان دهد .اين تمهید متناسب با موضوع و محتوای شعر است که تخته سنگ
نشانگر جبری همیشگی و آشنا در زندگی انسان است .باز از اين نوع است «کوچه» در شعر
زير:
شاعر برای بیان اين امر که «کوچه» میان او و معشوقش آشنا و معین است ،آن را به صورت
معرفه ذکر کرده است.
که جانان را ز جان محبوبتر داشت پر پروانهای را سوخت این شمـع
(مشیری ،شعر غم انگیز)
(فرخزاد ،رمیده)
شاعر به جای آنکه برخورد عاطفی خود را نسبت به شمع يا مردم به صورت مستقیم نشان دهد،
آن را با معرفه ساختن اسم نشان داده است .گاهی نیز در کارکرد بیان تأکید ،شاعر اسمی را
معرفه ذکر میکند به اين قصد که بر آن تأکید داشته باشد و آن را از ديگر موارد جدا سازد و
معموالا معنای قصر و حصر در آن نهفته است:
جام فریب تلخ تو /ـ نوشیدم ـ /هوشیاریام مباد از این مستی(مشیری ،فريب تلخ)
مقصود شاعر اين است که تنها از اين نوع مستی مرا هوشیاری مباد.
زخــمی دگر بزن که نیفـتادهام هنوز ای سرنــوشـت ،مَردِ نـبـردت منم بـیـا
روحــم را در آتش بیـداد خود بسـوز! شادم از این شکنجه ،خدا را ،مکن دریغ
(مشیری ،اسیر)
«از اين شکنجه» يعنی «تنها از اين نوع شکنجه» نه انواع ديگر و شاعر با آوردن معرفه ،بر آن
تأکید داشته است .در برخی موارد نیز شاعر با ذکر اسمی معرفه ،بدلهايی ديگر را به صورت
معرفه میآورد تا هر چه بیشتر مفهوم تأکید را نشان دهد .در اين مورد ،رد پايی از حس و
عاطفه شاعر نیز نمايان است:
لیکن من(این حرام /،این ظلمزاده ،عمر به ظلمت نهاده /،این برده از
سیاهی و غم نام) /بر پای تو فریب /بیهیچ ادعا /زنجیر مینهم!(شاملو ،ص)۳4
ضمیر نسبت به واژگان ديگر معرفهتر است و معموالا توضیحی نیاز ندارد از همین منظر اگر
بدلی هم برای آن ذکر شود ،معرفه بايد باشد تا برابری رعايت گردد .در اين مثال نیز حذف
«اين»-که تأکید بر معرفگی دارد -به فهم و بالغت و سالمت جمله آسیب وارد میسازد .نوع
ديگر معرفه ،به صورت اسامی خاص و علم است که به دلیل اهمیت و گستردگی در بخش بعد
بررسی میشود.
www.takbook.com
(حافظ)
اين غزل جزو غزل های ناب و برتر حافظ نیست .شايد يکی از داليل ضعف آن عالوه بر نبودن
مهارت های خاص حافظ در اين غزل ،آمدن نام معشوق در جايگاه رديف باشد« .فرخ» تنها
م مدوح يا معشوق حافظ است نه معشوق و ممدوح همه عاشقان در همه دوران .جزحافظ يا
اندک کسانی که برحسب اتفاق نام معشوقشان فرخ باشد اين شعر را زبان حال خود نمیدانند
و تمايلی به خواندن يا حفظ آن نخواهندداشت و لذتی از آن نخواهند برد ۱.از سويی ديگر
استفاده از چنین اسمهايی موجب صمیمیت و فرديت شعر میشود و آن را از کلیگويی به دور
می سازد .کاربرد اين نوع اسامی در شعر در سه حوزه قابل بررسی است :کارکرد وصفی يا
مدحی ،کارکرد تلمیحی ،کارکرد روايی.
در اشعار مدحی فراوانی مانند قصايد فرخی سیستانی ،منوچهری ،انوری و امثالهم نام
ممدوحان در قصیده آمده و اين شیوهای رايج بوده است .گاه نیز در برخی غزلیات مانند
غزلیات حافظ نیز نام ممدوحانی مانند حاجی قوام و شاه شجاع نیز ذکر شده که از مقوله قبل
محسوب می شود .در اشعار مدحی از آنجا که با هدف مدح ممدوح سروده شده و شاعر
مخاطبی خاص را در نظر دارد ،دايره شمول شعر نیز کاسته میشود .در اشعار غنايی اين
. ۱خلیلی جهانتیغ ،مريم ،محمد بارانی و مهدی دهرامی( « )۱۶8۳مقايسه توازن موسیقايی و معنايی رديف در غزلیات
سعدی و عمادفقیه» .فصلنامه فنون ادبی ،سال دوم ،شماره ،۱ص.۰۱
www.takbook.com
کارکرد بیشتر با هدف وصف ديده میشود که البته قدمتی ديرين دارد و دستکم به اشعار
عربی و معلقات باز میگردد که در آن شاعران نام معشوق خود را در مطلع شعر ذکر میکردند
۱
و برخی شاعران فارسی نیز به تقلی د از آنان از اسم علم در چنین کاربردی استفاده کردهاند.
آوردن نام معشوق و دوستان و آشنايان (با رويکرد غنايی) در شعر معاصر به صورت گستردهای
استفاده شده و نوعی صمیمیت در شعر ايجاد کرده است .نیما در شعری نام دوستان خود را
ذکر میکند و صمیمیت شعر را نیز افزايش میدهد:
در ادامه اسامی خاصی مانند «اعتصام يوسف و حسن رشديه» را ذکر میکند .يا در اين شعر که
سپهری اسامی خاص (نام خواهر خود) را ذکر کرده است:
يکی از شاعرانی که از اسمهای خاص در شعر خود فراوان بهره برده شاملو است .برخی از اين
اسامی رويکردی غنايی دارند و شاعر نام معشوق فرضی و گاه نام همسر خود را ذکر میکند:
ـ خنیاگران باد /امشب /رُکسانا /با جامهی سفیدِ بلندش /پنهان ز هرکسی/
مهمان من شدهست و کنون /مست /بر بسترم /افتاده است(».شاملو ،ص)87
اين شیوه راهی است که برخی شاعران معاصر در پیش گرفتهاند تا هرچه بیشتر از کلیگويی به
سمت جزيی نگری و فرديت حرکت کنند .اگر وصفی میکنند در هالهای از کلیگويی و
تصاوير کلیشهای قرار ندارد و کاربرد اسمهای خاص به خصوص در مورد معشوق يکی از اين
راههاست:
آیدا با حیرت گفت :ــ درختِ لیموترش را /ببین که این وقتِ سال غرق
شکوفه شده! /مگر پاییز نیست؟(همان ،ص)4۱۰
گاه نیز اين اسامی مفهومی اجتماعی میيابند و نوعی قهرمانپروری است و يا به قصد
يادکرد برخی شخصیتهای مبارز انجام گرفته است .از آن جمله است «شنچو ،آبايی ،نازلی،
نلسن ماندال ،گلکو و غیره» که در شعر شاملو آمده است .اين اسامی گاهی چنان پرورده شده
که تبديل به نماد گشته است.
دو کارکرد ديگر(تلمیحی و روايی) نیز به صورت گستردهای در شعر فارسی مورد
استفاده قرار گرفته است .کارکرد تلمیحیِ اسم خاص نوعی پشتوانه فرهنگی در شعر ايجاد
میکند و نقش مؤثری در ارزش و تعالی شعر دارد .بافت کالم گاه هويت تازهای به واژهها
می بخشد .برخی واژگان ملی و مذهبی در متون مختلف بار معنايی و عاطفی مختلفی میيابند.
اينگونه واژگان پشتوانه فرهنگی و خصوصیات ويژهای را بهطور ضمنی در خود دارند و بیش
از هر چیز موجب ايجاز کالم و ساخت فضا میشوند .نیروی واژه رستم ،کاوه ،افراسیاب و
امثالهم در شاهنامه به قدر نیروی همین واژه در متون غنايی يا اشعار معاصر و متأخر نیست بلکه
در متون متأخر تر نیروی بیشتری دارد .در شاهنامه اين اسامی شخصیتی واقعی دارند(کارکرد
روايی) که حضوری مستقیم و فیزيکی يافتهاند .پشتوانۀ آنها همان متن و داستانی است که در
آن قرار گرفته اند اما در متون ديگر پشتوانۀ عظیم شاهنامه به همراه نوع برخورد شاعر نسبت به
آن اسمها و معانیای است که شاعر به آنها میافزايد ۱.در شعر «بچههای اعماق» از شاملو
توصیفات تمهیدی به وجود آورده که مهمترين بخش شعر که برخاسته از نگرش مبارزهجويی
شاعر است ،مناسب و مؤثر در شعر جای بگیرد؛ شهری بیخیابان و آغشته دود کوره و قاچاق و
زرد زخم و بچههايی که رو به روی باتالق بیرحم تقدير قرار گرفتهاند(پیامدهای زندگی
صنعتی)؛ اوصافی که حس نفرت و خشونت نهفته در وجود بچههای شهر را نشان میدهد.
صفت اعماق در ترکیب «بچههای اعماق» ژرفای فرو رفتن در چنین محیطی را القا کرده است.
با اين توصیفات« ،بچهها» آرام آرام در واژه «کاوه» استحاله میيابند که با حنجرهای خونین
میخوانند و درفشی به کف گرفتهاند:
.۱ر.ک :دهرامی ،مهدی( )۱۶۳۱انسجام در شعر معاصر .تهران :انتشارات روزگار ،ص.۱۱۳
www.takbook.com
«کاوه» عالوه بر پشتوانه خود در شاهنامه معانی تازهای يافته و به نمادی برای مبارزه با فساد و
تباهی در دوران معاصر نیز مبدل گشته است.
اسامی مذهبی و دينی نیز همین کارکرد را دارند و حجم عظیمی از انديشه ،عاطفه و
پشتوانه به شعر میبخشند .گاه که اين واژهها و وابستگان آن در شعر استمرار میيابند ،فضای
شعر را محسوستر میسازند .در شعر «نجوا» از حسینی ،مضمون شعر بیان تنهايی و دوری از
تبار است که شاعر آن را با سرنوشت حضرت يوسف(ع) پیوند زده است .کانونی قرار دادن
تلمیح عامل ايجاد فضای مذهبی و استمرار آن در شعر شده است:
در خلوت این چاه مسطح /آه میکشم /و کاروانی /تشنه /از راه نمیرسد/
سرنوشتم /نابرادری کرد /و درد /دورم افکند /از گلدوزی لبخند
گندمگونت /مادر یوسف تنهایی من! /با اجازه تو را /درترانه هایم /معصومانه/
پنهان میکنم(حسینی ،ص )۳۳
. ۱برجس آنتونی( )۱۶77ادبیات چیست؟ .مترجم حسینی جهان آبادی ،مجله ادبیات داستانی ،شماره ، 48ص.۱۰
. ۰پرين ،الرنس( )۱۶7۳شعر و عناصر شعر .ترجمه غالمرضا سلگی ،تهران :رهنما ،ص.۶۱
www.takbook.com
میکند .در شعر اهمیت تداعی کمتر از معنی اصلی و لغوی نیست .کارکرد واژهها در متنهای
ادبی با غیر ادبی متفاوت است .در متن غیر ادبی بیشتر از طريق ارجاع مستقیم و در شعر عالوه
بر آن از طريق تداعی است .برخورد مخاطب با واژگان متون غیرادبی همانند کارکرد فرهنگ
لغت است .در فرهنگ لغت معموالا واژگان به واژگان رايجتر و آشناتر ارجاع داده میشود و
نوعی ارتباط برابر و مساوی بین آنها ايجاد میشود اما در شعر ،هر واژه میتواند پديدهها،
مفاهیم و اشیای مختلفی را تداعی کند .اسمها اين قابلیت را دارند که معانی مختلفی حمل کنند
تا تداعیها را افزايش دهند .در متون ادبی هر کلمه میتواند نه تنها معانی ضمنی بلکه گاهی
معانی کامالا جديد ديگری بگیرد .در ابیات زير:
به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن مراد دل ز تـماشـای باغ عالم چیسـت
(حافظ ،ص)۶4۳
ز باغ عارض سـاقـی هـزار الله بـرآیـد چو آفتاب میاز مـشرق پــیاله برآیـد
(همان)۱84 :
باغ از يک سو احساسهايی مثل طراوت ،زيبايی ،لطافت را القا میکند و از سويی تداعیگر
عالم معنويات و عرفان است .در اينجا باغ اشاره مستقیم به باغ واقعی نداشته ،خیالانگیز شده و
با نوعی ابهام ،تداعیهای گوناگونی به گرد خويش چرخانده است.
کلمه زمستان در فرهنگ معین به معنی چهارمین فصل سال آمده است اما دارای معانی
ضمنی فراوانی مانند سردی ،خفقان ،زندان ،استبداد و غیره است .اين واژه در شعر «زمستان»
اخوان ثالث چیزی نیست که در يک متن علمی يا روزنامهای میبینیم .معانی ادبی اين واژه بر
خاسته از عواطف انسان است و مثل هالههايی گرداگرد واژه قاموسی زمستان میچرخد و
هنرمند آنها را مد نظر خويش قرار میدهد .نیز اسمهايی مثل «خال ،ابرو ،میخانه ،شراب و
امثالهم» که در متون عرفانی نماد محسوب میشود جملگی از مقوله اسم است و میدانی
گسترده در اختیار انديشه و تخیل شاعر قرار داده و عالوه بر معانی اصلی خويش ،معانی
ديگری را نیز اخذ کرده است.
www.takbook.com
«شیرمرد عرصه ناوردهای هول /گرد گند اومند /پور زال زر ،جهـان پهلـو/
آن خداوند و سوار رخش بیمانند /آن که نـامش چـون همـاوردی طلـب
میکرد(»...اخوان ،آخز شاهنامه)48 ،
اسمهای «ناورد ،خداوند(که در گذشته به معنای صـاحب هـم کـاربرد داشـته) ،همـاورد ،گُـرد
و )...شکوه به شعر بخشیده است .اين نوع کاربرد در بسیاری از شاعران معاصر ديده میشود.
استفاده از اسمهای اصیل و بومی فضايی صمیمی به شعر میبخشد .نیمايوشیج در جايی
مینويسد« :شاعر غنی میشود و از دست تنگی بیرون میآيد با داشتن مصالح کار .جست و
جو در کلمات دهاتی ها ،اسم چیزها( درختها ،گیاهها ،حیوانها) هر کدام نعمتی است.
نترسید از استعمال آنها .خیال نکنید قواعد مسلم زبان در زبان رسمی پايتخت است .زور
استعمال اين قواعد را به وجود آورده است ...يک توانگری بیشتر آن وقت برای شما پیدا
۰
می شود که خودتان تسلط پیدا کرده کلمات را برای دفعه اول برای مفهوم خود استفاده کنید».
نیما هم به اين ويژگی تأکید میکند و هم از آن ماهرانه بهره میبرد .رغبت وی به محیط
پیرامون خود و درج واژگان و عناصر محلی در شعر ،تشخص به سرودههای او داده است تا
جايی که به عنوان يکی از عناصر برجستهساز شعر او به شمار میرود .اخذ و به کارگیری اسم
از مکانی که شاعر در آن زيسته ،شخصیت و احساس او شکل گرفته ،با واژگان آن مکان با
مردم جامعه تکلم کرده و با تمام وجود آنها را حس کرده است ،دايره واژگانی شاعر را از
يک سو افزايش می دهد و از سويی ديگر موجب اصالت و صمیمیت زبان شاعر میشود.
بسیاری از اين اسمهای محلی صبغهای فرهنگی دارد و اگر معادل رسمی آنها به کار گرفته
شود ،نمی تواند به خوبی بعد فرهنگی و پنداشت و باور عامیانه آنرا القا کند .به دلیل استفاده از
اين دسته اسامی در بسیاری از اشعار نیما فضای شمالی حس میشود؛ فضايی بومی و محلی که
حال و هوايی تازه و پر طراوت به شعر بخشیده است:
«داروگ ،کومه» در اين شعر يا اسم «کک کی» در شعر زير از اين دست محسوب میشود:
در شعر منوچهر آتشی نیز چنین امری ديده میشود .واژگانی محلی که برگرفته از محیط
زندگی آتشی است بسامد زيادی در شعر وی دارد و اين امر موجب اصالت زبان شعری او نیز
شده است .واژگانی مثل سیاه چادر ،دفک ،شروه ،طاره ،جاشو،کپر ،سدر ،يورت ،کهره و نیز
اسامی مناطق جغرافیايی مث ل تنگه ديزاشکن ،جلگه تلحه ،دشتستان و امثالهم يادآور محیط
زندگی شاعر در جنوب است که آتشی به آنها اجازه ورود به عالم شعر داده و موجب گسترش
دايره لغات شعری خود شده و بهگونهای زبان خود را نسبت به شاعران ديگر متمايز ساخته
است« :پلنگ تنگه دیز اشکن/گراز جلگه تلحه /غزال پهنه دشتستان»(آتشی ،ص)۶4
مبارزهگری اوست گاهی اين اسمها در عنوان شعر نیز آمده است بهگونهای که از توجه به آنها
میتوان به روحیه اجتماعی و حس مبارزهگری او پی برد .اسمها و ترکیباتی مانند«حماسه،
قفس ،خفاش شب ،ساعت اعدام ،مرثیه برای مردگان ،دادخواست ،حماسه ،من مرگ را ،...از
مرگ ،...از مرگ من سخن گفتم ،زندان و غیره» بیانگر روحیات شاعر است .توجه به
اسمهای پربسامد در شعر سهراب سپهری نیز میتواند روحیه شاعر را نشان دهد .اسمهايی مانند
«آب» ( ۱۱۳بار) ،باغ( ۳8بار)،گیاه( ۰7مورد) ،نیلوفر( ۰4بار) و امثالهم که در شعر وی آمده
بازتابی از طبیعتگرايی اوست.
تکرار اسمها نشانگر نوع ادبی نیز است ،آنچنانکه واژگانی مثل مغبچه ،مغان ،رند،
زاهد ،صومعه ،خرا بات ،صوفی ،ساقی و غیره نقش مؤثری در ايجاد نوع ادب عرفانی دارد.
گاهی نیز اسم ها متناسب با جنسیت شاعر است .بخشی از دايره واژگانی فروغ ،متناسب با
جنسیت زن و پیرامون مسائلی است که يک زن در زندگی خود با آنها ارتباط دارد .فروغ با
اين دسته از واژگان و عناصر برخوردی عاطفی داشته است ،آنچنانکه هیچ اصطکاکی بین
واژگان شعر او حس نمیشود:
مرا پناه دهید ای اجاقهای پر آتش -ای نعلهای خوشبختی/ -و ای سرود
ظرفهای مسین در سیاهکاری مطبخ/و ای ترنم دلگیر چرخ خیاطی/و ای
جدال روز و شب فرشها و جاروها(فرخزاد ،ص)۰48
يا آنکه بسیاری از اسمهايی که در شعر سیمین بهبهانی آمده برگرفته از حوزههای مختلفی
مانند وسايل آرايشی ،لباس و پوشش زنانه ،زيورآالت و عاليق زنانه است و دغدغهها و عالئق
برخی زنان را نشان می دهد و همین امر لحنی زنانه به شعر او بخشیده است« :هوو ،عروسک،
خلخال زر ،عروس قصه ،گردن بند ،سینهريز ،گوشواره ،سرخاب ،سرمه ،مقنعه ،جامه تور،
سنجاق و امثالهم»:
به چشم سرمه کشم تا دلت بلرزد سخت هنر بود که خدنگی بر این نشانه کشم
(بهبهانی ،ص)۰4۳
تا زنم رنگ به بی رنگی خویش بده آن قوطی سرخاب مرا
(همان) ۰۱ :
www.takbook.com
تعريف صوت نیز حکم صادر شود مفهوم عاطفی از اين کلمات برداشت نمیشود ،از همین
روی برخی محققان اين مورد را صوت و بقیه را شبه جمله محسوب کردهاند ،آنچنانکه در
دستور انوری و احمدی گیوی چنین امری ديده می شود .در کتاب حاضر نیز تنها دو مقوله اول
و سوم مورد بحث واقع شده است.
اين نوع کلمه از آنجا که در بردارنده عاطفه و احساس گوينده است ،نقش مؤثری در
کیفیت عاطفی شعر دارد و ضروری است به صورت مجزا در متون ادبی مورد بررسی قرار
گیرد .برخی شاعران توجه خاصی به کاربرد شبه جمله داشتهاند تا حدی که میتوان يکی از
خصوصیات سبکی آنها را کاربرد فراوان شبه جمله دانست .البته تأکید بر استفاده از اين عنصر
در ساخت تصاوير و يا نشان دادن و تزريق عاطفه در شعر در همه مواقع هنری نبوده و گاه
ضعف شعر را به دنبال داشته است .در اين بخش در راستای نشان دادن کارکردهای هنری اين
مقوله ،نقش آن از منظر عاطفه ،تصويرسازی ،لحن ،زبان ،فضاسازی و صنعتهای ادبی در شعر
او مورد توجه قرار گرفته است.
-1-7شبهجمله و عاطفه
احساس يکی از جنبه های رفتاری انسان است که تاثیر مهمی در گفتار و و اعمال دارد .تاثیر
تجربه بر شاعر حالت های مختلفی مانند خوشی ،تهییج ،غم ،ترس ،اضطراب و ...را به وجود
میآورد .اين هیجانات گاهی فرد را حرکاتی وا میدارد که در حالت طبیعی امکانپذير نیست.
شبهجمله را می توان نوعی از نمود و تأثیر آشکار و مستقیم عنصر معنوی عاطفه در زبان
دانست .در اين کلمات شدت عاطفه گوينده به حدی است که مجالی برای ادای کامل واژگان
جمله به او نداده است .در شعر که يکی از اهداف شاعر انتقال عاطفه است استفاده بجا از اين
عنصر شاعر را در مقصود ياری میرساند:
کجای خدا در تو جاری است /که از لبانت آیه میتراود /عجبا! /عجبا از تو/
عجبا(گرمارودی ،ص)۱7۶
گاه نیز در اشعار منسجمی که دارای يک حس و عاطفه است براساس نوع عاطفه ،شاعر
شبهجملهای مناسب را در پ ايان شعر قرار داده و شعر را با آن به پايان رسانده است .شعر
«روزهای کودکی» که حسی نوستالوژی به دلیل يادآوری خاطرات کودکی بر سراسر شعر
حاکم است اينگونه به اتمام رسیده است:
www.takbook.com
-2-7شبهجمله و تصویرسازی
از مهمترين کارکردهای شبه جمله ساخت تصاوير است که بیشتر برپايه استعاره مکنیه انجام
گرفته است .شبه جمله به خصوص منادا در شعر بستر مناسبی برای خیالپردازی شاعر فراهم
میآورد .اين نوع تصويرسازی بیشتر در اشعاری ديده میشود که شاعر شی يا شخصیتی را
مورد خطاب قرار می دهد و با اسنادهای مجازی عنصری ديگری را جايگزين میکند .در اين
حالت کانون تصوير براساس شبهجمله هاست و حذف آن موجب از بین رفتن تصوير میشود.
www.takbook.com
اين کار به دو صورت ايجاد شده است .در نوع نخست موجود بیجان مورد خطاب واقع
میشود و با آن مانند انسان برخورد میشود که حاصل استعاره مکنیه است:
آه ای غریبترین ماهی /وقت آن است که در دامن یونس بگذرانی(همان:
)۱۳۱
سالم بر درخت /که غرور تملك ندارد /و هرچه او راست /هماره فراچنگ/
به پیشکش میدهد(همان)۱۱8 :
آه ای رود ،ای رود! /چنین غره کف به لب میاور /تناوریات /آماس نه
فربهی است(همان)۱۱7 :
در نوع دوم به جای خطاب اسم مخاطب ،تصويری به جای آن ذکر میشود:
شیر غزالك من /کمت میبینم(همان)۰۱8 :
بخش اعظم خالقیت گرمارودی در اين عرصه ،تصاويری است که برپايه شبهجمله در اشعار
آيینی بهوجود آورده که متناسب با شأن ممدوح است .در شعر«در سايهسار نخل واليت» که در
مدح حضرت علی(ع) است اين امر ديده میشود:
ای روشن خدا /در شبهای پیوسته تاریخ /ای روح لیلهالقدر /تا
مطلعالفجر(همان)۱۰8 :
استفاده مناسب از اين مناداها عالوه بر تناسب با شخیصت حضرت علی(ع) ،فضای مذهبی شعر
را تقويت کرده است .در شعر «خط خون»که در منقبت حضرت امام حسین(ع) سروده شده نیز
همین امر ديده میشود .البت ه گاهی نیز افراط در آوردن اين نوع مناداهای تصويری به صورت
متوالی موجب تزاحم تصوير شده است .در اين حالت از آنجا که تصاوير پرورده نشده قدرت
القايی آنها کاسته شده است:
آه ای سبز /ای سبز سرخ /ای شریفتر از پاکی /نجیبتر از هر خاکی /ای
شیرین سخت /ای سخت شیرین /ای بازوی حدید /شاهین میزان /مفهوم
کتاب /معنای قرآن(همان)۱7۶ :
تصاويری که شاعر در پی خلق آن بوده با قرار گرفتن در حالت منادا ،آنچنان فشرده شده و
در کنار تصاوير ديگر قرار گرفته که پنهان مانده و آن چنان سريع و متوالی گذشته است که
نتوانسته در ذهن مخاطب باقی ماند .هرجا که اين تصاوير پرورده شده و با ديگر واژههای شعر
حتی در محدوده کوچکی تناسبات لفظی و معنوی ايجاد کرده استواری و تاثیرگذاری آنها
www.takbook.com
محسوستر است زيرا منادای تصويری خالصه توصیفات قرار گرفته و شاعر تنها به ذکر ندا
نپرداخته است:
خوشا من /که شوق هزار کندو با من است /هنگام که تو را میبویم /ای
واالترین گل /ای توحش هشیار /ای سرکش آرام /کنار تو /شوق خود را /با
ذوق هیچ پلنگی جابهجا نمیکنم /که در کنام ،با جفت خویش
میزید(همان)۱4۱:
«ای گل» متناسب با سطرهای قبل از خود است(کندو و بويیدن) و «ای توحش هشیار /ای
سرکش آرام» نیز متناسب با توصیفات پلنگی آرام است که با جفت خويش در کنام زندگی
میکند .چنین تصاويری که با اجزای ديگر در پیوند است نوعی انسجام را به وجود میآورد.
-3-7شبهجمله و لحن
لحن نوع برخورد نويسنده را نسبت به موضوع شعر نشان میدهد .عوامل مختلفی در ايجاد لحن
نقش دارند .اين عنصر « با همه عناصر سبک ساز يعنی واژگان ،معنی شناسی و موسیقی سر و
کار دارد .نويسنده از همه آنها برای ايجاد لحن در داستان استفاده میکند .مثالا در تنظیم و
ترکیب کلمات ،جملهها ،در انتخاب لغات و آهنگ و ساختمان جملهها و تشبیهات و استعاره
ها و نمادها و نشانهها و عبارتهای ادبی و تاريخی» ۱.شبهجملههايی مانند «آه ،افسوس ،وای،
ای فغان ،ای داد،آی ،به به» بیانگر عاطفه صريح است و لحن را به اقتضای آن غمگین يا شاد
میسازد .گاهی شبه جملهها در شعر موجب ايجاد لحن عامیانه میشود زيرا معموالا شبهجمله از
منظر لفظی میان مردم يکسان استفاده میشود و لحن عامیانه نیز در بیشتر مواقع صورتهای
قالبی و قراردادی دارند و به عنوان بخشی از فرهنگ گفتاری مردم هستند .در سطرهای:
شبه جملههای «اهلل اکبر ،تبارک اهلل» به دلیل بسامد آن در زبان عامیانه لحنی عامیانه به شعر
بخشیده است .باز در اين ابیات چنین شبهجملههايی لحنی عامیانه به کالم بخشیده است:
شگفــتا این چنین ،اهلل اکبر به راه دین و در کار خداوند
(همان)۶۰7 :
که ذره در پس پشت خور آیدت به نظر کدام دیده تو داری ،تباركاهلل از آن
(همان)۶4۱ :
در سطرهای زير نیز شبهجمله در ايجاد لحن تند و مضطرب شاعر نقش مؤثری داشته است:
های و ها مردم! تبه شد عمرهاتان ،های /...گفتم و اینك پشیمانم /بازگردید
آی(همان)۰8۰ :
صدا بردارد انسان /و گوید :های ها انسان(همان)۰8۳ :
-4-7شبهجمله و فضاسازی
شبهجملهها و اصوات میتواند فضايی متناسب با عاطفه و حال و هوای شعر ايجاد کند و
بخشهای ديگر شعر را نیز تحت تاثیر قرار دهد .در سطرهای زير:
من پرواز را /نوشیدهام انگار /که چنین به اشارتی /سبك بر قلهساران
مینشینم /با پنجه به البرز میجهم /هیا ،های ،هورا /زمین چه کوچك
است /آسمان نزدیك(همان)۱8۳ :
فضای شاد و سرخوشانه شعر تا حد محسوسی به دلیل کاربرد خالقانه اين شبهجملههاست .در
برخی از اشعار گرمارودی تکرار شبهجملههای مناسب با موضوع شعر و عاطفه شاعر ،فضايی
سنگین و گرفته و اندوهناک ايجاد کرده است .در شعری که در رثای «شهید عبداهلل برقعی»
ال محسوس است: سروده اين فضا کام ا
وان قامــت نمــونه هنــجاری آوخ کجـا شد آن گل رخساره
آن آهـــن فشـــرده جــراری آوخ کجا شد آن کف پوالدین
چون میشکافت لشکـــر تاتاری دردا کجا شد آن سر و سـاالری
آن یار پار و هـمـــره پــیراری ای وای من ،کجا شــد عبداهلل
(همان)۶۰7 :
فضاسازی موجب همراهی واژگان با موقعیت و محتوا و مضمون شعر شده و تجسم عینی و
افزايش نیرو در الق ای عاطفه و معنا در مخاطب را به دنبال داشته است .باز از همین نوع است
فضای سرخوشانه شعر زير که تا حد زيادی به دلیل تکرار شبهجملههاست:
www.takbook.com
خوشا درختان که گوش ندارند /خوشا غار /خوشا موجی /کز نوازش نسیم
بر تن تاالبی آن سوی ناکجا میافتد /خوشا کالبد صنوبری پیر /...خوشا
ریگهای روی در جاری آرام جوبار شسته(همان)۰۶۰-۰۶۱ :
اهمیت شبه جمله در ايجاد فضای شعر گاهی از همان آغاز و حتی عنوان شعر مشخص میشود.
برخی شاعران نام برخی از اشعار خود را شبهجمله قرار داده و نوعی فضای اولیه و کلی را ايجاد
کردهاند« :دريغا تنهايی انسان ،آه پدر ،ای کاش ،خوشا سیزيف» نمونههايی از نام اشعار
گرمارودی است .اين عنوانها نوعی فضای مبهم ايجاد کرده که گويای دورنمايی از فضای
کلی شعر است.
دیــــدی دلکا بیهده از پای فتــادی چون تاختی از شوق در این راه حصان را
(همان)۶4۱ :
دریغــا ،نازنیــن مـردا ،رحــیـــمی که بـــودی ناصـــــر دیـن پیـمـــبــر
(همان)۶۱7 :
يا در سطرهای زير که از حرف تنبیه «هال» استفاده کرده است:
هال ای رهگذران دارالخالفه /ای خرمافروشان کوفه /...تمام بصیرتم برخی
چشم شمایان باد(همان)۱۶۰ :
همچنین نقشنمای ندای «اال» در اين سطر:
اال سرزمین فلسطین ،بلند بادت نام(همان)۶۱۱:
www.takbook.com
نوعی ديگر از برجستهسازی از طريق قرارگرفتن برخی کلمات در جايگاه منادا انجام گرفته
است .در زبان رسمی و غیرادبی معموالا اسم در جايگاه منادا واقع میشود و حتی يکی از
راههای شناخت اسم نیز قرارگیری آن در اين جايگاه است .البته اين حکم در زبان ادبی جاری
نیست و شاعر برای ايجاد برجستگی نه تنها اسم بلکه کلمات ديگری نیز در جايگاه منادا قرار
میدهد .آنچنانکه در شعر زير صفت در جايگاه منادا قرار گرفته است:
چشمی که تو را دیده است /دیدهای است برتر /ای دیدنیتر!(همان)۱۶۱:
گاه نیز با حذف منادا صفات آن را که به صورت جمله مؤول به صفت است جايگزين میشود:
ای گیسویت بافته از حریر شبرنگ /و ابروانت توازن دو آیه مکرر(همان)۱44 :
تو معیار! /مرگت چنان زندگی را به سخره گرفت /آن را آه ای مر
بیقدر کرد(ص )۱۳7
حذف منادا در شعر بسامد فراوانی دارد و موجب میشود نقشنمای ندا هربار قبل از يکی از
اجزای جمله قرار گیرد:
کـــز رنج انتظار تو پشـت فلك خـمـــید باز آی ای چو بوی گل از دیدهها نهان
(همان)۶۱4:
در اين بیت برای ايجاز ،عبارت «کسی که» حذف شده و همین حذف موجب شده فعل
اسنادی جمله نیز نیاز نباشد(ای کسی که چو بوی گل از ديدهها نهان هستی) و از اين طريق
ايجازی بدون ابهام و بدون آنکه مخل فصاحت باشد در مصرع ايجاد شده است .باز از همین
نوع است سطرهای زير:
ای چون ستیزه محکم و چون غم بزرگوار ای چون کویر ساده و چون کوه استوار
(همان)۶۰۳ :
در بیت زير نیز نقشنمای ندا قبل از فعل آمده است و خالی از برجستگی کالم نیست:
ما را نهــــاده در یـم غمــخـــــواری ای رفـته تا به ساحل هـشـــــیاری
(همان)۶۰7 :
www.takbook.com
فصل سوم:
. ۱معین ،محمد(.) ۱۶7۳فرهنگ فارسی .چاپ يازدهم ،تهران :امیرکبیر ،ذيل تنازع.
. ۰ابن عقیل ،بهاءالدين عبداهلل(.)۱۶7۳شرح ابن عقیل.ترجمه سیدعلی حسینی ،قم :دارالعلم ،ص.۰۱۳
. ۶همان ،ص.۰۰۱
. 4وحیديان کامیار و عمرانی ،همان ،ص.۱۰8
. ۱همايی ،جاللالدين( .)۱۶77مقدمه لغتنامه(ر.ک دهخدا ،علیاکبر( )۱۶77لغت نامه .چاپ دوم ،تهران :دانشگاه تهران)،
ص.۱4۱
www.takbook.com
مبحث تنازع در دستورزبان فارسی به تقلید از عربی بوده يا برعکس اما اهمیت و رواج آن
بهگونهای است که در بیشتر دستورزبانهای فارسی بخشی به تنازع اختصاص يافته است.
مبحث تنازع در دستورزبان فارسی بیشتر از حیث نقشهای مختلفی که متنازعفیه در
جمله میگیرد تقسیمبندی میشود .عنصر مورد نزاع بر اساس دوجمله میتواند نقشهای
مختلفی بگیرد .برخی اين نقشهای مختلف را اينگونه بر میشمارند« :نهاد و مفعول /مفعول و
نهاد /متمم و نهاد /نهاد و متمم /مسند و نهاد /نهاد و مضاف الیه»۱عالوه بر اين موارد برخی
معتقدند متنازعفیه میتواند در جمالت مختلف نقشهای واحدی نیز بگیرد از جمله برای همه
۰
فعلها متمم ،مفعول صريح و مسندالیه باشد.
تنازع در دستور زبان فارسی با مقوله حذف قرابت زيادی دارد .انوری و احمدی گیوی
وقوع تنازع را به دلیل تفاوت در ژرف ساخت و روساخت جمله دانستهاند که در تبديل
ژرف ساخت به روساخت بخشی از اجزای جمله حذف میشود و تنازع شکل میگیرد ۶.در
جمالت فارسی معموالا در روساخت متنازع فیه در قالب يکی از نقشهای نحوی خود غلبه
میکند و نقش واحدی در جمله میگیرد .البته گاهی در زبان ادبی و به خصوص شعر به طور
يقین نمیتوان نقش نحوی را به درستی تشخیص داد .در اين موارد تنها يکی از نقشهای
متنازع فیه بر جمله غلبه نمیيابد بلکه به طور همزمان دو نقش مختلف میگیرد .البته وقوع
تنازع تنها به دلیل حذف نمیتواند باشد و آنچنانکه در ادامه خواهیم گفت در بسیاری موارد
تنازع وجود دارد اما هیچ حذفی در جمله انجام نگرفته است.
اگر متنهای ادبی به دقت مورد بررسی واقع شود حوزه تنازع را میتوان بسیار گستردهتر
از آن در نظر داشت که در دستور مطرح شده است .در شعر هر واژه اصلی با واژگان ديگر
ارتباط معنايی و لفظی دارد و بهگونهای يک شبکه ارتباطی بهوجود میآورد که هر واژه
عضوی از ساختمان شعر قرار گرفته و ديگر واژهها را به سوی خود جذب میکند .برخی
واژگان اهمیت زيادی در شعر دارند و حذف آنها نه تنها براساس معنای يک جمله ممکن
نیست بلکه گاهی دو موضوع يا دو جمله يا دو حس بر سر تصاحب آن با هم جدال دارند .اين
واژگان در کانون تنش شعر قرار میگیرند و مخاطب را در نوعی سرگردانی قرار میدهند که
آن را به کدام حس يا جمله نسبت بدهند.
در اشعار منسجم هیچ سطر يا تصوير و يا عنصری در سراسر شعر بیهوده و غیرضروری
احساس نمیشود و اين هماهنگیها در سراسر شعر جاری است و با همه اجزای قبل و بعد
پیوند دارد .واژگان در ساختار کلی شعر با هم متناسباند و در بافت معنايی شعر و با توجه به
مضمون و فضای حاکم بر شعر و سیر عاطفه شاعر در هم فرو رفته ،مکمل و الزم و ملزوم
يکديگرند .پیوندهای چندگانه واژگان با يکديگر موجب ايجاد بستری در شعر میشود که
انواع تنازع شکل گیرد .برخی واژگان در کانون تنش شعر قرار میگیرند و گاه چندين فعل،
عاطفه ،تصوير و ...واژهای را به سمت خود جذب میکنند و نوعی تنازع را به وجود میآورند.
اين نوع نزاع و تنش که میتوان از مقوله تنازع دانست ،نقشهای هنری و زيباشناختی فراوانی
در شعر دارد.
من-
www.takbook.com
«من» که متنازعفیه است با کارکردی هنری بهگونهای در اين بند قرار گرفته که دو جمله را به
هم پیوند میدهد و میتواند نهادی برای هر دو جمله باشد .نیز در اين سطرها:
«خون يادی دور» هم می تواند نهاد برای جمله قبل از خود باشد هم مفعول برای جمله بعد .در
سطرهای زير نیز ترکیب «همراه بی گناهیهايم» در دو ساختار قبل و بعد خود نقش دارد و
نوعی جدال بین طرفین اين عبارت وجود دارد که ترکیب را از آن خود کنند:
«من با تولدم
تبعید میشدم
همراه بی گناهیهایم
تنازع را می توان يکی از عوامل ايجاد ابهام و چندمعنايی دانست .برخی معتقدند«:در ابهام
ساختاری يک عبارت يا جمله با الگويی ثابت اما با تفسیر نحوی و ساختاری ،حامل بیش از
يک معنا می شود .روشن است که بر اساس اين تفسیرها هر يک از اجزای جمله نقش نحوی
متفاوتی پیدا میکند ۱».در اين بیت که در برخی کتب بديعی آمده:
«روشن» بهگونه ای در جمله قرار گرفته است که هم نقش مسند يافته و هم نقش قید .گاهی نیز
چگونگی چینش جمالت پايه و پیرو موجب تنازع میشود .جمالت پايه و پیرو کامل کننده
يکديگرند .يکی از مواقعی که تنازع خلق میشود وقتی است که در متن جمالت پايه و پیرو
وجود داشته باشد اما جمله پیرو بهگونه ای قرار گیرد که مشخص نشود به کدام کلمه يا جمله،
متصل و وابسته است:
مشخص نیست جمله «وقتی که من گرسنه بودم» پیروی برای کدام دو جمله قبل يا بعد از خود
است .درعباراتی مانند «پدر حسین که معلم است امروز آمد» مشخص نیست جمله پیرو «که
. ۱امامی ،نصراهلل(« .)۱۶۳۱خاستگاه هنری ابهام و گونههای آن» .فصلنامه نقد ادبی ،سال چهارم ،شماره ،۱۶ص.۱۰
www.takbook.com
معلم است» به حسین باز میگردد يا «پدر حسین» .اين نوع ابهامات را میتوان به دلیل تنازع
دانست.
در شعر معاصر ،اين نوع تنازع بیشتر در اشعار شاعران زبانگرا ديده میشود .بعد از نیما
شاعرانی که گرايش به نوآوری داشتند به سمت خلق شکلهای تازهتری از شعر گرايش يافتند.
رهايی شعر آزاد از برخی قیود شعر سنتی و حتی نیمايی اين قالب را عرصهای مناسب برای
نمايش توانايیهای زبان ساخته است .نوآوری در حوزه زبان يکی از ويژگیهای اين اشعار
است که عدهای را به افقهای تازهای از زبان شعر رساند .اين دسته از شاعران گاه برای عمق
يافتن زبان شعر و رفتن از بعد طولی و عرضی شعر به عمق آن از تنازع بهره بردهاند .بر اين
اساس زبان در خدمت شکلگیری شعر حجم قرار میگیرد و تنازع يکی از ابزارهای کار
میشود:
معماری بیابان
جمله پیرو «وقتی که دايره کامل شد» می تواند پیرو هر دو جمله قبل و بعد باشد .در اينگونه
ساختارهای نحوی ،عامل تنازع در ساخت زبان شعری خاص نقش مؤثری داشته است.
۱
. Halliday,M.A.K.& Hasan,R,4
www.takbook.com
«آنان» هم مفعولی برای فعل«ديدم» است و هم نهاد برای فعلهای ماضی بعید «کرده بودند»،
مضارع«علمیکنند» و ماضی استمراری «تف میکردند» .از نظر بالغی عالوه برانسجام،
مهمترين کارکرد اين نوع تنازع ايجاز و دوری از اطناب است:
«خدای خوب» هم متمم برای فعل «سالم بگويم» است و هم نهاد برای «قدم میزند» .نیز در اين
سطرها:
در اين موارد حذفی که به قرينه لفظی انجام گرفته مانع اطناب کالم شده و پارههای سخن را به
هم پیوند داده و نوعی ايجاز را نیز به وجود آورده است.
www.takbook.com
-2-1انواع تنازع
انواع تنازع را میتوان بر حسب موقت يا دائمی بودن تنازع و لفظی و معنوی بودن آن مورد
بررسی قرار داد.
«نبود» عنصر متنازع فیه است که در نگاه نخست متعلق و تکمیل کننده سطر«ور تورا گفتم چیز
دگری هست» به نظر می رسد اما با خواندن سطر آخر(جز فريب دگری) ،خواننده در میيابد
ال
که متعلق به سطر اخیر است .قرارگیری عنصر متنازعفیه در پايان سطر قبل و مکثی که معمو ا
در پايان سطرهای شعر معاصر رعايت میشود ،در پررنگ شدن اين تنازع نقش داشته است.
نیز در شعر زير:
فتاده تخته سنگ آن سویتر ،انگار کوهی بود /و ما این سو نشسته ،خسته
انبوهی /زن و مرد و جوان و پیر /همه با یکدگر پیوسته لیك از پای /و با
زنجیر(اخوان ،کتیبه)
عبارت«زن و مرد و جوان و پیر» متنازع فیه است که در نگاه نخست متعلق به سطر دوم و بدلی
برای «خسته انبوهی» به نظر میرسد اما خواندن دو سطر بعد نشان میدهد نهاد فعل بعد است.
نیز در اين شعر شاملو:
www.takbook.com
«خاموش شد» که متنازعفیه است ابتدا به نظر میرسد فعلی برای «مهتاب» است اما سطر پايانی
آن را از آن خود میکند و تنازع پايان میيابد .باز از همین نوع است سطرهای زير:
مردی و
زنی
هنگام خواندن حس میشود «زنی» معطوف به «مردی» است اما سطر پايانی ،آن را از آن خود
میکند .يا در اين شعر:
جمعه ساکت /جمعه متروك /جمعه چون کوچههای کهنه ،غم انگیز /جمعه
اندیشههای تنبل بیمار /جمعه خمیازههای موذی کشدار /جمعه بی
انتظار/جمعه تسلیم /....آه ،چه آرام و پر غرور گذر داشت /زندگی من چو
جویبار غریبی /در دل این جمعههای ساکت متروك(فرخزاد ،ص)۶۱۰
ساختار شعر به دلیل آوردن گروههای اسمی متوالی بهگونهای است که سطر«آه ،چه آرام و پر
غرور گذر داشت» در نگاه نخست گزارهای برای اين گروهها محسوب میشود هرچند که با
۱
مطالعه کامل شعر مشخص میشود متعلق به سطر«زندگی من چو جويبار غريبی» است.
.۱در شعر سنتی نیز اين موارد ديده میشود که گاه وزن ،تنازع را پايان میدهد .مثال در اين بیت سعدی:
پیغام آشــنا نفــس روح پــــرور است از هرچه میرود سخن دوست خوشتر است
(سعدی ،ص)4۱۶
www.takbook.com
تنازع دائمیبهگونهای است که جدال میان دو بخش شعر برای تصاحب متنازعفیه ،حتی با
مطالعه کامل آنها ادامه می يابد .اين نوع تنازع اگر به دلیل ضعف شاعر در بیان سخن و مقصود
خود نباشد ،ارزش هنری فراوانی دارد:
دشمن که به تیر میتوان دوخت مگـذار که زه کنــد کمان را
(سعدی ،گلستان)
دشمن هم مفعولی برای فعل «میتوان دوخت» و هم نهاد برای« به زه کند کمان را» است .نیز
«خبیث» در بیت زير که برای «تعهد کنی و بنوازی» مفعول و برای «گنه میکند» نهاد است:
به دولت تو گنه میکند به انبازی خبیث را چو تعهد کنی و بنوازی
(همان)۱7۱ :
کبوترانت را پرواز بده /ای کندو /میراث گل روی زبان توست(رويايی ،از
دوستت دارم)
«ای کندو» می تواند منادا برای هر دو جمله قبل و بعد باشد و در جايی قرار گرفته که دو سطر
را به هم چفت و بست داده است .اگر متعلق به سطر نخست بدانیم ،کبوتر را تبديل به استعاره
«سخن» عنصر متنازع فیه است .هنگام خواندن شعر با رسیدن به اين واژه حس میشود فعلیار و جزيی از فعل مرکب
«سخن رفتن» است(سخن رفتن از چیزی) .تنها کسرهای که «سخن» گرفته و برای رعايت وزن بايد ادا شود ،نشان میدهد
اين واژه به فعل بعد(است)تعلق دارد و همین تنازع را پايان میدهد و اال بدون در نظر داشتن وزن شعر ،سخن را به هر دو
جمله میتوان نسبت داد.
www.takbook.com
مصرحه(استعاره از زنبور عسل) میسازد و اگر متعلق به سطر آخر بدانیم «کندو»(عالوه بر منادا
واقع شدن ،به دلیل در نظر گرفتن زبان برای آن) به تشخیص ارتقا میيابد.
تنازع معنوی زمانی است که چند معنا از يک جمله استنباط میشود و در اين میان
واژهای در کانون معناآفرينی متفاوت قرار میگیرد .واژگان و جمالت مختلفی سعی میکنند
آن واژه را به سمت خود جذب کنند و معنی متناسب با خود بر آن حمل کنند .متنازعفیه در
اين تنازعات از نظر معنايی نسبت به کلمات و جمالت ديگر معانی مختلفی میيابد و با ايجاد
پیوند با واژگان ديگر در کانون تنش شعر قرار میگیرد .اين مورد بیشتر در آرايههايی مانند
ايهام و زيرمجموعههای آن(ايهام تناسب ،استخدام ،ايهام تضاد و )...ديده میشود .مثالا در اين
بیت:
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
(حافظ)
«رخ» به گونهای در ساختار بیت قرار گرفته که با توجه به واژگان متناسب با خود(شطرنج،
بیدق ،شاه) به عنوان واژهای مستقل ،مسندالیه جمله محسوب میشود(تا مهره رخ چه بازیای
نمايان سازد )...و از سويی ديگر ،بدون توجه به واژگان متناسب با آن« ،رخ» به عنوان فعلیار،
جزيی از فعل مرکب است و شاعر هنرمندانه ،تنازع ايجاد کرده است.
که بیماری رشته کردش چو دوك یکی را حکایت کنند از ملوك
(سعدی ،بوستان)
ورنه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع در شب هجران مرا پروانه وصلی فرست
(حافظ)
www.takbook.com
«پروانه» به معنای«مجوز» عنصر متنازع فیه است که بافت معنايی شعر ،آن را از آن خود کرده اما
شمع نیز در پی جذب آن و دادن معنای متناسب با خود به اين واژه است .در استخدام نیز همین
امر با شدت بیشتری ديده میشود .در اين آرايه دو لفظ بر سر تصاحب يک واژه به جدال
میپردازند .مانند «اهلل اکبر» در اين بیت معروف سعدی:
چون گوش روزه دار بر اهلل اکبر است باز آ که در فراق تو چشم امیدوار
(سعدی ،غزلیات)
«چشم» و «گوش» هر دو نیازمند «اهلل اکبر» هستند که معنی خاصی را بر آن حمل کنند.
متنازعفیه نیز بر اساس چشم ،معنای «تنگه اهلل اکبر» و بر اساس گوش«صدای اذان» میيابد.
در برخی اشعار تنازع میان گفتگوی شخصیتهای شعر انجام میگیرد .گفتگو ابزاری
برای وحدت شعر و در هم تنیدگی گزارههای آن است و همین امر گاه باعث ايجاد تنازع
میشود که بر اساس آن به وضوح مشخص نمیشود بخشی از کالم متعلق به کدام شخصیت و
گوينده است .هرچند در شعر معاصر از افعال گفتگويی«گفتم و گفتا» که در اشعار سنتی بسیار
ديده میشود کمتر استفاده می شود اما شاعران معاصر به دلیل آشنايی با انواع ادبی مختلف مثل
رمان و نمايشنامه و امکاناتی که عاليم سجاوندی به خصوص در تعیین و محدوده سخن هر
شخصیت در اختیار آنها میگذارد ابزارهای بیشتری در دست دارند .با همه اين موارد باز در
گفتگوهای شعر معاصر گاهی بخشهايی از سخن طرفین در هم تنیده میشود و تنازع به وجود
میآيد .اين نوع تنازعات گاه ارزشهای زيباشناختی فراوانی دارد .در شعر اخوان:
غم دل با تو گویم ،غار!/بگو آیا مرا دیگر امید رستگاری نیست؟/صدا نالنده
پاسخ داد...«[:آری نیست؟(اخوان ،از اين اوستا ،ص)۰7
عبارت «آری نیست» متنازعفیه است که هم انعکاس نیمهای از سخن شهريار محسوب
میشود و هم سخن غار .حس نومیدانه شعر به آن نیاز دارد که يأس را به اوج برساند و با
قطعیت بگويد ديگر هیچ راه رستگاری وجود ندارد .شفیعی کدکنی در مورد اين خالقیت
اخوان مینويسد :وی«با چه لطافتی «آری نیست» را که در حقیقت انعکاس قسمت آخر
«رستگاری نیست» است ،در برگشت دادن غار ،که عین صدا را برمیگرداند -از نو ،به گوش
www.takbook.com
میرساند و اين از توجه او به مسئله انعکاس صوت در کوه و غار و امثال آن است ۱».وی
احتمال می دهد اخوان اين نکته را از امیرخسرو دهلوی الهام گرفته باشد؛ در اين شعر:
از بهـــر دوسـتان که اسیــــر فنا شــــدند رفتــم ســـوی حظیـره و بگـريستــم بزار
داد از صدا جواب که«:ايشان کجا شدند؟» «ايشان کجا شدند؟» چو گفتم حظیره نیز
در اين شعر نیز بخش«ايشان کجا شدند؟» متنازعفیه است و حظیره و گوينده ،آن را به سمت
خود جذب میکنند.
. ۱شفیعی کدکنی ،محمدرضا( )۱۶7۶موسیقی شعر .چاپ چهارم ،تهران :آگاه ،ص.7۶
www.takbook.com
1
-2کارکردهای هنری ترکیبسازی
بخش عمده خالقیتهای زبانی شاعر در حوزه ترکیبسازی است که وی را قادر میسازد
برای ساخت زبان شاعرانه و انتقال مفاهیم و عواطف خود با با ايجاد خالقیت در محور
همنشینی زبان و پیوند میان کلمات ،ترکیبات تازه و بديع خلق کند.
زبان فارسی از جمله زبانهای ترکیبی است که «میتوان از پیوستن واژههای زبان به
يکديگر ،يا افزودن پیشوندها و پسوندها بدانها برای معانی تازه بهره گرفت و بدينگونه هزارها
واژه تازه با معانی تازه ساخت ۰».از همین ويژگی است که تعداد ترکیبات در زبان فارسی بیش
از کلمات ساده است .آنچنانکه لغتنامه دهخدا «شامل دويست هزار واژه اصلی و تقريبا
ششصدهزار ترکیب و نزديک هشتاد هزار اعالم تاريخی و جغرافیايی است۶».يعنی در زبان
فارسی ترکیبات بیش از سه برابر واژگان اصلی است.
با آنکه زبان فارسی زبانی ترکیبی است اما ترکیبسازی دارای ضوابط و
محدوديتهايی است .در فرهنگ لغتها م عموالا عالوه بر توضیح معنا ،رو به روی هر واژه
چندين واژه ديگر ذکر میشود .در نگاه فرهنگنويس اين واژگان تقريباا معادل يکديگرند؛
هرچند برخی معتقدند« :هممعنايی واقعی در میان واژهها وجود ندارد و هیچ دو واژهای دقیق اا
دارای يک معنی نیستند 4».اين تفاوتها میان واژگان موجب میشود همنشینی میان آنها دارای
محدوديتهايی خاص باشد .بعضی واژهها از نظر همنشینی در محدوديتاند و پیوند آنها تنها
در ارتباط با واژههايی خاص میسر است .ا.مکاينتاش را نخستین کسی میدانند که به اين
محدوديتها اشاره کرده است .وی برخی از اين محدوديتها را اينگونه بر میشمرد:
«محدوديتهايی که بستگی به مفهوم واژهها دارند .عبارت «گاو سبز» از اين مقوله است .دامنه
کاربرد نیز میتواند عامل مهمی در محدوديت همنشینی محسوب شود .واژهای ممکن است در
کنار مجموعهای از صورتها که از نظر معنايی ويژگی مشترکی دارند قرار بگیرد .اين مسئله
.۱اين بخش با کمی تغییر در مقالهای با عنوان «ترکیبسازی در شعر قیصر امینپور و نقشهای هنری آن» در فصلنامه
پژوهش های ادبی بالغی ،سال سوم ،شماره ،۳در سال ۳4به چاپ رسیده است.
. ۰مقربی ،مصطفی(« )۱۶۱۳ترکیب در زبان فارسی» .نشريه سخن ،شماره ،۰۳ص.4۰۰
. ۶مرادی ،نوراهلل()۱۶7۳مرجعشناسی .چاپ سوم ،تهران :فرهنگ معاصر ،ص.۱4۶
. 4پالمر ،فرانک( )۱۶۳۳معنیشناسی .ترجمه کورش صفوی ،تهران :مرکز ،ص.۱۱7
www.takbook.com
در مورد عدم هماهنگی نیز مطرح است ۱»...اين محدوديتها در دستور زايشی چامسکی نیز
ديده می شود .سه قاعده اصلی ساخت آوايی ،ساخت معنايی و ساخت نحوی در اين دستور به
دلخواه نیست بلکه از قواعد بسیار دقیقی پیروی میکند .مثال بر اساس ساخت معنايی در زبان
۰
فارسی «میشود گفت "زن شوهردار" ولی نمیشود گفت "شوهر زندار"».
در شعر به عنوان نمونه هنری و متعالی يک زبان نیز ترکیبات دارای ضوابط خاصی است
که بسیاری از آنها جنبه زيباشناختی دارند .در اين کتاب منظور از ترکیب در شعر ايجاد پیوند
میان کلما ت چه به صورت اضافی و وصفی و چه به صورت ساخت کلمات مرکب ،مشتق و
مشتق-مرکب است که موجب برجستگی زبان گردد .در کتابهای دستوری اين دو موضوع
در سه بحث جداگانه(صفات ،اضافه ،ساختمان کلمه) بررسی شده است .با آنکه
دستورزبانهای رايج چندان از نظر بالغی و زيباشناسی قواعد و قوانین زبان را بررسی نمیکند
اما مبحث ترکیب جز محدود مباحثی است که در آن قواعد بالغی و زيباشناسی وارد شده
است .بحث از تشبیه و استعاره در اضافات تشبیهی و استعاری يکی از اين مباحث است.
ترکیبسازی يکی از مهمترين حوزههايی است که شاعران در راستای تازگی زبان و
ايجاد خالقیت در آن وارد شدهاند .اين ترکیبات عالوه بر جنبه معنايی براساس ذوق ادبی
جامعه نیز بايد مطلوب واقع شود و اال پس زده میشود .ترکیب «غار کبود و جیغ بنفش» در
شعر هوشنگ ايرانی نمونه هايی از ترکیباتی است که مطلوب جامعه واقع نشد .اما به اين نکته
نیز بايد توجه داشت اگر شاعر متکی به اسامی و واژهها بدون ترکیب و امتزاج هنری میان آنها
باشد ،میدان محدودی برای خالقیت دارد حال آنکه ترکیبسازی گستردهترين میدانها را در
اختیار تخیل و ذوق و عاطفه شاعر قرار میدهد .اهمیت و تازگی زبان در شعر معاصر تنها به
دلیل به کارگیری واژگان تازه نیست بلکه بیش از آن ترکیبات است که زبان را امروزی ساخته
است .در اين بخش سعی شده کارکردهای هنری ترکیب با تأکید بر شعر قیصر امینپور بررسی
شود .مهمترين کارکردهای هنری ترکیب در شعر او را میتوان موارد زير دانست.
-1-2ایجاد ابهام
در نقد ادبی مدرن ابهام يکی از ويژگی های مثبت و جزو جوهره شعر محسوب میشود .شعر
برخی شاعران خالی از واژگان دشوار و مبهم است و برای درک معنای آنها نیازمند به فرهنگ
لغت نیست اما باز دشواریهای خاصی در درک معانی آنها حس میشود که گاه اين موضوع
برخاسته از چگونگی ترکیبات واژگان است .در مورد شعر بیدل مینويسند« :يکی از
خصوصیات شعر بیدل که زبان او را بیشتر مبهم و پیچیده ساخته نوع ترکیبات و بافتهای
خاصی است که وی در شعر خويش استخدام کرده ۱».ايجاد ارتباط میان واژگان در شعر
معاصر نیز گاه میان واژگانی انجام گرفته که درک معنا دشوار است .در میان شاعران معاصر،
سهراب سپهری بهخصوص در دفتر ما هیچ ما نگاه توجه زيادی به ترکیب داشته است و ابهام
اين دفتر تا حد زيادی برخاسته از ترکیبات آن است بهگونهای که مخاطب با نگاهی کلی
درکی از تصاوير خواهد داشت اما با جزيینگری در ترکیبات ،درک آنها دشوار است چرا که
شاعر موضوعات مختلف را با اين ترکیبات به هم فشرده است:
«من /رو به رو میشدم با عروج درخت /با شیوع پر یك کالغ بهاره /با
افول وزغ در سجایای ناروشن آب /با صمیمیت گیج فواره حوض /با طلوع
تر سطل از پشت ابهام یك چاه /ای بهشت پریشانی پاك پیش از تناسب.../
کودك از پلههای خطا باال رفت /ارتعاشی به سطح فراغت دوید /وزن
لبخند ادراك کم شد»(سپهری ،ص)۰۳4
مخاطب میتواند درکی کلی از تجربههای شاعر داشته باشد و دورنمايی از تصاوير را در ذهن
خود سامان دهد و از حسرت شاعر به دلیل سپری شدن دورهای از زندگی(کودکی) آگاه شود
اما درک دقیق آن به دلیل عمق تجربه شاعر -که در ترکیبات نیز انعکاس يافته -دشوار ،مبهم و
پیچیده است .باز از همین نوع است ترکیبات« :گنجشک محض ،سخنهای سبز نجومی ،سايه
کاجهای تامل ،وزش شور ،ارتفاع خیس مالقات ،سالیان میان دو پلک و غیره» .ابهام در
ترکیبات برخی شاعران ديگر نیز ديده میشود اما به دشواری شعر سهراب سپهری نیست.
امینپور در شعری میگويد:
یك نفر که تا همین دو روز پیش /منکر نیاز گنگ سنگ بود /گریه گیاه را
نمیسرود(امینپور ،ص)۰۳۶
ترکیب «نیاز گنگ سنگ» ترکیبی مبهم است و معنای خود را به وضوح نشان نمیدهد .مقصود
شاعر نیاز سنگ به داشتن همزبان و داشتن کسی است که تنهايی او را بسرايد اما در بیان نیاز
خود گنگ است و نمیتواند آن را بیان کند .ابهام در شعر امینپور اندک است .ترکیبات
بهگونهای نیست که ازدحام معانی موجب ابهام و درک نشدن شعر او گردد .ترکیب «آينه
ترديد» در اين بیت:
چشـــمهای نگــــران آینه تردیدند از همان لحظه که از چشم یقین افتادند
(همان)7۱ :
در خارج از بافت سخن ابهام بیشتری دارد و با کاربرد در بیت معنای خود را (نشاندهندۀ شک
و ترديد) با وضوح بیشتری نمايان میسازد .معانی ترکیبات در شعر وی قابل درک است و اگر
رگه هايی از ابهام در اشعار او ديده شود قراينی آن ابهام را رفع میکند .وی شعر «هنوز» را
اينگونه سروده است:
هنوز /دامنه دارد /هنوز هم که هنوز است /درد /دامنه دارد /شروع شاخه
ادراك /طنین نام نخستین /تکان شانه خاك /و طعم میوه ممنوع /که تا
نفس سنگ /ادامه خواهد داشت /و درد /هنوز ادامه دارد(همان)۰8۳:
ترکیباتی متوالی و بدون فعل در کنار يکديگر آمده است .درک معانی برخی از آنها(شروع
شاخه ادراک /طنین نام نخستین /تکان شانه خاک) در نگاه نخست دشوار و شبیه ترکیبات شعر
سپهری است اما در ادامه شعر ،ترکیب«طعم میوه ممنوع» ابهام آنها را برطرف میسازد .اين
ترکیب موجب چیرگی فضای اسطورهای شعر شده و حضور درد در زندگی انسان را از آغاز
خلقت نمايان ساخته است.
هرچه حوزه معنايی میان دو واژه که با هم ترکیب شدهاند بیشتر باشد ابهام بیشتری نیز
ايجاد میکند زير ا ذهن مخاطب با تکاپوی زياد بايد تلفیق آنها را درک کند .ترکیبات
پارادوکسی و سورئالیستی از اين نوع محسوب میشود .از جمله در «دردهای بومی
غریب»(همان ،ص )۶4۶نسبت دادن همراه بومی و غريب به درد نوعی پارادوکس ايجاد کرده
است؛ معموالا چیزی که بومی است غريب نیست .همچنین در سطرهای زير:
www.takbook.com
با توام ای شادی غمگین(ص ،)۰77در عصر قاطعیت تردید(ص ،)۰7۱توی آشنا-
ناشناس تمام غزلها(ص ،)۱۳بهت فصیح مرا سکوت گرفتند(ص ،)۰77هرچه جز تشریف
عریانی برایم تنگ بود(ص )۰78نیز در اين سطر :تمامی جنگل /بر جنازه خورشید /نماز
میخواند(ص )۰48در سطر اخیر ترکیب جنازه خورشید ترکیبی سورئالیستی و مبهم است.
در سال صرفهجویی لبخند /پروانههای رنگپریده /روی لبان ما /پرپر
میزدند(همان)۰۱۱:
نوع دستوری کلماتی که در ترکیبات شعر قیصر امینپور ديده میشود نیز خالی از
برجستگی نیست .کسره نقش نمای اضافه و صفت است و بعد از آن در حالت عادی اسم يا
صفت میآيد .اما شاعر گاهی بهجای آنها نوع دستوری ديگری مانند جمله ،شبهجمله ،قید و
غیره میآورد و زبان را برجسته میسازد؛ بهگونهای که گاه نمیتوان نقش نحوی آنها را به
درستی تشخیص داد .در اين سطرها:
شاعر با قید مختص «ناگهان» رفتاری مانند صفت يا اسم داشته است در صورتی که در زبان
مرسوم قید نمیتواند وابسته اسم شود .يا در سطر زير:
رفتار کعبههای روان /...بر شانههای ای کاش /بر شانههای اشك(..ص )۶۱8
شبهجمله(ایکاش) را به عنوان اسم يا صفت به کار برده است و نمیتوان گفت چه نقشی
نحوی دارد .گاهی نیز جملهای در جايگاه اضافه قرار گرفته است:
به بوی لحظههای هرچه بود یا نبود(ص )۱۶7نامههای سادۀ باری اگر
جویای احوال و بال ما باشی /نامههای سادۀ بدنیستم اما /..نامههای سادۀ
دیگر ماللی نیست غیر از دوری تو(ص)۱۱۰
کاربرد ترکیبات عامیانه يا ترکیباتی که متعلق به دوران معاصر است نیز به نوعی
برجستگی زبان را سبب میشود؛ مثال«راستی آیا /کودکان کربال ،تکلیفشان ،تنها /دائم
تکرار مشق آب! آب /مشق بابا آب بود»(همان )۰۱ :برگرفته از دوران معاصر است که شاعر
با کاربرد ا يهام آن را تعالی بخشیده است .نیز اين ترکیبات عامیانه که زبان را امروزی ساخته
است «:صد سال آزگار(ص ،)۰4۳پیشخوان(ص ،)۰۱۱گره کور(ص ،)۶۱8اين پارهپوره
پیرهن(همان ،)۰۶:مثل میهمان سرزده(ص)۰۳۱
-3-2ایجاد موسیقی
تناسب میان کلمات اهمیت زيادی در ترکیب سازی دارد .ترکیباتی که از تکرار کلمات
حاصل میشود از آنجا که طنین موسیقايی آنها در مدت زمان کوتاهی تکرار میشود موسیقی
بیشتری را ايجاد می کند .از مهمترين عوامل ايجاد ترکیب و به تعبیری جواز همنشینی واژگان
در شعر امینپور تناسبات آوايی میان واژگان است .موسیقی ترکیبات در شعر او به دو طريق
ايجاد شده است :همحروفی کلمات مرکب که نوعی هارمونی و توازن موسیقايی ايجاد کرده
و کاربرد کلمات مرکبی که از تکرار يک کلمه ساخته شده است .در سطر زير:
اگر «شگفت و عجیب» جابهجا شود از نظر معنايی و عروضی اختاللی ايجاد نمیشود اما
هماهنگی و تناسب موسیقايی ترکیبات آسیب میبیند چرا که در ترکیب نخست«ج» و در
www.takbook.com
ترکیب دوم «ش» عامل تناسب و جواز زيباشناختی ترکیب است .در بیشتر ترکیبات شعر قیصر
امینپور چنین امری مشهود است:
ذوب میکند /سد صخرههای سخت درد را(ص ،)۰47این دل نجیب را /این
لجوج دیرباور عجیب را /در میان خویش راه میدهید(ص ،)۰۳۶گریه
گیاه(ص)۰۳۶نیاز گنگ سنگ(ص ،)۰۳۶خیل درختان /به رغم باور باد(ص،)۰48
حسرت ستاره(ص ،)۰4۱روز وفور(ص ،)۰۶8انحنای روح من(ص ،)۰4۰تکیهگاه
بیپناه(ص ،)۰4۶درد دوستی(ص ،)۰4۶برق آه بیگناه من /...آب میدهد
درخت درد را(ص ،)۰47طبل تب(ص ،)۰۳۱کویر کور و پیر(ص)۶۱۱
نوع دوم موسیقی از طريق کلمات مرکب و قیدهای تکرار است و از آنجا که در اين
موارد ،تکرار در نزديکترين حالت ممکن شکل گرفته موسیقی محسوسی ايجاد کرده است:
اولین قلم /حرف حرف درد را /در دلم نوشته است(ص ،)۰4۶رنگ و بوی
غنچه را ز بر های تو به توی آن /جدا کنم(ص ،)۰44در هوای گریههای
نمنم است /گرچه گریههای گاه گاه من /آب میدهد درخت درد
را(ص ،)۰47آیهآیهات صریح ،سوره سورهات فصیح(ص ،)۶۱۱ای وای،
هایهای عزا در گلو شکست(ص ،)۰۳۳خشخشی به گوش میرسد(ص،)۱۳4
چكچك ،چكچك چه کار با پنجره داشت(ص)8۳
(همان)74:
اوج اين نوع موسیقی در شعر سطرهای سفید ديده میشود که شاعر فرم غزل را برپايه ترکیباتی
قرار داده که از تکرار کلمه ايجاد شده:
«واژه واژه /سطر سطر /صفحه صفحه /فصل فصل /گیسوان من سفید
میشوند /همچنانکه سطر سطر /صفحههای دفترم سیاه میشوند /...تارهای
روشن و سفید را /رشته رشته بشمرد /دفتر مرا ورق بزن /نقطه نقطه /حرف
حرف /واژه واژه /سطر سطر /شعرهای دفتر مرا /مو به مو حساب
کن(همان)۰8۱:
www.takbook.com
خط رد پای توسـت ،سطر سطـر دفتــرم بر نقطه نقطه ،خط به خط ،صفحه صفحه ،بر
(همان)۶7 :
-4-2تصویرسازی
ترکیب سازی بستر مناسبی برای تخیل شاعر است که بتواند با اسناد کلمهای به کلمه ديگر و
ايجاد ارتباط و پیوند میان آنها تصاويری بديع و شگفت ارائه دهد .در بسیاری از ترکیبات
میتوان ردپای تصوير را مشاهده کرد ،بهگونهای که گويی نخستین فردی که چنین ترکیبی
خلق کرده ،قصد ارائه تصوير داشته است .به عنوان مثال میتوان به ترکیباتی در شعر
گرمارودی اشاره کرد که يک جزء آن «گل» است :گلبوسه ،گلداغ(گرمارودی ،ص،)۰۳۱
گلخند(همان ،)۱۰۳:گلگیس(همان ،)۱۱۱:گلشعله(همان ،)۰۱۳:گلساق ،گلچهر،
گلسنگ(همان)۰۱۱:
رايجترين نوع تصويرسازی برپايه ترکیب در اضافات استعاری و تشبیهی شکل میگیرد:
روزی که شاعران ناچار نیستند /در حجرههای تنگ قوافی /لبخند خویش
را بفروشند(ص)۰۶8
شاعر حجره را با ت رکیب اضافی تشبیهی به قوافی پیوند زده است .باز از همین نوع است
سطرهای زير:
روزی که باغ سبز الفبا /روزی که مشق آب ،عمومی است(ص ،)۰۶۳از
نردبان ابرها تا آسمان رفتم(ص ،)۰۱۳زیر سایبان دستهای خویش /جای
کوچکی به این غریب بیپناه میدهید(ص ،)۶۳۶بینام تو جذام خال/
دهکورههای جهان را /خواهد خورد(ص ،)۰۳7نام تو دستمال نسیم
است(ص)۰۳8
از مهمترين کارکردهای بالغی اين نوع ترکیبسازی ايجاد ايجاز در کالم است .به عنوان مثال
«نردبان ابرها» يعنی «ابرهايی که مانند نردبان هستند» و شاعر از اين طريق از يکسو کالم را
www.takbook.com
موجر میسازد و از سويی ديگر موجب تکاپو و فعالیت ذهنی مخاطب برای افزودن بخشهايی
به کالم میشود.
ترکیبات استعاری در شعر امینپور نیز بسامد فراوانی دارد و شعر را تصويری ساخته است.
نگاه شاعر در همه اجزای طبیعت و حتی مفاهیم ذهنی شور و حرکت و زندگی میبیند:
جز پای عشق /با خاك آشنا نشود(همان ،)۱۱8:خواب در دهان مسلسلها
خمیازه میکشد(همان)۱۱۳:دست سرنوشت /خون درد را /با گلم سرشته
است(همان ،)۱۱۳:دفتر مرا /دست درد میزند ورق(همان ،)۰4۶:به رغم باور
باد(همان ،)۰48:نیمههای شب /نبض ماه را نمیگرفت(همان ،)۶۳۶ :پیشانی تفکر
و تردید(همان ،)۰۳8:حرف آینهها را /اینبار /پشت گوش بیندازم(همان،)۰8۱:
ذهن میزهای ما /جای تخمریزی شماست(همان)۰۳۱:
هرچند پربسامدترين نوع ترکیب استعاری در حوزه جانبخشی قرار دارد اما ترکیبات
استعاری در شعر قیصر امینپور تنها محدود به جانبخشی نیست .در سطر« :شبها که سقف
خواب را /قورباغهها /هاشور میزنند»(همان )۰۳8:شاعر خواب خود را به اتاقی تشبیه کرده
و از متعلقات خانه ،سقف را ذکر کرده است .البته اين نوع اضافات استعاری در شعر او بسامد
کمی دارد.
-5-2ایجاز
ترکیبسازی بخشهای غیرضروری و اضافی کالم را حذف میکند و سخن را فشرده
می سازد و مخاطب بايد برای درک معنا بخشی را به کالم اضافه کند يا آن را تفسیر کند .اين
بخش های اضافه ممکن است تنها يک کسره باشد و از اين نظر ترکیب در راستای اقتصاد زبان
قرار میگیرد .اضافات مقلوب از اين دست محسوب میشود .به عنوان مثال گرمارودی ترکیب
«شويخانه» را ساخته که دارای سه هجاست اما در حالت عادی «خانۀ شوی» بوده که
چهارهجايی محسوب میشود.
www.takbook.com
کارکرد مهم تر ترکیب در ايجاز سخن هنگامی است که ترکیب بیش از اجزای خود معنا
را منتقل میدهد و مخاطب ضروری است بخشهايی را به سخن بیفزايد .گرمارودی در شعر
«روزهای کودکی» ترکیبات متنوعی با روز میسازد و از آنجا که يادآوری حوادث و
بازیهای روز کودکی است ،خالی از ايجاز نیست:
ترکیب اخیر به گونهای است که معانی زيادی را در خود فشرده ساخته و نوعی ايجاز به وجود
آورده است و میتوان در شرح آن گفت« :روزهايی در دوران کودکی که در تابستانهای آن
بادبادک را هوا میکرديم» .باز در اين سطرها از امینپور:
روزی که این قطار قدیمی /در بستر موازی تکرار /یك لحظه بیبهانه توقف
کند(امینپور ،ص)۰۶۳
پیو ند میان موازی و تکرار و حمل معانی آنها به بستر موجب ايجاز کالم شده است؛ بستری که
موازی است و همواره در رفت و برگشت ،مسیری تکراری دارد .در اضافات اقترانی ،تشبیهی و
استعاری نیز نوعی ايجاز ديده میشود« :روزی که دست خواهش ،کوتاه /روزی که
التماس گناه است»(ص )۰۶۳دست خواهش يعنی دستی که از روی خواهش باشد و به سمت
کسی دراز شود.
دهان مسلسلها در بردارنده اين مفهوم نیز است که مسلسلها مانند انسانی هستند که دارای
دهاناند .باز از همین نوع است «گلچهر ،گلساق و (»...گرمارودی ،ص )۰۱۱که رابطۀ تشبیهی
در آنها فشرده شده است.
فرهنگ لغت های آن جامعه به روزرسانی شود .کمتر شاعر مطرحی است که واژگانی تازه به
دايره لغات نیفزوده باشد .به عنوان مثال واژه «دردواره» يکی از اين واژههاست که در شعر
امینپور آمده اما در فرهنگی ثبت نشده است .يا اخوان ثالث به قیاس ترکیباتی مانند «شکرخند،
زهرخند ،نوشخند» که در فرهنگهای لغت ثبت شده ،ترکیب «شورخند»(زندگی میگويد
اما ،...ص )۱۳۱ابداع کرده که الاقل در لغتنامه دهخدا ثبت نشده است .باز از همین نوع است
ترکیبات تازهای مانند« :میانمايگی» (ص« ،)۰۳خاطره باران»(ص« ،)۰۳۳آسماندريا»(ص،)4۶
«جنگلکوه» (ص« ،)4۶نسیمانه» (ص« ،)۱۶۱ناگهانگی»(ص )۱۶8در شعر امینپور؛ يا اين
ترکیبات تازه در شعر گرمارودی« :شويخانه»(گرمارودی ،ص« ،)۱۱۱درشتناک»(،)۱۰7
«نازکنا»(« ،)۱۶۳نرمريز»(« ،)۱۳۱نرمگريز»(« ،)۱8۳خونآيه»(« ،)۱74شبانوارگی»(،)۱۳۰
«انگشتانه»(« ،)۱7۶گلخند»(« ،)۱۰۳چشمخانه»( ،)۱۶۱يا اين ترکیبات در شعر شاملو« :اخمناک،
مرواريدتاب ،کیفناک ،نرينهنما ،گنجانديش ،سختینه ،کناک ،تفخنده و»...
جفری لیچ معتقد است« :ابداع کلمه در زبان شاعر ماندگارتر است برای اينکه بارها و بارها
خوانده میشود ،تکرار میگردد ،مکرر در گوشها طنین میانگیزد و روح شیفته انسان را در
میيابد ۱».البته وقتی شاعر واژهای را ابداع میکند چه در جامعه رايج شود و چه نشود به
هرحال جزيی از دايره لغات آن سرزمین محسوب میشود و البته شايد نخستین کسانی که از
آن بهره ببرند شاعران ديگر باشند که به دلیل غور در اشعار ديگران يا تقلید از آنها واژگان
شعری آنها را نیز بهکار میگیرند .آنچنانکه که گرمارودی واژگانی مانند «هیچستان» که در
شعر سپهری آمده است در شعر خود استفاده کرده است« :در هیچستان هوسی خیالی
کاشتند(».گرمارودی ،ص )۱۶۶يا قیصر امینپور که گويا ترکیب«بیچراتر» را در اين مصرع:
«بفرمایید تا این بیچراتر کار عالم؛ عشق»(امینپور ،ص )۶۳از اين سطر شاملو اخذ کرده
است« :ما بیچرا زندگانیم /آنان به چرامر خود آگاهانند»(شاملو ،ص)۶4۳
ساخت واژه معموالا بر اساس موازين و قاعدههايی انجام میگیرد .يکی از آنها قیاس
است که برخی واژگان بر اساس واژگان ديگر ساخته میشود که براساس آن اسمهای مشتق،
مرکب و يا مشتق-مرکب حاصل میشود .گندمزار و علفزار در زبان فارسی رايج است؛ بر
همین اصل عرفی شیرازی «يوسفزار» را ايجاد کرده است:
به حجله گاه زلیخا که بود یوسف زار به برقع مه کنعا ن که بود حسن آ باد
منوچهر آتشی به قیاس واژگانی مانند درازا ،بلندا ،پهنا و ...اسمهای گودنا ،سبزا ،روشـنا ،سـپیدا
و ...را ساخته است«:سبزای پهن جلگه»( آتشی ،ص« ،)۳4تیره شـدم کـه پـاك خیـاالن/در
روشنای خویش بخوابند»(همان« ،)۶۳ :نامـت/گلواژهای بـه سـپیدای ماهتـاب و سـپیده
ست»(همان )4۱7 :نیز ايـن اسـمها کـه در شـعر سـهراب سـپهری آمـده اسـت« :گلچه(سـپهری،
ص ،)۶۱۶هیچســتان(ص ،)۶۳۱کاجســتان(ص ،)۶8۱انارســتان(ص ،)۰87پرپرچــه(ص )۶۱8و
غیره».
(امینپور ،ص)۶۱
همه اين معانی در واژگانی مانند «بهار و طراوت و لطافت آن» محدود میشود .باز از همین نوع
است واژگان اصفهان و خوزستان در شعر زير:
(همانجا)
انحرافهای معانی نیز از اين نوع تغییر معنا محسوب میشود .در انحراف معنايی ،معنای
واژگانی در هم نشینی واژگان ديگر تغییر معنا داده ،به سمت معنای ديگری گرايش میيابد .در
اين سطر «مطلع» با توجه به شرق و تغزل و چشم هرلحظه به سمت معنای خاصی(طلوع
خورشید ،مطلع و بیت نخستین شعر و درخشندگی) انحراف میيابد:
گاه نیز میان ترکیبات موسیقی معنوی مانند تضاد ،ايهام ،حسآمیزی و ...رعايت شده است .در
بیت زير:
زیباشناسی نظـــری پیش چشــم تو صورتگران چین همه انگار خواندهاند
(همان)47:
واژه «نظری» در ترکیب «زيباشناسی نظری» با توجه به «چشم» به سمت «اهل نظر بودن» انحراف
میيابد و با توجه به «خواندن و زيباشناسی» به سمت معانیای مانند «تئوری» گرايش میيابد.
حسآمیزی نیز نوعی انحراف معنايی ايجاد میکند .واژه «سبز» در سطرهای زير:
به سمت معنايی غیر از رنگ مشهور انحراف يافته است .معنای دقیق اين واژه حتی در بافت
معنايی شعر قابل تشخیص نیست .باز از همین نوع است ترکیبات زير:
در مشام باد /عطر بنفش نام تو میپیچد(همان ،)۰۳7:در موج بنفش عطر گل
میبینم(همان ،)8۶:بوی حرف دیگران نمیدهد(همان ،)۶۱۳:نیز ترکیبات :نبض
آبی(ص ،)4۱:سالم خیس(ص)۱۶8
www.takbook.com
شاعر با جابهجايی ارکان ترکیب ،بهجای موصوف و صفت «شبهای ساکت» ،ترکیب اضافی
«ساکت شبها» آورده است .همچنین در اين بیت:
(همان)۶۱4:
شاعر صفت «ترکخورده» که متناسب با «گلدان» است به «خاطرات» سرايت داده است.
به طور کلی میتوان گفت ترکیبسازی از مهمترين ويژگیهای ادبی شعر امینپور
محسوب میشود و تازگی و برجستگی زبان و بسیاری ديگر از خالقیتهای شعری وی از
رهگذر ترکیب سازی ظهور يافته است .کمتر شعری از اوست که دربردارنده چند خالقیت در
حوزه ترکیب نباشد .اشعاری از وی که خالی از ابتکار در حوزه ترکیب است شعری ساده و
بدون حادثه است و ارزشهای زيباشناسی چندانی ندارد .شعر «همزاد عاشقان جهان» از اين
دست محسوب میشود:
هرچند عاشقان قدیمی /از روزگار پیشین تا به حال /از درس و مدرسه /از
قیل و قال /بیزار بودهاند /اما /اعجاز ما همین است /:ما عشق را به مدرسه
بردیم /در امتداد راهرویی کوتاه /در یك کتابخانه کوچك /بر پلههای
سنگی دانشگاه /و میلههای سرد فلزی /گل داد و سبز شد /آن روز ،روز
چندم اردیبهشت /یا چند شنبه بود /نمیدانم /آن روز هرچه بود /از روزهای
www.takbook.com
آخر پاییز /یا آخر زمستان /فرقی نمیکند /زیرا /ما هر دو در بهار-/در یك
بهار /-چشم به دنیا گشودهایم(...همان)۳-8:
خالقیتهای شاعر در عرصه ترکیبسازی در اين شعر ديده نمیشود و همه صفات ،همقد
واژگان ديگر و خالی از برجستگی است و شعر منطقی نثری و بدون حادثه گرفته است.
www.takbook.com
یـك مرغــزار نــالـــه مــــرغــان زار یك کوهسار نعره نخجیر جفتجوی
یك سینه سخن دارم هین ،شرح دهم یا نه من بیدل و دستارم ،در خانه خمـارم
باد صــد دیوان ســخــن زو یادگــارت گرچه از این بنده یـادت مــی نیاید
(انوری،ص )۰۳
از میان کتب دستوری ،فرشیدورد بیش از ديگران به اين مبحث پرداخته است .وی اين نقش
نحوی را روشنگر يا روشنگر معدود نامیدهاند چراکه «معنی معدود را روشن میکند و اندازه و
ويژگیهای ديگر آن را مشخص میسازد و ابهامش را برطرف مینمايد» ۱وی معتقد است
معدود بعد از روشنگر را میتوان متمم آن دانست زيرا اسم را در اين موارد به صورت متمم هم
می توان به کار برد و پیش از آن حرف اضافه آورد و گفت :يک مثقال از چای ،يک قبضه از
تفنگ» ۰آنچنانکه در اين سطر نیز ديده میشود:
در بسیار موارد به جای «از» در اين موارد کسره میآيد که از ديد دستور ساختاری نقش
روشنگر تغییر میيابد و نقشی ديگر به اقتضای ساختار جمله میپذيرد و معدود نیز نقش
مضافالیه میگیرد اما باز از نظر معنايی بهتر است در اين موارد نیز آنها را روشنگر محسوب
کنیم:
تمام هستی من /چو یك پیالۀ شیر /میان دستم بود(همان ،ص)۰74
«پیاله» از نظر معنايی روشنگر است اما بر حسب اينکه کسره گرفته ،موجب شده «شیر» نقش
مضافالیه گیرد و خود پیاله نقش متمم(بر حسب اينکه قبل از آن نقشنمای متمم «چو» آمده)
گرفته است.
ذکر عدد همیشه ضروری نیست و نمیتوان روشنگر را منحصر به مبحث اعداد دانست .به
جای « يک لقمه نان ،يک نوع حیوان ،فرسنگی راه ،مقداری غذا و »...میتو ان گفت« :لقمهای
نان ،نوعی حیوان ،يک فرسنگ راه ،يک مقدار غذا و »...و اين موارد معموال هنگامی است که
بتوان به جای «يک» از «ی» وحدت يا نکره استفاده کرد ،آنچنانکه در اين شعر ديده میشود:
برخی ممیز را به دو دسته اختیاری و اجباری تقسیم کردهاند« :ممیزهايی که چیزی به معنا
نمی افزايند و وجود آنها اختیاری است :دو جلد کتاب ،يک دستگاه راديو ...و ممیزهايی که به
معنا میافزايند و وجود آنها اجباری است :دو متر پارچه ،صد گرم عدس ۱از منظرهای ديگر نیز
قابل تقسیمبندی است ازجمله از حیث عمومی و اختصاصی بودن با اين توضیح که برخی
ممیزها مختص به معدود يا معدودهايی خاصاند؛ مانند قبضه برای سالح ،فروند برای کشتی و
هواپیما و برخی نیز دايرهای گسترده دارند و در موارد مختلفی استفاده میشوند ،مثل «تا ،نوع و
مشت» در اين مثالها« :هفت تا مرد ،هفت تا پرنده ،هفت تا آسمان ،هفت نوع غذا ،هفت نوع
دارو ،يک مشت دارو ،يک مشت خاک ،يک مشت کتاب و امثالهم»
همانند مباحث قبل ،هدف بررسی نگارنده شناخت نقشهای هنری اين مبحث دستوری است.
ارتباط میان روشنگر و معدود در شعر در سه دسته مختلف جای میگیرند .اين مبحث در شعر
گاهی بدون کارکردهای زيباشناختی است و همانند زبان عادی به کار میرود:
کاربرد «من» برای «انار» و «قطعه» برای «آواز» روشنگرهايی مرسوم و عادیاند .در برخی موارد
میان روشنگر و معدود ارتباطی مرسوم نیست اما باز از نظر هنری پیوندهايی میان آنها وجود
دارد و نوعی ارتباط مراعات نظیری میان آنها برقرار است:
مست مستم کن از این باده به پیغامی چند این چه شعر است که صد میکده مستی با اوست
(مشیری ،ص)۱۱8
واحد «میکده» برای «مستی» رايج نیست اما اين دو با هم ارتباطی معنوی دارند .باز از اين نوع
است بیت زير:
کز خیالت صد چمن گل در کنارم کردهای نیست در کنـج قفـس شـوق بهـارانم به دل
(شفیعیکدکنی ،شهادتگاه)
روشنگر متناسب با «گل» واژه «شاخه» است اما شاعر «چمن» به کار برده که اگرچه مرسوم
نیست اما پیوندی معنوی با آن دارد .در موارد ديگر میان اين دو کلمه هیچ ارتباطی وجود
ندارد و زايیده تخیل شاعر است:
من از او پرسیدم دل خوش سیری چند؟(سپهری ،ص )۰۱۶استفاده از «سیر» که واحد وزن
است در زبان عادی تناسبی با «دل» ندارد« .و به آواز قناریها /که به اندازه یك پنجره
میخوانند(فرخزاد ،ص )۶۳۱میان روشنگر «پنجره» و معدود «آواز» ارتباطی خالقانه ايجاد
شده است .اهمیت اين نوع روشنگرها به حدی است که بدون آن شعر ،بخش مهمی از
ارزشهای هنری خود را از دست میدهد:
با یك سبد ترانه و لبخند /خود را به کاروان رساندم(شفیعی کدکنی ،قصد رحیل)
مانند ديگرمباحث دستوری ،در بسیاری موارد ،روشنگر نیز بستری برای خالقیت شاعر در
برجستگی زبان و معناآفرينی فراهم آورده و جنبههای هنری و زيباشناختی متنوعی به شعر
افزوده است .شاعر تناسب مرسوم میان روشنگر و معدود را در هم میشکند و ارتباطهای
تازهای ايجاد میکند.
1
-1-3روشنگر و ساخت تصویر
شیوه ساخت تصوير و ساختاری که شاعر برای ايجاد ارتباط تصويری به کار میگیرد ،بسیار
متنوع و مختلف است و نمی توان آنها را در انواعی مانند استعاره و مجاز و مباحثی از اين دست
محدود کرد و حتی تشبیه نیز که آن را در انواعی مانند اضافات تشبیهی ،تشبیه مضمر و امثالهم
.7برای آشنايی بیشتر با نقش مقوله های دستوری در تصوير سازی ر.ک :دهرامی(« )۱۶۳۱ساختار تصوير در شعر معاصر
از منظر دستور زبان فارسی» .دوفصلنامه بالغت کاربردی و نقد بالغی .اين بخش ماخوذ از آن است.
www.takbook.com
تقسیم کردهاند ،مجموعهای بسته و محدود نیست و شاعر از شگردهای ديگری نیز بهره
می گیرد .روشنگر نیز يکی از شگردهای ايجاد تصوير در شعر است .ارتباط میان معدود و
روشنگر در برخی عبارات شاعرانه ،همانند اضافات تشبیهی است و هدف شاعر از ذکر
روشنگر ايجاد ارتبا تصويری میان اين دو است .در اين موارد شاعر از واژهای به عنوان
روشنگر بهره میبرد که واحدی برای اندازه ،تعداد ،نوع و موارد ديگر محسوب نمیشود و در
زبان غیرشاعرانه هیچگاه در مقام روشنگر به کار نمیرود:
یك کهکشان شکوفه گیالس /نقشی کشیده بود بر آن نیلگون پرند /شعری
نوشته بود بر آن آبی بلند(مشیری ،ترنم رنگین)
شاعر امتداد شکوفههای گیالس را همانند کهکشان ديده است ولی به جای آنکه از ساختار
تشبیه مستقیم يا اضافه تشبیهی يا استعاره و موارد ديگر بهره بگیرد در ساختار روشنگر اين
ارتباط را برقرار کرده است .اين شگرد بستری برای خالقیتها فراوانی فراهم کرده است که
برجستگی زبان نه تنها در نوع تصوير بلکه در چگونگی ايجاد ساختار ارتباط تصويری است .به
عنوان مثال در عبارتی مثل «لبخند او مانند غزلهای حافظ بود و گفتار او مانند گفتار سعدی
بود» هرچند در نوع خود تصويری قابل اعتناست اما شاعر با ابتکار در ساختار ارائه آن بوسیله
روشنگر و معدود ،اهمیت تصوير را دوچندان کرده است:
به هــر گفتار صـد سعــدی سخن بود به هر لبخند یك حافظ غزل داشت
(مشیری ،الل)
البته در پارهای موارد تصاوير پوشیدهتر بیان میشود« :باغ صدخاطره خندید /عطر صد
خاطره پیچید»(مشیری ،کوچه) «باغ صدخاطره» در واقع «صد باغ خاطره» است که در آن
«خاطره» به «باغ» مانند شده اما شاعر نظم و ترتیب رايج میان عدد و روشنگر و معدود را به هم
ريخته است.
عبارت «فانوس صد تمنا» در واقع «صد فانوس تمنا» بوده که در اين ارتباط ،تمنا به فانوس مانند
شده است.
گاه نیز شاعر به ارتباط دو وجهی که میان معدود و روشنگر ايجاد میشود ،اکتفا نمیکند و آن
را در ساختار تصويری ديگر به کار میگیرد و زبان را به شدت تصويری میسازد:
فرهادوار تیشه به کف ،راه میگشود /هرواژه کالمش /یك شاخه نور بود /هر
نقطه پیامش /یك گردباد آتش(مشیری ،يک گردباد آتش)
شاعر ابتدا در عبارت «يک شاخه نور» به کمک ساختار روشنگر و معدود ،نور را به شاخهای
مانند کرده ولی به آن اکتفا نکرده و آن را يک بخش از ارتباط تصويری ديگری محسوب
کرده و مشبهبه «هر واژه کالمش» قرار داده است .مشیری در ادامه شعر نیز باز در عبارت «هر
نقطه پیامش /يک گردباد آتش» همین نوع تزاحم تصاوير ايجاد کرده است.
به گل فکر کن /به پهنای یك آسمان گل /به دریای تا بیکران گل(مشیری،
خار روزگار)
شاعر برای نشان دادن عظمت و گسترش گل ،با اغراق وسعت گل را با آسمان تعیین کرده
است.
شوق یك دریا تماشا بر نگاهم داده بود آسمان دریای آبی ،ابرها قوهای مست
شاعر «دريا» را واحد «تماشا» قرار داده و از اين طريق با اغراق نوع نگاه خود را نشان داده
است.
مــرا میخــواستی اما چه حــاصـل؟ برایت هرچه کــردم باز کـم بود
مرا روزی رها کردی در این شهر ،که این یك قطره دل ،دریای غم بود
شاعر برای نشان دادن کوچکی دل ،با اغراق روشنگر قطره را برای آن به کار گرفته و با
کاربرد دريای غم ،اين اغراق را بیشتر ساخته است .البته در بسیاری از موارد به علت کثرت
استعمال ،اغراق آن چشمگیر نیست و عادی شده است .مثل «يک نفس عمر ،يک عالم غم و
امثالهم»:
من همین یك نفس از جرعه جانم باقی است /آخرین جرعه این جام تهی
را تو بنوش(مشیری ،طومار تالش)
-3-3کارکردهای دیگر
ايجاد تنش و جدال میان واژگان از مهمترين ابزارهای ساخت زبان شاعرانه است .در زبان
عادی و برخی اشعار که روشنگر در آنها به شیوه زبان مرسوم و غیرادبی به کار رفته ،تنشی
میان اين عنصر دستوری و ديگر واژگان ديده نمیشود« :من که از پژمردن یك شاخه گل/
از نگاه ساکت یك کودك بیمار /...اشك در چشمان و بغضم در گلوست(مشیری،
www.takbook.com
اشکی در گذرگاه تاريخ) اما هرگاه شاعر برخوردی هنری و خالقانه با آن داشته باشد،
روشنگر در کانون تنش هنری شعر واقع میشود .اين تنشها گاه مانند بسیاری از موارد قبل
میان معدود و روشنگر است اما نبايد آن را محدود به اين نوع تنش کرد ،چراکه در بسیاری
مو ارد ،میان معدود و روشنگر ارتباطی عادی و مرسوم است اما نسبت به اجزای ديگر کالم،
برجستگی و تنش دارد .در اين بیت صائب:
بر این بانگ بلندم نی گواه است ز نغمه تا خدا یك کوچه راه است
شاعر از روشنگر «کوچه» برای معدود «راه» استفاده کرده که البته برجستگی خاصی ندارد اما
کاربرد آن برای نشاندادن مسیر میان «نغمه تا خدا» خالقانه است و عالوه بر آنکه از نظر معنايی
اهمیت موسیقی را نشان میدهد از نظر تصويری نیز اهمیت دارد چراکه «نی» غیرمستقیم به
کوچه مانند شده و اگر در سوراخ نی نگاه شود که مانند کوچهای تنگ است ،خالقیت شاعر
در اين تصويرسازی بهتر نمايان میگردد.
حرفهایم مثل یك تکه چمن روشن بود(سپهری ،ص« )۰48يک تکه چمن» عادی است
اما نسبت به «حرفهايم» برجستگی ايجاد کرده است.
زن آن شهر به سرشاری یك خوشه انگور نبود(سپهری ،ص )۰77اسناد «يک خوشه انگور»
برای «زن» مجازی و هنری است.
کارکرد ديگر روشنگر ،محسوس ساختن معدود است .روشنگر نوعی واحد شمارش ،وزن،
تعیین زمان و جنس است و معدود را روشنتر و محسوستر میسازد .اين کارکرد موجب شده
برخی شاعران برای تجسم بهتر معدود در ذهن مخاطب از آن بهره ببرند:
صد کاروان شوق /صد دجله نفرت /در سینهات بود اما نهفتی(شفیعی کدکنی ،آيا تو را
پاسخی هست)
شاعر برای محسوس ساختن مفاهیم ذهنیای چون شوق و نفرت از روشنگرهايی عینی(کاروان
و دجله) استفاده کرده است.
www.takbook.com
تا به دیدارت چنین امیدوارم کردهای صد خزان افسردگی بودم بهارم کردهای
جهــد از دام دلم صـد گله عفریته آه آتشین بال و پر و دوزخی و نامه سیاه
شاعر برای اينکه تجسمی عینی از جهش «آههای تیره از درون خود» را ارائه دهد ،از واژه «گله»
بهره برده است.
www.takbook.com
.۱فرشیدورد( ،)۱۶88ص .۶۱7فرشیدورد در مقاله مفصلی که يکی از کاملترين تحقیقات در مورد بدل است ،آن را به دو
دو دسته لفظی و معنوی تقسیم می کند که هريک انواع مختلفی دارد .بدل لفظی از منظر ايشان شامل چنین دستههايی است:
گروه بدلی ضمیری( ما دانشجويان) ،بدل دار لقب يا عنوان و کنیه و بدل اسم خاص(شیخ مصلحالدين سعدی شیرازی،
خسرو انوشیروان ،)۱بدل دار اسم عام و بدل اسم خاص( دوست عزيزم فريدون) ،بدلدار اسم خاص و بدل اسم
عام(هوشنگ برادر من) ،بدل و بدل دار هر دو اسم عام(برادر من آن مرد مهربان) ،بدلدار گروه اسمی عددی است و بدل
برای رفع ابهام آن(آن دو نفر ،هوشنگ و فريدون به بازار رفتند) ،بدلدار واژه اشاری يا واژهای با صفات اشاری و بدل
جمله ای است برای رفع ابهام(اين مصرع سعدی :عبادت به جز خدمت خلق نیست ،)...بدلدار «مثال» است و گاه بهجای آن
دو نقطه میآيد و بدل نقل قول و تفصیل سخنان مجمل است(حافظ طبیعت را به چاه تشبیه کرده است :پاک و صافی شو و
از چاه طبیعت به در آی) و موارد ديگر .بدل معنوی نیز شامل اين دسته هاست :بدل دار معنوی اسم يا ضمیر و بدل جمله
کوچک بدلی(من که فريدونم) ،بدلدار و بدل در دو جمله مختلف بهکار میروند(فرشته را ديدم ،آن گل زيبا به من لبخند
زد) ،بدل اسنادی(اين مرد منوچهر است و گاهی يعنی بهجای فعل اسنادی میآيد :جبل يعنی کوه) (.ر.ک:
فرشیدورد(« )۱۶۱۳بدل و گروه اسمی بدلی» ،نشريه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران ،ص)۱۱۱-۱۰۳
.۰احمدی گیوی و انوری ،ص.۱۱4
.۶فرشیدورد( ،)۱۶88ص .۶۱7البته ويژگی اخیر ،در مورد قید نیز صادق است.
www.takbook.com
بیشتر دستورنويسان بدل را اسم يا گروه اسمی محسوب کرده و ذيل نقشهای نحوی اسم
آوردهاند .خیامپور مینويسد« :حالت بدلی آن است که اسم برای توضیح يا تاکید اسمی ديگر
آورده شود» ۱فرشیدورد نیز آن را گروه اسمی محسوب کرده است« :گروه اسمی بدلی يکی از
اقسام گروههای اسمی چند هستهای است که ۰»...همینگونه است احمدی گیوی و
انوری(ص )۱۱4و وحیديان کامیار و عمرانی(ص )۳7نیز بدل را گروه اسمی دانستهاند در حالی
که گروههای ديگر مثل قید نیز میتواند بدل واقع شود و نمونههای مختلفی از اين کاربرد در
شعر ديده میشود:
(حافظ ،ص)۱۱8
واندر آن طلمت شب آب حیاتم دادند دوش ،وقت سحـر از غصـه نجاتم دادند
(همان ،ص)۱4۱
که همان خصوصیات شناخت بدل مانند درنگ قبل و بعد از آن و قابلیت حذف در «دوش و
وقت سحر» وجود دارد و اين کلمات نه اسم ،که قیدند .بنابراين بدلدار از حیث نوع کلمه
می تواند ضمیر(ما ،مدرسان زبان و ادبیات فارسی) ،اسم(حافظ ،شاعر بزرگ) و قید(نیمه شب،
دوش) باشد و انواع ديگر کلمات معموالا کمتر بدل میگیرند .۶بدل نیز از منظر نقشی که به
اقتضای هسته خود میگیرد شامل مواردی چون مسندالیه ،مسند ،مفعول ،منادا ،قید و متمم
است.
جای ذکر بدل گاهی بالفاصله بعد از بدلدار است ،مانند«حوری ،دختر بالغ همسايه» و
گاهی نیز به صورت گسسته است که میان بدلدار و بدل اجزايی از کالم فاصله میاندازد ،مانند
«او را کشتم /خودم را /و در آهنگ فراموش شدهاش /کفنش کردم»(شاملو ،ص )74که
«کشتم» میان بدل و بدلدار فاصله انداخته است.
.۱خیامپور ،ص.۶۳
.۰فرشیدورد( ،)۱۶88ص.۶۱7
.۶مثل صفت که بندرت در مقام بدل نیز واقع میشود :من به آوار میانديشم /...و به گوری کوچک /کوچک چون پیکر
نوزاد(فرخزاد ،ص)۱۳۶
www.takbook.com
بدل نیز مانند ديگر مباحث دستوری در شعر نقش های هنری مختلفی دارد و اين نقش تنها به
دلیل افزودن توضیح نیست .شايد در نگاه نخست بدل که توضیحی به هسته خود میافزايد و
مقصود شاعر و محدوده معنايی را می کاهد ،در شعر معاصر که ابهام جايگاه خاصی در آن
دارد ،از ارزش های شعر بکاهد اما استفاده خالقانه از آن ،نه تنها از ارزش شعر نمیکاهد بلکه
با قرارگرفتن در کانون تنش شعر ،موجب تعالی آن میگردد.
1
-1-4بدل و تصویرسازی
آنچنانکه در بحث روشنگر گفتیم ساختار و شگردهای ارائه تصوير بسیار متنوع و مختلف
است و ارائه تصوير در ساختار نحوی بدل يکی از اين شگردهاست که عالوه بر اينکه خود
تصوير موجب تعالی کالم میگردد ،ساختار همنشینی ارکان و طرفین تصوير نیز سخن را
برجستهتر میسازد .افزودن توضیح به مبدلمنه در اين ساختار براساس معنايی حقیقی واژگان
نیست بلکه برخاسته از تخیل شاعر است« .در زبان شعر ،برخالف زبان ارجاعی ،دو رکن گروه
همسان ممکن است دارای ويژگیهای مختلف و در نتیجه از نظر معنايی ناهمگون باشند .به
بیان ديگر ،در همسانپنداری شاعرانه غالباا بین بدل و مبدلمنه ،همسانی حقیقی وجود ندارد.
همسانی آنها ادعايی و مجازی است و براساس تخیل و پندار گوينده شکل میگیرد» ۰در سطر
زير:
«آن تیره مردمكها ،آه /آن صوفیان ساده خلوتنشین من /در جذبه سماع
دو چشمانش /از هوش رفته بودند»(فرخزاد ،ص )۱۳۳
بدل(آن صوفیان ساده خلوتنشین من) مشبهبه بدلدار(آن تیره مردمکها) واقع شده که میان
آنها از نظر منطقی و حقیقی ارتباطی نیست و شاعر براساس تخیل خود اين همسانپنداری را
ايجاد کرده است .از همین نوع است سطرهای زير:
.7برای آشنايی بیشتر با نقش مقوله های دستوری در تصوير سازی ر.ک :دهرامی(« )۱۶۳۱ساختار تصوير در شعر معاصر
از منظر دستور زبان فارسی» .دوفصلنامه بالغت کاربردی و نقد بالغی؛ اين بخش ماخوذ از آن است.
.۰عمرانپور و صهبا(« )۱۶88همسانسازی و کارکردهای زيباشناختی آن در شعر اخوان» .فصلنامه پژوهشهای زبان و
ادبیات فارسی ،شماره سیزدهم ،ص .۱۰۶
www.takbook.com
در خوابهای من /این آبهای اهلی وحشت /تا چشم بیند کاروان هول و
هذیان است(اخوان ،از اين اوستا ،ص )۶7
بدلهايی که هسته آنها نقش منادايی دارند نیز از شیوههای پربسامد در شعر معاصر است که
گاه توضیحی به منادا میافزايد و آن را مشخص میسازد و هدف شاعر تصويرسازی نیست:
من بارها به شاعریت رشك بردهام ابلیس ،ای خدای بدیها ،تو شاعری
وقتی شاعر با بیان خطابی و دوم شخص ،مخاطب خود را مورد خطاب قرار میدهد ،استفاده از
نقش نحوی منادا از شیوههای مناسبی است که ساختار کالم را برای تصويرسازی و ساخت
استعارات و تزاحم تصوير فراهم میکند:
امید زیستــنم ،دیــدن دوباره توست خجسته پوپك من ،ای یگانه کودك من
هان ،ای ونیز من /،ای دختر خیال /چون از حریر نازك مهتابهای دور،
پیراهن سپید عروسان به بر کنی(نادرپور ،ياد ونیز)
ایا بهار ،اال ای بشیر تازه طور /ایا پیمبر فصل /تو ،ای که آتش نارنج را از
شاخه سبز /به یك نسیم /برافروزی و برویانی(نادرپور ،خطبههای بهاری)
www.takbook.com
پای من ای دریغ ،به دام تو بسته ماند ای شعر ،ای طلسم کهن ،ای طلسم شوم
(نادرپور ،طلسم)
گاهی اين شیوه ،استعاره را که آن را عالیترين شیوه تصويرسازی میدانند ،تنزل میدهد و به
تشبیه تبديل می کند اما از حیث اينکه شاعر ساختار قابل اعتنايی برای اين تبديل برگزيده،
سخن تعالی خاصی میيابد؛ آنچنانکه شاعر در اين بیت چنین کرده:
(حسین منزوی)
«دل مغرورم» بدلی برای «پلنگ من» ،و «ماه بلند من» نیز بدل «عشق» است .بدون بدل ،تصوير
استعاری است و مخاطب بايد خود برای درک معنای استعاری بکوشد و ذکر بدل از ابهام شعر
کاسته است.
-2-4بدلهای توصیفی
يکی از وجوه تصوير ،توصیف است .توصیف نشاندادن ويژگی شخصیتها ،مکان،
زمان ،چگونگی حادث شدن رويدادها و امثالهم است که بر اساس آن شاعر مجموعه
ای از اوصاف و صفات شی يا پديدهای را در قالب تمهیدات بیانی به دنبال يکديگر می
آورد .مقصود ما از بدل توصیفی مواردی است که شاعر با افزودن صفات يا مضاف الیه
به هسته و بدلدار ،اين گروه را بدل هسته قرار میدهد .شايد بتوان چنین ساختهای
همسانی را تأکید دانست اما از آنجا که در تأکید ،واژه معموالا به صورت لفظی و بدون
www.takbook.com
تغییر و يا به صورت ضمیر مشترک ذکر میشود ،بهتر است اين موارد را که تکرار
کامل لفظی نیست ،بدل توصیفی نامید:
آهسته آب شد /و ریخت ریخت ریخت /در ماه ،ماه به گودی نشسته ،ماه
منقلب تار(فرخزاد ،ص)۰۳۱
شاعر ابتدا «ماه» را آورده و در ادامه با افزودن صفات به آن ،گروه بدلی ساخته است.
همین نوع است سطرهای زير:
درخت کوچك من /به باد عاشق بود /به باد بیسامان(فرخزاد ،میان تاريکی)
در تمام طول تاریکی /سیرسیركها فریاد زدند /:ماه ،ای ماه بزر (فرخزاد،
عاشقانه)
اينگونه بدلها ،از حیث کارکردهای بالغی نشان دهنده دغدغه شاعر و تزريق حس و عاطفه
شاعر به سخن است ،آنچنان که در شعر زير ،در هر بدل ،صفتی متناسب با عاطفه شاعر افزوده
شده است و بسامد بدل در آن به حدی است که با حذف آن تقريباا چیزی از شعر باقی
نمیماند:
«جمعه ساکت /جمعه متروك /جمعه چون کوچه های کهنه ،غم انگیز /جمعه
اندیشه های تنبل بیمار /جمعه خمیازه های موذی کشدار /جمعه
بیانتظار/جمعه تسلیم /خانه خالی/خانه دلگیر /خانه دربسته بر هجوم جوانی/
خانه تاریکی و تصوّر خورشید /خانه تنهایی و تفأل و تردید /خانه پرده ،
کتاب ،گنجه ،تصاویر/آه ،چه آرام و پر غرور گذر داشت(»...فرخزاد ،جمعه)
امین المله ،نظامالدين ،کهف المسلمین ،ابوالقاسم محمود راست ،انار اهلل برهانه و ثقل بالخیرات
میزانه(»...کلیله و دمنه)
در شعر نیز بدل میتواند مهمترين عنصر دستوری بسط و گسترش کالم باشد .بحث «ايجاز،
اطناب و مساوات» يکی از مباحث مهم علم معانی است که از گذشته مورد توجه علمای علم
بالغت بوده است .اين شگرد زمانی دارای ارزشهای بالغی است که به اقتضای حال مخاطب
و موضوع و مقا م کالم يا احوال گوينده باشد ،زيرا هدف سخنور از بسط دادن کالم نشاندادن
و تبیین احوال خود و تأثیر عمیق سخن بر مخاطب است .شگردهای اطناب در کتب بالغی
بسیار گسترده و متنوع است که از مهمترين آنها اين موارد است :اعتراض و حشو ،ايضاح بعد
از ابهام ،التفات ،ايغال ،تذيیل ،توشیح ،ذکر خاص بعد از عام ،ذکر عام بعد از خاص ،تکرار،
تقسیم ،تکمیل و رفع شبهه ،مترادفات ،التذاذ ،تاکید در مبالغه .بدل در ساخت برخی از اين
انواع نقش اصلی دارد.
در ايضاح بعد از ابهام ،بدل جايگاه روشنساز و توضیحدهنده امر مبهم است .در اين کارکرد
اطناب ،امر مبهم توجه مخاطب را برمیانگیزد و بدل که مقصود اصلی کالم است با رفع ابهام،
برجستهتر ظاهر میگردد:
امن و شراب بیغش ،معشوق و جای خالی از چار چیـز مگــذر گر عاقلی و زیرك
(حافظ)
شاعر برای تاثیر بیشتر کالم ،آن را با اطناب و با شیوه ايضاح بعد از ابهام آورده است .مصرع
دوم ،بدل برای امر مبهم «چار چیز» قرار دارد و معنای آن را روشن ساخته است .از همین نوع
است ابیات زير:
وزین دو درگــذری کل من علیها فان دو چیز حاصل عمر است نام نیك و ثواب
(سعدی ،قصايد)
با دوسـتان مــروت با دشمـنان مـدارا آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
(حافظ)
در شعر معاصر نیز شاعران برای تحريک ذهن مخاطب و ايجاد تعلیق از اين شیوه اطناب
استفاده کردهاند:
www.takbook.com
برای زیستن دو قلب الزم است /قلبی که دوست بدارد ،قلبی که دوستش
بدارند(شاملو ،ص )8۱
شاعر از اين طريق ،تاثیر کالم را افزوده است و اين خصوصیت انسانی است که به صورت
فطری حس کنجکاوی در او نهفته شده است و چنین شیوهای مانند ايجاد پرسش ،اين حس را
برای دانستن بر میانگیزد:
رنج زمانهای و گذشت زمانهای از بعد رفتنت نشناسم جز این دو حال
(نادرپور ،بیپناه)
کـه بر ارکــان ما افکنــده پنجه برون :سرما درون :این آتش جوع
در مثال اخیر« ،هجای خونین» مبهم است و در ادامه «سالم /سالم» که بدل است ،ابهام را رفع
کرده است.
در تکمیل و رفع شبه نیز که در بالغت سنتی مطرح است ،شاعر گاه از طريق بدل معنا را
محدود میسازد تا برداشت خالف مقصود گوينده انجام نگیرد:
آن سوی ستاره من انسانی میخواهم /:انسانی که مرا بگزیند /انسانی که من
او را بگزینم /انسانی که به دستهای من نگاه کند /انسانی که به دستهایش
نگاه کنم /انسانی در کنارِ من /تا به دستهای انسانها نگاه کنیم /انسانی در
کنارم ،آینهیی در کنارم /تا در او بخندم ،تا در او بگریم(شاملو ،بدورد)
www.takbook.com
شاعر در ابتدا ،انسانی را خواسته ،اما برای اين که برداشتی اشتباه صورت نگیرد ،نوع انسان
مورد نظر خود را به صورت بدل در ادامه سخن خود ذکر کرده است .باز از همین نوع است
سطر زير:
در ساخت شیوه ذکر خاص بعد از عام نیز بدل نقشی اساسی دارد و کلمه عام را که به صورت
اسامی و ضماير و صفاتی عام است ،مشخص میسازد:
دیگر خیالم از همه سو راحت است /آغوش مهربان مام وطن /پستانك
سوابق پرافتخار تاریخی /الالیی تمدن و فرهنگ /و جقجق و جقجقه
قانون(فرخزاد ،ای مرز پرگهر)
چهار سطر اخیر ،همه بدلی است برای «همه سو» که عام است و شاعر برای تأکید و تبیین
موضوع ،ابتدا به صورت کلی ،سپس بار ديگر با جزيینگری آن را آورده است .يا در سطر:
و ما این سو نشسته ،خسته انبوهی /زن و مرد و جوان و پیر /همه با یکدگر
پیوسته لیك از پای /و با زنجیر(اخوان ،از اين اوستا ،ص )۱۱
شاعر ابتدا «خستهانبوهی» به صورت عام آورده و در ادامه آن را به صورت خاص «زن و مرد و جوان و
پیر» ذکر کرده است.
www.takbook.com
منابع و مآخذ
.۰۶برجس آنتونی( )۱۶77ادبیات چیست؟ .مترجم حسینی جهان آبادی ،مجله ادبیات داستانی،
شماره ( 48صص.)۱۱ - ۱۱
.۰4بهبهانی ،سیمین()۱۶۳۱ديوان اشعار .چاپ پنجم ،تهران :نگاه.
.۰۱بیدل دهلوی ،میرزا عبدالقادر( )۱۶84ديوان .به تصحیح خلیل اهلل خلیلی ،تهران :سیمای دانش.
.۰۳بیوکانن ،دانیل سی( )۱۶۳۳صد هايکوی مشهور .ترجمه ع .پاشايی ،تهران :دنیای مادر.
.۰7پرين ،الرنس ( )۱۶7۳شعر و عناصر شعر .ترجمه غالمرضا سلگی ،تهران :رهنما.
.۰8پورنامداريان ،تقی( .)۱۶8۱سفر در مه .تهران :نگاه.
.۰۳تاديه ،ژان ايو( ) ۱۶۳۱نقد ادبی در قرن بیستم .ترجمه مهشید نونهالی ،چاپ دوم ،تهران :نیلوفر.
.۶۱تراکس ،ديونوسیوس( )۱۶8۱فن دستور .ترجمه کورش صفوی ،تهران :هرمس.
.۶۱جرجانی ،عبدالقاهر()۱۶۳8دالئل االعجاز فی القرآن .ترجمه دکتر سیدمحمد رادمنش ،مشهد:
انتشارات آستان قدس رضوی.
.۶۰جوينی ،عطاملک( )۱۶8۰تاريخ جهانگشا .به تصحیح محمد قزوينی ،چاپ سوم ،تهران :دنیای
کتاب.
.۶۶حافظ ،شمس الدين محمد( )۱۶87ديوان غزلیات .به کوشش خلیل خطیب رهبر ،چاپ چهل و
پنجم ،تهران :صفی علیشاه.
.۶4حسینی ،سیدحسن( )۱۶88هم صدا با حلق اسماعیل .چاپ پنجم ،تهران :سوره مهر.
.۶۱حسینی ،سیدحسن( .)۱۶۳۱بالهای بايگانی .چاپ دوم ،تهران :سوره مهر.
.۶۳خاقانی ،افضل الدين بديل( .)۱۶88ديوان .تصحیح ضیاءالدين سجادی ،چاپ نهم ،تهران :زوار.
.۶7خلیلی جهانتیغ ،مريم( .)۱۶8۱سیب باغ جان .تهران :سخن.
.۶8خلیلی جهانتیغ ،مريم ،محمد بارانی و مهدی دهرامی(«)۱۶8۳مقايسه توازن موسیقايی و معنايی
رديف در غزلیات سعدی و عمادفقیه» .فصلنامه فنون ادبی ،سال دوم ،شماره ،۱صص.۶۱-۱7
.۶۳خواجوی کرمانی ،کمال الدين ابو عطا( )۱۶74ديوان .به کوشش سعید قانعی ،تهران :بهزاد.
.4۱خیامپور ،عبدالرسول( .)۱۶88دستور زبان فارسی .چاپ چهاردهم .تهران :ستوده.
.4۱داد ،سیما() ۱۶8۱فرهنگ اصطالحات ادبی .چاپ چهارم ،تهران :مرواريد.
.4۰دادبه( )۱۶7۱مقدمه حکايت شعر .رک( اسکلتن ،رابین( )۱۶7۱حکايت شعر .ترجمه مهرانگیز
اوحدی .مقدمه و ويرايش اصغر دادبه ،تهران :میترا).
.4۶دهخدا ،علی اکبر( )۱۶77لغتنامه .چاپ دوم ،تهران :دانشگاه تهران.
.44دهرامی ،مهدی(« )۱۶۳۱کارکردهای زيباشناختی نقش نما در شعر معاصر» .نشريه علمی پژوهشی
جستارهای زبانی دانشگاه تريیت مدرس ،سال هفتم ،شماره.۶۱
« )۱۶۳4(--------- .4۱ترکیبسازی در شعر قیصر امینپور و نقشهای هنری آن» .پژوهش های
ادبی بالغی دانشگاه پیام نور ،سال سوم ،شماره.۳
www.takbook.com
« )۱۶۳4(------- .4۳نقشهای هنری صفت در ايجاد زبان ادبی ،تصويرسازی و کیفیت عاطفه و
انديشه در شعر شاملو» .فصلنامه زيبايی شناسی ادبی ،سال هفتم ،شماره.۱۶۳4 ،۰۶
« )۱۶۳۶(------- .47کارکردهای زيباشناختی ضمیر در شعر شاملو» .فصلنامه زيبايی شناسی ادبی،
سال ششم ،شماره.۰۰
------- .48و محمدرضا عمرانپور(« )۱۶۳۰نقد و بررسی عاطفه در اشعار نیمايوشیج» .پژوهشنامه
ادب غنايی دانشگاه سیستان و بلوچستان ،سال يازدهم.
.4۳ديچز ،ديويد( .)۱۶88شیوههای نقد ادبی .ترجمه محمدتقی صدقیانی و غالمحسین يوسفی ،چاپ
ششم ،تهران :انتشارات علمی.
.۱۱رحیم العزاوی ،نعمه ،)۱۶۳۰( ،روش شناسی پژوهش های زبان شناختی ،ترجمه جواد اصغری،
تهران :مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران.
.۱۱رودکی سمرقندی( ) ۱۶7۶ديوان .بر اساس نسخه سعید نفیسی ،ی .برانگنیسکی ،تهران :نگاه
.۱۰رويايی ،يداهلل(. )۱۶47از دوستت دارم .تهران :روزن.
.)۱۶84(--------- .۱۶هفتاد سنگ قبر .تهران :داستانسرا.
.۱4سپهری ،سهراب( )۱۶8۳هشت کتاب .تهران :شهرزاد.
.۱۱سعدی ،مشرف الدين( )۱۶84کلیات .تصحیح محمد علی فروغی ،چاپ يازدهم ،تهران :محمد.
.۱۳سوسور ،فردينان دو ()۱۶8۰دوره زبان شناسی عمومی .ترجمه کوروش صفوی ،تهران :هرمس.
.۱7شاملو ،احمد( )۱۶8۳مجموعه آثار؛ دفتر يکم:شعرها .چاپ نهم ،تهران :نگاه.
.۱8سارتر ،ژان پل( )۱۶88ادبیات چیست .ترجمه ابوالحسن نجفی و مصطفی رحیمی ،چاپ هشتم،
تهران :شهرزاد.
.۱۳شريعت ،محمدجواد( )۱۶84دستور زبان فارسی .چاپ هشتم ،تهران :اساطیر.
.۳۱شعار ،جعفر(«.)۱۶۱۱تنازع در زبان فارسی» .نشريه وحید ،شماره چهارم ،دوره نهم(،صص -۱4۶
.)۱۱4
.۳۱شفیعی کدکنی ،محمدرضا( )۱۶۳۱ادوار شعر فارسی .چاپ ششم ،تهران :سخن.
) ۱۶87( ------------------ .۳۰صورخیال در شعر فارسی .چاپ دوازدهم ،تهران :آگاه.
)۱۶7۶(------------------ .۳۶موسیقی شعر .چاپ چهارم ،تهران :آگاه.
.۳4صادقی ،علی اشرف(« .)۱۶4۳حروف اضافه در فارسی معاصر» .نشريه دانشکده ادبیات و علوم
انسانی تبريز .شماره .۳۱صص .47۱-44۱
.۳۱صائب تبريزی( )۱۶7۶ديوان .به کوشش محمد قهرمان ،چاپ دوم ،تهران :علمی فرهنگی.
.۳۳صديقیان ،مهین(«)۱۶۱۱استعمال اسم به جای صفت» .نشريه سخن ،دوره ،۰۱صص.۱۱۱7-۱۱48
.۳7صفارزاده ،طاهره( )۱۶۳۱سد و بازوان .شیراز :نويد.
.۳8طرزی افشار( )۱۶۶8ديوان .تصحیح محمد تمدن ،چاپ دوم ،تهران :تجدد.
www.takbook.com
.۳۳عرفی شیرازی ( .)۱۶۳۳ديوان .تصحیح جواهری وجدی ،چاپ سوم ،بیجا :سنايی.
.7۱عطار نیشابوری ،شیخ فريدالدين()۱۶7۱منطق الطیر .به اهتمام و تصحیح سیدصادق گوهرين،
تهران :علمی فرهنگی.
.7۳قیس رازی ،شمس الدين محمد( )۱۶۰4المعجم فی معايیر اشعارالعجم .تصحیح محمد قزوينی،
تهران :مطبعه مجلس.
.8۱موسوی گرمارودی ،سیدعلی( )۱۶88برآشفتن گیسوی تاک .تهران :سوره مهر.
.8۱موسوی گرمارودی ،سیدعلی( )۱۶8۳صدای سبز .چاپ سوم ،تهران :قديانی.
.8۰مشکور ،محمدجواد( )۱۶۱۱دستورنامه .تهران :موسسه مطبوعاتی شرق.
.8۶معین ،محمد(.)۱۶7۳فرهنگ فارسی .چاپ يازدهم ،تهران :امیرکبیر.
.84مهاجر ،مهران و محمد نبوی()۱۶7۳به سوی زبانشناسی شعر .تهران :مرکز.
.8۱مهیار ،محمد( .)۱۶7۳فرهنگ دستوری .تهران :نشر میترا.
.8۳مولوی ،جالل الدين محمد( )۱۶8۰کلیات شمس تبريزی .بر اساس تصحیح و طبع بديع الزمان
فروزانفر ،چاپ دوم ،تهران :انتشارات دوستان.
.87میرزايی ،محمدسعید( .)۱۶78مرد بیمورد .تهران :نادی.
.88میرصادقی ،جمال()۱۶88عناصرداستان .چاپ ششم ،تهران :سخن.
.8۳ناتل خانلری ،پرويز( .)۱۶8۰دستور تاريخی زبان فارسی .چاپ پنجم .تهران :توس.
.۳۱نظری ،فاضل( .)۱۶۳۱آنها .چاپ پانزدهم .تهران :سوره مهر.
.۳۱نوذری ،سیروس( )۱۶8۳بر داوودیهای سفید .شیراز :نويد.
www.takbook.com
.۳۰نیما يوشیج()۱۶8۱درباره شعر و شاعری(از مجموعه آثار نیمايوشیج) .به کوشش سیروس
طاهباز ،چاپ سوم ،تهران :نگاه.
.۳۶نیما يوشیج( .)۱۶8۳مجموعه کامل اشعار .به کوشش سیروس طاهباز .چاپ دهم .تهران :نگاه.
.۳4واترمن ،جان تی( )۱۶47سیری در زبانشناسی .ترجمه فريدون بدرهای ،تهران :فرانکلین.
.۳۱همايونفرخ ،عبدالرحیم( )۱۶۳4دستور جامع زبان فارسی .چاپ سوم ،تهران :انتشارات علمی.
.۳۳همايی ،جالل الدين( ) ۱۶۰۰گفتار در صرف و نحو فارسی .نامه فرهنگستان ،سال اول ،شماره ،۱
.۰
.۳7همايی ،جاللالدين( .)۱۶77مقدمه لغتنامه(ر.ک دهخدا ،علیاکبر( )۱۶77لغتنامه .چاپ دوم،
تهران :دانشگاه تهران).
.۳8يول ،جرج( )۱۶8۱بررسی زبان .ترجمه محمود نورمحمدی ،ويرايش دوم ،تهران :رهنما.
۳۳.Halliday, M.A.K. & Hasan, R(۱۳7۳) Cohesion in English, London:
Longma.
www.takbook.com