Professional Documents
Culture Documents
5
آوازة شوپن به عنوان«شاعر پيانو» پس از گذشت دويست سال نه تنها كاستي نگرفته كه
با گذشت ايام و بااهميت يافتن موسيقي در جهان معاصر بيش از پيش فزوني يافته است.
و از همينروست كه سرانجام مجله بخارا با همكاري سفارت لهستان در تهران موفق
شد همزمان با ديگر عالقمندان موسيقي كالسيك و شوپن در سراسر جهان اقدام به برگزاري
«شب شوپن» نمايد .گزارش اين مراسم را در صفحات پاياني اين ويژهنامه خواهيد خواند.
برگزاري مراسم «شب شوپن» از سوي مجلة بخارا منجر به ثبت سرزمين ما «ايران» در
كنار ديگر كشورها شد .كشورهايي همچون :آمريكا ،ژاپن ،فرانسه ،ايتاليا ،انگلستان ،آلمان و...
كه جشن دويستمين سالگرد تولد شوپن را همچون ما برگزار كردند.
ضرورت دارد از سفارت لهستان در تهران بخاطر همكاري و مشاركت در برگزاري
«شب شوپن» تشكر نمائيم .همچنين از مجيد عباسي كه در تمام دوران مجلة بخارا ،بويژه در
برگزاري و انتشار ويژهنامه ما را ياري داد .ديگر از امير صراف كه ويراستاري فني بسياري از
مقاالت اين شماره را به عهده گرفت و با دقت خاص خود نكات ارزشمندي را يادآور شد.
در تاليف ،ترجمه و تدوين ويژهنامة شوپن از مهمترين منابع و كتابها بهره برديم كه كتابشناسي
اين منابع آمده است .بديهي با توجه به صفحات محدود ما امكان ترجمه بسياري از مقاالت و
سخنرانيهاي فوقالعاده ارزشمند دربارة شوپن برايمان امكانپذير نبوده و نيست.
اميدوارم انتشار ويژهنامه «شوپن» در بخارا گام اوليهايي باشد براي شناخت بيش از اين
موسيقيدان برجستهاي كه در ايران برايش ارج و منزلتي خاص دارند.
6
امیر صراف شوپن و دویست سالگی
7
بخارا
سال 2010علیرغم رخدادهای خوب و بد و پیامد آنها ،یادآور دویستمین سالگرد تولد
سال سيزدهم یکی از ارزندهترین و اثر گذارترین موسیقیدانانی است که همچون نگینی بیبدیل بر حلقهی
شماره 79
بهمن -اسفند شکوهمند تاریخ موسیقی جهان نشسته و با درخشش خویش نه فقط تاریخ هنر که تاریخ
1389
تمدن را جلوه و شکوهی دیگر بخشیده است؛ او کسی نیست جز فردریک فرانسوا شوپن
(.)1810 -1849
همۀ هنرمندان بزرگ دنیا با گشودن افقها و دریچههای تازهای از معنویت ،بشریت
را برای رسیدن به مرزهایی فراتر از آنچه هست ،آنچه میاندیشد ،و آنچه تجسم میکند،
رهنمون میسازند و طرحی نو برای معنا بخشیدن به هستی درمیاندازند .فقط تجس ِم نبودن
هریک از آنها در مسیر تاریخ بشری ،چه احساس غمانگیزی از تهیدستی و تهی مغزی که
انسان را فرا نمیگیرد .در این میان ،راز جاودانگی شوپن در چه چیزی نهفته است؟ اینکه
با شنیدن نام پیانو ،نام دیگری که به ذهن خطور میکند نام اوست؟ اینکه به جرأت میتوان
پس از بتهوون او را دومین آهنگساز انقالبی تاریخ موسیقی نامید؟ اینکه تاریخ ادبیات پیانو
با وجود او وارد بزرگترین فصل خود میشود و خط به خط این فصل به تمامی ،حکایت از
نوآوریهای او دارد؟ اینکه او یک تنه و تنها با یک ساز ،ارکان اصلی آهنگسازی را به لرزه
درمیآورد و به یکباره ملودی ،فرم ،هارمونی ،تکنیک و دانش نوازندگی پیانو و ...و زبان
موسیقی را یکسره دستخوش تغییر میکند و در سایۀ آن عالیترین مسیر تکامل یک هنرمند
رمانتیک را به عرصۀ ظهور میرساند؟
بله ،تمامی این پرسشها و بسیار پرسشهای دیگر که پاسخهایشان در خود آنها نهفته
است ،حکایت از رخداد عظیم دیگری در تاریخ موسیقی دارند که این بار تنها با نام شوپن
به ثبت رسیده است .و این چنین بود که بیاغراق مهمترین آهنگسازان هم عصر و پس از او،
خصوصا آنهایی که با پیانو سروکاری جدیتر -در حد خود او -داشتند و موسیقیاش را
شنیدند و شناختند و دریافتند که اگر نخواهند کار او را تقلید کنند ،راه او را در پیش گیرند.
اینک میتوان تصور کرد که جهان موسیقی برای دویستمین سالگرد تولد این هنرمند
بزرگ چه شور و هیجانی دارد و چه برنامهها و مراسم شکوهمندی که تدارک ندیده است!
کوچک بزرگترین پیانیستهای جهان گرفته -در مهمترین کانال ِ از کنسرتهای بزرگ و
های تلویزیونی جهان ،آن هم به صورت زنده ،به خصوص در روز تولدش در بیست و دوم
فوریه -تا برنامههای مستند تلویزیونی ،فستیوالهای گوناگون هنری و . ...
در ایران نیز ،مجلۀ فرهنگی -هنری بخارا در راستای این اتفاق بزرگ جهانی ،همچنان که
در راستای بازتاب بسیاری از مهمترین رویدادهای فرهنگی دیگر ،پیگیرانه و خستگیناپذیر
تالش کرد ،اقدام به نشر ویژهنامهای کرده است تا کشور ما را نیز به نوعی در این یادبود عظیم
هنری سهیم کند« .بخارا» مثل همیشه ،در بستری ادبی -تحقیقی نقش پلی را ایفا میکند تا
به بهترین شکل ممکن و به طور همه جانبه شوپن و موسیقیاش را هرچند «بیصدا» معرفی
کند.
8
امیدواریم این اتفاق مهم فرصتی را برای خوانندگان فراهم آورد تا پس از مطالعۀ نوشتهها
و مقاالت گردآوری شده -که هریک به نوعی متفاوت زندگی و آثار شوپن را تحلیل
کردهاند -با دیدگاهی ژرفتر و شنواییِ عمیقتر موسیقی او را بشنوند و بیاموزند .به یقین این
همه ،موجب بروز احساس و درک و شناختی بسیار غنیتر و پربارتر نسبت به این هنرمند
برجسته و بیجانشین خواهد شد .هدف نهایی این ویژهنامه نیز همین است.
و سرانجام باید ازتالشها وزحمات پیگیرانه ومجدانه آقای دهباشی سپاسگزاری کنیم که
به یقین بدون ایشان ،انتشار این ویژهنامه امکانپذیر نبود.
9
بخارا
• 22فوریۀ 1810
سال سيزدهم
شماره 79
دفتر غسل تعمید کلیسا به ما میگوید که فردریک شوپن ،دومین فرزند و تنها پسر نیکوالس
بهمن -اسفند شوپن((( و جوستینا کشیشونوسکا((( ،در زالزواوال((( ،دهکدهای در چهل و شش کیلومتری
1389
غرب ورشو به دنیا آمد .اما فردریک و اعضای خانواده روز اول مارس را به عنوان روز
تولدش جشن میگرفتند .فردریک اول ماه مارس 1810را زادروز خود میدانست.
• اکتبر 1810
شوپن هفت ساله بود که خانواده به ورشو نقل مکان کرد .پدرش پذیرفته بود که در مدرسۀ
ورشو درس فرانسه دهد .مدرسه در دل قصر با شکوه ساکسون((( جای داشت و شوپنها تا
1817در محوطۀ همین قصر زندگی میکردند.
• 1817
گراندوک کنستانتین قصر ساکسون را به اهداف نظامی اختصاص داد و مدرسه به قصر
(((
• 1817
فردریک در هفت سالگی دو قطعه برای رقص لهستانی نوشت.
• 1822
یکی از نخستین اجراهای رسمی او در یازده سالگی بود ،با حضور الکساندر اول ،تزار
روسیه.
• 1823-1826
شوپن در همان مدرسۀ ورشو به تحصیل پرداخت.
شوپن ده ساله ،در دهۀ 1820و زمانی که به مدرسۀ ورشو میرفت ،بیشتر تعطیالت خود را
خارج از لهستان گذراند 1824 .به سافارنیا((( رفت (شاید نخستین بار بود که از خانه دور میشد)،
1826در دوسینکی((( بود و در 1827به پومرانیا سفر کرد و به سال 1828در سانییکی((( بود.
شوپن تا سیزده سالگی در خانه موسیقی آموخت و در 1823به مدرسۀ ورشو رفت اما
همچنان تحت آموزش ژیونی قرار داشت.
• 1825
در اجرای اثری از ایگناس موشلس شرکت کرد و بهعنوان «بهترین نوازندۀ پیانو» در ورشو
(((
10
ستایش شد.
• 1826
شوپن در کنسرواتوار ورشو ،که زیر مجموعۀ دانشگاه ورشو بود ،و نزد یوزف السنر سه
(((
• فردريك شوپن
• 1829
وقتی فردریک شنید که نیکول پاگانینی قرار است در ورشو بنوازد ،به این شهر برگشت و
(((
در همین زمان با یوهان نیوموک هومل((( دیدار کرد .در ماه اوت همین سال ،سه هفته پس
از تکمیل آموزش در کنسرواتوار ورشو ،شوپن کار خود را به زییایی تمام در وین آغاز کرد،
اجرای دو کنسرت پیانو ،و در ستایشش بسیار نوشتند .در دسامبر همان سال کنسرت پیانوی
شمارۀ 2خود را در باشگاه بازرگانان ورشو به اجرا درآورد.
• مارس 1830
نخستین اجرای شوپن در تئاتر ملی ورشو .در همین سال سرایش نخستین قطعات خود را
آغاز کرد.
• نوامبر 1830
کامیابی شوپن در مقام نوازنده و آهنگساز درهای موسیقی اروپا را به روی او گشود و در
(((
دوم نوامبر با بدرقۀ دوستان و تحسینگران خود و حلقۀ نامزدی کنستانسیا گالدووسکا
بر انگشت و فنجانی نقره که خاک سرزمین مادریاش در آن بود برای همیشه از لهستان
رفت .اما کمی بعد ،با آغاز شورش نوامبر که به انقالب کادتها((( شهرت یافت ،تیتوس
وویسچووسکی((( ،دوست و همسفر شوپن به لهستان برگشت تا در ارتش ثبتنام کند .شوپن
که در وین تنها مانده بود ،دلتنگ وطن و ناامید از برگزاری کنسرت و انتشار آثارش ،شکوفا
12
شد و عمق یافت.
• سپتامبر 1831
شوپن که طی سفر از وین به پاریس فهمید که قیام سرکوب شده است ،از دلنگرانیهایش در
مجلهای کوچک نوشت و تا پایان عمر این نوشتهها راز باقی ماند .و از آن رو که امپراتوری
روسیه در پی سرکوب حامیان قیام بود ،شوپن در فرانسه ماند و هرگز به میهن برنگشت.
• سپتامبر 1831
فردریک شوپن در اواخر سپتامبر به پاریس رسید اما هنوز نمیدانست که مقرر است برای
باقی عمر در این شهر بماند.
• فوریۀ 1832
کنسرت شوپن تحسین جهانیان را برانگیخت. ِ
پاریس از ساکسونی که میگذشت با دوستان قدیمی لهستانی خود دیدار کرد ،خانوادۀ
وودزینسکیس((( .شوپن در این دیدار با دختر این خانواده ،ماریای شانزده ساله ،آشنا شد و
به این دختر زیبا و مستعد و با هوش دل باخت.
• سپتامبر 1836
شوپن با بازگشت به درسدن از ماریا خواستگاری کرد .ماریا پذیرفت و مادر او اساس آن را
قبول کرد ،اما کم سن و سالی دختر و وضعیت سالمتی شوپن (در همان سال شایع شده بود
که شوپن مرده است) این ازدواج را برای مدتی نامعین به تعویق انداخت .نامزدی از جهانیان
پنهان ماند و وصلت هم هرگز تحقق نیافت .سرانجام ،شوپن نامههای ماریا و مادرش را در
پاکتی بزرگ گذاشت و به زبان لهستانی رویش نوشت« :سوگ من» و این دلدادگی رد خود
را بر بخشی از آثار شوپن به جا نهاد.
• 1836
شوپن در ضیافت کنتس ماری َدگو ،دوست فرانتس لیست ،با آماندین لوسیل د َوپن ،
((( ((( (((
13
ملقب به ژرژ ساند ،نویسنده و فمینیست فرانسوی دیدار کرد .شوپن در ابتدا از ساند متنفر
بود .به دوستی مینویسد« :چه زن نفرتانگیزی! اما واقع ًا زن است؟ من که شک دارم ».اما
ژرژ ساند از همان ابتدا فریفتۀ شوپن شد و در تابستان 1838ماجرای عاشقانۀ آنها زبانزد
خاص و عام بود.
• 1838-1839
شوپن و ژرژ ساند و دو فرزند ساند به امید بهبود سالمتی شوپن به مایورکا رفتند.
(((
• 20دسامبر1838
شوپن به دنبال انتقال پیانوی خود از پاریس به مایورکا بود .روز 20دسامبر پیانو رسید اما
شوپن در 28دسامبر چنین نوشت« :هشت روز است که پیانو در ادارۀ گمرک مانده است.
هزینۀ ترخیص آن از گمرک آنقدر زیاد است که نمیتوانم باورش کنم ».و در همین ایام از
ضعف سالمتی خود گله داشت.
1) Carlsbad شهری در آلمان
2) Wodzinskis
3) Marie d’ Agoult
)4) Franz Liszt (1811-1886 آهنگساز مجاری
)5) Amandine Lucille Dupin - George Sand- (1804-1876
ژرژ ساند را نخستین نویسندۀ زن فرانسه میدانند که به شهرتی عمده دست یافت و گرچه فمینیست محسوب
می شد هرگز به این جنبش نپیوست.
6) Majorca جزیر ههایي در دریای مدیترانه و متعلق به اسپانیا
• ژرژ ساند
14
• 4ژانویۀ 1839
ژرژ ساند موافقت کرد که 300فرانک (نصف درخواست گمرک) را بپردازد تا پیانو از گمرک
ترخیص شود .سرانجام 5ژانویه پیانو از گمرک خارج شد و شوپن فرصت کافی یافت تا
قطعات متعدد خود را با همین پیانو بنوازد .زمستا ِن مایورکا همچنان یکی از پربارترین دوران
زندگی شوپن به شمار میآید.
• ماه می 1839
این جمع چهارنفری برای گذراندن تابستان عازم ملک ساند در نوآن شدند .پاییز همان
(((
16
امسال به درخواست جامعه فرهنگی و هنری لهستان سال شوپن نامگذاری شده است بخارا
و بسیاری از کشورهای جهان با برگزاری کنسرتها ،نمایشگاهها و سخنرانیها به تجلیل از سال سيزدهم
شماره 79
موسقیدان بزرگ لهستان میپردازند .در این بین نقش دو کشور لهستان و فرانسه از سایرین بهمن -اسفند
1389
پررنگتر است .شهر پاریس برای مدت طوالنی و حدود 18سال میزبان شوپن بود .وی
مهمترین آثار پیانوی خود را در این شهر فرهنگی اروپا تصنیف کرد .اینک خانه شوپن
در مونمارت پاریس تبدیل به موزهای شده تا نگهدارنده و نمایشدهنده مجموعهای از
داراییهای ارزشمند این موسیقیدان جوان لهستانی باشد.
همنشینی وی با هنرمندان بزرگی چون اوژن دالکروا ،گوستاو کوربه و انزوا و گوشهگیریاش
باعث شده تا چنین نمایشگاهی با استقبال کارشناسان و عالقهمندان به موسیقی لطیف او مواجه
شود .این نمایشگاه برای اولینبار نقاشیهای هنرمندان هم دورۀ شوپن در زمان شکوفایی
نهضت رمانتیک را نیز در معرض دید عموم قرار میدهد.
همچنین پیانوی شوپن همراه با طراحیهای وی نیز به نمایش گذاشته میشود تا ثابت
شود شوپن استعداد درخشانی در زمینۀ نقاشی و طراحی نیز داشته است .شاید همنشینیهای
این آهنگساز با دالکروا و کوربه باعث تشویق وی برای طراحی شده بود اما وقتی به موسیقی
تصویری شوپن به دقت گوش فرا دهیم ریشههای تصویرسازیهای او برایمان ِ لطیف و
مشخصتر میشود.
* نقل از روزنامة «بهار» ،اسفند ،1388شمارة .54
دوران جنبش پربار رمانتیک سرشار از لحظههای درخشانی است که آهنگسازانی چون
فرانتس لیست ،فرانتس شوبرت ،هکتور برلیوز ،فردریک شوپن و ریچارد واگنر آفریدند.
شوپن در خانوادهای دورگه (لهستانی -فرانسوی) رشد کرد و پس از اتمام تحصیالت در
کنسرواتوار ورشو و همزمان با اشغال پایتخت توسط ارتش روسیه در 20سالگی به پاریس
مهاجرت کرد و تا سال 1849و هنگام مرگش در این شهر اقامت داشت.
شهری که در سالهای 1830مرکز هنرمندان رمانتیک بود .همانجایی که شوپن با ادبیات
رمانتیک فرانسه و نوابغی چون بالزاک و ویکتور هوگو آشنا میشود .اما این روابط باعث
نشد تا وی ویژگیهای شخصی خود را از دست دهد .شوپن از جمعیت بیزار بود و اکثر
آثار خود را در میهمانیهای دوستانش اجرا میکرد .او عالقه وافری به اجرای قطعات کوتاه
داشت آثاری کوتاه اما به شدت غنی.
موسیقی خصوصی شوپن و محفلهای دوستانه باعث شده بود تا فرمهایی چون
«نوکتورنها»« ،باالدها»« ،پرلودها» و «والسها»ی او با حداقل صرف زمان حداکثر تاثیر را
بر مخاطبش بگذارد .همزمان با درک و بازآفرینی مفهوم رنگ در نقاشی رمانتیکهایی چون
دالکروا و کوربه ،شوپن نیز رنگ را در موسیقیاش بازآفرینی میکرد آنچنان که ژرژساند
نویسندۀ برجستۀ فرانسوی که روحیاتی به شدت زنانه و فمنیستی داشت و از نزدیکترین
دوستانه شوپن بود دربارۀ موسیقی او میگوید« :وقتی شوپن پیانو مینوازد میتوانم صدای
17
رنگها را بشنوم .وقتی یک از پرلودهایش را مینوازد پردۀ رنگینِ شبی شفاف در مقابل
دیدگانم نمایان میشود ،پردهای به رنگ الجورد درخشان».
دوستان شوپن همگی به این خصوصیت استثنایی موسیقیاش اذعان داشتند و هر شب
وقتی در خانه آری شفر نقاش هلندی در خیابان شاپتا ِل پاریس به نوازندگی او گوش
میدادند هم رنگ میدیدند و هم انبوهی از اصوات هارمونیک و لطیف که با هیکل ریزنقش
نوازندۀ جوان تناسب داشت .نمایشگاه اخیر در پاریس نیز به همین دلیل نامی جالب توجه
و با مفهوم را بر خود گذاشته است« :فردریک شوپن ،نُت آبی(((».
حال دو قرن از تولد وی میگذرد و هنوز آثار وی در صدر قطعاتی است که هر نوازنده
چیرهدستی باید آنها را بنوازد تا به مخاطبان تسلطش را به اثبات رساند.
ژروم گودو طراح نمایشگا ه شوپن در این زمینه میگوید« :وقتی دو سال پیش تصمیم
به ساماندهی و طراحی این نمایشگاه گرفتیم تمرکز خود را بر رابطه بین موسیقی شوپن با
نقاشی و رنگها قرار دادیم .صدای آبی همان بازگویی و بازنمایی جهان درونی ذهن شوپن
است جهانی عمیق ًا شاعرانه که همزمان با مهاجرتش و رنجی که از دوری از سرزمین مادریش
لهستان میکشید آمیخته شده بود».
ژرژ ساند در جایی دیگر میگوید« :موسیقی شوپن شیرین اما رنج کشیده است رنجی که
شاید مربوط به پژمردن گلبرگهای گل سرخ باشد».
1) Blue note.
دلتنگیهای شوپن برای لهستان در بسیاری از آثارش مشهود است« .مازوکارها»ی لطیف
و «پولونزها»ی وی تصویری خیالانگیز و غمآلود را از زادگاهش لهستان بازنمایی میکند.
شوپن یک مینیاتوریست بود و در ساختار موسیقی عمیقاش هیچگاه به عوامگرایی رو نیاورد.
به لهستان و رقصهای محلی اِسالو عشق میورزید اما فرهنگ آوایی کشورش را از سادگی
بدوی به لحنی تازه ،غنی و دلپذیر ترجمه کرد.
به جرأت میتوان گفت که هیچ آهنگساز و نوازندهای نتوانسته است مانند شوپن صدایی
زیبا را از پیانو خارج کند .وی استاد لطافت و تزئینات بود .وقتی یک ملودی در قطعهای
از شوپن تکرار میشود زیر صدا و تزئیناتی درخشان و مینیاتورگونه بدان اضافه میشود.
گویا موسیقی شوپن واحد سلسله اعصاب است؛ اعصابی حساس و فوقالعاده لطیف .اوج
این حساسیت در نوکتورن مشهورش «اپوس 9در میبِمل ماژور» دیده میشود .ویژگی این
موسیقی شوپن حس آزادی و بداههگرایی شاعرانه است .نوازنده آثار شوپن میتواند با تغییر
اندک ضرباهنگ تمپو و تاکید بر نتهایی ویژه ،لحن موسیقی را شاعرانهتر کند که این امر بر
تاثیرات بیانی (رتوريک) اثر میافزاید.
اما همزمان با نمایشگاه پاریس ،لهستان نیز خود را برای جشنهای تجلیل از شوپن آماده
کرده است .موزه فردریک شوپن در ورشو با برپایی نمایشگاهی چندرسانهای مخاطبان را به
مکانهایی میبرد که زمانی شوپن در آنجا زندگی کرده است .مونیتورها ،دستگاههای پخش
18
تصویر و گوشیهای پخش صوت ،بلندگوها همه و همه ،مخاطبان را از کاخ قرن هفدهمی
اوستروکسگی ورشو و موزه شوپن به روستای زالزووا در 60کیلومتری پایتخت میبرد و
آنان را با زادگاه آهنگساز آشنا میسازد و سپس بازگشتی به کوچههای ورشو وارد آنجایی
که بیست سال اول زندگی شوپن سپری شد .بخشی از موزه شوپن به نویسنده فرانسوی ژرژ
ساند اختصاص دارد .نویسندهای که بخش اعظمی از عمر خود را در کنار شوپن گذراند.
اتاق کار شوپن ،تخت و بستر مرگ و ماسک گچی از صورت وی پس از مرگ،
بازنمایی یا به نمایش گذاشته شده است .وسعت نمایشگاه ،انتخاب را برای بازدیدکنندگان
آزاد میگذارد تا سر فرصت با زوایای مختلف نابغۀ بزرگ موسیقی رمانتیک آشنا شوند.
حتی بخشهایی برای کودکان اختصاص یافته تا در آن به زبان ساده با موسیقی شوپن آشنا
شوند .بازدیدکنندگان حرفهای در بخش رایانهای نمایشگاه میتوانند با تحلیلهای فنی آثار
شوپن و اجراهای برتر آثار وی توسط پیانیستهای برجسته جهان آشنا شوند .یادداشت،
نامههای شخصی و نتهای دستنویس شوپن نیز بخش دیگری از این نمایشگاه بزرگ
است .فردریک شوپن سال 1849در 39سالگی به دلیل عارضه و بیماری سل در پاریس
دار فانی را وداع گفت .پیکرش در گورستان بزرگ پرالشز پاریس دفن شد اما قلبش بر طبق
وصیتی که کرده بود به لهستان انتقال یافت.
امير صراف سیر تکوینی آثار شوپن
19
بخارا
این روزها بر روی هر پیانویی میتوان کتابی از آثار شوپن را یافت .پرسش این است که
سال سيزدهم ازچه رو شوپن درکنار دیگر بزرگان عالم موسیقی ،به یکی از عناصر اصلی و جداییناپذیر
شماره 79
بهمن -اسفند تمام پیانوهای جهان تبدیل شده است؟
1389
پاسخ این است که با کنکاش در سیر تحول آثار این آهنگساز میتوان به سیروسلوک
رمانتیسیسم ،ازآغاز تا مراحل استحاله و گذار از آن عصر پیبرد .از سوی دیگر ،دراین مطلب
نقش پیانو و موسیقیِ پیانوی شوپن نیز ،بهعنوان مشخصترین و مشهورترین آثار پیانویی
دوره رمانتیک بررسی میشود؛ دورهای که نام «شاعر پیانو» را برای او به ارمغان آورد و این
ساز را به باالترین مقام تاریخی خود رساند .موسیقی شوپن از اولین اثر تا آخرین آن ،مظهر
تکامل یک ابر هنرمند و یک ابر انسان است -همچنان که لودوویگ فون بتهوون -و به جرأت
میتوان گفت که با دقت و تامل در مسیر تکاملی موسیقی او ،میتوان دورهای از تاریخ هنر
را بهطور کامل و مستقل آموخت.
بر اساس طبقهبندی مشهور و یلهلم فون لنتس در مورد حیات هنری بتهوون ،که آن را
به سه دوره کلی تقسیم کرده و اعتبارش همچنان باقی است (دوره اول تحتتاثیر متقدمان،
دوره دوم رهایی از قیود آنها ،دوره سوم تجدید حیات پلی فونی) ،با مطالعه همه جانبه حیات
هنری شوپن نیز میتوان آن رابه دو دوره کلی تقسیم کرد:
دوره اول :هنرمند عاشق و رؤیاپرداز
دوره دوم :هنرمند خردگرا
دوره اول
دوره نخست حیات هنری شوپن منعکسکننده رمانتیسیسم به معنای واقعی کلمه و
منطبق است با هر آنچه که این دوره در تمامی زمینههای هنری شعر و ادبیات ،نقاشی و
موسیقی به ارمغان آورد.
تحوالت عظیم سیاسی و صنعتی ،شکلگیری و و قوع انقالبها و جنبشهای
آزادیخواهانه ،بلوغ فکری طبقه متوسط و پر رنگ شدن نیازهای آنها ،عواملی بودند که در
قرن نوزدهم هنر را از انحصار کانونهای اشرافی رها کردند .این همه ،موجب بروز مرحله
نوینی در تاریخ هنر شد .در این دوره هنرمند رمانتیک که با اتکا به تخیالت ،نیازها ،عواطف
فردی و انسانگرایانه ،عشقهای بیفرجام و دست نیافتنی و احساسات تند آتشین ،قالبها
و قیود گذشته را برای بیان احساسات خود کافی نمیدید ،در جستوجوی فرمها و نظام
موسیقایی جدیدی برآمد که آیینه تمامنمای مکنونات قلبیاش باشد.
دراین میان ،پیانو به مثاب ه سازی که تا این زمان به اوج تکامل خود رسیده بود ،مأمن
های فردی هنرمند .شوپن نیز ،نه تنها احساسات مناسبی شد برای ارضای احساسات و اندیشه ِ
عاشقانه و شخصی ،اضطرابها و حسرتهایش را با واالیش هرچه تمامتر در آثارش منعکس
ساخت ،بلکه به این آوردگاه اندیشههای نوغنایی هرچه بیشتر افزود .او با تبار لهستانی خود
نه تنها توانست با بهرهگیری ازموسیقی ملی سرزمیناش به فرمهای رقص لهستانی جلوهای
20
جهانی ببخشد ،بلکه اساسا این فرمها را در کنار دیگر فرمهای آزاد،که خود اصلیترین خالق
یا بهترین معرف آنها به شمار میرفت ،عالیترین بوم برای ترسیم اندیشههای موسیقاییاش
قرار داد .این فرمها عبارتند از:
مازورکا ( ،)mazurkaپولونز ( ،)polonaiseباالد ( ،)baladاسکرتزو (،)sherzo
نکتورن ( ،)nocturneاتود ( ،)etudeامپرومتو ( ،)impromptuبارکارول ()barcarolle
و ....عالوه بر اینها ،شوپن فرمهای شناخته شده اسالف خویش نظیر سونات ( ،)sonataپیانو
کنسرتو ( ،)piano concertoوالس ( ،)valseپرلود ( ،)preludeو ....را نیز با زبانی کام ً
ال
بدیع و منحصر بفرد به اوج خالقیت هنری رساند.
و اکنون بدون ورود به مدخل فرمشناسی که در دیگر مقاالت این ویژهنامه به تفصیل
به آنها پرداخته شده ،سعی بر این خواهد بود که با تاریخنگاری خلق این آثار بتوانیم دوره
نخست را بهطور مشخص از دوره دوم تمیز دهیم .گرچه نمیتوان تا این حد دقیق از
تاریخنگاری صحبت کرد ،اما بهطور کلی میتوان آثار دوران هجده سالگی تا سالهای
40-1838را متعلق به این دوره از حیات هنری شوپن دانست.
از جمله مهمترین این آثار عبارتند از:
پیانو کنسرتو شماره یک (اپوس ،)11پیانو کنسرتو شماره دو (اپوس ،)21باالد شماره
یک (اپوس ،)23باالد شماره دو (اپوس ،)38اسکرتزو شماره یک (اپوس ،)20اسکرتزو
شماره دو (اپوس ،)31بیست و چهار اتود (اپوسهای 25و ،)10دوازده نکتورن (اپوسهای
،)37 ،32 ،27 ،15 ،9سونات شماره یک (اپوس چهار) ،امپرومتو شماره یک (اپوس ،)29
امپرومتو شماره دو (اپوس ،)36فانتزی امپرومتو (اپوس ،)66و در مجموع فرمهای رقصی
که دراین دوره تصنیف شدند از جمله مازورکاها ،پولونزها ،والسها و ....
بارزترین و مهمترین ویژگی موسیقی شوپن دراین دوره ،فضا و روحیه بسیار رمانتیک و
عاشقانه آنهاست .این آثار ،از یک سو در قالب ملودیهایی با جلوههای آوازی حکایت از «بِل
کانتو»های بسیار لیریک (تغزلی) و فضاهای گرم هارمونیک دارند که با وجود مدوالسیونهایی
جسورانه و نوگرا در کنار روابط آشنای تونال ،فضای تونالیته را همچنان برسر دارند.
از سوی دیگر ،درکنار باالترین سطح ممکن از ایجاز در گسترش ایده و ایدهها و
با به کارگیری تکنیک درخشان و دراوج ویرتیوزیته((( ،توانستند شورآتشین این اسطوره
رمانتیسیسم را شعلهور کنند؛ آن چنان که شوپن بهعنوان «نابغه مینیاتور» موسیقی (که در
محدودترین زمانها و چارچوبهای ممکن ،غنیترین احساسات رمانتيك انسانی را منتقل
میکند) شناخته شد.
دوره دوم
دوره دوم زندگی آهنگساز محبوبمان با قدمگذاردن به دوران بلوغ معنویاش آغاز
میشود .این دوره همراه بود با بیماری و شرایط نامطلوب جسمانی و نیز سرخوردگی مفرط
21
او از روابط عاشقانه زمینی که مظهر غایی آن رابطه رنجآورش با ژرژ ساند بود.
از سوی دیگر ،پختگی او بهعنوان هنرمندی نابغه در درک مسایل هستی ،فارغ شدن از
اندیشهها و تمناهای غریزی و درک تنهایی انسان ،شوپن را به مرز خردگرایی تا حد یک
فیلسوف رساند ،فیلسوفی که موسیقی زبان جاریاش بود.
به تبع چنین استحالهای ،شالوده و جان مایۀ موسیقی و تمام ابعاد آهنگسازی او دراین
دوره دستخوش تغییر و تحول شد و رنگ و بویی دیگر به خود گرفت .ملودیهای جانگداز،
غنایی و پررنگ و لعابی که از پی هم جاری میشدند ،در این دوره جای خود را به خطوط
ملودی ساده ،بیپیرایه ،پرمعنا و گاه عرضه شده با شیوههای منحصربهفرد کنترپوانتیک و البته
با عمق مالنکولیک خاص شوپن دادند که از بسیاری جهات با «تکرار شوندگی» همراهاند و
از حیث ساختار نیز ،حکایت از خلق زمینههایی ازموسیقی مینی مال دارند.
از جهت دیگر ،هارمونیها در سایه این طرحهای ملودیک با زبانی تازه ،گاه کروماتیک
و بسیار پیچیدهتر از قبل به ابهام در تونالیته و تعلیق دست مییابند.
در این دوره ،شوپن در فرمهای رقص نیز روحیه و طراوت نخستین راحفظ نکرده و
رقصهایش به نوعی موسیقی هرچه انتزاعیتر و معنویتر با اوزان و هارمونی پیچیدهتر
تبدیل میشوند .این چنین است که خطوط هندسی بدن در رقصهای او به خطوط هندسی
اندیشه بدل میگردند.
1) Virtiosité.
22
• دستنويس شوپن
در کنار این همه ،نحوه بهرهبرداری از تکنیک و یرتیوزیته پیانو دراین دوره ،جای خودرا
به تکنیکی هرچند پیچیدهتر اما پنهان در الیههای درونی و عمیق موسیقی شوپن میدهد.
همه این تحوالت ،نشان ازایجاد فضاهای جدید دراماتیک با زبانی مدرنتراز گذشته دارند
و گویای درگیری هنرمند با مسایل ناشناخته درونی ،درکی تازه از هستی و معنا بخشیدن به
تنهایی و انزوای خویش هستند.
ازجمله مهمترین آثاراین دوره که در بین سالهای 1838-40تا ،1846یعنی سه سال
پیش از مرگ او در ( 1849که دراین سه سال چند مازورکا و آواز نوشته شده) ،میتوان به
این آثار اشاره کرد:
باالد شماره سه (اپوس ،)47باالد شماره چهار (اپوس ،)52اسکرتزو شماره سه
(اپوس ،)39اسکرتزو شماره چهار (اپوس ،)54نکتورنهای سیزدهم تا هجدهم (اپوسهای
،)72 ،62 ،55 ،48فانتزی در فامینور (اپوس ،)49بارکارول (اپوس ،)60پولونز فانتزی
(اپوس ،)61ادامه آفرینش رقصهای دوره نخست (مازورکا ،پولونز ،والس) ،بیست و چهار
پرلود (اپوس )28و یک پرلود (اپوس .)45
تمامی این آثار به بهترین و اثرگذارترین شکلِ ممکن استحاله خارقالعاده معنوی و
نبوغآمیز شوپن را در دومین دوره حیات هنریاش به نمایش میگذارند.
در اینجا اشاره میکنیم که هدف از تحلیل سیر تکوینی آثار شوپن آنگونه که آورده شد،
23
به هیچ روی ارزشگذاری یا پراهمیت جلوه دادن یکی از این دورهها نیست .هدف از این
نوشتار ،درک سیر و سلوک هنرمندی بزرگ است که یک تنه و تنها با یک ساز ،آیینهای
تمامنما برای انعکاس خط سیر رمانتیسیسم است ،از ابتدا تا انتها و در عالیترین شکل
ممکن.
پس از این نوشته فشرده و گذرا ،براین باورم که به هیچ روی نمیتوان با این مختصر ،به
شناختی جامع و کافی درباره یک رخداد عظیم هنری دست یافت .امید است که این مختصر،
آغازی باشد برای اعتال و شکوفایی انگیزههای هنردوستان و شیفتگان موسیقی و به ویژه
موسیقی شوپن ،تا راه درک و شناخت موسیقی او را از ابتدا به درستی طی کنند .این راه نه
فقط نیازمند بارها و بارها شنیدن آثار او که مستلزم ارتقای دانش فنی موسیقایی ،مطالعه همه
جانبه تاریخ و جامعهشناسی هنر ،زیباییشناسی قرن نوزدهم و آگاهی کامل ازمسیر تحول
هنرهای دیگر است.
باربرا سمولنزکا-زیلینسکا فردریک فرانسوا شوپن
ترجمه مریم مرادی
فردریک فرانسوا شوپن((( ،آهنگساز و پیانیست لهستانی ،طبق اظهارات خود وخانوادهاش 24
بخارا
در اول ماه مارس و بر اساس مدارک غسل تعمیدش که چندین هفته پس از تولد وی سال سيزدهم
شماره 79
صادرگردید ،در 22فوریه 1880زاده شد .محل تولد او زال زواوال((( ،دهکدهای در نزدیکی بهمن -اسفند
1389
سوچکزو((( ،در منطقۀ مازوویا((( ،بخشی از دوکنشین ورشواست .خانۀ اربابی دهکدۀ زال
زواوال متعلق به ُکنت اسکاربک((( و پدر اونیکالس((( شوپن بود .نیکالس مردی فرانسوی
لهستانی ،که به عنوان معلم خصوصی در خانۀ اربابی به کار گمارده شده بود ،در سال
1771در ناحیه ی مرین ویل((( ایالت لورین((( فرانسه متولد میشود .در دوران کودکی با
خانوادههای لهستانی ُکنت میشل پ ِک((( و مباشر امالک او جان آدام وایدلیچ( ((1معاشرت دارد.
در شانزده سالگی به اتفاق این دو خانواده به لهستان میرود و برای همیشه در آنجا سکونت
1) mazurka
2) Conservatory
3) Józef Elsner
4) Counterpoint
5) Sonata
6) Variation
7) Don Juan
8) Rondo á la Krakowiak
9) Fantaisie
10) Air
11) Trio
12) Prussia
تعطیالتش را در بَدرینرتز((( در سیلِسیا((( میگذارند و دو سال بعد برای شرکت در کنگرۀ
طبیعیشناسان به همراه دوست پدرش ،پروفسور فلیکس یاروکی((( ،به برلین سفر میکند.
ال ناشناخته بود ،توجه خود را به رخدادهای موسیقی شوپن که در میان مردم پروس کام ً
محلی معطوف میکند .اکنون او طرحهای جسورانهتری را پی میریزد .در ژوئیۀ 1829به
همراه چندتن از دوستانش سفر کوتاهی به وین میکند .ویلهلم وورفل که سه سال است
در وین زندگی میکند ،او را به جامعۀ موسیقایی معرفی کرده و فرصتی فراهم میآورد تا
شوپن در کارتنرتو تئاتر((( دو اجرا داشته باشد .اجراها با ارکستر همراهی میشوند و شوپن
واریاسیونهای اُپوس 2روی تم موتسارت و روندوکراکوویا اُپوس 14و بدیههنوازیهایی را
نیز اجرا میکند .او از کسب موفقیت شگرف در میان مردم خشنود است .منتقدین علیرغم
اینکه اجراهای وی را به سبب آرام نواختن بیش از اندازه ،مورد انتقاد و سرزنش قرار
میدهند ،او را به عنوان یک نابغۀ پیانو تحسین کرده و آثارش را میستایند .متعاقب ًا ،ناشری
اهل وین به نام توبیاس هاسلینگر((( واریاسیونهای روی تم موتسارت او را در سال 1830
منتشر میکند .این اولین بار است که آثار شوپن در خارج از کشور منتشر میشود ،پیش از
این آثارش فقط در ورشو منتشر شده بود.
شوپن به محض بازگشت به ورشو ،فارغ از وظایف تحصیل ،خود را وقف نوشتن و
آهنگسازی میکند ،که در میان آنها دو کنسرتو((( پیانو در فامینور و می مینور مینویسد.
28
اولین کنسرتوی او بهطور قابل مالحظهای متأثر از احساسات شوپن نسبت به کنستانسیا
گلدکوسکا((( ،هنرجوی آواز در کنسرواتوار است .شوپن در این دوره اولین نوکتورن((( ،اتود(((،
والس( ،((1مازورکا و نیز آوازهایی بر روی اشعار استفان ویت ویکی( ((1را تحریر میکند،
در طول اقامتش در ورشو چندین کنسرت در تئاتر ملی ورشو ،که نخستن کنسرتهایش
را در آنجا اجرا کرده بود ،در حضور عموم برگزار میکند .شاهزاده آنتونی رادزیویل(،((1
فرماندار دوکنشین برگ پوزنان( ،((1که پادشاه پروس وی را به این سمت گمارده بود ،شوپن
را به برلین دعوت میکند .او همواره نبوغ شوپن را میستود ودر پاییز 1829میزبان او در
از دوستی و عشقی عمیق برخوردار بودند تا وقتی که رفتار خصومتآمیز پسر ژرژ ساند که
نفوذ زیادی روی مادرش دارد ،باعث مناقشات بسیار جدی میان آن دو و نهایت ًا جدایی آنها
32
در ژوئیۀ 1847میشود.
تجربههای سخت و غمانگیزکه برای سالمت و خالقیت آهنگساز بسیار مضر بود ،اثری
جبرانناپذیر بر جسم و روان او میگذارد .شوپن تقریب ًا بطور کامل آهنگسازی را کنار میگذارد.
از آن پس تا هنگام مرگش فقط چند اثر کوتاه (مینیاتور) مینویسد .در آوریل 1848به تشویق
یکی از شاگردان اسکاتلندیاش به نام جین استرلینگ((( به انگستان و اسکاتلند میرود .آن دو
به کمک خواهر خانم استرلینگ کنسرتها و مالقاتهایی را در مکانهای مختلفی از جمله
قلعۀ اشراف اسکاتلندی ترتیب میدهند .این شیوۀ زندگی پرمشغله ،سفرهای مداوم ،اجراهای
بیاندازه و نیز شرایط آب و هوایی که برای ریههای او زیانآور بود ،وضعیت سالمت او را
بیش از پیش به مخاطره میاندازد .در 16نوامبر 1848علیرغم ضعف و تب آخرین کنسرت
خود را برای پناهندگان لهستانی در گیلدهال((( لندن اجرا میکند وسپس به پاریس باز
میگردد .پیشرفت سریع بیماری مانع از ادامۀ تدریس میشود .تابستان ،1849خواهر بزرگ
1) Majorka
2) Valdemosa
3) Ballade
4) Delacroix
5) Pauline Viardot
6) Grzymala
7) Jane Stirling
8) Guild Hall
• مزار شوپن
33
او ،لودویکا ،برای مراقبت از برادر بیمارش از ورشو به پاریس میآید .در 17اکتبر 1849
شوپن در اثر ِسل ریوی در آپارتمانش در پِلِس وندوم((( ،زندگی را وداع میگوید .پیکرش
در گورستان پرالشز((( در پاریس به خاک سپرده میشود و قلب او طبق وصیتنامهاش توسط
لودویکا به ورشو منتقل شده و در ظرف مخصوص نگهداری خاکستر مردگان ،روی پایۀ
صلیب مقدس در کلیسایی در کراکوسکی((( نصب میگردد.
شوپن كه در تاريخ هنر موسيقي ،از نظر خلق آثار براي پيانو شايد عزيزترين آهنگساز 34
بخارا
باشد ،فرزند يك پدر فرانسوي و مادر لهستاني بود .نخستين عرصة آموزش موسيقي وي در سال سيزدهم
شماره 79
«ژيمنازيوم» يا دبيرستان دولتي ورشو بود كه پدرش در آن ِسمت دبيري داشت .شوپن در بهمن -اسفند
1389
زمرة آن كودكان اعجوبه محسوب ميشد و نخستينبار در ن ه سالگي به عنوان يك پيانيست
در برابر جمعيت ظاهر گرديد .پيش از آنكه سال عمرش به پانزده برسد شمار فراواني
«پولونز»« ،مازوركا» و «والس» براي پيانو تصنيف كرده بود .آنگاه كه هنوز بيست سالش تمام
نشده بود در مجموعة آثارش ميتوانست دو «پيانو كنسرتو» و رشتة گرانقدري از «پولونز»ها،
«مازوركا»ها« ،نوكتورنها» و «روندوها» به عالقهمندان عرضه دارد .در يكي از كنسرتهايي
كه در نوزدهسالگي در وين برگزار كرد ،يكي از منتقدان تا آن پايه تحت تأثير نوازندگي
پرشور وي قرار گرفت كه تحسين و اعجاب خويش را با اين سخنان بيان داشت« :يكي از
جالبتوجهترين شهابها در افق موسيقي نمودار شده است».
در سال ،1831به دنبال كنسرتي كه در پاريس اجرا كرد ،شوپن مصمم شد براي هميشه
در آن شهر اقامت گزيند .در همين سال روبرت شومان از شنيدن اثري از شوپن به نام «فانتزي
براي پيانو و اركستر اپوس »2به اندازهای محظوظ گردید که بانگ برآورد« :آقایان کالههایتان
1011اثر ممتاز از بزرگان موسیقی جهان» ،چاپ اول -بهار ،1377انتشارات آگه ،چاپ دوم – *
پائیز .1379
فردريك شوپن ،تولد :زالزووا ،ووال در لهستان 22 ،فورية ،1810درگذشت :پاريس 17 ،اكتبر 1849
35
در فاصلة 55كيلومتري ورشو روستايي كوچك قرار دارد ،با آوازهاي جهاني كه مقصد
48
بخارا
سفر موسيقي دوستان و پيانيستهاي جهان و حتي گردشگران عادي است كه از لهستان سال سيزدهم
شماره 79
ديدن ميكنند .در اينجا ،ميان درختان كهنسال بلوط وزيرفون ،خانة تازه ديده ميشود. بهمن -اسفند
1389
در اين اتاق ،در اول مارس ،1810فريدريك شوپن((( ،آهنگساز و پيانيست لهستاني چشم
به جهان گشود .اين خانة كوچك را پاركي احاطه ميكند كه با شيبي ماليم به رودخانهاي
كمعرض پائين ميرود .بيدهاي مجنون به لهستاني بيدهاي گريان بر اين رودخانه سايه
ميافكنند و سرشاخههاي درازشان به درون آبهاي آرام آن فرو ميروند.
دهكدةژالزوا ُوال ( )Zelazowa Wolaالبته بيش از همه به خواب پيانيستهاي جواني
ميآيد كه از سراسر دنيا خود را براي شركت در كنكور بينالمللي شوپن آماده ميكنند.
كنكور شوپن از 1927هر پنج سال يك بار در ورشو برگزار ميشود و يكي از قديميترين و
معتبرترين رقابتهاي جهاني در نوازندگي پيانو و از نادرترين آنهاست ،چرا كه صرف ًا به آثار
يك آهنگساز اختصاص دارد و دريافت جوايز آن راه را براي پيانيستهاي جوان و ورودشان
به دنياي حرفهاي ميگشايد.
فراسوي پارك ،چشمانداز منطقة مازووشه گسترده است .دشتهاي وسيع ،كشتزارهاي
(((
1) Skarbek
(2) Tadeusz Kościuszko )1817-1746
)3مخفف و خودماني نام فريدريك Frycek
فلوت به او ميپيوست.
فضاي سياسي اروپا دستخوش تغيير بود و عصر ،عصر اوج ستارة بخت ناپلئون ،جو
فرهنگي ورشو نيز با استقبال از روش و منش فرانسوي است كه شكل ميگيرد .دانستن زبان
فرانسوي بيش از آنكه تجمل باشد نيازي است غيرقابل چشمپوشي .همة اين شرايط به سود
ال چهارنفري شوپن تمام ميشود. خانوادة فع ً
ورشو در دوران كودكي و نوجواني شوپن چگونه شهري بود؟ شهري غيرمعمولي كه
چشمانداز از آن حاكي از گذشتهاي پرماجرا و پرجوشوخروش بود .شهري قرو ِن وسطايي با
عصارهايي ضخيم ،در سراشيبي به طرف رودخانة ويستول ،و قصر پادشاهي كه در آن سالها
روبه ويراني ميرفت .افزون بر اين ،تعدادي خيابان شيك و برازنده از قرن هيجدهم در
جنوب آن و چند قصر و چند ويال ميان پاركها و امالكي گسترده ،به عالو ة شماري خانههاي
معمولي و كلبههاي چوبي فقيرانه .كالسكهها و درشگهها در شهر رفت و آمد ميكردند.
كافهها و رستورانها پر از جمعيت بود .در تاالر تئاتر ملي اپرا و كنسرت اجرا ميشد.
نيكوالشوپن بعد از آنكه تصميم گرفت كه لهستان وطن او خواهد بود ،نهايت تالش
را به كار برد تا با جامعة لهستان همگون شود .او از هيچ نظر غيرعادي و نامتعارف نبود.
بسياري از همكاران و آشنايانش يا نامهايي خارجي داشتند يا از تباري غيرلهستاني بودند.
گفتني است كه بعدها برخي اصرار داشتند امالء نام شوپن را به لهستاني Szopenبنويسند
50
و فكر ميكردند كه هنرمندي ملي نبايد نامي به وضوح خارجي داشته باشد .اما مگر نام آن
پرآوازهترين و نامدارترين فرانسوي ،ناپلئون بناپارته ،نامي ايتاليايي نبود؟
به هر حال ،نيكوالشوپن ،معلمي حرفهاي ،آدمي اغلب عبوس ولي آرام و بر خود مسلط
و دورانديش بود .همسرش ،زني آرام و ماليم ،وظيفهاش مادري و مديريت خانه و خانواده،
وجودش روحبخش و شاديآفرين براي فرزندان بود .جو هنري خانه را بايد مديون او بدانيم.
فريدريك شوپن مادرش را ميپرستيد.
فرتيسك چهار ساله بود كه در حين تمرين لودويكا ،خواهر بزرگترش ،خودش را به
پيانو ميرساند و به زور دستش را روي شستيها ميگذاشت .چارهاي نبود ،پس خواهر هفت
ساله نقش معلم را عهدهدار ميشد .و انگشتان كوچك فرتيسك را ميگرفت و به او پيانو
زدن ميآموخت .اما چيزي نگذشت كه شاگرد كوچولو از هر دو استاد ،از مادر خواهرش،
جلو افتاد.
وقتي در 7سالگي كارش به ساختن موسيقي كشيد ،او را كودكي نابغه دانستند .قياس
گرفتن او با موتسارت چندان هم بيپايه و اساس نبود .همانطور كه ُولفي نيمقرن پيش در
سالزبورگ شنوگان را را غرق بهت و حيرت ميكرد ،اكنون نيز فرتيسك در ورشو مخاطبان
را مبهوت ميكرد ،چنان كه به چشم و گوش خود اعتماد نميكردند .پسر بچة پيانيست و
آهنگساز را همهجا دعوت ميكردند.
خانوادههاي اشرافي لهستان ،چار توريسكيها ،راجيويلها و ديگران ،كالسكههاي مجلل
به دنبالش ميفرستادند تا با معرفي اين كودك نابغه به ميهمانان ،به ويژه به خارجيان ،پز
بدهند .فرتيسك را با كالسكة سلطنتي به كاخ كنستانتين ،برادر تزار السكاندر بردند تا براي
او پيانو بزند و با پسرش بازي كند .نخستين اثر چاپي شوپن تاريخ نوامبر 1817را دارد.
پولونز .g-moll
به هر حال بايد تأكيد كرد كه اين روي صحنه رفتنها هيچگاه جنبة كسب منفعت مالي
نداشت و تا سالها صرف ًا به مصارف خيريه ميرسيد .فريدريك آموزش ابتدايي را در خانه
ميگذراند .پسربچهاي ن ه ُمردني ،آنطور كه گاه توصيف شده است ،اما با بنيهاي ضعيف و
آسيبپذير ،مستعد براي ابتال به بيماريهاي كودكي.
در 1823فريدريك تحصيالتش را در بيمارستان ورشو ،جايي كه پدرش درس ميداد،
آغاز كرد .او را بيدرنگ به كالس چهارم بردند و او سه سال ،تا ،1826به طور منظم در
كالسهاي اين دبيرستان شركت ميكرد .به ادبيات و تاريخ عالقه داشت و در ساعات
دروس رياضي ،طبيعي ،يوناني و التين حوصلهاش سرميرفت .نوجواني باهوش ،شوخطبع،
هاي خاصي مدارس پسرانه .استعداد خوشمشرب و هميشه آماد ة مزاح و مسخرهبازي ِ
خوبي در رسم و نقاشي بروز ميداد ،اما شگفتانگيز توانايي او در تقليد بود .اداي قيافه و
حالت چهره و رفتار و نحوة سخن گفتن لهستانيها به فرانسوي و خارجيها به لهستاني را
درميآورد .بازيگري به تمام معنا .و گفتيم كه به ادبيات عالقمند بود .نامههاي بسياري از
51
شوپن در دست داريم :به خانوادهاش ،به دوستانش ،به ويژه به يار دبيرستانياش تيتوس((( ،با
نثري فاخر ،به شدت احساساتي و بسيار گويا.
در 15سالگي ارگنواز دبيرستان ميشود .مينويسد« :ارگانيست دبيرستان شدهام .ها!
دوست عزيزم ،ميبيني چه ُمخي دارم! مهمترين شخصيت در دبيرستان بعد از عاليجناب
كشيش »...ارگ نواز خوبي بود ،منتها گاه حين اين كار چنان از خود بيخود ميشد كه بديهه
نوازي ميكرد ،صداي كشيش و مراحل نيايش را از ياد ميبرد و كشيش ناچار ميشد كسي
را باال بفرستد و توجه ارگنواز را به موقعيت نماز جلب كند.
فريدريك تابستان سالهاي 1824و 1825را در ملك و قصر خانوادهاي اشرافي ،دور
از ورشو گذراند .قصري بزرگ ،جادار و راحت ،با پيانويي عالي در سالن .شرايطي مناسب
براي استراحت جواني كه نياز به ترميم سالمتياش داشت .برايش نان مخصوص ،بولكاهايي
با آرد سفيد ميپختند ،غذاي مقوي و نوشابههاي گياهي به خوردش ميدادند و اشتهايش
شراب شيرين تقويت ميكردند .گزارش روزها و شبهاي اين تابستانها را ِ را با قدري
در نامههايي به صورت گزارش روزنامهاي در دست داريم .چشمانداز روستاها و مزارع
مازووشه ،يگانه قطعهاي از سرزمين لهستان كه توانست بشناسد ،براي هميشه در خاطرش
باقي ماند .در طول اين هفتهها او براي نخستين بار با فولكور روستايي اين منطقه آشنا شد.
)1تيتوس ُويچخوفسكي ، Woyciechowski.Tدو سال بزرگتر از شوپن ،نزديكترين دوست و يار دبيرستاني
او.
مشتاقانه به صداي آواز دختران در مزرعه ،نوازندگان در مهمانسرا و گفتوگو در ميخان ه
گوش سپرد .در جشنهاي خرمن ،مراسم برداشت محصول و در عروسيها شركت كرد.
همهچيز را يادداشت ميكرد ،كلمات ترانهها و نت آهنگها ،نوع سازها و ويژگي اجراهاي
روستايي را با تمام جزئيات روي كاغذ ميآورد.
و وقتي كار به رقص و پايكوبي ميرسيد ،او كنترباس يك سيمي را به دست ميگرفت و
به نوازندگان محلي ميپيوست .در اين روزها بود كه فريدريك طعم ويژه و سبك بيپيراية
موسيقيِ اصيل روستايي را چشيد .هارموني و توناليتة متفاوت ،شور و شدت آن را عميق ًا
احساس كرد .نخستين مازوركاها را با الهام از فولكور مازووشه ساخت .طنين اين موسيقي
ِ
پاريس دور دست. ديگر هرگز ذهن شوپن را رها نكرد ،تا لحظة مرگ در
در 1825كه شخص تزار الكساندر براي يك ديدار رسمي به ورشو آمد ،برنامةرستيالي
را برايش ترتيب دادند كه به دستور تزار دركليساي پروتستان اجرا شد .فريدريك در حضور
تزار با اونيفرم كامل دبيرستاني به روي صحنه رفت:
فراك آبيرنگ و شلوار پُفدار تا زانو ،جورابهاي بلند ،كفشها با شكلكهاي نقرهاي،
و دستكشهاي سفيد.
در اكتبر 1826شوپن وارد كنسرواتوآر ،مدرسة عالي موسيقي ورشو شد .اما نه براي
يادگيري نواختن پيانو ،چرا كه او ديگر در اين فن نميتوانست چيز بيشتري بياموزد .شاگردِ
ِ
52
ادبيات تئوري موسيقي و آهنگسازي شد .همچنين به اصرار پدرش در كالس ِ ِ
درس ِ
كالس
لهستان و تاريخ در دانشگاه ورشو نامنويسي كرد.
اين بهشت كودكي و نوجواني ،در محيط صميمي و آرام و فرهيختة خانوادهاش ،در
ِ
معاشرت شاد و بيغل و غش با همشاگرديها و دوستان و هنرمندان ،توام با كاميابيهاي
شخصياش ،دختري چهارده ساله ،برخوردار از ذوق ادبي و نيروي تخيل استثنايي تا آنجا كه
او را در دومين فرزند نابغة شوپنها ميدانستندـ بر اثر بيماري سل از دنيا رفت .فريدريك
مرگ خواهركاش را به چشم ديد ،مرگي كه جسم و جان او را به شدت تكان داد .نخستين
تجربة درد و رنج در برابر عفريت مرگ.
خانوادة شوپن بعد از اين مصيبت به خانة ديگري نقل مكان كرد .در خانة جديد ،اتاقي
زير شيرواني ،يا كارگاهي اختصاصي براي فريدريك ترتيب دادند .به اضافة يك پيانو! اكنون
هنرمند جوان به خلوت و آرامش نياز داشت.
آهنگ ميساخت ،پيانو مينواخت و كتابها و دستنوشتههايش را به دلخواه همهجا پهن
ميكرد.
سال 1827را شايد بتوان نوعي نقطة عطف در موسيقي شوپن دانست .سالي كه نخستين
تالش را براي ساختن اثري با همراهي اركستر انجام داد.
در آوريل 1828يوهان هومل براي اجراي دو كنسرت به ورشو آمد .اين موقعيتي بود كه
فريدريك بتواند با شخصيتي برجسته در جهان موسيقي آشنا شود و هنر خود را به معرفي
ارزيابي بگذارد .هومل به نوازندگي او گوش داد و به وضوح تحتتأثير قرار گرفت .شايد
همين پذيرش و تأئيد سبب شد كه فريدريك جرات كرد اولين سونات پيانو و ارياسيونهايش
را براي چاپ به وين واليپزيك بفرستد.
شوپن تا 18سالگي هنرمندي سرشناس و مورد تحسين در ورشو بود .اما به هيچكدام از
پايتختهاي اروپا سفر نكرده بود ،هيچ يك از مراكز پرآوازة موسيقي را نميشناخت .وين،
ميالن ،پاريس يا لندن ،مراكزي كه گويي مغناطيس موسيقيدانان اروپا را به خود جذب
ميكردند .وقتي در 1828قرار شد گردهمايي بينالمللي پژوهشگران طبيعت در برلين و به
رياست دانشمند نامي ،اَلكساندر ُفن هومبولت برگزار شود ،يكي از استادان دانشگاه ورشو به
پاس دوستي با نيكوالشوپن ،حاضر شد فريدريك را همراه خودش ببرد.
«...امروز راهي برلين ميشوم .دارم مثل ديوانهها مينويسم ،نميدانم بر من چه ميگذرد...
با دليجان سفر خواهم كرد »...تماشاي اپرا روي صحنة اپراي برلين ،گوش دادن به اجراي
پيانيستهاي برجسته ،سفر با دليجان ،همة اينها تازگي هيجانانگيز براي او داشتند .با اين
همه ،كسي او را در برلين نميشناخت .برنامههاي گردهمايي علمي برايش ماللآور بودند.
و در ضيافت پاياني كسي از او براي نواختن دعوت نكرد...».مندلسون را هم ديدم ،ولي
جرأت نيافتم خودم را به او معرفي كنم ».سفري پنج روزه ،جالب ،اما دلسرد كننده .حال
ببينيم در اين سالها در چه حال و هوايي به سر ميبرد .شكست ناپلئون ضربهاي فلجكننده
53
بر استقاللطلبان لهستاني وارد كرده بود .با اين همه در ورشو بسياري تن به اقتدار روسيه
داده بودند و ميكوشيدند از راه رشد و شكوفايي فرهنگي به اهداف استقاللطلبانه نزديك
شوند .اما با مرگ الكساندر اول در 1825و سپس روشهاي بيش از پيش← سركوبگرايانة
جانشيناش ،ديگر هيچكس به فكر مماشات و مدارا نبود .بهويژه نسل جوان ،نسل شوپن ،به
طور فزايندهاي سرنافرماني داشت .عصر ،عصر گرايشهاي انقالبي ،شور و شوق وطندوستي
ورشوي تحقير شده و سرخورده ،حاال پر از هياهوي ِ و اميدواري به آزادسازي ميهن بود.
كافهها و فعاليتهاي زيرزميني بود .به اندك حادثهاي واكنش نشان ميداد و دربارة هر
رويهاي عقيدة خودش را داشت.
اما فريدريك ،به رغم اينكه روح ًا متعلق به نسل خودش بود ،عالقهاي به سياست
نداشت ،چيزي از آن نميفهميد .براي تيتوس مينويسد« :باور نميكني حاال چقدر در ورشو
احساس كمبود ميكنم .كسي را ندارم كه دو كلمه با او درددل كنم ،نميتوانم به كسي اعتماد
كنم ».از قضا رازي در دل داشت كه براي كسي فاش گويد .عشقي رمانتيك ،رويايي و نهان
در نهانخانه دل .فقط تيتوس از آن باخبر بود.
آن دخت ِر جوان ،همسن و سال شوپن ،دانشجوي آواز در در كنسرواتوآر،
كنستانتسياگالدكوفسكا((( ،شهره نه تنها به خوشصدايي بلكه به زيبايي ،با موهايي بور و
چشماني به رنگ كبود تيره .كنستانس البته تا مدتها از دلدادگي شوپن بياطالع بود .روابط
1) Konstaneja Gladkowska
آن دو در حد روابطي حرفهاي ادامه داشت .فريدريك قطعات جديد موسيقي را با او مرور
ميكرد ،نكاتي را گوشزد ميكرد ،گاه با پيانو تمرين يا اجراي آواز او را همراهي ميكرد.
فريدريك خواب كنستانس را ميديد ،آرزومند بود ،در عالم خيال عشق او را پرورش ميداد
و راز بزرگش را با پيانو در ميان مينهاد .به تيتوس مينويسد« :من ،شايد از بداقبالي» «ايدهآل»
خود را يافتهام .از شش ماه پيش ،بيآنكه او چيزي بداند ،وفادارانه روياي او را در سر دارم...
آداجيوي كنسرتوام با الهام از اين احساسات است».
با آغاز سال 1829فريدريك سومين و آخرين سال تحصيل در كنسرواتوآر را به پايان
ميبُرد .رئيس مدرسةعالي موسيقي وظيفه داشت در پايان هر سال گزارش خود را در مورد
گزارش رسمي يوزف السنر ()Elsner ِ پيشرفت دانشجويان به وزير مربوطه ارائه دهد .در
در بخش مربوط به «سال س ّومي»ها آمده است« :فريدريك شوپن :داراي شايستگيِ استثنايي،
نابغة موسيقي ».اين زبان و اين ارزيابي از استادِ باتجربه و آرمانگرايي همچون السنر بسيار
بعيد بود.
حاال اگر حتي پدر سختگير فريدريك قانع شده بود كه آيندة پسرش ،اوالً در موفقيت
او در دنياي موسيقي خالصه ميشود ،و ثاني ًا جاي او ديگر نه در ورشو كه در پايتختهاي
اروپايي است .بنابراين ،فرتيسك بايد بار سفر ميبست و راهش را به دنيا ميگشود .اما تا
وداع نهايي ،او با لهستان هنوز يك سال باقيمانده بود.
54
ال اما موقعيتي پيش آمد تا راهي وين شود .دليجان در كراكوي ،شهر قديمي لهستان فع ً
توقف داشت .اين نخستين بار بود كه فريدريك از پايتخت پادشاهان لهستان ،دانشگاه قديمي
كراكوي و كتابخانه غني آن ديدن ميكرد 31 .ژانويه 1829دليجان به وين رسيد .وين ،شهر
نوابغ موسيقي :هايدن ،موتسارت ،بتهوون و شوبرت جوان كه همين چند ماه پيش از دنيا
رفته بود.
پيش از اينكه به كنسرتهاي شوپن در وين برسيم بايد يادآوري كنيم كه او از كودكي
در سالنهاي خصوصي پيانو نواخته بود ،به جو تحسين و تمجيد عادت كرده بود .عواطف
عاشقانهاش را پنهان ميكرد ،چون از تحقير ميترسيد .شايد از همينرو از رفتن روي صحنه
و اجراهاي عمومي وحشت داشت .سالها بعد به فرانتس ليست اعتراف كرده بود« :من به
درد اجراهاي عمومي نميخورم .تاالر و جمعيت به هر اسم ميافكنند ،در تنفس جمعيت
نفسم تنگ ميشود .نگاههاي كنجكاو فلجم ميكنند .قيافههاي بيگانه به سكوت وادارم
ميكنند».
هر دو كنسرتي كه او در وين برگزار كرد موفقيتآميز بودند .براي خانوادهاش مينويسد:
« ...بعد از نواختن هريك از وارياسيونها صداي كفزدنها آنقدر بلند بود كه صداي
سازهاي اركستر را درست نميشنيدم ....دوستانم در گوشه و كنار سالن گوش خوابانده و
ابراز نظر مردم را ميشنيدند ...بسياري عقيده داشتند كه زيادي با ظرافت مينوازم ،چون گويا
اينجا شنوندگان بدجوري به كوبيدن روي شستيها عادت كردهاند».
55
59
بخارا
فرانسوا شوپن((( ،زالزووا -ووال((( 22 ،فوریه 17 -1810 ،اکتبر ،1849 ،پاریس.
سال سيزدهم
شماره 79
هنوز هم هستند کسانی که اعتقاد راسخ دارند به اینکه شوپن یک موسیقی دوست کم و
بهمن -اسفند بیش با قریحه ،و یک مصنف آهنگهای کوتاه و خوش حالت بیش نبوده است ،در صورتیکه
1389
بدون تردید او را پر ابتکارترین مصنفان موسیقی باید بهحساب آورد((( .در مدتی بسیار
کوتاه تعبیرات خاصی در موسیقی کشف کرد که به قدری انحصاری و تردیدناپذیر و نافذ
است که حتی اگر قسمتی از یک یا دو میزان از تصنیفاتش را بنوازند تعلقش به او به زودی
مشخص میگردد .شوپن با احساس بیسابقهای در جستجوی قلمرو حکومت خود برآمد و
باالخره ب ر آن شد که برای پیانو آهنگ بسازد .نه اپرا نوشته و نه «اوراتوریو» ساخته و نه یک
سمفونی تصنیف کرده و حتی یک قطعة چهاربخشی هم برای سازهای زهی تنظیم نکرده
است .ساختن تصنیفات مفصل را به دیگران واگذاشته و وقت خود را به آبیاری گلستان
نبوغ خویش صرف کرده است .آثار خود را در دوازده سیزده نوع ساخته که برخی از آنها از
)1نقل از «مردان موسیقی» ،شرکت سهامی کتابهای جیبی ،چاپ دوم ،1380 ،تهران.
Frederic François Chopin )2در دایرةالمعارف موسیقی گِروو " "Groveتاریخ تولد شوپن اول ماه
مارس 1809ذکر و تأکید شده است که با وجود اینکه روی مزار شوپن تاریخ تولدش 1810نفر شده سال
1809صحیح است .م.
Zelazowa-Wola )3دهکدهای در 9کیلومتری شهر ورشو در لهستان .م.
)4این فصل بنا به این فرض که شوپن یک مصنف بزرگ است نوشته شده و این تذکر برای کسانی است که
مخالف سرسخت این عقیدهاند .نویسندگان این فصل مطمئناند که هیچ دلیلی هر چقدر هم که محکم و متین
باشد نمیتواند این مخالفان را قانع سازد.
ابتکارات خود اوست .فضیلت شوپن از لحاظ تصنیف موسیقی در اینست که آثارش مشحون
از تنوع و دقایق بیمنتهاست .ص رفنظر از مواقعی که خواسته است احساس شاعرانة خود را
در بعضی از تصنیفات مفصل کالسیکش بگنجاند هرگز اجازه نداده است که عقاید و عواطف
«فلوبر(((»ياش دربارة کالم درست(((ُ ،مخل طرح تصنیفاتش بهعنوان یک اثر کامل گردد.
شوپن فاقد روحیة قهرمانی نبود ولی اینکه از روی خرد و بینش زمینة کار خود را محدود
ساخته بدون تردید به شهرتش لطمه وارد آورده است.حتی نافذ بودن تعبیراتش در موسیقی
هم برای شهرتش زیان بخش بوده است به عبارت دیگر میتوان گفت که تصنیفات شوپن
همه به هم شبیه است .آثار کامل فردریک فرانسوا شوپن از لحاظ لحن و وزن اختصاصی
و همآهنگیهای ترش و شیرین متوالیاش که مدام به گام ِ
های مینور متمایل است و استفادة
فوقالعادهای که از نغمههای تزئینی در آنها به عمل آورده جلوة بهخصوصی دارد و شنونده
را به سبب شباهتی که بین ترکیبات آن موجود است فریب میدهد و گاهی یکنواخت به
نظر میرسد .عوامل و عناصری را که بنیان تصنیفات او را تشکیل میدهد به آسانی میتوان
از هم تفکیک کرد .تا حدی حالت آهنگهای لهستانی را دارد .شوپن نخستین مصنفی است
که آهنگهای اقوام «اسالو» را در موسیقی غربی داخل کرده است ولی باید دانست که آثار
مصنفان قبل از وی که لحنهای محلی «اسالو» را به قالبهای جذاب و خنثیکنندة کالسیک
درآوردهاند از این بحث خارج است .شوپن اختالل اعصاب داشت و از اینرو آثارش مبین
60
احساس بسیار رقیق زوالپذیر است و حالت زنانه دارد .از این گذشته در زمانی و در جایی به
سر میبرد که محبت بیحد و حصر مردمش این روحیات را در او تقویت میکرد .بنابراین ،این
نکته را که این لهستانی نازپرورده ،که قسمت اعظم عمر خود را در پاریس گذرانیده بارزترین
نمونة موسیقی رومانتیک فرانسه را عرضه کرده است یک امر تصادفی نباید تلقی کرد.
ف لهستانی یاد میشود .ولی اگر یک مصنف فرانسوی از شوپن همیشه به عنوان یک مصن
معرفی گردد به حقیقت و انصاف نزدیکتر است .مادرش لهستانی بود و خودش هم فقط
بیستسال اول زندگیاش را در کشور مزبور گذرانیده ولی با شور و حرارتی تند از راه دور
از میهن خود دفاع میکرد .بهر حال پدرش فرانسوی بود و در خاک فرانسه و تحت نفوذ
فرهنگ فرانسه قسمت اعظم آثاری را که امروز به خاطر آن معروف است تصنیف کرده است.
پدرش نیکال شوپن((( در نتیجة ورشکست ه شدن کارخانة توتون که در آن کار میکرد به عنوان
مهاجر در شهر ورشو معطل مانده بود .لذا در خانة کنت اسکاربک((( بهعنوان معلم مشغول
کار شد و پس از چندی با ژوستینا کرزیزانووسکا((( ،ندیمة بانوی کنت ،که خود از خاندان
،)1821-1880( Flaubert )1رماننویس معروف فرانسه که در به کاربردن تعبیرات دقیق و صحیح شهرت
دارد .م.
2) Mot Just
3) Nicolas Chopin
4) Comte Skarbek
5) Justina Krzyzanowska
اشراف بود ازدواج کرد .فردریک فرانسوا دومین اوالد و تنها پسر ایشان در بیست و دوم ماه
فوریه 1810در زالزووا -ووال که دهکدة کوچکی در نزدیکی شهر ورشو است و خاندان
اسکاربک در آنجا یک کاخ دهقانی داشتند به جهان چشم گشود .مدت کمی پس از تولد
این نوزاد خانوادة شوپن به شهر ورشو نقل مکان کرد ،و نیکال در چندین مدرسه به تدریس
مشغول شد (طولی نکشید که یک آکادمی شبانهروزی به نام خود تأسیس کرد که بیاندازه
رونق گرفت) و خانة ایشان محل اجتماع هنرمندان و ادبدوستان گردید .خانوادة شوپن نه
چندان دستتنگ بودند و نه چندان غنی ولی افراد آن زندگی مرفهی داشتند و درآمدشان به
میزانی بود که میتوانستند گاهگاه یک مجلس کوچک ولی مجلل ترتیب دهند .نیکال فلوت
میزد و ژوستینیا صدای خوش و دلپذیری داشت و لودویکا((( فرزند بزرگ ایشان پیانو
مینواخت .بنابراین باید چنین تصور کرد که موسیقی در این خانوادة خوشحال همیشه از
عوامل عمدة سرگرمی بوده و هر وقت این پدر و مادر مهربان مالحظه میکردند که پسر بچه
ایشان با شنیدن نوای موسیقی چون باران اشک میریزد بیاندازه اندوهناک میشدند زیرا
تصور میکردند که از موسیقی متنفر است ولی از موقعی که آن کودک خردسال شروع کرد
به اینکه آهنگهایی را از پیانو یاد بگیرد و در ذهن خود ضبط کند متوجه شدند که گریة او
نشانة لذتیست که از شنیدن نوای موسیقی میبرد و فهمیدند که فرزندشان نه تنها از موسیقی
متنفر نیست بلکه از شدت التذاذ ملتهب و متشنج میشود.
61 (((
فردریک از شش سالگی نزد یک استاد پیانو از اهالی چکسلواکی بنام آدالبرت زیوني
که مردی سختگیر ولی بر روی هم مهربان بود به تحصیل موسیقی پرداخت .شوپن همیشه
به این استاد ارادت میورزید و از او به نیکی یاد میکرد .زیونی یکی از هواداران با اخالص
باخ بود و گامهای معتدل باخ را به شاگرد خردسال خود بیاموخت و به این ترتیب از آغاز،
شیوهای محکم و مسلم برای نواختن پیانو به او تعلیم داد .باوجود اینکه فردریک در زمرة
کودکان پیشرس و فوقالعاده نبود ولی نخستینبار در هشت سالگی یک «کنسرتو» در
حضور جمع نواخت .مردان و زنان اشرافی که مستمعان این مجلس کنسرت بودند همه
مفتون این طفل خردسال و فریبا شدند و شوپن از این تاریخ تا پایان عمر ،عزیز کردة طبقات
اشرافی لهستان که برای او سپر بسیار خوبی در مقابل ناگواریهای روزگار محسوب میشدند
بود .به همان اندازه که ایشان به او عشق و عالقه داشتند او هم به ایشان متمایل بود .یکی از
لذتهای دوران کودکی او این بود که با کالسکة دوک بزرگ کنستانتین((( برای شرکت در
یک شبنشینی او را به کاخ برده بودند .به این جهات شوپن بالطبیعه مردی متظاهر به زندگی
اشرافی بارآمد و هرچه بر سنش افزوده میشد به جای اینکه این حالت در او تخفیف یابد
شدیدتر میشد و یکی از نقصهای مشخص اخالقیاش به شمار میآمد .ولی باید در نظر
1) Ludwika
2) Adalbert Zywny
3) Grand Duke Constantine
داشت که مردم لهستان در این تاریخ ،صرفنظر از تعصب و تنفر بیموردی که دربارة بعضی
مسائل از خود نشان میدادند ،از جملة ملل فوقالعاده با فرهنگ اروپا محسوب میشدند و به
هنر و ادبیات ،مخصوص ًا به شعر و موسیقی تمایل و عالقة زیاد ابراز میداشتند.
به محض اینکه فردریک تا حدی به نواختن پیانو آشنا شد بهطور تفریح به ساختن
قطعات کوچک دست زد .پدرش بیدرنگ او را نزد ژوزف السنر((( ،بهترین استاد موسیقی
در شهر ورشو ،که در اروپا شهرت فراوان داشت و مصنف پرکاری بود ،فرستاد .این حسن
انتخاب بسیار به مورد بود ،زیرا یکی از ضربالمثلهای السنر که مدام آن را تکرار میکرد
(و باید با خط جلی بر َسر درِ هر هنرستان موسیقی نوشته شود) این بود« :کافی نیست که
هنرجو به مقام استاد خود برسد یا بر او برتری یابد بلکه باید ذوق اختصاصی خود را بیدار
و تقویت کند ».این استاد فوری تشخیص داد که ذوق شوپن عادی و معمولی نیست و اجازه
داد که وی به پرورش ذوق خود به پردازد و این همان طریقهایست در تعلیم موسیقی که
برخی از منتقدان سختگیر آن را منحرفکنندة ذوق تشخیص دادهاند .شوپن دِین خود را به
السنر هرگز از خاطر دور نداشت و رابطة ایشان تا پایان زندگی بسیار محکم محفوظ ماند.
دوران تحصیل رسمی شوپن بهاستثنای سه سالی که در دبیرستان شهر ورشو گذرانیده و به
درسهای آن هم توجهی نداشته ،عبارت بوده است از همین سالهایی که نزد زیونی و السنر
درس گرفته .به زحمت دبیرستان را به پایان رسانید و در هفده سالگی به دریافت گواهینامه
62
توفیق یافت .در این موقع پسربچهای بود باریکاندام و کمی جلف ،با خلق و خوی زنانه که
زردی چهره و الغری اندامش حاکی از این بود که زندگی پرالتهاب آیندهاش بین اتاق تمرین
موسیقی و تاالرهای پذیرایی اشراف خواهد گذشت.
شوپن ذات ًا زندگی پرحادثه را دوست میداشت و حادثه به عقیده او عبارت بود از
گذرانیدن عمر در مراکزی از کشورهای اروپا که ساکنان آن را طبقات مختلف و ملل متنوع
تشکیل میدادند .در سال 1828سفر کوتاهی به برلن کرد .در این سفر مهمان خانوادهای بود
که برای شرکت در یک محفل علمی به ریاست دانشمند مشهور الکساندر فونهوم بولت(((،
عازم آن شهر بودند .با اشتیاق فراوان به مالقات اسپونتینی و مندلسون رفت ولی جسارت
این را نداشت که خودش را به ایشان معرفی کند .از مشاهده چندین اپرای مجلل بسیار لذت
برد و در نامهای به خانوادة خود نوشت که قطعة موسوم به «چکامه» مخصوص روز «سنت
سیسیلیا(((» اثر هندل تا حد زیادی به عقاید من دربارة موسیقی کامل و باشکوه نزدیک است.
پس از گذرانیدن چهار هفته در دنیای وسیعتری خارج از مرز لهستان با برنامهای که در
کمال حسن سلیقه و بدون مستی و مدهوشی ترتیب داده شده بود به شهر ورشو بازگشت و
،)1769-1854( Joseph Elsner )1مصنف موسیقی که در سیلزیا " "Silesiaبه دنیا آمده و در ورشو از
جهان رفته و نوزده اپرا از خود باقی گذاشته است .م.
،)1769-1859( Alexander Von Humboldt )2دانشمند علوم طبیعی و جهانگرد و سیاستمدار آلمانی .م.
3) Ode for St. Cecilia’s Day
:odeبه معنی غزل است و در موسیقی به معنی قطعهای است به صورت آواز و تقریباً یک نوع «کانتاتا» است .م.
کامال مشغول تحصیل و تحقیق در موسیقی و تصنیف گردید .ظهور یوهاننپوموکهومل
(((
روح پرهیجانِ پیامبر خارقالعادة موسیقی در اواخر قرن هیجدهم و اوایل قرن نوزدهم آتش
آن جوان را دامن زد و ظهور پاگانینی التهاب روحی او را به میزان تحمیلناپذیری باال برد.
عالوه براین در دام عشق کبک خوشخرامی نیز گرفتار شد .معشوق او دوشیزه دلفریبی بود
که صدای سوپرانو داشت .شوپن جرأت اینکه عشق سرشار خود را به او اظهار کند در خود
نمییافت و به یاد او فقط رنج میبرد و مدام دربارة عالم خیالی خود حرف میزد.
نیکال شوپن به فکر افتاد که برای عالج عشق پررنج پسر خود چارهای بیندیشد .در
تابستان 1829به هر ترتیبی بود مخارج سفر او را به وین فراهم آورد .فردریک در وین به
توفیق مختصری که نصیبش شد اکتفا کرد .در بدو ورود به آن شهر متوجه شد که ناشری
درصدد است «واریاسیونها»ی اورا که برای پیانو و ارکستر روی قطعة «السیدارم(((» ،از
اپرای «دونجیووانی» تنظیم کرده است منتشر سازد .ضمن ًا به خالف تمایلش او را وادار کردند
که کنسرتی بدهد .آن هم در شهری که افتخار شنیدن آهنگهای هایدن و موزار و بتهوون
نصیبش شده بود .ناراحتی او از دادن کنسرت کامال بیمورد بود زیرا به قدری مورد استقبال
قرار گرفت که یک هفته بعد مقدمات کنسرت دیگری برایش فراهم آمد .منتقدان بیاندازه
به او مهربانی کردند و در محافل بانوان به خاطر او شور و هیجانی برپا خاست .البته چند
نفری هم ایراد گرفتند .موشلِس((( میگفت که صدای سازش «بسیار ضعیف است» .زنی را
63
هم شنیدند که دربارة او گفته بود «حیف که قیافة جالبتوجهی ندارد».
شوپن با دلی از عشق پرشورتر به ورشو بازگشت در حالی که از تفریحات و سرگرمیهای
آن شهر بیزار بود .نامههایی که به تیتوس وویتزیه کوفسکی((( که محرم اسرارعشق پر بیم و
امیدش به این بلبل خوشخوان بود نوشته ،حاکی از تأسف و حسرتی است که به حال خود
میخورده .تپش دل پردردش از خالل کلماتش به گوش میخورد .چنین به نظر میرسد که
این جوان که قیافهای کامال مردانه داشته سالها از مصاحبت دخترانی که شوپن جرأت و
جسارت تکلم با ایشان را در خود نمیدیده برخوردار بوده است.
در این نامهها که همه دربارة بوسهها و در آغوش گرفتنها و چاپلوسیهای پرشور و
پراحساس است یک نکتة کامال مبهم وجود دارد و آن تعبیر دوستانهایست که شوپن به
این صورت« :عمر من ،محبوبترین دوست من تیتوس!» برای نرسیدن پاسخ نامههایش به کار
میبرد .البته در زندگی شوپن هیچ نوع عالمت و نشانهای که حکایت از غیرعادی بودن او
کند سراغ نداریم و به هرحال مسلم است که تمایل و عالقة فراوانی که به دوستان مذکر خود
)1778-1837( ،Johann Nepomuk Hummel )1مصنف معروف زمان خود و شاگرد موزار و هایدن و
سالییری " "Salieriو دوست بتهوون و استاد عدة زیادی از معاریف موسیقیدانها از جمله چرنی""Czerny
و هیلر" "Hillerو تالبرگ " -"Thalbergم.
La ci darem la mono )2آواز معروفی از اپرای «دونجیووانی» اثر موزار .م.
3) Moscheles
4) Titus Wojciechowski
64
• مجسمه برنز شوپن اثر واکالو شیمانوفسکی ،در پارک رویال بتس (الشینکی) ورشو (عکس از مجید
عباسی)۲۰۰۲ ،
ابراز میداشته به تدریج از سرش افتاده ولی هرگز حالت یک مرد کامل عیار به خود نگرفته
است .امکان ندارد که ما بتوانیم موسیقی شوپن را خوب درک کنیم مگر اینکه به احوال کامال
زنانهای که با ِگل او آمیخته بود آشنا باشیم.
شوپن کمی بیش از یک سال در ورشو ماند و در این مدت ،که با تلخکامی فراوان
گذشت ،برای آیندة خود بیهوده نقشهها طرح میکرد و باز به فکر نقشة دیگر میافتاد .سه بار
در حضور جمع ،با احراز توفیق فراوان ،پیانو نواخت و سومین کنسرتش با همکاری معشوق
غزلخوانش صورت گرفت و این نقطة اوج دوستی و صمیمیت او با دختر مزبور بوده است.
باالخره افکار مردد خود را جمع و جور کرد و مصمم شد شهر ورشو را ترک گوید و در اول
ماه نوامبر 1830از آن شهر عزیمت کرد .ولی هنوز دربارة هدف و مقصود خود نقشة معینی
نداشت .نقشة سفرش این بود که به نقاط ناشناخته برود ولی ابتدا با همراهی تیتوس وویتزیه
کوفسکی رهسپار شهر وین شد .موقعی که در این سفر از زادگاه خود عبور میکرد السنر یک
قطعه آواز «چهاربخشی»((( ترتیب داد که به افتخار او خوانده شود و برخالف افسانهای که
نقل کردهاند ظرفی پر از خاک لهستان به او تقدیم نکرد .البته چنین هدیهای میتوانست برای
شوپن بهترین یاد بود باشد زیرا شوپن هرگز از این سفر به کشور خود بازنگشت.
در این سفر رفتار مردم وین شوپن را هم متعجب ساخت و هم ناراحت زیرا با کمال
سردی او را پذیرفتند .ناشری که در سفر سابق کمال دوستی و محبت را به او نشان داده بود
65
باز هم عالقه داشت که بعضی از تصنیفات او را منتشر سازد ولي حاضر نبود نفعي براي او
در نظر بگيرد دوستان سابقش يا ورشکسته شده بودند یا در بستر بیماری به سر میبردند و یا
در سفر بودند و هنوز شوپن و تیتوس کامال در آن شهر مستقر نشده بودند که شنیدند مردم
لهستان علیه ظلم و عدوان روسها قیام کردهاند .تیتوس بدون معطلی برای شرکت در پیکار
و دفاع از آب و خاک خود عازم میدان مبارزه شد و فردریک پس از گذرانیدن یک روز به
زاری و ندبه ،مصمم شد او را دنبال کند .ولی در راه تصمیمش عوض شد و پس از چند
روزی دوباره به خانة راحت خود بازگشت .بسیار عجیب بهنظر میآید که این جوان محروم
در شهری که مردمش کمترین عالقه و محبتی به او نشان نمیدادند و از این گذشته پس
از قیام لهستانیها با مردم آن سرزمین از در خصومت درآمدند شش ماه اقامت کرده است.
در ماه ژوئیۀ 1831دوباره به راه افتاد ولی باز هم مقصدش مشخص و معین نبود فقط امید
ضعیفی داشت به اینکه خود را به لندن برساند .در شهر اشتوتگارت خبردار شد که روسها
شهر ورشو را از لهستان پس گرفتهاند .از شنیدن این خبر بسیار متعجب و مشوش گردید
ولی با دریافت نامههایی از بستگان و خویشانش از ورشو ،آرامش خاطر یافت .در اواخر ماه
سپتامبر به پاریس وارد شد .قصد او از رفتن به این شهر این بود که مدتی را به دیدن بناهای
Cantata )1این کلمه در اصل در مقابل «سونات» Sonataوضع شده و مفهوم آن قطعة «خواندنی» در مقابل
قطعة «نواختنی» است ولی به قطعاتی نیز اطالق میشود که برای گروه خوانندگان و یک «تکخوان» تنظیم
شده باشد و اغلب مانند «اوراتوریو» با ارکستر همراه است .م.
تاریخی و مناظر زیبای آن شهر بگذراند و با اشخاص معتبر و سرشناس مالقات کند .ولی تا
پایان عمر در این شهر باقی ماند.
موقعی که این جوان کوچکاندام و موطالئی لهستانی ،با بینی عقابی بزرگش در دومین
سال سلطنت لوئی فیلیپ((( به محافل شهر پاریس قدم نهاد مختصر شهرتی داشت .در کشور
خودش و همچنین در چند شهر خارج از لهستان بهعنوان نوازندة پیانو معروف شده بود و
شهرت داشت که ظرافت سبک و لطف بیمنتهای ریزهکاریهایش شنیدن صدای پیانو او را
در تاالرهای بزرگ بسیار مشکل میسازد .تا این تاریخ عالوه بر تعدادی قطعات کوچک برای
پیانو ،چند قطعة بزرگ برای پیانو و ارکستر تصنیف کرده بود .تاریخ زندگی شوپن از لحاظ
یک مصنف موسیقی نشان میدهد که آهنگهایی را که برای ارکستر ساخته و باید دانست که
همه را پیش از بیست و یک سالگی تصنیف کرده است در عالم موسیقی آن زمان که منتقدان
متظاهر به کسی که یک سنفونی یا یک اپرا و یا الاقل یک قطعه کنسرتو تصنیف نکرده بود به
چشم حقارت نگاه میکردند داعیة گستاخانهای برای کسب شهرت به حساب میآمد .مصنفی
که فقط برای پیانو قطعاتی تصنیف کرده بود امیدی نداشت که به محافل بارونق و پرشکوه آن
زمان راه یابد .شوپن که به این حقیقت آگاه بود چند قطعة بزرگ که برای کسب اعتبارش الزم
به نظر میرسد تصنیف کرد و با شهرتی که تحصیلکرده بود به ساختن قطعات اختصاصی
برای پیانو که به قدرت و توانایی خود در تصنیف آنها آگاهی مسلم داشت سرگرم شد.
66
هیچکس تاکنون تصمیمی به این اندازه عاقالنه نگرفته است .شوپن برای تنظیم ارکستر از
قریحة فوقالعادهای برخوردار نبود و فهم زیادی هم برای درک جنبههای عمیق آثار مفصلی
که دارای چند موومان باشد نداشت .در حقیقت برای پیمودن راههای دور در موسیقی نفسش
نمیرسید .مقالة «کوریامبیک(((» که شومنِ غلطانداز ،روی واریاسیونهای «السیدارم» نوشته
اگر با درونبینی مطالعه شود مناسبتر خواهد بود تا با نظر انتقادی .این دو قطعه «کنسرتو» که
برای پیانو تصنیف شده البته گاه گاهی نواخته میشود ولی هرگز نظر و عالقه کسی را جلب
نکرده است .چندین نفر «مکانیک موسیقی» سعی کردهاند که قسمت ارکستر این «کنسرتو»ها
را دستکاری کنند و به آنها نیرو ببخشند .در یک مورد در این کار به قدری توفیق به دست
آوردند که الزم بود قسمت پیانو را نیز تقویت کنند .ولی هرچه در تکمیل این قطعات
کوشش شود نمیتواند جز ایجاد یک وحدت سطحی نتیجة دیگری در آنها داشته باشد .ذکر
این مطلب البته تعارف نیست ولی حقیقتی است که بهترین قسمتها در این دو «کنسرتو»
جاهایی است که شباهتی بین آنها و قطعاتی که شوپن اختصاص ًا برای پیانو ساخته موجود
است .به عبارت دیگر جاهایی که شوپن وجود ارکستر را به کلی فراموش کرده (و اغلب هم
البالش((( میدرخشیدند .رونق بازار ادب نیز کمتر از هنرهای دیگر نبود .شاتوبریان((( که
پس از تالشهای طوالنی در ادبیات در این موقع دوران کهولت را میگذرانید تسلیم نهضت
تندروان رومانتیک به پیشوایی ویکتور هوگو شده بود .ویکتور هوگو ،قهرمان عظیمالشأن
دوران بعد ،اثر پرهیجانش «ارنانی»((( را عرضه کرده بود و این اثر حربهای بود برای مبارزۀ
جوانان متعصب .بالزاک((( بر مسند حکومت ادبی استقرار داشت و استاندال( ((1به اوج قدرت
نویسندگی خود رسیده بود و گوتیه و دوما( ((1و مِریمه( ((1در حال صعود به قلة شهرت و
ن رنجور و مغز تابناکش در این موقع در پاریس اعتبار بودند .هاین( ((1نیز با اندام نحیف و ت
سرگرم استخراج حد اعالی شوق و جذبه از انقالب ساختگی سال 1830بود .در نقاشی
اَنگر ،آن نابغة پرانضباط و خونسرد ،بر اریکه فرمانروایی مطلق خود مستقر بود و هواداران
دوالکروا( ((1که تابلوهای شلوغش مورد انتقاد تند مدیران نمایشگاههای رسمی شهر بود گروه
مخالف سرسخت را تشکیل میداد.
در همهجا شیوة کالسیسیم در حال هزیمت بود .فقط در عرصة موسیقی بود که انتظار
68
استادان صد درصد رومانتیک را میکشیدند و دو نفر آنها یعنی شوپن و لیست در این موقع
ظهور خود را اعالم کردند.
ذکر نام شوپن در ردیف اسامی پرشکوه شرکتکنندگان در این محافل ابتدا مشکل بهنظر
)1784-1871( ،Fetis )1مورخ و محقق بزرگ موسیقی از مردم بلژیک .تصنیفات زیادی در موسیقی دارد ولی
کار عمدة او تاریخ تحقیقی مفصلی است که از او باقی است .مجسمه تمام قامتش اکنون در جلوی کنسرواتوار
پادشاهی بروکسل دیده میشود .م.
2) Chopinetto
)1767-1845( ،Andrew Kackson )3صاحب منصب ارشد امریکائی که از 1829تا 1837بهعنوان
هفتمین رئیسجمهوری امریکا در آن سرزمین حکومت کرد .م.
)1775-1833( ،Valentin Radziwill )4شاهزادة آلمانی که هم مصنف موسیقی بود و هم خواننده و از
بتهوون و شوپن حمایت میکرد .م.
Baron Jacques de Rothschild )5یکی از سرمایهداران معروف .م.
Almanac de Gorha )6سالنامهای که از لحاظ انتقادی و تاریخی اهمیت زیادی داشت و دربارة زندگیهای
خصوصی پادشاهان و اعیان و اشراف اطالعات زیادی در آن جمع بود .این نشریه که هم به زبان فرانسه و هم به
زبان آلمانی چاپ میشد از سال 1763در شهر گوتا " "Gothaمنتشر میشد .م.
7) Duchesse
فرانسوییها داشته باشد.
توجه زیادی به وضع ظاهر و تناسب اندامش داشت .شکل یک مجسمة لباس را به خود گرفته
بود و در موارد بسیار حالت جوانان گزافهپرداز کلوبهای اسبدوانی را پیدا میکرد .عیبهای
اجتماعی او از خصوصیات ممتاز اشرافزادگان لهستانی مقیم شهر پاریس بود .به حد حماقت
متفرعن بود و اغلب با کسانی که مقام ایشان را دو ِن مقام خود میدانست به صورتی بسیار خشن
و غیرمؤدبانه رفتار میکرد .عالوه بر این از یهودیها نیز نفرت داشت ولی یهودیانی چون روث
چایلد و مندلسون و هاین البته مستثنا بودند .اگر کسی حتی بدون توجه ،به او اهانت میکرد او
را با کلماتی نظیر «یهودی» و «خوک» میخواند .مانند یک روییدنی فوقالعاده حساس تأثرات
را به خود جذب میکرد و بسیاری از عقاید بیارتباط به موسیقی را از معاشران شبانهروزیاش
میگرفت و دربارة بیمعنی بودن آنها ابدا ً نمیاندیشید و همانطور که بدون توجه و فقط بنا به
رسم و آیین روز ،دستکش زرد به دست میکرد ،این عقاید را نیز بدون فکر میپذیرفت.
شوپن که بیشتر اوقات خود را در تاالرهای گرم و در پرتو نور شمعها و در حضور تعداد
بیشماری از بانوان اشرافی میگذرانید مصنف والس از آب درآمد و در مدت تقریب ًا بیست
سال ده دوازده قطعه والس تصنیف کرد .این قطعات والس حالت و کیفیت مختلف دارد.
پرنشاط ،بیقید و بیپروا ،با نخوت ،شیرین و مطبوع ،افسرده و دژم ،سست و با رخوت و
اندیشناک ،همه خاطرات این مجالس رقص والس را تجدید مینماید .ولی باید دانست که
70
به ندرت میتوان آنها را واقع ًا موسیقی رقص به حساب آورد زیرا راه و رسم و شیوة سر
راست والسهای یوهان اشتراوس((( را ندارد .البته ضرب والس دارد و هرگاه ضرب آن زیاد
مبهم و درهم نباشد میتوان از آن برای رقص استفاده کرد .قطعاتی چند از آنها برای «باله»
برای ارکستر تنظیم کردهاند ،برای نمونه به قطعاتی که در طرح بیقواره رقصی شگفتیبخشی
بهنام «لِه سیلفید» مراجعه کنید .یک رقاص شایستة رقص باله ،که در کار خود کامال ورزیده
و با هر نوع موسیقی غیرمعمول و مشکلی آشنا باشد میخواهد که بتواند با تند و کند متوالی
و دقیق موسیقی شوپن که به عقیدة خودش در ضرب ثابت و تغییرناپذیر سه چهارم تنظیم
شده است برقصد و از عهدۀ کار به خوبی برآید .این والسها واقع ًا همانست که شوپن قصد
نوشتن آنها را داشته ،یعنی قطعات مخصوص پیانو که در مجالس خصوصی نواخته شود.
همه بسیار دلفریب و زیباست و عموم ًا مورد عالقة مردم سراسر جهان است((( .و بعضی از
آنها دارای لحظههای بسیار عالی و دقیق و وجدآور است .ولی به استثنای قطعهای که در «دو
دی یز مینور» ساخته شده هیچکدام طنین و رنگ موسیقی واقعی شوپن را ندارد یعنی انقالبی
که شوپن در نواختن پیانو ایجاد کرد در آنها منعکس نیست .در حقیقت باید گفت که قطعات
Johann Strauss )1پدر و پسر هر دو بدین نام خوانده میشدند .یکی را پد ِر والس ( )1804-1849و دیگری
را پادشاه والس ( )1825-1899مینامند .م.
)2با کمال تأسف فقط در یک مورد این مطلب صدق میکند .در مورد قطعة معروف به «والس مینوئه» ،در
(رِبمل) جیمز هونه کر “ ”James Hunekerگفته است که «مثل یک شیئی گرانبها همیشه با ما همراه
است».
71
1) Polonaise
2) Mazurka
)1837-1782( ، John Field )3يکی از پیشوایان بزرگ و انقالبی موسیقی از اهالی ایرلند که قسمت اعظم
افتخارات شوپن مدیون ابتکارات شاعرانهایست که این شخص برای پیانو کرده است .م.
4) Militaire
Fortissimo )5بسیار پرصدا .م.
Sforzando )6صدای قو .م.
«که بعضی از ساختههایم را فقط موقعی که لیست آنها را مینوازد کامال احساس میکنم»
و این سه اثر عظیم قطع ًا از جملة آنها است« .پولونز»ی که در «فادییز مینور» تصنیف
شده قطعهایست حاکی از درد و رنج و طوفان درون که با لحن لطیف و مالیمی به سبک
ف معما مانندی است «مازورکا(((» به دو قسمت تقسیم میشود .این در حقیقت یك انعطا
عالوه بر ایجاد دو حالت متضاد روشن و هیجانانگیز ،معرف رنج دوری از وطن و افکار و
احکام تلخ و شیرین نیز هست« .پولونز» در گام «البمل» تصنیفی است که حکایت از فتح و
ظفر میکند و گاهی آنرا «قهرمانی(((» مینامند و تقریب ًا به اندازة قطعه «میلیتر» مورد عالقة عامه
است .هر قدر قطعة «فادی یز مینور» عمیق و معرف تمایالت درونی است ،این قطعه نمایندة
احساسات برونی است .از یک سرور غیرشخصی و تصمیمات بزرگ که با شادمانی اتخاذ
شده حکایت میکند .چیز دیگری که باقی میماند قطعة «پولونز فانتری» است که آن هم در
گام «البمل» است و قطعهایست پردامنه و پرابهام که ترکیبات آن به استحکام و استواری بقیة
تصنیفات شوپن برای پیانو نیست .پس از اینکه با مشکالتی آغاز میشود سه بار به غلط آغاز
میشود (این تمهید لیست بوده است) به مقدار چندین صفحه در کمال زیبایی ،چون بخاری
که در هوا متصاعد شود ادامه مییابد ،و مضامینی به شیوة شوپن چون ستارههای درخشان
آن را میآراید و به نقطة اوج میرسد و باز فرو میریزد و به راحتی خطمشی نوینی پیش
میگیرد و جلو میرود و باالخره به مؤثرترین نقطة اوجی که در کلیة آثار شوپن نظیر آن را
73
نمیتوان یافت ،میرسد.
شوپن برای بیان احساسات درونیتر و ناپایدار ،که با شیوة «پولونز» توصیفشدنی نبود،
به رقص دیگر لهستانی یعنی «مازورکا» متوجه شد .پنجاه و شش «مازورکا» تصنیف کرده
که بصورت شگفتیبخشی با یکدیگر تفاوت دارد ،ولی تقریب ًا همه مبین احساسات تند اقوام
«اسالو» است .در اغلب آنها ترکیبات و فواصل غیرعادی زیاد به کار برده شده است .شوپن
گاهی برای ایجاد کیفیت و حالت کامال «اسالو» و گاهی صرفًا بهمنظور بیاعتنائی ،قواعد
و قوانین موسیقی را زیر پا میگذاشت و این امر موجب اعتراض علمای موسیقی نظری
معاصر میشد .حتی موسیقی امروز که از لحاظ اصول و قواعد از زمان شوپن به مراتب
آزادتر است به احتمال قوی بعضی از ترکیبات عجیب تصنیفات وی را مجاز نمیداند .ولی
گوش که بهترین حکم برای موسیقی است آنها را حائز اهمیت دانسته است زیرا بدون تردید
از طرح و متن خود آن نوع موسیقی استخراج میشود .قطعات «مازورکا» همه زیبا و فریبا
و سحرانگیز و خیالپرور است ولی هرگز در مجالس کنسرت آنطور که باید جلب توجه
نکرده است .البته علتش این نیست که مردم آنها را دوست نداشتهاند بلکه به سبب اینست
که فرصت و امکان خودنمائی زیاد به نوازنده نمیدهد؛ چه بهتر .زیرا قطعات «مازورکا» اگر
توسط نوازندگان غولآسا و در تاالرهای وسیع نواخته شود مقداری از ظرائف و دقائقش از
1) Mazurka
2) Héroique
دست میرود .قطعات «مازورکا» بیش از والس و به اندازه «پرلود» به محفل کوچک و زمان
مناسب و ظرافت در نوازندگی نیاز دارد .از بین این پنجاه و شش «مازورکا» قطع ًا یکی از آنها
با ذوق و طبع شما موافق خواهد بود (مگر اینکه شما آرزوی واژگون ساختن بنای حکومت
این دیکتاتور را داشته باشید و یا ترجیح دهید بازی گلف خود را ادامه دهید) و مشکالت فنی
در آنها آنقدر بزرگ نیست که شما نتوانید نظر خود را بهطور وضوح دربارة آنها بیان کنید.
به قول هونهکِر(((« :مازورکاهای شوپن مبین احساساتی از قبیل :طعن و طنز و غم و شادی و
نشاط و حزن و گرفتگی و اعتماد بهنفس و خیالپروری و همچنین معرف کسانی است که
از این احساسات برخوردار باشند».
باوجود اینکه تعلیم پیانو در آن ایام بسیار رایج بود تصور اینکه این استادِ حاالت و احالم
متنوع ،چگونه معلمی میتوانست باشد چندان آسان نیست .با این وصف از سال 1832به بعد
قسمت اعظم زندگی روزانة او به تعلیم موسیقی صرف شده و عجب اینکه ظاهرا ً از تدریس
موسیقی لذت میبرده زیرا وسیلهای بوده است که در بهترین و عالیترین خانوادهها راه یاید ولی
عجیب است که حتی یک نفر از شاگردانش پیانیست بزرگی از آب درنیامده است .افسانهای
در افواه است که لوئی مورو گوتسچاک((( «-دون ژوان» غیربومیِ ((( پیانو -از وی درس
گرفتهاست .دلیل عمدة شیوع این افسانه اینست که گوتسچاک کسی بوده که موسیقیِ شوپن
را به آمریکاییان معرفی کرده است .ولی خوشقریحهترینِ شاگردا ِن شوپن ،کودک فوقالعادهای
74
بود که در پانزده سالگی از جهان رفت و لیست دربارة او گفته است« :هنگامی که شروع به
نواختن میکند من دکانم را تخته میکنم» .اما اغلب شاگردان شوپن ،دوستداران موسیقی و از
طبقة اشراف بودند و البته تعداد زنان بر مردان فزونی داشتند .یک کار دیگر برای شوپنِ آهنگساز
باقیمانده بود و آن این بود که به باخ اقتدا کند و با تصنیف دو دوره ،مرکب از دوازده «اتود(((»،
پس از باخ الهامبخشترینِ معلما ِن موسیقی معرفی شود .باخ با ایجاد ارتباط کامل بین گامهای
معتدل ،چهل و هشت «پ ِرلود» و «فوگ» تصنیف کرد که صرفنظر از زیبایی اختصاصی و ذاتی،
هنوز معیار و مالک تعلیم پیانو به شیوة کالسیک محسوب میشود .شوپن که همیشه قبل از
کنسرتهایش قطعات معتدل «کالویکوردِ(((» باخ را تمرین میکرد در «اتود(((»هایش زمینههای
وسیعی برای ابتکار طرح کرده تا بعدا ً به منظور وسعت دادن به دامنة تکنیک پیانو ،آنها را کشف
)1860-1921( ،James Gibbons Huneker )1نقاد و مورخ معروف موسیقی از اهالی امریکا .م.
)1829-1869( ،Louis Moreau Gottschalk )2نوازندة مبتکر و با قریحة پیانو و مصنف امریکایی که در
حدود 90قطعه بسیار عالی برای پیانو تصنیف کرده است .م.
.Don Juan Gréole )3کلمة " "Gréoleبه کسی اطالق میشود که در کشوری متولد شود ولی از نژاد
مردم بومی آن کشور نباشد .م.
)4با وجود اینکه از سه (اتودِ) ضمیمه که در سال 1840بهعنوان قسمتی از انتشارات فتیس" "Fetisو موشلس
(روش روشها برای پیانو)
ِ " ،"Moschelesتحتعنوان ""Méthode des methods pour le piano
منتشر شد زیاد دفاع شده ولی ضعیفترین تتبعات شوپن بهشمار میآید.
5) The Well tempered chlavichord
6) Étude
کند .تقریب ًا در هریک از این «اتود»ها یکی از مشکالت نوازندگی یا مشکالتی شبیه به هم
مورد توجه مصنف بوده و در تصنیف آهنگی که در دست داشته مطرح ساخته است .علیرغم
افسانههای پر آب و تابی که دربارة هریک از این «اتود»ها ساختهاند دالئل کافی موجود است که
نشان میدهد این قطعات مخصوص ًا برای تمرین و تسلط یافتن به مشکالت معین و بهخصوصی
طرح شده است .با یک نظر اجمالی به «اتود» (اپوس 25شماره )6برای تمرین فواصل سوم
و (اپوس 25شمارة )10برای تمرین فواصل «اوکتاو» معلوم میشود که مصنف قصد آموزشی
خود را چگونه به کار برده است .حتی قطعة «انقالبی»((( (اپوس 10شمارة )12را که حاکی
از نعرههای دیوانهوارش است به اینصورت میتوان توجیه کرد که «مطالعة بسیار درخشان
و منظمی است برای تمرین دست چپ» ،خالصه مسائل به خصوصی که در این آثار مطرح
است از یکدیگر جدا نیست ولی همیشه وجود دارد .با این وصف ادوارد دان رویتر((( از روی
بیتوجهی اظهار میکند که :در «اتود»های شوپن هیچ نوع منظور آموزشی وجود ندارد .ظاهرا ً
کیفیت و کمال هنری آنها موجب گمراهی این ناقد گردیده و بدین سبب معتقد شده که مقصود
مفیدی از لحاظ آموختن با آنها همراه نیست .ولی همین امر نشانة اینست که شوپن در تصنیف
آنها اعجاز کرده است به این معنی که در عین حال که مسائل فنی را در آنها به کار برده لحنها
و آهنگهایی ابداع کرده که به خودی خود جالب و دلپذیر است .بهترین این «اتود»ها مسلم ًا
در ردیف عالیترین تصنیفات موسیقی پیانو به شمار میآید .این حقیقت مکرر گفته شده است
75
که هر کس بتواند «اتودهای» شوپن را خوب بنوازد هر آهنگی از آثار مصنفان مدرن را میتواند
بنوازد .و این بیان فقط شامل جنبههای فنی آثار او نیست.
هر وقت شوپن درس نمیداد یا سرگرم تصنیف موسیقی نبود و یا وقت خود را در
تاالرهای پرتجمل و در پرتو فروغ شمع به تفریح و تفنن نمیگذرانید با سایر نوزاندگان
معروف پیانو رقابت میکرد .در اوائل سال 1833با لیست در کنسرتی به نفع هریت
اسمیتسون((( زن هنرپیشة ایرلندی متوسطی که آتش سوزانی از عشق در دل برلیوز برافروخته
بود شرکت داشت .سال بعد در کنسرتی که خود برلیوز((( ترتیب داده بود ،شرکت جست ولی
یک بار شنیده شد که دربارة موسیقی« ،هکتور» از روی شیطنت گفته بود «هر کس کامال حق
دارد با کسی که این موسیقی را ساخته است قطع رابطه کند ».در ضمن پیانونوازان دیگر نیز
بعضی از تصنیفات او را (تصنیفاتی که امروزه کم و بیش فراموش شده است) در کنسرتها
و در جلو مردم ،نه فقط در پاریس بلکه در آلمان هم اجرا میکردند .کالراویک((( و لیست
در اوایل امر از جملة تفسیرکنندگان تصنیفات او بودند.
دو سالی بعد از تاریخی که شوپن مصمم شد از همهچیز صرفنظر نماید و یک سفر
1) Revolutionary
)1844-1905( ،Edward Dannreuther )2مصنف و نوازنده پیانو و مؤسس «انجمن واگنر» در لندن .م.
3) Harriet Smithson
4) Louis – Hector Berlioz
Clara Wieck )5همسر شومن .م.
قهرمانمآبانه به آمریکا کند یکی از مردان فوقالعاده معروف پاریس محسوب میشد .ناشران
با عالقة مفرط ،در پی تصنیفاتش بودند ولی جای کمال تعجب است که یکی از معروفترین
و جالبترین آثارش ،یعنی قطعة «فانتزی اَمپرومتو(((» باوجود اینکه در همین ایام ساخته شد
تا شش سال پس از مرگش به چاپ نرسید .چون قسمت اعظم تصنیفاتی که پس از مرگ
شوپن چاپ و منتشر شده آنهایی بوده که خود مصنف آنها را شایسته انتشار نمیدانسته است
شاید بتوان احتمال داد که این قطعة جالب توجه هم از همین لحاظ مورد استفاده قرار نگرفته
است .قسمت غنایی درهم و برهم آن (که تقریب ًا بدون تغییر مثل یک بیماری واگیری ،بهنام
«من همیشه رنگینکمان را دنبال میکنم» شایع گردید) این فرض را قوت میبخشد ولی
ضرب قسمت «اَلِگروا اَجیتاتو»((( و «پ ِرستو»((( به شخص دست میدهد بیش ازِ حالتی که با
حد لزوم این نقص را جبران میکند .تمام این قطعه کیفیت ابتکاری بسیار درخشانی به خود
میگیرد و بهمین دلیل یک قطعة «امپرومتو»ی واقعی است .و فانتزی کلمهای است که بعدا ً
توسط ناشران فضول ،بنام این قطعه اضافه شده است.
در ماه مه 1834شوپن با پولی که با عجله و پنهان از ناشرش از فروش یک قطعة والس
(((
بدست آورد به همراهی هیلر برای حضور در جشنوارة منطقة رن ِ ُسفلی به اِکس-ال-شاپل
رفت .مندلسون با روحیهای بسیار خوش و خرم در آنجا بود و هنگامی که جشنواره به پایان
رسید ایشان را با خود به دوسلدرف برد .مندلسون شیفته و مجذوب پیانو نواختن شوپن شد
76
ولی دربارة طرز نواختن او مردد بود .در این مورد مینویسد «امروز یکی از بهترین نوازندگان
پیانو به شمار میآید -به یقین یک «پاگانینی»((( دوم است »...ولی طبع کالسیک مندلسون
موجب شد که عبارتی به این مضمون به آنچه گفته بود بیفزاید که« :اغلب رعایت ضرب را
نمیکند و آن متانت و احساس واقعی موسیقی را ندارد» .در آن روزها لهستانیها به آنچه
(((
در داخل خطوط میزان بود بیشتر میپرداختند -و قطعه معروف او که به صورت «روباتو»
است -انقالبی محسوب میشد ،زیرا تازگی داشت و هنوز با بحث و جدلهائی ،که چندین
جلد کتاب را شامل میشود ،بیمعنی شناخته نشده بود .ظاهر امر اینست که مندلسون نحوة
به کار بستن آنها را هرگز نیاموخت((( به تحقیق میتوان گفت که مندلسون دربارة شوپن از
« Fantaisie-Impromptu )1امپرومتو» معموال به آهنگهائی اطالق میشود که کیفیت بداههسرائی داشته
باشد .م.
Allegro Agitato )2یعنی بسیار تند و با هیجان .م.
Presto )3یعنی تندتر از الگرو .م.
Aix- la- Chapelle )4شهری که آن را به آلمانی آخن ""Aachenمینامند و در 44کیلومتری کولوني
" "Cologneقرار دارد .م.
Paganini )5نوازندة معروف ویولون که در نواختن این ساز در عصر خود اعجاز میکرد .م.
Rubato )6در موسیقی اطالق به کیفیتی از وزن میشود که نوازنده ملزم نباشد ارزش زمانی هر نغمه را
رعایت کند ،مثال قسمتی از زمان اختصاص نغمههای کوتاه را نغمههای بلند بگیرد ولی در عین حال وزن آهنگ
حفظ شود .م.
شکن سرسخت محول بود که با تظاهر و خودنمایی از شوپن دفاع کرد و گفت )7این کار به عهدة برلیو ِز قانون ِ
که« :شوپن نمیتوانست کامال و بهطور دقیق رعایت حزب را کند».
لحاظ یک مصنف موسیقی دو عقیدة مخالف داشت .از یک طرف معتقد بود که تصنیفاتش
ناساز و ناموافق و به شیوهای نامتناسب تنظیم شده و از طرف دیگر احساسات سرشار و
عواطف فراوان او را تأیید میکرد .این تعریف مقرون به تردید است و شوپن هم بیمهری
مندلسون را به این طریق تالفی کرد که کلیة تصنیفات وی را بیمعنی و مردود دانست .شوپن
از شومن هم قدرشناسی نکرد .شوپن در مسافرت به آلمان در سال 1835و 1836با شومن
مالقات کرد .البته در مقابل کوششهایی که شومن در مشهور ساختن شوپن به خرج داد
انتظار میرفت که وی نیز بهتر از این با آن مرد مهجور رفتار کند نه اینکه در کمال خونسردی
بگوید« :کارناوال اصال موسیقی نیست».
سال ،1835یکی از سالهای پرحادثة زندگی شوپن محسوب میشود .اوالً بیاندازه
مغموم و افسردهدل بود از اینکه مردم به نواختن او عالقة فوقالعاده نشان نمیدهند در کمال
بیعقلی نحوة مالیم نوازندگی خود را که متناسب با تاالرهای کوچک و اختصاصی بود با
شیوة رعدآسای لیست در تاالرهای بزرگ مقایسه میکرد و کار خود را در مقابل او ناچیز
و حقیر میشمرد .در اوایل ماه آوریل این دو نفر در کنسرتی برای کمک به خیریه شرکت
جستند و کفزدن مردم برای شوپن تقریب ًا به همان اندازة نواختنش مالیم و ضعیف بود .با
روحی افسرده و دلی گرفته تصمیم گرفت که ذوق خود را فقط در کار تصنیف موسیقی بکار
بیندازد و با اندوه فراوان به لیست گفت« :من استعداد کنسرت دادن ندارم .دیدن جمعیت
77
مرا به وحشت میاندازد .نفس مرد م گویی میخواهد مرا خفه کند و نگاههای کنجکاوانة
آنها اختیار را از عضالت من سلب میکند و در مقابل چهرهای ناآشنا ارادة خود را از دست
میدهم و مبهوت میشوم .اما شما ،برای جمعیت خلق شدهاید زیرا آن موقعی که نظر و
توجه مردم را جلب میکنید توانایی این را دارید که بر نفس خود مسلط شوید ».بدیهی است
که این بیان تا چه حد با کینه و بغض توأم بوده است .شاید میخواسته بگوید که هر کاری
را که لیست قادر نبوده است بهطور مشروع انجام دهد با توسل به احساسات جنسی و یا با
کوبیدن روی پیانو انجام میداده است .به هر حال از این تاریخ به بعد شوپن به ندرت در
جلو جمعیت پیانو نواخته و شهرتش بهعنوان نوازندة سحرانگیز ،تقریب ًا منحصر بود به آنچه
که از دوستان و همکارانش یعنی کسانی که در محافل خصوصی به شنیدن تصنیفاتش نائل
میشدند نقل میشد.
مقام و منزلتی که شوپن در این جلسات اشرافی تحصیل کرده بود هر زخمی را که از
برخورد با جمعیتهای بزرگ عمومی بر دلش نشسته بود مرهم مینهاد .شوپن مردی بود که
ِ
تصنیفات سبک او میتوان مثل زنان دلفریبی میکرد و نشانههای فراوانی از این دلفریبی در
مشاهده کرد و بسیاری از عشقهای ناتمام او موقعی شروع شد که طبع پرشور «اسالو» خود
را در پشت پیانو به جوالن میانداخت و دل شنوندگان مستعد را با چشمان فروزنده و تابناک
خود میربود .در نگاه بیاعتنا و شاعرانه و دلپسند چیزی بود که اگر با کوشش مردانهای توأم
میبود پیروزی را برای او بسیار آسان میساخت .ولی بقدری محجوب بود که الزم میآمد
78
1) Huneker
2) Fruity
Byronic )3یعنی به شیوة «بایرون» شاعر معروف انگلیسی که وجوه اختصاصی آثار او تصویر و تجلیل
افتخارات و بدبینی و تردید و طنز و طعن و پشیمانی است .م.
بفهمد که چرا شوپن این چهار قطعة پرحالت را اصال به این نام نامیده است .نخستین آنها را
ممکن بود فیالمثل «جنگ و صلح» نام نهاد .ولی به جای اینکه نامگذاری شوپن را در این
مورد به انتقاد بگیریم بهتر اینست که از شنیدن آنها به عنوان عالیترین نمونة نیروی موسیقی
فوقالعاده سریع لذت ببریم (همه با عالمت «پِرِستو(((» مشخص گردیده است) و شکر خدا
را به جای آوریم که مصنف ،این قطعات را با ترکیبات ناسازگاری درنیامیخته و نام «سونات»
به آنها نداده است زیرا چنین کارها به آسانی از وی ساخته بوده است.
برای تصنیف موسیقی شوپن میتوانست خود را به نحوی از فشار تأثرات روحی برهاند
ولی توانایی اینکه سیمای ماریا وودزینسکا را از آیینة روح درهم شکسته خود بزداید نداشت.
مزاجش مدام روبه ضعف میرفت و رخوت و بیارادگی شومی سرپای وجود او را فرا
میگرفت .دو نفر از دوستانش مالحظه کردند که شوپن نمیتواند زندگی خود را جمع و
جور کند لذا به او اصرار کردند که با ایشان به لندن سفر کند .با اینکه از اقامت ایشان در لندن
بیش از پانزده روز نگذشته بود این مدت به نظرشان بسیار طوالنی میآمد زیرا چنانکه نقل
شده آب و هوای نامساعد انگلیس و ضعف مزاج شوپن موجبات ناراحتی ریة او را که از
کودکی هم ضعیف بود فراهم آورد .در حالی که هم جسم و هم مغزش ناراحت بود به خانه
و زندگی خود بازگشت .اگر در این موقع وسیلة مالقاتش با یکی از جالبترین دوستان این
قرن یعنی ژرژ ساند فراهم نیامده بود و مسیر زندگیاش به کلی تغییر نیافته بود امکان داشت
81
که یأس و نومیدی او را از پای درآورد .در زمستان سال 1836این دو نفر در خانة کنتس
ِ
مسافرت َدگو((( که معشوقة لیست بود یکدیگر را دیده بودند و رابطة ایشان ،حتی پیش از این
منحوس نیز دوستانه بود .تقریب ًا بالفاصله پس از مراجعت شوپن از انگلیس همه این دو نفر را
همهجا با هم میدیدند .در تابستان ،1838به اندازهای به هم نزدیک شده بودند که تعطیالت
تابستان را در کاخ نوآن((( متعلق به ژرژ ساند واقع در منطقة لوآر((( با هم گذرانیدند .و به این
ترتیب پر سر و صداترین روابط دوستانه که در عالم موسیقی میتوان یافت شروع شد.
در عرصة کشاکش این دوستی گرچه فردریک موجودی پرشور و ملتهب بود ولی با
این « ِسمیرامیس(((» ادب قابل قیاس نبود .ژرژ ساند از سلسله دوستان بزرگ برخاسته بود:
اگوستوس نیرومند -فرمانروای «ساکسونی(((» -جد اعالی پدریش بود .پدرِ مادرش در
خیابانهای پاریس قمری((( میفروخت .و دوستي خودش هم یک ماه پیش از ازدواج رسمی
پدر و مادرش بسته شده بود و با اینکه با یک بارون ازدواج کرد و از او دو بچه دارد شهرتش
:Presto )1یعنی سریع و از اَلگرو" "Allegroتندتر و سریعترین ضرب موسیقی است .به استثنای پرستیسیمو
پرستیسامنت " ."Prestissamenteم.
ِ " "Prestissimoو
2) Comtesse d’Agult
3) Nohant
Loire )4منطقهای در مرکز خاک فرانسه .م.
Semiramis )5ملکة اساطیری آشور که به سبب زیبایی و فراست و شهوترانی زیاد شهرت دارد .م.
6) Augustus Strong of Saxany
)7مقصود پرندة زیبای خوشصداست .م.
امروز به سبب روابطی است که با یک سلسله از رجال برجستة معاصر خود داشته است و
این اشتغاالت عشقی بههیچوجه مانع فعالیت خارقالعادهاش در نویسندگی نمیشد .درزمان
حیاتش الاقل به انداز ة جرج الیوت((( مشهور بود با این تفاوت که این زن انگلیسی از آشنایی
و آمیزش با مؤلف کتاب بیاهمیتی دربارة «ارسطو» خشنود بود در حالی که ژرژ ساند عالوه
بر چندین نفر از افراد گمنام چندین نفر از رجال برجستهای چون مِریمه((( و موسه((( و
شوپن را آزموده و کنار گذاشته بود .از جملة کسانی که او را نه تنها به عنوان ملکة اقلیم ادب
بلکه به خاطر نوعدوستی و کمالجویی و ایمان به تساوی زن ومرد و طبیعت پرستیاش
نیز ستایش میکردند ،رجال مختلف و برگزیدهای بودند چون :هاین و بالزاک و سنتبوو و
فلوبر و آرنولد((( و جرج الیوتو الیزابت بارت((( و برونینگ که وقتی به او معرفی شدند در
جلوش زانو زدند و دستش را بوسیدند .ژرژساند که شش سال از شوپن مسنتر بود وقتی با
شوپن آشنا شد در اوج شهرت خود بود .زنی بود با دامنة محبوبیتی بسیار وسیع و به اندازة
یک مردِ ژرفبین ،ذکاوت و فراست داشت ولی به عشاق خود به چشم مادری مينگریست
و در این کار بیاندازه افراط میکرد.
ابتدا شوپن خانم ساند را زنی نفرتانگیز احساس کرد ولی پیش از اینک بفهمد که چه
بسرش میآید محبتهای همهجانبة خانم ساند او را به صورت مادر مهربانی که شوپن آرزوی
داشتن آن را داشت درآورد و شوپن به قید اسارت وی درآمد .تنها دلیلی که موجب شد
82
مردی چون شوپن که بیاندازه پایبند به اصول اخالقی بود (شوپن به این سبب که لیست از
اطاق او برای مالقات با شخصی استفاده کرده بود با وی قهر کرد ).تعطیالت تابستانش را با
یک «سیبیل(((» ُکپل بگذراند این بود که در آن روزها معاشرت با این زن در شهرت وی تأثیر
فوقالعاده داشت .سپس حزم و احتیاط را یکباره به کنار گذاشت و زمستان بارانی و نکبتباری
را هم با او در جزیره مایورکا((( گذرانید .شوپن در طول مدت این ماه حنظل بیاندازه ناخوش
و بیمار بود و ساکنان خرافاتی محل به او و همچنین به خانم ساند و اطفالش به چشم تردید و
بدگمانی نگاه میکردند (علت اصلی آن این بود که هیچکدام به کلیسا نمیرفتند) و به قدری
به ایشان سخت گذشت که خود را مجبور دیدند که به یک صومعة دورافتاده و متروک پناه
ببرند و چندین ماه با تحمل سختی و مشقت فراوان در آن بسر ببرند .سرداب سرد و نمناکی
که شوپن در آن زندگی میکرد و غذاهای نامناسب و فاسدی که میخورد مزاجش را باز مختل
)1819-1880( ،George Eliot )1نام مستعار زن نویسندهای که «ماریان ا ِوانز» Marian Evansنام
داشته و در سدة نوزدهم رومانهای بسیار جالبتوجهی تصنیف کرده است .م.
)1803-1871( ، Mérimée )2مورخ و رماننویس فرانسوی .م.
)1810-1857( ، Musset )3شاعر و نویسندة فرانسوی .م.
4) Arnold
)1806-1861( ،Elizabeth Barrett )5شاعر انگلیسی که با )1812-1889( ،Browningکه از
سخنسرایان معروف سده نوزدهم انگلیس است ازدواج کرد .م.
Sibyl )6کلمهایست اساطیری که در مورد زن پیامبر یا غیبگو بکار میرود .م.
Mjorca )7بزرگترین جزیره از از مجمعالجزایری در نزدیکی سواحل اسپانیا در دریای مدیترانه .م.
ساخت و موقعی که میخواست باالخره جان خود را از آن جزیره خالص کند به خونریزی
ال بر او مسلط شده بود و در این حال مجبور بودند اومعده گرفتار بود و بیماری سل((( هم کام ً
را با یک کرجی متعفن از آن جزیره خارج کنند .سرانجام این مسافران خسته و مانده به بندر
مارسی((( فرود آمدند و در اینجا بود که شوپن باز بتدریج نیرو گرفت و خود را برای عزیمت
به نوآن به منظور گذراندن تابستان بعد آماده ساخت.
رماننویسی که سرنوشت زندگی و حل مشکالت قهرمان خردشدهای چون شوپن را ،در
ِ
ماسک تنفس آن موقع که وی به بندر مارسی قدم مینهاد ،در دست داشت اگر او را بدون
آزار میداد شاید بتوان عذرش را موجه دانست .ولی ازآنجا که شوپن عروسک رماننویس
نبود ده سال دیگر به زندگی ادامه داد .عالوه بر این موقعی که از مایورکا بازگشت نه تنها دو
«پولونز(((» و یک «باالد(((» بلکه بیست و چهار قطعه «پرلود» (اپوس )28نیز همراه داشت.
معلوم نیست که چند قطعه از این آهنگها در آنجا ساخته شده شاید تعداد معدودی از آنها
(ولی بطور تحقیق قسمت اعظم کاری که الزم بود برای اصالح و تکمیل آنها بشود از قبیل
انتخاب تم و کامل کردن و تزئین نمودن آنها در آن جزیره صورت گرفته است ).حقیقت
امر این است که مسافرت به جزیرة مایورکا با این شرط صورت گرفت که شوپن یک
کتاب محتوی «پرلود» تحویل دهد .این «پرلود»ها هم مثل «نوکتورن»ها شکل و صورت به
خصوصی ندارد و هریک مبین حاالت و کیفیات به خصوصی است .ولی به جهاتی نواختن
83
آنها در دنبال یکدیگر بسیار مناسب است زیرا مانند «پرلود»ها و «فوک»هایی که باخ برای
«کالویکورد معتدل» در گامهای خویشاوند و متناسب تصنیف کرده است تنظیم شده ،یعنی
حتیالمقدور هریک از آنها در یک گام ماژور و مینور .از لحاظ طول هم متغیر است و از
طرح کوچک «مارش عزای ملل» در «دو مینور» تا آهنگ پرهیاهو و پرطغیان «سی بمل
مینور» و از حیث حالت نیز از آهنگ واقع ًا خوشحال «ر ماژور» تا آهنگی به دِژمی سیمای
«کالیبان(((» مثل قطعه «ال مینور» را شامل میشود.اگر بخواهیم یک نوع رابطة خویشاوندی
بین این «پرلود»ها و تصنیفات دیگر شوپن جستجو کنیم باید آنها را بین «نوکتورن»ها ،که
بیشتر حالت بدیههسرایی دارد ،و «اتود»ها که مشکالت فنی آنها به اختیار و با استادی باید
حل گردد میتوان قرار داد .بعضی از آنها بیاندازه مورد توجه عامه است مخصوص ًا قطعة
تاریک و اندیشناک «میمینور» و قطعة اندوهبار و پراشتیاق «سی مینور» و قطعة کوچکی که
شکل «مازورکا» دارد در «ال ماژور» و «پرلود» موسوم به «قطرة باران(((» و راهپیمایی بیصدای
1) Phthisis
Marseilles )2بندری در جنوب شرقی فرانسه در خلیج لیون .م.
3) Polonaise
4) Ballade
Saliban )5یک موجود زشت و کریه که در نمایشنامة «طوفان» اثر شکسپیر در خدمت پراسپرو
" "Prasperoاست .م.
6) Raindrop
کشیشان مردهاش( .این ابتکار متعلق به «ژرژ ساند» بوده است) و قطعة باشکوه «دو رِ مینور» و
قطعة پرموج و شکن و گشادة «فا ماژور» «پرلود» نوزدهم در گام «می بمل ماژور» ظریفترین
آهنگی است که شوپن نوشته است .وزن پرپیچ و تاب آن از لحاظ زیبایی و جمال حالت گل
و بتههای بوتیچلی((( را دارد.
اصالح و تکمیل این «پرلود»ها در زمستان نکبتباری که شوپن در جزیره مایورکا بسر
میبرد صورت گرفت .چندین ماه پس از اینکه در بندر مارسی و کاخ نوآن بهعنوان معالجه و
استراحت بسر برد و حالش بهبود یافت به پاریس بازگشت و پرحاصلترین دوران زندگیاش
را آغاز کرد .بدون تردید عشق و عالقهاش به خانم ساند در حد نهایت بود و بوسیلة او آن
آرامش روحی که سالها آرزو و نیاز داشت تحصیل میکرد .ویلیام مرداخ((( در دفتر خاطرات
خود چنین یادداشت کرده که« :در این موقع آثار شوپن سودمندتر و لحنهایش خالصتر
و از لحاظ وزن نیرومندتر و ترکیباتش غنیتر شده بود .تغییری در روحیه او پدید آمده بود
که در نتیجة آن افکار و احساساتی از هر لحاظ دامنهدارتر و الهاماتش شریفتر شده و به
اندیشههایش شکلی مجللتر بخشیده بود ».شوپن در پاریس در همان خانهای که خانم ساند
زندگی میکرد سکونت اختیار کرد و با حرارت و تمرکز حواس سرگرم کارهای هنریاش
شد بهطوری که درمدتی به کوتاهی دو سال ،سیلی از آثار جدید و زیبا تحویل داد که بعضی
از آنها به خالف معمول مفصل است .نخستین آنها ،که پس از «پرلود»ها ساخته شده ،قطعاتی
ِ
84
«سونات» سی بِمل مینور((( نام نهاد .وقتی شومن نخستین مرتبه متوالی بود .شوپن آنها را
آن را شنید ،گفت« :این قطعه را سونات نام نهادن اگر حمل بر غرور و خود ستایی مصنف
نباشد ،هوسی بیش نباید تلقی گردد .زیرا شوپن چهار کودک اعجوبة خود را با یک یوغ
بهم بسته است »...دو موومان نخستین آن از لحاظ هدف و روش و نه از لحاظ کیفیت به
شیوة بتهوون است .موومان اول حالتی مشتاق و پرآشوب و اندیشناک دارد که به تدریج
»ی عظیم منتهی میشود .موومان دوم یک قطعه سرعت میگیرد و باالخره به یک «کرساندو((( ِ
ِ
سکرتزو»ی بسیار نیرومند و هیجانانگیز است و پر از امواج خروشان که نواختن آن بازوان «ا ِ
پوالدین میخواهد تا حتی مطلب آنطور که باید ادا شود .این دو موومان چون دو ستاره
میدرخشند و نورافشانی میکنند .اما دربار ة قطعة بعد یعنی قطعة مشهور به «مارش شوم(((»
با سنگینی ناگهانی و بیارتباط آن چه میتوان گفت؟ بعضی از نوازندگان پیانو آن را با چنان
پنجههای سحرانگیزی مینوزاند (ولی حتی ایشان هم نمیتوانند آن را با چنان قسمتهای
ِ
مپرومپتو»ی «فا دیز ماژور» معروف است ،نه مانند مینور» به پایان رسید .این قطعه که بنام «ا َ
«اَمپرومپتو»ی «ال بمل» حالت آزاد و صورت بداههسزایی دارد و نه به سیاق «نوکتورن» «سل
بمل ماژور» که بعدا ً منتشر کرد از ترکیبات بیگانه عاری است و بهنظر میآید که داستانی با
آن همراه باشد ولی داستانی بر َسبیلِ موسیقی که نیاز به توصیف ندارد .واقع ًا مشکل است که
شخص از این قطعه را یک «امپرومپتو» تلقی کند .بیشتر به یک «باالد(((» میماند که طرحش
در نهایت زیبایی و دارای حاالت متنوع و زمینهای کامال پرآشوب و کیفیتی دراماتیک است.
چهار «باالد»ی که دو تای میانة آن در همین دوران تجدید نیروی هنری شوپن منتشر شده در
واقع موسیقی توصیفی است .اهمیت ندارد که ما داستان اختصاصی هریک از آنها را بدانیم
85
زیرا با وجود اینکه چنین بهنظر میآید که داستانی را بیان میکنند ،شنونده اغوا میشود و
آنها را بهعنوان موسیقی مطلق کافی میشناسند« .باالد» سل مینور ،محتوی پراشارهترین
لحنهاست که از جهات مختلف پیش میرود و به عالیترین نقطة کمال میرسد و بهصورت
یک والس آسمانی درمیآید و در همان حین که میخواهد به همان کیفیتی که شروع
شده پایان بیابد ناگهان یک جملة بسیار نیرومند و پردامنه ،که از لحاظ حالت غمافزا ولی
خشمناک است شنیده میشود که پر است از تحرک و هیجان و آهنگی است در اعلی درجة
قدرت« .باالد» دوم در «فا ماژور»که بنام «اسرارآمیز»((( معروف است پس از این «باالد» جلوة
چندانی ندارد" .باالد" ال بمل ،قطعهایست ظریف و نرم و مطبوع و طناز و از تمام «باالد»ها
مطلوبتر است و قطعهایست زیبا و دلپسند و سبک .آخرین «باالد» «فا مینور» در حقیقت یک
«نوکتورن» است در اعالترین شکل خود که داستانی از نواحی افسانهزای جنوب با آن همراه
است .دامنة احساس آن از امواج آرام تا توفان سهمناک را شامل میشود .قسمتهای آرام
Toccata )1کلمهایست ایتالیایی به معنی لمس کردن .نوع بهخصوصی آهنگ بوده برای سازهایی شبیه پیانو
که در قرن 16در ایتالیا رواج یافته است و درآن آزادی و اختیار نوزانده زیاد است .م.
)2اگر فانتزی «اَمپرومپتو» را هم به حساب بیاوریم چهار قطعه میشود .کلمة اَمپرومپتو “”Impromptu
یعنی ارتجاعی و به قطعاتی از موسیقی گفته میشود که که مثل «فانتزی» چندان تابع قاعده نباشد و صورت
بداههسرایی داشته باشد.
Ballade )3دراصل ،آواز برای همراهی با موسیقی رقص .م.
4) Mysterious
چون بهشت ،فریبا و قانعکننده و قسمت توفان ،موقر و باشکوه است .بهطور خالصه میتوان
گفت گرچه تاحدی پرمعماست ولی تصنیفی است بسیار عالی و بدیع.
در همین دورة خالقه و پربرکت بود که اساسیترین محصول ذوق شوپن به عرصة ظهور
ِ
«فانتزی فا مینور» را «غول خشمناک» نامیده و داستانهای متنوعی دربارة آن تعبیه رسید.
کردهاند که یکی از دیگری بیمعنیتر است .گوئی شوپن توانائی این را نداشت که تار و پود
پردامنة این اثر بزرگ را ،بدون ارتباط دادن آن با یک افسانة ابلهانه ،در هم ببافد .حتی خود
شوپن هم بنا به روایت لیست ،داستانی برای آن ترتیب داد ولی شرح حالی که لیست دربارة
شوپن نوشته باید بهعنوان یک ستایش پرتعارف((( تلقی شود و نه یک منبع موثق اخبار .این
فانتزی از هر لحاظ یک شاهکار بزرگ است .تمهایی که در آن بهکار رفته نه تنها بسیار
زیباست بلکه بیاندازه قابل پرورشدادن و مستعد بسط یافتن است .طرح عظیمی که شوپن
برای این قطعه ریخته با توفیق فراوان به انجام رسانیده و با شور و هیجان و فهم و درایت،
کمال و تمامیت آن را تا پایان حفظ کرده است .این شاهکار بزرگ باالخره اظهار نظر بیمورد
« ِسر ویلیام هادو»((( را مبنی بر اینکه« :آثار شوپن از لحاظ استخوانبندی حالت بچهای را دارد
که با انواع مختلف اسباببازی بازی میکند و وقتی از حد خود تجاوز کرد سرگردان و ناتوان
میشود» ،رد کرد .وای به حال نوازندة ظاهربین و مغروری که این «فانتزی» را به صورت
یک «فانتزی» -یعنی قطعهای که دارای یک وحدت ظاهری و مبهم است -بنوازد .چنین
86
شخصی باید متوجه باشد که این «فانتزی» دارای یک استخوانبندی مشخص و مخصوص
به خود است و برای دست یافتن به راه و رسم بیان و تفسیر آن باید مثل یک «سونات»
کالسیک دربارة آن مطالعه و تعمق شود .هرگاه این «فانتزی» توسط هنرمندی اجرا شود که
دارای اندیشهای سیال و انگشتانی توانا و روان باشد عظمت سهجانبهاش کامال آشکار میشود
و نشان میدهد که یکی از هیجانانگیزترین و رضایتبخشترین و مؤثرترین آثاریاست که
برای پیانوی تنها نوشته شده است.
نیروی خالقهای که موجب شد این دو سال ،پرارزشترین و عالیترین قسمت زندگی
شوپن گردد ،نیرویی خارقالعاده بود در وجودی که به تدریج به سوی مرگ میرفت .چنین
نیرویی قابل دوام نبود .داستان زندگی شوپن از سال 1841به بعد جز شرح سقوط و افول
چیزی نیست .قریب شش سال این وضع تغییر نکرد .هر تابستان به کاخ خانم ساند در نوآن
میرفت و در آنجا پرستاری صادقانه و عاقالنة خانم ساند به او نیرو و توانایی میبخشید که
بتواند آنرا در پائیز و زمستان بعد در پاریس صرف کند .در هر زمستان چند قطعه برای ناشران
)1این ستایش پرتعارف در حقیقت حالت گلستانی را دارد که در آن اَزهار بدبو و مسمومکننده نیز
فراوان یافت میشود .نقل کردهاند که قسمتی از این کتاب را شاهزاده خانم کارولین سِ ین ویتگن شتین
“ ”Princess Carolyne Sayn – Wittgensteinکه یکی از آخرین معشوقههای لیست بوده نوشته
است.
)1859-1937( ،Sir William. H. Hadow )2مورخ مشهور موسیقی در انگلیس که کتابهای زیادی در
موسیقی نوشته است .م.
ِ
شرایط قرارداد به نزاع میکشید .از اینها خود آماده میساخت و همیشه کارش با ایشان دربارة
که صرفنظر کنیم باید بگويیم که این چند سال بدون هیچ سانحهای بر او گذشته است مگر
اینکه کسی بخواهد زندگی روزانة او را در تاالرهای پذیرائی اشراف پاریس جویا شود .شوپن
از عزم خود به اینکه در جلو جمعیت پیانو ننوازد دوباره منصرف شد .مثل «آشیل»((( که در
حال قهر و تعرض در چادر خود باقی ماند ،شوپن نیز سالها از دادن کنسرت برای دوستان
پاریسیاش خودداری کرد .ولی ناگهان در آوریل سال ،1841در یک کنسرت نیمه عمومی،
(((
که خوانندة مشهور سوپرانو -لوره سینتی دامورو (((-در اپرای «ویلیام تل»((( نقش «ماتیلد»
را بازی میکرد ،شرکت جست .جمعیت ممتاز و منتخبی که عموم ًا از شاگردان و دوستان
اشرافياش بودند در اين كنسرت حضور يافتند و با شور و هیجان زیاد از او تشویق کردند.
(((
سال بعد در 21فوریه کنسرت دیگری داد که با همکاری دوستش پولین و یاردوت گارچیا
که یکی از باهوشترین خوانندگان عصر خود محسوب میشد برگزار کرد.
در سال ،1844پدرش از جهان رفت .این خبر از یکطرف و افزایش کشمکشی که بین
او و بانو ساند ایجاد شده بود از طرف دیگر او را سخت شکنجه میداد .هر سال که در نوآن
میگذرانید بیش از پیش تسلیم این وضع رنجآور میشد و مالحظه میکرد که از محبت و
خانمی بانو ساند روز به روز کاسته و بر حس مادری و سلطهاش بر او افزوده میشود .پسر
و دخترش رشد میکردند و شوپن اغلب با بانو ساند دربارة سیاست داخلی خانه اختالفنظر
87
داشت و حتی گاهی به ضد او از بچهها جانبداری میکرد .چون روز بهروز روحش خستهتر
میشد و بیماری هم او را مدام ناتوانتر میساخت تعداد تصنیفاتش در سال مدام رو به
کاهش بود .با این وصف در سال 1845آخرین اثر قلمش را زیر «سونات» بسیار زیبای «سی
بِمل» گذراند و آنرا امضاء کرد .در این «سونات» آن شور و قدرت (چهار کودک دیوانه)(((ای
ال موجود نیست .در عوض استادی و که در «سونات» سی بِمل مینور احساس میشود اص ً
مهارتش در تنظیم این اثر از هر لحاظ رضایتبخش است و از مواد و مصالحی که در اختیار
داشته در کمال هنرمندی در سراسر قطعه استفاده کرده است .صحنههای این «سونات» متغیر
است .مقدمة آن هیجانانگیز و توفانزا و متن آن تغزلی و شاداب است و در کمال زیبایی
از مقامی به مقام دیگر انتقال مییابد .پس از آن یک قطعه «اِسکرتز» مالیم و در عین حال
نیرومند است و سپس یک قطعه «الرگو(((» که حالت نیایشی عمیق دارد و در پایان یک قطعۀ
ِ
«فیناله»ی تند و چابک که به تنهایی هلهله و تحسین شنونده را برمیانگیزد شنیده میشود.
Achilles )1پهلوان معروف یونان .م.
)1801-1863( ،Lauré Cinti Damoreau )2خوانندة معروفی که مدتی استاد آواز در کنسرواتوار پاریس
بوده است .م.
”William Tell“ )3یکی از اپراهای معروف روسینی “ ”Rossiniاست.
”Mathilde“ )4یکی از اشخاص مهم بازی در اپراي “ ”William Tellاست .م.
Pauline Viardot - Garcia )5از اشرا
ف زادگان اسپانیا که خوانندة معروفی بود .م.
6) Four maddest Children
Largo )7به معنی سنگین و موقر .م.
88
Berceuse )1به معنی الالئی و به قطعاتی برای ساز اطالق میشود که دارای چنین حالتی باشد .م.
2) Debussy
Baracarolle )3در اصل آوازهای مخصوص دریانوردان را به این نام میخواندند ولی به قطعاتی مخصوص ساز
به صورت تغزلی و به وزن شش هشتم نیز اطالق میشود« .بارکارول» شوپن به وزن دوازده هشتم .م.
4) Lucrezia Floriani
5) Prince Karol
6) Solange
ال داخلی خانواده همیشه نخستینبار با شوپن در میان )7سوالنژ با مادرش نزاع کرد نه با شوپن .اخبار کام ً
گذاشته میشد .در این مورد هم تولد نخستین بچه سوالنژ ابتدا به شوپن اطالع داده شد.
8) My dear corpse.
صورت یک الشة بیرمق درآمده بود .تن نحیف و رنجورش چهل و پنج کیلوگرم هم وزن
نداشت .جیبش هم تقریب ًا خالی بود و با وجود اینکه کار کردن برای او بیاندازه رنجآور
بود مجبور بود کار کند و جیب تهی خود را پر کند .رفیقان و ناشران آثارش به او توصیه
کردند که درصددِ دادن کنسرتی برآید .در ماه فوریه ،1848پس از شش سال کنارهجویی در
جلو جمعیت ظاهر شد .برنامهاش بسیار طوالنی و خستهکننده بود و از جمله شامل قسمت
پیانو «سونات»ی بود که برای ویولو ن ِسل ساخته بود و آخرین تصنیف طوالنی وی به شمار
میآید .این کنسرت هم از لحاظ اجتماعی و هم از لحاظ مالی توفیق بزرگی برای او بود.
شوپن هر قطعه را در کمال لطف و زیبایی نواخت ولی در پایان آخرین قطعه تقریب ًا در حال
ضعف بود .این کنسرت عنوان کنسرت خداحافظی او را با هوادارانش در پاریس ،که عبارت
بودند از وابستگان به دستگاه سلطنت و اعیان و اشراف و شاگردانش ،پیدا کرد.
اجتماع این جمعیت نخبه در تاالر پل هیِل((( در حقیقت آخرین واقعة اجتماعی حکومت
خاندان اورلئان((( به حساب میآمد زیرا هشت روز بعد از آن لوئی فیلیپ((( پادشاه بورژوا و
ملکة شلختهاش دیگر بر سرزمین فرانسه حکومت نمیکردند .شوپن به انقالب فرانسه با کینه
و مخالفت مینگریست .چون میترسید که اگر زمام امور کشور فرانسه بدست جمهوریخواهان
بیفتد اعیان و اشراف از آن سرزمین مهاجرت کنند و منبع عوائدش از آنچه که بود هم کمتر
شود .در این موقع رفیق عزیز و شاگردش جین ویلهلمینا استرلینگ((( که زنی از اهالی
90
اسکاتلند و صاحب ثروت فراوان بود ،اورا به رفتن به انگلستان تشویق کرد .این زن در این
سفر هرگونه مراقبتی که الزم بود از شوپن بهعمل آورد و اطاقی در لندن برای او کرایه کرد و
شوپن در اواخر ماه آوریل سال 1848به آن شهر وارد شد .ابتدا چندین مرتبه درخانوادههای
بزرگ و معروف قطعاتی نواخت ولی دعوت انجمن فیالرمونیک را به این عذر که «آنها فقط
به آثار کالسیک عالقه دارند و باین دلیل من میل ندارم دعوت ایشان را بپذیرم» کتب ًا رد کرد.
با گروهی از رجال دانشمند و برجسته از جمله کارالیل((( و دیکنز((( آشنا شد .ابتدا منتقدان
و نوازندگان قصد داشتند او را با آغوش باز پذیرا شوند ولی از آنجا که شوپن آشکارا ترجیح
میداد که در مجالس خصوصی بنوازد کمکم از شوق و حرارت ایشان کاسته شد .و او را یک
موجود پرفیس و افاده شناختند .غم و اندوهش روز به روز فزونی مییافت و نداشتن دوست
و مصاحب و بدی هوای لندن و ضعف روزافزون مزاج ،زندگی او را ماللآور میساخت و
آرزوی دوران گذشته در نوآن را میکرد.
1) Pleyel
2) Orléan
3) Louis-Philippe
4) Jane Wilhelmina Stirling
)1795-1881( Thomas Carlyle )5از نویسندگان معروف انگلیسی .م.
)1812-1870( ، Charles Dickens )6معروفترین رماننویس انگلیسی در قرن 19و از بزرگترین
نویسندگان داستان در جهان .م.
خانم استرلینگ که شاید دلباخته شوپن بوده با نیتی خیر و از روی عالقه به او پیشنهاد
کرد سفری به اسکاتلند برود .چنین سفری در دورة تابستانی چندان بد نبود ولی شوپن تا
(((
گزای نواحی شمالی ،در آن مناطق ماند تا در شهرهای منچستر((( وگالزگواواسط پائیز جان َ
و ادین بورگ((( کنسرتهائی بدهد و توفیق متوسطی تحصیل کند .ولی حداقل نیرویی که
برایش باقی مانده بود در رفت و آمد به اینجا و آنجا وحضور در محافل اعیان و اشراف
از دست داد .در اواخر ماه اکتبر متوجه شد که پایان عمرش نزدیک شده است وبه لندن
بازگشت .در این دورةسخت و تاریک جای یک شوخی باقی بود« :هر زن انگلیسی که من
برایش پیانو مینوازم بدون استثنا میگوید مثل آب مینوازید((( آنوقت به دستهای خود
نگاه میکنند و نغمههای غلط را با احساس فراوان مینوازند .مردمی عجیبند .خدا ایشان
را حفظ کند ».روحیة شوخ او هنوز باقی بود اما نیروی ارادهاش رو به زوال میرفت .از او
خواهش کردند در یک مجلس رقص که مربوط به لهستانیها بود پیانو بنوازد .مجلسی بود
شبیه به سیرک و کسی به او توجهی ننمود .حتی روزنامهها هم دربارة آخرین حضورش در
محافل عمومی چیزی ننوشتند .این اتفاق در شانزدهم نوامبر 1848واقع شد.
در ماه ژانویه شوپن با یک دنیا رنج و درد به خاک فرانسه بازگشت .همانطور که قطار
آهن به پاریس نزدیک میشد دربارة این هجرت غیرعاقالنهای که کرده بود و فعال از آن باز
میگشت به تلخی یاد کرد .از نوکرش پرسید« :این گله گوسفند را در این چمنزار میبینی؟
91
اینها باهوشتر از مردم انگلیس هستند ».موقعی که به پاریس رسید خبر فوت تنها پزشکی که
به او نهایت اطمینان را داشت و در غیاب او از جهان رفته بود به او داده شد ،آنرا به فال بد
گرفت .دیگر توانایی تدریس نداشت و حتی بیشتر اوقات از راست نشستن روی صندلی هم
عاجز بود لذا بهیچوجه نمیتوانست معاش خود را تأمین کند .هیچ درآمدی هم نداشت زیرا
تصنیفاتش را همیشه بیدرنگ فروخته بود .اگر از آنچه ساخته و فروخته بود حقوقی برای
خود حفظ کرده بود مسلم ًا درآمد خوبی میتوانست داشته باشد .در این ایام که درنهایت فقر
و مسکنت میزیست دو خانم که از دوستان ثروتمند او بودند پا پیش گذاشتند و یکی ازآنها
که کنتس ابرسکوف((( نام داشت پنهانی نصف اجارة خانة او را میپرداخت .خانم دیگر همان
زن وفادار یعنی خانم استرلینگ بودکه مبلغ 25/000فرانک پول برایش فرستاد و شوپن در
حدود نصف این مبلغ را نگاه داشت و بقیه را پس فرستاد .دوستان صمیمی فراوانی که داشت
بیاندازه مراقب او بودند .دوالکروا((( که برخوردش با اغلب مردم سخت و انعطافناپذیر
بود برادرانه با شوپن رفتار میکرد .خواهر و شوهر خواهر شوپن از لهستان آمدند که از او
93 آیا شوپن آموزگار پیانو بود؟ همگان او را آهنگسازی از لهستا ِن سرکوب شده ،دوست
بخارا
سال سيزدهم نحیف ژرژ ساند پرشور ،مرثیه سرای «نوكتورنها» و همچنین نوازندة پیانو در شبهای
شماره 79
بهمن -اسفند ضیافت ،کسی که دوست دارانش با حسادت از او محافظت میکردند ،میدانند .با این حال
1389
شواهد نشان از آن دارد که این هنرمند حدود یک چهارم عمر کوتاه خود را به تدریس پیانو
ال پذیرفته بود (برخالف فرانس لیست که از گذرانده بود .شوپن این گزینة حرفهای را کام ً
برچسب آموزگاری خشنود نبود) ،در حالیکه اهمیت و ارزیابی مفهوم آن اخیرا ً صورت گرفته
است .از برخی جهات آموزگاری جایگزین حرفة نوازندگی استادانة پیانو شد که از سال
1835کنار گذاشته بود .از دیدگاه جامعه شناسی ،آموزش به شاگردان اکثرا ً اشرافی طیفی از
برجستهترین و مشهورترین مهمانان سالنهای پاریس در دوران دوران لویی فیلیپ را در بر
میگرفت که در نهایت به پیانوها و سالن کنسرت «پله یل» میپیوست .صرف ًا منزلت اجتماعی
بود که شاهزاده خانم مارسلینا زارتوریوسکا را -که به قول همگان وفادارترین شاگرد شوپن
بود – از این که نوازندة حرفهای شود باز داشت .اما از میان سایر شاگردانش تنها ژرژ ماتیاس
که از سال 1862استاد کنسرواتوآر پاریس بود رسم ًا امانتدار سنت شوپن محسوب شد ،در
حالی که کارول میکولی سمتی مشابه او در «لوو» داشت و بعدا ً به همت او همانجا به مرکز
سبک شوپن تبدیل شد .میکالوسکی ،رزنتال و بیش از همه کوزالسکی از شاگردان میکولی
بودند ،چنان که پوگنو و ایزودور فیلیپ تحت آموزش ماتیاس بودند.
فعالیتهای آموزشی شوپن
در سالهای پیش از ترک ورشو ،شوپن تنها به عنوان لطفی ویژه به دوستان حاضر به
دادن چند درس بود .حرفة واقعی او بهعنوان آموزگار موسیقی از دوران سکونت در پاریس
آغاز شد و از سال 1849تا 1932ادامه یافت .در این دوران اوقاتش را میان آهنگسازی و
تدریس تقسیم کرده ،تابستان را به آهنگسازی و زمستان را به تدریس اختصاص داده بود .در
هر حال پس از بازگشت از مایورکا تا هنگام جدایی از ژرژ ساند اوقاتش را به این ترتیب
میگذراند .شوپن شش ماه از سال ،از ماه اکتبر یا نوامبر تا ماه مه بهطور متوسط روزی پنج
شاگرد داشت .صبح زود بر میخاست و تمام صبح و دست کم نخستین نیمة بعد از ظهر را به
تدریس میپرداخت .هر کالس درس ما بین چهل و پنج دقیقه تا یک ساعت طول میکشید،
ولی گاه برای تعلیم شاگردان با استعداد مورد عالقهاش ،به ویژه یکشنبهها ،چند ساعت پشت
هم وقت میگذاشت((( .شاگردان بسته به وقت آزاد شوپن ،استعداد و نیازهای شخصی و
وضعیت مالیشان هفتهای یک درس یا بیشتر میگرفتند .اما به گفتة بعضی شاگردان ،شوپن
بهطور غیررسمی به آنها درسهای اضافی مجانی نیز میداد.
کالسهای درس شوپن حتی بیش از کالسهای فرانس لیست یا کالکبرنر محبوبیت
داشتند ،ولی گرانتر نیز بودند چون هزینة هر کالس 20فرانک طال ،معادل یک لویی طال یا
یک لیرة استرینگ آن زمان بود و اگر شوپن به منزل شاگرد میرفت 30فرانک مزد میگرفت.
94
البته باید گفت که تدریس منبع اصلی درآمد شوپن بود از همین رو ساعتهای متوالی تدریس
را اعمال شاقه مینامید .در قراردادهایش غالب ًا بندی بود که مالکیت ساختههایش را برای
همیشه به ناشر منتقل میکرد .در مورد کنسرتهای عمومیاش در پاریس و اسکاتلند نیز تنها
شش یا هفت کنسرت برایش کمی منفعت مادی در پیداشت .در بیشتر موارد شوپن برای
امور خیریه برنامه اجرا میکرد .با این حال بابت کنسرتهای خصوصی یا نیمهخصوصیاش
(مث ً
ال در دربار لویی فیلیپ) مزد دریافت میکرد.
شوپن چند شاگرد داشت؟ تخمین آن آسان نیست ،اگر هر کسی که زمانی از پیشنهادات
نوازندگی او برخوردار شده باشد را شاگرد بدانیم ،شمار شاگردان شناخته شدهاش تا به امروز
به حدود 150نفر میرسد .اما این شمار حتم ًا بیش از شاگردان اصلی او بوده است .همچنین
بهتر است نسبت به ادعاهای بعضی از زندگی نامه نویسان که افرادی را شاگرد شوپن قلمداد
کرده اند ،با دیدة تردید بنگریم .در دوران زندگی این آهنگساز ادعای شاگری او مد روز بود
و امتیازی محسوب میشد و شوپن که از این موضوع باخبر بود غالب ًا پاسخ میداد« :هرگز
به او درسی ندادهام ،اما اگر ادعای شاگردی من برایش مفید است ،بگذارید هرچه میخواهد
بگوید( ».کاراسوسکی ،جلد دوم ،صفحة .)98بعالوه طبقهبندی شاگردان نیز با اهمیت بود
زیرا اکثر آنها آماتورهای عاشق موسیقی بودند و شمار حرفهایها به حدود 20تن میرسید.
99
در چند دهه گذشته توجه عموم به مطالعه در زمینههای گوناگون علمی معطوف گشته 100
بخارا
و به همین سبب «دریافت» موضوع پژوهشی تازهای شده است که نه تنها ارتباطات پیوسته سال سيزدهم
شماره 79
در تاریخ موسیقی ،و هنر را در مجموع ،بسط میدهد ،بلکه مباحث نظری و هنرشناختی را بهمن -اسفند
1389
نیز مطرح میسازد.
واژه دریافت به طول عمر یک اثر در تاریخ اشاره دارد ،و بر «تفکری» که این اثر در
موسیقی و دیگر هنرها ایجاد میکند ،و در نهایت تأثیر اجتماعی آن بر آگاهی موسیقایی
نسلهای بعد.
مطالعات هانس – هاینریخ اگربرخت در زمینه دریافت موسیقی بتهوون آغازگر
بررسیهای هنرشناختی و نظری در رشته موسیقیشناسی بوده است .در لهستان ،ز ُوفیا لیسا
بود که به مسئله دریافت هنرشناختی موسیقی پرداخت و در حال حاضر پژوهشهای جیم
سامسون ،ایرنا پونیاتوفسکا و میچیسالو توماسزِفسکی و چند تن دیگر در زمینه دریافت
موسیقی شوپن میباشد.
میچیسالو توماسزِفسکی واژه «طنین» را به وضعیتی نسبت میدهد که موسیقیدانان معاصر
و نسلهای بعد روشها و ویژگیهای خالقانه آهنگسازی را در آثار خود به کار برند .دلیل
قاطع تأثیرگذار بودن یک اثر در آوانویسیهای دقیق از روی آن و یا تنظیم آزاد آن برای
دستگاههای دیگر نمودار میشود ،مانند استفادههای مختلف از قطعهها ،اقتباسها و برخی
اصول در سبک کار ،همچنین آثاری که که اثر در آنها به شکل کوالژ ،واریاسیون و انواع
شگردهای دیگر بهکار گرفته شود .و سرانجام آثاری که در تجلیل و ستایش آهنگساز ساخته
شود.
دریافت ،به معنی ارتباطی که یکی از یا کل آثار آهنگساز را به معاصران و یا نسلهای بعد
پیوند دهد ،به فاصله تاریخی موجود میان اصل اثر و تأثیر موسیقایی آن بستگی دارد .بستگی
آن همچنین به نوع رویکرد حسی به موسیقی اصل اثر ،برای مثال موسیقی شوپن ،میباشد.
موسیقیدانان هم عصر شوپن از موسیقی او الهام میگرفتند ،اما تأثیر او بهخصوص بر
روی آهنگسازان نسلهای بعد او بوده است .آنها از شکل کمپوزیسیونهای شوپن ،روشهای
هارمونیک ،ملودیها و انواع روشهای خاص این نابغه لهستانی پیروی کردند .به ژانرهایی
که شوپن به کار میبرد رجوع کردند و تلقی شاعرانه زیبای او را در آثار خود به کار بردند.
برای مثال او را در درک موسیقی به مثابه «زبا ِن نوایی» الگو قرار دادند و همچنین در به
کارگیری موسیقی قومی در آثارشان و توجه به شعر بهعنوان رکنی در ساخت آهنگ ،و حفظ
تعادلی درست میان شکل و بیان موسیقی.
ویژگی بینظیر موسیقی شوپن و نبوغ او خیلی زود مورد توجه همگان قرار گرفت.
موریسی ُمکناکی در «کوریر پولسکی» گفته است« :هر کس که در جوانی با چنین موفقیتی به
کار آغاز کند به شهرت جهانی میرسد».
بسیاری از دوستان جوان تر و مسن تر شوپن (ایگناسی دوبرژینسکی ،جولین فونتانا،
101
اسکار ُکلبرگ ،کارول کورپینشکی ،و ُوژیِچ ُسوینسکی) استعداد او را بیهیچ چون و چرایی
پذیرفتند ،ولی هیچکدام از این افراد نتوانست با دنباله روی از هموطن خود به موفقیت دست
یابد .دریافت موسیقی شوپن در وطنش به دلیل آگاهی ناکافی از کل آثار او تا اندازهای
سطحی بود .بهعالوه ،آهنگسازان ترجیح میدادند بر روی مدلهای کالسیک و رمانتیک
ابتدایی کار کنند ،و به این ترتیب نتوانستند ایدههای جدید شوپن را در آثار خود به کار برند.
با این وجود ،بودند موسیقیدانانی که به سادگی عین کمپوزیسیونهای این استاد موسیقی
را تولید میکردند ،اما کار آنها تقلیدی نسبت ًا ابتدایی بود از ویژگیهای آثار خالق او ،مانند
خیالبرانگیزی ،لطافت ،نرمی و احساسبرانگیزی .این دریافت ساده شده موسیقی شوپن
سیکرسکی ،عمدهترین منتقد موسیقی لهستان در آن زمان ،قرار گرفت. مورد اعتراض یوزف ُ
او در نشریه روخ موزیژنی جنون روزافزون نکتورن [نغمه شبانه -م] و مازورکا را به باد
انتقاد گرفت .دیگر منتقدین موسیقی در لهستان با او همصدا شدند ،آنتونی ُوی کوفسکی ،یان
کلیزینسکی ،و مارسلی آنتونی ،کسانی که در معرفی موسیقی شوپن بر حس تناسب رهنمود
داشتند.
در قرن نوزدهم مجموعهای از آوانوشتههای جدید بر دریافت آثار این آهنگسازی که
برای مازورکا و پرلودهایش به شهرت رسیده بود ساخته شد ،بهخصوص در نیمه دوم قرن
نوزدهم که تنظیم آهنگ برای دستگاههای دیگر معمول گشت .هدف ،همه پسند کردن
کمپوزیسیونهای شوپن میان دوستداران موسیقی و نوازندگان سازهای مختلف ،و در نتیجه
وسعت بخشیدن به رپرتوارهای نوازندگان بود .پس از قیام نوامبر 1830نظام رسمی آموزش
موسیقی در لهستان بهطور مجازی از میان رفت؛ تا سال 1861که آپولینری کاتسکی انستیتوی
موسیقی ورشو را بنیان نهاد .در آن دوران موسیقی بهطور خصوصی و در خانهها تدریس
میشد .درس موسیقی برای دختران جوان خانوادههای مرفه بورژوا الزامی بود و همین
امر تقاضای برای رپرتوارهایی که جذاب و در عین حال آسان باشد را افزایش میداد.
کمپوزیسونهای بسیار محبوب شوپن از لحاظ تکنیک و آوانویسی به دالیل شخصی هم
ساده شد ،مث ً
ال به دلیل دوستی نزدیک با آهنگساز و یا به دالیل تجاری .نخستین آوانوشتههای
آثار شوپن در دهه ،1830کمی پس از انتشار اصل آثار او ،پدیدار شد .این عمل در اواخر
دوران پوزیتیویسم به اوج خود رسید [پوزیتیویسم جنبشی فرهنگی اجتماعی در لهستان بود
که ،پس از قیام فاجعهآمیز ژانویه 1863بر علیه امپراتوری روسیه ،تفکر مترقی در ادبیات و
دیگر جنبههای اجتماعی به وجود آورد -م] .در کل ،دویست و یکی از کمپوزیسیونهای
اولیه شوپن آوانویسی شد و بهره برداری از موسیقی شوپن به پدیدهای عظیم تبدیل گشت.
آوانویسی آنتونی اورلوفسکی از اولین نمونهها محسوب میشود و اولین کمپوزیسیون انتشار
یافته بر موسیقی شوپن بوده است.
حدود 1500موسیقیدان کمپوزیسیونهای شوپن را دوبارهنویسی کردهاند ،از جمله
ُ
فرانشم ،فرانتس متخصصین عالی در این رشته (از آهنگساز گرفته تا نوازنده) مانند اوگوست
102
لیست ،فریدریخ کالک برنر ،کارل چرنی ،رافائل جوزفی ،پابلو ساراساته ،کارول میکولی،
یوزف نواکوفسکی ،میلی باالکیرف ،الکساندر گالزونُف ،نیکالی ریمسکی ُکرسا ُکف و مکس
رگر .در میان آثار اولیه شوپن نیز قطعههای بسیار محبوبی بوده است که صدها بار ،برای هر
ساز ممکن و مجموعه ساز ،از نو آوانویسی شدهاند.
پس از آنکه لهستان استقالل خود را از دست داد ،نمایش هویت ملی برای باال بردن
روحیه ملی به هر شکل اهمیت یافت .افکار هنرمندان رمانتیک مبنی بر نزدیک شدن به
فرهنگ و هنر بومی و مفهوم هنر ملی ،محبوبیت خارق العادهای میان لهستانیها داشت .در
حیطه موسیقی نیز به نوبه خود انتظار میرفت که این هنر تداعیکننده مضمونهای ملی و
بومی باشد .کمپوزیسیونهایی با حال و هوای لهستانی به وجود آمد و شالوده ملودی آنها
بر پایه طرحهای ضربی و وزن دار خاص رقصهای لهستان تنظیم شد .شوپن جوان در
فضای احترام به ارزشهای ملی بار آمده بود و از سنین پایین با این صفت ویژه در موسیقی
لهستان مواجه بود و همین امر سبب خالقیتی بی همتا در آثار او شد .مارسلی آنتونی شولک
[زندگی نامهنویس شوپن – م] مینویسد« :شوپن سعی داشت تا روح متنفذ در شعر و
موسیقی بومی را کشف و تسخیر کند ».به این ترتیب عنصر بومی موسیقی شوپن مفهومی
از هویت ملی یافت و از این رو به مهمترین ویژگی و ارزش در نظر همه لهستانیها تبدیل
گشت .لهستانیهایی بودند که از موسیقی شوپن به وجد میآمدند و به اعتبار جهانی او
افتخار میکردند ولی ،بنا به نظر یان کلِچینسکی ،عالقه آنها به خصوص به مازورکاها و
پولونزهای او بود .شوپن را میپرستیدند چون روح لهستان را ستایش میکرد ،ذاتشان را ،که
او با کمپوزیسیونهای بینظیرش در اختیار جهانیان نهاده بود .به راستی ،شوپن آمده بود تا
تجسم لهستان شود.
عجیب نیست که در میان همه آثار شوپن مازورکاهایش دریافت زودرس آثار او را
بهطور چشمگیری میسر کردند ،یعنی کمپوزیسیونهایی که بازتابدهنده آوازها و رقصهای
لهستانی و به کمال ،تداعیکننده روح و سنتهای ملی بودند .پیش از شوپن هم آهنگسازان
لهستانی قطعات مازورکا ساخته بودند ،کسانی مانند ماریا شیمانوسکا ،کارول لیپینسکی،
یوزف السنر ،کارول کورپینسکی ،یوزف کروگولسکی و یوزف دامسه .پس از انحالل دولت
مستقل لهستان ،بُعد ملی این آثار ارزشی خطیر یافت .مازورکا که در ابتدا تنها یک رقص ساده
بود ،کمپوزیسیونی کوچک شد که رسم ًا در برابر عدهای اجرا میشد .تولید مازورکا باال رفت
و به درجات مختلفی که هر کدام بازتابدهنده استانداردهای متفاوت آوانویسی هنرمندانه
بود سبکبندی شد .در کتابشناسی موسیقی ورشوی ُوژیِک توما ِشوسکی از 1270مازور و
168مازورکا نام برده شده که آهنگسازان حرفهای و آماتور تنظیم کرده و در نیمه اول قرن
نوزدهم منتشر شدهاند .با این وجود ،این شوپن بود که مازورکا را از رقص صرف به شعر
زیبای موسیقاییای تبدیل کرد که در مهمان خانههای سراسر اروپا اجرا میشد ،و همه بر این
باور بودند که مازورکاهایش حس دلتنگی برای وطن را القا میکند.
103
به اعتقاد توماشوسکی ،محبوبیت بسیار زیاد مازورکاهای شوپن سبب شد تا «آهنگسازان
لهستانی نیز راه او را پی گیرند ولی نتیجه کارغالب این افرد چشمگیر نبود ».در میان آنها
میتوان از [ A whole Collection of Mazurs à la Chopinمجموعه کامل مازورهای به
سبک شوپن -م] هنریک شوپویچ در دهه 1840نام برد .با وجودی که آثار این آهنگساز از
لحاظ «تصاویر شاعرانه» با آثار شوپن برابری نمی کند اما برخی از مازورهای او از استاندارد
نسبت ًا خوبی برخوردار است .ابتدا مازورکا به سبک شوپن را نسلی از دوستان او و پس از
آن شاگردانش تنظیم کردند ،و سرانجام کسانی که هرگز این آهنگساز را ندیده بودند ،ولی
این کار را روشی درست در ابراز ستایش از او میدانستند .در میان این آهنگسازان ایگناسی
دوبرژینسکی ،یوزف نواکوسکی ،ادوارد ولف ،یوزف برژوسکی ،آنتونی کاتسکی ،ایگناسی
کریزانوسکی ،امانوئل کانیا ،کارول میکولی ،یوزف لوبوسکی ،و الکساندر زارزیکی را میتوان
یافت.
در عین حال مازورکاهای شوپن همیشه به درستی درک نشدهاند .بعضی بر این باور
بودند که بیش از اندازه احساساتی اند و به هیچ وجه مشترکی با مازورهای پرضرب و شاد
روستایی یا مازروکاهای سالنهای رقص ندارند .لودیک نابیه الک این جمالت فراموش
نشدنی را در این مورد به زبان آورده است« :از آنجا که این مازورکا ازغم سرشار است،
مازورکایی غمانگیز است! مانند خاکسپاری است وسط مراسم عروسی .ما برای مازور تأسف
میخوریم .به لطف شوپن مازور در سراسر جهان به صلیب کشیده شده است».
مازورکاهای شوپن برای اجرای سولوی صدا و پیانو نیز تنظیم شدهاند .والدیسالو
ویشلیکی مینویسد« :مازورکاهای شوپن ،تصاویر زیبای شاعرانه و روستایی یادآور ترانههای
محلی در شکل عالی موسیقایی هستند و زمینه گستردهای از آوانویسی با قابلیتهای متفاوت
فراهم میآورند ».اثر Six melodies by Fr. Chopin transcribed for solo voice
[شش ملودی از آقای شوپن برای سولوی صدا -م] با اشعار ژول روئل که یان چِسینسکی
به لهستانی ترجمه کرده نظر همگان را جلب کرد .گفتنی است که پُلین ویار ُدو نیز دوازده
مازورکای شوپن را با اشعار لویی پومه به صورت ترانه تنظیم کرده است .خواندن این ترانهها
مهارت و ردیف آوایی باالی خواننده را میطلبد .مازورکاهای شوپن برای سازهای برنجی
نیز نوشته شده است .از این نمونه میتوان از آوانویسی ف .گولبیوسکی ،مدیر و رهبر اصلی
ارکستر نوازندگان سازهای برنجی یاد کرد.
شماری از مازورکاهای شوپن که بیش از بقیه آوانویسی شدهاند عبارتند از :مازورکا در
ر بمل ماژور اُپوس هفتم شماره ،1دو مینور اپوس هفتم شماره ،2سی مینور اپوس بیست
و چهارم شماره ،1فا ماژور اپوس سی و سوم شماره ،3دیز مینور اپوس ششم شماره .1
پدیده مازورکا در نیمه دوم قرن نوزدهم به جنون مازورکا انجامید .مازورکاها برای اجرا
ال هنرمندانه تنظیم شدند .تکتک آهنگسازان در سالنهای رقص و به شکل قطعاتی کام ً
لهستانی مبادرتی به تنظیم مازورکا میورزید .با این وجود کار اغلب آنان از لحاظ مهارت
104
و نوآوری به پای آثار شوپن نمی رسید ،اما در میان آنها کمپوزیسیونهایی الیق ذکر است،
ال یوجنیوش پانکیویچ در ایدههای مبتکرانه هارمونیک ،والدیسالو زلنسکی در ماهیت مث ً
نوسکفسکی در قرار دادن پایه آثارش بر ترانههای محلی مجموعه ُ پولیفونیک و زیگمونت
کولبرگ .مازورکاهای شوپن عالوه بر آهنگسازان الهام بخش شاعران نیز شد .دریافت شوپن
در میان شاعران بر «اشعار شوپن وار» اثر کرنل اوژژسکی و اشعار یوزف سپ میباشد که هر
کدام از دو شاعر تحت تأثیر کمپوزیسیونهای متفاوتی بودهاند.
پولونز نیز از دوبارهنویسی شدن بی نصیب نماند .یوزف سیکرسکی پولونز را «دفتری
سرشار از تحوالت روح یک ملت» نامید .این ژانر موسیقی نقشی نمادین داشت و رقص ملی
را پدید آورد .در لهستان پولونز محبوبیت زیادی داشت ،برای مثال پولونزهای میخال کلئوفاس
اُگینسکی ،و هر کدام از آهنگسازانی که سری در سرها داشت ،وظیفه خود میدانست که
پولونزی بسازد و هم از این کار لذت میبرد .کمپوزیسیونهای شوپن عمدت ًا برای ارکستر
تنظیم شده بود ،و در میان آثار مورد توجه او میتوان از پولونز در دو ماژور اپوس چهلم و
دو بمل ماژور اپوس پنجاه و سوم نام برد ،همچنین از آندانته اسپیاناتو و پولونز در سل بمل
ماژور اپوس بیست و دوم.
پولونزهای شوپن الهام بخش چندین نسل از آهنگسازان لهستانی بوده است .نسل پس
سکفسکی از شوپن :آنتونی استُلپ ،ایگناسی کریژانوسکی ،والدیسالو زلنسکی ،زیگمونت ن ُ ُ
سکفسکی پولونزهایی نوشتهاند که به آثار شوپن نزدیک بوده ،پولون ِز الژیاک [اندوه بار -م] ن ِ ُ
105
•
تا به امروز از محبوبیت فراوان برخوردار است .در خصوص سازهایی غیر از پیانو ،بهترین
آنها پولونزهایی است که هنریک ویِنیاوسکی برای ویولون تنظیم کرده و کمپوزیسیونهایی
که در سه اپرای Halkaهالکا The Haunted Manor، ،خانه ارواح و The Countess
کنتس اثر استانیسالو ُمنیوشکو هستند.
هر اتود شوپن نیز حداقل یک بار دوبارهنویسی شده است؛ محبوبترینشان بدین قرارند:
اتود در ال مینور اپوس بیست و پنجم شماره ،2میدیز مینور اپوس بیست و پنجم شماره ،7
سل ماژور اپوس دهم شماره ،3میماژور اپوس دهم شماره ،1و همچنین سل بمل مینور
اپوس دهم شماره .6همه به جز یکی از از پرلودها (پرلود در فا ماژور اپوس بیست و هشتم
شماره )5به روشهای گوناگون از نو آوانویسی شدهاند .آوانویسی و تنظیمهای مختلفی از
ال پرلود در سل بمل ماژور اپوس نهم شماره 2و ر ماژور اپوس سی و نُکتورن وجود دارد ،مث ً
دوم شماره ،1والسهای فا بمل ماژور اپوس شصت و چهارم شماره ،1دو مینور اپوس سی
و چهارم و سل بمل ماژور اپوس هجدهم و آوازها ،خصوص ًا A Maiden’s Wishآرزوی
دوشیزه The Little Ring ،حلقه کوچک و My Sweetheartعزیزدل من.
به تصنیفها ( ،)Balladeقطعات شاد ( ،)Scherzoبداههها (،)Impromptu
فانتزیها و سوناتها توجه کمتری شده است .در این میان تنها Funeral Marchمارش
عزا از سونات در ر بمل مینور که قطعهای مجزا تلقی میشد ،در آن زمان محبوبیت یافت .به
106
گفته توماشوسکی حدود 400آوانویسی از روی این مارش وجود دارد و تنظیم ارکسترال آن
توسط هنری رِبِر 30اکتبر 1849در مراسم خاکسپاری شوپن اجرا شد .همچنین در لهستان
آوانویسی یان کواترینی برای سمفونی ارکسترال و آواز بسیار محبوب بود.
در عین حال بیش از همه ،آوانویسیهای آثار شوپن برای چهار دست منتشر میشد .این
آوانویسیها کمی پس از اصل آثار ظاهر شدند ،که بهخصوص در میان ناشران آلمانی بسیار
معمول بود .هر کدام از این آوانویسیها مکملی بر اصل اثر تلقی میشود.
در خصوص سازهای دیگر ،تنظیم آهنگ برای ویلن ،فلوت یا ویلن سل و پیانو بسیار
مورد توجه بود .بنا به گفته توماشوسکی قطعاتی که برای ویلن نوشته شده «کانتیلنای
( )Cantilenaمتحرک رقص و آواز» داشتند و اغلب نکتورن ،والس و مازورکا بودند،
ال آوانویسی کارول لیپینسکی از نکتورن در سل بمل ماژور اپوس نهم شماره .2ویلن سل مث ً
اکسپرسیوو بودند را ترجیح میدادند .به این
ُ نوازان قطعاتی که ملودی بم داشتند و از نوع
جهت اتود در میدیز مینور اپوس بیست و پنجم شماره 7و اتود در سل ماژور اپوس دهم
شماره 3به خصوص محبوب بودند.
شهرت آهنگسازان روس در نیمه دوم قرن نوزدهم در درجه اول به دلیل تنظیم آثار
شوپن برای ارکستر بود .یک نمونه سوییت ارکسترال الکساندر گالزونف با نام شوپینیانا
است که موسیقی باله Les Sylphidesسیلفیدها میباشد .برای این سوییت ،گالزونف
پولونز در دو ماژور اپوس چهلم ،نکتورن ال ماژور اپوس پانزدهم ،مازورکا در میدیز مینور
اپوس پنجاهم ،والس در میدیز مینور اپوس شصت و چهارم و تارانتال اپوس چهل و سوم
را به کار برده است .در قرن نوزدهم موسیقی شوپن حتی برای آکوردئون ،ماندُ لین ،باالالیکا
و بایان آوانویسی شد .چندین هزار نمونه از این آوانویسیها به تعدادی بسیار بیشتر از اصل
آثار شوپن ساخته شد.
در نیمههای قرن نوزدهم هنوز روشهای پیشرفته تحلیل آثار شوپن به وجود نیامده بود.
لهستانیها فطرت ًا نبوغ و خاصیت منحصر به فرد او را درک کرده بودند ،که ارزش مسلم آن
در خصلت باطنی ملی آنها بود .ولی آنها ویژگی جهانی موسیقی شوپن را نیز میستودند،
خاصیتی که هم جاودانی و هم فرا م ّلی بود.
تأثیر موسیقی شوپن از مرزهای کشور گذشت .موسیقی او در سراسر اروپا ولوله بر
پا کرد ،به خصوص در پاریس که خود آهنگساز در آنجا زندگی و کمپوزیسیون هایش را
از سال 1830به بعد تنطیم میکرد .الزم به ذکر است که روبرت شومان ،فرانتس لیست
و فریدریک کالکبرنر در میان معاشرین شوپن بودند .هارمونی و ساختار موسیقی شوپن
شومان را مجذوب میکرد ،خصوص ًا در اوایل دهه 1830وقتی که آهنگساز آلمانی نکتورن
خود را در سی مینور اپوس پانزدهم نوشت ،که بعدها توسط ژوآکیم دراهیم تکمیل شد
و Variations on a theme of Chopinواریاسیون با تم شوپن عنوان گرفت ،و قطعه
کوتاه Chopin in Carnivalکارناوال شوپن اپوس نهم .شومان همچنین شور خود را
107
در نقد آثار شوپن که در نشریات مختلف به چاپ رسید ابراز میکرد .کالکبرنر با تقدیم
اثرش Variations Brillantesواریاسونهای درخشان اپوس صد و بیستم به شوپن از
او تقدیر کرد ،تم این واریاسیون از مازورکای در ر بمل ماژور اپوس هفتم شماره 1تنظیم
شده است.
تردیدی نیست که موسیقی شوپن در آثار لیست بازتاب داشته است .لیست معتقد بود که
این آهنگساز لهستانی پیشگام رویکردی مبتکرانه به هارمونی ،زیبا گردانی و تمپو روباتو است.
او احترام زیادی برای استعداد شوپن در آهنگسازی قائل بود (او زمانی که شوپن اتودهای
اپوس دهم خود را به او تقدیم کرد بسیار منقلب شد) و برای سبک شوپن در نواختن که
سرشار از ظرافت بود و موسیقیدان را بهاندازه فرد عامی دوستدار موسیقی خرسند میکرد.
همچنین لیست قابلیت کنترل فرم را از شوپن آموخت ،چیزی که عنان شور و اشتیاق او را
در مهارت و استادی در اختیار داشت .تأثیر موسیقی شوپن را در کمپوزیسیونهای لیست
به ویژه در Six chants polonaisشش ترانه لهستانی او میتوان شنید که آوانویسی شش
تا از ترانههای شوپن است در Consolation in D flat major no.3کونسوالسیون در فا
بمل ماژور شماره ( 3نکتورن شوپن اپوس بیست و هفتم شماره ،)2در Apparitions 3سه
آپاریسیون و در اتود شماره La leggierezza 2الگیه رتزا از Trois études de koncert
in Funeraillesسه اتود در کنسرت عزا ( )1849که در بخش میانی لیست فیگورهای
آوایی بخش میانی پولونز شوپن در دو بمل اپوس پنجاه و سوم را به کار برده است.
اتودهای شوپن نیز بسیاری از آهنگسازان را تحتتأثیر قرار داد ،از جمله لیست ،که
«مطالعات متعالی» اش که از 1851تا 1852تنظیم کرد بزرگترین موفقیت او از لحاظ تکنیکی
بود .در سال 1852لیست با نوشتن رسالهای در ستایش شوپن از او تجلیل کرد .مقاله او بیشتر
شاعرانه بود تا نوشتهای که هنرمندی راجع به هنرمند دیگر نوشته باشد و در آن لیست بر
عنصر ملی در کمپوزیسیونهای شوپن ،بر شخصیت او ،نوازندگی شاعرانه اش و وجه زنانه
احساساتش تأکید کرده بود .با این وجود آهنگساز مجارستانی نتوانسته بود مهارت شوپن را
در فرم ،خصوص ًا در آثار آخرش کام ً
ال و به درستی درک کند.
ژرژ سان [بانوی نویسنده فرانسوی – م] نیز از موسیقی شوپن تأثیر یافته بود .او شعری
بر اساس موسیقی ترانه A Maiden’s Wishآرزوی دوشیزه با نام La chanson de phébé
ترانه فه به سرود که در سال 1870انتشار یافت.
«مدارس ملی» اواخر قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم نقش الهامبخش شوپن را به جا
آوردند .گروهی از آهنگسازان روس که عنوان قلیل قدرتمند (که به نام پنج نیز شهرت داشتند)
بر خود نهاده بودند آگاهانه در تنظیم آثار خود به شوپن رجوع کردند ،بهخصوص نیکالی
ریمسکی کرساکف و میلی باالکیرف .سوییت ارکسترال باالکیرف شامل آوانویسیهای او از
اتود در سل بمل مینور شوپن است ،و مازورکا در ر ماژور اپوس چهل و یکم ،نکتورن در سی
مینور اپوس پانزدهم و اسکرزو در میدیز مینور .الزم به ذکر است که باالکیرف بهاندازهای
108
شوپن را تحسین میکرد که این آهنگساز روس تصمیم گرفت از محل تولد این نابغه لهستانی
دیدن کند .در سال 1891او از سنت پترزبورگ به ژالزُوا سفر کرد .سفر او برای اولین بار در
لهستان ،به پرده برداری از مجسمه شوپن در ژالزوا منجر شد (در تاریخ 14اکتبر ،)1894و
پیگیری چندین طرح دیگر که به برپایی مکان یادبودی در کلبه ژالزوا انجامید.
نسل بعد آهنگسازان روس نیز راه شوپن را پی گرفتند .در میان آنان میتوان از آناتولی
لیادف نام برد که عنوان «شوپن روس» را به خود اختصاص داد ،همچنین سرگئی راخمانینف
و الکساندر اسکریبیان .لیادف در ژانرهای مشابه شوپن موسیقی سرایید و از آهنگساز لهستانی
ساختار پیانو و اشعار خاص او را به وام گرفت؛ برای مثال در پرلودش در سل مینور اپوس
سی و سوم شماره 1حال و هوای ساختار نکتورن شوپن در سل مینور WNبیست و سوم
به کار برد ،در حالی که بارکارل در ال دیز ماژور اپوس چهل و چهارم اساس ًا ژانر خصوصیاتی
را تقلید میکند که شوپن در بارکارل خود در ال دیز ماژور اپوس شصتم به کار برده است.
راخمانینف ساختار پرلود و اتودها را گسترش داد و به این ترتیب سبک جاودانی در اجرای
روی صحنه به وجود آورد .پرلود او در میدیز مینور اپوس بیست و سوم پژواکی داشت
از کوردهای کر پرلود شوپن در میمینور اپوس بیست و هشتم شماره .20او همچنین
Variations on a theme of Chopinواریاسیونهایی با تم شوپن را برای پیانو اپوس
بیست و دوم تنظیم کرد که در واقع بر اساس تمی از پرلود شوپن در میمینور اپوس بیست
و دوم بود .اسکریبیان ساختارنگری هارمونی موسیقی شوپن را دنبال کرد ،برای مثال اتود او
در میدیز مینور اپوس دوم شماره 1رد پایی از اتود آهنگساز لهستانی در میدیز مینور اپوس
بیست و پنجم شماره 7شنیده میشود.
آهنگسازان کولی که در موسیقی سرایی دنباله روی شوپن بودند شامل بدریک اسمتانا،
آنتونی جوراک و لئوس ژاناچک میباشد .در نروژ ادوارد گریگ ،که «شوپن شمال» خوانده
میشد ،مستقیم ًا از مفهوم موسیقی ملی بهعنوان «هنر عالی» آهنگساز لهستانی پیروی کرد
و در سال 1930گریگ Etude- homage à Chopinاتود ستایش شوپن را به افتخار او
ال در کمپوزیسیونهای ایساک نوشت .نفوذ شوپن در موسیقی اسپانیا نیز شنیده میشود ،مث ً
آلبنیز ،مانوئل دِفاال و انریکه گرانا ُدس .در فرانسه گابریل ُفره ،سزار فرانک و شاگردش هانری
دوپارک آهنگسازانی بودند که موسیقی شوپن را در آثار خود الگو قرار دادند.
نفوذ شوپن بر موسیقی مدرن در آثار کلود دبوسی (یک عبارت کامل از نکتورن در فا
بمل ماژور در Prélude à l’après-midi d’un fauneپرلود بعدازظهر یک فون شنیده
ال مشهود است .مالر آگاهانه عبارات میشود) ،موریس راول ،مکس رگر و گوستاو مالر کام ً
کوتاه در آثار خود به کار میبرد که مستقیم ًا از کمپوزیسیونهای شوپن به وام گرفته بود.
برای مثال ،او تکههایی از برسوز در فا بمل ماژور اپوس پنجاه و هفتم را در ترانه سال 1904
خود Ich atme einen linden Duftایش آتمه آینن لیندن دوفت [بوی خوشی استنشاق
میکنم -م] جا داده است .آهنگسازانی که تحت تأثیر شوپن بودهاند بدین قرار میباشند:
109
آرتور ُهن ِ ِگر ( ،Souvenir de Copinبه یاد شوپن او در سال 1947بازتابی از والس در
دو مینور اپوس سی و چهارم شماره 2است) ،ایگور استراوینسکی (،The Soldier’s Tale
داستان سرباز سال 1918او اشارهای طنزآمیز به والس شوپن در ال ماژور اپوس سی و چهارم
شماره 3در خود دارد) ،فرانسیس پوالنک (نکتورن شماره 4او از سوییت Huit Nocturnes
هشت نکتورن به پرلود در دو ماژور اپوس بیست و هشتم شماره 7اشاره میکند) ،بُهوسالو
مارتینو ( Mazurka – Nocturne memorial à Chopinمازورکا -نکتورن در بزرگداشت
شوپن ،)1949ژاک ایبر (Etude – Caprice pour un tombeau de Chopin for cello
میلو .جورج کرامب اتود -کاپریچیویی بر مزار شوپن برای ویلن سل )1949و داریوس ُ
سه تکه از فانتزی – ایمپراتوی [فامنتزی فی البداهه -م] شوپن را در میدیز مینور WN
46سر هم کرده و به اصطالح کالژی در قطعه Dream Images: Love Death Music
تصاویر رؤیایی :عشق مرگ موسیقی ساخته در مجموعه ُ Makrokosmos 1
مکرکاز ُمز 1
برای پیانوی برقی.
در لهستان در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم شوپن در موسیقی والدیسالو
ژلینسکی و زیگمونت نُسک ُفسکی «ظاهر شد» .هر دو این موسیقیدانان شوپن را تحسین
میکردند ولی هیچکدام موفق به درک درست آثار او نشدند .ژلینسکی که سنت گرا بود از
ضعف شوپن در طرح فرمهای بزرگ انتقاد میکرد و نبود طرح اصلی در کمپوزیسیونها
و ترتیب منطقی در پرده ها .نسکفسکی طرفدار سرسخت گرایش موسیقی روی اصول بود
و تالش کرد ثابت کند که تمام آثار شوپن در تأثیر از مناظر و طبیعت لهستان بوده است.
این رویکرد به فهم سطحی از موسیقی شوپن منجر شد که با تصاویر دارای سبک مشخص
میشد .شوپن بدون هیچ مشکل در تقریب ًا کل اروپا مورد قبول بود ،و ویژگی مبتکرانه ساختار
و اجرای او الهامبخش بسیاری دیگر گشت .تنها نسل موسیقیدانان لهستانی نیمه نخست قرن
بیستم بودند (کارول شیمانُفسکی ،الکساندر تنسمن ،رومن مسیه یفسکی ،آنتونی شالفسکی،
و بُلسالو ُویتُویچ) که سنت را نادیده گرفتند و روش ،تکنیک و سبک هنری جدیدی به
وجود آوردند ،عواملی که در کنار هم احیای دوباره موسیقی لهستان را ممکن کرد .تأکید
شیمانُفسکی بر ارزش جاودانی کمپوزیسیونهای شوپن بود .برای او ،مشخصات خاص آثار
شوپن این ارزش را بر آنها مینهاد ،و او احترام بسیاری برای کیفیت نوآورانه و بعد ملی
موسیقی قائل بود .او در مازورکاهای خود مستقیم ًا به موسیقی شوپن اشاره دارد ،خصوص ًا در
مجموعه 20قطعهای اپوس پنجاهم ،که در سالهای 1924تا 1926سرایید و شیوه سبک دهی
مازورکای شوپن را ،در عین آمیختن آن با افکار جدید یک آهنگساز مدرن ،الگو قرار داد.
الکساندر تنسمن Mazurka à la Chopinمازورکا به سبک شوپن را در سال 1923نوشت
و سالها بعد در 1969اثر Hommage à Chopinبزرگداشت شوپن را به این آهنگساز
لهستانی تقدیم کرد .آنان که پس از شیمانفسکی آمدند ،رومن ماسیه یفسکی ،زیگمونت
میسیِلسکی ،آنتونی شالُفسکی ،و واورژینیِک ژوالوسکی ،همچنین دستی در مازورکاسرایی
110
داشتند.
پس از دورهای ترک دنباله روی از شوپن برای اجتناب از سریالیسم [موسیقی قرن بیستم
که برای تولید کمپوزیسیون موسیقیایی از ترتیب معینی از نتها در اساس مضمون اثر به
کار برده میشود -م] ،سونوریسم [روشی در کمپوزیسیون موسیقی است که بر مشخصات،
کیفیت و ساختار صدا تمرکز دارد .تأکید بر صدا ،فینفسه در ارتباط است با جستجوی
صداهای جدید و سونوریسم متکی است بر تجربه با سازها با هدف خلق تکنیکهای نو در
نواختن -م] و آلئاتُریسم [آفرینش هنر است برحسب اتفاق ،با استفاده از اصول شانس و
تصادف .این نام از واژه آلئا در التین ،به معنای تاس ریختن گرفته شده .نباید آن را با بداهه
سرایی و ابهام اشتباه کرد -م] ،آهنگسازان به سنتی بازگشتند که برای مدتی کنار گذاشته شده
بود .از دنباله روان این رویه جدید ،که به آنها لیریسیست یا رمانتیک نو گفته میشود ،هانریک
ُگرِکی بود که در موومان سوم سمفونی شماره 3خود در سال 1977کوردهای مازورکای
دو مینور اپوس هفدهم شماره 4را به کار برد و همچنین یوجنیوش کناپیک و الکساندر
السن که به نسل آهنگسازان استالُوا ُوال معروف بودند .ویتُلد لوتُسالوسکی اذعان میکند ُ
که شوپن همیشه الهام بخش او بوده است و «سرچشمهای برانگیزنده تخیالت»اش.فلوریان
دابروسکی بخشهایی از کنسرتوی ال مینور شوپن را در کانتاتای خود در سال 1949به کار ُ
برد ،همینطور ُبرنیسالو پرژبیلسکی در سال 1983بخشهایی از مازورکا در میدیز مینور
اپوس ششم شماره 2را در کمپوزیسیونی جای داد که A Varsovieتقدیم به ورشو نامید.
موسیقی شوپن حضور داشت ،در شکلها و روشهای گوناگون ،در آثار آهنگسازان نسل
توماشوسکی میگوید« :معموالً دلیل واکنش به موسیقی شوپن و تأثیر
َ خود و پس از آن .م.
آن تحسین یا شیفتگی ،و به ندرت انتقاد یا نارضایی بوده است .بعضی واکنشها سطحی و
احساساتی بوده ،و برخی دیگر عمیقتر که همگی برآمده از نزدیکی روحی به شوپن بوده
است .واکنشها هم آگاهانه و هم ناآگاهانه بودهاند؛ بعضی اشاره به اصول کلی داشته ،و
برخی به ایدههای آهنگساز و نگرش او ،و دیگرانی که چیزی نبودهاند جز مضامین ،عبارات
یا اصطالحات مشخص .بعضی مواقع واکنش خالق بوده ،و هدفش تداوم و رشد ،ولی غالب ًا
در انتها به تقلید خالص منتهی گشته است».
موسیقی شوپن یقین ًا استثنایی است .اگر به او صرف ًا بهعنوان آهنگسازی رمانتیک بنگریم
که شاهکارهای موسیقایی نوشته و به آنها رنگ و بوی بینظیر ملی داده است ،او در عمل
آهنگسازی جاودانی ،پدیدهای همه فرهنگی گشته که موسیقياش متعلق به جهانیان است.
111
«ویژگیهای شوپن» اثری است که از یکسو مهارت و از سوی دیگر خصوصیات 120
بخارا
رفتاری این موزیسین بزرگ را به معرض نمایش میگذارد آنهم به قلم هنرمندی چون کورتو سال سيزدهم
شماره 79
که با شوپن رابطهای بسیار نزدیک و غیر قابل قیاس داشت. بهمن -اسفند
1389
آلفره کورتو ،1962-1877از جمله بزرگترین پیانیستهای قرن بیستم فرانسه و مفسر
آثار موسیقی رومانتیک و نیز در زمینه موسیقی استادی در خور توجه است .او را باید از جمله
بنیانگذاران «اِکول نورما ِل موسیقی» در پاریس دانست که به چاپ آثار موسیقی نیز ه ّمت
گماشت .کورتو در این اثر با عشق و عالقه شوپنی را به تصویر میکشد که بسیار به او تعلق
خاطر داشت و خوب میشناخت و تصاویر مختلفی از او ،حرف و حدیثهای پیرامونش،
دوستیها ،عشقهای نافرجام و تجزیه و تحلیلهایش در باب موسیقیِ او را مطرح میسازد.
در حقیقت نویسنده زندگی این شخصیت بزرگ را هم از جنبه بیوگرافی بررسی میکند و
هم به مطالعه در باب روانشناختی وی ،زیباییشناسی آثارش ،تبعیدش از لهستان ،و سرانجام
مرگ نابهنگامش میپردازد که همگی این جنبهها به یک اندازه نقش بسزایی در روشن شدن
هنر این موسیقی دان پر آوازۀ لهستانی دارند.
اما در مقدمهای که «هلن گریمو» بر این اثر نگاشته بسیاری از نکاتی را برای خواننده
مطرح میسازد که به شناخت عمیقتر او از شوپن و نیز کورتو کمک میکند .بقول اِستفان
زوئیگ نوعی «حضور لطافت و ظرافت در بزرگی و عظمت» .در حقیقت هنر آلفره کورتو در
قلم هلن گریمو پیانیستی بزرگ و وارث هنر شوپن متجلی میشود .شوپن ،موسیقیدانی است
که بیوقفه ما را با قطعات «والس»ش میفریبد و به اعماق «نوکتورنها»یش فرو میبرد.
شاید در بررسی ویژگیهای ظاهری شوپن همین بس که نویسندگانی همچون ژرژ ساند
که با او رابطهای نزدیک داشت مینویسد« :جسم شوپن همچون روحش ظریف و شکننده بود
و چهرهای مغموم همچون یک زن غمگین داشت ».و اینگونه است که کسانی همچون لیست
که در زمرۀ موسیقیدانان بود و شوپن را از نزدیک میشناخت چنین مینویسد« :مجموعه
ویژگیهای ظاهریش از هماهنگی برخوردار بود .نگاهش بیشتر روحانی بود تا خیالپردازانه،
لبخندش ملیح بود تا تلخ و عبوس و ظرافت پوستش چشم را میفریفت »...دستان شوپن
از ظرافت خاصی برخوردار بود ،دستانی که حین اجرای موسیقی بر روی کلیدهای پیانو با
حرکاتی موزون و زیبا به رقص میپرداخت و به قول ژرژ ساند« :انگشتانی مخملی داشت».
شوپن به حق معلم خوب موسیقی بود .گاه ساعتها در طول روز قلم به دست در انتظار نتی
مینشست تا بر روی کاغذ بیاورد و گاه خطاهایی که حین نگارش نتها بوجود میآمد دل
آزردهاش میساخت .زندگی در پاریس و مهاجرتش از لهستان بهانهای بود برای کشف دنیای
جدید و شناخت بهتر موسیقی و شاید عدم دریافت عایدی از سوی والدین دلیلی بود تا
موزیسین جوان به تدریس موسیقی بنشیند و برای خود خانهای اجاره کند .هر چند ،عایدی
بیست فرانکی از شاگردان که گاه ساعت های مدیدی در کنار استادشان به یادگیری مشغول
بودند مبلغ ناچیزی به شمار میآمد و شوپن را بر آن داشت تا به چاپ آثار موسیقیاش نیز
121
ه ّمت گمارد .اما شوپن در میان درباریان و شاهزادگان ِوجه خاصی کسب کرده بود و همگان
میخواستند که شوپن معلم موسیقیشان باشد :از پرسنس شیمای گرفته تا مادموازل دونوآی
و مادام پ ِتروزی .شاید آوازۀ شوپن در کنار زیبایی فریبندهاش دلیلی بود بر حضور او در میان
محافلی که اغلب زنان در آن شرکت میجستند و بعدها نیز شوپن را به دلیل همین سوءتفاهم
«موزیسین محافل و زنان» مینامیدند! اما نکتۀ مهم اینجاست که شوپن در جایگاه یک استاد
موسیقی شیوهای را بنا نهاد که نه تنها شایستگی او در جایگاه یک پیانیست را نشان میداد
بلکه عقایدش در باب تئوری موسیقی و تکنیک هنرش که ثمرۀ کار مداوم بودو نیز تجربیات
هوشمندان ه اش در آن به چشم میخورد.
نکتۀ مهمی که نمیتوان آن را نادیده گرفت ،حضور موزیسین جوان در فرانسه است.
کشوری که شوپن پخش اعظم زندگیش را در آنجا گذراند و شاید آشنایی با بزرگانی چون پی
ی بالن و بالزاک و حضورش در برخی از محافل ،بهانهای برای رشد و بالندگی اِیر لُورو ،لوی
او در دنیای موسیقی بود و همین بس که مارکی دوکوستین پس از اجرایش در پاریس خطاب
به او چنین مینویسد« :شما در نشان دادن درد و رنج و شعر موفق شدید؛ حزن و غمی که
در اجراهایی شما وجود دارد ،بیش از پیش در قلب رسوخ میکند".این جمالت دقیق ًا مبین
نبوغ موزیسین تبعیدی ماست و حتی علیرغم تعلق خاطرش به سرزمین مادری و کارهایی که
به افتخار هموطنانش اجرا میکند ،روزهای پایانی عمرش درباره فرانسویان چنین میگوید:
«فرانسویها ملتی هستند که به آنان نیز همچون هموطنانم وابستهام».
اما موسیقی برای شوپن چیزی فراتر از تصور محسوب میشود ،حضور موسیقیدان
جوان در پاریس و اجراهایش موجب خرسندی و تحسین از جانب سایرین است؛ به قول
یک از شهروندان پاریسی «ما نه تنها شوپن را دوست داریم بلکه به او همزادپنداری هم
حس میکنیم».
دیری نمیگذرد که نام شوپن بر سر زبانها میافتد .هرچند که نخست آنچه که موجب
شهرت اوست زیباییش و یا به عبارتی اِسنوببودنی است که نام او را در میان زنان و
محافل بر سر زبانها میاندازد اما چیزی نمیگذرد که هنرش زمینه ساز رشد و تجلی او
میگردد چنانکه پرسنس بِلژیوزو دربارهاش میگوید« :شوپن شاید بزرگترین پیانیست نباشد
اما بهترین است ،نظیر ندارد».
هرچند که این تعریف و تمجیدها برای پیانیست جوان ما اهمیتی ندارد.در سال،1830
هنگامی که نخستین اجراهایش در ورشو ،خطاب به تیتوس وویسیچوفسکی مینویسد:
«نمیتوانی تصور کنی که سه روز قبل از اجرا برایم در حکم مرگ بود!» اما علیرغم اعترافاتش،
موفق است و مورد تحسین قرار گرفته و به اجراهای مختلف میپردازد و سر انجام در 5
اکتبر همان سال به تیتوس نوید اجرای جدید میدهد .شوپن موزیسین موفقی است و هر
بار با اجراهایش شور و هیجان را به ارمغان میآورد و این نبوغ چیزی است که زائیده
شخصیت درونی اوست و به قول جین استرلینگ که در هفتههای پایانی زندگی این نابغه با
122
او میزیست« :شوپن انسانی مثل سایرین نبود».
کورتو در این اثر به نکات ظریفی اشاره میکند که ما را بیشتر با شخصیت این هنرمند
عصیانگر آشنا میسازد .دوگانگیهای شوپن در ایام کودکی و نیز مسایلی از قبیل جدایی
از خانواده به خصوص مادرش که به قول ژرژ ساند« :تنها زنی بود که شوپن بسیار دوست
میداشت ».و ترک وطن آنهم در اَوان جوانی همگی از جمله مسایلی بود که همواره با
آنان دست به گریبان بود .بعدها بنوعی این عصیان را در حرفۀ موسیقیاش میتوان دید
وتشویشها و دلنگرانیهایش حین اجرا و نیز بیمیلیاش به کارهای بیشمار در زمینه
موسیقی از ثمرات آن به شمار میرود.
شوپن در دنیای مذهب ُملحد است و بسان بودلر که او را ملحدترینِ ملحدان میخوانند
روی خوشی به مذهب نشان نمیدهد .اما بودلر یک مومن تمام عیار است و این ایمان را
برای ما در اشعارش به تصویر میکشد .شوپن هم اینگونه عمل میکند؛ نتها و کلیدهای
موسیقی رابط او با عالم معناست و از این را ه به تعالی میرسد معذالک او نیز همچون سایرین
پذیرای کشیشی است که حاضر است برای رستگاری او خطابه و ِ دو روز پیش از مرگش
موعظۀ همیشگی را سر دهد!
احسان المع شوپن در پاریس
134
مدت زیادی از مرگ شوپن نگذشته بود که این سوال در ذهنها نقش بست :او یا به بخارا
عبارتی حافظه و میراث موسیقی او به چه کسی تعلق دارد. سال سيزدهم
شماره 79
با غیبت دو ساله ژرژ ساند از زندگی او ،جین استرلینگ بیوه رسمی شوپن ،تمام کارهای بهمن -اسفند
1389
او را تا روزهای آخر بیماری انجام میداد .اودرین اولین بون نویسنده «زندگینامه استرلینگ»
مینویسد که جین بر زندگی شوپن نظارت کامل داشت و از تغذیه او تا گلهای بنفشهای را
که در اتاق او بودند ،زیر نظر داشت .به احتمال زیاد استرلینگ کل یا بخشی از کرایه آپارتمان
او را میپرداخت و بیشتر هزینههای زندگی بر دوش او بود .بون با اطمینان زیاد بیان میکند
که با درخواستهای استرلینگ بود که ساند درست قبل از مرگ شوپن در خانه او پیدایش
نشد.
جین و لودویکا تنها کسانی بودند که درست پشت تابوت شوپن از مادلین تا گورستان
پرالشز سه مایل پیاده رفتند .دالکروا ،فرانشوم ،پلیل و پرنس الکساندر سزارتوریسکی تابوت
را به دوش داشتند و جمعیت پشت سر پرنس سزارتوریسکی و گیاکومومیربیر حرکت
میکردند .به جین و خواهرش گفته شده بود که حدود پانصد فرانک برای تامین هزینه کفن
و دفن فراهم کنند .آنها همچنین به لودویکا پول قرض داده بودند تا کمک هزینهایی برای
سفر برگشت او به ورشو بوده باشد.
بون مینویسد که جین استرلینگ زمانی مونس شوپنِ از کار افتاده ،بود که دیگر از
دلربایی و شوخ طبعی شوپن چیزی باقی نماده و اعصابش داغان شده بود .و این زن با دست
و دل بازی او را از مرگ در بدبختی نجات داد .بون اظهار میکند که در چنین شرایطی «بعد
از مرگ شوپن این جین بود که متوجه شد او تنها کسی است که حق تقسیم اموال شخصی
او را دارد ».بون میگوید که «این موضوع قطعی نبود و جین میبایستی دل شوپن را تا حدی
در آن لحظههای اسفبار آخر زندگی به دست میآورد .چیزی که اتفاق افتاد این بود که جین
در لحظه مرگ فریدریک پیش او نبود».
اما او ده سال از زندگی خود را یعنی تا زمان مرگش در سال 1859وقف کارهای شوپن
کرد ،چون فرض میرود که او معتقد بود این حق و تعهد او است .زمانی که گرزیماال اولین
فصلهای «زندگینامه شوپن» را که تازه شروع به نوشتن آن کرده بود به جین نشان داد ،جین
او را از ادامه نوشتن دلسرد کرد .بنا به گفته بون «جین به زودی متوجه شد که گرزيماال ناتوان
از اتمام چیزی بود که شروع کرده بود ».لیست هم که روی کتابی درباره شوپن کار میکرد
و بعدها منتشر شد نامهای به جین نوشت و از او خواست که رابطه فردریک را با ژرژ ساند
توضیح دهد .جواب این بود که شوپن زندگی سالمی داشت و مانند یک قدیس مرد.
لودویکا و جین بعد از بازگشت از نیویورک به اروپا در سال 1852از جولیان فونتانا،
نوازنده پیانو ،که بیشتر دست نوشتههای شوپن را کپیبرداری کرده بود ،خواستند تا وظیفه
دستهبندی و جمعآوری آثار فردریک را بر عهده بگیرد .دست او را در انتخاب آثار باز
گذاشته بودند .لودویکا از طرف خانواده اقدام میکرد و جین هم بیوه رسمی شوپن شناخته
135
شده بود.
شرایط بیوگی استرلینگ از سوی برخی از دوستان واقعی و نزدیک فردریک زیر سوال
رفته بود .اما او عین خیالش نبود .سه هفته بعد از مرگ شوپن گرزیماال بدون اشارهای به جین
در نامهای به لئو نوشت« :من بسیار خوشحالم که تو به درخواست آهنگساز برای تخریب هر
آنچه در پرونده خودش ناتمام گذاشته است ،همت میکنی .این درخواست ،خیلی از دوستان
او و ناشران را خرسند نمیکند ،اما پای اعتبار خوب او در میان است».
سرانجام فونتانا بیست و سه قطعه اثر پیانویی را از دورههای مختلف زندگی شوپن از
اولین «مارش عزا» که در سال 1828وقتی که مرگ در سن شانزده سالگی به او نزدیک شده
بود ،نوشت تا «هدیه به پاگانینی» در سال « ،1829تصنیف خیالی» در سال « ،1834دوران ما»
در سال 1839و «مازوركا» در سال 1849را انتخاب کرد .او آنها را در هشت کتاب جمع
کرد و عنوان آنها را از «اپوس 66تا »72گذاشت و بعد از مرتب کردن آن با کمک ای .ام.
شیزینگر آن را به ناشر سپرد که در سال 1855با عنوان «آثار پس از مرگ؛ پیانوی شوپن:
دست نوشتههای اصلی با اجازه خانواده» در برلین منتشر شد .موسیقیدانان چندین بار از
فونتانا به خاطر جمعآوری قطعههای مختلف انتقاد کردند .آنها معتقد بودند که فونتانا با این
کار سلسله مراتب واقعی آهنگسازی فردریک را رعایت نکرده و این کار باعث اختالل در
شناخت خالقیت واقعی آهنگساز شده است.
در سال 1859فونتانا هفده آهنگ لهستانی شوپن را در مجموعهای برای چاپ آماده
کرد و همه آنها را با عنوان «اپوس »74ارائه کرد .او باز هم همان اشتباه را مرتکب شد.
با تالشهای سایر افراد بیست و هشت اثر دیگر شوپن بدون شماره اپوس بین سالهای
1850تا 1973منتشر شد .کریستینا کوبیالنسکا موسیقیدان اهل ورشو اقدام به طبقهبندی
آنها نمود که االن هم به نام او معروف هستند .اما تعداد دقیق آثار شوپن هنوز هم نامشخص
هستند .اکنون هم میتوان به اکتشافات جدیدی همانندیافتن دست نوشتههای «والتزی» در
سال 1973از سوی بایرون جانیس دست یافت .طبق گفته نیگز ،فریدریک خواسته بود که
دست نوشتههای منتشر نشدهاش بین دوستانش پخش شود و فقط آثار ناتمام سوزانده شوند.
به هیچ طریقی نمیتوان فهمید که آثار باقیمانده او چیست و چه بالیی سر آنها آمده است.
توماسزوسکی در سال 1984در «دایرهالمعارف موسیقی» منتشر شده در کاراکو تخمین زد
که حدود پانصد و شصت و چهار دست نوشته شوپن امروز بر ما ناشناخته است .اما این
ضرورت ًا به معنای آثار اصلی و واقعی نیست و احتمال دارد که شامل چندین نسخه از موارد
مشابه هم باشد.
آدولف گوتمان ،شاگرد مورد عالقه شوپن ،ممکن است اثری ازموسیقی شوپن را به ارث
برده باشد و یاشاید هم نه ،اما او هیچوقت کوچکترین اشارهای به آن نکرده است .اما شوپن
یادداشتهایی در باب متد پیانو پیش او جا گذاشته است که سالها روی آنها کار کرده بود.
گوتمان همچنین لیوان شوپن را که آخرین جرعه آب را با آن سرکشیده بود تا زمان مرگش
136
نگه داشته بود.
از میان دوستان واقعی و مدعی شوپن در طول اقامتش در پاریس و از میان شاگردان و
آشنایان مختلفی که دورش را گرفته بودند ،گوتمن به همراه گروه کوچکی از زنان و مردان
فدایی آزمونهای سخت این دوستی را گذرانده بودند .پولس ،گرزیماال ،فونتانا ،زالسکی و
چند تن دیگر از جمله این افراد بودند .تعداد زیادی از دوستان هلندی وی هم از دنیا رفته
بودند .از دوستان واقعی فرانسوی او ،اولین و بهترین آنها فرانشوم و دوالکروا و بعد پلیه،
لئو و آلبرش بودند .تئوفی آنتونی کویاتکوسکیِ نقاش شب و روز خود را در آپارتمان وادوم
صرف طراحی و نقاشی از دوستان اندوهگین برای نسلهای بعد کرد .او در مراسم مرگ
شوپن شرکت کرد و زیباترین هدیهاش به تاریخ ،آبرنگ زیبایی از َس ِر فردریک بود که آرام
روی متکایی تکیه داده بود .زنان هم نقش اساسی و مهم در زندگی شوپن ایفا کردند .شوپن
زنان را دوست داشت ،آنها را میستود و با تمام احساس و عاطفه و دوستی پذیرای آنان
بود .او با هر زنی به شیوه مختلف رفتار میکرد .عشق برای او چه معنی داشت .درک این
موضوع بسیار سخت است و حتی نمیتوان آن را تعریف کرد .اما او زنان زیادی را در آن
دوران جذب خودش کرد.
احساسات او عالوه بر اینکه معطوف مادر و خواهرنشان بود ،سالها با زنانی مثل
کونستانجا و ماریا سپری شد که شیفته آنها بود و هر دو آنها استعداد و هوش باالیی داشتند
و بعدها دوستی عمیقی با دلفینا پوتوکا و مارسلیا سزار توریسکا داشت که به احتمال زیاد
بیشتر از سایر موسیقیدانان معاصر با او اخت بودند.
ژرژ ساند چه نقشی داشت؟ حقیقت رابطه آنان هرچه که باشد ،که از نظر تاریخی نیازی
به تاکید برآن نیست ،اما بدون شک او یکی از موثرترین فرد در زندگی شوپن بود که یک
ربع زندگی شوپن با او سپری شد .ژرژ او را دوست داشت .از او مراقبت میکرد و آرامش
الزم را برای تمرکز و آهنگسازی او فراهم آورده بود .با این همه ژرژ ساند خودش استعداد
بسیار باالیی داشت .او الهامبخش آثار مطرحی برای شوپن بود.
جین استرلینگ آخرین زن در زندگی شوپن بود و به شیوه خودش به جهان خصوصی
اندوه شوپن تعلق داشت .او هم همانند ساند نقش مهمی در زندگی شوپن ایفا کرد.
فردریک شوپن گنجینهای از موسیقی در دنیا از خود به ارث گذاشت و جهان گنجینهای
از انسانیت به شوپن بخشید.
137
آلفرد کُورتو
*(((
آموختن از شوپن
افشین معاصر
آلفرد ُکورتو ( )1877-1962فرانسوی و از نوازندگان برجسته پیانو در نیمه نخست قرن 138
بخارا
بیستم بود. سال سيزدهم
شماره 79
او عالوه بر چیرهدستی در نواختن پیانو در آموختن موسیقی کالسیک و بویژه دوره بهمن -اسفند
1389
رومانتیک ،از جمله بتهوون و شومان و شوپن ،استاد بنام بود.
سبک آموزش وی در کتاب مبانی عقلی در اجرای فن پیانو روشی است در چگونگی
پرورش ذهن نوازنده همگام با ورزش انگشتان پنجه دست و عضالت.
در وصف تکنوازی پیانو کورتو از آثار شوپن گفتهاند که گویی روح آهنگساز بلندآوازه
لهستانی را احضار میکرده است.
ُجستار زیر ترجمه فصلی از کتاب اوست با عنوان چهرههای شوپن.
پس از آن ترجمه دست نوشته فردریک شوپن درباره موسیقی كه كورتو در اين مقاله از
آن ياد كرده را در فرصتي ديگر به خوانندگان گرامي تقديم خواهم كرد .ا.م.
***
گاهی واژهها جوری کنار هم مینشینند که شبیه همجواری بعضی از رنگهاست؛ یکی
خار چشم میشود و آن یکی دلی را میرنجاند.
1) BALLADES
2) POLONAISES
3) PRÉLUDES
نشان از ستمدیدگی باشد ،پذیرفته بود.
شوپن از بیان گرفتاری مالیاش که آزادی را بر او حرام کرده بود ،جز در روابط با ناشران
که بشدت سختگیر بود ،پرهیز میکرد .گاهی این بیاعتنایی ،که حاکی از نجابت یا غفلت
بود ،شگفتآور مینمود.
میدانیم که جین استرلینگ((( وقتی از اوضاع نابسامان مالی شوپن ،اندکی پس از بازگشت
مهمانش از اسکاتلند ،آگاه شد یک بسته اسکناس به مبلغ بیست و پنج هزار فرانک ،بشکل
ناشناس ،به نشانی او فرستاد.
او با این گنج بادآورده میتوانست تا پایان روزهای زندگی اندوهبارش از بابت نگرانی
مادی آسودهخاطر شود.
چند هفته پس از بازگشت از سفر اسکاتلند تازه متوجه شد که الک و مهر پاکت محتوی
گنج آزادیبخش را چقدر دیر باز کرده است.
(((
سرگردانی شوپن در اوهام و خیاالت و جدائی از حقایق زندگی یادآور اسطوره آریل
است که گوئی از توانمندی در داشتن تخیل دلکش خرسند بوده است.
حقیقت این است که در نحوه تدریس شوپن درخشش خاصی مشاهده نمیشد.
پیش از این [در فصلهای دیگر کتاب] گفتیم که شاگردا ِن خود را ،جز در موارد بسیار
نادر ،از میان الیههای اجتماعی فارغ از بلندپروازی حرفهای میجست .داشتن شاگردان متفنن
140
که نام خانوادگی خود را در اُزیه((( نوشته باشند و نام و شهرت آموزشی استاد خود را برای
تظاهر به هنر به رخ بکشند از او بعید بود .در چهره شوپن نمیشد هیچ یک از نشانههای یک
مدیر مدرسه موسیقی در روزگار کالکبرنر((( یا ستاماتی((( را دید.
به عبارت دیگر در آپارتمان خیابان ترونشه((( و استراحتگاه میدان اُورلئان((( خبری از
انبوه جمعیت نوازندگا ِن مستعد نبود که در روزگار اوج شهرت لیست((( در سراسر اروپا از
آلتنبورگ ویمار((( سرازیر میشد تا ذوق و استعداد خود را به یاری همچون ِ هر تیره و تبار به
شخصیت برجستهای ورزیده و نیرومند کنند.
فهرست ثبت شده از شاگردان شوپن نشان میدهد که عده کسانی که از آن پس به مشاغل
نوازندگی پیانو وارد شدند اندک بود.
در حقیقت یگانه کسی که میشد در آن جمع به آینده درخشانش امیدوار بود شارل
در سنین پختگیاش ،بانوئی که نام وی از این پس به مادام کامی دوبوآ((( تغییر کرد ،کمترین
تشنگی ،جز قدری مالحظات ضروری شوپن در اجرای چند پاساژ از آثارش ،فرو ننشست؛
مادموآزل فردریک مولر((( ،که شوپن کنسرت آلِگرو((( را به او پیشکش کرده بود ،از این پس
با نام مادام استریچر((( با ناشر آثار وی به سرپرستی میکولی( ((1همکاری میکرد؛ اصالت چهره
و حضور اشرافی ِورآ دو کولوگریووف( ((1همسر آینده روبیو( ،((1کسی که گمان میکردم
(((1
بتوان نام وی را در بخشی از این جستارها ثبت کرد ،که با همراهی مادموازل دو روزیرس
افتخار آموزگاری بیشتر شاگردان شوپن را به دست آورد ،را هرگز فراموش نخواهم کرد.
در جانب مردان ،در کنار فیلخت جوان که پیش از این از او نام بردیم ،باید از غول
نیکسرشت آلمانی یعنی گوتمن( ((1که شوپن برغم استعداد لرزان وی در نواختن پیانو عالقه
ویژهای به او داشت یاد کرد؛ میتوان از لنز نویسنده کتاب معروفی درباره بتهوون( ((1و سبک
141
سهگانه وی و نیز روایت کناییاش از دیدار تصادفی با شوپن و ژرژ ساند( ((1یاد کرد که
روابط پر شور این دو یار و همدم را در یک روز عجیب در پاورقی خود بازگو کرده است؛
در حدود سالهای 1850آهنگهای لیزبرگ( ((1که بر پایه اشعار کوتاه ِ لطیف و تلخ تصنیف
شده بود در میان اعیان دوستدار موسیقی چنان هواخواه پیدا کرده بود که از آن پس ُکرسی
1) TELLEFSEN
2) GEORGES MATHIAS
3) PAUL GUNSBERG
4) WERNICK
5) GUSTAVE SCHUMANN
6) PRINCESS MARCELLINE CZARTORYSKA
7) SAWINSKI
8) LA PRINCESSE DE CHIMAY
9) LA COMTESSE POTOCKA
10) MLLE DE NOAILLES
11) MME PETRUZZI
12) LES COMTESSES DE KALERGIS
13) EST
14) BRANICKA
15) ESTERHAZY
16) LA BARONNE DE ROTHSCHILD
143
•
نوکتورن((( یا والسهای ترکیبی خود را به ایشان پیشکش کرد .شهرت و آوازه شوپن در
ی هایش در دوره کوتاهی از زندگی در مقام آهنگساز در روزگار حیاتش ،به رغم گرفتار
محیط اجتماعی فروبسته ،بیش از تاثیری که موسیقیدانان حرفهای و برجسته میتوانستند در
نشر آثار وی داشته باشند بدون تردید مدیون شور و وجد عده پرشماری از زنان جوان اعیان
بوده است .زیرا اجرای موسیقی شوپن جائی در برنامه کنسرتهای پاریس جز در موارد
نادر آن هم قطعات کوتاه و کمفروغتر وی با اجرای کالرا شومان((( و گاهی اوقات لیست
و بندرت شخص خود او نداشت .سنت اجرای درست و همتراز شوپن یعنی پر تشخص
ِ
«آهنگ برخاسته از جا ِن شیفته» را از آن شنید نخستینبار و پرشور که بگفته بالزاک((( بتوان
به ه ّمت عدهای از بانوان اشراف دوستدار وی و ارتباط نزدیک ایشان با چند تاالر موسیقی
ممتاز بجا آورده شد.
نسل من شاهد نمونههای بسیار زیاد نوازندگان یا اساتید پیانو بود که همه تالش میکردند
یا قصد داشتند تا کار خود را با بهرهوری از عنوان گمراهکننده «آخرین شاگرد شوپن» به
پیش برند.
نقش این وراث عاریهای در نشر آثار شوپن ،جدا از موافقت او با حضور در اجرای
آزمایشی ولی بدون تضمین ایشان ،با توجه به سبک و روش مطلقا تقلیدناپذیر وی ،در
مجموع مخرب بوده است.
144
این وراث عاریهای برای توجیه آسیبی که به ساختار ممتاز موسیقی شوپن می زدند
میگفتند که این آثار را در وهله نخست جز با درهم ریختن ریتم و ملودی بیروح آن
نمیتوان اجرا کرد و بدبختانه گروه بزرگی از نوازندگان برجسته موسیقی این سخن را
پذیرفته بودند.
حال آنکه برای اجرای وفادارانه و پرهیز از تقلید کور از سبک شوپن ،به گواهی شاگردان
حقیقی وی ،بهتر میبود تا نیّت وی را درست فهمید و درک کرد .این نیّت که در عرصه
ناخودآگاه غریزی وی و فراتر از هر پیشفرض و خیرهسری جاری میبود به آواز شورانگیز
بلبل در رویای شبانهاش سخت شبیه بود.
از وسواس شوپن در دقایق فنی اجرا سخنها گفتهاند که به آن خواهیم پرداخت .البته
قصد وی از اعمال انضباط آهنین در آثاری که تمرین آن را بویژه به شاگردان با استعداد خود
تکلیف میکرد شکوفا کردن ذوق آفرینندگی ایشان در راه تقویت معنی شاعرانه این آثار
یعنی فهمیدن حس نیرومند المسه در روش نواختن بود تا در اجرای کارهای وی به کشف
کیفیتهای بکر و تازه نائل شوند .منشا توصیه شوپن به ژرژ ماتیاس در تصویر نمودن «عبور
1) NOCTURNES
2) CLARA SCHUMANN
3) BALZAC
فرشته در آسمان» ،در یک لحظه از مووما ِن نخست از سونات ال بِمول اثر ِوبر((( ،که سخت به
کشش «اکسپرسیونیستی» مربوط کردهاند. ِ آن عالقهمند بود را ،به گواهی منابع معتبر ،به چنین
حتی گاهی از شنیدن اجرای مخالف با سلیقه خود ابراز رضایت میکرد و میگفت« :البته من
به این شکل نمینواختم ولی شاید اجرای شما بهتر باشد ».او از شاگرداناش میخواست تا
«عصاره جان» خود را در اجرا نثار کنند .و این عبارت پرمعنی را به زبان میآورد که« :در هر
موسیقیِ اصیل یک اندیش ه بازگو نشده ُمستتر است».
پیداست که چنین شاگردانی که باذوقترینشان شایسته تشویق یا راهنمائی بودند بیش از
هر کس دستپرورده هنرمند بودند تا آموزگار .البته اگر بخواهیم بنیان آموزش فنی شوپن را
با کنار هم چیدن برخی مشاهدات پراکنده ،مطابق با اظهارات موهومی که گاهی به او منتسب
میکنند ،از نو بازسازی کنیم جز چند مورد جزئی به دستاورد مهمی نخواهیم رسید و این
برای کشف آنچه که همعصران وی «راز نواختن شوپن» نامیدهاند مطلق ًا ناکافی است.
گزینش گامهای مشخص ِ در حقیقت بنیان آموزش فنی شوپن را نخست میباید در
شده برای درستترین ترتیب قرار گرفتن انگشتان دست روی صفحه کلید پیانو و متناسب
عادت
ْ با تونالیته میماژور((( جستجو کرد؛ به عقیده شوپن گامِ دوماژور((( که مبتدیان بنا به
اولین تماس دست خود با صفحه کلید پیانو را از آن شروع میکنند دشوارترین همه گامهای
موسیقی است که مطالعهاش نیازمند درجه معلومات پیشرفتهتری است.
145
میکولی که از بقیه شاگردان شوپن راحتتر حرف میزند یادآوری میکند که به رغم وارد
شدن کژی مختصری که با عبور شست از زیر بقیه انگشتان به دست وارد میشود عجیب
است که کوچکترین تأثیری روی برابری مطلق صداها که از حرکت انگشتان و مچدست
حاصل میشود نمیگذارد .از جانب دیگر ،شوپن ترکیب نواختن منقطع و متصل در قالب
پیوسته را بهترین راه برای تماس آزاد دست توصیه میکرد.
شوپن کاربردِ گلیساندو((( ،یعنی انعطاف حرکتهای کناری دست که انگشتان را با خود
میکشد ،را بهترین راه برای نمایش کیفیت برتر ارتعاشات پرشتاب و سیا ِل گام یا آرپژ
ب انکسارِ خاطر اساتید سنتی موسیقی میشد .عده زیادی میدانست .این توصیهها گاهی اسبا
از اساتید پیانو در آن روزگار سایه شوم استفاده از راهنمای دست و ابزار یکنواختسازی در
نواختن پیانو را ،در چارچوب آموزشی با قوانین بسیار زیادش ،تهدید جدی میدانست.
شوپن به کاربرد همتراز شست و انگشت دوم در استفاده از کلیدهای سیاه پیانو ،به
رغم شکستن سنت مقدسی که همه نوازندگان پیانو تا آن روز محترم میداشتند و خشم
کمالگرائی چون کالکبرنر را برانگیخته بود ،پا میفشرد.
1) CLEMENTI
2) CZERNY
3) COUPERIN
4) PAGANINI
5) DES GAMMES
6) DES ARPÈGES
کار خویش در نوبتهای بعد بیشتر کنند .کلیزینسکی((( ،به نقل از مادام زالسکا((( ،از شوق
فراوان شوپن در نخستین اتود میگوید که میبایست همه حالتها از مجموعۀ دوم را مشق
کرد :تند ،آرام ،قوی ،نرم((( ،منقطع((( ،نرم و متصل((( ،تا جائی که درک المسه به درجه الزم
از همترازی و ظرافت و سبکی و چاالکی برسد.
(((
پس از آن اتودهای کرامر((( و گرادوس اد پارناسوم((( از کلمانتی و چیزهائی از موشلس
که «مشق استیل» نامیده میشد و در موارد بسیار نادر نیز از نوکتورن فیلد((( یا کارهای
خودش را ،در مقیاس فنی و به آهستگی و به تدریج ،برای اجرای تمام حالتهای صدا توصیه
میکرد.
در رپرتوآر شاگردان قویتر وی تعداد چهل و هشت پرلود و فوگهای باخ ،کالوسن
بیَن تامپره( ،((1که شوپن به اندازهای به آن مسلط بود که میتوانست بیست قطعه را از حافظه
بنوازد و گفته بود «هرگز از یاد نخواهم برد» ،جایگاه بسیار شایستهای داشت .در نامه خواندنی
شاگرد وی بنام فردریک مولر با آهنگسازانی که شوپن از شاگردان خود میخواست تا آثار
ایشان را در درجه نخست کار کنند ،به صورت بسیار جامع ،آشنا میشویم .سند یاد شده
در کنار نظرات همعصران وی به سلیقه رنگارنگ شوپن گواهی میدهد و این ادعا که فقط
آثار استادان دلخواه خویش یعنی باخ( ((1و موتزارت( ((1را به شاگرداناش میآموخت را رد
میکند .البته موتزارت را نمونه فرد اعالی همه صورتهای تکاملیافته موسیقی میشناخت
147
ولی اجرای آثار وی را با احتیاط زیاد توصیه میکرد.او برعکس از شاگردان خود میخواست
تا سوناتهای بتهوون را ،دستکم تا اُپوس ((1(57با تأکید بر آپاسیوناتا( ،((1تمرین و اجرا
کنند.
شوپن تمرین آثار آهنگسازانی چون هومل با کنسرتوهایش و فیلد با نوکتورنهایش،که
(((1
در گذشته نمونه و الگوی وی بودند ،را بدون وحشت از احتمال مقایسهای میان خویش و
ایشان با عالقه فراوان سفارش میکرد .این فهرست برگزیده را میتوان با اضافه کردن نام
1) KLEEZINSKI
2) MME ZALESKA
3) PIANO
4) STACCATO
5) LEGATO
6) LES ÉTUDES DE CRAMER
7) GRADUS AD PARNASSUM
8) MOSCHELES
9) LES NOCTURNES DE FIELD
10) LES PRÉLUDES ET FUGUES DU CLAVECIN BIEN TEMPÉRÉ
11) BACH
12) MOTZART
13) OPUS 57
14) APPASSIONATA
15) HOMMEL
گذشتگان همچون ِهن ِدل((( و اسکارالتی((( و ِوبر و دا ِسک((( و رایز((( و عدهای از معاصران
همدورهاش مانند هیلر((( و لیست (برخی اوقات) و حتی گاهی تالبرگ((( تکمیل کرد.اما
(((
موضوع آزاردهندهای که فهم آن دشوار است بیاعتنائی همیشگی او به [روبر]شومان
و پرهیز از شوبرت((( به جز چند مارش و چند قطعه پولونز وی است که از شاگردان
میخواست تا آن را با چهار دست اجرا کنند.در مورد مِن ِدلسون((( ادعا کردهاند که شوپن
تنها بخش نخست از آوازهای بیکالم( ((1وی را برای اجرا میپسندیده است.که با توجه به
همکاری مادام کامی دوبوآ با وی در کنسرتو در ُسل مینور( ((1و همراهی اش در کنار پیانو
مجلسی افسانهای پله یل( ((1میتوان گفت که این ادعا نادرست بوده است؛ این کنسرتو را
شوپن در واقع در رده قطعات کمابیش درخشان قرار داده بود و از شاگردان میخواست
گاهی چند پاره از آن را پس از ساعت رسمی درس بنوازند.
شوپن بیشتر اوقات از کیفیت اجرای نامطلوب آثارش ،در غیاب راهنمائیهای شخصی
خود ،ناراضی بود .تنها عده بسیار کمی از میان بهترین شاگردان شوپن توانائی تمرین پرلودها
یا اِتودها را تحت رهبری وی داشتند.
سنت «نوواریاتور»( ((1که بسیاری از شاگردان شوپن مدعی به دست داشتن کلید معجزه ِ
آسایش بودند ،به رغم تردید مختصر در سنتی بودن آن ،گواه فروتنی اوست .در این فرصت
اضافه میکنم که فضای درس پیانو شوپن ،جز با نوازندگان زن که در نهایت ادب ،که به
148
گفته یکی از آنها «با صبوری و پشتکار و غیرت تحسینبرانگیز» ،ایشان را میپذیرفت اغلب
خشک و خشن بود.
ماتیاس میگوید که به چشم خود شاهد شکستن صندلی ،پس از بیدقتی یکی از شاگردان
در اجرای ناهماهنگ هارمونی ،بوده است .هر بار که شوپن به بهانه نکتهای در اجرا یا خطا در
نواختن نُت خشمگین میشد موی سر خود را میکشید و مدادهای فراوانی که برای تصحیح
متون یا نحوه انگشتگذاری دم ِ دست داشت را میشکست و تکههای آن را روی فرش
میریخت و تنها کاری که از شاگرد بدبخت و طعمه خشم جنونآسای شوپن برمیآمد بیرون
1) HAENDEL
2) SCARLATTI
3) DUSSEK
4) RIES
5) HILLER
6) THALBERG
7) ROBERT SCHUMANN
8) SCHUBERT
9) MENDELSSOHN
10) ROMANCES SANS PAROLES
11) LE CONCERTO EN SOL MINEUR
12) PLEYEL
13) NE VARIETUR
رفتن از در بود به این امید که شاید با گذشت زمان خشم او فروکش کند و بتواند دوباره به
سر درس بازگردد.
ژرژ ساند گفته است که «شوپن در حالت خشم ترسناک میشد» .روشن است که منظور
ال شناخته شده و تجلی بیماری پنهانی است که در سالهای دراز از او نوسانات رفتاری کام ً
سالمت موسیقیدان نازکطبع ما فروکاسته بود.
عدم تناسب میان علت مبهم روانی و بازتاب فیزیولوژیک غیرعقالنی چون خارج از اراده
باشد پس طبیعی است که دلیلی برای پوزش خواستن نباشد.
او قربانی راه پرپیچوخم و اندوهباری بود که در دام خشم زودگذر و نیاز فراوان اش به
دردناک «درد من از نداشتن فرصت برایِ استراحت که از آن محروم بود ،به گواهی جمله
مریض شدن است» که فردریک مولر از زبان شوپن ثبت کرده است ،زیر بار هستی رنج
میکشید.
***
پیش از پایا ِن موشکافی در رفتار و کردار شوپن ،در مقام آموزگار ،باید از پروژهای
صحبت کنیم که به گفته ژرژ ساند میخواست با آن روشی برای بررسی حرفه پیانو و گفتما ِن
موسیقی تدوین کند .طرح اولیه این موضوع گسترده به شکل اتفاقی در جریان بحث با اوژن
دوالکروا((( درباره چند مسئله عمومی زیبائیشناسی به فکر او رسیده بود .او از نیّت خود با
149
لیست آن را در کتابی که به یاد رقیب بلندآوازهاش
ْ چند تن از آشنایان سخن گفته بود که
منتشر کرد به این شرح نوشته است:
ِ
چارچوب اندیشهاش را درباره نظریه و «او سرانجام شروع به نوشتنِ روشی کرد که
فنِ هنر پیانو خالصه و میوه کار درازدامن و نوآوری موفقیتآمیز و تجربه هوشمندانهاش
را در آن صورتبندی میکرد .انجام این رسالت پراهمیّت حتی برای مردِ پرکار و دقیقی
چون شوپن به توجه بیش از اندازه نیاز داشت.او با درگیر شدن با همچو کار سترگی شاید
میخواست به قله زیبائی هنر صعود کند تا در آرامش و عزلت آرمانی آن پنا ه گیرد! و در
چنین تالش دامنه دار و تمام وقتی فقط به آرزوئی که مانفرد((( از نیروی جادو کرده بود نیاز
داشت ،یعنی فراموشی...
«اما لیست در ادامه مینویسد که توان شوپن برای انجام چنین مقصودی کافی نبود؛ این
کار بیش از اندازه انتزاعی و وقتگیر بود .او دنبال ریختن طرح برنامه بود و مرتب دربارهاش
صحبت می کرد ولی از اجرایش عاجز بود؛ آن چند صفحهای را هم که نوشت میخواست
با بازمانده اوراق سوزانده شود».
آگاهی لیست ،در چند کلمه آخر جمله باال ،از درخواست شوپن برای سوزاندن دست
نوشتههای ناتماماش ،پیش از مرگ ،با بخش پیشین بررسی او یعنی «نگرانی قابلفهم شوپن
کم نکند نیستند .با این حال به آن عده که ممکن است آنقدر کنجکاو باشند که به این هشدار
گوش ندهند باید گفت که در ورق یازدهم از متن استنساخ شده ،که به طرز باورنکردنی
به گواهی آثار شاعر -موسیقیدان فاقد هر ویژگی شورانگیز است ،کوششهائی بهرغم خام
قدرت بیان صدا ،در معیار مفاهیم عمیق هنر موسیقی که ِ دستی سادهلوحانه ،در تعریف
1) HERZ
2) HEINE
همیشه در جستجوی پرشورترین احساسات بوده ،را میتوان مشاهده کرد که دستکم یکی
از این کوششها یعنی «کالم مهآلود بشر» شایسته بجا آوردن است ،کالمی که ژرفترین
گوهر وجود بشر را که صداست توصیف میکند .بینش آموزشی شوپن محتمال میتوانست
افق پهناور کالم را ،در خدمت ضرورتهای موسیقی عالی که در تفسیرهای گوناگون تالش
شده تا هویت «موسیقی» را بشکافد ،ترسیم کند.
بدین ترتیب میتوان نتیجه گرفت که برای شوپن خوب نواختن پیانو بیش از آنکه هدف
بوده باشد وسیلهای بوده است برای تلطیف عواطف و هیجانات بشر ،که موسیقی پیامبر
اسرارآمیز آن است ،به ملموسترین صورت ممکن.
152
جرالد آبراهام تغییر سبکشناسانه
ترجمة :هستي نقرهچي
در موسیقی شوپن
153
بخارا
دلیل آنکه چرا به مساله تغییر سبک شناسی موسیقی شوپن همیشه توجه چندانی نشده در
سال سيزدهم زیر طبیعت زبان موسیقایی وی نهفته است؛ تحول این زبان موسیقایی با نقطه عطف خارق
شماره 79
بهمن -اسفند العاده ای که از تغییر درابزارهای به کار گرفته در تکنیک آهنگسازی وی ناشی شد ،همراهی
1389
نکرد .زبان موسیقی که آهنگسازان کالسیک ونیز آن را گسترش دادند ،با قوانین تونال ،فرمها
و ژانرهای موسیقیاییاش ،نه تنها به شوپن ،بلکه به تمام آهنگسازان دیگر دوره رومانتیک
هم خدمت کرد .تنها در نیمه دوم قرن نوزدهم بود که اینها در موسیقی بعضی از آهنگسازان
متجلی شد ،گرایشاتی که منجر به ثبت این دوره برای تغییر سیستماتیک متعاقب زبان
موسیقایی در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم شد .تغییر در سبک شوپن با شکافهای
دراماتیک مشخص نشد ،بلکه ویژگیهای رشدی تدریجی آن را آشکار کرد :وی ابتدا دست
به گسترش و یکسان سازی امکانات موجود در سنتهای هنری پرداخت و سپس بر اساس
همان ها ،ارزشهای جدیدی را خلق کرد .بنابراین ،تحول سبک موسیقایی شوپن تنها یک
«نقطه عطف ک ّمی» نیست ،بلکه این آهنگساز بیشتر به «تغییرات کیفی» میپردازد.
بعضی از ژانرها در آثار شوپن را میتوان بهعنوان آثاری ستود که در آنها ابداعات
خاص هارمونیک ،تونال ،سبکی و فرمی صورت گرفته است .این ویژگیهای جدید ،همیشه
تغییرات دائمی در سبک آثار شوپن را شامل نمیشود و اینها مانند دیگر عناصر که یک سبک
را میسازند ثابت و دائمی نیستند؛ همانطور که آنها همیشه باعث تغییری برگشتناپذیر
هم نمیشوند .تحول ژانرهایی که شوپن تمام عمرش بهکار گرفت را میتوان بهعنوان یک
مانیفست بزرگ بررسی کرد .بنابراین ،یک سیر زنجیر وار و متصل به هم بسیار روشن از
تکامل در آثار وی مشهود است :در بعضی از آثار عنصرهای مبتکرانه حضور مییابند در
محیطی از ژانری که اصال ممکن است وجود نداشته باشد (مانند مازورکا ،اپوس ،)63زمانی
که در آثار دیگر کامال محتاطانه رفتار میکند (مانند مازوركا ،اپوس .)59
.1مدلهای دورهبندی
دورهبندی آثار شوپن پیشی میگیرد از تحقیقاتی که معموال مرجع دقیقی برای محتوی
موسیقی وی نیستند« .گسیختگی» پیشروانه از خالقیتهای اجراهای روی صحنه شوپن،
شخصیت بخشید به تالشهایی که از اوایل قرن بیستم در دورهبندی ،مطرح شد .شخصیت
بیشتر مدلهای دورهبندی تغییرات سبک موسیقایی شوپن چه بود؟ در دوره سلطهگری بین
دو جنگ جهانی نگاهی وجود داشت که بر اساس آن سبک شوپن بدون تغییر برآورد میشد؛
این دیدگاه تفکرات بنیادین خود را از نوشتههای قرن نوزدهم در مورد شوپن ارث برده
است .در آن زمان ،روی سیستم خالقیت ابزار موسیقیایی شوپن چه هارمونیک (برونارسکی،
)1930و چه صفحه ملودیک آن (ویچکوپرولیان )1930 ،بحث میشد .این نظریهها در مورد
تغییرناپذیری سبک او ،دیدگاه عمومی را نشان میدهد که تغییرات یک ویژگی ک ّمی ،نظریه
علمی برای دورهبندی آثار را تامین نمیکند .دیدگاه رایج در این زمینه را لودویک برونسکی
154
ارائه داده است« :تحول شوپن روشن و مداوم است ،هرچند این تنها در نمای ظاهری آثارش-
نه در طبقه خاصی از آن مشاهده میشود( ».برونسکی )460 :1935ژسالو ژاخیمسکی نیز
خود را در گروه هواداران یکی بودن سبک شوپن معرفی کرد ،و روی کریستالی شدن کامل
و زودهنگام او تاکید کرد ،همانطور که به استقالل او از دیگر شخصیتهای سبک موسیقی
رومانتیک اعتقاد داشت ( 460 :1957ژاخیمسکی) .آلفرد اینشتن هم در این زمینه از زاویه
دیدی مشابه طرفداری کرد .به گفته او «بعد از اتود اپوس - 10اولین مجموعه اتودها -هیچ
تغییری اتفاق نیفتاد و تنها نوسانی کوچک در بلوغ آثار شوپن به چشم میخورد( ».اینشتن
.)216 :1947بهنظر نمیرسد ،ارزش قدیمیترین دیدگاهها در مورد موضوع تحول در سبک
موسیقی شوپن تماما منسوخ شده باشد .این نظریهها در سایه تغییرات سبکی آهنگسازان آخر
دوره رمانتیک هنوز مقداری اعتبار دارند؛ آنها بهطور خاص کسانی را شامل میشوند که زبان
موسیقایی اشان با بحران سیستمهای عالمتی ماژور -مینور و یکپارچه کردن ترکیب سنتی
موسیقی مشخص میشود .سبک شوپن با به چالش کشیدن آثار آهنگسازانی مانند ریچارد
واگنر ،الکساندر اسکرایبین یا گوستاو مالر باید بهطور اجتناب ناپذیری همسانتر ،مشاهده
میشود .از طرف دیگر ،کسی نمیتواند تغییرات اساسی در بین قطعات مشخص در محیط
ژانر انتخاب شده ببیند (مقایسه کنید سونات در دو مینور اپوس )28-1827( 4و سونات
در سی مینور اپوس ،)1844( 58و همچنین پولونز در دو دیز مینور ،اپوس )1835( 26را با
فانتزی پولونز در ال بمل ماژور اپوس .)1846( 61این مقایسه به ما اجازه میدهد نتیجهگیری
کنیم که تغییرات متحوالنه در زبان موسیقایی شوپن نه تنها وجود داشته است ،بلکه آنها در
شکل قطعههای ژانرهای مدل به ارث مانده از گذشته به ما انتقال یافتند .این بدون شک آن
تفاوتهای قابل مشاهده «شرایط مرزی» با منحصر کردن ژانرهای خاص است که باعث شد
که در مطالعات بعد از جنگ جهانی آثار شوپن ،یک تقسیمبندی دههای از تحوالت سبک
شوپن کمکم پدیدار شود (دهه « :20تکوین سبک» ،دهه « :30کریستالی شدن سبک» و دهه
« 40ترکیب سبک شناسانه») .در این دوره علیرغم کارهای بعدی مطالعات هم زمانی ژانرها
(نقطه مقابل در زمانی) صورت گرفت( .باربژ ،1927میکتا ،1949شومینسکی ،1960-1950
فیتس ،1948ویلکوسکا )1949سخنگویان اصلی این روش جدید دورهبندی ،افرادی چون
ژرالد آبراهام ( ،)1946ژوریج کرملوف ( )1949و ژوزف ام .شومینسکی ( )1960هستند.در
کل این مدل مطالعه آثار شوپن ،مدلی کلنگر به حساب نمیآید ،اما محصول مطالعه دقیق در
زندگینامه وی ،سبکهای موسیقایی و ارزشهای اخالقی او بود.
در میان پژوهشگران فقط شومینسکی مالکهای تقسیمبندی دههای تحول سبکی آثار
شوپن را به روشنی بیان کرده است .او مینویسد« :عالقه به فرم کالسیک در دوره اول
آثار شوپن مشهود است که به تدریج به سمت فرم تک موومانی دوره رومانتیک گرايش
پيدا ميكند و در نهایت در دوره دوم به فرمهای تناوبی وگسترده و غنی تر میرسد».
(شومینسکی )29 :1960این دوره بندی سبک شوپن ،بهطور محکمی ارتباط دارد با تئوری
155
آلفرد لرنز در مورد سه مرحله تکامل سبک ،که هنوز در دیدگاه امروزی تا حدودی اعتبار
دارد .تقسیمبندیهایی مثل «سالهای اولیه»« ،کریستالی شدن» و «ترکیب» هنوز هم به آثار
شوپن ارتباط دارند.
همچنین موازی با مدل دورهبندی دههای ،تقسیم کردن موسیقی شوپن به پنج فاز هم
در ادبیات موزیکولوژی بعد از جنگ جهانی دوم دیده شد .اینها احتماال از مدل تقسیمبندی
دههای (که آن را خیلی کلی یافتند) کمک گرفتند و از تالش برای برقراری ارتباط با معیارهای
دورهبندیهای مختلف تشکیل شدند( .شربولیز )1948 :یکی از نمونههای این نگرش پنج
دورهای از طرف میئچیسالف توماشفسکی ( )1970ارائه شد ،که اینگونه مراحل تحول شوپن را
تقسیمبندی کرد« 1829-1817 :دوران جوانی»« 1831-1829 ،دوران رمانتیک»1835-1832 ،
«دوره استادی»« 1845-46 ،1835-36 ،دوران شکوفایی» ،و « 1849 ،1845-46دوره آخر».
در تقسیمبندی توماشفسکی مانند شربولیز ،تفاوت معیارهای شخصیتی (که بیانگر
جنبههای مختلف هر دورهاند) یافته میشود .ویژگیهای مشخصکننده هر دوره با معیارهایی
مانند اینها مشخص میشد :زیستشناختی ،هنری کلی ،اجتماعی و در زمینه اجرا ،رفتاری و
ترتیبی .در زمانی بعد از آن ،توماشفسکی نگرش ابتدایی خود را توضیح داد؛ وی در دانشنامه
موسیقی خود آثار شوپن را به هشت مرحله تقسیم نمود (توماشفسکی « :)1985تالشهای
دوران کودکی» (« ،)1823-1817سنتهای پست کالسیک و سانتیمانتال» (،)1826-1823
«استادی ورشویی (پایتخت لهستان)»(« ،)1829 -1826نقطه نظر رمانتیک» (،)1831-1829
«استادی پاریس» (« ،)1835-1832ترکیب دینامیک رمانتیک» (« ،)1840-1835ترکیب
رمانتیک فکری» ( )1846-1841و «پیشنهادات پست رمانتیک» (.)1849-1846
.2كروماتيسيزم و تونالیته
تامالتی در مورد تغییر سبک موسیقی شوپن نه تنها به دلیل کمبود صفات ممیزه ،بلکه
به دلیل کمبود تغییرات کیفی در زبان موسیقایی او پیچیده هستند .تنوع تمپویی ژانرهای
مورد انتخاب آهنگساز هم مانعی بر سر راه مکانیزمهای شناسایی و انتقالی قرار داده اند.
تسلط بعضی از ژانرها در مقاطع خاص رشد شوپن که مورد توجه شومینسکی قرار گرفته
است ( ،)1960کمبود یک ژانر استاندارد برای تفسیر و آنالیز آثار وی را نشان میدهد .با
طرح سوال زیرکانه در مورد خالقیت متحوالنه ،مطالعه تمام آثار شوپن هنوز این شک باقی
میماند تحوالت قابل تشخیص در آثار شوپن بر اثر تغییر در ابزارهای آهنگسازی مورد
استفاده وی هستند یا ژانر جدیدی را معرفی میکنند .سوالی که گروه تحقیق به رهبری
نویسنده مقاله ،در دانشگاه ورشو اوایل دهه 80روی آن کار میکردند؛ ما نتوانستیم جواب
قانعکنندهای در نوشتههای راجع به شوپن پیدا کنیم؛ این مشکل تنها با یک دورهبندی جدید
حل نمیشد ،بلکه ریشه در شخصیت تغییرات انتقالی صورت گرفته در ژانرهای موسیقایی
داشت که شوپن در طول عمرش به کار گرفته بود.)przemainy stylu chopina 1993( .
156
فقط فرم سونات ،نوکتورن ها ،پولونزها (نوعی رقص لهستانی) و مازورکاها (نوعی رقص
لهستانی) به این ژانرها تعلق دارند .آندره چ .توشوفسکی ،در آخرین مطالعه خود 10قطعه
دیگر را به این گروه اضافه کرد (چرزوها ،باالدها ،فانتزی در فامینور اپوس 49و بارکارول
در فادیز ماژور اپوس ،)60وی آنها را بهعنوان «روایتگران رمانتیک و ژانرهای دراماتیک»
( )111-86 :1996توصیف کرد .با سوال از نُرم سبکگرایانه شخصی در نقشه هارمونیک به
سمت بافت کروماتیک اثر هدایت میشویم (گالب )1995 ،1991 ،بهعنوان مساله ای که در
مطالعات هارمونیک شوپن مورد توجه خاصی قرار نگرفته است ،علیرغم آنکه این آهنگساز
بهعنوان پدیده خاص هارمونی قرن نوزدهم شناخته شد .وجود بافت هارمونیک در هارمونی
شوپن مورد توجه قرار گرفته است ،اما «ارزش تولیدی» ذاتی آن در پرسپکتیو تغییر در سبک
شخصی کشف نشده است[ .برونارسکی 272-260 :1935؛ بوریس .]108 :1960بافتهای
کروماتیک یکی از شخصیترین جنبههای سبک شوپن است؛ این بافتها مرکب است از
کوک پیوسته که از قواعد تغییرات نیم پردههای آکورد قطعه تبعیت میکند که چندین فرم را
به وجود میآورد :از پاساژهایی با فواصل عادی در ملودی یا تغییرات خشک سیم و فواصل
آزاد گرفته ،تا شکلهای گسترش یافته در آثار آخر ،که بعضی وقتها کوک پیاپی تمام فرمها
را کنترل میکرد (پرلود در میمینور اپوس ،28شماره .)4
وجود بافت کروماتیک در آثار شوپن که با «اپوس» مشخص شدند تفاوتهای ضروری
در جریان گسترش آنها را بیان میکند؛ هرچند آنها در توجه به تونالیته متنوعاند .مجموعه
157
• از طراحيهاي شوپن
ویژگیهای هارمونیک و تونال که به بافت اولیه کروماتیک شوپن شخصیت میبخشد چیزی
است که من آن را «کروماتیسیزم تصادفی» نامیدم برای بیان این حقیقت که «کروماتیسیزم
تصادفی» را دیاتونیکیسم بهطور کامل «کنترل میکند» و رابطه تونال در آهنگسازی را به هم
نمیزند« .کروماتیسیزم تصادفی» با یک تضاد روشن بین بافتهای ملودیک و هارمونیک
شخصیت مییابد .هرچند ،در هر دو بعد فضای موسیقایی« ،کروماتیسیزم تصادفی» یک
تقسیمبندی است که بر پایه تضاد بین مقدمات اساسی دیاتونیکیسم و کروماتیسیزم در
موسیقی قرن هجده و اوایل قرن نوزده بنا شده است.
پایهای که بر اساس آن ،اولین تجربه کروماتیسیزم شوپن در ملودی شکل گرفت ،مسلما
فاصله کروماتیک بوده است .اولین موومان سونات در دو مینور اپوس )1928( 4مثالی از
گرایش اولیه به استفاده از کروماتیسیزم در ملودی است .شکل مشابه کروماتیسیزم بهطور
خاص در اتودهای شوپن ظاهر شد که در آنها از 3شکل ملودیک «کروماتیسیزم تصادفی»
استفاده کرده است (هم صدایی ،فاصلههای سوم گام دیاتونیک وقتی که از تونیک به باال
حرکت کنیم ،فاصلههای ششم از گام دیاتونیک اگر از دو به باال حرکت کنیم) .استفاده از
این ابزارها در این اتودها دیده میشود :المینور اپوس 10شماره ،2سی مینور اپوس،25
شماره ،10المینور اپوس ،25شماره ،11سل دیز مینور اپوس ،25شماره ،6البمل ماژور،
اپوس 10شماره ،10رِ بمل ماژور اپوس ،25شماره .8بافتهای کروماتیک اولیه در ملودیها
158
تاثیر اساسی در روابط تونال ندارند ،از این رو در موقعیت این بافت ،میتوان از «تونالیته
ثابت» حرف زد که در آن کروماتیسیزم تنها یک «رنگ کردن» تونال است .زمانی که در
نقشه ملودیک هارمونیک شوپن کروماتیسیزم فرع بر دیاتونیکیسم است ،در نقشه هارمونیک
وی در حال توسعه دادن دیاتونيكيسم هست .کروماتيسيزم تصادفی خود را در هارمونی ،با
تغییر کوک خشک سیم و توالی (تکرار رابطههای مدلهای هارمونیک) بیان میکند .تلفیق
کارهای اولیه شوپن با تریارد (نوعی آکورد سه تایی که از یک نت پایه و نت سوم آکورد و
پنجم تشکیل شده است) درنظر گرفته میشود .معکوس اول ،آکوردهای هفتم نمایان و هفتم
کاسته که در راستای فواصل کروماتیک تغییر میکنند .در توالی خشک ،تغییرات کروماتیکی
رابطهها شایع است که این موارد را شامل میشوند :آکوردهای تریارد هفتم ديسونانس،
مدلهای کادانسی و آکوردهای هفتم در مجموعه پنج تایی .این انتخابهای آهنگسازانه در
شخصیت دادن به تعلیق («گسترش») روند تونال بهطور خاص در روابط کارکردی شخصیت
کمک میکند .مثالهای نشانههای تغییردهنده کروماتیسیزم را در آثار نیمه دوم دهه 20تا دهه
30میتوان یافت (بهطور خاص در روندوها ،کنسرتوها و واریاسیونها) ،که در آثار مرجع
استادانه پیانو به کار گرفته شدند.
من اصطالح کروماتیسیزم حیاتی را برای آن دست از نُرمهای تونال و هارمونیک
انتخاب کردهام که بافت هارمونیک کارهای آخر شوپن را نشان میدهند .این نوع جدید
کروماتیسیزم ،که در تئوری موسیقی زمان شوپن به آن توجهی نمیشد ،پدیده نادری در
تکنیکهای آهنگسازی نمایندگان موسیقی رومانتیک است؛ چیزی که میتوان در بین آثار
اسپور ،شوبرت و لیست پیدا کرد .کروماتیسیزم اساسی ،بافتی یک پارچه است که در آن هیچ
جدال کیفی بین ملودی و هارمونی وجود ندارد .ملودی به نوبه خود به عنصري از زبان تونال
خود تبدیل میشود ،در صورتی که وقتی هارمونی خطی و مسطح است گرایش ملودی به
هدایت کردن نتها افزایش مییابد .از این رو ،در مورد کروماتیسیزم آثار آخر شوپن نت
نویسی کروماتیسیزم ملودیک-تونال یا کروماتیسیزم هارمونیک-تونال از حرکت میایستد و
ساختارهای هارمونیک و تونال باید بهعنوان تابعی از ملودی عمل کنند .از دیدگاه خشک
هارمونیک ،نُرمهای کروماتیسیزم حیاتی مستقیما ارتباطی با دیاتونیکیسم «تحت کنترل»
ندارند ،اما منطقه مستقل و خودمختار پدیدهها را میسازند .مثالهای کروماتیسیزم حیاتی را
میتوان در آثار شوپن از اواخر دهه 30شاهد بود.
در میان طبقه بندیهای رسمی در مورد کروماتیسیزم حیاتی شوپن ،در یک خط ملودیک
مسطح تفاوتهای ظریف موتیفها و سوژهها باید مشخص شود ،پدیده تداخل دورههای
معماری با ساختار روند آشکارکننده فرم و تمایل به مبهم کردن تقسیمبندی جمالت نیز
باید مورد مطالعه قرار گیرد .در هارمونی ،آکورد درجه هفت در محدود کردن هارمونی
سوم «مغلوب» دخالت میکند زمانی که در پایه درجه هفتم غالب هارمونی هایی بهعنوان
عملکردهای «کروموژنیک» نهفتهاند( .پرلود در میمینور اپوس 28شماره )4گسترش سیستم
159
ماژور -مینور با تقویت دگرگونیها همراه میشود که بهطور خاص در آخرین «مازورکا» در
اوپوس فامینور مشهودند .تمام پروسههای درنظر گرفته شده ،در انتقال اهمیت هارمونی چه ِ
از لحاظ متافیزیکی و چه از لحاظ کارکردی ،در «آثار آخر» شوپن ما را به جایی میرساند که
من نام «تونالیته ناپایدار» گذاشتهام ،چیزی که نوع جدیدی از تونالیته است که با گرایش به از
میان بردن مراکز پایدار مشخص میشود (پرلود در دو دیز مینور اپوس.)45
.3ترکیب و فرم
در مطالعه تركيب موسيقايي شوپن ،ويليم رودستين ( ،)1988در مواجهه با مساله
گسترش جمله ،پيشرو است؛ براي مثال وی روی عناصر تولیدکننده موسیقی با استفاده از
عوامل مياني ،مانند كادانسهاي طوالني يا ديگر ابزارهای آهنگسازي کار کرد .تاكيد روي
نوكتورنها و مازوركاها ،يكي ديگر از اشكاالتي است كه بررسی تحول دروني سبك شوپن
در بين سالهاي 1830تا 1846با پيروي از اين روش دارد« :هيچ آهنگساز ديگري به اين
اندازه بريده بريده در جمالت موسيقايي خود حرف نميزند( ».روستين )1983:124بعد
از يك سري آناليز متقاعدكننده ،روستين متوجه شد در هر دو ژانر مد نظر قرار گرفته ،يك
روند خاصي در جريان است كه آنها را كشيدگي از «خشکی جمله چهار ميزاني» به «ملودي
بيانتها» نامید .روستين نوشت «:در طول دهه 1840هر دو آهنگساز (واگنر و شوپن) به سمت
ملودينويسي بهطور فزايندهاي بيمانند رو آوردند»؛ چيزي كه در مورد واگنر نام «ملودي
بيانتها» را گرفت .نويسنده همچنين به «تمايل زياد آهنگساز به كوتاه كردن آرتيسكوالسيون
تقسيمكننده بين جمالت و جمالت فرعی» توجه کرد )1988:124( .آناليز اين روند با مرجع
قرار دادن« پولونزی فانتزی» اپوس 61همراه ميشود و بعد از آن با «چرزو» در ميماژور
اپوس 54ادامه مییابد .هرچند ،ایده اصلی نویسنده به طور خاص با نوكتورن در سل ماژور
اپوس 37شماره 1بیان شده است.
اليزابتا ويتكوسكا زارمبا ،نیز یک كار واقعا ارزشمند روي مازوركاها ( )1993انجام داده
است .هرچند نويسنده از تالشهايي براي دورهبندي اجتناب کرده و به جاي آنكه روي
لحظههاي خاص انتقال كار كند ،روي تداوم انتقال زبان موسيقايي كار کرده است ،آناليز او
هيچ شبههاي به جا نميگذارد كه ديناميكگرايي منحصر به فرد اين ژانر مسالهاي از نقطه نظر
فرم و نحو است .مطالعه دقيق كار نويسنده به ما اجازه ميدهد تعميمهايي هم ارائه بدهيم.
مازوركاهاي شوپن از شكل كالسيك آن سرچشمه گرفتند (مازوركاهاي اپوس )24،6،7و
بعدها بهطور فزايندهاي از قيد محدوديتهاي سنتها خالص شدند و بخشهاي بازتري را
ساختند (مازوركاهاي اپوس 17شماره ،4اپوس 24شماره ،4اپوس ،30شماره ،4اپوس41
شماره ،4اپوس 50شماره ،3اپوس 56شماره .)3اين انتقال نحوي و فرمي در نتيجه تجلي
تدريجي روابط «توالي -سابقه» است که با ناديده گرفتن «نكات دستوري جمله» شکل
گرفتند؛ این نکات در تضاد با عالئم عرضي كادانسي قرار ميگيرد و بعضي وقتها فرم
160
آهنگسازي را دوباره طراحي ميكنند این روند با مازوركاهاي اپوس 30و 33شروع ميشود
مانع و تاخيری در بحثهاي هارمونيك (ريتارداسيون) ایجاد میکند؛ تكنيك شكستن جمله
(مازوركا ،اپوس ،30شماره ،4موومانهاي ،)33-5تمايل به محو كردن موتیفهای تکرار
شونده از طريق بزرگ كردن بندها به بخشهاي بزرگ و ماسكه كردن وقفههاي بين بندها
ایجاد شد (مازوركا اپوس ،50شماره ،3موومانهاي .)45-33در نهايت ،او از چيزي حمايت
ميكند كه هوگو لیختنتریت (« )1931نشانه سمفونيك» در مازوركاهاي اپوس 41شماره ،4
اپوس ،50شماره 3مينامد.
آندره .ج .توشوفسكي با مطالعه تغييرات سبك شناسانه در نوكتورنهاي شوپن ()1993
به مباحث ديناميکيسم در اين ژانر از آثار توجه ميكند؛ او همچنین به كوتاه شدن دوره
تكامل يا به كارگيري واريانتهاي متني و فرمي در فرم مدل ABAتوجه دارد .اين روند
با سير دوره تكامل «صادقانه» از نوكتورنهاي شماره 9به 27پیش میرود و با ابزارهاي
آهنگسازي مشخصه ژانر فانتزي و يا شعر پيانو در نوكتورن اپوس 62كامل میشود .وجه
تمایز بعدي نوكتورنهاي آخريه ،تشديد فاكتورهاي بياني از طريق ساخت سكانسهاي
تفكرات موسيقايي است كه معناي گروه موضوعي سونات را دارد (توشوفسكي ميبمل
ماژور شوپن اپوس ،55شماره 2را به عنوان اولين قطعه اي میستاید كه در آن اين نوآوري
معرفي شده است ).در نهايت نويسنده به كاهش تزئينات در موسيقي شوپن توجه ميكند كه
به دور شدن از سنتهاي درخشان گذشته گره خورده است( ،ژانیسکا )1995در این آثار
تمايل زياد به خطي بودن و در عین حال الحاق المانهاي پلي فونيك (چندصدايي) دیده
میشود؛ همين ویژگیها در نوكتورنهاي آخريه شوپن بهعنوان چارچوب بافت تزئيني اواخر
رمانتيكها باقي ماند ،كه مشخصه آن داشتن چندين صدا و انتقال آزاد از پلي فوني واقعي
به پنهان است.
همين ارجاعات به آثار لهستانيها را در كار توماز بارانوفسكي ميبينيم ( .)1993مكانيزم
انتقالي ظاهري از ژانرهايي كه شوپن در تمام مدت زندگي خود استفاده كرده است با
ويژگيهاي مشخصي ظهور مييابند .زنجيره رسمي مترقي و قابل گسترش به وضوح در
اين ژانرها ديده ميشود .تضاد بين ساختارهاي رسمي ،كه با تفاوتهاي عملكردهاي كالمي
قسمتهاي خاص و پردههايي از يك قطعه ارتباط دارد ،به تدريج تقويت ميشود .تغييرات
دائمي تاكيد شوپن بر فرآيند مبتني بر شكل دادن فرم و رها كردن رويكرد كالسيك به
فرم بهعنوان مرجع را مشاهده میکنیم .نقش الحاقات رسمي (مقدمهها ،اپيزودها و پلهاي
ارتباطي) هم در این آثار برجستهتر ميشوند .تغيير در توجه به فرم با انتقاالت در نحو
مستقيما ارتباط دارد .براي مثال تقسيمبندي كالسيك جمله و همراهي آن با تضاد بزرگ با
سطح طبقهبندي نحوي پايه اي بهطور مشهودي در آثار لهستانی جوان قابل رويت است ،اما
در پولونزهای اپوس 26و 40تقسيم معمول جملهها بهطور عمدي محو شدهاند ،درنتيجه
تغییر معنادار نگرش در این دیدگاه با طبقهبنديهاي نحوي كه به تدريج محو شدند ،در
161
تضاد است.
.4نتيجهگيري
آيا طبیعت تحول سبك شوپن ،که تنها در طرح كلي كارهای او ديده ميشود و مملو از
لحظههاي «كاهنده» و پديدههاي «پيشبينيكننده» است ،آنقدر پيچيدگی دارد كه تالش افراد
را در تفكيك خطوط كاريش بیثمر میگذارد؟ آياهیچ یک از این تعداد بيشمار دورهبندي
كم و بيش موفق آثار شوپن ،کامل نیستند؟ به نظر ميرسد اگر كسي با پيش فرضهاي
تئوري فرهنگي تقدم را با ديدگاه تناوبي در مساله تغيير سبكي شوپن تطابق دهد ،موفق
میشود .ما نبايد – مانند صوفیا شچلینسکا ( - )197 :1995در اهميت بحث در مورد مدل
جديد دورهبندي آثار شوپن اغراق کنیم؛ در این تقسیم بندیها بعضی وقتهای به نتایج
متفاوتی میرسیم ،زیرا رویکردهای افراد در این مسائل با یکدیگر متفاوت است .برای مثال
دورهبندي پيشنهادي بارانوفسكي در مورد پولونزها ( ،)1993:106با چيزي كه هلمن در
مورد سوناتها ميگويد تفاوت دارد )1993:66( .همچنین با پولونز و مازوركاهاي روستين
هم یکی نیست ( .)1998:123احتماال ویتکوسکا زاربا ،تصمیم گرفت در مورد تفاوتهای
آشکار این دورهبندیها اغراق کند ()1993:107؛ او از نظر کالبرگ استفاده کرد که طبق آن
ویژگیهای سبک شوپن در آثار اولیه او هم به بلوغ رسیدهاند و در طی سالها بینقص
شدهاند (.)17 :1986
طبق مطالعاتي كه من و گروهم انجام داديم ،بهنظر ميرسد در تغييرات سبك شوپن چهار
مرحله وجود داشته باشد:
)1دوره تطبيقي (تا حدود )1825كه مشخصه آن پذيرش ابزارهاي سبكي است كه در
ميراث موسيقي كالسيك عرضه شدهاند.
)2دوره رشد اوليه (از حدود 1825تا اواسط دهه ،)30همانطور كه دانوتا ژاسینکا
نوشت ،با استفاده آهنگساز از ميراث موسيقيسازي قرن نوزدهم اروپايي ارتباط پیدا میکند.
اين دوره با «شخصي شدن» (زبان موسيقايي) مشخص ميشود ،كه با اصول قراردادي شماتيزم
مقابله ميكند و از طریق آن ژستهاي ديدني وام گرفته از استادي درخشان كه در مفهوم
ساختار نفوذ كرد و با این دینامیکیسم سبک شخصی را تغییر ميدهد)1995:140( ».
)3دوره انتقال (نيمه دوم دهه )30كه در آن به تغييرات عمده بافت هارمونيك به
كروماتيسيزم آزاد اساسي و تمايل به حركت دادن اتحاد تونال پرداخت .در محيط نحو
موسيقايي بازبيني اصول ساختاري دوره كالسيك به نفع نحو آزاد ،با شكستن و گسترش
جمله موسيقي در تبديل آن به جمله آزاد ساخته شد.
)4دوره بلوغ و تكامل (دهه « )1840كارهاي آخر شوپن» ،كه با شدت بخشيدن به تمام
پيش فرضهاي اوليه معرفي ميشود كه در دوره تحول ديده شدند ،چيزي كه بايد در اينجا
مد نظر قرار بگيرد افزايش معنادار پلي فوني ،كاهش تزئينات ملوديك ،افزايش استقالل از
162
صداهاي خاص ،مانند گرايش به پيوند زدن ميان فرم ها ،دور شدن از ابزار سبك درخشان
و افزايش قدرت بيان است.
زندگینامه:
Abraham, Gerald. Chopin>s Musical Style. London, 1946.
Baranowski, Tomasz. Przemiany muzycznych kategorii formalnych w fortepian-
owych
polonezach Chopina. [Changes in Categories of Musical Form in Chopin>s
Piano
Polonaises] Przemiany stylu Chopina. Ed. Maciej Gołąb. Cracow, 1993.
]Barabag, Seweryn. Studium o pieśniach Chopina. [A study of Chopin>s Songs
Lvov, 1927.
Borris, Siegfried. Bedeutung für den Chromatismus des 19. Jahrhunderts. The
Book of the
First International Musicological Congress Devoted to the Works of Frederick
Chopin. Ed. Zofia Lissa. Warsaw, 1963.
Bronarski, Ludwik. Harmonika Chopina. [Chopin>s Harmony] Warsaw, 1935.
Chechlińska, Zofia. Wariacje i technika wariacyjna w twórczości Chopina. [Vari-
ations and
Variation Technique in Chopin>s Music] Cracow, 1995.
Cherbuliez, Antoine-E. Fryderyk Chopin. Leben und Werk. Zürich, 1948.
Chomiński, Józef Michał. Preludia Chopina. [Chopin>s Preludes] Cracow,
1950.
- Sonaty Chopina. [Chopin>s Sonatas] Cracow, 1960.
- Z zagadnień ewolucji stylu Chopina. [On the Issues of Chopin>s Stylistic
Evolution]
«Muzyka» 3 (1960).
Einstein, Alfred. Music in the Romantic Period. New York, 1947.
Feicht, Hieronim. Ronda Fryderyka Chopina. [Chopin>s Rondos] «Kwartalnik
Muzyczny» 21-
24 (1948).
Gołąb, Maciej. Chopins Harmonik. Chromatik in ihrer Beziehung zur Tonalität.
Cologne, 1995.
- Chromatyka i tonalność w muzyce Chopina. [Chromaticism and Tonality in
Chopin>s
Music] Cracow, 1991.
- ed. Przemiany stylu Chopina. [Changes in Chopin>s Style] Cracow, 1993.
Helman, Zofia. Norma i indywiduacja w sonatach Chopina. [Norm and Individu-
ation in
Chopin>s Sonatas] Przemiany stylu Chopina. Ed. Maciej Gołąb. Cracow, 1993.
Jachimecki, Zdzisław. Fryderyk Chopin. Rys życia i twórczości. [Fryderyk Cho-
pin. An
Outline of his Life and Music] Cracow, 1957.
Jasińska, Danuta. Styl brillant a muzyka Chopina. [Brillant Style and Chopin>s
163 Music]
Poznań, 1995.
Kallberg, Jeffery. Chopin in the Marketplace: Aspects of the International Music
Publishing
Industry in the First Half of the Nineteenth Century. Notes 3, 4 (1983).
- Ostatnia przemiana stylu Chopina [Chopin>s Last Stylistic Change] Rocznik
Chopinowski 18 (1986).
Kremlev, Jurij A. Frederik Szopen. Oczerki żizni i tworczestwa. [Frederick Cho-
pin. Outline of
Life and Works] Leningrad, 1949.
Miketta, Janusz. Mazurki Chopina. [Chopin>s Mazurkas] Cracow, 1949.
Rothstein, William. Phrase Rhythm in Chopin>s Nocturnes and Mazurkas.
Chopin Studies.
Ed. Jim Samson. Cambridge, 1988.
Tomaszewski, Mieczysław. Chopin, Fryderyk, Franciszek. Encyklopedia muzy-
czna PWM.
[Encyclopedia of Music] Vol. 2. Ed. Elżbieta Dziębowska. Cracow, 1985.
- Uwagi o ewolucji stylu Chopina. [Remarks on Chopin>s Stylistic Evolution]
Studia
musicologica aesthetica, theoretica, historica. Ed. Elżbieta Dziębowska. Cracow,
1979.
Tuchowski, Andrzej. Integracja strukturalna a faktura i forma w nokturnach
Chopina.
[Relations of Structural Integration with Texture and Form in Chopin>s Noc-
turnes]
Przemiany stylu Chopina. Red. Maciej Gołąb. Cracow, 1993.
- Integracja strukturalna w świetle przemian stylu Chopina. [Structural Integra-
tion in
the light of Chopin>s Stylistic Change] Cracow, 1996.
Wilkowska, Krystyna. Impromptus Chopina. [Chopin>s Impromptus] Kwartal-
nik Muzyczny
26/27 (1949).
Witkowska-Zaremba Elżbieta. Wersyfikacja, składnia i forma w mazurkach
Chopina.
[Versification, Syntax and Form in Chopin>s Mazurkas] Przemiany stylu Cho-
pina.
Red. Maciej Gołąb. Cracow, 1993.
Wójcik-Keuprulian, Bronisława. Melodyka Chopina. [Chopin>s Melody] Lvov,
1930.
164
ترانه مسكوب گزارش مراسم جشن
دویستمین سالگرد تولد فردریک شوپن
165 شب فردریک شوپن عصر روز پنج شنبه 6آبان ماه 1389با همکاری مجلۀ بخارا و
بخارا
سال سيزدهم سفارت لهستان در ایران در محل کنسرواتور تهران و با سخنرانی یولیوش گویوو (سفیر
شماره 79
بهمن -اسفند لهستان) ،کشیشتف دیدو ،بهزاد معافی ،امیر صراف ،علی دهباشی و با اجرای قطعاتی از آثار
1389
شوپن برگزار شد.
در آغاز مراسم علی دهباشی ،مدیر مجله بخارا ضمن خیرمقدم به سفیر لهستان ،همراهان
او و دیگر حاضرین در مراسم از مناسبت این مراسم سخن گفت:
در ادامه بهزاد معافی ،مدیر کنسرواتور تهران به همه حاضران خوشآمد گفت و از پیشینۀ
کنسراوتوار در اجرای برنامههای موسیقی سخن گفت و ابراز امیدواری کرد که کنسرواتوار
بتواند در آینده برنامههای بیشتری در زمینۀ موسیقی برگزار نماید.
سپس یولیوش گویوو ،سفیر لهستان در ایران ،با سپاس و قدردانی از مجله بخارا و علی
دهباشی که این مراسم بنا به پیشنهاد و همت وی هماهنگی و برگزار میشود آغاز سخن
کرد:
من از صمیم قلب خوشحالم که توانستهایم امشب را به یاری مجله بخارا برگزار
نماییم.
ایران و لهستان پیشینهای مشترک در تاریخ دارند .ما نیز سالها به زیر چکمههای
دیکتاتوری بودهایم و برای آزادی جنگیدهایم .ما معتقدیم که ملتی خاص در جهانیم،
ما نیز چون شما به تاریخمان مباهات میکنیم.
فردریک شوپن در همه جای جهان شناخته شده است اما برای ما خاصتر است،
168
• يوليوش گويوو سفير لهستان در ايران ،از سخنرانان شب فردريك شوپن (عكس از جواد آتشباری)
چرا که شوپن لهستانی است.
همانطور که شما میدانید شوپن در زمانی میزیست که لهستان به زیر سلطۀ دیکتاتوری
بود .آهنگساز معاصر ،رابرت شومان درباره شوپن گفته است« :اگر دیکتاتور پیشین
میدانست که با بودن شوپن چه دشمنی را زنده نگه داشت ،بیدرنگ او را از بین
میبرد .شوپن چون توپ جنگی بود که تمام دیکتاتوری او را به لرزه درمیآورد».
پس از آن نوبت به امیر صراف ،مدرس موسیقی رسید که طی سخنانی از شوپن چنین
یاد کرد:
«سال 2010علیرغم رخدادهای خوب و بد و پیامد آنها ،یادآور دویستمین ساگرد
تولد یکی از ارزندهترین و اثر گذارترین موسیقیدانانی است که همچون نگینی
بیبدیل بر حلقهی شکوهمند تاریخ موسیقی جهان نشسته و با درخشش خویش
نه فقط تاریخ هنر که تاریخ تمدن را جلوه و شکوهی دیگر بخشیده است؛ او کسی
نیست جز فردریک فرانسوا شوپن.
همۀ هنرمندان بزرگ دنیا با گشودن افقها و دریچههای تازهای از معنویت ،بشریت را
برای رسیدن به مرزهایی فراتر از آنچه هست ،آنچه میاندیشد،و آنچه تجسم میکند،
رهنمون میسازند و طرحی نو برای معنا بخشیدن به هستی درمیاندازند .فقط تجسم
169
نبودن هریک از آنها در مسیر تاریخ بشری ،چه احساس غمانگیزی از تهیدستی و
تهی مغزی که انسان را فرا نمیگیرد .در این میان ،راز جاودانگی شوپن در چه چیزی
نهفته است؟ اینکه با شنیدن نام پیانو ،نام دیگری که به ذهن خطور میکند نام اوست؟
اینکه به جرأت میتوان پس از بتهوون او را دومین آهنگساز انقالبی تاریخ موسیقی
نامید؟ اینکه تاریخ ادبیات پیانو با وجود او وارد بزرگترین فصل خود میشود و خط
به خط این فصل به تمامی حکایت از نوآوریهای او دارد؟ اینکه او یک تنه و تنها
با یک ساز ،ارکان اصلی آهنگسازی را به لرزه درمیآورد و به یکباره ملودی ،فرم،
هارمونی ،تکنیک و دانش نوازندگی پیانو و ...و زبان موسیقی را یکسره دستخوش
تغییر میکند و در سایۀ آن عالیترین مسیر تکامل یک هنرمند رمانتیک را به عرصۀ
ظهور میرساند؟
بله ،تمامی این پرسشها و بسیار پرسشهای دیگر که پاسخهایشان در خود آنها
نهفته است ،حکایت از رخداد عظیم دیگری در تاریخ موسیقی دارند که این بار تنها
با نام شوپن به ثبت رسیده است .و این چنین بود که بیاغراق مهمترین آهنگسازان
هم عصر و پس از او ،خصوصا آنهایی که با پیانو سروکاری جدیتر -در حد خود
او -داشتند و موسیقیاش را شنیدند و شناختند.
اینک میتوان تصور کرد که جهان موسیقی برای دویستمین سالگرد تولد این هنرمند
بزرگ چه شور و هیجانی دارد و چه برنامهها و مراسم شکوهمندی که تدارک ندیده
170
• امير صراف ،از ويژگيهاي موسيقي شوپن گفت( .عكس از جواد آتشباری)
کوچک بزرگترین پیانیستهای جهان گرفته -در ِ است! از کنسرتهای بزرگ و
مهمترین کانال های تلویزیونی جهان ،آن هم به صورت زنده ،به خصوص در
روز تولدش در بیست و دوم فوریه -تا برنامههای مستند تلویزیونی ،فستیوالهای
گوناگون هنری و....
در ایران نیز ،مجلۀ فرهنگی -هنری بخارا در راستای این اتفاق بزرگ جهانی ،همچنان
که در راستای بازتاب بسیاری از مهمترین رویدادهای فرهنگی دیگر ،پیگیرانه و
خستگیناپذیر تالش کرد ،اقدام به نشر ویژهنامهای کرده است تا کشور ما را نیز به
نوعی در این یادبود عظیم هنری سهیم کند .بخارا مثل همیشه ،در بستری ادبی ،هنري
و تحقیقی نقش پلی را ایفا میکند تا به بهترین شکل ممکن و به طور همه جانبه
شوپن و موسیقیاش را هرچند «بیصدا» معرفی کند.
امیدواریم این اتفاق مهم فرصتی را برای خوانندگان فراهم آورد تا پس از مطالعۀ
نوشتهها و مقاالت گردآوری شده -که هریک به نوعی متفاوت زندگی و آثار شوپن
را تحلیل کردهاند -با دیدگاهی ژرفتر و شنواییِ عمیقتر موسیقی او را بشنوند و
بیاموزند .به یقین این همه ،موجب بروز احساس و درک و شناختی بسیار غنیتر
و پربارتر نسبت به این هنرمند برجسته و بیجانشین خواهد شد .هدف نهایی این
ویژهنامه نیز همین است.
171
و سرانجام باید ازتالشها وزحمات پیگیرانه ومجدانه آقای دهباشی سپاسگزاری
کنیم که به یقین بدون ایشان ،برگزاری چنین شبی مقدور نبود».
در ادامه این مراسم کشیشتف دیدو ،گرافیست معاصر لهستان که مجموعهای شامل 200
پوستر از شوپن را در طی سالهای متمادی جمعآوری کرده است از شوپن و پوسترهایش
سخن گفت:
سپس نوازندگان جوان پیانو ،سحر طاهرخانی ،محمد کتیرایی و محمد جواد بهرانی،
اوشین نوارسارطیان و لعیا صفیالدین به اجرای قطعاتی از شوپن پرداختند و علی دهباشی
172
• سحر طاهرخاني از هنرجويان امير صراف كه قطعاتي از شوپن را نواخت( .عكس از جواد آتشباری)
در بخشی دیگر از مراسم شوپن چنین یاد کرد:
«در اینجا به آخرین روزهای زندگی این نابغۀ موسیقی جهان اشاره میکنم :شوپن
در ژانویه 1848با روحیه افسرده و دلتنگ از سفر به شهرهای منچستر ،گالسکو،
ادینبورگ به فرانسه بازگشت .میگویند همانطور که قطار به پاریس نزدیک میشد،
از این سفر غیرعاقالنۀ خود به انگلستان با تلخی یاد میکرد و به همراهش که کمک
او بود گفت« :این گله و گوسفند را که در این چمنزار میبینی ،از مردم انگلستان با
هوشترند».
در پاریس دیگر توانایی و قدرت تدریس نداشت ،بیماری شدت گرفته و با مشکالت
عدیده روبرو شده بود .خواهر و شوهر خواهرش از لهستان به پاریس آمدند تا از
شوپن نگهداری کنند .چند روز قبل از مرگ از خواهرش خواهش کرده بود که
نوشتهها و نتهای چاپ نشدهاش را بسوزاند و گفته بود که ک«من به خود و به
دوستدارانم این تعهد نانوشته و ناگفته را دادهام که فقط بهترین آثارم را عرضه کنم.
بدین اصل در تمام عمرم وفادار بودهام و اکنون هم بدان قول عمل میکنم».
در شب شانزدهم ماه اکتبر ،1849یک کشیش لهستانی مراسم نیایش را به جای آورد
و سحرگاه هفدهم اکتبر شمع وجودش خاموش گشت.
173
سیزده روز بعد ،سه شنبه 30اکتبر ،1849یک روز آفتابی و درخشان از نوع پاریسی
آن بود .جمعیت به میدان مقابل کلیسای مادلن سرازیر شده بود .مجلس ،مربوط به
خاکسپاری فردریک شوپن بود و به این دلیل سرتاسر در کلیسا را با پارچۀ مخمل
سیاهی پوشانده بودند که در وسط آن پالکی نوسان میکرد و حروف اول اسم او،
.F.Cبا نخ طالیی بر آن دوخته شده بود.
ورود به مراسم تنها با کارت دعوت ممکن بود ،حدود سه تا چهار هزار نفر کارت
هایی با حاشیۀ سیاه دریافت کرده بود .هکتور برلیوز که در میدان حاضر بوده است ،با
مشاهدۀ انبوه کالسکهها ،مهترانی در لباس مخصوص و اسبهایی که میدرخشیدند
و جمعیتی که در رواق کلیسا جمع شده بود ،چنین گزارش کرده است« :کل پاریس
هنری و اشرافی آنجا حاضر بود».
اگر مرگ آینهای از زندگی باشد ،مراسم خاکسپاری شوپن ،بازتابی (معکوس) از
انزوای او در طول زندگی کوتاهش بود .کسی که در میان هنرمندان ،بیش از همه
پوشیده و درونگرا بود ،در مجلسی درخور یک رئیس دولت به سوگ نبوغش
نشستند.
اینک در مراسم خاکسپاری ،تعداد آنها که از دنیای موسیقی حضور پیدا کرده بودند،
از قشرهای دارای ثروت و مقام بیشتر شده بود .اشراف مهاجر لهستان و همتایان
آنها نجبای قدیمی فرانسه به نوبۀ خود تحتالشعاع تازه به دوران رسیدههایی چون
• کشیشتف دیدو گرافيست لهستاني و رادسالوو پتالک ،وابسته فرهنگی سفارت لهستان
(عكس از مجتبی سالک)
174
بانکداران و زمینخواران قرار گرفته بودند که زنان و دختران آنان نیز از جمله
شاگردان شوپن بودند .گزارشگری نوشته است که برخی از این شیک پوشها خود
را با رنگهایی درخشان که نشان از بیسلیقی تمام داشت ،آراسته بودند و جواهرات
پرتآللو و درخشان به خود آویخته بودند.
در حالی که ورودی از جمعیت انباشته شده بود ،تابوت سربسته از مجراب به زیر
عماری دستساز در زاویۀ کلیسا منتقل شد .بدن 39سالۀ شوپن ،به مدت تقریب ًا دو
هفته پس از مرگش در 17اکتبر ،در سردابۀ کلیسا نگاهداری شده بود .مرگ او به
طول انجامیده و وحشتناک بود بیماریای که باعث مرگ وی شد هنوز به طور قطع
تشخیص داده نشده بود :سل حنجره ،تنگی دریچۀ میترال قلب یا عفونت ویروسی
نادر.
شوپن خود در آخرین روزهای زندگی ،با نظمی خاص ،برنامۀ موسیقیای را ترتیب
داده بود که مهمترین قطعهاش اجرای رکویئم موتزارت بود .اما نمیدانست که زنها
مجاز نیستند در کلیساها بخوانند ،روزها طول کشید تا درخواست قدرتمندترین
دوستان شوپن مؤثر افتد و مجوز مخصوص ،توسط اسقف اعظم پاریس صادر شود.
حکم اجازه میداد که مشارکت زنان بدون دیده شدن ،صورت بگیرد .این بود که
زنان خواننده ،از جمله دوست شوپن؛ یولین ویاردو که از تکخوانهای برجسته بود،
پشت پردهای از جنس مخمل سیاه از نظرها پنهان شدند و خواندند.
• بهزاد معافی ،مدیر کنسرواتوار تهران در کنار سفیر لهستان و همسرش (عكس از مجتبی سالک)
175
در تشییع جنازۀ شوپن ،هنگامی که سوگواران در جای خود قرار گرفتند ،نوازندۀ
ارگ ،مارش مراسم تدفین ،از سونات خود شوپن را نواخت .سپس دستۀ سرایندگان
کنسرواتوار پاریس ،نتهای آغازین رکوئیم را سردادند که با صدای اولین تکخوان
دنبال شد .آواز با شکوه سوپرانو کنترالتویش ،باالتر از صدای دستۀ سرایندگان و
ارکستر به گوش میرسید .پس از آن ،صداها و سازها ،خاموشی گرفتند تا کشیش،
مس بزرگ را برای درگذشته بخواند.
حامالن تابوت از نیمکتهایشان برخاستند .دو شاهزاده ،آدام و الکساندر چارتوریسکی،
به نمایندگی از جامعۀ لهستانیهای تبعیدی در آن جا حضور داشتند .اوژن دالکروای
نقاش در عزای دوستش که هم او را میستود و هم محترمش میداشت ،سخن راند
و از او به عنوان «حقیقیترین هنرمند در میان ما» یاد کرد.
شش مرد ،شانه به زیر تابوت عظیم دادند و سالن کلیسا را در حالی که صدای پرلود
شوپن در ای مینور و بی مینور مترنم بود ،ترک کردند .بسیاری از آنها که در حال
ترک سالن بودند این قطعهها را با نوازندگی خود آهنگساز ،در خانههایشان ،در سالن
دوستان یا در اتاقهای کنسرت ،به عنوان آثار محبوب او ،شنیده بودند .نتهای آشنا
از آن ساز محزون ،یادآور صدایی بود که دیگر هرگز شنیده نمیشد و شنوندگان را
به گریه میانداخت.
در بیرون کلیسا ،عزاداران گرداگرد واگن نعشکش مخصوص پاریس جمع شده
• نشان شوپن به مناسبت مراسم از سوي كشيشتف ديدو به امير صراف و امراهلل فرهادي و ...اهدا ميشود.
176
بودند .واگنی که اسبهای سیاه تزیین شده با پر ،آن را میکشیدند و لرزهای از
وحشت و در عین حال هیجان در بدنها به وجود میآورد ،چه پاریسیها عاشق
مراسم تدفین بودند .تا این زمان دیگر بیشتر عزاداران متفرق شده بودند ،شوپن هر
گونه مراسم کنار خاک را ممنوع کرده بود .به جز حامالن تابوت که اینک از سنگینی
بار رها شده بودند ،تنها زنان باقی مانده بودند .آنها جثۀ کوچک لودویکا ،خواهر
بزرگ آهنگساز را ،که در اواخر ژوئن از ورشو فراخوانده بود ،دوره کرده بودند.
شوپن تمنا کرده بود« :لطف ًا اگر میتوانی بیا!»
خانمهای اشرافی لهستانی که کالسکههایشان را جلوتر فرستاده بودند ،سه مایل
فاصله تا قبرستان پرالشز را از راه محالت کثیف و شلوغ پاریس ،در بولوارهای
بزرگ شرقی ،یا پای پیاده طی کردند .دیگران که با کالسکههای اجارهای ،زودتر به
قبرستان وارد شده بودند ،در کنار قبر باز به انتظار ایستاده بودند.
در این وقت ،بدن الغر میس جین استرلینک ،وارث اسکاتلندی شوپن ،که بلندتر
از همۀ حاضران بود ،نمایان شد .او شاگرد و حامی شوپن به حساب میآمد و در
آخرین سالهای عمر آهنگساز ،از او حمایت مالی کرده بود .او بود که پنج هزار پوند
مخارج مراسم را که تنها دو هزار تای آن برای ارکستر و گروه سرایندگان صرف
شد ،پرداخت کرد.
تابوت در سکوتی که مورد نظر درگذشته بود ،پایین داده شد .عزاداران برای آخرین
177
• كشيشتف ديدو ،گرافيست نامدار لهستاني به همراه دخترش در گالري ( 66روز افتتاح نمايشگاه شوپن،
به روايت طراحان گرافيست) پنجشنبه 6آبان .1389
178
• سردبير مجلة بخارا از جايگاه شوپن و اهميت مراسم دويستمين سالگرد تولدش سخن گفت.
نظر و همچنین به این دلیل که گویی میخواستند جای خالیای را در آن میان پر
کنند ،به یکدیگر فشرده شدند.
دایرۀ کوچک این نزدیکترین کسان متوفی ،یک غایب داشت و آن ژرژ ساند بود.
و یک سال بعد ،بنا به درخواست خانم میس جین استرلینگ خاک لهستان را بر روی
گور شوپن افشاندند».
و با اجرای قطعهای دیگر از آثار شوپن جشن دویستمین سالگرد شوپن به پایان رسید.
و نمایشگاه پوسترهای شوپن یکی دیگر از مراسم جانبی بود که در کنار این جشن افتتاح
شد .این نمایشگاه عرضه کنندۀ 50پوستر از شوپن متعلق به کشیشتف دیدو است که از میان
مجموعۀ ارزشمند پوسترهای شوپن خود انتخاب کرده و به ایران آورده است .تا در کنار این
مراسم شب شوپن به نمایش درآید.
این نمایشگاه همانطور که اشاره شد روز پنج شنبه ساعت 3بعد از ظهر در نگارخانه 66
با حضور سفیر لهستان و همراهانش و نیز کشیشتف دیدو و دانشجویان گرافیک و عالقمندان
به این رشتۀ هنری افتتاح گردید.
علی دهباشی ضمن خوشآمد گویی به حاضران ،طی سخنانی کوتاه چنین گفت:
179
«ما بسیار خوشحالیم که توانستیم این نمایشگاه را در کنار مراسم شب فردریک
شوپن برگزار نماییم و این نمایشگاه ماحصل همکاری مجله بخارا با مجله تندیس،
نگارخانه 66است و از همکاری آقای امراهلل فرهادی ،مدیر گالری ویژه ،آقای فیروز
شافعی ،شرکت دیدگرافیک ،و دوست بسیار عزیزمان آقای مجید عباسی که اینک در
سفر هست ،بسیار سپاسگزاریم».
در ادامه سفیر لهستان از برگزاری این نمایشگاه صمیمانه تشکر و ابراز امیدواری کرد
که عالقمندان بتوانند در فرصتی که فراهم شده از این مجموعه که در نوع خود یکی از
بهترینهاست دیدن کنند.
سپس کشیشتف دیدو ،گرافیست و صاحب این مجموعه ،از نحوۀ جمعآوری آن سخن
گفت و در عین حال یادآور شد که نمایشگاه دیگری نیز از فردا ،جمعه 7آبان ماه ،در گالری
ویژه برپا و افتتاح میشود که مجموعهای از کار طراحان گرافیست معاصر لهستان را به
نمایش میگذارد.
183
بخارا
سال سيزدهم
شماره 79
بهمن -اسفند
1389
• ویسالو گرشکورژی ،پوستر یادبود شوپن برای مجموعه ی کشیشتف دیدو۲۰۰۹ ،
196
• توماس بوگوسالفسکی ،پوستر برای بزرگداشت دویستمین سالگرد تولد شوپن۲۰۱۰ ،
197
• جلد کاتالوگ نمایشگاه پوسترهای شوپن به زبان لهستانی از مجموعه ی کشیشتف دیدو۲۰۱۰ ،
198
• میشالو گوروفسکی ،پوستر برای بزرگداشت دویستمین سالگرد تولد شوپن۲۰۱۰ ،
199
• پیوتر کونتسه ،پوستر برای بزرگداشت دویستمین سالگرد تولد شوپن۲۰۱۰ ،
201
• زبگنیف التاال ،پوستر برای بزرگداشت دویستمین سالگرد تولد شوپن۲۰۱۰ ،
202
• لشک ویشنیفسکی ،پوستر برای بزرگداشت دویستمین سالگرد تولد شوپن۲۰۱۰ ،
203
• والدیسالو پلوتا ،پوستر برای بزرگداشت دویستمین سالگرد تولد شوپن۲۰۱۰ ،