Professional Documents
Culture Documents
شرح ریاض صالحین (۳
شرح ریاض صالحین (۳
) 676-631ﻫـ(
ﺷﺮح رﯾﺎضاﻟﺼﺎﻟﺤﯿﻦ
)(3
ﺷﺮح و ﺗﻮﺿﯿﺢ:
ﻋﻼﻣﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﺻﺎﻟﺢ اﻟﻌﺜﯿﻤﯿﻦ/
ﺗﺮﺟﻤﻪ و ﻧﮕﺎرش:
ﻣﺤﻤﺪ اﺑﺮاﻫﯿﻢ ﮐﯿﺎﻧﯽ
فهرست مطالب
-33باب :مهربانی با یتیمان ،دختران ،و دیگر ضعیفان و مستمندان ،و احسان
و فروتنی نسبت به آنان 5 ............ ................................ ................................
-33باب :سفارش دربارهی رفتار نیک با زنان 33 .........................................
-35باب :حق مرد بر همسرش 06 .............................. ................................
-30باب :نفقهی زن و فرزند و سایر زیردستان 55 .......................................
-35باب :صدقه دادن از اموال مرغوب و مورد عالقه 38 ...............................
-33باب :اهمیت تغذیهی معنوی افراد خانواده ،فرزندان و زیردستانی که به
سن تشخیص رسیدهاند38 ........................................ ................................ .
-38باب :حقوق همسایگان و سفارش به مراعات حقوق آنان 83 ..................
-36باب :نیکی به پدر و مادر و تداوم پیوند خویشاوندی 565 .......................
-35باب :حرام بودن نافرمانی و آزارِ پدر و مادر و قطع صلهی رحم 538 ........
-38باب :فضیلت نیکی با دوستان پدر و مادر ،خویشاوندان ،همسر و دیگر
کسانی که گرامیداشت آنها ،پسندیده است533 ....................................... .
-33باب :احترام اهل بیت پیامبر و بیان فضیلت ایشان 555 .......................
-33باب :گرامیداشت علما و سرآمدان دینی و برتر شمردن آنان بر دیگران
553 .......................................... ................................ ................................
-35باب :مالقات اهل خیر و همنشینی ،همصحبتی و دوستی با آنان و
درخواست دیدار و دعا از آنان و زیارتِ مکانهای دارای فضل 558 .................
-30باب :فضیلت محبت و دوستی بهخاطر اهلل و تشویق به آن ،و اظهار
محبت به دوست و عبارتهایی که برای اظهار محبت گفته میشود533 ........ .
-35باب :نشانه های محبت اهلل با بندهاش و تشویق به آراسته شدن به این
نشانهها و تالش و کوشش برای کسب آنها 863 .........................................
-33باب :پرهیز دادن از اذیت و آزار صالحان ،مستضعفان و مستمندان 856 ..
شرح ریاضالصالحین 2
-38باب :قضاوت دربارهی مردم ،مطابق ظاهر آنهاست و باطن آنان به اهلل
متعال ،واگذار میشود853 .......................................... ................................ .
-56باب :خوف و خشیت الهی 883 ............................. ................................
-55باب :امید به رحمت پروردگار 830 ........................ ................................
-58باب :فضیلت امید به رحمت پروردگار 835 ............ ................................
-53باب :جمع میان بیم و امید (خوف و رجاء) 835 .......................................
-53باب :فضیلت گریستن از ترس اهلل متعال و شوق او 886 ........................
-55باب :فضیلت زهد و پارسایی در دنیا و تشویق به کمخواهی از آن و
فضیلت فقر 363 ......................... ................................ ................................
-50باب :فضیلت گرسنگی و زندگی سخت و بسنده کردن به اندکی از
خوردنی ،آشامیدنی و پوشاک و دیگر لذتها و بهرههای نفسانی ،و ترک امیال
و آرزوها 335 .............................. ................................ ................................
-55باب :قناعت ،عزت نفس ،میانهروی در زندگی و اعتدال در بذل و
بخشش ،و نکوهش گدایی و درخواست غیرضروری 306 ..............................
-53باب :جایز بودن گرفتن چیزی از کسی بدون درخواست و چشمداشت
358 .......................................... ................................ ................................
-58باب :تشویق بر خوردن از دسترنجِ خویش و خودداری از گدایی یا
درخواست کمک از دیگران بهوسیلهی کسب و کار 353 .................................
-06باب :بخشش و سخاوت و خرج کردن در راههای نیک به امید اهلل متعال
و توکل بر او 355 ........................ ................................ ................................
-05باب :نهی از بخل و حرص 385 ............................ ................................
-08باب :ایثار و همدردی با دیگران 368 .................... ................................
-03باب :رقابت در امور آخرت و رغبت فراوان به چیزهایی که تبرک جستن
به آنها درست است358 .......................................... ................................ .
3 فهرست مطالب
و میفرماید:
ذُ ُ ذ
يدونَ َوجَه َُهۥَ َولََ
ش َيُر ُ
ِ
ب َنفَسكَ َمعَ َٱَّلِينَ َيدَعونَ َربهم ََب ِٱلَغدوََة َِوَٱلَع ِ َِ ِ ﴿وَٱصَ ِ َ
ُ
[الكهفَ ]٨٨ : تعَ َُدَعيَناكََعنَ ُهمََت ِر َُ
يدَزِينةََٱلَيوََة َِٱ ُّدلنَياَ﴾
خودت را با کسانی شکیبا بدار که صبح و شام پروردگارشان را میخوانند ،در حالی که رضای
او را میجویند و در طلب زیور زندگی دنیا دیدگانت را از آنان مگردان.
شرح
مؤلف /بابی دربارهی مهربانی با یتیمان ،مستضعفان ،و دختران و دیگر کسانی
که سزاوار مهربانی و دلسوزی هستند ،گشوده است .زیرا اسالم ،دین رحمت،
مهرورزی ،عطوفت و نیکی به دیگران میباشد و اهلل در تعدادی از آیات قرآن به
نیکی کردن به دیگران تشویق کرده و بیان نموده است که نیکوکاران را دوست دارد و
افرادی چون یتیمان ،بیش از دیگران ،شایستهی احسان و نیکوکاری هستند.
یتیم به هر دختر یا پسر خردسالی گفته میشود که پدرش را قبل از بلوغ از
دست بدهد؛ اگرچه مادرش زنده باشد .ولی اگر مادرش بمیرد و پدرش زنده باشد،
یتیم بهشمار نمیآید .گرچه تودهی مردم ،گمان میکنند که هر کودکی که مادرش
بمیرد ،یتیم است .خیر؛ اینطور نیست .یتیم به کودکی گفته میشود که پدرش را از
دست بدهد .یتیم ،برگرفته از واژهی «یُتم» است و یُتم ،یعنی تنهایی؛ زیرا یتیم،
تنهاست و کسی ندارد که مخارجش را تأمین کند و خود نیز توانایی کسب و کار
ندارد .اهلل متعال ،در تعدادی از آیات قرآن کریم دربارهی یتیمان سفارش نموده و
شرح ریاضالصالحین 1
حقوق ویژهای برای آنها بیان فرموده است .زیرا یتیم ،با مرگِ پدرش دلشکسته
میشود و سزاوار مهربانی و دلسوزیست .اهلل میفرماید:
ذ ُ ُ ً ُ ذ ُ ذ
ضعَفا َخافواَ َعليَ ِهمَ َفلَي ذتقواَ َٱ َ
ّللَ ﴿ولَخَشَ َٱَّلِينَ َلوَ َتركواَ َمِنَ َخلَفِ ِهمَ َذ ِرِيةَ َ ِ
[النساء ]٩ : ِيداَ﴾٩ولَ ُقولُواََقوَلََسد ً
آنان که نگران فرزندان ناتوانی هستند که ممکن است پس از خود به جا بگذارند ،باید
(دربارهی سایر یتیمان نیز) از اهلل بترسند و سخن استوار و درست بگویند.
زنها و دختران نیز سزاوار عطوفت و مهربانی هستند؛ زیرا احساس و عاطفه بر
آنها غالب است و بیشتر ،تحت تأثیر عواطف خود تصمیم میگیرند تا بر اساس
عقل و اندیشه .از اینرو تصمیمهای احساسیِ آنان ،آنگونه که باید محکم و استوار
نیست .لذا اهلل میفرماید:
ذ ذ ِ ُ
[النساء ]٤٣ : الَق ذَو ُمونَََعََٱلنِساَ َءَِبِماَفضلََٱ َُ
ّللَبعَض ُهمَََعََبعَضَ﴾ ﴿ٱ ِلرِج َ
مردان ،سرپرست زنانند؛ بدان سبب که اهلل برخی از ایشان را بر برخی دیگر برتری داده
است.
افراد دلشکسته و شکستخورده نیز سزاوار مهر و عطوفتاند .کسانی که دچار
شکست مالی شدهاند یا بهخاطر مرگِ یکی از عزیزان خود ،دلشکستهاند .از اینرو
شریعت ،ابراز همدردی با کسانی را که عزیزی از دست دادهاند ،مشروع قرار داده
است؛ بدینسان که انسان باید با عبارتهای تسلیبخش ،به چنین افرادی تسلیت
بگوید و برایشان توضیح دهد که هرچه روی میدهد ،به خواست و ارادهی اهلل متعال
است.
انسان باید برای افرادی که برشمردیم ،بال مهر و تواضع خود را فرود آورد و با
آنان ،بهنرمی رفتار کند .زیرا اهلل متعال فرموده است:
[احلجر]٨٨ : ﴿وَٱخَفِضََجناحكََل ِلَ ُمؤَ ِمن ِيََ﴾٨٨
بالِ (مهر و تواضع) خویش را برای مؤمنان فرود آور.
یعنی هر مقامی که داری و در هر جایگاهی که هستی ،متواضع باش؛ اگر همانند
پرندگان در بلندای آسمان و در موقعیت باالیی قرار داری ،و از پست و مقام یا ثروتی
برخورداری ،در اوج بلندی ،مانند پرنده باش و بال مهر و تواضع خود را برای
7 باب :مهربانی با یتیمان ،دختران ،و دیگر ضعیفان و مستمندان ،و احسان...
دیگران ،فرودآور؛ بهگونهای که مؤمنان ،فراتر از تو قرار بگیرند .چنانکه اهلل به
پیامبرش فرموده است:
ذ
[الشعراء ]٨١٢ : نَٱتبعكََمِنََٱلَ ُمؤَ ِمن ِيََ﴾٢١٥
﴿وَٱخَفِضََجناحكََل ِم َِ
و بال (مهر و تواضع) خویش را براى مؤمنانى که از تو پیروى مىکنند ،بگستران.
این ،دستوری برای همهی امت پیامبر است که باید بال مهر و تواضع را برای
همکیشان خود ،بگسترانند و نسبت به برادران مسلمان خود ،مهربان و فروتن باشند.
هر مسلمانی که بیشتر پیروِ پیامبر است ،بیش از سایر مسلمانان شایستهی اینست
که با او با توضع و مهربانی برخورد کنیم .زیرا پیرو پیامبر سزاوار است که او را
گرامی بداریم؛ نه برای اینکه فرزندِ فالنیست .خیر؛ بلکه بدان سبب که از پیامبر
پیروی میکند و به سنتش پایبند است .هرکس ،از پیامبر پیروی کند ،دوست و
برادرِ ماست و هرکس ،از سنت پیامبر دور شود ،به همان نسبت از او دوری
میکنیم .مؤمن ،بال مهر و تواضع خود را برای برادر همکیش خود که پیرو سنت
ذ
ن َٱتبعكَ َمِنَ َٱلَ ُمؤَ ِمن ِيَ َ ﴾٢١٥اهلل پیامبر است ،میگستراند﴿ .وَٱخَفِضَ َجناحكَ َل ِم َِ
متعال ،به پیامبرش فرموده است:
يدونَ َوجَه َُهۥَ َولََش َيُر َُب َنفَسكَ َمعَ َٱ ذَّلِينَ َيدَ ُعونَ َر ذب ُهم ََب ِٱلَغدوََة َِوَٱلَع ِ ِ
﴿وَٱصَ ِ َ
ِ ِ
ُ
[الكهف]٨٨ : يدَزِينةََٱلَيوََة َِٱ ُّدلنَيا﴾ تعَ َُدَعيَناكََعنَ ُهمََت ِر َُ
خودت را با کسانی شکیبا بدار که صبح و شام پروردگارشان را میخوانند ،در حالی که رضای
او را میجویند و در طلب زیور زندگی دنیا دیدگانت را از آنان مگردان.
آری؛ اهلل به پیامبرش دستور داده که همواره با کسانی همنشینی نماید که
صبح و شام و در همه حال ،اهلل را عبادت میکنند و از این دعا و عبادت ،قصدی جز
ُ ُ ُ
يد َزينةَ َٱلَيوََة َِٱ ُّ
دلنَيا﴾ ُ
کسب رضای او ندارند .میفرماید﴿ :ولَ َتعَ َد َعيَناكَ َعنَهمَ َت ِر َ ِ
[الكهف ]٨٨ :یعنی :از آنها دور نشو و بگذار تو را ببینند و تو نیز به آنها بنگر؛ نه
اینکه به زیور زندگی دنیا چشم بدوزی.
به عنوان مثال :اگر دو نفر باشند که یکی از آنها اهل طاعت و عبادت است،
زکات میدهد ،روزه میگیرد ،به مردم نیکی میکند و صبح و شام به عبادت و راز و
نیاز مشغول است؛ و آن یکی ،پولدار و ثروتمند است ،ماشینها و خانههای آنچنانی
شرح ریاضالصالحین 8
دارد .کدامیک از اینها برای دوستی و همنشینی بهتر است؟ بله؛ شخص عابد .باید
با او دوستی و همنشینی کنیم و بهخاطر دنیا چشمان خود را او برنگردانیم و به مال و
داراییهای دیگران ،چشم ندوزیم .دنیا و همهی آن چه که در دنیاست ،هیچ و ناچیز
است؛ دنیا ،کاالی فانی و زودگذریست؛ خوشیهای دنیا ،هر چه باشد ،پایان مییابد
و همواره با غم و اندوه ،همراه است .به دنبال هر خوشی ،ناخوشیست و هر
خندهای ،گریهای دارد .بزرگی که گمان میکنم ابن مسعود میباشد ،گفته است:
«هیچ خانهای سرشار از شادی و سرور نمیگردد ،مگر اینکه پُر از غم و اندوه نیز
میشود» .واقعاً درست گفته است؛ زیرا در هر خانهای ،یکی پس از دیگری ،میمیرد
و غم و اندوه بر آن خانه ،سایه میاندازد و شادیها به غم و غصه تبدیل میشود .لذا
درست گفتهاند که« :دنیا ،همه هیچ».
ُ
لذا ﴿ولََتعَ َُد َعيَناكََعنَ ُهمََت ِر َُ
يدَزِينةََٱلَيوََة َِٱ ُّدلنَيا﴾ [الكهف ]٨٨ :بدین معناست
که همواره با آنها و یاورِ آنان باش که پیوسته در عبادت و راز و نیاز با پروردگارند و
گناهت به زرق و برقی نباشد که برخی از انسانها را از آن ،بهرهمند ساختهایم؛
همانطور که اهلل میفرماید:
ذ
ن َعيَنيَكَ َإِلَ َما َم ذتعَنا ََب ِ َهِۦَ َأزَوَجَا َ ِمِنَ ُهمَ َزهَرةَ َٱلَيوََة َِٱ ُّدلنَيا َِلِ فَتِن ُهمََ ﴿ولَ َت ُم ذد َ
ُ يرَوأبَقَ ََ ١٣١وأَ ُمرَ َأهَلكَ ََبٱ ذ ُ
ب َعليَهاَ َلَ َنسَلكََ لصلوََة َِوَٱصَط ِ َ ِ ق َر ِبِكَ َخ َ فِي َهَِورِزَ َ
نَنرَ ُز ُقكََوَٱلَعَقب َُةَل ذ ذ
[طه]١٤٨ ،١٤١ : ِلتقَوىََ﴾١٣٢ ِ ّن َُ
رِزَقَاََ َ
به زینت زندگی دنیا که برخی از کافران را از آن بهرهمند ساختهایم تا آنان را بیازماییم ،چشم
مدوز .و روزیِ پروردگارت ،بهتر و ماندگارتر است .و خانوادهات را به نماز فرمان بده و بر
انجامش شکیبا باش .از تو روزی نمیخواهیم؛ بلکه ما به تو روزی میدهیم .و تقوا ،سرانجام
نیکی دارد.
از اهلل متعال درخواست میکنم که عاقبت همهی ما و مسلمانان را نیک بگرداند.
***
اهلل متعال ،میفرماید:
[الضحى]١١ ،٩ :
﴿فأ ذماَٱلَيِتِيمََفلََتقَهرَََ٩وأ ذماَٱ ذ
لساَئِلََفلََتنَهرََ﴾١٠
پس به یتیم ستم مکن .و سؤالکننده را با بانگ و فریاد از خود مران.
9 باب :مهربانی با یتیمان ،دختران ،و دیگر ضعیفان و مستمندان ،و احسان...
شرح
مؤلف /در ادامهی آیاتی که دربارهی مهرورزی به فقرا ،یتیمان و مستمندان،
ذکر کرده ،این آیات را یادآور شده که اهلل فرموده است:
ِ
لَفهدىَََ٧ووجدكََعََئ ِلََفأغَنَََ٨ َيدَكََييِتِيمَاَفَاوىَََ٦ووجدكََضٓا َ ﴿ألمََ ِ
لساَئِلَ َفلَ َتنَهرَ ََ ١٠وأ ذما َبِن ِعَمةَِ َر ِبِكَ َفح ِدِثََ
فأ ذما َٱلَيِتِيمَ َفلَ َتقَهرَ ََ ٩وأ ذما َٱ ذ
رسولاهلل کرد و با ورود این بانو به زندگی پیامبر ،زندگی ایشان سر و سامان
یافت و تا زمانی که خدیجه زنده بود ،پیامبر همسرِ دیگری نگرفت.
اهلل متعال ،محمد مصطفی را با نبوت گرامی داشت و سرآغاز نزول وحی بر
او ،خوابهای صادقانهای بود که میدید؛ لذا هرچه در خواب میدید ،همانروز
بهروشنایی سپیدهدم ،روی میداد .زیرا خواب خوب و صادقانه ،قسمتی از چهل و
شش بخش نبوت است )۶(.پیامبر به سوی اهلل فراخواند ،مژده و نوید داد و از عذاب
الهی ترساند و بسیاری از مردم از او پیروی کردند و بدینسان یتیمی که چوپانی
میکرد ،امام و پیشوای بزرگترین امت گردید و سرپرستی و رهبری انسانیت و این
امت بزرگ را بر عهده گرفت .اهلل متعال ،به او فرموده است:
[الضحى]٦ : َيدَكََييِتِيمَاَفَاوىََ﴾٦
﴿ألمََ ِ
آیا (پروردگارت) تو را یتیم نیافت و سپس پناه داد.
آری؛ تو یتیم بودی و اهلل ،پناهت داد و کسی را به سرپرستی تو گماشت تا به تو و
کارهایت رسیدگی کند تا اینکه بزرگ شدی و آنگاه با رسالتی بزرگ بر تو منت نهاد.
ِ
[الضحى]٧ : لَفهدىََ﴾٧ ﴿ووجدكََضٓا َ
و تو را حیران و بدون شریعت یافت؛ پس هدایت کرد.
یعنی علم و دانشی نداشتی و به تو علم و دانش بخشید .چنانکه اهلل متعال،
میفرماید:
ُ ُّ ُ ُ ُ
﴿وماَكنتََتتَلواََمِنَقبَل ِ َهِۦَمِنَكِتَبََولَََتط َهۥَبِي ِمين ِكَ﴾ [العنكبوت]٣٨ :
تو (ای پیامبر!) پیش از نزول قرآن ،هیچ کتاب و نوشتهای را نمیخواندی و با دست خود
چیزی نمینوشتی.
و میفرماید:
ُ ذ ُ ذ
ّللَِعليَكََع ِظيمَاَ[ ﴾١١٣النساء ]١١٤ : ﴿وعلمكََماَلمََتكنَتعَل َُمَوَكنََفضَ َ
لَٱ َ
وآنچه را نمیدانستی ،به تو آموخت .و فضل پروردگار بر تو ،بزرگ است.
همچنین میفرماید:
( )۶صحیح بخاری ،ش 7107 :و مسلم ،ش 6622 :بهنقل از ابوهریره.
66 باب :مهربانی با یتیمان ،دختران ،و دیگر ضعیفان و مستمندان ،و احسان...
ُ
[الشورى]٢٨ : ليَٰ َُ
ن﴾ ﴿ماَكنتََتدَرِيَماَٱلَكِتَ ُ َ
بَولََٱ َِ
پیشتر نمیدانستی که کتاب و ایمان چیست.
ولی محمد مصطفی با این کتاب بزرگ ،عالم شد و از ایمانی کامل برخوردار
ِ
ل﴾« :تو را حیران ،ناآگاه و بدون
گردید .لذا اهلل به او فرموده است﴿ :ووجدكَ َضٓا َ
شریعت یافت»؛ ﴿فهدىَ﴾« :آنگاه تو را هدایت کرد» .اما چگونه و با چه؟ آری؛ با
قرآن.
[الضحى]٨ : ﴿ووجدكََعَئِلََفأغَنََ﴾٨
و تو را تهیدست یافت؛ پس بینیاز ساخت.
اهلل آنقدر به زندگی پیامبر برکت و گشایش عنایت کرد که آن بزرگوار به
دیگران نیز بذل و بخشش مینمود .چنانکه روزی ،یک نفر یک دره پُر از شتر به او
داد و پیامبر خود ،بهگونهای بذل و بخشش مینمود که به هیچ عنوان از فقر
نمیترسید.
َيدَكَ َييِتِيمَا َفَاوىَ َ ﴾٦و نفرموده:
دقت کنید؛ اهلل متعال فرموده است﴿ :ألمَ َ ِ
ِ
ل َفهدىَ َ ﴾٧و نگفته« :فهداك»؛ فرموده است: «فآواك» .فرموده است﴿ :ووجدكَ َضٓا َ
﴿ووجدكَ َعَئِلَ َفأغَنَ َ ﴾٨و نگفته« :فأغناك»؛ چرا؟ به دو دلیل :یکی ،لفظیست و
دیگری ،معنوی.
اما دلیل لفظی :برای اینکه پایان آیات متناسب باشد و به «الف» ختم شود؛
میفرماید:
ذ ذ ذ ُّ
لَإِذاَسجَََ٢ماَودعكََر ُّبكََوماَقلَََ٣ولٓأۡلخِرَةَُخ َ
يرَلكََمِنََ ل َِ
﴿وَٱلضحَََ١وَٱ َ
ُ
[الضحى]٢ ،١ : لوىَََ٤ولسوَفََ ُيعَ ِطيكََر ُّبكََفتَ ىَ
ض َ﴾٥ ٱَ
لذا اگر میفرمود« :فآواك»« ،فهداك» و «فأغناك» ،این تناسب لفظی به هم
میخورد.
َيدَكََييِتِيمَاَفَاوىََ
و اما دلیل معنوی که مهمتر است؛ اهلل متعال ،میفرماید﴿ :ألمََ ِ
﴾٦آیا اهلل فقط پیامبر را پناه داد یا هم او را پناه داد و هم امتش را؟ آری؛
اهلل به پیامبر پناه داد و بهواسطهی او شمار فراوانی که تنها اهلل ،تعدادشان را
شرح ریاضالصالحین 62
ِ
لَفهدىََ ﴾٧آیا تنها محمد هدایت یافت؟ خیر؛
میداند ،پناه یافتند﴿ .ووجدكََضٓا َ
اهلل ،محمد را هدایت بخشید و بهوسیلهی او افرادِ بیشماری هدایت یافتند و این
روند تا روز قیامت نیز ادامه خواهد داشت﴿ .ووجدكََعَئِلََفأَغَنََ ﴾٨آیا اهلل متعال،
فقط محمد را بینیاز ساخت؟ خیر؛ بلکه اهلل متعال ،او را بینیاز ساخت و
بهوسیلهی او دروازهی فتح و برکت را به روی امت اسالمی گشود و این امت به
پیروزیها و فتوحات بزرگی دست یافت:
ُ ُ ُ ُ ذ
[الفتح]٨١ : ّللَمغان ِمََكثِيةََتأَخذونَهاَفع ذجلََلكمََهَ ِذ َه ِۦ﴾
﴿وعدك َُمَٱ َُ
اهلل ،غنیمتهای فراوانی به شما نوید داده است که آن را به دست میآورید و این را برای
شما زودتر فراهم ساخت.
( )۶بخاری ،ش ،)5424 ،6712 ،6226 ،6220 ،6221( :و مسلم ،ش 6247 :بهنقل از عروه بن زبیر.
شرح ریاضالصالحین 64
ما که بسیاری از مردم ،سؤالهای مطرح میکنند ،ولی حضور دل ندارند و حواسشان
پَرت است؛ لذا وقتی پاسخشان را میدهید ،درست متوجه نمیشوند؛ یعنی پاسخِ شما
را بد میفهمند و سپس به سایر مردم میگویند :فالنعالم چنین فتوا داده است .لذا تا
مطمئن نشدهاید که سؤالکننده ،مطلب را درست گرفته یا نه ،او را رها نکنید تا اینکه
مطالب را خوب بگیرد و دیگر ،مشکلی پیش نیاید.
اهلل متعال میفرماید:
[الضحى]١١ : ﴿وأ ذماَبِن ِعَم َِةَر ِبِكََفح ِدِثََ﴾١١
و نعمتهای پروردگارت را بازگو کن.
بگو :الحمدهلل؛ خدا را شکر که به من علم و دانش داده است؛ الحمدهلل ،خدا را
شکر که به من مال و ثروت داده است؛ الحمدهلل که به من فرزندان خوبی بخشیده
است.
بازگو کردن نعمتهای الهی ،دو جنبه دارد :زبانی ،و عملی.
زبانی ،اینست که بگویید :اله ،بر من منت نهاده و به من نعمت ارزانی داشته
است ،من ،فقیر بودم و او به من مال و ثروت بخشید .من ،هیچ نمیدانستم و او ،به
من علم و دانش داد.
و به صورت عملی ،اینست که آثار نعمتهای الهی بر انسان نمایان باشد؛ یعنی
اگر ثروتمند هستید ،مانند فقرا لباس نپوشید؛ بلکه لباسی درخورِ ثروت خود بپوشید.
و همینطور در رابطه با منزل ،سواری و امثال آن .بگذارید مردم بدانند که خداوند
به شما نعمت داده است .این ،بازگو کردن عملیِ نعمتهای الهیست .از اینرو
هرکس که اهلل متعال به او علم داده ،باید آن را برای مردم بازگو کند؛ یعنی دانش خود
را به دیگران ،منتقل نماید .زیرا مردم ،واقعاً به علم و دانش نیاز دارند .اهلل متعال،
همهی مسلمانان را به انجام کارهایی موفق بگرداند که مورد پسند اوست.
***
اهلل میفرماید:
61 باب :مهربانی با یتیمان ،دختران ،و دیگر ضعیفان و مستمندان ،و احسان...
ُ ُّ ُّ ذ ِ ذ
ض ََعََ
َي َ ِين ََ ١فذَل ِكَ َٱَّلِي َي ُد َ
ع َٱلَيِتِيمَ ََ ٢ولَ َ ِب ََب ِٱ ِدل َِ
﴿أرءيَتَ َٱَّلِي َيُكذ ُ َ
[املاعون]٤ ،١ : ِيَ﴾٣ طع َِ
امَٱلَ ِمسَك َِ
آیا کسی را که منکرِ روز جزاست ،دیدهای؟ اوست که یتیم را با تحقیر و خشونت میراند و
به طعام دادن به بینوایان تشویق نمیکند.
شرح
مؤلف /در ادامهی آیاتی که در این باب ،ذکر کرده ،به سه آیهی ابتدای
سورهی «ماعون» اشاره نموده است که اهلل میفرماید:
ُ ُّ ُّ ذ ِ ذ
ض ََعََ
َي َ ِين ََ ١فذَل ِكَ َٱَّلِي َي ُد َ
ع َٱلَيِتِيمَ ََ ٢ولَ َ ِب ََب ِٱ ِدل َِ
﴿أرءَيَتَ َٱَّلِي َيُكذ ُ َ
[املاعون]٤ ،١ : ِيَ﴾٣ طع َِ
امَٱلَ ِمسَك َِ
آیا کسی را که منکرِ روز جزاست ،دیدهای؟ اوست که یتیم را با تحقیر و خشونت میراند و
به طعام دادن به بینوایان تشویق نمیکند.
علما ،گفتهاند﴿ :أرءيَتَ﴾ َیعنی به من بگو؛ لذا مفهوم آیه است که از حالِ کسی
خبر بده که منکِر روز جزاست و آخرت را انکار میکند .نشانهاش ،اینست که او،
یتیم را با تحقیر و خشونت میراند و هیچ مهر و رحمی نسبت به او ندارد؛ نه خود
به مستمندان کمک میکند و نه دیگران را به این کار تشویق مینماید .لذا وضعیت
بسیار بدی دارد؛ زیرا اگر به آخرت ایمان میداشت ،مهرش را از کسانی که اهلل به
مهرورزی به آنان دستور داده است ،دریغ نمیکرد و به طعام دادن به بینوایان ،تشویق
مینمود.
اهلل متعال ،در سورهی «فجر» میفرماید:
ى ُّ ذ ُ ذ
ِيَ﴾١٨ حضونَََعََطع َِ
امَٱلَ ِمسَك َِ لَتكَ ِر ُمونََٱلَيِتِيمَََ١٧ولََت َ
لَكَبلَ َ
﴿ َ
`[الفجر]١٨ ،١٧ :
چنین نیست (که انسان میپندارد)؛ بلکه شما ،یتیمان را گرامی نمیدارید .و یکدیگر را به
طعام دادن مستمندان تشویق نمیکنید.
سفارشی که در این آیه نسبت به یتیمان شده است ،بهمراتب جدیتر و بیشتر
میباشد؛ زیرا در سورهی «ماعون» از بدی کردن به یتیم نهی شده و اینجا به نیکی
کردن و گرامی داشتن یتیمان دستور داده است .لذا تکریم یتیمان ،واجب میباشد.
شرح ریاضالصالحین 61
دقت کنید؛ در این آیه به طعام دادن به مستمندان سفارش شده؛ اما در رابطه با یتیمان
به تکریم و گرامی داشتن آنها دستور داده است .یعنی امکان دارد یک یتیم ،ثروتمند
باشد ،ولی در عین حال ،باید او را گرامی داشت و اگر یتیمی ،فقیر هم باشد ،او را
بهخاطر یتیم بودنش ،گرامی میداریم و چون فقیر است ،به او غذا میدهیم .ولی
متأسفانه بسیاری از مردم به اهمیت این موضوع توجه نمیکنند.
ناگفته نماند که مهرورزی به مستضعفان ،یتیمان و خردساالن ،مهر و شفقت را در
قلبِ انسان زنده میکند و توجه و انابت انسان به سوی پروردگارش را بیشتر
میگرداند و تنها کسی ،این را درمییابد که تجربهاش کرده است .لذا مهرِ خود را از
خردساالن ،یتیمان و مستضعفان دریغ نکنید تا عطوفت و مهربانی در قلب شما زنده
الر َ َ
َح َ
اء» .یعنی« :اهلل به بندگانی رحم میکند که رحم من ِعبَا ِدهِ ُّ بماندَ « :وإ َّن َما یَ ْر َح ُم َّ ُ
اَّلل ْ
ِ
و شفقت داشته باشند» .از اهلل متعال بخواهیم که لطف و رحمتش را شامل حال ما و
همهی مسلمانان بگرداند؛ بهیقین او ،بخشندهی بزرگوار است.
***
ُ ر ُ َ
ْشکون الم فقال ر،
َّ َ َ
نف ةت س ب ي -162عن سعد بن َأيب َو َّقاص قالُ :ک َّنا َم َع انلَّ
ِ ِ ِ
ر ُ َر ُ ر ُ ر ُ ُر ُ َ ر َرَ ُ ر ر ُُ َّ
رتئون علینا ،وکنت أنا وابن مسعو ٍد ورجل مِن هذی ِل وبِالل ِ ب :اط ُرد هؤالءِ ال َي للن ي
ِ
َ َ َ َّ َ ر َ ُ َ ر َ َّ ُ َ َّ َر َ ََ َ ُ ُ ي
یهما ،فوقع يف نف ِس رسول اّلل أن یقع فحدث نفسه ،فأن َزل اّلل ِ سم ورجالن لست أ
ِ
ُ ُ ُ ُ ذ ُ ذ ُ
ش َي ِريدونَ َوجَه َهۥ﴾ [األنعام]٢٨ : تعاىل﴿ :ولَ َتطَردَِ َٱَّلِينَ َيدَعونَ َربهم ََب ِٱلَغدوََة َِوَٱلَع ِ َِِ
()۶
رواه مسلم.
ترجمه :سعد بن ابیوقاص میگوید :ما ،شش نفر ،با پیامبر بودیم؛ مشرکان،
به پیامبر گفتند :اینها را از خود دور کن تا نسبت به ما گستاخ نشوند .من ،بودم و
ابنمسعود و مردی از هذیل و بالل و دو مرد دیگر نیز بودند که آنها را نام نمیبرم.
به خواست اهلل ،در دلِ پیامبر چنین افتاد که (برای جذب مشرکان ،حرفشان را قبول
کند) و در اینباره با خود اندیشید .اما اهلل متعال ،این آیه را نازل فرمود:
شرح
مؤلف /روایتی بدین مضمون ذکر کرده است که سعد بن ابیوقاص
میگوید« :ما ،شش نفر ،با پیامبر بودیم» .وی به ابتدای ظهور اسالم در مکه اشاره
دارد .زیرا سعد بن ابیوقاص یکی از پیشگامان اسالم بود که در همان ابتدای
ظهور اسالم ،مسلمان شد و تعدادی دیگر نیز با او اسالم را پذیرفتند.
روشن است که ابوبکر صدیق نخستین کسی بود که پس از خدیجه و ورقه
بن نوفل $مسلمان شد .به گفتهی سعد ،شش نفر با پیامبر بودند؛ از جمله:
ابنمسعود که از لحاظ موقعیت اجتماعی ،چوپانی بیش نبود و نیز بالل بن
ابیرباح که یک برده بود .اینها با پیامبر مینشستند و به سخنانش گوش
میدادند و از او بهره میبردند .مشرکان که خود را بزرگ میپنداشتند به پیامبر
گفتند :اینها را از خود دور کن .زیرا به همنشینان پیامبر به دیدهی تحقیر نگاه
میکردند و آنها را کوچک میشمردند .پیامبر( برای جذب آنها) در این باره با
خود اندیشید؛ ولی اهلل این آیه را نازل فرمود:
ُ ﴿ولََتطَ ُردََِٱ ذَّلِينََيدَ ُعونََر ذب ُهمََبٱلَغدوََة َِوَٱلَع َِ ُ
شَيُ ِريدونََوجَه َهۥ﴾ [األنعام]٢٨ :
ِ ِ ِ
و کسانی را که صبح و شام پروردگارشان را میخوانند و خشنودی او را میخواهند ،از خود
دور مکن.
بدینسان اهلل پیامبر را از اینکه آنها را از خود براند ،منع نمود؛ گرچه این
ها فقیر بودند و جایگاه و موقعیتی در جامعه نداشتند ولی بهراستی نزد اهلل گرامی
و ارجمند بودند .زیرا اهلل را صبح و شام بهشت و رضایتِ اهلل را از او درخواست
میکردند و از آتش دوزخ پناه میجستند و همواره به عبادت و پرستش او مشغول
بودند .یعنی هم دعایشان ،هم دعای عبادت بود و هم دعای مسألت؛ البته عبادت،
شامل دعای مسألت یا درخواست نیز میشود؛ به عنوان مثال :انسان در نماز میگوید:
َّ ُ َ َ
الم َعليْنا ف َٱٓأۡلخِرَة َِحسنةَ﴾« ،الس ل﴾﴿ ،ر ذبناَ َءات ِنا َ ِ َ
ف َٱ ُّدلنَيا َحسنةَ َو ِ َ ﴿قالَ َر ِ َِ
ب َٱغَ ِفرَ َ ِ َ
شرح ریاضالصالحین 68
َّ
اَّلل َّ
الصاِل َ
ي» و دیگر دعاهایی که نمازگزار در نمازش میگوید .عالوه بر َ ََ َ
ِِ ولَع ِعبا ِد ِ
يدونََاین ،هر عابدی ،اهلل را عبادت میکند تا رضایت او را کسب کند﴿ .يُر ُ
ِ
وجَه َُهۥ﴾ یعنی« :رضایت اهلل را میجویند» و این ،اشارهی روشنی به اهمیت اخالص
در پذیرش اعمال نیک و رفع درجات عملکنندگان در نزد اهلل میباشد .یعنی
هرچه اخالص انسان بیشتر باشد ،بیشتر مورد قبول و رضایت اهلل قرار میگیرد و
انسان به اجر و پاداش بیشتری دست مییابد .چهبسا دو انسان در کنارِ هم نماز
میخوانند و تفاوت آن دو در نزد پروردگار بهاندازهی فاصلهی میان زمین و آسمان
است؛ و این ،به اخالص آنها بستگی دارد .لذا بر ما واجب است که نیت خود را در
هر عبادتی ،برای اهلل خالص بگردانیم و با عبادت خویش در پی کسب دنیا نباشیم
و فقط رضایت و خشنودی اهلل و اجر و پاداش او را در نظر بگیریم تا در دنیا و
آخرت ،به مقامی واال در نزد پروردگارمان دست یابیم .اهلل متعال ،در پایان این آیه
میفرماید:
ِ ِ
﴿ماَعليَكََمِنََحِساَب ِ ِهمَمِنَشَءََوماَمِنََحِسابِكََعليَ ِهمَمِنَشَءَ﴾ [األنعام]٢٨ :
نه از حساب آنان ،چیزی بر عهدهی توست و نه از حساب تو چیزی بر عهدهی آنان.
یعنی حسابِ همه با خداست و او ،هرکس را مطابق عملش سزا و پاداش
میدهد.
ذ ُ ُ
[األنعام]٢٨ : ﴿فتطَ ُردهمََفتكونََمِنََٱ َ
لظل ِ ِميََ﴾٥٢
اگر آنها را از خود برانی ،جزو ستمکاران خواهی بود.
ُ ُ
حرف «فاء» در ﴿فتكونَ﴾ به ﴿فتطَ ُردهمَ﴾ برمیگردد؛ یعنی اگر آنها را از خود
برانی ،جزو ستمکاران خواهی بود .لذا حرفِ «فاء» به جملهی پیشین برنمیگردد.
ُ
اینجا حرف «فاء» به عنوان حرف ترتیب دو بار آمده است :یک بار در ﴿فتطَ ُردهمَ﴾
ُ
که به ﴿ما َعليَكَ َمِنَ َحِساب ِ ِهم﴾ برمیگردد و یک بار در ﴿فتطَ ُردهمَ﴾ که به ابتدای
يدونَ َوجَه َُهۥ﴾.
ش َيُر ُ
َآیه برمیگردد﴿ :ولَ َتطَ ُر َِد َٱ ذَّلِينَ َيدَ ُعونَ َر ذب ُهم ََب ِٱلَغدوََة ِ َوَٱلَع ِ ِ
ِ ِ
یعنی اگر اینها را از خود برانی ،جزو ستمکاران خواهی بود.
69 باب :مهربانی با یتیمان ،دختران ،و دیگر ضعیفان و مستمندان ،و احسان...
از این حدیث ،این نکته برداشت میشود که انسان باید همنشینانی برای خود
برگزیند که نیکوکار باشند و صبح و شام به عبادت و راز و نیاز بپردازند و همواره در
جهت کسب رضایت پروردگار بکوشند .لذا انسان نباید به فکر نشست و برخاست با
بزرگان و اشراف و حکام یا کسانی باشد که در جامعه جاه و مقامی دارند ،مگر اینکه
مصلحت شرعی ایجاب کند که با چنین کسانی نشست و برخاست داشته باشیم؛
مصلحتی مانند اینکه خواسته باشیم آنها را امر به معروف و نهی از منکر کنیم یا
اوضاع و احوال مردم را به اطالع آنها برسانیم تا به آن رسیدگی نمایند .ولی
همنشینی با رؤسا و وزرا و دیگر بزرگان و سران حکومتی بهمنظور جاهطلبی و کسب
موقعیت ،کار پسندیدهای نیست؛ بلکه همنشینی با کسانی پسندیده است که پرهیزگار
و خداترساند؛ فرقی نمیکند که فقیر باشند یا ثروتمند .مهم اینست که رضایت و
خشنودی اهلل و محبت و دوستی با او ،اصل و محورِ همهی کارها و ارتباطات قرار
بگیرد.
کسی ،طعم ایمان را میچشد که دوستان خدا را به دوستی برگزیند و با دشمنان
خدا ،دشمنی نماید؛ یعنی حب و بغض او یا دوستی و دشمنیاش بهخاطر اهلل باشد.
از اهلل متعال درخواست میکنم که ما را اینچنین بگرداند و رحمتی از سوی خویش
به ما عنایت کند؛ بهیقین او ،بسیار بخشنده است .وصلی اهلل علی نبینا محمد وعلی آله
وصحبه أجمعین.
***
َ َّ َ ر َر ر ُ ر َ ُ ر َ
ضوان أن أبا ِ نَ وه َو مِن أه ِل بیع ِة ال ير املز ي
ِ
عمرو َ بن ذ
ِ ِ ئاع ة -166وعن أيب هبری
ي ر ُ َ َ َ ر ُ ُ ُ َ ُ رَ َ ََ ََ رَ َ ُ َر
وبالل يف نف ٍر فقالوا :ما أخذت سیوف اهلل مِن عدو اهلل ٍ سفیان أَت لَع سلمان وصهیب
بَ فأَ رخربهُ َ َ َ ر ي ر ُ ر َ َ َ
كر :أتقولون هذا ل ِشیخِ قري ٍش َوسی ِدهِم؟ فأَت انلَّ َّ َ ُ ُ َ َ َُ َ ر َر َ َ َ
ِ ب وبأ فقال ا، ه مأخذ
َ َ رُ َ َ ر َ َّ َ َ ر َ َ ُ َ ر ُ ر َ َ ر َ ر َ ُ ر َ َ ر َ ر َ َ َ َّ
فقال :یا أبا بكر لعلك أغضبتهم؟ ل ِِئ کنت أغضبتهم لقد أغضبت ربك؛ فأتاهم فقال:
َ َ ُ َ ر ر َ ر َ رُ ُ
()۶
یا إِخوتاهُ آغضبتكم؟ قالوا :ال ،یغ ِف ُر اهلل لك یا أَخ[ .رواه مسلم]
بيعتالرضوان» ترجمه :ابوهُبَیره ،عائذ بن عمرو مزنی که از اصحاب حاضر در «
بود ،میگوید :ابوسفیان با عدهای نزد سلمان ،صهیب و بالل آمد .اینها گفتند:
شمشیرهای الهی ،هنوز از دشمن اهلل ،انتقام نگرفته است .ابوبکر به آنها فرمود :آیا
به بزرگ و سرور قریش ،چنین سخنانی میگویید؟ آن گاه ابوبکر نزد پیامبر رفت
و این موضوع را بازگو کرد .پیامبر فرمود« :ای ابوبکر! شاید آنها را خشمگین کرده
باشی؛ در این صورت ،اهلل را بهخشم آوردهای» .ابوبکر نزد این سه نفر بازگشت و به
آنها گفت :ای برادران! آیا شما را ناراحت کردم؟ گفتند :نه ،ای برادر عزیز! اهلل ،تو را
ببخشد.
شرح
مؤلف ،/دربارهی نیکی کردن به مستضعفان و وجوب عطوفت و مهرورزی به
آنان ،این ماجرا را ذکر کرده که یک بار ،ابوسفیان از کنار سلمان ،صهیب و بالل
گذشت .اینها ،هر سه ،جزو بردگانِ آزادشده بودند .صهیب ،رومی بود و بالل از
حبشه و سلمان ،ایرانی؛ اینها دربارهی ابوسفیان گفتند :شمشیرهای الهی ،تا کنون از
دشمن اهلل ،انتقام نگرفته است .زخمها و رنجهایی که اینها بهخاطر دین اهلل از
سوی سران قریش دیده بودند ،زمانی التیام مییافت که بزرگان قریش به سزای
اعمالشان میرسیدند .لذا چنین سخنی گفتند .ابوبکر آنها را بهخاطر گفتن این
حرف سرزنش کرد و آنگاه خود ماجرا را برای پیامبر بازگو نمود .پیامبر به او
فرمود« :اگر اینها را خشمگین کرده باشی ،اهلل را به خشم آوردهای» .یعنی اگر باعث
رنجش خاطر سلمان ،بالل و صهیب شده باشی ،در حقیقت ،اهلل را خشمگین
کردهای .گرچه این سه نفر پست و مقامی نداشتند و بهظاهر از موقعیت واالیی
برخوردار نبودند .ابوبکر بیدرنگ نزد این سه نفر رفت و گفت :ای برادران! آیا
من ،شما را ناراحت کردم؟ گفت :نه ،ای برادر! اهلل تو را ببخشد.
این روایت ،بیانگر خداترسی ابوبکر صدیق میباشد و نشان میدهد که آن
بزرگوار ،بهشدت سعی میکرد که هیچ حقی بر گردنش نماند .از اینرو چه خوب ،و
بلکه واجب است که انسان ،با گفتار یا کردار خود ،کسی را نارحت کرد یا به کسی
دشنام گفت و یا مالِ کسی را تصاحب کرد یا بهناحق مال کسی را خورد ،در دنیا ،تا
فرصت باقیست ،از صاحب حق حاللیت بخواهد؛ پیش از آنکه صاحب حق ،حق
خود را در قیامت مطالبه کند .زیرا اگر انسان در دنیا به حق خود دست نیابد ،در
26 باب :مهربانی با یتیمان ،دختران ،و دیگر ضعیفان و مستمندان ،و احسان...
( )۶صحیح مسلم ،ش 6420 :بهنقل از ابوهریره .ر.ک :حدیث شمارهی 662همین کتاب.
( )1صحیح بخاری ،ش.)2114 ،4215( :
( )۳صحیح مسلم ،ش.6822 :
شرح ریاضالصالحین 22
ر ُ َّ َ ُ ُّ ُ َّ ر ُ َ َّ ر َ َر َ ُ َّ
ان ،وال -163وعنه قال :قال رسولاّلل« :ليس ال ِمسكِنی اَّلِي ترده اتلمرة واتلمرت ِ
متفق عليه]
َ َ َّ ُ
ِنی اَّلي یتعفف»ٌ [ . مة واللُّ رقمتان إ َّن َما الم رسك ُ
ُّ ر ُ
اللق
ِ ِ ِ
()۶
( )۶بخاری ،ش)7220 ،2124 ،0616 ،224 ،220( :؛ و مسلم ،ش )515 ،512 ،516( :بهنقل از
ابنمسعود.
شرح ریاضالصالحین 24
نکند؛ معلوم نیست که کمکش کنند یا نه؛ زیرا اگر انسان ،دل به مخلوق ببندد ،به
مخلوقی چون خود واگذار میشود .همانطور که در حدیث آمده است« :هرکس ،به
چیزی تعلق خاطر پیدا کند ،به آن وابسته و واگذار میشود» )۶(.هرکس ،دل به مخلوق
ببنند ،خالق را از یاد میبرد؛ لذا همواره بر اهلل توکل کنید و امور خود را به او بسپارید
و بیم و امید شما به او باشد .بهیقین اگر بر اهلل توکل کنید ،اهلل برای شما کافیست.
همانطور که میفرماید:
ذ ذ
[الطالق ]٤ : ّللَِف ُهوََحسَ ُب َُهۥَ﴾
ّكََعََٱ َ﴿وَمنَيتو َ
و هر کس بر اهلل توکل کند ،اهلل برایش کافیست.
هرچه اهلل برای ما مقدّر کرده باشد ،به ما میرسد و چیزی مانعش نمیشود .از
اینرو هر مسکین و بینوایی ،باید صبر و شکیبایی پیشه نماید و بر او واجب است که
دستِ نیاز پیش مردم ،دراز نکند؛ مگر اینکه حالتی اضطراری پیش آید .زیرا در شرایط
اضطراری ،خوردن مردار جایز است ،پس چه رسد به دراز کردن دست نیاز پیش
دیگران .ولی تا زمانی که با خوردن تکهای نان یا دانهای خرما ،قوت الیموت فراهم
میشود ،نباید دست نیاز پیش مردم دراز نماید .زیرا این امر ،برای او عادی میشود و به
گدایی عادت میکند؛ در نتیجه روز قیامت در حالی برانگیخته میشود که گوشتی بر
سیمای او وجود ندارد .پس وای به حالِ کسانی که به گدایی عادت کردهاند؛ آنها که
خود ثروتمندند و وقتی میمیرند ،گنجینهای از طال و نقره و پولهای قدیمی و جدید
از خود به جا میگذارند! ولی وقتی آنها را در زمان حیاتشان میبینیم ،گمان میکنیم
کسی از آنها فقیرتر نیست .چون با ادا و اطوارِ خویش ،خود را فقیر نشان میدهند و
مردم را با گدایی کردن ،اذیت میکنند .برخی هم توقع زیادی دارند؛ هیچ ندارند ،ولی
میخواهند مانند ثروتمندان زندگی کنند و خانه و ماشین آنها ،مانند خانه و ماشین
ثروتمندان باشد و مانند ثروتمندان ،لباس بپوشند! این ،سبکسری و بیخردیست:
( )۶البته در این حدیث به تعویذهایی اشاره شده که برخی از مردم ،بر خود میآویزند .ولی این حدیث،
مفهومی فراگیر دارد و بیانگر این است که هرکس ،به چیزی تعلق خاطر پیدا کند ،به آن واگذار میشود.
[مترجم]
21 باب :مهربانی با یتیمان ،دختران ،و دیگر ضعیفان و مستمندان ،و احسان...
( )۶بخاری ،ش4608 :؛ و مسلم ،ش 6021 :بهنقل از اسماء بنت ابیبکر .$و نیز روایت :مسلم ،ش:
6068بهنقل از امالمؤمنین عایشه&.
( )1صحیح بخاری ،ش2117 :؛ و صحیح مسلم ،ش.6826 :
شرح ریاضالصالحین 21
شرح
مؤلف ،/در باب عطوفت و مهروزری به یتیمان ،مستعفان و مستمندان و امثال
آنها ،این فرمودهی پیامبر را ذکر کرده است که« :هرکس ،در جهت تأمین افراد
بیسرپرست (مانند زنان بیوه) و مستمندان تالش میکند ،مانندِ مجاهد راه اهلل است».
راوی میگوید :گمان میکنم که فرمود« :مانند کسیست که شبها را بدون خستگی،
در قیام و عبادت سپری مینماید و نیز مانندِ روزهداریست که افطار نمیکند (و
همواره روزه میگیرد)».
در حدیث ،واژهی «ساعی» آمده است؛ یعنی شخصی که برای تدمین نیازهای
چنین افرادی ،تالش میکند« .ارمله» ،به کسانی گفته میشود که سرپرستی ندارند؛ مرد
باشند یا زن .مانندِ بیوهزنان .البته تالش و کوششِ انسان برای تدمین نیازهای
خانوادهاش ،در این معنا میگنجد .یعنی کسی که نیازهای خانوادهاش را که تأمین
میکند ،مانند کسیست که در جهت تأمین نیازهای مستمندان و افرادِ بیسرپرست
تالش مینماید و سزاوارِ این نوید بزرگ میگردد و مانندِ مجاهدِ راهِ خداست یا
همانند شبزندهداریست که خسته نمیشود و مثلِ روزهداریست که افطار نمیکند.
این حدیث ،بیانگر جهل و ناآگاهی آن دسته از افرادیست که بدون توجه به
حقوق همسر و خانوادهی خویش ،آنها را بدون سرپرست ،رها میکنند و به نام
دعوت ،به مناطق مختلف میروند و بدینسان خانوادههایشان که کسی را ندارند ،در
معرض مشکالت فراوانی قرار میگیرند .این افرادِ ناآگاه و بیعلم ،بدون هیچ
ضرورتی به نامِ دعوت ،در روستاها و شهرها میگردند و گمان میکنند که این کار،
از ماندن در میان خانواده و رسیدگی به نیازهای مادی و معنوی آنها بهتر و برتر
است! حال آنکه تربیت و پرورشِ فرزندانشان ،بهمراتب مهمتر و برتر میباشد .اینها
به اشتباه بزرگی دچار شدهاند .زیرا رسیدگی به خانواده و تعلیم و تربیت فرزندان،
چیزی نیست که با تصور خروج از خانه بهقصد ارشاد مردم ،توجیهپذیرباشد .زیرا
خانوادهی هر کسی بیش از دیگران ،سزاوارِ ارشاد و خیرخواهی او هستند؛ از اینرو
اهلل متعال فرموده است:
27 باب :مهربانی با یتیمان ،دختران ،و دیگر ضعیفان و مستمندان ،و احسان...
( )۶بخاری ،ش)7206 ،2002 ،70( :؛ و مسلم 0127 ،بهنقل از معاویه بن ابیسفیان.$
( :)670( )1صحیح بخاری ،ش4077 :؛ و صحیح مسلم ،ش.0526 :
شرح ریاضالصالحین 28
در کار باشد .یعنی اگر کافری ،شما را به ولیمه یا غذای عروسی و امثال آن ،دعوت
کرد ،اگر مصلحتی مانند جذب او به اسالم وجود داشته باشد ،پذیرش دعوت او جایز
است .چنانکه یک یهودی ،پیامبر را در مدینه دعوت کرد و برای پیامبر نان جو
و پیه داغ (جزغاله) آورد .ناگفته نماند که «عدالت» برای قبول کردن دعوت ،شرط
نیست؛ یعنی قبول کردن دعوتِ «فاسق» جایز است .به عنوان مثال :اگر شخصی
سیگاری یا کسی که ریش خود را میتراشد یا فردی که در نماز جماعت ،کمتر
شرکت میکند ،شما را دعوت کرد ،دعوت او را قبول کنید .البته مصلحت را در نظر
بگیرید و ببینید که اگر عدمِ قبولِ دعوتش ،او را به تفکر وامیدارد که چرا دعوتم را
قبول نمیکنند و این امر ،به شرمندگی و توبهی او میانجامد ،دعوتش را نپذیرید؛ اما
اگر امیدی به توبهی او نیست ،اختیار با شماست که دعوتش را قبول یا رد نمایید.
ولی بهتر است که دعوتش را قبول کنید؛ زیرا مسلمان است.
شرط دوم :اینست که مالِ میزبان ،حالل باشد؛ یعنی اگر کسب و کارش ،حالل
نیست و درآمدش از راه حرام مانند رباست ،دعوتش را قبول نکنید؛ زیرا مالش ،حرام
است و انسان باید از خوردن اموال افرادِ حرامخوار ،پرهیز کند؛ اگرچه خوردن اموال
چنین کسانی یا نشستن بر سرِ سفرهی آنها ،حرام نیست .زیرا پیامبر دعوت
یهودیان را قبول کرد و یهودیان ،رباخوار بودند .البته این ،دلیلِ جواز میباشد؛ و گرنه،
تقوا ،اینست که از مال چنین کسانی نخورید .همچنین اگر کسی ،مالش ،آمیخته به
حرام باشد ،ایرادی ندارد که دعوتش را قبول کنید؛ مانند کسی که تجارتِ حاللی
دارد و در عین حال ،از راه حرام نیز کسبِ درآمد میکند و اموالِ حاللش را با اموال
حرام ،میآمیزد .متأسفانه امروزه بسیاری از مردم ،چنین حالتی دارند و گاه مشاهده
میشود که برخیها ،تجارتِ حاللِ خود را با تقلّب و کالهبرداری ،آلوده میگردانند و
یا در پارهای از موارد ،ربا میخورند؛ یا مانند برخی از کارمندان که انضباط و وجدان
کاری ندارند .چنانکه دیر سرِ کار میروند و قبل از پایان وقت ،کارِ خود را ترک
مینمایند؛ حقوقِ چنین کسانی ،حالل نیست و هرچه کمکاری کرده و حقوق
گرفتهاند ،حرام است؛ زیرا باید به تعهد شغلی خود ،عمل کنند.
شرط سوم :اینست که در ضیافت و میهمانی ،عمل منکری انجام نشود؛ و گرنه،
چنین دعوتی را قبول نکنید .یعنی اگر در میهمانی با سیگار ،قلیان و موسیقی و امثال آن،
شرح ریاضالصالحین 31
پذیرایی میکنند و شما نمیتوانید از این کارهای حرام ،منع نمایید ،در این صورت قبول
کردن دعوت ،جایز نیست؛ ولی اگر میتوانید با حضور خود ،از این کارها ،بازدارید ،بر
شما واجب است که چنین دعوتی را بپذیرد؛ به دو دلیل :اول اینکه از منکر نهی کنید و
دوم اینکه دعوت برادرِ مسلمان خود را اجابت نمایید .اما اگر نمیتوانید با حضور خود
در این میهمانی ،از این اعمال زشت منع کنید ،شرکت در چنین ضیافتی ،حرام است.
شرط چهارم :اینست که میهمان را مشخص کند؛ یعنی بهطور مشخص ،بگوید:
فالنی! تو را به غذای عروسی دعوت میکنم .اگر بدون ذکر نام یا اشاره به شخصِ
معینی ،اعالم عمومی کنند و بگویند« :بفرمایید؛ جشن عروسی داریم» ،در این صورت
حضور در این جشن بر شما واجب نیست؛ زیرا دعوت ،عمومیست و شما را بهطور
مشخص ،دعوت نکردهاند .لذا قبول کردن میهمانی یا دعوت ،زمانی بر انسان واجب
است که از او بهطور خاص دعوت میکنند و اگر دعوت ،عمومی باشد ،حضور در آن
واجب نیست .البته انسان باید (با رعایت شرایط مذکور) هر دعوتی را قبول کند؛ زیرا
پذیرفتن دعوت مسلمان ،یکی از حقوق او بهشمار میرود ،جز در مواردی که مصلحت
یا دلیلی راجح ،وجود داشته باشد.
***
َ َ ر َ َ َ َ ر َ َّ َ ر ُ َ َ َ َ َ
اء یوم ال ِقیام ِة نی حَّت تبلغا ج یتار ج لاع ن م « قال: ي
ب -121وعن َأنسَ عن انلَّ
ِ ِ ِ
َ َ َ ُ َ َ َ ر َ َ َّ َ َ َ
()۶
نی» وضم أصابِعه[ .روایت مسلم] أنا وهو کهات ِ
ترجمه :انس میگوید :پیامبر فرمود« :هرکس ،دو دختر را سرپرستی کند تا
آنکه به سن بلوغ برسند ،روز قیامت در حالی (به میدان حشر) میآید که من و او،
مانند این دو خواهیم بود» و انگشتانش را کنارِ هم قرار داد.
شرح
این حدیث ،نشان میدهد که سرپرستی دختران ،فضیلت و اهمیت واالیی دارد؛
زیرا با آنکه دختر ،سزاوار توجه و رسیدگی بیشتریست ،ولی برخی از مردم به او
بها نمیدهند و آنگونه که باید و شاید به دختران خود رسیدگی نمیکنند .لذا پیامبر
با قرار دادن انگشتان اشاره و میانهاش در کنار هم ،فرمود« :هرکس ،دو دختر را
سرپرستی کند تا آنکه به سن بلوغ برسند ،روز قیامت در حالی (به میدان حشر)
میآید که من و او ،مانند این دو خواهیم بود» .یعنی :چنین شخصی ،در بهشت رفیق
و همنشین پیامبر خواهد بود؛ فرقی نمیکند که این دو دختر ،فرزندان او باشند یا
خواهرانش یا نسبت دیگری با او داشته باشند.
سرپرستی ،معموالً با رسیدگی به نیازهایی چون خوراک ،پوشاک ،مسکن و امثال
آن انجام میشود؛ البته تأمین نیازهای روحی و تغذیهی معنوی دختران نیز در این
معنا میگنجد .یعنی انسان به تحصیل و تربیت آنها و نیز راهنمایی و ارشادشان،
توجه نماید.
از این حدیث و حدیثِ پیشین ،چنین برداشت میشود که انسان ،باید به اموری
که مایهی تقرب و نزدیکی او به اهلل میباشد ،اهمیت بدهد ،نه به کارهای بیفایده
یا کارهایی که فقط نفع دنیوی دارند؛ بلکه ضمن در نظر گرفتن فواید دنیوی کارها ،به
منافع اخروی آنها ،بیشتر توجه کند.
سن بلوغ ،پانزده سالگی یا نمایان شدن نشانههای بلوغ است؛ نشانههای بلوغ،
عبارتند از:
-۶پایانِ پانزده سالگی.
-1روییدن موهای زیرِ ناف.
-۳احتالم.
-8حیض (عادت ماهیانه) .بنابراین ،اگر دختری ،قبل از پانزده سالگی عادت
شود ،بالغ بهشمار میرود.
***
َ رََ ََ َر َُ َ َ َ ر ر َ َ َ َ َّ ر َ َ ٌ َ
َتد عِن ِدى ِ م ل ف لأ س ت ا هل ان
ِ ت ن اب ا ومعه ة -129وعن اعئشة& قالت :دخلت يلع امرأ
ر َ َ ر َ ر ُ َ َّ َ َ َ َ ر َ َ ر َ َ َ ر َ َ َ ر ُ ر ر َ ُ َ ر ى َرَ َر
نی ابنتیها َول رم تأكل مِنها ث َّم قامت حد ٍة ،فأعطیتها إِیاها فقسمتها ب ری تمر ٍة وا ِشيئا غ
َ َ ر ُُ َ َ َ
َّ ُّ َ ر َ َ َ َف َخ َ
ر َ
َش ٍء فأحس َن ات ب َ ر ََ َ رُ َ ر َ
ِل مِن ه ِذه ِ ابلن ِ ِ ت
ِ ِ اب ن م « فقال: ه ربتخ أف ا، ن ی ل ع بِ انل دخل ف جت، ر
َّ َ ر َّ ُ َّ َ ُ ر ى
()۶
متفق عليه]
ار»ٌ [ . إِيل ِهن كن َل ِسرتا من انل ِ
لذا مرد وظیفه دارد برای تأمین مخارج خانواده ،کار کند و زن ،باید به امور خانه
و تربیت فرزندانش بپردازد؛ یعنی زن در اسالم چنان جایگاهی دارد که مانند جوامع
غربی و غربزدگان ،برای کسب و کار نیست .گرچه کسانی که فریفتهی فرهنگ
غرب شدهاند ،زنان را به تجارت ،کسب و کار و فعالیت در دفاتر و اداراتی کشاندهاند
که ناگزیر است در جمع مردان ،کار کند؛ در غرب و نیز در کشورهایی که از فرهنگ
غرب متأثر شدهاند ،هرچه زن ،زیباتر باشد ،شغل و موقعیت بهتری پیدا میکند و مثالً
از مزایای بیشتری برخوردار میشود!
و اما نکاتی که از این حدیث برداشت میشود:
یکم :در یکی از بهترین خانههای پیامبر ،در خانهی محبوبترین همسرش،
چیزی جز یک دانه خرما یافت نمیشود .حال آن که امروزه بر سرِ سفرهی بسیاری از
ما چندین نوع غذا وجود دارد .آیا این ،بدین معناست که ما ،از آنها بهتریم و نزد
خدا ،محبوبتر؟ نه ،به اهلل سوگند که اینگونه نیست؛ بلکه آنها نزد اهلل محبوتر
بودند و اهلل ،نعمتش را به هرکه بخواهد ،ارزانی میدارد .نعمتهایی که ما ،امروزه از
آن برخوردار شدهایم ،آزمونی الهیست که برخی از مردم را به فساد و تبهکاری
کشانده و باعث شده که از حق و حقیقت ،رویگردان شوند و اینهمه فضل و نعمت
اهلل را ناسپاسی کنند و از آنها برای نافرمانی از اهلل متعال استفاده نمایند.
دوم :این حدیث ،بیانگر ایثار و ازخودگذشتگی صحابه میباشد .عایشه&
فقط یک دانه خرما در خانهاش داشت؛ ولی آن بانوی تهید ست را بر خود ترجیح
داد .این ،در حالیست که ما ،با وجود این همه مال و ثروت ،به جای کمک به
نیازمندان ،آنان را از خود میرانیم.
البته مشکل ،اینجاست که بسیاری از گدایان ،دروغ میگویند و واقعاً نیازمند
نیستند و ثروتِ برخی از آنان ،از مال و ثروت فالن مسؤول نیز بیشتر است! گاه
مشاهده میشود که برخی از گدایان یا کسانی که خود را نیازمند نشان میدهند،
همینکه میمیرند ،گنجینهای از طال و نقره و پولهای قدیمی و جدید از خود به جا
میگذارند! شگردهایی که برخی از گدایان حرفهای و دروغگو برای ثروتاندوزی
بهکار میبرند ،باعث شده تا انسان ،در تشخیص نیازمندان واقعی ،دچار تردید شود و
برای کمک به نیازمندان ،بهسادگی دست به جیبش نَبَرد.
شرح ریاضالصالحین 34
سوم :از این حدیث چنین برداشت میشود که برخی از صحابه فقیر بودهاند؛
همانگونه که در میان آنها ،افراد ثروتمند نیز وجود داشتند .اهلل متعال ،میفرماید:
ُ
ن َقسمَنا َبيَن ُهم َ ذمعِيشت ُهمَ َ ِ َ
ف َٱلَيوََة ِ َٱ ُّدلنَياََ ﴿أهمَ َيقَس ُِمونَ َرحَتَ َر ِبِكَ َّنَ َُ
تَر ِبِكََ
ُ
خذََبعَض ُهمَبعَضَاَ ُسخَ ِر َِيَاَورحَ ُ َ ِ ذ
ورفعَناَبعَض ُهمََفوَقََبعَضََدرجَتََ ِلت ِ
[الزخرف]٤٨ : يرَ ِم ذَِماََيَم ُعونََ﴾٣٢
خ َ
آیا آنان ،رحمت پروردگارت را تقسیم میکنند؟ ما ،روزی و معاش آنها را در زندگی دنیا در
میانشان تقسیم کردهایم .و درجه و جایگاه (مادی و فکری) برخی را بر برخی دیگر برتری
دادهایم تا بدینسان یکدیگر را به خدمت بگیرند.
اگر این تفاوتها وجود نداشت ،یکدیگر را به خدمت نمیگرفتیم یا در صورتی
که همه برابر بودیم ،دیگر ،کسی حاضر نمیشد برای دیگران بنّایی کند و درخواست
دیگران را رد میکرد و میگفت :از من میخواهی که برایت خانه بسازم! محال است؛
من نیز مثل تو ،مال و ثروت دارم .و اگر بهفرض مثال :به دربی نیاز داشتیم ،کسی ،آن
را برای ما نمیساخت .این تفاوتها ،برای اینست که مردم ،یکدیگر را به خدمت
بگیرند و به هم خدمت کنند.
ُ ٌ ّ ّ
خدم بعض بلعض وإن لم يشعروا اس ِمن بدو وحارضة
انلاس للن ِ
«مردم ،چه شهری و چه روستایی( ،بهطور مستقیم و غیرمستقیم) در خدمتِ
یکدیگرند؛ گرچه خود درنیابند».
حتی ثروتمندِ میلیاردِر نیز به فقیر کمک میکند؛ چگونه؟! با وارد کردن
خوراکیها ،مصالح ساختمانی ،انواع نوشیدنی و تأمین دیگر نیازمندیهای مردم در
چرخهی تجارت و بازرگانی خود؛ و بدینسان فقرا و تهیدستان نیز در این چرخه،
بیبهره نیستند .لذا مردم به یکدیگر نیاز دارند و در خدمتِ هم هستند و این،
حکمتِ اهلل میباشد.
چهارم :این حدیث نشاندهندهی فضل و امتیاز کسانیست که با بذل و بخشش
و تأمین هزینهها و نیازهای دخترانشان ،تعلیم و تربیت آنها و خوشرفتاری با آنان،
به آنها نیکی میکنند .زیرا آنان ،با توجه به ویژگیهایی که دارند ،به توجه و
رسیدگی بیشتری نیازمندند.
31 باب :مهربانی با یتیمان ،دختران ،و دیگر ضعیفان و مستمندان ،و احسان...
پنجم :همانگونه که پیشتر گفتم ،این حدیث ،نشان میدهد که مردان ،مسؤول
تأمین هزینه های خانواده و زیردستان خود هستند و زنان ،به خانه تعلق دارند و باید
به کارهای درون خانه و مسایل خانواده رسیدگی کنند یا به مشاغل و کارهایی
بپردازند که ویژهی زنان است؛ مانند تدریس در مدارس دخترانه .ولی استخدام زنان
به عنوان منشی یا کار و اشتغال آنان در دفاتر و ادارات ،در جمع مردان ،اشتباه بسیار
بزرگیست که پیامدهای ناگواری در پی دارد .بهیاد داشته باشیم که پیامبر فرموده
ُ َ َ َ ُّ َ ِّ َ ُ َ َ َ ُْ ُ ُ ِّ َ َ ُ َ َ ُّ َ َ ُْ ُ ُ
َشها آخرها و
وف النسا ِء ِ
ري صف ِ آخرها وخال أ َّولها َوَشها ِ
وف الرج ِ
ري صف ِ است« :خ
َ ُ
أ َّول َها» )۶(.یعنی« :بهترین صف مردان ،صف اول است و بدترین صفِ آنها ،صفِ
آخِر؛ و بهترین صفِ زنان ،صف آخر میباشد و بدترینش ،صف اول» .زیرا صف اول
زنان ،به مردان نزدیک است و از اینرو بدترین صف زنان بهشمار میرود؛ ولی از
آنجا که آخرین صف زنان ،از مردان دور است ،بهترین صف برای زنان محسوب
میشود .آری؛ زن ،بهتر است که عقب بایستد و از امام جماعت ،دور باشد؛ اینها،
همه بهخاطر دور بودن از مردان است .اهلل متعال ،ما و برادرانِ مسلمانمان را از آنچه
که خشم و عذاب او را در پی دارد ،محافظت کند.
***
َُ َ َ ََ ر َر ر َ ٌ َر َ
اءتًن مِسكِینة َت ِمل ابنتنی هلا ،فأطعمتها ثالث اعئشة& قالتَ :ج َ -121وعن
َ ر ى ََ ُ َ َ ر َر َ َ ر ر ى ر َ َ ُ ر َ َّ ُ ر ََ َر
ات ،فأعطت ُك َواحد ٍة مِنهما تم َرة َورفعت إِىل فیها تمرة تلأكلها ،فاستطعمتها ٍ تم َر
َ ر ُ َ َ ر ُ َّ ر َ َّ َ َ ر ُ ُ َ ر ر ُ َ ر ُ َ َ ر ر َ َ َ َ َ َّ
کرت اَّلي ابنتاها ،فشقت اتلَّم َرة الَّت َكنت ترید أن تأكلها بينهما ،فأعجبًن شأنها ،فذ
َّ َ َ َ ر َ
تقها ب َها َمن انلَّ َ ر َر َ َ ََ َ َّ َّ َ ر
ار».
ِ ِ ع أ و أ ، ة اجلن ا هصنعت لرسول اّلل فقال« :إن اهلل قد أوجب لها ب ِ
()1
[روایت مسلم]
ترجمه :عایشه& میگوید :زنی فقیر که دو دخترش را با خود داشت ،نزدم آمد؛
سه خرما به او دادم .او ،به هر یک از دخترانش ،یک خرما داد و یک خرما را به سوی
دهانش بُرد تا بخورد؛ دخترانش ،دوباره از او غذا خواستند .او ،آن خرمایی را که خود
میخواست بخورد ،در میان دخترانش دو نیمه کرد .من ،از کار او تعجب کردم و آن
را برای پیامبر بازگو نمودم .فرمود« :اهلل ،با کاری که این زن انجام داد ،بهشت را بر
او واجب کرد یا با این عملش ،او را از آتش دوزخ نجات داد».
َّ ُ ي ُ َ ُ ِل برن َع رمرو اخلُ ِ ي ُ ر ُ َر
ب« :الله َّم إِین أح يرج
زاِع قال :قال انلَّ ُّ
ٍ ِ ِ ِ ی -122وعن أيب رشی ٍح خو
رَ
یم واملرأة ِ»[ .حدیث حسن صحیحیست که نسائى با سند نیکو الضعیفنی ر َ
ايلتِ ِ
َ َّ َّ
حق
ِ
()۶
روایت کرده است].
ترجمه :ابوشریح ،خویلد بن عمرو خُزاعی میگوید :پیامبر فرمود« :یا اهلل!
من( ،از پایمال کردنِ) حق دو ضعیف ،یعنی یتیم و زن ،بهشدت برحذر میدارم».
ر ٌ َ َّ َ ُ َ ر ى َ َ ر ُ َ َّ ُ ر
اص $رأى سعد أن َل فضال لَع من دونه، بن أيب وق ٍ
بن سع ِد ِ
عب ِ
-126وعن مص ِ
ُ َ ُ ر ُ َ ُ ُ َ َّ ُ فقال انلَّ ُّ
رصون وترزقون إِال بِضعفائ ِكم؟» [بخاری ،این روایت را ب« :هل تن
همینگونه به صورت «مرسل» نقل کرده است؛ زیرا مصعب بن سعد ،تابعیست.
حافظ ابوبکر برقانی در «صحیح» خود ،این روایت را بهصورت «متصل» از پدر
()1
وی روایت نموده است].
ترجمه :مصعب بن سعد بن ابیوقاص $میگوید :سعد ،خود را بر افرادی که
(از لحاظ مال و ثروت) پایینتر از او بودند ،برتر دانست .پیامبر فرمود« :آیا غیر از
اینست که بهخاطر مستضعفان (و بینوایان) یاری میشوید و روزی مییابید؟»
ر َ َّ ُ َُر َّ ر
غون يف
مر قال :س ِمعت رسول اّلل یقول« :اب ِ َ-122وعن أيب ادلرداءِ عو ٍ
ی
ُ ُ ُ الض َع َفاء ،فإ َّن َما ُت رن ُ
رصون ،وت ررزقون بضعفائ ِك رم»[ .روایت ابوداود با اِسناد نیکو].
ُّ
ِ
()۳
ترجمه :ابودرداء ،عویمر میگوید :از رسولاهلل شنیدم که میفرمود« :مرا در
میان مستضعفان جستجو کنید؛ زیرا شما بهخاطرِ ضعفا و مستضعفانِ خود ،یاری
میشوید و روزی مییابید».
( )۶السلسلة الصحيحة ،ش0104 :؛ و صحیح ابن ماجه ،ش 6827 :از آلبانی./
( )1صحیح بخاری ،ش.6282 :
( )۳صحیح الجامع ،ش50 :؛ و السلسلة الصحيحة ،ش778 :؛ و صحیح النسائی از آلبانی ،/ش.6878 :
37 باب :مهربانی با یتیمان ،دختران ،و دیگر ضعیفان و مستمندان ،و احسان...
شرح
همهی این احادیث ،بیانگر همان مضمونیست که پیشتر دربارهی مستضعفان،
دختران ،یتیمان ،و امثال آنان بیان شد .در نخستین حدیث ،یعنی حدیث عایشه&
داستانی آمده بود که پیش از آن ،مشابهش را دیدیم؛ با این تفاوت که در روایت
پیشین آمده بود :عایشه& یک خرما به آن بانوی بینوا داد و آن بانو نیز این خرما را
در میان دو دخترش ،دو نیمه کرد؛ و در این روایت آمده است که عایشه& سه خرما
به این زن فقیر داد؛ این زن ،به هر یک از دخترانش یک خرما داد و همینکه
میخواست سومین خرما را خود بخورد ،دخترانش دوباره از او غذا خواستند و او،
این خرما را دو نیمه کرد و به دو دخترش داد و بدینسان هر دختری ،یک و نیم
دانهی خرما خورد و مادرشان ،هیچ نخورد .عایشه& داستان را برای پیامبر بازگو
کرد .پیامبر فرمود« : :اهلل ،با کاری که این زن انجام داد ،بهشت را بر او واجب کرد
یا با این عملش ،او را از آتش دوزخ نجات داد» .یعنی :از آن جهت که این زن به دو
دخترش اینهمه مهر ورزید ،اهلل متعال ،بهشت را بر او واجب گردانید .لذا درمییابیم
که عطوفت و مهربانی با کودکان ،یکی از اسباب ورود به بهشت و رهایی از آتش
دوزخ است .اهلل متعال ،به همهی ما توفیق مهرورزی به کودکان ،و در نتیجه ورود به
بهشت و رهایی از دوزخ را عطا بفرماید.
سه حدیثی که پس از این روایت ذکر شده ،بیانگر اینست که مستضعفان و
بینوایان ،سببی برای برخورداری دیگران از یاری و روزیِ پروردگار هستند؛ یعنی اگر
انسان ،مهرِ خویش را از مستضعفان دریغ نکند و به آنان مهر بورزد و از آنچه که اهلل
به او داده است ،به اینها ببخشد ،در برابر بدخواهان و دشمنانش ،موفق و پیروز
میگردد و در رزق و روزیِ خود ،خیر و برکت میبیند .زیرا انسان ،هرچه بهخاطر
اهلل انفاق کند ،اهلل متعال ،عوضش را به او میدهد؛ همانگونه که میفرماید:
ُ ُ ُ ُ
[سبأ]٤٩ : يَٱ ذَ
لرزِقِيََ﴾٣٩ ﴿وماََأنفقَ ُتمَ ِمِنَشَءََفهوََ َ
يل ِف َُهۥََوهوََخ َُ
و هرچه انفاق کنید ،او عوضش را میدهد؛ و او ،بهترین روزیدهنده است.
***
-33باب :سفارش دربارهی رفتار نیک با زنان
هر چه بکوشید باز هم نمیتوانید میان زنانتان به عدالت رفتار کنید؛ بنابراین (به یکی از
آنان) بهکلی و بهگونهای متمایل نشوید که دیگری را بالتکلیف رها نمایید .و اگر اصالح و
پرهیزکاری پیشه سازید ،بهراستی که اهلل آمرزندهی مهرورز است.
شرح
مؤلف ،/میگوید« :باب :سفارش دربارهی زنان» .یعنی سفارش دربارهی رفتار
نیک با زنان و پیشه کردن تقوا و خداترسی در برخورد با آنان؛ زیرا زنان ،نیازمند
مردان هستند تا در کنار آنها کامل شوند .همانگونه که اهلل میفرماید:
ذ ذ ِ ِ ُ
الَق ذَو ُمونَََعََٱلنِساَءََِبِمَاَفضلََٱ َُ
ّللَبعَض ُهمَََعََبعَضَ﴾ [النساء ]٤٣ : لرج َ
﴿ٱ ِ
مردان ،سرپرست زنانند؛ بدان سبب که اهلل برخی از ایشان را بر برخی دیگر برتری داده
است.
سپس مؤلف ،/این آیه را ذکر کرده که اهلل فرموده است:
ُ ُ
[النساء ]١٩ : وف﴾ ِشوه ذَ
نََب ِٱلَمعَ ُر ِ َ ﴿وع ِ
و با زنان به نیکی رفتار کنید.
معروف ،همان کار یا روش پسندیدهایست که مورد تأیید شریعت میباشد و در
عُرف مردم به عنوان امری نیک و پسندیده ،پذیرفته شده است؛ ناگفته نماند که در
این میان ،تأیید شریعت ،اعتبار دارد؛ یعنی آنچه شریعت ،تأیید کند ،پسندیده است و
آنچه که تأیید نکند ،ناپسند میباشد؛ اگرچه مردم ،آن را نیک بپندارند.
39 باب :سفارش دربارهی رفتار نیک با زنان
اگر قصد راست کردن آن را داشته باشد ،آن را میشکند .زن نیز همینگونه است؛
یعنی اگر بخواهید از او بهرهمند شوید ،باید تا آنجا که ممکن است ،با کجیاش
بسازید و اگر بخواهید راستش کنید ،راست نمیشود؛ حتی اگر زنی دیندار باشد ،باز
هم به مقتضای طبیعتش در همه چیز به میلِ شوهرش نخواهد بود .لذا باید با زن
مدارا کرد و اگر قصد راست کردنش را داشته باشید ،میشکند و شکستنش ،طالقِ
اوست .یعنی نه تنها تالش نابجای شما برای راست کردنش ،به نتیجه نمیرسد ،بلکه
سرانجام ،خسته میشوید و او را طالق میدهید.
این حدیث ،رهنمودی از سوی رسولاهلل دربارهی خوشرفتاری و مدارا با
زنان است و نشان میدهد که انسان باید نسبت به همسرش ،باگذشت ،مهربان و
بیتوقع باشد .همانگونه که اهلل متعال ،میفرماید:
ُ
ََ َ [األعراف]١٩٩ : نَٱلَجَ ِهل ِيََ﴾١٩٩ ﴿خ َِذَٱلَعفَوََوأَ ُمرَََب ِٱلَ ُعرَ ِ َ
فَوأعَ ِرضََع َِ
عفو و گذشت (در پیش) بگیر و به کار نیک و پسندیده فرمان بده و از جاهالن روی بگردان.
زن ،هرچه خوب باشد ،امکان ندارد که صد در صد همان چیزی باشد که مرد
میخواهد و هیچ عیبی در او نباشد؛ لذا همانگونه که پیامبر فرموده است ،باید با
کجی اش ساخت .زیرا اگر یک اخالق بد در او وجود دارد ،اخالق دیگری در او
یافت میشود که مورد پسند انسان است؛ لذا عالوه بر صبر و حوصله ،باید با
ویژگیهای خوبی که در زن وجود دارد ،از عیوبش چشمپوشی کرد .اهلل متعال،
میفرماید:
ذ ُ ُ
سَأنَتكَرهواََشيَاَويجَعلََٱ َُ
ّللَفِي َهَِخيَاَكثِيَاَ﴾١٩ ﴿فإِنَك ِرهَ ُت ُموه ذَ
نَفع ىَ
[النساء ]١٩ :
و اگر از آنان خوشتان نمیآمد ،بدانید که چه بسا چیزی را ناگوار میدانید ،ولی اهلل در آن خیر
فراوانی قرار داده است.
***
َ َ َ َّ َ َ َّ رُ َّ َّ َ ر َ َ َ َّ َ َ
-123وعن عبد اهلل بن زمعة أنه س ِمع انلب خيطب ،وذکر انلاقة واَّلِى عقرها،
ُ ر ٌ ٌ
اعرم منِیع يف ره ِط ِه» ث َّم ، بعث َهلا َر ُج ٌل عز ٌ
یز
ر َ َ َ ُ ُ
فقال َرسول اهللِ ََ « :ان
ِ ِ
َ َّ ُ ر ُ ر ََُ ر رَر ر ُ َ َ ُ ر َّ َ َ َ ََ ي
ِل امرأته جِل العب ِد فلعله ِیهن ،فقال« :یع ِمد أحدكم فیج ِ ِ ف وعظ ف ساء، ذکر الن
شرح ریاضالصالحین 42
ُ َ َ َ ُ
كمر َّ ر َ ُ َ ُ َُ ر ُ
الَّضط ِة وقال« :ل َِم یضحك أحد ضحكه رم مِن
ِ خر یو ِم ِه» ث َّم َوعظه رم يف
یضاجعها مِن آ ِ
َّ
()۶
مِما یفعل؟» [متفق علیه]
ترجمه :عبداهلل بن زمعه میگوید :شنیدم که پیامبر در سخنرانیاش،
دربارهی شتر صالح و کسی که آن را پَی کرد ،سخن گفت و فرمود﴿« :إ ِ َذَِٱۢنبعثََ
أشَقىَهاَ )1( ﴾١٢مردی که در میان قومش بینظیر و گرامی ،مقتدر ،و بسیار تبهکار بود،
بهسرعت برخاست (و مادهشتر را پی کرد)» .سپس دربارهی زنان سخن گفت و
فرمود« :برخی از شما ،همسرانشان را مانند بردهی زرخرید ،کتک میزنند و چهبسا در
پایان همان روز ،با او همبستر میشوند»! سپس مردم را دربارهی بادی که از شکم
خارج میشود ،نصیحت کرد و فرمود« :چرا برخی از شما بهخاطر کاری که از
خودشان سر میزند ،دیگران را مسخره میکنند؟»
شرح
مؤلف ،/از عبداهلل بن زمعه نقل کرده است که وی ،پایِ سخنرانی
رسولاهلل نشسته بود .خطبهها یا سخنرانیهای رسولاهلل بر دو گونه بود؛
سخنرانیهای ثابت و مشخص ،و سخنرانیهای اتفاقی و غیرثابتی که بنا بر ضرورت
خاصی ایراد میکرد .به عبارت دیگر برخی از خطبهها و سخنرانیهای رسولاهلل،
ثابت بود و زمان مشخصی داشت؛ مانند سخنرانی روز جمعه یا خطبههای عید فطر و
قربان ،یا خطبهای که پس از نماز کسوف (خورشیدگرفتگی) ایراد میفرمود .و برخی
از خطبهها نیز به حسب ضرورت و مطابق شرایط ،انجام میشد؛ یعنی رسولاهلل،
طبق نیاز و بنا بر ضرورت یا سببی خاص ،در میانِ مردم برمیخاست و برای آنها
سخنرانی میکرد .گاه برای سخنرانی باالی منبر میرفت و گاه ایستاده به ایرادِ
سخنرانی میپرداخت؛ و گاه روی شتری میایستاد و در پارهای از موارد نیز بر یکی
از یارانش تکیه میزد و سخنرانی می کرد؛ یعنی مطابق شرایط ،نحوهی سخنرانی
پیامبر متفات بود .زیرا پیامبر اهل تکلّف نبود؛ یعنی با رعایت موازین شرعی ،از
امکانات موجود استفاده مینمود و در عین حال ،چیزی که وجود نداشت ،درخواست
نمیکرد.
پیامبر در یکی از سخنرانیهایش که عبداهلل بن زمعه حضور داشت ،فرمود:
«برخی از شما همسران خود را مانند بردهی زرخرید ،کتک میزنند»؛ بهگونهای که
گویا هیچ عالقه و پیوندی در میان آنها وجود ندارد .یعنی با زن ،همانند یک اسیر
رفتار میکنند .این ،کارِ بسیار زشتیست؛ زیرا رابطهی مرد با همسرش ،باید بر محبت
و دوستی استوار باشد ،نه اینکه به رفتار و گفتار زشتی آلوده شود .لذا معنا ندارد که
انسان ،همسرش را مانند بردهی زرخرید کتک بزند و در پایان همان روز با او
همخوابگی کند! این ،رویکرد دوگانهایست که پیامبر آن را نکوهش کرده است.
پیامبر راست گفته است؛ زیرا چنین رویکردی ،شایستهی هیچ خردمندی نیست،
تا چه رسد به اینکه یک مسلمان ،چنین رویکردی داشته باشد.
سپس پیامبر دربارهی موضوع دیگری سخن گفت؛ دربارهی خندیدن بهخاطر
بادی که از شکم ،خارج میشود .یعنی خندیدن به کسی که بادِ شکمش خارج
میشود و صدا می دهد ،درست نیست .پیامبر فرمود« :چرا برخی از شما بهخاطر
کاری که از خودشان سر میزند ،دیگران را مسخره میکنند؟» تو که دیگران را
بهخاطر این کار مسخره میکنی ،مگر این کار از خودت سر نمیزند؟ انسان به کاری
میخندد یا از کاری تعجب میکند که از خودش سر نمیزند؛ از اینرو پیامبر
کسانی را که از این بابت میخندند ،سرزنش فرمود .در فرهنگ برخی از مردم دنیا،
بیرون دادن باد شکم در میان جمع ،عیب بهشمار نمیرود و آن را مانند عطسه و
خمیازه میپندارند؛ و در برخی از مناطق نیز این کار را خیلی بد میدانند .در هر
صورت ،اگر از کسی باد شکمش خارج شد ،درست نیست که به او بخندیم و او را
خجالت دهیم.
اینجاست که درمییابیم انسان نباید دیگران را بهخاطر عیبی که در خود او نیز
وجود دارد ،سرزنش کند؛ چه معنا دارد که انسان ،چیزی را که برای خود عیب
نمیداند ،برای دیگران عیب بداند؟!
الزم میدانم که اینجا نکتهای را یادآوری کنم که در میان مردم ،رایج شده است؛
همه میدانید که خوردن گوشتِ شتر ،وضو را میشکند .یعنی اگر کسی وضو داشت
شرح ریاضالصالحین 44
و گوشت شتر خورد ،بر او واجب است که برای نماز ،وضو بگیرد؛ فرقی نمیکند که
این گوشت ،نیمپخته بوده یا بهطور کامل پخته است؛ همچنین فرقی نمیکند که این
گوشت ،از کدام قسمت شتر باشد :جگر ،قلب ،گوشت بدون چربی ،شش و سیرابی
و امثال آن؛ یعنی خوردن گوشت شتر از هر جای بدنش که باشد ،وضو را میشکند.
ْ ُ َ َّ
اإلبِ ِل».
ِ ومِِل ُ زیرا پیامبر بدون اینکه هیچ قسمتی را مستثنا کند ،فرمود« :ت َوضئُوا ِمن
یعنی« :پس از خوردن گوشت شتر ،وضو بگیرید» .همچنین شخصی ،از رسولاهلل
پرسید :آیا پس از خوردن گوشت شتر ،وضو بگیریم؟ فرمود« :بله» .آن شخص ،سؤال
ْ ْ
کرد :آیا پس از خوردن گوشت گوسفند ،وضو بگیریم؟ فرمودِ « :إن ِشئت» )۶(.یعنی:
«اگر بخواهی .»...یعنی گوشت گوسفند ،وضو را نمیشکند و خوردن گوشت گاو و
اسب نیز شکنندهی وضو نیست .ولی اگر در حالِ وضو ،گوشت شتر بخورید ،چه
بهطور کامل پخته باشد و چه نیمپخته باشد ،برای نماز خواندن ،واجب است که وضو
بگیرید .ولی نوشیدن شیر شتر ،بنا بر قول صحیح ،وضو را نمیشکند .زیرا پیامبر به
دو نفر از طایفهی «عُرینه» که بیمار شده بودند ،فرمود که از شیر و ادرارِ شتران صدقه
بخورند و به آنها دستور نداد که وضو بگیرند .لذا اگر شیر شتر ،وضو را میشکست،
پیامبر به آنان فرمان میداد که وضو بگیرند .البته اگر پس از خوردن شیر شتر وضو
بگیرید ،بهتر است ،ولی واجب نیست.
همچنین خوردنِ آبِ غذای آبگوشتی که با گوشت شتر تهیه شده است ،وضو
را نمی شکند؛ اما اگر وضو بگیرید ،بهتر است .البته اگر گوشت شتر بخورید ،واجب
است که وضو بگیرید؛ لذا خوردن چربیِ شتر نیز وضو را میشکند.
نکته ای که میخواهم تذکر دهم ،اینست که برخی از مردم میگویند :سببش،
اینست که پیامبر در ضیافتی حضور داشت که در آن با گوشت شتر ،پذیرایی
کردند .در این میان ،بادی از یکی از حاضران ،خارج شد؛ ولی معلوم نشد که چه
کسی بود .لذا پیامبر فرمود« :هرکس ،گوشت شتر خورده است ،وضو بگیرد» .لذا
همه ،برخاستند و وضو گرفتند.
و بدینسان این را سبب وضو گرفتن پس از خوردن گوشت شتر دانستهاند؛ این،
روایت بیاساسیست .پیامبر تنها بنا بر حکمتی که فقط اهلل می داند ،دستور داد که
پس از خوردن گوشت شتر وضو بگیرند .گاه ما ،به حکمت رهنمودها و دستورهای
پیامبر پی میبریم و گاه حکمتش را درک نمی کنیم؛ در هر صورت بر ما واجب
است که از دستور پیامبر اطاعت کنیم .لذا همینکه پیامبر دستور داده است که
پس از خوردن گوشت شتر وضو بگیریم ،کافیست و باید اطاعت نماییم.
***
ُر َى ر َ َر ر ُر َ َ ُ ُ
-122وعن أيب هریرة قال :قال َرسول اهللِ« :ال يف َرك مؤم ٌِن مؤمِنة إِن ک ِره مِنها
ر َ َ ُ ى
()۶ آخ َر» أ رو قال « :ر َ
غریهُ»[ .روایت مسلم] لقا ِ َ
رِض مِنها خ
ترجمه :ابوهریره میگوید :رسولاهلل فرمود« :هیچ مردِ مؤمنی ،نسبت به زنی
مؤمن (یعنی همسر خویش) بد نَبَرد؛ زیرا اگر یک اخالقش را نمیپسندد ،اخالق
دیگرش را میپسندد».
شرح
مؤلف /حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که ابوهریره میگوید:
پیامبر فرمود« :هیچ مردِ مؤمنی ،نسبت به زنی مؤمن (یعنی همسر خویش) بد نَبَرد؛
زیرا اگر یک اخالقش را نمیپسندد ،اخالق دیگرش را میپسندد» .یعنی اگر مردی،
در همسرش اخالقِ بدی دید که خوشایند وی نیست ،نباید بهکلی از او بد ببَرَد یا
نسبت به او کینه بورزد .زیرا انسان ،نباید در هیچ شرایطی عدل و انصاف را کنار
بگذارد؛ بلکه باید همواره با طرفِ مقابلش بهعدالت و بهگونهای رفتار کند که سزاوارِ
اوست .عدالت ،اینست که در کنارِ بدیها ،خوبیها را هم ببیند و خوبیها و
بدیهایش را با هم بسنجد؛ آنگاه بنگرد که بدیهایش بیشتر است یا نیکیهایش ،و
سپس مطابق رویکردِ طرف مقابل با او رفتار نماید؛ این ،عدالت است.
( )۶هر وسق ،شصت «صاع» است و هر صاع ،چهار «مُد»؛ هر مُد نزد شافعی و حجازیها ،دو «رطل»
و نزد ابوحنیفه و اهل بغداد 0/2 ،رطل میباشد .برخی از اهل علم ،هر مد را بهاندازهی پُری دو کف
دست دانستهاند[ .مترجم]
47 باب :سفارش دربارهی رفتار نیک با زنان
این فرمودهی پیامبر دربارهی نحوهی تعامل با همسر ،دامنهی گستردهای دارد و
شامل روش برخورد با دیگران نیز میشود .لذا اگر با کسی تعامل یا دوستی دارید و
روزی به شما بد کرد ،نیکیهایش را فراموش نکنید؛ اگر نیکیهایش بیش از بدیهای
اوست ،پس با او بهنیکی رفتار نمایید و اگر بدیاش نسبت به شما بیش از نیکیاش
بود ،در صورتی که سزاوار گذشت و بخشش است ،او را ببخشید .زیرا پاداش کسی
که عفو و گذشت پیشه میکند ،با اهلل متعال است؛ ولی اگر سزاوار گذشت و بخشش
نبود ،حق خود را از او بگیرید و هیچ گناه و سرزنشی بر شما نخواهد بود .یعنی در
هر صورت ،نگاه کنید که کدام روش ،بهتر است و مصلحت در چیست.
لذا نتیجه میگیریم که باید با همسر ،دوستان و با کسانی که معامله یا داد و ستد
میکنیم و بهطور کلی با همهی کسانی که در تعامل هستیم ،برخوردِ نیک و
منصفانهای داشته باشیم؛ اگر از یک اخالق طرفِ مقابل ،خوشمان نمیآید یا باری به
ما بدی میکند ،جنبههای نیک این ارتباط و خوبیهایش را از یاد نبریم و منصفانه
قضاوت کنیم .این ،همان عدالتیست که اهلل و پیامبرش به آن دستور دادهاند.
همانگونه که اهلل میفرماید:
ُ ذ ذ
ن َٱلَفحَشاَءََِ
ن َِإَويتاَيَ َذِي َٱلَقرَبَ َوينَهَ َع َِ
لحَسَ َِّلل َيأَ ُم َُر ََب ِٱلَعدَ َِل َوَٱ َِ
ن َٱ َ ﴿۞ إ ِ َ
ُذ ُ ذ ُ ُ
[النحلَ َ ]٩١ : غَيعِظكمََلعَلكمََتذكرونََ﴾٩٠ وَٱلَ ُمنك َِرَوَٱلَ َِ
همانا اهلل به عدل و احسان و عطا و بخشش به خویشان فرمان میدهد و از کارهای زشت و
ناپسند و تجاوز باز میدارد .پندتان میدهد؛ باشد که پند بگیرید.
***
ُ ُ َ ي ر َ َ
ب يف حج ِة ال َوداع یقول بعد شم أنَّ ُه س ِم َع انلَّ َّ -122عن َع رمرو بن األ رح َو ِص ُ
اجل ي ِ
ي ِ َ ر ى َ َّ َ ُ َّ ر ر َ َ َّ ُ َّ ََ َ َ ر َ ر َ َ
أن َحِد اهلل تعاىل وأثًن علی ِه وذکر ووعظ ،ثم قال« :أال واستوصوا بِالنساء خریا ،فإِنما هن
ر ُ ي َ َّ َ ر ر َ َ ون م رِن ُه َّن َشيرئا ى ر َر ُ َ َ رَ ُ َر َ
ِنی بِفاحش ٍة مبين ٍة ،فإِن غری ذل ِك إِال أن یأت وان عندك رم ليس تملك ٍ ع
رُ ر َ َ ُ َ غری ُم ي ر ُ َّ َ ر ى ر َ َ ر َ ر ُ ُ َّ
ربح ،فإِن أطعنك رم فال تبغوا فعل َن فاهجروهن يف املضاجع ،واْضبوهن ْضبا
ًّ َ َ ُّ ُ ُ َ َر ُ ُ َ ًّ َّ َ ُ َ َ ى َ َ َ ر َّ
علی ِهن سبیال ،أال إِن لك رم لَع ن ِسائ ِك رم حقا ،ولِنِسائ ِك رم علیك رم حقا ،فحقك رم
َ ر ر ُُ ر َ َّ ُ رَ َُُ ر ر َ ر َ َ ر َّ َ
وتكم ملِن تكرهون ،أال كم من تكرهونَ ،وال یأذن يف بی علیهن أن ال یوطِِئ فرش
شرح ریاضالصالحین 48
َّ َّ ر َّ ُّ ُ َّ َ َ ر ُ َ ُ ر ُ
طعامهن»[ .ترمذى ،این حدیث روایتوحقهن علیك رم أن َتسنوا إ ِ ريلهن يف ک ِسوت ِِهن َو
()۶
کرده و گفته است :حسن صحیح است].
ترجمه :از عمرو بن احوَص جُشمی روایت است که در حج وداع از پیامبر
شنید که پس از حمد و ثنای اهلل متعال ،پند داد و موعظه نمود ،آنگاه فرمود« :آگاه
باشید و سفارش مرا دربارهی نیکی به زنان رعایت کنید؛ زیرا آنها بهسان اسیر در
دست شما هستند و شما جز در چارچوب پیوند زناشویی مالک چیزی از آنها
نیستید (و حق ندارید کتکشان بزنید) مگر اینکه آشکارا کار ناشایستی انجام دهند (و
از شما نافرمانی کنند) .اگر مرتکب کار ناشایستی شدند ،از همخوابی با آنها دوری
نمایید و بهآرامی ،نه سخت ،آنان را بزنید و چنانچه مطیع شدند ،برای ستم به آنها،
در پیِ بهانه نباشید .بدانید که شما بر همسران خود حقی دارید و آنها نیز بر شما
حقی دارند؛ حق شما بر آنها ،اینست که کسی را که شما دوست ندارید ،روی فرش
شما جای ندهند و به کسی که شما نمیخواهید اجازهی ورود به خانهی شما را
ندهند؛ و حق آنان بر شما ،اینست که لباس و غذایشان را بهنیکی فراهم کنید».
شرح
مؤلف ،/روایتی بدین مضمون نقل کرده است که عمرو بن احوص جُشمی
در سخنرانی پیامبر در حج وداع حضور داشت .این سخنرانی در روز «عرفه» بود؛
زیرا پیامبر در حج وداع ،روز یکشنبه ،چهارم ذیحجه وارد مکه شد و تا روز
پنجشنبه ،هشتم ذیحجه در مکه ماند و روز پنجشنبه ،هنگام چاشت ،به «منا» رفت و
نماز ظهر و عصر ،و مغرب و عشاء و نیز نماز صبح را در منا خواند و پس از طلوع
خورشید ،به سوی عرفه حرکت کرد و در مکانی به نام «نمره» اتراق کرد؛ نمره،
مکانی معروف قبل از عرفه میباشد و جزو عرفه نیست .آنگاه وقت نماز ظهر فرا
رسید .پیامبر دستور داد شترش را آماده کنند و سپس سوار شد و بهراه افتاد تا
اینکه به «بطن الوادی» یا به «عُرَنه» رسید .عرنه ،درهی پهناور و بزرگیست که
محدودهی عرفه از ناحیهی غرب به شمال را مشخص میکند .پیامبر آنجا از
شترش پیاده شد و برای مردم سخنرانی شیوایی ایراد فرمود .یکی از نکاتی که در این
سخنرانی بیان نمود ،این بود که فرمود« :آگاه باشید و سفارش مرا دربارهی نیکی به
زنان رعایت کنید؛ زیرا آنها بهسان اسیر در دست شما هستند» .یعنی زن ،اسیرِ
شوهرش میباشد .آنگاه بیان نمود که حق زدنِ همسرانمان را نداریم؛ مگر اینکه
آشکارا مرتکب کار ناشایستی شوند .منظور از کار ناشایست در اینجا ،نافرمانی از
شوهر است؛ زیرا در ادامه فرمود« :اگر از شما اطاعت کردند ،برای ستم به آنها در
پیِ بهانه نباشید» .به عبارتی دیگر اگر زنی از شوهرش نافرمانی کرد ،ابتدا مرد باید او
را نصیحت کند ،و آنگاه از همخوابی با او اجتناب نماید و با او نخوابد؛ و اگر
همچنان مطیع نشد و نافرمانی میکرد ،او را بهآرامی یا بهگونهای بزند که آسیبی به او
نرسد .اینها ،مراحل تنبیهِ زن در زمانیست که مطیعِ شوهرش نباشد؛ یعنی آنجا که
ُ ُ
باید و بر او واجب است ،از شوهرش اطاعت نمیکند﴿ .فإِنَ َأطعَنكمَ َفلَ َتبَغواََ
ً
يل﴾ [النساء ]٤٣ :یعنی اگر از شما اطاعت کردند ،دیگر برای ستم کردن عليَ ِه ذَ
ن َسب ِ َ
به آن ها یا زدنشان ،در پیِ بهانه نباشید و نسبت به حقوقشان کوتاهی نکنید .زیرا با
اطاعت و فرمانبرداری از شما ،به وظیفهی خویش عمل کردهاند .سپس پیامبر
حقوق و وظایف زن و مرد را نسبت به یکدیگر بیان فرمود« :حق شما بر آنها،
اینست که کسی را که شما دوست ندارید ،روی فرش شما جای ندهند» .اهلل بهتر
میداند؛ ولی گویا این ،کنایه از اینست که زن نباید کسی را که شوهرش ،از او بیزار
است ،گرامی بدارد یا از او پذیرایی کند .در ادامه فرمود« :و به کسی که شما
نمیخواهید اجازهی ورود به خانهی شما را ندهند» .اگرچه آن شخص ،پدر و مادر
زن باشند .لذا اگر مردی (بنا بر دلیلی محکم و شرعی) دوست نداشته باشد که پدر و
مادر همسرش یا خواهرزن و برادرزنش و نیز عمو ،دایی یا خالهی وی ،وارد خانهاش
شوند ،زن نباید آنها را به خانهی شوهرش راه بدهد .این نکته را از آن جهت
میگویم که برخی از زنها ،حتی نسبت به دختران خود حسادت دارند و نمیتوانند
شاهدِ زندگی آرام و خوشبختی دخترشان باشند و برای دوبههمزنی ،سعی میکنند
رابطهی دختر و داماد خود را خراب کنند! در چنین مواردی ،مرد میتواند مادرزن
خود را به خانهاش راه ندهد یا به همسر خود بگوید :مادرت اجازه ندارد قدم به
خانهام بگذارد .همچنین در چنین مواردی مرد میتواند همسرش را از رفتن به خانهی
شرح ریاضالصالحین 11
مادرش منع کند .زیرا مادرزنش ،زنی سخنچین است که با سخنان و دخالتهای
َ ْ ُ ُ ْ َّ َ
خود ،زندگی این زن و مرد را بههم میزند .پیامبر فرموده است« :ال یَدخل اْلَنة
َ ٌ
ق َّتات» )۶(.یعنی« :سخنچین ،وارد بهشت نمیشود».
پیامبر در ادامهی این حدیث فرمود« :و حق زنان بر شما ،اینست که لباس و
غذایشان را بهنیکی فراهم کنید» .این مرد است که خرج همسرش را میدهد؛ اگرچه
همسرش ثروتمند یا کارمند باشد .مرد ،هیچ حقی در شغل و درآمدِ مستقل همسرش
ندارد و یک ریال از حقوق زن به شوهرش تعلق نمیگیرد و مرد ،وظیفه دارد و بر او
واجب است که مخارج همسرش را تأمین کند و نباید به او بگوید :تو ،بهاندازهی من
حقوق میگیری و با درآمدی که داری ،بینیازی .به چنین مردانی باید گفت :تأمین
هزینههای روزمره و نیازهای اساسی زن ،بر شما واجب است؛ اگرچه همسرتان،
کارمند یا ثروتمند باشد .و اگر مردی از دادن نفقه و تأمین مخارج و هزینههای
همسرش سر باز بزند ،قاضی شرع میتواند عقد ازدواج آنها را فسخ کند و این حق
را از مرد بگیرد.
پیامبر در حج وداع ،سخنرانی بزرگی ایراد فرمود و در آن بسیاری از اصول
دین و حقوق و مسایل شرعی را بیان نمود؛ از جمله این که فرمود« :آگاه باشید که
ربای جاهلیت ،زیرِ پاهای من است» .یعنی اعتبار ندارد و باطل و بیاساس میباشد.
در دوران جاهلیت ،در سررسیدِ بازپرداخت وامی که به فقیر داده بودند ،به او
میگفتند :وامِ خود را پرداخت کن ،وگرنه ،مقداری دیگر روی آن میکشیم و برای
بازپرداختش به تو فرصت میدهیم .پیامبر به عنوان حاکم و مبلغ شریعت ،ربای
دوران جاهلیت را لغو کرد و فرمود« :نخستین ربایی که باطل اعالم میکنم ،ربای
عباس بن عبدالمطلب است» .یعنی بدهی همهی کسانی که از بابت دریافت وام
ربوی ،بدهکار بودند ،بخشیده شد؛ اما این نیروی بزرگ ایمانی را بنگرید که چگونه
پیامبر احکام االهی را اجرا مینماید و نخستین ربایی که لغو میکند ،ربای عمویش
عباس است و تنها به اجرای دستورهای اهلل متعال میاندیشد و در این راستا به قرابت
و خویشاوندی هیچکس یا جایگاه و موقعیت او اهمیت نمیدهد .آری! اگر پیامبر
( )۶بخاری ،ش2142 :؛ و مسلم ،ش 014 :بهنقل از حذیفه بن یمان.
16 باب :سفارش دربارهی رفتار نیک با زنان
اکرم اهل دنیا بود ،رعایت حالِ عمویش را مینمود و ربای او را باطل و بیاعتبار،
اعالم نمیکرد؛ اما پیامبر عادلترین فردِ بشر بود؛ فرمود« :نخستین ربایی که لغو
میکنم ،ربای عباس بن عبدالمطلب است» .یعنی همهی بدهیهای ناشی از وامهای
ربوی را بخشید و سرمایه یا اصل وام پرداختی از سوی عمویش و دیگران را معتبر
دانست.
به نمونهای دیگر از عدالت پیامبر توجه کنید؛ زنی از بنیمخزوم ،کاالهایی
مانند دیگ و مشک را بهعاریت میگرفت و سپس انکارش میکرد؛ یعنی مرتکب
سرقت میشد .رسولاهلل دستور داد که دستش را قطع کنند .قریش از بابت آبروی
خود ،نگران شدند؛ زیرا بنیمخزوم ،یکی از بزرگترین طوایف قریش بود .لذا از
اسامه بن زید درخواست کردند که نزد پیامبر سفارش کند تا این حکم را لغو
نماید .اسامه فرزندِ زید بود و زید غالمی بود که خدیجه& به پیامبر
بخشید و پیامبر آزادش نمود .اسامه و پدرش زید $محبوبیت زیادی نزد پیامبر
داشتند؛ از اینرو قریش از اسامه درخواست کردند که نزد پیامبر برای لغو این
حکم دربارهی زنِ مخزومی ،سفارش کند .اسامه نزد پیامبر رفت و سفارش کرد.
رسولاهلل به اسامه فرمود« :آیا دربارهی حکم و قانون خدا ،سفارش میکنی؟»
آنگاه برخاست و برای مردم سخنرانی نمود و فرمود« :امتهای پیش از شما
(بنیاسرائیل) ،از آن جهت به هالکت رسیدند که وقتی فردِ مشهور و نامداری در میان
آنها دزدی میکرد ،او را رها میکردند و هرگاه ،فردِ ضعیفی ،مرتکب سرقت میشد،
دستش را قطع مینمودند» .اگر قرار باشد رعایت حالِ کسی را بکنند ،آدمِ ضعیف
مستحقتر است؛ ولی در اجرای احکام شرعی ،هیچ تبعیضی وجود ندارد .سپس
َ َ َ ْ ُ َ َ َ ()۶ َ ََ َ ْ َّ َ
َسقت لقطعت یدها». اط َمة بنت حممد
پیامبر سوگند یاد کرد و فرمود« :لو أن ف ِ
یعنی« :اگر دخترم فاطمه دزدی کند ،دستش را حتماً قطع میکنم» .مگر این زن
مخزومی ،از فاطمه دختر محمد ،بهتر است که بهخاطر او ،حکم االهی را اجرا نکنم؟
بهیقین ،نسب ،جایگاه و دین و ایمان فاطمه& بهمراتب باالتر از آن زنِ مخزومی بود؛
زیرا فاطمه& سرورِ زنانِ بهشتیست .پیامبر سوگند یاد کرد تا همگان اهمیت این
( )۶صحیح بخاری ،ش)2681 ،2824 ،2542( :؛ و مسلم ،ش.)2087 ،2082( :
شرح ریاضالصالحین 12
( )۶صحیح ابنماجه ،از آلبانی ،/ش0411 :؛ و آداب الزفاف ،ص.612 :
( )1صحیح الجامع الصغیر ،ش0626 :؛ و السلسلة الصحيحة ،ش625 :؛ و صحیح الترمذی ،ش862 :
از آلبانی/؛ و مشکاة المصابیح ،ش.2625 :
13 باب :سفارش دربارهی رفتار نیک با زنان
شرح
مؤلف ،/در روایتی که از معاویه بن حیده نقل کرده ،آورده است که معاویه
بن حیده از پیامبر اکرم پرسید :ای رسولخدا! حق زن بر شوهرش چیست؟
صحابه تنها بهقصد عمل از پیامبر سؤال میکردند؛ بر خالفِ بسیاری از مردم که
امروزه فقط برای باال بردن سطح معلومات خود ،سؤال میکنند و تنها اندکی از آنها
به معلومات خود عمل مینمایند .زیرا هرچه علم و دانش انسان در زمینهی علوم
دینی بیشتر شود ،یا حجتی به نفع اوست و یا به زیان او؛ زیرا اگر به علم خود عمل
کند ،به نفع اوست و اگر عمل نکند ،به زیان اوست و باید پاسخگو باشد.
نمونههای فراونی در قرآن وجود دارد که نشان میدهد صحابه دربارهی مسایل
دینی خود از پیامبر سؤال میکردند:
ذ ُ
ََ [البقرة]١٨٩ : نَٱلَهِلةَِ﴾
﴿۞يسَلونكََع َِ
از تو دربارهی هاللهای ماه میپرسند؛
یا نمونهی دیگرش ،اینکه اهلل میفرماید:
ُ ُ
ََ [البقرة]٨١٢ : ﴿يسَلونكََماذاَيُنفِقونَ﴾
از تو میپرسند :چه چیزی انفاق کنند؟
همچنین میفرماید:
ُ
َ [البقرة]٨٨١ : نَٱلَتَمَ﴾
﴿ويسَلونكََع َِ
و از تو دربارهی یتیمان ،میپرسند.
و میفرماید:
ُ
[البقرة]٨٨٨ : يض﴾
ح َِ
نَٱلَم ِ
﴿ويسَلونكََع َِ
و از تو دربارهی (نزدیکی با همسران در) عادت ماهانه سؤال میکنند.
اینها ،سؤالهایی بود که صحابه میپرسیدند تا حکم پروردگار را دربارهاش
بدانند و به آن عمل کنند و آن را در خانه و خانوادهی خود اجرا نمایند.
همانطور که در این روایت آمده است ،معاویه از پیامبر سؤال کرد :حق زن
بر شوهرش چیست؟ پیامبر فرمود« :همانگونه که خود ،غذا میخوری و لباس
میپوشی ،برای او نیز غذا و لباس تهیه کنی» .زیرا او شریک زندگی توست و نفقهاش
شرح ریاضالصالحین 14
بر تو واجب است .از اینرو بسیاری از علما گفتهاند :اگر مرد ،نفقهی زنش را ندهد و
زن ،خواهان جدایی از او باشد ،قاضی میتواند عقد نکاحشان را فسخ کند؛ زیرا مرد
در انجام وظیفهی خود نسبت به تأمین هزینههای همسرش کوتاهی کرده است.
پیامبر در ادامه فرمود« :و هیچگاه به صورتش نزن» .یعنی جز به ضرورت،
همسرت را نزن و اگر چارهای نباشد ،به صورتش نزن؛ بلکه او را بهگونه ای تنبیه کن
که آسیبی به او نرسد.
پیشتر این نکته را بیان کردیم که هرگاه زن ،از شوهرش نافرمانی کند یا نسبت
به وظایف خویش کوتاهی نماید ،شوهرش باید پیش از هر اقدامی او را نصیحت
نماید ،سپس با او همخوابی نکند و آن گاه او را به آرامی یا بهگونهای بزند که هیچ
آسیبی به او نرسد؛ در چنین مواردی نباید به صورت همسرش بزند .البته این مسأله
را باید دربارهی دیگران نیز رعایت کند؛ یعنی اگر فرزندش مرتکب کار نادرستی
میشود و میخواهد تنبیهش کند ،نباید به صورتش بزند؛ زیرا صورت ،گرامیترین
عضو بدن است .لذا باید بهآرامی ،از ناحیهی کتف ،پُشت ،بازو و امثال آن ،تنبیهش
کند .اگر به صورتش نزند و بدون خشونت ،کتکش بزند ،میتوان چنین کتکی را تنبیه
نامید؛ زیرا هم باعث میشود که فرزند انسان ،بدون اینکه احساس خواری و
سرخوردگی کند ،اشتباه خود را دریابد و این کتک خوردن را بهجا بداند .از اینرو
َُ
پیامبر از زدن به صورت و زشت شمردن آن ،منع نمود و فرمود« :ال تقبِّح»؛ یعنی:
به او نگو که تو ،زشتی یا به او حرف زشت نگو .این ،مفهومی گسترده دارد؛ به
عبارت دیگر نباید ظاهر و سیمای زنش را زشت بشمارد یا با گفتنِ سخنان زشت،
تحقیرش کند و به او بگوید که تو ،از خانوادهی پستی هستی .همهی اینها در این
مفهوم میگنجد و اهلل از آن منع فرموده است .آنگاه پیامبر فرمود« :و جز در
خانه از او دوری نکن» .یعنی اگر بنا بر سببی ،قصد تنبیهش را داشتی و میخواستی
از او دوری کنی ،در خانهات و بدون اینکه کسی مطلع شود ،از همخوابی با او دوری
نما و پیش مردم ،اظهار نکن که با همسرت قهر کردهای؛ زیرا اگر امروز با او قهر
نمودهای ،فردا با او آشتی خواهی کرد .بنابراین ،مشکل خود را برای دیگران فاش
نکنید؛ فاش کردن مشکالت خانوادگی برای دیگران ،اشتباه بسیار بزرگیست؛ لذا در
11 باب :سفارش دربارهی رفتار نیک با زنان
خانه ،از همخوابی با او دوری کن و کسی از قهرِ شما باخبر نشود تا وقتی که با هم
آشتی میکنید ،همه چیز مثل اول ،خوب شود و کسی هم از مشکلی که در میان شما
پیش آمده است ،اطالع نیابد.
و اما حدیث دوم ،یعنی حدیث ابوهریره ،حدیث مهم و پرمحتواییست.
ابوهریره میگوید :پیامبر فرمود« :مؤمنانی که خوشاخالقترند ،ایمانشان،
کاملتر است».
ایمان ،کم و زیاد میشود؛ همانگونه که اهلل متعال ،میفرماید:
ذ
[املدثر]٤١ : ﴿ويزَدادََٱَّلِينََءام ُنوَاََإِيَٰنَا﴾
و بر ایمان مؤمنان بیفزاید.
ایمان همهی مردم ،یکسان نیست .برخی از مردم بهگونهای به غیب و آخرت
ایمان دارند که گویا آن را میبینند و اینک در آن بهسر میبرند؛ به بهشت ایمان دارند
و گویا بهشت ،پیش روی آنان است .به دوزخ ایمان دارند؛ گویا دوزخ را با چشمان
خود میبینند .به عبارت دیگر ایمان حقیقی و استواری دارند که شک و تردید به آن
راه نمییابد .و برخی از مردم ،ایمان سست و متزلزلی دارند .همانگونه که اهلل متعال،
میفرماید:
ذ ذ
ن َب ِ َهِۦَ َِإَونََ ّلل ََعَ َحرَفَ َفإِنَ َأصاب َُهۥ َخ رَ
ي َٱطَمَأ َ اس َمن َيعَ ُب َُد َٱ َ
﴿ومِنَ َٱِلذ ِ َ
ر
[احلج َ َََ ]١١ : أصابتَ َُهَف ِتَن َةَٱنقلبَََعََوجَ ِه َهِۦَخ ِ َ
سَٱ ُّدلنَياَوَٱٓأۡلخِرةََ﴾١١
و برخی از مردم اهلل را در حاشیه و با شک و دودلی عبادت میکنند .اگر خیری به آنان برسد،
به آن آرامش مییابند و اگر بالیی به آنان برسد ،رویگردان میشوند؛ در دنیا و آخرت زیان
میبینند .این ،همان زیان آشکار است.
چنین کسانی ،اگر با افرادِ شبههانگیز روبهرو نشوند و تنها با افراد نیکوکار نشست
و برخاست داشته باشند ،آرامش دارند؛ ولی اگر بالیی جسمی یا آزمونی مالی به آنان
برسد و یا عزیزی از دست بدهند ،از حقیقت و عبادتِ اهلل رویگردان میشوند و به
تقدیر االهی اعتراض میکنند و بدینسان در مسیر تیرهروزی و شقاوت قرار میگیرند
و در دنیا و آخرت زیان میبینند.
در هر حال ،آن دسته از مؤمنان که اخالقشان بهتر است ،ایمانشان کاملتر
میباشد .و این ،نشانگر اهمیت خوشاخالقیست؛ اخالق خوش با خدا و اخالق
شرح ریاضالصالحین 11
خوش با خلق خدا .اخالق خوش با خدا ،اینست که انسان به شریعت پروردگار،
راضی باشد و بهطور کامل و با رضایت خاطر به دین و شریعت تن دهد و تسلیم
دستورهای اهلل باشد؛ چه اهلل متعال ،او را به کاری فرمان دهد و چه او را از کاری
بازدارد .همچنین باید به تقدیر اهلل راضی باشد؛ لذا کسی که به خواست و تقدیر
الهی ،دچار مشکلی شده یا اتفاق ناگواری برایش پیش آمده است ،مانند کسی باشد
که از نعمتی الهی برخوردار شده که مایهی شادی اوست و بگوید :پروردگارا! همه
چیز از نزد توست؛ من ،به اینکه تو پروردگار من هستی ،شادمانم .اگر نعمتم دهی،
سپاسگزارم و اگر مرا بیازمایی ،صبر میکنم .و بدینسان رضایت به قضا و قدر ،و
شریعت و دستورهای الهی ،همان اخالق خوش با خداست .اخالق خوش با مردم،
موضوع مبهم و پوشیدهای نیست و مصادیق و مفاهیم گستردهای دارد؛ از جمله پرهیز
از اذیت و آزار مردم ،مهرورزی و بذل و بخشش به آنان ،پایداری در برابر اذیت و
آزارشان و دیگر مواردی که در گسترهی اخالق خوش با مردم میگنجد؛ لذا کسی که
به مردم اذیت و آزار نمیرساند و مهر و بخشش خویش را از آنان دریغ نمیدارد و
بر اذیت و آزارشان صبر میکند ،ایمانِ کاملتری دارد.
سپس پیامبر فرمود« :و بهترین شما کسانی هستند که نسبت به همسرانشان،
بهترین رفتار را دارند» .یعنی بهترین مردم ،کسانی هستند که با خانواده و همسر خویش
َ ُْ ُ ْ َ ُْ ُ َْ
ريك ْم أله ِل ِه،خوشرفتارند .همانطور که در حدیث دیگری آمده است« :خريكم خ
َََ َ ُْ ُ َ ْ
ك ْم أله ِل» )۶(.یعنی« :بهترین شما ،کسانی هستند که با خانواده (همسران) وأنا خري
خویش بهترند؛ و من ،بهترین شما در برخورد با همسران خود هستم» .زیرا نزدیکان هر
کسی ،بیش از دیگران سزاوار نیکیهای او هستند؛ لذا اگر میخواهید به کسی نیکی
کنید ،نزدیکان شما اولویت دارند و باید نخستین کسانی باشند که از خیر و نیکی شما
برخوردار میشوند .این ،برعکسِ رویکرد برخی از مردم در این دوران است؛ میبینیم
که با خانوادهی خود رفتار بدی دارند و با دیگران بسیار خوشرفتارند! خانوادهی هر
کسی ،بیش از همه سزاوار اخالقِ خوشِ او هستند و انسان باید به خانوادهاش بیش از
دیگران ،نیکی کند و رفتارش با خانواده ،بهتر از رفتاری باشد که با دیگران دارد؛ زیرا
خانوادهاش شبانهروز و در نهان و آشکار با او هستند .اگر گرفتار شود ،در کنارِ او
میمانند و اگر شادمان گردد ،با او شادی میکنند و در غم و اندوه نیز با او شریکند .لذا
رفتار انسان با خانوادهاش باید بهتر از رفتاری باشد که با دیگران دارد و بهترین مردم،
کسانی هستند که برای همسر و خانوادهی خود ،بهترند .اهلل متعال ،ایمان ما و همهی
مسلمانان را کامل بگرداند و ما را در زمرهی بهترین بندگانش در رابطه با خانوادههایمان
و دیگر کسانی قرار دهد که بر ما حق دارند.
***
ول اهللِ« :الَ تَ رَّض ُبوا إ َم ََ َ َ ُ ُ ُ
اء ِ بن أيب ذباب قال :قال رس بن عب ِد اهلل ِ -121وعن إِیاس ِ
َ ر َّ َ َ َّ َ َ ر َ ي ُ ََ َر َ َّ اّللِ» َف َ
جاء ُع َم ُ َّ
بهن َ ِْض يف ص خ ر ف واجهن، زأ لَع ساء الن نِر ئذ قال: ف ، اّلل رسول
ِ إىل ر
ََ ر َ َ َ َ ر َ ُ َّ َ َ ُ ُ ٌ َ ٌ َر َّ ََ
ری يشكون أزواجهن ،فقال َرسول اهللِ« :لقد أطاف رسول اّلل ن ِساء کثِ
ِ آل
ِ ِ ب طاف فأ
رُ ر ُ َ َ ر َ َ ُ َّ َ ر َ ُ ٌ َ َ ر ُ َّ
خبیارکم»[ .ابوداود ،این حدیث ِ وِلك
ثری يشكون أزواجهن ليس أ ِ بآل بیت حمم ٍد ن ِساء ک ِ ِ
()۶
را با اِسناد صحیح روایت کرده است].
ترجمه :ایاس بن عبداهلل بن ابیذباب میگوید :رسولاهلل فرمود« :کنیزان اهلل
(یعنی همسران خود) را نزنید» .پس از چندی ،عمر نزد پیامبر آمد و گفت :زنان،
در برابر شوهران خود گستاخ شدهاند .لذا پیامبر دربارهی تنبیه زنان اجازه داد.
دیری نپایید که زنان زیادی به خانههای همسران پیامبر آمدند و از شوهران خود
شکایت داشتند .رسولاهلل فرمود« :زنان زیادی نزد خانوادهی محمد آمدهاند و از
شوهران خود شکایت دارند؛ چنین مردانی ،بهترینهای شما نیستند».
ُّ ر َ َ َ َ َّ ُ َ
ادلنیا متاع، بن عمرو بن العاص $أن َرسول اهللِ قال« : -122وعن َعب ِد اهلل ِ
َ َ ُ َّ ُ َو َخ ر ُ
()1
ری َمتاعِها الم ررأة الصاحلة»[ .روایت مسلم]
ترجمه :عبداهلل بن عمرو بن عاص $میگوید :رسولاهلل فرمود« :دنیا ،متاعی
بیش نیست؛ و بهترین متاع دنیا ،زن شایسته و نیکوکار است».
( )۶صحیح الجامع ،ش4027 :؛ و صحیح ابیداود ،ش0222 :؛ از آلبانی/؛ و مشکاة المصابیح ،ش:
.2620
( )1صحیح مسلم ،ش.0527 :
شرح ریاضالصالحین 18
شرح
مؤلف ،/حدیثی بدین مضمون دربارهی زنان نقل کرده که پیامبر اکرم
فرموده است« :کنیزان خدا را نزنید» که منظور ،زنان هستند؛ همانطور که میگویند:
«عبدالل» ،یعنی بندهی اهلل؛ و دربارهی زنان گفته میشود« :أمة الل» ،یعنی :کنیز خدا،
لل» ،یعنی :کنیزانِ اهلل؛ همانگونه که در حدیث صحیح آمده و جمع آن میشود« :إ َم َ
اء ا ِ ِ
لل»؛ یعنی« :کنیزان اهلل (زنان) را از رفتن به َ َ َ َ َ ََُْ َ
اجد ا ِ
است« :ال تمنعوا ِإماء الل مس ِ
()۶
( )۶صحیح بخاری ،ش811 :؛ و صحیح مسلم ،ش 566 :بهنقل از ابنعمر.
19 باب :سفارش دربارهی رفتار نیک با زنان
لذا زدن در سومین مرحله قرار دارد و باید تنبیه زن ،بدور از خشونت و
بهگونهای باشد که آسیبی به او نرسد.
سپس مؤلف /حدیثی بدین مضمون از عبداهلل بن عمرو بن عاص $نقل کرده
پیامبر فرموده است« :دنیا ،متاعی بیش نیست؛ و بهترین متاع دنیا ،زن شایسته و
نیکوکار است» .متاع ،به هر چیزی میگویند که از آن بهره میبرند؛ همانطور که متاع
مسافر ،رهتوشهی اوست .بنابراین ،زنِ نیکوکار و خردمند ،بهترین نعمت دنیاست .زیرا
پاسدارِ اسرارِ شوهر ،و مال و فرزندان اوست و با عقل و خردی که دارد ،خانه را
بهخوبی اداره میکند و فرزندان نیک و شایستهای تربیت مینماید؛ وقتی شوهرش به
او مینگرد ،شاد میشود و در غیابِ شوهرش ،حافظ مال و آبروی اوست و در کاری
که شوهرش به او میسپارد ،خیانت نمیکند .چنین زنی ،بهترین نعمت دنیاست .از
ُْ َ َْ َْ ََْ َ َ َ َ َ َ َ ََ َ َ َ َ ْ َ ْ َ
ات
دلی ِنها فاظفر بِ ِ
ذ اینرو پیامبر فرمود« :تنكح المرأة ِألربع لِمالِها و ِِلس ِبها و ِْلمالِها و ِ ِ
ت یَ َداك» )۶(.یعنی« :در ازدواج با زن ،چهار هدف وجود دارد؛ بهخاطر مالش، ادلین تَر َب ْ
ِّ
ِ
نسَب و موقعیتش ،زیباییاش ،دینداریاش .زنِ دیندار انتخاب کن تا خیر ببینی» .یعنی
زن دیندار ،بهترین زنیست که با او ازدواج میکنی و اگر زیبارو نباشد ،اخالق و
ایمانش ،او را زیبا میگرداند و از زندگی با او لذت میبری.
***
( )۶صحیح ابنماجه ،از آلبانی ،ش0416 :؛ ر.ک :حدیث شمارهی 620همین کتاب.
( )1صحیح بخاری ،ش)4085 ،2627( :؛ و صحیح مسلم ،ش.0522 :
16 باب :حق مرد بر همسرش
شرح
مؤلف ،/پس از ذکر حقوق زن بر شوهرش بابی دربارهی حقوق مرد بر
همسرش گشوده و به این آیه استدالل نموده که اهلل فرموده است:
ُ ذ ذ ِ ِ ُ
ال َق ذَو ُمونَ ََعَ َٱلنِساَءَِ َبِما َفضلَ َٱ َُ
ّلل َبعَض ُهمَ ََعَ َبعَضَ َوبِماَ َأنفقواَ َمِنََ لرج َ ﴿ٱ ِ
ذ ِ ذ
[النساء ]٤٣ : بَبِماَحفِظََٱ َُ
ّلل﴾ تَحَفِظَ رَ
تَل ِلَغيَ َِ لصل ِحَ ُ َ
تَقَن ِتَ ر َ أمَوَل ِ ِهمََفَٱ َ
مردان ،سرپرست زنانند؛ بدان سبب که اهلل برخی از ایشان را بر برخی دیگر برتری داده و از
آن روی که مردان از اموال خویش (برای زنان) هزینه میکنند .بنابراین زنانِ شایسته،
فرمانبردارند و به پاس حقوقی که اهلل برایشان حفظ کرده است ،در غیبت شوهرانشان
خویشتن و اموال آنان را پاس میدارند.
اهلل متعال ،در این آیه مردان را سرپرست زنان برشمرده است؛ یعنی زن باید به
فرمان شوهرش عمل کند ،مگر زمانی که فرمان شوهرش معصیت و بر خالف حکم
اهلل باشد؛ زیرا اطاعت از مخلوق در جهتِ نافرمانی از خالق ،جایز نیست؛ و فرقی
نمیکند که این مخلوق ،کیست.
این ،نشانگر سبکسری و بیخردی غربیها و غربزدگانیست که به نامِ حقوق
زن ،زن را تقدیس میکنند و کورکورانه بهپیروی از کافرانِ فرومایه ،نمیتوانند هر
کسی را در جایگاهی ببینند که دارد؛ لذا وقتی سخن میگویند یا گروهی را مخاطب
قرار میدهند ،زنان را بر مردان ،مقدم میدارند و در تاالرها و گردهماییها ،زنها را
باالتر از مردها مینشانند .البته چنین رویکردی از کسانی که سگهایشان را اینهمه
گرامی میدارند ،چندان عجیب و غریب نیست؛ بهگونهای که پول زیادی برای خرید
سگ هزینه میکنند و محل ویژهای با صابون و حوله و دیگر وسایل بهداشتی به
سگشان اختصاص میدهند و کارهایی انجام میدهند که آدم را به خنده وا میدارد.
این در حالیست که سگ ،نجسالعین است و هرگز پاک نمیشود.
در هر حال ،مردان ،سرپرست زنان هستند؛ زیرا اهلل برخی از ایشان را بر برخی
دیگر برتری داده است .از سوی دیگر ،این مرد است که باید مخارج زندگی زن را
تأمین کند؛ یعنی مرد به عنوان مدیر و رییس خانه ،وظیفه دارد نفقهی زنش را بدهد و
تأمین مخارج زندگی ،بر عهدهی زن نیست .لذا همانطور که مرد تأمین مخارج
زندگی را بر عهده دارد ،سرپرست و رییس خانواده نیز بهشمار میرود .این،
شرح ریاضالصالحین 12
اشارهایست به اینکه مرد ،مسؤل کسب و کار و تأمین مخارج زندگیست و زن،
باید در خانه بماند و به کارهای خانه و به شوهر و فرزندان خود رسیدگی کند؛ این،
وظیفهی زن است .ولی اگر زن را مسؤول کسب و کار و تأمین مخارج زندگی قرار
دهیم ،بر خالفِ سرشت بشری و شریعت ،عمل کردهایم .زیرا اهلل متعال ،میفرماید:
ُ
﴿وبِماََأنفقواََمِنََأمَوَل ِ ِهمَ﴾ یعنی یکی از دالیل سرپرستی مردان ،همین کسب و کار و
تأمین هزینههای زندگیست؛ به عبارت دیگر ،مسؤولیت مرد متناسب با وظایف
اوست و باید به عنوان سرپرست خانواده ،از اموال خویش هزینه نماید.
اهلل متعال ،میفرماید:
ذ ِ ذ
[النساء ]٤٣ : بَبِماَحفِظََٱ َُ
ّلل﴾ تَحَفِظَ رَ
تَل ِلَغيَ َِ لصل ِحَ ُ َ
تَقَن ِتَ ر َ ﴿فَٱ َ
بنابراین زنانِ شایسته ،فرمانبردارند و به پاس حقوقی که اهلل برایشان حفظ کرده است ،در
غیبت شوهرانشان خویشتن و اموال آنان را پاس میدارند.
لذا زنان شایسته اسرار زناشویی و مسایلی را که در چهاردیواری خانه روی
میدهد ،فاش نمیکنند و آنچه را که اهلل به حفظ و نگهداری آن دستور داده
است ،حفظ مینمایند .لذا همسرِ نیک و شایستهای انتخاب کنید که دارای چنین
ویژگیهایی باشد؛ زیرا زنِ زیبا و ناشایست ،هیچ خیری برای شما ندارد .سپس
مؤلف /حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که ابوهریره میگوید :رسولاهلل
فرمود« :هرگاه مرد ،زنش را به بستر خود فرابخواند و زن به بستر شوهرش نرود و
مرد ،شب را در حال خشم (نارضایتی) از همسرش سپری کند ،فرشتگان آن زن را تا
صبح لعنت میکنند» .یعنی فرشتگان برایش بددعایی میکنند و از اهلل میخواهند
که این زن را از رحمت خویش دور بگرداند .لذا هرگاه مردی ،زنش را برای
کامجویی به بستر خود فرابخواند و زن ،خواستهی شوهرش را اجابت نکند ،فرشتگان
تا صبح دعا میکنند که اهلل این زن را از رحمت خود محروم نماید.
در روایت دیگری شدیدتر از این آمده است؛ یعنی اهلل متعال ،بر چنین زنی خشم
میگیرد و این ،شدیدتر از هشدار نخست است .زیرا خشم الهی به مراتب سختتر و
شدیدتر از اینست که کسی ،نفرین شود؛ دلیلش ،اینست که اهلل متعال ،دربارهی
«لعان» یا نحوهی گواهی دادن مردی که به زنِ خویش نسبت زنا میدهد ،فرموده است:
13 باب :حق مرد بر همسرش
ذ ُ ذ
ََ [النور ]٧ : ّللَِعليَ َهَِإِنََكنََمِنََٱلَكَذِبِيََ﴾٧
نَلعَنتََٱ َ
﴿وَٱلَخَ ِمس َةَأ َ
و پنجمین گواهی بدین ترتیب است که (بگوید ):لعنت اهلل بر او باد ،اگر از دروغگویان باشد.
و برای اینکه زن ،مجازات زنا را از خود دور نماید ،چهار بار سوگند میخورد
که شوهرش دروغ میگوید و در پنجمین مرحله از شهادتش گواهی میدهد که:
ذ ذ ذ
[النور َ ]٩ : لص ِدقِيََ﴾٩
ّللَِعليَهاََإِنََكنََمِنََٱ َ
نَغضبََٱ َ
﴿وَٱلَخَ ِمسةََأ َ
خشم اهلل بر او باد ،اگر شوهرش راستگو باشد.
لذا درمییابیم که خشم و غضب از لعن و نفرین ،شدیدتر است .همچنین در
حدیث آمده است« :پروردگاری که در آسمان است بر آن زن خشمگین میشود تا
آنکه شوهرش از او راضی گردد» .لذا رضایت اهلل از چنین زنی به رضایت شوهر
زن بستگی دارد؛ ممکن است مرد ،همان شب ،پیش از سپیدهدم از همسرش راضی
شود ،و احتمال میرود که دو یا سه روز از همسرش ناراحت باشد .در نتیجه تا
زمانی که شوهرِ زن ،ناراض باشد ،اهلل متعال نیز خشمگین خواهد بود.
این حدیث ،بیانگر حقوق مرد بر همسر اوست؛ البته شوهری که حقوق
همسرش را رعایت میکند .بنابراین ،زنی که شوهرش ،حق و حقوق او را رعایت
نمیکند ،اجازه دارد تالفی نماید و در ازای حقوق پایمالشدهی خویش ،پارهای از
حقوق شوهرش را نادیده بگیرد .زیرا اهلل متعال ،میفرماید:
ُ ُ
نَٱعَتدىََعليَكمََفَٱعَت ُدواََعليَ َهَِب ِ ِمثَ َِ
لَماَٱعَتدىََعليَكمَ﴾ [البقرةَ َ ]١٩٣ : ﴿فم َِ
بنابراین کسی که به شما تجاوز و تعدی کند ،شما نیز همانطور که به شما تعدی کرده ،به
او تعدی (یعنی قصاص) نمایید.
و میفرماید:
َ [النحل]١٨٦ : لَماَ ُعوق ِبَ ُتمَب ِ َهِۦ﴾
﴿ِإَونََعقبَ ُتمََفعاق ُِبواََب ِ ِمثَ َِ
و اگر مجازات میکنید ،به همان شکلی مجازات نمایید که با شما رفتار شده است.
ولی اگر مرد ،حقوق همسرش را رعایت نماید ،ولی زن ،نافرمان باشد و
خواستههای مشروع شوهرش را برآورده نکند ،اهلل متعال بر او خشمگین میشود و
فرشتگان ،نفرینش میکنند .لذا اگرچه الفاظ این حدیث ،مطلق است ،ولی ناگفته
نماند که در چنین مواردی ،زن در صورتی سزاوار خشم و نفرین میشود که
شرح ریاضالصالحین 14
شوهرش حقوق او را ادا نماید و اگر مرد حقوق همسرش را رعایت نکند ،زن
میتواند تالفی کند و این ،همان نکتهایست که از دو آیهی مذکر ،برداشت میشود.
این حدیث ،همچنین تأییدی بر دیدگاه اهل سنت و جماعت و گذشتگان این
امت است که معتقدند اهلل در آسمان و باالی عرش خود بر فراز هفت آسمان
میباشد؛ همانطور که در این حدیث آمده است...« :پروردگاری که در آسمان
است .»...و منظور از آن ،این نیست که فرمانروایی اهلل در آسمان میباشد؛ یعنی اگر
این حدیث را چنین معنا کنیم که« :پروردگاری که فرمانرواییاش در آسمان است»،
این ،خود تحریف معنوی حدیث بهشمار میرود و تحریف معانی ،یکی از
ویژگیهای یهودیان است؛ چنانکه مفاهیم تورات را جابهجا و تحریف میکردند.
بهیقین فرما نروایی اهلل ،در آسمان و زمین است؛ همانگونه که خود ،میفرماید:
ُ ذ
ََ [آل عمران]١٨٩ : ض﴾تَوَٱلَۡر ِ َ
لسَٰوَ َِ ّللَِ ُملَ َ
كَٱ ذ ﴿و ِ َ
فرمانروایی آسمانها و زمین از آنِ اهلل است.
و میفرماید:
ُ ُ ُ ُ ُ ُِ ُ
ََ [املؤمنون ]٨٨ : ارَعليَ َهِ﴾ َي َُ
يَولَََي َُ كَشَءََوهوََ ِ
وتَ َِ
﴿قلََمنََبِي ِد َه ِۦَملك َ
بگو :پادشاهی و فرمانروایی بر همه چیز ،به دست کیست و کیست که امان میدهد و
هیچکس در برابرش امان نمییابد؟
همچنین میفرماید:
ال َُدَٱ ذ ذ
ََ َ [الزمر]٦٤ : تَوَٱلَۡر ِ َ
ض﴾ لسَٰوَ َِ ﴿ َُ
ّلۥَمق ِ
کلیدهای آسمان و زمین از آنِ او ست.
همهی آسمانها و زمین ،به دست اهلل متعال است و همه ،ملک اوست؛ لذا
منظور ،خودِ اهلل میباشد که باالی آسمانها بر عرش خویش ،قرار دارد .اعتقاد به
اینکه اهلل در آسمان است ،ریشه در فطرت انسان دارد و نیازی نیست که در بررسی
این موضوع ،خود را خسته کنیم .انسان ،بر اساس فطرتش هنگام دعا کردن ،دستش را
به سوی پروردگارش باال میبرد و با قلب خود ،متوجه آسمان میگردد؛ همانطور که
دستش را به سوی آسمان ،بلند میکند.
11 باب :حق مرد بر همسرش
حتی حیوانات نیز همینگونه هستند؛ یکی از اساتید دانشگاه ،برایم نقل میکرد
که شخصی ،از «قاهره» با او تماس گرفته و دربارهی زلزلهی مصر گفته است :دقایقی
قبل از زلزله ،حیوانات باغ وحش ،بیقرار شده و سرهای خود را به سوی آسمان بلند
کرده بودند! سبحاناهلل! حیوانات نیز میدانند که اهلل در آسمان است؛ ولی برخی از
انسانها ،قبول ندارند که اهلل در آسمان میباشد.
همینطور وقتی بعضی از حشرات را میزنیم ،میایستند و دستان خود را به
سوی آسمان بلند میکنند .در هر حال اعتقاد به اینکه اهلل در آسمان است ،امری
فطریست که نیازی به دلیل و جر و بحث ندارد .خداوند منکران این عقیده را
هدایت کند که خود ،دستانشان را هنگام دعا کردن ،به سوی آسمان بلند میکنند و
بدینسان در عمل ،پندار خویش را رد مینمایند؛ پنداری که بیم آن میرود آنان را به
کفر مبتال کند.
پیامبر از کنیزی سؤال کرد« :اهلل کجاست؟» پاسخ داد :اهلل در آسمان است.
آنگاه رسولاهلل پرسید :من ،کیستم؟ جواب داد :شما فرستاده و پیامآور اهلل هستید.
ْ ٌ َ ْ ْ َ َّ
پیامبر به صاحبش فرمود« :أع ِتق َها ف ِإن َها ُمؤ ِمنَة» )۶(.یعنی« :او را آزاد کن؛ زیرا او،
مؤمن است» .سبحان اهلل! اینها که منکرِ چنین عقیدهای هستند چه فکر میکنند؟!
میگویند :کسانی که معتقدند اهلل در آسمان است ،کافرند!
ما ،دربارهی اهلل معتقدیم که در آسمان ،فراتر از هر چیزی ،و باالتر و برتر از
بندگان خویش است و بر عرش خود قرار دارد .عرش بر روی آسمانها مانندِ گنبد یا
خیمهایست که بر روی آسمانها و زمین برپا شده است و آسمانها و زمین ،به
نسبت عرش ،چیزی نیستند.
در برخی از آثار آمده است« :کرسی» ،به همهی آسمانها و زمین احاطه دارد و
قدمین (دو پای) پروردگار رحمان بر آن قرار دارد .گفتنیست« :عرش» از کرسی
َ َّ
واألرضي الس َموات السبع
إن َّ خیلی بزرگتر میباشد؛ چنانکه در حدیث آمده است« :
ُ كريس َك َ
ُ ِّ
األرض» )1(.یعنی« :هفت آسمان و هفت
ِ حلقة أل ِقيَت یف فالة ِم َن السبع بالنسبة لل
زمین به نسبت کرسی ،مانند حلقهای هستند که در زمین پهناوری افتاده است» .واضح
است که یک حلقهی کوچک ،در مقایسه با سرزمینی بزرگ و پهناور ،چیزی نیست و
َ َ َّ
العرش َلَع الكریس
ِ چیزی از اینهمه مساحت را اشغال نمیکند؛ فرمودَ « :وإن فضل
َ َ
ضل الفالة لَع هذه اِلَلق ِة» .یعنی« :بزرگی عرش نسبت به کرسی ،مانند بزرگی زمین كف ِ
پهناور به این حلقه میباشد» .پس ،اهلل از هر چیزی بزرگتر است؛ از اینرو میفرماید:
[البقرةَ َ ]٨٢٢ : تَوَٱلَۡرضَ﴾ ﴿وسِعََ ُكرَس ُِّي َُهَٱ ذ
لسَٰوَ َِ
کُرسی پروردگار ،آسمانها و زمین را در برگرفته است.
پس خالقش چقدر عظیم است! امکان ندارد که خالق ،در زمین باشد؛ زیرا
پروردگار سبحان ،بزرگتر از اینست که در احاطهی چیزی از مخلوقها یا
آفریدههایش باشد .لذا نتیجه می گیریم که اهلل فراتر از هر چیزیست؛ این،
عقیدهی ماست و از اهلل متعال درخواست میکنیم که ما را بر همین عقیده از دنیا ببرد
و بر همین عقیده که مورد اجماع اهل سنت و جماعت است ،محشورمان بگرداند.
***
َ ُّ ر َ َ ر َ ُ َ َ ُ َ َ ى َ َّ ُ َ
-122وعن أيب هریرة أیضا أن َرسول اهللِ قال« :ال حیل الم َرأ ٍة أن تصوم َوز روجها
َّ َ ٌ َّ ر َ َ ر َ َ َ ر
()۶
متفق عليه؛ البته این ،لفظ بخاریست]. شاهِد إِال بِإِذن ِه ،وال تأذن يف بيتِ ِه إِال بِإِذن ِ ِه»ٌ [ .
ترجمه :ابوهریره میگوید :رسولاهلل فرمود« :برای زن جایز نیست که با
حضور شوهرش ،جز به اجازهی او ،روزه(ی نفل) بگیرد و نباید کسی را بدون
اجازهی شوهرش به خانهاش راه دهد».
شرح
مؤلف ،/حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که ابوهریره میگوید:
پیامبر فرمود« :برای زن جایز نیست که با حضور شوهرش ،جز به اجازهی او،
روزه(ی نفل) بگیرد و نباید کسی را بدون اجازهی شوهرش به خانهاش راه دهد».
این ،یکی از حقوق مرد بر همسر اوست؛ یعنی وقتی مردی در شهر یا منطقهی
خود باشد ،زنش نباید بدون اجازهی او ،روزهی نفل بگیرد؛ ولی اگر شوهرش در
شهر یا منطقه نباشد ،زن میتواند در صورت تمایل ،روزهی نفل بگیرد .از ظاهرِ این
حدیث چنین برداشت میشود که این دستور ،هم شامل روزهی فرض میشود و هم
شامل روزهی نفل .روشن است که زن نباید بدون اجازهی شوهرش روزهی نفل
بگیرد؛ زیرا رعایت حق شوهر بر او واجب است و روزهی نفل ،عمل
داوطلبانهایست که با ترک آن ،گنهکار نمیشود؛ ولی با ترک حقوق شوهرش گنهکار
میگردد .چراکه ممکن است مرد ،بخواهد با همسرش همبستر شود و اگر زن ،در
حالِ روزه باشد ،مرد دچار مشکل میگردد یا الاقل امکان دارد بهخاطر مالحظهی
همسرش ،شهوتش را سرکوب کند؛ البته ناگفته نماند که اگر زنی ،بدون اجازهی
شوهرش روزهی نفل بگیرد ،این حق برای شوهر او محفوظ است که با وی نزدیکی
کند و هیچ گناهی بر او نخواهد بود که با همسرِ روزهدارش نزدیکی کرده است .ولی
مرد ،خودش احساس بدی خواهد داشت که در چنین حالتی با همسرش نزدیکی
نماید .از اینرو پیامبر فرمود« :برای زن جایز نیست که با حضور شوهرش ،جز به
اجازهی او ،روزه(ی نفل) بگیرد».
و اما روزهی فرض؛ اگر ایامی که از سال (قمری) باقی مانده ،بیش از ایامیست
که زن ،روزهی قضایی دارد ،برایش جایز نیست که بدون اجازهی شوهرش ،با حضور
وی روزهی قضایی بگیرد؛ یعنی اگر ده روزِ رمضان بر گردن اوست و اینک در ماه
رجب بهسر میبرد ،تنها در صورتی میتواند روزهی قضایی بگیرد که شوهرش اجازه
دهد؛ زیرا وقت دارد .اما اگر فقط ده روز از ماه شعبان باقی مانده است ،زن میتواند
بدون اجازهی شوهرش ،روزههای قضاییاش را بهجای آورَد؛ زیرا برای انسان جایز
نیست که روزههای قضایی خود را تا رمضان دوم بهتأخیر بیندازد .بنابراین در چنین
مواردی ،زن به وظیفه یا واجب شرعی خود عمل کرده است و در چنین مواردی،
اجازهی شوهر و هیچکس دیگری شرط نیست.
موضوع روزهی زن ،مفصل است :روزهی نفل جز با اجازهی شوهر ،جایز نیست؛
ولی روزهی قضایی ،اگر وقت کافی باشد ،باز هم بدون اجازهی شوهر ،جایز نیست و
اگر وقت کافی بهاندازهی روزهایی که بر گردن اوست ،وجود نداشته باشد ،دیگر،
شرح ریاضالصالحین 18
اجازهی شوهر ،شرط نیست .این ،در صورتیست که شوهرش حاضر است ،یعنی در
شهر میباشد؛ و اگر غایب است ،زن میتواند روزه بگیرد.
ولی آیا نماز نیز همینگونه است؟ احتمال دارد نماز نیز مثل روزه باشد؛ لذا زن
نباید با حضور شوهرش نماز نفل بخواند .این احتمال نیز وجود دارد که چون نماز
زمان زیادی نمیبرد ،لذا مانند روزه نیست؛ زیرا روزه ،در همهی روز است ،ولی نماز
اینگونه نیست و نماز نفل ،دو رکعت است و ناگفته پیداست که اجازهی شوهر
دربارهی نماز فرض ،شرط نیست .لذا چنین بهنظر میرسد که حکم نماز در چنین
موردی ،مانند روزه نیست و زن میتواند با حضور شوهرش ،نماز نفل بخواند؛ مگر
اینکه شوهر ،او را از نماز نفل منع کند و بگوید :اینک به نزدیکی با تو نیاز دارم؛ مثالً
بگوید :نماز چاشت نخوان؛ یا نماز شب نخوان .ناگفته نماند که برای مرد جایز نیست
همسرش را از کارهای نیکی مانند نماز چاشت یا تهجد ،محروم کند ،مگر اینکه
شهوت ،بر او غالب شود و نتواند صبر کند .ولی در مجموع ،مرد باید یاورِ همسرش
در کارهای نیک و اطاعت و بندگی اهلل باشد و بدینسان همانند همسرش اجر و
پاداش خواهد یافت.
اما مسألهی راه دادن دیگران به خانهی شوهر یا اجازه دادن به دیگران برای ورود
به منزل ،تنها با اجازهی شوهرش جایز است؛ ولی این اجازه ،بر دو نوع است:
نوع اول :اجازهی عرفی؛ یعنی روشی که معمول شده است و گاه همسایگان،
دوستان ،همکاران و نزدیکان یک زن ،به دیدنش میآیند و مرد نیز به همسرش اجازه
میدهد که این افراد ،به خانهاش بیایند .لذا زن میتواند اینها را به خانهی شوهرش
راه دهد؛ مگر اینکه مرد ،منع کند و بگوید :فالنزن حق ندارد وارد خانهام شود یا
فالن زن حق ندارد نزدت بیاید .در این صورت بر زن واجب است که به حرفِ
شوهرش عمل کند.
نوع دوم :اجازهی لفظیست؛ بدینسان که مرد به همسرش بگوید« :هرکه را
خواسته باشی ،میتوانی به خانه بیاوری ،جز کسی که به گمانت ،ورودش به خانه و
رفت و آمد با او ،زیانبار است» .در این صورت اجازهی مرد ،ضروریست.
19 باب :حق مرد بر همسرش
بنابراین نتیجه میگیریم که مرد میتواند هرکه را بخواهد ،حتی مادرزن ،یا
خواهرزن و یا خاله و عمهی همسرش را از ورود به خانهاش منع کند؛ البته در
صورتی که رفت و آمد چنین کسانی به خانهاش ،برای او و خانوادهاش ،زیانبار
باشد .زیرا برخی از زنها ،حتی نسبت به دختران خود حسادت دارند و نمیتوانند
شاهدِ زندگی آرام و خوشبختی دخترشان باشند و با دوبههمزنی ،رابطهی دختر و
داماد خود را خراب میکنند! مانند جادوگرانی که با سحر و جادو ،سعی میکنند
روابط زناشویی برخی از زنان و شوهرانشان را خراب نمایند .در چنین مواردی ،اصالً
به صالح نیست که همسر آدم با مادرش رفت و آمد کند.
***
َّ ٌ ر ك رم ٍ ُ ُّ ُ ر ُ ُّ ُ عمرَ $ع ِن انلَّ ي -122وعن ابن َ
عیتِه، راع ،وُككم مسئول عن ر ِ ب قالُ« :ك
َ َ ُ ُّ ُ ر
بیت َز ر ٌ ر َُ َ ر َر َ َّ ُ ُ َ
جها وودلِه ،فُكك رم راع،ِ و ِ لَع ِیة ع را ةأ واملر ه، ت
ِ ِي ب ل ه أ لَع ٍ
راع ل ج والر اع،رِری َ
ُ م واأل
ر َّ ٌ ُ ُّ ُ
()۶
متفق عليه] وُكك رم مسئول عن رعِیتِ ِه»ٌ [ .
ترجمه :ابنعمر $میگوید :پیامبر فرمود« :همهی شما ،مسؤولید و هر یک از
شما دربارهی زیردستانش بازخواست میشود؛ رهبر یا حاکم ،مسؤول رعیت است و
مرد ،مسؤول خانوادهاش؛ و زن ،دربارهی خانهی شوهرش و فرزندان او مسؤولیت
دارد .پس ،همهی شما مسؤولید و دربارهی زیردستان خود ،بازخواست خواهید شد».
َّ ُ ُ َ َ ُ َ َ َ ٍّ َ َّ ُ َ َ ر
الرجل ز روجته يلع أن َرسول اهللِ قال« :إِذا داع يلع طلق بن -123وعن أيب ٍّ
ر َ َ ر َ َ َّ ُّ َرَر
َِ
حلاجتِ ِه فلتأت ِ ِه وإِن َكنت لَع اتلنور»[ .روایت ترمذی و نسائی؛ ترمذی ،این حدیث را
()1
حسن صحیح دانسته است].
ترجمه :ابوعلی ،طَلْق بن علی میگوید :رسولاهلل فرمود« :هرگاه مرد،
همسرش را برای رفع نیازش فرابخواند ،زن باید اجابت کند؛ هرچند بر سرِ تنور
باشد».
( )۶صحیح بخاری ،ش)7022 ،282( :؛ و صحیح مسلم ،ش.0268 :
( )1صحیح الجامع ،ش425 :؛ و السلسلة الصحيحة ،ش0616 :؛ و صحیح الترمذی ،ش 867 :از
آلبانی./
شرح ریاضالصالحین 71
ََر ُ َر ُ ر ُ ى َ ى َ ر ر ُ َ َ
حد ألمرت -132وعن أيب هریرةَ ع ِن انلَّ ي
ب قال« :لو کنت آمِرا أحدا أن يسجد أل ٍ
رَ َ ر َ ر ُ َ َ ر َ
جها»[ .ترمذی ،این حدیث را روایت کرده و آن را حسن صحیح املرأة أن تسجد ل ِزو ِ
()۶
دانسته است].
ترجمه :ابوهریره میگوید :پیامبر فرمود« :اگر به کسی فرمان میدادم که
کسی را سجده کند ،به زن فرمان میدادم که برای شوهرش سجده نماید».
ر ُ َ َ َ ر َ ُّ َ َ َ ُ ُ َ ُي
راض
-132وعن أم سلمة& قالت :قال رسول اهللِ« :أیما امرأ ٍة ماتت وزوجها عنها ٍ
َ َّ َ َ َ
()1
اجلنة»[ .ترمذی ،روایتش کرده و آن را حسن دانسته است]. ت
دخل ِ
ترجمه :امسلمه& میگوید :رسولاهلل فرمود« :هر زنی در حالی بمیرد که
شوهرش از او راضیست ،وارد بهشت میشود».
شرح
مؤلف ،/حدیثی بدین مضمون از عبداهلل بن عمر $نقل کرده که پیامبر
فرموده است« :همهی شما ،مسؤولید و هر یک از شما دربارهی زیردستانش
بازخواست میشود».
این خطاب ،برای همهی امت است و پیامبر در این خطاب ،روشن نموده که
هر انسانی ،دربارهی زیردستان خود مسؤولیت دارد .در این حدیث ،واژهی «راعی»
آمده و به کسی گفته میشود که با در نظر گرفتن منافع و ضررهای چیزی ،از آن
نگهداری میکند؛ یعنی آنچه را که برای آن ،مفید است ،فراهم میکند و آنچه را که
زیانبار است ،از آن دور مینماید؛ مانند چوپان که گوسفندانش را به مناطق پِرعلف
میبرد و آنها را در زمینهای خشک و بیعلف رها نمیکند.
انسانها نیز همینگونه هستند و دربارهی زیردستان خود ،مسؤولند؛ رهبر یا
حاکم ،مسؤول رعیت است .گرچه حوزهی فرمانروایی حکام یا فرمانداران منطقهای،
( )۶صحیح الجامع ،ش4685 :؛ ارواء الغلیل ،ش0882 :؛ و صحیح الترمذی ،از آلبانی ،/ش862 :؛
آلبانی ،آن را در مشکاة المصابیح ،ش 2644 :صحیح دانسته است.
( )1ضعیف است؛ ضعیف الجامع ،ش6667 :؛ ضعیف ابنماجه ،ش517 :؛ و السلسلة الضعيفة ،ش:
.0562
76 باب :حق مرد بر همسرش
( )۶صحیح الجامع ،ش7086 :؛ السلسلة الصحيحة ،ش072 :؛ و صحیح ابنماجه ،ش 0827 :از
آلبانی./
( )1صحیح بخاری ،ش4182 :؛ و صحیح مسلم ،ش6751 :
73 باب :حق مرد بر همسرش
قویترین انگیزهی انحراف ،محسوب میشود .از اینرو اهلل متعال ،ابتدا میل و رغبت
درونی به زنان را ذکر کرد.
پیامبر زن را زیانبارترین فتنه یا قویترین انگیزهی انحراف مردان برشمرد تا
نسبت به فتنهی زنان هشدار دهد .بنابراین ،بر مسلمانان واجب است که تمام راههایی
را که به فتنهی زنان یا انحراف مردم میانجامد ،ببندند؛ لذا بر زن واجب است که در
برابر مردان بیگانه ،حجاب کامل داشته باشد و صورتش را بپوشاند؛ همانطور که بنا
بر دیدگاه بسیاری از علما ،پوشاندن دست و پا نیز واجب میباشد؛ همچنین بر او
واجب است که از اختالط و همنشینی با مردان ،دوری کند؛ زیرا همنشینی مردان و
زنان بیگانه ،هم برای مردان ،زیانبار و فتنهانگیز است و هم برای زنان .پیامبر
َ ِّ َ ُ َ َ َ ُْ ُ ُ ِّ َ َ ُ َ َ ُّ َ َ ُْ ُ ُ
آخ ُرها
وف النسا ِء ِ
ري صف ِ آخرها وخال أ َّولها َوَشها ِ
وف الرج ِ
ري صف ِ فرموده است« :خ
َ َ ُّ َ ُ
َش َها أ َّول َها» )۶(.یعنی« :بهترین صف مردان ،صف اول است و بدترین صفِ آنها، و
صفِ آخِر؛ و بهترین صفِ زنان ،صف آخر میباشد و بدترینش ،صف اول» .زیرا
صف اول زنان ،به مردان نزدیک است و از اینرو بدترین صف زنان بهشمار میرود؛
ولی از آنجا که آخرین صف زنان ،از مردان دور است ،بهترین صف برای زنان
محسوب میشود.
پیامبر دستور میداد که زنها نیز در نماز عید حاضر شوند؛ ولی زنها با مردها،
یکجا نبودند؛ زیرا پیامبر پس از سخنرانی (خطبهی عید) نزد زنان میرفت و آنان
را پند و اندرز میداد .و این ،نشان میدهد که زنها ،جدا از مردها ،در جای مستقلی
بودهاند.
این در دورانی بود که دین و ایمان مردم ،قوی بود و مردم از منکرات دوری
می کردند؛ لذا رعایت این مسأله در زمان ما که فساد و منکرات ،افزایش یافته است،
ضرورت بیشتری دارد و بر همگان واجب است که در حد امکان از فتنهی زنان یا
انگیزههای انحرافی ناشی از میل و عالقه به جنس مخالف ،بپرهیزند و فریفتهی
تبلیغات غربزدگان و پیروان کورِ آنها نشوند که با تمام ابزار و امکانات خود به
سوی اختالط و درآمیختن مردان و زنان ،فرامیخوانند؛ بدون شک همهی این
شرح
مؤلف ،/بابی تحت عنوان «نفقهی عیال» گشوده است« .عیال» ،به کسانی چون
همسر ،فرزند ،برده نزدیکان هر کسی گفته میشود که سرپرستی آنها را بر عهده
دارد .پیشتر دربارهی حقوق زن بر شوهرش سخن گفتیم .اما نزدیکان انسان نیز
حقوقی دارند که اهلل متعال به آن اشاره فرموده است:
ُ ُ ُ ذ
نَإِحَسَنَاَوبِذِيَٱلَقرَبَ﴾
دليَ َِ
شكواََب ِ َهِۦَشيَاََو َب ِٱلَوَ ِ َ ﴿وَٱعَ ُب ُدواََٱ َ
ّللَولََت َِ
[النساء ]٤٦ :
و اهلل را پرستش کنید و چیزی را با او شریک نگردانید و به پدر و مادر و به خویشاوندان و
نزدیکان خویش نیکی نمایید.
لذا تأمین مسکن ،و پوشاک و خوراک متعارف نزدیکان ،حقیست که بر عهدهی
انسان است؛ همانگونه که اهلل میفرماید:
ُ ُ ُ
ََ [البقرة]٨٤٤ : نَوك ِسَوت ُه ذَ
نََب ِٱلَمعَ ُر ِ َ
وف﴾ ّلۥَرِزَق ُه ذَ
﴿وَعََٱلَموَلودََِ َُ
و خوراک و پوشاک متعارف مادران ،بر عهدهی پدران است.
شرح ریاضالصالحین 71
لذا پدر خانواده ،وظیفه دارد خوراک و پوشاک همسر و فرزندانش را فراهم کند؛
همانطور که نفقهی دایهی فرزندش بر او واجب است .به عبارت دیگر ،زنی که
فرزندش را شیر میدهد ،نفقه دارد؛ اگر همسر اوست ،به سبب رابطهی زناشویی آنها
با یکدیگر ،نفقه دارد و اگر همسر او نیست ،باز هم به سبب شیر دادن به فرزندش ،از
حق نفقه برخوردار است.
ُ
﴿وَعَ َٱلَموَلو َِد َ َُ
ّلۥ﴾ همان پدر است که شامل پدر و پدربزرگ و سایر اجداد
کودک میشود؛ یعنی در مرحلهی اول ،پدر ،و به همین ترتیب پدربزرگ یا جدّ بزرگ
و دیگر اجداد کودک ،باید به فرزندان و نوههای خود نفقه دهند؛ البته این حکم،
شرایطی دارد:
شرط اول :نفقهدهنده ،توانایی تأمین هزینههای متعارف را داشته باشد و اگر از
دادن نفقه ،ناتوان است ،تأمین هزینهها بر او واجب نیست؛ زیرا اهلل متعال ،میفرماید:
ذ ُ ُ ُ
﴿ ِلُنفِقَ َذو َسعةَ َ ِمِن َسعت ِ َهِۦَ َومن َقدِرَ َعليَ َهِ َرِزَق َُهۥ َفلَ ُينفِقَ َم ذِماَ َءاتىَ َُه َٱ َُ
ّلل َلََ
ُ ذ ذ ذ ُِ
ّللَبعَدََ ُعسََيُسَاَ[ ﴾٧الطالقََ]٧ : لَٱ َُ
لَماََءاتىَهاََسيجَع َ ّللَنفَ ًساََإ ِ َ يُكل َ
ِفَٱ َُ
دارا باید از دارایی خویش هزینه کند و کسی که تنگدست شده ،از آنچه اهلل به او بخشیده
است ،هزینه نماید .اهلل ،هیچکس را جز به اندازهای که به او داده ،تکلیف نمیدهد .اهلل ،پس
از تنگدستی ،گشایشی فراهم خواهد کرد.
شرط دوم :کسی که نفقهاش را میدهند ،از تأمین نیازهای خود ،ناتوان باشد؛ لذا
کسی که توانایی تأمین نیازهایش را دارد ،بینیاز محسوب میشود و خود ،باید
هزینههایش را تأمین کند و بر کسی دیگر ،واجب نیست که خرجیاش را بدهد.
شرط سوم :نفقهدهنده ،وارثِ کسی باشد که به او نفقه میدهد؛ زیرا اهلل متعال،
فرموده است:
ُ
ََ [البقرة]٨٤٤ : لَذَل ِكَ﴾
ثَمِثَ َ
﴿وَعََٱلَوارِ َِ
وارث نیز چنین وظیفهای دارد.
لذا با وجود این شرایط سهگانه بر خویشاوند ،واجب است که نفقه یا هزینههای
متعارف قوم و خویش نزدیکش را تأمین نماید؛ هزینههایی مانند خوراک ،پوشاک ،مسکن
و هزینههای شرعی و متعارف ازدواج .و اگر شخصی ،خود توانایی تأمین بخشی از این
77 باب :نفقهی زن و فرزند و سایر زیردستان
هزینهها را دارد ،بر خویشاوندِ وارثش واجب است که هزینههای خارج از توانِ او را
تأمین و تکمیل نماید .زیرا فرمودهی الهی در آیهی پیشین ،عام وفراگیر است.
سپس مؤلف /سه آیه در این باب ذکر کرده است (که ترجمهی مفهومی آن بیان شد).
***
َّ َ َ
ِین ٌ َ ٌ َرَر َُ َ َ ُ ُ
ار سبیل اّلل ،ود
ِ يف ه -131وعن أيب هریرة قال :قال َرسول اهللِ« :دِینار أنفقت
َ ر َُ َ ر َ َ ٌ َر ر َ ُ َ َ ر ََ ر َّ ر َ َ
ِین ٌ ََ َرَ َُ
ار أنفقته لَع أهلِك ،أعظمها أج ىرا ِنی ،ودِین
ٍ ك ِس م لَع ه
ِ ِ ب ت ق تصد ار د و ، ة ٍ ب رق يف ه أنفقت
َ ر َ َ ُ َ ر َ ر َ َّ
()۶
اَّلي أنفقته لَع أهلِك»[ .روایت مسلم]
ترجمه :ابوهریره میگوید :رسولاهلل فرمود« :دیناری در راه اهلل انفاق
میکنی؛ دیناری در راه آزاد کردن بردهای میبخشی؛ دیناری به بینوایی صدقه میدهی
و دیناری خرجِ خانوادهات میکنی؛ در این میان پاداش نفقهای که به خانوادهات
دادهای ،از همه بزرگتر (بیشتر) است».
َّ َ َ ر ُرُ َ َ َ ََُ ُ
رسول اّلل
ِ الرَحن ث روبان بن ُبدد م روَل ال َل :أيب عب ِد َّ -132وعن أيب عب ِد اهلل ویق
َ َ ٌ ُ ر ُُ َ ر َ ُ َ ُ ر ُ ُ َّ ُ ُ َ ٌ ُ ر ُ ُ َ َ َ َ َ ُ ُ
ار ين ِفقه الرجل دِینار ين ِفقه لَع ع ِ
ِیاَل ،ودِینار ين ِفقه ٍ ِیند ل ض ف أ « : ِ هلل ا ول قال :قال رس
َّ َ ٌ ُر ُ ُ َ َ ر َّ َ َ َّ
()1
یل اّللِ»[ .روایت مسلم]ِ ِ ب س يف حابه ص أ لَع هق ف
ِ ن ي ار ِین
د و ، اّلل سبیل
ِ يف ه
ِ ِ ت لَع داب
ترجمه :ابوعبداهلل یا ابوعبدالرحمن ،ثوبان بن بجدد ،غالمِ آزادشدهی پیامبر
میگوید :رسولاهلل فرمود« :بهترین دینار (مالی) که مسلمان ،انفاق میکند،
دیناریست که خرجِ خانوادهاش میکند؛ و دیناریست که برای مرکب خود در راه
اهلل هزینه مینماید و دیناریست که در راه اهلل ،برای یارانش صرف مینماید».
َ ر َر ُ َ ُ َ َ َ ُي َََ
-136وعن أم سلمة رِض اهلل عنها قالت :قلت یا َرسول اهللِ ،هل يل أج ٌر يف بين أيب
ََر َ َ ر ََر ُ َ َ ر َ َ َ َ
وه َك َذا ،إنَّما ُه ر َ َ َ ر ُر َ َر
ك أج ُربين؟ فقال« :نعم ل ِِ م ِ ا ذ ك ه همِ ت ک ار
ِ بت ت س ل و م، ه
سل َمة أن أن ِفق عل ِ
ی
َ رَر
()۳
متفق عليه]
یهم»ٌ [ . ت عل ِ ما أنفق ِ
ترجمه :امسلمه& میگوید :گفتم :ای رسولخدا! نمیتوانم نسبت به فرزندانم از
ابوسلمه بیتفاوت باشم و رهایشان کنم؛ آیا بهخاطر خرجی و نفقهای که به آنها بدهم،
پاداش مییابم؟ فرمود« :بله؛ پاداشِ خرجی و نفقهای که به آنان میدهی ،به تو میرسد».
َ َّ ر ُ َ َّ ر َ َّ َّ َّ
اب يف
ِ ِت
ك ال ل و أ يف ناه مد ق ِياَّل ویل
ِ -132وعن سعد بن أيب وقاص يف ح ِدیثِ ِه الط
َّ ُ َ َ َ َ َ َّ َ َ ر ُ ر َ َ َ َ ى َ ر َ ي َّ َ َّ َ ُ َ َ
ج ررت بها ِ أ إال اهلل جه و ا ه ب
ِ ِِغ ت ب ت ةق ف ن قفِ ن ت ن ل ك نِ إ و « َل: قال ِ هلل ا ول اب انلی ِة أن رس
ِ ب
َ َ ُ َ
()۶
متفق عليه] يف امرأت ِك»ٌ [ . َح ََّّت ما َترعل يف ي
ترجمه :در حدیثی طوالنی از سعد بن ابی وقاص که در ابتدای این کتاب در باب
«نیت» آوردیم ،آمده است که رسولاهلل به او فرمود« :و هرچه برای خشنودی اهلل انفاق
کنی ،پاداش آن را خواهی یافت؛ حتی لقمهایکه در دهان همسرت میگذاری».
َ ى َ ر َ َ ر َ َ َّ ُ ُ در ييَ ع ِن انلَّ ي -132وعن أيب َم رس ُعو ٍد ر َ
ب قال« :إِذا أنفق الرجل لَع أهلِ ِه نفقة ِ ابل
ٌَ َ ُ َ َ
()1
حیتسبها ف ِِه َُل صدقة»ٌ [ .
متفق عليه]
ترجمه :ابومسعود بدری میگوید :پیامبر فرمود« :خرجی و نفقهای که
شخصِ (مسلمان) به امید اجر و ثواب به اهل و عیال خویش میدهد ،برایش
صدقهای محسوب میشود».
َ َ ُ ُ
بن العاص رِض اهلل عنهما قال :قال َرسول اهللِ: بن عمرو ِ -133وعن عب ِد اهلل ِ
ر ر ى َ ر ُ َ يَ َ ر ُ ُ َ
«کيف بِاملرءِ إِثما أن یضیع من یقوت»[ .حدیث صحیحیست که ابوداود و سایر اهل
()۳
حدیث روایت کردهاند].
ُ ُ َُ ر ر ى َ ر َ ر َ َ َّ ر َ َ
ورواه مسلم( )8يف صحیحه بمعناهُ قال« :کيف بِاملرءِ إِثما أن حیبِس عمن یملِك قوته».
( )۶صحیح بخاری ،ش)0684 ،42( :؛ و صحیح مسلم ،ش .0262 :ر.ک :حدیث شمارهی 7همین
کتاب.
( )1صحیح بخاری ،ش44 :؛ و صحیح مسلم ،ش.0116 :
( )۳صحیح الجامع ،ش5520 :؛ إرواء الغلیل ،ش.285 :
( )8صحیح مسلم ،ش.882 :
79 باب :نفقهی زن و فرزند و سایر زیردستان
شرح
همهی این احادیث نشانگر فضیلت انفاق بر اهل و عیال است؛ دادن خرجی به
اهل و عیال و تأمین نیازهای متعارف خانواده از انفاق در راه اهلل و از هزینه کردن
اموال برای آزاد کردن بردگان و نیز از صدقه دادن به بینوایان ،برتر است؛ زیرا انسان،
همواره با اهل و عیال خویش است و اهلل متعال ،نفقهی آنها را بر انسان ،واجب
گردانیده است .به عبارت دیگر ،تأمین هزینههای متعارف خانواده ،فرض عین است و
فرض عین ،از فرض کفایه برتر است .ضمن اینکه گاه صدقه دادن به دیگران یا بذل
و بخشش به افرادی غیر از نزدیکان و اعضای خانواده ،نفلی و خارج از حدّ واجب
است؛ ناگفته پیداست که فرایض بر نوافل برتری دارند .زیرا اهلل متعال ،در حدیث
َ ْ َ َ َّ َ َّ َّ ْ َ َ ْ ُ َ َ َ َ َّ َ َ َّ َ
ت َعليْ ِه» )۶(.یعنی: يل عبْ ِدي بَِشء أحب ِإيل ِمما افَتض قدسی فرموده است« :ما تقرب ِإ
«محبوبترین چیز نزد من که بندهام بهوسیلهی آن به من تقرب و نزدیکی میجوید،
اعمالیست که بر او فرض کردهام» .شیطان ،از یکسو انسان را به انجام نوافل تشویق
میکند و از سوی دیگر ،او را نسبت به فرایض و واجبات ،بیرغبت میگرداند .لذا
گاه مشاهده میشود که برخی از افراد ،عالقهی فراوانی به صدقه و بذل و بخشش
دارند و به فقرا و مستمندان کمک مالی میکنند ،ولی واجب را ترک میکند؛ به عنوان
مثال در بذل و بخشش به مستمندان ،دست و دلبازند ،ولی نفقهی خانوادهی خود را
که بر آنان ،واجب است ،بهخوبی نمیدهند یا بدهیهای خود را پرداخت نمیکنند!
بدهکارند ،اما بدون اینکه به بازپرداخت بدهیهای خود بیندیشند ،عمره یا حج نفلی
میگزارند یا به این و آن ،صدقه میدهند! چنین کاری ،نه شرعیست و نه عاقالنه؛
بلکه بیانگر بیخردی و گمراهیِ چنین افرادیست.
مسلمان ،وظیفه دارد و بر او واجب است که اولویت را در انجام وظایف شرعی
خویش از جمله صدقه ،رعایت نماید و ابتدا به کارهایی بپردازد که اهمیت بیشتری
دارند و از لحاظ شرعی در اولویت هستند و آنگاه بدور از اسراف و زیادهروی و
بیآنکه از مسیر اعتدال خارج شود ،پس از ادای فرایض و واجباتی چون زکات و
تأمین نفقهی خانوادهاش ،به کارهای مستحب یا اعمال نفل بپردازد؛ زیرا اهلل متعال ،در
وصف بندگان نیک خویش فرموده است:
سفُواََولمََيقَ ُ ُ ُ ذ
تواََوَكنََبيََذَل ِكََقوامَاَ[َ﴾٦٧الفرقان]٦٧ : ﴿وَٱَّلِينََإِذاََأنفقواََلمََي ُ َِ
و آنان که چون انفاق مىکنند ،زیادهروى نمىنمایند و بخل نمىورزند ،و انفاقشان همواره
میان این دو حالت ،در حدّ اعتدال است.
بذل و بخشش باید در حد اعتدال باشد ،و این ،به شرایط ،بستگی دارد؛ یعنی گاه
اعتدال ،اینست که انسان ،دستش را بازتر بگیرد و گاه از میزانِ بذل و بخششی که
می کند ،بکاهد .به عبارت دیگر نه بخل بورزد و نه در بذل و بخشش زیادهروی
نماید؛ بلکه انفاقش باید میان این دو حالت ،و در حد اعتدال باشد.
همهی این احادیث ،نشان میدهد که خرجی دادن به کسانی که تحت تکفل و
سرپرستی انسان هستند ،واجب است و برآوردنِ نیازهای متعارف آنان ،بهترین نوع
انفاق بهشمار میرود و از بذل و بخشش به دیگران ،برتر است.
این احادیث ،همچنین هشداری جدی به کسانیست که نیازهای اساسی کسی را
که مخارجش با آنهاست ،تأمین نمیکنند .و این ،هم شامل انسان میشود و هم
شامل حیوانات؛ یعنی کسی که خرجی زیردستان خود را نمیدهد ،گنهکار است و نیز
کسی که گاو و شتر و گوسفندی دارد و به آنها علوفه نمیدهد ،گنهکار میباشد .زیرا
رسولاهلل فرموده است« :همین گناه برای انسان کافیست که غذا (و هزینههای)
کسی را که مخارجش با اوست ،تأمین نکند».
این جاست که به اهمیت موضوع پی میبریم و درمییابیم که تأمین نیازهای
متعارف زیردستان از جمله اهل و عیال واجب است.
***
-33باب :صدقه دادن از اموال مرغوب و مورد عالقه
ابوطلحه نزد پیامبر رفت و گفت :ای رسولخدا! اهلل متعال ،این آیه را بر شما
نازل کرده و (فرموده) است:
ُ ذ ذ ُ ُ ُ
[آل عمران]٩٨ : تَتنفِقواََم ذِماَُت ُِّبونَ﴾
بَح َ
﴿لنَتنالواََٱلَ ِ َ
هرگز به نیکی دست نمییابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید ،انفاق کنید.
(ابوطلحه افزود ):باغ بیرحاء ،محبوبترین ثروتِ من است و میخواهم آن را در
راه اهلل صدقه دهم و به خیر و ثواب آن نزد اهلل ،امیدوارم؛ پس هرطور که مناسب
میدانید ،دربارهاش تصمیم بگیرید .رسولاهلل فرمود« :بهبه! این ،مال سودمندیست؛
این ،مالِ سودمندیست و آنچه گفتی ،شنیدم؛ نظرِ من ،اینست که آن را میانِ
خویشاوندانت تقسیم کنی» .ابوطلحه گفت :ای رسولخدا! همین کار را میکنم.
سپس آن را میان خویشان و پسرعموهایش تقسیم کرد.
شرح
مؤلف ،/میگوید« :باب :انفاق از اموال مرغوب و مورد عالقه».
مؤلف ،/پیشتر بیان کرد که خرجی دادن به اهل و عیال و زیردستان ،واجب
است و اینک به بیان این نکته میپردازد که انسان باید همت بلندی داشته باشد و از
محبوبترین و مرغوبترین اموال خویش ،انفاق کند .ناگفته نماند که ثروت مرغوب
با ثروت محبوب و مورد عالقه ،متفاوت است؛ اگرچه معموالً انسان مرغوبترین
ثروتش را بیش از سایر اموالش دوست دارد ،ولی گاه انسان ،به مال و ثروتی عالقه
دارد که مرغوبترین و باارزشترین ثروتش محسوب نمیشود .لذا اگر از مالِ
مرغوب و باارزشی انفاق کند که مردم دوستش دارند یا از مال مورد عالقهی خود،
بذل و بخشش نماید ،معلوم میشود که در هر صورت ،در معاملهی خود با خدایش
صادق است .علت نامگذاری صدقه به این نام ،اینست که بیانگر صداقتِ بخشندهی
آن است .زیرا انسان ،به مال و ثروت ،میل و رغبت دارد .انسان ،فقط بهخاطر چیزی
که بیشتر دوست دارد ،از عالیق و دلبستگیهای خود میگذرد .لذا وقتی انسان ،از
مال خود بهخاطر اهلل صدقه میدهد ،این ،دلیلی بر صداقت ایمان اوست .بنابراین
باید از بهترین و محبوبترین اموال خود صدقه دهیم تا آنچه را که اهلل دوست
دارد ،بر عالیق و دلبستگیهای خود ترجیح داده باشیم.
شرح ریاضالصالحین 84
سپس مؤلف ،/به دو آیه از کتاباهلل ،استدالل کرده است؛ اهلل متعال ،میفرماید:
ُ ذ ذ ُ ُ ُ
[آل عمران]٩٨ : تَتن ِف َقواََم ذِماَُت ُِّبونَ﴾
بَح َ
﴿لنَتنالواََٱلَ ِ َ
هرگز به نیکی دست نمییابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید ،انفاق کنید.
﴿ٱلَ ِ ذَ
ب﴾ ،یعنی خیر و نیکی فراوان؛ از اینرو در زبان عربی به زمین پهناور و
گسترده« ،بَر» میگویند .لذا الزمهی دستیابی به خیر و نیکی فراوان یا رسیدن به
جایگاه ابرار و نیکوکاران ،اینست که انسان ،از آنچه دوست دارد ،انفاق کند .مال و
ثروت ،چیزیست که انسان به آن عالقه دارد که در این میان ،دلبستگی و عالقهاش
به یک مال ،بیش از عالقه اش به ثروتی دیگر است .از اینرو صدقه دادن از اموالی
که بیشتر مورد عالقهی انسان است ،نشانگر صداقت اوست و بدینسان میتوان به
جایگاه نیکان دست یافت.
اهلل متعال ،میفرماید:
ُ ُ ذ ُ ُ ُ
ل َأن َتغَ ِمضواَ َفِي َهِ﴾ ﴿ولَ َتي ذم ُمواَ َٱلَبِيثَ َمِنَ َُه َتنفِقونَ َولسَتم َأَِب ِ
خذِي َهِ َإ ِ َ
[البقرةََ ]٨٦٧ :
و قصد انفاق اموال ناپاکی را نکنید که خودتان جز با اغماض و چشمپوشی ،حاضر به
گرفتنش نیستید.
مالِ ناپاک ،هم به مال نامرغوب و بیارزش گفته میشود و هم به مالِ حرام ،و
منظور از اموال ناپاک در اینجا ،همان اموال بیارزش است؛ این ،ادامهی همان
آیهایست که اهلل میفرماید:
ُ ُ ذ
ت َما َكسبَ ُتمَ َوم ذِماَ َأخَرجَنا َلكم َ ِمِنََ
َّلينَ َءام ُنوَاَ َأنفِقواَ َمِن َط ِيِبَ َِ
يأ ُّيها َٱ َِ
﴿ ىَ
[البقرةَ ]٨٦٧ : ٱلَۡر ِ َ
ض﴾
ای مؤمنان! از اموال پاکیزهای که به دست آوردهاید و از محصوالتی که از زمین ،برایتان
بیرون آوردهایم ،انفاق کنید.
آنچه از زمین میروید ،گاه مرغوب و گاه ،نامرغوب است؛ لذا در ادامه فرمود:
ُ ُ ذ ُ ُ ُ
ل َأن َتغَ ِمضواَ َفِي َهِ﴾ ﴿ولَ َتي ذم ُمواَ َٱلَبِيثَ َمِنَ َُه َتنفِقونَ َولسَتم َأَِب ِ
خذِي َهِ َإ ِ َ
[البقرةََ ]٨٦٧ :
81 باب :صدقهدادن از اموال مرغوب و مورد عالقه
و قصد انفاق اموال ناپاکی را نکنید که خودتان جز با اغماض و چشمپوشی ،حاضر به
گرفتنش نیستید.
بنابراین وقتی که خود در هنگام نیاز تنها با اغماض و چشمپوشی حاضر
میشوید اموال بیارزش را قبول کنید ،چگونه برای دیگران میپسندید که مالی
نامرغوب یا بیارزش را به آنها بدهید؟
در اینجا با استدالل به اعتراف و اذعان خود انسان که حاضر به گرفتنِ اموال
بیارزش نیست ،چنین نتیجهگیری شده است که باید از اموال مرغوب و ارزشمند،
بذل و بخشش نمود.
لذا یکی از معانی خبیث (ناپاک) ،بیارزش (نامرغوب) است؛ پیامبر از پیاز و
سیر بهخاطر بوی بدی که دارند ،به عنوان «شجرهی خبیثه» یا محصول نامرغوب ،یاد
کرده است .وقتی انسان ،سیر و پیاز بخورد و بویش باقی بماند ،برایش ورود به
مسجد ،چه برای نماز و چه بهقصدی دیگر ،جایز نیست؛ زیرا فرشتگان زیادی در
مسجد حضور دارند و فرشتگان ،پاک و پاکیزهاند و هر چیز ناپاکی که باعث اذیت و
آزارشان شود ،درست نیست؛ هم اعمالِ ناپاک و هم خوردن سیر و پیاز که بدبوست.
در دوران پیامبر اگر شخصی سیر یا پیاز میخورد و وارد مسجد میشد ،او را
از مسجد دور میکردند و به سمت «بقیع» میراندند .میدانید که بقیع ،فاصلهی زیادی
تا مسجد دارد .متأسفانه برخی از مردم ،به این مسایل توجه نمیکنند ،سیگار و قلیان
میکشند و در حالی که از دهان یا لباسشان بوی سیگار و قلیان شنیده میشود ،به
مسجد میآیند و بدینسان سایر نمازگزاران را اذیت میکنند؛ حتی برخی از مردم
نمیتوانند در کنارِ اینها نماز بخوانند .لذا ورود به مسجد برای چنین کسانی که دهان
و لباس آنها بوی بد و نامطبوعی دارد ،جایز نیست .همچنین کسانی که بوی عرق یا
نامطبوع بدنشان ،مردم را اذیت میکند ،نباید وارد مسجد شوند .لذا اگر کسی ،بوی
نامطبوعی داشت ،نباید بگوید که چگونه خود را از مسجد محروم کنم .آری؛ خود را
از مسجد ،محروم کن ،ولی مردم و فرشتگان را آزار نده و در حد توان خود بکوش
که این بوی بد و نامطبوع را از خود دور نمایی؛ چه با نظافت کامل و چه با استفاده
از خوشبوکنندههایی چون عطر و امثال آن.
شرح ریاضالصالحین 81
( )۶حسن است؛ روایت :ترمذی ،ش6571 :؛ اسحاق بن راهویه در مسندش ( ،)0484بخاری در
التاریخ الکبیر ( ،)621/5حاکم در المستدرک ( )040/5از طریق ابواسحاق از ابومیسره از عائشه
بهصورت مرفوع .اینجا اسرائیل ،سفیان و یوسف بن ابیاسحاق از ابواسحاق روایت کردهاند که بخاری
و مسلم ،روایتهایی با همین سند دارند؛ یعنی روایت اینها از ابواسحاق را نقل کردهاند.
-33باب :اهمیت تغذیهی معنوی افراد خانواده ،فرزندان و
زیردستانی که به سن تشخیص رسیدهاند
خرجی یا هزینههای متعارف خانواده را تأمین کند ،بر او واجب است که غذای
روحی خانواده و زیردستان را تأمین نماید .در این میان ،نماز ،در اولویت قرار دارد و
بر مرد ،واجب است که خانوادهاش را به ادای نماز ،دستور دهد؛ همانگونه که اهلل
به پیامبرش ،محمد فرموده است:
ُ ُ ذ ُ ﴿وأَ ُمرَ َأهَلكَ ََبٱ ذ
ن َنرَ ُزقكَ َوَٱلَعَقِب َةَ
ّن َُ لصلوََة ِ َوَٱصَط ِ َ
ب َعليَهاَ َلَ َنسَلكَ َرِزَقَاَ َ َ ِ
[طه]١٤٨ : ِلتقَوىََ﴾١٣٢ ل ذ
و خانوادهات را به نماز فرمان بده و بر انجامش شکیبا باش .از تو روزی نمیخواهیم؛ بلکه ما
به تو روزی میدهیم .و تقوا ،سرانجام نیکی دارد.
اهل ،به معنای خانواده است و به همهی کسانی گفته میشود که در یک خانه ،یا
از یک خاندان هستند؛ مانندِ همسر ،دختر ،پسر ،عمه ،خاله ،و مادر و امثال آنان.
اهلل به پیامبرش دستور داده است که خانوادهاش را به نماز فرمان دهد و شکیبایی
ب» در اصل «اصتبر» میباشد و حرف «تاء» در «اصتبر» ،بنا بر قاعدهای در
ورزد« .ٱصَط ِ َ
دستور زبان عربی به حرفِ «طاء» تبدیل شده است که غلیظتر میباشد؛ و گاه غلظت
کالمی ،بیانگر غلظت مفهومیست؛ یعنی مفاهیم عباراتی که چنین ساختاری دارند ،از
تأکید بیشتری برخوردار است.
اهلل متعال ،دربارهی اسماعیل نبی که یکی از اجداد پیامبر اسالم است ،ذکر
فرموده که وی ،خانوادهاش را به نماز و زکات ،فرمان میداد و نزد پروردگارش،
()۶
لذا انسان ،دربارهی خانوادهاش مسؤولیت دارد و باید به خرسند و پسندیده بود.
تربیت آنها حتی به تربیت خردساالنی که قدرت تشخیص دارند ،اهمیت دهد و
بهاندازهی کشش عقلشان ،آنها را امر و نهی و تربیت کند.
سپس مؤلف ،/داستان حسن بن علی $را نقل کرده که خرمایی از خرماهای
صدقه (زکات) برداشت و در دهانش گذاشت .پیامبر به او فرمود« :کخ ،کخ» .یعنی
این را دور بینداز که برای تو ،خوب نیست و به او دستور داد که آن را از دهانش
بیرون بیاورد و فرمود« :صدقه ،برای ما حالل نیست».
صدقه برای خاندان پیامبر جایز نمیباشد؛ زیرا خاندان نبوی ،برترین خاندان
بهشمار میروند و صدقه و زکات ،چرکِ مالِ مردم است و برای برترین خانواده،
مناسب نیست که از چرکِ مالِ مردم بخورند .همانطور که پیامبر به عمویش عباس
َّ ُ َ َّ َّ َ َ َ ْ َ ُ ََْ َّ َّ َ َ َ
()۶
اس».
آلل حممد إِنما ِِه أوساخ انل ِ
بن عبدالمطلب فرمود« :إِن الصدقة ال تنب ِِغ ِ
یعنی« :زکات ،برای خاندان محمد جایز نیست؛ زیرا صدقه (زکات) ،چرکِ مال مردم
است».
از حدیث ابوهریره چنین برداشت میکنیم که بر هرکسی ،واجب است به
تربیت فرزندانش اهمیت دهد و آنها را از کارهای حرام منع کند؛ همانگونه که
وظیفه دارد آنان را بهگونهای تربیت نماید که واجبات شرعی خود را انجام دهند.
***
َ َ َ ُ َ ر
رسول اهللِ
ِ ربیب
ِ سد، األ د
ِ عب ن
ِ ب اهلل د
ِ عب مة -921وعن أيب حف ٍص عمر بن أيب سل
ُ َّ ر َ َ ُ َ َ ر َ َّ ر ُر ُ ُ ى
قال :کنت غالما يف حج ِر رسول اّلل واكنت ی ِدي ت ِطيش يف الصحفةِ ،فقال يل رسول
ر َ َ َ َ ر ر َ ر َ ُ ر َّ ُر ُ ُ ي َ َّ
سم اهلل تعاىلَ ،وُك بِی ِمینِك ،وُك مما یلیك» .فما زالت ت ِلك طِعميت بعد. اّلل« :یا غالم!
()1
متفق عليه]
[ ٌ
ترجمه :ابوحفص ،عمر بن ابوسلمه( ،)۳پیشزادهی رسولاهلل میگوید :پسربچهای
در دامان پیامبر بودم و دستم در ظرف غذا دور میزد (و از هر سوی ظرف ،لقمه
برمیداشتم) .رسولاهلل به من فرمود« :ای پسر! بسماهلل بگو و با دست راست ،و از
جلوی خود بخور» .از آن پس ،روش عذا خوردن من ،همینگونه بوده است.
شرح
مؤلف ،/روایتی از عمر بن ابوسلمه نقل کرده است .عمر بن ابوسلمه
ناپسری یا پیشزادهی پیامبر بود؛ زیرا پسرِ همسر ایشان ،امسلمه& بوده است.
وی ،با پیامبر غذا میخورد و دستش در ظرف غذا دور میزد؛ یعنی از هر طرف
ظرف ،لقمه برمیداشت .پیامبر به او فرمود« :پسر جان! بسماهلل بگو و با دست
راست ،و از جلوی خود بخور».
یعنی پیامبر سه مورد از آداب غذا خوردن را به او یاد داد:
اول :گفتنِ «بسم الل» در ابتدای غذا.
گفتن بسم اهلل ،در ابتدای غذا واجب است و جایز نیست که کسی ،آن را ترک
کند؛ زیرا اگر کسی ،بدون گفتن بسماهلل ،دست به غذا ببرد و شروع به خوردن کند،
سرسختترین دشمن انسان ،یعنی شیطان با او شریک میشود؛ البته ایرادی ندارد که
سم َّ َ
اَّلل»؛ بسمالل الرَحن الرحيم»؛ زیرا رسولاهلل فرمودِّ « :
بسمالل» را کامل بگوید « :
«
بسمالل» درست است و هم میتوان با افزدون
یعنی« :نام اهلل را ببر» .لذا هم گفتنِ «
بسمالل الرَحن الرحيم» .همانطور که اهلل
«الرَحن الرحيم» کاملترش کرد و گفت « :
کتابش را با همین عبارت ،آغاز کرده است و نیز مانند سلیمان که نامهاش را با
همین عبارت ،شروع کرد:
ذ ذ ذ
َ[النمل ]٤١ : ﴿إِن َُهۥَمِنَ ُسليََٰنََِإَون َُهۥ ِمۡسِبَٱ َ
ّللَِٱ ذلرِنَٰمۡحَٱ ذلرحِي َِم﴾
این نامه از سوى سلیمان و به نام اهللِ رحمان (گستردهمهر) و رحیم (مهرورز) است.
بسمالل» یکی از شرایط ذبح حیوانات است و گوشت
ناگفته نماند که گفتنِ «
حیوانی که هنگام ذبحش ،نام اهلل بر آن نرفته ،حرام ،و مانندِ مردار میباشد و گویا
بدون ذبح ،مرده است.
بسمالل» بگوید و گفتن «الرَحن الرحيم» در ادامهی
علما ،گفتهاند :فقط باید «
بسمالل» زیبنده نیست؛ زیرا در این حالت ،قول و عمل ،یعنی موضوع مهر و رحمت
«
با ذبح و کشیدن چاقو بر حلقوم حیوان ،همخوانی و تناسبی ندارد .برخی از علما نیز
گفتن «بسم الل الرَحن الرحيم» را بهطور کامل در هنگام ذبح حیوانات ،بیاشکال
دانستهاند.
دوم« :با دست راست خود بخور» .این ،امر وجوبیست؛ لذا بر انسان ،واجب
است که با دستِ راست خود غذا بخورد و با دست راست خود ،بیاشامد .زیرا
پیامبر از خوردن و آشامیدن با دست چپ ،منع کرده و فرموده است« :شیطان ،با
93 باب :اهمیت تغذیهی معنوی افراد خانواده ،فرزندان و زیردستانی که...
دست چپش میخورد و میآشامد» .این ،در حالیست که ما ،از پیروی شیطان ،منع
شدهایم .اهلل متعال ،میفرماید:
ذ ُ ذ ذ ُ ذ ذ
نَ ن َومن َييِتبِعَ َخ ُطوَ َِ
ت َٱلشيَطَ َِ يأ ُّيها َٱَّلِينَ َءام ُنواَ َلَ َتيِتب ِ ُعواَ َخ ُطوَ َِ
ت َٱلشيَطَ َِ ﴿ ىَ
ذ
[النور َ ََ ]٨١ : فإِن َُهۥَيأَ ُم َُرََب ِٱلَفحَشاَ َءَِوَٱلَ ُمنكرَِ﴾
ای مؤمنان! از گامهای شیطان پیروی نکنید .و هر کس از گامهای شیطان پیروی کند ،بداند
که شیطان به کارهای بسیار زشت و ناپسند فرمان میدهد.
لذا قول راجح ،اینست که خوردن و آشامیدن با دست راست ،واجب و با دست
چپ ،حرام است .زیرا روش شیطان و کافران میباشد .چون کافران با دست چپ
خود میخورند و میآشامند و اصالً به این مسأله اهمیت نمیدهند .برخی از مردم،
لیوان را با دست چپِ خود میگیرند و میگویند :بدین خاطر با دستِ چپم آب
مینوشم که دست راستِ من چرب است و نمیخواهم ،لیوان هم چرب شود.
میگوییم :بگذار چرب گردد؛ آلوده به نجاست که نمیشود؛ شسته خواهد شد .یا
انگشتان سبابه و شست خود را به صورت حلقه درآورید و بدینسان لیوان را بگیرید
تا کمتر چرب شود .در هر حال هیچ عذر و بهانهای برای خوردن و آشامیدن با دست
چپ ،پذیرفته نیست؛ زیرا خوردن و آشامیدن با دست چپ ،حرام است و اعمال
حرام ،تنها در شرایط اضطراری و گریزناپذیر ،جایز است؛ یعنی اگر کسی ،دست
راستش شکسته باشد یا دست راستش ،فلج باشد و نتواند آن را به سوی دهانش باال
ببرد ،این ،ضرورت یا حالتِ اضطراری محسوب میشود و برای چنین فردی خوردن
و آشامیدن با دست چپ ،جایز است.
سوم« :و از جلوی خود بخور» .یعنی وقتی با کسی همکاسه هستی ،از جلوی او
نخور؛ زیرا بیادبیست .ولی اگر سرِ سفره نشستهاید و غذاهای گوناگونی روی سفره
است ،ایرادی ندارد که از غذایی که میل شماست ،ولی جلوی شما نیست ،بردارید.
مثالً گوشتها یا ظرف ساالد ،آنسوی سفره است؛ ایرادی ندارد که دست خود را
برای برداشتن گوشت یا ساالد ،دراز کنید؛ اگرچه جلوی دیگران باشد .زیرا انس بن
مالک میگوید :با پیامبر غذا میخوردم و پیامبر برای برداشتن تکههای کدو،
دستش را این سو و آن سوی ظرف میبرد.
شرح ریاضالصالحین 94
( )۶صحیح بخاری ،ش282 :؛ و صحیح مسلم ،ش .0268 :ر.ک :حدیث شمارهی 622همین کتاب.
91 باب :اهمیت تغذیهی معنوی افراد خانواده ،فرزندان و زیردستانی که...
بازخواست میشود؛ و زن ،دربارهی خانهی شوهرش و فرزندان خود مسؤول است و
خدمتکار ،دربارهی اموالِ آقای خود و مسؤولیتی که به او سپرده شده است،
مسؤولیت دارد .پس ،همهی شما مسؤولید و دربارهی مسؤولیت و زیردستان خود،
بازخواست خواهید شد».
ُ َ َ ُ ُ َ ي َ ُ ر
-926وعن عمرو بن شعیب ،عن أبیه ،عن جده ِ قال :قال َرسول اهللِ« :م ُروا
َّ ُ ر َ ُ ر ُ ر َرَ َ ُ ر َرَ ُ َ ر ُ َ
وه رم أ رب َن ُ ُ ر َّ َأ ر
وفرقوا بينه رم اء عْش، واْضبوهم علیها وهم أبن
ِ نی،ِ ن س
ِ سبع اء ِ ة ال الصِ ب م الدك و
َ
()۶
اجع»[ .حدیثی حسن است که ابوداود با اِسناد حسن روایت کرده است]. يف املض ِ
ترجمه :از عمرو بن شعیب ،از پدرش ،از جدش $روایت است که رسولاهلل
فرمود« :فرزندانتان را در هفت سالگی به نماز امر کنید و چون ده ساله شدند ،بهخاطر
کوتاهی در نماز ،تنبیشهان نمایید و رختخوابشان را از هم جدا کنید».
َّ َ يُ َ َ ُ ُ َ َر ُ َّ َ َ ر َ َ
الص َّ
ب ِ ين قال :قال َرسول اهللِ« :علموا اجله ِ ي بد
بن مع ٍ -922وعن أيب ثریة سربة ِ
عْش سن َ َ ر ُ ُ َرَ ر َ ر َّ َ َ ر
نی»[ .حدیثی حسن است که ابوداود و ِ ِِ اْضبوه علیها ابنالصالة ل ِسب ِع ِسنِنی ،و ِ
()1
ترمذی روایت کردهاند و ترمذی ،آن را حسن دانسته است].
الصالَة إ َذا بَلَ َغ َس رب َع سن َ
نی».
َّ َّ َّ ُ ُ َر ُ
ِِ ِ ِ ولفظ أيب داود« :مروا الص ِب ب ِ
ترجمه :ابوثریه ،سبره بن معبد جهنی میگوید :رسولاهلل فرمود« :به فرزند
خود در هفت سالگی ،نماز را آموزش دهید و آنگاه که ده ساله شد ،او را بهخاطر
(کوتاهی در) نماز بزنید».
در روایت ابوداود آمده است« :بچه را زمانی که به هفت سالگی رسید ،به نماز
امر کنید».
( )۶صحیح الجامع ،ش4222 :؛ و صحیح ابیداود ،آلبانی ،/ش418 :؛ آلبانی ،/این حدیث را در
مشکاة المصابیح ،ش ،476 :حسن دانسته است.
( )1صحیح الجامع ،ش 5162 :و همانندِ آن بهشمارهی4227 :؛ صحیح ابیداود ،از آلبانی ،/ش:
412؛ آلبانی /در مشکاة المصابیح ،ش ،472 :این حدیث را حسن دانسته است.
شرح ریاضالصالحین 91
شرح
مؤلف ،/روایتی از عمرو بن شعیب ،از پدرش از جدش نقل کرده که
رسولاهلل فرموده است« :فرزندانتان را در هفت سالگی به نماز امر کنید و چون ده
ساله شدند ،بهخاطر کوتاهی در نماز ،تنبیشهان کنید و رختخوابشان را از هم جدا
نمایید» .این ،حدیثی «حَسَن» است که روایت سبره بن معبد جهنی نیز تأییدش
میکند .آنچه در این حدیث آمده است ،یکی از حقوق فرزندان بر پدرانشان بهشمار
میرود؛ یعنی این ،حق فرزند است که وقتی هفت ساله شد ،پدرش او را به نماز
دستور دهد و اگر پس از ده سالگی نسبت به نماز کوتاهی میکرد ،پدرش او را تنبیه
کند؛ البته بهشرطی که عاقل باشد؛ یعنی دیوانه نباشد .لذا کتک زدن به بچههای ده
ساله و دیوانهای که نماز نمیخوانند ،درست نیست؛ زیرا هیچ دیوانهای ،مکلف
نمیباشد؛ البته باید دقت کرد که خرابکاری نکنند؛ چه در خانه و چه بیرون از خانه.
منظور از زدن ،تنبیه کردن است؛ یعنی زدن ،باید بهگونهای باشد که آسیبی به بچه
نرسد و تأثیر مثبتی بر او بگذارد؛ لذا برای هیچ پدری جایز نیست که فرزندش را
بهسختی کتک بزند یا با زدنش ،آسیبی به او برساند؛ کتکهای پیاپی و بدون ضرورت
نیز درست نیست .ولی اگر پدر میتواند فرزند ده سالهاش را که نماز نمیخواند،
بزند؛ بهشرطی که آسیبی به او نرساند .زیرا هدف از زدن ،تنبیه یا ادب کردن فرزند
است ،نه کودکآزاری یا آسیب رساندن به او.
این حدیث ،ردی بر برخی از مربیان و دانشآموختگان علوم تربیتیست که در
هر حال ،تنبیه بچهها را نادرست میپندارند؛ لذا این حدیث نشانگر نادرستی پندار
کسانیست که تنبیه درست و اصولی را به عنوان یکی از روشهای تربیتی قبول
ندارند؛ زیرا گاه تنبیه بچه ،اثری دارد که هیچ حرف و سخنی ،آنهمه اثر ندارد .گاه
مشاهده میشود که برخی از دانشآموزان خردسال ،در صورتی که تنبیه نشوند،
تکالیف درسی خود را بهخوبی انجام نمیدهند و نسبت به نظام آموزشی و درس و
مدرسه ،بیتفاوت و بیعالقه باقی میمانند و این امر ،ناهنجاریهای درسی و رفتاری
دیگری در پی خواهد داشت .لذا تنبیه اصولی و درستِ کودکان و دانشآموزان ،یکی
از مسایل مهم آموزشیست که البته باید آسیبشناسی شود .ولی همانطور که گفتم،
97 باب :اهمیت تغذیهی معنوی افراد خانواده ،فرزندان و زیردستانی که...
تنبیه ،بهخاطرِ ادب کردن بچه است ،نه بهخاطر اذیت و آزار او؛ لذا تأکید میشود که
تنبیه ،متناسب با وضعیت بچه و بهگونهای باشد که آسیبی به او نرسد .یعنی نه مانندِ
برخی از معلمان و مربیان گذشته ،کودکان و دانشآموزان را بهسختی کتک بزنیم و نه
همانند برخی از مربیان و مدعیان امروزیِ علوم تربیتی ،مسألهی تنبیه را از اساس
حذف کنیم؛ زیرا بچهها معموالً یکدنده و لجبازند و تا تنبیه نشوند ،حرف گوش
نمیکنند.
***
-33باب :حقوق همسایگان و سفارش به مراعات حقوق آنان
( )۶صحیح بخاری ،ش ،)2104 ،2105( :و صحیح مسلم ،ش)6264 ،6265( :؛ گفتنیست :حدیث
عایشه و ابنعمر در صحیحین ،جداگانه آمده است.
( )1صحیح مسلم)052-056/6264( ،
99 باب :حقوق همسایگان و سفارش به مراعات حقوق آنان
ر َ ُر َّ ُر َّ َّ َّ َ َّ
-922وعن أيب هریرة أن انلب قال« :واّللِ ال یؤمِن ،واّللِ ال یؤمِن» قِیل :من یا
ر ُ ُ َ َ ُ َّ ُ َ
()۶
جارهُ ب َوائ ِقه»[ .متفق علیه] َرسول اهللِ؟ قال« :اَّلي ال یأمن
ر ُ ُُ َ ُ َّ َ ر َر ُ ُ
بوائ ِقه». ويف روایة ملسلم« :ال یدخل اجلنة من ال یأمن جاره
ترجمه :ابوهریره میگوید :پیامبر فرمود« :به اهلل سوگند ،ایمان ندارد؛ به اهلل
سوگند ایمان ندارد!» پرسیدند :چه کسی ای رسولخدا! فرمود« :کسی که همسایهاش
از شرّ او درامان نیست».
و در روایت مسلم آمده است« :کسی که همسایهاش از شرّ او در امان نباشد،
وارد بهشت نمیشود».
َ َ ٌَ َ ر َّ َ َ َ ُ َ َ َ ُ ُ
جارة جلارت ِها َول رو ات ال َت ِق َرن
اء المسلِم ِ -922وعنه قال :قال َرسول اهللِ« :یا ن ِس
َ َ
()1
ف ِ ررس َن شا ٍة»ٌ [ .
متفق عليه]
ترجمه :ابوهریره میگوید :رسولاهلل فرمود« :ای زنان مسلمان! هیچ زنی،
هدیهی خود به زن همسایهاش را کوچک نشمارد ،اگرچه (هدیهی بهظاهر کوچکی
مانند) استخوان کف پای گوسفند (پاچهی گوسفند) باشد».
ُ َُ َ ر ر َ َ َ َى َ َّ َ ُ َ
ول اهللِ قال :ال َي رم َن رع ٌ
داره ِ» .ث َّم
ِ ِج يف ةب ش خ ز ر
ِ یغ ن أ هجار جار -921وعنه أن رس
رَ َ رَ ُ َّ َّ ر َ ر ر ُ َ َ َُ ُ َ
متفقألرمنی بها بنی أكتاف ِكمٌ [ . يقول أبوهریرة :مايل أ َراكم عنها مع ِر ِضنی ،واّللِ
()۳
عليه]
ترجمه :ابوهریره میگوید :رسولاهلل فرمود« :هیچ همسایهای ،همسایهاش را
از کوبیدن میخ به دیوار مشترکشان منع نکند» .سپس ابوهریره گفت« :چرا شما را
میبینم که به این حدیث ،عمل نمیکنید؟ به اهلل سوگند که من ،این میخ را به
شانههایتان میکوبم( .کنایه از عمل به این حدیث است).
ترجمه :عبداهلل بن عمر $میگوید :رسولاهلل فرمود« :از میان دوستان ،کسی
نزد اهلل متعال بهتر است که برای دوستش بهتر باشد و بهترین همسایه نزد اهلل متعال،
کسیست که برای همسایهاش بهتر است».
شرح
مؤلف /میگوید« :باب :حقوق همسایگان و سفارش به مراعات آنان» .همسایه
به کسی میگویند که دیوار خانهاش به دیوار خانهی شما چسبیده یا خانهاش به
خانهی شما ،نزدیک است .برخی از آثار و اقوال گذشتگان نیک امت ،نشانگر
اینست که تا چهل خانه از هر سوی خانهی انسان ،همسایهاش بهشمار میروند و
بیشتر از آن ،در صورتی جزو همسایگان محسوب میشوند که حدیث صحیحی
دربارهاش وجود داشته باشد ،وگرنه ،این مسأله به عرف مردم بستگی دارد.
سپس مؤلف ،/آیهای از سورهی «نساء» ذکر کرده که اهلل فرموده است:
ُ ُ ُ ذ
ن َإِحَسَنَا َوبِذِي َٱلَقرَبَ َوَٱلَتَمََ شكواَ َب ِ َهِۦ َشيَاَ َو َب ِٱلَوَ ِدليَ َِ ﴿وَٱعَ ُب ُدواَ َٱ َ
ّلل َولَ َت َِ
ب َوَٱ ذ ُ
يلَ ن َٱ ذ
لسب ِ َِ ب َوَٱبَ َِ
ِب ََب ِٱلَۢن َِ
لصاح َِ ل ُن َِارَِٱ َُارَِذِي َٱلَقرَبَ َوَٱلَ َ ِي َوَٱلَ َ
وَٱلَمسَك َِ
ُ
[النساء َ ]٤٦ : وماَملكتََأيََٰ ُنكمَ﴾
و اهلل را پرستش کنید و چیزی را با او شریک نگردانید و به پدر و مادر نیکی نمایید و نیز به
خویشاوندان ،و یتیمان ،و بینوایان ،و همسایهای که خویشاوند است و به همسایهی بیگانه ،و
یار همنشین و مسافرِ در راهمانده و آنکه مالکش شدهاید.
علما ،همسایه را بر سه دسته دانستهاند:
-۶همسایهی خویشاوند و مسلمان؛ چنین همسایهای ،عالوه بر حق همسایگی،
حق خویشاوندی و اسالم نیز دارد.
-1همسایهی مسلمانی که خویشاوند نیست و دارای حق همسایگی و اسالم
است.
-۳همسایهی کافر که حق همسایگی دارد و اگر خویشاوند باشد ،حق
خویشاوندی هم دارد.
اینها ،سه دسته از همسایهها هستند که حقوقی دارند :حقوقی که انجامِ آن
واجب است و حقوقی که نباید انجام داد؛ بلکه ترکِ آن واجب میباشد.
شرح ریاضالصالحین 612
سپس مؤلف ،/پنج حدیث ذکر کرده است :از ابنعمر ،از ابوذر ،و از
ابوهریره.
در حدیث ابنعمر آمده است :پیامبر فرمود« :جبرئیل ،آنقدر دربارهی همسایه
سفارش کرد که گمان کردم همسایه را وارثِ همسایه قرار خواهد داد» .یعنی :این
حکم را از سوی اهلل ،نازل خواهد کرد .و این ،بدین معنا نیست که جبرئیل ،خود
این حکم را صادر میکند؛ زیرا جبرئیل به عنوان فرشتهی وحی حکم الهی را به
پیامبر میرساند و حق تشریع ندارد .در هر حال ،جبرئیل آنقدر دربارهی
همسایه سفارش میکرد که پیامبر فرمود« :گمان کردم بهزودی حکم ارث بردن
همسایه از همسایه را خواهد آورد» .و این ،نشان میدهد که جبرئیل تأکید زیادی
دربارهی همسایه داشته است.
و در حدیث ابوذر بدین نکته اشاره شده است که وقتی انسان ،از نعمتی
برخوردار میشود ،باید به همسایهاش خیری برساند و از این نعمت به او هم بدهد؛
چنانکه پیامبر فرمود« :هرگاه آبگوشتی پختی ،آبِ آنرا بیشتر کن و همسایهات
را بهیاد داشته باش».
« َم َرق» به معنای شورباست و معمو ًال به آبگوشت و هر نوع خورشی گفته
میشود که با نان تناول میگردد؛ هر غذایی که پختید ،چه آبگوشت و چه غذایی
دیگر ،یا اگر شیر ،و خوراکی یا نوشیدنی دیگری داشتید که مازاد بر نیازتان بود،
همسایهی خود را فراموش نکنید و نعمتی را که اهلل به شما داده است ،از او دریغ
نکنید؛ زیرا همسایه ،حق و حقوقی دارد.
و اما در احادیث ابوهریره آمده است که پیامبر سه بار سوگند خورد و
فرمود« :به اهلل سوگند ،ایمان ندارد؛ به اهلل سوگند ایمان ندارد!» پرسیدند :چه کسی ای
رسولخدا! فرمود« :کسی که همسایهاش از شرّ او درامان نیست».
یعنی کسی که همسایهاش از اذیت و آزار ،و از ظلم و ستمش ،امان ندارد،
مؤمن نیست؛ و اگر اذیت و آزار ،از زبان بگذرد و به عمل درآید ،به مراتب بدتر و
شدیدتر است.
613 باب :حقوق همسایگان و سفارش به مراعات حقوق آنان
این ،نشان میدهد که ظلم و ستم به همسایه حرام است؛ چه با زبان باشد و چه
در عمل .اذیت و آزار زبانی ،اینست که از همسایهاش یا از سوی او چیزهایی بشنود
که اذیتش میکند؛ مانند کسانی که صدای رادیو و تلویزیون خود را تا آخِرش باز
میکنند و بدینسان همسایهی خود را میآزارند .چنین کاری ،جایز نیست؛ اگرچه
صدا ،صدای تالوت قرآن باشد .زیرا مزاحمتی برای همسایگان است و آسایش آنان
را بههم میزند و این ،حرام است.
و اذیت و آزار عملی ،اینست که خاکروبهها و زبالههای خود را اطراف
خانه اش بیندازند یا با گذاشتن وسایل و اسباب و اثاثیه در راهرو یا دربِ خانه ،رفت
و آمدش را دچار مشکل کنند .هر کاری که باعث اذیت و آزار همسایه است ،حرام
میباشد و کسی که همسایهاش را بیازارد ،مؤمن نیست؛ یعنی در این مسأله،
ویژگیهای الزم برای یک مؤمن را ندارد و از ویژگیهای مؤمنان در تعامل با
همسایگان ،محروم است.
در حدیث دیگری از ابوهریره آمده است که پیامبر فرمود« :هیچ همسایهای،
همسایهاش را از کوبیدن میخ به دیوار مشترکشان منع نکند» .لذا اگر همسایهای ،قصد
تعمیر سقف خانهاش و یا نصب شیروانی و دیوارکوب را داشته باشد ،همسایهاش
حق ندارد او را از این کار منع نماید؛ زیرا این کار ،هیچ ضرری ندارد ،بلکه استحکام
خانه را بیشتر میکند؛ بهویژه خانههای قدیمی که خشتی بودند و چوب ،از فرسایش
دیوارههای خشتی ،جلوگیری مینماید و این ،به سود هر دوی آنهاست .لذا هیچ
همسایهای حق ندارد همسایهاش را از نصب دیوارکوب چوبی و امثال آن بر
خانهاش ،منع کند .و بهفرض اینکه مانع این کار شود ،باز هم همسایه حق دارد
کارش را انجام دهد؛ اگرچه همسایهاش مخالف باشد .از اینرو ابوهریره فرمود:
«چرا شما را میبینم که به این حدیث ،عمل نمیکنید؟ به اهلل سوگند که من ،این میخ
را به شانههایتان میکوبم» .این ،کنایه از عمل به این حدیث است .ابوهریره زمانی
این سخن را گفت که از سوی مروان بن حکم ،امیر مدینه بود؛ همانندِ سخنی که
امیرمؤمنان ،عمر بن خطاب در مشاجرهی محمد بن مسلمه و همسایهاش بر زبان
آورد؛ ماجرا از این قرار بود که محمد بن مسلمه ،میخواست آب را به باغش برساند
و آبراه از زمین همسایهاش میگذشت .همسایهاش ،مانع شد؛ برای داوری نزد
شرح ریاضالصالحین 614
عمر رفتند .عمر فرمود« :اگر او را از این کار منع کنی ،آب را بر روی خودت
جاری میکنم» .و بدینسان همسایهی محمد بن مسلمه را مجبور کرد که حق
همسایهاش را رعایت کند؛ زیرا عبورِ آب کشاورزی ،نه تنها ضرر ندارد ،بلکه برای
زمین و باغی که از آن میگذرد ،مفید است .بنابراین ،مراعات حقوق همسایگان و
نیکی کردن به آنان در حد امکان ،واجب است و اذیت و آزار به آنان به هر شکلی که
باشد ،حرام میباشد؛ همانگونه که پیامبر فرموده است« :هرکس به اهلل و آخرت،
ایمان دارد ،به همسایهاش نیکی کند».
***
-34باب :نیکی به پدر و مادر و تداوم پیوند خویشاوندی
و میفرماید:
ُ ُ
نَ
ي َأ َِ لنسَنَ َبِوَ ِدليَ َهِ َحلتَ َُه َأ ُّم َُهۥ َوهَ ًنا ََعَ َوهَنَ َوف ِصَل َُهۥ َ ِ َ
ف َعم َِ ﴿وو ذصيَنا َٱ َِ
ُ
[لقامنَ َ ]١٣ : لَول ِوَ ِدليَكَ﴾
ٱشَكرََ ِ َ
و به انسان دربارهی پدر و مادرش سفارش کردیم؛ مادرش در حالی که دچار ضعف روزافزون
میشد ،به او باردار گشت و تا دو سال هم به او شیر میدهد( .آری؛ به او سفارش کردیم) که
سپاسگزار من و پدر و مادرت باش.
َ ُّ ر لت انلَّ َ ُ َ
عمل
ِ ال ي أ : َّ
ب -922عن أيب عبد الرَحن عبد اهلل بن مسعود قال :سأ
وقت َها» .قُلرتُ :ث َّم َأي؟ قال« :ب ُّر ال ر َو ِادلیرن» .قلتُ :ثمَّ
ر َّ ُ َ َ ُّ
ِ ِ أحب إىل اهلل تعاىل؟ قال« :الصالة لَع ِ
َّ َ ُ َ
()۶
متفق عليه]
جلهاد يف سبِیِل اّللِ»ٌ [ .
أي؟ قال« :ا ِ
ترجمه :ابوعبدالرحمن ،عبداهلل بن مسعود میگوید :از پیامبر پرسیدم:
کدامین عمل نزد اهلل متعال ،پسندیدهتر است؟ فرمود« :نمازِ سرِ وقت» .گفتم :سپس
کدامین عمل؟ فرمود« :نیکی به پدر و مادر» .سؤال کردم :سپس چه عملی؟ فرمود:
«جهاد در راه اهلل».
ى َّ َ ر َ َ ُ ول اهللِ« :ال ََيرزي َ ٌ
َ َ َ ُ ُ
َيدهُ مملواك،
وادلا إِال أن ِ
ودل ِ ِ -922وعن أيب هریرة قال :قال رس
ََ ر َ َ ََر َ ُ
()1
رتیه ،فیعتِقه»[ .روایت مسلم]
ف يش ِ
ترجمه :ابوهریره میگوید :رسولاهلل فرمود« :هیچ فرزندی ،نمیتواند حق
پدرش را ادا کند ،مگر اینکه پدرش را بردهی کسی ببیند و او را خریداری و آزاد
کند».
شرح
مؤلف ،/میگوید« :باب نیکی به پدر و مادر و رعایت پیوند خویشاوندی».
ْ
وی ،بهپیروی از متون و دادههای شرعی ،از نیکی به پدر و مادر ،به «بِ ُّر ال َو ِادلی ْ ِن» و از
پیوند خویشاوندی به «صلهی رحم» تعبیر کرده است .نیکی به پدر و مادر ،از
مهمترین و بزرگترین عبادتهاست و پس از اطاعت از اهلل و پیامبرش ،در ردهی
دوم اهمیت قرار دارد .همانطور که مشاهده میکنید مؤلف ،/آیههای فراوانی در
این باره ذکر کرده است .همهی این آیات ،نشانگر حقوق بزرگیست که پدر و مادر
بر فرزندان خود دارند .اهلل متعال ،به سختیهایی اشاره فرموده است که مادر برای
فرزندش متحمل میشود؛ مادر از زمانی که باردار میگردد تا هنگامی که وضع حمل
میکند ،دچار ضعف روزافزون میشود تا اینکه سختیهای زایمان را پشت سر
میگذارد و پس از تحمل اینهمه سختی ،فرزندش را به دنیا میآورد .همانگونه که
اهلل میفرماید:
ُ ُ ُ
ََ [األحقاف]١٢ : ﴿حلتَ َُهَأ ُّم َُهۥَكرَهَاَووضعتَ َُهَكرَهَا﴾
مادرش با تحمل رنج و سختی به او باردار شد و با رنج و سختی ،او را به دنیا آورد.
سپس اهلل متعال ،سختترین دوران زندگی پدر و مادر را بیان فرموده است:
ُ ذ ُِ ُ ُ ُ
﴿إ ِ ذماَيبَلغ ذَ
نَعِندَكََٱلَكِبََأح ُدهماََأوََ ِلَكهماَفلََتقلَل ُهماََأ َ
ف﴾ [اإلرساء ]٨٤ :یعنی:
«و چون یکی از آنها یا هر دوی آنها نزدت به سن پیری رسیدند ،کوچکترین
سخن ناخوشایندی به آنان نگو» .زیرا وقتی پدر و مادر ،پیر میشوند ،ضعیف و ناتوان
شده ،نیازمندِ فرزندانشان میگردند؛ با این حال ،اهلل متعال دستور میدهد که
کوچکترین سخن ناخوشایندی به آنها نگو؛ یعنی به آنها نگو که از دست شما
خسته شدم .بلکه رفتار نیک و پسندیده ای با آنان داشته باش و وقتی سخن میگویند
ُ ذ
یا بهانهجویی میکنند ،بر سرِشان فریاد نزن﴿ :وقل َل ُهما َقوَلَ َك ِريمَا َ ﴾٢٣یعنی« :و به
آنان ،سخن نیکی بگو» .به عبارت دیگر پاسخشان را بهنیکی بده؛ چون حق زیادی بر
تو دارند.
سپس مؤلف ،/حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که ابن مسعود از
پیامبر پرسید :کدامین عمل نزد اهلل متعال ،پسندیدهتر است؟ فرمود« :نمازِ سرِ
وقت» .و باز سؤال کرد :سپس کدامین عمل؟ فرمود« :نیکی به پدر و مادر» .پرسید:
سپس چه عملی؟ فرمود« :جهاد در راه اهلل» .بدینسان پیامبر نیکی به پدر و مادر را
پیش از جهاد در راه اهلل ذکر کرد .اگر ابنمسعود بیش از این هم سؤال میکرد،
رسولاهلل پاسخش را بهروشنی میداد.
شرح ریاضالصالحین 618
این ،نشانگر اهمیت نیکی به پدر و مادر است .نیکی به پدر و مادر ،دامنهی
گستردهای دارد که شامل خوشرفتاری و خوشزبانی با آنان و نیز حمایت مالی از
آنهاست؛ البته در حد توان .زیرا اهلل متعال دستور داده است :تا آنجا که میتوانید،
یعنی در حد توان خود ،تقوا پیشه کنید .در برابرِ نیکی به پدر و مادر ،نافرمانی از آنها
قرار دارد.
سپس مؤلف /دومین حدیث ذکر کرده که پیامبر فرموده است« :هیچ
فرزندی ،نمیتواند حق پدرش را ادا کند ،مگر اینکه پدرش را بردهی کسی ببیند و او
را خریداری و آزاد کند» .زیرا بدینسان پدرش را از قید بردگی انسان ،آزاد میکند.
این حدیث بدین معنا نیست که هرکس ،پدرش را بردهی کسی ببیند و او را
خریداری کند ،پدرش در قید بردگی او درمیآید؛ بلکه بالفاصله پس از پرداخت پول
آزادیاش ،پدرش آزاد میشود و نیازی به این نیست که فرزند ،آزادی پدرش را
اعالم کند؛ مادر نیز همین حکم را دارد .و این ،نشاندهندهی عظمت حقوق پدر و
مادر است.
***
َرُ ر ر َ ر َ َ ُ ر ُ َّ ر ر ى َ َّ َ ُ َ
خر ،فلیك ِرم -923وعنه أیضا أن رسول اهللِ قال« :من َكن یؤمِن بِاّللِ وايلو ِم اآل ِ
َّ ر َ ر َ َ ُر َ َر ر َ ر َ ُ ر ُ َّ ر َ رَ
خر ،فلیصل َر َِحهَ ،ومن َكن یؤم ُِن بِاّلل َوايل رو ِم ضیفهَ ،ومن َكن یؤمِن بِاّللِ وايلوم اآل ِ
ُ ر ىَ ر ُر
()۶
خر ،فلیقل خریا أ رو ِ َيلصمت»ٌ [ .
متفق عليه] اآل ِ
ترجمه :همچنین از ابوهریره روایت است که رسولاهلل فرمود« :هرکس به
اهلل و روز قیامت ایمان دارد ،مهمانش را گرامی بدارد؛ هرکس به اهلل و آخرت ایمان
دارد ،با خویشاوندانش ارتباط داشته باشد؛ هرکس به اهلل و آخرت ایمان دارد ،یا
سخن نیک بگوید یا ساکت باشد».
َ َ َ َ ر َ َ َّ َ َ َ ر ُ َّ َ َ َ
-912وعنه قال :قال رسول اهلل « :إِن اهلل تعاىل خلق اخللق حَّت إِذا ف َرغ مِنه رم
ََ ر ََ َر َ َ ر َ َ َ ر رَ َ َُ ُ رَ ََ َ َ َ
ضنی أن أ ِصل من حم ،فقالت :هذا مقام العائ ِ ِذ بِك م َِن الق ِطیعةِ؛ قال :نعم أما تر امت َّ
الر ِ ق ِ
ر َ َ ُ ُ َ َ ََ َرَ َ َ ر ََ َ َ َ
َوصلكَ ،وأقطع من قطعك؟ قالت :بَل ،قال فذل ِك لك» ،ثم قال َرسول اهللِ« :اقرءوا إِن
( )۶صحیح بخاری ،ش )4827 ،5220( :و ...؛ صحیح مسلم ،ش.6445 :
( )1در روایت بخاری ،این عبارت ،به عنوانِ سخنِ ابوهریره ذکر شده است[ .مترجم]
( )۳یعنی او را از رحمت خویش برخوردار میسازم.
( )8یعنی او را از رحمت خویش محروم میگردانم.
( )6صحیح بخاری ،ش4870 :؛ و صحیح مسلم ،ش.6452:
شرح ریاضالصالحین 661
ُ ُ ُّ َ ُ ُ ُّ ُّ ر ر َ ر َ َ ُّ
ويف روایة :یا رسول اهلل! من أحق انلاس ِحبُسن الصحبة؟ قال« :أمك ث َّم أمك ،ث َّم
ُ َرَ َ َرَ َ َّ َ ُ ُّ
ثم أباك ،ث َّم أدناك أدناك». أمك،
ترجمه :ابوهریره میگوید :مردی نزد رسولاهلل آمد و گفت :چه کسی بیش
از دیگران ،سزاوار اینست که با او خوشرفتار باشم؟ فرمود« :مادرت» .دوباره پرسید:
سپس چه کسی؟ فرمود« :مادرت» .باز سؤال کرد :سپس چه کسی؟ فرمود« :مادرت».
گفت :آنگاه چه کسی؟ فرمود« :پدرت».
و در روایتی آمده است( :آن مرد پرسید ):ای رسولخدا! چه کسی بیش از همهی
مردم ،به خوشرفتاری من سزاوارتر است؟ فرمود« :مادرت ،سپس مادرت ،سپس
مادرت ،و آنگاه به پدرت نیکی کن و به همین ترتیب به هرکس که به تو نزدیکتر
است».
شرح
این دو حدیث ،دربارهی جایگاه و اهمیت واالی صلهی رحم است .پیشتر این
نکته را بیان کردم که منظور از صلهی رحم ،ارتباط خویشاوندیست و این ،به عُرف
مردم و عادتِ آنها بستگی دارد؛ زیرا چند و چون پیوند خویشاوندی و حد و
اندازهی آن در کتاب و سنت ،بیان نشده و پیامبر شرط و قیدی برای آن ذکر نکرده
است .به عبارت دیگر ،مواردی چون خورد و نوش یا همسفره بودن و یا زندگی در
یک مسکن به عنوان شرایط پیوند خویشاوندی ،مطرح نیست و این مسأله به عرف
مردم بستگی دارد؛ یعنی صلهی رحم ،همان است که در عرف مردم ،ارتباط و پیوند
خویشاوندی شناخته شود و در مقابل ،آنچه مردم قطع رابطه بدانند ،بیتوجهی به
صلهی رحم بهشمار می رود؛ این ،یک اصل است.
ناگفته نماند که اگر عرف مردم در این باره بهگونهای از میان برود یا خراب شود
که به ارتباط خویشاوندی اهمیت ندهند ،چنین عرفی اعتبار ندارد؛ زیرا چنین عادتی،
یک عرف یا عادت غیراسالمیست .چنانکه امروزه در کشورهای غیراسالمی به
خانوادههایشان اهمیت نمیدهند و چهبسا اعضای یک خانواده یکدیگر را
نمیشناسند! گاه فرزندِ یک مرد ،بزرگ میشود و پدرش را نمیشناسد و با هم بیگانه
هستند! دلیلش ،اینست که آنها به ارتباط خانوادگی و خویشاوندی ،اهمیت
666 باب :نیکی به پدر و مادر و تداوم پیوند خویشاوندی
نمیدهند و معنا و مفهوم همسایگی را نمیدانند و روابط اجتماعی آنها ،خشک ،پوچ
و فاسد است؛ زیرا کفر ،آنها و همهی ارزشهای اخالقی آنان را از میان برده است.
لذا سخنِ ما ،دربارهی جامعهی اسالمی متعهدیست که به ارزشهای دینی و اخالقی
اهمیت میدهد؛ از اینرو آنچه در عرف چنین جامعهای ،صلهی رحم محسوب شود،
همان صلهی رحم یا پیوند خویشاوندیست و آنچه که در این جامعه آن را قطع
رابطهی خویشاوندی بدانند ،قطع این پیوند بهشمار میآید.
در نخستین حدیث ابوهریره آمده است که اهلل متعال ،با کسی پیوند دارد و او
را از رحمت خویش بهرهمند میسازد که حق پیوند خویشاوندی را بهجای آورَد و
پیوندش را با کسی که پیوند خویشاوندی را قطع کند ،قطع مینماید و او را از
رحمت خود ،محروم میگرداند .هرکس ،خواهانِ ارتباط با پروردگار خویش است؛
پس حق خویشاوندی را ادا کنید و اگر مایلید که اهلل با شما قطع رابطه کند ،رابطهی
خویشاوندی خود را قطع کنید؛ این ،مجازاتی درخورِ قطع رابطهی خویشاوندیست.
لذا هرچه توجه انسان به ادای این حق ،بیشتر باشد ،ارتباطش با اهلل استوارتر است و
هرچه در این زمینه کوتاهی کند ،از اجر و ثواب او کاسته میشود و بیگمان اهلل
متعال ،به هیچکس ستم نمیکند.
مؤلف /این دو آیه ذکر کرده که اهلل فرموده است:
ُ ُ ُ ُ ﴿فهلََعسيَ ُتمََإنَتو ذ َ ُ
ضَوتق ِ ِط ُعوَاََأرَحامكمَََ٢٢أو ىَ
لئِكََ س ُدواََ ِ َ
فَٱلَۡر ِ َ لتمََأنَتفَ ِ ِ
ُ ذ ذ
[حممد ]٨٤ ،٨٨ : مَأبَصَرهمََ﴾٢٣ ّللَفأص ذم ُهمََوأعَ ىَٱَّلِينََلعن ُه َُمَٱ َُ
چه بسا آنگاه که سرپرست (امور مردم) شوید ،در زمین به فساد و تبهکاری بپردازید و رابطه
با خویشاوندانتان را قطع نمایید .اهلل ،چنین کسانی را نفرین (و از رحمتش دور) نموده و
(گوشهای) آنان را کر و چشمانشان را کور کرده است.
در این آیه بدین نکته تصریح شده که تبهکاران و کسانی که در زمین به فساد و
تباهی میپردازند و رابطه با خویشاوندانشان را قطع میکنند ،از رحمت الهی دور
میشوند و اهلل متعال ،آنها را از شنیدنِ سخن حق ،کَر میگرداند و بهفرض اینکه
سخن حق را بشنوند ،هیچ سودی از آن نمیبرند؛ همچنین چشمانشان را از دیدن
حقیقت ،کور گردانیده و راههای سعادت و نیکی را نمیبینند؛ زیرا چشم و گوش ،دو
شرح ریاضالصالحین 662
راه اساسی برای انتقال اطالعات به قلب هستند و وقتی مسیرِ انتقال ،خراب شود ،هیچ
خیری به قلب نمیرسد .پناه بر اهلل.
علما ،بذل و بخشش به نزدیکان و خویشاوندان را یکی از نمونههای ارتباط با
آنان برشمرده و گفتهاند :ثروتمندی که خویشاوندانِ فقیری دارد و خود ،جزو وارثان
آنها محسوب میشود ،بر او واجب است که نفقهی اینها را بدهد ،یعنی مخارج
متعارف آنها را تأمین کند؛ مانند دو برادر که یکی از آنها ،ثروتمند است و دیگری،
فقیر ،و توانایی کسب و کار ندارد .لذا از آنجا که برادر از برادر ،ارث میبرد ،بر برادر
ثروتمند واجب است که مخارج متعارف برادر فقیرش و ناتوانش را که کسب و
کاری ندارد ،تأمین کند .این ،یکی از مصادیق و نمونههای پیوند خویشاوندیست.
علما ،همچنین گفتهاند :اگر خویشاوند فقیر برای ازدواج به کمک و حمایت نیاز
داشت ،کمک کردن به او واجب است؛ زیرا ازدواج برای حفظ عفت و پاکدامنی،
یکی از مهمترین نیازهای انسان است .بنابراین ،اگر فقیری ،برادرِ ثروتمندی داشته
باشد که تنها وارث اوست ،بر برادر ثروتمند تأمین خوراک ،پوشاک ،مسکن و سواریِ
مورد نیازِ برادرِ فقیرش واجب است و چنانچه برادر فقیر ،قصد ازدواج داشته باشد،
برادر ثروتمند باید به او کمک کند.
بر کسی که دانشی دربارهی چنین مسایلی ندارد ،واجب است که از علما بپرسد
تا او را راهنمایی کنند و راه درست را به او نشان دهند؛ زیرا اهلل میفرماید:
وح َإلَهمَ َفسَلُوَاَ َأهَلَ َٱ َِّلِكَ َر َإن َ ُك ُُّ ذ
نتمَ َلََ ِ ِ ل َرِجالَ ََن ِ َ ِ ِ
﴿وماَ َأرَسلَنا َقبَلكَ َإ ِ َ
[األنبياءَ ]٧ : تعَل ُمونََ﴾٧
ما پیش از تو تنها مردانی را (به عنوان پیامبر) فرستادیم که به آنان وحی میکردیم؛ اگر
نمیدانید ،از اهل علم بپرسید.
حدیث دوم ،دربارهی سزاوارترین شخص به همصحبتی و خوش رفتاری انسان
است؛ پیامبر در این حدیث ،بیان فرموده که مادر ،بیش از دیگران سزاوار اینست
که با او خوشرفتار باشیم .و چون دوباره در اینباره از او پرسیدند ،باز هم مادر را
سزاوارترین شخص به همصحبتی و خوشرفتاری معرفی کرد و تا سه بار ،او را بیش
از همه سزاوار عطوفت ،مهرورزی و خوشرفتاری دانست و مرتبهی چهارم ،پدر را
663 باب :نیکی به پدر و مادر و تداوم پیوند خویشاوندی
سزاوار تکریم ،محبت و خوشرفتاری معرفی فرمود؛ زیرا هیچکس مثل مادر به
فرزندش ،مهر نمیورزد و نسبت به او دلسوزی نمیکند .اهلل متعال ،میفرماید:
ُ
[لقامنَ ]١٣ : ﴿حلتَ َُهَأ ُّم َُهۥَوهَ ًناََعََوهَنَ﴾
مادرش در حالی که دچار ضعف روزافزون میشد ،او را (در شکم خود) حمل کرد.
و میفرماید:
ُ ُ ُ ُ ُّ ُ ُ
[األحقافَ ]١٢ : ﴿حلتَ َهَأم َهۥَكرَهَاَووضعتَ َهَكرَهَا﴾
مادرش با تحمل رنج و سختی به او باردار شد و با رنج و سختی ،او را به دنیا آورد.
ابتدای شب ،فرزندش را در گهواره میگذارد و او را آرام میکند تا بخوابد و
وقتی فرزندش بیمار یا بیخواب میشود ،شب تا صبح بیدار میماند تا فرزندش،
راحت بخوابد؛ خودش سرما را به جان میخرد تا فرزندش گرم باشد و گرمای
سخت را تحمل میکند تا فرزندش احساس گرما نکند و بیش ازپدر ،به فرزند
خویش توجه و رسیدگی مینماید .از اینرو حق مادر ،سه برابر حقّ پدر است.
همچنین مانند پدر ،پُرزور و قوی نیست و حقش را نمیگیرد؛ بنابراین ،پیامبر
سه بار دربارهی حق مادر ،سفارش فرمود و یک بار نسبت به حق پدر؛ و این،
رهنمودی روشن برای انسان است که باید هرچه میتواند همصحبت خوبی برای پدر
و مادرش باشد و از هیچ خدمتی به آنان دریغ نکند .اهلل متعال ،به ما و همهی
مسلمانان توفیق خدمت به پدر و مادر را عنایت کند و همگان را به آنچه که خیر و
صالح آنها در آن است ،موفق بگرداند و ما و سایر مسلمانان را از لطف و احسان
خویش بهرهمند بفرماید.
***
َ ر َ ر َ ََ ر َ ُ َر ُ َر -911وعنه َع ِن انلَّ ي
درك أبوی ِه ب قال« :رغِم أنف ،ثم رغِم أنف ،ث َّم َرغِم أنف من أ
()۶
اجلنة»[ .روایت مسلم]
َ َّ َ
خل
ُ َ ر ر
ید لم ف ما، ه لِكِ وحد ُه َما َأ ر
َ ُ
أ ِرب
ك
رَ ر
عِند ال
ِ
ترجمه :ابوهریره میگوید :پیامبر فرمود« :خوار و زبون باد ،خوار و زبون
باد ،خوار و زبون باد کسی که پدر مادرش ،هر دو ،یا یکی از آنها به سن پیری
برسند و او( ،با خدمت به آنها) وارد بهشت نشود».
ُ َ َى َ ُُ ر َر َ ُ َّ َ ى َ َّ
حس ُن -919وعنه أن رجال قال :یا رسول اهلل! إِن يل قرابة أ ِصلهم َویقطعونَ ،وأ ِ
ُ ر َ َ َ َ َّ َ َ ر ُر َ ون َ َّ ُر َ ر ُ َ َ ر َ ُ ُ َ َّ َ ر ُ
يلع ،فقال« :ل ِِئ کنت کما قلت ،فكأنما يل ،وأحل ُم عنهم و َيهل إِيل ِه ِم ويسيئون إ ِ
َ َ َ َ ر ر َ َ َ ُ
الم َّل ،وال ی َزال معك م َِن اهلل ظه ٌ
َ ُ ُّ ُ ُ َ
()۶
ری علی ِه رم ما دم َت لَع ذلك»[ .روایت مسلم] ِ ت ِسفهم
ترجمه :ابوهریره میگوید :مردی ،عرض کرد :ای رسولخدا! من،
خویشاوندانی دارم که با آنان ارتباط برقرار میکنم ،ولی آنها با من ارتباط ندارند؛ و
من به آنان نیکی میکنم ،ولی آنها به من بد میکنند؛ من در برابر بدیهایشان
شکیبایی میورزم ،ولی آنها باز هم به من بدی میکنند .پیامبر فرمود« :اگر
همینگونه باشی که گفتی ،گویا خاکستر داغ به آنان میخورانی و تا زمانی که به
همین روش عمل کنی ،پشتیبانی از سوی اهلل در برابرِ آنان با تو خواهد بود».
ُر َ َ َ ر َ َّ َ ر ُ ر َ َ َ َّ ُ َ َ
نس أن َرسول اهللِ قال« :من أحب أن یبسط َل يف ِرزق ِه ،وینسأ َُل َ -911وعن أ ٍ
ُ َر ر
()1
متفق عليه]
رَحه»ٌ [ .یصل ِ
ثره ،فل ِ
يف أ ِ
انس میگوید :رسولاهلل فرمود« :هرکس دوست دارد روزیاش ،زیاد شود و
عمرش طوالنی ،پس صلهی رحم (ارتباط با خویشانش) را رعایت کند».
َ َ َ َ ُّ َ َ ى ر َر َ َ َُ َ ر َ َ َ ر َ َر َ َ ُ
ار بِامل ِدین ِة ماال مِن َنلَ ،واكن أحب -912و عنه قالَ :كن أبو طلحة أكَث األن ِ
ص
َ ر ُ َُ ر ُ ر ُ َ َ َ ر ُ ر َر ََ ر واَلِ إ َ ريل ِه َب ر َ َر
ج ِد واكن رسول اهلل یدخلها َويْشب مِن ما ٍء فِیها ِ املس ةل ِ بق تس م ت اكنو حاء،ری ِ ِ م أ
ُ ُ ذ ذ ُ ُ ُ َ َ َ َ َ َ َ ي
ت َتن ِفقواَ َم ذِما َُت ُِّبونَ﴾ قام
َّ َ ر َ
ب َح َنزلت ه ِذه ِ اآلیة﴿ :لن َتنالواَ َٱلَ ِ َ ب قال أنس :فلما ٍ طی
ُ َّ َ َ َ َ َ ر َ َ َ ر َ ُ َ َُ َ ر َ َ
اهلل تعاىل أن َزل علیك﴿ :لن َتنالواَ َٱلَ ِ ذَ
َّ
بَ رسول اّلل فقال :یا َرسول اهللِ إِن ِ ىل أبوطلح ِ
إ ة
َ َ َ َ
َّ َ ٌ َ َ َ َّ َ َّ َ َّ َ َ ُ ذ ُ ُ
ت َتنفِقواَ َم ذِما َُت ُِّبونَ﴾ َوإِن أحب مايل إِيل ب
ُ َّ َ ر َ َ
ریحاء ،وإِنها صدقة ّللِ تعاىل أ ررجو ب ِ َّرها ح َ
َ َ ر ُ َ َ َ َّ ُ َ َ َ ُ ُ َ َ ر ُ ر َ ر
وذخرها عِند اهلل تعاىل ،فضعها یا رسول اهلل حیث أراك اّلل ،فقال رسول اهللِ« :بخ ،ذل ِك
( )۶صحیح بخاری ،ش0520 :؛ و صحیح مسلم ،ش .882 :ر.ک :همین کتاب ،حدیث شمارهی .216
( )1صحیح بخاری ،ش2115 :؛ و صحیح مسلم ،ش.6458 :
شرح ریاضالصالحین 661
( )۶صحیح بخاری ،ش)6485 ،6486( :؛ و صحیح مسلم ،ش.888 :
شرح ریاضالصالحین 668
پیامبر به او فرمود« :اگر همینگونه باشی که گفتی ،گویا خاکستر داغ در دهانشان
میگذاری» .یعنی به سبب رفتارِ بدی که با تو دارند ،سزاوار چنین مجازاتی هستند و «تا
زمانی که چنین رویکردی داشته باشی ،پشتیبانی از سوی اهلل در برابرِ آنان با تو خواهد
بود» و بدینسان بهرغم اینکه با تو قطع رابطه میکنند ،با آنان ارتباط خواهی داشت.
این احادیث و امثال آن ،نشانگر اینست که صلهی رحم و رعایت پیوند
خویشاوندی در حد توان انسان و بهاندازهای که عرف جامعهی اسالمی اقتضا میکند،
واجب است و این ،هشداری جدی دربارهی قطع رابطهی خویشاوندی بهشمار میرود.
***
َ َ ر َ َ ر ََ ُ َ
يلع أ يِّم َو ِ َ
ِه بنت أيب بكر الصدیق رِض اهلل عنهما قالت :ق ِدمت َّ َ
أسماء ِ -992وعن
ُ
ُ ر ُ َ َ ر َ َ َّ ي َ َ َ َ ٌ ر َرَر ُ َ ُ َ َ ر ٌ ُ
رسولاهلل فاستفتیت رسولاهلل ،قلت :ق ِدمت يلع أِّم و ِِه راغِبة، ِ مْشکة يف عه ِد
ُ َّ الَ « :ن َع رَ ُ ُي َ َ
()۶
متفق عليه]
ك»ٌ [ . ِ م أ ِل ص
ِ ِ ، م أصل أِّم؟ ق
أف ِ
ترجمه :اسماء دختر ابوبکر صدیق $میگوید :مادرم ،در حالی که مشرک بود،
در حیات پیامبر نزدم آمد؛ از پیامبر سؤال کردم :مادرم نزدِ من آمده است و از من
انتظار (نیکی و هدیه) دارد؛ آیا با او ارتباط بگیرم (و به او نیکی کنم)؟ فرمود« :بله؛ با
مادرت ارتباط بگیر».
َ َ ر َ َ ُ ُ
-992وعن زینب اثلقفی ِة امرأة ِ عب ِد اهلل بن مسعود وعنها قالت :قال َرسول
َ َ َّ ر َ َ َ ر َ َ ي َ َ َ ر ر ُ ي ُ َّ َ َ ر َ َ َ ر ُ َ
بن ر ِ اهلل عبد ىل اهللِ« :تصدقن یا معْش النساءِ ولو مِن حلِیكن» ،قالت :فرجعت إ ِ
َّ َ َ َ َر َََ َّ ُ َ ُ َ ُ َّ َ َ ُ ٌ َ ُ َ
ايل ِد َوإن َرسول اهللِ قد أمرنا بِالصدق ِة فأت ِ ِه ات َ
مسعود فقلت َل :إنك رجل خ ِفیف ذ ِ
أنت،
َ ر ُ
ریکم .فقال عبد اهللِ :ب ِل ائتِی ِه ِ
َ َرَُ َ َر ُ ر ََ َ َ ر رُ ر َ َ َ ُ ُ َ ي َ
فاسأَل ،فإن َكن ذل ِك َي ِز عين وإال َرفتها إِىل غ ِ
َ َ ُ ُ َ َُ َ َ َّ َ ر ٌ َ ر رَ َ ُ َ
رسول اّلل حاجيت حاجتهاَ ،واكن َرسول اهللِ ِ اب
صار بِب ِ ِ فانطلقت ،فإذا امرأة مِن األن
َ ر ر ُ َّ ر َ َ ر َ َ َ ُ َ َ َ َ َ ر َ َ ٌ َ ُ ر َ َ ُ ر َ ُ َ َّ َر ُر َ ر َ َ
نیت رسول اّلل فأخربه أن امرأت ِ قد أل ِقیت علی ِه المهابة .فخرج علینا بِالل ،فقلنا َل :ائ ِ
ربهُ ُت ر َ ُر ُ ُ َ َ ََ رَ َ ُ ُ ر ُ َّ َ َ ُ َ ر ُ َ َ َ ر َ َ
ورهِما؟ وال ِ ِ ج ح يف امٍ ت أي لَع و ا همجِ وا أز لَع ا م ه ن ع ة قد الص ز
ِ َتأ :ِك نأال س اب ت
بابل ِ
َ ر َُ َ َ رَ ٌ َّ َ َ َ َُ َ ُ َّ َ ر َر ُ َ َ َ ٌَ ََ َ ُ
ول اّلل فسأَل ،فقال َل رسول اّلل« :من هما؟» قال :امرأة من َنن ،فدخل بِالل لَع رس ِ
دستور داد که با مادرش ارتباط بگیرد .لذا مادر اسماء ،با این امید و اشتیاق که
دخترش با او ارتباط بگیرد و به او هدیه دهد ،به مالقات دخترش آمد.
این ،نشان میدهد که انسان باید با خویشاوندانش رابطه داشته باشد ،حتی اگر
مسلمان نباشند؛ زیرا حق خویشاوندی آنها ،به قوت خود باقیست .فرمودهی اهلل
متعال در سورهی «لقمان» بیانگر همین موضوع است:
ُ ُ
ب َما َليَسَ َلكَ َب ِ َهِۦ َعِلَ رَم َفلَ َت ِطعَ ُهماَ َوصاحِبَ ُهماَ
شكَ َ ِ َ ﴿ِإَون َجَهداكَ َ ىَ
َع َأن َت َِ
[لقامنَ ََ ]١٢ : فَٱ ُّدلنَياَمعَ ُروفَا﴾
َِ
و اگر (پدر و مادرت) تو را بر آن داشتند که چیزی را شریکم بسازی که به آن دانش نداری،
از آنان اطاعت مکن و در دنیا با آنها به خوبی رفتار نما.
یعنی اگر پدر و مادرت ،مشرک بودند و با تأکید و پافشاری از او میخواستند که
به اهلل شرک بورزی ،از آنان اطاعت نکن؛ زیرا اطاعت از مخلوق در جهت نافرمانی از
خالق ،درست نیست .با این حال ،در دنیا به آنان بهنیکی رفتار کن؛ یعنی به وظیفهی
خود در قبال آنها عمل نما و با آنها ارتباط داشته باش ،هرچند کافر یا فاسق باشند؛
زیرا حق خویشاوندی دارند.
این حدیث هم ،نشانگر همان موضوعیست که در این آیه بیان شده است؛
چنانکه پیامبر به اسماء دختر ابوبکر صدیق $فرمان داد که با مادرش که در آن
زمان ،مشرک بود ،ارتباط بگیرد.
همچنین دریافتیم که صدقه دادن به خویشان ،دو پاداش دارد :اجر صلهی رحم،
روایتیست که زینب دختر مسعود ثقفی ،همسر عبداهلل بن و اجر صدقه .دلیلش،
مسعود روایت کرده که پیامبر زنان را به صدقه دادن ،دستور داد .زینب& به
خانهاش بازگشت؛ شوهرش ،عبداهلل بن مسعود مردی تنگدست و فقیر بود .زینب
به شوهرش خبر داد که پیامبر ،به زنان دستور داده است که صدقه دهند .لذا عبداهلل
بن مسعود از همسرش خواست که به او و نیز یتیمانِ نیازمند ،کمک کند .اما این
سؤال برای آنها مطرح شد که آیا زن ،میتواند به شوهر و اعضای خانوادهی خود و
کسانی که در خانهاش هستند ،صدقه دهد؟ لذا زینب& به خانهی پیامبر رفت تا
این مسأله را مطرح کند و حکمش را از پیامبر بپرسد .وقتی به خانهی پیامبر
626 باب :نیکی به پدر و مادر و تداوم پیوند خویشاوندی
رسید ،زنی از انصار را مقابل خانهی پیامبر دید که او هم آمده بود تا همین سؤال را
از پیامبر بپرسد .ولی پیامبر پُرهیبت بود و هیچیک از اینها در خود نمیدید که
در بزند و سؤالش را بپرسد تا اینکه بالل خارج شد؛ آری؛ هیبت پیامبر
بهگونهای بود که ابتدا که انسان ،ایشان را میدید ،هیبتشان ،انسان را میگرفت ،ولی
پس از اندکی گفتگو و همنشینی ،محبت پیامبر در دل مینشست .بالل از خانه
خارج شد و از آن دو سؤال کرد :چهکار دارید؟ گفتند :نزد پیامبر برو و به ایشان
بگو :دو زن ،پشتِ در هستند و میپرسند :آیا میتوانند صدقهی اموالشان را به
شوهران خود و یتیمانی بدهند که تحت سرپرستی آنها هستند؟ و به ایشان نگو که
ما ،کیستیم .بالل نزد رسولاهلل رفت و سؤال را مطرح کرد .رسولاهلل از او پرسید:
«این دو زن ،کیستند؟» پاسخ داد :زنی از انصار و زینب .رسولاهلل فرمود« :کدام
زینب؟» چون خیلیها ،اسمشان زینب بود .بالل پاسخ داد :همسر عبداهلل .عبداهلل
بن مسعود خادمِ پیامبر بود و بدون اجازه وارد خانهی پیامبر میشد .لذا
پیامبر عبداهلل و خانوادهاش را بهخوبی میشناخت و از اوضاع او آگاه بود .آن
زنِ انصاری و همسر عبداهلل بن مسعود از بالل خواستند نامی از آنها ،نزد پیامبر
نبرد و نگوید که کیستند؛ ولی بالل از آن جهت که رسولاهلل سؤال کرد و
اطاعت ایشان بر اطاعت دیگران ،مقدم است ،به پیامبر خبر داد که سؤالکنندگان؛
زنی از انصار و نیز همسر عبداهلل بن مسعود هستند .رسولاهلل فرمود« :اینها ،دو
اجر دارند :اجر خویشاوندی ،و اجر صدقه» .لذا بدین نکته پی میبریم که هنگام نیاز،
صدقه دادن به فرزندان و همسر (هم زن و هم مرد) جایز است و این ،دو پاداش
دارد :اجر صدقه ،و اجر صلهی رحم؛ یعنی انسان میتواند در هنگام نیاز ،به فرزندان
یا همسر خود ،صدقه دهد.
ناگفته نماند که اگر این نیاز ،جزو همان نفقهای باشد که بر انسان واجب است،
در این صورت دادن زکات به کسی که نفقهاش بر انسان واجب است ،درست نیست؛
ولی اگر نیازش ،خارج از حد نفقه باشد یا آن شخص ،جزو کسانی نباشد که نفقهاش
بر انسان ،واجب است ،در این صورت ،دادن زکات به چنین شخصی ،بالمانع است؛
یعنی اشکالی ندارد که انسان از زکات اموالش ،بدهی پدر ،پسر یا همسرش را
بپردازد؛ البته در صورتی که بدهکار ،زنده باشد؛ یعنی اگر بدهکار ،مرده باشد،
شرح ریاضالصالحین 622
و در روایت آمده است« :بهزودی مصر را فتح میکنید؛ و آنجا سرزمینیست که
در آن نام قیراط ،ذکر میشود .سفارش مرا دربارهی نیکی به اهالی آن مراعات کنید؛
زیرا آنها ،حرمت و حق خویشاوندی دارند».
و در روایتی دیگر آمده است« :وقتی آنجا را فتح کردید ،به مردمانش نیکی کنید؛
زیرا آنها ،حرمت و حق خویشاوندیِ نسبی دارند» .یا فرمود« :زیرا آنها ،حرمت و
خویشاوندیِ سببی دارند».
علما گفتهاند :منظور از «رحم» (خویشاوندی نسبی) ،اینست که هاجر ،مادر
اسماعیل ،اهل مصر بوده است؛ و منظور از «صهر» (خویشاوندی سببی) اینست که
ماریه ،مادر ابراهیم فرزند رسولخدا مصری بوده است.
َُ َ ر
-991وعن أيب هریرة قال :ملا نزلت ه ِذه ِ اآلیة﴿ :وأنذِرَ َعشِ يتكَ َٱلَقَربِيَ َ﴾٢١٤
َ َ َ َّ رَ ُ ََ ُ رى ُ َّ
[الشعراء ]٨١٣ :داع رسول اّلل ق َريشا فاجتمعوا فعم ،وخص وقال« :یا بين عب ِد شمس،
كمر َر ُ َ ُ َ ُ ر ُ َّ َ ُ َ َ ُ َ ر ُ َ ُ ر َ َّ َ َ ر
بن کعب ،أن ِقذوا أنفس ِ بن لؤي ،أن ِقذوا أنفسكم مِن انلار ،یا بين مرة ِ یا بين کعب
ُ َ ُ َرُ َ َر ُ َر ُ َ ُ ر ََ
مِن انلَّار ،یا بين عب ِد مناف ،أن ِقذوا أنفسك رم م َِن انلَّار ،یا بين ها ِش ٍم أن ِقذوا أنفسك رم م َِن
نف َسك َر َ َر ُ َر ُ َر ُ َّ ر
من انلَّار، ِ ب أن ِقذوا أنفسك رم مِن انلَّار ،یا فاطِمة أن ِقذي ِ انلَّار ،یا بين عب ِد املطلِ
ى َ ُّ َ ر َ َ َّ َ ُ َر ُ َ ُ َ
()1
رَحا سأبلها ب ِبِالهلِا»[ .روایت مسلم] من اهلل شيئا ،غ رری أن لك رم ِ ك رم َ فإِِّن ال أملِك ل
ترجمه :ابوهریره میگوید :هنگامی که این آیه نازل شد﴿ :وأنذِرَ َعشِ يتكََ
ٱلَقَربِيَ َ« ﴾٢١٤و به خویشاوندان نزدیکت هشدار بده» ،رسولاهلل قریش را
فراخواند و طوایف قریش را بهطور عموم و برخی از افراد را بهطور خاص ،مخاطب
قرار داد و فرمود« :ای بنی عبدشمس! ای بنی کعب بن لؤی! خود را از آتش دوزخ
نجات دهید؛ ای بنی مره بن کعب! خود را از آتش دوزخ نجات دهید؛ ای بنی
عبدمناف! خود را از آتش دوزخ نجات دهید؛ ای بنیهاشم! خود را از آتش دوزخ
( )۶یعنی قیراط به عنوان بخشی از دینار ،در میان آنها رواج دارد؛ طحاوی که خود مصریست و به
زبان و لهجهی مصریها آشناتر ،گوید :این ،کنایه از نوعی بدمنشی و سوءادب در رفتار ،گفتار و
معامالت آنهاست .لذا مفهوم حدیث ،این است که با وجودِ چنین منشی در رفتار و گفتارشان ،باید
رفتار مناسب و شایستهای با آنها داشته باشید[ .مترجم]
( )1صحیح بخاری ،ش6742 :؛ و صحیح مسلم ،ش.615 :
شرح ریاضالصالحین 624
نجات دهید؛ ای بنی عبدالمطلب! خود را از آتش دوزخ نجات دهید .ای فاطمه! خود
را از آتش دوزخ نجات بده؛ زیرا من ،نمی توانم برای شما نزد اهلل کاری بکنم؛ تنها
کاری که انجام میدهم ،اینست که با آبِ صلهی رحم ،آتشِ قطع رابطه با شما را
فرومینشانم»( .یعنی حق خویشاوندی شما را بهطرز شایستهای ادا میکنم).
َ ُ
-992وعن أيب عبد اهلل عمرو بن العاص رِض اهلل عنهما قال :سمعت رسول اهللِ
ُ ر آل بَين فُالن لَيُ ُسوا بأَ رو ِيلايئ إنَّما َول يِّي ُ
اهلل وصالح املؤ ِمنِنی،
َّ َ ى ر َ ٍّ َ ُ
ِس يقول« :إِن
ِ ٍ جهارا غری ِِ
ُّ ُ َ ٌ ر َ ر َُ
()۶
حم أبلها بِبِالهلِا»[ .متفق علیه؛ این ،لفظ بخاریست]. كن لهم ر ِول ِ
ابوعبداهلل ،عبداهلل بن عمرو $میگوید :شنیدم که رسولاهلل آشکارا ،نه مخفیانه
(با صراحت تمام) میفرمود« :طایفهی بنیفالن ،دوستان من نیستند؛ بلکه دوستان من،
اهلل و مؤمنان نیکوکارند .البته حق خویشاوندی آنها محفوظ است که من ،آن را
بهطرز شایستهای ادا میکنم».
شرح
احادیثی که مؤلف /ذکر کرده ،همه ،نشانگر اهمیت صلهی رحم (ارتباط با
خویشاوندان) است .در رأس این احادیث ،حدیث ابوسفیان ،صخر بن حرب قرار
دارد؛ حکایتش به زمانی برمیگردد که ابوسفیان با گروهی از قریشیان نزد «هرقل»،
پادشاه روم رفت .این ماجرا پیش از مسلمان شدن ابوسفیان بود؛ زیرا ابوسفیان در
سال فتح مکه مسلمان شد.
این مالقات ،پس از صلح حدیبیه اتفاق افتاده است .هرقل که مردی زیرک بود،
اطالعاتی از تورات و نشانههای محمد مصطفی و محل بعثت ایشان داشت؛ زیرا
وصف پیامبر و دعوت ایشان در تورات و انجیل آمده است؛ همانگونه که اهلل
میفرماید:
ََ يل﴾ [األعراف]١٢٧ :
يِجن َِ َ
ل ٱو
َ َة
َ
ِ ى
َ ر و
َ فَٱ ذ
تل َ َم
َ
ُ
ه ِند
ع َا وب
ذ
مَٱَّلِيََي ُدون َُهۥَمكَ ُت ً
َذ لُ ِ
﴿ٱ َ
ِ ِ ِ ِ ِ
...پیامبر درس نخواندهای که وصف او و نامش را نزد خویش در تورات و انجیل میبینند.
شما کاری بکنم .البته این را هم بیان فرمود که حق خویشاوندی آنها ،همچنان
محفوظ است و با آب صلهی رحم ،آتش قطع رابطه با خویشاوندان را فرو مینشاند؛
زیرا قطع رابطه با خویشاوندان ،آتشیست که با آبِ صلهی رحم خاموش میشود.
پیوند خویشاوندی ،با قطع رابطه میمیرد و ارتباط با خویشان ،مانند آب است که به
آن ،حیات میبخشد .همانطور که اهلل متعال ،فرموده است:
ُذ
َ [األنبياء]٤١ : ح﴾ كَشَءََ َِ
﴿وجعلَناَمِنََٱلَماَ َءَِ َ
و هر چیز زندهای را از آب قرار دادیم.
یعنی آب ،مایهی حیات است؛ از اینرو پیامبر صلهی رحم را به آبِ تشبیه
کرد که پیوند خویشاوندی را خرم و باطراوت نگه میدارد.
مؤلف ،/همچنین این حدیث را ذکر کرده است که پیامبر فرمود« :طایفهی
بنیفالن ،دوستان من نیستند» .زیرا کافر بودند .بر هر مسلمانی واجب است که از
دوستی با کافران ،بیزاری بجوید؛ همانگونه که اهلل میفرماید:
ُ ذ ُ ذ ر ُ ُ
﴿قدَََكنتََلكمََأسَوَةرَحسن َةَ ِ َ
فَإِبَرَهِيمََوَٱَّلِينََمع َُهۥََإِذََقالواََل ِقوَ ِم ِهمََإِناَبُرَٰٓءؤاََ
ُ ُ ذ ُ ُ
ّللَِكفرَنا َبِكمَ َوبدا َبيَننا َوبيَنك َُم َٱلَعدَوَةَُ ون َٱ َ مِنكمَ َوم ذِما َتعَ ُب ُدونَ َمِن َد َِ
ذ ُ ً ذ ُ
[املمتحنة َ ََ ]٣ : تَتؤَم ُِنواَََب ِٱ َ
ّللَِوحَد َهُۥَ﴾ وَٱلَغَضاَ َءَأبداَح َ
بهراستی برای شما ،در ابراهیم و همراهانش ،الگوی نیکیست؛ آنگاه که به قوم خویش
گفتند :ما ،از شما و آنچه جز اهلل میپرستید ،بیزاریم .ما ،به شما باور نداریم و میان ما و شما
برای همیشه دشمنی و کینه پدید آمده است تا آنکه به اهلل یکتا ایمان بیاورید.
و بدینسان ابراهیم از قوم خود که مشرک بودند ،بیزاری جست.
َ ُ ُّ پیامبر فرمود« :ولَ ْ َ ُ ْ
رح ٌم أبلها بِ ِب ِ
الِلا» .یعنی با اینکه کافرند ،حق كن ل هم ِ ِ
خویشاوندی آنها را ادا میکنم .و این ،نشان میدهد که حق ارتباط برای خویشاوند،
محفوظ است؛ اگرچه کافر باشد و این ،غیر از دوستی با خویشاوندِ کافر است؛ یعنی
خویشاوندِ کافرِ انسان ،اگرچه حقّ خویشاوندی دارد ،اما حقّ والیت و دوستی ندارد
و نباید با او دوستی کرد؛ زیرا بر باطل است.
سپس مؤلف ،احادیثی ذکر کرده که پیامبر نوید فتح مصر را به یارانش داده و
به نیکرفتاری با اهل مصر سفارش نموده و فرموده است« :آنها ،حرمت و حق
627 باب :نیکی به پدر و مادر و تداوم پیوند خویشاوندی
خویشاوندی دارند» .زیرا هاجر ،مادرِ اسماعیل و همسر ابراهیم خلیل اهل
مصر بوده است و بدینسان مصریها ،داییهای اسماعیل محسوب میشوند و
اسماعیل پدرِ عربهای مستعربه ،بهشمار میرود؛ یعنی عربهای مستعربه،
نوادگان اسماعیل هستند.
بههر حال ،این نشان میدهد که قرابت و خویشاوندیِ دور نیز درخورِ صلهی
رحم است و وقتی دریابیم که فالنشخص از طایفهی ماست ،باید حق خویشاوندی
او را ادا کنیم؛ هرچند خویشاوندِ دور ما باشد.
همچنین درمییابیم که ارتباط با خویشاوندان مادری ،مانند صلهی رحم با
خویشاوندان پدریست.
***
ربنول اهللِ َأ رخ ر
َ َ ُ َ ى َ َّ
زید األنصاري أن رجال قال :یا رس
َ ُّ
-996وعن أيب أیوب خا ِ
ِ دل بن ٍ
َ رى ُر ُ ُ ُ َّ اجلن َةَ ،ویُ َباعِدِّن م َِن انلَّار .فقال انلَّ
َّ ُر ُ
ْشك ب ِ ِه شيئا، ت وال ، اّلل د تعب« : ُّ
ب ين خل
عمل ید ِ
ِ بِ ٍ
َّ َّ َ َ ُ َ ُ ُ َّ َ َ ُ
()۶
متفق عليه] حم»ٌ [ . وت ِقیم الصالة ،وتؤيت الزَكة ،وت ِصل الر ِ
ترجمه :ابوایوب ،خالد بن زید انصاری میگوید :مردی به پیامبر گفت :ای
رسولخدا! عملی به من معرفی کن که مرا وارد بهشت سازد و از آتش دوزخ ،دور
بگرداند .پیامبر فرمود« :اهلل را عبادت کن و هیچ چیز و هیچ کس را شریکش مساز
و نماز را برپا دار و زکات بده و حقّ خویشاوندی را ادا کن».
َرَ َ َ َ ُ ُ ر َرُر ر ََ َ ر
-992وعن سلمان بن اعمرَ ع ِن انلَّ ي
ب قال« :إِذا أفطر أحدكم فلیف ِطر لَع تمر َ ٍ
ٌَ ََ
ِنی صدقة ،ولَع
َّ َ ُ َ َ ٌ َ َّ ُ ُ ُ َرى َ َّ ُ َ ٌ َ ر َ ر
فإِنه برکة ،فإِن لم َيِد تمرا ،فاملاء ،فإِنه طهور» .وقال« :الصدقة لَع ال ِمسك ِ
ٌَ َ َ ٌَ رَ ذي َّ
()1
وصلة»[ .ترمذی ،روایتش کرده و آن را حسن دانسته است]. ح ِم ث ِنتان :صدقة ِ الر ِ
ترجمه :سلمان بن عامر میگوید :پیامبر فرمود« :هریک از شما هنگامِ افطار،
با خرما افطار کند؛ زیرا در آن ،برکت است .و اگر خرما نیافت ،با آب افطار نماید؛
زیرا آب ،پاک است» .و فرمود« :در صدقه دادن به مسکین( ،پاداشِ) یک صدقه است
و صدقه دادن به خویشاوند ،دو پاداش دارد :پاداش صدقه ،و پاداش صلهی رحم».
ح ُّبهاَ ،و َاك َن ُع ُ ر ٌَ ُر ُ ُ َ َ ر َ
مر -992وعن ابن عمر رِض اهلل عنهما قالَ :كنت َتيت امرأة وکنت أ ِ
ب: ذلك َل ،فقال انلَّ ُّ
َ َ ََ
ب ،فذکر فأبیتَ ،فأَ ََت َع ُ
مر انلَّ َّ ر َ ير ر َُ
یكرهها ،فقال يل :طلقها
َ ير َ
«طلقها»[ .ابوداود و ترمذی ،این حدیث را روایت کردهاند و ترمذی آن را حسن
()۶
صحیح دانسته است].
ترجمه:ابنعمر $میگوید :زنی در نکاح من بود و او را دوست داشتم؛ ولی
عمر (پدرم) او را نمیپسندید .لذا به من گفت :طالقش بده؛ ولی من ،قبول نکردم.
پدرم نزد پیامبر آمد و این مسأله را برای ایشان بازگو کرد .پیامبر فرمود« :طالقش
بده».
َ َ ُي َر ُ ر َى َّ َ َّ ُ ى َ َ
ادل ررداءِ أن َرجال أتاهُ فقال :إِن يل ام َرأة وإِن أِّم تأم ُرن بِطالق ِها؟
-993وعن أيب َّ
ر َ َّ َ ر ر َ َ َ ر ُ ر ُ َر ُ َر َّ َ ر ُ
اجلنةِ ،فإِن ِشئت فأ ِضع ذل ِك ابلاب، واب
وادل أوسط أب ِ فقال :س ِمعت رسول اّللِ یقول« :ال ِ
ر ُ َ
أ ِو احفظه»[ .ترمذی ،این حدیث را روایت کرده و آن را حسن صحیح دانسته
()1
است].
ترجمه :از ابودرداء روایت است که شخصی ،نزد وی رفت و گفت :همسری
دارم و مادرم به من امر میکند که طالقش دهم .ابودرداء پاسخ داد :از رسولاهلل
شنیدم که میفرمود« :پدر و مادر ،مهمترین و برگزیدهترین ،دروازهی بهشت هستند؛
اگر میخواهی ،این درب را نابود کن و اگر میخواهی ،آن را نگه دار».
ٌَ َّ َ ُ َ َ
ي صدقة ،»...صحیح است؛ ر.ک:
ك ِ
است .واهلل اعلم» .البته قسمت دوم حدیث «الصدقة لَع ال ِمس ِ
صحیح ابن ماجه ،آلبانی ،/ش.0282 :
( )۶السلسلة الصحيحة ،ش808:؛ صحیح ابنماجه ،آلبانی ،/ش.0282:
( )1صحیح الجامع ،ش7054 :؛ و السلسلة الصحيحة ،ش805 :؛ و صحیح ابنماجه ،آلبانی ،/ش:
.0288
629 باب :نیکی به پدر و مادر و تداوم پیوند خویشاوندی
َ َُ َر َ ُي اعزبَ $ع ِن انلَّ ي
ْنلة األم»[ .ترمذی ،این
ب قال« :اخلالة بِم ِ ٍ -912وعن الرباءِ بن
()۶
حدیث را روایت کرده و گفته است :حسن صحیح میباشد].
َ َ
صحاب الغارِ ،وحدیث ِ ويف ابلاب أحادیث ک ِثریة يف الصحیح مشهورة ،منها حدیث أ
ُ ر َ َيَ اخت ى َ َرَُ ر ُ َر َر َ ََ َ
صاراَ ،ومِن أهمها حدیث جری ٍج وقد سبقا ،وأحادیث مشهورة يف الصحیح حذفتها ِ
الم وآدابه َو َسأَ رذ ُک ُرهُ ر
اإلس ِ
ر َ َُ َّ ُ ُ ر َ ُ
عمرو بن عبسة الط ِویل المشت ِمل لَع ُج ٍل کثریة مِن ق َوا ِع ِد
َ َ َ ر
ِِ ِ
َ َ َّ َ َ ر َ َ ر ُ
ب بِمكة ،يعين يف أ َّول ت َلَع انلَّ ي الرجاء ،قال فیه :دخل
َّ َ
باب ب َت َما ِم ِه إن َش َ
اء اهلل تعاىل يف
ِ ِ ِ
ُ َ َ َ َ ُ َّ ُ ُ
ب» .فقلت :وما نب؟ قال« :أرسلين اهلل تعاىل» ،فقلت: انلبوة ِ ،فقلت َل :ما أنت؟ قال« :ن ٌّ
ُ َ ُ ر ُ َّ َ َ َ ر َ بأَ يي ََشء َأ ررسلَك؟ قالَ « :أ ررسلَين بصلة األ ر
َ
ْشك ب ِ ِه رس األوثان ،وأن یوحد اهلل ال ي ِ وک حام، ر ِ ِ ِ ٍ ِ
َّ َ َ ٌ َ
َشء» .وذکر تمام احلدیث .واّلل أعلم.
ترجمه :براء بن عازب میگوید :پیامبر فرمود« :خاله ،بهمنزلهی مادر است».
در اینباره ،احادیث فراوان و مشهوری وجود دارد که در کتابهای صحیح آمده
است؛ از جمله حدیث یاران غار( )1و حدیث جریج( )۳که پیشتر ذکر شد .بنده جهت
اختصار ،از ذکر این احادیث خودداری کردهام که از مهمترین این احادیث به حدیث
عمرو بن عبسه اشاره میکنم که طوالنیست و حاوی جملههای فراوانی از قواعد
و آداب اسالمیست که انشاءاهلل تعالی آن را در باب «رجاء» (امید به رحمت الهی)
در بخشی از این روایت آمده است که عمرو بن عبسه ()8
ذکر خواهم کرد.
میگوید :در مکه ،یعنی در ابتدای بعثت پیامبر نزدشان رفتم و گفتم :تو کیستی؟
فرمود« :من ،پیامبرم» .پرسیدم :پیامبر ،چیست؟ فرمود« :اهلل متعال ،مرا فرستاده است».
سؤال کردم :تو را با چه مأموریتی فرستاده است؟ فرمود« :برای صلهی رحم ،شکستن
بتها ،و اینکه اهلل ،بهیگانگی پرستش شود و هیچ چیز و هیچکس را شریکش
نسازند» .و آنگاه بقیهی حدیث را ذکر کرد .و اهلل ،داناتر است.
( )۶صحیح الجامع ،ش2228 :؛ این حدیث در صحیح بخاری ،ش 6288:به صورتی طوالنی آمده است.
( )1ر.ک :همین کتاب ،حدیث شمارهی .02
( )۳ر.ک :همین کتاب ،حدیث شمارهی.625 :
( )8ر.ک :همین کتاب ،حدیث شمارهی.552
شرح ریاضالصالحین 631
شرح
این احادیث ،دربارهی صلهی رحم و نیکی به پدر و مادر است؛ از جمله حدیث
خالد بن زید انصاری که از پیامبر خواست عملی را به او معرفی کنند که او را
وارد بهشت نماید و از آتش دوزخ دور بگرداند .پیامبر فرمود« :اهلل را عبادت کن و
هیچ چیز و هیچ کس را شریکش مساز و نماز را برپا دار و زکات بده و حقّ
خویشاوندی را ادا کن» .شاهد موضوع در این حدیث ،اینجاست که پیامبر فرمود:
«حقّ خویشاوندی را ادا کن» و بدینسان صلهی رحم را یکی از اسباب ورود به
بهشت و دور شدن از آتش دوزخ برشمرد.
بدون شک ،هر انسانی ،خواهان دستیابی به این سعادت بزرگ است که از
دوزخ نجات یابد و وارد بهشت شود .زیرا هرکس از دوزخ دور گردد و به بهشت
برود ،به رستگاری بزرگی دست یافته است و هر مسلمانی ،در این جهت میکوشد؛
اما برای رسیدن به چنین سعادتی ،چهار عملِ اساسی ،ضروریست:
یکم :اهلل را بدور از هرگونه شرک کوچک و بزرگی عبادت و پرستش کنید.
دوم :نماز را برپا دارید و آن را سرِ وقت و با جماعت بخوانید؛ البته نماز
جماعت ،مخصوص مردان است و بر زنان ،واجب نیست.
سوم :زکات اموالتان را ادا کنید و زکاتی را که اهلل متعال در اموال شما واجب
کرده است ،به مستحقان آن بدهید.
چهارم :صلهی رحم ،یعنی حق خویشاوندی را مطابق عرف جامعهی اسالمی
بهجا آورید .در جامعهی سالم ،آنچه که مردم ،آن را صلهی رحم بدانند ،صلهی رحم
محسوب میشود و آنچه که در عرف چنین جامعهای ،صلهی رحم بهشمار نیاید،
پیوند خویشاوندی محسوب نمیشود؛ مگر اینکه انسان در جامعهای زندگی کند که
به ارتباطهای خانوادگی و خویشاوندی اهمیت ندهند؛ در این صورت ،اصلِ صلهی
رحم به عنوان یکی از آموزههای دینی به قوت خود باقیست و باید با استفاده از
رهنمودهای دینی به این دستور بزرگ اسالمی ،عمل کرد.
سپس مؤلف /حدیث سلمان بن عامر ضبی را دربارهی افطار با خرما ذکر
کرده است؛ بنا بر این روایت ،اگر خرما نبود ،با آب ،افطار کنید .در این روایت،
636 باب :نیکی به پدر و مادر و تداوم پیوند خویشاوندی
همچنین آمده است« :در صدقه دادن به مسکین( ،پاداشِ) یک صدقه است و صدقه
دادن به خویشاوند ،دو پاداش دارد :پاداش صدقه ،و پاداش صلهی رحم».
از اینرو علما گفتهاند :از میان دو فقیر که یکی ،خویشاوند شماست و دیگری،
خویشاوندِ شما نیست ،فقیرِ خویشاوند ،در اولویت است؛ زیرا از آن جهت که حقّ
خویشاوندی دارد ،مستحقتر است.
آنگاه مؤلف ،/حدیث عبداهلل بن عمر $را ذکر کرده است که وی ،همسری
داشت و به او عالقهمند بود .پدرش ،عمر به او دستور داد که این زن را طالق
دهد .ولی ابنعمر که زنش را دوست داشت ،خواستهی پدرش را رد کرد .عمر
این موضوع را با پیامبر در میان نهاد .پیامبر به ابنعمر فرمود« :طالقش بده».
و روایت بعدی ،دربارهی زنیست که پسرش را به طالق دادن همسرش امر
میکرد .پیامبر در این حدیث این نکته را بیان فرمود که صلهی رحم یا نیکی به پدر
و مادر ،یکی از اسباب و زمینههای ورود به بهشت محسوب میشود و این،
اشارهایست به اینکه طالق دادن همسر به فرمان پدر و مادر ،سببِ رفتن به بهشت
است؛ ولی این ،بدین معنا نیست که طالق دادن همسر در شرایطی که پدر و مادر
فردی ،چنین خواستهای دارند ،واجب است .شخصی از امام احمد حنبل /پرسید:
من ،همسرم را دوست دارم ،ولی پدرم به من میگوید :طالقش بده؛ چه کنم؟ فرمود:
طالقش نده .آن شخص پرسید :مگر پیامبر به ابنعمر دستور نداد که در اینباره به
خواستهی پدرش عمل کند و همسرش را طالق دهد؟ امام احمد /به او فرمود :آیا
مگر پدرت ،همانند عمر است؟ زیرا دربارهی عمر یقین داریم که در اینباره دلیلی
شرعی داشته است و چون فرزندش از این دلیل ،بیاطالع بود ،در برابر خواستهی
پدر ،مقاومت میکرد؛ و گرنه ،هیچ لزومی نداشت و بلکه ممکن نبود که عمر
پسرش را به چنین کاری وادار کند و بدون دلیلی شرعی آنها را از هم جدا نماید.
لذا اگر پدر یا مادری ،بدون دلیل و مصلحتی شرعی ،از فرزند خود بخواهند که
همسر مورد عالقهاش را طالق دهد ،حرفشان بیاعتبار است و نباید به چنین
خواستهای تن داد؛ زیرا این مسأله ،بهقدری حساس است که هیچکس حق دخالت در
چنین مواردی را ندارد و چنین مسایلی ،به خودِ زن و مرد مربوط میشود.
***
-34باب :حرام بودن نافرمانی و آزارِ پدر و مادر و قطع صلهی
رحم
از اینرو حق را باطل ،و باطل را حق ،میبینند .در این آیه هم به مجازات اخروی
اشاره شده است و هم به مجازاتی دنیوی:
ذ
ّلل﴾ ،یعنی :آنان را از رحمتش دور و محروم میگرداند. مجازات اخروی﴿ :لعن ُه َُمَٱ َُ
ُ
و مجازات دنیوی﴿ :فأص ذم ُهمَ َوأعَ ىَ
م َأبَصَرهمَ َ ، ﴾٢٣یعنی :گوشهایشان را از
شنیدن حق ،کَر میکند و چشمانشان را از دیدن حق ،کور میگرداند و بدینسان از
حق و حقیقت ،بهره نمیبرند.
اهلل متعال ،میفرماید:
ذ ذ ُ ُ ذ
ّللِ َمِنَ َبعَ َِد َمِيثَقِ َهِۦ َويقَط ُعونَ َماَ َأمرَ َٱ َُ
ّلل َب ِ َهِۦَ َأنَ ﴿وَٱَّلِينَ َينقضونَ َعهَدَ َٱ َ
ذ ُ ُ
ارَِ﴾٢٥لئِكََل ُه َُمَٱللعَن َةَول ُهمََ ُسوَ َُءَٱ ذدل َ
ضَأو ىَ س ُدونََ ِ َ
فَٱلَۡر ِ َ يُوصلََو ُيفَ ِ
[الرعد]٨٢ :
و آنان که پس از بستن پیمان استوار با اهلل پیمانشکنی میکنند و پیوندهایی را که پروردگار
به برقراری آن دستور داده است ،قطع مینمایند و در زمین به فساد و تبهکاری میپردازند.
لعنت و نفرین ،و نیز سختیِ سرای آخرت (فرجام بد) از آنِ چنین کسانیست.
سه عملکرد بد دارند :شکستن پیمان استواری که با اهلل بستهاند ،قطع صلهی
رحم و دیگر پیوندهایی که اهلل متعال به برقراری آن دستور داده است ،و نیز فساد و
تبهکاری در زمین با گناهان فراوانی که مرتکب میشوند .نتیجهاش ،اینست که از
رحمت االهی محروم میگردند و فرجام بدی دارند.
اهلل تبارک و تعالی ،میفرماید:
ُ ذ ذ
ن َعِندكَ َٱلَكِبََ ن َإِحَسَ ًناَ َإ ِ ذما َيبَلغ ذَ
ل َإِيذ َاهُ َو َب ِٱلَوَ ِدليَ َِ ﴿وقضَ َر ُّبكَ َأ َ
ل َتعَ ُب ُدوَاَ َإ ِ َ
ُ ذ ُ ُِ ُ ذ ُ ُ
ف َولَ َتنَهرَهما َوقل َل ُهما َقوَلَ َك ِريمَا ََ٢٣ أح ُدهماَ َأَوَ َ ِلَكهما َفلَ َتقل َل ُهماَ َأ َ
ُ ُّ ِ
انَص ِغيَاَ﴾٢٤ بَٱرَحَ ُهماَكماَر ذبي ِ َ وَٱخَفِضََل ُهماَجناحََٱَّل َِلَمِنََٱ ذلرحَ َِةَوقلَ ذر ِ َِ
[اإلرساء]٨٣ ،٨٤ :
و به پدر و مادر نیکی نمایید .و چون یکی از آنها یا هر دوی آنها نزدت به سن پیری
رسیدند ،کوچکترین سخن ناخوشایندی به آنان مگو و بر سرشان داد مزن و به آنان سخن
نیکی بگو .و از روی مهربانی بالِ فروتنی و تواضعت را برایشان فرود آور و بگو :ای پروردگارم!
همانگونه که مرا در کودکی پرورش دادند ،آنان را مشمول رحمت خویش بگردان.
631 باب :حرام بودن نافرمانی و آزارِ پدر و مادر و قطع صلهی رحم
اهلل متعال به نیکی کردن به پدر و مادر دستور داده و فرموده است :وقتی پدر یا
مادرت یا هر دوی آنها پیر شدند ،کوچکترین سخن ناخوشایندی به آنان نگو .زیرا
وقتی انسان ،پا به سن میگذارد و پیر و فرتوت میشود ،به اشکال مختلف بهانهگیری
میکند؛ ولی فرزند ،حق ندارد به آنها بگوید :خستهام کردید ،یا بر سرشان داد بزند.
بلکه باید با آنها بهنرمی سخن بگوید و سعی کند خوشحالشان نماید و غم و
ُّ ِ
اندوهشان را بزداید﴿ .وَٱخَ ِفضَ َل ُهما َجناحَ َٱَّل َِل َمِنَ َٱ ذلرحَةَِ﴾ فرزند ،هر جایگاه و
موقعیتی که پیدا کند ،وظیفه دارد مانند پرنده باشد؛ یعنی اگر همانند پرنده در اوج یا
موقعیتهای باالیی قرار گرفت ،باید بالِ مهر و تواضع خود را برای آنان بگستراند و
از مهرورزی به آنها دریغ نکند .بلکه نیکیهایشان را بهیاد داشته باشد و دعا کند:
ُ
ان َص ِغيَا َ« :﴾٢٤همانگونه که مرا در کودکی پرورشب َٱرَحَ ُهما َكما َر ذبي ِ َ
﴿وقل َ ذر ِ َِ
دادند ،آنان را مشمول رحمتِ خویش بگردان».
اینها ،دستورهاییست که اهلل متعال دربارهی والدین پیر و سالخورده ،داده
است؛ اگرچه حقوق پدر و مادر ،در دوران جوانی آنها نیز به قوت خود باقیست،
ولی معموالً در این دوران ،از فرزندان خود بینیازند.
سپس مؤلف ،/حدیث ابوبکره را ذکر کرده که در آن آمده است :پیامبر
سه بار فرمود« :آیا شما را از بزرگترین گناهان کبیره ،آگاه کنم؟» گفتیم :بله ،ای
رسولخدا! فرمود« :شرک به اهلل ،و نافرمانی پدر و مادر».
شرک به اهلل ،بزرگترین گناه در زمینهی حقوق الهیست و نافرمانی پدر و مادر،
بزرگترین گناه در حق کسانیست که بیش از همهی مردم ،سزاوار توجه ،احترام،
رسیدگی و دوستی و محبت هستند ،یعنی پدر و مادر.
پیامبر که پیشتر تکیه زده بود ،نشست و فرمود« :آگاه باشید که سخن دروغ و
شهادت دروغین نیز جزو گناهان کبیره است» .زیانِ دروغگویی و شهادت دروغین،
بهقدری زیاد است که پیامبر پیش از بیان این مسأله تکیه زده بود ،ولی برای بیان
این مسأله نشست تا نسبت به پیامدهای وخیم دروغگویی و شهادت دروغ ،هشدار
دهد .متأسفانه امروزه بسیاری از مردم بهسادگی دروغ میگویند و شهادت دروغ
میدهند و گمان میکنند که اگر به نفع کسی ،شهادت دروغ بدهند ،به او نیکی
کردهاند! هرکس ،شهادت دروغ بدهد ،هم به خود بد کرده و هم به کسی که به نفع او
شرح ریاضالصالحین 631
[نووي :در اینباره احادیثی وجود دارد که در باب پیشین ،ذکر شد؛ مانند این حدیث که:
َ ُ َّ َ َ
عك» )۶(.و این حدیث کهَ « :ومن ق َط َعين ،ق َط َعه اَّلل»])1(. َْ ُ َ ْ ََ
«وأقطع من قط ِ
شرح
همهی این احادیث ،نشانگر حرام بودن قطع صلهی رحم و نافرمانی پدر و مادر
است؛ پیشتر نمونههایی از این احادیث ،ذکر شد .افزون بر احادیث گذشته ،حدیث
عبداهلل بن عمرو بن عاص $ذکر شده که پیامبر فرموده است« :یکی از گناهان
کبیره ،اینست که شخصی به پدر و مادرش دشنام دهد» .و در روایتی دیگر آمده
است« :یکی از بزرگترین گناهان کبیره ،اینست که شخصی پدر و مادر خود را لعن
و نفرین کند» .سؤال شد :چگونه کسی پدر و مادر خود را لعن و نفرین میکند؟! زیرا
خیلی شگفتآور است که کسی ،به پدر و مادرش دشنام دهد یا نفرینشان کند .فرمود:
«پدرِ کسی را دشنام میدهد و او نیز در مقابل ،پدر او را دشنام میدهد؛ و مادرِ کسی
را دشنام میدهد و او نیز در مقابل ،مادر وی را دشنام میدهد».
این هشدار جدی ،نشانگر اینست که انسان باید همهی دقتش را بهکار گیرد تا
مبادا به عنوان یک محرّک یا عامل تحریککننده ،سبب شود که به پدر و مادرش دشنام
دهند؛ یعنی مبادا به پدر و مادرِ کسی دشنام دهد .زیرا این امر ،طرف مقابل را به واکنش
وامی دارد و باعث میشود که او نیز مقابله به مثل کند و به پدر و مادرِ این شخص،
دشنام دهد؛ این ،بدین معنا نیست که مقابله با مثل در چنین مواردی ،جایز است و
میتوانیم در برابر اهانت دیگران به پدر و مادرِ خویش ،به پدر و مادرِ آنها ناسزا
بگوییم .زیرا هیچکس ،بارِ گناهِ دیگری را بهدوش نمیکشد ،ولی معموالً انسانها در
تعامل با دیگران ،مقابله به مثل میکنند؛ از اینرو اگر به کسی به دشنام دهند ،او نیز در
مقابل ،ناسزا می گوید و لب به دشنام میگشاید .همانگونه که اهلل متعال ،میفرماید:
( )۶یعنی« :و هرکس ،تو را قطع نماید (و حق خویشاوندی را ادا نکند) ،با او قطع رابطه کنم (و او را از
رحمت خویش دور بگردانم؟)» ر.ک :حدیث شمارهی 261همین کتاب.
( )1یعنی« :و هرکس ،مرا قطع کند (و حقّ خویشاوندی را بهجا نیاورد) ،اهلل ،او را از رحمتش دور
بگرداند» .ر.ک :همین کتاب ،حدیث شمارهی.262
639 باب :حرام بودن نافرمانی و آزارِ پدر و مادر و قطع صلهی رحم
ذ ذ ُ ذ
ي َعِلَمَ﴾ ّللِ َفي ُس ُّبواَ َٱ َ
ّلل َعدَوَا َبِغ َِ ﴿ولَ َت ُس ُّبواَ َٱَّلِينَ َيدَ ُعونَ َمِن َد َِ
ون َٱ َ
[األنعام]١١٨ :
به معبودان کسانی که غیر اهلل را عبادت میکنند ،دشنام ندهید که آنان نیز از روی دشمنی و
نادانی به اهلل ناسزا خواهند گفت.
لذا اگر کسی باعث شود که به پدر و مادرش ناسزا بگویند ،در این گناه ،سهیم
خواهد بود.
سپس مؤلف /حدیثی بدین مضمون نقل کرده که مغیره بن شعبه میگوید:
پیامبر فرمود« :اهلل متعال ،رنجانیدن مادران ،خودداری از ادای حقوق مالی دیگران و
تصاحب حقوق آنها ،و زنده به گور کردن دختران را بر شما حرام نموده و برای
شما ناپسند (حرام) گردانیده است که هر سخنی را بازگو کنید و سؤالهای فراوان (و
درخواستهای بیمورد) مطرح نمایید و اموال و داراییهای خود را (در راههای
نامشروع) تباه کنید».
شاهد موضوع از این حدیث ،اینجاست که رسولاهلل نافرمانی مادران یا
رنجانیدن آنها را یکی از کارهای حرام برشمرد .رنجانیدن مادران ،به معنای کوتاهی
در انجام وظایفیست که فرزندان دربارهی مادران خود دارند؛ و هرکس در نیکی به
مادرش کوتاهی کند ،باعث رنجش خاطرش میشود .زنده به گور کردن دختران نیز
حرام است؛ در دوران جاهلیت ،داشتن فرزند دختر را ناپسند میدانستند و بد
میبردند که دخترشان را بهازدواج یک مرد دربیاورند؛ از اینرو همینکه صاحب
فرزند دختر میشدند ،گودالی میکَندند و بدینسان دخترشان را زنده به گور
میکردند .اهلل متعال ،میفرماید:
ُ
َ [التكوير]٩ ،٨ : ﴿ِإَوذاَٱلَموَ َُءۥد َُةَ ُسئِلتَََ٨بِأ َِِ
يَذۢنبََقتِلتََ﴾٩
و آنگاه که از دختر زنده به گورشده بپرسند :به کدامین گناه کشته شده است؟
از اینرو اهلل متعال ،زنده به گور کردن دختران را که یکی از بزرگترین گناهان
کبیره است ،حرام گردانید .شکی نیست که اگر کسی ،یک شخص بیگانه را بکشد،
برای همیشه در دوزخ خواهد ماند؛ زیرا اهلل متعال ،فرموده است:
شرح ریاضالصالحین 641
ذ ُ
ضبَ َٱ َُ
ّلل َعليَ َهَِ ﴿ومن َيقَ ُتلَ َ ُمؤَمِنَا َ ُّمتع ِ ِمدَا َفجزاَؤَهُۥ َجه ذن َُم َخَ ِ َ
لا َفِيها َوغَ ِ
َ [النساء ]٩٤ : ّلۥَعذابًاَع ِظيمَاَ﴾٩٣ ولعن َُهۥَوأع ذَدَ َُ
و هر کس ،مؤمنی را بهعمد بکشد ،جزایش دوزخ است و جاودانه در آن خواهد ماند؛ و اهلل بر
او خشم گرفته ،و او را از رحمتش دور نموده و عذاب بزرگی برایش آماده ساخته است.
بنابراین ،جُرم کسی که یکی از نزدیکان خود را میکُشد ،بهمراتب ،سختتر و
سنگینتر است.
ْ
«ومن ًعا وهات» ،یعنی :برخی از انسانها از طریق ضایع کردن حق دیگران و نداد ِن
حقوق مالی آنها یا از طریق تصاحب اموال سایر افراد ،مال و ثروتی بههم میزنند؛ و
این ،حرام است .به عبارت دیگر از دادن حقوقِ مالی دیگران طفره میروند و خواهان
اموالی هستند که به آنها تعلق ندارد« .هات» یعنی :به من پول و ثروت بدهید که
ْ
نوعی زیادهخواهیست؛ «ومن ًعا» ،یعنی آنچه را که بر آنها واجب است ،نمیدهند.
این هم جزو کارهاییست که اهلل حرام نموده است؛ زیرا برای هیچکس خودداری
از ادای حقوق مالی ،جایز نیست؛ همانطور که مطالبات مالی بیاساس ،نارواست و
این ،هر دو ،حرام میباشد .از اینرو پیامبر فرمود« :اهلل متعال ،رنجانیدن مادران،
خودداری از ادای حقوق مالی دیگران و تصاحب حقوق آنها را بر شما حرام نموده
است».
در ادامهی این حدیث ،آمده است« :و برای شما ناپسند (حرام) گردانیده است که
هر سخنی را بازگو کنید و سؤالهای فراوان (و درخواستهای بیمورد) مطرح نمایید
و اموال و داراییهای خود را (در راههای نامشروع) تباه کنید» .در این حدیث،
کراهت و تحریم با هم آمده که به یک معناست؛ زیرا این دو واژه در زبان شرعی،
یک مفهوم دارند و چنین بهنظر میرسد که کاربرد این دو واژه فقط بهخاطر اختالف
تعبیر است.
فرمود« :و برای شما ناپسند (حرام) گردانیده است که هر سخنی را بازگو کنید».
یعنی :اهلل زیادهگویی یا بگومگوهای بیاساس و بازگو کردن هر سخنی را حرام
نموده است .به عبارت دیگر برای کسی جایز نیست که سخن گفتن دربارهی دیگران،
همهی زندگیاش شود و همواره بگومگو کند و بگوید که چنین گفتهاند و چنین گفته
646 باب :حرام بودن نافرمانی و آزارِ پدر و مادر و قطع صلهی رحم
شده است! ناگفته نماند که اگر رد و بدل کردن چنین سخنانی دربارهی آبروی علما و
مسؤوالن باشد ،گناهش بیشتر است .انسان مؤمن ،بهفرمودهی پیامبر اکرم فقط
َّ ْ َ َ َ ْ
سخن نیک میگوید؛ همانگونه که پیامبر فرموده است« :م ْن َكن یُؤ ِم ُن بِاَّلل َواْل ْومِ
ت» .یعنی« :هرکس ،به اهلل و روز قیامت ایمان دارد ،یا يق ْل خريا ً أَ ْو ْلَ ُ
صم ْ ْ ُ
اآلخر ،فل
ِ ِ
سخن نیک بگوید ،یا ساکت باشد».
احتمال دارد منظور از کثرت سؤال که از آن منع شده است ،پرسشهای علمی
باشد یا درخواستِ کمکِ مالی از دیگران.
در موردِ اول ،زمانی کثرت سؤال ،مکروه و ناپسند است که قصد پرسشگر ،از
سؤالپیچ کردن طرف مقابلش این باشد که او را خسته و درمانده نماید؛ ولی اگر
قصد سؤالکننده ،اینست که بر اطالعات و معلومات خویش بیفزاید و نکات
جدیدی فرابگیرد ،هیچ اشکالی ندارد .عبداهلل بن عباس $بهکثرت سؤال میکرد؛ از
او پرسیدند :چگونه اینهمه علم و دانش را کسب کردی؟ فرمود :با زبانی پرسشگر،
قلبی اندیشمند و پیکری که در راه کسب علم ،خستگی به خود راه نمیداد.
بههر حال اگر قصد سؤالکننده ،مچگیری یا عیبجویی بر طرف مقابلش و
درمانده کردن او باشد ،در این صورت ،سؤال کردن ،مکروه است.
و اما حالت دوم ،یعنی درخواست کمکِ مالی ،ویژگی آدمهای طمعکار و
حریص است؛ از اینرو درخواست پول یا کمک مالی از دیگران ،جز در شرایط
اضطراری ،جایز نمیباشد .البته درخواست کمک مالی از دوست بسیار نزدیک و
صمیمی ،یا از مسؤوالن وظیفهشناس که بیمنت به وظیفهی خود عمل میکنند،
بیاشکال است؛ در غیر این صورت ،درخواست کمکِ مالی جز در شرایط اضطراری،
جایز نیست .آیا مال دنیا ،آنقدر ارزش دارد که کسی برای به دست آوردن چند ریال،
ممنونِ این و آن شود؟
ضایع کردن مال نیز حرام است؛ یعنی برای هیچکس جایز نیست که مالش را در
کارهایی مصرف نماید که هیچ نفع دینی و دنیوی ندارند؛ زیرا اهلل متعال ،فرموده است:
ذُ ُ ُ ذ ﴿ولََتُؤَتُواََٱ ُّ
[النساء َ ]٢ : ّللَلكمََق ِيَمَا﴾ لسفهاَءََأمَوَلك َُمَٱل ِ َ
تَجعلََٱ َ
و اموالی را که اهلل وسیلهی ماندگاری و قوام (زندگی) شما قرار داده است ،به سفیهان و
بیخردان ندهید.
شرح ریاضالصالحین 642
لذا مال و ثروت ،وسیلهی ماندگاری و قوام زندگیست و منافع دینی و دنیوی
مردم ،به وسیلهی مال و ثروت بهانجام میرسد و اگر انسان ،مال و ثروتش را در
راههای بیفایده هزینه کند ،در واقع مالش را تباه کرده است؛ بدتر از این ،عملکرد
کسانیست که مال و ثروت خویش را در راههای حرام مصرف میکنند و بدینسان
مرتکب دو عمل بسیار زشت میشوند:
یکم :ضایع کردن مال خود.
دوم :ارتکاب عمل حرام.
لذا بر هر انسانی واجب است که از مال و ثروتش نگهداری کند و آن را فقط در
راههای مشروع و در جهت منافع دینی و دنیوی ،مصرف نماید.
***
-34باب :فضیلت نیکی با دوستان پدر و مادر ،خویشاوندان،
همسر و دیگر کسانی که گرامیداشت آنها ،پسندیده است
من از رسولاهلل شنیدم که میفرمود« :بهترین نیکی ،اینست که شخص ،با دوستان
پدرش ارتباط داشته باشد».
در روایتی دیگر از ابندینار نقل شده است که عبداهلل بن عمر $هرگاه از مدینه
به مکه میرفت ،االغی با خود داشت که وقتی از سواریِ شتر خسته میشد ،برای
استراحت روی االغ مینشست؛ وی ،عمامهای داشت که بر سرش میبست .یک روز
که سوارِ االغش بود ،صحرانشینی از کنارش گذشت .عبداهلل از او پرسید :آیا تو ،فالن
پسر فالنی نیستی؟ پاسخ داد :بله .عبداهلل االغش را به او داد و به او گفت :سوار
شو ،و عمامهاش را به او بخشید و گفت :این را به سر خود ببند .یکی از همراهان
عبداهلل به او گفت :اهلل ،تو را ببخشد؛ االغی را که برای استراحت خود داشتی ،به
او بخشیدی و عمامهای را که بر سَرَت میبستی ،به او دادی؟! پاسخ داد :من از
رسولاهلل شنیدم که فرمود« :یکی از بهترین نیکیها ،اینست که شخص پس از
وفات پدرش با دوستان او ارتباط داشته باشد»؛ و پدر این مرد ،از دوستان پدرم بود.
شرح
مؤلف /پس از ذکر احکام مربوط به نیکی به پدر و مادر و صلهی رحم ،به
موضوع ارتباط با دوستان پدر و مادر یا دوستان خویشاوندان پرداخته است؛ و این به
سبب پیوندیست که میان آنها و خویشاوندانش یا میان آنها و پدر و مادرش وجود
داشته است .سپس داستان شگفتانگیزی از ابنعمر $نقل کرده است؛ ابنعمر
هرگاه برای ادای حج به مکه میرفت ،االغی با خود داشت که چون از سواریِ شتر
خسته میشد ،روی االغ مینشست تا استراحت کند .زیرا سواریِ االغ خستگی
کمتری دارد.
روزی از روزها ،صحرانشینی او را دید؛ ابنعمر از او پرسید :تو ،فالن پسر
فالنی نیستی؟ پاسخ داد :آری؛ من ،پسر فالنی هستم .ابن عمر از االغ پیاده شد و
به او آن مرد گفت :این االغ را بگیر و سوار شو .آنگاه عمامهای را که برسر خود
می بست به او بخشید و به او گفت :این عمامه را بر سَرَت ببند .به عبداهلل بن عمر
گفتند :اهلل ،تو را اصالح کند؛ یا اهلل ،تو را ببخشد؛ اینها صحرانشین هستند و به اندک
بخششی راضی میشوند .منظورشان ،این بود که چرا از االغت پیاده شدی و االغ و
641 باب :فضیلت نیکی با دوستان پدر و مادر ،خویشاوندان ،همسر و دیگر...
عمامهات را به این مرد دادی؟ او به بخششی کمتر از این هم راضی بود .عبداهلل بن
عمر $پاسخ داد :من ،از رسولاهلل شنیدم که فرمود« :بهترین نیکی ،اینست که
شخص ارتباطش را با دوستانِ پدرش حفظ کند» .یعنی وقتی پدر یا مادرش یا یکی از
نزدیکانش ،از دنیا رفت ،به دوستِ او نیکی کند؛ هرچند دوست خودش نیست .پدرِ
آن صحرانشین نیز دوست عمر بود؛ از اینرو عبداهلل بن عمر $فرزندِ دوست
پدرش را گرامی داشت و به او هدیه داد.
این روایت ،نشانگر میزان پیروی صحابه از پیامبر و شوق و اشتیاق وافر آن
به انجام کارهای نیک است؛ زیرا عبداهلل بن عمر از حدیث پیامبر بهره جست و
بدان سبب که پدرِ این صحرانشین ،دوست پدرش بود ،این مرد را گرامی داشت؛ لذا
اگر پدر این مرد را میدید که دوست عمر بود ،چه میکرد؟ بهطور قطع بیش از
این به او احترام میگذاشت.
از این حدیث چنین برداشت میکنیم که باید احترام مردانی را که دوست پدرمان
بودهاند ،حفظ کنیم؛ همچنین باید با زنانی که با مادرمان دوست بودهاند ،برخورد
محترمانهای داشته باشیم و احترامشان را حفظ نماییم .این ،یکی از بهترین نیکیهاست.
این حدیث ،همچنین نشانگر گستردگی رحمت اهلل متعال است؛ زیرا دروازهی
نیکی ،دروازهی وسیع و گستردهایست که به پدر و مادر منحصر نیست؛ بلکه دامنهی
این نیکی ،به دوستان آنها نیز میرسد .یعنی اگر به دوستان پدر و مادر خویش نیکی
کنیم ،گویا به والدین خود نیکی کردهایم و بدینسان سزاوار اجر و ثواب شدهایم .و
این ،از لطف بیکران اهلل میباشد که دروازههای خیر و نیکی را به صورتی گسترده
و فراوان به روی بندگانش گشوده است تا از هر طرف ،به سوی آن روی بیاورند.
از اهلل متعال بخواهیم که همهی ما را در جرگهی نیکوکاران قرار دهد؛ بهیقین او،
الل وسلّم لَع ّ
نبينا حممد ولَع آهل وصحبه أمجعي. بخشندهی بزرگوار است .وصیل ُ
***
َر ي َ َ َّ ُ َ ر
بن ربِیعة السا ِع ِدي قال :بينا مالك ِِ -912وعن أيب أسید بضم اهلمزة وفتح السنی
َر َ َ ُ َ َ َ َ ٌُ ر َّ رَ َر ُ ُ ُ ٌ
جاءهُ رجل مِن بين سلمة فقال :یا رسول اهللِ! هل بيق رسول اّللِ إذ َنن ج َلوس عِند َ ِ
ر ر َ ُ َُ َّ َ َ ر َ ََ َ َ َ َ ٌ ُّ ُ َ َّ
ار لهما، برهما ب ِ ِه بعد م روت ِِهما؟ فقال« :نعم ،الصالة علی ِهما ،واالستِغف مِن ب ِ ير أبوي ىشء أ
شرح ریاضالصالحین 641
َ ُ َ ُ َ ُ َّ َ ُ
لة َّ ر ُ َ ر
ح ِم اليت ال توصل إِال ب ِ ِهما ،وإِک َرام ص ِدیقهما»[ .روایت
الر ِ وص
وإِنفاذ عه ِدهِماِ ،
()۶
ابوداود]
ترجمه :ابواُسَید ،مالک بن ربیعهی ساعدی میگوید :نزد پیامبر نشسته بودیم
که در این هنگام مردی از بنیسلمه نزد ایشان آمد و گفت :ای رسولخدا! آیا پس از
مرگ پدر و مادرم راهی مانده است که به آنها نیکی کنم؟ فرمود« :بله؛ دعا و
درخواست آمرزش برای آنها ،و اجرای وصیتهای آنها ،صلهی رحم با وابستگان
پدر و مادرت (یعنی ارتباط نیکو با کسانی که پدر و مادر ،رشتهی اصلی این ارتباط
محسوب میشوند) ،و بزرگداشت دوستان آنان».
ُ َّ ي َ ر َ َ َ ُ
ب ما غ رِرت -912وعن اعئشة رِض اهلل عنها قالت :ما غ رِرت لَع أح ٍد مِن ن ِساءِ انل
َّ َ َّ َ َ ر َ َ ُ ر ُ ر َ َ ََ ر ُ َ َ َ
َث ذِک َرهاَ ،و ُربما ذبح الشاة، لَع خدَية رِض اهلل عنها .وما رأيتها قط ،ولكن َكن یك ِ
ُّ ر َ ُ ر ُ َ ََ ر َ َ َ َّ ُ َر َُ ُ َُ ي َُ َ ر َ
ادلنیا ث َّم يقطعها أعضاء ،ث َّم يبعثها يف صدائ ِق خ ِدَية ،ف ُربما قلت َل :کأن ل رم یكن يف
()1
متفق عليه]
ودل»ٌ [ . واك َن يل م رِن َها َ ٌ
َّ َ ر َ َ ر َ ُ
إِال خدَية ،فیقول« :إِنها َكنت واكنت
َّ
َ ر َ َ َ ُ ُ َّ َ ر َ َ َ ُ َّ َ َ ُ ر
ويف روای ٍة وإن َكن يلذبح الشاة ،فیه ِدي يف خالئِلِها مِنها ما يسعهن.
َ َ ر َ َ َر ُ َ َ َ َ َ َ َّ َ َ ُ
ويف روای ٍة َكن إِذا ذبح الشاة يقول« :أر ِسلوا بِها إِىل أص ِدقاءِ خ ِدَية».
ََ َ َّ َ ََ ر َرََ ر َ َُ ر ُ ُ َر ُ ُ ُ َ
ِل أخت خدَيَة لَع رسول اّلل ،فعرف روایة قالت :استأذنت هالة بِنت خوی ِ ٍ ٍ ويف
َّ ُ َّ َ َ ُ ر ُ َ ر َ َ َ َ
ر َ َ ر ر َ َ
ِل».
استِئذان خدَية ،فارتاح َّلل ِك فقال« :اللهم هالة بِنت خوی ِ ٍ
ترجمه :عایشه& میگوید :رشکی که بر خدیجه بردم ،بر هیچیک از همسران
پیامبر نبردم؛ گرچه هرگز او را ندیده بودم .پیامبر از او خیلی یاد میکرد و گاه
گوسفندی سر میبُرید و آن را قطعهقطعه مینمود و برای دوستان خدیجه میفرستاد.
گاه به پیامبر میگفتم :انگار زنی جز خدیجه در دنیا نبوده است! و ایشان میفرمود:
«او ،چنین و چنان بود و من ،از او بچه دارم»( .یعنی خوبیهای خدیجه را ذکر
میکرد).
( )۶ضعیف است؛ ر.ک :ضعیف ابیداود از آلبانی ،/ش0010 :؛ آلبانی همچنین این روایت را در
مشکاة المصابیح ،ش 5822 :ضعیف دانسته است.
( )1صحیح بخاری ،ش)2261 ،2202 ،2202( :؛ و صحیح مسلم ،ش.)6527 ،6224( :
647 باب :فضیلت نیکی با دوستان پدر و مادر ،خویشاوندان ،همسر و دیگر...
در روایتی آمده است :گوسفندی ذبح میکرد و بخشی از آن را بهاندازهای که
برای دوستان خدیجه کافی بود ،به آنان هدیه میداد.
و در روایتی آمده است :وقتی گوسفندی ذبح میکرد ،میفرمود« :آن را برای
دوستان خدیجه بفرستید».
و در روایتی دیگر آمده است :هاله دختر خویلد ،خواهر خدیجه $از
رسولاهلل اجازهی ورود خواست؛ پیامبر به یادِ اجازه خواستن خدیجه افتاد و
بسیار خوشحال شد و فرمود« :پروردگارا! هاله دختر خویلد است»!
شرح
پس از مرگ پدر و مادر ،همچنان دروازهی نیکی به آنان گشوده است؛ چنانکه
از پیامبر سؤال شد :آیا پس از مرگ پدر و مادرم راهی برای نیکی به آنها باقی
َّ َ َ َ
الصالة عليْ ِه َما» .یعنی« :بله ،دعای خیر برای آنها» .لذا مانده است؟ فرمود« :ن َعم،
َّ َ
الصالة» ،در اینجا به معنای دعاست؛ همانگونه که منظور ،نماز جنازه نیست و «
اهلل میفرماید:
ِ ُ ُ ِ ُ ُ
[التوبة]١١٤ : ﴿خذََمِنََأمَوَل ِ ِهمََصدقةََتط َِِه ُرهمََوتزك ِي ِهمَبِهاَوص َِ
لَعليَ ِهم﴾
بخشی از اموالشان را به عنوان زکات بگیر تا بدینوسیله آنان را پاک و تزکیه نمایی و
برایشان دعا کن.
هرگاه زکات جمعآوریشده از قبیلهای را نزد پیامبر میآوردند ،برای آن قوم
دعا میکرد و میفرمود :پروردگارا! بر فالن طایفه درود و صلوات بفرست .چنانکه
عبداهلل بن ابیاوفی میگوید :وقتی زکات طایفهام را آوردم ،پیامبر دعا کرد:
َ َ َ َّ ُ َّ َ ِّ َ َ
آل أ ِِب أ ْوف» .و بدینسان برای آنها دعا کرد.
«اللهم صل لَع ِ
َّ َ
الصالة» ،در اینجا به معنای دعاست؛ بدینسان که انسان برای بنابراین واژهی «
پدر و مادرش دعا کند و بگوید :پروردگارا! بر پدر و مادرم ،درود بفرست؛ یا بگوید:
پروردگارا! پدر و مادرم را وارد بهشت بگردان و آنان را از آتش دوزخ ،محافظت
بفرما؛ یعنی برای پدر و مادرش دعای خیر کند.
شرح ریاضالصالحین 648
دومین راه نیکی به پدر و مادر ،پس از مرگشان ،اینست که انسان برای آنان
ْ ُ ْ
استغفار ،یعنی طلب آمرزش کند« .وإِنفاذ َعه ِد ِهما» سومین راه نیکی به پدر و مادر
است؛ یعنی اجرا کردن وصیتهای آنان.
لذا در این حدیث پنج مورد برای نیکی به پدر و مادر ،پس از وفاتشان ،بیان شده
است:
۶و .1دعا و درخواست آمرزش برای آنها.
.۳اجرای وصیتهای آنها.
.8ارتباط نیکو با کسانی که پدر و مادر ،رشتهی اصلی این ارتباط محسوب
میشوند.
.6بزرگ داشت دوستان پدر و مادر.
ناگفته نماند که پیامبر به صدقه دادن یا تالوت قرآن و نماز خواندن برای پدر
َ ْ ُ َ ُ ُ َّ ْ ُ َْ َ َ َ
اإلن َسان انق َط َع عنه ع َمله ِإال
و مادر ،دستور نداده است؛ بلکه فرموده استِ « :إذا مات ِ
ْ َ َ َ َ ْ ْ َ ْ َ َ َ َّ
ال م ْن َص َدقَة َ
ار َية أ ْو ِعلم یُنتَف ُع بِ ِه أ ْو َودل َصا ِلح یَد ُعو ُهل» )۶(.یعنی« :هنگامی
ِ ج ِ ِمن ثالثة إِ
که انسان میمیرد ،پاداش اعمالش قطع میگردد ،مگر از سه عمل :صدقهی جاری ،یا
علم و دانش سودمندی که از آن استفاده میشود ،یا فرزند شایستهای که برایش دعا
میکند» .نفرمود« :فرزند شایستهای که برایش صدقه دهد ،یا نماز بخواند یا حج و
عمره بگزارد» ،بلکه فرمود« :فرزند شایستهای که برایش دعا کند» .لذا دعای نیک برای
پدر و مادر ،ا ز انجام چنین کارهایی بهتر است .ولی اگر کسی ،برای پدر و مادرش
صدقه دهد ،ایرادی ندارد؛ زیرا پیامبر سعد بن عباده را از صدقه دادن برای مادرش،
منع نکرد و به او اجازه داد که برای مادرش صدقه دهد .همچنین مردی به پیامبر
عرض کرد :مادرم ،با مرگ ناگهانی از دنیا رفت و اگر فرصت مییافت و میتوانست
سخن بگوید ،حتماً به صدقه دادن بخشی از اموالش وصیت میکرد( .لذا پیامبر به
این مرد اجازه داد که از سوی مادرش صدقه دهد).
به هر حال پنج مورد یادشده ،روشهای نیکی به پدر و مادر پس از مرگشان
است.
سپس مؤلف /روایتی بدین مضمون نقل کرده است که امالمؤمنین عایشه&
میگوید« :رشکی که بر خدیجه بردم ،بر هیچیک از همسران پیامبر نبردم؛ گرچه
هرگز او را ندیده بودم» .رشک یا غیرت ،واکنشی درونیست که باعث میشود انسان،
همهی عالقه و محبت یار و همدم خود را برای خویش بخواهد و از آن جهت به چنین
واکنشی «غیرت» میگویند که انسان ،دوست ندارد ،غیرِ او ،در گسترهی این محبت
جای بگیرد .این حالت در هووها یا همسران یک مرد ،بیش از سایر انسانهاست.
پیامبر عایشه& را خیلی دوست داشت؛ بهگونهای که پس از خدیجه& هیچ کس را
بهاندازهی عایشه& دوست نداشت .همهی فرزندان پیامبر جز ابراهیم که از ماریه
بود ،از خدیجه& بودند؛ خدیجه همچنین در ابتدای بعثت پیامبر همهی اموالش را
برای نشر دعوت توحید در اختیار پیامبر نهاد .از اینرو رسولخدا هرگز
خدیجه& و خوبیهایش را فراموش نمیکرد .وقتی در مدینه گوسفندی سر میبُرید،
بخشی از گوشت آن را برای دوستان خدیجه& میفرستاد .عایشه& نتوانست جلوی
خود را بگیرد؛ لذا عرض کرد :ای رسولخدا! گویا زنی جز خدیجه در دنیا وجود
ت» .یعنی «:خدیجه ،چنین و چنان بود» .یا ندارد! رسولاهلل فرمود« :إِ هَّنا َك ْ
انت وَكانَ ْ
چنین و چنان میکرد؛ بدینسان پیامبر خوبیهای خدیجه $را برمیشمرد.
ودل»؛ یعنی« :و من ،از او بچه دارم» .پیامبر ،چهار دختر و سه پسر وَك َن يل منْ َها َ ٌ
َ
«
ِ
داشت که همگی جز ابراهیم ،از خدیجه بودند؛ زیرا ابراهیم از ماریهی قبطی
بود؛ ماریهی قبطی ،همان کنیزیست که پادشاه «قبط» به پیامبر هدیه داد .لذا همهی
دختران و پسران پیامبر ،جز ابراهیم از خدیجه& بودهاند .از اینرو پیامبر
میفرمود« :خدیجه ،چنین و چنان بود و من ،از او بچه دارم»( .یعنی خوبیهای
خدیجه را ذکر میکرد).
از این حدیث چنین برداشت میشود که اگر کسی ،پس از مرگِ عزیز خود به
دوستان ا و نیکی کند و آنان را گرامی بدارد ،در حقیقت به عزیزِ خود نیکی کرده
است؛ فرقی نمیکند که آن عزیز ،پدر یا مادرش باشد یا همسرش و یا دوست و
خویشاوند او .یعنی نیکی به دوستان کسی که درگذشته است ،نیکی به خودِ آن
شخص بهشمار میرود.
***
شرح ریاضالصالحین 611
َ َ رَ َ َ ر ُ َ َ
ي
مالك قال :خرجت مع جریر بن عب ِد اهلل ابلجِل يف سفر، ٍ -913وعن أنس بن
َ رٍ ى َّ ي َ ر ََ ر ُ َ َ َ ر َ ُ ُ َر ر ُ َ َ َ َ َرُ ُ
فَكن خيدمين فقلت َُل :ال تفعل ،فقال :إِِّن قد رأیت األنصار تصنع برسول اّلل شيئا
َ ر َ ر َ َ ى ر ُ َّ َ ر ُ ُ َر ُ َ َ ر
()۶
حب أحدا مِنه رم إِال خدمتهٌ [ .
متفق عليه] آيلت لَع نفِس أن ال أص
ترجمه :انس بن مالک میگوید :در سفری با جریر بن عبداهلل بجلی همسفر
شدم؛ او به من خدمت میکرد .به او گفتم :این کار را نکن .گفت :من ،انصار را دیدم
که برای خدمت به پیامبر چه میکردند؛ لذا با خود سوگند یاد کردم که با هر یک
از آنها که همراه شوم ،به او خدمت کنم.
شرح
مؤلف /در ادامهی احادیثی که دربارهی نیکی کردن به دوستان پدر و مادر ،و
دوستان همسر و خویشاوندان ذکر کرده ،داستان جریر بن عبداهلل بجلی را آورده
است که در سفر ،بههمسفرانش خدمت میکرد؛ لذا به او گفتند :تو ،یار و صحابیِ
پیامبر هستی؛ پس چگونه به دیگران ،خدمت میکنی؟ پاسخ داد« :من ،انصار را
دیدم که برای خدمت به پیامبر چه میکردند؛ لذا با خود سوگند یاد کردم که با هر
یک از آنها که همراه شوم ،به او خدمت کنم» .زیرا اینها ،پیامبر را گرامی
میداشتند و خدمت به دوستان یک نفر ،خدمت به خود آن شخص بهشمار میرود؛
یعنی خدمت به کسانی که به پیامبر خدمت میکردند ،خدمت به پیامبر است .لذا
بزرگداشت اصحاب پیامبر ،بزرگداشت شخصِ پیامبر است.
***
شرح
مؤلف ،/بابی به نام «احترام اهل بیت پیامبر و بیان فضیلت ایشان» گشوده
است .اهل بیت پیامبر دو دستهاند :برخی از آنها با اینکه از بستگان نزدیک
پیامبر بودند ،بر کفر خویش پافشاری کردند و به رسولاهلل ایمان نیاوردند؛ از
اینرو اینها ،جزو خاندان یا اهل بیت پیامبر محسوب نمیشوند .زیرا نوح
فرزندِ کافرش را جزو خانوادهاش می دانست؛ همانطور که اهلل میفرماید:
ِ ذ ُ ر
[هود]٣٢ : ل﴾نَمِنََأهَ ِ َ
نَٱبَ ِ َ وحَ ذر ذب َُهۥَفقالََر َِ
بَإ ِ َ ﴿ونادىََن َ
نوح پروردگارش را ندا داد و گفت :ای پروردگار من! پسرم ،از خانوادهی من است.
اما اهلل متعال به نوح فرمود:
ذ
ََ [هود]٣٦ : ﴿إِن َُهۥَليَسََمِنََأهَل ِكَ﴾
او ،از خانوادهی تو نیست.
لذا خویشاوندان کافرِ پیامبر ،جزو اهل بیت نیستند؛ گرچه خویشاوندان نزدیک
پیامبر بودند .اما خویشاوندان باایمانش ،از جمله همسران بزرگوارش ،اهل بیت او
هستند؛ همانگونه که اهلل در مجموعهی این آیات که سخن از اهل بیت پیامبر
است ،همسران ایشان را مخاطب قرار میدهد و میفرماید:
شرح ریاضالصالحین 612
ُ
يَضعَف َِ حشةَ َ ُّمب ِيِنةَ َيُضَعفَ َلها َٱلَعذ ُ َ
اب َ ِ ت َمِنك ذَ
ن َبِفَ ِ ب َمن َيأَ َِ ﴿يَنِساَءَ َٱِلذ ِ َِِ
ُ ذ ذ ذ
وّلِۦَوتعَملََصَل ِحَاَ ّللَِور ُس َِ ّللَِيسِ يَاَ۞َ٣٠ومنَيقَ ُنتََمِنك َ
نَ ِ َ وَكنََذَل ِكَََعََٱ َ
ذ ِ ُ ُّ
ت َكأحدَ َ ِمِنََ ب َلسَ ذَ
ي َوأعَتدَنا َلها َرِزَقَا َك ِريمَا ََ ٣١يَنِساَءَ َٱِل ِ َِ نؤَت ِهاَ َأجَرها َم ذرت َِ
ر ُ ذ ذ ُ ِ
ضَوقلَنََقوَلََ فَقلَب ِ َهِۦَمر َ تَفلَ ََتَضعَنَ ََب ِٱلَقوَ َِلَفيطَمعََٱَّلِيَ ِ َ نَٱتقيَ ذَ ٱلنِساَءََِإ ِ َِ
لصلوَةََلُوىََوأق ِمَنََٱ ذ بجََٱلَجَ ِهل ذِي َِةَٱ َ بجَنََت ُّ نَولََت ذ ُ
ذمعَ ُروفَاََ٣٢وقرَنََ ِ َ
فَ ُب ُيوت ِك ذَ
ُ ُ ِ يد َٱ ذ َُ ُ ُ ُ ذ ذ
لرجَسََ ّلل َ ِلذَهِبَ َعنك َم َٱ ِ وّلۥَ َإِنما َيُ ِر َُ
ّلل َورس َ وءاتِيَ َٱ ذلزكوَةَ َوأطِعَنَ َٱ َ
ُ
[األحزاب َ َ ]٤٤ ،٤١ : تَو ُيط ِ ِهركمََتطَ ِهيَاَ﴾٣٣ أهَلََٱلَيَ َِ
ای زنان پیامبر! هر کدامتان که مرتکب کار ناشایست آشکاری شود ،کیفرش دو برابر خواهد
بود؛ و این ،برای اهلل آسان است .و هر کس از شما ،از اهلل و پیامبرش فرمان ببرد و کار
شایسته انجام دهد ،پاداشش را دو بار به او میدهیم و برایش روزی نیکی آماده کردهایم .ای
زنان پیامبر! شما مانند هیچیک از زنان دیگر نیستید .اگر تقوا دارید ،نرم و نازک سخن
نگویید تا مبادا کسی که بیماردل است ،طمع ورزد؛ و سخن شایسته بگویید .و در خانههایتان
بمانید و به شیوهی دوران جاهلیت پیشین ،اظهار زینت نکنید و نماز را برپا دارید و زکات
دهید و از اهلل و پیامبرش اطاعت نمایید .ای خانوادهی پیامبر! بهراستی اهلل میخواهد پلیدی
را از شما دور کند و چنانکه باید شما را پاکیزه سازد.
این ،نص صریح قرآن کریم است که همسران پیامبر ،جزو اهل بیت او هستند
و ردی روشن بر دیدگاه کسانیست که همسران پیامبر را جزو اهل بیت نمیدانند.
این ،پندار نادرستیست که همسران پیامبر را جزو اهل بیت ندانیم .شکی نیست که
زنان رسولاهلل ،جزو اهل بیت پیامبر هستند.
اهل بیت باایمان رسولاهلل دو حق دارند :حق ایمان ،و حق قرابت و
خویشاوندی با رسولاهلل .همانگونه که اهلل متعال در کتابش فرموده است ،همسران
پیامبر مادران مؤمنان هستند؛ میفرماید:
ُ ُ
ََ [األحزاب ]٦ : س ِهمََوأزَوَ ُج َُهۥََأ ذمهَ ُت ُهمَ﴾
بَأوَىَََب ِٱلَ ُمؤَ ِمن ِيََمِنََأنف ِ
﴿ٱِلذ ِ َُّ
پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسرانش ،مادران مؤمنان هستند.
بنابراین ،بهاجماع مسلمانان ،همسران پیامبر مادران مؤمنان هستند؛ از اینرو
هرکس بگوید :عایشه ،مادرِ من نیست ،جایی در جرگهی مؤمنان ندارد و جزو مؤمنان
بهشمار نمیآید .زیرا اهلل متعال ،بهروشنی فرموده است:
613 باب :احترام اهل بیت پیامبر و بیان فضیلت ایشان
ُ ُ
[األحزاب ]٦ : س ِهمََوأزَوَ ُج َُهۥََأ ذمهَ ُت ُهمَ﴾
بَأوَىَََب ِٱلَ ُمؤَ ِمن ِيََمِنََأنف ِ
﴿ٱِلذ ِ َُّ
پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسرانش ،مادران مؤمنان هستند.
لذا هرکس ،عایشه را مادر مؤمنان نداند ،او ،خود جزو مؤمنان نیست؛ یعنی نه به
قرآن ایمان دارد و نه به پیامبر .شگفتا از کسانی که به عایشه کینه میورزند و به او
دشنام میدهند؛ حال آنکه عایشهی صدیقه& محبوبترین همسر رسولاهلل بود و
پیامبر هیچیک از همسرانش را بهاندازه ای او دوست نداشت .چنانکه در روایتی
صحیح که امام بخاری /نقل کرده ،آمده است :از رسولاهلل پرسیدند :چه کسی را
از همه بیشتر دوست دارید؟ فرمود« :عایشه» .سؤال کردند :از میان مردان؟ فرمود:
«پدرش» ،یعنی ابوبکر.
لذا بر ما واجب است که به اهل بیت پیامبر احترام بگذاریم و خویشاوندان
مؤمنش و همسران او را که همگی جزو اهل بیت او هستند ،گرامی بداریم.
سپس مؤلف /آیهای را ذکر کرده است که پیشتر آن را ذکر کردیم؛ اهلل
میفرماید:
ُ ِ ُ ُ ُ ِ يد َٱ ذ َُ ُ ذ
ت َويط ِهركمَ َتطَ ِهيَا َ﴾٣٣
لرجَسَ َأهَلَ َٱلَيَ َِ
ّلل َ ِلذَهِبَ َعنك َم َٱ ِ ﴿إِنما َيُ ِر َُ
[األحزاب ]٤٤ :
ای خانوادهی پیامبر! بهراستی اهلل میخواهد پلیدی را از شما دور کند و چنانکه باید شما را
پاکیزه سازد.
یعنی اهلل میخواهد نجاست معنوی را از شما بزداید و پس از زدودنِ این
نجاست ،شما را بهطور کامل پاک بگرداند؛ زیرا پاک شدن دو بخش دارد :یک بخش،
تهی شدن از زشتیها و پلیدیهاست و بخش دیگر ،آراسته شدن به نیکیها.
﴿تطَ ِهيَا﴾ مصدر تأکیدیست و نشانگر اینکه اهلل میخواهد شما را بهطور کامل،
پاکیزه سازد .از اینرو هرکس ،یکی از همسران پیامبر را به زنا متهم کند ،کافر است
و از دایرهی اسالم ،خارج میباشد؛ گرچه از میان همسران پیامبر ،بانویی جز
عایشه& را به چنین عملی متهم نماید .کسی که به امالمؤمنین عایشه& آن تهمتی را
بزند که اهلل متعال ،او را از آن پاک و مبرا دانسته ،در حقیقت اهلل را تکذیب کرده
است و جان و مال چنین شخص ،حالل میشود؛ ولی کسی که دیگر زنان
شرح ریاضالصالحین 614
رسولاهلل را به چنین عملی متهم میکند ،دیدگاه صحیح و قول راجح نزد علما،
اینست که او نیز کافر میباشد؛ زیرا اعقاد به اینکه زنانی بدکار با رسولاهلل زیرِ
یک سقف زندگی کردهاند ،بزرگترین دشنام و اهانت به شخصِ پیامبر محسوب
میشود؛ حال آنکه اهلل متعال ،فرموده است:
[النور َ ]٨٦ : ﴿ٱلَبِيثَ ُ َ
تَل ِلَخبِيثِيَ﴾
زنان ناپاک ،سزاوار مردان ناپاکاند.
اگر کسی ،یکی از زنان پیامبر را به زنا و پلیدی متهم کند ،نعوذ باهلل به پیامبر
تهمت زده است؛ زیرا اهلل میفرماید:
[النور ]٨٦ : ﴿ٱلَبِيثَ ُ َ
تَل ِلَخبِيثِيَ﴾
زنان ناپاک ،سزاوار مردان ناپاکاند.
از اینرو درمییابیم که این مسأله ،مسألهای عادی و کماهمیت نیست؛ بلکه
اهمیت فراوانی دارد و بر ما واجب است که دوستدار همهی اهل بیت پیامبر،
یعنی همسران او و دیگر خویشاوندان مؤمنش باشیم.
***
ُ ر ُ رُ ر ُ َ رََ ر ر َر ُ َ َّ َ
ربة وعم ُرو بن مسلِ ٍم إىل -922وعن یزید بن حیان قال :انطلقت أنا وحصنی بن س
ُ ر ََ َ َ َ رُ َ رى َ ى َر َ َ َ َّ َ ر َز رید برن َأ َ
ریاَ ،رأیت رقم ،فلما جلسنا إِيل ِه قال َل حصنی :لقد ل ِقیت یا زید خریا ک ِث ِ ِ
َ ر
یت یا َزی ُد خ ر ى َ َ ر َ َ َ ر َ َّ
َ َ ُ َ َ َ َ َ َ َ ر َ َّ
ریا رسول اّلل ،وس ِمعت ح ِدیثه ،وغ َز روت معهَ ،وصلیت خلفه؛ لقد ل ِق
َّ َ َ ر َ ر ي ر َ َ َّ ر َ ر َرُ َ ى َ ي رَ
ریا ،حدثنا یا زید ما س ِمعت مِن رسول اّلل .قال :یا ابن أ َِخ واّللِ لقد ک ِربت ِسين، کث ِ
َ َ َ َّ ر ُ ُ َ ر َ ُ َّ ر ُ َ ُ ر َ ر ُ َ
رسول اّلل ،فما حدثتكم ،فاقبلوا، ِ ونسیت بعض اَّلي کنت أ ِِع مِن وقدم عهديِ ،
ِینا خطیبا ى ب َماء یُ ردِع ُُخاء َب ر َ
نی
َ َ ى َّ
َوماال فال تكلفونِی ِه؛ ث َّم قال :قام رسول اّلل ی روما ف
ُ َ َ ُ َ يُ
ِ ٍ ِ
َ َّ ر َ َ ُّ َ َ َّ ُ َ َ َّ َ َ َ َ َ َ َ َ ر َ ر
مكة َوالم ِدینةِ ،فح ِمد اهلل َوأثًن علیه ،ووعظَ ،وذکر ،ث َّم قال« :أما بعد :أال أيها انلَّاس،
ُ ََ َر َ ُ ََ َ ٌ َُ ُ َ َّ َ َ َ َ َ ُ ُ َ ر
ُ
ارك فِیك رم ثقلنی :أ َّولهما ک ِتاب ت ا ن وأ جیب، أ ف ريب رسول ك أ رن یَأ ِ َ
يت ْش یو ِشفإنما أنا ب ٌ
ِ
ِ
َّ َ َ َّ َّ َ ر َ ر ُ َ ُ ُ ُّ َ ُ َّ
اب اّلل، تاب اّلل ،واستم ِسكوا به» .فحث لَع ک ِت ِ ك ِ اّلل ،فِی ِه الهدى وانلور ،فخذوا ب ِ ِ
َ ي ر َ َّ َ َ َ ر ُ َ ر ُ ي َّ
أهل بييت ،أذک ُركم اهلل يف أهل بييت». ِ يف اهلل رکم ذک ورغ َب فِیه .ثم قال «وأهل بي ِيت ،أ
ُ ر ُ ر َ ر َ ر ُ َر ََ َ َ ُ َ ر
أهل
ِ من ه نساؤ قال: بيته؟ أهل
ِ من ه نساؤ أليس د؟زی یا فقال َُل حصنی :ومن أهل بي ِ ِ
ه ت
611 باب :احترام اهل بیت پیامبر و بیان فضیلت ایشان
ُ َ ُر ُ َ ر ُ َّ َ ر َ ر ُ َ رُ ر َ
كن أهل بيتِ ِه من ح ِرم الصدقة بعده ،قال :ومن هم؟ قال :هم آل يلع ،وآل ع ِقیل، بيتِ ِه َول ِ
َ ُ َ َّ َ ُ ُّ ُ ُ َّ ُ َ رَ
()۶
وآل جعفرَ ،وآل عباس ،قالُ :ك هؤالءِ ح ِرم الصدقة؟ قال :نعم[ .روایت مسلم]
َّ َ ر ُ َّ َ ُ َ ُ ُ ر َر َر َ ُ َ َ َ ي َ ٌ
من اتبعه ِ ، اّلل لحب و ه و اهلل اب ِت ک ما ه حد أ :نی ل ق ث م ِیك ف ك ار
ويف روای ٍة« :أال وإِِّن ت ِ
َ َ َ ر َ َُ َ َ َ ََ ُ
َكن لَع الهدى ،ومن ت َرکه َكن لَع ضالل ٍة».
ترجمه :یزید بن حیّان میگوید :با حصین بن سبره و عمرو بن مسلم ،نزد زید
بن ابیارقم رفتم .وقتی نزدش نشستیم ،حصین به او گفت :ای زید! تو ،به خیر
فراوانی دست یافتهای؛ رسولاهلل را دیدهای ،سخنانش را شنیدهای ،همراهش جهاد
کردهای و پُشت سرش نماز خواندهای .ای زید! آنچه از رسولاهلل شنیدهای ،برای
ما بازگو کن( .زید) گفت :ای برادرزاده! من ،پیر شدهام و روزگاری دراز بر من
گذشته است و برخی از مطالبی را که از پیامبر حفظ کرده بودم ،فراموش کردهام.
پس ،هرچه برایتان گفتم ،بپذیرید و هرچه نگفتم ،مرا به گفتن آن مکلّف نکنید .سپس
گفت :روزی رسول اهلل در آبگیری به نام «خُم» در میان مکه و مدینه ،به سخنرانی
پرداخت و پس از حمد و ثنای اهلل ،ما را پند و موعظه داد و فرمود« :اما بعد؛ ای
مردم! آگاه باشید که من ،بشری هستم و نزدیک است که فرستادهی پروردگارم
(فرشتهی مرگ) به سراغم بیاید و من ،ندای او را بپذیرم .من ،دو چیز ارزنده در میان
شما میگذارم :یکم ،کتاب اهلل که سراسر هدایت و نور است؛ پس آن را محکم
بگیرید و به آن چنگ بزنید» .دربارهی قرآن سفارش کرد و تشویق و ترغیب نمود.
سپس فرمود« :و (دوم) اهل بیتم .دربارهی اهل بیتم ،اهلل را به شما یادآور میشوم؛ به
شما یادآوری میکنم که دربارهی اهل بیتم از اهلل بترسید» .حصین از او پرسید :ای
زید! اهل بیت او چه کسانی هستند؟ آیا همسرانش ،جزو اهل بیتش نیستند؟ پاسخ
داد« :همسرانش ،جزو اهل بیت او هستند؛ ناگفته نماند که اهل بیتش ،کسانی هستند
که پس از او ،صدقه (زکات) بر آنان حرام شده است» .حصین گفت :آنها چه کسانی
هستند؟ زید پاسخ داد« :خاندان علی ،خاندان عقیل ،خاندان جعفر ،وخاندان عباس».
پرسید :آیا صدقه ،بر همهی اینها حرام است؟ جواب داد« :بله».
و در روایتی آمده است« :بدانید که من ،دو چیز مهم و ارزنده در میان شما بر
جای میگذارم :یکی از آنها کتاب اهلل (قرآن کریم) است که همان ریسمان اهلل
میباشد؛ هرکس ،از آن پیروی کند ،بر هدایت است و هرکس ،آن را رها نماید ،بر
گمراهیست».
َ ر ُ ى َ َ ر َ َّ ُ َ َ ر ُ ُ ي ي َ ر وعن ابن ُع َ َ
ارقبوا مر $عن أيب بكر الصدیق موقوفا علی ِه أنه قال: ِ -922
ر ر َ ُ َ َّ ى
()۶
حممدا يف أه ِل بيتِ ِه[ .روایت بخاری]
ترجمه :ابنعمر $بهصورت «موقوف» از ابوبکر صدیق نقل کرده است:
«احترام محمد دربارهی اهل بیتش را پاس بدارید».
شرح
این حدیث و اثر یادشده ،دربارهی حقّ اهل بیت پیامبر است؛ پیشتر بیان شد
که اهل بیت پیامبر ،همسران او و نیز خویشاوندان مؤمنش از خاندان علی ،آل عقیل،
خاندان جعفر و آلعباس هستند که صدقه و زکات ،بر آنان حرام شده است؛ زیرا
َُ َ ّ َّ َ َ
آلل حم َّمد». پیامبر به عمویش ،عباس فرمود« :إ َّن َما ِ َ
ِه أ ْو َساخ َّ
انلاس َوإِنها ال ِ
َتل ِ ِ
یعنی« :صدقه (زکات) ،چرکِ مال مردم است و برای خاندان محمد جایز نیست».
خاندان نبوی ،ویژگیهایی دارند که دیگران ندارند؛ چنانکه از حقّ ویژهای در
غنایم جنگی برخوردارند .همانگونه که اهلل متعال ،میفرماید:
ُ ّللِ َ ُ ُ
ُخس َُهۥ َول ذ
ِلر ُسو َِل َو َِّلِي َٱلَقرَبَ﴾
ذ ذ ذ
﴿وَٱعَل ُموَاَ َأنما َغن ِمَ ُتم َ ِمِن َشَءَ َفأ َ
نَ ِ َ
[األنفال]٣١ :
بدانید یکپنجم غنایم جنگی که به دست میآورید ،از آنِ اهلل و پیامبر ،و خویشانِ (پیامبر) است.
از کرامت و شرافت این خاندان است که صدقه و زکات بر آنان حرام میباشد؛
زیرا صدقه و زکات ،چرکِ مال مردم است .همانگونه که اهلل متعال ،میفرماید:
ُ ُ ِ ُ ُ
ََ [التوبة]١١٤ : ﴿خذََمِنََأمَوَل ِ ِهمََصدقةََتط ِ ِه ُرهمََوتزك ِي ِهمَبِها﴾
بخشی از اموالشان را به عنوان زکات بگیر تا بدینوسیله آنان را پاک و تزکیه نمایی
بنابراین دریافت صدقه و زکات ،بر این خاندان ،حرام است؛ زیرا شرافت و
کرامت آنها ،واالتر از اینست که صدقه یا زکات بخورند ،ولی به جای آن ،از خمس
غنایم جنگی به آنها داده میشود.
سپس در حدیث زید بن ارقم آمده است که پیامبر در غدیر خم که آبگیری
در میان مکه و مدینه است ،خطابهای ایراد کرد و مردم را پند و موعظه داد و به آنها
درباره ی قرآن سفارش کرد و تشویق و ترغیب نمود و بیان فرمود که در قرآن،
هدایت و نور است؛ سپس دربارهی اهل بیت خویش سفارش کرد و سه بار فرمود:
«دربارهی اهل بیتم ،اهلل را به شما یادآور میشوم»؛ یعنی :حقّ آنها را ادا نمایید و به
آنان ،ستم و تعدی نکنید .این را برای تأکید ،بیان فرمود؛ و گرنه ،هر مسلمانی بر
مسلمان دیگر ،حق و حقوقی دارد که بر اساس آن ،هیچ مسلمانی نباید به برادر
مسلمانش ستم یا تعدی کند .البته حقوق خاندان پیامبر بیشتر و گستردهتر از
حقوق سایر مسلمانان است.
همانطور که مشاهده میکنید ،پیامبر در این حدیث دربارهی خاندانش
سفارش کرد؛ ولی نفرمود که آنها ،معصومند یا سخنشان ،همانند قرآن است و باید
بیچون و چرا به آن ،عمل کرد؛ بر خالفِ پنداری که اهل بدعت دارند .لذا اهل بیت،
معصوم نیستند و مانند دیگران ،خطا میکنند و دچار لغزش و گناه میشوند؛ با این
حال ،از حقّ خویشاوندی با پیامبر برخوردارند.
چه زیباست در این نکته بیندیشیم که وقتی خاندان پیامبر دارای چنین حقوقی
هستند ،پس حق و حقوق پیامبر چگونه است؟ آری! حق پیامبر پس از حق
اهلل قرار دارد و باید پیامبر و حقوقش را بر خویشتن ،خانوادهی خویش و بر
همهی مردم ،ترجیح دهیم؛ بدینسان که او را از خود و همهی عزیزان خود ،بیشتر
دوست بداریم ،احترامش را نگه داریم و سنت و روش او را در پیش بگیریم .زیرا
رسولاهلل بر همه مقدّم میباشد و امام اعظم مسلمانان است .از اهلل متعال درخواست
میکنم که ما و همهی مسلمانان را در ظاهر و باطن ،پیرو رسولاهلل بگرداند.
***
-33باب :گرامیداشت علما و سرآمدان دینی و برتر شمردن آنان
بر دیگران
زودتر هجرت نموده است ،امامت نماید و اگر در هجرت ،برابر بودند ،مسنترین
آنها پیشنماز شود».
ر َ َُ َّ َر ُ َ ََ ُ َّ
-929وعنه قالَ :كن رسول اّلل يمسح مناک ِبنا يف الصالة ِ َویقول« :است ُووا َوال
الم وانلُّ ََهُ ،ث َّم َّاَّل َ
ِین یَلُونَهمُ ،ثمَّ َر ُ ُ َر ُ ََ ر َ َ ُُ ُ ُ
ُتتلِفوا ،فتختلِف قلوبكمَ ِ ،يللِين مِنك رم أولوا األح ِ
َ
()۶
اَّلین یلونهم»[ .روایت مسلم]
ترجمه :ابومسعود انصاری میگوید :رسولاهلل هنگامِ نماز ،شانههای ما را
با دستانش برابر یکدیگر قرار میداد و میفرمود« :راست و برابر بایستید و نابرابر و
نامنظم نایستید که دلهایتان دچار اختالف میشود .افرادِ بالغ و عاقل ،پشتِ سر و
نزدیکِ من قرار بگیرند؛ سپس کسانی که در سن و دانش در درجهی بعد هستند و به
همین ترتیب کسانی که در مراتب بعدی قرار دارند».
شرح
مؤلف ،/بابی بدین عنوان گشوده است« :باب :گرامیداشت علما و سرآمدان
دینی و مقدم قرار دادن آنان بر دیگران» .منظور مؤلف /از علما ،عالمان دین و
شریعتاند که وارثان پیامبر هستند .آری! علما ،وارثان پیامبران الهی هستند؛ زیرا
پیامبران ،درهم و دیناری از خود به عنوان ارث نمیگذارند و آنچه از آنها برجای
میماند ،صدقه است؛ چنانکه فاطمه و عباس ،عموی پیامبر( و نیز هیچیک از
همسران رسولخدا )هیچ ثروتی از پیامبر بهارث نبردند؛ زیرا تنها ارثی که
پیامبران از خود برجا میگذارند ،علم توحید و دانش شریعت است .بنابراین ،علم
شرعی ،همان دانش مربوط به رهنمودهای الهیست که هرکس از این دانش ارزشمند
بهرهمند شود و چیزی کسب کند ،بهرهی فراوانی از میراث علما نصیبش شده است.
وقتی پیامبران مقام و جایگاه واال و شایسته ای دارند ،وارثان آنها نیز از این جایگاه
واال ،بینصیب نیستند و بهرهی وافری از این رتبهی عالی دارند و باید حقّ آنها را ادا
کرد و احترامشان را نگه داشت .و چون این مسأله ،خیلی مهم و حایز اهمیت است،
مؤلف /بابی دربارهی احترام علما گشوده است.
با گرامیداشت علماست که جایگاه واالی دین و شریعت ،حفظ میشود؛ زیرا
علما ،حامالن شریعتاند .و برعکس ،اهانت به علما ،توهین به شریعت است؛ زیرا
اگر علمای دین ،خوار و زبون شوند و از چشم مردم بیفتند ،آیین و شریعتی که علما
حمل میکنند ،جایگاه خود را از دست میدهد و دیگر ،ارزش و منزلتی در نزد مردم
ندارد و هرکس ،با دیدهی تحقیر به علما مینگرد و بدینسان دین و آیین ،در معرض
نابودی و تباهی قرار میگیرد.
حفظ حرمت و آبروی مسؤوالن و حکام نیز در چارچوب آموزههای دینی،
واجب است؛ زیرا اگر حکام و مسؤوالن اجرایی ،از چشم مردم بیفتند و حرمت و
احترامی در نزد مردم نداشته باشند ،امنیت و آرامش جامعه از میان میرود و نابسامانی
و هرج و مرج ،جایگزین امنیت و آسایش میگردد و قدرت حاکمیت ،ضعیف
میشود و بدینسان سنگ روی سنگ ،بند نمیآید.
اگر علما و حکام ،در برابر مردم تحقیر شوند ،آیین و شریعت ،رو به تباهی
مینهد و امنیت و آرامش از میان میرود و ناهنجاریهای فراوانی در جامعه پدیدار
میگردد؛ بدینسان هرکسی ،خود را عالِم میپندارد و هرکسی ،خود را در مقام
فرماندار و حاکم میبیند و شریعت و جامعه در آستانهی نابودی قرار میگیرند .از
اینرو اهلل متعال ،به اطاعت و فرمانبرداری از صاحبان امور که همان علما و حکام
هستند ،دستور داده و فرموده است:
ذُ ُ ُ ذ ذ ذ
﴿هلََيسَتوِيَٱَّلِينََيعَل ُمونََوَٱَّلِينََلََيعَل ُمونََإِنماَيتذك َرَأولواََٱلَلَبَ َِ
بَ﴾٩
[الزمر]٩ :
ای مؤمنان! از اهلل اطاعت کنید و از پیامبر فرمان ببرید و نیز از صاحبان امرتان
(فرمانبرداری نمایید).
وقتی به علما و حکام ،بیحرمتی شود ،عوام و تودهی مردم با شنیدن فتوا و
دیدگاه شرعی یک عالم میگویند :زیاد مهم نیست؛ فالنعالم دیدگاهِ دیگری دارد .یا
میگویند :آقای فالنی ،چیزی گفته است که خود میداند؛ ولی ما هم میدانیم.
چنانکه گاه شنیده میشود که برخی از افراد بیخرد و سبکسر همینکه دیدگاه امام
احمد حنبل را میشنوند یا به آنها گفته میشود که این ،دیدگاه شافعی ،یا مالک ،یا
616 باب :گرامیداشت علما و سرآمدان دینی و برتر شمردن آنان بر دیگران
ابوحنیفه ،یا سفیان و امثال آنهاست ،میگویند :آنها ،دیدگاه خود را داشتهاند و ما،
دیدگاه خود را داریم! حال ،باید از چنین افرادی سؤال کرد :شما کیستید که خود را با
این کمعلمی و ضعف و قصور علمی ،همپایه و همسان ائمه رحمهماهلل میپندارید؟!
وقتی مردم ،با دیدهی تحقیر به علما بنگرند ،هرکسی خود را عالم ،بلکه عالمه و اهل
فتوا میپندارد و ادعا میکند که من ،دریای بیکران علم و معرفت هستم! و بدینسان
هیچ عالمی نمیماند و هرکس ،هرگونه که بخواهد ،اظهار نظر میکند و هرطور که
میلش باشد ،فتوا میدهد و آنگاه شریعت ،به سبب عملکردِ بیخردانهی چنین
جاهالنی ،پارهپاره میشود و از میان میرود.
همینطور اگر مردم نسبت به حکام و مسؤوالن خود بدبین شوند ،دیگر حاضر
نیستند که از آنها اطاعت کنند .وقتی فرمان حاکم یا مسؤولی با ردهی پایینتر به
کسی برسد ،میگوید :امکان ندارد از او اطاعت کنم؛ زیرا این اشکال و آن اشکال را
دارد .باید گفت :اگر مسؤولی ،مشکلی دارد ،گناهش با خودِ اوست و وظیفهی
شهروندان ،اینست که در چاچوب شریعت از فرمانروای خود اطاعت نمایند؛ گرچه
حاکم یا فرمانروای آنها ،شرابخوار باشد یا چندین چند فسق و فجور از او سر
بزند .زیرا تا زمانی کفر آشکاری از آنها ندیدهایم و برای آن ،دلیل و برهانی قطعی از
سوی اهلل نداریم ،اطاعت و فرمانبرداری از آنان ،واجب است؛ گرچه فاسق و ستمگر
َ َ َ َ َ ْ اس َم ْع َوأَ ِط ْع َوإ ْن َ َ
رض َب َظه َر َك َوأخذ َمالك» )۶(.یعنی: ِ
باشند .پیامبر فرموده استْ « :
زمان باشیم ،یعنی صحابه یا مثل صحابه باشیم تا حکام ما مثل خلفای راشدین شوند.
ولی متأسفانه بیشتر مردم و شهروندان جامعه ،نسبت به وظایف خود کوتاهی
میکنند و حتی مرتکب کارهای حرام میشوند؛ با این حال میخواهند که کسانی
چون خلفای راشدین بر آنان حکومت کنند! این ،غیرممکن است .لذا وظیفهی ما،
اطاعت و فرمانبرداریست و اگر حکام ،مقصرند و در انجام وظایف خود کوتاهی
میکنند ،گناهش با خود آنهاست و این ،دلیل نمیشود که از آنها نافرمانی نماییم.
بنابراین در صورتی که حرمت علما و حکام ،حفظ نشود ،دین و دنیا در آستانهی
نابودی و تباهی قرار میگیرند.
سپس مؤلف /به این آیهی قرآن استدالل کرده است که اهلل میفرماید:
ذُ ُ ُ ذ ذ ذ
بَ﴾٩ ﴿هلََيسَتوِيَٱَّلِينََيعَل ُمونََوَٱَّلِينََلََيعَل ُمونََإِنماَيتذك َرَأولواََٱلَلَبَ َِ
َ [الزمر]٩ :
بگو :آیا کسانی که میدانند و کسانی که نمیدانند ،برابرند؟ تنها خردمندان پند میپذیرند.
یعنی بیگمان برابر نیستند؛ زیرا آدمِ بیعلم ،موصوف به صفت ناپسندیدهی جهل
است و عالم ،دارای صفت پسندیدهی علم و دانش .از اینرو اگر به یک انسان عادی
یا به یکی از پایینترین افراد جامعه از لحاظ سواد ،بگویید که «تو ،جاهلی»،
برافروخته و عصبانی میشود و بهسختی واکنش نشان میدهد و این را رد میکند؛ و
این ،نشانگر اینست که جهل ،یک عیب یا صفت ناپسندیده محسوب میشود و همه
از آن گریزان هستند .و در مقابل ،علم و دانش ،صفت نیک و پسندیدهایست که علما
را از سایر مردم ،متمایز میگرداند .عالم ،اهلل را از روی بصیرت و آگاهی عبادت
میکند؛ میداند چگونه وضو بگیرد ،چگونه نماز بخواند ،چگونه زکات بدهد ،چگونه
روزه بگیرد ،چگونه حج بگزارد ،چگونه به پدر و مادرش نیکی کند ،و چگونه صلهی
رحم نماید .عالم ،مردم را به سوی حقیقت و راه درست ،راهنمایی میکند:
ُ ُ ُ
اس َكمن َ ذمثل َُهۥَ
ف َٱِلذ ِ َ
ش َب ِ َهِۦ َ ِ َ ﴿أوَ َمن ََكنَ َميَتَا َفأحَييَنَ َُه َوجعلَنا َ َ
ّلۥ َنورَا َيمَ ِ َ
ُّ ُ
[األنعامَ َ ]١٨٨ : تَليَسََ ِِبارِجََ ِمِنَها﴾ فَٱلظلَٰ ََِِ
آیا (دل)مردهای که زندهاش کردیم و نوری فرارویش قرار دادیم که در پرتوش در میان مردم
راه میرود ،مانند کسیست که در تاریکیها بهسر میبرد و نمیتواند از آن بیرون برود؟
613 باب :گرامیداشت علما و سرآمدان دینی و برتر شمردن آنان بر دیگران
امکان ندارد که این دو ،برابر باشند؛ عالم ،نورِ پرُفروغیست که مردم ،راه خود را
بهوسیلهی او مییابند و بدینوسیله اهلل بر درجات آنها میافزاید؛ ولی جاهل،
بینواییست که نه به خود سودی میرساند و نه به دیگران؛ بلکه نیازمندِ دیگران
است؛ تازه اگر از روی جهلی که دارد ،فتوا دهد ،هم به زیان خود اوست و هم به
زیان دیگران .لذا کسانی که میدانند و کسانی که نمیدانند ،برابر نیستند.
سپس مؤلف /به حدیث عقبه استدالل کرده است؛ عقبه میگوید:
رسولاهلل فرمود« :کسی برای مردم امامت دهد که کتاباهلل را بهتر قرائت میکند و
اگر در علمِ قرائت ،برابر بودند ،هر یک از آنها که نسبت به سنت ،داناتر است،
پیشنماز شود؛ و اگر در دانش سنت مساوی بودند ،کسی که زودتر هجرت نموده
است ،امامت نماید و اگر در هجرت برابر بودند ،کسی که زودتر مسلمان شده است،
امامت کند» .و در روایتی دیگر آمده است« :مسنترین آنها پیشنماز شود».
این ،نشان میدهد که عالم بر دیگران مقدّم است؛ بدین ترتیب که ابتدا کسی که
دانش بیشتری نسبت به کتاب دارد ،امامت میدهد و سپس داناترین فرد نسبت به
سنت رسولاهلل .یعنی بهترین و برترین فرد ،در امور دینی مردم بر دیگران ،مقدم
است .لذا به ترتیبی که ذکر شد ،هرکس برتر و داناتر باشد ،پیشنماز میشود .البته
این حکم ،دربارهی مساجد یا موقعیتهاییست که امامِ مشخصی ندارند .اما در
مساجدی که امام مشخصی دارند ،امام مسجد ،خود امامت میدهد؛ گرچه در میان
مردم (نمازگزاران) افرادی یافت شوند که صالحیت علمی بیشتری داشته باشند؛ زیرا
پیامبر فرمود« :و هیچکس در محدودهی تحت اختیارِ شخصی دیگر ،برای او امامت
نکند» .لذا مسجدی که امام مشخصی دارد ،جزو همین محدوده بهشمار میآید .برخی
از علما گفتهاند :اگر کسی بدون اجازهی امام مسجد ،جلو برود و برای مردم امامت
دهد ،نمازشان باطل است و باید آن را اعاده کنند .زیرا پیامبر از این نوع امامت نهی
نموده و نهی ،مستلزم فساد یا بطالن است.
***
شرح ریاضالصالحین 614
ر ُ ر ُ ُ َ َ ُ ُ
-921وعن عبد اهلل بن مسعو ٍد قال :قال َرسول اهللَِ ِ « :يللِين مِنكم أولوا
َر ُّ َ ُ َّ َّ َ َ ُ َ ُ ر َ ى َّ ُ َ ر َ َر
()۶
واق»[ .روایت مسلم]ات األس ِ األح ِ
الم وانلَه ،ثم اَّلِین یلونهم» ثالثا «وإِیاكم وهيش ِ
ترجمه :عبداهلل بن مسعود میگوید :رسولاهلل فرمود« :افرادِ بالغ و عاقل،
پستِ سر و نزدیکِ من قرار بگیرند؛ سپس کسانی که در سن و دانش در درجهی بعد
هستند» .و این را سه بار تکرار کرد و افزود(« :در مسجد و هنگام نماز جماعت) از
بینظمی ،سر و صدا و بههم آمیختگیِ بازارها بپرهیزید».
َر َ ُ َّ َ ر ر
-922وعن أيب حییی َوقیل :أيب حممد سه ِل بن أيب حثمة بفتح احلاءِ املهملة وإِسَكن
رَ ََ رُ َ
سهل َو ُحم يی َص ُة راب ُن َم رس ُعود إىل َخ ری َ َ
رب
ُ ر
بن اهلل دعب قل ط ان قال: نصاري اثلاءِ املثلثة األ
ِ ٍ ٍ
َ ى َ َ َ َُّ َ ُ ر َ َ َ َّ َ َ َ َ ُ َ ي ُ َ َ َر َ
هل وهو یتشحط يف دم ِه قتیال، بن ُس ٍ و ِِه یومئِذ صلح ،فتفرقا .فأَت حمیصة إِىل عب ِد اهلل ِ
ُ رَ ر ُ َي َ ُ ُ ََ َ رَ ََ َرُ ر ر َ ر َ َ َّ َ َ
ثم ق ِدم امل ِدینة فانطلق عبد الرَح ِن ب ُن سه ٍل َوحمیصة َوح يویصة ابنا مسعو ٍد إِىل فدفنه،
َ َ َ ََّ َير َير َ َُ َ ر َ ُ َ ر َ َ َ َ ر ُ َّ ر َ َ َ َُّ ََ َ
ب ،فذهب عبد الرَح ِن يتُكم فقال« :کرب ،کرب» وهو أحدث القوم ،فسكت ،فتُكما انلَّ ي
ََ ََ َ َ ُ ِ َ َ ر ُ َ َ ر َ ُّ َ َ
()1
متفق عليه]
فقال« :أَتلِفون وتست ِحقون قات ِلكم؟» وذکر تمام احل ِدیثٌ [ .
ترجمه :ابویحیی یا ابومحمد ،سهل بن ابیحثمهی انصاری میگوید :زمانی که
اهل خیبر و مسلمانان در صلح بهسر میبردند ،عبداهلل بن سهل و مُحَیِّصه بن مسعود
به خیبر رفتند و آنجا از هم جدا شدند؛ پس از مدتی مُحَیِّصه ،نزد عبداهلل بن سهل
بازگشت و دید که او کشته شده و در خون خود غلتیده است .پس او را دفن کرد و
به مدینه بازگشت .عبدالرحمن بن سهل و دو پسر مسعود ،یعنی مُحَیِّصه و حُوَیِّصه،
نزد پیامبر رفتند و عبدالرحمن که از همه کوچکتر بود ،شروع به سخن گفتن کرد.
پیامبر فرمود« :بگذار تا بزرگتر از تو سخن بگوید؛ بزرگتر از تو سخن بگوید».
لذا عبدالرحمن ساکت شد و آندو (که بزرگتر بودند) ،سخن گفتند .پیامبر فرمود:
«آیا سوگند میخورید که قاتل را میشناسید؟» و بقیهی حدیث را ذکر کرد.
( )۶صحیح الجامع ،ش4555 :؛ صحیح ابیداود ،ش5025 :؛ و صحیح الترمذی ،ش 0422 :از
آلبانی./
( )1ضعیف است؛ ر.ک :السلسلة الضعيفة ،ش0285 :؛ و ضعیف ابیداود ،از آلبانی ،/ش.026 :
617 باب :گرامیداشت علما و سرآمدان دینی و برتر شمردن آنان بر دیگران
جایگاهی قرار دهیم که درخورِ آنهاست .حاکم ،ابوعبداهلل نیز این روایت را در
«معرفَة علُ ِ
وم احلَديث» آورده و گفته است :حدیث صحیحیست. َْ ُ
َ َ ُ َرَ ر ُ ر ََ َ ََ ر َ َ ر ر ََ
حص ٍن فْنل لَع اب ِن اس رِض اهلل عنهما قال :ق ِدم عیينة بن ِ -962وعن ابن عب ٍ
َ َر َ َ َ ر ُ َّ ُ َ ر احلر برن َقيرسَ ،و َاك َن مِن انلَّ َفر َّاَّلِین یُ ردنِیه رم ُع ُ أخی ِه ر ُ
َ
اء أصحاب َملِ ِس مر واكن القر
َ ر َ َ َ َ َ ر ٌ رَ ُ َ ِ َ َ ُ ِ َ َ ُ ى َ ُ َ ر ُ َِّ َ َ َ ُ ر ِ َ ُ ر َ
عمر ومشاورت ِ ِه کهوال َكنوا أو شبانا ،فقال عیينة الب ِن أخیِه :یا ابن أ ِِخ لك وجه عِند
ر َ َّ ر دخ َل قال ِ :ر َ َ َّ َ َ َ ََ َ َ ُ َ َر َ ر َر ر َ َ
ِه یا اب َن اخلطاب، ِری فاستأذِن ِىل علیه ،فاستأذن فأذِن َُل عمر .فلما ِ هذا األم
َّ َ َ ر ُ َ َ َ َ ُ َ َ رَر ََ َر ُ َ َ َّ َ ُ ر َ ر َ َ
اجل رزل َوال َتك ُم فِینا بالعدل ،فغ ِض َب عم ُر حَّت ه َّم أن یوق ِع ب ِ ِه فقال فواّلل ما تع ِطینا
ُ ي َ َ َ َ ُ ر َ َّ ر َ َُل ر ُ
ف َوأعَ ِرضََ نی إِن اهلل تعاىل قال ِنلبِی ِه﴿ :خ َِذ َٱلَعفَوَ َوأَ ُمرَ ََب ِٱلَ ُعرَ ِ َ احلر :یا أمِری المؤ ِمنِ
َ َ َ َّ ى جاو َزها ُع َم ُر ح َ َ َّ َّ َ َ
نی تالها ،واكن وقافا ِ اّلل ما َ ن َٱلَجَ ِهل ِيَ َ ﴾١٩٩وإن هذا م َِن اجلاهلنی ،و ع َِ
ر َ
()۶
اب اهلل تعاىل[ .روایت بخارى] عِند ک ِت ِ
ترجمه :ابنعباس میگوید :عیینه بن حصن (به مدینه) آمد و بهخانهی
برادرزادهاش ،حر بن قیس رفت .حُر ،جزو افرادی بود که عمر آنها را به خود
نزدیک میکرد (گرامی میداشت)؛ قاریان قرآن ،پیر بودند یا جوان ،همواره در مجلس
عمر حضور داشتند و طرفِ مشورتش بودند .عیینه بن حصن به برادرزادهاش گفت:
تو نزد این امیر ،قدر و منزلت داری؛ از او بخواه که مرا به حضور بپذیرد .عیینه هنگامی
که وارد مجلس عمر شد ،گفت :های! ای پسر خطاب! تو چیزِ زیادی به ما نمیدهی
و در میان ما بهعدالت حکم نمیکنی .عمر خشمگین شد و میخواست او را تنبیه
کند .حر به عمر گفت :ای امیر مؤمنان! اهلل متعال ،به پیامبرش فرموده است:
ُ
[األعراف]١٩٩ : نَٱلَجَ ِهل ِيََ﴾١٩٩ ﴿خ َِذَٱلَعفَوََوأَ ُمرَََب ِٱلَ ُعرَ ِ َ
فَوأعَ ِرضََع َِ
عفو و گذشت (در پیش) بگیر و به کار نیک و پسندیده فرمان بده و از جاهالن روی بگردان.
و ادامه داد :و این شخص نیز از جاهالن است( .ابنعباس میگوید ):بهخدا
سوگند ،هنگامی که حر ،این آیه را تالوت نمود ،عمر از حکم آن تجاوز نکرد؛
عمر در برابر کتاب اهلل ،بسیار مطیع بود.
( )۶صحیح بخاری ،ش7622 ،5256 :؛ [این حدیث ،پیشتر بهشمارهی 40در همین کتاب ذکر شده
است].
شرح ریاضالصالحین 618
َّ ََ ر ر ُ ََ ر ُر َ ُ َ
دب قال :لقد کنت لَع عه ِد رسول اّلل ٍ بن جنِ سعید سمرة
ٍ -961وعن أيب
ى ُ ر َ ُّ ي َّ َ َّ َ ُ َ ر َ َ ُ ى َ ُر ُ َ َ ُ ر ََ َرَُ
غالما ،فكنت أحفظ عنه ،فما يمنعين مِن القو ِل إِال أن ههنا ِرجاال هم أسن مِين[ .متفق
()۶
علیه]
ترجمه :ابوسعید ،سَمُره بن جندب میگوید :در دوران پیامبر ،پسری
نوجوان (کمسن و سال) بودم و فرمودههای ایشان را حفظ میکردم؛ تنها چیزی که
مرا از سخن گفتن باز میداشت ،حضورِ مردانِ مسنتر در مجلس بود.
ي َّ َ َّ َ َ ر َ ٌّ َ ر ى َ َ ُ ُ َ
-969وعن أنس قال :قال َرسول اهللِ« :ما أك َرم شاب شیخا ل ِِسن ِه إِال قیض اهلل
ي َ ر ُ ر ُ ر
()1
َُل َمن یك ِر ُمه عِند ِسنه»[ .ترمذی ،روایت کرده و گفته است :حدیث غریبیست].
ترجمه :انس میگوید :رسولاهلل فرمود« :هر جوانی ،پیری را بهخاطر سنّ و
سالش مورد احترام قرار دهد ،زمانی که خود پیر شود ،اهلل متعال ،کسی را مقدّر
میکند که او را گرامی بدارد».
شرح
در همهی این احادیث ،به گرامیداشت اهل فضل و علم اشاره شده است؛
چنانکه در حدیث عبداهلل بن مسعود آمده است :پیامبر فرمود« :افرادِ بالغ و
عاقل ،پشتِ سر و نزدیکِ من قرار بگیرند؛ سپس کسانی که در سن و دانش در
درجهی بعد هستند» .و این را سه بار تکرار کرد و افزود(« :در مسجد و هنگام نماز
جماعت) از بینظمی ،سر و صدا و بههم آمیختگی بازارها بپرهیزید» .یعنی شایسته
َ ْ ُ ُ
است که افراد مسنتر و داناتر در صفهای جلو قرار بگیرند« .أولوا األحالمِ » ،یعنی
ُ ُ ُّ َ
انله» ،جمعِ «نهیه» به معنای عقل و خرد است و «أولوا کسانی که بالغ شدهاند و «
ُّ َ
انله» یعنی خردمندان .لذا افراد بالغ و عاقل ،باید هنگام نماز در صفهای جلو
بایستند .این حدیث ،بدین معنا نیست که تنها افرادِ بالغ و عاقل جلو بایستند یا بدین
معنا نیست که بچهها و خردساالن ،حق ندارند در صفهای جلو قرار بگیرند .لذا
نباید بچههایی را که در صف اول میایستند ،از صف اول به عقب برانیم و این کار،
جایز نیست؛ مگر اینکه نمازگزاران را اذیت کنند .زیرا هر مسلمانی ،پیش از سایر
مسلمانان به چنین موقعیتی دست یابد ،آن موقعیت به او تعلق دارد .اینجاست که به
تفاوت این دو عبارت ،پی میبریم:
اول :این عبارت که :تنها افراد بالغ و عاقل ،نزدیک امام و پشت سرِ او بایستند.
و دوم :این فرمودهی پیامبر که« :افراد بالغ و عاقل ،پشت سر و نزدیک من قرار
بگیرند».
عبارت نخست ،بدین معناست که بچهها و خردساالن ،نباید نزدیک امام و در
صفهای جلو قرار بگیرند؛ و این ،درست نیست .ولی فرمودهی پیامبر تشویقی
برای افراد بالغ و عاقل است تا در صف اول و نزدیک امام جماعت بایستند .از اینرو
میگوییم :کسانی که بچهها را از صفهای جلو به عقب میرانند ،در حقیقت آنها را
از حقی که به آن دست یافتهاند ،محروم میکنند و بدینسان دچار اشتباه بزرگی
َ َ َ َ
میشوند .زیرا از پیامبر روایت شده استَ « :م ْن َسبَ َق إَل َما ل ْم ي َ ْس ِب ْق إْلْ ِه ُم ْس ِل ٌم ف ُه َو
َ
ُهل» )۶(.یعنی« :هرکس ،پیش از سایر مسلمانان به چیزی دست یابد ،آن چیز به او تعلق
دارد».
از سوی دیگر ،این امر باعث میگردد که بچهها از مسجد دلزده شوند و این،
آنها را از مسجد فراری میکند؛ عالوه بر این از کسی که آنها را طرد مینماید،
آزردهخاطر میشوند .از اینرو تأکید میکنم که هیچگاه بچهها را از صفهای جلو
طرد نکنید.
همچنین اگر بچهها را از صفهای جلو به صفهای عقب برانیم ،فرصتِ
بازیگوشی در اختیارشان گذاشتهایم .به عبارت دیگر اگر همهی بچهها در عقب،
صف جداگانه و مستقلی داشته باشند ،با سر و صدا و هیاهوی خود ،حواس
نمازگزاران را پَرت میکنند؛ ولی اگر در صف اول یا در میان نمازگزاران ،پراکنده
باشند ،آرامش مسجد ،بیشتر حفظ میشود.
( )۶ضعیف است؛ ر.ک :ضعیف الجامع ،از آلبانی ،/ش.4266 :
شرح ریاضالصالحین 671
از این فرمودهی پیامبر بدین نکته پی میبریم که نزدیک بودن به امام جماعت،
دارای شأن و فضیلتیست که نمیتوان نادیده گرفت .پس نتیجه بگیریم که اگر سمت
چپ صف ،نسبت به سمت راست آن ،به امام نزدیکتر باشد ،در این صورت ایستادن
در سمت چپ ،برتر است؛ زیرا به امام ،نزدیکتر می باشد .برای دستیابی به این
فضیلت ،ابتدا چنین بود که اگر یک امام و دو مقتدی بودند ،هر سه در یک صف
میایستادند و امام ،وسط قرار میگرفت و یک نفر ،سمت راستش میایستاد و
دیگری ،سمت چپ .گرچه این وضعیت ایستادن در جماعت سه نفره ،منسوخ شد،
اما نشانگر اینست که سمت راست ،بهطور مطلق برتر نیست و تنها زمانی برتر است
که فاصلهی سمت راست از امام ،همانند فاصلهی سمت چپ باشد؛ ولی اگر فاصلهی
سمت چپ از امام ،بهطور روشن ،کمتر باشد ،در این صورت ،سمت چپ ،برتر و
افضل است.
اما در حدیثِ مربوط به خوابِ پیامبر آمده است« :در خواب دیدم که مسواک
میزنم .دو نفر نزد من آمدند؛ یکی ،بزرگتر بود و دیگری ،کوچکتر .مسواک را به
کوچکتر دادم .به من گفته شد :آن را به بزرگتر بده .پس آن را به بزرگتر دادم».
این حدیث ،نشانگر اینست که باید هنگام دادن اشیاء به افراد ،از بزرگترها شروع
کنیم؛ لذا هنگام پذیرایی با غذا ،چای و قهوه ،از سمت راست شروع نکنیم؛ بلکه از
افرادِ مسنتری که روبهروی ما هستند ،آغاز نماییم .زیرا پیامبر میخواست مسواک
را به کوچکتر بدهد ،اما به او گفته شد :آن را به بزرگتر بده .ناگفته پیداست که اگر
مردِ کوچکتر در سمت چپ بود ،پیامبر تصمیم نمیگرفت که مسواک را به او
بدهد؛ لذا چنین بهنظر میرسد که فردِ کوچکتر سمت راست بوده است؛ ولی به
پیامبر گفته شد« :آن را به کوچکتر بده» .پس نتیجه اینکه وقتی مردم روبهروی ما
باشند ،از افراد مسنتر شروع میکنیم ،نه از سمت راست .ولی اگر سمت چپ و
راست نشسته باشند ،باید از سمت راست ،آغاز نماییم.
برای جمعبندی این مسأله که پذیرایی و امثال آن را از افراد مسنتر شروع کنیم
یا از افرادی که سمت راست ما قرار دارند ،میگوییم :اگر داستان بهگونهای باشد که
برای پیامبر اتفاق افتاد ،از افرادِ سمت راست آغاز میکنیم؛ چنانکه نوشیدنیای
676 باب :گرامیداشت علما و سرآمدان دینی و برتر شمردن آنان بر دیگران
برای پیامبر آوردند؛ سمت چپِ پیامبر افرادی مسن بودند و سمت راست ایشان،
َََْ ُ َ ْ ُ ْ
پسربچهای قرار داشت؛ پیامبر به پسربچه فرمود« :أتأذن يل أن أع ِط َي ُهؤالءِ؟» یعنی:
«آیا اجازه میدهی که به اینها بدهم؟» پسربچه پاسخ داد :خیر ،سوگند به اهلل
هیچکس را در سهمی که از سوی شما نصیبم شده است ،بر خود ترجیح نمیدهم .لذا
وقتی که موقعیت ،اینگونه بود ،افرادِ سمت راست را مقدّم بدارید؛ ولی اگر همه،
روبهروی شما هستند ،از افراد مسنتر آغاز کنید .این ،جمعبندیِ ما دربارهی مقدم
دانستن افراد مسنتر یا افرادیست که در سمت راست مجلس قرار دارند .حال این
پرسش مطرح میشود که اگر لیوان آب را به بزرگتر مجلس دادید ،پس از او ،چه
کسی اولویت دارد؟ کسی که سمت راستِ این فرد و سمت چپ شماست یا کسی
که سمت راستِ شما قرار دارد؟
میگوییم :باید از کسی آغاز کنید که سمتِ راست شماست ،گرچه سمت چپِ
آن فردِ مسن باشد؛ زیرا اگر ما پس از مقدم قرار دادن فرد مسن ،رعایت سمت راست
را اساس قرار دهیم ،در این صورت کسی که سمت راستِ شماست ،همان کسیست
که سمتِ چپِ مقابلِ شماست و باید او را در اولویت قرار دهید؛ البته در صورتی که
حاضران مجلس ،در این ترتیب ،کسی را بر خود ترجیح ندهند یا تعارفش نکنند و
به خدمتکار یا کسی که آب میدهد ،نگویند :به فالنی بده.
***
-33باب :مالقات اهل خیر و همنشینی ،همصحبتی و دوستی با
آنان و درخواست دیدار و دعا از آنان( )۶و زیارتِ مکانهای دارای
فضل
شرح
مؤلف /میگوید« :باب :مالقات اهل خیر و همنشینی ،همصحبتی و دوستی با
آنان و طلبِ دیدار و دعا از آنان».
اهل خیر ،یعنی علما ،مؤمنان و نیکوکاران که محبتشان واجب است؛ زیرا دوستی
و دشمنی بهخاطر اهلل ،استوارترین ریسمانِ ایمان است .لذا کسی که حب و بغض او
بهخاطر اهلل باشد ،به والیت و دوستی اهلل متعال دست مییابد .همنشینی با اهل
( )۶پیشنهاد میشود خوانندهی گرامی ،به توضیحاتی که شارح /در پایان همین باب ،دربارهی
درخواست دعا از دیگران داده است ،توجه فرماید[ .مترجم]
باب :مالقات اهل خیر و همنشینی ،همصحبتی و دوستی با آنان و درخواست673 ..
خیر ،خیر و برکت فراوانی دارد؛ زیرا پیامبر همنشین نیک را به دارندهی مشک
(عطار) تشبیه کرده است که اگر به تو مشکی نبخشد یا نفروشد ،الاقل بوی خوشی از
او به تو میرسد .چه خوب است که از اهل خیر بخواهید به دیدن شما بیایند؛ زیرا
فواید زیادی در دیدار اهل خیر وجود دارد.
سپس مؤلف ، /داستان موسی با خضر را ذکر کرده است:
ُ ُ ذ ُ
ض َ ُحقبَا َ﴾٦٠
ن َأوَ َأمَ ِ َ ﴿ِإَوذَ َقالَ َ ُموسَ َل ِفتىَ َُه َلَ َأبَر َ
ح َح ىَ
ت َأبَلغَ َمَمعَ َٱلَحَريَ َِ
[الكهف]٦١ :
و زمانی (را یاد کن) که موسی به نوجوان همراهش گفت :پیوسته به راهم ادامه میدهم تا
به محل تالقی دو دریا برسم؛ اگر چه زمان زیادی راه بروم.
زیرا اهلل متعال ،به موسی خبر داد که رحمتی از سوی خویش به یکی از بندگانش
بخشیده و دانشی از سوی خود به او آموخته است .موسی به جستجوی این
بندهی نیکِ اهلل پرداخت تا با او مالقات کند .اهلل متعال ،این داستان را بهطور مفصل
در سورهی «کهف» بیان فرموده است که انشاءاهلل دربارهاش سخن خواهیم گفت.
***
رَ ر َ َّ
رسول اّلل :انطلِق بِنا إِىل
َرَ َ -961وعن َأنس قال :قال أبو بكر ل َ
ِعمر $بعد َوفاة ِ
ِ ٍ
ََ َ ََ َ ُ ُ َ َ َّ ر َ َ َ ر َ َ َ ُ َّ
من& نزورها کما َكن رسول اّلل یزورها ،فلما انتهیا إِيلها ،بكت ،فقاال لها :ما
َ َُ ُ َ َ ُأ يم َأیر َ
َ َ ُ َ ي َ َر ٌ َ ُ رَ َ َ ر َ َ َ َّ ُر
كي أن ال أكون ول اهللِ؟ فقالت :إِِّن ال أب ِ ِ س ِر ل خری اهلل د ِنع ما ن ِیك أما تعل ِمنی أ يبك ِ
َ َّ َ ر َ َ ر َ َ َ َ ر ر َ َ ٌ َ ُ َ َ ر َ ُ َ َّ
َح ق ِد انقطع م َِن ول اهللِ ،ولكن أبكي أن الو ِ س ِر ل ریخ تعاىل اهلل ِند ع ما ن أعلم أ
َ ر َ َ َ ُ ُ ر َ َّ َ َ َّ َ
()۶
ِیان معها[ .روایت مسلم]
السماء .فهیجتهما لَع ابلَكء ،فجعال يبك ِ
ترجمه :انس میگوید :ابوبکر پس از وفات رسولاهلل به عمر گفت:
بیا با هم به دیدنِ امایمن& برویم؛ همانگونه که پیامبر به دیدنش میرفت .وقتی
نزدش رفتند ،گریست .ابوبکر و عمر $به او گفتند :چرا گریه میکنی؟ مگر نمیدانی
که آنچه نزد اهلل است ،برای رسولاهلل بهتر میباشد؟ امایمن پاسخ داد :سبب
گریهام بر رسولاهلل ،بیاطالعی از این نیست که آنچه نزد خداست برای پیامبر
( )۶صحیح مسلم ،ش6545 :؛ به توضیح عالمه آلبانی /دربارهی این حدیث ،در مقدمهی کتاب
مراجعه کنید.
شرح ریاضالصالحین 674
بهتر است؛ بلکه من از این جهت میگریم که نزول وحی از آسمان قطع شده است .و
بدینسان امایمن& ابوبکر و عمر را به گریه انداخت و آن دو با او گریستند.
ََ َ َ ُ ر َ َّ َ ُ ى َ َ َ ى َ
ار أخا َُل يف قری ٍة أخ َرى ،فأ ررصد ب« :أن رجال ز -962وعن أيب هریرةَ ع ِن انلَّ ي
ُ ُ َ ى َر ُ َ َ َ َّ َ َ َ َ ر َر َ ُ
اهلل تعاىل لَع مدرجتِ ِه ملَك ،فلما أَت علی ِه قال :أین ترید؟ قال :أرِید أخا يل يف ه ِذه ِ
َ ر َ ي َ ر رُُ َ ر َ َ َ ر ر ر َ َ ُّ َ َ َ ر رَ
الق رریةِ .قال :هل لك علی ِه مِن ن ِعم ٍة ت ُربها علیه؟ قال :ال ،غری أِّن أحببته يف اهلل تعاىل،
َ ر َ َّ َ َ َ ر ر َ ُ َ َ َ َّ َ ي
()۶
قال :فإِِّن رسول اهلل إ ِ ريلك بأن اهلل قد أحبك کما أحببته فِی ِه»[ .روایت مسلم]
ترجمه :ابوهریره میگوید :پیامبر فرمود« :مردی به دیدنِ برادرش در دهی
دیگر رفت .اهلل متعال ،فرشتهای را بر سرِ راهش قرار داد؛ وقتی آن مرد به فرشته
رسید ،فرشته از او پرسید :کجا میروی؟ پاسخ داد :میخواهم به دیدن برادر دینیام
در این روستا بروم .سؤال کرد :آیا با او کاری داری که برای انجام آن ،نزدش
میروی؟ جواب داد :خیر؛ فقط او را بهخاطر اهلل متعال دوست دارم .فرشته گفت :من،
فرستادهی اهلل به سوی تو هستم تا به تو خبر دهم که اهلل تو را دوست دارد؛
همانگونه که تو آن شخص را بهخاطر اهلل دوست داری».
َّ َ َ ُ َ َ ر َ َ َ ى َ َ َ ى َ َ َ ُ ُ
-966وعنه قال :قال َرسول اهللِ« :من اعد مریضا أ رو زار أخا َُل يف اّلل ،ناداهُ مناد:
مْنال»[ .ترمذی ،روایت کرده و گفته:
َّ ر ى
ة اجلن مم َشاكَ ،و َت َب َّو رأ َت م َ
ِن
َ َ ر
اب وط ت،
َ ر ر
ِببِأن ط
ِ ِ
()1
حدیثی حسن است .و در بعضی نسخهها آمده که :حدیثی غریب است].
ترجمه :ابوهریره میگوید :رسولاهلل فرمود« :هرکس ،بیماری را عیادت کند
یا به دیدن برادرِ دینیاش برود که بهخاطر اهلل با او محبت دارد ،یک منادی او را ندا
میدهد :خیر ببینی و رفتنت مبارک باد ،و برای خود خانهای در بهشت ،فراهم
کردی».
( )۶صحیح بخاری ،ش)4425 ،6015( :؛ و صحیح مسلم ،ش.6262 :
شرح ریاضالصالحین 671
بدین ترتیب ابوبکر و عمر نیز با این بانو گریستند؛ زیرا او ،مسألهای را به آنان
یادآوری کرد که آن را از یاد برده بودند.
سایر احادیث مزبور نیز نشانگر فضیلت مالقات بهخاطر اهلل میباشد؛ یعنی
اگر کسی به عیادت بیمار یا دیدنِ برادرِ دینیاش برود ،مستحق اجر و ثواب میگردد.
چنانکه به او گفته میشود :خیر ببینی و رفتنت مبارک باد .همچنین کسی که تنها
بهخاطر اهلل و بدون غرض یا هدفی دنیوی ،به دیدن برادر مسلمانش میرود ،به او
گفته میشود :اهلل متعال ،تو را دوست دارد؛ همانطور که تو ،بندهاش را بهخاطر او
دوست داری.
دیدارِ دوستان و برادران دینی ،فواید زیادی دارد؛ از جمله همین پاداش بزرگ؛
همچنین بر الفت و محبت دلها میافزاید و مردم را دَوْرِ هم جمع میکند ،یادآوری و
تذکری برای کسیست که فراموش کرده و پند و درسی برای افرادِ غافل و بیتوجه
است .بههر حال فواید زیادی در دیدار با دوستان و برادران دینی نهفته است و
افرادی که تجربه کردهاند ،این فواید را بهخوبی میشناسند.
عیادت بیمار نیز فواید فراوانی دارد؛ پیشتر بدین موضوع پرداختیم که یکی از
حقوق مسلمانان بر یکدیگر اینست که وقتی مسلمانی بیمار شد ،به عیادتش بروند و
با روشی نیک و پسندیده ،او را به توبه ،وصیت کردن و دیگر کارهای مفید سفارش
کنند و اهلل را به او یادآوری نمایند.
همهی این احادیث و امثال آن ،نشان میدهد که انسان باید با کارهایی چون
مالقات برادران دینیاش یا نشست و برخاست با آنان و عیادت بیماران ،به همکیشان
خود اظهار محبت نماید.
***
َ َ َ َ َ ُر َ ُ َ َُ َ
ب قال« :تنكح الم ررأة أل رربع :ملِال ِها ،و ِ
حلسبِها، -962وعن أيب هریرةَ ع ِن انلَّ ي
ي َ َ ر ََ َ َ ر َر َ َ ََ َ
()۶
متفق عليه]
ین ت ِربت یداك»ٌ [ . ِ ادل ات
ِ ذودلِینِها ،فاظفر ب ِ و ِ
جلمال ِهاِ ،
ترجمه :ابوهریره میگوید :پیامبر فرمود« :در ازدواج با زن ،چهار هدف
وجود دارد؛ بهخاطر مالش ،نسَب و اصالت خانوادگیاش ،زیباییاش ،و دینداریاش.
زنِ دیندار انتخاب کن تا خیر ببینی».
َ رَُ َ َ ر ِ ر عباس رِض اهلل عنهما قال :قال انلَّ ُّ ر
ربیل« :ما یمنعك أن جل ِ بِ ٍ -963وعن ابن
ذُ ذ ََََ َ ُ َ َ َ ر َ َ َّ َ َ
ل َبِأمَ َرِ َر ِبِكَ َ َُ
ّلۥ َما َبيَ َأيَدِينا َوماَ َن َل َإ ِ َْنلت﴿ :وما َنيِتَث مِما ت ُزورنا؟» فتزورنا أك
()۶
خلَفناَوماَبيََذَل ِكَ﴾ [روایت بخاری]
ترجمه :ابنعباس $میگوید :پیامبر به جبرئیل فرمود« :چرا بیش از این
به دیدنِ ما نمیآیی؟» آنگاه این آیه نازل شد:
ذُ ذ
لَبِأمَ َِرَر ِبِكََ َُ
ّلۥَماَبيََأيَدِيناَوماَخلَفناَوماَبيََذَل ِكَ﴾[مريم]٦٣ : َن َلَإ ِ َ﴿وماَنيِت
ما تنها به فرمان پروردگارت فرود میآییم .پروردگار ،آینده ،گذشته و حالِ ما را میداند.
َر ُ ر ر َّ ُ ر ى ُ َ سعید اخلُ رد ِر ييَ ع ِن انلَّ ي ر
ب قال« :ال تصاحب إِال مؤمِنا ،وال یأكل ٍ -922وعن أيب
َ َ َ َّ
()1
يق»[ .ابوداود ،و ترمذی با اِسنادی که ایرادی ندارد ،روایت کردهاند]. ك إِال تَ ِ ٌّطعام
ترجمه :ابوسعید خدری میگوید :پیامبر فرمود« :جز با مؤمن ،دوستی و
همنشینی مکن و غذایت را جز پرهیزگار نخورَد».
لَع دِین َخلیلهَ ،فلر َی رن ُظ رر َأ َح ُد ر
كم
َّ ُ ُ َ َ
ب قال« :الرجل
َ
-922وعن أيب هریرة أ َّن انلَّ َّ
ِ ِ ِ
ر َُ ُ
َمن خيال ِل»[ .ابوداود و ترمذی با اسناد صحیح روایت کردهاند و ترمذی ،گفته است:
()۳
حدیثی حسن است].
ترجمه :ابوهریره میگوید :پیامبر فرمود« :هرکسی ،بر دین و آیین دوست
خویش است؛ پس هر یک از شما بنگرد که با چه کسی دوستی و همنشینی دارد».
( )۶صحیح بخاری ،در چندین مورد ،از جمله2222 :؛ و صحیح مسلم ،ش.6228 :
شرح ریاضالصالحین 681
( )۶صحیح بخاری ،ش 2222 :بهصورت معلّق؛ آلبانی /در صحیح األدب المفرد ،ش ،280 :این
حدیث را صحیح دانسته است.
( )1صحیح مسلم ،ش.6456 :
شرح ریاضالصالحین 682
َ َ َ َ ر َ َ ُ َّ َ َ ي َ َ ي َ ََ ٌ ََ َ َ َ َ ر َ ُ ٍّ َ َ ر َ َ
ادل ررهم، ار أو
ِ ین ادل ع وض
ِ م إال هب ه أذ ف ،اىل عت اهلل اع د ف اض ی ب ه
ِ بايلم ِن غری أم َل ،قد َك ِ
ب ن
َ َ ر َ َ ُ ر ُ َ ر َ ر َ ر ر َ رُ
فمن ل ِقیه مِنكم ،فليستغ ِفر لكم».
َ َ ُ ٌ إن َخ ر َ
َّ َّ َ ر ُ ُ ي َ َ ر ُ َ
ری اتلَّاب ِ ِعنی رجل ويف روایة َل :عن عم َر قال :إِّن س ِمعت َرسول اّلل یقول« :
َرَ ر َر َ ُ َُ َ َُ َ َ ٌ َ َ َ َ َُ ُ َ ُ ر
ادلة َواكن ب ِ ِه بیاض ،فم ُروه ،فليستغ ِف رر لك رم». يقال َل :أ َويس ،وَل و ِ
ترجمه :اُسَیر بن عمرو یا ابنجابر ،میگوید :هرگاه عدهای از نیروهای پشتیبانی
یمن نزد عمر بن خطاب میآمدند ،عمر از آنها میپرسید :آیا اویس بن عامر با
شماست؟ تا اینکه سرانجام ،عمر اویس را دید و از او پرسید :آیا تو ،اویس بن
عامر هستی؟ پاسخ داد :بله .سؤال کرد :از قبیلهی مراد و از تیرهی قَرَن؟ گفت :بله.
پرسید :آیا مبتال به بیماری پیسی بودهای و سپس بهبود یافتهای و تنها بهاندازهی یک
درهم از آن باقی مانده است؟ گفت :بله .عمر پرسید :مادری هم داری؟ اویس
گفت :بله .عمر گفت :از رسولاهلل شنیدم که فرمود« :اویس بن عامر از قبیلهی
مراد از تیرهی قَرَن ،با سپاهیان و نیروهای پشتیبانی یمن نزد شما خواهد آمد؛ او،
پیسی داشته و بهبود یافته است و نشانِ این بیماری بهاندازهی یک درهم در بدنش
باقی مانده است .اویس ،مادری دارد و به مادرش نیکی و خدمت میکند و چون به
نام اهلل سوگند یاد کند ،اهلل متعال ،سوگندش را تحقق میبخشد .پس اگر توانستی ،از
او بخواه که برایت درخواست آمرزش نماید» .آنگاه عمر به اویس گفت :برای من
طلب آمرزش کن .اویس برای او درخواست آمرزش کرد.
عمر از او پرسید :به کجا میروی؟ جواب داد :کوفه .عمر فرمود :آیا
میخواهی برای تو نامهای به کارگزار (والی) کوفه بنویسم؟ اویس جواب داد:
دوست دارم در میان فقرا و عموم مردم باشم.
سال بعد یکی از اشراف کوفه به حج رفت و با عمر مالقات کرد؛ عمر
حال اویس را از او جویا شد .آن مرد گفت :او را در حالی آنجا گذاشتم که خانهای
قدیمی و اندکی وسایل داشت .عمر گفت :از رسولاهلل شنیدم که فرمود« :اویس
بن عامر از قبیلهی مراد از تیرهی قَرَن ،با سپاهیان و نیروهای پشتیبانی یمن نزد شما
خواهد آمد؛ او ،پیسی داشته و بهبود یافته است و نشانِ این بیماری بهاندازهی یک
درهم در بدنش باقی مانده است .اویس ،مادری دارد و به مادرش نیکی و خدمت
باب :مالقات اهل خیر و همنشینی ،همصحبتی و دوستی با آنان و درخواست683 ..
میکند و چون به نام اهلل سوگند یاد کند ،اهلل متعال ،سوگندش را تحقق میبخشد.
پس اگر توانستی ،از او بخواه که برایت درخواست آمرزش نماید» .پس از مدتی ،آن
مرد نزد اویس رفت و به او گفت :برای من طلب آمرزش کن .اویس گفت :تو،
بهتازگی از سفری نیک برگشتهای؛ پس تو برای من آمرزش بخواه .و سپس پرسید:
آیا با عمر مالقات کردی؟ گفت :بله؛ و برای او طلب آمرزش نمود .سپس مردم او را
شناختند؛ لذا اویس آنجا را ترک کرد و رفت.
همچنین در روایتی از مسلم بهنقل از اسیر بن جابر آمده است :گروهی از
اهالی کوفه ،نزد عمر آمدند؛ در میان آنها ،مردی بود که اویس را مسخره میکرد.
عمر پرسید :آیا مردی از طایفهی قَرَن ،اینجاست؟ آن مرد جلو آمد .عمر گفت:
رسولاهلل فرموده است« :مردی از یمن به نام اویس نزدتان میآید و تنها کسی که
در یمن دارد ،مادرِ اوست .وی ،به بیماری پیسی مبتال بود که دعا کرد و اهلل متعال ،او
را شفا داد و هیچ اثری از آن ،جز بهاندازهی یک دینار یا درهم ،روی بدنش باقی
نمانده است .هرکس از شما ،او را ببیند ،از او طلب آمرزش کند».
در روایتی دیگر از مسلم آمده است :عمر میگوید :از رسولاهلل شنیدم که
فرمود« :بهترین تابعین ،مردی به نام اویس است و مادری دارد؛ او به بیماریِ پیسی
مبتال بوده است؛ از او بخواهید که برای شما درخواست آمرزش نماید».
ُ ر ََ َ ر َرَر ُ
ت انلَّ َّ
ب يف العم َرة ِ ،فأذِن يل ،وقال« :ال ِ بن اخلطاب قال :استأذن ِ
-922وعن َ
عمر
َ ُّ ر َ َ َ ى َ ُ ُّ َ َّ َ ر َ َ ُ َ َّ ر ُ َ َ
ادلنیا. يرسن أن يل بِها َخ مِن داعئ ِك» ،فقال ُكِمة ما تنسنا یا أ
ُ َ َ َ ر ر َ َ ُ ََّ
رشکنا یا أَخ يف داعئ ِك»[ .حدیث صحیحیست که ابوداود ويف روای ٍة قال« :أ ِ
()۶
روایت کرده و ترمذی ،آن را حسن صحیح دانسته است].
ترجمه :عمر بن خطاب میگوید :از پیامبر برای ادای عمره اجازه خواستم؛
به من اجازه داد و فرمود« :برادرم! ما را از دعای خود فراموش مکن» .سخنی گفت که
حاضر نیستم آن را با تمام دنیا عوض کنم.
( )۶ضعیف است؛ ر.ک :ضعیف ابیداود ،آلبانی ،/ش266 :؛ آلبانی در مشکاة المصابیح ،ش6652 :
گفته است :اسناد این دو روایت ،ضعیف است و نباید به اینکه برخی از بزرگان حدیث ،آن را نقل کرده
و دربارهاش سکوت کردهاند ،فریفته شد».
شرح ریاضالصالحین 684
مردم از تو دربارهی رستاخیز میپرسند .بگو :علمش تنها نزد اهلل است .و چه میدانی؟ شاید
رستاخیز نزدیک باشد.
همچنین میفرماید:
ذ
[الشورىَ ]١٧ : لساعةََق ِر رَ
يبَ﴾١٧ لَٱ ذ
﴿وماَيُدَرِيكََلع َ
و تو چه میدانی؟ شاید قیامت نزدیک باشد.
مسأله اینست که آیا چیزی برای قیامت آماده کردهای؟ آیا کرداری داری؟ آیا به
سوی پروردگارت توبه و انابت نمودهای؟ آیا از گناهانت توبه کردهای؟ مهم ،اینهاست.
حدیث عبداهلل بن مسعود و حدیثِ پس از آن ،نشانگر اهمیت و فضیلت
محبت و دوستی با اهلل و پیامبر اوست و نشان میدهد که هر کسی ،با گروهی خواهد
بود که دوستشان دارد؛ چنانکه پیامبر فرمود« :شخص با کسی خواهد بود که
دوست دارد».
انس میگوید :پس از نعمتِ اسالم ،هیچ سخن و نعمتی بهاندازهی این
حدیث ،برای ما شادیبخش نبوده است؛ من ،اهلل و پیامبرش را دوست دارم؛ پیامبر
و ابوبکر و عمر را دوست دارم و امیدوارم روز قیامت با آنان باشم .زیرا هر کسی ،با
دوستان خود خواهد بود و وقتی انسان ،جمعی را دوست بدارد ،با آنان اُنس و الفت
مییابد و خود را به اخالق آنها آراسته میسازد و از آنها الگوبرداری میکند؛ این،
طبیعت بشر است.
اما حدیث عمر بن خطاب که قصدِ عمره داشت و بدین منظور از پیامبر
اجازه خواست ،حدیث ضعیفیست؛ گرچه مؤلف ،/آن را صحیح دانسته است.
زیرا روش مؤلف ،/اینست که وقتی حدیثی دربارهی فضایل اعمال باشد ،در مورد
صحت و ضعف آن و نیز عمل به آن ،سخت نمیگیرد؛ این امر ،گرچه برخاسته از
حسن نیت است ،اما باید روش درست را مد نظر قرار داد و بهیاد داشت که صحیح،
صحیح است و ضعیف ،ضعیف .عالوه بر این ،احادیث صحیح زیادی دربارهی
فضایل اعمال وجود دارد که ما را از احادیث ضعیف ،بینیاز میسازد.
آری؛ پیامبر دستور داد که هرکس اویس قرنی را ببیند ،از او درخواست دعا
کند؛ این ،مخصوص او بوده است؛ زیرا او در نیکی به مادرش کوتاهی نمیکرد و اهلل
متعال ،میخواست نام و آوازهاش را بلند بگرداند .از اینرو پیامبر دستور نداد که
شرح ریاضالصالحین 681
مسلمانان ،از هرکسی درخواست دعا نمایند؛ در صورتی که افرادی چون ابوبکر و
دیگر صحابه بهمراتب از اویس برتر بودهاند و در این هیچ شک و تردیدی وجود
ندارد لذا درست ،اینست که انسان از کسی درخواست دعا نکند؛ گرچه آن شخص،
بسیار نیکوکار باشد .زیرا این ،نه رهنمود پیامبر است و نه روش خلفای
راشدین .البته اگر دعا ،دعایی عام باشد ،مانند دعا برای نزول باران یا از میان رفتن
فتنهها و امثال آن ،درخواست دعا ،اشکالی ندارد؛ زیرا در چنین مواردی ،مصلحت
عمومی در میان است ،نه مصلحت شخصی .همانطور که درخواست کمکِ مالی
برای یک فقیر ،ایرادی ندارد و سزاوار نکوهش نیست .ناگفته نماند که اگر صحابه
از پیامبر درخواست دعا کردهاند ،این هم مخصوص پیامبر بوده است؛ چنانکه
باری پیامبر از هفتاد هزار نفر سخن گفت که بدون حساب و عذاب وارد بهشت
میشوند؛ عکاشه بن محصن برخاست و گفت :ای رسولخدا! دعا کن که اهلل ،مرا
جزو اینها قرار دهد .پیامبر فرمود« :تو ،جزو آنان هستی» .شخص دیگری
برخاست و همین درخواست را مطرح کرد؛ پیامبر فرمود« :عکاشه در این زمینه بر
()۶
تو پیشی گرفت».
یا همانطور که زنی به رسولاهلل عرض کرد :من« ،صرع» دارم؛ وقتی بیهوش
میشوم ،برهنه میگردم .از اهلل بخواه تا مرا شفا دهد .پیامبر فرمود« :إن شئْت َص َ ْ
َب ِت ِ ِ
َ َ َْ ْ
اْل َّن ُة ،وإ ْن شئْت َ
دع ْو ُت الل تعاَل أن یُعا ِفيَ ِك» )1(.یعنی« :اگر میخواهی ،صبر کن .و ِ ِ ِ ولك
ِ
در عوض ،بهشت از آنِ تو خواهد بود .و اگر میخواهی ،برایت دعا میکنم تا اهلل تو را
شفا دهد» .گفت :صبر میکنم .ولی (هنگام بیهوشی) برهنه میشوم .از اهلل بخواه تا بدنم
نمایان نشود .و پیامبر برایش دعا کرد.
لذا درخواست دعا ،ویژهی پیامبر بوده است؛ یعنی تا زمانی که پیامبر زنده
بود ،میتوانستند از ایشان درخواست دعا کنند ،ولی از دیگران ،خیر .البته اگر
( )۶بخاری ،ش4714 :؛و مسلم ،ش 602 :بهنقل از عمران بن حصین؛ و نیز روایت :بخاری ،ش:
( )2450 ،4746و مسلم ،ش 661 :بهنقل از ابنعباس$؛ و همچنین روایت :بخاری ،ش ،2456 :و
مسلم ،ش 602 :بهنقل از ابوهریره.
( )1صحیح بخاری ،ش4246 :؛ و صحیح مسلم ،ش 6472 :بهنقل از ابن عباس.$
باب :مالقات اهل خیر و همنشینی ،همصحبتی و دوستی با آنان و درخواست687 ..
درخواست دعا برای مصلحت دیگران باشد ،نه برای مصلحت شخصی ،ایرادی ندارد؛
مثالً از کسی بدین نیت درخواست دعا میکنیم که از ثواب دعا کردن برخوردار شود،
درست است؛ همچنین اگر درخواست دعا بر این اساس باشد که اهلل دعای
مسلمان در حق مسلمان را میپذیرد ،ایرادی ندارد؛ زیرا وقتی مسلمانی در تنهایی،
برای برادر مسلمانش دعا میکند ،فرشتهای میگوید« :آمین و برای تو نیز این دعا
قبول شود» .چون اعمال ،به نیتها بستگی دارند .لذا همانگونه که امام شافعی/
گفته است :درخواست دعا از دیگران برای خود یا برای مصلحت شخصی ،نکوهیده
است؛ زیرا پیامبر از یارانش بیعت گرفت که از هیچکس چیزی درخواست نکنند.
***
-33باب :فضیلت محبت و دوستی بهخاطر اهلل و تشویق به آن،
و اظهار محبت به دوست و عبارتهایی که برای اظهار محبت
گفته میشود
ترجمه :ابوهریره میگوید :پیامبر فرمود« :اهلل ،در روزی که هیچ سایهای جز
سایهی او وجود ندارد ،هفت گروه را در زیر سایهی خود ،جای میدهد :فرمانروای
عادل .جوانی که در اطاعت و بندگیِ اهلل ،رشد یافته است .کسی که همواره به مسجد
دلبسته باشد .دو مسلمانی که فقط بهخاطر خشنودی اهلل با یکدیگر دوست باشند و بر
همین اساس ،گردِ هم میآیند یا از یکدیگر جدا میشوند .کسی که زنی زیبا و
صاحبمقام ،او را به سوی خود بخواند ،ولی او نپذیرد و بگوید :من از اهلل میترسم.
کسی که با دست راستش ،بهگونهای صدقه دهد که دست چپش نداند دست راستش چه
صدقه میدهد .کسی که در تنهایی ،اهلل را یاد کند و اشک ،از چشمانش سرازیر شود».
شرح
مؤلف /میگوید« :باب :فضیلت محبت و دوستی بهخاطر اهلل و تشویق به آن،
و اظهار محبت به دوست و عبارتهایی که برای اظهار محبت گفته میشود» .لذا
مؤلف /در این باب ،به چهار موضوع و دالیل آنها میپردازد .وی در آغاز ،این
آیه را ذکر کرده است که اهلل متعال ،میفرماید:
ذ ُ ُّ ذ ر ذ ُ ُ ذ ذ
[الفتح]٨٩ : ّللِ َوَٱَّلِينَ َمع َُهۥَ َأش ذِداَ َُء ََعَ َٱلَكف َ
ارِ َ ُرحاَ َُء َبيَن ُهمَ﴾ ول َٱ َ
﴿ُّمم َد َرس َ
ذ
محمد ،فرستادهی اهلل است؛ ﴿وَٱَّلِينَ َمع َُهۥَ﴾« :و آنان که با او هستند» ،یعنی یاران و
ُ ذ
اصحابش ،در برابر کافران ،سرسختند و با یکدیگر مهربان﴿ .ترى ُهمََ ُركعاَ ُس ذجداَيبتغونََ
ذ
ٱّللِ َورِضونا﴾ یعنی :وقتی به آنها نگاه میکنی ،آنان را در حال رکوع و فضلَ َ ِمِنَ َ َ
سجده میبینی که خاضعانه به نماز ایستادهاند تا به اهلل نزدیکی بجویند؛ خواهان هیچ
ذ
چیزی از دنیا نیستند؛ بلکه فضل و خشنودی اهلل را میجویند﴿ .فضلَ َ ِمِنَ َ َ
ٱّللَِ
ورِضونا﴾« :خواهان اجر وپاداش او هستند»؛ ﴿ورِضونا﴾« :و خشنودی او را میجویند».
ف َ ُو ُجوهِهم َ ِمِنَ َأث َر َ ُّ
ٱلس ُ ُ
جودَِ﴾« :نشانه(ی درستکاری) آنان از اثر ِ ِ ﴿سِيماهمَ َ ِ َ
سجده در چهرههایشان پیداست» .این نشانه ،همان نوریست که در چهره دارند ،نه
اثری که از سجده در پیشانی میافتد؛ گرچه این اثر ،نشانگر کثرت سجده است ،ولی
عالمت واقعی ،نور چهره میباشد.
ُ ف َ ُو ُجوهِهم َ ِمِنَ َأث َر َ ُّ
ٱلس ُ ُ
فَ ذ
ٱتلورىةَِ﴾« :نشانه(ی جودَِ َذل ِكَ َمثل ُهمَ َ ِ َ ِ ِ ﴿سِيماهمَ َ ِ َ
درستکاری) آنان از اثر سجده در چهرههایشان پیداست؛ این ،وصف آنان در تورات
شرح ریاضالصالحین 691
است» .یعنی اهلل از این امت و پیامبرش در تورات و انجیل ،تعریف و تمجید کرده
و ویژگیهای آنان را بیان فرموده است .همانگونه که میفرماید:
ُ ُ ﴿َي ُدون َُهۥ َمكَ ُت ً
يل َيأَ ُم ُرهم ََب ِٱلَمعَ ُر ِ َ
وف َوينَهىَ ُهمََ يِجن َِ
ل ِ ف َٱ ذتلوَرىَ َِة َوَٱ َِ
وبا َعِندهمَ َ ِ َ ِ
ُ ُّ
بئِثََويض َُعَعنَ ُهمَ َإِصَهمََ تَو ُيح ِ ِر َُم َعليَ ِه َُمَٱلَ ىَ لَل ُه َُمَٱ ذ
لط ِيِبَ َِ حَ نَٱلَ ُمنك َِرَو ُي ِع َِ
ذ
[األعرافَ ]١٢٧ : تََكنتََعليَ ِهمَ﴾ وَٱلَغَلَلََٱل ِ َ
...پیامبر درسنخواندهای که نامش را در تورات و انجیل میبینند؛ پیامبری که به سوی نیکی
فرا میخواند و از بدی باز میدارد و نعمتهای پاک را برایشان حالل میگرداند و ناپاکی را
بر آنان حرام مینماید و تکالیف سنگین و قید و بندهایی را که بر عهدهی آنان بود ،از آنان
رفع میکند.
اهلل( در ادامهی آیهی 13سورهی «فتح») میفرماید:
ُ
يل َكزرَعَ َأخَرجَ َشطَ َُهۥ َفَازرَُهۥ َفَٱسَتغَلظَ َفَٱسَتوىَ ََعََ يِجن َِ
ل ِ ﴿ومثل ُهمَ َ ِ َ
ف َٱ َِ
ُذ
[الفتح]٨٩ : بَٱ ُّلز ذراعََ ِلغِيظََب ِ ِه َُمَٱلَكفارَ﴾ج َُ ُ ُ
سوق ِ َهِۦَيعَ ِ
و وصفشان در انجیل مانند زراعتیست که جوانه زده و تنومندش ساخته و ستبر و ضخیم
شده و بر ساقههایش ایستاده است و کشاورزان را شگفتزده میسازد تا بهوسیلهی آنان
کافران را به خشم آورد.
و سپس در ادامهی آیه میفرماید:
ذ ُ ذُ ذ
ت َمِنَ ُهم َ ذمغَ ِفرةَ َوأجَ ًرا َع ِظيمَا َ﴾٢٩ ّلل َٱَّلِينَ َءام ُنواَ َوع ِملواَ َٱ َ
لصل ِحَ َِ ﴿وعدَ َٱ َ
[الفتح]٨٩ :
اهلل به اینها که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند ،نوید آمرزش و پاداش بزرگی
میدهد.
یعنی بهپاس اعمال نیکی که انجام دادهاند ،پاداش نیکی به آنان میدهد.
اهلل متعال ،میفرماید:
ُ ُّ ذ
َي ُدونََ ِ َ
فَ ﴿وَٱَّلِينََتب ذو ُءوَٱ ذدلارََوَٱ َِ
ليَٰنََمِنَقبَل ِ ِهمَََيِبونََمنََهاجرََإِلَ ِهمََولََ ِ
ُ ُ
[احلرش]٩ : ُص ُدورِهِمََحاجةََ ِم ذِماََأوتواَ﴾
(اموال فیء همچنین از آنِ) کسانی (است) که پیش از مهاجران در سرای هجرت جای
گرفتند و راه ایمان را برگزیدند؛ کسانی را که به سویشان هجرت کردهاند ،دوست دارند و در
دلهایشان دغدغه و نیازی به آنچه به مهاجران داده شده ،احساس نمیکنند.
باب :فضیلت محبت و دوستی به خاطر اهلل و تشویق به آن ،و اظهار محبت696 ...
اینها ،انصار هستند که پیش از مهاجران ،در سرای ایمان ،یعنی در مدینه جای
گرفتند و پیش از آنکه مهاجران مکه به مدینه هجرت کنند ،ایمان آوردند؛ زیرا ایمان،
ُ
پیش از هجرتِ مهاجران ،وارد مدینه شدَ .ي ُِّبونَ َمنَ َهاجرَ َإِلَ ِهمَ َ انصار ،کسانی
را که به سویشان هجرت کردند ،دوست داشتند؛ زیرا برادران دینی آنها بودند .از
اینرو پیامبر در میانشان پیمان برادری برقرار کرد؛ چنانکه هر یک از انصار ،نیمی
از اموالش را به یکی از برادران مهاجرش بخشیدََ َ َ َ .
َ ؛ یعنی هیچ حسادتی در دل نسبت به مهاجران نداشتند و با طیب خاطر
فضیلت و جایگاهی را که مهاجران به سبب دوستی و نصرت پیامبر کسب کرده
ى ُ
س ِهمَ َ« :و مهاجران را بر خود ترجیح میدهند». بودند ،پذیرفتند .و ُيؤث ُِرونَ َ َ
َع َأنف ِ
ر
ولوَََكنََب ِ ِهمََخصاص َةَ« :گرچه خودشان ،سخت نیازمند باشند» .انصار گرسنگی
را تحمل میکردند تا برادران مهاجرشان ،سیر باشند .لذا اهلل متعال ،میفرماید:
ُ ُ ُ
[احلرشَ َ ]٩ : لئِكََه َُمَٱلَ ُمفَل ُِحونََ﴾٩
س َهِۦَفأو ىَ ﴿ومنَيُوقََش ذَ
حَنفَ ِ
و کسانی رستگارند که از بُخل و آزِ نفس خویش مصون بمانند.
یعنی کسی رستگار است که اهلل متعال ،او را از بُخل و آزِ نفس او حفظ کند؛ از
اینرو کسی که بخشنده و دست و دلباز باشد و برادرِ مسلمانش را دوست بدارد،
رستگار میشود.
اهلل متعال ،میفرماید:
ُ ذ ُ ُ ذ
﴿وَٱَّلِينَ َجاَ ُءو َمِنَ َبعَ ِدهِمَ َيقولونَ َر ذبنا َٱغَفِرَ َِلا َو ِ ِلخَوَن ِنا َٱَّلِينَ َسبقوناَ
ََ [احلرش]١١ : ن﴾
ليَٰ َِ
َب ِٱ َِ
(و نیز اموال فیء از آنِ) آیندگان ایشان است که میگویند :ای پروردگارمان! ما و برادرانمان
را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند ،بیامرز.
منظور از آیندگان ،پیروان مهاجران و انصار تا روز قیامت هستند؛ یعنی کسانی
که پس از ایشان ،پا به هستی میگذارند و راه و روش آنان را در پیش میگیرند و
دعایشان اینست که« :پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند،
بیامرز» .همانگونه که اهلل میفرماید:
شرح ریاضالصالحین 692
ذ ُ ذ ذُ ذ ُ
ارِ َوَٱَّلِينَ َٱتب ُعوهم َبِإِحَسَنَ َ ذر ِ َ
ضَ ج ِرينَ َوَٱلَنص َ ُ
لسبِقونَ َٱلَولونَ َمِنَ َٱلَمهَ ِ﴿وَٱ َ
ُ ذ
[التوبةَ ََ ]١١١ : ّللَعنَ ُهمََورضواََعنَ َُه﴾
ٱ َُ
اهلل ،از پیشگامان نخستین (اسالم ،یعنی از) مهاجران و انصار و از کسانی که بهنیکی از آنان
پیروی نمودند ،راضیست .و آنان نیز از اهلل خشنودند.
این سه آیه( ،آیههای ۶۰- 4سورهی «حشر») نشانگر اینست که چه کسانی،
مستحق دریافتِ اموال فیء از بیتالمال هستند؛ یعنی سه دستهای که ذکر شد .از
جمله ،کسانی که پس از مهاجران و انصار میآیند و میگویند« :پروردگارا! ما و
برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند ،بیامرز».
از امام مالک /پرسیدند :آیا اهل رفض و بدعت ،سهمی در اموال فیء دارند؟
فرمود :خیر؛ زیرا آنها این دعا را در حق مهاجران و انصار نمیگویند و همهی
صحابه جز تعداد انگشتشماری را کافر میپندارند! حتی به گمان آنها ابوبکر و عمر
نیز کافر بودهاند ،یعنی پس از پیامبر مرتد شده و بر کفر و نفاق از دنیا رفتهاند .پناه
بر اهلل.
از اینرو امام مالک /گفته است :اهل بدعت ،مستحقّ اموال فیء نیستند؛ زیرا
نه تنها دعاگوی بهترینهای این امت نیستند؛ بلکه درخواست آمرزش و رحمت را
ویژهی چند صحابی انگشتشمار میدانند که به گمان ایشان ،مرتد نشدهاند؛ یعنی دو
یا سه یا ده نفر از اهل بیت.
ُ
شاهد موضوع از این آیه ،اینجاست که اهلل متعال ،میفرمایدَ﴿ :ي ُِّبونََمنََهاجرََ
إِلَ ِهمَ﴾ [احلرش ]٩ :یعنی :انصار ،مؤمنانی را که به سویشان هجرت کردند ،دوست
داشتند .و این محبت و دوستی ،تنها بهخاطر اهلل بود؛ زیرا انصار ،از دو قبیلهی «اوس»
و «خزرج» بودند و هیچ نسبتی با مهاجران نداشتند و جزو «قریش» نبودند؛ اما اخوت
ایمانی ،آنها را یکپارچه گردانید و بدینسان برادران یکدیگر شدند .آری! برادری
ایمانی ،استوارترین ریسمان ایمان است؛ لذا استوارترین ریسمان ایمان ،محبت و
دوستی بهخاطر اهلل ،و بغض و دشمنی بهخاطر اوست.
سپس مؤلف ،/حدیث انس بن مالک را نقل کرده که در آن آمده است:
پیامبر فرمود« :سه ویژگی وجود دارد که در هرکس باشد ،شیرینی ایمان را با آنها
باب :فضیلت محبت و دوستی به خاطر اهلل و تشویق به آن ،و اظهار محبت693 ...
میچشد :اهلل و پیامبرش را از همه بیشتر دوست بدارد؛ محبتش با هرکس بهخاطر
خشنودی اهلل باشد؛ پس از اینکه اهلل ،او را از کفر نجات داد ،از برگشتن به آن نفرت
داشته باشد ،همانگونه که رفتن در آتش برای او ناگوار است».
حالوت و شیرینی ایمان ،مانند حالوت و شیرینی شکر و عسل نیست؛ بلکه
بزرگتر از هر حالوتیست؛ حالوتیست که انسان ،آن را در قلب خود و در اعماق
وجودش حس میکند و لذتیست که هیچ چیزی همسان آن نیست .بدینسان که
انسان در سینهی خود ،احساس فراخی و گشایش مینماید ،به کارهای نیک عالقهمند
است و اهل خیر و نیکوکاران را دوست دارد .کسی ،این حس و این حالوت را درک
میکند که آن را چشیده و تجربه کرده است.
پیامبر فرمود« :اهلل و پیامبرش را از همه بیشتر دوست بدارد» .نگفت :اهلل ،و
سپس پیامبرش را از همه بیشتر دوست بدارد .زیرا محبت پیامبر در اینجا ،تابع
محبت اهلل و برآمده از محبت الهیست .یعنی محبت پیامبر متناسب با محبت
خداست و انسان ،هرچه اهلل را بیشتر دوست بدارد ،محبتش به پیامبر نیز
بیشتر میشود؛ ولی متأسفانه برخی از مردم ،بهجای اینکه پیامبر را بهخاطر اهلل،
دوست بدارند ،او را با اهلل دوست میدارند .و این دو ،با هم فرق میکند؛ یعنی
پیامبر را بیش از اهلل دوست دارند ،و این ،نوعی شرک است .ما ،پیامبر را
دوست داریم ،چون رسول و فرستادهی خداست .و محبت در اصل ،محبت
االهیست؛ یعنی اصلِ محبت ،محبت با اهلل میباشد .لذا کسانی که دربارهی
پیامبر غلو میکنند و ایشان را با خدا ،نه بهخاطر خدا ،دوست دارند ،در حقیقت آن
بزرگوار را در محبت ،شریکِ اهلل قرار میدهند و حتی بیش از اهلل دوستش میدارند.
چنانکه گاه مشاهده میشود برخیها ،همینکه نام پیامبر را میشنوند ،بهخاطر
محبت و تعظیم پیامبر ،مو بر تنشان ،راست میشود و پوستشان میلرزد؛ ولی از
ذکر و یاد اهلل ،هیچ متأثر و دگرگون نمیشوند و نسبت به اهلل متعال ،بسیار سرد و
بیاحساسند.
آیا چنین محبتی ،فایده دارد و نفعی به انسان میرساند؟ هرگز ،هیچ نفعی برای
انسان ندارد؛ بلکه محبتی شرکآمیز است .پس ،باید اهلل و رسولش را دوست بداریم و
محبتمان به پیامبر ،برآمده از محبت اهلل و تابع محبت االهی باشد.
شرح ریاضالصالحین 694
افتادن در آتش نفرت دارد ،از کافر شدن نیز بیزار است؛ چنین مسلمانی نیز ،شیرینی
ایمان را میچشد .و الحمدهلل که بسیاری از مسلمانان ،اینگونه هستند و زیر
شدیدترین تهدیدها و شکنجهها ،دست از اسالم برنمیدارند؛ اگر به مسلمانی بگویند:
دست از اسالم بردار ،و گرنه تو را به آتش میکشیم یا از بلندترین کوه به زمین
میاندازیم ،میگوید :مرا به آتش بکشید؛ مرا از بلندی ،بیندازید؛ هر کاری که
میخواهید ،بکنید ،ولی من از اسالم برنمیگردم و مرتد نمیشوم.
ناگفته نماند که منظور ،ارتداد واقعیست که در قلب میباشد؛ یعنی اگر کسی
تحت اجبار ،بهظاهر ،نه در باطن ،کافر شود ،ولی قلبش به ایمان ،آرام و مطمئن باشد،
هیچ زیانی به دین و ایمان او وارد نمیشود؛ زیرا اهلل متعال ،فرموده است:
ُّ ُ ُ ُ ُ ذ ذ
نَليَٰ َِ
ن ََب ِٱ َِ
ل َمنَ َأكَ ِرهَ َوقلَب َهۥ َمطَمئ ِ َ ّللِ َمِنَ َبعَ َِد َإِيَٰن ِ َهِۦَ َإ ِ َ
﴿من َكفرَ ََب ِٱ َ
ذ ُ
ّللَِول ُهمَ َعذ ر َ
اب َع ِظ رَ
يمَ ب َ ِمِنَ َٱ َ
كن َ ذمن َِشحَ ََب ِٱلَكفَ َِر َصدَرَا َفعليَ ِهمَ َغض رَ ولَ ِ
ِ ذ ذ ذ
ّلل َلَ َيهَدِي َٱلَقوَمََ ن َٱ َ َ ١٠٦ذَل ِكَ َبِأن ُه َُم َٱسَتح ُّبواَ َٱلَيوَةَ َٱ ُّدلنَيا ََعَ َٱٓأۡلخِرَة َوأ َ
ََ [النحل]١١٧ ،١١٦ : ٱلَكَفِ ِرينََ﴾١٠٧
هر کس پس از ایمان آوردن کافر شود( ،گرفتار عذاب میگردد) جز آنکه به کفر مجبور
شود و قلبش به ایمان ،آرام و مطمئن باشد؛ ولی کسانی که سینهی خویش را برای پذیرش
کفر گشودهاند ،خشم و غضب اهلل بر آنان است و عذاب بزرگی در پیش دارند .این بدان
سبب است که آنان زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح دادند و بدان سبب که اهلل مردم کفرپیشه
را هدایت نمیکند.
وقتی به آنها گفته میشود« :دست از اسالم بردارید ،وگرنه ،شما را میکُشیم»،
آخرت را به دنیا میفروشند و کافر میشوند تا زنده بمانند ،و بدینسان دنیا را بر
آخرت ترجیح میدهند.
سپس مؤلف ،/حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که ابوهریره میگوید:
پیامبر فرمود« :اهلل ،در روزی که هیچ سایهای جز سایهی او وجود ندارد ،هفت
گروه را در زیر سایهی خود ،جای میدهد :فرمانروای عادل .جوانی که در اطاعت و
بندگیِ اهلل ،رشد یافته است .کسی که همواره به مسجد دلبسته باشد .دو مسلمانی
که فقط بهخاطر خشنودی اهلل با یکدیگر دوست باشند و بر همین اساس ،گردِ هم
میآیند یا از یکدیگر جدا میشوند .کسی که زنی زیبا و صاحبمقام ،او را به سوی
شرح ریاضالصالحین 691
خود بخواند ،ولی او نپذیرد و بگوید :من از اهلل میترسم .کسی که با دست راستش،
بهگونهای صدقه دهد که دست چپش نداند که دست راستش چه صدقه میدهد.
کسی که در تنهایی ،اهلل را یاد کند و اشک ،از چشمانش سرازیر شود».
آنچه در حدیث آمده ،به هفت گروهی اشاره دارد که روز قیامت ،زیر سایهای
که اهلل میآفریند ،جای میگیرند و منظور ،هفت نفر نیست؛ بلکه هفت گروه هستند
که در هر گروهی جمعیت فراوانی که فقط اهلل میداند ،میگنجند.
پیشتر دربارهی این حدیث ،بهطور مفصل سخن گفته و به شرح آن پرداختهایم؛
اما اینک به نکتهای میپردازم که بسیاری از افراد ،دربارهاش دچار انحراف شدهاند .در
این حدیث آمده است« :اهلل ،در روزی که هیچ سایهای جز سایهی او وجود ندارد،
هفت گروه را در زیر سایهی خود ،جای میدهد » .برخی از روی جهل و ناآگاهی،
چنین برداشت کردهاند که منظور از این سایه ،سایهی ذات الهیست و اهلل متعال ،این
هفت گروه را در برابر خورشید ،زیرِ سایهی خود قرار میدهد! این ،برداشت
نادرستیست .برخی با این پندار که نباید از ظاهرِ نصوص دور شویم ،دچار
سوءبرداشت شدهاند؛ شکی نیست که نباید از ظاهرِ نصوص دور شویم یا به تأویل
روی بیاوریم؛ ولی سؤال ،اینست که ظاهرِ این نص چیست و آیا بهراستی از ظاهرِ
این حدیث ،چنین برداشت میشود که اهلل این هفت گروه را در برابرِ خورشید،
زیرِ سایهی ذاتِ خود جای میدهد؟
این ،بدین معناست که خورشید ،باالتر از اهلل قرار دارد و چنین پنداری،
ناشایست و نادرست است و اهل سنت به هیچ عنوان چنین اعتقادی ندارند؛ ولی این
پندار از آنجا نشأت میگیرد که برخی از مردم ،بهویژه در این دوران ،اگر نکتهای
دریابند یا متنی دینی ببیند ،نحوهی تطبیقش را یاد ندارند و چنانچه مسألهای
بیاموزند ،خود را عالمهای میپندارند که به تمام مسایل دینی آگاهی دارد .هرکس،
باید قدر و اندازهی خود را بداند و خودسرانه دربارهی مسایل دینی ،بهویژه در باب
اسماء و صفات ،اظهار نظر نکند؛ مگر بر اساس دادههای کتاب و سنت و سخنان ائمه
رحمهماهلل .یعنی درست نیست که سخن یا باورش از چارچوب دادههای کتاب و
سنت و اقوال ائمه و گذشتگان نیک این امت ،خارج باشد.
باب :فضیلت محبت و دوستی به خاطر اهلل و تشویق به آن ،و اظهار محبت697 ...
لذا منظور از سایهی االهی در روز قیامت ،سایهایست که اهلل آن را روز قیامت
میآفریند تا کسانی که سزاوارند ،زیرِ این سایه ،جای بگیرند و بدان سبب در حدیث ،از
این سایه ،به عنوان «سایهی اهلل» یاد شده که پدیدآوردن چنین سایهای در آن روز ،فقط
از خدای متعال ،ساخته است؛ زیرا در آن روز هیچ پستی و بلندی و ساختمانی وجود
ندارد و هیچ سایهبانی پیدا نمیشود و هیچ چتری نیست که مردم ،زیر سایهاش بروند.
همانگونه اهلل میفرماید:
ِ ُ ُ ُ
ب َنسَفَا ََ ١٠٥فيذ ُرها َقاعَا َصفَصفَا ََ١٠٦
سفها َر ِ َلبا َِل َفقلَ َين ِ
ن َٱ َِ
﴿ويسَلونكَ َع َِ
ذ
[طهَ ]١١٧ ،١١٢ : لَترَىََفِيهاَعِوجَاَولََأمَتَاَ﴾١٠٧َ
و از تو دربارهی کوهها میپرسند؛ بگو :پروردگارم ،کوهها را بهطور کامل متالشی میکند و
آن را (چنان) صاف و هموار ،وا میگذارد که در آن هیچ پستی و بلندی نمیبینی.
لذا روز قیامت ،هیچ پستی و بلندی و هیچ کوه و درخت و ساختمانی وجود ندارد
که مردم ،زیرِ سایهاش بروند و تنها ،همان سایهای وجود دارد که اهلل ،آن را برای
برخی از بندگانش میآفریند .این ،معنای درست این حدیث است که« :روز قیامت،
سایهای جز سایهی اهلل وجود ندارد» .یعنی همان سایهای که اهلل در آن روز میآفریند.
شاهد موضوع در این حدیث ،اینست که پیامبر فرمود« :دو مسلمانی که فقط
بهخاطر خشنودی اهلل با یکدیگر دوست باشند و بر همین اساس ،گردِ هم میآیند یا از
یکدیگر جدا میشوند» .یعنی دو دوستِ مسلمان که دوستی و محبتشان با یکدیگر،
انگیزهای مالی یا دنیوی مانند پست و مقام ندارد؛ بلکه دوستی و محبتشان با یکدیگر
فقط بهخاطر خشنودی خداست و بدینخاطر با هم دوستی میکنند که یکدیگر را در
مسیر اطاعت وبندگی اهلل میبینند و از محرمات و کارهای ممنوع و حرام،
میپرهیزند .از اینرو پیوند دوستی استواری در دنیا با یکدیگر دارند و تنها چیزی که
میان آنها فاصله میاندازد ،مرگ است .و این ،اشارهایست به اینکه اگر دوستی
بهخاطر اهلل باشد ،با مسایل دنیوی از میان نمیرود و تنها چیزی که میان چنین دوستانی
فاصله میاندازد ،مرگ است؛ گرچه گاه نسبت به یکدیگر دچار اشتباه شوند یا در حقّ
هم کوتاهی کنند؛ اصالً برای آنها مهم نیست .زیرا یکدیگر را بهخاطر اهلل دوست دارند
و از اشتباههای یکدیگر میگذرند .البته در جهت اصالح یکدیگر میکوشند؛ یعنی هر
یک از آنها ،اشتباههای دوستش را به او میگوید و راه درست را به او نشان میدهد .و
شرح ریاضالصالحین 698
این ،یعنی خیرخواهی .اهلل متعال ،ما و همهی مسلمانان را جزو کسانی قرار دهد که
بهخاطر اهلل به هم مهر میورزند و در جهت تقوا و نیکوکاری با یکدیگر همکاری
میکنند؛ بهیقین اهلل ،بخشندهی بزرگوار است.
***
ُ َ َ ُّ َ َر ُ َ َ ر َ َ َ ُ ُ
-921وعنه قال :قال َرسول اهللِ« :إن اهلل تعاىل یقول ی روم ال ِقیامةِ :أي َن المتحابون
َّ َّ ي ي َ َ ر َ َ ُ ُّ ُ
()۶
ايل روم أظِله رم يف ظِِل یوم ال ظِل إِال ظِِل»[ .روایت مسلم] اليل؟َ
ُِب ِ
ترجمه :ابوهریره میگوید :رسولاهلل فرمود« :اهلل متعال ،روز قیامت
میفرماید :کسانی که بهخاطر عظمت من (و در جهت اطاعت از من) با یکدیگر
دوستی و محبت داشتهاند ،کجا هستند؟ امروز که سایهای جز سایهی من وجود
ندارد ،آنان را در سایهی خود( )1جای میدهم».
َ َّ َ َ َّ ُ ر ُ َر ُ ُ َ َّ َ ر َ َ ُ ُ
اجلنة حَّت تؤمِنوا، -929وعنه قال :قال َرسول اهللَِ « :واَّلِي نف ِِس بِی ِده ِ ال تدخلوا
َّ َ َ َ َ َ رُُ َ َرُ َر ُ َ ُ ُّ ُ َ َ َ ُ ر ُ َ َّ َ ُّ َ
وال تؤمِنوا حَّت َتَابوا ،أ َو ال أدلك رم لَع َش ٍء إِذا فعلتموه َتَاببتم؟ أفشوا السالم بينكم».
()۳
[روایت مسلم]
ترجمه :ابوهریره میگوید :رسولاهلل فرمود« :سوگند به ذاتی که جانم در
دستِ اوست ،وارد بهشت نمیشوید تا اینکه ایمان داشته باشید و ایمان ندارید مگر
زمانی که یکدیگر را دوست بدارید؛ آیا شما را به کاری راهنمایی نمایم که اگر
انجامش دهید یکدیگر را دوست خواهید داشت؟ سالم گفتن به یکدیگر را در میان
خود رواج دهید».
ُ َ ََ ََ َ َ َ ُ ر َ َّ ُ ى َ َ ى َ
-921وعنه َع ِن انلَّ ي
اهلل َُل لَع ب« :أن َرجال زار أخا َُل يف ق رری ٍة أخ َرى ،فأ ررصد
َ َ ر َ َ َّ َ َ َ َ ر َ ر َ ُ َ َ ى َر
اهلل قد أحبك کما أحببته فِی ِه»[ .مسلم ،این مد َرجتِ ِه ملَك» وذکر احلدیث إىل قوَل« :إِن
()8
حدیث را که در باب پیشین ذکر شد ،روایت کرده است].
( )۶صحیح الجامع ،ش5220 :؛ و مشکاة المصابیح ،ش 4100:بهتصحیح آلبانی./
( )1السلسلة الصحيحة ،ش507 :؛ صحیح األدب المفرد ،ش560 :؛ آلبانی /در مشکاة المصابیح ،ش:
4120این حدیث را صحیح دانسته است.
باب :فضیلت محبت و دوستی به خاطر اهلل و تشویق به آن ،و اظهار محبت216 ...
كُ ،ثمََّ ُ َ ُ َّ ي ُ ُّ َ َ َ َ َ َ َّ َ ُ َ َُ
حب -923وعن معا ٍذ أن رسول اهللِ أخذ بِی ِده ِ وقال« :یا معاذ واّللِ ،إِِّن أل ِ
ر َ َ ُ ر َ ُ َ ُ ُ َّ ُ َ ي ُُ ُي َ َ ُ ُ َ َ َ َّ ُ
سنِ وح ، كرِ ك شو ك ر
ِ ِک
ذ لَع ِينع أ م هلل ا :ول ق ت ة
ٍ صال ُك ر
ِ بد يف ن ع د ت ال عاذم ا ی یك وص
ِ أ
َ
()۶
عِبادت ِك»[ .حدیث صحیحیست به روایت ابوداود و نسائی با اِسناد صحیح].
ترجمه :از معاذ روایت است که پیامبر دستش را گرفت و به او فرمود« :ای
معاذ! به اهلل سوگند که من ،دوستت دارم و به تو سفارش میکنم که در پایان هر نماز،
سن كر َكُ ،
وح
ْ َ َُ ْ
شو ك ر ك ذ لَع این دعا را بخوانی و آن را ترک نکنی :اللَّ ُهم أَع ِّ
ين
ِ ِ ِ ِ ِ
()1
ِعبَادتِك».
ي َ ُ ٌ َ َّ َ ُ ى َ َ ر َ َّ ي َ َ َ
ب فم َّر َرجل بِه ،فقال :یا رسول اهلل إِِّن ِ انل دِن
ع نَك ال ج ر نأ نس أ -932وعن
ي ُ ُّ َ َ ر رُ ََ َ َ ََ ر َ َ ُ
حبك يف حقه ،فقال :إِِّن أ ِ ب« :أأعلمته؟» قال :ال ،قال« :أعلِمه» فل ِ ح ُّب َهذا ،فقال َل انل ُّ
َّ ُ أل ِ
َ َ َّ َ َّ َ ر ر َ َ َّ
()۳
اّلل ،فقال :أحبك اَّلِي أحببت ِين َل[ .روایت ابوداود با اِسناد صحیح]
ترجمه :انس میگوید :مردی نزدِ پیامبر بود؛ شخصی دیگر ،از آنجا گذشت.
آن مرد ،گفت :ای رسولخدا! من ،این شخص را دوست دارم .پیامبر فرمود« :آیا او را
از این محبت ،آگاه کردهای؟» گفت :خیر .پیامبر فرمود« :آگاهش کن» )8(.این مرد ،نزد
آن شخص رفت و به او گفت :من ،تو را بهخاطر اهلل دوست دارم .و آن شخص پاسخ
داد :ذاتی که مرا بهخاطر او دوست داری ،تو را دوست بدارد.
شرح
همهی این احادیث ،دربارهی محبت و دوستیست و نشان میدهد که انسان باید
دوستی و محبتش بهخاطر اهلل و برای کسب رضایتش باشد .چنانکه پیامبر فرمود:
«سوگند به ذاتی که جانم در دستِ اوست ،وارد بهشت نمیشوید تا اینکه ایمان
( )۶صحیح الجامع ،ش7828 :؛ شرح الطحاویۀ ،ش224 :؛ صحیح أبیداود ،ش0226 :؛ و صحیح
النسائی ،آلبانی ،/ش.0622 :
( )1یعنی :یا اهلل! یاریام کن تا تو را ذکر کنم ،سپاس بگزارم و عبادت تو را بهصورتی نیکو بهجای آورم.
( )۳صحیح أبی داود ،از آلبانی ،/ش5675 :؛ وی ،در مشکاة المصابیح ،ش 4107 :این حدیث را
حسن دانسته است.
( )8یعنی به او بگو که دوستش داری.
شرح ریاضالصالحین 212
داشته باشید و ایمان ندارید مگر زمانی که یکدیگر را دوست بدارید؛ آیا شما را به
کاری راهنمایی نمایم که اگر انجامش دهید یکدیگر را دوست خواهید داشت؟ سالم
گفتن به یکدیگر را در میان خود رواج دهید».
این حدیث ،نشانگر اینست که محبت و دوستی ،جزو کمالِ ایمان است و
ایمان انسان ،زمانی کامل میشود که برادرِ مسلمانش را دوست بدارد؛ همچنین یکی
از اسباب و زمینههای پیدایش و گسترش این محبت ،اینست که مسلمانان ،سالم
گفتن به یکدیگر را در میان خود رواج دهند؛ یعنی آشکارا به یکدیگر سالم بگویند،
چه همدیگر را بشناسند و چه نشناسند .به همینخاطر دو مسلمانی که به هم سالم
میکنند ،به همدیگر احساس نزدیکی و محبت مینمایند و وقتی دو نفر از کنار هم
میگذرند و به هم سالم نمیکنند ،نه تنها احساس خوبی نسبت به هم ندارند ،بلکه
چه بسا از یکدیگر متنفرند ،گرچه با هم نسبت خویشاوندی داشته باشند.
لذا هر مسلمانی باید بکوشد که زمینههای دوستی و محبت مسلمانان با یکدیگر
را فراهم کند تا این صفت پسندیده در میان مسلمانان ،افزایش یابد؛ زیرا نه معقول
است و نه عادی و طبیعی که انسان ،با کسی همکاری کند که دوستش ندارد؛ به
عبارت دیگر این محبت و دوستیست که مسلمانان را بر آن میدارد که در زمینهی
تقوا و پرهیزگاری به کمک یکدیگر بشتابند .از اینرو محبت و دوستی بهخاطر اهلل،
یکی از نشانههای کمالِ ایمان است.
در حدیث معاذ آمده است که پیامبر به او خبر داد که دوستش دارد .چنانکه
به روایت انس مردی نزدِ پیامبر بود؛ شخصی دیگر ،از آنجا گذشت .آن مرد،
گفت :ای رسولخدا! من ،این شخص را دوست دارم .پیامبر فرمود« :آیا او را از
این محبت ،آگاه کردهای» و به خودش گفتهای که دوستش داری؟ گفت :خیر.
پیامبر فرمود« :آگاهش کن» .لذا سنت است که وقتی کسی را دوست دارید ،به
خودش بگویید و به او اظهار محبت کنید .زیرا وقتی به کسی میگویی« :دوستت
دارم» ،این سخن بر اعماق دلَش مینشیند و دوستی و محبت ،سراسرِ وجودش را
میگیرد و بدینسان محبتش به تو افزایش مییابد .البته دل به دل راه دارد ،گرچه بر
َ ْ َ ُ ُ ُ ٌ ُ َّ َ ٌ َ َ َ َ َ َ ْ
ارف ِمن َها زبان نیاید؛ همانگونه که پیامبر فرموده است« :األرواح جنود ُمندة ،فما تع
باب :فضیلت محبت و دوستی به خاطر اهلل و تشویق به آن ،و اظهار محبت213 ...
ْ ََ َ َ ْ ْ ََ
ائتَلفَ ،و َما تنَاك َر ِمن َها ،اختَلف» )۶(.یعنی« :ارواح ،مانند سپاهیان و دستههای گوناگون
یک سپاه هستند؛ آنها که یکدیگر را بشناسند (و ویژگیهای یکسانی داشته باشند) ،با
هم الفت میگیرند و آنها که یکدیگر را نشناسند ،از هم دور میشوند و با هم اُنس
نمیگیرند» .ولی اگر انسان ،محبتش را بر زبان بیاورد و به دوستش اظهار محبت کند،
این امر بر محبت آنها میافزاید .لذا وقتی میخواهید به کسی اظهار محبت کنید،
بگویید« :من ،تو را بهخاطر اهلل دوست دارم».
در این حدیث معاذ همچنین آمده است که پیامبر به او فرمود« :و به تو
َّ
سفارش میکنم که در پایان هر نماز ،این دعا را بخوانی و آن را ترک نکنی :الل ُهم
سن ِعبَادتِك» )1(.الفاظ این حدیث واضح است و نشان كر َكُ ،
وح
ْ َ َُ ْ
شو كر ك ذ لَع أَع ِّ
ين
ِ ِ ِ ِ ِ
میدهد که این دعا ،در پایان نماز و پیش از سالم ،گفته میشود.
***
( )۶صحیح مسلم ،ش .6222 :و روایت بخاری به صورت «معلّق» از امالمؤمنین عایشه&.
( )1یعنی :یا اهلل! یاریام کن تا تو را ذکر کنم ،سپاس بگزارم و عبادت تو را بهصورتی نیکو بهجای
آورم.
-33باب :نشانه های محبت اهلل با بندهاش و تشویق به آراسته
شدن به این نشانهها و تالش و کوشش برای کسب آنها
او بیزار میشود و به اهل آسمان ندا میدهد که اهلل از فالنبنده بیزار است ،شما هم از
او بیزار باشید؛ لذا اهل آسمان نیز از آن شخص بیزار میشوند و آنگاه منفورِ اهل
زمین میگردد».
َّ َ َ َ َ ر ُ َ َ َ ُ ى ََ َ َ َ ُ َ ر َ َّ َ ُ َ
ِسی ٍة ،فَكن يقرأ ِ لَع ال ج ر ث بع ِ هلل ا ول -939وعن اعئشة ر ِِض اهلل عنها ،أن رس
َ َ ُ َ َ َّ َ َ ُ َ َ ّلل َأح ریختِ ُم بـ ﴿قُلَ َ ُهوَ َٱ ذ َُ ر َر
ول
َ ُ ِس ِر ل ذلك روا ک ذ وا،ع ج ر ا م ل ف ؛ ﴾ ١ َ َ
د َ ف م، ِه
ِ تصال يف ه
ِ ِ حاب ص أل
ُّ َ َ ر
َّ َ ُ َ َ َّ َ َ َ َ َ َ ُ َ ر َ َ ي ُ َ
حب الرَحن ،فأنا أ ِ اهللِ فقال« :سلوهُ أل ِي َش ٍء یصنع ذلك؟» فسألوه ،فقال :ألنها ِصفة
ُ ُّ ُ َ
ر ُ ُ َّ َّ َ َ ر َ ر ََ َ َ َ َ ُ ُ
()۶
متفق عليه]أن أقرأ بِها ،فقال رسول اهللِ« :أخ ِربوه أن اّلل تعاىل حیبه»ٌ [ .
ترجمه :عایشه& میگوید :رسولاهلل شخصی را به عنوان فرماندهی یک دسته
از مجاهدان ،تعیین و اعزام کرد .او هنگامی که برای یارانش پیشنماز میشد ،قرائتش
ُ ُ ذ
ّلل َأح رَد َ ﴾١به پایان میرساند .وقتی بازگشتند ،موضوع را به اطالع
را با ﴿قلَ َهوَ َٱ َُ
پیامبر رساندند؛ فرمود« :از او بپرسید که چرا چنین میکند؟» علتش را از او
پرسیدند؛ پاسخ داد« :زیرا در این سوره ،صفت پروردگار رحمان (گستردهمهر) بیان
شده است و من ،دوست دارم آن را قرائت کنم .رسولاهلل فرمود« :به او بگویید که
اهلل ،دوستش دارد».
شرح
مؤلف ،/بابی دربارهی نشانههای محبت اهلل با بندهاش گشوده است؛ هر
چیزی ،نشانهای دارد و محبت اهلل با بنده نیز نشانههایی دارد؛ از جمله اینکه بنده ،از
پیامبر پیروی میکند .یعنی هر چه میزان پیروی انسان از پیامبر بیشتر باشد ،از
اهلل متعال بیشتر اطاعت مینماید و بدینسان بیشتر محبوب اهلل قرار میگیرد.
مؤلف /به این آیه استدالل کرده که اهلل متعال ،فرموده است:
ُ ذ ُ ذ ذ ُ ُ ُ ُ
[آل عمرانَ ]٤١ : َيبِبَك َُمَٱ َُ
ّلل﴾ ّللَفَٱتب ِ ُع ِ َ
ونَ َ نتمََُت ُِّبونََٱ َ﴿قلََإِنَك
بگو :اگر اهلل را دوست دارید ،از من پیروی کنید تا اهلل شما را دوست بدارد.
یعنی اگر اهلل را دوست دارید ،نشان دهید؛ نشانهاش ،اینست که از من (پیامبر)
پیروی کنید تا اهلل شما را دوست بدارد.
سلف صالح ،این آیه را آیهی امتحان نامیدهاند؛ زیرا اهلل متعال با این آیه ،مدعیان
محبتش را میآزماید .لذا اگر مدعی محبت اهلل ،از رسولاهلل پیروی کند ،در ادعایش
صادق است.
بندهای که اهلل را دوست داشته باشد ،اهلل نیز او را دوست دارد .از اینرو
ذ ُ ُ ذ
َيبِبَك َُم َٱ َُ
ّلل﴾« :از من پیروی کنید تا اهلل ،شما را دوست بدارد». فرمود﴿ :فَٱتب ِ ُع ِ َ
ون َ َ
واین ،نتیجهی ارزندهایست؛ زیرا کسی که اهلل متعال ،دوستش بدارد ،به سعادت دنیا
و آخرت دست مییابد.
سپس مؤلف /حدیث ابوهریره را نقل کرده که پیامبر فرموده است« :اهلل
متعال میفرماید :هرکس با دوستی از دوستانم ،دشمنی کند ،من با او اعالم جنگ
میکنم» .لذا هر کس با دوستی از دوستان اهلل دشمنی کند ،در حقیقت به دشمنی با اهلل
برخاسته است؛ مانندِ کسی که ربا میخورد؛ زیرا اهلل متعال ،با رباخوار ،اعالنِ جنگ
نموده و فرموده است:
ذ ُ ُ ذ
ََ [البقرة]٨٧٩ : وّلِۦََ﴾٩ ﴿فإِنَلمََتفَعلواََفأَذنواََ ِِبرَبََ ِمِنََٱ َ
ّللَِورَ ُس َِ
پس اگر چنین نکردید ،بدانید که به جنگ با اهلل و رسولش برخاستهاید.
یعنی اگر کسی ،دست از رباخواری برندارد و آنچه را از اموال ربا نزد مردم باقی
مانده است ،رها نکند ،به جنگ با اهلل و پیامبرش برخاسته است.
اما ولی یا دوستِ اهلل کیست؟ اهلل متعال ،دوستان خود را معرفی نموده و فرموده است:
ُ ذ ُ ُ ر ذ ذ
ف َعليَ ِهمَ َولَ َهمَ ََيَزنونَ ََ ٦٢ٱَّلِينَ َءام ُنواَ َوَكنواََ
ّللِ َلَ َخوَ َ
ن َأوَ ِلاَءَ َٱ َ
﴿ألَ َإ ِ َ
ُ
[يونس َ ]٦٤ ،٦٨ : ي ذتقونََ﴾٦٣
بدانید که بر دوستان اهلل هیچ ترس و هراسی نیست و آنان غمگین نمیشوند؛ آنان که ایمان
آوردند و تقوا و پرهیزکاری پیشه میکردند.
اینها ،دوستانِ اهلل هستند؛ لذا هر مؤمن پرهیزگاری ،دوستِ خداست و والیت و
دوستیِ االهی ،بدین معنا نیست که انسان ،خرقه بر تن کند یا لباسهای زبر و پشمی
بپوشد و چنین وانمود کند که به دنیا بیرغبت است یا آدمِ سر به زیری باشد؛ بلکه
شرح ریاضالصالحین 218
ذُ ُ ُ ذ
والیت و دوستی اهلل ،در ایمان و تقواست﴿ :ٱَّلِينََءامنواََوَكنواََيتقونََ[ ﴾٦٣يونس
. ]٦٤ :لذا اگر کسی با مؤمنان پرهیزگار ،دشمنی کند ،با اهلل متعال ،طرف است و در
حقیقت به جنگ با اهلل برخاسته است .پناه بر اهلل.
سپس اهلل در این حدیث قدسی میفرماید :و محبوبترین چیز نزد من که
بندهام بهوسیلهی آن به من تقرب و نزدیکی میجوید ،اعمالیست که بر او فرض
کردهام» .لذا نماز فرض ظهر از سنت ظهر ،نزد اهلل محبوبتر است و فرض مغرب از
سنت مغرب ،محبوبتر؛ همچنین فرض عشاء از سنت عشاء و فرض صبح از سنت
صبح ،نزد اهلل محبوبترند .نماز فرض ،از نماز تهجد (نماز شب) نزد اهلل محبوتر
میباشد و به همین شکل ،تمام فرایض نزد اهلل از نوافل محبوبترند .زکات ،از
صدقهی نفل محبوبتر است و حجّ فرض از حج نفل ،محبوبتر.
«و بندهام ،همواره با انجام دادن نوافل ،به من نزدیک میشود تا آنکه او را
دوست میدارم» .این ،اشارهایست به اینکه یکی از اسباب محبت اهلل ،انجام دادن
نوافل است؛ نماز نفل ،صدقهی نفل ،روزهی نفل ،حج نفل و دیگر اعمل نیک و
پسندیده ای که انسان ،افزون بر فرایض ،انجام میدهد.
بنده ،همواره با انجام دادن نوافل ،به اهلل نزدیکی میجوید تا اینکه اهلل متعال ،او
را دوست میدارد؛ و آنگاه که اهلل ،او را دوست بدارد ،گوش او میشود که با آن،
میشنود؛ و چشم او میگردد که با آن ،میبیند؛ و دست و پایش میشود که با آنها،
میگیرد و راه میرود .و اگر از اهلل چیزی بخواهد ،به او عطا میکند و اگر به اهلل پناه
جوید ،به او پناه میدهد.
«گوش او میشوم» ،یعنی شنیدن او را استوار میگرداند؛ به عبارت دیگر توفیقش
میدهد که از گوش خود در راه درست و شنیدن حق استفاده کند و بدینسان بنده،
تنها به چیزی گوش میدهد که رضایت اهلل در آن است« .و دست او میشوم که با آن
میگیرد» .لذا بنده ،فقط عملی انجام میدهد که مایهی رضای خداست« .و پای او
میگردم که با آن راه میرود» .بنابراین ،بنده فقط در جهتی گام برمیدارد که اهلل را
راضی میکند و بدینسان در کردار و گفتار خویش ،درست و بهجا عمل مینماید و
آدمِ درستکاری میشود.
219 باب :نشانه های محبت اهلل با بندهاش و تشویق به آراسته شدن به این ...
«و اگر از من چیزی بخواهد ،به او عطا میکنم» .این هم یکی دیگر از نتایج
نوافل و محبت اهلل میباشد .و «اگر به من پناهنده شود ،به او پناه میدهم» .یعنی
اگر از شرّ چیزی به من پناه بیاورد ،او را در پناهِ خویش قرار میدهم .و این ،یکی از
نشانههای محبت اهلل متعال است که انسان نیک گفتار ودرستکار باشد؛ همانگونه که
اهلل متعال ،میفرماید:
ُ ُ ذ ُ ُ ذُ ذ
يأ ُّيها َٱَّلِينَ َءام ُنواَ َٱتقواَ َٱ َ
ّلل َوقولواَ َقوَلَ َسدِيدَا ََ ٧٠يُصَل ِحَ َلكمَ َأعََٰلكمََ ﴿ ىَ
ُ ُُ ُ
[األحزاب َ َ ]٧١ ،٧١ : ويغَ َِفرََلكمََذنوبكمَ﴾
ای مؤمنان! تقوای اهلل پیشه کنید و سخن استوار بگویید تا اهلل اعمالتان را برای شما اصالح
نماید و گناهانتان را بیامرزد.
مؤلف /احادیث دیگری هم دربارهی محبت اهلل ذکر کرده است؛ از جمله
حدیثی بدین مضمون که :وقتی اهلل بندهای را دوست بدارد ،این را به جبرئیل
اعالم میکند؛ جبرئیل ،برترین فرشتهی خداست؛ همانگونه که محمد بهترین فرد
بشر است .بههر حال اهلل به جبرئیل ندا میدهد« :فالنی را دوست دارم؛ تو نیز
او را دوست داشته باش .پس جبرئیل نیز او را دوست میدارد و در میان ساکنانِ
آسمان ندا میدهد :اهلل ،فالنبنده را دوست دارد؛ شما نیز او را دوست داشته باشید.
پس اهل آسمان نیز دوستش میدارند و آنگاه ،آن شخص ،مقبول و محبوب ساکنان
زمین میگردد» و بدین ترتیب اهل زمین هم او را دوست میدارند.
این هم یکی از نشانههای محبت الهیست که انسان ،محبوب و مقبول اهل زمین
قرار گیرد و همه ،او را دوست بدارند .در این حدیث ،همچنین آمده است« :و اهلل
چون بندهای را دشمن بدارد ،جبرئیل را فرا میخواند و میگوید :من ،از فالن بنده
بیزارم؛ تو نیز از او بیزار باش؛ پس جبرئیل از او بیزار میشود و به اهل آسمان ندا
میدهد که اهلل از فالنبنده بیزار است ،شما هم از او بیزار باشید؛ لذا اهل آسمان نیز از
آن شخص بیزار میشوند و آنگاه منفورِ اهل زمین میگردد».
از اهلل متعال درخواست میکنم که ما و همهی مسلمانان را جزو دوستان و اولیای
خود قرار دهد.
***
-33باب :پرهیز دادن از اذیت و آزار صالحان ،مستضعفان و
مستمندان
ترجمه :جندب بن عبداهلل میگوید :رسولاهلل فرمود« :هرکس ،نماز صبح را
بخواند ،در پناه و حمایتِ اهلل است؛ پس مواظب باشید که اهلل ،دربارهی عهد و پیمان
خویش با چنین بندهای ،چیزی از شما مطالبه نکند .زیرا هرکس ،در اینباره از سوی اهلل،
مؤاخذه شود ،راه فرار ندارد و سپس اهلل متعال ،او را بر چهرهاش در آتش دوزخ میاندازد».
شرح
مؤلف ،/این باب را به «پرهیز دادن از اذیت و آزار مسلمانان ،مستضعفان و
مستمندان» اختصاص داده و سپس این فرمودهی اهلل را ذکر کرده است:
ُ ُ ذ
ي َما َٱكَيِتس ُبواَ َفق َِد َٱحَتملواَ َ ُبهَتَنَاَ َّلينَ َيُؤَذونَ َٱلَ ُمؤَ ِمن ِيَ َوَٱلَ ُمؤَمِنَ َِ
ت َبِغ َِ ﴿وَٱ َِ
[األحزاب َ ]٢٨ : ِإَوثَمَاَ ُّمبِينَاَ﴾٥٨
و آنان که مردان و زنان مؤمن را بیآنکه مرتکب گناهی شده باشند ،میآزارند ،بدون تردید
تهمت و گناه آشکاری بر دوش کشیدهاند.
اذیت و آزار ،بدین معناست که انسان ،دلِ کسی را به درد آورَد و کسی را
رنجیدهخاطر سازد یا درد و رنجی به جسم و پیکر کسی وارد نماید؛ فرقی نمیکند
که به دیگران ،ناسزا بگوید یا تهمت بزند و یا با ضرب و شتم و حسادت و کینهتوزی
و امثال آن ،دیگران را بیازارد .همهی کارهایی که باعث اذیت و آزارِ مسلمان میشود،
حرام است؛ زیرا اهلل متعال در آیهی مذکور بیان فرموده است« :کسانی که مردان و
زنانِ مؤمن را بیآنکه مرتکب گناهی شده باشند ،میآزارند ،بدون تردید تهمت و
گناه آشکاری بر دوش کشیدهاند».
از این آیه چنین برداشت میشود که اگر این اذیت و آزار ،بیمورد نباشد ،مثالً
بهخاطر اجرای حدود و مجازاتهای شرعی یا برخورد با ستمکار و امثال آن باشد،
پس گناهی بر مجری قوانین شرع نخواهد بود؛ زیرا اگرچه باعث اذیت و آزارِ مجرم
است ،ولی نتیجهی عملکرد خودِ اوست .چنانکه اهلل متعال میفرماید:
ر ُ ُ ُ ُذ ُ
ك َوَحِدَ َ ِمِنَ ُهما َمِائةَ َجلَةَ َولَ َتأَخذَكم َب ِ ِهما َرأَف َةَ لواَ َ َ ﴿ٱ ذلزانِي َة َوَٱ ذلز ِ َ
ان َفَٱجَ ِ
ذ ُ ُ ُ ذ
[النور َ َ ]٨ : نتمََتؤَم ُِنونَََب ِٱ َ
ّللَِوَٱلَوَ َِمَٱٓأۡلخ َِِر﴾ ّللَِإِنَكِينَٱ َ فَد َِ َِ
هر زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید و اگر به اهلل و روز قیامت ایمان دارید ،نباید در دین
پروردگار نسبت به آندو دچار دلسوزی شوید.
شرح ریاضالصالحین 262
یعنی اگر کسی ،خود بر خویشتن ستم و جنایت کرد ،ایرادی ندارد که انسان،
مطابق قوانین شرع ،او را بیازارد و مجازاتش نماید.
سپس مؤلف /به احادیثی اشاره کرده است که از اذیت و آزار مسلمانان ،پرهیز
میدهد؛ از جمله حدیث ابوهریره که رسولاهلل فرموده است« :اهلل متعال،
میفرماید :هرکس با دوستی از دوستان من ،دشمنی کند ،با او اعالن جنگ میکنم» .و
بی گمان کسی که به جنگ با اهلل برخیزد ،شکست میخورد.
علما گفتهاند :اذیت و آزار ،انواع گوناگونی دارد :مانند اذیت و آزار همسایه،
اذیت و آزار دوست و رفیق ،و اذیت و آزار همکار و شریک ،گرچه با هم دوست
نباشند؛ اذیت و آزار مسلمان ،به هر گونهای که باشد ،حرام است و مسلمان باید از
اذیت و آزار همکیشان خود بپرهیزد.
***
-33باب :قضاوت دربارهی مردم ،مطابق ظاهر آنهاست و باطن
آنان به اهلل متعال ،واگذار میشود
اهلل میفرماید:
ُّ امواََٱ ذ
﴿فإنَتابُواََوأق ُ
ََ [التوبة]٢ : لصلوَةََوءات ُواََٱ ذلزكوَةََفخلواََسبِيل ُهمَ﴾ ِ
...اگر توبه کردند و نماز را برپا داشتند و زکات دادند ،راهشان را باز بگذارید (و رهایشان
کنید).
َ ُ ُ َ ر َُ َ َ َّ ُ َ -932وعن ابن عمر رِض ُ
اهلل عنهما ،أن َرسول اهللِ قال« :أم رِرت أن أقات ِل انلَّاس
َّ َ َ َ َّ َ ُ ُ ُ ُ َّ َّ َ َّ ُ َ َّ ى َ َّ َ ر َ ُ َ ر
الزَكة ،فإِذا حَّت يشهدوا أن ال إ ِ ََل إِال اّللَ ،وأن حممدا رسول اهلل ،وی ِقیموا الصالةَ ،ویؤتوا
َّ ُُ َ ر َ ُ ر َ َ ر َ ُ ر َّ َ ي ي َ ُ ََُ
حسابه رم لَع اّلل تعاىل». اإلسالم ،و ِِ ق فعلوا ذلك ،عصموا مِين دِماءهم وأموالهم إِال ِحب
()۶
متفق عليه]
[ ٌ
ترجمه :ابنعمر $میگوید :رسولاهلل فرمود« :مأموریت یافتم که با مردم پیکار
کنم تا گواهی دهند که معبود راستینی جز اهلل وجود ندارد و محمد ،فرستادهی
اوست ،و نماز را برپا دارند و زکات دهند؛ هرگاه چنین کردند ،جان و مال خود را از
هرگونه تعرضی از سوی من ،مصون داشتهاند ،مگر در حقّی که اسالم تعیین کرده
است ،و حسابشان با اهلل متعال است».
َ ر َُ َ َّ ُ ُ َ ر َّ َ
ار ِق بن أشیم قال :سمعت رسول اّلل يقول« :من ِ -936وعن أيب عب ِد اّلل ط
ُُ َّ َ ُ َ ُ ُ َ ُ ُ
ماَل َودمهَ ،و ِ
حسابه ون اّلل ،حرم
ُرَُ ر ُ ُ َّ َ َ َ َ َ َّ َّ ُ َّ ٌ
قال ال إَِل إِال اّلل حممد رسول اّلل ،وکفر بِما يعبد مِن د ِ
َّ
()1
لَع اّلل تعاىل»[ .روایت مسلم]
ترجمه :ابوعبداهلل ،طارق بن اُشیم میگوید :از رسولاهلل شنیدم که میفرمود:
ٌ
حممد رسولالل» بگوید( )۳و معبودان باطلی را که جز اهلل پرستش هلإإالالل
«هرکس« ،ال
میشوند ،انکار کند ،جان و مال او حرام میگردد و حسابش با اهلل متعال است».
( )۶صحیح بخاری ،ش)2224 ،5108( :؛ و صحیح مسلم ،ش.84 :
( )1صحیح بخاری ،ش2276 :؛ و صحیح مسلم ،ش.82 :
261 باب :قضاوت در بارهی مردم ،مطابق ظاهر آنهاست و باطن آنان به اهلل...
ترجمه :اسامه بن زید $میگوید :رسولاهلل ما را به جهاد با اهل «حُرَقه» از
قبیلهی «جُهینه» اعزام کرد .صبح زود در محلّ آبهایشان بر آنان حملهور شدیم .من
و یکی از انصار به مردی از این قبیله رسیدیم؛ وقتی به او دست یافتیم ،گفت:
«الهلإإالالل» .همرزم انصاریِ من ،دست از او برداشت؛ اما من ،او را با نیزهام زدم و او
را کشتم .وقتی به مدینه بازگشتیم ،این خبر به پیامبر رسید؛ به من فرمود« :ای
اسامه! آیا پس از اینکه الهلإإالالل گفت ،او را کشتی؟» گفتم :ای رسول خدا! او ،فقط
برای نجات جانش ،این کلمه را گفت .رسولاهلل فرمود« :پس از اینکه الهلإإالالل
گفت ،او را بهقتل رساندی؟» و آنقدر این جمله را تکرار فرمود که آرزو کردم کاش
پیش از آن روز ،مسلمان نشده بودم.
و در روایتی دیگر آمده است :رسولاهلل فرمود« :او ،الهلإإالالل گفت و تو ،او
را بهقتل رساندی؟» گفتم :ای رسولخدا! او از ترس اسلحه ،این کلمه را بر زبان
آورد .فرمود« :آیا قلبش را نشکافتی تا ببینی که آیا این کلمه را از قلبش گفته است یا
خیر؟» و آنقدر این جمله را تکرار کرد که آرزو نمودم کاش امروز مسلمان میشدم
(نه پیشتر تا همینکه اسالم میآوردم ،گناهم بخشیده میشد).
َر َ َ ر ى َ ُ ر َ َّ ُ َ َّ ُر
بن عبد اّلل أن َرسول اهللِ بعث بعثا مِن المسلِ ِمنی إِىل قومٍ ِ دب
ِ -933وعن جن
ُ َ َ َ ر َر َ الم رْشک ََ َ َّ ُ ر َ َ ر َ َ َ َ ُ ٌ َ ُ َ ُ ر
اء أن يق ِصد إِىل َرج ٍل م َِن ِنی إِذا ش ِ ْشک ِنی ،وأنهم اتلقوا ،فَكن رجل مِن ِ مِن الم
َ َ َ َ َ ر َ َ َ ُ َّ َ َ َ َّ ُ َ َّ ُ ُ َ َ ُ َ َ َ َ َ ُ َ َ َ َ َ َ َّ َ ُ ى َ ُ ر ُ ر
المسلِ ِمنی قصد َل فقتله ،وأن رجال مِن المسلِ ِمنی قصد غفلته ،وکنا نتحدث أنه أسامة
َّ
ری إِىل رسول اّلل، اء الربَ ِش ُفق َتلَهَ ،ف َج َ
َّ َّ َ َّ ر ر َ ر َ َّ َ َ
ب ُن زی ٍد فلما َرفع علیه السیف ،قال :ال إَِل إِال اّلل،
ََ َ ََرَ َ َ َ َ َ َ ََ َ َ َ َ َ ر َ َ َ َّ َ ر َ َ ُ َ َ َّ ُ َ ر َ
الرج ِل کیف صنع ،فداعهُ فسأَل ،فقال« :ل َِم قتلته؟» فقال: فسأَل وأخربه ،حَّت أخربه خرب
َ ى ي َ َ ر ُ َ َ ر َ َ َّ َ َ ُ ى ُ ى ََّ ُ ر َ َ َ َ ُ َ
یا َرسول اهللِ أ روجع يف المسلِ ِمنی ،وقتل فالنا وفالنا وسَّم َل نفرا وإِِّن َحلت علی ِه ،فلما
َ رَ َ ر َُ َ َََرَ َّ َّ َ َ ُ ُ َّ ر َ َ
َرأى السیف قال :ال إَِل إِال اّلل .قال َرسول اهللِ« :أقتلته؟» قال :نعم ،قال« :فكیف تصنع
َرَ َ ر َُ ر َر َ َ ُ َ َ رَ َّ َّ
یوم القیامة؟» قال :یا َرسول اهللِ استغ ِف رر يل .قالَ « :وکیف تصنع جاءت اّلل ،إذا َ
ِ بال إَِل إِال
ر َُ َ َ ُ َ
َ ُ َ ر َ َ َ َ َ َ َ َ َ َّ ُ َّ
جاءت ی روم ال ِقیامة؟» فجعل ال یزید لَع أن يقول« :کیف تصنع بِال إ ِ ََل بِال إَِل إِال اّلل ،إِذا
َ َ ر َ َ َّ َّ ُ
()۶
یامةِ؟» [روایت مسلم] جاءت ی روم ال ِق إِال اّلل إذا
با اندام و جوارح خود انجام میدهد ،دربارهاش قضاوت میگردد .اهلل متعال،
میفرماید:
َ ﴿إنذ َُهۥََعََرجَعِ َهِۦَلقاد َِررََ٨يوَمََ ُتبَلََٱ ذ
لساََئ ِ َُرَ﴾٩
[الطارق]٩ ،٨ : ِ
بیگمان اهلل بر بازگرداندن و زنده کردن دوبارهی انسان ،تواناست .روزی که رازها فاش
میشود.
آری! در آن روز رازهای درونی و اسرارِ دل فاش میگردد .اهلل متعال ،میفرماید:
ذ ف َٱ ُّ ُ
ن َر ذب ُهم َب ِ ِهمََ لص ُد َ
ورِ ََ ١٠إ ِ َ ورِ ََ ٩و ُح ِ ِصلَ َما َ ِ َ
ف َٱلَق ُب َ ﴿أفلَ َيعَل َُم َإِذا َ ُبعَ ِ َ
ث َما َ ِ َ
ذ
[العادياتَ َ ]١١ ،٩ : يَ﴾١١ يوَمئِذََلب ِ َُ
آیا نمیداند آنگاه که آنچه در گورهاست ،زیر و رو و برانگیخته شود .و آنچه در
سینههاست ،آشکار گردد؛ بیگمان در آن روز پروردگارت به احوال و اعمال ایشان آگاه
است؟
لذا ای برادرِ مسلمان ،سعی کن پیش از آنکه به پاکسازی اندام و جوارح
خویش بپردازی ،قلبِ خود را پاکیزه نمایی؛ چه بسیار کسانی که نماز میخوانند،
روزه میگیرند ،صدقه میدهند و حج میگزارند ،ولی قلب ،فاسد و ناپاکی دارند! مثلِ
«خوارج» که پیامبر از نماز ،روزه ،صدقه ،قرائت قرآن ،شبزندهداری ،گریه و تهجّدِ
آنان خبر داده است ،بهگونهای که صحابه ،نماز خود را در مقایسه با نماز آنها ناچیز
اوز میپنداشتند ،ولی با این حال ،رسولاهلل دربارهی آنان فرموده است« :ال ُُيَ
ِ
َ ُُ ْ ََ
اج َر ُه ْم» .یعنی« :ایمانشان از حنجرههای آنان ،نمیگذرد»؛ به عبارت دیگر،
ِإیمانهم حن ِ
بهزبان شهادتین را میگویند ،اما ایمان به دلهایشان نمیرسد .گرچه در ظاهر،
نیکوکارند؛ ولی سودی به حالشان ندارد .پس به اینکه اعمال نیکی دارید ،فریفته
نشوید و پیش از هر چیز به قلبِ خود بنگرید که چگونه است؟ از اهلل متعال
درخواست میکنم که قلب من و قلوبِ شما را اصالح بگرداند؛ زیرا قلب ،از همه
چیز مهمتر است.
مردی را که شراب خورده بود ،نزد پیامبر آوردند .پیامبر مجازاتش کرد و او
را شالق زد .پس از مدتی دوباره او را به همین جُرم نزد پیامبر آوردند؛ این بار هم
او را شالق زدند .یکی از اصحاب به او دشنام داد و گفت :اهلل ،لعنتش کند؛ چه همه
او را نزد پیامبر میآورند!
شرح ریاضالصالحین 268
رسولاهلل فرمود« :نفرینش نکن؛ زیرا او اهلل و پیامبرش را دوست دارد» .اصل بر
اینست که او ،مسلمان میباشد و در قلبِ او ،محبت اهلل و پیامبرش وجود دارد؛ لذا،
اصل ،قلب است .از اینرو اهلل متعال ،فرموده است:
ُُ ذ ذ
[املائدة]٣١ : ّللَأنَ ُيط ِ ِهرََقلوب ُهمَ﴾
﴿ٱَّلِينََلمََيُ ِر َِدَٱ َُ
اینها کسانی هستند که اهلل ارادهی پاک کردن دلهایشان را نکرده است.
ولی ما در دنیا در رابطه با دیگران ،مطابقِ ظاهرشان حکم میکنیم؛ زیرا ما ،غیب
نمیدانیم و از آنچه که در دلها میگذرد ،بیخبریم و اهلل متعال نیز به هیچ کس بیش
ْ َّ َ ْ
فإن َما أق ِِض بِنحو ما
از توانایی او تکلیف نمیدهد .همچنین پیامبر فرموده استِ « :
َ
أ ْس َم ُع» )۶(.یعنی« :من ،مطابق چیزی که میشنوم ،حکم میکنم».
ما ،مکلّف به جستجوی نیتها و اسرارِ قلوب نیستیم؛ از اینرو اهلل متعال فرموده
است:
ُ ُ ذ ذ ُّ امواَ َٱ ذ
﴿فإن َتابُواَ َوأق ُ
ورر َ ذرح رَ
ِيمَ ّلل َغف َ لصلوَةَ َوءات ُواَ َٱ ذلزكوَةَ َفخلواَ َسبِيلهمَ َإ ِ َ
ن َٱ َ ِ
ََ [التوبة]٢ : ﴾٥
ولی اگر توبه کردند و نماز را برپا داشتند و زکات دادند ،راهشان را باز بگذارید (و رهایشان
کنید) .همانا اهلل آمرزندهی مهرورز است.
یعنی مشرکانی که توبه کردند و اسالم آوردند ،آنگاه نماز را برپا داشتند و زکات
دادند ،کارِشان را به اهلل بسپارید؛ باطنِ آنها به شما ربطی ندارد.
پیامبر در حدیثی که ابنعمر $روایت کرده ،فرموده است« :مأموریت یافتم که
با مردم پیکار کنم تا گواهی دهند که معبود راستینی جز اهلل وجود ندارد و محمد،
فرستادهی اوست ،و نماز را برپا دارند و زکات دهند؛ هرگاه چنین کردند ،جان و مال
خود را از هرگونه تعرضی از سوی من ،مصون داشتهاند ،مگر در حقّی که اسالم
تعیین کرده است ،و حسابشان با اهلل متعال است».
ٌ
لذا دربارهی دیگران ،به ظاهرِ آنان حکم می کنیم؛ اگر «الهلإإالالل ،حممد
رسولالل» بگویند ،نماز را برپا دارند و زکات دهند ،جان و مالشان ،محترم و محفوظ
است و حسابشان ،با خداست و ما ،حق نداریم دربارهی باطن آنها اظهار نظر یا
قضاوت کنیم.
ٌ
همچنین درمییابیم که جان و مالِ گویندهی «الهلإإالالل ،حممد رسولالل» مصون
و محترم میباشد؛ همانگونه که پیامبر فرموده است.
سپس مؤلف ،دو حدیث شگفتآور ذکر کرده که در آنها ،دو داستان عجیب
آمده است:
یکم :حدیث مقداد بن اسود که به رسولاهلل عرض کرد :به من بگویید اگر
با یکی از کفار روبهرو شدم و با هم جنگیدیم و او ،یکی از دستانم را با شمشیرش
زد و قطعش نمود ،و آنگاه از من گریخت و به درختی پناه برد و سپس گفت:
«تسلیم اهلل شدم و اسالم آوردم» ،آیا میتوانم او را پس از گفتن این سخن ،بکُشم؟
رسولاهلل فرمود« :او را نکُش» .گفتم :ای رسولخدا! او ،یکی از دستانم را قطع کرده
و سپس ادعا نموده که مسلمان شده است؟ فرمود« :او را نکُش؛ زیرا پیش از آنکه او
را بکشی ،مانند تو (مسلمان) شده (وخونش ،محفوظ) است و اگر او را بکُشی ،همان
وضعیتی را پیدا میکنی که او پیش از گفتن این سخن داشت»( .یعنی مهدورالدم
میشوی).
از این حدیث ،چنین برداشت میشود که ضمانتی دربارهی آسیبهایی که کافران
به مال و جانِ مسلمانان وارد میکنند ،وجود ندارد؛ به عبارت سادهتر ،اگر کافری،
چیزی از مسلمانان را از میان ببرد یا مسلمانی را بهقتل برساند ،وقتی مسلمان شود،
ضامن نیست؛ زیرا اسالم ،همهی گناهان و اشتباههای گذشته را محو میکند.
و اما داستان دوم :رسولاهلل اسامه بن زید را با گروهی از مجاهدان ،به
جهاد با اهل «حُرَقه» از قبیلهی «جُهینه» اعزام کرد .وقتی به آنان حملهور شدند ،یکی
از مشرکان ،گریخت؛ اسامه و یکی از انصار ،تعقیبش کردند تا او را بهقتل برسانند؛
وقتی به او دست یافتند ،گفت« :الهلإإالالل» .همرزم انصاریِ اسامه که عالمتر بود،
دست از آن مرد برداشت؛ اما اسامه ،او را کشت .وقتی به مدینه بازگشند ،این خبر به
پیامبر رسید؛ به اسامه فرمود« :آیا پس از اینکه الهلإإالالل گفت ،او را کشتی؟»
پاسخ داد :ای رسول خدا! او ،فقط برای نجات جانش ،این کلمه را گفت .رسولاهلل
شرح ریاضالصالحین 221
فرمود« :پس از اینکه الهلإإالالل گفت ،او را بهقتل رساندی؟» و این جمله را بارها
تکرار فرمود .در روایت مسلم ،آمده است :پیامبر به اسامه فرمود« :روز قیامت در
آن هنگام که الهلإإالالل (به عنوان سندِ اسالمش نزدت) بیاید ،با آن چه خواهی
کرد؟» اسامه میگوید :این جمله را آنقدر تکرار کرد که آرزو کردم کاش پیش از
آن روز ،مسلمان نشده بودم .زیرا اگر پیشتر مسلمان نبود و سپس اسالم میآورد ،اهلل
متعال ،او را میبخشید .ولی مشکلِ اسامه این بود که در حالِ اسالم و زمانی که
مسلمان بود ،مرتکب چنین عملی شد.
پیامبر همواره این جمالت را تکرار میکرد« :پس از اینکه الهلإإالالل گفت ،او
را بهقتل رساندی؟»؛ «روز قیامت در آن هنگام که الهلإإالالل (به عنوان سندِ اسالمش
نزدت) بیاید ،با آن چه خواهی کرد؟» اسامه به گمان اینکه آن شخص ،برای
نجات جانش« ،الهلإإالالل» گفته است ،او را بهقتل رساند؛ اما باید به محض اینکه آن
شخص ،کلمهی توحید را بر زبان آورد ،دست از او برمیداشت؛ زیرا دیگر ،جان و
مال او درامان بود و بهفرض اینکه کسی ،بهخاطر حفظِ جان خود یا از روی نفاق،
این کلمه را بگوید ،حسابش با اهلل متعال است؛ و ما ،از باطنِ کسی خبر نداریم و
نمیتوانیم دربارهی نیت و باطنِ کسی ،قضاوت کنیم .یعنی قضاوتِ ما ،دربارهی
دیگران ،بر اساس ظاهرِ آنهاست و از نیت قلب ،تنها اهلل متعال ،آگاه است و اسرار و
نیتها ،روز قیامت ،فاش میشود؛ از اینرو باید قبل از هر کاری ،دلهای خود را
پاک بگردانیم و سپس اندام و جوارح خود را .بنابراین تعاملِ ما با دیگران ،بر اساس
َّ
رفتار و رویکردِ ظاهریِ آنهاست .همانگونه که پیامبر فرموده است« :إِنكم
َ َ ْ َ َ َّ َ ْ ْ َْ َ َ ُ َ َ َّ َ َ َ َّ َ ْ َ ُ ْ َ ْ َ ُ َ َ ْ
ِل َ ُن ِبُ َّ
ِض ُهل َوإنما أق ِِض
ِ ق أف ، ض عب ن م
ِ ه
ِ تج
ِ ِ َتت ِصمون إَل ولعل بعضكم أن یكون أ
ً َ َّ َ ْ َ ْ َ ْ َْ َ َّ َ َ ُ َُ َ ِّ َُ ََ ْ َ َ ْ ُ َ َ َ َ
أخي ِه ف ِإنما أقت ِطع هل مجرة ِمن نار فليست ِقل أو حو ما أسمع فمن قضيت ُهل بَِشء ِمن حق ِ بِن ِ
ْ
ِليَ ْستكرث» )۶(.یعنی« :شما ،برای قضاوت ،نزد من میآیید و ممکن است یکی از طرفین
خصومت ،در استدالل یا سخن گفتن ،ماهرتر باشد و من به نفع او قضاوت نمایم.
زیرا من ،مطابق چیزی که میشنوم ،حکم میکنم .پس ،هر کسی که حق برادرش را
( )۶صحیح بخاری ،ش)2225 ،2546 ،6522( :؛ و مسلم ،ش 2620 :بهنقل از امسلمه&.
226 باب :قضاوت در بارهی مردم ،مطابق ظاهر آنهاست و باطن آنان به اهلل...
بدینسان به او بدهم ،در حقیقت ،اخگری از آتش را به او دادهام؛ حال خود داند که
آن را نگه دارد یا رها کند».
بدینسان پیامبر قضاوت را حمل بر ظاهر افراد و دالیل ظاهری ،نموده است و
اگر دروغی در کار باشد یا کسی با قدرتِ بیان و زبانِ خود ،قاضی را بفریبد و حقّی
را ناحق کند یا شهادت دروغ دهد ،خود را سزاوارِ آتش دوزخ کرده است و خود
داند که این اخگر آتش را نگه دارد یا رها نماید .خالصه اینکه در دنیا ،با هرکسی،
مطابق ظاهرش رفتار میشود و در آخرت ،مطابقِ باطن .یعنی تعاملِ ما با دیگران در
دنیا ،بر اساس ظاهر و رویکرد آنهاست و باید کارِشان را به اهلل واگذار کنیم؛ اما در
قبال خود وظیفه داریم که دلهایمان را از شرک ،ریا ،حسد ،کبر ،کینه ،و شک و
تردید و دیگر رذایل ،پاک کنیم .اهلل متعال ،ما را از رذایل اخالقی در پناهِ خویش قرار
دهد و ما را به سوی اخالق و رفتار نیک رهنمون گردد؛ بهیقین تنها اوست که به
سوی بهترین اخالق و برترین رفتار ،هدایت میکند .امید است که ما را از اخالق و
کردار زشت و ناپسند ،دور بگرداند؛ بدون تردید تنها اوست که ما را از رفتار و
اخالق ناپسند ،دور میگرداند.
***
َّ ُ َ َّ ر ُ ُ َ ر َّ
بن عتبة بن مسعو ٍد قال :س ِمعت عمر ب َن اخلطاب یقول« :إِن ِ -122وعن عب ِد اّلل
َّ َ َ ر ُ ُ ُ َّ َ ر َ َ ر َ َ َ َّ َ ر َ ى َ ُ ُر َ ُ َ َ ر
َح ق ِد انقطع ،وإِنما نأخذك ُم بالوَح يف عه ِد رسول اّلل وإِن الو ناسا َكنوا یؤخذون
َ َ َ
یرت ِ ِه
ر َ
وقربناه َوليس نلَا م رِن َِس َ َّ اآلن بما َظ َه َر َنلَا م رِن أعمال ِكم ،فم رن أظه َر نلا خ ر ى
ریا ،أ َّمناهَّ ، َ َ َ ر َ َ ُ َ ر َ
ِ
َّ َ ُ َ ي رُ ر َ ر َ ر َ َ ََ ُ ى َ ر ر اّلل ُحیا ِس ُب ُه يف ِس َ
َّ ُ
وءا ،ل رم نأمنهَ ،ول رم نصدقه وإِن قال إِن یرت ِه ،ومن أظهر نلا س ِ َشء،
ٌ َ َ َ َ َ
()۶
یرته حسنة»[ .روایت بخاری] ِس
ِ
ترجمه :عبداهلل بن عتبه بن مسعود میگوید :شنیدم که عمر بن خطاب
میفرمود« :مردم ،در زمان رسولاهلل با وحی ،مؤاخذه میشدند؛ ولی اینک وحی،
قطع شده است و ما ،شما را مطابق اعمالی مؤاخذه میکنیم که از شما سر میزند.
هرکس ،اعمال نیکی از او نمایان شود ،به او امان می دهیم و او را به خود نزدیک
میگردانیم و به باطنِ او کاری نداریم و اهلل ،او را در موردِ باطن وی ،محاسبه خواهد
کرد؛ و از هرکس اعمال بدی ببینیم ،به او امان نمیدهیم و اگر ادعا کند که باطنش
خوب است (و قصدِ بدی ندارد) او را تصدیق نمیکنیم».
شرح
مؤلف /روایتی از عبداهلل بن عتبه بن مسعود ،برادرزادهی صحابی بزرگوار،
عبداهلل بن مسعود نقل کرده است که امیر مؤمنان ،عمر بن خطاب میفرمود :ما
در دوران رسولاهلل از طریق وحی از باطنِ پلید و باطلِ برخی از افراد ،اطالع
مییافتیم .زیرا در آن زمان نیز منافقانی در جامعه وجود داشتند که در ظاهر نیک
بودند ،ولی باطنِ بسیار پلیدی داشتند؛ لذا اهلل متعال ،با نزول وحی بر پیامبرش ،آنها
را رسوا میکرد .البته نه اینکه آنها را نام ببرد یا نامهایشان را ذکر کند؛ بلکه
ویژگیهایشان را بیان میفرمود .حکمتش ،این بود که این ویژگیها ،بهطور عموم در
میان تمام منافقان ،یافت میشد؛ همانگونه که اهلل متعال ،میفرماید:
ُ ذ
ن َوِلكون ذَ
ن َمِنََ ّلل َلئِنَ َءاتىَنا َمِن َفضَل ِ َهِۦ َِل ذص ذدق ذَ ﴿۞ومِنَ ُهم َ ذمنَ َعَهدَ َٱ َ
ُ ُ ذ ُ ذ
حيَ ََ ٧٥فل ذماَ َءاتىَ ُهم َ ِمِن َفضَل ِ َهِۦ َِبِلواَ َب ِ َهِۦ َوتولواَ َ ذوهم َ ُّمعَ ِرضونَ ََ٧٦ لصل ِ ِ
ٱ َ
ُ ذ ُ ُُ
ّلل َما َوع ُد َ
وهُ َوبِما ََكنواََ ف َقلوب ِ ِهمَ َإِلَ َيوَ َِم َيلَقوَن َُهۥ َبِماَ َأخَلفواَ َٱ َ
فأعَقب ُهمَ َن ِفاقَا َ ِ َ
[التوبةَ َ ]٧٧ ،٧٢ : يكَذِبُونََ﴾٧٧
برخی از ایشان با اهلل پیمان بستند که اگر (اهلل) از فضل خویش به ما ببخشاید ،حتماً زکات
میدهیم و از نیکوکاران میشویم .و هنگامی که اهلل از فضل خویش به آنان بخشید ،در آن
بخل ورزیدند و رویگردانی نمودند و ایشان (از خیر و نیکی) رویگردانند .پس بدان سبب
که در پیمانشان با اهلل خالف کردند و بدان سبب که دروغ میگفتند( ،پروردگار نیز) نفاق را
تا روزی که با او دیدار کنند ،سرانجامِ ایشان قرار داد.
و مانندِ این آیه که اهلل میفرماید:
ذ ُ ُ ف َٱ ذ
تَفإِنََأعَ ُطواَ َمِنَهاَرضواَ َِإَونَلمَ َ ُيعَطوَاَ َمِنَهاََإِذاَ
لصدقَ َِ ﴿ومِنَ ُهمَ ذمنَيلَ ِم ُزكََ ِ َ
ُ
[التوبةَ َ ]٢٨ : همََيسَخ ُطونََ﴾٥٨
برخی از آنان در زمینهی تقسیم صدقات بر تو خرده میگیرند؛ پس اگر از صدقات به آنان
داده شود ،خشنود میشوند و اگر چیزی به آنان داده نشود ،خشمگین میگردند.
و نیز این آیه که اهلل متعال ،میفرماید:
223 باب :قضاوت در بارهی مردم ،مطابق ظاهر آنهاست و باطن آنان به اهلل...
ذ ذ ف َٱ ذ ﴿ٱ ذَّلِينَ َيلَ ِم ُزونَ َٱلَ ُم ذط ِوعِيَ َمِنَ َٱلَ ُ
َي ُدونَ َإ ِ َ
لَ ِ َ ل
َ َ ِين
َ َّل ٱو
َ َ َ
ت ِ ق
َ د لص َ ِ َ ِي
َ ن ِ
م ؤ
َ م ِ
ُ ُ ذ ُ ُ ُ
[التوبةَ َ ]٧٩ : ّللَمِنَهمَ﴾ خرََٱ َ جهَدهمََفيسَخ ُرونََمِنَهمََس ِ
کسانی که بر آن دسته از مؤمنان که زیاد صدقه میدهند و نیز بر مؤمنانی که به اندازهی
توانشان صدقه میدهند ،ایراد میگیرند و آنها را مسخره میکنند ،بدانند که اهلل (نیز در
مقابل) آنان را مسخره میکند.
آیههای فراوانی از این دست ،در سورهی «توبه» وجود دارد که سلف ،آن را
آیههای رسواکننده نامیدهاند؛ زیرا منافقان را رسوا میکند .البته پس از اینکه نزول
وحی ،پایان یافت ،دیگر ،مردم نمیتوانند کسی را بهطور مشخص ،منافق بدانند؛ زیرا،
نفاق ،امری پوشیده است که در قلب ،قرار دارد .پناه بر اهلل.
عمر میفرمود :هرکس ،اعمال نیکی از او نمایان شود ،مطابقِ اعمالش با او
رفتار می کنیم؛ گرچه باطنش ،بد باشد .و از هرکس اعمال بدی ببینیم ،او را به سببِ
کردار بدش مؤاخذه میکنیم؛ گرچه باطنِ نیکی داشته باشد .زیرا وظیفهی ما ،اینست
که مطابق رفتاری که از مردم میبینیم ،یعنی بر طبقِ ظاهرشان ،با آنان رفتار نماییم .و
این ،لُطف الهیست که فقط بر اساسِ ظاهر افراد ،حکم میکنیم .زیرا اگر مبنای
قضاوت ،باطن افراد بود ،کار ،خیلی سخت میشد؛ اما اهلل متعال ،به هیچ کس ،بیش از
اندازهی توانش تکلیف نمیدهد .از اینرو اگر ظاهرِ کسی ،نیک باشد ،با او به نیکی
رفتار می کنیم یا قضاوتِ نیکی دربارهاش خواهیم داشت؛ اما اگر رفتارِ ظاهری و
رویکرد کسی ،بد باشد ،وظیفهی ما ،کشفِ نیت یا قصد او نیست؛ بلکه تنها اهلل
نیتِ هر کسی را میداند؛ همان ذاتی که از وسوسههای درونی انسان ،آگاه است.
***
-34باب :خوف و خشیت الهی
ای مردم! از پروردگارتان بترسید؛ بهراستی زلزلهی رستاخیز ،رویدادِ بس بزرگیست .روزی
که شاهدش باشید ،هر مادر شیردهی ،کودک شیرخوارش را از یاد میبرد و هر زن بارداری،
بارش را سقط میکند و مردم را مست و مدهوش میبینی؛ حال آنکه مست نیستند؛ بلکه
عذاب اهلل ،سخت و شدید است.
روز دیگر ،به پارهگوشتی تبدیل میشود؛ سپس فرشتهای فرستاده میشود که در او،
روح (جان) میدَمَد و فرمان مییابد که چهار مورد :رزق ،اجل ،عمل و سعادت یا
شقاوتِ او را بنویسد .سوگند به ذاتی که معبود برحقی جز او وجود ندارد ،شخصی
از شما ،اعمال بهشتیان را انجام میدهد تا اینکه فقط یک «ذراع» تا بهشت فاصله
دارد؛ ولی تقدیر ،بر او پیشی میگیرد و اعمال دوزخیان را انجام میدهد؛ در نتیجه ،به
دوزخ میرود .و شخص دیگری از شما ،اعمال دوزخیان را انجام میدهد تا اینکه
میان او و دوزخ ،فقط یک ذراع ،باقی میماند؛ ولی تقدیر بر او پیشی میگیرد و اعمال
بهشتیان را انجام میدهد .در نتیجه ،به بهشت میرود».
عبداهلل بن مسعود از پیامبر به عنوان صادقِ مصدوق ،یاد کرد؛ صادق یعنی
خود ،راستگوست و خبرهایی که آورده ،راست و درست است؛ و مصدوق ،یعنی
خبرهایی که بر او وحی شده ،دروغ نیست .لذا پیامبر صادق است و هیچ دروغی
در خبرهایش نیست؛ و مصدوق است و آنچه به او وحی شده ،راست است؛ درود و
سالمِ اهلل بر او باد.
ابنمسعود این مقدمه را از آن جهت گفت که پس از آن ،از زبانِ پیامبر
دربارهی یک امر غیبی خبر میدهد که در سه تاریکی اتفاق میافتد؛ یعنی آفرینش
مرحله به مرحلهی انسان در تاریکیهای سهگانه(ی شکم ،رحم و مشیمه)« :آفرینش
هر یک از شما بدینصورت است که تا چهل روز در شکمِ مادرش بهصورت نطفه
است» .وقتی مرد با همسرش ،همبستر میشود ،نطفهاش به مدت چهل روز در رحم،
میماند و تغییر اندکی در آن بهوجود میآید؛ یعنی اندکاندک قرمز رنگ میشود تا
اینکه چهل روز میگذرد .آنگاه بهطور کامل ،قرمز میگردد و به صورت لختهای
خون درمیآید .این لخته ،به فاصلهی چهل روز ،غلیظتر و سفتتر میگردد و پس از
اینکه هشتاد روز از بسته شدن این نطفه ،میگذرد ،به پارهگوشتی تبدیل میشود.
این ،همان پارهگوشتیست که اهلل متعال ،دربارهاش فرموده است:
ُ ذ ُّ ذ
[اِلج ]٣ : يَملقةَ﴾ ﴿مِنَ ُّمضَغةََم َلقةََوغ َِ
...پارهگوشتی با آفرینش کامل یا ناتمام...
چهل روز به همین صورت میگذرد؛ یعنی از هشتادمین روز تا روز یکصد و
بیستم؛ معموالً تا نَوَد روز ،چیزی از آفرینش جنین ،نمایان نمیشود و پس از گذشتِ
شرح ریاضالصالحین 231
ذ بَوماََأُوت ُ
ِيتمَ ِمِنََٱلَعِلَ َِمَإ ِ َ
لَق َل ِيلََ
ِ
لَٱ ُّلر َُ
وحَمِنََأمَ َِرَر ِ َ
ُ
نَٱ ُّلر َِ
وحَق َِ
ُ
﴿ويسَلونكََع َِ
ََ [اإلرساء]٨٢ : ﴾٨٥
و از تو دربارهی روح میپرسند؛ بگو( :آگاهی از روح) ویژهی پروردگار من است و تنها از
دانش اندکی برخوردار شدهاید.
فرشته ،روح را در پارهگوشتی میدَمَد که در رحم است و روح در این
پارهگوشت بهسان پارهی آتش در زغال ،یا همانندِ رطوبت در ماسهی خشک ،بهآرامی
حرکت میکند و در این پارهگوشت سرایت مینماید و آنگاه این پارهی گوشت،
جان میگیرد و به صورت یک انسان درمیآید و حرکت میکند؛ بهگونهای که مادر،
پس از صد و بیست روز ،حرکت جنینش را احساس مینماید .از اینرو اگر جنین،
قبل از چهار ماهگی ،سقط شود ،بر او نماز نمیخوانند؛ بلکه او را در گودالی در
زمین ،دفن میکنند .اما اگر پس از صد و بیست روز یا پس از چهار ماهگی سقط
شود ،او را غسل میدهند ،کفن میکنند و بر او نماز میخواند؛ اگرچه بهاندازهی یک
دست باشد و اگر مسلمان باشد ،یعنی پدر و مادرش ،مسلمان باشند ،او را در قبرستان
مسلمانان ،به خاک میسپارند و اگر پدر و مادرش ،نصرانی باشد ،او را در قبرستان
236 باب :خوف و خشیت االهی
مسلمانان ،دفن نمیکنند؛ و ضمناً او را نه غسل میدهند و نه کفن میکنند؛ زیرا از
ْ
پیامبر دربارهی فرزندان مشرکان ،سؤال کردند؛ فرمودُ « :هم ِمن ُهم» .یعنی« :جزوِ آنها
هستند».
خالصه اینکه اگر جنینِ مسلمان ،پس از چهارماهگی سقط شود ،او را غسل
میدهند ،کفن میکنند ،و بر او نماز میخوانند و در قبرستان مسلمانان ،به خاک
میسپارند؛ و بنا بر قول راجح ،برایش عقیقه میکنند؛ زیرا روز قیامت ،برانگیخته
میشود و برای پدر و مادرش شفاعت میکند.
پیامبر فرمود« :و فرشته فرمان مییابد که چهار مورد :رزق ،اجل ،عمل و
سعادت یا شقاوتِ او را بنویسد».
نوشتن رزق و روزی ،بدین معناست که آیا روزیاش ،زیاد است یا اندک؟ و چه
زمانی به او میرسد؛ به عبارت دیگر ،روزیاش بهطور کامل ،ثبت و ضبط میگردد .و
اَجَل او نیز نوشته میشود؛ یعنی چه روزی ،چه ساعتی ،چه لحظهای و کجاست؟
سببش ،چیست و دور است یا نزدیک؟ یعنی اجلش ،بهطور کامل ،نوشته میشود.
و عملش نیز ثبت و ضبط میگردد؛ یعنی نوشته میشود که عملش ،نیک یا بد،
مفید است یا خیر ،و آیا نفعش فقط به خودِ او میرسد؟ بههر حال ،اعمالش بهطور
کامل ،ثبت و مکتوب میشود.
فرجام او نیز ثبت میگردد؛ یعنی نوشته میشود که رستگار است یا تیرهبخت:
ُ ذ
تَيق ََ ١٠٦خَ ِلِينَ َفِيها َما َدام َِ ِير َوش ِه رَ
ارِ َل ُهمَ َفِيها َزف َ ﴿فأ ذما َٱَّلِينَ َشقواَ َف ِ َ
ف َٱِلذ َ
ذ ذ ر ِ ذ ُ ذ
يد ََ ١٠٧وأ ذما َٱَّلِينََ ن َر ذبكَ َفع َ
ال َل ِما َيُ ِر َُ ل َما َشاَءَ َر ُّبكَ َإ ِ َ ض َإ ِ َ لسَٰوَ َُ
ت َوَٱلَۡر َ ٱ ذَ
ُ ذ
ل َما َشاَءَ َر ُّبكََ
ض َإ ِ َ
ت َوَٱلَۡر َ لسَٰوَ َُ
ت َٱ ذف َٱلَ ذنةَِ َخَ ِلِينَ َفِيها َما َدام َِ ُسعِ ُدواَ َف ِ َ
ُ
[هود]١١٨ ،١١٦ : عطاَ ًَءَغيََمَذوذََ﴾١٠٨
افراد تیرهبخت در دوزخ خواهند بود و در آن ناله و فریاد سر میدهند .تا آسمانها و زمین
باقیست ،جاودانه در دوزخ میمانند؛ مگر مدتی که پروردگارت بخواهد .همانا پروردگارت هر
چه بخواهد ،انجام میدهد .ولی افراد خوشبخت و سعادتمند ،تا آسمانها و زمین باقیست،
جاودانه در بهشت میمانند؛ مگر مدتی که پروردگارت بخواهد .و این ،عطا و بخششی
ناگسستنیست.
شرح ریاضالصالحین 232
همهی اینها ،نوشته میشود ،اما کجا؟ در برخی از آثار امده است :بر پیشانی
انسان ،نوشته میشود .شاید کسی بپرسد :مگر پیشانی انسان ،گنجایش اینهمه نوشته را
دارد؟ میگوییم :پرسیدن دربارهی مسایل غیبی ،خطاست؛ به خود یاد دهیم که دربارهی
مسایل غیبی نپرسیم؛ بلکه همواره بگوییم :به اهلل و پیامبرش ایمان آوردهایم و اهلل
وپیامبرش را تصدیق میکنیم .لذا دربارهی چند و چون مسایل غیبی سؤال نکنیم.
امروزه ،بشر دستگاهی به نام کامپیوتر ساخته که بهاندازهی یک دست است و چه همه
حافظه دارد! بهگونهای که هزاران کلمه و پرونده در آن میگنجد؛ وقتی ساختهی دستِ
بشر ،اینگونه است ،پس دربارهی آنچه که اهلل ساخته است ،چه گمانی باید داشت؟
بههر حال ،وقتی پیامبر دربارهی مسایل غیبی ،چیزی گفته که از درکِ ما خارج
است ،بر ما واجب میباشد که آن را بپذیریم و تصدیقش نماییم؛ زیرا اگر فقط
مسایلی را بپذیریم که توانِ درکش را داریم؛ در این صورت نمیتوانیم ادعای ایمان
کنیم؛ و این ،بدین معناست که به امور غیب ایمان نداریم .کسی که به غیب ایمان
دارد ،همهی اخباری را که از اهلل و پیامبرش به او میرسد ،قبول میکند و میگوید :به
اهلل و پیامبرش ایمان آوردم و تصدیق نمودم.
فرمود« :سوگند به ذاتی که معبود راستینی جز او وجود ندارد ،شخصی از شما،
اعمال بهشتیان را انجام میدهد تا اینکه فقط یک «ذراع» تا بهشت فاصله دارد؛ ولی
تقدیر ،بر او پیشی میگیرد و اعمال دوزخیان را انجام میدهد؛ در نتیجه ،به دوزخ
میرود».
البته به شما مژده می دهم که این حدیث ،یک قید هم دارد؛ یعنی مقیّد به
اینست که آن شخص ،در ظاهر و آنگونه که مردم میبینند ،اعمالِ بهشتیان را انجام
میدهد؛ در صورتی که او ،جزو دوزخیان است .لذا کسی که از صمیمِ قلب و با
اخالص ،اعمال بهتشان را انجام میدهد ،اهلل او را خوار و رسوا نمیگرداند؛
بهیقین ،اهلل ،از هر بندهای بخشندهتر و بزرگوارتر است و اگر مخلصانه ،اعمالِ
بهشتیان را انجام دهید ،شکی نیست که اهلل متعال ،شما را خوار و زبون نخواهد کرد.
روایتیست که در «صحیح بخاری» آمده است :مردی شجاع و دلیلِ این قید،
پیشرو با رسولاهلل در غزوهای شرکت کرده بود و هر مشرکی را که یکه و تنها
233 باب :خوف و خشیت االهی
کشته شدند؛ وقتی مردم ،برای یافتن کشتههای خود جستجو میکردند ،اصیرمرا
دیدند که زخمی شده بود و رمقی نداشت .قومش از او پرسیدند :ما ،همواره تو را در
برابر این دعوت میدیدیم؛ چه چیزی تو را به اینجا آورده است؟ آیا بهخاطر تعصب
قومی به اینجا آمدهای یا رغبت به اسالم و دفاع از آن ،تو را به اینجا آورده است؟
پاسخ داد :رغبت به اسالم؛ از طرف من به پیامبر سالم برسانید و به او خبر دهید که
من گواهی میدهم معبود راستینی جز اهلل وجود ندارد و محمد ،فرستادهی اوست .و
سپس جان باخت؛ ماجرا را برای پیامبر بازگو کردند و گمان میکنم پیامبر فرمود:
أهل اْل َ ّنة» )۶(.یعنی« :او ،بهشتیست» .این مرد ،تمام عمرش را در کفر و بر َّ ُ ْ
«إنه ِمن ِ
ضدّ اسالم و مسلمانان سپری کرده بود؛ ولی فرجام نیکی داشت .او ،اعمال دوزخیان
را انجام میداد و فاصلهی زیادی با دوزخ نداشت ،اما تقدیرش بر او پیشی گرفت و
به اعمال بهشتیان روی آورد؛ در نتیجه بهشتی شد.
مؤلف /این حدیث را از آن جهت ذکر کرده است که ما ،به بیم و امید بیشتر
توجه کنیم؛ یعنی هم بترسیم و هم امیدوار باشیم و در کنارِ امیدواری ،نگران این
باشیم که مبادا عاقبت به خیر نشویم .از اینرو شایسته است که انسان ،همواره از
اهلل درخواست پایداری نماید و بگوید :پروردگارا! مرا بر کلمهی توحید و ایمان،
َّ
ثابتقدم و استوار بگردان .همانگونه که پیامبر همواره این دعا را میگفت« :الل ُه َّم
َ ()1 ِّ َ ْ َ َّ َ َ ِّ ْ َ ْ َ ُ َ ِّ َ ُ ُ
رصف قل ِِب إَل طاع ِتك». ِّ
مرصف القلوب، ت قل ِِب َلَع ِدی ِنك الل ُه َّم وب ثب
یا مقلب القل ِ
یعنی« :یا اهلل! ای دگرگونکنندهی دلها! قلبم را بر دین خود استوار بگردان؛ یا اهلل! ای
تغییردهندهی دلها! قلبم را به سوی اطاعت خویش متمایل بگردان» .این دعا را کسی
چون پیامبر میگفت که همواره بر دین اهلل استوار بود و هیچ میلی به باطل
نداشت.
( )۶حسن است؛ روایت احمد در مسندش ( )562/4بهنقل از ابناسحاق که به این سخن ،تصریح نموده
است.
( )1حسن است؛ روایت :ترمذی ()2466 ،6051؛ ابنماجه ()2225؛ آلبانی /در ظالل اجلنة ( )662و
در تخریج اإلیمان از ابن ابیشیبه ( )42-44این روایت را صحیح دانسته است.
231 باب :خوف و خشیت االهی
میگریستید» .و هیچ روزی سختتر از آنروز بر یاران پیامبر نگذشت؛ آنان،
سرهایشان را پوشاندند و صدای گریهی آنها بلند شد.
شرح
همهی احادیثی که مؤلف /در اینجا ذکر کرده است ،از روز قیامت و عذاب
دوزخ میترساند؛ همانگونه که در یکی از این احادیث آمده است:
«دوزخ ،روز قیامت در حالی آورده میشود که هفتادهزار مهار دارد و با هر
مهاری ،هفتادهزار فرشته هستند که آن را میکَشند» - .اهلل متعال ما و همهی مسلمانان
را از آتش دوزخ ،و ترس و سختیِ آن روز ،حفظ کند -.این ،نشانگر عظمت و
بزرگیِ دوزخ است؛ زیرا اهلل متعال ،هفتاد هزار مهار برای دوزخ قرار داده و بر هر
مهاری ،هفتاد هزار فرشته را گماشته است که بهوسیلهی این مهارها ،دوزخ را
میکَشند .اینهمه فرشته که مأمور مهار دوزخ هستند ،نشانگر اهمیت موضوع و
بزرگیِ دوزخ است.
در حدیث دیگر ،پیامبر بیان فرموده است که :آسانترین عذابِ دوزخیان در
روز قیامت ،عذابِ مردیست که دو اخگر در فرورفتگی کفِ پاهایش گذاشته
میشود که بر اثر آن ،مغزِ سَرَش بهجوش میآید و با اینکه عذابش از همه سبکتر
است ،تصور میکند که عذابش از همه ،سختتر میباشد .در صورتی که اگر عذابِ
سایر دوزخیان را ببیند ،سختی عذاب بر او آسانتر میشود و آرامش خاطر مییابد؛
با این حال ،گمان میکند که عذاب او از همه سختتر است - .پناه بر اهلل -لذا
سخت اندوهیگن میگردد و تحمل سختی و عذاب دوزخ ،بر او دشوارتر میشود.
پیامبر این حدیث را از آن جهت برای امتش بیان فرمود که آنان را از دوزخ و
عذاب آن ،برحذر بدارد.
همچنین بیان فرموده است که« :آتش ،برخی از دوزخیان را تا دو قوزک پاهایشان
فرا میگیرد و عدهای را تا زانوهایشان و گروهی را تا کمرهایشان و برخی را تا
شانههایشان».
و نیز بیان فرموده است« :روز قیامت ،برخی از مردم تا دو قوزک پاهایشان غرق
در عرق میشوند و عدهای تا کمرهایشان و برخی تا بناگوش خود».
شرح ریاضالصالحین 238
خالصه اینکه سختیهای فراوانی پیش رو داریم و باید بههوش باشیم تا گرفتار
سختیهای روزِ قیامت نشویم؛ باید از اهلل بترسیم و وظایف شرعی خود را انجام
دهیم و از نواهی و محرمات ،دوری کنیم .امید است که اهلل متعال به لُطف و
بزرگواری خود ،به ما و همهی مسلمانان چنین توفیقی عنایت کند.
***
َّ ر ُ َ َ َ َ ُر َُ َ َ ر ُ ر َ
-122وعن ال ِمقداد قال :س ِمعت رسول اهللِ يقول« :تدین الشمس یوم ال ِقیام ِة
ر ر َ َ َّ یم رب ُن َاعمر َّ ال ُسلَ ُ
َ َ َّ َ ُ َ ر ُ ر َ ر َ َ َر
الراوي عن ال ِمقداد :ف َواّللِ ٍ ق ؛» یل مِ ار
ِ د ق م
ِ ک م ه ِن م ون ك ت حَّت ق ِ مِن اخلل
ُ ُ
رُ َ َُ ُ َ َ ر ُ َّ َ َ َ َ َ َ َ ر َ َ َر
العنی« ،فیكون انلَّاس رض أ ِم ال ِمیل اَّلي تكتحل ب ِ ِه ِ األ ة اف س م أ املیل، ِ ب ين ع ي ما ي ر
ما أ ِ
د
ََر ر رُ َ ر َ ُ ُ رَر رُ َ ر َ ُ ُ َ َ َ
ََ َر ر
لَع قد ِر أعماهل رِم يف الع َرق ،ف ِمنه رم من یكون إِىل کعبیهَ ،ومِنه رم من یكون إِىل ُرکبتیه،
َّ
ار رسول اّلل بِی ِده ِ الع َر ُق إجلاما ى» َو َأ َش َ رُر َ ر ُر ُُ َ
جمه
رَر رُر ر َ
ِ حقوی ِه ومِنهم من یل ِ ومِنهم من یكون إِىل ِ
()۶
إِىل فِیه[ .روایت مسلم]
ترجمه :مقداد میگوید :از رسولاهلل شنیدم که میفرمود« :خورشید روز
قیامت بهاندازهای به مردم نزدیک میشود که فقط یک «میل» با آنان فاصله دارد».
سُلَیم بن عامر که از مقداد روایت میکند ،میگوید :به اهلل سوگند که نمیدانم
منظورش از یک میل چیست؟ آیا همان مسافت زمین( )1است یا همان میلِ سرمهکش
که با آن چشم را سرمه میکشند؟ فرمود« :مردم ،مطابق اعمال خود در عرق فرو
میروند؛ عرقِ برخی از آنان تا دو قوزک پاهایشان میرسد و عرق عدهای به
زانوهایشان؛ عرق برخی هم به پهلویشان میرسد و عدهای ،در عرق خود فرو
میروند» و رسولاهلل با دست خویش به دهانش اشاره فرمود( .یعنی عرقشان به
دهانشان میرسد).
َ َ َّ ر َ ُ َ َ َر ُ َ َّ ُ َ
-122وعن أيب هریرة أن َرسول اهللِ قال« :يع َرق انلَّاس ی روم ال ِقیام ِة حَّت یذهب
ى ُ ر ُ ُ َ َّ َ ر ُ َ َ َ ُ َ ر َ َر ََُُر
()۳
جمه رم حَّت يبلغ آذانه رم»ٌ [ .
متفق عليه] عرقهم يف األر ِض سب ِعنی ذِرااع ،ویل ِ
( )۶صحیح الجامع ،ش6558 :؛ السلسلة الصحيحة ،آلبانی ،/ش)0766 ،0121 ،0148( :؛ آلبانی در
صحیح ابن ماجه ،ش 2272 :این حدیث را حسن دانسته است.
( )1صحیح الجامع ،ش7211 :؛ السلسلة الصحيحة ،آلبانی ،/ش.852 :
246 باب :خوف و خشیت االهی
ُ ُ ُ ُ َّ َ
ِثَأخَبارهاَ ﴾٤ث َّم قال: -129وعن أيب هریرة قال :قرأ رسول اّلل﴿ :يوَمئِذََُت ِد َ
َ َّ َ ر َ َ َ ر َ ر َ َ َ َ ُ ي َ ر َّ ُ َ ُ ُ ُ َ ر َ ََر ُ َ َ َ َ َ ُ َ
ارها أن تشهد لَع ُك عب ٍد وَل أعلم .قال« :فإِن أخب ارها؟» قالوا :اّلل ورس «أتدرون ما أخب
َر َ َ ََ َ َ َ ر َ ُ َ َ َ ر َ َ َ َ َ َ ََ َ ر َ َُ َ َ
أ رو أم ٍة بِما ع ِمل لَع ظه ِرها ،تقول :ع ِملت کذا وکذا يف یو ِم کذا وکذا ،فه ِذه ِ أخبارها».
()۶
[ترمذی روایت کرده و گفته است :حدیثی حسن است].
ُ ُ
ترجمه :ابوهریره میگوید :رسولاهلل این آیه را قرائت نمود﴿ :يوَمئِذَ َُت ِد َ
ِثَ
و آنگاه فرمود« :آیا میدانید خبرهای زمین چیست؟» أخَبارها َ[ ﴾٤الزلزلة. ]٣ :
()1
گفتند :اهلل و پیامبرش داناترند .فرمود« :اخبار زمین ،اینست که برای هر زن و مردی
گواهی میدهد که هر یک از آنها روی زمین چه عملی انجام داده است؛ میگوید :در
فالن روز و فالن لحظه ،فالنکار و فالنکار را انجام دادی .این ،خبرهای زمین است».
رَ َ َرَ َرَ َ َ َ ُ ُ ُر
ح ُب الق رر ِن
سعید اخلد ِري قال :قال رسول اهللِ« :کیف أنع ُم َوصا ِ ٍ -121وعن أيب
َ ََُ َ َ ر َ َ ر َ َ َ ر َ ر َ ر َ َ َ ر َ َ َ ُ ر َ ُ َّ ر َ َ ر ُ ُ َ َ َ َّ
اباإلذن مَّت یؤمر بِانلفخِ فینفخ» فكأن ذل ِك ثقل لَع أصح ِ ق ِد اتلقم القرن ،واستمع ِ
ُ ُ َ ر ُ َ َّ َ ر َ ر ُ َ َُ َّ
رسول اّلل فقال لهم« :قولوا :حسبنا اّلل ون ِعم الوک ِیل»[ .ترمذی روایت کرده و گفته
()۳
است :حدیثی حسن است].
ترجمه :ابوسعید خدری میگوید :رسولاهلل فرمود« :چگونه میتوانم شادمان
و راحت باشم که صاحبِ «صور» ،آن را بر دهانش گذاشته و منتظرِ فرمان دمیدن
است تا در آن بدَمَد؟» گویا این خبر ،بر یاران پیامبر سخت و سنگین بود؛ لذا
ُ ذ
ِيل َ :﴾١٧٣اهلل ،برای ما پیامبر به آنان فرمود« :بگویید﴿ :حسَبُنا َٱ َُ
ّلل َون ِعَمَ َٱلَوَك َ
کافیست و چه نیک کارسازیست».
شرح
همهی این احادیثی که مؤلف /ذکر کرده ،بزرگیِ روز قیامت را میرساند و
نشان میدهد که انسان ،باید از آن روز بزرگ بترسد.
( )۶ضعیف است؛ ر.ک :ضعیف الترمذی ،آلبانی ،/ش.)225 ،562( :
([ )1زلزله]5:؛ یعنی« :زمین ،خبرهایش را در آن روز بازگو میکند».
( )۳صحیح الجامع الصغیر ،آلبانی ،/ش5486 :؛ السلسلة الصحيحة ،ش.0178:
شرح ریاضالصالحین 242
در یکی از این احادیث ،به نزدیک شدن خورشید اشاره شده است؛ بهگونهای که
فقط بهاندازهی یک «میل» با مردم فاصله دارد .سُلَیم بن عامر که از مقداد روایت
میکند ،میگوید :به اهلل سوگند که نمیدانم منظورش از یک میل چیست؟ آیا همان
()۶
است یا همان میلِ سرمهکش که با آن چشم را سرمه میکشند؟ هر مسافت زمین
کدام که باشد ،باز هم فاصلهی زیادی نیست؛ وقتی حرارت خورشید در دنیا ،با
همهی فاصلهای که از ما دارد ،اینهمه زیاد است ،پس هنگامی که به ما نزدیک شود،
چه حرارتی خواهد داشت؟! البته هرکه اهلل بخواهد ،از این گرمای شدید ،نجات
خواهد یافت؛ زیرا «اهلل متعال ،در آن روز سایهای میآفریند و آنگاه که جز این،
سایهی دیگری وجود ندارد ،هفت گروه را در زیر سایهی خود ،جای میدهد:
فرمانروای عادل .جوانی که در اطاعت و بندگیِ اهلل ،رشد یافته است .کسی که
همواره به مسجد دلبسته باشد .دو مسلمانی که فقط بهخاطر خشنودی اهلل با یکدیگر
دوست باشند و بر همین اساس ،گردِ هم میآیند یا از یکدیگر جدا میشوند .کسی
که زنی زیبا و صاحبمقام ،او را به سوی خود بخواند ،ولی او نپذیرد و بگوید :من از
اهلل میترسم .کسی که با دست راستش ،بهگونهای صدقه دهد که دست چپش نداند
که دست راستش چه صدقه میدهد .کسی که در تنهایی ،اهلل را یاد کند و اشک ،از
چشمانش سرازیر شود».
همچنین کسی که به بدهکار تنگ دست خود مهلت دهد یا بدهی او را ببخشد،
در زیر این سایه ،جای میگیرد .خالصه اینکه برخی از مردم از حرارت و گرمای
خورشید در آن روز ،نجات مییابند و اهلل متعال ،در روزی که هیچ سایهای جز
سایهی او وجود ندارد ،هفت گروه را در زیر سایهی خود ،جای میدهد.
سپس مؤلف /احادیثی ذکر کرده است که نشان میدهد مردم ،روز قیامت،
مطابق اعمالشان در عرق فرو میروند؛ عرقِ برخی از آنان تا دو قوزک پاهایشان
میرسد و عرق عدهای به زانوهایشان؛ عرق برخی هم به پهلویشان میرسد و عرقِ
عدهای ،به دهانشان میرسد .بههر حال مردم ،روز قیامت عرق میکنند؛ بهگونهای که
عرقشان بهاندازهی هفتاد ذراع در زمین فرو میرود و مقدار عرقشان به اعمال آنان
بستگی دارد.
مؤلف /احادیث دیگری هم ذکر کرده که دربارهی پرهیز دادن از آتش دوزخ
است .اهلل متعال ،ما و همهی مسلمانان را از آتش دوزخ ،حفظ کند.
آری! انسان با مطالعهی این احادیث و دیگر احادیثی که مؤلف /ذکر نکرده
است ،میترسد ،به خود میآید و به آخرت خویش میاندیشد .تنها فاصلهی موجود،
میان انسان و آخرت ،اجل اوست که وقتی فرا رسد ،انسان به سرای پاداش و
مجازات ،منتقل میشود؛ زیرا زمانِ عمل پایان مییابد .اهلل متعال ،عاقبت ما و سایر
مسلمانان را نیکو بگرداند.
***
َ ر َ َ َرََ َ ر َرَ َََ َ َ ُ ُ
-122وعن أيب هریرة قال :قال َرسول اهللِ« :من خاف أدلجَ ،ومن أدلج ،بلغ
َ َّ ُ َّ ر َ َّ َّ ر َ َ َّ َ ٌ َ َر َ
اجلنة»[ .ترمذی روایت کرده و گفته المْنل أال إِن ِسلعة اّللِ َغيلة ،أال إِن ِسلعة اّللِ
()۶
است :حدیثی حسن است].
ترجمه :ابوهریره میگوید :رسولاهلل فرمود« :کسی که ترس و نگرانی
داشته باشد ،ابتدای شب حرکتش را آغاز میکند و کسی که ابتدای شب حرکت کند،
به مقصد میرسد .آگاه باشید که کاالی اهلل ،ارزنده و گرانبهاست؛ آگاه باشید که
کاالی اهلل ،بهشت است».
ُ َ َ اّلل یقولُ « :حیر َ َُّ ُ َّ َ
ْش انلَّاس ی روم -126وعن اعئشة رِض اّلل عنها قالت :سمعت رسول
ي َ ُ َ ي َ ُ َ ى َرُ َر ُ ُ َّ ر َ َ ُ َ ى ُ ى ُ ى ُر
اء ُجِیعا ينظ ُر بعضه رم إِىل ال ِقیام ِة حفاة عراة غ ررال» .قلت :یا رسول اّلل! الرجال والنس
َ َ ر ُ َّ ُ َ َ ُ َ ُ َ َ ُّ َر
مر أشد من أن ی ِهمهم ذلك». بعض؟ قال« :یا اعئ ِشة األ
َر ر َ َرُ َ َ ُ ُ ُّ َرُ َ َ
()1
متفق عليه]
ويف روای ٍة« :األمر أهم مِن أن ينظر بعضهم إِىل بع ٍض»ٌ [ .
( )۶صحیح الجامع ،ش2666 :؛ السلسلة الصحيحة ،ش6224:؛ و صحیح الترمذی ،آلبانی ،/ش:
.0882
( )1صحیح بخاری ،ش2467:؛ و صحیح مسلم ،ش.6248:
شرح ریاضالصالحین 244
ترجمه :عایشه& میگوید :از رسولاهلل شنیدم که فرمود« :مردم ،روز قیامت،
پابرهنه ،لُخت و ختنهنشده ،برانگیخته میشوند» .گفتم :ای رسولخدا! در این صورت
مردان و زنان ،به یکدیگر نگاه میکنند؟ فرمود« :ای عایشه! وضعیت ،سختتر از آن
است که در این فکر باشند».
و در روایتی دیگر آمده است« :مسأله ،دشوارتر و مهمتر از اینست که به
یکدیگر نگاه کنند».
شرح
مؤلف ،/در باب« :خوف و خشیت الهی» ،حدیثی بدین مضمون نقل کرده
است که ابوهریره میگوید :رسولاهلل فرمود« :کسی که ترس و نگرانی داشته
باشد ،ابتدای شب حرکتش را آغاز میکند و کسی که ابتدای شب حرکت کند ،به
مقصد میرسد» .یعنی به پیمودن مسیر اهمیت میدهد و با جدیت و تالش در مسیر
اطاعت و بندگی اهلل ،گام برمیدارد؛ در نتیجه به مقصد میرسد.
در ادامه فرمود« :آگاه باشید که کاالی اهلل ،ارزنده و گرانبهاست؛ آگاه باشید که
کاالی اهلل ،بهشت است» .کاال ،به هر چیزی گفته میشود که انسان برای فروش
عرضه میکند؛ اهلل متعال نیز بهشت را به بندگانش عرضه نموده است تا آن را
خریداری کنند؛ همانگونه که میفرماید:
ُ ذ ُ ذ ذ
فَن َل ُه َُم َٱلَ ذنةَ َيُقَتِلونَ َ ِ َّلل َٱشَتىَ َمِنَ َٱلَ ُمؤَ ِمن ِيَ َأنفس ُهمَ َوأمَوَل ُهم َبِأ َ ن َٱ َ ﴿إ ِ َ
ُ ِ ُ ُ ذ
انَ
يل َوَٱلَقرَء َِ
يِجن َِ
ل ِ ّللِ َفيقَ ُتلونَ َو ُيقَتلونَ َوعَ ًدا َعليَ َهِ َح َقا َ ِ َ
ف َٱ ذتلوَرىَةَِ َوَٱ َِ يل َٱ َ
سب ِ َِ
ُ ذ ُ ذ
شواَ َبِبيَ ِعك َُم َٱَّلِي َبايعَ ُتم َب ِ َهِۦَ َوذَل ِكَ َهوََ ّللِ َفَٱسَتبَ ِ ُ
ومنَ َأوَفَ َبِعهَ ِد َه ِۦ َمِنَ َٱ َ
[التوبةَ ]١١١ : يمَ﴾١١١ ٱلَفوَ َُزَٱلَع ِظ َُ
همانا اهلل ،جانها و مالهای مومنان را در مقابل اینکه بهشت از آنان باشد ،خریداری نمود.
ایشان در راه اهلل میجنگند و میکشند و کشته میشوند؛ وعدهی راستینیست بر اهلل که در
تورات و انجیل و قرآن آمده است .و چه کسی بیش از اهلل به پیمانش وفادار است؟ پس شما
را مژده باد به داد و ستدی که با پروردگار نمودهاید .و این ،همان رستگاری بزرگ است.
لذا کسی که در قلبش ،ترس و خوفِ اهلل باشد ،برای رهایی از آنچه میترسد،
کارهای نیک و شایسته انجام میدهد.
241 باب :خوف و خشیت االهی
و اما حدیث ام المؤمنین ،عایشه&؛ میگوید« :مردم ،روز قیامت ،پابرهنه ،لُخت
و ختنهنشده ،برانگیخته و جمع میشوند»؛ یعنی همانندِ روزی که از مادرانشان زاده
شدند ،از قبرهایشان بیرون میآیند .همانگونه که اهلل متعال ،میفرماید:
ََ ﴿كماَبدأَناََأ ذولََخلَقََنُّع ُ
يد َهُۥ﴾
[األنبياء]١١٣ : ِ
همانطور که نخستین آفرینش را آغاز نمودیم ،دوباره آن را تکرار میکنیم.
عایشه& با تعجب پرسید :ای رسولخدا! در این صورت مردان و زنان ،به
یکدیگر نگاه میکنند؟! رسولاهلل فرمود« :وضعیت ،سختتر از آن است که در این
فکر باشند» .یا فرمود« :مسأله ،دشوارتر و مهمتر از اینست که به یکدیگر نگاه کنند»؛
یعنی ،وضعیت ،خیلی سخت و دشوار است و هیچکس به دیگری نگاه نمیکند.
ر ُِ
َ [عبس ]٤٧ : ِكَٱمَ ِريََ ِمِنَ ُهمََيوَمئِذََشأَ َ
نَ ُيغَن ِي َهَِ﴾٣٧ ﴿ل َِ
در آن روز هر کسی گرفتاری و کاری دارد که او را به خود مشغول میسازد.
امید است که اهلل متعال ،ما و سایر مسلمانان را از عذاب آتش نجات دهد و
همهی ما را جزو کسانی قرار دهد که از او میترسند و به او امیدوارند.
***
-34باب :امید به رحمت پروردگار
مخلوق او میباشد ،و گواهی دهد که بهشت و دوزخ ،هر دو حق است ،هر عملی که
داشته باشد( ،سرانجام )،اهلل متعال ،او را وارد بهشت میکند».
و در روایت مسلم آمده است« :هرکس گواهی دهد که معبود برحقی جز اهلل
وجود ندارد و محمد ،فرستادهی اهلل است ،اهلل ،آتش (دوزخ) را بر او حرام
میگرداند».
احل َس َنةَِ ،فلَ ُه َع ر ُ
ْش جاء ب ََ َ ر ُ َّ ُ -122وعن أيب َذر قال :قال انلَّ ُّ
ن َ ِ ب« :یقول اّلل :م
َ ر ََ َ ي َ َّ ي َ َ َ َ ُ َ ي َ َ ي َ ٌ ر ُ َ َ ر َ ر َرَ َ َرَ
اء سيئ ٍة سيئة مِثلها أ رو أغ ِفرَ .ومن تق َّرب ِمين أمثاهلِا أ رو أزید ،ومن جاء بِالسيئةِ ،فجز
ََرُُ ر َ َ َّ َ ي َ ى َ َ ر ُ ر ُ ى َ ر َ ى رى ََ ر ُ رُ
ذرااع ،تق َّربت مِنه بااعَ ،ومن أتاِّن یمَش ،أتيته ربا ،تق َّربت مِنه ذ َِرااع ،ومن تقرب مِين ِش
ى ر ر ُُ َ ى َ ر ُر ُ َ ى َ َ ر َ ُ َ
َ َ ر َ ى َ َر
ْشك ِيب شيئا ،ل ِقیته بمثلِها مغ ِف َرة»[ .روایت اب األر ِض خ ِطیئة ال ي ِ
َ
هرولة ،ومن ل ِقیين بِقر ِ
()۶
مسلم]
ترجمه :ابوذر میگوید :پیامبر فرمود« :اهلل میفرماید :هرکس ،کار نیکی
انجام دهد ،ده برابرش پاداش مییابد و هرکس ،کارِ بدی انجام دهد ،تنها بهاندازهی
کارِ بدش مجازات میشود یا او را میآمرزم .هرکس ،یک وجب به من نزدیک شود،
من یک ذراع( )1به او نزدیک میشوم؛ و هرکس ،یک ذراع به من نزدیک گردد ،من به
اندازهی یک باع (فاصلهی باز کردن دو دست) به او نزدیک میشوم؛ هرکس ،قدمزنان
به سوی من بیاید ،من ،دواندوان به سویش میروم .هرکس ،در حالی با من مالقات
کند که به پُریِ زمین ،گناه کرده ،ولی هیچ چیز و هیچکس را شریکم نساخته باشد،
من با همین اندازه مغفرت و آمرزش با او مالقات خواهم کرد».
جبتان؟
ُ َ
و الم ما ،ِ هللا
َ َ ُ َ
ولس ر ا ی فقال: ي
ب ايب إىل انلَّ
ٌّ راء َأ رع َ
-123وعن جابر قالَ :ج َ
ِ ِ ِ
مات ي ُ رْش ُك به َشيرئاَ ،د َخ َل انلَّ َ
َ َ ُ ُ َّ َ ر ى َ َ َ َّ َ َ ر َ ر َ َ
ار». ِ ِِ اجلنةَ ،ومن ْشك بِاّلل شيئا دخل فقال« :من مات ال ي ِ
()۳
[روایت مُسلم]
( )۶صحیح مسلم ،ش .6227:ر.ک :همین کتاب ،تعلیق حدیث شمارهی.554
( )1ذراع ،بهاندازهی فاصلهی آرنج تا سر انگشتان دست است.
( )۳صحیح مسلم ،ش.82 :
شرح ریاضالصالحین 248
ترجمه :جابر میگوید :صحرانشینی ،نزد پیامبر آمد و گفت :ای رسولخدا!
آن دو کاری که باعث رفتن به بهشت و دوزخ میشود ،چیست؟ فرمود« :هرکس در
حالی بمیرد که هیچ چیز و هیچ کس را با اهلل شریک نمیسازد ،وارد بهشت میشود
و هرکس ،در حالی بمیرد که چیزی (کسی) را با اهلل ،شریک میسازد ،وارد دوزخ
میگردد».
َ َّ ر َ َ ُ ُ ُ ُ َ َّ ر َ َّ َّ ي َ ُ َ ٌ َ
َ -112وعن أنس أن انل ِب ومعاذ ردِیفه لَع الرح ِل قال« :یا معاذ!» قال :بليیك یا
َ ُ ُ َّ َ ر ر َ َّ َ َ ُ َُ ُ َ رَر ُ َ
یارسول اّللِ َوسعدیك .قال« :یا معاذ!» َرسول اهللِ َوسعدیك ،قال« :یا معاذ!» قال :بلیك
َّ َّ َ َّ َ َر َُ َ ر َ ى َ ر َ َ ر َ َ ُ َ
بد يشهد أن ال إَِل إِال اّللَ ،وأن ٍ قالَّ :بلیك یا َرسول اهللِ َوسعدیك ثالثا ،قال« :ما مِن ع
َ ُ ُ َ َّ ى َ ر ُ ُ َ ُ ُ ُ ر ى ر َ ر
ول اهللِ أ َفالَ أ رخ ُ
رب
َ َ ُ َ
ار» .قال :یا رس اّلل لَع انلََّّ َ َ َ ُ َّ ُ
هم ر ح ال
ِ َ ِ َ حممدا عبده ورسوَل ِصدقا مِن قل ِ ِ
إ ه
ِ ب
ى ُّ َ ر َ ر ٌ َ ُ ْشوا؟ قال« :إذاى َي َّتُكُوا» فأخ َ
ر َ اس َفيَ رس َتبر ِ ُ
َّ َ
()۶
متفق عليه]
رب بها معاذ عِند موت ِ ِه تأثماٌ [ . ِ بِها انل
ترجمه :انس میگوید :معاذ پشت سرِ پیامبر ،سوار شتر بود که پیامبر
فرمود« :ای معاذ!» پاسخ داد :بله ای رسولخدا! در خدمتم .فرمود« :ای معاذ!» گفت:
بله ای رسولخدا! بفرمایید ،در خدمتم .باز فرمود« :ای معاذ!» جواب داد :بله ای
رسولخدا! در خدمتم؛ بفرمایید .و چون سه بار این سخن رد و بدل شد ،رسولاهلل
فرمود« :هر بندهای از روی صداقت قلب ،گواهی دهد که معبود راستینی جز اهلل
وجود ندارد و شهادت دهد که محمد ،بنده و فرستادهی اوست )1(،اهلل ،او را بر آتش
دوزخ حرام میگرداند» .معاذ عرض کرد :ای رسولخدا! آیا این خبر را به مردم
برسانم تا خوشحال شوند؟ فرمود« :بیم آن میرود که بر این مژده ،تکیه کنند و عمل
را ترک نمایند» .معاذ هنگامِ مرگش از آن جهت آن را به مردم گفت که مبادا
بهخاطر پنهان کردن این حدیث ،گنهکار شود.
الراويَ ،والَ یَ ُ ُّ
َّض اهلل َع رنهماَ -شك َّ
ِض ُید اخلُ ردر يي َر ِ َ ع س
َ
أيب وعن أيب هریرة َأ ر
و
ر
-112
َِ ِ ِ ٍ َ
َ َ َ ُ َ َ ُ َ ُ ُ ُ ُّ ُ َّ َ َّ ُّ
نی الصحايب ،ألنهم ُكه رم عدول -قال :ملا َكن ی روم غ رز َوة ِ تبوك ،أصاب انلاس ِ الشك يف ع
َ َ ر َ َ َّ َ َّ َ َ َ َ ُ ُ َ َر َ ر َ َ َ َ َ ر َ َ ََ َ ٌ َ ُ َ َ ُ َ
واضحنا ،فأكلنا وادهنا؟ فقال رسول َماعة ،فقالوا :یا رسول اهللِ لو أذِنت نلا فنحرنا ن ِ
رسولاهلل فرمود« :گواهی میدهم که معبود راستینی جز اهلل وجود ندارد و من،
فرستادهی او هستم؛ امکان ندارد که بندهای ،بدون اینکه شک و تردید داشته باشد،
به این دو حقیقت ،گواهی دهد ،هنگامِ مالقات با اهلل ،از بهشت ،منع شود».
شرح
مؤلف /پس از باب «خوف و خشیت الهی» ،بابی تحت عنوان «امید به رحمت
پروردگار» گشوده است .گویا میگوید :هرگاه احساس کردید که ترس و هراس ،بر
شما غالب شده است ،دروازهی امید را به روی خود بگشایید.
آنگاه مؤلف ،/چند آیه و حدیث ذکر کرده است؛ از جمله این آیه که اهلل
متعال ،میفرماید:
ذ ذ ذ ى ُ ُ ذ ُ
ّلل َيغَ ِف َُرَ
ن َٱ َ س ِهمَ َلَ َتقَن ُطواَ َمِن َ ذرحَةَِ َٱ َ
ّللَِإ ِ َ َع َأنف ِ
﴿قلَ َيَ ِعبادِيَ َٱَّلِينَ َأسَفواَ َ َ
[الزمرَ َ ]٣٥ : ٱ َُّّلنُوبَََج ً
ِيعاَ﴾
بگو :ای بندگان من که با زیادهروی در گناهان به خویشتن ستم کردهاید! از رحمت اهلل
ناامید نباشید .بیگمان اهلل ،همهی گناهان را میآمرزد.
این آیه ،دربارهی توبهکنندگان نازل شده است .هرکس توبه کند ،اهلل متعال،
توبهاش را میپذیرد؛ گرچه گناهش ،بسیار بزرگ باشد .همانگونه که اهلل
میفرماید:
ذ ذُ ذ ذ ُ ذ ذ
لَ ّلل َإ ِ َ
ت َحرمَ َٱ َ ﴿وَٱَّلِينَ َلَ َيدَ ُعونَ َمعَ َٱ َ
ّللِ َإِلَ ًها َءاخرَ َولَ َيقَ ُتلونَ َٱِلذفَسَ َٱل ِ َ
ُ
ّلَٱلَعذ ُ َ
ابَيوَمََٱلَ ِقيَمةََِ قَولََيزَنونََومنَيفَعلََذَل ِكََيلَقََأثامَاََ٦٨يُضَعفََ َُ َب ِٱلَ َِِ
ُ ُ ذ ً ُ
ِلَلئِكَ َ ُيب ِد َ
ل َمن َتابَ َوءامنَ َوع ِملَ َعملَ َصَل ِحَا َفأو ىَ ل َفِي َهِۦ َ ُمهانا ََ ٦٩إ ِ َ
ويخَ َ
ذُ ُ ذُ ِ
[الفرقانَ َ ]٧١ ،٦٨ : ّللَغفورَاَ ذرحِيمَاَ﴾٧٠ ّللَس ِيَات ِ ِهمََحسنَتََوَكنََٱ َ ٱ َ
و آنان که معبودی جز اهلل را نمىپرستند ،و کسى را که اهلل ،خونش را حرام کرده است ،جز
بهحق نمىکشند و زنا نمىکنند؛ و کسى که مرتکب این (اعمال) شود ،مجازات سختى
خواهد دید .روز قیامت عذابش دو چندان مىشود ،و با ذلت و خوارى برای همیشه در آن
مىماند .مگر آنان که توبه کنند و ایمان بیاورند و کار شایسته انجام دهند که اهلل،
بدىهایشان را به نیکی تبدیل مىکند .و اهلل ،بسیار آمرزنده و مهرورز است.
216 باب :امید به رحمت پروردگار
لذا هرکس از هر گناهی توبه کند ،اهلل توبهاش را میپذیرد؛ گرچه گناهش ،بسیار
بزرگ باشد .ناگفته نماند که اگر گناهش ،در رابطه با حقوق مردم و خلق خدا باشد،
باید در دنیا و پیش از آخرت ،حقّشان را ادا نماید تا توبهاش درست و قابل قبول
باشد.
اهلل متعال ،دربارهی کسانی که توبه نمیکنند ،فرموده است:
ُ ُ ذ ذ
ََ ّللَلََيغَفِ َُرَأنَيشَكََب ِ َهِۦَويغَ ِف َُرَماَدونََذَل ِكََل ِمنَيشاَ َُء﴾ [النساء ]١١٦ :
نَٱ َ
﴿إ ِ َ
همانا اهلل ،این را که به او شرک ورزند ،نمیآمرزد و جز شرک را برای هر کس که بخواهد
میبخشد.
اگر گناهِ این افراد ،کفر و شرک باشد ،بخشیده نمیشوند؛ ولی هر گناهی جز
کفر و شرک ،به خواست و ارادهی اهلل بستگی دارد؛ اگر اهلل بخواهد ،کسانی را که
توبه نکردهاند ،مجازات میکند و اگر بخواهد ،آنان را میبخشد .ناگفته نماند که
گناهان صغیره ،با پرهیز از گناهان کبیره یا با انجام پارهای از کارهای نیک ،بخشیده
میشود.
سپس مؤلف /چندین حدیث در این باب ذکر کرده است که همگی ،امیدِ
انسان به پروردگارش را افزایش میدهد؛ یعنی انسان با امید به رحمت پروردگارش
به مالقات او میرود و امیدش بیش از ترس اوست.
در این باب احادیث مطلقی ذکر شده که مقیّد به نصوص و احادیث دیگریست؛
به عنوان مثال در یکی از این احادیث آمده است« :هرکس در حالی بمیرد که هیچ
چیز و هیچ کس را با اهلل شریک نمیسازد ،وارد بهشت میشود و هرکس ،در حالی
بمیرد که چیزی (کسی) را با اهلل ،شریک میسازد ،وارد دوزخ میگردد» .مفهوم شرک
در این حدیث ،شامل کفر نیز میشود؛ مانند کفری که نتیجهی انکار و سرکشی و
امثال آن است .یعنی کفر نیز گناهی نابخشودنیست و هرکس کفر بورزد ،وارد دوزخ
میشود .اهلل متعال ،ما را در جرگهی کسانی قرار دهد که به رحمتش امیدوارند و از
عذابش میترسند.
***
شرح ریاضالصالحین 212
ُر ُ ُ َ ي َر َ َّ ر َ َ َ ر َ ر رَ َ
بن مالك وهو مِمن ش ِهد بدرا ،قال :کنت أصِل ل ِقوِّم بين سالم، ِ َ -111وعن عِتبان
َ ر ُ َ َ ُ ُّ َ َّ ر َ ُ ُ َ َ َ ر َ
ج ِدهِم ،فجئت بينهم واد إ َذا َ ََ َ َُ ُ َر َ ُ
يلع اجتِیازه ق ِبل مس ِ ت األمطار ،فيشق جاء ِ ٍ َِ واكن حیول بيين و
ُ َ ر ر ََرَ َ َ َّ َ َ َّ َ ي ر َر ُ َ ُ ُ َ َّ
يسیل إِذا رصي ،وإِن الوادِي اَّلِي بيين وبنی قوِّم ِ ِ َرسول اّللِ فقلت َل :إِِّن أنكرت ب
َ َ ُ ُّ َ َّ ر ُ َ َ ر ُ َ َّ َ َ ر َ ُ َ ي َ ر َ ى َ َّ ُ ُ َ ًّ َر َج َ
ِل يف بييت مَكنا أُتِذهُ مصَل، اءت األمطار ،فيشق يلع اجتِیازه ،فودِدت أنك تأيت ،فتص
ر َ َّ َ َرَ َُ َ ر َّ ُ ُ َّ َرَُ ََ َ َ ُ ُ
يلع َرسول اّللَ وأبو بك ٍر بعد ما اشتد انلَّهار فقال َرسول اهللِ« :سأفعل» فغدا
َ ر َ ُ ُّ َ ر ُ َ ي َ ر َ ر ََ َر ر ََ ر ُ ر َ ر َ َ ُ ُ َّ
ِل مِن بيتِك؟» َواستأذن رسول اّللِ فأذِنت َل ،فل رم َيلِس حَّت قال« :أين َتِب أن أص
َ َ َّ ُ ُّ َ ََ َ ر ُ َ
راءه، رب َو َص َف رف َنا َو َ اّللَ ف َك َّ َ َ َ َ َ ُ ُ َّ
ِل فیه ،فقام رسول حب أ رن یُ َص ي َ رشت َُل إِىل المَك ِن اَّلِي أ فأ
َّ ُ ر َ َ َ َ َ َ
ر ُ ُ َ َ ُ
َ َ ُ ر َ َّ َ َ َ َّ
َّ َ َ َ ر َّ ُ َ َ َ ر
َ َ ر َّ
ار
حنی سلم ،فحبسته لَع خزیرة تصنع َل ،فس ِمع أهل ادل ِ فصَل رکعتنی ،ثم سلم َوسلمنا ِ
ََ َ َ ُ َ َََ َر ر َّ َ ُ َ ي َ ُ َر ََ َ َ ٌ َ َّ َ ُ َ
أن رسول اهللِ يف بييت ،فثاب رِجال منهم حَّت کَث الرجال يف ابلیت ،فقال رجل :ما فعل
َ َُر ُ َ ٌ َ ُ ُّ َّ َ ُ َ َ َ ُ ُ ََ َ ُ َ َ ٌ
ورسوَل ،فقال َرسول اهللِ« :ال تقل مال ِك ال أ َراه ،فقال َرجل :ذلك مناف ِق ال حیِب اّلل
َّ ُ َ َ ُ ُ ُ َ ر َ َ َّ َ َ ر َ َّ َ َّ َّ ُ َ ر َ َ َ َ َ َ َ
وَل أعلم ،أما ذل ِك أال تراهُ قال :ال هلإَ إِال اّلل یبت ِِغ بِذل ِك َوجه اّللِ تعاىل؟» .قال :اّلل ورس
َ َّ َ َ ر َ َ َ َ ُ ُ َُ َ َ َ ُ َّ َّ َ َ ر َ َّ
َن ُن ف َواّللِ ما ن َرى ُودهَ ،وال حدیثه إِال إِىل المناف ِقنی ،فقال َرسول اهللِ« :فإِن اهلل قد ح َّرم
َ َ ر َّ َ َ َ َّ َّ ُ َ ر َ َّ َ ر
()۶
متفق عليه] اّلل یبت ِِغ بِذل ِك َوج ِه اّللِ»ٌ [ . ار من قال :ال إَِل إ ِال لَع انل ِ
ترجمه :عتبان بن مالک که از شرکتکنندگان غزوهی «بدر» بوده است،
میگوید :من برای قوم خود «بنیسالم» امامت میدادم .میانِ من و ایشان ،بستر
رودخانه (درهای) بود که وقتی باران میبارید ،برایم عبور از آن برای رفتن به
مسجدشان ،دشوار بود .لذا نزد رسولاهلل آمدم و به ایشان گفتم :چشمانم ،ضعیف
شده است؛ درهای که میانِ من و قبیلهام قرار دارد ،هنگام بارش باران ،سیالب میکند
و عبور از آن برای من دشوار است .دوست دارم به خانهام بیایید و در خانهام نماز
بخوانید تا محل نماز شما را برای خود ،نمازخانه قرار دهم .رسولاهلل فرمود:
«بهزودی این کار را خواهم کرد» .فردای آن روز هنگامی روز باال آمده بود،
رسولاهلل به همراه ابوبکر تشریف آورد و اجازهی ورود خواست .گفتم:
بفرمایید .پیش از نشستن ،فرمود« :دوست داری در کجای خانهات نماز بخوانم؟» و
من به مکانی اشاره کردم که دوست داشتم آنجا نماز بخواند .رسولاهلل به نماز
ایستاد و تکبیر گفت؛ ما نیز پشتِ سَرَش صف بستیم .دو رکعت نماز خواند و سپس
( )۶در متنِ روایت به غذایی به نام «خزیره» تصریح شده است که با پیه و آرد ،پخته میشود و گاه به
آن ،گوشتِ آبپز نیز میافزایند.
شرح ریاضالصالحین 214
ابوبکر و عمر ،دوستانِ همیشههمراه پیامبر بودند؛ چنانکه در عالم برزخ در
کنار او هستند و روز قیامت نیز با او خواهند بود.؛ این سه نفر ،از یک مکان
برمیخیزند و در پیشگاه پروردگار جهانیان حاضر میشوند؛ یعنی از همان خانهای که
پیامبر در آن به خاک سپرده شد و اینک در جوارِ مسجدالنبیست.
حکمت الهی را بنگر؛ اهلل برای دفن پیامبرش خانهای را برگزید که بعدها در
نتیجهی توسعهی مسجدالنبی ،در داخل مسجد قرار گرفت تا این سه نفر از میانِ
مسجد برانگیخته شوند .لذا انتخابِ خداوند برای پیامبرش را ناپسند ندانید؛ زیرا در
آنچه که اهلل برمیگزیند ،مصلحت بزرگیست که ما و شما ،آن را درک نمیکنیم.
مردم ،وجود قبر پیامبر را در مسجد ،ناپسند میپندارند و میگویند :این ،همان
اشکالیست که قبرپرستان مطرح میکنند؛ یعنی همان کسانی که مساجد را بر سرِ
قبرها بنا مینهند ،خرده میگیرند که چرا قبر پیامبر در مسجد قرار گرفته است؟
اما هیچ ایرادی بر این مسأله وارد نیست؛ زیرا مسجد ،بر سرِ قبر پیامبر بنا
نشده است؛ بلکه با وجودِ توسعهی مسجد ،باز هم قبر ،در خانهای قرار دارد که از
مسجد ،جدا و مستقل میباشد و تنها باطلگرایان و کسانی که به دنبال باطل هستند،
دلیلتراشی میکنند و چنین اعتراضهایی مطرح مینمایند .مانند ابلیس که برای اثبات
برتری خود ،دلیلتراشی میکرد و میگفت:
ذ
َ [األعراف]١٨ : يرَ ِمِنَ َُهَخلقَت ِ َ
نَمِنَنارََوخلقَت َُهۥَمِنَطِيََ﴾١٢ ﴿أناََخ َ
من ،از آدم بهترم؛ مرا از آتش آفریدهای و او را از گل.
خالصه اینکه پیامبر پس از باال آمدن خورشید ،به خانهی عتبان رفت و
اجازهی ورود خواست و چون وارد خانه شد ،پیش از آنکه بنشیند ،پرسید« :دوست
داری کجا نماز بخوانم؟» زیرا با همین هدف به خانهی عتبان آمده بود و دوست
داشت پیش از هر چیز ،همان کاری را انجام دهد که بهخاطر آن ،دعوتِ عتبان را
پذیرفته بود .حکمت نیز همین است که انسان ،ابتدا برنامهها و کارهای
برنامهریزیشدهی خود را پیش ببرد و با رعایت اولویت ،ابتدا به کارهایی بپردازد که
آغاز کرده است تا از وقتش ،بیشترین استفاده را ببرد؛ نه اینکه کاری را ناتمام رها
کند و به کارِ دیگری مشغول شود .برخی از مردم ،بدون رعایت این نکته ،وقت خود
211 باب :امید به رحمت پروردگار
را هَدَر میدهند .مثالی ذکر میکنم؛ برای تحقیق دربارهی یک موضوع در یک کتاب یا
منبع علمی ،ابتدا به فهرست کتاب ،مراجعه میکنید تا صفحهی مربوط به این موضوع
را بیابید .در این میان با موضوع دیگری برخورد میکنید که برای شما جالب است.
تصمیم میگیرید موضوع جدید را مطالعه نمایید؛ باز هم موضوع دیگری میبینید که
جالب است و به همین شکل به موضوعها و مسایل گوناگون مشغول میشوید و از
اصل موضوعی که کتاب را برای بررسی و مطالعهی آن باز کردهاید ،باز میمانید! لذا
پیش از پرداختن به موضوعهای جانبی ،به مسألهی مورد تحقیق خود بپردازید و
سپس به مطالعهی موضوعهای حاشیهای یا جانبی.
پیامبر آنجا نماز خواند و حاضران نیز با ایشان به نماز ایستادند؛ زیرا این
جماعت ،یک جماعتِ اتفاقی بود ،نه همیشگی.
پس از پایان نماز ،برای پیامبر غذایی ساده و معمولی تدارک دیدند .در این
میان ،اهالی محل ،باخبر شدند که پیامبر در خانهی عتبان میباشد؛ لذا عدهی
زیادی به خانهی عتبان آمدند تا از رهنمودهای پیامبر استفاده کنند ،پای صحبتش
بنشینند و از سنتش بهره ببرند .شخصی پرسید :فالنی کجاست؟ دیگری ،پاسخ داد :او
منافق است .پیامبر در ردِ این شخص فرمود« :چنین مگو؛ مگر نمیدانی که او
«الهلإإالالل» گفته و از گفتن آن ،تنها خشنودی اهلل متعال را خواسته است؟» آن مرد
گفت« :اهلل و پیامبرش داناترند» .زیرا کسی که بهخاطر خشنودی اهلل ،این کلمه را
بگوید ،مؤمن است ،نه منافق؛ منافق برای خودنمایی و نام و آوازهی خود ،این کلمه
را بر زبان میآورد و ایمان به توحید ،در قلب او ،جای ندارد - .پناه بر اهلل -ولی
کسی که بهخاطر خشنودی اهلل ،این کلمه را میگوید ،به آن ایمان دارد و تصدیقش
میکند و این کلمه ،در قلبش جای دارد.
سپس پیامبر فرمود« :همانا اهلل ،کسی را که بهخاطر خشنودی او ،الهلإإالالل
بگوید ،بر آتش دوزخ حرام کرده است» .زیرا کسی که خالصانه این کلمه را بگوید،
به مقتضای آن ،عمل میکند؛ یعنی دستورها و تکالیف شرعی خود را به انجام
میرساند و از نواهی و کارهای حرام و ممنوع میپرهیزد .و هرکس ،چنین رویکردی
داشته باشد و حالل را حالل بداند و حرام را حرام ،جزو بهشتیان است و وارد بهشت
خواهد شد و اهلل متعال ،آتش دوزخ را بر او حرام میگرداند.
شرح ریاضالصالحین 211
این حدیث ،بدین معنا نیست که بینماز ،کافر نمیباشد؛ زیرا بهطور قطع و با علم
یقین ،میدانیم و برای ما ،همانند خورشید ،روشن است که اگر کسی« ،الهلإإالالل» را
خالصانه بگوید ،امکان ندارد نماز نخواند؛ این ،محال است .لذا کسی که ادعا میکند
این کلمه را فقط بهخاطر خشنودی اهلل متعال گفته است ،ولی نماز نمیخواند ،سخت
دروغ میگوید و از بدترین دروغگوهاست .زیرا اگر کلمهی توحید را خالصانه
میگفت ،بزرگترین رکن اسالم پس از شهادتین ،یعنی نماز را ترک نمیکرد.
نکات فراوانی از این برداشت میشود؛ از جمله اینکه:
اگر وضعیت کسی مانند وضعیت عتبان باشد ،در رابطه با ترک نماز جماعت،
معذور است و میتواند در خانهاش نماز بخواند؛ مانند کسی که مانعی چون رودخانه
در میان مسجد و خانهاش قرار دارد.
از این حدیث ،این نکته هم برمیآید که برای انسان ،جایز است بدون گفتن
انشاءالل» ،بگوید که در آینده ،چنین خواهم کرد؛ لذا اگر کسی ،انسان را دعوت کند
«
و بگوید :فردا نزد ما خواهید بود و انسان در پاسخ بگوید« :باشد ،خواهم آمد» ،و
انشاءالل» نگوید ،ایرادی ندارد و جایز است .شاید کسی بپرسد :پس مفهوم این آیه
«
چه میشود که اهلل متعال فرموده است:
ذ ذ ر ِ ُ
ّلل﴾ [الكهفَ ََ ]٨٣ ،٨٤ : ِلَذَل ِكََغ ًداََ٢٣إ ِ َ
لَأنَيشَاَءََٱ َُ نَفاع َ ﴿ولََتقول ذَ
نَل ِشايَءََإ ِ ِ َ
و دربارهی هیچ کاری نگو که من فردا این کار را خواهم کرد ،مگر اینکه (بگویی ):اگر اهلل بخواهد.
﴿ل ِشايَءَ﴾ ،عام است؛ یعنی هم شامل فعل پروردگار میشود و هم شامل کردار
بنده.
لذا در پاسخ میگوییم :کسی که به شما میگوید :فردا نزدت خواهم آمد ،دو نیت دارد:
نیت نخست :اینکه این سخن را با قاطعیت بگوید؛ در چنین حالتی گفتن
انشاءالل» ضروریست؛ زیرا خود ،نمیداند که آیا فردا موفق به آمدن خواهد شد یا
«
خیر و نمیداند که آیا فردایی خواهد داشت یا نه؟ و اگر هم فردایی داشته باشد ،آیا
توانایی آمدن خواهد داشت یا خیر؟ تازه اگر قدرتش را داشته باشد ،چه بسا مانعی
پیش بیاید و نتواند نزدتان بیاید.
217 باب :امید به رحمت پروردگار
نیت دوم :اگر بگوید« :این کار را خواهم کرد» و منظورش ،خبر دادن از عزم و
انشاءالل»
ارادهی درونی برای آمدن باشد ،نه قصد قطعی ،در این صورت ،نگفتنِ «
ایرادی ندارد؛ زیرا او در حقیقت ،از وضعیت و ارادهی فعلی خود سخن میگوید .به
عنوان مثال :اگر به شما گفته شود :آیا به سفر مکه خواهی رفت؟ و شما بهقصد خبر
دادن از عزم و ارادهی درونی خود ،بگویید« :بله ،خواهم رفت» ،در واقع از اراده و
تصمیم خود سخن گفتهاید؛ اما اگر تصمیم جدی و قطعی دارید که این کار را انجام
انشاءالل» بگویید.
دهید ،حتماً «
از این حدیث ،همچنین درمییابیم که اگر چیزی مانند گل و الی ،و آب و
سیالب یا امثال آن در مسیر مسجد باشد که رفت و آمد را مشکل میکند ،در این
صورت ،ترک جماعت عذر محسوب میشود .در شبهای بارانی ،شخصی به دستور
رسولاهلل جار میزد که هرکس در خانهاش یا در هر محلی که هست ،نماز بخواند.
علتش ،این بود که مردم دچارِ مشکل نشوند .البته اگر آب ،گل و الی ،شدت و فشار
نداشته باشد یا مشکلساز نباشد ،در این صورت ترک جماعت ،عذر نیست.
از حدیث عتبان بن مالک چنین برمیآید که نمازخانهی خانگی انسان ،یعنی
محلی که در خانهاش برای نماز انتخاب میکند ،حکمِ مسجد را ندارد؛ فرقی نمیکند
که محدودهی نمازخانهاش را جدا کند یا نه .در هر صورت ،نمازخانههای منازل ،حکم
مسجد را ندارد؛ لذا برای انسان ،جایز است که در حالِ جنابت در آن بنشیند .همچنین
هنگام ورود به آن ،الزم نیست که «َتيهاملسجد» بخواند .اعتکاف در نمازخانهی منزل،
درست نمیباشد؛ حتی برای زنی که محل مشخصی از خانهاش را به عنوان نمازخانه یا
محل نماز ،برگزیده است ،جایز نیست که در آن ،به اعتکاف بنشیند.
دیگر نکتهای که از این حدیث برداشت میکنیم ،اینست که برگزاری جماعت
در نمازهای نفل ،جایز است؛ البته اگر گاهی اوقات انجام شود ،نه به صورت دایم و
همیشگی .زیرا وقتی عتبان محل مورد عالقهاش را در خانهی خود به پیامبر
نشان داد تا در آن نماز بخوانند ،رسولاهلل جلو رفت و دو رکعت نماز خواند و
حاضران ،پشت سر ایشان به نماز ایستادند .لذا جایز است که انسان سنتهای روزانه
یا نماز ضحی را برخی از اوقات ،بهجماعت بخواند .ثابت شده است که ابن عباس،
ابنمسعود و حذیفه نیز ،هر کدام نماز شب را با پیامبر بهجماعت خواندهاند؛ البته
شرح ریاضالصالحین 218
نه به صورت دایم و همیشگی .خالصه اینکه ادای نمازهای نفل بهجماعت در
صورتی که یک عادت نشود ،یعنی هر از چندگاهی ،جایز است.
یکی از نکات آموزندهی این حدیث ،اینست که بر انسان ،واجب میباشد که از
متهم کردن دیگران به کفر و نفاق ،خودداری کند؛ مگر در حالتِ ضرورت یا در
چارچوب شرایط شرعی؛ در این حالت نیز باید ادعایش مبتنی بر دالیل واضح و
روشن باشد .زیرا همینکه شخصی ،مالک را به نفاق متهم کرد ،پیامبر فرمود:
«چنین مگو؛ مگر نمیدانی که او «الهلإإالالل» گفته و از گفتن آن ،تنها خشنودی اهلل
متعال را خواسته است؟».
میبینیم که پیامبر دربارهی شخصی گواهی داد که او ،اخالص دارد .البته ناگفته
نماند که این ،مخصوص پیامبر بوده است و پس از وفات ایشان ،نمیتوان کسی را
قاطعانه مخلص دانست؛ زیرا ما ،فقط ظاهر را میبینیم و بر طبق ظاهرِ افراد ،قضاوت
میکنیم؛ هرکس ،در ظاهر ،نیک باشد ،او را نیکوکار میدانیم و غیبتش را نمیکنیم و
به او ناسزا نمیگوییم.
این حدیث ،نشانگر محبت اصحاب به پیامبر و عالقه به همنشینی با ایشان
است؛ زیرا همینکه باخبر شدند رسولاهلل در خانهی عتبان بن مالک میباشد ،به
خانهی عتبان آمدند و آنجا اجتماع کردند تا از برکت علم و سنت پیامبر استفاده کنند.
یکی از نکات آموزندهی این حدیث که پیشتر نیز به آن اشاره کردیم ،اهمیت
اولویتبندی در کارهاست و اینکه انسان باید قبل از پرداختن به کارهای جانبی ،به
کارِ اصلیِ خود بپردازد .زیرا پیامبر پیش از نشستن و پیش از صرف غذا ،نماز
خواند؛ یعنی همان کاری که بهقصد انجامِ آن به خانهی عتبان رفته بود.
این حدیث ،نشان میدهد که پیامبر بسیار متواضع بوده است؛ زیرا عتبان
میگوید :پس از پایان نماز ،پیامبر را نگه داشتم تا غذای «خزیره» که برای پذیرایی
از ایشان ،تدارک دیده بودیم ،آماده شود« .خزیره» غذایی بسیار ساده بود؛ اما پیامبر
دعوت عتبان را پذیرفت و منتظر ماند تا این غذای ساده ،آماده شود .و این،
نشانگر تواضع و فروتنی رسولاهلل است.
219 باب :امید به رحمت پروردگار
مهمترین و بزرگترین نکتهی این حدیث ،اینست که :اهلل ،کسی را که بهخاطر
خشنودی او ،الهلإإالالل بگوید ،بر آتش دوزخ حرام کرده است» .یعنی کسی که از
گفتن «الهلإإالالل» ،رضایت و خشنودی اهلل را طلب کند ،بر آتش دوزخ ،حرام است.
ناگفته پیداست که چنین شخصی ،به اعمالی میپردازد که مایهی نزدیکی او به اهلل
متعال است؛ یعنی اعمالِ فرض و نفل .لذا این حدیث ،نمیتواند بهانه و دستاویزی
برای افراد تنبل و سهلانگار باشد؛ همان کسانی که میگویند :ما ،خالصانه
«الهلإإالالل» میگوییم .به اینها باید گفت :اگر در ادعای خود ،صادق بودید،
عبادتهای واجب را ترک نمیکردید.
***
َّ َ َ ر ٌَ َ َ َ ُ ُ َّ
بن اخلطاب قال :ق ِدم رسول اّللِ بِس رب فإِذا ام َرأة م َِن الس رب ِ
َ
عمر -119وعن
َ َ َ ُ ُ ٍ َ
َ ر َ َر ُ َر ر َ ر َ َ ُ ر َ َ َ ًّ ر ر َ َر َ
السب أخذته فأل َزقته بِبطنِها ،فأرضعته ،فقال رسول اهللِ: ر تسَع ،إِذ َوجدت صبیا يف
ر َ ُ ر َّ ُ َ ُ ر َ َ َ َّ َ َّ َ ى َ ََ َ َ رَ َ ََُ ر َ َ
طارحة ودلها يف انلار؟ قلنا :ال واّلل .فقالّ« :لل أرحم ب ِ ِعبا ِده ِ مِن ه ِذه ِ «أترون ه ِذه ِ المرأة ِ
َ َ
()۶
متفق عليه]بِودلِها»ٌ [ .
ترجمه :عمر بن خطاب میگوید :تعدادی اسیر جنگی نزد رسولاهلل آوردند.
زنی ،در میان اسیران به این سو و آنسو میدوید؛ ناگهان کودکی را در میان اسیران
دید (که فرزندش بود)؛ او را در آغوش گرفت و به او شیر داد .رسولاهلل فرمود:
«آیا به نظرِ شما این مادر ،فرزندش را در آتش میاندازد؟» گفتیم :نه ،به اهلل سوگند
(امکان ندارد چنین کاری بکند) .رسولاهلل فرمود« :بهطور قطع اهلل بر بندگانش از
این مادر نیز نسبت به فرزندش ،مهربانتر است».
اب
َ
ِت ک يف اخللرقَ ،ک َت َ
ب
َ َّ َ َ َ َّ ُ َ َ َ ُ ُ
-111وعن أيب هریرة قال :قال َرسول اهللِ« :لما خلق اّلل
ٍ
َ َ َر َّ ر َُ رَ َ َ َ
فه َو عِندهُ ف روق الع ررش :إِن َرَحيت تغلِ ُب غض ِب».
َ ََ ر َ َ َ ََ ر َ َ
()1
متفق عليه]
ويف روای ٍة« :غلبت غض ِب» ويف روای ٍة« :سبقت غض ِب»ٌ [ .
جانوران وحشی به فرزندان خود ،رحم مینمایند .و اهلل متعال ،نود و نُه بخش دیگر
رحمت را نگه داشته است و روز قیامت ،با آن بر بندگان خود ،رحم میفرماید».
مسلم نیز این حدیث را از سلمان فارسی روایت کرده است؛ سلمان
میگوید :رسولاهلل فرمود« :اهلل متعال ،صد رحمت دارد؛ از آن جمله ،رحمتیست
که باعث میشود مخلوقات ،به یکدیگر رحم کنند؛ و نود و نه رحمت برای روز
قیامت است».
و در روایتی دیگر آمده است« :اهلل متعال ،در روزِ آفرینش آسمانها و زمین ،صد
رحمت آفرید؛ هر رحمتی ،به بزرگیِ فاصلهی میان آسمان تا زمین است .یک بخش از
این رحمتها را در زمین قرار داده است و همین یک رحمت ،باعث میشود که مادر
به فرزند خود مهر بورزد و جانوران وحشی و پرندگان ،به یکدیگر رحم کنند و چون
روز قیامت فرارسد ،با این یک رحمت ،سایر بخشهای رحمت را کامل میگرداند».
رٌ َ ى َ َ ي ََ َ َ ََ َ َ َ -116وعنه َع ِن انلَّ ي
ارك َوتعاىل ،قال« :أذنب عبد ذنبا، ب فِیما حی ِِك عن ربه ،تب َ ِ
َ َّ َ ُ ًّ
ربا َي رغ ِفرُ ى َ َ َََ َّ ُ َ َ َ َ َ َ َّ ُ
فقال :الله َّم اغ ِف رر يل ذنب ،فقال اّلل تبارك وتعاىل :أذنب عب ِدي ذنبا ،فعلِم أن َل
َ ر ي ُ َ َ ََََ ر ُ ُ َّ َّ ر
اَّلنبَ ،ویأخذ بِاَّلنب ،ث َّم اعد فأذن َب ،فقال :أي رب اغ ِف رر ِيل ذنب ،فقال تبارك وتعاىل:
َ ُ َ َ ََ َ ر َ ُ ُ َّ َ ى َ َ َ َّ َ ًّ َ َأ َ
ذنب عب ِدي ذنبا ،فعل َم أن َُل َربا یغ ِف ُر اَّلنبَ ،ویأخذ بِاَّلنب ،ث َّم اعد فأذن َب ،فقال :أي
َّ َ ى َ َ َّ َ ًّ َ ر َ َ َ ََ َ َ ََ َ ي
ارك َوتعاىل :أذن َب عب ِدي ذنبا ،فعلِ َم أن َُل َربا يغ ِف ُر اَّلنب، َرب اغ ِف رر يل ذنب ،فقال تب
َرَ َ ر
()۶
متفق عليه]
اء»ٌ [ . فع رل ما َش َ َ َ َ ُ ُ ُ َّ
َویأخذ بِاَّلنب ،قد غف ررت ل ِعبدي ،فلی
ترجمه :ابوهریره میگوید :پیامبر ضمن نقل قول از پروردگار بلندمرتبهاش
فرمود« :یکی از بندگان ،گناهی انجام داد و گفت :یا اهلل! گناهم را بیامرز .و اهلل متعال
فرمود" :بندهام ،مرتکب گناه شد و دانست پروردگاری دارد که گناهان را میبخشد و
در برابر گناهان ،مجازات میکند ".باز هم این بنده ،مرتکب گناه میشود و میگوید:
ای پروردگارم! گناهم را بیامرز .و اهلل متعال ،فرمود" :بندهام ،مرتکب گناه شد و
دانست پروردگاری دارد که گناهان را میبخشد و در برابر گناهان ،مجازات میکند".
این بنده ،باری دیگر مرتکب گناه میشود و میگوید :ای پروردگارم! گناهم را بیامرز.
و اهلل متعال ،فرمود« :بندهام ،مرتکب گناه شد و دانست پروردگاری دارد که گناهان را
ترجمه :ابوهریره میگوید :ما به همراه ابوبکر و عمر $با پیامبر نشسته
بودیم و چند نفر دیگر نیز با ما بودند .پیامبر از میانِ ما برخاست و رفت و چون
تأخیر کرد ،ترسیدیم که مبادا در نبودِ ما و در تنهایی ،مشکلی برایش پیش آمده باشد؛
طاقت نیاوردیم و برخاستیم (تا ببینیم چه شده است) .من ،نخستین کسی بودم که
نگران شدم؛ لذا بیرون رفتم و در جستجوی پیامبر بودم تا اینکه باغی از انصار
رسیدم ....آنگاه ابوهریره این حدیث طوالنی را ذکر میکند تا آنجا که میگوید:
رسولاهلل فرمود« :برو و هرکس را بیرون این باغ دیدی که گواهی میدهد معبود
راستینی جز اهلل نیست و قلبش به آن یقین دارد ،به او مژدهی بهشت بده».
َ َ َ
َّ َّ َ َّ اّلل بن َع رمرو بن العاص رِض ُ َّ
اهلل عنهما ،أن انل ِب تال قول -192وعن عبد
ِ ُ ذ ِ ذ ُ ذ ِ َّ
ِن﴾ ن َفإِن َهۥ َم ِ َ اس َفمن َتبِع ِ َ ن َأضَللَنَ َكثِيَا َمِنَ َٱِلذ ِ َ ب َإِنه َ ِیم﴿ :ر َِ اّللِ يف إبراه َ
ِ
ذ ُ ذ ُ ِ َ َ
[ابراهيمَ ،]٤٦ :وق رول عيىس﴿ :إِن َتعذِبَ ُهمَ َفإِن ُهمَ َعِبادكَ َِإَون َتغَفِرَ َل َُهمَ َفإِنكَ َأنتََ
َ َ َّ ُ ُ َّ ُ َّ َ ََ ََر
ِيم َ[ ﴾١١٨املائدة ،]١١٨ :ف َرفع یدیه وقال« :الله َّم أم ِيت أم ِيت» َوبكى ،فقال يز َٱلَك َُ
ٱلَع ِز َُ
ُ َ ك َأ رعلَم،فسلر ُه َما یُبكِیه؟» َفأَتَاهُ ُ ر َ ر
خرب ُهیل َفأ َ َ جرب
ُ َ َّ َ َ ُّ َ
اّلل« :یا جربیل اذهب إِىل حمم ٍد ورب
َّ
ِ
َّ ُ َ َّ َ ُ ُ َ ر َّ ُ َ ُ َ ر َ َ ُ َّ
جربیل اذهب إِىل حمم ٍد فقل :إِنا ِ یا« تعاىل: اّلل فقال م، رسول اّلل بِما قال :وهو أعل
َُ ُ َ َ ُ َّ َ َ ُ
()۶
سُن ِضیك يف أمتِك َوال نسوؤك»[ .روایت مسلم]
ترجمه :عبداهلل بن عمرو بن عاص $میگوید :پیامبر فرمودهی اهلل دربارهی
ذ ِ ذ
ن َفإِن َُهۥَ اس َفمن َتبِع ِ َ ن َأضَللَنَ َكثِيَا َ ِمِنَ َٱِلذ ِ َ
ب َإِن ُه ذَ دعای ابراهیم را تالوت کرد﴿ :رَ َِ
ُ ذ ِ ُ
ِن﴾ )1(.و نیز این سخن عیسی را تالوت نمود﴿ :إِن َتعذِبَ ُهمَ َفإِن ُهمَ َعِبادكَ َِإَونَ م ِِ َ
ذ
ِيم َ )۳(﴾١١٨آنگاه رسولاهلل دستانش را بلند کرد و يز َٱلَك َُ تغَ ِفرَ َل ُهمَ َفإِنكَ َأنتَ َٱلَع ِز َُ
گفت« :یا اهلل! امتم ،امتم» .و گریست .اهلل فرمود« :ای جبرئیل! نزد محمد برو -در
حالی که اهلل داناتر است -از محمد بپرس که چرا میگرید؟ جبرئیل نزد
رسولاهلل آمد و ایشان ،علت گریهاش را بیان فرمود - .و اهلل خود داناست -.اهلل
متعال فرمود« :ای جبرئیل! نزد محمد برو و بگو :ما ،تو را دربارهی امتت خشنود
میسازیم و تو را اندوهگین و ناراحت نمیکنیم».
شرح
احادیثی که مؤلف /ذکر کرده ،دربارهی امیدواری به رحمت ال
هیست.
احادیث فراوانی در این باره وجود دارد؛ از جمله اینکه اهلل متعال بر بندگانش از مادر
نیز نسبت به فرزندش ،مهربانتر است .دلیلش ،داستانِ همان زنیست که در میان
اسیران جنگی در تالش و تکاپو بود و ناگهان پسربچهای را دید ،به سویش دوید ،او
را در آغوش گرفت و به او شیر داد .پیامبر فرمود« :آیا به نظرِ شما این مادر،
فرزندش را در آتش میاندازد؟» گفتند :خیر .رسولاهلل فرمود« :بهطور قطع اهلل بر
بندگانش از این مادر نیز نسبت به فرزندش ،مهربانتر است» .و این ،از کمال لطف و
رحمت پروردگار نسبت به بندگانش میباشد که نشانههای فراوانی دارد؛ نعمتهایی
که پیاپی به ما ارزانی میدارد ،نشانهی روشنی از مهر خداوندیست که بزرگترینش
نعمت اسالم است .زیرا اهلل متعال ،بسیاری از امتها را از نعمت اسالم ،محروم
نموده ،ولی بندگان مؤمنش را از این نعمت ،برخوردار ساخته است.
از دیگر نشانههای مهرورزی اهلل به بندگانش ،اینست که پیامبرانی مژدهرسان و
بیمدهنده به سوی مردم فرستاده تا پس از ارسال پیامبران ،عذر و بهانهای نداشته باشند.
مؤلف /همچنین احادیثی ذکر کرده که در آن ،آمده است :رحمت الهی بر
خشم و غضب او غالب است .از اینرو اهلل به گنهکاران دستور داده که از
پروردگارشان درخواست آمرزش کنند تا آنان را بیامرزد؛ حال آنکه اگر میخواست،
هالکشان میکرد و آنان را به توبه و درخواست آمرزش ،تشویق و ترغیب نمیفرمود.
ذ ُ ذ
ّلل َٱِلذاسَ َبِما َكس ُبواَ َما َتركَ ََعَ َظهَ ِرها َمِن َدٓابةَ َولَ ِ
كنَ ﴿ولوَ َيُؤاخ َ
ِذ َٱ َُ
ِ ُ
[فاطرَ َ ]٣٢ : م﴾لَأجلََ ُّمس ِ َ يُؤخ ُِرهمََإ ِ ىَ
و اگر اهلل ،مردم را به سزای کردارشان گرفتار (عذاب) میکرد ،روی زمین هیچ جنبندهای
نمیگذاشت ،ولی تا زمان مشخصی به آنان مهلت میدهد.
211 باب :امید به رحمت پروردگار
لذا در حدیثی که مسلم /روایت کرده ،آمده است که پیامبر فرمود« :اگر شما
گناه نمیکردید ،اهلل متعال ،مردمان دیگری پدید میآورد که گناه کنند و آمرزش
بخواهند و او ،آنها را بیامرزد».
این ،تشویقیست برای اینکه وقتی انسان ،مرتکب گناه میشود ،از اهلل متعال،
آمرزش بخواهد؛ زیرا اگر با نیتی صادقانه و قلبی سرشار از یقین ،طلب آمرزش کند،
اهلل او را میبخشد.
ذ ذ ذ ى ُ ُ ذ ُ
ّلل َيغَ ِف َُرَ
ن َٱ َ س ِهمَ َلَ َتقَن ُطواَ َمِن َ ذرحَةَِ َٱ َ
ّللَِإ ِ َ َع َأنف ِ
﴿قلَ َيَعِبادِيَ َٱَّلِينَ َأسَفواَ َ َ
ُ ً ذ ُ ُّ ُ
َ [الزمر]٢٤ : ِيمَ﴾٥٣ ِيعاََإِن َُهۥَهوََٱلَغف َُ
ورَٱ ذلرح َُ ٱَّلنوبَََج
بگو :ای بندگان من که با زیادهروی در گناهان به خویشتن ستم کردهاید! از رحمت اهلل
ناامید نباشید .بیگمان اهلل ،همهی گناهان را میآمرزد .بهراستی که او ،همان ذات آمرزنده و
مهرورز است.
از جملهی احادیثی که در این باب ذکر شده ،این روایت است که پیامبر
فرمودهی اهلل دربارهی دعای ابراهیم را تالوت کرد:
ذ ذ ِ ذ
ان َفإِنكََ ن َفإِن َُهۥ َم ِِ َ
ِن َومنَ َعص ِ َ ن َأضَللَنَ َكثِيَا َ ِمِنَ َٱِلذ ِ َ
اس َفمَن َتبِع ِ َ ب َإِن ُه ذَ
﴿ر َِ
ُ
[ابراهيمَ َ ]٤٦ : وررَ ذرح رَ
ِيمَ﴾٣٦ غف َ
ای پروردگارم! بتها سبب گمراهی بسیاری از مردم شدهاند؛ پس هر که از من پیروی کند،
بیگمان او از من است و هر که از من نافرمانی نماید ،بهطور قطع تو آمرزندهی مهربانی.
و نیز این سخن عیسی را تالوت نمود:
ذ ُ ذ ُ ِ
﴿إِنَتعذِبَ ُهمََفإِن ُهمََعِبادكََِإَونَتغَ ِفرََل ُهمََفإِنكََأنتََٱلَع ِز َُ
يزَٱلَك َُ
ِيمَ﴾١١٨
َ [املائدة]١١٨ :
اگر عذابشان کنی ،بندگان تو هستند؛ و اگر آنها را ببخشی ،به راستی که تو ،توانای
حکیمی.
آنگاه رسولاهلل دستانش را بلند کرد و گفت« :یا اهلل! امتم ،امتم» .و گریست .اهلل
متعال فرمود« :ای جبرئیل! نزد محمد برو و بگو :ما ،تو را دربارهی امتت خشنود
میسازیم و تو را اندوهگین و ناراحت نمیکنیم».
اهلل محمد را دربارهی امتش ،خشنود ساخت؛ چنانکه اجر و پاداش این
امت را در مقایسه با امتهای پیشین ،چندین برابر قرار داد .در حدیث صحیح آمده
شرح ریاضالصالحین 211
است« :مثال این امت و امتهای گذشته ،مانند شخصیست که عدهای را از صبح تا
ظهر به کار میگیرد و یک دینار به آنان مزد میدهد؛ آنگاه عدهی دیگری را از ظهر تا
عصر به کار میگیرد و به آنها نیز یک دینار مزد میدهد .سپس برخی دیگر را از
عصر تا مغرب بهکار میگیرد و به آنها دو دینار مزد میدهد .دو گروه اول اعتراض
میکنند و میگویند :چرا به ما که بیشتر کار کردیم ،یک دینار دادی و به اینها دو
()۶
لذا دینار؟ کارفرما میگوید :آیا به شما کم ترین ستمی کردهام؟ میگویند :خیر».
هیچ سرزنشی بر او نیست .پس فضل و لطف الهی بر این امت ،فراوان است.
اهلل متعال ،محمد مصطفی را دربارهی امتش راضی نمود و امتیازات فراوانی به
این امت بخشید؛ از جمله اینکه پاداش فراوانی به آ نها میدهد؛ همچنین با اینکه
آخرین امت هستند ،ولی نخستین امتی خواهند بود که روز قیامت ،به حسابِ
اعمالشان رسیدگی میشود .این امت ،فضایل و امتیازات فراوانی دارد؛ همانگونه که
ُّ ْ األنْبيَاء َقبْل نُ ْ ْ َْ پیامبر فرموده است« :أُ ْعطيت ََخْ ًسا ل َ ْم ُي ْع َط ُه َّن أَ َ
بِ ع الر ِ ب ترص ِ ِ ِ ن م
ِ د ح ِ
َ َ َّ َ َ َ ْ
ت يل الغنَائ ُم َول ْ َّ ُ َ
األ ْر ُض َم ْسج ًدا َو َط ُه ً ري َة َش ْهر َو ُجعلَ ْ
()1
َتل ِأل َحد قبْ ِل»؛ ِ م ِ ِ
ورا َوأحل ْ
ِ ِ ت ِيل ِ
َمس َ
ِ
یعنی« :پنج چیز به من عطا شده است که پیش از من ،هیچ پیامبری از آنها برخوردار
نشد :از مسافت یک ماه ،دشمنانم ،دچار ترس و وحشت میشوند؛ زمین ،برای من
مسجد و پاک گردیده است؛ و مال غنیمت برای من حالل شده است ،در صورتی که
()۳
پیش از من برای هیچکس حالل نشد».
اینها ویژگیهاییست که به رسولاهلل و امتش عنایت شده است .در هر حال،
احادیثی که مؤلف /ذکر کرده ،دربارهی امیدواری به رحمت الهیست و انسان را بر
آن میدارد که کارهای نیک و شایسته انجام دهد و با انجام آن به آمرزش و پاداش
االهی ،امیدوار باشد.
***
ترجمه :ابن عباس $میگوید :از رسولاهلل شنیدم که میفرمود« :هر فردِ
مسلمانی بمیرد و چهل مسلمان موحد که هیچ چیز و هیچکس را با اهلل شریک
نساختهاند ،بر او نماز بخوانند ،اهلل متعال شفاعت آنان را در حقّ او میپذیرد».
ر َ ُ َّ َ َّ ُ َّ َ َ
رسول اّللِ يف قب ٍة َن ىوا مِن أ َرب ِعنی ،فقال: ِ ابن مسعود قال :کنا مع -196وعن ِ
ََ َ َ َ َ ُ ُ ُُ َ َ ر ُرَ َ َ َ َّ ََ َ َ َ ر َ ُ ُ َُُ َ ر
«أترضون أن تكونوا ربع أه ِل اجلنة؟» قلنا :نعم ،قال« :أترضون أن تكونوا ثلث أه ِل
َ َّ َ َ ر ي َ ُ َ ر َ ُ ُ َّ َ ُ ُ َ َّ َ ُرَ َ َ َ َّ
اجلنة، اجلنة؟» قلنا :نعم ،قالَ « :واَّلِي نفس حمم ٍد بِی ِده ِ إِِّن ألرجو أن تكونوا ن ِصف أه ِل
َّ َ َّ َ َ َ َ ي َ َ َ َّ َ َّ َ َ ُ ُ َ َّ َ ٌ ُ َ ٌ َ َ ُ ر َ ر
ابلیضاءِ اجلنة ال یدخلها إِال نفس مسلِمةَ ،وما أنتم يف أه ِل الْشكِ إِال كََالشعرة ِ وذل ِك أن
َ ر َ َّ َّ َ َ َّ َ َ َ َّ
()۶
متفق عليه]
ور األَح ِر»ٌ [ . ِل اثل ِ ور األسود ،أ رو َكلشع َرة ِ السوداءِ يف ج ِِل اثل ِ
يف ج ِ
ترجمه :ابن مسعود میگوید :ما حدود چهل نفر با پیامبر در خیمهای بودیم؛
فرمود« :آیا راضی میشوید که شما مسلمانان ،یکچهارم بهشتیان باشید؟» گفتیم :بله.
فرمود« :آیا راضی میشوید که شما ،یکسوم بهشتیان باشید؟» گفتیم :بله .فرمود:
« سوگند به ذاتی که جان محمد در دست اوست ،من امیدوارم که شما نصف بهشتیان
باشید؛ زیرا کسی جز مسلمان ،وارد بهشت نمیشود .شما نسبت به مشرکان ،مانند
موی سفیدی در پوست گاوی سیاه هستید؛ یا مانندِ مویی سیاه در پوست گاوی
سرخموی».
َ َ َ َ ُ ر َ َََ َ َ ُ ُ َ
-192وعن أيب موىس األشعري قال :قال َرسول اهللِ« :إِذا َكن ی روم ال ِقیام ِة دفع
َ َ َ ُ َ ُ ي ُ ر َ ُ ًّ َ ر َ ًّ َ َ ُ َّ ُ
رصانِیا فیقول :هذا ف َِكکك م َِن انلَّارِ». اّلل إِىل ُك مسلِ ٍم يهودیا أو ن
ُُ َرَ َ ُ َرَ ر َ َ ٌ َ ُ ر ُ
عنه عن انلَّ ي
ال
وب أمث ٍِ نذِ ب نی م
ِ ِ لس ب قال« :ی ِيجء یوم ال ِقیام ِة ناس مِن الم ويف روایة
ُ َ َ ُ َ َّ ُ
()1
ال یغ ِفرها اّلل هلم»[ .روایت مسلم] اجلب ِ
ترجمه :ابوموسی اشعری میگوید :رسولاهلل فرمود« :وقتی روز قیامت
فرامیرسد ،اهلل متعال ،به هر مسلمانی ،یک یهودی یا نصرانی میدهد و میفرماید:
این ،عوض و بالگردان تو از آتش دوزخ است».
شرح
همهی این احادیث ،دربارهی امیدواری به رحمت الهیست؛ البته امید به رحمت
باید مبتنی بر کارهای نیک و شایسته باشد و امید بدون عمل ،آرزوی بیپایهایست
َ َ َ ِّ
که هیچ سودی برای بنده ندارد .از اینرو در حدیث آمده است« :الكي ُس َم ْن دان
َ َّ َ َ َّ َ َْ ُ َ ْ َََْ َْ َ َ َ َْ َ ْْ َْ َ َ َ َ
()۶
اَّلل األماي».
اجز من أتبع نفسه هواها ،وتمَّ لَع ِنفسه ،وع ِمل ِملا بعد املوت ،والع ِ
یعنی« :زیرک ،کسیست که خویشتن را محاسبه کند و برای پس از مرگ (برای
آخرت) ،کار نماید؛ و ناتوان ،کسیست که از خواستهها و آرزوهای نفسانی خویش،
پیروی کند و امید و آرزوی بیاساس و نابجا به خداوند داشته باشد» .لذا عمل و کار
و کوشش ،گریزناپذیر و ضروریست تا امید انسان تحقق یابد و پایه و اساس درستی
داشته باشد.
مؤلف /حدیث معاذ بن جبل را نقل کرده است :معاذ پشت سرِ پیامبر
سوار االغ بود؛ پیامبر به معاذ فرمود« :ای معاذ! آیا میدانی حق اهلل بر بندگان ،و
حق بندگان بر اهلل چیست؟» گفتم :اهلل و پیامبرش داناترند .فرمود« :حقّ اهلل بر بندگان،
اینست که او را عبادت کنند و چیزی را شریکش نسازند؛ و حق بندگان بر اهلل،
اینست که کسی را که چیزی شریکش نمیگرداند ،عذاب نکند» .گفتم :ای
رسولخدا! آیا این مژده را به مردم برسانم؟ فرمود« :خیر؛ این مژده را مگو .زیرا بیم
آن میرود که بر این مژده ،تکیه کنند و عمل را ترک نمایند» .یعنی به واجبات بسنده
کنند و دیگر ،به اعمال نفل نپردازند .البته معاذ در پایان عمرش ،از ترس اینکه
مبادا بهخاطر کتمان این حدیث ،گنهکار شود ،آن را به مردم گفت .در هر حال ،این
فرمودهی پیامبر هشداری جدی در اینباره است که انسان نباید با تکیه بر این مژده
به واجبات بسنده کند؛ بلکه باید بداند که عبادت و بندگی اهلل برای رستگار شدن،
گریزناپذیر است.
از دیگر احادیثی که مؤلف /
دربارهی امیدواری به رحمت اهلل ،نقل کرده،
روایتیست که پیامبر فرموده است :در قبر از مؤمن سؤال میکنند و او گواهی
( )۶ضعیف است؛ نگا :ضعیف ابنماجه ،ش821 :؛ و ضعیف الجامع الصغیر ،ش5214 :؛ از آلبانی./
ر.ک :همین کتاب ،حدیث شمارهی .27
شرح ریاضالصالحین 272
میدهد که معبود برحقی جز اهلل نیست و محمد ،فرستادهی اوست .پیامبر فرمود:
این ،همان سخن استواریست که اهلل متعال ،دربارهاش میفرماید:
ُ ِ ُ ذُ ذ
فَٱلَيوََة َِٱ ُّدلنَياَو ِ َ
فَٱٓأۡلخِرَة ِ﴾ [ابراهيم]٨٧ : ّللَٱَّلِينََءام ُنواَََب ِٱلَقوَ َِلَٱثلذاب ِ َِ
تَ ِ َ تَٱ َ
﴿يثَب ِ َ
اهلل ،مومنان را در زندگی دنیا و آخرت با سخن استوار ،ثابت و پایدار میگرداند.
در قبر از هر مردهای سه سؤال میپرسند :پروردگارت کیست؟ دینت چیست؟ و
پیامبرت کیست؟ و مؤمن پاسخ میدهد :پروردگار من ،اهلل متعال است و دینم ،اسالم
و پیامبرم ،محمد.
مؤلف /همچنین روایتی دربارهی نحوهی حسابرسی به مؤمن ذکر کرده
است :اهلل روز قیامت بندهاش را دور از انظار مردم ،نزد خود میخواند و او را زیر
کَنَف خود ،یعنی زیرِ پوشش خود قرار میدهد و میفرماید :فالنکار و فالنکار را
انجام دادی ،و دربارهی گناهانش از او اعتراف میگیرد .و چون بنده ،به گناهان خود
اعتراف میکند ،اهلل میفرماید« :من ،در دنیا گناهانت را پوشاندم و امروز نیز (آنها
را میپوشانم و) تو را میآمرزم .سپس بنده کارنامهی نیکیهایش را دریافت میکند».
همان گونه که در یکی از این احادیث اشاره شد ،روز قیامت به هر مسلمانی ،یک
یهودی یا نصرانی میدهند و به او میگویند :این ،عوض و بالگردان تو از آتش دوزخ
است؛ لذا تو ،نجات مییابی.
البته این ،بدین معنا نیست که تعداد مسلمانان و غیرمسلمانان ،یکسان است؛ بلکه
شمار کافران اعم از یهود و نصارا ،و سایر مشرکان ،بیش از تعداد مسلمانان است؛
زیرا از هر هزار نفر ،نهصد و نود و نه نفر به دوزخ میروند و یک نفر وارد بهشت
میشود.
مؤلف /حدیثی ذکر کرده است که پیامبر به اصحابش فرمود« :آیا راضی
میشوید که شما مسلمانان ،یکچهارم بهشتیان باشید؟» گفتند :بله .فرمود« :آیا راضی
میشوید که شما ،یکسوم بهشتیان باشید؟» گفتند :بله .فرمود« :من امیدوارم که شما
نصف بهشتیان باشید»؛ یعنی نصف بهشتیان ،از این امت هستند و نصف دیگر از سایر
امتها .این ،نشانگر فراوانی امت اسالمیست؛ زیرا آخرین امت میباشد و افراد این
امت تا روز قیامت ،پا به عرصهی هستی میگذارند .در «سنن» و «مسند» آمده است:
273 باب :امید به رحمت پروردگار
صفهای بهشتیان ،یکصد و بیست صف است که هشتاد صف ،از آنِ این امت
میباشد )۶(.لذا این امت ،دوسوم بهشتیان خواهند بود و این از رحمت اهلل متعال و از
امتیازهای پیامبر است؛ زیرا پیامبر از اجر و پاداش کسانی که به سنت و روش او
عمل میکنند ،برخوردار میشود.
***
َ َ َ َّ َ ُ ى َ َ َ َ ر َ ُ َ َ َ َ
خربهُ ،فأنزل ب فأ َ َ ام َرأ ٍة ق ربلة فأَت انلَّ َّ ابن مسعو ٍد أن رجال أصاب مِن -193وعن ِ
ِ ذ
ذ ِ ذ
ات﴾لس ِيَ َِ ت َيُذَهِبَ َٱن َٱلَسنَ َِ ل َإ ِ َ ارَِو ُزلفَا َ ِمِنَ َٱ َ
ل َِ ف َٱِلذه َلصلوَةَ َطر َِ اّلل تعاىل﴿ :وأق ِ َم َٱ ذ
ِ
َّ ُ
ُ َّ ُ َ َ ُ َ َ
()1
متفق عليه] میع أميت ُك ِه رم»ٌ [ . جل ِ ول اهللِ؟ قالَ ِ « : [هود ]١١١ :فقال الرجل :أيل هذا یا رس
ترجمه :ابنمسعود میگوید :مردی ،زنی را بوسید و سپس نزد پیامبر آمد و
لصلوَةََ ماجرا را گفت (و اظهار ندامت کرد) .اهلل متعال ،این آیه را نازل فرمود﴿ :وأق ِ َمَٱ ذ
ِ
ذ ِ ذ ذ
ات﴾ )۳(.آن مرد گفت :ای لس ِيَ َِ ت َيُذَهِبَ َٱ ن َٱلَسنَ َِ ل َإ ِ َ ارِ َو ُزلفَا َ ِمِنَ َٱ َ
ل َِ ف َٱِلذه َ
طر َِ
رسولخدا! آیا این حکم ،ویژهی من است؟ فرمود(« :خیر؛) شامل حالِ همهی امت
من میشود».
َ َ ر ُ َ ًّ َ َ ر ُ َ ُ َ اء َر ُج ٌل إِىل انلَّ ي
َ
-112وعن أنس قالَ :ج َ
ب فقال :یا َرسول اهللِ أصبت حدا ،فأق ِمه
َّ ي َّ َ َ َّ َ َ َّ َّ ُ َ َ َّ َ َ َ َ َّ َ َ َ
ت الصالة فصَل مع رسول اّلل فلما قَض الصالة قال :یا رسول اّللِ إِِّن يلع ،وحَّض ِ
ُ َ َ ر َ َ ر َ َ َ َ َّ َ َ َ ر ُ ًّ َ ر َّ َ َ َّ
َّضت معنا الصالة؟» قال :نعم :قال« :قد غ ِف َر يف کتاب اّلل ،قال« :هل ح أصبت حدا ،فأق ِم
َ َ
()8
متفق عليه]
لك»ٌ [ .
( )۶ترمذی( ،بهشمارهی )6452روایت کرده و آن را حسن دانسته است؛ و نیز روایت :ابنماجه ،ش:
( ،)5628و احمد ( )220 ،244 ،257/4بهنقل از بریده و روایت احمد ( )542/0بهنقل از ابنمسعود.
آلبانی /در مشکاة ( )4255و ریاض الصالحین( )212این روایت را صحیح دانسته است.
( )1صحیح بخاری ،ش462 :؛ و صحیح مسلم ،ش.6722 :
( )۳هود .005:یعنی« :در آغاز و پایان روز و پاسی از شب نماز را برپا دار .بیگمان نیکیها ،بدیها را
از میان میبرند».
( )8صحیح بخاری ،ش2262 :؛ و صحیح مسلم ،ش.6725:
شرح ریاضالصالحین 274
ترجمه :انس میگوید :مردی نزد پیامبر آمد و گفت :گناهی انجام داده و
سزاوار حد (مجازات) شدهام؛ آن را بر من اجرا کن .در این میان ،وفت نماز فرارسید
و او با رسولاهلل نماز خواند .پس از پایان نماز ،عرض کرد :ای رسولخدا! گناهی
انجام داده و سزاوار مجازات شدهام؛ حکم اهلل را دربارهی من اجرا کن .پیامبر
فرمود« :آیا با ما نماز خواندی؟» گفت :بله .فرمود« :آمرزیده شدهای».
[منظور از حد شرعی یا مجازاتی که در این روایت آمده ،گناهیست که موجب
تعزیر میباشد؛ و منظور ،حد یا مجازاتی اصلی مانند حدّ زنا یا شراب و امثال آن
نیست؛ زیرا حدود و مجازاتهای اصلی ،با نماز ساقط نمیشوند و ترک آنها برای
قاضی و حاکم ،جایز نیست].
َ ر َ ر َ ر َر ُ َ َ َ َ َّ َ َ َ َ ُ ُ
-112وعنه قال :قال َرسول اهللِ« :إِن اهلل ل َریَض ع ِن العب ِد أن یأكل األكلة،
َ ر َ ر َ َّ ر َ َ َ َ ر ُ َ َ ر َ ُ
()۶
الْشبة ،فیحمدهُ علیها»[ .روایت مسلم] فیحمدهُ علیها ،أو يْشب
ترجمه :انس میگوید :رسولاهلل فرمود« :اهلل متعال از بندهای که غذایی
میخورد و او را حمد و سپاس میگوید یا هنگامی که جرعهای آب مینوشد و اهلل را
حمد و ستایش میکند ،راضی و خشنود میشود».
ُ َ
یل َيلتوب
َ َ َ َ ر ُ ُ َ َ ُ َّ
بالل ه دی طس ب ی اىل عت اهلل
َّ
إن « :
َ َ
ال ق ب -111وعن َأيب موىسَ عن انلَّ
ِ ُ َّ ِ ِ
ر َ َّ َ ُ َ َّ ر ُ َُ َ ُ َّ َ ََر ُ ُ ََ ُ ُ َّ َ ُ
یل ،حَّت تطلع الشمس مِن ار ِيلتوب م ِِسء الل ِ ار ،ویبسط یده بانله ِ م ِِسء انله ِ
ر َ
()1
َمغ ِربِها»[.روایت مسلم]
ترجمه :ابوموسی میگوید :پیامبر فرمود« :همانا اهلل متعال دستش را در شب
میگشاید تا گنهکارِ روز توبه کند و دستش را در روز میگشاید تا گنهکارِ شب توبه
نماید (و اهلل توبهی بندهاش را میپذیرد) تا آنکه خورشید از مغرب طلوع کند».
ُ ََ ُّ َ َر َ َ َ
جنیح عمرو بن عبسة -بفتح العنی وابلاءِ -السل ِم قال :کنت َوأنا -119وعن أيب ٍ
َ ُر َرُُ َ َرَ َ َّ
َ ُر ر ُ َ َ َ َّ َ ُ ُّ َ َّ َّ َ َ َ
يف اجلا ِهلِی ِة أظن أن انلاس لَع ضالل ٍة ،وأنهم ليسوا لَع َش ٍء ،وهم يعبدون األوثان،
( )۶صحیح مسلم ،ش .6725 :ر.ک :حدیث شمارهی 055همین کتاب.
( )1صحیح مسلم ،ش.6748 :
271 باب :امید به رحمت پروردگار
ُ َّ َّ َ ُ ر ُ َ ر َ ى َ َ َ ر ُ َ َ َ َ َ ر ُ َ َ ر َ َ ُ َ َ ر ُ
حليت ،فق ِدمت علی ِه ،فإِذا رسول اّلل فس ِمعت ب ِ َرج ٍل بِمكة خي ِرب أخبارا ،فقعدت لَع را ِ
ََ َ ُ َ َ َ َّ ر ُ َ َّ َ ر ُ َ َ َ َّ َ ُ ر ُ ُم رس َت رخ ِفیا ى ُج َر َء ُ
اء علی ِه ق رومه ،فتلطفت حَّت دخلت علی ِه بِمكة ،فقلت َل :ما أنت؟ قال:
َر َ َ ي َ ر َر َ َّ َر َ َ َ
«أنا نب» .قلت :وما نب؟ قال« :أرسلِين اّلل» .قلت :وبِأي َش ٍء أرسلك؟ قال« :أرسلين
َ ر ََ َ َ ْش ُك ب ِه َ ر اّلل الي ُ ر َ َ َ ر ُ َ َّ َ َّ بصلَة األَ ررحام ،وکرس األَ ر
َشء» .قلت :فمن معك لَع ِ د ح و ی ن أو ثان، و ِ ِ ِ ِ
َّ َ رَ ي ُ َّ ُ ٌ ُ ر َ َ ُ َ َ ٌر َ
هذا؟ قال« :حر وعبد» ومعه یومئِ ٍذ أبو بكر وبالل .$قلت :إِِّن متبعك ،قال إِنك لن
ر َ َر َ َ ر ر َ َ َّ َ َ َ َر َ َ َ َ َ َ
ارجع إِىل أهلِك فإِذا سمعت ك ِن تست ِطیع ذلك یومك هذا .أال ترى حايل وحال انلاس؟ َول ِ
َر ُ َ ََ َّ َ َ َر َ ر ُ َ َ ُ َر
ِيب قد ظه ررت فأت ِين» .قال فذهبت إِىل أهِلَ ،وق ِدم رسول اّلل المدینة وکنت يف أهِل.
َ َ َّ َ َ َ ٌ ر َ ر َ َ َ َ َ ر َ ُ َّ َ َ َ َ ر ُ َ َ َ َّ ُ َ ر َ
فجعلت أُترب األخبار ،وأسأل انلاس حنی ق ِدم املدینة حَّت ق ِدم نفر مِن أهِل املدینة،
ٌ َر َ َ َ ُ َرَ ُ َّ ُ ُ َّ َََ
الرجل اَّلي ق ِدم املدینة؟ فقالوا :انلَّاس إِيل ِه ِِساع َوقد أ َراد ق رومه قتله، فقلت :ما فعل هذا
ََ ُ َ ُ َ ََ ََ َ ُ ََ ُ ََ َ رَ ُ
عرفين؟ قال: ِ فل رم يستطیِعوا ذل ِك ،فق ِدمت املدینة فدخلت علیه ،فقلت :یا َرسول اهللِ أت
َّ َ َّ َ َّ َ ر َ ُ ُ َّ َ ر َ َ َ َ َّ َ َ
«نعم أنت اَّلي لقیتين بمكة» .قال :فقلت :یا رسول اّلل أخربن عما علمك اّلل َوأجهله،
َّ ر ُ َ َّ َ َ َّ ُ َّ ر ُ ر َ َ ي َ َ َ ُّ َّ َ ر َ َ
رص ع ِن الصالة ِ حَّت ترتف ِع الشمس خربن ع ِن الصالة ِ؟ قال« :صل صالة الصبح ،ثم اق ِ أ
َّ ُ َّ َ ي َر ُ ُ ََ َ َرَ َر َ َ رَ َ ُ ر َ َّ َ َ ر ُ ُ
حینئِ ٍذ يسجد لها الكفار ،ثم صل، قِید رمح ،فإِنها تطلع حنی تطلع بنی قرن شیطان ،و ِ
َّ ُ َّ ُ ُ َّ ر الظ ُّل ُّ َّ ي َ َّ َ َّ َّ َ َ
حینئذ
ٍ بالرمح ،ثم اقرص عن الصالة ِ ،فإِنه فإِن الصالة مشهودة حمضورة حَّت يست ِقل
شهودة حمضورة حَّت تُ َص ي َ ٌ َّ َّ َ َ َ ي َ َ َ ُ َ َ َ َّ
العرص ثم َ ِل تسج ُر جهن ُم ،فإِذا أقبل اليف ُء فصل ،فإِن الصالة م
َر ُ ُ غر ُب بنی َق ر مس ،فإ َّن َها تُ ُ َ َّ َ ر ُ َ َّ ُ َ ر
وحینئذ يسجد هلا ٍ رن شیطان، ِ اق ُرص ع ِن الصالة ِ حَّت تغرب الش
ُ
الك َّف ُ
ار».
ض َ ر ُ ر ُ ٌ َُي ُ َ ُ ُ َ َّ َّ َ
وءه، فالوضوء حدثين عنه؟ فقال« :ما مِنكم رجل يقرب و ب اّلل، قال :فقلت :یا ِن
َُ َ َ َ ُ َ َ َّ َ ر ر ُ ََرَ ََََ ر َ ُ
جه ِه وفی ِه وخیا ِشی ِمه .ث َّم إِذا غسل وجهه خطایا و ِ فیتمضمض ويستن ِشق فینت َِث ،إِال خ َّرت
ََر رَ ر َ َّ َ َ َ ُ َّ
یغسل یدی ِه إِىل ِ ثم ملاء. ا مع هِِ ت ی حل طراف ِ أ ِن م هِِ وجه خطایا ت خر الِ إ اّلل کما أمره
َ ر َ َ َ َّ ر
َر ُ َ ُ ََ َ ر َ ر ََر َّ ر ََ
نی إِال خرت خطایا یدی ِه مِن أنا ِملِ ِه مع الماءِ ،ث َّم يمسح َرأسه ،إِال خ َّرت خطایا ِ ال ِمرفق
ر َ َّ َ َ رَر ََ َ َر َ ر َ ر
طراف شعره ِ مع املاء ،ثم يغ ِسل قدمی ِه إِىل الكعبنی ،إال خرت خطایا ِرجلیه من َرأ ِس ِه من أ ِ
ُ َ َ َّ َ َّ َرَ َ َّ َّ َ ر َ ََ
باَّلي ه َو َُل أهل، أنا ِملِ ِه مع املاء ،فإِن هو قام فصَل ،فح ِمد اّلل تعاىل وأثًن علی ِه َوَمدهُ ِ
َ َ َ َ ر ُ ُ ُّ ُ َ ََرَ َ ََ َ َ َ ر َ ُ َّ
دلته أمه». انرصف من خطیئتِ ِه کهیئتِ ِه یوم و َوف َّرغ قلبه ّلل تعاىل ،إِال
َّ َ ََ َُ َ ُ َ َ َ َ
رسول اّلل ،فقال َل أبو ِ ب
ِ ح
ِ صا ة ام بن عبسة بهذا احلدیث أبا أم فحدث عمرو
َ ر َّ ُ ُ َر َ َ أمامة :یا َع رم ُ
الرجل؟ فقال عمرو:یا ح ٍد یعطى هذا رو بن عبسة ،انظر ما تقول .يف مقامٍ وا ِ
شرح ریاضالصالحین 271
َّ َ ر َ َ َ َ رََ َ َ َ َ َّ َ َ ر ي ََ ُ َ
ظم ،واقرتب أجِل ،وما ِيب حاجة أن أك ِذب لَع اّللِ أبا أمامة ،فقد ک ِربت ِسين ،ورق ع ِ
َ ى َ َّ َّ َ َّ ى َ ر َ ر َ ر َّ َر َ ر َ ر ُ َّ
رسول اّلل إِال مرة أو مرتنی أو ثالثا ،حَّت َِ تعاىل وال لَع رسول اّللِ لو لم أسمعه من
عت ُه أ َ َ
ُ ي َ َّ ُ َ ى َ َّ َ َ
()۶
كَث من ذلك[ .روایت مسلم] عد سبع مرات ،ما حدثت أبدا بِه ،ولكين س ِم
ترجمه :ابونجیح ،عمرو بن عَبَسهی سُلّمی میگوید :من در دوران جاهلیت،
بر این باور بودم که مردم در گمراهی هستند و در مسیر هدایت قرار ندارند که بتها
را عبادت میکنند تا آنکه باخبر شدم مردی در مکه ،خبرهایی میدهد (و سخنانِ
تازهای میگوید ).سوارِ شترم شدم تا نزد پیامبر بروم .در آن زمان رسولاهلل
مخفیانه دعوت میداد و قومش بر او گستاخ و مسلط بودند .مخفیانه وارد مکه شدم
(و پیامبر را پیدا کردم) .از او پرسیدم :تو کیستی؟ فرمود« :من ،پیامبرم» .گفتم:
پیامبر ،چیست؟ فرمود« :اهلل متعال ،مرا فرستاده است» .پرسیدم :تو را با چه مأموریتی
فرستاده است؟ فرمود« :برای صلهی رحم ،شکستن بتها ،و اینکه اهلل ،بهیگانگی
پرستش شود و هیچ چیز و هیچکس را شریکش نسازند» .گفتم :چه کسانی با تو
هستند؟ فرمود« :مردی آزاد و یک برده» .در آن زمان ابوبکر و بالل $با او بودند.
گفتم :من نیز پیرو تو هستم .فرمود« :تو امروز نمیتوانی اسالم آوردن خود را آشکار
کنی؛ مگر حال مرا با مردم نمیبینی؟ نزد خانوادهات بازگرد و وقتی خبر موفقیت و
آشکار شدن دعوتم به تو رسید ،نزدم بیا» .عمرو میگوید :نزد خانوادهام بازگشتم
تا اینکه رسولاهلل به مدینه هجرت کرد و من ،همچنان در منطقهی خود بودم؛ پس
از هجرت پیامبر به مدینه ،جویای اخبار بودم و از مردم ،پرس و جو میکردم تا
اینکه عدهای از اهالی محلّ ما به مدینه رفتند( .وقتی بازگشتند) از آنها پرسیدم :کار
این مرد تازهوارد به مدینه ،به کجا رسیده است و چه وضعیتی داشت؟ گفتند :مردم
به سویش میشتابند؛ قومش تصمیم داشتهاند او را بهقتل برسانند ،ولی موفق نشدهاند.
(عمرو میگوید ):لذا به مدینه و نزد پیامبر رفتم .گفتم :ای رسولخدا! آیا مرا
میشناسید؟ فرمود« :بله ،تو همان کسی هستی که در مکه به مالقاتم آمدی» .گفتم :ای
رسولخدا! از دانشی که اهلل به تو داده است و من نمیدانم ،به من بیاموز و نماز را به
من آموزش بده .فرمود« :نماز صبح را بهجای آور؛ سپس تا زمانی که خورشید
بهاندازهی یک نیزه باال بیاید ،از خواندن نماز خودداری کن؛ زیرا خورشید ،هنگام
()۶
و این ،زمانیست که کافران ،برای طلوع ،از میان دو شاخ شیطان ،طلوع میکند
خورشید ،سجده مینمایند .سپس نماز بخوان؛ زیرا نماز خواندن ،با حضور فرشتگان
است و آنگاه که سایهی نیزه (یا هر چیز دیگری) به کمترین حدّ آن برسد ،از
خواندن نماز خودداری کن .چون در این زمان دوزخ ،شعلهور و برافروخته میشود و
وقتی سایه (به سمت مشرق) متمایل شد ،نماز بخوان؛ زیرا خواندن نماز با حضور
فرشتگان است تا آنکه نماز عصر را بهجای آوری .پس از نماز عصر ،تا غروب
خورشید نماز نخوان؛ زیرا خورشید در میان دو شاخ شیطان غروب میکند و کافران،
در این هنگام برای خورشید ،سجده مینمایند».
عمرو میگوید :گفتم :ای پیامبر خدا! وضو ،دربارهی وضو برایم سخن بگو.
فرمود« :هرکس از شما آب وضویش را تهیه کند و مضمضه و استنشاق نماید (آب را
در دهان و بینیاش بگرداند) ،گناهان صورت و دهان و بینیاش ،با آب وضو فرو
میچکد؛ و آنگاه که مطابق فرمان اهلل ،صورتش را میشوید ،گناهان صورتش ،با آب
وضو از اطراف ریش او ،میریزد .و چون دستانش را تا آرنج میشوید ،خطاهای
دستانش با آب وضو فرو میچکد و وقتی سرش را مسح میکند ،گناهان سرش با
آب وضو از اطراف موهایش پایین میافتد و آنگاه که پاهایش را تا دو قوزک
میشوید ،گناهان پاهایش به همراه آب وضو از انگشتانش فرو میریزد و هنگامی که
به نماز میایستد و اهلل متعال را حمد و ستایش میکند و ثنایش میگوید و او را
آنگونه که شایستهی اوست ،به بزرگی یاد مینماید و قلبش را برای اهلل متعال ،خالی
میگرداند ،مانند روزی که از مادر ،به دنیا آمد ،از گناهانش پاک میشود».
عمرو بن عبسه این حدیث را برای ابوامامه ،صحابی پیامبر بازگو کرد.
ابوامامه به او گفت :ای عمرو بن عبسه! بنگر چه میگویی؛ یک نفر یکجا (در یک
وضو و نماز) اینهمه پاداش مییابد؟! عمرو پاسخ داد :ای ابوامامه! پا به سن
گذاشته و پیر شدهام؛ استخوانهایم سست و ضعیف گشته و مرگم نزدیک است و
( )۶نووی /میگوید :این ،تمثیل و اشارهایست به اینکه هنگام طلوع آفتاب ،زمانِ جنب و جوش و
فعالیت شدید شیطان و همکاران و پیروان اوست تا مردم را بفریبند و بر آنها تسلط یابند.
شرح ریاضالصالحین 278
نیازی ندارم که بر اهلل متعال و پیامبرش دروغ ببندم و اگر این حدیث را یک یا دو یا
سه بار -عمرو هفت بار برشمرد -از رسولاهلل نمیشنیدم ،آن را بازگو نمیکردم؛
ولی این حدیث را بیش از این از پیامبر شنیدم.
َ ُ َّ َ َ َّ -111وعن أيب موىس األشعريَ ع ِن انلَّ ي
ب قال« :إِذا أراد اّلل تعاىل رَحة أم ٍة،
ُّ َ َّ َ َ َ َ َ ُ َّ ََ َ ى َ ى َُ َّ َ َ َ َ َ
قبض نبیها قبلها ،فجعله هلا ف َرطا وسلفا بنی یدیها ،وإذا أراد هلكة أم ٍة ،عذبها ونبیها
َ َر َّ َُ َ َ ُّ َ ُ َ َ َ َ ٌّ َ َ ر َ َ َ
َح ینظ ُر ،فأق َّر عینه بِهالکها حنی کذبوهُ وعصوا أم َرهُ»[ .روایت َح ،فأهلكها وهو
()۶
مسلم]
ترجمه :ابوموسی اشعری میگوید :پیامبر فرمود« :وقتی اهلل متعال بخواهد
بر امتی رحم کند (و آنها را از رحمتش برخوردار سازد) ،پیامبرشان را پیش از
خودشان از دنیا میبرد و او را برای امتش ،ذخیرهی آخرت قرار میدهد تا پیشاپیش
امتش قرار بگیرد (و برای آنها شفاعت کند)؛ ولی آنگاه که اهلل متعال قصد نابودی
امتی را داشته باشد ،در حالی که پیامبرشان ،زنده و نظارهگر است ،آنها را عذاب
میکند تا بدان سبب که پیامبرشان را انکار کردند و از او نافرمانی نمودند ،چشمانِ
پیامبر را به هالکت امت نافرمانش ،روشن بگرداند».
شرح
احادیثی که مؤلف /ذکر کرده ،همگی دربارهی امیدواری به رحمت الهیست.
در یکی از این احادیث آمده است :نمازهای پنجگانه ،کفارهی گناهانِ پیش از آن
است؛ مانند آن مرد که زنی را بوسید یا مثل آن شخص که مرتکب گناهی شد و از
پیامبر خواست که او را مجازات کنند .در نتیجه نماز ،برترین عبادتِ بدنیست و
بدیها را از میان میبرد .اهلل متعال ،میفرماید:
ذ ِ ذ ذ
َ ات﴾
لس ِيَ َِ تَيُذَهِبََٱ
نَٱلَسنَ َِ
لَإ ِ َ ارَِو ُزلفَاَ ِمِنََٱ َ
ل َِ فَٱِلذه َ ﴿وأق ِ َمَٱ ذ
لصلوَةََطر َِ ِ
[هود]١١٣ :
در آغاز و پایان روز و پاسی از شب نماز را برپا دار .بیگمان نیکیها ،بدیها را از میان
میبرند.
البته شکی نیست که نماز باید به صورتی ادا شود که اهلل میپسندد؛ همانگونه
که در حدیث عمرو بن عبسه بدین نکته اشاره شده که هر نمازی ،وقتِ مشخصی
دارد و در پارهای از اوقات ،از خواندن نماز منع شده است .سپس پیامبر نحوهی
وضو گرفتن را به عمرو بن عبسه آموزش داد؛ وقتی وضوی انسان ،وضوی درستی
باشد ،گناهانش با آب وضو فرومیچکد و آنگاه که انسان با قلبی که آن را برای اهلل،
فارغ کرده است ،به نماز میایستد ،اهلل متعال ،گناهانش را میبخشد .الزم میدانم که
اینجا این نکته را یادآوری کنم که برخی از مردم با اینکه نماز میخوانند ،ولی تنها
یکدهم پاداش نماز یا کمتر از آن به آنها میرسد؛ زیرا با قلبی غافل نماز میگزارند
یا بهگونهای که انگار مشغول تجارت و خرید و فروش هستند یا تا پایان نمازشان ،به
کارهای دیگری مشغولند!
انسان همینکه اهلل اکبر میگوید و به نماز میایستد ،شیطان ،وسوسه اش را آغاز
میکند و افکار و خیالهای زیادی در ذهنش میآورد و همینکه سالم میدهد و
نمازش را به پایان میرساند ،هر فکر و خیالی که در نماز داشته است ،از سرش
میرود .این ،نشانگر اینست که شیطان میخواهد نماز انسان را خراب و ناقص
نماید تا نمازگزار از این پاداش بزرگ ،محروم شود.
نکات فراوانی از حدیث عمرو بن عبسه برداشت میشود؛ از این حدیث
چنین برمیآید که پیامبر دعوتش را مخفیانه و در شرایطی آغاز کرد که بهشدت
تحت فشار و اذیت و آزار مشرکان بود .عمرو بن عبسه در دوران جاهلیت معتقد
بود که مردم ،گمراه شدهاند و در مسیر هدایت قرار ندارند؛ از اینرو در جستجوی
حقیقت و یافتن آیین سازگار با فطرت بود تا اینکه نام و آوازهی پیامبر و دعوتش
در مکه ،به او رسید .لذا به مکه رفت تا با پیامبر مالقات کند .وی ،شرایط سخت
مکه را برای پیامبر مشاهده کرد و دریافت که رسولاهلل بهشدت زیر نظر و تحت
فشار است و تنها یک مرد آزاد و یک برده ،یعنی ابوبکر و بالل $از او پیروی
کردهاند و با او هستند.
این ،نشان میدهد که ابوبکر صدیق نخستین کسی بود که به پیامبر ایمان
آورد و پس از او علی بن ابیطالب دیگر مردِ آزادی بود که مسلمان شد.
شرح ریاضالصالحین 281
اهلل متعال ،از زبان بندهی صالحش (مؤمن خاندان فرعون) میفرماید:
ُ ذُ ِ ذ ذ ذ ُ ُ
ات َماَ
ّلل َس ِيَ َِ ّلل َب ِص َُ
ي ََب ِٱلَ ِعبادَِ ََ ٤٤فوقىَ َه َٱ َ ن َٱ َ
ّللِ َإ ِ َ ﴿وأف ِوِ َ
ض َأَمَ ِريَ َإِلَ َٱ َ
[غافر]٣٢ ،٣٣ : مك ُرواَ﴾
و کارم را به اهلل میسپارم .همانا اهلل ،به حال بندگان بیناست .و اهلل ،او را از نقشههای سوء
آنان نگاه داشت.
ََ ر َ َ ي َ ر َ َّ َ َّ ُ َّ َ
رسول اّلل أنه قال« :قال اّلل :أنا عِند ظن عبدي ِ -112وعن أيب هریرة عن
ُ َ َّ ُ ر َ ر َ َ ُ َر َّ َ َّ ُ َ ر ُ َ ََ َ َ ُ َ ر ُ َ ر ُ
ِيب ،وأنا معه حیث یذک ُر ِنَ ،واّللِ ّلل أف َرح بت روب ِة عب ِده ِ مِن أح ِدك رم َيد ضاتلَه بالفالة ِ،
َ َرََ َ ى ى َ ر ُ ااعَ ،و َم رن َت َقر َب إ ِ َ َّ
َ َ ر َ َ َّ َ َ َّ ر ى َ َّ ر ُ َ ر ُ َ ى
يل ذِرااع ،تق َّربت إيله بااع ،وإِذا أقبل ومن تقرب إِيل ِشربا ،تقربت إِيله ِذر
َ ُ َ َُ ُ َ َّ َ ر
متفق عليه؛ این ،لفظِ یکی از روایتهای مسلم قبلت إيله أه رر ِول»ٌ [ . ىل يمَش ،أ إِ
()۶
است].
ترجمه :ابوهریره میگوید :رسولاهلل فرمود« :اهلل میفرماید :من ،با بندهام
مطابق گمانی که نسبت به من دارد ،رفتار میکنم و هرجا مرا یاد کند ،با او خواهم
بود .به اهلل سوگند که او از توبهی بندهاش بیش از شخصی خوشحال میشود که (شتر
و رهتوشهی) گمشدهاش را در بیابان پیدا میکند .هرکس ،یک وجب به من نزدیک
شود ،من یک ذراع( )1به او نزدیک میشوم؛ و هرکس ،یک ذراع به من نزدیک گردد،
من به اندازهی یک باع (فاصلهی دو دستِ باز) به او نزدیک میشوم؛ هرکس،
قدمزنان به سوی من بیاید ،من ،دواندوان به سویش میروم».
[در «صحیحین» چنین روایت شده است« :هر وقت مرا یاد کند ،من با او هستم»
و اینجا «هر جا» آمده و هر دو ،صحیح است].
( )۶صحیح بخاری ،ش7514 :؛ و صحیح مسلم ،ش6274 :؛ این لفظ در صحیح مسلم ،بهشمارهی
6757بهنقل از انس آمده است.
( )1ذراع ،بهاندازهی فاصلهی آرنج تا سر انگشتان دست است.
شرح ریاضالصالحین 282
َ ر َ ر َ َ َ َّ َّ َّ َ َّ ُ َ َ َّ
-116وعن جابِر بن عب ِد اّلل $أنه س ِمع انل ِب ،قبل موت ِ ِه بِثالث ِة أیامٍ یقول« :ال
َّ َّ َ ُ َ َ َ ُ ُ َّ ُ ُ ر
()۶
يموت َّن أحدكم إِال َوه َو حی ِس ُن الظ َّن باّلل[ .»روایت مسلم]
ترجمه :از جابر بن عبداهلل $روایت است که سه روز پیش از وفات پیامبر از
ایشان شنید که میفرمود« :هیچ کس از شما نمیرد ،مگر اینکه به اهلل گمان نیکی
داشته باشد».
َ ر َ َ َّ َ َّ َ َ ر ُ َ
-112وعن أنس قال :س ِمعت رسول اهللِ یقول« :قال اّلل تعاىل :یا اب َن آدم إِنك
َ َ َ ر ُُ ُ َ
ابن آدم ،ل رو بلغت ذنوبك ِنك وال ُأبَايل ،یا َ
َ َ َ َ َ رَ ََ رَ َ َ ُ َ َ َ
جوتين غف ررت لك لَع ما َكن م ما دعوتين ور
ِ
ر َ ر َ ر َ ر َ َ َ ُ َ َ ر َ َ َّ َ َ َ َ ر َ ُ ََ َ
راب األر ِض خطایا، عنان السماء ،ثم استغفرتين غف َرت لك ،یا ابن آدم ،إِنك لو أتيتين بِق ٍ
َرُ َ ُ َ ر ى َ رى ُر ُ ُ َّ َ ر َ
ْشك ِيب شيئا ،ألتيتك بِق َرابِها َمغ ِف َرة»[ .ترمذی ،روایت کرده و آن را ثم ل ِقیتين ال ت ِ
()1
حسن دانسته است].
ترجمه :انس می گوید :از رسولاهلل شنیدم که میفرمود« :اهلل متعال،
میفرماید :ای فرزند آدم! تا وقتی که مرا بخوانی و به من امیدوار باشی ،همهی
گناهانی را که از تو صادر شده است ،میبخشم و (به گناهانت) اهمیت نمیدهم .ای
آدمی! اگر گناهانت بهاندازهای بزرگ و زیاد باشد که به ابرهای آسمان برسد و سپس
از من آمرزش بخواهی ،تو را میبخشم و (به گناهانت) توجه نمیکنم .ای فرزند آدم!
اگر در حالی به سوی من بیایی و با من مالقات کنی که به پُریِ زمین ،گناه کردهای،
ولی هیچ چیز و هیچکس را شریکم نساخته باشی ،من با همین اندازه مغفرت و
آمرزش ،نزدت خواهم آمد».
شرح
مؤلف /پس از ذکر آیات و احادیثی دربارهی امید به رحمت الهی که نشانگر
گستردگی لطف و بخشندگی خداست ،بابی به نام «فضیلت امید به رحمت پروردگار»
گشوده است؛ بههر حال انسان باید به فضل و رحمت پروردگارش و آنچه که نزد
اوست ،امیدوار باشد.
سپس سخن عبد صالح ،یعنی مؤمن خانوادهی فرعون را ذکر کرده است که
ایمانش را مخفی نگه میداشت و خیرخواهِ قومش بود؛ بدینسان که آنان را نصیحت
میکرد و با بیان دالیل روشن ،برایشان بیان مینمود که در مسیر باطل قرار دارند و
راه موسی ،راه درستیست؛ در نهایت به آنان گفت:
ذ ذ ذ ُ ُ ُ ُ ُ ُ
ّللَب ِص َُ
يََب ِٱلَعِبادََِ﴾٤٤ نَٱ َ
ّللَِإ ِ َ ولَلكمََوأف ِوِ َ
ضَأمَ ِريََإِلََٱ َ ﴿فستذَك ُرونََماََأق َ
[غافر]٣٣ :
به زودی سخنانی ر اکه به شما میگویم ،به یاد خواهید آورد .و کارم را به اهلل میسپارم.
همانا اهلل ،به حال بندگان بیناست.
ذ ُ ُ
ّللِ﴾« :کارم را به اهلل میسپارم»؛ یعنی تنها به او اعتماد ﴿وأف ِوِ َ
ض َأمَ ِريَ َإِلَ َٱ َ
میکنم و تنها به او امید میبندم .اهلل متعال ،در ادامه میفرماید:
ُ ذُ ِ
اتَماَمك ُرواََوحاقََأَِب َِلَف ِرَعوَنََ ُسوَ َُءَٱلَعذ َِ
ابَ[ ﴾٤٥غافرَ ]٣٢ : ّللَس ِيَ َِ
﴿فوقىَ َهَٱ َ
و اهلل ،او را از نقشههای سوء فرعونیان نگاه داشت و عذاب سخت ،آنان را فرو گرفت.
سپس حدیث ابوهریره را ذکر کرده است که اهلل متعال در حدیث قدسی
میفرماید« :من ،با بندهام مطابق گمانی که نسبت به من دارد ،رفتار میکنم»؛ یعنی اگر
به من گمان نیک داشته باشد ،به نفع اوست و با او همینگونه رفتار خواهم کرد و
اگر به من گمان نیک نداشته باشد یا به رحمتم امیدوار نباشد ،بر اساس گمانش با او
رفتار میکنم .حال این پرسش مطرح میشود که چه زمانی گمان بنده به پروردگارش
نیکوست؟
زمانی میتوان گمان بنده به اهلل را نیک دانست که در جهتی گام بردارد یا
اعمالی انجام دهد که سبب جلب فضل و رحمت اوست؛ یعنی کارهای نیک انجام
دهد و در قلب خود به اهلل ،گمان نیک داشته باشد؛ ولی گمان نیک بهتنهایی یا بدون
عمل ،نوعی آرزوی نابجا و بیپایه است و کسی که از خواستهها و آرزوهای نفسانی
خویش ،پیروی کند و امید و آرزوی بیاساس و نابجا به خداوند داشته باشد ،ناتوان
است .نیکگمانی به پروردگار ،بدین معناست که انسان عملی انجام دهد که نشانگر
این گمانِ نیک باشد یا در وجود انسان این ویژگی به چشم بیاید و هر عمل نیکی که
انجام میدهد ،امیدوار باشد که اهلل آن را بپذیرد؛ وقتی روزه میگیرد ،به قبول شدن
شرح ریاضالصالحین 284
روزهاش امیدوار باشد؛ و آنگاه که صدقه میدهد ،همینطور؛ یعنی امیدوار باشد که
اهلل متعال اعمال نیکش را میپذیرد .ولی اگر به اهلل گمان نیک داشته باشی و از آنسو
از او نافرمانی کنی یا کارهای زشت و ناپسند انجام دهی ،روش افراد ناتوان و
درماندهای را در پیش گرفتهای که هیچ سرمایهای ندارند.
سپس مؤلف /با ذکر حدیثی بدین نکته اشاره کرده که بزرگواری و لطف
پروردگار ،از بندهاش بیشتر است؛ زیرا هنگامی که انسان ،یک وجب به سوی اهلل
میرود ،اهلل متعال ،یک ذراع به او نزدیک میگردد و آنگاه که انسان یک ذراع به اهلل
نزدیک شود ،اهلل متعال به اندازهی دو دستِ گشوده به بندهاش نزدیک میگردد و
هرگاه بنده ،قدمزنان و بهآرامی به سوی اهلل برود ،اهلل دواندوان به سویش میرود.
اهل سنت و جماعت ،این احادیث و امثال آن را حق می دانند؛ یعنی به آنچه که
در این احادیث دربارهی اهلل بیان شده است ،ایمان دارند .البته ما نمیدانیم که این
دویدن چگونه است یا این نزدیک شدن ،چه کیفیتی دارد و سخن گفتن از کیفیت و
چگونگی آن ،خطای بزرگیست و باید این موضوع را به اهلل واگذار کنیم.
سپس مؤلف /احادیثی به همین مضمون ذکر کرده که همه ،نشانگر اهمیت و
واجب بودن داشتن گمان نیک به پروردگار است؛ ناگفته نماند که باید به اسباب و
زمینههایی که الزمهی این گمان نیک است ،توجه نماییم .اهلل متعال ،ما و سایر
مسلمانان را به آنچه خیر و صالح دنیا و آخرت ماست ،موفق بدارد.
***
-33باب :جمع میان بیم و امید (خوف و رجاء)
بدان که بهتر است انسان در هنگام سالمتیاش ،ترسان و امیدوار باشد و بیم و
امیدش یکسان؛ ولی در زمان بیماری بهتر است که امیدش بیش از ترس و بیم او
باشد .آموزهها و قواعد شرعی و دادههای کتاب و سنت نیز نشانگر این موضوع
هستند.
اهلل متعال ،میفرماید:
لَٱلَقوَ َُمَٱلَخَ ِ ُذ ذ
ََ َ [األعراف]٩٩ : سونََ﴾٩٩ ّللَِإ ِ َ ﴿فلََيأَم َُ
نَمكَرََٱ َ
تنها زیانکاران از عذاب اهلل (غافلند و) احساس امنیت میکنند.
و میفرماید:
ذ ذ ِ ذ ذ
َََ َ [يوسف]٨٦ : لَٱلَقوَ َُمَٱلَكَفِ ُرونََ﴾٨٧
ّللَِإ ِ َ
حَٱ َ ﴿إِن َُهۥَلََيايَ ُ َ
سَمِنَروَ َ
...بهراستی تنها کافران از رحمت اهلل ناامید میشوند.
و میفرماید:
ُّ ُّ
[آل عمران]١١٦ : وه رَوتسَو َدَ ُو ُج َ
وه ر﴾ ضَ ُو ُج َ
﴿يوَمََتبَي َ
روزی که برخی چهرهها سفید ،و برخی چهرهها سیاه میشود.
و میفرماید:
ُ ذ ﴿إ ذَ ذ
[األعراف]١٦٧ : ِيمَ﴾١٦٧ ابَِإَون َُهۥَلغف َ
وررَ ذرح رَ س َُ
يعَٱلَعِق َِ نَربكََل ِ ِ
بهراستی پروردگارت زود مجازات میکند و بیگمان او ،آمرزندهی مهرورز است.
همچنین میفرماید:
ذ ُ ذ
ََ َ [االنفطار]١١ ،١٥ : حيمََ﴾١٤ نَٱلَف ذجارََل ِ َ
ف َج ِ فَنعِيمَََِ١٣إَو َ
نَٱلَبَرارََل ِ َ
﴿إ ِ َ
بهیقین نیکان در نعمت خواهند بود و بدکاران در دوزخ.
و میفرماید:
فَعِيشةََ ذراضيةَََ٧وأ ذماَمنََخ ذفتََموَز ُ
ين َُهۥَ ﴿فأ ذماَمنَث ُقلتََموَز ُ
ين َُهۥََ٦ف ُهوََ ِ َ
ِ ِ ِ
ر ُ
[القارعةَ َ ]٩ ،٦ : َ٨فأ ُّم َُهۥَهاوِي َةَ﴾٩
شرح ریاضالصالحین 281
اما کسی که ترازوی اعمال نیکش سنگین باشد ،پس او در زندگی خوشایند و پسندیدهای
خواهد بود .و هر کس ترازوی اعمالش سبک باشد ،پس در دامن «هاویه» (آتشی سوزان و
شعلهور) خواهد بود.
آیات فراوانی در اینباره وجود دارد؛ گاه خوف و رجاء (بیم و امید) در آیهی
پشت سرِ هم با هم ذکر شده و گاه در چند آیه و در پارهای از موارد در یک آیه.
َ ر َ َّ َ َرَ ُر َ َّ ُ َ
-112وعن أيب هریرة أن َرسول اهللِ قال« :ل رو يعل ُم المؤم ُِن ما عِند اّللِ م َِن
ُ َ َ َّ َ َّ ر َ َ َ َ ر َّ َ َرَ َ َ َّ َ َ ُُ َ
الرَحةِ ،ما قنط مِن جنتِ ِه العقوبةِ ،ما ط ِمع ُبَنتِ ِه أحد؛ َول رو يعل ُم الَكف ِر ما ِعند اّللِ مِن
َ َ ٌ
()۶
أحد»[ .روایت مسلم]
ترجمه :ابوهریره میگوید :رسولاهلل فرمود« :اگر مؤمن از مجازاتی که نزد
اهلل است ،آگاه بود ،هیچکس در بهشت طمع نمیکرد و اگر کافر ،رحمتی را که نزد
اهلل است ،میدانست ،هیچکس از بهشت پروردگار ،ناامید نمیشد».
رَ َ َ ُ ر َ َ َ ُ َ َ َّ َ ُ َ َ
اجلنازة واحتملها ت
ِ ِ عضو إذا « قال: ِ هللا ول اخلدري أن رس
ِ -113وعن أيب سعید
ر َ ر َ َي ُ َي ُ َى َ َ ر َ ر َّ ُ َ ي ُ َ َ ر َ
صاحلة قالت :قدمون قدمونَ ،وإن َكنت غری ِ الرجال لَع أعناق ِهم ،فإِن َكنت انلاس أو
َ َُ َ َ ُ ر َّ ُّ ُ َ ر َ ر َ َُ َ َ َر َ ُ َر َ َ َ َ
اإلنسانَ ،ول رو س ِمعه
صاحل ٍة ،قالت :یا ویلها ،أين تذهبون بها؟ يسمع صوتها ُك َش ٍء إال ِ
َ َ َ
()1
لص ِعق»[ .روایت بخاری]
ترجمه :ابوسعید خدری میگوید :رسولاهلل فرمود« :هنگامی که جنازه آماده
میشود و مردم آن را بر دوش خود حمل میکنند ،اگر جنازهی شخص نیکوکاری
باشد ،میگوید :مرا زودتر ببرید؛ مرا زودتر ببرید .و اگر ناصالح باشد ،میگوید :وای
بر من! مرا کجا میبرید؟ هر چیزی جز انسان ،آه و فغانش را میشنود و اگر انسانها
آه و فغانش را بشنوند ،بیهوش میشوند».
َ َ ُ
ك رم م رِن ِ َ ر َ َّ ُ َ ر ُ َ َ ُ ُ
رشاكِ اجلنة أق َرب إىل أح ِد -122وعن ابن مسعود قال :قال َرسول اهللِ« :
َ ر َ َّ ُ ر ُ
()۳
ار مِثل ذلك»[ .روایت بخاری] نعلِه وانل
قبیل که او سخت مجازات میکند و آمرزنده و مهربان است .در این فرمودهی اهلل
متعال بیندیشید که میفرماید:
ذ ُ ذ ذ ُ ذ ذ
ِيم َ َ ٩٨ذما ََعَ َٱ ذلر ُسو َِل َإ ِ َ
لَ ورر َ ذرح رَ
ّلل َغف َ
ن َٱ َ
اب َوأ َ ّلل َشد َُ
ِيد َٱلَعِق َِ ن َٱ َ
﴿ٱعَلموَاَ َأ َ
ُ
[املائدة]٩٩ ،٩٨ : ٱلَلَ َغ﴾
بدانید که اهلل ،سختکیفر است (و بدانید) که اهلل ،آمرزندهی مهرورز میباشد .پیامبر وظیفهای
جز ابالغ (و رساندن پیام االهی) ندارد.
در آیه ی باال که جای تهدید و هشدار است ،ابتدا شدت و سختی عذابش را ذکر
فرمود و آنگاه که دربارهی خود سخن میگوید و کمال صفاتش را بیان میکند،
میفرماید:
ُ ذ ُ ِ
اب َهوَ َٱلَعذ ُ َ
اب َٱلَ ِل َُم َ﴾٥٠ ن َعذَ ِ َ ور َٱ ذلرح َُ
ِيم ََ ٤٩وأ َ ﴿ن ِبِئَ َعِبادِيَ َأ ِ َ
ن َأنا َٱلَغف َُ
[احلجر]٢١ ،٣٩ :
به بندگانم خبر بده که بهراستی من آمرزندهی مهرورزم .و بیگمان عذابم ،عذاب
دردناکیست.
لذا اهلل متعال در این آیه آمرزش را پیش از عذاب ،ذکر نمود؛ زیرا اینجا
دربارهی خود و صفات کاملش و رحمتی سخن میگوید که بر خشم او غالب است.
مؤلف /احادیثی به همین مضمون ذکر کرده است که نشان میدهد انسان
همواره باید در میان بیم و امید باشد؛ مانند این حدیث که پیامبر فرموده است« :اگر
مؤمن از مجازاتی که نزد اهلل است ،آگاه بود ،هیچکس در بهشت خداوندی طمع
نمیکرد و اگر کافر ،رحمتی را که نزد اهلل است ،میدانست ،هیچکس از بهشت
پروردگار ،ناامید نمیشد» .منظور از آگاهی و دانش در اینجا ،دانش نظری یا آگاهی
از اصل مسأله نیست ،بلکه منظور آگاهی از کیفیت و حقیقت آن است؛ زیرا مؤمن از
اینکه عذاب الهی در انتظار کافران و گمراهان است ،اطالع دارد ،ولی از آنجا که
حقیقت آن ،اینک قابل درک نیست ،نمیتواند آن را دریابد و انسان زمانی این عذاب
را درک میکند که به آن گرفتار شود .اهلل متعال ،همهی ما را از عذابش در پناه
خویش قرار دهد .لذا منظور ،دانستن حقیقت مسأله میباشد؛ زیرا کافر میداند که اهلل،
آمرزنده و مهربان است و معنای آمرزش و مهربانی بر او پوشیده نیست.
289 باب :جمع میان بیم و امید (خوف و رجاء)
مؤلف /احادیثی به همین مضمون ذکر کرده است؛ مانند این حدیث پیامبر
که« :بهشت و دوزخ ،به هر یک از شما از بند کفش او نزدیکترند» .بند کفش را برای
نزدیک بودن یک چیز مثال میزنند؛ زیرا انسان به پوشیدن کفش نیاز دارد .پس
بهشت به هر یک از ما از بند کفش او نیز نزدیکتر است و انسان گاه با گفتن یک
سخن نیکو ،به بهشت دست مییابد و دوزخ نیز همینگونه است و گاه انسان با گفتن
یک کلمه یا یک جمله ،خود را سزاوار دوزخ میگرداند .مانندِ آن شخصی که انسانِ
گنهکاری را از گناه و معصیت بازمیداشت و چون خسته شد ،گفت« :قسم به اهلل که
َ َ ْ َ َّ َ َّ َ َّ َ َ
ُ اَّلي َيتَأَل َ َ َّ
لَع أال أغ ِفر ِلفالن ،غف ْرت او ،فالنی را نمیآمرزد» .و اهلل فرمود« :من ذا ِ
َ َ
ُهلَ ،وأحبْطت َع َملك» )۶(.یعنی« :چه کسی به نام من سوگند یاد میکند که من فالنی را
نمیبخشم؟ حال آنکه من او را بخشیدم و عمل تو را باطل و تباه گردانیدم».
ابوهریره میگوید :این مرد ،سخنی گفت که با آن ،دنیا و آخرت خودرا نابود کرد.
لذا انسان خود ،باید طبیب خویش باشد و تشخیص دهد که آیا امیدش را
بیشتر کند یا ترس و هراس خود را؛ اگر احساس میکند که امیدش بیش از ترس
اوست و این ،باعث میشود که در انجام واجبات کوتاهی نماید یا کارهای حرام و
ممنوع انجام دهد ،پس راه دیگری برگزیند و خوف (ترس و بیم) خود را تقویت
کند؛ اما اگر وسواس دارد که اهلل متعال ،اعمال نیکش را قبول نخواهد کرد ،برای
اصالح خود و رفع این حالت بکوشد و راهی را در پیش بگیرد که مناسب وضعیت
او در حالتهای گوناگون است.
***
( )۶صحیح بخاری ،ش)2522 ،5260( :؛ و صحیح مسلم ،ش .6248 :ر.ک :حدیث شمارهی 512
همین کتاب.
( )1صحیح الجامع ،ش7772 :؛ و صحیح الترمذی ،از آلبانی ،/ش.0222 :
( )۳صحیح بخاری ،ش221:؛ و صحیح مسلم ،ش .0120:ر.ک :حدیث شمارهی 220همین کتاب.
شرح ریاضالصالحین 292
دلبسته باشد .دو مسلمانی که فقط بهخاطر خشنودی اهلل با یکدیگر دوست باشند و
بر همین اساس ،گردِ هم میآیند یا از یکدیگر جدا میشوند .کسی که زنی زیبا و
صاحبمقام ،او را به سوی خود بخواند ،ولی او نپذیرد و بگوید :من از اهلل میترسم.
کسی که با دست راستش ،بهگونهای صدقه دهد که دست چپش نداند که دست
راستش چه صدقه میدهد .کسی که در تنهایی ،اهلل را یاد کند و اشک ،از چشمانش
سرازیر شود».
شرح
مؤلف /بابی دربارهی «فضیلت گریستن از ترس اهلل و شوق او» گشوده است.
گریستن ،دالیل و زمینههای گوناگونی دارد؛ گاه به سبب ترس است و گاه بهخاطر
درد و گاه از روی شوق و اشتیاق و دیگر علتهایی که مردم میدانند.
گریستن بهخاطر خشیت الهی ،یا از ترس اهلل است یا از شوق او؛ وقتی گریستن
به سبب ندامت و پشیمانی از معصیتی باشد که انسان مرتکب شده ،در این صورت،
انگیزهی گریستن ،ترس است و آنگاه که انسان در نتیجه اطاعت و عبادت میگرید،
گریهاش از شوق به اهلل متعال است.
مؤلف /دو آیه ذکر کرده است .در یکی از این آیهها ،کسانی که از ترس
خشیت الهی میگریند ،ستوده شدهاند؛ همانگونه که اهلل متعال ،میفرماید:
ُ ُ ذ ذ
ن َٱَّلِينَ َأوتواَ َٱلَ ِعلَمَ َمِن َقبَل ِ َهِۦَ َإِذا َ ُيتَلَ َعليَ ِهمَ ََۤنوُّرِخَي َِۤناَقۡذَأۡلِل َۤاٗدَّجُس ََ١٠٧
﴿إ ِ َ
ُ ُ ُ ِ ِ ُ ُ
ان َيبَكونََخ ُّرونَ َل ِلَذَق َِ ويقولونَ َ ُسبَحَنَ َربِناَ َإِن ََكنَ َوعَ َد َر َب ِنا َلمفَعولَ ََ ١٠٨وي ِ
ُ ُ ُ ُ
[اإلرساءَ َ ]١١٩ ،١١٧ : يدهمََخشوعَ۩َ﴾١٠٩ وي ِز
بیگمان کسانی که پیش از این دانش یافتهاند ،هنگامی که برایشان قرآن تالوت میشود،
سجدهکنان و با فروتنی به زمین میافتند .و میگویند :پروردگارمان پاک و منزه است؛
بیگمان وعدهی پروردگارمان انجامشدنی و قطعیست .و گریهکنان به سجده میافتند و
(قرآن) بر فروتنی و خشوعشان میافزاید.
ُ ُ ذ ذ
نَٱَّلِينََأوتواََٱلَعِلَمََمِنَقبَل ِ َهِۦَ﴾ یعنی اهل کتاب که پیش از قرآن ،از آموزههای
﴿إ ِ َ
خ ُّرونََل ِلَذَق َِ
ان﴾ بهگونهای به سجده میافتند که تورات و انجیل برخوردار شدند﴿ .وي ِ
نزدیک است چانههایشان با زمین برخورد کند؛ و این ،به معنای شدت مبالغه در
293 باب :فضیلت گریستن از ترس اهلل متعال و شوق او
ُ ُ ُ ُ
يدهمََخشوعَ ﴾١٠٩و قرآن بر خشوع دلهایشان میافزاید؛ بهگونهایسجده است﴿ .وي ِز
که آثار این خشوع در اعضا و جوارح آنان نمایان میشود.
و اما دومین آیهای که مؤلف /ذکر کرده است؛ اهلل میفرماید:
ُ ُ
ِيثَتعَج ُبونَََ٥٩وتضَحكونََولََتبَكونََ[ ﴾٦٠النجم ]٦١ ،٢٩ :
﴿أف ِمنََهَذاَٱلَد َِ
آیا از این سخن تعجب میکنید؟ و میخندید و نمیگریید؟
این ،در نکوهش کسانیست که قرآن را مسخره میکنند یا از روی انکار و به قصد
استهزا ،دربارهی قرآن ،حالتِ تعجب به خود میگیرند و نمیگریند .قرآن ،بزرگترین
پنددهنده است و اهلل متعال ،بهوسیلهی قرآن بندگانش را پند میدهد؛ ولی دلهایی که
سنگ و سختند ،با شنیدن قرآن نرم نمیشوند؛ بلکه سختتر میگردند .پناه بر اهلل.
مؤلف /همچنین حدیثی از ابنمسعود نقل کرده است که پیامبر از او
خواستند برایشان قرآن بخواند .ابنمسعود عرض کرد« :ای رسولخدا! من ،برای
شما قرآن بخوانم ،حال آنکه قرآن بر شما نازل شده است؟!» یعنی شما خود ،بهتر
میخوانید و از من داناترید .فرمود« :دوست دارم قرآن را از کسی جز خودم بشنوم».
این نشان میدهد که اگر انسان گاه به قرائت دیگران گوش دهد ،از اینکه خودش
قرائت کند ،خشوع بیشتری مییابد و بر قلبش بیشتر مینشیند .گاه همینکه به
قرائت یک نفر گوش میدهید ،به گریه میافتید؛ ولی اگر همان آیه را خودتان
بخوانید ،چنین حالی پیدا نمیکنید .ابنمسعود سورهی «نساء» را برای پیامبر
خواند تا اینکه به این آیهی بزرگ رسید:
َ
ىُ
هؤلَءََِش ِهيدَاَ﴾٤١
جئَناَبِكَََعََ َ ﴿فكيَفََإذاَجئَناَمِنَ ُ َِ ُ ذ
كَأمةََبِش ِهيدََو ِ ِ ِ ِ
[النساء ]٣١ :
پس چگونه خواهد بود آنگاه که از هر امتی گواهی بیاوریم و تو را به عنوان گواهی بر
ایشان حاضر نماییم.
یعنی در آن هنگام ،حالِ تو و حالِ آنان چگونه خواهد بود؟ «کیف» حرف
استفهام (پرسش) است و طرح یک موضوع به صورت پرسشی ،تأثیر بیشتری بر
قلب و روان انسان دارد.
گواهان ،دو دسته هستند :گروه اول ،پیامبران و فرستادگان الهی علیهمالسالم
هستند؛ همانگونه که اهلل میفرماید:
شرح ریاضالصالحین 294
ُِ ُ
[النساء ]٣١ : كَأ ذمةََبِش ِهيدَ﴾
جئَناَمِنَ َِ
﴿فكيَفََإِذاَ ِ
آنگاه که از هر امتی گواهی بیاوریم.
گروه دوم ،علما هستند که به عنوان وارثان پیامبران ،پس از وفات فرستادگان
الهی ،در جایگاه شهادت قرار میگیرند و دربارهی مردم گواهی میدهند که پیام انبیا
علیهمالسالم به آنان رسیده است و پیامبران مأموریت خود را بهخوبی ادا کردهاند.
این ،امتیاز بزرگی برای علماست که شاهدان خداوند در زمینش هستند.
اهلل متعال ،در سورهی «جاثیه» میفرماید:
ُ تزوَنَ َما َ ُك ُُ ُ ُّ ُ ُ ُذ ُ
نتمَ َتعَملونََ ك َأ ذمةَ َتدَ ىَ
ع َإِلَ َكِتَبِها َٱلَوَمَ َ َ ك َأ ذمةَ َجاثِيةَ َ َ
﴿وترىَ َ َ
َ [اجلاثية ]٨٨ : ﴾٢٨
و (آن روز) هر امتی را میبینی که به زانو درآمده است .هر امتی به سوی نامهی اعمالش فرا
خوانده میشود؛ (در آن روز میگوییم ):امروز سزا و جزای اعمالی را که انجام میدادید،
میبینید.
ُ ُّ ُ ُ
ك َأ ذمةَ َتدَ ىَ
ع َإِلَ َكِتَبِها﴾ یعنی هر امتی به سوی نامهی اعمالش یا به سوی ﴿ َ
کتابی که بر آنها وحی شده است ،فراخوانده میشوند.
در هر حال وقتی ابنمسعود به آیهی 8۶سورهی «نساء» رسید ،پیامبر به او
فرمود« :کافیست» .ابنمسعود میگوید :به رسولاهلل نگاه کردم و دیدم که اشک
از چشمانش سرازیر شده است .پیامبر از ترس آن حالت وحشتناک گریست و این،
نشانگر ارزش گریستن به هنگام شنیدن قرآن یا قرائت آن است.
مؤلف /حدیث دیگری هم ذکر کرده است که پیشتر به شرح و توضیح آن
پرداختیم؛ این حدیث که پیامبر فرموده است« :اگر آنچه را که من میدانم ،شما
میدانستید ،کمتر میخندید و بیشتر میگریستید» .یعنی اگر حقایقی را که من
میدانم شما هم میدانستید ،خندههایتان کمتر میشد و گریههایتان ،بیشتر .البته اهلل
متعال ،این حقایق را فقط به پیامبر خود گفته و به او دستور ابالغ یا رساندن این
حقایق را نداده است تا بهخاطر رحمتی که بر بندگانش دارد ،این حقایق را از آنها
پنهان نگه دارد؛ (زیرا چهبسا به زندگی مادی خود بهطور کلی پشت کنند).
291 باب :فضیلت گریستن از ترس اهلل متعال و شوق او
در آن به سایهی عرش اشاره شده است ،جای بحث و بررسی دارد )۶(.زیرا معروف
است که عرش ،از آسمانها ،زمین ،ماه ،خورشید و ستارگان ،بزرگتر است و هفت
آسمان و هفت زمین در مقایسه با «کرسی» بهاندازهی حلقهای هستند که در زمینی
پهناور افتاده است؛ همچنین بزرگیِ عرش در برابر کرسی ،مانند بزرگیِ این زمین
پهناور نسبت به این حلقهی کوچک است؛ پس چگونه عرش زیر خورشید قرار دارد
و بر مردم ،سایه میاندازد؟ بهفرض اینکه حدیث «سایهی عرش» صحیح باشد ،گویا
منظور سایهی گوشهای از عرش است و اهلل متعال ،بر هر کاری تواناست؛ ضمن
اینکه صحت این روایت ،جای بحث دارد .لذا باور درست ،اینست که اهلل متعال
روز قیامت سایهای از ابر یا امثال آن پدید میآورد و هرکه از بندگانش را بخواهد،
زیر آن جای میدهد .و اهلل ،داناتر است.
رسولاهلل فرمود« :روزی که سایهای جز سایهی او وجود ندارد»؛ زیرا در دنیا
برای اینکه در معرض تابش آفتاب نباشیم ،از سایهی ساختمانهایی که میسازیم ،یا
از سایهی درختانی که میکاریم ،و از سایهی کوهها در کوهپایهها و سایهی دیوارها و
امثال آن استفاده میکنیم؛ یعنی از سایهی چیزهایی که خود میسازیم یا از سایهی
اشیای موجود در طبیعت که اهلل آفریده است .اما در آخرت ،هیچ سایه ای وجود
ندارد .اهلل متعال ،میفرماید:
( )۶لفظ «ظل عرشه» یا سایهی عرش خود ،در چهار حدیث آمده است؛ نگا :ضعیف الجامع ()6452
بهنقل از جابر( :ثالث من كن فیه أظله اهلل َتت ظل عرشه) .دوم :روایتی نزدیک حدیث مذکور در
ي َ َ ر َ ٌ ُ ُّ ُ َّ
متن ،اما بهروایت بیهقی در األسماء بهنقل از ابوهریره با این لفظ( :سبعة ی ِظلهم اّلل يف ظِل ِه ی روم ال
َّ َّ ُّ
ظِل إِال ظِله) ضمن اینکه برخی از گروههای موجود در این روایت ،غیر از گروههای موجود در حدیث
متن است و آلبانی /نیز این راویت را در ضعیف الجامع ( )2622ضعیف دانسته است .و مورد سوم:
روایت ترمذی ( )0212با این لفظ است( :من أنظر معرسا أو وضع َل أظله اهلل یوم القیامة َتت ظل
عرشه) که آن را غریب دانسته است؛ البته آلبانی /در صحیح الجامع ( )2017این روایت را صحیح
قلمداد کرده است .و مورد چهارم :روایت احمد ( )622،262/4بهنقل از معاذ و نیز روایت احمد
( )062/5بهنقل از عرباض بن ساریه( :املتحابون يف اهلل لَع منابر من نور يف ظل العرش).
297 باب :فضیلت گریستن از ترس اهلل متعال و شوق او
ِ ُ ُ ُ
[طهَ ]١٠٣ : بَنسَفَاَ﴾١٠٥
سفهاَر ِ َلبا َِلَفقلََين ِ
نَٱ َِ
﴿ويسَلونكََع َِ
و از تو دربارهی کوهها میپرسند؛ بگو :پروردگارم ،کوهها را بهطور کامل متالشی میکند.
همهی کوهها هرچقدر بزرگ باشند ،متالشی میشوند؛ بزرگترین کوهها ،به خاک
تبدیل میگردند و به صورت گرد و خاکی پراکنده درمیآیند که در هوا حرکت میکنند:
ُذ ذ ذ
ابَ ُصنعَٱّللَِٱَّلِيَأتقنَكَ ُ ُّ ذ ذ ُ
ىَٱلبالَُتسبهاَجامِدةََو ِهَتمرَمرَٱلسح ِ
ِ ﴿وتر
ُ شءَإنذ ُهۥَخب ُ
ََ[نمل]88: يَبِماَتفعلونََ﴾٨٨ ِ ِ
و کوهها را چنان میبینی که گویا ثابت و بیحرکتند؛ حال آنکه همانند ابر در حرکتند .پدیده
و ساختِ اهلل است که هر چیزی را استوار ساخته است .بیگمان اهلل به کردارتان آگاه است.
اخیراً از یکی از مردم شنیدم که میگفت :منظور این آیه ،حرکت کوهها در
دنیاست و این ،نشان میدهد که زمین میگردد و در حالِ گردش است؛ دلیلِ این آقا،
این بود که روز قیامت ،همه چیز را انسان با قطع و یقین ،درک میکند و آنجا حدس
و گمان ،معنا ندارد .زیرا در این آیه آمده استُ﴿ :تس ُبها َجامِدةَ﴾ یعنی «گمان
میکنی که ثابت و بیحرکتند» .لذا چنین نتیجهگیری کرده است که این آیه به حرکت
کوهها در دنیا و گردش زمین اشاره دارد.
این ،از ناآگاهی و شناختِ ناقصِ این آقا از آیههای قرآن است که بدین شکل
استدالل نموده است؛ زیرا ادعایش بیمورد است که روز قیامت ،حدس و گمان
وجود ندارد؛ همانگونه که اهلل میفرماید:
ُ ذ ذ ُ ذُ
لساعَةَِ َشَ رَء َع ِظ رَ
يم ََ ١يوَمَ َتروَنهاَ اس َٱتقواَ َر ذبكمَ َإ ِ َ
ن َزلَزلةَ َٱ ذ يأ ُّيها َٱِل َ ﴿ ىَ
ُ ُّ ل َ ُ َُّ ُُ
ات َحَلَ َحَلها َوترى َٱِلذاسََ ضعةَ َع ذماَ َأۡرضعتَ َوتض َُع َ َ
ك َذ َِ ك َمرَ ِ تذَه َ
ر ذ ُ
[احلج َ َ ]٨ ،١ : ِيدَ﴾٢ ّللَِشد َ
نَعذابََٱ َ ك ذَُسكَرىََوماَهمَب ِ ُسكَرىََولَ ِ
ای مردم! از پروردگارتان بترسید؛ بهراستی زلزلهی رستاخیز ،رویدادِ بس بزرگیست .روزی
که شاهدش باشید ،هر مادر شیردهی ،کودک شیرخوارش را از یاد میبرد و هر زن بارداری،
بارش را سقط میکند و مردم را مست و مدهوش میبینی؛ حال آنکه مست نیستند؛ بلکه
عذاب اهلل ،سخت و شدید است.
همانطور که مشاده میکنید در این آیه بدین نکته تصریح شده که انسان ،روز
قیامت ،به سبب ترس و وحشتِ آن روز ،واقعیت را درست نمیبیند؛ یعنی مردمانی
را که از ترس قیامت ،حالتِ عادی خود را از دست دادهاند ،مست و مدهوش
شرح ریاضالصالحین 298
میپندارد؛ در حالی که مست و مدهوش نیستند ،بلکه عذاب الهی ،سخت و شدید
است .به عبارت دیگر وقتی انسان ،در حالتِ غیرعادی قرار میگیرد ،با آنکه با یک
رویداد بزرگ روبهرو میشود ،ولی قدرت درک و حواس خود را از دست میدهد.
خالصه اینکه منظور از سایهی الهی در قیامت ،سایهایست که اهلل میآفریند و
برخی از بندگانش را زیرِ آن جای میدهد .یک دسته از این بندگان ،کسانی هستند که
در تنهایی ،پروردگارشان را یاد میکنند و اشک از چشمانشان ،سرازیر میشود .منظور
از تنهایی ،خلوت قلب نیز میباشد .پس تو ای برادر و خواهر مسلمان! با قلبی تهی از
غیر خدا و بدون اینکه به چیزی غیر از یاد اهلل بیندیشی ،اهلل را یاد کن؛ زیرا اگر در
چیزی بیندیشی ،از خوف و شوق اهلل ،گریهات نمیگیرد و اشکت سرازیر نمیشود؛
زیرا امکان ندارد که قلبِ انسان به چیزی مشغول باشد و بتواند بهخاطر اهلل ،اشک
بریزد .رسولاهلل فرمود« :کسی که در خلوت و تنهایی»...؛ یعنی کسی در خلوت قلب
خود اهلل را یاد کند و نیز در خلوت جسم خود ،یعنی جایی که کسی نیست تا ریا و
خودنمایی در کار نباشد؛ لذا این فرمودهی پیامبر بدین معناست که انسان ،مخلصانه و
با حضور قلب ،اهلل را یاد کند؛ چنین شخصی جزو کسانی خواهد بود که اهلل روز
قیامت آنان را زیر سایهی خود جای میدهد؛ روزی که سایهای جز سایهی او وجود
ندارد .اهلل متعال ما و همهی مسلمانان را زیرِ سایهای که آن روز میآفریند ،جای دهد.
***
وجل روفِه َأزیزٌ
َ ِ
َ ُ ُ ي
صِل ی وهو
َ َ ر ُ ُ َ َّ
اّلل ولرس تی ت أ قال: ریخ
ي ي
بن الش
َّ َ
ِ ِ َ -122وعن عبد اّلل ِ
َ ر َ َ
یز امل ررج ِل م َِن ابلَُكء[ .حدیثی صحیح است به روایت ابوداود ونیز ترمذی فی ِ ِ زأ ک
()۶
الشَّمائِل با اِسناد صحیح].
ترجمه :عبداهلل بن شخّیر میگوید :نزد پیامبر رفتم؛ ایشان در حالِ نماز بود
و سینهاش از گریه ،صدایی مانند صدای جوشیدن دیگ داشت.
( )۶صحیح ابیداود ،ش228 :؛ آلبانی در مختصر الشامئل املحمدية ،ش ،672 :این حدیث را صحیح
دانسته است.
299 باب :فضیلت گریستن از ترس اهلل متعال و شوق او
َّ َ َ َ َ َ ر َ ر َ َ َ ر َُ َ َ َ ُ ُ َ
بن کعب« :إِن اهلل أمرن أن أقرأ ي
نس قال :قال رسول اهللِ أليب ِ -126وعن أ ٍ
َ َ ر َ َ ُ ٌَّ َ َ َّ ذ ُ َر
()۶
نَٱَّلِينََكف ُرواَ﴾» .قال :وسماِّن؟ قال« :نعم» فبِك أيبٌ [ .
متفق عليه] علیك﴿ :لمََيك َِ
َ َ َ َ ُ َ ٌّ َ ر
يب يبيك. ويف روایة :فجعل أ
ترجمه :انس میگوید :رسولاهلل به ابی بن کعب فرمود« :اهلل به من
ُ ذ
ن َٱَّلِينَ َكف ُرواَ﴾» )1(.ابی دستور داده که این سوره را برای تو بخوانم﴿ :لمَ َيك َِ
پرسید :آیا پروردگار ،مرا نام برد؟ رسولاهلل فرمود« :بله» .در نتیجه ابی گریست.
و در روایتی دیگر آمده است :ابی شروع به گریستن کرد.
رَ ر َّ َ كر لعمر رِض ُ َ َ َ ر َ َرُ
اهلل عنهما بعد وفاة ِ رسول اّلل :انطلِق َ -122وعنه قال :قال أبو ب ٍ
َ َ َّ ر َ َ اّلل یَ ُز ُ َ َ ُ ُ َّ اّلل عنها نَ ُز ُ َّ ُي
ورها .فلما انتهیا إ ِ ريلها ورها کما َكن رسول بِنا إىل أم أیمن رِض
َ َ رٌ َ ُ َ َ َ ر َ َ َ َّ َ ر َ َّ ُر َ َ َ
ول اهللِ؟ قالت: ِ ِیك؟ أما تعل ِمنی أن ما عِند اّلل تعاىل خری ل ِرس بكت .فقاال هلا :ما يبك ِ
الو ر َ
َح ری ل َِر ُسول اهللِ ،ولك يِين َأبركي َأ َّن َ اّلل َخ ٌ ر َ َّ
دعن ما
َ َ َ َ ر َ ُ َ َّ
ن أ م ل ع أ ون ك أ ال أن ي ك
ي َ َر
إِِّن ال أب
ِ ِ ِ
َ ر َ َ َ َ َ ُ ُ ر َ َّ َ َ َ ر َ َ َ َ َّ
()۳
ِیان َمعها[ .روایت مسلم] ق ِد انقطع مِن السماءِ فهیجتهما لَع ابلَكء ،فجعال يبك ِ
ترجمه :انس میگوید :ابوبکر پس از وفات رسولاهلل به عمر گفت:
بیا با هم به دیدنِ امایمن& برویم؛ همانگونه که پیامبر به دیدنش میرفت .وقتی
نزدش رفتند ،گریست .ابوبکر و عمر $به او گفتند :چرا گریه میکنی؟ مگر نمیدانی
که آنچه نزد اهلل است ،برای رسولاهلل بهتر میباشد؟ امایمن پاسخ داد :سبب
گریهام بر رسولاهلل ،بیاطالعی از این نیست که آنچه نزد خداست برای پیامبر
بهتر است؛ بلکه من از این جهت میگریم که نزول وحی از آسمان قطع شده است .و
بدینسان امایمن& ابوبکر و عمر را به گریه انداخت و آن دو با او گریستند.
َ ُُ َ َ َّ َ َّ ر َ َّ ُ -122وعن ابن َع َمر رِض ُ
ول اّللَ وجعه قیل َُل يف ِ اهلل عنهما قال :لما اشتد ب ِ َرس
َّ َ َ َ ر َّ ُ ر ُ َ َ ر َرُ َ ي َّ َ
اس» .فقالت اعئشة رِض اّلل عنها :إِن أبا بك ٍر الصالة ِ فقال« :م ُروا أبا بك ِر فلیصل بانلَّ ِ
ُُ ُ َرُ َ ي َ ََ ُ َ َ َ َ ُ ٌ ٌُ
َرجل َرقیق إِذا قرأ القرآن غلبه ابلَكء» .فقال« :مروه فلیصل».
ُ ُ
( )۶صحیح بخاری ،ش)5821 ،5848 ،2218( :؛ و صحیح مسلم ،ش.788 :
( )1یعنی سورهی «بینه» را .چنانکه در این حدیث بخشی از نخستین آیهی این سوره ،ذکر شده است.
( )۳صحیح مسلم ،ش6545 :؛ ر.ک :حدیث شمارهی 225و نیز درآمدی بر کتاب (مقدمه).
شرح ریاضالصالحین 311
َ َ َ َ َ َّ َ َ ر َ َّ َ
ويف روایة عن اعئشة رِض اّلل عنها قالت :قلت :إِن أبا بك ٍر إِذا قام مقامك لم
َ ُر
()۶
يس ِم ِع انلَّاس م َِن ابلَُكءٌ [ .
متفق عليه]
ترجمه :ابنعمر $میگوید :هنگامی که بیماری پیامبر شدید شد ،به ایشان
گفتند :برای نماز چهکار کنیم؟ فرمود« :به ابوبکر بگویید برای مردم نماز بخواند».
عایشه& عرض کرد :ابوبکر مردی رقیقالقلب است که هنگام قرائت قرآن ،گریه بر
او غالب میشود .پیامبر فرمود« :به او بگویید :پیشنماز شود»
در روایتی دیگر آمده است که عایشه& میگوید :گفتم :اگر ابوبکر در جای شما
به نماز بایستد (و برای مردم امامت دهد) ،به سبب گریه نمیتواند قرائتش را به
گوش مردم برساند.
ُ َ َ َ َر َ
عبد َّ َ َّ َّ َ
يت بطعامٍ َحن بن عوف أ ِ ِ الر ن عوف أ بن ٍ َحن ِ
بن عب ِد الر ِ
-123وعن إِبراهیم ِ
َّ ُ َ َّ َُ َ رٌ ي ََ ُ َ ر َ ُ َ ُ ر َ ُ ُ ُ َ ى َ
ری مِين ،فل رم یوجد َل ما یكف ُن فی ِه إِال بن عمری وهو خ واكن صائما ،فقال :قتِل مصعب
ر َ َ ر ُ ُ َّ ُ َ َ َ َ ُّ ر َ ر ُ ي ر ُ ُ ََ ر ر ُ ُ ٌَ ر ُ ي
ادلنیا ب رردة إِن غطي بِها َرأسه بدت ِرجاله ،وإِن غط َي بها ِرجاله بدا رأسه ،ثم ب ِسط نلا مِن
ُ ر َ َ ُّ ر َ ُ ر َ َ ر َ َ َ ر َ ُ َ َ َ َ ُ َ ُ ي َ ر َ ُ َ َ
ادلنیا ما أع ِطینا قد خ ِشينا أن تكون حسناتنا عجلت نلا. ما ب ِسط أ رو قال :أع ِطینا مِن
َ َّ َ َ َّ ُ َ ََ ر
()1
ث َّم جعل یبيك حَّت ت َرك الطعام[ .روایت بخاری]
ترجمه :ابراهیم بن عبدالرحمن بن عوف میگوید :برای عبدالرحمن بن عوف که
روزه بود ،غذایی آوردند؛ گفت :مصعب بن عمیر که از من بهتر بود ،کشته شد؛ تنها
چیزی که برای کفن کردن او وجود داشت ،جامه یا رواندازه تیرهای بود که وقتی سرش
را میپوشاندند ،پاهایش برهنه میشد و چون پاهایش را میپوشاندند ،سرش نمایان
میگشت .سپس دروازهی دنیا و نعمتهای آن به روی ما گشوده شد یا فرمود :از دنیا به
شکل گستردهای برخوردار شدیم؛ لذا از این میترسیم که مبادا پاداش نیکیهای خود را
زودتر( ،در دنیا) دریافت کرده باشیم .و آنگاه شروع به گریه کرد و غذایی نخورد.
( )۶صحیح بخاری ،ش 226 :بهنقل از ابنعمر$؛ روایت عایشه& در صحیح بخاری ،ش ،702 :و
صحیح مسلم ،ش 502 :آمده است.
( )1صحیح بخاری ،ش.0674 :
316 باب :فضیلت گریستن از ترس اهلل متعال و شوق او
َ ر َ َ َ َ َّ جالن ابلاهِِلَ ع ِن انلَّ ي َ ُ َ ي ر َ ُ
ب قال« :ليس َش ٌء أحب -162وعن أيب أمامة صدي ب ِن ع
َ َ َ َّ َ َ َ ُ َ ُ َ ُ َََر َ ر َ ُ ُ ُ ر َر َ َّ
یل
ِ ِ ب س يف اقهر ت مٍ د ة طرقو اّلل ة
ِ شی خ من ٍ
وعم إِىل اّلل تعاىل مِن قط َرتنی وأثری ِن :قطرة د
َّ َ ر َ َ َ ٌ ََ َ ٌ َََ َّ
اّلل تعاىل ،وأما األثران فأثر ِيف سبیل اهلل تعاىل وأثر يف ف ِریض ٍة من فرائ ِِض اّلل تعاىل».
()۶
[ترمذی ،روایتش کرده و آن را حسن دانسته است].
ترجمه :ابوامامه ،صُدَی بن عجالن باهلی میگوید :پیامبر فرمود« :نزد اهلل
متعال ،چیزی محبوبتر از دو قطره و دو اثر (قدم یا نشانه) نیست :قطرهی اشکی که
از خشیت اهلل متعال (از چشم) سرازیر میشود و قطرهی خونی که در راه اهلل متعال،
ریخته میشود؛ و اما دو نشانه :نشانهای (چون غبار یا اثر زخم در جهاد یا قدمی) که
در راه اهلل متعال ،میباشد؛ و نشانهای (مانند آثار وضو یا اثر سجده یا غبار حج یا هر
قدمی) که برای به جای آوردن یکی از فرایض اهلل متعال است».
در اینباره احادیث فراوانی وجود دارد؛ از جمله حدیث عرباض بن ساریه که
میگوید« :رسولاهلل برای ما سخنرانی شیوایی ایراد فرمود که دلها از آن ترسید و
()1
از چشمها ،اشک سرازیر شد».
شرح
مؤلف /چند حدیث دربارهی گریستن از خوف اهلل و شوق او ،ذکر کرده
است؛ از جمله حدیث عبداهلل بن شخّیر که نزد پیامبر رفت و پیامبر را در حالِ
نماز دید؛ در آن هنگام صدایی مانند صدای جوشیدن دیگ از سینهی پیامبر شنیده
میشد که به سبب گریه از خشیت اهلل بود .هنگامی که دیگ بهجوش میآید،
غلغل میکند؛ آری! سینهی پیامبر نیز از خوف و خشیت الهی ،غلغل میکرد.
مؤلف /همچنین حدیث انس را ذکر کرده است که پیامبر به ابی بن
کعب فرمود« :اهلل به من دستور داده که سورهی «بینه» را برای تو بخوانم:
( )۶صحیح الترمذی ،از آلبانی ،/ش0222 :؛ آلبانی در مشکاة المصابیح ،ش 2227 :این حدیث را
حسن دانسته است.
( )1ر.ک :حدیث شمارهی 020در باب« :امر به پایبندی بر سنت و آداب آن».
شرح ریاضالصالحین 312
ِ ُ ذ
شك ِيَ َ ُمنفكِيَ َح ذ َ
ت َتأَتِي ُه َُمَ ب َوَٱلَ ُم َِ ن َٱَّلِينَ َكف ُرواَ َمِنَ َأهَ َِ
ل َٱلَكِتَ َِ ﴿لمَ َيك َِ
ُ
[البينةَ َ ]١ : ٱلَ ِيِن َةَ﴾١
آن دسته از اهل کتاب که کفر ورزیدند و نیز مشرکان( ،از کفر و شرک خویش) دستبردار
نبودند تا آنکه برایشان دلیل روشنی آمد.
ابی پرسید :آیا پروردگار ،مرا نام برد؟ رسولاهلل فرمود« :بله» .در نتیجه
ابی گریست.
گویا این گریه از شوق به اهلل بوده است؛ زیرا همینکه اهلل به پیامبرش دستور
داد که این سوره را برای ابی بخواند ،نشانگر جایگاه واالی ابی میباشد و
امکان دارد گریهی ابی از روی شادی بوده است؛ چون گاه شادی ،انسان را به
گریه میاندازد و گاه غم و اندوه.
سپس مؤلف /احادیثی ذکر کرده که نشانگر گریستن بر گذشته است؛ از
جمله ماجرای مالقات ابوبکر و عمر با امایمن که پس از وفات پیامبر بهپیروی
از ایشان به دیدنِ امایمن $رفتند؛ زیرا پیامبر عادت داشت که به مالقات امایمن
میرفت .وقتی ابوبکر و عمر $به دیدن امایمن رفتند ،این بانوی بزرگوار شروع به
گریه کرد .ابوبکر و عمر به او گفتند :مگر نمیدانی که آنچه نزد خداست ،برای
رسولاهلل بهتر است؟ امایمن $پاسخ داد« :من ،این را میدانم؛ اما سبب گریهام
اینست که پس از وفات پیامبر ،وحی قطع شده است» .و بدینسان ابوبکر و عمر
را نیز به گریه انداخت و آن دو با او گریستند.
حدیث عبدالرحمن بن عوف نیز نشانگر گریستن بر گذشته است.
عبدالرحمن روزه بود؛ برایش غذا آوردند؛ معموالً روزهدار رغبت زیادی به غذا
دارد ،ولی عبدالرحمن همینکه به یادِ وضعیت صحابه و مسلمانان پیشگام افتاد،
گریست؛ عبدالرحمن خود ،جزو نخستین مسلمانان و از مهاجران پیشگام بود .او
از مصعب بن عمیر یاد کرد و خود را از او کوچکتر شمرد و فرمود :مصعب از
من بهتر بود.
مصعب جوانی اهل مکه بود که پدر و مادر ثروتمندی داشت و بهترین
لباسهای آن زمان را برایش تهیه میکردند و او را نوازش مینمودند؛ یعنی
313 باب :فضیلت گریستن از ترس اهلل متعال و شوق او
شگفت وا میدارد و سپس خشک میشود و آن را زرد و پژمرده میبینی و سپس خُرد و ریز
میگردد .و در آخرت ،عذابی سخت و (نیز) آمرزشی از سوی اهلل و خشنودی اوست .و زندگی
دنیا تنها مایهی فریب است.
ِ ذ ﴿ ُز ِينَ َل ذ
ي َٱلَ ُمقنطرَة ِ َمِنََ ت َمِنَ َٱلنِساَءَِ َوَٱلَنِيَ َوَٱلَقنَ ِط َِ ب َٱلشهوَ َِ اس َ ُح ُّ َِلن ِ َ ِ
ذ ذ
ث َذَل ِكَ َمتَ َُع َٱلَيوََة ِ َٱ ُّدلنَياََل َٱلَ ُمس ذومةَِ َوَٱلَنَعَ َِم َوَٱلَرَ َِب َوَٱلَفِضةَِ َوَٱلَيَ َِ ٱَّله َِ
ذ
[آل عمرانَ ]١٣ : ابَ﴾١٤ نَٱلَمَ َِ ّللَعِند َُهۥَ ُحسَ َُ
وَٱ َُ
برای مردم ،محبت خواستههای درونی اعم از زنان ،فرزندان و ثروتهای هنگفتِ طال و نقره
و اسبهای مرغوب و نشاندار و چارپایان و زراعت ،آراسته شده است .این کاالی زندگی
دنیاست و بازگشت و پاداش نیک ،نزدِ اهلل میباشد.
ُ ذ ُ ُ ذ ُ ر ذ ذ ُ ذ
ق َفلَ َتغ ذرنك َُم َٱلَيوََةُ َٱ ُّدلنَيا َولَ َيغ ذرنكمَ
ّللِ َح َِ
ن َوعَدَ َٱ َ يأ ُّيها َٱِل َ
اس َإ ِ َ ﴿ ىَ
ذ
[فاطرَ ]٢ : ورَ﴾٥ ّللَِٱلَغ ُر َُ
َب ِٱ َ
ای مردم! بیگمان وعدهی اهلل حق است؛ پس فریفتهی زندگی دنیا نشوید و (شیطان)
فریبکار ،شما را نسبت به اهلل نفریبد
ُ ذ ذ ُ ُ ُ
لَك َسوَفَ َتعَل ُمونَ ََ ٣ث ذَم َ َ
لَكَ ﴿ألَهىَك َُم َٱ ذتلَكث َُر ََ ١ح ذ َ
ت َ ُزرَت َُم َٱلَمقابِرَ ََ َ ٢
ذ
[التكاثرَ ََ ]٢ ،١ : يَ﴾٥لَكَلوََتعَل ُمونََعِلَمََٱلَ ِق َِ
سوَفََتعَل ُمونَََ َ٤
افزونطلبی (و فخرفروشی به اموال و فرزندان) شما را به خود مشغول کرد .تا آنکه (بر
همین حال مُردید و) به قبرستانها رفتید .هرگز (فخرفروشی و افزونطلبی نکنید)؛ به زودی
خواهید دانست .آری؛ آنگونه نیست که میپندارید .به زودی خواهید دانست .هرگز! اگر
بهطور یقین و بدون هیچ تردیدی (حقیقت کار را) میدانستید (اینچنین غافل نمیشدید).
ُ ُ ر ذ ذ
ان َلوَ ََكنواََ ِإَون َٱ ذدلارَ َٱٓأۡلخِرةَ َل ِ َ
ه َٱلَيو َ بَ َ ﴿وما َهَ ِذ َه َِٱلَيوََةُ َٱ ُّدلنَياَ َإ ِ َ
ل َلهَ َور َولعِ َ
[العنكبوتَ َ ]٦٣ : يعَل ُمونََ﴾٦٤
و این زندگی دنیا ،چیزی جز سرگرمی و بازی نیست .بیگمان سرای آخرت ،زندگی راستین
است؛ اگر میدانستند.
شرح ریاضالصالحین 311
شرح
مؤلف ،/بابی بدین نام گشوده است« :فضیلت زهد و تشویق به کمخواهی از
دنیا و فضیلت فقر».
دنیا ،به زندگانی یا حیاتی گفته میشود که در آن بهسر میبریم و علت نام
گذاریاش به این نام ،دو سبب دارد:
سبب اول :دنیا ،یعنی نزدیکتر؛ لذا از آخرت ،با ما نزدیکتر است .همانگونه که
اهلل متعال ،میفرماید:
ُ ذ
ََ [الضحى]٣ : يرَلكََمِنََٱ َ
لوىََ﴾٤ ﴿ولٓأۡلخِرَُةَخ َ
و بهیقین آخرت برای تو از سرای نخست (دنیا) بهتر است.
سبب دوم :دنیا ،یعنی پست و ناچیز؛ زیرا به نسبت آخرت ،چیزی نیست.
همانگونه که امام احمد /حدیثی بدین مضمون نقل کرده که مستورد بن عبداهلل
ْ َ ()۶ ْ َ َّ َ ْ ٌ َ ُّ ْ ُ َ َ
ادلنيَا َو َما ِفيها»؛ گفته است :پیامبر فرمود« :ل َم ْو ِض ُع َس ْو ِط أ َح ِدك ْم ِِف اْلن ِة خري ِمن
یعنی« :بهاندازهی جای شالق شما در بهشت ،از دنیا و آنچه در آن است ،بهتر
میباشد».
مؤلف /چند آیه ذکر کرده که همگی ،نشان میدهند شایستهی هیچ عاقل و
خردمندی نیست که به دنیا تکیه و اعتماد کند یا به آن ،فریفته شود و چنان به آن
مشغول گردد که آخرت را از یاد ببرد یا دنیا او را از یاد اهلل بازدارد .یکی از آیاتی
که مؤلف /ذکر کرده ،این فرمودهی اهلل متعال است که:
ُ ذ
لسماَ َِء َفَٱخَتلطَ َب ِ َهِۦ َنب َُ
ات َٱلَۡر ِ َ
ض﴾ ل َٱلَيوََة ِ َٱ ُّدلنَيا َكماَءَ َأنزلَنَ َُه َمِنَ َٱ ذ
﴿إِنما َمث َ
[یونس ]٤١ :یعنی« :زندگی دنیا همانند آبیست که از آسمان نازل کردهایم -یعنی
همانند باران است -و انواع گیاهان زمین با آن درآمیخت (و رویید» .گیاهان گوناگونی
در زمین میروید که به یکدیگر نزدیکند و گاه ،هیچ فاصلهای با هم ندارند و در هم
( )۶روایت احمد در مسندش ()221/4؛ این روایت ،نزد بخاری ،بهشمارههای)2504 ،2641 ،6286( :
نیز موجود است.
317 باب :فضیلت زهد و پارسایی در دنیا و تشویق به کمخواهی از آن و...
فرورفتهاند؛ در سراسر زمین ،گیاهان متنوع ،زیبا و باطراوتی وجود دارد﴿ .ح ذ ىَ
ت َإِذاََ
ۡرض َ ُزخ ُرفها َو ذُ
ٱز ذينتَ﴾َ :تا آنکه زمین با پوششهای گیاهی گوناگون، ت َٱل َ
أخذ َِ
ً ذ ُ
ل َأوَ َنهارا َفجعلنهاَ ن َأهلهاَ َأن ُهمَ َقد ُِرونَ َعليهاَ َأتىهاَ َأم ُرنا َل َآراسته شد ﴿وظ ذَ
ذ
س﴾ :و ساکنان زمین ،گمان بردند که میتوانند از این ح ِصيدا َكأن َلمَ َتغنَ َبِٱلم ِ َ
گیاهان استفاده کنند ،اما به فرمان پروردگار ،این گیاهان ،شب یا روز از میان میروند
و بهسان گیاهانی خشک و دروشده درمیآیند؛ چنانکه گویا دیروز اصالً گیاهی وجود
نداشته است.
زندگی دنیا نیز همینگونه است .پس واقعیت زندگی خود را بنگریم؛ چه بسیار
کسانی که در کنار ما و با ما زیستهاند و زندگی خوش و مرفهی داشتهاند؛ آرامش،
آسایش ،فرزندان خوب ،همسر ،خانههای مجلل و ماشینهای زیبا ،اما حال که همهی
اینها را رها کرده و از دنیا رفتهاند ،گویا اصالً در دنیا نبودهاند؛ یا خود از دنیا رفتهاند
یا همهی داراییهای خود را از دست دادهاند! چه بسیار ثروتمندانی که فقیر شدهاند و
دست نیاز ،پیش این و آن دراز کردهاند!
این ،دنیاست؛ و اهلل متعال ،این مثال را برای ما بیان فرموده تا به دنیا و
خوشیهای آن ،فریفته نشویم.
ُذ ُ ُ
َ [يونس ]٨٣ : تَل ِقوَمََيتفكرونََ﴾٢٤ ﴿كذَل ِكََنف ِ ِص َ
لَٱٓأۡليَ َِ
اینچنین آیات را برای کسانی که میاندیشند ،بیان میکنیم.
آری! اهلل متعال ،با ذکر چنین مثالهایی آیههای خود را برای افراد عاقبتاندیش،
بیان میکند؛ سپس میفرماید:
صرَطََ ُّمسَتقِيمََ﴾٢٥ ارَٱ ذ ﴿وَٱ ذ َُ ُ
لسلَ َِمَوَيهَدِيَمنَيشاَ َُءَإِلََ ِ ّللَيدَعوَاََإِلََد َِ
[يونس ]٨٢ :
و اهلل ،به سرای سالمت و امنیت -یعنی به بهشت -فرا میخواند و هر که را بخواهد ،به
راه راست هدایت میکند.
تفاوت چشمگیری میان این دو ،یعنی زندگی دنیا و آخرت وجود دارد؛ سرای
سالمت و امنیت ،همان بهشت است .زیرا آنجا هیچگونه ناراحتی ،آشفتگی ،رنج و
کدورتی وجود ندارد و بهشت از همهی اینها ،پاک است؛ پس عاقل کدامیک از این
شرح ریاضالصالحین 318
یعنی زندگی دنیا نیز همینگونه است؛ مانند گیاهانی که پس از ریزش باران ،میرویند
و سپس میخشکند و باد ،آنها را به هر سو پراکنده میکند .اهلل متعال میفرماید:
ُ ُ ُ ر ذ
﴿ٱعَل ُموَاَ َأنما َٱلَيوََةُ َٱ ُّدلنَيا َلعِ رَ
ب َولهَ رَو َوزِين َة َوتفاخ َُر َبيَنكمَ َوتكاث رَر َ ِ َ
فَ
[احلديدَ َ ]٨١ : ٱلَمَوَ َِلَوَٱلَوَلَ َِد﴾
بدانید که زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و زیور و فخرفروشی شما به یکدیگر و
زیادهخواهی در اموال و فرزندان است.
آری! زندگی دنیا ،پنج چیزِ ناچیز است :بازی ،سرگرمی ،زیور ،فخرفروشی به
یکدیگر و زیادهخواهی در اموال و اوالد .مثال دنیا ،اینگونه است که اهلل میفرماید:
ُ ُذ
[احلديدَ َ ]٨١ : لَغيَثََأعَجبََٱلَكفارََنبات َُهۥ﴾
﴿كمث َِ
همچون بارانی که رویش گیاهان آن ،کافران را به شگفت وا میدارد.
کافران ،دلبستگی شدیدی به دنیا دارند و عقل و اندیشهی آنان ،اسیر دنیاست؛
لذا به دنیا و ظواهر آن ،فریفته میشوند و از طراوت و زیبایی آن ،تعجب میکنند:
ُ ُ ُ ُ ُ ُذ
ونَ ُحطَمَاََ
يجَفتىَ َُهَ ُمصَف َِراَث ذَمَيك َلَغيَثََأعَجبََٱلَكفارََنبات َُهۥَث ذَمَي ِه َُ﴿كمث َِ
ر ذ ر ر ر
[احلديدَ َََ ]٨١ : ن﴾ ِيدَومغَفِرَةَ ِمِنََٱ َ
ّللَِورِضَوَ َ فَٱٓأۡلخِرَة َِعذ َ
ابَشد َ و َِ
(زندگی دنیا) همانند بارانی (است) که رویش گیاهان آن ،کافران را به شگفت وا میدارد و
سپس خشک میشود و آن را زرد و پژمرده میبینی و سپس خُرد و ریز میگردد .و در
آخرت ،عذابی سخت و (نیز) آمرزشی از سوی اهلل و خشنودی اوست.
شما ،کدامیک از ایندو را انتخاب میکنید؟ عذاب شدید آخرت از آنِ کسی که
دنیا را بر آخرت ،برگزیند؛ و آمرزش الهی و رضایت اهلل نصیبِ کسی میشود که
آخرت را بر دنیا ترجیح دهد .خردمندی که قرآن میخواند و در آن میاندیشد ،قدر و
اندازهی دنیا را میشناسد و درمییابد که دنیا ،چیزی نیست؛ بلکه مزرعهی آخرت
است .پس بنگرید که برای آخرت خود ،چه کاشتهاید؟ اگر خیر و نیکی کاشتهاید،
خوش به حالتان که خیر و نیکی برداشت خواهید کرد و این ،مایهی خرسندی شما
خواهد بود ،اما اگر کشت و کار شما ،خوب نباشد ،پس در دنیا و آخرت به خود
زیان زدهاید .اهلل متعال ،ما را از تباهی دنیا و آخرت ،مصون بدارد.
***
شرح ریاضالصالحین 361
دارد؛ ناگفته پیداست که در این صورت ،به سراغ کارها یا چیزهایی که برای آخرت
او ،زیانبار است ،نمیرود .نتیجه اینکه زهد (پارسایی) از وَرَع (پرهیزگاری) برتر
است؛ یعنی هر پارسایی ،پرهیزگار است ،ولی هر پرهیزگاری ،زاهد (پارسا) نیست.
پیامبر به ما هشدار داده است که چهبسا دروازههای زرق و برق دنیا به روی ما
گشوده شود و مانند گذشتگان ،به هالکت برسیم .وقتی ابوعبیده ،ثروتی از بحرین با
خود آورد و انصار از این موضوع باخبر شدند ،نزد پیامبر رفتند و نماز صبح را
با ایشان بهجا آوردند .پیامبر پس از نماز ،رو به جماعت نمود .انصار با اشاره از
او درخواست مال کردند .رسولاهلل لبخندی زد؛ زیرا دریافت که آنها به امید اینکه
چیزی دریافت کنند ،نزدش آمدهاند .لذا فرمود« :گمان میکنم شنیدهاید ابوعبیده
چیزی از بحرین آورده است» .گفتند« :بله ،ای رسولخدا!» یعنی این را شنیده و
آمدهایم تا سهمِ خود را بگیریم .پیامبر فرمود« :شما را مژده باد و به چیزی که شما
را خشنود خواهد ساخت ،امیدوار باشید؛ به اهلل سوگند که من ،برای شما از بابت فقر
نگران نیستم» .یعنی پیامبر برای ما نگران نبود که فقیر و تنگدست شویم؛ چهبسا
فقر ،بهنفع انسان و به خیرِ اوست .همانگونه که در حدیثی قدسی آمده است:
ُ َ َّ
ألفس َد ُه الغَّ».
َ پیامبر فرمود :اهلل متعال ،میفرماید« :إن ِمن ِعبا ِدي َمن لو أغنيتُه
یعنی« :در میان بندگانم ،کسانی هستند که اگر آنها را ثروتمند سازم ،ثروت و
بینیازی ،آنان را به فساد و تباهی میکشاند»؛ یعنی سر به طغیان مینهند ،گمراه
َّ
میشوند و مال و ثروت ،آنها را از آخرت باز میدارد - .پناه بر اهلل« -وإن ِمن
َ ُُ َ
ُ
الفقر»( )۶یعنی« :و بندگانی هم هستند که اگر آنها را فقیر عبادي َمن لو أفقرته ألفسد ُه
بگردانم ،فقر و تنگدستی ،مایهی فساد و تباهی آنان میگردد».
لذا پیامبر فرمود« :من ،برای شما از بابت فقر نگران نیستم» .زیرا معموالً فقرا،
بیش از ثروتمندان ،به حق و حقیقت روی میآورند .به سرگذشت پیامبران
علیهمالسالم بنگرید؛ چه کسانی تکذیبشان کردند؟ آری؛ اشراف ،بزرگان و
ثروتمندانی که حاضر نبودند حقیقت را بپذیرند .لذا پیروان پیامبران ،بیشتر از میان
فقرا بودند .همانگونه که پیروان پیامبر اسالم ،بیشتر فقیر بودند .از اینرو پیامبر
از بابت فقر و تنگ دستی برای امتش ،نگران نبود؛ بلکه نگرانیاش برای ما از این
جهت بود که دنیا و زرق و برق آن به روی ما گشوده شود؛ چنانکه فرمود« :از این
میترسم که دروازهی دنیا به روی شما گشوده شود و مانند گذشتگان که بر سر دنیا،
با هم رقابت کردند ،شما نیز به رقابت با یکدیگر بپردازید و دنیا ،همانگونه که آنان
را به هالکت کشاند ،شما را نیز به هالکت برساند».
این ،یک واقعیت است؛ به وضعیت کنونی خود بنگریم .میبینیم مردمانی که
ثروتِ کمتری دارند یا به فقر ،نزدیکترند ،بیش از دیگران ،خداترس و پرهیزگارند.
هر چه مال و ثروت انسان ،بیشتر میشود ،رویگردانیاش از راه اهلل ،افزایش مییابد
و سر به طغیان و سرکشی میگذارد .اینک بسیاری از انسانها ،به زرق و برق دنیا
چشم دوختهاند؛ به ماشین ،خانه ،فرش ،لباس ،و دیگر خوشیها و ظواهر دنیا .مردم
به چنین چیزهایی افتخار میکنند و از آنچه برای آخرتشان سودمند است ،روی
گرداندهاند! روزنامهها ،نشریات و مجلهها ،تنها دربارهی آسایش و رفاه مادی و
وابستگیهای دنیوی ،سخن میگویند و از آخرت ،غافل شدهاند و عدهی اندکی از
مردم ،آنگونه که باید و شاید ،در مسیر درست قرار دارند .خالصه اینکه زرق و برق
دنیا ،پیامدهایی منفی به دنبال دارد و انسان را به طغیان و سرکشی میکشاند؛
همانگونه که اهلل متعال ،میفرماید:
ذ ذ
َََ َ [العلق]٧ ،٦ : غََ٦أنَ ذرء َاهَُٱسَتغَ ىَ
نَ﴾٧ لنسَنََلطَ ىَ
نَٱ َِ
لَكَإ ِ َ
﴿ َ
حقا که انسان (عجیب است و) سر به طغیان مینهد ،هنگامی که خود را بینیاز میبیند.
فرعون ،به موقعیت و ثروت و جایگاه دنیوی خود افتخار کرد و به قومش گفت:
ُ
[الزخرفَ ]٢١ : لَ ُملَ َ
كَمِصََوهَ ِذ َه َِٱلَنَهَ َُرَتَ ِري﴾ ﴿قالََيَقوَ َِمَأليَسََ ِ َ
آیا پادشاهی مصر از آنِ من نیست؟ و این جویبارها از فرودست کاخم روان است.
همچنین در یکی از احادیث این باب آمده است :پیامبر فرمود« :دنیا ،شیرین و
سبز (دلفریب) است» .به عبارت دیگر ،دنیا ،در مذاق انسان ،شیرین و در نگاهش،
زیبا و فریبنده میباشد .چیزی که شیرین و زیبا باشد ،ابتدا نگاه انسان را به خود
جلب میکند و آنگاه ،نفس انسان ،طالبش میشود و وقتی چشم و دل ،هر دو طالب
شرح ریاضالصالحین 364
چیزی شوند ،هوش از سرِ انسان میرود و دوست دارد هرطور که شده به آن دست
یابد .لذا انسان ،فریفتهی دنیای شیرین و فریبنده میشود .در ادامهی این حدیث آمده
است« :و اهلل ،شما را نسل به نسل ،در زمین قرار میدهد»؛ یعنی نسلی از انسانها
میآید و نسلی میرود و برخی از انسانها از برخی دیگر ،ارث میبرند و جانشین
آنها میشوند« .و نگاه میکند که کردارتان چگونه است» .آیا دنیا را ترجیح میدهید
یا آخرت را؟ از اینرو فرمود« :پس ،از فتنهی دنیا و فتنهی زنان بپرهیزید» .ولی دنیا و
ثروتی که دهشی الهیست و انسان ،آن را در راه درست و راه اهلل هزینه میکند و
ثروتش به او در زمینهی اطاعت و بندگی اهلل کمک مینماید ،دنیای خوبیست .از
اینرو ثروتمندی که ثروتش را در راه اهلل و در جهت رضایت و خشنودی او،
خرج میکند ،بهمنزلهی عالمیست که اهلل متعال به او حکمت و دانش بخشیده و او،
به مردم علم و حکمت میآموزد .لذا کسی که به دنیا مشغول میشود و آخرت را از
یاد میبرد ،با کسی که اهلل متعال ،ثروتی به او بخشیده و ثروتش ،مایهی سعادت
اوست و آن را در راه اهلل انفاق میکند ،متفاوت است:
فَٱٓأۡلخِرَة َِحسنةََوق ِناَعذابََٱِلذ َ
ارَِ[ ﴾٢٠١البقرةَ َ ]٨١١ : ﴿ر ذبناََءات ِناَ ِ َ
فَٱ ُّدلنَياَحسنةََو ِ َ
ای پروردگامان! در دنیا به ما نیکی عطا فرما و در آخرت نیز نیکی بده و ما را از عذاب آتش
محفوظ بدار.
***
َّ ُ َّ َ ر َ َّ َ ر ُ َ َ
()۶
خ َرة ِ»ٌ [ .
متفق عليه] نس أ َّن انلَّ َّ
ب قال« :اللهم ال عيش إِال عيش اآل ِ -161وعن أ ٍ
ترجمه :انس میگوید :پیامبر فرمود« :یا اهلل! بهیقین فقط زندگی آخرت،
زندگیست (نه دنیا)».
َرَ ُ رَ ي َ َ َ ٌ َ ر ُ ُ َ ُُ َ َ َ ُ َ َر ُ َّ ُ َ ر
جع
-162وعنه عن رسول اّلل قال« :یتبع المیت ثالثة :أهله وماَل وعمله :فری ِ
َر ُ َ ر ُ ُ َ َ ُُ َر َ َ َ ُ ُ رَ ََرَ َ
()1
اَل َویبَق عمله»[ .متفق علیه] جع أهله وم اثنان ویبَق واحد :یر ِ
( )۶صحیح بخاری ،ش 6225 :و...؛ صحیح مسلم ،ش.0214 :
( )1صحیح بخاری ،ش2405 :؛ صحیح مسلم ،ش[ .6821 :این حدیث پیشتر به شمارهی 012ذکر
شده است].
361 باب :فضیلت زهد و پارسایی در دنیا و تشویق به کمخواهی از آن و...
ترجمه :انس میگوید :رسولاهلل فرمود« :سه چیز ،مرده را همراهی میکند:
خانواده ،و مال و عمل او .دو تا از اینها بازمیگردند و یکی با او میماند :خانواده و
مالش برمیگردند و عملش با او میماند».
َّ َ َ ر َ َ َ ر ُّ ر َ ُر َ ََر َ َ ر َ َ َ ُ ُ
ار ی روم ال ِقیام ِة
ِ انل ل
ِ ه أ ِن م ای ن ادل ل
-166وعنه قال :قال رسول اهللِ« :یؤَت بأنعَ ِم أ ِ
ه
ى َ ُّ َ ر َ َّ َ َ ٌ َ ُّ ر ََ َر ر َ َّ َ ر َ ى ُ ُ َ ُ َُ ر َُ
عیم قط؟ ار صبغة ث َّم يقال :یا اب َن آدم هل َرأیت خریا قط؟ هل مر بِك ن ِ انل يف
ِ غ فیصب
َ َّ َ ُ ر َ ُ َ ر َ ى ُّ ر َ ر َ ر ُر ى َّ َّ َ ي َ ُ ر َ َ َ ي
اس بؤسا يف ادلنیا مِن أه ِل اجلن ِة فیصبغ صبغة يف فیقول :ال واّلل یارب .ویؤَت بأشد انل ِ
َّ َ ُ َ ٌ
َ َ َّ ُّ ر َ ُّ َ ى ر َ َ َر َر َ ُر َ َّ َ ُ َ ُ َ
اجلنةِ ،فیقال َُل :یا اب َن آدم هل َرأیت بؤسا قط؟ هل م َّر بِك ِشدة قط؟ فیقول :الَ ،واّلل ،ما
َّ ى َ ُّ َر ُ ر ٌ َ ُّ َ
()۶
م َّر ِيب بؤس قطَ ،وال َرأی ُت ِشدة قط»[ .روایت مسلم]
ترجمه :انس میگوید :رسولاهلل فرمود« :روز قیامت ،آسودهترین و
برخوردارترین فرد دنیا را از میان دوزخیان میآورند و یک بار در دوزخ غوطه
میدهند؛ آنگاه به او گفته میشود :ای فرزندِ آدم! آیا هرگز خوشی و خیری دیدهای؟
آیا هرگز نعمتی به تو رسیده است؟ و او میگوید :ای پروردگار من! به اهلل سوگند،
خیر .و فقیرترین شخصی را که بیش از همهی مردم در دنیا رنج و سختی کشیده و
سزاوار بهشت شده است ،میآورند و یک بار در بهشت غوطه میدهند و سپس به او
گفته میشود :ای فرزندِ آدم! آیا هرگز رنج و فقری دیدهای؟ آیا هرگز سختیای بر تو
گذشته است؟ و او -در پاسخ -میگوید :نه ،به اهلل سوگند هرگز ناراحتی و رنجی
بر من نگذشته است؛ هرگز سختی ندیدهام».
َّ ر ُ َ ُّ ر َ َ َ َ ُ ُ َّ -162وعن ُ ر َ ر
خ َرة ِ إِال مِثل
بن شدا ٍد قال :قال رسول اهللِ :ما ادلنیا يف اآل ِ المستور ِد ِ
رَ َ رَر ُ ر َ َر ُ َ َرَُ َ ُ ُ ر ُ ر َُُ
()1
جع؟» [روایت مسلم] ِ ر ی مِ ب رظن ی ل ف م، ايل يف ه ما َيعل أحدكم أصبع
ترجمه :مستورد بن شداد میگوید :رسولاهلل فرمود« :دنیا در برابر آخرت
تنها مانند اینست که یکی از شما انگشتش را در آبِ دریا فروبَرَد و آنگاه بنگرد که
انگشتش چهقدر از آب دریا با خود آورده است؟»
سوگند ،خیر» .او ،با اینکه فقط یک بار در دوزخ غوطه میخورد ،ولی همهی این
نعمتها را از یاد میبرد؛ پس کسی که برای همیشه در دوزخ میماند ،چه وضعیتی
خواهد داشت؟! پناه بر اهلل.
مؤلف /همچنین حدیثی از جابر ذکر کرده که در آن آمده است :پیامبر در
بازار بزغاله مردهای دید که گوشهای کوچک و بریدهای داشت .آن را باال گرفت،
گوشَش را گرفت و فرمود« :کدامیک از شما دوست دارد این بزغاله به یک درهم از
او باشد؟» گفتند :آن را به مُفت هم نمیخواهیم؛ میخواهیم چهکارش کنیم؟ سپس
پیامبر فرمود« :آیا دوست دارید مالِ شما باشد؟» گفتند :به اهلل سوگند ،اگر زنده بود،
معیوب (و بیارزش) بود؛ چه رسد به اینکه مرده است! آنگاه پیامبر فرمود« :به اهلل
سوگند ،دنیا نزد اهلل از این مردار نیز نزد شما ،بیارزشتر و پستتر است».
یک بزغالهی خُردگوش یا گوشبریده که مرده است ،هیچ ارزشی ندارد؛ و دنیا از
این هم نزد اهلل متعال ،بیارزشتر است .پس دنیا ،خیلی پست و بیارزش میباشد؛
ولی اگر کسی در دنیا کار نیک و شایسته انجام دهد ،آن را مزرعهی آخرت خویش
ساخته است و به سعادت دنیا و آخرت دست مییابد .اما اگر کسی ،غفلت و
سهلانگاری نماید و تنبلی کند و اوقاتش بدون عمل ،سپری شود ،در دنیا و آخرت
زیان میبیند .همانگونه که اهلل متعال میفرماید:
ُ ُ ن َٱلَخَ ِسينَ َٱ ذَّلِينَ َخ ِ ُ
سوَاَ َأنفس ُهمَ َوأهَل ِي ِهمَ َيوَمَ َٱلَقِيَمةَِ َألَ َذَل ِكَ َهوََ
ُ ذ
﴿قلَ َإ ِ َ
ِ
ُ
[الزمرَ َ ]١٢ : يَ﴾١٥ انَٱلَ ُمب ِ َُ
لسَ َ ٱ َُ
بگو :زیانکاران ،کسانی هستند که روز قیامت به خود و خانوادهی خویش زیان میزنند.
هان! این ،همان زیان آشکار است.
و میفرماید:
ذ ُ ذ ذ ُ ذ
تَ ل َٱَّلِينَ َءام ُنواَ َوع ِملواَ َٱ َ
لصل ِحَ َِ ف َخسَ ََ ٢إ ِ َ لنسَنَ َل ِ َ ن َٱ َِ
ص ََ ١إ ِ َ ﴿وَٱلَع َِ
[العرصَ ََ ]٣ ،١ : بَ﴾٣لص َِ قَوتواصوَاَََبٱ ذ وتواصوَاَََب ِٱلَ َِِ
ِ
سوگند به روزگار که بیگمان انسانها در زیان هستند؛ مگر کسانی که ایمان بیاورند و
کارهای شایسته انجام دهند و یکدیگر را به حق (توحید) و شکیبایی سفارش کنند.
همهی انسانها زیانکارند ،مگر کسانی که دارای این چهار ویژگی باشند :ایمان
بیاورند ،کارهای نیک انجام دهند ،یکدیگر را به حق (توحید) سفارش کنند و
شرح ریاضالصالحین 368
یکدیگر را به صبر و شکیبایی توصیه نمایند .اهلل متعال ،ما و مسلمانان را جزو اینها
قرار دهد.
***
َ ر َر ََ َ ُ ٌ َ ت أ رم َِش َم َع انلَّ ي
ُر ُ َ -163وعن أيب ٍّ
ب يف ح َّر ٍة باملدینة ،فاستقبلنا أحد ِ ذر قال :کن
َ ى َ ُ َ َ ُ ُّ َ َّ ر َّ َ ر َ ََ َ
رسن أن عِن ِدي مِثل أح ٍد هذا ذهبا فقال« :یا أبا ذ ٍّر» .قلتَّ :بلیك یا رسول اّلل .فقال« :ما ي
َّ َ َّ َ ر َ ُ َ َّ َ ر ٌ َ ر ُ ُ ُ َ ر رُ َ ر َ َ َّ َ َ ُ َ َّ َر
دلین ،إِال أن أقول ب ِ ِه يف عِباد اّلل يلع ثالثة أیامٍ وعِن ِدي مِنه دِینار ،إِال َشء أرصده ِ تم ِِض
َّ َ َ َ ُ َ َ ُّ َ َ َ َ َ َ َ
ین ه ُم األقلون كَث
هكذا وهكذا» عن ی ِمین ِه وعن شماَل ومن خلفه ،ثم سار فقال« :إِن األ ِ
َ ٌ ر َ َ َّ َ ر َ َ َ َ َ
ال هكذا وهكذا» عن یمینه ،وعن شماَل ،ومِن خلفه « َوقلیل یوم القیام ِة إِال من قال بالم ِ
ارى، ك»ُ .ث َّم ران َطلَ َق يف َس َوا ِد اللَّ ریل حَّت تَ َو َ َ ر َ ر َ َّ َ َ َ َ َ
ما ه رم» .ث َّم قال ِيل« :مَكنك ال تربح حَّت آتی
ُ َ ُ
َ ِ
ر ُ َ ر ى َ ر َ َ َ َ َ َ َّ ر ُ َ ر َ ُ َ َ َ ٌ َ َ َ َّ ي َ َ ر ُ ر َ ُ َ َ َ ُ
ب فأ َردت أن آتِیه فذک ررت ون أحد عر رض للن ِ فس ِمعت صوتا ق ِد ارتفع ،فتخوفت أن یك
َ ُر َ ى َ ر ُ َ ُ َ َ ر ر َ َّ َ
َ َ ر َ ر َ َّ َ َ
ربح حَّت آتیك» ،فلم أب َرح حَّت أت ِاِّن ،فقلت :لقد س ِمعت صوتا ُت َّوفت منه، قوَل« :ال ت
َ ر َ ُ َ َ َ ََ َ َر َ رَ ََ َر ُ
تاِّن فقال :من مات مِن جربیل أ ِ فذکرت َل .فقال« :وهل س ِمعته؟» قلت :نعم ،قال« :ذاك ِ
َ ر َ َ َ ر َ َ َ اجل َّن َة ،قلتَ :وإ رن َز َن َوإ رن َ َ ُ َّ َ ُ ُ َّ
باّلل َشيئا ى َد َخ َل َ
ِسق». ِسق؟ قال :وإِن زَن وإِن ِ ِ ْشك
أمتِك الي ِ
()۶
[متفق علیه؛ این ،لفظ بخاری است].
ترجمه :ابوذر میگوید :با پیامبر در میان یکی از زمینهای سنگالخ مدینه
راه میرفتم تا اینکه «اُحُد» پیش روی ما قرار گرفت .پیامبر فرمود« :ای ابوذر!»
عرض کردم :در خدمتم ای رسولخدا! فرمود« :دوست ندارم بهاندازهی کوه احد طال
داشته باشم و سه روز بر من بگذرد و دیناری از آن نزدِ من باقی بماند ،جز مقداری
که برای پرداخت بدهی نگه میدارم؛ مگر اینکه بگویم آن را در میان بندگان اهلل،
چنین و چنان تقسیم کنند» .و -به نشانهی نحوهی بذل و بخشش -به چپ و راست
و پشت سرش اشاره کرد .سپس به راهش ادامه داد و فرمود« :کسانی که ثروت
بیشتری دارند ،روز قیامت ،اجر و پاداش کمتری خواهند داشت ،مگر کسانی که
چنین و چنان بذل و بخشش میکنند»؛ و با دراز کردن دست به چپ و راست و
پشت سرش -نحوهی انفاق را نشان داد -و افزود« :و اینها ،اندکند» .سپس به من
( )۶صحیح بخاری ،ش2622 :؛ و صحیح مسلم ،ش.880 ،685 :
369 باب :فضیلت زهد و پارسایی در دنیا و تشویق به کمخواهی از آن و...
فرمود« :سرِ جایت بمان و جایی نرو تا نزدت برگردم» .سپس در تاریکی شب رفت و
از نظر ،ناپدید شد؛ آنگاه صدای بلندی شنیدم و ترسیدم که کسی به پیامبر تعرض
کرده باشد؛ تصمیم گرفتم نزد پیامبر بروم ،اما بهخاطر آوردم که فرمود« :جایی نرو
تا نزدت بیایم» .لذا جایی نرفتم تا اینکه نزدم آمد .گفتم :ای رسولخدا! صدایی
شنیدم و نگران شدم؛ و صدایی را که شنیده بودم ،برایش گفتم .فرمود« :تو آن را
شنیدی؟» گفتم :بله .فرمود« :جبرئیل بود ،نزدم آمد و گفت :هرکس در حالی بمیرد که
هیچچیز (و هیچکس) را با اهلل شریک نسازد ،وارد بهشت میشود» .گفتم :حتی اگر
دزدی و زنا کند؟ فرمود« :حتی اگر دزدی و زنا کند».
ُ ُ ُ َ َ ى َ َّ َ ر ر
رس ِن أن رسول اهلل قال« :لو َكن ِيل مِثل أح ٍد ذهبا ،ل ِ -122وعن أيب هریرة عن
()۶
ین»[ .متفق علیه] الث َ َيلال َوعِن ِدي منه ََش ٌء إالَّ ََش ٌء َأ رر ُص ُدهُ ِ َ
دل
َ ُ َّ َ َّ َ ُ
ال تمر يلع ث
ٍ ٍ
ترجمه :ابوهریره میگوید :رسولاهلل فرمود« :اگر بهاندازهی احد طال داشته
باشم ،برایم باعث خوشحالی خواهد بود که سه شب بر من نگذرد و چیزی از آن
نزدم باقی نماند ،مگر آنچه برای پرداخت بدهی نگه میدارم».
َ ر َرُ ر َ َ َُ ر ُ رُ َ َ ُ ُ
-122وعنه قال :قال َرسول اهللِ :انظ ُروا إىل من ه َو أسفل منك رم َوال تنظ ُروا إىل من
َ َّ َ ر ُ َ َ َ َ ُ َُ َ ر ُ َ
()1
در أن ال ت رزد ُروا نعمة اّلل علیك رم»[ .متفق علیه؛ این ،لفظ مسلم است]. فوقكم فهو أج
َر ر رُ َ ر ُ ي َ َ ُ ُ ر َ ََ
املال َواخلل ِق فلینظ رر إىل
ويف َ روایة ابلخاري« :إِذا نظر أحدكم إىل من فضل علی ِه يف ِ
ر َُ رُ َ ر
من هو أسفل مِنه».
ترجمه :ابوهریره میگوید :رسولاهلل فرمود« :به کسی نگاه کنید که (در
ثروت و جایگاه دنیوی) پایینتر از شماست ،نه به کسی که باالتر از شماست؛ زیرا
این امر ،تأثیر بهسزایی دارد که نعمت اهلل را بر خود ،ناچیز نشمارید».
و در روایت بخاری آمده است« :هرگاه یکی از شما ،کسی را دید که در مال و
جمال بر او برتری دارد ،به کسانی بنگرد که نسبت به او در سطح پایینتری قرار
دارند».
شرح
همهی این احادیث که مؤلف /ذکر کرده است ،دربارهی زهد و پارسایی در
دنیا و بیعالقگی به آن است .از جمله حدیث ابوذر و ابوهریره $که پیامبر فرموده
است« :دوست ندارم بهاندازهی کوه احد طال داشته باشم و سه روز بر من بگذرد و
دیناری از آن نزدِ من باقی بماند ،جز مقداری که برای پرداخت بدهی نگه میدارم؛
مگر اینکه بگویم آن را در میان بندگان اهلل ،چنین و چنان تقسیم کنند» .و -به
نشانهی نحوهی بذل و بخشش -به چپ و راست و پشت سرش اشاره کرد.
این ،نشان میدهد که پیامبر زاهدترین فرد در دنیا بوده است؛ زیرا به
جمعآوری مال و ثروت ،عالقهای نداشت و مال و ثروتی نزد خویش نگه نمیداشت،
مگر برای پرداخت بدهی .از اینرو در حالی از دنیا رفت که سپر جنگیاش بهخاطر
مقداری جو که برای خانوادهاش قرض گرفته بود ،در گرو (رهن) یک یهودی بود.
اگر دنیا نزد اهلل متعال ارزشی داشت ،پیامبرش را از آن ،محروم نمیکرد؛
َ َ َ َ ً َّ ْ َّ ْ ٌَ َّ ُّ ْ
ادلنيَا َمل ُعونةَ ،ملعون َما فيهاِ ،إال ِذك َر اَّلل ،وما وااله واع ِملا پیامبر فرموده استِ « :إن
ِّ ً
َو ُمتَعلما» )۶(.یعنی« :دنیا و آن چه در آن است ،نفرینشده میباشد؛ جز ذکر اهلل متعال
و آنچه که مانند آن است -یعنی هر عمل نیکی که مانند ذکر خداست -و عالم و
کسی که به کسب علم و دانش ،مشغول است (دانشآموز)».
سپس در حدیث ابوذر آمده است« :کسانی که ثروت بیشتری دارند ،روز
قیامت ،اجر و پاداش کمتری خواهند داشت» .زیرا معموالً انسان همینکه به نان و
نوایی میرسد ،احساس بینیازی میکند و تکبر میورزد و از اطاعت و بندگی اهلل
رویگردان میشود؛ چراکه دنیا او را به خود مشغول میسازد و بدینسان همواره به
دنیا مشغول است و به آخرت ،کمتر توجه میکند .پیامبر در ادامه فرمود« :مگر
کسانی که چنین و چنان بذل و بخشش میکنند»؛ یعنی امولشان را در راه اهلل انفاق
مینمایند.
( )۶روایت ترمذی ( ،62668ابنماجه ()5006؛ آلبانی /در صحیح الجامع ( )2505 ،0218این
روایت را بهنقل از ابوهریره و ابنمسعود ،حسن دانسته است.
شرح ریاضالصالحین 322
در حدیث ابوذر آمده است« :هرکس در حالی بمیرد که هیچچیز (و هیچکس)
را با اهلل شریک نسازد ،وارد بهشت میشود؛ حتی اگر دزدی و زنا کند» .این ،بدین
معنا نیست که دزدی و زنا ،گناهان کوچکی هستند؛ بلکه گناهان بزرگی محسوب
میشوند .از اینرو ابوذر تعجب کرد و پرسید :حتی اگر دزدی و زنا کند؟! و پیامبر
فرمود« :حتی اگر دزدی و زنا کند» .زیرا اگر کسی در حالِ ایمان بمیرد و گناهان
بزرگی بر دوش داشته باشد ،باز هم اهلل متعال ،او را خواهد بخشید؛ همانگونه که
اهلل میفرماید:
ُ ُ ذ ذ
َ ّللَلََيغَفِ َُرَأنَيشَكََب ِ َهِۦَويغَ ِف َُرَماَدونََذَل ِكََل ِمنَيشاَ َُء﴾ [النساء ]٣٨ :
نَٱ َ
﴿إ ِ َ
همانا اهلل ،این را که به او شرک ورزند ،نمیآمرزد و جز شرک را برای هر کس که بخواهد
میبخشد.
لذا امید است که اهلل متعال ،چنین بندهای را بیامرزد؛ همانطور که بیم آن میرود
او را مجازات کند ،ولی مسلمانِ گنهکار ،در نهایت به بهشت میرود؛ زیرا فرجامِ
کسی که به اهلل شرک نمیآورد و مرتکب عمل کفرآمیزی نمیشود ،بهشت است .اما
کسی که مرتکب عملی کفرآمیز مانند ترک نماز میگردد ،برای همیشه در آتش دوزخ
خواهد ماند؛ زیرا کافر و مرتد بهشمار میآید ،گرچه شهادتین بگوید و گواهی دهد
که معبود راستینی جز اهلل وجود ندارد و محمد ،فرستادهی اوست و ادعا کند که به
اهلل و آخرت ،ایمان دارد! ولی چون نماز نمیخواند ،کافر است؛ منافقان به پیامبر
میگفتند :ما ،گواهی میدهیم که تو ،فرستادهی اهلل هستی )۶(.آنها ،ذکر خدا میگفتند،
ولی اهلل متعال را فقط اندکی یاد میکردند و نماز هم میخواندند ،اما اهلل متعال،
دربارهی آنها میفرماید:
ذ ذ ُُ ُ اموَاََإلََٱ ذ
لصلوََة َِق ُ ﴿ِإَوذاَق ُ
لَقل ِيلََ امواََكسالََيُراَ ُءونََٱِلذاسََولََيذَكرونََٱ َ
ّللَإ ِ َ ِ
[النساء ]١٣٨ : ﴾١٤٢
و هنگامی که به نماز میایستند ،از روی تنبلی (به نماز) میایستند و در برابر مردم ریا و
خودنمایی میکنند و اهلل را جز اندکی یاد نمیکنند.
لذا با اینکه نماز میخوانند ،در پایینترین ردهی دوزخ خواهند بود.
همهی این احادیث ،نشانگر اهمیت زهد در دنیاست و نشان میدهد که
شایستهی هیچ انسانی نیست که به دنیا وابسته باشد؛ بلکه دنیا را باید در دست
بگیریم ،نه در قلب تا بتوانیم با قلبی پاک و بیآالیش به سوی اهلل روی بیاوریم.
این ،کمال زهد است .لذا زهد و پارسایی ،بدین معنا نیست که از دنیا استفاده نکنیم؛
بلکه باید از دنیا و نعمتهای حالل آن بهخوبی و بهدرستی استفاده نماییم و در
چارچوب شریعت ،سهم خود را از آن بگیریم ،ولی مهم اینست که دنیا را در دست
قرار دهیم ،نه در قلب.
***
ُ ر َّ َ َر ُ َّ َ َ -122وعن ابن عمر رِض ُ
اهلل عنهما قال :أخذ رسول اّلل بِمنكِب ،فقال« :كن يف
سبیل». غریبَ ،أ رو َاعب ُ
ر ٌ ُّ ر َ َّ َ
ك ادلنیا کأن
ٍ ِ
َّ َ َ َ ر ر َ َ َر ر َ َ َر ُ َ َ ُ
تظ ِر الصباح وإِذا أصبحت،َواكن ابن عمر رِض اهلل عنهما یقول :إِذا أمسیت ،فال تن ِ
َ ر َ َّ َ َ رَ َ ُ ر ر َ رَ
()۶
ساء ،وخذ من ِصحتِك ل ِم َر ِضك ومِن حیات ِك ملِوتك[ .روایت بخاری] فال تنت ِظ ِر الم
ترجمه :ابنعمر $میگوید :رسولاهلل شانههایم را گرفت و فرمود« :در دنیا
چنان باش که گویی مسافر یا رهگذری هستی».
ابنعمر $میگفت« :شبهنگام منتظر صبح نباش و هنگامی که صبح شد ،در
انتظار شب نباش؛ هنگام تندرستی برای دوران بیماریات بهرهبرداری نما و با
استفاده از حیات خویش برای مرگ خود ،آماده شو».
[در شرح این حدیث گفتهاند :بدین معناست که به دنیا اعتماد نکن و آن را
اقامتگاه خود مپندار و به خود نگو که مدتی طوالنی در آن خواهی ماند؛ به دنیا
توجه نکن و بهسان مسافری که در غربت به چیزی وابستگی ندارد ،به هیچ چیز دنیا
وابسته مشو؛ مانند مسافری که در غربت ،به فکرِ بازگشت به منطقهی خویش است و
به چیزی مشغول نمیشود (که فکر بازگشت را فراموش کند) ،تو نیز به چیزی از دنیا
مشغول نشو].
( )۶صحیح الجامع ،ش866 :؛ السلسلة الصحيحة ،ش855 :؛ و صحیح ابنماجه ،از آلبانی ،/ش:
.2201
( )1صحیح مسلم ،ش.6872 :
( )۳صحیح بخاری ،ش)2540 ،2187( :؛ و صحیح مسلم ،ش.6872 :
321 باب :فضیلت زهد و پارسایی در دنیا و تشویق به کمخواهی از آن و...
ترجمه :عایشه& میگوید :وقتی رسولاهلل از دنیا رفت ،در خانهام این مقدار غذا
هم نبود که یک موجود زنده بخورد ،جز مقداری جو که در طاقچهی خانهام بود؛ مدتی
طوالنی از آن میخوردم تا اینکه آن را پیمانه (وزن) کردم و پس از آن ،تمام شد».
الم رؤمننی رِض ُ ُي ُ ر َُر َ
اهلل عنهما ارث أم ت َ
احل ِ احلارث أَخ جوی ِریة بن ِ بن
ِِ ِ -123وعن عمرو ِ
َ ر ى َ َ َ ى َ َ ر ى َّ َى َ رَ َ ُ َّ َ َ َ
ارا َوال د رِرهما ،وال عبدا ،وال أمة ،وال شيئا إِالِین ى قال :ما ت َرك رسول اّلل عِند م روت ِ ِه د
َ َ َى َّ َ ى َ َََ ر َ َ ر َ َ ُ ر َ ر َ َ َّ َ َ َ ُ َ
اء اليت َكن ی ررکبهاَ ،و ِسالحهَ ،وأ ررضا جعلها الب ِن السبیِ ِل صدقة»[ .روایت بغلته ابلیض
()۶
بخاری]
ترجمه :عمرو بن حارث - برادر خانم پیامبر -برادرِ امالمؤمنین جویریه
بنت حارث& میگوید :پیامبر هنگام وفاتش نه درهم و دیناری از خود بهجا
گذاشت و نه غالم و کنیزی و نه چیزی دیگر؛ تنها چیزی که از او باقی ماند ،استر
سفیدش بود که سوارش میشد و اسلحهاش و زمینی که آن را صدقهی رهگذران
قرار داده بود».
شرح
مؤلف /در باب زهد در دنیا ،حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که
ابنعمر $میگوید« :رسولاهلل شانههایم را گرفت» .رسولاهلل بدینخاطر
شانههای ابنعمر را گرفت که توجهش بیشتر شود و با آمادگی بیشتری به سخن
ایشان توجه کند .سپس پیامبر فرمود« :در دنیا چنان باش که گویی مسافر یا
رهگذری هستی» .امکان دارد که این ،شک راوی باشد که پیامبر فرمود :مانند
مسافر باش یا مانند رهگذر .یعنی گویا راوی شک دارد که پیامبر کدام واژه را بهکار
برد .شاید هم پیامبر هر دو واژه را گفته باشد؛ لذا در دنیا مانند مسافرِ غریبی زندگی
کن که ناآشناست و بدون توجه به مردم به میانشان میرود؛ یا بهسان رهگذری باش
که برای رفع نیازت بهجایی میروی و میخواهی هرچه زودتر به راه خود ادامه دهی.
این مثال جالب که پیامبر برای ما بیان فرمود ،واقعیت زندگی ما انسانهاست؛
زیرا انسان ،در این دنیا مسافر است و دنیا ،جای ماندن نیست؛ بلکه محل گذر است.
مسافر دنیا هرگز خسته نمیشود و بخواهد یا نخواهد ،شب و روز به به حرکتش
ادامه میدهد؛ مسافر ،گاه برای استراحت و رفع خستگی در جایی اتراق میکند ،ولی
مسافر دنیا هرگز از مرکب عمر خویش پیاده نمیشود و همواره در حرکت است .لذا
هر لحظهای که میگذرد ،حرکتی به جلوست که دنیا را به سوی آخرت ،پشت سر
میگذاریم .نظر شما دربارهی سفری که مسافرش ،هرگز از پا نمینشیند و همواره به
راهش ادامه میدهد ،چیست؟ آیا چنین سفری بهسرعت ،پایان نمییابد؟ آری؛
همینگونه است .اهلل میفرماید:
ُ ً ذ ُ ذ
[النازعاتَ ]٣٢ : ﴿كأن ُهمََيوَمََيروَنهاَلمََيلَبثوَاََإ ِ َ
لَعشِ ذي َةَأوََضحىَهاَ﴾٤٦
روزی که شاهد قیامت باشند ،گویا -در دنیا -جز شامگاهی یا صبحگاهی درنگ نکردهاند.
انسان باید آیندهاش را با عمری که از او گذشته است ،مقایسه کند؛ عمر
گذشتهاش چیزی نیست ،مثل یک خواب؛ انگار همهاش خواب بوده است .آیندهی
عمرمان نیز همینگونه میباشد .پس ،انسان نباید بهگونهای به دنیا اعتماد کند که گویا
همیشه در آن خواهد ماند .از اینرو ابنعمر $میگفت« :شبهنگام منتظر صبح
نباش و هنگامی که صبح شد ،در انتظار شب نباش؛ هنگام تندرستی برای دوران
بیماریات ،و از حیات خویش برای مرگ خود ،بهرهبرداری کن».
***
َ َّ َرَ ُ َّ َ َ َ ََ َ َ َّ
بن األ َرت قال هاج ررنا مع رسول اّلل نلت ِمس َوجه اّلل تعاىل ِ اب
ِ -122وعن خب
َ َر َ رى رُ ُ ر َ َ َ َ َ َ ر ُ َ َّ َ َّ َ ر َ َ َ َ ر ر ُ ر ر َ
جره ِ شيئا ،مِنهم مصع ُب بن عمری، فوقع أجرنا لَع اّلل ،ف ِمنا من مات ولم یأكل مِن ِ
أ
ُ َ َ ر َ ُ ُ َ َ َ َ َ َ ى َ ُ َّ َ َ َّ ر َ َ ر َ ُ َ َ ر ر ُ َ َ َ َّ ر َ َ ر َ ر
قتِل یوم أحد وترك ن ِمرة ،فكنا إِذا غطینا بِها رأسه ،بدت رجاله ،وإِذا غطینا بِها رِجلی ِه،
َّ َ ر ى َ ر ر َ ر ُ َ ي َ َر َ ُ َ َر َ َ َ ُ َّ ر
بَ َدا َرأ ُس ُهَ ،فأَ َم َ
خر ،ومِنا اإلذ ِ
ِ ِن
م ئا ي ش ه
ِ لی رج لَع لع جن و ، ه س أر ي طغن ن أ اّلل رسول نار
ر َرََ ر َ ََ ُ َُ َ َُ
()۶
َمن أينعت َُل ثم َرته .فه َو یهدبها[ .متفق علیه]
ترجمه :خباب بن ارَت میگوید :با رسولاهلل تنها بهخاطر خشنودی اهلل
متعال هجرت کردیم؛ پس اجرِ ما با خداست .برخی از ما ،بدون اینکه چیزی از
پاداش خود را در دنیا ببینند ،درگذشتند؛ از جمله مصعب بن عمیر که در جنگ
( )۶السلسلة الصحيحة ،از آلبانی ،/ش)6526 ،222( :؛ وی در صحیح الجامع ،ش 2202 :این
حدیث را صحیح دانسته است.
( )1صحیح الجامع ،ش2505 :؛ صحیح الترمذی ،از آلبانی ،/ش0280 :؛ وی ،در مشکاة المصابیح،
ش 6072 :این حدیث را حسن دانسته است.
شرح ریاضالصالحین 328
( )۶صحیح الجامع ،ش7605 :؛ السلسلة الصحيحة ،ش06 :؛ و صحیح الترمذی از آلبانی ،/ش:
0287؛ وی در مشکاة المصابیح ،ش ،407 :سندش را جید (نیکو) دانسته است.
329 باب :فضیلت زهد و پارسایی در دنیا و تشویق به کمخواهی از آن و...
َ َّ َ ر َ َ ر َر َ
أ َرى األم َر إِال أعجل مِن ذلك»[ .ابوداود و ترمذی با اسناد بخاری ومسلم ،روایت
()۶
کردهاند .ترمذی آن را حسن صحیح دانسته است].
ترجمه :عبادهلل بن عمرو بن عاص $میگوید :ما ،در حال تعمیر کَپَر خود بودیم
که رسولاهلل از کنارِ ما گذشت و پرسید :چهکار میکنید؟ گفتیم :این خانه ،فرسوده
و سست شده است و داریم تعمیرش میکنیم .فرمود« :من ،مرگ را سریعتر از این
()1
میبینم».
ى َّ ُ ي ُ َّ َ َّ ُ َ َر
بن عِیاض قال :سمعت رسول اّلل یقول :إِن ل ُِك أم ٍة فتنة
-122وعن ک ِ ِ
بع
َ ُ َ ُ ُ َّ
()۳
َوف ِتنة أميت المال»[ .ترمذی روایت کرده و گفته است :حسن صحیح میباشد].
ترجمه :کعب بن عیاض می گوید :از رسولاهلل شنیدم که میفرمود« :هر
امتی ،فتنه و آزمونی دارد؛ آزمون امت من ،مال و ثروت دنیاست» .وقتی مال و ثروت
مردم افزایش مییابد ،آخرت را فراموش میکنند.
َ َ ر ُ ر َ ُ ُ َ َّ َ َ َّ َّ َ
-126وعن أيب عمرو ویقال :أبو عب ِد اّلل ،ویقال :أبو يلَل عثمان بن عفان أن
اري ت ي َ رس ُك ُنهَ ،وثَ رو ٌب یُ َ
و
َر ٌ َ َ ر َ َ َ ٌّ َر َ
َيب قال« :ليس البن آدم حق يف ِسوى ه ِذه ِ اخل ِصال :بی الن َّ
َِ
ِ
َ ُ ُ ر َ
َر َ ُ َ
()8
بَ ،والماءِ»[ .ترمذی روایت کرده و گفته است :صحیح میباشد]. جلف اخل ِ عورته و ِ
ترجمه :از ابوعمرو -و گفتهاند :ابوعبداهلل یا ابولیلی -عثمان بن عفان روایت
شده است :پیامبر فرمود« :فرزند آدم ،جز این موارد ،نیاز و حقّ دیگری ندارد:
خانهای که در آن سکونت کند ،لباسی که عورتش را بپوشاند ،نان خشک و آب».
( )۶صحیح ابیداود ،ش5226 :؛ و صحیح ابنماجه ،ش ،2242 :از آلبانی./
( )1یعنی :مرگ به انسان ،خیلی نزدیک است؛ لذا دنیا آنقدر ارزش ندارد که انسان ،بیش از نیاز خود
خانه بسازد یا بیش از حد ضرورت به تعمیر آن ،اهمیت دهد[ .مترجم]
( )۳صحیح الجامع ،ش6052 :؛ السلسلة الصحيحة486 ،؛ و صحیح الترمذی ،از آلبانی ،/ش.0814 :
( )8ضعیف است؛ ر.ک :ضعیف الترمذی ،ش512 :؛ السلسلة الضعيفة ،ش486:؛ از آلبانی/؛ وی در
مشکاة المصابیح ،ش ،4022 :این روایت را ضعیف دانسته و گفته است« :همانطور که امام احمد/
ذکر کرده ،صحیح ،این است که این روایت از یکی از اهل کتاب میباشد».
شرح ریاضالصالحین 331
َ َّ ُ ي ي ر ر َّ
ری -بكرس الشنی واخلاءِ املشددة ِ املعجمتنی -أنه بن الشخ ِ َ -122وعن عب ِد اّلل ُِ
َ َُ ُ ُ َ َ ُ ُ ذ ُ ُ َر َر ُ
ابن آدم :مايل ،مايل، تلَكث َُر َ ﴾١قال« :يقول ب وه َو يق َرأ﴿ :ألَهىَك َم َٱت انلَّ َّ
ِ قال :أتی
ر
َ َ َّ َ َ َ
ر َ َ رَر َ ر َ ر
َ َّ َ َ َ َ ر َ َ َ ر َ َ َ َ
َوهل لك یا ابن آدم مِن مال ِك إِال ما أكلت فأفنیت ،أو لبِست فأبلیت ،أ رو تصدقت
ََر ر
()۶
فأمضیت؟» [روایت مسلم]
ترجمه :عبداهلل بن شِخّیر میگوید :نزد پیامبر رفتم و ایشان ،سورهی
ُ ُ
﴿ألَهىَك َُم َٱ ذتلَكث َُر َ )1(﴾١را میخواند؛ فرمود« :آدمی میگوید :مالَم! مالم! ولی ای
فرزندِ آدم! مگر از مال و ثروتت ،چیزی جز آنچه خوردی و تمام کردی یا پوشیدی
و کهنه گردانیدی یا آنچه از آن گذشتی و صدقه دادی -و برای آخرت خود ذخیره
ساختی -چیزِ دیگری مالِ توست؟»
شرح
مؤلف /این احادیث را برای برحذر داشتن از فتنهی دنیا یا فریفته شدن به آن
ذکر کرده است؛ از جمله حدیث کعب بن عیاض که پیامبر فرموده است« :هر
امتی ،فتنه و آزمونی دارد و آزمون امت من ،مالِ دنیاست» .از اینرو پیامبر از
خریداریِ ملک و زمین و باغ و مزرعه ،نهی نموده است؛ زیرا انسان به اینها مشغول
میشود و آخرت را که مهمتر است ،از یاد میبرد .نتیجه اینکه انسان باید به دنیا
بیعالقه و به آخرت ،عالقهمند باشد و اگر اهلل متعال به او مال و ثروتی بخشیده
است ،از آن در مسیر اطاعت و بندگی اهلل استفاده کند و آن را در دستش قرار
دهد ،نه در قلبش تا به رستگاری دنیا و آخرت دست یابد .اهلل متعال میفرماید:
ذ ُ ذ ذ ُ ذ
تَ ل َٱَّلِينَ َءام ُنواَ َوع ِملواَ َٱ َ
لصل ِحَ َِ ف َخسَ ََ ٢إ ِ َلنسَنَ َل ِ َ ن َٱ َِ
ص ََ ١إ ِ َ ﴿وَٱلَع َِ
[العرصَ َ ]٣ ،١ : لصبََِ﴾٣ قَوتواصوَاَََبٱ ذ وتواصوَاَََب ِٱلَ َِِ
ِ
سوگند به روزگار که بیگمان انسانها در زیان هستند؛ مگر کسانی که ایمان بیاورند و
کارهای شایسته انجام دهند و یکدیگر را به حق (توحید) و شکیبایی سفارش کنند.
پیامبر سورهی «تکاثر» را تالوت نمود که اهلل میفرماید:
ُ ُ ُ
ََ [التكاثر]٨ ،١ : ﴿ألَهىَك َُمَٱ ذتلَكث َُرََ١ح ذ َ
تَ ُزرَت َُمَٱلَمقابِرََ﴾٢
افزونطلبی (و فخرفروشی به اموال و فرزندان) شما را به خود مشغول کرد تا آنکه (بر
همین حال مُردید و) به قبرستانها رفتید.
یعنی آنقدر به دنیا مشغول گشتید که مرگ و آخرت را از یاد بردید تا اینکه
خود ،در حالِ غفلت از دنیا رفتید و پس از مرگتان ،جزو ساکنان گورستان شدید.
سپس رسولاهلل فرمود« :آدمی میگوید :مالَم! مالم! ولی ای فرزندِ آدم! مگر از مال و
ثروتت ،چیزی جز آنچه خوردی و تمام کردی یا پوشیدی و کهنه گردانیدی یا آنچه
از آن گذشتی و صدقه دادی -و برای آخرت خود ذخیره ساختی -چیزِ دیگری مالِ
توست؟»
پیامبر چنین فرمود و اینگونه نیز هست؛ تنها بهرهای که انسان از مال و
ثرورتش میبرد ،همان چیزیست که از آن میخورد و مینوشد یا لباسهاییست که
میپوشد؛ ولی آنچه برای او باقی میماند ،صدقهای که در راه خدا میدهد .البته اگر
خورد و نوشِ او بهخاطر کسب نیرو برای اطاعت و بندگیِ اهلل باشد ،این هم به
نفع اوست و چنانچه برای نیرو گرفتن در جهت معصیت و نافرمانی از اهلل متعال و
تکبر و تبهکاری باشد ،به زیان اوست .پناه بر اهلل.
***
َّ ي َ ُ َ ُ ٌ َّ ُ َ َّ َّ
ب :یا َرسول اهللِ ،واّلل إِِّن للن ي
َِ ل رج قال قال: ل ف -122عن عب ِد اّلل بن مغ
ر ُر َ َ َ َ َّ ي ُ ُّ َ َُ رُ ر ُ ُّ
حبك ،ثالث م َّرات ،فقال« :إِن کنت حبك ،فقال« :انظر ماذا تقول؟» قال :واّلل إِِّن أل ِ أل ِ
َ َ
َ َ ر ر َّ ُّ ُ
ِسع إىل من حیِبين م َِن السیل إىل ُمنتهاهُ»[ .ترمذی
ُ َُت ُّبين فأعِد للفقر َِترفافا ،فإن الفقر أ ر َ
ر َ َّ ى ر َ َّ َ
ِ ِ ِ
()۶
روایت کرده و گفته است :حدیثی حسن میباشد].
ترجمه :عبداهلل بن مغفَّل میگوید :مردی به پیامبر عرض کرد :ای رسول
خدا! من ،شما را دوست دارم .رسولاهلل فرمود« :دقت کن چه میگویی؟» و آن
( )۶ضعیف است؛ ر.ک :السلسلة الضعيفة ،ش0220:؛ و ضعیف الترمذی ،ش 518 :از آلبانی./
شرح ریاضالصالحین 332
مرد ،سه بار گفت :به اهلل سوگند ،من شما را دوست دارم .پیامبر فرمود« :اگر مرا
دوست داری برای پوشیدن لباس فقر ،آماده باش؛ زیرا فقر ،سریعتر از رسیدن سیل به
پایان مسیرش به دوستداران من میرسد».
َ َ ُ َ رَ َ َ َ ُ ُ َ
ان أ رر ِسال يف
بن مالك قال :قال رسول اهللِ« :ما ذِئبان جائع ِ ِ ِ عب ک -123وعن
َ َّ
املال والْش ِف ِدلِین ِه»[ .ترمذی روایت کرده و گفته لَع ِ ءر
َ
الم ر صِ َغ َنم بأَ رف َس َد ل َ َها م رِن ح ر
ر
ِ ِ ٍ
()۶
است :حسن صحیح میباشد].
ترجمه :کعب بن مالک میگوید :رسولاهلل فرمود« :اگر دو گرگ گرسنه در
میان گوسفندان رها شوند ،آنقدر خرابی بهبار نمیآورند که حرصِ انسان نسبت به
مال و جاه و مقام ،دینش را به تباهی میکشاند».
َ َ َ َ ر َ َّ َ ُ َّ َ َ َ ر ُ َّ
صری فقام َوقد أث َر يف
ٍَ -132وعن عب ِد اّلل بن مسعو ٍد قال :نام رسول اّلل لَع ح
ُّ ر َ َّ َ َ ُّ ر َ َ َ َ َّ َ ر َ َ َ َ ُ َ َّ ُرَ َر
ِلنیا؟ ما أنا يف ادلنیا إِال لو اُتذنا لك وِطاء ،فقال« :مايل ول جنبِه ،قلنا :یا رسول اَل ِ
َ َ ََ ر َ َ َّ َ ر َ َ ُ َک َ
اکب استظل َت َت شج َر ٍة ث َّم َراح َوت َرکها»[ .ترمذی ین حدیث را روایت کرده و گفته ٍ ر
()1
است :حسن صحیح میباشد].
ترجمه :عبداهلل بن مسعود میگوید :رسولاهلل روی حصیری خوابید؛
هنگامی که برخاست ،اثر حصیر روی بدنش نمایان شده بود .عرض کردیم :ای
رسولخدا! کاش برای شما زیرانداز نرمی تهیه میکردیم! فرمود« :مرا با دنیا چهکار؟!
من در دنیا مانند سوارکاری هستم که در سایهی درختی مینشیند و سپس آن را ترک
میکند و به راهش ادامه میدهد».
( )۶صحیح الجامع ،ش4261 :؛ صحیح الترمذی ،ش :از آلبانی ،/ش0824 :؛ آلبانی در مشکاة
المصابیح ،ش 4026 :این حدیث را صحیح دانسته است.
( )1صحیح الجامع ،ش4222 :؛ السلسلة الصحيحة ،ش)528 ،522( :؛ صحیح الترمذی ،ش0822 :؛
صحیح ابنماجه ،ش 2207 :از آلبانی./
333 باب :فضیلت زهد و پارسایی در دنیا و تشویق به کمخواهی از آن و...
َ ر ُ ُ ُ َ ُ َ َّ َ َ ر َ َ ر َ َ َ ُ ُ
اجلنة قبل األغنِیاءِ -132وعن أيب هریرة قال :قال َرسول اهللِ« :یدخل الفقراء
َ َر
()۶
ِخبم ِسمائ ِة َاعمٍ »[ .ترمذی روایت کرده و گفته است :حدیثی صحیح میباشد].
ترجمه :ابوهریره میگوید :رسولاهلل فرمود« :فقرا ،پانصد سال زودتر از
ثروتمندان وارد بهشت میشوند».
َ َّ َّ ر ُ احل َص رنیَ ع ِن انلَّ ي رَ َ
ان بن ُ َ َّ
اجلن ِة ب قال« :اطلعت يف -131وعن ابن عباس وعِمر
َّ َ َ َ ر ُ َ ر َ َ َ َّ َ ر ُ َ ََ ر ُ َ ر َ َ َ َ ُ َ
()1
متفق عليه] َث أ رهلِ َها الني َ
ساء»ٌ [ . ت يف انلار فرأیت أك َ ع ل اطو راء. ق فرأیت أكَث أهلِها الف
ِ
ترجمه :ابنعباس و عمران بن حصین میگویند :پیامبر فرمود« :به بهشت
سر زدم و دیدم که بیشترِ بهشتیان ،فقرا هستند؛ و به دوزخ سر زدم ،دیدم که بیشترِ
دوزخیان ،زنان هستند».
ُ َ َ ى ََ َ ُ ُ َ
()۳
نی.
بن احلص ِ
-139ورواه ابلخاري أیضا مِن روایة ِعمران ِ
ترجمه :بخاری نیز این حدیث را بهنقل از عمران بن حصین روایت کرده
است.
َ َّ َ َ َ َ َّ ُ َ ر ُر ُ َ َ َ ُ
اجلن ِة فَكن اعمة من ب قال« :قمت لَع باب زیدَ $ع ِن انلَّ ي ِ ٍ بن سامة أ -131وعن
ُ َ َ َ
اب انلَّار قد أم َِر ب ر
هم إىل انلَّ َ َ
ر َ َّ َ ي ُ ُ َ َ ُ َ َ َ ََ َ
ار».
ِ ِ صحأ ن أ ری غ ون وس حمب دجل
ِ ا اب ح صوأ ساکنی الم دخلها
()8
متفق عليه]
[ ٌ
ترجمه :اسامه بن زید $میگوید :پیامبر فرمود« :بر دروازهی بهشت ایستادم؛
بیشترِ کسانی که واردِ بهشت میشدند ،فقیران و مستمندان بودند و ثروتمندانِ بهشتی
( )۶صحیح الترمذی ،ش0802 :؛ صحیح ابنماجه ،ش 2262 :از آلبانی./
( )1روایت عمران بن حصین در صحیح بخاری ،بهشمارهی 2650آمده است و اما روایت ابن عباس،
بخاری /آن را به صورت معلّق در کتاب الرقاق ،باب فضل الفقر آورده که در صحیح مسلم بهشمارهی
6722به صورت مسند آمده است.
( )۳صحیح بخاری ،ش.)2457 ،2558( :
( )8صحیح بخاری ،ش4082 :؛ و صحیح مسلم ،ش .6722 :این حدیث ،پیشتر بهشمارهی 622
گذشت.
شرح ریاضالصالحین 334
را نگه داشته و هنوز اجازهی ورود نداده بودند؛ جز دوزخیانی که دستور رسیده بود
آنها را به دوزخ ببرند .و بر دروازهی دوزخ ایستادم؛ بیشتر کسانی که وارد دوزخ
میشدند ،زنان بودند».
َ ُ ُّ َ َ ُ َ َ ر َ ُ َ َ َ ََ َ -132وعن أيب هریرةَ ع ِن انلَّ ي
ب قال« :أصدق ُكِم ٍة قالها شاع ٌِر ُكِمة بلِید :أال ُك ِ
َ َ ُ َ ر
()۶
متفق عليه]اهلل باطِل»ٌ [ . َش ٍء ما خال
ترجمه :ابوهریره میگوید :پیامبر فرمود« :راستترین سخنی که یک شاعر
گفته است ،سخن "لبید" میباشد که :هان! هر چیزی جز اهلل باطل است».
شرح
همهی این احادیث که مؤلف /ذکر کرده ،در باب فضیلت زهد و پارسایی در
دنیاست؛ از جمله حدیث عبداهلل بن مغفل که مردی به پیامبر عرض کرد :ای
رسول خدا! من ،شما را دوست دارم .رسولاهلل فرمود« :بنگر چه میگویی؟» و آن
مرد ،سه بار گفت :به اهلل سوگند ،من شما را دوست دارم .پیامبر فرمود« :اگر مرا
دوست داری برای پوشیدن لباس فقر ،آماده باش؛ زیرا فقر ،سریعتر از رسیدن سیل به
پایان مسیرش به دوستداران من میرسد».
البته این حدیث ،صحیح نیست و از پیامبر بهثبوت نرسیده است؛ زیرا ثروت،
هیچ ربطی به محبت پیامبر ندارد و بسیاری از ثروتمندان ،دوستدارِ پیامبر
هستند و برعکس ،بسیاری از فقرا ،دشمنی و عداوت شدیدی به پیامبر اسالم دارند.
لذا این حدیث ،صحیح نیست .نشانهی محبت با پیامبر اینست که انسان بهشدت
از ایشان پیروی کند و به سنّت آن بزرگوار تمسک جوید .همانگونه که اهلل
میفرماید:
ُ ُُ ُ ُ ذ ُ ذ ذ ُ ُ ُ ُ
َيبِبَك َُمَٱ َُ
ّللَويغَ ِفرََلكمََذنوبكمَ﴾ ّللَفَٱتب ِ ُع ِ َ
ونَ َ نتمََُت ُِّبونََٱ َ﴿قلََإِنَك
[آل عمران]٤١ :
بگو :اگر اهلل را دوست دارید ،از من پیروی کنید تا اهلل شما را دوست بدارد و گناهانتان را
ببخشد.
لذا سنجش یا معیار ارزیابی این ادعا ،پیروی از پیامبر است؛ هرکس ،بیشتر
پیرو پیامبر باشد ،محبتش به ایشان ،بیشتر است و فقر و ثروت به دست اهلل
میباشد.
یکی از نشانههای زهد و بیعالقگی انسان به دنیا ،اینست که زندگیاش بهسان
زندگی پیامبر ،دور از تنپروری و آسایشطلبی باشد؛ بهگونهای که پیامبر روی
حصیر میخوابید و اثر آن بر بدنش نمایان میشد .به او گفتند :کاش بسترِ نرمی برای
شما آماده میکردیم! فرمود« :مرا با دنیا چهکار؟! من در دنیا مانند سواری هستم که در
سایهی درختی مینشیند و سپس آن را ترک میکند و به راهش ادامه میدهد».
پیامبر هیچ چشمداشتی به دنیا نداشت؛ بلکه همهی مالش را در راه اهلل انفاق
میکرد و خود ،مانند فقرا زندگی مینمود.
سپس مؤلف /احادیثی ذکر کرده است که نشان میدهد فقرا پیش از ثرومتندان
وارد بهشت میشوند و بیشترِ بهشتیان از فقرا هستند؛ زیرا انگیزه یا عامل طغیان و
سرکشی در فقرا نیست یا ضعیفتر است و از اینرو آدمهای متواضع و فروتنی
هستند .بازنگاهی به آیههای قرآن ،نشان میدهد که منکِران پیامبران ،بیشتر از میان
ثروتمندان و اشراف هر قومی بودهاند و بیشتر فقیران ،از پیامبران الهی پیروی
کردهاند؛ لذا بیشترِ بهشتیان ،از فقرا هستند و پیش از ثروتمندان وارد بهشت
میشوند؛ البته دربارهی مقداری که زودتر وارد بهشت میشوند ،روایتهای گوناگونی
وجود دارد و این ،به نحوهی راهپیمایی آنان به سوی بهشت برمیگردد؛ به عنوان
مثال :یک نفر این مسیر را ده روزه میپیماید و دیگری همین مسیر را در بیست روز
طی میکند.
سپس حدیث ابوهریره را ذکر کرده است که پیامبر فرمود« :راستترین
سخنی که یک شاعر گفته است ،سخن "لبید" میباشد که :هان! هر چیزی جز اهلل
باطل است» .لذا هر چیزی جز اهلل ،بیفایده و باطل است و هیچ نفعی نمیرساند؛ ولی
آنچه از آنِ اهلل یا برای اوست ،به صاحبش نفع میرساند و برایش ماندگار است .از
اینرو دنیا ،بیارزش است .همانگونه که اهلل متعال میفرماید:
شرح ریاضالصالحین 331
ُ ُ ُ ر ذ
﴿ٱعَل ُموَاَ َأنما َٱلَيوََةُ َٱ ُّدلنَيا َلعِ رَ
ب َولهَ رَو َوزِين َة َوتفاخ َُر َبيَنكمَ َوتكاث رَر َ ِ َ
فَ
ََ [احلديد]٨١ : ٱلَمَوَ َِلَوَٱلَوَلَ َِد﴾
بدانید که زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و زیور و فخرفروشی شما به یکدیگر و
زیادهخواهی در اموال و فرزندان است.
تنها چیزی که در دنیا ارزش دارد و درست و نیکوست ،ذکر و یاد اهلل متعال و
اطاعت و بندگیِ اوست.
از این حدیث چنین برمیآید که حق و حقیقت را باید پذیرفت؛ گرچه از زبان
شعرا باشد؛ به عبارت دیگر هرکس حق بگوید ،قابل قبول است و باید آن را
پذیرفت؛ حتی اگر گویندهاش کافر یا شاعر و فاسق باشد .ولی کسی که سخن
نادرست یا باطل میگوید ،سخنش مردود و غیرقابل قبول است؛ اگرچه گویندهاش
مسلمان باشد؛ به عبارت دیگر ،این سخن است که اعتبار دارد ،نه گویندهاش .لذا نگاهِ
انسان به دیگران ،باید بر اساس اعمال و کردارشان باشد ،نه اینکه انسان به خودشان
یا شخصیت آنان بنگرد که کیستند و چه جایگاهی دارند.
***
-33باب :فضیلت گرسنگی و زندگی سخت و بسنده کردن به
اندکی از خوردنی ،آشامیدنی و پوشاک و دیگر لذتها و
بهرههای نفسانی ،و ترک امیال و آرزوها
ترجمه :سهل بن سهل میگوید :رسولاهلل از زمانی که اهلل متعال او را
مبعوث کرد تا هنگامی که او را از دنیا گرفت ،آرد سفید و غربالشده ندید .از
سهل پرسیدند :آیا شما در زمان رسولاهلل غربال داشتید؟ پاسخ داد :رسولاهلل
از ابتدای بعثت تا زمان رحلت ،غربالی ندید .از سهل سؤال شد :پس چگونه آرد
غربالنشدهی جو را میخوردید؟ گفت :جو را آرد میکردیم و در آن ،میدمیدیم
(فوت مینمودیم) و بدینترتیب پوست و خاشاکِ آن به هوا میرفت و سپس
باقیماندهی آن را خمیر میکردیم.
ر َ َ َ َ َ َ ُ َ َ َ ُ ُ َّ ُ َ
-221وعن أيب هریرة قال :خ َرج َرسول اّلل ذات ی رومٍ أ رو ريلل ٍة ،فإِذا ه َو بِأيب بك ٍر
ُ ُ َ َّ َ َ َ َ ر َ ُ َ ر ُُ ُ وع َم َر رِض ُ ُ
اجلوع یا اهلل عنهما فقال« :ما أخ َرجكما مِن بیوت ِكما ه ِذه ِ الساعة؟» قاال:
ََ َ ُ َّ َ ر َ ُ َر َ َ َر َّ ََ ُ َ
َرسول اهللِ .قالَ « :وأنا ،واَّلِي نف ِِس بِی ِده ،ألخ َرجين اَّلِي أخ َرجكما؛ قوما» .فقاما معه،
َ ر َ ى ََ ر َ َ َّ َ َ ر ُ َ َ ُ َ َ َ َُ َر َ ََ َ َ ُ ى َ َر
فأَت رجال مِن األنصار ،فإِذا هو ليس يف بيته ،فلما رأته املرأة قالت :مرحبا وأهال .فقال هلا
َََ ر َ َر َ َ َ َر َر ُ َ َ َر ُ ٌ ُ ُ َّ
جاء األنصاري ،فنظ َر إىل َرسول اّلل« :أي َن فالن؟» قالت :ذه َب يستع ِذب نلَا املاء ،إِذ
رَ َ َ َ ٌ َ َ َ ر َ َ ر ى ي َر ُ َ َ َ َر ُ َّ ُ
ايل روم أك َرم أضیافا مِين فانطلق احلمد هللِ ،ما أحد حبیه ،ث َّم قال: ول اّلل وصا ِ ِ َرس
َ ُ ُ َّ َ َ َ ُر ََ ُُ ُر ٌ َرٌ َُ ر َ َ َ ُ
ورطب ،فقالُ :كواَ ،وأخذ المدیة ،فقال َُل رسول اّلل: اءه رم ب ِ ِعذ ٍق فِی ِه برس وتمر فج
َّ َ ر َ ُ َ ُ ر َ َ َّ َ ر َّ َ َ َ ُ َ َ َ َ َ َ ُ َ َ ُ
ورشبوا .فلما أن شبعوا ِ «إِیاك واحللوب» .فذبح لهم ،فأكلوا مِن الشاة ِ ومِن ذلك ال ِعذ ِق
َ ُ ر َ َُّ َ ر َ َ َّ ُ َ ُ َ َ َ َ ُ َ َ َ ُ ُ
بكر وعمر رِض اهلل عنهما« :واَّلِي نفِس بِی ِده ،لتسألن ٍ يب أل ِ هلل ا ول ورووا قال رس
كمر َ َ ر َ َ ُ ر ر ُ ُ ُ ُ ُ ُ ُ َّ َ ر َ ر ُ َ َّ َ َ َ ُ َرَ َ ر َ َّ
جعوا حَّت أصاب عیم یوم ال ِقیامةِ ،أخرجكم مِن بیوت ِكم اجلوع ،ثم لم تر ِ عن هذا انل ِ
یم»[ .روایت مسلم] هذا انلَّع ُ
ِ
()۶
پرسید« :فالنی -شوهرت -کجاست؟» گفت :رفته است تا برایمان آبِ شیرین بیاورد.
در این اثنا مرد انصاری سررسید و به پیامبر و دو یارش نگاه کرد و گفت :الحمدهلل،
امروز هیچکس میهمانانی گرامیتر از میهمانان من ندارد؛ سپس رفت و یک خوشه
خرما آورد که خرمای نارس ،خرمای رسیده و رُطَب -خرمای تَر -داشت .گفت:
بفرمایید و آنگاه چاقویی برداشت -تا گوسفندی ذبح کند -.پیامبر فرمود« :مبادا
گوسفندِ شیردهی بکشی» .و او ،گوسفندی ذبح کرد .بدین ترتیب آنان از آن گوسفند و
خرما خوردند و آب نوشیدند و چون از آب و غذا سیر شدند ،رسولاهلل به ابوبکر و
عمر $فرمود« :سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست ،روز قیامت دربارهی این
نعمتها از شما سؤال خواهد شد؛ گرسنگی ،شما را از خانههایتان به بیرون کشاند و
در حالی به خانههایتان بازمیگردید که این نعمتها به شما رسید».
[نووی /میگوید :آنگونه که از روایت ترمذی و دیگران برمیآید ،میزبان،
ابوالهیثم بن تَیِّهان انصاری بوده است].
َ َ ى َ َ َ ََ ُرَُ ُ َ ََ ي ُ َر
بن غ رزوان واكن أمِریا لَع بن عمری العدوي قال :خطبنا عتبة دل ِ -229وعن خا ِ
َ َّ ر َ َّ َ َ رَ َ
َّ ُّ َ َ ر ر َ َ ر َ ُ ر ر َ َ َّ َ
برصم ،وولت حذاء ،ولم ت ُ ر رصة ِ ،فح ِمد اّلل وأثًن علیه ،ث َّم قال :أما بعد؛ فإِن ادلنیا آذن ابل ر ََ
َّ ُ ر ُ ر َ ُ َ ر ُ ُّ َّ ُ َ َ ٌ َ ُ َرَ
دار ال وإِنكم منت ِق رلون مِنها إىل ٍ حبها، اإلناءِ یتصابها صا ِ ِ يبق منها إِال صبابة کصباب ِة
احل َج َر یُل ََق م رِن َشفری َج َه َّنمَ
َ َ ر َ ُ َ َّ ُ َ ر ُ َ َ َ َّ رَ ُ َر َ َ َ
ِ ری ما ِحبَّضت ِكم فإِنه قد ذک ِر نلا أن ِ زوال لها ،فانت ِقلوا ِخب
َ َ ر ُ َ َ َّ َََ رُ َّ َ ُ ر ى ُر ُ َ َر ِیها َس ربع َ َ َ ر
جبتم؟ ولقد ذک َِر نلَا أن ما ر ِ ع ف أ ألن! م تل ِ واّلل را، ع نی اعما ال یدرك هلا ق ِ فیهوى ف
َ َ ر َ َ ى َ َّ َ َ َ ٌ ُ َ ٌ َ َّ َ ر َ َرَ ر َر
نی اعماَ ،و َيلأتِنی علیها ی روم وه َو ک ِظیظ م َِن اجلن ِة مسریة أرب ِع صاریع
ِ نی مِن م
بنی مِرصاع َِ
َ َ ٌ َّ ُ َّ َ َ َّ َ َ ر َّ َ رَ ََ َ ُ َََ ر ُ ي
ول اّللِ ما نلا طعام إِال َو َرق الشجر حَّت ق ِرحت َالزحام ،ولقد رأیتين سابع سبع ٍة مع رس ِ
َّ َ ر ٌ َ َّ ُ ر رََ ر ُ ُر َ ى َ َ ر ُ ر َ َ َ َ ر ر ُ
مالك فات َز ررت بنِص ِفهاَ ،وات َزر سعد ٍ بن
ِ نی سع ِد أشداقنا ،فاتلقطت بردة فشققتها بيين وب
ي َ ُ ُ َّ ر َر َ ر َ َ َ ر َ َ َ ر َّ َ َ ٌ َّ َ ر َ َ َ ى َ
ِرص مِن األمصار .وإِِّن أعوذ باّللِ ص ِفها ،فما أصبح ايلوم مِنا أحد إِال أصبح أمِریا لَع م ٍ بن ِ
َ َّ َ ر ى َ ر َ َ ر َ ر َ
()۶
ریا[ .روایت مسلم] أن أكون يف نفِس ع ِظیما وعِند اّللِ ص ِغ ى
ترجمه :خالد بن عمیر عَدَوی میگوید :عتبه بن غزوان که در آن زمان امیر بصره
بود ،برای ما سخنرانی کرد و پس از حمد و ثنای اهلل ،گفت :اما بعد؛ همانا دنیا از
پایانِ خود خبر میدهد و بهسرعت گذشته است و چیزی از آن جز تَهماندهی ظرف
باقی نمانده که صاحبش آن را خیلی زود سرمیکشد .و شما از این سرای فانی به
سرایی منتقل میشوید که فنا ندارد؛ پس سعی کنید با بهترین اعمال به سرای آخرت
کوچ کنید .زیرا برای ما گفته شده که سنگی از لبهی دوزخ به داخل آن انداخته
میشود و هفتاد سال سقوط میکند و به عمق دوزخ نمیرسد؛ به اهلل سوگند که
دوزخ -از گنهکاران -پُر خواهد شد! آیا تعجب کردید؟ همچنین برای ما گفته شده
که دو لنگهی هریک از درهای بهشت ،بهاندازهی مسافت چهل سال با هم فاصله
دارند و روزی بر آن فرامیرسد که از جمعیت بهشتیان ،پُر است .روزی را بهخاطر
دارم که هفتمین تن از همراهان پیامبر بودم و چیزی جز برگ درختان برای خوردن
نداشتیم؛ بهگونهای که کنارههای دهان ما از خوردن برگ درختان ،زخمی شده بود.
باری جامهای یافتم و آن را میان خود و سعد بن مالک دو قسمت کردم؛ من ،از آن
شلواری برای خود ساختم و سعد نیز همین کار را کرد و اینک هر یک از ما ،امیرِ
یکی از شهرهاست .من از اینکه خود را بزرگ بپندارم و نزدِ اهلل ،کوچک و بیارزش
باشم ،به اهلل پناه میبرم.
اهلل َع رنها ک ى
ِض ُ ت َنلا اعئ َِش ُة َر ِ ََ ر َ َ ر َر َ ي
ِساء -221وعن أيب موىس األشعري قال :أخرج
َ ى َ ى َ ُ َ ُ ُ َّ
()۶
متفق عليه]
زارا غلِیظا قالت :قبِض رسول اّللِِ يف هذینٌ [ .وإ ِ
ترجمه :ابوموسی اشعری میگوید :عایشه& پیراهن و شلوار زبر و درشتی را
به ما نشان داد و گفت :رسولاهلل در این دو لباس وفات یافت.
َّ َ َ ر َ َ َ َ ر ي َ َّ ُ َ َ َّ ر َ
یل اّلل َولقد
ِ ِ ب س يف
ِ م
ٍ ه سِ ب َم ر رب
ِ الع لو أل ِّنِ إ قال: اص ق -222وعن سعد بن أيب و
َّ َ َ َّ ر َ َ َ ُ َ َ َ َ ٌ َّ َ َ ُ ُ ر َ َّ ََ ُ َّ َ ر
احلبل ِة َوهذا السمر حَّت إِن َكن أحدنا رسول اّللِ ما نلا طعام إِال ورق ِ کنا نغ ُزو مع
ُ َُ َ ر ٌ َ َ ُ َ َ ُ
()1
متفق عليه]ماَل خلطٌ [ . َيلضع کما تضع الشاة
ترجمه :سعد بن ابیوقاص میگوید« :من ،نخستین عربی هستم که در راه اهلل
تیراندازی کرده است؛ ما ،همراه رسولاهلل جهاد میکردیم ،در حالی که غذایی جز
برگ درختان بیابانی (حبله و مغیالن) نداشتیم؛ بهگونهای که مدفوع هر یک از ما،
مانند فضلهی گوسفند ،خشک بود».
ُ َ َّ ُ ى َّ ُ َّ ر َ ر ر َ َ َ َ ُ ُ َُرََ
آل حمم ٍد قوتا».
-226وعن أيب هریرة قال :قال رسول اهللِ« :اللهم اجعل رزق ِ
()۶
متفق عليه]
[ ٌ
ترجمه :ابوهریره میگوید :رسولاهلل دعا کرد« :یا اهلل! روزیِ خانوادهی
محمد را بهاندازهی سدّ رَمَق قرار بده».
َّ ُ ر ُ ر ُ َ ُ َ َّ َّ ُ ر َ
-222وعن أيب ه َری َرة قال :واّلل اَّلي ال إ ِ ََل إِال هو ،إِن کنت ألعت ِمد بِكبِ ِدي لَع
َََ ر َ َ ر ُ ر ى احلج َر لَع َب رطين َ َ ر ُ ر ُ ُ ُّ َ
یوما لَع اجلوع ولقد قعدت من ُ اجلوع ،وإِن کنت ألشد األ رر ِض م َِن ُ
َ َ َ َ َ َّ َ َّ
َ
آِّن ،وع َرف ما يف وجِه وما يف
ر
حنی ر ِ
َ َ
ب ،فتبسم ِ ون م رِنهَ ،ف َم َّر انلَّ ُّ َرُ ُ َ
یقه ُم اَّلي خيرج ِ ط ِر
َ
ِ َ
َ َ َ َ َّ َ ر ُ َ َ َر َ ر َ َ ُ َ ُ َر
احلق» ومَض ،فاتبعته ،فدخل نف ِِس ،ث َّم قال« :أباه ٍِّر!» قلتَّ :بلیك یا َرسول اهللِ ،قال« :
هذا اللَّ ََب؟» قالواَ :أ رهداهُ ر َر َ َ َ َ َ َ َ ى َ َ ر َ ر َرَ َُ َ
دح فقال« :مِن أين فوجد َبلنا يف ق ٍ فاستأذن ،فأذِن ِيل فدخلت،
ُّ َّ َ ر َّ َ ر َ َ َ َ ُ ٌ َ ُ
لك فالن أو فالنة قال« :أباه ٍِّر!» قلتَّ :بلیك یا رسول اّلل ،قال« :احلق إِىل أهل الصف ِة
َ َ َ َ َر َر ر َ ر ُ ُّ َّ َ َ ُ ر ُ ُ
ال وال لَع أح ٍد، ٍ م وال ل، ه أ لَع ون ُ
و أ ی ال الم، س اإل
ِ اف فادعه رم يل» .قال :وأهل الصف ِة أضی
َّ ٌ َ َ َ َ ََرُ َر َََ َ ر رَ َ رى ٌَ ََ َ َ َ َ َ ََرُ
اول مِنها شيئا ،وإِذا أتته هدیة أ ررسل إ ِ ريل ِه رم واكن إِذا أتته صدقة بعث بِها إ ِ ريل ِهم ولم یتن
ُر ُ ُّ َّ َ ر ُ َ َ َّ َ َُ ر َ َ ر َ َ َ ر َ ََ ر َ َ ُ
وأصاب مِنها وأرشکهم فیها ،فساء ِِّن ذلك ،فقلت :وما هذا اللَب يف أه ِل الصفة؟ کنت
ُر ُ َ ُ ر ُ ََ َّ َ َ ر َ ى َ َ َ َّ َ َ َ َ َّ َ ُ َ ر
یهم ،وما ِ ط
ِ ع أ نا أ ت ن فك ، رنِ م أ وا جاء ذاِ إ ف ا، ه ِ ب ى وق ت أ ة برش َب
ِ الل هذا ِن أحق أن أ ِصیب م
ٌّ ر َ ُ ر ر َ َ َّ َ َ ََّ ر َ رَُ َ
ع َىس أن یبلغ ِين من هذا اللَب ،ولم یكن من طاع ِة اّلل وطاع ِة رسوَل بد.
َ َ َ َ ُ ر ََ َ ُ َ َ َ ُ ر َ رَ ر ر رَ َرَُ َ ُُ َ َرُُ
ت قال« :یا فأتيتهم فدعوتهم ،فأقبلوا واستأذنوا ،فأذِن لهم وأخذوا َمال ِسهم مِن ابلی ِ
ََ َ ر ُ رَ َ َ َ َ َ ر ُ ر ر ََ ر ُ َ ر َ َ ُ َ َ
أباه ٍِّر!» قلتَّ :بلیك یا َرسول اهللِ ،قال« :خذ فأع ِط ِه رم» قال :فأخذت القدح فجعلت أع ِطی ِه
ُ َّ َ ُ ُّ َ َ َ ر َ ُ َ َّ رَ َ َُ ُ
َ
يلع القدح ،فأعطی ِه اآلخر فيْشب حَّت یروى ،ثم یرد ْش ُب َح ََّّت یَ رر َوى ،ث َّم یَ ُر ُّد َّ الر ُج َل فيَ ر َ َّ
َ ر َ ُ ُ ُّ ُ َ َ َ َ ر َ َ َ َ َ َ ُ َر َّ ر َ َ ُ َ َّ ر َ
بَ َ وَقد َر ِو َي الق روم ُكه رم ،فأخذ القدح ف َوضعه لَع ی ِده، یت إِىل انلَّ ي
ِ ه ت ان حَّت دح ق يلع ال
ُ َ ر َ َ َ ُ َ َّ َ ر َ َ َّ َ َ َ َ َّ َ
َ َ
يل فتبسم ،فقال« :أباه ٍِّر!» قلتَّ :بلیك یا رسول اّلل! قال« :ب ِقیت أنا َوأنت» .قلت فنظر إ ِ
عرض کردم :در خدمتم ای رسولخدا! فرمود(« :ظرفِ شیر را) بردار و به آنها بده».
من نیز کاسه را برداشتم و شروع کردم به دادنِ شیر؛ ظرف شیر را به هر یک از آنها
میدادم ،سر میکشید تا اینکه سیر میشد و سپس ظرف را به من پس میداد و آن را
به دیگری میدادم؛ او نیز مینوشید تا سیر میگردید و کاسه را به من بازمیگرداند تا
اینکه در پایان به پیامبر رسیدم و حاضران ،همه سیر شده بودند .پیامبر کاسه را
گرفت و روی دستش گذاشت؛ آنگاه نگاهم کرد و لبخندی زد و فرمود« :ای اباهر!»
عرض کردم :در خدمتم ای رسولخدا! فرمود« :من و تو باقی ماندیم» .گفتم :درست
میفرمایید ای رسولخدا! فرمود« :بنشین و بنوش» .و من نشستم و نوشیدم .دوباره
فرمود« :بنوش» .و من نوشیدم؛ و همچنان میفرمود« :بنوش» ،تا اینکه گفتم :نه؛
سوگند به ذاتی که شما را بهحق مبعوث کرده است ،دیگر راه ندارد و نمیتوانم.
فرمود« :پس ظرف را به من بده» .لذا کاسهی شیر را به پیامبر دادم و ایشان پس از
حمد و ثنای اهلل و گفتنِ «بسماهلل» باقیماندهی شیر را نوشید.
ََ ر َ
رأیرتُين وإِّن ألَخ ُّر فِیما َب ر َ َ حم َّمد بن س َ َُ
نی ِ ِِ ریین عن أيب هریرة قال :لقد ِ ِ ِ -222وعن
َ َ ُ ر َُ َ َ
لَع ،فیيج ُ َُء ََ ر ًّ َ َّ َ َ ُ ر َ َّ م رِن َ
اجلايئ ،فیضع ِرجله رسول اّلل إىل حجرة ِ اعئ ِشة رِض اّلل عنها مغ ِشیا َّ ِ ِ رب
ِ
َ َ َ ي َر ٌ
نون وما يب مِن ُج ُنون ،وما يب إالَّ ُ َ ُُ
()۶
اجلوع[ .روایت بخاری] ِ ِ ٍ لَع عنيق ،ویرى أِّن َم
ترجمه :از محمد بن سیرین /روایت است :ابوهریره فرمود« :زمانی را
بهخاطر میآورم که در میان منبر رسولاهلل و حجرهی عایشه& ،به زمین افتاده،
بیهوش میشدم و رهگذری میآمد و پایش را روی گردنم میگذاشت (تا به هوش
بیایم) .وی ،گمان میکرد که من دچار جنون شدهام ،در صورتی که جنون نداشتم،
بلکه فقط گرسنه بودم».
َ ر ُ ُ ر ُ ٌَ
مرهونة عِند
ُ اّلل عنها َقالَت :تُ ُو ي َ
يف رسول اهللِ ودِرعه
َ َّ َ
-223وعن اعئشة رِض
متفق عليه]
ریٌ [ . ع ش
ى ر َ
من صااع یهود ٍِّي يف ثَالث َ
ِنی
ِ ِ
()1
ٍ
ترجمه :عایشه& میگوید :رسولاهلل در حالی درگذشت که لباس رزمِ ایشان
در برابر سی صاع جو ،در رهن (گرو) یک یهودی بود.
عری
ُر َ
ش ب خب ي
ب
ُ
ومشیت إىل انلَّ ، ری ع
ر ُ َ
ش ب عه ِر
د ُّ
ب -222وعن َأنس قالَ :ر َه َن انلَّ
ٍ ِ ِ ِ ِ ِ ٍ ِ ِ
َ ر َ َ َّ ُ َ ر َ ُ ٌ ُ َ َّ َ ر َ رُُ ُ َ َ َ َ َ َََ ر
آلل حمم ٍد صاع وال أمىس وإِنهم لتِسعة وإِهال ٍة سنِخ ٍة ،ولقد س ِمعته یقول« :ما أصبح ِ
َرَ
()۶
ات»[ .روایت بخاری]
أبی ٍ
ترجمه :انس میگوید :پیامبر زرهِ خود را در برابر جو در رهن گذاشت؛ من
با نان جو و پیهِ ذوبشده (جزغاله) نزد پیامبر رفتم و شنیدم که میفرمود« :صبح و
شام ،یک صاع -گندم ،جو یا غذا -هم برای خانوادهی محمد نبود؛ در حالی آنان ،نُه
خانه بودند».
ُ ٌ ُّ َّ َ ر ُ َ ر ََ ر ُ َ َ ر َ ر
نی مِن أه ِل الصف ِة ما مِنهم َرجل علیه -222وعن أيب هریرة قال :لقد رأیت سب ِع
رَ َ
َّ ر َ ُ
رَ َ ر ُ َ َ رَ ر ُ ٌ َّ َ ٌ َّ َ
نی ،ومنها ما
رداء ،إِما إِزار ،وإِما ک ِساء ،قد ربطوا َيف أعناق ِِهم ،فمنها ما یبلغ ن ِصف الساق ِ
ر ُُ ََ ر ُ َ ر َ ُُ َرُُ َ ر
()1
عورته[ .روایت بخاری] يبلغ الكعبنی .فیجمعه بی ِده کراهِیة أن ت َرى
ترجمه :ابوهریره میگوید :هفتاد نفر از «اهل صفه» را دیدم؛ یک نفر هم در
میان آنها نبود که لباس کاملی داشته باشد؛ یا شلواری داشتند ،یا پیراهنی که بر گردن
خود میبستند و برخی از آنها تا نیمهی ساق پا میرسید و بعضی هم تا دو قوزک
پا و شخص ،آن را با دستش جمع میکرد که مبادا عورتش نمایان شود.
ٌ ر َ َّ ُ َ َ َّ َ
-221وعن اعئشة رِض اّلل عنها قالتَ :كن ف َِراش رسول اّلل مِن أدمٍ حش ُوهُ ِيلف.
()۳
[روایت بخاری]
ترجمه :عایشه& میگوید :رختخواب رسولاهلل از پوست دباغیشدهای بود
که با لیف خرما پُر کرده بودند.
( )۶صحیح الجامع ،ش7225 :؛ اإلرواء ،ش225:؛ این حدیث ،همچنین در صحیح مسلم ،بهشمارهی
0122موجود است.
( )1صحیح الجامع ،ش2156 :؛ السلسلة الصحيحة ،ش6202:؛ صحیح الترمذی ،ش0802 :؛ و صحیح
ابنماجه ،ش 2251 :از آلبانی./
( )۳صحیح مسلم ،ش.0145:
باب :فضیلت گرسنگی و زندگی سخت و بسندهکردن به اندکی از خوردنی349 ...
َُ َّ َ َّ ُ َ َ َر َ ي َُر ُ َ َّ َ َ َ َ
اري أنه س ِمع رسول اّلل يقول: ِ ص ن األ دی ب ع بن
-222وعن أيب حممد فضال ِ
ة
ََ َ َ ر ُ َ َ ى ََ َ ُ َ َ ر ُ
اإلرسالم ،واكن عيشه کفافا ،وقنِع»[ .ترمذی روایت کرده و گفته «طوَب ل ِمن ه ِد َي إِىل ِ َ
()۶
است :حسن صحیح میباشد].
ترجمه :از ابومحمد ،فضاله بن عبید انصاری روایت است :از رسولاهلل شنید
که میفرمود« :خوشا به حالِ کسی که به سوی اسالم ،هدایت یافته و از روزیِ کافی
برای گذران زندگیاش برخوردار است و به آن ،قانع میباشد».
َ ُ َّ َ َ ُ َ َ َ َ ُ َّ ُ
ايل المتتابِعة
عباس رِض اهلل عنهما قالَ :كن رسول اّلل یبِیت اللی ِ ٍ -223وعن ابن
َ ُ َ َ ى َ َ َ َ ر َ ُ ُ ر ر ُ ر َّ َ ى ََ ر ُ ُ
ری[ .ترمذی روایت کرده و ِ ِ عالش ب خ ِم
ه ب
ِ خ َث ك أ ن اكو ، شاء ع ون دَي
ِ ال ه اویا ،وأهل
ط ِ
()1
گفته است :حسن صحیح میباشد].
ترجمه :ابنعباس $میگوید :رسولاهلل چند شبِ پیاپی ،گرسنه میخوابید و
خانوادهاش نان شب نمییافتند و بیشترِ نانِ مصرفی آنان ،نان جو بود».
َ ٌ ر َ َ َ َ َ َّ َ َّ ُ َ َُر َ ََ
اس خيِ ُّر ِرجال مِن بن عبی ٍد أن َرسول اهللَِ كن إِذا صَل بِانلَّ ِ ِ -212وعن فضالة
ََ ُُ ُ ُّ َّ َ َّ َ ُ َ َ ر ُ َ ر َ َ َّ َ َ
قامتِ ِه رم يف الصالة ِ م َِن اخلصاص ِة َوه رم أصحاب الصف ِة حَّت يقول األع َراب :هؤالءِ َمانِنی،
َ ر َرُ ر َ َّ َ َرَُ َ َ ُ َ ر ُ َ َ َ َّ
فإِذا صَل رسول اهللِ ان َرص ِف إ ِ ريل ِهم ،فقال« :ل رو تعلمون ما لك رم عِند اّلل تعاىل ،ألحببت رم
َ ر َ ُ َ َى َ َ ى
()۳
أن ت رزدادوا فاقة َوحاجة»[ .ترمذی روایت کرده و گفته است :صحیح میباشد].
ترجمه :فضاله بن عُبَید میگوید :هنگامی که رسولاهلل نماز جماعت را آغاز
میکرد ،برخی از نمازگزاران از شدت ضعف و گرسنگی به زمین میافتادند و آنان،
اصحاب صفه بودند؛ بهگونهای که صحرانشینان میگفتند :اینها ،دچار جنون شدهاند.
رسولاهلل پس از پایان نماز ،رو به ایشان -اصحاب صفه -میکرد و میفرمود« :اگر
از نعمتها و پاداشی که نزد اهلل متعال دارید ،آگاه بودید ،دوست داشتید که فقر و
تنگدستیِ شما ،بیشتر شود».
( )۶صحیح الجامع ،ش2820 :؛ السلسلة الصحيحة ،ش0412 :؛ صحیح الترمذی ،از آلبانی ،/ش.0804 :
( )1صحیح الجامع ،ش5284 :؛ السلسلة الصحيحة ،ش6008 :؛ صحیح الترمذی ،ش0862 :؛ مختصر
الشمائل المحمدیۀ ،ش064:؛ صحیح ابن ماجه ،ش6712 :؛ همهی این کتابها از عالمه آلبانی /میباشد.
( )۳صحیح الجامع ،ش4624 :؛ السلسلة الصحيحة ،ش6028 :؛ صحیح الترمذی ،از آلبانی ،/ش.0821 :
شرح ریاضالصالحین 311
َ َّ ُ َ ر َ ََ ر
دام بن مع ِد یك ِرب قال :س ِمعت رسول اّلل یقول: ریمة ال ِمق ِ -212وعن أيب ک
َ ََ ر َ َ َ ُ ُ ٌ ُ ر َ ُ رَُ ر َ ٌّ َ ى َ ى ر َ َ
ب ابن آدم أكالت ی ِقمن صلبه ،فإِن َكن ال حمالة،
آدِّم ِواعء رشا مِن بطنِهِ ،حبس ِ
«ما مأل ِ
ُُ ٌ َ ُُ ٌ َ ُ ٌ َ َ
لطعامِه ،وثلث ل ِْشابِهَ ،وثلث ِنلَف ِس ِه»[ .ترمذی روایت کرده و گفته است :حسن فثلث
()۶
میباشد].
ترجمه :ابوکریمه ،مقدام بن معدِ کرب میگوید :از رسولاهلل شنیدم که
میفرمود« :انسان ،ظرفی بدتر از شکمش را پُر نمیکند؛ برای آدمی ،چند لقمه که او
را سرِ پا نگه دارد ،کافیست و اگر -به خوردن غذای بیشتر -ناچار باشد ،پس
یکسوم شکمش را برای غذا ،یکسوم آن را برای آب و یکسوم را برای تنفّس
خود ،قرار دهد».
ُ
حاب َ َ ََ َ ر ي َ ر ََ َ َر َ ي َُ ََ َ
سول
ِ ر ص أ رک ذ قال: احلارث ي ِ ار ص ناأل ةب ل عث بن
ِ اس
ِ -211وعن أيب أمامة إِی
َّ ر َ َ َ َ َر َ ُ َ َر َ ُ ر ى ر َ ُ ُّ ر َ َ َ َ ُ ُ َّ
اّلل یوما عِنده ادلنیا ،فقال رسول اهللِ« :أال تسمعون؟ أال تسمعون؟ إِن ابلذاذة مِن
َ َّ ر َ َ َ
اذ َة م َ َ
()1
ان»[ .روایت ابوداود] اإلیم ِ ِ ِن اإلیمان إِن ابلذِ
ترجمه :ابوامامه ،ایاس بن ثعلبهی انصاری میگوید :روزی اصحاب پیامبر
نزدش از دنیا سخن میگفتند؛ پیامبر فرمود« :توجه کنید! گوش دهید! همانا
سادهپوشی و دوری از خوشگذرانی ،از ایمان است؛ سادهپوشی و دوری از
تنپروری ،از ایمان است».
ُ َّ ََََ اّلل رِض ُ َّ َّ
اهلل عنهما قال :بعثنا رسول اّلل -219وعن أيب عب ِد اّلل جابر بن عبد
َ َّ َ َ َ ى ر َ ر َ ر ر َ َ َ ر َ َ َ َ ى َُر َ َ َّ َ َ َّ َ َ َ َ َ َ ُ َ ر َ َ
ریه ،فَكن جرابا مِن تم ٍر لم َيِد نلا غ َوأمر علینا أبا عبیدة نتليق عِریا ل ِقريش ،وزودنا ِ
َ َ ُّ َ َ َ َ َ ُّ ُرُ َ ر َُ َ َ َر ُ َُر َ ُر َ َر ى َر ى َ
أبو عبیدة يع ِطینا تمرة تم َرة ،ف ِقیل :کیف کنت رم تصنعون بِها؟ قال :نمصها کما يمص
ََ ي ُ َّ َ ر ُ َّ ر ُ َّ َ ر َ ُ َ َ َ َ َ َ َ ر َ َ ر َ َ َّ
َّضب ب ِ ِعصینا اخلبط، الص ِب ،ثم نْشب علیها مِن الماء ،فتك ِفینا یومنا إِىل اللیل ،وکنا ن ِ
( )۶صحیح الجامع ،ش4275 :؛ السلسلة الصحيحة ،ش6624 :؛ صحیح الترمذی ،ش0828 :؛ صحیح
ابنماجه ،ش6715 :؛ همهی این کتابها از عالمه آلبانی /میباشد.
( )1صحیح الجامع ،ش6278 :؛ السلسلة الصحيحة ،ش250 :؛ صحیح الترمذی ،ش2417 :؛ صحیح
ابنماجه ،ش2265 :؛ همهی این کتابها از عالمه آلبانی /میباشد.
باب :فضیلت گرسنگی و زندگی سخت و بسندهکردن به اندکی از خوردنی316 ...
َرَ َ ر ُ َ َ ر َ رَ َر َ ُ َّ َ ُ ُّ ُ َ َ َ ر ُ ُ ُ
ابلح ِر کهیئ ِة فرفع نلَا لَع سا ِ
ح ِل ابلحر، ح ِل ثم نبله بِالماءِ فنأكله .قال :وانطلقنا لَع سا ِ
ر َُ ُ َر َ َ َرٌَ ُ َر َ َّ ٌ ُ ر ََ رَ َ َ
یب الضخم ،فأتيناهُ فإِذا ِِه دابة تدَع العن َرب ،فقال أبو عبیدة :میتة ،ث َّم قال :ال ،بل ِ الكثِ
َننُ ر َ ُ َََ ر َ َر َ ر َ َر َ ر ُ َّ َّ ر ُ ُ ُ ُ
سبیل اّلل ،وق ِد اضط ِررتم فُكوا ،فأقمنا علی ِه شهرا ،و ِ ويف اّلل ول
ِ رس َنن رسل
من ُه الرف َدرَ ُّ ر َ َ ر َ ُ ر ر ر َر َ ر ََ َُ َ ر َ ُ َّ َ َّ َ ُ َ
ِ الل ادلهن ونقطع ِ ق
ِ بال ه
ِ ِ ن ی ع ب
ِ وق من ف رت
ِ غ ن ا ن یت أر دولق ا، ن مِ س حَّت ة ثالثمائ
َّ ر َ َ َ َّ
َكثل رو ِر أو کقد ِر اثل رور.
ر َر َ َ َ َ ى ر َ َ ر َ َ َ َّ َ ُ ُ ر َ َ َ َ َ َ َ َ َ ُ ى َ ر َ َ ُ
ب عینِ ِه َوأخذ ِضلعا من َ ولقد َأخذ مِنا أبو ع َبیدة ثالثة عْش رجال فأقعدهم يف وق ِ
َ َ َ َّ
حل ِم ِه َوشائ ِق ،فلما من ََترت َها َوتَ َز َّو ردنَا م رِن ر ر
ری معنا فمر
َََ َ َ ر َ َ َ ََ ُ
أضال ِع ِه فأقامها ث َّم َرحل أعظ َم ب ِع
ر
ِ ٍ
ُ َ ر ٌ َ ر َ َ ُ َّ َ ُ َ َ ر َ َ رََ َّ ََ ََرَ َ
ق ِدمنا املدیِنة أتينا رسول اّلل فذکرنا ذلك َل ،فقال« :هو ِرزق أخرجه اّلل لكم ،فهل
رُ ََ َ َ َّ ََ رَ َ ر ُ َ َ كم م رِن ر َ
حل ِم ِه َشء فتط ِعمونا؟» فأ ررسلنا إىل رسول اّلل مِنه فأكله[ .روایت مع ر
()۶
مسلم]
ترجمه :ابوعبداهلل ،جابر بن عبداهلل $میگوید :رسولاهلل ما را به فرماندهی
ابوعبیده به سوی کاروانی از قریش فرستاد و یک انبان -کیسهی بزرگِ -خرما ،به
عنوان توشه ی سفر به ما داد و جز آن ،چیزی نبود که به ما بدهد .ابوعبیده از این
خرما ،دانهدانه به ما میداد .از جابر پرسیدند :شما با یک دانه خرما چهکار
میکردید؟ گفت :مانند کودک ،آن را میمکیدیم و روی آن ،آب مینوشیدیم و همین،
برای یک روزِ ما تا شب ،کافی بود! همچنین با چوبدستیهای خود ،برگهای
خشک درختان را میزدیم و برگهایی را که به زمین میریخت ،با آب ،نرم و خیس
میکردیم و میخوردیم.
جابر میگوید :به سوی ساحل دریا رفتیم که ناگهان چیزی مانندِ تودهای
بزرگ از ریگ در جلوی ما نمایان شد .به سوی آن رفتیم؛ جانور دریایی بزرگی به نامِ
عنبر بود .ابوعبیده گفت :مردار است و سپس گفت :خیر؛ بلکه ما فرستادگان
پیامبر ،و در راه اهلل هستیم و چون در حالتِ اضطرار و ناچاری قرار گرفتهاید ،از آن
بخورید .بدینترتیب ما که سیصد نفر بودیم ،یک ماه از آن تغذیه میکردیم و حتی
چاق شدیم .به چشمِ خود دیدم که از گودیِ چشم این عنبرماهی ،با مشکهای آب،
روغن میگرفتیم و از بدنش ،تکهگوشتهایی بهاندازهی گاو میبُریدیم.
ابوعبیده سیزده نفر از ما را در گودیِ چشم این جانور نشاند؛ همچنین یکی از
دندههای پهلویش را گرفت و آن را ایستاده نگه داشت و بزرگترین شترِ بارکشِ ما از
زیرِ این دنده ،عبور کرد! ما ،از گوشت این جانور ،قطعاتی را خشک کردیم تا به
عنوان توشهی راه برداریم .وقتی به مدینه رسیدیم ،نزد رسولاهلل رفتیم و این ماجرا
را برایش بازگو کردیم .فرمود« :آن ،رزقی بود که اهلل برای شما - ،از دریا -خارج
کرد؛ آیا از گوشت آن چیزی با خود دارید که به ما هم بدهید؟» و ما مقداری از
گوشت آن را برای پیامبر فرستادیم و ایشان آن را تناول نمود .
َ ُ
ك ُّ َّ َ ر َ َ ر َ َ
رسول اهللِ إِىل
ِ یصِ مِ ق م َكن الت: ق عنها اّلل رِض یدت ی ِز
-211وعن أسماء بن ِ
ُّ ر
()۶
الرص ِغ[ .ابوداود و ترمذی روایت کردهاند و ترمذی ،آن را حسن دانسته است].
ترجمه :اسماء دختر یزید& میگوید :آستین پیراهن پیامبر تا مچ دست بود.
ََ َ ر ُر ٌَ َ ٌَ َر َ َر َّ ُ َّ َ
فجاءوا إِىل ُ -212وعن جابر قال :إ ِنا کنا ی روم اخلند ِق َن ِفر ،فعرضت کدیة شدیدة
ٌ َ َ َ ٌ ُ َّ َ َ َ ر ُ ُ ر َرَ ر ُر ٌَ َ َ انلَّ ي
ب فقالوا :ه ِذه ِ کدیة ع َرضت يف اخلندق .فقال« :أنا نازِل» ثم قام وبطنه معصوب
َ ى َ رَ َ ََ َ َ ر َ َ َ َ َ َّ
َّضب فعاد کثيبا أهیل ،أ رو ب ال ِم رعولَ ،ف َ وق َذ َواقا ،فأ َخ َذ انلَّ ُّ َُ ُ
ذ ن ال امٍ ِحبَجر ،وبلِثنا ثالثة أی
ِ
َ رَ
أهیم.
َ ُ ر َ َ َ َ ر ُ َّ ي َ ر ى رَ َ َ ُ َ
ب شيئا ما ِيف ذلك ِ انل ِ ب ت ی أر يت: أرالم فقلت ابلیت، ىل ِ إ يل ن ذ ائ ِ هلل ا ول فقلت :یا رس
َ َ ر ُ َّ َ َ َّ ََ ر ُ ََ َ ٌ َ ََ رٌ رَ َ َ
صرب ف ِ ِعندك َشء؟ فقالت :عِن ِدي ش ِعری وعناق ،فذحبت العناق ،وطحنت الش ِعری حَّت
ُ َ ر ر َ َ َ ُر َ ُ ر َ ََ ي َ ت انلَّ َّ َ ُ َّ ر ُ ُر َ َ َ َ رَ
جنی قد انكرس والربمة بنی األث ِايف قد ب والع ِ جئجعلنا اللحم ِيف الربمة ،ثم ِ
َ َ َ َر
َكدت تن ِضج.
ََ َ ُ َ ُ ُ ٌ َ ُ َ ُ َر َ ُ َ ُ َي
فقلت :طعی ٌم يل فق رم أنت یا َرسول اهللِ َو َرجل أ رو َرجالن ،قال« :ك رم هو؟» فذکرت َل
ُ ُ
آيت» .فقال« :قوموا» ب م َِن اتلَّ ُّنور َح ََّّت َ الرب َم َة وال اخلُ ر َ ری َط يی ٌب ،قُل ل َ َها ال َت رْن ِع ُ ر فقالَ « :کثِ ٌ
ِ ِ
ُ َ َُ َّ َ َ َ ر َ َر َ ُ َ َ َ ر ُ َُ
جرون ُّ
ك جاء انلب والمها ِ
َ ج ُرون واألنصار ،فدخلت علیها فقلت :و حی ِ ِ فقام المها
َ َ ََ َ َ َ َ ُ ر ُ ََ ََ َ ُ َ َر
واألنصار ومن معهم ،قالت :هل سألك؟ قلت :نعم ،قال« :ادخلوا وال تضاغطوا» فجعل
( )۶ضعیف است؛ ر.ک :السلسلة الضعيفة ،ش6542 :؛ ضعیف أبیداود ،ش0711:؛ و مختصر الشمائل،
ش57:؛ همهی این کتابها از آلبانیست.
باب :فضیلت گرسنگی و زندگی سخت و بسندهکردن به اندکی از خوردنی313 ...
َُ ُ َ َ َ ر الرب َم َة واتلَّ ُّن َ وخي يم ُر ُ ر َُ رَُ َ ر ُ ُر
ور إِذا أخذ مِنهَ ،ویق يرب إِىل رس اخلبَ ،و َيعل علی ِه اللحم، یك ِ
َ ََ ُ َ ُ َ ُ ر َ ر َ ر َ َ َ ُ ر َ ُ َ
يق ِمنه ،فقالِ « :لُك هذا وأهدي، رس َویغرف حَّت شبِعواَ ،وب ِ َ َّ َ أ رص َحاب ِه ث َّم يْنع فل رم ی َزل یك ِ ُ
ِ ِ
َ َّ َّ َ َ َ َ ر ُ ر َ َ َ ٌ
()۶
متفق عليه] فإِن انلاس أصابتهم َماعة»ٌ [ .
ر ََ َ َ ى َ ر َ َ ُر َ
َّ ُ َ َ ر َ ُ َ ُ
بُ خصا ،فانكفأت إِىل امرأيت یت بِانلَّ ي ويف روای ٍة :قال جابر :لما ح ِفر اخلندق رأ
ى ََ ى َ َّ رَ َ ر َ ي َر ُ
َشء ،فإِِّن َرأیت بِرسول اّللُ خصا ش ِدیدا. فقلت :هل عِندكِ
َّ رَُ َ َ َ ٌ َ
اع م رِن َشعریَ ،ونلَا ُب َه ری َمة دا ٌ َ ٌ ى ََ ر َ َ ر
حنت الش ِعری جن فذحبتهاَ ،وط ِ ِ ِ جرابا فِی ِه ص يل ِ ت إ ِ َّ فأخرج
ر ََ َ َّ ُ َ َ ُ َّ َ َّ ر ُ َ َ َّ ر ُ َ ََ ََ َ ر
فف َرغت إىل فر ِاِغ ،وقطعتها يف برمتِها ،ثم ويلت إىل رسول اّلل فقالت :ال تفضحين
َ َ ر ُ َّ َ َ ر ُ َ َ ى َ ُ رُ َ َ َ ُُ َ َّ
ار ررته فقلت یا رسول اّلل ،ذحبنا بهیمة نلَاَ ،وطحنت برسول اّلل ومن معه ،فجئته فس
َّ َ َ ر َ َر َ َّ َ َ َ ََ َ َر َ َ َ َ َ َ ى ر َ
صااع مِن ش ِعری ،فتعال أنت َونف ٌر معك ،فصاح رسول اّلل فقال« :یا أهل اخلندق! إِن
ُ ر ُ َّ ُ ر َ َ ُ ر َ َ ر ُ َّ بك رم» .فقال انلَّ ُّ َ ُ ر ى َ َ َّ َ َّ ُ ى ر
بن ْنلن برمتكم وال ُت ِ ِ ب« :ال ت جابرا قد صنع سؤرا فحیهال
َ َّ ر ُ ر َ ر ُ ُ َّ َ ُ ر َ َّ َ َ َ ر ُ
جئت ام َرأيت فقالت :بِك اء انلَّ ُّ تَ ،و َج َ
ب یقدم انلاس ،حَّت ِ ِ جئ جینكم حَّت أيجء» .ف ِ ع ِ
َ ُ َّ َ َ َ ى َ َ َ ََ ر َ َ ر ُر َ ر َ َ ر ُ َّ
ت .فأخرجت عجینا فبسق فِی ِه وبارك ،ثم عمد إِىل َوبِك ،فقلت :قد فعلت اَّلِي قل ِ
ر ُ َ ُ رَ رِ َ َى رَ ر ر َ ََ َ َ ََ َ َ ُ ُ َ
ابزة فلتخب معكَ ،واقد َِح مِن ب ررمتِكم َوال ارك ،ث َّم قال« :ادِع خ ب ررمتِنا فبصق وب
َّ ُ ر َ َ َ َ َ ُّ َ َ َ َ َّ َ ُ َّ َ َ ُ َ َّ َ ُ ُ َرٌ َُر ُر ُ
ِهَ ،وأن تْنلوها» َوه رم ألف ،فأق ِس ُم بِاّلل ألكلوا حَّت ترکوهُ َواَن َرفوا ،وإِن برمتنا تل ِغط کما ِ
َ ََ َ ر َ َ ُ
جیننا يلخ َب کما ه َو. ع ِ
ترجمه :جابر میگوید :ما ،در غزوهی "خندق" زمین را میکَندیم که سنگ
درشت و سختی نمایان شد .اصحاب نزد پیامبر آمدند و گفتند :با سنگِ درشت
و سختی برخورد کردهایم .فرمود« :من ،خودم پایین میآیم» ،سپس در حالی که
شکمش را از گرسنگی با سنگ بسته بود ،برخاست؛ زیرا سه روز مزهی چیزی را
نچشیده و چیزی نخورده بودیم .پیامبر کلنگ را گرفت و ضربهای به سنگ زد و
سنگ ،مانند پشتهی ریگ نرم شد و از هم پاشید.
عرض کردم :ای رسولخدا! اجازه بده به خانه بروم - .وقتی به خانه رفتم -به
همسرم گفتم :پیامبر را در وضعیتی دیدم که نتوانستم صبر کنم؛ آیا چیزی برای
خوردن داری؟ پاسخ داد :مقداری جو و یک بزغالهی کوچک .بزغاله را سر بریدم و
جو را آرد کردم و گوشت را در دیگ گذاشتم؛ وقتی خمیر آماده شد و غذای دیگِ
روی آتش ،نزدیک بود که پخته شود ،نزد پیامبر آمدم و عرض کردم :ای
رسولخدا! اندکی غذا دارم؛ شما با یک یا دو نفر دیگر برای صرف غذا تشریف
بیاورید .رسولاهلل پرسید« :غذا چهقدر است؟» و چون پاسخش را گفتم ،فرمود:
«غذای فراوان و خوبیست؛ به همسرت بگو :دیگ را از روی آتش برندارد و نان را
از تنور بیرون نیاورد تا من بیایم» .و آنگاه به اصحاب فرمود« :برخیزید» .و مهاجران
و انصار برخاستند .من ،نزد همسرم رفتم و گفتم« :پیامبر و مهاجران و انصار و
همراهانشان ،آمدند .همسرم پرسید :آیا پیامبر از تو سؤال کردند؟ گفتم :بله.
پیامبر به اصحاب فرمود« :وارد شوید و یکدیگر را هُل ندهید» ،سپس نان را
تکه میکرد و روی آن گوشت میگذاشت و به یارانش میداد و هرگاه از دیگ یا
تنور ،گوشت و نان برمیداشت ،سرِ آنها را میپوشاند و بدین ترتیب نان را تکه
میکرد و روی آن گوشت میگذاشت و به اصحاب میداد تا اینکه همه سیر شدند و
مقداری از آن ،باقی ماند .پیامبر به همسرم فرمود« :از این بخور و به دیگران هم
بده؛ زیرا مردم ،دچارِ گرسنگی شدهاند».
در روایتی آمده است :جابر میگوید :هنگام حفر خندق ،پیامبر را سخت
گرسنه یافتم .لذا نزد همسرم رفتم و گفتم :آیا چیزی برای خوردن داری؟ زیرا من،
پیامبر را در گرسنگی شدیدی دیدم.
همسرم ،ظرفی آورد که در آن یک صاع جو بود و حیوانِ کوچکی داشتیم که به
خانه عادت کرده بود؛ من ،آن را سر بریدم و همسرم ،جو را آرد کرد و کارِ من و
همسرم ،با هم تمام شد .تکههای گوشت را در دیگ گذاشتم و سپس به راه افتادم تا
نزد رسولاهلل برگردم .همسرم به من گفت :مبادا مرا نزد رسولاهلل و همراهانش،
رسوا کنی .لذا نزد پیامبر رفتم و پنهانی به ایشان گفتم :ای رسولخدا! حیوان
کوچکمان را ذبح و یک صاع جو را آرد کردهایم .شما با چند نفر دیگر (برای صرف
غذا) تشریف بیاورید .رسولاهلل با صدای بلند فرمود« :ای اهل خندق! جابر ،غذا
تهیه کرده است؛ همه بیایید و خوش آمدید» .و آنگاه -به من -فرمود« :دیگتان را از
روی آتش برندارید و نان نپزید تا من بیایم» .به خانه آمدم و پیامبر نیز در حالی که
پیشاپیش مردم بود ،تشریف آورد .وقتی نزد همسرم آمدم ،به من حرف گفت که چرا
باب :فضیلت گرسنگی و زندگی سخت و بسندهکردن به اندکی از خوردنی311 ...
چنین کردی؟ گفتم :من ،همان کاری را کردم که تو گفتی .سپس همسرم ،خمیر را
آورد و پیامبر آب دهانش را به آن زد و دعای برکت کرد و سپس به سوی دیگ
رفت و همین کار را انجام داد و به همسرم فرمود« :زنی نانوا را صدا بزن تا با تو نان
بپزد و از دیگتان غذا بکش؛ ولی دیگ را -از روی آتش -پایین نیاورید» .کسانی که
در این میهمانی حضور داشتند ،هزار نفر بودند؛ ولی به اهلل سوگند ،همه غذا خوردند
و دست از غذا کشیدند و رفتند ،اما دیگمان همچنان -پُر از غذا بود و -جوش میزد
و از خمیری که آماده کرده بودیم ،مثلِ قبل نان میپختند.
َ َ ر َ َ ُي ُ َر َ َ ُ َ َ َ
رسول اهللِ ِ وت ص معت س د ق م: ی ل س م أل ة ح ل ط بو أ قال قال: نس أ -216وعن
َ َ َ ََ ر َ َ ر َََ ى َ َ َ یفا أعر ُف فِی ِه ُ
َ ى َ
اجلوع ،فهل عِندكِ مِن َش ٍء؟ فقالت :نعم ،فأخرجت أقراصا مِن شعری، ِ ض ِع
ُ َّ َ ر رَ َ َّ ر َ َ َ
َّ َّ ر ُ ر َ ُ ُ َ َ َ
َ َّ َ َ ى ُ َّ َ َ ِ َ َ
عضه ،ثم أرسلت ِين ويب َوردتين بِب ِ ِ ث ت َت ه ت دس م ث ه، عض ِ ب ِ ب ب اخل تِ ف ل ف ا ه ل ارا ُخ ثم أخذت
ُ َ َ ر َ ى َّ َ ُ َ َ َ ُ َ َ َ َّ
جد ،ومعه انلَّاس، إِىل رسول اّلل فذهبت بِه ،فوجدت َ رسول َاّلل جال ِسا يف المس ِ
َ َ َ َ َ َ َ ُ َ ر َ ُ َّ َ َُ ُ َ َ
یهم ،فقال يل رسول اّلل« :أ ررسلك أبو طلحة؟» فقلت :نعم ،فقال« :أل ِطعامٍ ؟» ِ فقمت عل
ُ ََ َ َّ َ رَ َُ َ رَ َر ُ َر َ َ ُ ُ َ َ َ ُ ُ ََ
جئت أبا فقلت :نَعم ،فقال رس َول اهللِ« :قوموا» ،فانطلقوا وانطلقت بنی أیدی ِ ِهم حَّت ِ
ُ
اس َوليس عِندنا ما
َر َ رَ َ ُ َّ
اء رسول اّلل بانلَّ ِ خربتُه ،فقال أبُو َطلر َح َة :یا أ يم ُسلَیم! َقد َج َ َطلر َح َة َفأ َ
َّ ُ َ ُ ُ ُ َ ر َ ُر ُُ
وَل أعلم. نط ِعمهم؟ فقالت :اّلل ورس
َ َ َ َ َ َّ َ َ ُ َ ََ َ َ َ َ َ ُ َ ر َ َّ َ
حَّت ل ِ َ
يق رسول اهللِ فأقبل رسول اهللِ معه حَّت دخال ،فقال انطلق أبو طلحة
َّ ُ َّ ُ َ َ َ َ ُر ر َ َ َ َ
َّ ُ ر ُ َ َُ ُ ُ
َرسول اهللِ« :هل يم ما عِندكِ یا أم سلی ٍم» .فأتت بِذلك اخلب ،فأم َر ب ِ ِه رسول اّلل ففت،
ُ َ َ َّ َ ر َ ُ َّ َ َ َ َ َ ُ ُّ ُ َ ُ َّ ى َ َ َ ر ُ
اء اّلل أن يقول ،ث َّم یم عكة فآدمته ،ث َّم قال فِی ِه رسول اّلل ما ش وعرصت علیه أم سل ٍ
َ َ َ َ
َ
ْش ٍة» فأذن ْش ٍة» َفأذ َِن لهم ،فأكلوا َح ََّّت شبعوا ث َّم خ َر ُجوا ،ثم قال« :ائذن ل ِع َ
َ َ َ َ ُ ُ َ ُ َ َ ُ َ ائذن ل َِع َ َ َ
قال« :
َ َ ِ َ
َ ر ُ ُ ُُّ َ ُ َ ائذ رن ل َِع َ َ َ ُ َ ُ َ ُ ُ َ َ
ْش ٍة» فأذِن لهم حَّت أكل القوم ُكهم هلم ،فأكلوا حَّت شبِعوا ،ث َّم خ َرجوا ،ث َّم قال« :
رَ ُ َ ر َ ُ ى َ ََ ُ َ ُ
()۶
َوشبِعواَ ،والق روم سبعون َرجال أ رو ثمانون[ .متفق علیه]
َ َ َ َ ٌ َرَ َ ُ ُ َ َ ٌ َ َرُ ُ َ َ َ ٌ
ْشة حَّت لم يبق مِنهم أحد إِال دخل، ويف روای ٍة :فما زال یدخل عْشة و خيرج ع
َ َ َ ُ َُ َ َّ َ َ َ َ َ َ َ َ َّ َ
حنی أكلوا مِنها. ِ ا ه ِثل م ِه ِ ا ذ ِ إ ف ا ه أ ی ه ثم ع، فأكل حَّت ِ
ب ش
وارد خانه شدند ،شکمِ سیر غذا خوردند و بیرون رفتند .سپس پیامبر فرمود« :به ده
نفرِ دیگر اجازهی ورود بده» .ابوطلحه ده نفر را به داخل خانه خواند؛ آنها نیز سیر
خوردند و بیرون رفتند و بدینترتیب همهی همراهان پیامبر که هفتاد یا هشتاد نفر
بودند ،غذا خوردند و سیر شدند.
در روایتی آمده است :مرتب ده نفر وارد میشدند و ده نفر بیرون میرفتند تا
اینکه کسی از آنها باقی نماند ،مگر آنکه وارد خانه شده و شکم سیر ،غذا خورده
بود .سپس پیامبر آن غذا را جمع کرد و دید که تغییری نکرده و مثلِ زمانیست که
از آن خوردند.
و در روایتی آمده است :دهنفر دهنفر ،غذا خوردند و به همین ترتیب به هشتاد
نفر غذا داد و سپس خودِ پیامبر و خانوادهی ابوطلحه غذا خوردند و غذایی
بهاندازهی غذای یک میهمانی باقی گذاشتند.
و در روایتی آمده است :بهاندازهای غذا گذاشتند که از این غذا به همسایهها نیز
دادند.
و در روایتی دیگر آمده است :انس میگوید :روزی نزد رسولاهلل آمدم و
دیدم که با یارانش نشسته و شکمش را با پارچهای بسته است .از یارانش پرسیدم:
چرا رسولاهلل شکمش را بسته است؟ گفتند :به علت گرسنگی .لذا نزد ابوطلحه
رفتم که شوهرِ مادرم ،امسلیم دختر ملحان بود و گفتم :ای پدر! رسولاهلل را دیدم
که با پارچهای شکمش را بسته بود .علتش را از یارانش پرسیدم؛ گفتند :به علت
گرسنگیست .ابوطلحه نزد مادرم رفت و گفت :آیا چیزی برای خوردن هست؟ مادرم
گفت :بله؛ چند پارهنان و چند دانه خرما .اگر رسولاهلل تنها نزدمان بیاید ،میتوانیم
از ایشان پذیرایی کنیم تا سیر شوند؛ اما اگر کسی دیگر با او بیاید ،برایشان کم است.
و سپس بقیهی حدیث را ذکر کرد.
شرح
مؤلف /این باب را پس از بابِ زهد و پارسایی در دنیا ذکر کرده و به بیان این
نکته پرداخته است که انسان نباید بیش از حد به امیال و خواست های دنیوی خود
اهمیت دهد؛ بلکه باید به اندازهی نیاز خود ،بسنده کند .همانگونه که پیامبر چنین
شرح ریاضالصالحین 318
رویکردی داشت .مؤلف /در اینباره ،آیاتی ذکر کرده که نشانگر فرجامِ
کسانیست که از امیال نفسانی خود پیروی میکنند و نماز را تباه میگردانند .مانندِ
این فرمودهی اهلل متعال که میفرماید:
ذ ذ ف َأض ُ
اعواَ َٱ ذ ر
ت َفسوَفَ َيلَقوَنََ لصلوَةَ َوَٱتب ُعواَ َٱلشهوَ َِ ﴿فخلفَ َمِنَ َبعَ ِدهِمَ َخلَ َ
ُ ُ ُ ذ
لئِكََيدَخلونََٱلَ ذنةََولََ ُيظَل ُمونََ لَمنَتابََوءامنََوع ِملََصَل ِحَاَفأو ىَ غ ًّياََ٥٩إ ِ َ
ََ [مريم]٦١ ،٢٩ : شيَاَ﴾٦٠
آنگاه نسلی جایگزینشان شد که نماز را تباه کردند و از خواستههای نفسانی پیروی نمودند؛
پس سزای گمراهی (خویش) را خواهند دید ،مگر کسانی که توبه کردند و ایمان آوردند و
کارهای شایسته انجام دادند؛ پس چنین کسانی وارد بهشت میشوند و هیچ ستمی نمیبینند.
ر
ف﴾ َیعنی پس از پیامبرانی که در آیات پیشین ،ذکر ﴿فخلفَ َمِنَ َبعَ ِدهِمَ َخلَ َ
شدهاند ،نسلی آمدند که راه و روش پیامبران را ادامه ندادند؛ بلکه﴿ :أض ُ
اعواَ َٱ ذ
لصلوَةََ
ذ ذ
وَٱتب ُعواَ َٱلشهوَ َِ
ت﴾« :نماز را تباه کردند و از خواستههای نفسانی خویش پیروی
نمودند».
تباه کردن نماز ،به معنای کوتاهی در این عبادت یا در انجام شرایط آن ،مانند
طهارت ،پوشاندن عورت و روی آوردن به قبله میباشد.
یا کوتاهی در ارکان نماز مانند آرامش در رکوع و سجده و نیز آرامش در قیام و
قعود.
یا کوتاهی در واجبات نماز مانند درخواست مغفرت در میان دو سجده ،یا تسبیح
رکوع و سجده ،و تشهد اول و امثال آن.
شدیدترین کوتاهی در نماز ،اینست که در وقتش ادا نشود؛ یعنی خارج از وقت،
نماز بخوانند .کسانی که نماز را خارج از وقتش میخوانند ،در صورتی که عذری
مانند خواب ماندن یا فراموشی داشته باشند ،نمازشان پذیرفته میشود؛ ولی اگر
عذری نداشته باشند و خارج از وقت ،نماز بخوانند ،نمازشان قبول نمیگردد؛ گرچه
هزار بار نماز بخوانند.
ذ ذ
﴿وَٱتب ُعواَ َٱلشهوَ َِ
ت﴾« :و از خواستههای نفسانی خود پیروی نمودند» .یعنی:
همهی فکر و خیالشان یا همهی هم و ارادهای آنان ،خواستههای نفسانی و امیال شکم
باب :فضیلت گرسنگی و زندگی سخت و بسندهکردن به اندکی از خوردنی319 ...
میشود .از اینرو به تنپروری و لذتجویی روی میآورند و نسبت به نماز ،کوتاهی
میکنند .پناه بر اهلل.
سپس اهلل متعال کیفرشان را بیان نموده و فرمودهاست﴿ :فسوَفََيلَقوَنََغ ًّياَ﴾٥٩؛
یعنی« :پس سزای گمراهی خویش را دیدند» .این ،هشداری جدی برای چنین
کسانیست؛ زیرا نتیجهی هر عملی ،از جنسِ آن عمل است.
ُ ُ ذ ُ ُ ُ ذ
ى
لئِكََيدَخلونََٱلَنةََولََيظَلمونََشيَاَ
لَمنَتابََوءامنََوع ِملََصَل ِحَاَفأو َ
﴿إ ِ َ
ََ [مريم]٦١ : ﴾٦٠
مگر کسانی که توبه کردند و ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند؛ پس چنین کسانی
وارد بهشت میشوند و هیچ ستمی نمیبینند.
سپس مؤلف /حدیث عایشه $را دربارهی وضعیت زندگی پیامبر نقل کرده
که آن بزرگوار دو شبِ پیاپی از نان جو ،سیر نخورد؛ زیرا تنگدست بود و چهبسا سه
هالل ماهِ نو در دو ماه میگذشت و در هیچیک از خانههایش آتشی برای پختن غذا
روشن نمیشد .بلکه غذای مورد استفادهی آنها ،خرما و آب بود .حال آنکه اگر
پیامبر میخواست ،کوهها برایش به طال تبدیل میشد ،ولی به کمترین حد و سطح
زندگی ،بسنده کرد و بهرهاش را برای زندگی آخرت ،ذخیره نمود.
***
-33باب :قناعت ،عزت نفس ،میانهروی در زندگی و اعتدال در
بذل و بخشش ،و نکوهش گدایی و درخواست غیرضروری
بود که میخورد ،اما سیر نمیشود .و دستِ باال (بخشنده) از دستِ پایین (گیرنده)
بهتر است» .حکیم میگوید :گفتم :ای رسولخدا! سوگند به ذاتی که شما را بهحق
مبعوث کرده است ،پس از شما تا زنده باشم ،از هیچکس چیزی نخواهم خواست.
چنانکه ابوبکر - در دوران خالفتش -حکیم را فرامیخواند تا چیزی به او
بدهد ،اما حکیم ،قبول نمیکرد؛ سپس عمر او را فراخواند تا چیزی به او بدهد،
ولی حکیم نپذیرفت .لذا عمر فرمود :ای مسلمانان! من شما را گواه میگیرم که
من ،سهم حکیم را از این غنیمت که اهلل به او بخشیده است بر او عرضه کردم ،ولی
او از پذیرش آن خودداری میکند .بدینسان حکیم پس از پیامبر ،تا زمانی که
زنده بود ،از هیچکس چیزی قبول نکرد.
عبادت و پرستش کنید و هیچ چیز و هیچکس را شریکش نسازید و نمازهای پنجگانه
را بهجای آورید و از اهلل ،اطاعت نمایید» .و سخنی را بهآرامی زمزمه کرد «و اینکه از
مردم چیزی نخواهید» .پس از آن ،برخی از این افراد را دیدم که وقتی تازیانهی یکی
از آنها به زمین میافتاد ،از کسی نمیخواست که آن را بردارد و به او بدهد».
َ َ ُ رَ ََُ َ َ ُ َ
اهلل عنهما أ َّن انلَّ َّ
ب قال« :ال ت َزال المسألة بِأح ِدك رم -292وعن ابن عمر رِض ُ
()۶
متفق عليه]
حل ٍم»ٌ [ . عة َ ر
َ ر ُر ُ َر َ َ َ ر َ َّ
حَّت یلَق اّلل تعاىل وليس يف وج ِه ِه مز
ترجمه :ابنعمر $می گوید :پیامبر فرمود« :شخصی از شما همواره -از مردم-
خواهش و گدایی میکند تا اینکه در حالی اهلل متعال را مالقات مینماید که هیچ
گوشتی در چهرهاش نیست».
َ ُّ َ َ َّ َ َ َ َ َ َُ ََ َ َّ َ ُ َ
نربَ ،وذک َر الصدقة واتلَّعفف ع ِن ِ م
ِ ال لَع وه و قال ِ هلل ا ول -296وعنه أن رس
ُّ ر َ َ َّ َ َ ُر َ َ ُ ر ُّ ری م َِن َالعلر َیا َخ ر ٌ
َُ ُ ََ
ِه المن ِفقة ،والسفَل ِِه السائ ِلة».ايلد العلیا ِ ايل ِد السفَل؛ و املسألةِ« :ايلد
()1
متفق عليه]
[ ٌ
ترجمه :ابنعمر $میگوید :رسولاهلل در حالی که بر منبر بود و دربارهی
صدقه و خودداری از گدایی و درخواست کمک مالی از مردم ،سخن میگفت،
فرمود« :دست باال ،بر دست پایین برتری دارد؛ دست باال ،همان دست بخشنده و
دست پایین ،دست درخواستکننده (گیرنده) است».
شرح
مؤلف /روایتی بدین مضمون نقل کرده است که حکیم بن حزام از پیامبر
مالی درخواست کرد و پیامبر به او عطا نمود؛ بار دوم و سوم نیز درخواست نمود و
هر بار پیامبر به او کمک کرد .این ،روش پیامبر و بلکه از بخشندگی و بزرگواری
ایشان بود که درخواست هیچکس را رد نمیکرد و هرچه از او در رابطه با اسالم
خواسته میشد ،دریغ نمینمود .سرانجام ،به حکیم فرمود« :این مالِ دنیا ،شیرین و
( )۶صحیح مسلم ،ش 0575 :به همین مضمون؛ و صحیح مسلم ،ش.0151 :
( )1صحیح بخاری ،ش0568 :؛ و صحیح مسلم ،ش.0122 :
شرح ریاضالصالحین 311
دلفریب است .هرکس آن را سخاوتمندانه -و بدون طمع -دریافت کند ،برایش
بابرکت خواهد بود؛ و هرکس از روی حرص و طمع آن را بهدست بیاورد ،برایش
برکتی نخواهد داشت» .پس کسی که از روی طمع ،دست نیاز پیش این و آن ،دراز
میکند ،بهمراتب از این برکت ،دورتر خواهد بود .از اینرو پیامبر به عمر بن
َ َ ُ ْ َ َ َ َ ْ َ َ َْ ََْ َ َ ُْ ُ ْ
ْشف َوال َسائِل فخذ ُه َو َما ال فال
ال وأنت غري م ِ خطاب فرمود« :ما جاءك ِمن هذا الم ِ
َْ َ ُْ
تت ِب ْع ُه نف َسك» .یعنی« :هرگاه مال و ثروتی بدون چشمداشت یا درخواست ،به تو
رسید ،بپذیر و گرنه ،در پیِ آن مباش».
سپس رسولاهلل به حکیم فرمود« :دستِ باال از دستِ پایین بهتر است».
منظور از دست باال ،دست بخشنده میباشد و دست پایین ،همان دست گیرنده یا
درخواستکننده است .حکیم عرض کرد :ای رسولخدا! سوگند به ذاتی که شما را
بهحق مبعوث کرده است ،پس از شما تا زنده باشم ،از هیچکس چیزی نخواهم
خواست.
رسولاهلل از دنیا رفت و ابوبکر صدیق مسؤولیت خالفت را بر عهده گرفت
و چون حکیم را فرامیخواند تا سهمش از بیتالمال را به او بدهد ،حکیم قبول
نمیکرد .آنگاه ابوبکر درگذشت و عمر به خالفت رسید .عمر نیز حکیم را
فرامیخواند تا چیزی به او بدهد ،ولی حکیم نمیپذیرفت .لذا عمر فرمود :ای
مسلمانان! من شما را گواه میگیرم که من ،سهم حکیم را از بیت المال بر او عرضه
میکنم ،ولی او از پذیرش آن خودداری مینماید .عمر این کار را انجام داد تا مردم
را گواه بگیرد که به وظیفهاش عمل کرده و سهم حکیم از بیتالمال را به او عرضه
کرده است تا حکیم روز قیامت ادعایی دربارهی حقش نداشته باشد؛ اما حکیم
پس از پیامبر ،تا زمانی که زنده بود ،از هیچکس چیزی قبول نکرد.
در روایتی دیگر که مؤلف /ذکر کرده ،آمده است :پیامبر فرمود« :دست باال
(بخشنده) از دست پایین (گیرندهی صدقه) بهتر است و ابتدا به کسی صدقه بده که
تحت تکفل و سرپرستی توست» .بنابراین ،بذل و بخشش بر خانواده ،بر صدقه دادن
بر فقرا ،برتری دارد؛ زیرا تأمین مخارج خانواده ،هم صدقه است و هم ادای حقّ
خویشاوندی (صلهی رحم) و هم حفظ حرمت و عزت خانواده و بینیازی آنان از
باب :قناعت ،عزت نفس ،میانهروی در زندگی و اعتدال در بذل و بخشش317 ...
دیگران .و رسیدگی به نیازهای شخصی از این هم برتر میباشد؛ چنانکه در حدیث
َ َ َ َّ ْ َ َ ْ َ َ ْ َ َ َ َ ْ َ َ ْ َْ َْ
َشء فأله ِلك» .یعنی« :ابتدا از خود آمده استِ « :ابْدأ بِنف ِسك فتصدق عليها؛ ف ِإن فضل
آغاز کن و از مال خویش استفاده ببَر؛ آنگاه مازاد آن را برای خانوادهات ،خرج نما».
مؤلف /حدیث عبداهلل بن عمر $را ذکر کرده که در آن آمده است :پیامبر
فرمود« :شخصی از شما همواره -از مردم -خواهش و گدایی میکند تا اینکه در
حالی اهلل متعال را مالقات مینماید که هیچ گوشتی در چهرهاش نیست».
این ،هشداری جدیست که نشان میدهد کثرت خواهش یا درخواست کمک از
دیگران ،حرام است .از اینرو علما گفتهاند :برای هیچکس جایز نیست که جز در
شرایط اضطراری ،چیزی از مردم بخواهد .لذا اگر درخواست کمک مالی از دیگران،
از روی چشم و همچشمی و برای دستیابی به تجمالت و زندگی مجمل باشد ،پس
در حرام بودنش هیچ شکی نیست و برای کسی ،دریافت چنین کمکهایی با چنین
اهدافی جایز نمیباشد؛ حتی گرفتن زکات هم به قصد هزینه کردن در تجمالت یا
کارهای غیرضروری ،جایز نیست .البته درخواست کمک مالی از دیگران در شرایط
اضطراری ،اشکالی ندارد .و اهلل ،داناتر است.
***
َ ر َ َ َ َّ َ َ َ ُّ ى َ َّ َ َ ر َ ُ َ َ ُ ُ ُ
َثا فإِنما يسأل -292وعن أيب هریرة قال :قال َرسول اهللِ« :من سأل انلاس تك
()۶ يس َت ِق َّل َأ رو ل ِيَ رس َت رك ِ ر
َث»[ .روایت مسلم]
َرى َر ر
ُجرا ،فل
ترجمه :ابوهریره میگوید :رسولاهلل فرمود« :کسی که برای افزایش مال و
ثروت ،گدایی کند ،در حقیقت ،اخگر آتش دوزخ را درخواست کرده است؛ حال
خود داند که این کار را رها کند یا انجامش دهد».
ُ ُّ َ َّ َ َ َ َ َ ٌّ َ َ ُ ُ ُر ُ َ
دب قال :قال َرسول اهللِ« :إِن المسألة کد یكد بِها ٍ بن جن
ِ -292وعن سم َرة
ُ َّ ر ُ َر َّ َ ر َ َ َ َّ ُ ُ ُ ر ى َ َّ ُ ُ ر َ
الرجل سلطانا أ رو يف أم ٍر البد مِنه»[ .ترمذی این حدیث را الرجل وجهه إِال أن يسأل
()1
روایت کرده و گفته است :حسن صحیح میباشد].
( )۶صحیح الجامع ،ش2151 :؛ و صحیح أبیداود از آلبانی ،/ش.0552 :
( )1صحیح الجامع ،ش2215 :؛ و صحیح أبیداود ،از آلبانی ،/ش.0552 :
باب :قناعت ،عزت نفس ،میانهروی در زندگی و اعتدال در بذل و بخشش319 ...
ى ر َ ى ر َر َ َّ ر َ ُ ر َ ُ َّ
حَّت یُص َ ََ ر َ َ َ ر ُ ى َ ٌَ
یب ق ِواما مِن عيش،أ رو قالِ :سدادا مِن ِ لقد أصابت فالنا فاقة ،فحلت َل املسألة
ُ ُ ر ى َ َ ُ ُ ر ٌ َ ُ ُ ُ َّ َ َ َ َ ََ َر
حبها سحتا»[ .روایت عيش .فما ِسواهن مِن المسأل ِة یا قبِیصة سحت ،یأكلها صا ِ
()۶
مسلم]
ترجمه :ابوبشر ،قبیصه بن مخارق میگوید :برای ایجاد صلح و سازش ،مبلغی
را تعهد کردم؛ لذا نزد رسولاهلل آمدم و درخواست کمک کردم .فرمود« :صبر کن تا
اموال زکات به ما برسد؛ دستور میدهیم سهمی از آن به تو بدهند» .سپس فرمود« :ای
قبیصه! درخواستِ کمک مالی فقط در سه مورد جایز است )۶( :شخصی که برای
ایجاد صلح ،مبلغی را تعهد کرده ،برای او جایز است بهاندازهی تعهدش ،کمک
بخواهد و سپس از درخواست کمک خودداری کند؛ ( )1شخصی که زیانی به اموالش
برسد و همهی داراییاش را از میان ببرد؛ درخواست کمک مالی برای این شخص نیز
جایز است تا اینکه زندگیاش سر و سامان یابد یا نیازهای اولیهاش تأمین شود)۳( .
شخصی که -بدون هیچ دلیل روشنی -فقیر و تنگدست میگردد؛ در صورتی که
سه نفر از خردمندان طایفهاش گواهی دهند که فقیر شده است ،درخواست کمک
مالی برایش جایز میباشد تا زندگیاش سر و سامان بگیرد یا در حدِ ضروری ،تأمین
گردد .ای قبیصه! جز این سه مورد ،گدایی -درخواست کمک مالی از دیگران -حرام
است و کسی که جز در موارد یادشده ،درخواست کمک کند ،حرامخوار میباشد».
ُ ُ َ ر ُ َّ َر َ َ َّ ُ َ
ِنی اَّلِي یطوف لَع -211وعن أيب هریرة أن َرسول اهللِ قال« :ليس ال ِمسك
ُ ى ر َ َّ َ َ َّ َ َّ ر َ ُ َّ ر َ َ ُ ُّ ُ ُّ ر َ ُ ُّ ر َ
َيد غًِن
كن ال ِمسكِنی اَّلِي ال ِ ان ،ول ِاس ترده اللقمة واللقمتان ،واتلمرة واتلمرت ِ انلَّ ِ
َ َ َُ ُ َ ر ََ َ ُ ر َ َ َ ُ َ َّ َ َ َ ر ُ
()1
یغنِیهَ ،وال يفط ُن َل ،فیتصدق علیهَ ،وال يقوم فيسأل انلَّاس»ٌ [ .
متفق عليه]
ترجمه :ابوهریره میگوید :رسولاهلل فرمود« :مسکین (مستمند) ،کسی
نیست که در میان مردم میگردد و یک یا دو لقمه ،و یک یا دو دانهی خرما( ،او را درِ
خانهها) برمیگرداند؛ مسکین ،کسیست که ثروتی برای رفع نیازش ندارد و کسی هم
از حالش باخبر نیست که به او صدقه دهد و خود نیز به گدایی از مردم نمیپردازد».
شرح
این احادیث ،وعید و هشداری جدی دربارهی کسانیست که بدون ضرورت،
دست نیاز ،پیش مردم دراز میکنند و به گدایی میپردازند .در حدیث ابوهریره
آمده است:
کسی که برای افزایش مال و ثروت ،گدایی کند ،در حقیقت ،اخگر آتش دوزخ را
درخواست کرده است؛ حال خود داند که این کار را رها کند یا انجامش دهد» .اگر
کمتر به گدایی بپردازد ،گناهش کمتر خواهد بود و با اخگر دوزخ کمتر خواهد
سوخت؛ اما هرچه بیشتر گدایی کند ،بیشتر خواهد سوخت و اگر دست از این
عمل زشت بردارد ،با اخگرهای دوزخ مجازات نمیشود .از این حدیث چنین
برمیآید که گدایی کردن یا درخواست کمک مالی از دیگران بدون ضرورت ،جزو
گناهان بزرگ است.
مؤلف /احادیث دیگری نیز ذکر کرده است؛ از جمله اینکه هرکس دچار فقر
و فاقه شود و آن را نزد مردم ببرد ،فقرش از میان نخواهد رفت؛ زیرا هرکس به
چیزی روی بیاورد یا به آن دل ببندد ،به همان چیز واگذار میشود .اما هرکس فقرش
را نزد اهلل ببرد ،بر اهلل توکل و اعتماد کند و برای برطرف شدن فقرش ،از اسباب و
راهکارهایی استفاده نماید که اهلل متعال دستور داده است ،اهلل متعال فقرش را برطرف
میسازد؛ زیرا اهلل سبحانه وتعالی میفرماید:
ُ ُُ ذ ذ ذ ذ
[الطالق ]٤ : ّللَبَل َِغَأمَ ِرَه ِۦ﴾ ّللَِف ُهوََحسَب َهۥََإ ِ َ
نَٱ َ ّكََعََٱ َ
﴿ومنَيتو َ
و هر کس بر اهلل توکل کند ،اهلل برایش کافیست .همانا اهلل ،فرمان و خواستهاش را به انجام
میرساند.
مؤلف /همچنین حدیث قبیصه را ذکر کرده که نزد پیامبر آمد و از ایشان
برای پرداخت مبلغی که به منظور ایجاد صلح و آشتی ،تعهد کرده بود ،کمک
خواست .رسولاهلل به او دستور دادند که نزدشان بماند تا اموال زکات به ایشان
برسد و سهمی از آن به او بدهند .آنگاه پیامبر بیان فرمود که درخواست کمکِ
مالی فقط در سه مورد ،جایز است:
باب :قناعت ،عزت نفس ،میانهروی در زندگی و اعتدال در بذل و بخشش376 ...
-۶شخصی که برای ایجاد صلح ،مبلغی را تعهد کرده ،برای او جایز است
بهاندازهی تعهدش ،کمک بخواهد و سپس از درخواست کمک خودداری کند.
-1شخصی که زیانی به اموالش برسد و همهی داراییاش به سبب آتشسوزی یا
غرق شدن در آب و امثال آن از میان برود؛ درخواست کمک مالی برای این شخص
نیز جایز است تا اینکه زندگیاش سر و سامان یابد یا نیازهای اولیهاش تأمین شود.
-۳شخصی که -بدون هیچ دلیل روشنی -فقیر و تنگدست میگردد؛ در
صورتی که سه نفر از خردمندان طایفهاش گواهی دهند که فقیر شده است،
درخواست کمک مالی برایش جایز میباشد تا زندگیاش سر و سامان بگیرد یا در
حدِ ضروری ،تأمین گردد.
درخواست کمک مالی برای این سه نفر ،جایز است و بهفرمودهی پیامبر جز
در سه مورد مذکور« ،گدایی -درخواست کمک مالی از دیگران -حرام میباشد و
کسی که جز در موارد یادشده ،درخواست کمک کند ،حرامخوار است».
در حدیث ،واژهی «سُحت» آمده است؛ واژهی سحت ،به معنای «مالِ تلفشده»
میباشد و به مالِ حرام و نامشروع نیز «سُحت» میگویند؛ زیرا برکت مال را از میان
میبرد و گاه همهی مال را تلف میکند یا آسیبها و زیانهایی به مال میرسد که آن
را بهکلی نابود میگرداند.
***
-33باب :جایز بودن گرفتن چیزی از کسی بدون درخواست و
چشمداشت
ُ َ َ ر ُ َ َّ ُ َ َ ر َ َّ َ ر
بن عمر ،عن عم َر قال: ِ اّلل د
ِ عب ه
ِ بیأ بن عمر ،عن ِ بن عب ِد اّللِ
ِ سالم
ِ -219عن
َ ُ ي َ َ َ َ َ ََُ َ ُر ُ َّ
َكن رسول اّلل يع ِطیين العطاء ،فأقول :أعط ِه من هو أفق ُر إِيل ِه مِين ،فقال« :خذه ،إِذا
َ ُرُ َ ُ ر ُ َ َّ ر َ َ ََر َ َ ر ُ ُ ر َ َ َ َ
مو َُل فإِن ِشئت ُكه ،وإِن ْش ٍف وال سائ ِل ،فخذه فت ِ ال َشء ،وأنت غری م ِ جاءك مِن هذا الم
َُ َ ى َ ر َ َ َ َ ُ َّ َ ُ رُ َر َ َ َ ر َ َ ر َّ ر
ِشئت تصدق بِهَ ،وما ال ،فال تتبِعه نفسك» .قال سالم :فَكن عبد اّلل ال يسأل أحدا شيئا،
َ ُّ َ ى ُ ر َ ُ
()۶
َوال ی ُرد شيئا أع ِطیهٌ [ .
متفق عليه]
ترجمه :از سالم بن عبداهلل بن عمر از پدرش عبداهلل بن عمرب روایت است:
عمر میگوید :هرگاه رسولاهلل میخواست چیزی به من عطا کند ،میگفتم :آن را
به کسی بدهید که از من نیازمندتر است .لذا رسولاهلل فرمود« :آن را بگیر و هرگاه
مال و ثروتی بدون چشمداشت یا درخواست ،به تو رسید ،بپذیر و از آن استفاده کن؛
اگر خواستی خود از آن بخور (استفاده ببر) و اگر خواستی ،آن را صدقه بده؛ و گرنه،
در پیِ آن مباش» .سالم میگوید( :پدرم) عبداهلل هیچگاه از کسی چیزی نمیخواست
و اگر چیزی به او میدادند ،رد نمیکرد.
***
بن خطاب میداد ،عمر آن را قبول نمیکرد و میگفت :آن را به کسی بدهید که از
من نیازمندتر است .در نتیجه رسولاهلل به او فرمودند« :آن را بگیر و هرگاه مال و
ثروتی بدون چشمداشت یا درخواست ،به تو رسید ،بپذیر و از آن استفاده کن؛ اگر
خواستی خود از آن بخور (استفاده ببر) و اگر خواستی ،آن را صدقه بده؛ و گرنه ،در
پیِ آن مباش» .از اینرو عبداهلل بن عمر $هیچگاه از کسی چیزی نمیخواست و اگر
چیزی به او میدادند ،رد نمیکرد .این ،نهایتِ ادب است که انسان خودش را خوار
نگرداند و دست نیاز ،پیشِ کسی دراز نکند یا به مال دنیا چشم ندوزد و به آن
دلبستگی نداشته باشد .ولی اگر کسی ،چیزی به شما داد ،قبول کنید؛ زیرا اگر رد
کنید ،ممکن است هدیهدهنده یا بخشنده را ناراحت کنید و بدینسان او را از خود
برنجانید؛ در نتیجه دربارهی شما قضاوت خوبی نکند و چنین گمان ببرد که شما ،آدمِ
مغرور و متکبری هستید .لذا اگر کسی ،بدون درخواستِ شما ،چیزی به شما داد،
بپذیرید؛ مگر اینکه نگران این باشید که در آینده بر شما منت بگذارد و بگوید :من
برای تو چنین و چنان کردم ،یا به تو این و آن را دادم .در این صورت ،هدیهاش را
قبول نکنید؛ زیرا دلیلِ موجّهی دارید و از این میترسید که بخشنده یا هدیهدهنده ،با
چاقوی منت گردنتان را قطع کند و این ،حقّ شماست که از خود دفاع نمایید.
سپس مؤلف /باب دیگری به نام «تشویق بر خوردن از دسترنجِ خویش»
گشوده و آیات و احادیثی ذکر کرده است که نشانگر فضیلت کسب و کار و تجارت
برای انسان و استفاده از دسترنجِ خویش است .اهلل متعال میفرماید:
ُُ ُ ُ ُ ُ ذ
ف َمناكِبِها َوُكواَ َمِن َ ِرِزَق ِ َهِۦ﴾
﴿هوَ َٱَّلِي َجعلَ َلك َُم َٱلَۡرضَ َذلولَ َفَٱمَشواَ َ ِ َ
[امللك]١٢ :
او ،ذاتیست که زمین را برای شما مسخّر کرد؛ پس در گوشه و کنار آن راه بروید و از روزی
پروردگار بخورید.
ُُ
﴿وُكواََمِنَ ِرِزَق ِ َهِۦ﴾ یعنی :روزی پروردگار را از فضل او بجویید.
اهلل متعال میفرماید:
ذ ُ ذ ُ لصلوََةُ َفَٱنيِت ِ ُ
ت َٱ ذ ُ
ّللِ َوَٱذَك ُرواَ َٱ َ
ّللَ ل َٱ َ ف َٱلَۡر ِ َ
ض َوَٱبَتغواَ َمِن َفضَ َِ شواَ َ ِ َ ضي َِ
﴿فإِذا َق ِ
ذ ذ ُ ُ
[اجلمعةَ ََ ]١١ : كثِيَاَلعلكمََتفَل ُِحونََ﴾١٠
شرح ریاضالصالحین 371
و چون نماز پایان یافت ،در زمین پراکنده شوید و در طلب فضل و روزیِ اهلل برآیید و اهلل را
فراوان یاد کنید تا رستگار شوید.
البته نباید کسب و کار ،شما را از یاد پروردگارتان غافل سازد؛ از اینرو فرمود:
ذ ذ ُ ُ ُ ذ
ّللَكثِيَاَلعلكمََتفَل ِحونََ[ ﴾١٠اجلمعة]١١ :
ُ ذ
ّللَِوَٱذَك ُرواََٱ َ
لَٱ َ
ُ
﴿وَٱبَتغواََمِنَفضَ َِ
و در طلب فضل و روزیِ اهلل برآیید و اهلل را فراوان یاد کنید تا رستگار شوید.
سپس مؤلف /روایتی را که در «صحیح بخاری» آمده ،ذکر کرده است؛ اینکه:
داوود از دسترنجِ خود میخورد؛ وی لباس رزمی (زره) میساخت .همانگونه
که اهلل متعال میفرماید:
ُ ُ ُ ذ ذ
ِكمَ َفهلَ َأ ُ
نتمََ وس َلكمَ َتلِ ُحَ ِصنكم َ ِمِنَ َب َأس
﴿وعلمَنَ َُه َصنَع َة َلُ َ
[األنبياءَ َ ]٨١ : شَك ُِرونَ﴾٨٠
و به خاطر شما ساختن زره را به داوود آموختیم تا شما را از آسیبهای جنگ و کارزار حفظ
کند .پس آیا شما سپاسگزارید؟
یعنی داوود آهنگر بود .چنانکه زکریا به پیشهی نجاری اشتغال داشت؛
یعنی در قبال درودگری ،مُزد میگرفت .لذا درمییابیم که کسب و کار ،ننگ و عار
نیست؛ زیرا پیامبران االهی به کسب و کار میپرداختند .بدون شک کسب روزیِ
حالل ،از گدایی یا دراز کردن دست نیاز پیشِ این و آن بهتر است .چنانکه پیامبر
فرمود« :اگر یکی از شما ،طنابش را بردارد و به کوه برود و پشتهای هیزم بر پشت
خود بیاورد و بفروشد و بدینسان اهلل آبروی او را حفاظت کند ،این برایش بهتر است
از اینکه دست نیاز پیش مردم دراز کند و از آنها کمک بخواهد و معلوم نیست که
چیزی به او بدهند یا خیر».
این ،از عزت نفس و شرافتِ انسان است که در برابر هیچکس سر فرود نیاورد و
به ذلت تن ندهد؛ بلکه از دسترنج خود بخورد و از درآمد حاصل از کشاورزی،
تجارت و کار و حرفهی خود ،زندگیاش را سپری کند .اهلل متعال میفرماید:
ذ ُ
َ [املزمل]٨١ : ّللِ﴾
لَٱ َ
ضَيبَتغونََمِنَفضَ َِ ض ُبونََ ِ َ
فَٱلَۡر ِ َ ﴿وءاخ ُرونََي َِ
و عدهای برای کسب روزی از فضلِ اهلل ،به سفر میروند.
***
-34باب :بخشش و سخاوت و خرج کردن در راههای نیک به
امید اهلل متعال و توکل بر او
ترجمه :ابنمسعود میگوید :رسولاهلل فرمود« :چه کسی از شما ،مال وارثش
را بیش از مال خود دوست دارد؟» گفتند :ای رسولخدا! همهی ما ،مال خود را
بیشتر دوست داریم .فرمود« :مال انسان ،همان مالیست که خرج یا بخشش میکند
و مالِ وارث ،مالیست که انسان -،خرج یا بخشش نمیکند و -از خود باقی
میگذارد».
ي ََ َّ ُ َّ َ َ َ َّ ُ َ َ َ ي
ار َول رو ب ِ ِشق تمر ٍة»ٌ [ .
متفق بن حاتم أن َرسول اهللِ قال« :اتقوا انل
-222عن ع ِدي ِ
()۶
عليه]
ترجمه :عدی بن حاتم میگوید :رسولاهلل فرمود« :از آتش دوزخ پروا کنید؛
اگرچه با صدقه دادن نصف یک خرما باشد».
َ ى َ ُّ َّ ُ
()1
متفق عليه]
جابر قال :ما سئِل رسول اّلل شيئا قط فقال :الٌ [ .
ٍ -221وعن
ترجمه :جابر میگوید :هرگز از رسولاهلل چیزی خواسته نشد که ایشان «نَه»
بگوید.
َّ ُ َ ر َ ُ ُ َ َ ُ ُ ُ
-229وعن أيب هریرة قال :قال َرسول اهللِ« :ما مِن ی رومٍ یصبِح ال ِعباد فِی ِه إِال
ُ ى َّ ُ َّ َ َ ُر ى َ َى ََُ ُ َ َ ُ ُ َ َ َ ُ َ َّ ُ َّ َ َ ََ َر
عط ممسَك عط من ِفقا خلفا ،ویقول اآلخر :اللهم أ ِ الن ،فیقول أحدهما :اللهم أ ِ ْن ِ
ملَك ِن ي ِ
ََى
()۳
تلفا»[ .متفق علیه]
ترجمه :ابوهریره میگوید :رسولاهلل فرمود« :هر روز که بندگان شب را به
صبح میرسانند ،دو فرشته پایین میآیند؛ یکی از آنها میگوید :یا اهلل! به کسی که
انفاق میکند ،عوض بده .و دیگری ،میگوید :یا اهلل! به بخیل و کسی که از انفاق
کردن خودداری میکند ،ضرر و زیان برسان».
( )۶صحیح بخاری ،ش)2162 ،0507( :؛ و صحیح مسلم ،ش[ .0102 :ر.ک :حدیث شمارهی ].052
( )1صحیح بخاری ،ش2125 :؛ و صحیح مسلم ،ش.6200 :
( )۳صحیح بخاری ،ش0556 :؛ و صحیح مسلم ،ش[ .0101 :ر.ک :حدیث شمارهی].211
379 باب :بخشش و سخاوت و خرجکردن در راههای نیک به امید اهلل متعال...
َ ُرَ ر َ َر َ ر َ َّ َ ُ َ
ول اهلل قال« :قال ُ
اهلل تعاىل :أن ِفق یا اب َن آدم ينفق علیك». ِ -221وعنه أن رس
()۶
متفق عليه]
[ ٌ
ترجمه :ابوهریره میگوید :رسولاهلل فرمود« :اهلل متعال میفرماید« :ای فرزندِ
()1
آدم! انفاق و بخشش کن تا بر تو انفاق شود».
َ َ َّ َ ُ ى َ َ َ ُ َ َ ر َّ
اهلل عنهما أن رجال سأل رسول اص رِض -222وعن ر عبد اّللِ بن عمرو بن الع ِ
َّ َ َ َ ر َ ر َ َ ر َر ُ َّ َ ُر ِ َر َ ُّ َّ
السالم لَع من ع َرفت َومن لم سالم خری؟ قال« :تط ِع ُم الطعامَ ،وتق َرأ اإل
ِ ي اّلل :أ
َر ر
()۳
متفق عليه]
تع ِرف»ٌ [ .
ترجمه :عبداهلل بن عمرو بن عاص $میگوید :شخصی از رسولاهلل سؤال
کرد :بهترین ویژگی اسالمی چیست؟ فرمود« :اینکه به دیگران خوراک بدهی و به هر
مسلمانی که میشناسی و نمیشناسی ،سالم کنی».
ر ُ َ َرَ َ َ َى َ َ َ َ ُ َر َ َ ُ ُ
مل یعمل
ٍ اع ِن
م ما ْن
عون خصلة أعالها منِیحة الع ِ -226وعنه قال :قال َرسول اهللِ« :أرب
َ َ َّ َ َ َ َ َ َ َ َ َ ر َ َ ر ُ َ َّ َ ر َ َ ُ َّ َ َ
()8
خبصل ٍة منها رجاء ثوابِها وتص ِدیق موعودِها إِال أدخله اّلل تعاىل بِها اجلنة»[ .روایت بخاری]
ترجمه :عبداهلل بن عمرو بن عاص $میگوید :رسولاهلل فرمود« :چهل خصلت
نیکو وجود دارد که برترین آنها ،به عاریت دادنِ بُزِ شیرده میباشد تا از شیرش استفاده
کنند .هرکس ،به امید ثواب و با ایمان به پاداشی که وعده داده شده ،یکی از این
خصلتهای نیک را انجام دهد ،اهلل متعال ،به پاسِ آن ،او را وارد بهشت میگرداند».
َ ر َ َ َّ َ َ َ ُ ُ َ ر َ َُ ََ ُ َ ي
بن عجالن قال :قال َرسول اهللِ« :یا اب َن آدم إِنك إِن -222عن أيب أمامة صد ِ
ي
ر َ َ
َُ
وايلد
ُ َ َ ر ر
افَ ،وابدأ بِمن تعول،
َ ُ َ ُ َ
رش لك ،وال تالم لَع کف ٍ ری لَك ،وإن ُت رم ِس َك ُه ٌّ
َ َر َُ َ ر
ض َل َخ ٌ تبذل الف
ِ
ُ َ َ ر ٌ َ َ ُّ ر َ
()6
ايل ِد السفَل»[ .روایت مسلم] العلیا خری مِن
میکند و مالِ وارث ،مالیست که انسان - ،خرج یا بخشش نمیکند و -از خود باقی
میگذارد».
این ،حکمتی بزرگ از سخنان جامع و حکمتآمیز پیامبر است؛ مالِ شما،
همان مالیست که روز قیامت آن را در پیشگاه اهلل مشاهده میکنید؛ همان مالی که
بذل و بخشش کردهاید .و مالِ وارث ،همان ثروتیست که پس از خود برای وارثان
خویش میگذارید و آنها میخورند و از آن استفاده میکنند .مالی که از هریک از ما
باقی میماند ،در حقیقت ،مالِ وارث است .پس اموال خود را برای خشنودی اهلل
انفاق کنیم و مطمئن باشیم که اهلل متعال ،عوضش را به ما میدهد و بر ما بذل و
بخشش میفرماید؛ چنانکه رسولاهلل فرموده است« :اهلل متعال میفرماید« :ای فرزندِ
آدم! انفاق و بخشش کن تا بر تو انفاق شود».
همهی این آیات و احادیث ،نشانگر اینست که انسان باید ثروتش را مطابق
احکام و رهنمودهای االهی ،خرج و بخشش نماید .همانگونه که مؤلف /در
ابتدای این باب ،حدیثی بدین مضمون ذکر کرده که پیامبر فرموده است« :رشک
بردن (غبطه خوردن) فقط در دو مورد ،درست است» .یعنی درست نیست که انسان
بر مال و ثروتی که اهلل به کسی بخشیده یا هر چیزیِ دیگری که به بندهای داده است،
غبطه بخورد ،مگر در دو مورد:
اول :شخصی که اهلل به او مالی داده و به او همت خرج کردن در راه اهلل را
عنایت نموده است .و بدینسان این بنده ،مالش را در راهی انفاق میکند که مورد
پسند و رضایت اهلل متعال است .رشک بردن به چنین شخصی ،جایز میباشد؛ زیرا
تجار ،رویکردِ گوناگونی دارند و با هم متفاوتند .برخی از آنها اموالشان را در راه
اهلل ،در کارهای خوبی از قیبل ساختن مساجد ،کمک به نیازمندان ،چاپ کتاب ،کمک
به جهاد و امثال آن انفاق میکنند .اهلل متعال به چنین کسانی همت خرج کردن در راه
خود را عنایت فرموده است.
برخی هم ثروتشان را در راههای نامشروع و لذتهای حرام ،خرج مینمایند؛
برای هوسرانی به خارج میروند تا زناکاری و میگساری نمایند یا قماربازی کنند و
اموالشان را در راههای حرامی که مایهی خشم و غضب خداست ،تلف نمایند.
383 باب :بخشش و سخاوت و خرجکردن در راههای نیک به امید اهلل متعال...
بنابراین ثروتمندی ،قابل رشک و غبطه است که همت خرج کردن اموالش را در
راههای درست دارد .زیرا معموالً کسی که به نان و نوا یا ثروتی میرسد ،سر به طغیان
و سرکشی ،و فسق و فجور مینهد .لذا انسان با دیدن ثروتمندی که اموالش را در راه
اهلل انفاق میکند ،به او غبطه میخورد.
دوم :شخصی که اهلل به او حکمت و معارف دینی داده و او به آن ،حکم و عمل
میکند .منظور از حکمت در اینجا ،دانش دینیست .همانگونه که اهلل متعال میفرماید:
ُ ذ ذ
ل ِكَمةََوعلمكََماَلمََتكنَتعَل َُم﴾ [النساء َ َ ]١١٤ : ﴿وأنزلََٱ َُ
ّللَعليَكََٱلَكِتَبََوَٱ َ
و اهلل ،کتاب و سنت را بر تو نازل نمود و آنچه را نمیدانستی ،به تو آموخت.
لذا این شخص ،به علم و دانشی که اهلل متعال به او داده است ،عمل میکند و مطابق
آن قضاوت مینماید؛ چه دربارهی خود و چه در میان خانواده و نزدیکانش و چه
دربارهی کسانی که از او قضاوت میخواهند .عالوه بر این ،علم و دانش خود را به
دیگران نیز آموزش میدهد و به این بسنده نمیکند که مردم ،نزدش بیایند و چیزی از او
بپرسند یا نمیگوید :همین کافیست که مردم نزدم بیایند تا در میانشان قضاوت کنم؛ بلکه
خود نیز قدم پیش میگذارد و عالوه بر حکم کردن و عمل نمودن به دانش خود ،آن را
به دیگران نیز منتقل مینماید .روشن است که چنین شخصی ،قابل رشک میباشد.
مردم در رابطه با حکمت یا دانش ،چند گونهاند:
اول :اهلل متعال به برخی از مردم ،علم و دانش داده است ،ولی آنها این دانش را
از خود نیز دریغ میدارند و به خودشان هم بخل میورزند و از این دانش االهی،
استفاده نمیکنند و به وسیلهی آن ،به اطاعت و بندگیِ اهلل نمیپردازند یا از
کارهای ممنوع بازنمیآیند .اینها از همه زیانکارترند و مانند یهودیان هستند که هر
چند حق و حقیقت را میدانستند ،ولی تکبر ورزیدند و از آن سرپیچی کردند.
دوم :کسانی که اهلل متعال به آنها علم و دانش داده است و خود به آن عمل
میکنند ،ولی سایر بندگان خدا نفعی از علمشان نمیبرند .این دسته از گروه پیشین
بهترند ،اما عملکردشان ناقص است.
سوم :گروهی که اهلل متعال به آنها علم و دانش داده است و گذشته از اینکه
خود به آن عمل میکنند ،آن را به دیگران نیز آموزش میدهند .اینها بهترین دستهاند.
شرح ریاضالصالحین 384
وگروه چهارمی هم وجود دارد؛ کسانی که بهطور مطلق بهرهای از علم و دانش
ندارند و در حقیقت ،جاهلند .اینها اگرچه از خیر فراوانی محروم شدهاند ،اما
وضعیتشان از دستهی اول که علم و دانش دارند و به آن عمل نمیکنند ،بهتر است.
زیرا برای اینها این امید وجود دارد که به کسب علم و عمل به آن روی بیاورند ،اما
علم گروهِ اول ،وبال گردنشان است .پناه بر اهلل.
***
ََ َ َ ر َ ى ر ََ ُ َ ُ ُ َّ َ
الم شيئا إِال أعطاهَ ،ولقد اإلس ِِ نس قال :ما سئِل رسول اّلل لَع -222وعن أ ٍ
َ َ َ ر ُ َ َّ ُ َ ى َ َ َ َ َ ََ ى َ َ َََ َ َ ُ ٌ ََ َ
نی جبلنی ،ف َرجع إِىل قو ِم ِه فقال :یا ق رو ِم أسلِموا فإِن حممدا اءه َرجل فأعطاه غنما ب ج
َ ر َ ر َ َ َّ ُ ُ َ ُ ر ُ َ ُ ُ َّ ُّ ر َ َ َ َ ر َ ُ َّ َر َ َ َ َ َ ر ر ُ
اء من ال خيَش الفقر ،وإِن َكن الرجل ليسلِم ما ی ِرید إِال ادلنیا ،فما یلبث إِال يع ِطي عط
َ َرَ َ ُّ ر َ َ ى َ َّ َ ُ َ ر ُ َ َ َّ َ
()۶
ادلنیا َو َما علیها[ .روایت مسلم] اإلسالم أحب إِيله من ي ِسریا حَّت یكون ِ
ترجمه :انس میگوید :هرگاه از رسولاهلل چیزی برای پذیرش اسالم
میخواستند ،عطا میکرد؛ باری مردی نزد پیامبر آمد -و اسالم آورد -.پیامبر
گوسفندانی که در میان دو کوه بودند -یعنی یک گله گوسفند -به او داد .آن شخص
نزد قومش بازگشت و گفت :ای قومِ من! مسلمان شوید؛ زیرا محمد بهسان کسی
بذل و بخشش میکند که از فقر نمیترسد .چهبسا شخصی مسلمان میشد و هدفی
جز دنیا نداشت ،اما مدت اندکی نمیگذشت مگر اینکه اسالم نزد او از دنیا و هرچه
در آن است ،محبوبتر میشد .
ََرُ َُ َ َ ُ َ َ ر ى َُ ُ َّ َ َ ُ َ
ری هؤالءِ -223وعن عم َر قال :قس َم رسول اّلل قسما ،فقلت :یا َرسول اهللِ لغ
َُ ر َ َر َُ ي ُ رُ َ َ َُ َ
ََكنُوا أ َح َّق ب ِه م رِن ُهم؟ قال« :إ َّن ُه رم َخ َّ ُ
ون،
ِ ل خ ب ي و أ هم طی ع أ ف حش
ِ ف بال ون
ِ ل سأ ي ن أ ون
ِ ری ِ
َ ُ َ
خ ٍل»[ .روایت مسلم] َولست بِبا ِ
()1
«اینها با اصرار و پافشاری خود در درخواست این مال ،دو گزینه پیشِ روی من
گذاشتند که به اینها بدهم یا مرا بخیل بخوانند؛ در حالی که من بخیل نیستم».
َُر ُ َ َ َّ ي َ ر َ َ ُ َ َرََ ُ َ َّ ُ ُ َُر
يسری مع انل ِب مقفله مِن حننی، بن مط ِعم أنه قال :بينما هو ِ ری ِ -َ 262وعن جب َ ِ
َ َُ َ َ َ َ ر َ َ َ َ ر ُ َ ُ َ َ َّ ر َ ََ َ ُ
ب فقال: اءه ،ف َوق َف انلَّ ُّ فعلِقه األع َراب يسألونه ،حَّت اضط ُّروهُ إِىل سمر ٍة فخطفت ِرد
َ ِ
َ ى ُ َ َ َ ى ََ َ رُُ َرَ ُ َ َ ُ ََر َ َ َ َ ر ُ
ون خبِیال
ِ ِ د َت ال ثم م، ك ن ي ب هتم س ق ل ا، م عن ِ ها ض عال
ِ ِ ِ هذ ه د د ع يل ن َك ول ف ، ايئ
ِ ِد ر ون ط أع
ى ََ ى َّ َ
()۶
َوال کذابا َوال جبانا»[ .روایت بخاری]
ترجمه :جبیر بن مطعم میگوید :در بازگشت از "حنین" با رسولاهلل بودم.
صحرانشینان ،اطراف پیامبر را گرفتند و با اصرار و پافشاری از ایشان درخواست
مال میکردند ،تا جایی که پیامبر را ناگزیر نمودند به سمت درخت خارداری برود؛
روپوش پیامبر به درخت گیر کرد .لذا پیامبر ایستاد و فرمود« :روپوش مرا به من
بدهید؛ اگر بهاندازهی این خارها ،دام و شتر میداشتم ،آن را میان شما تقسیم میکردم
و آنگاه میدانستید که من ،بخیل ،دروغگو و ترسو نیستم».
َ َ َ َ ََ َ ر َ َ ٌَ ر َ َ َّ َ ُ َ ُ
الَ ،وما زاد
ٍ م ِن
م ةقد ص ت ص ق ن ا م « قال: ِ هلل ا ول -262وعن أيب هریرة أن رس
َّ ُ َ ر ى َ ر َّ ًّ َ َ َ َ َ َ َ َ ٌ َّ َّ َ َ َ ُ َّ ُ
()1
اّلل[ .»روایت مسلم] اّلل عبدا بِعف ٍو إِال عِزا ،وما تواضع أحد ّللِ إِال رفعه
ترجمه :ابوهریره میگوید :رسولاهلل فرمود« :صدقه هرگز از ثروت انسان
نمیکاهد و بهیقین اهلل در برابر گذشت بندهاش ،عزت او را زیاد میکند و هرکس
بهخاطرِ اهلل تواضع و فروتنی نماید ،اهلل او را بلندمرتبه میگرداند».
َ ٌَ َُ َ َّ ي َ َّ َ َ َ َ َ َ َ َ َ
عد األنماري أنه س ِمع رسول اّلل يقول« :ثالثة -261عن أيب کبشة عمرو بِن س ٍ
َرٌ ُ َ َ َ َ ََ َ َ ُ َ ُ ر ُ َ َ َّ َ ُ َ ي ُ ُ َ ى َ ر َ ُ
بد مِن صدق ٍةَ ،وال ظلِ َم عبد یهن وأحدثكم ح ِدیثا فاحفظوه :ما نقص مال ع ٍ أق ِسم عل ِ
َر َ َ َ َّ َ َ َ َّ َ َ ر َ ر َ َ ى َ َ َ َ َ َ َّ َ َ ُ َّ ُ ًّ َ َ َ َ َ ٌر
مظلمة صرب علیها إِال زاده اّلل عِزا ،وال فتح عبد باب مسأل ٍة إِال فتح اّلل علی ِه باب فق ٍر،
َّ َ ُّ ر َ َ َ َ َ َ َ َ َ ى َر َ ُ َ ي ُ ُ َ ى َ ر َ ُ
ادلنیا أل رربع ِة نفر: أ رو ُكِمة َن َوهاَ .وأحدثكم ح ِدیثا فاحفظوه .قال :إِنما
( )۶صحیح الجامع ،ش)2164 ،2165( :؛ صحیح الترغیب ،ش05 :؛ صحیح أبی داود از آلبانی ،/ش.0285 :
( )1یعنی انسانها در رابطه با دنیا ،چهار دستهاند.
387 باب :بخشش و سخاوت و خرجکردن در راههای نیک به امید اهلل متعال...
و بندهای که اهلل ثروتی به او داده ،اما دانشی به او نداده است و او ،بدون علم و
دانش در ثروتش تصرف میکند و دربارهی این ثروت ،تقوای الهی ندارد و صلهی
رحم بهجا نمیآورد و در این ثروت حقی برای اهلل نمیشناسد .چنین شخصی در
پایینترین و بدترین جایگاه است.
و بندهای که اهلل ثروت و دانشی به او نداده است و او میگوید :اگر ثروتی
داشتم ،مانندِ فالنکس رفتار میکردم .لذا مطابق نیتش مجازات میشود و گناهشان
یکسان است».
بَ « :ما بَ ِ َ
َ
فقال انلَّ ُّ َ َّ ُ ر َ ُ َ ى َّ
يق مِنها؟» ِ ، -269وعن اعئشة رِض اّلل عنها أنهم ذحبوا شاة
َ َ ُ ُّ َ َ َ َ َ َّ َ ُ َ قالتَ :ما بَ ِ َ
ری کتِ ِفها»[ .ترمذی روایت کرده و گفته يق مِنها إِال کتِفها ،قال« :ب ِيق ُكها غ
()۶
است :صحیح میباشد].
ترجمه :از عایشه& روایت است :خانوادهی پیامبر گوسفندی ذبح کردند .پیامبر
پرسید« :از گوسفند ،چه باقی مانده است؟» عایشه& پاسخ داد :فقط دستِ آن مانده است
-و بقیه را صدقه دادم -.پیامبر فرمود« :همهاش مانده است ،جز دستِ آن».
[یعنی :همهاش جز دستِ آن گوسفند را صدقه دادند .لذا پیامبر بیان فرمود که
جز دست گوسفند ،بقیهاش را که صدقه دادهایم ،برای آخرتِ ما مانده است].
ُ سماء بنت أيب بكر الصدیق رِض ُ َ
اهلل عنهما قالت :قال ِيل رسول ِ َ أ -261وعن
ٍ
َ َ َّ ُ َ َ ر َ ُ
ك». یوِك اّلل علی ِ
وِك ف ِ اهلل« :ال ت ِ
َ ُ َ ُ ر َ َّ َ َ َ ُر َ َر َ رَ َ
ِ
یك ،وال توِع
ويف روای ٍة« :أن ِف ِيق أو انف ِِح أو أن ِض ِِح ،وال َتيص فیح ِيص اّلل عل ِ
َ َّ ُ َ َ ر
()1
متفق عليه]
ك »ٌ [ . ِ
فیوِع اّلل علی ِ
ترجمه :اسماء دختر ابوبکر صدیق $میگوید :رسولاهلل به من فرمود« :بخل
نکن و در بذل و بخشش سخت نگیر که اهلل بر تو سخت میگیرد (و نعمت یا
برکتش را از تو بازمیدارد)».
( )۶صحیح بخاری ،ش)6807 ،0552( :؛ و صحیح مسلم ،ش.0160 :
( )1یعنی گناهانش محو میشود.
( )۳یعنی شخصِ بخیل ،هنگامی که میخواهد صدقه دهد ،تردید دارد؛ دستش را برای صدقه دادن دراز
میکند و باز پس میآورد و دلِ صدقه دادن ندارد .به عبارت دیگر ،صدقه دادن برایش سخت و دشوار
است[ .مترجم]
( )8صحیح بخاری ،ش0501 :؛ و صحیح مسلم ،ش.0105:
389 باب :بخشش و سخاوت و خرجکردن در راههای نیک به امید اهلل متعال...
شرح
مؤلف /حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که انس بن مالک میگوید:
«هرگاه چیزی برای پذیرش اسالم ،از رسولاهلل میخواستند ،عطا میکرد» .زیرا
رسولاهلل بخشندهترین مردم بود و مال و ثروتش را در راههایی خرج مینمود که
مایهی تقرب و نزدیکی به اهلل متعال است .از اینرو اگر کسی برای پذیرش اسالم،
چیزی از ایشان درخواست میکرد ،آن را به او میداد؛ هرچه که بود .چنانکه باری
یک صحرانشین گلهای گوسفند که در میان دو کوه بودند ،درخواست کرد و پیامبر
نیز این گله را به او داد؛ زیرا امیدوار بود که این کار ،به نفع آن مرد و اقوامش باشد و
آنان را به اسالم ،عالقهمند سازد .هنگامی که آن شخص نزد قومش بازگشت ،به آنان
گفت« :ای قومِ من! مسلمان شوید؛ زیرا محمد بهسان کسی بذل و بخشش میکند
که از فقر نمیترسد» .ببینید که این بخشش ،چه تأثیر بزرگی بر آن مرد گذاشت؛
چنانکه از او دعوتگری ساخت که به سوی اسالم فراخواند .مانند بسیاری از
صحرانشینان که طمعکار بودند و بهخاطر عالقهای که به مال و ثروت داشتند،
درخواستِ کمک میکردند .پیامبر خواستهی این شخص را پذیرفت و با بخشش
بزرگی که به او کرد ،از او دعوتگری ساخت که به سوی اسالم فراخواند و به
قومش گفت« :ای قومِ من! مسلمان شوید» .او به آنها نگفت که اگر اسالم بیاورید،
وارد بهشت میشوید یا از دوزخ رهایی مییابید .بلکه به آنها گفت« :مسلمان شوید؛
زیرا محمد ،بهسان کسی بذل و بخشش میکند که از فقر نمیترسد» .یعنی تا دلتان
بخواهد ،به شما بذل و بخشش خواهد کرد.
آنها به طمعِ مال ،مسلمان میشدند و هدفی جز دنیا نداشتند ،اما مدت اندکی
نمیگذشت مگر اینکه اسالم نزدشان از دنیا و هرچه در آن است ،محبوبتر میشد.
از اینرو پیامبر برای دلجویی از آنها یا برای اینکه آنها را به اسالم عالقهمند
کند ،به آنان بذل و بخشش مینمود؛ در نتیجه برخی از افراد به طمع مال دنیا مسلمان
میشدند ،اما پس از اندکی خوبیهای اسالم را میدیدند و فرامیگرفتند ،و بدینسان
از صمیم قلب ،ایمان میآوردند.
396 باب :بخشش و سخاوت و خرجکردن در راههای نیک به امید اهلل متعال...
از این حدیث و امثال آن ،چنین برداشت میشود که نباید کافران و بدکاران را به
حالِ خودشان رها کنیم و اجازه دهیم که شیطان هرگونه که میخواهد ،با آنان بازی
کند؛ بلکه از آنان دلجویی میکنیم و با رفتار نیک و بذل و بخشش ،آنان را جذب
اسالم مینماییم .چنانکه پیامبر چنین رویکردی داشت و برای جذب کافران به
اسالم ،سهمی از زکات را به آنان میداد .بلکه اهلل متعال سهمی از زکات را برای
غیرمسلمانان قرار داده است تا به اسالم عالقهمند شوند و دین اسالم را بپذیرند .گاه
برخی از افراد با اهداف دنیوی مسلمان میشوند ،ولی همینکه طعم اسالم را
میچشند ،به اسالم عالقهمند میگردند و آن را بر هر چیزی ترجیح میدهند .یکی از
علما گفته است :علم را برای غیراهلل کسب کردیم ،اما از اینکه جز برای اهلل باشد،
امتناع ورزید.
بنابراین ،کارهای نیک و شایسته ،انسان را به سوی اخالص برای اهلل و پیروی
از پیامبر سوق میدهند .از آنجا که در رهنمودهای دینی توجهی جدی به این
مسأله ،یعنی جذب غیرمسلمانان شده است ،باید خیلی جدیتر به این موضوع نگاه
کنیم و با بذل و بخشش یا هدیه و اخالق نیکو ،کافران یا غیرمسلمانانی را که به
اسالم ،نزدیکند ،جذب نماییم؛ زیرا اگر اهلل متعال یک نفر را بهوسیلهی ما هدایت
کند ،برای ما از شتران سرخمو که مرغوبترین اموال عرب بودند ،بهتر است.
به بدکاران نیز باید هدیه دهیم و با سخن نرم و محترمانه ،آنان را نصیحت کنیم و
با شیوههای نیکو با آنها رابطه داشته باشیم تا توبه کنند و به راه بیایند؛ نگوییم :من
بهخاطر اهلل با اینها کینه دارم .آری؛ بهخاطر اهلل با آنان کینه داشته باشید ،اما آنها را
بهسوی اهلل فرابخوانید .این بغض و کینه نباید شما را از دعوت دادن آنها به سوی اهلل
بازدارد؛ اگرچه اینک از آنها خوشتان نمیآید ،اما ممکن است روزی جزو بهترین
دوستان دینیِ شما شوند.
مؤلف /حدیث دیگری نیز ذکر کرده است؛ حدیثی بدین مضمون که پیامبر
فرموده است« :صدقه هرگز از ثروت انسان نمیکاهد» .وقتی انسان میخواهد صدقه
دهد ،شیطان به او میگوید :اگر صدقه دهی ،از ثروتت کاسته میشود .بیست و پنج
هزار تومان داری؛ اگر دو هزار تومان صدقه دهی ،فقط بیست و سه هزار تومان
شرح ریاضالصالحین 392
خواهی داشت و بدینسان از پولَت کم میشود .پس صدقه نده که هرچه صدقه دهی،
داراییات کاهش مییابد.
پیامبر خودسرانه و از روی هوای نفس سخن نمیگفت؛ بلکه هرچه میگفت،
وحی بود که بر او نازل میشد .فرمود« :هرگز صدقه از ثروت انسان نمیکاهد» .آری!
بهظاهر و از لحاظ کمّی ،از مقدار ثروت انسان کاسته میشود ،اما از لحاظ کیفی
افزایش و برکت مییابد .چنانکه در عوضِ دو هزار تومانی که صدقه میدهید،
بیستهزار تومان بهدست میآورید .اهلل متعال میفرماید:
ُ ُ ُ
َ [سبأ]٤٩ : ﴿وماََأنفقَ ُتمَ ِمِنَشَءََفهوََ َ
يل ِف َُهۥَ﴾
و هرچه انفاق کنید ،اهلل عوضش را میدهد .
یعنی خیلی زود عوض را میگیرید یا زیاد طول نمیکشد که اجر و ثوابش را
دریافت میکنید .اهلل متعال میفرماید:
ذ ُ ذ ُ ذ
ل َح ذبةَ َأۢنبتتَ َسبَعَ َسَنابِلَ َ ِ َ
فَ ّللِ َكمث َِ
يل َٱ َ ل َٱَّلِينَ َيُن ِفقونَ َأمَوَل ُهمَ َ ِ َ
ف َسب ِ َِ ﴿مث َ
ُ ُِ
[البقرةَ َ ]٨٦١ : كَ ُسۢن ُبلةََ ِمِائ َةَح ذبةَ﴾
َِ
مثال کسانی که اموالشان را در راه اهلل انفاق میکنند ،همانند دانهایست که از آن هفت
خوشه به ثمر میرسد و در هر خوشه ،یکصد دانه است.
پیامبر بخشندهترین و سخاوتمندترین مردم بود و در رمضان ،هنگامی که
جبرئیل قرآن را برایش دَوْر میکرد ،از هر زمانی بخشندهتر بود .آری؛ بخشش و
سخاوت رسولاهلل از باد وزان نیز بیشتر بود.
باد وزان ،بادیست که به فرمان اهلل بهسرعت جریان مییابد و خیر و برکت را
بر هر جا که میوزد ،میگستراند؛ اما رسولاهلل در رمضان از باد وزان نیز در خیر و
بخشش ،سریعتر بود .لذا چه خوبست که دست خود را برای صدقه و نیکی ،بهویژه
در ماه رمضان ،باز بگیریم و زکات و صدقهی بیشتری بدهیم و بیش از سایر اوقات،
بذل و بخشش کنیم و دست نیازمندان را بگیریم و به خویشاوندان خود نیکی نماییم
و به کارهای نیک بپردازیم.
عموم مردم عبارتی بر این حدیث افزودهاند که درست نیست؛ میگویند« :صدقه
هرگز از ثروت انسان نمیکاهد» ، ،بلکه بر آن میافزاید .این عبارت از رسولاهلل
393 باب :بخشش و سخاوت و خرجکردن در راههای نیک به امید اهلل متعال...
ثابت نشده است .آنچه ثابت است ،اینکه فرمود« :صدقه هرگز از ثروت انسان
نمیکاهد».
افزایشی که در عوضِ صدقه نصیب بنده میشود ،یا کمّیست و یا کیفی.
مثال کمی :اهلل متعال دروازهای از روزی را که به حساب بندهی بخشندهاش بوده
است ،به رویش میگشاید.
و مثال کیفی :اهلل متعال در باقیماندهی ثروتش برکت مینهد.
سپس رسولاهلل فرمود« :بهیقین اهلل در برابر گذشت بندهاش ،عزت او را زیاد
میکند» .یعنی اگر کسی به شما ستم نمود ،آسیبی به شما یا خانوادهی شما رساند و یا
حق شما را خورد و مالتان را تصاحب و غصب کرد یا حقی از شما را پایمال نمود ،و
شما از حق خود گذشتید ،اهلل متعال بر عزت شما میافزاید؛ اگرچه نفس انسان،
بهسادگی نمیگذرد و دوست دارد انتقام بگیرد و به حقش برسد .این ،حقّ هر
مظلومیست؛ همانگونه که اهلل متعال میفرماید:
ُ ُ
نَٱعَتدىََعليَكمََفَٱعَت ُدواََعليَ َهَِب ِ ِمثَ َِ
لَماَٱعَتدىََعليَكمَ﴾ [البقرةَ َ ]١٩٣ : ﴿فم َِ
بنابراین کسی که به شما تجاوز و تعدی کند ،شما نیز همانطور که به شما تعدی کرده ،به
او تعدی (یعنی قصاص) نمایید.
همچنین میفرماید:
[النحلَ ]١٨٦ : لَماَ ُعوق ِبَ ُتمَب ِ َهِۦ﴾
﴿ِإَونََعقبَ ُتمََفعاق ُِبواََب ِ ِمثَ َِ
و اگر مجازات میکنید ،به همان شکلی مجازات نمایید که با شما رفتار شده است.
هیچ سرزنشی بر کسی که قصاص میگیرد ،نیست؛ ولی اگر ببخشد و عفو نماید
یا خویش را به گذشتن و بخشیدن وادار کند ،نفس اماره به او میگوید :این ،نشانهی
ضعف و ذلت است؛ چگونه از کسی که به تو ستم و تعدی کرده است ،میگذری؟!
اینجاست که رسولاهلل فرموده است« :بهیقین اهلل در برابر گذشت بندهاش ،عزت
او را زیاد میکند» .عزت ،متضاد ذلت است و اینکه نفس انسان به او میگوید« :اگر
ببخشی یا عفو نمایی ،در برابر ظالم ،خوار و زبون گشتهای» ،نیرنگ نفس اماره و
جلوگیری از کار نیک است .زیرا اهلل متعال در برابر این عفو و گذشت ،بر عزت و
جایگاهت در دنیا و آخرت میافزاید.
شرح ریاضالصالحین 394
سپس فرمود« :و هرکس بهخاطرِ اهلل تواضع و فروتنی نماید ،اهلل او را
بلندمرتبه میگرداند» .تواضع نیز همینگونه است .برخی از افراد متکبر ،گمان میکنند
که اگر متواضع و فروتن باشند ،به ذلت و خواری تن دادهاند؛ یعنی تواضع را کسر
شأن خود میپندارند ،ولی مسأله بهطور کامل ،برعکس میباشد .یعنی کسی که برای
مردم متواضع است ،در حقیقت برای اهلل فروتن و متواضع میباشد و هرکس
بهخاطر اهلل تواضع نماید ،اهلل متعال شأن و مقام او را باال میبرد .بنابراین تواضع و
فروتنی برای اهلل ،دو معنا دارد:
اول :این که بنده با عبادت و پرستش اهلل ،در برابرش تواضع و فروتنی نماید و از
فرمانهای اهلل ،اطاعت کند.
دوم :اینکه به خاطر اهلل در برابر مردم ،متواضع باشد .هر دو نوع تواضع ،عزت و
جایگاه انسان را باال میبرد .چه با عبادت اهلل فرمانبرداری از او و دوری از
کارهای حرام و ممنوع باشد و چه با فروتنی در برابر مردم بهخاطر اهلل متعال ،نه از
ترس آنها یا برای کنار آمدن با آنها بهقصد دستیابی به نان و نوا یا امثال آن؛ بلکه
بهخاطر اهلل .آری! اگر بدینسان برای اهلل تواضع و فروتنی نمایید ،اهلل متعال در دنیا
و آخرت ،شما را بلندمرتبه میگرداند.
این احادیث نشانگر فضیلت صدقه و بخشش یا نیکی کردن به دیگران است که
یکی از ویژگیهای بارز پیامبر بود.
***
-34باب :نهی از بخل و حرص
سپس مؤلف /به دو آیه از کتاباهلل استدالل کرده است؛ آیهی نخست دربارهی
بخل است و اینکه اهلل میفرماید:
ذ
﴿وأ ذما َمنَ َِبِلَ َوَٱسَتغَنَ ََ ٨وكذبَ ََب ِٱ َُ
لسَنَ ََ ٩فس ُني ِ ِ ُ
سَهُۥ َل ِلَ ُعسَىَ ََ ١٠وماَ
ذ ُ
[الليل]١١ ،٨ : ىَ﴾١١ نَعنَ َُهَم َُ
اّلۥََإِذاَترد ىَ ُيغَ ِ َ
ولی کسی که بخل ورزید و خود را (از پاداشی الهی) بینیاز دانست و آیین و وعدهی نیک
الهی را تکذیب کرد ،پس او را در مسیر دشواری (که همان گمراهی و در نتیجه دوزخ است)،
قرار خواهیم داد .و آنگاه که (در دوزخ) سقوط کند ،مال و ثروتش ،سودی به حالش ندارد.
این آیات ،مشابه ی آیات پیشین است که اهلل میفرماید:
ذ
﴿وأ ذماَمنََِبِلََوَٱسَتغَنَََ٨وكذبَََب ِٱ َُ
لسَنَََ٩فس ُني ِ ِ ُ
سَهُۥَل ِلَ ُعسَىََ﴾١٠
[الليل]١١ ،٨ :
اما کسی که (مالش را در راه اهلل) بخشید و تقوا پیشه کرد و (آیین و وعدهی) نیک الهی را
تصدیق نمود ،پس او را در مسیری آسان (که انجام اعمالِ نیک و در نتیجه بهشت است)
قرار خواهیم داد.
کسی که حقیقت را تصدیق میکند و از بذل و بخشش مال ،خدمت و علمی که
واجب است ،دریغ نمینماید و متقی و پرهیزگار است ،به لطف پروردگار در مسیرِ
آسانی که همان انجامِ کارهای نیک و در نتیجه بهشت است ،قرار میگیرد؛ یعنی
اهلل او را در دنیا و آخرت در آسانترین مسیر قرار میدهد.
ْ َّ ْ َّ َ َ ُ َ ْ َ ْ ُ
ب َمق َعده ِم َن اْلَنة َو َمق َعده ِم َن پیامبر فرمودَ « :ما ِمنك ْم ِم ْن أ َحد إِال وقد ك ِت
انلار» .یعنی« :هیچیک از شما (و هیچ انسانی) وجود ندارد ،مگر اینکه جایگاهش در َّ
بهشت یا دوزخ ،مشخص شده است» .عرض کردند :ای رسولخدا! پس چرا عمل را
َ ْ َ ُ َ ُ ٌّ
ُك ُميَ َّ ٌ
َّس ل ِ َما کنار نگذاریم و به سرنوشت خود ،راضی نشویم؟ فرمود« :ال ،اعملوا ف
َّ َ َ َ َ َّ َ ْ ُ َّ َ َ َ ُ َ َّ ُ َ َْ ُ َ َ ُ َ َّ َ ْ ُ َّ َ َ َ ُ َ َّ ُ َ
َّسون ِل َع َم ِل َّسون ِل َع َم ِل أه ِل السعاد ِة وأما أهل الشقاو ِة فيي خ ِلق هل أما أهل السعاد ِة فيي
َّ
الش َق َ َْ
او ِة» )۶(.یعنی« :خیر؛ عمل کنید .زیرا هرکس ،در مسیری قرار میگیرد که أه ِل
برای آن خلق شده است؛ اگر از اهل سعادت و رستگاری باشد ،عملِ اهل سعادت را
( )۶صحیح بخاری ،ش)7446 2214 ،2607 ،5858 ،5857 ،5852 ،5854( :؛ و صحیح مسلم ،ش:
(.)6252 ،6257
397 باب :نهی از بخل و حرص
در پیش میگیرد .و اگر اهل شقاوت باشد ،به سوی عمل اهل شقاوت میرود» .سپس
این آیات را قرائت نمود که اهلل متعال فرموده است:
ذ
﴿وأ ذما َمنَ َِبِلَ َوَٱسَتغَنَ ََ ٨وكذبَ ََب ِٱ َُ
لسَنَ ََ ٩فس ُني ِ ِ ُ
سَهُۥ َل ِلَ ُعسَىَ ََ ١٠وماَ
ذ ُ
[الليل]١١ ،٨ : ىَ﴾١١ نَعنَ َُهَم َُ
اّلۥََإِذاَترَد ىَ ُيغَ ِ َ
اما کسی که (مالش را در راه اهلل) بخشید و تقوا پیشه کرد و (آیین و وعدهی) نیک الهی را
تصدیق نمود ،پس او را در مسیری آسان (که انجام اعمالِ نیک و در نتیجه بهشت است)
قرار خواهیم داد .ولی کسی که بخل ورزید و خود را (از پاداشی الهی) بینیاز دانست و آیین
و وعدهی نیک الهی را تکذیب کرد ،پس او را در مسیر دشواری (که همان گمراهی و در
نتیجه دوزخ است )،قرار خواهیم داد.
هر یک از ما در خود بیندیشد و بنگرد که آیا اهل تصدیق و بذل و بخشش است
و تقوای الهی پیشه میکند و آنچه را که اهلل دستور داده ،بذل و بخشش مینماید؛ اگر
چنین است ،پس در مسیر سعادت قرار دارد و اگر اینگونه نیست ،نتیجهاش برعکس
خواهد بود .شاهد موضوع از این آیات ،اینجاست که اهلل میفرماید:
[الليلَ ]٨ : ﴿وأ ذماَمنََِبِلََوَٱسَتغَنََ﴾٨
ولی کسی که بخل ورزید و خود را (از پاداشی الهی) بینیاز دانست...
یعنی نسبت به انتقال دانش ،ثروت و خدمت واجب به دیگران ،بخل ورزید؛ لذا
در مسیر دشوار تیرهروزی قرار دارد.
ُ ُ ْ
ابل ِخيل َم ْن ذ ِك ْرت
پیامبر یکی از ویژگیهای بخیل را چنین برشمرده استَ « :
لَع» )۶(.یعنی« :بخیل ،کسیست که در حضورش از من یاد شود و بر ِعنْده فَلَ ْم یُ َص ِّل َ َ َّ
من صلوات نفرستد» .وقتی نام پیامبر برده میشود ،درود فرستادن بر ایشان واجب
است و این ،بخل میباشد که کسی به این وظیفهی شرعیاش عمل نکند و بر
پیامبر که مایهی هدایتش بوده است ،درود نفرستد .در صورتی که بهتر و افضل
اینست که انسان ،خود به صلوات فرستادن بر پیامبر گرامی مبادرت ورزد ،نه
( )۶آلبانی /در صحیح الجامع ،ش ،6272 :این حدیث را صحیح دانسته است.
شرح ریاضالصالحین 398
()۶
اینکه هرگاه نامش برده شود ،صلوات بفرستد و به همین ،بسنده کند.
﴿وَٱسَتغَنََ ،﴾٨یعنی :خود را از رحمت و پاداش الهی بینیاز میداند و گمان میبرد
که از رحمت اهلل ،بینیاز است! لذا نه عمل میکند و نه مطابق فرمان اهلل ،راه درست و
نیکو را در پیش میگیرد.
ذ
لسَنَ َ ،﴾٩یعنی :حقیقت و آیین و وعدهی نیک الهی را دروغ ﴿وكذبَ ََب ِٱ َُ
میشمارد؛ به عبارت دیگر آنچه را در کتاباهلل و سنت رسولاهلل آمده است،
تکذیب میکند .مسیرِ چنین شخصی ،دشوار است و به دوزخ منتهی میشود﴿ .وماَ
ذ ُ
ى َ« :﴾١١و آنگاه که در دوزخ سقوط کند ،مال و ثروتش ن َعنَ َُه َم َُ
اّلۥَ َإِذا َترد ىَ ُيغَ ِ َ
سودی به حالش ندارد» .و بهراستی آیا چیزی هست که او را از هالکت و عذاب الهی
نجات دهد؟ پاسخ ،روشن است؛ هیچ چیزی ندارد که او را از عذاب الهی نجات دهد
و ثروتی که از بذل و بخشش آن ،بخل میورزید ،نمیتواند از او در برابر عذاب الهی
دفاع کند و سودی به او نمیبخشد.
و اما آیهی دوم دربارهی حرص و آز است .اهلل متعال میفرماید:
ُ ُ ُ
[التغابن ]١٦ : لئِكََه َُمَٱلَ ُمفَل ُِحونََ﴾١٦
س َهِۦَفأو ىَ ﴿ومنَيُوقََش ذَ
حَنفَ ِ
و کسانی که از بخلِ نفس خویش مصون بمانند ،رستگارند.
یعنی هرکس به لطف پروردگار از حرص و آزِ نفس نجات یابد و به مال و
دارایی دیگران چشم ندوزد ،رستگار میشود.
***
ُّ ر َ َ َّ ُّ ر َ ُ َ ٌ ر َ َّ ُ َ َّ ُ َ
یوم -262وعن جابر أن َرسول اهللِ قال« :اتقوا الظلم ،فإِن الظلم ظلمات
َ ُّ َّ َ َّ ُّ َّ َ ر َ َ ر َ َ ر َ ُ َ َ
َحلَ ُهم لَع أن َس َف ُكوا د َِم َ
اءهم
َّ ُ َ
ال ِقیامة ،واتقوا الشح ،فإِن الشح أهلك من َكن قبلكم،
َ ُّ َ َ َ ُ
()1
واستحلوا حمارِمهم»[ .روایت مسلم]
( )۶منظور ،این نیست که وقتی نام پیامبر را میشنویم ،صدا به سر بیندازیم و با صدای بلند ،صلوات
بگوییم؛ بلکه بهآرامی و با الفاظی که در سنت ،ثابت است ،بر رسولاهلل درود میفرستیم[ .مترجم]
( )1صحیح مسلم ،ش[ .6472 :این حدیث پیشتر بهشمارهی ذکر شد].
399 باب :نهی از بخل و حرص
ترجمه :جابر میگوید :رسولاهلل فرمود« :از ظلم و ستم بپرهیزید؛ زیرا ظلم و
ستم ،تاریکیهای فراوانی در روز قیامت ،در پی خواهد داشت .و از حرص و آز دوری
کنید؛ زیرا امتهای پیش از شما را به هالکت و نابودی رساند و آنان را بر آن داشت
که خونِ یکدیگر را بریزند و حرمتِ ناموس و اموال و آبروی یکدیگر را بشکنند».
شرح
مؤلف /در کتاب «ریاضالصالحین» در بابِ نهی از بخل و حرص ،حدیثی
بدین مضمون ذکر کرده است که جابر میگوید :پیامبر فرمود« :از ظلم و ستم
بپرهیزید؛ زیرا ظلم و ستم ،تاریکیهای فراوانی در روز قیامت ،در پی خواهد داشت».
ظلم به معنای تجاوز و تعدی به دیگران است و بزرگترین و شدیدترین ظلم،
شرک به اهلل متعال میباشد:
ُ ذ ِ
[لقامنَ ]١٤ : لشكََلظلَ رَمَع ِظ رَ
يمَ﴾١٣ نَٱ ِ َ
﴿إ ِ َ
بیگمان شرک ،ستم بزرگیست.
ظلم ،شامل ستم کردن به بندگان و آفریدههای الهی نیز میشود و بر دو نوع
است :عدم ادای حقوق آنها و نیز شکستن حرمت یا گرفتن حقّ آنان.
َ ْ ُ ْ َ ِّ ْ
ين ُظل ٌم»« )۶(.تأخیر نمودن
مثالی برای نوع اول :پیامبر فرموده است« :مطل الغ ِ
ثروتمند برای ادای بدهیاش ،ظلم است» .یعنی کسی که توانایی پرداخت بدهیاش را
دارد و آن را پرداخت نمیکند ،ستمکار است؛ زیرا در انجام وظیفه یا حقی که بر
گردن اوست ،کوتاهی مینماید .به عبارت دیگر ادای دین بر او واجب است و با
اینکه توانایی پرداختش را دارد ،آن را بهتأخیر میاندازد و این ،ظلمِ آشکاریست که
روز قیامت تاریکیهای فراوانی در پی خواهد داشت؛ هر ساعت یا هر لحظهای که بر
چنین بدهکاری سپری میشود و او ،نسبت به پرداخت بدهیاش اقدام نمیکند ،در
حقیقت بر بارِ گناهش میافزاید و هر آن امکان دارد تنگدست شود و از ادای
بدهیاش بازبماند یا بخلش او را بهکلی از ادای بدهیاش بازدارد؛ زیرا اهلل متعال
میفرماید:
( )۶صحیح بخاری ،ش ))6511 ،6622 ،6627( :و مسلم ،ش 0425 :بهنقل از ابوهریره.
شرح ریاضالصالحین 411
ذ ذ ذ
ََ [الطالق]٣ : ّلۥَمِنََأمَ ِرَه ِۦَيُسَاَ﴾٤
ّللََيَعلَ َُ
قَٱ َ
﴿ومنَيت َِ
و هر کس تقوای اهلل پیشه سازد( ،اهلل) برای او در کارش آسانی پدید میآورد.
از این آیه چنین برداشت میشود که هرکس تقوا پیشه نکند ،اهلل متعال برای او
در کارش ،گشایشی پدید نمیآورد .از اینرو بر انسان واجب است که هنگام
سررسید بدهی یا وقتی که بستانکار حقّ خود را مطالبه میکند ،بیدرنگ طلبش را
بپردازد.
تصاحب وجبی از زمین دیگران نیز یکی از نمونههای آشکار ظلم و ستم
لما ُط ِّوقَ ُه یَ َ
وم القيَ َ َبا م َن األرض ُظ ً َ ََْ َ
ام ِة ِمن ِ ِ میباشد؛ پیامبر فرموده است« :م ِن اقتطع ِش ً ِ
أرضي» )۶(.یعنی« :کسی که یک وجب از زمین را بهناحق تصاحب کند ،روز َ بع َ
س ِ
قیامت ،همین یک وجب از هفت زمین ،به دور گردنش پیچیده میشود».
بازی با آبروی دیگران با غیبت و تهمت و امثال آن ،یکی دیگر از نمونههای ظلم
و ستم است .غیبت اینست که دربارهی برادرت سخنانی بگویی که خوشَش نمیآید؛
اگر در حضورش باشد ،دشنام و ناسزاگوییست و اگر پشتِ سرش باشد ،غیبت
میباشد .لذا اگر انسان به بردار مسلمانش ستم کند و در نبودش بگوید :فالنی،
بلندقامت یا بداخالق است یا چنین خصلتی دارد ،این ،غیبت و ستم بهشمار میآید و
روز قیامت بدینخاطر بازخواست خواهد شد.
اذعان به حقیقت واجب میباشد؛ لذا انکارِ آن نمونهای از ظلم و ستم است؛ مانند
شخصی که کسی از او بستانکار است یا حقی بر گردنش دارد ،ولی او انکار میکند و
میگوید :فالنکس هیچ طلبی از من ندارد .این ،ظلم است؛ زیرا وقتی تأخیر کردن در
پرداخت طلبِ دیگران ،ظلم و ستم محسوب میشود ،پس ناگفته پیداست که انکار
حق یا طلب دیگران ،ستمِ بزرگتریست .مانند کسی که منکر وظیفه یا مسؤولیتش
میشود؛ چنین کسی نیز ظالم است.
بههرحال از انواع ظلم و ستم دوری کنید؛ زیرا ظلم ،تاریکیهای فراوانی در روز
قیامت در پی خواهد داشت که دامنگیر ستمکار میشود .این تاریکیها ،متناسب با
ستمی خواهد بود که از ظالم سر زده است؛ ستم بزرگ ،تاریکیهای بزرگی در پی
دارد و ستمهای فراوان ،تاریکیهای فراوان .اهلل متعال میفرماید:
ُ
س َشيَاَ َِإَون ََكنَ َمِثَقالََ﴿ونض َُع َٱلَموَزِينَ َٱلَقِسَطَ َ ِلوَ َِم َٱلَقِيَمةَِ َفلَ َتظَل َُم َنفَ ر َ
ِ
ََ [األنبياء]٣٧ : سبِيََ﴾٤٧ ح ذبةََمِنََخرَدلََأتيَناَبِهاََوكفََبِناَحَ ِ
و روز قیامت ترازوهای عدالت را (در میان) مینهیم و به هیچکس هیچ ستمی نمیشود و اگر
عملی همسنگِ دانهی خردلی هم باشد ،باز هم آن را (به حساب) میآوریم .و همین بس که
ما حسابرسیم.
لذا ظلم و ستم ،جزو گناهان بزرگ است؛ زیرا دادهها یا آموزههای دینی -متون
کتاب و سنت -تنها دربارهی گناهان کبیره ،تهدید کردهاند و نسبت به پیامدهای آن،
هشدار دادهاند .پس ستم به بندگان اهلل و نیز ستم به پروردگار جهانیان ،جزو گناهان
کبیره است.
سپس فرمود« :و از حرص و آز دوری کنید» .یعنی از چشم دوختن به حقوق
دیگران بپرهیزید« .زیرا امتهای پیش از شما را به هالکت و نابودی رساند و آنان را
بر آن داشت که خونِ یکدیگر را بریزند و حرمتِ ناموس و اموال و آبروی یکدیگر
را بشکنند» .پناه بر اهلل.
***
-34باب :ایثار و همدردی با دیگران
شرح
«باب :ایثار و همدردی با دیگران» .مؤلف /این باب را پس از بابِ نهی از بخل
و حرص ،ذکر کرده است؛ زیرا متضاد یکدیگرند .ایثار ،اینست که انسان دیگران را
بر خود ترجیح دهد .و همدردی با دیگران (کمک به آنها) ،اینست که انسان با
دیگران غمخواری یا همراهی نماید و در هر حال ،آنها را با خود برابر بداند .روشن
است که ایثار ،برتر از همدردیست .البته ناگفته نماند که ایثار بر سه گونه است :اول:
ممنوع؛ دوم :مکروه یا مباح؛ و سوم :مباح.
نوع اول (ممنوع) ،اینست که انسان در انجام واجبات شرعی ،دیگران را بر خود
ترجیح دهد .به عنوان مثال :بهاندازهای آب با شماست که برای وضوی یک نفر
کافیست و وضو هم ندارید .دوستی با شماست که او نیز بیوضوست .دو راه وجود
دارد :اینکه دوستتان وضو بگیرد و شما تیمم بزنید یا شما وضو بگیرید و دوستتان،
تیمم کند .در چنین وضعیتی برای شما جایز نیست که آب را در اختیار دوستتان قرار
دهید و خود تیمم کنید؛ زیرا آب در ملک شماست و تیمم ،تنها برای کسی جایز
است که به آب دسترسی ندارد .از اینرو برای شما درست نیست که از آبِ موجود
که مالِ شماست ،بگذرید و به تیمم روی بیاورید.
بنابراین ایثار یا ترجیح دیگران بر خود در واجبات شرعی ،حرام میباشد؛ زیرا
مستلزم ترک واجب است.
413 باب :ایثار و همدردی با دیگران
نوع دوم (مکروه یا مباح) ،در رابطه با ترجیح دیگران در مستحبات میباشد.
برخی از علما ،این نوع ایثار را مکروه و عده ای دیگر ،مباح دانستهاند .اما بدون شک،
ترک آن بهتر است ،مگر اینکه مصلحتی در کار باشد .مثالش ،اینست که شما در
صف اول جماعت قرار دارید؛ شخصی وارد میشود و شما عقب میروید تا او در
جای شما قرار بگیرد و بدینسان او را برای قرار گرفتن در صف اول بر خود ترجیح
میدهید .علما ،چنین کاری را مکروه و ناپسند دانسته و گفتهاند :این ،به معنای
بیرغبتی یا رویگردانی انسان ،از یک کار نیک و پرفضیلت مثل قرار گرفتن در صف
اول است و رویگردانی از کارهای نیک ،مکروه میباشد و دلیل ندارد که انسان
دیگران را در چیزی که خود به آن مستحقتر است ،ترجیح دهد.
برخی از علما گفتهاند :ترکش ،بهتر است ،مگر اینکه مصلحتی در کار باشد؛ مثالً
پدرتان پشت سرِ شما باشد و احساس کنید که ممکن است چیزی در قلبش بیاید .در
این صورت ایرادی ندارد که او را بر خود ترجیح دهید ،عقب بروید تا او در جای
شما در صف اول قرار گیرد.
نوع سوم ایثار ،مباح و گاه مستحب است .بدینسان که دیگران را در کارهای
غیرعبادی بر خود ترجیح دهید .مثالً غذا دارید و گرسنه هم هستید؛ دوست شما نیز
گرسنه میباشد؛ در این وضعیت کار پسندیدهایست که ایثار کنید و غذای خود را به
او بدهید .زیرا اهلل متعال در وصف انصار فرموده است:
ُ ُّ ذ
َي ُدونََ ِ َ
فَ ليَٰنََمِنَقبَل ِ ِهمَََيِبونََمنََهاجرََإِلَ ِهمََولََ ِ ﴿وَٱَّلِينََتب ذو ُءوَٱ ذدلارََوَٱ َِ
ر ى ُ ُ ُ
س ِهمَ َولوَ ََكنَ َب ِ ِهمَ َخصاص َة﴾ ُص ُدورِهِمَ َحاجةَ َ ِم ذِماَ َأوتواَ َو ُيؤَث ُِرونَ َ َ
َع َأنف ِ
[احلرشَ ]٩ : َ
(اموال فیء همچنین از آن) کسانی (است) که پیش از مهاجران در سرای هجرت جای
گرفتند و راه ایمان را برگزیدند؛ کسانی را که به سویشان هجرت کردهاند ،دوست دارند و در
دلهایشان دغدغه و نیازی به آنچه به مهاجران داده شده ،احساس نمیکنند و (آنان را) بر
خود ترجیح میدهند؛ گرچه خودشان سخت نیازمند باشند.
زمانی که مهاجران وارد مدینه شدند ،انصار بهگرمی و با احترام و ایثار از
آنان استقبال کردند و آنچه داشتند در اختیارشان گذاشتند و بدینسان آنان را بر خود
ترجیح دادند؛ چهبسا یکی از انصار که دو زن داشت ،به برادرِ مهاجرش گفت :اگر
شرح ریاضالصالحین 414
( )۶صحیح بخاری ،ش)5228 ،2782( :؛ و صحیح مسلم ،ش.6145 :
411 باب :ایثار و همدردی با دیگران
کسی ،این شخص را امشب مهمان میکند؟» یکی از انصار گفت :من ،ای
رسولخدا! و او را با خود به خانهاش برد و به همسرش گفت :مهمان رسولاهلل را
گرامی بدار(-و از او بهخوبی پذیرایی کن).
و در روایتی آمده است :به همسرش گفت :آیا نزد تو چیزی هست؟ پاسخ داد:
غذایی جز خوراک بچههایم ندارم .گفت :بچهها را با چیزی سرگرم کن و وقتی شام
خواستند ،آنها را بخوابان و هر وقت مهمانمان -برای صرف غذا -آمد ،چراغ را
خاموش و به او وانمود کن که ما نیز غذا میخوریم .سپس برای خوردن غذا نشستند
و مهمان ،غذا خورد و آن دو -زن و مرد انصاری -گرسنه خوابیدند؛ وقتی صبح شد،
مرد انصاری نزد پیامبر رفت؛ پیامبر فرمود« :اهلل از رفتار شب گذشتهی شما با
مهمانتان خشنود گردید».
شرح
مؤلف /در باب ایثار و کمک به دیگران ،این حدیث شگفتآور و بزرگ را
ذکر کرده که نشانگر وضعیت پیامبر و یاران اوست .چنانکه شخصی نزد پیامبر
آمد و اظهار داشت که تنگدست و گرسنه است .او مهمان رسولاهلل بود؛ از اینرو
رسولاهلل شخصی را به خانهی یکایک همسرانش فرستاد تا بپرسد که آیا غذایی در
خانه هست؟ و هر یک از همسران پیامبر پاسخ داد« :سوگند به ذاتی که شما را
بهحق مبعوث کرده است ،چیزی در خانه نداریم» .پیامبر نُه خانه داشت و در
هیچیک از آنها چیزی جز آب نبود؛ در صورتی که اگر پیامبر میخواست ،اهلل
متعال کوهها را برایش به طال تبدیل میکرد ،ولی رسولاهلل پارساترین شخص در
دنیا بود و هیچ عالقهای به دنیا نداشت و در نُه خانهاش چیزی جز آب ،یافت
نمیشد .از اینرو از یارانش پرسید« :چه کسی این شخص را امشب مهمان میکند؟»
مردی از انصار پاسخ داد« :من ،ای رسولخدا!» و آنگاه آن مرد را به خانهاش برد و
به همسرش گفت« :آیا چیزی در خانه هست؟» همسرش جواب داد« :غذایی جز
خوراک بچههایم ندارم» .یعنی تنها غذایی که در خانه هست ،برای شامِ بچههاست.
مرد انصاری به همسرش گفت« :مهمان رسولاهلل را گرامی بدار» .یعنی از او
بهخوبی پذیرایی کن .او بچهها را سرگرم کرد و وقتی غذا خواستند ،آنها را خواباند
شرح ریاضالصالحین 411
و سپس شام را آورد و به بهانهی درست کردن چراغ ،آن را خاموش نمود و چنین
وانمود کرد که او و شوهرش نیز غذا میخورند و بدینسان مهمان غذا خورد و این
خانواده ،برای پذیرایی از مهمان رسولاهلل ،بدون شام و گرسنه خوابیدند .صبح روز
بعد ،مرد انصاری نزد پیامبر رفت؛ پیامبر به او خبر دادند که اهلل متعال پذیرایی
شبِ گذشتهی آنان را پسندیده و از اینکه رفتار نیکی با مهمان پیامبر داشتهاند،
خشنود شده است.
چند نکته از این حدیث برداشت میشود؛ از جمله:
اول :وضعیت سخت و دشوار زندگی رسولاهلل و اینکه تنگدست بودند؛ در
حالی که آن بزرگوار ،برگزیدهترین بندهی اهلل بود و اگر دنیا ارزشی داشت،
رسولاهلل بیش از همه ،از آن برخوردار میشد و سزاوارِ این برخورداری بود ،اما
دنیا نزد اهلل متعال ،هیچ ارزشی ندارد .ابنالقیم /اینچنین سروده است:
ُّ
لم يسق منها الرب ذا الكفران لو ساوت ادلنیا جناح بعوضة
مـن ذا اجلناح القاَر الطریان لكنـهــا واهلل أحقـر عنــده
ترجمه« :اگر دنیا بهاندازهی بالِ پشهای ارزش داشت ،پروردگار به هیچ کافر و
ناسپاسی ،یک جرعه آب نمیداد؛ اما دنیا نزد اهلل متعال بهاندازهی بال این حشرهی
کوچک نیز ارزش ندارد».
دوم :باادب بودن اصحاب دربارهی رسولاهلل؛ چنانکه این انصاری به
همسرش گفت« :مهمان رسولاهلل را گرامی بدار» و نگفت :مهمان خودمان را؛ در
صورتی که آن شخص ،مهمان آنها بود ،اما از او به عنوان مهمان پیامبر یاد کرد.
سوم :حواله دادن مهمان به دیگران ،جایز است و این کار ،ناپسند نمیباشد؛ زیرا
پیامبر پذیرایی از مهمان خود را به شخص معینی واگذار نکرد و نگفت :فالنی! این
مرد را مهمان کن .لذا نمیتوانیم بگوییم :این کار ،میزبان را به زحمت میاندازد؛ بلکه
خود ،به انتخاب و اختیار خویش ،از این پیشنهاد عمومی استقبال میکند .به عنوان
مثال :برای انسان جایز است که وقتی مهمان دارد و خود سرگرم است یا امکانِ
پذیرایی از مهمان برای او فراهم نیست ،از اطرافیانش بپرسد« :چه کسی میتواند این
شخص را مهمان کند؟» و ایرادی ندارد.
417 باب :ایثار و همدردی با دیگران
چهارم :به ایثار و ازخودگذشتگی این مرد انصاری پی میبریم؛ چنانکه هم
خودش و هم همسر و فرزندانش ،بدون شام و گرسنه خوابیدند تا بتوانند از مهمان
رسولاهلل بهخوبی پذیرایی کنند.
پنجم :انسان باید بهگونهای رفتار کند که مهمان احساس نکند که میزبانش را به
زحمت انداخته یا برای او باعث دردسر شده است؛ چنانکه این مرد انصاری ،از
همسرش خواست تا به بهانهای چراغ را خاموش کند تا مهمان متوجه نشود که
حضورِ او ،آن ها را از شامِ شب انداخته است .و این ،برگرفته از رفتار و منشِ زیبای
ابراهیم خلیل با مهمانانش میباشد ،آنگاه که فرشتگان در صورت مردانی به
خانهاش آمدند:
[الذارياتَ ]٨٦ : ﴿فراغََإ ِ ىَ
لَأهَل ِ َهِۦَفجاَءََبِعِجَلََس ِميََ﴾٢٦
سپس بهسرعت پنهانی نزد خانوادهاش رفت و برایشان گوسالهای فربه (و بریان) آورد.
ابراهیم بهسرعت و پنهانی این کار را انجام داد تا مهمانانش شرمنده نشوند.
ششم :جایز است که انسان مهمانش را بر خود و خانوادهاش ترجیح دهد و این
ُ َْ َْ
در شرایط خاص میباشد؛ و گرنه پیامبر فرموده استِ « :ابْدأ بِنف ِسك ث َّم بِ َم ْن
َ
ت ُعول» )۶(.یعنی« :ابتدا از خود آغاز کن و سپس از کسانی که تحت سرپرستی تو
هستند».
لذا اگر شرایط خاصی مثل وضعیت مذکور پیش آید ،برای انسان اشکالی ندارد
که مهمانش یا هرکسی را که اکرامش واجب است ،بر خود ترجیح دهد.
هرکس به روش پیامبر و اصحابش توجه کند ،ارزشهای اخالقی و منشها
یا رفتارهای واالیی مشاهده میکند که اگر مردم نیز به آن عمل کنند ،به جایگاه واالیی
در دنیا و آخرت دست مییابند .اهلل متعال همهی ما را به آنچه به نفع دنیا و آخرت
ماست ،موفق بدارد.
***
( )۶صحیح بخاری ،ش4286 :؛ و صحیح مسلم ،ش.)6148 ،6142( :
( )1صحیح مسلم ،ش.0762 :
419 باب :ایثار و همدردی با دیگران
َ ُ ََ ُرَ ى َ َ َ ر َ َ َ َ َ َ َر َ َ َ َُ َ
ت ،لبِ َس َها انلَّ ُّ
ب حمتاجا إِيلها ،ث َّم سأتلَهَ ،وعلِمت ن حس أ ما م:والق ر أرسل بِها إِيله؛ فقال َل
ِ
َ ر َّ َ َ َ ر ُ ُ ُ َ َ َ َ َرُُ رَ َ َ َّ َ َّ ُ َ ُّ َ ى َ
أنه ال ی ُرد سائ ِال ،فقال :إِّن واّللِ ما سأتله أللبسها ،إِنما سأتله ِتلكون کف ِين .قال سهل:
َََُ َ
()۶
فَكنت کفنه[ .روایت بخاری]
ترجمه :سهل بن سعد میگوید :زنی ،پارچهی بافتهشدهای نزد پیامبر آورد و
گفت :این را با دستان خود بافتهام که شما بپوشید .پیامبر که به آن نیاز داشت ،آن
را پذیرفت .پس از مدتی در حالی نزدمان آمد که آن پارچه ،ازارش بود .شخصی
عرض کرد :چقدر خوب و زیباست! آن را به من بدهید .پیامبر فرمود« :بله» و در
مجلس نشست؛ آنگاه -به خانه -برگشت و آن را تا کرد و پیچید و برای آن شخص
فرستاد .مردم به آن شخص گفتند :کارِ خوبی نکردی! پیامبر آن را پوشیده بود وبه
آن نیاز داشت و با اینکه میدانستی پیامبر درخواست هیچکس را رد نمیکند ،آن را
از ایشان طلب کردی .آن مرد گفت :به اهلل سوگند ،من آن را برای پوشیدن درخواست
نکردم؛ بلکه میخواهم کفنم باشد .سهل میگوید :سرانجام این پارچه کفنِ آن
شخص شد.
شرح
مؤلف /این احادیث ،یعنی حدیث ابوهریره ،جابر و ابوسعید را در باب
ایثار ذکر کرده است.
در دو حدیث اول ،پیامبر غذای یک نفر را برای دو نفر کافی دانسته و خوراک
دو نفر را برای چهار نفر .همچنین بیان فرموده که غذای چهار نفر ،برای هشت نفر
کافیست .این ،نشان میدهد که اگر غذایی داشتید و فرد دیگری سر سفرهی شما
حاضر شد ،بخل نورزید و نگویید که این غذا ،فقط برای من کافیست؛ بلکه ایثار کنید
و به آن شخص نیز غذا بدهید تا برای دو نفر کافی باشد .همچنین اگر دو نفر غذا
داشتند و دو نفر دیگر نیز آمدند ،دو نفر اول نباید بخل بورزند و ناراحت شوند که این
غذا ،کافی نیست؛ بلکه به دو نفر تازهوارد نیز غذا بدهند و بدانند که این غذا ،برای
همهی آنها کافیست .چنانکه غذای چهار نفر برای هشت نفر کافی میباشد .این را
رسولاهلل از آن جهت بیان فرمود که انسان ،غذای اضافیاش را به برادرش ببخشد.
در حدیث ابوسعید به داستان مردی اشاره شده است که سوار بر شترش نزد
پیامبر آمد و به چپ و راست ،نگاه میکرد .پیامبر از نگاهش دریافت که محتاج
است .فرمود« :هرکس سواریِ اضافهای دارد ،آن را به کسی بدهد که مرکبی ندارد؛ و
هرکس ،آذوقه (توشهی) اضافی دارد ،آن را به کسی بدهد که بیتوشه است» .و انواع
مالها را ذکر کرد؛ بدون اینکه چیزِ خاصی را نام ببرد تا آن مرد شرمنده نشود؛ بلکه
فرمود« :هرکس سواریِ اضافهای دارد ،آن را به کسی بدهد که مرکبی ندارد» .زیرا آن
مرد ،مرکبی برای سوار شدن داشت و این ،از خوب سخن گفتن پیامبر بود.
راوی میگوید« :لذا چنین برداشت کردیم که هیچیک از ما حقّی در اموال مازاد
بر نیازش ندارد» .یعنی برداشتِ ما ،این بود که هرکس ،غذا ،آشامیدنی و دیگر
چیزهای مازاد بر نیاز خود را بذل و بخشش کند و چیزی با خود نگه ندارد .همهی
اینها ،بهخاطر ایثار و ازخودگذشتگی بود.
و اما حدیث چهارم ،حدیث سهل بن سعد؛ در این حدیث آمده است :زنی،
پارچهی آورد و به پیامبر هدیه داد .عادت پیامبر این بود که هدیه را رد نمیکرد؛
بلکه میپذیرفت و جبران مینمود و این ،از بخشندگی و اخالقِ واال و سترگِ آن
بزرگوار بود .مردی جلو آمد و عرض کرد :چه لباس خوب و زیبایی! و آن را از
رسولاهلل درخواست کرد .پیامبر نیز آن را تا کرد ،پیچید و به آن مرد داد .مردم
به آن شخص گفتند :چگونه این لباس را از پیامبر طلب کردی ،حال آنکه خود
میدانی هر چه از پیامبر درخواست شود ،دریغ نمیکند؟ وی ،در پاسخ گفت« :به
اهلل سوگند ،من آن را برای پوشیدن درخواست نکردم؛ بلکه میخواهم کفنم باشد» .و
آن را نزد خود نگه داشت و زمانی که از دنیا رفت ،او را در همین پارچه کفن کردند.
از این حدیث به ایثار پیامبر پی میبریم؛ زیرا با اینکه به این لباس نیاز داشت،
آن را به آن مرد بخشید .پیامبر بهاندازهای به آن لباس نیاز داشت که آن را پوشیده
بود و این ،نشان میدهد که نیاز شدیدی به آن داشته است.
***
466 باب :ایثار و همدردی با دیگران
رَ َ َ َ َ ُ َّ َ َ ُ ُ
ینی إِذا أرملوا يف الغ رز ِو، -229وعن أيب موىس قال :قال َرسول اهللِ« :إِن األشع ِر
َ ُ َ َ ُ َرَُ َ َ َ َ ُ َ َ ََُ َ َ َّ َ َ ُ َ
وب َواحد ث َّم اقتسموهُ بينهم يف إِنا ٍء ٍ ث يف م ه ِندع نَك ما واع ُج ة
ِ یند ِ بالم م ِه
أو قل طعام ع ِ
ل ا ِی
َ
َّ َّ َ ُ ي َ ُ
()۶
ح ٍد بالسوی ِة فهم مِين َوأنا مِنهم»ٌ [ .
متفق عليه] َوا ِ
ترجمه :ابوموسی میگوید :رسولاهلل فرمود« :هنگامی که توشهی اشعریها
در جنگ تمام میشود یا زمانی که غذایشان در مدینه کاهش مییابد ،هرچه دارند ،در
پارچهای جمع میکنند و سپس آن را با پیمانهای ،بهطور مساوی در میان خود تقسیم
مینمایند .آنها از من هستند و من از آنها هستم».
***
( )۶صحیح بخاری ،ش6240 :؛ و صحیح مسلم ،ش[ .6121:ر.ک :مقدمه (پیشدرآمدی بر کتاب)]
( )1صحیح بخاری ،ش.2280 ،678 :
( )۳یعنی طالی فراوانی چون دستهای ملخ بر سرش ریخت.
463 باب :رقابت در امور آخرت و رغبت فراوان به چیزهایی که تبرکجستن...
میبینی ،بینیاز نساختهام؟ پاسخ داد :بله ،سوگند به عزت و بزرگی تو (که مرا بینیاز
ساختهای) ،اما از برکتهای تو بینیاز نیستم».
شرح
مؤلف /در پایان باب ایثار ،حدیث ابوموسی اشعری و همسفرانِ یمنیاش
از طایفهی اشعریها را ذکر کرده است که در کارها و تنگناهای زندگی با هم
مشارکت و همکاری میکردند؛ چنانکه وقتی در تنگنا قرار میگرفتند یا به مال و
ثروتی دست مییافتند ،هرچه داشتند ،یکجا جمع میکردند و سپس آن را بهطور
مساوی در میان خود تقسیم مینمودند .پیامبر در تأیید و تشویق آنان فرمود« :آنها
از من هستند و من از آنها هستم».
این حدیث ،پایه و اساس تعاونیها یا شرکتهای تعاونیست که امروزه در میان
برخی از مردم رواج یافته است؛ بدینسان که یک طایفه با موافقت یکدیگر صندوقی
تشکیل میدهند و با عضویت در آن ،در حدّ توانایی خود -چه با یک نسبت
مشخص از حقوق یا درآمد خود و چه با تعیین مقدارِ پول -سرمایهگذاری میکنند و
از موجودیِ این صندوق ،در شرایط اضطرای و حوادث ،به اعضای نیازمندی که در
تنگنای مادّی قرار میگیرند ،کمک میشود؛ به عنوان مثال :هر یک از اعضا %1حقوق
ماهیانه یا درآمدش را به این صندوق اختصاص میدهد تا از این محل به اعضایی که
دچار مشکل میشوند ،کمک گردد.
بنابراین تشکیل تعاونی بدین شکل ،اصلی شرعی در سنت و آموزههای نبوی
دارد و کاری شرعی و پسندیده است .البته توجه داشته باشیم که گاه حمایتهای این
صندوق شامل کسانی میشود که خود دچار آسیب یا مشکل شدهاند و گاه شامل
کسانی میگردد که خود ،عامل بروز حادثه هستند .در حالتِ نخست ،تشکیل صندوق
برای کمک به کسانیست که در حوادثی چون خشکسالی ،محصوالت کشاورزی و
دامهای خود را از دست میدهند یا در نتیجهی بارانهای سیلآسا ،بیخانمان
میشوند یا در حوادث رانندگی بدون اینکه مقصر باشند ،آسیب میبینند و به کمک
و حمایت ،نیاز پیدا میکنند .روشن است که تشکیل تعاونی با هدف حمایت از چنین
کسانی ،نیک و پسندیده است و هیچ اشکالی ندارد.
شرح ریاضالصالحین 464
اما حالت دوم در رابطه با کسانیست که خود ،عامل بروز حادثه هستند؛ مانند
کسی که با خودرو ،رهگذری را زیر میگیرد .این مسأله ،نیازمند دقت نظر و بررسی
جدیست؛ زیرا تشکیل چنین صندوقها یا تعاونیهایی نباید به گستاخی و بیفکری
یا بیخیالی اعضا نسبت به بروز حوادث بینجامد .به عبارت دیگر صندوق تعاونی ،در
چنین مواردی باید با دقت نظر و بررسیهای عمیق ،عمل کند؛ و گرنه ،راهاندازی
چنین صندوقهایی برای حمایت از افرادِ نادانی که در نتیجهی بیفکری و رفتارهای
خطرساز خویش مانند رانندگی در حالت مستی و خوابآلودگی و امثال آن شخصی
را زیر میگیرند و روزی دیگر ،تصادفی دیگر ایجاد میکنند ،کار نیک و پسندیدهای
()۶
نیست.
لذا تشکیل تعاونیها یا چنین صندوقهایی دو حالت دارد:
حالت نخست :کمک به آسیبدیدگان یا کسانی که دچار حادثه میشوند .این،
کاری پسندیده است و ایرادی ندارد.
حالت دوم :کمک به کسانی که خود ،مسبّب حادثه هستند .در اصل ،بهتر است
که تشکیل تعاونی یا صندوق ،با هدف حمایت از چنین کسانی نباشد ،اما اگر
صندوقی راهاندازی شد ،باید دقت شود که کمک به مسبّبان حوادث ،منوط و مشروط
به این باشد که بروز حادثه ،نتیجهی کوتاهی یا تعدّی آنها نباشد.
نکته :به پولی که اعضا در این صندوق میگذارند -هر چقدر که باشد -زکات
تعلق نمیگیرد .زیرا عضوی که این پول را در صندوق میگذارد ،مالکش محسوب
نمیشود و یکی از شرایط وجوب زکات ،اینست که مال یا ثروتِ موجود ،مالکی
داشته باشد و صندوقِ تعاونی ،مالِ شخصیِ کسی نیست و از موجودیِ آن برای
( )۶این ،یکی از بارزترین پیامدهای شرکتهاییست که در قالبِ شرکتهای بیمه ،مدعی ارائهی
خدمت به بیمهگذاران خود هستند؛ بدینسان که با قراردادی قمارگونه ،از بیمهگذاران خاطی حمایت
میکنند! یعنی همانگونه که در بیمهنامهها و قراردادهای مؤسسات بیمهگر قید میشود ،بیشتر تعهدات
بیمهگر به رانندهی مسبّب حادثه اختصاص دارد! آیا این امر ،به بیخیالی و بیفکری بسیاری از
رانندگان ،منجر نشده است؛ بهگونهای که نسبت به رفتارهای خطرساز در رانندگی ،بیتوجه شده،
میگویند :اگر تصادف کردیم ،خیالی نیست؛ بیمه میدهد؟! [مترجم]
461 باب :رقابت در امور آخرت و رغبت فراوان به چیزهایی که تبرکجستن...
آیهها ،دربارهی فضیلت انفاق یا خرج کردن در طاعات و کارهای نیک ،فراوان و
روشن است.
شرح
مؤلف /میگوید« :باب :فضیلتِ ثروتمندِ شکرگزار ،یعنی کسی که ثروتش را
از راه درست و شرعی بهدست میآورد و در راههای مشروع ،خرج میکند».
ثروتمند ،به کسی گفته میشود که اهلل متعال ،مال و ثروت ،دانش ،موقعیت و
جایگاهی داده است که او را از دیگران ،بینیاز میسازد؛ گرچه بیشتر به کسی
ثروتمند میگویند که اهلل متعال به مال و ثروت مادی عطا کرده است.
اهلل بندگانش را با مال ،یعنی با ثروت و فقر میآزماید .در میان مردم ،کسانی
هستند که اگر اهلل متعال به آنها ثروتی ببخشد ،ثروت و بینیازی ،آنان را به فساد و
تباهی میکشاند؛ یعنی سر به طغیان مینهند و گمراه میشوند .و بندگانی هم هستند
که اگر آنها را فقیر بگرداند ،فقر و تنگدستی ،مایهی فساد و تبهکاری آنان میگردد.
لذا اهلل به بندگانش بهاندازهای میدهد که الزمه یا درخورِ حکمتِ اوست:
ُ ذ ُ ُ ُ ُ ُّ
لش َوَٱلَيَِ َف ِتَنةَ َِإَولَنا َترَج ُعونَ َ﴾٣٥
ت َونبَلوكم ََب ِٱ َِِ
ك َنفَسَ َذاَئِق َة َٱلَموَ َِ
﴿ َ
[األنبياء]٤٢ :
هر جانداری( ،طعم) مرگ را میچشد و شما را برای آزمایش با انواع نیک و بد میآزماییم و
بهسوی ما بازگردانده میشوید.
مال و ثروتی که اهلل متعال به انسان میبخشد ،دو گونه است:
نوع اول :ثروتیست که انسان ،آن را از راه حرام بهدست میآورد؛ مانند رباخوار،
دروغگو و کالهبرداری که در داد و ستد ،حقهبازی میکند یا اموال دیگران را بهناحق
میخورد .ثروتِ چنین کسی ،سودی به او نمیبخشد؛ زیرا چنین شخصی در دنیا
ثروتمند بهنظر میرسد ،اما در حقیقت هم در دنیا فقیر است و هم در آخرت .ثروتی
که از راه غیرشرعی بهدست آید ،روز قیامت وبالِ گردن است و انسان بهخاطرِ آن،
مجازات میشود و در این میان ،بدترین ثروت ،ثروتیست که از طریق رباخواری
بهدست میآید .اهلل در کتابش میفرماید:
شرح ریاضالصالحین 468
ذ ُ ُ ذ ذ ُ ك ُلونَ َٱ ِ ُ ذ
وم َٱَّلِي َيتخ ذب ُط َُه َٱلشيَطَ َُ
ن َمِنََ ل َكما َيق َ لربوَاَ َلَ َيق َُ
ومونَ َإ ِ َ ِ أ
َ ي َ ِين
َ َّل ﴿ٱ
ذ ذ ُ
سَذَل ِكََبأ ذن ُهمََقالوَاََإ ذنماَٱلَيَ َُعَمِثَ َُ ِ
لربوَاََفمنَ ذ ِ
ّللَٱلَيَعََوحرمََٱ ِ لَٱ َُ
لربوَاََوأح َ
ل َٱ ِ ِ ِ ٱلَم ِِ َ
ذ ر
ّللِ َومنَ َعدََجاَء َهُۥ َموَعِظ َة َ ِمِن َ ذر ِب ِ َهِۦ َفَٱنتهَ َفل َُهۥ َما َسلفَ َوأمَ ُرَُهۥَ َإِلَ َٱ َ
ارَ ُهمََفِيهاَخَ ِ ُ ُ
ََ [البقرة]٨٧٢ : لونََ﴾٢٧٥ بَٱِلذ َِ لئِكََأصَحَ ُ َ فأو ىَ
آنان که ربا میخورند ،همانند کسی (از قبرشان) بر میخیزند که شیطان ،او را بهشدت دچار
جنون و اختالل حواس کرده است .زیرا میگفتند« :داد و ستد مانند رباست»؛ حال آنکه اهلل
خرید و فروش را حالل ،و ربا را حرام کرده است .بنابراین کسی که پس از رسیدن فرمان
پروردگارش (دربارهی ربا) از این عمل باز آید ،آنچه پیشتر کسب کرده ،از اوست و کسانی
که دوباره به رباخواری بپردازند ،دوزخیاند و برای همیشه در دوزخ خواهند ماند.
همچنین میفرماید:
ق َمِنَ َٱ ِلرب ىَواَ َإن َ ُك ُ ذ ذُ ذ
نتم َ ُّمؤَ ِمن ِيَ ََ٢٧٨ ِ ِ يأ ُّيها َٱَّلِينَ َءام ُنواَ َٱتقواَ َٱ َ
ّلل َوذ ُرواَ َما َب ِ َ ﴿ ىَ
ُ ُ ُ ذ ُ ُ ذ
وسَأمَوَل ِكمََ وّلِۦََِإَونَتبَ ُتمََفلكمََ ُر ُء ُ َ ّللَِور ُس َِفإِنَلمََتفَعلواََفأَذنواََ ِِبرَبََ ِمِنََٱ َ
ُ
[البقرةَ َ ]٨٧٩ ،٨٧٨ : لََتظَل ُِمونََولََتظَل ُمونََ﴾٢٧٩
ای مؤمنان! تقوای االهی پیشه کنید و اگر بهراستی ایمان دارید ،آنچه را که از اموال ربا
(نزد مردم) باقی مانده ،رها کنید .پس اگر چنین نکردید ،بدانید که به جنگ با اهلل و رسولش
برخاستهاید؛ و اگر توبه کنید ،اصلِ سرمایههایتان از شماست و بدین ترتیب نه (با گرفتن ربا)
ستم میکنید و نه (با از دست دادن سرمایه) مورد ستم قرار میگیرید.
نوع دوم از ثروتمندان ،کسیست که ثروتش را از راه حالل بهدست میآورد و
در معاملهی خود صداقت دارد و هیچ دروغ و فریبی در داد و ستدش نیست .لذا
ثروتش به او فایده میرساند؛ زیرا غالباً اهلل متعال به کسی که اینچنین است ،توفیق
میدهد که ثروتش را در راههای درست و مفید خرج کند.
این ،همان ثروتمندِ شاکر است که ثروتش را از راه درست و شرعی بهدست
میآورد و در راه درستی که اهلل مشروع قرار داده است ،هزینه میکند.
سپس مؤلف /چند آیه در اینباره ذکر کرده است؛ از جمله این آیه که اهلل
متعال میفرماید:
469 باب :فضیلت و برتری ثروتمند شاکر ،یعنی کسی که ثروتش را از راه ...
ذ
﴿فأ ذما َمنَ َأعَطيَ َوَٱتقَ ََ ٥وص ذدقَ ََب ِٱ َُ
لسَنَ ََ ٦فس ُني ِ ِ ُ
سَهُۥ َل ِلَيُسَىَ َ﴾٧
[الليل]٧ ،٢ :
اما کسی که (مالش را در راه اهلل) بخشید و تقوا پیشه کرد و (آیین و وعدهی) نیک االهی را
تصدیق نمود ،پس او را در مسیری آسان (که انجام اعمالِ نیک و در نتیجه بهشت است)
قرار خواهیم داد.
﴿أعَطيَ﴾ یعنی مال و ثروتش را در راه درست ،بذل و بخشش یا هزینه کرد و
در کسب و خرج آن ،تقوای الهی پیشه نمود .چنین کسی در مسیری آسان که انجامِ
اعمال نیک و در نتیجه بهشت است ،قرار میگیرد.
اهلل متعال میفرماید:
ذ
﴿وأ ذما َمنَ َِبِلَ َوَٱسَتغَنَ ََ ٨وكذبَ ََب ِٱ َُ
لسَنَ ََ ٩فس ُني ِ ِ ُ
سَهُۥ َل ِلَ ُعسَىَ ََ ١٠وماَ
ذ ذ ُ
[الليلَ ]١٨ ،٨ : نَعليَناَللَ ُهدىََ﴾١٢ نَعنَ َُهَمَ َُ
اّلۥََإِذاَترد ىَ
ىََ١١إ ِ َ ُيغَ ِ َ
ولی کسی که بخل ورزید و خود را (از پاداشی الهی) بینیاز دانست و آیین و وعدهی نیک
الهی را تکذیب کرد ،پس او را در مسیر دشواری (که همان گمراهی و در نتیجه دوزخ است)،
قرار خواهیم داد .و آنگاه که (در دوزخ) سقوط کند ،مال و ثروتش ،سودی به حالش ندارد.
بیگمان راهنمایی کردن (و نشان دادن راه حق) با ماست.
و میفرماید:
ِ ذ ذ
ّك ََ ١٨وما َ ِلحدَ َعِند َهُۥ َمِن َنِعَمةََ ﴿وس ُيج ذن ُبها َٱلَتَقَ ََ ١٧ٱَّلِي َيُؤَ ِ َ
ت َم َُ
اّلۥ َيَت َ
ِ ذ ُ
لَٱبَتِغاَءََوجَ َهَِرب ِ َهَِٱلََعَََ٢٠ولسوَفََيرَضََ[ ﴾٢١الليل]٨٨ ،١٧ : ىََ١٩إ ِ َ تز ىَ
َ
ولی پرهیزگارترین انسانها از آن آتش شعلهور ،دور داشته میشود؛ همان کسی که مالش را
(در راه اهلل) میدهد تا پاک شود .و هیچکس نزد او نعمتی ندارد که (به پاس این حق) به وی
پاداش دهد .و تنها به رضای پروردگار بلندمرتبهاش (انفاق میکند) .و به زودی (با کسب
رضایت پروردگار و ورود به بهشت) راضی خواهد شد.
لذا کسی که مالش را در راه اهلل یا به صورتی خرج میکند که او را به اهلل
نزدیک میگرداند یا مایهی تزکیه و پاکی اوست ،از آتش دوزخ دور میگردد .البته بذل
و بخشش او بهخاطر منافع شخصی و جبران حقوقی که دیگران بر او دارند ،نیست؛
ذ
ل َٱبَتِغاَءَ َوجَ َهِ َر ِب ِ َهَِ
بلکه فقط بهخاطر اهلل بذل و بخشش میکند .از اینرو فرمود﴿ :إ ِ َ
ٱلََعَ ََ ٢٠ولسوَفَ َيرَضَ َ ﴾٢١یعنی« :تنها به رضای پروردگار بلندمرتبهاش انفاق
شرح ریاضالصالحین 421
( )۶صحیح بخاری ،ش72 :؛ و صحیح مسلم ،ش202 :؛ این حدیث پیشتر بهشماره 458ذکر شد.
( )1صحیح بخاری ،ش4164 :؛ و صحیح مسلم ،ش.204 :
( )۳عمل به قرآن مفهومی فراگیر دارد که شامل تالوت در نماز و خارج از نماز ،و نیز تعلیم و آموزش
آن به دیگران و همچنین فتوا دادن یا صدور حکم به مقتضای مفاهیم قرآنیست[ .مترجم]
426 باب :فضیلت و برتری ثروتمند شاکر ،یعنی کسی که ثروتش را از راه ...
َ َ َ رُ َ َّ َ ََ َ َّ ُ َ َ َ ر ُ َ ُ َ
ین أت روا رسول اّلل فقالوا :ذه َب أهل ج ِر
-222وعن أيب هریرة أن فقراء المها ِ
َ َ ُ ُ َ ُّ َ َ ُ َ ي َ َ َ ُ َّ ُ َ َّ َ ُّ ُ
یم الم ِقیم .فقال« :وما ذاك؟» فقالوا :یصلون کما نصِل، جات العَل وانل ِع ِ ور بِادلر ِ ادلث ِ
َ ُ َ َ ُ ُ َ ُ َ َ َ َ َّ َ َ َ َّ ُ َ َ ُ ُ َ َ َ ُ
ویصومون کما نصوم َویتصدقون وال نتصدق ،ویعتِقون وال نعتق .فقال َرسول اهللِ:
َ َ ُ ُ َ َ ٌ َ ر َرَ ُ َر ُ َ َ ر ََ ُ ََ ُ َ يُ ُ ر َ ى ُ ُ َ
درکون ب ِ ِه من سبقكم ،وتسبِقون ب ِ ِه من بعدك رم َوال یكون أحد َ«أفال أعلمكم شيئا ت ِ
َ ُ َ ي ُ َ ُ َ َ َ ُ ر َ َ َ َّ َ ر َ َ
َ ر َ َ ر ُ
أفضل مِنكم إِال من صنع مِثل ما صنعتم؟» قالوا :بَل یا َرسول اهللِ ،قال« :تسبحون،
َ َ َّ ى َ َ َ َ ُ َ َ ُ ُ
الم َهاجر َ َ ى َ ُُ ُي َ كيُ َ َ ُ َ ُ َ
رسول
ِ ین إِىل ِِ ربون دب َر ُك صال ٍة ثالثا وثالثِنی مرة» .فرجع فقراء وَتمدون وت
رَ ََ َ َ ُ ُ َ َ رَ ََ َ َ َ ُ ر َ َ ُ َ ر َ َ ََ ُ َّ
ال بِما فعلنا ،ففعلوا مِثله؟ فقال رسول اهللِ: اّلل فقالوا :س ِمع إِخواننا أهل األمو ِ
ُ ذ
()۶
متفق عليه؛ این ،لفظ روایت مسلم است]. ّللَِيُؤَتِي َهَِمنَيشاَ َُء﴾ [ ٌ لَٱ َ ﴿ذَل ِكََفضَ َ
ترجمه :ابوهریره میگوید :فقرای مهاجران نزد رسولاهلل آمدند و گفتند:
ثروتمندان ،درجات واال و نعمتهای جاویدان را از آنِ خود ساختهاند .پیامبر
فرمود« :چگونه؟» گفتند :آنها همانند ما نماز میخوانند و روزه میگیرند ،و نیز صدقه
میدهند و ما نمیتوانیم صدقه بدهیم و برده آزاد میکنند و ما توانایی آزاد کردن برده
نداریم .رسولاهلل فرمود« :آیا عملی به شما بیاموزم که بهوسیلهی آن به کسانی که از
شما پیشی گرفتهاند ،برسید و از آیندگان خود سبقت بگیرید و کسی برتر از شما
نباشد ،مگر کسی که مانندِ شما عمل کند؟» گفتند :بله ،ای رسولخدا!» فرمود« :پس از
بحانالل" سی و سه بار "اِلمدلل" و سی و سه بار "الل
هر نماز ،سی و سه بار "س
اكَب" بگویید» .پس از مدتی فقرای مهاجران نزد رسولاهلل بازگشتند و گفتند :ای
رسولخدا! برادران ثروتمندمان شنیدهاند که ما چهکار میکنیم؛ آنها نیز همین عمل را
انجام میدهند .رسولاهلل فرمود« :این ،فضلِ اهلل است که به هرکس بخواهد،
میبخشد».
شرح
مؤلف /احادیثی دربارهی کسانی ذکر کرده است که اموالشان را انفاق میکنند
و با بذل و بخشش آنها در راه اهلل نیکی و احسان مینمایند .در حدیث عبداهلل بن
مسعود و عبداهلل بن عمر آمده است :رشک و غبطهی درست و حقیقی فقط به دو
نفر برده میشود:
نخست :شخصی که اهلل به او علم و حکمت داده است و او به آن عمل میکند و
به دیگران نیز آموزش میدهد .اگر چنین شخصی را با فردی جاهل و بیعلم مقایسه
کنید ،به تفاوت فراوانی که در میان آنها وجود دارد ،پی میبرید .جاهل ،اهلل را از
روی جهل و بیعلمی عبادت میکند و چیزی جز آنچه از مردم میبیند ،از شریعت
الهی نمیداند؛ از اینرو در همهی موارد ،چه درست و چه نادرست ،از مردم پیروی
مینماید و این ،نقص و خلل بزرگی در عبادت بهشمار میآید؛ زیرا عبادتی که بدون
بصیرت و آگاهی انجام میشود ،عبادتی ناقص است.
همچنین مقایسهی عالِم بیعمل با عالِم باعملی که علمش را به دیگران منتقل
میکند ،نشان میدهد که تفاوت فراوانی با هم دارند .لذا عالِمی قابل رشک و غبطه
است که به علمش عمل میکند و آن را به دیگران منتقل میسازد.
دوم :شخصی که اهلل به او مال و ثروت داده و او شب و روز ،آن را در راه اهلل و
در راههایی انفاق میکند که اهلل میپسندد .چنین شخصی نیز قابل رشک است.
ولی کسی که اهلل به او مال و ثروت بخشیده و او آن را برای خشنودی اهلل انفاق
نمیکند ،نه خودش قابل رشک است و نه مال و ثروتی که دارد؛ زیرا اگر این شخص
از ثروتش بهرهای ببرد ،تنها بهرهای دنیویست و در آخرت ،هیچ نفعی برایش ندارد؛
چراکه آن را بهخاطر اهلل و در راه او انفاق نمیکند .همچنین اگر کسی فقیر باشد ،به
او رشک نمیبرند؛ بلکه ثروتمندی قابل رشک است که اهلل متعال به او ثروت داده و
همت خرج کردن در راههای درستی را که مایهی خشنودی اهلل میباشد ،به او
عنایت نموده است.
سپس حدیث ابوهریره را ذکر کرده است که فقرای مهاجران نزد پیامبر
آمدند و گفتند« :ای رسولخدا! ثروتمندان ،همهی اجر و پاداش ،یعنی درجات واال و
نعمت های جاویدان را از آنِ خود ساختهاند» .فرمود« :چگونه؟» عرض کردند« :آنها
همانند ما نماز میخوانند و روزه میگیرند ،و نیز صدقه میدهند و ما نمیتوانیم
صدقه بدهیم و برده آزاد میکنند و ما توانایی آزاد کردن برده نداریم» .یعنی آنها از ما
423 باب :فضیلت و برتری ثروتمند شاکر ،یعنی کسی که ثروتش را از راه ...
برترند؛ زیرا اهلل با مال و ثروتی که به آنان بخشیده بر آنها منت نهاده و این امکان
برایشان وجود دارد که اموالشان را برای اطاعت از اهلل و کسب رضایت او بذل و
بخشش نمایند.
رسولاهلل فرمود« :آیا عملی به شما بیاموزم که بهوسیلهی آن به کسانی که از شما
پیشی گرفتهاند ،برسید و از آیندگان خود سبقت بگیرید و کسی برتر از شما نباشد ،مگر
آنکه مانندِ شما عمل کند؟» گفتند« :بله ،ای رسولخدا!» فرمود« :پس از هر نماز ،سی و
"سبحانالل" سی و سه بار "اِلمدلل" و سی و سه بار "الل اكَب" بگویید» .پس از
سه بار
مدتی فقرای مهاجران دوباره نزد رسولاهلل بازگشتند و گفتند« :ای رسولخدا! برادران
ثروتمندمان شنیدهاند که ما چهکار میکنیم؛ آنها نیز همین عمل را انجام میدهند».
رسولاهلل فرمود« :این ،فضلِ اهلل است که به هرکس بخواهد ،میبخشد» .یعنی اهلل
متعال آنان را ثروتمند ساخته و به آنها مال و ثروت داده است و آنان ،این ثروت را
برای اطاعت اهلل ،بذل و بخشش میکنند و این ،لُطفِ خداست.
این حدیث ،نشانگر اینست که صحابه در کارهای نیک بر یکدیگر پیشی
میجستند؛ همانگونه که وقتی ثروتمندان از این رهنمود رسولاهلل اطالع یافتند،
مانند فقرا به انجام آن مبادرت ورزیدند و انجامش دادند .فقرا نزد پیامبر آمده بودند
و شکایت داشتند که به سبب فقر و تنگدستی ،از انجام پارهای از عبادتهای مالی،
عاجزند .پیامبر آنها را به انجامِ عملی راهنمایی فرمود که به وسیلهی آن به کسانی
که از آنها پیشی گرفتهاند ،برسند و از آیندگان خود ،سبقت بگیرند.
آنان به رهنمود رسولاهلل عمل کردند ،ولی پس از مدتی بازگشتند و شکایت
داشتند که برادران ثروتمندشان نیز با شنیدن این رهنمود ،همین عمل را انجام
ُ ذ
ّللِ َيُؤَتِي َهِ َمن َيشاَ َُء﴾ [اجلمعة ، ]٣ :یعنی:
ل َٱ َ
میدهند .رسولاهلل فرمود﴿ :ذَل ِكَ َفضَ َ
«این ،فضلِ اهلل است که به هرکس بخواهد ،میبخشد».
خالصه اینکه بر انسان واجب است مال و ثروتی را که اهلل به او بخشیده ،در
جهت کسب خشنودی اهلل انفاق نماید و چنین شخصی ،قابل رشک است؛ یعنی به
مال و ثروتِ مفیدی که اهلل به او داده است ،رشک میبرند.
***
-33باب :یاد مرگ و کوتاه کردن آرزو
شرح
مؤلف ،نووی /در ریاض الصالحین ،بابی بدین عنوان گشوده است« :یاد مرگ
و کوتاه کردن آرزو» .مؤلف /در این باب یادآور میشود بر هر خردمندی واجب
است که همواره به یاد مرگ باشد و آرزوهای دنیویاش را کوتاه نماید .منظور ،امید
به اجر الهی یا دستیابی به پاداشی نیست که اهلل برای نیکوکاران فراهم کرده
است؛ بلکه منظور ،اینست که در دنیا ،آروزهای دور و دراز نداشته باشید .چه بسیار
انسانهایی که آرزوهای دور و دراز دارند ،اما مرگ ،آنها را غافلگیر مینماید! چه
بسیارند کسانی که حساب و کتاب میکنند و خیال در سر میپرورانند که چنین و
چنان خواهند کرد ،اما ناگهان اجل سرمیرسد و همهی آرزوها را ترک میکنند و
رشتههای آرزوهایشان گسسته میشود!
شایسته است هر خردمندی همینکه احساس کرد دل به دنیا بسته یا به آن فریفته
و مشغول شده است ،مرگ و آخرت را یاد کند .زیرا مرگ ،سرنوشتیست که هیچ
شک و تردیدی در آن نیست ،اما آرزوهای انسان در دنیا ،بهگونهایست که گاه به آن
دست مییابد و گاه به آرزوهایش نمیرسد:
ُّ
ََ [اإلرساء]١٨ : يد﴾ جلةََع ذجلَناَ َُ
ّلۥَفِيهاَماَنشاَ َُءَل ِمنَن ِر َُ ﴿ ذمنََكنََيُ ِر َُ
يدَٱلَعا ِ
هر کس خواهان دنیای زودگذر باشد ،خیلی زود در همین دنیا آنچه بخواهیم ،به او ،بلکه به
هرکه بخواهیم ،عطا میکنیم.
421 باب :یاد مرگ و کوتاهکردن آرزو
فرمود﴿:ماَنشاَ َُء﴾ ،یعنی آنچه بخواهیم ،به او میدهیم و نفرمود :آنچه او ،خود
بخواهد؛ بلکه آنچه اهلل بخواهد ،به او عطا میکند.
ُّ ُ ُ
ّلۥَجه ذنمََ يدَث ذَمَجعلَناَ َُ جلةََع ذجلَناَ َُ
ّلۥَفِيهاَماَنشاَ َُءَل ِمنَن ِر َ ﴿ ذمنََكنََيُ ِر َُ
يدَٱلَعا ِ
ُ
يصَلىَها َمذَ ُمومَا َ ذمدَ ُحورَا ََ ١٨ومنَ َأرادَ َٱٓأۡلخِرةَ َوسعَ َلها َسعَيها َوهوَ َ ُمؤَم رَ
ِنَ
ُُ ذ ُ ُ
[اإلرساء]١٩ ،١٨ : لئِكَََكنََسعَيهمَمشَكورَاَ﴾١٩ ى
ف أو َ
هر کس خواهان دنیای زودگذر باشد ،خیلی زود در همین دنیا آنچه بخواهیم ،به او ،بلکه به
هر که بخواهیم ،عطا میکنیم و آنگاه دوزخ را جایگاهش قرار میدهیم که نکوهیده و بدور
از رحمت الهی وارد آن میشود .و هر کس آخرت را بخواهد و چنانکه باید برای آن تالش
نماید و مؤمن باشد ،از سعی و تالش چنین کسانی قدردانی میشود.
سپس مؤلف /آیاتی از قرآن را ذکر کرده است؛ از جمله این آیه که اهلل میفرماید:
ُ ذ ُ ذ ُ ُ ُ ُّ
تَِإَونماَتوفوَنََأ ُجوركمََيوَمََٱلَقِيَم َِة﴾ [آل عمرانَ ]١٨٢ :
كَنفَسََذاَئِق َةَٱلَموَ َِ
﴿ َ
هر جانداری طعم مرگ را میچشد و روز رستاخیز پاداشتان را بهطور کامل خواهید گرفت.
لذا هر جانداری ،چه انسان باشد و چه هر موجود زندهی دیگری طعم مرگ را
بهطور قطع میچشد .در این آیه از مردن به چشیدن طعم مرگ ،تعبیر شده است؛ زیرا
مرگ ،تلخ است و انسان ،آن را ناخوشایند میداند.
ولی مؤمن هنگامی که مرگش فرامیرسد و مژدهی نعمتهایی را مییابد که نزد
خداست ،مشتاق دیدار اهلل میشود و در آن هنگام ،مرگ را ناخوشایند نمیداند .اهلل
ذ ُ ذ ُ ُ ُ ُ ُ ُّ
ت َِإَونما َتوفوَنَ َأجوركمَ َيوَمَ َٱلَقِيَمةَِ﴾ ،یعنی« :و
ك َنفَسَ َذاَئِق َة َٱلَموَ َِ
متعال فرمودَ ﴿ :
روز قیامت پاداشتان را بهطور کامل دریافت میکنید» .اگر انسان در دنیا ،نتیجهی
عملش را ببیند ،این ،همهی اجر و پاداش او بهشمار نمیآید؛ بلکه پاداش کامل،
پاداشیست که انسان آن را بهطور کامل در قیامت دریافت میکند .زیرا گاه مؤمن در
دنیا نتیجهی اعمال نیکش را میبیند ،اما این ،غیر از پاداش کاملیست که در آخرت
ذ ُ
ارِ َوأدَخِلََ به او میدهند و پاداش کامل ،در قیامت خواهد بود﴿ .فمن َ ُزحَ ِزحَ َع َِ
ن َٱِل َ
ٱلَ ذنةَ َفقدَ َفازَ﴾ ،یعنی« :پس هرکس از آتش دوزخ دور گردد و وارد بهشت شود،
رستگار است» .لذا رستگاری دو جنبه دارد :رهایی از یک امر ناخوشایند و رسیدن به
یک خواسته؛ یعنی رهایی از دوزخ که بسیار سخت و ناگوار است و نیز ورود به
شرح ریاضالصالحین 421
( )۶صحیح بخاری ،ش2042 :؛ و صحیح مسلم ،ش .6820 :ر.ک :حدیث شمارهی [ .520مترجم]
427 باب :یاد مرگ و کوتاهکردن آرزو
ُ
ََ َ [النحل]٦١ : خ ُرونََساعةََولََيسَتقَد ُِمونََ﴾٦١
﴿فإِذاَجاَءََأجل ُهمََلََيسَتَ ِ
و چون اجلشان فرا رسد ،نه لحظهای تأخیر میکنند و نه لحظهای پیش میافتند.
شرح
مؤلف ،/در باب یاد مرگ و کوتاه کردن آرزو ،ضمنِ آیاتی که ذکر کرده ،این
آیه را یادآور شده است که اهلل میفرماید:
ُ ُ ذ ذ
[لقامن]٤٣ : ِيمَخب ِ َُ
يَ﴾٣٤ ّللَعل رَ
نَٱ َوتَإ ِ َ سَبِأ َِِ
يَأۡرضََتم َ ﴿وماَتدَرِيَنفَ ُ َ
و هیچکس نمیداند که فردا چه دستآوردی خواهد داشت و هیچکس نمیداند در کدامین
سرزمین میمیرد .بهراستی که اهلل ،دانای آگاه است.
این ،یکی از کلیدهای غیب است که کسی جز اهلل آن را نمیداند .اهلل متعال
میفرماید:
ُ ذ
[األنعام]٢٩ : لَهوَ﴾ ﴿۞وعِند َهُۥَمفات َُِحَٱلَغيَ َِ
بَلََيعَل ُمهاََإ ِ َ
و کلیدهای غیب نزد اوست و کسی جز او از آن آگاه نیست.
کلیدهای غیب ،همین پنج موردیست که در این آیه ذکر شده است:
ُ ُِ ُ ذ ُ ذ ذ
َن َل َٱلَغيَثَ َويعَل َُم َما َ ِ َ
ف َٱلَرَح َِ
ام َوَما َتدَرِيَ ّلل َعِند َهۥ َعِلَ َم َٱلساعةَِ َوي ِ
ن َٱ َ
﴿إ ِ َ
ََ [لقامن]٤٣ : يَأۡرضََت ُم َُ
وت﴾ سَبِأ َِِ
ِبَغدَاََوماَتدَرِيَنفَ ُ َ سَ ذماذاَتكَس ُ َ نفَ ر َ
همانا دانش (مربوط به زمان) قیامت ،نزد اهلل است؛ (و اوست که) باران را فرو میفرستد و
آنچه را که در رحمهاست ،میداند و هیچکس نمیداند که فردا چه دستاوردی خواهد داشت
و هیچکس نمیداند در کدامین سرزمین میمیرد.
کسی جز اهلل از این پنج مورد ،آگاه نیست؛ لذا هیچکس زمان برپا شدن قیامت
را نمیداند .حتی جبرئیل که برترین فرشتهی الهیست از داناترین شخصِ بشر،
لساع ِة» .یعنی« :به من دربارهی (زمانِ) َبِن َعن ا َّیعنی از رسولاهلل پرسیدَ « :فأَ ْخ ْ
ِ ِ ِ
َ َ ُ
املس ُؤول َعنْ َها بأ ْعل َم من َّ
قیامت خبر بده» .پیامبر فرمودَ « :ما ْ
السائِل»(« :)۶کسی که از ِ
او میپرسی (یعنی خود رسولخدا) از سؤالکننده ،داناتر نیست» .لذا تنها اهلل زمان
برپا شدن قیامت را میداند.
خواهد آمد یا مرده و نیز آیا مدتی طوالنی زنده خواهد بود یا مدتی اندک ،و اینکه
عملِ نیکی خواهد داشت یا کردارِ بدی و همچنین فرجامش نیک و سعادتمندانه
خواهد بود یا بد و تیرهروز ،یا از رزق و روزیِ فراوانی برخوردار خواهد شد یا
روزیِ اندکی خواهد یافت ،بر همه پوشیده است و کسی جز اهلل از آن ،آگاه
نیست.
ِب َغدا﴾« :هیچکس نمیداند که فردا چهس َ ذماذا َتكس ُ َ
﴿وما َتدرِي َنف ر َ
دستآوردی خواهد داشت» .یعنی هیچکس نمیداند که در آینده ،دستآورد نیکی
خواهد داشت یا دستآوردِ بدی؛ شاید هم پیش از فرارسیدنِ فردا بمیرد یا فردا از
کار و تالش ،باز بماند؛ کسی چه میداند؟ انسان همواره میگوید :فردا چنین خواهم
کرد ،فردا چنان خواهم کرد ،اما هیچ کاری انجام نمیدهد! از اینرو هیچکس بهیقین
نمیداند که فردا چه عملکردی خواهد داشت؛ گرچه تصمیم میگیرد و حساب و
کتاب میکند ،اما شرایط ،طورِ دیگری رقم میخورد.
وت﴾« :و هیچکس نمیداند در کدامین سرزمین ي َأۡرضَ َت ُم َُ
س َبِأ َِِ
﴿وما َتدرِي َنف ُ َ
میمیرد» .آیا در شهر و دیار خودش میمیرد یا در نزدیکیِ آن یا در غربت؟ آیا در
دریا میمیرد یا در آسمان و سوار بر هواپیما؟ نمیداند؛ بلکه تنها اهلل میداند.
وقتی با وجودی که اینسو و آنسو و هرجا که بخواهیم ،میرویم و نمیدانیم که
در کدامین سرزمین یا در کجا خواهیم مُرد ،پس از زمانِ مرگ خود نیز بیاطالعیم و
نمیدانیم که صبح میمیریم یا عصر ،شب میمیریم یا هنگامِ نیمروز ،ماهی که در آن
میمیریم ،دور است یا نزدیک؟ نمیدانیم که مرگمان در چه زمانی و در کدامین
سرزمین خواهد بود؟ حال که چنین است ،پس آرزوهایمان را کوتاه کنیم و آرزوهای
دور و درازی نداشته باشیم؛ هیچ گاه نگو :من که جوانم و هنوز ،فرصت زیادی دارم.
چه یسار جوانانی که در جوانی ،از دنیا رفته و مردهاند! و چه بسیار کهنساالنی که از
عمری طوالنی برخوردار شدهاند! نگو :من که صحیح و سالم هستم و مرگ ،دور
است؛ چه بسیار افرادی که به بیماریهای مرگبار و غیرقابل درمان دچار شدهاند و
خیلی زود مردهاند! چه بسیار کسانی که در یک چشم بههم زدن ،در اثر یک حادثه از
دنیا رفتهاند! و چه بسیار افرادی که ناگهان چشم از دنیا فروبستهاند! لذا شایستهی
شرح ریاضالصالحین 431
هیچکس نیست که آرزوهای طوالنی داشته باشد؛ بلکه باید عمل کنیم :دنیا کار و
تالش خود را میطلبد و آخرت ،کار و تالشی درخورِ خود میجوید .لذا برای
آخرت ،با ایمان به اهلل و توکل بر او بهگونهای تالش کنیم که درخورِ آن است.
اهلل متعال میفرماید:
ُ
[النحل]٦١ : خ ُرونََساعةََولََيسَتقَد ُِمونََ﴾٦١
﴿فإِذاَجاَءََأجل ُهمََلََيسَتَ ِ
و چون اجلشان فرا رسد ،نه لحظهای تأخیر میکنند و نه لحظهای پیش میافتند.
وقتی اجل انسان فرارسد ،امکان ندارد که یک دقیقه تأخیر کند یا دقیقهای پیش
بیفتد؛ بلکه اجلِ انسان ،مشخص و محدود است و لحظه ای پس و پیش نمیشود؛
پس چرا آروزهای طوالنی در سر بپرورانیم؟
انسان نمیداند که مرگش چه زمانی فرامیرسد و نمیداند که در چه سرزمینی
میمیرد .یکی از برادران قابل اعتماد ،برایم تعریف میکرد :در سفر حج ،سوار بر شتر
بودیم و همسفری داشتیم که مادرِ بیمارش با او بود و او از مادرش نگهداری و
پرستاری میکرد .کاروان هنگام بازگشت از مکه ،در پایان شب بهراه افتاد؛ او که از
مادرش مراقبت مینمود ،نتوانست با کاروان حرکت کند؛ لذا از کاروان عقب ماند و
صبح که شد ،به راه افتاد ،اما به آنها نرسید و راه را گم کرد .مسیری در میان کوهها
در پیش گرفت تا به خیمهای رسید که چند نفر در آن بودند .از آنها پرسید :راهِ
"نجد" کجاست؟ گفتند :تو از راه نجد ،خیلی دور شدهای .شتر را بخوابان و
استراحت کن؛ ما خود ،تو را میرسانیم .آن مرد ،شتر را خواباند و مادرش را پایین
آورد .هنوز مادرش به زمین تکیه نزده بود که اهلل متعال ،جانش را گرفت .چگونه با
حاجیان از "قصیم" به "مکه" آمده بود؛ اهلل متعال چنین مقدّر کرد که این مرد ،راهش
را گم کند و به این مکان برسد .کسی جز اهلل ،این را نمیداند.
زمانِ مرگ خود را نیز نمیدانیم .چه همه شنیدهایم که برخی از مردم ،اندکی
درنگ کرده یا عقب ماندهاند ،اما حادثهای برای آنها پیش آمده است و جان باختهاند؛
ولی اگر میرسیدند ،جانِ سالم بهدَر میبردند .همهی اینها بدین خاطر است که
اهلل اجل و سرآمدِ هر چیزی را مشخص و محدود قرار داده است .از اینرو انسان
باید بههوش باشد و آرزوهای طوالنی را از سر ببرد و برای آخرت خویش تالش کند
436 باب :یاد مرگ و کوتاهکردن آرزو
و در این فکر باشد که خیلی زود خواهد مُرد و بدینسان برای آخرتش آماده باشد.
همهی این آیات ،نشان میدهد که انسان باید آروزهایش را کوتاه نماید و برای
آخرت ،آماده شود.
***
اهلل متعال میفرماید:
ذ ُ ُ ُ ُ ُ ذ
ّللِ َومنَ يأ ُّيها َٱَّلِينَ َءام ُنواَ َلَ َتلَ ِهكمَ َأمَوَلكمَ َولَ َأوَلَ ُدكمَ َعن َذِكَ َِر َٱ َ ﴿ ىَ
ُ ُ ُ
سونَ ََ ٩وأنفِقواَ َمِن َ ذما َرزقَنَكم َ ِمِن َقبَ َِ لئكَ َ ُه َُم َٱلَخَ ِ ُ
ل َأ ن َ يفَعلَ َذَل ِكَ َفَأو ىَ ِ
ُ ذ ُ ُ ُ
ل َأجلَ َق ِريبَ َفأ ذص ذدقَ َوأكنَ ن َإ ِ ىَ
ب َلوَلَ َأخرَت ِ َ ت َفيقولَ َر ِ َِ ت َأحدك َُم َٱلَموَ َ يأَ ِ َ
ُ ذ ُ ِ ذ ذ
ي َبِما َتعَملونََ ّلل َخب ِ َُ حيَ ََ ١٠ولن َيُؤخِرَ َٱ َُ
ّلل َنفَ ًسا َإِذَا َجاَءَ َأجلهاَ َوَٱ َُ ِمِنَ َٱ َ
لصل ِ ِ
ََ [املنافقون]١١ ،٩ : ﴾١١
ای مؤمنان! اموال و فرزندانتان ،شما را از یاد اهلل غافل نکنند .و کسانی که چنین رویکردی
دارند ،زیانکارند .و از آنچه به شما دادهایم ،انفاق کنید؛ پیش از آنکه مرگ هر یک از شما
فرا رسد و بگوید« :ای پروردگارم! ای کاش (مرگ) مرا اندکی به تأخیر میانداختی تا صدقه
دهم و از نیکوکاران باشم .و اهلل ،هرگز مرگ کسی را که اجلش فرا رسیده ،به تأخیر
نمیاندازد .و اهلل ،به کردارتان آگاه است.
و میفرماید:
ُ ِ ُ
ل َصَل ِحَا َفِيماَ ل َأعَم َ ج ُع َِ
ون ََ ٩٩لع ِ َ ت َقالَ َر ِ َِ
ب َٱرَ ِ ت َإِذا َجاَءَ َأحده َُم َٱلَموَ َُ ﴿ح ذ ىَ
ُ ُ ر ُ ر ُ ُ ذ ذ
خ َإِلَ َيوَ َِم َ ُيبَعثونَ ََ ١٠٠فإِذا َنفِخََ لَك َإِنها ََك ِم َة َهوَ َقاَئِلهاَ َومِن َوراَئ ِ ِهم َبرَز َ تَ َ تركَ َ
ُ
ور َفلَ َأنسابَ َبيَن ُهمَ َيوَمئذَ َولَ َيَيِتساَءلونَ ََ ١٠١فمن َث ُقلتَ َموَز ُ َ ُّ
ين َُهۥَ ِ ِ ف َٱلص َِ ِ
ذ ُُ ُ ذ ُ ُ ُ ُ ُ
لئكَ َٱَّلِينَ َخ ِ ُ
سوَاََ لئِكَ َه َم َٱلَمفَل ِحونَ ََ ١٠٢ومنَ َخفتَ َموَزِين َهۥ َفأو ىَ ِ فأو ىَ
ُ ُ ُ ُ ُ ذ ُ ُ ف َجه ذنمَ َخَ ِ ُ ُ
ار َوهمَ َفِيها َكَل ُِحونَ ََ ١٠٤ألمََ ح َوجوهه َم َٱِل َ لونَ ََ ١٠٣تلَف َ أنفس ُهمَ َ ِ َ
ُ ُ ِ ك ُ ُ ُ ُ ُ
نتم َبِها َتكذِبُونَ ََ ١٠٥قالواَ َر ذبنا َغلبتَ َعليَناَ ت َتتَلَ َعليَكمَ َف تكنَ َءايَ ِ َ
ذ ِ ُ ُ
شِقَوتنا َوك ذنا َقوَمَا َضٓال ِيَ ََ ١٠٦ر ذبناَ َأخَ ِرجَنا َمِنَها َفإِنَ َ ُعدَنا َفإِنا َظَل ُِمونَ ََ ١٠٧قالََ
ُ ُ ذ ُ ِ
يق َ ِمِنَ َعِبادِي َيقولونَ َر ذبناَ َءام ذناَ ون ََ ١٠٨إِن َُهۥ ََكنَ َف ِر رَ سَواَ َفِيها َولَ َتكَل ُِم َِ ٱخَ ُ
ُ ذ ُ ُ
ت َأنسوَكمََ لر ِحِيَ ََ ١٠٩فَٱَتذَت ُموهمَ َسِخَ ِر ًّيا َح ذ ىَ ي َٱ ذَ فَٱغَفِرَ َِلا َوَٱرَحَنا َوأنتَ َخ َُ
ُ ذ ِ ُ ذِكَري َو ُك ُ
بوَاَ َأن ُهمَ َه َُمَ ن َجزيَ ُت َُه َُم َٱلَوَمَ َبما َص ُ
ِ نتم َ ِمِنَ ُهمَ َتضَحكونَ ََ ١١٠إ ِ ِ َ ِ
شرح ریاضالصالحین 432
ُ
ضَعددَ َ ِسنِيَََ١١٢قالواََلِثَناَيوَ ًماَأوََبعَضََ فَٱلَۡر ِ َ ٱلَفاَئ ِ ُزونَََ ١١١قَلََكمََلِثَ ُتمََ ِ َ
ذ ذ ُ
كمَ َ ُك ُ ذ ذ ِ
نتمَ َتعَل ُمونَ ََ١١٤ ل َٱلَعاَدِينَ ََ ١١٣قَلَ َإِن َلِثَ ُتمَ َإ ِ َ
ل َقل ِيلَ َلوَ َأن يوَمَ َفسَ َِ
ُ ذ ُ ُ ذ
أفحسِبَ ُتمََأنماَخلقَنَكمََعبثَاَوأنكمََإِلَناَلََترَج ُعونََ﴾١١٥
[املؤمنون ]١١٢ ،٩٩ :
و چون مرگ هر یک از ایشان فرا رسد ،میگوید :ای پروردگارم! مرا بازگردان تا در سرایی
که (کارهای نیک را) رها کردم ،به انجام اعمال شایسته بپردازم .هرگز؛ این ،فقط سخنیست
که او بر زبان میآورد و تا روزی که برانگیخته میشوند ،برزخی فرارویشان است .آنروز که
در صور دمیده میشود ،آنروز پیوند خویشاوندی در میانشان نخواهد بود و از (حالِ) یکدیگر
نمیپرسند .پس کسانی که ترازوی کارهای نیکشان سنگین باشد ،رستگارند .و آنان که
میزان نیکیهایشان سبک باشد ،به خویش زیان زدهاند و جاودانه در دوزخ میمانند .آتش،
چهرههایشان را میسوزاند و آنان در آن ،چهرههای زشت و در هم کشیدهای دارند .آیا
آیههای من بر شما خوانده نمیشد و شما آنرا دروغ میشمردید؟ میگویند :بدبختی و
شقاوتمان بر ما چیره شد و ما مردم گمراهی بودیم .ای پروردگارمان! ما را از اینجا بیرون
بیاور و اگر دوباره (بهسوی کفر و گناه) بازگشتیم ،واقعا ستمکاریم( .پروردگار) میگوید :در
آن خوار و ساکت باشید و با من سخن نگویید .همانا گروهی از بندگانم میگفتند :ای
پروردگارمان! ایمان آوردیم؛ پس ما را بیامرز و بر ما ببخشای که تو ،بهترین بخشایندهای.
ولی شما ،آنان را به ریشخند گرفتید؛ تا آنجا که مرا از خاطرتان بردند و شما به آنان
میخندیدید .من امروز به پاس شکیبایی و صبرشان به آنان پاداش دادم که بهراستی ایشان
رستگارند( .پروردگار) میگوید :به شمارش سالها ،چقدر در زمین ماندید؟ میگویند :یک
روز یا بخشی از یک روز؛ پس از شمارشگران بپرس .میفرماید :چه شایسته بود که
میدانستید تنها اندکی (در زمین) ماندید؛ آیا گمان بردید که ما شما را بیهوده آفریدیم و شما
بهسوی ما بازگردانده نمیشوید؟
شرح
مؤلف /در کتابش «ریاضالصالحین» در باب «یاد مرگ و کوتاه کردن آرزوها»
این فرمودهی اهلل متعا را ذکر کرده است که میفرماید:
ذ ُ ُ ُ ُ ُ ذ
ّللِ َوَمنَيأ ُّيها َٱَّلِينَ َءام ُنواَ َلَ َتلَ ِهكمَ َأمَوَلكمَ َولَ َأوَلَ ُدكمَ َعن َذِكَ َِر َٱ َ ﴿ ىَ
ُ ُ ُ
سونَ ََ ٩وأنفِقواَ َمِن َ ذما َرزقَنَكم َ ِمِن َقبَ َِ لئكَ َ ُه َُم َٱلَخَ ِ ُ
ل َأ ن َ يفَعلَ َذَل ِكَ َفأو ىَ ِ
ُ ذ ُ ُ ُ
ل َأجلَ َق ِريبَ َفأ ذص ذدقَ َوأكنَ ن َإ ِ ىَ ت َفيقولَ َر ِ َِ
ب َلوَلَ َأخرَت ِ َ ت َأحدك َُم َٱلَموَ َ يأَ ِ َ
433 باب :یاد مرگ و کوتاهکردن آرزو
ُ ذ ُ ُ ِ ذ ذ
ي َبِما َتعَملونََ ّلل َنفَ ًسا َإِذا َجاَءَ َأجلهاَ َوَٱ َُ
ّلل َخب ِ َُ خرَ َٱ َُ
حيَ ََ ١٠ولن َيؤ َِ ِمِنَ َٱ َ
لصل ِ ِ
[املنافقون]١١ ،٩ : ﴾١١
ای مؤمنان! اموال و فرزندانتان ،شما را از یاد اهلل غافل نکنند .و کسانی که چنین رویکردی
دارند ،زیانکارند .و از آنچه به شما دادهایم ،انفاق کنید؛ پیش از آنکه مرگ هر یک از شما
فرا رسد و بگوید« :ای پروردگارم! ای کاش (مرگ) مرا اندکی به تأخیر میانداختی تا صدقه
دهم و از نیکوکاران باشم.
اهلل متعال به انفاق کردن آنچه به ما بخشیده ،امر نموده و به ما نسبت به چیزی که
ُ
ت﴾: ت َأحدك َُم َٱلَموَ َُ قطعی و گریزناپذیر میباشد ،هشدار داده استِ ﴿ :مِن َقبَ َِ
ل َأن َيأَ ِ َ
«پیش از آنکه مرگ هر یک از شما فرا رسد» .در آن هنگام انسان افسوس میخورد که
ذ
لَأجلََق ِريبَ﴾ ،یعنی آرزو میکند نَإ ِ ىَ چرا انفاق نکرده است و میگوید﴿ :ر ِ َِ
بَلوَلََأخرَت ِ َ
ُ
که ای کاش پروردگار ،اندکی مرگش را بهتأخیر میانداخت؛ ﴿فأ ذص ذدقَ َوأكن َ ِمِنََ
ذ
حيَ﴾ تا فرصتی دوباره بیابد و صدقه دهد و از نیکوکاران باشد. لصل ِ ِٱ َ
ذ ُ ذ ِ
ّلل َخب ِ َُ
ي َبِماَ اهلل میفرماید﴿ :ولن َيُؤخِرَ َٱ َُ
ّلل َنفَ ًسا َإِذا َجاَءَ َأجلهاَ َوَٱ َُ
ُ
تعَملونَ« :﴾١١و اهلل ،هرگز مرگ کسی را که اجلش فرا رسیده است ،به تأخیر
نمیاندازد .و اهلل ،به کردارتان آگاه است» .لذا وقتی اجل فرا رسد ،امکان ندارد که
انسان ،لحظهای درنگ کند؛ بلکه ناگزیر در سرآمدی که اهلل بنا بر حکمت خویش
مشخّص فرموده است ،میمیرد .از اینرو عمر برخی از انسانها طوالنیست و برخی
نیز عمر کوتاهی دارند .چنانکه عدهای از انسانها ،از روزیِ گسترده و فراخی
برخوردار میشوند و عدهای دیگر تنگدست و فقیرند؛ برخی از آنها علم و دانش
فراوانی بهدست میآورند و برخی هم دانش اندکی مییابند .گروهی از انسانها فهم و
درکی قوی دارند و درک و فهمِ دستهای دیگر ،ضعیف است؛ برخی بلندقامتاند و
عدهای کوتاهقد .به عبارت دیگر ،اهلل بندگانش را در همه چیز ،گوناگون آفریده
است.
اهلل میفرماید:
شرح ریاضالصالحین 434
ذ ُ ُ ُ ُ ُ ذ
يأ ُّيها َٱَّلِينَ َءام ُنواَ َلَ َتلَ ِهكمَ َأمَوَلكمَ َولَ َأوَلَ ُدكمَ َعن َذِكَ َِر َٱ َ
ّللِ َومنَ ﴿ ىَ
ُ
[املنافقونَ َ ]٩ : سونََ﴾٩ لئكََ ُه َُمَٱلَخَ ِ ُ
يفَعلََذَل ِكََفأو ِى
َ
ای مؤمنان! اموال و فرزندانتان ،شما را از یاد اهلل غافل نکنند .و کسانی که چنین رویکردی
دارند ،زیانکارند.
اهلل متعال از اینکه اموال و فرزندانمان ،ما را از یادِ او غافل کنند ،نهی فرموده و
بیان نموده است که هرکس چنین رویکردی داشته باشد و اموال و فرزندانش ،او را
از یادِ اهلل متعال غافل کنند ،زیانکار است؛ هرچند فرزندان و اموال فراوانی داشته
باشد ،اما از آنرو که از یاد اهلل متعال غافل شده است ،زیانکار میباشد.
لذا کسی سود میبرد که به ذکر و یاد اهلل مشغول شود .ذکر اهلل متعال ،فقط
گفتن «الهلإإالالل» نیست؛ بلکه شامل هر سخنی میشود که مایهی تقرب و نزدیکی به
اهلل متعال است؛ همچنین هر عملی که انسان را به اهلل نزدیک کند ،ذکر او بهشمار
میآید .همانگونه که اهلل متعال میفرماید:
ُ ذ ذ ن َٱ ذذ ﴿وأق ِ َم َٱ ذ
ب َوَٱ َُ
ّللَ ن َٱلَفحَشاَ َءِ َوَٱلَ ُمنك َِر َوَّلِكَ َُر َٱ َ
ّللَِأكَ َ لصلوَةَ َتنَهَ َع َِ لصلوَةَ َإ ِ َ ِ
[العنكبوتَ َ ]٣٢ : يعَل َُمَماَتصَن ُعونََ﴾٤٥
و نماز را برپا دار؛ بیگمان نماز از کارهای زشت و ناپسند باز میدارد .و ذکر و یاد اهلل،
بزرگتر است .و اهلل میداند چه انجام میدهید.
انسان همینکه سخنی میگوید تا به اهلل نزدیکی بجوید یا عملی انجام میدهد
تا به اهلل متعال نزدیک شود ،در آن هنگام که چنین نیتی میکند ،ذاکر بهشمار میآید و
در حقیقت ،در ذکر و یاد اهلل متعال است .لذا ذکر ،شاملِ هر سخن یا کرداریست که
مایهی تقرب و نزدیکی به اهلل میباشد .میفرماید:
ُ ِ ُ
ل َصَل ِحَا َفِيماَ
ل َأعَم َ ج ُع َِ
ون ََ ٩٩لع ِ َ ب َٱرَ ِ ت َإِذا َجاَءَ َأحده َُم َٱلَموَ َُ
ت َقالَ َر ِ َِ ﴿ح ذ ىَ
[املؤمنون ]١١١ ،٩٩ : ت﴾ تركَ ُ َ
و چون مرگ هر یک از ایشان فرا رسد ،میگوید :ای پروردگارم! مرا بازگردانید تا در سرایی
که (کارهای نیک را) رها کردم ،به انجام اعمال شایسته بپردازم.
یعنی آنگاه مرگِ هر یک از منکِران پیامبران فرا میرسد ،میگوید :مرا به دنیا
بازگردانید تا به انجامِ کارهای نیکی بپردازم که در آنجا ترک کردم .نمیگوید :تا به
431 باب :یاد مرگ و کوتاهکردن آرزو
ُ ِ
ل َصل ِحاَ
ل َ أ عم َ
لذتها ،کاخها و کامجویی از زنان دنیا بپردازم؛ بلکه میگوید﴿ :لع ِ َ
ت﴾« :تا در سرایی که کارهای نیک را رها کردم ،به انجامِ اعمال شایسته فِيما َترك ُ َ
بپردازم» و به بذل و بخشش اموالی مشغول شوم که از انفاق آن در راه اهلل دریغ
ذ
لَك﴾؛ یعنی :هرگز؛ هیچ رجوعی در کار نیست و نمودم .اهلل متعال میفرمایدَ ﴿ :
بازگشت به دنیا ،امکان ندارد .زیرا:
ُ
[يونس ]٣٩ : خ ُرونََساعةََولََيسَتقَد ُِمونََ﴾٤٩
﴿إِذاَجاَءََأجل ُهمََفلََيسَتَ ِ
وقتی اجلشان فرا رسد ،لحظهای تأخیر یا تعجیل نخواهند داشت.
ُ ر ُ ذ
سپس اهلل متعال میفرماید﴿ :إِنها ََك ِم َة َهوَ َقائِلها﴾؛ یعنی« :این ،فقط سخنیست
که او بر زبان میآورد» .منظور ،همان درخواستیست که چنین انسانی در هنگام
ِ
لَ ج ُع َِ
ون ََ ٩٩لع ِ َ مرگش میگوید و آرزوی بازگشت دوباره به دنیا را میکند﴿ :ر ِ َِ
ب َٱرَ ِ
ُ
ت﴾« :ای پروردگارم! مرا بازگردانید تا در سرایی که کارهای ل َصَل ِحَا َفِيما َتركَ ُ َ
أَعَم َ
ر
خ َإِلَ َيو َِمَ
نیک را رها کردم ،به انجامِ اعمال شایسته بپردازم»﴿ .ومِن َورائ ِ ِهم َبرز َ
ُ
ُيبعثونَ َ« :﴾١٠٠و تا روزی که برانگیخته میشوند ،برزخی فرارویشان است» .یعنی:
پیشِ روی اینها که مرگشان فرارسیده است .برزخ ،حدّ فاصل میان دنیا و قیامت
است؛ فرقی نمیکند که انسان در زمین دفن گردد یا روی زمین ،خوراک درندگان
شود و باد ،او را به هر سو پراکنده کند یا در قعر دریا ناپدید گردد .همهی اینها
برزخ نامیده میشود .و همه تا روزِ قیامت که از قبرهایشان برانگیخته میشوند ،این
عالَم را تجربه خواهند کرد.
ُ فَٱ ُّ ُ
ورَِفلَ َأنسابَ َبيَن ُهمَ َيوَمئِذَ َولَ َييِتساَءلونَ َ[ ﴾١٠١املؤمنون ]١١١ :
لص َ ﴿فإِذاَنفِخََ ِ َ
« :آنگاه که -روز قیامت -در صور دمیده میشود ،آنروز پیوند خویشاوندی در میانشان نخواهد بود و
از (حالِ) یکدیگر نمیپرسند» .گفتنیست :دو بار در صور دمیده میشود:
نخستین بار که در صور دمیده میشود ،همه وحشتزده و هراسان میگردند و
میمیرند؛ بدینسان که اسرافیل در صور میدهد و صدای وحشتناکی از آن ،بلند
میشود که همهی مردم به وحشت میافتند و میمیرند ،جز آنکه اهلل متعال بخواهد.
شرح ریاضالصالحین 431
وقتی برای دومین بار در صور دمیده میشود ،ارواح از صور خارج میشوند و به
پیکرهایشان بازمیگردند .و این ،سرآغاز زندگیِ همیشگی خواهد بود و پس از آن،
هیچ مرگی وجود ندارد« .آنروز پیوند خویشاوندی در میانشان نخواهد بود و از
ف َٱ ُّ ُ
ورِ َفلَ َأنسابَ َبيَن ُهمَ َيوَمئِذَ َولََ
لص َ (حالِ) یکدیگر نمیپرسند»﴿ :فإِذا َنفِخَ َ ِ َ
ُ
ييِتساَءلونََ[ ﴾١٠١املؤمنون ]١٠١ :؛ یعنی پس از اینکه از قبرهایشان برانگیخته میشوند،
نسبتهای خویشاوندی ،هیچ سودی به حالشان نخواهد داشت و جویای حالِ
یکدیگر نخواهند بود .بلکه اهلل متعال میفرماید:
ُِ ُِ
ِك َٱمَ ِريََ ﴿يوَمَ َيفِ َُّر َٱلَمرَ َُء َمِنَ َأخِي َهِ ََ ٣٤وأ ِم َهِۦ َوأبِي َهِ ََ ٣٥وصَ ِ
حبت ِ َهِۦ َوبنِي َهِ ََ ٣٦ل َِ
ر
َ [عبس ]٤٧ ،٤٣ : ِمِنَ ُهمََيوَمئِذََشأَ َ
نَ ُيغَن ِي َهَِ﴾٣٧
روزی که آدمی از برادرش فرار میکند ،و از مادر و پدرش میگریزد .و نیز از همسر و
فرزندانش .در آن روز هر کسی گرفتاری و کاری دارد که او را به خود مشغول میکند.
در صورتی که در دنیا جویای حالِ یکدیگرند و میپرسند :فالنی چطور است و
چه میکند؟ چه اتفاقی برایش افتاده است؛ اما در آخرت ،هر کسی گرفتار خویش
ر ُِ
نَ ُيغَن ِي َهَِ[ ﴾٣٧عبس]٤٧:ِكَٱمَ ِريََ ِمِنَ ُهمََيوَمئِذََشأَ َ
است و به خود مشغول میباشد﴿ :ل َِ
ُ ُ اهلل متعال میفرماید﴿ :فمن َث ُقلتَ َموَز ُ
لئِكَ َه َُم َٱلَ ُمفَل ُِحونَ َ ﴾١٠٢؛ یعنی:
ين َُهۥ َفأو ىَِ
«پس کسانی که ترازوی کارهای نیکشان سنگین باشد ،رستگارند» .لذا مردم در آن
روز دو دسته خواهند بود :گروهی که ترازوی کارهای نیکشان سنگین است؛ چنین
کسانی رستگارند ،یعنی به آنچه دوست دارند ،میرسند و از آنچه برایشان ناگوار
است ،رهایی مییابند....
موازین ،جمع میزان و به معنای ترازوست و در کتاب و سنت ،هم به صورت
ُ
جمع آمده و هم بهصورت فرد .اهلل متعال در اینجا میفرماید﴿ :فأ ذما َمن َثقلتََ
ان، َ َ ِّ َ َ ََ ين َُهۥ َ[ ﴾٦القارعة . ]٦ :پیامبر فرموده استَ َ َ « : موَز ُ
ان لَع اللس ِ ان خ ِفيفت ُِكمت ِ ِ ِ
ْ
ان َّ َ ُ ْ َ َ ُ ْ َ َ َّ ْ َ ْ َ ََ
()۶
يم». اَّلل الع ِظ ِ
ِ اَّلل َو ِِبَ ْم ِد ِه ،سبح َّ َ
ان ِإَل الرَح ِن :سبحان ِ
َ ََ
ان ،ح ِبيبت ِ
َ
ان ِِف ال ِمزي ِ
ث ِقيلت ِ
( )۶صحیح بخاری ،ش)7422 ،2226 ،2512( :؛ و مسلم ،ش.6285 :
437 باب :یاد مرگ و کوتاهکردن آرزو
یعنی « :دو کلمه وجود دارد که بر زبان سبک است؛ ولی در ترازوی اعمال سنگین
سبحانالل وِبمده ،سبحانالل العظيم».
میباشد و محبوب پروردگار رحمان است:
وازين» .لذا این واژه یک بار به صورت جمع ذکر َْ ْ َ
ان» و نگفتِِ « :ف الم ِ
فرمودِِ « :ف ال ِمزي ِ
شد و باری دیگر به صورت مفرد .به سبب فراوانیِ چیزهایی که وزن میشوند ،به
صورتِ جمع ذکر شده است و چون فقط یک ترازوی دقیق وجود دارد که ظلمی در
وزن کردن در کار نیست و حقّ کسی ضایع نمیشود ،به صورتِ مفرد آمده است.
اما چه چیزی وزن یا سنجیده میشود؟ برخی از علما گفتهاند :اعمال و برخی
دیگر گفتهاند :کارنامه یا نامههای اعمال .عدهای دیگر بر این باورند که خودِ
عملکنندگان وزن میشوند .زیرا احادیثی دربارهی هر یک از این دیدگاهها وجود دارد.
کسانی که میگویند :آنچه وزن میشود ،اعمال است ،به این فرمودهی االهی
استدالل کردهاند که اهلل میفرماید:
﴿فمن َيعَملَ َمِثَقالَ َذ ذرةَ َخيَا َيرَُهۥ ََ ٧ومن َيعَملَ َمِثَقالَ َذ ذرةَ َ َِ
ِشا َيرَهُۥ َ﴾٨
[الزلزلة]٨ ،٧ :
پس هرکس هموزن ذرهای نیکی کند ،آن را میبیند .و هر کس هموزن ذرهای بدی نماید،
آنرا میبیند.
در این آیه به سنجش عمل اشاره شده است .پیشتر حدیثی ذکر شد که پیامبر
يبتَان إ ََل َّ
الر ْ َ
َح ِن: لَع اللِّ َسان ،ثَقيلَتَان ِف الْم َ
زيانَ ،حب َ ََ
ان َ ََ فرموده استَ َ َ « :
ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ ان خ ِفيفت ِ
ُكمت ِ ِ
ُ ْ َ َ َّ َْ ُ ْ َ َ
ان َّ َ َ ْ
يم» .یعنی« :دو کلمه وجود دارد که بر زبان سبک اَّلل الع ِظ ِ
اَّلل و ِِبم ِدهِ ،سبحان ِ
ِ سبح
است؛ ولی در ترازوی اعمال سنگین میباشد و محبوب پروردگار رحمان است:
سبحانالل وِبمده ،سبحانالل العظيم» .در این حدیث به سنگین بودن این عمل یا
این دو کلمه در ترازوی اعمال تصریح شده است.
استداللِ کسانی که گفتهاند :کارنامهها یا نامههای اعمال سنجیده میشوند ،به
حدیثیست که در آن آمده است :روز قیامت کارنامههای بندهای را میگشایند که
همهی آنها آکنده از بدیهاست .اهلل از او میپرسد :ای بندهی من! آیا فرشتگانم
به تو ستم کردهاند؟ پاسخ میدهد :خیر؛ بلکه اینها ،اعمالیست که خودم انجام
دادهام .آنجاست که بنده ،هالکت خود را قطعی میبیند .در آن هنگام اهلل متعال به او
شرح ریاضالصالحین 438
میفرماید« :تو ،نزد ما نیکی و امانتی داری» .و سپس برگهای میآورند که در آن
نوشته است« :الهلإإالالل» )۶(.وی ،این کلمه را با اخالص و از صمیم قلب گفته است.
این برگه را در کفهی ترازو میگذارند و برگهها یا کارنامههایی را که پُر از
بدیهاست ،در کفهی دیگر؛ کفهی آن یک برگه ،سنگینتر است .از این حدیث،
چنین برمیآید که آنچه سنجیده یا وزن میشود ،کارنامههاست.
کسانی که گفتهاند :خودِ عملکنندگان وزن میشوند ،به این آیه استدالل کردهاند
که اهلل میفرماید:
ُ
[الكهف]١١٢ : يمَل ُهمََيوَمََٱلَقِيَمةََِوزَنَاَ﴾١٠٥
﴿فلََنقِ َُ
پس ترازویی برای آنان برپا نخواهیم کرد.
همچنین به این حدیث استدالل کردهاند که :عبداهلل بن مسعود بسیار الغر بود
()1
رفته بود که باد و پاهای باریک و ضعیفی داشت؛ باری باالی درختِ «اراک»
شدیدی وزید و او را تکان داد .مردم به او خندیدند .پیامبر پرسید :چرا میخندید؟
َ ََْ ُ َْ َّ
اَّلي نف ِِس بِيَ ِدهِ ل ُه َما أثقل ِِف
گفتند :بهخاطر ساقهای باریکش .رسولاهلل فرمودَ « :و ِ
ُ الْم َ
ان ِم ْن أ ُحد» )۳(.یعنی« :سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست ،ساقهایش در زي
ِ ِ
ترازو ،از اُحُد سنگینتر خواهند بود» .و این ،نشان میدهد که آنچه سنجیده یا وزن
میشود ،خودِ عملکننده است.
لذا روز قیامت ،اعمال یا نامههای اعمال و یا خود عملکنندگان ،سنجیده
میشوند:
( )۶روایت :ترمذی ،ش6228 :؛ ابنماجه ،ش5211 :؛ آلبانی /در مشکاة ،ش ،4448 :و السلسلة
الصحيحة ،ش ،024 :این حدیث را صحیح دانسته است.
( )1درختیست که از چوب آن به عنوان مسواک استفاده میکنند[ .مترجم]
( )۳حسن است؛ روایت :احمد در مسندش ()561/0؛ ابنحبان ()7128؛ طبرانی ( )2546بهنقل از
عاصم بن بهدله از ابنمسعود به صورت مرفوع .و نیز روایت :ابنمعین در تاریخش ( )48/2بهنقل از
شعبه از معاویه بن قره از پدرش بهصورت مرفوع.
439 باب :یاد مرگ و کوتاهکردن آرزو
لئكَ َ ُه َُم َٱلَ ُمفَل ُِحونَ ََ ١٠٢ومنَ َخ ذفتَ َموَز ُ ُُ ُ ُ
ين َُهۥَِ ى
﴿فمن َثقلتَ َموَزِين َهۥ َفأ ِ
َ و
ُ
لونََ[ ﴾١٠٣املؤمنون ]١١٤ ،١١٨ : فَجه ذنمََخَ ِ ُ ُ لئكََٱ ذَّلِينََخ ِ ُ
سوَاََأنفس ُهمََ ِ َ فأو ِى
َ
پس کسانی که ترازوی کارهای نیکشان سنگین باشد ،رستگارند .و آنان که میزان
نیکیهایشان سبک باشد ،به خویش زیان زدهاند و جاودانه در دوزخ میمانند.
ذ ُ ذ ُ
لونَ َ« :﴾َ ١٠٣چنین کسانی به سوَاَ َأنفس ُهمَ َ ِ َ
ف َجهنمَ َخَ ِ ُ لئكَ َٱَّلِينَ َخ ِ ُ
فرمود﴿ :فأو ىَ ِ
خود زیان زدهاند» .زیرا وقتی پا به هستی گذاشتند ،پیامآوران الهی ،پیام حق را برایشان
آوردند و حقیقت را برای آنها روشن ساختند ،اما آنها از حق روی گرداندند و از
پذیرش آن سرپیچی کردند و از وجودشان در دنیا ،هیچ بهرهای نبردند .اهلل متعال
میفرماید:
ُ ذ ذ ُ ُ
سوَاَ َأنفس ُهمََ
َّلينَ َخ ِ ُ
سينَ َٱ َِ
ن َٱلَخَ ِ ِ ﴿فَٱعَ ُب ُدواَ َما َشِئَ ُتم َ ِمِن َدون ِ َهِۦَ َقلَ َإ ِ َ
ُ ُ
[الزمرَ َ ]١٢ : يَ﴾١٥ انَٱلَ ُمب ِ َُ
لسَ َ وأهَل ِي ِهمََيوَمََٱلَقِيَمةََِألََذَل ِكََهوََٱ َُ
بگو :زیانکاران ،کسانی هستند که روز قیامت به خود و خانوادهی خویش زیان میزنند.
هان! این ،همان زیان آشکار است.
سپس اهلل متعال بیان میفرماید که آنها همانگونه که عذاب و شکنجهی جسمی
میبینند ،عذاب روحی و قلبی نیز میبینند و سرزنش میگردند و به آنها گفته
ُ ِ ُ ُ ُ ُ
ت َتتَلَ َعليَكمَ َفكنتم َبِها َتكذِبُونَ َ[ ﴾١٠٥املؤمنون ]١١٢ :؛
ُ
میشود﴿ :ألمَ َتكنَ َءايَ ِ َ
یعنی« :آیا آیههای من بر شما خوانده نمیشد و شما آنرا دروغ میشمردید؟» آری؛ آیههای
االهی بر آنان خوانده و تببین میشد .پیامبران پیام حق را برایشان آوردند ،ولی آنها
ُ
کفر ورزیدند و این آیات را تکذیب کردند .لذا در پاسخ میگویند﴿ :قالواََر ذبناَغلبتََ
ذ ِ ُ ُ
عليَنا َشِقَوتنا َوَك ذنا َقوَمَا َضٓال ِيَ ََ ١٠٦ر ذبناَ َأخَ ِرجَنا َمِنَها َفإِنَ َ ُعدَنا َفإِنا َظَل ُِمونَ َ﴾١٠٧
[املؤمنون ]١١٧ ،١١٦ :؛ یعنی« :بدبختی و شقاوتمان بر ما چیره شد و ما مردم گمراهی بودیم .ای
پروردگارمان! ما را از اینجا بیرون بیاور و اگر دوباره -بهسوی کفر و گناه -بازگشتیم ،واقعا
ستمکاریم» .بدینسان اعتراف میکنند که شقاوتشان بر آنان چیره شده و به گمراهی
آشکاری دچار گشتهاند که آنها را به دوزخ کشانده است .اهلل ،ما و شما را در پناهِ
خویش قرار دهد.
شرح ریاضالصالحین 441
ُ ِ اهلل متعال میفرماید﴿ :قالَ َٱخ ُ
سَواَ َفِيها َولَ َتك َل ِ ُم َِ
ون َ[ ﴾١٠٨املؤمنون ]١١٨ :؛
یعنی« :پروردگار میگوید :در آن خوار و ساکت باشید و با من سخن نگویید» .این ،شدیدترین
ُ ِ سرزنش و سخنیست که اهلل به آنها میگوید﴿ :قالَ َٱخ ُ
سَواَ َفِيها َولَ َتكل ُِم َِ
ونَ
.﴾١٠٨و اگر بارها با اهلل سخن بگویند ،پاسخشان را نمیدهد و درخواستشان را
نمیپذیرد؛ زیرا چنین حکم فرموده که باید جاودانه در دوزخ بمانند.
سپس اهلل متعال به بیان برخوردِ اینها با دوستان االهی پرداخته و فرموده است:
ُ ُ ذ
لر ِحِيََ يق َ ِمِنَ َعِبادِي َيقولونَ َر ذبناَ َءام ذنا َفَٱغَ ِفرَ َِلا َوَٱرَحَنَا َوأنتَ َخ َُ
ي َٱ ذَ ﴿َإ ِن َُهۥ ََكنَ َف ِر رَ
[ ﴾١٠٩املؤمنون ]١٠١ :؛ یعنی« :همانا گروهی از بندگانم میگفتند :ای پروردگارمان! ایمان آوردیم؛
پس ما را بیامرز و بر ما ببخشای که تو ،بهترین بخشایندهای» .اینها کسانی هستند که به اهلل و
پیامبرشان ایمان آورده ،میگفتند :پروردگارا! به تو و پیامبرانت و حقیقتی که از سوی
تو آوردهاند ،ایمان داریم .پس گناهانمان را بیامرز تا وارد دوزخ نشویم و بر ما
ببخشای تا به بهشت برویم.
ُ ُ ُ ذ ُُ ُ
نتم َ ِم َِن ُهمَ َتضَحكونَ َ﴾١١٠
كمَ َذِكَري َوك ُ
ِ َ
و نسأ َ ى
َ
ت وهمَ َسِخَر ًّيا َح ذ
ِ ﴿فَٱَتذَتم
[املؤمنون« : ]١١١ :ولی شما ،آنان را به ریشخند گرفتید؛ تا آنجا که مرا از خاطرتان بردند و شما به
آنان میخندیدید» .یعنی بهاندازهای این مؤمنان را بهریشخند گرفتید که مرا از یاد بردید
و این مسخرهکردنها ،شما را آنقدر مشغول نمود که مرا فراموش کردید﴿ .و ُك ُ
نتمَ
ُ
ِمِنَ ُهمَ َتَضَحكونَ َ﴾١١٠؛ یعنی :در دنیا به مؤمنان میخندیدند و آنان را مسخره
میکردند .اما اهلل متعال در سورهی «مطففین» میفرماید:
ُ ُذ ذ
َََ َ [املطففني]٤٣ : ﴿فَٱلَوَمََٱَّلِينََءام ُنواََمِنََٱلَكف َ
ارَِيضَحكونََ﴾٣٤
پس امروز مؤمنان به کافران میخندند.
خندیدن مؤمنان به کافران در آخرت ،هیچ گریه یا پیامدی منفی برای مؤمنان در
پی ندارد؛ اما نتیجهی خندیدن کافران به مسلمانان در دنیا ،گریهای همیشگی در
آخرت است .پناه بر اهلل.
446 باب :یاد مرگ و کوتاهکردن آرزو
ُ ذ ُ ِ
بوَاََأن ُهمََه َُمَٱلَفاَئ ِ ُزونََ[ ﴾١١١املؤمنون« :]١١١ :من امروز نَجزيَ ُت ُه َُمَٱلَوَمََبِماَص
﴿إ ِ ِ َ
به پاس شکیبایی و صبرشان به آنان پاداش دادم که بهراستی ایشان رستگارند» .یعنی:
اهلل متعال ،مؤمنان را به پاس صبر و شکیبایی بر اطاعت اهلل و خویشتنداری در برابر
معصت و نافرمانی از او ،رستگار میگرداند و مؤمنان را به نعمتهای خوشایند
خویش میرساند و آنها را از عذابهای ترسناکش نجات میدهد .اهلل از آن
جهت در این آیه به رستگاری مؤمنان تصریح فرموده است که این خبر ،بر افسوس و
پشیمانی منکِران پیامبران بیفزاید؛ گویا اهلل به تکذیبکنندگان میفرماید :اگر شما
نیز همانند مؤمنان عمل میکردید ،به این پاداش بزرگ دست مییافتید .از اینرو بر
حسرت و افسوس تکذیبکنندگان افزوده میشود .مؤمنانی که در دنیا بهریشخند
گرفته شدند و بر آنها خندیدند ،چه وضعیتی پیدا میکنند و اینها که مؤمنان را
مسخره کردند ،در دوزخ چه حالی دارند؟
ُ
ض َعددَ َ ِسنِيَ ََ ١١٢قالواَ َلِثَنا َيوَ ًما َأوَ َبعَضَ َيوَمَ َفسَ َِ
لَ ﴿قَلَ َكمَ َلِثَ ُتمَ َ ِ َ
ف َٱلَۡر ِ َ
ِ
ٱلَعاَدِينَ َ[ ﴾١١٣املؤمنون -« :]١١٤ ،١١٨ :پروردگار -میگوید :به شمارش سالها،
چقدر در زمین ماندید؟ میگویند :یک روز یا بخشی از یک روز؛ پس از
شمارشگران بپرس» .بنگرید؛ با اینکه پیامبران االهی نزدشان آمدند و چندان عمر
یافتند که میتوانستند در آن پند بگیرند ،اما هیچ بهرهای از آن نبردند؛ از اینرو در
آخرت ،گمان میکنند که فقط یک روز یا بخشی از آن در دنیا بودهاند! ﴿قَلَ َكمََ
ِ ُ
ض َعددَ َ ِسنِيَ ََ ١١٢قالواَ َلِثَنا َيوَ ًما َأوَ َبعَضَ َيوَمَ َفسَ َِ
ل َٱلَعاَدِينَ َ:﴾١١٣ لِثَ ُتمَ َ ِ َ
ف َٱلَۡر ِ َ
«میگویند :یک روز یا بخشی از یک روز -در زمین بودهایم -.پس از شمارشگران
بپرس» .یعنی از کسانی بپرس که حسابِ ماندنشان را در دنیا داشتهاند ،ولی به گمان
ما ،فقط یک روز یا بخشی از آن در دنیا بودهایم.
ُ ذ ُ
كمَ َك ُ ذ ذ ذ
نتمَ َتعَل ُمونَ َ﴾١١٤ اهلل متعال میفرماید﴿ :قَلَ َإِن َلِثَ ُتمَ َإ ِ َ
ل َقل ِيلَ َلوَ َأن
[املؤمنون« : ]١١٣ :پروردگار میگوید :چه شایسته بود که میدانستید تنها اندکی (در
زمین) ماندید» .یعنی تنها اندکی در دنیا بوده و اینک به آخرت کوچ کردهاید و جاودانه
شرح ریاضالصالحین 442
در آن عذاب میشوید .لذا اگر از افرادِ آگاه بودید ،به میزانِ انکاری که نسبت به پیامبران
داشتید و نیز به حد و اندازهی اعمالی که دربارهاش زیان کردهاید ،پی میبردید.
ُ ذ ُ ُ ذ
﴿أفحسِبَ ُتمََأنماَخلقَنَكمََعبثَاَوأنكمََإِلَناَلََترَجَ ُعونََ[ ﴾١١٥املؤمنون : ]١١٢ :
«آیا پنداشتید که ما شما را بیهوده آفریدیم و شما بهسوی ما بازگردانده نمیشوید؟»
آنها ،گمان میکردند که به سوی اهلل بازنمیگردند؛ لذا در آخرت بهخاطر این گمان
نادرست ،توبیخ و سرزنش میشوند .آیا از حکمت خداست که این موجود را
بیافریند و پیامبرانی به سویش بفرستد و کتابهایی بر او فروفرستد ،اما همه چیز با
مرگ پایان یابد و از میان برود و هیچ بازگشت و بعثتی در کار نباشد؟ امکان ندارد؛
بلکه این ،گمان و پندارِ کافران است .اهلل متعال میفرماید:
ر ِذ ُّ ذ
ََ [ص ]٨٧ : لَل َِّلِينََكف ُرواََمِنََٱِلذ َ
ارَِ﴾٢٧ نَٱَّلِينََكف ُرواََفويَ َ
﴿ذَل ِكََظ َ
این ،پندار کافران است .پس وای به حال کافران از آتش (دوزخ)!
سپس اهلل متعال میفرماید:
ُ ذ ُ ذ
لَهوََر ُّ َ
بَٱلَعرَ ِ َ
شَٱلَك ِري َِمَ[ ﴾١١٦املؤمنون َ َ ]١١٦ : قَلََإِلَهََإ ِ َِكَٱلَ َُّ ﴿فتعَلََٱ َُ
ّللَٱلَمل َ
اهلل ،فرمانروای حق و راستین ،بس برتر و فراتر است؛ هیچ معبود راستینی جز او که
پروردگار عرش گرانقدر است ،وجود ندارد.
یعنی اهلل از هر نقص ،بدی و عیبی برتر و فراتر است و به ذات خویش باالی
ُ
ق﴾ ،یعنی ِك﴾ یعنی فرمانروای بزرگ و قدرتمند﴿ .ٱلَ َُّ عرش خود میباشد﴿ .ٱلَمل َ
ذ ُ
ل َهوَ﴾: ذاتی که قدرت و فرمانرواییاش ،حق و راستین است ،نه باطل﴿َ .لَ َإِلَهَ َإ ِ َ
ذ ُ
ّللَِإِلَ ًهاَ
ع َمعَ َٱ َ «معبود برحقی جز او وجود ندارد»﴿ .ر ُّ َ
ب َٱلَعرَ ِ َ
ش َٱلَك ِري َِم ََ ١١٦ومن َيدَ َ
ذ
ّلۥ َب ِ َهِۦ َفإِنما َحِسابُ َُهۥ َعِندَ َر ِب ِ َهِۦَ﴾ تا پایان سوره؛ یعنی« :پروردگار ءاخرَ َلَ َبُرَهَنَ َ َُ
عرش گرانقدر؛ و هرکس معبود دیگری با اهلل بخواند ،هیچ دلیل و برهانی ندارد».
از این آیان چنین برمیآید که بر انسان واجب است قدرِ لحظهلحظهی عمرش را
بداند و مانندِ اینها نباشد که عمر خود را تَلَف میکنند و زیان میبینند.؛ زیرا سرانجام
هر انسانی برانگیخته میشود و مجازات میشود و باید پاسخگوی اعمالش باشد.
***
443 باب :یاد مرگ و کوتاهکردن آرزو
( )۶صحیح بخاری ،ش .2502 :این حدیث پیشتر بهشمارهی 574ذکر شد.
شرح ریاضالصالحین 444
ُ
وب ُهمَ َِإَوذا َتل ِيتَ َعليَ َِهمَ َءايَ ُت َُهۥَ ﴿إ ذنما َٱلَ ُمؤَم ُِنونَ َٱ ذَّلِينَ َإذا َ ُذكِرَ َٱ ذ ُ
ّلل َوجلتَ َقُلُ ُ
َ
ِ ِ ِ
ذُ ِ ُ
[األنفالَ َ ]٨ : زادتَهمََإِيَٰنَاَوَعََرب ِ ِهمََيتوُكونََ﴾٢
مؤمنان ،تنها کسانی هستند که چون اهلل یاد شود ،دلهایشان ترسان میگردد و هنگامی که
آیاتش بر آنان تالوت شود ،ایمانشان افزایش مییابد و بر پروردگارشان توکل میکنند.
ذ
ّللِ﴾ ،بدین معناست که دلهایشان ،اهلل و عظمتش را بهیاد بیاورند؛
لذا ﴿ َِّلِكَ َِر َٱ َ
ق﴾ و برای آنچه از حق نازل شده است ،نرم شوند؛ یعنی همان ﴿وما َنزلَ َمِنَ َٱلَ َِِ
چیزهایی که در کتاباهلل آمده است .زیرا این کتاب ،حق را آورده و حاویِ حقیقت
میباشد و پیامبر که این کتاب بر او نازل شده ،حق و حقیقت را آورده است؛ از
اینرو شایسته و سزاوار هر مؤمنیست که قلبش هنگام یاد اهلل و بهخاطر حقایقی که
نازل شده ،خاشع و نرم باشد.
ُ ُ ُ ذ ُ ُ
ل َفطالَ َعلَيَ ِه َُمَ
اهلل متعال میفرماید﴿ :ولَ َيكونواَ َكَٱَّلِينَ َأوتواَ َٱلَكِتَبَ َمِن َقبَ َ
وب ُهمَ﴾ [احلديد]١٦ :؛ یعنی :و مانند اهل کتاب – یهود و نصارا- ٱلَم َُد َفقستَ َقُلُ ُ
نباشند که پیشتر به آنان کتاب داده شد و زمان بر آنان طوالنی گذشت و دلهایشان
سخت گشت .کتابی که به نصارا داده شد ،انجیل بود و کتابِ یهودیان ،تورات.
یهودیان ،به انجیل کفر ورزیدند و نصارا قرآن را انکار کردند؛ از اینرو همگی کافر
شدند .یهودیان پیش از بعثت پیامبر مورد خشم پروردگار قرار گرفتند؛ زیرا حق و
حقیقتی را که عیسی آورده بود ،میدانستند ،اما از آن سرپیچی و رویگردانی
کردند .پس از بعثت پیامبر ،یهود و نصارا ،همه مورد خشم الهی قرار گرفتند؛ زیرا
نصارا حق را میدانستند و پیامبر را میشناختند؛ همانگونه که فرزندان خود را
میشناختند .با این حال ،از او سرپیچی و رویگردانی کردند و بدینسان همهی اهل
کتاب مورد خشم پروردگار قرار گرفتند .زیرا اصل بر اینست که منظور از کسانی که
مورد خشم قرار گرفتند ،کسانی هستند که حقیقت را دریافتند ،اما به آن عمل نکردند؛
مانند آن دسته از یهود و نصارا که پس از بعثت پیامبر حقیقت را انکار نمودند.
441 باب :یاد مرگ و کوتاهکردن آرزو
﴿فطالَ َعلي ِه َُم َٱلم َُد﴾؛ یعنی« :زمان ،بر آنان طوالنی گذشت»؛ زیرا پیامبر
ششصد سال پس از عیسی برانگیخته شد﴿ .فقستََقُلُ ُ
وب ُهمَ﴾ از اینرو بسیاری از
اهل کتاب در این مدت طوالنی دچار انحراف شدند و دلهایشان سخت گشت .لذا
ُ اهلل متعال میفرماید﴿ :وكث َ ِ
سقونَ َ« :﴾١٦و بسیاری از آنان فاسق بودند».ير َمِن ُهمَ َف ِِ
نفرمود :بیشترشان یا همهی آنها فاسق و منحرف بودند؛ بلکه بسیاری از آنها از
حق و حقیقت ،دور و منحرف شدند .اهلل ما را از اینکه مانند این دسته از اهل
کتاب باشیم ،برحذر داشته است .اگر به امت اسالمی نگاهی بیندازیم ،میبینیم که
مرتکب همان اعمالی میشوند که پیشتر اهل کتاب مرتکب شدهاند .اینک دورانی
طوالنی از زمان بعثت پیامبر گذشته و دلهای بسیاری از افراد این امت ،سخت
شده و بسیاری از آنها منحرف شدهاند .لذا کسانی بر مسلمانان تسلط یافتهاند که
شایستگی حکمرانی بر مسلمانان را ندارند؛ یا فاسقند و یا از دایرهی اسالم ،خارج
میباشند .زیرا کسانی که مطابق کتاباهلل و سنت پیامبرش حکم نمیرانند و معتقدند
که قوانین خودساختهی بشر ،از حکمِ اهلل و پیامبرش بهتر است ،بدون شک کافرند و
از دایرهی اسالم خارج میباشند .البته اهلل متعال مردم را بهوسیلهی یکدیگر میآزماید.
لذا اگر مؤمن ،صبر و شکیبایی پیشه کند و منتظر گشایشی از سوی اهلل باشد و به
اسبابی روی بیاورد که او را به مقصود میرساند ،اهلل متعال مشکالت فرارویش را
آسان میگرداند .خالصه اینکه اهلل ما را از اینکه مانند اهل کتاب باشیم که
دلهایشان سخت شد ،برحذر داشته است؛ اما متأسفانه بسیاری از ما در عصرِ حاضر،
خود را به این سنگدالن همانند میسازیم و بسیاری از اینها از فرمان الهی و اطاعت
از او منحرف و دور شدهاند.
سپس مؤلف /میگوید :آیههای فراوان و روشنی در اینباره وجود دارد.
و اما احادیث؛ عبداهلل بن عمر $میگوید« :رسولاهلل شانههایم را گرفت».
پیامبر از آن جهت شانههای ابنعمر $را گرفت که توجهش را به فرمودهاش
بیشتر کند و این ،روش آموزشی نیک و پسندیدهای بود که رسولاهلل داشت؛
چنانکه هنگام سخن گفتن اسلوب و شیوهای بهکار میبرد که توجه شنونده را بیشتر
شرح ریاضالصالحین 441
نما و با استفاده از حیات خویش برای مرگ خود ،آماده شو» .آدمِ سالم ،آسودهخاطر
و راحت و بیخیال است و فرصت و سالمتی دارد؛ اما کسانی که قدر سالمتی و
فراغت را نمیدانند ،بسیارند! زیرا گمان میکنند این سالمتی ،ماندگار است و دنیا
برایشان بقا دارد یا به کامشان خواهد بود؛ از اینرو قدر این نعمت را نمیدانند.
ابنعمر $میگفت« :هنگام تندرستی برای دوران بیماریات بهرهبرداری نما».
آدمِ بیمار ،جسمی رنجور و روانی خسته دارد و دنیا بر او تنگ میگردد و نمیتواند
کارهایی را انجام دهد که در صحتش انجام میدهد؛ از اینرو باید هنگام تندرستی
برای لحظات بیماریاش بهرهبرداری کند و از زندگی خود ،کمال استفاده را برای
مرگ خویش ببرد .خود مقایسه کنید و ببینید که آیا زندگی طوالنیتر است یا مرگ؟
بدون شک زندگی با مرگ ،قابل مقایسه نیست .لذا انسانِ عاقل تا زنده است ،از
زندگیاش برای مرگ خویش یا زمانی که فرصت و توان عمل ندارد ،استفاده میکند؛
َّ َ َ َ ْ ُ َ ُ ُ َّ ْ ُ َْ َ َ َ
اإلن َسان انق َط َع عنه ع َمله ِإال ِم ْن ثالثة :إِال ِم ْن
زیرا پیامبر فرموده استِ « :إذا مات ِ
َ ْ َ َ ْ ْ َ َ َ َ َ َ
ار َية أ ْو ِعلم یُنتَف ُع بِ ِه أ ْو َودل َصا ِلح یَد ُعو ُهل» )۶(.یعنی« :هنگامی که انسان
صدقة ج ِ
میمیرد ،پاداش اعمالش قطع میگردد ،مگر از سه عمل :صدقهی جاری ،یا علم و
دانش سودمندی که از آن استفاده میشود ،یا فرزند شایستهای که برایش دعا میکند».
پس از زندگی خویش برای آخرت خود ،استفاده کنید.
***
ُ َ َ ُ َ ُّ ر َ ر َ َّ ُ َ
ُ َ -222وعنه أن َرسول اهللِ قالَ « :ما حق ام ِری ٍء مسلِ ٍم َُل َش ٌء ی ِ
وِص فِیه ،یبِیت
َّ ُ ُ َ ر ُ َ ٌ ر َ َّ َر ََ ر
()1
متفق عليه؛ این ،لفظ بخاری است]. نی إِال َو َو ِصیته مكتوبة عِندهُ»ٌ [ . يللت ِ
َ َ َّ ر َ َ َّ َ َ ٌ ُ ُ َ ُ الث َ َيلال» .قال َُ ُ َ َ
يلع ريللة منذ س ِمعت ابن عمر :ما مرت ٍ ويف روای ٍة ملسلم« :یبِیت ث
َ َّ َ َّ ر َ َّ
رسول اّلل قال ذل ِك إِال َوعِن ِدي و ِصی ِيت.
ترجمه :ابنعمر $میگوید :رسولاهلل فرمود« :برای مسلمانی که چیزی برای
وصیت دارد ،جایز نیست که دو شب بر او بگذرد و وصیتنامهاش را ننوشته باشد».
( )۶ترمذی ،ش0272 :؛ و نسائی ،ش 2240 :بهنقل از عالمه بن عبدالرحمن از پدرش از ابوهریره.
( )1صحیح بخاری ،ش6722 :؛ و صحیح مسلم ،ش.0267 :
شرح ریاضالصالحین 448
در روایت مسلم آمده است« :سه شب را سپری کند» .ابنعمر $میگوید :از
زمانی که این سخن را از رسولاهلل شنیدهام ،یک شب نیز بر من نگذشته ،مگر
اینکه وصیتنامهام نزدم بوده است.
َ ُ َ َ َ ُ ََرَ َ ُ ُ ى -222وعن َأنس قالَ :خ َّط انلَّ
اإلنسان َوهذا أجله ،فبينما
ِ ذاه « فقال: وطاطخ ُّ
ب ِ
َ َ َ ُّ َ ر ُ َ َ َ
()۶
اء اخلط األق َرب»[ .روایت بخاری] هو کذل ِك إِذ ج
ترجمه :انس میگوید :پیامبر چند خط رسم کرد و فرمود« :این ،انسان و
این ،اجلِ اوست؛ در این میان که انسان به زندگی و آرزوهای خویش سرگرم است،
ناگهان خطّ نزدیکتر – یعنی مرگش -فرا میرسد».
ر َ َ َّ َ ًّ َ ًّ ُ َّ ى مسعو ٍد قالَ :خ َّط انلَّ ُّ ُ
ب خطا م َربعا ،وخط خطا يف ال َوس ِط ِ -221وعن ابن
َ َ َ َّ ر َ َ َّ َ َ
ارا إىل هذا اَّلِي يف َ َ ى
َخار ىجا ِم رن ُهَ ،و َخ َّط ُخططا صغ ى
الوس ِط مِن جانِبِ ِه اَّلِي يف الوسط ،فقال: ِ ِ ِ
ُ َ
َُ َ ٌ َ ُ ََ َّ َ َ َ َ َ َ َ ى ُ َ َ َ َ َ ُُ َ َ َ
ارج أمله وه ِذه ِ ِیطا ب ِ ِه َأو قد أحاط ب ِ ِه وهذا اَّل َِي ه َو خ ِ اإلنسان ،وهذا أجله حم ِ «هذا
َ ََ َ ُ َ ر ر َ َ َ ََ َ ُ َ َ ر َ ر َ ي َ ُ َر ُ َ ُ
ار األعراض ،فإِن أخطأهُ هذا ،نهشه هذاَ ،وإِن أخطأهُ هذا نهشه هذا». اخلطط الصغ
()1
[روایت بخاری]
ترجمه :ابنمسعود میگوید :پیامبر مربّعی رسم کرد و یک خط در وسط آن
کشید که از مربع ،خارج میشد و اطراف این خط که داخل مربع قرار داشت،
خطهای کوچکی رسم نمود و فرمود« :این -خط که داخل مربّع قرار دارد -انسان
است و این مربّع ،اجل اوست که او را احاطه کرده و این خط که بیرونِ مربّع است،
اجلِ اوست و این خطهای کوچک ،حوادث و مشکالت هستند که اگر از یکی از
آنها نجات یابد ،گرفتارِ آن یکی میشود».
شرح
سپس مؤلف /حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که ابنعمر $میگوید:
پیامبر فرمود« :برای مسلمانی که چیزی برای وصیت دارد ،جایز نیست که دو شب
بر او بگذرد و وصیتنامهاش را ننوشته باشد» .ابنعمر $میگوید :از زمانی که این
سخن را از رسولاهلل شنیدهام ،یک شب نیز بدون وصیتنامه بر من نگذشته است.
منظور از وصیت ،اینست که انسان دربارهی بخشی از ثروتش برای کسی
سفارش کند یا فرزندان کوچکش را به کسی بسپارد یا نسبت به کاری که در اختیار
اوست ،پس از مرگ خود به شخصی سفارش نماید که آن را به انجام برساند یا از آن
بهرهبرداری کند .مثالً شخصی بنویسد :وصیت من به فالنی اینست که به فرزندان
خردسالم توجه و رسیدگی کند.
وصیتم به فالنی ،اینست که یکسوم یا یک چهارم و یا یکپنجم ثروتم را جدا
نماید و در راه اهلل متعال ببخشد .سفارشم به فالنی اینست که از خانه یا ملکی که
پس از خود بهجا میگذارم ،استفاده کند.
خالصه اینکه وصیت ،عبارت است از اینکه انسان در حیات خود دربارهی
چیزهایی که در اختیار اوست ،به کسی سفارش کند تا پس از مرگ وی به آن
رسیدگی نماید .وصیت چند گونه است:
انواع وصیت :واجب ،حرام ،و جایز.
یکم :وصیت واجب :اینست که انسان نسبت به حقوقی که بر عهدهی اوست،
سفارش نماید تا وارثانش آن را انکار نکنند؛ بهویژه در شرایطی که دلیل یا سندی
دربارهی این حقوق وجود ندارد .مثالً کسی از او بستانکار است؛ اگر سندی در
اینباره وجود ندارد ،بر انسان واجب است که نسبت به بدهیاش وصیت کند؛ زیرا
اگر وصیت نکند ،ممکن است وارثانش ،این بدهی را انکار نمایند؛ بهویژه اینکه
وارثان ملزَم نیستند که هر ادعایی مبنی بر طلب یا بستانکاری از مردهی خویش را
بپذیرند .از اینرو اگر میّت ،در حیات خود نسبت به بدهیهایش سفارش نکند،
چهبسا حقّ کسی بر گردنش بماند .از اینرو در چنین مواردی وصیت ،واجب است.
همچنین واجب است که برای خویشاوندان و نزدیکانی که از او ارث نمیبرند،
وصیت کند؛ زیرا اهلل متعال میفرماید:
ُ ُ ُ ُ
ص ذي َة َل ِلَوَ ِدليَ َِ
نَ يا َٱلَو ِ ﴿كتِبَ َعليَكمَ َإِذا َحضَ َأحدك َُم َٱلَموَ َُ
ت َإِن َتركَ َخ ًَ
ًّ
[البقرة]١٨١ : وفَحقاََعََٱلَ ُم ذتقِيََ﴾١٨٠
وَٱلَقَربِيَََب ِٱلَمعَ ُر ِ َ
شرح ریاضالصالحین 411
بر شما این حکم مقرر شده که چون مرگ هر یک از شما فرا رسد ،اگر مالی از خود بهجا
میگذارد ،به صورت عادالنه برای پدر و مادر و نزدیکان وصیت کند.
البته حکم وصیت برای پدر و مادر و خویشاوندانی که ارث میبرند ،با آیههای
میراث ،منسوخ شد؛ یعنی وصیت برای وارثان ،جایز نیست و این آیه ،دربارهی
نزدیکانی که ارث نمیبرند ،به قوت خود باقیست .چنانکه ابنعباس $و بسیاری از
علما ،همین دیدگاه را دارند؛ یعنی بر انسان واجب است که وقتی مال و ثروت
فراوانی دارد ،بخشی از ثروتش را که برایش میسّر است ،برای آن دسته از نزدیکانش
وصیت نماید که از او ارث نمیبرند .البته وصیت برای وارث ،جایز نیست؛ زیرا سهم
ارثش برای او کافیست .لذا وصیت در دو موردی که ذکر شد ،واجب میباشد:
-۶وقتی بدهی داشت یا حقّ مردم بر گردنش باشد.
-1زمانی که ثروت فراوانی دارد؛ در چنین حالتی بر او واجب است برای آن
دسته از خویشاوندانش که از او ارث نمیبرند ،دربارهی بخشی از اموالش
وصیت کند.
دوم :وصیت حرام :مانندِ اینکه برای یکی از وارثانش وصیت کند؛ به عنوان
مثال برای فرزند بزرگش سفارش کند و در میان وارثانش ،سهم بیشتری به او بدهد
یا برای همسرش وصیت نماید و بیش از سهمِ وی به او اختصاص دهد .چنین کاری
حرام است؛ اگرچه از همسرش راضی باشد و بخواهد نیکیهایش را جبران کند ،باز
هم جایز نیست که برای او به چیزی بیش از سهمش وصیت کند .همچنین اگر یکی
از فرزندانش ،به او خدمت و نیکی میکند ،جایز نیست که برای چنین فرزندی به
چیزی بیش از سهم ارثش وصیت نماید و این ،حرام است.
گاه مشاهده میشود که برخی از مردم ،چندین فرزند دارند و چون فرزندِ
بزرگشان را داماد میکنند ،به گمان خود برای اینکه حقّی از فرزندان کوچکتر ضایع
نشود ،بهاندازهی مخارجی که برای فرزند بزرگشان پرداخت کردهاند ،به نفع فرزندان
کوچک خود وصیت میکنند؛ این هم حرام است .زیرا ازدواج دادن فرزند ،یک
ضرورت و نیاز مقطعی مانند خوردن و آشامیدن است؛ به عبارت دیگر فرزندی که
نیازمند ازدواج است و پدرش قدرت مالی دارد ،بر او واجب است که به ازدواج
416 باب :یاد مرگ و کوتاهکردن آرزو
فرزندش کمک کند؛ اما برای پدر جایز نیست که با چنین استداللی ،یعنی به گمان
این که فرزند بالغش را ازدواج داده است ،باید پس از مرگ خود ،همان مبلغ یا کمک
را از طریق وصیت به فرزند خردسالش اختصاص دهد.
این ،مسألهایست که بر بسیاری از طالب پوشیده میباشد و گمان میکنند که
اگر فرزند خود را داماد میکنید ،بر شما واجب است بهاندازهای که برای داماد کردن
فرزند بزرگ خود هزینه کردهاید ،برای فرزندان خردسال خود نیز وصیت نمایید .این،
درست نیست؛ بلکه وصیت برای وارث ،بهطور مطلق جایز نمیباشد .لذا اگر کسی از
روی بیاطالعی از این موضوع ،به نفع یکی از وارثانش وصیت کند ،قبول یا ردّ این
وصیت ،به سایر وارثان بستگی دارد؛ اگر بخواهند این وصیت را میپذیرند و گرنه،
آن را رد میکنند.
سوم :وصیت جایز :اینست که انسان به بخشی از اموالش که از یکسوم کل آن
تجاوز نمیکند ،وصیت نماید .زیرا وصیت کردن به بیش از یکسوم اموال ،ممنوع
است و هرکس به کمتر از آن ،آزاد میباشد و میتواند برای هرکس جز وارثانش،
وصیت کند .اما آیا یکسوم بهتر است یا یکچهارم و یا یکپنجم؟ میگوییم:
یکسوم ،بیشترین مقداریست که میتوانید وصیت کنید و بهتر است که کمتر از
یکسوم باشد .از اینرو ابنعباس $گفته است :ای کاش مردم به جای یکسوم،
یکچهارم اموالشان را وصیت میکردند .زیرا پیامبر به سعد بن ابیوقاص فرمود:
ُّ ُ ُ ُ
ري» .یعنی« :یکسوم ،و یکسوم نیز زیاد است» .ابوبکر یکپنجث كث ٌ
ِ «اثلُّلث واثلل
اموالش را صدقه داد و فرمود :من ،همان چیزی را میپسندم که اهلل برای خود
پسندیده است .لذا به یکپنجم (خمس) اموالش وصیت نمود و این ،بهترین مقدار
برای صدقه دادن اموال یا وصیت کردن دربارهی آن است.
ای کاش طالب علم و کسانی که وصیتنامهها را مینویسند ،به وصیتکنندگان
یادآوری میکردند که بهترین وصیت ،وصیت به یکپنجم اموال است ،نه یکسوم آن.
و متأسفانه وصیت به یکسوم اموال در میان مردم ،رایج شده و این ،بیشترین حد و
اندازهایست که پیامبر تعیین نموده است ،و گرنه ،وصیت به کمتر از آن ،بهتر
میباشد؛ یعنی یکچهارم از یکسوم بهتر است و یکپنجم از یکچهارم.
شرح ریاضالصالحین 412
ناگفته نماند :اگر وارثان ،نیازمندند ،ترک وصیت بهتر است؛ زیرا وارثان،
ًَ َْ َُ ياء َخ ْ ٌ ك إ ْن تَ َ
ذر َورثتَك أغ ِن َ َّ َ
تذره ْم اعلة ري ِمن أن مستحقترند .پیامبر فرموده استِ « :إن ِ
َ َّ ُ َ
ون َّ
انلاس» )۶(.یعنی« :اگر وارثانت را پس از خود ،بینیاز ترک گویی ،بهتر است یتكفف
از اینکه آنها را فقیر و نیازمند رها کنی تا دست گدایی پیش این و آن دراز کنند».
لذا اگر از وضعیت وارثان خود آگاهید و میدانید که وضعیت متوسطی دارند و به فقر
نزدیکترند و از عالقه و نیازشان به این مال آگاهی دارید ،بهتر است به صدقه دادن
هیچ بخشی از اموال خود وصیت نکنید.
در حدیث ابنعمر $به وصیت کردن یا نوشتن وصیتنامه اشاره شده است و
همانگونه که پیشتر اشاره کردیم ،وصیت بر سه گونه است :وصیت واجب ،وصیت
حرام و وصیت مباح (جایز).
وصیت واجب :اینست که انسان نسبت به بدهیها و حقوقی که بر عهدهی
اوست ،وصیت نماید تا وارثانش ،آن را انکار نکنند و حقّ کسی ضایع نشود؛ بهویژه
اگر دلیل یا سندی دربارهی این حقوق وجود نداشته باشد .همچنین بر کسی که مال
و ثروت فراوانی از خود بهجا میگذارد ،واجب است که بدون سهمبندی و کمتر از
یکسوم اموالش برای آن دسته از نزدیکان خود که از او ارث نمیبرند ،وصیت کند.
وصیت حرام خود بر دو نوع است :یکی اینکه برای یک از وارثان وصیت شود؛
و دیگر اینکه افزون بر یکسوم کل اموال باشد.
وصیت مباح غیر از موارد مذکور است؛ البته بهتر و افضل ،اینست که به
یکپنجم و کمتر از آن وصیت شود و اگر تا یکچهارم و یکسوم نیز وصیت گردد،
ایرادی ندارد؛ ولی وصیت کردن به بیش از یکسوم ،جایز نیست.
در حدیث ابنعمر $به نوشتن وصیتنامه اشاره شده است؛ زیرا پیامبر
فرمود« :مگر اینکه وصیتنامهاش ،نزدش مکتوب (نوشتهشده) باشد» .و این ،نشان
میدهد که نوشتن وصیتنامه واجب است« .مکتوب» اسم مفعول است؛ لذا
وصیتنامه ،باید مکتوب باشد و فرقی نمیکند که وصیتکننده ،خود آن را بنویسد یا
( )۶بخاری ،ش)2272 ،5518 ،2822 ،0682( :؛ و مسلم ،ش .0262 :ر.ک :حدیث شمارهی .7
413 باب :یاد مرگ و کوتاهکردن آرزو
دیکته کند و دیگری بنویسد؛ مهم ،ثبوتِ وصیتنامه است ،چه به خطّ وصیتکننده
باشد و چه به خط شخصی قابل اعتماد؛ اما اگر به خطی مجهول باشد ،اعتبار ندارد و
به آن ،عمل نمیشود.
اینکه فرمود« :وصیتنامهاش ،نزدش مکتوب (نوشتهشده) باشد» ،نشان میدهد
که انسان ،باید مراقبِ سندهایش باشد و آن را در دسترسِ کسی قرار ندهد؛ مثالً در
گاوصندوق یا امثال آن بگذارد تا از میان نرود یا کسی در آن ،دستکاری نکند یا به
آن ،دستبرد نزند.
خالصه اینکه از این حدیث به اهمیت توجه به نوشتن وصیتنامه پی میبریم و
درمییابیم که انسان باید مراقب وصیتنامهاش باشد تا از میان نرود .همچنین پی
میبریم که صحابه بهسرعت به دستورها و رهنمودهای رسولاهلل عمل میکردند.
چنانکه ابنعمر $پس از شنیدن این حدیث فرمود« :از زمانی که این سخن را از
رسولاهلل شنیدهام ،یک شب نیز بر من نگذشته ،مگر اینکه وصیتنامهام نزدم بوده
است».
لذا شایسته و بایستهی هر مسلمانیست که به این موضوع ،اهمیت دهد؛ زیرا
مرگ انسان ،بیخبر میرسد .در این صورت ،انسان نه به خود ستم میکند و نه حقّ
کسی ضایع میشود.
***
َ َ َ ى َر َ َّ ُ َ َ ر
َ -229وعن أيب هریرة أن َرسول اهللِ قال« :بادروا باألعمال سبعا ،هل تنتظرون
ى ُ ى َ َّ َّ ى ُر ى َ ى َ ى ُ ين ُم رطغیاىَ ،أ رٌ إالَّ فقراى ُمنسیاىَ ،أ ر
ادلجال فسدا ،أو هرما مفندا أو موتا َمهزا أ ِوِ م مرضا و غ و
َ َّ ُ َ ر ُ َ َ َ َّ ُّ َ
()۶
فْش َغئب ینتظ ُر ،أ ِو الساعة فالساعة أدىه وأمر»[ .روایت ترمذی]
ترجمه :ابوهریره میگوید« :رسولاهلل فرمود« :پیش از فرارسیدن هفت چیز،
به سوی اعمال نیک بشتابید؛ آیا جز این هفت مورد ،انتظار یا توقع دیگری دارید؟
فقری نسیانآور ،یا ثروتی طغیانگر ،یا بیماری و مرضی تباهکننده ،یا پیریای که
( )۶ضعیف است؛ نک :ضعیف الجامع ،ش6204 :؛ و السلسلة الضعيفة ،ش0222 :؛ و ضعیف الترمذی،
ش ،511 :از آلبانی/؛ این حدیث پیشتر بهشمارهی 85گذشت.
شرح ریاضالصالحین 414
باعث زوال عقل میشود ،یا مرگی ناگهانی ،یا دجال که بدترین غایب مورد انتظار
است یا رستاخیز که سختتر و تلختر میباشد».
رَ رَ َ َ
َ
ات» ،یعين الم روت[ .ترمذی
َّ َّ ول اهللِ« :أ رك ِ ُ
َثوا ذِکر هاذ ِِم الَل ِ
َ َ َ ُ ُ
-221وعنه قال :قال رس
()۶
روایت کرده و گفته است :حدیثی حسن میباشد].
ترجمه :ابوهریره میگوید :رسولاهلل فرمود« :قطعکننده و ازمیانبرندهی
لذتها را فراوان یاد کنید»؛ یعنی مرگ را.
َ َ َ َ َ ُ ُ َّ ر ُ َّ َ
-222وعن أيب بن کعبَ كن َرسول اّللِ إِذا ذه َب ثلث اللی ِل ،قام فقال« :یا أیها
َ رَ ُ َ َ رَ ُ َ َ ُ َ ر َ ُ ُ َّ َ ُ َّ ُ ر ُ ُ َّ
اّلل َج َ
جاء الم روت بِما فِی ِه». جاء الم روت بما فِی ِه، الرادِفة، جفة تتبعها ِ ت الرا اء ِ انلاس اذکروا
ر َ َ ي ُ ر ُ َّ َ َ َ ر َ َ َ ر َ ر َ ُ َ ُ َ َ ُ َ
اليت؟ قال« :ما ِشئت»؛ قلت :یا رسول اهللِ إِّن أك َِث الصالة علیك ،فكم أجعل لك ِمن ص ِ
ر َ ر َ َ ََُ َ رٌ َ ُُ ُ َ ر َ ر َ َ ر ُ ر ُ ُّ ُ َ
ری لك» .قلت :فانليصف؟ قال «ما ِشئت ،فإِن الربع؟ قال« :ما شئت ،فإِن ِزدت فهو خ قلت
ُ ر ََُ ر ُ َ ٌ َ ر ر َ ر َ َ َ َ ُ ر ُ َ ٌ َ ر َ
ری لك» .قلت :أجعل نی؟ قال« :ما ِشئت ،فإِن ِزدت فهو خ ِزدت فهو خری لك» .قلت :فاثللث ِ
ى ُ ر َ َّ َ ُ ُ َ َ َ ر ُ َ ُ َّ َ َ
لك صال ِيت ُكها؟ قال« :إذا تكیف همك ،ویغف ُر لك ذنبك»[ .ترمذی روایت کرده و گفته
()1
است :حدیثی حسن میباشد].
ترجمه :ابی بن کعب میگوید :رسولاهلل پس از گذشتِ یکسوم شب
برمیخاست و میفرمود« :ای مردم! اهلل را یاد کنید؛ بهطور قطع نخستین دمیدن -در
صور -فرامیرسد و پس از آن ،دومین دمیدن روی میدهد .بهیقین مرگ با آنچه در
خود دارد ،میآید؛ مرگ با سختیهایی که در خود دارد ،میآید» .عرض کردم :ای
رسولخدا! من بر شما زیاد درود میفرستم؛ چقدر از دعاهایم را به درود و صلوات
بر شما اختصاص دهم؟ فرمود« :هر چه خواستی» .گفتم :یکچهارم آن را؟ فرمود:
«هر چه خواستی؛ و اگر بر آن بیفزایی برای تو بهتر است» .پرسیدم :نصفِ آن را؟
فرمود« :هر چه خواستی؛ و اگر بر آن بیفزایی برای تو بهتر است» .سؤال کردم :پس
دوسوم آن را؟ فرمود« :هر چه خواستی؛ و اگر بر آن بیفزایی برای تو بهتر است».
( )۶صحیح الجامع ،ش0601 :؛ صحیح الترمذی ،آلبانی ،/ش0277 :؛ و إرواء الغلیل ،ش.226 :
( )1صحیح الجامع ،ش7222 :؛ السلسةالصحيحة ،ش846 :؛ و صحیح الترمذی ،آلبانی ،/ش.888 :
411 باب :یاد مرگ و کوتاهکردن آرزو
گفتم :همهی دعاهایم را به درود و صلوات بر شما اختصاص میدهم .فرمود« :در این
صورت ،همهی غمها و خواستههایت برطرف و گناهانت آمرزیده میشود».
شرح
مؤلف /در باب یاد مرگ و کوتاه کردن آرزو حدیثی بدین مضمون نقل کرده
است که ابوهریره میگوید :رسولاهلل فرمود« :پیش از فرارسیدن هفت چیز ،به
سوی اعمال نیک بشتابید» .یعنی پیش از اینکه گرفتار این هفت مورد شوید ،کارهای
نیک انجام دهید .سپس هفت مورد را ذکر فرمود:
«فقری نسیانآور»؛ یعنی انسان بهگونهای فقیر شود که پروردگارش را از یاد ببرد.
زیرا لباس فقر بدترین لباسیست که بنده میپوشد؛ به عبارت دیگر آدم فقیر هم به
خوردن و آشامیدن ،لباس ،همسر و مسکن نیازمند است ،اما چیزی برای رفع
نیازهایش ندارد؛ لذا زمین با تمام گستردگیاش بر تو تنگ میشود و آنقدر برای رفع
نیازهایش تالش و تکاپو میکند که اهلل را از یاد میبرد و نمیتواند آنگونه که باید
و شاید او را عبادت نماید .همچنین از بسیاری از عبادتها مانند زکات ،صدقه ،آزاد
کردن برده ،حج ،انفاق در راه اهلل و دیگر عبادتهایی که مستلزم ثروت است،
بازمیماند.
«یا ثروتی طغیانگر»؛ بدینسان که اهلل دنیا را به روی انسان بگشاید و او را
ثروتمند بگرداند؛ اما انسان خود را از پروردگارش بینیاز بداند و به سرکشی روی
بیاورد و واجبات االهی را انجام ندهد و از کارهایی که اهلل متعال نهی کرده،
خودداری نکند .اهلل متعال میفرماید:
ذ ذ
[العلقَ ]٧ ،٦ : غََ٦أنَ ذرء َاهَُٱسَتغَ ىَ
نَ﴾٧ لنسَنََلطَ ىَ
نَٱ َِ
لَكَإ ِ َ
﴿ َ
حقا که انسان (عجیب است و) سر به طغیان مینهد ،هنگامی که خود را بینیاز میبیند.
«یا بیماری و مرضی تباهکننده»؛ یعنی بیماریای که زندگی انسان را فلج و تباه
کند .زیرا انسان تا زمانی که سالم و تندرست است ،پرنشاط و آسودهخاطر میباشد و
دنیاش به رویش گشوده است؛ اما همینکه بیمار میشود ،از لحظ جسمی و روحی
ضعیف میگردد و همواره در غم و اندوه بهسر میبرد و بدینسان زندگیاش خراب
میشود.
شرح ریاضالصالحین 411
«یا پیریای که باعث ضعف و زوال عقل میگردد»؛ همانگونه که اهلل متعال
میفرماید:
ُ ذ ذُ ذُ ُ ذ ذ
ّلل َٱَّلِي َخلقكم َ ِمِن َضعَفَ َث َم َجعلَ َمِنَ َبعَ َِد َضعَفَ َقوةَ َث َم َجعلَ َمِنََ ﴿ٱ َُ
ُ ُ ُ
[الرومَ ََ ]٢٣ : ِيمَٱلَقد َُ
ِيرَ﴾٥٤ بعَ َِدَق ذوةََضعَفَاَوشيَبةََيَل َُ
قَماَيشاَ َُءَوهوََٱلَعل َُ
اهلل ذاتیست که شما را از نطفهای ضعیف آفرید؛ سپس بعد از ناتوانی ،قدرت و نیرو بخشید و
آنگاه پس از توانایی ،پیری و ناتوانی قرار داد .هر چه بخواهد ،میآفریند؛ و او ،دانای
تواناست.
انسان تا زمانی که جوان است و نیرو دارد ،در عبادت ،چاالک میباشد؛ راحت
وضو میگیرد ،با نشاط نماز میخواند و با توان و نیرو به کسب علم و دانش
میپردازد؛ اما هنگامی که پیر میشود ،بهگونهای میگردد که اهلل از زبان زکریا
بیان فرموده است:
ِ ِ
[مريمَ ]٣ : ِنَوَٱشَتعلََٱ ذلرأَ ُ َ
سَشيَبَا﴾ نَوهنََٱلَعظَ َُمَم ِِ َ
بَإ ِ ِ َ
﴿قالََر َِ
گفت :ای پروردگارم! بهراستیستخوانم سست شده و سرم از پیری ،سفید گشته است.
منظور از سست شدن استخوان ،ضعیف شدن اسکلت است که تمام بدن بر روی
آن قرار میگیرد؛ وقتی اسکلت ضعیف شود ،تمام بدن ضعیف میگردد و انسان
نمیتواند کارهایی را که در جوانی انجام میداده ،انجام دهد.
«یا مرگی سریع و ناگهانی»؛ هنگامی که انسان میمیرد ،فرصت عمل کردن پایان
مییابد .چه بسیار انسانهایی که مردهاند ،اما گمان نمیکردند که بدین زودی بمیرند!
چه بسیار جوانانی که در کام مرگ فرو رفتهاند! چه بسیار جوانان سالم و تنومندی که
در حوداثی از قبیل آتشسوزی ،واژگونی ماشین ،فروریختن دیوار یا در اثر سکتهی
قلبی مردهاند!
پس به سوی اعمال نیک بشتابید؛ چهبسا در حالِ گفتگو با خانواده باشید و مرگ
به سراغتان بیاید؛ چه بسا در رختخواب باشید و بمیرید؛ چه بسا مشغول خوردن غذا
باشید و هیچگاه از سرِ سفره بلند نشوید؛ شاید هم در خودرو یا در سفر ،رهسپار
آخرت شوید؛ پس به سوی کارهای نیک بشتابید.
417 باب :یاد مرگ و کوتاهکردن آرزو
و فرمود« :یا دجال که بدترین غایب مورد انتظار است» .دجال ،مردی بدطینت،
دروغگو و پلید است که در آخر زمان ظهور میکند و مردم را به گمراهی میکشاند و
آنها را به پرستش و عبادت خویش فرا میخواند و بسیاری از مردم ،اال ماشاءاهلل به
او میگروند.
این ،همان واقعهی خطرناکیست که در هر نمازی از آن به اهلل پناه میبریم.
ِّ َ ُ َ َّ
پیامبر فرموده است« :در پایان آخرین تشهد ،این دعا را بخوانید :الل ُه َّم إِي أ ُعوذ بِك
يح َ ْ َْ َْ م ْن َع َذاب َج َه َّن َم َوم ْن َع َذاب الْ َق ْ َ ْ ْ َ ْ َ ْ َ َ ْ َ َ
ات ،و ِمن ِفتن ِة الم ِس َِب ،و ِمن ِفتن ِة المحيا والمم ِ
ِ ِ ِ ِ ِ
َّ َّ
ال» .یعنی« :یا اهلل! از عذاب دوزخ ،عذاب قبر ،از فتنهی زندگی و مرگ ،و از ()۶
ادلج ِ
فتنهی دجال به تو پناه میبرم».
دجال ،مردی از بنیآدم و از جنس بشر است؛ این دروغگوی کافر ،لوچ و کور
است و چشمش مانند دانهی انگور ،برآمده میباشد و میان دو چشمش ،نوشته شده
است« :کافر» (ک ،ف ،ر)؛ و هر مؤمنی میتواند آن را بخواند؛ چه باسواد باشد و چه
بیسواد .اما منافقان و کافران ،نمیتوانند کلمهی کافر را که در میان چشمان دجال
نوشته شده است ،بخوانند؛ اگرچه باسواد باشند .این ،یکی از نشانههای االهیست.
دجال ،مردم را به پرستش خویش فرامیخواند و میگوید :من ،پروردگار شما
هستم .بوستان و آتشی با اوست؛ بوستان یا بهشتی که با خود دارد ،در حقیقت ،دوزخ
()1
است؛ و برعکس ،آتشی که با اوست ،بهشت است.
مردم دچار توهم میشوند و گمان میکنند هرکس از او اطاعت کند ،او را به
بهشت میبرد و هرکس از او نافرمانی کند ،او را در دوزخ میافکند؛ اما حقیقت ،غیر
از اینست؛ یعنی کسی که وارد بهشت دجال شود ،وارد دوزخ پروردگار میگردد و
هرکس از او نافرمانی کند و در آتش دجال بیفتد ،به بهشت الهی میرود.
دجال نزد گروهی از صحرانشینان میرود که در صحرایی خشک و بیعلف
زندگی میکنند؛ پستانهای دامهایشان خشکیده و شیری در آن نیست .وی ،آنها را
()۶صحیح مسلم ،ش 422 :بهنقل از ابوهریره؛ در صحیح بخاری نیز حدیثی به همین مضمون آمده
است؛ ر.ک :بخاری ،ش.0277 :
( )1ر.ک :صحیح بخاری ،ش222 :؛ و صحیح مسلم ،ش.6822 :
شرح ریاضالصالحین 418
به پرستش خویش فرامیخواند و آنها نیز میپذیرند .آنگاه دجال به آسمان دستور
میدهد که ببارد و به زمین فرمان میدهد که گیاه برویاند و همینطور نیز میشود .در
نتیجه کسانی که دجال را عبادت می کنند ،در رفاه و آسایش قرار میگیرند و
دامهایشان در حالی از صحرا باز میگردند که پستانهایی آکنده از شیر دارند و چاق
و فربه هستند .لذا اینها به عبادت دجال ادامه میدهند و مدتی کوتاه از رفاه و
آسایش دنیا احساس سعادت میکنند ،اما در حقیقت دنیا و آخرت خویش را تباه
میگردانند؛ زیرا دجال را به جای اهلل ،به خدایی میگیرند .پیامبر دربارهی دجال
فرمود« :او ،بدترین غایب مورد انتظار است» .اهلل متعال ،ما و شما را از فتنهاش در پناهِ
خویش قرار دهد.
سپس فرمود« :یا رستاخیز که سختتر و تلختر میباشد»؛ یعنی برپا شدن قیامت.
همانگونه که اهلل میفرماید:
ذ ُ ُ ذ ُ
[القمر]٣٦ : لساع َةَأدَهََوأم َُّرَ﴾٤٦لساع َةَموَع ُِدهمََوَٱلَٱ
﴿ب َِ
بلکه رستاخیز ،وعدهگاه آنان است و رستاخیز ،سختتر و تلختر میباشد.
لذا هر آن امکان دارد که انسان ،گرفتار این هفت مورد شود و از عمل باز بماند؛
از اینرو هرکس باید تا زمانی که سالم ،جوان و بانشاط است و فراغت و امنیت دارد،
فرصت را غنیمت بداند و پیش از آنکه این نعمتها را از دست بدهد و پشیمان
شود ،به انجام کارهای نیک بپردازد؛ و گرنه ،پشیمانی سودی نخواهد داشت.
***
-33باب :مستحب بودن زیارت قبور (رفتن به قبرستان) برای
مردان و آنچه زیارتکننده میگوید
میگوید :پیامبر به آنها آموزش میداد که وقتی به قبرستان ترجمه :بریده
َ ْ ُ ْ َ ْ ُ ْ َ َّ ِّ َ
َّ ُ َ َ ُ ْ ْ
ي َوإِنا یار ِمن المؤ ِم ِني والمس ِل ِمبگویند«َ :السالم عليكم أهل ادل ِ میروند ،این دعا را
َ َ ()۶ َ َ
ْ ُ َّ َ َ ُ َ ُ َ ْ َ َ َّ ُ ُ
ك ُم العا ِفية». اَّلل بِك ْم ال ِحقون ،أسأل اَّلل نلا ول إِن شاء
رَ َ ََرََ ُ َ َّ ُ ُ َّ -223وعن ابن َع َّباس رِض ُ
بور بالم ِدین ِة فأقبل ٍ ق ِ ب ِ اّلل اهلل عنهما قال :مر رسول ٍ
َ ر ُ َّ ُ َ َ َ ُ ر َ ر ُ َ َ ُ َّ ُ َ َ ر ُ ر َ ر َ ُ ُ َ َ َر ر َ ر
ور ،يغ ِفر اّلل نلا ولكم ،أنتم سلفنا علی ِهم بوَج ِه ِه فقال« :السالم علیكم یا أهل القب ِ
َ ر
()1
وَن ُن باألث ِر»[ .ترمذی روایتش کرده و گفته است :حدیثی حسن میباشد].
ترجمه :ابنعباس $میگوید :رسولاهلل از کنار قبرستانی در مدینه عبور کرد؛
َّ ُ َ َ ْ ُ ْ َ ْ َ ُ ُ َ ْ ُ َّ ُ َ َ ُ
اَّلل نلا َولك ْم، ور ،يغ ِفر
آنگاه رو به قبرها نمود و فرمود« :السالم عليكم یا أهل القب ِ
َ ()۳
َ ْ َُ َْ
أنتُم َسلفنا وحن ُن باألث ِر».
شرح
مؤلف /در کتاب «ریاضالصالحین» بابی بدین عنوان گشوده است« :مستحب
بودن زیارت قبور (رفتن به قبرستان) برای مردان و آنچه زیارتکننده میگوید».
منظور از زیارت قبور ،رفتن به قبرستان بهپیروی از رسولاهلل است .انسان،
چهار منزل دارد:
منزل نخست :شکم مادر.
دومین منزل :دنیا.
سومین منزل :قبر.
( )۶ترجمه« :سالم بر شما ای مؤمنان و مسلمانانی که در این سرا سکونت دارید! و ما هر زمان که اهلل بخواهد،
به شما خواهیم پیوست؛ از اهلل متعال برای خودمان و شما ،عافیت و رستگاری را درخواست میکنم».
( )1ضعیف است؛ ر.ک :ضعیف الجامع ،ش2276 :؛ و ضعیف الترمذی ،آلبانی ،/ش072 :؛ آلبانی در
احکام الجنائز نیز این حدیث را ضعیف دانسته است.
( )۳ترجمه« :سالم بر شما ای اهل قبور! اهلل ،ما و شما را بیامرزد؛ شما گذشتگان ما هستید و ما نیز پس
از شما خواهیم آمد».
416 باب :مستحببودن زیارت قبور (رفتن به قبرستان) برای مردان و آنچه ...
و چهارم :سرای آخرت است که آخرین منزل انسان میباشد و جاوادنه در آن
میماند .اهلل متعال ما را در جرگهی کسانی قرار دهد که در آخرت ،رستگار میشوند.
پیامبر ابتدا از زیارت قبرها ،نهی میکرد؛ زیرا مردم ،تازهمسلمان بودند و بیم آن
میرفت که به قبرپرستی دچار شوند یا مردگان را با اهلل ،شریک قرار دهند .از اینرو
رسولاهلل برای پیشگیری از این شرک ،از زیارت قبور منع کرد و این ،روشِ
پیامبر بود که همهی راهها و درهای منتهی به شرک را میبست.
همچنین گناه ،هرچه بزرگتر باشد ،پیشگیری از آن نیز مهمتر و جدیتر است
و بهشدت از راههای منتهی به چنین گناهانی منع میشود .مانند زنا که گناه
بزرگیست؛ از اینرو اسباب و زمینههای زنا از قبیل نگاه به نامحرم یا خلوت کردن و
امثال آن ،حرام است.
شرک ،بدترین و بزرگترین ظلم بهشمار میآید .چنانکه از پیامبر سؤال شد:
َ ََ َ َ ْ َ ْ َ َ َّ
َّلل نِ ًّدا َو ُه َو خلقك» )۶(.یعنی« :بزرگترین
بزرگترین گناه چیست؟ فرمود :فرمود« :أن َتعل ِ ِ
گناه ،اینست که برای اهلل شریکی قرار دهی ،در حالی که او تو را آفریده است».
زمانی که مردم ،قبرها را تعظیم میکردند ،پیامبر از زیارت قبور منع نمود و
آنگاه که ایمان در دلهایشان جای گرفت ،به آنها اجازه داد که به زیارت قبرها،
یعنی به قبرستان بروند؛ فرمود« :پیشتر شما را از زیارت قبور ،نهی میکردم؛ اما اینک
به زیارت قبور بروید» .بدینسان رسولاهلل ممنوعیت زیارت قبور را لغو کرد و
زیارت قبور را جایز قرار داد و به آن ،تشویق نمود؛ چنانکه فرمود« :زیارت قبور ،ما
را به یادِ آخرت میاندازد» و شایسته است انسان به عملی که یادآورِ آخرت است،
توجه کند؛ زیرا وقتی قلب انسان ،آخرت را فراموش نماید ،غافل میشود و به دنیا
مشغول میگردد و بدین ترتیب دنیا و آخرتش را به تباهی میکشاند .چراکه تباه
کردن آخرت ،در حقیقت ضایع کردن دنیا و آخرت است.
لذا شایسته است هر از چند گاهی ،به قبرستان برویم تا از زیارت قبور ،نفع
ببریم؛ یعنی به یادِ آخرت بیفتیم و برای مردگان ،دعا کنیم؛ نه اینکه از مردگان دعا
( )۶صحیح بخاری ،ش)7461 ،2200 ،2110 ،5720 ،5577( :؛ و صحیح مسلم ،ش 22 :بهنقل از
عبداهلل بن مسعود.
شرح ریاضالصالحین 412
بخواهیم یا مردگان را بخوانیم .کسی که به قبرستان میرود ،مطابق روش پیامبر بر
مردگان درود میفرستد .عایشه& میگوید :رسولاهلل شبهایی که نزد من بود ،در
ار قَ ْوم ُمؤم َ
ك ْم َد ََّ ُ َ َ ْ ُ
ني، ِ پایان شب به قبرستان بقیع میرفت و میگفت« :السالم علي
ُ َ ُ ْ ُ َ ُ َ َ ً ُ َ َّ ُ َ
ون ،وإنَّا إ ْن َش َ َّ ُ ََ ُ
اك ْ
الحقون» .سپس میگفت: اء اَّلل بِكم ِ ِ ِ ل ج ؤ م اد غ ، ون د وعت ما م وأت
َ َ ْ ْ َ َ ْ ُ َّ َّ
يع الغ ْرق ِد» .یعنی« :یا اهلل! مردگان قبرستان بقیع را بیامرز». «اللهم اغ ِفر أله ِل ب ِق ِ
بقیعالغرقد ،نامِ قبرستان مدینه است و این امید وجود دارد که این دعا ،شامل حالِ
همهی مردگانی گردد که تا قیامت ،در این گورستان بهخاک سپرده میشوند و شاید
منظور ،فقط مردگانی بوده که در زمان پیامبر در این قبرستان مدفون شدهاند.
در هر صورت ،کسی که شایستهی برخورداری از رحمت الهی باشد ،چه این
دعا شامل حالش شود و چه نشود ،از رحمت الهی برخوردار میشود و کسی که در
جرگهی اهل سعادت نباشد ،این دعا شامل حالش نمیگردد و سودی از آن نمیبرد.
خالصه اینکه انسان باید هر از چندگاهی ،به قبرستان برود؛ شب یا روز ،صبح
یا عصر ،جمعه باشد یا روزِ دیگری؛ وقتِ مشخّصی ندارد .هر گاه احساس کردید که
قلبتان غافل شده است یا به دنیا دلبستگی پیدا کردهاید ،به قبرستان بروید و در
سرنوشت کسانی بیندیشید که دیروز ،همانند شما روی زمین میخوردند و
مینوشیدند و از زندگی لذت میبردند ،اما اینک کجا رفتهاند؟ اکنون در گروِ اعمال
خویش هستند و تنها چیزی که به آنها فایده می رساند ،اعمالیست که پیشاپیش
َ ْ َ ُ ْ َ ِّ َ َ َ ٌ َ ْ ُ ُ َ ُ ُ َ ُ
ماهل َوع َمله: فرستادهاند .همانگونه که پیامبر فرموده است« :یتبع الميت ثالثة :أهله و
ُ َ ريج ُع ْاثنَان َو َيبْ ََق َواحد :یَ ْرج ُع أَ ْهلُ ُه َو َم ُ ُ
اهل َو َيبَْق َع َمل ُه» )۶(.یعنی« :سه چیز ،مرده را ََْ
ِ ف ِ
همراهی میکند :خانواده ،و مال و عمل او .دو تا از اینها بازمیگردند و یکی با او
میماند :خانواده و مالش برمیگردند و عملش با او میماند».
( )۶صحیح بخاری ،ش2405 :؛ صحیح مسلم ،ش[ .6821 :این حدیث پیشتر به شمارهی 012ذکر
شده است].
413 باب :مستحببودن زیارت قبور (رفتن به قبرستان) برای مردان و آنچه ...
َّ ُ َ َ ْ ُ
ك ْم َد َ
ار پس در سرنوشت اینها بیندیش و به آنها سالم کن و بگو« :السالم علي
ني» .اهلل داناتر است ،اما چنین بهنظر میرسد که آنها ،این سالم را پاسخ قَ ْوم ُمؤم َ
ِ
میگویند؛ زیرا با صیغهی مخاطب به آنها سالم میشود .و احتمال دارد منظور از
درود و سالم بر مردگان ،فقط دعا در حقّ آنها باشد؛ چه بشنود و چه نشنوند ،پاسخ
دهند یا پاسخ ندهند.
در هر حال انسان باید در حقّشان دعا کند و به مسیر و سرنوشت قطعی خود
انشاءالل» در اینجا به زمانِ
ُ َ
الحقون» « . اقرار نماید و بگوید« :وإنَّا إ ْن َش َ َّ ُ ُ ْ
اء اَّلل بِكم ِ ِ ِ
پیوستن به گذشتگان یا مردگان برمیگردد ،نه به اصلِ پیوستن به مردگان یا مردن؛
انشاءالل» نمیگویند .لذا
زیرا مُردن و ترک دنیا ،قطعیست و برای مسایل قطعی « ،
این قید در اینجا ،به زمانِ مرگ مربوط میشود؛ چراکه هیچیک از ما ،زمان مرگش را
نمیداند .بنابراین عبارت مذکور بدین معناست« :و ما هر زمان که اهلل بخواهد ،به شما
خواهیم پیوست» .همانگونه که اهلل میفرماید:
ذ ُ
َ [عبس ]٨٤ ،٨٨ : لَكَل ذماَيقَ ِ َ
ضَماََأمرَهُۥَ﴾٢٣ ﴿ث ذَمَإِذاَشاَءََأنشَهُۥََ َ٢٢
و هرگاه بخواهد ،زندهاش میکند .چنین نیست (که او میپندارد)؛ آنچه را که (پروردگار) به
او فرمان داده ،بهجا نیاورده است.
سپس مطابق آموزههای سنت ،برای مردگان ،دعا میکند و اگر چنین دعاهایی را
یاد نداشت ،با الفاظی از این قبیل دعا نماید« :پروردگارا! آنها را بیامرز؛ پروردگارا!
بر آنها رحم فرما؛ یا اهلل! ما را از اجرِ آنها محروم مگردان و ما را پس از آنها به
فتنه دچار مکن .پروردگارا! ما و آنها را ببخش .و سپس از قبرستان بازگردد .این،
روش پیامبر در زیارت قبور بود.
اما اینکه برخی از افراد جاهل در قبرستان میمانند و خود را به خاک میاندازند
و قبرها را طواف میکنند و کارهایی از این قبیل انجام میدهند ،همه ،بدعت و
ناشایست است و اگر معتقد باشند که مردگان ،نفع و ضرر میرسانند ،مشرک و از
دایرهی اسالم خارج میشوند .زیرا هیچ نفع و ضرری در دست مردگان نیست و
توانایی دعا کردن برای هیچکس را ندارند و نمیتوانند برای کسی شفاعت کنند .زیرا
اینک ،وقتِ شفاعت نیست؛ وقتِ شفاعت ،روز قیامت است که آنجا پروردگار متعال
شرح ریاضالصالحین 414
به برخی از بندگانش اذن شفاعت میدهد .بنابراین ،اگر مردگان را بخوانیم یا از آنها
درخواست شفاعت کنیم یا رفع حاجات و حلّ مشکالت خود را بخواهیم ،هیچ
نفعی به ما نمیرسانند .لذا آن دسته از برادران مسلمانمان که شاهد چنین اعمالی در
مناطق خود هستند ،باید این افراد جاهل را ارشاد و نصیحت کنند و برایشان توضیح
دهند که مردگان ،هیچ نفعی به آنان نمیرسانند؛ حتی رسولاهلل که در گذشته و دار
فانی را ترک کرده است ،هیچ نفعی به مردم نمیرساند .درست است که صحابه در
زمان حیات پیامبر ،هنگامی که گرفتار قحطی و خشکسالی میشدند ،نزدش
میآمدند و از او میخواستند که دعا کند و از اهلل ،برایشان طلب باران نماید و اهلل
متعال نیز برایشان باران فرومیفرستاد؛ ولی پس از وفات پیامبر صحابه سرِ
قبرش نرفتند و از او نخواستند که برایشان درخواست باران کند؛ با اینکه قبرِ پیامبر
دور نبود ،بلکه نزدیکِ مسجد قرار داشت .در زمان عمر که قحطی آمد ،عمر
دعا کرد و گفت« :پروردگارا! ما بهوسیلهی پیامبرت از تو درخواست باران میکردیم
و تو ،به ما باران میدادی»؛ یعنی :از پیامبر میخواستند که برایشان طلب باران
نماید .عمر در ادامهی دعایش چنین گفت« :و اینک به عموی پیامبرت متوسل
میشویم؛ پس به ما باران بده» و سپس عباس برمیخاست و طلب باران میکرد.
عمر ،عباس و هیچیک از صحابه پس از مرگِ پیامبر نگفتند :یا رسولاهلل! از اهلل
بخواه که به ما باران دهد و خشکسالی را از ما برطرف نماید .زیرا میدانستند که
چنین چیزی غیرممکن است و وقتی انسان میمیرد ،عملش پایان مییابد و قدرت
ْ ُ َ َ َ
اإلن َسان
انجامِ هیچ عملی را ندارد .همانگونه که پیامبر فرموده استِ « :إذا مات ِ
ْ َ َ َ ْ ْ َ ْ َ َ َ َ ْ ُ َ َ ُ ُ َّ ْ َ َ َ َّ ْ َ َ َ َ
ار َية أ ْو ِعلم یُنتَف ُع بِ ِه أ ْو َودل َصا ِلح یَد ُعو
انقطع عنه عمله ِإال ِمن ثالثة ِإال ِمن صدقة ج ِ
َ
ُهل» )۶(.یعنی« :هنگامی که انسان میمیرد ،پاداش اعمالش قطع میگردد ،مگر از سه
عمل :صدقهی جاری ،یا علم و دانش سودمندی که از آن استفاده میشود ،یا فرزند
شایستهای که برایش دعا میکند» .پس هیچ مردهای نمیتواند برای ما دعا و
درخواست آمرزش نماید؛ زیرا دیگر ،قدرتِ انجام هیچ عملی را ندارد و دورهی
عمل ،برای او پایان یافته است.
خالصه اینکه زیارت قبور برای منفعت مردگان ،یعنی دعا برای آنهاست ،نه
برای منفعت زیارتکننده؛ بلکه تنها نفعی که زیارتکننده میبرد ،اینست که به فکر
آخرت میافتد و به و اجر و پاداش اهلل دست مییابد ،اما اینکه نفعی از سوی
مرده ،متوجه او باشد ،هرگز.
***
-33باب :نادرست بودن آروزی مرگ به سبب زیانی که به
انسان میرسد ،اما اگر این آرزو از ترس ابتال به فتنه و انحراف
از دین باشد ،اشکالی ندارد
( )۶صحیح بخاری ،ش)7624 ،4272( :؛ و صحیح مسلم ،ش.6226 :
باب :نادرستبودن آرزوی مرگ به سبب زیانی که به انسان میرسد ،اما 417 ...
کند .چه میداند ،شاید به بدترین شکل بمیرد و فرجامِ بسیار بدی داشته باشد! پناه بر
اهلل .از اینرو میگوییم :هیچ گاه آرزوی مرگ نکنید که این ،کمخردی و
سبکسریست.
و اما از آن جهت ،چنین تمنایی را ضاللت و گمراهی میدانیم که پیامبر از
آرزوی مرگ ،نهی نموده و فرموده است« :هیچیک از شما ،هرگز آرزوی مرگ نکند».
نهی در اینجا ،نهی تحریمیست؛ یعنی نشانگر حرام بودن چنین تمناییست .زیرا
آرزوی مرگ ،در حقیقت ناخرسندی از قضای الهیست و بر مؤمن واجب است که
در برابر سختیها و مشکالت ،شکیبا باشد؛ در این صورت ،به دو نتیجهی مهم و
ارزنده دست مییابد:
نخست :آمرزش گناهان؛ هر غم و اندوه ،مصیبت یا اذیت و آزاری به انسان
میرسد ،اهلل متعال بهواسطهی آن گناهانش را میبخشد؛ حتی به سبب خاری که در
پای مؤمن میخَلَد.
دوم :هرگاه انسان توفیق یابد که در برابر هر مصیبتی به اجر و پاداش الهی دل
ببندد و بدینسان رضایت و خشنودی اهلل را طلب کند ،به پاداشی بزرگ دست
مییابد .همانگونه که اهلل متعال میفرماید:
ُ لص ُذ ُ ذ ذ
َ [الزمر]١١ : يَحِسابََ﴾١٠بونََأجَرهمَبِغ َِفَٱ َ ِ
﴿إِنماَيو َ
جز این نیست که بردباران ،پاداش خویش را کامل و بدون حساب دریافت میکنند.
آرزوی مرگ ،نشانگر ناخرسندی بنده از تقدیر الهی و بیصبری او در برابر
مشکالت و نامالیماتیست که برایش رقم خورده است .بهفرمودهی پیامبر در
صورتی که بنده ،جزو نیکوکاران باشد ،هرچه بیشتر عمر کند ،بر نیکیهایش افزوده
سبحانالل» در نامهی اعمال انسان ،از دنیا و
میشود .ناگفته پیداست که گفتن یک «
آنچه در آن است ،بهتر میباشد؛ زیرا دنیا گذرا و فانیست ،اما « سبحاناهلل» و دیگر
نیکیها ،ماندگار میباشد .اهلل میفرماید:
شرح ریاضالصالحین 418
ُ ذ ُ ُ
ي َعِندَ َر ِبِكَ َثوابَاَ لصل ِحَ ُ َ
ت َخ رَ ال َوَٱلَ ُنونَ َزِين َة َٱلَيوََة َِٱ ُّدلنَياَ َوَٱلَبَقِيَ َ
ت َٱ َ ﴿ٱلَم َ
َ [الكهف]٣٦ : يَأملََ﴾٤٦ وخ رَ
مال و فرزندان ،زیور زندگی دنیا هستند و کارهای نیکِ پایدار ،نزد پروردگارت از نظر پاداش،
بهتر و امیدبخشتر است.
لذا اگر زنده بمانید و عمرتان طوالنیتر گردد ،چهبسا بر نیکیهای خود بفزایید؛
گرچه زندگی سختی داشته باشید.
همچنین اگر انسان ،گنهکار باشد و زنده بماند ،شاید توبه کند و از اهلل،
عذرخواهی و درخواست رضایت نماید و بدینسان در حالی بمیرد که از گناهانش
توبه کرده است؛ این هم به نفع اوست .پس هرگز آرزوی مرگ نکنید؛ زیرا همه چیز
رقم خورده است و شاید بقای زندگانی ،به نفع شما و حتی دیگران باشد .پس
هیچگاه خواهان مرگِ زودرس نباشید؛ بلکه صبر کنید و اجر و پاداش سختیها را از
اهلل بخواهید .امید است اهلل گشایشی فراهم سازد.
***
َ َ َ َّ َ َّ َ َ ُ ُ ُ ر َ ر َ ُ ٍّ َ َ َ ُ َ َ ُ ُ
َِّض أصابه؛ أنس قال :قال َرسول اهللِ :ال يتمننی أحدكم الموت ل -232وعن ٍ
ُ َ َّ ََ ى َ ُ َ ر َ َ
ُ َّ ر َّ ُ َ ر َ َ ر َ ُ َّ
ت الوفاةاحلیاة خریا ِيل ،وتوف ِين إِذا َكن ِ ت
فإ ِن َكن البد فاعِال ،فلیقل :اللهم أحیِ ِين ما َكن ِ
()۶
متفق عليه] َخ ى
ریا ِيل»ٌ [ .
ترجمه :انس میگوید :رسولاهلل فرمود« :هیچیک از شما بهخاطر مصیبت یا
زیانی که به او میرسد ،آرزوی مرگ نکند؛ اما اگر چارهی دیگری ندارد ،بگوید:
پروردگارا! اگر تا زمانی که زندگی به نفعِ من است ،مرا زنده نگه دار و آنگاه که
مرگ ،به نفعِ من است ،مرا بمیران».
َُ ُ َ رَ َ ي َ َ رَ َ َ َ ر َ
بن األ َرت نعود ُه َوق ِد اکتوى ِ باب خ بن أيب حازمٍ قال :دخلنا لَع
ِ يس -231وعن ق ِ
َّ َ َ ر َ َّ َ ر َ َ َّ َ َ َ ُ َ َ ر َ َ ر ُ ر ُ ُ ُّ ر َ َ ر َ َ َّ
ادلنیا ،وإِنا أصبنا ما ال ات فقال :إِن أصحابنا اَّلِین سلفوا مضوا ،ولم تنقصهم سبع کی ٍ
ُ َّ َ َ ر َ ُ َ َّ ى َ َ ر َ َ َّ َّ َّ َ َ َ َ ر َ ر ُ َ ر َ ر َ َ َ ُ َ ُ َ ُ َ ر ى َّ
دلع روت ب ِ ِه ثم أتيناه مرة ت جند َل مو ِضعا إِال الرتاب ولوال أن انل ِب نهانا أن ندعو بالمو ِ ِ
کافیست اراده کند و بگوید« :بشو» ،پس همان میشود که اهلل اراده کرده است .لذا
هیچگاه بهخاطر مصیبتی که به شما میرسد ،آرزوی مرگ نکنید .البته اگر کسی از
انحراف و گمراهی بترسد و نگرانِ این باشد که شاید به ظواهر فریبندهی دنیا و یا با
افکار و اندیشههای باطل ،فریفته شود ،باز هم نباید آرزوی مرگ کند؛ بلکه بگوید:
«پروردگارا! مرا پیش از آنکه دچار فتنه شوم ،به سوی خود بازگردان» یا از اهلل
درخواست استقامت و پایداری نماید؛ زیرا شاید بقایش به نفع مسلمانان باشد و
بتواند از آنها دفاع و پشتیبانی کند یا به یاریِ آنان برخیزد .از اینرو دعا کند و
بگوید :پروردگارا! اگر برای بندگانت ،فتنهای مقدّر نمودی ،مرا پیش از ابتال به این
فتنه ،بمیران.
پیامبر فرمود« :اما اگر چارهی دیگری ندارد ،بگوید :پروردگارا! اگر تا زمانی که
زندگی به نفعِ من است ،مرا زنده نگهدار و آنگاه که مرگ ،به نفعِ من است ،مرا
بمیران» .هیچکس ،خیرش را نمیداند؛ پس باید همه چیز را به اهلل بسپارد و بگوید:
« پروردگارا! اگر تا زمانی که زندگی به نفعِ من است ،مرا زنده نگه دار و آنگاه که
مرگ ،به نفعِ من است ،مرا بمیران» .وقتی بدینصورت دعا کنیم ،اهلل متعال درخواستِ
ما را میپذیرد.
از این حدیث به جایز بودن دعای مشروط ،پی میبریم؛ یعنی جایز است که
انسان در دعا برای اهلل شرط بگذارد .چنانکه در سایر متون دینی نیز نمونههایی از
دعای مشروط وجود دارد؛ مانندی آیهی «لعان»( )۶که شوهر در پنجمین بار میگوید:
«لعنت اهلل بر او باد اگر از دروغگویان باشد» و زن نیز در پنجمین مرحله از
( )۶لعان ،نوعی گواهی یا نفرین دوسویه در میان زن و شوهریست که مرد ،همسرش را به زنا متهم
میکند و هیچ گواهی جز خود ندارد؛ بدین صورت که ادّعاکننده ،یعنی شوهر ،چهار بار به نام اهلل سوگند
میخورد که از راستگویان است و پنجمین بار ،بدین ترتیب گواهی میدهد که لعنت اهلل بر او باد اگر از
دروغگویان باشد و زن نیز برای دفاع از خود و دفع مجازات زنا ،چهار بار به نام اهلل گواهی میدهد که
شوهرش دروغ میگوید و پنجمین بار گواهی میدهد که خشم اهلل بر خودِ او باد ،اگر شوهرش
راستگوست .این حکم ،در آیههای 8-2سورهی «نور» آمده است[ .مترجم]
باب :نادرستبودن آرزوی مرگ به سبب زیانی که به انسان میرسد ،اما 476 ...
گواهیاش ،میگوید« :خشم اهلل بر خودِ او باد ،اگر شوهرش راستگوست» .و
بدینسان به صورت مشروط دعا میکنند؛ لذا شرط گذاشتن در دعا ،ایرادی ندارد.
سپس مؤلف ،/حدیث قیس بن ابیحازم را نقل کرده است که به عیادتِ یکی
از بزرگان صحابه به نامِ خبّاب بن اَرَت رفتند؛ این ،زمانی بود که دنیا به رویِ
مسلمانان گشوده شده بود .مسلمانان ،ابتدا فقیر بودند ،اما اهلل متعال با غنایم فراوانی
که از کافران بهدست آوردند ،آنان را ثروتمند ساخت .همانطور که به آنها نوید داده
بود:
ُ ُ ُ ذ
ََ [الفتح]٨١ : ﴿وعدك َُمَٱ َُ
ّللَمغان ِمََكثِيةََتأَخذونها﴾
اهلل ،غنیمتهای فراوانی به شما نوید داده است که آن را به دست میآورید.
در آیهی قبل نیز به این غنایم اشاره نموده و فرموده است:
ُ ُ
[الفتح]١٩ : ﴿ومغان ِمََكثِيةََيأَخذونها﴾
و نیز غنیمتهای فراوانی که آن را به دست میآورند.
مسلمانان پس از آنکه به خواستِ اهلل به پیروزی رسیدند ،ثروتهای فراوانی
بهدست آوردند و ثروات هایشان افزایش چشمگیری یافت؛ از اینرو بسیاری از آنها
در رفاه و آسایش مادّی کمنظیری قرار گرفتند .چنانکه برخی از آنها ،همینکه برای
صرف غذا سرِ سفرهی نهار یا شام مینشستند ،به یادِ روزگاری میافتادند که
تنگدست بودند و زندگی سختی داشتند و با یاد و خاطرهی آن ایام ،میگریستند.
قیس و همراهانش به عیادتِ خبّاب رفتند که برای درمان بیماریاش هفت
جای بدنش را داغ کرده بود .داغ کردن ،به اذن پروردگار متعال یکی از روشهای
مفید در درمان بیماریهاست و جزو یکی از موارد سهگانهایست که پیامبر به
شفابخش بودن آنها به اذن الهی تصریح نموده است« :داغ کردن ،حجامت و
عسل» )۶(.این سه مورد ،به اذن اهلل تأثیر شگرفی در درمان بیماریها دارند .برخی
از بیماریها جز با داغ کردن ،درمان نمیشوند؛ ماند بیماریِ «سینهپهلو» که نوعی
التهاب ریویست و در اثر آن ،شُشها به سینه میچسبند و باعث مرگ میشوند؛ مگر
اینکه اهلل بیمار را شفا دهد و اسباب درمان به خواست او اثربخش باشد.
شرح
مؤلف /میگوید« :باب ورع و ترک شبهات».
بسیاری از مردم ،وَرَع (پرهیزگاری) را هممعنای زهد (پارسایی) میدانند؛ اما
همانگونه که ابنالقیم /در کتابِ «الروح» گفته است :ورع ،یعنی پرهیز از چیزهای
زیانبار برای آخرت و زهد ،یعنی کنار گذاشتن چیزهایی که مفید نیست؛ پس زهد،
از وَرع ،برتر است .زیرا ورع ،بدین معناست که انسان از چیزهای زیانبار بپرهیزد و
زهد ،یعنی کنار گذاشتن چیزهایی که مفید نیست .چراکه اشیا ،بر سه دستهاند :برخی
از آنها زیانبارند و برخی هم مفید و پارهای از آنها ،نه مفیدند و زیانبار .لذا زاهد
(پارسا) دو چیز را ترک میکند :هم چیزهای زیانبار و هم چیزهایی که که نه مفیدند
و نه زیانبار و به چیزها یا کارهای مفید و سودمند روی میآورد؛ اما کسی الزمهی
ورع ،فقط ترک کردن کارها و اشیای حرام و روی آوردن به اشیا و اعمال سودمند
است و نیز اشیا و کارهاییست که نه مفیدند و نه زیانبار .از اینرو جایگاه زهد از
جایگاه ورع ،برتر است؛ یعنی هر پارسایی ،پرهیزگار است ،ولی هر پرهیزگاری ،زاهد
(پارسا) نیست .ورع یا پرهیزگاری ،اینست که انسان ،کارها یا اشیای شبههدار را رها
کند؛ چه در اصلِ حکم آن شبهه باشد و چه در شرایط و وضعیتش که آیا درست
است یا خیر؟
471 باب :وَرَع و ترک شبهات
آدمِ پرهیزگار ،همینکه کاری بر او مشتبه گردد ،اگر شبههاش دربارهی حرمت آن
باشد ،رهایش میکند و اگر شبههاش دربارهی وجوب آن باشد ،انجامش میدهد تا
گنهکار نشود.
سپس مؤلف /دو آیه در این باب ذکر کرده است؛ از جمله این فرمودهی
اهلل که میفرماید:
ذ ُ
[النور َ ]١٢ : يمَ﴾١٥ ﴿وُتَس ُبون َُهۥَه ِيِنَاَوهوََعِندََٱ َ
ّللَِع ِظ رَ
و آن را سخنی معمولی میپنداشتید ،حال آنکه این بهتان ،نزد اهلل بس بزرگ بود.
این آیه ،جزو مجموعهی آیاتیست که در ماجرای «افک» نازل شد .افک ،همان
تهمت و دروغِ شاخداری بود که منافقان و دشمنانِ پیامبر بهقصد بدنام کردن انیس
و مونس رسولخدا ،سرِ هم کردند تا از طریقِ بدنام کردن خانوادهی پیامبر ،زهرِ
خود را بریزند و از اسالم و پیامبرِ اسالم ،انتقام بگیرند.
داستان «افک» ،مشهور است؛ پیامبر هرگاه قصدِ سفر میکرد ،میانِ همسرانش
قرعهکشی مینمود و قرعه به نام هر یک از همسرانش که میافتاد ،او را با خود
میبرد .و این ،از عدالتِ پیامبر بود .در یکی از این سفرها ،قرعه به نامِ عایشه&
افتاد.
هنگامی که از سفر بازمیگشتند ،در پایانِ شب ،در میان راه ،اتراق کردند و
خوابیدند .عایشه& برای قضای حاجت ،محلّ خود را ترک کرد .پیامبر فرمانِ
حرکت داد .مأمورانِ حملِ کجاوهی عایشه& ،کجاوه را برداشتند و متوجه نشدند که
عایشه& در کجاوه نیست؛ زیرا آن بزرگوار ،وزن و سنّ چندانی نداشت .آنها ،به
گمانِ اینکه عایشه& در کجاوه است ،کجاوه را برداشتند و به راه افتادند.
عایشه& ،پس از اینکه به محلّ باراندازِ خود بازگشت ،دریافت که کاروان،
حرکت کرده و آنجا را ترک نموده است؛ ولی بهخاطر زیرکی و فراستش ،آنجا را
ترک نکرد و همانجا ماند و با خود گفت :وقتی متوجه شوند که مرا با خود نبردهاند،
بازمیگردند.
خورشید ،طلوع کرد .شخصی به نامِ «صفوان بن معطّل» که سنگینخواب بود ،از
خواب برخاست .صفوان ،بهاندازهای سنگینخواب بود که متوجهِ حرکت کاروان
نشده بود .بعضی از مردم ،خوابِ سنگینی دارند و وقتی میخوابند ،سر و صدای
شرح ریاضالصالحین 471
اطراف ،بیدارشان نمیکند .صفوان نیز همینگونه بود و وقتی میخوابید ،همانندِ یک
مُرده سنگین و بیحرکت میشد .صفوان از خواب برخاست؛ سیاهی و شبحی دید؛
به سویش رفت و دریافت که امالمؤمنین عایشه& است .او عایشه& را پیش از
نزول حکمِ حجاب میشناخت .لذا بهاحترامِ پیامبر در غیابِ ایشان ،یک کلمه نیز با
همسرِ پیامبر سخن نگفت؛ شتر را خواباند و با دستش ،با اشاره به سوی رکاب ،از
امالمؤمنین خواست که سوارِ شتر شوند .آنگاه افسارِ شتر را در دست گرفت و بدون
اینکه کلمهای حرف بزند یا به همسرِ پیامبر نگاه کند ،به سوی مدینه به راه افتاد.
روز ،باال آمده بود که به کاروان رسیدند؛ منافقان که بهانهای برای طعنه زدن به
پیامبر یافتند ،خوشحال شدند و از این فرصت ،سوءاستفاده نمودند و آن مرد را به
ارتباط با همسرِ پاکِ پیامبر متهم کردند و به شایعهپراکنی در میان مردم پرداختند.
در این میان ،سه تن از صحابهی مخلص به شایعهی بیاساسی که منافقان سرِ هم
کرده بودند ،دچار شدند :مسطح بن اثاثه که پسرخالهی ابوبکر صدیق بود ،حسان بن
ثابت ،و حمنه بنت جحش.
همهمه باال گرفت و مردم ،در اینباره سخن میگفتند؛ میگفتند :مگر میشود؟
چطور ممکن است؟ برخی از مردم ،دچارِ تردید شدند و برخی هم بهشدت انکار
میکردند و میگفتند :اصالً امکان ندارد که همسر و همبسترِ پیامبر آلوده شود؛
چون او ،پاکترین بانوی روی زمین است.
اهلل به حکمت و قدرت خویش ،چنین اراده کرد که عایشه& بیمار شود و در
خانه ،بستری گردد .پیامبر عادت داشت که وقتی عایشه بیمار میشد ،هنگامِ
عیادتش ،با او گرم بگیرد و بهگرمی از او احوالپرسی نماید؛ ولی عایشه& در این
بیماری ،آن توجه و مهربانی گذشته را حس نمیکرد؛ پیامبر به خانه میآمد و
میگفت :بیمارِ شما ،چطور است؟( )۶عایشه& گرچه متوجه تغییر رفتارِ پیامبر شده
بود ،اما هرگز به خیالش نمیرسید و تصورش را نمیکرد که کسی ،دربارهی آبرویش
سخنی گفته باشد.
( )۶بخاری ،ش)5741 ،5050 ،6220( :؛ و مسلم ،ش 6771 :بهنقل از امالمؤمنین عایشه&.
477 باب :وَرَع و ترک شبهات
این سخن در میان منافقان ،زبان به زبان میگشت و برخی از مؤمنان نیز دچار
تردید شدند؛ پیامبر هیچ شک و تردیدی به همسرش نداشت و بهخوبی میدانست
که اهلل بهحکمت خویش ،هرگز دامانِ همسر و همدم پیامبرش را آلوده نمیگرداند؛
از اینرو هرگز این شایعه را تصدیق نکرد ،اما زیادهگوییهای منافقان و باال گرفتن
همهمه در اینباره ،پیامبر را در نحوهی برخورد با این موضوع ،دچار تردید کرد.
یک ماه از شروع این تهمت گذشت و عایشه& همچنان بیخبر بود تا اینکه برای
قضای حاجت با خالهاش[ ،یعنی با خالهی پدرش] اممسطح بیرون رفت .در آن زمان
در خانهها ،دستشویی نبود؛ لذا برای قضای حاجت ،به محلی خلوت و مطمئن
میرفتند .هنگامی که عایشه و خالهاش ،بیرون میرفتند ،پای اممسطح ،لغزید و
نزدیک بود به زمین بیفتد؛ برای پسرش بددعایی کرد و گفت :مسطح ،هالک شود.
عایشه& از این سخنِ اممسطح $تعجب کرد؛ پرسید :چرا دربارهی مهاجری که در
بدر نیز حضور داشته است ،چنین میگویی؟ او ،پسرِ توست! آنجا بود که اممسطح،
جریان افک را برای عایشه بازگو کرد؛ زیرا مسطح نیز یکی از اصحابی بود که به این
تهمت و گناهِ بزرگ دچار شد و آن را تصدیق کرد .بیماری عایشه شدت گرفت و از
آن پس ،شب و روز میگریست و اشکش بند نمیآمد و زندگی بر او سخت شده
بود .نفاقِ منافقان باال گرفت تا اینکه اهلل ده آیه در اینباره نازل کرد که با این آیه
آغاز میشود:
ُ ُ ذ ُ ر ذ ذ
يرَ
ِشا َلكمَ َبلَ َهوَ َخ َ ك َ ُعصَب َة َ ِمِنكمَ َلَ َُتَس ُب َ
وهُ َ َِ ن َٱَّلِينَ َجاَ ُءو ََب ِٱ َِ
لفَ َِ ﴿إ ِ َ
ذ ذ ِ ُ ذ ُ
ى َكِبََهُۥ َمِنَ ُهمَ َ َُ
ّلۥَ ِك َٱمَ ِريَ َ ِمِنَ ُهم َ ذما َٱكَيِتسبَ َمِنَ َٱ َِ
لثَ َِم َوَٱَّلِي َتو َ لكمَ َل َِ
[النور َ َ ]١١ : يمَ﴾١١ ابَع ِظ رَعذ ر َ
بهراستی کسانی که آن تهمت بزرگ را (دربارهی امالمؤمنین عایشه) به میان آوردند ،گروهی
از شما بودند .این تهمت را شر و زیانی برای خود مپندارید؛ بلکه این تهمت ،برای شما
سراسر خیر و نیکیست .برای هر یک از آنان سهمی از گناهی که مرتکب شدهاند( ،محفوظ)
است .و شخصی که بیشترین سهم را در این تهمت داشت ،مجازات بزرگی (در پیش) دارد.
سبحاناهلل! میفرماید :این تهمت را شر و زیانی برای خود مپندارید! از اینرو ما
مسلمانان ،آن را زیانی برای خود نمیدانیم؛ بلکه این تهمت ،برای پیامبر و
همسرش و برای همهی مؤمنان ،سراسر خیر و نیکی بود؛ زیرا اهلل این را وسیلهای
شرح ریاضالصالحین 478
برای آمرزش گناهان و رفع درجات و دفاع از آبروی پیامبر و همسرش قرار داد.
ُِ
لثَ َِم﴾؛ هر کسی که در اینباره سخن گفت، ِك َٱمَ ِريَ َ ِمِنَ ُهم َ ذما َٱكَيِتسبَ َمِنَ َٱ َِ
﴿ل َِ
ذ ذ
اب َع ِظ رَ
يم َ« :﴾١١و ى َكِبََهُۥ َمِنَ ُهمَ َ َُ
ّلۥ َعذ ر َ سهمی از این گناه بزرگ دارد﴿ .وَٱَّلِي َتو َ
شخصی که بیشترین سهم را در این تهمت داشت ،مجازات سخت و بزرگی دارد».
سپس اهلل متعال در ادامهی این آیات فرموده است:
ُ ُ ُ ُ ُ ذ
﴿إِذَ َتلقوَن َُهۥ َبِألَسِنتِكمَ َوتقولونَ َبِأفَواهِكم َ ذما َليَسَ َلكم َب ِ َهِۦ َعِلَ رَمَ
ذ ُ
[النور َ ]١٢ : يمَ﴾١٥ وُتَس ُبون َُهۥَه ِيِنَاَوهوََعِندََٱ َ
ّللَِع ِظ رَ
آنگاه که آن را به زبان میگرفتید و دهانهایتان به سخنانی گشوده میشد که به آن علم و
دانشی نداشتید و آن را سخن معمولی و آسانی میپنداشتید و حال آنکه این بهتان نزد اهلل
بس بزرگ بود.
ورع و تقوا ،چنین ایجاب میکرد که در اینباره سخن نگویند؛ بلکه باید از خود
میپرسیدند که :این سخن از کجا شکل گرفته و منبع و مصدر آن ،کجاست؟ آری؛
منافقان که دروغگوترین مردم هستند ،مصدر این تهمت بودند! لذا دروغ ،یکی از
بارزترین ویژگیهای منافقان است؛ به این فرمودهی اهلل توجه کنید که میفرماید:
ُ ُ ذ ذ ُ ُ
[املنافقونَ َ ]١ : ّللِ﴾ ﴿إِذاَجاَءكََٱلَ ُمنَفِقونََقالواََنشَه َُدَإِنكََلرس َ
ولَٱ َ
هنگامی که منافقان نزدت میآیند ،میگویند« :گواهی میدهیم که تو ،فرستادهی اهلل
هستی».
ُ ُ ذ ذ
ّللِ﴾؛ سه آنها نزد پیامبر میآمدند و به ایشان میگفتند﴿ :نشَه َُد َإِنكَ َلرس َ
ول َٱ َ
ّ
لرسولالل» .لذا ادعا
تأکید در این عبارت وجود دارد« :نشهد»« ،إن» و حرف «الم» در «
میکردند و میگفتند :ما ،گواهی میدهیم که بهطور قطع ،و بهیقین ،تو ،فرستادهی
خدا هستی .ولی پروردگار متعال که از راز سینهها ،آگاه است ،فرمود:
ذ ذ ُ ذ ذ
ّللَيشَه َُدَإ ِ َ
نَٱلَ ُمنَفِقِيََلكَذَِبُونََ[ ﴾١املنافقون]١ : وّلۥَوَٱ َُ
ّللَيعَل َُمَإِنكََلر ُس َُ
﴿وَٱ َُ
و اهلل ،میداند که تو فرستادهی او هستی .و اهلل ،گواهی میدهد که منافقان ،دروغگویند.
ذ
دو گواهی در برابرِ هم قرار دارد؛ یکی سخنِ منافقان که میگفتند﴿ :نشَه َُد َإِنكََ
ذ ذ ُ ُ ذ
ّلل َيشَه َُد َإ ِ َ
ن َٱلَ ُمنَفِ ِقيََ ّللِ﴾ و دیگری ،فرمودهی اهلل که میفرماید﴿ :وَٱ َُ
ول َٱ َ
لرس َ
479 باب :وَرَع و ترک شبهات
مسطح چیزی ندهند؛ گرچه اینها در پارهای از امور ،اشتباه کنند .سپس فرمود:
ذُ ُ ذُ ُ ُ
وررَ ذرح رَ
ِيمَ« :﴾٢٢آیا دوست ندارید که اهلل شما ّللَغف َ ﴿ألََُت ُِّبونََأنَيغَ ِفرََٱ َ
ّللَلكمََوَٱ َ
را ببشخد؟ و اهلل ،آمرزندهی مهرورز است» .وقتی این آیه نازل شد ،ابوبکر گفت:
«آری؛ به اهلل سوگند ،مشتاق این هستیم که اهلل ما را ببخشد» و آنگاه کمک و حمایت
مالیِ خود از مسطح را از سر گرفت و بدینسان ،از فرمان اهلل اطاعت کرد.
سپس اهلل به پیامبر دستور داد که مجازات یا حدّ تهمت را بر این سه نفر
(مسطح ،حسان و حمنه) اجرا کند؛ از اینرو پیامبر به این سه نفر هشتاد تازیانه زد،
ولی این مجازات را بر منافقان از جمله عبداهلل بن ابی ،اجرا نکرد؛ زیرا منافقان،
بهصراحت ،در اینباره سخن نمیگفتند؛ بلکه با عباراتی از این قبیل که شنیدهایم ،یا
گفته میشود و امثال آن ،به ماجرای افک دامن میزدند .همچنین اجرای مجازاتهای
شرعی برای پاک کردن گناهانِ مجرمان است؛ به عبارت دیگر ،قوانین کیفریِ اسالم،
کفارهی گناهانِ مؤمنان میباشد و هیچ منافقی ،شایستهی پاک شدن نیست .از اینرو
پیامبر به منافقان ،تازیانه نزد و آنان را با گناهِ تهمت ،رها کرد .و منافقان ،در
پایینترین ردهی دوزخ قرار میگیرند و هیچ خیری در آنها نیست.
خالصه اینکه الزمهی تقوا و ورع ،اینست که انسان چیزی که نمیداند ،نگوید.
نکتهای که مؤلف /به آن اشاره کرده است ،بهطور کامل بر دوران ما ،منطبق
میگردد؛ چه بسیارند کسانی که بیخبر از همه چیز و بدون علم و آگاهی ،دربارهی
مسؤوالن سخن میگویند! چه بسیارند کسانی که برای علما و طالب علم حرف
درمیآورند! چه بسیارند کسانی که بیخبر از همه چیز و بدون علم و دانش ،دربارهی
ثروتمندانِ خیِّر و نیکوکار ،سخن میگویند!
متأسفانه بسیاری از مردم ،از خدا نمیترسند و بدون تحقیق ،هر چه بر زبانشان
بیاید ،میگویند! این ،ستمی آشکار به کسانیست که دربارهی آنها یا پشتِ سرشان
ْ كر َك أَ َخ َ
اك بما یك َر ُه». حرف میزنند .پیامبر در تعریف غیبت فرموده استِ « :ذ ُ
یعنی« :دربارهی برادرت سخنانی بگویی که خوشَش نمیآید» .سؤالکننده ،پرسید :اگر
ُ ُ ََ ْ ْ ْ َ
آنچه میگویم ،در او وجود داشته باشد ،چه؟ فرمود« :إن َكن ِفي ِه ما تقول فق ِد اغ َتبته،
486 باب :وَرَع و ترک شبهات
َُ ُ ََ ْ ْ َْ ُ
یكن ِفي ِه ما تقول فقد َب َه َّت ُه» )۶(.یعنی« :اگر آنچه میگویی در او وجود دارد، وإن لم
غیبتش را کردهای؛ و اگر آن صفت در او نباشد ،بر او بهتان بستهای».
***
َّ َُ ر ُ ُ َ َّ -239وعن انلُّعمان بن بَشری رِض ُ
اهلل عنهما قال :س ِمعت رسول اّللِ يقول« :إِن ٍ ِ
َ َ َّ َ َّ َ ٌ ُ ر َ ٌ َ َ ر َ ُ ُ َّ َ َّ َ َ َ ي ٌ َ َ ر َ َ ََ َي ٌ
اس ،فمن اتَق احلالل بنی ،وإِن احلرام بنی ،وبينهما مشتبِهات ال يعلمهن کثِری مِن انل ِ
َرَ ر َ َّ ََ ُ َ َ ر َََ ر ر َر َ ُّ ُ
هات ،وقع يف احلرامَ ،كلراِع یرَع حول َ ربأ ِدلِینِ ِه وعِر ِضه ،ومن وقع يف الشب ِ هات ،است َالشب ِ
ى َ َ َ َّ َ َّ َ َ ُ ُ َ َ َّ َ َ َّ ُ ي َ ُ ُ َ ر َرََ
ارمه ،أال وإِن يف ِ حم ِ اّلل َّم ح
ِ ن ِ إ و ال أ ، َّم ح
ِ ك ٍ ِ لم ُِك ل ن ِ وإ ال أ ِیه، ف عاحل َِّم یو ِشك أن یرت
َ َ ُّ ُ َ َ َُ َ َ ر َ َ َ ُّ ُ ُ َ َ َ َ َ َ َ ُ َ ى
اجلسد ُكه؛ أال َو ِِه اجلس ِد مضغة إذا صلحت صلح اجلسد ُكهَ ،وإِذا فسدت فسد
َ ر
متفق عليه؛ بخاری و مسلم ،این حدیث را از طُرُقی دیگر با لفظهای نزدیک القل ُب»ٌ [ .
()1
به هم روایت کردهاند].
ترجمه :نعمان بن بشیر $میگوید :از رسولاهلل شنیدم که میفرمود« :حالل و
حرام ،هر دو واضح و مشخّص هستند و در میان حالل و حرام ،امور مشتبه و
مشکوکی وجود دارند که بسیاری از مردم ،آنها را نمیدانند .هرکس از آنها بپرهیزد،
دین و آبرویش را حفاظت کرده است و کسی که در شبهات و کارهای مشکوک
بیفتد ،به حرام نیز آلوده خواهد شد؛ مانندِ چوپانی که گوسفندانش را در اطراف
چراگاهِ قُرُقشدهی سلطان میچراند و هر لحظه امکان دارد وارد منطقهی ممنوعه
شود؛ آگاه باشید که هر پادشاهی ،حریمی دارد و حریمِ اهلل ،محرّماتِ اوست .هان!
پارهگوشتی در بدن وجود دارد که صالح و فساد همهی بدن وابسته به آن است.
بدانید که آن عضو ،قلب است».
َ َ َ َي َ ُ َ ر َّ َ َ َر ى َ
نس أ َّن انلَّ َّ
َ َ ر َ
بَ وجد تم َرة يف الط ِریق ،فقال« :ل روال أِّن أخاف أن ِ ٍ أ -231وعن
ُ ر َ َ َ َّ َ َ ُ َ
()۳
تكون م َِن الصدق ِة ألكلتها»ٌ [ .
متفق عليه]
ترجمه :انس میگوید :پیامبر در راه ،یک دانه خرما دید و فرمود« :اگر
نمیترسیدم که از صدقه (زکات) باشد ،حتماً آن را میخوردم».
شرح
مؤلف /حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که نعمان بن بشیر $میگوید:
پیامبر فرمود« :حالل و حرام ،هر دو واضح و مشخّص هستند و در میان حالل و
حرام ،امور مشتبه و مشکوکی وجود دارند که بسیاری از مردم ،آنها را نمیدانند».
بدینسان پیامبر همه چیز را در سه دسته تقسیمبندی فرموده است :حاللِ آشکار،
حرامِ آشکار ،و امور مشتبه و مشکوک.
حاللِ واضح ،مانند حالل بودن گوشت چهارپایان و حرام ِ واضح و آشکار ،مانند
حرام بودنِ مردار ،خون و گوشت خوک .آنچه در قرآن ،به حالل بودن آن تصریح
شده ،حالل است و آنچه قرآن به حرام بودن آن تصریح کرده ،حرام میباشد.
همانگونه که اهلل میفرماید:
لَٱ ذ ُ
ّللَٱلَيَعََوح ذرمََٱ ِ ذ
ََ [البقرة]٨٧٢ : لربوَاَ﴾
ِ َ َ ﴿وأح
اهلل خرید و فروش را حالل ،و ربا را حرام کرده است.
لذا خرید و فروش یا داد و ستد ،حاللِ واضح و آشکاریست؛ و ربا ،حرامِ
آشکاری میباشد.
البته در این میان ،پارهای از امور ،روشن و واضح نیست؛ بلکه مشکوک است و
این ،عوامل فراوانی دارد؛ از جمله اینکه نص یا متن مربوط به آن ،نزد انسان ،به
ثبوت نرسیده است و از اینرو این تردید وجود دارد که آیا این نص ،از رسولاهلل
ثابت است یا خیر؟ آنگاه اگر صحت یک متن بهثبوت برسد ،بحث برداشت از آن
پیش میآید که آیا از این روایت ،چنین مفهومی برداشت میشود یا خیر؟ همچنین
اگر مفهوم روشن و ثابتی از آن برداشت شود ،این شبهه مطرح میگردد که آیا اگر
مفهومش عام است ،دلیلی بر تخصیص آن وجود دارد یا خیر یا اگر مطلق است،
قیدی برای آن هست یا خیر؟ پس از همهی این مراحل این نکته نیز درخورِ توجه
میباشد که آیا حکمش باقی مانده یا منسوخ شده است؟
483 باب :وَرَع و ترک شبهات
خالصه اینکه اسباب فراوانی وجود دارد که خاستگاه ابهام یا شبهه میباشد؛ اما
چه راهکاری برای رفع این شبهات وجود دارد؟ پیامبر راهش را بیان نموده و
فرموده است« :هرکس از شبهات بپرهیزد ،دین و آبرویش را حفاظت کرده است».
یعنی هرکس از شبهات دوری نماید و به مسایل واضح و روشن روی بیاورد ،دین و
آبرویش محفوظ میماند؛ به عبارت دیگر در حرام نمیافتد و مرتکب حرام نمیشود
و خود را در معرض سخن مردم قرار نمیدهد .سپس رسولاهلل با ذکر مثالی ،این
موضوع را بیشتر شرح داد و فرمود« :کسی که در شبهات و کارهای مشکوک بیفتد،
به حرام نیز آلوده خواهد شد؛ مانندِ چوپانی که گلهاش را در اطراف چراگاهِ
قُرُقشدهی سلطان میچراند و هر آن امکان دارد وارد منطقهی ممنوعه شود» .ناگفته
پیداست که اگر کسی ،گلهی گاو ،شتر یا گوسفندش را در اطراف منطقهی قُرُق
بچراند ،هر آن امکان دارد وارد منطقهی ممنوعه شود؛ زیرا وقتی منطقهای را قُرق
میکنند ،گیاهانش رشد مینمایند و بدینسان این منطقهی به چراگاهی غنی تبدیل
میشود و دامها را بهسوی خود میکشاند؛ از اینرو برای اینکه دامها وارد محدودهی
ممنوعه نشوند ،به مراقبت و توجهی بیشتری نیاز است و انسان هر چقدر مراقبت
نماید ،سرانجام غافل میشود و نمیتواند دامها را آنگونه که باید ،کنترل کند؛ در
نتیجه انتظاری جز این نیست که دامها وارد محدودهی قُرُق شوند.
سپس پیامبر فرمود« :آگاه باشید که هر پادشاهی ،حریمی دارد» .شاید پیامبر
این را از روی تأیید گفته باشد؛ یعنی تعیین منطقهی قُرُق یا ممنوعه از سوی پادشاه را
تأیید کرده و این اجازه را به حاکم و فرمانروای مسلمانان داده است تا منطقهای را
برای چارپایانِ بیتالمال ،همچون شتران صدقه یا اسبهای جهاد و امثال آن ،تعیین
کند و چراندان سایر دامها را در این منطقه ممنوع نماید.
ناگفته نماند قُرُق کردن یک منطقه برای خود و منافع شخصی ،حرام است و
برای هیچکس جایز نیست که بخشی از زمین خدا را به خود اختصاص دهد؛ زیرا
شرح ریاضالصالحین 484
( )۶روایت :ابوداود ،ش2577 :؛ ابنماجه ،شک 6576؛ آلبانی /در إرواء الغلیل ،ش 0446:و
المشکاة ،ش ،2110 :این حدیث را صحیح دانسته است.
( )1صحیح بخاری ،ش)7261 ،2542( :؛ و مسلم ،ش.6228 :
481 باب :وَرَع و ترک شبهات
نتیجه حیوانات ،وارد منطقهی قُرُق میشوند .سپس رسولاهلل فرمود« :و حریمِ اهلل،
محرّماتِ اوست» .اهلل حصارِ محکمی پیرامون شریعتش کشیده است و هر چیزِ
حرامی را که به زیانِ دنیا و آخرت انسانهاست ،قُرُق کرده و در منطقهی ممنوعه قرار
داده است؛ لذا هرچه عالقه و رغبت نفس انسان به این محرّمات ،بیشتر باشد ،حصارِ
پیرامونش نیز محکمتر است .دقت کنید؛ گناهی مثل زنا ،نتیجهی میلِ جنسی و ضعف
ایمان است و چون ،نفس سرکش به آن عالقه دارد ،اهلل حصارِ استواری ،پیرامونِ
ن﴾؛( )۶یعنی« :به زنا نزدیک نشوید».آن کشیده و فرموده است﴿ :ولَ َتقَر ُبواَ َٱ ِلزِ ىَ
نفرمود :زنا نکنید؛ بلکه از نزدیک شدن به زنا منع نمود و این ،شامل هر رفتاری
میشود که زمینهساز انجامِ این عمل است؛ مانند :نگاه کردن ،دست زدن ،سخن گفتن
و امثال آن.
اهلل ربا را نیز حرام کرده است و از آنجا که نفس انسان ،بهخاطرِ سودِ ظاهریِ
ربا به آن عالقه دارد ،اهلل همهی زمینههای ربا و حیلههای رباخواری را حرام و
ممنوع گردانیده است و بدینسان برای همهی کارهای حرام ،محدودهای قُرُقشده و
ممنوع قرار داده تا این محدودیتها ،مردم را از آلوده شدن به حرام ،باز دارد.
سپس فرمود« :هان! پارهگوشتی در بدن وجود دارد که صالح و فساد همهی بدن
وابسته به آن است .بدانید که آن عضو ،قلب است» .قلب ،پارهگوشتی کوچک و
بهاندازهی تکهگوشتیست که انسان ،آن را میجَوَد ،ولی دارای اهمیت فراوانیست و
مرکز تدبیر بدن میباشد و «صالح و فساد همهی بدن وابسته به آن است» .این،
پارهگوشت که صالح و فساد همهی بدن به آن وابسته میباشد ،نه چشم است و نه
بینی و زبان ،و نه دست و پا و جگر یا سایر اعضای بدن؛ بلکه این عضو مهم ،قلب
َّ ُ َّ َ ُ َ ِّ َ ُ
القلُوب َثبِّ ْ
ت ِ است .از اینرو رسولاهلل همواره این دعا را میگفت« :اللهم یا مقلب
ِّ َ ْ َ َّ َ َْ
رصف قل ِِب إَل طاعتك» )1(.یعنی« :یا اهلل! ای ِّ
مرصف القلوب، قل ِِب َلَع ِدی ِنك الل ُه َّم
قضاوت میکنیم ،اما روز قیامت ،مبنای عمل و قضاوت ،باطن است .اهلل متعال
دلهای ما و شما را اصالح بگرداند.
اهلل میفرماید:
ََ [الطارق]٩ :
﴿يوَمََ ُتبَلََٱ ذ
لساَئ ِ َُرَ﴾٩
روزی که رازها فاش میشود.
یعنی هرکس ،بهراستی جزو مؤمنان بوده است ،ایمانش نمایان میگردد و هرکس
جزو منافقان بوده ،نفاقش آشکار میشود .پناه بر اهلل.
پس ای برادر و خواهر مسلمان! قلب خویش را اصالح کن؛ شریعت الهی را
ناگوار مپندار؛ از بندگان نیکِ اهلل ،بد مَبَر؛ نسبت به هیچیک از آیات الهی و آنچه
نازل فرموده ،بیرغبت مباش که این ،کفرِ به اهلل متعال و نشانگرِ بیایمانیست و
نشان میدهد که ایمان در قلبت جای نگرفته است.
***
َ سن اخلُلُق َواإل ُ
ثم ما حاك الرب ُح ُ
ب قالُّ « :معانَ ع ِن انلَّ ي
َ َ
بن س -232وعن انلَّ َّو ِ
ِ ِ اس ِ
ُ َ ر َ ر َ َّ َ َ َ َ ر ر
()۶
ِيف نف ِسك وک ِره َت أن يطلع علی ِه انلَّاس»[ .روایت مسلم]
ترجمه :نوّاس بن سمعان میگوید :پیامبر فرمود« :نیکی ،یعنی خوشخُلقی؛
و بدی ،عبارت است از چیزی که در درون انسان تردید ایجاد نماید و دوست نداشته
باشی که مردم از آن اطالع پیدا کنند».
َُ ر َ َ َّ ََر ُ َر َ
عن
ِ ل تسأ ت ئ َِج « فقال: اّلل رسول ت بن معبِ ٍد قال :أتی ِ -236وعن وابصة
َ ر ر َ َّ َ ر ر َ َ َّ ر َ ر َر َرَ َ ُ ُ
الرب :ما اطمأنت إ ِ ريل ِه انلَّفس ،واطمأن إ ِ ريل ِه القلب، كُّ ،
ِ ت قل ب الرب؟» قلت :نعم ،فقال« :استف ِ
ِ
ر َ ر َ َ َّ ُ َ َ ر َ َ َّ ر َ َ َّ َ َّ ر َ واإل ُ
ثم ما حاك ِيف انلف ِس وتردد يف الصد ِر ،وإِن أفتاك انلاس وأفتوك»[ .حدیثی حسن ِ
()1
است که احمد ودارَمی در مسندهای خود روایت کردهاند].
ترجمه :وابصه بن معبد میگوید :نزدِ رسولاهلل رفتم؛ فرمود« :آمدهای تا
دربارهی نیکی و احسان بپرسی؟» عرض کردم :بله .فرمود« :از قلب خود بپرس؛
نیکی ،عبارت است از چیزی که درون و قلب انسان به آن مطمئن و آرام باشد؛ و
بدی ،چیزیست که در درون و قلبِ انسان تردید ایجاد کند؛ هرچند مردم ،بارها-
دربارهی صحتش -اظهار نظر کنند».
شرح
مؤلف ،حافظ نووی /در کتاب ریاضالصالحین ،بابی بدین عنوان گشوده
است« :وَرَع و ترکِ شبهات» .در این باب حدیثی بدین مضمون ذکر شده که نواس
بن سمعان میگوید :پیامبر فرمود« :نیکی ،یعنی خوشخُلقی؛ و بدی ،عبارت
است از چیزی که در درون انسان تردید ایجاد نماید و دوست نداشته باشی که مردم
از آن اطالع پیدا کنند».
این سخنِ پیامبر که فرمود« :نیکی ،یعنی خوشخُلقی» ،بدین معناست که
خوشخُلقی ،جزو نیکیست و در مفهوم این آیه میگنجد که اهلل میفرماید:
ُ
َ [املائدة]٨ : ﴿وتعاونواَََعََٱلَ ِ َِِ
بَوَٱ ذتلقَوىَ﴾
و با یکدیگر بر نیکی و پرهیزگاری همکاری نمایید.
خوشخُلقی ،دو جنبه دارد :یکی بُعدِ عبادی ،یعنی منشِ نیکو در عبادت اهلل و
دیگری ،خوشخُلقی در تعامل با بندگان اهلل متعال.
خوشخُلقی یا منشِ نیکو در عبادت اهلل ،اینست که انسان فرمانهای اهلل متعال
را با سینهای باز و قلبی مطمئن و آرام بپذیرد و بهطور کامل و بدون هیچ بیرغبتی یا
شک و تردیدی به انجامِ آن بپردازد؛ با میل و رغبتِ کامل ،نماز را با جماعت ادا کند؛
و در روزهای سرد ،با رغبت کامل به فرمان اهلل دربارهی وضو گردن نهد؛ همچنین
با میل و رغبت به فرمان الهی ،زکات اموالش را بدهد و در رمضان ،روزه بگیرد و در
صورت توانایی ،حکمِ اهلل دربارهی حج را بهجا بیاورد.
اما خوشخلقی در تعامل با بندگان اهلل ،اینست که به پدر و مادرش نیکی
کند ،صلهی رحم نماید ،از نیکی کردن به همسایگانش دریغ نکند و در معامالتش
صداقت داشته باشد و با رویکردِ مثبت و نیکی که در برخورد با دیگران دارد،
آسودهخاطر ،خرسند و آرام باشد و ذرهای احساس دلتنگی نکند .اگر اینچنین
هستید ،بدانید که در جرگهی نیکوکاران ،جای دارید.
489 باب :وَرَع و ترک شبهات
اما گناه ،عبارت است از چیزی که انسان دربارهاش تردید دارد و قلبش نسبت
به آن ،آرام و مطمئن نیست؛ البته کسی دارای چنین وضعیتیست که نفسی آرام،
مطمئن و خرسند به شریعت اهلل دارد .زیرا بدکاران ،فاسقان و اهل فسق و فجور،
نسبت به گناه و معصیت ،بیپروا هستند و بهسادگی و بدون هیچ عذاب وجدان یا
شک و تردیدی ،به گناه و معصیت میپردازند و کَکِشان هم نمیگزد؛ اما نیکوکارانی
که توفیق کارهای نیک پیدا میکنند ،بهگونهای هستند که وقتی دربارهی چیزی دچار
شک و تردید میشوند و قلب و درون آنها نسبت به آن ،بیقرار میگردد ،به گناه
بودنِ آن عمل پی میبرند و درمییابند که چنین کاری ،گناه و معصیت است .در
چنین موقعیتی ،باید از چنین کاری دوری کرد و به کاری پرداخت که قلب و درون
انسان ،به آن آرام و مطمئن میباشد؛ این ،یعنی وَرَع و پرهیزگاری .از اینرو
رسولاهلل فرمود« :هرچند مردم ،بارها دربارهی صحتش به تو فتوا دهند» ،اما از
آنجا که قلبت به درست بودن چنین عملی گواهی نمیدهد ،از آن دوری کن .این،
جزو نیکیست؛ مگر اینکه نسبت به آن چه اهلل حالل کرده است ،وسواس و شک
و تردید داشته باشی؛ در این صورت به این شک و تردید توجه نکن .زیرا سخنِ
پیامبر با مردم ،کامالً روشن و واضح و به صورتیست که امراضی چون وسواس،
هیچ جایی در آن ندارد؛ یعنی این سخن ،رو به کسانیست که در قلبشان چنین
امراضی وجود ندارد .پس نیکی ،چیزیست که صاحب چنین قلبی نسبت به آن ،آرام
و مطمئن میباشد و گناه ،عبارت است از چیزی که در قلب چنین انسانی شک و
تردید ایجاد میکند و دوست ندارد که مردم از آن مطلع شوند.
***
َ َّ ُ َ َ َّ َ ُرََ ر َ َ َ
ث أنه تزوج احلار ِ
ِ بن
ِ ة ب ق ع وفتحها املهملة السنی بكرس ة -232وعن أيب ِِسوع
ي َ َ ر َ ر ُ ُ ر َ َ َ َّ َ ر َ َ َّ َ َ َ َ َ ر ُ ر ََ ٌ َ رَى
بن ع ِزیز ،فأتته امرأة فقالت :إِِّن قد أرضعت عقبة واليت قد تزوج بِها، ِ أليب إِهاب
ِ ابنة
َ َ َّ
ول اّللِ بالم ِدین ِة
ُ
رس ىل إ ب رض رعتين َوالَ َأ رخ َربت ِينَ ،ف َر َک َ َ ر َ ُ َ َّ َ َ
كأ
َ ُ ُ
ِ ِ ِِ فقال هلا عقبة :ما أعلم أن ِ
ت َز روجا ى َ َ َ ر َ ََ ُرَُ َر َرَ َ َ ََ َ َ ُ ُ
غریه. فسأَل ،فقال َرسول اهللِ« :کیفَ ،وقد قِیل؟» ففارقها عقبة ونكح
()۶
[روایت بخاری]
( )۶صحیح الجامع ،ش2277 :؛ غاية املرام ،ش078 :؛ إرواء الغلیل ،از آلبانی ،/ش.6175 :
496 باب :وَرَع و ترک شبهات
شرط نخست :اینکه شیرِ انسان باشد؛ یعنی اگر دو کودک بهطور مشترک از شیرِ
گوسفند ،گاو یا شتر بخورند ،با هم برادر رضاعی نیستند؛ زیرا شیری که میخورند،
باید شیرِ انسان باشد و اهلل متعال فرموده است:
ُ ُ ذ ُ
َ [النساء ]٨٤ : كمَ﴾
تَأۡرضعَن َ ﴿وأ ذمهَ ُتك َُمَٱ َل ِ َ
و مادران رضاعیِ شما که به شما شیر دادهاند.
شرط دوم :شیر خوردن باید پنج بار و یا بیشتر باشد؛ لذا اگر یک یا دو یا سه یا
چهار مرتبه باشد ،اعتبار ندارد .یعنی اگر زنی ،کودکی را چهار مرتبه در چهار روز
شیر دهد ،این کودک فرزندِ رضاعی او محسوب نمیشود؛ بلکه حتما باید پنج مرتبه
او را شیر دهد .البته اگر پنج مرتبه او را شیر دهد ،هرچند کودک سیر نشود ،این زن
مادرِ رضاعیِ او بهشمار میآید و بر یکدیگر حرام میشوند.
شرط سوم :شیر خوردن باید در دوران شیرخوارگی ،یعنی پیش از دو سالی باشد
که کودک را از شیر میگیرند .یعنی اگر در این دوران نباشد و یک زن ،به کسی شیر
دهد که دوران شیرخوارگیاش را پشت سر گذاشته است ،این ،اعتبار ندارد؛ یعنی اگر
یک کودک پنج ساله ،پنج یا ده مرتبه از زنی شیر بخورد ،فرزندِ رضاعیِ این زن
بهشمار نمیآید؛ زیرا شیر خوردن در دوران شیرخواری نبوده است.
اینها ،شروط سهگانهی شیرخوارگیست و وقتی ثابت شود ،فقط به شیرخوار –
کسی که شیر خورده -و فرزندانش ،منتقل میگردد ،نه به برادران ،پدرها و
مادرانش )۶(.بنابراین برای برادرِ طفلِ شیرخوار ،ازدواج با خواهرِ رضاعیِ برادرش ،یا
ازدواج با مادرِ رضاعیِ برادرش جایز است؛ زیرا تأثیر و اعتبار رضاعت و همشیر
بودن ،فقط بر شیرخوار و فرزندانِ اوست و بر ریشه و اصلِ وی ،یعنی پدرها و
مادرهایش و بر نزدیکانِ خانوادگیاش از جمله برادرها ،عموها و فرزندانِ ایشان تأثیر
ندارد؛ چه از او بزرگتر باشند و چه کوچکتر و این پندار عمومِ مردم که معتقدند
حکمِ همشیر بودن به برادرانِ کوچکتر از او تعلق میگیرد ،نادرست و بیاعتبار
است .برخی از عمومِ مردم میگویند :هرگاه کودکی از یک زن شیر بخورد ،آن کودک
و برادرانِ کوچکترش ،فرزندانِ رضاعیِ آن زن بهشمار میآیند؛ این ،درست نیست،
( )۶پدرها ،یعنی پدر و پدربزرگ تا آخِر و مادرها ،یعنی مادر و مادربزرگ تا آخر.
شرح ریاضالصالحین 492
بلکه هیچیک از برادران این کودک ،نه آنها که قبل از او بهدنیا آمدهاند و نه آنها که
پس از او زاده شدهاند ،فرزندانِ رضاعیِ این زن محسوب نمیشوند.
و اما حدیث حسن بن علی بن ابیطالب$؛ حسن این جملهی مهم و بزرگ را
که یکی از اصول و قواعدِ وَرَع و پرهیزگاری بهشمار میآید ،از جدّ بزرگوارش
رسولاهلل شنیده و بهخاطر سپرده است؛ پیامبر فرمود« :آنچه را که دربارهی
(درست بودن) آن شک داری ،رها کن و به کاری بپرداز یا به چیزی روی بیاور که
دربارهاش شک نداری» .یعنی تنها به انجامِ کارهایی بپرداز که به درست بودن آن،
اطمینان داری یا گمان غالب تو ،اینست که درست میباشد؛ اما اگر دربارهی درست
بودنِ کاری شک داشتی ،رهایش کن .این ،یکی از اصول پرهیزگاریست .چنانکه
َ ْ َ َ ِّ َ ُ َ ْ َ ُ َ َ َّ َ َ
الصدق ِة پیامبر در راه ،یک دانه خرما دید و فرمود« :لوال أي أخاف أن تكون ِمن
َ َْ
ألكل ُتها» )۶(.یعنی« :اگر نمیترسیدم که از صدقه (زکات) باشد ،حتماً آن را میخوردم».
این ،مصداق و نمونهای عینی و نمایان از رهنمودِ پیامبر میباشد که در حدیثِ
حسن آمده است .همچنین اگر میان شما و شخصی دیگر ،حساب و کتابی بود و در
نتیجهی این حساب و کتاب ،چیزی به نفع شما به سوی شما آمد که شما شک داشتید
آیا حقّ شماست یا خیر ،از آن بگذرید و اگر طرفِ مقابل نیز به همین شکل شک کرد
و از این سود گذشت ،شما هم رهایش کنید و آن را صدقهای معلّق قرار دهید؛ یعنی به
این نیت صدقه دهید که اگر حقّ شما بوده ،آن را برای تقرب به اهلل صدقه دادهاید و
اگر حقّ شما نبوده ،از این طریق خود را از عذابش ،خالص کردهاید.
َ ْ
خالصه اینکه حدیث حسن حدیثی مهم در باب ورع و پرهیزگاریست« :دع
َ َ ُ َ
یريبُك» .لذا آنچه را که دربارهی درست بودن آن شک داری ،رها
ما ی ِريبك ِإَل ما ال ِ
کن و به کاری بپرداز که دربارهاش شک نداری و با انجامِ آن ،ناآرام ،مضطرب و
پریشان نمیشوی.
***
( )۶صحیح بخاری ،ش)6520 ،6144( :؛ و صحیح مسلم ،ش.0170 :
493 باب :وَرَع و ترک شبهات
َ ُ ٌ ُر ُ َ َ َ َّ ي َ ر َ َ
-233وعن اعئشة& قالتَ :كن أليب بك ٍر الصدیق غالم خي ِرج َُل اخلراج واكن
ََ َ َ رُ َُ َ ر ََ َ َ ُ َ َ َ َ ى َ َ َ ر ر
َر
اء یوما بَِش ٍء ،فأكل مِنه أبو بكر ،فقال َُل الغالم :تد ِري جه ،فج ا كر یَأ ُك ُل م رِن َخ َ
ر
َّ َ رُ
ِ َ أبو ب ٍ
َر َ َّ ر ُ َ ر ُ ُ َ ُ ُ َ ر َ َ َ َ َ
ان يف اجلا ِهلِی ِة وما أح ِسن
ٍ ما هذا؟ فقال أبو بك ٍر :وما هو؟ قال :کنت تكهنت ِإلنس
َ َ َ َّ َ َ ر َ ر َ َ ر َ َ َ ُ َ ر ََ ر َ َ َ َ َ َّ َ ي َ َ ر ُ ُ َ َ
یين ،فأعطاِّن بِذلك هذا اَّلي أكلت مِنه ،فأدخل أبو بك ٍر الكهانة إِال أِّن خدعته ،فل ِ
ق
ِ
َر َ َ َ َ َ ُ َّ َ
()۶
اء ُك َش ٍء يف بطنِ ِه[ .روایت بخاری] یده فق
ترجمه :عایشه& میگوید :ابوبکر صدیق غالمی داشت که -با دستور و
رضایت ابوبکر -کار میکرد و بخشی از درآمدِ روزانهاش را برای ابوبکر میآورد
و ایشان از آن میخورد -و باقیماندهی این درآمد از آنِ خودِ غالم بود -.غالم،
روزی چیزی آورد و ابوبکر از آن خورد .غالم به ابوبکر گفت :آیا میدانی این
چیست؟ ابوبکر صدیق پرسید :چیست؟ پاسخ داد :من در جاهلیت برای شخصی
پیشگویی کردم؛ البته کهانت و پیشگویی را خوب یاد نداشتم ،بلکه او را فریب
دادم - .امروز -مرا دید و این را که از آن خوردید ،به من داد .لذا ابوبکر صدیق
انگشت در دهان فرو برد و هرچه خورده بود ،باال آورد.
شرح
حافظ نووی /در باب ورع و ترک شبهات از عایشه& نقل کرده است :ابوبکر
صدیق غالمی داشت که به او اجازه داده کار کند و بخشی از درآمدِ روزانهاش را
برای ابوبکر بیاورد؛ یعنی به او گفته بود :میتوانی کارکنی و روزانه این مقدار برای
من بیاوری و باقیماندهاش از آنِ خودت باشد .این عمل در رابطه با غالمان ،جایز
است؛ یعنی اگر کسی ،غالمی داشته باشد میتواند به او بگوید :کار کن و روزانه این
مقدار پول بیاور؛ هرچه ماند ،از خودَت .این ،جایز میباشد؛ زیرا غالمان ،ملکِ
صاحب خود هستند و هرچه کسب کنند ،از آنِ مالکِ آنهاست؛ چه سهمی به آنها
بدهد و چه ندهد .البته فایدهی این کار ،اینست که شرایطی برای غالم فراهم میشود
که میتواند بنا بر توافق آقایش ،پس از کسبِ مبلغی پول ،استراحت نماید یا به کسبِ
علم بپردازد یا همچنان کار کند و مازادِ درآمد را برای خود بردارد .در برخی از
کشورها برای جذب کارگر از کشورهای دیگر ،کفالتِ اقامت برخی از افراد را قبول
میکنند و به آنها میگویند :بروید کار کنید ،البته باید ماهیانه این مبلغ را به ما بدهید؛
چنین عملی ،ظلم است و حرام و با آییننامههای مربوط به کفالت و اقامت ،مغایرت
دارد و چنین قراردادهایی از اساس ،باطل است و صاحبِ کار ،حق ندارد ،کاری بیش
از آنچه به عنوان شرح وظایف کارگر در قرارداد آمده است ،مطالبه نماید؛ زیرا
چهبسا کارگر ،خسته میشود یا به هر دلیلی نمیتواند آنچه را کفیلش بر او تحمیل
کرده است ،بهدست بیاورد و این ،ظلم است.
اما وضعیتِ غالمان ،فرق میکند وخودشان و هرچه دارند ،از آنِ مالک یا
صاحبِ آنهاست .غالمِ ابوبکر نیز کار میکرد و بخشی از درآمدِ روزانهاش را به
ابوبکر میداد؛ روزی غذایی آورد و ابوبکر از آن خورد .آنگاه از ابوبکر پرسید :آیا
میدانی این چیست؟ ابوبکر صدیق فرمود :چیست؟ پاسخ داد :این ،مزدِ
کهانتیست که در جاهلیت برای یک نفر غیبگویی کرده بودم؛ البته کهانت و
پیشگویی را خوب یاد نداشتم ،بلکه او را فریب دادم .آن شخص ،امروز مرا دید و
این را که از آن خوردید ،به من داد .لذا ابوبکر صدیق انگشت در دهان فرو برد و
هرچه خورده بود ،باال آورد .زیرا مزدِ کهانت و پیشگویی ،حرام است؛ فرقی نمیکند
که کاهن ،در کارش ماهر باشد یا خیر .چراکه پیامبر دستمزد کاهن را حرام
دانسته و از آن نهی کرده است .ابوبکر بالفاصله پس از شنیدن سخنِ غالمش،
انگشت زد و هرچه خورده بود ،باال آورد تا شکمش از غذای حرام ،خالی گردد؛ زیرا
إن ََّ
الل إذا آنچه غالمش به او داده بود ،کسب حرام بود و پیامبر فرموده است« :
َّ َ
حر َم ث َمنَ ُه» .یعنی« :هرچه اهلل ،حرامش کرده ،داد و ستد (و درآمدِ حاصل حر َم شيئًا،
َّ
از) آن را نیز حرام گردانیده است» .لذا دستمُزد عمل حرام ،حرام است؛ مانند اجاره
دادن مغازهها به آرایشگرانی که ریش مراجعهکنندگان خود را میتراشند .درآمدِ
حاصل از این اجاره حرام است و برای صاحب مغازه ،جایز نمیباشد؛ زیرا مغازه را
برای انجامِ عمل حرامی از او اجاره کردهاند.
همچنین اجاره دادن ساختمان به بانکها ،حرام است؛ زیرا همه یا بیشترِ
معامالت بانکی ،ربوی و حرام میباشد این بانکها ،از اساس برای انجام معامالت
491 باب :وَرَع و ترک شبهات
ربوی و حرام ،تأسیس شدهاند؛ لذا درآمدِ حاصل از اجارهی مغازه یا ساختمان به
بانکهای ربوی ،حرام است .همچنین اجاره دادن ساختمان به نشریههایی که مروّج
هرزگی و فساد اخالقی یا افکار و اندیشههای انحرافی هستند ،جایز نیست و درآمد
حاصل از این اجاره ،حرام است؛ زیرا در حقیقت ،نوعی تعاون و همکاری در زمینهی
گناه و معصیت بهشمار میآید و اهلل متعال میفرماید:
ُ
[املائدة]٨ : ن﴾لثَ َِمَوَٱلَ ُعدَوَ َِ
﴿ولََتعاونواَََعََٱ َِ
و همدیگر را بر انجام گناه و تجاوز یاری نکنید.
َّ َ َّ
حر َم ث َمنَ ُه» )۶(.یعنی« :اهلل، حر َم شيئًا، إن َ
الل إذا َّ رسولاهلل نیز فرموده است« :
هرچه را حرام کرده ،داد و ستد (و درآمدِ حاصل از) آن را نیز حرام گردانیده است».
نشانگر ورع و پرهیزگاری ابوبکر صدیق میباشد و
حدیث عایشه&
بهراستی ابوبکر به عنوانِ جانشین پیامبر و نخستین پیشوای این امت پس از
پیامبرش ،شایستهی چنین تقواییست؛ از اینرو اهلسنت و جماعت ،ابوبکر
َ
اس صدیق را برترین فردِ این امت میدانند؛ چراکه رسولاهلل فرمود« :إ َّن أ َم َّن َّ
انل ِ ِ
كر َولَكنْ َ َّ َ ْ ُ َ َ َ ْ ُ َّ ُ ْ َ َ َ َ ُ َ ْ َ َ ْ ُ ْ ُ َّ ً َ ً َ َ َّ
ِ ت ُمت ِخذا خ ِليال ِم ْن أم ِِت الَتذت أبا باهل أبو بكر ولو كن
لَع ِِف صحب ِت ِه وم ِ ِ
َ ُ ُ َّ ُ
اإل ْسالمِ » )1(.یعنی« :کسی که بیش از همهی مردم مرا با جان و مالش همراهی أخو ِ
ة
نمود ،ابوبکر است و اگر میخواستم کسی از امتم را به عنوان دوستِ ویژه و
خاصّ خود برگزینم ،ابوبکر را به دوستی برمیگزیدم؛ ولی برادری اسالمی کافی
است».
متون دینی در اینباره ،فراوان و متواتر است؛ حتی امیرمؤمنان علی بن
ابیطالب که به راستگویی و عدالت ،شهرهی آفاق است ،روی منبر کوفه
ْ ُ َ َ ُ میفرمودَ « :خ ْ ُ
ري َه ِذهِ األ َّم ِة َب ْع َد ن ِبيِّ َها أبُو بَكر ث َّم ُع َم ُر» )۳(.یعنی« :بهترینهای این امت
( )۶صحیح است؛ روایت :احمد ()682/0؛ ابنماجه ،ش5822 :؛ دارقطنی ()7/2؛ و ابوداود ،ش:
.2522
( )1ر.ک :بخاری ،کتاب فضائل الصحابه ،شمارهی[ .2245مترجم]
( )۳روایت احمد (.)062 ،067 ،062 ،064 ،004 ،005 ،002 ،001 ،012/0
شرح ریاضالصالحین 491
پس از پیامبر ،بهترتیب ابوبکر و عمر هستند» .این ،سخنِ علی میباشد؛ همچنین
َ َ ُ َ ِّ ُ َ َ َ َ ْ َ ُ َ َ َّ َ َ ْ ُ ُ َ َّ ْ ُ ْ َ
َتي» )۶(.یعنی:
میفرمود« :ال أوىت بِأحد يفضل ِين لَع أ ِِب بكر وعمر إال جَلته حد المف ِ
هرکس را نزدم بیاورند که مرا بر ابوبکر و عمر ترجیح میدهد ،حدّ افترا را بر او اجرا
میکنم» .یعنی او را تازیانه میزنم و این از تواضع و فروتنی علی مرتضی در برابر
حق بود و سخنش بهجا و درست است؛ این سخن ،همچنین ردّی آشکار بر
کسانیست که علی را برتر از ابوبکر و عمر میپندارند ،بلکه برخی از آنها ،علی را
از رسولاهلل نیز برتر میدانند و میگویند :علی از محمد( )برتر بود! حتی رسالت
را حقّ علی میدانند و میگویند :جبرئیل ،در امانت خیانت کرد و رسالت را از علی
به محمد منتقل نمود! شکی نیست که اینها ،گمراهاند .از این گمراهی به اهلل پناه
میبریم و برای خود و ایشان ،درخواست هدایت میکنیم.
خالصه اینکه ابوبکر صدیق پارسا و پرهیزگار بود و از شبهات دوری میکرد؛
به همین سبب نیز انگشت زد تا هرچه خورده است ،باال بیاید و شکمش از حرام یا
چیزی که در آن شبهه بود ،تغذیه نشود.
***
َ َ َّ َ َ َ َ َ َ َ ََ َ رُ َ َّ ُ َ َ َ َ َّ
ِنی أربعة آالف، ج ِرین األولِ هام ِل ل ض رف ن َك اب
-622وعن ناف ٍِع أن عمر بن اخل ِ
ط
َّ ر َُ َ َ َ المهاجر َ َُ َ ُ َ َ َ َر َ َ ر َ َ
ین فلِم نقصته؟ فقال :إِنما ِ ِ آالف وُخسمائ ٍة ،ف ِقیل َل :هو مِن
ٍ وف َرض البنِ ِه ثالثة
َر َ ُ َ َ ر َ َ َر َُ َُ َ َ
()1
هاجر ب ِ ِه أبوه يقول :ليس ه َو کمن هاج َر بِنف ِسه[ .روایت بخاری]
ترجمه :نافع میگوید :عمر بن خطاب برای مهاجرانِ پیشگام چهار هزار مقرّر
نمود و برای پسرش سههزار و پانصد (درهم)؛ به عمر گفتند :پسرت نیز از
مهاجران است؛ پس چرا حقوق کمتری برای او مقرّر کردهای؟ فرمود« :پدرش او را با
خود به هجرت برد»؛ و میگفت« :او مانندِ کسی که خودش هجرت کرده ،نیست».
( )۶السنة از ابن ابیعاصم ()474/6؛ السنة ،از عبداهلل بن احمد ()0206؛ و روایت احمد در فضائل
الصحابه ()227 ،58؛ مدار این روایت بر محمد بن طلحه الیامیست که ضعیف میباشد.
( )1صحیح بخاری ،ش.2806 :
497 باب :وَرَع و ترک شبهات
َ َرُُ َ َ ُ ُ ُ ر َ َّ ر ي َّ
الص َح ي َّ َ
ايب قال :قال َرسول اهللِ« :ال يبلغ ِ بن عروة السع ِدي ِ -622وعن ع ِطیة
َر ٌ َ ى َّ َر َ َ َ ر ُ ي َ َ َّ َ َ َ َرُ َ ر َ
ذرا مِما ب ِ ِه بأس»[ .ترمذینی حَّت یدع ما ال بأس ب ِ ِه ح العبد أن یكون مِن المت ِق
()۶
روایتش کرده و گفته است :حدیثی حسن میباشد].
ترجمه :عطیه بن عروهی سعدی میگوید :رسولاهلل فرمود« :بنده ،در
صورتی به درجهی پرهیزگاران میرسد که از ترس ابتال به چیزهای ناروا ،چیزهایی
را که رواست و اشکالی ندارد ،رها کند».
شرح
مؤلف /در باب ورع و ترک شبهات ،روایتی بدین مضمون نقل کرده است که:
نافع میگوید :امیرمؤمنان ،عمر بن خطاب هنگامی که حقوق مردم از بیت المال را
تعیین نمود ،برای مهاجران ،چهار هزار مقرر کرد و برای پسرش عبداهلل ،سههزار و
پانصد درهم؛ در صورتی که پسرش عبداهلل نیز جزو مهاجران بود؛ یعنی حقوقی که
عمر برای پسرش مقرر نمود ،پانصد درهم کمتر از حقوقِ سایر مهاجران بود.
علتش را از او پرسیدند؛ فرمود« :پدرش او را با خود به هجرت برد؛ لذا او مانندِ کسی
که خودش هجرت کرده ،نیست» .این ،نشانگر کمال تقوا و پرهیزگاریِ عمر
میباشد .لذا بر همهی مسؤوالن واجب است که نزدیکان خود را بر سایر مردم،
ترجیح ندهند و از تبعیض ،دوری کنند و میان فقیر و ثروتمند ،فرقی نگذارند؛ بلکه به
هرکس همان جایگاهی را بدهند که شایستهی اوست .این ،الزمهی ورع و
پرهیزگاریست .البته عبداهلل بن عمر $نیز اعتراض نکرد و به پدرش نگفت :پدر!
من نیز جزو مهاجران هستم و اگر میخواستم ،در مکه میماندم و هجرت نمیکردم؛
بلکه به تصمیمِ پدرش احترام گذاشت و آن را پذیرفت.
و اما حدیث عطیه؛ در این حدیث آمده است :پیامبر فرمود« :بنده ،در
صورتی به درجهی پرهیزگاران میرسد که از ترس ابتال به چیزهای ناروا ،چیزهایی
را که رواست و اشکالی ندارد ،رها کند» .یعنی وقتی در یک چیزِ مباح ،شبههی حرام
وارد شود و تشخیصِ حالل و حرام غیرممکن یا دشوار باشد ،تقوا و کمال ایمان،
( )۶ضعیف است؛ ر.ک :ضعیف الجامع ،ش2261 :؛ ضعیف الترمذی ،ش524 :؛ و غاية املرام ،از
آلبانی ،/ش.072 :
شرح ریاضالصالحین 498
چنین ایجاب میکند که انسان ،از آن روزیِ حالل دوری نماید تا مرتکبِ حرام نشود.
آنگونه که علما گفتهاند :در پیش گرفتن چنین رویکردی ،واجب است؛ یعنی وقتی
در یک کار یا روزیِ حالل ،شبههی حرام وارد شود ،اجتناب از همهی آن واجب
است؛ زیرا اجتناب از حرام ،واجب میباشد و در چنین مواردی ،اجتناب از حرام در
صورتی تحقق مییابد که انسان ،از کار یا روزیِ حاللی که در آن شبهه است ،دوری
کند .چون «هرچیزی که انجامِ واجب جز بهوسیلهی آن ممکن نباشد ،خود ،واجب
است» .البته اگر چارهای جز انتخاب یکی از این دو گزینه را نداشت ،میتواند با
جستجو و دقت نظر ،یکی از گزینهها را که به گمانِ غالبش درست است ،انتخاب
نماید؛ به عنوان مثال :وقتی غذای کسی با غذای شخصی دیگر ،اشتباه شود و به این
عذا ،نیاز شدیدی داشته باشد ،در این صورت پس از بررسی و دقت نظر میتواند
غذایی را که به گمانِ غالبش ،غذای خودِ اوست ،بردارد و استفاده کند.
***
-33باب :مستحب بودن عزلت در دوران فتنه و فساد و هنگا ِم
ترس از ابتال به فتنه در دین (انحراف) و نگرانی از آلوده شدن
به حرام و شبهات و امثال آن
بیان کنیم .اما اگر تحمل این شرایط ممکن نبود و فتنهها ،افزایش یافت ،پس عزلت و
گوشهنشینی در بلندای کوهها یا در ژرفای درهها بهتر است .پیامبر همچنین ویژگی
َّ َ ُّ َ َ
العبْد َيب
شخصی را بیان نمود که اهلل او را دوست دارد؛ چنانکه فرمودِ « :إن الل ِ
َّ َّ َ َّ َ
الغ َّ
ين» .یعنی« :همانا اهلل ،بندهی پرهیزگار ،غنی (بینیاز) و عزلتگزیده اتل ِِق اخل ِِف ِ
(ناشناخته) را دوست دارد».
پرهیزگار ،کسیست که تقوای الهی پیشه میسازد ،فرمانهای اهلل را انجام
میدهد و از آنچه نهی فرموده ،دوری میکند؛ نمازش را بهموقع و با جماعت بهجا
میآورد ،زکاتش را میدهد ،ماه رمضان ،روزه میگیرد ،حج میگزارد ،به پدر و
مادرش نیکی میکند ،با خویشاوندانش ارتباط دارد ،به همسایگانش نیکی مینماید ،از
نیکی کردن به یتیمان ،دریغ نمیکند و همواره به کارهای نیک و پسندیدهای
میپردازد که نشانهی تقوا و پرهیزگاریست.
منظور از غنی یا بینیاز در این حدیث ،کسیست که با ایمان و اعتماد به اهلل
از غیرِ او بینیازی میجوید و عزت نفس دارد و دست نیاز ،پیشِ مردم دراز نمیکند
و خودش را نزدشان خوار و ذلیل نمیگرداند؛ بلکه با ایمان به اهلل ،از مردم بینیازی
میجوید و به غیراهلل روی نمیآورد.
عزلتگزیده یا ناشناخته ،کسیست که اظهارِ وجود نمیکند و پیشِ دیگران ،به
خودنمایی و اظهارِ خویشتن نمیپردازد و به این فکر نمیکند که انگشتنمای مردم
شود یا توجه مردم را بهخود جلب نماید تا همه از او سخن بگویند؛ بلکه از خانه به
مسجد و از مسجد به خانه میرود و خیلی عادی با نزدیکان و برادران مسلمانش
دیدار میکند؛ البته منظور ،این نیست که اگر اهلل به کسی علم و دانش داده ،در
خانهاش بنشیند و این دانش را به دیگران آموزش ندهد؛ این ،با تقوا مغایرت دارد؛ لذا
به جای اینکه در خانه بنشیند و دیگران را از این دانش ،محروم نماید ،بهتر است این
علم را به مردم منتقل کند و اگر ثروتی دارد ،به جای نشستن در خانه ،دیگران را از
آن بهرهمند سازد .اگر دو گزینهی شهرت و گمنامی پیشِ رویش بود و هر دو نتایج
یکسانی داشت ،پس گزینهی دوم را انتخاب کند؛ ولی اگر ناگزیر ،نشر علم و دانش و
برگزاریِ کالسهای علمی و حلقههای درس یا ایرادِ سخنرانی در جمعه و اعیاد
شرح ریاضالصالحین 112
شرعی -فطر و قربان -به شهرتش منجر میشد ،ایرادی ندارد و وظیفهاش را انجام
دهد؛ این هم جزو چیزهاییست که اهلل میپسندد.
***
ََ َ َ َ َ َّ ُ َ ًّ َّ َ ر َ َ وعن أيب ُهریرةَ ع ِن انلَّ ي ر
ب قال« :ما بعث اّلل نبِیا إِال َرَع الغن َم»؛ فقال ِ -622
َ َّ ر َ َ َ َ َ ر ُ َ َ ر َ َأ رصحابُهَ :
()۶
یط أله ِل َمكة»[ .روایت بخاری] َ
رار
ِ ق لَع ا ه
ُ ر َ
اع رأ تن ک م، ع ن « قال: ت؟ نأ و
ترجمه :ابوهریره میگوید :پیامبر فرمود« :اهلل ،هیچ پیامبری مبعوث نکرد
مگر اینکه چوپانی کرده بود» .اصحابش پرسیدند :آیا شما هم چوپانی کردهاید؟
فرمود« :بله ،من نیز گوسفندان اهالی مکه را در برابر چند قیراط -مُزدی ناچیز-
میچراندم».
ٌُ ُر ٌ َ َ ر َ ََ َ َّ ُ َّ َ ر
اس َرجل مم ِسك عِنان اش انلَّ ِ رسول اّلل أنه قال« :مِن خری مع ِ ِ -626وعنه عن
رَ َ َ َ َ َر َرَ ُ َّ َ َ َ َ ر َ ى َ َ َ ى َّ َ ُ َ َ ر َ َ
طار علی ِه یبت ِِغ القتل أو طری لَع متنِ ِهُ ،كما س ِمع هیعة أ رو ف رزعة، یل اّلل ،ی
ِ ِ فر ِس ِه ِيف سب
َ َر َ َّ َ َ َ ََ ر َُ َ ر َ ر َ َ َّ َ ر َ ُ ٌ
طن وا ٍد مِن ه ِذه ِ َ
ال َموت مظان ٍه ،أو رجل يف غنیم ٍة يف رأ ِس شعف ٍة مِن ره ِذه ِ الشعف ،أو ب ِ
َّ َّ َ َّ َ َ ر ُ ُ َ َّ ُ َّ َ َ ُ َ ُ َ َ َّ َ ُ َ ُ
اس إِال يفنی ليس مِن انل ِ األودیةِ ،ی ِقیم الصالة ویؤيت الزَكة ویعبد ربه حَّت یأتِیه ايل ِق
َر
()1
ری»[ .روایت مسلم] خ ٍ
ترجمه :ابوهریره میگوید :رسولاهلل فرمود« :یکی از بهترین نمونههای
زندگی مردم ،زندگی مردیست که لگام اسبش را در راه اهلل گرفته ،بر پشت آن
جوالن میکند و هر بار صدای حضور دشمن یا بانگِ جنگ را میشنود ،بیپروا به
امید کشتن دشمن یا به امید شهادت در راه اهلل ،به سوی مناطقی میشتابد که چنین
موقعیتی دارند .یا -نمونهی دیگر -زندگیِ مردیست که در میان تعدادی گوسفند در
ارتفاع یکی از این کوهها یا در عمق یکی از این درهها بهسر میبرد ،نمازش را برپا
میکند ،زکات میدهد و پروردگارش را عبادت مینماید تا آنکه مرگش فرا رسد و
جز در کارهای نیک و پسندیده - ،مردم را ترک میکند و -در میان مردم نیست».
شرح
در این باب حدیثی بدین مضمون ذکر شده است که ابوهریره میگوید:
پیامبر فرمود« :اهلل ،هیچ پیامبری مبعوث نکرد مگر اینکه چوپانی کرده بود» .یعنی
هر پیامبری پیش از آنکه به نبوت مبعوث شود ،چوپان بوده است .اصحاب
پرسیدند :ای رسولخدا! آیا شما هم چوپانی کردهاید؟ فرمود« :بله ،من نیز گوسفندان
اهالی مکه را در برابر چند قیراط -مُزدی ناچیز -میچراندم» .علما گفتهاند :حکمتش
این بود تا پیامبران ،پیش از بعثتشان افرادی مسؤولیتپذیر پرورش یابند و بیاموزند
که چگونه مسؤولیتی را که به عهده میگیرند ،بهخوبی ادا نمایند و با نگهداری از
گوسفندان ،ویژگیهایی چون صبر ،آرامش ،عطوفت و مهربانی در آنان تقویت شود.
زیرا چوپان ،گاه گوسفندان را به چراگاهی سرسبز و پرگیاه میبرد و گاه گوسفندان به
جایی میروند که خشک و بیگیاه است و گاه چوپان ،گوسفندان را در جایی نگه
میدارد .منظورم ،اینست که پیامبر نیز امتش را به سوی علم ،هدایت و بصیرت سوق
میدهد؛ مانند چوپان که به نگهداری و مراقبت از گوسفندها میپردازد و آنها را به
مناطق و چراگاههای پرگیاه میبرد؛ یعنی به جاهایی که هم به غذای کافی میرسند و
هم به آب خوب و سالم .از آنجا که گوسفندان ،حیوانات ضعیفی هستند و به
نگهداری نیاز دارند ،معموالً چوپانها و کسانی که از گوسفندان نگهداری میکنند،
آدمهای مهربان ،آرام و رقیقالقلبی هستند .از اینرو اهلل متعال چوپانی یا نگهداری از
گوسفندان را برای پیامبرانش انتخاب کرد ،نه نگهداری از شترها را؛ زیرا ساربانها و
پرورشدهندگان شتر ،معموالً سرسخت و سنگدلاند؛ مانندِ ویژگیهایی که شترها
دارند .لذا پیامبران ،ابتدا چوپان بودند تا ویژگیهای خوبی که یک چوپان دارد ،در
آنها تقویت شود و بیشتر و بهتر به انسانها ،رسیدگی نمایند.
رسولاهلل در برابر مزدی اندک برای اهل مکه چوپانی کرد؛ موسی نیز برای
پرداختِ مهریهی همسرش ،یعنی دختر شعیب ،چوپانی نمود و گوسفندان شعیب
را چراند .اهلل متعال میفرماید:
شرح ریاضالصالحین 114
ُ ِ ُ
ن َحِججََ َع َأن َتأَ ُجر ِ َ
ن َثَٰ ِ َ ي َ ىَ
ت َهَت َِ كحكَ َإِحَدى َٱبَن ذَ ن َأرِ َُ
يد َأنَ َأن ِ ﴿قالَ َإ ِ ِ َ
ذ ُ ُ
ج ُد ِ َ
ن َإِن َشاَءَ َٱ َُ
ّللَ ق َعليَكَ َست ِ يد َأنَ َأش ذَ
فإِنَ َأتَممَتَ َعشَا َف ِمنَ َعِندِكَ َوماَ َأرِ َُ
ذ
[القصصَ ]٨٧ : حيََ﴾٢٧ لصل ِ ِ
مِنََٱ َ
(شعیب به موسی) گفت :من میخواهم یکی از این دو دخترم را به ازدواج تو در آورم؛ به
شرط آنکه هشت سال در استخدام من باشی و اگر این مدت را به ده سال برسانی ،با خود
توست.
دومین حدیثی که در این بخش ذکر شده ،نشان میدهد که گاه عزلت و
گوشهنشینی بهتر است؛ «و بهترین نمونه ،مسلمانیست که لگام اسبش را در راه اهلل
گرفته ،بر پشت آن جوالن میکند و هر بار صدای حضور دشمن یا بانگِ جنگ را
میشنود ،بیپروا به امید کشتن دشمن یا به امید شهادت در راه اهلل ،به سوی مناطقی
میشتابد که چنین موقعیتی دارند .همچنین مسلمانیست که در ارتفاع یکی از کوهها
یا در عمق یکی از درهها بهسر میبرد ،و اهلل را عبادت میکند و جز در کارهای
نیک و پسندیده ،مردم را ترک مینماید و در میان آنها نیست».
پیشتر این نکته را بیان کردیم که این دسته از متون دینی که نشانگر عزلت و
گوشهنشینیست ،حمل بر این میشود که حضور در اجتماع و جمع مردم ،زیانبار
باشد و به دین و ایمان انسان ،ضرر برساند؛ اما اگر به دین و ایمان شخص ضرری
نرسد ،مؤمنی که با مردم و در میان آنهاست و در برابر اذیت و آزارشان شکیبایی
میورزد ،از مؤمنی که از آنها دوری میکند و عنان صبر از دست میدهد ،بهتر است.
***
-34باب :فضیلت همنشینی با مردم و حضور در جمع آنها و
شرکت در گردهماییها ،جمعهها و جماعتها و دیگر مجالس خیر
از جمله مجالس علم و ذکر ،و عیادت بیماران ،و حاضر شدن در
تشییع جنازهها و همدردی با نیازمندان ،و ارشاد افرادِ بیعلم و
مشارکت در دیگر کارهای مفید اجتماعی برای کسانی که تواناییِ
امر به معروف و نهی ازمنکر و خودداری از آزار رساندن به
دیگران را دارند و میتوانند در برابر سختیها و اذیت و آزار
دیگران ،شکیبایی ورزند
شرح
نووی /در کتاب ریاضالصالحین ،بابی به نام «تواضع و فروتنی در برابر
مؤمنان» گشوده است.
تواضع ،متضاد برتریجویی و تکبر است؛ به عبارت دیگر ،تواضع بدین معناست
که انسان ،به سبب علم و دانش یا ثروت و موقعیتی که دارد ،سر و گردنش را در
برابر دیگران باال نگیرد؛ بلکه بر انسان واجب است که در برابر دیگران ،فروتن باشد.
همانگونه که برترین مخلوق اهلل و واالترین و برگزیدهترین بندهاش ،رسولاهلل در
برابر مؤمنان ،فروتن بود؛ بهگونهای که گاه یک دختربچه دست آن بزرگوار را
میگرفت و او را برای انجام کارِ خود ،به جایی دیگر میبُرد و رسولاهلل نیز با او
میرفت.
اهلل متعال میفرماید:
ََ [احلجر]٨٨ : ﴿وَٱخَفِضََجناحكََل ِلَ ُمؤَ ِمن ِيََ﴾٨٨
بالِ (مهر و تواضع) خویش را برای مؤمنان فرود آور.
و در آیهای دیگر میفرماید:
ذ
ََ َ [الشعراء ]٨١٢ : نَٱتبعكََمِنََٱلَ ُمؤَ ِمن ِيََ﴾٢١٥
﴿وَٱخَفِضََجناحكََل ِم َِ
و بال (مهر و تواضع) خویش را براى مؤمنانى که از تو پیروى مىکنند ،بگستران.
لذا ﴿وَٱخَفِضََجناحكَ﴾ ،یعنی متواضع باش .زیرا آدمِ متکبر و سرکش ،خودبین
است و خود را بهسان پرندهای میبیند که در آسمان پرواز میکند؛ از اینرو اهلل متعال
دستور داد که بالِ خود را برای مؤمنانی که از پیامبر پیروی میکنند ،فرود آورَد و
در برابرشان متواضع باشد .لذا درمییابیم که گشودن بالِ مهر و تواضع برای کافران،
درست نیست؛ بلکه در برابرِ کافران ،سرِ خود را باال بگیرید و خود را در موقعیتی
فراتر از آنها قرار دهید؛ زیرا شما به دین و شریعت الهی چنگزده و سخن و
شریعت اهلل را که فراتر از هر چیزیست ،پذیرفتهاید .از اینرو اهلل در وصف
پیامبر و یارانش میفرماید:
ُذ
[الفتح]٨٩ : ﴿أش ذِداَ َُءََعََٱلَكف َ
ارَِ ُرحاَ َُءَبيَن ُهمَ﴾
در برابر کافران سرسختند و با یکدیگر مهربان.
شرح ریاضالصالحین 118
سپس مؤلف /آیهی دیگری ذکر کرده است؛ این آیه که اهلل میفرماید:
ُ ذ ُ ذ
ّللََب ِقوَمَََي ُِّب ُهمََ يأ ُّيهاَٱَّلِينََءام ُنواََمنَيرَت ذَدَمِنكمََعنَدِين ِ َهِۦَفسوَفََيأَ ِ َ
تَٱ َُ ﴿ ىَ
ذ
[املائدةَ َ ]٢٣ : ح ُّبون َُهۥََأذِلةَََعََٱلَ ُمؤَ ِمن ِيََأع ذِزةَََعََٱلَكَفِ ِرينَ﴾ و ُي ِ
ای مؤمنان! آن دسته از شما که از دینشان برگردند ،بدانند که اهلل گروهی – از مؤمنان را-
خواهد آورد که آنان را دوست دارد و آنها نیز اهلل را دوست دارند و در برابر مؤمنان ،فروتن
هستند و در برابر کافران سخت و شدید.
این دسته از مؤمنان ،در برابر برادرانِ ایمانی خود فروتن هستند ،نه متکبر و
مغرور؛ نه تنها برخورد شدیدی با آنها ندارند ،بلکه در برابرشان تواضع میکنند و بر
عکس ،در برابرِ کافران سخت و شدید هستند .از اینروست که پیامبر فرمود« :ال
َ ْ َ ُّ ُ َ َ ْ ُ َ َ َْ َ ُ َُْ َ
()۶
وه ْم إَل أضيَ ِقه».السالمِ َ ،وإِذا ل ِقيتُ ُموه ْم ِِف َط ِريق فاضطرِ
انل َص َ
ارى ب َّ ود َو َّ تبدءوا اْله
یعنی« :شما ،ابتدا به یهود و نصارا سالم نکنید و اگر در راهی با آنها روبهرو شدید،
آنان را ناگزیر کنید که به تنگترین قسمتِ راه بروند» .و بدینسان خوار و زبون
شوند؛ زیرا آنها دشمنِ اسالم و مسلمان ،و دشمنِ اهلل و پیامبرش هستند و با کتاباهلل
و سنت رسولاهلل کینه و دشمنی دارند.
این آیه ،دلیلی بر ثبوت محبت الهیست و نشان میدهد که اهلل دوست دارد و
ُ ذ
ح ُّبون َُهۥَ﴾« :اهلل گروهی – از
ّلل َبِقوَمَ ََي ُِّب ُهمَ َو ُي ِ
ت َٱ َُ
دوستش میدارند﴿ .فسوَفَ َيأَ ِ َ
مؤمنان را -خواهد آورد که آنان را دوست دارد و آنها نیز اهلل را دوست دارند» .این
محبت ،محبت بزرگ و بینظیریست؛ لذا کسی که اهلل را دوست بدارد ،دنیا ،خانواده،
مال و ثروت و بلکه جانش را در راه اهلل نثار میکند و بهخاطر محبتی که به اهلل
و نصرت و یاریِ دینش دارد ،جانش را برای رویارویی با دشمنانِ اهلل در معرض
خطر قرار میدهد و به استقبال شهادت میرود؛ و این ،نشان میدهد که انسان ،آنچه
را که اهلل و پیامبرش دوست دارند ،بر خواستههای خویش مقدّم میداند.
یکی از نشانههای محبت با اهلل ،اینست که انسان همواره اهلل را با قلب ،زبان
و اعضای بدنش یاد کند.
( )۶صحیح مسلم ،ش .6227:ر.ک :همین کتاب ،تعلیق حدیث شمارهی.554
شرح ریاضالصالحین 161
بدین معناست که اهلل را دوست دارد .لذا میبینیم مؤمنی که از چنین صفتی
برخوردار میشود ،اهلل متعال را از خود و از همهی عزیزانش -فرزندان ،پدر و
مادرش -و بلکه از همه چیز ،بیشتر دوست دارد و دوستدارِ کسیست که
دوستدار خداست؛ ناگفته پیداست که انسان ،دوستانِ دوستِ خود را نیز دوست
دارد .از اینرو دوستدارِ اهلل بهخاطرِ محبتی که با پروردگارش دارد ،دوستدارِ
اعمال ،اقوال و افرادیست که محبوبِ اهلل هستند.
سپس مؤلف /این فرمودهی اهلل را ذکر کرده است:
ُ ُ ُ ُ ذ ُ ذ
اس َإِنا َخلقَنَكم َ ِمِن َذكرَ َوأنثَ َوجعلَنَكمَ َش ُعوبَا َوقباَئِلََ يأ ُّيها َٱِل َ ﴿ ىَ
ُ ذ ذ ذ ُ ُ ذ
يرَ﴾١٣ ّللَعل رَ
ِيمَخب ِ َ نَٱ َ ّللَِأتَقىَكمََإ ِ َ
نَأكَرمكمََعِندََٱ َتلِ عارفوَاََإ ِ َ
ََ َ [احلجرات]١٤ :
ای مردم! ما ،شما را از مرد و زنی آفریدهایم و شما را تیرهها و قبیلههایی قرار دادهایم تا
یکدیگر را بشناسید .بیگمان گرامیترین شما نزد اهلل باتقواترین شماست .همانا اهلل ،دانای
آگاه است.
اهلل در این آیه با همهی مردم سخن میگوید و بیان میفرماید که آنها را از
یک مرد و زن آفریده است؛ یعنی غالباً آفرینش انسانها بدین صورت میباشد؛ و
گرنه ،اهلل متعال آدم را بدون پدر و مادر ،و از خاک ،یعنی از گِلی خشکیده و
سفالگونه خلق کرد و سپس از روحی که خود آفرید ،در او دمید و او را بهصورتِ
انسانی خوشاندام درآورد.
همچنین حواء را از پدر ،یعنی از ابوالبشر و بدون مادر خلق کرد و عیسی را
از مادر و بدون پدر آفرید و خلقت سایر انسانها را از پدر و مادر قرار داد.
همانگونه که مادّه یا شیوهی آفرینش انسان ،چهار گونه است ،جنسِ انسان نیز بر
چهار نوع میباشد؛ اهلل میفرماید:
ُ ُ ِذ
ب َل ِمن َيشاَ َُء َإِنَثَا َويه ُ َ
ب َل ِمنَ ض َيَل َُ
ق َما َيشاَ َُء َيه ُ َ ت َوَٱلَۡر ِ َ لسَٰوَ َِ ّللِ َ ُملَ َ
ك َٱ ذ ﴿َِ
ً ذ ُ ُ ُّ ُ
يماَ َإِن َُهۥ َعل رَ
ِيمَ ل َمن َيشاَ َُء َعقِ يشاَ َُء َٱَّلكورَ ََ ٤٩أوَ َيُز ِوِ ُج ُهمَ َذكَرانَا َِإَونَثَاَ َويجَع َ
[الشورىَ َ ]٢١ ،٣٩ : ِيرَ﴾٥٠ قد رَ
فرمانروایی آسمانها و زمین از آنِ اهلل است .هر چه بخواهد ،میآفریند .به هر کس بخواهد،
166 باب :تواضع و فروتنی در برابر مؤمنان
دختر میبخشد و به هر کس بخواهد ،پسر میدهد .یا هم پسر و هم دختر به آنان عطا
میکند .و هر که را بخواهد ،عقیم و نابارور میگرداند.
در این آیه به چهار جنسِ انسان اشاره شده است:
نخست :مؤنث (دختر)﴿ :يه ُ َ
ب َل ِمن َيشاَ َُء َإِنَثَا﴾؛ یعنی برخی از مردم ،فقط
صاحبِ فرزندِ دختر میشوند و هیچگاه صاحب پسر نمیگردند و بدینسان نسلشان
از طریق فرزندان دختر ،تداوم مییابد.
ُّ ُ
دوم :مذکّر (پسر)﴿ :ويه ُ َ
بَل ِمنَيشاَ َُءَٱَّلكورَ﴾؛ یعنی برخی از مردم فقط صاحب
پسر میشوند ،نه دختر.
ُ
سوم :دو جنسه﴿ :أوَ َيُز ِوِ ُج ُهمَ َذكَرانَا َِإَونَثَا﴾؛ یعنی هم صاحب پسر و هم
صاحب دختر میشوند .البته اینجا به افرادِ دوجنسه نیز اشاره شده است .زیرا واژهی
«زوج» ،در مفاهیمی چون لنگه ،گونه ،جنس و همگون و همانند نیز بهکار میرود.
همانگونه که اهلل متعال میفرماید:
ََ [ص ]٢٨ : جَ﴾٥٨ك ِ َهِۦََأزَوَ رَ
﴿وءاخ َُرَمِنَش َ
و همسان این ،عذابهای گوناگون دیگری نیز دارند.
و میفرماید:
ُ ُ ذ
ََ [الصافات ]٨٨ : شواََٱَّلِينََظل ُمواََوأزَوَج ُهمَ﴾ ﴿ٱحَ
ستمکاران و امثالشان را برانگیزید.
ُ
لذا از ﴿أوََيُز ِوِ ُج ُهمََذكَرانَاَِإَونَثَا﴾ ،این نکته نیز برداشت میشود که اهلل برخی
از انسانها را دوجنسه میآفریند .تا اینجا سه جنس شد.
ل َمن َيشاَ َُء َعقِ ًُ
يما﴾ « :و هرکس را بخواهد ،عقیم یا و اما جنسِ چهارم﴿ :ويجَع َ
نابارور میگرداند» .عقیم یا نابارور ،زن باشد یا مرد ،صاحبِ فرزند نمیگردد؛ و این،
از حکمت و قدرتِ خداست؛ زیرا فرمانرواییِ آسمانها و زمین از آنِ اوست و
هرچه بخواهد ،میآفریند و هیچکس نمیتواند با خواست و ارادهی او مخالفت کند و
او ،شنوا و داناست.
شرح ریاضالصالحین 162
ُ ُ ُ
اهلل میفرماید﴿ :وجعلَنَكمََش ُعوبَاَوقباَئِلََتلِ عارفوَاَ﴾ [احلجرات]١٤ :؛ یعنی« :و
شما را به صورتِ ملتها و قبیلههای گوناگون قرار دادهایم» .ملت به تیرههای بزرگی
چون عرب و عجم گفته میشود و قبیله ،به دسته یا گروهی از انسانها میگویند که
از ملت،کوچکتر است؛ مانندِ قبیلهی قریش ،بنیتمیم و دیگر قبایل.
ُ
﴿تلِ عارفوَاَ﴾« :تا یکدیگر را بشناسید» .و این ،همان حکمتیست که اهلل ما را به
صورت ملتها و قبایل گوناگون ،آفریده است؛ برخی عرب هستند و برخی،
غیرعرب؛ عدهای از فالن طایفهاند و عدهای دیگر از فالن قبیله .این گوناگونی و
تفاوت ،برای اینست که یکدیگر را بشناسیم ،نه برای اینکه بر یکدیگر فخر
بفروشیم یا نژادی را برتر از نژادِ دیگر بدانیم؛ لذا فخرفروشی به اینکه من از فالن
نژاد هستم یا افتخار به اینکه من ثروتمندم و هر ادعایی که اینچنین باشد ،ادعایی
جاهلیست که هیچ ارزش و اعتباری ندارد .لذا اهلل متعال این تفاوتها را تنها برای
شناختن یکدیگر قرار داده است ،نه برای فخرفروشی بر همدیگر؛ از اینرو پیامبر
َ ُ ْ ٌ َ ٌّ َ َ َّ َ َ ْ َ ْ َ َ َ ْ ُ ْ ُ ِّ َّ َ ْ َ َّ َ َ ْ َ َ
اج ٌر
ِ فو َق ِ ت ن م
ِ ؤ م ِ،
ء ا اآلبفرموده استِ « :إن الل قد أذهب عنكم عبية اْلا ِه ِلي ِة وفخر ِ
ب ا ه
ُ َ ٌّ َ ْ
َق ،أنتُ ْم َبنُو َآد َم َو َآد ُم ِم ْن ت َراب» )۶(.یعنی« :اهلل فخرفروشی و تکبر دوران جاهلیت شِ
و بالیدن به آبا و اجداد را از شما ساقط کرده است؛ انسانها ،دو دستهاند :مؤمنِ
پرهیزگار ،و بدکار و گمراه .شما ،فرزندان آدم هستید و آدم از خاک آفریده شد» .لذا
فضیلت و ارجمندی در اسالم ،به تقوا و پرهیزگاریست و کسی نزد ما گرامیتر
است که باتقواتر میباشد و هرکس تقوایش بیشتر باشد ،نزدِ اهلل محبوبتر است.
البته با این حال ،برخی از قبایل و ملتها ،بر قبیلهها و ملتهای دیگر ،برتری
دارند؛ مثالً ملتی که رسولاهلل در آن برانگیخته شد ،برترین ملت است؛ یعنی ملتِ
عرب .زیرا اهلل میفرماید:
( )۶ترمذی ،ش)2842 ،6271( :؛ ابوداود ،ش4002 :؛ آلبانی /در السلسلة الصحيحة ،ش6711 :
این حدیث را صحیح ،و روایت ابوداود را حسن دانسته است.
163 باب :تواضع و فروتنی در برابر مؤمنان
ُ ُ ذ
ََ [األنعام]١٨٣ : لَرِساتل َُهۥَ﴾
ثََيَع َ ﴿ٱ َُ
ّللَأعَل َُمَحيَ َ
اهلل ،خود میداند رسالتش را به چه کسی بدهد.
َ ُُ ْ َّ َّ َ َ ُ َ ََ َّ ُ
اره ْم ِف ب َوال ِفض ِةِ ،خي
و پیامبر فرموده است« :انلاس معا ِدن كمعا ِد ِن اَّله ِ
قهوا» )۶(.یعنی« :مردم ،مانند معادن طال و نقره هستند؛ يار ُه ْم ِف اإل ْسالمِ إ َذا فَ ُ
اْلَاهل َّية خ ُ
ِ ِ ِِ ِ ِ
آن ان که در جاهلیت ،بهترین مردم بودند ،در اسالم نیز بهترین مردم هستند ،البته
بهشرطی که شناخت و دانش دینی داشته باشند» .این ،بدین معنا نیست که بهکلی
ارزش جنس بشر را نادیده بگیریم؛ خیر ،بلکه فخرفروشی بر یکدیگر ،ممنوع است؛
البته تفاوتهایی وجود دارد و اهلل برخی را بر برخی دیگر ،برتری داده است .پس
عربها از سایر ملتها برترند؛ اما ناگفته پیداست که غیرعربِ پرهیزگار ،نزدِ اهلل
از عربی که تقوا ندارد ،گرامیتر است.
سپس مؤلف /در ادامهی آیاتی که ذکر کرده است ،این آیه را یادآور شده که
اهلل میفرماید:
ذ ُ ُ ُ ُ ُّ
ََ َ [النجم ]٤٨ : قَ﴾٣٢ ﴿فلََتز َكوَاََأنفسكمََهوََأعَل َُمَبِم َِ
نَٱت ىَ
پس خودستایی نکنید .او به کسی که تقوا پیشه کرده ،بهطور کامل آگاهی دارد.
یعنی با افتخار از خوبیهای خود سخن نگویید؛ البته ایرادی ندارد که از
نعمتهای اهلل بر بندهاش سخن بگوید؛ مثالً اذعان کند که گنهکار و منحرف بوده،
اما اهلل هدایتش کرده و به او توفیق داده است که راه درست را در پیش بگیرد و
استقامت نماید .یعنی اگر قصدش بیانِ لطف و نعمت اهلل متعال باشد ،نه خودستایی،
ایرادی ندارد؛ مثلِ کسی که اذعان میکند اهلل هدایتش کرده و به او توفیق عمل
داده است؛ همچنین ایرادی ندارد که کسی لطفِ اهلل دربارهی خود را یادآوری کند
ذ ُ
و بگوید :فقیر بودم و اهلل ،به من ثروت بخشید .فرمود﴿ :هوَ َأعَل َُم َبِم َِ
ن َٱت ىَ
ق َ﴾٣٢؛
یعنی« :اهلل به کسی که تقوا پیشه کرده ،بهطور کامل آگاهی دارد» .چهبسا دو انسان،
هر دو یک عمل را انجام میدهند یا هر دو از یک عملِ بد دوری میکنند ،اما از
لحاظ تقوا بهاندازهی فاصلهی میان زمین و آسمان با هم تفاوت دارند؛ چهبسا دو
( )۶روایت بخاری به همین مضمون ،ش2582 :؛ و صحیح مسلم ،ش.6222 :
شرح ریاضالصالحین 164
انسان در کنارِ هم نماز میخوانند ،اما تقوای هریک با تقوای آن یکی ،بهاندازهی
فاصلهی میان زمین و آسمان متفاوت است .همچنین دو نفر از فحشا و بدکاری
دوری میکنند ،اما تقوایشان یکسان نیست و تقوایشان بهسان زمین و آسمان ،با هم
فاصله و تفاوت دارد .از اینرو اهلل میفرماید:
ذ ُ ُ ُ ُ ُّ
َ [النجم ]٤٨ : قَ﴾٣٢ ﴿فلََتزكوَاََأنفسكمََهوََأعَل َُمَبِم َِ
نَٱت ىَ
پس خودستایی نکنید .او به کسی که تقوا پیشه کرده ،بهطورکامل آگاهی دارد.
سپس مؤلف ،/آیهای دیگر ذکر کرده است؛ اهلل میفرماید:
ُ ُ ُ
اف َرِجالَ َيعَ ِرفون ُهم َبِسِيمىَ ُهمَ َقالواَ َماَ َأغَنَ َعنكمََ
ب َٱلَعَر ِ َى َأصَحَ ُ َ ﴿وناد ىَ
َ بونََ﴾٤٨ نتمََتسَتكَ ُكمََوماَ ُك ُ ُ ُ
َجَع
[األعراف]٣٨ : ِ
و ساکنان اعراف ،مردمی را که از سیمایشان میشناسند ،صدا میزنند و میگویند :فراوانی و
تکبرتان ،سودی به شما نبخشید.
ساکنانِ اعراف ،کسانی هستند که نیکیها و بدیهایشان مساویست؛ لذا نه به
بهشت میروند و نه به دوزخ .دوزخیها به سوی دوزخ رانده میشوند و بهشتیها،
دستهدسته به سوی بهشت میروند و برای مهمانی و دیدارِ پروردگار رحمان ،گرد هم
میآیند؛ اما کسانی که نیکیها و بدیهایشان برابر است ،در مکانی بلند میمانند.
«اعراف» ،جمعِ عرف و مکانی مرتفع در میان بهشت و جهنم است؛ لذا ساکنان
اعراف ،گاه به سوی بهشتیان سَرَک میکشند و گاه به سوی دوزخیان و در نهایت
واردِ بهشت میشوند؛ زیرا در آخرت ،هیچ جایی جز بهشت و دوزخ ،ماندگار نیست
و همه جا جز بهشت و جهنم از میان میرود.
اهلل متعال میفرماید:
ُ ُ ُ
اف َرِجالَ َيعَ ِرفون َُهم َبِسِيمىَ ُهمَ َقالواَ َماَ َأغَنَ َعنكمََ ب َٱلَعَر ِ َى َأصَحَ ُ َ ﴿وناد ىَ
ذ ُ ذ ىُ كمَ َوما َ ُك ُ ُ ُ
هؤلَ َءِ َٱَّلِينَ َأقَسمَ ُتمَ َلَ َينال ُه َُم َٱ َُ
ّلل َبِرحَةََ بونَ ََ ٤٨أ َنتمَ َتسَتكَ ُ
ِ َجَع
ُ ُ ر ُ ُ
َ [األعراف]٣٩ ،٣٨ : نتمََُتَزنونََ﴾٤٩ كمََولََأ ُ ٱدَخلواََٱلَ ذنةََلََخوَ َ
فَعليَ
و ساکنان اعراف ،مردمی را که از سیمایشان میشناسند ،صدا میزنند و میگویند :فراوانی و
تکبرتان ،سودی به شما نبخشید .آیا این بهشتیان ،همان کسانی نیستند که شما سوگند یاد
161 باب :تواضع و فروتنی در برابر مؤمنان
میکردید اهلل ،رحمتش را به آنان نمیرساند - ،و به بهشتیان گفته میشود -:وارد بهشت
شوید که نه ترس و هراسی بر شماست و نه اندوهگین میشوید.
یعنی ساکنانِ اعراف ،برخی از دوزخیان را بهطور کامل میشناسند و به آنها
میگویند :آنهمه مال و ثروتی که جمع کردید و نیز فرزندان ،همسران و نزدیکانِ شما
سودی به شما نبخشیدند؛ آنهمه حشم و خدم چه شد؟ چقدر سرکشی کردید و حق و
حقیقت را نپذیرفتید! اینک آن تکبر و گردنکشی چه سودی به حال ِ شما دارد؟
ذ ُ ذ ىُ
هؤلَءَِ َٱَّلِينَ َأقَسمَ ُتمَ َلَ َينال ُه َُم َٱ َُ
ّلل َبِرحَةَ﴾ [األعراف]٣٩ :؛ «آیا این بهشتیان ،همان ﴿أ َ
مستضعفانی نیستند که شما سوگند یا میکردید که اهلل ،رحمتش را به آنان نمیرساند؟»
اما اینک مستضعفان ،وارد بهشت شده و از رحمت اهلل برخوردار گشتهاند.
ىُ ِ ذ ذ
ن َٱ َُ
ّللَ هؤلَءَ َم َآری؛ منکِران پیامبران ،مؤمنان را مسخره میکردند و میگفتند﴿ :أ َ
عليَ ِهم َ ِمِنَ َبيَن ِناَ﴾ [األنعام]٢٤ :؛ یعنی« :عجب! آیا اینها همان کسانی هستند که اهلل از
میان ما ،بر آنان منت نهاده است؟!» و بدینسان مؤمنان را بهریشخند میگرفتند و
میگفتند :آیا اینها از رحمت االهی برخوردار میشوند؟! آیا اینها به بهشت میروند؟
اهلل میفرماید:
ُ ذ ُ ذ ذ
ن َٱَّلِينَ َأجَر ُمواَ ََكنواَ َمِنَ َٱَّلِينَ َءَام ُنواَ َيضَحكونَ ََِ ٢٩إَوذا َم ُّرواَ َب ِ ِهمََ ﴿إ ِ َ
ك ِهيََ[ ﴾٣١املطففنيَ ََََ ]٤١ ،٨٩ : لَأهَل ِ ِه َُمَٱنقل ُبواََف ِ
يتغام ُزونَََِ٣٠إَوذاَٱنقل ُبوَاََإ ِ ىَ
بدکاران (و مشرکان) همواره به مؤمنان میخندیدند و چون از کنارشان میگذشتند ،آنان را با
اشارهی چشم و ابرو بهمسخره میگرفتند .و آنگاه که نزد خانوادهی خویش باز میگشتند،
به ناز و نعمتی که داشتند (و به سبب مسخره کردن مؤمنان) شادمان میگشتند.
ساکنان اعراف به مشرکان و بدکاران میگویند:
ُ ر ُ ُ ذ ُ ذ ىُ
ّلل َبِرحَةَ َٱدَخلواَ َٱلَ ذنةَ َلَ َخوَ َ
ف َعليَكمََ هؤلَءَِ َٱَّلِينَ َأقَسمَ ُتمَ َلَ َينال ُه َُم َٱ َُ﴿أ َ
ُ ولََأ ُ
َ [األعراف]٣٩ : نتمََُتَزنونََ﴾٤٩
آیا این بهشتیان ،همان کسانی نیستند که شما سوگند یاد میکردید اهلل ،رحمتش را به آنان
نمیرساند ،حال آنکه به اینها گفته شده است :وارد بهشت شوید که نه ترس و هراسی بر
شماست و نه اندوهگین میشوید؟
شرح ریاضالصالحین 161
شرح
مؤلف /این احادیث را در کتاب ریاضالصالحین در باب تواضع و فروتنی
ذکر کرده است؛ از جمله حدیث عیاض بن حمار که میگوید :رسولاهلل فرمود:
«اهلل به من وحی نمود که نسبت به یکدیگر فروتن باشید» .یعنی هرکس ،دیگری را
مثلِ خود بداند و در برابرش گردنکشی و تکبر نکند .عادتِ سلف رحمهماهلل ،این
بود که کوچکتر از خود را چون فرزندِ خویش میدانستند و بزرگتر از خود را
همانند پدرشان ،و همساالن خود را مانند خویش قلمداد میکردند؛ از اینرو به
بزرگتر از خود با دیدهی احترام مینگریستند و به کسی که پایینتر یا کوچکتر از
آنها بود ،با نظر رحمت و مهربانی نگاه میکردند و به همساالن خویش ،بهسان خود
نظر مینمودند و بدینسان هیچکس به دیگری ستم نمیکرد .این ،جزو
ویژگیهاییست که همه باید خود را به آن آراسته سازند؛ یعنی بر همه واجب است
که در برابر اهلل و نسبت به برادران مسلمان خود متواضع باشند.
البته اهلل در رابطه با کافر ،دستور داده که با او سخت و شدید برخورد کنیم و
تا میتوانیم او را خوار و زبون بگردانیم؛ اما بر مسلمانان واجب است که با کافرانِ
ذمی و همپیمان ،مطابق حقوقِ شهروندیِ تعریفشده برای آنها در نظامِ اسالمی یا
مطابق قراردادی که میان آنها و مسلمانان بسته شده است ،رفتار نمایند و تا زمانی که
در ذمه و پیمان مسلمانان هستند ،اذیت و آزاری به آنان نرسانند.
مؤلف /سپس حدیث ابوهریره را ذکر کرده که پیامبر فرموده استَ « :ما
ٌَ َن َق َص ْ
ت َص َدقة ِم ْن َمال» .یعنی :بر خالفِ تصورِ انسان و بر خالفِ وسوسهی شیطان،
«صدقه هرگز از ثروتِ انسان نمیکاهد» .شیطان همواره انسان را از فقر و تنگدستی
میترساند؛ اهلل میفرماید:
ُ ُ ذ
ََ َ [البقرة]٨٦٨ : ك َُمَٱلَفقَرََويأَ ُم ُركمََب ِٱلَفحَشاَ َءِ﴾
نَي ِع ُد َ
﴿ٱلشيَطَ َُ
شیطان ،شما را از فقر و تنگدستی میترساند و شما را به کارهای زشت و ناپسند دستور
میدهد.
فحشا به هر کارِ زشت و ناپسندی گفته میشود؛ مانندِ بُخل .شیطان ،انسان را از
فقر میترساند و همینکه انسان تصمیم میگیرد صدقه دهد ،شیطان به او میگوید:
شرح ریاضالصالحین 168
این کار را نکن؛ زیرا صدقه ،از ثروت تو میکاهد و تو را فقیر و تنگدست
میگرداند؛ دست نگه دارد ،صدقه نده .اما پیامبر به ما نوید داده است که صدقه،
هرگز از ثروتِ انسان نمیکاهد .شاید کسی بگوید :اگر بیست و پنج هزار تومان
داشته باشیم و دو هزار تومان صدقه دهیم ،فقط بیست و سه هزار تومان برایِ ما
میمانَد و بدینسان از پولِمان کم میشود .میگوییم :آری؛ بهظاهر و از لحاظ کمّی ،از
ثروت انسان کاسته میشود ،اما از لحاظ کیفی افزایش و برکت مییابد و اهلل متعال در
عوض ،دروازهی خیر و برکت را به رویِ انسان میگشاید؛ چنانکه میفرماید:
ُ ُ ُ
[سبأ]٤٩ : ﴿وماََأنفقَ ُتمَ ِمِنَشَءََفهوََ َ
يل ِف َُهۥَ﴾
و هرچه انفاق کنید ،اهلل عوضش را میدهد .
یعنی زیاد طول نمیکشد که اجر و ثوابش را دریافت میکنید یا از آنجا که
فکرش را نمیکنید ،خیر و برکتش به شما میرسد و از روزیِ پرخیر و برکتی
برخوردار میشوید.
رسولاهلل همچنین فرمود« :بهیقین اهلل در برابر گذشتِ بندهاش ،عزت او را زیاد
میکند» .یعنی وقتی انسان از کسی که به او ستم کرده ،بگذرد و او را ببخشد ،از درون
وسوسه میشود که انگار تن به ذلت داده است! اما پیامبر بیان فرمود که اهلل بر
عزتِ کسی که عفو و گذشت پیشه نماید ،میافزاید .لذا این حدیث به عفو و گذشت
تشویق میکند .ولی باید دانست که بخشیدنِ بدیهای دیگران ،بهطور مطلق و در همه
حال ،پسندیده نیست .بخششی پسندیده است که با اصالح همراه باشد .چنانکه اهلل
میفرماید:
ذ
َ [الشورى]٣١ : ﴿فمنََعفاَوأصَلحََفأجَ ُرَُهۥََعََٱ َ
ّللِ﴾
هر کس گذشت نماید و اصالح کند ،پاداش او با اهلل است.
اگر پیامد بخشیدن اصالح نباشد ،دیگر ،نباید بخشید .به عنوان مثال :شخصی که به
شما بدی میکند ،آدم شروریست که به شرارت مشهور میباشد و اگر شما او را
ببخشید ،شرارتش بیشتر میشود .در چنین حالتی ،بهتر است که او را نبخشید؛ بلکه
حقتان را بهقصد اصالح از او بگیرید .ولی اگر بخشیدن ،پیامدی منفی نداشته باشد،
169 باب :تواضع و فروتنی در برابر مؤمنان
بهتر است که عفو و گذشت پیشه کنید .زیرا چهبسا آن شخص در نتیجهی عفو و
گذشتِ شما ،شرمنده شود و دیگر ،نه به شما ستم کند و نه به سایر مردم.
رسولاهلل فرمود« :و هرکس بهخاطرِ اهلل تواضع و فروتنی نماید ،اهلل او را
بلندمرتبه میگرداند» .شاهد موضوع ،همین قسمتِ حدیث است .تواضع دو معنا دارد:
معنای نخست :نخستین مفهوم تواضع ،اینست که در برابر دینِ اهلل فروتن و
فرمانبردار باشی؛ یعنی از دینِ االهی و اجرای احکام و آموزههای دینی سرپیچی
نکنی.
معنای دوم :دومین مفهوم تواضع ،اینست که بهخاطر اهلل ،نسبت به بندگانش
فروتن باشی؛ نه اینکه این تواضع ،از روی ترس یا از روی طمع باشد؛ خیر ،بلکه
فقطه بهخاطر اهلل نسبت به بندگانش متواضع باش.
و هر دو معنا درست است؛ کسی که برای اهلل ،تواضع و فروتنی پیشه میکند،
اهلل او را در دنیا و آخرت ،بلندمرتبه میگرداند و این بهتجربه ثابت و مشاهده شده
است؛ چنانکه همهی مردم ،از آدمِ متواضع بهنیکی یاد میکنند و به او احترام
میگذارند و دوستش دارند .تواضع و فروتنی پیامبر را بنگرید که چهبسا کنیزی
دست آن بزرگوار را میگرفت و او را به هر جا که میخواست ،میبُرد؛ پیامبر نیز با
او میرفت و از این کار ،هیچ ابایی نداشت؛ حتی از او نمیپرسید که مرا کجا
میبَری؟ یا نمیگفت :از کسی دیگر کمک بخواه؛ بلکه با او میرفت و به او کمک
میکرد .لذا میبینیم که اهلل بر عزت و جایگاه پیامبر افزود.
***
َر َُ َ َّ َ
بیان ف َسلم َعل ری ِهم وقالَ :كن انلَّ ُّ َ َّ ُ َ َّ َ َ َ
متفق
ب يفعلهٌ [ . ِ ٍ ص
ِ لَع ر م ه نأ نسأ -622وعن
()۶
عليه]
ترجمه :از انس روایت است که از کنارِ تعدادی کودک گذشت و به آنها
سالم نمود و گفت :پیامبر چنین میکرد.
ترجمه :ابورفاع ،تمیم بن اُسَید میگوید :نزدِ رسولاهلل رفتم و ایشان ،در
حالِ سخنرانی بود؛ گفتم :ای رسولخدا! مردی غریب است و از دینش چیزی
نمیداند؛ آمده تا دربارهی دینش بپرسد .رسولاهلل رو به من کرد ،خطبهاش را رها
نمود و نزدِ من آمد .برایش صندلی آوردند ،روی آن نشست و از آنچه اهلل به او
آموخته بود ،به من آموزش داد؛ سپس به خطبهاش پرداخت و آن را کامل کرد.
شرح
حافظ نووی /این احادیث را دربارهی تواضع و فروتنی پیامبر ذکر کرده
است؛ از جمله این روایت که پیامبر هنگامی که از کنارِ بچهها میگذشت ،به آنها
سالم میکرد؛ اگرچه آنها ،خردسال و غیرمکلف بودند .اصحاب نیز بهپیروی از
پیامبر به بچهها سالم میگفتند؛ چنانکه انس هنگامی که از کنارِ بچهها
میگذشت ،به آنها سالم مینمود و میگفت :پیامبر چنین میکرد؛ یعنی به بچهها
سالم میگفت و این ،از تواضع و خوشخُلقی پیامبر بود و چه زیبا کارهای نیک را
به بچهها آموزش میداد؛ زیرا اگر به بچهها سالم کنیم ،آنها نیز به سالم کردن عادت
میکنند و این رفتارِ پسندیده ،در سرشتِ آنها نهادینه میشود .پیامبر به بچهها
سالم میکرد ،ولی برای کسانی که از کنارِ افراد بالغ میگذرند و به آنها سالم
نمیکنند ،متأسفیم .و این ،معموالً از روی بیتوجهیست و هیچ مشکلی در میانِ آنها
وجود ندارد و با یکدیگر قهر هم نیستند؛ بلکه غفلت ،جهل ،بیتوجهی یا عدمِ پیروی
از سنت است که به بزرگترها سالم نمیکنند .و چون با یکدیگر قهر نیستند ،گنهکار
نمیشوند ،اما خیر و نیکیِ فراوانی را از دست میدهند.
سنت اینست که هر که را دیدیم ،به او سالم کنیم و در سالم گفتن ،پیشدستی
نماییم؛ گرچه از ما کوچکتر باشد .زیرا پیامبر با آن جایگاهِ واالیش هر که را
میدید ،در سالم کردن پیشدستی میفرمود .کسی که ابتدا سالم میکند به خیر و
نیکیِ فراوانی دست مییابد؛ زیرا از یکسو از رسولاهلل پیروی مینماید و از سوی
دیگر ،این سنتِ فراموششده را ترویج میدهد .ناگفته پیداست که زنده کردنِ سنت،
دو پاداش دارد :یکی ثواب احیای سنت و دیگری ،پاداش عمل به آن؛ همچنین انسان
در ثواب فرض کفایه که همان جواب سالم است ،شریک میشود؛ زیرا با سالم
کردن ،باعثِ شکلگیری چنین عمل واجبی میگردد .بنابراین سالم کردن از جوابِ
سالم ،برتر است؛ گرچه سالم کردن ،سنت و جوابِ سالم ،واجب میباشد .زیرا این
واجب ،مبتنی بر سنت است و در حالتی که سنت ،مبنای واجب باشد ،از واجب برتر
می گردد .لذا گاه به صورتِ چیستان یا معما میپرسند :کدامین سنت ،برتر از واجب
است؟ بهظاهر تعجبآور میباشد؛ زیرا همه اتفاق نظر دارند که فرض یا واجب ،برتر
از سنت است .به عنوان مثال :دو رکعت فرضِ صبح بر سنت صبح برتری دارد .اما
سالم کردن که سنت است ،بر جوابِ سالم که واجب میباشد ،فضیلت دارد؛ زیرا
جوابِ سالم ،مبتنی بر سالم کردن است.
خالصه اینکه چه خوب است این سنت ،یعنی ترویج دادن سالم را زنده کنیم؛
زیرا باعث افزایش محبت و دوستی در میان مسلمانان میشود و از کمال ایمان و از
َّ َ َْ ُ ُ َ
اسباب ورود به بهشت است .چنانکه پیامبر فرموده است« :ال تدخلون اْلَنة َح ََّّت
الس َ
الم لَع ََشء إ َذا َف َعلْتُ ُموه ََتَابَبْتُم؟ أَفْ ُشوا َّ
ُ ْ ُ َ َّ َ َ ُّ َ َ َ ُ ُّ ُ ْ َ َ ُْ
تؤ ِمنُوا ،وال تؤ ِمنوا حَّت َتابوا ،أو ال أدلكم
ِ
شرح ریاضالصالحین 122
بينَكم» )۶(.یعنی« :وارد بهشت نمیشوید تا اینکه ایمان داشته باشید و ایمان ندارید
مگر زمانی که یکدیگر را دوست بدارید؛ آیا شما را به کاری راهنمایی نمایم که اگر
انجامش دهید یکدیگر را دوست خواهید داشت؟ سالم گفتن به یکدیگر را در میان
خود رواج دهید».
یکی دیگر از نمونههای تواضعِ پیامبر اینست که وقتی در خانه بود ،به
خانوادهاش کمک میکرد؛ شیر گوسفند را میدوشید ،کفشها را میدوخت یا پینه
میزد و در خدمتِ خانوادهاش بود .چنانکه از عایشه& سؤال شد :پیامبر در خانه
چهکار میکرد؟ عایشه& پاسخ داد« :در خدمتِ خانوادهاش بود».
لذا سنت ،اینست که وقتی در خانه هستیم ،برای خود چای درست کنیم و اگر
آشپزی یاد داریم ،غذا بپزیم و در شستنِ ظرف و لباس به خانواده کمک نماییم؛ این
کارها ،نه اینکه برای مردان عار نیست ،بلکه سنت است و هرکس به انجامِ این کارها
بپردازد ،پاداش مییابد؛ زیرا به خاطرِ اهلل تواضع نموده و به سنت پیامبر عمل
کرده است .روشن است که کمک کردن به خانواده ،مهر و محبت آنها به یکدیگر را
افزایش میدهد و باعث میشود که زن ،احساسِ خوبی نسبت به همسرش داشته
باشد و او را بیشتر دوست بدارد .خُب؛ فایدهی بزرگیست!
و اما نمونهای دیگر از تواضع پیامبر؛ ایشان در حالِ سخنرانی بود که شخصی
آمد و گفت« :مردی غریبم؛ آمدهام تا دربارهی دینم بپرسم» .پیامبر خطبهاش را قطع
کرد و نزدِ آن مرد رفت .سپس برایش صندلی آوردند .آنگاه رسولاهلل از تعالیم
دینی به این مرد آموزش داد .زیرا این مرد ،با اشتیاق کسبِ علم ،نزد پیامبر آمده
بود و میخواست دینش را یاد بگیرد تا به آن عمل کند .پیامبر نیز با رویِ باز،
سخنرانیاش را قطع کرد و پس از آموزش مسایل و معارف دینی به آن مرد،
سخنرانیاش را ادامه داد و آن را کامل فرمود .این ،از تواضع پیامبر بود که بدین
زیبایی به امتش رسیدگی و توجه میکرد.
شاید این پرسش مطرح شود که آیا نباید منافع عمومی را بر مسایل شخصی و
خصوصی ترجیح داد؟ درخواست این مرد نیز ،یک درخواست شخصی بود و
پیامبر برای یک جمع سخنرانی میکرد؟ پس چرا سخنرانیاش را قطع نمود؟
میگوییم :مراعاتِ منافع عمومی در صورتی اولویت دارد که پرداختن به مسایل
شخصی و فردیِ دیگران ،به از دست رفتنِ فرصتها و از میان رفتن منافع عمومی
منجر شود؛ اما در این ماجرا حاضران نیز از درسهای پیامبر به آن مرد استفاده
کردند و بدینسان منافع عمومی ،رعایت شد .ضمناً این مردِ غریب آمده بود تا
اطالعاتی دربارهی دینش کسب کند و چون با استقبالِ گرم پیامبر روبهرو شد،
گرایش و محبتش به اسالم افزایش یافت و مهرِ پیامبر در دلش نشست و این ،از
حکمت و فرزانگی رسولاهلل بود که با آن غریبه اینقدر خوب برخورد کرد.
***
َ ُ َّ َ َ َ ََ َ َ ى َ َ َ َ َّ ُ َ َ
نس أن َرسول اهللَِ كن إِذا أكل طعاما ل ِعق أصابِعه اثلالث؛ قال: -621وعن ٍ
أ
َّ َر ر ر ُ ر َ ََ ر َ َ َ َ ر ُر َ ُ َ َ ُ َرُ ر َ ر
ان»
وقال« :إِذا سقطت لقمة أح ِدكم ،فلی ِمط عنها األذى ويلأكلها ،وال یدعها للشیط ِ
ُ ُ َ َ ُ َ ي َ َر َ َ َّ ُ ََ َ ر ُر َ َ َ ر َ ُ
الربکة»[ .روایت َوأمر أن تسلت القصعة قال« :فإِنك رم ال تد ُرون يف أي طعامِكم
()۶
مسلم]
ترجمه :انس میگوید :رسولاهلل هنگامی که غذایی میخورد ،سه انگشت
خود را میلیسید؛ همچنین میفرمود« :هرگاه لقمهی یکی از شما افتاد ،آن را بردارد و
از خاک و خاشاک ،پاکش نماید و سپس بخورد و آن را برای شیطان ،نگذارد» .و نیز
به پاک کردنِ ظرف غذا با انگشتان دستور داد و فرمود« :شما نمیدانید که برکت در
کدامین قسمت از غذای شماست».
ََ َ َ َ َ َّ َ ًّ َّ َ ر َ َ وعن أيب ُهریرةَ ع ِن انلَّ ي ر
ب قال« :ما بعث اّلل نبِیا إ ِال َرَع الغن َم»؛ فقال ِ -621
َ َّ َ
َ ر َ ر ُ ر َ َ ََ ُ ََ ر َ َأ رصحابُهَ :
()1
یط أله ِل َمكة»[ .روایت بخاری] رار
ِ ق لَع ا ه اع رأ ت ن ک م، عن « قال: ت؟ نأ و
ترجمه :ابوهریره میگوید :پیامبر فرمود« :اهلل ،هیچ پیامبری مبعوث نکرد
مگر اینکه چوپانی کرده بود» .اصحابش پرسیدند :آیا شما هم چوپانی کردهاید؟
فرمود« :بله ،من نیز گوسفندان اهالی مکه را در برابر چند قیراط -مُزدی ناچیز-
میچراندم».
ُ ُ ٍ َر َ ٍ ََ ر ُ
ت؛ َول َ رو أ ره ِد َي إ ِ َ َّ َ ُ ُ وعنه َع ِن انلَّ ي
ُ
ىل ب قال« :ل رو دعِیت إِىل کراع أو ذِراع لقبِل ِ -622
ر ٌ َ ُ ٌ َ
َ
()۶
ذِراع أو کراع لقبِل ُت»[ .روایت بخاری]
ترجمه :ابوهریره میگوید :پیامبر فرمود« :اگر مرا به صرفِ پاچه یا ساقِ
دستِ (گوسفندی) دعوت کنند ،میپذیرم؛ و اگر به من ساقِ دست یا پاچهی
گوسفندی اهدا شود ،قبول میکنم».
َ ُ ُر َُ َ ر َ ُ َ ُ َُ َ َ ر َ َُ َ ُ َ
اء ال تسبق ،أو ال تكاد تسبق، ول اهللِ العضبِ س ر ة اق ن ت نَك قال: نس -626عن ٍ
أ
َ َ َّ َ َ ُ َّ ُّ َ َ َ ُ ر َ َّ َ َ َ َ ُ َ ُ َ َ َ َ َ ر ٌّ َ
رايب لَع قعو ٍد َل ،فسبقها ،فشق ذلك لَع المسل ِمنی حَّت عرفه انل ِب فقال: فجاء أع ِ
َ ٌّ َ َّ َ ر َ َ ر َ َ َ ٌ َ ُّ ر َ َّ َ َ َ ُ
()1
«حق لَع اّللِ أن ال یرت ِفع َشء مِن ادلنیا إِال وضعه»[ .روایت بخاری]
ترجمه :انس میگوید :هیچ شتری نمیتوانست از شترِ پیامبر که عضباء نام
داشت ،سبقت بگیرد تا اینکه صحرانشینی سوار بر شترش آمد و از عضباء سبقت گرفت
و این بر مسلمانان دشوار تمام شد؛ حتی پیامبر نیز متوجه شد ،لذا فرمود« :سنتِ اهلل
اینست که هیچ چیزی از دنیا اوج نمیگیرد ،مگر اینکه اهلل آن را پایین میآورد».
شرح
حافظ نووی /این احادیث را در باب تواضع ذکر کرده است؛ از جمله حدیثی
بدین مضمون که انس بن مالک میگوید :پیامبر پس از صرفِ غذا ،سه انگشتش
را میلیسید .از برخی از پزشکان نقل میشود که لیسیدن انگشتان پس از صرف غذا،
مفید است و به هضم غذا کمک میکند .لذا دو فایدهی بزرگ در این عمل وجود دارد:
فایدهی شرعی :که همان پیروی از پیامبر است.
فایدهی نخست :عظمت و بزرگِی دین نمایان میگردد و روشن میشود که
شریعت ،مبتنی بر حکمتها و مصالح است و هیچیک از فرمانهای الهی و
رهنمودهای نبوی ،بیحکمت نیست .همچنین در پرهیز از هر چیزی که اهلل و
پیامبرش از آن نهی کردهاند ،حکمتی نهفته است.
فایدهی دوم :اینست که انسان ،اطمینان بیشتری مییابد؛ زیرا اگرچه مسلمان
بدون دانستن حکمت نیز تابعِ فرمانِ اهلل و پیامبر اوست ،اما اگر حکمت ،بیان گردد،
برایمان و یقینِ مسلمان افزوده میشود و با توان و نشاطِ بیشتری به انجامِ دستور
الهی میپردازد یا از آنچه که نهی شده ،میپرهیزد.
سپس مؤلف /حدیث انس بن مالک را دربارهی صحرانشینی ذکر کرده که
سوار بر شترش به مدینه آمد و با شتر پیامبر به نام عضباء مسابقه داد؛ عضباء ،غیر
از قصواء میباشد که پیامبر سوارِ بر آن به حج رفت .قصواء ،شتری دیگر بود.
رسولاهلل رویِ وسایلِ شخصیِ خود ،مانند اسلحه و چارپایانش اسم میگذاشت.
عضباء شتری بود که هیچ شتری نمیتوانست از آن سبقت بگیرد تا اینکه
صحرانشینی سوار بر شترش آمد و از عضباء سبقت گرفت و این بر مسلمانان دشوار
تمام شد؛ حتی پیامبر نیز متوجه شد ،لذا فرمود« :سنتِ اهلل اینست که هیچ چیزی
از دنیا اوج نمیگیرد ،مگر اینکه اهلل آن را پایین میآورد».
لذا هر چیزی در دنیا اوج بگیرد ،رو به سقوط مینهد و وقتی این اوج گرفتن با
غرور و تکبر همراه باشد ،سرعتِ سقوط بیشتر خواهد بود؛ زیرا سقوط ،پیامدی
روشن برای چنین رویکردیست .البته اگر اوج گرفتن با غرور و تکبر همراه نباشد،
باز هم سنت اهلل اینست که هرچه به اوج برسد ،باید برگردد و پایین بیاید.
همانگونه که اهلل میفرماید:
ُ ذ
ضَ لسماَ َءِ َفَٱخَتلطَ َب ِ َهِۦ َنب َُ
ات َٱلَۡر ِ َ ل َٱلَيوََة َِٱ ُّدلنَيا َكماَءَ َأنزلَنَ َُه َمِنَ َٱ ذ
﴿إِنما َمث َ
ذ ُ ُ ُُ
نَأهَلهاََضَ ُزخَ ُرفهاَوَٱ ذز ذينتََوظ َ تَٱلَۡر َ تَإِذاََأخذ َِ اسَوَٱلَنَعَ َُمَح ذ ىَ لَٱِلذ ُ َ
م ذِماَيأَك َ
ذ ً ذ
ل َأوَ َنهارَا َفجعلَنَها َح ِصيدَا َكأن َلمَ َتغَنََ أن ُهمَ َقَد ُِرونَ َعليَهاَ َأتىَهاَ َأمَ ُرنا َلَ َ
َ [يونس ]٨٣ : س﴾
َب ِٱلَمَ ِ َ
127 باب :تواضع و فروتنی در برابر مؤمنان
زندگی دنیا همانند آبیست که از آسمان نازل کردهایم و انواع گیاهان زمین ـ که مردم و
چارپایان میخورند ـ با آن درآمیخت (و رویید) تا آنکه زمین آراسته شد و کشاورزان گمان
بردند بر استفاده از گیاهان توانا هستند؛ ولی فرمان ما در شب یا روز به آن رسید و بدین
ترتیب گیاهان را به صورت گیاهان خشک و دروشدهای درآوردیم؛ چنانکه گویا دیروز هیچ
گیاهی وجود نداشته است.
دنیا نیز بهسانِ اینهمه گیاهِ زیبا و گوناگون که بهیکباره از میان میروند ،نابود
میشود و اثری از آن نمیمانَد .به خودِ انسان توجه کنید که ابتدا ضعیف و کوچک
است ،اما رشد میکند و بزرگ و قوی میشود و وقتی قوتش به اوج میرسد ،ضعف
و پیری آغاز میگردد تا آنجا که انسان ،از میان میرود و میمیرد .این ،سنتِ
الهیست که هر چیزی از دنیا به اوج برسد و بلند شود ،اهلل آن را پایین میآورد.
رسولاهلل اوج گرفتن یا بلند شدنِ هر چیزِ دنیوی را سرآغاز پایین آمدن دانست؛ لذا
روشن میشود که امور اخروی هرچه اوج بگیرند ،اهلل آنها را پایین نمیآورد؛
همانگونه که میفرماید:
ُ ُ ذ ُ ذُ ذ
[املجادلة]١١ : ّللَٱَّلِينََءام ُنواََمِنكمََوَٱَّلِينََأوتواََٱلَعِلَمََدرجَتَ﴾
﴿يرَفعََِٱ َ
اهلل (جایگاه) مؤمنانتان و کسانی را که علم و دانش یافتهاند ،به درجات بزرگی باال ببرد.
اهلل اهل علم و ایمان را تا زمانی که به این دو صفت بزرگ آراسته باشند،
خوار و زبون نمیکند؛ بلکه نام و جایگاه آنها را در آخرت ،بلند و باال میگرداند.
***
-34باب :حرام بودن کبر و خودپسندی
شرح
مؤلف /میگوید« :باب حرام بودن کبر و خودپسندی».
کبر ،اینست که انسان خود را سر و گردنی از دیگران برتر بداند و گمان کند که
بر سایر مردم برتری دارد.
خودپسندی ،اینست که انسان ،عملش را بزرگ و فراوان بپندارد و به آن ،مغرور
شود.
لذا خودپسندی به عملِ انسان برمیگردد و کبر به خودِ او؛ و هر دو ،خُلق و
خوی زشت و ناپسندی هستند.
کبر بر دو نوع است :کبر در برابر حق؛ و کبر در برابرِ خلق خدا .چنانکه پیامبر
ْ ُ َ َ ُ َ ِّ َ
وغ ْم ُط َّ
اس» )۶(.یعنی« :کبر ،سرکشی از حق و تحقیر انل ِ كَب بطر اِلق فرموده است« :ال ِ
مردم است» .لذا آدمِ متکبر ،در ذات خود ،آدمِ سرکشیست؛ یعنی هم در برابر حق
گردنکشی میکند و هم در برابر مردم .به عبارت دیگر ،از حق ،رویگردان است و
حق را نمیپذیرد و مردم را عددی حساب نمیکند و خود را برتر از آنها میبیند.
به شخصی گفتند :مردم را چه میبینی؟ گفت :به گمانم قدرِ پشهاند! در جوابش
گفتند :آنها نیز تو را همینگونه میبینند.
و از دیگری پرسیدند :مردم را چه میبینی؟ گفت :آنها را از خود بزرگتر
میبینم و بس ارجمند و محترم هستند .به او گفتند :آنها نیز تو را بزرگتر از خود
میبینند و نزدشان محترم و گرامی هستی.
مردم را هر طور ببینی ،آنها نیز تو را همانگونه میبینند؛ اگر به دیدهی احترام
به آنها بنگری ،آنان نیز به تو احترام میگذارند و نزدشان گرامی و ارجمند خواهی
بود؛ و برعکس ،اگر به دیدهی تحقیر به آنها نگاه کنی ،خود از چشمِ آنها میافتی و
نزدشان حرمت و جایگاهی نخواهی داشت.
سرکشی از حق ،اینست که انسان ،حق و حقیقت را قبول نکند و به چیزی جز
خود و نظر خویش اهمیت ندهد و خود را از حق و حقیقتّ برتر و بزرگتر بپندارد!
نشانهاش ،اینست که وقتی دالیل کتاب و سنت به او عرضه شود ،قبول نکند؛ بلکه
بر رأی خود پافشاری نماید .این ،رویگردانی از حق و حقیقت است .پناه بر اهلل.
برخی از مردم ،از خود دفاع میکنند؛ یعنی وقتی سخنی میگویند ،امکان ندارد از
آن برگردند یا آن را پس بگیرند؛ بلکه حتی با اینکه دیدگاه درست را درمییابند و
میفهمند حرفی که زدهاند بر خالفِ عقل و شرع است ،باز هم بر آن پافشاری
میکنند! در صورتی که بر انسان ،واجب است همینکه حق را دریافت ،از سخن
خویش به سوی حق بازگردد؛ اگرچه بر خالفِ پندار یا سخنِ وی باشد .این ،عزتش
را نزدِ اهلل بیشتر میگرداند و بر عزتش در نزد مردم میافزاید .هیچگاه گمان نکنید
که اگر از سخن یا دیدگاه خود به سوی حق و حقیقت بازگردید ،حرمت و جایگاه
خود را از دست خواهید داد؛ این را کسرِ شأن مپندارید؛ بلکه این را عزت بدانید و
مطمئن باشید که مردم درک میکنند و میفهمند که شما ،تابعِ حقیقت هستید .اما
کسی که در برابر حقیقت ،سرسختی و لجاجت میورزد و بر دیدگاهِ نادرستِ خویش
پافشاری میکند و حق را نمیپذیرد ،در حقیقت ،متکبر است .پناه بر اهلل.
چنین رویکردی در برخی از مردم ،حتی در طالب علم مشاهده میشود؛ گاه پس
از بحث و بررسی ،دیدگاه درست برای یک شخص روشن میگردد و چون با گفتارِ
دیروزش مغایرت دارد ،بر نظرِ خود پافشاری میکند و شیطان وسوسهاش مینماید
که اگر از رأی خود برگردد ،مردم او را سرزنش خواهند کرد یا دربارهاش خواهند
گفت :عجب آدمِ سسترأی و بیثباتیست! هر روز فکر و نظرش عوض میشود!
مگر چه اشکالی دارد؟ امام احمد /که به امام اهل سنت ،مشهور است ،گاه در
یک مسأله چهار دیدگاه از او نقل شده است؛ چرا؟ برای اینکه او تابعِ سنت بود و
بهخاطر گستردگیِ اطالعاتش ،هر زمان که در متون سنت ،دلیلِ جدیدی مییافت که
بر خالفِ دیدگاهِ گذشتهاش بود ،از آن برمیگشت .این ،رویکرد هر انسانِ باانصافی
میباشد که تابعِ دلیل است؛ هرکس و در هر موقعیتی که باشد.
سپس مؤلف /چند آیه ذکر کرده که در نکوهش تکبر است؛ آخرین آیات
مذکور ،دربارهی قارون است .قارون از بنیاسرائیل و از قوم موسی بود و اهلل
مال و ثروت فراوانی به او داده بود؛ بهاندازهای کلیدهای انبارها و خزانههای گنجش
ُ ذ ذ
ّلل َلَ ََي ُّ َ
ِب َٱلَف ِرحِيَ َ« :﴾٧٦زمانی ن َٱ َ
بر گروهی توانمند و قوی سنگینی میکرد﴿ .إ ِ َ
136 باب :حرامبودن کبر و خودپسندی
(را یاد کن) که قومش به او گفتند( :به دنیا دل مبند و) شادی مکن؛ بیگمان اهلل ،افراد
سرمست و مغرور (و دلبسته به دنیا) را دوست ندارد» .اما این مرد ،حق را قبول
نکرد ،بلکه تکبر ورزید و سرکشی نمود؛ هر زمان که آیات االهی را برایش یادآوری
میکردند ،آنها را رد میکرد و تکبر میورزید﴿ .قالََإ ذنماََأُوت ُ
ِيت ُهۥََعَ َعِلمََعِندِيَ﴾: ِ
«گفت :فقط به خاطر علم و دانشی که دارم ،به این مال و ثروت دست یافتهام» .و
بدینسان لطف اهلل را بر خود انکار کرد؛ ادعا میکرد که آنهمه ثروت را با دانش
و قدرت خود بهدست آورده است .در نتیجه اهلل او و خانهاش را در زمین فرور
صون َُهۥَ
ّلۥ َمِن َف ِئةَ َين ُ ُ
بُرد و خودش و آنهمه مال و ثروتش را نابود کرد﴿ .فما ََكنَ َ َُ
ُ ذ ُ
صينَ َ« :﴾٨١پس قارون و خانهاش را به زمین فرو
ّللِ َوما ََكنَ َمِنَ َٱلَمنت ِ ِ
ون َٱ َ
مِن َد َِ
بردیم؛ و هیچ گروهی نداشت که او را در برابر اهلل یاری دهند و خود نیز یارای چنین
کاری نداشت» .اهلل میفرماید:
ذ ذ ُ ُ ذ
ّلل َيبَ ُس ُ َ ِ
لرزَقَ َل ِمنَ
ط َٱ ِ ن َٱ َ
س َيقولونَ َويَكأ َ﴿وأصَبحَ َٱَّلِينَ َتم ذنوَاَ َمَكن َُهۥ ََب ِٱلَمَ ِ َ
ذ ذ ذ
ّللَعليَناَلسفََبِناَ﴾ [القصصَ ]٨٨ : نَٱ َُ يشاَ َُءَمِنََعِبا ِد َه ِۦَويقَد َُِرَلوَلََأنَم َ
و آنان که دیروز جایگاه او را آرزو میکردند ،بامدادان میگفتند :شگفتا که اهلل ،روزی هر
کس از بندگانش را بخواهد ،فراخ و یا تنگ میگرداند .و اگر اهلل بر ما منت نمیگذاشت ،ما
را نیز در زمین فرو میبُرد.
دقت کنید؛ در پیامد تکبر و خودپسندی بیندیشید؛ آری! پیامدش نابودی و ذلت
و خواریست.
مؤلف /آیههای دیگری نیز در این باب ذکر کرده است؛ از جمله اینکه اهلل
میفرماید:
فَٱلَۡر ِ َ
ضَولََفسادَا﴾
ُ ارَٱٓأۡلخِرَةَُيِجنَعلُهاَل ذَِّلِينََلََيُر ُ
يدونََ ُعل َِواَ ِ َ ﴿ت ِلَكََٱ ذدل َُ
ِ
[القصص]٨٤ :
این ،سرای آخرت است که آن را برای کسانی قرار میدهیم که خواهان فساد و برتری در
زمین نیستند.
آخرت ،واپسین سرای انسان است؛ زیرا هر انسانی چهار منزل دارد که آخرینش،
منزل آخرت است:
شرح ریاضالصالحین 132
نمیتوانم .پیامبر فرمود« :هیچگاه نتوانی» .چیزی جز کبر ،آن مرد را از اطاعت
بازنداشت؛ وی از آن پس نمیتوانست دست راستش را به سوی دهانش بلند کند.
شرح
حافظ نووی /در باب حرام بودن کبر و خودپسندی ،حدیثی بدین مضمون
نقل کرده است که ابنمسعود میگوید :پیامبر فرمود« :کسی که در قلبش
بهاندازهی ذرهای کبر باشد ،وارد بهشت نمیشود».
این حدیث ،یکی از احادیث وعید میباشد که رسولاهلل در آن بهصورت مطلق
نسبت به یک کار هشدار داده است و البته بنا بر آموزههای دینی به شرح و تفصیلِ
بیشتری نیاز دارد.
کسی که در قلبش کبر وجود دارد ،یعنی حق را ناپسند میداند و از آن سرپیچی
میکند ،کافر است و جاودانه در دوزخ میماند و هیچگاه وارد بهشت نمیشود .زیرا
اهلل متعال میفرماید:
ذ ُ ذ
َََ َ [حممد ]٩ : ّللَفأحَبطََأعََٰل ُهمََ﴾٩
﴿ذَل ِكََبِأن ُهمََك ِرهواََماََأنزلََٱ َُ
این ،بدانسبب بود که آنان آنچه را اهلل نازل کرده است ،ناگوار دانستند؛ پس (اهلل) اعمالشان
را تباه کرد.
و اهلل عمل هیچکس جز کافر را تباه نمیگرداند؛ زیرا اهلل میفرماید:
ُ ُ ُ ُ
لئِكَ َحبِطتَ َأعََٰل ُهمَ َ ِ َ
فَ ﴿ومن َيرَتدِدَ َمِنكمَ َعن َدِين ِ َهِۦ َفي ُمتَ َوهوَ ََكف رَِر َفأو ىَ
ارَ ُهمََفِيهاَخَ ِ ُ ُ
َ [البقرة]٨١٧ : لونََ﴾٢١٧ لئِكََأصَحَ ُ َ
بَٱِلذ َِ ٱ ُّدلنَياَوَٱٓأۡلخِرَة َِوأو ىَ
و اعمالِ آن دسته از شما که از دینشان برگردند و در حال کفر بمیرند ،در دنیا و آخرت بر باد
میشود و چنین افرادی دوزخیاند و برای همیشه در دوزخ میمانند.
اما اگر کسی در برابر مردم یا خلق خدا تکبر ورزد ،اما از عبادت اهلل سرپیچی
نکند ،بهطور مستقیم وارد بهشت نمیشود؛ بلکه ابتدا مجازات عملش را میبیند تا از
آلود گی این گناه پاک گردد و در حالی به بهشت برود که پاک و پاکیزه است .از
اینرو وقتی رسولاهلل این حدیث را بیان فرمود ،شخصی پرسید :آیا کسی که
دوست دارد لباس و کفش زیبا بپوشد ،این هم تکبر است؟ رسولاهلل فرمود« :همانا
اهلل زیباست و زیبایی را دوست دارد؛ کبر ،سرپیچی از حق و تحقیر مردم است».
شرح ریاضالصالحین 131
آری؛ اهلل در ذات ،صفات و افعال خود زیباست و هرچه از او سر میزند ،نیک و زیبا
میباشد ،نه زشت و اندیشههای پاک و سالم ،آن را خوب و زیبا میدانند .اینکه
فرمود« :زیبایی را دوست دارد» ،بدین معناست که دوست دارد بندهاش ظاهری زیبا و
آراسته داشته باشد و کفش و لباسِ خوب و زیبا بپوشد و در همه حال آراسته و نیک
باشد؛ زیرا زیبایی و آراستگی ،قلبها را به سوی انسان جذب میکند و مردم ،آدمِ
آراسته را دوست دارند؛ بر خالف زشتی؛ مثلِ کسی که به سر و وضعش نمیرسد و
موهای ژولیده و لباسهای نامرتبی دارد .از اینرو رسولاهلل فرمود« :اهلل زیباست و
زیبایی را دوست دارد»؛ یعنی دوست دارد که بندهاش زیبا و آراسته باشد .البته زیباییِ
طبیعی و خدادادی ،دست انسان نیست و انسان در این زمینه دخل و تصرفی ندارد.
لذا رسولاهلل در این حدیث به زیبایی و جمالی اشاره کرده که در دستِ انسان
است؛ یعنی تجمل و خودآراییِ مشروع.
و اما حدیث دوم؛ سلمه بن اکوع میگوید :شخصی ،نزد رسولاهلل با دست
چپ خود ،غذا خورد؛ پیامبر به او فرمود« :با دست راستِ خود بخور» .آن مرد
گفت :نمیتوانم .پیامبر فرمود« :هیچگاه نتوانی» .چیزی جز کبر ،آن مرد را از
اطاعت بازنداشت؛ از آن پس نمیتوانست دست راستش را به سوی دهانش بلند کند.
رسولاهلل همینکه دریافت این مرد ،آدمِ متکبریست ،برایش بددعایی کرد و از
اهلل متعال خواست که دست راستش را فلج یا بهگونهای بگرداند که نتواند آن را به
سوی دهانش باال ببرد .اهلل متعال نیز دعای پیامبر را پذیرفت و از آن پس ،آن مرد
نمی توانست دست راستش را به سوی دهانش باال ببرد؛ یعنی مثلِ عصا راست شد.
زیرا در برابر دینِ اهلل تکبر ورزید و از حکمِ پیامبر سرپیچی کرد.
این حدیث ،نشان میدهد که خوردن و آشامیدن باید با دست راست باشد؛ یعنی
استفاده از دست راست در خوردن و آشامیدن واجب است و خوردن با دستِ چپ،
حرام میباشد و هرکس با دست چپش چیزی بخورد یا بیاشامد ،گنهکار میشود .زیرا
کسی که با دست چپ میخورد و میآشامد ،مانندِ شیطان و دوستان او میگردد.
َ ُُْ َ َّ َّ اهل َوال ي َ ْ َ َْ ُ ْ َ َ ُ ُ
اهل ،فإِن الشيْ َطان یَأكل َ
ْشب ب ِ ِشم ِ ِ
َ
پیامبر فرموده است« :ال یأكل أحدك ْم ب ِ ِشم ِ ِ
137 باب :حرامبودن کبر و خودپسندی
( )۶صحیح بخاری ،ش5802 :؛ و صحیح مسلم ،ش .6242 :این حدیث پیشتر بهشمارهی 647ذکر شد.
( )1صحیح مسلم ،ش[ .6257 :این حدیث پیشتر بهشمارهی 648ذکر شده است].
( )۳صحیح بخاری ،ش4722 :؛ و صحیح مسلم ،ش.6127 :
139 باب :حرامبودن کبر و خودپسندی
شرح
مؤلف /این احادیث را در باب حرام بودن کبر و خودپسندی ذکر کرده است؛
پیشتر به شرح آیات و برخی از احادیثی پرداختیم که در این باب آمده است.
سپس مؤلف /حدیثی بدین مضمون ذکر کرده که رسولاهلل فرمود« :آیا
دوزخیان را به شما معرفی نکنم؟» شیوهی پیامبر بدین صورت بود که گاه برخی از
موضوعها را در قالب سؤال مطرح میکرد تا مخاطب با دقت و توجه بیشتری
موضوع را دنبال کند .فرمود« :آیا دوزخیان را به شما معرفی نکنم؟» همه گفتند :بله
ْ ٍّ ُ ُّ
ای رسولخدا! و سپس فرمودُ« :ك ُعتُل َج َّواظ ُم ْستَك َِب» .یعنی« :هر انسان ،تندخو و
سنگدل و ثروتاندوزی که بذل و بخشش نمیکند و برتریطلب و متکبر است».
َ ُُ
«عتل» ،یعنی تندخو و سنگدل؛ و «ج َّواظ» ،به هر دنیادوستِ ثروتاندوزی گفته
میشود که حقوق و واجبات اموالش را ادا نمیکند و آدمِ بیصبر و کمتحملیست که
در برابر هر مشکلی سر فرو میآورد و رشتهی صبر از دستش خارج میشود و
همواره خود را در موقعیت و جایگاهی میبیند که گویا هیچگاه گرفتار نخواهد شد!
لذا «جوّاظ» ،هر آدمِ کمتحملیست که همواره نِق میزند و از زندگیاش مینالد و
پیوسته در غم و اندوه ،و حسرت و افسوس بهسر میبرد و هیچگاه از زندگیاش
راضی نیست؛ بلکه همواره از سرنوشت خود و تقدیری که برای او رقم خورده است،
شکایت دارد؛ گویا به اینکه اهلل ،پروردگار اوست ،راضی نیست!
و اما متکبر ،دارای دو ویژگیست :مردم را تحقیر میکند و حق را نمیپذیرد.
ْ ُ َ َ ُ َ ِّ َ
وغ ْم ُط َّ
اس» )۶(.یعنی« :کبر ،سرکشی از
انل ِ كَب بطر اِلق زیرا پیامبر فرموده است« :ال ِ
حق و تحقیر مردم است» .لذا آدمِ متکبر ،در ذات خود ،آدمِ سرکشیست؛ یعنی هم در
برابر حق گردنکشی میکند و هم در برابر مردم .به عبارت دیگر ،از حق ،رویگردان
است و حق را نمیپذیرد و به خلق خدا نیز رحم نمیکند .اینها ،نشانههای دوزخیان
است .و بر عکس ،اهل بهشت ،بیشتر از میانِ مستضعفان و مستمندانی هستند که
دلیلی برای تکبر ندارند؛ بلکه همواره متواضع و نرمخو هستند؛ زیرا مال و ثروت ،گاه
انسان را به سرکشی و طغیان وا میدارد .همانگونه که اهلل متعال ،میفرماید:
ذ ذ
ََ َ [العلق]٧ ،٦ : نَ﴾٧ غََ٦أنَ ذرء َاهَُٱسَتغَ ىَ
لنسَنََلطَ ىَ
نَٱ َِ
لَكَإ ِ َ
﴿ َ
حقا که انسان (عجیب است و) سر به طغیان مینهد ،هنگامی که خود را بینیاز میبیند.
مؤلف /حدیثی بدین مضمون نقل کرده که پیامبر فرمود« :بهشت و دوزخ
با هم بگومگو کردند» .و هر یک از آنها ،در فضل خود دالیلی مطرح کرد .این ،جزو
امورِ غیبیست و بر ما واجب است که به آن ایمان داشته باشیم؛ اگرچه درک آن برای
عقل و اندیشهی ما ،دشوار باشد و نتوانیم این نکته را درک یا هضم نماییم که چگونه
دو موجود بیجان ،بگومگو میکنند؟! در هرحال ،ما بر این باوریم که اهلل متعال ،بر
هر کاری تواناست .اهلل متعال ،در قرآن کریم خبر داده است که روز قیامت ،زمین،
خبرهایش را بهحکم پروردگار ،بازگو میکند .وقتی اهلل به چیزی دستوری دهد ،آن
چیز بیدرنگ و در هر حالتی که باشد ،حکم اهلل را اجابت میکند .چنانکه روز
قیامت ،دستها ،پاها ،زبانها و پوست و دیگر اندام انسانها ،در برابر اهلل به سخن
میآیند و گواهی میدهند که چه کارهایی انجام دادهاند؛ هرچند که زبانی برای سخن
گفتن ندارند! زیرا اهلل متعال ،آنها را به سخن میآورد و او ،بر هر کاری تواناست.
بهشت و دوزخ نیز با هم بگومگو کردند؛ بهشت گفت :ستمگران سنگدل و
مستکبران ،در من جای دارند .همان کسانی که سنگدل هستند .و با کبر و غرور
خود ،بر دیگران ،برتری میجویند.
اهلل در میان بهشت و دوزخ ،داوری کرد و به بهشت فرمود« :تو ،رحمتِ من
هستی و بهوسیلهی تو ،به هرکس که بخواهم ،رحم میکنم» .یعنی ،بهشت از رحمت
الهی نشأت گرفته است .از اینرو بهشت ،صفتِ رحمت او نیست؛ و از آن جهت از
بهشت به عنوان رحمت الهی یاد میشود که از رحمت بیکران او ،نشأت گرفته
است .صفت رحمت ،صفتی حقیقی برای اهلل میباشد که جدا از ذات او نیست؛
ولی بهشت ،گرچه از رحمت او پدید آمده ،ولی مخلوق و آفریدهی اوست .لذا اینکه
اهلل از بهشت به عنوان رحمت خود یاد میکند ،بدین معناست که آن را بهرحمت
خویش ،آفریده است .لذا بهشت ،سرای رحمت است و بندگان مهربان اهلل در آن
146 باب :حرامبودن کبر و خودپسندی
َّ ُ ْ َ َّ َ َ َ
جای میگیرند .همانگونه که پیامبر فرموده استَ « :وإِنما ی ْرح ُم اَّلل من ِعبا ِدهِ
الر َ َ
َح َ
اء» )۶(.یعنی« :اهلل به بندگانی رحم میکند که رحم و شفقت داشته باشند». ُّ
در این حدیث آمده است :اهلل به دوزخ فرمود« :تو ،عذاب من هستی و با تو
هرکه را بخواهم ،عذاب میدهم» .همانطور که اهلل متعال در قرآن کریم میفرماید:
ِ
َ [العنكبوت]٨١ : ﴿ ُيعذ ُ َ
ِبَمنَيشاَ َُءَويرَح َُمَمنَيشاَ َُء﴾
هرکه را بخواهد ،عذاب میدهد و به هرکس که بخواهد ،رحم میکند.
لذا بهشتیان ،مشمول رحمت اهلل میشوند و دوزخیان ،گرفتار عذاب الهی .سپس
اهلل فرمود« :پُر کردن هر دوی شما ،با من است» .یعنی اهلل خود ،عهده دار پر
کردن بهشت و دوزخ شده است .ناگفته نماند که فضل و رحمت الهی ،از خشم و
غضبش ،گستردهتر میباشد .روز قیامت ،اهلل هرکه رابخواهد ،در دوزخ میاندازد و
دوزخ میگوید :آیا افزون بر این هم هست؟ یعنی باز هم به من بدهید؛ بیشتر بدهید.
باز هم بیشتر! آنگاه اهلل ،پایش را در دوزخ مینهد و بدینسان بخشی از دوزخ به
بخشی دیگر از آن ،میچسبد و دوزخ ،مچاله میشود و میگوید :بس است ،بس
است .این ،مفهوم پر کردن دوزخ میباشد .اما بهشت الهی ،بسیار گسترده و به پهنای
()1
و بهشتیان ،وارد آن میشوند و بخش فراوانی از آن برای آسمانها و زمین است
اهل بهشت ،خالی میماند .از اینرو اهلل متعال کسانی را پدید میآورد تا به بهشت
بروند و از فضل و رحمت اهلل برخوردار شوند .زیرا اهلل متعال ،پر کردن بهشت را بر
خود الزم قرار داده است .لذا دوزخ ،به عدلِ اهلل پِر میشود و بهشت به لطف و
رحمت او.
حدیث ابوهریره وعید و زنهار شدیدی دربارهی کسانیست که لباس خود را
بلند میگیرند؛ بهگونهای که لباسشان روی زمین کشیده میشود یا شلوارشان ،پایینتر
از دو قوزک پاهایشان قرار میگیرد .رسولاهلل فرمود« :اهلل ،روز قیامت به کسی که
از روی تکبر لباسش را بر زمین بکشاند ،نظر نمیکند».
این ،مسألهی بسیار مهمیست؛ یعنی لباسِ یا شلوار مرد ،باید باالتر از دو قوزک
پایش باشد و اینکه شلوار یا لباسِ مرد ،پایینتر از قوزکِ پا باشد ،گناه کبیره است و
اگر کسی این کار را از روی تکبر انجام دهد ،اهلل روز قیامت به او نگاه نمیکند ،با
او سخن نمیگوید و او را پاکیزه نمیگرداند؛ بلکه چنین افرادی ،عذابی دردناک در
پیش دارند .اگرچه این عملشان از روی تکبر نباشد؛ زیرا اصل این عمل ،جایز نیست و
اإلزار َفِف َّ ْ ْ َ
ك ْع َب ْي م َن َ َ َْ َ
انلار»( )۶یعنی« :پایینتر از دو ِ ِ ِ ِ ال نمِ لف پیامبر فرموده است« :ما أس
قوزک پای مردانی که اسبال ازار میکنند )1(،در آتش است» .لذا در هر دو صورت ،این
عمل ،مجازات دارد؛ چه از روی تکبر باشد و چه از روی بیتوجهی ،اما اگر از روی
تکبر باشد ،حکمش شدیدتر است .اما سنت در اینباره چیست؟ سنت ،اینست که
شلوار مردها ،از باالی قوزک پا تا نصفِ ساق باشد .لباس پیامبر و اصحاب
اینگونه بود؛ یعنی لباسشان از دو قوزک پا ،رد نمیشد یا پایینتر قوزک پا نبود.
***
َ َ َ َ َُي َ ٌ َ ُ َ ي ُ ُ ُ َّ َ ر َ َ َ َ ُ ُ
یهم والِ کز ی الو ة
ِ یامقِ ال م و ی اّلل م هملك ی ال الثة ث« : ِ هللا ول -611وعنه قال :قال رس
ر َ ر ٌ ٌ َّ َ َ ٌ ٌ ر َ َ ُر َ َ ٌ َ َرُ َ
رب»[ .روایت مسلم] اب ،واعئل ُمستك ٌ ذ ک ك ِ لوم ،زان خ ی ش م:يل
ِ أ ينظ ُر إ ِ ريل ِهم ،ولهم عذاب
ِ
()۳
ٍ
ترجمه :ابوهریره میگوید :رسولاهلل فرمود« :سه نفر -یعنی سه گروه-
هستند که اهلل روز قیامت با آنها سخن نمیگوید ،آنها را پاکیزه نمیگرداند و به
آنها نظر نمیکند و عذاب دردناکی در انتظار اینهاست :پیردمرد زناکار ،پادشاه و
فرمانروای بسیار دروغگو ،و فقیرِ متکبر».
ََ ر ر ُ َ َّ ُ َ َ ُ ُ
یاء ِرد ِايئ ،فمن -619وعنه قال :قال َرسول اهللِ« :قال اّلل :ال ِع ُّز إِزاري ،والكِرب
ر َّ ُ ُ ُ َُ ُ
()8
واحد مِنهما فقد عذبته»[ .روایت مسلم]
ٍ ينازع ِين يف
انگیزهی چنین گناهی در او کمتر و ضعیفتر شده است .اگرچه زنا هم برای جوان،
بد است و هم برای پیرمرد؛ البته برای پیرمرد خیلی زشتتر میباشد .این حدیث،
مقیّد به حدیثیست که در «صحیحین» آمده؛ اگر کسی چنین عملِ زشتی انجام دهد و
در دنیا مجازات شود ،یعنی حدّ شرعی بر او اجرا گردد ،دیگر ،اهلل متعال او را در
آخرت مجازات نمیکند؛ به عبارت دیگر مجازات دنیا ،عذاب آخرت را از او ساقط
میگرداند و این بنده ،دو بار مجازات نمیشود .زیرا اجرای مجازات شرعی ،او را
پاک میسازد.
دوم :پادشاه یا فرمانروای بسیار دروغگو؛ زیرا پادشاه ،نیازی به دروغ ندارد.
سخنش ،فراتر از سخن همهی مردم است؛ پس باید راستگو باشد و بیپرده سخن
بگوید .وقتی پادشاه در موقعیتیست که هر چه میخواهد ،میگوید و انجام میدهد،
پس دلیلی ندارد که دروغ بگوید؛ اما به مردم وعده میدهد و به وعدهاش عمل
نمیکند؛ میگوید :چنین و چنان خواهم کرد ،اما آنچه را که میگوید ،به انجام
نمیرساند؛ با مردم سخن میگوید و با فکر و آرمان آنها بازی میکند و به آنان دروغ
میگوید .روشن است که چنین حاکم یا فرمانروایی ،مشمول این وعید میگردد؛ در
نتیجه اهلل متعال روز قیامت با او سخن نمیگوید ،به او نظر نمیکند و پاکش
نمیسازد؛ بلکه عذاب دردناکی به او میرساند.
دروغ برای حاکم و مردم عادی ،حرام است؛ اما برای فرمانروا ،بدتر و شدیدتر
است .زیرا پادشاه در موقعیتیست که نیازی به دروغ گفتن ندارد و هر کاری که
بخواهد ،انجام میدهد و فرمانش در میان مردم نافذ است؛ از اینرو باید روراست
باشد .البته این ،بدین معنا نیست که دروغ گفتن ،میتواند توجیهپذیر باشد .شاید یک
فردِ عادی بهخاطر اینکه در موقعیت قدرت نیست ،سعی کند دروغش را توجیه
نماید و خود را نیازمند دروغ بداند ،اما پادشاه که نیازی به دروغ ندارد.
دروغ ،حرام است و یکی از ویژگیهای منافقان بهشمار میآید .منافق هر بار که
لب به سخن میگشاید ،دروغ میگوید و دروغ گفتن بهطور مطلق برای هیچکس
جایز نیست .اینکه برخی از مردم ،دروغ مصلحتی را جایز میدانند ،یک پندارِ
شیطانیست و هیچ پایه و اساسی ندارد .زیرا دروغ در هر حال ،حرام است.
141 باب :حرامبودن کبر و خودپسندی
سوم :فقیر متکبر؛ شاهد موضوع همین بخش حدیث است .فقیر ،چیزی ندارد که
به خاطر آن در برابر مردم ،سر و گردنش را باال بگیرد و تکبر کند .شاید ثروتمند به
مال و ثروتِ خویش فریفته شود و در برابر بندگان اهلل متعال تکبر نماید ،اما فقیر ،چه
دلیلی برای تکبر دارد؟ لذا اهلل روز قیامت به فقیرانی که تکبر میورزند ،نظر
نمیکند ،با آنها سخن نمیگوید و آنان را پاکیزه نمیگرداند .ناگفته نماند که تکبر،
هم برای فقرا حرام است و هم برای ثروتمندان؛ اما برای فقرا بدتر میباشد .از اینرو
مردم با دیدنِ ثروتمندانِ متواضع ،تعجب میکنند و تواضعش را میستایند؛ اما اگر
فقیری ،فروتن باشد ،برایشان تعجبآور نیست .زیرا فقر انسان را متواضع میگرداند
و آدمِ فقیر انگیزهای برای تکبر ندارد .حال اگر کسی فقیر باشد و با وجودِ فقر در
برابر حق یا در برابر خلق خدا تکبر کند ،وعید این حدیث ،شامل حالش میشود .پناه
بر اهلل.
سپس مؤلف /در ادامهی دالیلی که دربارهی حرام بودن کبر و خودپسندی ذکر
کرده ،این حدیث قدسی را آورده است که رسولاهلل فرمود« :اهلل میفرماید:
عزت ،ازارِ من است و بزرگی و کبریایی ،ردای من؛ و کسی که دربارهی یکی از این
دو با من نزاع کند ،او را عذاب میدهم».
این ،یکی از احادیث قدسی میباشد که پیامبر از اهلل نقل کرده است؛
احادیث قدسی ،گرچه از اهلل متعال نقل میشوند ،اما در قرآن کریم نیستند .قرآن،
احکام خاص خوش را دارد؛ مثالً معجزه است و هیچیک از انسانها نمیتواند ده
سوره ،بلکه یک سوره بیاورد که مانند قرآن باشد .همچنین تالوت قرآن برای کسی
که جنب است ،جایز نمیباشد .نمازگزار میتواند در نمازش از هر جای قرآن که
بخواهد ،قرائت کند؛ بلکه خواندن سورهی فاتحه در نماز ،واجب است؛ در صورتی
که احادیث قدسی اینگونه نیست.
عالوه بر این ،قرآن از هر گونه تحریفی محفوظ است و کم و زیاد نمیشود و به
معنا روایت نمیگردد و هیچ ضعفی در آن وجود ندارد؛ اما احادیث قدسی ،به معنا
روایت میشوند و پارهای از آنها ضعیف و حتی موضوع و ساختگیست .لذا
احادیث قدسی اگرچه روایتِ پیامبر از اهلل میباشد ،اما در جایگاه و منزلت قرآن
نیست.
شرح ریاضالصالحین 141
اهلل متعال میفرماید :عزت ،ازارِ من است و بزرگی و کبریایی ،ردای من؛ و کسی
که دربارهی یکی از این دو با من نزاع کند ،او را عذاب میدهم».
ما ،این احادیث را به همان گونهای میپذیریم که از پیامبر ثابت شده است؛
یعنی معنا و مفهوم آن را تحریف نمیکنیم و پیرامون کیفیتش سخن نمیگوییم .لذا
عزت را ردای الهی میدانیم و از این حدیث درمییابیم که هرکس در عزت و قدرت
پروردگار ،به نزاع برخیزد و در پیِ قدرتی چون قدرت اهلل برآید یا در بزرگیِ
پروردگار کشمکش نماید و بر بندگانِ اهلل تکبر کند ،گرفتار عذاب الهی میشود و
اهلل او را بهخاطر این گستاخی عذاب میدهد؛ زیرا بر سرِ چیزی که ویژهی اهلل
متعال میباشد ،با اهلل نزاع میکند.
سپس مؤلف /حدیث دیگری از ابوهریره ذکر کرده است که پیامبر
فرمود« :مردی در لباسی فاخر ،در حالی که موهایش را شانه زده و به خود فریفته
شده بود ،خرامان و متکبرانه راه میرفت؛ ناگهان اهلل او را در زمین فرو بُرد و تا روز
قیامت در زمین فرو میرود».
این مردِ متکبر نیز به سرنوشت قارون گرفتار شد که در ابتدای این باب ذکر
گردید .قارون با کبکبه و آرایش خویش به میان قومش رفت؛ ببینیم اهلل چه
میفرماید.
ذ
ف َزينت َهِۦَ َقالَ َٱَّلِينَ َيُر ُ
يدونَ َٱلَيوَةَ َٱ ُّدلنَيا َيَليَتَ َِلا َمِثَلََ ِ ﴿فخرجَ ََعَ َقوَ ِم َهِۦ َ ِ َ ِ ِ
ُ ُ ُ ذ ِ ُ ُ ذ ُ ُ
ظ َع ِظيمَ ََ ٧٩وقالَ َٱَّلِينَ َأوتواَ َٱلَ ِعلَمَ َويَلكمَ َثو ُ َ
ابَ ون َإِن َُهۥ ََّلو َح َ
وت َقَر َ ماَ َأ ِ َ
ذ ذ ذ ِ ذ
بونَ ََ ٨٠فخسفَنا َب ِ َهِۦَ لص ُ
ل َٱ َ ِ ير َل ِمنَ َءامنَ َوع ِملَ َصَل ِحَاَ َولَ َيُلقىَهاَ َإ ِ َ ّللِ َخ َ ٱ َ
ذ ُ
ّللِ َوما ََكنَ َمِنََ
ون َٱ َ نصون َُهۥ َمِن َد َِ ّلۥ َمِن َف ِئةَ َي ُ ُ وبِدارَِه ِ َٱلَۡرضَ َفما ََكنَ َ َُ
صينََ﴾٨١ ُ
[القصص]٨١ ،٧٩ : ٱلَمنت ِ ِ
(قارون) با کبکبه و آرایش خویش به میان قومش رفت .کسانى که خواستار زندگى دنیا
بودند ،گفتند :اى کاش مثل آنچه به قارون داده شده ،به ما هم داده مىشد .بهراستی او،
دارای بهره (و ثروت) بزرگیست .و آنان که از علم و دانش بهرهمند شده بودند ،گفتند :وای
بر شما! ثواب و پاداش الهی برای کسی که ایمان بیاورد و کار شایسته انجام دهد ،بهتر است
و تنها افراد صابر و شکیبا آن را درمییابند .پس قارون و خانهاش را به زمین فرو بردیم؛ و
هیچ گروهی نداشت که او را در برابر اهلل یاری دهند و خود نیز یارای چنین کاری نداشت.
147 باب :حرامبودن کبر و خودپسندی
رسولاهلل دربارهی آن مردِ متکبر و خودپسند فرمود« :تا روز قیامت در زمین
فرو میرود» .دو احتمال دارد؛ یکی اینکه آن مرد زنده است و همچنان در زمین فرو
میرود و تا روز قیامت در درون زمین عذاب میشود .و احتمال دوم ،اینکه مطابق
سنت الهی به محض فرو رفتن در زمین ،مرده است؛ اما همچنان در زمین فرو میرود
و این فرو رفتن ،مربوط به بزرخ اوست و کیفیتش معلوم نیست .بهیقین اهلل ،بهتر
میداند .خالصه اینکه این ،مجازاتِ اوست.
این حدیث و احادیث قبل و بعدش ،نشانگر حرام بودن کبر و خودپسندیست
و نشان میدهد که انسان باید حد و اندازهی خود را بداند.
***
الر ُج ُل یَ رذ َهبُ اّلل« :الَ َ
یز ُال َّ ُ ُ ي َ ر َ ََ
بن األكوع قال :قال رسول ِ -612وعن سلمة
هم»[ .ترمذی روایتش کرده و گفته یب ُه ما َأصابَ ر
َ َّ َ َ ُ ُ
ارین ،فی ِص َ َّ ُ ر َ َ ر
بِنف ِس ِه حَّت یكتب يف اجلب ِ
()۶
است :حدیثی حسن میباشد].
ترجمه :از سلمه بن اکوع روایت شده است :رسولاهلل فرمود« :شخص،
همواره به خودپسندی و تکبر ادامه میدهد تا اینکه در جرگهی افراد متکبر نوشته
میشود و آنگاه به همان فرجامی گرفتار میگردد که به افراد متکبر میرسد».
شرح
در این حدیث ،پیامبر از خودپسندی برحذر داشته است؛ کسی که تکبر
میورزد و به خودپسندی ادامه میدهد ،سرانجام در جرگهی افراد متکبر قرار
میگیرد؛ در نتیجه همان چیزی دامنگیرش میشود که دامنگیرِ متکبران میگردد.
اهلل میفرماید:
ُِ ذ
ََ [غافر]٤٢ : بَ ُمتك ِ ِ َ
بَج ذبارََ﴾٣٥ كَقلَ َِ ﴿كذَل ِكََيطَب َُعَٱ َُ
ّللََعََ َِ
بدینسان اهلل بر هر دل متکبر و سرکشی مُهر میزند.
( )۶ضعیف است؛ ضعیف الجامع ،ش2255 :؛ السلسلة الضعيفة ،ش0805 :؛ و ضعیف الترمذی از
آلبانی ،/ش.252 :
شرح ریاضالصالحین 148
اگر آدمِ متکبر ،مجازاتِ دیگری نداشت ،همین یک عقوبت برایش کافی بود که
اهلل بر قلبش مُهر میزند و بدینسان خیر و نیکی به آن راه ندارد.
چکیدهی این باب ،بر دو محور است:
نخست :حرام بودن کبر؛ تکبر ،جزو گناهان کبیره است.
دوم :حرام بودن خودپسندی؛ این هم حرام میباشد و گاه سبب تباه شدنِ اعمال
نیک است؛ یعنی اگر انسان به عبادتش یا به قرآن خواندنش و امثال آن ،مغرور شود،
بیآنکه دریابد ،از اجر و پاداش آن محروم میگردد.
***
-33باب :خوشخُلقی (اخالق و رفتارِ نیک و پسندیده)
سپس مؤلف /بخشی از آیهی ۶۳8سورهی «آلعمران» را ذکر کرده است که
اهلل میفرماید:
[آل عمران]١٤٣ : نَٱِلذ ِ َ
اس﴾ ﴿وَٱلَكَ ِظ ِميََٱلَغيَظََوَٱلَعافِيََع َِ
کسانی که خشمشان را فرو میخورند و از خطای مردم گذشت میکنند.
این ،از صفات پرهیزگاران میباشد که اهلل متعال ،بهشت را برای آنان آماده کرده
است؛ همانگونه که میفرماید:
ُ ُ كمَ َوج ذنةَ َعرَ ُضها َٱ ذ ِ ذِ ُ
ض َأع ذِدتََت َوَٱلَۡر َ لسَٰوَ َُ ُ
﴿وسارِعوَاَ َإِلَ َمغَفِرةَ َمِن َرب ِ
لساَءَِ َوَٱ ذ ذ ُ ذ
نَلضاَءَِ َوَٱلَكَ ِظ ِميَ َٱلَغيَظَ َوَٱلَعافِيَ َع َِ ل ِلَ ُم ذتقِيَ ََ ١٣٣ٱَّلِينَ َيُنفِقونَ َ ِ َ
ف َٱ ذ ذ
ذُ ُ
[آل عمرانَ ََ ]١٤٣ ،١٤٤ : سنِيََ﴾١٣٤ ّللََي ُّ َ
ِبَٱلَ ُمحَ ِ ٱِلذ ِ َ
اسَوَٱ َ
به سوی آمرزش پروردگارتان و بهشتی بشتابید که پهنایش ،به گستردگی آسمانها و زمین
است و برای پرهیزگاران آماده شده است؛ کسانی که در توانگری و تنگدستی انفاق
میکنند و خشمشان را فرو میخورند و از خطای مردم گذشت مینمایند .و اهلل نیکوکاران را
دوست دارد.
﴿وَٱلَكَ ِظ ِميَ َٱلَغيَظَ﴾« :کسانی که خشمِ خود را فرو میخورند»؛ یعنی وقتی
خشمگین میشوند ،خود را کنترل مینمایند و در نتیجهی خشم و عصبانیت به کسی
تعدّی و تجاوز نمیکنند .همچنین اگر کسی به آنها بد کند ،از او میگذرند:
اس﴾.نَٱِلذ ِ َ ﴿وَٱلَعافِيََع َِ
ذُ ُ
سنِيََ« :﴾١٣٤و اهلل ،نیکوکاران را دوست دارد» .یکی از نمونههای ّللََي ُّ َ
ِبَٱلَ ُمحَ ِ ﴿وَٱ َ
احسان و نیکوکاری ،اینست که اگر کسی به شما ستم کرد ،او را ببخشید و از او
بگذرید .البته عفو و گذشت ،باید بهجا و در محلش باشد؛ یعنی بخشش بدیهای
دیگران ،بهطور مطلق و در همه حال ،پسندیده نیست .بخششی پسندیده است که با
اصالح همراه باشد .زیرا اهلل در کتابش میفرماید:
ذ
ََ [الشورى]٣١ : ﴿فمنََعفاَوأصَلحََفأجَ ُرَُهۥََعََٱ َ
ّللِ﴾
هر کس گذشت نماید و اصالح کند ،پاداش او با اهلل است.
اگر پیامد بخشیدن ،اصالح نباشد ،دیگر ،نباید بخشید .به عنوان مثال :شخصی که به
شما بدی میکند ،آدم شروریست که به شرارت مشهور میباشد و اگر شما ،او را
شرح ریاضالصالحین 112
ببخشید ،شرارتش بیشتر میشود .در چنین حالتی ،بهتر است که او را نبخشید؛ بلکه
حقتان را بهقصد اصالح از او بگیرید یا برای گرفتنِ حقّ خود به مراجع قضایی مراجعه
کنید .ولی اگر بخشیدن ،پیامدی منفی نداشته باشد ،بهتر است که عفو و گذشت پیشه
کنید .زیرا چهبسا آن شخص در نتیجهی عفو و گذشتِ شما ،شرمنده شود و دیگر ،نه به
شما ستم کند و نه به سایر مردم .اهلل میفرماید:
ذ
[الشورىَ ]٣١ : ﴿فمنََعفاَوأصَلحََفأجَ ُرَُهۥََعََٱ َ
ّللِ﴾
هر کس گذشت نماید و اصالح کند ،پاداش او با اهلل است.
گاه انسان از درون ،وسوسه میشود که حقش را بگیرد؛ لذا همانگونه که گفتم،
اگر طرفِ مقابل شایستهی عفو و گذشت است ،بهتر است او را ببخشید و گرنه،
گرفتن حق برتر میباشد.
***
َ َ َّ ُ َ َ ى َرَ َ ر َ ي ى َ َ ر ُ
ول اّللِ ،وال ِ رس ف -612وعنه قال :ما مسست دِیباجا وال ح ِریرا ألنی مِن ک
َ َ َ َ َ ر َ َ ر ُ َ ُ َ َّ
اّللَِ ع ر َ َّ ُ ى َ ُّ َ ر َ َ َر ُ
ننی ،فما ْش ِس ول اّلل ،ولقد خدمت رسول ِ شممت راِئَة قط أطی َب مِن َرس
َ َر َ َ ََر َ َ َ َ رَُ َ َ ر َ رُ َ ُ ٍّ َ
َِش ٍء فعلته :ل َِم فعلته؟ وال لَش ٍء ل رم افعله :أال فعلت کذا؟ قال ِيل قط :أفَ ،وال قال ل
()۶
متفق عليه]
[ ٌ
ترجمه :انس میگوید :هیچ دیبا و حریری لمس نکردم که از کف دست
پیامبر نرمتر باشد و هیچ بویی خوشتر از بوی پیامبر نشنیدم .ده سال خدمتکارِ
پیامبر بودم و هیچگاه کوچکترین سخنِ ناخوشایندی به من نگفت؛ اگر کاری
کردم که نباید انجام میدادم ،نفرمود :چرا این کار را انجام دادی؟ همچنین بهخاطرِ
کاری که انجام ندادم -و باید انجام میدادم -مرا سرزنش نکرد.
َ
ارا َو رح ِش ًّیا ،ف َر َّدهُ َّ َِ
َح ى َ ر َ ر ُ ُ َ َّ َ َّ َ َ َّ
لَع، بن جثامة قال :أهدیت رسول اّللِ ِ عب
-612وعن الص ِ
َّ َ َ َّ َ َ ر َ َّ َ َّ ُ ٌ ر َ َ
()1
فلما رأى ما يف َوجِه قال« :إِنا ل رم ن ُردهُ علیك إِال ألنا ح ُرم»ٌ [ .
متفق عليه]
( )۶روایت نسائی ()2851 ،2828؛ احمد ()088 ،062/2؛ آلبانی /در صحیح الجامع ،ش 2065 :این
حدیث را صحیح دانسته است.
111 باب :خوشخُلقی (اخالق و رفتارِ نیک و پسندیده)
ندیدیم ،خشمگین نشویم .از اینرو انس میگوید« :اگر کاری کردم که نباید انجام
میدادم ،نفرمود :چرا این کار را انجام دادی؟ و نیز بهخاطرِ کاری که انجام ندادم -و
باید انجام میدادم -مرا سرزنش نکرد».
یکی از ویژگیهای اخالقیِ پیامبر این بود که بهخاطرِ جلب رضایت دیگران،
دربارهی دینِ اهلل کوتاه نمیآمد .به عنوان مثال :صعب بن جثّامه گورخری به
پیامبر اهدا کرد؛ اما پیامبر که در احرام بود ،این هدیه را قبول نکرد .صعب
تیرانداز و شکارچیِ ماهری بود .هنگامی که رسولاهلل در مسیرِ حج ،مهمانش شد،
صعب دریافت که هیچگاه مهمانی گرامیتر از رسولاهلل نخواهد داشت؛ لذا به
شکار رفت و گورخری شکار کرد تا به بهترین شکل ،از پیامبر پذیرایی نماید .در
آن زمان جانوران زیادی برای شکار یافت میشد؛ لذا صعب گورخری شکار کرد
و آن را نزد پیامبر آورد .اما رسولاهلل هدیهی صعب را نپذیرفت .این امر بر
صعب دشوار تمام شد؛ چطور پیامبر هدیهام را قبول نکرد؟! چهرهاش عوض
شد و پیامبر دریافت که صعب از این بابت ناراحت شده است .فرمود« :ما فقط
بدینخاطر این هدیه را از تو قبول نکردیم که در احرام هستیم» .و مُحرِم ،نباید از
آنچه برای او شکار میکنند ،بخورد.
لذا اگر در احرام بودید و یکی از ساکنان مکه ،برای شما چیزی شکار کرد ،یا
چیزی شکار کرده بود و آن را برای شما سر برید ،نباید از گوشتِ آن بخورید؛ یعنی
خوردن از گوشتِ آن برای شما که در احرام هستید ،جایز نیست .زیرا این این جانور
بهخاطر شما صید شده است یا این صید را بهخاطرِ شما ذبح کردهاند؛ لذا اگر آن را
بهخاطر شما صید نکرده باشند ،با اینکه شکارش کردهاند ،بنا بر قولِ صحیح
میتوانید از گوشتِ آن بخورید و این ،جایز است .چنانکه پیامبر از صیدی که
ابوقتاده شکار کرده بود ،خورد؛ چراکه ابوقتاده آن را بهخاطرِ پیامبر شکار
نکرده بود .این ،بهترین دیدگاه در اینباره است؛ یعنی اگر صید را بهخاطرِ مُحرِم
شکار کنند ،این صید بر محرِم ،حرام است؛ اما اگر کسی آن را برای خود صید کند و
از آن به محرم نیز بدهد ،اشکالی ندارد.
البته برخی از علما گفتهاند :بهطور مطلق خوردن گوشت صید برای محرم جایز
نیست؛ چه آن را بهخاطرِ مُحرِم شکار کرده باشند و چه برای خود .این دسته از علما
شرح ریاضالصالحین 111
میگویند :ماجرای صعب بن جثّامه پس از ماجرای ابوقتاده بوده است؛ زیرا
حدیث ابوقتاده به صلح حدیبیه در سال ششم هجری برمیگردد و حدیث صعب
بن جثّامه در حج وداع ،یعنی در سال دهم هجری بوده است .لذا به حدیث صعب
بن جثّامه عمل میشود.
گفتنیست :قاعدهای اصولی -حدیثی وجود دارد که میگوید :در صورتی میتوان
به نسخ روی آورد که امکان جمعبندی در میان دو روایت وجود نداشته باشد و از
آنجا که این دو روایت ،قابل جمعبندیست ،لذا دیدگاه مذکور رد میشود .جمعبندی
این دو روایت ،همان دیدگاهیست که به عنوان قول صحیح ذکر کردیم؛ بهویژه اینکه
حدیث جابر بن عبداهلل این دیدگاه را تأیید میکند .در این حدیث آمده است:
َ ُ َ ِّ َ ٌ َ ُ
كم َما لَم تَ ُ
وه أو یُ َصد لكم» )۶(.یعنی( :در حالِ
صيد ُ پیامبر فرمود« :صيد الَب حالل ل
احرام) شکارِ خشکی برای شما حالل است؛ در صورتی که خود آن را صید نکنید یا
آن را خاصّ شما شکار نکنند» .این ،توضیحی آشکار دربارهی مسألهی مذکور است.
خالصه اینکه دو نکتهی هم در حدیث صعب بن جثّامه وجود دارد:
نخست :اینکه پیامبر بهخاطرِ جلب رضایت دیگران ،دربارهی دینِ اهلل کوتاه
نمیآمد؛ وگرنه ،هدیهی صعب را قبول میکرد و بهخاطر صعب ،سکوت مینمود
و هیچ نمیگفت .اما امکان نداشت که پیامبر چنین عملی انجام دهد.
دوم :اگر در چنین شرایطی کسی از ما آزردهخاطر شد ،باید از او دلجویی کنیم
و علتش را برای او بیان نماییم تا خرسند شود؛ زیرا این ،روشِ پیامبر است.
***
َ َ ُ ُ َ َّ َ
فقال« :الربُّ
ِ ثم؛
واإل ِ ي
الرب ِعن ِلت رسول اّللِِ بن سمعان قال :سأ ِ اس -613وعن انلَّ َّو ِ
ُ َ َ ر َ َ ر َ ر َ َّ َ َ َ ر سن اخلُلُق ،واإل ُ
ُح ُ
()1
ثم :ما حاك يف نف ِسك ،وک ِره َت أن يطلِع علی ِه انلَّاس»[ .روایت مسلم] ِ ِ
( )۶ترمذی ،ش252 :؛ نسائی ،ش6267 :؛ ابوداود ،ش0240 :؛ مدار این حدیث بر عمرو بن ابیعمر
میباشد که نسائی دربارهاش گفته است :در حدیث ،قوی نیست.
( )1صحیح مسلم ،ش6442 :؛ [این حدیث پیشتر بهشمارهی 484ذکر شد].
117 باب :خوشخُلقی (اخالق و رفتارِ نیک و پسندیده)
( )۶صحیح بخاری ،ش)2124 ،12448 :؛ و صحیح مسلم ،ش.6260 :
( )1صحیح الجامع ،ش4760 :؛ السلسلة الصحيحة ،ش227 :؛ و صحیح الترمذی ،از آلبانی ،/ش:
.0262
( )۳ر.ک :شرح حدیث شمارهی .484
شرح ریاضالصالحین 118
معصیت میشود .در مقابل ،اهلل متعال نوری در قلبِ مؤمن گذاشته است که وقتی
مؤمن ارادهی گناه میکند ،فروغ این نور کاهش می یابد و مؤمن دلتنگ و متردد
میگردد و نگران میشود که شاید مردم از گناهش اطالع یابند .لذا معیارِ مذکور در
این حدیث ،دربارهی مؤمنان است و برای فاسقان و بدکاران ،اصالً مهم نیست که
مردم به اعمالِ زشتِ آنان پی ببرند و از بابت گناه و معصیت ،دلتنگ و متردد یا
نگران نمیشوند و بدون نگرانی یا عذابِ وجدان به گناه و معصیت میپردازند و
کَکِشان هم نمیگزد .زیرا اهلل متعال میفرماید:
ذ ذ ُ ُّ
ل َمن َيشاَ َُء َويهَدِي َمنَ
ضَ ّلل َي ِ
ن َٱ َ ﴿أفمن َ ُز ِيِنَ َ َُ
ّلۥ َ ُسوَ َُء َعمل ِ َهِۦ َفرء َاهُ َحسنَاَ َفإ ِ َ
[فاطرَ َ ]٨ : يشاَ َُء﴾
آیا کسی که کردار زشتش در نظرش آراسته شده و آن را نیک میبیند (مانند مؤمن نیکوکار
است)؟ بهیقین اهلل هر که را بخواهد ،گمراه میکند و هرکه را بخواهد ،هدایت میبخشد.
گاه عمل زشت برای انسان زیبا و آراسته بهنظر میرسد و از اینرو بهسادگی
مرتکب کارهای زشت میشود؛ چنانکه برخی از فاسقان شراب مینوشند و میبینیم
که نه تنها پروا ندارند ،بلکه از این کار لذت میبرند .همچنین رباخواران از خوردن
ربا و داد و ستد ربوی ،نهتنها بدشان نمیآید ،بلکه بهسادگی و با خاطری آسوده ربا
میخورند و نیز زناکاران ،بیپروا زنا میکنند و ککشان هم نمیگزد؛ بلکه گاه در خفا
مرتکب چنین عملی میشوند و چون به آن عادت میکنند ،پیش دوستان خود با
کمالِ افتخار تعریف میکنند که چهها کردهاند! مثلِ کسانی که برای تفریح و
هوسبازی به کشورهای بهاصطالح آزاد میروند و وقتی برمیگردند ،با کمالِ
بیشرمی ،بیشرمیهای خود را بازگو میکنند و از بدکاریها و شرابخواریها خود
سخن میگویند! پناه بر اهلل.
در حدیث عبداهلل بن عمرو $آمده است« :پیامبر در ذات و در رفتارش
بداخالق نبود»؛ یعنی هم در ذات و نهادش از بدی دور بود و هم در رفتار ،منش و
اخالق خویش .لذا نه بدرفتار بود و نه بددهن.
آخرین حدیث ،به اخالق نیک و پسندیده تشویق میکند و نشان میدهد که روز
قیامت ،اخالق نیک بیشترین وزن را در ترازوی مؤمن دارد و این ،یعنی تشویق به
119 باب :خوشخُلقی (اخالق و رفتارِ نیک و پسندیده)
( )۶السلسلة الصحيحة ،ش877 :؛ صحیح ابنماجه ،ش ،2665 :از آلبانی./
( )1صحیح الجامع الصغیر ،ش0626 :؛ و السلسلة الصحيحة ،ش625 :؛ و صحیح الترمذی ،ش862 :
از آلبانی/؛ و مشکاة المصابیح ،ش .2625 :این حدیث پیشتر بهشمارهی ش 622 :ذکر شد.
شرح ریاضالصالحین 111
( )۶حسن است؛ روایت ترمذی ،ش 6202 :و ابنماجه؛ مدارش بر عاصم بن ابیالنجود میباشد.
116 باب :خوشخُلقی (اخالق و رفتارِ نیک و پسندیده)
در برابر مردان بیگانه و نازک کردن صدا و هرگونه عشوه و ناز منع نموده تا مبادا
کسی که بیماردل است ،طمع ورزد .لذا رسولاهلل با رهنمودهای خود ،حصارِ
محکمی پیرامونِ این عمل زشت کشیده تا کسی به آن مبتال نشود .زیرا نفس اماره به
سوی آن فرا میخواند .همانگونه که در این حدیث آمده است ،اعمالِ زبان و اعمالِ
شرمگاه ،مهمترین عواملی هستند که انسان را واردِ دوزخ میکنند.
رسولاهلل یکی دیگر از فضایل خوشخلقی را چنین برشمرد« :مؤمنانی که
خوشاخالقترند ،ایمانشان ،کاملتر است» .لذا درمییابیم که میزانِ ایمان ،متفاوت
میباشد؛ یعنی ایمان برخی از مردم بنا بر اعمالی که دارند ،از ایمان دیگران کاملتر
است .انسان هرچه خوشاخالقتر باشد ،ایمانش کاملتر است و این ،بهروشنی
تشویق میکند که زیبندهی انسان است تا در حد توانش اخالق نیکی داشته باشد.
آنگاه رسولاهلل فرمود« :بهترین شما کسانی هستند که نسبت به همسرانشان ،رفتارِ
َ ُْ ُ ْ َ ُْ ُ
ريك ْم بهتری دارند» .چنانکه در «سنن» آمده است :پیامبر فرمود« :خريكم خ
َََ َ ُْ ُ ْ َ ْ َْ
أله ِل ِه ،وأنا خريكم أله ِل» .یعنی« :بهترین شما ،کسانی هستند که با خانواده
(همسران) خویش بهترند؛ و من ،بهترین شما در برخورد با همسران خود هستم» .لذا
انسان باید بهترین همدم ،بهترین دوست و بهترین مربی برای همسر و خانوادهی
خویش باشد؛ زیرا خانوادهی هر کسی بیش از دیگران سزاوارِ مهر و محبت و
خوشخلقی او هستند .اما متأسفانه در دورانِ ما مردم برعکس شدهاند؛ یعنی رفتار
خوبی با مردم دارند ،اما در خانه برج زهر مار هستند و با خانوادهی خود خیلی بد
رفتار میکنند! این ،بر خالفِ رهنمود پیامبر است .بلکه درست اینست که هم با
خانوادهی خود خوشاخالق باشیم و هم با دیگران؛ البته خانوادهی انسان ،بیش از هر
کسی سزاوار خوشخلقی و رفتار نیک او هستند .از اینرو زمانی که از عایشه&
سؤال شد :رسولاهلل در خانه چه میکرد ،پاسخ داد :در خدمتِ خانوادهاش بود؛
یعنی در کارهای خانه به آنها کمک میکرد :شیر گوسفند را میدوشید ،کفشها را
شرح ریاضالصالحین 112
()۶
لذا هر مسلمانی باید بهترین دوست و همدم میدوخت و لباسش را پینه میزد.
برای خانوادهی خود باشد.
***
َّ ُ ر َ َّ َ ُ َ َ َ َّ َ
رِض اّلل عنها قالت :س ِمعت رسول اّلل یقول« :إِن املؤم َِن -691وعن اعئشة
ائم»[ .روایت ابوداود]
َ َ َ ُ ُ َيلُ ردر ُك حبُ
الصائم الق ِ
ِ درجة سن خل ِقه
ِ ِ ِ
()1
( )۶صحیح است؛ روایت احمد در مسند ()621 ،060/2؛ ابنماجه ،ش.4277 :
( )1صحیح الجامع ،ش0826 :؛ صحیح أبیداود ،آلبانی ،/ش.5102 :
( )۳صحیح الجامع ،ش0525 :؛ السلسلة الصحيحة ،ش672 :؛ و صحیح أبی داود ،از آلبانی ،/ش:
.5104
113 باب :خوشخُلقی (اخالق و رفتارِ نیک و پسندیده)
َ َُ َ َُ ر ُ
المتفی ِهقون؟ قال« :المتك يرب ُون»[ .ترمذی روایتش کرده و گفته است :حدیثی حسن
()۶
میباشد].
ترجمه :جابر میگوید :رسولاهلل فرمود« :جزو محبوبترین افراد نزد من و
نزدیکترینشان به من در قیامت از نظر مجلس ،کسانی هستند که خوشاخالقترند؛ و
مبغوضترین شما نزد من و دورترین شما از من در قیامت ،افرادِ پُرحرف (ورّاج) و
الفزنی هستند که با دهانِ پُر و ژستِ افراد سخنور سخن میگویند و نیز مُتَفَیهقان».
گفتند :ای رسولخدا! افراد پُرحرف و الفزن را میشناسیم؛ اما مُتَفَیهقان چه کسانی
هستند؟ فرمود« :متکبران».
[ترمذی ،از عبداهلل بن مبارک /در توضیح خوشخُلقی روایت کرده است:
خوشخُلقی (اخالق نیکو) عبارت است از :گشادهرویی ،نیکی کردن به دیگران و
خودداری از اذیت و آزار آنان].
شرح
مؤلف /چند حدیث دربارهی خوشخلقی و اخالق نیکو ذکر کرده است؛ از
نزدیکتر جمله حدیثی بدین مضمون که هر کس خوشاخالقتر باشد ،به رسولاهلل
است .لذا هرچه خوشاخالقتر باشید ،به اهلل و پیامبرش نزدیکتر خواهید بود و افرادِ
پُرحرف و الفزنی که هنگام حرف زدن ،ژست آدمهای سخنور را به خود میگیرند
و همچنین افراد متکبر ،بیشترین فاصله را با پیامبر دارند و از ایشان دورَند.
افرادِ پُرحرف ،انسانهای ورّاجی هستند که در هر مجلسی مینشینند ،رشتهی
سخن را بهدست میگیرند و به دیگران ،اجازهی حرف زدن نمیدهند! گویا کسی جز
آنها در مجلس نیست .بدون شک این ،نوعی تکبر و خودبزرگبینیست.
البته اگر حاضرانِ جلسه ،خود رشتهی سخن را به او داده و از او درخواست پند
و نصیحت کرده باشند ،ایرادی ندارد که متکلم وحده باشد؛ اما خیلی زشت است که
در یک نشستِ عادی ،به تنهایی و پشت سرِ هم سخن بگویید و به دیگران اجازهی
( )۶صحیح الجامع ،ش6610 :؛ السلسلة الصحيحة ،ش780 :؛ و صحیح الترمذی از آلبانی ،/ش:
.0256
شرح ریاضالصالحین 114
حرف زدن ندهید؛ بدینسان که اگر کسی حرفی برای گفتن داشته باشد ،از ترسِ
اینکه سخن شما را قطع کند ،هیچ نگوید!
همچنین افرادِ الفزنی که هنگام سخن گفتن ،خود را فصیح و سخنور نشان
میدهند ،از رسولاهلل فاصله دارند؛ مانندِ کسانی که لفظِ قلم سخن میگویند و
هدفشان ،خودنماییست! سخن بدینشکل در جمعی که زبان فصیح یا لفظ قلم
نمی دانند ،چه معنایی دارد؟ اگر در جمع دانشجویان یا طالب علم سخن میگویید،
خوب است با زبان شیوا حرف بزنید تا آنها نیز به همین شکل عادت کنند؛ اما با
تودهی مردم به زبان خودشان ،یعنی با گویش و لهجهای که دارند ،سخن بگویید و از
بهکار بردن واژههای قلمبهسلمبه بپرهیزید؛ وگرنه ،استفاده از چنین کلماتی ،یعنی با
دهان پر حرف زدن ،یعنی ژست آدمهای سخنور را به خود گرفتن!
و سومین دسته از کسانی که با پیامبر فاصله دارند ،افرادِ مغرور و متکبر هستند؛
متکبر به کسی گفته میشود که سر و گردنش را در برابر مردم باال میگیرد و وقتی
راه میرود ،گویا کسی جز خود را نمیبیند! این ،اخالقی بس زشت و نکوهیده است
و انسان باید از آن دوری نماید؛ زیرا هر انسانی باید حد و اندازهی خود را بداند .اگر
ثروتی دارد یا اهلل به او علم و موقعیتی بخشیده است ،دلیلی ندارد که تکبر ورزد؛
بلکه باید متواضع و فروتن باشد .چراکه تواضع و فروتنی پسندیده است ،اما تواضعِ
چنین کسانی به مراتب بهتر و افضل میباشد .از اینرو در حدیث آمده است :فقیر
متکبر ،جزو سه نفر یا سه گروهیست که اهلل روز قیامت با آنها سخن نمیگوید،
آنها را پاکیزه نمیگرداند و به آنها نظر نمیکند و عذاب دردناکی در انتظار
اینهاست .زیرا فقیر چه انگیزهای برای کبر و غرور دارد؟ اگر اینها که علم ،ثروت یا
قدرتی دارند ،متواضع باشند ،تواضعشان ارزش بیشتری نسبت به تواضع و فروتنیِ
دیگران دارد .لذا هرچه برخورداریهای انسان بیشتر است ،باید بیشتر شکر بگزارد
و در برابر حق و نسبت به خلق ،تواضع و فروتنی بیشتری داشته باشد .اهلل متعال ما
را به اخالق و رفتار نیکو آراسته سازد و ما و همهی مسلمانان را از اخالق و رفتار
زشت ،دور بگرداند؛ بهیقین او بخشندهی بزرگوار است.
***
-33باب :بردباری ،تأنی و درنگ در کارها و نرمخویی
شرح
مؤلف /بابی بدین نام گشوده است« :بردباری ،تأنّی و درنگ در کارها ،و
نرمخویی» .این سه ویژگی به هم نزدیکاند.
بردباری ،اینست که انسان در هنگام خشم و عصبانیت خویشتندار باشد و با اینکه
تواناییِ تالفی یا مقابله به مثل را دارد ،در مجازات عجله نکند؛ بلکه از حقّ خود بگذرد.
شرح ریاضالصالحین 111
لذا کسی که در برابر اذیت و آزار دیگران صبر و تحمل میکند و به اجر و
پاداش الهی امیدوار است و با همین امید آنان را میبخشد ،در حقیقت چنین رویکردِ
نیک و سترگی از خود نشان میدهد .لذا شایستهی انسان است که صبر و تحمل ،و
عفو و گذشت پیشه نماید .البته همانطور که پیش تر گفتیم ،بخشیدن جنایتکاران و
تجاوزکاران ،کارِ نیک و پسندیدهای نیست؛ زیرا عفو و گذشت ،نه بهطور مطلق
ستوده است و نه بهطور مطلق ،نکوهیده؛ بلکه به پیامدهای آن بستگی دارد و باید
دقت کرد که نتیجهاش ،اصالح باشد.
***
َ َّ ََ ي ر رَ ر َ َ ُ ُ َ َّ
اس $قال :قال َرسول اهللِ ألشج عب ِد القيس« :إِن فیك ابن عب ٍ -692وعن ِ
َ َ ر َ ر َ َ ر ُ ُّ ُ َ َّ
()۶
نی حیِبهما اّلل :احل ِل ُم َواألناة»[ .روایت مُسلم]
خ صل ت ِ
ترجمه :ابنعباس $میگوید :رسولاهلل به اشجّ عبدالقیس فرمود« :در تو دو
ویژگیست که اهلل دوستشان دارد :بردباری و درنگ در کارها (سنجیده عمل کردن)».
َر ٌ ُ ُّ ي ر َ َّ َ َ َ ُ ُ
الرفق ِيف األم ِر -692وعن اعئشة& قالت :قال َرسول اهللِ« :إِن اهلل رفیق حیِب
ُي
()1
متفق عليه]
ُك ِه»ٌ [ .
ترجمه :عایشه& میگوید :رسولاهلل فرمود« :اهلل مهربان و آسانگیر است و
نرمی و مالیمت در همهی کارها را دوست دارد».
ُ
فق ماال یعطيالر
َّ َ َ ٌ ُ ُّ ي َ
فقَ ،ویُ رعطي لَع يالر ب حی ِیق فر اهلل ن إ « قال: َّ
ب -693وعنها َأ َّن انلَّ
ِ ِ ِ ِ ِ
ُ َ َ ُر ُ َ
()۳
نف َوما ال يع ِطي لَع ما ِسواه»[ .روایت مسلم] لَع الع ِ
ترجمه :عایشه& میگوید :پیامبر فرمود« :اهلل مهربان و آسانگیر است و نرمی
و مالیمت را دوست دارد و در برابر نرمی و خوشرفتاری ،پاداش یا نتایجی میدهد
که در برابر خشونت و چیزهای دیگر نمیدهد».
بیشتر بادیهنشینها ،از احکام و آموزههای دینی ،بیاطالع بودند؛ زیرا در صحرا
زندگی میکردند و به شترها یا گوسفندان خود مشغول بودند .از اینرو بینش و
شناختِ دقیقی از دین نداشتند؛ همانگونه که اهلل میفرماید:
ذ ذ ُ
ّلل ََعََ اب َأش َُّد َكفَرَا َون ِفاقَا َوأجَد َُر َأ َ
ل َيعَل ُمواَ َ ُح ُدودَ َماَ َأنزلَ َٱ َُ ﴿ٱلَعَر ُ َ
[التوبةَ َ ]٩٧ : ر ُس َِ
وّلِۦ﴾
کفر و نفاق بادیهنشینان شدیدتر است و به عدم آگاهی از حدودی که اهلل بر پیامبرش نازل
نموده ،سزاوارترند.
یعنی از آنجا که در صحرا و دور از مردم و محیطهای علمی و دینی بهسر
میبرند ،فهم و شناخت کمتری نسبت به احکامِ الهی دارند.
این صحرانشین وارد مسجد شد؛ در این میان به گوشهای از مسجد رفت و ادرار
کرد .مردم تصمیم گرفتند با او برخورد کنند؛ اما رسولاهلل آنها را نهی کرد و
فرمود« :او را به حالِ خود رها کنید»؛ یعنی بگذارید کارش را بکند .و افزود« :یک
سطل آب بر محل ادرارش بریزید؛ زیرا شما مأموریت یافتهاید که آسان بگیرید ،نه
سخت».
وقتی صحرانشین کارش را تمام کرد ،دلوی آب در محل ادرارش ریختند تا پاک
َْ َ َ َّ َ
اجد
شود .سپس رسولاهلل آن صحرانشین را صدا زد و به او فرمودِ « :إن ه ِذهِ المس ِ
َ َ َ ُْ ْ َ َّ ْ َ َ ْ َ ْ َ ْ َ َ َّ َ َ ْ َّ التَ ْصلُ ُح ل ِ َ ْ
آن».
اَّلل والصال ِة وقِراء ِة القر ِ
َّلك ِر ِ
َشء ِمن هذا ابلو ِل وال القذ ِر إِنما ِِه ِ ِ
یعنی« :چیزهایی مانند ادرار و نجاست شایستهی این مساجد نیست؛ بلکه این مساجد
برای ذکر اهلل ،نماز و تالوت قرآن ساخته شدهاند».
و اما نکاتی که از این حدیث برداشت میشود:
عذر به جهل یکی از نکاتِ قابل برداشت از این حدیث است؛ یعنی برخوردی
که با انسان جاهل یا ناآگاه میشود با نحوهی برخورد با عالم یا انسانِ آگاه ،متفاوت
است .زیرا کسی که از روی آگاهی مرتکب عملِ بدی میشود ،بهمراتب بدتر است و
چهبسا از روی مخالفت با حقیقت ،چنین عملی انجام میدهد؛ اما کسی که نمیداند،
از روی ناآگاهی عمل کرده ،فکر میکند عملش ایرادی ندارد .از اینرو رسولاهلل
عذرِ این صحرانشین را پذیرفت و با او بهنرمی برخورد کرد.
173 باب :بردباری ،تأنی و درنگ در کارها و نرمخویی
از این حدیث درمییابیم که وقتی ناگزیر باشیم از میان بد و بدتر ،یکی را
انتخاب کنیم ،گزینهی نخست ،یعنی بد را برمیگزینیم که مفاسد کمتری دارد.
چنانکه در این مورد ،دو مفسده وجود داشت:
نخست :اینکه این صحرانشین به کارَش ادامه دهد و در مسجد ،ادرار کند.
دوم :اینکه این صحرانشنین را بلند میکردند و نمیگذاشتند کارش را تمام کند؛
مفاسدِ این کار یا پیامدهای بدش بیشتر و شدیدتر بود:
-۶برای سالمتِ وی ضرر داشت؛ زیرا خودداری از خروج ادراری که آمادهی
خروج است ،به مجاری ادرار آسیب میرساند و گاه باعث عفونت میشود.
-1چهبسا اگر او را بلند میکردند ،با دستپاچگی برمیخاست و لباسهایش
آلوده میشد و فضای بیشتری را آلوده میکرد؛ همچنین امکان داشت بدنش
در برابرِ مردم نمایان شود؛ لذا باید لباسش را جمع و جور میگرفت ،در
نتیجه هم بدنش آلوده میشد و هم لباسش.
از اینرو پیامبر آن مرد را به حالِ خود رها کرد تا کارش را تمام کند و سپس
دستور داد محل ادرارش را با یک سطل آب بشویند.
لذا به این قاعده پی میبریم که از میان دو مفسدهی گریزناپذیر که یکی بد و
دیگری بدتر است ،بد را انتخاب میکنیم .همچنین از میانِ دو مصلحت که یکی برتر
است و فقط امکان انتخاب و انجامِ یکی از آنها وجود دارد ،گزینهای را ترجیح
میدهیم که برتر یا سودمندتر است .به عبارت دیگر ،گزینهی مورد انتخاب از میانِ
مفاسد گریزناپذیر ،گزینهایست که مفسده یا بدیاش کمتر میباشد و گزینهی
انتخابی از میان مصالح ،گزینهایست که مصلحتش برتر یا بیشتر میباشد.
از دیگر نکاتی که از این حدیث برمیآید ،اینست که پاک کردن مسجد ،واجب
کفاییست؛ زیرا رسولاهلل دستور داد که محلّ نجاست را با یک سطل آب بشویند.
لذا هرکس در مسجد نجاستی دید بر او واجب است که خود آنجا را پاک کند یا به
خادم مسجد و کسی که مسؤول است اطالع دهد تا آنجا را پاک نمایند.
این حدیث ،نشانگر اینست که پاک بودن محل نماز ،یکی از شرایط صحت
نماز است؛ لذا بر نمازگزار واجب است که بدن ،لباس و محل نمازش را پاک کند؛
شرح ریاضالصالحین 174
فرقی نمیکند که محل نمازش فرش باشد یا زمین یا هر چز دیگری؛ مهم اینست که
پاک باشد.
از این حدیث درمییابیم که برای پاک شدن زمین ،فقط یک شستشو کافیست و
همینکه روی آن آب بریزیم ،پاک میشود .البته اگر نجاست ،دارای جِرم باشد ،مانند
مدفوع یا سرگین و امثال آن ،باید ابتدا نجاست را از میان ببریم و پس از زدودن
نجاست آن مکان را با آب بشوییم.
از این حدیث چنین بهنظر میرسد که برای پاک کردنِ نجاست ،آب
ضروریست؛ زیرا پیامبر فرمود« :یک سطل آب بر محل ادرارش بریزید» .لذا
بیشتر علما بر این باورند که نجاست با چیزی غیر از آب ،پاک نمیشود .البته دیدگاه
صحیح ،اینست که هر چیزی مانند بنزین و امثال آن که نجاست را از میان ببرد،
پاککننده است و پیامبر از آن جهت دستور داد که روی آن مکان آب بریزند که آن
مکان هرچه سریعتر پاک شود؛ وگرنه اگر در آن محل آب نمیریختند ،با گذشت
زمان و در اثر باد و تابش آفتاب ،نجاست از میان میرفت و آن مکان ،پاک میشد؛ لذا
ریختن آب برای این بود که آنجا زودتر پاک گردد.
همچنین در دوران پیامبر شویندهی شیمیای وجود نداشت؛ لذا برای شستشو و
زدودن نجاست ،چیزی جز آب در اختیار نداشتند .میدانید که اگر نجاست از میان
برود ،محل ،پاک میشود؛ لذا فرقی نمیکند که نجاست با چه چیزی زدوده شود .از
اینرو ادرار و مدفوع ،با سنگ ،پاک میگردد؛ یعنی با سه سنگی که انسان برای پاک
کردن خود استفاده میکند.
اگر لباس زن که بلند است و روی زمین کشیده میشود ،با نجاستی برخورد کند
و سپس نجاست در اثر کشیده شدن بر روی زمینِ پاک ،از میان برود ،لباس نیز پاک
میگردد .زیرا زنان ،در دوران پیامبر لباسهای بلندی میپوشیدند که یک یا دو
وجب و حتی نیم متر روزی زمین کشیده میشد؛ البته نباید لباس زن ،بیش از نیم متر
روزی زمین کشیده شود؛ این ،وضیعت پوشش زنان در دوران پیامبر بود که
پاکترین زنان دنیا بودند؛ اما اینک چه؟!
171 باب :بردباری ،تأنی و درنگ در کارها و نرمخویی
متأسفانه مسلمانان در دوران ما به گذشتگان نیک امت نگاه نمیکنند؛ بلکه از
واپسین نسلهای این امت تقلید مینمایند که اهلل دربارهی آنان فرموده است:
ذ ذ ف َأض ُ
اعواَ َٱ ذ ر
لصلوَةَ َوَٱتب ُعواَ َٱلشهوَ َِ
ت َفسوَفَ َيلَقوَنََ ﴿فخلفَ َمِنَ َبعَ ِدهِمَ َخلَ َ
[مريمَ َ ]٢٩ : غ ًّياَ﴾٥٩
آنگاه نسلی جایگزینشان شد که نماز را رها کردند و از خواستههای نفسانی پیروی نمودند؛
پس سزای گمراهی (خویش) را خواهند دید.
این به جای خود! متأسفانه مسلمانان ،در پوشش و دیگر مظاهر زندگی از
دشمنان خویش ،یعنی از یهود و نصارا ،مجوسیان و بتپرستان تقلید میکنند و برخی
از زنانِ مسلمان هر روز چشم به راهِ مُدهای جدیدی هستند که رهآورد غرب است.
لذا مسؤوالن ،وظیفه دارند از نشر مجلههایی که مروّج فرهنگ مبتذل غرب هستند،
جلوگیری کنند و تدابیری جدّی بیندیشند؛ زیرا زن ،خیلی احساسی و عاطفیست و
از این جهت ،دین و عقلِ قوی و پختهای ندارد؛ بلکه زن ،آنگونه است که پیامبر
ُ َّ ()۶ ْ
ازمِ ِم ْن إِح َداكن».
ْ
اِل َ ل الر ُ
ج ب َّ ت م ْن نَاق َصات َع ْقل َودین أَ ْذ َه َ
ب للُ ِّ فرمودَ « :ما َرأَیْ ُ
ِ ِ ِ ِ ِ ِ ِ
یعنی« :سراغ ندارم که هیچ ناقصِ عقل و دینی مانند شما مردانِ عاقل و پخته را فریب
دهد» .لذا با توجه به این ویژگیها زن به مدها و جلوههای فریبندهی غربی ،فریفته
میشود .از سوی دیگر ،بسیاری از مردان ،فقط سیمای مردانه دارند و تنها در لباس
مردان هستند؛ وگرنه ،در حقیقت ،زن هستند و تدبیر و ادارهی زندگی آنها به دستِ
زنان است و زنها بر آنها حکم میرانند .در صورتی که اهلل متعال میفرماید:
ِ ُ
ََ َ [النساء ]٤٣ : الَق ذَو ُمونَََعََٱلنِساَ َءِ﴾
﴿ٱ ِلرِج َ
مردان ،سرپرست زنانند.
اما متأسفانه بسیاری از مردانِ امروزی ،زیرِ سلطهی زنان خود هستند؛ لذا زن
ادارهی زندگی را در دست دارد؛ هرطور بخواهد ،لباس میپوشد و هرچه بخواهد،
انجام میدهد و هیچ پروایی از مرد و سرپرست خود ندارد!
( )۶ابنماجه ،ش220 :؛ آلبانی /در غاية املرام ،ش ،024 :ریاضالصالحین ،ش ،0224 :و إرواء
الغلیل ،ش 0212 :این حدیث را صحیح دانسته است.
177 باب :بردباری ،تأنی و درنگ در کارها و نرمخویی
()۶
اما آن مرد چیزی نیافت .بنابراین درمییابیم که آنها با اینکه مرد آهنی باشد».
بودند ،به وضعیت پوشش خود اهمیت میدادند و فقط به پوشاندن ناف تا زانو بسنده
نمیکردند.
در هر حال ،علم و دانش ،به درک و فهم نیاز دارد؛ برای دستیابی به چنین
بینشی باید به وضعیت صحابه و فهم آنها نگاه کنیم و ببینیم که آنها دین را
چگونه فهمیدند و چگونه اجرایش کردند .اینک بیشترِ کافران در کشورهای غربی
سینهها و رانهای خود را میپوشانند .لذا هیچکس از این حدیث برداشت نمیکند که
زن فقط باید از ناف تا زانو را بپوشاند و برهنه کردن سایر قسمتهای بدنش ایرادی
ندارد!
به اصل موضوع باز میگردیم؛ پیامبر قسمتِ پایینیِ لباس زن را که روی زمین
کشیده میشود و با نجاستی برخورد میکند وباز روی زمینِ پاک کشیده میگردد،
پاک دانسته است؛ لذا در مییابیم که اگر آب یا هر چیزِ دیگری ،نجاستِ را از چیزی
زایل کند ،آن چیز ،پاک میشود.
نکتهی دیگری که داستان این صحرانشین از آن خبر میدهد ،خوشخلقی و
نرمخویی پیامبر است که چه زیبا و با مالطفت با صحرانشین سخن گفت؛ این،
همان چیزیست که باید در دعوت به سوی اهلل و امر به معروف و نهی از منکر
رعایت کنیم؛ یعنی رفتارِ نرم و نیکی با مخاطبان خود داشته باشیم .زیرا انسان در
نتیجهی نرمی و مالطفت به نتایجی میرسد که با خشونت و سرسختی به آن دست
نمییابد .شاید اگر برخورد تند و شدیدی با مخاطبان خود داشته باشیم ،دعوت یا
سخنِ ما را نپذیرند و بلکه در برابر ما بایستند و واکنش منفی از خود نشان دهند و
بهخاطر برخوردِ تند ما ،شریعت را رد کنند .و بر عکس ،اگر برخورد نیکی با آنها
داشته باشیم ،انتظار میرود حقیقت را بپذیرند.
رسولاهلل در این حدیث از برانگیخته شدن یا مأموریت این امت خبر داد؛ لذا بر
این امت واجب است که به مسؤولیتش در قبالِ دعوت به سوی دین عمل کند .یعنی
هر یک از افراد امت باید خود را مأمور یا فرستادهای برای تبلیغ شریعت بداند؛ از
( )۶صحیح بخاری ،ش 4127 ،4121 ،4168( :و)...؛ و مسلم ،ش.0564 :
شرح ریاضالصالحین 178
َْ ِّ َّ
اینرو رسولاهلل فرمودِْ « :لُبل ِغ الشا ِه ُد ِمنكم الغائِب» )۶(.یعنی« :هرکس حضور دارد،
باید (این سخنان را) به کسی که غایب است ،برساند» .و ما ،امت محمد هستیم و
َ َّ ُ ُ ُ َ ِّ َ َ
ين ول ْمَّس
باید شریعت را به سایرِ مردم برسانیم .از اینرو پیامبر فرمود« :ف ِإنما ب ِعثتم مي ِ
ين» .یعنی« :شما مأموریت یافتهاید که آسان بگیرید ،نه سخت». ُتبْ َعثُوا ُم َع َِّّس َ
ِ
در حدیث آمده است :وقتی صحرانشین کارش را تمام کرد ،پیامبر صدایش زد
َشء ِم ْن َه َذا ْ َ
ابل ْو ِل َوال اج َد التَ ْصلُ ُح ل ِ َ ْ َْ َ َّ َ
و به نرمی و مالیمت به او فرمود« :إِن ه ِذهِ المس ِ
آن» )1(.یعنی« :چیزهایی مانند ادرار و َ َ َ ُْ ْ َ َّ ْ َ َ َّ َ َ ْ َّ
اَّلل والصال ِة و ِقراء ِة القر ِ
َّلك ِر ِ
القذ ِر ِإنما ِِه ِ ِ
نجاست شایستهی این مساجد نیست؛ بلکه این مساجد برای ذکر اهلل ،نماز و تالوت
قرآن ساخته شدهاند» .آن صحرانشین ،گفت« :خدایا! من و محمد را مشمول رحمت
خویش بگردان» .ای کاش تا همینجا دعا میکرد و ساکت میشد؛ اما از آنجا که
صحابه او را سرزنش کرده بودند و گمان میکرد که رحمت ،گنجایش همه را
نخواهد داشت ،در ادامهی دعایش چنین گفت« :و کسی دیگر را با ما مشمول این
رحمت مگردان» .لذا رحمتِ گستردهی الهی را تنگ و محدود دانست؛ زیرا جاهل
بود و جاهل ،حکمِ خودش را دارد.
نتیجه اینکه باید در دعوت و در امر به معروف و نهی از منکر ،با نرمی و
مالطفت رفتار نماییم؛ امتحان و تجربه کنید تا ببینید چه روشی بهتر است .البته ما
علمِ یقین داریم که نرمی و مالیمت بهتر میباشد؛ زیرا رسولاهلل اینگونه فرموده
است و ما از روش و رهنمودِ او پیروی میکنیم.
***
َُي َ َ ر َ
متفق يرسوا َوال ُت َع يرسواَ ،وب َ ي ُ
ْشوا َوال تنف ُروا»ٌ [ . نسَ ع ِن انلَّ ي
ب قال « :ي ُ ٍ أ -611وعن
ِ
()۳
عليه]
( )۶صحیح بخاری ،در چندین مورد ،از جمله )5512 ،014 ،27( :و صحیح مسلم ،ش.0278 :
( )1صحیح مسلم ،ش.6241 :
( )۳صحیح بخاری ،ش28 :؛ و صحیح مسلم ،ش.0725 :
179 باب :بردباری ،تأنی و درنگ در کارها و نرمخویی
ترجمه :انس میگوید :پیامبر فرمود(« :بر خود و دیگران) آسان بگیرید و
سخت نگیرید؛ مژده دهید و بیزار نکنید».
شرح
نووی /این حدیث را در باب «بردباری ،تأنی و درنگ در کارها و نرمخویی»
ذکر کرده است .انس بن مالک میگوید :پیامبر فرمود« :آسان بگیرید و سخت
نگیرید؛ مژده دهید و بیزار نکنید» .در این حدیث چهار جمله آمده است:
«آسان بگیرید»؛ یعنی مسیرها یا روشهای آسان را در پیش بگیرید؛ چه در
رفتارها و اعمالِ شخصی و چه در تعامل با دیگران .روش پیامبر این بود که هرگاه
دو گزینه فرارویش قرار میگرفت ،گزینهی آسانتر را انتخاب میکرد؛ البته در
صورتی که گناه و معصیت نبود .و اگر گناه و معصیت بود ،رسولاهلل بیش از همهی
مردم از آن دوری میکرد.
لذا شما نیز در تمام شرایط در عبادتها و در تعامل با مردم ،بلکه در همه چیز،
آسانترین گزینهها را انتخاب کنید؛ زیرا اهلل متعال برای ما آسانی میخواهد و این،
همان چیزیست که ما باید در همه حال رعایت کنیم .اهلل میفرماید:
ُ ُ ُ ُ ُ ذُ ُ
َََ َ [البقرة]١٨٢ : يدَبِك َُمَٱلَ ُعسَ﴾
ّللَبِك َُمَٱلَيُسََولََي ِر َ
يدَٱ َ
﴿ي ِر َ
اهلل برای شما آسانی میخواهد ،نه سختی و دشواری.
به عنوان مثال :اگر دو راه برای رفتن به مسجد دارید که یکی از راهها سخت و
دشوار است -مثالً پُر از سنگ و خار میباشد -و دیگری ،آسان ،بهتر است از راهِ
آسان بروید .همچنین زمستان است و میخواهید وضو بگیرید؛ هم به آبِ گرم
دسترسی دارید و هم به آب سرد؛ خُب بهتر است با آب گرم وضو بگیرید .و
همینطور حج؛ اگر این امکان برای شما وجود دارد که با ماشین به حج بروید یا با
هواپیما ،و رفتن با هواپیما آسانتر میباشد ،بهتر است با هواپیما بروید.
خالصه اینکه در هر عملی ،روشِ آسانتر برتر است؛ البته بهشرطی که معصیت
نباشد .زیرا امالمؤمنین عایشه& میگوید :هرگاه رسولاهلل در میانِ دو کار قرار
میگرفت ،کارِ سادهتر را انتخاب میکرد؛ البته بهشرطی که گناه نبود.
شرح ریاضالصالحین 181
اما اگر انجام یک عبادت ،فقط با تحمل مشقت و سختی ممکن باشد ،روشن
است که اجر و ثوابِ آن بیشتر خواهد بود؛ مثالً کامل کردن وضو در سختیها،
کفارهی گناهان و مایهی رفع درجات است .اما اگر برای انسان این امکان وجود
داشته باشد که روش یا عملی آسان را برگزیند و روش سخت را ترجیح دهد ،در
حقیقت افضل را ترک کرده است؛ زیرا افضل ،انتخابِ روشِ آسانتر میباشد .مانندِ
ُ ْ َ َ ُ َّ ُ َ
اس ِِب ْري َما َع َّجلوا ال ِف ْط َر»؛ روزه که رسولاهلل دربارهاش فرموده است« :ال یزال انل
یعنی« :مردم در خیر و نیکی بهسر میبرند تا زمانی که در افطار کردن عجله کنند» یا
َ َّ
بالفاصله پس از غروب آفتاب افطار نمایند .و در حدیثی دیگر آمده است« :وأخ ُروا
ح َ
ور»؛( )۶یعنی« :و خوردن سحری را تا پایان وقت سحر بهتأخیر بیندازند» .چرا؟ الس ُ
ُّ
برای اینکه اگر به جای تعجیل در خوردنِ سحری ،آن را بهتأخیر بیندازیم ،توان و
نیروی بیشتری در روز خواهیم داشت؛ همچنین اگر افطار کردن را بهتأخیر نیندازیم
و بالفاصله پس از غروب آفتاب افطار کنیم ،برای ما آسانتر خواهد بود؛ بهویژه در
روزهای گرم و طوالنیِ تابستان.
لذا شواهد و دالیل فراوانی وجود دارد که نشان میدهد اعمال و روشهای
آسانتر ،برتر است .لذا بر خود آسان بگیرید.
«و سخت نگیرید»؛ یعنی در عبادتها و نیز در تعامل با دیگران ،روشهای
سخت را انتخاب نکنید؛ زیرا از سختگیری نهی شده است .باری پیامبر مردی را
دید که در آفتاب ایستاده بود؛ علتش را پرسید .در پاسخِ پیامبر گفتند :ای
رسولخدا! او روزه دارد و نذر کرده که روزه بگیرد و زیرِ آفتاب بایستد .رسولاهلل
()1
آن مرد را از این کار نهی کرد و فرمود« :در آفتاب نایست».
«مژده دهید» .یعنی هرگاه عملِ نیکی انجام دادید ،به خود نوید دهید که اگر در
آن تقوا داشتهاید ،از شما پذیرفته خواهد شد و دربارهی دیگران نیز به همین شکل
عمل کنید .یعنی اگر عمل نیکی انجام دادند ،به آنها مژده دهید که چنانچه تقوا
( )۶بخاری ،ش0847 :؛ و مسلم ،ش0182 :؛ هر دو ،یک حدیث است.
( )1ر.ک :بخاری ،ش.2715 :
186 باب :بردباری ،تأنی و درنگ در کارها و نرمخویی
داشته باشند ،اهلل متعال عملشان را میپذیرد .و تقوا شرطی اساسی برای پذیرش
اعمال است؛ زیرا اهلل متعال میفرماید:
ذُ ذ ذ
[املائدةَ ]٨٧ : ّللَمِنََٱلَ ُم ذت ِقيََ﴾٢٧
لَٱ َُ
﴿إِنماَيتقب َ
اهلل ،تنها از پرهیزگاران ،میپذیرد.
اگر دعا کردید و اهلل را خواندید ،به خود نوید دهید که اهلل ،دعایتان را میپذیرد؛
زیرا اهلل میفرماید:
ُ ُ
َ [غافر]٦١ : جبََلكمَ﴾ ﴿وقالََر ُّبك َُمَٱدَ ُع ِ َ
ونَأسَت ِ
و پروردگارتان فرمود :مرا بخوانید تا دعای شما را بپذیرم.
از اینرو یکی از بزرگان سلف گفته است :هرکس توفیق دعا پیدا کرد ،پس او را
ُ
جبََ به پذیرش دعایش مژده باد؛ زیرا اهلل میفرماید﴿ :وقالَ َر ُّبك َُم َٱدَ ُع ِ َ
ون َأسَت ِ
ُ
لكمَ﴾« :و پروردگارتان فرمود :مرا بخوانید تا دعای شما را بپذیرم».
و اینکه رسولاهلل فالِ بد زدن را ناپسند میدانست و به فال نیک گرفتن را
میپسندید ،این موضوع را تأیید میکند؛ زیرا اگر انسان کاری را به فالِ نیک بگیرد ،با
نشاط و نیروی بیشتری آن را انجام میدهد و به نتایج خوبی دست مییابد؛ اما اگر
فالِ بد بزند ،دستش به کار نمیرود؛ تازه اگر کار را شروع کند ،با بیرغبتی به انجامِ
آن میپردازد .لذا به خود و دیگران نوید دهید؛ اگر کسی نزدتان آمد وگفت« :چنین و
چنان کردهام» و نگران بود ،به او نویدِ خیر دهید و او را شادمان کنید تا نگرانیاش
برطرف شود .بهویژه هنگامی که به عیادت بیمار میروید ،به او بگویید :هیچ وضعیتی
ثابت نمیماند؛ خوشحال باش که انشاءاهلل بهبود مییابی؛ انسان باید صبر کند و به
پاداش الهی امیدوار باشد .همچنین سخنان امیدوارکنندهای به او بگویید؛ مثالً به او
بگویید :امروز رنگ و رویِ بهتری داری .زیرا با گفتن چنین سخنانی او را خوشحال
میکنید .لذا همیشه در رابطه با خود و دیگران به همین شکل عمل کنید و بدینسان
شادی را به خود و دیگران هدیه نمایید.
«و بیزار نکنید»؛ یعنی مردم را از کارهای نیک و راههای سالم و شایسته بیزار و
گریزان نگردانید؛ بلکه آنها را به کارهای نیک و راههای شایسته تشویق نمایید.
بهگونهای عمل نکنید که نسبت به عبادت بیرغبت شوند؛ مثال! امام جماعت نباید
شرح ریاضالصالحین 182
نماز را از حدّ سنت ،طوالنیتر کند .چنانکه معاذ بن جبل نماز عشا را با پیامبر
میخواند و سپس نزدِ قومش میرفت و همین نماز را برای آنان امامت میداد .باری
معاذ نماز را خیلی طوالنی خواند؛ لذا مردی نمازش را تنهایی بهجا آورد .و این
باعث شد که به این مرد ،اَنگِ نفاق بزنند و بگویند :منافق شده است .آن مرد برای
َ
َ َّ ٌ ْ َ َ ُ َ ُ ()۶
َ
شکایت نزد پیامبر رفت .لذا رسولاهلل به معاذ فرمود« :أفتان أنت یا معاذ؟»
یعنی« :ای معاذ! آیا مردم را در فتنه میاندازی؟»
شخصِ دیگری نیز پیشنماز میشد و نماز را طوالنی میکرد؛ رسولاهلل فرمود:
َ ْ َ ِّ ْ َّ ْ ُ ْ ُ َ ِّ َ َ َ ّ ُ
ك ْم َص َّیل ب َّ
اس فليُخفف» )1(.یعنی« :هرکس از شما پیشنمازِ انل ِِ « ِإن ِمنكم منف ِرين فأی
مردم شد ،نماز را کوتاه بخواند».
لذا گریزان کردن مردم از عبادت ،کارِ ناپسندیست؛ از اینرو هیچگاه کسی را از
عبادت نرانید؛ بلکه با آنان بهنرمی رفتار کنید و بر آنها آسان بگیرید .وقتی آنها را به
سوی اهلل فرا میخوانید ،بهگونهای دعوت دهید که متنفر و بیزار نشوند؛ به
هیچکس نگویید :تو ،آدمِ خطاکاری هستی؛ فالنی! تو معصیت کردهای؛ یا این ویژگیِ
بد در توست .چنین عبارتهایی آنها را گریزان میگرداند و باعث میشود که بیش
از پیش در گناه و معصیت غوطهور شوند .پس آنها را به نیکی و به نرمی دعوت
دهید تا با شما اُنس بگیرند و سخن و دعوتِ شما را دریابند .اگر چنین رویکردی
داشته باشید ،به رهنمود رسولاهلل عمل کردهاید که فرموده است« :مژده دهید و
بیزار نکنید».
لذا ای برادرِ مسلمان ،این حدیث را سرمایهات قرار بده و بر همین اساس به
سوی پروردگارت گام بردار و در این مسیر حرکت کن و با این سرمایه و اصلِ بزرگ
با بندگان االهی همراه شو؛ بهیقین خیر و نیکی فراوانی خواهی یافت.
***
اخگریست که شیطان در قلبِ انسان میاندازد تا خونَش را بهجوش آورَد .در نتیجه
رگهای گردن انسان بلند میشود و چشمانش سُرخ میگردد و باعث میشود که
انسان ،منفعالنه کاری انجام دهد که بعد ،پشیمان گردد.
رسولاهلل بیآنکه این مرد را به تقوای الهی یا نماز یا روزه سفارش نماید ،به
پرهیز از خشم و عصبانیت سفارش فرمود؛ زیرا این سفارش ،مطابقِ نیاز و وضعیتِ
آن مرد بود .چنانکه پیامبر هر کسی را مطابق وضعیت یا نیازش ارشاد میکرد .به
عنوان مثال به ابوهریره سفارش نمود که سه روز در ماه روزه بگیرد و پیش از
خواب ،نماز وترش را بخواند؛ به ابودرداء نیز همین سفارش را کرد ،اما به این
مرد چندین بار فرمود« :خشمگین مشو» .زیرا او را خوب میشناخت و میدانست که
آدمِ زودخشمیست؛ لذا فرمود« :خشمگین مشو».
آنگونه که بارها مشاهده شده است ،گاه خشم ،انسان را به گفتنِ کلمهای کفرآمیز
یا طالق دادن همسرش یا کتک زدن مادرش یا نافرمانی از پدرش وادار میکند؛ لذا
انسان همینکه سرد میشود و خشمش فرو مینشیند ،از کردهاش پشیمان میگردد .از
اینرو بسیارند کسانی که میپرسند :عصبانی بودم و همسرم را سهطالقه کردم .چنین
سؤالهایی زیاد مطرح میشود .لذا هیچگاه خشمگین نشوید؛ بلکه از خشم و
عصبانیت بپرهیزید؛ زیرا خشم و عصبانیت ،بهاندازهای انسان را متأثر و دگرگون
میکند که گاه او را تا حدِّ جنون پیش میبرد.
از اینرو برخی از علما گفتهاند :اگر انسان بهاندازهای خشمگین شود که درک
نکند چه میگوید ،سخنش اعتبار ندارد؛ اگر لفظِ طالق بر زبان بیاورد ،همسرش
طالق نمیشود .و اگر دعا کند ،دعایش بیاعتبار و قابل قبول نیست؛ زیرا از روی
درک و آگاهی سخن گفته است.
َ اهلل َک َت َ
َّ َ َّ َ َ َ َّ
اإلحسان
َ ِ ب نِ إ « قال: اّلل رسول
ِ ن ع وسٍ أ -612وعن أيب یعَل شداد بن
ي ر َ َ ُ َّ َ ُ ُ ر ََ َ َ َ رُ ََ ر ُ َ ُ ََ ُ َ ُي َ
حد أحدكم حسنوا ال ِقتلة وإِذا ذحبتم فأح ِسنوا اَّلحبة ويل ِ
لَع ُك َش ٍء ،فإِذا قتلتم فأ ِ
َ ر َُ َ ُ ر َ َ َُ
()۶
لریح ذبیحته»[ .روایت مسلم] شفرته و ِ
شرح
مؤلف /در ادامهی احادیثِ این باب ،حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که:
ابویعلی ،شدّاد بن اوس میگوید :پیامبر فرمود« :اهلل ،نیکی و احسان را در هر
کاری ،الزم قرار داده است؛ لذا وقتی -کافری ستیزهگر یا مجرمی را بهقصاص یا
حیوانی موذی را -میکُشید ،خوب بکُشید و هنگامی که حیوانی را ذبح میکنید،
خوب ذبح نمایید».
ذبح و نحر ،در رابطه با حیوانات حاللگوشت یا موجودات زندهایست که
گوشتِ آنها حالل میباشد؛ شتر را نَحر میکنند و سایر حیوانات حاللگوشت را سر
میبُرند .نحر در پایینِ گردن که متصل به سینه است ،صورت میگیرد و ذبح در
قسمتِ باالی گردن که به سر متصل میباشد .در ذبح و نحر ،بریدن دو شاهرگِ اصلی
ضروریست؛ یعنی همان دو رگی که خون را به تمام بدن میرسانند .زیرا پیامبر
َ َ ُُ َ َ ْ َ َّ َ ُ
لل َعليْ ِه فَكوا» )۶(.یعنی« :هر چیزی که با آلتِ ْ
فرموده است« :ما أنه َر ادلم َوذ ِك َر اس ُم ا ِ
بُرندهای ذبح گردد که خون را جاری میکند و نامِ اهلل بر آن گرفته شود ،حالل است؛
پس از آن بخورید» .خون ،فقط با بریدن دو شاهرگ جاری میگردد .لذا شرط حالل
بودنِ حیوان ذبحشده یا حیوان نحرشده ،بریدنِ دو شاهرگ است؛ اما بریدنِ حلقوم،
یعنی مجرای تنفس و بریدن مِری ،یعنی مجرای غذا ،شرط نیست؛ البته بهتر است که
هر دو بریده شوند.
اما قتل در رابطه با موجوداتیست که به کشتنِ آنها امر شده یا کشتن آنها جایز
است ،اما خوردن آنها جایز نیست .از جانورانی که به کشتنِ آنها امر شده ،میتوانیم
به موش ،عقرب ،مار و سگِ گازگیر اشاره کنیم؛ چنانکه کشتن جانوران موذی ،جایز
است.
علما قاعدهای دارند که میگوید :شریعت به کشتن هر موجودی که طبعاً
موذیست ،دستور داده است؛ و هر جانوری که طبیعتاً موذی نیست ،اما اسباب
زحمت و اذیت میشود ،میتوان او را کُشت .البته مورد دوم مشروط به اینست که
( )۶بخاری ،در چندین مورد ،از جمله)2174 ،6417 ،6522( :؛ و مسلم ،ش.0822 :
187 باب :بردباری ،تأنی و درنگ در کارها و نرمخویی
باعث زحمت و اذیت شود؛ یعنی اگر موجودی مثل مورچه که در اصل آزاردهنده
نیست ،در خانه النه کند و خانه را خراب نماید ،کشتنش درست است؛ اگرچه در
اصل ،از کشتن مورچه و امثال آن نهی شده است؛ ولی اگر برای رفع این مشکل،
راهی جز کشتنش نباشد ،میتوان آن را کُشت .و همینطور هر حشره یا موجود
دیگری چون مورچه که در اصل ،آزاردهنده نیست.
کشتنِ موش مستحب است .لذا اگر میخواهید موشی را بکشید ،خوب بکشید؛
یعنی او را با چیزی بکشید که زود بمیرد و اذیت نشود .برخی از مردم ،برای کشتن
موشهای خانگی از چسبِ مخصوص استفاده میکنند؛ بدینسان که موش به این
چسب ،میچسبد و در اثر تشنگی و گرسنگی میمیرد؛ این ،یکی از نمونههای
نادرست در کشتن موش و دیگر جانوران موذیست و جایز نمیباشد؛ مگر اینکه
مرتّب سر بزنید تا موش یا هر جانوری را که به دامِ این چسب افتاده است ،بگیرید و
آن را بکشید .اما اگر جانور بیچاره را دو یا سه روز در این چسب رها کنید تا از
تشنگی و گرسنگی بمیرد ،بیم آن میرود که به سبب این کارِ ناجایز ،با آتش دوزخ
ام َرأَ ٌة ِف ه َّرة َحبَ َستْ َها َّ
حَّت
َّ َ ْ َ َ
مجازات شوید؛ زیرا پیامبر فرموده است« :دخلت انلار
ِ ِ
َ َ ْ َ َ َ َ َ ََْ َ َ َ َْ ََْ ُ
تأكل م ْن َخ َشاش ْ
األر ِض» )۶(.یعنی« :زنی بهخاطر ِ ِ ماتت فال ِِه أطعمتها ،وال ِِه أرسلتها
یک گربه به دوزخ رفت؛ زیرا گربه را زندانی نمود و به او غذا نداد و آزادش نکرد که
از جانوران زمین شکار کند و بخورد؛ در نتیجه مُرد».
لذا اگر کشتنِ چیزی جایز یا پسندیده بود ،آن را با چیزی بکشید که زود بمیرد و
اذیت نشود؛ از جمله مارمولک که به آن چلپاسه نیز میگویند .چلپاسه را بکشید ،اما
سعی کنید بهگونهای بکشید که زود بمیرد.
همچنین وقتی میخواهید کسی را به قصاص بکشید ،به همین شکل عمل کنید؛
البته ناگفته نماند که قاتل ،به همان شکلی قصاص میشود که مقتول را بهقتل رسانده
است .زیرا یک یهودی برای دستبرد زدن به زیورآالت یک زن ،او را گرفت ،سرش
را روی یک سنگ گذاشت و با سنگی دیگر سرش را کوبید و او را کُشت .وقتی به
( )۶بخاری ،ش)2526 ،2202 ،6224( :؛ و مسلم ،ش.)6208 ،6652 ،6656 ،815( :
شرح ریاضالصالحین 188
سراغ زن رفتند ،هنوز جان داشت؛ از او پرسیدند :چه کسی تو را به این وضع انداخته
است؟ و چون آن یهودی را نام بردند ،با سرش اشاره کرد؛ یعنی تأیید نمود که
فالنیهودی مرا بهقتل رسانده است .یهودی را دستگیر کردند؛ او نیز به قتل ،اعتراف
کرد .به دستورِ پیامبر این یهودی را به همین شکل قصاص کردند؛ زیرا اهلل
میفرماید:
ُ ُ
نَٱعَتدىََعليَكمََفَٱعَت ُدواََعليَ َهَِب ِ ِمثَ َِ
لَماَٱعَتدىََعليَكمَ﴾ ﴿فم َِ
[البقرة]١٩٣ :
()۶
بنابراین کسی که به شما تجاوز و تعدی کند ،شما نیز همانطور که به شما تعدی کرده ،به
او تعدی (یعنی قصاص) نمایید.
اما برای اعدامِ راهزنی که مرتکب قتل شده است ،از شمشیر استفاده میکنند؛
مگر اینکه مقتوالن خود را مُثله کرده باشد که به همان شکل ،قصاص میگردد.
شاید این پرسش مطرح شود که دربارهی زناکارِ متأهلی که سنگسار میشود ،چه
میگویید؟ زیرا این عمل ،رنجآور و سخت نیست؟ لذا آیا سنگسار کردن ،با حدیث
مذکور مغایرت ندارد؟
پاسخ :خیر؛ هیچ مغایرتی ندارد؛ زیرا:
اول :اینکه منظور از احسان و نیکی در قتل ،اینست که مطابقِ شریعت باشد؛
لذا سنگسار کردن ،خود نوعی احسان و نیکی در نحوهی کشتن است .چون مطابقِ
شریعت میباشد.
دوم :اینکه سنگسار کردن ،حکمی مستثناست که مبتنی بر سنت صحیح است و
بلکه از آیهای که الفاظ آن منسوخ شد و حکمش باقی ماند ،ثابت شده و بهروشنی در
سنت آمده است.
لذا زناکارِ متأهل ،یعنی کسی که زن دارد و با زنش نزدیکی کرده است ،در
صورتی که مرتکب زنا شود ،سنگسار میگردد؛ بدینسان که سنگهایی به اندازهی
تخممرغ یا خرما و کمی بزرگتر از خرما او را میزنند تا بمیرد؛ البته قسمتهایی از
بدنش را هدف میگیرند که زود نمیرد؛ مثالً بر پشت و شکمش میزنند .ناگفته نماند
که رعایت این نکته ،واجب است؛ زیرا همهی بدنش از این عملِ زشت لذت برده و
باید این مجازات ،به همهی بدنش برسد و این ،از حکمت اهلل میباشد.
سپس پیامبر فرمود« :و هر یک از شما باید چاقویش را تیز کند و حیوانی را که
میخواهد ذبح نماید ،زود راحت کند».
لذا رعایت دو نکته در ذبح ،ضروریست :تیز کردن چاقو و راحت کردن حیوان
با ذبحِ سریع .یعنی باید چاقو را با قوت بر روی گردن بگذاریم و با قوت بکشیم تا
حیوان ،زودتر راحت شود .برخی از مردم ،یک بار چاقو را روی گردنِ حیوان
میکشند و شاهرگها ،مری و حلقوم حیوان را در یک مرحله میبُرند؛ زیرا چاقو را با
قوت میگیرند و چاقو نیز تیز و برنده است .در نتیجه حیوان اذیت نمیشود.
همچنین برای این منظور ،پای خود را روی گردن حیوان بگذارید و سَرَش را با
دست چپ خود بگیرید و با دست راست ،ذبحش کنید؛ در این حالت ،حیوان به
سمتِ چپ خوابیده است؛ دستها و پاهایش را آزاد بگذارید تا بهآسانی حرکت
کنند .زیرا اگر دست و پایش را بگیرید ،فشارِ زیادی بر او وارد میشود و اگر دستها
و پاهایش را آزاد بگذارید ،برایش بهتر و آسانتر است و خونِ بیشتری از او در
نتیجهی حرکت دست و پا خارج میشود و هرچه خون بیشتری خارج گردد ،بهتر
است.
برخی از مردم دست چپِ حیوان را میگیرند و آن را به گردنش میپیچند و
دست دیگر و دو پایش را گرفته ،پای خود را روی آن میگذارند تا حرکت نکند.
این ،بر خالفِ سنت است .سنت ،اینست که پای خود را روی گردنش قرار دهید و
دستها و پاهایش را آزاد بگذارید تا حرکت کند .زیرا هم برای حیوان ،بهتر و
آسانتر است و هم خونِ بیشتری از او خارج میشود.
شاهدِ موضوع از این حدیث ،اینست که پیامبر فرمود« :اهلل ،نیکی و احسان را
در هر کاری ،الزم قرار داده است؛ لذا وقتی -کافری ستیزهگر یا مجرمی را بهقصاص
یا جانوری موذی را -میکُشید ،خوب بکُشید و هنگامی که حیوانی را ذبح میکنید،
خوب ذبح نمایید» .و این ،از نرمی و مالطفت است.
شرح ریاضالصالحین 191
ناگفته نماند بر کسی که در نتیجهی مجازات شرعی ،مانند حدّ زنا یا بهقصاص
کشته میشود ،نماز میخوانند و مانندِ سایر مسلمانان برایش دعای رحمت و آمرزش
میکنند؛ امید است که اهلل او را ببخشد و مشمول رحمتش بگرداند.
اما برای کسی که کافر و مرتد میشود ،نه دعای رحمت میکنند ،نه او را غسل
میدهند و نه با سایر مسلمانان به خاک میسپارند؛ مثالً آدمِ بینماز را که کافر و مرتد
است ،میکشند و غسلش نمیدهند ،او را کفن نمیکنند ،بر او نماز نمیخوانند و در
قبرستان مسلمانان نیز دفنش نمیکنند؛ و هرکس برای بینماز دعای رحمت کند،
گنهکار میباشد و به روشِ مؤمنان عمل نکرده است؛ زیرا اهلل متعال میفرماید:
ُ ُ ُ ذ ِ ذ
ى َقرَبَ َمِنََ ب َوَٱَّلِينَ َءام ُنوَاَ َأن َيسَتغَ ِف ُرواَ َل ِلَ ُم َِ
شك ِيَ َولوَ ََكنوَاَ َأو ِ َ ﴿ما ََكنَ َل ِلن ِ َِ
ذ ذ
[التوبةَ َ ]١١٤ : حي َِمَ﴾١١٣ يَل ُهمََأن ُهمََأصَحَ ُ َ
بَٱلَ ِ بعَ َِدَماَتب َ
برای پیامبر و مؤمنان روا نیست که برای مشرکان ،پس از آنکه برایشان روشن شد که آنان
دوزخیاند ،آمرزش بخواهند؛ هرچند خویشاوند باشند.
***
-33باب :عفو و گذشت و رویگردانی از جاهالن
بجنگند .وقتی پیامبر از سازماندهی و حرکتِ سپاه قریش باخبر شد ،با یارانش
مشورت کرد که آیا در درون مدینه در برابر قریشیان بایستند یا برای مقابله با آنها از
مدینه بیرون بروند؟ نظرِ جوانان پرشور و مسلمانانی که در بدر حضور نیافته بودند،
این بود که برای پیکار با قریشیان به بیرونِ مدینه بروند .لذا هزار رزمنده با پیامبر از
مدینه خارج شدند؛ اما حدودِ یکسوم آنها که منافق بودند ،از نیمهی راه برگشتند و
گفتند :اگر مطمئن بودیم که جنگی روی میدهد ،حتماً با شما میآمدیم .بدینسان از
همراهی با پیامبر و یارانش شانه خالی کردند و شمارِ لشکر اسالم به هفتصد نفر
کاهش یافت .پیامبر لشکر اسالم را به بهترین شکلِ ممکن در دامنهی احد
سازماندهی کرد تا اینکه تنور جنگ داغ شد و مسلمانان در ابتدای روز ،مشرکان را
به عقب راندند؛ در گردونهی جنگ سپاه مسلمانان بر عرصهی کارزار مسلط بود .از
اینرو مشرکان گریختند و مسلمانان شروع به جمعآوری غنایم کردند .پیامبر پنجاه
نفر از تیراندازانِ ماهر را بر گردنهی کوه گماشت تا از پُشت لشکر ،از مسلمانان
پشتیبانی کنند .وقتی تیراندازان دیدند که مسلمانان به جمعآوریِ غنایم مشغول
شدهاند ،گفتند :باید پایین برویم به برادران مسلمان خود در جمعآوری غنایم کمک
نماییم؛ فرماندهی آنها ،یعنی عبداهلل بن جبیر به آنها یادآوری کرد که پیامبر
دستور داده است که تحت هیچ شرایطی آنجا را ترک نکنند؛ چه گردونهی جنگ به
نفع مسلمانان باشد و چه به زیانِ آنان .اما بیشتر آنها عجله کردند و گردنهی کوه را
رها نمودند .بدینسان پُشتِ مسلمانان خالی شد و سوارهنظام قریش از جمله خالد
بن ولید و عکرمه بن ابوجهل ،این فرصت را غنیمت دانستند و کوه را دور زدند و
مسلمانان را از پشت ،غافلگیر کردند .گفتنیست :این دو ،یعنی خالد و عکرمه$
بعدها مسلمان شدند و در جرگهی اسبسوارانِ نامدار اسالم در میدان نبرد و جهاد
قرار گرفتند و این ،فضل خداست که به هر کس بخواهد ،عنایت میکند.
حملهی غافلگیرانهی دشمن ،به شهادت هفتاد تن از مسلمانان و در رأسشان،
شیر خدا و پیامبرش ،حمزه بن عبدالمطلب منجر شد؛ وی ،عموی پیامبر بود.
پیامبر حمزه را دوست داشت و به او احترام میگذاشت.
صورتِ پیامبر زحمی شد و خونِ زیادی روی صورتش را گرفت؛ بهگونهای
که فاطمه& خون را از روی صورت پدر شُست و وقتی خون بند نمیآمد ،فاطمه&
شرح ریاضالصالحین 194
را که به تو دادند ،شنید .اینک مرا نزدت فرستاده است تا دربارهی آنها هرچه
میخواهی به من دستور دهی؛ چه میخواهی؟ اگر بخواهی ،دو کوه مکه را بر سرِ
ایشان فرود میآورم» .اما پیامبر از روی دورنگری و بردباریاش فرمود(« :خیر؛)
بلکه امیدوارم اهلل از نسلِ اینها کسانی پدید آورَد که فقط اهلل یکتا را عبادت کنند و
چیزی را شریکش نسازند» .همینگونه هم شد؛ اهلل متعال از نسل این مشرکان که
پیامبر را آزردند ،نسلی موحد و یکتاپرست پدید آورد که تنها او راعبادت میکنند
و چیزی را شریکش نمیسازند.
از این حدیث معلوم میشود سختیهایی که در سفر طائف بر پیامبر گذشت،
بیش از سختیهای احد بود؛ سختیهای فراوانی بر رسولاهلل گذشت ،اما ایشان
شکیبایی ورزید .یکی از این سختیها ،این بود که روزی پیامبر در سایهی کعبه ،به
سجده رفته بود و نماز میخواند .اگر کسی در مسجدالحرام قاتلِ پدرش را ببیند ،او
را نمیکُشد؛ اما یکی از بیخردانِ قریش همینکه پیامبر را در حالِ سجده و نماز
دید ،گفت :بروید و شکمبهی گوسفندی را که فالنیها کشتهاند ،بیاورید و آنگاه که
محمد در سجده بود ،روی پُشتش بگذارید .لذا وقتی پیامبر به سجده رفت ،برای
اهانت به وی شکمبهی گوسفند را روی پشتش گذاشتند .پیامبر همچنان در سجده
ماند تا اینکه دخترش فاطمه& آمد و شکمبه را از روی پشت ایشان برداشت؛ آنگاه
پیامبر از سجده برخاست و چون سالم داد و نمازش را تمام کرد ،برای این دسته
از قریشیان بددعایی نمود.
شاهدِ موضوع اینجاست که پیامبر اذیت و آزار فراوانی متحمل میشد ،اما با
این حال از آنها میگذشت و امیدوار بود که هدایت شوند؛ از اینرو اهلل متعال او را
به خواسته اش رساند و موفقیت ،و فتح و پیروزی نصیبش کرد .لذا هر انسانی باید در
برابر اذیت و آزاری که به او میرسد ،شکیبایی ورزد و منتظر گشایشی از سوی اهلل
متعال باشد؛ بهویژه هنگامی که در راه اهلل اذیت و آزار میبیند .پیامبر فرموده
ْ ً
َّس يَُّسا» )۶(.یعنی:عك ْرب ،وأَ َّن َم َع الْ ُ
ْ َ ْ ّ َّ ْ َ َ َ َّ ْ َ َّ ْ َ َ َ َ َ ْ َ
است« :واعلم أن انلرص مع الصَب ،وأن الفرج مع ال
ِ
( )۶روایت احمد ()217/0؛ آلبانی /در صحیح الجامع ،ش ،2212 :این حدیث را صحیح دانسته است.
شرح ریاضالصالحین 191
«بهیقین پیروزی و موفقیت با صبر و شکیباییست و گشایش ،با تحمل رنج و سختی؛
و در کنار هر سختی ،آسانیست».
***
ى َّ َ ر ر َى َ ر ى َ ُّ َ ُ َّ َ َ
ْضب رسول اّلل شيئا قط بِی ِده ِ ،وال امرأة وال خادِما إِال أن -613وعنها قالت :ما
َ ر ُ ََ َ َ َّ َ
ٌ ُّ َ َ َ ر َ رُ َّ َ ُ َ
حبِ ِه إِال أن ینتهك َش ٌء مِن
َشء قط فینت ِقم مِن صا ِ َيَاهِد يف سبِیل اّلل ،وما نِیل مِنه
َ َ ر َ َّ َّ ََ
()۶
ار ِم اّللِ تعاىل ،فینت ِق َم ّللِ تعاىل[ .روایت مسلم]
حم ِ
ترجمه :عایشه& میگوید« :رسولاهلل هرگز هیچ چیزی یا هیچ زن یا
خدمتکاری را به دست خویش نزد؛ مگر زمانی که در راه اهلل جهاد میکرد .هیچگاه
در هیچ موردی برای خود انتقام نگرفت ،مگر اینکه حرمت دین اهلل متعال شکسته
میشد که در این صورت بهخاطر اهلل انتقام میگرفت».
ُ ُ ٌ َ
رد جنر َر ِ ٌّ َّ ََ ُ ُ َر َ
اِّن غلِیظ -622وعن أنس قال :کنت أم َِش مع رسول اّلل وعلیه ب
نظرت إىل َصفح ِة اعت ِِق انلَّ ي ُ َر َى َ َ ى َ َ َ ُ َ ر َ ٌّ َ َ َ َ ُ َ َ
ب ِ ف ، ة دید ش ة ذب ج ه
ِ ِ ئ ا داحلا ِشیةِ ،فأدرکه أعر ِايب ،فجبذه ب ِ ِر
َّ َ ُ َ َّ ُ ُ ر ُ َّ ر َّ َ َ ُ ي َ َ
َ َّ َ ر
مال اّللِ اَّلي وقد أثرت بِها حا ِشیة الرداءِ مِن ِشدة ِ جبذت ِ ِه ،ثم قال :یا حممد مر ِيل مِن ِ
ُ َ َ ََ َ َ َ َ
()1
متفق عليه] عِندك .فاتلَفت إ ِ ريله ،فض ِحك ،ث َّم أمر َُل بعطاءٌ [ .
ترجمه :انس میگوید :با رسولاهلل قدم میزدم و ایشان روپوشی نجرانی بر
تن داشت که دارای حاشیهای ضخیم بود .صحرانشینی به ایشان رسید و روپوش
پیامبر را گرفت و آن را سخت کشید؛ به گردن پیامبر نگاه کردم ،اثرِ حاشیهی ردا
(روپوش) را که بهشدت کشیده شده شده بود ،روی گردنِ پیامبر دیدم .سپس آن
مرد گفت :ای محمد! دستور بده از مالِ خداوند که نزدِ توست ،به من هم بدهند.
پیامبر نگاهی به او انداخت ،تبسم کرد و دستور داد که چیزی به او ببخشند.
شرح
مؤلف /حدیثی بدین مضمون نقل کرده که عایشه& گفته است« :رسولاهلل
هرگز هیچ چیزی یا هیچ زن یا خدمتکاری را به دست خویش نزد؛ مگر زمانی که
در راه اهلل جهاد میکرد» .و این ،از بزرگوارِی پیامبر بود که «هیچگاه در هیچ
موردی برای خود انتقام نگرفت» .زیرا درباره حقوق شخصی ،تصمیم با خودش بود
که ببخشد یا حقش را بگیرد؛ اما اگر حرمت دین اهلل متعال شکسته میشد ،به هیچ
عنوان کوتاه نمیآمد و بهخاطر اهلل انتقام میگرفت .زیرا پیامبر به هیچکس اجازه
نمیداد به کاری که مایهی خشم پروردگار است ،ادامه بدهد .لذا شایسته است که
انسان در رابطه با مسایل شخصیِ خود ،عفو و گذشت پیشه نماید؛ اما اگر حرمت
دین اهلل شکست ،کوتاه نیاید و به هیچکس اجازه ندهد که در شریعت الهی
قانونشکنی کند.
یکی از احادیثی که مؤلف /در این باب ذکر کرده ،داستان صحرانشینیست که
روپوشی نجرانی بر تنِ پیامبر دید و آن را بهشدت کشید؛ بهگونهای که حاشیهی
ضخیم روپوش ،بر گردن پیامبر اثر گذاشت .رسولاهلل نگاهی به این مرد
انداخت؛ دریافت صحرانشینیست که چیزی میخواهد .لذا پیامبر لبخندی زد و
دستور داد که چیزی به او ببخشند .حتی اخم نفرمود و چهره در هم نکشید؛ بلکه
لبخند زد و دستور داد که چیزی به او ببخشند! حال اگر کسی با ما چنین برخوردی
بکند ،چه میکنیم؟ حداقل کتکش میزنیم .اهلل متعال دربارهی پیامبرش میفرماید:
ُ ُ ذ
[القلم]٣ : ﴿ِإَونكََلعلََخلقََع ِظيمََ﴾٤
و بیگمان تو ،بر اخالق بزرگی قرار داری.
این از اخالق سترگ پیامبر بود که به آن مرد نگاه کرد ،تبسمی فرمود و چیزی
به او بخشید.
آری؛ شایسته است که انسان صبر و حوصله داشته باشد و وقتی مردم خشمگین
میشود ،او کوتاه بیاید .از معاویه پرسیدند :چگونه مردم را رهبری میکنی؟ -زیرا
معاویه به حکمت و سیاست ،معروف بود -.فرمود« :قید و بندِ ارتباط من با آنها
مانندِ مو ،باریک است؛ اگر آنها این مو را بگیرند ،من در پیِ آنها میروم و اگر من،
شرح ریاضالصالحین 198
این مو را در دست داشته باشم ،آنها به دنبالِ من میآیند و بدینسان این موی
باریک ،گسسته نمیشود» .منظورش این بود که من در ارتباط با دیگران ،سختگیر
نیستم .و این ،از حُسنِ سیاست او بود که مردم را بدینشکل رهبری مینمود؛ وقتی
به او روی میآوردند ،از آنها بهگرمی استقبال میکرد و وقتی میدید که به او پشت
کردهاند ،خود در پیِ آنان میرفت تا آنها را از دست ندهد.
لذا چه خوب است که انسان همانندِ پیامبر همواره در رفتار و منشِ خویش،
نرمخوی و بردبار باشد .از اهلل متعال درخواست میکنم که به ما رفتار ،اخالق و منش
نیکو عنایت بفرماید.
***
َ َ ر َ ًّ َّ ُ َي َ ُ
-622وعن ابن مسعو ٍد قال :کأِّن أنظر إىل رسول اّلل حی ِيك نبِیا مِن األنبیاءِ
ادل َم َع رن َ
مس ُح ََّ َ َُ َ ُ ُ ََر َ رُ َ ُ َ َ َ َ ُ َّ َ ُ َ َ
جه ِه ،ویقول:
ِ و ی وه و ، هوم د أ ف هوم ق ه بْض یهم، صلوات اّللِ وسالمه عل
متفق عليه]
ُ َ َ ر َ َ َّ ُ
وِّم فإِنهم ال يعلمون»ٌ [ .
ر َ َّ ُ َّ
«اللهم اغ ِفر ل ِق ِ
()۶
ترجمه :ابنمسعود میگوید :گویا اینک رسولاهلل را میبینم که داستانِ یکی
از پیامبران را بازگو میکند که قومش او را زده و خونآلود کرده بودند و او ،خون را
از صورتش پاک مینمود و میگفت« :یا اهلل! قومِ مرا ببخش؛ زیرا آنها نمیفهمند».
ُ َّ ُ َر َ َ َّ ر َ ُ َ َ
الشدید ُّ َ
بالرصع ِة إِنما الشدید -621وعن أ ِيب هریرة أن رسول اّلل قال« :ليس
ر ُ َ َ ُ ر رَ َ َّ
()1
متفق عليه]
ب»ٌ [ .اَّلي یملِك نفسه عِند الغض ِ
ترجمه :ابوهریره میگوید :رسولاهلل فرمود« :پهلوان ،کسی نیست که رقیب
(هماوردش) را به زمین بزند؛ پهلوان ،کسیست که هنگام خشم ،خودش را کنترل کند».
شرح
از دیگر احادیثی که نووی /در باب «عفو و گذشت و رویگردانی از جاهالن»
ذکر کرده ،حدیثیست بدین مضمون که ابنمسعود میگوید :گویا اینک
( )۶صحیح بخاری ،ش2577 :؛ و صحیح مسلم ،ش[ .0786 :این حدیث پیشتر بهشمارهی 27ذکر شد].
( )1صحیح بخاری ،ش 2005 :؛ و صحیح مسلم ،ش[ .6218 :این حدیث پیشتر بهشمارهی 52ذکر شد].
199 باب :عفو و گذشت و رویگردانی از جاهالن
رسولاهلل را میبینم که داستانِ یکی از پیامبران را بازگو میکند که قومش او را زده
و خونآلود کرده بودند و او ،خون را از صورتش پاک مینمود و میگفت« :یا اهلل!
قومِ مرا ببخش؛ زیرا آنها نمیفهمند».
این ،از حلم و بردباری پیامبران و صبری بود که در برابر اذیت و آزار قومشان
داشتند؛ میدانید که پیامبران اذیت و آزار فراوانی از قوم خویش دیدند .اهلل متعال
میفرماید:
ُ ُ ِ ُ ل َ ِمِن َقبَل ِكَ َفص ُر ِ ُ
بواَ ََعَ َما َكذِبُواَ َوأوذواَ َح ذ ىَ
ت َأتىَ ُهمََ ﴿ولقدَ َكذِبتَ َ ُر ُس َ
[األنعامَ ]٤٣ : ن َُ
صناَ﴾
پیش از تو نیز پیامبرانی تکذیب شدند و در برابر تکذیبِ دیگران شکیبایی نمودند و اذیت و
آزار دیدند تا آنکه یاری ما به آنان رسید.
رسولاهلل داستان یکی از این پیامبران را بازگو نمود و فرمود« :قومش او را
زدند و خونآلودش کردند و او ،خون را از صورتش پاک مینمود و میگفت :یا اهلل!
قومِ مرا ببخش؛ زیرا آنها نمیفهمند».
گویا این قوم ،مسلمان بودهاند؛ و چون با پیامبرشان درگیر شدند و خونآلودش
کردند ،برایشان دعای آمرزش کرد؛ اگر مسلمان نبودند برای آنها دعای هدایت
مینمود .اما دعای مغفرت کرد .لذا چنین بهنظر میرسد که مسلمان بودهاند .البته این
پیامبر حق داشت که از حقّ خویش بگذرد؛ از اینرو دیدگاه صحیح ،اینست که اگر
کسی به پیامبر ناسزا گفت و سپس توبه کرد ،توبهاش پذیرفته میشود ،اما باید
اعدام گردد؛ ولی اگر کسی به اهلل ناسزا گفت و سپس توبه نمود ،توبهاش پذیرفته
میشود و نباید اعدامش کرد .این ،بدین معنا نیست که جُرمِ ناسزاگویی به پیامبر از
ناسزاگویی به اهلل بیشتر است؛ بلکه جُرم دشنام دادن به اهلل از دشنامگویی به
پیامبر بدتر و شدیدتر است؛ ولی اهلل متعال به ما خبر داده که از حقّ خود میگذرد
و توبهی کسی را که توبه کند ،میپذیرد .اما پیامبر وفات کرده است و وقتی کسی
به پیامبر ناسزا بگوید و سپس توبه کند ،اهلل متعال توبهاش را میپذیرد و کفری را
که به سبب ناسزاگویی به پیامبر مرتکب شده است ،میبخشد؛ ولی از آنجا که حقّ
پیامبر به قوّت خود باقیست ،باید این شخص را اعدام کرد.
شرح ریاضالصالحین 111
( )۶صحیح بخاری ،ش[ .2002 :این حدیث پیشتر بهشمارهی 58و 255ذکر شد].
-33باب :تحمل اذیت و آزار
( )۶صحیح مسلم ،ش6442 :؛ این حدیث پیشتر بهشمارهی 262ذکر شد.
شرح ریاضالصالحین 112
علیهم ،الگوی نیکی برای او هستند که بهپیروی از آنان ،شکیبایی ورزد .زیرا اهلل متعال
میفرماید:
ذ ُ ذ ُ ُ
ابَ ّللَِجعلََف ِتَنةََٱِلذ ِ َ
اسَكعذ َِ ف َٱ َ ولَءام ذناََب ِٱ َ
ّللَِفإِذاََأوذِيََ ِ َ ﴿ومِنََٱِلذ ِ َ
اسَمنَيق َ
ذ
ََ [العنكبوتَ ]١١ : ّللِ﴾
ٱ َ
و از مردم کسانی هستند که میگویند« :به اهلل ایمان آوردیم» و چون در راه اهلل اذیت و آزار
ببینند ،اذیت و آزار مردم را مانند عذاب اهلل میشمارند.
یعنی وقتی در راه اهلل یا بهخاطر دین و امر به معروف و نهی از منکر اذیت و
آزاری به آنها میرسد ،این آزمون را عذاب میپندارند و جا میزنند.
پیامبران الهی ،اذیت و آزار فراوانی متحمل شدند تا اینکه نصرت و یاری اهلل
به آنها رسید.
آدمِ دیندار و همچنین کسی که امر به معروف و نهی از منکر میکند ،بهطور
قطع با موانع و اذیت و آزار دیگران روبهرو میشود؛ اما باید شکیبا باشد .اگر
شکیبایی ورزد ،فرجامِ نیکی خواهد داشت و به نتایج مطلوبی دست خواهد یافت؛
زیرا فرجام نیک از آنِ پرهیزگاران است .هرکس متناسب با میزان دین و ایمانش مورد
آزمایش قرار میگیرد و اهلل متعال برای آزمایش او ،کسی را بر وی چیره میگرداند تا
او را بیازارد؛ همانگونه که اهلل متعال میفرماید:
ذ ذ
ن َب ِ َهِۦَ َِإَونََ ّلل ََعَ َحرَفَ َفإِنَ َأصاب َُهۥ َخ رَ
ي َٱطَمأ َ اس َمن َيعَ ُب َُد َٱ َ
﴿ومِنَ َٱِلذ ِ َ
ُ ُ ر
انَ
لسَ َ س َٱ ُّدلنَيا َوَٱٓأۡلخِرةَ َذَل ِكَ َهوَ َٱ َُ
أصابتَ َُه َف ِتَن َة َٱنقلبَ ََعَ َوجَ ِه َهِۦ َخ ِ َ
[احلج َ َ ]١١ : ي﴾١١ ٱلَ َُمب ِ َُ
و برخی از مردم اهلل را در حاشیه و با شک و دودلی عبادت میکنند .اگر خیری به آنان برسد،
به آن آرامش مییابند و اگر بالیی به آنان برسد ،رویگردان میشوند؛ در دنیا و آخرت زیان
میبینند .این ،همان زیان آشکار است.
برخی از مردم ،عبادت قوی و ثابتی ندارند؛ تا زمانی که در عافیت و آرامش
بهسر میبرند ،آسودهخاطرند و همینکه اذیت و آزاری به آنها میرسد یا شبههای
برای آنها پیش میآید ،رویگردان میشوند و به دنیا و آخرت خود زیان میزنند .لذا
صبر و شکیبایی در راه اهلل و در مسیر دین و ایمان ،واجب است.
113 باب :تحمل آذار و اذیت
شرح
حافظ نووی /در کتابش ریاضالصالحین ،میگوید« :باب :خشم و غضب برای
دفاع از دین اهلل متعال در هنگامی که نسبت به شریعت ،حرمتشکنی شود (و احکام
الهی رعایت نگردد)».
خشم و غضب ،چندین سبب دارد؛ از جمله انتقام برای خویشتن .یعنی کسی
کاری میکند که خشم و عصبانیت انسان را برمیانگیزد و در نتیجه انسان ،برای خود
انتقام میگیرد .این این خشم و غضب نهی شده است؛ زیرا شخصی به پیامبر گفت:
مرا نصیحت کن .فرمود« :خشمگین مشو» .او چندین بار درخواست نصیحت کرد و
پیامبر فرمود« :خشمگین مشو».
یکی دیگر از اسباب خشم و غضب ،خشمگین شدن بهخاطرِ اهلل میباشد.
بدینسان که انسان ،شاهدِ حرمتشکنی نسبت به دینِ اهلل یا شاهد پایمال شدنِ
احکام الهی باشد؛ در نتیجه از روی غیرت دینیاش یا برای حمایت از دین اهلل،
خشمگین شود .چنین خشمی ،نیک و پسندیده است و اجر و ثواب دارد .زیرا این،
سنّتِ پیامبر است و در مفهوم این آیه نیز میگنجد که اهلل متعال میفرماید:
ذ ذ ِ
ََ [احلج ]٤١ : ّلۥَعِندََر ِب ِ َهِۦ﴾
يرَ َُ
ّللَِف ُهوََخ َ ﴿ذَل ِكََومنَ ُيع ِظمََ ُح ُرمَ َِ
تَٱ َ
(حُکم) اینست و هر کس ،نشانهها و شعایر االهی را بزرگ بدارد ،بیگمان این عمل
برایش نزد پروردگارش نیک است.
و نیز میفرماید:
ُ ُ ذ ذ ِ
[احلج ]٤٨ : وبَ﴾٣٢
ّللَِفإِنهاَمِنَتقَوىَٱلَقل َِ ﴿ومنَ ُيع ِظمََش ىَ
عئِرََٱ َ
و هر کس ،نشانهها و شعایر االهی را بزرگ و گرامی بدارد ،بیگمان این امر از تقوای
دلهاست.
گرامیداشت شعایر و نشانههای الهی ،اینست که انسان آنها را بزرگ بدارد و
نسبت به توهین به این شعایر ،بیتفاوت نباشد؛ بلکه خشمگین شود و به دفاع از
شعایر االهی برخیزد و با امر به معروف و نهی از منکر و دیگر روشهای شرعی ،دین
اهلل را یاری دهد.
سپس مؤلف /این آیه را ذکر کرده است که اهلل متعال میفرماید:
117 باب :خشم و غضب برای دفاع دین اهلل متعال...
ُ ُ ُ ذ ﴿إنَت ُ ُ
[حممد َ ]٧ : نصكمََو ُيث ِبِتََأقَدامكمََ﴾٧
ّللَي َ
نصواََٱ َ ِ
اگر (دین) اهلل را یاری کنید( ،اهلل) شما را یاری میکند .و گامهایتان را استوار میسازد.
منظور از نصرت اهلل در این آیه ،یاری دین اوست؛ زیرا اهلل از همه ،بینیاز
است و نیازی به نصرت و یاری ندارد .نصرت و یاری دین ،به معنای دفاع و حمایت
از دین و خشم و غضب در زمانیست که نسبت به دین حرمتشکنی میشود .البته
گزینهها یا نمونههای دیگری نیز در رابطه با نصرت دین وجود دارد؛ از جمله جهاد
در راه اهلل متعال؛ یعنی پیکار برای اینکه دین و کلمهی اهلل برتر و واالتر باشد .این
هم در مفهوم نصرت و یاریِ اهلل میگنجد و اهلل به ناصرانِ دینش دو نوید داده
ُ ُ ُ
نصكمَ َو ُيث ِبِتَ َأقَدامكمَ َ﴾٧؛ یعنی« :اهلل ،شما را یاری میکند و
است﴿ :ي َ
گامهایتان را استوار میسازد» .به عبارت دیگر در برابرِ دشمنانتان به شما یاری
میرساند و گامهای شما را بر دین خود استوار میگرداند تا نلغزید .خوب دقت
کنید؛ اگر یک بار دین اهلل را یاری کنیم ،اهلل دو پاداش بزرگ به ما میدهد:
ُ ُ ُ
نصكمََو ُيث ِبِتََأقَدامكمََ ﴾٧و در ادامه میفرماید: ﴿ي َ
ذ ذ ذ
[حممد َ َ ]٨ : لَأعََٰل ُهمََ﴾٨
﴿وَٱَّلِينََكف ُرواََفتعَسَاَل ُهمََوأض َ
و هالکت و نابودی بر کافران است و اهلل اعمالشان را نابود و تباه کرد.
یعنی کافران در برابر مؤمنانی که اهلل نصرتشان میکند ،نابود یا خوار و زبون
ذ
ل َأعََٰل ُهمَ َ ﴾٨و اهلل متعال ،تدابیر کافران را بینتیجه میگرداند و
میشوند؛ ﴿وأَض َ
هر تدبیری که میاندیشند ،به زیان آنها تمام میشود و اعمالشان از میان میرود و
هیچ سودی از کارهای خود نمیبرند.
سپس مؤلف /حدیث عقبه بن عمرو بدری را ذکر کرده است؛ عقبه
میگوید :مردی نزد پیامبر آمد و گفت :من دیرتر به نماز صبح میآیم؛ زیرا
فالنامام ،نماز را طول میدهد .لذا پیامبر خشمگین شد؛ بهگونهای که ابومسعود
میگوید :پیامبر را در خطابهی آن روز چنان خشمگین دیدم که پیشتر او را در
هیچ خطابهای اینهمه خشمگین ندیده بودم .فرمود« :ای مردم! برخی از شما دیگران
را از دین گریزان میکنید» .پیشنمازِ جماعت ،به مردم نگفته بود که نماز نخوانید؛ اما
شرح ریاضالصالحین 118
از بس که در امامتش نماز را بیش از حدّ سنت طول میداد ،در عمل مردم را از نماز
جماعت گریزان کرده بود .از اینرو درمییابیم که گریزان کردن مردم از دین حتماً
بهزبان نیست؛ بلکه هر عملی که مردم را از دین متنفر و گریزان کند ،در این رویکرد
میگنجد .از اینرو رسولاهلل در مسایل شرعی مدارا میکرد؛ یعنی گاه برای
پیشگیری از فتنه و زیان ،از انجامِ پارهای از کارهای نیک و پسندیده خودداری
مینمود .چنانکه تصمیم گرفت خانهی کعبه را بر همان شالوده یا زیربنایی بازسازی
کند که ابراهیم آن را بنا نهاده بود؛ اما از ترس اینکه شاید مردم دچار فتنه شوند،
این کار را انجام نداد .همچنین رسولاهلل در سفر روزه میگرفت؛ ولی وقتی
اصحابش را دید که در سفر روزه میگیرند و اذیت میشوند ،افطار کرد تا یارانش
دچار مشکل نشوند.
لذا باید سعی کنیم در چارچوب شریعت بهگونهای عمل کنیم که مردم با اطمینان
و رضایت به دین اهلل روی بیاورند؛ و این ،روشِ رسولاهلل است.
شاهدِ موضوع از حدیث ابومسعود اینست که پیامبر از عملکرد آن امام که
نماز را طول میداد و مردم را گریزان میکرد ،خشمگین شد .در این حدیث همچنین
بدین نکته اشاره شده است که پیامبر در سخنرانیهایی که دربارهی حرمتشکنی
نسبت به دین ایراد میکرد ،خشمگین میشد؛ همانگونه که جابر میگوید :هنگامی
که رسولاهلل سخنرانی میکرد ،چشمانس سرخ و صدایش ،بلند میشد و خشمش
شدید میگشت؛ مانند شخصی که دربارهی نزدیک شدن لشکر دشمن هشدار میدهد
()۶
و میگوید :صبح و شام به شما حمله خواهند کرد.
سپس رسولاهلل فرمود« :لذا هرکس از شما پیشنمازِ مردم میشود ،نماز را
کوتاه بخواند»؛ یعنی مطابق سنت« .زیرا در میان نمازگزاران ،افرادِ سالخورده،
خردسال و کسانی هستند که کارِ فوری دارند» .مثالً در میان نمازگزاران کسی هست
که با کسی دیگر قرار دارد که نزدش برود یا منتظرش باشد .لذا برای امام جماعت
جایز نیست که نماز را بیش از حدّ سنت ،طول دهد .ائمهی جماعات در اینباره سه
دستهاند:
ترجمه :عایشه& میگوید :رسولاهلل از سفری برگشت و من ،تاقچهی خانهام
را با پردهای که تصاویری در آن بود ،پوشانده بودم .رسولاهلل وقتی آن را دید ،آن
را پاره کرد ،رنگ چهرهاش عوض شد و فرمود« :ای عایشه! سختترین عذاب روز
قیامت را کسانی نزد اهلل دارند که به آفرینش اهلل تشبه میجویند».
َ ُ ي َ َ ى َ َ َّ ُ َ ر ُ َ َّ
خزومِیة اليت َِسقت فقالوا :من یكل ُم الم ُ -626وعنها أن قريشا أهمهم شأن املرأة ِ
َ َ َّ َ ُ َّ ُّ ُ
سامة ُ ُ َ ُ َ َ َّ
ُكىمه حب رسول اّلل؟ ف َ زید ِ
ٍ بن أ َيرت علی ِه إال ُفیها رسول اّلل؟ فقالوا :من َ ِ
ُ َ َ ر ََ ُ َّ ُ ُ ٍّ َ َ ُ َ َ ُ ُ ُ
أسامة؛ فقال َرسول اهللِ« :أتشفع يف حد مِن حدو ِد اّللِ تعاىل؟» ث َّم قام فاختط َب ث َّم
َّ ُ َ ُ َ ُ َ َ َ ُ َّ ُ َّ َ ر َ َ
ِیهم الْشیف ترکوه ،وإذا ِسق فِیهم قال« :إنما َ أهلك من قبلكم أنهم َكنوا إذا ِسق ف ِ
َ ر َ َ ر ُ َ َ َ َّ َّ ر َّ ُ َّ ُ
حممد ِسقت لقطعت یدها». ٍ الض ِعیف أقاموا علی ِه احلد ،واي ُم اّلل ،لو أن فاطمة بنت
()1
متفق عليه]
[ ٌ
( )۶صحیح بخاری ،ش)4845 ،2665( :؛ و صحیح مسلم ،ش.6017 :
( )1صحیح بخاری ،ش)2574 ،6252( :؛ و صحیح مسلم ،ش.0222 :
شرح ریاضالصالحین 161
و ناپسند است که برای انتقام یا بهخاطرِ منافع شخصی باشد .زیرا پیامبر از چنین
خشم و غضبی نهی نموده است؛ چنانکه یکی از یارانش درخواست نصیحت کرد.
پیامبر فرمود« :خشمگین مشو» .او چندین بار درخواست نصیحت نمود و پیامبر
فرمود« :خشمگین مشو» .لذا تفاوت آشکاری در میان این دو خشم وجود دارد .پس
خشم و غضب برای اهلل یا بهخاطر شریعت الهی ،نیک و پسندیده است و روش
پیامبر نیز همینگونه بود .خشمی که برای اهلل یا بهخاطر دینش باشد ،نشانگر
غیرت انسان نسبت به دین و اقامهی شعایر دینیست .اما چه خوب است که انسان،
خشم شخصی خود را پنهان کند یا بردباری ورزد و وقتی بهخاطر منفعتی شخصی
خشمگین شد ،از شرّ شیطانِ راندهشده به اهلل پناه ببرد؛ اگر ایستاده است ،بنشیند و
اگر نشسته ،دراز بکشد یا بر پهلو تکیه دهد .چنین روشی از خشم و غضب انسان
میکاهد.
***
َّ َ َ َ َّ ر َ ُ َى َّ
بَ رأى َنامة يف ال ِقبلةِ ،فشق ذلك علی ِه حَّت ُر ِؤ َي يف أن انلَّ َّ
ِ أنس -622وعن ٍ
َّ َّ ُ َّ ُ َّ ُ ُ َ َ َ َ َّ َ َ ُ َ َ َ َ َ َّ ُ َ
ايج ربه ،وإن ربه وجه ِه ،فقام فحكه بی ِده ِ فقال« :إن أحدكم إذا قام يف صالت ِ ِه فإنه ين ِ ِ
َُّ ر ر َ َ َ ر ََ رَ َ ر َ َ َ ر ُ َ َّ َ ُ ُ َ َ َ َُ
اره ِ أو َتت قد ِم ِه»؛ ثم كن عن ي َس ِ بينه وبنی ال ِقبلةِ ،فال يبقن أحدكم ق ِبل ال ِقبلةِ ،ول ِ
َر َُ ر ُ َّ َ ر َ ُ َ َ َ َ َ
متفقأخذ طرف ِردائ ِ ِه فبصق فِیه ،ث َّم رد بعضه لَع بع ٍض فقال« :أو يفعل هكذا»ٌ [ .
()۶
عليه]
ترجمه :انس میگوید :پیامبر آبِ دهانی را دید که در جهتِ قبله انداخته
شده بود و از این عمل بهاندازهای ناراحت شد که آثار ناراحتی در چهرهاش نمایان
گشت .برخاست و آن را با دست خود پاک کرد و فرمود« :وقتی یکی از شما به نماز
میایستد ،با پروردگارش مناجات میکند و پروردگارش ،میانِ او و قبله است .پس
هیچکس به سوی قبله آب دهان نیندازد؛ بلکه آب دهانش را به سمت چپ یا زیرِ
پایش بیندازد» .سپس گوشهای از ردایش را گرفت و در آن آب دهان انداخت و دو
سویش را به هم مالید و فرمود« :یا چنین کند».
( )۶صحیح بخاری ،ش)0605 ،514( :؛ و صحیح مسلم ،ش.440 :
163 باب :خشم و غضب برای دفاع دین اهلل متعال...
شرح
مؤلف /در این باب ،حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که انس
میگوید :پیامبر آبِ دهانی را دید که در جهتِ قبله انداخته شده بود و از این عمل
بهاندازهای ناراحت شد که آثار ناراحتی در چهرهاش نمایان گشت .لذا آن را با دست
خود پاک کرد و فرمود« :وقتی یکی از شما به نماز میایستد ،با پروردگارش مناجات
میکند» .یعنی با پروردگارش راز و نیاز مینماید و اهلل نیز پاسخش را میدهد .در
حدیث صحیح آمده که ابوهریره میگوید :رسولاهلل بهنقل از اهلل متعال فرمود:
َ َ ذ ْ َْ َ َ َ َ َ َ ْ ُ َّ َ َ ْ َ َ ْ َ َ ْ
ب َٱلَعَل ِميَ َ ﴾٢قال: ي فإِذا قال﴿ :ٱلَمَ َُد َ ِ َ
ّللَِر ِ َِ «قسمت الصالة بي ِين وبي عب ِدي نِصف ِ
َ َ َ َ َ
لَع َعبْ ِدي ف ِإذا قال﴿ :مَل َِ
ِكَيوَ َِمَ ِيمَ ﴾٣قَ َال :أ ْث ََّ َ َ َّ َ َ َ َ
َح َد ِي َعبْ ِدي ف ِإذا قال﴿ :ٱ ذلرِنَٰمۡحَٱ ذلرح َِ
ِ
َ
َ َ َ َ ْ َ َ َ َ َ َ َ َّ
ي َ ﴾٥قال :هذا بَي ِين ِين َ ﴾٤قالُ :م َد ِي َعبْ ِدي ف ِإذا قال﴿ :إِيذاكَ َنعَ ُب َُد َِإَويذاكَ َنسَتعِ َُ ٱ ِدل َِ
َ َ ُ َ َ ُ ِ َ َ َ َ َ َََْ َ ْ
الل :هذا لصرَطَ َٱلَمسَت ِقيمَ َ ﴾٦إَل ِ
آخ ِره قال ي ف ِإذا قال﴿ :ٱهَدِنا َٱ ِ وبي عب ِدي نصف ِ
ََ
ِل َعبْ ِدي َو ِل َعبْ ِدي َما َسأل» )۶(.یعنی« :من نماز را میان خود و بندهام دو قسمت کردهام.
ذ
ب َٱلَعَل ِميَ َ ﴾٢اهلل میفرماید :بندهام مرا هنگامی که بنده میگوید﴿ :ٱلَمَ َُد َ ِ َ
ّللِ َر ِ َِ
حمد و ستایش کرد .و آنگاه که بنده میگوید﴿:ٱ ذلرِنَٰمۡح َٱ ذلرحِي َِم َ ﴾٣اهلل میفرماید:
ِين َ ﴾٤خداوند ِك َيوَ َِم َٱ ِدل َِ
بندهام مرا ثنا گفت .و زمانی که بنده میگوید﴿ :مَل َِ
میفرماید :بندهام مرا بهبزرگی یاد کرد .و چون بنده میگوید﴿ :إِيذاكَ َنعَ ُب َُد َِإَويذاكََ
ي َ ﴾٥خداوند( )میفرماید :این ،ارتباط دوطرفهی من و بندهام میباشد .و نسَت ِع َُ
لصرَطَ َٱلَ ُمسَتقِيمَ َ ﴾٦را تا پایانش میخواند ،اهلل میفرماید :این، ِ
وقتی بنده﴿،ٱهَدِنا َٱ ِ
درخواست بندهی من است و من ،خواستهاش را برآورده میسازم».
لذا در نماز با پروردگار خود راز و نیاز میکنید و به وسیلهی کالمی که نازل
فرموده است ،با او مناجات مینمایید؛ او را میخوانید ،تسبیحش را میگویید ،از او
بهبزرگی یاد میکنید ورابطهای دو سویه با او برقرار میسازید و پروردگار در میان
شما و قبله قرار دارد و هرچند در آسمان ،باالی عرش خویش است ،اما در برابرِ
شماست؛ زیرا او بر همه چیز احاطه دارد:
َََ َ يعَٱلَ ِص َُ
يَ﴾١١ ﴿ليَسََكمثَل ِ َهِۦَشَ َءرَو ُهوََٱ ذ
لس ِم َُ
[الشورى]١١ : ِ
هیچ چیزی همانند او نیست؛ و او ،شنوای بیناست.
پیامبر پس از اینکه از انداختن آب دهان در قبلهی مسجد منع کرد ،روش
درستش را نیز بیان فرمود؛ زیرا راهنمایی و حکمت نیز همین است که وقتی یک چیز
ممنوع را بیان میکنید ،درستش را نیز یادآوری نمایید تا همهی راهها بسته نشود .از
اینرو رسولاهلل ضمن اینکه از انداختنِ آب دهان به سوی قبله نهی نمود ،بیان کرد
که انسان آبِ دهانش را به سمت چپ یا زیر پایش یا در لباسش بیندازد و سپس آن
را به هم بمالد و پاکش کند .و بدینسان سه پیشنهاد ارائه کرد :انداختن آب دهان به
سمت چپ یا زیرِ پا یا در گوشهای از لباس و به هم مالیدن دو سوی لباس تا آب
دهان پاک شود .البته از دو گزینهی نخست در زمانی که انسان در مسجد بهسر
َ ٌ ْ
اق ِِف ال َم ْس ِج ِد خ ِطيئَة» )۶(.یعنی: ُْ َ
میبرد ،نهی شده است؛ زیرا پیامبر میفرماید« :ابلص ِ
«انداختن آب دهان در مسجد ،خطاست».
از این حدیث چنین برداشت میشود که آب دهان ،نجس نیست؛ زیرا پیامبر
فرمود...« :آب دهانش را به سمت چپ یا زیرِ پایش – یا در گوشهای از لباسش-
بیندازد» .لذا اگر آب دهان ،نجس بود ،پیامبر دستور نمیداد که انسان آب دهانش
را در گوشهای از لباسش بیندازد .در صورتی که عملِ پیامبر در اینباره ،یک
رهنمود یا آموزشِ عملی بود؛ زیرا در این حدیث آمده است :پیامبر گوشهای از
ردایش را گرفت و در آن آب دهان انداخت و دو سویش را به هم مالید و فرمود« :یا
چنین کند».
از این حدیث چنین بهنظر میرسد که انداختن آب دهان در برابر انظار دیگران،
ایرادی ندارد؛ بهویژه اگر برای تعلیم باشد.
( )۶نسائی ،ش762 :؛ آلبانی /در صحیح الجامع ،ش 6222 :این حدیث را صحیح دانسته است.
161 باب :خشم و غضب برای دفاع دین اهلل متعال...
( )۶صحیح بخاری ،ش )6442 ،282( :و صحیح مسلم ،ش[ .0268 :ر.ک :احادیث شمارهی 622و
211همین کتاب].
167 باب :رهنمایی کارگزاران به مدارا با زیر دستانشان...
مسؤولیت دارد .پس ،همهی شما مسؤولید و دربارهی مسؤولیت و زیردستان خود،
بازخواست خواهید شد».
َُ ُ َ َ َّ َ ُ ََ َر َر
عبد
ار قال :س ِمعت رسول اّلل يقول« :ما مِن ٍ -623وعن أيب يعَل مع ِقل بن يس ٍ
َ َّ َ َّ َ َ َّ َ َّ َّ ى َ ُ ُ َ َ ُ ُ َ ٌ َّ
متفق
اجلنة»ٌ [ . يسرتعِی ِه اّلل رعیة ،يموت یوم یموت وه َو َغش ل َِرعِیتِه ،إال ح َّرم اّلل علی ِه
()۶
عليه]
ر َ َ َ َ َّ ََ َ َ ُ ر
اجلنة». ويف روای ٍة« :فلم حیُطها بِنصح ِه لم َيِد راِئة
َّ َ َر ُ ُ َ َ ُ َُ ُ َ ُ َ ُ َ
مور المسلِمنی ،ث َّم ال َيهد لهم ،وینصح لهم ،إال لم ِری ی ِِل أ
ويف روای ٍة ملسلم« :ما مِن ٍ
م أ
َ ُ َ َ ُ ُ َ َّ َ
اجلنة». یدخل معهم
ترجمه :ابویعلی ،معقل بن یسار میگوید :از رسولاهلل شنیدم که میفرمود:
«هر بندهای که اهلل ،گروهی را تحت سرپرستی او قرار داده ،اگر در حالی بمیرد که به
زیردستانش خیانت کرده است ،اهلل متعال بهشت را بر او حرام میگرداند».
و در روایتی دیگر آمده است« :و با خیرخواهی خود به آنها رسیدگی نکند،
هرگز بوی بهشت را نمیشنود».
و در روایت مسلم آمده است« :هر امیر و فرمانروایی که امور مسلمانان را
بهدست گیرد ،ولی برای خیر و صالح آنها نکوشد و برای آنها خیرخواهی نکند ،به
همراهِ آنان وارد بهشت نخواهد شد».
شرح
مؤلف /در کتابش به موضوع بسیار مهمی پرداخته و بابی گشوده است که در
آن وظایف حکام و مسؤوالن را نسبت به زیردستانشان بیان میکند و از سوی دیگر
به وظایف عموم مردم در قبال حکام و مسؤوالن میپردازد .یعنی حکام و مردم نسبت
به یکدیگر حقوق و وظایف متقابلی دارند که رعایتش بر هر دو طرف واجب است.
بر حکام واجب است که نسبت به شهروندان و زیردستان خود ،نرمخو باشند ،به
آنها نیکی کنند ،به مسایل مردم رسیدگی نمایند ،نیازها و منافع آنها را پیگیری و
( )۶صحیح بخاری ،ش0741 :؛ و صحیح مسلم ،ش0568 :؛ و اما روایت دوم :بخاری ،ش0741 :؛ و
روایت سوم :مسلم ،ش.056 :
شرح ریاضالصالحین 168
تأمین کنند و کسانی را بر کارها بگمارند که دارای شایستگی و تعهد هستند ،در برابر
آسیبهای گوناگون از آنان حمایت نمایند و در انجام وظایف خویش نسبت به مردم
کوتاهی نکنند؛ زیرا در برابر اهلل دربارهی مردم بازخواست خواهند شد و باید
پاسخگو باشند.
بر مردم نیز اطاعت و حرفشنوی از حکام در چارچوب شریعت ،واجب است؛
مردم باید خیرخواه حاکمان خویش باشند ،بر آنها نشورند ،سایر مردم را بر ضد
آنها نشورانند ،از بدیهایشان بگذرند و خوبیهایشان را بیان کنند؛ زیرا میتوان برای
رفع عیوب و بدیهای حکام ،مخفیانه و بدون سر و صدا اقدام کرد؛ بیآنکه این
مسایل به متن جامعه و عموم مردم کشانده شود .چون رسوا کردن حکام و ذکر
بدیهایشان در محافل عمومی ،نفعی ندارد؛ بلکه شرایط را بدتر میکند و مردم را
نسبت به فرمانروایان و مسؤوالنشان ،بدبین میگرداند و این ،زمینهساز کینه و دشمنی
نسبت به حکام و در نتیجه سرکشی از آنها خواهد بود؛ یعنی باعث میشود که مردم
یک فرآیند بد را نیک قلمداد کنند و در برابر بدیها و عیوب حکام و مسؤوالن،
ساکت ننشینند .در نتیجه بغض و دشمنی و شر و فساد ،جامعه را در برمیگیرد و این،
به پراکندگی و پارهپاره شدن امت میانجامد و فتنهها و آسیبهایی جدی ،دامنگیر
جامعهی اسالمی میگردد؛ مانند اتفاقات ناخوشایندی که در دوران عثمان بن عفان
افتاد .خاستگاهش این بود که برخی از مردم ،دربارهی عثمان سخن گفتند و این،
سینهی برخی از جاهالن را نسبت به عثمان ،ماالمال از خشم کرد؛ در نتیجه بر او
شوریدند و فتنههایی پدید آمد که هنوز هم در این امت ادامه دارد .لذا حکام و
فرمانروایان ،حقوق و وظایفی دارند که روشن است.
سپس مؤلف /به آیاتی از کتاباهلل استدالل کرده و این فرمودهی اهلل را ذکر
نموده است که میفرماید:
ذ
ََ [الشعراء ]٨١٢ : نَٱتبعكََمِنََٱلَ ُمؤَ ِمن ِيََ﴾٢١٥
﴿وَٱخَفِضََجناحكََل ِم َِ
و بال (مهر و تواضع) خویش را براى مؤمنانى که از تو پیروى مىکنند ،بگستران.
یعنی بر آنان برتری مجوی و خودت را در برابرشان باال نگیر .حتی اگر میتوانی
در آسمان پرواز کنی ،باز هم در برابر مؤمنان اوج مگیر؛ بلکه بالِ مهر و تواضع
169 باب :رهنمایی کارگزاران به مدارا با زیر دستانشان...
خویش را برای مؤمنانی که از توی پیروی میکنند ،فرود آوَر .البته اگر کسی با تو
مخالفت کرد ،مجازاتی را الیق اوست ،بر او اجرا کن؛ زیرا اهلل متعال نفرمود که بالِ
نَ
مهر و تواضع خود را برای هر کسی فرود بیاور؛ بلکه فرمود﴿ :وَٱخَفِضََجناحكََل ِم َِ
ذ
ٱتبعكََمِنََٱلَ ُمؤَ ِمن ِيََ« :﴾٢١٥برای مؤمنانی فرود بیاور که از تو پیروی میکنند» .چراکه
اهلل متعال دربارهی افرادِ سرکش و نافرمان ،میفرماید:
ُ ً ذ ُ ُ ذ ذ
ض َفسادا َأن َ ُيق ذتلوَاََ ف َٱلَۡر ِ َ ّلل َور ُس َُ
وّلۥ َويسَعوَنَ َ ِ َ زؤاَ َٱَّلِينَ ََيارِ ُبونَ َٱ َ ﴿إِنما َج ىَ
ُ ُ ذ
أوَ َيُصل ُبوَاَ َأوَ َتق ذطعَ َأيَدِي ِهمَ َوأرَ ُجل ُهم َ ِمِنَ َخِلَفَ َأوَ َيُنفوَاَ َمِنَ َٱلَۡر ِ َ
ض َذَل ِكَ َل ُهمََ
ذ ذ
ل َأ ن َ ل َٱَّلِينَ َتابُواَ َمِن َقبَ َِ
يم ََ ٣٣إ ِ َ ف َٱٓأۡلخِرَة ِ َعذ ر َ
اب َع ِظ رَ ف َٱ ُّدلنَياَ َول ُهمَ َ ِ َ خِزَ رَ
يَ َِ
ُ ذ ذ ُ
[املائدة]٤٣ ،٤٤ : ِيمَ﴾٣٤وررَ ذرح رَ
ّللَغف َ نَٱ َتقَد ُِرواََعليَ ِهمََفَٱعَلموَاََأ َ
سزای کسانی که با اهلل و رسولش میجنگند و در زمین برای فساد و تبهکاری میکوشند،
تنها اینست که کشته شوند یا به دار کشیده شوند یا دستها و پاهایشان بر خالف یکدیگر
بریده گردد یا از سرزمینی (که در آن هستند) تبعیدشان کنند .این ،خواری و رسوایی آنان در
دنیاست و عذاب بزرگی در آخرت (پیش رو) دارند .مگر کسانی که پیش از آنکه بر آنان
دست یابید ،توبه نمایند .پس بدانید که اهلل آمرزندهی مهرورز است.
مؤلف /همچنین این آیه را ذکر کرده است که اهلل میفرماید:
ُ ذ ذ
ن َٱلَفَحَشاَ َءَِ
ن َِإَويتاَيَ َذِي َٱلَقرَبَ َوينَهَ َع َِ ّلل َيأَ ُم َُر ََب ِٱلَعدَ َِل َوَٱ َِ
لحَسَ َِ ن َٱ َ
﴿إ ِ َ
ُذ ُ ذ ُ ُ
[النحلَ َ ]٩١ : غَيعِظكمََلعلكمََتذكرونََ﴾٩٠ وَٱلَ ُمنك َِرَوَٱلَ َِ
همانا اهلل به عدل و احسان و ادای حقّ خویشاوند فرمان میدهد و از کارهای زشت و ناپسند
و تجاوز باز میدارد .پندتان میدهد؛ باشد که پند بگیرید.
امور سهگانهای که اهلل متعال در این آیه به آنها دستور میدهد ،عبارتند از:
عدل :رعایت عدل بر همه واجب است؛ یعنی بر انسان واجب است که عدل را
دربارهی خود ،خانوادهی خود و زیردستان خویش رعایت کند .عدالت دربارهی
خویشتن بدین معناست که نفس خود را به کارهایی که اهلل متعال دستور نداده ،وادار
نسازد و آن را در انجامِ کارهای نیک ،بهکار گیرد؛ نه اینکه بر نفس خود ستم کند یا
آن را به کارهایی وادار نماید که طاقتش را ندارد یا فراتر از توانِ اوست .باری عبداهلل
بن عمرو بن عاص $تصمیم گرفت که همواره روزه بگیرد و شبها قیام کند و
شرح ریاضالصالحین 121
َ َّ
نخوابد .پیامبر او را احضار کرد و او را از این کار منع نمود و فرمود« :إِن َلر ِّبك
َ ٍّ َ َّ ُ ()۶ َ َ ًّ َ َ ْ ُ َّ َّ ْ َ َ َ ًّ َ َ ًّ
َعليْك َحقاَ ،وإِن نلَف ِسك َعليْك حقا ،وأله ِلك َعليْك َحقا ،فأع ِط ُك ِذي حق حقه».
یعنی« :پروردگارت بر تو حقی دارد؛ نفس تو بر تو حقی دارد؛ همسرت بر تو حقی
دارد؛ پس حقّ هر صاحبِ حقی را ادا کن».
عدالت دربارهی همسر و خانواده نیز واجب است؛ لذا اگر کسی دو همسر دارد،
َ ْ َ َ ْ َُ ْ َََ
ان
باید در میان آنها عدالت را رعایت کند .در حدیث آمده است« :من َكنت هل امرأت ِ
ٌ ُّ اء یَ ْو َم الْقيَ َ
ام ِة َو ِشق ُه َمائِل» )1(.یعنی« :هرکس دو همسر داشته باشد ََ َ َ ْ َ ُ
اه َما َج َفمال إَل إحد
ِ
و فقط به یکی از آنها روی بیاورد ،روز قیامت در حالی -به میدانِ حشر -میآید که
نیمی از بدنش خمیده است».
رعایت عدالت در میان فرزندان نیز واجب میباشد؛ لذا اگر به یکی از آنها هزار
تومان میدهید ،به دیگری هم همین مبلغ را بدهید .اگر به پسرِ خود ،دو هزار تومان
می دهید ،هزار تومان نیز به دخترتان بدهید .حتی سلف صالح در بوسیدن فرزندانشان
نیز عدالت میورزیدند؛ اگر فرزندِ کوچک را در حضور فرزند بزرگتر میبوسیدند،
آن یکی را هم میبوسیدند تا در اظهار محبت نیز به هیچیک ستم نشود .در نحوهی
سخن گفتن با فرزندان نیز باید عدالت ورزید؛ لذا اینگونه نباشد که با یکی از
فرزندان بهنرمی سخن بگویید و با دیگری ،تُند و خشن.
رعایت عدالت در میان زیردستان نیز واجب است؛ لذا اگر پُست و مسؤولیتی
دارید ،با همه یکسان برخورد کنید و برای هیچکس ،نه قوم و خویش و نه آشنا و
دوست خود ،تبعیض قایل نشوید .حتی علما رحمهماهلل گفتهاند :رعایت عدالت در
میان دو طرفِ دعوا واجب است؛ لذا وقتی دو طرفِ دعوا نزد قاضی میروند ،بر
قاضی واجب است که در همه چیز ،در سخن گفتن ،نشاندن و نحوهی ورودشان یا
استقبال از آنها ،عدالت را در میانشان رعایت نماید؛ نه اینکه به یکی از آنها با مهر
و محبت نگاه کند و به دیگری با خشم و غضب بنگرد! با یکی از آنها نرم و آرام
سخن بگوید و با دیگری تند و شدید حرف بزند .و چنین نباشد که با یکی از آنها
گرم بگیرد و حالِ خانواده و فرزندانش را بپرسد و با دیگری حرف نزند! بلکه بر
قاضی واجب است که با هر دو طرف ،یکسان رفتار نماید .قاضی نباید یکی از طرفین
دعوا را به خود نزدیک کند یا او را کنار خویش بنشاند و دیگری را دور از خود؛
بلکه باید هر دو را در مقابل خویش و در یک حد قرار دهد.
اگر یکی از دو طرف دعوا مسلمان و دیگری ،کافر است ،بر قاضی واجب
میباشد که در همهی موارد ،با آنها به صورت یکسان و برابر برخورد کند؛ نه اینکه
مسلمان را به خود نزدیک بگرداند و کافر را از خود دور نماید .خالصه اینکه رعایت
عدالت در همهی کارها واجب است.
و اما احسان :احسان ،نیکی یا لطفی افزون بر عدالت میباشد .با این حال اهلل
متعال به احسان و نیکی دستور داده است؛ البته با این تفاوت که رعایت عدالت،
واجب است و احسان و لطفِ افزون بر عدل و انصاف ،پسندیده و داوطلبانه میباشد.
ُ
﴿ِإَويتاَيَ َذِي َٱلَقرَبَ﴾« :و به ادای حقّ خویشان فرمان میدهد» .زیرا خویشاوند
نیز حقّی دارد؛ یعنی حقِ ارتباط یا صلهی رحم .هرکس با خویشاوندانش ارتباط
داشته باشد ،اهلل متعال او را به رحمت خویش میرساند و هرکس با خویشانش قطع
رابطه کند ،اهلل او را از رحمت خویش دور میگرداند.
غ﴾« :و از کارهای زشت و ناپسند و از ن َٱلَفحَشاَءَِ َوَٱلَ ُمنكَ َِر َوَٱلَ َِ
﴿وينَهَ َع َِ
تجاوز باز میدارد»« .فحشاء» عبارت است از هر گناه یا عملی که زشت است؛ مانندِ
نافرمانی از پدر و مادر ،قطع ارتباط با خویشاوندان ،زنا ،ازدواج با محارم و دیگر
کارهایی که در شرع و عُرف ،ناپسند است .و «منکَر» پایینتر از فحشا قرار دارد و
شامل عموم گناهان میشود« .بغی» ،به معنای تجاوز از حد یا گذشتن از حد است؛
مثل ستم به مردم یا تعدی و تجاوز به حقوقِ آنها با تصاحب اموالشان یا کشتنِ آنان
یا تعدی و تجاوز به آبرویشان.
اهلل متعال بیان فرموده که این امر و نهی ،برای اصالح وضعیتِ ماست؛ از اینرو
ذ ذ ُ
میفرماید﴿ :لعلكمََتذك ُرونََ« :﴾٩٠باشد که پند بگیرید».
شرح ریاضالصالحین 122
حیوانی تبدیل میگردد و چنین جامعهای تنها به شکم و امیال جنسی میاندیشد و
چیزِ دیگری برایش مهم نیست؛ لذا هرج و مرج ،بیبند و باری ،ناامنی و شر و فساد
گسترش مییابد و اگر حاکم و فرمانروای مسلمانان ،از عوامل فساد اخالقی
جلوگیری نماید ،نتایج نیک و ارزندهای نصیب جامعه میشود.
اگر هر یک از ما در خانهاش به مسایل تربیتی اهمیت دهد و از ورود مجلههای
غیراخالقی یا فیلمها و برنامههای مبتذل به خانه جلوگیری کند ،جامعه نیز بهبود
مییابد؛ زیرا جامعه از مجموعهای از خانوادهها تشکیل یافته است که اگر همه اصالح
شوند ،جامعه نیز اصالح میگردد.
***
َر َُ ُ َ َ ُ
-662وعن اعئشة رِض اهلل عنها قالت :س ِمعت رسول اهلل يقول ِيف بي ِيت هذا:
ى ُ َّ َ ر ى َ َ َّ َ َ ر ر َ ر ُ ر َ َ ر َ َ ر َ َ ر ر ُ َّ َّ ُ َّ َ ر َ َ ر
ِل مِن أم ِر أم ِيت شيئا
ِ و ن مو ، ه
ِ ی ل ع قق اش ف م ه
ِ ی ل ع ق ش ف ئا ي ش يتمأ
ِ ِ أمر ِن«اللهم من و ِِل م
ََََ ر َ رَر
()۶
ارفق ب ِ ِه»[ .روایت مسلم] فرفق ب ِ ِهم ف
ترجمه :عایشه& میگوید :در همین خانهام از رسولاهلل شنیدم که میفرمود:
«یا اهلل! هرکس ،مسؤولیتی در امتم بر عهده گرفت و بر آنها سختگیری نمود ،بر او
سخت بگیر و هرکس مسؤولیتی در امتم عهده دار شد و با آنها مدارا کرد ،تو نیز بر
او آسان بگیر».
َ َ َُ ُ ُ َ َ َُ َ َ ُ ُ
إِسائ ِیل تسوسه ُم -662وعن أيب هریرة قال :قال َرسول اهللَِ« :كنت بنو
ُ ََ ُ ََ ُُ َ َ َ ُ ُ َ َ ر ُ ُ َّ َ َ َ َ َ ٌّ َ َ َ ُ َ ٌّ َ َّ ُ َ َّ َ
كَثون». ب بع ِدي ،وسیكون بع ِدي خلفاء فی األنبیاءُ ،كما هلك َن ِب رخلفه ن ِب ،و َإنه ال ن ِ
َ َّ ُ َّ َ ر ُ ُ َ َّ ُ َ َ ََّ ُ َر َ َ ُ َ َّ َ
قالوا :یا رسول اّلل! فما تأم ُرنا؟ قال« :أوفوا بِبیع ِة األو ِل فاألول ،ثم أعطوهم حقهم ،واسألوا
َ ُ ُ ُ َ َّ َّ َ َّ َ ُ َ َّ َّ
()1
اّلل اَّلِي لكم ،فإن اّلل سائ ِله رم عما اسرتاعه رم»[ .متفق علیه]
ترجمه :ابوهریره میگوید :رسولاهلل فرمود« :بنیاسرائیل را پیامبران رهبری
میکردند؛ هرگاه پیامبری از دنیا میرفت ،پیامبری دیگر جانشین او میشد .ولی پس
از من پیامبری نخواهد آمد؛ البته پس از من خلفای بسیاری میآیند .گفتند :ای
رسولخدا! فرمان شما به ما (در چنین شرایطی) چیست؟ فرمود« :شما بهترتیب با
هرکس که بیعت کردید ،به بیعت خود وفا نمایید و سپس حقّ آنها را بهجا بیاورید و
حقّ خود را از اهلل ،درخواست کنید؛ زیرا اهلل ایشان را دربارهی زیردستان و حقوق
آنها بازخواست خواهد کرد».
شرح
مؤلف /در ادامهی احادیثی که در این باب ذکر کرده ،حدیثی بدین مضمون
نقل نموده است که عایشه& میگوید :در همین خانهام از رسولاهلل شنیدم که
میفرمود« :یا اهلل! هرکس ،مسؤولیتی در امتم بر عهده گرفت و بر آنها سختگیری
نمود ،بر او سخت بگیر و هرکس مسؤولیتی در امتم عهده دار شد و با آنها مدارا
کرد ،تو نیز بر او آسان بگیر».
این دعای پیامبر شامل هر مسؤولیت بزرگ و کوچکی میشود؛ لذا هم حکام و
فرمانروایان را در ردههای باال در برمیگیرد و هم مسؤوالن ردههای پایین؛ چنانکه
رییس خانواده ،مدیر یک مدرسه ،امامِ یک مسجد و نیز آموزگاری که مسؤول تدریس
در یک ترم یا در یک سالِ تحصیلیست ،هر یک مشمول این دعا میگردد .از اینرو
پیامبر فرمود...« :هرکس ،مسؤولیتی در امتم بر عهده گرفت»...؛ واژهی مسؤولیت،
نکره است و علمای اصول گفتهاند :ذکر نکره در سیاق شرط ،افادهی عموم میکند؛
لذا معنای این عبارت این میشود که «...هرکس ،هر مسؤولیت بزرگ و کوچکی در
امتم بر عهده گرفت و بر زیردستانش سختگیری نمود ،بر او سخت بگیر و هر کس
با زیردستانش مدارا کرد ،تو نیز بر او آسان بگیر».
حال باید بدانیم که منظور از مدار یا آسانگیری چیست؟
برخی از مردم گمان میکنند معنای مدارا ،اینست که هر مسؤولی با زیردستان
خود به همان شکلی برخورد کند که میلِشان است؛ حال آنکه مدارا با زیردستان بدین
معنا نیست .بلکه بدین معناست که هر مسؤولی با زیردستان خود مطابق فرمان اهلل و
پیامبرش رفتار نماید و بدین منظور نزدیکترین و آسانترین راه شرعی را انتخاب
کند و در چیزی که امر اهلل و پیامبرش نیست ،بر آنها سخت نگیرد؛ لذا اگر در چیزی
121 باب :رهنمایی کارگزاران به مدارا با زیر دستانشان...
که فرمان اهلل و پیامبرش نیست ،بر آنان سخت بگیرد ،مشمول بخش دوم این دعا
میشود؛ یعنی همین دعا که اهلل بر او سخت بگیرد .پناه بر اهلل.
در نتیجه اهلل چنین مسؤولی را به آفتهای جسمی ،قلبی ،روحی و مشکالت
خانوادگی یا امثال آن گرفتار میکند؛ زیرا این دعا ،مطلق است و شامل انواع
گرفتاریها میگردد .البته گاه این گرفتاریها برای مردم نمایان نمیشود؛ زیرا چهبسا
آتشی در قلب مسؤولِ سختگیر میافتد که آرامش را از او میگیرد و مردم هیچ
متوجه نمیشوند .در هر حال ما بر این باوریم که هر مسؤولی با روشها یا کارهایی
که بنیادِ شرعی ندارند و اهلل متعال دلیلی بر درستیِ آنها نازل نکرده است ،بر مردم
سخت بگیرد ،سزاوار چنین مجازاتی از سوی اهلل میگردد.
در حدیث ابوهریره آمده است :رسولاهلل فرمود« :بنیاسرائیل را پیامبران
رهبری میکردند»؛ یعنی هر پیامبری که در میان آنها مبعوث میشد ،به کارهای آنها
رسیدگی میکرد .پیامبر در ادامه فرمود« :البته پس از من پیامبری نخواهد آمد».
آری؛ پیامبر بنا بر نص (متون صریح دینی) و اجماع ،خاتم پیامبران یا واپسین
فرستادهی االهیست؛ همانگونه که اهلل متعال میفرماید:
ِ ذ ُ ِ ُ ذ
﴿ما ََكنَ َُّم ذم رَد َأباَ َأحدَ َمِن َ ِرِجال ِكمَ َولَ ِ
كن َ ذر ُسولَ َٱ َ
ّللِ َوخاتمَ َٱِلذب ِ ِيَنَ﴾
[األحزاب ]٣١ :
محمد ،پدر هیچیک از مردان شما نیست؛ ولی فرستادهی اهلل و آخرین پیامبر است.
لذا هرکس پس از رسولاهلل ادعای پیغمبری کند ،کافر و مرتد میباشد و قتلش
واجب است؛ همچنین اگر کسی پیامبری دروغین را تصدیق نماید ،مرتد بهشمار
میآید و کشتنش واجب میگردد ،مگر اینکه توبه کند .پس رسولاهلل آخرین
فرستادهی الهیست؛ اما اهلل متعال جانشینانی برای او قرار داده است :جانشینان علمی
و جانشینان حکومتی؛ البته منظور از جانشینان در حدیث ،خلفای قدرت یا کسانی
هستند که به حکومت میرسند .از اینرو رسولاهلل فرمود« :پس از من خلفای
بسیاری میآیند» .گفتند« :ای رسولخدا! فرمان شما به ما (در چنین شرایطی)
چیست؟» یعنی در این میان به بیعت با کدامین خلیفه ،متعهد و پایبند باشیم؟ فرمود:
«شما بهترتیب با هرکس که بیعت کردید ،به بیعت خود وفا نمایید» .لذا اگر مسلمانان
با کسی بیعت کردند ،بر آنها واجب است که بر سرِ پیمانِ خود بمانند و با کسی که
شرح ریاضالصالحین 121
در حیات این خلیفه ،خواهان خالفت یا حکومت میگردد ،همراهی نکنند؛ بلکه در
کنار خلیفهای که با او بیعت کردهاند ،در برابر مدعی خالفت بایستند؛ زیرا کشتنِ
کسی که با حاکم بر سرِ قدرتش میجنگد ،واجب است .حکمتش اینست که
یکپارچگی امت حفظ گردد؛ زیرا اگر مردم به حالِ خود رها شوند ،هرج و مرج
پدید میآید و هر کس که خواهان قدرت باشد ،حزبی تشکیل میدهد و با حاکم و
فرمانروا وارد جنگ میشود و بدینسان اوضاع نابسامان میگردد.
پیامبر در پایانِ این حدیث ،مسؤولیت عملکرد هر حاکمی را بر دوشِ خودش
نهاده و به ما دستور داده است که حقوق حکام خود را بهجای آوریم و حقّ خود را
از اهلل متعال ،درخواست کنیم؛ یعنی نگوییم :اینها ستمکارند؛ اینها ظالمند و عدالت
را رعایت نمیکنند؛ پس ما نیز از آنها فرمان نمیبریم .این ،درست نیست؛ بلکه بر ما
واجب است که به وظیفهی خود عمل کنیم و در چارچوب شریعت ،از آنها فرمان
ببریم و حقوق خود را از اهلل درخواست نماییم .مثلِ زمانی که رشتهی قرابت با
خویشاوند خود را متصل میدارید ،اما او با شما قطع رابطه میکند؛ در چنین شرایطی
به ارتباط خود با او ادامه دهید و حقّ خود را از اهلل درخواست کنید .لذا اشتباه
است که بگویید :من فقط با خویشاوندی رابطه میگیرم که با من ارتباط دارد یا تنها
در صورتی از حاکم اطاعت میکنم که هیچ عیبی در او نباشد و هیچ ستمی از او
مشاهده نشود .این ،اشتباه است؛ بلکه شما به وظیفهی خود عمل نمایید و حقّ خود
را از اهلل بخواهید.
رسولاهلل فرمود« :پیامبرانشان ،آنان را رهبری میکردند»؛ لذا درمییابیم که دین
الهی ،یعنی دین اسالم دینی کارآمد در همهی مکانها و زمانهاست و سیاست و
راهبردی سودمند است؛ اما آنچه که دشمنان اسالم ساخته و پرداختهاند ،سیاست و
راهبرد مؤثر و مفیدی برای سعادت بشر نیست .سیاست حقیقی ،آموزهها و
رهنمودهای اصیل دینیست؛ از اینرو میگوییم :دین ،یعنی شریعت و سیاست .لذا
کسی که این دو را از هم جدا میداند ،گمراه است .در اسالم ،راهبردهایی برای تعامل
بنده با خالق وجود دارد که در قالب مسایل عبادی مطرح میشود؛ و نیز راهبردهایی
برای تعامل انسان با خانواده ،همسایگان ،نزدیکان ،خویشان ،دوستان ،دانشآموزان،
127 باب :رهنمایی کارگزاران به مدارا با زیر دستانشان...
( )۶صحیح مسلم ،ش0221 :؛ و در صحیح بخاری نیست .این حدیث پیشتر به شمارهی 087آمده و
آنجا ذکر شده که روایت مسلم است.
129 باب :رهنمایی کارگزاران به مدارا با زیر دستانشان...
ترجمه :از عایذ بن عمرو روایت است که وی ،نزد عبیداهلل بن زیاد رفت و
گفت :ای پسر! من ،از رسولاهلل شنیدم که فرمود« :بدترین سرپرستها ،کسانی
هستند که به زیردستان خود ستم میکنند» .پس مراقب باش که از آنها نباشی.
َ ر َ َّ َ ُ َ َّ ُ َ َ َ َ َ َ ي
اویة :س ِمعت رسول اّلل یقول« :من ِ ِع مل ال ق هن أ ِي -669وعن أيب مریم األزد
َّ َ َ ر َ َّ َ َ رَ َ َ ُ َ َ َ رُ ُ َ َّ ُ َّ َ ى
قرهِم ،احتجب اّلل ِ وف م ه
ِ ِ ت ل وخ م اجته
ِ ح ون د ب ج تاح ف منی ِ ل س م ال مور
ِ أ ِنم ا يئ واله اّلل ش
َّ َ َ ُ ى َ َ َُ ُ َ َ َ َّ ُ َ َ َ
اس. ائج انل ِ
اویة رجال لَع حو ِ قره ِ یوم ال ِقیام ِة» .فجعل مع ِ دون حاجتِ ِه وخلتِ ِه وف ِ
()۶
[روایت ابوداود و ترمذی]
ترجمه :از ابومریم ازدی روایت است که به معاویه گفت :من از
رسولاهلل شنیدم که میفرمود« :هرکس مسؤولیتی از مسلمانان را بر عهده بگیرد و
هنگامی که به او نیاز دارند یا محتاج او هستند ،خود را به آنها نشان ندهد -و با
استخدام دربان دور از دسترسِ مردم قرار بگیرد و به کارهایشان رسیدگی نکند -اهلل
متعال روز قیامت خود را از او که سخت نیازمند و فقیر است ،پنهان میگرداند» .لذا
معاویه یک نفر را مأمور رسیدگی به نیازها -و مطالبات -مردم کرد.
شرح
این دو حدیث نشانگر وظایفِ حکام و مسؤوالن نسبت به مردم است .از جمله
این حدیث که پیامبر فرمود« :بدترین سرپرستها ،کسانی هستند که به زیردستان
خود ستم میکنند»؛ یعنی بر زیردستان خود سخت میگیرند و آنها را میآزارند.
وقتی چنین کسانی بدترین سرپرستها هستند ،پس بهترین مسؤوالن ،کسانی هستند
که بر مردم آسان میگیرند و شرایطی فراهم میکنند که مردم بهآسانی و بدون دردِ
سر ،به کارهای خود میرسند.
از این حدیث دو نکتهی مهم برداشت میشود:
نکتهی نخست :برای هیچ مسؤولی در هر ردهای که باشد ،جایز نیست که بر
مردم یا زیردستانش سخت بگیرد؛ بلکه باید با آنها مدارا کند.
( )۶صحیح الجامع ،ش2484 :؛ السلسلة الصحيحة ،ش268 :؛ و صحیح أبیداود از آلبانی ،/ش:
.6444
شرح ریاضالصالحین 131
( )۶صحیح بخاری ،ش221:؛ و صحیح مسلم ،ش .0120:این حدیث پیشتر بهشمارهی 220ذکر شد.
شرح ریاضالصالحین 132
َ َ ُ ُ َ َ ُ َر َّ
اهلل عنهما قال :قال َرسول اهللِ: بن عمرو بن العاص ر ِِض ِ -662وعن عبد اّللِ
َ ُّ ُ ر ر َ َّ َ ر ُ َ ر َ ر َ َّ َ َ َّ ر ُ
یه رم َوما ُولوا».
ِ ِ ل هوأ طنی عِند اّللِ لَع مناب ِ َر مِن نور :اَّل
ِین یع ِدلون يف حك ِم ِهم قس
«إن الم ِ
()۶
[روایت مسلم]
ترجمه :عبداهلل بن عمرو بن عاص $میگوید :رسولاهلل فرمود« :همانا
دادگران نزد اهلل متعال بر منابری از نور قرار دارند؛ یعنی کسانی که در حکمرانی و در
میان همسران و خانوادهی خویش و نیز در مسؤولیتی که به آنها داده میشود،
عدالت میورزند».
شرح
نووی /میگوید« :باب زمامدار عادل» .زمامدار به کسی گفته میشود که
مسؤولیتی خاص یا مسؤولیتی عام و فراگیر به او واگذار میگردد .حتی مرد زمامدار
خانه و خانوادهی خویش محسوب میشود؛ زیرا دربارهی آنها مسؤولیت دارد و
ٌ َْ َّ ُ
والر ُجل َراع ِف أه ِل ِه ومسئول َع ْن َر ِع َّي ِته» )1(.یعنی« :و مرد، پیامبر فرموده است« :
مسؤول خانوادهاش میباشد و دربارهی خانوادهاش بازخواست میشود» .رعایت
عدالت در هر زمینهای واجب است؛ حتی در رفتاری که انسان با خود دارد؛ زیرا
َ َ َّ ْ َ َ َ ًّ َ َ َ ًّ َّ
پیامبر فرموده استِ « :إن َلر ِّبك َعليْك َحقاَ ،وإِن نلَف ِسك َعليْك حقا ،وأله ِلك َعليْك
َّ َ َ ًّ َ َ ْ ُ َّ ًّ
َحقاَ ،ول ِ َز ْو ِر َك َعليْك َحقا؛ فأع ِط ُك ِذي َح ٍّق َحق ُه» )۳(.یعنی« :پروردگارت بر تو حقی
دارد؛ نفس تو بر تو حقی دارد؛ همسرت بر تو حقی دارد؛ مهمانت بر تو حقّی دارد؛
پس هر حقّ هر صاحبِ حقی را ادا کن».
لذا عدالت در هر کاری واجب است؛ اما رعایت عدالت از سوی زمامداران،
اهمیت بیشتری دارد .زیرا اگر زمامداران ظلم و ستم کنند ،اسباب نارضایتی مردم
فراهم میشود و در نتیجه نابسامانی و هرج و مرج پدید میآید .البته موضعِ ما در
برابرِ زمامدار یا حاکمی که عدالت نمیورزد ،اینست که صبر میکنیم؛ یعنی در برابر
َْ َ َّ ُ
ظلم و ستمش شکیبایی میورزیم .حتی پیامبر به انصار فرمودِ « :إنك ْم َستَلق ْون
َ ْ َ
َبوا َح ََّّت تلق ْو ِِن لَع اِل ْو ِض» )۶(.یعنی« :پس از من ،تبعیض و حقکُشی َب ْعدي أَثَ َر ًة ْ
فاص ُ
ِ
خواهید دید؛ پس صبر کنید تا مرا در کنار حوض مالقات نمایید» .زیرا پیامدهای
فرمانروا ،به مراتب بدتر و شدیدتر از ظلم و ستمِ اوست و رویارویی و درگیری با
عقل و شریعت چنین ایجاب میکنند که انسان در شرایط اضطراری یا گریزناپذیر ،از
میان بد و بدتر ،بد را انتخاب نماید یا ضررِ کمتر را ترجیح دهد .سپس مؤلف/
آیات و احادیثی در این باب ذکر کرده است؛ از جمله این آیه که اهلل میفرماید:
ذ ذ
[النحل]٩١ : ن﴾ ّللَيأَ ُم َُرََب ِٱلَعدَ َِلَوَٱ َِ
لحَسَ َِ نَٱ َ
﴿إ ِ َ
همانا اهلل به عدل و احسان فرمان میدهد.
عدالت ،واجب است و احسان ،نیکی یا لطفی افزون بر عدالت میباشد که سنت
است .انتظار میرفت مؤلف /این آیه را هم ذکر کند که اهلل میفرماید:
ُ ُّ ُ ذ ذ
ل َأهَل ِها َِإَوذا َحكمَ ُتم َبيَ َٱِلذ ِ َ
اس َأنَ ّلل َيأَ ُم ُركمَ َأن َتؤدواَ َٱلَمَنَ َِ
ت َإ ِ ىَ ن َٱ َ ﴿إ ِ َ
ذ ذ ُ ُ ذ ذ ُ
ّلل ََكنَ َس ِميعَا َب ِصيَا َ﴾٥٨
ن َٱ َ ّلل َن ِ ِع ذما َي ِعظكم َب ِ َهِۦَ َإ ِ َ ُتَك ُمواَ ََب ِٱلَعدَ َِل َإ ِ َ
ن َٱ َ
[النساء ]٢٨ :
اهلل به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبانش بازپس دهید و هنگامِ داوری در میانِ
مردم ،عدالت را رعایت کنید .چه پندِ نیکیست پندی که اهلل به شما میدهد! بهیقین اهلل،
شنوای بیناست.
عدالت زمامدار ،اینست که میان مردم فرق نگذارد ،به هیچکس ستم روا ندارد و
از هیچکس بهخاطر ثروت یا فقر یا قرابت و خویشاوندیاش جانبداری نکند؛ بلکه
به عدالت حکمرانی و داوری نماید .حتی علما گفتهاند :بر قاضی واجب است که
عدالت را در میان دو طرف دعوا رعایت کند؛ هر چند یکی از دو طرفِ دعوا کافر
باشد .یعنی بر قاضی واجب است که در همه چیز ،در سخن گفتن ،نشاندن و نحوهی
ورودشان یا استقبال از آنها ،عدالت را در میانشان رعایت نماید؛ زیرا جایگاه ،جایگاه
قضاوت و داوریست و رعایت عدالت در چنین جایگاهی ،واجب است و اهمیت
ویژهای دارد .گرچه برخی از افراد کمعلم و ناآگاه میگویند :مسلمان را مقدّم بدار یا
در قضاوت از او جانبداری کن .میگوییم :جایز نیست که مسلمان را مقدّم بداریم یا
از او جانبداری کنیم؛ زیرا قضاوت ،جایگاه دادرسی و عدالتورزیست و رعایت
عدالت در همهی ابعاد ،مهم و گریزناپذیر میباشد.
سپس مؤلف /حدیث ابوهریره را ذکر کرده است؛ ابوهریره میگوید:
پیامبر فرمود« :اهلل ،در روزی که هیچ سایهای جز سایهی او وجود ندارد ،هفت
گروه را در زیر سایهی خود ،جای میدهد».
این ،انحصاری نیست؛ یعنی فقط همین هفت گروه نیستند که روز قیامت زیر
سایهای که اهلل میآفریند ،جای میگیرند .آنجا افراد و گروههای دیگری هم خواهند
بود که اهلل متعال آنها را زیرِ این سایه جا میدهد .حافظ ابنحجر در شرح صحیح
بخاری ،بیست گروه را برشمرده است که روز قیامت از این نعمت الهی برخوردار
میشوند؛ اما پیامبر متناسب با موقعیت ،سخن میگفت .لذا هرچند گروههای
دیگری هم هستند که زیر سایهی پروردگار جای میگیرند ،اما پیامبر گاه بنا بر
موقعیت ،فقط از سه دسته و گاه از هفت گروه و گاه از چهار گروه و امثال آن سخن
گفته است .زیرا پیامبر بهعنوان سخنورترین فرد بشر ،متناسب با موقعیت ،سخن
میگفت و سخنش شیوا و رسا بود .فرمود« :اهلل ،در روزی که هیچ سایهای جز سایهی
او وجود ندارد ،هفت گروه را در زیر سایهی خود ،جای میدهد» .و این ،در روز
قیامت خواهد بود .در آن روز مردم ،پابرهنه ،لخت و ختنهنشده برانگیخته میشوند.
روز قیامت ،هیچ پستی و بلندی و هیچ کوه و درخت و ساختمانی وجود ندارد که
مردم ،زیرِ سایهاش بروند و تنها ،همان سایهای وجود دارد که اهلل ،آن را برای
برخی از بندگانش میآفریند و تنها اهلل خود ،کیفیتش را میداند.
نخست فرمانروای عادل را ذکر کرد؛ یعنی زمامداری که در میان مردم عدالت
میورزد .مهمترین شاخص عدالت یک حاکم ،اینست که در میان مردم مطابق
شریعت الهی حکم براند؛ زیرا شریعت الهی ،سراسر عدل و عدالت است .از اینرو
کسی که بر اساس قوانین بشریِ مخالف با شریعت حکم میراند ،جرو ستمکارترین
حکام بهشمار میآید و روز قیامت که هیچ سایهای جز سایهی پروردگار وجود ندارد،
131 باب :زمامدار عادل
در جرگهی کسانی قرار میگیرد که از این سایه ،دور هستند .زیرا عدالت نیست که
حاکمی بر اساس شریعت و قانونی غیر از شریعت الهی حکم براند؛ چه کسی این
حق را به او داده است؟ باید در میان مردم مطابق شریعت پروردگارشان حکم براند و
این ،بزرگترین عدالت است.
یکی دیگر از شاخصهای عادل بودن حاکم ،اینست که حق دیگران را از خود
و نزدیکترین افرادش بگیرد و آن را به صاحبانِ آن بدهد؛ زیرا اهلل متعال میفرماید:
ذ ُ ُ ُ ذ
[النساء َ ََ ]١٤٢ : ّللِ﴾ يأ ُّيهاَٱَّلِينََءام ُنواََكونواََق ذَومِيَََب ِٱلَقِسَ َِ
طَشهداَءََ ِ َ ﴿ ىَ
ای مؤمنان! به عدل و داد بپردازید و به خاطر اهلل (بهحق) گواهی دهید.
همچنین حاکم نباید در میان نزدیکان خود و دیگران ،فرق بگذارد؛ لذا چنین
نباشد که اگر حقّی بر گردن یکی از نزدیکان اوست ،در اجرای حکم ،درنگ کند یا
اجرای عدالت را بهتأخیر بیندازد یا اگر نزدیکش حق حقّی بر دیگری دارد ،بیدرنگ
از آن شخص قصاص بگیرد .این ،عدل نیست .عدالت حاکم ،انواع و شاخههای
گوناگونی دارد که اینجا گنجایش ذکرش را ندارد.
دوم« :جوانی که در اطاعت و بندگیِ اهلل ،رشد یافته است»؛ یعنی از خردسالی به
همین شکل پرورش یافته و به عبادت و بندگی اهلل ادامه داده است؛ این هم در
شمارِ هفت گروهی قرار دارد که اهلل متعال آنها را روز قیامت در سایهی خود جای
میدهد؛ زیرا این جوان ،بهجای سرگرمیها و نادانیهای دوران جوانی ،به عبادت
اهلل پرداخته و با اینکه قدرت و زمینهی انحراف در او وجود داشته ،جوانِ سر به
راه و عبادتگزاری بوده است.
سوم« :دو مسلمانی که فقط بهخاطر خشنودی اهلل با یکدیگر دوست باشند و بر
همین اساس ،گردِ هم میآیند یا از یکدیگر جدا میشوند» .یعنی دو دوستِ مسلمان
که دوستی و محبتشان با یکدیگر ،انگیزهای مالی یا دنیوی مانند پست و مقام ندارد؛
بلکه دوستی و محبتشان با یکدیگر فقط بهخاطر خشنودی خداست و بدینخاطر با
هم دوستی میکنند که یکدیگر را در مسیر اطاعت وبندگی اهلل میبینند و از
محرمات و کارهای ممنوع و حرام ،میپرهیزند .از اینرو پیوند دوستی استواری در
دنیا با یکدیگر دارند و تنها چیزی که میان آنها فاصله میاندازد ،مرگ است.
شرح ریاضالصالحین 131
چهارم« :کسی که همواره به مسجد دلبسته باشد»؛ یعنی با نماز و مسجد اُنس
دارد و هر بار که نمازش را به پایان میرساند ،منتظرِ نماز بعدیست .مسجد ،یعنی
سجدهگاه یا محل سجده؛ فرقی نمیکند که برای نماز بنا شده باشد یا خیر .لذا این
شخص ،همواره مشتاق نماز است و پس از پایان هر نماز ،به نمازِ بعدی میاندیشد.
این نشانگر پیوند محکمش با خداست؛ زیرا نماز ،پیوند میان بنده با پروردگارش
میباشد و اُنس و اشتیاقِ انسان به نماز ،نشان میدهد که بنده دوست دارد ارتباط
محکمی با پروردگارش داشته باشد؛ از اینرو در شمارِ کسانی قرار میگیرد که اهلل
متعال آنان را در روزی که هیچ سایهای جز سایهی او وجود ندارد ،زیر سایهی خود
جای میدهد».
پنجم« :کسی که زنی زیبا و صاحبمقام ،او را به سوی خود بخواند ،ولی او
نپذیرد و بگوید :من از اهلل میترسم» .زنی زیبا که از طبقات پایین نیست و نام و
جایگاهی دارد ،از مردی که دارای توانایی جسمی و جنسیست ،در جایی خالی که
هیچکس نیست و هیچکس باخبر نمیشود ،درخواست زنا و کار زشت میکند؛
شرایط ،فراهم است و این مرد نیز ،آدم کمتوان یا ضعیفی نیست که میل و شهوتی به
زنان نداشته باشد .اما میگوید :من از اهلل میترسم .تنها چیزی که او را از این کار
زشت ،باز میدارد ،ترس خداست .ببینید ،همهی شرایط فراهم است؛ هم خود مرد،
توانایی و میل جنسی دارد و هم زنی زیبا خودش را در اختیارش قرار داده است و
جای خلوتی نیز دارند؛ اما یک مانع قوی و بزرگتر از شرایط موجود برای آن مرد،
او را از زنا کردن باز میدارد؛ یعنی ترس خدا .از اینرو میگوید« :من ،از خدا
میترسم» .نگفت :من ،میلی به زنها ندارم؛ یا نگفت که تو ،زشتی یا از طبقات پایین
جامعه هستی .همچنین نگفت که کسی ،اینجاست و ما را میبیند؛ خیر ،بلکه از خدا
ترسید و گفت« :من ،از اهلل میترسم» .اهلل متعال ،روز قیامت که سایهای جز سایهی او
وجود ندارد ،این شخص را زیر سایهی خود جای میدهد.
ششم« :کسی که با دست راستش ،بهگونهای صدقه دهد که دست چپش نداند
دست راستش چه صدقه میدهد» .این ،کمال اخالص است که انسان سعی کند
هیچکس ،از اعمال نیکش باخبر نشود؛ بلکه خواهان این باشد که عملش ،فقط بین او و
137 باب :زمامدار عادل
خدایش بماند؛ لذا دور از چشم مردم ،صدقه میدهد ،بهگونهای که دست چپش
نمیداند که دست راستش چه صدقه داده است .یعنی اگر امکانش بود ،طوری صدقه
میداد که دست چپش نیز نفهمد که دست راستش صدقه میدهد .چنین شخصی،
بینهایت مخلص است و اهلل متعال ،او را در قیامت ،زیر سایهی خود جای میدهد.
ناگفته نماند :صدقهی پنهانی ،بهتر است؛ اما در شرایطی که آشکار کردن صدقه،
باعث تشویق دیگران شود ،آشکار نمودن آن ،افضل و بهتر میباشد.
هفتم« :کسی که در تنهایی ،اهلل را یاد کند و اشک ،از چشمانش سرازیر شود».
یعنی با زبان و قلب خود ،اهلل را ذکر کند و هیچکس نزد نباشد که شائبهی
خودنمایی یا ریا پیش آید؛ بلکه به اهلل دلبستگی داشته و دلش از دنیا و وابستگی به آن،
خالی و تهی باشد .لذا وقتی با دل و زبان ،ذکر خدا میکند و عظمت و بزرگی پروردگار
را بهیاد میآورد ،مشتاق اهلل میگردد و اشک از چشمانش سرازیر میشود .چنین
شخصی ،جزو کسانیست که روز قیامت در زیر سایهی اهلل ،جای میگیرند.
گاه ،انسان توفیق یکی از این اعمال هفتگانه را پیدا میکند و گاه توفیق مییابد که
دو یا سه یا چهار یا پنج و یا شش یا همهی این اعمال را انجام دهد؛ امکانش وجود دارد
و هیچ اشکالی هم پیش نمیآید که انسان ،از اینهمه توفیق برخوردار شود .البته گاه
فقط یکی از این صفات در او وجود دارد؛ و همین یکی برای دستیابی به این سعادت
بزرگ کافیست.
سپس مؤلف /حدیث عبداهلل بن عمرو بن عاص $را ذکر کرده است که
پیامبر فرمود« :همانا دادگران نزد اهلل متعال بر منابری از نور قرار خواهند داشت؛
یعنی کسانی که در حکمرانی و در میان همسران و خانوادهی خویش و نیز در
مسؤولیتی که به آنها داده میشود ،عدالت میورزند».
این ،نشانگر فضیلت عدل دربارهی همسر و فرزندان و دیگر کسانیست که تحت
سرپرستی انسان قرار میگیرند؛ پس عدالت بورزید تا روز قیامت نزد اهلل بر منبری از
نور باشید.
***
شرح ریاضالصالحین 138
َ ُ َ َّ ُ
تك ُم َّاَّل َ َ َّ ر ُ َ
ین خیار أئم
مالك قال :س ِمعت رسول اّلل یقولِ « : ٍ عوف بن -666وعن ِ
كم َّاَّل َ َ ُ َ َّ ُ َر ُ ُ َ ُّ َ َر ُ َ ُّ َ ُ ُّ ُ ُ ُّ َ ُ
ین ورشار أئمتِ
َتِبونهم وحیِبونكم ،وتصلون علی ِهم ویصلون علیكمِ ،
َّ َ َ ُ ُ ُ ُ ُر َرُ َُ َرَُ َ ُ ُر ُ َ ُ ُر ُ َ ُ
تب ِغضونهم ویب ِغضونكم ،وتلعنونه رم ویلعنونك رم» .قال :قلنا یا رسول اّلل ،أفال ننابِذهم؟
َ ُ ََ ُ َّ َ ُ ََ ُ
()۶
قال« :ال ،ما أقاموا فِیك ُم الصالة؛ ال ،ما أقاموا فیك ُم الصالة»[ .روایت مسلم]
ترجمه :عوف بن مالک میگوید :از رسولاهلل شنیدم که میفرمود« :بهترین
زمامداران شما کسانی هستند که شما آنها را دوست دارید و آنها نیز شما را دوست
دارند و شما برای آنان دعای خیر میکنید و ایشان نیز برای شما دعای خیر میکنند .و
بدترین زمامداران شما ،کسانی هستند که شما از ایشان متنفرید و آنها نیز از شما
متنفرند و شما آنان را نفرین میکنید و ایشان هم شما را نفرین میکنند» .عوف
میگوید :عرض کردیم :ای رسولخدا! آیا با چنین حاکمانی نجنگیم؟ فرمود« :خیر؛ تا
زمانی که نماز را در میان شما برپا میکنند .خیر؛ تا زمانیکه نماز را در میان شما اقامه
میکنند».
َ ُ ُ َ ر ُ ر َ َّ َ َ ٌ َ َ َ ر ُ ُ َ َ ر َ
اجلن ِة ثالثة: ار قال :س ِمعت َرسول اهللِ يقول« :أهل ٍ اض بن َِح -662وعن عِی ِ
َ ٌ ُ َ ُ ر ُي َ ٌُ َ ٌ َ ُ َ ر ُ ر ٌ ُ َ َّ ٌ ُ ُ ر
ب ل ُِك ذِى ق ررَب َومسلِ ٍم ،وع ِفیفِ ل الق قیقر یم ح
ِ ر ل جور ، ق ف و م ط س
ِ قم طان
ذ و سل ٍ
ََُي ٌ ُ
()1
ِیال»[ .روایت مسلم] متعفف ذو ع ٍ
ترجمه :عیاض بن حمار میگوید :از رسولاهلل شنیدم که میفرمود« :اهل
بهشت سه دستهاند :حاکم و صاحبقدرتِ عادلی که -در فرمانبرداری از اهلل و اجرای
شریعتش -موفّق باشد؛ و مرد مهربان و دلسوزی که به خویشاوندان خود و هر
مسلمانی مهر میورزد؛ و هر مرد نیازمند و عیالواری که عزت نفس دارد و خویشتندار
است»[ .یعنی نه حرام میخورد و نه دست نیاز پیشِ کسی دراز میکند].
شرح
مؤلف /در فضیلت زمامدارِ عادل حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که :عوف
بن مالک میگوید :پیامبر فرمود« :بهترین زمامداران شما کسانی هستند که شما
آنها را دوست دارید و آنها نیز شما را دوست دارند و شما برای آنان دعای خیر
میکنید و ایشان نیز برای شما دعای خیر میکنند .و بدترین زمامداران شما ،کسانی
هستند که شما از ایشان متنفرید و آنها نیز از شما متنفرند و شما آنان را نفرین میکنید
و ایشان هم شما را نفرین میکنند» .و این ،هم شامل باالترین مقام حکومتی میشود و
هم شامل مسؤوالن ردههای مختلف.
پیشوایان و مسؤوالنی که عهدهدار امور مردم هستند ،بر دو دستهاند :دستهای که
محبوب مردم هستند و آنها نیز مردم را دوست دارند و هر دو طرف ،خیرخواه
یکدیگرند؛ مردم خیرخواه مسؤوالن هستند و مسؤوالن ،خیرخواه مردم .لذا نزد مردم
محبوبیت دارند؛ زیرا به وظایفشان در قبال مردم که اهلل بر آنها واجب کرده است ،عمل
میکنند .روشن است که هرکس به وظیفهی خود ،یعنی خیرخواهی برای دیگران عمل
نماید ،اهلل متعال دوستش میدارد و او را محبوب ساکنان زمین میگرداند .از اینرومردم
نیز مسؤوالنِ وظیفهشناس را دوست دارند.
فرمود« :شما برای آنان دعای خیر میکنید و ایشان نیز برای شما دعای خیر
میکنند» .یعنی همواره دعاگویشان هستید که اهلل هدایتشان کند و مشاوران و
همنشینان خوبی در اختیارشان بگذارد و به آنها توفیق عدالتگستری عطا نماید و
دیگر دعاهای نیکی که در حقّ پیشوایان عادل صورت میگیرد .آنها نیز برای زیردستان
و شهروندان خود دعا میکنند و میگویند :پروردگارا! مردم ما را نیک و شایسته بگردان
و توفیقشان بده که به فرمانهای تو عمل نمایند.
اما بدترین زمامداران« ،کسانی هستند که شما از ایشان متنفرید»؛ زیرا به وظایف
خود عمل نمیکنند و حقوق شهروندان خود را بهجا نمیآورند .در نتیجه مردم از آنها
خوششان نمیآید .پس از مدتی این بغض و تنفر دو سویه میگردد؛ مردم از چنین
حکامی بیزارند و از آنها سرکشی میکنند؛ لذا حکام نیز از مردم نافرمان متنفر میشوند
و کار بهجایی میرسد که یکدیگر را نفرین میکنند؛ مردم به حکام ناسزا میگویند و
حکام به مردم.
لذا حکام و پیشوایان ،بر دو دستهاند :گروهی که به وظایف خود عمل میکنند و
این امر به محبتی دو سویه و متقابل در میان آنها و مردم میانجامد .و دستهی دیگر،
شرح ریاضالصالحین 141
بدترین زمامداران هستند که مردم از آنها متنفرند و آنها نیز از مردم بیزارند و برای
یکدیگر دعای بد میکنند و به همدیگر ناسزا میگویند.
و اما حدیث عیاض بن حمار؛ در این حدیث آمده است :پیامبر فرمود« :اهل
بهشت سه دستهاند :حاکم و صاحبقدرتِ عادلی که -در فرمانبرداری از اهلل و اجرای
شریعتش -موفّق باشد .»...صاحبقدرت ،شامل همهی مسؤوالن در ردههای مختلف
میگردد؛ چه حاکمی که در رأس حکومت قرار دارد و چه مسؤوالن ردهی پایین.
اگر مسؤول یا حاکمی عادل باشد و عدالت را دربارهی زیردستان خود رعایت کند،
در جرگهی اهل بهشت قرار میگیرد.
مسؤول یا حاکمِ موفق ،کسیست که راه درست و شایسته را در پیش میگیرد و در
مسیری حرکت میکند که خیر و صالح مردم است .چنین شخصی ،بهشتیست.
پیشتر این نکته بیان شد که پیشوای عادل ،جزو هفت گروهیست که روز قیامت
در سایهی اهلل جای میگیرند و آن روز هیچ سایهای جز سایهی اهلل وجود ندارد.
شاهد موضوع همین بخش حدیث است« :حاکم و صاحبقدرتِ عادلی که -در
فرمانبرداری از اهلل و اجرای شریعتش -موفّق باشد» .در ادامهی حدیث آمده است« :و
مرد مهربان و دلسوزی که به خویشاوندان خود و هر مسلمانی مهر میورزد» .به بندگان
خدا ،به فقرا ،به ضعفا ،به خردساالن و به هرکسی که سزاوار مهر و شفقت است ،محبت
میکند و نرمدل یا دلسوز است و سنگدل نیست و نسبت به همه دلسوزی میکند.
«و هر مرد نیازمند و عیالواری که عزت نفس دارد و خویشتندار است» .یعنی دست
نیاز پیشِ کسی دراز نمیکند و از بس مناعت طبع دارد ،مردم او را ثروتمند میپندارند .و
«عیالوار است»؛ یعنی هم فقیر است و هم عیالوار .بااین حال شکیبایی میورزد و آدمِ
زحمتکش و پرتالشیست؛ کار حالل را ننگ نمیداند .لذا ریسمان برمیدارد و با
جمعآوری هیزم و فروش آن ،امرار معاش میکند یا داس بهدست میگیرد و به عنوان
کارگر روزمُزد در مزارع دیگران کار میکند تا لقمهنانی برای خود و خانوادهاش کسب
کند؛ اما دست نیاز پیشِ کسی دراز نمیکند و با اینکه فقیر و عیالوار است ،شکیبایی
میورزد .چنین شخصی ،بهشتیست .اهلل متعال ما را در زمرهی بهشتیان قرار دهد.
***
-34باب :وجوب فرمانبرداری از پیشوایان و زمامداران در
چارچوب شریعت و حرام بودن اطاعت از آنها در برابر معصیت
و نافرمانی از خداوند
( )۶صحیح بخاری ،ش)7055 ،6844( :؛ و صحیح مسلم ،ش.0228 :
( )1صحیح بخاری ،ش7616 :؛ و صحیح مسلم ،ش.0227 :
( )۳صحیح مسلم ،ش.0240 :
شرح ریاضالصالحین 142
َ ى َ َّ ى َ َّ ُ ُ َ ر َ َ َُ َُ ٌ ر َ
ارق للجماع ِة ،فإنه یموت مِیتة جاهِلیة» .
ويف روای ٍة َل « :ومن مات وهو مف ِ
ترجمه :ابنعمر $میگوید :از رسولاهلل شنیدم که میفرمود« :هرکس دست از
اطاعت و فرمانبرداری -از پیشوای مسلمانان -بکشد ،روز قیامت بدون دلیل و حجت
با اهلل روبهرو میشود و هرکس در حالی بمیرد که در گردنش پیمانی -نسبت به پیشوای
مسلمانان -نیست ،به مرگ جاهلی -و بر گمراهی -مرده است».
در روایتی دیگر از مسلم ،آمده است« :هرکس در حالی بمیرد که جماعتِ مسلمانان
را ترک گفته است ،بهیقین به مرگ جاهلی -یعنی بر گمراهی -میمیرد».
شرح
مؤلف /میگوید« :وجوب فرمانبرداری از پیشوایان و زمامداران در چارچوب
شریعت و حرام بودن اطاعت از آنها در برابر معصیت و نافرمانی از خداوند .»و
سپس به این آیه استدالل کرده است که اهلل متعال میفرماید:
ُ ُ ُ ذ ذ
ىَٱلَمَ َِرَمِنكمَ﴾ [النساء]٢٩ :
ّللَوأط ُ
ِيعواََٱ ذلر ُسولََوأو ِ َ يأ ُّيهاَٱَّلِينََءام ُنوَاََأط
ِيعواََٱ َ ﴿ ىَ
ای مومنان! از اهلل اطاعت کنید و از پیامبر فرمان ببرید و نیز از صاحبان امرتان
(فرمانبرداری نمایید).
علما گفتهاند :پیشوایان ،دو دستهاند :علما ،و حکام (مسؤوالن حکومتی).
علما ،اولیای امور دینی یا پیشوایان دینی هستند که شریعت و آموزههای دینی را
برای مردم بیان میکنند و مردم را به سوی حق و حقیقت رهنمون میشوند .و حکام،
پیشوایان یا مسؤوالن اجرایی دستورهای شرعی هستند و وظیفه دارند امنیت را برقرار
کنند و مردم را به پایبندی بر شریعت ملزَم سازند .لذا شرحِ وظایفِ هر دسته از
پیشوایان ،روشن است.
البته ناگفته نماند که پیشوایانِ اصلی ،علما میباشند؛ زیرا این علما هستند که
شریعت را بیان میکنند و به حکام میگویند :این ،شریعت الهیست؛ پس به آن عمل
کنید .و حکام راهی به سوی علوم دینی ندارند ،مگر از طریق علما و زمانی میتوانند
مجری احکام شرعی باشند که شریعت را از طریق علما بیاموزند.
همچنین علما بر کسی اثر میگذارند که در قلبش دین و ایمان باشد؛ زیرا کسی
از علما حرفشنوی دارد و به رهنمودهایشان عمل میکند که دین و ایمان در قلبش
143 باب :وجوب فرمانبرداری از زمامداران در چارچوب شریعت...
جای دارد .ولی کسی از حاکم اطاعت میکند که از قدرت و موقعیت حاکم میترسد؛
حتی اگر سستایمان باشد؛ لذا گاه از حکام بیش از علما میترسد؛ و چهبسا در
پارهای از موارد ترسِ برخی از مردم از حکام ،بیش از ترس از خداست! پناه بر اهلل.
البته امت اسالمی به علما و حکام ،نیازمندند؛ از اینرو بر امت اسالمی واجب
است که از علما و حکام ،اطاعت کنند .روشن است که پیروی از علما و حرفشنوی
از حکام ،باید تابعِ اطاعت از اهلل متعال باشد؛ زیرا اهلل میفرماید:
ُ ُ ُ ذ
ّللَوأط ُ
[النساء ]٢٩ : ِيعواََٱ ذلر ُسولََوأو ِ َ
ىَٱلَمَ َِرَمِنكمَ﴾ ِيعواََٱ َ
﴿أ ط
از اهلل اطاعت کنید و از پیامبر فرمان ببرید و نیز از صاحبان امرتان.
و نفرمود« :وأطيعوا أویل األمر منكم»؛ یعنی اطاعت از صاحبان امر را بهطور
مستقل ذکر نکرد؛ زیرا اطاعت از حکام و علما ،تابعِ اطاعت از اهلل و پیامبرِ اوست .لذا
اگر صاحبان امر ،به معصیت و نافرمانی از اهلل دستور دهند ،نباید از آنها اطاعت
کرد؛ زیرا ولی امرِ اعظم و برتر ،اهلل متعال است که فراتر از اینها قرار دارد و اطاعت
از دیگران در برابر نافرمانی از او درست نیست.
روایتیست بدین مضمون که یکی از احادیثی که مؤلف /در این باب ذکر کرده،
عبداهلل بن عمر $میگوید :پیامبر فرمود« :حرفشنوی و فرمانبرداری از فرمانروایان
بر هر مسلمانی واجب است؛ چه این فرمانها برایش خوشایند باشد و چه ناگوار؛ مگر
اینکه به گناه و معصیتی امر شود که در این صورت حرفشنوی و اطاعت ،درست
نیست» .ساختار جمله ،در این حدیث بهگونهایست که در آن بهروشنی به وجوب
اطاعت از فرمانروایان اشاره شده است؛ یعنی بر هر مسلمانی به مقتضای مسلمان
بودنش ،واجب است که بخواهد یا نخواهد ،از ولی امر اطاعت کند؛ حتی اگر او را به
چیزی فرمان دهد که برایش ناگوار است .لذا اجرای فرمان ولی امر بر او واجب
میباشد؛ مگر اینکه فرمانروا به معصیت و نافرمانی از اهلل دستور دهد؛ زیرا اطاعت و
فرمانبرداری از اهلل ،فراتر از هر اطاعتیست و اطاعت از مخلوق در جهتِ نافرمانی از
خالق ،جایز نیست.
برخی گمان میبرند که اطاعت از حکام و صاحبان امر ،فقط زمانی واجب است که
بهطور کامل و در تمام جنبهها ،درستکار باشند .این ،پندار نادرستیست و تنها
شرح ریاضالصالحین 144
«خوارج» بر این باور بودهاند که اطاعت از حکام ،منوط به اینست که در همهی مسایل
ریز و درشت ،مطابق حکم اهلل ،عمل کنند .ولی دیدگاه درست ،اینست که حاکمان،
باید مجری احکام الهی باشند ،اما در مورد یا مواردی که مطابق شریعت ،عمل نمیکنند،
باید از آنها نافرمانی کرد و در سایر موارد ،اطاعت از آنها واجب است .لذا این ،ردی
بر دیدگاه کسانیست که میگویند :از حکام و فرمانروایان ،فقط در مواردی اطاعت
میکنیم که اهلل متعال به ما دستور داده است .یعنی اگر به ما دستور دهند که نماز
بخوانید ،نماز میخوانیم و اگر به ما امر کنند که زکات دهید ،زکات میدهیم؛ اما اگر ما
را به کاری فرمان دهند که دلیلی شرعی ندارد یا در شریعت نیامده است ،بر ما واجب
نیست که از آنها اطاعت نماییم؛ زیرا اگر در چنین مواردی از آنها اطاعت کنیم ،آنان را
در جایگاه قانونگذار و شارع قرار دادهایم.
این ،دیدگاهِ نادرستیست که با آموزههای کتاب و سنت تعارض دارد؛ زیرا پذیرش
چنین دیدگاهی بدین معناست که ما فرقی در میان حکام و دیگران نگذاشتهایم؛ هر
مسلمانی امر به معروف و نهی ازمنکر میکند و از او اطاعت میشود .لذا ما وظیفه داریم
که در آنچه اهلل به ما امر نکرده است ،از حکام و فرمانروایان اطاعت کنیم؛ یعنی اگر
حکام به ما دستوری میدهند که در شریعت از آن نهی نشده است یا ما را به کاری امر
میکنند که حرام نیست ،اطاعت از آنها و اجرای فرمانشان بر ما واجب میباشد .پس
اجرای آن دسته از دستورالعملهای حکومتی که مغایر شرع نیست ،بر ما واجب است؛
زیرا اطاعت از حکام ،اجرای فرمان اهلل و نیز رهنمود پیامبر مبنی بر اطاعت و
حرفشنوی از فرمانروایان است که به حفظ امنیت و دوری از آشوب و شورش بر
حکام میانجامد .لذا اگر بگوییم :ما فقط در کارهایی از آنها پیروی میکنیم که اهلل
متعال دستور داده است ،این بدین معناست که از آنها اطاعت نمیکنیم.
پارهای از دستورالعملهای حکومتی با شرع ،مغایرت ندارند؛ اما در شریعت بهطور
مشخّص ذکر نشدهاند[ .مانند آییننامهها و مقررات راهنمایی ورانندگی] .برخی از مردم
میگویند :ما از این دستورالعملها اطاعت نمیکنیم .به اینها باید گفت که اجرای این
مقررات بر شما واجب است و اگر اطاعت نکنید ،گنهکار و سزاوار عقوبت الهی شده ،از
سوی حکام نیز مجازات میشوید.
141 باب :وجوب فرمانبرداری از زمامداران در چارچوب شریعت...
حکام وظیفه دارند چنین کسانی را توبیخ نمایند؛ زیرا اهلل متعال به فرمانبرداری از
حکام دستور داده است و اینها با چنین رویکردی از فرمانِ اهلل سرپیچی میکنند و
این ،معصیت و نافرمانی از اهلل متعال است و هر انسانی که از اهلل نافرمانی کند ،متناسب
با نظرِ حاکم یا قاضی ،توبیخ و مجازات میگردد.
به عنوان مثال مقررات رانندگی جزو آن دسته از دستورالعملهای حکومتیست که
با شریعت ،مغایرت ندارد؛ لذا بیتوجهی به مقررات رانندگی ،جایز نیست و تخلف از
آن ،گناه و معصیت بهشمار میآید؛ مانند عبور از چراغ قرمز ،حرکت در جهتِ مخالف،
حرکتهای مارپیچی و نمایشی و امثال آن .اجرای این دستورالعملها که از آن به عنوان
مقررات راهنمایی و رانندگی یاد میشود ،واجب است .یعنی وقتی چراغ قرمز است ،بر
شما واجب است که توقف کنید و بدانید که عبور از چراغ قرمز ،معصیت است؛ نگویید:
خداوند چنین دستوری نداده است .اینها قوانین بشریست که نهادهای حکومتی سرِ
هم کردهاند و ما را به اجرای آن ،ملزَم ساختهاند .لذا اگر از چراغ قرمز عبور کنید ،با زبان
حال ،به پروردگارتان گفتهاید :از والیان و صاحبان امر ،اطاعت نمیکنم .پناه بر اهلل! در
صورتی که اهلل میفرماید:
ُ ُ ُ ذ ذ
ىَٱلَمَ َِرَمِنكمَ﴾ [النساء ]٢٩ :
ّللَوأط ُ
ِيعواََٱ ذلر ُسولََوأو ِ َ يأ ُّيهاَٱَّلِينََءام ُنوَاََأط
ِيعواََٱ َ ﴿ ىَ
ای مؤمنان! از اهلل اطاعت کنید و از پیامبر فرمان ببرید و نیز از صاحبان امرتان
(فرمانبرداری نمایید).
معروف است که در تقاطعها ،حق تقدم با کسیست که در مسیرِ اصلی حرکت
میکند؛ لذا مطابق این قانون باید هنگام ورود از مسیر فرعی به اصلی ،حق تقدم را
رعایت کنید .همهی دستورالعملهای حکومتی که مخالف شریعت نیست ،اینگونه
هستند و پایبندی به آنها واجب است؛ و اگر از دستورهای حکومتی که مخالف
شریعت نیست ،اطاعت نکنیم ،نابسامانی و هرج و مرج پدید میآید و هرکس به میلِ
خود رفتار میکند و پیشوایان مسلمانان ،از چشم مردم میافتند و بدینسان حکام،
فرمانروایانی بدون امر و فرماندهی میشوند و قاضیان ،در موقعیتی قرار میگیرند که
قضاوتشان بیاعتبار میگردد؛ یعنی حکامِ بدون حکم و قاضیانِ بدون قضاوت!
لذا اطاعت و فرمانبرداری از زمامداران ،واجب است؛ مگر اینکه به نافرمانی از
اهلل دستور دهند .مثالً اگر بگویند :برای نماز جمعه یا جماعت به مسجد نروید ،نباید
شرح ریاضالصالحین 141
از آنها اطاعت کرد .همچنین اگر خواهان ظلم و ستم به کسی باشند ،اطاعت از آنها در
این زمینه درست نیست .لذا اگر به تراشیدن ریش دستور دهند ،حکمشان بیاعتبار است
و اطاعت از آنها جایز نمیباشد؛ بهویژه اگر به سربازان تحت فرماندهی خود حکم
کنند ،به آنها میگوییم :اطاعت از این دستور درست نیست و کسانی که به سربازان
تحت فرماندهی خود دستور میدهند که ریش خود را بتراشند ،گنهکارند؛ زیرا با حکم
اهلل و پیامبرش مخالفت کردهاند.
همچنین اگر دستور دهند که لباس خود را بلند و پایینتر از قوزک پا قرار دهند؛
میگوییم :نباید از این دستور اطاعت کرد؛ زیرا بلند بودن لباس تا زیر قوزکِ پا حرام
است و اگر ما را به عملِ حرامی دستور دهید ،از شما اطاعت نمیکنیم؛ زیرا حکم
پروردگار ما و شما ،از حکمِ ما و شما فراتر است.
پس دستورهای صاحبان امر و فرمانروایان ،سه گونه است:
نخست :همان دستوری را میدهند که اهلل متعال داده است؛ در چنین مواردی
اطاعت از حکام و فرمانروایان ،واجب است؛ زیرا:
-۶دستورشان جزو فرمانهای الهیست.
-1هر کسی هم چنین دستوری بدهد ،باید از او اطاعت کرد؛ زیرا وقتی کسی ،شما
را به انجام عمل نیکی فرمان دهد که واجب است ،باید آن را اجرا کنید.
دوم :به معصیت و نافرمانی از اهلل دستور میدهند .اینجا نباید از آنها اطاعت
کرد و اگر بهخاطر سرپیچی از چنین فرمانی ،شما را شکنجه کنند ،روز قیامت مجازات
خواهند شد؛ به دو دلیل:
بهخاطر پایمال کردن حقّ اهلل؛ زیرا به معصیت و نافرمانی از اهلل دستور
دادهاند.
بهخاطر حقّ شما؛ زیرا به شما ستم کردهاند و باید پاسخگوی این ستم باشند.
آنها ،خود مانند شما بندهی پروردگار هستند و نافرمانی از اهلل ،نه برای شما
درست است و نه برای آنها.
سوم :اگر به چیزی دستور دهند که شریعت نه به آن دستور داده و نه از آن نهی
کرده است ،اطاعت از آنها در چنین مواردی واجب است و اگر از آنها اطاعت نکنید،
147 باب :وجوب فرمانبرداری از زمامداران در چارچوب شریعت...
گنهکار میشوید و این حق را دارند که شما را بهخاطر سرپیچی ،توبیخ کنند؛ زیرا از
فرمان الهی دربارهی اطاعت از آنها سرپیچی کردهاید .از اینرو پیامبر فرمود:
«حرفشنوی و فرمانبرداری از فرمانروایان بر هر مسلمانی واجب است؛ چه این
فرمانها برایش خوشایند باشد و چه ناگوار؛ مگر اینکه به گناه و معصیتی امر شود که
در این صورت حرفشنوی و اطاعت ،درست نیست».
بدتر از این پندار کسیست که به پیمان بستن با حاکم ،اعتقاد ندارد و میگوید :من
با حاکم بیعت نکردهام و هیچ تعهدی نسبت به او ندارم؛ چنین پندار یا چنین سخنی
بدین معناست که از حاکم اطاعت و حرفشنوی نخواهم داشت و او بر من حق والیت
ندارد .این ،رویکردِ بسیار زشتیست .زیرا رسولاهلل خبر داده است :هرکس بدون
بیعت با پیشوای مسلمانان بمیرد ،یا در حالی بمیرد که پیشوایی ندارد ،به مرگ جاهلی
مرده است؛ یعنی به مرگ اسالم نمرده و مرگش ،مرگ جاهالن است و سزایش را نزد
اهلل خواهد دید.
لذا بر هر انسانی واجب است که پیشوا یا امیری داشته باشد که در چارچوب
شریعت ،از او اطاعت کند؛ اگر کسی بگوید« :من ،خودم با حاکم پیمان نبستهام»،
میگوییم :بیعت بستن بر آحاد مردم و یکایک شهروندان واجب نیست؛ بلکه بیعت از
سوی بزرگان و سرآمدان جامعه منعقد میگردد .از اینرو میگوییم :مگر عموم مردم با
ابوبکر ،عمر ،عثمان و علی بیعت کردند؟ خیر؛ بچهها ،زنها و سالخوردگانِ ناتوان،
با اینها بیعت نکردند؛ اهالی مکه یا طائف برای بیعت با اینها رهسپار مدینه نشدند و
بلکه خبرگان مردم در مدینه با خلفا بیعت کردند و بدینسان بیعت با توافق و تعهد
سرآمدان جامعه به انجام رسید.
بیعت بر آحاد جامعه ،نه واجب است و نه ممکن .عموم مردم ،تابعِ سرآمدان و
خبرگان خود هستند و هرکس سرآمدان جامعه با او بیعت کنند ،ولی امر مسلمانان
بهشمار میآید و اطاعت از او در حدود دین و شریعت ،واجب است .لذا اگر کسی در
حالی بمیرد که معتقد باشد پیشوایی ندارد ،به مرگ جاهلی مرده است .یعنی مانند مردم
دوران جاهلیت ،گمراه بوده است.
***
شرح ریاضالصالحین 148
ر ُر َ َر ُ ر َ ُ َ ُ َ َ َ ُ ُ َ َ
وإن استع ِمل علیك رم
-622وعن أن ر ٍس قال :قال رسول اهللِ« :ا ِسمعوا وأطِیعواِ ،
ُ َ ٌَ ٌّ َ َ َّ رٌ
()۶
حبَش کأن َرأسه زبِيبة»[ .روایت بخاری] عبد
ترجمه :انس میگوید :رسولاهلل فرمود« :از امیر خود حرفشنوی و اطاعت
کنید؛ گرچه بردهای حبشی و سیهفام بر شما گماشته شود که سَرَش بهاندازهی کشمش،
کوچک باشد».
ُ ر َ َ ر َ َّ ر ُ َ َّ ُ َ َ َ ُ ُ
رسك
-621وعن أيب هریرةَ قال :قال رسول اهللِ« :علیك السمع والطاعة يف ع ِ
ُر َ َ ر َ َ َ ر َ َ َ َر
()1
ومكرهِك وأث َر ٍة علیك»[ .روایت مسلم] رسك ومنش ِطك
وي ِ
ترجمه :ابوهریره میگوید :رسولاهلل فرمود« :حرفشنوی و اطاعت از امیر -
در هر شرایطی -در سختی و آسانی ،در خوشی و ناخوشی ،و زمانی که نسبت به تو
تبعیض و حقکُشی صورت میگیرد ،بر تو واجب است».
شرح
مؤلف /در ادامهی احادیثی که در این باب ،ذکر کرده ،حدیثی بدین مضمون
آورده است که :انس بن مالک میگوید :رسولاهلل فرمود« :از امیر خود حرفشنوی
و اطاعت کنید؛ گرچه بردهای حبشی و سیهفام بر شما گماشته شود -یا بر شما مسلط
گردد -که سَرَش بهسان کشمش باشد».
اینجا روی سخن پیامبر با عربها بود؛ یعنی به آنها فرمود :اگر بردهای حبشی،
نه عرب بر شما گماشته شود یا بر شما چیره گردد که پشت در پشت و از هر جهت،
برده است ،از او اطاعت کنید .موهای سرِ اهالی حبشه ،حلقهمانند میباشد و مثل
کشمش بهنظر میرسد .رسولاهلل این را برای مبالغه بیان فرمود؛ یعنی اگر چنین
بردهای بر شما مسلط گردد ،باید از او اطاعت کنید؛ چه در مقام واالترین مقام حکومتی
باشد و چه به عنوان مسؤول یا کارگزاری منطقهای بر شما گماشته شود .در هر صورت
باید از او اطاعت کنید .لذا اگر بهفرض مثال شخصی از پایینترین طبقات اجتماعی،
قدرت را بهدست گیرد ،بر ما واجب است که از او اطاعت کنیم؛ زیرا علت ،یکیست.
چون اگر از او اطاعت نکنیم ،هرج و مرج و نابسامانی پدید میآید و امنیت از میان
میرود و ناامنی همه جا را میگیرد .خالصه اینکه اطاعت از والیان و فرمانراویان،
واجب است؛ مگر در مواردی که به معصیت و نافرمانی از اهلل دستور میدهند.
و اما حدیث ابوهریره؛ در این حدیث آمده است :پیامبر فرمود« :حرفشنوی
و اطاعت از امیر -در هر شرایطی -در سختی و آسانی ،در خوشی و ناخوشی ،و زمانی
که نسبت به تو تبعیض و حقکُشی صورت میگیرد ،بر تو واجب است».
منظور از خوشی و ناخوشی ،اینست که اگر فرمانی به تو بدهند که مطابق میلِ تو
باشد یا نباشد ،باید اطاعت کنی؛ همچنین فرقی نمیکند که اجرای آن سخت باشد یا
آسان .در هر صورت ،اطاعت واجب است؛ مگر در مواردی که به معصیت و نافرمانی از
اهلل دستور دهند .پس اگر ثروتمند هستی ،نباید به بهانهی ثروتی که داری از فرمان
حاکم سرپیچی نمایی و اگر فقیر هستی ،نگو :مرا با حکام چهکار؟ آنها ثروتمند هستند
و من ،فقیرم .لذا اگر حکام از بهترین امکانات برخوردار باشند ،در کاخ زندگی کنند و
سوارِ بهترین ماشینها شوند و لباسهای شیک و زیبایی بپوشند و ما از چنین امکاناتی
برخوردار نباشیم ،باز هم وظیفه داریم از آنها اطاعت کنیم؛ نباید بگوییم :چرا از اینها
اطاعت کنم که بهترین زندگی را دارند و من ،خانهای گِلی هم برای سکونت ندارم.
چنین رویکردی بر ما حرام است؛ بلکه باید از آنها اطاعت کنیم .زیرا آنها موقعیت و
وظیفهی خود را دارند و ما ،وظایف خود را داریم؛ ما باید اطاعت کنیم و آنها باید
خیرخواه ما باشند و مطابق رهنمود پیامبر بر ما حکم برانند.
َ َ
َبوا َح ََّّت تلق ْو ِِن لَع ك ْم َستَلْ َق ْو َن َب ْعدي أَثَ َر ًة ْ
فاص ُ َّ ُ
پیامبر به انصار فرمود« :إِن
ِ
ْ
اِل ْو ِض» )۶(.یعنی« :پس از من ،تبعیض و حقکُشی خواهید دید؛ پس صبر کنید تا مرا در
کنار حوض مالقات نمایید» .این را هزار و چهارصد سالِ قبل به انصار فرمود .گویا از
همان زمان ،حکام حقوق مردم را ادا نمیکردهاند .لذا بنا بر فرمودهی رسولاهلل،
تبعیضها و حقکُشیهایی که حکام انجام میدهند ،مانع از این نیست که مردم از آنها
اطاعت نکنند؛ بلکه اطاعت از آنها در هر شرایطی واجب است؛ جز در مواردی که به
معصیت و نافرمانی از اهلل دستور دهند.
همانطور رفتار گردد .و هرکس با حاکمی بیعت کرد و با دست و دلِ خویش با او پیمان
بست ،باید هرچه میتواند از او اطاعت کند و اگر کسی بر سرِ قدرت با حاکم نزاع کرد،
گردنش را بزنید».
شرح
مؤلف /در باب وجوب اطاعت از زمامداران ،حدیثی بدین مضمون ذکر کرده
است که :ابنعمرو $میگوید« :با پیامبر در سفر بودیم و جایی اتراق کردیم» .مردم
پراکنده شدند و هرکسی به کاری مشغول شد« .یکی چادرش را نصب میکرد؛ برخی
مسابقهی تیراندازی میدادند و عدهای مشغول چراندن شتران خود بودند» .و این ،عادت
مردم است که وقتی در مسافرت هستند و جایی اتراق میکنند ،هرکس به کاری مشغول
میشود.
«در این میان ،منادی رسولاهلل اعالم کرد :نماز ،برپاست» .اعالم نماز کسوف
اینگونه است؛ همچنین برای گردآمدن مردم در نزد امیر یا فرمانده ،به جای اینکه اعالم
کنند فالنجا جمع شوید ،میگفتند :نماز برپاست.
لذا همه نزدِ رسولاهلل جمع شدند .رسولاهلل برای آنها سخنرانی کرد و فرمود:
«هر پیامبری پیش از من وظیفه داشت امتش را به بهترین چیزی که خیر و صالحشان را
در آن میدانست ،راهنمایی کند و آنها را از آنچه برای آنها بد میدانست ،برحذر
بدارد».
همهی پیامبران خیرخواه امت خود بودند و نیک و بد را برایشان بیان میکردند و
آنها را به سوی خیر و نیکی تشویق مینمودند و از بدیها برحذر میداشتند.
علما و طالب علم نیز وظیفه دارند نیک و بد را برای مردم بیان کنند ،آنها را به
خیر و نیکی فرا بخوانند و آنان را از شر و بدی برحذر بدارند؛ زیرا علمای این امت،
وارثان پیامبران هستند و پس از پیامبر اکرم پیامبری نمیآید و با بعثت محمد
مصطفی ،نبوت پایان یافت و تنها علمای این امت هستند که دین و شریعت را فرا
میگیرند و باید بهجای پیامبران ،مردم را به خیر و نیکی فرا بخوانند و آنها را از بدیها
منع کنند و نیک و بد را برایشان بیان نمایند .سپس پیامبر بیان فرمود« :عافیت و
سالمتِ این امت از فتنهها ،در ابتدای آن نهاده شده است» .در دوران پیامبر و نیز در
شرح ریاضالصالحین 112
دوران ابوبکر و عمر $فتنهای در این امت وجود نداشت تا اینکه غالمِ مغیره به نامِ
ابولؤلؤ که مجوسی پلید و بدطینتی بود و نسبت به امیر مؤمنان ،عمر کینه داشت،
عمر را به شهادت رساند .وقتی عمر برای نماز صبح جلو رفت ،ابولؤلؤ با خنجری
دو سَر که آغشته به سم بود و دستهاش در وسط قرار داشت ،به عمر ضربه زد؛
بهگونهای شکمِ آن بزرگوار پاره شد .عمر سه روز زنده بود و آنگاه جان به جان
آفرین سپرد.
ابولؤلؤ ،این مرد خبیث پس از ترور عمر ،گریخت؛ مردم به دنبالش دویدند .در
این تعقیب و گریز ،سیزده نفر کشته شد؛ زیرا خنجر ابولؤلؤ ،دو سَر بود و دستهاش در
وسط قرار داشت؛ وی خنجر را به چپ و راست حرکت میداد تا اینکه یکی از
صحابه ،زیلویی حصیری روی ابولؤلؤ انداخت و ابولؤلؤ خودکشی کرد .از آن زمان فتنه
سر برآورد.
پیامبر در این حدیث بیان فرمود که فتنهها یکی پس از دیگری میآید و هر
یک از فتنهی پیش از خود ،بدتر و سنگینتر است؛ در نتیجه فتنهی پیش از خود را
سبک میگرداند .پیامبر فرمود« :فتنههایی پدیدار میگردد که هریک از آنها
بهقدری سنگین و شدید است که فتنههای پیش از خود را سبک و خفیف میگرداند؛
چنانکه فتنهای پیش میآید و مؤمن میگوید :این ،مایهی هالکت من است» .زیرا
همینکه فتنه نمایان میشود ،مؤمن آن را بزرگ و شدید میبیند و آن را مایهی
هالکت امت میپندارد .اما فتنهای دیگر میآید که فتنهی نخست نسبت به آن ،سبکتر
است .مؤمن همینکه فتنهی بزرگتر را میبیند ،میگوید :این ،همان فتنهی هالکتبار
است و فتنهی پیشین بر او آسان میگردد .اهلل متعال ما را از فتنهها در پناه خویش
قرار دهد؛ البته مؤمن در این شرایط سخت و ناگوار ،شکیبایی میورزد و به اهلل
َ َ َّ َ َ ْ َ َ َّ ُ َّ ِّ َ ُ ُ َ ْ َ َ
اب
اب جهنم و ِمن عذ ِ پناه میبرد و در هر نمازی میگوید« :اللهم إِي أعوذ بِك ِمن عذ ِ
113 باب :وجوب فرمانبرداری از زمامداران در چارچوب شریعت...
( )۶صحیح مسلم ،ش 422 :بهنقل از ابوهریره؛ در صحیح بخاری نیز حدیثی به همین مضمون آمده
است؛ ر.ک :بخاری ،ش.0277 :
شرح ریاضالصالحین 114
ُيُ َر ُ َ َّ ر َ ُ َ ر ُ ُ َ َ َ ر َ َ ر ُ ُ َّ َ ُ َ َ َ ُ ُ
سأَل ،فقال َرسول اهللِ« :اسمعوا وأطِیعوا ،فإنما علی ِه رم ماَحلوا تأمرنا؟ فأعرض عنه ،ثم
ُيرُ َر ُ
()۶
وعلیكم ما َحلت رم»[ .روایت مسلم]
ترجمه :ابوهُنیده ،وائل بن حُجر میگوید :سلمه بن یزید جُعفی از رسولاهلل
سؤال کرد و گفت :ای پیامبر خدا! اگر امیرانی بر ما قدرت بیابند که حقّ خود را از ما
بخواهند ،اما حقّ ما را ندهند ،به ما چه دستور میدهید؟ -چهکار کنیم؟ -پیامبر از
او روی گرداند و جوابش را نداد؛ اما سلمه دوباره سؤال کرد .پیامبر فرمود:
«حرفشنوی و اطاعت نمایید؛ زیرا آنها وظیفه و مسؤولیت خویش را دارند و شما
نیز وظیفه و مسؤولیت خود را دارید».
ََ ٌ َّ َ َ ُ ُ َ ر َ َ َ ُ ُ ر ُ َ
بن مسعو ٍد قال :قال َرسول اهللِ« :إِنها ستكون بع ِدى أث َرة ِ -622وعن عب ِداهلل
َ َر ُ ُ َ ُّ َ ر َّ َّ ول اهللِ َفما تَ ُ َ ُ َ َ ُ َ َ َُ ُ ٌ ُ ر
أمرنا؟ قال« :تؤدون احلق اَّلي علیك رم ور تنكِرونها» ،قالوا :یا رس وأم
ُ َّ َ ر َ
()1
وتسألون اّلل اَّلي لك رم»ٌ [ .
متفق عليه]
ترجمه :عبداهلل بن مسعود میگوید :رسولاهلل فرمود« :پس از من،
خودخواهی یا تبعیض و حقکُشی و اموری پدید خواهد آمد که آنها را نمیپسندید».
گفتند :ای رسولخدا! فرمان شما به ما (در چنین شرایطی) چیست؟ فرمود« :حقی را
که بر شماست ،ادا کنید و حقّ خود را از اهلل ،درخواست نمایید».
رى َ َ َ َ ر َ َّ َّ ُ
ِریه ِ شيئا
عباس رِض اهلل عنهما أن رسول اّلل قال« :من ک ِره مِن ِ
م أ ٍ -626وعن ابن
ى َّ ى ى َ َ َ َ َ ر َّ ُ َ َ َ َ َ ُّ َ
()۳
متفق عليه]
ربا مات مِیتة جا ِهلِیة»ٌ [ .ان ِشصرب ،فإنه من خرج مِن السلط ِ
فلی ِ
ترجمه :ابنعباس $میگوید :رسولاهلل فرمود« :هرکس عمل یا رفتار
ناخوشایندی از امیرش ببیند ،صبر کند؛ زیرا کسی که بهاندازهی یک وجب از فرمانِ حاکم
خارج شود -و بر همین حالت بمیرد -به مرگ جاهلیت (بر گمراهی) مرده است».
شرح
احادیثی که مؤلف /در باب وجوب اطاعت از ولی امر ذکر کرده ،نشانگر چند
نکته است:
یکم :در حدیث وائل بن حُجر آمده است :از رسولاهلل دربارهی امیران و
حاکمانی پرسیدند که حقّ خود را از مردم میخواهند ،اما به وظایف خود نسبت به مردم
عمل نمیکنند؛ از رسولاهلل سؤال شد :با چنین حاکمانی چه کار کنیم؟
منظور از امیران و حاکمان ،همهی مسؤوالن از پایینترین مقام تا واالترین مقام
حکومتی هستند؛ زیرا هر مسؤولی ،رییسی باالتر از خود دارد تا اینکه حُکم به اهلل
میرسد و اهلل حاکم مطلق است.
از رسولاهلل دربارهی حکام و زمامدارانی سؤال شد که از مردم انتظار
فرمانبرداری دارند و از آنها میخواهند که در جنگ و جهاد و دیگر مطالبات و
خواستههای مسؤوالن و زمامداران خویش ،با آنان همکاری نمایند؛ اما خود حقوق مردم
را بهجا نمیآورند ،به آنها ستم میکنند و حق و حقوقشان را ضایع میگردانند.
رسولاهلل از پرسشگر روی گرداند؛ گویا دوست نداشت چنین پرسشهایی مطرح
شود یا واردِ چنین مباحثی گردد .اما سؤالکننده ،دوباره سؤالش را پرسید .پیامبر
دستور داد به وظایف خود عمل کنیم و حقوق حکام را بهجا آوریم؛ زیرا آنها وظیفه و
مسؤولیت خود را دارند و ما ،وظیفه و مسؤولیت خود را .ما وظیفه داریم از آنها
اطاعت کنیم و آنها وظیفه دارند در میان ما به عدالت حکم برانند ،به هیچکس ستم
نکنند ،مجری قوانین الهی و شریعتش در زمین باشند و با دشمنانِ اهلل جهاد کنند .این،
بخشی از وظایف آنهاست و چه خوب است به وظایف خود عمل کنند؛ اما اگر به
وظایف خود عمل نکردند ،ما نباید به آنها بگوییم که چون شما وظیفهشناس نیستید ،ما
هم به وظایف خود عمل نمیکنیم .این ،حرام است .وظیفهی ما اینست که اطاعت
کنیم ،با آنان در جهاد شرکت نماییم ،در جمعه و جماعات و در اعیاد ،پشت سرشان
نماز بخوانیم و حقّ خود را از اهلل درخواست نماییم.
این ،همان نکتهایست که در حدیث بهروشنی ذکر شده و مؤلف /نیز آن را
تأیید کرده است؛ دیدگاه اهلسنت و جماعت و روش سلف صالح اینست که از حکام
شرح ریاضالصالحین 111
اطاعت کنیم ،نه سرپیچی؛ بلکه از برانگیختن کینه و دشمنی بر ضدّ آنها بپرهیزیم .این،
مذهب و روش اهلسنت و جماعت است .حتی امام احمد /را به فرمان سلطان
میزنند و او را با قاطر میکَشند و آنقدر او را تازیانه میزنند که جلوی چشم مردم،
بیهوش میشود؛ اما او که امام و پیشوای اهل سنت است ،برای سلطان دعا میکند و او
را امیرالمؤمنین مینامد .حتی روزی او را از سخن گفتن با مردم و بیان حدیث ،منع
کردند و او ،اطاعت کرد و آشکارا با مردم سخن نمیگفت یا حدیث ،بیان نمیکرد؛ بلکه
گوشهای میرفت و یارانش نزدش میآمدند و او ،بدور از سر و صدا و هیاهو ،برای
یارانش حدیث میگفت .همهی اینها برای این بود که مبادا با سلطان ،مخالفت کند؛
زیرا همانگونه که پیشتر گذشت ،در حدیث آمده است« :بهترین زمامداران شما کسانی
هستند که شما آنها را دوست دارید و آنها نیز شما را دوست دارند و شما برای آنان
دعای خیر میکنید و ایشان نیز برای شما دعای خیر میکنند .و بدترین زمامداران شما،
کسانی هستند که شما از ایشان متنفرید و آنها نیز از شما متنفرند و شما آنان را نفرین
میکنید و ایشان هم شما را نفرین میکنند» .پرسیدند :ای رسولخدا! آیا با چنین
حاکمانی نجنگیم؟ فرمود« :خیر؛ تا زمانی که نماز را در میان شما برپا میکنند .خیر؛ تا
زمانی که نماز را در میان شما اقامه مینمایند» .لذا تا زمانی که حکام نماز میخوانند ،با
آنها نمیجنگیم؛ بلکه از آنها اطاعت نموده ،به وظیفهی خود در قبالِ آنها عمل
میکنیم و آنها مسؤول وظایف و اعمال خویش هستند.
در حدیث ابنعباس $آمده است :رسولاهلل فرمود« :هرکس عمل یا رفتار
ناخوشایندی از امیرش ببیند ،صبر کند؛ زیرا کسی که بهاندازهی یک وجب از فرمانِ
حاکم خارج شود -و بر همین حالت بمیرد -به مرگ جاهلیت (بر گمراهی) مرده
است» .یعنی مرگش ،بر هدایت و اسالم نیست .پناه بر اهلل.
و این ،دو احتمال دارد:
احتمال نخست :احتمال دارد مرگ جاهلی ،بدین معنا باشد که قلبِ چنین کسی،
دچار انحراف میشود و این معصیت ،کارَش را به جایی میرساند که از اسالم
برمیگردد و مرتد میشود! پناه بر اهلل.
117 باب :وجوب فرمانبرداری از زمامداران در چارچوب شریعت...
احتمال دوم :شاید هم منظور از مرگ جاهلی ،اینست که مانند مردم دوران
جاهلیت میمیرد که حاکم و پیشوایی نداشتند و هرچند رؤسای قبایل بر آنان حکم
میراندند ،اما از والیت یا نظم سیاسی و اجتماعی اسالم ،محروم بودند .لذا مرگ چنین
کسی ،مرگ جاهلیست.
لذا اطاعت و فرمانبرداری از حکام در همه حال بر ما واجب است؛ مگر در
مواردی که ما را به معصیت و نافرمانی از اهلل دستور دهند .پس اگر به ما بگویند:
«ریشِ خود را بتراشید» ،میگوییم :از این حکم ،اطاعت نمیکنیم .یا اگر دستور دهند
لباس و شلور خود را پایینتر از قوزک پا قرار دهیم ،از این دستور سرپیچی مینماییم.
اگر بگویند :ماه مضان ،روزه نگیرید ،قبول نمیکنیم؛ یعنی در هیچ معصیتی ،دستورشان
را نمیپذیریم .اما اگر به ما دستوری بدهند که معصیت نباشد ،بر ما واجب است که
اطاعت کنیم.
دوم :جنگیدن با حاکمان یا شورش بر ضدّ آنها جایز نیست.
سوم :برای هیچکس جایز نیست که در میان مردم سخنان تحریکآمیزی بگوید یا
بر ضدِ حکام ،دشمنی و کینه برانگیزد؛ نباید از پیامدهای وخیم چنین رویکردی غافل
شویم .شاید کسی ،چنین رفتاری را غیرت ،شجاعت و دفاع از حق بداند؛ حال آنکه
دفاع از حق ،در خفا یا پُشتِ سرِ حاکم نیست .بلکه دفاع از حق یا بیان حقیقت ،اینست
که ولی امر ،در برابرت باشد و به خودش بگویی :تو ،این و آن عملِ نادرست را انجام
دادهای یا فالن عمل واجب را ترک کردهای .ولی اگر پُشت سرش حرف بزنی و
اشتباههای او را فاش کنی ،نه تنها از حق دفاع نکرده ای ،بلکه با تحریک مردم ،باعث
فتنه و فساد شدهای و مردم را به سرپیچی از حاکم برانگیختهای و چهبسا این امر،
پیامدی وخیم مانند آشوب و شورش بر ضد حاکم را در پی داشته باشد.
لذا باید نسبت به چنین مسایلی هوشیار باشیم و به روش اهلسنت و جماعت عمل
کنیم که البته کتابهای مفید و سودمندی در اینباره بهنگارش درآمده است.
امام ابوالعباس حرانی /در «العقيدة الواسطية» که کتابی کمحج و مختصر ،اما
مفید و پُرمعناست ،یادآور شده که روش اهلسنت و جماعت ،اینست که با خیرخواهی
از حکام اطاعت میکنند و به اقامهی جهاد ،حج ،اعیاد و جمعهها به همراهِ حکام -چه
شرح ریاضالصالحین 118
نیک باشند و چه بد -معتقدند؛ یعنی بهاعتقاد اهلسنت ،حتی اگر ولی امر ،فاجر و بدکار
باشد ،باز هم باید به همراه او ،در جهاد ،حج ،جمعهها و اعیاد ،شرکت کرد؛ مگر زمانی
که کفرِ آشکاری از آنها مشاهده کنیم که دلیلی قاطع بر کفرِ آن از سوی اهلل داشته
باشیم .در چنین مواردی بر ما واجب است که در حدّ امکان حاکم را از قدرتش برکنار
کرده ،حاکمی بهتر جایگزینش کنیم؛ اما بهاعتقاد اهلسنت صرفاً گناه و معصیت،
تبعیض ،ستم ،حقکُشی و امثال آن ،باعث سلب والیت از حاکم یا ولی امر نمیگردد و
باید از حکام اطاعت کرد و جنگیدن با او یا تحریک دیگران بر ضد او و هر عملی که
پیامدهای وخیمتری دارد ،جایز نیست .بدی را با بدی دفع نمیکنند؛ لذا بدی را با نیکی
دفع کنید .اگر روش دفعِ بدی و نتایج آن ،مانند خودش باشد ،چه فایده و اگر آنگونه
که تجربه نشان داده است ،روش و نتایج آن ،بدتر باشد ،روشن است که خود مفسده یا
پیامدی بدتر بهشمار میآید.
***
َ ر َ َ َ َ َ ر َ َ َ َّ َ َ ر َ َ ُ ُ
-622وعن أيب هریرة قال :قال َرسول اهللِ« :من أطاع ِين فقد أطاع اّلل ،ومن
َ ََ ر َ َ َ ر ر َ ََ ر َ َ َ ر ُ َّ ََ ر َ َ َ َ
ِری فقد عص ِاِّن». عص ِاِّن فقد عص اّللَ ،ومن ی ِط ِع األم
ِری فقد أطاع ِين ،ومن یع ِص األم
()۶
متفق عليه]
[ ٌ
ترجمه :ابوهریره میگوید :رسولاهلل فرمود« :هرکس از من اطاعت کند ،از اهلل
اطاعت کرده است؛ و هرکس از من نافرمانی نماید ،از اهلل نافرمانی نموده است .و
هرکس از امیر اطاعت کند ،از من اطاعت کرده و هرکس از امیر نافرمانی نماید ،از من
نافرمانی نموده است».
َ َ َ ُّ َ َ َ َ َ ُ َ َ َ ر ُ ُ َ
-622وعن أيب بكرة قال :س ِمعت َرسول اهللِ یقول« :من أهان السلطان أهانه
َّ ُ
()1
اّلل»[ .ترمذی روایتش کرده و گفته است :حدیثی حسن میباشد].
ترجمه :ابیبکره میگوید :از رسولاهلل شنیدم که میفرمود« :هرکس حاکم را
خوار کند ،اهلل او را خوار و زبون میگرداند».
[در اینباره احادیث صحیح و فراوانی وجود دارد که برخی از آنها در بابهای
گذشته ،ذکر شد].
شرح
این دو حدیث ،آخرین احادیث مذکور در این باب است؛ ابوهریره میگوید:
رسولاهلل فرمود« :هرکس از من اطاعت کند ،از اهلل اطاعت کرده است؛ و هرکس از
من نافرمانی نماید ،از اهلل نافرمانی نموده است .و هرکس از امیر اطاعت کند ،از من
اطاعت کرده و هرکس از امیر نافرمانی نماید ،از من نافرمانی نموده است».
رسولاهلل در این حدیث بیان فرموده که اطاعت و فرمانبرداری از او ،اطاعت از
اهلل متعال است؛ همانگونه که اهلل متعال میفرماید:
ذ
ََ [النساء ]٨١ : ﴿ ذمنَيُ ِطعََِٱ ذلر ُسولََفقدََأطاعََٱ َ
ّلل﴾
کسی که از پیامبر اطاعت کند ،از اهلل اطاعت نموده است.
هر دستوری که پیامبر میداد ،بر اساسِ وحی بود؛ یعنی در چارچوب شریعتی که
اهلل برای شخصِ پیامبر و امتش نازل فرموده است .لذا هر دستوری که پیامبر
داده ،شریعت الهیست و هرکس از آن اطاعت کند ،از اهلل متعال اطاعت کرده و هرکس
از آن سرپیچی نماید ،از اهلل متعال نافرمانی نموده است.
کسی که از امیر اطاعت کند ،از رسولاهلل اطاعت کرده است؛ زیرا پیامبر در
احادیث فراوانی به اطاعت از ولی امر ،دستور داده است؛ از جمله:
َ َ َ َ َ ْ اس َم ْع َوأَ ِط ْع َوإ ْن َ َ
رض َب َظه َر َك َوأخذ َمالك» )۶(.یعنی« :حرفشنوی و ِ
ْ «
«از امیر خود حرفشنوی و اطاعت کنید؛ گرچه بردهای حبشی و سیهفام بر
شما گماشته شود که سَرَش بهاندازهی کشمش ،کوچک باشد».
از اینرو کسی که عیوب حاکم را فاش میکند یا در میان مردم به نکوهش و
عیبجویی از حاکم میپردازد ،خود در آستانهی خفت و خواری از سوی اهلل قرار
میگیرد و هر آن امکان دارد اهلل متعال او را خوار و زبون بگرداند؛ زیرا کسی که با چنین
رویکردی به حاکم توهین میکند و مردم را به سرپیچی از او وادار میسازد ،فتنهانگیز
بهشمار میآید و اهلل متعال او را خوار و زبون میگرداند.
اگر چنین شخصی در دنیا خوار شود ،مجازات عملش را دیده است و اگر در دنیا
خوار نگردد ،سزاوار خفت و خواریِ آخرت است؛ زیرا سخنِ پیامبر حق میباشد که
فرمود« :هرکس حاکم را خوار کند ،اهلل او را خوار و زبون میگرداند».
و هرکس به حاکم کمک کند ،اهلل متعال کمکش مینماید؛ زیرا او در زمینهی خیر و
نیکی ،همکاری کرده است .لذا اگر مردم را با وظایفشان در قبال حاکم آشنا کنید و به
آنها کمک نمایید که در چارچوب شریعت از فرمانروای خود ،اطاعت کنند ،کار نیک و
بزرگی انجام دادهاید؛ البته بهشرطی این همکاری در زمینهی نیکی و پرهیزگاری و در
مسیرِ درست باشد.
***