You are on page 1of 16

‫چگونه بر احساس شرم چیره شویم‬

‫برداشت و برگردان آزاد محسن خاتمی از سخنان‬


‫‪Teal Swan‬‬

‫مقدمه مترجم‪ :‬شاید نیاز به یادآوری باشد که‬


‫مخاطبین تیل سوان )مخصوصًا در این ویدیوها که‬
‫پاسخ به سواالت مشخصی است که از او پرسیده‬
‫شده( جوانان آمریکایی یا غربی هستند که بیشترشان‬
‫در مورد روابط جنسی دچار مشکل هستند‪ .‬بنابراین‬
‫مثالهایی که او میزند هم مناسب است با مخاطبینی‬
‫که میشناسد‪ .‬از آنجا که مشکالت جنسی و شاید‬
‫موضوع همجنسگرایی در ایران هم به نوعی و در‬
‫سطحی بسیار محدود شایع است‪ ،‬از خوانندگان‬
‫محترم میخواهم که این نوع مثالهای جنسی را تنها‬
‫نمونهی ممکن در مورد خودشان یا اکثریت جامعه‬
‫ندانند و به موارد و نمونههای دیگری فکر کنند که در‬
‫زندگی شخصی خودشان با آنها درگیر هستند‪.‬‬
‫شکی نیست در یک جامعهی مذهبی‪ ،‬این موضوع‬
‫“شرم” بسیار شایع و رایج است و خوشبختانه‬
‫همانطور که در پایان این منت آمده‪ ،‬دلیلِ خیر یا‬
‫کیهانی آن نیز همان روند “گسترش و تکامل”‬
‫ما است‪ .‬برای شخص بنده که بسیار مفید بوده و‬
‫کیهانی آن نیز همان روند “گسترش و تکامل”‬
‫ما است‪ .‬برای شخص بنده که بسیار مفید بوده و‬
‫امیدوارم برای شما نیز فایده داشته باشد‪.‬‬

‫درود بر شما‪.‬‬
‫ی احساس شرم ‪shame‬‬ ‫کمتر چیزی در دنیا به بد ِ‬
‫است‪.‬‬
‫برای کسانی که معنی واقعی شرم یا ننگ را‬
‫نمیدانند‪ :‬شرم آن احساس دردناک است که وقتی‬
‫خود را با معیارهای خود مقایسه کنید‪ ،‬احساس‬
‫سقوط از آنها را دارید‪ .‬این به مشکل‬
‫بیارزشدانسنتِخود منتهی میشود‪ .‬ولی پرسش هنوز‬
‫پابرجاست‪ :‬این معیارها از کجا آمدهاند؟ وقتی‬
‫خردسال بودید‪ ،‬وارد اجتماع شدید‪ :‬در یک جامعهی‬
‫بیدارنشده‪ ،‬اجتماعیشدن یک اجبار است‪.‬‬
‫در چنین جامعهای ارزشهای اجتماعی و فرهنگی‬
‫وجود دارند‪ .‬وقتی به یک چیز ارزش میدهیم‪ ،‬غالباً‬
‫ضدِ دیگرِ آن را محکوم میکنیم‪ .‬برای نمونه‪ ،‬شاید‬
‫فداکاریکردن برای دیگران یک ارزش اجتماعی باشد‬
‫و خودخواهی ضد آن باشد ــ یکی خوب است و‬
‫دیگری بد‪ .‬برای اینکه نظم اجتماع حفظ شود‪ ،‬ما‬
‫کودکان را اجتماعی میسازیم‪ :‬یعنی دراساس آنان‬
‫را آموزش میدهیم تا رفتارشان در جامعه قابلقبول‬
‫کودکان را اجتماعی میسازیم‪ :‬یعنی دراساس آنان‬
‫را آموزش میدهیم تا رفتارشان در جامعه قابلقبول‬
‫باشد‪ .‬ما آنان را با ارزشهای اجتماعی و فرهنگی‬
‫خودمان شرطی میکنیم‪ :‬وقتی به آن ارزشها وفادار‬
‫باشند به آنان پاداش میدهیم و زمانی که رفتاری‬
‫نشان دهند که در تضاد با آن ارزشها باشد‪ ،‬آنان را‬
‫تنبیه میکنیم‪.‬‬
‫اگر بخواهیم نیازهایمان برطرف شود و در جامعه بقا‬
‫داشته باشیم و فرصتی برای احساس چیزهایی مانند‬
‫عشق و متعلقبودن‪ ،‬ادای سهم و امنیت داشته باشیم‪،‬‬
‫فقط یک گزینه داریم‪ :‬ارزشهای جامعهای که در آن‬
‫زاده شدهایم را قبول کنیم و با آن موافقت و به آنها‬
‫وفادار بمانیم!‬

‫فرض کنید وقتی کودک بودید برهنه وارد اتاق شدید‪،‬‬


‫ولی درجامعهای بزرگ شدهاید که “عفت” را ارزش‬
‫بداند و برهنگی را محکوم کند‪ .‬وقتی وارد اتاق شوید‪،‬‬
‫والدین فوراً با آن رفتار مخالفت میکنند و شاید شما‬
‫را بخاطر آن تنبیه کنند‪ ،‬به یقین شما را مالمت‬
‫میکنند و شما را به اتاق خود پس میفرستند‪.‬‬
‫آن مخالفت بقدر کافی دردناک خواهد بود که تصمیم‬
‫خواهید گرفت که باردیگر چنین اتفاقی نیفتد‪ ،‬پس‬
‫ارزش “عفت” را قبول میکنید تا دیگر آن مخالف و‬
‫خواهید گرفت که باردیگر چنین اتفاقی نیفتد‪ ،‬پس‬
‫ارزش “عفت” را قبول میکنید تا دیگر آن مخالف و‬
‫شرمندگی را هرگز احساس نکنید‪.‬‬

‫ما برای پرهیز از رنج در آینده‪ ،‬ارزشهای جامعهای‬


‫را که در آن بهدنیا آمدهایم قبول کرده و با خود انطباق‬
‫میدهیم‪.‬‬
‫با این کار ما “مامور اصالح” خود میشویم‪ :‬ما‬
‫پاسبان خود میشویم که درد آن بسیار کمتر از آن‬
‫است که دیگران پاسبان ما باشند! سپس مطلقاً‬
‫وسواسِ “خوببودن” پیدا میکنیم‪“ .‬خوببودن” یعنی‬
‫مورد عشق قرار داشنت‪ ،‬به جایی تعلق داشنت و‬
‫بقایافنت‪ .‬و “بدبودن” یعنی شرمندهبودن‪ ،‬احساس درد‬
‫و برآورده نشدن نیازها و دوست داشتنی نبودن! از‬
‫این نقطهبه بعد است که احساس شرم حاکم میشود‪:‬‬
‫برای این حاکم میشود تا شما را از پیامدهای منفی‬
‫در آینده نجات دهد؛ برای این وجود دارد که شما را‬
‫کنترل کند‪.‬‬

‫شرم عملکردی از “وجدان” ‪ conscience‬است‪:‬‬


‫هرزمان که از قوانین پذیرفتهی خود سرپیچی کنید‪ ،‬به‬
‫شرم فرو میروید!‬
‫کسانی که بطور مزمن و همیشگی دچار احساس‬
‫شرم فرو میروید!‬
‫کسانی که بطور مزمن و همیشگی دچار احساس‬
‫شرم هستند در جوامعی بزرگ شدهاند که کسانی که‬
‫از آنان مراقبت میکردند‪ ،‬تفاوت بین “کاربدکردن” و‬
‫“بدبودن” را نمیدانستند! برای نمونه‪ ،‬دختر کوچک از‬
‫روی پیشخوان بیسکویتی را برمیدارد که نباید‬
‫بردارد و پاسخ والدین این است‪“ :‬دختر بد!” یا “چرا‬
‫این غلط را کردی؟ خیلی احمقانه بود!”‬
‫کودک درواقع نمیتواند تفاوت منفیبودن خودش را با‬
‫عملِ منفی که کرده تشخیص بدهد‪ .‬شرم یعنی‬
‫احساس “بدبودن”‪،‬‬
‫و با احساسگناه ‪ guilt‬تفاوت دارد که در آن‪ ،‬از‬
‫کاری که کردهایم احساس بدی داریم‪ .‬این تجربههای‬
‫فردی که بهصورت گاهبهگاه پیش میآید و سبب‬
‫احساس شرم میشوند بقدر کافی دردناک هستند؛‬
‫ولی وقتی بصورت یک طرز فکرِ مزمن دربیاید که‬
‫چیزی بد در وجود شما است که نمیتوانید آن را‬
‫تغییر بدهید‪ ،‬آنوقت یک هیوال میشود!‬

‫اگر از حقیقت خودتان در مورد ارزشهای جامعه ــ که‬


‫خودتان قبول کردهاید ــ تخطی کنید‪ ،‬برای همیشه در‬
‫درون خود احساس تضاد و درگیری خواهید داشت‪:‬‬
‫به این نتیجه میرسید که چون جنبهای از حقیقت‬
‫درون خود احساس تضاد و درگیری خواهید داشت‪:‬‬
‫به این نتیجه میرسید که چون جنبهای از حقیقت‬
‫وجودتان در تضاد با ارزشهای جامعه است که خود‬
‫آن را پذیرفتهاید‪ ،‬پس باید اشکالی در شما باشد‪ ،‬و‬
‫اگر اشکالی در شما هست‪ ،‬پس چیزی بد در مورد‬
‫شما وجود دارد‪.‬‬
‫مردم از همان ابتدای زندگی یک تصویر درونی از‬
‫خودشان پرورش میدهند که یا کافی و شایسته است‬
‫و یا ناکافی و ناپسند‪.‬‬
‫اگر چیزی را در خود پیدا کنیم که با ارزشهای‬
‫جامعه و گروه اجتماعی ما در تضاد باشد ــ‬
‫مخصوصاً اگر در مورد پیامد آن چیز تجربههای منفی‬
‫داشته باشیم ــ این پیام را دریافت میکنیم که در دنیا‬
‫جور نیستیم‪ :‬یعنی بیکفایت هستیم‪ ،‬حقیر هستیم‪،‬‬
‫بیارزش هستیم و بقدر کافی خوب نیستیم! شرم‬
‫درواقع همان احساس ارزشمندی پایین است‪.‬‬

‫برای نمونه‪ ،‬فرض کنیم که در یک خانوادهی عاشق‬


‫انجیل به دنیا آمده باشید ولی همجنسگرا هستید‪ .‬و‬
‫فرض کنیم که به سبب جامعهای که در آن بزرگ‬
‫شدهاید‪ ،‬این باور را پذیرفتهاید که همجنسگرایی یک‬
‫رفتار شنیع و زشت است‪ .‬معیار شما این است که من‬
‫باید معمولی باشم ولی در درون میدانید که طبیعی‬
‫نیستید؛ پس اگر بخواهید طبق معیارها زندگی کنید تا‬
‫باید معمولی باشم ولی در درون میدانید که طبیعی‬
‫نیستید؛ پس اگر بخواهید طبق معیارها زندگی کنید تا‬
‫ابد باید یک زندگی دروغین را زندگی کنید‪ .‬تا زمانی‬
‫که معیار شما اینگونه باشد‪ ،‬احساس شرم برای‬
‫همیشه در شما باقی خواهد بود‪.‬‬
‫و در نظر داشته باشید که میتوانید معیارهای‬
‫خودآگاه داشته باشید و همچنین معیارهای نیمهآگاه‪.‬‬
‫اگر احساس شرم دارید و دلیل آن را نمیدانید‪ ،‬به‬
‫این سبب است که یک معیار نیمهآگاه دارید که از آن‬
‫بیخبر هستید‪.‬‬

‫باید بدانید که شرم خودش را بصورت بیماریهای‬


‫جسمانی بسیار خطرناک متجلی میسازد‪ .‬یکی از‬
‫خطرناکترین جلوههای این بیماریها ایدز ‪AIDS‬‬
‫است‪ .‬شایعترین علت ایدز احساس شرم مزمن است‪،‬‬
‫مخصوصاً شرم در مورد تمایالت جنسی خود‪.‬‬
‫سایر اختالالت مربوط به شرم از این قرار هستند‪:‬‬
‫عارضهی کوفتگی مزمن‪ ،‬جوشهای صورت‪ ،‬اعتیاد‪،‬‬
‫پرخوری‪ ،‬ناتوانی جنسی‪ ،‬مشکالت کلیه‪ ،‬سرطان‪،‬‬
‫عفونتهای تخمیری ‪ ،yeast infections‬لکنتزبان‬
‫و سایر اختالالت گفتاری‪ ،‬جراحتها در استخوان‬
‫قلمپا ‪ ،shin bone‬افسردگی‪ ،‬تشویش‪ ،‬انواع‬
‫اختالالت سیستم ایمنی‪ ،‬مخصوصًا وقتی بدن شروع‬
‫به حملهکردن به خودش میکند‪.‬‬
‫اختالالت سیستم ایمنی‪ ،‬مخصوصاً وقتی بدن شروع‬
‫به حملهکردن به خودش میکند‪.‬‬

‫ال به روشهای‬‫وقتی مردم احساس شرم دارند معمو ً‬


‫خاصی در برابر شرم از خود دفاع میکنند‪ .‬وقتی‬
‫کسی احساس شرم دارد تقریباً مانند این است که‬
‫روی شیشههای شکسته در اطراف الیهای از یخ نازک‬
‫راه میروند‪ :‬پیوسته در یک حالت دفاعی بهسر‬
‫ال باحالت تهاجمی دیگران را سرزنش‬ ‫میبرند‪ .‬معمو ً‬
‫میکنند‪ .‬سرزنشگری توجه فرد را از ناامنیها و‬
‫کاستیهایی که در خودش تصور کرده منحرف‬
‫میکند؛ دیگری را خطاکار میسازد تا خودش‬
‫احساس درستبودن کند! و زمانی که مردم با شرم‬
‫کشمکش داشته باشند‪ ،‬توسط تحقیرکردن دیگران از‬
‫پا درمیآیند و تحلیل میروند‪ .‬تحقیرکردن دیگران‬
‫گاهی مانع تحقیرکردن خود میشود‪ .‬خوارشمردن‬
‫دیگران ما را در برابر احساس شرم در خودمان‬
‫محافظت میکند زیرا اجازه میدهد که این واقعیت را‬
‫در خودمان انکار کنیم که سزاوار مالمت هستیم‪،‬‬
‫بیارزش هستیم و چیزی در ما هست که بد است یا‬
‫اشکال دارد!‬

‫کسانی که احساس شرم دارند بهگونهای افراطی‬


‫خودشیفته میشوند‪ .‬هرگز عشقبهخود را با‬
‫کسانی که احساس شرم دارند بهگونهای افراطی‬
‫خودشیفته میشوند‪ .‬هرگز عشقبهخود را با‬
‫خودشیفتگی اشتباه نگیرید‪ :‬هیچ چیز نمیتواند‬
‫نادرستتر از این باشد‪ .‬ولی کسانی که احساس شرم‬
‫دارند شیفتهی منافعخود به شکلی اشتباه میشوند‪:‬‬
‫آنان در بیرون از خود به دنبال تاییدشدن‪ ،‬احساس‬
‫برتربودن‪ ،‬اهمیت داشنت و مورد تحسین واقعشدن‬
‫میگردند‪ .‬عطش برای جلب توجه‪ ،‬تالشی است برای‬
‫پرکردن حفرهای که از احساس بیارزشی بوجود آمده‬
‫است‪.‬‬

‫پس وقتی که احساس شرمندگی داریم و میخواهیم‬


‫آن را متوقف کنیم چه باید بکنیم؟‬
‫نخستین کاری که باید بکنیم این است که کامالً از‬
‫معیارهایی که به آن پایبند هستیم آگاه شویم‪ .‬الزمهی‬
‫این کار این است بقدر کافی شهامت داشته باشیم تا‬
‫ال با خود صادق باشیم‪ .‬قبول کردن معیارهایی که‬ ‫کام ً‬
‫واقعاً به آن پایبند هستیم خیلی خوشایند نیست‪:‬‬
‫برخی از آنها شاید واقعاً خجالتآور باشند! فقط‬
‫آگاهشدن از اینکه واقعاً ارزشهای اجتماعی ما‬
‫چیستند کافی است تا از فشار آن معیارهای خاص‬
‫کاسته شود‪ .‬سپس تصمیم میگیریم که آیا میخواهیم‬
‫آن معیارها را نگه داریم یا نه؟‬
‫کاسته شود‪ .‬سپس تصمیم میگیریم که آیا میخواهیم‬
‫آن معیارها را نگه داریم یا نه؟‬
‫اگر بخواهید آنها را نگه بدارید‪ ،‬خوب است و مناسب؛‬
‫و این نیز از فشار شرم میکاهد‪ ،‬زیرا اینک آگاهانه‬
‫انتخاب کردهاید تا به احساس شرم اجازه بدهید تا‬
‫بماند‪ :‬این حسی از قدرت و حاکمیت بر احساس‬
‫شرمتان به شما میدهد ــ بجای اینکه احساس شرم‬
‫بر شما حاکم باشد‪.‬‬

‫قدم دوم این است‪ :‬اگر بخواهیم معیارهای خود را‬


‫تغییر دهیم‪ ،‬باید باورهای خود را عوض کنیم‪:‬‬
‫معیارها به شکل باورها میآیند‪ .‬برای نمونه‪ :‬یکی از‬
‫معیارها میتواند طبیعیبودن بجای همجنسگرابودن‬
‫باشد‪ .‬یک باور دیگر این است که اگر من همجنسگرا‬
‫باشم‪ ،‬زشت و پلید هستم‪ .‬وقتی باورهایمان را در‬
‫مورد معیارهای ارزشی که نگه داشتهایم پیدا کنیم‪،‬‬
‫فرصت این را داریم که آن را تغییر دهیم‪.‬‬

‫قدم سوم‪ :‬باید یک تفکر جدی در مورد درستبودن یا‬


‫غلط بودن داشته باشیم‪ .‬اگر احساس شرم داریم‪،‬‬
‫پیشاپیش عمیقاً در سرزمین “ننگ” سرگردان بودهایم‪.‬‬
‫باید ارزشهای اجتماعی را زیر سوال ببریم‪ ،‬باید‬
‫بپرسیم که چه چیز است که باید در برابرش پاسخگو‬
‫باید ارزشهای اجتماعی را زیر سوال ببریم‪ ،‬باید‬
‫بپرسیم که چه چیز است که باید در برابرش پاسخگو‬
‫باشیم‪ .‬این پرسشی مستقیم است‪ :‬درستبودن و‬
‫خطابودن باورهای فرهنگی و اجتماعی برچه اساسی‬
‫هستند؟‬
‫ولی مردم بطور غیرقابلباوری معمو ً‬
‫ال اینکار را‬
‫نمیکنند‪ .‬اگر در یک جامعهی کاتولیک زاده شده‬
‫باشید‪ ،‬آن باورها را مورد سوال قرار نمیدهید‪ ،‬بطور‬
‫خودکار آنها را قبول میکنید‪ .‬بیشتر ما واقعًا انتخاب‬
‫نمیکنیم که یک مذهب خاص را داشته باشیم؛ یا از‬
‫یک فرقه یا مجموعه باورهای مشخصی پیروی کنیم‪.‬‬
‫ما خود را کاتولیک میخوانیم زیرا والدین ما کاتولیک‬
‫بودهاند و والدین آنها هم کاتولیک بودهاند‪ .‬صرفنظر‬
‫از اینکه از چه بخشی از جامعه باشیم‪ ،‬باید باورهای‬
‫خود را مورد سوال قرار دهیم‪ ،‬زیرا این نوع گرفنتِ‬
‫باورها مانند گرفنتِ یک بیماری است‪ :‬چنان‬
‫ناخودآگاهانه است که گویی روی شما مالیده شده و‬
‫حاال بخشی از وجود شماست! ولی این باورها و‬
‫ارزشها واقعًا به شما تعلق ندارند‪ .‬و شما حتی این‬
‫حق را ندارید که بگویید اینها را باور دارید‪ ،‬مگر‬
‫ال مورد سوال قرار داده باشید‪.‬‬‫اینکه آنها را کام ً‬
‫برای رسیدن به آگاهی کامل و همچنین برای اینکه از‬
‫این احساس دست بکشید که شما “بد” هستید‪ ،‬باید‬
‫درستبودن و غلطبودن همه چیز را زیر سوال ببرید‪،‬‬
‫این احساس دست بکشید که شما “بد” هستید‪ ،‬باید‬
‫درستبودن و غلطبودن همه چیز را زیر سوال ببرید‪،‬‬
‫حتی چیزهایی که روشن است که درست یا غلط‬
‫هستند‪ .‬همچنین باید سوال کنید که آیا در این دنیا‬
‫ممکن است درست یا غلط وجود داشته باشد؟‬

‫قدم چهارم‪ :‬ما باید احساس شرم را که درواقع از‬


‫دوران کودکی سرچشمه گرفته در خود پذیرفته و‬
‫یکپارچه ‪ integrate‬کنیم‪ .‬اگر در بزرگسالی دچار‬
‫احساس شرم هستیم به این دلیل است که در کودکی‬
‫به ما این احساس را دادهاند‪.‬‬
‫ما آن را بعنوان یک عاطفهی زخمخورده تجربه‬
‫کردهایم و آنچه در زندگی بزرگسالی خود تجربه‬
‫میکنیم درواقع بازتابی از همان زخم دوران کودکی‬
‫است‪ .‬پس بجای اینکه از این احساس فرار کنیم باید‬
‫ال و بیهیچ قیدوشرطی‬ ‫در شرم عمیقاً فرو برویم و کام ً‬
‫با آن حضور داشته باشیم‪ .‬باید آن کودک را که‬
‫زخمی شده پیدا کنیم‪ ،‬همان کودک را که از ابتدا‬
‫شرمنده شده بود؛ و باید این کودک را بازسازی کنیم‪.‬‬

‫قدم پنجم‪ :‬باید روند تاییدکردنِ خود را با انضباط‬


‫دنبال کنیم‪ .‬یعنی باید روزانه دستکم یک چیز را که‬
‫در مورد خودمان تایید نمیکنیم انتخاب کرده و برای‬
‫آن تاییده پیدا کنیم‪ .‬در اینجا به دنبال احساس بهتر‬
‫در مورد خودمان تایید نمیکنیم انتخاب کرده و برای‬
‫آن تاییده پیدا کنیم‪ .‬در اینجا به دنبال احساس بهتر‬
‫در مورد چیزهایی هستیم که در وجود خود آنها را‬
‫مردود و مطرود ساختهایم‪ .‬برای نمونه‪ ،‬اگر فکر‬
‫میکنیم که تاریک هستیم‪ ،‬باید برای تاریکبودن خود‬
‫تاییده پیدا کنیم‪ .‬اگر فکر میکنیم که سلوالیت‬
‫‪) cellulite‬چربیهای زیرپوست که بصورت دوندون‬
‫ظاهر میشوند م( داریم‪ ،‬باید از چهارچوب فکری خود‬
‫بیرون بیاییم و برای سلوالیت تاییده پیدا کنیم‪.‬‬
‫همچنین میتوانیم از دیگران دعوت کنیم تا به ما کمک‬
‫کنند تا در مورد چیزهایی که در خود تایید نمیکنیم‪،‬‬
‫ایدههایی بدهند تا بتوانیم آنها را تایید کنیم‪ .‬از خود‬
‫بپرسید “چگونه این چیزی که در مورد خودم تایید‬
‫نمیکنم میتواند خوب باشد؟”‬
‫همچنین میتوانیم این کار را با دیگران انجام دهیم‪.‬‬
‫اگر به معیارهای اجتماعی پایبند هستیم‪ ،‬احتمال زیاد‬
‫هست که هرکس دیگر را نیز به آن معیارهای واال‬
‫پایبند بدانیم! پس سطح سرزنشگری و مالمت ما از‬
‫دیگران هم باال میرود‪ .‬پس میتوانیم این روند را‬
‫برعکس کنیم و این بار سوال کنیم‪“ ،‬چگونه این چیزی‬
‫که در مورد فالن شخص تایید نمیکنم میتواند خوب‬
‫باشد؟”‬
‫باشد؟”‬

‫قدم ششم‪ :‬باید خواستهی سیریناپذیرِ خود را برای‬


‫“خوببودن” تشخیص بدهیم و همچنین نیاز است که‬
‫سوال کنیم چرا اینهمه اصرار داریم که خوب باشیم؟‬
‫سپس باید دنبال شواهدی باشیم که خوب هستیم‪.‬‬
‫تمرکز مثبت روی خود اهمیت بسیار دارد‪ .‬بازهم‬
‫میتوانیم در این روند از دیگران کمک بگیریم تا به ما‬
‫بگویند که چه چیزی را در مورد ما میپسندند‪ .‬از خود‬
‫بپرسید‪“ ،‬دیگران از ارتباط با من چه سودی میبرند؟‬
‫من چگونه شخص خوبی هستم؟”‬
‫افرادی که شرم را تجربه میکنند یک وجدان بسیار‬
‫قوی دارند‪ .‬و در طول تاریخ این خصوصیت را فقط به‬
‫مردمان خوب نسبت دادهاند؛ زیرا کسانی که وجدان‬
‫بسیار قوی دارند همچنین قویاً به اخالقیات پایبند‬
‫هستند‪ .‬یعنی که آن فرد‪ ،‬یعنی شما‪ ،‬هرگز عمداً به‬
‫دیگران آزار نمیرساند‪.‬‬

‫در انسانها یک اشتیاق فطری برای ارتباط داشنت‪،‬‬


‫دیدهشدن‪ ،‬شنیدهشدن‪ ،‬احساسشدن‪ ،‬درکشدن و‬
‫تعلق داشنت وجود دارد‪ .‬اگر احساس شرم داشته‬
‫باشید‪ ،‬هنوز این چیزها را در زندگی خود تجربه‬
‫نکردهاید‪ :‬در جهت ضد آن بودهاید‪.‬‬
‫درنتیجه‪ ،‬پس میکشید و خودتان را منزوی کرده و از‬
‫نکردهاید‪ :‬در جهت ضد آن بودهاید‪.‬‬
‫درنتیجه‪ ،‬پس میکشید و خودتان را منزوی کرده و از‬
‫دنیا میُبرید! حاال در قلب شما یک شکاف بوجود‬
‫میآید‪ :‬بین آن اشتیاق سیریناپذیر برای آن چیزها‪ ،‬و‬
‫ترس از بازبودن و دوباره رنجبردن و آزاردیدن‪ .‬با این‬
‫شکاف در درون خود باید با همحسی و مهربانی‬
‫برخورد کنید‪ .‬بسیاری از مردمان دیگر در اجتماع نیز‬
‫همین احساس شکاف قلبی را دارند و شما این‬
‫فرصت را دارید که با تمرینِ هنر دیدن‪ ،‬احساسکردن‪،‬‬
‫شنیدن‪ ،‬درک کردن و دیدنِ ارزش در خودتان‪ ،‬این را‬
‫در خود شفا بدهید‪ .‬و همچنین این قدرت را دارید که‬
‫دیگران را نیز با تمرین هنر دیدن‪ ،‬شنیدن‪،‬‬
‫احساسکردن و درک کردن و دیدن ارزشهایشان شفا‬
‫بدهید‪.‬‬

‫شما بخاطر اینکه چیزی بد در وجودتان بوده یا‬


‫اشکال داشته به این موقعیت کشانده نشدهاید‪ ،‬بلکه به‬
‫این دلیل در این موقعیت هستید که در طول روند‬
‫اجتماعیشدن ــ که بیش از آنچه که بدانید آزرده‬
‫میکند ـــ آزار دیدهاید!‬

‫هرچه بیشتر ببینید که بخاطر جهل آزار دیدهاید ـــ و‬


‫همچنین وقتی ببینید که همان زخمهایی که به شما‬
‫داده شده‪ ،‬به همان افرادی که آن زخمها را در شما‬
‫همچنین وقتی ببینید که همان زخمهایی که به شما‬
‫داده شده‪ ،‬به همان افرادی که آن زخمها را در شما‬
‫ایجاد کردهاند نیز داده شده است ـــ این زخمها را‬
‫کمتر شخصی خواهید گرفت‪ .‬این واقعًا یک مورد‬
‫فردی و در مورد شخص شما نیست‪ .‬اگر بتوانید خود‬
‫را توسط عینک همحسی و مهربانی ببینید‪ ،‬شاید قادر‬
‫شوید یک تصویر بزرگتر را ببینید که چرا قادر نبودید‬
‫از آن معیارها و ارزشهای اجتماعی پیروی کنید‪.‬‬
‫شاید دلیل عمیقتری وجود داشته‪ :‬شاید از همان ابتدا‬
‫هم به اینجا نیامدهاید تا با آن معیارها سازگار شوید‪.‬‬
‫شاید اگر قادر بودید تا با معیارهای جامعه سازگار و‬
‫همخوان باشید‪ ،‬هیچ امیدی برای تکامل ما وجود‬
‫نمیداشت‪.‬‬

‫هفته خوبی داشته باشید‪.‬‬

You might also like