نمایشی ست که کشمکش های میان چهار نفر ترپلف ،نینا ،تریگورین و آرکادینا را نشان می دهد .اصوالً اساس کشمکش تضاد میان کاراکتر هاست اما در این اثر شاهد شباهت ذات عالیق و قریحه تریگورین و ترپلف ،آرکادینا و نینا هستیم .ترپلف نویسنده جوانی ست که میخواهد اصول و اسلوب کهنه را کنار بزند و طرح جدید و متفاوتی در اندازد اما این ساختار شکنی از طرف بیشتر اطرافیانش ،به خصوص مادرش آرکادینا ،که بازیگری میان سال است ،پذیرفته نمی شود و منجر به شکست و سرخوردگی او میگردد. نینا عالقه مند به بازیگری و شهرت است .او تصوری به دور از واقعیت از افراد سرشناس و زندگی آنها دارد که در اواخر نمایشنامه متوجه درک اشتباه خود می شود و اذعان میکند که «افتخار و شهرت آن چیزی نیست که من آرزویش را می کردم .بلکه مهم داشتن تحمل و شکیبایی ست .انسان باید بلد باشد صلیب خود را به دوش بکشد...موقعی که به رسالتم فکر میکنم دیگر از زندگی نمی ترسم ».به طور کلی کاراکتر ها سعی دارند هر کدام وجود خود را از طریقی اعتبار ببخشند .تالش میکنند برای خود رسالتی انتخاب کنند .جستجویی برای ثابت کردن آنکه زندگی شان بیهوده نیست و میتوان در این رفتار کاراکتر ها ریشه های اگزیستانسیالیستی را مشاهده کرد .درباره ترپلف ،رسالتش همچون تریگورین، نویسندگی ست .ترپلف در نویسندگی دائما خود را با تریگورین مقایسه میکند و احساس شکست میکند از این رو که رقیبش اعتبار و شهرت دارد و در نوشتن به سبک منحصر به فرد خود رسیده است .اما مسئله بین این دو فقط نویسندگی نیست .ترپلف هرگز توجه درخور را از سوی مادرش دریافت نکرده چرا که او همیشه درگیر حرفه خود و اطرافیانش بوده و حاال نیز محبت و عشق خود را صرف تریگورین میکند و او را به فرزند خود ارجح میداند .تریگورین به نوعی عامل اخته کردن ترپلف شده است( .عقده ادیپ) از طرف دیگر عشق نینا را نیز معطوف به خود میکند و زمانی که پس از دو سال انتظار ترپلف در میابد علی رغم بی مهری تریگورین به نینا ،او هنوز دل در گرو تریگورین دارد گویی که آخرین امید خود را از دست داده و برای بار دوم و آخر دست به خودکشی میزند. نینا در گفتگو به سورین خودش را به مرغ دریایی تشبیه میکند و حتی برای امضا در نامه هایش به تریگورین ،به جای نام خود واژه مرغ دریایی را مینویسد .پرنده ای با بالهای فراخ که در ابتدا نماد آزادی ست اما در آخر گرفتار می شود .زمانی که ترپلف یک مرغ دریایی شکار میکند و آن را برای نینا می آورد ،در واقع به او می فهماند که متوجه عشق نینا به تریگورین شده ،خشم خود را بروز میدهد و مقدمه ای برای ناکامی نینا در این عشق می چیند .چخوف در این نمایشنامه عشق های یک طرفه ای را به ما نشان میدهد که هر یک به شکلی متفاوت شخص عاشق را می رنجاند .ترپلف که نهایتا مرگ را به زندگی ترجیح میدهد ،ماشا که دلداده ترپلف است ولی تن به ازدواج و تشکیل خانواده می دهد و هرگز احساس خوشبختی نمیکند ،مدودنکو که عاشق ماشاست و با وجود ازدواجشان اما هرگز مورد عشق ورزی ماشا قرار نمیگیرد و دایما تحقیر می شود ،نینا که عاشق تریگورین است اما او نینا را رها میکند، آرکادینا که عاشق تریگورین است اما تریگورین او را با هوسبازی خود می آزارد و البته عشق آندری یونا ،مادر ماشا ،به دورن که همیشه در خفا و میان خودشان دو نفر باقی مانده است .هر کدام از کاراکترها به نوعی تنهایی و انزوا گرفتار آمده اند .سورین دایی ترپلف هم در چند جای نمایشنامه از تنهایی خود و اینکه همیشه دوست داشته ازدواج کند اما هرگز همسری نداشته حرف میزند و ما ادامه این ناکامی را در خواهر زاده اش،ترپلف هم شاهد هستیم .این ادامه موروثی یکی از نشانه های ناتورالیستی بودن این نمایشنامه است .هرچند که اکثر آثار چخوف رئالیستی هستند .چخوف تا حد زیادی تحت تاثیر ریالیسم آثار تولستوی و تورگینیف بوده و حتی نام این دو در این نمایشنامه ذکر میشود .اهمیت واقعیت :و برتری آن به رویا را میتوان در این دیالوگ ها به خوبی دید « نینا :بازی کردن در نمایش شما سخت است .در آن هیچ چهره زنده ای وجود ندارد ترپلف :چهره زنده! زندگی را باید آن طور که در رویاهایمان مجسم می شود نشان داد ،نه آن طوری که هست یا باید باشد ».ما سرانجام عاقبت این دو رویکرد را دیدیم .نینا که علی رغم سختی هایی که کشید به خواسته اش که بازیگر شدن بود نزدیک تر شده ولی ترپلف زیر فشار واقعیت در هم شکست. چخوف از شرایط آب و هوایی به عنوان مقدمه ای برای اتفاقات بهره می برد و با بد شدن شرایط آب و هوا مخاطب در میابد که اتفاق ناگواری در راه است .مثل روز مرگ ترپلف در انتها که « باد بی رحمانه ای می وزد». دریاچه هم برای هر کس معنایی دارد .برای تریگورین جایی ست که میتواند بخاطرش نویسندگی را کنار بگذارد و تمام روز کنار آن به ماهی گیری بپردازد تا به آرامشی که در جستجوی آن است برسد .برای نینا جایی یادآور خانه و مکان امنی برای اوست که موجب تسلی خاطرش میشود و ترپلف برای بک گراند صحنه نمایشش سادگی و در عین حال شکوهمندی نمای دریاچه را انتخاب میکند .دریاچه ای که گویی هر کسی به بهانه ای دور آن جمع شده .چخوف در بیشتر آثار خود حومه های شهر و ده و روستا را به عنوان محل وقوع حوادث انتخاب میکند که شاید علت آن نزدیکی ناگزیر عده محدودی از افراد به یکدیگر است .بسته بودن محیط میتواند توجیه خوبی برای تالقی زیاد افراد با یکدیگر و پیچیدگی های عاطفی در هم تنیده آنها با هم باشد. چخوف ،تئاتری روانشناسانه است که مخاطب را در موقعیت قرار می دهد و نه در مقام قضاوت .او تنهایی و عدم رابطه با دیگران را به خوبی نشان میدهد .شخصیت های او معموال توان روبه رو شدن با حقیقت را ندارند و راحت تسلیم سرنوشت میشوند هرچند که نینا از این قاعده مستثنی ست .مرغ دریایی نمایشنامه ای غیر سنتی ست که حوادث روی صحنه اتفاق نمیافتد و قهرمانی ندارد ،کمترین جنبه نمایشی را دارد ،به کل دور از تمام قوانین تیاتر خوش ساخت است ،یعنی تئاتری که طرح و توطئه نقطه اوج گره گشایی و نتیجه گیری داشته باشد .حتی در زمان اولین اجرا ،نمایش با شکست مواجه شد و بعدها با اجراهای دیگر بخصوص اجرای استانیسالوسکی بود که محبوبیت و مقبولیت پیدا کرد.