Professional Documents
Culture Documents
Fala Khan 237
Fala Khan 237
امین حصوری
دربارهی جایگاه کارگران در قیام ژینا
مقدمه:
زنجیرهی خیزشهای تودهایِ درهمتنیدهای که از دی ۹۶در جامعهی ایران پدیدار شد ،با قیام ژینا وارد فراز
درخشانی شد که تأثیرات ژرف و ماندگاری بر درونمایهی مبارزات جاری و آتی دارد/خواهد داشت .داعیهی
محوری این نوشتار آن است که خیزشهای تودهای متاخر -و مشخصاً قیام ژینا -در تحلیل ْ
نهایی ماهیتی طبقاتی
دارند .بدینمعنا که در پیوستار دیالکتیکی مبارزات عمومی ستمدیدگان علیه نظم مسلط ،فهم این خیزشها بدون
رجوع به ساختار طبقاتی جامعه و تاثیر ِ
ات آن بر فاعلیت فرودستان امکانپذیر نیست .برای راستیآزمایی این
داعیه باید نشان دهیم که موقعیت عینی زیست کارگران در جغرافیای ایران چگونه آنان را به جریان عمومی
مبارزه علیه نظام حاکم (با خاستگاهها و مطالبات متنوع) پیوند میزند و انبوه ناهمگون کارگران را به اصلیترین
حامالن انسانی این خیزشهای تودهای بدل میسازد .در این مسیر باید به این چالش (پارادوکسمنا) پاسخ دهیم
که بخش عمدهای از تودههای کارگر پیوند مستقیمی با سنتهای متعارف مبارزات کارگری (نظیر تشکلیابی و
اعتصاب) ندارند یا مضمون زیست و معیشت و خویشفهمیِ آنها با تعاریف کالسیک طبقهی کارگر ناهمخوان
است.
3
دربارهی جایگاه کارگران در قیام ژینا
هدف نهایی از طرح و بحث داعیهی فوق برجستهسازی این چشمانداز است که در امتداد فضایی که با قیام
ژینا گشوده شد ،شکل متشکلتر و موثرتری از مداخلهگری کارگران (برای حفظ و پیشربد روند انقالبی) رضوری
و امکانپذیر است.
(برای مثال ،برپایی موج جدید اعتصابات کارگری با پیشگامی کارگران پروژهای نفت و گاز و پرتوشیمی را میتوان
بهمنزلهی ابتکارعمل مبارزاتیِ بخشی از کارگران تلقی کرد که با بهرهگیری از تجارب و امکانات عینی خود
میکوشند پیشربد مطالبات و مبارزات پیشینِ خود را با مازادهای قیام ژینا پیوند بزنند .چنین تحرکاتی بهنوبهی
خود در جهت انکشاف قابلیتهای فضای اعرتاضی حارض عمل میکنند .بر این اساس ،گسرتش همهجانبهی
اعتصابات کارگری و پیوندیابیِ آن با سایر اشکال نوپای سازماندهی میتواند به تحول کیفی و دیالکتیکی قیام ژینا
بیانجامد و مسیر تازهای برای پیشربد فرآیند مبارزهی انقالبی در سپهر ایران بگشاید).
اما برای دفاع از چنین چشماندازی ،منت حارض میکوشد پیشزمینهای نظری فراهم سازد برای فهم جایگاه و
سوژگی کارگران در خیزشهای تودهای متاخر و بالقوگیهای آن.
مسیر استداللی نوشتار از خالل دیالوگی انتقادی با رویکردی مخالف پیش میرود که ماهیت و داللتهای
طبقاتی قیام ژینا را انکار میکند .برای سهولت بحث ،این رویکرد را «نابگرایی کارگری» مینامیم .اهمیت این
دیالوگ انتقادی در این است که وجاهت بنیانهای نظریای که آبشخور فکریِ این رویکرد محسوب میشوند
(عمدتا میراث جانسخت مارکسیسم روسی) ،فراتر از حامالن خاص این رویکرد میرود؛ کام اینکه نشانگان و
داللتها و پیامدهای آن در سپهر فکری و سیاسی چپ ایران (و جنبش کارگری) همچنان قابل مشاهدهاند.
بنابراین ،موضوع محوری این نوشتار معطوف به آسیبشناسی و نقد بخشی از این میراث نظریِ ناپیراسته است
که مشخصا با مفاهیم طبقهی کارگر و پیکار طبقاتی پیوند دارد .در این راستا ،این منت بهسهم خود میکوشد
معانی بسطیافتهای از این مفاهیم عرضه کند که با حیات امروزی پرولتاریا و ملزومات ارتقای کیفیِ مبارزات
ناگزی ِر آن همخوانیِ بیشرتی داشته باشند.
4
دربارهی جایگاه کارگران در قیام ژینا
نیست که خربگان مربوطه در اغلب موارد رای به بیربط بودن خیزش با طبقهی کارگر میدهند 1.اینحکم تلویحا
و ترصیحا دربارهی قیام ژینا هم صادر شده است .چون در نظر آنان ماهیت طبقاتیِ یک خیزش بهطور بیواسطه
ِ
مشارکت متشکل کارگران در روند اعرتاضات قابل مشاهده است .و در شعارهای اصلی آن و نیز در مشارکت یا عدم
هایی مطالبات کارگری در شعارهای قیام ژینا وزن باالیی نداشت ،و نشانهی روشنی
از آنجا که مطابق چنین سنجه ْ
هم از حضور متشکل کارگران در فرآیند قیام در دست نیست ،پس ماهیت این خیزش ربط مستقیمی به طبقهی
ِ
مطالبات رسکوبشدهی طبقهی کارگر ندارد؛ 2درعوض[ ،از دید آنها] عنارص مشخصی از ارزشها و دغدغهها و
متوسط (نظیر حجاب و سبک زندگی) در فضای خیزش دستباال را دارند که مقارنهی آن با حقخواهیِ رزمندهی
ملتهای تحتستم و شدت رسکوب ،به رادیکالیزهشدن فضا و گسرتش و دوام خیزش انجامیده است .طی دو-
سه ماه اخیر که قیام ژینا در برابر جنایات بسطیافتهی دستگاه رسکوب تا حدی از خیابانها عقب نشست ،این
نابگرایی ُورکریستی که در پوشش تحلیل طبقاتی عرضه میشود ،حکم قبلی خود در خصوص بیربط بودن این
خیزش با مبارزات طبقاتی کارگران را تاییدشده تلقی کرد .بر پایهی این اطمینانخاطر ،آنها با پافشاری بیشرتی
نیروهای چپ وفادار به خیزش را به خوشبینیِ و سانتیمانتالیسم غیرمسئوالنه و دورافتادگی از رویکرد طبقاتی
و آموزههای مارکسیستی متهم میکنند .نشان خواهیم داد که شالودهی این جمعبندی ُسست است .خواه بنا به
تعریف تنگ آن از ماهیت طبقهی کار و جنس نیازها و مطالباتش؛ و خواه بهدلیل محدودسازی آشکار مبارزهی
طبقاتی به اِملانهای ثابت و کلیشههای «کالسیک» .در این مسیر نشان میدهیم که چنین رویکردی نقش
رشایط انضاممی-تاریخی در شیوهها و مجاریِ بروز مبارزات کارگری (ازجمله در محدودسازی اشکال سازمانیابی
کارگران) را نادیده میگیرد و بدیناعتبار ،با دور شدن از اصل «تحلیل مشخص از رشایط مشخص» ،در جهتی مغایر
با داعیههای مارکسیستی-لنینیستی خود راه میسپارد.
-1از آنجا که نحوهی تحلیل/بازمناییِ طیف نیروهای شبهآنتیامپریالیست (و «محور مقاومتی») از خیزشهای تودهای متاخر ایران
بخشا همپوشانیهایی با رویکرد مورد نقد در این نوشتار دارد ،خاطرنشان میکنم که اصطالح «نابگرایی کارگری» را رصفاً برای
ارجاع به دیدگاه رفقایی بهکار میبرم که خویشاوندی سیاسی و تعلق خاطری با «شبهآنتیامپ»ها ندارند .با اینحال ،این منت
خواهناخواه برخی از استداللهای ظاهرا ً طبقاتیِ «شبهآنتیامپ»ها را نیز به چالش میگیرد (بیآنکه توهمی نسبت به «دیالوگ
انتقادی» با آنها داشته باشد).
-2شایان توجه است که در رسانههای جریان اصلی و نیز از سوی فمینیستهای لیربال (و بعضا فمینیستهای چپ) نیز قیام
ژینا بهطور کامبیش مشابهی بیربط به طبقهی کارگر و پیکار طبقاتی قلمداد میشود .چون در شیوهی بازمنایی آنان ،این خیزش
انقالبی تنها بهمنزلهی «انقالب زنانه» یا خیزشی با محوریت مطالبات زنان معرفی میگردد.
5
دربارهی جایگاه کارگران در قیام ژینا
.۲بنیانهای تداوم خیزشهای تودهای
فروکش کردن جنبش خیابان (در معنای تظاهرات تودهای رسارسی) در روند قیام ژینا ،گرایشی قابل پیشبینی
بود .چرا که خیزش نامتشکل مردمان ناراضی (با هر درجه از خشم و شور عمومی) علیاالصول قادر نیست مدت
رسکوب دولتی دوام بیاورد؛ مگر آنکه معرتضان طی فرآیند خیزش،
ِ زیادی در برابر انسجام و سازمانیافتگیِ دستگاه
مختلف مبارز ِ
ات خود را سازماندهی کنند (به این نکته باز خواهیم گشت) .درست برای زُدودن چنین ْ به ا َشکال
امکانیست که دولتها با همهی توان خود به رسکوب رضبتی این خیزشها روی میآورند (مثل مواجههی دولت
با ِ
خیزش آبان .)۹۸تجارب جهانیِ خیزشهای تودهای علیه فالکت نولیربالی -از بهار عربی بدینسو -هم نشان
دادهاند که دولتهای رسمایهداری در «جنوب جهانی» اساساً بر پایهی امکان عینیِ انفجار تضادهای اجتامعی و
3
بروز چنین خیزشهایی بیوقفه خود را تجهیز و بازسازی کردهاند.
اما بهطور کلی رسکوب سیستامتیک دولتی در منت جامعهای بحرانزده رصفاً یک تعادل شکننده را تداوم میبخشد.
منود امروزی این اصل را در پهنهی جهانی میتوان اینگونه توضیح داد :کامبیش از میانهی دههی 1۹۷۰بدینسو،
با ورود به عرص دایمی شدنِ بحرانهای رسمایهداری (بهتعبیر فرنان برودل ،مزاروش ،والرشتاین و مفرسان دیگر)،
دولتهای کانونی رسمایهداری به یک رهیافت کالن اسرتاتژیک برای «مدیریت بحران» متوسل شدند .این رهیافت
اسرتاتژیک یا هامن چرخش نولیربالی این هدف را دنبال کرده است که هزینههای فزایندهی بحرانها ،بهمدد
ابزارهای سیاسی-اقتصادی (سیاستهای نولیربالی) ،هرچه بیشرت بهسوی اکرثیت فرودست جوامع برونفکنی
گردند .واضح است که پیامدهای بحرانزای این رهیافت در جوامع جنوب جهانی بهمراتب وخیمتر است؛ که
عموما در قالب رسریز خشم و استیصال عمومی در خیزشهای تودهای منایان میگردد .بنابراین ،رسکوب دولتی
هر قدرهم قاطع و خشن باشد ،اصل موقعیت بحرانزا را دستنخورده باقی میگذارد.
بههمین منوال ،در سپهر کنونی ایران هم افول جنبش خیابان در اثر رسکوب دولتی دستکم به دو دلیلِ همبسته
منیتواند پایان فرآیند خیزشهای تودهای و حتی پایان قیام ژینا باشد :از یکسو ،بنیانهای بحرانزا و زندگیستیز
و ستمبار نظم حاکم همچنان بر جای خود استوارند؛ هامن بنیانهایی که از خیزش ۹۶تاکنون محرک و آماج
خروش و مقاومت بیوقفهی ستمدیدگان این جغرافیا بودهاند .و از سوی دیگر ،در فراز و فرودهای این فرآیند
-3طی دهههای اخیر ،بهویژه در «جنوب جهانی» ،دولتها بیوقفه سازوبرگهای خود را در جهت بسط توان رسکوب و مهار
خیزشهای تودهای بازسازی و تجهیز کردهاند .منود مشخص این پدیده در تخصیص بودجههای عظیم برای ارتقای دستگاه رسکوب
و بسط نظامیگری قابل مشاهده است .در سپهر ایران نیز از دی ۹۶بدینسو ،تشدید فضای نظامی-امنیتی و «لشکرکشیِ » دولت
برای رسکوب خونبار خیزشهای تودهای مؤید همین مساله بوده است .ن .ک .به« :دربارهی بنیانها و سازوبرگهای دولت در
جنوب جهانی -با نگاهی به خیزشهای تودهای فرودستان» ،امین حصوری ،کارگاه دیالکتیک ،آذر .13۹۸
6
دربارهی جایگاه کارگران در قیام ژینا
چندینساله ،رضورت و حقانیت مبارزهی جمعی (در برابر روند مستمر انکار و تحریف و رسکوب دولتی) ،شکاف
و تضاد بین دولت و جامعه را به یک آنتاگونیسم عریان بدل کرده است و ذهنیت عمومی را مستمرا در جهت
پرورش سوژههای انقالبی بازسازی و پاالیش کرده است (درجهی این آنتاگونیسم اما خود سیری افزایشی دارد :خواه
در اثر ترامای جمعی رسکوب و کشتار؛ و خواه بدیندلیل که در چنین بافتاری دولت برای حفظ بقای خود مجبور
است مستمرا بر هزینههای نظامیگری و امیتازدهی به نخبگان و وابستگاناش بهزیان اکرثیت جامعه بیافزاید).
تشدید کمی و کیفی بحرانهای چندگانهی کنونی (نظیر اَبَرتورم و بحرانمعیشت ،بحران زیستمحیطی ،بحران
سیاسی و )...منودیست از سویهی اول؛ و تداوم اعرتاضات مردمی در اشکال جدید (بهرغم همهی محدودیتها
و رسکوبها) ،منودیست از سویهی دوم :از نافرمانیهای مدنی علیه حجاب اجباری ،کارزارهای روشنگری و
افشاگری رسانهای و اعرتاضات دانشجویی ،تا برگزاری بیوقفهی مراسم جانفشانان خیزش ،بسط کارزار دادخواهی
و موج جدید اعتصابات کارگری (صدق شمول این مورد آخر را هنوز باید نشان دهیم).
-4برآمدن این شعار از گنجینهی اعرتاضی جنبش کوردستان بهتنهایی دلیل فراگیرشدن آن را توضیح منیدهد .بهعکس ،سیطرهی
پیشینیِ انگارههای ناسیونالیسم مرکزگرا میتوانست خود مانعی برای گسرتش فراگیر آن در فضای خیزش باشد.
7
دربارهی جایگاه کارگران در قیام ژینا
ناسیونالیسم مرکزگرا و ارزشهای نولیربالی ،برداشنت
ِ رنجهای یکدیگر بود .اما با نظر به سیطرهی دیرین مردساالری،
چنین گامی در جهت همبستگیِ مبارزاتی ممکن نبود ،اگر بهواسطهی درهمتنیدگی ساختاری ستمها ،حدی از
اغلب
همپوشانی در میان ابژههای ناهمگون این ستمها ایجاد منیشد .یعنی این واقعیت که در جوامع معارص ِ
انسانها آماج ستمهای چندگانه هستند (گیریم در ترکیبها و درجات متفاوت) .مشخصا ،بازشناسی ستم بر زن
در شعار فوق ،با برجستهساخنت نفس موقعیت فرودستی و تحقیر و تبعیض ،همذاتپنداری با این موقعیت عام را
در میان ستمدیدگان برمیانگیزد .بههمینسان ،ارجگذاریِ زندگی ،امکان همذاتپنداری با موقعیت محرومشدگی
از حداقلهای زندگی انسانی را فراهم میسازد؛ موقعیتی که مستلزم رویارویی مستمر با تهدیدات یک زیست-
ِ
معیشت شکننده و بحرانزده است (ن.ک .به بند ششم) .بر این اساس ،شعار «زن ،زندگی ،آزادی» ،برخالف
دیدگاهی که آن را یک شعار وارداتی و بیربط به طبقهی کارگر میداند ،همزمان ماهیت چندالیهی زیست
اجتامعی فرودستان اجتامعی و ستمهای چندگانهی وارد بر آنان را بهخوبی پوشش میدهد .و روشن است که
گسرتهی فرودستان اجتامعی بیش از همه دربردارندهی انبوه ناهمگون طبقهی کارگر است؛ کسانی که بنا به
موقعیت مادی و جایگاه اجتامعیشان ،در کانون تالقی ماتریس ستمهای اجتامعی ایستادهاند.
از سوی دیگر ،اگر رصفاً نقش ستم اقتصادی-معیشتی را در نظر بگیریم (که بیتردید بیواسطهترین تهدید
عینی حیات و تشدیدکنندهی سایر ستمهاست) ،وضعیت در ایرانِ سالهای اخیر -حتی بنا بر آمار دولتی -چنان
بحرانیست که روندهای تشدیدکنندهی فقر و محرومیت و گرسنگی عمال گرایش به انسانزُدایی از کارگران و/یا
تهدید حیات فیزیکی آنان داشتهاند 5.شاید متناقض بهنظر برسد ،اما ارصار رژیم ایران بر ادامهی این رویه ،بهرغم
پیامدهای بحرانزای مشهودش (حتی از منظر ثبات و دوام دولت) ،حاکی از آن است که دولت از گرسنهسازی
کارگران/فرودستان بهعنوان سالحی اسرتاتژیک برای خلعسالح آنان استفاده میکند؛ سالحی از جنس رسکوب عریان
-5در فرودین امسال مرکز آمار ایران نرخ رسمی تورم (همهی کاالهای مرصفی) ،یعنی افزایش میانگین قیمتها نسبت به فرودین
14۰1را برابر 55درصد اعالم کرد .از این میان ،بنا به گزارش بانک جهانی (اردیبهشت ،)14۰2افزایش قیمت مواد خوراکی نسبت
به اردیبهشت حدود ۷3درصد بوده است .از سوی دیگر ،بنا به گزارش بک عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام (علی آقامحمدی)،
افزایش قیمت مسکن از آذرماه 13۹۶تا آذر 14۰1معادل ( ۸4۰هشتصد و چهل) درصد بوده است .این سیر افزایشی تورم و
اجارهبهاء ،با روند مستمر حذف یارانهی انرژی و کاالهای اساسی (آزادسازی قیمتها) ،کاهش حامیتهای اجتامعی (خدمات
دولتی) ،و روند نزولی سطح دستمزد واقعی کارگران به زیر کران رسمی «خط فق ِر*» همراه بوده است .پیامد عینی این وضعیت در
سالهای اخیر آن بوده که شامر هرچه بیشرتی از جمعیت کشور -بهطور پیوسته -به مادون «خط فقر مطلق» رانده شدهاند .این
مطلق» ،بهنوبهی خود در افزایش حاشیهنشینی؛ افزایش کارهای غیررسمی (و اغلب آسیبزا جنگ نابرابر فرودستان با «خط فقر ْ
و پرخطر)؛ رشد پدیدههای خیابانخوابی ،ماشینخوابی ،چادرخوابی ،پشتبامخوابی و گورخوابی؛ افزایش شامر متقاضیان فروش
اعضای بدن؛ افزایش نرخ خودکشی و غیره بازتاب یافته است *{ .خربآنالین :در شهریور 14۰1میانگین خط فقر برای یک خانوار
4نفرهی ایرانی 15درصد باالتر از حداقل دستمزد دریافتی یک خانوار کارگری بوده است}.
8
دربارهی جایگاه کارگران در قیام ژینا
اقتصادی که در امتداد راهکار عامت ِر «سیاست مرگ» ( )Necropoliticsعمل میکند و بهمیانجی تهدید عینی
زیست مادی/فیزیکیِ کارگران (و خانوادههایشان) ،فلجکردن یا کُشنت سوژگی آنان را نشانه میرود .برخی از
کارکردها و «دستاورد»های بیواسطهی این سیاست برای دولت عبارتند از :ارزانسازی مفرط نیروی کار ،دامنزدن
به رقابت و شکاف در میان کارگران و تقویت فردگراییِ افراطی ،تضعیف توان ریسکپذیری کارگران و تقویت
گرایش بیشاحتیاطی در آنان ۶،جذب و ادغام الیههایی از فرودستان/کارگران در بدنهی اجتامعیِ نظام (و حتی در
دستگاه رسکوب) بهواسطهی وابستگی به «حامیتهای ویژه«ی دولتی (یا امید به برخورداری از آنها) .اما توسل
دولت به سیاست گرسنهسازی با این ریسک قابلتوجه همراه است که مکانیسمهایی که دستاوردهای یادشده
را بههمراه میآورند لزوماً در همهی افراد و الیههای فرودستا ْن بهطور همسان و موثر عمل منیکنند؛ بلکه در
بخشهایی از فرودستان کارکردی موقتی دارند و حتی میتوانند -در جهتی عکس -گرایش به اعرتاض و عصیان را
در آنان تقویت کنند{ .اینکه حاکامن ایران با وجود این خطر عینی ،کامکان خط اسرتاتژیک فوق را پیش میبرند
رصفاً ناشی از آن است که دولت بهطور ساختاری در تنگنای تضادها و بحرانهای کالنی که آفریده گرفتار است و
توان تخفیف آنها را ندارد .درعوض ،میکوشد کاستیها و خطرات اسرتاتژی گرسنهسازی را با بسط دایمی دستگاه
رسکوب تعدیل و جربان مناید}.
پس ،از هر زاویه که بنگریم ،کارگران برای همراهی با خیزش ژینا دالیل و انگیزههای مهم و متنوعی داشتهاند ،که
در تحلیلهای سطحی ُورکریستی یا «نابگرایی کارگری» نشانی از آنها نیست .جان کالم اینکه جایگاه طبقاتی
انبوه ناهمگون معرتضانی که خیزش را قوام و تداوم بخشیدند همپوشانی بزرگی با مقولهی طبقهی کارگر دارد
-۶نظیر اجتناب از تشکلیابی و مبارزهی جمعی در محل کار بهواسطهی واهمه از پیامدهایش در بیکاری مجدد و وخیمترشدن
وضع شکنندهی موجود.
9
دربارهی جایگاه کارگران در قیام ژینا
محروم کرده است .طنز تلخ ماجرا اینجاست که این درکْ انطباق چشمگیری با درک متعارف بورژوایی از ماهیت
اجتامعی انسان کارگر دارد .بر پایهی چنین درکی :یا کارگران برکنار از سایر سازوکارهای ستم (ستمهایی که
فاعلیتی امری
ْ بیواسطه اقتصادی نیستند) تلقی میشوند؛ یا فاعلیت چندانی در این زمینه ندارند؛ و یا چنین
شخصی/فردی انگاشته میشود که پیوندی با پیکار طبقاتی کارگران ندارد .سویهی درونماندگار دیگر این رویکرد
آن است که ستم طبقاتی تنها در قالب استثامر قابل فهم است که الجرم در مجاری اقتصادی و در مناسبات کار
میان کارگر و رسمایهدار تجلی مییابد .در اینجا نهفقط چندگانگی زیستی-هویتی کارگر (ملیت ،جنسیت ،گرایش
جنسی ،مذهب و غیره) نادیده گرفته میشود ،بلکه درهمتنیدگیِ ساختاری سازوکارهای متنو ِع ستم برای بازتولید
رسمایهداری بهسانِ یک کلیت تاریخی ۷نیز مورد غفلت قرار میگیرد.
ب) درک مفهومیِ تنگ از دامنهی شمول طبقهی کارگر در جهان امروز :در این حیطه ،رویکرد فوق تأثیرات
عینی دینامیسم تاریخی نظام رسمایهداری بر تحوالت مستمر در شیوهی کار و زیست و نحوهی خویشفهمی
(هویتیابی) تودهی عظیم کارگران( ۸و اشکال سیاستورزی آنها) را نادیده میگیرد .از آنجا که تلفیق تولید
پسافوردیستی با اسرتاتژی نولیربالی ،جوامع امروزی را هرچه بیشرت به «کارخانهی اجتامعی» ۹بدل کرده ،تفکیک
مرز میان قلمرو کار (تلویحا کارخانه) و قلمرو زندگی شخصی-اجتامعی ناممکن شده است .چرا که بسط تاریخی
رسمایهداری تنها در شکل بسط جغرافیاییِ قانون ارزش و مناسبات کاالیی (جهانیسازی) محقق نشده ،بلکه توامان
فرآیندی بود برای تسخیر فضاها و قلمروهای حیات اجتامعی .بههمین اعتبار ،عرص نولیربالیسم ،برخالف داعیهی
پرهیاهوی پسامارکسیستها و مفرسان بورژوایی درخصوص تنزل ابعاد طبقهی کارگر و جایگزینی فزآیندهی آن با
طبقهی متوسط ،به فرآیند تاریخی پرولرتیزهسازیِ جوامع شتاب ویژهای بخشید؛ فارغ از آنکه این تودهی پرولرتشده
بهطور فردی یا جمعی ،خود را چگونه بازشناسی یا هویتیابی کنند .خصوصا که رشد تنوع و ناهمگونی در
میان طبقهی جدید کارگران ،در کنار سایر مکانیسمهای تاریخی (نظیر افول جهانی گفتامن چپ و سازمانها و
جنببشهای کارگری و سوسیالیستی) ،طبعا با افول آگاهی طبقاتی همراه بوده است .با اینهمه ،بازشناسی کارگر
تنها در لباس کار یا در محیط کار (نظیر کارخانه) ،رویکردی بهشدت تقلیلآمیز و گمراهکننده است.
ج) محدودانگاری شیوهها و اشکال و مجاری مبارزهی طبقهی کارگر :در اینجا این مساله نادیدهگرفته میشود که
ساختار اجتامعی-سیاسیِ جوامع معارص اساساً چه تاثیراتی بر امکانات/محدودیتهای کارگران برای برپایی/پیشربد
10
دربارهی جایگاه کارگران در قیام ژینا
مبارزات جمعی و انتخابهای آنان داشته است .میدانیم که سازوکارهای اقتصاد نولیربالی ،با منعطفسازی
کار ،گسرتش بیثباتکاری ،متنوعسازی قراردادهای کار ،قانونیسازی سهولت اخراج کارگران («تعدیل» نیروی
کار) ،حذف خدمات اجتامعی و حامیتی دولت ،آزادسازی قیمتها و غیره میزان ناامنی کاری-معیشتی و بهطور
کلی ناامنی زیستی را بهشدت باال بردهاند .در چنین رشایطی دور از انتظار نبود که رقابت بین کارگران رشد
قابل توجهی یابد و به وزنهی مخالفی در برابر همبستگی کارگری بدل گردد .همزمان ،سیاستهای نولیربالی با
کوچکسازی محیطهای کار ،گسرتش برونسپاری و کارهای موقتی ،و محدودسازی اختیارات قانونی و دایرهی عمل
کارگری امکانات مقاومت جمعیِ کارگران را بهطور چشمگیری کاهش دادند و مجاری بازتکثیر تجارب
ْ اتحادیههای
سازماندهی کارگری را مسدود ساختند .در این بافتار تاریخی ،نهفقط سطح و میزان تشکلیابی و مبارزات متشکل
و متعارف کارگران کاهش یافت ،بلکه نحوهی خویشفهمی طبقاتی کارگران ،مجاری هویتیابیِ آنان و اشکال و
شیوههای مداخلهگریِ آنان برای بهبود وضعیت کاری و زیستیشان نیز دستخوش دگرگونی شد (عموما بهزیان
تاریخی-جهانی وضعیت خاص جغرافیای ایران را
ْ ِ
انکشاف آگاهی و پیکار طبقاتی) .حال اگر به این رشایط عام
اضافه کنیم ،با بازدارندگیهای مضاعف فضای استبداد و خفقان سیاسی و تأثیرات فراگی ِر دستگاه عظیم رسکوب
مواجه میشویم .اینجاست که برای کارگ ِر محاط در این جغرافیا مبارزه در خیابان بخشا پاسخیست به انسداد
مسیر مبارزهی متشکل در محل کار ،یا فقدان مبارزات متعارف کارگری (یا آگاهی طبقاتیِ متناظر با آنها) .جالب
توجه است که از سال ۹۶به بعد بسیاری از اعرتاضات کارگری خواه بهمنظور فرار از محدودیتهای تحمیلی در
محیط کار ،و خواه برای افزایش امکان اثرگذاری سیاسی (جلب همبستگی و همراهی عمومی) ،توامان از هر
دو فضای کارخانه و خیابان برای برپایی تجمع یا راهپیامیی استفاده کردند .بدیناعتبار ،حضور اعرتاضی انبوه
کارگران در خیابان در مقاطع خیزشهای تودهای ،خواه از رس خشم و عصیان بوده باشد و خواه برای مطالبهی عام
«آزادی» و «حق زندگی» ،از یکسو بر پیوستگی ناگزیر فضاها و حوزههای مبارزه در ذهنیت و کنش سوژههای
این مبارزه داللت دارد؛ و از سوی دیگر ،منودیست از فقدانِ تحمیلیِ شیوهها و ابزارها و سنتهای مبارزهی
1۰
متشکل کارگری.
هر سه خط انتقادی طرحشده مؤید آناند که طیف حامالن «نابگرایی کارگری» که رسسختانه ُمنادی تحلیل
طبقاتی هستند ،اصل راهنامی «تحلیل مشخص از رشایط مشخص» را گم کردهاند و با توسلِ هنجاری به آموزههای
-1۰لنین بیش از 12۰سال پیش در «چه باید کرد» مینویسد« :پیوسنت [متشکل] کارگران به قیام عمومی خود وابسته به سطح
مبارزهی طبقاتیست».
11
دربارهی جایگاه کارگران در قیام ژینا
انتزاعی میکوشند تنگنای بینش خود را پنهان سازند .آنها در حالی به شعارهای غالب بر خیزش و عدم پیوند
مستقیم آنها با «مطالبات کارگری» ارجاع میدهند ،که )1 :بهطور پیشفرض دایرهی این مطالبات را به خواستههای
بیواسطهی اقتصادی-معیشتی محدود میکنند؛ )2حتی در این چارچوب محدود هم تکرار پربسامد شعارهایی
مثل «فقر ،فساد ،گرونی /میریم تا رسنگونی» 11را نادیده میگیرند؛ و همزمان )3از این نکته درمیگذرند که
فقدان اسرتاتژی و گفتامن روشن و انضاممی برای پیکار طبقاتی (در بافتار پیکارهای هژمونیک نیروهای متخاصم)،
مسلامً بر نحوهی بیانِ مطالبات تودههای ستمدیده و شکل تحرکات آنان تأثیر میگذارد؛ و در همین راستا )4از
12
این نکته هم غفلت میکنند که وقتی انبوه کارگران در بسیاری از شعارها کلیت نظام را آماج خود قرار میدهند،
شناختشان از دالیل انسداد جنبشها و پیکارهای متعارف (ازجمله جنبش کارگری) را بازتاب میدهند.
همهی اینها حاکی از این موقعیت پارادوکسیکال و طعنهآمیز است که رویکرد «نابگرایی کارگری» در حالی
مبارزات غیرمتشکل کارگران را بهرسمیت منیشناسد و فقدان صف مستقل و شعارهای مستقل کارگری در بطن
خیزشهای تودهای را به ماهیت فراطبقاتی و غیرکارگریِ این خیزشها نسبت میدهد ،که خود یکی از مولفههای
زمینهی تاریخیِ مولد این وضعیت بوده است .در این معنا که درک و رویکرد محدود و نارسای اصحاب «نابگرایی
کارگری» نسبت به مفاهیم طبقهی کارگر و پیکار طبقاتی ،یکی از موانع موجود برای شکلگیری و رواج یک
گفتامن تاثیرگذار درخصوص طبقه و پیکار طبقاتی (و تکوین اسرتاتژی مربوطه) بوده است .با اینوجود ،حامالن
این نوع کاملگرایی -در مواجهه با خیزشهای تودهای -از جایگاه انفعالیِ ناظری دانا و از منظری پوزیتیویستی
رسمنون/پروتوتایپ 13انتزاعی بسنده میکنند .بدینطریق،
ِ تنها به مشاهده و دستهبندی پدیدارها با سنجهی یک
آنان هم ریشهها و پیوندها و بالقوهگیها را (چون قابلمشاهده و اندازهگیری نیستند) از قلم میاندازند و هم
منودهای ناهمخوان با آن رسمنونِ مقدس را ،تا نهایتاً پاکدستانه از آنچه که «قابل تصدیق» نیست فاصله بگیرند.
با این رویکرد ،آنان در انتظار ظهور موعود یک «طبقهی کارگر ناب» ،از واقعیت امروزیِ طبقهی کارگر و مبارزات
نارسا ولی واقعیاش روی برگردانده و اعالم برائت میکنند.
در کنار دالیل نظری فوق ،شواهد انضاممی متعددی هم وجود دارند که بیباوریِ نابگراییِ ُورکریستی به پیوند
خیزش ژینا با (پیکار) طبقهی کارگر را به چالش میکشند )1 :شامر قابلتوجهی از معرتضانی که طی قیام ژینا در
12
دربارهی جایگاه کارگران در قیام ژینا
خیابانها به خاک افتادند ،مجروح شدند ،اعدام شدند و یا هنوز اسیر زندان و شکنجه هستند ،حتی با تعاریف
تنگ از مفهوم کارگر ،کارگر محسوب میشوند؛ )2در همراهی با قیام ژینا و در ماههای اوجگیری آن شامری
اعتصابات کارگری تدارک دیده شد (از جمله از سوی کارگران جنوب) ،که در هامن گامهای اولیه با رسکوبهای
امنیتی مواجه شدند؛ )3معلامن و بازنشستگان (همچنان که پرستاران ،رانندگان و غیره) بهعنوان الیههای مهمی
از طبقهی کارگر ،طی اعرت ِ
اضات جنبشیِ خود بارها و به اشکال مختلف همبستگیشان را با قیام ژینا اعالم کردند؛
)4در برههی چندسالهی اخیر که شاهد وقوع خیزشهای تودهایِ متوالی (منطقهای و رسارسی) بودهایم ،فشارهای
امنیتی-قضایی بر فعاالن سازمانده کارگری بهطور چشمگیری افزایش یافته است .این امر حاکی از آن است که
اسرتاتژیستهای دستگاه رسکوب بهخوبی از ماهیت طبقاتی این خیزشها و پتانسیلهای مهارناپذیر پیوندیابی
آنها با اعتصابات و اعرتاضات متشکل کارگری آگاهند .تعداد زیادی از این فعاالن یا بهطور پیشدستانه (پیش از
آغاز قیام ژینا) دستگیر و زندانی شدند ،و شامر بیشرتی طی قیام تا امروز تحت پیگرد و رسکوب مستمر قرار دارند.
نادیدهگرفنت همهی این شواهد ،از پافشاری بر درک و تعریفی ُصلب از طبقهی کارگر و پیکار طبقاتی حکایت
دارد.
با ایناوصاف ،بهنظر منیرسد که پارادایم مبارزهی طبقاتی در ایران ،خصوصا متأثر از نفوذ انگارههای نابگرایی
طبقاتی و میراث جان ِ
سخت مارکسیسم روسی ،هنوز برای چرخشی در جهت بسط مفهومی پرولتاریا و رضورت
«پیوستگی مبارزه درخیابان و کارخانه» آمادگی داشته باشد .برای مثال ،در ادبیات چپ و کارگری ایران هنوز
بهتفکیک از «جنبش کارگری و جنبش معلامن» (و بهطور مشابه ،جنبش بازنشستگان و پرستاران) سخن گفته
میشود؛ تو گویی ما با ُخردهجنبشهایی غیرکارگری مواجهیم که میتوانند یاور و مکمل جنبش کارگری باشند و
یحتمل حامیت متقابل آنها از یکدیگر رصفاً ناشی از رضورتی اخالقی یا تاکتیکیست .این پدیده بیش از آنکه
سهوی و یا از رس عادات کالمی باشد ،ریشه در دیرپاییِ درکی نارسا از مفهوم طبقهی کارگر دارد که تعریف کارگر
را به کار مولد و تولید ارزش افزوده محدود میسازد .اهمیت این موضوع زمانی روشنتر میشود که این منونهی
عینیِ از مرزکشی خودخواسته در قلمرو پرولتاریا را در کنار این واقعیت قرار دهیم که رسمایهداری با متام ادوات
ایدئولوژیک و سیاسیاش میکوشد مبارزات کارگری را از سپهر عمومی جامعه ایزوله سازد.
13
دربارهی جایگاه کارگران در قیام ژینا
-بنا بر آنچه گفته شد -بهاختصار درک دیگری را پیش بگذاریم:
کارگر امروزی یک انسان معمولیست :کار میکند ،یا بیکار است و در جستجوی کار؛ به کار رسمی یا غیررسمی
اشتغال دارد؛ کاری که میکند اغلب بهسان کار بازشناسی و ارزشگذاری منیشود؛ بخشی از اوقات فراغت و دایرهی
ارتباطات اجتامعیاش با فضای رسانهای دیجیتالی و شبکههای اجتامعی مجازی پر میشود؛ بهامید بازپسگیری
حق و حقوقش و یا خالصی از وضعیت رنجبارش به اعرتاضات جمعی در محیط کار یا خیابان میپیوندد؛ یا بنا
به مالحظاتی احتیاطی ،از این اعرتاضات فاصله میگیرد؛ حتی بعضا متأثر از منابع فکری و گفتامنیِ مسلط ،نفع
خود را در مسیرهای دیگری مثل «پیرشفت فردی» یا نزدیکی به مراجع قدرت میجوید .کارگر امروزی عمدتا
هویت اجتامعی و بینش سیاسی خود را از خالل آگاهی بر تقابل جایگاه اجتامعیاش با کلیت نظم رسمایهدارانه
منیگیرد؛ بدینترتیب قادر نیست هویت طبقاتی پرولرتی خود را بازشناسد؛ و لذا با کسانی که در جایگاه مشابهی
ایستادهاند ،لزوماً حس همرسنوشتیِ و همبستگیِ طبقاتی ندارد؛ درعوض ،بسته به رشایط ،هویت خود را در
ضدیت با یکی از هویتهای چندگانهی انکار/رسکوبشدهاش پیوند میزند؛ یا در ضدیت با یکی از سازوکارهای
ستمی که بر او چیرهاند به جستجوی هویت جمعی برمیآید ،که اغلب در واگرایی و حتی تعارض با الیههای
دیگری از تودهی کارگران و ستمدیدگان برساخته میشود .کارگر امروزی بهواسطهی اکراه در پذیرش هویت
خشنودی هویتاش را به انگارهی رایج طبقهی متوسط (که جذاب و فراگیر و
ْ کارگری و طبقاتیاش ،اغلب با
سهلالوصول بهنظر میرسد) الحاق میکند .در نتیجه ،کارگر امروزی بیش از پیشینیاناش مستعد آن است که در
بورژوایی بیدفاع و خلعسالح گردد؛ و بههمینسان ،بعضا به انگارهها و نیروهای سیاسی
ْ برابر نفوذ ایدئولوژی
ارتجاعی دل میبندد (حتی در دل خیزشهای تودهای) .با همهی اینها کارگر امروزی خشمگین و عاصیست،
چون اثرات بحرانهای چندگانهای که او را احاطه کردهاند بیوقفه ثبات زیستی و معیشتیاش را تهدید میکنند و
انتظارات او از امکانِ ساخنتِ/داش ِنت یک زندگی معمولیِ حداقلی را به ُسخره میگیرند .همهی این تصاویر ،وجوه
مختلف حیات اجتامعی و سوژگی متناقض پرولتاریای امروزی هستند :انبوه ناهمگون کسانی که بهلحاظ هستیِ
اجتامعی «دیگریِ » رسمایه هستند یا حیات آنان در اثر مناسبات رسمایهداری بهدرجات مختلفی آسیب دیده و
ْ
همچنان در معرض خطرهای بیشرتی قرار دارد .حال آنکه مضمون سوژگی آنان عمدتا با ملزومات رهایی از این
هستی اجتامعیِ ُمنقادشده همخوان نیست.
با اینهمه ،بسط مفهومی طبقهی کارگر در قالب پرولتاریای جدید ،بسطی دلبخواه یا متاثر از گرایشهای
برابریطلبی اومانیستی نیست .بلکه از کارکرد بنیادی نظام رسمایهداری در پرولرتیزهسازی فزآیندهی تودهها و
14
دربارهی جایگاه کارگران در قیام ژینا
تخریب بنیانهای زندگی در جهت تضمین انباشت رسمایه برمیآید؛ کارکردی که بهگونهای اجتنابناپذیر شکاف
بین طبقهی حاکامن (رسمایهداران) و طبقهی فرودستان را بیوقفه تعمیق میکند .بازتولید رسمایهداری برپایهی
استثامر توامان انسان و طبیعت ،الجرم فرآیندهای استثامر و سلبمالکیت را بیوقفه تلفیق میکند و گسرتش
میدهد .به این اعتبار ،مفهوم پرولتاریا همزمان ناظر بر سلبمالکیتشدگان هم هست؛ و لذا دامنهی شمول
اجتامعی این مفهوم فراتر از انبوه کسانیست که بهطور بیواسطه در فرآیند کا ْر استثامر میشوند .اگر اصطالح
«جنبش ۹۹درصد» در زمان جنبش اشغال والاسرتیت ،اندکی شعاری و استعاری بهنظر میرسید ،تشدید مستمر
روند توزیع انحصاری ثروت و قدرت در یک دههی اخیر نشان داده است که چگونه ساختار جوامع معارص هرچه
بیشرت بهسمت تعمیق شکاف طبقاتی و عینیتیابی دوقطبی طبقهی رسمایهدار و طبقهی پرولتاریا حرکت کرده
است .در سطح سیاسی ،ظهور راستگرایی افراطی مدرن (در پاسخ به رشد بیاعتامدیِ تودهها به سیاستمداران
متعارف) ،پاسخی پوپولیستی به پیامدهای ناگزی ِر عیانترشدن این دوقطبی بود .در سطح ایدئولوژی بورژوایی،
پمپاژ بیوقفهی انگارهی طبقهی متوسط و الحاق آن به الگوهای «دسرتسپذیر» سبک زندگی ،رهیافتی اسرتاتژیک
ِ
وضعیت قطبیشده درجهت حفظ/برقراریِ آشتی طبقاتی بود .در ساحت دگرگونیهای برای مهار تاثیرات ذهنی این
ِ
متعارف دموکراتیک بهنفع بازسازی گسرتدهی درونِ دولتها نیز تضعیف و تعلیق داعیهها و قوانین و رویههای
نهادهای نظارتی-امنیتی و کاربست گسرتدهی فناوریهای کنرتلی ،متهیدی پیشگیرانه و عملگرایانه برای رویارویی
با عصیان تودهها و پیامدهای سیاسی-اجتامعیِ رشد این دوقطبی بود.
ولی همهی اینها بدینمعنا نیست که پرولتاریای جدید (بهمنزلهی «دیگریِ » طبقهی حاکم) کلیتی یکدست است
و بهخودیِ خود فاعلیتی دگرگونساز و رهاییبخش دارد .در پهنهی واقعیت انضاممی ،وضعیت کامال خالف این
است .وحدتی که مفهوم پرولتاریا در سطح کالمی تداعی میکند ،رصفا بر خویشاوندی اعضای آن بهلحاظ هستی
اجتامعی و بهعنوان «دیگریِ » طبقهی حاکم داللت دارد و فاعلیتی که بدان نسبت داده میشود رصفاً ناظر بر
بالقوگیهای مادی آن است .در عمل ،سازوکارهای رسمایهداری و شکل اجتامعی بازتولید آن ،پرولتاریا را مستمرا به
پارههایی جدا از هم و اغلب رودرروی هم بدل میسازد .یعنی رسمایهداری ضمن همسانسازی بنیانهای زیستیِ
اجتامعی بیوقفه آنها را پراکنده میسازد .رواج نژادپرستی و سکسیسم و
ْ مردمان ستمدیده ،در ساحت حیات
ناسیونالیسم در درون پرولتاریا یا حامیت بخش قابلتوجهی از تودهها از احزاب ارتجاعی و راستگرایان افراطی
منودهایی از وجود این چندپارگی و واگراییست .از این منظر ،هر اسرتاتژی بدیل برای بازساری پیکار طبقاتی
درجهت تحقق بالقوگی تاریخیِ پرولتاریا ،میباید معطوف به خلق دو فرآیند همبسته باشد :فرایندی برای غلبه
15
دربارهی جایگاه کارگران در قیام ژینا
بر پراکندگی و واگرایی درونیِ پرولتاریا؛ و فرآیندی برای پیرایش پرولتاریا از آفتهای دیرپای حیات رسمایهدارانه.
اگر این فرض درست باشد که تنها با رشد خودآگاهی طبقاتی در پروسهی مبارزات جمعی میتوان انتظار داشت
که نیروی محرکهی الزم برای خلق و تکوین این دو فرآیند فراهم گردد ،در اینصورت باید جنبشهای اجتامعی و
طبقاتی جدی گرفت.
ْ خیزشهای تودهای را همچون عرصههای مهمی برای رشد آن خودآگاهیِ
بر این اساس ،اینکه بازشناسی جایگاه اجتامعی و طبقاتی کارگر را به سطح باالی آگاهی طبقاتی و/یا مشارکت
فعال او در مبارزات متشکل کارگری مرشوط سازیم ،نوعی منزهطلبی و پاککردن صورت مساله است .چون
چالش اصلی از قضا این است که در چه مسیر و با چه اسرتاتژیهایی میتوان سوژگی بالقوهی انبوه کارگرانِ
واقعی (نه «اَبَرکارگرانِ » تخیلی) را درجهت رهایی از هستی اجتامعی منقادشدهشان فعلیت بخشید .بههمینسان،
داوری دربارهی ماهیت خیزشهای اجتامعی بر اساس حضور یا فقدان الگوها و املانهای ِ
ثابت معرف آگاهی و
پیکار طبقاتی ،روشی نارسا و گمراهکننده است .برای تصحیح این خطا ،چنانکه گفته شد ،باید تاثیراتی را درنظر
گرفت که تحوالت رسمایهداری متاخر در شکلهای پرولرتیزهسازی جوامع و شیوههای زیست و کار و هویتیابی
و مداخلهگری «پرولتاریای جدید» ایجاد کردهاند (از جمله بهطور مشخص در فضای اجتامعی ایران) .اما عالوه
بر آن ،باید مفهوم پیکار طبقاتی را برپایهی فهم وسعتیافتهای از سازوکارهای بازتولید رسمایهداری (و نه رصفاً
عرصهی تولید رسمایهداری) بازسازی کرد.
طبقاتی بدیل
ِ .۶پیکار
پرولتاریای جدید حتی اگر در مسیر غلبه بر پراکندگیهایش قرار بگیرد ،باز هم یکدست نخواهد بود ،بلکه
الیههای مختلف پرولتاریا بهلحاظ موقعیتشان در برابر سازوکارهای چندگانهی ستم (یعنی درجهی آسیبپذیری
از و میزان مشارکتشان در سازوکارهای ستم) ،بهلحاظ میزان بهرهمندی یا محرومیت از ثروت و منزلت و ثبات و
رفاه اجتامعی ،بهلحاظ انگیزه و امکان و آمادگی برای برپایی (یا مشارکت در) پیکار سیاسی (یعنی سطح آگاهی
طبقاتی) ،و نیز بهلحاظ تاثیراتی که میتوانند در مختلسازی روند بازتولید رسمایهداری داشته باشند ،جایگاههای
ِ
حیات اجتامعیِ متفاوتی دارند .با اینهمه ،نکتهی اساسی این است که همهی آنها در ساحت تامین/تهدید
مادیشان خواهناخواه دشمن عینیِ واحدی دارند که غلبه بر آن مستلزم بازیابی متامی قوای جمعیشان است .از
این منظر ،اسرتاتژی بدیل برای پیکار طبقاتی میباید با محوریت همبستگی در مبارزات ضدرسمایهداری بنا شود.
این اسرتاتژی ضمن در نظر گرفنت تفاوتهای موجود در گسرتهی وسیع پرولتاریا ،و ضمن بهرهگیری از امکانات
16
دربارهی جایگاه کارگران در قیام ژینا
بالفعلِ بخشهایی از پرولتاریا برای برپایی موثرتر پیکارهای اجتامعی ،به فعالسازی مجمو ِع بالقوگیها درجهت
بازیابی قوای کلی پرولتاریا نظر دارد .چنین رویکردی معطوف به آیندهای دور و موهوم نیست ،بلکه الزمهی
نوسازیِ عملیِ پیکار طبقاتی در بطن مبارزات جاریست ،که به اثرگذاری بر آیندهی نزدیک و میانمدت نظر
ِ
اعتصابات کارگران یک شاخهی صنعتی) آغاز شود ،محکوم دارد .چون هر پیکاری که با قوای بالفعل پرولتاریا (مثال
به شکست یا دستکم عقبنشینی و مصالحه خواهد بود ،اگر از همراهی و همبستگی فعال بخش بزرگتری از
پرولتاریا محروم گردد.
بهطور عام (و انتزاعی) میتوان گفت همهی پیکارهایی که پیامدهای نظم رسمایهدارانه و سازوکارهای پشتیبان
این نظم را به چالش بکشند ،اشکال متنوعی از مبارزهی طبقاتی هستند.
عمل بسیاری از آنها
ولی در نبود یک روایت بدیل و فراگیر از افق سوسیالیستی و مبارزهی ضدرسمایهداری ،در ْ
رصفاً پیکارهایی موضعی هستند که ْ
اغلب رسمایهداری را آماج اصلی مبارزهی خود منیدانند و بههمین دلیل به
رضورت پیوند اسرتاتژیک خود با سایر پیکارها واقف نیستند.
از دههها پیش تاکنون شاهد عروج و افول جنبشهای اجتامعیِ بیشامری بودهایم ،که بهواقع اشکال متنوعی
از مقاومت و مبارزات پرولتاریای جدید در حوزههای مختلف ستم محسوب میشوند .اما این جنبشهای مرتقی
ِ
رضورت وجودی و دستآوردهای مقطعیشان ،بهدلیل پارهپاره بودن و پراکندگی و نیز جدایی از امر کلی، بهرغم
فاقد آن توان بودهاند که تاثیر ماندگاری در دگرگونی مناسبات مسلط به جای بگذارند .بسیاری از آنها دیر یا زود
مجبور شدند (و مجبورند) افقهای سیاسی خود را تقلیل داده و تن به مصالحه بدهند و حتی در سازوکارهای
بلعندهی رسمایهداری ادغام و مرصف شوند.
طبقاتی تصدیق این رضورت تاریخی و اسرتاتژیک است که توان مبارزاتیِ
ْ پس ،نقطهی عزیمت بازتعریف پیکار
جنبشهای متنوع اجتامعی و اعرتاضات پراکندهی پرولتاریای جدید -در کنار پیکار برای مطالبات مشخص -میباید
به سمت بنیانهای بازتولید نظم مستقر (کلیت رسمایهداری) هدایت گردد .بدیناعتبار ،بازسازی انقالبی پیکار
طبقاتی ،مستلزم ارائهی روایتی نو از جامعهی طبقاتی ،پرولتاریا و بنیانهای سلطه و ستم است ،که همهی رنجها
و مبارزات ستمدیدگان را بازشناسی کند.
تنها بهنیروی این روایت نو و شمولگرا در فرآیند بازسازی آگاهی و پیکار طبقاتی ،میتوان با سازوکارهای
پراکندهساز و منفعلکنندهی پرولتاریا مقابله کرد و پیکار طبقاتی را بار دیگر بهسمت چشمانداز انقالبیاش سوق
داد.
17
دربارهی جایگاه کارگران در قیام ژینا
طبقاتی الجرم روایتی نو برای بازیابی پروژهی سوسیالیستی خواهد بود 14که بهپیروی از هال
ْ این روایت نو از پیکار
دریپر 15و دیوید مکنالی(1۶در گسست از سوسیالیسم اردوگاهی و بازیابی معنای مارکسیِ سوسیالیسم) میتوان
آن را «سوسیالیسم از پایین» نام نهاد.
اینک میکوشیم سویهای انضاممی از نوسازی روایت پیکار طبقاتی را با نظر به وضعیت مشخص جامعهی ایران
ترسیم کنیم :گفته شد که رسمایهداری در فرآیند توسعهی تاریخیاش ،روابط استثامری را به متامی جامعه بسط
داده و مرز متعارف بین محیطهای کار و فضاهای زندگی را از میان برداشته است .این بسط تهاجمی (بهمقتضای
سازوکارهای انباشت رسمایه و بنیانهای بازتولید رسمایهداری) ،همزمان مستلزم تداوم سلبمالکیت و گسرتش
مناسبات کاالیی به همهی زوایای حیات اجتامعی و طبیعی بوده است .یکی از مازادهای اجتامعی این فرآیند
درهمتنیدهی استثامر و سلبمالکیت ،تولید انبوه انسانهایی بود که از امکانات مادی تأمین معیشت خود
محروم شدند .این تودههای پرولرتشده به جستجوی امکان فروش قوهی کارشان (بهسان تنها داراییشان) برآمدند.
زندگیِ بخش بزرگی از آنها در درون یا حاشیهی شهرهای بزرگ و کوچک دستخوش شکنندگی آشکاری شد؛ اگر
مشاغلی یافتند ،این مشاغل در پی اجرای پروژهی نولیربالی عمدتا با قراردادهای موقت و دستمزدهای ناکافی
و پایین (در برابر افزایش تورمی هزینهها) و با خطر بیکاری همراه بودند؛ بخشی از آنها که در یافنت مشاغل
رسمی ناکام ماندند ،به کار در حوزهی غیررسمی و/یا بیثباتکاری (در جایگاه پریکاریا) روی آوردند که طبعا با
دورههای طوالنی بیکاری (و پیوسنت به ارتش ذخیرهی بیکاران) همراه بوده است؛ بخشی از آنان مجبور شدند
بهسان کارگران-بیکاران فصلی در فواصل میان شهر و روستا آمدورفت کنند؛ بخشی از الیههای جمعیتی جوانتر،
که به امید بهبود امکان فروش قوهی کارشان (و بعضا با توهم امکانِ تحرک اجتامعی-طبقاتی) 1۷،مسیر دشوار
تحصیل را انتخاب کرده بودند ،عمدتا با سد بلند بیکاری مواجه شدند؛ و غیره .تحت این رشایط ،هر موج جدید
تورم یا کاهش/حذف خدمات اجتامعی و یارانهی کاالهای اساسی و افزایش اجارهبهاء ،طوفانی سهمگین در زندگی
-14از زمان رشوع رساشیب افول گفتامن سوسیالیستی در ربع آخر قرن بیستم ،که سقوط نهاییاش با فروپاشی الگوی «سوسیالیسم
واقعاً موجود» اعالم گردید ،همچنان با فقدان یک روایت بدیل از پروژهی سوسیالیستی مواجهیم که پیونددهندهی مبارزات متنوع
ضدرسمایهداری باشد .برای بحثی دربارهی رضورت این روایت بدیل نگاه کنید به مصاحبهي زیر :مصاحبه با چی َدم چیدملی:
«سوسیالیسم ُمرد؛ زنده باد سوسیالیسم!» ،گروه کلکتیو (آملان) ،کارگاه دیالکتیک ،آبان .14۰1
The Two Souls of Socialism. New Politics :)1۹۶۶( Hal Draper -15
.Socialism from Below. International Socialists, Canada :)1۹۸۰( David McNally -1۶
Social mobility -1۷
18
دربارهی جایگاه کارگران در قیام ژینا
معیشتی آنان بود (و هست)1۸.با این اوصاف ،شاید روشنتر شده باشد که پرولتاریا تنها در محیطهای کار یا ذیل
مناسبات کاری با سازوکارهای رسمایهداری مواجه نیست ،بلکه متامی پهنهی جامعه قلمرو استثامر و سلطه و ستم
بر پرولتاریاست .از این منظر ،تردیدی نیست که برای دگرگونی این وضعیت باید عرصهی مبارزهی ضدرسمایهداری
را به متامی ساحتهای جامعه و سوژههای بالقوهی این مبارزه بسط داد .در همین راستا ،مشخصاً میباید پیکار
طبقاتی را برپایهی غلبه بر شکاف فرضیِ بین کارخانه (همهی محیطهای کار) و خیابان (محالت ،مدرسهها و
دانشگاهها و فضاهای عمومی) بازیابی کرد.
بهبیان دیگر ،سازماندهی در محیط زندگی و محالت و فضاهای سپهر عمومی میتواند و میباید مکمل
سازماندهی در کارخانه و محیط کار باشد .یعنی نیازمند رشد اشکال بدیلی از سازماندهی پرولتاریا در فضاهای
بیرون از محیطهای کار (خصوصا محالت) هستیم که در چشماندازی اسرتاتژیک با سازماندهی بالفصل کارگری
در محیطهای کار پیوند یابند .این رهیافت رصفا رتوریکی برآمده از رمانتیزهکردن مبارزه نیست ،بلکه رضورتی
تاریخیست که از مختصات کار و زندگی تحت مناسبات امروزیِ سلطه و ستم و استثامر ناشی میشود .طی قیام
ژینا هم شاهد بودیم که چگونه دینامیسم برآمده از پراتیک مبارزه ،نطفههای سازمانیابی مبارزاتی در محالت
را (در قالب کمیتههای مقاومت محالت) رقم زد؛ گرچه هنوز گامهای بسیاری باید در این جهت برداشته شود
(همچنانکه درجهت برقراری پیوند بین سپهرهای مختلف سازمانیابی).
.۷بهجای جمعبندی
بیگامن فرآیند انقالبی شکل و مسیر یکتایی ندارد .چون سیالن خشم و عزم و آگاهی عمومی برای تغییر در جهت
رهایی ،قالبپذیر نیست .نشان دادیم که در سپهر «جنوب جهانی» (از جمله ایران) شالودههای مادی نیرومندی
برای ادامه و گسرتش مبارزات و خیزشهای تودهای وجود دارد .با اینهمه ،نفس تداوم مبارزه در جغرافیای
ایران بهتنهایی ضامن پیروزی بر نظام مسلط نیست .مگر آنکه روند این تداوم با گسستهای کیفی همراه باشد.
یعنی از دل شکستها و ناکامیهای معمول در فرآیند مبارزه ،آگاهی پراتیک فراروندهای خلق گردد که بهعنوان
دستاوردهای جمعی-تاریخی ،در فرآیند آتی مبارزه جذب و فعال گردد .مثال آگاهی از اینکه :چگونه میتوان
بر شکنندگی و پراکندگی و گذرا بودن اعرتاضات خیابانی غلبه کرد؛ چگونه میتوان ظرفهای بدیل سازمانیابی
-1۸میتوان به سازوکارهای متعددی اشاره کرد که منابع معیشتی فرودستان را نابود یا تضعیف میکنند .نظیر تخریب محیطزیست
و نابودی زمینها ،منابع آبی و منابع طبیعیِ .برای حفظ فرشدگی گفتار ،از ذکر این موارد درمیگذریم.
19
دربارهی جایگاه کارگران در قیام ژینا
(نظیر کمیتههای مقاومت محالت ،کمیتههای زنان ،کمیتههای دانشآموزان و دانشجویان و غیره) را بهرغم
موانع و محدودیتهای موجود گسرتش داد و با اعرتاضات خیابانی مفصلبندی کرد؛ چگونه میتوان از تحصنها
و اعتصابات پراکندهی کارگری ،بهسمت اعرتاضات و اعتصابات هامهنگ کارگری حرکت کرد؛ و رسانجام اینکه
چگونه میتوان بهرغم افول تظاهرات تودهای خیابانی ،اعتصابات کارگری را با اشکال بدیل اعرتاضات خیابانی و
نافرمانیهای مدنی –در جهت خلق سطوح جدیدی از مبارزات سازمانیافته -مفصلبندی کرد.
همه میدانیم که قیام ژینا به دو دلیل عمده تاکنون از پیرشوی نهایی بهسمت دگرگونی انقالبی بازمانده است:
یکی فقدان سازماندهی گسرتده برای بیاثرسازی قوای رسکوب و استمرار مؤثر اعرتاضات خیابانی بهمنظور گسرتش
آن به سایر عرصههای عمومی؛ و دیگری ،عدم شکلگیری اعتصابات هامهنگ کارگری با افق برپایی اعتصابات
رسارسی .بهواقع ،ناکامی در سازماندهی اعرتاضات عمومی (در متایز با بسیج سیاسی) 1۹،و ناکامی در گسرتش
اعتصابات کارگری پاشنهی آشیل هر خیزش تودهای هستند .اما وجود این نارساییها در فرآیند تاکنونیِ قیام ژینا
نه اموری حادث و تصادفی ،بلکه ناشی از رشایط تاریخی پیشدادهی ما بود؛ و بههمیناعتبار ،بهمیانجیِ دیالکتیک
مبارزه میتوان از آنها عبور کرد.
میدانیم کارگران تولیدی و خدماتی (درمعنای وسیع کالم) مهمترین بخش نیروی مداخلهگری بالفعل پرولتاریا
را تشکیل میدهند .درعینحال ،به عینه دیدیم که تجمعات و اعتصابات جداافتاده در محیطهای کار اثری
ندارند (حتی در دستیابی به مطالبات محدود و مشخص خود) و بهسهولت رسکوب و خاموش میشوند؛ خصوصا
اگر با کنش فعال و سازمانیافتهی سایر بخشهای پرولتاریا پشتیبانی نشوند .از سوی دیگر ،شاهد آن هستیم
که بحرانهای ساختاری چندگانهای که مولد خشم و نارضایتی و اعرتاض ستمدیدگان بودهاند 2۰همچنان سیر
صعودی دارند؛ و اینکه کنشهای مقاومت جمعی (از نافرمانی مدنی و جنبش دادخواهی تا تجمع/اعتصاب
کارگری و اعرتاضات پراکندهی خیابانی) به اشکال مختلفی امتداد و تداوم یافتهاند .بهبیان دیگر ،فرودستان با
الهامگیری از قیام ژینا و تکیه بر مازادهایش کامکان میکوشند دستگاه رسکوب و «سیاست مرگ» را بهنفع خواست
زندگی پس بزنند .بنابراین ،در رشایطی که فضای اعرتاضی قیام ژینا بهرغم همهی تهدیدات عینی هنوز از نفس
-1۹بهرغم رضورت بسیج سیاسی ( )mobilizationبرای برپایی و -بخشا -تداوم و گسرتش اعرتاضات سیاسی و خیزشهای تودهای،
این تحرکات اگر با سازماندهی ( )organizationمؤثر و همهجانبه مفصلبندی نشوند محکوم به شکستاند .متامی تجارب ناکام
خیزشهای تودهای از بهار عربی بدینسو (ازجمله در ایران) مؤید همین اصل بنیادیاند.
-2۰مسمومسازی دخرتان در مدارس و اخیرا ً شتابگرفنت دوبارهی ماشین اعدام دولتی ،منابع دیگری برای افزودن بر شدت خشم
عمومی بودهاند.
20
دربارهی جایگاه کارگران در قیام ژینا
نیافتاده ،شاید رضورت «دفاع از زندگی» (در برابر مرگبنیادیِ و مرگگسرتیِ رژیم ایران) بتواند مبنایی برای
سازماندادن به مبارزات همبسته قرار گیرد 21.اگر اعتصابات کارگری بر این مبنا تقویت و گسرتش یابند و همزمان
با پشتیبانی سازمانیافته از سوی «خیابان/فضای عمومی» همراه گردند (از سازماندهی اعرتاضات خیابانی تا
سازماندهیِ نافرمانی مدنی و اعتصابات منادین) )22،دیالکتیک مبارزه به جریان خواهد افتاد .تنها با بازیابی این
پویش دیالکتیکی میتوان به توقف ماشین ِ
مرگ جمهوری اسالمی امید داشت.
خرداد | 14۰2نسخهی ورد
-21برای مثال ،در رشایطی که جنبش خیابان -موقتا -دورهی نشیب خود را سپری میکند ،رضورت «دفاع از زندگی» میتواند مبنایی
برای بازیابی پتانسیلهای کمیتههای مقاومت محالت و تکثیر آنها در درون فضاهای زیست تودههای فرودست (پرولتاریا) قرار
گیرد .بدینمعنا که اگر دولت عامدانه با پیشربد «اسرتاتژی گرسنهسازی» -در امتداد «سیاست مرگ» -میکوشد سوژگی بالقوهی
رسکوب) خویش ادغام کند ،رضورتِ فرودستان را فلج یا نابود سازد و بخشی از آنان را در بدنهی اجتامعی (و حتی در دستگاه
«دفاع از زندگی» ایجاب میکند که بخش مهمی از فرآیند برپایی و رشد کمیتههای مقاومت محالت در مسیر ساماندهی به
نیازهای فوری اهالی محالت برپایهی اصل همیاری و همبستگی تکوین یابد .یعنی شناسایی نیازهای فوری ساکنین محله (نظیر
دارو) و تالش برای رفع آنها ازطریق بسیج توان جمعی .در گامهای بعدی ،تشکیل صندوقهای همیاری ،صندوقهای کمک به
اعتصابکنندگان ،و برنامههای آموزش سیاسی هم میتوانند امکانات دیگری برای قوامبخشیدن به کمیتههای محالت و پیوندزدن
آنها به تحرکات کارگری باشد.
-22در این خصوص ،کمیتههای مقاومت محالت ،کمیتههای مقاومت دانشجویی و دانشآموزی ،و کمیتههای مقاومت زنان پیش
از سایرین میتوانند ابتکارعمل را بهدست بگیرند.
21