You are on page 1of 665

‫اﻣﺎم اﺑﻮزﮐﺮﯾﺎ ﯾﺤﯿﯽ ﺑﻦ ﺷﺮف ﻧﻮوي‪/‬‬

‫)‪ 676-631‬ﻫـ(‬

‫ﺷﺮح رﯾﺎضاﻟﺼﺎﻟﺤﯿﻦ‬
‫)‪(3‬‬

‫ﺷﺮح و ﺗﻮﺿﯿﺢ‪:‬‬
‫ﻋﻼﻣﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﺻﺎﻟﺢ اﻟﻌﺜﯿﻤﯿﻦ‪/‬‬

‫ﺑﺎ ﻣﻘﺪﻣﻪ و ﺗﻌﻠﯿﻘﺎﺗﯽ از‪:‬‬


‫ﻋﻼﻣﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﻧﺎﺻﺮاﻟﺪﯾﻦ آﻟﺒﺎﻧﯽ‪/‬‬

‫ﺗﺮﺟﻤﻪ و ﻧﮕﺎرش‪:‬‬
‫ﻣﺤﻤﺪ اﺑﺮاﻫﯿﻢ ﮐﯿﺎﻧﯽ‬
‫فهرست مطالب‬

‫‪ -33‬باب‪ :‬مهربانی با یتیمان‪ ،‬دختران‪ ،‬و دیگر ضعیفان و مستمندان‪ ،‬و احسان‬
‫و فروتنی نسبت به آنان ‪5 ............ ................................ ................................‬‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬سفارش دربارهی رفتار نیک با زنان ‪33 .........................................‬‬
‫‪ -35‬باب‪ :‬حق مرد بر همسرش ‪06 .............................. ................................‬‬
‫‪ -30‬باب‪ :‬نفقهی زن و فرزند و سایر زیردستان ‪55 .......................................‬‬
‫‪ -35‬باب‪ :‬صدقه دادن از اموال مرغوب و مورد عالقه ‪38 ...............................‬‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬اهمیت تغذیهی معنوی افراد خانواده‪ ،‬فرزندان و زیردستانی که به‬
‫سن تشخیص رسیدهاند‪38 ........................................ ................................ .‬‬
‫‪ -38‬باب‪ :‬حقوق همسایگان و سفارش به مراعات حقوق آنان ‪83 ..................‬‬
‫‪ -36‬باب‪ :‬نیکی به پدر و مادر و تداوم پیوند خویشاوندی ‪565 .......................‬‬
‫‪ -35‬باب‪ :‬حرام بودن نافرمانی و آزارِ پدر و مادر و قطع صلهی رحم ‪538 ........‬‬
‫‪ -38‬باب‪ :‬فضیلت نیکی با دوستان پدر و مادر‪ ،‬خویشاوندان‪ ،‬همسر و دیگر‬
‫کسانی که گرامیداشت آنها‪ ،‬پسندیده است‪533 ....................................... .‬‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬احترام اهل بیت پیامبر‪ ‬و بیان فضیلت ایشان ‪555 .......................‬‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬گرامیداشت علما و سرآمدان دینی و برتر شمردن آنان بر دیگران‬
‫‪553 .......................................... ................................ ................................‬‬
‫‪ -35‬باب‪ :‬مالقات اهل خیر و همنشینی‪ ،‬همصحبتی و دوستی با آنان و‬
‫درخواست دیدار و دعا از آنان و زیارتِ مکانهای دارای فضل ‪558 .................‬‬
‫‪ -30‬باب‪ :‬فضیلت محبت و دوستی بهخاطر اهلل و تشویق به آن‪ ،‬و اظهار‬
‫محبت به دوست و عبارتهایی که برای اظهار محبت گفته میشود‪533 ........ .‬‬
‫‪ -35‬باب‪ :‬نشانه های محبت اهلل با بندهاش و تشویق به آراسته شدن به این‬
‫نشانهها و تالش و کوشش برای کسب آنها ‪863 .........................................‬‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬پرهیز دادن از اذیت و آزار صالحان‪ ،‬مستضعفان و مستمندان ‪856 ..‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪2‬‬

‫‪ -38‬باب‪ :‬قضاوت دربارهی مردم‪ ،‬مطابق ظاهر آنهاست و باطن آنان به اهلل‬
‫متعال‪ ،‬واگذار میشود‪853 .......................................... ................................ .‬‬
‫‪ -56‬باب‪ :‬خوف و خشیت الهی ‪883 ............................. ................................‬‬
‫‪ -55‬باب‪ :‬امید به رحمت پروردگار ‪830 ........................ ................................‬‬
‫‪ -58‬باب‪ :‬فضیلت امید به رحمت پروردگار ‪835 ............ ................................‬‬
‫‪ -53‬باب‪ :‬جمع میان بیم و امید (خوف و رجاء) ‪835 .......................................‬‬
‫‪ -53‬باب‪ :‬فضیلت گریستن از ترس اهلل متعال و شوق او ‪886 ........................‬‬
‫‪ -55‬باب‪ :‬فضیلت زهد و پارسایی در دنیا و تشویق به کمخواهی از آن و‬
‫فضیلت فقر ‪363 ......................... ................................ ................................‬‬
‫‪ -50‬باب‪ :‬فضیلت گرسنگی و زندگی سخت و بسنده کردن به اندکی از‬
‫خوردنی‪ ،‬آشامیدنی و پوشاک و دیگر لذتها و بهرههای نفسانی‪ ،‬و ترک امیال‬
‫و آرزوها ‪335 .............................. ................................ ................................‬‬
‫‪ -55‬باب‪ :‬قناعت‪ ،‬عزت نفس‪ ،‬میانهروی در زندگی و اعتدال در بذل و‬
‫بخشش‪ ،‬و نکوهش گدایی و درخواست غیرضروری ‪306 ..............................‬‬
‫‪ -53‬باب‪ :‬جایز بودن گرفتن چیزی از کسی بدون درخواست و چشمداشت‬
‫‪358 .......................................... ................................ ................................‬‬
‫‪ -58‬باب‪ :‬تشویق بر خوردن از دسترنجِ خویش و خودداری از گدایی یا‬
‫درخواست کمک از دیگران بهوسیلهی کسب و کار ‪353 .................................‬‬
‫‪ -06‬باب‪ :‬بخشش و سخاوت و خرج کردن در راههای نیک به امید اهلل متعال‬
‫و توکل بر او ‪355 ........................ ................................ ................................‬‬
‫‪ -05‬باب‪ :‬نهی از بخل و حرص ‪385 ............................ ................................‬‬
‫‪ -08‬باب‪ :‬ایثار و همدردی با دیگران ‪368 .................... ................................‬‬
‫‪ -03‬باب‪ :‬رقابت در امور آخرت و رغبت فراوان به چیزهایی که تبرک جستن‬
‫به آنها درست است‪358 .......................................... ................................ .‬‬
‫‪3‬‬ ‫فهرست مطالب‬

‫‪ -03‬باب‪ :‬فضیلت و برتری ثروتمند شاکر‪ ،‬یعنی کسی که ثروتش را از راه‬


‫درست و شرعی بهدست میآورد و در راههای مشروع‪ ،‬خرج میکند ‪350 ........‬‬
‫‪ -05‬باب‪ :‬یاد مرگ و کوتاه کردن آرزو ‪383 .................. ................................‬‬
‫‪ -00‬باب‪ :‬مستحب بودن زیارت قبور (رفتن به قبرستان) برای مردان و آنچه‬
‫زیارتکننده میگوید ‪358 ............ ................................ ................................‬‬
‫‪ -05‬باب‪ :‬نادرست بودن آروزی مرگ به سبب زیانی که به انسان میرسد‪ ،‬اما‬
‫اگر این آرزو از ترس ابتال به فتنه و انحراف از دین باشد‪ ،‬اشکالی ندارد ‪300 ..‬‬
‫‪ -03‬باب‪ :‬وَرَع و ترک شبهات ‪353 .............................. ................................‬‬
‫‪ -08‬باب‪ :‬مستحب بودن عزلت در دوران فتنه و فساد و هنگامِ ترس از ابتال‬
‫به فتنه در دین (انحراف) و نگرانی از آلوده شدن به حرام و شبهات و امثال آن‬
‫‪388 .......................................... ................................ ................................‬‬
‫‪ -56‬باب‪ :‬فضیلت همنشینی با مردم و حضور در جمع آنها و شرکت در‬
‫گردهماییها‪ ،‬جمعهها و جماعتها و دیگر مجالس خیر از جمله مجالس علم و‬
‫ذکر‪ ،‬و عیادت بیماران‪ ،‬و حاضر شدن در تشییع جنازهها و همدردی با‬
‫نیازمندان‪ ،‬و ارشاد افرادِ بیعلم و مشارکت در دیگر کارهای مفید اجتماعی‬
‫برای کسانی که تواناییِ امر به معروف و نهی ازمنکر و خودداری از آزار‬
‫رساندن به دیگران را دارند و میتوانند در برابر سختیها و اذیت و آزار‬
‫دیگران‪ ،‬شکیبایی ورزند ‪565 ....................................... ................................‬‬
‫‪ -55‬باب‪ :‬تواضع و فروتنی در برابر مؤمنان ‪560 ........... ................................‬‬
‫‪ -58‬باب‪ :‬حرام بودن کبر و خودپسندی ‪583 ................ ................................‬‬
‫‪ -53‬باب‪ :‬خوشخُلقی (اخالق و رفتارِ نیک و پسندیده) ‪538 ..........................‬‬
‫‪ -53‬باب‪ :‬بردباری‪ ،‬تأنی و درنگ در کارها و نرمخویی ‪505 ...........................‬‬
‫‪ -55‬باب‪ :‬عفو و گذشت و رویگردانی از جاهالن ‪585 ..................................‬‬
‫‪ -50‬باب‪ :‬تحمل اذیت و آزار ‪065 ................................ ................................‬‬
‫‪ -55‬باب‪ :‬خشم و غضب برای دفاع از دین اهلل متعال در هنگامی که نسبت به‬
‫شریعت‪ ،‬حرمتشکنی شود (و احکام االهی رعایت نگردد) ‪065 .....................‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪4‬‬

‫‪ -53‬باب‪ :‬راهنمایی و ارشادِ کارگزاران و مسؤوالن به مدارا با زیردستانشان و‬


‫خیرخواهی و دلسوزی برای آنان؛ و نهی از خیانت به ایشان و سختگیری بر‬
‫آنها یا سهلانگاری دربارهی کارها و نیازهایشان و غفلت از آنان ‪050 ............‬‬
‫‪ -58‬باب‪ :‬زمامدار عادل ‪035 ....................................... ................................‬‬
‫‪ -36‬باب‪ :‬وجوب فرمانبرداری از پیشوایان و زمامداران در چارچوب شریعت‬
‫و حرام بودن اطاعت از آنها در برابر معصیت و نافرمانی از خداوند‪035 ..... ‬‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬مهربانی با یتیمان‪ ،‬دختران‪ ،‬و دیگر ضعیفان و‬
‫مستمندان‪ ،‬و احسان و فروتنی نسبت به آنان‬

‫اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬


‫[احلجر‪َ ]٨٨ :‬‬ ‫﴿وَٱخَفِضََجناحكََل ِلَ ُمؤَ ِمن ِيََ‪﴾٨٨‬‬
‫بالِ (مهر و تواضع) خویش را برای مؤمنان فرود آور‪.‬‬

‫و میفرماید‪:‬‬
‫ذُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫يدونَ َوجَه َُهۥَ َولََ‬
‫ش َيُر ُ‬
‫ِ‬
‫ب َنفَسكَ َمعَ َٱَّلِينَ َيدَعونَ َربهم ََب ِٱلَغدوََة َِوَٱلَع ِ َِ ِ‬ ‫﴿وَٱصَ ِ َ‬
‫ُ‬
‫[الكهف‪َ ]٨٨ :‬‬ ‫تعَ َُدَعيَناكََعنَ ُهمََت ِر َُ‬
‫يدَزِينةََٱلَيوََة َِٱ ُّدلنَياَ﴾‬
‫خودت را با کسانی شکیبا بدار که صبح و شام پروردگارشان را میخوانند‪ ،‬در حالی که رضای‬
‫او را میجویند و در طلب زیور زندگی دنیا دیدگانت را از آنان مگردان‪.‬‬

‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬بابی دربارهی مهربانی با یتیمان‪ ،‬مستضعفان‪ ،‬و دختران و دیگر کسانی‬
‫که سزاوار مهربانی و دلسوزی هستند‪ ،‬گشوده است‪ .‬زیرا اسالم‪ ،‬دین رحمت‪،‬‬
‫مهرورزی‪ ،‬عطوفت و نیکی به دیگران میباشد و اهلل‪ ‬در تعدادی از آیات قرآن به‬
‫نیکی کردن به دیگران تشویق کرده و بیان نموده است که نیکوکاران را دوست دارد و‬
‫افرادی چون یتیمان‪ ،‬بیش از دیگران‪ ،‬شایستهی احسان و نیکوکاری هستند‪.‬‬
‫یتیم به هر دختر یا پسر خردسالی گفته میشود که پدرش را قبل از بلوغ از‬
‫دست بدهد؛ اگرچه مادرش زنده باشد‪ .‬ولی اگر مادرش بمیرد و پدرش زنده باشد‪،‬‬
‫یتیم بهشمار نمیآید‪ .‬گرچه تودهی مردم‪ ،‬گمان میکنند که هر کودکی که مادرش‬
‫بمیرد‪ ،‬یتیم است‪ .‬خیر؛ اینطور نیست‪ .‬یتیم به کودکی گفته میشود که پدرش را از‬
‫دست بدهد‪ .‬یتیم‪ ،‬برگرفته از واژهی «یُتم» است و یُتم‪ ،‬یعنی تنهایی؛ زیرا یتیم‪،‬‬
‫تنهاست و کسی ندارد که مخارجش را تأمین کند و خود نیز توانایی کسب و کار‬
‫ندارد‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬در تعدادی از آیات قرآن کریم دربارهی یتیمان سفارش نموده و‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪1‬‬

‫حقوق ویژهای برای آنها بیان فرموده است‪ .‬زیرا یتیم‪ ،‬با مرگِ پدرش دلشکسته‬
‫میشود و سزاوار مهربانی و دلسوزیست‪ .‬اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ً‬ ‫ُ ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫ضعَفا َخافواَ َعليَ ِهمَ َفلَي ذتقواَ َٱ َ‬
‫ّللَ‬ ‫﴿ولَخَشَ َٱَّلِينَ َلوَ َتركواَ َمِنَ َخلَفِ ِهمَ َذ ِرِيةَ َ ِ‬
‫[النساء ‪]٩ :‬‬ ‫ِيداَ‪﴾٩‬‬‫ولَ ُقولُواََقوَلََسد ً‬
‫آنان که نگران فرزندان ناتوانی هستند که ممکن است پس از خود به جا بگذارند‪ ،‬باید‬
‫(دربارهی سایر یتیمان نیز) از اهلل بترسند و سخن استوار و درست بگویند‪.‬‬
‫زنها و دختران نیز سزاوار عطوفت و مهربانی هستند؛ زیرا احساس و عاطفه بر‬
‫آنها غالب است و بیشتر‪ ،‬تحت تأثیر عواطف خود تصمیم میگیرند تا بر اساس‬
‫عقل و اندیشه‪ .‬از اینرو تصمیمهای احساسیِ آنان‪ ،‬آنگونه که باید محکم و استوار‬
‫نیست‪ .‬لذا اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ِ‬ ‫ُ‬
‫[النساء ‪]٤٣ :‬‬ ‫الَق ذَو ُمونَََعََٱلنِساَ َءَِبِماَفضلََٱ َُ‬
‫ّللَبعَض ُهمَََعََبعَضَ﴾‬ ‫﴿ٱ ِلرِج َ‬
‫مردان‪ ،‬سرپرست زنانند؛ بدان سبب که اهلل برخی از ایشان را بر برخی دیگر برتری داده‬
‫است‪.‬‬
‫افراد دلشکسته و شکستخورده نیز سزاوار مهر و عطوفتاند‪ .‬کسانی که دچار‬
‫شکست مالی شدهاند یا بهخاطر مرگِ یکی از عزیزان خود‪ ،‬دلشکستهاند‪ .‬از اینرو‬
‫شریعت‪ ،‬ابراز همدردی با کسانی را که عزیزی از دست دادهاند‪ ،‬مشروع قرار داده‬
‫است؛ بدینسان که انسان باید با عبارتهای تسلیبخش‪ ،‬به چنین افرادی تسلیت‬
‫بگوید و برایشان توضیح دهد که هرچه روی میدهد‪ ،‬به خواست و ارادهی اهلل متعال‬
‫است‪.‬‬
‫انسان باید برای افرادی که برشمردیم‪ ،‬بال مهر و تواضع خود را فرود آورد و با‬
‫آنان‪ ،‬بهنرمی رفتار کند‪ .‬زیرا اهلل متعال فرموده است‪:‬‬
‫[احلجر‪]٨٨ :‬‬ ‫﴿وَٱخَفِضََجناحكََل ِلَ ُمؤَ ِمن ِيََ‪﴾٨٨‬‬
‫بالِ (مهر و تواضع) خویش را برای مؤمنان فرود آور‪.‬‬
‫یعنی هر مقامی که داری و در هر جایگاهی که هستی‪ ،‬متواضع باش؛ اگر همانند‬
‫پرندگان در بلندای آسمان و در موقعیت باالیی قرار داری‪ ،‬و از پست و مقام یا ثروتی‬
‫برخورداری‪ ،‬در اوج بلندی‪ ،‬مانند پرنده باش و بال مهر و تواضع خود را برای‬
‫‪7‬‬ ‫باب‪ :‬مهربانی با یتیمان‪ ،‬دختران‪ ،‬و دیگر ضعیفان و مستمندان‪ ،‬و احسان‪...‬‬

‫دیگران‪ ،‬فرودآور؛ بهگونهای که مؤمنان‪ ،‬فراتر از تو قرار بگیرند‪ .‬چنانکه اهلل‪ ‬به‬
‫پیامبرش فرموده است‪:‬‬
‫ذ‬
‫[الشعراء ‪]٨١٢ :‬‬ ‫نَٱتبعكََمِنََٱلَ ُمؤَ ِمن ِيََ‪﴾٢١٥‬‬
‫﴿وَٱخَفِضََجناحكََل ِم َِ‬
‫و بال (مهر و تواضع) خویش را براى مؤمنانى که از تو پیروى مىکنند‪ ،‬بگستران‪.‬‬
‫این‪ ،‬دستوری برای همهی امت پیامبر‪ ‬است که باید بال مهر و تواضع را برای‬
‫همکیشان خود‪ ،‬بگسترانند و نسبت به برادران مسلمان خود‪ ،‬مهربان و فروتن باشند‪.‬‬
‫هر مسلمانی که بیشتر پیروِ پیامبر‪ ‬است‪ ،‬بیش از سایر مسلمانان شایستهی اینست‬
‫که با او با توضع و مهربانی برخورد کنیم‪ .‬زیرا پیرو پیامبر‪ ‬سزاوار است که او را‬
‫گرامی بداریم؛ نه برای اینکه فرزندِ فالنیست‪ .‬خیر؛ بلکه بدان سبب که از پیامبر‪‬‬
‫پیروی میکند و به سنتش پایبند است‪ .‬هرکس‪ ،‬از پیامبر‪ ‬پیروی کند‪ ،‬دوست و‬
‫برادرِ ماست و هرکس‪ ،‬از سنت پیامبر‪ ‬دور شود‪ ،‬به همان نسبت از او دوری‬
‫میکنیم‪ .‬مؤمن‪ ،‬بال مهر و تواضع خود را برای برادر همکیش خود که پیرو سنت‬
‫ذ‬
‫ن َٱتبعكَ َمِنَ َٱلَ ُمؤَ ِمن ِيَ َ‪ ﴾٢١٥‬اهلل‬ ‫پیامبر‪ ‬است‪ ،‬میگستراند‪﴿ .‬وَٱخَفِضَ َجناحكَ َل ِم َِ‬
‫متعال‪ ،‬به پیامبرش فرموده است‪:‬‬
‫يدونَ َوجَه َُهۥَ َولََ‬‫ش َيُر ُ‬‫َ‬‫ب َنفَسكَ َمعَ َٱ ذَّلِينَ َيدَ ُعونَ َر ذب ُهم ََب ِٱلَغدوََة َِوَٱلَع ِ ِ‬
‫﴿وَٱصَ ِ َ‬
‫ِ ِ‬
‫ُ‬
‫[الكهف‪]٨٨ :‬‬ ‫يدَزِينةََٱلَيوََة َِٱ ُّدلنَيا﴾‬ ‫تعَ َُدَعيَناكََعنَ ُهمََت ِر َُ‬
‫خودت را با کسانی شکیبا بدار که صبح و شام پروردگارشان را میخوانند‪ ،‬در حالی که رضای‬
‫او را میجویند و در طلب زیور زندگی دنیا دیدگانت را از آنان مگردان‪.‬‬
‫آری؛ اهلل‪ ‬به پیامبرش‪ ‬دستور داده که همواره با کسانی همنشینی نماید که‬
‫صبح و شام و در همه حال‪ ،‬اهلل را عبادت میکنند و از این دعا و عبادت‪ ،‬قصدی جز‬
‫ُ ُ ُ‬
‫يد َزينةَ َٱلَيوََة َِٱ ُّ‬
‫دلنَيا﴾‬ ‫ُ‬
‫کسب رضای او ندارند‪ .‬میفرماید‪﴿ :‬ولَ َتعَ َد َعيَناكَ َعنَهمَ َت ِر َ ِ‬
‫[الكهف‪ ]٨٨ :‬یعنی‪ :‬از آنها دور نشو و بگذار تو را ببینند و تو نیز به آنها بنگر؛ نه‬
‫اینکه به زیور زندگی دنیا چشم بدوزی‪.‬‬
‫به عنوان مثال‪ :‬اگر دو نفر باشند که یکی از آنها اهل طاعت و عبادت است‪،‬‬
‫زکات میدهد‪ ،‬روزه میگیرد‪ ،‬به مردم نیکی میکند و صبح و شام به عبادت و راز و‬
‫نیاز مشغول است؛ و آن یکی‪ ،‬پولدار و ثروتمند است‪ ،‬ماشینها و خانههای آنچنانی‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪8‬‬

‫دارد‪ .‬کدامیک از اینها برای دوستی و همنشینی بهتر است؟ بله؛ شخص عابد‪ .‬باید‬
‫با او دوستی و همنشینی کنیم و بهخاطر دنیا چشمان خود را او برنگردانیم و به مال و‬
‫داراییهای دیگران‪ ،‬چشم ندوزیم‪ .‬دنیا و همهی آن چه که در دنیاست‪ ،‬هیچ و ناچیز‬
‫است؛ دنیا‪ ،‬کاالی فانی و زودگذریست؛ خوشیهای دنیا‪ ،‬هر چه باشد‪ ،‬پایان مییابد‬
‫و همواره با غم و اندوه‪ ،‬همراه است‪ .‬به دنبال هر خوشی‪ ،‬ناخوشیست و هر‬
‫خندهای‪ ،‬گریهای دارد‪ .‬بزرگی که گمان میکنم ابن مسعود‪ ‬میباشد‪ ،‬گفته است‪:‬‬
‫«هیچ خانهای سرشار از شادی و سرور نمیگردد‪ ،‬مگر اینکه پُر از غم و اندوه نیز‬
‫میشود»‪ .‬واقعاً درست گفته است؛ زیرا در هر خانهای‪ ،‬یکی پس از دیگری‪ ،‬میمیرد‬
‫و غم و اندوه بر آن خانه‪ ،‬سایه میاندازد و شادیها به غم و غصه تبدیل میشود‪ .‬لذا‬
‫درست گفتهاند که‪« :‬دنیا‪ ،‬همه هیچ»‪.‬‬
‫ُ‬
‫لذا ﴿ولََتعَ َُد َعيَناكََعنَ ُهمََت ِر َُ‬
‫يدَزِينةََٱلَيوََة َِٱ ُّدلنَيا﴾ [الكهف‪ ]٨٨ :‬بدین معناست‬
‫که همواره با آنها و یاورِ آنان باش که پیوسته در عبادت و راز و نیاز با پروردگارند و‬
‫گناهت به زرق و برقی نباشد که برخی از انسانها را از آن‪ ،‬بهرهمند ساختهایم؛‬
‫همانطور که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬
‫ن َعيَنيَكَ َإِلَ َما َم ذتعَنا ََب ِ َهِۦَ َأزَوَجَا َ ِمِنَ ُهمَ َزهَرةَ َٱلَيوََة َِٱ ُّدلنَيا َِلِ فَتِن ُهمََ‬ ‫﴿ولَ َت ُم ذد َ‬
‫ُ‬ ‫يرَوأبَقَ َ‪َ ١٣١‬وأَ ُمرَ َأهَلكَ ََبٱ ذ‬ ‫ُ‬
‫ب َعليَهاَ َلَ َنسَلكََ‬ ‫لصلوََة َِوَٱصَط ِ َ‬ ‫ِ‬ ‫ق َر ِبِكَ َخ َ‬ ‫فِي َهَِورِزَ َ‬
‫نَنرَ ُز ُقكََوَٱلَعَقب َُةَل ذ‬ ‫ذ‬
‫[طه‪]١٤٨ ،١٤١ :‬‬ ‫ِلتقَوىََ‪﴾١٣٢‬‬ ‫ِ‬ ‫ّن َُ‬
‫رِزَقَاََ َ‬
‫به زینت زندگی دنیا که برخی از کافران را از آن بهرهمند ساختهایم تا آنان را بیازماییم‪ ،‬چشم‬
‫مدوز‪ .‬و روزیِ پروردگارت‪ ،‬بهتر و ماندگارتر است‪ .‬و خانوادهات را به نماز فرمان بده و بر‬
‫انجامش شکیبا باش‪ .‬از تو روزی نمیخواهیم؛ بلکه ما به تو روزی میدهیم‪ .‬و تقوا‪ ،‬سرانجام‬
‫نیکی دارد‪.‬‬
‫از اهلل متعال درخواست میکنم که عاقبت همهی ما و مسلمانان را نیک بگرداند‪.‬‬
‫***‬
‫اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫[الضحى‪]١١ ،٩ :‬‬
‫﴿فأ ذماَٱلَيِتِيمََفلََتقَهرََ‪َ٩‬وأ ذماَٱ ذ‬
‫لساَئِلََفلََتنَهرََ‪﴾١٠‬‬
‫پس به یتیم ستم مکن‪ .‬و سؤالکننده را با بانگ و فریاد از خود مران‪.‬‬
‫‪9‬‬ ‫باب‪ :‬مهربانی با یتیمان‪ ،‬دختران‪ ،‬و دیگر ضعیفان و مستمندان‪ ،‬و احسان‪...‬‬

‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬در ادامهی آیاتی که دربارهی مهرورزی به فقرا‪ ،‬یتیمان و مستمندان‪،‬‬
‫ذکر کرده‪ ،‬این آیات را یادآور شده که اهلل‪ ‬فرموده است‪:‬‬
‫ِ‬
‫لَفهدىََ‪َ٧‬ووجدكََعََئ ِلََفأغَنََ‪َ٨‬‬ ‫َيدَكََييِتِيمَاَفَاوىََ‪َ٦‬ووجدكََضٓا َ‬ ‫﴿ألمََ ِ‬
‫لساَئِلَ َفلَ َتنَهرَ َ‪َ ١٠‬وأ ذما َبِن ِعَمةَِ َر ِبِكَ َفح ِدِثََ‬
‫فأ ذما َٱلَيِتِيمَ َفلَ َتقَهرَ َ‪َ ٩‬وأ ذما َٱ ذ‬

‫[الضحى‪]١٨ ،٦ :‬‬ ‫‪﴾١١‬‬


‫آیا (پروردگارت) تو را یتیم نیافت و سپس پناه داد‪ .‬و تو را حیران و بدون شریعت یافت؛ پس‬
‫هدایت کرد‪ .‬و تو را تهیدست یافت؛ پس بینیاز ساخت‪ .‬لذا به یتیم ستم مکن‪ .‬و سؤالکننده‬
‫را با فریاد زدن از خود مران‪ .‬و نعمتهای پروردگارت را بازگو کن‪.‬‬
‫در این آیات‪ ،‬اهلل‪ ‬پیامبرش را خطاب قرار داده و بیان نموده است که‪ :‬محمد‬
‫مصطفی‪ ‬یتیم بود و پدر و مادرش را در کودکی از دست داد؛ لذا پدربزرگش‪،‬‬
‫عبدالمطلب کفالت او را بر عهده گرفت‪ .‬محمد مصطفی‪ ‬هشت ساله بود که‬
‫عبدالمطلب درگذشت؛ آنگاه عمویش ابوطالب سرپرستی او را عهدهدار شد‪ .‬محمد‪‬‬
‫یتیم بود و در ازای مزدی اندک برای اهل مکه چوپانی میکرد‪ .‬زیرا هیچ پیامبری به‬
‫نبوت مبعوث نشد مگر اینکه چوپانی کرده بود‪ .‬یعنی همهی پیامبران‪ ،‬ابتدا چوپان‬
‫بودند تا افرادی مسؤولیتپذیر پرورش یابند و بیاموزند که چگونه مسؤولیتی را که به‬
‫عهده میگیرند‪ ،‬بهخوبی ادا نمایند و با نگهداری از گوسفندان‪ ،‬ویژگیهایی چون‬
‫صبر‪ ،‬آرامش‪ ،‬عطوفت و مهربانی در آنان تقویت شود‪ .‬زیرا از آنجا که گوسفندان‪،‬‬
‫حیوانات ضعیفی هستند و به نگهداری نیاز دارند‪ ،‬معموالً چوپانها و کسانی که از‬
‫گوسفندان نگهداری میکنند‪ ،‬آدمهای مهربان و رقیقالقلبی هستند؛ بر خالف‬
‫ساربانها و پرورشدهندگان شتر که معموالً سرسخت و سنگدلاند‪ .‬زیرا شترها‪،‬‬
‫حیوانات قوی و بزرگی هستند‪.‬‬
‫در هر حال‪ ،‬پیامبر‪ ‬دوران یتیمی را پشت سر نهاد و اهلل‪ ‬بر او منت گذاشت‬
‫و همسری نیک نصیبش فرمود؛ پیامبر‪ ‬بیست و پنج ساله بود که با بانویی چهل‬
‫ساله‪ ،‬یعنی امالمؤمنین خدیجه& ازدواج کرد‪ .‬خدیجه& بانویی خردمند و فرزانه‬
‫بود‪ .‬همهی دختران و پسرانی که خداوند‪ ‬به پیامبر‪ ‬بخشید‪ ،‬از همین بانو بودند؛‬
‫جز ابراهیم‪ ‬که از کنیزش ماریهی قبطی بود‪ .‬آری؛ اهلل‪ ‬خدیجه را نصیب‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪61‬‬

‫رسولاهلل‪ ‬کرد و با ورود این بانو به زندگی پیامبر‪ ،‬زندگی ایشان سر و سامان‬
‫یافت و تا زمانی که خدیجه زنده بود‪ ،‬پیامبر‪ ‬همسرِ دیگری نگرفت‪.‬‬
‫اهلل متعال‪ ،‬محمد مصطفی‪ ‬را با نبوت گرامی داشت و سرآغاز نزول وحی بر‬
‫او‪ ،‬خوابهای صادقانهای بود که میدید؛ لذا هرچه در خواب میدید‪ ،‬همانروز‬
‫بهروشنایی سپیدهدم‪ ،‬روی میداد‪ .‬زیرا خواب خوب و صادقانه‪ ،‬قسمتی از چهل و‬
‫شش بخش نبوت است‪ )۶(.‬پیامبر‪ ‬به سوی اهلل فراخواند‪ ،‬مژده و نوید داد و از عذاب‬
‫الهی ترساند و بسیاری از مردم از او پیروی کردند و بدینسان یتیمی که چوپانی‬
‫میکرد‪ ،‬امام و پیشوای بزرگترین امت گردید و سرپرستی و رهبری انسانیت و این‬
‫امت بزرگ را بر عهده گرفت‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬به او فرموده است‪:‬‬
‫[الضحى‪]٦ :‬‬ ‫َيدَكََييِتِيمَاَفَاوىََ‪﴾٦‬‬
‫﴿ألمََ ِ‬
‫آیا (پروردگارت) تو را یتیم نیافت و سپس پناه داد‪.‬‬
‫آری؛ تو یتیم بودی و اهلل‪ ،‬پناهت داد و کسی را به سرپرستی تو گماشت تا به تو و‬
‫کارهایت رسیدگی کند تا اینکه بزرگ شدی و آنگاه با رسالتی بزرگ بر تو منت نهاد‪.‬‬
‫ِ‬
‫[الضحى‪]٧ :‬‬ ‫لَفهدىََ‪﴾٧‬‬ ‫﴿ووجدكََضٓا َ‬
‫و تو را حیران و بدون شریعت یافت؛ پس هدایت کرد‪.‬‬
‫یعنی علم و دانشی نداشتی و به تو علم و دانش بخشید‪ .‬چنانکه اهلل متعال‪،‬‬
‫میفرماید‪:‬‬
‫ُ ُّ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫﴿وماَكنتََتتَلواََمِنَقبَل ِ َهِۦَمِنَكِتَبََولَََتط َهۥَبِي ِمين ِكَ﴾ [العنكبوت‪]٣٨ :‬‬
‫تو (ای پیامبر!) پیش از نزول قرآن‪ ،‬هیچ کتاب و نوشتهای را نمیخواندی و با دست خود‬
‫چیزی نمینوشتی‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُ ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫ّللَِعليَكََع ِظيمَاَ‪[ ﴾١١٣‬النساء ‪]١١٤ :‬‬ ‫﴿وعلمكََماَلمََتكنَتعَل َُمَوَكنََفضَ َ‬
‫لَٱ َ‬
‫وآنچه را نمیدانستی‪ ،‬به تو آموخت‪ .‬و فضل پروردگار بر تو‪ ،‬بزرگ است‪.‬‬
‫همچنین میفرماید‪:‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪ 7107 :‬و مسلم‪ ،‬ش‪ 6622 :‬بهنقل از ابوهریره‪.‬‬
‫‪66‬‬ ‫باب‪ :‬مهربانی با یتیمان‪ ،‬دختران‪ ،‬و دیگر ضعیفان و مستمندان‪ ،‬و احسان‪...‬‬
‫ُ‬
‫[الشورى‪]٢٨ :‬‬ ‫ليَٰ َُ‬
‫ن﴾‬ ‫﴿ماَكنتََتدَرِيَماَٱلَكِتَ ُ َ‬
‫بَولََٱ َِ‬
‫پیشتر نمیدانستی که کتاب و ایمان چیست‪.‬‬
‫ولی محمد مصطفی‪ ‬با این کتاب بزرگ‪ ،‬عالم شد و از ایمانی کامل برخوردار‬
‫ِ‬
‫ل﴾‪« :‬تو را حیران‪ ،‬ناآگاه و بدون‬
‫گردید‪ .‬لذا اهلل‪ ‬به او فرموده است‪﴿ :‬ووجدكَ َضٓا َ‬
‫شریعت یافت»؛ ﴿فهدىَ﴾‪« :‬آنگاه تو را هدایت کرد»‪ .‬اما چگونه و با چه؟ آری؛ با‬
‫قرآن‪.‬‬
‫[الضحى‪]٨ :‬‬ ‫﴿ووجدكََعَئِلََفأغَنََ‪﴾٨‬‬
‫و تو را تهیدست یافت؛ پس بینیاز ساخت‪.‬‬
‫اهلل‪ ‬آنقدر به زندگی پیامبر‪ ‬برکت و گشایش عنایت کرد که آن بزرگوار به‬
‫دیگران نیز بذل و بخشش مینمود‪ .‬چنانکه روزی‪ ،‬یک نفر یک دره پُر از شتر به او‬
‫داد و پیامبر‪ ‬خود‪ ،‬بهگونهای بذل و بخشش مینمود که به هیچ عنوان از فقر‬
‫نمیترسید‪.‬‬
‫َيدَكَ َييِتِيمَا َفَاوىَ َ‪ ﴾٦‬و نفرموده‪:‬‬
‫دقت کنید؛ اهلل متعال فرموده است‪﴿ :‬ألمَ َ ِ‬
‫ِ‬
‫ل َفهدىَ َ‪ ﴾٧‬و نگفته‪« :‬فهداك»؛ فرموده است‪:‬‬ ‫«فآواك»‪ .‬فرموده است‪﴿ :‬ووجدكَ َضٓا َ‬
‫﴿ووجدكَ َعَئِلَ َفأغَنَ َ‪ ﴾٨‬و نگفته‪« :‬فأغناك»؛ چرا؟ به دو دلیل‪ :‬یکی‪ ،‬لفظیست و‬
‫دیگری‪ ،‬معنوی‪.‬‬
‫اما دلیل لفظی‪ :‬برای اینکه پایان آیات متناسب باشد و به «الف» ختم شود؛‬
‫میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ُّ‬
‫لَإِذاَسجََ‪َ٢‬ماَودعكََر ُّبكََوماَقلََ‪َ٣‬ولٓأۡلخِرَةَُخ َ‬
‫يرَلكََمِنََ‬ ‫ل َِ‬
‫﴿وَٱلضحََ‪َ١‬وَٱ َ‬
‫ُ‬
‫[الضحى‪]٢ ،١ :‬‬ ‫لوىََ‪َ٤‬ولسوَفََ ُيعَ ِطيكََر ُّبكََفتَ ىَ‬
‫ض َ‪﴾٥‬‬ ‫ٱَ‬
‫لذا اگر میفرمود‪« :‬فآواك»‪« ،‬فهداك» و «فأغناك»‪ ،‬این تناسب لفظی به هم‬
‫میخورد‪.‬‬
‫َيدَكََييِتِيمَاَفَاوىََ‬
‫و اما دلیل معنوی که مهمتر است؛ اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪﴿ :‬ألمََ ِ‬
‫‪ ﴾٦‬آیا اهلل‪ ‬فقط پیامبر‪ ‬را پناه داد یا هم او را پناه داد و هم امتش را؟ آری؛‬
‫اهلل‪ ‬به پیامبر‪ ‬پناه داد و بهواسطهی او شمار فراوانی که تنها اهلل‪ ،‬تعدادشان را‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪62‬‬
‫ِ‬
‫لَفهدىََ‪ ﴾٧‬آیا تنها محمد‪ ‬هدایت یافت؟ خیر؛‬
‫میداند‪ ،‬پناه یافتند‪﴿ .‬ووجدكََضٓا َ‬
‫اهلل‪ ،‬محمد را هدایت بخشید و بهوسیلهی او افرادِ بیشماری هدایت یافتند و این‬
‫روند تا روز قیامت نیز ادامه خواهد داشت‪﴿ .‬ووجدكََعَئِلََفأَغَنََ‪ ﴾٨‬آیا اهلل متعال‪،‬‬
‫فقط محمد‪ ‬را بینیاز ساخت؟ خیر؛ بلکه اهلل متعال‪ ،‬او را بینیاز ساخت و‬
‫بهوسیلهی او دروازهی فتح و برکت را به روی امت اسالمی گشود و این امت به‬
‫پیروزیها و فتوحات بزرگی دست یافت‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ُ ذ‬
‫[الفتح‪]٨١ :‬‬ ‫ّللَمغان ِمََكثِيةََتأَخذونَهاَفع ذجلََلكمََهَ ِذ َه ِۦ﴾‬
‫﴿وعدك َُمَٱ َُ‬
‫اهلل‪ ،‬غنیمتهای فراوانی به شما نوید داده است که آن را به دست میآورید و این را برای‬
‫شما زودتر فراهم ساخت‪.‬‬

‫َيدَكَ َييِتِيمَا َفَاوىَ َ‪ ﴾٦‬بدین نکته اشاره دارد که هم تو را پناه داد و‬


‫لذا ‪﴿ :‬ألمَ َ ِ‬
‫ِ‬
‫ل َفهدىَ َ‪ ﴾٧‬تو را هدایت بخشید و تو را واسطهی‬ ‫هم امت تو را؛ ﴿ووجدكَ َضٓا َ‬
‫هدایت دیگران قرار داد؛ ﴿ووجدكَ َعَئِلَ َفأغَنَ َ‪ ﴾٨‬تو را بینیاز ساخت و به‬
‫وسیلهی تو به امت تو نیز خیر و برکت و فتح و پیروزی عنایت کرد‪.‬‬
‫سپس میفرماید‪:‬‬
‫[الضحى‪]٩ :‬‬ ‫﴿فأ ذماَٱلَيِتِيمََفلََتقَهرََ‪﴾٩‬‬
‫پس به یتیم ستم مکن‪.‬‬
‫بهیاد داشته باش که تو‪ ،‬خود یتیم بودهای؛ پس به یتیم ستم مکن و بر او خشم‬
‫مگیر‪ .‬بلکه با مهر و عطوفت با او رفتار نما؛ وقتی فریاد میزند‪ ،‬او را آرام بگردان و‬
‫چون خشمگین میشود‪ ،‬او را راضی کن و هنگامی که خسته میشود‪ ،‬اسباب آسایش‬
‫و راحتیاش را فراهم نما‪.‬‬
‫[الضحى‪]١١ ،٩ :‬‬
‫﴿فأ ذماَٱلَيِتِيمََفلََتقَهرََ‪َ٩‬وأ ذماَٱ ذ‬
‫لساَئِلََفلََتنَهرََ‪﴾١٠‬‬
‫پس به یتیم ستم مکن‪ .‬و سؤالکننده را با بانگ و فریاد از خود مران‪.‬‬
‫از مجموع این آیات‪ ،‬چنین بهنظر میرسد که منظور از سؤالکننده‪ ،‬گدا یا‬
‫کسیست که درخواست مال میکند و میگوید‪ :‬به من کمک کنید؛ اهلل دستور میدهد‬
‫که سؤالکننده را از خود مَران؛ زیرا پیشتر فرمود‪﴿ :‬ووجدكََعَئِلََفأغَنََ‪ ﴾٨‬یعنی‪:‬‬
‫‪63‬‬ ‫باب‪ :‬مهربانی با یتیمان‪ ،‬دختران‪ ،‬و دیگر ضعیفان و مستمندان‪ ،‬و احسان‪...‬‬

‫«و تو را نیازمند و تهیدست یافت؛ پس بینیاز ساخت»‪ .‬حال که تو را بینیاز ساخته‬


‫است‪ ،‬سؤالکننده را خود طرد نکن و زمانی را بهیاد بیاور که خود‪ ،‬فقیر بودی‪.‬‬
‫این احتمال نیز وجود دارد که منظور از سؤالکننده‪ ،‬عالوه بر گدا‪ ،‬پرسشگری‬
‫باشد که خواهان کسبِ علم است؛ لذا از کسی که سؤالی میپرسد‪ ،‬با سینهی باز‬
‫استقبال کن‪ .‬زیرا اگر محتاج و خداترس نبود‪ ،‬نمیآمد و سؤال نمیکرد؛ پس او را از‬
‫خود مران‪ .‬البته اگر دریافتید که کسی‪ ،‬از روی خیرهسری و لجبازی‪ ،‬سؤالهایی‬
‫مطرح میکند که گویا میخواهد شما را گیج کند‪ ،‬ایرادی ندارد که از پاسخگویی به‬
‫او خودداری کنید‪ .‬مثالً با هر پاسخی که به او میدهید‪ ،‬پرسشی دیگر مطرح میکند و‬
‫مسأله را کش میدهد! میگویید‪ :‬ربا حرام است؛ میپرسد‪ :‬چرا خداوند‪ ‬ربا را‬
‫حرام‪ ،‬و معامله و داد و ستد را حالل کرده است؟ میگویید‪ :‬مادرِ رضاعی حرام است؛‬
‫میپرسد‪ :‬چرا؟ یعنی سؤالهای بیموردی میپرسد‪ .‬لذا ایرادی ندارد که چنین‬
‫شخصی را از خود برانید و از پاسخگویی به او خودداری کنید یا در برابرش اظهار‬
‫خشم و ناراحتی نمایید؛ همانندِ پیامبر‪ .‬چنانکه یکی از انصار و زبیر بن عوام‪ ‬بر‬
‫سرِ آبیاری باغهایشان با هم اختالف داشتند‪ .‬انصاری به زبیر‪ ‬میگفت‪ :‬بگذار آب‬
‫به من نیز برسد‪ .‬و زبیر‪ ‬میگفت‪ :‬باغ من‪ ،‬باالتر است و حق دارم که باغم را خوب‬
‫آب بدهم‪ .‬برای حل اختالف نزد پیامبر‪ ‬رفتند‪ .‬پیامبر‪ ‬به زبیر فرمود‪ِ « :‬ا ْس ِق یَا زبري‬
‫َ‬ ‫ُ َ ْ ْ‬
‫ث َّم أ ْر ِسل ال َماء ِإَل َجارك»‪ .‬یعنی‪« :‬ای زبیر! اندکی آبیاری کن و سپس آب را به سوی‬
‫همسایهات بفرست»‪ .‬پیامبر‪ ‬میدانست که زبیر‪ ‬حاضر است مقداری از حقّ خود‬
‫بگذرد‪ .‬ولی آن مرد‪ ،‬رو به پیامبر‪ ‬کرد و گفت‪ :‬ای رسولخدا! اگر زبیر‪ ،‬پسرعمهی‬
‫شما نبود‪ ،‬اینگونه حکم نمیکردید‪ .‬لذا پیامبر‪ ‬ناراحت و خشمگین شد و فرمود‪:‬‬
‫َ ْ ْ‬ ‫ْ‬ ‫ُ ْ‬
‫«یَا ُز َب ْري! ِا ْس ِق ث َّم ِاح ِب ْس ال َماء َح ََّّت یَ ْر ِج َع إَِل اْلَدر»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬ای زبیر! خوب آبیاری‬
‫کن و آب را نگه دار تا در زمین (بهاندازهی قوزک پای انسان) باال بیاید و زمین‪،‬‬
‫خوب آب بگیرد»‪.‬‬
‫در هر حال‪ ،‬از کسی که خواهان کسب علم است و سؤالی میپرسد‪ ،‬با سینهای‬
‫باز و گشوده برخورد کنید و آنچه میخواهد‪ ،‬به او آموزش دهید؛ بهویژه در دوران‬

‫(‪ )۶‬بخاری‪ ،‬ش‪ ،)5424 ،6712 ،6226 ،6220 ،6221( :‬و مسلم‪ ،‬ش‪ 6247 :‬بهنقل از عروه بن زبیر‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪64‬‬

‫ما که بسیاری از مردم‪ ،‬سؤالهای مطرح میکنند‪ ،‬ولی حضور دل ندارند و حواسشان‬
‫پَرت است؛ لذا وقتی پاسخشان را میدهید‪ ،‬درست متوجه نمیشوند؛ یعنی پاسخِ شما‬
‫را بد میفهمند و سپس به سایر مردم میگویند‪ :‬فالنعالم چنین فتوا داده است‪ .‬لذا تا‬
‫مطمئن نشدهاید که سؤالکننده‪ ،‬مطلب را درست گرفته یا نه‪ ،‬او را رها نکنید تا اینکه‬
‫مطالب را خوب بگیرد و دیگر‪ ،‬مشکلی پیش نیاید‪.‬‬
‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫[الضحى‪]١١ :‬‬ ‫﴿وأ ذماَبِن ِعَم َِةَر ِبِكََفح ِدِثََ‪﴾١١‬‬
‫و نعمتهای پروردگارت را بازگو کن‪.‬‬
‫بگو‪ :‬الحمدهلل؛ خدا را شکر که به من علم و دانش داده است؛ الحمدهلل‪ ،‬خدا را‬
‫شکر که به من مال و ثروت داده است؛ الحمدهلل که به من فرزندان خوبی بخشیده‬
‫است‪.‬‬
‫بازگو کردن نعمتهای الهی‪ ،‬دو جنبه دارد‪ :‬زبانی‪ ،‬و عملی‪.‬‬
‫زبانی‪ ،‬اینست که بگویید‪ :‬اله‪ ،‬بر من منت نهاده و به من نعمت ارزانی داشته‬
‫است‪ ،‬من‪ ،‬فقیر بودم و او به من مال و ثروت بخشید‪ .‬من‪ ،‬هیچ نمیدانستم و او‪ ،‬به‬
‫من علم و دانش داد‪.‬‬
‫و به صورت عملی‪ ،‬اینست که آثار نعمتهای الهی بر انسان نمایان باشد؛ یعنی‬
‫اگر ثروتمند هستید‪ ،‬مانند فقرا لباس نپوشید؛ بلکه لباسی درخورِ ثروت خود بپوشید‪.‬‬
‫و همینطور در رابطه با منزل‪ ،‬سواری و امثال آن‪ .‬بگذارید مردم بدانند که خداوند‪‬‬
‫به شما نعمت داده است‪ .‬این‪ ،‬بازگو کردن عملیِ نعمتهای الهیست‪ .‬از اینرو‬
‫هرکس که اهلل متعال به او علم داده‪ ،‬باید آن را برای مردم بازگو کند؛ یعنی دانش خود‬
‫را به دیگران‪ ،‬منتقل نماید‪ .‬زیرا مردم‪ ،‬واقعاً به علم و دانش نیاز دارند‪ .‬اهلل متعال‪،‬‬
‫همهی مسلمانان را به انجام کارهایی موفق بگرداند که مورد پسند اوست‪.‬‬
‫***‬

‫اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫‪61‬‬ ‫باب‪ :‬مهربانی با یتیمان‪ ،‬دختران‪ ،‬و دیگر ضعیفان و مستمندان‪ ،‬و احسان‪...‬‬
‫ُ ُّ‬ ‫ُّ‬ ‫ذ‬ ‫ِ‬ ‫ذ‬
‫ض ََعََ‬
‫َي َ‬ ‫ِين َ‪َ ١‬فذَل ِكَ َٱَّلِي َي ُد َ‬
‫ع َٱلَيِتِيمَ َ‪َ ٢‬ولَ َ‬ ‫ِب ََب ِٱ ِدل َِ‬
‫﴿أرءيَتَ َٱَّلِي َيُكذ ُ َ‬
‫[املاعون‪]٤ ،١ :‬‬ ‫ِيَ‪﴾٣‬‬ ‫طع َِ‬
‫امَٱلَ ِمسَك َِ‬
‫آیا کسی را که منکرِ روز جزاست‪ ،‬دیدهای؟ اوست که یتیم را با تحقیر و خشونت میراند و‬
‫به طعام دادن به بینوایان تشویق نمیکند‪.‬‬

‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬در ادامهی آیاتی که در این باب‪ ،‬ذکر کرده‪ ،‬به سه آیهی ابتدای‬
‫سورهی «ماعون» اشاره نموده است که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ ُّ‬ ‫ُّ‬ ‫ذ‬ ‫ِ‬ ‫ذ‬
‫ض ََعََ‬
‫َي َ‬ ‫ِين َ‪َ ١‬فذَل ِكَ َٱَّلِي َي ُد َ‬
‫ع َٱلَيِتِيمَ َ‪َ ٢‬ولَ َ‬ ‫ِب ََب ِٱ ِدل َِ‬
‫﴿أرءَيَتَ َٱَّلِي َيُكذ ُ َ‬
‫[املاعون‪]٤ ،١ :‬‬ ‫ِيَ‪﴾٣‬‬ ‫طع َِ‬
‫امَٱلَ ِمسَك َِ‬
‫آیا کسی را که منکرِ روز جزاست‪ ،‬دیدهای؟ اوست که یتیم را با تحقیر و خشونت میراند و‬
‫به طعام دادن به بینوایان تشویق نمیکند‪.‬‬

‫علما‪ ،‬گفتهاند‪﴿ :‬أرءيَتَ﴾ َیعنی به من بگو؛ لذا مفهوم آیه است که از حالِ کسی‬
‫خبر بده که منکِر روز جزاست و آخرت را انکار میکند‪ .‬نشانهاش‪ ،‬اینست که او‪،‬‬
‫یتیم را با تحقیر و خشونت میراند و هیچ مهر و رحمی نسبت به او ندارد؛ نه خود‬
‫به مستمندان کمک میکند و نه دیگران را به این کار تشویق مینماید‪ .‬لذا وضعیت‬
‫بسیار بدی دارد؛ زیرا اگر به آخرت ایمان میداشت‪ ،‬مهرش را از کسانی که اهلل به‬
‫مهرورزی به آنان دستور داده است‪ ،‬دریغ نمیکرد و به طعام دادن به بینوایان‪ ،‬تشویق‬
‫مینمود‪.‬‬
‫اهلل متعال‪ ،‬در سورهی «فجر» میفرماید‪:‬‬
‫ى ُّ‬ ‫ذ ُ‬ ‫ذ‬
‫ِيَ‪﴾١٨‬‬ ‫حضونَََعََطع َِ‬
‫امَٱلَ ِمسَك َِ‬ ‫لَتكَ ِر ُمونََٱلَيِتِيمََ‪َ١٧‬ولََت َ‬
‫لَكَبلَ َ‬
‫﴿ َ‬
‫`[الفجر‪]١٨ ،١٧ :‬‬
‫چنین نیست (که انسان میپندارد)؛ بلکه شما‪ ،‬یتیمان را گرامی نمیدارید‪ .‬و یکدیگر را به‬
‫طعام دادن مستمندان تشویق نمیکنید‪.‬‬
‫سفارشی که در این آیه نسبت به یتیمان شده است‪ ،‬بهمراتب جدیتر و بیشتر‬
‫میباشد؛ زیرا در سورهی «ماعون» از بدی کردن به یتیم نهی شده و اینجا به نیکی‬
‫کردن و گرامی داشتن یتیمان دستور داده است‪ .‬لذا تکریم یتیمان‪ ،‬واجب میباشد‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪61‬‬

‫دقت کنید؛ در این آیه به طعام دادن به مستمندان سفارش شده؛ اما در رابطه با یتیمان‬
‫به تکریم و گرامی داشتن آنها دستور داده است‪ .‬یعنی امکان دارد یک یتیم‪ ،‬ثروتمند‬
‫باشد‪ ،‬ولی در عین حال‪ ،‬باید او را گرامی داشت و اگر یتیمی‪ ،‬فقیر هم باشد‪ ،‬او را‬
‫بهخاطر یتیم بودنش‪ ،‬گرامی میداریم و چون فقیر است‪ ،‬به او غذا میدهیم‪ .‬ولی‬
‫متأسفانه بسیاری از مردم به اهمیت این موضوع توجه نمیکنند‪.‬‬
‫ناگفته نماند که مهرورزی به مستضعفان‪ ،‬یتیمان و خردساالن‪ ،‬مهر و شفقت را در‬
‫قلبِ انسان زنده میکند و توجه و انابت انسان به سوی پروردگارش را بیشتر‬
‫میگرداند و تنها کسی‪ ،‬این را درمییابد که تجربهاش کرده است‪ .‬لذا مهرِ خود را از‬
‫خردساالن‪ ،‬یتیمان و مستضعفان دریغ نکنید تا عطوفت و مهربانی در قلب شما زنده‬
‫الر َ َ‬
‫َح َ‬
‫اء»‪ .‬یعنی‪« :‬اهلل به بندگانی رحم میکند که رحم‬ ‫من ِعبَا ِدهِ ُّ‬ ‫بماند‪َ « :‬وإ َّن َما یَ ْر َح ُم َّ ُ‬
‫اَّلل ْ‬
‫ِ‬
‫و شفقت داشته باشند»‪ .‬از اهلل متعال بخواهیم که لطف و رحمتش را شامل حال ما و‬
‫همهی مسلمانان بگرداند؛ بهیقین او‪ ،‬بخشندهی بزرگوار است‪.‬‬
‫***‬
‫ُ ر ُ َ‬
‫ْشکون‬ ‫الم‬ ‫فقال‬ ‫ر‪،‬‬
‫َّ َ َ‬
‫نف‬ ‫ة‬‫ت‬ ‫س‬ ‫ب‬ ‫ي‬ ‫‪ -162‬عن سعد بن َأيب َو َّقاص‪ ‬قال‪ُ :‬ک َّنا َم َع انلَّ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫‪‬‬ ‫ِ‬
‫ر ُ َر‬ ‫ُ‬ ‫ر ُ ر ُ‬ ‫ُر ُ َ‬ ‫ر‬ ‫َرَ ُ‬ ‫ر ر ُُ‬ ‫َّ‬
‫رتئون علینا‪ ،‬وکنت أنا وابن مسعو ٍد ورجل مِن هذی ِل وبِالل‬ ‫ِ‬ ‫ب‪ :‬اط ُرد هؤالءِ ال َي‬ ‫للن ي‬
‫ِ‬
‫َ َ َ َّ َ ر َ ُ َ ر َ َّ ُ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َر‬ ‫َ ََ‬ ‫َ ُ ُ ي‬
‫یهما‪ ،‬فوقع يف نف ِس رسول اّلل‪ ‬أن یقع فحدث نفسه‪ ،‬فأن َزل اّلل‬ ‫ِ‬ ‫سم‬ ‫ورجالن لست أ‬
‫ِ‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬
‫ش َي ِريدونَ َوجَه َهۥ﴾ [األنعام‪]٢٨ :‬‬ ‫تعاىل‪﴿ :‬ولَ َتطَردَِ َٱَّلِينَ َيدَعونَ َربهم ََب ِٱلَغدوََة َِوَٱلَع ِ َِِ‬
‫(‪)۶‬‬
‫رواه مسلم‪.‬‬
‫ترجمه‪ :‬سعد بن ابیوقاص‪ ‬میگوید‪ :‬ما‪ ،‬شش نفر‪ ،‬با پیامبر‪ ‬بودیم؛ مشرکان‪،‬‬
‫به پیامبر‪ ‬گفتند‪ :‬اینها را از خود دور کن تا نسبت به ما گستاخ نشوند‪ .‬من‪ ،‬بودم و‬
‫ابنمسعود و مردی از هذیل و بالل و دو مرد دیگر نیز بودند که آنها را نام نمیبرم‪.‬‬
‫به خواست اهلل‪ ،‬در دلِ پیامبر‪ ‬چنین افتاد که (برای جذب مشرکان‪ ،‬حرفشان را قبول‬
‫کند) و در اینباره با خود اندیشید‪ .‬اما اهلل متعال‪ ،‬این آیه را نازل فرمود‪:‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6502 :‬‬


‫‪67‬‬ ‫باب‪ :‬مهربانی با یتیمان‪ ،‬دختران‪ ،‬و دیگر ضعیفان و مستمندان‪ ،‬و احسان‪...‬‬

‫ُ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬


‫﴿ولََتطَ ُردََِٱَّلِينََيدَعونََرب ُهمََب ِٱلَغدوََة َِوَٱلَع ِ َِِ‬
‫شَي ِريدونََوجَه َهۥ﴾ [األنعام‪]٢٨ :‬‬
‫و کسانی را که صبح و شام پروردگارشان را میخوانند و خشنودی او را میخواهند‪ ،‬از خود‬
‫دور مکن‪.‬‬

‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬روایتی بدین مضمون ذکر کرده است که سعد بن ابیوقاص‪‬‬
‫میگوید‪« :‬ما‪ ،‬شش نفر‪ ،‬با پیامبر‪ ‬بودیم»‪ .‬وی به ابتدای ظهور اسالم در مکه اشاره‬
‫دارد‪ .‬زیرا سعد بن ابیوقاص‪ ‬یکی از پیشگامان اسالم بود که در همان ابتدای‬
‫ظهور اسالم‪ ،‬مسلمان شد و تعدادی دیگر نیز با او اسالم را پذیرفتند‪.‬‬
‫روشن است که ابوبکر صدیق‪ ‬نخستین کسی بود که پس از خدیجه و ورقه‬
‫بن نوفل‪ $‬مسلمان شد‪ .‬به گفتهی سعد‪ ،‬شش نفر با پیامبر‪ ‬بودند؛ از جمله‪:‬‬
‫ابنمسعود‪ ‬که از لحاظ موقعیت اجتماعی‪ ،‬چوپانی بیش نبود و نیز بالل بن‬
‫ابیرباح‪ ‬که یک برده بود‪ .‬اینها با پیامبر‪ ‬مینشستند و به سخنانش گوش‬
‫میدادند و از او بهره میبردند‪ .‬مشرکان که خود را بزرگ میپنداشتند به پیامبر‪‬‬
‫گفتند‪ :‬اینها را از خود دور کن‪ .‬زیرا به همنشینان پیامبر‪ ‬به دیدهی تحقیر نگاه‬
‫میکردند و آنها را کوچک میشمردند‪ .‬پیامبر‪( ‬برای جذب آنها) در این باره با‬
‫خود اندیشید؛ ولی اهلل‪ ‬این آیه را نازل فرمود‪:‬‬
‫ُ‬ ‫﴿ولََتطَ ُردََِٱ ذَّلِينََيدَ ُعونََر ذب ُهمََبٱلَغدوََة َِوَٱلَع َِ ُ‬
‫شَيُ ِريدونََوجَه َهۥ﴾ [األنعام‪]٢٨ :‬‬
‫ِ ِ‬ ‫ِ‬
‫و کسانی را که صبح و شام پروردگارشان را میخوانند و خشنودی او را میخواهند‪ ،‬از خود‬
‫دور مکن‪.‬‬
‫بدینسان اهلل‪ ‬پیامبر‪ ‬را از اینکه آنها را از خود براند‪ ،‬منع نمود؛ گرچه این‬
‫ها فقیر بودند و جایگاه و موقعیتی در جامعه نداشتند ولی بهراستی نزد اهلل‪ ‬گرامی‬
‫و ارجمند بودند‪ .‬زیرا اهلل را صبح و شام بهشت و رضایتِ اهلل را از او درخواست‬
‫میکردند و از آتش دوزخ پناه میجستند و همواره به عبادت و پرستش او مشغول‬
‫بودند‪ .‬یعنی هم دعایشان‪ ،‬هم دعای عبادت بود و هم دعای مسألت؛ البته عبادت‪،‬‬
‫شامل دعای مسألت یا درخواست نیز میشود؛ به عنوان مثال‪ :‬انسان در نماز میگوید‪:‬‬
‫َّ ُ َ َ‬
‫الم َعليْنا‬ ‫ف َٱٓأۡلخِرَة َِحسنةَ﴾‪« ،‬الس‬ ‫ل﴾‪﴿ ،‬ر ذبناَ َءات ِنا َ ِ َ‬
‫ف َٱ ُّدلنَيا َحسنةَ َو ِ َ‬ ‫﴿قالَ َر ِ َِ‬
‫ب َٱغَ ِفرَ َ ِ َ‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪68‬‬
‫َّ‬
‫اَّلل َّ‬
‫الصاِل َ‬
‫ي» و دیگر دعاهایی که نمازگزار در نمازش میگوید‪ .‬عالوه بر‬ ‫َ ََ َ‬
‫ِِ‬ ‫ولَع ِعبا ِد ِ‬
‫يدونََ‬‫این‪ ،‬هر عابدی‪ ،‬اهلل‪ ‬را عبادت میکند تا رضایت او را کسب کند‪﴿ .‬يُر ُ‬
‫ِ‬
‫وجَه َُهۥ﴾ یعنی‪« :‬رضایت اهلل را میجویند» و این‪ ،‬اشارهی روشنی به اهمیت اخالص‬
‫در پذیرش اعمال نیک و رفع درجات عملکنندگان در نزد اهلل‪ ‬میباشد‪ .‬یعنی‬
‫هرچه اخالص انسان بیشتر باشد‪ ،‬بیشتر مورد قبول و رضایت اهلل قرار میگیرد و‬
‫انسان به اجر و پاداش بیشتری دست مییابد‪ .‬چهبسا دو انسان در کنارِ هم نماز‬
‫میخوانند و تفاوت آن دو در نزد پروردگار بهاندازهی فاصلهی میان زمین و آسمان‬
‫است؛ و این‪ ،‬به اخالص آنها بستگی دارد‪ .‬لذا بر ما واجب است که نیت خود را در‬
‫هر عبادتی‪ ،‬برای اهلل‪ ‬خالص بگردانیم و با عبادت خویش در پی کسب دنیا نباشیم‬
‫و فقط رضایت و خشنودی اهلل و اجر و پاداش او را در نظر بگیریم تا در دنیا و‬
‫آخرت‪ ،‬به مقامی واال در نزد پروردگارمان دست یابیم‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬در پایان این آیه‬
‫میفرماید‪:‬‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫﴿ماَعليَكََمِنََحِساَب ِ ِهمَمِنَشَءََوماَمِنََحِسابِكََعليَ ِهمَمِنَشَءَ﴾ [األنعام‪]٢٨ :‬‬
‫نه از حساب آنان‪ ،‬چیزی بر عهدهی توست و نه از حساب تو چیزی بر عهدهی آنان‪.‬‬
‫یعنی حسابِ همه با خداست و او‪ ،‬هرکس را مطابق عملش سزا و پاداش‬
‫میدهد‪.‬‬
‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫[األنعام‪]٢٨ :‬‬ ‫﴿فتطَ ُردهمََفتكونََمِنََٱ َ‬
‫لظل ِ ِميََ‪﴾٥٢‬‬
‫اگر آنها را از خود برانی‪ ،‬جزو ستمکاران خواهی بود‪.‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬
‫حرف «فاء» در ﴿فتكونَ﴾ به ﴿فتطَ ُردهمَ﴾ برمیگردد؛ یعنی اگر آنها را از خود‬
‫برانی‪ ،‬جزو ستمکاران خواهی بود‪ .‬لذا حرفِ «فاء» به جملهی پیشین برنمیگردد‪.‬‬
‫ُ‬
‫اینجا حرف «فاء» به عنوان حرف ترتیب دو بار آمده است‪ :‬یک بار در ﴿فتطَ ُردهمَ﴾‬
‫ُ‬
‫که به ﴿ما َعليَكَ َمِنَ َحِساب ِ ِهم﴾ برمیگردد و یک بار در ﴿فتطَ ُردهمَ﴾ که به ابتدای‬
‫يدونَ َوجَه َُهۥ﴾‪.‬‬
‫ش َيُر ُ‬
‫َ‬‫آیه برمیگردد‪﴿ :‬ولَ َتطَ ُر َِد َٱ ذَّلِينَ َيدَ ُعونَ َر ذب ُهم ََب ِٱلَغدوََة ِ َوَٱلَع ِ ِ‬
‫ِ ِ‬
‫یعنی اگر اینها را از خود برانی‪ ،‬جزو ستمکاران خواهی بود‪.‬‬
‫‪69‬‬ ‫باب‪ :‬مهربانی با یتیمان‪ ،‬دختران‪ ،‬و دیگر ضعیفان و مستمندان‪ ،‬و احسان‪...‬‬

‫از این حدیث‪ ،‬این نکته برداشت میشود که انسان باید همنشینانی برای خود‬
‫برگزیند که نیکوکار باشند و صبح و شام به عبادت و راز و نیاز بپردازند و همواره در‬
‫جهت کسب رضایت پروردگار بکوشند‪ .‬لذا انسان نباید به فکر نشست و برخاست با‬
‫بزرگان و اشراف و حکام یا کسانی باشد که در جامعه جاه و مقامی دارند‪ ،‬مگر اینکه‬
‫مصلحت شرعی ایجاب کند که با چنین کسانی نشست و برخاست داشته باشیم؛‬
‫مصلحتی مانند اینکه خواسته باشیم آن‪‎‬ها را امر به معروف و نهی از منکر کنیم یا‬
‫اوضاع و احوال مردم را به اطالع آنها برسانیم تا به آن رسیدگی نمایند‪ .‬ولی‬
‫همنشینی با رؤسا و وزرا و دیگر بزرگان و سران حکومتی بهمنظور جاهطلبی و کسب‬
‫موقعیت‪ ،‬کار پسندیدهای نیست؛ بلکه همنشینی با کسانی پسندیده است که پرهیزگار‬
‫و خداترساند؛ فرقی نمیکند که فقیر باشند یا ثروتمند‪ .‬مهم اینست که رضایت و‬
‫خشنودی اهلل و محبت و دوستی با او‪ ،‬اصل و محورِ همهی کارها و ارتباطات قرار‬
‫بگیرد‪.‬‬
‫کسی‪ ،‬طعم ایمان را میچشد که دوستان خدا را به دوستی برگزیند و با دشمنان‬
‫خدا‪ ،‬دشمنی نماید؛ یعنی حب و بغض او یا دوستی و دشمنیاش بهخاطر اهلل باشد‪.‬‬
‫از اهلل متعال درخواست میکنم که ما را اینچنین بگرداند و رحمتی از سوی خویش‬
‫به ما عنایت کند؛ بهیقین او‪ ،‬بسیار بخشنده است‪ .‬وصلی اهلل علی نبینا محمد وعلی آله‬
‫وصحبه أجمعین‪.‬‬
‫***‬
‫َ َّ َ‬ ‫ر َر ر‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫َ ُ ر َ‬
‫ضوان‪ ‬أن أبا‬ ‫ِ‬ ‫ن‪َ ‬وه َو مِن أه ِل بیع ِة ال ير‬ ‫املز ي‬
‫ِ‬
‫عمرو َ‬ ‫بن‬ ‫ذ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ئ‬‫اع‬ ‫ة‬ ‫‪ -166‬وعن أيب هبری‬
‫ي‬ ‫ر ُ‬ ‫َ َ َ ر ُ ُ ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ رَ َ ََ ََ رَ َ ُ َر‬
‫وبالل يف نف ٍر فقالوا‪ :‬ما أخذت سیوف اهلل مِن عدو اهلل‬ ‫ٍ‬ ‫سفیان أَت لَع سلمان وصهیب‬
‫ب‪َ ‬فأَ رخربهُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫ي‬ ‫ر‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫كر‪ :‬أتقولون هذا ل ِشیخِ قري ٍش َوسی ِدهِم؟ فأَت انلَّ َّ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َُ َ ر‬ ‫َر َ َ َ‬
‫ِ‬ ‫ب‬ ‫و‬‫ب‬‫أ‬ ‫فقال‬ ‫ا‪،‬‬ ‫ه‬ ‫مأخذ‬
‫َ َ رُ‬ ‫َ َ ر َ َّ َ َ ر َ َ ُ َ ر ُ ر َ َ ر َ ر َ ُ ر َ َ ر َ ر َ َ َ َّ‬
‫فقال‪ :‬یا أبا بكر لعلك أغضبتهم؟ ل ِِئ کنت أغضبتهم لقد أغضبت ربك؛ فأتاهم فقال‪:‬‬
‫َ َ ُ َ‬ ‫ر‬ ‫ر َ ر َ رُ ُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫یا إِخوتاهُ آغضبتكم؟ قالوا‪ :‬ال‪ ،‬یغ ِف ُر اهلل لك یا أَخ‪[ .‬رواه مسلم]‬
‫بيعتالرضوان»‬ ‫ترجمه‪ :‬ابوهُبَیره‪ ،‬عائذ بن عمرو مزنی‪ ‬که از اصحاب حاضر در « ‌‬
‫بود‪ ،‬میگوید‪ :‬ابوسفیان با عدهای نزد سلمان‪ ،‬صهیب و بالل آمد‪ .‬اینها گفتند‪:‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6415 :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪21‬‬

‫شمشیرهای الهی‪ ،‬هنوز از دشمن اهلل‪ ،‬انتقام نگرفته است‪ .‬ابوبکر‪ ‬به آنها فرمود‪ :‬آیا‬
‫به بزرگ و سرور قریش‪ ،‬چنین سخنانی میگویید؟ آن گاه ابوبکر‪ ‬نزد پیامبر‪ ‬رفت‬
‫و این موضوع را بازگو کرد‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬ای ابوبکر! شاید آنها را خشمگین کرده‬
‫باشی؛ در این صورت‪ ،‬اهلل را بهخشم آوردهای»‪ .‬ابوبکر‪ ‬نزد این سه نفر بازگشت و به‬
‫آنها گفت‪ :‬ای برادران! آیا شما را ناراحت کردم؟ گفتند‪ :‬نه‪ ،‬ای برادر عزیز! اهلل‪ ،‬تو را‬
‫ببخشد‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،/‬دربارهی نیکی کردن به مستضعفان و وجوب عطوفت و مهرورزی به‬
‫آنان‪ ،‬این ماجرا را ذکر کرده که یک بار‪ ،‬ابوسفیان از کنار سلمان‪ ،‬صهیب و بالل‪‬‬
‫گذشت‪ .‬اینها‪ ،‬هر سه‪ ،‬جزو بردگانِ آزادشده بودند‪ .‬صهیب‪ ،‬رومی بود و بالل از‬
‫حبشه و سلمان‪ ،‬ایرانی؛ اینها دربارهی ابوسفیان گفتند‪ :‬شمشیرهای الهی‪ ،‬تا کنون از‬
‫دشمن اهلل‪ ،‬انتقام نگرفته است‪ .‬زخمها و رنجهایی که اینها بهخاطر دین اهلل‪ ‬از‬
‫سوی سران قریش دیده بودند‪ ،‬زمانی التیام مییافت که بزرگان قریش به سزای‬
‫اعمالشان میرسیدند‪ .‬لذا چنین سخنی گفتند‪ .‬ابوبکر‪ ‬آنها را بهخاطر گفتن این‬
‫حرف سرزنش کرد و آنگاه خود ماجرا را برای پیامبر‪ ‬بازگو نمود‪ .‬پیامبر‪ ‬به او‬
‫فرمود‪« :‬اگر اینها را خشمگین کرده باشی‪ ،‬اهلل را به خشم آوردهای»‪ .‬یعنی اگر باعث‬
‫رنجش خاطر سلمان‪ ،‬بالل و صهیب شده باشی‪ ،‬در حقیقت‪ ،‬اهلل‪ ‬را خشمگین‬
‫کردهای‪ .‬گرچه این سه نفر پست و مقامی نداشتند و بهظاهر از موقعیت واالیی‬
‫برخوردار نبودند‪ .‬ابوبکر‪ ‬بیدرنگ نزد این سه نفر رفت و گفت‪ :‬ای برادران! آیا‬
‫من‪ ،‬شما را ناراحت کردم؟ گفت‪ :‬نه‪ ،‬ای برادر! اهلل تو را ببخشد‪.‬‬
‫این روایت‪ ،‬بیانگر خداترسی ابوبکر صدیق‪ ‬میباشد و نشان میدهد که آن‬
‫بزرگوار‪ ،‬بهشدت سعی میکرد که هیچ حقی بر گردنش نماند‪ .‬از اینرو چه خوب‪ ،‬و‬
‫بلکه واجب است که انسان‪ ،‬با گفتار یا کردار خود‪ ،‬کسی را نارحت کرد یا به کسی‬
‫دشنام گفت و یا مالِ کسی را تصاحب کرد یا بهناحق مال کسی را خورد‪ ،‬در دنیا‪ ،‬تا‬
‫فرصت باقیست‪ ،‬از صاحب حق حاللیت بخواهد؛ پیش از آنکه صاحب حق‪ ،‬حق‬
‫خود را در قیامت مطالبه کند‪ .‬زیرا اگر انسان در دنیا به حق خود دست نیابد‪ ،‬در‬
‫‪26‬‬ ‫باب‪ :‬مهربانی با یتیمان‪ ،‬دختران‪ ،‬و دیگر ضعیفان و مستمندان‪ ،‬و احسان‪...‬‬

‫آخرت به حق خویش میرسد؛ آنجا انسان چارهای جز این ندارد که از‬


‫ارزشمندترین دارایی خود‪ ،‬یعنی اعمال نیکش‪ ،‬حقوقی را که بر گردن اوست‪ ،‬ادا‬
‫نماید؛ زیرا آنجا یک ریال هم یافت نمیشود و ناگزیر است در آن شرایط که بیش از‬
‫هر زمانی به اعمال نیک خود نیازمند است‪ ،‬از نیکیهای خود هزینه کند و دَین‬
‫خویش نسبت به بستانکارانش را بپردازد‪ .‬پیامبر‪ ‬از اصحابش پرسید‪« :‬آیا میدانید‬
‫که مفلس‪ ،‬کیست؟» پاسخ دادند‪ :‬کسی که نه ثروت نقدی دارد و نه ثروتِ غیرنقدی‪.‬‬
‫فرمود‪« :‬مفلس در امت من‪ ،‬کسیست که روز قیامت‪ ،‬با انبوهی از (اعمال نیک‪ ،‬مانند)‬
‫نماز و روزه و زکات‪ ،‬حاضر میشود؛ ولی این را هم با خود دارد که فالنی را دشنام‬
‫داده و به آن یکی‪ ،‬تهمت زده است؛ مالِ این را خورده و خونِ آن یکی را ریخته و‬
‫فالنی را زده است‪ .‬لذا از نیکیهایش به هر یک از اینها داده میشود؛ و اگر‬
‫نیکیهایش پیش از ادای حقوقِ حقداران‪ ،‬تمام شد‪ ،‬از بدیهای آنان کسر میگردد و‬
‫(‪)۶‬‬
‫به حسابِ او منظور میشود و سپس او را در آتشِ دوزخ‪ ،‬میاندازند»‪.‬‬
‫***‬
‫َّ َ َ َ‬ ‫ُ ر‬ ‫ََ‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫یم يف اجلن ِة هكذا»‬
‫ِ ِ‬ ‫ت‬ ‫ايل‬ ‫واكفل‬ ‫ا‬ ‫سعد‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬أن‬ ‫سهل بن ٍ‬‫َ ‪ -162‬وعن ر ِ‬
‫َ َرَُ َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َّ َّ َ‬ ‫َ‬
‫(‪)1‬‬
‫وأشار بِالسباب ِة َوال ُوس َطى‪ ،‬وف َّرج بينهما‪[ .‬روایت بخاری]‬
‫ترجمه‪ :‬سهل بن سعد‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬اندکی میان انگشت اشاره و میانهاش‪،‬‬
‫فاصله انداخت و فرمود‪« :‬من و سرپرستِ یتیم در بهشت‪ ،‬اینگونه خواهیم بود»‪.‬‬
‫ََ ُ‬ ‫َُ َ ر َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ ُ ُ‬ ‫َ‬
‫ریه‪ ،‬أنا وه َو‬
‫ِ‬ ‫ِغ‬ ‫ل‬ ‫و‬ ‫أ‬ ‫َل‬ ‫تیم‬
‫ِ‬ ‫ايل‬ ‫ِل‬ ‫ف‬‫َك‬ ‫«‬ ‫‪:‬‬ ‫‪‬‬‫ِ‬ ‫هلل‬‫ا‬ ‫ول‬ ‫س‬ ‫ر‬ ‫ال‬ ‫ق‬ ‫قال‪:‬‬ ‫‪‬‬ ‫هریرة‬ ‫يب‬ ‫أ‬ ‫‪ -162‬وعن‬
‫ر‬ ‫ر‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ ر‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫اجل َّن ِة» َوأش َ‬ ‫َ َ‬
‫الراوي وهو َمال ِك ب ُن أن ٍس بِالسباب ِة وال ُوسطى‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫ار َّ‬ ‫ات رنی يف َ‬
‫که ِ‬
‫(‪)۳‬‬

‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬من و سرپرست یتیم‪ ،‬در‬


‫بهشت اینچنین خواهیم بود؛ (فرقی نمیکند که) یتیم‪ ،‬خویشاوندِ سرپرست باشد یا‬
‫بیگانه»‪ .‬راوی‪ ،‬یعنی انس بن مالک‪ ‬به انگشت «سبابه» و «میانه» اشاره کرد‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ 6420 :‬بهنقل از ابوهریره‪ .‬ر‪.‬ک‪ :‬حدیث شمارهی ‪ 662‬همین کتاب‪.‬‬
‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.)2114 ،4215( :‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6822 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪22‬‬
‫ر ُ َّ َ ُ ُّ ُ َّ ر ُ َ َّ ر َ‬ ‫َر َ‬ ‫ُ َّ‬
‫ان‪ ،‬وال‬ ‫‪ -163‬وعنه قال‪ :‬قال رسول‌اّلل‪« :‬ليس ال ِمسكِنی اَّلِي ترده اتلمرة واتلمرت ِ‬
‫متفق عليه]‬
‫َ َ َّ ُ‬
‫ِنی اَّلي یتعفف»‪ٌ [ .‬‬ ‫مة واللُّ رقمتان إ َّن َما الم رسك ُ‬
‫ُّ ر ُ‬
‫اللق‬
‫ِ‬ ‫ِ ِ‬
‫(‪)۶‬‬

‫ر ُ‬ ‫ُّ‬ ‫َ ُّ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬


‫ويف روایة يف «الصحیحنی»‪« :‬لير َس الم رسك ُ‬
‫اس ت ُردهُ اللقمة‬ ‫اَّلي یطوف لَع انلَّ ِ‬ ‫ِنی ِ‬ ‫ِ‬
‫َ‬ ‫ر‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫ُ‬ ‫ى‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫متان‪َ ،‬واتلَّ رمرةُ َواتلَّ رمرتَان‪ ،‬ولَك َّن الم رسك َ‬ ‫ُّ ر َ‬
‫َيد غًِن یغنیِه‪َ ،‬وال يفط ُن ب ِ ِه‬ ‫اَّلي ال ِ‬ ‫ِنی ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫واللق‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫َُ ُ ر‬ ‫َ‬ ‫ُ َّ َ َ‬
‫فیتصدق علیه‪َ ،‬وال يقوم فيسأل انلَّاس»‪.‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬مسکین (بینوا)‪ ،‬کسی نیست که‬
‫یک یا دو دانهی خرما‪ ،‬و یک یا دو لقمه‪ ،‬او را (از درب خانهها) برمیگرداند؛‬
‫مسکین‪ ،‬در حقیقت کسیست که مناعت دارد (و گدایی نمیکند)»‪.‬‬
‫در روایتی دیگر در «صحیحن» آمده است‪« :‬مسکین‪ ،‬کسی نیست که در میان‬
‫مردم میگردد و یک یا دو لقمه‪ ،‬و یک یا دو دانهی خرما‪( ،‬او را درِ خانهها)‬
‫برمیگرداند؛ مسکین‪ ،‬کسیست که ثروتی برای رفع نیازش ندارد و کسی هم از‬
‫حالش باخبر نیست که به او صدقه بدهد و خود نیز به گدایی از مردم نمیپردازد»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،/‬حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که رسولاهلل‪ ‬اندکی میان‬
‫انگشت اشاره و میانهاش‪ ،‬فاصله انداخت و فرمود‪« :‬من و سرپرستِ یتیم در بهشت‪،‬‬
‫اینگونه خواهیم بود»‪ .‬انگشتِ اشاره‪ ،‬همان انگشت سبابه است که میانِ انگشت‬
‫شست و میانه قرار دارد و بدان سبب انگشت «اشاره» نامیده شده که وقتی میخواهند‬
‫به کسی اشاره کنند‪ ،‬این انگشت را به سوی او میگیرند‪ .‬به انگشت اشاره‪« ،‬سبّاحه»‬
‫نیز گفته میشود‪ .‬زیرا انسان‪ ،‬هنگام تسبیح و تعظیم اهلل‪ ،‬آن را باال میبرد و با آن‪،‬‬
‫به سوی آسمان اشاره میکند‪ .‬از اینرو وقتی نمازگزار در میان دو سجده دعا میکند‬
‫و میگوید‪« :‬رب اغفر يل وارَحين»‪ ،‬یا هر بار که دعا میکند‪ ،‬با انگشت اشارهاش به‬
‫آسمان اشاره مینماید؛ زیرا اهلل‪ ‬در آسمان است‪ .‬و در هر یک از دعاهای تشهد نیز‬
‫ب»‪ ،‬و آن گاه که‬ ‫این انگشت را باال میگیرند؛ هنگام گفتن‪« :‬السالم عليك أیُّها َّ‬
‫انل ُّ‬
‫السالم علينا»‪ ،‬و نیز در ابتدای درود و سالمی که در نماز‪ ،‬بر پیامبر‪ ‬و‬‫میگویند‪َّ « :‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪5428 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0128 :‬‬


‫‪23‬‬ ‫باب‪ :‬مهربانی با یتیمان‪ ،‬دختران‪ ،‬و دیگر ضعیفان و مستمندان‪ ،‬و احسان‪...‬‬
‫(‪)۶‬‬
‫یعنی در هر جملهی دعایی‪ ،‬انگشت اشاره را به نشانهی‬ ‫خاندان او میفرستند‪.‬‬
‫توحید و باال بودن اهلل‪ ‬باال میگیرند‪ .‬رسولاهلل‪ ‬انگشت اشاره و میانهاش را با‬
‫اندکی فاصله در کنار هم قرار داد و این نکته را بیان فرمود که او و سرپرست یتیم‪ ،‬در‬
‫بهشت‪ ،‬اینگونه خواهند بود‪ .‬یعنی در کنار هم یا نزدیک به هم‪ .‬این‪ ،‬بیانگر اهمیت‬
‫واالی سرپرستی از یتیمان است‪ .‬منظور از سرپرستی یتیم‪ ،‬اینست که انسان‪ ،‬به‬
‫تربیت دینی و دنیوی او و نیز به تحصیل و آموزش او رسیدگی کند و نیازهای مادی‬
‫و معنوی او را تأمین نماید‪.‬‬
‫یتیم‪ ،‬به کسی گفته میشود که قبل از بلوغ‪ ،‬پدرش را از دست بدهد؛ یعنی یتیم‪،‬‬
‫همینکه بالغ شد‪ ،‬دیگر یتیم نیست‪ .‬مادرمرده یا کودکی که مادرش را از دست داده‬
‫است‪ ،‬یتیم محسوب نمیشود‪.‬‬
‫حدیث بعدی‪ ،‬یعنی حدیث ابوهریره‪ ‬نیز بیانگر اجر و پاداشیست که به‬
‫سرپرست یتیم میرسد‪.‬‬
‫و اما در حدیث سوم؛ پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬مسکین (بینوا)‪ ،‬کسی نیست که‬
‫یک یا دو دانهی خرما‪ ،‬و یک یا دو لقمه‪ ،‬او را (از درب خانهها) برمیگرداند؛‬
‫مسکین‪ ،‬در حقیقت کسیست که مناعت دارد (و گدایی نمیکند)»‪.‬‬
‫آری؛ مسکین حقیقی‪ ،‬کسیست که دست گدایی پیش این و آن دراز نمیکند‪.‬‬
‫همانطور که اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ُّ‬ ‫ُ‬
‫[البقرة‪]٨٧٤ :‬‬ ‫ف﴾‬ ‫﴿َيَس ُب ُه َُمَٱلَاه َ‬
‫ِلَأغَن ِياَءََمِنََٱ ذتلعف ِ َ‬
‫از بس مناعت دارند‪ ،‬افراد بیخبر آنان را ثروتمند میپندارند‪.‬‬
‫لذا مسکین حقیقی‪ ،‬گدایی نمیکند و مردم نیز از حالش باخبر نیستند که به او‬
‫کمک کنند‪ .‬لذا باید مستمندان واقعی را شناسایی نماییم و مهر و کمکِ خود را از‬
‫آنها دریغ نکنیم‪.‬‬
‫در این حدیث بدین نکته اشاره شده که هر مستمندی باید صبر و شکیبایی پیشه‬
‫سازد و چشم به راهی گشایشی از سوی اهلل‪ ‬باشد و دست گدایی‪ ،‬پیشِ مردم دراز‬

‫(‪ )۶‬بخاری‪ ،‬ش‪)7220 ،2124 ،0616 ،224 ،220( :‬؛ و مسلم‪ ،‬ش‪ )515 ،512 ،516( :‬بهنقل از‬
‫ابنمسعود‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪24‬‬

‫نکند؛ معلوم نیست که کمکش کنند یا نه؛ زیرا اگر انسان‪ ،‬دل به مخلوق ببندد‪ ،‬به‬
‫مخلوقی چون خود واگذار میشود‪ .‬همانطور که در حدیث آمده است‪« :‬هرکس‪ ،‬به‬
‫چیزی تعلق خاطر پیدا کند‪ ،‬به آن وابسته و واگذار میشود»‪ )۶(.‬هرکس‪ ،‬دل به مخلوق‬
‫ببنند‪ ،‬خالق را از یاد میبرد؛ لذا همواره بر اهلل توکل کنید و امور خود را به او بسپارید‬
‫و بیم و امید شما به او باشد‪ .‬بهیقین اگر بر اهلل توکل کنید‪ ،‬اهلل برای شما کافیست‪.‬‬
‫همانطور که میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ذ‬
‫[الطالق ‪]٤ :‬‬ ‫ّللَِف ُهوََحسَ ُب َُهۥَ﴾‬
‫ّكََعََٱ َ‬‫﴿وَمنَيتو َ‬
‫و هر کس بر اهلل توکل کند‪ ،‬اهلل برایش کافیست‪.‬‬
‫هرچه اهلل برای ما مقدّر کرده باشد‪ ،‬به ما میرسد و چیزی مانعش نمیشود‪ .‬از‬
‫اینرو هر مسکین و بینوایی‪ ،‬باید صبر و شکیبایی پیشه نماید و بر او واجب است که‬
‫دستِ نیاز پیش مردم‪ ،‬دراز نکند؛ مگر اینکه حالتی اضطراری پیش آید‪ .‬زیرا در شرایط‬
‫اضطراری‪ ،‬خوردن مردار جایز است‪ ،‬پس چه رسد به دراز کردن دست نیاز پیش‬
‫دیگران‪ .‬ولی تا زمانی که با خوردن تکهای نان یا دانهای خرما‪ ،‬قوت الیموت فراهم‬
‫میشود‪ ،‬نباید دست نیاز پیش مردم دراز نماید‪ .‬زیرا این امر‪ ،‬برای او عادی میشود و به‬
‫گدایی عادت میکند؛ در نتیجه روز قیامت در حالی برانگیخته میشود که گوشتی بر‬
‫سیمای او وجود ندارد‪ .‬پس وای به حالِ کسانی که به گدایی عادت کردهاند؛ آنها که‬
‫خود ثروتمندند و وقتی میمیرند‪ ،‬گنجینهای از طال و نقره و پولهای قدیمی و جدید‬
‫از خود به جا میگذارند! ولی وقتی آنها را در زمان حیاتشان میبینیم‪ ،‬گمان میکنیم‬
‫کسی از آنها فقیرتر نیست‪ .‬چون با ادا و اطوارِ خویش‪ ،‬خود را فقیر نشان میدهند و‬
‫مردم را با گدایی کردن‪ ،‬اذیت میکنند‪ .‬برخی هم توقع زیادی دارند؛ هیچ ندارند‪ ،‬ولی‬
‫میخواهند مانند ثروتمندان زندگی کنند و خانه و ماشین آنها‪ ،‬مانند خانه و ماشین‬
‫ثروتمندان باشد و مانند ثروتمندان‪ ،‬لباس بپوشند! این‪ ،‬سبکسری و بیخردیست‪:‬‬

‫(‪ )۶‬البته در این حدیث به تعویذهایی اشاره شده که برخی از مردم‪ ،‬بر خود میآویزند‪ .‬ولی این حدیث‪،‬‬
‫مفهومی فراگیر دارد و بیانگر این است که هرکس‪ ،‬به چیزی تعلق خاطر پیدا کند‪ ،‬به آن واگذار میشود‪.‬‬
‫[مترجم]‬
‫‪21‬‬ ‫باب‪ :‬مهربانی با یتیمان‪ ،‬دختران‪ ،‬و دیگر ضعیفان و مستمندان‪ ،‬و احسان‪...‬‬

‫«ال ْ ُمتَ َش ِّب ُع ب َما ل َ ْم ُي ْع َط َلَكب ِس ثَ ْو َ ْ‬


‫َب ُزور»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬هرکس بهدروغ چنین وانمود کند که از‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫نعمتی برخوردار شده‪ ،‬مانند کسیست که پیراهن و شلواری دروغین به تن کرده (که‬
‫اندازهاش نیست)»‪ .‬لذا به آنچه که خداوند‪ ‬به شما داده است‪ ،‬قانع باشید؛ یعنی دخل‬
‫و خرج شما‪ ،‬با هم مطابقت داشته باشد‪.‬‬
‫لذا این‪ ،‬اشتباه است که کسی‪ ،‬چشمبسته و بدون واقعنگری یا بدون در نظر گرفتنِ‬
‫وضعیت مالیاش‪ ،‬بخواهد زندگیاش را در سطح زندگی ثروتمندان قرار دهد و برای‬
‫این منظور‪ ،‬دستِ نیاز پیش کسی دراز کند تا خانه و ماشینی چون خانه و ماشین‬
‫ثروتمندان‪ ،‬خریداری کند یا همه چیز زندگیاش را بهنسیه بخرد و سپس نزد‬
‫فروشندگان برود و عذرخواهی نماید و بگوید‪ :‬چه کنم؟ کفِ دستم مو ندارد‪ .‬چرا از‬
‫اول‪ ،‬فکرش را نکرد؟! این‪ ،‬اشتباهِ بزرگیست که آدم‪ ،‬بدینشکل خود را زیرِ بارِ قرض‬
‫ببرد‪ .‬به آنچه دارید و به آنچه اهلل‪ ‬به شما داده است‪ ،‬قانع باشید و از اهلل متعال‬
‫بخواهید آنقدر از مال دنیا به شما بدهد که شما را از دیگران‪ ،‬بینیاز کند و باعث‬
‫طغیان و سرکشی شما نشود‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬به همهی ما توفیق و عافیت عنایت نماید‪.‬‬
‫***‬
‫َ ُ‬ ‫َ َر َ َ َ ر‬ ‫َّ‬ ‫‪ -122‬وعنه َع ِن انلَّ ي‬
‫سبیل‬
‫ِ‬ ‫يف‬ ‫د‬
‫ِ‬ ‫ه‬
‫ِ‬ ‫جا‬ ‫لم‬ ‫َك‬ ‫ِنی‬
‫ِ‬ ‫ك‬ ‫س‬ ‫اِع لَع األرمل ِة وال ِم‬ ‫ب‪ ‬قال‪« :‬الس ِ‬
‫ُر‬ ‫َ ر ُ َ َّ‬ ‫َّ‬ ‫َ ر‬ ‫َ ر ُ ُ‬ ‫َّ‬
‫(‪)1‬‬
‫اّلل»‪ .‬وأحسبه قال‪َ « :‬واكلقائ ِِم اَّلي ال يفرت‪َ ،‬واكلصائ ِِم ال يف ِط ِر» [ ٌ‬
‫متفق عليه]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬کسی که در جهت تأمینِ افرادِ‬
‫بیسرپرست (مانند زنان بیوه) و مستمندان‪ ،‬تالش میکند‪ ،‬مانند مجاهدِ راه خداست»‪،‬‬
‫و گمان میکنم‪ ،‬فرمود‪« :‬مانند کسیست که شبها را بدون خستگی‪ ،‬در قیام و‬
‫عبادت سپری مینماید و نیز مانندِ روزهداریست که افطار نمیکند (و همواره روزه‬
‫میگیرد)»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬بخاری‪ ،‬ش‪4608 :‬؛ و مسلم‪ ،‬ش‪ 6021 :‬بهنقل از اسماء بنت ابیبکر‪ .$‬و نیز روایت‪ :‬مسلم‪ ،‬ش‪:‬‬
‫‪ 6068‬بهنقل از امالمؤمنین عایشه&‪.‬‬
‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2117 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6826 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪21‬‬

‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،/‬در باب عطوفت و مهروزری به یتیمان‪ ،‬مستعفان و مستمندان و امثال‬
‫آنها‪ ،‬این فرمودهی پیامبر‪ ‬را ذکر کرده است که‪« :‬هرکس‪ ،‬در جهت تأمین افراد‬
‫بیسرپرست (مانند زنان بیوه) و مستمندان تالش میکند‪ ،‬مانندِ مجاهد راه اهلل است»‪.‬‬
‫راوی میگوید‪ :‬گمان میکنم که فرمود‪« :‬مانند کسیست که شبها را بدون خستگی‪،‬‬
‫در قیام و عبادت سپری مینماید و نیز مانندِ روزهداریست که افطار نمیکند (و‬
‫همواره روزه میگیرد)»‪.‬‬
‫در حدیث‪ ،‬واژهی «ساعی» آمده است؛ یعنی شخصی که برای تدمین نیازهای‬
‫چنین افرادی‪ ،‬تالش میکند‪« .‬ارمله»‪ ،‬به کسانی گفته میشود که سرپرستی ندارند؛ مرد‬
‫باشند یا زن‪ .‬مانندِ بیوهزنان‪ .‬البته تالش و کوششِ انسان برای تدمین نیازهای‬
‫خانوادهاش‪ ،‬در این معنا میگنجد‪ .‬یعنی کسی که نیازهای خانوادهاش را که تأمین‬
‫میکند‪ ،‬مانند کسیست که در جهت تأمین نیازهای مستمندان و افرادِ بیسرپرست‬
‫تالش مینماید و سزاوارِ این نوید بزرگ میگردد و مانندِ مجاهدِ راهِ خداست یا‬
‫همانند شبزندهداریست که خسته نمیشود و مثلِ روزهداریست که افطار نمیکند‪.‬‬
‫این حدیث‪ ،‬بیانگر جهل و ناآگاهی آن دسته از افرادیست که بدون توجه به‬
‫حقوق همسر و خانوادهی خویش‪ ،‬آنها را بدون سرپرست‪ ،‬رها میکنند و به نام‬
‫دعوت‪ ،‬به مناطق مختلف میروند و بدینسان خانوادههایشان که کسی را ندارند‪ ،‬در‬
‫معرض مشکالت فراوانی قرار میگیرند‪ .‬این افرادِ ناآگاه و بیعلم‪ ،‬بدون هیچ‬
‫ضرورتی به نامِ دعوت‪ ،‬در روستاها و شهرها میگردند و گمان میکنند که این کار‪،‬‬
‫از ماندن در میان خانواده و رسیدگی به نیازهای مادی و معنوی آنها بهتر و برتر‬
‫است! حال آنکه تربیت و پرورشِ فرزندانشان‪ ،‬بهمراتب مهمتر و برتر میباشد‪ .‬اینها‬
‫به اشتباه بزرگی دچار شدهاند‪ .‬زیرا رسیدگی به خانواده و تعلیم و تربیت فرزندان‪،‬‬
‫چیزی نیست که با تصور خروج از خانه بهقصد ارشاد مردم‪ ،‬توجیهپذیرباشد‪ .‬زیرا‬
‫خانوادهی هر کسی بیش از دیگران‪ ،‬سزاوارِ ارشاد و خیرخواهی او هستند؛ از اینرو‬
‫اهلل متعال فرموده است‪:‬‬
‫‪27‬‬ ‫باب‪ :‬مهربانی با یتیمان‪ ،‬دختران‪ ،‬و دیگر ضعیفان و مستمندان‪ ،‬و احسان‪...‬‬

‫[الشعراء ‪ََ]٨١٣ :‬‬ ‫﴿وأنذِرََعشِ يتكََٱلَقَربِيََ‪﴾٢١٤‬‬


‫و به خویشاوندان نزدیکت هشدار بده‪.‬‬
‫ولی کسی که یک یا دو روز و امثال آن‪ ،‬برای دعوت به سوی اهلل‪ ،‬به جایی‬
‫میرود و سپس نزد خانوادهاش باز میگردد‪ ،‬ایرادی بر وارد نیست؛ بلکه کار نیک و‬
‫ارزشمندی انجام میدهد؛ سخنِ ما‪ ،‬دربارهی کسانیست که چهار یا پنج ماه و یا یک‬
‫سال‪ ،‬خانوادهی خود را رها میکنند و آنان را در معرضِ مشکالت فراوان و‬
‫توفانهای خانمانبراندازی چون آسیبهای اجتماعی قرار میدهند‪ .‬بدون شک‪،‬‬
‫اینها‪ ،‬دین را خوب نفهمیدهاند و افرادِ کوتهبینی نسبت به دین و آموزههای دینی‬
‫ِّ‬ ‫َ ْ ً ُ َ ِّ ْ ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ ْ ُ‬
‫ین»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬هرکس‬ ‫هستند‪ .‬پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬من ی ِر ِد الل بِ ِه خريا يفقهه ِِف ادل ِ‬
‫که اهلل نسبت به او ارادهی خیر نماید‪ ،‬فهم و بینش دینی‪ ،‬نصیبش میگرداند»‪ .‬لذا فقیه‪،‬‬
‫فهیم و دانا‪ ،‬کسیست که مسایل را بهخوبی درک میکند و نگاهِ سنجیدهای به‬
‫قضایای مختلف دارد و میداند که از چه راهی و چگونه‪ ،‬به کارهای گوناگون بپردازد‬
‫و وظایف خود را به انجام برساند‪.‬‬
‫***‬
‫ُرَُ َ ر ر َ ُر َ َ َ‬ ‫َ ُّ َّ َ َ َ ُ ر‬
‫‪َ -122‬و َع رن ُه َع ِن انلَّ ي‬
‫رش الطعام طعام الويلمةِ‪ ،‬يمنعها من یأتِیها‪ ،‬ویدَع إ ِ ريلها‬ ‫ب‪ ‬قال‪« :‬‬
‫ُ‬ ‫َ َ ُ َ‬ ‫َّ ر َ َ َ ر َ َ‬ ‫َ ر َرَ َ َ ر َر ُ‬
‫َي ِب ادلعوة فقد عص اهلل ورسوَل»‪ .‬رواه مسلم‪.‬‬ ‫من یأباها‪ ،‬ومن لم ِ‬
‫ر َ َّ َ ُ َ َ ُ ر َ َ ُ ر َ‬ ‫َ‬
‫ويف روایة يف الصحیحنی عن أيب هریرة‪ ‬من قوَل‪« :‬بِئس الطعام طعام الو ِيلم ِة یدَع‬
‫ُ َ َ ُ (‪)1‬‬ ‫َر َ َ ر َ ُ َ ُرَ ُ‬
‫رتك الفقراء»‪.‬‬ ‫إِيلها األغنِیاء وی‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬بدترین غذا‪ ،‬غذای "ولیمه" است؛‬
‫کسی که در آن حضور مییابد‪ ،‬دعوت نمیکنند و کسی را دعوت میکنند که در آن‪،‬‬
‫حضور نمی یابد‪ .‬و هرکس‪ ،‬دعوت را قبول نکند‪ ،‬از اهلل و پیامبرش نافرمانی کرده‬
‫است»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬بخاری‪ ،‬ش‪)7206 ،2002 ،70( :‬؛ و مسلم‪ 0127 ،‬بهنقل از معاویه بن ابیسفیان‪.$‬‬
‫(‪ :)670( )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪4077 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0526 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪28‬‬

‫در روایتی در «صحیحین» آمده است که ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪:‬‬


‫«بدترین غذا‪ ،‬غذای "ولیمه" است که ثروتمندان را به آن دعوت میکنند و فقیران را‬
‫دعوت نمیکنند»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،/‬حدیثی بدین مضمون نقل کرده که پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬بدترین‬
‫غذا‪ ،‬غذای «ولیمه» است؛ کسی که در آن حضور مییابد‪ ،‬دعوت نمیکنند و کسی را‬
‫دعوت میکنند که در آن‪ ،‬حضور نمییابد‪ .‬و هرکس‪ ،‬دعوت را قبول نکند‪ ،‬از اهلل و‬
‫پیامبرش نافرمانی کرده است»‪ .‬منظور از ولیمه در اینجا‪ ،‬غذای عروسیست و‬
‫احتمال دارد هر غذایی باشد که دیگران را برای صرف آن دعوت میکنند‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬بدترین غذا را غذایی دانست که کسی را به آن دعوت میکنند که‬
‫حضور نمییابد و کسی را که در آن حضور مییابد‪ ،‬دعوت نمیکنند! یعنی ثروتمندان‬
‫را دعوت میکنند؛ و از آنجا که ثروتمند‪ ،‬نیازی ندارد‪ ،‬این دعوت را نمیپذیرد‪ .‬ولی‬
‫فقرا و نیازمندان را دعوت نمیکنند! حال آ ‪‎‬نکه فقیر‪ ،‬بهخاطرش نیازی که دارد‪ ،‬هرگاه‬
‫دعوتش نمایند‪ ،‬قبول میکند‪ .‬چنین ضیافتی‪ ،‬مایهی تقرب میزبان به اهلل‪ ‬نیست‪ .‬زیرا‬
‫نیازمندان را که مستحقاند‪ ،‬دعوت نمیکند؛ بلکه ثروتمندان را دعوت مینماید‪ .‬البته‬
‫از یاد نبریم که ولیمه‪ ،‬بهویژه غذای عروسی‪ ،‬سنت مؤکده است؛ زیرا پیامبر‪ ‬به‬
‫َ َ‬ ‫َ‬
‫عبدالرحمن بن عوف‪ ‬فرمود‪« :‬أ ْول ِ ْم َول ْو بِشاة»؛ یعنی‪« :‬ولیمه بده؛ اگرچه با یک‬
‫گوسفند»‪ .‬بدینسان پیامبر‪ ‬به عبدالرحمن‪ ‬دستور داد که حتی با چیزِ اندکی مثلِ‬
‫یک گوسفند هم که شده‪ ،‬ولیمه بدهد‪ .‬زیرا عبدالرحمن بن عوف‪ ‬ثروتمند بود و‬
‫یک گوسفند‪ ،‬برای او چیزی نبود‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬هرکس‪ ،‬دعوت را قبول نکند‪ ،‬از اهلل و پیامبرش نافرمانی کرده‬
‫است»‪ .‬از اینرو درمییابیم که قبول کردن دعوتِ ولیمه‪ ،‬واجب است؛ زیرا ترکِ یک‬
‫عمل‪ ،‬در صورتی معصیت است که آن عمل‪ ،‬واجب باشد‪ .‬البته قبول کردن دعوت‪،‬‬
‫چند شرط دارد‪:‬‬
‫شرط اول‪ :‬اینکه دعوتکننده (میزبان)‪ ،‬مسلمان باشد؛ یعنی اگر دعوتکننده‬
‫مسلمان نباشد‪ ،‬قبول کردن دعوتِ او‪ ،‬واجب‪ ،‬بلکه جایز نیست؛ مگر اینکه مصلحتی‬
‫‪29‬‬ ‫باب‪ :‬مهربانی با یتیمان‪ ،‬دختران‪ ،‬و دیگر ضعیفان و مستمندان‪ ،‬و احسان‪...‬‬

‫در کار باشد‪ .‬یعنی اگر کافری‪ ،‬شما را به ولیمه یا غذای عروسی و امثال آن‪ ،‬دعوت‬
‫کرد‪ ،‬اگر مصلحتی مانند جذب او به اسالم وجود داشته باشد‪ ،‬پذیرش دعوت او جایز‬
‫است‪ .‬چنانکه یک یهودی‪ ،‬پیامبر‪ ‬را در مدینه دعوت کرد و برای پیامبر‪ ‬نان جو‬
‫و پیه داغ (جزغاله) آورد‪ .‬ناگفته نماند که «عدالت» برای قبول کردن دعوت‪ ،‬شرط‬
‫نیست؛ یعنی قبول کردن دعوتِ «فاسق» جایز است‪ .‬به عنوان مثال‪ :‬اگر شخصی‬
‫سیگاری یا کسی که ریش خود را میتراشد یا فردی که در نماز جماعت‪ ،‬کمتر‬
‫شرکت میکند‪ ،‬شما را دعوت کرد‪ ،‬دعوت او را قبول کنید‪ .‬البته مصلحت را در نظر‬
‫بگیرید و ببینید که اگر عدمِ قبولِ دعوتش‪ ،‬او را به تفکر وامیدارد که چرا دعوتم را‬
‫قبول نمیکنند و این امر‪ ،‬به شرمندگی و توبهی او میانجامد‪ ،‬دعوتش را نپذیرید؛ اما‬
‫اگر امیدی به توبهی او نیست‪ ،‬اختیار با شماست که دعوتش را قبول یا رد نمایید‪.‬‬
‫ولی بهتر است که دعوتش را قبول کنید؛ زیرا مسلمان است‪.‬‬
‫شرط دوم‪ :‬اینست که مالِ میزبان‪ ،‬حالل باشد؛ یعنی اگر کسب و کارش‪ ،‬حالل‬
‫نیست و درآمدش از راه حرام مانند رباست‪ ،‬دعوتش را قبول نکنید؛ زیرا مالش‪ ،‬حرام‬
‫است و انسان باید از خوردن اموال افرادِ حرامخوار‪ ،‬پرهیز کند؛ اگرچه خوردن اموال‬
‫چنین کسانی یا نشستن بر سرِ سفرهی آنها‪ ،‬حرام نیست‪ .‬زیرا پیامبر‪ ‬دعوت‬
‫یهودیان را قبول کرد و یهودیان‪ ،‬رباخوار بودند‪ .‬البته این‪ ،‬دلیلِ جواز میباشد؛ و گرنه‪،‬‬
‫تقوا‪ ،‬اینست که از مال چنین کسانی نخورید‪ .‬همچنین اگر کسی‪ ،‬مالش‪ ،‬آمیخته به‬
‫حرام باشد‪ ،‬ایرادی ندارد که دعوتش را قبول کنید؛ مانند کسی که تجارتِ حاللی‬
‫دارد و در عین حال‪ ،‬از راه حرام نیز کسبِ درآمد میکند و اموالِ حاللش را با اموال‬
‫حرام‪ ،‬میآمیزد‪ .‬متأسفانه امروزه بسیاری از مردم‪ ،‬چنین حالتی دارند و گاه مشاهده‬
‫میشود که برخیها‪ ،‬تجارتِ حاللِ خود را با تقلّب و کالهبرداری‪ ،‬آلوده میگردانند و‬
‫یا در پارهای از موارد‪ ،‬ربا میخورند؛ یا مانند برخی از کارمندان که انضباط و وجدان‬
‫کاری ندارند‪ .‬چنانکه دیر سرِ کار میروند و قبل از پایان وقت‪ ،‬کارِ خود را ترک‬
‫مینمایند؛ حقوقِ چنین کسانی‪ ،‬حالل نیست و هرچه کمکاری کرده و حقوق‬
‫گرفتهاند‪ ،‬حرام است؛ زیرا باید به تعهد شغلی خود‪ ،‬عمل کنند‪.‬‬
‫شرط سوم‪ :‬اینست که در ضیافت و میهمانی‪ ،‬عمل منکری انجام نشود؛ و گرنه‪،‬‬
‫چنین دعوتی را قبول نکنید‪ .‬یعنی اگر در میهمانی با سیگار‪ ،‬قلیان و موسیقی و امثال آن‪،‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪31‬‬

‫پذیرایی میکنند و شما نمیتوانید از این کارهای حرام‪ ،‬منع نمایید‪ ،‬در این صورت قبول‬
‫کردن دعوت‪ ،‬جایز نیست؛ ولی اگر میتوانید با حضور خود‪ ،‬از این کارها‪ ،‬بازدارید‪ ،‬بر‬
‫شما واجب است که چنین دعوتی را بپذیرد؛ به دو دلیل‪ :‬اول اینکه از منکر نهی کنید و‬
‫دوم اینکه دعوت برادرِ مسلمان خود را اجابت نمایید‪ .‬اما اگر نمیتوانید با حضور خود‬
‫در این میهمانی‪ ،‬از این اعمال زشت منع کنید‪ ،‬شرکت در چنین ضیافتی‪ ،‬حرام است‪.‬‬
‫شرط چهارم‪ :‬اینست که میهمان را مشخص کند؛ یعنی بهطور مشخص‪ ،‬بگوید‪:‬‬
‫فالنی! تو را به غذای عروسی دعوت میکنم‪ .‬اگر بدون ذکر نام یا اشاره به شخصِ‬
‫معینی‪ ،‬اعالم عمومی کنند و بگویند‪« :‬بفرمایید؛ جشن عروسی داریم»‪ ،‬در این صورت‬
‫حضور در این جشن بر شما واجب نیست؛ زیرا دعوت‪ ،‬عمومیست و شما را بهطور‬
‫مشخص‪ ،‬دعوت نکردهاند‪ .‬لذا قبول کردن میهمانی یا دعوت‪ ،‬زمانی بر انسان واجب‬
‫است که از او بهطور خاص دعوت میکنند و اگر دعوت‪ ،‬عمومی باشد‪ ،‬حضور در آن‬
‫واجب نیست‪ .‬البته انسان باید (با رعایت شرایط مذکور) هر دعوتی را قبول کند؛ زیرا‬
‫پذیرفتن دعوت مسلمان‪ ،‬یکی از حقوق او بهشمار میرود‪ ،‬جز در مواردی که مصلحت‬
‫یا دلیلی راجح‪ ،‬وجود داشته باشد‪.‬‬
‫***‬
‫َ‬ ‫َ ر َ َ َ َ ر َ َّ َ ر ُ َ َ َ َ َ‬
‫اء یوم ال ِقیام ِة‬ ‫نی حَّت تبلغا ج‬ ‫یت‬‫ار‬ ‫ج‬ ‫ل‬‫اع‬ ‫ن‬ ‫م‬ ‫«‬ ‫قال‪:‬‬ ‫ي‬
‫ب‬ ‫‪ -121‬وعن َأنس‪َ ‬عن انلَّ‬
‫ِ ِ‬ ‫‪‬‬ ‫ِ‬
‫َ َ َ ُ َ َ َ ر َ َ َّ َ َ َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫نی» وضم أصابِعه‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫أنا وهو کهات ِ‬
‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬هرکس‪ ،‬دو دختر را سرپرستی کند تا‬
‫آنکه به سن بلوغ برسند‪ ،‬روز قیامت در حالی (به میدان حشر) میآید که من و او‪،‬‬
‫مانند این دو خواهیم بود» و انگشتانش را کنارِ هم قرار داد‪.‬‬
‫شرح‬
‫این حدیث‪ ،‬نشان میدهد که سرپرستی دختران‪ ،‬فضیلت و اهمیت واالیی دارد؛‬
‫زیرا با آنکه دختر‪ ،‬سزاوار توجه و رسیدگی بیشتریست‪ ،‬ولی برخی از مردم به او‬
‫بها نمیدهند و آنگونه که باید و شاید به دختران خود رسیدگی نمیکنند‪ .‬لذا پیامبر‪‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6220 :‬‬


‫‪36‬‬ ‫باب‪ :‬مهربانی با یتیمان‪ ،‬دختران‪ ،‬و دیگر ضعیفان و مستمندان‪ ،‬و احسان‪...‬‬

‫با قرار دادن انگشتان اشاره و میانهاش در کنار هم‪ ،‬فرمود‪« :‬هرکس‪ ،‬دو دختر را‬
‫سرپرستی کند تا آنکه به سن بلوغ برسند‪ ،‬روز قیامت در حالی (به میدان حشر)‬
‫میآید که من و او‪ ،‬مانند این دو خواهیم بود»‪ .‬یعنی‪ :‬چنین شخصی‪ ،‬در بهشت رفیق‬
‫و همنشین پیامبر‪ ‬خواهد بود؛ فرقی نمیکند که این دو دختر‪ ،‬فرزندان او باشند یا‬
‫خواهرانش یا نسبت دیگری با او داشته باشند‪.‬‬
‫سرپرستی‪ ،‬معموالً با رسیدگی به نیازهایی چون خوراک‪ ،‬پوشاک‪ ،‬مسکن و امثال‬
‫آن انجام میشود؛ البته تأمین نیازهای روحی و تغذیهی معنوی دختران نیز در این‬
‫معنا میگنجد‪ .‬یعنی انسان به تحصیل و تربیت آنها و نیز راهنمایی و ارشادشان‪،‬‬
‫توجه نماید‪.‬‬
‫از این حدیث و حدیثِ پیشین‪ ،‬چنین برداشت میشود که انسان‪ ،‬باید به اموری‬
‫که مایهی تقرب و نزدیکی او به اهلل‪ ‬میباشد‪ ،‬اهمیت بدهد‪ ،‬نه به کارهای بیفایده‬
‫یا کارهایی که فقط نفع دنیوی دارند؛ بلکه ضمن در نظر گرفتن فواید دنیوی کارها‪ ،‬به‬
‫منافع اخروی آنها‪ ،‬بیشتر توجه کند‪.‬‬
‫سن بلوغ‪ ،‬پانزده سالگی یا نمایان شدن نشانههای بلوغ است؛ نشانههای بلوغ‪،‬‬
‫عبارتند از‪:‬‬
‫‪ -۶‬پایانِ پانزده سالگی‪.‬‬
‫‪ -1‬روییدن موهای زیرِ ناف‪.‬‬
‫‪ -۳‬احتالم‪.‬‬
‫‪ -8‬حیض (عادت ماهیانه)‪ .‬بنابراین‪ ،‬اگر دختری‪ ،‬قبل از پانزده سالگی عادت‬
‫شود‪ ،‬بالغ بهشمار میرود‪.‬‬
‫***‬
‫َ رََ ََ َر َُ َ َ َ ر ر‬ ‫َ َ َ َ َّ ر َ َ ٌ‬ ‫َ‬
‫َتد عِن ِدى‬ ‫ِ‬ ‫م‬ ‫ل‬ ‫ف‬ ‫ل‬‫أ‬ ‫س‬ ‫ت‬ ‫ا‬ ‫ه‬‫ل‬ ‫ان‬
‫ِ‬ ‫ت‬ ‫ن‬ ‫اب‬ ‫ا‬ ‫ومعه‬ ‫ة‬ ‫‪ -129‬وعن اعئشة& قالت‪ :‬دخلت يلع امرأ‬
‫ر‬ ‫َ َ ر َ ر ُ َ َّ َ َ َ َ ر َ َ ر َ َ َ ر َ َ َ ر ُ ر ر َ ُ‬ ‫َ ر ى َرَ َر‬
‫نی ابنتیها َول رم تأكل مِنها ث َّم قامت‬ ‫حد ٍة‪ ،‬فأعطیتها إِیاها فقسمتها ب‬ ‫ری تمر ٍة وا ِ‬‫شيئا غ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر ُُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫َّ ُّ َ ر َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َف َخ َ‬
‫ر َ‬
‫َش ٍء فأحس َن‬ ‫ات ب َ ر‬ ‫ََ‬ ‫َ رُ َ ر َ‬
‫ِل مِن ه ِذه ِ ابلن ِ ِ‬ ‫ت‬
‫ِ ِ‬ ‫اب‬ ‫ن‬ ‫م‬ ‫«‬ ‫فقال‪:‬‬ ‫ه‬ ‫ربت‬‫خ‬ ‫أ‬‫ف‬ ‫ا‪،‬‬ ‫ن‬ ‫ی‬ ‫ل‬ ‫ع‬ ‫‪‬‬ ‫ب‬‫ِ‬ ‫انل‬ ‫دخل‬ ‫ف‬ ‫جت‪،‬‬ ‫ر‬
‫َّ‬ ‫َ ر َّ ُ َّ َ ُ ر ى‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫ار»‪ٌ [ .‬‬ ‫إِيل ِهن كن َل ِسرتا من انل ِ‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪0502 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6268 :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪32‬‬

‫ترجمه‪ :‬عایشه& میگوید‪ :‬زنی با دو دخترش به خانهام آمد و چیزی خواست؛‬


‫چیزی جز یک دانه خرما در خانهام نبود‪ .‬دانهی خرما را به او دادم و او‪ ،‬آن را میان‬
‫دو دخترش تقسیم کرد و خودش چیزی نخورد؛ سپس برخاست و رفت‪ .‬هنگامی که‬
‫پیامبر‪ ‬نزدمان آمد‪ ،‬ماجرا را برایش بازگو کردم؛ فرمود‪« :‬هرکس‪ ،‬بهخاطر (سرپرستی‬
‫از) چند دختر‪ ،‬آزمایش شود و به آنها نیکی کند‪ ،‬برایش سپری در برابر آتش دوزخ‬
‫خواهند بود»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،/‬داستان عجیبی از امالمؤمنین عایشه& نقل کرده است؛ عایشه&‬
‫میگوید‪« :‬زنی با دو دخترش به خانهام آمد و چیزی خواست؛ چیزی جز یک دانه‬
‫خرما در خانهام نبود‪ .‬دانهی خرما را به او دادم و او‪ ،‬آن را میان دو دخترش تقسیم‬
‫کرد»‪ .‬نصف دانهی خرما را به یکی از دخترانش داد و نیمهی دگیر را به آن یکی‪.‬‬
‫عایشه& میگوید‪« :‬هنگامی که پیامبر‪ ‬نزدم آمد‪ ،‬ماجرا را برایش بازگو کردم؛‬
‫فرمود‪« :‬هرکس‪ ،‬بهخاطر (سرپرستی از) چند دختر‪ ،‬آزمایش شود و به آنها نیکی‬
‫کند‪ ،‬برایش سپری در برابر آتش دوزخ خواهند بود»‪ .‬به عبارت دیگر‪ ،‬هر کس‪ ،‬دو‬
‫دختر داشته باشد آن‪‎‬ها را درست تربیت کند‪ ،‬برایش سپری در برابر آتش دوزخ‬
‫خواهند بود‪ .‬لذا منظور از ابتال یا آزمایش در این حدیث‪ ،‬گرفتاری یا بالی بد نیست؛‬
‫بلکه منظور‪ ،‬اینست که سرپرستی دو دختر‪ ،‬بر گردنش باشد‪ .‬همانطور که اهلل‪‬‬
‫میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫[االنبياء‪]٥٣ :‬‬ ‫يَف ِتَنةََِإَولَناَترَج ُعونََ‪﴾٣٥‬‬ ‫﴿ونبَلوكمََب ِٱ َِِ‬
‫لشَوَٱلَ َِ‬
‫و شما را برای آزمایش با انواع نیک و بد میآزماییم و بهسوی ما بازگردانده میشوید‪.‬‬
‫لذا کسی که به دخترانش نیکی کند‪ ،‬از آتش دوزخ درامان خواهد بود‪ .‬زیرا‬
‫دختران‪ ،‬بیش از سایر فرزندان به توجه و رسیدگی نیاز دارند و نباید به کسب و کار‪،‬‬
‫گماشته شوند؛ چراکه تواناییاش را ندارند و این‪ ،‬وظیفهی مرد است که به کسب و‬
‫کار بپردازد‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ُ‬
‫[النساء ‪]٤٣ :‬‬ ‫الَق ذَو ُمونَََعََٱلنِساَءََِبِماَفضلََٱ َُ‬
‫ّللَبعَض ُهمَََعََبعَضَ﴾‬ ‫لرج َ‬
‫﴿ٱ ِ‬
‫مردان‪ ،‬سرپرست زنانند؛ بدان سبب که اهلل برخی از ایشان را بر برخی دیگر برتری داده است‪.‬‬
‫‪33‬‬ ‫باب‪ :‬مهربانی با یتیمان‪ ،‬دختران‪ ،‬و دیگر ضعیفان و مستمندان‪ ،‬و احسان‪...‬‬

‫لذا مرد وظیفه دارد برای تأمین مخارج خانواده‪ ،‬کار کند و زن‪ ،‬باید به امور خانه‬
‫و تربیت فرزندانش بپردازد؛ یعنی زن در اسالم چنان جایگاهی دارد که مانند جوامع‬
‫غربی و غربزدگان‪ ،‬برای کسب و کار نیست‪ .‬گرچه کسانی که فریفتهی فرهنگ‬
‫غرب شدهاند‪ ،‬زنان را به تجارت‪ ،‬کسب و کار و فعالیت در دفاتر و اداراتی کشاندهاند‬
‫که ناگزیر است در جمع مردان‪ ،‬کار کند؛ در غرب و نیز در کشورهایی که از فرهنگ‬
‫غرب متأثر شدهاند‪ ،‬هرچه زن‪ ،‬زیباتر باشد‪ ،‬شغل و موقعیت بهتری پیدا میکند و مثالً‬
‫از مزایای بیشتری برخوردار میشود!‬
‫و اما نکاتی که از این حدیث برداشت میشود‪:‬‬
‫یکم‪ :‬در یکی از بهترین خانههای پیامبر‪ ،‬در خانهی محبوبترین همسرش‪،‬‬
‫چیزی جز یک دانه خرما یافت نمیشود‪ .‬حال آن که امروزه بر سرِ سفرهی بسیاری از‬
‫ما چندین نوع غذا وجود دارد‪ .‬آیا این‪ ،‬بدین معناست که ما‪ ،‬از آنها بهتریم و نزد‬
‫خدا‪ ،‬محبوبتر؟ نه‪ ،‬به اهلل سوگند که اینگونه نیست؛ بلکه آنها نزد اهلل محبوتر‬
‫بودند و اهلل‪ ،‬نعمتش را به هرکه بخواهد‪ ،‬ارزانی میدارد‪ .‬نعمتهایی که ما‪ ،‬امروزه از‬
‫آن برخوردار شدهایم‪ ،‬آزمونی الهیست که برخی از مردم را به فساد و تبهکاری‬
‫کشانده و باعث شده که از حق و حقیقت‪ ،‬رویگردان شوند و اینهمه فضل و نعمت‬
‫اهلل‪ ‬را ناسپاسی کنند و از آنها برای نافرمانی از اهلل متعال استفاده نمایند‪.‬‬
‫دوم‪ :‬این حدیث‪ ،‬بیانگر ایثار و ازخودگذشتگی صحابه‪ ‬میباشد‪ .‬عایشه&‬
‫فقط یک دانه خرما در خانهاش داشت؛ ولی آن بانوی تهید ست را بر خود ترجیح‬
‫داد‪ .‬این‪ ،‬در حالیست که ما‪ ،‬با وجود این همه مال و ثروت‪ ،‬به جای کمک به‬
‫نیازمندان‪ ،‬آنان را از خود میرانیم‪.‬‬
‫البته مشکل‪ ،‬اینجاست که بسیاری از گدایان‪ ،‬دروغ میگویند و واقعاً نیازمند‬
‫نیستند و ثروتِ برخی از آنان‪ ،‬از مال و ثروت فالن مسؤول نیز بیشتر است! گاه‬
‫مشاهده میشود که برخی از گدایان یا کسانی که خود را نیازمند نشان میدهند‪،‬‬
‫همینکه میمیرند‪ ،‬گنجینهای از طال و نقره و پولهای قدیمی و جدید از خود به جا‬
‫میگذارند! شگردهایی که برخی از گدایان حرفهای و دروغگو برای ثروتاندوزی‬
‫بهکار میبرند‪ ،‬باعث شده تا انسان‪ ،‬در تشخیص نیازمندان واقعی‪ ،‬دچار تردید شود و‬
‫برای کمک به نیازمندان‪ ،‬بهسادگی دست به جیبش نَبَرد‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪34‬‬

‫سوم‪ :‬از این حدیث چنین برداشت میشود که برخی از صحابه‪ ‬فقیر بودهاند؛‬
‫همانگونه که در میان آنها‪ ،‬افراد ثروتمند نیز وجود داشتند‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬
‫ن َقسمَنا َبيَن ُهم َ ذمعِيشت ُهمَ َ ِ َ‬
‫ف َٱلَيوََة ِ َٱ ُّدلنَياََ‬ ‫﴿أهمَ َيقَس ُِمونَ َرحَتَ َر ِبِكَ َّنَ َُ‬
‫تَر ِبِكََ‬
‫ُ‬
‫خذََبعَض ُهمَبعَضَاَ ُسخَ ِر َِيَاَورحَ ُ َ‬ ‫ِ ذ‬
‫ورفعَناَبعَض ُهمََفوَقََبعَضََدرجَتََ ِلت ِ‬
‫[الزخرف‪]٤٨ :‬‬ ‫يرَ ِم ذَِماََيَم ُعونََ‪﴾٣٢‬‬
‫خ َ‬
‫آیا آنان‪ ،‬رحمت پروردگارت را تقسیم میکنند؟ ما‪ ،‬روزی و معاش آنها را در زندگی دنیا در‬
‫میانشان تقسیم کردهایم‪ .‬و درجه و جایگاه (مادی و فکری) برخی را بر برخی دیگر برتری‬
‫دادهایم تا بدینسان یکدیگر را به خدمت بگیرند‪.‬‬
‫اگر این تفاوتها وجود نداشت‪ ،‬یکدیگر را به خدمت نمیگرفتیم یا در صورتی‬
‫که همه برابر بودیم‪ ،‬دیگر‪ ،‬کسی حاضر نمیشد برای دیگران بنّایی کند و درخواست‬
‫دیگران را رد میکرد و میگفت‪ :‬از من میخواهی که برایت خانه بسازم! محال است؛‬
‫من نیز مثل تو‪ ،‬مال و ثروت دارم‪ .‬و اگر بهفرض مثال‪ :‬به دربی نیاز داشتیم‪ ،‬کسی‪ ،‬آن‬
‫را برای ما نمیساخت‪ .‬این تفاوتها‪ ،‬برای اینست که مردم‪ ،‬یکدیگر را به خدمت‬
‫بگیرند و به هم خدمت کنند‪.‬‬
‫ُ‬ ‫ٌ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬
‫خدم‬ ‫بعض بلعض وإن لم يشعروا‬ ‫اس ِمن بدو وحارضة‬
‫انلاس للن ِ‬
‫«مردم‪ ،‬چه شهری و چه روستایی‪( ،‬بهطور مستقیم و غیرمستقیم) در خدمتِ‬
‫یکدیگرند؛ گرچه خود درنیابند»‪.‬‬
‫حتی ثروتمندِ میلیاردِر نیز به فقیر کمک میکند؛ چگونه؟! با وارد کردن‬
‫خوراکیها‪ ،‬مصالح ساختمانی‪ ،‬انواع نوشیدنی و تأمین دیگر نیازمندیهای مردم در‬
‫چرخهی تجارت و بازرگانی خود؛ و بدینسان فقرا و تهیدستان نیز در این چرخه‪،‬‬
‫بیبهره نیستند‪ .‬لذا مردم به یکدیگر نیاز دارند و در خدمتِ هم هستند و این‪،‬‬
‫حکمتِ اهلل‪ ‬میباشد‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬این حدیث نشاندهندهی فضل و امتیاز کسانیست که با بذل و بخشش‬
‫و تأمین هزینهها و نیازهای دخترانشان‪ ،‬تعلیم و تربیت آنها و خوشرفتاری با آنان‪،‬‬
‫به آنها نیکی میکنند‪ .‬زیرا آنان‪ ،‬با توجه به ویژگیهایی که دارند‪ ،‬به توجه و‬
‫رسیدگی بیشتری نیازمندند‪.‬‬
‫‪31‬‬ ‫باب‪ :‬مهربانی با یتیمان‪ ،‬دختران‪ ،‬و دیگر ضعیفان و مستمندان‪ ،‬و احسان‪...‬‬

‫پنجم‪ :‬همانگونه که پیشتر گفتم‪ ،‬این حدیث‪ ،‬نشان میدهد که مردان‪ ،‬مسؤول‬
‫تأمین هزینه های خانواده و زیردستان خود هستند و زنان‪ ،‬به خانه تعلق دارند و باید‬
‫به کارهای درون خانه و مسایل خانواده رسیدگی کنند یا به مشاغل و کارهایی‬
‫بپردازند که ویژهی زنان است؛ مانند تدریس در مدارس دخترانه‪ .‬ولی استخدام زنان‬
‫به عنوان منشی یا کار و اشتغال آنان در دفاتر و ادارات‪ ،‬در جمع مردان‪ ،‬اشتباه بسیار‬
‫بزرگیست که پیامدهای ناگواری در پی دارد‪ .‬بهیاد داشته باشیم که پیامبر‪ ‬فرموده‬
‫ُ َ َ َ ُّ َ‬ ‫ِّ َ‬ ‫ُ َ َ َ ُْ ُ ُ‬ ‫ِّ َ َ ُ َ َ ُّ َ‬ ‫َ ُْ ُ ُ‬
‫َشها‬ ‫آخرها و‬
‫وف النسا ِء ِ‬
‫ري صف ِ‬ ‫آخرها وخ‬‫ال أ َّولها َوَشها ِ‬
‫وف الرج ِ‬
‫ري صف ِ‬ ‫است‪« :‬خ‬
‫َ ُ‬
‫أ َّول َها»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬بهترین صف مردان‪ ،‬صف اول است و بدترین صفِ آنها‪ ،‬صفِ‬
‫آخِر؛ و بهترین صفِ زنان‪ ،‬صف آخر میباشد و بدترینش‪ ،‬صف اول»‪ .‬زیرا صف اول‬
‫زنان‪ ،‬به مردان نزدیک است و از اینرو بدترین صف زنان بهشمار میرود؛ ولی از‬
‫آنجا که آخرین صف زنان‪ ،‬از مردان دور است‪ ،‬بهترین صف برای زنان محسوب‬
‫میشود‪ .‬آری؛ زن‪ ،‬بهتر است که عقب بایستد و از امام جماعت‪ ،‬دور باشد؛ اینها‪،‬‬
‫همه بهخاطر دور بودن از مردان است‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬ما و برادرانِ مسلمانمان را از آنچه‬
‫که خشم و عذاب او را در پی دارد‪ ،‬محافظت کند‪.‬‬
‫***‬
‫َُ َ َ‬ ‫ََ‬ ‫ر َر‬ ‫ر َ ٌ َر‬ ‫َ‬
‫اءتًن مِسكِینة َت ِمل ابنتنی هلا‪ ،‬فأطعمتها ثالث‬ ‫اعئشة& قالت‪َ :‬ج َ‬ ‫‪ -121‬وعن‬
‫َ ر ى ََ ُ َ َ ر َر َ َ ر‬ ‫ر‬ ‫ى‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫ََ‬ ‫َر‬
‫ات‪ ،‬فأعطت ُك َواحد ٍة مِنهما تم َرة َورفعت إِىل فیها تمرة تلأكلها‪ ،‬فاستطعمتها‬ ‫ٍ‬ ‫تم َر‬
‫َ ر ُ َ َ ر ُ َّ‬ ‫ر َ َّ َ َ ر ُ ُ َ ر ر ُ َ ر ُ َ َ ر‬ ‫ر َ َ َ َ َ َّ‬
‫کرت اَّلي‬ ‫ابنتاها‪ ،‬فشقت اتلَّم َرة الَّت َكنت ترید أن تأكلها بينهما‪ ،‬فأعجبًن شأنها‪ ،‬فذ‬
‫َّ َ َ َ ر َ‬
‫تقها ب َها َمن انلَّ‬ ‫َ ر َر َ َ ََ َ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َ ر‬
‫ار»‪.‬‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ع‬ ‫أ‬ ‫و‬ ‫أ‬ ‫‪،‬‬ ‫ة‬ ‫اجلن‬ ‫ا‬ ‫ه‬‫صنعت لرسول اّلل‪ ‬فقال‪« :‬إن اهلل قد أوجب لها ب ِ‬
‫(‪)1‬‬
‫[روایت مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬عایشه& میگوید‪ :‬زنی فقیر که دو دخترش را با خود داشت‪ ،‬نزدم آمد؛‬
‫سه خرما به او دادم‪ .‬او‪ ،‬به هر یک از دخترانش‪ ،‬یک خرما داد و یک خرما را به سوی‬
‫دهانش بُرد تا بخورد؛ دخترانش‪ ،‬دوباره از او غذا خواستند‪ .‬او‪ ،‬آن خرمایی را که خود‬
‫میخواست بخورد‪ ،‬در میان دخترانش دو نیمه کرد‪ .‬من‪ ،‬از کار او تعجب کردم و آن‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ ،551 :‬بهنقل از ابوهریره‪.‬‬


‫(‪ )1‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6221 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪31‬‬

‫را برای پیامبر‪ ‬بازگو نمودم‪ .‬فرمود‪« :‬اهلل‪ ،‬با کاری که این زن انجام داد‪ ،‬بهشت را بر‬
‫او واجب کرد یا با این عملش‪ ،‬او را از آتش دوزخ نجات داد»‪.‬‬
‫َّ ُ ي ُ َ ُ‬ ‫ِل برن َع رمرو اخلُ ِ ي‬ ‫ُ ر ُ َر‬
‫ب‪« :‬الله َّم إِین أح يرج‬
‫زاِع‪ ‬قال‪ :‬قال انلَّ ُّ‬
‫ٍ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ی‬‫‪ -122‬وعن أيب رشی ٍح خو‬
‫رَ‬
‫یم واملرأة ِ»‪[ .‬حدیث حسن صحیحیست که نسائى با سند نیکو‬ ‫الضعیفنی ر َ‬
‫ايلتِ ِ‬
‫َ َّ َّ‬
‫حق‬
‫ِ‬
‫(‪)۶‬‬
‫روایت کرده است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوشریح‪ ،‬خویلد بن عمرو خُزاعی‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬یا اهلل!‬
‫من‪( ،‬از پایمال کردنِ) حق دو ضعیف‪ ،‬یعنی یتیم و زن‪ ،‬بهشدت برحذر میدارم»‪.‬‬
‫ر ٌ َ َّ َ ُ َ ر ى َ َ ر ُ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ُ ر‬
‫اص‪ $‬رأى سعد أن َل فضال لَع من دونه‪،‬‬ ‫بن أيب وق ٍ‬
‫بن سع ِد ِ‬
‫عب ِ‬
‫‪ -126‬وعن مص ِ‬
‫ُ‬ ‫َ ُ ر ُ َ ُ ُ َ َّ ُ‬ ‫فقال انلَّ ُّ‬
‫رصون وترزقون إِال بِضعفائ ِكم؟» [بخاری‪ ،‬این روایت را‬ ‫ب‪« :‬هل تن‬
‫همینگونه به صورت «مرسل» نقل کرده است؛ زیرا مصعب بن سعد‪ ،‬تابعیست‪.‬‬
‫حافظ ابوبکر برقانی در «صحیح» خود‪ ،‬این روایت را بهصورت «متصل» از پدر‬
‫(‪)1‬‬
‫وی‪ ‬روایت نموده است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬مصعب بن سعد بن ابیوقاص‪ $‬میگوید‪ :‬سعد‪ ،‬خود را بر افرادی که‬
‫(از لحاظ مال و ثروت) پایینتر از او بودند‪ ،‬برتر دانست‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬آیا غیر از‬
‫اینست که بهخاطر مستضعفان (و بینوایان) یاری میشوید و روزی مییابید؟»‬
‫ر‬ ‫َ َّ‬ ‫ُ‬ ‫َُر‬ ‫َّ ر‬
‫غون يف‬
‫مر‪ ‬قال‪ :‬س ِمعت رسول اّلل‪ ‬یقول‪« :‬اب ِ‬ ‫‪ َ-122‬وعن أيب ادلرداءِ عو ٍ‬
‫ی‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫الض َع َفاء‪ ،‬فإ َّن َما ُت رن ُ‬
‫رصون‪ ،‬وت ررزقون بضعفائ ِك رم»‪[ .‬روایت ابوداود با اِسناد نیکو‪].‬‬
‫ُّ‬
‫ِ‬
‫(‪)۳‬‬

‫ترجمه‪ :‬ابودرداء‪ ،‬عویمر‪ ‬میگوید‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که میفرمود‪« :‬مرا در‬
‫میان مستضعفان جستجو کنید؛ زیرا شما بهخاطرِ ضعفا و مستضعفانِ خود‪ ،‬یاری‬
‫میشوید و روزی مییابید»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬السلسلة الصحيحة‪ ،‬ش‪0104 :‬؛ و صحیح ابن ماجه‪ ،‬ش‪ 6827 :‬از آلبانی‪./‬‬
‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.6282 :‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪50 :‬؛ و السلسلة الصحيحة‪ ،‬ش‪778 :‬؛ و صحیح النسائی از آلبانی‪ ،/‬ش‪.6878 :‬‬
‫‪37‬‬ ‫باب‪ :‬مهربانی با یتیمان‪ ،‬دختران‪ ،‬و دیگر ضعیفان و مستمندان‪ ،‬و احسان‪...‬‬

‫شرح‬
‫همهی این احادیث‪ ،‬بیانگر همان مضمونیست که پیشتر دربارهی مستضعفان‪،‬‬
‫دختران‪ ،‬یتیمان‪ ،‬و امثال آنان بیان شد‪ .‬در نخستین حدیث‪ ،‬یعنی حدیث عایشه&‬
‫داستانی آمده بود که پیش از آن‪ ،‬مشابهش را دیدیم؛ با این تفاوت که در روایت‬
‫پیشین آمده بود‪ :‬عایشه& یک خرما به آن بانوی بینوا داد و آن بانو نیز این خرما را‬
‫در میان دو دخترش‪ ،‬دو نیمه کرد؛ و در این روایت آمده است که عایشه& سه خرما‬
‫به این زن فقیر داد؛ این زن‪ ،‬به هر یک از دخترانش یک خرما داد و همینکه‬
‫میخواست سومین خرما را خود بخورد‪ ،‬دخترانش دوباره از او غذا خواستند و او‪،‬‬
‫این خرما را دو نیمه کرد و به دو دخترش داد و بدینسان هر دختری‪ ،‬یک و نیم‬
‫دانهی خرما خورد و مادرشان‪ ،‬هیچ نخورد‪ .‬عایشه& داستان را برای پیامبر‪ ‬بازگو‬
‫کرد‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« : :‬اهلل‪ ،‬با کاری که این زن انجام داد‪ ،‬بهشت را بر او واجب کرد‬
‫یا با این عملش‪ ،‬او را از آتش دوزخ نجات داد»‪ .‬یعنی‪ :‬از آن جهت که این زن به دو‬
‫دخترش اینهمه مهر ورزید‪ ،‬اهلل متعال‪ ،‬بهشت را بر او واجب گردانید‪ .‬لذا درمییابیم‬
‫که عطوفت و مهربانی با کودکان‪ ،‬یکی از اسباب ورود به بهشت و رهایی از آتش‬
‫دوزخ است‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬به همهی ما توفیق مهرورزی به کودکان‪ ،‬و در نتیجه ورود به‬
‫بهشت و رهایی از دوزخ را عطا بفرماید‪.‬‬
‫سه حدیثی که پس از این روایت ذکر شده‪ ،‬بیانگر اینست که مستضعفان و‬
‫بینوایان‪ ،‬سببی برای برخورداری دیگران از یاری و روزیِ پروردگار هستند؛ یعنی اگر‬
‫انسان‪ ،‬مهرِ خویش را از مستضعفان دریغ نکند و به آنان مهر بورزد و از آنچه که اهلل‬
‫به او داده است‪ ،‬به اینها ببخشد‪ ،‬در برابر بدخواهان و دشمنانش‪ ،‬موفق و پیروز‬
‫میگردد و در رزق و روزیِ خود‪ ،‬خیر و برکت میبیند‪ .‬زیرا انسان‪ ،‬هرچه بهخاطر‬
‫اهلل‪ ‬انفاق کند‪ ،‬اهلل متعال‪ ،‬عوضش را به او میدهد؛ همانگونه که میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ ُ ُ‬
‫[سبأ‪]٤٩ :‬‬ ‫يَٱ ذَ‬
‫لرزِقِيََ‪﴾٣٩‬‬ ‫﴿وماََأنفقَ ُتمَ ِمِنَشَءََفهوََ َ‬
‫يل ِف َُهۥََوهوََخ َُ‬
‫و هرچه انفاق کنید‪ ،‬او عوضش را میدهد؛ و او‪ ،‬بهترین روزیدهنده است‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬سفارش دربارهی رفتار نیک با زنان‬

‫اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬


‫ُ ُ‬
‫[النساء ‪]١٩ :‬‬ ‫وف﴾‬ ‫ِشوه ذَ‬
‫نََب ِٱلَمعَ َُر ِ َ‬ ‫﴿وع ِ‬
‫و با زنان به نیکی رفتار کنید‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُ ُذ‬ ‫ِ‬ ‫ُ‬
‫لَ‬ ‫يعوَاَ َأن َتعَدِلواَ َبيَ َٱلنِساَءَِ َولوَ َحرصَ ُتمَ َفلَ َت ِميلواَ َ َ‬
‫ك َٱلَميَ َِ‬ ‫﴿ولن َتسَتط ُ‬
‫ِ‬
‫ذ ذ‬ ‫ذ‬
‫ّللََكنََغ ُفورَاَ ذرحِيمَاَ‪﴾١٢٩‬‬
‫نَٱ َ‬
‫ُ‬ ‫ُ‬
‫فتذ ُروهاَكَٱلَ ُمعلقةََِِإَونَتصَل ُِحواََوت ذتقواََفإ ِ َ‬
‫[النساء ‪]١٨٩ :‬‬

‫هر چه بکوشید باز هم نمیتوانید میان زنانتان به عدالت رفتار کنید؛ بنابراین (به یکی از‬
‫آنان) بهکلی و بهگونهای متمایل نشوید که دیگری را بالتکلیف رها نمایید‪ .‬و اگر اصالح و‬
‫پرهیزکاری پیشه سازید‪ ،‬بهراستی که اهلل آمرزندهی مهرورز است‪.‬‬

‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،/‬میگوید‪« :‬باب‪ :‬سفارش دربارهی زنان»‪ .‬یعنی سفارش دربارهی رفتار‬
‫نیک با زنان و پیشه کردن تقوا و خداترسی در برخورد با آنان؛ زیرا زنان‪ ،‬نیازمند‬
‫مردان هستند تا در کنار آنها کامل شوند‪ .‬همانگونه که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ُ‬
‫الَق ذَو ُمونَََعََٱلنِساَءََِبِمَاَفضلََٱ َُ‬
‫ّللَبعَض ُهمَََعََبعَضَ﴾ [النساء ‪]٤٣ :‬‬ ‫لرج َ‬
‫﴿ٱ ِ‬
‫مردان‪ ،‬سرپرست زنانند؛ بدان سبب که اهلل برخی از ایشان را بر برخی دیگر برتری داده‬
‫است‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ ،/‬این آیه را ذکر کرده که اهلل‪ ‬فرموده است‪:‬‬
‫ُ ُ‬
‫[النساء ‪]١٩ :‬‬ ‫وف﴾‬ ‫ِشوه ذَ‬
‫نََب ِٱلَمعَ ُر ِ َ‬ ‫﴿وع ِ‬
‫و با زنان به نیکی رفتار کنید‪.‬‬
‫معروف‪ ،‬همان کار یا روش پسندیدهایست که مورد تأیید شریعت میباشد و در‬
‫عُرف مردم به عنوان امری نیک و پسندیده‪ ،‬پذیرفته شده است؛ ناگفته نماند که در‬
‫این میان‪ ،‬تأیید شریعت‪ ،‬اعتبار دارد؛ یعنی آنچه شریعت‪ ،‬تأیید کند‪ ،‬پسندیده است و‬
‫آنچه که تأیید نکند‪ ،‬ناپسند میباشد؛ اگرچه مردم‪ ،‬آن را نیک بپندارند‪.‬‬
‫‪39‬‬ ‫باب‪ :‬سفارش دربارهی رفتار نیک با زنان‬

‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬


‫ِ‬ ‫ُ‬
‫ََ‬ ‫[النساء ‪]١٨٩ :‬‬ ‫يعوَاََأنَتعَدِلواََبيََٱلنِساَءََِولوََحرصَ ُتمَ﴾‬
‫﴿ولنَتسَتط ُ‬
‫ِ‬
‫هر چه بکوشید باز هم نمیتوانید میان زنانتان به عدالت رفتار کنید‪.‬‬
‫این آیه‪ ،‬خطاب به کسانیست که بیش از یک همسر دارند؛ اهلل‪ ‬در این آیه‬
‫بیان میکند که انسان هرچه بکوشد‪ ،‬باز هم نمیتواند در میان همسرانش بهعدالت‬
‫رفتار کند؛ زیرا مواردی چون‪ :‬مهر و محبت قلبی‪ ،‬و میل و عالقه و امثال آن‪ ،‬در‬
‫اختیار انسان نیست‪.‬‬
‫اما رعایت عدالت در مسایلی مانند خرج و نفقه‪ ،‬تقسیم اوقات‪ ،‬لباس و امثال آن‪،‬‬
‫بهسادگی امکانپذیر است‪ .‬لذا رعایت عدالت در میان همسران‪ ،‬در رابطهی با میل و‬
‫عالقهی قلبی که خارج از اراده و اختیار انسان است‪ ،‬ممکن نیست؛ از اینرو اهلل‬
‫ذ‬ ‫ُ ُذ‬
‫لَفتذ ُروهَاَكَٱلَ ُمعلقةَِ﴾ یعنی‪« :‬بنابراین (به یکی‬
‫كَٱلَميَ َِ‬
‫متعال‪ ،‬میفرماید‪﴿ :‬فلََت ِميلواََ َ‬
‫از آنان) بهکلی و بهگونهای متمایل نشوید که دیگری را بالتکلیف رها نمایید»‪ .‬زیرا‬
‫وقتی زن ببیند که شوهرش‪ ،‬به هووی او توجه بیشتری دارد‪ ،‬بیقرار میشود و مانندِ‬
‫چیزی که در میان زمین و آسمان‪ ،‬آویزان است‪ ،‬آرامش خود را از دست میدهد‪.‬‬
‫ُ‬ ‫ذ ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ّلل ََكنََغفورَاَ ذرحِيمَا َ‪ ﴾١٢٩‬یعنی‪:‬‬ ‫سپس اهلل‪ ‬میفرماید‪ِ﴿ :‬إَونَتصَل ُِحواََوت ذتقواََفإ ِ َ‬
‫ن َٱ َ‬
‫«و اگر اصالح و پرهیزکاری پیشه سازید‪ ،‬بهراستی که اهلل آمرزندهی مهرورز است»‪.‬‬
‫به عبارتی‪ ،‬اگر راه درست را در پیش بگیرید و با رعایت عدالت در میان همسرانتان‬
‫تقوا پیشه کنید‪ ،‬اهلل متعال‪ ،‬شما را بهخاطر میل و عالقهی قلبی که در اختیار شما‬
‫نیست‪ ،‬مؤاخذه نمیکند و تنها در رابطه با مسایلی مؤاخذه میشوید که بهاراده و در‬
‫اختیار شماست‪.‬‬
‫این آیه و دیگر دادههای کتاب و سنت‪ ،‬بیانگر اهمیت عطوفت و مهربانی با زنان‬
‫و رعایت حقوق آنان و نیز رفتار نیک با آنهاست‪ .‬همچنین درمییابیم که هیچ مردی‬
‫نباید توقع داشته باشد که همسرش همهی حقوق او را ادا کند؛ از اینرو هر مردی‬
‫باید بخشی از حقوق خود را نادیده بگیرد‪.‬‬
‫***‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪41‬‬
‫َّ ر َ َ‬ ‫تو ُصوا بالنيساءِ ر ى‬ ‫ول اهلل‪« :‬ا رس ر‬ ‫َ َ َ ُ ُ‬
‫خریا‪ ،‬فإِن املرأة‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫‪ -122‬وعن أيب هریرة‪ ‬قال‪ :‬قال رس‬
‫ترکته‪ ،‬لَمر‬
‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ ر َ َ ُ ُُ َ رَ‬ ‫ي َ ر‬ ‫َّ َ ر َ‬ ‫ُ َ ر ر َ‬
‫لع أعاله‪ ،‬فإِن ذهبت ت ِقیمه کرسته‪ ،‬وإِن‬ ‫خلِقت مِن ِضلع‪َ ،‬وإِن أعوج ما يف الض ِ‬
‫ي َ‬ ‫ر ُ‬ ‫ر َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫فاستوصوا بِالنساءِ»‪ٌ [ .‬‬ ‫یزل أعوج‪،‬‬
‫َ‬ ‫َ ر‬ ‫رََ‬ ‫ر ََرَ‬ ‫رَ ُ‬
‫کرستها‪ ،‬وإ ِ ِن استمتعت بِها‪،‬‬ ‫َكلضلع إِن أقمتها‬
‫ِ‬ ‫ويف روای ٍة يف الصحیحنی‪« :‬املرأة‬
‫َ ٌ‬ ‫ر َ ر‬
‫استمتعت وفِیها عوج»‪.‬‬
‫َ ر‬ ‫َ َ َ‬ ‫َ َ ر َر‬ ‫َّ ر َ َ ُ ر‬
‫یم لك لَع طریق ٍة‪ ،‬فإِن‬ ‫املرأة خلِقت مِن ِضلع‪ ،‬لن تست ِق‬ ‫ويف روایة ملسلم‪« :‬إِن‬
‫ُ‬ ‫ََ ََ ر ُ َ‬ ‫ر َ َر َ ُ ُ‬ ‫ََ‬ ‫َ ر َ َر َ َ‬ ‫ر‬
‫استمتعت بِها‪ ،‬استمتعت بِها وفِیها عوج‪ ،‬وإِن ذهبت تقیمها کرستها‪ ،‬وکرسها طالقها»‪.‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬به وصیت من دربارهی‬
‫خوشرفتاری با زنان توجه کنید؛ زیرا زن‪ ،‬از دندهی پهلو آفریده شده و کجترین‬
‫بخش دنده‪ ،‬قسمتِ باالی آن است‪ .‬اگر بخواهی راستش کنی‪ ،‬میشکند و اگر رهایش‬
‫نمایی‪ ،‬همچنان کج باقی میماند؛ پس سفارشم را دربارهی زنان رعایت کنید»‪.‬‬
‫و در روایتی دیگر در «صحیحین» آمده است‪« :‬زن‪ ،‬مانند دندهی پهلوست که اگر‬
‫قصد راست کردن آن را داشته باشی‪ ،‬آن را میشکنی؛ و اگر بخواهی از او بهرهمند‬
‫شوی‪ ،‬باید با کجیاش بسازی و اگر بخواهی راستش کنی‪ ،‬میشکند و شکستنش‪،‬‬
‫طالقِ اوست»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،/‬در حدیثی که از ابوهریره‪ ‬دربارهی خوش‌رفتاری با زنان نقل کرده‪،‬‬
‫یادآور شده است که پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬سفارش مرا دربارهی خوشرفتاری با زنان‪،‬‬
‫رعایت کنید»‪ .‬یعنی با زنان‪ ،‬به نیکی رفتار نمایید؛ زیرا زنها احساس و عاطفه بر عقل‬
‫و دینِ زن‪ ،‬غالب است و از دندهی پهلو آفریده شدهاند‪ .‬زیرا اهلل متعال‪ ،‬آدم‪ ‬را‬
‫بدون هیچ پدر و مادری از خاک آفرید و به پدیدآمدن او‪ ،‬دستور داد و فرمود‪:‬‬
‫بهوجود بیا‪ ،‬و او‪ ،‬بهوجود آمد و آنگاه که اهلل متعال‪ ،‬اراده کرد نسل بشر را در زمین‬
‫پراکنده کند‪ ،‬همسرِ آدم‪ ‬را از خودش خلق کرد؛ یعنی همسر آدم را از دندهی‬
‫پهلویش آفرید‪ .‬اگر کسی بخواهد از دندهی کج استفاده کند‪ ،‬باید با کجیاش بسازد و‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2220 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0522 :‬‬


‫‪46‬‬ ‫باب‪ :‬سفارش دربارهی رفتار نیک با زنان‬

‫اگر قصد راست کردن آن را داشته باشد‪ ،‬آن را میشکند‪ .‬زن نیز همینگونه است؛‬
‫یعنی اگر بخواهید از او بهرهمند شوید‪ ،‬باید تا آنجا که ممکن است‪ ،‬با کجیاش‬
‫بسازید و اگر بخواهید راستش کنید‪ ،‬راست نمیشود؛ حتی اگر زنی دیندار باشد‪ ،‬باز‬
‫هم به مقتضای طبیعتش در همه چیز به میلِ شوهرش نخواهد بود‪ .‬لذا باید با زن‬
‫مدارا کرد و اگر قصد راست کردنش را داشته باشید‪ ،‬میشکند و شکستنش‪ ،‬طالقِ‬
‫اوست‪ .‬یعنی نه تنها تالش نابجای شما برای راست کردنش‪ ،‬به نتیجه نمیرسد‪ ،‬بلکه‬
‫سرانجام‪ ،‬خسته میشوید و او را طالق میدهید‪.‬‬
‫این حدیث‪ ،‬رهنمودی از سوی رسولاهلل‪ ‬دربارهی خوشرفتاری و مدارا با‬
‫زنان است و نشان میدهد که انسان باید نسبت به همسرش‪ ،‬باگذشت‪ ،‬مهربان و‬
‫بیتوقع باشد‪ .‬همانگونه که اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬
‫ََ َ‬ ‫[األعراف‪]١٩٩ :‬‬ ‫نَٱلَجَ ِهل ِيََ‪﴾١٩٩‬‬ ‫﴿خ َِذَٱلَعفَوََوأَ ُمرَََب ِٱلَ ُعرَ ِ َ‬
‫فَوأعَ ِرضََع َِ‬
‫عفو و گذشت (در پیش) بگیر و به کار نیک و پسندیده فرمان بده و از جاهالن روی بگردان‪.‬‬
‫زن‪ ،‬هرچه خوب باشد‪ ،‬امکان ندارد که صد در صد همان چیزی باشد که مرد‬
‫میخواهد و هیچ عیبی در او نباشد؛ لذا همانگونه که پیامبر‪ ‬فرموده است‪ ،‬باید با‬
‫کجی اش ساخت‪ .‬زیرا اگر یک اخالق بد در او وجود دارد‪ ،‬اخالق دیگری در او‬
‫یافت میشود که مورد پسند انسان است؛ لذا عالوه بر صبر و حوصله‪ ،‬باید با‬
‫ویژگیهای خوبی که در زن وجود دارد‪ ،‬از عیوبش چشمپوشی کرد‪ .‬اهلل متعال‪،‬‬
‫میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫سَأنَتكَرهواََشيَاَويجَعلََٱ َُ‬
‫ّللَفِي َهَِخيَاَكثِيَاَ‪﴾١٩‬‬ ‫﴿فإِنَك ِرهَ ُت ُموه ذَ‬
‫نَفع ىَ‬
‫[النساء ‪]١٩ :‬‬
‫و اگر از آنان خوشتان نمیآمد‪ ،‬بدانید که چه بسا چیزی را ناگوار میدانید‪ ،‬ولی اهلل در آن خیر‬
‫فراوانی قرار داده است‪.‬‬
‫***‬
‫َ َ‬ ‫َ َّ َ َ َّ‬ ‫رُ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َ ر َ َ َ َّ َ َ‬
‫‪ -123‬وعن عبد اهلل بن زمعة‪ ‬أنه س ِمع انلب‪ ‬خيطب‪ ،‬وذکر انلاقة واَّلِى عقرها‪،‬‬
‫ُ‬ ‫ر‬ ‫ٌ‬ ‫ٌ‬
‫اعرم منِیع يف ره ِط ِه» ث َّم‬ ‫‪،‬‬ ‫بعث َهلا َر ُج ٌل عز ٌ‬
‫یز‬
‫ر َ‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫فقال َرسول اهللِ‪  ََ « :‬ان‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫َ َّ ُ‬ ‫ر ُ ر ََُ ر رَر‬ ‫ر ُ َ َ ُ ر‬ ‫َّ َ‬ ‫َ َ‬ ‫ََ ي‬
‫ِل امرأته جِل العب ِد فلعله‬ ‫ِیهن‪ ،‬فقال‪« :‬یع ِمد أحدكم فیج ِ‬ ‫ِ‬ ‫ف‬ ‫وعظ‬ ‫ف‬ ‫ساء‪،‬‬ ‫ذکر الن‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪42‬‬
‫ُ َ َ َ ُ‬
‫كمر‬ ‫َّ ر َ‬ ‫ُ َ ُ‬ ‫َُ ر‬ ‫ُ‬
‫الَّضط ِة وقال‪« :‬ل َِم یضحك أحد‬ ‫ضحكه رم مِن‬
‫ِ‬ ‫خر یو ِم ِه» ث َّم َوعظه رم يف‬
‫یضاجعها مِن آ ِ‬
‫َّ‬
‫(‪)۶‬‬
‫مِما یفعل؟» [متفق علیه]‬
‫ترجمه‪ :‬عبداهلل بن زمعه‪ ‬میگوید‪ :‬شنیدم که پیامبر‪ ‬در سخنرانیاش‪،‬‬
‫دربارهی شتر صالح‪ ‬و کسی که آن را پَی کرد‪ ،‬سخن گفت و فرمود‪﴿« :‬إ ِ َذَِٱۢنبعثََ‬
‫أشَقىَهاَ‪ )1( ﴾١٢‬مردی که در میان قومش بینظیر و گرامی‪ ،‬مقتدر‪ ،‬و بسیار تبهکار بود‪،‬‬
‫بهسرعت برخاست (و مادهشتر را پی کرد)»‪ .‬سپس دربارهی زنان سخن گفت و‬
‫فرمود‪« :‬برخی از شما‪ ،‬همسرانشان را مانند بردهی زرخرید‪ ،‬کتک میزنند و چهبسا در‬
‫پایان همان روز‪ ،‬با او همبستر میشوند»! سپس مردم را دربارهی بادی که از شکم‬
‫خارج میشود‪ ،‬نصیحت کرد و فرمود‪« :‬چرا برخی از شما بهخاطر کاری که از‬
‫خودشان سر میزند‪ ،‬دیگران را مسخره میکنند؟»‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،/‬از عبداهلل بن زمعه‪ ‬نقل کرده است که وی‪ ،‬پایِ سخنرانی‬
‫رسولاهلل‪ ‬نشسته بود‪ .‬خطبهها یا سخنرانیهای رسولاهلل‪ ‬بر دو گونه بود؛‬
‫سخنرانیهای ثابت و مشخص‪ ،‬و سخنرانیهای اتفاقی و غیرثابتی که بنا بر ضرورت‬
‫خاصی ایراد میکرد‪ .‬به عبارت دیگر برخی از خطبهها و سخنرانیهای رسولاهلل‪،‬‬
‫ثابت بود و زمان مشخصی داشت؛ مانند سخنرانی روز جمعه یا خطبههای عید فطر و‬
‫قربان‪ ،‬یا خطبهای که پس از نماز کسوف (خورشیدگرفتگی) ایراد میفرمود‪ .‬و برخی‬
‫از خطبهها نیز به حسب ضرورت و مطابق شرایط‪ ،‬انجام میشد؛ یعنی رسولاهلل‪،‬‬
‫طبق نیاز و بنا بر ضرورت یا سببی خاص‪ ،‬در میانِ مردم برمیخاست و برای آنها‬
‫سخنرانی میکرد‪ .‬گاه برای سخنرانی باالی منبر میرفت و گاه ایستاده به ایرادِ‬
‫سخنرانی میپرداخت؛ و گاه روی شتری میایستاد و در پارهای از موارد نیز بر یکی‬
‫از یارانش تکیه میزد و سخنرانی می کرد؛ یعنی مطابق شرایط‪ ،‬نحوهی سخنرانی‬
‫پیامبر‪ ‬متفات بود‪ .‬زیرا پیامبر‪ ‬اهل تکلّف نبود؛ یعنی با رعایت موازین شرعی‪ ،‬از‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪5856 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6244 :‬‬


‫(‪ )1‬سورهی شمس‪ ،‬آیهی ‪06‬؛ یعنی‪ :‬آنگاه که بدبخت ترین آن قوم (برای پی کردن مادهشتر) برخاست‪.‬‬
‫‪43‬‬ ‫باب‪ :‬سفارش دربارهی رفتار نیک با زنان‬

‫امکانات موجود استفاده مینمود و در عین حال‪ ،‬چیزی که وجود نداشت‪ ،‬درخواست‬
‫نمیکرد‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬در یکی از سخنرانیهایش که عبداهلل بن زمعه‪ ‬حضور داشت‪ ،‬فرمود‪:‬‬
‫«برخی از شما همسران خود را مانند بردهی زرخرید‪ ،‬کتک میزنند»؛ بهگونهای که‬
‫گویا هیچ عالقه و پیوندی در میان آنها وجود ندارد‪ .‬یعنی با زن‪ ،‬همانند یک اسیر‬
‫رفتار میکنند‪ .‬این‪ ،‬کارِ بسیار زشتیست؛ زیرا رابطهی مرد با همسرش‪ ،‬باید بر محبت‬
‫و دوستی استوار باشد‪ ،‬نه اینکه به رفتار و گفتار زشتی آلوده شود‪ .‬لذا معنا ندارد که‬
‫انسان‪ ،‬همسرش را مانند بردهی زرخرید کتک بزند و در پایان همان روز با او‬
‫همخوابگی کند! این‪ ،‬رویکرد دوگانهایست که پیامبر‪ ‬آن را نکوهش کرده است‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬راست گفته است؛ زیرا چنین رویکردی‪ ،‬شایستهی هیچ خردمندی نیست‪،‬‬
‫تا چه رسد به اینکه یک مسلمان‪ ،‬چنین رویکردی داشته باشد‪.‬‬
‫سپس پیامبر‪ ‬دربارهی موضوع دیگری سخن گفت؛ دربارهی خندیدن بهخاطر‬
‫بادی که از شکم‪ ،‬خارج میشود‪ .‬یعنی خندیدن به کسی که بادِ شکمش خارج‬
‫میشود و صدا می دهد‪ ،‬درست نیست‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬چرا برخی از شما بهخاطر‬
‫کاری که از خودشان سر میزند‪ ،‬دیگران را مسخره میکنند؟» تو که دیگران را‬
‫بهخاطر این کار مسخره میکنی‪ ،‬مگر این کار از خودت سر نمیزند؟ انسان به کاری‬
‫میخندد یا از کاری تعجب میکند که از خودش سر نمیزند؛ از اینرو پیامبر‪‬‬
‫کسانی را که از این بابت میخندند‪ ،‬سرزنش فرمود‪ .‬در فرهنگ برخی از مردم دنیا‪،‬‬
‫بیرون دادن باد شکم در میان جمع‪ ،‬عیب بهشمار نمیرود و آن را مانند عطسه و‬
‫خمیازه میپندارند؛ و در برخی از مناطق نیز این کار را خیلی بد میدانند‪ .‬در هر‬
‫صورت‪ ،‬اگر از کسی باد شکمش خارج شد‪ ،‬درست نیست که به او بخندیم و او را‬
‫خجالت دهیم‪.‬‬
‫اینجاست که درمییابیم انسان نباید دیگران را بهخاطر عیبی که در خود او نیز‬
‫وجود دارد‪ ،‬سرزنش کند؛ چه معنا دارد که انسان‪ ،‬چیزی را که برای خود عیب‬
‫نمیداند‪ ،‬برای دیگران عیب بداند؟!‬
‫الزم میدانم که اینجا نکتهای را یادآوری کنم که در میان مردم‪ ،‬رایج شده است؛‬
‫همه میدانید که خوردن گوشتِ شتر‪ ،‬وضو را میشکند‪ .‬یعنی اگر کسی وضو داشت‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪44‬‬

‫و گوشت شتر خورد‪ ،‬بر او واجب است که برای نماز‪ ،‬وضو بگیرد؛ فرقی نمیکند که‬
‫این گوشت‪ ،‬نیمپخته بوده یا بهطور کامل پخته است؛ همچنین فرقی نمیکند که این‬
‫گوشت‪ ،‬از کدام قسمت شتر باشد‪ :‬جگر‪ ،‬قلب‪ ،‬گوشت بدون چربی‪ ،‬شش و سیرابی‬
‫و امثال آن؛ یعنی خوردن گوشت شتر از هر جای بدنش که باشد‪ ،‬وضو را میشکند‪.‬‬
‫ْ ُ‬ ‫َ َّ‬
‫اإلبِ ِل»‪.‬‬
‫ِ‬ ‫ومِ‬‫ِل ُ‬ ‫زیرا پیامبر‪ ‬بدون اینکه هیچ قسمتی را مستثنا کند‪ ،‬فرمود‪« :‬ت َوضئُوا ِمن‬
‫یعنی‪« :‬پس از خوردن گوشت شتر‪ ،‬وضو بگیرید»‪ .‬همچنین شخصی‪ ،‬از رسولاهلل‪‬‬
‫پرسید‪ :‬آیا پس از خوردن گوشت شتر‪ ،‬وضو بگیریم؟ فرمود‪« :‬بله»‪ .‬آن شخص‪ ،‬سؤال‬
‫ْ ْ‬
‫کرد‪ :‬آیا پس از خوردن گوشت گوسفند‪ ،‬وضو بگیریم؟ فرمود‪ِ « :‬إن ِشئت»‪ )۶(.‬یعنی‪:‬‬
‫«اگر بخواهی‪ .»...‬یعنی گوشت گوسفند‪ ،‬وضو را نمیشکند و خوردن گوشت گاو و‬
‫اسب نیز شکنندهی وضو نیست‪ .‬ولی اگر در حالِ وضو‪ ،‬گوشت شتر بخورید‪ ،‬چه‬
‫بهطور کامل پخته باشد و چه نیمپخته باشد‪ ،‬برای نماز خواندن‪ ،‬واجب است که وضو‬
‫بگیرید‪ .‬ولی نوشیدن شیر شتر‪ ،‬بنا بر قول صحیح‪ ،‬وضو را نمیشکند‪ .‬زیرا پیامبر‪ ‬به‬
‫دو نفر از طایفهی «عُرینه» که بیمار شده بودند‪ ،‬فرمود که از شیر و ادرارِ شتران صدقه‬
‫بخورند و به آنها دستور نداد که وضو بگیرند‪ .‬لذا اگر شیر شتر‪ ،‬وضو را میشکست‪،‬‬
‫پیامبر‪ ‬به آنان فرمان میداد که وضو بگیرند‪ .‬البته اگر پس از خوردن شیر شتر وضو‬
‫بگیرید‪ ،‬بهتر است‪ ،‬ولی واجب نیست‪.‬‬
‫همچنین خوردنِ آبِ غذای آبگوشتی که با گوشت شتر تهیه شده است‪ ،‬وضو‬
‫را نمی شکند؛ اما اگر وضو بگیرید‪ ،‬بهتر است‪ .‬البته اگر گوشت شتر بخورید‪ ،‬واجب‬
‫است که وضو بگیرید؛ لذا خوردن چربیِ شتر نیز وضو را میشکند‪.‬‬
‫نکته ای که میخواهم تذکر دهم‪ ،‬اینست که برخی از مردم میگویند‪ :‬سببش‪،‬‬
‫اینست که پیامبر‪ ‬در ضیافتی حضور داشت که در آن با گوشت شتر‪ ،‬پذیرایی‬
‫کردند‪ .‬در این میان‪ ،‬بادی از یکی از حاضران‪ ،‬خارج شد؛ ولی معلوم نشد که چه‬
‫کسی بود‪ .‬لذا پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬هرکس‪ ،‬گوشت شتر خورده است‪ ،‬وضو بگیرد»‪ .‬لذا‬
‫همه‪ ،‬برخاستند و وضو گرفتند‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0528 :‬‬


‫‪41‬‬ ‫باب‪ :‬سفارش دربارهی رفتار نیک با زنان‬

‫و بدینسان این را سبب وضو گرفتن پس از خوردن گوشت شتر دانستهاند؛ این‪،‬‬
‫روایت بیاساسیست‪ .‬پیامبر‪ ‬تنها بنا بر حکمتی که فقط اهلل می داند‪ ،‬دستور داد که‬
‫پس از خوردن گوشت شتر وضو بگیرند‪ .‬گاه ما‪ ،‬به حکمت رهنمودها و دستورهای‬
‫پیامبر‪ ‬پی میبریم و گاه حکمتش را درک نمی کنیم؛ در هر صورت بر ما واجب‬
‫است که از دستور پیامبر‪ ‬اطاعت کنیم‪ .‬لذا همینکه پیامبر‪ ‬دستور داده است که‬
‫پس از خوردن گوشت شتر وضو بگیریم‪ ،‬کافیست و باید اطاعت نماییم‪.‬‬
‫***‬
‫ُر َى ر َ‬ ‫َر ر ُر‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫‪ -122‬وعن أيب هریرة‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬ال يف َرك مؤم ٌِن مؤمِنة إِن ک ِره مِنها‬
‫ر َ َ‬ ‫ُ ى‬
‫(‪)۶‬‬ ‫آخ َر» أ رو قال‪ « :‬ر َ‬
‫غریهُ»‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫لقا ِ َ‬
‫رِض مِنها‬ ‫خ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬هیچ مردِ مؤمنی‪ ،‬نسبت به زنی‬
‫مؤمن (یعنی همسر خویش) بد نَبَرد؛ زیرا اگر یک اخالقش را نمیپسندد‪ ،‬اخالق‬
‫دیگرش را میپسندد»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که ابوهریره‪ ‬میگوید‪:‬‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬هیچ مردِ مؤمنی‪ ،‬نسبت به زنی مؤمن (یعنی همسر خویش) بد نَبَرد؛‬
‫زیرا اگر یک اخالقش را نمیپسندد‪ ،‬اخالق دیگرش را میپسندد»‪ .‬یعنی اگر مردی‪،‬‬
‫در همسرش اخالقِ بدی دید که خوشایند وی نیست‪ ،‬نباید بهکلی از او بد ببَرَد یا‬
‫نسبت به او کینه بورزد‪ .‬زیرا انسان‪ ،‬نباید در هیچ شرایطی عدل و انصاف را کنار‬
‫بگذارد؛ بلکه باید همواره با طرفِ مقابلش بهعدالت و بهگونهای رفتار کند که سزاوارِ‬
‫اوست‪ .‬عدالت‪ ،‬اینست که در کنارِ بدیها‪ ،‬خوبیها را هم ببیند و خوبیها و‬
‫بدیهایش را با هم بسنجد؛ آنگاه بنگرد که بدیهایش بیشتر است یا نیکیهایش‪ ،‬و‬
‫سپس مطابق رویکردِ طرف مقابل با او رفتار نماید؛ این‪ ،‬عدالت است‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0528 :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪41‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ ُ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ذ‬
‫ط َولَ ََيَ َِرم ذنكمَ َشنَ َ‬
‫انَ‬ ‫يأ ُّيها َٱَّلِينَ َءام ُنواَ َكونواَ َق ذَومِيَ َ ِ َ‬
‫ّللَِشهداَءَ ََب ِٱلَقِسَ َِ‬ ‫﴿ ىَ‬
‫ُ‬ ‫ى ذ‬
‫[املائدة‪َ ]٨ :‬‬ ‫لَتعَدِلواَ﴾‬ ‫َعَأ َ‬‫قوَمََ َ‬
‫ای مؤمنان! برای اهلل به داد برخیزید و به عدالت گواهی دهید؛ و نباید دشمنی گروهی‪ ،‬شما‬
‫را بر آن دارد که عدالت نورزید‪.‬‬
‫یعنی کینه و دشمنی با کسی‪ ،‬شما را بر آن ندارد که نسبت به او عدالت را‬
‫رعایت نکنید‪ .‬پیامبر‪ ‬به درخواست اهل خیبر به آنان اجازه داد که آنجا بمانند و از‬
‫آن نگهداری کنند و به کارِ زراعت و کشاورزی بپردازند و در مقابل‪ ،‬نیمی از‬
‫محصوالت خیبر را به مسلمانان بدهند‪ .‬از اینرو پیامبر‪ ‬هنگام جمعآوری‬
‫محصوالت کشاورزی‪ ،‬نمایندهاش را به خیبر میفرستاد تا میزان محصوالت را‬
‫محاسبه کند و سهم مسلمانان را تحویل بگیرد‪ .‬باری این مأموریت را به عبداهلل بن‬
‫رواحه‪ ‬داد‪ .‬وی‪ ،‬به اهل خیبر گفت‪ :‬ای یهودیان! آنقدر که از شما متنفرم‪ ،‬از‬
‫هیچکس نفرت ندارم؛ زیرا شما‪ ،‬پیامآوران الهی را کشتید و بر اهلل‪ ،‬دروغ بستید‪ .‬با این‬
‫حال‪ ،‬به شما ستم نمیکنم و از سهم شما نمیکاهم‪ .‬برآورد من از محصول خرما‪،‬‬
‫(‪)۶‬‬
‫است‪ .‬حال اگر میخواهید مطابق این تخمین‪ ،‬سهم خود را‬ ‫بیست هزار «وسْق»‬
‫بردارید یا سهم مسلمانان را بدهید‪ .‬یهودیان گفتند‪ :‬آسمانها و زمین‪ ،‬بر اساس همین‬
‫عدل و انصاف‪ ،‬استوارند‪.‬‬
‫نکته اینجاست که پیامبر‪ ‬دستور داد منصفانه قضاوت کنیم؛ چنانکه فرمود‪:‬‬
‫«هیچ مردِ مؤمنی‪ ،‬نسبت به زنی مؤمن (یعنی همسر خویش) بد نَبَرد؛ زیرا اگر یک‬
‫اخالقش را نمیپسندد‪ ،‬اخالق دیگرش را میپسندد»‪ .‬اگر همسرت یک بار جوابت را‬
‫خوب نداد‪ ،‬فراموش نکن که بارها جوابت را بهخوبی داده است؛ اگر حاال به تو بد‬
‫کرد‪ ،‬خوبیهای گذشتهاش را بهیاد بیاور و به خوبیهایی بنگر که در آینده به تو‬
‫خواهد کرد و انصاف داشته باش‪.‬‬

‫(‪ )۶‬هر وسق‪ ،‬شصت «صاع» است و هر صاع‪ ،‬چهار «مُد»؛ هر مُد نزد شافعی و حجازیها‪ ،‬دو «رطل»‬
‫و نزد ابوحنیفه و اهل بغداد‪ 0/2 ،‬رطل میباشد‪ .‬برخی از اهل علم‪ ،‬هر مد را بهاندازهی پُری دو کف‬
‫دست دانستهاند‪[ .‬مترجم]‬
‫‪47‬‬ ‫باب‪ :‬سفارش دربارهی رفتار نیک با زنان‬

‫این فرمودهی پیامبر‪ ‬دربارهی نحوهی تعامل با همسر‪ ،‬دامنهی گستردهای دارد و‬
‫شامل روش برخورد با دیگران نیز میشود‪ .‬لذا اگر با کسی تعامل یا دوستی دارید و‬
‫روزی به شما بد کرد‪ ،‬نیکیهایش را فراموش نکنید؛ اگر نیکیهایش بیش از بدیهای‬
‫اوست‪ ،‬پس با او بهنیکی رفتار نمایید و اگر بدیاش نسبت به شما بیش از نیکیاش‬
‫بود‪ ،‬در صورتی که سزاوار گذشت و بخشش است‪ ،‬او را ببخشید‪ .‬زیرا پاداش کسی‬
‫که عفو و گذشت پیشه میکند‪ ،‬با اهلل متعال است؛ ولی اگر سزاوار گذشت و بخشش‬
‫نبود‪ ،‬حق خود را از او بگیرید و هیچ گناه و سرزنشی بر شما نخواهد بود‪ .‬یعنی در‬
‫هر صورت‪ ،‬نگاه کنید که کدام روش‪ ،‬بهتر است و مصلحت در چیست‪.‬‬
‫لذا نتیجه میگیریم که باید با همسر‪ ،‬دوستان و با کسانی که معامله یا داد و ستد‬
‫میکنیم و بهطور کلی با همهی کسانی که در تعامل هستیم‪ ،‬برخوردِ نیک و‬
‫منصفانهای داشته باشیم؛ اگر از یک اخالق طرفِ مقابل‪ ،‬خوشمان نمیآید یا باری به‬
‫ما بدی میکند‪ ،‬جنبههای نیک این ارتباط و خوبیهایش را از یاد نبریم و منصفانه‬
‫قضاوت کنیم‪ .‬این‪ ،‬همان عدالتیست که اهلل و پیامبرش به آن دستور دادهاند‪.‬‬
‫همانگونه که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ ذ‬
‫ن َٱلَفحَشاَءََِ‬
‫ن َِإَويتاَيَ َذِي َٱلَقرَبَ َوينَهَ َع َِ‬
‫لحَسَ َِ‬‫ّلل َيأَ ُم َُر ََب ِٱلَعدَ َِل َوَٱ َِ‬
‫ن َٱ َ‬ ‫﴿۞ إ ِ َ‬
‫ُذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ ُ‬
‫[النحل‪َ َ ]٩١ :‬‬ ‫غَيعِظكمََلعَلكمََتذكرونََ‪﴾٩٠‬‬ ‫وَٱلَ ُمنك َِرَوَٱلَ َِ‬
‫همانا اهلل به عدل و احسان و عطا و بخشش به خویشان فرمان میدهد و از کارهای زشت و‬
‫ناپسند و تجاوز باز میدارد‪ .‬پندتان میدهد؛ باشد که پند بگیرید‪.‬‬
‫***‬
‫ُ ُ‬ ‫َ ي ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ب‪ ‬يف حج ِة ال َوداع یقول بعد‬ ‫شم‪ ‬أنَّ ُه س ِم َع انلَّ َّ‬ ‫‪ -122‬عن َع رمرو بن األ رح َو ِص ُ‬
‫اجل ي‬ ‫ِ‬
‫ي ِ َ ر ى َ َّ َ ُ َّ‬ ‫ر‬ ‫ر َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫َّ‬ ‫ََ َ َ ر‬ ‫َ ر َ َ‬
‫أن َحِد اهلل تعاىل وأثًن علی ِه وذکر ووعظ‪ ،‬ثم قال‪« :‬أال واستوصوا بِالنساء خریا‪ ،‬فإِنما هن‬
‫ر‬ ‫ُ ي‬ ‫َ َّ َ ر ر َ َ‬ ‫ون م رِن ُه َّن َشيرئا ى ر َ‬‫ر ُ َ‬ ‫َ رَ ُ َر‬ ‫َ‬
‫ِنی بِفاحش ٍة مبين ٍة‪ ،‬فإِن‬ ‫غری ذل ِك إِال أن یأت‬ ‫وان عندك رم ليس تملك‬ ‫ٍ‬ ‫ع‬
‫رُ‬ ‫ر َ َ ُ َ‬ ‫غری ُم ي‬ ‫ر ُ َّ َ ر ى ر‬ ‫َ‬ ‫َ ر َ ر ُ ُ َّ‬
‫ربح‪ ،‬فإِن أطعنك رم فال تبغوا‬ ‫فعل َن فاهجروهن يف املضاجع‪ ،‬واْضبوهن ْضبا‬
‫ًّ َ َ ُّ ُ‬ ‫ُ َ َر ُ‬ ‫ُ َ ًّ‬ ‫َّ َ ُ َ َ‬ ‫ى َ‬ ‫َ َ ر َّ‬
‫علی ِهن سبیال‪ ،‬أال إِن لك رم لَع ن ِسائ ِك رم حقا‪ ،‬ولِنِسائ ِك رم علیك رم حقا‪ ،‬فحقك رم‬
‫َ‬ ‫ر‬ ‫ر‬ ‫ُُ‬ ‫ر َ َّ‬ ‫ُ رَ َُُ ر ر َ ر‬ ‫َ َ ر َّ َ‬
‫وتكم ملِن تكرهون‪ ،‬أال‬ ‫كم من تكرهون‪َ ،‬وال یأذن يف بی‬ ‫علیهن أن ال یوطِِئ فرش‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪48‬‬
‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫ر‬ ‫َّ‬ ‫ُّ ُ َّ َ َ ر ُ َ ُ ر ُ‬
‫طعامهن»‪[ .‬ترمذى‪ ،‬این حدیث روایت‬‫وحقهن علیك رم أن َتسنوا إ ِ ريلهن يف ک ِسوت ِِهن َو‬
‫(‪)۶‬‬
‫کرده و گفته است‪ :‬حسن صحیح است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬از عمرو بن احوَص جُشمی‪ ‬روایت است که در حج وداع از پیامبر‪‬‬
‫شنید که پس از حمد و ثنای اهلل متعال‪ ،‬پند داد و موعظه نمود‪ ،‬آنگاه فرمود‪« :‬آگاه‬
‫باشید و سفارش مرا دربارهی نیکی به زنان رعایت کنید؛ زیرا آنها بهسان اسیر در‬
‫دست شما هستند و شما جز در چارچوب پیوند زناشویی مالک چیزی از آنها‬
‫نیستید (و حق ندارید کتکشان بزنید) مگر اینکه آشکارا کار ناشایستی انجام دهند (و‬
‫از شما نافرمانی کنند)‪ .‬اگر مرتکب کار ناشایستی شدند‪ ،‬از همخوابی با آنها دوری‬
‫نمایید و بهآرامی‪ ،‬نه سخت‪ ،‬آنان را بزنید و چنانچه مطیع شدند‪ ،‬برای ستم به آنها‪،‬‬
‫در پیِ بهانه نباشید‪ .‬بدانید که شما بر همسران خود حقی دارید و آنها نیز بر شما‬
‫حقی دارند؛ حق شما بر آنها‪ ،‬اینست که کسی را که شما دوست ندارید‪ ،‬روی فرش‬
‫شما جای ندهند و به کسی که شما نمیخواهید اجازهی ورود به خانهی شما را‬
‫ندهند؛ و حق آنان بر شما‪ ،‬اینست که لباس و غذایشان را بهنیکی فراهم کنید»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،/‬روایتی بدین مضمون نقل کرده است که عمرو بن احوص جُشمی‪‬‬
‫در سخنرانی پیامبر‪ ‬در حج وداع حضور داشت‪ .‬این سخنرانی در روز «عرفه» بود؛‬
‫زیرا پیامبر‪ ‬در حج وداع‪ ،‬روز یکشنبه‪ ،‬چهارم ذیحجه وارد مکه شد و تا روز‬
‫پنجشنبه‪ ،‬هشتم ذیحجه در مکه ماند و روز پنجشنبه‪ ،‬هنگام چاشت‪ ،‬به «منا» رفت و‬
‫نماز ظهر و عصر‪ ،‬و مغرب و عشاء و نیز نماز صبح را در منا خواند و پس از طلوع‬
‫خورشید‪ ،‬به سوی عرفه حرکت کرد و در مکانی به نام «نمره» اتراق کرد؛ نمره‪،‬‬
‫مکانی معروف قبل از عرفه میباشد و جزو عرفه نیست‪ .‬آنگاه وقت نماز ظهر فرا‬
‫رسید‪ .‬پیامبر‪ ‬دستور داد شترش را آماده کنند و سپس سوار شد و بهراه افتاد تا‬
‫اینکه به «بطن الوادی» یا به «عُرَنه» رسید‪ .‬عرنه‪ ،‬درهی پهناور و بزرگیست که‬
‫محدودهی عرفه از ناحیهی غرب به شمال را مشخص میکند‪ .‬پیامبر‪ ‬آنجا از‬

‫(‪ )۶‬صحیح ابنماجه‪ ،‬از آلبانی‪ ،/‬ش‪.0416 :‬‬


‫‪49‬‬ ‫باب‪ :‬سفارش دربارهی رفتار نیک با زنان‬

‫شترش پیاده شد و برای مردم سخنرانی شیوایی ایراد فرمود‪ .‬یکی از نکاتی که در این‬
‫سخنرانی بیان نمود‪ ،‬این بود که فرمود‪« :‬آگاه باشید و سفارش مرا دربارهی نیکی به‬
‫زنان رعایت کنید؛ زیرا آنها بهسان اسیر در دست شما هستند»‪ .‬یعنی زن‪ ،‬اسیرِ‬
‫شوهرش میباشد‪ .‬آنگاه بیان نمود که حق زدنِ همسرانمان را نداریم؛ مگر اینکه‬
‫آشکارا مرتکب کار ناشایستی شوند‪ .‬منظور از کار ناشایست در اینجا‪ ،‬نافرمانی از‬
‫شوهر است؛ زیرا در ادامه فرمود‪« :‬اگر از شما اطاعت کردند‪ ،‬برای ستم به آنها در‬
‫پیِ بهانه نباشید»‪ .‬به عبارتی دیگر اگر زنی از شوهرش نافرمانی کرد‪ ،‬ابتدا مرد باید او‬
‫را نصیحت کند‪ ،‬و آنگاه از همخوابی با او اجتناب نماید و با او نخوابد؛ و اگر‬
‫همچنان مطیع نشد و نافرمانی میکرد‪ ،‬او را بهآرامی یا بهگونهای بزند که آسیبی به او‬
‫نرسد‪ .‬اینها‪ ،‬مراحل تنبیهِ زن در زمانیست که مطیعِ شوهرش نباشد؛ یعنی آنجا که‬
‫ُ‬ ‫ُ‬
‫باید و بر او واجب است‪ ،‬از شوهرش اطاعت نمیکند‪﴿ .‬فإِنَ َأطعَنكمَ َفلَ َتبَغواََ‬
‫ً‬
‫يل﴾ [النساء ‪ ]٤٣ :‬یعنی اگر از شما اطاعت کردند‪ ،‬دیگر برای ستم کردن‬ ‫عليَ ِه ذَ‬
‫ن َسب ِ َ‬
‫به آن ها یا زدنشان‪ ،‬در پیِ بهانه نباشید و نسبت به حقوقشان کوتاهی نکنید‪ .‬زیرا با‬
‫اطاعت و فرمانبرداری از شما‪ ،‬به وظیفهی خویش عمل کردهاند‪ .‬سپس پیامبر‪‬‬
‫حقوق و وظایف زن و مرد را نسبت به یکدیگر بیان فرمود‪« :‬حق شما بر آنها‪،‬‬
‫اینست که کسی را که شما دوست ندارید‪ ،‬روی فرش شما جای ندهند»‪ .‬اهلل بهتر‬
‫میداند؛ ولی گویا این‪ ،‬کنایه از اینست که زن نباید کسی را که شوهرش‪ ،‬از او بیزار‬
‫است‪ ،‬گرامی بدارد یا از او پذیرایی کند‪ .‬در ادامه فرمود‪« :‬و به کسی که شما‬
‫نمیخواهید اجازهی ورود به خانهی شما را ندهند»‪ .‬اگرچه آن شخص‪ ،‬پدر و مادر‬
‫زن باشند‪ .‬لذا اگر مردی (بنا بر دلیلی محکم و شرعی) دوست نداشته باشد که پدر و‬
‫مادر همسرش یا خواهرزن و برادرزنش و نیز عمو‪ ،‬دایی یا خالهی وی‪ ،‬وارد خانهاش‬
‫شوند‪ ،‬زن نباید آنها را به خانهی شوهرش راه بدهد‪ .‬این نکته را از آن جهت‬
‫میگویم که برخی از زنها‪ ،‬حتی نسبت به دختران خود حسادت دارند و نمیتوانند‬
‫شاهدِ زندگی آرام و خوشبختی دخترشان باشند و برای دوبههمزنی‪ ،‬سعی میکنند‬
‫رابطهی دختر و داماد خود را خراب کنند! در چنین مواردی‪ ،‬مرد میتواند مادرزن‬
‫خود را به خانهاش راه ندهد یا به همسر خود بگوید‪ :‬مادرت اجازه ندارد قدم به‬
‫خانهام بگذارد‪ .‬همچنین در چنین مواردی مرد میتواند همسرش را از رفتن به خانهی‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪11‬‬

‫مادرش منع کند‪ .‬زیرا مادرزنش‪ ،‬زنی سخنچین است که با سخنان و دخالتهای‬
‫َ ْ ُ ُ ْ َّ َ‬
‫خود‪ ،‬زندگی این زن و مرد را بههم میزند‪ .‬پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬ال یَدخل اْلَنة‬
‫َ ٌ‬
‫ق َّتات»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬سخنچین‪ ،‬وارد بهشت نمیشود»‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬در ادامهی این حدیث فرمود‪« :‬و حق زنان بر شما‪ ،‬اینست که لباس و‬
‫غذایشان را بهنیکی فراهم کنید»‪ .‬این مرد است که خرج همسرش را میدهد؛ اگرچه‬
‫همسرش ثروتمند یا کارمند باشد‪ .‬مرد‪ ،‬هیچ حقی در شغل و درآمدِ مستقل همسرش‬
‫ندارد و یک ریال از حقوق زن به شوهرش تعلق نمیگیرد و مرد‪ ،‬وظیفه دارد و بر او‬
‫واجب است که مخارج همسرش را تأمین کند و نباید به او بگوید‪ :‬تو‪ ،‬بهاندازهی من‬
‫حقوق میگیری و با درآمدی که داری‪ ،‬بینیازی‪ .‬به چنین مردانی باید گفت‪ :‬تأمین‬
‫هزینههای روزمره و نیازهای اساسی زن‪ ،‬بر شما واجب است؛ اگرچه همسرتان‪،‬‬
‫کارمند یا ثروتمند باشد‪ .‬و اگر مردی از دادن نفقه و تأمین مخارج و هزینههای‬
‫همسرش سر باز بزند‪ ،‬قاضی شرع میتواند عقد ازدواج آنها را فسخ کند و این حق‬
‫را از مرد بگیرد‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬در حج وداع‪ ،‬سخنرانی بزرگی ایراد فرمود و در آن بسیاری از اصول‬
‫دین و حقوق و مسایل شرعی را بیان نمود؛ از جمله این که فرمود‪« :‬آگاه باشید که‬
‫ربای جاهلیت‪ ،‬زیرِ پاهای من است»‪ .‬یعنی اعتبار ندارد و باطل و بیاساس میباشد‪.‬‬
‫در دوران جاهلیت‪ ،‬در سررسیدِ بازپرداخت وامی که به فقیر داده بودند‪ ،‬به او‬
‫میگفتند‪ :‬وامِ خود را پرداخت کن‪ ،‬وگرنه‪ ،‬مقداری دیگر روی آن میکشیم و برای‬
‫بازپرداختش به تو فرصت میدهیم‪ .‬پیامبر‪ ‬به عنوان حاکم و مبلغ شریعت‪ ،‬ربای‬
‫دوران جاهلیت را لغو کرد و فرمود‪« :‬نخستین ربایی که باطل اعالم میکنم‪ ،‬ربای‬
‫عباس بن عبدالمطلب است»‪ .‬یعنی بدهی همهی کسانی که از بابت دریافت وام‬
‫ربوی‪ ،‬بدهکار بودند‪ ،‬بخشیده شد؛ اما این نیروی بزرگ ایمانی را بنگرید که چگونه‬
‫پیامبر‪ ‬احکام االهی را اجرا مینماید و نخستین ربایی که لغو میکند‪ ،‬ربای عمویش‬
‫عباس است و تنها به اجرای دستورهای اهلل متعال میاندیشد و در این راستا به قرابت‬
‫و خویشاوندی هیچکس یا جایگاه و موقعیت او اهمیت نمیدهد‪ .‬آری! اگر پیامبر‬

‫(‪ )۶‬بخاری‪ ،‬ش‪2142 :‬؛ و مسلم‪ ،‬ش‪ 014 :‬بهنقل از حذیفه بن یمان‪.‬‬
‫‪16‬‬ ‫باب‪ :‬سفارش دربارهی رفتار نیک با زنان‬

‫اکرم‪ ‬اهل دنیا بود‪ ،‬رعایت حالِ عمویش را مینمود و ربای او را باطل و بیاعتبار‪،‬‬
‫اعالم نمیکرد؛ اما پیامبر‪ ‬عادلترین فردِ بشر بود؛ فرمود‪« :‬نخستین ربایی که لغو‬
‫میکنم‪ ،‬ربای عباس بن عبدالمطلب است»‪ .‬یعنی همهی بدهیهای ناشی از وامهای‬
‫ربوی را بخشید و سرمایه یا اصل وام پرداختی از سوی عمویش و دیگران را معتبر‬
‫دانست‪.‬‬
‫به نمونهای دیگر از عدالت پیامبر‪ ‬توجه کنید؛ زنی از بنیمخزوم‪ ،‬کاالهایی‬
‫مانند دیگ و مشک را بهعاریت میگرفت و سپس انکارش میکرد؛ یعنی مرتکب‬
‫سرقت میشد‪ .‬رسولاهلل‪ ‬دستور داد که دستش را قطع کنند‪ .‬قریش از بابت آبروی‬
‫خود‪ ،‬نگران شدند؛ زیرا بنیمخزوم‪ ،‬یکی از بزرگترین طوایف قریش بود‪ .‬لذا از‬
‫اسامه بن زید‪ ‬درخواست کردند که نزد پیامبر‪ ‬سفارش کند تا این حکم را لغو‬
‫نماید‪ .‬اسامه‪ ‬فرزندِ زید‪ ‬بود و زید‪ ‬غالمی بود که خدیجه& به پیامبر‪‬‬
‫بخشید و پیامبر‪ ‬آزادش نمود‪ .‬اسامه و پدرش زید‪ $‬محبوبیت زیادی نزد پیامبر‪‬‬
‫داشتند؛ از اینرو قریش از اسامه‪ ‬درخواست کردند که نزد پیامبر‪ ‬برای لغو این‬
‫حکم دربارهی زنِ مخزومی‪ ،‬سفارش کند‪ .‬اسامه‪ ‬نزد پیامبر‪ ‬رفت و سفارش کرد‪.‬‬
‫رسولاهلل‪ ‬به اسامه‪ ‬فرمود‪« :‬آیا دربارهی حکم و قانون خدا‪ ،‬سفارش میکنی؟»‬
‫آنگاه برخاست و برای مردم سخنرانی نمود و فرمود‪« :‬امتهای پیش از شما‬
‫(بنیاسرائیل)‪ ،‬از آن جهت به هالکت رسیدند که وقتی فردِ مشهور و نامداری در میان‬
‫آنها دزدی میکرد‪ ،‬او را رها میکردند و هرگاه‪ ،‬فردِ ضعیفی‪ ،‬مرتکب سرقت میشد‪،‬‬
‫دستش را قطع مینمودند»‪ .‬اگر قرار باشد رعایت حالِ کسی را بکنند‪ ،‬آدمِ ضعیف‬
‫مستحقتر است؛ ولی در اجرای احکام شرعی‪ ،‬هیچ تبعیضی وجود ندارد‪ .‬سپس‬
‫َ َ َ ْ ُ َ َ َ (‪)۶‬‬ ‫َ ََ‬ ‫َ ْ َّ َ‬
‫َسقت لقطعت یدها»‪.‬‬ ‫اط َمة بنت حممد‬
‫پیامبر‪ ‬سوگند یاد کرد و فرمود‪« :‬لو أن ف ِ‬
‫یعنی‪« :‬اگر دخترم فاطمه دزدی کند‪ ،‬دستش را حتماً قطع میکنم»‪ .‬مگر این زن‬
‫مخزومی‪ ،‬از فاطمه دختر محمد‪ ،‬بهتر است که بهخاطر او‪ ،‬حکم االهی را اجرا نکنم؟‬
‫بهیقین‪ ،‬نسب‪ ،‬جایگاه و دین و ایمان فاطمه& بهمراتب باالتر از آن زنِ مخزومی بود؛‬
‫زیرا فاطمه& سرورِ زنانِ بهشتیست‪ .‬پیامبر‪ ‬سوگند یاد کرد تا همگان اهمیت این‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)2681 ،2824 ،2542( :‬؛ و مسلم‪ ،‬ش‪.)2087 ،2082( :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪12‬‬

‫موضوع را دریابند و بدانند که شفاعت یا سفارش دربارهی احکام و مجازاتهای‬


‫شرعی‪ ،‬بیاعتبار است؛ زیرا بهروشنی بیان فرمود که «اگر دخترم‪ ،‬فاطمه دزدی کند‪،‬‬
‫دستش را حتماً قطع میکنم»‪ .‬و این‪ ،‬نشانگر کمالِ عدل پیامبر‪ ‬است‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬سخنرانی مهم و بزرگی در حج وداع ایراد فرمود و بسیاری از احکام و‬
‫آموزههای اسالمی را بیان نمود‪ .‬عالمه عبداهلل بن محمد بن حمید‪ ،/‬شرحی‬
‫مختصر بر این خطبه نگاشته که هرچند کوتاه و خالصه است‪ ،‬ولی در نوع خود‪،‬‬
‫بسیار مفید و ارزشمند میباشد؛ هرکس مایل است به این شرح‪ ،‬مراجعه کند‪.‬‬
‫***‬
‫َ ُّ َ َ َ َ َ َ َ ر‬ ‫ُ َ ُ َ‬ ‫َر َ‬ ‫َُ ََ‬
‫بن حیدة‪ ‬قال‪ :‬قلت‪ :‬یا َرسول اهللِ! ما حق ز روج ِة أحدنا علیه؟‬
‫ِ‬ ‫‪ -121‬وعن معاویة‬
‫َُي‬ ‫ر َ‬ ‫َ ر‬ ‫َ َ ر َ َ ر ُ َ َ رَ ر َ‬ ‫َ ُر َ‬
‫قال‪« :‬أن تطعمها إِذا ط ِعمت‪ ،‬وتكسوها إِذا اکتسیت وال تَّض ِب ال َوجه‪َ ،‬وال تقبح‪ ،‬وال‬
‫َ ر ُ ر َّ ر َ ر‬
‫(‪)۶‬‬
‫ت»‪[ .‬ابوداود‪ ،‬این حدیثِ حَسَن را روایت کرده است‪].‬‬ ‫ابلی ِ‬ ‫تهجر إِال يف‬
‫ترجمه‪ :‬معاویه بن حَیده‪ ‬میگوید‪ :‬به پیامبر‪ ‬گفتم‪ :‬ای رسولخدا! زنان ما چه‬
‫حقی بر ما دارند؟ فرمود‪« :‬همانگونه که خود‪ ،‬غذا میخوری و لباس میپوشی‪ ،‬برای‬
‫او نیز غذا و لباس تهیه کنی و هیچگاه به صورتش نزن و به او حرفِ زشت نگو (یا‬
‫به او نگو که تو‪ ،‬زشتی)‪ ،‬و جز در خانه از او دوری نکن»‪.‬‬
‫َ ى َ ر ُ‬
‫سن ُهمر‬ ‫َ ر َُ ُر‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫‪ -129‬وعن أيب هریرة‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬أكمل المؤمننی إِیمانا أح‬
‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ُ ى‬
‫خیاركم لِنِسائ ِِهم»‪[ .‬ترمذی‪ ،‬این حدیث را روایت کرده و آن را‬ ‫ُ‬ ‫خیارک رم‬
‫خلقا‪َ ،‬و ِ‬
‫(‪)1‬‬
‫حسن صحیح دانسته است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬مؤمنانی که خوشاخالقترند‪،‬‬
‫ایمانشان‪ ،‬کاملتر است و بهترین شما کسانی هستند که نسبت به همسرانشان‪،‬‬
‫خوشرفتارند»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح ابنماجه‪ ،‬از آلبانی‪ ،/‬ش‪0411 :‬؛ و آداب الزفاف‪ ،‬ص‪.612 :‬‬
‫(‪ )1‬صحیح الجامع الصغیر‪ ،‬ش‪0626 :‬؛ و السلسلة الصحيحة‪ ،‬ش‪625 :‬؛ و صحیح الترمذی‪ ،‬ش‪862 :‬‬
‫از آلبانی‪/‬؛ و مشکاة المصابیح‪ ،‬ش‪.2625 :‬‬
‫‪13‬‬ ‫باب‪ :‬سفارش دربارهی رفتار نیک با زنان‬

‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،/‬در روایتی که از معاویه بن حیده‪ ‬نقل کرده‪ ،‬آورده است که معاویه‬
‫بن حیده‪ ‬از پیامبر اکرم‪ ‬پرسید‪ :‬ای رسولخدا! حق زن بر شوهرش چیست؟‬
‫صحابه‪ ‬تنها بهقصد عمل از پیامبر‪ ‬سؤال میکردند؛ بر خالفِ بسیاری از مردم که‬
‫امروزه فقط برای باال بردن سطح معلومات خود‪ ،‬سؤال میکنند و تنها اندکی از آنها‬
‫به معلومات خود عمل مینمایند‪ .‬زیرا هرچه علم و دانش انسان در زمینهی علوم‬
‫دینی بیشتر شود‪ ،‬یا حجتی به نفع اوست و یا به زیان او؛ زیرا اگر به علم خود عمل‬
‫کند‪ ،‬به نفع اوست و اگر عمل نکند‪ ،‬به زیان اوست و باید پاسخگو باشد‪.‬‬
‫نمونههای فراونی در قرآن وجود دارد که نشان میدهد صحابه‪ ‬دربارهی مسایل‬
‫دینی خود از پیامبر‪ ‬سؤال میکردند‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ُ‬
‫ََ‬ ‫[البقرة‪]١٨٩ :‬‬ ‫نَٱلَهِلةَِ﴾‬
‫﴿۞يسَلونكََع َِ‬
‫از تو دربارهی هاللهای ماه میپرسند؛‬
‫یا نمونهی دیگرش‪ ،‬اینکه اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ََ‬ ‫[البقرة‪]٨١٢ :‬‬ ‫﴿يسَلونكََماذاَيُنفِقونَ﴾‬
‫از تو میپرسند‪ :‬چه چیزی انفاق کنند؟‬
‫همچنین میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬
‫َ‬ ‫[البقرة‪]٨٨١ :‬‬ ‫نَٱلَتَمَ﴾‬
‫﴿ويسَلونكََع َِ‬
‫و از تو دربارهی یتیمان‪ ،‬میپرسند‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬
‫[البقرة‪]٨٨٨ :‬‬ ‫يض﴾‬
‫ح َِ‬
‫نَٱلَم ِ‬
‫﴿ويسَلونكََع َِ‬
‫و از تو دربارهی (نزدیکی با همسران در) عادت ماهانه سؤال میکنند‪.‬‬
‫اینها‪ ،‬سؤالهایی بود که صحابه‪ ‬میپرسیدند تا حکم پروردگار را دربارهاش‬
‫بدانند و به آن عمل کنند و آن را در خانه و خانوادهی خود اجرا نمایند‪.‬‬
‫همانطور که در این روایت آمده است‪ ،‬معاویه‪ ‬از پیامبر‪ ‬سؤال کرد‪ :‬حق زن‬
‫بر شوهرش چیست؟ پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬همانگونه که خود‪ ،‬غذا میخوری و لباس‬
‫میپوشی‪ ،‬برای او نیز غذا و لباس تهیه کنی»‪ .‬زیرا او شریک زندگی توست و نفقهاش‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪14‬‬

‫بر تو واجب است‪ .‬از اینرو بسیاری از علما گفتهاند‪ :‬اگر مرد‪ ،‬نفقهی زنش را ندهد و‬
‫زن‪ ،‬خواهان جدایی از او باشد‪ ،‬قاضی میتواند عقد نکاحشان را فسخ کند؛ زیرا مرد‬
‫در انجام وظیفهی خود نسبت به تأمین هزینههای همسرش کوتاهی کرده است‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬در ادامه فرمود‪« :‬و هیچگاه به صورتش نزن»‪ .‬یعنی جز به ضرورت‪،‬‬
‫همسرت را نزن و اگر چارهای نباشد‪ ،‬به صورتش نزن؛ بلکه او را بهگونه ای تنبیه کن‬
‫که آسیبی به او نرسد‪.‬‬
‫پیشتر این نکته را بیان کردیم که هرگاه زن‪ ،‬از شوهرش نافرمانی کند یا نسبت‬
‫به وظایف خویش کوتاهی نماید‪ ،‬شوهرش باید پیش از هر اقدامی او را نصیحت‬
‫نماید‪ ،‬سپس با او همخوابی نکند و آن گاه او را به آرامی یا بهگونهای بزند که هیچ‬
‫آسیبی به او نرسد؛ در چنین مواردی نباید به صورت همسرش بزند‪ .‬البته این مسأله‬
‫را باید دربارهی دیگران نیز رعایت کند؛ یعنی اگر فرزندش مرتکب کار نادرستی‬
‫میشود و میخواهد تنبیهش کند‪ ،‬نباید به صورتش بزند؛ زیرا صورت‪ ،‬گرامیترین‬
‫عضو بدن است‪ .‬لذا باید بهآرامی‪ ،‬از ناحیهی کتف‪ ،‬پُشت‪ ،‬بازو و امثال آن‪ ،‬تنبیهش‬
‫کند‪ .‬اگر به صورتش نزند و بدون خشونت‪ ،‬کتکش بزند‪ ،‬میتوان چنین کتکی را تنبیه‬
‫نامید؛ زیرا هم باعث میشود که فرزند انسان‪ ،‬بدون اینکه احساس خواری و‬
‫سرخوردگی کند‪ ،‬اشتباه خود را دریابد و این کتک خوردن را بهجا بداند‪ .‬از اینرو‬
‫َُ‬
‫پیامبر‪ ‬از زدن به صورت و زشت شمردن آن‪ ،‬منع نمود و فرمود‪« :‬ال تقبِّح»؛ یعنی‪:‬‬
‫به او نگو که تو‪ ،‬زشتی یا به او حرف زشت نگو‪ .‬این‪ ،‬مفهومی گسترده دارد؛ به‬
‫عبارت دیگر نباید ظاهر و سیمای زنش را زشت بشمارد یا با گفتنِ سخنان زشت‪،‬‬
‫تحقیرش کند و به او بگوید که تو‪ ،‬از خانوادهی پستی هستی‪ .‬همهی اینها در این‬
‫مفهوم میگنجد و اهلل‪ ‬از آن منع فرموده است‪ .‬آنگاه پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬و جز در‬
‫خانه از او دوری نکن»‪ .‬یعنی اگر بنا بر سببی‪ ،‬قصد تنبیهش را داشتی و میخواستی‬
‫از او دوری کنی‪ ،‬در خانهات و بدون اینکه کسی مطلع شود‪ ،‬از همخوابی با او دوری‬
‫نما و پیش مردم‪ ،‬اظهار نکن که با همسرت قهر کردهای؛ زیرا اگر امروز با او قهر‬
‫نمودهای‪ ،‬فردا با او آشتی خواهی کرد‪ .‬بنابراین‪ ،‬مشکل خود را برای دیگران فاش‬
‫نکنید؛ فاش کردن مشکالت خانوادگی برای دیگران‪ ،‬اشتباه بسیار بزرگیست؛ لذا در‬
‫‪11‬‬ ‫باب‪ :‬سفارش دربارهی رفتار نیک با زنان‬

‫خانه‪ ،‬از همخوابی با او دوری کن و کسی از قهرِ شما باخبر نشود تا وقتی که با هم‬
‫آشتی میکنید‪ ،‬همه چیز مثل اول‪ ،‬خوب شود و کسی هم از مشکلی که در میان شما‬
‫پیش آمده است‪ ،‬اطالع نیابد‪.‬‬
‫و اما حدیث دوم‪ ،‬یعنی حدیث ابوهریره‪ ،‬حدیث مهم و پرمحتواییست‪.‬‬
‫ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬مؤمنانی که خوشاخالقترند‪ ،‬ایمانشان‪،‬‬
‫کاملتر است»‪.‬‬
‫ایمان‪ ،‬کم و زیاد میشود؛ همانگونه که اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬
‫[املدثر‪]٤١ :‬‬ ‫﴿ويزَدادََٱَّلِينََءام ُنوَاََإِيَٰنَا﴾‬
‫و بر ایمان مؤمنان بیفزاید‪.‬‬
‫ایمان همهی مردم‪ ،‬یکسان نیست‪ .‬برخی از مردم بهگونهای به غیب و آخرت‬
‫ایمان دارند که گویا آن را میبینند و اینک در آن بهسر میبرند؛ به بهشت ایمان دارند‬
‫و گویا بهشت‪ ،‬پیش روی آنان است‪ .‬به دوزخ ایمان دارند؛ گویا دوزخ را با چشمان‬
‫خود میبینند‪ .‬به عبارت دیگر ایمان حقیقی و استواری دارند که شک و تردید به آن‬
‫راه نمییابد‪ .‬و برخی از مردم‪ ،‬ایمان سست و متزلزلی دارند‪ .‬همانگونه که اهلل متعال‪،‬‬
‫میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ذ‬
‫ن َب ِ َهِۦَ َِإَونََ‬ ‫ّلل ََعَ َحرَفَ َفإِنَ َأصاب َُهۥ َخ رَ‬
‫ي َٱطَمَأ َ‬ ‫اس َمن َيعَ ُب َُد َٱ َ‬
‫﴿ومِنَ َٱِلذ ِ َ‬
‫ر‬
‫[احلج ‪َ َََ ]١١ :‬‬ ‫أصابتَ َُهَف ِتَن َةَٱنقلبَََعََوجَ ِه َهِۦَخ ِ َ‬
‫سَٱ ُّدلنَياَوَٱٓأۡلخِرةََ‪﴾١١‬‬
‫و برخی از مردم اهلل را در حاشیه و با شک و دودلی عبادت میکنند‪ .‬اگر خیری به آنان برسد‪،‬‬
‫به آن آرامش مییابند و اگر بالیی به آنان برسد‪ ،‬رویگردان میشوند؛ در دنیا و آخرت زیان‬
‫میبینند‪ .‬این‪ ،‬همان زیان آشکار است‪.‬‬
‫چنین کسانی‪ ،‬اگر با افرادِ شبههانگیز روبهرو نشوند و تنها با افراد نیکوکار نشست‬
‫و برخاست داشته باشند‪ ،‬آرامش دارند؛ ولی اگر بالیی جسمی یا آزمونی مالی به آنان‬
‫برسد و یا عزیزی از دست بدهند‪ ،‬از حقیقت و عبادتِ اهلل رویگردان میشوند و به‬
‫تقدیر االهی اعتراض میکنند و بدینسان در مسیر تیرهروزی و شقاوت قرار میگیرند‬
‫و در دنیا و آخرت زیان میبینند‪.‬‬
‫در هر حال‪ ،‬آن دسته از مؤمنان که اخالقشان بهتر است‪ ،‬ایمانشان کاملتر‬
‫میباشد‪ .‬و این‪ ،‬نشانگر اهمیت خوشاخالقیست؛ اخالق خوش با خدا و اخالق‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪11‬‬

‫خوش با خلق خدا‪ .‬اخالق خوش با خدا‪ ،‬اینست که انسان به شریعت پروردگار‪،‬‬
‫راضی باشد و بهطور کامل و با رضایت خاطر به دین و شریعت تن دهد و تسلیم‬
‫دستورهای اهلل‪ ‬باشد؛ چه اهلل متعال‪ ،‬او را به کاری فرمان دهد و چه او را از کاری‬
‫بازدارد‪ .‬همچنین باید به تقدیر اهلل‪ ‬راضی باشد؛ لذا کسی که به خواست و تقدیر‬
‫الهی‪ ،‬دچار مشکلی شده یا اتفاق ناگواری برایش پیش آمده است‪ ،‬مانند کسی باشد‬
‫که از نعمتی الهی برخوردار شده که مایهی شادی اوست و بگوید‪ :‬پروردگارا! همه‬
‫چیز از نزد توست؛ من‪ ،‬به اینکه تو پروردگار من هستی‪ ،‬شادمانم‪ .‬اگر نعمتم دهی‪،‬‬
‫سپاسگزارم و اگر مرا بیازمایی‪ ،‬صبر میکنم‪ .‬و بدینسان رضایت به قضا و قدر‪ ،‬و‬
‫شریعت و دستورهای الهی‪ ،‬همان اخالق خوش با خداست‪ .‬اخالق خوش با مردم‪،‬‬
‫موضوع مبهم و پوشیدهای نیست و مصادیق و مفاهیم گستردهای دارد؛ از جمله پرهیز‬
‫از اذیت و آزار مردم‪ ،‬مهرورزی و بذل و بخشش به آنان‪ ،‬پایداری در برابر اذیت و‬
‫آزارشان و دیگر مواردی که در گسترهی اخالق خوش با مردم میگنجد؛ لذا کسی که‬
‫به مردم اذیت و آزار نمیرساند و مهر و بخشش خویش را از آنان دریغ نمیدارد و‬
‫بر اذیت و آزارشان صبر میکند‪ ،‬ایمانِ کاملتری دارد‪.‬‬
‫سپس پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬و بهترین شما کسانی هستند که نسبت به همسرانشان‪،‬‬
‫بهترین رفتار را دارند»‪ .‬یعنی بهترین مردم‪ ،‬کسانی هستند که با خانواده و همسر خویش‬
‫َ ُْ ُ ْ َ ُْ ُ َْ‬
‫ريك ْم أله ِل ِه‪،‬‬‫خوشرفتارند‪ .‬همانطور که در حدیث دیگری آمده است‪« :‬خريكم خ‬
‫َََ َ ُْ ُ َ ْ‬
‫ك ْم أله ِل»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬بهترین شما‪ ،‬کسانی هستند که با خانواده (همسران)‬ ‫وأنا خري‬
‫خویش بهترند؛ و من‪ ،‬بهترین شما در برخورد با همسران خود هستم»‪ .‬زیرا نزدیکان هر‬
‫کسی‪ ،‬بیش از دیگران سزاوار نیکیهای او هستند؛ لذا اگر میخواهید به کسی نیکی‬
‫کنید‪ ،‬نزدیکان شما اولویت دارند و باید نخستین کسانی باشند که از خیر و نیکی شما‬
‫برخوردار میشوند‪ .‬این‪ ،‬برعکسِ رویکرد برخی از مردم در این دوران است؛ میبینیم‬
‫که با خانوادهی خود رفتار بدی دارند و با دیگران بسیار خوشرفتارند! خانوادهی هر‬
‫کسی‪ ،‬بیش از همه سزاوار اخالقِ خوشِ او هستند و انسان باید به خانوادهاش بیش از‬
‫دیگران‪ ،‬نیکی کند و رفتارش با خانواده‪ ،‬بهتر از رفتاری باشد که با دیگران دارد؛ زیرا‬

‫(‪ )۶‬صحیح است؛ ر‪.‬ک‪ :‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪.2205 :‬‬


‫‪17‬‬ ‫باب‪ :‬سفارش دربارهی رفتار نیک با زنان‬

‫خانوادهاش شبانهروز و در نهان و آشکار با او هستند‪ .‬اگر گرفتار شود‪ ،‬در کنارِ او‬
‫میمانند و اگر شادمان گردد‪ ،‬با او شادی میکنند و در غم و اندوه نیز با او شریکند‪ .‬لذا‬
‫رفتار انسان با خانوادهاش باید بهتر از رفتاری باشد که با دیگران دارد و بهترین مردم‪،‬‬
‫کسانی هستند که برای همسر و خانوادهی خود‪ ،‬بهترند‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬ایمان ما و همهی‬
‫مسلمانان را کامل بگرداند و ما را در زمرهی بهترین بندگانش در رابطه با خانوادههایمان‬
‫و دیگر کسانی قرار دهد که بر ما حق دارند‪.‬‬
‫***‬
‫ول اهللِ‪« :‬الَ تَ رَّض ُبوا إ َم َ‬‫َ َ َ ُ ُ‬ ‫ُ‬
‫اء‬ ‫ِ‬ ‫بن أيب ذباب‪ ‬قال‪ :‬قال رس‬ ‫بن عب ِد اهلل ِ‬‫‪ -121‬وعن إِیاس ِ‬
‫َ ر َّ‬ ‫َ َ َّ َ‬ ‫َ ر َ ي ُ ََ َر‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫اّللِ» َف َ‬
‫جاء ُع َم ُ‬ ‫َّ‬
‫بهن‬ ‫َ ِ‬‫ْض‬ ‫يف‬ ‫ص‬ ‫خ‬ ‫ر‬ ‫ف‬ ‫واجهن‪،‬‬ ‫ز‬‫أ‬ ‫لَع‬ ‫ساء‬ ‫الن‬ ‫ن‬‫ِر‬ ‫ئ‬‫ذ‬ ‫قال‪:‬‬ ‫ف‬ ‫‪،‬‬ ‫‪‬‬ ‫اّلل‬ ‫رسول‬
‫ِ‬ ‫إىل‬ ‫‪‬‬ ‫ر‬
‫ََ ر َ َ‬ ‫َ َ ر َ ُ َّ َ َ ُ ُ‬ ‫ٌ َ ٌ َر‬ ‫َّ‬ ‫ََ‬
‫ری يشكون أزواجهن‪ ،‬فقال َرسول اهللِ‪« :‬لقد أطاف‬ ‫رسول اّلل‪ ‬ن ِساء کثِ‬
‫ِ‬ ‫آل‬
‫ِ ِ‬ ‫ب‬ ‫طاف‬ ‫فأ‬
‫رُ‬ ‫ر ُ َ َ ر َ َ ُ َّ َ ر َ ُ‬ ‫ٌ َ‬ ‫َ ر ُ َّ‬
‫خبیارکم»‪[ .‬ابوداود‪ ،‬این حدیث‬ ‫ِ‬ ‫وِلك‬
‫ثری يشكون أزواجهن ليس أ ِ‬ ‫بآل بیت حمم ٍد ن ِساء ک ِ‬ ‫ِ‬
‫(‪)۶‬‬
‫را با اِسناد صحیح روایت کرده است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ایاس بن عبداهلل بن ابیذباب‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬کنیزان اهلل‬
‫(یعنی همسران خود) را نزنید»‪ .‬پس از چندی‪ ،‬عمر‪ ‬نزد پیامبر‪ ‬آمد و گفت‪ :‬زنان‪،‬‬
‫در برابر شوهران خود گستاخ شدهاند‪ .‬لذا پیامبر‪ ‬دربارهی تنبیه زنان اجازه داد‪.‬‬
‫دیری نپایید که زنان زیادی به خانههای همسران پیامبر‪ ‬آمدند و از شوهران خود‬
‫شکایت داشتند‪ .‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬زنان زیادی نزد خانوادهی محمد آمدهاند و از‬
‫شوهران خود شکایت دارند؛ چنین مردانی‪ ،‬بهترینهای شما نیستند»‪.‬‬
‫ُّ ر َ َ َ‬ ‫َ َّ ُ َ‬
‫ادلنیا متاع‪،‬‬ ‫بن عمرو بن العاص‪ $‬أن َرسول اهللِ‪ ‬قال‪« :‬‬ ‫‪ -122‬وعن َعب ِد اهلل ِ‬
‫َ َ ُ َّ ُ‬ ‫َو َخ ر ُ‬
‫(‪)1‬‬
‫ری َمتاعِها الم ررأة الصاحلة»‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬عبداهلل بن عمرو بن عاص‪ $‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬دنیا‪ ،‬متاعی‬
‫بیش نیست؛ و بهترین متاع دنیا‪ ،‬زن شایسته و نیکوکار است»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪4027 :‬؛ و صحیح ابیداود‪ ،‬ش‪0222 :‬؛ از آلبانی‪/‬؛ و مشکاة المصابیح‪ ،‬ش‪:‬‬
‫‪.2620‬‬
‫(‪ )1‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0527 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪18‬‬

‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،/‬حدیثی بدین مضمون دربارهی زنان نقل کرده که پیامبر اکرم‪‬‬
‫فرموده است‪« :‬کنیزان خدا را نزنید» که منظور‪ ،‬زنان هستند؛ همانطور که میگویند‪:‬‬
‫«عبدالل»‪ ،‬یعنی بندهی اهلل؛ و دربارهی زنان گفته میشود‪« :‬أمة الل»‪ ،‬یعنی‪ :‬کنیز خدا‪،‬‬
‫لل»‪ ،‬یعنی‪ :‬کنیزانِ اهلل؛ همانگونه که در حدیث صحیح آمده‬ ‫و جمع آن میشود‪« :‬إ َم َ‬
‫اء ا ِ‬ ‫ِ‬
‫لل»؛ یعنی‪« :‬کنیزان اهلل (زنان) را از رفتن به‬ ‫َ َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ ََُْ َ‬
‫اجد ا ِ‬
‫است‪« :‬ال تمنعوا ِإماء الل مس ِ‬
‫(‪)۶‬‬

‫مساجد اهلل منع نکنید»‪.‬‬


‫پیامبر‪ ‬در این حدیث‪ ،‬از زدنِ زنان منع فرمود‪ .‬صحابه‪ ‬به عنوان برترین نسل‬
‫امت اسالمی‪ ،‬در برابر فرمان اهلل و رسولش بهطور کامل تسلیم بودند؛ لذا به فرمان‬
‫پیامبر‪ ‬عمل کردند و دیگر‪ ،‬زنانشان را نمیزدند‪ .‬این امر‪ ،‬به گستاخی زنان در برابر‬
‫شوهرانشان انجامید و همانطور که عمر بن خطاب‪ ‬به عرض پیامبر‪ ‬رسانید‪،‬‬
‫زنها به سرکشی از شوهران خود روی آوردند‪ .‬لذا پیامبر‪ ‬دربارهی تنبیهِ زنان‪ ،‬اجازه‬
‫داد؛ در این میان‪ ،‬برخی از مردان‪ ،‬زیادهروی کردند و گاه بهناحق زنانشان را میزدند‪.‬‬
‫لذا زنانِ زیادی پیرامون خانهی پیامبر‪ ‬گرد آمدند و از شوهران خود شکایت داشتند‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬به مردم فرمود‪« :‬مردانی که زنانشان را میزنند‪ ،‬مردان برگزیدهای نیستند»‪.‬‬
‫َ ُْ ُ ْ َ ُْ ُ َْ‬
‫ك ْم أله ِل ِه»؛ یعنی‪« :‬بهترین شما‬‫همانطور که در حدیث آمده است‪« :‬خريكم خري‬
‫کسانی هستند که بهترین رفتار را با زنان خود دارند»‪ .‬و این‪ ،‬نشان میدهد که افراط و‬
‫تفریط در زدن یا تنبیهِ زنان‪ ،‬درست نیست و در زمانی که شرایط‪ ،‬ایجاب کند‪ ،‬تنبیهِ‬
‫زن یا زدنِ او بدور از خشونت و با رعایت موازین دینی‪ ،‬اشکالی ندارد‪ .‬همانطور که‬
‫اهلل‪ ‬مراحل تنبیه زن را بیان فرموده است‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ُ ُُ ُ ذ ُ ُ‬ ‫ذ‬
‫ض ُبوه ذَ‬
‫ن﴾ [النساء ‪]٤٣ :‬‬ ‫جعََِوَٱ َِ‬
‫فَٱلَمضا ِ‬ ‫ج ُروه ذَ‬
‫نَ ِ َ‬ ‫نَفعِظوه ذَ‬
‫نَوَٱهَ‬ ‫تََتافونََنشوزه َ‬
‫﴿وَٱ َل ِ َ‬
‫و زنانی را که از نافرمانیشان بیمناکید‪ ،‬ابتدا نصیحت نمایید و آنگاه از همخوابی با آنها‬
‫اجتناب کنید و (اگر مطیع نشدند) تنبیهشان نمایید‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪811 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ 566 :‬بهنقل از ابنعمر‪.‬‬
‫‪19‬‬ ‫باب‪ :‬سفارش دربارهی رفتار نیک با زنان‬

‫لذا زدن در سومین مرحله قرار دارد و باید تنبیه زن‪ ،‬بدور از خشونت و‬
‫بهگونهای باشد که آسیبی به او نرسد‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬حدیثی بدین مضمون از عبداهلل بن عمرو بن عاص‪ $‬نقل کرده‬
‫پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬دنیا‪ ،‬متاعی بیش نیست؛ و بهترین متاع دنیا‪ ،‬زن شایسته و‬
‫نیکوکار است»‪ .‬متاع‪ ،‬به هر چیزی میگویند که از آن بهره میبرند؛ همانطور که متاع‬
‫مسافر‪ ،‬رهتوشهی اوست‪ .‬بنابراین‪ ،‬زنِ نیکوکار و خردمند‪ ،‬بهترین نعمت دنیاست‪ .‬زیرا‬
‫پاسدارِ اسرارِ شوهر‪ ،‬و مال و فرزندان اوست و با عقل و خردی که دارد‪ ،‬خانه را‬
‫بهخوبی اداره میکند و فرزندان نیک و شایستهای تربیت مینماید؛ وقتی شوهرش به‬
‫او مینگرد‪ ،‬شاد میشود و در غیابِ شوهرش‪ ،‬حافظ مال و آبروی اوست و در کاری‬
‫که شوهرش به او میسپارد‪ ،‬خیانت نمیکند‪ .‬چنین زنی‪ ،‬بهترین نعمت دنیاست‪ .‬از‬
‫ُْ َ َْ َْ ََْ َ َ َ َ َ َ َ ََ َ َ َ َ ْ َ ْ َ‬
‫ات‬
‫دلی ِنها فاظفر بِ ِ‬
‫ذ‬ ‫اینرو پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬تنكح المرأة ِألربع لِمالِها و ِِلس ِبها و ِْلمالِها و ِ ِ‬
‫ت یَ َداك»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬در ازدواج با زن‪ ،‬چهار هدف وجود دارد؛ بهخاطر مالش‪،‬‬ ‫ادلین تَر َب ْ‬
‫ِّ‬
‫ِ‬
‫نسَب و موقعیتش‪ ،‬زیباییاش‪ ،‬دینداریاش‪ .‬زنِ دیندار انتخاب کن تا خیر ببینی»‪ .‬یعنی‬
‫زن دیندار‪ ،‬بهترین زنیست که با او ازدواج میکنی و اگر زیبارو نباشد‪ ،‬اخالق و‬
‫ایمانش‪ ،‬او را زیبا میگرداند و از زندگی با او لذت میبری‪.‬‬
‫***‬

‫(‪ )۶‬بخاری‪ ،‬ش‪4181 :‬؛ و مسلم‪ ،‬ش‪ 0522 :‬بهنقل از ابوهریره‪.‬‬


‫‪ -33‬باب‪ :‬حق مرد بر همسرش‬

‫اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬


‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ُ‬
‫ال َق ذَو ُمونَ ََعَ َٱلنِساَءَِ َبِما َفضلَ َٱ َُ‬
‫ّلل َبعَض ُهمَ ََعَ َبعَضَ َوبِماَ َأنفقواَ َمِنََ‬ ‫لرج َ‬ ‫﴿ٱ َِ‬
‫ذ‬ ‫ر ِ‬ ‫ذ‬
‫[النساء ‪]٤٣ :‬‬ ‫بَبِماَحفِظََٱ َُ‬
‫ّلل﴾‬ ‫تَل ِلَغيَ َِ‬
‫تَحَفِظَ َ‬ ‫لصل ِحَ ُ َ‬
‫تَقَن ِتَ ر َ‬ ‫أمَوَل ِ ِهمََفَٱ َ‬
‫مردان‪ ،‬سرپرست زنانند؛ بدان سبب که اهلل برخی از ایشان را بر برخی دیگر برتری داده و از‬
‫آن روی که مردان از اموال خویش (برای زنان) هزینه میکنند‪ .‬بنابراین زنانِ شایسته‪،‬‬
‫فرمانبردارند و به پاس حقوقی که اهلل برایشان حفظ کرده است‪ ،‬در غیبت شوهرانشان‬
‫خویشتن و اموال آنان را پاس میدارند‪.‬‬
‫و اما از جملهی احادیثی که در این باب میتوان به آن اشاره کرد‪ ،‬حدیث عمرو‬
‫(‪)۶‬‬
‫بن احوص‪ ‬است که پیشتر ذکر شد‪.‬‬
‫َ َ َّ ُ ُ ر َ‬
‫رأتَ ُه إ َىل ف َِراشه فلَمر‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫‪ -126‬وعن أيب هریرة‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬إِذا داع الرجل ام‬
‫َ ُ َ َّ ُ ر َ‬ ‫َ ر َ َ َرَ ََ َ‬ ‫َر َ َ‬
‫(‪)1‬‬
‫متفق عليه]‬
‫تأت ِ ِه فبات غضبان علیها لعنتها املالئكة حَّت تصبح»‪ٌ [ .‬‬
‫َ ُ َ َّ ُ ر َ‬ ‫ى َ َ َ َ رَ َ‬ ‫َ َ َ ر َ َُ َ‬
‫ج َرة ف َِراش ز روجها لعنتها المالئ ِكة حَّت تصبِح»‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫ويف روایة هلما‪« :‬إِذا باتت الم ررأة ها‬
‫ُ َر ُ ر ََُ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َر‬ ‫َّ‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫ويف روای ٍة قال َرسول اهللِ‪« :‬واَّلِي نف ِِس بِی ِده ِ ما مِن َرج ٍل یدعو ام َرأته إِىل ف َِرا ِش ِه‬
‫ى َ َ ر َ َ َّ َ ر َ َ ر‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ ر َ َ َ ر َّ َ َ َّ‬
‫خطا علیها حَّت یرَض عنها»‪.‬‬ ‫فتأَب علی ِه إِال َكن اَّلي يف السماءِ سا ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬هرگاه مرد‪ ،‬زنش را به بستر‬
‫خود فرابخواند و زن به بستر شوهرش نرود و مرد‪ ،‬شب را در حال خشم (و‬
‫نارضایتی) از همسرش سپری کند‪ ،‬فرشتگان آن زن را تا صبح لعنت میکنند»‪.‬‬
‫و در روایتی دیگر در «صحیحین» آمده است‪« :‬هرگاه زن‪ ،‬در حالی شب را سپری‬
‫کند که بسترِ شوهرش را ترک کرده است‪ ،‬فرشتگان‪ ،‬او را تا صبح لعنت میکنند»‪.‬‬
‫و در روایتی دیگر آمده است‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬سوگند به ذاتی که جانم در دستِ‬
‫اوست‪ ،‬هر مردی‪ ،‬زنش را به بسترِ خویش فرابخواند و زن قبول نکند‪ ،‬پروردگاری که در‬
‫آسمان است بر آن زن خشمگین میشود تا آنکه شوهرش از او راضی گردد»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح ابنماجه‪ ،‬از آلبانی‪ ،‬ش‪0416 :‬؛ ر‪.‬ک‪ :‬حدیث شمارهی ‪ 620‬همین کتاب‪.‬‬
‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)4085 ،2627( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0522 :‬‬
‫‪16‬‬ ‫باب‪ :‬حق مرد بر همسرش‬

‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،/‬پس از ذکر حقوق زن بر شوهرش بابی دربارهی حقوق مرد بر‬
‫همسرش گشوده و به این آیه استدالل نموده که اهلل‪ ‬فرموده است‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ُ‬
‫ال َق ذَو ُمونَ ََعَ َٱلنِساَءَِ َبِما َفضلَ َٱ َُ‬
‫ّلل َبعَض ُهمَ ََعَ َبعَضَ َوبِماَ َأنفقواَ َمِنََ‬ ‫لرج َ‬ ‫﴿ٱ ِ‬
‫ذ‬ ‫ِ‬ ‫ذ‬
‫[النساء ‪]٤٣ :‬‬ ‫بَبِماَحفِظََٱ َُ‬
‫ّلل﴾‬ ‫تَحَفِظَ رَ‬
‫تَل ِلَغيَ َِ‬ ‫لصل ِحَ ُ َ‬
‫تَقَن ِتَ ر َ‬ ‫أمَوَل ِ ِهمََفَٱ َ‬
‫مردان‪ ،‬سرپرست زنانند؛ بدان سبب که اهلل برخی از ایشان را بر برخی دیگر برتری داده و از‬
‫آن روی که مردان از اموال خویش (برای زنان) هزینه میکنند‪ .‬بنابراین زنانِ شایسته‪،‬‬
‫فرمانبردارند و به پاس حقوقی که اهلل برایشان حفظ کرده است‪ ،‬در غیبت شوهرانشان‬
‫خویشتن و اموال آنان را پاس میدارند‪.‬‬
‫اهلل متعال‪ ،‬در این آیه مردان را سرپرست زنان برشمرده است؛ یعنی زن باید به‬
‫فرمان شوهرش عمل کند‪ ،‬مگر زمانی که فرمان شوهرش معصیت و بر خالف حکم‬
‫اهلل‪ ‬باشد؛ زیرا اطاعت از مخلوق در جهتِ نافرمانی از خالق‪ ،‬جایز نیست؛ و فرقی‬
‫‪‎‬‬
‫نمیکند که این مخلوق‪ ،‬کیست‪.‬‬
‫این‪ ،‬نشانگر سبکسری و بیخردی غربیها و غربزدگانیست که به نامِ حقوق‬
‫زن‪ ،‬زن را تقدیس میکنند و کورکورانه بهپیروی از کافرانِ فرومایه‪ ،‬نمیتوانند هر‬
‫کسی را در جایگاهی ببینند که دارد؛ لذا وقتی سخن میگویند یا گروهی را مخاطب‬
‫قرار میدهند‪ ،‬زنان را بر مردان‪ ،‬مقدم میدارند و در تاالرها و گردهماییها‪ ،‬زنها را‬
‫باالتر از مردها مینشانند‪ .‬البته چنین رویکردی از کسانی که سگهایشان را اینهمه‬
‫گرامی میدارند‪ ،‬چندان عجیب و غریب نیست؛ بهگونهای که پول زیادی برای خرید‬
‫سگ هزینه میکنند و محل ویژهای با صابون و حوله و دیگر وسایل بهداشتی به‬
‫سگشان اختصاص میدهند و کارهایی انجام میدهند که آدم را به خنده وا میدارد‪.‬‬
‫این در حالیست که سگ‪ ،‬نجسالعین است و هرگز پاک نمیشود‪.‬‬
‫در هر حال‪ ،‬مردان‪ ،‬سرپرست زنان هستند؛ زیرا اهلل برخی از ایشان را بر برخی‬
‫دیگر برتری داده است‪ .‬از سوی دیگر‪ ،‬این مرد است که باید مخارج زندگی زن را‬
‫تأمین کند؛ یعنی مرد به عنوان مدیر و رییس خانه‪ ،‬وظیفه دارد نفقهی زنش را بدهد و‬
‫تأمین مخارج زندگی‪ ،‬بر عهدهی زن نیست‪ .‬لذا همانطور که مرد تأمین مخارج‬
‫زندگی را بر عهده دارد‪ ،‬سرپرست و رییس خانواده نیز بهشمار میرود‪ .‬این‪،‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪12‬‬

‫اشارهایست به اینکه مرد‪ ،‬مسؤل کسب و کار و تأمین مخارج زندگیست و زن‪،‬‬
‫باید در خانه بماند و به کارهای خانه و به شوهر و فرزندان خود رسیدگی کند؛ این‪،‬‬
‫وظیفهی زن است‪ .‬ولی اگر زن را مسؤول کسب و کار و تأمین مخارج زندگی قرار‬
‫دهیم‪ ،‬بر خالفِ سرشت بشری و شریعت‪ ،‬عمل کردهایم‪ .‬زیرا اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬
‫﴿وبِماََأنفقواََمِنََأمَوَل ِ ِهمَ﴾ یعنی یکی از دالیل سرپرستی مردان‪ ،‬همین کسب و کار و‬
‫تأمین هزینههای زندگیست؛ به عبارت دیگر‪ ،‬مسؤولیت مرد متناسب با وظایف‬
‫اوست و باید به عنوان سرپرست خانواده‪ ،‬از اموال خویش هزینه نماید‪.‬‬
‫اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ِ‬ ‫ذ‬
‫[النساء ‪]٤٣ :‬‬ ‫بَبِماَحفِظََٱ َُ‬
‫ّلل﴾‬ ‫تَحَفِظَ رَ‬
‫تَل ِلَغيَ َِ‬ ‫لصل ِحَ ُ َ‬
‫تَقَن ِتَ ر َ‬ ‫﴿فَٱ َ‬
‫بنابراین زنانِ شایسته‪ ،‬فرمانبردارند و به پاس حقوقی که اهلل برایشان حفظ کرده است‪ ،‬در‬
‫غیبت شوهرانشان خویشتن و اموال آنان را پاس میدارند‪.‬‬
‫لذا زنان شایسته اسرار زناشویی و مسایلی را که در چهاردیواری خانه روی‬
‫میدهد‪ ،‬فاش نمیکنند و آنچه را که اهلل‪ ‬به حفظ و نگهداری آن دستور داده‬
‫است‪ ،‬حفظ مینمایند‪ .‬لذا همسرِ نیک و شایستهای انتخاب کنید که دارای چنین‬
‫ویژگیهایی باشد؛ زیرا زنِ زیبا و ناشایست‪ ،‬هیچ خیری برای شما ندارد‪ .‬سپس‬
‫مؤلف‪ /‬حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪‬‬
‫فرمود‪« :‬هرگاه مرد‪ ،‬زنش را به بستر خود فرابخواند و زن به بستر شوهرش نرود و‬
‫مرد‪ ،‬شب را در حال خشم (نارضایتی) از همسرش سپری کند‪ ،‬فرشتگان آن زن را تا‬
‫صبح لعنت میکنند»‪ .‬یعنی فرشتگان برایش بددعایی میکنند و از اهلل‪ ‬میخواهند‬
‫که این زن را از رحمت خویش دور بگرداند‪ .‬لذا هرگاه مردی‪ ،‬زنش را برای‬
‫کامجویی به بستر خود فرابخواند و زن‪ ،‬خواستهی شوهرش را اجابت نکند‪ ،‬فرشتگان‬
‫تا صبح دعا میکنند که اهلل‪ ‬این زن را از رحمت خود محروم نماید‪.‬‬
‫در روایت دیگری شدیدتر از این آمده است؛ یعنی اهلل متعال‪ ،‬بر چنین زنی خشم‬
‫میگیرد و این‪ ،‬شدیدتر از هشدار نخست است‪ .‬زیرا خشم الهی به مراتب سختتر و‬
‫شدیدتر از اینست که کسی‪ ،‬نفرین شود؛ دلیلش‪ ،‬اینست که اهلل متعال‪ ،‬دربارهی‬
‫«لعان» یا نحوهی گواهی دادن مردی که به زنِ خویش نسبت زنا میدهد‪ ،‬فرموده است‪:‬‬
‫‪13‬‬ ‫باب‪ :‬حق مرد بر همسرش‬

‫ذ‬ ‫ُ ذ‬
‫ََ‬ ‫[النور ‪]٧ :‬‬ ‫ّللَِعليَ َهَِإِنََكنََمِنََٱلَكَذِبِيََ‪﴾٧‬‬
‫نَلعَنتََٱ َ‬
‫﴿وَٱلَخَ ِمس َةَأ َ‬
‫و پنجمین گواهی بدین ترتیب است که (بگوید‪ ):‬لعنت اهلل بر او باد‪ ،‬اگر از دروغگویان باشد‪.‬‬
‫و برای اینکه زن‪ ،‬مجازات زنا را از خود دور نماید‪ ،‬چهار بار سوگند میخورد‬
‫که شوهرش دروغ میگوید و در پنجمین مرحله از شهادتش گواهی میدهد که‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬
‫[النور ‪َ ]٩ :‬‬ ‫لص ِدقِيََ‪﴾٩‬‬
‫ّللَِعليَهاََإِنََكنََمِنََٱ َ‬
‫نَغضبََٱ َ‬
‫﴿وَٱلَخَ ِمسةََأ َ‬
‫خشم اهلل بر او باد‪ ،‬اگر شوهرش راستگو باشد‪.‬‬
‫لذا درمییابیم که خشم و غضب از لعن و نفرین‪ ،‬شدیدتر است‪ .‬همچنین در‬
‫حدیث آمده است‪« :‬پروردگاری که در آسمان است بر آن زن خشمگین میشود تا‬
‫آنکه شوهرش از او راضی گردد»‪ .‬لذا رضایت اهلل‪ ‬از چنین زنی به رضایت شوهر‬
‫زن بستگی دارد؛ ممکن است مرد‪ ،‬همان شب‪ ،‬پیش از سپیدهدم از همسرش راضی‬
‫شود‪ ،‬و احتمال میرود که دو یا سه روز از همسرش ناراحت باشد‪ .‬در نتیجه تا‬
‫زمانی که شوهرِ زن‪ ،‬ناراض باشد‪ ،‬اهلل متعال نیز خشمگین خواهد بود‪.‬‬
‫این حدیث‪ ،‬بیانگر حقوق مرد بر همسر اوست؛ البته شوهری که حقوق‬
‫همسرش را رعایت میکند‪ .‬بنابراین‪ ،‬زنی که شوهرش‪ ،‬حق و حقوق او را رعایت‬
‫نمیکند‪ ،‬اجازه دارد تالفی نماید و در ازای حقوق پایمالشدهی خویش‪ ،‬پارهای از‬
‫حقوق شوهرش را نادیده بگیرد‪ .‬زیرا اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬
‫نَٱعَتدىََعليَكمََفَٱعَت ُدواََعليَ َهَِب ِ ِمثَ َِ‬
‫لَماَٱعَتدىََعليَكمَ﴾ [البقرة‪َ َ ]١٩٣ :‬‬ ‫﴿فم َِ‬
‫بنابراین کسی که به شما تجاوز و تعدی کند‪ ،‬شما نیز همانطور که به شما تعدی کرده‪ ،‬به‬
‫او تعدی (یعنی قصاص) نمایید‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫َ‬ ‫[النحل‪]١٨٦ :‬‬ ‫لَماَ ُعوق ِبَ ُتمَب ِ َهِۦ﴾‬
‫﴿ِإَونََعقبَ ُتمََفعاق ُِبواََب ِ ِمثَ َِ‬
‫و اگر مجازات میکنید‪ ،‬به همان شکلی مجازات نمایید که با شما رفتار شده است‪.‬‬
‫ولی اگر مرد‪ ،‬حقوق همسرش را رعایت نماید‪ ،‬ولی زن‪ ،‬نافرمان باشد و‬
‫خواستههای مشروع شوهرش را برآورده نکند‪ ،‬اهلل متعال بر او خشمگین میشود و‬
‫فرشتگان‪ ،‬نفرینش میکنند‪ .‬لذا اگرچه الفاظ این حدیث‪ ،‬مطلق است‪ ،‬ولی ناگفته‬
‫نماند که در چنین مواردی‪ ،‬زن در صورتی سزاوار خشم و نفرین میشود که‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪14‬‬

‫شوهرش حقوق او را ادا نماید و اگر مرد حقوق همسرش را رعایت نکند‪ ،‬زن‬
‫میتواند تالفی کند و این‪ ،‬همان نکتهایست که از دو آیهی مذکر‪ ،‬برداشت میشود‪.‬‬
‫این حدیث‪ ،‬همچنین تأییدی بر دیدگاه اهل سنت و جماعت و گذشتگان این‬
‫امت است که معتقدند اهلل‪ ‬در آسمان و باالی عرش خود بر فراز هفت آسمان‬
‫میباشد؛ همانطور که در این حدیث آمده است‪...« :‬پروردگاری که در آسمان‬
‫است‪ .»...‬و منظور از آن‪ ،‬این نیست که فرمان‪‎‬روایی اهلل در آسمان میباشد؛ یعنی اگر‬
‫این حدیث را چنین معنا کنیم که‪« :‬پروردگاری که فرمانرواییاش در آسمان است»‪،‬‬
‫این‪ ،‬خود تحریف معنوی حدیث بهشمار میرود و تحریف معانی‪ ،‬یکی از‬
‫ویژگیهای یهودیان است؛ چنانکه مفاهیم تورات را جابهجا و تحریف میکردند‪.‬‬
‫بهیقین فرما‪‎ ‎‬نروایی اهلل‪ ،‬در آسمان و زمین است؛ همانگونه که خود‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ‬
‫ََ‬ ‫[آل عمران‪]١٨٩ :‬‬ ‫ض﴾‬‫تَوَٱلَۡر ِ َ‬
‫لسَٰوَ َِ‬ ‫ّللَِ ُملَ َ‬
‫كَٱ ذ‬ ‫﴿و ِ َ‬
‫‪‎‬‬
‫فرمانروایی آسمانها و زمین از آنِ اهلل است‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ُ ُ ُِ‬ ‫ُ‬
‫ََ‬ ‫[املؤمنون ‪]٨٨ :‬‬ ‫ارَعليَ َهِ﴾‬ ‫َي َُ‬
‫يَولَََي َُ‬ ‫كَشَءََوهوََ ِ‬
‫وتَ َِ‬
‫﴿قلََمنََبِي ِد َه ِۦَملك َ‬
‫بگو‪ :‬پادشاهی و فرمان‪‎‬روایی بر همه چیز‪ ،‬به دست کیست و کیست که امان میدهد و‬
‫هیچکس در برابرش امان نمییابد؟‬
‫همچنین میفرماید‪:‬‬
‫ال َُدَٱ ذ‬ ‫ذ‬
‫ََ َ‬ ‫[الزمر‪]٦٤ :‬‬ ‫تَوَٱلَۡر ِ َ‬
‫ض﴾‬ ‫لسَٰوَ َِ‬ ‫﴿ َُ‬
‫ّلۥَمق ِ‬
‫کلیدهای آسمان و زمین از آنِ او ست‪.‬‬
‫همهی آسمانها و زمین‪ ،‬به دست اهلل متعال است و همه‪ ،‬ملک اوست؛ لذا‬
‫منظور‪ ،‬خودِ اهلل‪ ‬میباشد که باالی آسمانها بر عرش خویش‪ ،‬قرار دارد‪ .‬اعتقاد به‬
‫اینکه اهلل در آسمان است‪ ،‬ریشه در فطرت انسان دارد و نیازی نیست که در بررسی‬
‫این موضوع‪ ،‬خود را خسته کنیم‪ .‬انسان‪ ،‬بر اساس فطرتش هنگام دعا کردن‪ ،‬دستش را‬
‫به سوی پروردگارش باال میبرد و با قلب خود‪ ،‬متوجه آسمان میگردد؛ همانطور که‬
‫دستش را به سوی آسمان‪ ،‬بلند میکند‪.‬‬
‫‪11‬‬ ‫باب‪ :‬حق مرد بر همسرش‬

‫حتی حیوانات نیز همینگونه هستند؛ یکی از اساتید دانشگاه‪ ،‬برایم نقل میکرد‬
‫که شخصی‪ ،‬از «قاهره» با او تماس گرفته و دربارهی زلزلهی مصر گفته است‪ :‬دقایقی‬
‫قبل از زلزله‪ ،‬حیوانات باغ وحش‪ ،‬بیقرار شده و سرهای خود را به سوی آسمان بلند‬
‫کرده بودند! سبحاناهلل! حیوانات نیز میدانند که اهلل در آسمان است؛ ولی برخی از‬
‫انسانها‪ ،‬قبول ندارند که اهلل‪ ‬در آسمان میباشد‪.‬‬
‫همینطور وقتی بعضی از حشرات را میزنیم‪ ،‬میایستند و دستان خود را به‬
‫سوی آسمان بلند میکنند‪ .‬در هر حال اعتقاد به اینکه اهلل‪ ‬در آسمان است‪ ،‬امری‬
‫فطریست که نیازی به دلیل و جر و بحث ندارد‪ .‬خداوند‪ ‬منکران این عقیده را‬
‫هدایت کند که خود‪ ،‬دستانشان را هنگام دعا کردن‪ ،‬به سوی آسمان بلند میکنند و‬
‫بدینسان در عمل‪ ،‬پندار خویش را رد مینمایند؛ پنداری که بیم آن میرود آنان را به‬
‫کفر مبتال کند‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬از کنیزی سؤال کرد‪« :‬اهلل کجاست؟» پاسخ داد‪ :‬اهلل در آسمان است‪.‬‬
‫آنگاه رسولاهلل‪ ‬پرسید‪ :‬من‪ ،‬کیستم؟ جواب داد‪ :‬شما فرستاده و پیامآور اهلل هستید‪.‬‬
‫ْ ٌ‬ ‫َ ْ ْ َ َّ‬
‫پیامبر‪ ‬به صاحبش فرمود‪« :‬أع ِتق َها ف ِإن َها ُمؤ ِمنَة»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬او را آزاد کن؛ زیرا او‪،‬‬
‫مؤمن است»‪ .‬سبحان اهلل! اینها که منکرِ چنین عقیدهای هستند چه فکر میکنند؟!‬
‫میگویند‪ :‬کسانی که معتقدند اهلل‪ ‬در آسمان است‪ ،‬کافرند!‬
‫ما‪ ،‬دربارهی اهلل‪ ‬معتقدیم که در آسمان‪ ،‬فراتر از هر چیزی‪ ،‬و باالتر و برتر از‬
‫بندگان خویش است و بر عرش خود قرار دارد‪ .‬عرش بر روی آسمانها مانندِ گنبد یا‬
‫خیمهایست که بر روی آسمانها و زمین برپا شده است و آسمانها و زمین‪ ،‬به‬
‫نسبت عرش‪ ،‬چیزی نیستند‪.‬‬
‫در برخی از آثار آمده است‪« :‬کرسی»‪ ،‬به همهی آسمانها و زمین احاطه دارد و‬
‫قدمین (دو پای) پروردگار رحمان‪ ‬بر آن قرار دارد‪ .‬گفتنیست‪« :‬عرش» از کرسی‬
‫َ‬ ‫َّ‬
‫واألرضي‬ ‫الس َموات السبع‬
‫إن َّ‬ ‫خیلی بزرگتر میباشد؛ چنانکه در حدیث آمده است‪« :‬‬
‫ُ‬ ‫كريس َك َ‬
‫ُ‬ ‫ِّ‬
‫األرض»‪ )1(.‬یعنی‪« :‬هفت آسمان و هفت‬
‫ِ‬ ‫حلقة أل ِقيَت یف فالة ِم َن‬ ‫السبع بالنسبة لل‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ 427 :‬بهنقل از معاویه بن حکم سلمی‪.‬‬


‫(‪ )1‬آلبانی‪ /‬این حدیث را با توجه به شواهدی که دارد‪ ،‬صحیح دانسته است‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪11‬‬

‫زمین به نسبت کرسی‪ ،‬مانند حلقهای هستند که در زمین پهناوری افتاده است»‪ .‬واضح‬
‫است که یک حلقهی کوچک‪ ،‬در مقایسه با سرزمینی بزرگ و پهناور‪ ،‬چیزی نیست و‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬
‫العرش َلَع الكریس‬
‫ِ‬ ‫چیزی از اینهمه مساحت را اشغال نمیکند؛ فرمود‪َ « :‬وإن فضل‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫ضل الفالة لَع هذه اِلَلق ِة»‪ .‬یعنی‪« :‬بزرگی عرش نسبت به کرسی‪ ،‬مانند بزرگی زمین‬ ‫كف ِ‬
‫پهناور به این حلقه میباشد»‪ .‬پس‪ ،‬اهلل از هر چیزی بزرگتر است؛ از اینرو میفرماید‪:‬‬
‫[البقرة‪َ َ ]٨٢٢ :‬‬ ‫تَوَٱلَۡرضَ﴾‬ ‫﴿وسِعََ ُكرَس ُِّي َُهَٱ ذ‬
‫لسَٰوَ َِ‬
‫کُرسی پروردگار‪ ،‬آسمانها و زمین را در برگرفته است‪.‬‬
‫پس خالقش چقدر عظیم است! امکان ندارد که خالق‪ ،‬در زمین باشد؛ زیرا‬
‫پروردگار سبحان‪ ،‬بزرگتر از اینست که در احاطهی چیزی از مخلوقها یا‬
‫آفریدههایش باشد‪ .‬لذا نتیجه می گیریم که اهلل‪ ‬فراتر از هر چیزیست؛ این‪،‬‬
‫عقیدهی ماست و از اهلل متعال درخواست میکنیم که ما را بر همین عقیده از دنیا ببرد‬
‫و بر همین عقیده که مورد اجماع اهل سنت و جماعت است‪ ،‬محشورمان بگرداند‪.‬‬
‫***‬
‫َ ُّ ر َ َ ر َ ُ َ َ ُ َ‬ ‫َ ى َ َّ ُ َ‬
‫‪ -122‬وعن أيب هریرة‪ ‬أیضا أن َرسول اهللِ‪ ‬قال‪« :‬ال حیل الم َرأ ٍة أن تصوم َوز روجها‬
‫َّ‬ ‫َ ٌ َّ ر َ َ ر َ َ َ ر‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه؛ البته این‪ ،‬لفظ بخاریست‪].‬‬ ‫شاهِد إِال بِإِذن ِه‪ ،‬وال تأذن يف بيتِ ِه إِال بِإِذن ِ ِه»‪ٌ [ .‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬برای زن جایز نیست که با‬
‫حضور شوهرش‪ ،‬جز به اجازهی او‪ ،‬روزه(ی نفل) بگیرد و نباید کسی را بدون‬
‫اجازهی شوهرش به خانهاش راه دهد»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،/‬حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که ابوهریره‪ ‬میگوید‪:‬‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬برای زن جایز نیست که با حضور شوهرش‪ ،‬جز به اجازهی او‪،‬‬
‫روزه(ی نفل) بگیرد و نباید کسی را بدون اجازهی شوهرش به خانهاش راه دهد»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪4084 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0162 :‬‬


‫‪17‬‬ ‫باب‪ :‬حق مرد بر همسرش‬

‫این‪ ،‬یکی از حقوق مرد بر همسر اوست؛ یعنی وقتی مردی در شهر یا منطقهی‬
‫خود باشد‪ ،‬زنش نباید بدون اجازهی او‪ ،‬روزهی نفل بگیرد؛ ولی اگر شوهرش در‬
‫شهر یا منطقه نباشد‪ ،‬زن میتواند در صورت تمایل‪ ،‬روزهی نفل بگیرد‪ .‬از ظاهرِ این‬
‫حدیث چنین برداشت میشود که این دستور‪ ،‬هم شامل روزهی فرض میشود و هم‬
‫شامل روزهی نفل‪ .‬روشن است که زن نباید بدون اجازهی شوهرش روزهی نفل‬
‫بگیرد؛ زیرا رعایت حق شوهر بر او واجب است و روزهی نفل‪ ،‬عمل‬
‫داوطلبانهایست که با ترک آن‪ ،‬گنهکار نمیشود؛ ولی با ترک حقوق شوهرش گنهکار‬
‫میگردد‪ .‬چراکه ممکن است مرد‪ ،‬بخواهد با همسرش همبستر شود و اگر زن‪ ،‬در‬
‫حالِ روزه باشد‪ ،‬مرد دچار مشکل میگردد یا الاقل امکان دارد بهخاطر مالحظهی‬
‫همسرش‪ ،‬شهوتش را سرکوب کند؛ البته ناگفته نماند که اگر زنی‪ ،‬بدون اجازهی‬
‫شوهرش روزهی نفل بگیرد‪ ،‬این حق برای شوهر او محفوظ است که با وی نزدیکی‬
‫کند و هیچ گناهی بر او نخواهد بود که با همسرِ روزهدارش نزدیکی کرده است‪ .‬ولی‬
‫مرد‪ ،‬خودش احساس بدی خواهد داشت که در چنین حالتی با همسرش نزدیکی‬
‫نماید‪ .‬از اینرو پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬برای زن جایز نیست که با حضور شوهرش‪ ،‬جز به‬
‫اجازهی او‪ ،‬روزه(ی نفل) بگیرد»‪.‬‬
‫و اما روزهی فرض؛ اگر ایامی که از سال (قمری) باقی مانده‪ ،‬بیش از ایامیست‬
‫که زن‪ ،‬روزهی قضایی دارد‪ ،‬برایش جایز نیست که بدون اجازهی شوهرش‪ ،‬با حضور‬
‫وی روزهی قضایی بگیرد؛ یعنی اگر ده روزِ رمضان بر گردن اوست و اینک در ماه‬
‫رجب بهسر میبرد‪ ،‬تنها در صورتی میتواند روزهی قضایی بگیرد که شوهرش اجازه‬
‫دهد؛ زیرا وقت دارد‪ .‬اما اگر فقط ده روز از ماه شعبان باقی مانده است‪ ،‬زن میتواند‬
‫بدون اجازهی شوهرش‪ ،‬روزههای قضاییاش را بهجای آورَد؛ زیرا برای انسان جایز‬
‫نیست که روزههای قضایی خود را تا رمضان دوم بهتأخیر بیندازد‪ .‬بنابراین در چنین‬
‫مواردی‪ ،‬زن به وظیفه یا واجب شرعی خود عمل کرده است و در چنین مواردی‪،‬‬
‫اجازهی شوهر و هیچکس دیگری شرط نیست‪.‬‬
‫موضوع روزهی زن‪ ،‬مفصل است‪ :‬روزهی نفل جز با اجازهی شوهر‪ ،‬جایز نیست؛‬
‫ولی روزهی قضایی‪ ،‬اگر وقت کافی باشد‪ ،‬باز هم بدون اجازهی شوهر‪ ،‬جایز نیست و‬
‫اگر وقت کافی بهاندازهی روزهایی که بر گردن اوست‪ ،‬وجود نداشته باشد‪ ،‬دیگر‪،‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪18‬‬

‫اجازهی شوهر‪ ،‬شرط نیست‪ .‬این‪ ،‬در صورتیست که شوهرش حاضر است‪ ،‬یعنی در‬
‫شهر میباشد؛ و اگر غایب است‪ ،‬زن میتواند روزه بگیرد‪.‬‬
‫ولی آیا نماز نیز همینگونه است؟ احتمال دارد نماز نیز مثل روزه باشد؛ لذا زن‬
‫نباید با حضور شوهرش نماز نفل بخواند‪ .‬این احتمال نیز وجود دارد که چون نماز‬
‫زمان زیادی نمیبرد‪ ،‬لذا مانند روزه نیست؛ زیرا روزه‪ ،‬در همهی روز است‪ ،‬ولی نماز‬
‫اینگونه نیست و نماز نفل‪ ،‬دو رکعت است و ناگفته پیداست که اجازهی شوهر‬
‫دربارهی نماز فرض‪ ،‬شرط نیست‪ .‬لذا چنین بهنظر میرسد که حکم نماز در چنین‬
‫موردی‪ ،‬مانند روزه نیست و زن میتواند با حضور شوهرش‪ ،‬نماز نفل بخواند؛ مگر‬
‫اینکه شوهر‪ ،‬او را از نماز نفل منع کند و بگوید‪ :‬اینک به نزدیکی با تو نیاز دارم؛ مثالً‬
‫بگوید‪ :‬نماز چاشت نخوان؛ یا نماز شب نخوان‪ .‬ناگفته نماند که برای مرد جایز نیست‬
‫همسرش را از کارهای نیکی مانند نماز چاشت یا تهجد‪ ،‬محروم کند‪ ،‬مگر اینکه‬
‫شهوت‪ ،‬بر او غالب شود و نتواند صبر کند‪ .‬ولی در مجموع‪ ،‬مرد باید یاورِ همسرش‬
‫در کارهای نیک و اطاعت و بندگی اهلل‪ ‬باشد و بدینسان همانند همسرش اجر و‬
‫پاداش خواهد یافت‪.‬‬
‫اما مسألهی راه دادن دیگران به خانهی شوهر یا اجازه دادن به دیگران برای ورود‬
‫به منزل‪ ،‬تنها با اجازهی شوهرش جایز است؛ ولی این اجازه‪ ،‬بر دو نوع است‪:‬‬
‫نوع اول‪ :‬اجازهی عرفی؛ یعنی روشی که معمول شده است و گاه همسایگان‪،‬‬
‫دوستان‪ ،‬همکاران و نزدیکان یک زن‪ ،‬به دیدنش میآیند و مرد نیز به همسرش اجازه‬
‫میدهد که این افراد‪ ،‬به خانهاش بیایند‪ .‬لذا زن میتواند اینها را به خانهی شوهرش‬
‫راه دهد؛ مگر اینکه مرد‪ ،‬منع کند و بگوید‪ :‬فالنزن حق ندارد وارد خانهام شود یا‬
‫فالن زن حق ندارد نزدت بیاید‪ .‬در این صورت بر زن واجب است که به حرفِ‬
‫شوهرش عمل کند‪.‬‬
‫نوع دوم‪ :‬اجازهی لفظیست؛ بدینسان که مرد به همسرش بگوید‪« :‬هرکه را‬
‫خواسته باشی‪ ،‬میتوانی به خانه بیاوری‪ ،‬جز کسی که به گمانت‪ ،‬ورودش به خانه و‬
‫رفت و آمد با او‪ ،‬زیانبار است»‪ .‬در این صورت اجازهی مرد‪ ،‬ضروریست‪.‬‬
‫‪19‬‬ ‫باب‪ :‬حق مرد بر همسرش‬

‫بنابراین نتیجه میگیریم که مرد میتواند هرکه را بخواهد‪ ،‬حتی مادرزن‪ ،‬یا‬
‫خواهرزن و یا خاله و عمهی همسرش را از ورود به خانهاش منع کند؛ البته در‬
‫صورتی که رفت و آمد چنین کسانی به خانهاش‪ ،‬برای او و خانوادهاش‪ ،‬زیانبار‬
‫باشد‪ .‬زیرا برخی از زنها‪ ،‬حتی نسبت به دختران خود حسادت دارند و نمیتوانند‬
‫شاهدِ زندگی آرام و خوشبختی دخترشان باشند و با دوبههمزنی‪ ،‬رابطهی دختر و‬
‫داماد خود را خراب میکنند! مانند جادوگرانی که با سحر و جادو‪ ،‬سعی میکنند‬
‫روابط زناشویی برخی از زنان و شوهرانشان را خراب نمایند‪ .‬در چنین مواردی‪ ،‬اصالً‬
‫به صالح نیست که همسر آدم با مادرش رفت و آمد کند‪.‬‬
‫***‬
‫َّ‬ ‫ٌ ر‬ ‫ك رم ٍ ُ ُّ ُ ر‬ ‫ُ ُّ ُ‬ ‫عمر‪َ $‬ع ِن انلَّ ي‬ ‫‪ -122‬وعن ابن َ‬
‫عیتِه‪،‬‬ ‫راع‪ ،‬وُككم مسئول عن ر ِ‬ ‫ب‪ ‬قال‪ُ« :‬ك‬
‫َ َ ُ ُّ ُ‬ ‫ر‬
‫بیت َز ر‬ ‫ٌ‬ ‫ر ُ‬‫َ‬ ‫َ ر َر‬ ‫َ‬ ‫َّ ُ ُ‬ ‫َ‬
‫جها وودلِه‪ ،‬فُكك رم راع‪،‬‬‫ِ‬ ‫و‬ ‫ِ‬ ‫لَع‬ ‫ِیة‬ ‫ع‬ ‫را‬ ‫ة‬‫أ‬ ‫واملر‬ ‫ه‪،‬‬ ‫ت‬
‫ِ ِ‬‫ي‬ ‫ب‬ ‫ل‬ ‫ه‬ ‫أ‬ ‫لَع‬ ‫ٍ‬
‫راع‬ ‫ل‬ ‫ج‬ ‫والر‬ ‫اع‪،‬‬‫ر‬‫ِری َ‬
‫ُ‬ ‫م‬ ‫واأل‬
‫ر َّ‬ ‫ٌ‬ ‫ُ ُّ ُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫وُكك رم مسئول عن رعِیتِ ِه»‪ٌ [ .‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابنعمر‪ $‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬همهی شما‪ ،‬مسؤولید و هر یک از‬
‫شما دربارهی زیردستانش بازخواست میشود؛ رهبر یا حاکم‪ ،‬مسؤول رعیت است و‬
‫مرد‪ ،‬مسؤول خانوادهاش؛ و زن‪ ،‬دربارهی خانهی شوهرش و فرزندان او مسؤولیت‬
‫دارد‪ .‬پس‪ ،‬همهی شما مسؤولید و دربارهی زیردستان خود‪ ،‬بازخواست خواهید شد»‪.‬‬
‫َّ ُ ُ َ َ ُ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫ٍّ َ َّ ُ َ‬ ‫َ ر‬
‫الرجل ز روجته‬ ‫يلع‪ ‬أن َرسول اهللِ‪ ‬قال‪« :‬إِذا داع‬ ‫يلع طلق بن‬ ‫‪ -123‬وعن أيب ٍّ‬
‫ر َ َ ر َ َ َّ ُّ‬ ‫َرَر‬
‫َِ‬
‫حلاجتِ ِه فلتأت ِ ِه وإِن َكنت لَع اتلنور»‪[ .‬روایت ترمذی و نسائی؛ ترمذی‪ ،‬این حدیث را‬
‫(‪)1‬‬
‫حسن صحیح دانسته است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوعلی‪ ،‬طَلْق بن علی‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬هرگاه مرد‪،‬‬
‫همسرش را برای رفع نیازش فرابخواند‪ ،‬زن باید اجابت کند؛ هرچند بر سرِ تنور‬
‫باشد»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)7022 ،282( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0268 :‬‬
‫(‪ )1‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪425 :‬؛ و السلسلة الصحيحة‪ ،‬ش‪0616 :‬؛ و صحیح الترمذی‪ ،‬ش‪ 867 :‬از‬
‫آلبانی‪./‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪71‬‬
‫ََر ُ‬ ‫َر ُ ر ُ ى َ ى َ ر ر ُ َ َ‬
‫حد ألمرت‬ ‫‪ -132‬وعن أيب هریرة‪َ ‬ع ِن انلَّ ي‬
‫ب‪ ‬قال‪« :‬لو کنت آمِرا أحدا أن يسجد أل ٍ‬
‫رَ َ ر َ ر ُ َ َ ر َ‬
‫جها»‪[ .‬ترمذی‪ ،‬این حدیث را روایت کرده و آن را حسن صحیح‬ ‫املرأة أن تسجد ل ِزو ِ‬
‫(‪)۶‬‬
‫دانسته است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬اگر به کسی فرمان میدادم که‬
‫کسی را سجده کند‪ ،‬به زن فرمان میدادم که برای شوهرش سجده نماید»‪.‬‬
‫ر ُ َ‬ ‫َ َ ر‬ ‫َ ُّ‬ ‫َ َ َ ُ ُ‬ ‫َ‬ ‫ُي‬
‫راض‬
‫‪ -132‬وعن أم سلمة& قالت‪ :‬قال رسول اهللِ‪« :‬أیما امرأ ٍة ماتت وزوجها عنها ٍ‬
‫َ َّ َ‬ ‫َ َ‬
‫(‪)1‬‬
‫اجلنة»‪[ .‬ترمذی‪ ،‬روایتش کرده و آن را حسن دانسته است‪].‬‬ ‫ت‬
‫دخل ِ‬
‫ترجمه‪ :‬امسلمه& میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬هر زنی در حالی بمیرد که‬
‫شوهرش از او راضیست‪ ،‬وارد بهشت میشود»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،/‬حدیثی بدین مضمون از عبداهلل بن عمر‪ $‬نقل کرده که پیامبر‪‬‬
‫فرموده است‪« :‬همهی شما‪ ،‬مسؤولید و هر یک از شما دربارهی زیردستانش‬
‫بازخواست میشود»‪.‬‬
‫این خطاب‪ ،‬برای همهی امت است و پیامبر‪ ‬در این خطاب‪ ،‬روشن نموده که‬
‫هر انسانی‪ ،‬دربارهی زیردستان خود مسؤولیت دارد‪ .‬در این حدیث‪ ،‬واژهی «راعی»‬
‫آمده و به کسی گفته میشود که با در نظر گرفتن منافع و ضررهای چیزی‪ ،‬از آن‬
‫نگهداری میکند؛ یعنی آنچه را که برای آن‪ ،‬مفید است‪ ،‬فراهم میکند و آنچه را که‬
‫زیانبار است‪ ،‬از آن دور مینماید؛ مانند چوپان که گوسفندانش را به مناطق پِرعلف‬
‫میبرد و آنها را در زمینهای خشک و بیعلف رها نمیکند‪.‬‬
‫انسانها نیز همینگونه هستند و دربارهی زیردستان خود‪ ،‬مسؤولند؛ رهبر یا‬
‫حاکم‪ ،‬مسؤول رعیت است‪ .‬گرچه حوزهی فرمان‪‎‬روایی حکام یا فرمان‪‎‬داران منطقهای‪،‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪4685 :‬؛ ارواء الغلیل‪ ،‬ش‪0882 :‬؛ و صحیح الترمذی‪ ،‬از آلبانی‪ ،/‬ش‪862 :‬؛‬
‫آلبانی‪ ،‬آن را در مشکاة المصابیح‪ ،‬ش‪ 2644 :‬صحیح دانسته است‪.‬‬
‫(‪ )1‬ضعیف است؛ ضعیف الجامع‪ ،‬ش‪6667 :‬؛ ضعیف ابنماجه‪ ،‬ش‪517 :‬؛ و السلسلة الضعيفة‪ ،‬ش‪:‬‬
‫‪.0562‬‬
‫‪76‬‬ ‫باب‪ :‬حق مرد بر همسرش‬

‫متفاوت است‪ .‬کدخدای یک دهکده‪ ،‬مسؤولیت کمتری نسبت به فرمان‪‎‬دار یک‬


‫شهرستان دارد و مسؤولیت استاندار‪ ،‬به مراتب کمتر از مسؤولیت رییس حکومت یا‬
‫باالترین مقام یک کشور است؛ در نتیجه مسؤولیت هرکس‪ ،‬متناسب با حوزه یا سطح‬
‫‪‎‬‬
‫فرمانروایی اوست‪ .‬مرد‪ ،‬مسؤول خانوادهاش میباشد و نسبت به همسر‪ ،‬دختر‪ ،‬پسر‪،‬‬
‫خواهر‪ ،‬خاله‪ ،‬عمه و کسانی که در خانهاش هستند‪ ،‬مسؤولیت دارد و بر او واجب‬
‫است که به مسؤولیت خود عمل کند‪ .‬زن نیز نسبت به خانه و خانوادهاش مسؤولیت‬
‫دارد و بر او واجب است که به کارهای خانه مانند آشپزی و تهیهی چای و غذا و‬
‫نظافت منزل رسیدگی کند؛ بهاندازهی نیاز غذا بپزد و اسراف نکند؛ زیرا میانهروی‪،‬‬
‫قناعت و دوری از اسراف‪ ،‬اهمیت فراوانی دارد و برخی‪ ،‬از آن به نصف زندگی تعبیر‬
‫کردهاند؛ در هر حال پرهیز از افراط و تفریط‪ ،‬امر مهمیست که باید رعایت کند‪ .‬زن‪،‬‬
‫همچنین مسؤول رسیدگی به بچههاست؛ لباس‪ ،‬تَنِشان میکند‪ ،‬لباسهای کثیف را از‬
‫تنشان درمیآورد و میشوید‪ ،‬رخت‪‎‬خوابشان را آماده مینماید و آنها را در زمستان‬
‫میپوشاند؛ بهطور کلی مراقب بچههاست و آنها را تر و خشک میکند و مسؤول‬
‫رسیدگی به کارهای خانه است‪ .‬خدمتکار نیز نسبت به وظایف خویش و اموال و‬
‫وسایل صاحبخانه‪ ،‬مسؤول است و باید از وسایلی که در اختیار اوست‪ ،‬نگهداری‬
‫کند‪ .‬خالصه اینکه هرکس‪ ،‬دربارهی زیردستان خود مسؤولیت دارد‪.‬‬
‫و اما دیگر احادیثی که مؤلف‪ /‬ذکر کرده‪ ،‬از لحاظ صحت‪ ،‬نیازمندِ بررسی و‬
‫بازبینیست؛ ولی در مجموع‪ ،‬نشانگر اهمیت و بزرگی حقوقیست که مرد بر‬
‫همسرش دارد و زن باید این حقوق را رعایت کند؛ همانگونه که رعایت حقوق زن‬
‫بر مرد واجب است‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ ذ ُ ذ‬
‫ََ‬ ‫[البقرة‪]٨٨٨ :‬‬ ‫وف﴾‬ ‫َّليَعليَ ِه ذَ‬
‫نََب ِٱلَمعَ ُر ِ َ‬ ‫لَٱ َِ‬
‫نَمِثَ َ‬
‫﴿وله َ‬
‫و زنان‪ ،‬همچنانکه وظایفی دارند‪ ،‬دارای حقوق شایستهای هستند‪.‬‬
‫این‪ ،‬همان برابری و عدالت در وظایف و حقوقیست که شریعت اسالمی را‬
‫متمایز میسازد‪.‬‬
‫***‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪72‬‬
‫َّ‬ ‫ُّ ر‬ ‫ر ََ ٌ َ ر َ َ‬ ‫ُر‬ ‫بن جبل‪َ ‬ع ِن انلَّ ي‬
‫ب‪ ‬قال‪« :‬ال تؤذِي امرأة زوجها يف ادلنیا إِال‬ ‫َ ‪ -131‬وعن معا ِذ ِ ر ٍ‬
‫ٌ ُ ُ َ ر‬ ‫رَ‬ ‫َّ ُ َ َّ َ ُ‬ ‫َ َ‬ ‫ُر‬ ‫ر َ ر َُُ َ ُ‬
‫خیل یؤ ِشك أن‬ ‫ك اّلل‪ ،‬فإِنما هو عِندكِ د ِ‬‫نی ال تؤذِیه قاتل ِ‬‫ور ال ِع ِ‬
‫قالت زوجته مِن احل ِ‬
‫ُ َ َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫ك إِيلنا»‪[ .‬ترمذی‪ ،‬این حدیث را روایت کرده و آن را حسن دانسته است‪].‬‬ ‫فارق ِ‬
‫ی ِ‬
‫ترجمه‪ :‬معاذ بن جبل‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬هر زنی‪ ،‬شوهرش را در دنیا‬
‫اذیت کند‪ ،‬همسرِ بهشتی آن مرد‪ ،‬یعنی «حور عین» میگوید‪ :‬خدا‪ ،‬تو را بکشد؛‬
‫اذیتش نکن‪ .‬او‪ ،‬نزد تو مهمان است و بهزودی از تو جدا میشود و نزد ما میآید»‪.‬‬
‫َ َ ُّ َ َ‬ ‫رَى‬ ‫َ ر ُ ر‬ ‫زید‪َ $‬ع ِن انلَّ ي‬ ‫ُ ََ‬
‫ْض لَع‬ ‫ب‪ ‬قال‪« :‬ما ترکت بع ِدي ف ِتنة ِِه أ‬ ‫بن ٍ‬ ‫‪ -139‬وعن أسام ِ‬
‫ة‬
‫ي َ‬
‫(‪)1‬‬
‫الرجال م َِن النساءِ»‪ٌ [ .‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫ي‬

‫ترجمه‪ :‬اسامه بن زید‪ $‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬پس از من‪ ،‬زیانبارترین‬


‫فتنهای که برای مردان برجای میماند‪ ،‬فتنهی زنان است»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،/‬حدیثی بدین مضمون از اسامه بن زید‪ $‬نقل کرده که پیامبر اکرم‪‬‬
‫فرموده است‪« :‬پس از من‪ ،‬زیانبارترین فتنهای که برای مردان برجای میماند‪ ،‬فتنهی‬
‫زنان است»‪.‬‬
‫بدینسان پیامبر‪ ‬خبر داده که بزرگترین فتنهای که پس از او بهجا میماند‪،‬‬
‫فتنهی زنان است؛ همانگونه که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ِ‬ ‫ذ‬ ‫﴿ ُز ِينَ َل ذ‬
‫ي َٱلَ ُمقنطرَة ِ َمِنََ‬
‫ت َمِنَ َٱلنِساَءَِ َوَٱلَنِيَ َوَٱلَقنَ ِط َِ‬ ‫ب َٱلشهَوَ َِ‬ ‫اس َ ُح ُّ َ‬
‫ِلن ِ َ‬ ‫ِ‬
‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬
‫[آل عمران‪َ َََ ]١٣ :‬‬ ‫ث﴾‬‫لَٱلَمسومةََِوَٱلَنَعَ َِمَوَٱلَرَ َِ‬ ‫بَوَٱلَفِضةََِوَٱلَيَ َِ‬‫ٱَّله َِ‬
‫برای مردم‪ ،‬محبت خواستههای درونی اعم از زنان‪ ،‬فرزندان و ثروتهای هنگفتِ طال و نقره‬
‫و اسبهای مرغوب و نشاندار و چارپایان و زراعت‪ ،‬آراسته شده است‪.‬‬
‫همهی اینها‪ ،‬چیزهایی که محبتش برای مردم آراسته شده است؛ بهگونهای که‬
‫هر یک از اینها‪ ،‬انگیزهای قوی برای گناه و انحراف انسان بهشمار میرود؛ اما‬

‫(‪ )۶‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪7086 :‬؛ السلسلة الصحيحة‪ ،‬ش‪072 :‬؛ و صحیح ابنماجه‪ ،‬ش‪ 0827 :‬از‬
‫آلبانی‪./‬‬
‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪4182 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪6751 :‬‬
‫‪73‬‬ ‫باب‪ :‬حق مرد بر همسرش‬

‫قویترین انگیزهی انحراف‪ ،‬محسوب میشود‪ .‬از اینرو اهلل متعال‪ ،‬ابتدا میل و رغبت‬
‫درونی به زنان را ذکر کرد‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬زن را زیانبارترین فتنه یا قویترین انگیزهی انحراف مردان برشمرد تا‬
‫نسبت به فتنهی زنان هشدار دهد‪ .‬بنابراین‪ ،‬بر مسلمانان واجب است که تمام راههایی‬
‫را که به فتنهی زنان یا انحراف مردم میانجامد‪ ،‬ببندند؛ لذا بر زن واجب است که در‬
‫برابر مردان بیگانه‪ ،‬حجاب کامل داشته باشد و صورتش را بپوشاند؛ همانطور که بنا‬
‫بر دیدگاه بسیاری از علما‪ ،‬پوشاندن دست و پا نیز واجب میباشد؛ همچنین بر او‬
‫واجب است که از اختالط و همنشینی با مردان‪ ،‬دوری کند؛ زیرا همنشینی مردان و‬
‫زنان بیگانه‪ ،‬هم برای مردان‪ ،‬زیانبار و فتنهانگیز است و هم برای زنان‪ .‬پیامبر‪‬‬
‫َ‬ ‫ِّ َ‬ ‫ُ َ َ َ ُْ ُ ُ‬ ‫ِّ َ َ ُ َ َ ُّ َ‬ ‫َ ُْ ُ ُ‬
‫آخ ُرها‬
‫وف النسا ِء ِ‬
‫ري صف ِ‬ ‫آخرها وخ‬‫ال أ َّولها َوَشها ِ‬
‫وف الرج ِ‬
‫ري صف ِ‬ ‫فرموده است‪« :‬خ‬
‫َ َ ُّ َ ُ‬
‫َش َها أ َّول َها»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬بهترین صف مردان‪ ،‬صف اول است و بدترین صفِ آنها‪،‬‬ ‫و‬
‫صفِ آخِر؛ و بهترین صفِ زنان‪ ،‬صف آخر میباشد و بدترینش‪ ،‬صف اول»‪ .‬زیرا‬
‫صف اول زنان‪ ،‬به مردان نزدیک است و از اینرو بدترین صف زنان بهشمار میرود؛‬
‫ولی از آنجا که آخرین صف زنان‪ ،‬از مردان دور است‪ ،‬بهترین صف برای زنان‬
‫محسوب میشود‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬دستور میداد که زنها نیز در نماز عید حاضر شوند؛ ولی زنها با مردها‪،‬‬
‫یکجا نبودند؛ زیرا پیامبر‪ ‬پس از سخنرانی (خطبهی عید) نزد زنان میرفت و آنان‬
‫را پند و اندرز میداد‪ .‬و این‪ ،‬نشان میدهد که زنها‪ ،‬جدا از مردها‪ ،‬در جای مستقلی‬
‫بودهاند‪.‬‬
‫این در دورانی بود که دین و ایمان مردم‪ ،‬قوی بود و مردم از منکرات دوری‬
‫می کردند؛ لذا رعایت این مسأله در زمان ما که فساد و منکرات‪ ،‬افزایش یافته است‪،‬‬
‫ضرورت بیشتری دارد و بر همگان واجب است که در حد امکان از فتنهی زنان یا‬
‫انگیزههای انحرافی ناشی از میل و عالقه به جنس مخالف‪ ،‬بپرهیزند و فریفتهی‬
‫تبلیغات غربزدگان و پیروان کورِ آنها نشوند که با تمام ابزار و امکانات خود به‬
‫سوی اختالط و درآمیختن مردان و زنان‪ ،‬فرامیخوانند؛ بدون شک همهی این‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ ،551 :‬بهنقل از ابوهریره‪.‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪74‬‬

‫تبلیغات‪ ،‬وسوسهایست که شیطان در دلهای کافران و پیروان کورشان میآراید‪ .‬در‬


‫صورتی که امروزه کشورهای کفر در نتیجهی چنین رویکردی به آسیبهای جدی و‬
‫بزرگی دچار شدهاند که آرزو میکنند از آن رهایی یابند؛ ولی نمیتوانند‪ .‬در عین‬
‫حال‪ ،‬متأسفانه برخی از مردم و عدهای فرزندانمان که از پوست و گوشت ما هستند‪،‬‬
‫به رها کردن ارزشهای اخالقی فرامیخوانند و با سهلانگاری دربارهی بانوان و‬
‫اشتغال آنان در کنارِ مردانِ بیگانه‪ ،‬به افزایش بیبند و باری اخالقی و آسیبهای ناشی‬
‫از آن‪ ،‬دامن میزنند‪ .‬از اهلل متعال درخواست میکنم که ما و همهی مسلمانان را از‬
‫فتنهها و اسباب انحراف محافظت کند؛ بهیقین او‪ ،‬بخشندهی بزرگوار است‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬نفقهی زن و فرزند و سایر زیردستان‬

‫اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬


‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ََ‬ ‫[البقرة‪]٨٤٤ :‬‬ ‫نَوك ِسَوت ُه ذَ‬
‫نََب ِٱلَمعَ ُر ِ َ‬
‫وف﴾‬ ‫ّلۥَرِزَق ُه ذَ‬
‫﴿وَعََٱلَموَلودََِ َُ‬
‫و خوراک و پوشاک متعارف مادران‪ ،‬بر عهدهی پدران است‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫﴿ ِلُن ِفقَ َذو َسعةَ َ ِمِن َسعت ِ َهِۦَ َومن َقدِرَ َعليَ َهِ َرِزَق َُهۥ َفلَ ُين ِفقَ َم ذِماَ َءاتىَ َُه َٱ َُ‬
‫ّلل َلََ‬
‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ُِ‬
‫[الطالق ‪]٧ :‬‬ ‫لَماََءاتىَها﴾‬ ‫ّللَنفَ ًساَإ ِ َ‬ ‫يُكل َ‬
‫ِفَٱ َُ‬
‫دارا باید از دارایی خویش هزینه کند و کسی که تنگدست شده‪ ،‬از آنچه اهلل به او بخشیده‬
‫است‪ ،‬هزینه نماید‪ .‬اهلل‪ ،‬هیچکس را جز به اندازهای که به او داده‪ ،‬تکلیف نمیدهد‪.‬‬
‫همچنین میفرماید‪:‬‬
‫ُ ُ ُ‬
‫ََ‬ ‫[سبأ‪]٤٩ :‬‬ ‫﴿وماََأنفقَ ُتمَ ِمِنَشَءََفهوََ َ‬
‫يل ِف َُهۥ﴾‬
‫و هرچه انفاق کنید‪ ،‬اهلل عوضش را میدهد‪.‬‬

‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،/‬بابی تحت عنوان «نفقهی عیال» گشوده است‪« .‬عیال»‪ ،‬به کسانی چون‬
‫همسر‪ ،‬فرزند‪ ،‬برده نزدیکان هر کسی گفته میشود که سرپرستی آنها را بر عهده‬
‫دارد‪ .‬پیشتر دربارهی حقوق زن بر شوهرش سخن گفتیم‪ .‬اما نزدیکان انسان نیز‬
‫حقوقی دارند که اهلل متعال به آن اشاره فرموده است‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ذ‬
‫نَإِحَسَنَاَوبِذِيَٱلَقرَبَ﴾‬
‫دليَ َِ‬
‫شكواََب ِ َهِۦَشيَاََو َب ِٱلَوَ ِ َ‬ ‫﴿وَٱعَ ُب ُدواََٱ َ‬
‫ّللَولََت َِ‬
‫[النساء ‪]٤٦ :‬‬
‫و اهلل را پرستش کنید و چیزی را با او شریک نگردانید و به پدر و مادر و به خویشاوندان و‬
‫نزدیکان خویش نیکی نمایید‪.‬‬
‫لذا تأمین مسکن‪ ،‬و پوشاک و خوراک متعارف نزدیکان‪ ،‬حقیست که بر عهدهی‬
‫انسان است؛ همانگونه که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ََ‬ ‫[البقرة‪]٨٤٤ :‬‬ ‫نَوك ِسَوت ُه ذَ‬
‫نََب ِٱلَمعَ ُر ِ َ‬
‫وف﴾‬ ‫ّلۥَرِزَق ُه ذَ‬
‫﴿وَعََٱلَموَلودََِ َُ‬
‫و خوراک و پوشاک متعارف مادران‪ ،‬بر عهدهی پدران است‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪71‬‬

‫لذا پدر خانواده‪ ،‬وظیفه دارد خوراک و پوشاک همسر و فرزندانش را فراهم کند؛‬
‫همانطور که نفقهی دایهی فرزندش بر او واجب است‪ .‬به عبارت دیگر‪ ،‬زنی که‬
‫فرزندش را شیر میدهد‪ ،‬نفقه دارد؛ اگر همسر اوست‪ ،‬به سبب رابطهی زناشویی آنها‬
‫با یکدیگر‪ ،‬نفقه دارد و اگر همسر او نیست‪ ،‬باز هم به سبب شیر دادن به فرزندش‪ ،‬از‬
‫حق نفقه برخوردار است‪.‬‬
‫ُ‬
‫﴿وَعَ َٱلَموَلو َِد َ َُ‬
‫ّلۥ﴾ همان پدر است که شامل پدر و پدربزرگ و سایر اجداد‬
‫کودک میشود؛ یعنی در مرحلهی اول‪ ،‬پدر‪ ،‬و به همین ترتیب پدربزرگ یا جدّ بزرگ‬
‫و دیگر اجداد کودک‪ ،‬باید به فرزندان و نوههای خود نفقه دهند؛ البته این حکم‪،‬‬
‫شرایطی دارد‪:‬‬
‫شرط اول‪ :‬نفقهدهنده‪ ،‬توانایی تأمین هزینههای متعارف را داشته باشد و اگر از‬
‫دادن نفقه‪ ،‬ناتوان است‪ ،‬تأمین هزینهها بر او واجب نیست؛ زیرا اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫﴿ ِلُنفِقَ َذو َسعةَ َ ِمِن َسعت ِ َهِۦَ َومن َقدِرَ َعليَ َهِ َرِزَق َُهۥ َفلَ ُينفِقَ َم ذِماَ َءاتىَ َُه َٱ َُ‬
‫ّلل َلََ‬
‫ُ ذ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ُِ‬
‫ّللَبعَدََ ُعسََيُسَاَ‪[ ﴾٧‬الطالق‪ََ]٧ :‬‬ ‫لَٱ َُ‬
‫لَماََءاتىَهاََسيجَع َ‬ ‫ّللَنفَ ًساََإ ِ َ‬ ‫يُكل َ‬
‫ِفَٱ َُ‬
‫دارا باید از دارایی خویش هزینه کند و کسی که تنگدست شده‪ ،‬از آنچه اهلل به او بخشیده‬
‫است‪ ،‬هزینه نماید‪ .‬اهلل‪ ،‬هیچکس را جز به اندازهای که به او داده‪ ،‬تکلیف نمیدهد‪ .‬اهلل‪ ،‬پس‬
‫از تنگدستی‪ ،‬گشایشی فراهم خواهد کرد‪.‬‬
‫شرط دوم‪ :‬کسی که نفقهاش را میدهند‪ ،‬از تأمین نیازهای خود‪ ،‬ناتوان باشد؛ لذا‬
‫کسی که توانایی تأمین نیازهایش را دارد‪ ،‬بینیاز محسوب میشود و خود‪ ،‬باید‬
‫هزینههایش را تأمین کند و بر کسی دیگر‪ ،‬واجب نیست که خرجیاش را بدهد‪.‬‬
‫شرط سوم‪ :‬نفقهدهنده‪ ،‬وارثِ کسی باشد که به او نفقه میدهد؛ زیرا اهلل متعال‪،‬‬
‫فرموده است‪:‬‬
‫ُ‬
‫ََ‬ ‫[البقرة‪]٨٤٤ :‬‬ ‫لَذَل ِكَ﴾‬
‫ثَمِثَ َ‬
‫﴿وَعََٱلَوارِ َِ‬
‫وارث نیز چنین وظیفهای دارد‪.‬‬
‫لذا با وجود این شرایط سهگانه بر خویشاوند‪ ،‬واجب است که نفقه یا هزینههای‬
‫متعارف قوم و خویش نزدیکش را تأمین نماید؛ هزینههایی مانند خوراک‪ ،‬پوشاک‪ ،‬مسکن‬
‫و هزینههای شرعی و متعارف ازدواج‪ .‬و اگر شخصی‪ ،‬خود توانایی تأمین بخشی از این‬
‫‪77‬‬ ‫باب‪ :‬نفقهی زن و فرزند و سایر زیردستان‬

‫هزینهها را دارد‪ ،‬بر خویشاوندِ وارثش واجب است که هزینههای خارج از توانِ او را‬
‫تأمین و تکمیل نماید‪ .‬زیرا فرمودهی الهی در آیهی پیشین‪ ،‬عام وفراگیر است‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬سه آیه در این باب ذکر کرده است (که ترجمهی مفهومی آن بیان شد‪).‬‬
‫***‬
‫َّ َ َ‬
‫ِین ٌ‬ ‫َ ٌ َرَر َُ‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫ار‬ ‫سبیل اّلل‪ ،‬ود‬
‫ِ‬ ‫يف‬ ‫ه‬‫‪ -131‬وعن أيب هریرة‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬دِینار أنفقت‬
‫َ ر َُ َ ر‬ ‫َ َ ٌ َر ر َ ُ َ َ ر‬ ‫ََ ر‬ ‫َّ ر َ‬ ‫َ‬
‫ِین ٌ‬ ‫ََ‬ ‫َرَ َُ‬
‫ار أنفقته لَع أهلِك‪ ،‬أعظمها أج ىرا‬ ‫ِنی‪ ،‬ودِین‬
‫ٍ‬ ‫ك‬ ‫ِس‬ ‫م‬ ‫لَع‬ ‫ه‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ب‬ ‫ت‬ ‫ق‬ ‫تصد‬ ‫ار‬ ‫د‬ ‫و‬ ‫‪،‬‬ ‫ة‬ ‫ٍ‬ ‫ب‬ ‫رق‬ ‫يف‬ ‫ه‬ ‫أنفقت‬
‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َّ‬
‫(‪)۶‬‬
‫اَّلي أنفقته لَع أهلِك»‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬دیناری در راه اهلل انفاق‬
‫میکنی؛ دیناری در راه آزاد کردن بردهای میبخشی؛ دیناری به بینوایی صدقه میدهی‬
‫و دیناری خرجِ خانوادهات میکنی؛ در این میان پاداش نفقهای که به خانوادهات‬
‫دادهای‪ ،‬از همه بزرگتر (بیشتر) است»‪.‬‬
‫َّ‬ ‫َ َ ر ُرُ َ َ َ‬ ‫ََُ ُ‬
‫رسول اّلل‪‬‬
‫ِ‬ ‫الرَحن ث روبان بن ُبدد م روَل‬ ‫ال َل‪ :‬أيب عب ِد َّ‬ ‫‪ -132‬وعن أيب عب ِد اهلل ویق‬
‫َ َ ٌ ُ ر ُُ‬ ‫َ ر َ ُ َ ُ ر ُ ُ َّ ُ ُ َ ٌ ُ ر ُ ُ َ َ‬ ‫َ َ َ ُ ُ‬
‫ار ين ِفقه الرجل دِینار ين ِفقه لَع ع ِ‬
‫ِیاَل‪ ،‬ودِینار ين ِفقه‬ ‫ٍ‬ ‫ِین‬‫د‬ ‫ل‬ ‫ض‬ ‫ف‬ ‫أ‬ ‫«‬ ‫‪:‬‬‫‪‬‬ ‫ِ‬ ‫هلل‬ ‫ا‬ ‫ول‬ ‫قال‪ :‬قال رس‬
‫َّ‬ ‫َ ٌ ُر ُ ُ َ َ ر‬ ‫َّ‬ ‫َ َ َّ‬
‫(‪)1‬‬
‫یل اّللِ»‪[ .‬روایت مسلم]‬‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ب‬ ‫س‬ ‫يف‬ ‫حابه‬ ‫ص‬ ‫أ‬ ‫لَع‬ ‫ه‬‫ق‬ ‫ف‬
‫ِ‬ ‫ن‬ ‫ي‬ ‫ار‬ ‫ِین‬
‫د‬ ‫و‬ ‫‪،‬‬ ‫اّلل‬ ‫سبیل‬
‫ِ‬ ‫يف‬ ‫ه‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ت‬ ‫لَع داب‬
‫ترجمه‪ :‬ابوعبداهلل یا ابوعبدالرحمن‪ ،‬ثوبان بن بجدد‪ ،‬غالمِ آزادشدهی پیامبر‪‬‬
‫میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬بهترین دینار (مالی) که مسلمان‪ ،‬انفاق میکند‪،‬‬
‫دیناریست که خرجِ خانوادهاش میکند؛ و دیناریست که برای مرکب خود در راه‬
‫اهلل هزینه مینماید و دیناریست که در راه اهلل‪ ،‬برای یارانش صرف مینماید»‪.‬‬
‫َ ر‬ ‫َر‬ ‫ُ َ ُ َ‬ ‫َ َ‬ ‫ُي َََ‬
‫‪ -136‬وعن أم سلمة رِض اهلل عنها قالت‪ :‬قلت یا َرسول اهللِ‪ ،‬هل يل أج ٌر يف بين أيب‬
‫ََر َ َ ر‬ ‫ََر ُ َ َ ر َ َ َ َ‬
‫وه َك َذا‪ ،‬إنَّما ُه ر‬ ‫َ َ َ ر ُر َ َر‬
‫ك أج ُر‬‫بين؟ فقال‪« :‬نعم ل ِ‬‫ِ‬ ‫م‬ ‫ِ‬ ‫ا‬ ‫ذ‬ ‫ك‬ ‫ه‬ ‫هم‬‫ِ‬ ‫ت‬ ‫ک‬ ‫ار‬
‫ِ‬ ‫بت‬ ‫ت‬ ‫س‬ ‫ل‬ ‫و‬ ‫م‪،‬‬ ‫ه‬
‫سل َمة أن أن ِفق عل ِ‬
‫ی‬
‫َ‬ ‫رَر‬
‫(‪)۳‬‬
‫متفق عليه]‬
‫یهم»‪ٌ [ .‬‬ ‫ت عل ِ‬ ‫ما أنفق ِ‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.884 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.845 :‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪4282 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0110 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪78‬‬

‫ترجمه‪ :‬امسلمه& میگوید‪ :‬گفتم‪ :‬ای رسولخدا! نمیتوانم نسبت به فرزندانم از‬
‫ابوسلمه بیتفاوت باشم و رهایشان کنم؛ آیا بهخاطر خرجی و نفقهای که به آنها بدهم‪،‬‬
‫پاداش مییابم؟ فرمود‪« :‬بله؛ پاداشِ خرجی و نفقهای که به آنان میدهی‪ ،‬به تو میرسد»‪.‬‬
‫َ َّ ر ُ َ َّ ر َ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬
‫اب يف‬
‫ِ‬ ‫ِت‬
‫ك‬ ‫ال‬ ‫ل‬ ‫و‬ ‫أ‬ ‫يف‬ ‫ناه‬ ‫م‬‫د‬ ‫ق‬ ‫ِي‬‫اَّل‬ ‫ویل‬
‫ِ‬ ‫‪ -132‬وعن سعد بن أيب وقاص‪ ‬يف ح ِدیثِ ِه الط‬
‫َّ ُ َ‬ ‫َ َ َ‬ ‫َ َّ َ َ ر ُ ر َ َ َ َ ى َ ر َ‬ ‫ي َّ َ َّ َ ُ َ‬ ‫َ‬
‫ج ررت بها‬ ‫ِ‬ ‫أ‬ ‫إال‬ ‫اهلل‬ ‫جه‬ ‫و‬ ‫ا‬ ‫ه‬ ‫ب‬
‫ِ ِ‬‫ِغ‬ ‫ت‬ ‫ب‬ ‫ت‬ ‫ة‬‫ق‬ ‫ف‬ ‫ن‬ ‫ق‬‫ف‬‫ِ‬ ‫ن‬ ‫ت‬ ‫ن‬ ‫ل‬ ‫ك‬ ‫ن‬‫ِ‬ ‫إ‬ ‫و‬ ‫«‬ ‫َل‪:‬‬ ‫قال‬ ‫‪‬‬ ‫ِ‬ ‫هلل‬ ‫ا‬ ‫ول‬ ‫اب انلی ِة أن رس‬
‫ِ‬ ‫ب‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫يف امرأت ِك»‪ٌ [ .‬‬ ‫َح ََّّت ما َترعل يف ي‬

‫ترجمه‪ :‬در حدیثی طوالنی از سعد بن ابی وقاص‪ ‬که در ابتدای این کتاب در باب‬
‫«نیت» آوردیم‪ ،‬آمده است که رسولاهلل‪ ‬به او فرمود‪« :‬و هرچه برای خشنودی اهلل انفاق‬
‫کنی‪ ،‬پاداش آن را خواهی یافت؛ حتی لقمهایکه در دهان همسرت میگذاری»‪.‬‬
‫َ ى‬ ‫َ ر‬ ‫َ َ ر َ َ َّ ُ ُ‬ ‫در يي‪َ ‬ع ِن انلَّ ي‬ ‫‪ -132‬وعن أيب َم رس ُعو ٍد ر َ‬
‫ب‪ ‬قال‪« :‬إِذا أنفق الرجل لَع أهلِ ِه نفقة‬ ‫ِ‬ ‫ابل‬
‫ٌَ‬ ‫َ ُ َ َ‬
‫(‪)1‬‬
‫حیتسبها ف ِِه َُل صدقة»‪ٌ [ .‬‬
‫متفق عليه]‬
‫ترجمه‪ :‬ابومسعود بدری‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬خرجی و نفقهای که‬
‫شخصِ (مسلمان) به امید اجر و ثواب به اهل و عیال خویش میدهد‪ ،‬برایش‬
‫صدقهای محسوب میشود»‪.‬‬
‫َ َ ُ ُ‬
‫بن العاص رِض اهلل عنهما قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪:‬‬ ‫بن عمرو ِ‬ ‫‪ -133‬وعن عب ِد اهلل ِ‬
‫ر ر ى َ ر ُ َ يَ َ ر ُ ُ‬ ‫َ‬
‫«کيف بِاملرءِ إِثما أن یضیع من یقوت»‪[ .‬حدیث صحیحیست که ابوداود و سایر اهل‬
‫(‪)۳‬‬
‫حدیث روایت کردهاند‪].‬‬
‫ُ ُ َُ‬ ‫ر ر ى َ ر َ ر َ َ َّ ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ورواه مسلم(‪ )8‬يف صحیحه بمعناهُ قال‪« :‬کيف بِاملرءِ إِثما أن حیبِس عمن یملِك قوته»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)0684 ،42( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ .0262 :‬ر‪.‬ک‪ :‬حدیث شمارهی ‪ 7‬همین‬
‫کتاب‪.‬‬
‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪44 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0116 :‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪5520 :‬؛ إرواء الغلیل‪ ،‬ش‪.285 :‬‬
‫(‪ )8‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.882 :‬‬
‫‪79‬‬ ‫باب‪ :‬نفقهی زن و فرزند و سایر زیردستان‬

‫ترجمه‪ :‬عبداهلل بن عمرو بن عاص‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬برای گنهکار‬


‫شدن شخص‪ ،‬همین کافیست که در تأمین هزینههای کسی که مخارجش با اوست‪،‬‬
‫کوتاهی کند»‪.‬‬
‫و مسلم‪ ،/‬حدیثی به همین مضمون در «صحیحِ» خود روایت کرده است که‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬همین گناه برای انسان کافیست که غذا (و هزینههای) کسی را که‬
‫مخارجش با اوست‪ ،‬تأمین نکند»‪.‬‬
‫َّ َ َ‬ ‫َ ر ر ُ ر ُ ر َ ُ‬ ‫َ َ‬
‫یومٍ یصبِح ال ِعباد فِی ِه إِال ملَك ِن‬ ‫هریرة‪ ‬أ َّن انلَّ َّ‬
‫ب‪ ‬قال‪« :‬ما مِن‬ ‫‪ -922‬وعن أيب‬
‫َّ ُ َّ َ ر ُ ر ى َ َ ى‬ ‫َ‬ ‫َّ ُ َّ َ ر ُ ر ى َ ى َ ُ‬ ‫َ ُ َ ُ ُ‬ ‫َر‬
‫يْنالن‪ ،‬فیقول أحدهما‪ :‬اللهم أع ِط من ِفقا خلفا‪ ،‬ویقول اآلخر‪ :‬اللهم أع ِط مم ِسَك تلفا»‪.‬‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫[ ٌ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬هر روز که بندگان شب را به‬
‫صبح میرسانند‪ ،‬دو فرشته پایین میآیند؛ یکی از آنها میگوید‪ :‬یا اهلل! به کسی که‬
‫انفاق میکند‪ ،‬عوض بده‪ .‬و دیگری‪ ،‬میگوید‪ :‬یا اهلل! به بخیل و کسی که از انفاق‬
‫کردن خودداری میکند‪ ،‬ضرر و زیان برسان»‪.‬‬
‫ر‬ ‫ر‬
‫الس رف ََل وابر َدأ بمن َت ُعول‪َ ،‬و َخ رریُ‬
‫ُّ‬
‫ری م َِن ايل ِد‬ ‫ب‪ ‬قال‪ « :‬ر َ‬
‫ايل ُد الر ُعلریا َخ ر ٌ‬ ‫‪ -922‬وعنه َع ِن انلَّ ي‬
‫َّ ُ‬ ‫َ ر َر َر ُر‬ ‫ُ َّ ُ َّ‬ ‫َ ر َر َ‬ ‫َّ َ َ َ َ َ َ ر َ ر ى‬
‫اّلل»‪[ .‬روایت‬ ‫الصدق ِة ما َكن عن ظه ِر غًِن‪ ،‬ومن يست ِعفف‪ ،‬ی ِعفه اّلل‪ ،‬ومن يستغ ِن يغنِه‬
‫(‪)1‬‬
‫بخاری]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬دست باال (دست صدقهدهنده) از‬
‫دست پایین (گیرندهی صدقه) بهتر است و ابتدا به کسی صدقه بده که تحت تکفل و‬
‫سرپرستی توست؛ و بهترین صدقه‪ ،‬صدقهایست که از روی بینیازی (و بیش از نیاز‬
‫صدقهدهنده) باشد‪ .‬و هرکس‪ ،‬از گدایی و درخواست کمک مالی از دیگران‪ ،‬دوری‬
‫نماید‪ ،‬اهلل‪ ،‬او را از آن‪ ،‬دور نگه میدارد و هرکس‪ ،‬بینیازی بجوید‪ ،‬اهلل‪ ،‬بینیازش‬
‫میگرداند»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪0556 ،‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0101 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.0562 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪81‬‬

‫شرح‬
‫همهی این احادیث نشانگر فضیلت انفاق بر اهل و عیال است؛ دادن خرجی به‬
‫اهل و عیال و تأمین نیازهای متعارف خانواده از انفاق در راه اهلل و از هزینه کردن‬
‫اموال برای آزاد کردن بردگان و نیز از صدقه دادن به بینوایان‪ ،‬برتر است؛ زیرا انسان‪،‬‬
‫همواره با اهل و عیال خویش است و اهلل متعال‪ ،‬نفقهی آنها را بر انسان‪ ،‬واجب‬
‫گردانیده است‪ .‬به عبارت دیگر‪ ،‬تأمین هزینههای متعارف خانواده‪ ،‬فرض عین است و‬
‫فرض عین‪ ،‬از فرض کفایه برتر است‪ .‬ضمن اینکه گاه صدقه دادن به دیگران یا بذل‬
‫و بخشش به افرادی غیر از نزدیکان و اعضای خانواده‪ ،‬نفلی و خارج از حدّ واجب‬
‫است؛ ناگفته پیداست که فرایض بر نوافل برتری دارند‪ .‬زیرا اهلل متعال‪ ،‬در حدیث‬
‫َ ْ َ َ َّ َ َّ َّ ْ َ َ ْ ُ َ‬ ‫َ َ َ َّ َ َ َّ َ‬
‫ت َعليْ ِه»‪ )۶(.‬یعنی‪:‬‬ ‫يل عبْ ِدي بَِشء أحب ِإيل ِمما افَتض‬ ‫قدسی فرموده است‪« :‬ما تقرب ِإ‬
‫«محبوبترین چیز نزد من که بندهام بهوسیلهی آن به من تقرب و نزدیکی میجوید‪،‬‬
‫اعمالیست که بر او فرض کردهام»‪ .‬شیطان‪ ،‬از یکسو انسان را به انجام نوافل تشویق‬
‫میکند و از سوی دیگر‪ ،‬او را نسبت به فرایض و واجبات‪ ،‬بیرغبت میگرداند‪ .‬لذا‬
‫گاه مشاهده میشود که برخی از افراد‪ ،‬عالقهی فراوانی به صدقه و بذل و بخشش‬
‫دارند و به فقرا و مستمندان کمک مالی میکنند‪ ،‬ولی واجب را ترک میکند؛ به عنوان‬
‫مثال در بذل و بخشش به مستمندان‪ ،‬دست و دلبازند‪ ،‬ولی نفقهی خانوادهی خود را‬
‫که بر آنان‪ ،‬واجب است‪ ،‬بهخوبی نمیدهند یا بدهیهای خود را پرداخت نمیکنند!‬
‫بدهکارند‪ ،‬اما بدون اینکه به بازپرداخت بدهیهای خود بیندیشند‪ ،‬عمره یا حج نفلی‬
‫میگزارند یا به این و آن‪ ،‬صدقه میدهند! چنین کاری‪ ،‬نه شرعیست و نه عاقالنه؛‬
‫بلکه بیانگر بیخردی و گمراهیِ چنین افرادیست‪.‬‬
‫مسلمان‪ ،‬وظیفه دارد و بر او واجب است که اولویت را در انجام وظایف شرعی‬
‫خویش از جمله صدقه‪ ،‬رعایت نماید و ابتدا به کارهایی بپردازد که اهمیت بیشتری‬
‫دارند و از لحاظ شرعی در اولویت هستند و آنگاه بدور از اسراف و زیادهروی و‬
‫بیآنکه از مسیر اعتدال خارج شود‪ ،‬پس از ادای فرایض و واجباتی چون زکات و‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪ ،2416 :‬بهنقل از ابوهریره‪.‬‬


‫‪86‬‬ ‫باب‪ :‬نفقهی زن و فرزند و سایر زیردستان‬

‫تأمین نفقهی خانوادهاش‪ ،‬به کارهای مستحب یا اعمال نفل بپردازد؛ زیرا اهلل متعال‪ ،‬در‬
‫وصف بندگان نیک خویش فرموده است‪:‬‬
‫سفُواََولمََيقَ ُ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫تواََوَكنََبيََذَل ِكََقوامَاَ‪[َ﴾٦٧‬الفرقان‪]٦٧ :‬‬ ‫﴿وَٱَّلِينََإِذاََأنفقواََلمََي ُ َِ‬
‫و آنان که چون انفاق مىکنند‪ ،‬زیادهروى نمىنمایند و بخل نمىورزند‪ ،‬و انفاقشان همواره‬
‫میان این دو حالت‪ ،‬در حدّ اعتدال است‪.‬‬
‫بذل و بخشش باید در حد اعتدال باشد‪ ،‬و این‪ ،‬به شرایط‪ ،‬بستگی دارد؛ یعنی گاه‬
‫اعتدال‪ ،‬اینست که انسان‪ ،‬دستش را بازتر بگیرد و گاه از میزانِ بذل و بخششی که‬
‫می کند‪ ،‬بکاهد‪ .‬به عبارت دیگر نه بخل بورزد و نه در بذل و بخشش زیادهروی‬
‫نماید؛ بلکه انفاقش باید میان این دو حالت‪ ،‬و در حد اعتدال باشد‪.‬‬
‫همهی این احادیث‪ ،‬نشان میدهد که خرجی دادن به کسانی که تحت تکفل و‬
‫سرپرستی انسان هستند‪ ،‬واجب است و برآوردنِ نیازهای متعارف آنان‪ ،‬بهترین نوع‬
‫انفاق بهشمار میرود و از بذل و بخشش به دیگران‪ ،‬برتر است‪.‬‬
‫این احادیث‪ ،‬همچنین هشداری جدی به کسانیست که نیازهای اساسی کسی را‬
‫که مخارجش با آنهاست‪ ،‬تأمین نمیکنند‪ .‬و این‪ ،‬هم شامل انسان میشود و هم‬
‫شامل حیوانات؛ یعنی کسی که خرجی زیردستان خود را نمیدهد‪ ،‬گنهکار است و نیز‬
‫کسی که گاو و شتر و گوسفندی دارد و به آنها علوفه نمیدهد‪ ،‬گنه‪‎‬کار میباشد‪ .‬زیرا‬
‫رسولاهلل‪ ‬فرموده است‪« :‬همین گناه برای انسان کافیست که غذا (و هزینههای)‬
‫کسی را که مخارجش با اوست‪ ،‬تأمین نکند»‪.‬‬
‫این جاست که به اهمیت موضوع پی میبریم و درمییابیم که تأمین نیازهای‬
‫متعارف زیردستان از جمله اهل و عیال واجب است‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬صدقه دادن از اموال مرغوب و مورد عالقه‬

‫اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬


‫ُ‬ ‫ذ ذ ُ ُ‬ ‫ُ‬
‫ََ‬ ‫[آل عمران‪]٩٨ :‬‬ ‫تَتن ِفقواََم ذِماَُت ُِّبونَ﴾‬
‫بَح َ‬‫﴿لنَتنالواََٱلَ ِ َ‬
‫هرگز به نیکی دست نمییابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید‪ ،‬انفاق کنید‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫ت َما َكسبَ ُتمَ َوم ذِماَ َأخَرجَنا َلكم َ ِمِنََ‬
‫يأ ُّيها َٱَّلِينَ َءام ُنوَاَ َأن ِفقواَ َمِن َطَ ِيِبَ َِ‬
‫﴿ ىَ‬
‫[البقرة‪َ ]٨٦٧ :‬‬ ‫ٱلَۡر ِ َ‬
‫ض﴾‬
‫ای مؤمنان! از اموال پاکیزهای که به دست آوردهاید و از محصوالتی که از زمین‪ ،‬برایتان‬
‫بیرون آوردهایم‪ ،‬انفاق کنید‪.‬‬
‫َ َ‬ ‫َ َ ى ر َر‬ ‫َ َ َُ َ ر َ َ َ ر َ َر َ‬ ‫َ َ‬
‫ار بِامل ِدین ِة ماال مِن َنل‪َ ،‬واكن‬ ‫ِ‬ ‫ص‬ ‫ن‬‫األ‬ ‫َث‬ ‫ك‬ ‫أ‬ ‫‪‬‬ ‫ة‬‫ح‬ ‫ل‬ ‫ط‬ ‫و‬ ‫ب‬‫أ‬ ‫ن‬ ‫َك‬ ‫قال‪:‬‬ ‫‪‬‬ ‫نس‬‫‪ -921‬عن ٍ‬
‫أ‬
‫ُ ر‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ُ‬
‫ر ُ َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ ر ُ ر َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َر َ ر‬ ‫َ َ ُّ َ ر‬
‫ج ِد واكن رسول اهلل‪ ‬یدخلها ويْشب مِن‬ ‫ریحاء‪ ،‬واكنت مستقبِلة املس ِ‬ ‫أحب أم ِ‬
‫واَلِ إِيل ِه ب‬
‫ُّ‬ ‫ذ ُ‬ ‫ذ ذ ُ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ َّ َ َ ر َ‬ ‫َ َ ي َ َ ََ‬
‫تَتنفِقواََمِماَُتِبونَ﴾‬ ‫ب َح َ‬ ‫ما ٍء فِیها طی ٍب قال أنس‪ :‬فلما نزلت ه ِذه ِ اآلیة‪﴿ :‬لنَتنالواََٱلَ ِ َ‬
‫ُ‬ ‫َ َ َ َرَ َ َ َر‬ ‫َّ‬ ‫َ ُ َ‬ ‫َّ‬ ‫َُ َ ر َ َ‬
‫رسول اّلل‪ ‬فقال‪ :‬یا َرسول اهللِ! إِن اهلل تعاىل أنزل علیك‪﴿ :‬لنَتنالواََ‬ ‫ِ‬ ‫ىل‬ ‫قام أبو طلح ِ‬
‫إ‬ ‫ة‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ َ َ َ ٌ َّ َ َ‬ ‫َ‬ ‫َّ َ َّ َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ذ ذ ُ ُ‬
‫ت َتنفِقواَ َم ذِما َُت ُِّبونَ﴾ َوإِن أحب مايل إِيل ب‬
‫ُ‬ ‫َّ َ ر َ َ‬
‫ریحاء‪ ،‬وإِنها صدقة ّللِ تعاىل أ ررجو‬ ‫ب َح َ‬ ‫ٱلَ ِ َ‬
‫َ‬ ‫ر ُ َ َ َ َّ ُ َ َ َ ُ ُ‬ ‫َ َ ر‬ ‫َّ َ ُ ر َ ر‬
‫بِرها وذخرها عِند اهلل تعاىل‪ ،‬فضعها یا رسول اهلل حیث أراك اّلل‪ ،‬فقال رسول اهللِ‪« :‬بخ‪،‬‬
‫نی»‪.‬‬ ‫ت َما قُلرت‪َ ،‬وإ يِّن َأ َرى َأ رن ََتر َعلَ َها يف األَ رق َرب َ‬ ‫ر ُ‬ ‫َر‬ ‫َ َ ٌ‬
‫ذل ِك مال َرابح‪ ،‬ذل ِك مال َرابِح‪َ ،‬وقد س ِمع‬
‫َ َ ٌ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫َ ي‬ ‫ََ‬ ‫ََ‬ ‫َ َ َّ َ َ َ ُ َ ر َ َ‬ ‫َُ َ ر َ َ َر َ ُ َ َ ُ َ‬
‫متفق‬
‫فقال أبو طلحة‪ :‬أفعل یا رسول اهللِ‪ ،‬فقسمها أبو طلحة يف أقاربِه‪ ،‬وبين عم ِه‪ٌ [ .‬‬
‫(‪)۶‬‬
‫عليه]‬
‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬ابوطلحه‪ ‬در میان انصار مدینه‪ ،‬از لحاظ داشتن نخل‪،‬‬
‫از همه ثروتمندتر بود؛ محبوبترین ثروتش نزد او نخلستانی به نام «بیرحاء» در مقابل‬
‫مسجد بود و پیامبر‪ ‬گاه به این نخلستان میرفت و از آبِ گوارایش مینوشید‪.‬‬
‫ُ‬ ‫ذ ذ ُ ُ‬ ‫ُ‬
‫ت َتنفِقواَ َم ذِما َُت ُِّبونَ﴾‪،‬‬
‫ب َح َ‬
‫انس‪ ‬میگوید‪ :‬وقتی این آیه نازل شد‪﴿ :‬لن َتنالواَ َٱلَ ِ َ‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪0520 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.882 :‬‬


‫‪83‬‬ ‫باب‪ :‬صدقهدادن از اموال مرغوب و مورد عالقه‬

‫ابوطلحه‪ ‬نزد پیامبر‪ ‬رفت و گفت‪ :‬ای رسولخدا! اهلل متعال‪ ،‬این آیه را بر شما‬
‫نازل کرده و (فرموده) است‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ ذ ُ ُ‬ ‫ُ‬
‫[آل عمران‪]٩٨ :‬‬ ‫تَتنفِقواََم ذِماَُت ُِّبونَ﴾‬
‫بَح َ‬
‫﴿لنَتنالواََٱلَ ِ َ‬
‫هرگز به نیکی دست نمییابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید‪ ،‬انفاق کنید‪.‬‬
‫(ابوطلحه افزود‪ ):‬باغ بیرحاء‪ ،‬محبوبترین ثروتِ من است و میخواهم آن را در‬
‫راه اهلل صدقه دهم و به خیر و ثواب آن نزد اهلل‪ ،‬امیدوارم؛ پس هرطور که مناسب‬
‫میدانید‪ ،‬دربارهاش تصمیم بگیرید‪ .‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬بهبه! این‪ ،‬مال سودمندیست؛‬
‫این‪ ،‬مالِ سودمندیست و آنچه گفتی‪ ،‬شنیدم؛ نظرِ من‪ ،‬اینست که آن را میانِ‬
‫خویشاوندانت تقسیم کنی»‪ .‬ابوطلحه‪ ‬گفت‪ :‬ای رسولخدا! همین کار را میکنم‪.‬‬
‫سپس آن را میان خویشان و پسرعموهایش تقسیم کرد‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،/‬میگوید‪« :‬باب‪ :‬انفاق از اموال مرغوب و مورد عالقه»‪.‬‬
‫مؤلف‪ ،/‬پیشتر بیان کرد که خرجی دادن به اهل و عیال و زیردستان‪ ،‬واجب‬
‫است و اینک به بیان این نکته میپردازد که انسان باید همت بلندی داشته باشد و از‬
‫محبوبترین و مرغوبترین اموال خویش‪ ،‬انفاق کند‪ .‬ناگفته نماند که ثروت مرغوب‬
‫با ثروت محبوب و مورد عالقه‪ ،‬متفاوت است؛ اگرچه معموالً انسان مرغوبترین‬
‫ثروتش را بیش از سایر اموالش دوست دارد‪ ،‬ولی گاه انسان‪ ،‬به مال و ثروتی عالقه‬
‫دارد که مرغوبترین و باارزشترین ثروتش محسوب نمیشود‪ .‬لذا اگر از مالِ‬
‫مرغوب و باارزشی انفاق کند که مردم دوستش دارند یا از مال مورد عالقهی خود‪،‬‬
‫بذل و بخشش نماید‪ ،‬معلوم میشود که در هر صورت‪ ،‬در معاملهی خود با خدایش‬
‫صادق است‪ .‬علت نامگذاری صدقه به این نام‪ ،‬اینست که بیانگر صداقتِ بخشندهی‬
‫آن است‪ .‬زیرا انسان‪ ،‬به مال و ثروت‪ ،‬میل و رغبت دارد‪ .‬انسان‪ ،‬فقط بهخاطر چیزی‬
‫که بیشتر دوست دارد‪ ،‬از عالیق و دلبستگیهای خود میگذرد‪ .‬لذا وقتی انسان‪ ،‬از‬
‫مال خود بهخاطر اهلل‪ ‬صدقه میدهد‪ ،‬این‪ ،‬دلیلی بر صداقت ایمان اوست‪ .‬بنابراین‬
‫باید از بهترین و محبوبترین اموال خود صدقه دهیم تا آنچه را که اهلل‪ ‬دوست‬
‫دارد‪ ،‬بر عالیق و دلبستگیهای خود ترجیح داده باشیم‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪84‬‬

‫سپس مؤلف‪ ،/‬به دو آیه از کتاباهلل‪ ،‬استدالل کرده است؛ اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ ذ ُ ُ‬ ‫ُ‬
‫[آل عمران‪]٩٨ :‬‬ ‫تَتن ِف َقواََم ذِماَُت ُِّبونَ﴾‬
‫بَح َ‬
‫﴿لنَتنالواََٱلَ ِ َ‬
‫هرگز به نیکی دست نمییابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید‪ ،‬انفاق کنید‪.‬‬

‫﴿ٱلَ ِ ذَ‬
‫ب﴾‪ ،‬یعنی خیر و نیکی فراوان؛ از اینرو در زبان عربی به زمین پهناور و‬
‫گسترده‪« ،‬بَر» میگویند‪ .‬لذا الزمهی دستیابی به خیر و نیکی فراوان یا رسیدن به‬
‫جایگاه ابرار و نیکوکاران‪ ،‬اینست که انسان‪ ،‬از آنچه دوست دارد‪ ،‬انفاق کند‪ .‬مال و‬
‫ثروت‪ ،‬چیزیست که انسان به آن عالقه دارد که در این میان‪ ،‬دلبستگی و عالقهاش‬
‫به یک مال‪ ،‬بیش از عالقه اش به ثروتی دیگر است‪ .‬از اینرو صدقه دادن از اموالی‬
‫که بیشتر مورد عالقهی انسان است‪ ،‬نشانگر صداقت اوست و بدینسان میتوان به‬
‫جایگاه نیکان دست یافت‪.‬‬
‫اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ُ‬
‫ل َأن َتغَ ِمضواَ َفِي َهِ﴾‬ ‫﴿ولَ َتي ذم ُمواَ َٱلَبِيثَ َمِنَ َُه َتنفِقونَ َولسَتم َأَ‍ِب ِ‬
‫خذِي َهِ َإ ِ َ‬
‫[البقرة‪ََ ]٨٦٧ :‬‬
‫و قصد انفاق اموال ناپاکی را نکنید که خودتان جز با اغماض و چشمپوشی‪ ،‬حاضر به‬
‫گرفتنش نیستید‪.‬‬
‫مالِ ناپاک‪ ،‬هم به مال نامرغوب و بیارزش گفته میشود و هم به مالِ حرام‪ ،‬و‬
‫منظور از اموال ناپاک در اینجا‪ ،‬همان اموال بیارزش است؛ این‪ ،‬ادامهی همان‬
‫آیهایست که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫ت َما َكسبَ ُتمَ َوم ذِماَ َأخَرجَنا َلكم َ ِمِنََ‬
‫َّلينَ َءام ُنوَاَ َأنفِقواَ َمِن َط ِيِبَ َِ‬
‫يأ ُّيها َٱ َِ‬
‫﴿ ىَ‬
‫[البقرة‪َ ]٨٦٧ :‬‬ ‫ٱلَۡر ِ َ‬
‫ض﴾‬
‫ای مؤمنان! از اموال پاکیزهای که به دست آوردهاید و از محصوالتی که از زمین‪ ،‬برایتان‬
‫بیرون آوردهایم‪ ،‬انفاق کنید‪.‬‬
‫آنچه از زمین میروید‪ ،‬گاه مرغوب و گاه‪ ،‬نامرغوب است؛ لذا در ادامه فرمود‪:‬‬
‫ُ ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ُ‬
‫ل َأن َتغَ ِمضواَ َفِي َهِ﴾‬ ‫﴿ولَ َتي ذم ُمواَ َٱلَبِيثَ َمِنَ َُه َتنفِقونَ َولسَتم َأَ‍ِب ِ‬
‫خذِي َهِ َإ ِ َ‬
‫[البقرة‪ََ ]٨٦٧ :‬‬
‫‪81‬‬ ‫باب‪ :‬صدقهدادن از اموال مرغوب و مورد عالقه‬

‫و قصد انفاق اموال ناپاکی را نکنید که خودتان جز با اغماض و چشمپوشی‪ ،‬حاضر به‬
‫گرفتنش نیستید‪.‬‬
‫بنابراین وقتی که خود در هنگام نیاز تنها با اغماض و چشمپوشی حاضر‬
‫میشوید اموال بیارزش را قبول کنید‪ ،‬چگونه برای دیگران میپسندید که مالی‬
‫نامرغوب یا بیارزش را به آنها بدهید؟‬
‫در اینجا با استدالل به اعتراف و اذعان خود انسان که حاضر به گرفتنِ اموال‬
‫بیارزش نیست‪ ،‬چنین نتیجهگیری شده است که باید از اموال مرغوب و ارزشمند‪،‬‬
‫بذل و بخشش نمود‪.‬‬
‫لذا یکی از معانی خبیث (ناپاک)‪ ،‬بیارزش (نامرغوب) است؛ پیامبر‪ ‬از پیاز و‬
‫سیر بهخاطر بوی بدی که دارند‪ ،‬به عنوان «شجرهی خبیثه» یا محصول نامرغوب‪ ،‬یاد‬
‫کرده است‪ .‬وقتی انسان‪ ،‬سیر و پیاز بخورد و بویش باقی بماند‪ ،‬برایش ورود به‬
‫مسجد‪ ،‬چه برای نماز و چه بهقصدی دیگر‪ ،‬جایز نیست؛ زیرا فرشتگان زیادی در‬
‫مسجد حضور دارند و فرشتگان‪ ،‬پاک و پاکیزهاند و هر چیز ناپاکی که باعث اذیت و‬
‫آزارشان شود‪ ،‬درست نیست؛ هم اعمالِ ناپاک و هم خوردن سیر و پیاز که بدبوست‪.‬‬
‫در دوران پیامبر‪ ‬اگر شخصی سیر یا پیاز میخورد و وارد مسجد میشد‪ ،‬او را‬
‫از مسجد دور میکردند و به سمت «بقیع» میراندند‪ .‬میدانید که بقیع‪ ،‬فاصلهی زیادی‬
‫تا مسجد دارد‪ .‬متأسفانه برخی از مردم‪ ،‬به این مسایل توجه نمیکنند‪ ،‬سیگار و قلیان‬
‫میکشند و در حالی که از دهان یا لباسشان بوی سیگار و قلیان شنیده میشود‪ ،‬به‬
‫مسجد میآیند و بدینسان سایر نمازگزاران را اذیت میکنند؛ حتی برخی از مردم‬
‫نمیتوانند در کنارِ اینها نماز بخوانند‪ .‬لذا ورود به مسجد برای چنین کسانی که دهان‬
‫و لباس آنها بوی بد و نامطبوعی دارد‪ ،‬جایز نیست‪ .‬همچنین کسانی که بوی عرق یا‬
‫نامطبوع بدنشان‪ ،‬مردم را اذیت میکند‪ ،‬نباید وارد مسجد شوند‪ .‬لذا اگر کسی‪ ،‬بوی‬
‫نامطبوعی داشت‪ ،‬نباید بگوید که چگونه خود را از مسجد محروم کنم‪ .‬آری؛ خود را‬
‫از مسجد‪ ،‬محروم کن‪ ،‬ولی مردم و فرشتگان را آزار نده و در حد توان خود بکوش‬
‫که این بوی بد و نامطبوع را از خود دور نمایی؛ چه با نظافت کامل و چه با استفاده‬
‫از خوشبوکنندههایی چون عطر و امثال آن‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪81‬‬

‫رسولاهلل‪ ‬درآمدِ حاصل از برخی مشاغل را «خبیث» نامیده است؛ چنانکه‬


‫َ ٌ‬ ‫َ ْ ُ ْ‬
‫ب اِل َ َّجامِ خ ِبيث»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬کسبِ حجامتگر (رگزن)‪ ،‬پلید‬ ‫فرموده است‪« :‬كس‬
‫است»؛ یعنی درآمدِ ارزندهای نیست‪ .‬ناگفته نماند که کسبِ حجامتگر (رگزن)‪،‬‬
‫حرام نیست؛ ابن عباس‪ ‬میگوید‪ :‬اگر کسبِ رگزن حرام بود‪ ،‬پیامبر‪ ‬دستمزدِ‬
‫حجامتگر را نمیداد؛ زیرا پیامبر‪ ‬حجامت کرد و دستمُزد رگزن (حجامتگر) را‬
‫بنابراین اگر کسبِ رگزن حرام بود‪ ،‬پیامبر‪ ‬چیزی به او نمیداد؛ چون‬ ‫(‪)1‬‬
‫داد‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬نه کار حرام را تأیید میکند و نه به انجام آن‪ ،‬کمک مینماید‪ .‬ولی چنین‬
‫درآمدی‪ ،‬درآمد خوب و ارزنده ای نیست؛ از اینرو وقتی کسی را حجامت می کنیم‪،‬‬
‫بهتر است دستمزد نگیریم و این کار را به صورت رایگان انجام دهیم‪.‬‬
‫«خبیث» یا ناپاک‪ ،‬بر حرام نیز اطالق شده است؛ چنانکه اهلل متعال در وصف‬
‫پیامبرش‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ ُّ‬
‫[األعراف‪]١٢٧ :‬‬ ‫تَو ُيح ِ ِر َُمَعليَ ِه َُمَٱلَ ىَ‬
‫بئِثَ﴾‬ ‫لَل ُه َُمَٱ ذ‬
‫لط ِيِبَ َِ‬ ‫حَ‬‫﴿وي ِ‬
‫و نعمتهای پاک را برایشان حالل میگرداند و ناپاکی را بر آنان حرام مینماید‪.‬‬
‫یعنی تنها چیزهای ناپاکی چون گوشت مردار‪ ،‬گوشت خوک‪ ،‬شراب و امثال آن‬
‫را بر آنان حرام میگرداند؛ نه اینکه هر چیزِ بیارزشی را حرام نماید‪ .‬زیرا دریافتیم‬
‫که «خبیث» (ناپاک) مفاهیم گوناگونی دارد‪.‬‬
‫بههر حال نتیجه میگیریم که اهلل از اینکه انسان‪ ،‬قصدِ بذل و بخشش اموال‬
‫بیارزش و نامرغوب را بکند‪ ،‬منع کرده و به بذل و بخشش اموال مرغوب و ارزشمند‬
‫تشویق نموده است‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬داستان ابوطلحه‪ ،‬شوهرمادرِ انس‪ ‬را ذکر کرده است؛‬
‫ابوطلحهی انصاری‪ ‬بیش از همهی انصار‪ ‬باغ و مزرعه داشت؛ از جمله باغی در‬
‫مقابل مسجد‪ .‬یعنی مسجد پیامبر‪ ‬در قبلهی این باغ بود‪ .‬پیامبر‪ ‬گاه به این باغ‬
‫میرفت و از آبِ گوارایش مینوشید تا اینکه این آیه نازل شد‪:‬‬

‫(‪ )۶‬مسلم‪ ،‬ش‪ 0422 :‬بهنقل از رافع بن خدیج‪.‬‬


‫(‪ )1‬بخاری‪ ،‬ش‪ )6678 ،6672 ،6012( :‬بهنقل از ابنعباسب‪.‬‬
‫‪87‬‬ ‫باب‪ :‬صدقهدادن از اموال مرغوب و مورد عالقه‬
‫ُ‬ ‫ذ ذ ُ ُ‬ ‫ُ‬
‫َ‬ ‫[آل عمران‪]٩٨ :‬‬ ‫تَتنفِقواََم ذِماَُت ُِّبونَ﴾‬
‫بَح َ‬
‫﴿لنَتنالواََٱلَ ِ َ‬
‫هرگز به نیکی دست نمییابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید‪ ،‬انفاق کنید‪.‬‬
‫ابوطلحه‪ ‬برای عمل به این آیه‪ ،‬با شتاب نزد پیامبر‪ ‬آمد و گفت‪ :‬ای‬
‫رسولخدا! اهلل متعال‪ ،‬این آیه را نازل کرده است و من‪ ،‬میخواهم محبوبترین ثروتم‬
‫را که «بیرحاء»‪ ،‬همین باغ است‪ ،‬در اختیار شما بگذارم تا هرگونه که صالح میدانید‬
‫در راه اهلل‪ ،‬صرف کنید‪ .‬پیامبر‪ ‬شگفتزده فرمود‪« :‬بهبه!»‪ .‬این‪ ،‬نشانگر تعجب‬
‫پیامبر‪ ‬است؛ یعنی آفرین بر تو؛ چه همت باال و بزرگی! و ادامه داد‪« :‬این‪ ،‬مال‬
‫سودمندی‪‎‬ست؛ این‪ ،‬مالِ سودمندی‪‎‬ست»‪ .‬پیامبر‪ ‬راست فرمود؛ فکرش را بکنید‪:‬‬
‫پاداش یک نیکی ده تا هفت‪‎‬صد برابر و اگر اهلل بخواهد‪ ،‬خیلی بیشتر است! از اینرو‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬این‪ ،‬مالِ سودمند ‪‎‬‬
‫یست؛ این‪ ،‬مالِ سودمندی‪‎‬ست؛ نظرِ من‪ ،‬اینست‬
‫که آن را میانِ خویشاوندانت تقسیم کنی»‪ .‬ابوطلحه‪ ‬مطابق رهنمود پیامبر‪ ‬آن را‬
‫در میان خویشان و پسرعموهایش تقسیم کرد‪.‬‬
‫انشاءاهلل به نکات آموزندهی این حدیث‪ ،‬خواهیم پرداخت؛ ولی بهراستی جای‬
‫بسی تعجب است که صحابه‪ ‬چقدر و با چه عالقهای به سوی نیکیها میشتافتند!‬
‫ابنعمر‪ ‬همینکه احساس میکرد به ثروتی دلبستگی پیدا کرده یا از آن خوشَش‬
‫آمده است‪ ،‬آن را صدقه میکرد تا از این بابت‪ ،‬سود ببرد و آن را در برابرش ببیند؛‬
‫ولی آنچه نگه میداریم‪ ،‬از دو حالت خارج نیست‪ :‬یا این نعمت‪ ،‬خود از میان‬
‫میرود و یا ما‪ ،‬خود از دنیا میرویم و آن را از دست میدهیم؛ بنابراین آن چه برای‬
‫آخرت خود تقدیم میکنیم‪ ،‬ماندگار است‪ .‬از اهلل متعال بخواهیم که ما و همهی‬
‫مسلمانان را بر امیال و خواستههای نفسانی چیره بگرداند و ما را از بُخل‪ ،‬و آز و طمع‬
‫محافظت کند‪.‬‬
‫بهراستی ثروت واقعی‪ ،‬ثروتیست که برای آخرت خود‪ ،‬تقدیم میکنیم؛‬
‫خانوادهی پیامبر‪ ‬گوسفندی ذبح کردند و تمام آن گوسفند‪ ،‬جز دستش را صدقه‬
‫دادند‪ .‬پیامبر‪ ‬پرسید‪« :‬از گوسفند‪ ،‬چه باقی مانده است؟» عایشه& پاسخ داد‪ :‬فقط‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪88‬‬
‫َ َ ُ ُّ َ َ ْ ُ َ‬
‫ري ك ِت ِف َها»‪.‬‬
‫(‪)۶‬‬
‫دستِ آن مانده است و بقیه را صدقه دادم‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬ب ِِق ُكها غ‬
‫یعنی‪« :‬همهاش مانده است‪ ،‬جز دستِ آن»‪ .‬به عبارت دیگر آنچه خوردهاید‪ ،‬تمام‬
‫شده و از میان رفته است؛ اما آنچه صدقه دادهاید‪ ،‬برای شما مانده است و پاداش آن‬
‫را خواهید یافت‪.‬‬
‫صحابه‪ ‬با همت باالیشان‪ ،‬حد و اندازهی دنیا و ثروتش را میدانستند؛ آنها‬
‫خوب میدانستند که آنچه تقدیم میکنند‪ ،‬ماندگار است و آنچه نگه دارند‪ ،‬فانیست‬
‫و از میان میرود‪.‬‬
‫***‬

‫(‪ )۶‬حسن است؛ روایت‪ :‬ترمذی‪ ،‬ش‪6571 :‬؛ اسحاق بن راهویه در مسندش (‪ ،)0484‬بخاری در‬
‫التاریخ الکبیر (‪ ،)621/5‬حاکم در المستدرک (‪ )040/5‬از طریق ابواسحاق از ابومیسره از عائشه‬
‫بهصورت مرفوع‪ .‬اینجا اسرائیل‪ ،‬سفیان و یوسف بن ابیاسحاق از ابواسحاق روایت کردهاند که بخاری‬
‫و مسلم‪ ،‬روایتهایی با همین سند دارند؛ یعنی روایت اینها از ابواسحاق را نقل کردهاند‪.‬‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬اهمیت تغذیهی معنوی افراد خانواده‪ ،‬فرزندان و‬
‫زیردستانی که به سن تشخیص رسیدهاند‬

‫اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬


‫ََ‬ ‫بَعليَهاَ﴾‬ ‫﴿وأَ ُمرََأهَلكَََبٱ ذ‬
‫لصلوََة َِوَٱصَط ِ َ‬
‫[طه‪]١٤٨ :‬‬ ‫ِ‬
‫و خانوادهات را به نماز فرمان بده و بر انجامش شکیبا باش‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫ل ِجارَةُ﴾‬ ‫يأ ُّيها َٱَّلِينَ َءام ُنواَ َقوَاَ َأنفسكمَ َوأهَل ِيكمَ َنَارَا َوقودها َٱِلذ ُ َ‬
‫اس َوَٱ َ‬ ‫﴿ ىَ‬
‫[التحريم‪]٦ :‬‬
‫ای مؤمنان! خود و خانوادهی خود را از آتشی که هیزمش مردم و سنگها هستند‪ ،‬حفظ‬
‫کنید‪.‬‬
‫رُ َر ى ر َ‬ ‫احلسن ُ‬
‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫مر‬
‫ر ِ‬ ‫ت‬ ‫ِن‬
‫م‬ ‫رة‬ ‫م‬ ‫ت‬ ‫ما‬ ‫ه‬‫عن‬ ‫اهلل‬ ‫رِض‬ ‫ٍّ‬
‫يلع‬ ‫بن‬ ‫خذ‬ ‫أ‬ ‫‪ -929‬وعن أيب هریرة‪ ‬قال‪:‬‬
‫ُُ‬ ‫ر َ َ َّ‬ ‫َ َ‬ ‫ُ ر ُ‬ ‫َ َ ُ ُ‬ ‫َ‬ ‫َّ َ َ‬
‫الصدق ِة فجعلها يف فِی ِه فقال َرسول اهللِ‪« :‬کخ کخ‪ ،‬إ ِ رر ِم بِها‪ ،‬أما علِمت أنا ال نأكل‬
‫َّ َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫الصدقة؟» [متفق علیه]‬
‫َّ ُ‬ ‫َ ُّ‬
‫ويف روای ٍة‪« :‬إنا ال َتِل نلَا الصدقة»‪.‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬حسن بن علی‪ $‬خرمایی از خرماهای صدقه‬
‫(زکات) برداشت و آن را در در دهانش گذاشت‪ .‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬کِخ‪،‬کِخ؛ آن را‬
‫بیرون بینداز‪ .‬مگر نمیدانی که ما‪ ،‬صدقه نمیخوریم؟»‬
‫و در روایتی دیگر آمده است‪« :‬صدقه‪ ،‬برای ما حالل نیست»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،/‬بابی دربارهی اهمیت تغذیهی معنوی اهل و عیال‪ ،‬فرزندان و سایر‬
‫زیردستان گشوده است؛ مناسبت یا ارتباطش با مطالب گذشته‪ ،‬اینست که مؤلف‪/‬‬
‫در فصلهای گذشته‪ ،‬پیرامون نفقه یا تغذیهی جسمی خانواده و سایر زیردستان‪ ،‬آیات‬
‫و احادیثی ذکر کرده است؛ لذا همانطور که پدر یا سرپرست خانواده وظیفه دارد‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪0580 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0128 :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪91‬‬

‫خرجی یا هزینههای متعارف خانواده را تأمین کند‪ ،‬بر او واجب است که غذای‬
‫روحی خانواده و زیردستان را تأمین نماید‪ .‬در این میان‪ ،‬نماز‪ ،‬در اولویت قرار دارد و‬
‫بر مرد‪ ،‬واجب است که خانوادهاش را به ادای نماز‪ ،‬دستور دهد؛ همانگونه که اهلل‪‬‬
‫به پیامبرش‪ ،‬محمد‪ ‬فرموده است‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫﴿وأَ ُمرَ َأهَلكَ ََبٱ ذ‬
‫ن َنرَ ُزقكَ َوَٱلَعَقِب َةَ‬
‫ّن َُ‬ ‫لصلوََة ِ َوَٱصَط ِ َ‬
‫ب َعليَهاَ َلَ َنسَلكَ َرِزَقَاَ َ َ‬ ‫ِ‬
‫[طه‪]١٤٨ :‬‬ ‫ِلتقَوىََ‪﴾١٣٢‬‬ ‫ل ذ‬
‫و خانوادهات را به نماز فرمان بده و بر انجامش شکیبا باش‪ .‬از تو روزی نمیخواهیم؛ بلکه ما‬
‫به تو روزی میدهیم‪ .‬و تقوا‪ ،‬سرانجام نیکی دارد‪.‬‬
‫اهل‪ ،‬به معنای خانواده است و به همهی کسانی گفته میشود که در یک خانه‪ ،‬یا‬
‫از یک خاندان هستند؛ مانندِ همسر‪ ،‬دختر‪ ،‬پسر‪ ،‬عمه‪ ،‬خاله‪ ،‬و مادر و امثال آنان‪.‬‬
‫اهلل‪ ‬به پیامبرش دستور داده است که خانوادهاش را به نماز فرمان دهد و شکیبایی‬
‫ب» در اصل «اصتبر» میباشد و حرف «تاء» در «اصتبر»‪ ،‬بنا بر قاعدهای در‬
‫ورزد‪« .‬ٱصَط ِ َ‬
‫دستور زبان عربی به حرفِ «طاء» تبدیل شده است که غلیظتر میباشد؛ و گاه غلظت‬
‫کالمی‪ ،‬بیانگر غلظت مفهومیست؛ یعنی مفاهیم عباراتی که چنین ساختاری دارند‪ ،‬از‬
‫تأکید بیشتری برخوردار است‪.‬‬
‫اهلل متعال‪ ،‬دربارهی اسماعیل نبی‪ ‬که یکی از اجداد پیامبر اسالم‪ ‬است‪ ،‬ذکر‬
‫فرموده که وی‪ ،‬خانوادهاش را به نماز و زکات‪ ،‬فرمان میداد و نزد پروردگارش‪،‬‬
‫(‪)۶‬‬
‫لذا انسان‪ ،‬دربارهی خانوادهاش مسؤولیت دارد و باید به‬ ‫خرسند و پسندیده بود‪.‬‬
‫تربیت آنها حتی به تربیت خردساالنی که قدرت تشخیص دارند‪ ،‬اهمیت دهد و‬
‫بهاندازهی کشش عقلشان‪ ،‬آنها را امر و نهی و تربیت کند‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ ،/‬داستان حسن بن علی‪ $‬را نقل کرده که خرمایی از خرماهای‬
‫صدقه (زکات) برداشت و در دهانش گذاشت‪ .‬پیامبر‪ ‬به او فرمود‪« :‬کخ‪ ،‬کخ»‪ .‬یعنی‬
‫این را دور بینداز که برای تو‪ ،‬خوب نیست و به او دستور داد که آن را از دهانش‬
‫بیرون بیاورد و فرمود‪« :‬صدقه‪ ،‬برای ما حالل نیست»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬اشارهای به آیهی ‪ 44‬سورهی مریم‪[ .‬مترجم]‪.‬‬


‫‪96‬‬ ‫باب‪ :‬اهمیت تغذیهی معنوی افراد خانواده‪ ،‬فرزندان و زیردستانی که‪...‬‬

‫صدقه برای خاندان پیامبر‪ ‬جایز نمیباشد؛ زیرا خاندان نبوی‪ ،‬برترین خاندان‬
‫بهشمار میروند و صدقه و زکات‪ ،‬چرکِ مالِ مردم است و برای برترین خانواده‪،‬‬
‫مناسب نیست که از چرکِ مالِ مردم بخورند‪ .‬همانطور که پیامبر‪ ‬به عمویش عباس‬
‫َّ‬ ‫ُ َ َّ َّ َ َ َ ْ َ ُ‬ ‫ََْ‬ ‫َّ َّ َ َ َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫اس»‪.‬‬
‫آلل حممد إِنما ِِه أوساخ انل ِ‬
‫بن عبدالمطلب‪ ‬فرمود‪« :‬إِن الصدقة ال تنب ِِغ ِ‬
‫یعنی‪« :‬زکات‪ ،‬برای خاندان محمد جایز نیست؛ زیرا صدقه (زکات)‪ ،‬چرکِ مال مردم‬
‫است»‪.‬‬
‫از حدیث ابوهریره‪ ‬چنین برداشت میکنیم که بر هرکسی‪ ،‬واجب است به‬
‫تربیت فرزندانش اهمیت دهد و آنها را از کارهای حرام منع کند؛ همانگونه که‬
‫وظیفه دارد آنان را بهگونهای تربیت نماید که واجبات شرعی خود را انجام دهند‪.‬‬
‫***‬
‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫ُ َ‬ ‫ر‬
‫رسول اهللِ‪‬‬
‫ِ‬ ‫ربیب‬
‫ِ‬ ‫سد‪،‬‬ ‫األ‬ ‫د‬
‫ِ‬ ‫عب‬ ‫ن‬
‫ِ‬ ‫ب‬ ‫اهلل‬ ‫د‬
‫ِ‬ ‫عب‬ ‫مة‬ ‫‪ -921‬وعن أيب حف ٍص عمر بن أيب سل‬
‫ُ‬ ‫َّ ر َ‬ ‫َ ُ‬ ‫َ َ ر َ‬ ‫َّ‬ ‫ر‬ ‫ُر ُ ُ ى‬
‫قال‪ :‬کنت غالما يف حج ِر رسول اّلل‪ ‬واكنت ی ِدي ت ِطيش يف الصحفةِ‪ ،‬فقال يل رسول‬
‫ر‬ ‫َ َ َ َ ر ر َ ر‬ ‫َ ُ ر َّ‬ ‫ُر‬ ‫ُ ُ ي َ‬ ‫َّ‬
‫سم اهلل تعاىل‪َ ،‬وُك بِی ِمینِك‪ ،‬وُك مما یلیك»‪ .‬فما زالت ت ِلك طِعميت بعد‪.‬‬ ‫اّلل‪« :‬یا غالم!‬
‫(‪)1‬‬
‫متفق عليه]‬
‫[ ٌ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوحفص‪ ،‬عمر بن ابوسلمه(‪ ،)۳‬پیشزادهی رسولاهلل‪ ‬میگوید‪ :‬پسربچهای‬
‫در دامان پیامبر‪ ‬بودم و دستم در ظرف غذا دور میزد (و از هر سوی ظرف‪ ،‬لقمه‬
‫برمیداشتم)‪ .‬رسولاهلل‪ ‬به من فرمود‪« :‬ای پسر! بسماهلل بگو و با دست راست‪ ،‬و از‬
‫جلوی خود بخور»‪ .‬از آن پس‪ ،‬روش عذا خوردن من‪ ،‬همینگونه بوده است‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،/‬روایتی از عمر بن ابوسلمه‪ ‬نقل کرده است‪ .‬عمر بن ابوسلمه‪‬‬
‫ناپسری یا پیشزادهی پیامبر‪ ‬بود؛ زیرا پسرِ همسر ایشان‪ ،‬امسلمه& بوده است‪.‬‬
‫وی‪ ،‬با پیامبر‪ ‬غذا میخورد و دستش در ظرف غذا دور میزد؛ یعنی از هر طرف‬

‫(‪ )۶‬مسلم‪ ،‬ش‪ 0176 :‬بهنقل از عبدالمطلب بن ربیعه بن حارث‪.‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪4272 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6166 :‬‬
‫(‪ )۳‬ابوسلمه‪ ،‬همان عبداهلل بن عبداالسد است‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪92‬‬

‫ظرف‪ ،‬لقمه برمیداشت‪ .‬پیامبر‪ ‬به او فرمود‪« :‬پسر جان! بسماهلل بگو و با دست‬
‫راست‪ ،‬و از جلوی خود بخور»‪.‬‬
‫یعنی پیامبر‪ ‬سه مورد از آداب غذا خوردن را به او یاد داد‪:‬‬
‫اول‪ :‬گفتنِ «بسم الل» در ابتدای غذا‪.‬‬
‫گفتن بسم اهلل‪ ،‬در ابتدای غذا واجب است و جایز نیست که کسی‪ ،‬آن را ترک‬
‫کند؛ زیرا اگر کسی‪ ،‬بدون گفتن بسماهلل‪ ،‬دست به غذا ببرد و شروع به خوردن کند‪،‬‬
‫سرسختترین دشمن انسان‪ ،‬یعنی شیطان با او شریک میشود؛ البته ایرادی ندارد که‬
‫سم َّ َ‬
‫اَّلل»؛‬ ‫بسمالل الرَحن الرحيم»؛ زیرا رسولاهلل‪ ‬فرمود‪ِّ « :‬‬
‫بسمالل» را کامل بگوید‪‌ « :‬‬
‫« ‌‬
‫بسمالل» درست است و هم میتوان با افزدون‬
‫یعنی‪« :‬نام اهلل را ببر»‪ .‬لذا هم گفتنِ « ‌‬
‫بسمالل الرَحن الرحيم»‪ .‬همانطور که اهلل‪‬‬
‫«الرَحن الرحيم» کاملترش کرد و گفت‪‌ « :‬‬
‫کتابش را با همین عبارت‪ ،‬آغاز کرده است و نیز مانند سلیمان‪ ‬که نامهاش را با‬
‫همین عبارت‪ ،‬شروع کرد‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬
‫َ[النمل ‪]٤١ :‬‬ ‫﴿إِن َُهۥَمِنَ ُسليََٰنََِإَون َُهۥ ِمۡسِبَٱ َ‬
‫ّللَِٱ ذلرِنَٰمۡحَٱ ذلرحِي َِم﴾‬
‫این نامه از سوى سلیمان و به نام اهللِ رحمان (گستردهمهر) و رحیم (مهرورز) است‪.‬‬
‫بسمالل» یکی از شرایط ذبح حیوانات است و گوشت‬
‫ناگفته نماند که گفتنِ « ‌‬
‫حیوانی که هنگام ذبحش‪ ،‬نام اهلل بر آن نرفته‪ ،‬حرام‪ ،‬و مانندِ مردار میباشد و گویا‬
‫بدون ذبح‪ ،‬مرده است‪.‬‬
‫بسمالل» بگوید و گفتن «الرَحن الرحيم» در ادامهی‬
‫علما‪ ،‬گفتهاند‪ :‬فقط باید « ‌‬
‫بسمالل» زیبنده نیست؛ زیرا در این حالت‪ ،‬قول و عمل‪ ،‬یعنی موضوع مهر و رحمت‬
‫« ‌‬
‫با ذبح و کشیدن چاقو بر حلقوم حیوان‪ ،‬همخوانی و تناسبی ندارد‪ .‬برخی از علما نیز‬
‫گفتن «بسم الل الرَحن الرحيم» را بهطور کامل در هنگام ذبح حیوانات‪ ،‬بیاشکال‬
‫دانستهاند‪.‬‬
‫دوم‪« :‬با دست راست خود بخور»‪ .‬این‪ ،‬امر وجوبیست؛ لذا بر انسان‪ ،‬واجب‬
‫است که با دستِ راست خود غذا بخورد و با دست راست خود‪ ،‬بیاشامد‪ .‬زیرا‬
‫پیامبر‪ ‬از خوردن و آشامیدن با دست چپ‪ ،‬منع کرده و فرموده است‪« :‬شیطان‪ ،‬با‬
‫‪93‬‬ ‫باب‪ :‬اهمیت تغذیهی معنوی افراد خانواده‪ ،‬فرزندان و زیردستانی که‪...‬‬

‫دست چپش میخورد و میآشامد»‪ .‬این‪ ،‬در حالیست که ما‪ ،‬از پیروی شیطان‪ ،‬منع‬
‫شدهایم‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬
‫نَ‬ ‫ن َومن َييِتبِعَ َخ ُطوَ َِ‬
‫ت َٱلشيَطَ َِ‬ ‫يأ ُّيها َٱَّلِينَ َءام ُنواَ َلَ َتيِتب ِ ُعواَ َخ ُطوَ َِ‬
‫ت َٱلشيَطَ َِ‬ ‫﴿ ىَ‬
‫ذ‬
‫[النور ‪َ ََ ]٨١ :‬‬ ‫فإِن َُهۥَيأَ ُم َُرََب ِٱلَفحَشاَ َءَِوَٱلَ ُمنكرَِ﴾‬
‫ای مؤمنان! از گامهای شیطان پیروی نکنید‪ .‬و هر کس از گامهای شیطان پیروی کند‪ ،‬بداند‬
‫که شیطان به کارهای بسیار زشت و ناپسند فرمان میدهد‪.‬‬
‫لذا قول راجح‪ ،‬اینست که خوردن و آشامیدن با دست راست‪ ،‬واجب و با دست‬
‫چپ‪ ،‬حرام است‪ .‬زیرا روش شیطان و کافران میباشد‪ .‬چون کافران با دست چپ‬
‫خود میخورند و میآشامند و اصالً به این مسأله اهمیت نمیدهند‪ .‬برخی از مردم‪،‬‬
‫لیوان را با دست چپِ خود میگیرند و میگویند‪ :‬بدین خاطر با دستِ چپم آب‬
‫مینوشم که دست راستِ من چرب است و نمیخواهم‪ ،‬لیوان هم چرب شود‪.‬‬
‫میگوییم‪ :‬بگذار چرب گردد؛ آلوده به نجاست که نمیشود؛ شسته خواهد شد‪ .‬یا‬
‫انگشتان سبابه و شست خود را به صورت حلقه درآورید و بدینسان لیوان را بگیرید‬
‫تا کمتر چرب شود‪ .‬در هر حال هیچ عذر و بهانهای برای خوردن و آشامیدن با دست‬
‫چپ‪ ،‬پذیرفته نیست؛ زیرا خوردن و آشامیدن با دست چپ‪ ،‬حرام است و اعمال‬
‫حرام‪ ،‬تنها در شرایط اضطراری و گریزناپذیر‪ ،‬جایز است؛ یعنی اگر کسی‪ ،‬دست‬
‫راستش شکسته باشد یا دست راستش‪ ،‬فلج باشد و نتواند آن را به سوی دهانش باال‬
‫ببرد‪ ،‬این‪ ،‬ضرورت یا حالتِ اضطراری محسوب میشود و برای چنین فردی خوردن‬
‫و آشامیدن با دست چپ‪ ،‬جایز است‪.‬‬
‫سوم‪« :‬و از جلوی خود بخور»‪ .‬یعنی وقتی با کسی همکاسه هستی‪ ،‬از جلوی او‬
‫نخور؛ زیرا بیادبیست‪ .‬ولی اگر سرِ سفره نشستهاید و غذاهای گوناگونی روی سفره‬
‫است‪ ،‬ایرادی ندارد که از غذایی که میل شماست‪ ،‬ولی جلوی شما نیست‪ ،‬بردارید‪.‬‬
‫مثالً گوشتها یا ظرف ساالد‪ ،‬آنسوی سفره است؛ ایرادی ندارد که دست خود را‬
‫برای برداشتن گوشت یا ساالد‪ ،‬دراز کنید؛ اگرچه جلوی دیگران باشد‪ .‬زیرا انس بن‬
‫مالک‪ ‬میگوید‪ :‬با پیامبر‪ ‬غذا میخوردم و پیامبر‪ ‬برای برداشتن تکههای کدو‪،‬‬
‫دستش را این سو و آن سوی ظرف میبرد‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪94‬‬

‫یکی از نکاتی که از حدیث عمر بن ابوسلمه‪ ‬برداشت میکنیم‪ ،‬اینست که‬


‫انسان باید به فرزندان خود آداب غذا خوردن را آموزش دهد؛ از جمله گفتن‬
‫«بسماهلل» در ابتدای غذا‪ .‬همانطور که پیامبر‪ ‬به پیشزادهی خود‪ ،‬یعنی پسرِ‬
‫همسرش‪ ،‬عمر بن ابوسلمه‪ ‬آموزش داد‪.‬‬
‫این حدیث‪ ،‬همچنین نشانگر اخالق نیک پیامبر‪ ‬است؛ زیرا بهنیکی و بدون‬
‫هیچ سرزنشی‪ ،‬به پیشزادهی خود یاد داد که دستش را در ظرف غذا به این سو و آن‬
‫سو نبَرَد و از جلوی خود‪ ،‬غذا بخورد و بسماهلل بگوید‪.‬‬
‫گفتنیست‪ :‬مسایلی که در دوران کودکی آموخته میشود‪ ،‬هرگز از یاد نمیرود؛‬
‫ولی انسان بسیاری از مسایلی را که در بزرگسالی میآموزد‪ ،‬فراموش میکند و حتی‬
‫همینکه اندکی بزرگ میشود‪ ،‬رغبتی به فراگیری پارهای از مسایل ندارد یا بهسادگی‬
‫تن به یادگیری نمیدهد؛ در صورتی که هرچه سنّ انسان کمتر است‪ ،‬عالقهی‬
‫بیشتری به یادگیری و تجربهی چیزهای جدید دارد‪ .‬لذا کسی که بهخاطر فرزندانش‪،‬‬
‫از خدا بترسد و آنان را بر اساس تقوا تربیت نماید‪ ،‬فرزندانش نیز دربارهی او از اهلل‬
‫خواهند ترسید؛ ولی کسی که به تربیت فرزندانش اهمیت ندهد و حقشان در امر‬
‫تعلیم و تربیت را نادیده بگیرد‪ ،‬توقع نداشته باشد که وقتی به آنان‪ ،‬محتاج شود‪ ،‬به او‬
‫رسیدگی کنند؛ بلکه حقش را پایمال خواهند کرد‪.‬‬
‫***‬
‫ُ ُّ ُ‬ ‫َ َّ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫‪ -922‬وعن ابن عمر رِض اهلل عنهما قال‪ :‬سمعت رسول اّلل‪ ‬یقول‪ُ« :‬كك رم راع‪،‬‬
‫َر‬ ‫َّ ُ ُ‬ ‫َّ‬ ‫ٌ َ ر‬ ‫َ ُ‬ ‫َّ‬ ‫ر‬ ‫ٌ‬ ‫ُ ُّ ُ‬
‫اع يف أهلِ ِه‬ ‫والرجل َر ٍ‬ ‫وُكك رم مسئول عن رعِیتِه‪ ،‬واإلمام َراع‪ ،‬ومسئول عن َرعِیتِه‪،‬‬
‫َ ُ‬ ‫َّ َ‬ ‫ر‬ ‫ر َ ر َ‬ ‫ٌ‬ ‫رَ ُ‬ ‫ٌ َ ر َ َّ‬
‫اع يف‬ ‫جها ومسئولة عن رعِیتِها‪ ،‬واخلادِم َر ٍ‬ ‫ت زو ِ‬
‫عیتِه‪ ،‬واملرأة راعِیة يف بی ِ‬‫ومسئول عن ر ِ‬
‫ٌ ر‬ ‫ر‬ ‫ُ ُّ ُ‬ ‫ٌ َ ر َ َّ‬ ‫ي‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫مال سی ِده ِ ومسئول عن رعِیتِه‪ ،‬فُككم ٍ‬
‫راع ومسئول عن رعِیتِ ِه»‪ٌ [ .‬‬ ‫ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابنعمر‪ $‬میگوید‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که میفرمود‪« :‬همهی شما‪،‬‬
‫مسؤولید و هر یک از شما دربارهی زیردستانش بازخواست میشود؛ رهبر یا حاکم‪،‬‬
‫مسؤول رعیت است و مرد‪ ،‬مسؤول خانوادهاش میباشد و دربارهی خانوادهاش‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪282 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ .0268 :‬ر‪.‬ک‪ :‬حدیث شمارهی ‪ 622‬همین کتاب‪.‬‬
‫‪91‬‬ ‫باب‪ :‬اهمیت تغذیهی معنوی افراد خانواده‪ ،‬فرزندان و زیردستانی که‪...‬‬

‫بازخواست میشود؛ و زن‪ ،‬دربارهی خانهی شوهرش و فرزندان خود مسؤول است و‬
‫خدمتکار‪ ،‬دربارهی اموالِ آقای خود و مسؤولیتی که به او سپرده شده است‪،‬‬
‫مسؤولیت دارد‪ .‬پس‪ ،‬همهی شما مسؤولید و دربارهی مسؤولیت و زیردستان خود‪،‬‬
‫بازخواست خواهید شد»‪.‬‬
‫ُ‬ ‫َ َ ُ ُ‬ ‫َ ي‬ ‫َ‬ ‫ُ ر‬
‫‪ -926‬وعن عمرو بن شعیب‪ ،‬عن أبیه‪ ،‬عن جده ِ‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬م ُروا‬
‫َّ ُ ر َ ُ‬ ‫ر ُ ر َرَ َ ُ ر َرَ ُ َ ر‬ ‫ُ َ‬
‫وه رم أ رب َن ُ‬ ‫ُ ر َّ‬ ‫َأ ر‬
‫وفرقوا بينه رم‬ ‫اء عْش‪،‬‬ ‫واْضبوهم علیها وهم أبن‬
‫ِ‬ ‫نی‪،‬‬‫ِ‬ ‫ن‬ ‫س‬
‫ِ‬ ‫سبع‬ ‫اء‬ ‫ِ‬ ‫ة‬ ‫ال‬ ‫الص‬‫ِ‬ ‫ب‬ ‫م‬ ‫الدك‬ ‫و‬
‫َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫اجع»‪[ .‬حدیثی حسن است که ابوداود با اِسناد حسن روایت کرده است‪].‬‬ ‫يف املض ِ‬
‫ترجمه‪ :‬از عمرو بن شعیب‪ ،‬از پدرش‪ ،‬از جدش‪ $‬روایت است که رسولاهلل‪‬‬
‫فرمود‪« :‬فرزندانتان را در هفت سالگی به نماز امر کنید و چون ده ساله شدند‪ ،‬بهخاطر‬
‫کوتاهی در نماز‪ ،‬تنبیشهان نمایید و رخت‪‎‬خوابشان را از هم جدا کنید»‪.‬‬
‫َّ‬ ‫َ يُ‬ ‫َ َ ُ ُ‬ ‫َ‬ ‫َر‬ ‫ُ َّ َ َ ر َ َ‬
‫الص َّ‬
‫ب‬ ‫ِ‬ ‫ين‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬علموا‬ ‫اجله ِ ي‬ ‫بد‬
‫بن مع ٍ‬‫‪ -922‬وعن أيب ثریة سربة ِ‬
‫عْش سن َ‬ ‫َ ر ُ ُ َرَ ر َ ر‬ ‫َّ َ َ ر‬
‫نی»‪[ .‬حدیثی حسن است که ابوداود و‬ ‫ِ ِِ‬ ‫اْضبوه علیها ابن‬‫الصالة ل ِسب ِع ِسنِنی‪ ،‬و ِ‬
‫(‪)1‬‬
‫ترمذی روایت کردهاند و ترمذی‪ ،‬آن را حسن دانسته است‪].‬‬
‫الصالَة إ َذا بَلَ َغ َس رب َع سن َ‬
‫نی»‪.‬‬
‫َّ َّ َّ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫َر ُ‬
‫ِِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ولفظ أيب داود‪« :‬مروا الص ِب ب ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوثریه‪ ،‬سبره بن معبد جهنی‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬به فرزند‬
‫خود در هفت سالگی‪ ،‬نماز را آموزش دهید و آنگاه که ده ساله شد‪ ،‬او را بهخاطر‬
‫(کوتاهی در) نماز بزنید»‪.‬‬
‫در روایت ابوداود آمده است‪« :‬بچه را زمانی که به هفت سالگی رسید ‪ ،‬به نماز‬
‫امر کنید»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪4222 :‬؛ و صحیح ابیداود‪ ،‬آلبانی‪ ،/‬ش‪418 :‬؛ آلبانی‪ ،/‬این حدیث را در‬
‫مشکاة المصابیح‪ ،‬ش‪ ،476 :‬حسن دانسته است‪.‬‬
‫(‪ )1‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪ 5162 :‬و همانندِ آن بهشمارهی‪4227 :‬؛ صحیح ابیداود‪ ،‬از آلبانی‪ ،/‬ش‪:‬‬
‫‪412‬؛ آلبانی‪ /‬در مشکاة المصابیح‪ ،‬ش‪ ،472 :‬این حدیث را حسن دانسته است‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪91‬‬

‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،/‬روایتی از عمرو بن شعیب‪ ،‬از پدرش از جدش نقل کرده که‬
‫رسولاهلل‪ ‬فرموده است‪« :‬فرزندانتان را در هفت سالگی به نماز امر کنید و چون ده‬
‫ساله شدند‪ ،‬بهخاطر کوتاهی در نماز‪ ،‬تنبیشهان کنید و رخت‪‎‬خوابشان را از هم جدا‬
‫نمایید»‪ .‬این‪ ،‬حدیثی «حَسَن» است که روایت سبره بن معبد جهنی‪ ‬نیز تأییدش‬
‫میکند‪ .‬آنچه در این حدیث آمده است‪ ،‬یکی از حقوق فرزندان بر پدرانشان بهشمار‬
‫میرود؛ یعنی این‪ ،‬حق فرزند است که وقتی هفت ساله شد‪ ،‬پدرش او را به نماز‬
‫دستور دهد و اگر پس از ده سالگی نسبت به نماز کوتاهی میکرد‪ ،‬پدرش او را تنبیه‬
‫کند؛ البته بهشرطی که عاقل باشد؛ یعنی دیوانه نباشد‪ .‬لذا کتک زدن به بچههای ده‬
‫ساله و دیوانهای که نماز نمیخوانند‪ ،‬درست نیست؛ زیرا هیچ دیوانهای‪ ،‬مکلف‬
‫نمیباشد؛ البته باید دقت کرد که خرابکاری نکنند؛ چه در خانه و چه بیرون از خانه‪.‬‬
‫منظور از زدن‪ ،‬تنبیه کردن است؛ یعنی زدن‪ ،‬باید بهگونهای باشد که آسیبی به بچه‬
‫نرسد و تأثیر مثبتی بر او بگذارد؛ لذا برای هیچ پدری جایز نیست که فرزندش را‬
‫بهسختی کتک بزند یا با زدنش‪ ،‬آسیبی به او برساند؛ کتکهای پیاپی و بدون ضرورت‬
‫نیز درست نیست‪ .‬ولی اگر پدر میتواند فرزند ده سالهاش را که نماز نمیخواند‪،‬‬
‫بزند؛ بهشرطی که آسیبی به او نرساند‪ .‬زیرا هدف از زدن‪ ،‬تنبیه یا ادب کردن فرزند‬
‫است‪ ،‬نه کودکآزاری یا آسیب رساندن به او‪.‬‬
‫این حدیث‪ ،‬ردی بر برخی از مربیان و دانشآموختگان علوم تربیتیست که در‬
‫هر حال‪ ،‬تنبیه بچهها را نادرست میپندارند؛ لذا این حدیث نشانگر نادرستی پندار‬
‫کسانیست که تنبیه درست و اصولی را به عنوان یکی از روشهای تربیتی قبول‬
‫ندارند؛ زیرا گاه تنبیه بچه‪ ،‬اثری دارد که هیچ حرف و سخنی‪ ،‬آنهمه اثر ندارد‪ .‬گاه‬
‫مشاهده میشود که برخی از دانشآموزان خردسال‪ ،‬در صورتی که تنبیه نشوند‪،‬‬
‫تکالیف درسی خود را بهخوبی انجام نمیدهند و نسبت به نظام آموزشی و درس و‬
‫مدرسه‪ ،‬بیتفاوت و بیعالقه باقی میمانند و این امر‪ ،‬ناهنجاریهای درسی و رفتاری‬
‫دیگری در پی خواهد داشت‪ .‬لذا تنبیه اصولی و درستِ کودکان و دانشآموزان‪ ،‬یکی‬
‫از مسایل مهم آموزشیست که البته باید آسیبشناسی شود‪ .‬ولی همانطور که گفتم‪،‬‬
‫‪97‬‬ ‫باب‪ :‬اهمیت تغذیهی معنوی افراد خانواده‪ ،‬فرزندان و زیردستانی که‪...‬‬

‫تنبیه‪ ،‬بهخاطرِ ادب کردن بچه است‪ ،‬نه بهخاطر اذیت و آزار او؛ لذا تأکید میشود که‬
‫تنبیه‪ ،‬متناسب با وضعیت بچه و بهگونهای باشد که آسیبی به او نرسد‪ .‬یعنی نه مانندِ‬
‫برخی از معلمان و مربیان گذشته‪ ،‬کودکان و دانشآموزان را بهسختی کتک بزنیم و نه‬
‫همانند برخی از مربیان و مدعیان امروزیِ علوم تربیتی‪ ،‬مسألهی تنبیه را از اساس‬
‫حذف کنیم؛ زیرا بچهها معموالً یکدنده و لجبازند و تا تنبیه نشوند‪ ،‬حرف گوش‬
‫نمیکنند‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬حقوق همسایگان و سفارش به مراعات حقوق آنان‬

‫اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬


‫ُ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ذ‬
‫ن َإِحَسَنَا َوبِذِي َٱلَقرَبَ َوَٱلَتَمََ‬ ‫شكواَ َب ِ َهِۦ َشيَاَ َو َب ِٱلَوَ ِدليَ َِ‬ ‫﴿وَٱعَ ُب ُدواَ َٱ َ‬
‫ّلل َولَ َت َِ‬
‫ب َوَٱ ذ‬ ‫ُ‬
‫يلَ‬ ‫ن َٱ ذ‬
‫لسب ِ َِ‬ ‫ب َوَٱبَ َِ‬
‫ِب ََب ِٱلَۢن َِ‬
‫لصاح َِ‬ ‫ل ُن َِ‬‫ارَِٱ َُ‬‫ارَِذِي َٱلَقرَبَ َوَٱلَ َ‬ ‫ِي َوَٱلَ َ‬
‫وَٱلَمسَك َِ‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ُ ذ ذ‬
‫وراَ‪[ ﴾٣٦‬النساء ‪]٤٦ :‬‬ ‫خ ً‬ ‫متالََف‬
‫ِبَمنََكنََ َ‬ ‫ّللَلَََي ُّ َ‬
‫نَٱ َ‬ ‫وماَملكتََأيََٰنكمََإ ِ َ‬
‫و اهلل را پرستش کنید و چیزی را با او شریک نگردانید و به پدر و مادر نیکی نمایید و نیز به‬
‫خویشاوندان‪ ،‬و یتیمان‪ ،‬و بینوایان‪ ،‬و همسایهای که خویشاوند است و به همسایهی بیگانه‪ ،‬و‬
‫یار همنشین و مسافرِ در راهمانده و آنکه مالکش شدهاید‪.‬‬
‫َ َ َ ر ُ‬ ‫َ َ َ ُ ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫‪ -922‬وعن ابن َ‬
‫ربیل‬
‫ج ِ‬‫واعئشة رِض اهلل عنهما قاال‪ :‬قال رسول اهللِ‪« :‬ما زال ِ‬ ‫عمر‬ ‫ِ‬
‫َ‬
‫َّ َ َ ُ َّ ُ ُ َ ي ُ ُ‬ ‫ُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫اجلار حَّت ظننت أنه سیورثه»‪ٌ [ .‬‬ ‫ِ‬ ‫یين ب ِ‬
‫وص ِ‬
‫ی ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابنعمر و عایشه‪ ‬میگویند‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬جبرئیل‪ ،‬آنقدر‬
‫دربارهی همسایه سفارش کرد که گمان کردم همسایه را وارثِ همسایه قرار خواهد‬
‫داد»‪.‬‬

‫اءها‪،‬‬ ‫ت َم َر َق ىة‪َ ،‬فأَ رك ِ ر‬


‫َث َم َ‬ ‫َ َ ر َ‬ ‫َ ََ‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫ذر‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬یا أبا ذر إِذا طبخ‬ ‫‪ -923‬وعن أيب ٍّ‬
‫َ َ َ‬ ‫َََ َر‬
‫(‪)1‬‬
‫ریانك»‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫ج‬
‫وتعاهد ِ‬
‫اءهُ ُثمَّ‬
‫َث َم َ‬ ‫ت َم َرقا ى َفأَ رك ِ ر‬‫ر َ‬ ‫َر َ‬
‫ويف روایة َل عن أيب ذر قال‪ :‬إن خلیِل‪ ‬أوص ِاِّن‪« :‬إِذا طبخ‬
‫وف»‪.‬‬ ‫ََ رُ ر رَ ر ُ‬ ‫ر‬ ‫رُ ر َ رَ َر‬
‫جریان ِك‪ ،‬فأ ِصبهم مِنها بِمعر ٍ‬‫ِ‬ ‫ِن‬‫م‬ ‫ت‬‫ٍ‬ ‫ی‬ ‫انظر أهل ب‬
‫ترجمه‪ :‬ابوذر‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬هرگاه آبگوشتی پختی‪ ،‬آبِ آن‬
‫را بیشتر کن و همسایهات را بهیاد داشته باش»‪.‬‬
‫در روایتی دیگر از مسلم آمده است‪ :‬ابوذر‪ ‬میگوید‪ :‬دوستم‪ ،‬پیامبر‪ ‬مرا‬
‫وصیت فرمود که هرگاه آبگوشت پختی‪ ،‬آبَش را زیاد کن و سپس به خانوادهی‬
‫پیرامون و به همسایگانت بنگر و از این غذا به آنها نیز بده»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪ ،)2104 ،2105( :‬و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪)6264 ،6265( :‬؛ گفتنیست‪ :‬حدیث‬
‫عایشه و ابنعمر‪ ‬در صحیحین‪ ،‬جداگانه آمده است‪.‬‬
‫(‪ )1‬صحیح مسلم‪)052-056/6264( ،‬‬
‫‪99‬‬ ‫باب‪ :‬حقوق همسایگان و سفارش به مراعات حقوق آنان‬
‫ر َ‬ ‫ُر‬ ‫َّ‬ ‫ُر‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َ َّ‬
‫‪ -922‬وعن أيب هریرة‪ ‬أن انلب‪ ‬قال‪« :‬واّللِ ال یؤمِن‪ ،‬واّللِ ال یؤمِن» قِیل‪ :‬من یا‬
‫ر ُ ُ َ َ ُ‬ ‫َّ‬ ‫ُ َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫جارهُ ب َوائ ِقه»‪[ .‬متفق علیه]‬ ‫َرسول اهللِ؟ قال‪« :‬اَّلي ال یأمن‬
‫ر ُ ُُ َ ُ‬ ‫َّ َ ر‬ ‫َر ُ ُ‬
‫بوائ ِقه»‪.‬‬ ‫ويف روایة ملسلم‪« :‬ال یدخل اجلنة من ال یأمن جاره‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬به اهلل سوگند‪ ،‬ایمان ندارد؛ به اهلل‬
‫سوگند ایمان ندارد!» پرسیدند‪ :‬چه کسی ای رسولخدا! فرمود‪« :‬کسی که همسایهاش‬
‫از شرّ او درامان نیست»‪.‬‬
‫و در روایت مسلم آمده است‪« :‬کسی که همسایهاش از شرّ او در امان نباشد‪،‬‬
‫وارد بهشت نمیشود»‪.‬‬
‫َ َ‬ ‫ٌَ‬ ‫َ ر َّ‬ ‫َ َ َ ُ َ‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫جارة جلارت ِها َول رو‬ ‫ات ال َت ِق َرن‬
‫اء المسلِم ِ‬ ‫‪ -922‬وعنه قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬یا ن ِس‬
‫َ َ‬
‫(‪)1‬‬
‫ف ِ ررس َن شا ٍة»‪ٌ [ .‬‬
‫متفق عليه]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬ای زنان مسلمان! هیچ زنی‪،‬‬
‫هدیهی خود به زن همسایهاش را کوچک نشمارد‪ ،‬اگرچه (هدیهی بهظاهر کوچکی‬
‫مانند) استخوان کف پای گوسفند (پاچهی گوسفند) باشد»‪.‬‬
‫ُ‬ ‫َُ َ ر ر َ َ َ َى‬ ‫َ َّ َ ُ َ‬
‫ول اهللِ‪ ‬قال‪ :‬ال َي رم َن رع ٌ‬
‫داره ِ»‪ .‬ث َّم‬
‫ِ ِ‬‫ج‬ ‫يف‬ ‫ة‬‫ب‬ ‫ش‬ ‫خ‬ ‫ز‬ ‫ر‬
‫ِ‬ ‫یغ‬ ‫ن‬ ‫أ‬ ‫ه‬‫جار‬ ‫جار‬ ‫‪ -921‬وعنه أن رس‬
‫رَ َ رَ ُ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫ر‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َُ ُ َ‬
‫متفق‬‫ألرمنی بها بنی أكتاف ِكم‪ٌ [ .‬‬ ‫يقول أبوهریرة‪ :‬مايل أ َراكم عنها مع ِر ِضنی‪ ،‬واّللِ‬
‫(‪)۳‬‬
‫عليه]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬هیچ همسایهای‪ ،‬همسایهاش را‬
‫از کوبیدن میخ به دیوار مشترکشان منع نکند»‪ .‬سپس ابوهریره‪ ‬گفت‪« :‬چرا شما را‬
‫میبینم که به این حدیث‪ ،‬عمل نمیکنید؟ به اهلل سوگند که من‪ ،‬این میخ را به‬
‫شانههایتان میکوبم‪( .‬کنایه از عمل به این حدیث است‪).‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2102 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.52 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)2107 ،6422( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ .0121 :‬ر‪.‬ک‪ :‬همین کتاب‪ ،‬حدیث‬
‫شمارهی‪.062:‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪6522 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0218:‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪611‬‬
‫َ ر َ َ ُ ر ُ َّ َ ر‬
‫ايل رو ِم اآلخر َفال یُ رؤ ِذ َجاره‪َ،‬‬
‫َ‬ ‫َ َّ َ ُ َ‬
‫ِ‬ ‫‪ -929‬وعنه أن رسول اهللِ‪ ‬قال‪« :‬من َكن یؤمِن باّللِ و‬
‫ر َ ر َ ُ َ َ ر َ َ ُ ر ُ َّ ِ َ ر‬ ‫َر‬ ‫اّللِ ر َ‬
‫وايل ر‬ ‫َ َ ر َ ُ ر ُ َّ‬
‫خر‪،‬‬ ‫وم اآل ِ‬‫یكرم ضیفه‪ ،‬ومن َكن یؤمن بِاّللِ وايل ِ‬ ‫ِ‬ ‫ل‬ ‫ف‬ ‫اآلخر‪،‬‬ ‫ِ‬
‫م‬ ‫و‬ ‫ومن َكن یؤمِن ب ِ‬
‫َرَُ ر َ ر ى َر َ ر ُ ر‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫فلیقل خریا أو ل ِيسكت»‪ٌ [ .‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬هرکس به اهلل و آخرت ایمان‬
‫دارد‪ ،‬همسایهاش را اذیت نکند؛ هرکس‪ ،‬به اهلل و روز قیامت ایمان دارد‪ ،‬مهمانش را‬
‫گرامی بدارد؛ هرکس‪ ،‬به اهلل و آخرت ایمان دارد‪ ،‬یا سخن نیک بگوید یا ساکت باشد»‪.‬‬
‫َ ر َ َ ُ ُ َّ ر ر‬ ‫َ‬
‫خر‪،‬‬‫ب‪ ‬قال‪« :‬من َكن یؤمِن بِاّللِ وايلو ِم اآل ِ‬ ‫زاِع‪ ‬أن انلَّ ي‬ ‫‪ -921‬وعن أيب ُرش ریح اخلُ ي‬
‫ُ َّ‬ ‫ر َ‬ ‫َرُ ر ر َ ر ُ‬ ‫ر َ َ ُ ر ُ َّ‬ ‫ر‬ ‫َرُ‬
‫خ ِر فلیك ِرم ضیفه‪ ،‬ومن َكن یؤمن باّللِ‬ ‫ِ‬
‫وايلوم اآل ِ‬ ‫جاره‪ ،‬ومن َكن یؤمِن بِاّللِ‬
‫ِ‬ ‫حسن ِإىل‬
‫فل ی ِ‬
‫ر ُ ر‬ ‫َرَُ ر َ ر ى َ‬
‫اآلخر فلیقل خریا أ رو ل ِيسكت»‪[ .‬مسلم‪ ،‬این حدیث را با همین الفاظ روایت‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫وايلوم‬
‫(‪)1‬‬
‫کرده و بخاری‪ ،‬بخشی از آن را روایت نموده است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوشریح خزاعی‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬هرکس به اهلل و آخرت‪ ،‬ایمان‬
‫دارد‪ ،‬به همسایهاش نیکی کند؛ هرکس‪ ،‬به اهلل و روز قیامت ایمان دارد‪ ،‬مهمانش را گرامی‬
‫بدارد؛ هرکس‪ ،‬به اهلل و آخرت ایمان دارد‪ ،‬یا سخن نیک بگوید یا ساکت باشد»‪.‬‬
‫َ َر َ َي‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬
‫ارین‪ ،‬فإِىل أیهما‬ ‫‪ -922‬وعن اعئشة رِض اهلل عنها قالت‪ :‬قلت‪ :‬یا رسول اهلل إِن يل ج‬
‫ى‬ ‫ر‬ ‫َ َر‬ ‫ُر‬
‫(‪)۳‬‬
‫أه ِدى؟ قال‪« :‬إِىل أقربه ِما مِنك بابا»‪[ .‬روایت بخاری]‬
‫ترجمه‪ :‬عائشه& میگوید‪ :‬از پیامبر‪ ‬پرسیدم‪ :‬ای رسولخدا! دو همسایه دارم؛ به‬
‫کدام یک از آنها هدیه بدهم؟ فرمود‪« :‬به آنکه درب خانهاش به تو نزدیکتر است»‪.‬‬
‫ول اهللِ‪َ « :‬خ ر ُ‬ ‫َ َ َ ُ ُ‬
‫ری‬ ‫‪ -926‬وعن عب ِد اهلل بن عمر رِض اهلل عنهما قال‪ :‬قال رس‬
‫رَ‬ ‫َ‬
‫جلاره ِ»‪.‬‬ ‫ر‬
‫م‬
‫رُُ‬
‫ه‬‫خری‬ ‫تعاىل‬ ‫اهلل‬ ‫د‬‫ِن‬‫ع‬ ‫اجلریان‬ ‫ری‬
‫َ‬
‫وخ ر ُ‬ ‫ه‪،‬‬ ‫ب‬ ‫ح‬
‫ِ‬ ‫لصا‬ ‫م‬ ‫األصحاب ع رِن َد اهلل تعاىل َخ ر ُ‬
‫ری ُه ر‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫(‪)8‬‬
‫[ترمذی‪ ،‬این حدیث را روایت کرده و آن را حدیثی حسن دانسته است‪].‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2102 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.57:‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2108 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.52 :‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.2161:‬‬
‫(‪ )8‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪2671 :‬؛ السلسلة الصحيحة‪ ،‬ش‪012 :‬؛ و صحیح األدب المفرد‪ ،‬آلبانی‪ ،/‬ش‪.25 :‬‬
‫‪616‬‬ ‫باب‪ :‬حقوق همسایگان و سفارش به مراعات حقوق آنان‬

‫ترجمه‪ :‬عبداهلل بن عمر‪ $‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬از میان دوستان‪ ،‬کسی‬
‫نزد اهلل متعال بهتر است که برای دوستش بهتر باشد و بهترین همسایه نزد اهلل متعال‪،‬‬
‫کسیست که برای همسایهاش بهتر است»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬میگوید‪« :‬باب‪ :‬حقوق همسایگان و سفارش به مراعات آنان»‪ .‬همسایه‬
‫به کسی میگویند که دیوار خانهاش به دیوار خانهی شما چسبیده یا خانهاش به‬
‫خانهی شما‪ ،‬نزدیک است‪ .‬برخی از آثار و اقوال گذشتگان نیک امت‪ ،‬نشانگر‬
‫اینست که تا چهل خانه از هر سوی خانهی انسان‪ ،‬همسایهاش بهشمار میروند و‬
‫بیشتر از آن‪ ،‬در صورتی جزو همسایگان محسوب میشوند که حدیث صحیحی‬
‫دربارهاش وجود داشته باشد‪ ،‬وگرنه‪ ،‬این مسأله به عرف مردم بستگی دارد‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ ،/‬آیهای از سورهی «نساء» ذکر کرده که اهلل‪ ‬فرموده است‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ذ‬
‫ن َإِحَسَنَا َوبِذِي َٱلَقرَبَ َوَٱلَتَمََ‬ ‫شكواَ َب ِ َهِۦ َشيَاَ َو َب ِٱلَوَ ِدليَ َِ‬ ‫﴿وَٱعَ ُب ُدواَ َٱ َ‬
‫ّلل َولَ َت َِ‬
‫ب َوَٱ ذ‬ ‫ُ‬
‫يلَ‬ ‫ن َٱ ذ‬
‫لسب ِ َِ‬ ‫ب َوَٱبَ َِ‬
‫ِب ََب ِٱلَۢن َِ‬
‫لصاح َِ‬ ‫ل ُن َِ‬‫ارَِٱ َُ‬‫ارَِذِي َٱلَقرَبَ َوَٱلَ َ‬ ‫ِي َوَٱلَ َ‬
‫وَٱلَمسَك َِ‬
‫ُ‬
‫[النساء ‪َ ]٤٦ :‬‬ ‫وماَملكتََأيََٰ ُنكمَ﴾‬
‫و اهلل را پرستش کنید و چیزی را با او شریک نگردانید و به پدر و مادر نیکی نمایید و نیز به‬
‫خویشاوندان‪ ،‬و یتیمان‪ ،‬و بینوایان‪ ،‬و همسایهای که خویشاوند است و به همسایهی بیگانه‪ ،‬و‬
‫یار همنشین و مسافرِ در راهمانده و آنکه مالکش شدهاید‪.‬‬
‫علما‪ ،‬همسایه را بر سه دسته دانستهاند‪:‬‬
‫‪ -۶‬همسایهی خویشاوند و مسلمان؛ چنین همسایهای‪ ،‬عالوه بر حق همسایگی‪،‬‬
‫حق خویشاوندی و اسالم نیز دارد‪.‬‬
‫‪ -1‬همسایهی مسلمانی که خویشاوند نیست و دارای حق همسایگی و اسالم‬
‫است‪.‬‬
‫‪ -۳‬همسایهی کافر که حق همسایگی دارد و اگر خویشاوند باشد‪ ،‬حق‬
‫خویشاوندی هم دارد‪.‬‬
‫اینها‪ ،‬سه دسته از همسایهها هستند که حقوقی دارند‪ :‬حقوقی که انجامِ آن‬
‫واجب است و حقوقی که نباید انجام داد؛ بلکه ترکِ آن واجب میباشد‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪612‬‬

‫سپس مؤلف‪ ،/‬پنج حدیث ذکر کرده است‪ :‬از ابنعمر‪ ،‬از ابوذر‪ ،‬و از‬
‫ابوهریره‪.‬‬
‫در حدیث ابنعمر آمده است‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬جبرئیل‪ ،‬آنقدر دربارهی همسایه‬
‫سفارش کرد که گمان کردم همسایه را وارثِ همسایه قرار خواهد داد»‪ .‬یعنی‪ :‬این‬
‫حکم را از سوی اهلل‪ ،‬نازل خواهد کرد‪ .‬و این‪ ،‬بدین معنا نیست که جبرئیل‪ ،‬خود‬
‫این حکم را صادر میکند؛ زیرا جبرئیل‪ ‬به عنوان فرشتهی وحی حکم الهی را به‬
‫پیامبر‪ ‬میرساند و حق تشریع ندارد‪ .‬در هر حال‪ ،‬جبرئیل‪ ‬آنقدر دربارهی‬
‫همسایه سفارش میکرد که پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬گمان کردم بهزودی حکم ارث بردن‬
‫همسایه از همسایه را خواهد آورد»‪ .‬و این‪ ،‬نشان میدهد که جبرئیل‪ ‬تأکید زیادی‬
‫دربارهی همسایه داشته است‪.‬‬
‫و در حدیث ابوذر‪ ‬بدین نکته اشاره شده است که وقتی انسان‪ ،‬از نعمتی‬
‫برخوردار میشود‪ ،‬باید به همسایهاش خیری برساند و از این نعمت به او هم بدهد؛‬
‫چنانکه پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬هرگاه آبگوشتی پختی‪ ،‬آبِ آن‪‎‬را بیشتر کن و همسایهات‬
‫را بهیاد داشته باش»‪.‬‬
‫« َم َرق» به معنای شورباست و معمو ًال به آبگوشت و هر نوع خورشی گفته‬
‫میشود که با نان تناول میگردد؛ هر غذایی که پختید‪ ،‬چه آبگوشت و چه غذایی‬
‫دیگر‪ ،‬یا اگر شیر‪ ،‬و خوراکی یا نوشیدنی دیگری داشتید که مازاد بر نیازتان بود‪،‬‬
‫همسایهی خود را فراموش نکنید و نعمتی را که اهلل به شما داده است‪ ،‬از او دریغ‬
‫نکنید؛ زیرا همسایه‪ ،‬حق و حقوقی دارد‪.‬‬
‫و اما در احادیث ابوهریره‪ ‬آمده است که پیامبر‪ ‬سه بار سوگند خورد و‬
‫فرمود‪« :‬به اهلل سوگند‪ ،‬ایمان ندارد؛ به اهلل سوگند ایمان ندارد!» پرسیدند‪ :‬چه کسی ای‬
‫رسولخدا! فرمود‪« :‬کسی که همسایهاش از شرّ او درامان نیست»‪.‬‬
‫یعنی کسی که همسایهاش از اذیت و آزار‪ ،‬و از ظلم و ستمش‪ ،‬امان ندارد‪،‬‬
‫مؤمن نیست؛ و اگر اذیت و آزار‪ ،‬از زبان بگذرد و به عمل درآید‪ ،‬به مراتب بدتر و‬
‫شدیدتر است‪.‬‬
‫‪613‬‬ ‫باب‪ :‬حقوق همسایگان و سفارش به مراعات حقوق آنان‬

‫این‪ ،‬نشان میدهد که ظلم و ستم به همسایه حرام است؛ چه با زبان باشد و چه‬
‫در عمل‪ .‬اذیت و آزار زبانی‪ ،‬اینست که از همسایهاش یا از سوی او چیزهایی بشنود‬
‫که اذیتش میکند؛ مانند کسانی که صدای رادیو و تلویزیون خود را تا آخِرش باز‬
‫میکنند و بدینسان همسایهی خود را میآزارند‪ .‬چنین کاری‪ ،‬جایز نیست؛ اگرچه‬
‫صدا‪ ،‬صدای تالوت قرآن باشد‪ .‬زیرا مزاحمتی برای همسایگان است و آسایش آنان‬
‫را بههم میزند و این‪ ،‬حرام است‪.‬‬
‫و اذیت و آزار عملی‪ ،‬اینست که خاکروبهها و زبالههای خود را اطراف‬
‫خانه اش بیندازند یا با گذاشتن وسایل و اسباب و اثاثیه در راهرو یا دربِ خانه‪ ،‬رفت‬
‫و آمدش را دچار مشکل کنند‪ .‬هر کاری که باعث اذیت و آزار همسایه است‪ ،‬حرام‬
‫میباشد و کسی که همسایهاش را بیازارد‪ ،‬مؤمن نیست؛ یعنی در این مسأله‪،‬‬
‫ویژگیهای الزم برای یک مؤمن را ندارد و از ویژگیهای مؤمنان در تعامل با‬
‫همسایگان‪ ،‬محروم است‪.‬‬
‫در حدیث دیگری از ابوهریره‪ ‬آمده است که پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬هیچ همسایهای‪،‬‬
‫همسایهاش را از کوبیدن میخ به دیوار مشترکشان منع نکند»‪ .‬لذا اگر همسایهای‪ ،‬قصد‬
‫تعمیر سقف خانهاش و یا نصب شیروانی و دیوارکوب را داشته باشد‪ ،‬همسایهاش‬
‫حق ندارد او را از این کار منع نماید؛ زیرا این کار‪ ،‬هیچ ضرری ندارد‪ ،‬بلکه استحکام‬
‫خانه را بیشتر میکند؛ بهویژه خانههای قدیمی که خشتی بودند و چوب‪ ،‬از فرسایش‬
‫دیوارههای خشتی‪ ،‬جلوگیری مینماید و این‪ ،‬به سود هر دوی آنهاست‪ .‬لذا هیچ‬
‫همسایهای حق ندارد همسایهاش را از نصب دیوارکوب چوبی و امثال آن بر‬
‫خانهاش‪ ،‬منع کند‪ .‬و بهفرض اینکه مانع این کار شود‪ ،‬باز هم همسایه حق دارد‬
‫کارش را انجام دهد؛ اگرچه همسایهاش مخالف باشد‪ .‬از اینرو ابوهریره‪ ‬فرمود‪:‬‬
‫«چرا شما را میبینم که به این حدیث‪ ،‬عمل نمیکنید؟ به اهلل سوگند که من‪ ،‬این میخ‬
‫را به شانههایتان میکوبم»‪ .‬این‪ ،‬کنایه از عمل به این حدیث است‪ .‬ابوهریره‪ ‬زمانی‬
‫این سخن را گفت که از سوی مروان بن حکم‪ ،‬امیر مدینه بود؛ همانندِ سخنی که‬
‫امیرمؤمنان‪ ،‬عمر بن خطاب‪ ‬در مشاجرهی محمد بن مسلمه و همسایهاش بر زبان‬
‫آورد؛ ماجرا از این قرار بود که محمد بن مسلمه‪ ،‬میخواست آب را به باغش برساند‬
‫و آبراه از زمین همسایهاش میگذشت‪ .‬همسایهاش‪ ،‬مانع شد؛ برای داوری نزد‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪614‬‬

‫عمر‪ ‬رفتند‪ .‬عمر‪ ‬فرمود‪« :‬اگر او را از این کار منع کنی‪ ،‬آب را بر روی خودت‬
‫جاری میکنم»‪ .‬و بدینسان همسایهی محمد بن مسلمه را مجبور کرد که حق‬
‫همسایهاش را رعایت کند؛ زیرا عبورِ آب کشاورزی‪ ،‬نه تنها ضرر ندارد‪ ،‬بلکه برای‬
‫زمین و باغی که از آن میگذرد‪ ،‬مفید است‪ .‬بنابراین‪ ،‬مراعات حقوق همسایگان و‬
‫نیکی کردن به آنان در حد امکان‪ ،‬واجب است و اذیت و آزار به آنان به هر شکلی که‬
‫باشد‪ ،‬حرام میباشد؛ همانگونه که پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬هرکس به اهلل و آخرت‪،‬‬
‫ایمان دارد‪ ،‬به همسایهاش نیکی کند»‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -34‬باب‪ :‬نیکی به پدر و مادر و تداوم پیوند خویشاوندی‬

‫اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬


‫ُ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ذ‬
‫ن َإِحَسَنَا َوبِذِي َٱلَقرَبَ َوَٱلَتَمََ‬ ‫شكواَ َب ِ َهِۦ َشيَاَ َو َب ِٱلَوَ ِدليَ َِ‬ ‫﴿وَٱعَ ُب ُدواَ َٱ َ‬
‫ّلل َولَ َت َِ‬
‫ب َوَٱ ذ‬ ‫ُ‬
‫يلَ‬ ‫ن َٱ ذ‬
‫لسب ِ َِ‬ ‫ب َوَٱبَ َِ‬
‫ِب ََب ِٱلَۢن َِ‬
‫لصاح َِ‬ ‫ل ُن َِ‬‫ارَِٱ َُ‬‫ارَِذِي َٱلَقرَبَ َوَٱلَ َ‬ ‫ِي َوَٱلَ َ‬
‫وَٱلَمسَك َِ‬
‫ُ‬
‫[النساء ‪َ ]٤٦ :‬‬ ‫وماَملكتََأيََٰ ُنكمَ﴾‬
‫و اهلل را پرستش کنید و چیزی را با او شریک نگردانید و به پدر و مادر نیکی نمایید و نیز به‬
‫خویشاوندان‪ ،‬و یتیمان‪ ،‬و بینوایان‪ ،‬و همسایهای که خویشاوند است و به همسایهی بیگانه‪ ،‬و‬
‫یار همنشین و مسافرِ در راهمانده و آنکه مالکش شدهاید‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ ذ‬ ‫ذُ‬
‫ّللََكنََعليَكمََرقِيبَاَ‪﴾١‬‬
‫نَٱ َ‬
‫ّللَٱَّلِيَتساَءلونََب ِ َهِۦَوَٱلَرَحامََإ ِ َ‬
‫﴿وَٱتقواََٱ َ‬
‫[النساء‪]١:‬‬
‫و تقوای اهلل را در پیش بگیرید که به نام او از یکدیگر درخواست میکنید و از گسستن‬
‫رابطهی خویشاوندی پروا نمایید‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ذ‬
‫ُ‬
‫[الرعد‪]٨١ :‬‬ ‫ّللَب ِ َهِۦََأنَيُوصلَ﴾‬
‫َّلينََي ِصلونََماََأمرََٱ َُ‬
‫﴿وَٱ َِ‬
‫و کسانی که پیوندهایی را که اهلل به برقراری آن دستور داده‪ ،‬برقرار میدارند‪.‬‬
‫همچنین میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬
‫ن َعِندكَ َٱلَكِبََ‬ ‫ن َإِحَسَ ًناَ َإ ِ ذَما َيبَلغ ذَ‬
‫ل َإِيذ َاهُ َو َب ِٱلَوَ ِدليَ َِ‬ ‫﴿وقضَ َر ُّبكَ َأ َ‬
‫ل َتعَ ُب ُدوَاَ َإ ِ َ‬
‫ُ ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ذُ ُِ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ُ‬
‫ف َولَ َتنَهرَهما َوقل َلهما َقوَلَ َك ِريمَا َ‪َ٢٣‬‬ ‫أح ُدهماَ َأوَ َ ِلَكهما َفلَ َتقل َلهماَ َأ َ‬
‫ُ‬ ‫ُّ ِ‬
‫انَص ِغيَاَ‪﴾٢٤‬‬ ‫بَٱرَحَ ُهماَكماَر ذبي ِ َ‬ ‫وَٱخَ ِفضََل ُهماَجناحََٱَّل َِلَمِنََٱ ذلرحَ َِةَوقلَ ذر ِ َِ‬
‫[اإلرساء‪]٨٣ ،٨٤ :‬‬
‫و پروردگارت فرمان داد که جز او را عبادت و پرستش نکنید و به پدر و مادر نیکی نمایید‪ .‬و‬
‫چون یکی از آنها یا هر دوی آنها نزدت به سن پیری رسیدند‪ ،‬کوچکترین سخن‬
‫ناخوشایندی به آنان مگو و بر سرشان داد مزن و به آنان سخن نیکی بگو‪ .‬و از روی مهربانی‬
‫بالِ فروتنی و تواضعت را برایشان فرود آور و بگو‪ :‬ای پروردگارم! همانگونه که در کودکی‬
‫مرا پرورش دادند‪ ،‬آنان را مشمول رحمت خویش بگردان‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪611‬‬

‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬
‫نَ‬
‫ي َأ َِ‬ ‫لنسَنَ َبِوَ ِدليَ َهِ َحلتَ َُه َأ ُّم َُهۥ َوهَ ًنا ََعَ َوهَنَ َوف ِصَل َُهۥ َ ِ َ‬
‫ف َعم َِ‬ ‫﴿وو ذصيَنا َٱ َِ‬
‫ُ‬
‫[لقامن‪َ َ ]١٣ :‬‬ ‫لَول ِوَ ِدليَكَ﴾‬
‫ٱشَكرََ ِ َ‬
‫و به انسان دربارهی پدر و مادرش سفارش کردیم؛ مادرش در حالی که دچار ضعف روزافزون‬
‫میشد‪ ،‬به او باردار گشت و تا دو سال هم به او شیر میدهد‪( .‬آری؛ به او سفارش کردیم) که‬
‫سپاسگزار من و پدر و مادرت باش‪.‬‬
‫َ ُّ ر‬ ‫لت انلَّ‬ ‫َ ُ‬ ‫َ‬
‫عمل‬
‫ِ‬ ‫ال‬ ‫ي‬ ‫أ‬ ‫‪:‬‬ ‫‪‬‬ ‫َّ‬
‫ب‬ ‫‪ -922‬عن أيب عبد الرَحن عبد اهلل بن مسعود‪ ‬قال‪ :‬سأ‬
‫وقت َها»‪ .‬قُلرت‪ُ :‬ث َّم َأي؟ قال‪« :‬ب ُّر ال ر َو ِادلیرن»‪ .‬قلت‪ُ :‬ثمَّ‬
‫ر‬ ‫َّ ُ‬ ‫َ‬ ‫َ ُّ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫أحب إىل اهلل تعاىل؟ قال‪« :‬الصالة لَع ِ‬
‫َّ‬ ‫َ ُ‬ ‫َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫جلهاد يف سبِیِل اّللِ»‪ٌ [ .‬‬
‫أي؟ قال‪« :‬ا ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوعبدالرحمن‪ ،‬عبداهلل بن مسعود‪ ‬میگوید‪ :‬از پیامبر‪ ‬پرسیدم‪:‬‬
‫کدامین عمل نزد اهلل متعال‪ ،‬پسندیدهتر است؟ فرمود‪« :‬نمازِ سرِ وقت»‪ .‬گفتم‪ :‬سپس‬
‫کدامین عمل؟ فرمود‪« :‬نیکی به پدر و مادر»‪ .‬سؤال کردم‪ :‬سپس چه عملی؟ فرمود‪:‬‬
‫«جهاد در راه اهلل»‪.‬‬
‫ى َّ َ ر َ َ ُ‬ ‫ول اهللِ‪« :‬ال ََيرزي َ ٌ‬
‫َ َ َ ُ ُ‬
‫َيدهُ مملواك‪،‬‬
‫وادلا إِال أن ِ‬
‫ودل ِ‬ ‫ِ‬ ‫‪ -922‬وعن أيب هریرة‪ ‬قال‪ :‬قال رس‬
‫ََ ر َ َ ََر َ ُ‬
‫(‪)1‬‬
‫رتیه‪ ،‬فیعتِقه»‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫ف يش ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬هیچ فرزندی‪ ،‬نمیتواند حق‬
‫پدرش را ادا کند‪ ،‬مگر اینکه پدرش را بردهی کسی ببیند و او را خریداری و آزاد‬
‫کند»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،/‬میگوید‪« :‬باب نیکی به پدر و مادر و رعایت پیوند خویشاوندی»‪.‬‬
‫ْ‬
‫وی‪ ،‬بهپیروی از متون و دادههای شرعی‪ ،‬از نیکی به پدر و مادر‪ ،‬به «بِ ُّر ال َو ِادلی ْ ِن» و از‬
‫پیوند خویشاوندی به «صلهی رحم» تعبیر کرده است‪ .‬نیکی به پدر و مادر‪ ،‬از‬
‫مهمترین و بزرگترین عبادتهاست و پس از اطاعت از اهلل و پیامبرش‪ ،‬در ردهی‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪467 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.24 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0401 :‬‬
‫‪617‬‬ ‫باب‪ :‬نیکی به پدر و مادر و تداوم پیوند خویشاوندی‬

‫دوم اهمیت قرار دارد‪ .‬همانطور که مشاهده میکنید مؤلف‪ ،/‬آیههای فراوانی در‬
‫این باره ذکر کرده است‪ .‬همهی این آیات‪ ،‬نشانگر حقوق بزرگیست که پدر و مادر‬
‫بر فرزندان خود دارند‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬به سختیهایی اشاره فرموده است که مادر برای‬
‫فرزندش متحمل میشود؛ مادر از زمانی که باردار میگردد تا هنگامی که وضع حمل‬
‫میکند‪ ،‬دچار ضعف روزافزون میشود تا اینکه سختیهای زایمان را پشت سر‬
‫میگذارد و پس از تحمل اینهمه سختی‪ ،‬فرزندش را به دنیا میآورد‪ .‬همانگونه که‬
‫اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ََ‬ ‫[األحقاف‪]١٢ :‬‬ ‫﴿حلتَ َُهَأ ُّم َُهۥَكرَهَاَووضعتَ َُهَكرَهَا﴾‬
‫مادرش با تحمل رنج و سختی به او باردار شد و با رنج و سختی‪ ،‬او را به دنیا آورد‪.‬‬
‫سپس اهلل متعال‪ ،‬سختترین دوران زندگی پدر و مادر را بیان فرموده است‪:‬‬
‫ُ ذ ُِ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫﴿إ ِ ذماَيبَلغ ذَ‬
‫نَعِندَكََٱلَكِبََأح ُدهماََأوََ ِلَكهماَفلََتقلَل ُهماََأ َ‬
‫ف﴾ [اإلرساء‪ ]٨٤ :‬یعنی‪:‬‬
‫«و چون یکی از آنها یا هر دوی آنها نزدت به سن پیری رسیدند‪ ،‬کوچکترین‬
‫سخن ناخوشایندی به آنان نگو»‪ .‬زیرا وقتی پدر و مادر‪ ،‬پیر میشوند‪ ،‬ضعیف و ناتوان‬
‫شده‪ ،‬نیازمندِ فرزندانشان میگردند؛ با این حال‪ ،‬اهلل متعال دستور میدهد که‬
‫کوچکترین سخن ناخوشایندی به آنها نگو؛ یعنی به آنها نگو که از دست شما‬
‫خسته شدم‪ .‬بلکه رفتار نیک و پسندیده ای با آنان داشته باش و وقتی سخن میگویند‬
‫ُ ذ‬
‫یا بهانهجویی میکنند‪ ،‬بر سرِشان فریاد نزن‪﴿ :‬وقل َل ُهما َقوَلَ َك ِريمَا َ‪ ﴾٢٣‬یعنی‪« :‬و به‬
‫آنان‪ ،‬سخن نیکی بگو»‪ .‬به عبارت دیگر پاسخشان را بهنیکی بده؛ چون حق زیادی بر‬
‫تو دارند‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ ،/‬حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که ابن مسعود‪ ‬از‬
‫پیامبر‪ ‬پرسید‪ :‬کدامین عمل نزد اهلل متعال‪ ،‬پسندیدهتر است؟ فرمود‪« :‬نمازِ سرِ‬
‫وقت»‪ .‬و باز سؤال کرد‪ :‬سپس کدامین عمل؟ فرمود‪« :‬نیکی به پدر و مادر»‪ .‬پرسید‪:‬‬
‫سپس چه عملی؟ فرمود‪« :‬جهاد در راه اهلل»‪ .‬بدینسان پیامبر‪ ‬نیکی به پدر و مادر را‬
‫پیش از جهاد در راه اهلل ذکر کرد‪ .‬اگر ابنمسعود‪ ‬بیش از این هم سؤال میکرد‪،‬‬
‫رسولاهلل‪ ‬پاسخش را بهروشنی میداد‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪618‬‬

‫این‪ ،‬نشانگر اهمیت نیکی به پدر و مادر است‪ .‬نیکی به پدر و مادر‪ ،‬دامنهی‬
‫گستردهای دارد که شامل خوشرفتاری و خوشزبانی با آنان و نیز حمایت مالی از‬
‫آنهاست؛ البته در حد توان‪ .‬زیرا اهلل متعال دستور داده است‪ :‬تا آنجا که میتوانید‪،‬‬
‫یعنی در حد توان خود‪ ،‬تقوا پیشه کنید‪ .‬در برابرِ نیکی به پدر و مادر‪ ،‬نافرمانی از آنها‬
‫قرار دارد‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬دومین حدیث ذکر کرده که پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬هیچ‬
‫فرزندی‪ ،‬نمیتواند حق پدرش را ادا کند‪ ،‬مگر اینکه پدرش را بردهی کسی ببیند و او‬
‫را خریداری و آزاد کند»‪ .‬زیرا بدینسان پدرش را از قید بردگی انسان‪ ،‬آزاد میکند‪.‬‬
‫این حدیث بدین معنا نیست که هرکس‪ ،‬پدرش را بردهی کسی ببیند و او را‬
‫خریداری کند‪ ،‬پدرش در قید بردگی او درمیآید؛ بلکه بالفاصله پس از پرداخت پول‬
‫آزادیاش‪ ،‬پدرش آزاد میشود و نیازی به این نیست که فرزند‪ ،‬آزادی پدرش را‬
‫اعالم کند؛ مادر نیز همین حکم را دارد‪ .‬و این‪ ،‬نشاندهندهی عظمت حقوق پدر و‬
‫مادر است‪.‬‬
‫***‬
‫َرُ ر ر‬ ‫َ ر َ َ ُ ر ُ َّ ر ر‬ ‫ى َ َّ َ ُ َ‬
‫خر‪ ،‬فلیك ِرم‬ ‫‪ -923‬وعنه أیضا‪ ‬أن رسول اهللِ‪ ‬قال‪« :‬من َكن یؤمِن بِاّللِ وايلو ِم اآل ِ‬
‫َّ ر‬ ‫َ ر َ َ ُر‬ ‫َ‬ ‫َر ر‬ ‫َ ر َ ُ ر ُ َّ ر‬ ‫َ رَ‬
‫خر‪ ،‬فلیصل َر َِحه‪َ ،‬ومن َكن یؤم ُِن بِاّلل َوايل رو ِم‬ ‫ضیفه‪َ ،‬ومن َكن یؤمِن بِاّللِ وايلوم اآل ِ‬
‫ُ ر‬ ‫ىَ‬ ‫ر ُر‬
‫(‪)۶‬‬
‫خر‪ ،‬فلیقل خریا أ رو ِ َيلصمت»‪ٌ [ .‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫اآل ِ‬
‫ترجمه‪ :‬همچنین از ابوهریره‪ ‬روایت است که رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬هرکس به‬
‫اهلل و روز قیامت ایمان دارد‪ ،‬مهمانش را گرامی بدارد؛ هرکس به اهلل و آخرت ایمان‬
‫دارد‪ ،‬با خویشاوندانش ارتباط داشته باشد؛ هرکس به اهلل و آخرت ایمان دارد‪ ،‬یا‬
‫سخن نیک بگوید یا ساکت باشد»‪.‬‬
‫َ َ َ َ ر َ َ َّ َ َ َ ر ُ‬ ‫َّ َ َ َ‬
‫‪ -912‬وعنه قال‪ :‬قال رسول اهلل ‪« :‬إِن اهلل تعاىل خلق اخللق حَّت إِذا ف َرغ مِنه رم‬
‫ََ ر ََ َر َ َ ر َ َ َ ر‬ ‫رَ‬ ‫َ‬ ‫َُ ُ رَ‬ ‫ََ َ‬ ‫َ َ‬
‫ضنی أن أ ِصل من‬ ‫حم‪ ،‬فقالت‪ :‬هذا مقام العائ ِ ِذ بِك م َِن الق ِطیعةِ؛ قال‪ :‬نعم أما تر‬ ‫امت َّ‬
‫الر ِ‬ ‫ق ِ‬
‫ر‬ ‫َ َ ُ ُ‬ ‫َ َ‬ ‫ََ‬ ‫َرَ َ َ ر ََ َ‬ ‫َ َ‬
‫َوصلك‪َ ،‬وأقطع من قطعك؟ قالت‪ :‬بَل‪ ،‬قال فذل ِك لك»‪ ،‬ثم قال َرسول اهللِ‪« :‬اقرءوا إِن‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2022 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.57 :‬‬


‫‪619‬‬ ‫باب‪ :‬نیکی به پدر و مادر و تداوم پیوند خویشاوندی‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ئتم‪﴿ :‬فهلَ َعسيَ ُتمَ َإن َتو ذ َ ُ‬ ‫ُ‬
‫ض َوتق ِ ِط ُعوَاَ َأَرَحامكمَ َ‪َ ٢٢‬أو ىَ‬
‫لئِكََ‬ ‫س ُدواَ َ ِ َ‬
‫ف َٱلَۡر ِ َ‬ ‫لتمَ َأن َتفَ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِش‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫مَأبَصَرهمََ‪ٌ [ ﴾٢٣‬‬ ‫ّللَفأص ذم ُهمََوأعَ ىَ‬ ‫ٱَّلِينََلعن ُه َُمَٱ َُ‬
‫ُُ‬ ‫ر ََ‬ ‫رُ‬ ‫َ‬ ‫َ ر‬ ‫ُ‬
‫عك قطعته»‪.‬‬ ‫ك‪َ ،‬وصلته‪ ،‬ومن قط ِ‬ ‫ويف روایة للبخاري‪ :‬فقال اهلل تعاىل‪« :‬من َوصل ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل متعال‪ ،‬آفریدههایش را خلق‬
‫کرد؛ پس از اینکه آفرینش آنها را به پایان رساند‪ ،‬رَحِم (خویشاوندی) برخاست و‬
‫گفت‪ :‬برخاستهام تا از قطع پیوند خویشاوندی به تو پناه ببرم‪ .‬اهلل متعال فرمود‪ :‬آیا‬
‫راضی نیستی به اینکه هرکس تو را وصل کند‪ ،‬با او پیوند داشته باشم (و او را به‬
‫رحمت خویش برسانم) و هرکس‪ ،‬تو را قطع کند‪ ،‬با او قطع رابطه کنم (و او را از‬
‫رحمت خویش دور بگردانم؟) پاسخ داد‪ :‬بلی؛ (اهلل) فرمود‪« :‬این حق‪ ،‬برای تو‬
‫محفوظ است»‪ .‬سپس رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« )1( :‬اگر خواستید‪ ،‬این آیات را بخوانید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫﴿فهلََعسيَ ُتمََإنَتو ذ َ ُ‬
‫ضَوتق ِ ِط ُعوَاََأرَحامكمََ‪َ٢٢‬أو ىَ‬
‫لئِكََ‬ ‫س ُدواََ ِ َ‬
‫فَٱلَۡر ِ َ‬ ‫لتمََأنَتفَ ِ‬ ‫ِ‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬
‫[حممد ‪َ ]٨٤ ،٨٨ :‬‬ ‫مَأبَصَرهمََ‪﴾٢٣‬‬ ‫ّللَفأص ذم ُهمََوأعَ ىَ‬‫ٱَّلِينََلعن ُه َُمَٱ َُ‬
‫چه بسا آنگاه که سرپرست (امور مردم) شوید‪ ،‬در زمین به فساد و تبهکاری بپردازید و رابطه‬
‫با خویشاوندانتان را قطع نمایید‪ .‬اهلل‪ ،‬چنین کسانی را نفرین (و از رحمتش دور) نموده و‬
‫(گوشهای) آنان را کر و چشمانشان را کور کرده است‪.‬‬
‫در روایتی دیگر از بخاری آمده است‪« :‬اهلل متعال فرمود‪ :‬کسی که تو را وصل کند‬
‫(‪)۳‬‬
‫و هرکس‪ ،‬تو (رابطهی‬ ‫(حق خویشاوندی را ادا نماید) به او میپیوندم؛‬
‫(‪)8‬‬
‫خویشاوندی) را قطع کند‪ ،‬با او قطع رابطه میکنم»‪.‬‬
‫َ ر َ َ ُّ‬ ‫َ‬ ‫َ َ ُ ٌ‬
‫اس‬ ‫اء َرجل إىل رسول اهللِ‪ ‬فقال‪ :‬یا رسول اهلل! من أحق انلَّ ِ‬ ‫‪ -912‬وعنه‪ ‬قال‪ :‬ج‬
‫ك» قال‪ُ :‬ثمَّ‬ ‫ُ ُّ َ‬ ‫ُ َّ َ‬ ‫ُ ُّ َ‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ُّ‬ ‫َ َ َ‬ ‫حبُ‬
‫سن صحابيت؟ قال‪« :‬أمك»‪ .‬قال‪ :‬ثم من؟ قال‪« :‬أمك»‪ .‬قال‪ :‬ثم من؟ قال‪« :‬أم‬ ‫ِ‬
‫َُ َ‬ ‫َ‬
‫(‪)6‬‬
‫متفق عليه]‬‫من؟ قال‪« :‬أبوك»‪ٌ [ .‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪ )4827 ،5220( :‬و ‪...‬؛ صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6445 :‬‬
‫(‪ )1‬در روایت بخاری‪ ،‬این عبارت‪ ،‬به عنوانِ سخنِ ابوهریره‪ ‬ذکر شده است‪[ .‬مترجم]‬
‫(‪ )۳‬یعنی او را از رحمت خویش برخوردار میسازم‪.‬‬
‫(‪ )8‬یعنی او را از رحمت خویش محروم میگردانم‪.‬‬
‫(‪ )6‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪4870 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6452:‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪661‬‬
‫ُ‬ ‫ُ ُّ َ ُ ُ ُّ‬ ‫ُّ ر‬ ‫ر‬ ‫َ ر َ َ ُّ‬
‫ويف روایة ‪ :‬یا رسول اهلل! من أحق انلاس ِحبُسن الصحبة؟ قال‪« :‬أمك ث َّم أمك‪ ،‬ث َّم‬
‫ُ َرَ َ َرَ َ‬ ‫َّ َ‬ ‫ُ ُّ‬
‫ثم أباك‪ ،‬ث َّم أدناك أدناك»‪.‬‬ ‫أمك‪،‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬مردی نزد رسولاهلل‪ ‬آمد و گفت‪ :‬چه کسی بیش‬
‫از دیگران‪ ،‬سزاوار اینست که با او خوشرفتار باشم؟ فرمود‪« :‬مادرت»‪ .‬دوباره پرسید‪:‬‬
‫سپس چه کسی؟ فرمود‪« :‬مادرت»‪ .‬باز سؤال کرد‪ :‬سپس چه کسی؟ فرمود‪« :‬مادرت»‪.‬‬
‫گفت‪ :‬آنگاه چه کسی؟ فرمود‪« :‬پدرت»‪.‬‬
‫و در روایتی آمده است‪( :‬آن مرد پرسید‪ ):‬ای رسولخدا! چه کسی بیش از همهی‬
‫مردم‪ ،‬به خوشرفتاری من سزاوارتر است؟ فرمود‪« :‬مادرت‪ ،‬سپس مادرت‪ ،‬سپس‬
‫مادرت‪ ،‬و آنگاه به پدرت نیکی کن و به همین ترتیب به هرکس که به تو نزدیکتر‬
‫است»‪.‬‬
‫شرح‬
‫این دو حدیث‪ ،‬دربارهی جایگاه و اهمیت واالی صلهی رحم است‪ .‬پیشتر این‬
‫نکته را بیان کردم که منظور از صلهی رحم‪ ،‬ارتباط خویشاوندیست و این‪ ،‬به عُرف‬
‫مردم و عادتِ آنها بستگی دارد؛ زیرا چند و چون پیوند خویشاوندی و حد و‬
‫اندازهی آن در کتاب و سنت‪ ،‬بیان نشده و پیامبر‪ ‬شرط و قیدی برای آن ذکر نکرده‬
‫است‪ .‬به عبارت دیگر‪ ،‬مواردی چون خورد و نوش یا همسفره بودن و یا زندگی در‬
‫یک مسکن به عنوان شرایط پیوند خویشاوندی‪ ،‬مطرح نیست و این مسأله به عرف‬
‫مردم بستگی دارد؛ یعنی صلهی رحم‪ ،‬همان است که در عرف مردم‪ ،‬ارتباط و پیوند‬
‫خویشاوندی شناخته شود و در مقابل‪ ،‬آنچه مردم قطع رابطه بدانند‪ ،‬بیتوجهی به‬
‫صلهی رحم بهشمار می رود؛ این‪ ،‬یک اصل است‪.‬‬
‫ناگفته نماند که اگر عرف مردم در این باره بهگونهای از میان برود یا خراب شود‬
‫که به ارتباط خویشاوندی اهمیت ندهند‪ ،‬چنین عرفی اعتبار ندارد؛ زیرا چنین عادتی‪،‬‬
‫یک عرف یا عادت غیراسالمیست‪ .‬چنانکه امروزه در کشورهای غیراسالمی به‬
‫خانوادههایشان اهمیت نمیدهند و چهبسا اعضای یک خانواده یکدیگر را‬
‫نمیشناسند! گاه فرزندِ یک مرد‪ ،‬بزرگ میشود و پدرش را نمیشناسد و با هم بیگانه‬
‫هستند! دلیلش‪ ،‬اینست که آنها به ارتباط خانوادگی و خویشاوندی‪ ،‬اهمیت‬
‫‪666‬‬ ‫باب‪ :‬نیکی به پدر و مادر و تداوم پیوند خویشاوندی‬

‫نمیدهند و معنا و مفهوم همسایگی را نمیدانند و روابط اجتماعی آنها‪ ،‬خشک‪ ،‬پوچ‬
‫و فاسد است؛ زیرا کفر‪ ،‬آنها و همهی ارزشهای اخالقی آنان را از میان برده است‪.‬‬
‫لذا سخنِ ما‪ ،‬دربارهی جامعهی اسالمی متعهدیست که به ارزشهای دینی و اخالقی‬
‫اهمیت میدهد؛ از اینرو آنچه در عرف چنین جامعهای‪ ،‬صلهی رحم محسوب شود‪،‬‬
‫همان صلهی رحم یا پیوند خویشاوندیست و آنچه که در این جامعه آن را قطع‬
‫رابطهی خویشاوندی بدانند‪ ،‬قطع این پیوند بهشمار میآید‪.‬‬
‫در نخستین حدیث ابوهریره‪ ‬آمده است که اهلل متعال‪ ،‬با کسی پیوند دارد و او‬
‫را از رحمت خویش بهرهمند میسازد که حق پیوند خویشاوندی را بهجای آورَد و‬
‫پیوندش را با کسی که پیوند خویشاوندی را قطع کند‪ ،‬قطع مینماید و او را از‬
‫رحمت خود‪ ،‬محروم میگرداند‪ .‬هرکس‪ ،‬خواهانِ ارتباط با پروردگار خویش است؛‬
‫پس حق خویشاوندی را ادا کنید و اگر مایلید که اهلل با شما قطع رابطه کند‪ ،‬رابطهی‬
‫خویشاوندی خود را قطع کنید؛ این‪ ،‬مجازاتی درخورِ قطع رابطهی خویشاوندیست‪.‬‬
‫لذا هرچه توجه انسان به ادای این حق‪ ،‬بیشتر باشد‪ ،‬ارتباطش با اهلل استوارتر است و‬
‫هرچه در این زمینه کوتاهی کند‪ ،‬از اجر و ثواب او کاسته میشود و بیگمان اهلل‬
‫متعال‪ ،‬به هیچکس ستم نمیکند‪.‬‬
‫مؤلف‪ /‬این دو آیه ذکر کرده که اهلل‪ ‬فرموده است‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫﴿فهلََعسيَ ُتمََإنَتو ذ َ ُ‬
‫ضَوتق ِ ِط ُعوَاََأرَحامكمََ‪َ٢٢‬أو ىَ‬
‫لئِكََ‬ ‫س ُدواََ ِ َ‬
‫فَٱلَۡر ِ َ‬ ‫لتمََأنَتفَ ِ‬ ‫ِ‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬
‫[حممد ‪]٨٤ ،٨٨ :‬‬ ‫مَأبَصَرهمََ‪﴾٢٣‬‬ ‫ّللَفأص ذم ُهمََوأعَ ىَ‬‫ٱَّلِينََلعن ُه َُمَٱ َُ‬
‫چه بسا آنگاه که سرپرست (امور مردم) شوید‪ ،‬در زمین به فساد و تبهکاری بپردازید و رابطه‬
‫با خویشاوندانتان را قطع نمایید‪ .‬اهلل‪ ،‬چنین کسانی را نفرین (و از رحمتش دور) نموده و‬
‫(گوشهای) آنان را کر و چشمانشان را کور کرده است‪.‬‬
‫در این آیه بدین نکته تصریح شده که تبهکاران و کسانی که در زمین به فساد و‬
‫تباهی میپردازند و رابطه با خویشاوندانشان را قطع میکنند‪ ،‬از رحمت الهی دور‬
‫میشوند و اهلل متعال‪ ،‬آنها را از شنیدنِ سخن حق‪ ،‬کَر میگرداند و بهفرض اینکه‬
‫سخن حق را بشنوند‪ ،‬هیچ سودی از آن نمیبرند؛ همچنین چشمانشان را از دیدن‬
‫حقیقت‪ ،‬کور گردانیده و راههای سعادت و نیکی را نمیبینند؛ زیرا چشم و گوش‪ ،‬دو‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪662‬‬

‫راه اساسی برای انتقال اطالعات به قلب هستند و وقتی مسیرِ انتقال‪ ،‬خراب شود‪ ،‬هیچ‬
‫خیری به قلب نمیرسد‪ .‬پناه بر اهلل‪.‬‬
‫علما‪ ،‬بذل و بخشش به نزدیکان و خویشاوندان را یکی از نمونههای ارتباط با‬
‫آنان برشمرده و گفتهاند‪ :‬ثروتمندی که خویشاوندانِ فقیری دارد و خود‪ ،‬جزو وارثان‬
‫آنها محسوب میشود‪ ،‬بر او واجب است که نفقهی اینها را بدهد‪ ،‬یعنی مخارج‬
‫متعارف آنها را تأمین کند؛ مانند دو برادر که یکی از آنها‪ ،‬ثروتمند است و دیگری‪،‬‬
‫فقیر‪ ،‬و توانایی کسب و کار ندارد‪ .‬لذا از آنجا که برادر از برادر‪ ،‬ارث میبرد‪ ،‬بر برادر‬
‫ثروتمند واجب است که مخارج متعارف برادر فقیرش و ناتوانش را که کسب و‬
‫کاری ندارد‪ ،‬تأمین کند‪ .‬این‪ ،‬یکی از مصادیق و نمونههای پیوند خویشاوندیست‪.‬‬
‫علما‪ ،‬همچنین گفتهاند‪ :‬اگر خویشاوند فقیر برای ازدواج به کمک و حمایت نیاز‬
‫داشت‪ ،‬کمک کردن به او واجب است؛ زیرا ازدواج برای حفظ عفت و پاکدامنی‪،‬‬
‫یکی از مهمترین نیازهای انسان است‪ .‬بنابراین‪ ،‬اگر فقیری‪ ،‬برادرِ ثروتمندی داشته‬
‫باشد که تنها وارث اوست‪ ،‬بر برادر ثروتمند تأمین خوراک‪ ،‬پوشاک‪ ،‬مسکن و سواریِ‬
‫مورد نیازِ برادرِ فقیرش واجب است و چنانچه برادر فقیر‪ ،‬قصد ازدواج داشته باشد‪،‬‬
‫برادر ثروتمند باید به او کمک کند‪.‬‬
‫بر کسی که دانشی دربارهی چنین مسایلی ندارد‪ ،‬واجب است که از علما بپرسد‬
‫تا او را راهنمایی کنند و راه درست را به او نشان دهند؛ زیرا اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫وح َإلَهمَ َفسَلُوَاَ َأهَلَ َٱ َِّلِكَ َر َإن َ ُك ُ‬‫ُّ‬ ‫ذ‬
‫نتمَ َلََ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ل َرِجالَ ََن ِ َ ِ ِ‬
‫﴿وماَ َأرَسلَنا َقبَلكَ َإ ِ َ‬
‫[األنبياء‪َ ]٧ :‬‬ ‫تعَل ُمونََ‪﴾٧‬‬
‫ما پیش از تو تنها مردانی را (به عنوان پیامبر) فرستادیم که به آنان وحی میکردیم؛ اگر‬
‫نمیدانید‪ ،‬از اهل علم بپرسید‪.‬‬
‫حدیث دوم‪ ،‬دربارهی سزاوارترین شخص به همصحبتی و خوش رفتاری انسان‬
‫است؛ پیامبر‪ ‬در این حدیث‪ ،‬بیان فرموده که مادر‪ ،‬بیش از دیگران سزاوار اینست‬
‫که با او خوشرفتار باشیم‪ .‬و چون دوباره در اینباره از او پرسیدند‪ ،‬باز هم مادر را‬
‫سزاوارترین شخص به همصحبتی و خوشرفتاری معرفی کرد و تا سه بار‪ ،‬او را بیش‬
‫از همه سزاوار عطوفت‪ ،‬مهرورزی و خوشرفتاری دانست و مرتبهی چهارم‪ ،‬پدر را‬
‫‪663‬‬ ‫باب‪ :‬نیکی به پدر و مادر و تداوم پیوند خویشاوندی‬

‫سزاوار تکریم‪ ،‬محبت و خوشرفتاری معرفی فرمود؛ زیرا هیچکس مثل مادر به‬
‫فرزندش‪ ،‬مهر نمیورزد و نسبت به او دلسوزی نمیکند‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬
‫[لقامن‪َ ]١٣ :‬‬ ‫﴿حلتَ َُهَأ ُّم َُهۥَوهَ ًناََعََوهَنَ﴾‬
‫مادرش در حالی که دچار ضعف روزافزون میشد‪ ،‬او را (در شکم خود) حمل کرد‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُ ُ‬ ‫ُ ُ ُّ ُ ُ‬
‫[األحقاف‪َ ]١٢ :‬‬ ‫﴿حلتَ َهَأم َهۥَكرَهَاَووضعتَ َهَكرَهَا﴾‬
‫مادرش با تحمل رنج و سختی به او باردار شد و با رنج و سختی‪ ،‬او را به دنیا آورد‪.‬‬
‫ابتدای شب‪ ،‬فرزندش را در گهواره میگذارد و او را آرام میکند تا بخوابد و‬
‫وقتی فرزندش بیمار یا بیخواب میشود‪ ،‬شب تا صبح بیدار میماند تا فرزندش‪،‬‬
‫راحت بخوابد؛ خودش سرما را به جان میخرد تا فرزندش گرم باشد و گرمای‬
‫سخت را تحمل میکند تا فرزندش احساس گرما نکند و بیش ازپدر ‪ ،‬به فرزند‬
‫خویش توجه و رسیدگی مینماید‪ .‬از اینرو حق مادر‪ ،‬سه برابر حقّ پدر است‪.‬‬
‫همچنین مانند پدر‪ ،‬پُرزور و قوی نیست و حقش را نمیگیرد؛ بنابراین‪ ،‬پیامبر‪‬‬
‫سه بار دربارهی حق مادر‪ ،‬سفارش فرمود و یک بار نسبت به حق پدر؛ و این‪،‬‬
‫رهنمودی روشن برای انسان است که باید هرچه میتواند همصحبت خوبی برای پدر‬
‫و مادرش باشد و از هیچ خدمتی به آنان دریغ نکند‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬به ما و همهی‬
‫مسلمانان توفیق خدمت به پدر و مادر را عنایت کند و همگان را به آنچه که خیر و‬
‫صالح آنها در آن است‪ ،‬موفق بگرداند و ما و سایر مسلمانان را از لطف و احسان‬
‫خویش بهرهمند بفرماید‪.‬‬
‫***‬
‫َ ر َ ر َ ََ ر‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َر‬ ‫ُ‬ ‫َر‬ ‫‪ -911‬وعنه َع ِن انلَّ ي‬
‫درك أبوی ِه‬ ‫ب‪ ‬قال‪« :‬رغِم أنف‪ ،‬ثم رغِم أنف‪ ،‬ث َّم َرغِم أنف من أ‬
‫(‪)۶‬‬
‫اجلنة»‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫َ َّ َ‬
‫خل‬
‫ُ َ ر ر‬
‫ید‬ ‫لم‬ ‫ف‬ ‫ما‪،‬‬ ‫ه‬ ‫لِك‬‫ِ‬ ‫و‬‫حد ُه َما َأ ر‬
‫َ ُ‬
‫أ‬ ‫ِرب‬
‫ك‬
‫رَ ر‬
‫عِند ال‬
‫ِ‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6440 :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪664‬‬

‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬خوار و زبون باد‪ ،‬خوار و زبون‬
‫باد‪ ،‬خوار و زبون باد کسی که پدر مادرش‪ ،‬هر دو‪ ،‬یا یکی از آنها به سن پیری‬
‫برسند و او‪( ،‬با خدمت به آنها) وارد بهشت نشود»‪.‬‬
‫ُ‬ ‫َ َى َ ُُ ر َر َ ُ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫ى‬ ‫َ َّ‬
‫حس ُن‬ ‫‪ -919‬وعنه‪ ‬أن رجال قال‪ :‬یا رسول اهلل! إِن يل قرابة أ ِصلهم َویقطعون‪َ ،‬وأ ِ‬
‫ُ ر َ َ َ َ َّ َ‬ ‫َ ر ُر َ‬ ‫ون َ َّ‬ ‫ُر َ ر ُ َ‬ ‫َ ر َ ُ ُ َ َّ َ ر ُ‬
‫يلع‪ ،‬فقال‪« :‬ل ِِئ کنت کما قلت‪ ،‬فكأنما‬ ‫يل‪ ،‬وأحل ُم عنهم و َيهل‬ ‫إِيل ِه ِم ويسيئون إ ِ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬
‫الم َّل‪ ،‬وال ی َزال معك م َِن اهلل ظه ٌ‬
‫َ‬ ‫ُ ُّ ُ ُ َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫ری علی ِه رم ما دم َت لَع ذلك»‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫ِ‬ ‫ت ِسفهم‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬مردی‪ ،‬عرض کرد‪ :‬ای رسولخدا! من‪،‬‬
‫خویشاوندانی دارم که با آنان ارتباط برقرار میکنم‪ ،‬ولی آنها با من ارتباط ندارند؛ و‬
‫من به آنان نیکی میکنم‪ ،‬ولی آنها به من بد میکنند؛ من در برابر بدیهایشان‬
‫شکیبایی میورزم‪ ،‬ولی آنها باز هم به من بدی میکنند‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬اگر‬
‫همینگونه باشی که گفتی‪ ،‬گویا خاکستر داغ به آنان میخورانی و تا زمانی که به‬
‫همین روش عمل کنی‪ ،‬پشتیبانی از سوی اهلل در برابرِ آنان با تو خواهد بود»‪.‬‬
‫ُر َ َ‬ ‫َ ر َ َّ َ ر ُ ر َ َ‬ ‫َ َّ ُ َ‬ ‫َ‬
‫نس‪ ‬أن َرسول اهللِ‪ ‬قال‪« :‬من أحب أن یبسط َل يف ِرزق ِه‪ ،‬وینسأ َُل‬ ‫َ ‪ -911‬وعن أ ٍ‬
‫ُ‬ ‫َر ر‬
‫(‪)1‬‬
‫متفق عليه]‬
‫رَحه»‪ٌ [ .‬‬‫یصل ِ‬
‫ثره‪ ،‬فل ِ‬
‫يف أ ِ‬
‫انس‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬هرکس دوست دارد روزیاش‪ ،‬زیاد شود و‬
‫عمرش طوالنی‪ ،‬پس صلهی رحم (ارتباط با خویشانش) را رعایت کند»‪.‬‬
‫َ َ َ َ ُّ‬ ‫َ َ ى ر َر‬ ‫َ َ َُ َ ر َ َ َ ر َ َر َ‬ ‫َ ُ‬
‫ار بِامل ِدین ِة ماال مِن َنل‪َ ،‬واكن أحب‬ ‫‪ -912‬و عنه قال‪َ :‬كن أبو طلحة‪ ‬أكَث األن ِ‬
‫ص‬
‫َ‬ ‫ر ُ َُ ر ُ ر‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ َ ر ُ ر َر ََ ر‬ ‫واَلِ إ َ ريل ِه َب ر َ‬ ‫َر‬
‫ج ِد واكن رسول اهلل‪ ‬یدخلها َويْشب مِن ما ٍء فِیها‬ ‫ِ‬ ‫املس‬ ‫ة‬‫ل‬ ‫ِ‬ ‫ب‬‫ق‬ ‫ت‬‫س‬ ‫م‬ ‫ت‬ ‫اكن‬‫و‬ ‫حاء‪،‬‬‫ری‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫م‬ ‫أ‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ ذ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ي‬
‫ت َتن ِفقواَ َم ذِما َُت ُِّبونَ﴾ قام‬
‫َّ َ ر‬ ‫َ‬
‫ب َح َ‬‫نزلت ه ِذه ِ اآلیة‪﴿ :‬لن َتنالواَ َٱلَ ِ َ‬ ‫ب قال أنس‪ :‬فلما‬ ‫ٍ‬ ‫طی‬
‫ُ‬ ‫َّ َ َ َ َ َ ر َ َ َ ر‬ ‫َ ُ َ‬ ‫َُ َ ر َ َ‬
‫اهلل تعاىل أن َزل علیك‪﴿ :‬لن َتنالواَ َٱلَ ِ ذَ‬
‫َّ‬
‫بَ‬ ‫رسول اّلل‪ ‬فقال‪ :‬یا َرسول اهللِ إِن‬ ‫ِ‬ ‫ىل‬ ‫أبوطلح ِ‬
‫إ‬ ‫ة‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫َّ َ‬ ‫ٌ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َّ َ َّ َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ذ ُ ُ‬
‫ت َتنفِقواَ َم ذِما َُت ُِّبونَ﴾ َوإِن أحب مايل إِيل ب‬
‫ُ‬ ‫َّ َ ر َ َ‬
‫ریحاء‪ ،‬وإِنها صدقة ّللِ تعاىل أ ررجو ب ِ َّرها‬ ‫ح َ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر ُ َ َ َ َّ ُ َ َ َ ُ ُ‬ ‫َ َ ر‬ ‫ُ ر َ ر‬
‫وذخرها عِند اهلل تعاىل‪ ،‬فضعها یا رسول اهلل حیث أراك اّلل‪ ،‬فقال رسول اهللِ‪« :‬بخ‪ ،‬ذل ِك‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6442 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬در چندین مورد‪ ،‬از جمله‪)4822 ،6127( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6447 :‬‬
‫‪661‬‬ ‫باب‪ :‬نیکی به پدر و مادر و تداوم پیوند خویشاوندی‬
‫َُ‬ ‫َ‬ ‫َر‬ ‫َ ي ََ َ ر َرَ ََ‬ ‫ر ُ َ ُر‬ ‫َر‬ ‫َ َ ٌ‬ ‫َ ٌ‬
‫مال َرابح‪ ،‬ذل ِك مال َرابِح‪َ ،‬وقد س ِمعت ما قلت‪ ،‬وإِِّن أرى أن َتعلها يف األقربِنی»‪ .‬فقال أبو‬
‫َ‬
‫َ َ ي‬ ‫َ َ َّ َ َ َ ُ َ ر َ َ َ َ‬ ‫َ ر َ َ َرَُ َ ُ َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫طلحة‪ :‬أفعل یا َرسول اهللِ‪ ،‬فقسمها أبو طلحة يف أقاربِه‪َ ،‬وبين عم ِه‪ٌ [ .‬‬
‫متفق عليه]‬
‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬ابوطلحه‪ ‬در میان انصار مدینه‪ ،‬از لحاظ داشتن نخل‪،‬‬
‫از همه ثروتمندتر بود؛ محبوبترین ثروتش نزد او نخلستانی به نام «بیرحاء» در مقابل‬
‫مسجد بود و پیامبر‪ ‬گاه به این نخلستان میرفت و از آبِ گوارایش مینوشید‪.‬‬
‫ُ‬ ‫ذ ذ ُ ُ‬ ‫ُ‬
‫ت َتنفِقواَ َم ذِما َُت ُِّبونَ﴾‪،‬‬
‫ب َح َ‬
‫انس‪ ‬میگوید‪ :‬وقتی این آیه نازل شد‪﴿ :‬لن َتنالواَ َٱلَ ِ َ‬
‫ابوطلحه‪ ‬نزد پیامبر‪ ‬رفت و گفت‪ :‬ای رسولخدا! اهلل متعال‪ ،‬این آیه را بر شما‬
‫نازل کرده و (فرموده) است‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ ذ ُ ُ‬ ‫ُ‬
‫تَتنفِقواََم ذِماَُت ُِّبونَ﴾‬
‫بَح َ‬
‫﴿لنَتنالواََٱلَ ِ َ‬
‫هرگز به نیکی دست نمییابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید‪ ،‬انفاق کنید‪.‬‬
‫(ابوطلحه افزود‪ ):‬باغ بیرحاء‪ ،‬محبوبترین ثروتِ من است و میخواهم آن را در‬
‫راه اهلل صدقه دهم و به خیر و ثواب آن نزد اهلل‪ ،‬امیدوارم؛ پس هرطور که مناسب‬
‫میدانید‪ ،‬دربارهاش تصمیم بگیرید‪ .‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬بهبه! این‪ ،‬مال سودمندیست؛‬
‫این‪ ،‬مالِ سودمندیست و آنچه گفتی‪ ،‬شنیدم؛ نظرِ من‪ ،‬اینست که آن را میانِ‬
‫خویشاوندانت تقسیم کنی»‪ .‬ابوطلحه‪ ‬گفت‪ :‬ای رسولخدا! همین کار را میکنم‪.‬‬
‫سپس آن را میان خویشان و پسرعموهایش تقسیم کرد‪.‬‬
‫َر َ ُ‬
‫رج ٌل إِىل نَبي‬
‫ِ‬ ‫‪ -916‬وعن عبد اهلل بن عمرو بن العاص رِض اهلل عنهما قال‪ :‬أقبل‬
‫ََر ر‬ ‫بتِغ األَ َ‬ ‫َ َ َ َ‬ ‫ُ ُ َ‬ ‫َّ‬
‫جر م َِن اهلل تعاىل‪ .‬قال‪« :‬فهل مِن‬ ‫ِ‬ ‫جلها ِد أ‬
‫ِ‬ ‫الهجرة ِ وا‬
‫ِ‬ ‫اّلل‪ ،‬فقال‪ :‬أبایِعك لَع‬
‫َر‬ ‫ََرَ‬ ‫ُ‬ ‫حد ََح؟» قال‪ :‬ر‬ ‫ر َ َ ٌ‬
‫نعم بل ِلِكهما‪ .‬قال‪« :‬فتبت ِِغ األج َر م َِن اهلل تعاىل؟» قال‪ :‬نعم‪ .‬قال‪:‬‬ ‫وادلِیك أ‬
‫ر ََ ر ر ُ ر َُ‬ ‫َ ر ر‬
‫(‪)1‬‬
‫متفق عليه؛ این‪ ،‬لفظ مسلم است‪].‬‬ ‫ارجع إِىل وادلِیك‪ ،‬فأح ِسن صحبتهما»‪ٌ [ .‬‬ ‫«ف‬
‫َ‬ ‫ر‬
‫ََ‬
‫وادلاك؟» قال‪ :‬نعم‪ ،‬قال‪:‬‬ ‫َح ِ‬ ‫فاس َتأ َذنُه يف اجل َها ِد فقال‪« :‬أ ٌّ‬‫ٌ ر‬ ‫لهما‪َ :‬‬
‫جاء رجل‬
‫ُ‬
‫ويف روای ٍة‬
‫ِ‬
‫ر‬ ‫َ‬
‫یهما فجاهِد»‪.‬‬ ‫«ف ِف ِ‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪0520 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ .882 :‬ر‪.‬ک‪ :‬همین کتاب‪ ،‬حدیث شمارهی ‪.216‬‬
‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2115 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6458 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪661‬‬

‫ترجمه‪ :‬عبداهلل بن عمرو بن عاص‪ ‬میگوید‪ :‬مردی‪ ،‬نزد پیامبرخدا‪ ‬آمد و‬


‫گفت‪ :‬برای کسب اجر و پاداش از اهلل متعال‪ ،‬با شما بر سرِ هجرت و جهاد پیمان‬
‫میبندم‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬آیا پدر یا مادرت‪ ،‬زندهاند؟» پاسخ داد‪ :‬آری؛ هر دوی آنها‬
‫زندهاند‪ .‬پیامبر‪ ‬پرسید‪« :‬و اجر و ثواب اهلل متعال را میطلبی؟» گفت‪ :‬بله‪.‬‬
‫رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬پس نزد پدر و مادرت برگرد و با آنان رفتار نیک و پسندیدهای‬
‫داشته باش»‪.‬‬
‫در روایتی دیگر از بخاری و مسلم‪ ،‬آمده است‪ :‬مردی (نزد پیامبر‪ )‬آمد و‬
‫اجازهی جهاد خواست‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬آیا پدر و مادرت زندهاند؟» پاسخ داد‪ :‬بله‪.‬‬
‫رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬جهاد تو‪ ،‬خدمت به ایشان است»‪.‬‬
‫َ َّ‬ ‫َر َ ر ُ‬
‫الواصل اَّلي إِذا‬
‫ِ‬
‫َّ‬
‫كن‬
‫ُ‬
‫واصل بِالمَكفئ َول ِ‬
‫ب‪ ‬قال‪« :‬ليس ال ِ‬ ‫عنه َع ِن انلَّ ي‬
‫َ ُ‬
‫‪ -912‬و‬
‫ََ‬ ‫َ ر ُُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫ق َطعت َر َِحه وصلها»‪[ .‬روایت بخاری]‬
‫ترجمه‪ :‬عبداهلل بن عمرو‪ $‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬وصلکنندهی راستین‬
‫پیوندِ خویشاوندی‪ ،‬کسی نیست که بهخاطر ارتباطی که خویشاوندانش با او دارند‪ ،‬با‬
‫آنها ارتباط برقرار میکند؛ بلکه کسیست که وقتی با او قطع رابطه میکنند‪ ،‬او‬
‫ارتباطش را با آنها حفظ مینماید»‪.‬‬
‫َ ر‬ ‫َُ‬ ‫َّ ُ َ َ َّ َ ٌ َ‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫حم معلقة بِالع رر ِش تقول‪ :‬من وصلين‬ ‫‪ -912‬وعن اعئشة قالت‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬الر‬
‫َ َ َ َ َ َ َ ُ َّ‬ ‫َ َ ُ َّ‬
‫(‪)1‬‬
‫َوصله اّلل‪َ ،‬ومن قطعين‪ ،‬قطعه اّلل»‪ٌ [ .‬‬
‫متفق عليه]‬
‫ترجمه‪ :‬عایشه& میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬رَحِم به عرش‪ ،‬آویزان است و‬
‫میگوید‪ :‬هرکس‪ ،‬پیوند خویشاوندی را برقرار کند‪ ،‬اهلل‪ ،‬او را از رحمت خویش‬
‫بهرهمند سازد و هرکس مرا (یعنی پیوند خویشاوندی را) قطع کند‪ ،‬اهلل او را از‬
‫رحمتش محروم بگرداند»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.4880 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)4828 ،4872( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6444 :‬‬
‫‪667‬‬ ‫باب‪ :‬نیکی به پدر و مادر و تداوم پیوند خویشاوندی‬
‫ى ََ‬ ‫َ َّ َ َ َ َ ر‬ ‫ُي ُر َ ُ ََ ر‬
‫ث رِض اهلل عنها أنها أعتقت ويلدة ولم‬ ‫ت احلارِ ِ‬
‫‪ -913‬وعن أم المؤ ِمنِنی میمونة بن ِ‬
‫ي‬ ‫َ َر َ َ َ ُ‬ ‫ُ َ َرَ‬ ‫َ َ َّ‬ ‫َ َّ‬ ‫َ َر‬
‫َّ‬
‫تستأذ ِِن انل ِب‪ ‬فلما َكن یومها اَّلي یدور علیها فِیه‪ ،‬قالت‪ :‬أشعرت یا رسول اهلل إِِّن‬ ‫َّ‬
‫َ ر َ َ َ َ‬ ‫َ َّ‬ ‫َ ر‬ ‫َ َ ر‬ ‫َ رَر ُ‬
‫ك َكن‬ ‫ك لو أعطیتِها أخوال ِ‬‫ويلديت؟ قال‪« :‬أ َو فعلت؟»‪ .‬قالت‪ :‬نعم‪ .‬قال‪« :‬أما إِن ِ‬ ‫أعتقت ِ‬
‫عظ َ‬‫َ َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫ألجركِ »‪ٌ [ .‬‬
‫ِ‬ ‫م‬ ‫أ‬
‫ترجمه‪ :‬از امالمؤمنین میمونه دخت حارث& روایت است که ایشان‪ ،‬کنیزی را‬
‫آزاد کرد و از پیامبر‪ ‬اجازه نگرفت‪ .‬روزِ نوبتش که پیامبر‪ ‬به خانهاش میرفت‪،‬‬
‫عرض کرد‪ :‬ای رسولخدا! آیا میدانید که من‪ ،‬کنیزم را آزاد کردم؟ پیامبر‪ ‬فرمود‪:‬‬
‫«آیا واقعاً چنین کاری کردی؟» پاسخ داد‪ :‬بله‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬ولی اگر او را به‬
‫داییهایت میبخشیدی‪ ،‬پاداشِ بیشتری به تو میرسید»‪.‬‬
‫شرح‬
‫این احادیث‪ ،‬دربارهی فضیلت و اهمیت صلهی رحم است و نشان میدهد‪ :‬پیوند‬
‫خویشاوندی‪ ،‬این نیست که انسان‪ ،‬در پاسخ پیوندی که خویشانش با او دارند‪ ،‬با‬
‫آنها ارتباط داشته باشد؛ بلکه صلهی رحم‪ ،‬در حقیقت‪ ،‬اینست که انسان با‬
‫خویشاوندانی که با او ارتباط ندارند‪ ،‬رابطه داشته باشد و بدینسان پیوند‬
‫خویشاوندیاش بهخاطر خداست‪ ،‬نه بدینخاطر که مردم از او تعریف و تمجید کنند‬
‫یا ارتباطش با بندگان خدا‪ ،‬صرفاً در پاسخ ارتباطی باشد که با او دارند‪ .‬همانگونه که‬
‫در حدیث پیامبر‪ ‬بدین نکته تصریح شده است‪ .‬در این احادیث‪ ،‬همچنین آمده‬
‫است که رحم‪ ،‬به عرش آویزان است و میگوید‪« :‬هرکس‪ ،‬مرا وصل کند (یعنی پیوند‬
‫خویشاوندی را رعایت کند) اهلل‪ ،‬او را به رحمت خویش برساند»‪ .‬این‪ ،‬جملهای‬
‫دعاییست؛ و احتمال دارد که جملهای خبری باشد؛ لذا بدین مفهوم است که هرکس‬
‫صلهی رحم کند‪ ،‬اهلل او را از رحمتش برخوردار میسازد‪ .‬و هر دو احتمال‪ ،‬صحیح‬
‫است و نشان میدهد که صلهی رحم‪ ،‬اهمیت فراوانی دارد؛ به گونهای که زیر عرش‪،‬‬
‫چنین دعایی میکند یا چنین خبری میدهد‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ ،/‬داستان مردی را ذکر کرده که با خویشاوندانش ارتباط داشت‪،‬‬
‫ولی آن‪‎‬ها با او ارتباط نداشتند؛ او‪ ،‬به آنها نیکی میکرد و پاسخی جز بدی نمیدید‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)6485 ،6486( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.888 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪668‬‬

‫پیامبر‪ ‬به او فرمود‪« :‬اگر همینگونه باشی که گفتی‪ ،‬گویا خاکستر داغ در دهانشان‬
‫میگذاری»‪ .‬یعنی به سبب رفتارِ بدی که با تو دارند‪ ،‬سزاوار چنین مجازاتی هستند و «تا‬
‫زمانی که چنین رویکردی داشته باشی‪ ،‬پشتیبانی از سوی اهلل در برابرِ آنان با تو خواهد‬
‫بود» و بدینسان بهرغم اینکه با تو قطع رابطه میکنند‪ ،‬با آنان ارتباط خواهی داشت‪.‬‬
‫این احادیث و امثال آن‪ ،‬نشانگر اینست که صلهی رحم و رعایت پیوند‬
‫خویشاوندی در حد توان انسان و بهاندازهای که عرف جامعهی اسالمی اقتضا میکند‪،‬‬
‫واجب است و این‪ ،‬هشداری جدی دربارهی قطع رابطهی خویشاوندی بهشمار میرود‪.‬‬
‫***‬
‫َ َ ر َ َ ر ََ ُ‬ ‫َ‬
‫يلع أ يِّم َو ِ َ‬
‫ِه‬ ‫بنت أيب بكر الصدیق رِض اهلل عنهما قالت‪ :‬ق ِدمت َّ‬ ‫َ‬
‫أسماء ِ‬ ‫‪ -992‬وعن‬
‫ُ‬
‫ُ ر ُ َ َ ر َ َ َّ ي َ َ َ َ ٌ‬ ‫ر َرَر ُ َ ُ َ‬ ‫َ ر‬ ‫ٌ‬ ‫ُ‬
‫رسول‌اهلل‪ ‬فاستفتیت رسول‌اهلل‪ ،‬قلت‪ :‬ق ِدمت يلع أِّم و ِِه راغِبة‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫مْشکة يف عه ِد‬
‫ُ َّ‬ ‫ال‪َ « :‬ن َع ر‬‫َ ُ ُي َ َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫ك»‪ٌ [ .‬‬ ‫ِ‬ ‫م‬ ‫أ‬ ‫ِل‬ ‫ص‬
‫ِ ِ‬ ‫‪،‬‬ ‫م‬ ‫أصل أِّم؟ ق‬
‫أف ِ‬
‫ترجمه‪ :‬اسماء دختر ابوبکر صدیق‪ $‬میگوید‪ :‬مادرم‪ ،‬در حالی که مشرک بود‪،‬‬
‫در حیات پیامبر‪ ‬نزدم آمد؛ از پیامبر‪ ‬سؤال کردم‪ :‬مادرم نزدِ من آمده است و از من‬
‫انتظار (نیکی و هدیه) دارد؛ آیا با او ارتباط بگیرم (و به او نیکی کنم)؟ فرمود‪« :‬بله؛ با‬
‫مادرت ارتباط بگیر»‪.‬‬
‫َ َ ر َ َ ُ ُ‬
‫‪ -992‬وعن زینب اثلقفی ِة امرأة ِ عب ِد اهلل بن مسعود‪ ‬وعنها قالت‪ :‬قال َرسول‬
‫َ َ َّ ر َ َ َ ر َ َ ي َ َ َ ر ر ُ ي ُ َّ َ َ ر َ َ َ ر ُ َ‬
‫بن‬ ‫ر ِ‬ ‫اهلل‬ ‫عبد‬ ‫ىل‬ ‫اهللِ‪« :‬تصدقن یا معْش النساءِ ولو مِن حلِیكن»‪ ،‬قالت‪ :‬فرجعت إ ِ‬
‫َّ َ َ َ‬ ‫َر َََ‬ ‫َّ ُ َ‬ ‫ُ َ ُ َّ َ َ ُ ٌ َ ُ َ‬
‫ايل ِد َوإن َرسول اهللِ‪ ‬قد أمرنا بِالصدق ِة فأت ِ ِه‬ ‫ات َ‬
‫مسعود فقلت َل‪ :‬إنك رجل خ ِفیف ذ ِ‬
‫أنت‪،‬‬
‫َ ر‬ ‫ُ‬
‫ریکم‪ .‬فقال عبد اهللِ‪ :‬ب ِل ائتِی ِه ِ‬
‫َ َرَُ َ َر ُ ر ََ َ‬ ‫َ ر رُ ر َ َ َ ُ ُ َ ي َ‬
‫فاسأَل‪ ،‬فإن َكن ذل ِك َي ِز عين وإال َرفتها إِىل غ ِ‬
‫َ َ ُ ُ‬ ‫َ َُ‬ ‫َ َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫ر ٌ َ ر‬ ‫رَ َ ُ َ‬
‫رسول اّلل‪ ‬حاجيت حاجتها‪َ ،‬واكن َرسول اهللِ‪‬‬ ‫ِ‬ ‫اب‬
‫صار بِب ِ‬ ‫ِ‬ ‫فانطلقت‪ ،‬فإذا امرأة مِن األن‬
‫َ ر ر ُ َّ ر َ َ ر‬ ‫َ َ َ ُ َ َ َ َ َ ر َ َ ٌ َ ُ ر َ َ ُ ر َ ُ َ َّ‬ ‫َر ُر َ ر َ َ‬
‫نی‬‫ت رسول اّلل‪ ‬فأخربه أن امرأت ِ‬ ‫قد أل ِقیت علی ِه المهابة‪ .‬فخرج علینا بِالل‪ ،‬فقلنا َل‪ :‬ائ ِ‬
‫ربهُ‬ ‫ُت ر‬ ‫َ ُر‬ ‫ُ ُ‬ ‫َ َ ََ رَ‬ ‫َ ُ ُ ر ُ َّ َ َ ُ َ ر ُ َ َ َ ر‬ ‫َ َ‬
‫ورهِما؟ وال ِ‬ ‫ِ‬ ‫ج‬ ‫ح‬ ‫يف‬ ‫امٍ‬ ‫ت‬ ‫أي‬ ‫لَع‬ ‫و‬ ‫ا‬ ‫هم‬‫ج‬‫ِ‬ ‫وا‬ ‫أز‬ ‫لَع‬ ‫ا‬ ‫م‬ ‫ه‬ ‫ن‬ ‫ع‬ ‫ة‬ ‫ق‬‫د‬ ‫الص‬ ‫ز‬
‫ِ‬ ‫َت‬‫أ‬ ‫‪:‬‬‫ِك‬ ‫ن‬‫أال‬ ‫س‬ ‫اب ت‬
‫بابل ِ‬
‫َ ر َُ َ َ رَ ٌ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ َ َُ َ ُ‬ ‫َّ‬ ‫َ ر َر ُ َ َ َ ٌَ ََ َ ُ‬
‫ول اّلل‪ ‬فسأَل‪ ،‬فقال َل رسول اّلل‪« :‬من هما؟» قال‪ :‬امرأة‬ ‫من َنن‪ ،‬فدخل بِالل لَع رس ِ‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪6261 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0112 :‬‬


‫‪669‬‬ ‫باب‪ :‬نیکی به پدر و مادر و تداوم پیوند خویشاوندی‬
‫ََ َ‬ ‫َ َ َ ر ُ‬ ‫ُّ َّ َ‬ ‫ََ َ ُ ُ‬ ‫َرَ‬ ‫َ ر َ‬
‫ِه؟» قال‪ :‬ام َرأة عب ِد اهللِ‪ ،‬فقال‬ ‫الزیان ِِب ِ‬ ‫ار َوزین ُب‪ .‬فقال َرسول اهللِ‪« :‬أي‬
‫مِن األن ِ‬
‫ص‬
‫ر ُ َ َ َ َ ر ُ َّ َ َ‬ ‫َ‬ ‫َُ َ ر‬ ‫َ ُ ُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫ان‪ :‬أجر القراب ِة وأجر الصدق ِة»‪ٌ [ .‬‬
‫رسول اهللِ‪« :‬لهما أجر ِ‬
‫ترجمه‪ :‬زینب ثقفی‪ ،‬همسر عبداهلل بن مسعود‪ ‬وعنها میگوید‪ :‬رسولاهلل‪‬‬
‫فرمود‪« :‬ای زنان! صدقه دهید؛ حتی از زیورآالت خود»‪( .‬زینب) میگوید‪ :‬نزد عبداهلل‬
‫بن مسعود بازگشتم و به او گفتم‪ :‬تو‪ ،‬مردی تنگ دست هستی و پیامبر‪ ‬به ما دستور‬
‫داده است که صدقه دهیم‪ .‬نزدشان برو و از ایشان بپرس که آیا میتوانم به تو صدقه‬
‫دهم تا در غیر این صورت آن را به دیگران بدهم؟ عبداهلل‪ ‬گفت‪ :‬تو‪ ،‬خود نزدش‬
‫برو‪ .‬لذا من‪ ،‬خودم رفتم و زنی از انصار را مقابل درب خانهی پیامبر‪ ‬دیدم که او‬
‫هم سؤالی مانند سؤال من داشت‪ .‬و از آنجا که پیامبر‪ ‬پُرهیبت بود‪( ،‬هیچیک از ما‬
‫در خود نمیدید که در بزند و سؤالش را بپرسد) تا اینکه بالل‪ ‬خارج شد؛ به او‬
‫گفتیم‪ :‬نزد پیامبر‪ ‬برو و به ایشان بگو‪ :‬دو زن‪ ،‬پشتِ در هستند و میپرسند‪ :‬آیا‬
‫میتوانند صدقهی اموالشان را به شوهران خود و یتیمانی بدهند که تحت سرپرستی‬
‫آنها هستند؟ و به ایشان نگو که ما‪ ،‬کیستیم‪ .‬بالل نزد رسولاهلل‪ ‬رفت و سؤال را‬
‫مطرح کرد‪ .‬رسولاهلل‪ ‬از او پرسید‪« :‬این دو زن‪ ،‬کیستند؟» پاسخ داد‪ :‬زنی از انصار و‬
‫زینب‪ .‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬کدام زینب؟» بالل‪ ،‬پاسخ داد‪ :‬همسر عبداهلل‪ .‬رسولاهلل‪‬‬
‫فرمود‪« :‬اینها‪ ،‬دو اجر دارند‪ :‬اجر خویشاوندی‪ ،‬و اجر صدقه»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬روایتی بدین مضمون نقل کرده است که اسماء دختر ابوبکر صدیق‪$‬‬
‫میگوید‪ :‬مادرم‪ ،‬در حالی که مشرک بود‪ ،‬در حیات پیامبر‪ ‬نزدم آمد؛ از پیامبر‪‬‬
‫سؤال کردم‪ :‬مادرم نزدِ من آمده است و از من انتظار (نیکی و محبت) دارد؛ آیا با او‬
‫ارتباط بگیرم (و به او نیکی کنم)؟ فرمود‪« :‬بله؛ با مادرت ارتباط بگیر»‪.‬‬
‫ٌ‬
‫ِه َرا ِغبَة»‪ .‬برخی از علما گفتهاند‪ :‬بدین‬
‫در متن این روایت آمده است‪َ « :‬و ِ َ‬
‫معناست که به اسالم‪ ،‬رغبت دارد‪ .‬لذا ارتباط با او‪ ،‬بدینخاطر بود که عالقه و رغبت‬
‫بیشتری به اسالم‪ ،‬پیدا کند و مسلمان شود‪ .‬همچنین گفته شده که این عبارت‪ ،‬بدین‬
‫مفهوم است که‪ :‬او‪ ،‬انتظار دارد که با او ارتباط داشته باشم‪ .‬لذا پیامبر‪ ‬به اسماء&‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪0522 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0111 :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪621‬‬

‫دستور داد که با مادرش ارتباط بگیرد‪ .‬لذا مادر اسماء‪ ،‬با این امید و اشتیاق که‬
‫دخترش با او ارتباط بگیرد و به او هدیه دهد‪ ،‬به مالقات دخترش آمد‪.‬‬
‫این‪ ،‬نشان میدهد که انسان باید با خویشاوندانش رابطه داشته باشد‪ ،‬حتی اگر‬
‫مسلمان نباشند؛ زیرا حق خویشاوندی آنها‪ ،‬به قوت خود باقیست‪ .‬فرمودهی اهلل‬
‫متعال در سورهی «لقمان» بیانگر همین موضوع است‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ب َما َليَسَ َلكَ َب ِ َهِۦ َعِلَ رَم َفلَ َت ِطعَ ُهماَ َوصاحِبَ ُهماَ‬
‫شكَ َ ِ َ‬ ‫﴿ِإَون َجَهداكَ َ ىَ‬
‫َع َأن َت َِ‬
‫[لقامن‪َ ََ ]١٢ :‬‬ ‫فَٱ ُّدلنَياَمعَ ُروفَا﴾‬
‫َِ‬
‫و اگر (پدر و مادرت) تو را بر آن داشتند که چیزی را شریکم بسازی که به آن دانش نداری‪،‬‬
‫از آنان اطاعت مکن و در دنیا با آنها به خوبی رفتار نما‪.‬‬
‫یعنی اگر پدر و مادرت‪ ،‬مشرک بودند و با تأکید و پافشاری از او میخواستند که‬
‫به اهلل شرک بورزی‪ ،‬از آنان اطاعت نکن؛ زیرا اطاعت از مخلوق در جهت نافرمانی از‬
‫خالق‪ ،‬درست نیست‪ .‬با این حال‪ ،‬در دنیا به آنان بهنیکی رفتار کن؛ یعنی به وظیفهی‬
‫خود در قبال آنها عمل نما و با آنها ارتباط داشته باش‪ ،‬هرچند کافر یا فاسق باشند؛‬
‫زیرا حق خویشاوندی دارند‪.‬‬
‫این حدیث هم‪ ،‬نشانگر همان موضوعیست که در این آیه بیان شده است؛‬
‫چنانکه پیامبر‪ ‬به اسماء دختر ابوبکر صدیق‪ $‬فرمان داد که با مادرش که در آن‬
‫زمان‪ ،‬مشرک بود‪ ،‬ارتباط بگیرد‪.‬‬
‫همچنین دریافتیم که صدقه دادن به خویشان‪ ،‬دو پاداش دارد‪ :‬اجر صلهی رحم‪،‬‬
‫‪‎‬‬
‫روایتیست که زینب دختر مسعود ثقفی‪ ،‬همسر عبداهلل بن‬ ‫و اجر صدقه‪ .‬دلیلش‪،‬‬
‫مسعود‪ ‬روایت کرده که پیامبر‪ ‬زنان را به صدقه دادن‪ ،‬دستور داد‪ .‬زینب& به‬
‫خانهاش بازگشت؛ شوهرش‪ ،‬عبداهلل بن مسعود‪ ‬مردی تنگدست و فقیر بود‪ .‬زینب‬
‫به شوهرش خبر داد که پیامبر‪ ،‬به زنان دستور داده است که صدقه دهند‪ .‬لذا عبداهلل‬
‫بن مسعود‪ ‬از همسرش خواست که به او و نیز یتیمانِ نیازمند‪ ،‬کمک کند‪ .‬اما این‬
‫سؤال برای آنها مطرح شد که آیا زن‪ ،‬میتواند به شوهر و اعضای خانوادهی خود و‬
‫کسانی که در خانهاش هستند‪ ،‬صدقه دهد؟ لذا زینب& به خانهی پیامبر‪ ‬رفت تا‬
‫این مسأله را مطرح کند و حکمش را از پیامبر‪ ‬بپرسد‪ .‬وقتی به خانهی پیامبر‪‬‬
‫‪626‬‬ ‫باب‪ :‬نیکی به پدر و مادر و تداوم پیوند خویشاوندی‬

‫رسید‪ ،‬زنی از انصار را مقابل خانهی پیامبر‪ ‬دید که او هم آمده بود تا همین سؤال را‬
‫از پیامبر‪ ‬بپرسد‪ .‬ولی پیامبر‪ ‬پُرهیبت بود و هیچیک از اینها در خود نمیدید که‬
‫در بزند و سؤالش را بپرسد تا اینکه بالل‪ ‬خارج شد؛ آری؛ هیبت پیامبر‪‬‬
‫بهگونهای بود که ابتدا که انسان‪ ،‬ایشان را میدید‪ ،‬هیبتشان‪ ،‬انسان را میگرفت‪ ،‬ولی‬
‫پس از اندکی گفتگو و همنشینی‪ ،‬محبت پیامبر‪ ‬در دل مینشست‪ .‬بالل‪ ‬از خانه‬
‫خارج شد و از آن دو سؤال کرد‪ :‬چهکار دارید؟ گفتند‪ :‬نزد پیامبر‪ ‬برو و به ایشان‬
‫بگو‪ :‬دو زن‪ ،‬پشتِ در هستند و میپرسند‪ :‬آیا میتوانند صدقهی اموالشان را به‬
‫شوهران خود و یتیمانی بدهند که تحت سرپرستی آنها هستند؟ و به ایشان نگو که‬
‫ما‪ ،‬کیستیم‪ .‬بالل نزد رسولاهلل‪ ‬رفت و سؤال را مطرح کرد‪ .‬رسولاهلل‪ ‬از او پرسید‪:‬‬
‫«این دو زن‪ ،‬کیستند؟» پاسخ داد‪ :‬زنی از انصار و زینب‪ .‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬کدام‬
‫زینب؟» چون خیلیها‪ ،‬اسمشان زینب بود‪ .‬بالل‪ ‬پاسخ داد‪ :‬همسر عبداهلل‪ .‬عبداهلل‬
‫بن مسعود‪ ‬خادمِ پیامبر‪ ‬بود و بدون اجازه وارد خانهی پیامبر‪ ‬میشد‪ .‬لذا‬
‫پیامبر‪ ‬عبداهلل‪ ‬و خانوادهاش را بهخوبی میشناخت و از اوضاع او آگاه بود‪ .‬آن‬
‫زنِ انصاری و همسر عبداهلل بن مسعود‪ ‬از بالل خواستند نامی از آنها‪ ،‬نزد پیامبر‪‬‬
‫نبرد و نگوید که کیستند؛ ولی بالل‪ ‬از آن جهت که رسولاهلل‪ ‬سؤال کرد و‬
‫اطاعت ایشان بر اطاعت دیگران‪ ،‬مقدم است‪ ،‬به پیامبر‪ ‬خبر داد که سؤالکنندگان؛‬
‫زنی از انصار و نیز همسر عبداهلل بن مسعود هستند‪ .‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬اینها‪ ،‬دو‬
‫اجر دارند‪ :‬اجر خویشاوندی‪ ،‬و اجر صدقه»‪ .‬لذا بدین نکته پی میبریم که هنگام نیاز‪،‬‬
‫صدقه دادن به فرزندان و همسر (هم زن و هم مرد) جایز است و این‪ ،‬دو پاداش‬
‫دارد‪ :‬اجر صدقه‪ ،‬و اجر صلهی رحم؛ یعنی انسان میتواند در هنگام نیاز‪ ،‬به فرزندان‬
‫یا همسر خود‪ ،‬صدقه دهد‪.‬‬
‫ناگفته نماند که اگر این نیاز‪ ،‬جزو همان نفقهای باشد که بر انسان واجب است‪،‬‬
‫در این صورت دادن زکات به کسی که نفقهاش بر انسان واجب است‪ ،‬درست نیست؛‬
‫ولی اگر نیازش‪ ،‬خارج از حد نفقه باشد یا آن شخص‪ ،‬جزو کسانی نباشد که نفقهاش‬
‫بر انسان‪ ،‬واجب است‪ ،‬در این صورت‪ ،‬دادن زکات به چنین شخصی‪ ،‬بالمانع است؛‬
‫یعنی اشکالی ندارد که انسان از زکات اموالش‪ ،‬بدهی پدر‪ ،‬پسر یا همسرش را‬
‫بپردازد؛ البته در صورتی که بدهکار‪ ،‬زنده باشد؛ یعنی اگر بدهکار‪ ،‬مرده باشد‪،‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪622‬‬

‫بدهیاش را از مالِ زکات نمیدهند؛ بلکه بدهیاش را داوطلبانه یا به عنوان صدقهی‬


‫نفلی و یا از آنچه بر جا گذاشته است‪ ،‬ادا میکنند‪.‬‬
‫***‬
‫َ َّ ر َ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫ر‬ ‫ُ ر‬
‫حرب‪ ‬يف ح ِدیثِ ِه الطویل يف قص ِة هِرقل أن ه َِرقل‬ ‫ٍ‬ ‫بن‬
‫ِ‬ ‫ر‬ ‫صخ‬ ‫یان‬ ‫ف‬ ‫‪ -991‬وعن أيب س‬
‫َ َ َ‬ ‫رُُ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ َ ر‬ ‫ر‬ ‫َ‬
‫ب‪ ‬قال‪ :‬قلت‪ :‬یقول‪« :‬اعبدوا اهلل وحده‪،‬‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬
‫سفیان‪ :‬فماذا یأمركم بِه؟ يعين انل َّ‬ ‫يب‬ ‫قال أل‬
‫َ‬ ‫رَُُ‬ ‫ِ‬ ‫ُ ُ‬ ‫رُ ُ‬ ‫ُر ُ‬
‫ي ر‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫َ ر‬
‫ْشکوا ب ِ ِه شيئا‪ ،‬واترکوا ما یقول آباؤكم‪ ،‬ویأمرنا بالصالة ِ ‪ ،‬والصدق‪ ،‬والعفاف‪،‬‬ ‫وال ت ِ‬
‫ي َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫والصل ِة»‪ٌ [ .‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوسفیان‪ ،‬صخر بن حرب‪ ‬ضمن روایتی طوالنی از ماجرای مالقاتش‬
‫با «هرقل» میگوید‪ :‬هرقل به من گفت‪ :‬شما را به چیزی فرامیخواند؟ منظورش‪،‬‬
‫پیامبر‪ ‬بود‪ .‬ابوسفیان‪ ‬میگوید‪ :‬پاسخ دادم‪ :‬میگوید‪« :‬اهلل یکتا و یگانه را عبادت و‬
‫پرستش کنید و هیچ چیزی را شریکش نسازید و آنچه را پدران شما میگفتند‪ ،‬رها‬
‫نمایید؛ و ما را به نماز‪ ،‬راستگویی و درستکاری‪ ،‬پاکدامنی و صلهی رحم‪ ،‬امر‬
‫میکند»‪.‬‬
‫َ‬ ‫رَ ُ َ َ ى ُر َ‬ ‫َّ ُ‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫‪ -999‬وعن أيب ذر‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬إِنكم ستفتحون أ ررضا یذک ُر فِیها‬
‫َ ُ‬
‫ریاط»‪.‬‬ ‫ال ِق‬
‫ىر‬ ‫َ َر ُ َر‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ٌ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬
‫وِه أ ررض يس ََّّم فِیها ال ِقریاط‪ ،‬فاستوصوا بِأهلِها خریا‪،‬‬ ‫ويف روای ٍة‪« :‬ستفتحون مرص ِ‬
‫َ َّ َ ُ ر ى ِ ى‬
‫ورَحا»‪.‬‬ ‫فإِن لهم ذِمة‬
‫َّ ى‬ ‫ى َ‬ ‫َ ر َ َ َّ ُ َّ ى‬ ‫ََ ر ُ‬ ‫ر َ ُ‬
‫ويف روای ٍة‪« :‬فإِذا افتتحتموها‪ ،‬فأح ِسنوا إِىل أهلِها‪ ،‬فإِن لهم ذِمة ِ‬
‫ورَحا» أو قال‪« :‬ذِمة‬
‫(‪)1‬‬
‫هرا»‪[ .‬رواه مسلم]‬ ‫وص ى‬ ‫ِ‬
‫ُ‬ ‫ي رُ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ُ‬
‫ُ ر ر ُ َ َ ُّ ر‬ ‫َ‬ ‫الر ِ ُ‬ ‫َ‬
‫العلماء‪َّ :‬‬ ‫ُ‬
‫ماریة‬ ‫حم اليت لهم کون هاجر أم إِسماعِیل‪ ‬مِنهم‪« .‬والصهر»‪ :‬کون ِ‬ ‫قال‬
‫َّ‬
‫ابن رسول اّلل‪ ‬منهم‪.‬‬ ‫ُأ يم إبراه َ‬
‫ِیم‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوذر‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬شما‪ ،‬بهزودی سرزمینی را فتح‬
‫میکنید که در آن‪ ،‬نام قیراط(‪ )۶‬ذکر میشود»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪7 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0772 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6452 :‬‬
‫‪623‬‬ ‫باب‪ :‬نیکی به پدر و مادر و تداوم پیوند خویشاوندی‬

‫و در روایت آمده است‪« :‬بهزودی مصر را فتح میکنید؛ و آنجا سرزمینیست که‬
‫در آن نام قیراط‪ ،‬ذکر میشود‪ .‬سفارش مرا دربارهی نیکی به اهالی آن مراعات کنید؛‬
‫زیرا آنها‪ ،‬حرمت و حق خویشاوندی دارند»‪.‬‬
‫و در روایتی دیگر آمده است‪« :‬وقتی آنجا را فتح کردید‪ ،‬به مردمانش نیکی کنید؛‬
‫زیرا آنها‪ ،‬حرمت و حق خویشاوندیِ نسبی دارند»‪ .‬یا فرمود‪« :‬زیرا آنها‪ ،‬حرمت و‬
‫خویشاوندیِ سببی دارند»‪.‬‬
‫علما گفتهاند‪ :‬منظور از «رحم» (خویشاوندی نسبی)‪ ،‬اینست که هاجر‪ ،‬مادر‬
‫اسماعیل‪ ،‬اهل مصر بوده است؛ و منظور از «صهر» (خویشاوندی سببی) اینست که‬
‫ماریه‪ ،‬مادر ابراهیم فرزند رسولخدا‪ ‬مصری بوده است‪.‬‬
‫َُ‬ ‫َ ر‬
‫‪ -991‬وعن أيب هریرة‪ ‬قال‪ :‬ملا نزلت ه ِذه ِ اآلیة‪﴿ :‬وأنذِرَ َعشِ يتكَ َٱلَقَربِيَ َ‪﴾٢١٤‬‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َّ‬ ‫رَ ُ ََ‬ ‫ُ رى‬ ‫ُ َّ‬
‫[الشعراء ‪ ]٨١٣ :‬داع رسول اّلل‪ ‬ق َريشا فاجتمعوا فعم‪ ،‬وخص وقال‪« :‬یا بين عب ِد شمس‪،‬‬
‫كمر‬ ‫َر ُ َ ُ َ ُ‬ ‫ر‬ ‫ُ َّ َ‬ ‫ُ َ َ ُ َ ر ُ َ ُ ر َ َّ َ‬ ‫َ ر‬
‫بن کعب‪ ،‬أن ِقذوا أنفس‬ ‫ِ‬ ‫بن لؤي‪ ،‬أن ِقذوا أنفسكم مِن انلار‪ ،‬یا بين مرة‬ ‫ِ‬ ‫یا بين کعب‬
‫ُ‬ ‫َ ُ َرُ‬ ‫َ‬ ‫َر ُ َر ُ َ ُ‬ ‫ر ََ‬
‫مِن انلَّار‪ ،‬یا بين عب ِد مناف‪ ،‬أن ِقذوا أنفسك رم م َِن انلَّار‪ ،‬یا بين ها ِش ٍم أن ِقذوا أنفسك رم م َِن‬
‫نف َسك َ‬‫ر‬ ‫َ َر‬ ‫ُ‬ ‫َر ُ َر ُ‬ ‫َّ‬ ‫ر‬
‫من انلَّار‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫ب أن ِقذوا أنفسك رم مِن انلَّار‪ ،‬یا فاطِمة أن ِقذي‬ ‫ِ‬ ‫انلَّار‪ ،‬یا بين عب ِد املطلِ‬
‫ى َ ُّ َ‬ ‫ر َ َ َّ َ ُ‬ ‫َر ُ َ ُ‬ ‫َ‬
‫(‪)1‬‬
‫رَحا سأبلها ب ِبِالهلِا»‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫من اهلل شيئا‪ ،‬غ رری أن لك رم ِ‬ ‫ك رم َ‬ ‫فإِِّن ال أملِك ل‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬هنگامی که این آیه نازل شد‪﴿ :‬وأنذِرَ َعشِ يتكََ‬
‫ٱلَقَربِيَ َ‪« ﴾٢١٤‬و به خویشاوندان نزدیکت هشدار بده»‪ ،‬رسولاهلل‪ ‬قریش را‬
‫فراخواند و طوایف قریش را بهطور عموم و برخی از افراد را بهطور خاص‪ ،‬مخاطب‬
‫قرار داد و فرمود‪« :‬ای بنی عبدشمس! ای بنی کعب بن لؤی! خود را از آتش دوزخ‬
‫نجات دهید؛ ای بنی مره بن کعب! خود را از آتش دوزخ نجات دهید؛ ای بنی‬
‫عبدمناف! خود را از آتش دوزخ نجات دهید؛ ای بنیهاشم! خود را از آتش دوزخ‬

‫(‪ )۶‬یعنی قیراط به عنوان بخشی از دینار‪ ،‬در میان آنها رواج دارد؛ طحاوی که خود مصریست و به‬
‫زبان و لهجهی مصریها آشناتر‪ ،‬گوید‪ :‬این‪ ،‬کنایه از نوعی بدمنشی و سوءادب در رفتار‪ ،‬گفتار و‬
‫معامالت آنهاست‪ .‬لذا مفهوم حدیث‪ ،‬این است که با وجودِ چنین منشی در رفتار و گفتارشان‪ ،‬باید‬
‫رفتار مناسب و شایستهای با آنها داشته باشید‪[ .‬مترجم]‬
‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪6742 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.615 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪624‬‬

‫نجات دهید؛ ای بنی عبدالمطلب! خود را از آتش دوزخ نجات دهید‪ .‬ای فاطمه! خود‬
‫را از آتش دوزخ نجات بده؛ زیرا من‪ ،‬نمی توانم برای شما نزد اهلل کاری بکنم؛ تنها‬
‫کاری که انجام میدهم‪ ،‬اینست که با آبِ صلهی رحم‪ ،‬آتشِ قطع رابطه با شما را‬
‫فرومینشانم»‪( .‬یعنی حق خویشاوندی شما را بهطرز شایستهای ادا میکنم)‪.‬‬
‫َ‬ ‫ُ‬
‫‪ -992‬وعن أيب عبد اهلل عمرو بن العاص رِض اهلل عنهما قال‪ :‬سمعت رسول اهللِ‪‬‬
‫ُ ر‬ ‫آل بَين فُالن لَيُ ُسوا بأَ رو ِيلايئ إنَّما َول يِّي ُ‬
‫اهلل وصالح املؤ ِمنِنی‪،‬‬
‫َّ َ‬ ‫ى ر َ ٍّ َ ُ‬
‫ِس يقول‪« :‬إِن‬
‫ِ‬ ‫ٍ‬ ‫جهارا غری ِ‬‫ِ‬
‫ُّ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ٌ‬ ‫ر‬ ‫َ ر َُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫حم أبلها بِبِالهلِا»‪[ .‬متفق علیه؛ این‪ ،‬لفظ بخاریست‪].‬‬ ‫كن لهم ر ِ‬‫ول ِ‬
‫ابوعبداهلل‪ ،‬عبداهلل بن عمرو‪ $‬میگوید‪ :‬شنیدم که رسولاهلل‪ ‬آشکارا‪ ،‬نه مخفیانه‬
‫(با صراحت تمام) میفرمود‪« :‬طایفهی بنیفالن‪ ،‬دوستان من نیستند؛ بلکه دوستان من‪،‬‬
‫اهلل و مؤمنان نیکوکارند‪ .‬البته حق خویشاوندی آنها محفوظ است که من‪ ،‬آن را‬
‫بهطرز شایستهای ادا میکنم»‪.‬‬
‫شرح‬
‫احادیثی که مؤلف‪ /‬ذکر کرده‪ ،‬همه‪ ،‬نشانگر اهمیت صلهی رحم (ارتباط با‬
‫خویشاوندان) است‪ .‬در رأس این احادیث‪ ،‬حدیث ابوسفیان‪ ،‬صخر بن حرب‪ ‬قرار‬
‫دارد؛ حکایتش به زمانی برمیگردد که ابوسفیان با گروهی از قریشیان نزد «هرقل»‪،‬‬
‫پادشاه روم رفت‪ .‬این ماجرا پیش از مسلمان شدن ابوسفیان‪ ‬بود؛ زیرا ابوسفیان در‬
‫سال فتح مکه مسلمان شد‪.‬‬
‫این مالقات‪ ،‬پس از صلح حدیبیه اتفاق افتاده است‪ .‬هرقل که مردی زیرک بود‪،‬‬
‫اطالعاتی از تورات و نشانههای محمد مصطفی‪ ‬و محل بعثت ایشان داشت؛ زیرا‬
‫وصف پیامبر‪ ‬و دعوت ایشان در تورات و انجیل آمده است؛ همانگونه که اهلل‪‬‬
‫میفرماید‪:‬‬
‫ََ‬ ‫يل﴾ [األعراف‪]١٢٧ :‬‬
‫يِجن َِ‬ ‫َ‬
‫ل‬ ‫ٱ‬‫و‬
‫َ‬ ‫َ‬‫ة‬
‫َ‬
‫ِ‬ ‫ى‬
‫َ‬ ‫ر‬ ‫و‬
‫َ‬ ‫فَٱ ذ‬
‫تل‬ ‫َ‬ ‫َ‬‫م‬
‫َ‬
‫ُ‬
‫ه‬ ‫ِند‬
‫ع‬ ‫َ‬‫ا‬ ‫وب‬
‫ذ‬
‫مَٱَّلِيََي ُدون َُهۥَمكَ ُت ً‬
‫َ‬‫ذ‬ ‫لُ ِ‬
‫﴿ٱ َ‬
‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫‪...‬پیامبر درس نخواندهای که وصف او و نامش را نزد خویش در تورات و انجیل میبینند‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪4881:‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.604:‬‬


‫‪621‬‬ ‫باب‪ :‬نیکی به پدر و مادر و تداوم پیوند خویشاوندی‬

‫از اینرو همانگونه که فرزندان خود را بهخوبی میشناسند و شکی دربارهی‬


‫آنها ندارند‪ ،‬پیامبر‪ ‬را نیز میشناسند و هیچ شکی دربارهی صداقتش ندارند‪.‬‬
‫هرقل‪ ،‬زمانی که از حضور تعدادی از عربهای حجاز در سرزمین خویش‪،‬‬
‫اطالع یافت‪ ،‬آنان را به حضور خواست تا دربارهی پیامبر‪ ‬و دعوت ایشان سؤال کند‬
‫و بداند که دعوت پیامبر نوظهور چیست و از چه چیزی بازمیدارد و یارانش‬
‫چگونهاند یا چه وضعیتی دارند‪ .‬از اینرو هرقل پرسشهایی در اینباره مطرح کرد که‬
‫بخاری‪ /‬در «صحیح» خود در روایتی طوالنی ذکر نموده است‪ .‬یکی از پرسشهای‬
‫هرقل‪ ،‬این بود که این پیامبر به چه فرمان میدهد؟ پاسخ ابوسفیان‪ ،‬این بود که او‪ ،‬ما‬
‫را به صلهی رحم‪ ،‬صدق و راستی‪ ،‬و عفت و پاکدامنی فرامیخواند‪.‬‬
‫صلهی رحم‪ ،‬مراعات حقوق خویشاوندی یا ارتباط با خویشان است‪ ،‬و صدق و‬
‫راستی‪ ،‬به معنای گفتاریست که واقعیت دارد یا مطابق واقعیت است؛ و عفت‪ ،‬یعنی‬
‫پاکدامنی و دوری از زنا و نیز دور نگه داشتن چشم و دست و زبان از مال و آبروی‬
‫دیگران‪.‬‬
‫در پایان این گفتگو‪ ،‬هرقل به ابوسفیان گفت‪ :‬اگر آنچه گفتی‪ ،‬حقیقت داشته‬
‫باشد‪ ،‬بهزودی جای پای مرا تصرف خواهد کرد‪ .‬این را کسی چون هرقل میگوید که‬
‫‪‎‬‬
‫فرمانروای یکی از دو امپراتوری بزرگ آن روز‪ ،‬یعنی روم و ایران است و بر بخش‬
‫عظیمی از دنیا حکم میرانَد؛ ولی میداند که دعوت پیامبر‪ ،‬حق است و با سرشت‬
‫و نهاد بشریت مطابقت دارد و با رهنمودهای حیاتبخش الهی‪ ،‬همسو میباشد؛ زیرا‬
‫به صدق و راستی‪ ،‬عفت و پاکدامنی‪ ،‬و صلهی رحم‪ ،‬فرامیخواند‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬تعدادی حدیث دربارهی صلهی رحم و ارتباط با خویشاوندان‬
‫روایت کرده است؛ از جمله این روایت که‪ :‬اهلل متعال به پیامبر‪ ‬دستور داد‪:‬‬
‫[الشعراء ‪]٨١٣ :‬‬ ‫﴿وأنذِرََعشِ يتكََٱلَقَربِيََ‪﴾٢١٤‬‬
‫و به خویشاوندان نزدیکت هشدار بده‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬پیرو این فرمان‪ ،‬قریش را جمع کرد و طوایف مختلف قریش را بهطور‬
‫عام و برخی از افراد آن را بهطور خاص خطاب قرار داد تا اینکه به دخترش‬
‫ْ‬ ‫َْ‬
‫انلار»‪ .‬یعنی‪« :‬ای فاطمه! خود را از آتش‬ ‫نف َسك َ‬
‫من َّ‬ ‫ِ‬ ‫فاط َمة! أن ِقذي‬
‫فاطمه& فرمود‪« :‬یا ِ‬
‫دوزخ نجات بده»‪ .‬و پیامش به همهی آنها‪ ،‬این بود که من‪ ،‬نمیتوانم نزد اهلل برای‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪621‬‬

‫شما کاری بکنم‪ .‬البته این را هم بیان فرمود که حق خویشاوندی آنها‪ ،‬همچنان‬
‫محفوظ است و با آب صلهی رحم‪ ،‬آتش قطع رابطه با خویشاوندان را فرو مینشاند؛‬
‫زیرا قطع رابطه با خویشاوندان‪ ،‬آتشیست که با آبِ صلهی رحم خاموش میشود‪.‬‬
‫پیوند خویشاوندی‪ ،‬با قطع رابطه میمیرد و ارتباط با خویشان‪ ،‬مانند آب است که به‬
‫آن‪ ،‬حیات میبخشد‪ .‬همانطور که اهلل متعال‪ ،‬فرموده است‪:‬‬
‫ُذ‬
‫َ‬ ‫[األنبياء‪]٤١ :‬‬ ‫ح﴾‬ ‫كَشَءََ َِ‬
‫﴿وجعلَناَمِنََٱلَماَ َءَِ َ‬
‫و هر چیز زندهای را از آب قرار دادیم‪.‬‬
‫یعنی آب‪ ،‬مایهی حیات است؛ از اینرو پیامبر‪ ‬صلهی رحم را به آبِ تشبیه‬
‫کرد که پیوند خویشاوندی را خرم و باطراوت نگه میدارد‪.‬‬
‫مؤلف‪ ،/‬همچنین این حدیث را ذکر کرده است که پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬طایفهی‬
‫بنیفالن‪ ،‬دوستان من نیستند»‪ .‬زیرا کافر بودند‪ .‬بر هر مسلمانی واجب است که از‬
‫دوستی با کافران‪ ،‬بیزاری بجوید؛ همانگونه که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ر‬ ‫ُ ُ‬
‫﴿قدَََكنتََلكمََأسَوَةرَحسن َةَ ِ َ‬
‫فَإِبَرَهِيمََوَٱَّلِينََمع َُهۥََإِذََقالواََل ِقوَ ِم ِهمََإِناَبُرَٰٓءؤاََ‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ّللَِكفرَنا َبِكمَ َوبدا َبيَننا َوبيَنك َُم َٱلَعدَوَةَُ‬ ‫ون َٱ َ‬ ‫مِنكمَ َوم ذِما َتعَ ُب ُدونَ َمِن َد َِ‬
‫ذ‬ ‫ُ ً ذ ُ‬
‫[املمتحنة ‪َ ََ ]٣ :‬‬ ‫تَتؤَم ُِنواَََب ِٱ َ‬
‫ّللَِوحَد َهُۥَ﴾‬ ‫وَٱلَغَضاَ َءَأبداَح َ‬
‫بهراستی برای شما‪ ،‬در ابراهیم و همراهانش‪ ،‬الگوی نیکیست؛ آنگاه که به قوم خویش‬
‫گفتند‪ :‬ما‪ ،‬از شما و آنچه جز اهلل میپرستید‪ ،‬بیزاریم‪ .‬ما‪ ،‬به شما باور نداریم و میان ما و شما‬
‫برای همیشه دشمنی و کینه پدید آمده است تا آنکه به اهلل یکتا ایمان بیاورید‪.‬‬
‫و بدینسان ابراهیم‪ ‬از قوم خود که مشرک بودند‪ ،‬بیزاری جست‪.‬‬
‫َ ُ ُّ‬ ‫پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬ولَ ْ َ ُ ْ‬
‫رح ٌم أبلها بِ ِب ِ‬
‫الِلا»‪ .‬یعنی با اینکه کافرند‪ ،‬حق‬ ‫كن ل هم ِ‬ ‫ِ‬
‫خویشاوندی آنها را ادا میکنم‪ .‬و این‪ ،‬نشان میدهد که حق ارتباط برای خویشاوند‪،‬‬
‫محفوظ است؛ اگرچه کافر باشد و این‪ ،‬غیر از دوستی با خویشاوندِ کافر است؛ یعنی‬
‫خویشاوندِ کافرِ انسان‪ ،‬اگرچه حقّ خویشاوندی دارد‪ ،‬اما حقّ والیت و دوستی ندارد‬
‫و نباید با او دوستی کرد؛ زیرا بر باطل است‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ ،‬احادیثی ذکر کرده که پیامبر‪ ‬نوید فتح مصر را به یارانش داده و‬
‫به نیکرفتاری با اهل مصر سفارش نموده و فرموده است‪« :‬آنها‪ ،‬حرمت و حق‬
‫‪627‬‬ ‫باب‪ :‬نیکی به پدر و مادر و تداوم پیوند خویشاوندی‬

‫خویشاوندی دارند»‪ .‬زیرا هاجر‪ ،‬مادرِ اسماعیل‪ ‬و همسر ابراهیم خلیل‪ ‬اهل‬
‫مصر بوده است و بدینسان مصریها‪ ،‬داییهای اسماعیل‪ ‬محسوب میشوند و‬
‫اسماعیل‪ ‬پدرِ عربهای مستعربه‪ ،‬بهشمار میرود؛ یعنی عربهای مستعربه‪،‬‬
‫نوادگان اسماعیل‪ ‬هستند‪.‬‬
‫بههر حال‪ ،‬این نشان میدهد که قرابت و خویشاوندیِ دور نیز درخورِ صلهی‬
‫رحم است و وقتی دریابیم که فالنشخص از طایفهی ماست‪ ،‬باید حق خویشاوندی‬
‫او را ادا کنیم؛ هرچند خویشاوندِ دور ما باشد‪.‬‬
‫همچنین درمییابیم که ارتباط با خویشاوندان مادری‪ ،‬مانند صلهی رحم با‬
‫خویشاوندان پدریست‪.‬‬
‫***‬

‫ربن‬‫ول اهللِ َأ رخ ر‬
‫َ َ ُ َ‬ ‫ى‬ ‫َ َّ‬
‫زید األنصاري‪ ‬أن رجال قال‪ :‬یا رس‬
‫َ ُّ‬
‫‪ -996‬وعن أيب أیوب خا ِ‬
‫ِ‬ ‫دل بن ٍ‬
‫َ رى‬ ‫ُر ُ‬ ‫ُ ُ َّ‬ ‫اجلن َة‪َ ،‬ویُ َباعِدِّن م َِن انلَّار‪ .‬فقال انلَّ‬
‫َّ‬ ‫ُر ُ‬
‫ْشك ب ِ ِه شيئا‪،‬‬ ‫ت‬ ‫وال‬ ‫‪،‬‬ ‫اّلل‬ ‫د‬ ‫تعب‬‫«‬ ‫‪:‬‬ ‫ُّ‬
‫ب‬ ‫ين‬ ‫خل‬
‫عمل ید ِ‬
‫ِ‬ ‫‪‬‬ ‫بِ ٍ‬
‫َّ‬ ‫َّ َ َ ُ‬ ‫َ ُ ُ َّ َ َ ُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫حم»‪ٌ [ .‬‬ ‫وت ِقیم الصالة‪ ،‬وتؤيت الزَكة‪ ،‬وت ِصل الر ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوایوب‪ ،‬خالد بن زید انصاری‪ ‬میگوید‪ :‬مردی به پیامبر‪ ‬گفت‪ :‬ای‬
‫رسولخدا! عملی به من معرفی کن که مرا وارد بهشت سازد و از آتش دوزخ‪ ،‬دور‬
‫بگرداند‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل را عبادت کن و هیچ چیز و هیچ کس را شریکش مساز‬
‫و نماز را برپا دار و زکات بده و حقّ خویشاوندی را ادا کن»‪.‬‬
‫َرَ َ َ َ ُ ُ ر َرُر ر ََ َ‬ ‫ر‬
‫‪ -992‬وعن سلمان بن اعمر‪َ ‬ع ِن انلَّ ي‬
‫ب‪ ‬قال‪« :‬إِذا أفطر أحدكم فلیف ِطر لَع تمر‬ ‫َ ٍ‬
‫ٌَ ََ‬
‫ِنی صدقة‪ ،‬ولَع‬
‫َّ َ ُ َ َ‬ ‫ٌ‬ ‫َ َّ ُ ُ ُ‬ ‫َرى‬ ‫َ َّ ُ َ ٌ َ ر َ ر‬
‫فإِنه برکة‪ ،‬فإِن لم َيِد تمرا‪ ،‬فاملاء‪ ،‬فإِنه طهور»‪ .‬وقال‪« :‬الصدقة لَع ال ِمسك ِ‬
‫ٌَ‬ ‫َ َ ٌَ‬ ‫رَ‬ ‫ذي َّ‬
‫(‪)1‬‬
‫وصلة»‪[ .‬ترمذی‪ ،‬روایتش کرده و آن را حسن دانسته است‪].‬‬ ‫ح ِم ث ِنتان‪ :‬صدقة ِ‬ ‫الر ِ‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪0282 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.02:‬‬


‫(‪ )1‬ضعیف است‪ :‬ضعیف الجامع‪ ،‬ش‪228 :‬؛ و ضعیف الترمذی‪ ،‬آلبانی‪ ،‬ش‪010 :‬؛ آلبانی میگوید‪:‬‬
‫صحیح‪ ،‬عمل پیامبر‪ ‬است‪ .‬وی در اإلرواء‪ ،‬ذیل حدیث شمارهی ‪ 86‬میگوید‪« :‬آنچه در اینباره به‬
‫ثبوت رسیده‪ ،‬حدیث انس است که این را به عنوان فعل پیامبر‪ ‬روایت کرده است؛ و روایت او و‬
‫سلمان بن عامر بدین شکل که این عمل را در قالب گفتار پیامبر‪ ‬روایت کردهاند‪ ،‬نزد من ثابت نشده‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪628‬‬

‫ترجمه‪ :‬سلمان بن عامر‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬هریک از شما هنگامِ افطار‪،‬‬
‫با خرما افطار کند؛ زیرا در آن‪ ،‬برکت است‪ .‬و اگر خرما نیافت‪ ،‬با آب افطار نماید؛‬
‫زیرا آب‪ ،‬پاک است»‪ .‬و فرمود‪« :‬در صدقه دادن به مسکین‪( ،‬پاداشِ) یک صدقه است‬
‫و صدقه دادن به خویشاوند‪ ،‬دو پاداش دارد‪ :‬پاداش صدقه‪ ،‬و پاداش صلهی رحم»‪.‬‬
‫ح ُّبها‪َ ،‬و َاك َن ُع ُ‬ ‫ر ٌَ ُر ُ ُ‬ ‫َ َ ر َ‬
‫مر‬ ‫‪ -992‬وعن ابن عمر رِض اهلل عنهما قال‪َ :‬كنت َتيت امرأة وکنت أ ِ‬
‫ب‪:‬‬ ‫ذلك َل‪ ،‬فقال انلَّ ُّ‬
‫َ َ‬ ‫ََ‬
‫ب‪ ،‬فذکر‬ ‫فأبیت‪َ ،‬فأَ ََت َع ُ‬
‫مر‪ ‬انلَّ َّ‬ ‫ر‬ ‫َ ير‬ ‫ر َُ‬
‫یكرهها‪ ،‬فقال يل‪ :‬طلقها‬
‫َ ير َ‬
‫«طلقها»‪[ .‬ابوداود و ترمذی‪ ،‬این حدیث را روایت کردهاند و ترمذی آن را حسن‬
‫(‪)۶‬‬
‫صحیح دانسته است‪].‬‬
‫ترجمه‪:‬ابنعمر‪ $‬میگوید‪ :‬زنی در نکاح من بود و او را دوست داشتم؛ ولی‬
‫عمر (پدرم) او را نمیپسندید‪ .‬لذا به من گفت‪ :‬طالقش بده؛ ولی من‪ ،‬قبول نکردم‪.‬‬
‫پدرم نزد پیامبر‪ ‬آمد و این مسأله را برای ایشان بازگو کرد‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬طالقش‬
‫بده»‪.‬‬
‫َ َ‬ ‫ُي َر ُ‬ ‫ر َى‬ ‫َّ‬ ‫َ َّ ُ ى َ َ‬
‫ادل ررداءِ‪ ‬أن َرجال أتاهُ فقال‪ :‬إِن يل ام َرأة وإِن أِّم تأم ُرن بِطالق ِها؟‬
‫‪ -993‬وعن أيب َّ‬
‫ر‬ ‫َ َّ َ ر ر َ َ َ ر‬ ‫ُ ر ُ َر ُ َر‬ ‫َّ‬ ‫َ ر ُ‬
‫اجلنةِ‪ ،‬فإِن ِشئت فأ ِضع ذل ِك ابلاب‪،‬‬ ‫واب‬
‫وادل أوسط أب ِ‬ ‫فقال‪ :‬س ِمعت رسول اّللِ‪ ‬یقول‪« :‬ال ِ‬
‫ر ُ‬ ‫َ‬
‫أ ِو احفظه»‪[ .‬ترمذی‪ ،‬این حدیث را روایت کرده و آن را حسن صحیح دانسته‬
‫(‪)1‬‬
‫است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬از ابودرداء‪ ‬روایت است که شخصی‪ ،‬نزد وی رفت و گفت‪ :‬همسری‬
‫دارم و مادرم به من امر میکند که طالقش دهم‪ .‬ابودرداء‪ ‬پاسخ داد‪ :‬از رسولاهلل‪‬‬
‫شنیدم که میفرمود‪« :‬پدر و مادر‪ ،‬مهمترین و برگزیدهترین‪ ،‬دروازهی بهشت هستند؛‬
‫اگر میخواهی‪ ،‬این درب را نابود کن و اگر میخواهی‪ ،‬آن را نگه دار»‪.‬‬

‫ٌَ‬ ‫َّ َ ُ َ َ‬
‫ي صدقة‪ ،»...‬صحیح است؛ ر‪.‬ک‪:‬‬
‫ك ِ‬
‫است‪ .‬واهلل اعلم»‪ .‬البته قسمت دوم حدیث «الصدقة لَع ال ِمس ِ‬
‫صحیح ابن ماجه‪ ،‬آلبانی‪ ،/‬ش‪.0282 :‬‬
‫(‪ )۶‬السلسلة الصحيحة‪ ،‬ش‪808:‬؛ صحیح ابنماجه‪ ،‬آلبانی‪ ،/‬ش‪.0282:‬‬
‫(‪ )1‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪7054 :‬؛ و السلسلة الصحيحة‪ ،‬ش‪805 :‬؛ و صحیح ابنماجه‪ ،‬آلبانی‪ ،/‬ش‪:‬‬
‫‪.0288‬‬
‫‪629‬‬ ‫باب‪ :‬نیکی به پدر و مادر و تداوم پیوند خویشاوندی‬
‫َ َُ َر َ ُي‬ ‫اعزب‪َ $‬ع ِن انلَّ ي‬
‫ْنلة األم»‪[ .‬ترمذی‪ ،‬این‬
‫ب‪ ‬قال‪« :‬اخلالة بِم ِ‬ ‫ٍ‬ ‫‪ -912‬وعن الرباءِ بن‬
‫(‪)۶‬‬
‫حدیث را روایت کرده و گفته است‪ :‬حسن صحیح میباشد‪].‬‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫صحاب الغارِ‪ ،‬وحدیث‬ ‫ِ‬ ‫ويف ابلاب أحادیث ک ِثریة يف الصحیح مشهورة ‪ ،‬منها حدیث أ‬
‫ُ‬ ‫ر َ َيَ‬ ‫اخت ى‬ ‫َ َرَُ ر‬ ‫ُ َر َر َ ََ َ‬
‫صارا‪َ ،‬ومِن أهمها حدیث‬ ‫جری ٍج وقد سبقا‪ ،‬وأحادیث مشهورة يف الصحیح حذفتها ِ‬
‫الم وآدابه َو َسأَ رذ ُک ُرهُ‬ ‫ر‬
‫اإلس ِ‬
‫ر َ‬ ‫َُ‬ ‫َّ ُ ُ ر َ ُ‬
‫عمرو بن عبسة‪ ‬الط ِویل المشت ِمل لَع ُج ٍل کثریة مِن ق َوا ِع ِد‬
‫َ َ َ‬ ‫ر‬
‫ِِ‬ ‫ِ‬
‫َ‬ ‫َ َّ َ َ ر‬ ‫َ َ ر ُ‬
‫ب‪ ‬بِمكة‪ ،‬يعين يف أ َّول‬ ‫ت َلَع انلَّ ي‬ ‫الرجاء‪ ،‬قال فیه‪ :‬دخل‬
‫َّ َ‬
‫باب‬ ‫ب َت َما ِم ِه إن َش َ‬
‫اء اهلل تعاىل يف‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ُ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ب»‪ .‬فقلت‪ :‬وما نب؟ قال‪« :‬أرسلين اهلل تعاىل»‪ ،‬فقلت‪:‬‬ ‫انلبوة ِ‪ ،‬فقلت َل‪ :‬ما أنت؟ قال‪« :‬ن ٌّ‬
‫ُ َ ُ‬ ‫ر ُ َّ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫بأَ يي ََشء َأ ررسلَك؟ قال‪َ « :‬أ ررسلَين بصلة األ ر‬
‫َ‬
‫ْشك ب ِ ِه‬ ‫رس األوثان‪ ،‬وأن یوحد اهلل ال ي‬ ‫ِ‬ ‫وک‬ ‫حام‪،‬‬ ‫ر‬ ‫ِ ِ ِ‬ ‫ٍ‬ ‫ِ‬
‫َّ‬ ‫َ َ‬ ‫ٌ‬ ‫َ‬
‫َشء»‪ .‬وذکر تمام احلدیث‪ .‬واّلل أعلم‪.‬‬
‫ترجمه‪ :‬براء بن عازب‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬خاله‪ ،‬بهمنزلهی مادر است»‪.‬‬
‫در اینباره‪ ،‬احادیث فراوان و مشهوری وجود دارد که در کتابهای صحیح آمده‬
‫است؛ از جمله حدیث یاران غار(‪ )1‬و حدیث جریج(‪ )۳‬که پیشتر ذکر شد‪ .‬بنده جهت‬
‫اختصار‪ ،‬از ذکر این احادیث خودداری کردهام که از مهمترین این احادیث به حدیث‬
‫عمرو بن عبسه‪ ‬اشاره میکنم که طوالنیست و حاوی جملههای فراوانی از قواعد‬
‫و آداب اسالمیست که انشاءاهلل تعالی آن را در باب «رجاء» (امید به رحمت الهی)‬
‫در بخشی از این روایت آمده است که عمرو بن عبسه‪‬‬ ‫(‪)8‬‬
‫ذکر خواهم کرد‪.‬‬
‫میگوید‪ :‬در مکه‪ ،‬یعنی در ابتدای بعثت پیامبر‪ ‬نزدشان رفتم و گفتم‪ :‬تو کیستی؟‬
‫فرمود‪« :‬من‪ ،‬پیامبرم»‪ .‬پرسیدم‪ :‬پیامبر‪ ،‬چیست؟ فرمود‪« :‬اهلل متعال‪ ،‬مرا فرستاده است»‪.‬‬
‫سؤال کردم‪ :‬تو را با چه مأموریتی فرستاده است؟ فرمود‪« :‬برای صلهی رحم‪ ،‬شکستن‬
‫بتها‪ ،‬و اینکه اهلل‪ ،‬بهیگانگی پرستش شود و هیچ چیز و هیچکس را شریکش‬
‫نسازند»‪ .‬و آنگاه بقیهی حدیث را ذکر کرد‪ .‬و اهلل‪ ،‬داناتر است‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪2228 :‬؛ این حدیث در صحیح بخاری‪ ،‬ش‪ 6288:‬به صورتی طوالنی آمده است‪.‬‬
‫(‪ )1‬ر‪.‬ک‪ :‬همین کتاب‪ ،‬حدیث شمارهی ‪.02‬‬
‫(‪ )۳‬ر‪.‬ک‪ :‬همین کتاب‪ ،‬حدیث شمارهی‪.625 :‬‬
‫(‪ )8‬ر‪.‬ک‪ :‬همین کتاب‪ ،‬حدیث شمارهی‪.552‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪631‬‬

‫شرح‬
‫این احادیث‪ ،‬دربارهی صلهی رحم و نیکی به پدر و مادر است؛ از جمله حدیث‬
‫خالد بن زید انصاری‪ ‬که از پیامبر‪ ‬خواست عملی را به او معرفی کنند که او را‬
‫وارد بهشت نماید و از آتش دوزخ دور بگرداند‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل را عبادت کن و‬
‫هیچ چیز و هیچ کس را شریکش مساز و نماز را برپا دار و زکات بده و حقّ‬
‫خویشاوندی را ادا کن»‪ .‬شاهد موضوع در این حدیث‪ ،‬اینجاست که پیامبر‪ ‬فرمود‪:‬‬
‫«حقّ خویشاوندی را ادا کن» و بدینسان صلهی رحم را یکی از اسباب ورود به‬
‫بهشت و دور شدن از آتش دوزخ برشمرد‪.‬‬
‫بدون شک‪ ،‬هر انسانی‪ ،‬خواهان دستیابی به این سعادت بزرگ است که از‬
‫دوزخ نجات یابد و وارد بهشت شود‪ .‬زیرا هرکس از دوزخ دور گردد و به بهشت‬
‫برود‪ ،‬به رستگاری بزرگی دست یافته است و هر مسلمانی‪ ،‬در این جهت میکوشد؛‬
‫اما برای رسیدن به چنین سعادتی‪ ،‬چهار عملِ اساسی‪ ،‬ضروریست‪:‬‬
‫یکم‪ :‬اهلل را بدور از هرگونه شرک کوچک و بزرگی عبادت و پرستش کنید‪.‬‬
‫دوم‪ :‬نماز را برپا دارید و آن را سرِ وقت و با جماعت بخوانید؛ البته نماز‬
‫جماعت‪ ،‬مخصوص مردان است و بر زنان‪ ،‬واجب نیست‪.‬‬
‫سوم‪ :‬زکات اموالتان را ادا کنید و زکاتی را که اهلل متعال در اموال شما واجب‬
‫کرده است‪ ،‬به مستحقان آن بدهید‪.‬‬
‫چهارم‪ :‬صلهی رحم‪ ،‬یعنی حق خویشاوندی را مطابق عرف جامعهی اسالمی‬
‫بهجا آورید‪ .‬در جامعهی سالم‪ ،‬آنچه که مردم‪ ،‬آن را صلهی رحم بدانند‪ ،‬صلهی رحم‬
‫محسوب میشود و آنچه که در عرف چنین جامعهای‪ ،‬صلهی رحم بهشمار نیاید‪،‬‬
‫پیوند خویشاوندی محسوب نمیشود؛ مگر اینکه انسان در جامعهای زندگی کند که‬
‫به ارتباطهای خانوادگی و خویشاوندی اهمیت ندهند؛ در این صورت‪ ،‬اصلِ صلهی‬
‫رحم به عنوان یکی از آموزههای دینی به قوت خود باقیست و باید با استفاده از‬
‫رهنمودهای دینی به این دستور بزرگ اسالمی‪ ،‬عمل کرد‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬حدیث سلمان بن عامر ضبی را دربارهی افطار با خرما ذکر‬
‫کرده است؛ بنا بر این روایت‪ ،‬اگر خرما نبود‪ ،‬با آب‪ ،‬افطار کنید‪ .‬در این روایت‪،‬‬
‫‪636‬‬ ‫باب‪ :‬نیکی به پدر و مادر و تداوم پیوند خویشاوندی‬

‫همچنین آمده است‪« :‬در صدقه دادن به مسکین‪( ،‬پاداشِ) یک صدقه است و صدقه‬
‫دادن به خویشاوند‪ ،‬دو پاداش دارد‪ :‬پاداش صدقه‪ ،‬و پاداش صلهی رحم»‪.‬‬
‫از اینرو علما گفتهاند‪ :‬از میان دو فقیر که یکی‪ ،‬خویشاوند شماست و دیگری‪،‬‬
‫خویشاوندِ شما نیست‪ ،‬فقیرِ خویشاوند‪ ،‬در اولویت است؛ زیرا از آن جهت که حقّ‬
‫خویشاوندی دارد‪ ،‬مستحقتر است‪.‬‬
‫آنگاه مؤلف‪ ،/‬حدیث عبداهلل بن عمر‪ $‬را ذکر کرده است که وی‪ ،‬همسری‬
‫داشت و به او عالقهمند بود‪ .‬پدرش‪ ،‬عمر‪ ‬به او دستور داد که این زن را طالق‬
‫دهد‪ .‬ولی ابنعمر که زنش را دوست داشت‪ ،‬خواستهی پدرش را رد کرد‪ .‬عمر‪‬‬
‫این موضوع را با پیامبر‪ ‬در میان نهاد‪ .‬پیامبر‪ ‬به ابنعمر‪ ‬فرمود‪« :‬طالقش بده»‪.‬‬
‫و روایت بعدی‪ ،‬دربارهی زنیست که پسرش را به طالق دادن همسرش امر‬
‫میکرد‪ .‬پیامبر‪ ‬در این حدیث این نکته را بیان فرمود که صلهی رحم یا نیکی به پدر‬
‫و مادر‪ ،‬یکی از اسباب و زمینههای ورود به بهشت محسوب میشود و این‪،‬‬
‫اشارهایست به اینکه طالق دادن همسر به فرمان پدر و مادر‪ ،‬سببِ رفتن به بهشت‬
‫است؛ ولی این‪ ،‬بدین معنا نیست که طالق دادن همسر در شرایطی که پدر و مادر‬
‫فردی‪ ،‬چنین خواستهای دارند‪ ،‬واجب است‪ .‬شخصی از امام احمد حنبل‪ /‬پرسید‪:‬‬
‫من‪ ،‬همسرم را دوست دارم‪ ،‬ولی پدرم به من میگوید‪ :‬طالقش بده؛ چه کنم؟ فرمود‪:‬‬
‫طالقش نده‪ .‬آن شخص پرسید‪ :‬مگر پیامبر‪ ‬به ابنعمر دستور نداد که در اینباره به‬
‫خواستهی پدرش عمل کند و همسرش را طالق دهد؟ امام احمد‪ /‬به او فرمود‪ :‬آیا‬
‫مگر پدرت‪ ،‬همانند عمر است؟ زیرا دربارهی عمر‪ ‬یقین داریم که در اینباره دلیلی‬
‫شرعی داشته است و چون فرزندش از این دلیل‪ ،‬بیاطالع بود‪ ،‬در برابر خواستهی‬
‫پدر‪ ،‬مقاومت میکرد؛ و گرنه‪ ،‬هیچ لزومی نداشت و بلکه ممکن نبود که عمر‪‬‬
‫پسرش را به چنین کاری وادار کند و بدون دلیلی شرعی آنها را از هم جدا نماید‪.‬‬
‫لذا اگر پدر یا مادری‪ ،‬بدون دلیل و مصلحتی شرعی‪ ،‬از فرزند خود بخواهند که‬
‫همسر مورد عالقهاش را طالق دهد‪ ،‬حرفشان بیاعتبار است و نباید به چنین‬
‫خواستهای تن داد؛ زیرا این مسأله‪ ،‬بهقدری حساس است که هیچکس حق دخالت در‬
‫چنین مواردی را ندارد و چنین مسایلی‪ ،‬به خودِ زن و مرد مربوط میشود‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -34‬باب‪ :‬حرام بودن نافرمانی و آزارِ پدر و مادر و قطع صلهی‬
‫رحم‬

‫اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬


‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫﴿فهلََعسيَ ُتمََإنَتو ذ َ ُ‬
‫ضَوتق ِ ِط ُعوَاََأرَحامَكمََ‪َ٢٢‬أو ىَ‬
‫لئِكََ‬ ‫س ُدواََ ِ َ‬
‫فَٱلَۡر ِ َ‬ ‫لتمََأنَتفَ ِ‬ ‫ِ‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬
‫[حممد ‪َ ََ ]٨٤ ،٨٨ :‬‬ ‫مَأبَصَرهمََ‪﴾٢٣‬‬ ‫ّللَفأص ذم ُهمََوأعَ ىَ‬‫ٱَّلِينََلعن ُه َُمَٱ َُ‬
‫چه بسا آنگاه که سرپرست (امور مردم) شوید‪ ،‬در زمین به فساد و تبهکاری بپردازید و رابطه‬
‫با خویشاوندانتان را قطع نمایید‪ .‬اهلل‪ ،‬چنین کسانی را نفرین (و از رحمتش دور) نموده و‬
‫(گوشهای) آنان را کر و چشمانشان را کور کرده است‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ذ‬
‫ّللِ َمِنَ َبعَ َِد َمِيثَقِ َهِۦ َويقَط ُعونَ َماَ َأمرَ َٱ َُ‬
‫ّلل َب ِ َهِۦَ َأنَ‬ ‫﴿وَٱَّلِينَ َينقضونَ َعهَدَ َٱ َ‬
‫ذ ُ‬ ‫ُ‬
‫ارَِ‪﴾٢٥‬‬‫لئِكََل ُه َُمَٱللعَن َةَول ُهمََ ُسوَ َُءَٱ ذدل َ‬
‫ضَأو ىَ‬ ‫س ُدونََ ِ َ‬
‫فَٱلَۡر ِ َ‬ ‫يُوصلََو ُيفَ ِ‬
‫[الرعد‪]٨٢ :‬‬
‫و آنان که پس از بستن پیمان استوار با اهلل پیمانشکنی میکنند و پیوندهایی را که پروردگار‬
‫به برقراری آن دستور داده است‪ ،‬قطع مینمایند و در زمین به فساد و تبهکاری میپردازند‪.‬‬
‫لعنت و نفرین‪ ،‬و نیز سختیِ سرای آخرت (فرجام بد) از آنِ چنین کسانیست‪.‬‬
‫همچنین میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬
‫ن َعِندكَ َٱلَكِبََ‬ ‫ن َإِحَسَ ًناَ َإ ِ ذما َيبَلغ ذَ‬
‫ل َإِيذ َاهُ َو َب ِٱلَوَ ِدليَ َِ‬ ‫﴿وقضَ َر ُّبكَ َأ َ‬
‫ل َتعَ ُب ُدوَاَ َإ ِ َ‬
‫ُ ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُِ‬ ‫ُ ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ف َولَ َتنَهرَ َهما َوقل َل ُهما َقوَلَ َك ِريمَا َ‪َ٢٣‬‬ ‫أح ُدهماَ َأوَ َ ِلَكهما َفلَ َتقل َل ُهماَ َأ َ‬
‫ُ‬ ‫ُّ ِ‬
‫انَص ِغيَاَ‪﴾٢٤‬‬ ‫بَٱرَحَ ُهماَكماَر ذبي ِ َ‬ ‫وَٱخَفِضََل ُهماَجناحََٱَّل َِلَمِنََٱ ذلرحَ َِةَوقلَ ذر ِ َِ‬
‫[اإلرساء‪]٨٣ ،٨٤ :‬‬
‫و پروردگارت فرمان داد که جز او را عبادت و پرستش نکنید و به پدر و مادر نیکی نمایید‪ .‬و‬
‫چون یکی از آنها یا هر دوی آنها نزدت به سن پیری رسیدند‪ ،‬کوچکترین سخن‬
‫ناخوشایندی به آنان مگو و بر سرشان داد مزن و به آنان سخن نیکی بگو‪ .‬و از روی مهربانی‬
‫بالِ فروتنی و تواضعت را برایشان فرود آور و بگو‪ :‬ای پروردگارم! همانگونه که در کودکی‬
‫مرا پرورش دادند‪ ،‬آنان را مشمول رحمت خویش بگردان‪.‬‬
‫‪633‬‬ ‫باب‪ :‬حرام بودن نافرمانی و آزارِ پدر و مادر و قطع صلهی رحم‬
‫َ َُيُ ر ر‬
‫أكربَ‬ ‫َ َ َ ُ ُ‬ ‫َ ُ ر‬
‫احلارث‪ ‬قال‪ :‬قال رسول اهللِ‪ ‬ر‪« :‬أال أنبئكم ب ِ ِ‬
‫ِ‬ ‫بن‬
‫ِ‬ ‫ع‬ ‫فی‬ ‫‪ -912‬وعن أيب بكرة ن‬
‫ُ َّ ى‬ ‫ر‬ ‫ُُ ُ‬ ‫ر ُ َّ‬ ‫َ َ َ ُ َ‬ ‫ى ُ‬ ‫ر َ‬
‫وادلین»‪ ،‬واكن متكِئا‬
‫اإلرشاك بِاّللِ‪ ،‬وعقوق ال ِ‬
‫الكبائ ِر؟» ثالثا َ قلنا‪ :‬بَل یا رسول اهللِ‪ ،‬قال‪ِ « :‬‬
‫َُ‬ ‫َّ ُ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫ُ‬
‫وشهادة ُّ‬ ‫َفجلَس فقال‪«:‬أال ر‬
‫وقو ُل ُّ‬
‫ور»‪ ،‬فما زال یك ير ُرها حَّت قلنا‪ :‬ريلته سكت‪.‬‬‫ِ‬ ‫الز‬ ‫ور‬
‫ِ‬ ‫الز‬
‫(‪)۶‬‬
‫[متفق علیه]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوبکره‪ ،‬نفیع بن حارث‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬سه بار فرمود‪« :‬آیا شما‬
‫را از بزرگترین گناهان کبیره‪ ،‬آگاه کنم؟» گفتیم‪ :‬بله‪ ،‬ای رسولخدا! فرمود‪« :‬شرک به‬
‫اهلل‪ ،‬و نافرمانی پدر و مادر»‪ .‬پیامبر‪ ‬که پیشتر تکیه زده بود‪ ،‬نشست و فرمود‪« :‬آگاه‬
‫باشید که سخن دروغ و شهادت دروغین نیز جزو گناهان کبیره است»‪ .‬و آنقدر این‬
‫جمله را تکرار کرد که با خود گفتیم‪ :‬ای کاش سکوت میفرمود!‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬میگوید‪« :‬باب‪ :‬حرام بودن نافرمانی و آزار پدر و مادر و قطع صلهی‬
‫رحم»‪.‬‬
‫در عربی به نافرمانی و آزار پدر و مادر‪« ،‬عقوق» میگویند‪ .‬این واژه‪ ،‬برگرفته از‬
‫«عق» به معنای بریدن است؛ چنانکه به گوسفندی که برای نوزاد‪ ،‬ذبح میکنند‪،‬‬
‫«عقیقه» میگویند؛ زیرا گردنش را میبُرند‪.‬‬
‫نافرمانی و آزارِ پدر و مادر‪ ،‬گناه بسیار بزرگیست؛ زیرا کتاب و سنت در این‬
‫باره هشدار دادهاند و بنا بر دادههای کتاب و سنت‪ ،‬مجازات سختی در پی دارد؛ قطع‬
‫صلهی رحم نیز همینگونه است‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫﴿فهلََعسيَ ُتمََإنَتو ذ َ ُ‬
‫ضَوتق ِ ِط ُعوَاََأرَحامكمََ‪َ٢٢‬أو ىَ‬
‫لئِكََ‬ ‫س ُدواََ ِ َ‬
‫فَٱلَۡر ِ َ‬ ‫لتمََأنَتفَ ِ‬ ‫ِ‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬
‫[حممد ‪َ ]٨٤ ،٨٨ :‬‬ ‫مَأبَصَرهمََ‪﴾٢٣‬‬ ‫ّللَفأص ذم ُهمََوأعَ ىَ‬‫ٱَّلِينََلعن ُه َُمَٱ َُ‬
‫چه بسا آنگاه که سرپرست (امور مردم) شوید‪ ،‬در زمین به فساد و تبهکاری بپردازید و رابطه‬
‫با خویشاوندانتان را قطع نمایید‪ .‬اهلل‪ ،‬چنین کسانی را نفرین (و از رحمتش دور) نموده و‬
‫(گوشهای) آنان را کر و چشمانشان را کور کرده است‪.‬‬
‫منظور از کور شدن چشمان‪ ،‬از میان رفتن بصیرت آنهاست‪ ،‬نه کور شدن‬
‫چشمهایی که در چهره دارند؛ یعنی اهلل متعال‪ ،‬بصیرت را از چنین کسانی میگیرد و‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪6245 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.27:‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪634‬‬

‫از اینرو حق را باطل‪ ،‬و باطل را حق‪ ،‬میبینند‪ .‬در این آیه هم به مجازات اخروی‬
‫اشاره شده است و هم به مجازاتی دنیوی‪:‬‬
‫ذ‬
‫ّلل﴾‪ ،‬یعنی‪ :‬آنان را از رحمتش دور و محروم میگرداند‪.‬‬ ‫مجازات اخروی‪﴿ :‬لعن ُه َُمَٱ َُ‬
‫ُ‬
‫و مجازات دنیوی‪﴿ :‬فأص ذم ُهمَ َوأعَ ىَ‬
‫م َأبَصَرهمَ َ‪ ، ﴾٢٣‬یعنی‪ :‬گوشهایشان را از‬
‫شنیدن حق‪ ،‬کَر میکند و چشمانشان را از دیدن حق‪ ،‬کور میگرداند و بدینسان از‬
‫حق و حقیقت‪ ،‬بهره نمیبرند‪.‬‬
‫اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ذ‬
‫ّللِ َمِنَ َبعَ َِد َمِيثَقِ َهِۦ َويقَط ُعونَ َماَ َأمرَ َٱ َُ‬
‫ّلل َب ِ َهِۦَ َأنَ‬ ‫﴿وَٱَّلِينَ َينقضونَ َعهَدَ َٱ َ‬
‫ذ ُ‬ ‫ُ‬
‫ارَِ‪﴾٢٥‬‬‫لئِكََل ُه َُمَٱللعَن َةَول ُهمََ ُسوَ َُءَٱ ذدل َ‬
‫ضَأو ىَ‬ ‫س ُدونََ ِ َ‬
‫فَٱلَۡر ِ َ‬ ‫يُوصلََو ُيفَ ِ‬
‫[الرعد‪]٨٢ :‬‬
‫و آنان که پس از بستن پیمان استوار با اهلل پیمانشکنی میکنند و پیوندهایی را که پروردگار‬
‫به برقراری آن دستور داده است‪ ،‬قطع مینمایند و در زمین به فساد و تبهکاری میپردازند‪.‬‬
‫لعنت و نفرین‪ ،‬و نیز سختیِ سرای آخرت (فرجام بد) از آنِ چنین کسانیست‪.‬‬
‫سه عملکرد بد دارند‪ :‬شکستن پیمان استواری که با اهلل بستهاند‪ ،‬قطع صلهی‬
‫رحم و دیگر پیوندهایی که اهلل متعال به برقراری آن دستور داده است‪ ،‬و نیز فساد و‬
‫تبهکاری در زمین با گناهان فراوانی که مرتکب میشوند‪ .‬نتیجهاش‪ ،‬اینست که از‬
‫رحمت االهی محروم میگردند و فرجام بدی دارند‪.‬‬
‫اهلل تبارک و تعالی‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬
‫ن َعِندكَ َٱلَكِبََ‬ ‫ن َإِحَسَ ًناَ َإ ِ ذما َيبَلغ ذَ‬
‫ل َإِيذ َاهُ َو َب ِٱلَوَ ِدليَ َِ‬ ‫﴿وقضَ َر ُّبكَ َأ َ‬
‫ل َتعَ ُب ُدوَاَ َإ ِ َ‬
‫ُ ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُِ‬ ‫ُ ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ف َولَ َتنَهرَهما َوقل َل ُهما َقوَلَ َك ِريمَا َ‪َ٢٣‬‬ ‫أح ُدهماَ َأَوَ َ ِلَكهما َفلَ َتقل َل ُهماَ َأ َ‬
‫ُ‬ ‫ُّ ِ‬
‫انَص ِغيَاَ‪﴾٢٤‬‬ ‫بَٱرَحَ ُهماَكماَر ذبي ِ َ‬ ‫وَٱخَفِضََل ُهماَجناحََٱَّل َِلَمِنََٱ ذلرحَ َِةَوقلَ ذر ِ َِ‬
‫[اإلرساء‪]٨٣ ،٨٤ :‬‬
‫و به پدر و مادر نیکی نمایید‪ .‬و چون یکی از آنها یا هر دوی آنها نزدت به سن پیری‬
‫رسیدند‪ ،‬کوچکترین سخن ناخوشایندی به آنان مگو و بر سرشان داد مزن و به آنان سخن‬
‫نیکی بگو‪ .‬و از روی مهربانی بالِ فروتنی و تواضعت را برایشان فرود آور و بگو‪ :‬ای پروردگارم!‬
‫همانگونه که مرا در کودکی پرورش دادند‪ ،‬آنان را مشمول رحمت خویش بگردان‪.‬‬
‫‪631‬‬ ‫باب‪ :‬حرام بودن نافرمانی و آزارِ پدر و مادر و قطع صلهی رحم‬

‫اهلل متعال به نیکی کردن به پدر و مادر دستور داده و فرموده است‪ :‬وقتی پدر یا‬
‫مادرت یا هر دوی آنها پیر شدند‪ ،‬کوچکترین سخن ناخوشایندی به آنان نگو‪ .‬زیرا‬
‫وقتی انسان‪ ،‬پا به سن میگذارد و پیر و فرتوت میشود‪ ،‬به اشکال مختلف بهانهگیری‬
‫میکند؛ ولی فرزند‪ ،‬حق ندارد به آنها بگوید‪ :‬خستهام کردید‪ ،‬یا بر سرشان داد بزند‪.‬‬
‫بلکه باید با آنها بهنرمی سخن بگوید و سعی کند خوشحالشان نماید و غم و‬
‫ُّ ِ‬
‫اندوهشان را بزداید‪﴿ .‬وَٱخَ ِفضَ َل ُهما َجناحَ َٱَّل َِل َمِنَ َٱ ذلرحَةَِ﴾ فرزند‪ ،‬هر جایگاه و‬
‫موقعیتی که پیدا کند‪ ،‬وظیفه دارد مانند پرنده باشد؛ یعنی اگر همانند پرنده در اوج یا‬
‫موقعیتهای باالیی قرار گرفت‪ ،‬باید بالِ مهر و تواضع خود را برای آنان بگستراند و‬
‫از مهرورزی به آنها دریغ نکند‪ .‬بلکه نیکیهایشان را بهیاد داشته باشد و دعا کند‪:‬‬
‫ُ‬
‫ان َص ِغيَا َ‪« :﴾٢٤‬همانگونه که مرا در کودکی پرورش‬‫ب َٱرَحَ ُهما َكما َر ذبي ِ َ‬
‫﴿وقل َ ذر ِ َِ‬
‫دادند‪ ،‬آنان را مشمول رحمتِ خویش بگردان»‪.‬‬
‫اینها‪ ،‬دستورهاییست که اهلل متعال دربارهی والدین پیر و سالخورده‪ ،‬داده‬
‫است؛ اگرچه حقوق پدر و مادر‪ ،‬در دوران جوانی آنها نیز به قوت خود باقیست‪،‬‬
‫ولی معموالً در این دوران‪ ،‬از فرزندان خود بینیازند‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ ،/‬حدیث ابوبکره‪ ‬را ذکر کرده که در آن آمده است‪ :‬پیامبر‪‬‬
‫سه بار فرمود‪« :‬آیا شما را از بزرگترین گناهان کبیره‪ ،‬آگاه کنم؟» گفتیم‪ :‬بله‪ ،‬ای‬
‫رسولخدا! فرمود‪« :‬شرک به اهلل‪ ،‬و نافرمانی پدر و مادر»‪.‬‬
‫شرک به اهلل‪ ،‬بزرگترین گناه در زمینهی حقوق الهیست و نافرمانی پدر و مادر‪،‬‬
‫بزرگترین گناه در حق کسانیست که بیش از همهی مردم‪ ،‬سزاوار توجه‪ ،‬احترام‪،‬‬
‫رسیدگی و دوستی و محبت هستند‪ ،‬یعنی پدر و مادر‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬که پیشتر تکیه زده بود‪ ،‬نشست و فرمود‪« :‬آگاه باشید که سخن دروغ و‬
‫شهادت دروغین نیز جزو گناهان کبیره است»‪ .‬زیانِ دروغگویی و شهادت دروغین‪،‬‬
‫بهقدری زیاد است که پیامبر‪ ‬پیش از بیان این مسأله تکیه زده بود‪ ،‬ولی برای بیان‬
‫این مسأله نشست تا نسبت به پیامدهای وخیم دروغگویی و شهادت دروغ‪ ،‬هشدار‬
‫دهد‪ .‬متأسفانه امروزه بسیاری از مردم بهسادگی دروغ میگویند و شهادت دروغ‬
‫میدهند و گمان میکنند که اگر به نفع کسی‪ ،‬شهادت دروغ بدهند‪ ،‬به او نیکی‬
‫کردهاند! هرکس‪ ،‬شهادت دروغ بدهد‪ ،‬هم به خود بد کرده و هم به کسی که به نفع او‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪631‬‬

‫شهادت داده و هم به کسی که بر ضد او گواهی داده است‪ .‬از آن جهت به خودش‬


‫بد کرده که مرتکب یکی از بزرگترین گناهان کبیره شده است؛ بدیاش به کسی که‬
‫به نفع او گواهی داده‪ ،‬اینست که در حرامخواری و حق را ناحق کردن به او کمک‬
‫نموده است؛ و ظلمش به کسی که بر ضد او شهادت دروغ داده‪ ،‬پوشیده نیست‪.‬‬
‫بنابراین‪ ،‬هرگز گمان نکنید که اگر به نفع کسی شهادت دروغ دادید‪ ،‬به او نیکی‬
‫کردهاید؛ هرگز‪ ،‬سوگند به اهلل که به او بد روا داشتهاید‪ .‬امروزه برخی از مردم با‬
‫شهادتهای دروغین یا شهادتنامههای بیاساس از اعتبارات دولتی سوءاستفاده‬
‫میکنند و گاه با شهادت دروغین یا تنظیم سندها و شهادتنامههای بیپایه‪ ،‬مسؤوالن‬
‫را دور میزنند تا به چیزی از دنیا دست یابند؛ ولی غافل از اینکه آنچه نصیبشان‬
‫میشود‪ ،‬چیزی جز زیان دنیا و آخرت نیست‪ .‬پناه بر اهلل‪.‬‬
‫این حدیث‪ ،‬رهنمودی روشن برای هر خردمندیست تا از چهار گناهِ هالکتبار‬
‫دوری کند‪ :‬شرک به اهلل‪ ،‬نافرمانیِ پدر و مادر‪ ،‬دروغگویی‪ ،‬و شهادت دروغ‪.‬‬
‫***‬
‫ر ُ َّ‬ ‫ر‬
‫اإلرشاك بِاّلل‪،‬‬
‫ب‪ ‬قال‪« :‬الكبائر‪ِ :‬‬‫بن عمرو بن العاص‪َ $‬ع ِن انلَّ ي‬ ‫‪ 911‬ر‪ -‬عن عبد اهلل ِ‬
‫ر‬
‫ُ َ‬ ‫ر‬ ‫َرُ ر‬ ‫َر‬ ‫ُ ُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫نی الغموس»‪[ .‬روایت بخاری]‬ ‫وادلی ِن‪ ،‬وقتل انلَّفس‪ ،‬وايل ِم‬
‫وعقوق ال ِ‬
‫ترجمه‪ :‬عبداهلل بن عمرو بن عاص‪ $‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬گناهان کبیره‪،‬‬
‫عبارتند از‪ :‬شرک به اهلل‪ ،‬نافرمانی پدر و مادر‪ ،‬قتل نفس‪ ،‬و سوگند دروغ (که صاحبش‬
‫را در گناه و دروخ‪ ،‬غوطهور میگرداند)»‪.‬‬
‫َ َ ُ َ‬ ‫َر‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫َ ر‬ ‫َ َّ َ ُ َ‬
‫وادلیه»‪ .‬قالوا‪ :‬یا رسول اهللِ‬ ‫جل ِ‬ ‫‪ -919‬وعنه أن رسول اهللِ‪ ‬قال‪« :‬مِن َ الكبائ ِِر شتم الر َ ِ‬
‫ُ ُّ ُ َّ َ ُ ُّ ُ َّ ُ‬ ‫ُ ُّ‬ ‫َّ ُ‬ ‫َ ُ ُّ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ ر ر ُ ُ َّ ُ ُ‬
‫الرج ِل‪ ،‬فيسب أباه‪ ،‬ويسب أمه‪ ،‬فيسب أمه»‪.‬‬ ‫وادلیه؟ قال‪« :‬نعم‪ ،‬يسب أبا‬ ‫الرجل ِ‬ ‫وهل يشتم‬
‫(‪)1‬‬
‫متفق عليه]‬
‫[ ٌ‬
‫رَ‬ ‫َر‬ ‫َ َّ ُ ُ‬ ‫ر‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َّ ر‬
‫وادلیه»‪ .‬قیل‪ :‬یا رسول اهلل! کیف‬ ‫الرجل ِ‬ ‫رب الكبائ ِِر أن یلعن‬
‫ِ‬ ‫ويف روای ٍة‪« :‬إِن مِن أك‬
‫ُ ُّ ُ َّ ُ‬ ‫َ ُّ ُ َّ‬ ‫ُ ُّ َ َّ ُ َ ُ ُّ َ َ‬ ‫ر‬ ‫ُ ُ‬ ‫یلر ُ‬
‫الرجل‪ ،‬فيسب أباه‪َ ،‬ويسب أمه‪ ،‬فيسب أمه»‪.‬‬ ‫وادلیه؟ قال‪« :‬يسب أبا‬ ‫عن الرجل ِ‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.2274 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪4872 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.81:‬‬
‫‪637‬‬ ‫باب‪ :‬حرام بودن نافرمانی و آزارِ پدر و مادر و قطع صلهی رحم‬

‫ترجمه‪ :‬عبداهلل بن عمرو‪ $‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬یکی از گناهان کبیره‪،‬‬


‫اینست که شخصی به پدر و مادرش دشنام دهد»‪ .‬گفتند‪ :‬ای رسولخدا! مگر کسی به‬
‫پدر و مادرش دشنام میدهد؟ فرمود‪« :‬بله؛ بدینسان که به پدر و مادر کسی دشنام‬
‫میدهد و او نیز در مقابل‪ ،‬به پدر و مادر وی دشنام میدهد»‪.‬‬
‫در روایتی دیگر آمده است‪« :‬یکی از بزرگترین گناهان کبیره‪ ،‬اینست که‬
‫شخصی پدر و مادر خود را لعن و نفرین کند»‪ .‬سؤال شد‪ :‬چگونه کسی پدر و مادر‬
‫خود را لعن و نفرین میکند؟! فرمود‪« :‬پدرِ کسی را دشنام میدهد و او نیز در مقابل‪،‬‬
‫پدر او را دشنام میدهد (و نفرینش میکند یا) مادرِ کسی را دشنام میدهد و او نیز در‬
‫مقابل‪ ،‬مادر وی را دشنام میدهد»‪.‬‬
‫َ ر ُ ُ َ َّ َ َ ٌ‬ ‫َ َّ ُ َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ر‬
‫اجلنة قاطِع»‪.‬‬ ‫بن مط ِع ٍم‪ ‬أن َرسول اهللِ‪ ‬قال‪« :‬ال یدخل‬
‫بری ِ‬
‫‪ -911‬وعن أيب حممد ج ِ‬
‫ر‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫حم‪ٌ [ .‬‬‫قال سفیان يف روایته‪ :‬یعين‪ :‬قاطِع ر ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابومحمد‪ ،‬جبیر بن مطعم‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬قاطع رحم (کسی‬
‫که با خویشاوندانش قطع رابطه کند)‪ ،‬وارد بهشت نمیشود»‪ .‬سفیان‪ ،‬در روایت خود‬
‫گفته است‪ :‬منظور از «قاطع»‪ ،‬کسیست که با خویشاوندانش قطع رابطه میکند‪.‬‬
‫َ َ‬ ‫َّ َ‬ ‫ُ ر َ‬
‫بة‪َ ‬ع ِن انلَّ ي‬ ‫ُ‬
‫ب‪ ‬قال‪« :‬إِن اهلل تعاىل ح َّرم‬ ‫بن شع‬
‫ِ‬ ‫‪ -912‬وعن أيب عِيىس الم ِغریة ِ‬
‫َ ُّ َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫رَ َ‬ ‫رى‬ ‫َ َر ُ ُ ُ َ ُ َ‬
‫علیك رم عقوق األمهات‪ ،‬ومنعا وهات‪ ،‬ووأد ابلنات‪ ،‬وک َر َه لك رم قِیل وقال‪ ،‬وکَثة السؤال‪،‬‬
‫َ َ‬
‫(‪)1‬‬
‫متفق عليه]‬
‫املال»‪ٌ [ .‬‬
‫وإِضاعة ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوعیسی‪ ،‬مغیره بن شعبه‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل متعال‪،‬‬
‫رنجانیدن مادران‪ ،‬خودداری از ادای حقوق مالیِ دیگران و تصاحب حقوق آنها‪ ،‬و‬
‫زنده به گور کردن دختران را بر شما حرام نموده و برای شما ناپسند (و حرام)‬
‫گردانیده است که هر سخنی را بازگو کنید و سؤالهای فراوان (و درخواستهای‬
‫بیمورد) مطرح نمایید و اموال و داراییهای خود را (در راههای نامشروع) تباه کنید»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪4825 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6442:‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪ )4874 ،6512( :‬و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.482 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪638‬‬

‫[نووي‪ :‬در اینباره احادیثی وجود دارد که در باب پیشین‪ ،‬ذکر شد؛ مانند این حدیث که‪:‬‬
‫َ ُ َّ‬ ‫َ َ‬
‫عك»‪ )۶(.‬و این حدیث که‪َ « :‬ومن ق َط َعين‪ ،‬ق َط َعه اَّلل»‪])1(.‬‬ ‫َْ ُ َ ْ ََ‬
‫«وأقطع من قط ِ‬
‫شرح‬
‫همهی این احادیث‪ ،‬نشانگر حرام بودن قطع صلهی رحم و نافرمانی پدر و مادر‬
‫است؛ پیشتر نمونههایی از این احادیث‪ ،‬ذکر شد‪ .‬افزون بر احادیث گذشته‪ ،‬حدیث‬
‫عبداهلل بن عمرو بن عاص‪ $‬ذکر شده که پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬یکی از گناهان‬
‫کبیره‪ ،‬اینست که شخصی به پدر و مادرش دشنام دهد»‪ .‬و در روایتی دیگر آمده‬
‫است‪« :‬یکی از بزرگترین گناهان کبیره‪ ،‬اینست که شخصی پدر و مادر خود را لعن‬
‫و نفرین کند»‪ .‬سؤال شد‪ :‬چگونه کسی پدر و مادر خود را لعن و نفرین میکند؟! زیرا‬
‫خیلی شگفتآور است که کسی‪ ،‬به پدر و مادرش دشنام دهد یا نفرینشان کند‪ .‬فرمود‪:‬‬
‫«پدرِ کسی را دشنام میدهد و او نیز در مقابل‪ ،‬پدر او را دشنام میدهد؛ و مادرِ کسی‬
‫را دشنام میدهد و او نیز در مقابل‪ ،‬مادر وی را دشنام میدهد»‪.‬‬
‫این هشدار جدی‪ ،‬نشانگر اینست که انسان باید همهی دقتش را بهکار گیرد تا‬
‫مبادا به عنوان یک محرّک یا عامل تحریککننده‪ ،‬سبب شود که به پدر و مادرش دشنام‬
‫دهند؛ یعنی مبادا به پدر و مادرِ کسی دشنام دهد‪ .‬زیرا این امر‪ ،‬طرف مقابل را به واکنش‬
‫وامی دارد و باعث میشود که او نیز مقابله به مثل کند و به پدر و مادرِ این شخص‪،‬‬
‫دشنام دهد؛ این‪ ،‬بدین معنا نیست که مقابله با مثل در چنین مواردی‪ ،‬جایز است و‬
‫میتوانیم در برابر اهانت دیگران به پدر و مادرِ خویش‪ ،‬به پدر و مادرِ آنها ناسزا‬
‫بگوییم‪ .‬زیرا هیچکس‪ ،‬بارِ گناهِ دیگری را بهدوش نمیکشد‪ ،‬ولی معموالً انسانها در‬
‫تعامل با دیگران‪ ،‬مقابله به مثل میکنند؛ از اینرو اگر به کسی به دشنام دهند‪ ،‬او نیز در‬
‫مقابل‪ ،‬ناسزا می گوید و لب به دشنام میگشاید‪ .‬همانگونه که اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬

‫(‪ )۶‬یعنی‪« :‬و هرکس‪ ،‬تو را قطع نماید (و حق خویشاوندی را ادا نکند)‪ ،‬با او قطع رابطه کنم (و او را از‬
‫رحمت خویش دور بگردانم؟)» ر‪.‬ک‪ :‬حدیث شمارهی ‪ 261‬همین کتاب‪.‬‬
‫(‪ )1‬یعنی‪« :‬و هرکس‪ ،‬مرا قطع کند (و حقّ خویشاوندی را بهجا نیاورد)‪ ،‬اهلل‪ ،‬او را از رحمتش دور‬
‫بگرداند»‪ .‬ر‪.‬ک‪ :‬همین کتاب‪ ،‬حدیث شمارهی‪.262‬‬
‫‪639‬‬ ‫باب‪ :‬حرام بودن نافرمانی و آزارِ پدر و مادر و قطع صلهی رحم‬
‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫ي َعِلَمَ﴾‬ ‫ّللِ َفي ُس ُّبواَ َٱ َ‬
‫ّلل َعدَوَا َبِغ َِ‬ ‫﴿ولَ َت ُس ُّبواَ َٱَّلِينَ َيدَ ُعونَ َمِن َد َِ‬
‫ون َٱ َ‬
‫[األنعام‪]١١٨ :‬‬
‫به معبودان کسانی که غیر اهلل را عبادت میکنند‪ ،‬دشنام ندهید که آنان نیز از روی دشمنی و‬
‫نادانی به اهلل ناسزا خواهند گفت‪.‬‬
‫لذا اگر کسی باعث شود که به پدر و مادرش ناسزا بگویند‪ ،‬در این گناه‪ ،‬سهیم‬
‫خواهد بود‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬حدیثی بدین مضمون نقل کرده که مغیره بن شعبه‪ ‬میگوید‪:‬‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل متعال‪ ،‬رنجانیدن مادران‪ ،‬خودداری از ادای حقوق مالی دیگران و‬
‫تصاحب حقوق آنها‪ ،‬و زنده به گور کردن دختران را بر شما حرام نموده و برای‬
‫شما ناپسند (حرام) گردانیده است که هر سخنی را بازگو کنید و سؤالهای فراوان (و‬
‫درخواستهای بیمورد) مطرح نمایید و اموال و داراییهای خود را (در راههای‬
‫نامشروع) تباه کنید»‪.‬‬
‫شاهد موضوع از این حدیث‪ ،‬اینجاست که رسولاهلل‪ ‬نافرمانی مادران یا‬
‫رنجانیدن آنها را یکی از کارهای حرام برشمرد‪ .‬رنجانیدن مادران‪ ،‬به معنای کوتاهی‬
‫در انجام وظایفیست که فرزندان دربارهی مادران خود دارند؛ و هرکس در نیکی به‬
‫مادرش کوتاهی کند‪ ،‬باعث رنجش خاطرش میشود‪ .‬زنده به گور کردن دختران نیز‬
‫حرام است؛ در دوران جاهلیت‪ ،‬داشتن فرزند دختر را ناپسند میدانستند و بد‬
‫میبردند که دخترشان را بهازدواج یک مرد دربیاورند؛ از اینرو همینکه صاحب‬
‫فرزند دختر میشدند‪ ،‬گودالی میکَندند و بدینسان دخترشان را زنده به گور‬
‫میکردند‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬
‫َ‬ ‫[التكوير‪]٩ ،٨ :‬‬ ‫﴿ِإَوذاَٱلَموَ َُءۥد َُةَ ُسئِلتََ‪َ٨‬بِأ َِِ‬
‫يَذۢنبََقتِلتََ‪﴾٩‬‬
‫و آنگاه که از دختر زنده به گورشده بپرسند‪ :‬به کدامین گناه کشته شده است؟‬
‫از اینرو اهلل متعال‪ ،‬زنده به گور کردن دختران را که یکی از بزرگترین گناهان‬
‫کبیره است‪ ،‬حرام گردانید‪ .‬شکی نیست که اگر کسی‪ ،‬یک شخص بیگانه را بکشد‪،‬‬
‫برای همیشه در دوزخ خواهد ماند؛ زیرا اهلل متعال‪ ،‬فرموده است‪:‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪641‬‬
‫ذ‬ ‫ُ‬
‫ضبَ َٱ َُ‬
‫ّلل َعليَ َهَِ‬ ‫﴿ومن َيقَ ُتلَ َ ُمؤَمِنَا َ ُّمتع ِ ِمدَا َفجزاَؤَهُۥ َجه ذن َُم َخَ ِ َ‬
‫لا َفِيها َوغَ ِ‬
‫َ‬ ‫[النساء ‪]٩٤ :‬‬ ‫ّلۥَعذابًاَع ِظيمَاَ‪﴾٩٣‬‬ ‫ولعن َُهۥَوأع ذَدَ َُ‬
‫و هر کس‪ ،‬مؤمنی را بهعمد بکشد‪ ،‬جزایش دوزخ است و جاودانه در آن خواهد ماند؛ و اهلل بر‬
‫او خشم گرفته‪ ،‬و او را از رحمتش دور نموده و عذاب بزرگی برایش آماده ساخته است‪.‬‬
‫بنابراین‪ ،‬جُرم کسی که یکی از نزدیکان خود را میکُشد‪ ،‬بهمراتب‪ ،‬سختتر و‬
‫سنگینتر است‪.‬‬
‫ْ‬
‫«ومن ًعا وهات»‪ ،‬یعنی‪ :‬برخی از انسانها از طریق ضایع کردن حق دیگران و نداد ِن‬
‫حقوق مالی آنها یا از طریق تصاحب اموال سایر افراد‪ ،‬مال و ثروتی بههم میزنند؛ و‬
‫این‪ ،‬حرام است‪ .‬به عبارت دیگر از دادن حقوقِ مالی دیگران طفره میروند و خواهان‬
‫اموالی هستند که به آنها تعلق ندارد‪« .‬هات» یعنی‪ :‬به من پول و ثروت بدهید که‬
‫ْ‬
‫نوعی زیادهخواهیست؛ «ومن ًعا»‪ ،‬یعنی آنچه را که بر آنها واجب است‪ ،‬نمیدهند‪.‬‬
‫این هم جزو کارهاییست که اهلل‪ ‬حرام نموده است؛ زیرا برای هیچکس خودداری‬
‫از ادای حقوق مالی‪ ،‬جایز نیست؛ همانطور که مطالبات مالی بیاساس‪ ،‬نارواست و‬
‫این‪ ،‬هر دو‪ ،‬حرام میباشد‪ .‬از اینرو پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل متعال‪ ،‬رنجانیدن مادران‪،‬‬
‫خودداری از ادای حقوق مالی دیگران و تصاحب حقوق آنها را بر شما حرام نموده‬
‫است»‪.‬‬
‫در ادامهی این حدیث‪ ،‬آمده است‪« :‬و برای شما ناپسند (حرام) گردانیده است که‬
‫هر سخنی را بازگو کنید و سؤالهای فراوان (و درخواستهای بیمورد) مطرح نمایید‬
‫و اموال و داراییهای خود را (در راههای نامشروع) تباه کنید»‪ .‬در این حدیث‪،‬‬
‫کراهت و تحریم با هم آمده که به یک معناست؛ زیرا این دو واژه در زبان شرعی‪،‬‬
‫یک مفهوم دارند و چنین بهنظر میرسد که کاربرد این دو واژه فقط بهخاطر اختالف‬
‫تعبیر است‪.‬‬
‫فرمود‪« :‬و برای شما ناپسند (حرام) گردانیده است که هر سخنی را بازگو کنید»‪.‬‬
‫یعنی‪ :‬اهلل‪ ‬زیادهگویی یا بگومگوهای بیاساس و بازگو کردن هر سخنی را حرام‬
‫نموده است‪ .‬به عبارت دیگر برای کسی جایز نیست که سخن گفتن دربارهی دیگران‪،‬‬
‫همهی زندگیاش شود و همواره بگومگو کند و بگوید که چنین گفتهاند و چنین گفته‬
‫‪646‬‬ ‫باب‪ :‬حرام بودن نافرمانی و آزارِ پدر و مادر و قطع صلهی رحم‬

‫شده است! ناگفته نماند که اگر رد و بدل کردن چنین سخنانی دربارهی آبروی علما و‬
‫مسؤوالن باشد‪ ،‬گناهش بیشتر است‪ .‬انسان مؤمن‪ ،‬بهفرمودهی پیامبر اکرم‪ ‬فقط‬
‫َّ ْ‬ ‫َ َ َ ْ‬
‫سخن نیک میگوید؛ همانگونه که پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬م ْن َكن یُؤ ِم ُن بِاَّلل َواْل ْومِ‬
‫ت»‪ .‬یعنی‪« :‬هرکس‪ ،‬به اهلل و روز قیامت ایمان دارد‪ ،‬یا‬ ‫يق ْل خريا ً أَ ْو ْلَ ُ‬
‫صم ْ‬ ‫ْ ُ‬
‫اآلخر‪ ،‬فل‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫سخن نیک بگوید‪ ،‬یا ساکت باشد»‪.‬‬
‫احتمال دارد منظور از کثرت سؤال که از آن منع شده است‪ ،‬پرسشهای علمی‬
‫باشد یا درخواستِ کمکِ مالی از دیگران‪.‬‬
‫در موردِ اول‪ ،‬زمانی کثرت سؤال‪ ،‬مکروه و ناپسند است که قصد پرسشگر‪ ،‬از‬
‫سؤالپیچ کردن طرف مقابلش این باشد که او را خسته و درمانده نماید؛ ولی اگر‬
‫قصد سؤالکننده‪ ،‬اینست که بر اطالعات و معلومات خویش بیفزاید و نکات‬
‫جدیدی فرابگیرد‪ ،‬هیچ اشکالی ندارد‪ .‬عبداهلل بن عباس‪ $‬بهکثرت سؤال میکرد؛ از‬
‫او پرسیدند‪ :‬چگونه اینهمه علم و دانش را کسب کردی؟ فرمود‪ :‬با زبانی پرسشگر‪،‬‬
‫قلبی اندیشمند و پیکری که در راه کسب علم‪ ،‬خستگی به خود راه نمیداد‪.‬‬
‫بههر حال اگر قصد سؤالکننده‪ ،‬مچگیری یا عیبجویی بر طرف مقابلش و‬
‫درمانده کردن او باشد‪ ،‬در این صورت‪ ،‬سؤال کردن‪ ،‬مکروه است‪.‬‬
‫و اما حالت دوم‪ ،‬یعنی درخواست کمکِ مالی‪ ،‬ویژگی آدمهای طمعکار و‬
‫حریص است؛ از اینرو درخواست پول یا کمک مالی از دیگران‪ ،‬جز در شرایط‬
‫اضطراری‪ ،‬جایز نمیباشد‪ .‬البته درخواست کمک مالی از دوست بسیار نزدیک و‬
‫صمیمی‪ ،‬یا از مسؤوالن وظیفهشناس که بیمنت به وظیفهی خود عمل میکنند‪،‬‬
‫بیاشکال است؛ در غیر این صورت‪ ،‬درخواست کمکِ مالی جز در شرایط اضطراری‪،‬‬
‫جایز نیست‪ .‬آیا مال دنیا‪ ،‬آنقدر ارزش دارد که کسی برای به دست آوردن چند ریال‪،‬‬
‫ممنونِ این و آن شود؟‬
‫ضایع کردن مال نیز حرام است؛ یعنی برای هیچکس جایز نیست که مالش را در‬
‫کارهایی مصرف نماید که هیچ نفع دینی و دنیوی ندارند؛ زیرا اهلل متعال‪ ،‬فرموده است‪:‬‬
‫ذُ ُ‬ ‫ُ ذ‬ ‫﴿ولََتُؤَتُواََٱ ُّ‬
‫[النساء ‪َ ]٢ :‬‬ ‫ّللَلكمََق ِيَمَا﴾‬ ‫لسفهاَءََأمَوَلك َُمَٱل ِ َ‬
‫تَجعلََٱ َ‬
‫و اموالی را که اهلل وسیلهی ماندگاری و قوام (زندگی) شما قرار داده است‪ ،‬به سفیهان و‬
‫بیخردان ندهید‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪642‬‬

‫لذا مال و ثروت‪ ،‬وسیلهی ماندگاری و قوام زندگیست و منافع دینی و دنیوی‬
‫مردم‪ ،‬به وسیلهی مال و ثروت بهانجام میرسد و اگر انسان‪ ،‬مال و ثروتش را در‬
‫راههای بیفایده هزینه کند‪ ،‬در واقع مالش را تباه کرده است؛ بدتر از این‪ ،‬عملکرد‬
‫کسانیست که مال و ثروت خویش را در راههای حرام مصرف میکنند و بدینسان‬
‫مرتکب دو عمل بسیار زشت میشوند‪:‬‬
‫یکم‪ :‬ضایع کردن مال خود‪.‬‬
‫دوم‪ :‬ارتکاب عمل حرام‪.‬‬
‫لذا بر هر انسانی واجب است که از مال و ثروتش نگهداری کند و آن را فقط در‬
‫راههای مشروع و در جهت منافع دینی و دنیوی‪ ،‬مصرف نماید‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -34‬باب‪ :‬فضیلت نیکی با دوستان پدر و مادر‪ ،‬خویشاوندان‪،‬‬
‫همسر و دیگر کسانی که گرامیداشت آنها‪ ،‬پسندیده است‬

‫َ َّ ُ ُ َّ‬ ‫َّ َ َّ ي َ ر‬ ‫َ‬


‫اهلل عنهما أ َّن انلَّ َّ‬
‫‪ -916‬عن ابن عمر رِض ُ‬
‫الرجل ُود‬ ‫یصل‬
‫الرب أن ِ‬ ‫ب‪ ‬قال‪« :‬إِن أبر‬
‫َ‬
‫أبِی ِه»‪.‬‬
‫َ َّ ُ ى َ َ ر‬ ‫ُ‬
‫راب‬ ‫دینار عن عبد اهلل بن عمر رِض اهلل عنهما أن رجال مِن األ َ ِ‬
‫ع‬ ‫ٍ‬ ‫وعن عب ِد اهلل بن‬
‫ر‬
‫یرک ُب ُه‪ ،‬وأع َطاهُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫وَحله لَع َحار َك َن ر‬ ‫ُ‬ ‫ر ُ ُ‬ ‫ر‬
‫َ ُ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َّ َ‬ ‫ُ‬
‫ٍ‬ ‫مر‬ ‫ع‬ ‫ن‬ ‫ب‬ ‫اهلل‬ ‫د‬ ‫ب‬ ‫ع‬ ‫ه‬ ‫ِ‬ ‫لی‬ ‫ع‬ ‫م‬ ‫سل‬ ‫ف‬ ‫طریق مكة‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ل ِقیه ب‬
‫َّ ر َ ر ُ ُ ر ر َ َ‬ ‫َ ر َ َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ َ‬ ‫ر‬ ‫ر‬ ‫ى‬
‫یرض رون‬ ‫ابن دِینار‪ :‬فقلنا َل‪ :‬أصلحك اهلل إِنهم األعراب وهم‬ ‫عِمامة َكنت لَع رأ ِسه‪ ،‬قال‬
‫َ‬ ‫ر ُ‬ ‫ي‬ ‫ًّ ُ َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫عبد اهلل ُ‬ ‫ُ‬
‫بن عمر‪ :‬إِن هذا َكن ودا ل ِعم َر بن اخلطاب‪ ،‬وإِِّن س ِمعت رسول‬ ‫اليسری‪ .‬فقال‬ ‫بِ ِ‬
‫ُ َّ ُ َ ر َ ُ ي َ‬ ‫َ‬
‫اّلل‪ ‬یقول‪« :‬إ َّن أ َّ‬ ‫َّ‬
‫الرب ِصلة الرج ِل أهل ود أبِی ِه»‪.‬‬ ‫بر ي‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫َ َّ َ َ َ َ ُ ِ ٌ َ َ ُ‬ ‫ُ َ َ َّ ُ َ َ‬
‫ار يرت َّوح‬ ‫روایة عن ابن دینار عن ابن عمر أنه َكن إِذا خرج إىل مكة َكن َل َح‬ ‫ٍ‬ ‫ويف‬
‫َ ر‬ ‫َ رَ ُ ر ى‬ ‫ر‬ ‫ٌ ُ ُّ‬ ‫َّ َ‬ ‫َّ ُ ُ‬ ‫ر‬
‫إذ َمرَّ‬ ‫َ‬
‫حلةِ‪ ،‬وعِمامة يشد بِها رأسه‪ ،‬ف َبينا هو یوما لَع ذل ِك احل ِمارِ‬ ‫علی ِه إذا مل رکوب الرا ِ‬
‫ر َ ر‬ ‫َ‬ ‫َ َ ر َ‬ ‫ََ ر َ ُ َ ر ُ‬ ‫َ ر‬
‫ارکب هذا‪،‬‬ ‫ب ِ ِه أعرايب‪ ،‬فقال‪ :‬ألست فالن ب َن فالن؟ قال‪ :‬بَل‪ ،‬فأعطاهُ احل ِمار‪ ،‬فقال‪:‬‬
‫َ َ ر َ ر َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َر ُ َ ر‬ ‫ر ُ ر َ ر َ‬ ‫َ‬ ‫َ ر‬
‫وأعطاهُ ال ِعمامة وقال‪ :‬اشدد بِها رأسك‪ ،‬فقال َُل بعض أصحابِه‪ :‬غفر اهلل لك‪ ،‬أعطیت هذا‬
‫َ‬ ‫ي َ ر ُ‬ ‫َ ى ُ ر َ ُ ُّ َ ر َ َ‬ ‫ر‬ ‫َ ر ي ِ ى ر َ َ َّ ُ‬
‫روح علیه‪ ،‬وعِمامة کنت تشد بِها رأسك؟ فقال‪ :‬إِِّن س ِمعت رسول‬ ‫األعرايب َحارا کنت ت‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫َّ َ‬ ‫ي‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫الرب أن یَصل َّ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫َ‬
‫وَل»‪ .‬وإِن أباهُ َكن‬ ‫الر ُجل أهل ُو يد أبی ِه َبعد أن یُ َ‬ ‫ِ‬ ‫اهللِ‪ ‬یُقول‪« :‬إ َّن م رِن أبَ ير ي‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ى ُ‬ ‫َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫ص ِدیقا ل ِعمر‪[ .‬همهی این روایتها را مسلم‪ ،‬نقل کرده است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابنعمر‪ $‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬بهترین نیکی‪ ،‬اینست که شخص‬
‫با دوستان پدرش ارتباط داشته باشد (و حقّ دوستی آنها با پدرش را ادا کند)»‪.‬‬
‫عبداهلل بن دینار میگوید‪ :‬صحرانشینی‪ ،‬در راه مکه با عبداهلل بن عمر‪ ‬روبهرو‬
‫شد؛ عبداهلل بن عمر به او سالم گفت و او را بر االغی که خود سوارش بود‪ ،‬سوار‬
‫کرد و عمامهای را که بر سر داشت‪ ،‬به او بخشید‪ .‬ابندینار میگوید‪ :‬به او گفتیم‪ :‬اهلل‬
‫تو را اصالح کند؛ اینها‪ ،‬صحرانشین هستند و به اندک بخششی راضی میشوند‪.‬‬
‫عبداهلل بن عمر‪ ‬فرمود‪ :‬این شخص‪ ،‬دوست پدرم (عمر بن خطاب‪ )‬بوده است و‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6446 :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪644‬‬

‫من از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که میفرمود‪« :‬بهترین نیکی‪ ،‬اینست که شخص‪ ،‬با دوستان‬
‫پدرش ارتباط داشته باشد»‪.‬‬
‫در روایتی دیگر از ابندینار نقل شده است که عبداهلل بن عمر‪ $‬هرگاه از مدینه‬
‫به مکه میرفت‪ ،‬االغی با خود داشت که وقتی از سواریِ شتر خسته میشد‪ ،‬برای‬
‫استراحت روی االغ مینشست؛ وی‪ ،‬عمامهای داشت که بر سرش میبست‪ .‬یک روز‬
‫که سوارِ االغش بود‪ ،‬صحرانشینی از کنارش گذشت‪ .‬عبداهلل از او پرسید‪ :‬آیا تو‪ ،‬فالن‬
‫پسر فالنی نیستی؟ پاسخ داد‪ :‬بله‪ .‬عبداهلل‪ ‬االغش را به او داد و به او گفت‪ :‬سوار‬
‫شو‪ ،‬و عمامهاش را به او بخشید و گفت‪ :‬این را به سر خود ببند‪ .‬یکی از همراهان‬
‫عبداهلل‪ ‬به او گفت‪ :‬اهلل‪ ،‬تو را ببخشد؛ االغی را که برای استراحت خود داشتی‪ ،‬به‬
‫او بخشیدی و عمامهای را که بر سَرَت میبستی‪ ،‬به او دادی؟! پاسخ داد‪ :‬من از‬
‫رسولاهلل‪ ‬شنیدم که فرمود‪« :‬یکی از بهترین نیکیها‪ ،‬اینست که شخص پس از‬
‫وفات پدرش با دوستان او ارتباط داشته باشد»؛ و پدر این مرد‪ ،‬از دوستان پدرم بود‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬پس از ذکر احکام مربوط به نیکی به پدر و مادر و صلهی رحم‪ ،‬به‬
‫موضوع ارتباط با دوستان پدر و مادر یا دوستان خویشاوندان پرداخته است؛ و این به‬
‫سبب پیوندیست که میان آنها و خویشاوندانش یا میان آنها و پدر و مادرش وجود‬
‫داشته است‪ .‬سپس داستان شگفتانگیزی از ابنعمر‪ $‬نقل کرده است؛ ابنعمر‪‬‬
‫هرگاه برای ادای حج به مکه میرفت‪ ،‬االغی با خود داشت که چون از سواریِ شتر‬
‫خسته میشد‪ ،‬روی االغ مینشست تا استراحت کند‪ .‬زیرا سواریِ االغ خستگی‬
‫کمتری دارد‪.‬‬
‫روزی از روزها‪ ،‬صحرانشینی او را دید؛ ابنعمر‪ ‬از او پرسید‪ :‬تو‪ ،‬فالن پسر‬
‫فالنی نیستی؟ پاسخ داد‪ :‬آری؛ من‪ ،‬پسر فالنی هستم‪ .‬ابن عمر‪ ‬از االغ پیاده شد و‬
‫به او آن مرد گفت‪ :‬این االغ را بگیر و سوار شو‪ .‬آنگاه عمامهای را که برسر خود‬
‫می بست به او بخشید و به او گفت‪ :‬این عمامه را بر سَرَت ببند‪ .‬به عبداهلل بن عمر‬
‫گفتند‪ :‬اهلل‪ ،‬تو را اصالح کند؛ یا اهلل‪ ،‬تو را ببخشد؛ اینها صحرانشین هستند و به اندک‬
‫بخششی راضی میشوند‪ .‬منظورشان‪ ،‬این بود که چرا از االغت پیاده شدی و االغ و‬
‫‪641‬‬ ‫باب‪ :‬فضیلت نیکی با دوستان پدر و مادر‪ ،‬خویشاوندان‪ ،‬همسر و دیگر‪...‬‬

‫عمامهات را به این مرد دادی؟ او به بخششی کمتر از این هم راضی بود‪ .‬عبداهلل بن‬
‫عمر‪ $‬پاسخ داد‪ :‬من‪ ،‬از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که فرمود‪« :‬بهترین نیکی‪ ،‬اینست که‬
‫شخص ارتباطش را با دوستانِ پدرش حفظ کند»‪ .‬یعنی وقتی پدر یا مادرش یا یکی از‬
‫نزدیکانش‪ ،‬از دنیا رفت‪ ،‬به دوستِ او نیکی کند؛ هرچند دوست خودش نیست‪ .‬پدرِ‬
‫آن صحرانشین نیز دوست عمر‪ ‬بود؛ از اینرو عبداهلل بن عمر‪ $‬فرزندِ دوست‬
‫پدرش را گرامی داشت و به او هدیه داد‪.‬‬
‫این روایت‪ ،‬نشانگر میزان پیروی صحابه‪ ‬از پیامبر‪ ‬و شوق و اشتیاق وافر آن‬
‫به انجام کارهای نیک است؛ زیرا عبداهلل بن عمر‪ ‬از حدیث پیامبر‪ ‬بهره جست و‬
‫بدان سبب که پدرِ این صحرانشین‪ ،‬دوست پدرش بود‪ ،‬این مرد را گرامی داشت؛ لذا‬
‫اگر پدر این مرد را میدید که دوست عمر‪ ‬بود‪ ،‬چه میکرد؟ بهطور قطع بیش از‬
‫این به او احترام میگذاشت‪.‬‬
‫از این حدیث چنین برداشت میکنیم که باید احترام مردانی را که دوست پدرمان‬
‫بودهاند‪ ،‬حفظ کنیم؛ همچنین باید با زنانی که با مادرمان دوست بودهاند‪ ،‬برخورد‬
‫محترمانهای داشته باشیم و احترامشان را حفظ نماییم‪ .‬این‪ ،‬یکی از بهترین نیکیهاست‪.‬‬
‫این حدیث‪ ،‬همچنین نشانگر گستردگی رحمت اهلل متعال است؛ زیرا دروازهی‬
‫نیکی‪ ،‬دروازهی وسیع و گستردهایست که به پدر و مادر منحصر نیست؛ بلکه دامنهی‬
‫این نیکی‪ ،‬به دوستان آنها نیز میرسد‪ .‬یعنی اگر به دوستان پدر و مادر خویش نیکی‬
‫کنیم‪ ،‬گویا به والدین خود نیکی کردهایم و بدینسان سزاوار اجر و ثواب شدهایم‪ .‬و‬
‫این‪ ،‬از لطف بیکران اهلل‪ ‬میباشد که دروازههای خیر و نیکی را به صورتی گسترده‬
‫و فراوان به روی بندگانش گشوده است تا از هر طرف‪ ،‬به سوی آن روی بیاورند‪.‬‬
‫از اهلل متعال بخواهیم که همهی ما را در جرگهی نیکوکاران قرار دهد؛ بهیقین او‪،‬‬
‫الل وسلّم لَع ّ‬
‫نبينا حممد ولَع آهل وصحبه أمجعي‪.‬‬ ‫بخشندهی بزرگوار است‪ .‬وصیل ُ‬
‫***‬
‫َر‬ ‫ي‬ ‫َ َ َّ‬ ‫ُ َ ر‬
‫بن ربِیعة السا ِع ِدي‪ ‬قال‪ :‬بينا‬ ‫مالك ِ‬‫ِ‬ ‫‪ -912‬وعن أيب أسید بضم اهلمزة وفتح السنی‬
‫َر‬ ‫َ َ ُ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ ٌُ ر‬ ‫َّ‬ ‫رَ‬ ‫َر ُ ُ ُ ٌ‬
‫جاءهُ رجل مِن بين سلمة فقال‪ :‬یا رسول اهللِ! هل بيق‬ ‫رسول اّللِ‪ ‬إذ‬ ‫َنن ج َلوس عِند َ ِ‬
‫ر ر َ ُ َُ‬ ‫َّ َ َ ر َ‬ ‫ََ‬ ‫َ َ َ َ‬ ‫ٌ ُّ ُ َ‬ ‫َّ‬
‫ار لهما‪،‬‬ ‫برهما ب ِ ِه بعد م روت ِِهما؟ فقال‪« :‬نعم‪ ،‬الصالة علی ِهما‪ ،‬واالستِغف‬ ‫مِن ب ِ ير أبوي ىشء أ‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪641‬‬
‫َ ُ َ‬ ‫ُ َ ُ َّ َ‬ ‫ُ‬
‫لة َّ‬ ‫ر ُ َ ر‬
‫ح ِم اليت ال توصل إِال ب ِ ِهما‪ ،‬وإِک َرام ص ِدیقهما»‪[ .‬روایت‬
‫الر ِ‬ ‫وص‬
‫وإِنفاذ عه ِدهِما‪ِ ،‬‬
‫(‪)۶‬‬
‫ابوداود]‬
‫ترجمه‪ :‬ابواُسَید‪ ،‬مالک بن ربیعهی ساعدی‪ ‬میگوید‪ :‬نزد پیامبر‪ ‬نشسته بودیم‬
‫که در این هنگام مردی از بنیسلمه نزد ایشان آمد و گفت‪ :‬ای رسولخدا! آیا پس از‬
‫مرگ پدر و مادرم راهی مانده است که به آنها نیکی کنم؟ فرمود‪« :‬بله؛ دعا و‬
‫درخواست آمرزش برای آنها‪ ،‬و اجرای وصیتهای آنها‪ ،‬صلهی رحم با وابستگان‬
‫پدر و مادرت (یعنی ارتباط نیکو با کسانی که پدر و مادر‪ ،‬رشتهی اصلی این ارتباط‬
‫محسوب میشوند)‪ ،‬و بزرگداشت دوستان آنان»‪.‬‬
‫ُ‬ ‫َّ ي َ‬ ‫ر َ‬ ‫َ َ‬ ‫ُ‬
‫ب‪ ‬ما غ رِرت‬ ‫‪ -912‬وعن اعئشة رِض اهلل عنها قالت‪ :‬ما غ رِرت لَع أح ٍد مِن ن ِساءِ انل‬
‫َّ َ‬ ‫َّ َ‬ ‫َ ر َ َ ُ ر ُ ر َ‬ ‫َ ََ ر ُ َ َ‬ ‫َ‬
‫َث ذِک َرها‪َ ،‬و ُربما ذبح الشاة‪،‬‬ ‫لَع خدَية رِض اهلل عنها‪ .‬وما رأيتها قط‪ ،‬ولكن َكن یك ِ‬
‫ُّ ر َ‬ ‫ُ ر‬ ‫ُ َ ََ ر َ‬ ‫َ َ َّ‬ ‫ُ َر َُ‬ ‫ُ َُ ي َُ َ ر َ‬
‫ادلنیا‬ ‫ث َّم يقطعها أعضاء‪ ،‬ث َّم يبعثها يف صدائ ِق خ ِدَية‪ ،‬ف ُربما قلت َل‪ :‬کأن ل رم یكن يف‬
‫(‪)1‬‬
‫متفق عليه]‬
‫ودل»‪ٌ [ .‬‬ ‫واك َن يل م رِن َها َ ٌ‬
‫َّ َ ر َ َ ر َ‬ ‫ُ‬
‫إِال خدَية‪ ،‬فیقول‪« :‬إِنها َكنت واكنت‬
‫َّ‬

‫َ ر َ َ َ ُ ُ َّ‬ ‫َ‬ ‫ر َ َ َ ُ َّ َ َ ُ ر‬
‫ويف روای ٍة وإن َكن يلذبح الشاة‪ ،‬فیه ِدي يف خالئِلِها مِنها ما يسعهن‪.‬‬
‫َ‬ ‫َ ر َ َ‬ ‫َر ُ َ‬ ‫َ َ َ َ َ َّ َ َ ُ‬
‫ويف روای ٍة َكن إِذا ذبح الشاة يقول‪« :‬أر ِسلوا بِها إِىل أص ِدقاءِ خ ِدَية»‪.‬‬
‫ََ َ‬ ‫َّ‬ ‫َ ََ‬ ‫ر َرََ ر َ َُ ر ُ ُ َر ُ ُ ُ َ‬
‫ِل أخت خدَيَة لَع رسول اّلل‪ ،‬فعرف‬ ‫روایة قالت‪ :‬استأذنت هالة بِنت خوی ِ ٍ‬ ‫ٍ‬ ‫ويف‬
‫َّ ُ َّ َ َ ُ ر ُ َ ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ر َ‬ ‫َ‬ ‫ر ر َ َ‬
‫ِل»‪.‬‬
‫استِئذان خدَية‪ ،‬فارتاح َّلل ِك فقال‪« :‬اللهم هالة بِنت خوی ِ ٍ‬
‫ترجمه‪ :‬عایشه& میگوید‪ :‬رشکی که بر خدیجه بردم‪ ،‬بر هیچیک از همسران‬
‫پیامبر‪ ‬نبردم؛ گرچه هرگز او را ندیده بودم‪ .‬پیامبر‪ ‬از او خیلی یاد میکرد و گاه‬
‫گوسفندی سر میبُرید و آن را قطعهقطعه مینمود و برای دوستان خدیجه میفرستاد‪.‬‬
‫گاه به پیامبر‪ ‬میگفتم‪ :‬انگار زنی جز خدیجه در دنیا نبوده است! و ایشان میفرمود‪:‬‬
‫«او‪ ،‬چنین و چنان بود و من‪ ،‬از او بچه دارم»‪( .‬یعنی خوبیهای خدیجه را ذکر‬
‫میکرد)‪.‬‬

‫(‪ )۶‬ضعیف است؛ ر‪.‬ک‪ :‬ضعیف ابیداود از آلبانی‪ ،/‬ش‪0010 :‬؛ آلبانی همچنین این روایت را در‬
‫مشکاة المصابیح‪ ،‬ش‪ 5822 :‬ضعیف دانسته است‪.‬‬
‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)2261 ،2202 ،2202( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.)6527 ،6224( :‬‬
‫‪647‬‬ ‫باب‪ :‬فضیلت نیکی با دوستان پدر و مادر‪ ،‬خویشاوندان‪ ،‬همسر و دیگر‪...‬‬

‫در روایتی آمده است‪ :‬گوسفندی ذبح میکرد و بخشی از آن را بهاندازهای که‬
‫برای دوستان خدیجه کافی بود‪ ،‬به آنان هدیه میداد‪.‬‬
‫و در روایتی آمده است‪ :‬وقتی گوسفندی ذبح میکرد‪ ،‬میفرمود‪« :‬آن را برای‬
‫دوستان خدیجه بفرستید»‪.‬‬
‫و در روایتی دیگر آمده است‪ :‬هاله دختر خویلد‪ ،‬خواهر خدیجه‪ $‬از‬
‫رسولاهلل‪ ‬اجازهی ورود خواست؛ پیامبر‪ ‬به یادِ اجازه خواستن خدیجه افتاد و‬
‫بسیار خوشحال شد و فرمود‪« :‬پروردگارا! هاله دختر خویلد است»!‬
‫شرح‬
‫پس از مرگ پدر و مادر‪ ،‬همچنان دروازهی نیکی به آنان گشوده است؛ چنانکه‬
‫از پیامبر‪ ‬سؤال شد‪ :‬آیا پس از مرگ پدر و مادرم راهی برای نیکی به آنها باقی‬
‫َّ َ َ‬ ‫َ‬
‫الصالة عليْ ِه َما»‪ .‬یعنی‪« :‬بله‪ ،‬دعای خیر برای آنها»‪ .‬لذا‬ ‫مانده است؟ فرمود‪« :‬ن َعم‪،‬‬
‫َّ َ‬
‫الصالة»‪ ،‬در اینجا به معنای دعاست؛ همانگونه که‬ ‫منظور‪ ،‬نماز جنازه نیست و «‬
‫اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ِ‬ ‫ُ ُ ِ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫[التوبة‪]١١٤ :‬‬ ‫﴿خذََمِنََأمَوَل ِ ِهمََصدقةََتط َِِه ُرهمََوتزك ِي ِهمَبِهاَوص َِ‬
‫لَعليَ ِهم﴾‬
‫بخشی از اموالشان را به عنوان زکات بگیر تا بدینوسیله آنان را پاک و تزکیه نمایی و‬
‫برایشان دعا کن‪.‬‬
‫هرگاه زکات جمعآوریشده از قبیلهای را نزد پیامبر‪ ‬میآوردند‪ ،‬برای آن قوم‬
‫دعا میکرد و میفرمود‪ :‬پروردگارا! بر فالن طایفه درود و صلوات بفرست‪ .‬چنانکه‬
‫عبداهلل بن ابیاوفی‪ ‬میگوید‪ :‬وقتی زکات طایفهام را آوردم‪ ،‬پیامبر‪ ‬دعا کرد‪:‬‬
‫َ َ َ‬ ‫َّ ُ َّ َ ِّ َ َ‬
‫آل أ ِِب أ ْوف»‪ .‬و بدینسان برای آنها دعا کرد‪.‬‬
‫«اللهم صل لَع ِ‬
‫َّ َ‬
‫الصالة»‪ ،‬در اینجا به معنای دعاست؛ بدینسان که انسان برای‬ ‫بنابراین واژهی «‬
‫پدر و مادرش دعا کند و بگوید‪ :‬پروردگارا! بر پدر و مادرم‪ ،‬درود بفرست؛ یا بگوید‪:‬‬
‫پروردگارا! پدر و مادرم را وارد بهشت بگردان و آنان را از آتش دوزخ‪ ،‬محافظت‬
‫بفرما؛ یعنی برای پدر و مادرش دعای خیر کند‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪648‬‬

‫دومین راه نیکی به پدر و مادر‪ ،‬پس از مرگشان‪ ،‬اینست که انسان برای آنان‬
‫ْ ُ ْ‬
‫استغفار‪ ،‬یعنی طلب آمرزش کند‪« .‬وإِنفاذ َعه ِد ِهما» سومین راه نیکی به پدر و مادر‬
‫است؛ یعنی اجرا کردن وصیتهای آنان‪.‬‬
‫لذا در این حدیث پنج مورد برای نیکی به پدر و مادر‪ ،‬پس از وفاتشان‪ ،‬بیان شده‬
‫است‪:‬‬
‫‪۶‬و‪ .1‬دعا و درخواست آمرزش برای آنها‪.‬‬
‫‪ .۳‬اجرای وصیتهای آنها‪.‬‬
‫‪ .8‬ارتباط نیکو با کسانی که پدر و مادر‪ ،‬رشتهی اصلی این ارتباط محسوب‬
‫میشوند‪.‬‬
‫‪ .6‬بزرگ داشت دوستان پدر و مادر‪.‬‬
‫ناگفته نماند که پیامبر‪ ‬به صدقه دادن یا تالوت قرآن و نماز خواندن برای پدر‬
‫َ ْ ُ َ ُ ُ َّ‬ ‫ْ ُ َْ‬ ‫َ َ َ‬
‫اإلن َسان انق َط َع عنه ع َمله ِإال‬
‫و مادر‪ ،‬دستور نداده است؛ بلکه فرموده است‪ِ « :‬إذا مات ِ‬
‫ْ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ ْ ْ َ‬ ‫ْ َ َ َ َّ‬
‫ال م ْن َص َدقَة َ‬
‫ار َية أ ْو ِعلم یُنتَف ُع بِ ِه أ ْو َودل َصا ِلح یَد ُعو ُهل»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬هنگامی‬
‫ِ‬ ‫ج‬ ‫ِ‬ ‫ِمن ثالثة إِ‬
‫که انسان میمیرد‪ ،‬پاداش اعمالش قطع میگردد‪ ،‬مگر از سه عمل‪ :‬صدقهی جاری‪ ،‬یا‬
‫علم و دانش سودمندی که از آن استفاده میشود‪ ،‬یا فرزند شایستهای که برایش دعا‬
‫میکند»‪ .‬نفرمود‪« :‬فرزند شایستهای که برایش صدقه دهد‪ ،‬یا نماز بخواند یا حج و‬
‫عمره بگزارد»‪ ،‬بلکه فرمود‪« :‬فرزند شایستهای که برایش دعا کند»‪ .‬لذا دعای نیک برای‬
‫پدر و مادر‪ ،‬ا ز انجام چنین کارهایی بهتر است‪ .‬ولی اگر کسی‪ ،‬برای پدر و مادرش‬
‫صدقه دهد‪ ،‬ایرادی ندارد؛ زیرا پیامبر‪ ‬سعد بن عباده را از صدقه دادن برای مادرش‪،‬‬
‫منع نکرد و به او اجازه داد که برای مادرش صدقه دهد‪ .‬همچنین مردی به پیامبر‪‬‬
‫عرض کرد‪ :‬مادرم‪ ،‬با مرگ ناگهانی از دنیا رفت و اگر فرصت مییافت و میتوانست‬
‫سخن بگوید‪ ،‬حتماً به صدقه دادن بخشی از اموالش وصیت میکرد‪( .‬لذا پیامبر‪ ‬به‬
‫این مرد اجازه داد که از سوی مادرش صدقه دهد‪).‬‬
‫به هر حال پنج مورد یادشده‪ ،‬روشهای نیکی به پدر و مادر پس از مرگشان‬
‫است‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ ،2125 :‬بهنقل از ابوهریره‪.‬‬


‫‪649‬‬ ‫باب‪ :‬فضیلت نیکی با دوستان پدر و مادر‪ ،‬خویشاوندان‪ ،‬همسر و دیگر‪...‬‬

‫سپس مؤلف‪ /‬روایتی بدین مضمون نقل کرده است که امالمؤمنین عایشه&‬
‫میگوید‪« :‬رشکی که بر خدیجه بردم‪ ،‬بر هیچیک از همسران پیامبر‪ ‬نبردم؛ گرچه‬
‫هرگز او را ندیده بودم»‪ .‬رشک یا غیرت‪ ،‬واکنشی درونیست که باعث میشود انسان‪،‬‬
‫همهی عالقه و محبت یار و همدم خود را برای خویش بخواهد و از آن جهت به چنین‬
‫واکنشی «غیرت» میگویند که انسان‪ ،‬دوست ندارد‪ ،‬غیرِ او‪ ،‬در گسترهی این محبت‬
‫جای بگیرد‪ .‬این حالت در هووها یا همسران یک مرد‪ ،‬بیش از سایر انسانهاست‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬عایشه& را خیلی دوست داشت؛ بهگونهای که پس از خدیجه& هیچ کس را‬
‫بهاندازهی عایشه& دوست نداشت‪ .‬همهی فرزندان پیامبر‪ ‬جز ابراهیم‪ ‬که از ماریه‬
‫بود‪ ،‬از خدیجه& بودند؛ خدیجه همچنین در ابتدای بعثت پیامبر‪ ‬همهی اموالش را‬
‫برای نشر دعوت توحید در اختیار پیامبر‪ ‬نهاد‪ .‬از اینرو رسولخدا‪ ‬هرگز‬
‫خدیجه& و خوبیهایش را فراموش نمیکرد‪ .‬وقتی در مدینه گوسفندی سر میبُرید‪،‬‬
‫بخشی از گوشت آن را برای دوستان خدیجه& میفرستاد‪ .‬عایشه& نتوانست جلوی‬
‫خود را بگیرد؛ لذا عرض کرد‪ :‬ای رسولخدا! گویا زنی جز خدیجه در دنیا وجود‬
‫ت»‪ .‬یعنی ‪«:‬خدیجه‪ ،‬چنین و چنان بود»‪ .‬یا‬ ‫ندارد! رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬إِ هَّنا َك ْ‬
‫انت وَكانَ ْ‬
‫چنین و چنان میکرد؛ بدینسان پیامبر‪ ‬خوبیهای خدیجه‪ $‬را برمیشمرد‪.‬‬
‫ودل»؛ یعنی‪« :‬و من‪ ،‬از او بچه دارم»‪ .‬پیامبر‪ ،‬چهار دختر و سه پسر‬ ‫وَك َن يل منْ َها َ ٌ‬
‫َ‬
‫«‬
‫ِ‬
‫داشت که همگی جز ابراهیم‪ ،‬از خدیجه بودند؛ زیرا ابراهیم‪ ‬از ماریهی قبطی‬
‫بود؛ ماریهی قبطی‪ ،‬همان کنیزیست که پادشاه «قبط» به پیامبر‪ ‬هدیه داد‪ .‬لذا همهی‬
‫دختران و پسران پیامبر‪ ،‬جز ابراهیم‪ ‬از خدیجه& بودهاند‪ .‬از اینرو پیامبر‪‬‬
‫میفرمود‪« :‬خدیجه‪ ،‬چنین و چنان بود و من‪ ،‬از او بچه دارم»‪( .‬یعنی خوبیهای‬
‫خدیجه را ذکر میکرد)‪.‬‬
‫از این حدیث چنین برداشت میشود که اگر کسی‪ ،‬پس از مرگِ عزیز خود به‬
‫دوستان ا و نیکی کند و آنان را گرامی بدارد‪ ،‬در حقیقت به عزیزِ خود نیکی کرده‬
‫است؛ فرقی نمیکند که آن عزیز‪ ،‬پدر یا مادرش باشد یا همسرش و یا دوست و‬
‫خویشاوند او‪ .‬یعنی نیکی به دوستان کسی که درگذشته است‪ ،‬نیکی به خودِ آن‬
‫شخص بهشمار میرود‪.‬‬
‫***‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪611‬‬
‫َ َ‬ ‫رَ َ‬ ‫َ ر ُ َ‬ ‫َ‬
‫ي‬
‫مالك‪ ‬قال‪ :‬خرجت مع جریر بن عب ِد اهلل ابلجِل‪ ‬يف سفر‪،‬‬ ‫ٍ‬ ‫‪ -913‬وعن أنس بن‬
‫َ رٍ ى‬ ‫َّ‬ ‫ي َ ر ََ ر ُ َ َ َ ر َ ُ ُ‬ ‫َر ر‬ ‫ُ َ‬ ‫َ َ َ َرُ ُ‬
‫فَكن خيدمين فقلت َُل‪ :‬ال تفعل‪ ،‬فقال‪ :‬إِِّن قد رأیت األنصار تصنع برسول اّلل‪ ‬شيئا‬
‫َ ر َ ر َ َ ى ر ُ َّ َ ر ُ ُ‬ ‫َر ُ َ َ ر‬
‫(‪)۶‬‬
‫حب أحدا مِنه رم إِال خدمته‪ٌ [ .‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫آيلت لَع نفِس أن ال أص‬
‫ترجمه‪ :‬انس بن مالک‪ ‬میگوید‪ :‬در سفری با جریر بن عبداهلل بجلی‪ ‬همسفر‬
‫شدم؛ او به من خدمت میکرد‪ .‬به او گفتم‪ :‬این کار را نکن‪ .‬گفت‪ :‬من‪ ،‬انصار را دیدم‬
‫که برای خدمت به پیامبر‪ ‬چه میکردند؛ لذا با خود سوگند یاد کردم که با هر یک‬
‫از آنها که همراه شوم‪ ،‬به او خدمت کنم‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬در ادامهی احادیثی که دربارهی نیکی کردن به دوستان پدر و مادر‪ ،‬و‬
‫دوستان همسر و خویشاوندان ذکر کرده‪ ،‬داستان جریر بن عبداهلل بجلی‪ ‬را آورده‬
‫است که در سفر‪ ،‬بههمسفرانش خدمت میکرد؛ لذا به او گفتند‪ :‬تو‪ ،‬یار و صحابیِ‬
‫پیامبر‪ ‬هستی؛ پس چگونه به دیگران‪ ،‬خدمت میکنی؟ پاسخ داد‪« :‬من‪ ،‬انصار را‬
‫دیدم که برای خدمت به پیامبر‪ ‬چه میکردند؛ لذا با خود سوگند یاد کردم که با هر‬
‫یک از آنها که همراه شوم‪ ،‬به او خدمت کنم»‪ .‬زیرا اینها‪ ،‬پیامبر‪ ‬را گرامی‬
‫میداشتند و خدمت به دوستان یک نفر‪ ،‬خدمت به خود آن شخص بهشمار میرود؛‬
‫یعنی خدمت به کسانی که به پیامبر‪ ‬خدمت میکردند‪ ،‬خدمت به پیامبر‪ ‬است‪ .‬لذا‬
‫بزرگداشت اصحاب پیامبر‪ ،‬بزرگداشت شخصِ پیامبر‪ ‬است‪.‬‬
‫***‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪6222 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6402:‬‬


‫‪ -33‬باب‪ :‬احترام اهل بیت پیامبر‪ ‬و بیان فضیلت ایشان‬

‫اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬


‫ُ‬ ‫ُ ُ ِ‬ ‫يد َٱ ذ َُ ُ‬ ‫ذ‬
‫ت َو ُيط ِ ِهركمَ َتطَ ِهيَا َ‪﴾٣٣‬‬
‫لرجَسَ َأهَلَ َٱلَيَ َِ‬
‫ّلل َ ِلذَهِبَ َعنك َم َٱ ِ‬ ‫﴿إِنما َيُ ِر َُ‬
‫[األحزاب ‪]٤٤ :‬‬
‫ای خانوادهی پیامبر! بهراستی اهلل میخواهد پلیدی را از شما دور کند و چنانکه باید شما را‬
‫پاکیزه سازد‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُ ُ‬ ‫ذ ذ‬ ‫ِ‬
‫ََ‬ ‫[احلج ‪]٤٨ :‬‬ ‫وبَ‪﴾٣٢‬‬
‫ّللَِفإِنهاَمِنَتقَوىَٱلَ َقل َِ‬ ‫﴿ومنَ ُيع ِظمََش ىَ‬
‫عئِرََٱ َ‬
‫و هر کس‪ ،‬نشانهها و شعایر االهی را بزرگ و گرامی بدارد‪ ،‬بیگمان این امر از تقوای‬
‫دلهاست‪.‬‬

‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،/‬بابی به نام «احترام اهل بیت پیامبر‪ ‬و بیان فضیلت ایشان» گشوده‬
‫است‪ .‬اهل بیت پیامبر‪ ‬دو دستهاند‪ :‬برخی از آنها با اینکه از بستگان نزدیک‬
‫پیامبر‪ ‬بودند‪ ،‬بر کفر خویش پافشاری کردند و به رسولاهلل‪ ‬ایمان نیاوردند؛ از‬
‫اینرو اینها‪ ،‬جزو خاندان یا اهل بیت پیامبر‪ ‬محسوب نمیشوند‪ .‬زیرا نوح‪‬‬
‫فرزندِ کافرش را جزو خانوادهاش می دانست؛ همانطور که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ِ ذ‬ ‫ُ ر‬
‫[هود‪]٣٢ :‬‬ ‫ل﴾‬‫نَمِنََأهَ ِ َ‬
‫نَٱبَ ِ َ‬ ‫وحَ ذر ذب َُهۥَفقالََر َِ‬
‫بَإ ِ َ‬ ‫﴿ونادىََن َ‬
‫نوح پروردگارش را ندا داد و گفت‪ :‬ای پروردگار من! پسرم‪ ،‬از خانوادهی من است‪.‬‬
‫اما اهلل متعال به نوح‪ ‬فرمود‪:‬‬
‫ذ‬
‫ََ‬ ‫[هود‪]٣٦ :‬‬ ‫﴿إِن َُهۥَليَسََمِنََأهَل ِكَ﴾‬
‫او‪ ،‬از خانوادهی تو نیست‪.‬‬
‫لذا خویشاوندان کافرِ پیامبر‪ ،‬جزو اهل بیت نیستند؛ گرچه خویشاوندان نزدیک‬
‫پیامبر‪ ‬بودند‪ .‬اما خویشاوندان باایمانش‪ ،‬از جمله همسران بزرگوارش‪ ،‬اهل بیت او‬
‫هستند؛ همانگونه که اهلل‪ ‬در مجموعهی این آیات که سخن از اهل بیت پیامبر‪‬‬
‫است‪ ،‬همسران ایشان را مخاطب قرار میدهد و میفرماید‪:‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪612‬‬
‫ُ‬
‫يَ‬‫ضعَف َِ‬ ‫حشةَ َ ُّمب ِيِنةَ َيُضَعفَ َلها َٱلَعذ ُ َ‬
‫اب َ ِ‬ ‫ت َمِنك ذَ‬
‫ن َبِفَ ِ‬ ‫ب َمن َيأَ َِ‬ ‫﴿يَنِساَءَ َٱِلذ ِ َِِ‬
‫ُ ذ ذ‬ ‫ذ‬
‫وّلِۦَوتعَملََصَل ِحَاَ‬ ‫ّللَِور ُس َِ‬ ‫ّللَِيسِ يَاَ‪۞َ٣٠‬ومنَيقَ ُنتََمِنك َ‬
‫نَ ِ َ‬ ‫وَكنََذَل ِكَََعََٱ َ‬
‫ذ ِ ُ‬ ‫ُّ‬
‫ت َكأحدَ َ ِمِنََ‬ ‫ب َلسَ ذَ‬
‫ي َوأعَتدَنا َلها َرِزَقَا َك ِريمَا َ‪َ ٣١‬يَنِساَءَ َٱِل ِ َِ‬ ‫نؤَت ِهاَ َأجَرها َم ذرت َِ‬
‫ر ُ‬ ‫ذ‬ ‫ذ ُ‬ ‫ِ‬
‫ضَوقلَنََقوَلََ‬ ‫فَقلَب ِ َهِۦَمر َ‬ ‫تَفلَ ََتَضعَنَ ََب ِٱلَقوَ َِلَفيطَمعََٱَّلِيَ ِ َ‬ ‫نَٱتقيَ ذَ‬ ‫ٱلنِساَءََِإ ِ َِ‬
‫لصلوَةََ‬‫لُوىََوأق ِمَنََٱ ذ‬ ‫بجََٱلَجَ ِهل ذِي َِةَٱ َ‬ ‫بجَنََت ُّ‬ ‫نَولََت ذ‬ ‫ُ‬
‫ذمعَ ُروفَاَ‪َ٣٢‬وقرَنََ ِ َ‬
‫فَ ُب ُيوت ِك ذَ‬
‫ُ ُ ِ‬ ‫يد َٱ ذ َُ ُ‬ ‫ُ ُ ذ‬ ‫ذ‬
‫لرجَسََ‬ ‫ّلل َ ِلذَهِبَ َعنك َم َٱ ِ‬ ‫وّلۥَ َإِنما َيُ ِر َُ‬
‫ّلل َورس َ‬ ‫وءاتِيَ َٱ ذلزكوَةَ َوأطِعَنَ َٱ َ‬
‫ُ‬
‫[األحزاب ‪َ َ ]٤٤ ،٤١ :‬‬ ‫تَو ُيط ِ ِهركمََتطَ ِهيَاَ‪﴾٣٣‬‬ ‫أهَلََٱلَيَ َِ‬
‫ای زنان پیامبر! هر کدامتان که مرتکب کار ناشایست آشکاری شود‪ ،‬کیفرش دو برابر خواهد‬
‫بود؛ و این‪ ،‬برای اهلل آسان است‪ .‬و هر کس از شما‪ ،‬از اهلل و پیامبرش فرمان ببرد و کار‬
‫شایسته انجام دهد‪ ،‬پاداشش را دو بار به او میدهیم و برایش روزی نیکی آماده کردهایم‪ .‬ای‬
‫زنان پیامبر! شما مانند هیچیک از زنان دیگر نیستید‪ .‬اگر تقوا دارید‪ ،‬نرم و نازک سخن‬
‫نگویید تا مبادا کسی که بیماردل است‪ ،‬طمع ورزد؛ و سخن شایسته بگویید‪ .‬و در خانههایتان‬
‫بمانید و به شیوهی دوران جاهلیت پیشین‪ ،‬اظهار زینت نکنید و نماز را برپا دارید و زکات‬
‫دهید و از اهلل و پیامبرش اطاعت نمایید‪ .‬ای خانوادهی پیامبر! بهراستی اهلل میخواهد پلیدی‬
‫را از شما دور کند و چنانکه باید شما را پاکیزه سازد‪.‬‬
‫این‪ ،‬نص صریح قرآن کریم است که همسران پیامبر‪ ،‬جزو اهل بیت او هستند‬
‫و ردی روشن بر دیدگاه کسانیست که همسران پیامبر‪ ‬را جزو اهل بیت نمیدانند‪.‬‬
‫این‪ ،‬پندار نادرستیست که همسران پیامبر‪ ‬را جزو اهل بیت ندانیم‪ .‬شکی نیست که‬
‫زنان رسولاهلل‪ ،‬جزو اهل بیت پیامبر‪ ‬هستند‪.‬‬
‫اهل بیت باایمان رسولاهلل‪ ‬دو حق دارند‪ :‬حق ایمان‪ ،‬و حق قرابت و‬
‫خویشاوندی با رسولاهلل‪ .‬همانگونه که اهلل متعال در کتابش فرموده است‪ ،‬همسران‬
‫پیامبر‪ ‬مادران مؤمنان هستند؛ میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ََ‬ ‫[األحزاب ‪]٦ :‬‬ ‫س ِهمََوأزَوَ ُج َُهۥََأ ذمهَ ُت ُهمَ﴾‬
‫بَأوَىَََب ِٱلَ ُمؤَ ِمن ِيََمِنََأنف ِ‬
‫﴿ٱِلذ ِ َُّ‬
‫پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسرانش‪ ،‬مادران مؤمنان هستند‪.‬‬
‫بنابراین‪ ،‬بهاجماع مسلمانان‪ ،‬همسران پیامبر‪ ‬مادران مؤمنان هستند؛ از اینرو‬
‫هرکس بگوید‪ :‬عایشه‪ ،‬مادرِ من نیست‪ ،‬جایی در جرگهی مؤمنان ندارد و جزو مؤمنان‬
‫بهشمار نمیآید‪ .‬زیرا اهلل متعال‪ ،‬بهروشنی فرموده است‪:‬‬
‫‪613‬‬ ‫باب‪ :‬احترام اهل بیت پیامبر‪ ‬و بیان فضیلت ایشان‬
‫ُ‬ ‫ُ‬
‫[األحزاب ‪]٦ :‬‬ ‫س ِهمََوأزَوَ ُج َُهۥََأ ذمهَ ُت ُهمَ﴾‬
‫بَأوَىَََب ِٱلَ ُمؤَ ِمن ِيََمِنََأنف ِ‬
‫﴿ٱِلذ ِ َُّ‬
‫پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسرانش‪ ،‬مادران مؤمنان هستند‪.‬‬
‫لذا هرکس‪ ،‬عایشه را مادر مؤمنان نداند‪ ،‬او‪ ،‬خود جزو مؤمنان نیست؛ یعنی نه به‬
‫قرآن ایمان دارد و نه به پیامبر‪ .‬شگفتا از کسانی که به عایشه کینه میورزند و به او‬
‫دشنام میدهند؛ حال آنکه عایشهی صدیقه& محبوبترین همسر رسولاهلل‪ ‬بود و‬
‫پیامبر‪ ‬هیچیک از همسرانش را بهاندازه ای او دوست نداشت‪ .‬چنانکه در روایتی‬
‫صحیح که امام بخاری‪ /‬نقل کرده‪ ،‬آمده است‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬پرسیدند‪ :‬چه کسی را‬
‫از همه بیشتر دوست دارید؟ فرمود‪« :‬عایشه»‪ .‬سؤال کردند‪ :‬از میان مردان؟ فرمود‪:‬‬
‫«پدرش»‪ ،‬یعنی ابوبکر‪.‬‬
‫لذا بر ما واجب است که به اهل بیت پیامبر‪ ‬احترام بگذاریم و خویشاوندان‬
‫مؤمنش و همسران او را که همگی جزو اهل بیت او هستند‪ ،‬گرامی بداریم‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬آیهای را ذکر کرده است که پیشتر آن را ذکر کردیم؛ اهلل‪‬‬
‫میفرماید‪:‬‬
‫ُ ِ ُ‬ ‫ُ ُ ِ‬ ‫يد َٱ ذ َُ ُ‬ ‫ذ‬
‫ت َويط ِهركمَ َتطَ ِهيَا َ‪﴾٣٣‬‬
‫لرجَسَ َأهَلَ َٱلَيَ َِ‬
‫ّلل َ ِلذَهِبَ َعنك َم َٱ ِ‬ ‫﴿إِنما َيُ ِر َُ‬
‫[األحزاب ‪]٤٤ :‬‬
‫ای خانوادهی پیامبر! بهراستی اهلل میخواهد پلیدی را از شما دور کند و چنانکه باید شما را‬
‫پاکیزه سازد‪.‬‬
‫یعنی اهلل‪ ‬میخواهد نجاست معنوی را از شما بزداید و پس از زدودنِ این‬
‫نجاست‪ ،‬شما را بهطور کامل پاک بگرداند؛ زیرا پاک شدن دو بخش دارد‪ :‬یک بخش‪،‬‬
‫تهی شدن از زشتیها و پلیدیهاست و بخش دیگر‪ ،‬آراسته شدن به نیکیها‪.‬‬
‫﴿تطَ ِهيَا﴾ مصدر تأکیدیست و نشانگر اینکه اهلل میخواهد شما را بهطور کامل‪،‬‬
‫پاکیزه سازد‪ .‬از اینرو هرکس‪ ،‬یکی از همسران پیامبر‪ ‬را به زنا متهم کند‪ ،‬کافر است‬
‫و از دایرهی اسالم‪ ،‬خارج میباشد؛ گرچه از میان همسران پیامبر‪ ،‬بانویی جز‬
‫عایشه& را به چنین عملی متهم نماید‪ .‬کسی که به امالمؤمنین عایشه& آن تهمتی را‬
‫بزند که اهلل متعال‪ ،‬او را از آن پاک و مبرا دانسته‪ ،‬در حقیقت اهلل‪ ‬را تکذیب کرده‬
‫است و جان و مال چنین شخص‪ ،‬حالل میشود؛ ولی کسی که دیگر زنان‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪614‬‬

‫رسولاهلل‪ ‬را به چنین عملی متهم میکند‪ ،‬دیدگاه صحیح و قول راجح نزد علما‪،‬‬
‫اینست که او نیز کافر میباشد؛ زیرا اعقاد به اینکه زنانی بدکار با رسولاهلل‪ ‬زیرِ‬
‫یک سقف زندگی کردهاند‪ ،‬بزرگترین دشنام و اهانت به شخصِ پیامبر‪ ‬محسوب‬
‫میشود؛ حال آنکه اهلل متعال‪ ،‬فرموده است‪:‬‬
‫[النور ‪َ ]٨٦ :‬‬ ‫﴿ٱلَبِيثَ ُ َ‬
‫تَل ِلَخبِيثِيَ﴾‬
‫زنان ناپاک‪ ،‬سزاوار مردان ناپاکاند‪.‬‬
‫اگر کسی‪ ،‬یکی از زنان پیامبر‪ ‬را به زنا و پلیدی متهم کند‪ ،‬نعوذ باهلل به پیامبر‪‬‬
‫تهمت زده است؛ زیرا اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫[النور ‪]٨٦ :‬‬ ‫﴿ٱلَبِيثَ ُ َ‬
‫تَل ِلَخبِيثِيَ﴾‬
‫زنان ناپاک‪ ،‬سزاوار مردان ناپاکاند‪.‬‬
‫از اینرو درمییابیم که این مسأله‪ ،‬مسألهای عادی و کماهمیت نیست؛ بلکه‬
‫اهمیت فراوانی دارد و بر ما واجب است که دوستدار همهی اهل بیت پیامبر‪،‬‬
‫یعنی همسران او و دیگر خویشاوندان مؤمنش باشیم‪.‬‬
‫***‬
‫ُ ر‬ ‫ُ رُ ر ُ َ رََ ر‬ ‫ر َر ُ َ‬ ‫َّ َ‬
‫ربة وعم ُرو بن مسلِ ٍم إىل‬ ‫‪ -922‬وعن یزید بن حیان قال‪ :‬انطلقت أنا وحصنی بن س‬
‫ُ ر ََ َ َ َ رُ َ رى َ ى َر َ‬ ‫َ‬ ‫َ َّ َ ر‬ ‫َز رید برن َأ َ‬
‫ریا‪َ ،‬رأیت‬ ‫رقم‪ ،‬فلما جلسنا إِيل ِه قال َل حصنی‪ :‬لقد ل ِقیت یا زید خریا ک ِث‬ ‫ِ ِ‬
‫َ‬ ‫ر‬
‫یت یا َزی ُد خ ر ى‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َّ‬
‫َ َ ُ َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫ر‬ ‫َ َّ‬
‫ریا‬ ‫رسول اّلل‪ ،‬وس ِمعت ح ِدیثه‪ ،‬وغ َز روت معه‪َ ،‬وصلیت خلفه؛ لقد ل ِق‬
‫َّ َ َ ر َ ر ي‬ ‫ر َ َ‬ ‫َّ‬ ‫ر َ ر‬ ‫َرُ‬ ‫َ ى َ ي رَ‬
‫ریا‪ ،‬حدثنا یا زید ما س ِمعت مِن رسول اّلل‪ .‬قال‪ :‬یا ابن أ َِخ واّللِ لقد ک ِربت ِسين‪،‬‬ ‫کث ِ‬
‫َ َ َ َّ ر ُ ُ َ ر َ ُ‬ ‫َّ‬ ‫ر‬ ‫ُ َ‬ ‫ُ ر َ‬ ‫ر‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫رسول اّلل‪ ،‬فما حدثتكم‪ ،‬فاقبلوا‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫ونسیت بعض اَّلي کنت أ ِِع مِن‬ ‫وقدم عهدي‪ِ ،‬‬
‫ِینا خطیبا ى ب َماء یُ ردِع ُُخاء َب ر َ‬
‫نی‬
‫َ‬ ‫َ ى‬ ‫َّ‬
‫َوماال فال تكلفونِی ِه؛ ث َّم قال‪ :‬قام رسول اّلل‪ ‬ی روما ف‬
‫ُ‬ ‫َ َ ُ َ يُ‬
‫ِ ٍ‬ ‫ِ‬
‫َ َّ ر َ َ ُّ َ‬ ‫َ َّ ُ‬ ‫َ َ‬ ‫َّ َ َ َ َ َ َ َ َ ر َ ر‬
‫مكة َوالم ِدینةِ‪ ،‬فح ِمد اهلل َوأثًن علیه‪ ،‬ووعظ‪َ ،‬وذکر‪ ،‬ث َّم قال‪« :‬أما بعد‪ :‬أال أيها انلَّاس‪،‬‬
‫ُ ََ َر َ ُ‬ ‫ََ َ ٌ‬ ‫َُ‬ ‫ُ‬ ‫َ َّ َ َ َ َ َ ُ ُ َ ر‬
‫ُ‬
‫ارك فِیك رم ثقلنی‪ :‬أ َّولهما ک ِتاب‬ ‫ت‬ ‫ا‬ ‫ن‬ ‫وأ‬ ‫جیب‪،‬‬ ‫أ‬ ‫ف‬ ‫ريب‬ ‫رسول‬ ‫ك أ رن یَأ ِ َ‬
‫يت‬ ‫ْش یو ِش‬‫فإنما أنا ب ٌ‬
‫ِ‬
‫ِ‬
‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ َّ‬ ‫َّ َ ر َ ر ُ‬ ‫َ ُ ُ‬ ‫ُّ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َّ‬
‫اب اّلل‪،‬‬ ‫تاب اّلل‪ ،‬واستم ِسكوا به»‪ .‬فحث لَع ک ِت ِ‬ ‫ك ِ‬ ‫اّلل‪ ،‬فِی ِه الهدى وانلور‪ ،‬فخذوا ب ِ ِ‬
‫َ‬ ‫ي‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َّ َ َ َ ر ُ َ ر ُ ي‬ ‫َّ‬
‫أهل بييت‪ ،‬أذک ُركم اهلل يف أهل بييت»‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫يف‬ ‫اهلل‬ ‫رکم‬ ‫ذک‬ ‫ورغ َب فِیه‪ .‬ثم قال «وأهل بي ِيت‪ ،‬أ‬
‫ُ ر‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫َ ر َ ر ُ َر‬ ‫ََ َ َ ُ َ ر‬
‫أهل‬
‫ِ‬ ‫من‬ ‫ه‬ ‫نساؤ‬ ‫قال‪:‬‬ ‫بيته؟‬ ‫أهل‬
‫ِ‬ ‫من‬ ‫ه‬ ‫نساؤ‬ ‫أليس‬ ‫د؟‬‫زی‬ ‫یا‬ ‫فقال َُل حصنی‪ :‬ومن أهل بي ِ ِ‬
‫ه‬ ‫ت‬
‫‪611‬‬ ‫باب‪ :‬احترام اهل بیت پیامبر‪ ‬و بیان فضیلت ایشان‬
‫ُ َ‬ ‫ُر ُ‬ ‫َ ر ُ‬ ‫َّ َ ر َ‬ ‫ر ُ‬ ‫َ رُ ر‬ ‫َ‬
‫كن أهل بيتِ ِه من ح ِرم الصدقة بعده‪ ،‬قال‪ :‬ومن هم؟ قال‪ :‬هم آل يلع‪ ،‬وآل ع ِقیل‪،‬‬ ‫بيتِ ِه َول ِ‬
‫َ‬ ‫ُ َ َّ َ‬ ‫ُ ُّ ُ‬ ‫ُ َّ‬ ‫ُ َ رَ‬
‫(‪)۶‬‬
‫وآل جعفر‪َ ،‬وآل عباس‪ ،‬قال‪ُ :‬ك هؤالءِ ح ِرم الصدقة؟ قال‪ :‬نعم‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫َّ َ‬ ‫ر ُ َّ‬ ‫َ ُ‬ ‫َ ُ‬ ‫ُ ر َر َر َ ُ َ‬ ‫َ َ ي َ ٌ‬
‫من اتبعه‬ ‫ِ‬ ‫‪،‬‬ ‫اّلل‬ ‫ل‬‫حب‬ ‫و‬ ‫ه‬ ‫و‬ ‫اهلل‬ ‫اب‬ ‫ِت‬ ‫ک‬ ‫ما‬ ‫ه‬ ‫حد‬ ‫أ‬ ‫‪:‬‬‫نی‬ ‫ل‬ ‫ق‬ ‫ث‬ ‫م‬ ‫ِیك‬ ‫ف‬ ‫ك‬ ‫ار‬
‫ويف روای ٍة‪« :‬أال وإِِّن ت ِ‬
‫َ َ‬ ‫َ ر َ َُ َ‬ ‫َ َ ََ ُ‬
‫َكن لَع الهدى‪ ،‬ومن ت َرکه َكن لَع ضالل ٍة»‪.‬‬
‫ترجمه‪ :‬یزید بن حیّان میگوید‪ :‬با حصین بن سبره و عمرو بن مسلم‪ ،‬نزد زید‬
‫بن ابیارقم رفتم‪ .‬وقتی نزدش نشستیم‪ ،‬حصین به او گفت‪ :‬ای زید! تو‪ ،‬به خیر‬
‫فراوانی دست یافتهای؛ رسولاهلل‪ ‬را دیدهای‪ ،‬سخنانش را شنیدهای‪ ،‬همراهش جهاد‬
‫کردهای و پُشت سرش نماز خواندهای‪ .‬ای زید! آنچه از رسولاهلل‪ ‬شنیدهای‪ ،‬برای‬
‫ما بازگو کن‪( .‬زید) گفت‪ :‬ای برادرزاده! من‪ ،‬پیر شدهام و روزگاری دراز بر من‬
‫گذشته است و برخی از مطالبی را که از پیامبر‪ ‬حفظ کرده بودم‪ ،‬فراموش کردهام‪.‬‬
‫پس‪ ،‬هرچه برایتان گفتم‪ ،‬بپذیرید و هرچه نگفتم‪ ،‬مرا به گفتن آن مکلّف نکنید‪ .‬سپس‬
‫گفت‪ :‬روزی رسول اهلل‪ ‬در آبگیری به نام «خُم» در میان مکه و مدینه‪ ،‬به سخنرانی‬
‫پرداخت و پس از حمد و ثنای اهلل‪ ،‬ما را پند و موعظه داد و فرمود‪« :‬اما بعد؛ ای‬
‫مردم! آگاه باشید که من‪ ،‬بشری هستم و نزدیک است که فرستادهی پروردگارم‬
‫(فرشتهی مرگ) به سراغم بیاید و من‪ ،‬ندای او را بپذیرم‪ .‬من‪ ،‬دو چیز ارزنده در میان‬
‫شما میگذارم‪ :‬یکم‪ ،‬کتاب اهلل که سراسر هدایت و نور است؛ پس آن را محکم‬
‫بگیرید و به آن چنگ بزنید»‪ .‬دربارهی قرآن سفارش کرد و تشویق و ترغیب نمود‪.‬‬
‫سپس فرمود‪« :‬و (دوم) اهل بیتم‪ .‬دربارهی اهل بیتم‪ ،‬اهلل را به شما یادآور میشوم؛ به‬
‫شما یادآوری میکنم که دربارهی اهل بیتم از اهلل بترسید»‪ .‬حصین از او پرسید‪ :‬ای‬
‫زید! اهل بیت او چه کسانی هستند؟ آیا همسرانش‪ ،‬جزو اهل بیتش نیستند؟ پاسخ‬
‫داد‪« :‬همسرانش‪ ،‬جزو اهل بیت او هستند؛ ناگفته نماند که اهل بیتش‪ ،‬کسانی هستند‬
‫که پس از او‪ ،‬صدقه (زکات) بر آنان حرام شده است»‪ .‬حصین گفت‪ :‬آنها چه کسانی‬
‫هستند؟ زید پاسخ داد‪« :‬خاندان علی‪ ،‬خاندان عقیل‪ ،‬خاندان جعفر‪ ،‬وخاندان عباس»‪.‬‬
‫پرسید‪ :‬آیا صدقه‪ ،‬بر همهی اینها حرام است؟ جواب داد‪« :‬بله»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6512:‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪611‬‬

‫و در روایتی آمده است‪« :‬بدانید که من‪ ،‬دو چیز مهم و ارزنده در میان شما بر‬
‫جای میگذارم‪ :‬یکی از آنها کتاب اهلل (قرآن کریم) است که همان ریسمان اهلل‬
‫میباشد؛ هرکس‪ ،‬از آن پیروی کند‪ ،‬بر هدایت است و هرکس‪ ،‬آن را رها نماید‪ ،‬بر‬
‫گمراهیست»‪.‬‬
‫َ ر ُ ى َ َ ر َ َّ ُ َ َ ر ُ ُ‬ ‫ي ي‬ ‫َ ر‬ ‫وعن ابن ُع َ‬ ‫َ‬
‫ارقبوا‬ ‫مر‪ $‬عن أيب بكر الصدیق‪ ‬موقوفا علی ِه أنه قال‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫‪-922‬‬
‫ر‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ُ َ َّ ى‬
‫(‪)۶‬‬
‫حممدا‪ ‬يف أه ِل بيتِ ِه‪[ .‬روایت بخاری]‬
‫ترجمه‪ :‬ابنعمر‪ $‬بهصورت «موقوف» از ابوبکر صدیق‪ ‬نقل کرده است‪:‬‬
‫«احترام محمد‪ ‬دربارهی اهل بیتش را پاس بدارید»‪.‬‬
‫شرح‬
‫این حدیث و اثر یادشده‪ ،‬دربارهی حقّ اهل بیت پیامبر‪ ‬است؛ پیشتر بیان شد‬
‫که اهل بیت پیامبر‪ ،‬همسران او و نیز خویشاوندان مؤمنش از خاندان علی‪ ،‬آل عقیل‪،‬‬
‫خاندان جعفر و آلعباس هستند که صدقه و زکات‪ ،‬بر آنان حرام شده است؛ زیرا‬
‫َُ‬ ‫َ ّ‬ ‫َّ َ‬ ‫َ‬
‫آلل حم َّمد»‪.‬‬ ‫پیامبر‪ ‬به عمویش‪ ،‬عباس‪ ‬فرمود‪« :‬إ َّن َما ِ َ‬
‫ِه أ ْو َساخ َّ‬
‫انلاس َوإِنها ال ِ‬
‫َتل ِ‬ ‫ِ‬
‫یعنی‪« :‬صدقه (زکات)‪ ،‬چرکِ مال مردم است و برای خاندان محمد جایز نیست»‪.‬‬
‫خاندان نبوی‪ ،‬ویژگیهایی دارند که دیگران ندارند؛ چنانکه از حقّ ویژهای در‬
‫غنایم جنگی برخوردارند‪ .‬همانگونه که اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ّللِ َ ُ ُ‬
‫ُخس َُهۥ َول ذ‬
‫ِلر ُسو َِل َو َِّلِي َٱلَقرَبَ﴾‬
‫ذ ذ‬ ‫ذ‬
‫﴿وَٱعَل ُموَاَ َأنما َغن ِمَ ُتم َ ِمِن َشَءَ َفأ َ‬
‫نَ ِ َ‬
‫[األنفال‪]٣١ :‬‬
‫بدانید یکپنجم غنایم جنگی که به دست میآورید‪ ،‬از آنِ اهلل و پیامبر‪ ،‬و خویشانِ (پیامبر) است‪.‬‬
‫از کرامت و شرافت این خاندان است که صدقه و زکات بر آنان حرام میباشد؛‬
‫زیرا صدقه و زکات‪ ،‬چرکِ مال مردم است‪ .‬همانگونه که اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ ُ ِ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ََ‬ ‫[التوبة‪]١١٤ :‬‬ ‫﴿خذََمِنََأمَوَل ِ ِهمََصدقةََتط ِ ِه ُرهمََوتزك ِي ِهمَبِها﴾‬
‫بخشی از اموالشان را به عنوان زکات بگیر تا بدینوسیله آنان را پاک و تزکیه نمایی‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.)2740 ،2702( :‬‬


‫‪617‬‬ ‫باب‪ :‬احترام اهل بیت پیامبر‪ ‬و بیان فضیلت ایشان‬

‫بنابراین دریافت صدقه و زکات‪ ،‬بر این خاندان‪ ،‬حرام است؛ زیرا شرافت و‬
‫کرامت آنها‪ ،‬واالتر از اینست که صدقه یا زکات بخورند‪ ،‬ولی به جای آن‪ ،‬از خمس‬
‫غنایم جنگی به آنها داده میشود‪.‬‬
‫سپس در حدیث زید بن ارقم آمده است که پیامبر‪ ‬در غدیر خم که آبگیری‬
‫در میان مکه و مدینه است‪ ،‬خطابهای ایراد کرد و مردم را پند و موعظه داد و به آنها‬
‫درباره ی قرآن سفارش کرد و تشویق و ترغیب نمود و بیان فرمود که در قرآن‪،‬‬
‫هدایت و نور است؛ سپس دربارهی اهل بیت خویش سفارش کرد و سه بار فرمود‪:‬‬
‫«دربارهی اهل بیتم‪ ،‬اهلل را به شما یادآور میشوم»؛ یعنی‪ :‬حقّ آنها را ادا نمایید و به‬
‫آنان‪ ،‬ستم و تعدی نکنید‪ .‬این را برای تأکید‪ ،‬بیان فرمود؛ و گرنه‪ ،‬هر مسلمانی بر‬
‫مسلمان دیگر‪ ،‬حق و حقوقی دارد که بر اساس آن‪ ،‬هیچ مسلمانی نباید به برادر‬
‫مسلمانش ستم یا تعدی کند‪ .‬البته حقوق خاندان پیامبر‪ ‬بیشتر و گستردهتر از‬
‫حقوق سایر مسلمانان است‪.‬‬
‫همانطور که مشاهده میکنید‪ ،‬پیامبر‪ ‬در این حدیث دربارهی خاندانش‬
‫سفارش کرد؛ ولی نفرمود که آنها‪ ،‬معصومند یا سخنشان‪ ،‬همانند قرآن است و باید‬
‫بیچون و چرا به آن‪ ،‬عمل کرد؛ بر خالفِ پنداری که اهل بدعت دارند‪ .‬لذا اهل بیت‪،‬‬
‫معصوم نیستند و مانند دیگران‪ ،‬خطا میکنند و دچار لغزش و گناه میشوند؛ با این‬
‫حال‪ ،‬از حقّ خویشاوندی با پیامبر‪ ‬برخوردارند‪.‬‬
‫چه زیباست در این نکته بیندیشیم که وقتی خاندان پیامبر‪ ‬دارای چنین حقوقی‬
‫هستند‪ ،‬پس حق و حقوق پیامبر‪ ‬چگونه است؟ آری! حق پیامبر‪ ‬پس از حق‬
‫اهلل‪ ‬قرار دارد و باید پیامبر‪ ‬و حقوقش را بر خویشتن‪ ،‬خانوادهی خویش و بر‬
‫همهی مردم‪ ،‬ترجیح دهیم؛ بدینسان که او را از خود و همهی عزیزان خود‪ ،‬بیشتر‬
‫دوست بداریم‪ ،‬احترامش را نگه داریم و سنت و روش او را در پیش بگیریم‪ .‬زیرا‬
‫رسولاهلل‪ ‬بر همه مقدّم میباشد و امام اعظم مسلمانان است‪ .‬از اهلل متعال درخواست‬
‫میکنم که ما و همهی مسلمانان را در ظاهر و باطن‪ ،‬پیرو رسولاهلل‪ ‬بگرداند‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬گرامیداشت علما و سرآمدان دینی و برتر شمردن آنان‬
‫بر دیگران‬

‫اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬


‫ذُ ُ ُ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬
‫﴿قلَ َهلَ َيسَتوِي َٱَّلِينَ َيعَل ُمونَ َوَٱَّلِينَ َلَ َيعَل ُمونَ َإِنما َيتذك َر َأولواَ َٱلَلَبَ َِ‬
‫بَ‬
‫ََ‬ ‫[الزمر‪]٩ :‬‬ ‫‪﴾٩‬‬
‫بگو‪ :‬آیا کسانی که میدانند و کسانی که نمیدانند‪ ،‬برابرند؟ تنها خردمندان پند میپذیرند‪.‬‬
‫َ َ ُ ُ‬ ‫ي‬ ‫ي‬ ‫ُ َ‬
‫عمرو ابلدري األنصاري‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪:‬‬ ‫ٍ‬ ‫بن‬
‫ِ‬ ‫‪ -921‬وعن أيب مسعو ٍد عقبة‬
‫ُّ َّ َ ر َ ُ‬ ‫ََ ر َُ ُ‬ ‫ر َ َ‬ ‫َّ َ ر َ ُ‬ ‫َ ُ ُّ ر َ ر َ َ ر َ ُ ر َ‬
‫راءة ِ سواء‪ ،‬فأعلمه رم بِالسنةِ‪ ،‬فإِن َكنوا يف‬ ‫اب اّلل‪ ،‬فإِن َكنوا يف ال ِق‬ ‫ِ‬ ‫ِكت‬ ‫«یؤم القوم أقرؤهم ل‬
‫ر َ َ َ َ َ ر َ ُ ُ ر ًّ َ َ ُ َّ َّ َّ ُ ُ‬ ‫ُّ َّ َ َ َ َ ر ُ ُ ر ر َ ى َ ر ُ‬
‫الهجرة ِ سواء‪ ،‬فأقدمهم ِسنا وال یؤمن الرجل‬ ‫السن ِة سواء‪ ،‬فأقدمهم هِجرة‪ ،‬فإِن َكنوا يف ِ‬
‫ر‬ ‫َّ‬ ‫َ ر‬ ‫ر‬ ‫َر ُُ‬ ‫ُ ر‬ ‫َّ ُ َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫الرجل يف سل َطان ِه‪َ ،‬وال يقعد يف بيتِ ِه لَع تك ِرمتِ ِه إِال بِإِذن ِ ِه»‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫ًّ َ ر ر‬ ‫رى َ‬ ‫َ ََر ُ‬
‫ويف روای ٍة َل‪« :‬فأقدمه رم ِسلما» بدل « ِسنا» أي إِسالما‪.‬‬
‫هم َس ى‬ ‫ِراءتُ ر‬ ‫َى َ ر َ َ ر‬ ‫َّ َ ر ُ ُ‬ ‫َ‬ ‫َ ُ ُّ ر َ ر َ َ ر َ ُ‬
‫واء‬ ‫تق َ‬ ‫اب اّلل‪ ،‬وأقدمه رم ق ِراءة‪ ،‬فإِن َكن‬ ‫ِ‬ ‫ِكت‬ ‫ل‬ ‫ؤه ر‬
‫م‬ ‫ويف روایة‪« :‬یؤم القوم أقر‬
‫ُ ُ ًّ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ ُ َّ ُ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ِجرةى‪َ ،‬فإ رن ََكنوا يف اله رج َرة ِ َ‬ ‫َ َ ُ ُّ َ ر ُ ُ ر ر‬
‫ربه رم ِسنا»‪.‬‬ ‫سواء‪ ،‬فلیؤمه رم أك‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫فیؤمهم أقدمهم ه‬
‫ترجمه‪ :‬ابومسعود‪ ،‬عقبه بن عمرو بدری انصاری‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪:‬‬
‫«کسی برای مردم امامت دهد که کتاباهلل را بهتر قرائت میکند و اگر در قرائت قرآن‪،‬‬
‫برابر بودند‪ ،‬هر یک از آنها که نسبت به سنت‪ ،‬داناتر است‪ ،‬پیشنماز شود؛ و اگر در‬
‫دانش سنت مساوی بودند‪ ،‬کسی که زودتر هجرت نموده است‪ ،‬امامت نماید و اگر‬
‫در هجرت برابر بودند‪ ،‬مسنترین آنها امامت کند؛ و هیچکس در محدودهی تحت‬
‫اختیارِ شخصی دیگر‪ ،‬برای او امامت نکند و هیچکس در خانهی کسی جز به اجازهی‬
‫او در محلّ مخصوص صاحبخانه ننشیند»‪.‬‬
‫و در روایتی دیگر از مسلم بهجای «مسنترین آنها»‪ ،‬آمده است‪« :‬کسی که‬
‫زودتر مسلمان شده است»‪.‬‬
‫و در روایتی آمده است‪« :‬کسی برای مردم امامت دهد که کتاباهلل را بهتر قرائت‬
‫میکند و سابقهی بیشتری در قرائت دارد؛ و اگر قرائت آنها یکسان بود‪ ،‬کسی که‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.272:‬‬


‫‪619‬‬ ‫باب‪ :‬گرامیداشت علما و سرآمدان دینی و برتر شمردن آنان بر دیگران‬

‫زودتر هجرت نموده است‪ ،‬امامت نماید و اگر در هجرت‪ ،‬برابر بودند‪ ،‬مسنترین‬
‫آنها پیشنماز شود»‪.‬‬
‫ر َ‬ ‫َُ‬ ‫َّ‬ ‫َر ُ َ ََ‬ ‫ُ َّ‬
‫‪ -929‬وعنه قال‪َ :‬كن رسول اّلل‪ ‬يمسح مناک ِبنا يف الصالة ِ َویقول‪« :‬است ُووا َوال‬
‫الم وانلُّ ََه‪ُ ،‬ث َّم َّاَّل َ‬
‫ِین یَلُونَهم‪ُ ،‬ثمَّ‬ ‫َر‬ ‫ُ ُ‬ ‫َر ُ ََ ر َ َ ُُ ُ ُ‬
‫ُتتلِفوا‪ ،‬فتختلِف قلوبكم‪َ ِ ،‬يللِين مِنك رم أولوا األح ِ‬
‫َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫اَّلین یلونهم»‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬ابومسعود انصاری‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬هنگامِ نماز‪ ،‬شانههای ما را‬
‫با دستانش برابر یکدیگر قرار میداد و میفرمود‪« :‬راست و برابر بایستید و نابرابر و‬
‫نامنظم نایستید که دلهایتان دچار اختالف میشود‪ .‬افرادِ بالغ و عاقل‪ ،‬پشتِ سر و‬
‫نزدیکِ من قرار بگیرند؛ سپس کسانی که در سن و دانش در درجهی بعد هستند و به‬
‫همین ترتیب کسانی که در مراتب بعدی قرار دارند»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،/‬بابی بدین عنوان گشوده است‪« :‬باب‪ :‬گرامیداشت علما و سرآمدان‬
‫دینی و مقدم قرار دادن آنان بر دیگران»‪ .‬منظور مؤلف‪ /‬از علما‪ ،‬عالمان دین و‬
‫شریعتاند که وارثان پیامبر‪ ‬هستند‪ .‬آری! علما‪ ،‬وارثان پیامبران الهی هستند؛ زیرا‬
‫پیامبران‪ ،‬درهم و دیناری از خود به عنوان ارث نمیگذارند و آنچه از آنها برجای‬
‫میماند‪ ،‬صدقه است؛ چنانکه فاطمه و عباس‪ ،‬عموی پیامبر‪( ‬و نیز هیچیک از‬
‫همسران رسولخدا‪ )‬هیچ ثروتی از پیامبر‪ ‬بهارث نبردند؛ زیرا تنها ارثی که‬
‫پیامبران از خود برجا میگذارند‪ ،‬علم توحید و دانش شریعت است‪ .‬بنابراین‪ ،‬علم‬
‫شرعی‪ ،‬همان دانش مربوط به رهنمودهای الهیست که هرکس از این دانش ارزشمند‬
‫بهرهمند شود و چیزی کسب کند‪ ،‬بهرهی فراوانی از میراث علما نصیبش شده است‪.‬‬
‫وقتی پیامبران مقام و جایگاه واال و شایسته ای دارند‪ ،‬وارثان آنها نیز از این جایگاه‬
‫واال‪ ،‬بینصیب نیستند و بهرهی وافری از این رتبهی عالی دارند و باید حقّ آنها را ادا‬
‫کرد و احترامشان را نگه داشت‪ .‬و چون این مسأله‪ ،‬خیلی مهم و حایز اهمیت است‪،‬‬
‫مؤلف‪ /‬بابی دربارهی احترام علما گشوده است‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.066 ،526 :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪611‬‬

‫با گرامیداشت علماست که جایگاه واالی دین و شریعت‪ ،‬حفظ میشود؛ زیرا‬
‫علما‪ ،‬حامالن شریعتاند‪ .‬و برعکس‪ ،‬اهانت به علما‪ ،‬توهین به شریعت است؛ زیرا‬
‫اگر علمای دین‪ ،‬خوار و زبون شوند و از چشم مردم بیفتند‪ ،‬آیین و شریعتی که علما‬
‫حمل میکنند‪ ،‬جایگاه خود را از دست میدهد و دیگر‪ ،‬ارزش و منزلتی در نزد مردم‬
‫ندارد و هرکس‪ ،‬با دیدهی تحقیر به علما مینگرد و بدینسان دین و آیین‪ ،‬در معرض‬
‫نابودی و تباهی قرار میگیرد‪.‬‬
‫حفظ حرمت و آبروی مسؤوالن و حکام نیز در چارچوب آموزههای دینی‪،‬‬
‫واجب است؛ زیرا اگر حکام و مسؤوالن اجرایی‪ ،‬از چشم مردم بیفتند و حرمت و‬
‫احترامی در نزد مردم نداشته باشند‪ ،‬امنیت و آرامش جامعه از میان میرود و نابسامانی‬
‫و هرج و مرج‪ ،‬جایگزین امنیت و آسایش میگردد و قدرت حاکمیت‪ ،‬ضعیف‬
‫میشود و بدینسان سنگ روی سنگ‪ ،‬بند نمیآید‪.‬‬
‫اگر علما و حکام‪ ،‬در برابر مردم تحقیر شوند‪ ،‬آیین و شریعت‪ ،‬رو به تباهی‬
‫مینهد و امنیت و آرامش از میان میرود و ناهنجاریهای فراوانی در جامعه پدیدار‬
‫میگردد؛ بدینسان هرکسی‪ ،‬خود را عالِم میپندارد و هرکسی‪ ،‬خود را در مقام‬
‫‪‎‬‬
‫فرماندار و حاکم میبیند و شریعت و جامعه در آستانهی نابودی قرار میگیرند‪ .‬از‬
‫اینرو اهلل متعال‪ ،‬به اطاعت و فرمانبرداری از صاحبان امور که همان علما و حکام‬
‫هستند‪ ،‬دستور داده و فرموده است‪:‬‬
‫ذُ ُ ُ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬
‫﴿هلََيسَتوِيَٱَّلِينََيعَل ُمونََوَٱَّلِينََلََيعَل ُمونََإِنماَيتذك َرَأولواََٱلَلَبَ َِ‬
‫بَ‪﴾٩‬‬
‫[الزمر‪]٩ :‬‬
‫ای مؤمنان! از اهلل اطاعت کنید و از پیامبر فرمان ببرید و نیز از صاحبان امرتان‬
‫(فرمانبرداری نمایید)‪.‬‬
‫وقتی به علما و حکام‪ ،‬بیحرمتی شود‪ ،‬عوام و تودهی مردم با شنیدن فتوا و‬
‫دیدگاه شرعی یک عالم میگویند‪ :‬زیاد مهم نیست؛ فالنعالم دیدگاهِ دیگری دارد‪ .‬یا‬
‫میگویند‪ :‬آقای فالنی‪ ،‬چیزی گفته است که خود میداند؛ ولی ما هم میدانیم‪.‬‬
‫چنانکه گاه شنیده میشود که برخی از افراد بیخرد و سبکسر همینکه دیدگاه امام‬
‫احمد حنبل را میشنوند یا به آنها گفته میشود که این‪ ،‬دیدگاه شافعی‪ ،‬یا مالک‪ ،‬یا‬
‫‪616‬‬ ‫باب‪ :‬گرامیداشت علما و سرآمدان دینی و برتر شمردن آنان بر دیگران‬

‫ابوحنیفه‪ ،‬یا سفیان و امثال آنهاست‪ ،‬میگویند‪ :‬آنها‪ ،‬دیدگاه خود را داشتهاند و ما‪،‬‬
‫دیدگاه خود را داریم! حال‪ ،‬باید از چنین افرادی سؤال کرد‪ :‬شما کیستید که خود را با‬
‫این کمعلمی و ضعف و قصور علمی‪ ،‬همپایه و همسان ائمه رحمهماهلل میپندارید؟!‬
‫وقتی مردم‪ ،‬با دیدهی تحقیر به علما بنگرند‪ ،‬هرکسی خود را عالم‪ ،‬بلکه عالمه و اهل‬
‫فتوا میپندارد و ادعا میکند که من‪ ،‬دریای بیکران علم و معرفت هستم! و بدینسان‬
‫هیچ عالمی نمیماند و هرکس‪ ،‬هرگونه که بخواهد‪ ،‬اظهار نظر میکند و هرطور که‬
‫میلش باشد‪ ،‬فتوا میدهد و آنگاه شریعت‪ ،‬به سبب عملکردِ بیخردانهی چنین‬
‫جاهالنی‪ ،‬پارهپاره میشود و از میان میرود‪.‬‬
‫همینطور اگر مردم نسبت به حکام و مسؤوالن خود بدبین شوند‪ ،‬دیگر حاضر‬
‫نیستند که از آنها اطاعت کنند‪ .‬وقتی فرمان حاکم یا مسؤولی با ردهی پایینتر به‬
‫کسی برسد‪ ،‬میگوید‪ :‬امکان ندارد از او اطاعت کنم؛ زیرا این اشکال و آن اشکال را‬
‫دارد‪ .‬باید گفت‪ :‬اگر مسؤولی‪ ،‬مشکلی دارد‪ ،‬گناهش با خودِ اوست و وظیفهی‬
‫شهروندان‪ ،‬اینست که در چاچوب شریعت از فرمان‪‎‬روای خود اطاعت نمایند؛ گرچه‬
‫حاکم یا فرمان‪‎‬روای آنها‪ ،‬شرابخوار باشد یا چندین چند فسق و فجور از او سر‬
‫بزند‪ .‬زیرا تا زمانی کفر آشکاری از آنها ندیدهایم و برای آن‪ ،‬دلیل و برهانی قطعی از‬
‫سوی اهلل نداریم‪ ،‬اطاعت و فرمانبرداری از آنان‪ ،‬واجب است؛ گرچه فاسق و ستمگر‬
‫َ َ َ َ َ‬ ‫ْ‬ ‫اس َم ْع َوأَ ِط ْع َوإ ْن َ َ‬
‫رض َب َظه َر َك َوأخذ َمالك»‪ )۶(.‬یعنی‪:‬‬ ‫ِ‬
‫باشند‪ .‬پیامبر‪ ‬فرموده است‪ْ « :‬‬

‫«حرفشنوی و فرمانبرداری نما؛ هرچند تو را بزند و اموالت را غصب کند»‪.‬‬


‫همچنین به یارانش دربارهی کوتاهیهای حکام در انجام وظیفه فرمود‪ْ « :‬‬
‫اس َم ُعوا‬
‫َ َ َ ْ ُ ْ َ ُ ِّ ْ ُ ْ (‪)1‬‬ ‫َ َ ُ َ َّ َ َ َ ْ ْ َ ُ ِّ ُ‬
‫وأ ِطيعوا فإِنما علي ِهم ما َحلوا وعليكم ما َحلتم»‪ .‬یعنی‪« :‬شما حرفشنوی و اطاعت‬
‫نمایید؛ زیرا آنها دربارهی وظایف خود مسؤولند و شما دربارهی وظایفی که بر دوش‬
‫شماست‪ ،‬مسؤولید»‪ .‬به عبارت دیگر‪ ،‬شما باید به وظیفهی خود عمل کنید‪.‬‬
‫اما کسانی که دوست دارند حکام و فرمانروایان ما‪ ،‬همانند ابوبکر‪ ،‬عمر‪ ،‬عثمان و‬
‫علی‪ ‬باشند‪ ،‬باید بدانند که تحقق چنین ممکن نیست؛ ما باید همانند شهروندان آن‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ 0257 :‬بهنقل از حذیفه‪.‬‬


‫(‪ )1‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ 0252 :‬بهنقل از وائل بن حجر حضرمی‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪612‬‬

‫زمان باشیم‪ ،‬یعنی صحابه یا مثل صحابه باشیم تا حکام ما مثل خلفای راشدین شوند‪.‬‬
‫ولی متأسفانه بیشتر مردم و شهروندان جامعه‪ ،‬نسبت به وظایف خود کوتاهی‬
‫میکنند و حتی مرتکب کارهای حرام میشوند؛ با این حال میخواهند که کسانی‬
‫چون خلفای راشدین بر آنان حکومت کنند! این‪ ،‬غیرممکن است‪ .‬لذا وظیفهی ما‪،‬‬
‫اطاعت و فرمانبرداریست و اگر حکام‪ ،‬مقصرند و در انجام وظایف خود کوتاهی‬
‫میکنند‪ ،‬گناهش با خود آنهاست و این‪ ،‬دلیل نمیشود که از آنها نافرمانی نماییم‪.‬‬
‫بنابراین در صورتی که حرمت علما و حکام‪ ،‬حفظ نشود‪ ،‬دین و دنیا در آستانهی‬
‫نابودی و تباهی قرار میگیرند‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬به این آیهی قرآن استدالل کرده است که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ذُ ُ ُ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬
‫بَ‪﴾٩‬‬ ‫﴿هلََيسَتوِيَٱَّلِينََيعَل ُمونََوَٱَّلِينََلََيعَل ُمونََإِنماَيتذك َرَأولواََٱلَلَبَ َِ‬
‫َ‬ ‫[الزمر‪]٩ :‬‬
‫بگو‪ :‬آیا کسانی که میدانند و کسانی که نمیدانند‪ ،‬برابرند؟ تنها خردمندان پند میپذیرند‪.‬‬
‫یعنی بیگمان برابر نیستند؛ زیرا آدمِ بیعلم‪ ،‬موصوف به صفت ناپسندیدهی جهل‬
‫است و عالم‪ ،‬دارای صفت پسندیدهی علم و دانش‪ .‬از اینرو اگر به یک انسان عادی‬
‫یا به یکی از پایینترین افراد جامعه از لحاظ سواد‪ ،‬بگویید که «تو‪ ،‬جاهلی»‪،‬‬
‫برافروخته و عصبانی میشود و بهسختی واکنش نشان میدهد و این را رد میکند؛ و‬
‫این‪ ،‬نشانگر اینست که جهل‪ ،‬یک عیب یا صفت ناپسندیده محسوب میشود و همه‬
‫از آن گریزان هستند‪ .‬و در مقابل‪ ،‬علم و دانش‪ ،‬صفت نیک و پسندیدهایست که علما‬
‫را از سایر مردم‪ ،‬متمایز میگرداند‪ .‬عالم‪ ،‬اهلل را از روی بصیرت و آگاهی عبادت‬
‫میکند؛ میداند چگونه وضو بگیرد‪ ،‬چگونه نماز بخواند‪ ،‬چگونه زکات بدهد‪ ،‬چگونه‬
‫روزه بگیرد‪ ،‬چگونه حج بگزارد‪ ،‬چگونه به پدر و مادرش نیکی کند‪ ،‬و چگونه صلهی‬
‫رحم نماید‪ .‬عالم‪ ،‬مردم را به سوی حقیقت و راه درست‪ ،‬راهنمایی میکند‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ ُ‬
‫اس َكمن َ ذمثل َُهۥَ‬
‫ف َٱِلذ ِ َ‬
‫ش َب ِ َهِۦ َ ِ َ‬ ‫﴿أوَ َمن ََكنَ َميَتَا َفأحَييَنَ َُه َوجعلَنا َ َ‬
‫ّلۥ َنورَا َيمَ ِ َ‬
‫ُّ ُ‬
‫[األنعام‪َ َ ]١٨٨ :‬‬ ‫تَليَسََ ِِبارِجََ ِمِنَها﴾‬ ‫فَٱلظلَٰ َِ‬‫َِ‬
‫آیا (دل)مردهای که زندهاش کردیم و نوری فرارویش قرار دادیم که در پرتوش در میان مردم‬
‫راه میرود‪ ،‬مانند کسیست که در تاریکیها بهسر میبرد و نمیتواند از آن بیرون برود؟‬
‫‪613‬‬ ‫باب‪ :‬گرامیداشت علما و سرآمدان دینی و برتر شمردن آنان بر دیگران‬

‫امکان ندارد که این دو‪ ،‬برابر باشند؛ عالم‪ ،‬نورِ پرُفروغیست که مردم‪ ،‬راه خود را‬
‫بهوسیلهی او مییابند و بدینوسیله اهلل‪ ‬بر درجات آنها میافزاید؛ ولی جاهل‪،‬‬
‫بینواییست که نه به خود سودی میرساند و نه به دیگران؛ بلکه نیازمندِ دیگران‬
‫است؛ تازه اگر از روی جهلی که دارد‪ ،‬فتوا دهد‪ ،‬هم به زیان خود اوست و هم به‬
‫زیان دیگران‪ .‬لذا کسانی که میدانند و کسانی که نمیدانند‪ ،‬برابر نیستند‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬به حدیث عقبه‪ ‬استدالل کرده است؛ عقبه‪ ‬میگوید‪:‬‬
‫رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬کسی برای مردم امامت دهد که کتاباهلل را بهتر قرائت میکند و‬
‫اگر در علمِ قرائت‪ ،‬برابر بودند‪ ،‬هر یک از آنها که نسبت به سنت‪ ،‬داناتر است‪،‬‬
‫پیشنماز شود؛ و اگر در دانش سنت مساوی بودند‪ ،‬کسی که زودتر هجرت نموده‬
‫است‪ ،‬امامت نماید و اگر در هجرت برابر بودند‪ ،‬کسی که زودتر مسلمان شده است‪،‬‬
‫امامت کند»‪ .‬و در روایتی دیگر آمده است‪« :‬مسنترین آنها پیشنماز شود»‪.‬‬
‫این‪ ،‬نشان میدهد که عالم بر دیگران مقدّم است؛ بدین ترتیب که ابتدا کسی که‬
‫دانش بیشتری نسبت به کتاب دارد‪ ،‬امامت میدهد و سپس داناترین فرد نسبت به‬
‫سنت رسولاهلل‪ .‬یعنی بهترین و برترین فرد‪ ،‬در امور دینی مردم بر دیگران‪ ،‬مقدم‬
‫است‪ .‬لذا به ترتیبی که ذکر شد‪ ،‬هرکس برتر و داناتر باشد‪ ،‬پیشنماز میشود‪ .‬البته‬
‫این حکم‪ ،‬دربارهی مساجد یا موقعیتهاییست که امامِ مشخصی ندارند‪ .‬اما در‬
‫مساجدی که امام مشخصی دارند‪ ،‬امام مسجد‪ ،‬خود امامت میدهد؛ گرچه در میان‬
‫مردم (نمازگزاران) افرادی یافت شوند که صالحیت علمی بیشتری داشته باشند؛ زیرا‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬و هیچکس در محدودهی تحت اختیارِ شخصی دیگر‪ ،‬برای او امامت‬
‫نکند»‪ .‬لذا مسجدی که امام مشخصی دارد‪ ،‬جزو همین محدوده بهشمار میآید‪ .‬برخی‬
‫از علما گفتهاند‪ :‬اگر کسی بدون اجازهی امام مسجد‪ ،‬جلو برود و برای مردم امامت‬
‫دهد‪ ،‬نمازشان باطل است و باید آن را اعاده کنند‪ .‬زیرا پیامبر‪ ‬از این نوع امامت نهی‬
‫نموده و نهی‪ ،‬مستلزم فساد یا بطالن است‪.‬‬
‫***‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪614‬‬
‫ر ُ ر ُ ُ‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫‪ -921‬وعن عبد اهلل بن مسعو ٍد‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪َ ِ « :‬يللِين مِنكم أولوا‬
‫َر‬ ‫ُّ َ ُ َّ َّ َ َ ُ َ ُ ر َ ى َّ ُ َ ر َ‬ ‫َر‬
‫(‪)۶‬‬
‫واق»‪[ .‬روایت مسلم]‬‫ات األس ِ‬ ‫األح ِ‬
‫الم وانلَه‪ ،‬ثم اَّلِین یلونهم» ثالثا «وإِیاكم وهيش ِ‬
‫ترجمه‪ :‬عبداهلل بن مسعود‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬افرادِ بالغ و عاقل‪،‬‬
‫پستِ سر و نزدیکِ من قرار بگیرند؛ سپس کسانی که در سن و دانش در درجهی بعد‬
‫هستند»‪ .‬و این را سه بار تکرار کرد و افزود‪(« :‬در مسجد و هنگام نماز جماعت) از‬
‫بینظمی‪ ،‬سر و صدا و بههم آمیختگیِ بازارها بپرهیزید»‪.‬‬
‫َر َ‬ ‫ُ َّ َ ر‬ ‫ر‬
‫‪ -922‬وعن أيب حییی َوقیل‪ :‬أيب حممد سه ِل بن أيب حثمة بفتح احلاءِ املهملة وإِسَكن‬
‫رَ ََ رُ‬ ‫َ‬
‫سهل َو ُحم يی َص ُة راب ُن َم رس ُعود إىل َخ ری َ َ‬
‫رب‬
‫ُ ر‬
‫بن‬ ‫اهلل‬ ‫د‬‫عب‬ ‫ق‬‫ل‬ ‫ط‬ ‫ان‬ ‫قال‪:‬‬ ‫نصاري‬ ‫اثلاءِ املثلثة األ‬
‫ِ‬ ‫ٍ‬ ‫ٍ‬ ‫‪‬‬
‫َ ى‬ ‫َ َ َ َُّ‬ ‫َ‬ ‫ُ ر َ َ َ َّ َ َ َ َ ُ َ ي ُ‬ ‫َ َ َر َ‬
‫هل وهو یتشحط يف دم ِه قتیال‪،‬‬ ‫بن ُس ٍ‬ ‫و ِِه یومئِذ صلح‪ ،‬فتفرقا‪ .‬فأَت حمیصة إِىل عب ِد اهلل ِ‬
‫ُ رَ ر ُ‬ ‫َي َ ُ ُ‬ ‫ََ َ رَ ََ َرُ ر ر َ ر‬ ‫َ َ َّ َ َ‬
‫ثم ق ِدم امل ِدینة فانطلق عبد الرَح ِن ب ُن سه ٍل َوحمیصة َوح يویصة ابنا مسعو ٍد إِىل‬ ‫فدفنه‪،‬‬
‫َ َ َ ََّ‬ ‫َير َير َ َُ َ ر َ ُ َ ر َ َ َ‬ ‫َ ر ُ َّ ر َ َ َ َُّ‬ ‫ََ َ‬
‫ب‪ ،‬فذهب عبد الرَح ِن يتُكم فقال‪« :‬کرب‪ ،‬کرب» وهو أحدث القوم‪ ،‬فسكت‪ ،‬فتُكما‬ ‫انلَّ ي‬
‫ََ ََ َ َ‬ ‫ُ‬ ‫ِ َ َ ر ُ َ َ ر َ ُّ َ َ‬
‫(‪)1‬‬
‫متفق عليه]‬
‫فقال‪« :‬أَتلِفون وتست ِحقون قات ِلكم؟» وذکر تمام احل ِدیث‪ٌ [ .‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابویحیی یا ابومحمد‪ ،‬سهل بن ابیحثمهی انصاری‪ ‬میگوید‪ :‬زمانی که‬
‫اهل خیبر و مسلمانان در صلح بهسر میبردند‪ ،‬عبداهلل بن سهل و مُحَیِّصه بن مسعود‬
‫به خیبر رفتند و آنجا از هم جدا شدند؛ پس از مدتی مُحَیِّصه‪ ،‬نزد عبداهلل بن سهل‬
‫بازگشت و دید که او کشته شده و در خون خود غلتیده است‪ .‬پس او را دفن کرد و‬
‫به مدینه بازگشت‪ .‬عبدالرحمن بن سهل و دو پسر مسعود‪ ،‬یعنی مُحَیِّصه و حُوَیِّصه‪،‬‬
‫نزد پیامبر‪ ‬رفتند و عبدالرحمن که از همه کوچکتر بود‪ ،‬شروع به سخن گفتن کرد‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬بگذار تا بزرگتر از تو سخن بگوید؛ بزرگتر از تو سخن بگوید»‪.‬‬
‫لذا عبدالرحمن ساکت شد و آندو (که بزرگتر بودند)‪ ،‬سخن گفتند‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪:‬‬
‫«آیا سوگند میخورید که قاتل را میشناسید؟» و بقیهی حدیث را ذکر کرد‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.062 ،526 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2072:‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0228:‬‬
‫‪611‬‬ ‫باب‪ :‬گرامیداشت علما و سرآمدان دینی و برتر شمردن آنان بر دیگران‬
‫َر‬ ‫ر َرَ ُ ُ َر‬ ‫َ َّ َّ َّ َ َ َ ر َ ُ ر َ َّ ُ َ ر‬
‫نی مِن قتَل أح ٍد يعين يف القرب‪،‬‬ ‫جابر َ‪ ‬أن انلب‪َ ‬كن َي ُمع بنی الرجل ِ‬ ‫ٍ‬ ‫‪ -926‬وعن‬
‫َّ ر‬ ‫َ َ َ َ َّ َ ُ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ ُّ ُ َ ر َ ُ ر ى ر ُ‬ ‫ُ َُ‬
‫ث َّم يقول‪« :‬أيهما أكَث أخذا ل ِلقرآن؟» فإِذا أ ِشری َل إىل أح ِدهِما قدمه يف اللحد‪[ .‬روایت‬
‫ُ‬ ‫ر‬
‫(‪)۶‬‬
‫بخاری]‬
‫ترجمه‪ :‬جابر‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬هر دو نفر از کشتههای احد را در یک قبر‬
‫دفن میکرد و میپرسید‪« :‬کدامیک از این دو‪ ،‬بهرهی بیشتری از قرآن دارد؟» و‬
‫هنگامی که به یکی از آنها اشاره میشد‪ ،‬او را در قبر‪ ،‬لَحد مقدّم میکرد‪.‬‬
‫ََ ِ َََ ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫مر رِض اهلل عنهما أ َّن انلَّ َّ‬ ‫‪ -922‬وعن ابن ُع َ‬
‫ام أتس َّوك ب ِ ِس َواك‪،‬‬ ‫ب‪ ‬قال‪« :‬أ َراِّن يف المن‬
‫َ ََ َر ُ ي َ َ ر َ‬ ‫َ‬ ‫َ ُ‬
‫َ ََ َرُُ‬ ‫َ‬
‫اولت الس َواك األصغر‪ ،‬فقیل يل‪ :‬ک يرب‪ ،‬فدفعته‬ ‫حد ُه َما أ رك َ ُ‬
‫رب م َِن اآلخر‪ ،‬فن‬
‫ُ‬ ‫َف َج َ‬
‫اء ِِّن َرجالن‪ ،‬أ‬
‫َ رَ رَُ‬
‫رب مِنهما»‪[ .‬روایت مسلم‪ ،‬به صورت «مسند» و روایت بخاری‪ ،‬به صورت‬ ‫إِىل األك ِ‬
‫(‪)1‬‬
‫«معلّق»]‬
‫ترجمه‪ :‬ابنعمر‪ $‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬در خواب دیدم که مسواک میزنم‪.‬‬
‫دو نفر نزد من آمدند؛ یکی‪ ،‬بزرگتر بود و دیگری‪ ،‬کوچکتر‪ .‬مسواک را به کوچک‬
‫تر دادم‪ .‬به من گفته شد‪ :‬آن را به بزرگتر بده‪ .‬پس آن را به بزرگتر دادم»‪.‬‬
‫ر َ‬ ‫َّ ر ر‬ ‫َ َ َ ُ ُ‬
‫الل اهلل تعاىل إِک َرام ذى‬
‫‪ -922‬وعن أيب موىس‪ ‬قال‪ :‬قال رسول اهللِ‪« :‬إِن مِن إِج ِ‬
‫ُّ ر َ‬ ‫رَ َ‬ ‫َرُ‬ ‫َ‬ ‫َر رَ‬ ‫رُ‬ ‫َ َ‬ ‫ُ ر‬ ‫َّ ر‬
‫ان‬
‫ری الغايل فِی ِه‪ ،‬واجلايف عنه وإِکرام ذِي السلط ِ‬ ‫رآن غ ِ‬
‫الشيب ِة المسلِم‪ ،‬وحام ِِل الق ِ‬
‫ُر‬
‫(‪)۳‬‬
‫المق ِس ِط»‪[ .‬حدیثی حسن است که ابوداود روایت کرده است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوموسی‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬احترام و گرامیداشتِ پیرمرد‬
‫مسلمان‪ ،‬و حافظ و عالِم قرآن که در آن زیادهروی یا کوتاهی نکند‪ ،‬و نیز احترام‬
‫‪‎‬‬
‫فرمانروا و صاحبقدرتِ عادل‪ ،‬جزوِ بزرگداشت و تعظیم اهلل متعال است»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.0252:‬‬


‫(‪ )1‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪6670 :‬؛ و تعلیق بخاری بهشمارهی ‪.652‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪6088 :‬؛ صحیح الترغیب‪ ،‬ش‪86 :‬؛ و صحیح ابیداود‪ ،‬آلبانی‪ ،/‬ش‪542 :‬؛‬
‫آلبانی‪ ،/‬این حدیث را در مشکاة المصابیح‪ ،‬ش‪ ،5876 :‬صحیح دانسته است‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪611‬‬
‫َ ر َ َّ‬ ‫َ َ َ ُ ُ‬ ‫َ ي‬ ‫َ‬ ‫ُ َر‬ ‫َ ر‬
‫بن شعیب‪ ،‬عن أبیِه‪ ،‬عن جده‪ ‬قال‪ :‬قال رسول اهللِ‪« :‬ليس مِنا‬ ‫ِ‬ ‫‪ -923‬وعن عمرو‬
‫َ ر َر َر َ ر َ ََ ََر ر َ َ َ َ‬
‫رینا»‪[ .‬حدیث صحیحیست که ابوداود و ترمذی‬ ‫من لم یرحم ص ِغرینا‪ ،‬ویع ِرف رشف کبِ ِ‬
‫(‪)۶‬‬
‫روایت کردهاند و ترمذی‪ ،‬آن را حسن صحیح دانسته است‪].‬‬
‫َ َّ َ َ‬
‫برینا»‪.‬‬
‫ويف روایة أيب داود‪« :‬حق ک ِ‬
‫ترجمه‪ :‬از عمرو بن شعیب از پدرش از جدش‪ ‬روایت است که رسولاهلل‪‬‬
‫فرمود‪« :‬کسی که به کوچکتر ما رحم نکند و شرافت و احترام بزرگترِ ما را نگه‬
‫ندارد‪ ،‬از ما نیست»‪.‬‬
‫در روایت ابوداود آمده است‪« :‬حقّ بزرگترِ ما‪.»...‬‬
‫َ ٌ‬ ‫َ‬ ‫ُ َ َ َ َ‬ ‫َ‬ ‫َرُ َ‬
‫اهلل أن اعئشة رِض اهلل عنها م َّر بِها سائ ِل‪،‬‬ ‫یب رَحه‬‫ٍ‬ ‫ِ‬ ‫بن أيب شب‬ ‫ِ‬ ‫‪ -962‬وعن میمون‬
‫َ ُ ٌ َ َر َ ٌ َرَ ٌ ََر َ ر ََ َ َ َ َ ََ‬ ‫ََ ر َ رُ ر َ ى‬
‫ِرسة‪َ ،‬ومر بِها َرجل علی ِه ثِیاب وهیئة‪ ،‬فأقعدته‪ ،‬فأكل ف ِقیل لها يف ذلك؟‬ ‫فأعطته ک‬
‫ر‬ ‫َ ر ُ َّ َ َ َ َ ُ‬ ‫َ َ َ ُ ُ‬
‫ازلهم»‪[ .‬ابوداود‪ ،‬این حدیث را روایت کرده‬ ‫فقالت‪ :‬قال رسول اهللِ‪« :‬أن ِزلوا انلاس من ِ‬
‫(‪)1‬‬
‫و گفته است‪« :‬میمون‪ ،‬عایشه را ندیده است»‪].‬‬
‫َ َ‬ ‫َ ر‬ ‫ُ‬ ‫َر ى‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َر َ َ ُ ُ ر ٌ‬
‫حیح ِه تعلِیقا فقال‪َ :‬وذک ِ َر عن اعئ ِشة رِض اهلل عنها‬ ‫َوقد ذک َره مسلم يف أ َّو ِل ص ِ‬
‫َُ‬ ‫َ َ ُ‬ ‫َّ َ َ َ َ ُ‬ ‫َ ر ُر‬ ‫ُ َّ‬ ‫َ‬
‫ك ُم أبو عب ِد اهلل يف ک ِتاب ِ ِه‬
‫ازلهم‪َ ،‬وذک َره احلا ِ‬ ‫ِ‬ ‫ن‬ ‫م‬ ‫اس‬ ‫انل‬ ‫ل‬ ‫ْن‬
‫ِ‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫أ‬ ‫‪‬‬ ‫اّلل‬ ‫رسول‬ ‫مرنا‬ ‫أ‬ ‫قالت‪:‬‬
‫ٌ‬ ‫ُ‬ ‫ر َ ُ‬
‫احلدیث» وقال‪ :‬هو حدیث صحیح‪.‬‬ ‫وم َ‬ ‫« َمعرفة عل ِ‬
‫ترجمه‪ :‬میمون بن ابیشبیب‪ /‬میگوید‪ :‬گدایی از کنار عایشه& گذشت‪.‬‬
‫عایشه& تکهنانی به او داد‪ .‬و نیز مردِ دیگری از کنارش گذشت که لباس و قیافهی‬
‫مناسبتری داشت؛ امالمؤمنین‪ ،‬او را نشاند (تا از او پذیرایی کند)‪ .‬آن مرد‪ ،‬غذا خورد‪.‬‬
‫سپس دربارهی این فرق گذاشتن از امالمؤمنین& سؤال شد‪ .‬پاسخ داد‪ :‬پیامبر‪‬‬
‫فرموده است‪« :‬هرکس را در جایگاه خودش قرار دهید»‪.‬‬
‫مسلم‪ ،‬این حدیث را در ابتدای «صحیح» خود بهصورت معلّق آورده و گفته‬
‫است‪ :‬گفته میشود‪ :‬عایشه& گفته است‪ :‬رسولاهلل‪ ‬به ما دستور داد که مردم را در‬

‫(‪ )۶‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪4555 :‬؛ صحیح ابیداود‪ ،‬ش‪5025 :‬؛ و صحیح الترمذی‪ ،‬ش‪ 0422 :‬از‬
‫آلبانی‪./‬‬
‫(‪ )1‬ضعیف است؛ ر‪.‬ک‪ :‬السلسلة الضعيفة‪ ،‬ش‪0285 :‬؛ و ضعیف ابیداود‪ ،‬از آلبانی‪ ،/‬ش‪.026 :‬‬
‫‪617‬‬ ‫باب‪ :‬گرامیداشت علما و سرآمدان دینی و برتر شمردن آنان بر دیگران‬

‫جایگاهی قرار دهیم که درخورِ آنهاست‪ .‬حاکم‪ ،‬ابوعبداهلل نیز این روایت را در‬
‫«معرفَة علُ ِ‬
‫وم احلَديث» آورده و گفته است‪ :‬حدیث صحیحیست‪.‬‬ ‫َْ ُ‬
‫َ َ ُ َرَ ر ُ ر ََ َ ََ ر‬ ‫َ َ ر ر ََ‬
‫حص ٍن فْنل لَع اب ِن‬ ‫اس رِض اهلل عنهما قال‪ :‬ق ِدم عیينة بن ِ‬ ‫‪ -962‬وعن ابن عب ٍ‬
‫َ َر‬ ‫َ َ َ ر ُ َّ ُ َ ر‬ ‫احلر برن َقيرس‪َ ،‬و َاك َن مِن انلَّ َفر َّاَّلِین یُ ردنِیه رم ُع ُ‬ ‫أخی ِه ر ُ‬
‫َ‬
‫اء أصحاب َملِ ِس‬ ‫مر‪ ‬واكن القر‬
‫َ ر َ َ َ َ َ ر ٌ رَ‬ ‫ُ َ ِ َ َ ُ ِ َ َ ُ ى َ ُ َ ر ُ َِّ َ َ َ ُ ر ِ َ ُ ر َ‬
‫عمر‪ ‬ومشاورت ِ ِه کهوال َكنوا أو شبانا‪ ،‬فقال عیينة الب ِن أخیِه‪ :‬یا ابن أ ِِخ لك وجه عِند‬
‫ر َ َّ‬ ‫ر‬ ‫دخ َل قال‪ ِ :‬ر‬ ‫َ َ َّ َ‬ ‫َ َ ََ َ َ ُ‬ ‫َ َر‬ ‫َ ر َر ر‬ ‫َ َ‬
‫ِه یا اب َن اخلطاب‪،‬‬ ‫ِری فاستأذِن ِىل علیه‪ ،‬فاستأذن فأذِن َُل عمر‪ .‬فلما‬ ‫ِ‬ ‫هذا األم‬
‫َّ َ َ ر ُ َ َ َ َ‬ ‫ُ َ‬ ‫َ رَر ََ‬ ‫َر ُ‬ ‫َ َ َّ َ ُ ر َ ر َ َ‬
‫اجل رزل َوال َتك ُم فِینا بالعدل‪ ،‬فغ ِض َب عم ُر‪ ‬حَّت ه َّم أن یوق ِع ب ِ ِه فقال‬ ‫فواّلل ما تع ِطینا‬
‫ُ‬ ‫ي‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ ُ ر َ َّ‬ ‫ر‬ ‫َ َُل ر ُ‬
‫ف َوأعَ ِرضََ‬ ‫نی إِن اهلل تعاىل قال ِنلبِی ِه‪﴿ :‬خ َِذ َٱلَعفَوَ َوأَ ُمرَ ََب ِٱلَ ُعرَ ِ َ‬ ‫احلر‪ :‬یا أمِری المؤ ِمنِ‬
‫َ َ َ َّ ى‬ ‫جاو َزها ُع َم ُر ح َ‬ ‫َ َّ‬ ‫َّ َ َ‬
‫نی تالها‪ ،‬واكن وقافا‬ ‫ِ‬ ‫اّلل ما َ‬ ‫ن َٱلَجَ ِهل ِيَ َ‪ ﴾١٩٩‬وإن هذا م َِن اجلاهلنی‪ ،‬و‬ ‫ع َِ‬
‫ر َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫اب اهلل تعاىل‪[ .‬روایت بخارى]‬ ‫عِند ک ِت ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابنعباس‪ ‬میگوید‪ :‬عیینه بن حصن (به مدینه) آمد و بهخانهی‬
‫برادرزادهاش‪ ،‬حر بن قیس رفت‪ .‬حُر‪ ،‬جزو افرادی بود که عمر‪ ‬آنها را به خود‬
‫نزدیک میکرد (گرامی میداشت)؛ قاریان قرآن‪ ،‬پیر بودند یا جوان‪ ،‬همواره در مجلس‬
‫عمر‪ ‬حضور داشتند و طرفِ مشورتش بودند‪ .‬عیینه بن حصن به برادرزادهاش گفت‪:‬‬
‫تو نزد این امیر‪ ،‬قدر و منزلت داری؛ از او بخواه که مرا به حضور بپذیرد‪ .‬عیینه هنگامی‬
‫که وارد مجلس عمر‪ ‬شد‪ ،‬گفت‪ :‬های! ای پسر خطاب! تو چیزِ زیادی به ما نمیدهی‬
‫و در میان ما بهعدالت حکم نمیکنی‪ .‬عمر‪ ‬خشمگین شد و میخواست او را تنبیه‬
‫کند‪ .‬حر به عمر گفت‪ :‬ای امیر مؤمنان! اهلل متعال‪ ،‬به پیامبرش‪ ‬فرموده است‪:‬‬
‫ُ‬
‫[األعراف‪]١٩٩ :‬‬ ‫نَٱلَجَ ِهل ِيََ‪﴾١٩٩‬‬ ‫﴿خ َِذَٱلَعفَوََوأَ ُمرَََب ِٱلَ ُعرَ ِ َ‬
‫فَوأعَ ِرضََع َِ‬
‫عفو و گذشت (در پیش) بگیر و به کار نیک و پسندیده فرمان بده و از جاهالن روی بگردان‪.‬‬
‫و ادامه داد‪ :‬و این شخص نیز از جاهالن است‪( .‬ابنعباس‪ ‬میگوید‪ ):‬بهخدا‬
‫سوگند‪ ،‬هنگامی که حر‪ ،‬این آیه را تالوت نمود‪ ،‬عمر‪ ‬از حکم آن تجاوز نکرد؛‬
‫عمر‪ ‬در برابر کتاب اهلل‪ ،‬بسیار مطیع بود‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪7622 ،5256 :‬؛ [این حدیث‪ ،‬پیشتر بهشمارهی ‪ 40‬در همین کتاب ذکر شده‬
‫است‪].‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪618‬‬
‫َّ‬ ‫ََ ر ر ُ ََ ر‬ ‫ُر‬ ‫َ ُ َ‬
‫دب‪ ‬قال‪ :‬لقد کنت لَع عه ِد رسول اّلل‪‬‬ ‫ٍ‬ ‫بن جن‬‫ِ‬ ‫سعید سمرة‬
‫ٍ‬ ‫‪ -961‬وعن أيب‬
‫ى ُ ر َ ُّ ي‬ ‫َّ َ َّ َ ُ َ‬ ‫ر‬ ‫َ َ‬ ‫ُ ى َ ُر ُ َ َ ُ ر ََ َرَُ‬
‫غالما‪ ،‬فكنت أحفظ عنه‪ ،‬فما يمنعين مِن القو ِل إِال أن ههنا ِرجاال هم أسن مِين‪[ .‬متفق‬
‫(‪)۶‬‬
‫علیه]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوسعید‪ ،‬سَمُره بن جندب‪ ‬میگوید‪ :‬در دوران پیامبر‪ ،‬پسری‬
‫نوجوان (کمسن و سال) بودم و فرمودههای ایشان را حفظ میکردم؛ تنها چیزی که‬
‫مرا از سخن گفتن باز میداشت‪ ،‬حضورِ مردانِ مسنتر در مجلس بود‪.‬‬
‫ي َّ َ َّ َ‬ ‫َ ر َ ٌّ َ ر ى‬ ‫َ َ ُ ُ‬ ‫َ‬
‫‪ -969‬وعن أنس‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬ما أك َرم شاب شیخا ل ِِسن ِه إِال قیض اهلل‬
‫ي‬ ‫َ ر ُ ر ُ ر‬
‫(‪)1‬‬
‫َُل َمن یك ِر ُمه عِند ِسنه»‪[ .‬ترمذی‪ ،‬روایت کرده و گفته است‪ :‬حدیث غریبیست‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬هر جوانی‪ ،‬پیری را بهخاطر سنّ و‬
‫سالش مورد احترام قرار دهد‪ ،‬زمانی که خود پیر شود‪ ،‬اهلل متعال‪ ،‬کسی را مقدّر‬
‫میکند که او را گرامی بدارد»‪.‬‬
‫شرح‬
‫در همهی این احادیث‪ ،‬به گرامیداشت اهل فضل و علم اشاره شده است؛‬
‫چنانکه در حدیث عبداهلل بن مسعود‪ ‬آمده است‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬افرادِ بالغ و‬
‫عاقل‪ ،‬پشتِ سر و نزدیکِ من قرار بگیرند؛ سپس کسانی که در سن و دانش در‬
‫درجهی بعد هستند»‪ .‬و این را سه بار تکرار کرد و افزود‪(« :‬در مسجد و هنگام نماز‬
‫جماعت) از بینظمی‪ ،‬سر و صدا و بههم آمیختگی بازارها بپرهیزید»‪ .‬یعنی شایسته‬
‫َ ْ‬ ‫ُ ُ‬
‫است که افراد مسنتر و داناتر در صفهای جلو قرار بگیرند‪« .‬أولوا األحالمِ »‪ ،‬یعنی‬
‫ُ ُ‬ ‫ُّ َ‬
‫انله»‪ ،‬جمعِ «نهیه» به معنای عقل و خرد است و «أولوا‬ ‫کسانی که بالغ شدهاند و «‬
‫ُّ َ‬
‫انله» یعنی خردمندان‪ .‬لذا افراد بالغ و عاقل‪ ،‬باید هنگام نماز در صفهای جلو‬
‫بایستند‪ .‬این حدیث‪ ،‬بدین معنا نیست که تنها افرادِ بالغ و عاقل جلو بایستند یا بدین‬
‫معنا نیست که بچهها و خردساالن‪ ،‬حق ندارند در صفهای جلو قرار بگیرند‪ .‬لذا‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪0226 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.825 :‬‬


‫(‪ )1‬ضعیف است؛ ر‪.‬ک‪ :‬ضعیف الترمذی‪ ،‬ش‪252:‬؛ ضعیف الجامع الصغیر‪ ،‬ش‪4106 :‬؛ از آلبانی‪./‬‬
‫آلبانی در مشکاة المصابیح‪ ،‬ش‪ ،5270 :‬این حدیث را ضعیف دانسته است‪.‬‬
‫‪619‬‬ ‫باب‪ :‬گرامیداشت علما و سرآمدان دینی و برتر شمردن آنان بر دیگران‬

‫نباید بچههایی را که در صف اول میایستند‪ ،‬از صف اول به عقب برانیم و این کار‪،‬‬
‫جایز نیست؛ مگر اینکه نمازگزاران را اذیت کنند‪ .‬زیرا هر مسلمانی‪ ،‬پیش از سایر‬
‫مسلمانان به چنین موقعیتی دست یابد‪ ،‬آن موقعیت به او تعلق دارد‪ .‬اینجاست که به‬
‫تفاوت این دو عبارت‪ ،‬پی میبریم‪:‬‬
‫اول‪ :‬این عبارت که‪ :‬تنها افراد بالغ و عاقل‪ ،‬نزدیک امام و پشت سرِ او بایستند‪.‬‬
‫و دوم‪ :‬این فرمودهی پیامبر‪ ‬که‪« :‬افراد بالغ و عاقل‪ ،‬پشت سر و نزدیک من قرار‬
‫بگیرند»‪.‬‬
‫عبارت نخست‪ ،‬بدین معناست که بچهها و خردساالن‪ ،‬نباید نزدیک امام و در‬
‫صفهای جلو قرار بگیرند؛ و این‪ ،‬درست نیست‪ .‬ولی فرمودهی پیامبر‪ ‬تشویقی‬
‫برای افراد بالغ و عاقل است تا در صف اول و نزدیک امام جماعت بایستند‪ .‬از اینرو‬
‫میگوییم‪ :‬کسانی که بچهها را از صفهای جلو به عقب میرانند‪ ،‬در حقیقت آنها را‬
‫از حقی که به آن دست یافتهاند‪ ،‬محروم میکنند و بدینسان دچار اشتباه بزرگی‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫میشوند‪ .‬زیرا از پیامبر‪ ‬روایت شده است‪َ « :‬م ْن َسبَ َق إَل َما ل ْم ي َ ْس ِب ْق إْلْ ِه ُم ْس ِل ٌم ف ُه َو‬
‫َ‬
‫ُهل»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬هرکس‪ ،‬پیش از سایر مسلمانان به چیزی دست یابد‪ ،‬آن چیز به او تعلق‬
‫دارد»‪.‬‬
‫از سوی دیگر‪ ،‬این امر باعث میگردد که بچهها از مسجد دلزده شوند و این‪،‬‬
‫آنها را از مسجد فراری میکند؛ عالوه بر این از کسی که آنها را طرد مینماید‪،‬‬
‫آزردهخاطر میشوند‪ .‬از اینرو تأکید میکنم که هیچگاه بچهها را از صفهای جلو‬
‫طرد نکنید‪.‬‬
‫همچنین اگر بچهها را از صفهای جلو به صفهای عقب برانیم‪ ،‬فرصتِ‬
‫بازیگوشی در اختیارشان گذاشتهایم‪ .‬به عبارت دیگر اگر همهی بچهها در عقب‪،‬‬
‫صف جداگانه و مستقلی داشته باشند‪ ،‬با سر و صدا و هیاهوی خود‪ ،‬حواس‬
‫نمازگزاران را پَرت میکنند؛ ولی اگر در صف اول یا در میان نمازگزاران‪ ،‬پراکنده‬
‫باشند‪ ،‬آرامش مسجد‪ ،‬بیشتر حفظ میشود‪.‬‬

‫(‪ )۶‬ضعیف است؛ ر‪.‬ک‪ :‬ضعیف الجامع‪ ،‬از آلبانی‪ ،/‬ش‪.4266 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪671‬‬

‫از این فرمودهی پیامبر‪ ‬بدین نکته پی میبریم که نزدیک بودن به امام جماعت‪،‬‬
‫دارای شأن و فضیلتیست که نمیتوان نادیده گرفت‪ .‬پس نتیجه بگیریم که اگر سمت‬
‫چپ صف‪ ،‬نسبت به سمت راست آن‪ ،‬به امام نزدیکتر باشد‪ ،‬در این صورت ایستادن‬
‫در سمت چپ‪ ،‬برتر است؛ زیرا به امام‪ ،‬نزدیکتر می باشد‪ .‬برای دستیابی به این‬
‫فضیلت‪ ،‬ابتدا چنین بود که اگر یک امام و دو مقتدی بودند‪ ،‬هر سه در یک صف‬
‫میایستادند و امام‪ ،‬وسط قرار میگرفت و یک نفر‪ ،‬سمت راستش میایستاد و‬
‫دیگری‪ ،‬سمت چپ‪ .‬گرچه این وضعیت ایستادن در جماعت سه نفره‪ ،‬منسوخ شد‪،‬‬
‫اما نشانگر اینست که سمت راست‪ ،‬بهطور مطلق برتر نیست و تنها زمانی برتر است‬
‫که فاصلهی سمت راست از امام‪ ،‬همانند فاصلهی سمت چپ باشد؛ ولی اگر فاصلهی‬
‫سمت چپ از امام‪ ،‬بهطور روشن‪ ،‬کمتر باشد‪ ،‬در این صورت‪ ،‬سمت چپ‪ ،‬برتر و‬
‫افضل است‪.‬‬
‫اما در حدیثِ مربوط به خوابِ پیامبر‪ ‬آمده است‪« :‬در خواب دیدم که مسواک‬
‫میزنم‪ .‬دو نفر نزد من آمدند؛ یکی‪ ،‬بزرگتر بود و دیگری‪ ،‬کوچکتر‪ .‬مسواک را به‬
‫کوچکتر دادم‪ .‬به من گفته شد‪ :‬آن را به بزرگتر بده‪ .‬پس آن را به بزرگتر دادم»‪.‬‬
‫این حدیث‪ ،‬نشانگر اینست که باید هنگام دادن اشیاء به افراد‪ ،‬از بزرگترها شروع‬
‫کنیم؛ لذا هنگام پذیرایی با غذا‪ ،‬چای و قهوه‪ ،‬از سمت راست شروع نکنیم؛ بلکه از‬
‫افرادِ مسنتری که روبهروی ما هستند‪ ،‬آغاز نماییم‪ .‬زیرا پیامبر‪ ‬میخواست مسواک‬
‫را به کوچکتر بدهد‪ ،‬اما به او گفته شد‪ :‬آن را به بزرگتر بده‪ .‬ناگفته پیداست که اگر‬
‫مردِ کوچکتر در سمت چپ بود‪ ،‬پیامبر‪ ‬تصمیم نمیگرفت که مسواک را به او‬
‫بدهد؛ لذا چنین بهنظر میرسد که فردِ کوچکتر سمت راست بوده است؛ ولی به‬
‫پیامبر‪ ‬گفته شد‪« :‬آن را به کوچکتر بده»‪ .‬پس نتیجه اینکه وقتی مردم روبهروی ما‬
‫باشند‪ ،‬از افراد مسنتر شروع میکنیم‪ ،‬نه از سمت راست‪ .‬ولی اگر سمت چپ و‬
‫راست نشسته باشند‪ ،‬باید از سمت راست‪ ،‬آغاز نماییم‪.‬‬
‫برای جمعبندی این مسأله که پذیرایی و امثال آن را از افراد مسنتر شروع کنیم‬
‫یا از افرادی که سمت راست ما قرار دارند‪ ،‬میگوییم‪ :‬اگر داستان بهگونهای باشد که‬
‫برای پیامبر‪ ‬اتفاق افتاد‪ ،‬از افرادِ سمت راست آغاز میکنیم؛ چنانکه نوشیدنیای‬
‫‪676‬‬ ‫باب‪ :‬گرامیداشت علما و سرآمدان دینی و برتر شمردن آنان بر دیگران‬

‫برای پیامبر‪ ‬آوردند؛ سمت چپِ پیامبر‪ ‬افرادی مسن بودند و سمت راست ایشان‪،‬‬
‫َََْ ُ َ ْ ُ ْ‬
‫پسربچهای قرار داشت؛ پیامبر‪ ‬به پسربچه فرمود‪« :‬أتأذن يل أن أع ِط َي ُهؤالءِ؟» یعنی‪:‬‬
‫«آیا اجازه میدهی که به اینها بدهم؟» پسربچه پاسخ داد‪ :‬خیر‪ ،‬سوگند به اهلل‬
‫هیچکس را در سهمی که از سوی شما نصیبم شده است‪ ،‬بر خود ترجیح نمیدهم‪ .‬لذا‬
‫وقتی که موقعیت‪ ،‬اینگونه بود‪ ،‬افرادِ سمت راست را مقدّم بدارید؛ ولی اگر همه‪،‬‬
‫روبهروی شما هستند‪ ،‬از افراد مسنتر آغاز کنید‪ .‬این‪ ،‬جمعبندیِ ما دربارهی مقدم‬
‫دانستن افراد مسنتر یا افرادیست که در سمت راست مجلس قرار دارند‪ .‬حال این‬
‫پرسش مطرح میشود که اگر لیوان آب را به بزرگتر مجلس دادید‪ ،‬پس از او‪ ،‬چه‬
‫کسی اولویت دارد؟ کسی که سمت راستِ این فرد و سمت چپ شماست یا کسی‬
‫که سمت راستِ شما قرار دارد؟‬
‫میگوییم‪ :‬باید از کسی آغاز کنید که سمتِ راست شماست‪ ،‬گرچه سمت چپِ‬
‫آن فردِ مسن باشد؛ زیرا اگر ما پس از مقدم قرار دادن فرد مسن‪ ،‬رعایت سمت راست‬
‫را اساس قرار دهیم‪ ،‬در این صورت کسی که سمت راستِ شماست‪ ،‬همان کسیست‬
‫که سمتِ چپِ مقابلِ شماست و باید او را در اولویت قرار دهید؛ البته در صورتی که‬
‫حاضران مجلس‪ ،‬در این ترتیب‪ ،‬کسی را بر خود ترجیح ندهند یا تعارفش نکنند و‬
‫به خدمتکار یا کسی که آب میدهد‪ ،‬نگویند‪ :‬به فالنی بده‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬مالقات اهل خیر و همنشینی‪ ،‬همصحبتی و دوستی با‬
‫آنان و درخواست دیدار و دعا از آنان(‪ )۶‬و زیارتِ مکانهای دارای‬
‫فضل‬

‫اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬


‫ُ‬ ‫ُ ذ ُ‬
‫ضَ ُحقبَاَ‪﴾٦٠‬‬
‫نَأوََأمَ ِ َ‬ ‫﴿ِإَوذََقالََ ُموسََل ِفتىَ َُهَلََأبَر َ‬
‫حَح ىَ‬
‫تَأبَلغََمَمعََٱلَحَريَ َِ‬
‫[الكهف‪]٦١ :‬‬
‫و زمانی (را یاد کن) که موسی به نوجوان همراهش گفت‪ :‬پیوسته به راهم ادامه میدهم تا‬
‫به محل تالقی دو دریا برسم؛ اگر چه زمان زیادی راه بروم‪.‬‬
‫تا آنجا که میفرماید‪:‬‬
‫ِ‬ ‫ُ‬ ‫ِ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫نَم ذِماَعل ِمَتََ ُرشَدَاَ‪[ ﴾٦٦‬الكهف‪]٦٦ :‬‬ ‫ّلۥَ ُموسََهلََأتب ِ ُعكََ ىَ‬
‫َعَأنَتعل ِم َِ‬ ‫﴿قالََ َُ‬
‫موسی به او گفت‪ :‬آیا میتوانم از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو آموختهاند‪ ،‬چیزهایی به من‬
‫آموزش دهی که مایهی رشد و هدایت من باشد‪.‬‬
‫همچنین میفرماید‪:‬‬
‫ذُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫يدونَ َوجَه َُهۥَ َولََ‬
‫ش َيُر ُ‬
‫ِ‬
‫ب َنفَسكَ َمعَ َٱَّلِينَ َيدَعونَ َربهم ََب ِٱلَغدوََة َِوَٱلَع ِ َِ ِ‬ ‫﴿وَٱصَ ِ َ‬
‫ُ‬
‫َ‬ ‫[الكهف‪]٨٨ :‬‬ ‫تعَ َُدَعيَناكََعنَ ُهمََت ِر َُ‬
‫يدَزِينةََٱلَيوََة َِٱ ُّدلنَياَ﴾‬
‫خودت را با کسانی شکیبا بدار که صبح و شام پروردگارشان را میخوانند‪ ،‬در حالی که رضای‬
‫او را میجویند؛ و دیدگانت را از آنان برنگردان‪.‬‬

‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬میگوید‪« :‬باب‪ :‬مالقات اهل خیر و همنشینی‪ ،‬همصحبتی و دوستی با‬
‫آنان و طلبِ دیدار و دعا از آنان»‪.‬‬
‫اهل خیر‪ ،‬یعنی علما‪ ،‬مؤمنان و نیکوکاران که محبتشان واجب است؛ زیرا دوستی‬
‫و دشمنی بهخاطر اهلل‪ ،‬استوارترین ریسمانِ ایمان است‪ .‬لذا کسی که حب و بغض او‬
‫بهخاطر اهلل‪ ‬باشد‪ ،‬به والیت و دوستی اهلل متعال دست مییابد‪ .‬همنشینی با اهل‬

‫(‪ )۶‬پیشنهاد میشود خوانندهی گرامی‪ ،‬به توضیحاتی که شارح‪ /‬در پایان همین باب‪ ،‬دربارهی‬
‫درخواست دعا از دیگران داده است‪ ،‬توجه فرماید‪[ .‬مترجم]‬
‫باب‪ :‬مالقات اهل خیر و همنشینی‪ ،‬همصحبتی و دوستی با آنان و درخواست‪673 ..‬‬

‫خیر‪ ،‬خیر و برکت فراوانی دارد؛ زیرا پیامبر‪ ‬همنشین نیک را به دارندهی مشک‬
‫(عطار) تشبیه کرده است که اگر به تو مشکی نبخشد یا نفروشد‪ ،‬الاقل بوی خوشی از‬
‫او به تو میرسد‪ .‬چه خوب است که از اهل خیر بخواهید به دیدن شما بیایند؛ زیرا‬
‫فواید زیادی در دیدار اهل خیر وجود دارد‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ ، /‬داستان موسی‪ ‬با خضر را ذکر کرده است‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ ذ ُ‬
‫ض َ ُحقبَا َ‪﴾٦٠‬‬
‫ن َأوَ َأمَ ِ َ‬ ‫﴿ِإَوذَ َقالَ َ ُموسَ َل ِفتىَ َُه َلَ َأبَر َ‬
‫ح َح ىَ‬
‫ت َأبَلغَ َمَمعَ َٱلَحَريَ َِ‬
‫[الكهف‪]٦١ :‬‬
‫و زمانی (را یاد کن) که موسی به نوجوان همراهش گفت‪ :‬پیوسته به راهم ادامه میدهم تا‬
‫به محل تالقی دو دریا برسم؛ اگر چه زمان زیادی راه بروم‪.‬‬
‫زیرا اهلل متعال‪ ،‬به موسی خبر داد که رحمتی از سوی خویش به یکی از بندگانش‬
‫بخشیده و دانشی از سوی خود به او آموخته است‪ .‬موسی‪ ‬به جستجوی این‬
‫بندهی نیکِ اهلل پرداخت تا با او مالقات کند‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬این داستان را بهطور مفصل‬
‫در سورهی «کهف» بیان فرموده است که انشاءاهلل دربارهاش سخن خواهیم گفت‪.‬‬
‫***‬
‫رَ ر َ‬ ‫َّ‬
‫رسول اّلل‪ :‬انطلِق بِنا إِىل‬
‫َرَ َ‬ ‫‪ -961‬وعن َأنس‪ ‬قال‪ :‬قال أبو بكر ل َ‬
‫ِعمر‪ $‬بعد َوفاة ِ‬
‫ِ‬ ‫ٍ‬
‫ََ َ ََ َ‬ ‫ُ ُ َ َ َّ ر َ َ َ ر َ َ َ‬ ‫ُ َّ‬
‫من& نزورها کما َكن رسول اّلل‪ ‬یزورها‪ ،‬فلما انتهیا إِيلها‪ ،‬بكت‪ ،‬فقاال لها‪ :‬ما‬
‫َ‬ ‫َُ ُ َ َ‬ ‫ُأ يم َأیر َ‬
‫َ َ ُ َ‬ ‫ي َ َر‬ ‫ٌ َ ُ‬ ‫رَ‬ ‫َ َ ر َ َ َ َّ‬ ‫ُر‬
‫كي أن ال أكون‬ ‫ول اهللِ‪‬؟ فقالت‪ :‬إِِّن ال أب ِ‬ ‫ِ‬ ‫س‬ ‫ِر‬ ‫ل‬ ‫خری‬ ‫اهلل‬ ‫د‬ ‫ِن‬‫ع‬ ‫ما‬ ‫ن‬ ‫ِیك أما تعل ِمنی أ‬ ‫يبك ِ‬
‫َ َّ َ ر َ َ ر َ َ َ‬ ‫َ ر ر‬ ‫َ َ ٌ َ ُ‬ ‫َ‬ ‫َ ر َ ُ َ َّ‬
‫َح ق ِد انقطع م َِن‬ ‫ول اهللِ‪ ،‬ولكن أبكي أن الو‬ ‫ِ‬ ‫س‬ ‫ِر‬ ‫ل‬ ‫ری‬‫خ‬ ‫تعاىل‬ ‫اهلل‬ ‫ِند‬ ‫ع‬ ‫ما‬ ‫ن‬ ‫أعلم أ‬
‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫ِیان معها‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫السماء‪ .‬فهیجتهما لَع ابلَكء‪ ،‬فجعال يبك ِ‬
‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬ابوبکر‪ ‬پس از وفات رسولاهلل‪ ‬به عمر‪ ‬گفت‪:‬‬
‫بیا با هم به دیدنِ امایمن& برویم؛ همانگونه که پیامبر‪ ‬به دیدنش میرفت‪ .‬وقتی‬
‫نزدش رفتند‪ ،‬گریست‪ .‬ابوبکر و عمر‪ $‬به او گفتند‪ :‬چرا گریه میکنی؟ مگر نمیدانی‬
‫که آنچه نزد اهلل است‪ ،‬برای رسولاهلل‪ ‬بهتر میباشد؟ امایمن پاسخ داد‪ :‬سبب‬
‫گریهام بر رسولاهلل‪ ،‬بیاطالعی از این نیست که آنچه نزد خداست برای پیامبر‪‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪6545 :‬؛ به توضیح عالمه آلبانی‪ /‬دربارهی این حدیث‪ ،‬در مقدمهی کتاب‬
‫مراجعه کنید‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪674‬‬

‫بهتر است؛ بلکه من از این جهت میگریم که نزول وحی از آسمان قطع شده است‪ .‬و‬
‫بدینسان امایمن& ابوبکر و عمر را به گریه انداخت و آن دو با او گریستند‪.‬‬
‫ََ‬ ‫َ َ ُ ر‬ ‫َ َّ َ ُ ى َ َ َ ى َ‬
‫ار أخا َُل يف قری ٍة أخ َرى‪ ،‬فأ ررصد‬ ‫ب‪« :‬أن رجال ز‬ ‫‪ -962‬وعن أيب هریرة‪َ ‬ع ِن انلَّ ي‬
‫ُ ُ َ ى‬ ‫َر ُ‬ ‫َ َ َ َّ َ َ َ َ ر‬ ‫َر َ‬ ‫ُ‬
‫اهلل تعاىل لَع مدرجتِ ِه ملَك‪ ،‬فلما أَت علی ِه قال‪ :‬أین ترید؟ قال‪ :‬أرِید أخا يل يف ه ِذه ِ‬
‫َ ر َ ي َ ر رُُ‬ ‫َ ر َ َ َ ر ر ر َ َ ُّ َ َ َ ر‬ ‫رَ‬
‫الق رریةِ‪ .‬قال‪ :‬هل لك علی ِه مِن ن ِعم ٍة ت ُربها علیه؟ قال‪ :‬ال‪ ،‬غری أِّن أحببته يف اهلل تعاىل‪،‬‬
‫َ ر َ َّ َ َ َ ر ر َ ُ‬ ‫َ َ َ َّ‬ ‫َ ي‬
‫(‪)۶‬‬
‫قال‪ :‬فإِِّن رسول اهلل إ ِ ريلك بأن اهلل قد أحبك کما أحببته فِی ِه»‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬مردی به دیدنِ برادرش در دهی‬
‫دیگر رفت‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬فرشتهای را بر سرِ راهش قرار داد؛ وقتی آن مرد به فرشته‬
‫رسید‪ ،‬فرشته از او پرسید‪ :‬کجا میروی؟ پاسخ داد‪ :‬میخواهم به دیدن برادر دینیام‬
‫در این روستا بروم‪ .‬سؤال کرد‪ :‬آیا با او کاری داری که برای انجام آن‪ ،‬نزدش‬
‫میروی؟ جواب داد‪ :‬خیر؛ فقط او را بهخاطر اهلل متعال دوست دارم‪ .‬فرشته گفت‪ :‬من‪،‬‬
‫فرستادهی اهلل به سوی تو هستم تا به تو خبر دهم که اهلل تو را دوست دارد؛‬
‫همانگونه که تو آن شخص را بهخاطر اهلل دوست داری»‪.‬‬
‫َّ َ َ ُ َ‬ ‫َ ر َ َ َ ى َ َ َ ى َ‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫‪ -966‬وعنه قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬من اعد مریضا أ رو زار أخا َُل يف اّلل‪ ،‬ناداهُ مناد‪:‬‬
‫مْنال»‪[ .‬ترمذی‪ ،‬روایت کرده و گفته‪:‬‬
‫َّ ر ى‬
‫ة‬ ‫اجلن‬ ‫مم َشاك‪َ ،‬و َت َب َّو رأ َت م َ‬
‫ِن‬
‫َ َ ر‬
‫اب‬ ‫وط‬ ‫ت‪،‬‬
‫َ ر ر‬
‫ِب‬‫بِأن ط‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫(‪)1‬‬
‫حدیثی حسن است‪ .‬و در بعضی نسخهها آمده که‪ :‬حدیثی غریب است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬هرکس‪ ،‬بیماری را عیادت کند‬
‫یا به دیدن برادرِ دینیاش برود که بهخاطر اهلل با او محبت دارد‪ ،‬یک منادی او را ندا‬
‫میدهد‪ :‬خیر ببینی و رفتنت مبارک باد‪ ،‬و برای خود خانهای در بهشت‪ ،‬فراهم‬
‫کردی»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6427 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح الجامع الصغیر‪ ،‬ش‪2272 :‬؛ و صحیح الترمذی‪ ،‬آلبانی‪ ،/‬ش‪0222 :‬؛ آلبانی در مشکاة‬
‫المصابیح‪ ،‬ش‪ 4104 :‬این حدیث را حسن لغیره دانسته است‪.‬‬
‫باب‪ :‬مالقات اهل خیر و همنشینی‪ ،‬همصحبتی و دوستی با آنان و درخواست‪671 ..‬‬
‫َّ‬ ‫َُ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َ َّ‬ ‫َ َ ي‬
‫‪ -962‬وعن أيب موىس األشع ِري‪ ‬أن انل ِب‪ ‬قال‪« :‬إِنما مثل اجللِيس الصال ِِح‬
‫َّ َ ر‬ ‫َّ َ ر ُ ر َ‬ ‫ر‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ َ‬ ‫ُّ‬ ‫َ‬
‫يس السوء کحام ِِل ال ِمسك َوناف ِخِ الكِری‪ ،‬فحامِل ال ِمسك‪ ،‬إِما أن حی ِذیك‪َ ،‬وإِما أن‬ ‫َوجلِ ِ‬
‫َّ َ ر َ َ َ َّ ر َ ر ُ‬ ‫َ ر َ َ ر ُ َ َّ َ ر َ َ ر ُ ى ي ى َ ُ‬
‫َتد مِنه‬ ‫الكری إِما أن حی ِرق ثیابك وإما أن ِ‬
‫ِ‬ ‫افخ‬ ‫َتد مِنه رحیا طیبة‪ .‬ون‬‫تبتاع مِنه وإِما أن ِ‬
‫ى ر َى‬
‫(‪)۶‬‬
‫رحیا ُمنتِنة»‪ٌ [ .‬‬
‫متفق عليه]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوموسی اشعری‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬مثال همنشینِ نیک و‬
‫همنشینِ بد‪ ،‬مانند دارندهی مِشک (عطار) و دمندهی کورهی آهنگر است؛ دارندهی‬
‫مشک (عطار)‪ ،‬یا از آن به تو میبخشد و یا از او مِشک میخَری یا بوی خوشی از او‬
‫به تو میرسد؛ ولی دمندهی کورهی آهنگر‪ ،‬یا لباست را میسوزاند یا بوی بدی از او‬
‫به تو میرسد»‪.‬‬
‫شرح‬
‫این احادیث‪ ،‬دربارهی فضیلت مالقات برادران دینی با یکدیگر و محبت و‬
‫دوستی بهخاطر اهلل‪ ‬میباشد‪ .‬در حدیث اول‪ ،‬داستان دو تن از صحابه‪ ‬ذکر شده‬
‫که با هم به مالقات زنی رفتند که پیامبر‪ ‬به مالقاتش میرفت؛ یعنی بدان سبب به‬
‫دیدنش رفتند که پیامبر‪ ‬به دیدنش میرفت‪ .‬وقتی نزد آن بانو نشستند‪ ،‬شروع به‬
‫گریستن کرد‪ .‬به او گفتند‪ :‬چرا میگریی؟ آیا نمیدانی که آنچه نزد خداست‪ ،‬برای‬
‫پیامبر‪ ‬بهمراتب از دنیا بهتر است؟ آن بانوی بزرگوار‪ ،‬فرمود‪ :‬بدینخاطر گریه‬
‫نمیکنم؛ این را خوب میدانم‪ ،‬اما سبب گریهام‪ ،‬قطع شدن نزول وحی از آسمان‬
‫است‪ .‬زیرا با وفات پیامبر‪ ،‬نزول وحی قطع شده است و پس از رسولاهلل‪ ‬وحی‬
‫نازل نمیشود‪ .‬از اینرو اهلل متعال‪ ،‬پیش از وفات پیامبرش‪ ،‬شریعت را کامل گردانید؛‬
‫همانگونه که میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ض َُ‬
‫يت َلك َُمَ‬ ‫ت َو ر ِ‬ ‫ت َلكمَ َدِينكمَ َوأتَممَ ُ َ‬
‫ت َعليَكمَ َن ِعَم ِ َ‬ ‫﴿ٱلَوَمَ َأكَملَ ُ َ‬
‫[املائدة‪]٤ :‬‬ ‫لسَلَمََدِينَاَ﴾‬
‫ٱ َِ‬
‫امروز برای شما دینتان را کامل نمودم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسالم را برای شما به‬
‫عنوان دین پسندیدم‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)4425 ،6015( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6262 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪671‬‬

‫بدین ترتیب ابوبکر و عمر نیز با این بانو گریستند؛ زیرا او‪ ،‬مسألهای را به آنان‬
‫یادآوری کرد که آن را از یاد برده بودند‪.‬‬
‫سایر احادیث مزبور نیز نشانگر فضیلت مالقات بهخاطر اهلل‪ ‬میباشد؛ یعنی‬
‫اگر کسی به عیادت بیمار یا دیدنِ برادرِ دینیاش برود‪ ،‬مستحق اجر و ثواب میگردد‪.‬‬
‫چنانکه به او گفته میشود‪ :‬خیر ببینی و رفتنت مبارک باد‪ .‬همچنین کسی که تنها‬
‫بهخاطر اهلل‪ ‬و بدون غرض یا هدفی دنیوی‪ ،‬به دیدن برادر مسلمانش میرود‪ ،‬به او‬
‫گفته میشود‪ :‬اهلل متعال‪ ،‬تو را دوست دارد؛ همانطور که تو‪ ،‬بندهاش را بهخاطر او‬
‫دوست داری‪.‬‬
‫دیدارِ دوستان و برادران دینی‪ ،‬فواید زیادی دارد؛ از جمله همین پاداش بزرگ؛‬
‫همچنین بر الفت و محبت دلها میافزاید و مردم را دَوْرِ هم جمع میکند‪ ،‬یادآوری و‬
‫تذکری برای کسیست که فراموش کرده و پند و درسی برای افرادِ غافل و بیتوجه‬
‫است‪ .‬بههر حال فواید زیادی در دیدار با دوستان و برادران دینی نهفته است و‬
‫افرادی که تجربه کردهاند‪ ،‬این فواید را بهخوبی میشناسند‪.‬‬
‫عیادت بیمار نیز فواید فراوانی دارد؛ پیشتر بدین موضوع پرداختیم که یکی از‬
‫حقوق مسلمانان بر یکدیگر اینست که وقتی مسلمانی بیمار شد‪ ،‬به عیادتش بروند و‬
‫با روشی نیک و پسندیده‪ ،‬او را به توبه‪ ،‬وصیت کردن و دیگر کارهای مفید سفارش‬
‫کنند و اهلل‪ ‬را به او یادآوری نمایند‪.‬‬
‫همهی این احادیث و امثال آن‪ ،‬نشان میدهد که انسان باید با کارهایی چون‬
‫مالقات برادران دینیاش یا نشست و برخاست با آنان و عیادت بیماران‪ ،‬به همکیشان‬
‫خود اظهار محبت نماید‪.‬‬
‫***‬
‫َ َ َ َ َ‬ ‫ُر َ ُ َ َُ َ‬
‫ب‪ ‬قال‪« :‬تنكح الم ررأة أل رربع‪ :‬ملِال ِها‪ ،‬و ِ‬
‫حلسبِها‪،‬‬ ‫‪ -962‬وعن أيب هریرة‪َ ‬ع ِن انلَّ ي‬
‫ي َ َ ر ََ‬ ‫َ َ ر َر َ‬ ‫َ ََ َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫ین ت ِربت یداك»‪ٌ [ .‬‬ ‫ِ‬ ‫ادل‬ ‫ات‬
‫ِ‬ ‫ذ‬‫ودلِینِها‪ ،‬فاظفر ب ِ‬ ‫و ِ‬
‫جلمال ِها‪ِ ،‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪4181 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0522 :‬‬


‫باب‪ :‬مالقات اهل خیر و همنشینی‪ ،‬همصحبتی و دوستی با آنان و درخواست‪677 ..‬‬

‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬در ازدواج با زن‪ ،‬چهار هدف‬
‫وجود دارد؛ بهخاطر مالش‪ ،‬نسَب و اصالت خانوادگیاش‪ ،‬زیباییاش‪ ،‬و دینداریاش‪.‬‬
‫زنِ دیندار انتخاب کن تا خیر ببینی»‪.‬‬
‫َ رَُ َ َ ر‬ ‫ِ ر‬ ‫عباس رِض اهلل عنهما قال‪ :‬قال انلَّ ُّ‬ ‫ر‬
‫ربیل‪« :‬ما یمنعك أن‬ ‫جل ِ‬ ‫ب‪ِ ‬‬ ‫ٍ‬ ‫‪ -963‬وعن ابن‬
‫ذُ ذ‬ ‫ََََ‬ ‫َ ُ َ َ َ ر َ َ َّ َ َ‬
‫ل َبِأمَ َرِ َر ِبِكَ َ َُ‬
‫ّلۥ َما َبيَ َأيَدِينا َوماَ‬ ‫َن َل َإ ِ َ‬‫ْنلت‪﴿ :‬وما َنيِت‬‫َث مِما ت ُزورنا؟» ف‬‫تزورنا أك‬
‫(‪)۶‬‬
‫خلَفناَوماَبيََذَل ِكَ﴾ [روایت بخاری]‬
‫ترجمه‪ :‬ابنعباس‪ $‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬به جبرئیل‪ ‬فرمود‪« :‬چرا بیش از این‬
‫به دیدنِ ما نمیآیی؟» آنگاه این آیه نازل شد‪:‬‬
‫ذُ ذ‬
‫لَبِأمَ َِرَر ِبِكََ َُ‬
‫ّلۥَماَبيََأيَدِيناَوماَخلَفناَوماَبيََذَل ِكَ﴾[مريم‪]٦٣ :‬‬ ‫َن َلَإ ِ َ‬‫﴿وماَنيِت‬
‫ما تنها به فرمان پروردگارت فرود میآییم‪ .‬پروردگار‪ ،‬آینده‪ ،‬گذشته و حالِ ما را میداند‪.‬‬
‫َر ُ ر‬ ‫ر َّ ُ ر ى‬ ‫ُ َ‬ ‫سعید اخلُ رد ِر يي‪َ ‬ع ِن انلَّ ي‬ ‫ر‬
‫ب‪ ‬قال‪« :‬ال تصاحب إِال مؤمِنا‪ ،‬وال یأكل‬ ‫ٍ‬ ‫‪ -922‬وعن أيب‬
‫َ َ َ َّ‬
‫(‪)1‬‬
‫يق»‪[ .‬ابوداود‪ ،‬و ترمذی با اِسنادی که ایرادی ندارد‪ ،‬روایت کردهاند‪].‬‬ ‫ك إِال تَ ِ ٌّ‬‫طعام‬
‫ترجمه‪ :‬ابوسعید خدری‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬جز با مؤمن‪ ،‬دوستی و‬
‫همنشینی مکن و غذایت را جز پرهیزگار نخورَد»‪.‬‬
‫لَع دِین َخلیله‪َ ،‬فلر َی رن ُظ رر َأ َح ُد ر‬
‫كم‬
‫َّ ُ ُ َ َ‬
‫ب‪ ‬قال‪« :‬الرجل‬
‫َ‬
‫‪ -922‬وعن أيب هریرة‪ ‬أ َّن انلَّ َّ‬
‫ِ ِ ِ‬
‫ر َُ ُ‬
‫َمن خيال ِل»‪[ .‬ابوداود و ترمذی با اسناد صحیح روایت کردهاند و ترمذی‪ ،‬گفته است‪:‬‬
‫(‪)۳‬‬
‫حدیثی حسن است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬هرکسی‪ ،‬بر دین و آیین دوست‬
‫خویش است؛ پس هر یک از شما بنگرد که با چه کسی دوستی و همنشینی دارد»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.5720:‬‬


‫(‪ )1‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪7250 :‬؛ و صحیح ابیداود‪ ،‬آلبانی‪ ،/‬ش‪5154 :‬؛ آلبانی در مشکاة المصابیح‪،‬‬
‫ش‪ 4102 :‬این حدیث را حسن دانسته است‪.‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪2454 :‬؛ السلسلة الصحيحة‪ ،‬ش‪867 :‬؛ آلبانی در مشکاة المصابیح‪ ،‬ش‪4108 :‬‬
‫این حدیث را حسن دانسته است‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪678‬‬
‫َ ر َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫‪ -921‬وعن أيب موىس األ رش َع ِر يي‪ ‬أ َّن انلَّ َّ‬
‫(‪)۶‬‬
‫ب‪ ‬قال‪« :‬الم رر ُء َمع َمن أح َّب»‪[ .‬متفق علیه]‬ ‫ِ‬
‫ر َ ر ُ َ َ َ ر َ َ َّ‬ ‫ر‬ ‫َّ ُ ُ ُ ُّ َ ر َ َ َ َّ َ ر َ ر‬ ‫َ‬
‫ِیل ل َِّلن ي‬
‫ب‪ :‬الرجل حیِب القوم ولما یلحق ب ِ ِهم؟ قال‪« :‬المرء مع من أحب»‪.‬‬ ‫ويف روایة قال‪ :‬ق‬
‫ترجمه‪ :‬ابوموسی اشعری‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬هر شخصی‪ ،‬با کسی‬
‫خواهد بود که او را دوست دارد»‪.‬‬
‫و در روایتی دیگر آمده است‪ :‬از پیامبر‪ ‬سؤال شد‪ :‬شخصی‪ ،‬گروهی را دوست‬
‫دارد‪ ،‬ولی در عمل به آنان نمیرسد؟ فرمود‪« :‬شخص با کسی با خواهد بود که او را‬
‫دوست دارد»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،/‬حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که ابوهریره‪ ‬میگوید‪:‬‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬در ازدواج با زن‪ ،‬چهار هدف وجود دارد؛ بهخاطر مالش‪ ،‬نسَب و‬
‫اصالت خانوادگیاش‪ ،‬زیباییاش‪ ،‬و دینداریاش‪ .‬زنِ دیندار انتخاب کن تا خیر ببینی»‪.‬‬
‫یعنی ازدواج با هر زنی در چهار هدف‪ ،‬منحصر است‪:‬‬
‫مال‪ :‬مرد با این هدف ازدواج میکند که به مال و ثروت آن زن دست یابد‪ .‬نسب‬
‫و اصالت خانوادگی‪ :‬و این‪ ،‬زمانیست که زن‪ ،‬از طایفهی اصیلیست و هدف مرد از‬
‫ازدواج با چنین زنی‪ ،‬اینست که جایگاه و منزلتی پیدا کند‪ .‬جمال و زیبایی‪ :‬یعنی‬
‫گاه‪ ،‬لذتجویی‪ ،‬هدفِ ازدواج قرار میگیرد‪ .‬و دین‪ :‬گاه هدف از ازدواج‪ ،‬اینست که‬
‫زن‪ ،‬دین و ایمان شوهرش را تقویت کند و حافظ مال و آبروی او باشد و فرزندان‬
‫اظ َف ْر ب َذات ِّ‬
‫ادلین تَربَ ْ‬
‫ت یَ َداك»‪ .‬یعنی‪:‬‬
‫َ ْ‬
‫خوبی برایش تربیت نماید‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬ف‬
‫ِ ِ‬ ‫ِ ِ‬
‫ت یَ َداك»‪ ،‬اصطالحیست که عربها برای‬ ‫«زنِ دیندار انتخاب کن تا خیر ببینی»‪« .‬تَر َب ْ‬
‫ِ‬
‫تشویق و ترغیب بهکار میبرند‪ .‬به عبارت دیگر‪ ،‬پیامبر‪ ‬به ازدواج با زن دیندار‪،‬‬
‫تشویق نموده است‪.‬‬
‫مؤلف‪ /‬همچنین حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که پیامبر‪ ‬به‬
‫جبرئیل‪ ‬فرمود‪« :‬چرا بیش از به دیدنِ ما نمیآیی؟» لذا این آیه نازل شد‪:‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2071 :‬؛ صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6250 :‬‬


‫باب‪ :‬مالقات اهل خیر و همنشینی‪ ،‬همصحبتی و دوستی با آنان و درخواست‪679 ..‬‬
‫ذُ ذ‬
‫ل َبِأمَ َِر َر ِبِكَ َ َُ‬
‫ّلۥ َما َبيَ َأيَدِينا َوما َخلَفنا َوما َبيَ َذَل ِكَ َوما ََكنََ‬ ‫َن َل َإ ِ َ‬‫﴿وما َنيِت‬
‫[مريم‪َ َ ]٦٣ :‬‬ ‫ر ُّبكََنس َِِياَ‪﴾٦٤‬‬
‫ما تنها به فرمان پروردگارت فرود میآییم‪ .‬پروردگار‪ ،‬آینده‪ ،‬گذشته و حالِ ما را میداند‪ .‬و‬
‫پروردگارت فراموشکار نیست‪.‬‬
‫از این حدیث چنین برداشت میکنیم که دعوت کردن اهل خیر به خانهی خود‪،‬‬
‫کارِ نیک و پسندیدهایست؛ لذا چه خوب است بندگان نیک و شایستهی اهلل را به‬
‫خانهی خود دعوت کنیم تا از همصحبتی و همنشینی با آنان‪ ،‬نفع ببریم‪.‬‬
‫و از حدیث ابوهریره‪ ‬درمییابیم که همسر نیکوکار و دیندار‪ ،‬به شوهرش در‬
‫زمینهی اطاعت و بندگی اهلل‪ ‬کمک میکند‪.‬‬
‫پیشتر این نکته بیان شد که همنشین نیک مانندِ دارندهی مشک (عطار) است که‬
‫اگر به تو مشکی نبخشد یا نفروشد‪ ،‬الاقل بوی خوشی از او به تو میرسد‪ .‬مؤلف‪/‬‬
‫نیز احادیثی به همین مضمون ذکر کرده است؛ از جمله اینکه پیامبر‪ ‬فرموده است‪:‬‬
‫«هرکسی‪ ،‬بر دین و آیین دوست خویش است؛ پس هر یک از شما بنگرد که با چه‬
‫کسی دوستی و همنشینی دارد»‪ .‬یعنی انسان‪ ،‬به میزان ارتباطش با دوستان خویش‪ ،‬از‬
‫آنان اثر میپذیرد و به خلق و خو‪ ،‬و دین و آیین آنان درمیآید؛ اگر با اهل خیر رفاقت‬
‫نماید‪ ،‬جزو نیکوکاران میشود و اگر با دوستان بد همنشینی کند‪ ،‬در جرگهی بدکاران‬
‫قرار میگیرد‪ .‬از این احادیث و امثال آن‪ ،‬چنین نتیجهگیری میکنیم که انسان باید‬
‫دوستان خوبی برای خود انتخاب کند‪ ،‬با آنان نشست و برخاست داشته باشد و از‬
‫دوستان نیک خود به خانهاش دعوت نماید تا از خیر و برکت این دوستی‪ ،‬بهره ببرد‪.‬‬
‫***‬
‫َ َ َّ َ َ َ ُ ُ‬ ‫َ ُ‬ ‫ًّ‬ ‫َ َّ َ‬ ‫َ‬
‫ول اهللِ‪ :‬مَّت الساعة؟ قال َرسول اهللِ‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫س‬ ‫ِر‬ ‫ل‬ ‫قال‬ ‫ا‬ ‫ـی‬ ‫ِ‬ ‫عراب‬ ‫أ‬ ‫ن‬ ‫أ‬ ‫‪‬‬‫نس‬
‫ٍ‬ ‫أ‬ ‫‪ -929‬وعن‬
‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬
‫َ َ َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫َ َ ر َ ر َ ََ‬
‫متفق عليه؛ این‪،‬‬
‫ورسوَلِ قال‪« :‬أنت مع من أحببت»‪ٌ [ .‬‬ ‫ِ‬ ‫«ما أعددت لها؟» قال‪ :‬حب اهلل‬
‫(‪)۶‬‬
‫لفظ مسلم است‪].‬‬
‫ُّ‬ ‫ُ‬ ‫ي‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫َ ر ُ َ ر‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫حب‬ ‫ويف روای ٍة هلما‪ :‬ما أعددت لها مِن کثِریِ صومٍ ‪َ ،‬وال صال ٍة ‪َ ،‬وال صدق ٍة‪َ ،‬ولكِين أ ِ‬
‫ُ َ‬
‫اهلل َو َرسوَل‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬در چندین مورد‪ ،‬از جمله‪2222 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6228 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪681‬‬

‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬صحرانشینی از رسولاهلل‪ ‬پرسید‪ :‬قیامت‪ ،‬چه زمانی‬


‫فرامیرسد؟ رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬چه چیزی برای قیامت آماده کردهای؟» پاسخ داد‪:‬‬
‫محبت اهلل و پیامبرش را‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬تو با کسی خواهی بود که دوست داری»‪.‬‬
‫و در روایتی دیگر از بخاری و مسلم آمده است‪( :‬صحرانشین پاسخ داد‪ ):‬من‪،‬‬
‫روزه‪ ،‬نماز و صدقهی فراوانی برای آخرت خود آماده نکردهام؛ اما اهلل و پیامبرش را‬
‫دوست دارم‪.‬‬
‫َرَ َُ ُ‬ ‫َّ‬ ‫َ ٌُ‬
‫رسول اّلل‪ ‬فقال‪ :‬یا رسول اهلل کیف تقول‬ ‫ِ‬ ‫جاء َرجل إِىل‬ ‫ابن مسعو ٍد‪ ‬قال‪:‬‬‫‪ -921‬وعن ِ‬
‫ر َ ر ُ َ َ َ ر َ َ َّ‬ ‫َ َ َ ُ ُ‬ ‫َ ُ َ َّ َ ر ى َ َ ر ر َ ر‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫يف رج ٍل أحب قوما ولم یلحق ب ِ ِهم؟ فقال رسول اهللِ‪« :‬المرء مع من أحب»‪ٌ [ .‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابن مسعود‪ ‬میگوید‪ :‬مردی نزد رسولاهلل‪ ‬آمد و پرسید‪ :‬ای‬
‫رسولخدا! دربارهی شخصی که گروهی را دوست دارد‪ ،‬ولی در عمل به آنان‬
‫نمیرسد‪ ،‬چه میگویید؟ فرمود‪« :‬شخص با کسی خواهد بود که او را دوست دارد»‪.‬‬
‫ر َّ‬ ‫َّ َ‬ ‫َّ ُ َ ُ َ َ َ‬ ‫‪ -922‬وعن أيب ُهریرة‪َ ‬ع ِن انلَّ ي‬
‫ب َوال ِفضةِ‪،‬‬
‫اس معادِن کمعاد ِِن اَّله ِ‬ ‫ب‪ ‬قال‪« :‬انل‬
‫َ َ ُ َ َ ر َ ُ ُ ُ ٌ ُ َّ َ ٌ َ َ َ َ َ َ ر َ‬ ‫ر‬ ‫ُ ُر‬ ‫َ َّ‬ ‫َ ُ ُ‬
‫ارف مِنها‬ ‫اإلس ِ‬
‫الم إِذا فقهوا‪ .‬واألرواح جنود َمندة‪ ،‬فما تع‬ ‫خیارهم يف ِ‬ ‫اجلا ِهلِی ِة ِ‬ ‫اره رم يف‬ ‫خی‬
‫ِ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬
‫َ َ َ َ رَ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫رَ‬
‫(‪)1‬‬
‫ائتلف‪ ،‬وما تناکر مِنها‪ ،‬اختلف»‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬مردم‪ ،‬مانند معادن طال و نقره‬
‫هستند؛ آنان که در جاهلیت‪ ،‬بهترین مردم بودند‪ ،‬در اسالم نیز بهترین مردم هستند‪،‬‬
‫البته بهشرطی که شناخت و دانش دینی داشته باشند‪ .‬و ارواح‪ ،‬مانند سپاهیان و‬
‫دستههای گوناگون یک سپاه هستند؛ آنها که یکدیگر را بشناسند (و ویژگیهای‬
‫یکسانی داشته باشند)‪ ،‬با هم الفت میگیرند و آنها که یکدیگر را نشناسند‪ ،‬از هم‬
‫دور میشوند و با هم اُنس نمیگیرند»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2028 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪6251:‬‬


‫(‪ )1‬روایت بخاری به همین مضمون‪ ،‬ش‪2582 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6222 :‬‬
‫باب‪ :‬مالقات اهل خیر و همنشینی‪ ،‬همصحبتی و دوستی با آنان و درخواست‪686 ..‬‬
‫ر‬ ‫َ ُ‬ ‫‪ -926‬وروى ابلخاري َ ُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫قوَل‪« :‬األ رر َواح» إلخ مِن روایة اعئشة رِض اهلل عنها‪.‬‬
‫اح» تا پایانِ آن‪ ،‬از‬ ‫ترجمه‪ :‬بخاری‪ /‬نیز این حدیث را از واژهی «األ َْرَو ُ‬
‫امالمؤمنین عایشه‪ $‬روایت کرده است‪.‬‬
‫ر‬ ‫ُ‬ ‫ُ ر ر َ ر‬
‫سری ب ِن عم ٍرو ویقال‪ :‬اب ُن جابِر وهو «بضم اهلمزة ِ وفتح السنی املهملة»‬ ‫‪ -922‬وعن أ ِ‬
‫ُ ر‬ ‫ر‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ر ُ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ ُ َ ُ ر ُ َ َّ‬
‫من سألهم‪ :‬أفیك رم أ َويس ب ُن‬ ‫اب‪ ‬إِذا أَت َعلی ِه ُأمداد أه ِل ايل ِ‬ ‫قال‪َ :‬كن ع َمر بن ُاخلط ِ‬
‫ر ُ ُ‬ ‫ََ‬ ‫ر َ ر ر‬ ‫َّ َ َ َ ر‬ ‫َ‬
‫اعمِر؟ حَّت أَت لَع أ َوي ٍس‪ ،‬فقال َل‪ :‬أنت أويس ب ُن اعمِر؟ قال‪ :‬نعم‪ ،‬قال‪ :‬مِن م َرا ٍد ث َّم‬
‫َ َ‬ ‫ََ‬ ‫َ َ َ ر َ ر ُ َّ َ َ َ‬ ‫َ َ َ َ‬ ‫َ‬ ‫ر َ‬
‫ربأت مِنه إِال م روضع د رِرهم؟ قال‪ :‬نعم‪ .‬قال‪ :‬لك‬ ‫مِن ق َرن؟ قال‪ :‬نعم‪ ،‬قال‪ :‬فَكن بِك ب َرص‪ ،‬ف‬
‫ََ‬ ‫َِ‬
‫وادلة؟ قال‪ :‬نعم‪.‬‬
‫َرَ َ ر ر َ‬ ‫َر ُ ُ رُ ر َ‬ ‫َر‬ ‫َ‬ ‫َ ر ُ‬
‫قال س ِمعت رسول اهللِ‪ ‬یقول‪« :‬یأ ِيت علیك رم أ َويس ب ُن اعم ٍِر مع أمدا ِد أه ِل ايلَم ِن‬
‫بر ل َ رو َأ رقسمَ‬ ‫ادل ٌة ُهو بها ٌّ‬ ‫ضع د رِر َهم‪َُ َ ،‬ل َو ِ َ‬ ‫ر ُ َ ُ َّ ر َ َ َ َ َ َ ٌ َ َ َ َ ر ُ َّ َ ر َ‬
‫مِن مراد‪ ،‬ثم مِن قر ٍن َكن ب ِ ِه برص‪ ،‬فربأ مِنه إِال مو‬
‫ِ‬
‫اس َت رغ َف َر ََل‪ُ.‬‬‫ر ََ ر َ َ ر َر َر َ َ َ َ رَر َ ر َر ر َ ر‬ ‫ََ َ‬
‫لَع اهلل ألب َّره‪ ،‬فإِن استطعت أن يستغ ِفر لك فافعل»‪ .‬فاستغ ِفر يل ف‬
‫َ ُ ُ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ رُ َ َ‬ ‫ر ُ ََ‬ ‫ُ َ َر ُ‬
‫فقال َل عمر‪ :‬أي َن ت ِرید؟ قال‪ :‬الكوفة‪ ،‬قال‪ :‬أال أكت ُب لك إِىل اعمِلها؟ قال‪ :‬أكون يف‬
‫َ ر ِ َّ َ ُّ‬
‫حب إ ِ َ َّ‬
‫يل‪.‬‬ ‫اس أ‬ ‫غرباء انل ِ‬
‫َ‬ ‫َ َ َ ُ َ َ َ َُ َ ر ُ َ ر‬ ‫َ َّ َ ُ ٌ ر َر‬ ‫ُر‬ ‫َ َ َّ َ َ َ َ‬
‫فلما َكن مِن الع ِام المقبِ ِل حج رجل مِن أرشاف ِِهم‪ ،‬فوافق عمر‪ ،‬فسأَل عن أويس‪ ،‬فقال‪:‬‬
‫َ َر ُ ُ رُ ر‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ ر ُ ُ‬ ‫َ َ ر ُ ُ َ َّ َ ر َ َ َ َ‬
‫ت قلیل المتاع‪ ،‬قال‪ :‬س ِمعت َرسول اّلل‪ ‬یقول‪« :‬ی ِأيت علیك رم أ َويس ب ُن‬ ‫ترکته رث ابلی ِ‬
‫ر ُ َ ُ َّ ر َ َ َ َ َ َ ٌ َ َ َ َ ر ُ َّ َ َ ر َ‬ ‫ر ر ََ‬ ‫ََ رَ‬ ‫َ‬
‫وضع دِرهم‪،‬‬ ‫اعم ٍِر مع أمدا ٍد مِن أه ِل ايلم ِن مِن مراد‪ ،‬ثم مِن قرن‪َ ،‬كن ب ِ ِه برص فربأ مِنه إال م ِ‬
‫ر َر َ ر َر َر َ َ رَر َ َ ُ رى‬ ‫َ َ َّ َ‬ ‫َ ُ َ َ ٌ ُ َ َ َ ٌّ َ ر ر َ َ َ َ‬
‫إن استطعت أن يستغ ِف َر لك‪ ،‬فافعل»‪ .‬فأَت أ َويسا‪،‬‬ ‫َل و ِادلة هو بِها بر لو أقسم لَع اهللِ ألبره‪ِ ،‬‬
‫ف‬
‫َ َ ُ َ‬ ‫َ ر َر‬ ‫ر َ ر َ ُ َ ر ى َ َ َ‬ ‫ر َر‬ ‫َ‬
‫فقال‪ :‬استغ ِف رر ِيل‪ .‬قال‪ :‬أنت أحدث عهدا بسف ٍر صال ِح‪ ،‬فاستغ ِف رر يل‪ .‬قال‪ :‬ل ِقیت عمر؟ قال‪:‬‬
‫َ ر ََ ََ ر‬ ‫َ‬ ‫ر َرَ َ ََ‬ ‫ََ‬
‫(‪)1‬‬
‫نعم‪ ،‬فاستغف َر َل‪ ،‬فف ِط َن َُل انلَّاس‪ ،‬فان َطلق لَع َوج ِهه‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫لَع ُع َم َر‪َ ،‬وف ر‬ ‫َّ ر َ ُ َ َ َ ُ َ َ‬ ‫ُ َ ر‬ ‫ى‬
‫ِیهم‬ ‫ويف روایة ملسلم أیضا عن أسری بن جابر‪ :‬أن أهل الكوف ِة وفدوا‬
‫َ َ َ َ َّ ُ‬ ‫َ ي‬ ‫َُ َ َ ٌ‬ ‫ََ َ ُ َ َر‬ ‫ُ ٌ َّ ر َ َ َ ر َ ُ ر‬
‫الرجل‪،‬‬ ‫َرجل مِمن َكن يسخ ُر بِأ َويس‪ ،‬فقال عمر‪ :‬هل هاهنا أحد م َِن الق َرن ِينی؟ فجاء ذل ِك‬
‫َ ََ ُ‬ ‫ُ ر َ ََ َُ ُ َ ُ ر‬ ‫َّ ُ ى َ‬ ‫َر‬ ‫َّ‬ ‫َّ ُ‬ ‫ََ َ‬
‫ايلم ِن يقال َل‪ :‬أ َويس‪ ،‬ال یدع‬ ‫فقال عمر‪ :‬إن َرسول اّلل‪ ‬قد قال‪« :‬إن َرجال یأتِیكم مِن‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪ 2222 :‬بهصورت معلّق؛ آلبانی‪ /‬در صحیح األدب المفرد‪ ،‬ش‪ ،280 :‬این‬
‫حدیث را صحیح دانسته است‪.‬‬
‫(‪ )1‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6456 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪682‬‬
‫َ َ َ َ ر َ َ ُ َّ َ َ ي َ َ ي َ‬ ‫ََ ٌ ََ َ‬ ‫َ َ َ ر َ ُ ٍّ َ َ ر َ َ‬
‫ادل ررهم‪،‬‬ ‫ار أو‬
‫ِ‬ ‫ین‬ ‫ادل‬ ‫ع‬ ‫وض‬
‫ِ‬ ‫م‬ ‫إال‬ ‫ه‬‫ب‬ ‫ه‬ ‫أذ‬ ‫ف‬ ‫‪،‬‬‫اىل‬ ‫ع‬‫ت‬ ‫اهلل‬ ‫اع‬ ‫د‬ ‫ف‬ ‫اض‬ ‫ی‬ ‫ب‬ ‫ه‬
‫ِ‬ ‫بايلم ِن غری أم َل‪ ،‬قد َك ِ‬
‫ب‬ ‫ن‬
‫َ َ ر َ َ ُ ر ُ َ ر َ ر َ ر ر َ رُ‬
‫فمن ل ِقیه مِنكم‪ ،‬فليستغ ِفر لكم»‪.‬‬
‫َ َ ُ ٌ‬ ‫إن َخ ر َ‬
‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َ ر ُ ُ‬ ‫ي‬ ‫َ َ ر ُ َ‬
‫ری اتلَّاب ِ ِعنی رجل‬ ‫ويف روایة َل‪ :‬عن عم َر‪ ‬قال‪ :‬إِّن س ِمعت َرسول اّلل‪ ‬یقول‪« :‬‬
‫َرَ ر َر َ ُ‬ ‫َُ‬ ‫َ َُ َ َ ٌ َ َ َ َ‬ ‫َُ ُ َ ُ ر‬
‫ادلة َواكن ب ِ ِه بیاض‪ ،‬فم ُروه‪ ،‬فليستغ ِف رر لك رم»‪.‬‬ ‫يقال َل‪ :‬أ َويس‪ ،‬وَل و ِ‬
‫ترجمه‪ :‬اُسَیر بن عمرو یا ابنجابر‪ ،‬میگوید‪ :‬هرگاه عدهای از نیروهای پشتیبانی‬
‫یمن نزد عمر بن خطاب‪ ‬میآمدند‪ ،‬عمر‪ ‬از آنها میپرسید‪ :‬آیا اویس بن عامر با‬
‫شماست؟ تا اینکه سرانجام‪ ،‬عمر‪ ‬اویس‪ ‬را دید و از او پرسید‪ :‬آیا تو‪ ،‬اویس بن‬
‫عامر هستی؟ پاسخ داد‪ :‬بله‪ .‬سؤال کرد‪ :‬از قبیلهی مراد و از تیرهی قَرَن؟ گفت‪ :‬بله‪.‬‬
‫پرسید‪ :‬آیا مبتال به بیماری پیسی بودهای و سپس بهبود یافتهای و تنها بهاندازهی یک‬
‫درهم از آن باقی مانده است؟ گفت‪ :‬بله‪ .‬عمر‪ ‬پرسید‪ :‬مادری هم داری؟ اویس‪‬‬
‫گفت‪ :‬بله‪ .‬عمر‪ ‬گفت‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که فرمود‪« :‬اویس بن عامر از قبیلهی‬
‫مراد از تیرهی قَرَن‪ ،‬با سپاهیان و نیروهای پشتیبانی یمن نزد شما خواهد آمد؛ او‪،‬‬
‫پیسی داشته و بهبود یافته است و نشانِ این بیماری بهاندازهی یک درهم در بدنش‬
‫باقی مانده است‪ .‬اویس‪ ،‬مادری دارد و به مادرش نیکی و خدمت میکند و چون به‬
‫نام اهلل سوگند یاد کند‪ ،‬اهلل متعال‪ ،‬سوگندش را تحقق میبخشد‪ .‬پس اگر توانستی‪ ،‬از‬
‫او بخواه که برایت درخواست آمرزش نماید»‪ .‬آنگاه عمر‪ ‬به اویس گفت‪ :‬برای من‬
‫طلب آمرزش کن‪ .‬اویس برای او درخواست آمرزش کرد‪.‬‬
‫عمر‪ ‬از او پرسید‪ :‬به کجا میروی؟ جواب داد‪ :‬کوفه‪ .‬عمر‪ ‬فرمود‪ :‬آیا‬
‫میخواهی برای تو نامهای به کارگزار (والی) کوفه بنویسم؟ اویس‪ ‬جواب داد‪:‬‬
‫دوست دارم در میان فقرا و عموم مردم باشم‪.‬‬
‫سال بعد یکی از اشراف کوفه به حج رفت و با عمر‪ ‬مالقات کرد؛ عمر‪‬‬
‫حال اویس را از او جویا شد‪ .‬آن مرد گفت‪ :‬او را در حالی آنجا گذاشتم که خانهای‬
‫قدیمی و اندکی وسایل داشت‪ .‬عمر‪ ‬گفت‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که فرمود‪« :‬اویس‬
‫بن عامر از قبیلهی مراد از تیرهی قَرَن‪ ،‬با سپاهیان و نیروهای پشتیبانی یمن نزد شما‬
‫خواهد آمد؛ او‪ ،‬پیسی داشته و بهبود یافته است و نشانِ این بیماری بهاندازهی یک‬
‫درهم در بدنش باقی مانده است‪ .‬اویس‪ ،‬مادری دارد و به مادرش نیکی و خدمت‬
‫باب‪ :‬مالقات اهل خیر و همنشینی‪ ،‬همصحبتی و دوستی با آنان و درخواست‪683 ..‬‬

‫میکند و چون به نام اهلل سوگند یاد کند‪ ،‬اهلل متعال‪ ،‬سوگندش را تحقق میبخشد‪.‬‬
‫پس اگر توانستی‪ ،‬از او بخواه که برایت درخواست آمرزش نماید»‪ .‬پس از مدتی‪ ،‬آن‬
‫مرد نزد اویس رفت و به او گفت‪ :‬برای من طلب آمرزش کن‪ .‬اویس‪ ‬گفت‪ :‬تو‪،‬‬
‫بهتازگی از سفری نیک برگشتهای؛ پس تو برای من آمرزش بخواه‪ .‬و سپس پرسید‪:‬‬
‫آیا با عمر مالقات کردی؟ گفت‪ :‬بله؛ و برای او طلب آمرزش نمود‪ .‬سپس مردم او را‬
‫شناختند؛ لذا اویس آنجا را ترک کرد و رفت‪.‬‬
‫همچنین در روایتی از مسلم بهنقل از اسیر بن جابر‪ ‬آمده است‪ :‬گروهی از‬
‫اهالی کوفه‪ ،‬نزد عمر‪ ‬آمدند؛ در میان آنها‪ ،‬مردی بود که اویس را مسخره میکرد‪.‬‬
‫عمر‪ ‬پرسید‪ :‬آیا مردی از طایفهی قَرَن‪ ،‬اینجاست؟ آن مرد جلو آمد‪ .‬عمر‪ ‬گفت‪:‬‬
‫رسولاهلل‪ ‬فرموده است‪« :‬مردی از یمن به نام اویس نزدتان میآید و تنها کسی که‬
‫در یمن دارد‪ ،‬مادرِ اوست‪ .‬وی‪ ،‬به بیماری پیسی مبتال بود که دعا کرد و اهلل متعال‪ ،‬او‬
‫را شفا داد و هیچ اثری از آن‪ ،‬جز بهاندازهی یک دینار یا درهم‪ ،‬روی بدنش باقی‬
‫نمانده است‪ .‬هرکس از شما‪ ،‬او را ببیند‪ ،‬از او طلب آمرزش کند»‪.‬‬
‫در روایتی دیگر از مسلم آمده است‪ :‬عمر‪ ‬میگوید‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که‬
‫فرمود‪« :‬بهترین تابعین‪ ،‬مردی به نام اویس است و مادری دارد؛ او به بیماریِ پیسی‬
‫مبتال بوده است؛ از او بخواهید که برای شما درخواست آمرزش نماید»‪.‬‬
‫ُ ر ََ َ‬ ‫ر َرَر ُ‬
‫ت انلَّ َّ‬
‫ب‪ ‬يف العم َرة ِ‪ ،‬فأذِن يل‪ ،‬وقال‪« :‬ال‬ ‫ِ‬ ‫بن اخلطاب‪ ‬قال‪ :‬استأذن‬ ‫ِ‬
‫‪ -922‬وعن َ‬
‫عمر‬
‫َ ُّ ر َ‬ ‫َ َ ى َ ُ ُّ َ َّ‬ ‫َ ر َ َ ُ َ َّ ر ُ َ َ‬
‫ادلنیا‪.‬‬ ‫يرسن أن يل بِها‬ ‫َخ مِن داعئ ِك»‪ ،‬فقال ُكِمة ما‬ ‫تنسنا یا أ‬
‫ُ َ َ‬ ‫َ ر ر َ َ ُ ََّ‬
‫رشکنا یا أَخ يف داعئ ِك»‪[ .‬حدیث صحیحیست که ابوداود‬ ‫ويف روای ٍة قال‪« :‬أ ِ‬
‫(‪)۶‬‬
‫روایت کرده و ترمذی‪ ،‬آن را حسن صحیح دانسته است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬عمر بن خطاب‪ ‬میگوید‪ :‬از پیامبر‪ ‬برای ادای عمره اجازه خواستم؛‬
‫به من اجازه داد و فرمود‪« :‬برادرم! ما را از دعای خود فراموش مکن»‪ .‬سخنی گفت که‬
‫حاضر نیستم آن را با تمام دنیا عوض کنم‪.‬‬

‫(‪ )۶‬ضعیف است؛ ر‪.‬ک‪ :‬ضعیف ابیداود‪ ،‬آلبانی‪ ،/‬ش‪266 :‬؛ آلبانی در مشکاة المصابیح‪ ،‬ش‪6652 :‬‬
‫گفته است‪ :‬اسناد این دو روایت‪ ،‬ضعیف است و نباید به اینکه برخی از بزرگان حدیث‪ ،‬آن را نقل کرده‬
‫و دربارهاش سکوت کردهاند‪ ،‬فریفته شد»‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪684‬‬

‫و در روایتی آمده است‪ :‬فرمود‪« :‬برادرم! ما را در دعای خود شریک کن»‪.‬‬


‫ى‬ ‫ى‬ ‫ور ُق َب َ‬
‫اء َراک ِبا َوما ِشیا‪،‬‬ ‫مر رِض اهلل عنهما قال‪ََ :‬ك َن انلَّ ُّ‬
‫ب‪ ‬یَ ُز ُ‬ ‫‪ -923‬وعن ابن ُع َ‬
‫ِ‬
‫َر َر‬ ‫َُ ي‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫نی‪ٌ [ .‬‬
‫فیصِل فِی ِه رکعت ِ‬
‫ى َ ى َ َ ر ُ َ‬ ‫َّ ُّ َ ر َ ر َ ُ َ َ ُ َّ ر‬
‫اء ُك سب ٍت َراک ِبا َوما ِشیا واكن اب ُن عم َر یفعله‪.‬‬ ‫جد قب‬‫ويف روای ٍة‪َ :‬كن انل ِب‪ ‬یأيت مس ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابنعمر‪ $‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬سواره و پیاده به مسجد قبا میرفت و در‬
‫آنجا دو رکعت نماز میخواند‪.‬‬
‫و در روایتی دیگر آمده است‪ :‬پیامبر‪ ‬روزهای شنبه‪ ،‬سواره و پیاده به مسجد‬
‫قبا میرفت‪ .‬ابنعمر نیز همین کار را انجام میداد‪.‬‬
‫شرح‬
‫این احادیث دربارهی همان موضوعیست که مؤلف‪ /‬در باب «مالقات اهل‬
‫خیر و همنشینی‪ ،‬همصحبتی و دوستی با آنان و درخواست دیدار و دعا از آنان و‬
‫زیارتِ مکانهای دارای فضل» ذکر کرده است‪.‬‬
‫در نخستین حدیث که از انس بن مالک‪ ‬میباشد‪ ،‬آمده است‪ :‬صحرانشینی از‬
‫رسولاهلل‪ ‬پرسید‪ :‬ای رسولخدا! قیامت‪ ،‬چه زمانی فرامیرسد؟ رسولاهلل‪ ‬از او سؤال‬
‫کرد‪« :‬چه چیزی برای قیامت آماده کردهای؟» پاسخ داد‪ :‬محبت اهلل و پیامبرش را‪.‬‬
‫این حدیث‪ ،‬نشانگر اینست که انسان‪ ،‬همواره باید در فکر آخرت و مرگِ‬
‫خویش باشد یا در این بیندیشد که در کدامین سرزمین یا چگونه و در چه حالی‬
‫خواهد مرد؛ آیا ختم به خیر خواهد شد و فرجام نیکی خواهد داشت یا عاقبتِ بدی‬
‫در انتظار اوست؟ از اینرو پیامبر‪ ‬از بیاباننشین‪ ،‬سؤال کرد‪« :‬چه چیزی برای قیامت‬
‫آماده کردهای؟» یعنی دربارهی زمان قیامت سؤال نکن؛ زیرا در هر صورت‪ ،‬فرا‬
‫میرسد‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ُ ذ‬ ‫ُ‬
‫ل َٱ ذ‬
‫لساعةََ‬ ‫ّللَِوماَيُدَرِيكََلع َ‬ ‫ن َٱ ذ‬
‫لساعةََِقلََإِنماَعِلَ ُمهاَعِندََٱ َ‬ ‫﴿يسَلكََٱِلذ ُ َ‬
‫اسَع َِ‬
‫ُ ُ‬
‫ونَقر ً‬
‫[األحزاب ‪َ َ ]٦٤ :‬‬ ‫يباَ‪﴾٦٣‬‬ ‫تك َ ِ‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪0085 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0288 :‬‬


‫باب‪ :‬مالقات اهل خیر و همنشینی‪ ،‬همصحبتی و دوستی با آنان و درخواست‪681 ..‬‬

‫مردم از تو دربارهی رستاخیز میپرسند‪ .‬بگو‪ :‬علمش تنها نزد اهلل است‪ .‬و چه میدانی؟ شاید‬
‫رستاخیز نزدیک باشد‪.‬‬
‫همچنین میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬
‫[الشورى‪َ ]١٧ :‬‬ ‫لساعةََق ِر رَ‬
‫يبَ‪﴾١٧‬‬ ‫لَٱ ذ‬
‫﴿وماَيُدَرِيكََلع َ‬
‫و تو چه میدانی؟ شاید قیامت نزدیک باشد‪.‬‬
‫مسأله اینست که آیا چیزی برای قیامت آماده کردهای؟ آیا کرداری داری؟ آیا به‬
‫سوی پروردگارت توبه و انابت نمودهای؟ آیا از گناهانت توبه کردهای؟ مهم‪ ،‬اینهاست‪.‬‬
‫حدیث عبداهلل بن مسعود‪ ‬و حدیثِ پس از آن‪ ،‬نشانگر اهمیت و فضیلت‬
‫محبت و دوستی با اهلل و پیامبر اوست و نشان میدهد که هر کسی‪ ،‬با گروهی خواهد‬
‫بود که دوستشان دارد؛ چنانکه پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬شخص با کسی خواهد بود که‬
‫دوست دارد»‪.‬‬
‫انس‪ ‬میگوید‪ :‬پس از نعمتِ اسالم‪ ،‬هیچ سخن و نعمتی بهاندازهی این‬
‫حدیث‪ ،‬برای ما شادیبخش نبوده است؛ من‪ ،‬اهلل و پیامبرش را دوست دارم؛ پیامبر‪‬‬
‫و ابوبکر و عمر را دوست دارم و امیدوارم روز قیامت با آنان باشم‪ .‬زیرا هر کسی‪ ،‬با‬
‫دوستان خود خواهد بود و وقتی انسان‪ ،‬جمعی را دوست بدارد‪ ،‬با آنان اُنس و الفت‬
‫مییابد و خود را به اخالق آنها آراسته میسازد و از آنها الگوبرداری میکند؛ این‪،‬‬
‫طبیعت بشر است‪.‬‬
‫اما حدیث عمر بن خطاب‪ ‬که قصدِ عمره داشت و بدین منظور از پیامبر‪‬‬
‫اجازه خواست‪ ،‬حدیث ضعیفیست؛ گرچه مؤلف‪ ،/‬آن را صحیح دانسته است‪.‬‬
‫زیرا روش مؤلف‪ ،/‬اینست که وقتی حدیثی دربارهی فضایل اعمال باشد‪ ،‬در مورد‬
‫صحت و ضعف آن و نیز عمل به آن‪ ،‬سخت نمیگیرد؛ این امر‪ ،‬گرچه برخاسته از‬
‫حسن نیت است‪ ،‬اما باید روش درست را مد نظر قرار داد و بهیاد داشت که صحیح‪،‬‬
‫صحیح است و ضعیف‪ ،‬ضعیف‪ .‬عالوه بر این‪ ،‬احادیث صحیح زیادی دربارهی‬
‫فضایل اعمال وجود دارد که ما را از احادیث ضعیف‪ ،‬بینیاز میسازد‪.‬‬
‫آری؛ پیامبر‪ ‬دستور داد که هرکس اویس قرنی را ببیند‪ ،‬از او درخواست دعا‬
‫کند؛ این‪ ،‬مخصوص او بوده است؛ زیرا او در نیکی به مادرش کوتاهی نمیکرد و اهلل‬
‫متعال‪ ،‬میخواست نام و آوازهاش را بلند بگرداند‪ .‬از اینرو پیامبر‪ ‬دستور نداد که‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪681‬‬

‫مسلمانان‪ ،‬از هرکسی درخواست دعا نمایند؛ در صورتی که افرادی چون ابوبکر‪ ‬و‬
‫دیگر صحابه بهمراتب از اویس‪ ‬برتر بودهاند و در این هیچ شک و تردیدی وجود‬
‫ندارد لذا درست‪ ،‬اینست که انسان از کسی درخواست دعا نکند؛ گرچه آن شخص‪،‬‬
‫بسیار نیکوکار باشد‪ .‬زیرا این‪ ،‬نه رهنمود پیامبر‪ ‬است و نه روش خلفای‬
‫راشدین‪ .‬البته اگر دعا‪ ،‬دعایی عام باشد‪ ،‬مانند دعا برای نزول باران یا از میان رفتن‬
‫فتنهها و امثال آن‪ ،‬درخواست دعا‪ ،‬اشکالی ندارد؛ زیرا در چنین مواردی‪ ،‬مصلحت‬
‫عمومی در میان است‪ ،‬نه مصلحت شخصی‪ .‬همانطور که درخواست کمکِ مالی‬
‫برای یک فقیر‪ ،‬ایرادی ندارد و سزاوار نکوهش نیست‪ .‬ناگفته نماند که اگر صحابه‪‬‬
‫از پیامبر‪ ‬درخواست دعا کردهاند‪ ،‬این هم مخصوص پیامبر‪ ‬بوده است؛ چنانکه‬
‫باری پیامبر‪ ‬از هفتاد هزار نفر سخن گفت که بدون حساب و عذاب وارد بهشت‬
‫میشوند؛ عکاشه بن محصن‪ ‬برخاست و گفت‪ :‬ای رسولخدا! دعا کن که اهلل‪ ،‬مرا‬
‫جزو اینها قرار دهد‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬تو‪ ،‬جزو آنان هستی»‪ .‬شخص دیگری‬
‫برخاست و همین درخواست را مطرح کرد؛ پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬عکاشه در این زمینه بر‬
‫(‪)۶‬‬
‫تو پیشی گرفت»‪.‬‬
‫یا همانطور که زنی به رسولاهلل‪ ‬عرض کرد‪ :‬من‪« ،‬صرع» دارم؛ وقتی بیهوش‬
‫میشوم‪ ،‬برهنه میگردم‪ .‬از اهلل بخواه تا مرا شفا دهد‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬إن شئْت َص َ ْ‬
‫َب ِت‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫َ َ َْ‬ ‫ْ‬
‫اْل َّن ُة‪ ،‬وإ ْن شئْت َ‬
‫دع ْو ُت الل تعاَل أن یُعا ِفيَ ِك»‪ )1(.‬یعنی‪« :‬اگر میخواهی‪ ،‬صبر کن‪ .‬و‬ ‫ِ ِ ِ‬ ‫ولك‬
‫ِ‬
‫در عوض‪ ،‬بهشت از آنِ تو خواهد بود‪ .‬و اگر میخواهی‪ ،‬برایت دعا میکنم تا اهلل تو را‬
‫شفا دهد»‪ .‬گفت‪ :‬صبر میکنم‪ .‬ولی (هنگام بیهوشی) برهنه میشوم‪ .‬از اهلل بخواه تا بدنم‬
‫نمایان نشود‪ .‬و پیامبر‪ ‬برایش دعا کرد‪.‬‬
‫لذا درخواست دعا‪ ،‬ویژهی پیامبر‪ ‬بوده است؛ یعنی تا زمانی که پیامبر‪ ‬زنده‬
‫بود‪ ،‬میتوانستند از ایشان درخواست دعا کنند‪ ،‬ولی از دیگران‪ ،‬خیر‪ .‬البته اگر‬

‫(‪ )۶‬بخاری‪ ،‬ش‪4714 :‬؛و مسلم‪ ،‬ش‪ 602 :‬بهنقل از عمران بن حصین‪‬؛ و نیز روایت‪ :‬بخاری‪ ،‬ش‪:‬‬
‫(‪ )2450 ،4746‬و مسلم‪ ،‬ش‪ 661 :‬بهنقل از ابنعباس‪$‬؛ و همچنین روایت‪ :‬بخاری‪ ،‬ش‪ ،2456 :‬و‬
‫مسلم‪ ،‬ش‪ 602 :‬بهنقل از ابوهریره‪.‬‬
‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪4246 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ 6472 :‬بهنقل از ابن عباس‪.$‬‬
‫باب‪ :‬مالقات اهل خیر و همنشینی‪ ،‬همصحبتی و دوستی با آنان و درخواست‪687 ..‬‬

‫درخواست دعا برای مصلحت دیگران باشد‪ ،‬نه برای مصلحت شخصی‪ ،‬ایرادی ندارد؛‬
‫مثالً از کسی بدین نیت درخواست دعا میکنیم که از ثواب دعا کردن برخوردار شود‪،‬‬
‫درست است؛ همچنین اگر درخواست دعا بر این اساس باشد که اهلل‪ ‬دعای‬
‫مسلمان در حق مسلمان را میپذیرد‪ ،‬ایرادی ندارد؛ زیرا وقتی مسلمانی در تنهایی‪،‬‬
‫برای برادر مسلمانش دعا میکند‪ ،‬فرشتهای میگوید‪« :‬آمین و برای تو نیز این دعا‬
‫قبول شود»‪ .‬چون اعمال‪ ،‬به نیتها بستگی دارند‪ .‬لذا همانگونه که امام شافعی‪/‬‬
‫گفته است‪ :‬درخواست دعا از دیگران برای خود یا برای مصلحت شخصی‪ ،‬نکوهیده‬
‫است؛ زیرا پیامبر‪ ‬از یارانش بیعت گرفت که از هیچکس چیزی درخواست نکنند‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬فضیلت محبت و دوستی بهخاطر اهلل و تشویق به آن‪،‬‬
‫و اظهار محبت به دوست و عبارتهایی که برای اظهار محبت‬
‫گفته میشود‬

‫اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬


‫ُذ‬ ‫ُّ ذ ر ذ ُ ُ ذ ذ‬
‫ّللَِوَٱَّلِينََمع َُهۥََأش ذِداَ َُءََعََٱلَكف َ‬
‫ارَِ ُرحاَ َُءَبيَن ُهمَ﴾ [الفتح‪َ َ ]٨٩ :‬‬ ‫ولَٱ َ‬
‫﴿ُّمم َدَرس َ‬
‫محمد‪ ،‬فرستادهی اهلل است؛ و آنان که با او هستند‪ ،‬در برابر کافران سرسختند و با یکدیگر‬
‫مهربان‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ‬
‫[احلرش‪]٩ :‬‬ ‫ليَٰنََمِنَقبَل ِ ِهمَََي ُِّبونََمنََهاجرََإِلَ ِهمَ﴾‬
‫﴿وَٱَّلِينََتب ذو ُءوَٱ ذدلارََوَٱ َِ‬
‫(اموال فیء همچنین از آنِ) کسانی (است) که پیش از مهاجران در سرای هجرت جای‬
‫گرفتند و راه ایمان را برگزیدند؛ کسانی را که به سویشان هجرت کردهاند‪ ،‬دوست دارند‪.‬‬
‫َ َ َ َّ َ َ َ َ َ َ‬ ‫َ ٌ َ ر ُ َّ‬ ‫َ‬
‫اإليمان‪:‬‬ ‫ب‪ ‬قال‪« :‬ثالث َ من كن فِی ِه وجد ب ِ ِهن حالوة َ ِ‬ ‫نس‪َ ‬ع ِن انلَّ ي‬ ‫ٍ‬ ‫‪ -922‬وعن أ‬
‫ر َ ر‬ ‫ُ ُّ ُ َّ َّ‬ ‫ر ُ َّ َ‬ ‫ُ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ ُ ُ ُ َ َ َّ َ‬ ‫َ ر َ ُ َ‬
‫وَل أحب إ ِ ريل ِه مِما ِسواهما‪ ،‬وأن حیِب الم رر َء ال حیِبه إِال ِّلل‪َ ،‬وأن یك َره‬ ‫أن یكون اهلل ورس‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫ار»‪ٌ [ .‬‬ ‫ك َرهُ َأ رن ُي رق َذ َف يف انلَّ‬
‫ُ ر َر َ َ ر َرَ َُ ُ رُ َ َ َ ر‬
‫ی‬ ‫ا‬ ‫م‬ ‫ک‬ ‫‪،‬‬ ‫ه‬‫ِن‬
‫م‬ ‫اهلل‬ ‫ه‬ ‫ذ‬ ‫ق‬ ‫ن‬ ‫أ‬ ‫ن‬‫أ‬ ‫د‬‫ع‬‫ب‬ ‫ر‬ ‫ف‬ ‫الك‬ ‫يف‬
‫َ ر َُ َ‬
‫ود‬‫أن يع‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬سه ویژگی وجود دارد که در هرکس‬
‫باشد‪ ،‬شیرینی ایمان را با آنها میچشد‪ :‬اهلل و پیامبرش را از همه بیشتر دوست بدارد؛‬
‫محبتش با هرکس بهخاطر خشنودی اهلل باشد؛ پس از اینکه اهلل‪ ،‬او را از کفر نجات داد‪،‬‬
‫از برگشتن به آن نفرت داشته باشد‪ ،‬همانگونه که رفتن در آتش برای او ناگوار است»‪.‬‬
‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫ي َ َ‬ ‫سب َع ٌة یُظلُّ ُهم ُ‬
‫ر‬ ‫‪ -922‬وعن أيب هریرة‪َ ‬ع ِن انلَّ ي‬
‫اهلل يف ظِل ِه ی روم ال ظِل إِال‬ ‫ِ‬ ‫ب‪ ‬قال‪« :‬‬
‫َ َ َّ‬ ‫َ ُ‬ ‫َ َ ُ ٌ َ ر ُ ُ َ َّ ٌ َ َ‬ ‫َ َ َّ‬ ‫َ َ ٌ ََ َ‬ ‫ٌ‬ ‫ُّ‬
‫ج ِد ورجالن َتابا‬ ‫ظِله‪ :‬إِمام اعدِل‪ ،‬وشاب نشأ يف عِبادة ِ اّللِ‪ ،‬ورجل قل َبه معلق بِالمسا ِ‬
‫ي‬ ‫ََ‬ ‫َ ٌُ َ َرُ رَ ٌ َ ُ َر‬ ‫ر َ َ َ َ َ ر َ َ َ َّ َ َ َ ر‬
‫ب َوُجال‪ ،‬فقال‪ :‬إِِّن‬ ‫ٍ‬ ‫ص‬‫ِ‬ ‫ن‬ ‫م‬ ‫ات‬ ‫ذ‬ ‫ة‬ ‫أ‬‫ر‬‫ام‬ ‫ه‬‫ت‬ ‫ع‬ ‫د‬ ‫ل‬ ‫ج‬‫ور‬ ‫ه‪،‬‬ ‫ی‬ ‫يف اهلل اجتمعا علیه‪ ،‬وتفرقا عل‬
‫َ ر َ َ َ ُُ ُ ر ُ َ ُ‬
‫ینه‪َ ،‬و َر ُج ٌل َذ َکرَ‬ ‫َ ُ َّ َ َ ُ ٌ َ َ َّ َ َ َ َ َ َ ر َ َ َ َّ‬
‫أخاف اّلل‪ ،‬ورجل تصدق بصدق ٍة فأخفاها حَّت ال تعلم ِشماَل ما تن ِفق ی ِم‬
‫َ َ ى ََ َ ر َرَ‬
‫(‪)1‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫اهلل خ ِايلا ففاضت عیناهُ»‪ٌ [ .‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪02 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.52 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪221:‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0120:‬‬
‫باب‪ :‬فضیلت محبت و دوستی به خاطر اهلل و تشویق به آن‪ ،‬و اظهار محبت‪689 ...‬‬

‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل‪ ،‬در روزی که هیچ سایهای جز‬
‫سایهی او وجود ندارد‪ ،‬هفت گروه را در زیر سایهی خود‪ ،‬جای میدهد‪ :‬فرمانروای‬
‫عادل‪ .‬جوانی که در اطاعت و بندگیِ اهلل‪ ،‬رشد یافته است‪ .‬کسی که همواره به مسجد‬
‫دلبسته باشد‪ .‬دو مسلمانی که فقط بهخاطر خشنودی اهلل با یکدیگر دوست باشند و بر‬
‫همین اساس‪ ،‬گردِ هم میآیند یا از یکدیگر جدا میشوند‪ .‬کسی که زنی زیبا و‬
‫صاحبمقام‪ ،‬او را به سوی خود بخواند‪ ،‬ولی او نپذیرد و بگوید‪ :‬من از اهلل میترسم‪.‬‬
‫کسی که با دست راستش‪ ،‬بهگونهای صدقه دهد که دست چپش نداند دست راستش چه‬
‫صدقه میدهد‪ .‬کسی که در تنهایی‪ ،‬اهلل را یاد کند و اشک‪ ،‬از چشمانش سرازیر شود»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬میگوید‪« :‬باب‪ :‬فضیلت محبت و دوستی بهخاطر اهلل و تشویق به آن‪،‬‬
‫و اظهار محبت به دوست و عبارتهایی که برای اظهار محبت گفته میشود»‪ .‬لذا‬
‫مؤلف‪ /‬در این باب‪ ،‬به چهار موضوع و دالیل آنها میپردازد‪ .‬وی در آغاز‪ ،‬این‬
‫آیه را ذکر کرده است که اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُّ ذ ر ذ ُ ُ ذ ذ‬
‫[الفتح‪]٨٩ :‬‬ ‫ّللِ َوَٱَّلِينَ َمع َُهۥَ َأش ذِداَ َُء ََعَ َٱلَكف َ‬
‫ارِ َ ُرحاَ َُء َبيَن ُهمَ﴾‬ ‫ول َٱ َ‬
‫﴿ُّمم َد َرس َ‬
‫ذ‬
‫محمد‪ ،‬فرستادهی اهلل است؛ ﴿وَٱَّلِينَ َمع َُهۥَ﴾‪« :‬و آنان که با او هستند»‪ ،‬یعنی یاران و‬
‫ُ‬ ‫ذ‬
‫اصحابش‪ ،‬در برابر کافران‪ ،‬سرسختند و با یکدیگر مهربان‪﴿ .‬ترى ُهمََ ُركعاَ ُس ذجداَيبتغونََ‬
‫ذ‬
‫ٱّللِ َورِضونا﴾ یعنی‪ :‬وقتی به آنها نگاه میکنی‪ ،‬آنان را در حال رکوع و‬ ‫فضلَ َ ِمِنَ َ َ‬
‫سجده میبینی که خاضعانه به نماز ایستادهاند تا به اهلل نزدیکی بجویند؛ خواهان هیچ‬
‫ذ‬
‫چیزی از دنیا نیستند؛ بلکه فضل و خشنودی اهلل را میجویند‪﴿ .‬فضلَ َ ِمِنَ َ َ‬
‫ٱّللَِ‬
‫ورِضونا﴾‪« :‬خواهان اجر وپاداش او هستند»؛ ﴿ورِضونا﴾‪« :‬و خشنودی او را میجویند»‪.‬‬
‫ف َ ُو ُجوهِهم َ ِمِنَ َأث َر َ ُّ‬
‫ٱلس ُ‬ ‫ُ‬
‫جودَِ﴾‪« :‬نشانه(ی درستکاری) آنان از اثر‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫﴿سِيماهمَ َ ِ َ‬
‫سجده در چهرههایشان پیداست»‪ .‬این نشانه‪ ،‬همان نوریست که در چهره دارند‪ ،‬نه‬
‫اثری که از سجده در پیشانی میافتد؛ گرچه این اثر‪ ،‬نشانگر کثرت سجده است‪ ،‬ولی‬
‫عالمت واقعی‪ ،‬نور چهره میباشد‪.‬‬
‫ُ‬ ‫ف َ ُو ُجوهِهم َ ِمِنَ َأث َر َ ُّ‬
‫ٱلس ُ‬ ‫ُ‬
‫فَ ذ‬
‫ٱتلورىةَِ﴾‪« :‬نشانه(ی‬ ‫جودَِ َذل ِكَ َمثل ُهمَ َ ِ َ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫﴿سِيماهمَ َ ِ َ‬
‫درستکاری) آنان از اثر سجده در چهرههایشان پیداست؛ این‪ ،‬وصف آنان در تورات‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪691‬‬

‫است»‪ .‬یعنی اهلل‪ ‬از این امت و پیامبرش در تورات و انجیل‪ ،‬تعریف و تمجید کرده‬
‫و ویژگیهای آنان را بیان فرموده است‪ .‬همانگونه که میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫﴿َي ُدون َُهۥ َمكَ ُت ً‬
‫يل َيأَ ُم ُرهم ََب ِٱلَمعَ ُر ِ َ‬
‫وف َوينَهىَ ُهمََ‬ ‫يِجن َِ‬
‫ل ِ‬ ‫ف َٱ ذتلوَرىَ َِة َوَٱ َِ‬
‫وبا َعِندهمَ َ ِ َ‬ ‫ِ‬
‫ُ‬ ‫ُّ‬
‫بئِثََويض َُعَعنَ ُهمَ َإِصَهمََ‬ ‫تَو ُيح ِ ِر َُم َعليَ ِه َُمَٱلَ ىَ‬ ‫لَل ُه َُمَٱ ذ‬
‫لط ِيِبَ َِ‬ ‫حَ‬ ‫نَٱلَ ُمنك َِرَو ُي ِ‬‫ع َِ‬
‫ذ‬
‫[األعراف‪َ ]١٢٧ :‬‬ ‫تََكنتََعليَ ِهمَ﴾‬ ‫وَٱلَغَلَلََٱل ِ َ‬
‫‪...‬پیامبر درسنخواندهای که نامش را در تورات و انجیل میبینند؛ پیامبری که به سوی نیکی‬
‫فرا میخواند و از بدی باز میدارد و نعمتهای پاک را برایشان حالل میگرداند و ناپاکی را‬
‫بر آنان حرام مینماید و تکالیف سنگین و قید و بندهایی را که بر عهدهی آنان بود‪ ،‬از آنان‬
‫رفع میکند‪.‬‬
‫اهلل‪( ‬در ادامهی آیهی ‪ 13‬سورهی «فتح») میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬
‫يل َكزرَعَ َأخَرجَ َشطَ َُهۥ َفَازرَُهۥ َفَٱسَتغَلظَ َفَٱسَتوىَ ََعََ‬ ‫يِجن َِ‬
‫ل ِ‬ ‫﴿ومثل ُهمَ َ ِ َ‬
‫ف َٱ َِ‬
‫ُذ‬
‫[الفتح‪]٨٩ :‬‬ ‫بَٱ ُّلز ذراعََ ِلغِيظََب ِ ِه َُمَٱلَكفارَ﴾‬‫ج َُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫سوق ِ َهِۦَيعَ ِ‬
‫و وصفشان در انجیل مانند زراعتیست که جوانه زده و تنومندش ساخته و ستبر و ضخیم‬
‫شده و بر ساقههایش ایستاده است و کشاورزان را شگفتزده میسازد تا بهوسیلهی آنان‬
‫کافران را به خشم آورد‪.‬‬
‫و سپس در ادامهی آیه میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذُ ذ‬
‫ت َمِنَ ُهم َ ذمغَ ِفرةَ َوأجَ ًرا َع ِظيمَا َ‪﴾٢٩‬‬ ‫ّلل َٱَّلِينَ َءام ُنواَ َوع ِملواَ َٱ َ‬
‫لصل ِحَ َِ‬ ‫﴿وعدَ َٱ َ‬
‫[الفتح‪]٨٩ :‬‬
‫اهلل به اینها که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند‪ ،‬نوید آمرزش و پاداش بزرگی‬
‫میدهد‪.‬‬
‫یعنی بهپاس اعمال نیکی که انجام دادهاند‪ ،‬پاداش نیکی به آنان میدهد‪.‬‬
‫اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ ُّ‬ ‫ذ‬
‫َي ُدونََ ِ َ‬
‫فَ‬ ‫﴿وَٱَّلِينََتب ذو ُءوَٱ ذدلارََوَٱ َِ‬
‫ليَٰنََمِنَقبَل ِ ِهمَََيِبونََمنََهاجرََإِلَ ِهمََولََ ِ‬
‫ُ ُ‬
‫[احلرش‪]٩ :‬‬ ‫ُص ُدورِهِمََحاجةََ ِم ذِماََأوتواَ﴾‬
‫(اموال فیء همچنین از آنِ) کسانی (است) که پیش از مهاجران در سرای هجرت جای‬
‫گرفتند و راه ایمان را برگزیدند؛ کسانی را که به سویشان هجرت کردهاند‪ ،‬دوست دارند و در‬
‫دلهایشان دغدغه و نیازی به آنچه به مهاجران داده شده‪ ،‬احساس نمیکنند‪.‬‬
‫باب‪ :‬فضیلت محبت و دوستی به خاطر اهلل و تشویق به آن‪ ،‬و اظهار محبت‪696 ...‬‬

‫اینها‪ ،‬انصار‪ ‬هستند که پیش از مهاجران‪ ،‬در سرای ایمان‪ ،‬یعنی در مدینه جای‬
‫گرفتند و پیش از آنکه مهاجران مکه به مدینه هجرت کنند‪ ،‬ایمان آوردند؛ زیرا ایمان‪،‬‬
‫ُ‬
‫پیش از هجرتِ مهاجران‪ ،‬وارد مدینه شد‪َ  .‬ي ُِّبونَ َمنَ َهاجرَ َإِلَ ِهمَ َ‪ ‬انصار‪ ،‬کسانی‬
‫را که به سویشان هجرت کردند‪ ،‬دوست داشتند؛ زیرا برادران دینی آنها بودند‪ .‬از‬
‫اینرو پیامبر‪ ‬در میانشان پیمان برادری برقرار کرد؛ چنانکه هر یک از انصار‪ ،‬نیمی‬
‫از اموالش را به یکی از برادران مهاجرش بخشید‪ََ َ َ َ   .‬‬
‫‪ َ ‬؛ یعنی هیچ حسادتی در دل نسبت به مهاجران نداشتند و با طیب خاطر‬
‫فضیلت و جایگاهی را که مهاجران به سبب دوستی و نصرت پیامبر‪ ‬کسب کرده‬
‫ى ُ‬
‫س ِهمَ َ‪« :‬و مهاجران را بر خود ترجیح میدهند»‪.‬‬ ‫بودند‪ ،‬پذیرفتند‪  .‬و ُيؤث ُِرونَ َ َ‬
‫َع َأنف ِ‬
‫ر‬
‫‪ ‬ولوَََكنََب ِ ِهمََخصاص َةَ‪« :‬گرچه خودشان‪ ،‬سخت نیازمند باشند»‪ .‬انصار‪ ‬گرسنگی‬
‫را تحمل میکردند تا برادران مهاجرشان‪ ،‬سیر باشند‪ .‬لذا اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫[احلرش‪َ َ ]٩ :‬‬ ‫لئِكََه َُمَٱلَ ُمفَل ُِحونََ‪﴾٩‬‬
‫س َهِۦَفأو ىَ‬ ‫﴿ومنَيُوقََش ذَ‬
‫حَنفَ ِ‬
‫و کسانی رستگارند که از بُخل و آزِ نفس خویش مصون بمانند‪.‬‬
‫یعنی کسی رستگار است که اهلل متعال‪ ،‬او را از بُخل و آزِ نفس او حفظ کند؛ از‬
‫اینرو کسی که بخشنده و دست و دلباز باشد و برادرِ مسلمانش را دوست بدارد‪،‬‬
‫رستگار میشود‪.‬‬
‫اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫﴿وَٱَّلِينَ َجاَ ُءو َمِنَ َبعَ ِدهِمَ َيقولونَ َر ذبنا َٱغَفِرَ َِلا َو ِ ِلخَوَن ِنا َٱَّلِينَ َسبقوناَ‬
‫ََ‬ ‫[احلرش‪]١١ :‬‬ ‫ن﴾‬
‫ليَٰ َِ‬
‫َب ِٱ َِ‬
‫(و نیز اموال فیء از آنِ) آیندگان ایشان است که میگویند‪ :‬ای پروردگارمان! ما و برادرانمان‬
‫را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند‪ ،‬بیامرز‪.‬‬
‫منظور از آیندگان‪ ،‬پیروان مهاجران و انصار‪ ‬تا روز قیامت هستند؛ یعنی کسانی‬
‫که پس از ایشان‪ ،‬پا به هستی میگذارند و راه و روش آنان را در پیش میگیرند و‬
‫دعایشان اینست که‪« :‬پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند‪،‬‬
‫بیامرز»‪ .‬همانگونه که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪692‬‬
‫ذ ُ‬ ‫ذ‬ ‫ذُ‬ ‫ذ ُ‬
‫ارِ َوَٱَّلِينَ َٱتب ُعوهم َبِإِحَسَنَ َ ذر ِ َ‬
‫ضَ‬ ‫ج ِرينَ َوَٱلَنص َ‬ ‫ُ‬
‫لسبِقونَ َٱلَولونَ َمِنَ َٱلَمهَ ِ‬‫﴿وَٱ َ‬
‫ُ‬ ‫ذ‬
‫[التوبة‪َ ََ ]١١١ :‬‬ ‫ّللَعنَ ُهمََورضواََعنَ َُه﴾‬
‫ٱ َُ‬
‫اهلل‪ ،‬از پیشگامان نخستین (اسالم‪ ،‬یعنی از) مهاجران و انصار و از کسانی که بهنیکی از آنان‬
‫پیروی نمودند‪ ،‬راضیست‪ .‬و آنان نیز از اهلل خشنودند‪.‬‬
‫این سه آیه‪( ،‬آیههای ‪ ۶۰- 4‬سورهی «حشر») نشانگر اینست که چه کسانی‪،‬‬
‫مستحق دریافتِ اموال فیء از بیتالمال هستند؛ یعنی سه دستهای که ذکر شد‪ .‬از‬
‫جمله‪ ،‬کسانی که پس از مهاجران و انصار میآیند و میگویند‪« :‬پروردگارا! ما و‬
‫برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند‪ ،‬بیامرز»‪.‬‬
‫از امام مالک‪ /‬پرسیدند‪ :‬آیا اهل رفض و بدعت‪ ،‬سهمی در اموال فیء دارند؟‬
‫فرمود‪ :‬خیر؛ زیرا آنها این دعا را در حق مهاجران و انصار نمیگویند و همهی‬
‫صحابه جز تعداد انگشتشماری را کافر میپندارند! حتی به گمان آنها ابوبکر و عمر‬
‫نیز کافر بودهاند‪ ،‬یعنی پس از پیامبر‪ ‬مرتد شده و بر کفر و نفاق از دنیا رفتهاند‪ .‬پناه‬
‫بر اهلل‪.‬‬
‫از اینرو امام مالک‪ /‬گفته است‪ :‬اهل بدعت‪ ،‬مستحقّ اموال فیء نیستند؛ زیرا‬
‫نه تنها دعاگوی بهترینهای این امت نیستند؛ بلکه درخواست آمرزش و رحمت را‬
‫ویژهی چند صحابی انگشتشمار میدانند که به گمان ایشان‪ ،‬مرتد نشدهاند؛ یعنی دو‬
‫یا سه یا ده نفر از اهل بیت‪.‬‬
‫ُ‬
‫شاهد موضوع از این آیه‪ ،‬اینجاست که اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪َ﴿ :‬ي ُِّبونََمنََهاجرََ‬
‫إِلَ ِهمَ﴾ [احلرش‪ ]٩ :‬یعنی‪ :‬انصار‪ ،‬مؤمنانی را که به سویشان هجرت کردند‪ ،‬دوست‬
‫داشتند‪ .‬و این محبت و دوستی‪ ،‬تنها بهخاطر اهلل بود؛ زیرا انصار‪ ،‬از دو قبیلهی «اوس»‬
‫و «خزرج» بودند و هیچ نسبتی با مهاجران نداشتند و جزو «قریش» نبودند؛ اما اخوت‬
‫ایمانی‪ ،‬آنها را یکپارچه گردانید و بدینسان برادران یکدیگر شدند‪ .‬آری! برادری‬
‫ایمانی‪ ،‬استوارترین ریسمان ایمان است؛ لذا استوارترین ریسمان ایمان‪ ،‬محبت و‬
‫دوستی بهخاطر اهلل‪ ،‬و بغض و دشمنی بهخاطر اوست‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ ،/‬حدیث انس بن مالک‪ ‬را نقل کرده که در آن آمده است‪:‬‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬سه ویژگی وجود دارد که در هرکس باشد‪ ،‬شیرینی ایمان را با آنها‬
‫باب‪ :‬فضیلت محبت و دوستی به خاطر اهلل و تشویق به آن‪ ،‬و اظهار محبت‪693 ...‬‬

‫میچشد‪ :‬اهلل و پیامبرش را از همه بیشتر دوست بدارد؛ محبتش با هرکس بهخاطر‬
‫خشنودی اهلل باشد؛ پس از اینکه اهلل‪ ،‬او را از کفر نجات داد‪ ،‬از برگشتن به آن نفرت‬
‫داشته باشد‪ ،‬همانگونه که رفتن در آتش برای او ناگوار است»‪.‬‬
‫حالوت و شیرینی ایمان‪ ،‬مانند حالوت و شیرینی شکر و عسل نیست؛ بلکه‬
‫‪‎‬‬
‫بزرگتر از هر حالوتیست؛ حالوتیست که انسان‪ ،‬آن را در قلب خود و در اعماق‬
‫وجودش حس میکند و لذتیست که هیچ چیزی همسان آن نیست‪ .‬بدینسان که‬
‫انسان در سینهی خود‪ ،‬احساس فراخی و گشایش مینماید‪ ،‬به کارهای نیک عالقهمند‬
‫است و اهل خیر و نیکوکاران را دوست دارد‪ .‬کسی‪ ،‬این حس و این حالوت را درک‬
‫میکند که آن را چشیده و تجربه کرده است‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل و پیامبرش را از همه بیشتر دوست بدارد»‪ .‬نگفت‪ :‬اهلل‪ ،‬و‬
‫سپس پیامبرش را از همه بیشتر دوست بدارد‪ .‬زیرا محبت پیامبر‪ ‬در اینجا‪ ،‬تابع‬
‫محبت اهلل‪ ‬و برآمده از محبت الهیست‪ .‬یعنی محبت پیامبر‪ ‬متناسب با محبت‬
‫خداست و انسان‪ ،‬هرچه اهلل‪ ‬را بیش‪‎‬تر دوست بدارد‪ ،‬محبتش به پیامبر‪ ‬نیز‬
‫بیشتر میشود؛ ولی متأسفانه برخی از مردم‪ ،‬بهجای اینکه پیامبر‪ ‬را بهخاطر اهلل‪،‬‬
‫دوست بدارند‪ ،‬او را با اهلل دوست میدارند‪ .‬و این دو‪ ،‬با هم فرق میکند؛ یعنی‬
‫پیامبر‪ ‬را بیش از اهلل‪ ‬دوست دارند‪ ،‬و این‪ ،‬نوعی شرک است‪ .‬ما‪ ،‬پیامبر‪ ‬را‬
‫دوست داریم‪ ،‬چون رسول و فرستادهی خداست‪ .‬و محبت در اصل‪ ،‬محبت‬
‫االهیست؛ یعنی اصلِ محبت‪ ،‬محبت با اهلل‪ ‬میباشد‪ .‬لذا کسانی که دربارهی‬
‫پیامبر‪ ‬غلو میکنند و ایشان را با خدا‪ ،‬نه بهخاطر خدا‪ ،‬دوست دارند‪ ،‬در حقیقت آن‬
‫بزرگوار را در محبت‪ ،‬شریکِ اهلل قرار میدهند و حتی بیش از اهلل دوستش میدارند‪.‬‬
‫چنانکه گاه مشاهده میشود برخیها‪ ،‬همینکه نام پیامبر‪ ‬را میشنوند‪ ،‬بهخاطر‬
‫محبت و تعظیم پیامبر‪ ،‬مو بر تنشان‪ ،‬راست میشود و پوستشان میلرزد؛ ولی از‬
‫ذکر و یاد اهلل‪ ،‬هیچ متأثر و دگرگون نمیشوند و نسبت به اهلل متعال‪ ،‬بسیار سرد و‬
‫بیاحساسند‪.‬‬
‫آیا چنین محبتی‪ ،‬فایده دارد و نفعی به انسان میرساند؟ هرگز‪ ،‬هیچ نفعی برای‬
‫انسان ندارد؛ بلکه محبتی شرکآمیز است‪ .‬پس‪ ،‬باید اهلل و رسولش را دوست بداریم و‬
‫محبتمان به پیامبر‪ ،‬برآمده از محبت اهلل و تابع محبت االهی باشد‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪694‬‬

‫و اما شاهد موضوع‪ ،‬اینجاست که پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬محبتش با هرکس بهخاطر‬


‫خشنودی اهلل باشد»‪ .‬یعنی هرکه را دوست دارد‪ ،‬تنها بهخاطر اهلل دوست بدارد‪ .‬این‪،‬‬
‫شاهدِ موضوع است؛ اگر کسی را دوست دارید‪ ،‬تنها بهخاطر اهلل باشد‪ ،‬نه بدین خاطر‬
‫که خویشاوند شماست یا مسایل مالی در میان است و یا پست و مقامی دارد؛ یعنی‬
‫مسایل دنیوی‪ ،‬در این محبت‪ ،‬جایی ندارند و تنها بهخاطرِ اهلل دوستش دارید‪.‬‬
‫البته محبت نزدیکان و خویشاوندان‪ ،‬یک محبت طبیعیست و هرکس‪ ،‬پدر‪ ،‬مادر‪،‬‬
‫فرزند‪ ،‬خواهر‪ ،‬برادر و دیگر نزدیکان خود را دوست دارد؛ چنانکه حیوانات نیز‬
‫فرزندان خود را دوست دارند‪ .‬همانگونه که دیدهایم بسیاری از حیوانات‪ ،‬از بچههای‬
‫خود مراقبت میکنند و تنها زمانی آنها را ترک مینمایند که بچههایشان‪ ،‬بزرگ شوند‬
‫و بتوانند بهتنهایی به زندگی خویش ادامه دهند‪ .‬شاید دیدهاید که چگونه گربه‪ ،‬به‬
‫بچههایش محبت میکند و در روزهای سرد‪ ،‬آنها را با دندانهای خود میگیرد و به‬
‫مکانهای گرم‪ ،‬منتقل مینماید؛ بدون اینکه آسیبی به آنها برسد؛ زیرا گرچه آنها را‬
‫با دندانهایش میگیرد و برمیدارد‪ ،‬ولی چون از روی محبت است‪ ،‬هیچ آسیبی به‬
‫آنها نمیرسد‪ .‬و آنگاه که بچههایش نیازی به شیر ندارند و بزرگ و مستقل‬
‫میشوند‪ ،‬رهایشان میکند‪ .‬اهلل متعال در دل حیوان‪ ،‬مهر و رحمت میاندازد تا از‬
‫بچههایش که به او نیازمندند‪ ،‬مراقبت کند و آنگاه مانندِ سایر جانوران به زندگی خود‬
‫ادامه دهند‪.‬‬
‫بههر حال محبت فرزند و دیگر نزدیکان و خویشاوندان‪ ،‬محبتی طبیعیست؛ لذا‬
‫اگر یکی از نزدیکان شما‪ ،‬بندهی نیک و شایستهای باشد و به همین سبب بیش از‬
‫محبت طبیعی‪ ،‬دوستش بدارید‪ ،‬این بدین معناست که او را بهخاطر اهلل دوست دارید‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬پس از اینکه اهلل‪ ،‬او را از کفر نجات داد‪ ،‬از برگشتن به آن‬
‫نفرت داشته باشد‪ ،‬همانگونه که رفتن در آتش برای او ناگوار است»‪ .‬پُرواضح است‬
‫که این ویژگی‪ ،‬نخست دربارهی کسی مصداق مییابد که ابتدا کافر بوده و سپس‬
‫مسلمان شده است؛ ولی مسلمانزادهای که از کفر نفرت دارد نیز حالوت ایمان را‬
‫میچشد؛ یعنی کسی که از ابتدا مسلمان بوده و پس از اینکه اهلل‪ ‬با نعمت اسالم‬
‫بر او منت نهاده است‪ ،‬حاضر نیست تحت هیچ شرایطی کافر شود و همانگونه که از‬
‫باب‪ :‬فضیلت محبت و دوستی به خاطر اهلل و تشویق به آن‪ ،‬و اظهار محبت‪691 ...‬‬

‫افتادن در آتش نفرت دارد‪ ،‬از کافر شدن نیز بیزار است؛ چنین مسلمانی نیز‪ ،‬شیرینی‬
‫ایمان را میچشد‪ .‬و الحمدهلل که بسیاری از مسلمانان‪ ،‬اینگونه هستند و زیر‬
‫شدیدترین تهدیدها و شکنجهها‪ ،‬دست از اسالم برنمیدارند؛ اگر به مسلمانی بگویند‪:‬‬
‫دست از اسالم بردار‪ ،‬و گرنه تو را به آتش میکشیم یا از بلندترین کوه به زمین‬
‫میاندازیم‪ ،‬میگوید‪ :‬مرا به آتش بکشید؛ مرا از بلندی‪ ،‬بیندازید؛ هر کاری که‬
‫میخواهید‪ ،‬بکنید‪ ،‬ولی من از اسالم برنمیگردم و مرتد نمیشوم‪.‬‬
‫ناگفته نماند که منظور‪ ،‬ارتداد واقعیست که در قلب میباشد؛ یعنی اگر کسی‬
‫تحت اجبار‪ ،‬بهظاهر‪ ،‬نه در باطن‪ ،‬کافر شود‪ ،‬ولی قلبش به ایمان‪ ،‬آرام و مطمئن باشد‪،‬‬
‫هیچ زیانی به دین و ایمان او وارد نمیشود؛ زیرا اهلل متعال‪ ،‬فرموده است‪:‬‬
‫ُّ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬
‫نَ‬‫ليَٰ َِ‬
‫ن ََب ِٱ َِ‬
‫ل َمنَ َأكَ ِرهَ َوقلَب َهۥ َمطَمئ ِ َ‬ ‫ّللِ َمِنَ َبعَ َِد َإِيَٰن ِ َهِۦَ َإ ِ َ‬
‫﴿من َكفرَ ََب ِٱ َ‬
‫ذ‬ ‫ُ‬
‫ّللَِول ُهمَ َعذ ر َ‬
‫اب َع ِظ رَ‬
‫يمَ‬ ‫ب َ ِمِنَ َٱ َ‬
‫كن َ ذمن َِشحَ ََب ِٱلَكفَ َِر َصدَرَا َفعليَ ِهمَ َغض رَ‬ ‫ولَ ِ‬
‫ِ ذ ذ‬ ‫ذ‬
‫ّلل َلَ َيهَدِي َٱلَقوَمََ‬ ‫ن َٱ َ‬ ‫‪َ ١٠٦‬ذَل ِكَ َبِأن ُه َُم َٱسَتح ُّبواَ َٱلَيوَةَ َٱ ُّدلنَيا ََعَ َٱٓأۡلخِرَة َوأ َ‬
‫ََ‬ ‫[النحل‪]١١٧ ،١١٦ :‬‬ ‫ٱلَكَفِ ِرينََ‪﴾١٠٧‬‬
‫هر کس پس از ایمان آوردن کافر شود‪( ،‬گرفتار عذاب میگردد) جز آنکه به کفر مجبور‬
‫شود و قلبش به ایمان‪ ،‬آرام و مطمئن باشد؛ ولی کسانی که سینهی خویش را برای پذیرش‬
‫کفر گشودهاند‪ ،‬خشم و غضب اهلل بر آنان است و عذاب بزرگی در پیش دارند‪ .‬این بدان‬
‫سبب است که آنان زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح دادند و بدان سبب که اهلل مردم کفرپیشه‬
‫را هدایت نمیکند‪.‬‬
‫وقتی به آنها گفته میشود‪« :‬دست از اسالم بردارید‪ ،‬وگرنه‪ ،‬شما را میکُشیم»‪،‬‬
‫آخرت را به دنیا میفروشند و کافر میشوند تا زنده بمانند‪ ،‬و بدینسان دنیا را بر‬
‫آخرت ترجیح میدهند‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ ،/‬حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که ابوهریره‪ ‬میگوید‪:‬‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل‪ ،‬در روزی که هیچ سایهای جز سایهی او وجود ندارد‪ ،‬هفت‬
‫گروه را در زیر سایهی خود‪ ،‬جای میدهد‪ :‬فرمان‪‎‬روای عادل‪ .‬جوانی که در اطاعت و‬
‫بندگیِ اهلل‪ ،‬رشد یافته است‪ .‬کسی که همواره به مسجد دلبسته باشد‪ .‬دو مسلمانی‬
‫که فقط بهخاطر خشنودی اهلل با یکدیگر دوست باشند و بر همین اساس‪ ،‬گردِ هم‬
‫میآیند یا از یکدیگر جدا میشوند‪ .‬کسی که زنی زیبا و صاحبمقام‪ ،‬او را به سوی‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪691‬‬

‫خود بخواند‪ ،‬ولی او نپذیرد و بگوید‪ :‬من از اهلل میترسم‪ .‬کسی که با دست راستش‪،‬‬
‫بهگونهای صدقه دهد که دست چپش نداند که دست راستش چه صدقه میدهد‪.‬‬
‫کسی که در تنهایی‪ ،‬اهلل را یاد کند و اشک‪ ،‬از چشمانش سرازیر شود»‪.‬‬
‫آنچه در حدیث آمده‪ ،‬به هفت گروهی اشاره دارد که روز قیامت‪ ،‬زیر سایهای‬
‫که اهلل میآفریند‪ ،‬جای میگیرند و منظور‪ ،‬هفت نفر نیست؛ بلکه هفت گروه هستند‬
‫که در هر گروهی جمعیت فراوانی که فقط اهلل میداند‪ ،‬میگنجند‪.‬‬
‫پیشتر دربارهی این حدیث‪ ،‬بهطور مفصل سخن گفته و به شرح آن پرداختهایم؛‬
‫اما اینک به نکتهای میپردازم که بسیاری از افراد‪ ،‬دربارهاش دچار انحراف شدهاند‪ .‬در‬
‫این حدیث آمده است‪« :‬اهلل‪ ،‬در روزی که هیچ سایهای جز سایهی او وجود ندارد‪،‬‬
‫هفت گروه را در زیر سایهی خود‪ ،‬جای میدهد »‪ .‬برخی از روی جهل و ناآگاهی‪،‬‬
‫چنین برداشت کردهاند که منظور از این سایه‪ ،‬سایهی ذات الهیست و اهلل متعال‪ ،‬این‬
‫هفت گروه را در برابر خورشید‪ ،‬زیرِ سایهی خود قرار میدهد! این‪ ،‬برداشت‬
‫نادرستیست‪ .‬برخی با این پندار که نباید از ظاهرِ نصوص دور شویم‪ ،‬دچار‬
‫سوءبرداشت شدهاند؛ شکی نیست که نباید از ظاهرِ نصوص دور شویم یا به تأویل‬
‫روی بیاوریم؛ ولی سؤال‪ ،‬اینست که ظاهرِ این نص چیست و آیا بهراستی از ظاهرِ‬
‫این حدیث‪ ،‬چنین برداشت میشود که اهلل‪ ‬این هفت گروه را در برابرِ خورشید‪،‬‬
‫زیرِ سایهی ذاتِ خود جای میدهد؟‬
‫این‪ ،‬بدین معناست که خورشید‪ ،‬باالتر از اهلل‪ ‬قرار دارد و چنین پنداری‪،‬‬
‫ناشایست و نادرست است و اهل سنت به هیچ عنوان چنین اعتقادی ندارند؛ ولی این‬
‫پندار از آنجا نشأت میگیرد که برخی از مردم‪ ،‬بهویژه در این دوران‪ ،‬اگر نکتهای‬
‫دریابند یا متنی دینی ببیند‪ ،‬نحوهی تطبیقش را یاد ندارند و چنانچه مسألهای‬
‫بیاموزند‪ ،‬خود را عالمهای میپندارند که به تمام مسایل دینی آگاهی دارد‪ .‬هرکس‪،‬‬
‫باید قدر و اندازهی خود را بداند و خودسرانه دربارهی مسایل دینی‪ ،‬بهویژه در باب‬
‫اسماء و صفات‪ ،‬اظهار نظر نکند؛ مگر بر اساس دادههای کتاب و سنت و سخنان ائمه‬
‫رحمهماهلل‪ .‬یعنی درست نیست که سخن یا باورش از چارچوب دادههای کتاب و‬
‫سنت و اقوال ائمه و گذشتگان نیک این امت‪ ،‬خارج باشد‪.‬‬
‫باب‪ :‬فضیلت محبت و دوستی به خاطر اهلل و تشویق به آن‪ ،‬و اظهار محبت‪697 ...‬‬

‫لذا منظور از سایهی االهی در روز قیامت‪ ،‬سایهایست که اهلل‪ ‬آن را روز قیامت‬
‫میآفریند تا کسانی که سزاوارند‪ ،‬زیرِ این سایه‪ ،‬جای بگیرند و بدان سبب در حدیث‪ ،‬از‬
‫این سایه‪ ،‬به عنوان «سایهی اهلل» یاد شده که پدیدآوردن چنین سایهای در آن روز‪ ،‬فقط‬
‫از خدای متعال‪ ،‬ساخته است؛ زیرا در آن روز هیچ پستی و بلندی و ساختمانی وجود‬
‫ندارد و هیچ سایهبانی پیدا نمیشود و هیچ چتری نیست که مردم‪ ،‬زیر سایهاش بروند‪.‬‬
‫همانگونه اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ِ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ب َنسَفَا َ‪َ ١٠٥‬فيذ ُرها َقاعَا َصفَصفَا َ‪َ١٠٦‬‬
‫سفها َر ِ َ‬‫لبا َِل َفقلَ َين ِ‬
‫ن َٱ َِ‬
‫﴿ويسَلونكَ َع َِ‬
‫ذ‬
‫[طه‪َ ]١١٧ ،١١٢ :‬‬ ‫لَترَىََفِيهاَعِوجَاَولََأمَتَاَ‪﴾١٠٧‬‬‫َ‬
‫و از تو دربارهی کوهها میپرسند؛ بگو‪ :‬پروردگارم‪ ،‬کوهها را بهطور کامل متالشی میکند و‬
‫آن را (چنان) صاف و هموار‪ ،‬وا میگذارد که در آن هیچ پستی و بلندی نمیبینی‪.‬‬
‫لذا روز قیامت‪ ،‬هیچ پستی و بلندی و هیچ کوه و درخت و ساختمانی وجود ندارد‬
‫که مردم‪ ،‬زیرِ سایهاش بروند و تنها‪ ،‬همان سایهای وجود دارد که اهلل‪ ،‬آن را برای‬
‫برخی از بندگانش میآفریند‪ .‬این‪ ،‬معنای درست این حدیث است که‪« :‬روز قیامت‪،‬‬
‫سایهای جز سایهی اهلل وجود ندارد»‪ .‬یعنی همان سایهای که اهلل‪ ‬در آن روز میآفریند‪.‬‬
‫شاهد موضوع در این حدیث‪ ،‬اینست که پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬دو مسلمانی که فقط‬
‫بهخاطر خشنودی اهلل با یکدیگر دوست باشند و بر همین اساس‪ ،‬گردِ هم میآیند یا از‬
‫یکدیگر جدا میشوند»‪ .‬یعنی دو دوستِ مسلمان که دوستی و محبتشان با یکدیگر‪،‬‬
‫انگیزهای مالی یا دنیوی مانند پست و مقام ندارد؛ بلکه دوستی و محبتشان با یکدیگر‬
‫فقط بهخاطر خشنودی خداست و بدینخاطر با هم دوستی میکنند که یکدیگر را در‬
‫مسیر اطاعت وبندگی اهلل‪ ‬میبینند و از محرمات و کارهای ممنوع و حرام‪،‬‬
‫میپرهیزند‪ .‬از اینرو پیوند دوستی استواری در دنیا با یکدیگر دارند و تنها چیزی که‬
‫میان آنها فاصله میاندازد‪ ،‬مرگ است‪ .‬و این‪ ،‬اشارهایست به اینکه اگر دوستی‬
‫بهخاطر اهلل باشد‪ ،‬با مسایل دنیوی از میان نمیرود و تنها چیزی که میان چنین دوستانی‬
‫فاصله میاندازد‪ ،‬مرگ است؛ گرچه گاه نسبت به یکدیگر دچار اشتباه شوند یا در حقّ‬
‫هم کوتاهی کنند؛ اصالً برای آنها مهم نیست‪ .‬زیرا یکدیگر را بهخاطر اهلل دوست دارند‬
‫و از اشتباههای یکدیگر میگذرند‪ .‬البته در جهت اصالح یکدیگر میکوشند؛ یعنی هر‬
‫یک از آنها‪ ،‬اشتباههای دوستش را به او میگوید و راه درست را به او نشان میدهد‪ .‬و‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪698‬‬

‫این‪ ،‬یعنی خیرخواهی‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬ما و همهی مسلمانان را جزو کسانی قرار دهد که‬
‫بهخاطر اهلل به هم مهر میورزند و در جهت تقوا و نیکوکاری با یکدیگر همکاری‬
‫میکنند؛ بهیقین اهلل‪ ،‬بخشندهی بزرگوار است‪.‬‬
‫***‬
‫ُ َ َ ُّ َ‬ ‫َر‬ ‫ُ َ َ ر َ‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫‪ -921‬وعنه قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬إن اهلل تعاىل یقول ی روم ال ِقیامةِ‪ :‬أي َن المتحابون‬
‫َّ َّ ي‬ ‫ي َ َ‬ ‫ر َ َ ُ ُّ ُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫ايل روم أظِله رم يف ظِِل یوم ال ظِل إِال ظِِل»‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫اليل؟‬‫َ‬
‫ُِب ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل متعال‪ ،‬روز قیامت‬
‫میفرماید‪ :‬کسانی که بهخاطر عظمت من (و در جهت اطاعت از من) با یکدیگر‬
‫دوستی و محبت داشتهاند‪ ،‬کجا هستند؟ امروز که سایهای جز سایهی من وجود‬
‫ندارد‪ ،‬آنان را در سایهی خود(‪ )1‬جای میدهم»‪.‬‬
‫َ َّ َ َ َّ ُ ر ُ‬ ‫َر ُ ُ‬ ‫َ‬ ‫َّ َ ر‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫اجلنة حَّت تؤمِنوا‪،‬‬ ‫‪ -929‬وعنه قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪َ « :‬واَّلِي نف ِِس بِی ِده ِ ال تدخلوا‬
‫َّ َ َ‬ ‫َ َ َ رُُ َ َرُ َر ُ‬ ‫َ ُ ُّ ُ َ َ َ‬ ‫ُ ر ُ َ َّ َ ُّ َ‬
‫وال تؤمِنوا حَّت َتَابوا‪ ،‬أ َو ال أدلك رم لَع َش ٍء إِذا فعلتموه َتَاببتم؟ أفشوا السالم بينكم»‪.‬‬
‫(‪)۳‬‬
‫[روایت مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬سوگند به ذاتی که جانم در‬
‫دستِ اوست‪ ،‬وارد بهشت نمیشوید تا اینکه ایمان داشته باشید و ایمان ندارید مگر‬
‫زمانی که یکدیگر را دوست بدارید؛ آیا شما را به کاری راهنمایی نمایم که اگر‬
‫انجامش دهید یکدیگر را دوست خواهید داشت؟ سالم گفتن به یکدیگر را در میان‬
‫خود رواج دهید»‪.‬‬
‫ُ َ ََ‬ ‫ََ َ‬ ‫َ َ ُ ر‬ ‫َ َّ ُ ى َ َ ى َ‬
‫‪ -921‬وعنه َع ِن انلَّ ي‬
‫اهلل َُل لَع‬ ‫ب‪« :‬أن َرجال زار أخا َُل يف ق رری ٍة أخ َرى‪ ،‬فأ ررصد‬
‫َ َ ر َ َ َّ َ َ َ َ ر َ ر َ ُ‬ ‫َ َ ى‬ ‫َر‬
‫اهلل قد أحبك کما أحببته فِی ِه»‪[ .‬مسلم‪ ،‬این‬ ‫مد َرجتِ ِه ملَك» وذکر احلدیث إىل قوَل‪« :‬إِن‬
‫(‪)8‬‬
‫حدیث را که در باب پیشین ذکر شد‪ ،‬روایت کرده است‪].‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6422:‬‬


‫(‪ )1‬مفهوم سایهی االهی در شرح حدیث پیشین‪ ،‬بیان شده است‪[ .‬مترجم]‬
‫(‪ )۳‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.45:‬‬
‫(‪ )8‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ .6427:‬پیشتر بهشمارهی ‪ 224‬گذشت‪.‬‬
‫باب‪ :‬فضیلت محبت و دوستی به خاطر اهلل و تشویق به آن‪ ،‬و اظهار محبت‪699 ...‬‬

‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬مردی به دیدنِ برادرش در دهی‬


‫دیگر رفت‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬فرشتهای را بر سرِ راهش قرار داد‪ .»...‬و حدیث را ذکر کرد تا‬
‫آنجا که فرموده است‪« :‬اهلل تو را دوست دارد؛ همانگونه که تو آن شخص را بهخاطر‬
‫اهلل دوست داری»‪.‬‬
‫َر َ‬ ‫َّ ي َ َّ‬ ‫َ‬ ‫ََ ر َ‬
‫ب‪ ‬أنه قال يف األنصار‪« :‬ال‬ ‫ِ‬ ‫انل‬ ‫ن‬
‫ِ‬ ‫ع‬ ‫عنهما‬ ‫اهلل‬ ‫رِض‬ ‫زب‬
‫ٍ‬ ‫اع‬ ‫‪ -922‬وعن الرباءِ ب ِن‬
‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ ر‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬
‫َ ر َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُر‬ ‫َّ ُ‬ ‫ُ ُّ ُ‬
‫حیِبه رم إِال مؤمِن‪َ ،‬وال يب ِغضه رم إِال مناف ِق‪ ،‬من أحبه رم أحبه اّلل‪َ ،‬ومن أبغضه رم أبغضه‬
‫َّ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫اّلل»‪ٌ [ .‬‬
‫ترجمه‪ :‬براء بن عازب‪ $‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬دربارهی انصار فرمود‪« :‬تنها‪ ،‬شخصِ‬
‫مؤمن‪ ،‬انصار را دوست دارد و کسی جز منافق‪ ،‬با آنان دشمنی نمیکند؛ هرکس‬
‫دوستشان بدارد‪ ،‬اهلل او را دوست میدارد و هرکس با انصار‪ ،‬دشمنی کند‪ ،‬اهلل او را‬
‫دشمن میدارد»‪.‬‬
‫ُ َ َ ُّ َ‬ ‫َ َ َّ ُ‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫َُ‬
‫‪ -926‬وعن معا ٍذ‪ ‬قال‪ :‬س ِمعت رسول اّلل‪ ‬یقول‪ :‬قال اّلل‪ :‬المتحابون يف‬
‫الش َه َد ُ‬‫َ ُ ر َ َ ُ ر ُ َ ر ُ ُ ر َّ ُّ َ َ ُّ‬ ‫َ‬
‫اء»‪[ .‬ترمذی روایت کرده و گفته‬ ‫ور يغبِطهم انلبِیون و‬
‫جاليل‪ ،‬لهم منابِر مِن ن ٍ‬
‫(‪)1‬‬
‫است‪ :‬حدیث حسن صحیح است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬معاذ‪ ‬میگوید‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که فرمود‪« :‬اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫کسانی که بهخاطر عظمت من (در راستای اطاعت و بندگی) با یکدیگر دوستی و‬
‫محبت میکنند‪ ،‬منبرهایی از نور دارند که پیامبران و شهیدان به آنان غبطه میخورند»‪.‬‬
‫َ َ ر ُ َ ر َ َ ر َ َ َى َ ُ‬ ‫ي َُ‬ ‫َ‬
‫جد دِمشق‪ ،‬فإِذا فَّت ب َّراق‬ ‫ِ‬ ‫والِّن َر َِحه اهلل قال‪ :‬دخلت مس‬ ‫‪ -922‬وعن أيب إِدريس اخل‬
‫َ َ َر ُ‬ ‫ر‬ ‫َ ر‬ ‫َ َ‬ ‫َ ر َُ َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ ر ََُ‬ ‫ُ َ‬ ‫َّ َ َ َ‬
‫اثلنایا َوإِذا انلَّاس معه‪ ،‬فإِذا اختلفوا يف َشء‪ ،‬أسندوهُ إ ِ ريله‪َ ،‬وصد ُروا عن َرأیه‪ ،‬فسألت‬
‫َ َّ ُ َ َ ر ُ ُ َ ر َ َ َ‬ ‫رَ‬ ‫َ َ َّ َ َ‬ ‫َ َ َُ ُ ر ََ‬ ‫َر َ‬
‫عنه‪ ،‬ف ِقیل‪ :‬هذا معاذ ب ُن جب ٍل‪ ،‬فلما َكن م َِن الغد‪ ،‬هج ررت‪ ،‬ف َوجدته قد سبق ِين‬
‫َ َ َّ ر ُ‬ ‫ر‬ ‫َ ُ َّ ر ُ ُ ر َ‬ ‫َ َ ر ُ ُ ُ َ ي َ ر َ َ ُ ُ َ َّ َ َ‬ ‫ر‬
‫جئته مِن ق ِب ِل وج ِهه‪ ،‬فسلمت‬ ‫ِ‬ ‫ووجدته یصِل‪ ،‬فانتظ ررته حَّت قَض صالته‪ ،‬ثم‬ ‫جری‪،‬‬
‫ِ‬ ‫بِاتلَّه‬
‫َّ َ ُ ر َ َّ‬ ‫َّ َ ُ ر َ َّ‬ ‫َ َّ ي َ ُّ َ َّ َ‬ ‫َ َ ر ُ َّ ُ ر‬
‫حبك ّلل‪ ،‬فقال‪ :‬آّلل؟ فقلت‪ :‬أّلل‪ ،‬فقال‪ :‬آّلل؟ فقلت‪ :‬أّلل‪،‬‬ ‫علیه‪ ،‬ثم قلت‪ :‬واّللِ إِِّن أل ِ‬
‫قال ُ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ ي َ ر ُ‬ ‫َر‬ ‫َ َ َ َ َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫ََ َ َ‬
‫اهلل‬ ‫فأخذِّن ِحبَب َوة ِ ِردايئ‪ ،‬فجبذِّن إ ِ ريله‪ ،‬فقال‪ :‬أب ِْش‪ ،‬فإِِّن س ِمعت رسول اّلل‪ ‬یقول‪« :‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2722:‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.74:‬‬


‫(‪ )1‬صحیح الجامع‪ ،‬آلبانی‪ ،/‬ش‪.5206 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪211‬‬
‫الم َتباذل َ‬
‫ِنی ِ َّ‬
‫يف»‪.‬‬
‫َ َّ َ ُ‬
‫او ِرین ِيف‪ ،‬و‬‫الم َ َ‬
‫َت‬
‫َ َّ َ ُ‬
‫و‬ ‫‪،‬‬ ‫يف‬ ‫نی‬ ‫ِس‬ ‫ل‬ ‫جا‬‫ت‬
‫َُ‬
‫والم‬ ‫‪،‬‬ ‫يف‬ ‫ت َحم َّبيت ل ِلر ُم َت َحابي َ‬
‫نی ِ َّ‬ ‫َ ََ ر‬
‫تعاىل‪ :‬وجب‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫[حدیثی صحیح است که مالک با سند صحیح خود در «الموطأ» روایت کرده‬
‫(‪)۶‬‬
‫است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوادریس خوالنی‪ /‬میگوید‪ :‬وارد مسجد دمشق شدم و جوانی‬
‫خوشسیما دیدم که مردم‪ ،‬پیرامونش بودند و اگر در مسألهای اختالف داشتند‪ ،‬آن را‬
‫به او ارجاع میدادند و دیدگاه او را میپذیرفتند‪ .‬پرسیدم‪ :‬کیست؟ گفتند‪ :‬معاذ بن‬
‫جبل است‪ .‬فردای آن روز‪ ،‬صبح زود برخاستم و (به مسجد رفتم و) دیدم که پیش از‬
‫من آمده و به نماز ایستاده است‪ .‬منتظر ماندم تا نمازش را تمام کند؛ آنگاه از روبهرو‬
‫نزدش رفتم و سالم کردم و سپس گفتم‪ :‬به اهلل سوگند‪ ،‬من تو را بهخاطرِ اهلل دوست‬
‫دارم‪ .‬گفت‪ :‬آیا برای اهلل؟ گفتم‪ :‬فقط بهخاطر اهلل؛ فرمود‪ :‬آیا برای اهلل؟ گفتم‪ :‬فقط‬
‫بهخاطر اهلل‪ .‬آنگاه گوشهی لباسم را گرفت و مرا به سوی خود کشید و گفت‪ :‬مژده‬
‫که از پیامبر‪ ‬شنیدم که فرمود‪« :‬اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪ :‬محبت من برای کسانی که‬
‫بهخاطر من با یکدیگر دوستی و همنشینی میکنند و بهخاطر من‪ ،‬به مالقات هم‬
‫میروند و بهخاطر من‪ ،‬به یکدیگر بذل و بخشش مینمایند‪ ،‬الزم و ثابت شده است»‪.‬‬
‫(یعنی حتماً چنین کسانی را دوست میدارم‪).‬‬
‫َ َ َ َّ َّ ُ ُ‬ ‫یكرب‪َ ‬ع ِن انلَّ ي‬
‫َ‬ ‫َر‬ ‫َ َ ر َ‬
‫الرجل‬ ‫ب‪ ‬قال‪« :‬إِذا أحب‬ ‫ِ‬ ‫‪ -922‬عن أيب کریمة ال ِمقدا ِد بن مع ِد‬
‫َ َ َ ر ُ ر ر َ َّ ُ ُ ُّ ُ‬
‫ربه أنه حیِبه»‪[ .‬ابوداود و ترمذی‪ ،‬روایت کردهاند و ترمذی‪ ،‬آن را حسن‬ ‫أخاه‪ ،‬فلیخ ِ‬
‫(‪)1‬‬
‫دانسته است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوکریمه‪ ،‬مقداد بن معد یکرب‪ ‬میگوید‪« :‬هرگاه کسی‪ ،‬برادرش را‬
‫دوست داشت‪ ،‬او را آگاه کند که دوستش دارد»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪5220 :‬؛ و مشکاة المصابیح‪ ،‬ش‪ 4100:‬بهتصحیح آلبانی‪./‬‬
‫(‪ )1‬السلسلة الصحيحة‪ ،‬ش‪507 :‬؛ صحیح األدب المفرد‪ ،‬ش‪560 :‬؛ آلبانی‪ /‬در مشکاة المصابیح‪ ،‬ش‪:‬‬
‫‪ 4120‬این حدیث را صحیح دانسته است‪.‬‬
‫باب‪ :‬فضیلت محبت و دوستی به خاطر اهلل و تشویق به آن‪ ،‬و اظهار محبت‪216 ...‬‬
‫ك‪ُ ،‬ثمَّ‬‫َ ُ َ ُ َّ ي ُ ُّ َ‬ ‫َ َ َ َ‬ ‫َ َّ َ ُ َ‬ ‫َُ‬
‫حب‬‫‪ -923‬وعن معا ٍذ‪ ‬أن رسول اهللِ‪ ‬أخذ بِی ِده ِ وقال‪« :‬یا معاذ واّللِ‪ ،‬إِِّن أل ِ‬
‫ر َ َ ُ ر َ ُ‬ ‫َ ُ ُ َّ ُ َ ي‬ ‫ُُ ُي‬ ‫َ َ ُ ُ َ َ َ َّ‬ ‫ُ‬
‫سن‬‫ِ‬ ‫وح‬ ‫‪،‬‬ ‫ك‬‫ر‬‫ِ‬ ‫ك‬ ‫ش‬‫و‬ ‫ك‬ ‫ر‬
‫ِ‬ ‫ِک‬
‫ذ‬ ‫لَع‬ ‫ِين‬‫ع‬ ‫أ‬ ‫م‬ ‫ه‬‫لل‬ ‫ا‬ ‫‪:‬‬‫ول‬ ‫ق‬ ‫ت‬ ‫ة‬
‫ٍ‬ ‫صال‬ ‫ُك‬ ‫ر‬
‫ِ‬ ‫ب‬‫د‬ ‫يف‬ ‫ن‬ ‫ع‬ ‫د‬ ‫ت‬ ‫ال‬ ‫عاذ‬‫م‬ ‫ا‬ ‫ی‬ ‫یك‬ ‫وص‬
‫ِ‬ ‫أ‬
‫َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫عِبادت ِك»‪[ .‬حدیث صحیحیست به روایت ابوداود و نسائی با اِسناد صحیح‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬از معاذ‪ ‬روایت است که پیامبر‪ ‬دستش را گرفت و به او فرمود‪« :‬ای‬
‫معاذ! به اهلل سوگند که من‪ ،‬دوستت دارم و به تو سفارش میکنم که در پایان هر نماز‪،‬‬
‫سن‬ ‫كر َك‪ُ ،‬‬
‫وح‬
‫ْ َ َُ ْ‬
‫ش‬‫و‬ ‫ك‬ ‫ر‬ ‫ك‬ ‫ذ‬ ‫لَع‬ ‫این دعا را بخوانی و آن را ترک نکنی‪ :‬اللَّ ُهم أَع ِّ‬
‫ين‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬
‫(‪)1‬‬
‫ِعبَادتِك»‪.‬‬
‫ي‬ ‫َ‬ ‫ُ ٌ‬ ‫َ َّ َ ُ ى َ َ ر َ َّ ي َ َ‬ ‫َ‬
‫ب‪ ‬فم َّر َرجل بِه‪ ،‬فقال‪ :‬یا رسول اهلل إِِّن‬ ‫ِ‬ ‫انل‬ ‫د‬‫ِن‬
‫ع‬ ‫ن‬‫َك‬ ‫ال‬ ‫ج‬ ‫ر‬ ‫ن‬‫أ‬ ‫‪‬‬ ‫نس‬ ‫أ‬ ‫‪ -932‬وعن‬
‫ي ُ ُّ َ‬ ‫َ ر رُ ََ َ َ‬ ‫ََ ر َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬
‫حبك يف‬ ‫حقه‪ ،‬فقال‪ :‬إِِّن أ ِ‬ ‫ب‪« :‬أأعلمته؟» قال‪ :‬ال‪ ،‬قال‪« :‬أعلِمه» فل ِ‬ ‫ح ُّب َهذا‪ ،‬فقال َل انل ُّ‬
‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫أل ِ‬
‫َ َ َّ َ َّ َ ر ر َ َ‬ ‫َّ‬
‫(‪)۳‬‬
‫اّلل‪ ،‬فقال‪ :‬أحبك اَّلِي أحببت ِين َل‪[ .‬روایت ابوداود با اِسناد صحیح]‬
‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬مردی نزدِ پیامبر‪ ‬بود؛ شخصی دیگر‪ ،‬از آنجا گذشت‪.‬‬
‫آن مرد‪ ،‬گفت‪ :‬ای رسولخدا! من‪ ،‬این شخص را دوست دارم‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬آیا او را‬
‫از این محبت‪ ،‬آگاه کردهای؟» گفت‪ :‬خیر‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬آگاهش کن»‪ )8(.‬این مرد‪ ،‬نزد‬
‫آن شخص رفت و به او گفت‪ :‬من‪ ،‬تو را بهخاطر اهلل دوست دارم‪ .‬و آن شخص پاسخ‬
‫داد‪ :‬ذاتی که مرا بهخاطر او دوست داری‪ ،‬تو را دوست بدارد‪.‬‬
‫شرح‬
‫همهی این احادیث‪ ،‬دربارهی محبت و دوستیست و نشان میدهد که انسان باید‬
‫دوستی و محبتش بهخاطر اهلل و برای کسب رضایتش باشد‪ .‬چنانکه پیامبر‪ ‬فرمود‪:‬‬
‫«سوگند به ذاتی که جانم در دستِ اوست‪ ،‬وارد بهشت نمیشوید تا اینکه ایمان‬

‫(‪ )۶‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪7828 :‬؛ شرح الطحاویۀ‪ ،‬ش‪224 :‬؛ صحیح أبیداود‪ ،‬ش‪0226 :‬؛ و صحیح‬
‫النسائی‪ ،‬آلبانی‪ ،/‬ش‪.0622 :‬‬
‫(‪ )1‬یعنی‪ :‬یا اهلل! یاریام کن تا تو را ذکر کنم‪ ،‬سپاس بگزارم و عبادت تو را بهصورتی نیکو بهجای آورم‪.‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح أبی داود‪ ،‬از آلبانی‪ ،/‬ش‪5675 :‬؛ وی‪ ،‬در مشکاة المصابیح‪ ،‬ش‪ 4107 :‬این حدیث را‬
‫حسن دانسته است‪.‬‬
‫(‪ )8‬یعنی به او بگو که دوستش داری‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪212‬‬

‫داشته باشید و ایمان ندارید مگر زمانی که یکدیگر را دوست بدارید؛ آیا شما را به‬
‫کاری راهنمایی نمایم که اگر انجامش دهید یکدیگر را دوست خواهید داشت؟ سالم‬
‫گفتن به یکدیگر را در میان خود رواج دهید»‪.‬‬
‫این حدیث‪ ،‬نشانگر اینست که محبت و دوستی‪ ،‬جزو کمالِ ایمان است و‬
‫ایمان انسان‪ ،‬زمانی کامل میشود که برادرِ مسلمانش را دوست بدارد؛ همچنین یکی‬
‫از اسباب و زمینههای پیدایش و گسترش این محبت‪ ،‬اینست که مسلمانان‪ ،‬سالم‬
‫گفتن به یکدیگر را در میان خود رواج دهند؛ یعنی آشکارا به یکدیگر سالم بگویند‪،‬‬
‫چه همدیگر را بشناسند و چه نشناسند‪ .‬به همینخاطر دو مسلمانی که به هم سالم‬
‫میکنند‪ ،‬به همدیگر احساس نزدیکی و محبت مینمایند و وقتی دو نفر از کنار هم‬
‫میگذرند و به هم سالم نمیکنند‪ ،‬نه تنها احساس خوبی نسبت به هم ندارند‪ ،‬بلکه‬
‫چه بسا از یکدیگر متنفرند‪ ،‬گرچه با هم نسبت خویشاوندی داشته باشند‪.‬‬
‫لذا هر مسلمانی باید بکوشد که زمینههای دوستی و محبت مسلمانان با یکدیگر‬
‫را فراهم کند تا این صفت پسندیده در میان مسلمانان‪ ،‬افزایش یابد؛ زیرا نه معقول‬
‫است و نه عادی و طبیعی که انسان‪ ،‬با کسی همکاری کند که دوستش ندارد؛ به‬
‫عبارت دیگر این محبت و دوستیست که مسلمانان را بر آن میدارد که در زمینهی‬
‫تقوا و پرهیزگاری به کمک یکدیگر بشتابند‪ .‬از اینرو محبت و دوستی بهخاطر اهلل‪،‬‬
‫یکی از نشانههای کمالِ ایمان است‪.‬‬
‫در حدیث معاذ‪ ‬آمده است که پیامبر‪ ‬به او خبر داد که دوستش دارد‪ .‬چنانکه‬
‫به روایت انس‪ ‬مردی نزدِ پیامبر‪ ‬بود؛ شخصی دیگر‪ ،‬از آنجا گذشت‪ .‬آن مرد‪،‬‬
‫گفت‪ :‬ای رسولخدا! من‪ ،‬این شخص را دوست دارم‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬آیا او را از‬
‫این محبت‪ ،‬آگاه کردهای» و به خودش گفتهای که دوستش داری؟ گفت‪ :‬خیر‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬آگاهش کن»‪ .‬لذا سنت است که وقتی کسی را دوست دارید‪ ،‬به‬
‫خودش بگویید و به او اظهار محبت کنید‪ .‬زیرا وقتی به کسی میگویی‪« :‬دوستت‬
‫دارم»‪ ،‬این سخن بر اعماق دلَش مینشیند و دوستی و محبت‪ ،‬سراسرِ وجودش را‬
‫میگیرد و بدینسان محبتش به تو افزایش مییابد‪ .‬البته دل به دل راه دارد‪ ،‬گرچه بر‬
‫َ ْ َ ُ ُ ُ ٌ ُ َّ َ ٌ َ َ َ َ َ َ ْ‬
‫ارف ِمن َها‬ ‫زبان نیاید؛ همانگونه که پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬األرواح جنود ُمندة‪ ،‬فما تع‬
‫باب‪ :‬فضیلت محبت و دوستی به خاطر اهلل و تشویق به آن‪ ،‬و اظهار محبت‪213 ...‬‬
‫ْ ََ‬ ‫َ َ ْ‬ ‫ْ ََ‬
‫ائتَلف‪َ ،‬و َما تنَاك َر ِمن َها‪ ،‬اختَلف»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬ارواح‪ ،‬مانند سپاهیان و دستههای گوناگون‬
‫یک سپاه هستند؛ آنها که یکدیگر را بشناسند (و ویژگیهای یکسانی داشته باشند)‪ ،‬با‬
‫هم الفت میگیرند و آنها که یکدیگر را نشناسند‪ ،‬از هم دور میشوند و با هم اُنس‬
‫نمیگیرند»‪ .‬ولی اگر انسان‪ ،‬محبتش را بر زبان بیاورد و به دوستش اظهار محبت کند‪،‬‬
‫این امر بر محبت آنها میافزاید‪ .‬لذا وقتی میخواهید به کسی اظهار محبت کنید‪،‬‬
‫بگویید‪« :‬من‪ ،‬تو را بهخاطر اهلل دوست دارم»‪.‬‬
‫در این حدیث معاذ‪ ‬همچنین آمده است که پیامبر‪ ‬به او فرمود‪« :‬و به تو‬
‫َّ‬
‫سفارش میکنم که در پایان هر نماز‪ ،‬این دعا را بخوانی و آن را ترک نکنی‪ :‬الل ُهم‬
‫سن ِعبَادتِك»‪ )1(.‬الفاظ این حدیث واضح است و نشان‬ ‫كر َك‪ُ ،‬‬
‫وح‬
‫ْ َ َُ ْ‬
‫ش‬‫و‬ ‫ك‬‫ر‬ ‫ك‬ ‫ذ‬ ‫لَع‬ ‫أَع ِّ‬
‫ين‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬
‫میدهد که این دعا‪ ،‬در پایان نماز و پیش از سالم‪ ،‬گفته میشود‪.‬‬
‫***‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ .6222 :‬و روایت بخاری به صورت «معلّق» از امالمؤمنین عایشه&‪.‬‬
‫(‪ )1‬یعنی‪ :‬یا اهلل! یاریام کن تا تو را ذکر کنم‪ ،‬سپاس بگزارم و عبادت تو را بهصورتی نیکو بهجای‬
‫آورم‪.‬‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬نشانه های محبت اهلل با بندهاش و تشویق به آراسته‬
‫شدن به این نشانهها و تالش و کوشش برای کسب آنها‬

‫اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬


‫ذ‬ ‫ُ ُُ ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ ذ‬ ‫ُ ُ ُ‬ ‫ُ‬
‫ّلل َويغَ ِفرَ َلكمَ َذنوبكمَ َوَٱ َُ‬
‫ّللَ‬ ‫َيبِبَك َُم َٱ َُ‬ ‫ّلل َفَٱتب ِ ُع ِ َ‬
‫ون َ َ‬ ‫نتمَ َُت ُِّبونَ َٱ َ‬ ‫﴿قلَ َإِن َك‬
‫ُ‬
‫[آل عمران‪َ َ ]٤١ :‬‬ ‫ِيمَ‪﴾٣١‬‬‫وررَ ذرح رَ‬
‫غ َف َ‬
‫بگو‪ :‬اگر اهلل را دوست دارید‪ ،‬از من پیروی کنید تا اهلل شما را دوست بدارد و گناهانتان را‬
‫ببخشد‪ .‬و اهلل‪ ،‬آمرزندهی مهرورز است‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫ّللَبِقوَمَََي ُِّب ُهمََ‬ ‫تَٱ َُ‬ ‫يأ ُّيهاَٱَّلِينََءام ُنواََمنَيرَت ذَدَمِنكمََعنَدِين ِ َهِۦَفسوَفََيأَ ِ َ‬ ‫﴿ ىَ‬
‫ذ‬ ‫ذ‬
‫ّللِ َولََ‬ ‫يل َٱ َ‬ ‫ف َسب ِ َِ‬ ‫ح ُّبون َُهۥَ َأذِلةَ ََعَ َٱلَ ُمؤَ ِمن ِيَ َأع ذِزةَ ََعَ َٱلَكَفِ ِرينَ َيُجَ ِه ُدونَ َ ِ َ‬ ‫و ُي ِ‬
‫ذ‬ ‫ُ ذ‬ ‫ُ‬
‫ِيم َ‪﴾٥٤‬‬ ‫ِع َعل رَ‬ ‫ّلل َوَس رَ‬‫ّللِ َيُؤَتِي َهِ َمن َيشاَ َُء َوَٱ َُ‬
‫ل َٱ َ‬
‫يافونَ َلوَمةَ َلَئِمَ َذَل ِكَ َفضَ َ‬
‫[املائدة‪]٢٣ :‬‬
‫ای مؤمنان! آن دسته از شما که از دینشان برگردند‪ ،‬بدانند که اهلل گروهی خواهد آورد که‬
‫آنان را دوست دارد و آنها نیز اهلل را دوست دارند و در برابر مؤمنان‪ ،‬فروتن هستند و در برابر‬
‫کافران سخت و شدید؛ در راه اهلل جهاد میکنند و از سرزنش هیچ سرزنشکنندهای‬
‫نمیهراسند‪ .‬این‪ ،‬فضل اهلل است که به هر کس بخواهد‪ ،‬میبخشد‪ .‬و اهلل بخشندهی‬
‫داناست‪.‬‬
‫َ ر َ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫ويلًّا‪،‬‬
‫يل ِ‬ ‫اعدى َ‬ ‫‪ -932‬وعن أيب هریرة‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬إِن اهلل تعاىل قال‪ :‬من‬
‫َ َ ُ‬ ‫َ َ َّ َ َّ َّ ر َ َ ر ُ َ َ ر‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ َّ َ َّ َ ر‬ ‫آذ رن ُت ُه ب َ‬ ‫ر َ‬
‫رتضت علیه‪َ ،‬وما ی َزال‬ ‫يل عب ِدي بَِش ٍء أحب إِيل مِما اف‬ ‫ِ‬ ‫احل ررب‪ ،‬وما تقرب إ‬ ‫ِ‬ ‫فقد‬
‫َّ‬ ‫ر‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫رصهُ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬
‫ت َسمع ُه اَّلِي يس َم ُع به‪َ ،‬وب َ َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫ر‬
‫حبه‪ ،‬فإذا أحببته‪ ،‬کن‬
‫َّ‬ ‫َ َّ‬ ‫َ‬ ‫َع رب ِدي يتق َّر ُب إ ِ َّ‬
‫يل بِانلَّواف ِِل حَّت أ ِ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫َ َ ِ‬
‫َ ر‬ ‫ر َ رُ‬ ‫ر َ َ‬ ‫ر َ ُ َّ َ ر‬ ‫ر ُ َ‬
‫رص بِه‪ ،‬ویدهُ اليت یب ِطش بِها‪َ ،‬ورجله اليت يم َِش بِها وإن سألين أعطیته‪َ ،‬ول ِِئ‬
‫َ َ َّ‬ ‫َّاَّلِي ُي رب ِ ُ‬
‫ر َ َ َ ُ َ َّ ُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫استعاذ ِِّن ألعِیذنه»‪[ .‬روایت بخاری]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل متعال میفرماید‪ :‬هرکس با‬
‫دوستی از دوستانم‪ ،‬دشمنی کند‪ ،‬من با او اعالم جنگ میکنم؛ و محبوبترین اعمال‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.2416:‬‬


‫‪211‬‬ ‫باب‪ :‬نشانه های محبت اهلل با بندهاش و تشویق به آراسته شدن به این ‪...‬‬

‫نزد من که بندهام بهوسیلهی آن به من تقرب میجوید‪ ،‬اعمالیست که بر او فرض‬


‫کردهام و بندهام‪ ،‬همواره با انجام دادن نوافل‪ ،‬به من نزدیک میشود تا آنکه او را‬
‫دوست میدارم و وقتی دوستش بدارم‪ ،‬گوش او میشوم که با آن میشنود و چشم او‬
‫که با آن میبیند و دست او که با آن میگیرد و پای او میشوم که با آن راه میرود؛ و‬
‫اگر از من چیزی بخواهد‪ ،‬به او عطا میکنم و اگر به من پناه جوید‪ ،‬پناهش میدهم»‪.‬‬
‫َّ‬
‫جربیل‪ :‬إِن اهلل تعاىل‬
‫ر‬
‫ى‬ ‫اد‬
‫َرَ َ َ‬
‫ن‬ ‫‪،‬‬ ‫د‬ ‫ب‬ ‫الع‬ ‫تعاىل‬ ‫ب‪ ‬قال‪« :‬إ َذا َأ َح َّب ُ‬
‫اهلل‬ ‫‪ -931‬وعنه َع ِن انلَّ ي‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ُ ُّ ُ ى َ َ ُّ‬ ‫َّ‬ ‫َّ َ‬ ‫َ ر‬ ‫ََُ‬ ‫َ َ ر ر َ ُ ُّ ُ ر‬ ‫ُ ُّ ُ‬
‫حبوهُ‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫أ‬ ‫ف‬ ‫ا‪،‬‬ ‫الن‬ ‫ف‬ ‫ب‬ ‫ِ‬ ‫حی‬ ‫اهلل‬ ‫ن‬ ‫ِ‬ ‫إ‬ ‫اء‪:‬‬ ‫م‬ ‫الس‬ ‫ل‬
‫ِ‬ ‫ه‬ ‫أ‬ ‫يف‬ ‫ادى‬ ‫ن‬ ‫ی‬ ‫ف‬ ‫یل‪،‬‬ ‫رب‬ ‫ج‬
‫ِ‬ ‫حیِب فالنا‪ ،‬فأحبِبه‪ ،‬فیحبه‬
‫ر‬ ‫َ‬ ‫َُ ُ‬ ‫َ ُ ُّ ُ َ ر ُ َّ َ ُ َّ ُ ر َ ُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫فی ِحبه أهل السماء‪ ،‬ثم یوضع َل القبول يف األر ِض»‪ٌ [ .‬‬
‫ر‬ ‫َ َّ ر ى َ‬ ‫َّ َ‬ ‫َ َ َ ُ ُ‬
‫جربیل‪ ،‬فقال‪:‬‬ ‫ملسلم‪ :‬قال رسول اهللِ‪« :‬إِن اهلل تعاىل إِذا أحب عبدا داع ِ‬ ‫ويف روایة‬
‫َّ َ ُ ُّ ُ ى‬ ‫ََُ‬ ‫َّ‬ ‫ُ َّ ُ َ‬ ‫ر‬ ‫ُ‬ ‫ُّ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ى‬ ‫ي ُ ُّ ُ‬
‫جربیل‪ ،‬ثم ينادِي يف السماء‪ ،‬فیقول‪ :‬إِن اهلل حیِب فالنا‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫ه‬ ‫ب‬ ‫ح‬ ‫ِ‬ ‫ی‬ ‫ف‬ ‫ه‪،‬‬ ‫ب‬ ‫حب ف َ ِ‬
‫ب‬ ‫ح‬ ‫أ‬ ‫ف‬ ‫النا‬ ‫إِِّن أ ِ‬
‫ر‬ ‫رَ َ َ ى َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َّ ُ َ ُ‬ ‫ُ‬ ‫َّ َ‬ ‫ُ‬ ‫َ َ ُّ ُ ُ ُّ ُ ر‬
‫َ‬
‫جربیل‪،‬‬ ‫حبوه فیحبه أهل السماءِ َثم یوضع َل القبول يف األرض‪ ،‬وإِذا أبغ َض عبدا داع ِ‬ ‫فأ ِ‬
‫َّ َ‬ ‫َّ‬ ‫ر‬ ‫ُ َّ ُ َ‬ ‫َ ر ر َُر ُ ُ ر‬ ‫ي ُر ُ ُ‬ ‫ََ‬
‫جربیل‪ ،‬ثم ينادِي يف أه ِل السماء‪ :‬إِن اهلل‬ ‫فیقول‪ :‬إِِّن أب ِغ َض فالنا‪ ،‬فأب ِغضَه‪ ،‬فیب ِغضه ِ‬
‫َ‬ ‫َر َ‬ ‫ُ ُ َ ُ‬ ‫َ ر ُ َ ُ ر ُ ُ ر ُ َّ‬ ‫ُر ُ ُ‬
‫اء يف األ رر ِض»‪.‬‬ ‫ض ُ‬ ‫يب ِغض فالنا‪ ،‬فأب ِغضوه‪ ،‬فیب ِغضه أهل السماءِ ث َّم توضع َل ابلغ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬هرگاه اهلل متعال‪ ،‬بندهای را دوست بدارد‪،‬‬
‫به جبرئیل ندا میدهد که اهلل متعال‪ ،‬فالنی را دوست دارد؛ تو نیز او را دوست بدار‪.‬‬
‫پس جبرئیل‪ ،‬او را دوست میدارد و به اهل آسمان اعالم میکند که اهلل‪ ،‬فالنی را‬
‫دوست دارد؛ شما هم دوستش بدارید‪ .‬پس اهل آسمان نیز او را دوست میدارند و‬
‫بدین ترتیب مقبول و محبوبِ اهل زمین هم میگردد»‪.‬‬
‫و در روایتی از مسلم آمده است‪« :‬هرگاه اهلل متعال‪ ،‬بندهای را دوست بدارد‪،‬‬
‫جبرئیل را فرامیخواند و میگوید‪ :‬من‪ ،‬فالنی را دوست دارم؛ تو نیز او را دوست‬
‫بدار‪ .‬پس جبرئیل‪ ،‬او را دوست میدارد و به اهل آسمان ندا میدهد که اهلل‪ ،‬فالنی را‬
‫دوست دارد؛ شما هم دوستش بدارید‪ .‬پس اهل آسمان نیز او را دوست میدارند و‬
‫آنگاه مقبول اهل زمین هم میگردد‪ .‬و اهلل چون بندهای را دشمن بدارد‪ ،‬جبرئیل را فرا‬
‫میخواند و میگوید‪ :‬من‪ ،‬از فالن بنده بیزارم؛ تو نیز از او بیزار باش؛ پس جبرئیل از‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪7524 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.202:‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪211‬‬

‫او بیزار میشود و به اهل آسمان ندا میدهد که اهلل از فالنبنده بیزار است‪ ،‬شما هم از‬
‫او بیزار باشید؛ لذا اهل آسمان نیز از آن شخص بیزار میشوند و آنگاه منفورِ اهل‬
‫زمین میگردد»‪.‬‬
‫َّ َ َ َ َ ر ُ‬ ‫َ َ َ ُ ى ََ‬ ‫َ َ َ ُ َ ر َ َّ َ ُ َ‬
‫ِسی ٍة ‪ ،‬فَكن يقرأ‬ ‫ِ‬ ‫لَع‬ ‫ال‬ ‫ج‬ ‫ر‬ ‫ث‬ ‫بع‬ ‫‪‬‬ ‫ِ‬ ‫هلل‬ ‫ا‬ ‫ول‬ ‫‪ -939‬وعن اعئشة ر ِِض اهلل عنها‪ ،‬أن رس‬
‫َ َ ُ‬ ‫َ َ َّ َ َ ُ َ َ‬ ‫ّلل َأح ر‬‫یختِ ُم بـ ﴿قُلَ َ ُهوَ َٱ ذ ُ‬‫َ ر‬ ‫َر‬
‫ول‬
‫َ ُ ِ‬‫س‬ ‫ِر‬ ‫ل‬ ‫ذلك‬ ‫روا‬ ‫ک‬ ‫ذ‬ ‫وا‪،‬‬‫ع‬ ‫ج‬ ‫ر‬ ‫ا‬ ‫م‬ ‫ل‬ ‫ف‬ ‫؛‬ ‫﴾‬ ‫‪١‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫د‬ ‫َ‬ ‫ف‬ ‫م‪،‬‬ ‫ِه‬
‫ِ‬ ‫ت‬‫صال‬ ‫يف‬ ‫ه‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫حاب‬ ‫ص‬ ‫أل‬
‫ُّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬
‫َّ َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ي‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫حب‬ ‫الرَحن‪ ،‬فأنا أ ِ‬ ‫اهللِ‪ ‬فقال‪« :‬سلوهُ أل ِي َش ٍء یصنع ذلك؟» فسألوه‪ ،‬فقال‪ :‬ألنها ِصفة‬
‫ُ ُّ ُ‬ ‫َ‬
‫ر ُ ُ َّ َّ‬ ‫َ‬ ‫َ ر َ ر ََ َ َ َ َ ُ ُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬‫أن أقرأ بِها‪ ،‬فقال رسول اهللِ‪« :‬أخ ِربوه أن اّلل تعاىل حیبه»‪ٌ [ .‬‬
‫ترجمه‪ :‬عایشه& میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬شخصی را به عنوان فرماندهی یک دسته‬
‫از مجاهدان‪ ،‬تعیین و اعزام کرد‪ .‬او هنگامی که برای یارانش پیشنماز میشد‪ ،‬قرائتش‬
‫ُ ُ ذ‬
‫ّلل َأح رَد َ‪ ﴾١‬به پایان میرساند‪ .‬وقتی بازگشتند‪ ،‬موضوع را به اطالع‬
‫را با ﴿قلَ َهوَ َٱ َُ‬
‫پیامبر‪ ‬رساندند؛ فرمود‪« :‬از او بپرسید که چرا چنین میکند؟» علتش را از او‬
‫پرسیدند؛ پاسخ داد‪« :‬زیرا در این سوره‪ ،‬صفت پروردگار رحمان (گستردهمهر) بیان‬
‫شده است و من‪ ،‬دوست دارم آن را قرائت کنم‪ .‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬به او بگویید که‬
‫اهلل‪ ،‬دوستش دارد»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،/‬بابی دربارهی نشانههای محبت اهلل با بندهاش گشوده است؛ هر‬
‫چیزی‪ ،‬نشانهای دارد و محبت اهلل با بنده نیز نشانههایی دارد؛ از جمله اینکه بنده‪ ،‬از‬
‫پیامبر‪ ‬پیروی میکند‪ .‬یعنی هر چه میزان پیروی انسان از پیامبر‪ ‬بیشتر باشد‪ ،‬از‬
‫اهلل متعال بیشتر اطاعت مینماید و بدینسان بیشتر محبوب اهلل‪ ‬قرار میگیرد‪.‬‬
‫مؤلف‪ /‬به این آیه استدالل کرده که اهلل متعال‪ ،‬فرموده است‪:‬‬
‫ُ ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ ذ‬ ‫ُ ُ ُ‬ ‫ُ‬
‫[آل عمران‪َ ]٤١ :‬‬ ‫َيبِبَك َُمَٱ َُ‬
‫ّلل﴾‬ ‫ّللَفَٱتب ِ ُع ِ َ‬
‫ونَ َ‬ ‫نتمََُت ُِّبونََٱ َ‬‫﴿قلََإِنَك‬
‫بگو‪ :‬اگر اهلل را دوست دارید‪ ،‬از من پیروی کنید تا اهلل شما را دوست بدارد‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪7274 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.202:‬‬


‫‪217‬‬ ‫باب‪ :‬نشانه های محبت اهلل با بندهاش و تشویق به آراسته شدن به این ‪...‬‬

‫یعنی اگر اهلل را دوست دارید‪ ،‬نشان دهید؛ نشانهاش‪ ،‬اینست که از من (پیامبر‪)‬‬
‫پیروی کنید تا اهلل‪ ‬شما را دوست بدارد‪.‬‬
‫سلف صالح‪ ،‬این آیه را آیهی امتحان نامیدهاند؛ زیرا اهلل متعال با این آیه‪ ،‬مدعیان‬
‫محبتش را میآزماید‪ .‬لذا اگر مدعی محبت اهلل‪ ،‬از رسولاهلل‪ ‬پیروی کند‪ ،‬در ادعایش‬
‫صادق است‪.‬‬
‫بندهای که اهلل را دوست داشته باشد‪ ،‬اهلل‪ ‬نیز او را دوست دارد‪ .‬از اینرو‬
‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫َيبِبَك َُم َٱ َُ‬
‫ّلل﴾‪« :‬از من پیروی کنید تا اهلل‪ ،‬شما را دوست بدارد»‪.‬‬ ‫فرمود‪﴿ :‬فَٱتب ِ ُع ِ َ‬
‫ون َ َ‬
‫واین‪ ،‬نتیجهی ارزندهایست؛ زیرا کسی که اهلل متعال‪ ،‬دوستش بدارد‪ ،‬به سعادت دنیا‬
‫و آخرت دست مییابد‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬حدیث ابوهریره‪ ‬را نقل کرده که پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬اهلل‬
‫متعال میفرماید‪ :‬هرکس با دوستی از دوستانم‪ ،‬دشمنی کند‪ ،‬من با او اعالم جنگ‬
‫میکنم»‪ .‬لذا هر کس با دوستی از دوستان اهلل دشمنی کند‪ ،‬در حقیقت به دشمنی با اهلل‬
‫برخاسته است؛ مانندِ کسی که ربا میخورد؛ زیرا اهلل متعال‪ ،‬با رباخوار‪ ،‬اعالنِ جنگ‬
‫نموده و فرموده است‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫ََ‬ ‫[البقرة‪]٨٧٩ :‬‬ ‫وّلِۦََ‪﴾٩‬‬ ‫﴿فإِنَلمََتفَعلواََفأَذنواََ ِِبرَبََ ِمِنََٱ َ‬
‫ّللَِورَ ُس َِ‬
‫پس اگر چنین نکردید‪ ،‬بدانید که به جنگ با اهلل و رسولش برخاستهاید‪.‬‬
‫یعنی اگر کسی‪ ،‬دست از رباخواری برندارد و آنچه را از اموال ربا نزد مردم باقی‬
‫مانده است‪ ،‬رها نکند‪ ،‬به جنگ با اهلل و پیامبرش برخاسته است‪.‬‬
‫اما ولی یا دوستِ اهلل کیست؟ اهلل متعال‪ ،‬دوستان خود را معرفی نموده و فرموده است‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬
‫ف َعليَ ِهمَ َولَ َهمَ ََيَزنونَ َ‪َ ٦٢‬ٱَّلِينَ َءام ُنواَ َوَكنواََ‬
‫ّللِ َلَ َخوَ َ‬
‫ن َأوَ ِلاَءَ َٱ َ‬
‫﴿ألَ َإ ِ َ‬
‫ُ‬
‫[يونس ‪َ ]٦٤ ،٦٨ :‬‬ ‫ي ذتقونََ‪﴾٦٣‬‬
‫بدانید که بر دوستان اهلل هیچ ترس و هراسی نیست و آنان غمگین نمیشوند؛ آنان که ایمان‬
‫آوردند و تقوا و پرهیزکاری پیشه میکردند‪.‬‬
‫اینها‪ ،‬دوستانِ اهلل هستند؛ لذا هر مؤمن پرهیزگاری‪ ،‬دوستِ خداست و والیت و‬
‫دوستیِ االهی‪ ،‬بدین معنا نیست که انسان‪ ،‬خرقه بر تن کند یا لباسهای زبر و پشمی‬
‫بپوشد و چنین وانمود کند که به دنیا بیرغبت است یا آدمِ سر به زیری باشد؛ بلکه‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪218‬‬
‫ذُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫والیت و دوستی اهلل‪ ،‬در ایمان و تقواست‪﴿ :‬ٱَّلِينََءامنواََوَكنواََيتقونََ‪[ ﴾٦٣‬يونس‬
‫‪ . ]٦٤ :‬لذا اگر کسی با مؤمنان پرهیزگار‪ ،‬دشمنی کند‪ ،‬با اهلل متعال‪ ،‬طرف است و در‬
‫حقیقت به جنگ با اهلل برخاسته است‪ .‬پناه بر اهلل‪.‬‬
‫سپس اهلل‪ ‬در این حدیث قدسی میفرماید‪ :‬و محبوبترین چیز نزد من که‬
‫بندهام بهوسیلهی آن به من تقرب و نزدیکی میجوید‪ ،‬اعمالیست که بر او فرض‬
‫کردهام»‪ .‬لذا نماز فرض ظهر از سنت ظهر‪ ،‬نزد اهلل محبوبتر است و فرض مغرب از‬
‫سنت مغرب‪ ،‬محبوبتر؛ همچنین فرض عشاء از سنت عشاء و فرض صبح از سنت‬
‫صبح‪ ،‬نزد اهلل‪ ‬محبوبترند‪ .‬نماز فرض‪ ،‬از نماز تهجد (نماز شب) نزد اهلل محبوتر‬
‫میباشد و به همین شکل‪ ،‬تمام فرایض نزد اهلل‪ ‬از نوافل محبوبترند‪ .‬زکات‪ ،‬از‬
‫صدقهی نفل محبوبتر است و حجّ فرض از حج نفل‪ ،‬محبوبتر‪.‬‬
‫«و بندهام‪ ،‬همواره با انجام دادن نوافل‪ ،‬به من نزدیک میشود تا آنکه او را‬
‫دوست میدارم»‪ .‬این‪ ،‬اشارهایست به اینکه یکی از اسباب محبت اهلل‪ ،‬انجام دادن‬
‫نوافل است؛ نماز نفل‪ ،‬صدقهی نفل‪ ،‬روزهی نفل‪ ،‬حج نفل و دیگر اعمل نیک و‬
‫پسندیده ای که انسان‪ ،‬افزون بر فرایض‪ ،‬انجام میدهد‪.‬‬
‫بنده‪ ،‬همواره با انجام دادن نوافل‪ ،‬به اهلل نزدیکی میجوید تا اینکه اهلل متعال‪ ،‬او‬
‫را دوست میدارد؛ و آنگاه که اهلل‪ ،‬او را دوست بدارد‪ ،‬گوش او میشود که با آن‪،‬‬
‫میشنود؛ و چشم او میگردد که با آن‪ ،‬میبیند؛ و دست و پایش میشود که با آنها‪،‬‬
‫میگیرد و راه میرود‪ .‬و اگر از اهلل چیزی بخواهد‪ ،‬به او عطا میکند و اگر به اهلل پناه‬
‫جوید‪ ،‬به او پناه میدهد‪.‬‬
‫«گوش او میشوم»‪ ،‬یعنی شنیدن او را استوار میگرداند؛ به عبارت دیگر توفیقش‬
‫میدهد که از گوش خود در راه درست و شنیدن حق استفاده کند و بدینسان بنده‪،‬‬
‫تنها به چیزی گوش میدهد که رضایت اهلل در آن است‪« .‬و دست او میشوم که با آن‬
‫میگیرد»‪ .‬لذا بنده‪ ،‬فقط عملی انجام میدهد که مایهی رضای خداست‪« .‬و پای او‬
‫میگردم که با آن راه میرود»‪ .‬بنابراین‪ ،‬بنده فقط در جهتی گام برمیدارد که اهلل را‬
‫راضی میکند و بدینسان در کردار و گفتار خویش‪ ،‬درست و بهجا عمل مینماید و‬
‫آدمِ درستکاری میشود‪.‬‬
‫‪219‬‬ ‫باب‪ :‬نشانه های محبت اهلل با بندهاش و تشویق به آراسته شدن به این ‪...‬‬

‫«و اگر از من چیزی بخواهد‪ ،‬به او عطا میکنم»‪ .‬این هم یکی دیگر از نتایج‬
‫نوافل و محبت اهلل‪ ‬میباشد‪ .‬و «اگر به من پناهنده شود‪ ،‬به او پناه میدهم»‪ .‬یعنی‬
‫اگر از شرّ چیزی به من پناه بیاورد‪ ،‬او را در پناهِ خویش قرار میدهم‪ .‬و این‪ ،‬یکی از‬
‫نشانههای محبت اهلل متعال است که انسان نیک گفتار ودرستکار باشد؛ همانگونه که‬
‫اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ ُ ُ‬ ‫ذُ‬ ‫ذ‬
‫يأ ُّيها َٱَّلِينَ َءام ُنواَ َٱتقواَ َٱ َ‬
‫ّلل َوقولواَ َقوَلَ َسدِيدَا َ‪َ ٧٠‬يُصَل ِحَ َلكمَ َأعََٰلكمََ‬ ‫﴿ ىَ‬
‫ُ ُُ ُ‬
‫[األحزاب ‪َ َ ]٧١ ،٧١ :‬‬ ‫ويغَ َِفرََلكمََذنوبكمَ﴾‬
‫ای مؤمنان! تقوای اهلل پیشه کنید و سخن استوار بگویید تا اهلل اعمالتان را برای شما اصالح‬
‫نماید و گناهانتان را بیامرزد‪.‬‬
‫مؤلف‪ /‬احادیث دیگری هم دربارهی محبت اهلل‪ ‬ذکر کرده است؛ از جمله‬
‫حدیثی بدین مضمون که‪ :‬وقتی اهلل‪ ‬بندهای را دوست بدارد‪ ،‬این را به جبرئیل‪‬‬
‫اعالم میکند؛ جبرئیل‪ ،‬برترین فرشتهی خداست؛ همانگونه که محمد‪ ‬بهترین فرد‬
‫بشر است‪ .‬بههر حال اهلل‪ ‬به جبرئیل‪ ‬ندا میدهد‪« :‬فالنی را دوست دارم؛ تو نیز‬
‫او را دوست داشته باش‪ .‬پس جبرئیل نیز او را دوست میدارد و در میان ساکنانِ‬
‫آسمان ندا میدهد‪ :‬اهلل‪ ،‬فالنبنده را دوست دارد؛ شما نیز او را دوست داشته باشید‪.‬‬
‫پس اهل آسمان نیز دوستش میدارند و آنگاه‪ ،‬آن شخص‪ ،‬مقبول و محبوب ساکنان‬
‫زمین میگردد» و بدین ترتیب اهل زمین هم او را دوست میدارند‪.‬‬
‫این هم یکی از نشانههای محبت الهیست که انسان‪ ،‬محبوب و مقبول اهل زمین‬
‫قرار گیرد و همه‪ ،‬او را دوست بدارند‪ .‬در این حدیث‪ ،‬همچنین آمده است‪« :‬و اهلل‬
‫چون بندهای را دشمن بدارد‪ ،‬جبرئیل را فرا میخواند و میگوید‪ :‬من‪ ،‬از فالن بنده‬
‫بیزارم؛ تو نیز از او بیزار باش؛ پس جبرئیل از او بیزار میشود و به اهل آسمان ندا‬
‫میدهد که اهلل از فالنبنده بیزار است‪ ،‬شما هم از او بیزار باشید؛ لذا اهل آسمان نیز از‬
‫آن شخص بیزار میشوند و آنگاه منفورِ اهل زمین میگردد»‪.‬‬
‫از اهلل متعال درخواست میکنم که ما و همهی مسلمانان را جزو دوستان و اولیای‬
‫خود قرار دهد‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬پرهیز دادن از اذیت و آزار صالحان‪ ،‬مستضعفان و‬
‫مستمندان‬

‫اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬


‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫ي َما َٱكَيِتس ُبواَ َفق َِد َٱحَتملواَ َ ُبهَتَنَاَ‬ ‫﴿وَٱَّلِينَ َيُؤَذونَ َٱلَ ُمؤَ ِمن َ‬
‫ِي َوَٱلَ ُمؤَمِنَ َِ‬
‫ت َبِغ َِ‬
‫[األحزاب ‪َ ]٢٨ :‬‬ ‫ِإَوثَمَاَ ُّمبِينَاَ‪﴾٥٨‬‬
‫و آنان که مردان و زنان مؤمن را بیآنکه مرتکب گناهی شده باشند‪ ،‬میآزارند‪ ،‬بدون تردید‬
‫تهمت و گناه آشکاری بر دوش کشیدهاند‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫[الضحى‪َ َ ]١١ ،٩ :‬‬ ‫﴿فأ ذماَٱلَيِتِيمََفلََتقَهرََ‪َ٩‬وأ ذماَٱ ذ‬
‫لساَئِلََفلََتنَهرََ‪﴾١٠‬‬
‫پس به یتیم ستم مکن‪ .‬و سؤالکننده را با بانگ و فریاد از خود مران‪.‬‬
‫احادیث فراوانی در اینباره وجود دارد؛ از جمله‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ ْ َ‬
‫وْلا‪ ،‬فقد آذنتُه‬
‫يل ِ ًّ‬
‫اعدى َ‬ ‫حدیث ابوهریره‪ ‬که در باب پیشین گذشت‪« :‬من‬
‫یعنی‪« :‬هرکس با دوستی از دوستانم‪ ،‬دشمنی کند‪ ،‬من با او اعالم جنگ‬ ‫(‪)۶‬‬
‫بِاِل َ ْرب»‪.‬‬
‫میکنم»‪.‬‬
‫و نیز حدیث سعد بن ابیوقاص‪ ‬که در باب «مهربانی با یتیمان» ذکر شده و در‬
‫ََ ْ‬ ‫َ َ ْ َ َّ َ َ ْ َ َ ُ َ ْ ُ ْ َ َ ْ َ‬
‫ت أغضبْتَ ُه ْم لقد‬ ‫آن آمده است‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬یا أبا بكر لعلك أغضبتهم؟ ل ِِئ كن‬
‫بت َر َّبك»‪ )1(.‬یعنی‪« :‬ای ابوبکر! شاید آنها را خشمگین کرده باشی؛ در این‬ ‫أَ ْغ َض َ‬

‫صورت‪ ،‬اهلل را بهخشم آوردهای»‪.‬‬


‫َ ر َ َّ َ َ َ ُّ ر‬ ‫َ َ ُ ُ‬ ‫َّ‬ ‫ََُ‬
‫بن عبد اّلل‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬من صَل صالة الصبح‪،‬‬ ‫‪ -931‬وعن جند ِب ِ‬
‫َ‬ ‫َ َّ ُ َ ر َ ر ُ ر ُ ر َّ‬ ‫َ‬ ‫َّ َّ َ َ ر ُ َ َّ ُ َّ ُ ر َّ‬ ‫َُ‬
‫فه َو يف ذِم ِة اّلل‪ ،‬فال يطلبنك رم اّلل مِن ذِمتِ ِه بَِشء‪ ،‬فإِنه من يطلبه مِن ذِمتِ ِه بَِشء‪،‬‬
‫َ َ َ َّ‬ ‫ُ ر ر ُ َّ َ ُ ُّ ُ َ َ ر‬
‫(‪)۳‬‬
‫ار جهن َم»‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫ِ‬ ‫ن‬ ‫يف‬ ‫ه‬‫ِ‬ ‫ه‬
‫ید ِرکه‪ ،‬ثم یكبه لَع و ِ‬
‫ج‬

‫(‪ )۶‬ر‪.‬ک‪ :‬حدیث شمارهی ‪ 280‬همین کتاب‪.‬‬


‫(‪ )1‬ر‪.‬ک‪ :‬حدیث شمارهی‪ 622‬همین کتاب‪.‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪247 :‬؛ پیشتر بهشمارهی‪ 627‬گذشت‪.‬‬
‫‪266‬‬ ‫باب‪ :‬پرهیزدادن از اذیت و آزار صالحان‪،‬مستضعفان و مستمندان‬

‫ترجمه‪ :‬جندب بن عبداهلل‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬هرکس‪ ،‬نماز صبح را‬
‫بخواند‪ ،‬در پناه و حمایتِ اهلل است؛ پس مواظب باشید که اهلل‪ ،‬دربارهی عهد و پیمان‬
‫خویش با چنین بندهای‪ ،‬چیزی از شما مطالبه نکند‪ .‬زیرا هرکس‪ ،‬در اینباره از سوی اهلل‪،‬‬
‫مؤاخذه شود‪ ،‬راه فرار ندارد و سپس اهلل متعال‪ ،‬او را بر چهرهاش در آتش دوزخ میاندازد»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،/‬این باب را به «پرهیز دادن از اذیت و آزار مسلمانان‪ ،‬مستضعفان و‬
‫مستمندان» اختصاص داده و سپس این فرمودهی اهلل‪ ‬را ذکر کرده است‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫ي َما َٱكَيِتس ُبواَ َفق َِد َٱحَتملواَ َ ُبهَتَنَاَ‬ ‫َّلينَ َيُؤَذونَ َٱلَ ُمؤَ ِمن ِيَ َوَٱلَ ُمؤَمِنَ َِ‬
‫ت َبِغ َِ‬ ‫﴿وَٱ َِ‬
‫[األحزاب ‪َ ]٢٨ :‬‬ ‫ِإَوثَمَاَ ُّمبِينَاَ‪﴾٥٨‬‬
‫و آنان که مردان و زنان مؤمن را بیآنکه مرتکب گناهی شده باشند‪ ،‬میآزارند‪ ،‬بدون تردید‬
‫تهمت و گناه آشکاری بر دوش کشیدهاند‪.‬‬
‫اذیت و آزار‪ ،‬بدین معناست که انسان‪ ،‬دلِ کسی را به درد آورَد و کسی را‬
‫رنجیدهخاطر سازد یا درد و رنجی به جسم و پیکر کسی وارد نماید؛ فرقی نمیکند‬
‫که به دیگران‪ ،‬ناسزا بگوید یا تهمت بزند و یا با ضرب و شتم و حسادت و کینهتوزی‬
‫و امثال آن‪ ،‬دیگران را بیازارد‪ .‬همهی کارهایی که باعث اذیت و آزارِ مسلمان میشود‪،‬‬
‫حرام است؛ زیرا اهلل متعال در آیهی مذکور بیان فرموده است‪« :‬کسانی که مردان و‬
‫زنانِ مؤمن را بیآنکه مرتکب گناهی شده باشند‪ ،‬میآزارند‪ ،‬بدون تردید تهمت و‬
‫گناه آشکاری بر دوش کشیدهاند»‪.‬‬
‫از این آیه چنین برداشت میشود که اگر این اذیت و آزار‪ ،‬بیمورد نباشد‪ ،‬مثالً‬
‫بهخاطر اجرای حدود و مجازاتهای شرعی یا برخورد با ستمکار و امثال آن باشد‪،‬‬
‫پس گناهی بر مجری قوانین شرع نخواهد بود؛ زیرا اگرچه باعث اذیت و آزارِ مجرم‬
‫است‪ ،‬ولی نتیجهی عملکرد خودِ اوست‪ .‬چنانکه اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ر‬ ‫ُ ُ‬ ‫ُ ُذ‬ ‫ُ‬
‫ك َوَحِدَ َ ِمِنَ ُهما َمِائةَ َجلَةَ َولَ َتأَخذَكم َب ِ ِهما َرأَف َةَ‬ ‫لواَ َ َ‬ ‫﴿ٱ ذلزانِي َة َوَٱ ذلز ِ َ‬
‫ان َفَٱجَ ِ‬
‫ذ‬ ‫ُ ُ ُ‬ ‫ذ‬
‫[النور ‪َ َ ]٨ :‬‬ ‫نتمََتؤَم ُِنونَََب ِٱ َ‬
‫ّللَِوَٱلَوَ َِمَٱٓأۡلخ َِِر﴾‬ ‫ّللَِإِنَك‬‫ِينَٱ َ‬ ‫فَد َِ‬ ‫َِ‬
‫هر زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید و اگر به اهلل و روز قیامت ایمان دارید‪ ،‬نباید در دین‬
‫پروردگار نسبت به آندو دچار دلسوزی شوید‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪262‬‬

‫یعنی اگر کسی‪ ،‬خود بر خویشتن ستم و جنایت کرد‪ ،‬ایرادی ندارد که انسان‪،‬‬
‫مطابق قوانین شرع‪ ،‬او را بیازارد و مجازاتش نماید‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬به احادیثی اشاره کرده است که از اذیت و آزار مسلمانان‪ ،‬پرهیز‬
‫میدهد؛ از جمله حدیث ابوهریره‪ ‬که رسولاهلل‪ ‬فرموده است‪« :‬اهلل متعال‪،‬‬
‫میفرماید‪ :‬هرکس با دوستی از دوستان من‪ ،‬دشمنی کند‪ ،‬با او اعالن جنگ میکنم»‪ .‬و‬
‫بی گمان کسی که به جنگ با اهلل برخیزد‪ ،‬شکست میخورد‪.‬‬
‫علما گفتهاند‪ :‬اذیت و آزار‪ ،‬انواع گوناگونی دارد‪ :‬مانند اذیت و آزار همسایه‪،‬‬
‫اذیت و آزار دوست و رفیق‪ ،‬و اذیت و آزار همکار و شریک‪ ،‬گرچه با هم دوست‬
‫نباشند؛ اذیت و آزار مسلمان‪ ،‬به هر گونهای که باشد‪ ،‬حرام است و مسلمان باید از‬
‫اذیت و آزار همکیشان خود بپرهیزد‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬قضاوت دربارهی مردم‪ ،‬مطابق ظاهر آنهاست و باطن‬
‫آنان به اهلل متعال‪ ،‬واگذار میشود‬

‫اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُّ‬ ‫امواََٱ ذ‬
‫﴿فإنَتابُواََوأق ُ‬
‫ََ‬ ‫[التوبة‪]٢ :‬‬ ‫لصلوَةََوءات ُواََٱ ذلزكوَةََفخلواََسبِيل ُهمَ﴾‬ ‫ِ‬
‫‪...‬اگر توبه کردند و نماز را برپا داشتند و زکات دادند‪ ،‬راهشان را باز بگذارید (و رهایشان‬
‫کنید)‪.‬‬
‫َ‬ ‫ُ ُ َ ر َُ َ‬ ‫َ َّ ُ َ‬ ‫‪ -932‬وعن ابن عمر رِض ُ‬
‫اهلل عنهما‪ ،‬أن َرسول اهللِ‪ ‬قال‪« :‬أم رِرت أن أقات ِل انلَّاس‬
‫َّ َ َ َ‬ ‫َّ َ ُ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ُ‬ ‫َّ َّ َ َّ ُ َ َّ ى‬ ‫َ َّ َ ر َ ُ َ ر‬
‫الزَكة‪ ،‬فإِذا‬ ‫حَّت يشهدوا أن ال إ ِ ََل إِال اّلل‪َ ،‬وأن حممدا رسول اهلل‪ ،‬وی ِقیموا الصالة‪َ ،‬ویؤتوا‬
‫َّ‬ ‫ُُ َ‬ ‫ر‬ ‫َ ُ ر َ َ ر َ ُ ر َّ َ ي‬ ‫ي‬ ‫َ ُ‬ ‫ََُ‬
‫حسابه رم لَع اّلل تعاىل»‪.‬‬ ‫اإلسالم‪ ،‬و ِ‬‫ِ‬ ‫ق‬ ‫فعلوا ذلك‪ ،‬عصموا مِين دِماءهم وأموالهم إِال ِحب‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫[ ٌ‬
‫ترجمه‪ :‬ابنعمر‪ $‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬مأموریت یافتم که با مردم پیکار‬
‫کنم تا گواهی دهند که معبود راستینی جز اهلل وجود ندارد و محمد‪ ،‬فرستادهی‬
‫اوست‪ ،‬و نماز را برپا دارند و زکات دهند؛ هرگاه چنین کردند‪ ،‬جان و مال خود را از‬
‫هرگونه تعرضی از سوی من‪ ،‬مصون داشتهاند‪ ،‬مگر در حقّی که اسالم تعیین کرده‬
‫است‪ ،‬و حسابشان با اهلل متعال است»‪.‬‬
‫َ ر‬ ‫َُ‬ ‫َ َّ‬ ‫ُ‬ ‫ُ َ ر‬ ‫َّ َ‬
‫ار ِق بن أشیم‪ ‬قال‪ :‬سمعت رسول اّلل‪ ‬يقول‪« :‬من‬ ‫ِ‬ ‫‪ -936‬وعن أيب عب ِد اّلل ط‬
‫ُُ‬ ‫َّ َ ُ َ ُ ُ َ ُ ُ‬
‫ماَل َودمه‪َ ،‬و ِ‬
‫حسابه‬ ‫ون اّلل‪ ،‬حرم‬
‫ُرَُ ر ُ‬ ‫ُ َّ َ َ َ َ‬ ‫َ َّ َّ ُ َّ ٌ‬
‫قال ال إَِل إِال اّلل حممد رسول اّلل‪ ،‬وکفر بِما يعبد مِن د ِ‬
‫َّ‬
‫(‪)1‬‬
‫لَع اّلل تعاىل»‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوعبداهلل‪ ،‬طارق بن اُشیم‪ ‬میگوید‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که میفرمود‪:‬‬
‫ٌ‬
‫حممد رسول‌الل» بگوید(‪ )۳‬و معبودان باطلی را که جز اهلل پرستش‬ ‫هلإإالالل‬
‫«هرکس‪« ،‬ال ‌‬
‫میشوند‪ ،‬انکار کند‪ ،‬جان و مال او حرام میگردد و حسابش با اهلل متعال است»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪64 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.66 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.62 :‬‬
‫(‪ )۳‬یعنی‪ :‬گواهی دهد که معبود راستینی جز اهلل وجود ندارد و محمد‪ ،‬فرستادهی اوست‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪264‬‬
‫َ ََ ر َ ر َ ُ‬ ‫َ ُ‬ ‫َر َ‬ ‫ر َ‬ ‫َر‬
‫ول اهللِ‪ :‬أرأیت إِن لقیت‬ ‫بن األسود‪ ‬قال‪ :‬قلت ل ِرس ِ‬ ‫ِ‬ ‫د‬
‫ِ‬ ‫ا‬ ‫د‬ ‫بد املق‬
‫‪ -932‬وعن أيب مع ٍ‬
‫َ ي َ َ‬ ‫ََ َ َ ُ‬ ‫َّ ر‬ ‫َ ر َ َ ر َ َ َ َ َ ر َ َ َ َّ‬ ‫ُ َّ‬ ‫ُ ى‬
‫َّضب إِحدى یدي بِالسیف‪ ،‬فقطعها ث َّم الذ مِين بِشج َر ٍة‬ ‫َرجال م َِن الكفار‪ ،‬فاقتتلنا‪ ،‬ف‬
‫َرُرُ َُ ر ُ َ ُ َ‬ ‫َرَ َ ر َ َ َ‬ ‫َ ر َ ر ُ َّ َ َ ر ُ ُ ُ َ ُ َ‬
‫فقال‪ :‬أسلمت ّلل‪ ،‬أأقتله یا َرسول اهللِ بعد أن قاهلا؟ فقال‪« :‬ال تقتله»‪ ،‬فقلت‪ :‬یا َرسول‬
‫ر َ َ ر َ َ َّ ُ‬ ‫َرُر‬ ‫َ َرَ َ َ‬ ‫َ َ َ َّ ُ‬ ‫َ‬
‫اهللِ قطع إِحدى یدي‪ ،‬ث َّم قال ذلك بعدما قطعها؟ فقال‪« :‬ال تقتله‪ ،‬فِإِن قتلته‪ ،‬فإِنه‬
‫َ َ َ َ ر َ ر َ ر ُ َ َ َّ َ َ ر َ َ ر َ َ ر َ ُ َ َ َ َ ُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫ْنتل ِ ِه قبل أن يقول ُكِمته اليت قال»‪ٌ [ .‬‬‫مْنتل ِك قبل أن تقتله‪ .‬وإِنك بِم ِ‬ ‫بِ ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابومعبد‪ ،‬مقداد بن اسود‪ ‬میگوید‪ :‬به رسولاهلل‪ ‬گفتم‪ :‬به من بگویید‬
‫اگر با یکی از کفار روبهرو شدم و با هم جنگیدیم و او‪ ،‬یکی از دستانم را با‬
‫شمشیرش زد و قطعش نمود‪ ،‬و آنگاه از من گریخت و به درختی پناه برد و سپس‬
‫گفت‪« :‬تسلیم اهلل شدم و اسالم آوردم»‪ ،‬آیا میتوانم او را پس از گفتن این سخن‪،‬‬
‫بکُشم؟ رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬او را نکُش»‪ .‬گفتم‪ :‬ای رسولخدا! او‪ ،‬یکی از دستانم را‬
‫قطع کرده و سپس ادعا نموده که مسلمان شده است؟ فرمود‪« :‬او را نکُش؛ زیرا پیش‬
‫از آنکه او را بکشی‪ ،‬مانند تو (مسلمان) شده (وخونش‪ ،‬محفوظ) است و اگر او را‬
‫بکُشی‪ ،‬همان وضعیتی را پیدا میکنی که او پیش از گفتن این سخن داشت»‪( .‬یعنی‬
‫مهدورالدم میشوی)‪.‬‬
‫ُ َ ر‬ ‫ُ َّ‬ ‫ََ‬ ‫سامة بن َز رید رِض ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬
‫احل َرق ِة مِن‬ ‫اهلل عنهما قال‪ :‬بعثنا رسول اّلل‪ ‬إىل‬ ‫ِ‬ ‫أ‬ ‫‪ -932‬وعن‬
‫َ ُ ى ُ ر َ َ َّ‬ ‫َ ر ُ ََ َ َ ُ ٌ َ َر َ‬ ‫رَ رَ َ‬ ‫ُ َ ر َ َ َ َ َّ ر‬
‫ار رجال مِنهم فلما‬ ‫ِ‬ ‫جهینة‪ ،‬فصبحنا القوم لَع مِیاهِهم‪ ،‬وحل ِقت أنا ورجل مِن األنص‬
‫َ َّ َ َ ر ُ َ َ َّ َ ر َ‬ ‫َ َرُُ‬ ‫َّ َّ َ َ َّ َ ر ُ َ ر‬ ‫َ‬
‫صاري‪َ ،‬وطعنته ب ِ ررم ِِِح حَّت قتلته‪ ،‬فلما ق ِدمنا‬ ‫ِ‬ ‫غ ِشيناهُ قال‪ :‬ال إَِلِ إال اّلل‪ ،‬فكف عنه األن‬
‫َ‬ ‫َّ َّ‬ ‫ُ َََرَُ َ ر َ‬ ‫ُ‬ ‫َ َ َ‬
‫دین َة‪ ،‬بل َغ ذل َِك انلَّ َّ‬
‫ب‪ ،‬فقال يل‪« :‬یا أسامة أقتلته بعد ما قال‪ :‬ال إ ِ ََل إِال اّلل؟» قلت‪ :‬یا‬ ‫َّ َ ِ‬ ‫الم‬
‫َ ُ َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ ُ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬
‫َ َُ َ َ َ‬ ‫ر‬ ‫ى‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ى‬ ‫َ ََُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬
‫َرسول اهللِ إِنما َكن متع يوذا‪ ،‬فقال‪« :‬أقتلته بعد ما قال ال إ ِ ََل إِال اّلل؟» فما زال یك ير ُرها‬
‫ت َق رب َل ذل َِك ر َ‬ ‫َ َ َّ َ َّ َ َّ ر ُ َ ي َ ر َ ُ ر َ ر َ ر ُ‬
‫(‪)1‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫ايل روم‪ٌ [ .‬‬ ‫يلع حَّت تمنیت أِّن لم أكن أسلم‬
‫َّ َ‬ ‫ُ َ ُ َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬
‫َّ ُ َ َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫ََ َ ُ ُ‬
‫ويف روای ٍة‪ :‬فقال َرسول اهللِ‪« :‬أقال‪ :‬ال هلإَ إِال اّلل َوقتلته؟» قلت‪ :‬یا َرسول اهللِ‪ ،‬إِنما‬
‫ََ َ َ‬ ‫َ َّ َ ر َ َ َ َ َ َ ر‬ ‫ََ َ َر َ َ ر َر‬ ‫ي‬ ‫َ ََ َ ى‬
‫قالها خ روفا م َِن السالح‪ ،‬قال‪« :‬أفال شققت عن قلبِ ِه حَّت تعل َم أقالها أم ال؟» فما زال‬
‫ُ َ َ َ َّ َ َ َّ ر ُ َ ي َ ر َ ر ُ َ ر‬
‫یك ير ُرها حَّت تمنیت أِّن أسلمت یؤمئذ‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)2224 ،5108( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.84 :‬‬
‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2276 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.82 :‬‬
‫‪261‬‬ ‫باب‪ :‬قضاوت در بارهی مردم‪ ،‬مطابق ظاهر آنهاست و باطن آنان به اهلل‪...‬‬

‫ترجمه‪ :‬اسامه بن زید‪ $‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬ما را به جهاد با اهل «حُرَقه» از‬
‫قبیلهی «جُهینه» اعزام کرد‪ .‬صبح زود در محلّ آبهایشان بر آنان حملهور شدیم‪ .‬من‬
‫و یکی از انصار به مردی از این قبیله رسیدیم؛ وقتی به او دست یافتیم‪ ،‬گفت‪:‬‬
‫«الهلإإالالل»‪ .‬همرزم انصاریِ من‪ ،‬دست از او برداشت؛ اما من‪ ،‬او را با نیزهام زدم و او‬
‫را کشتم‪ .‬وقتی به مدینه بازگشتیم‪ ،‬این خبر به پیامبر‪ ‬رسید؛ به من فرمود‪« :‬ای‬
‫اسامه! آیا پس از اینکه الهلإإالالل گفت‪ ،‬او را کشتی؟» گفتم‪ :‬ای رسول خدا! او‪ ،‬فقط‬
‫برای نجات جانش‪ ،‬این کلمه را گفت‪ .‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬پس از اینکه الهلإإالالل‬
‫گفت‪ ،‬او را بهقتل رساندی؟» و آنقدر این جمله را تکرار فرمود که آرزو کردم کاش‬
‫پیش از آن روز‪ ،‬مسلمان نشده بودم‪.‬‬
‫و در روایتی دیگر آمده است‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬او‪ ،‬الهلإإالالل گفت و تو‪ ،‬او‬
‫را بهقتل رساندی؟» گفتم‪ :‬ای رسولخدا! او از ترس اسلحه‪ ،‬این کلمه را بر زبان‬
‫آورد‪ .‬فرمود‪« :‬آیا قلبش را نشکافتی تا ببینی که آیا این کلمه را از قلبش گفته است یا‬
‫خیر؟» و آنقدر این جمله را تکرار کرد که آرزو نمودم کاش امروز مسلمان میشدم‬
‫(نه پیشتر تا همینکه اسالم میآوردم‪ ،‬گناهم بخشیده میشد)‪.‬‬
‫َر‬ ‫َ‬ ‫َ ر ى َ ُ ر‬ ‫َ َّ ُ َ‬ ‫َّ‬ ‫ُر‬
‫بن عبد اّلل‪ ‬أن َرسول اهللِ‪ ‬بعث بعثا مِن المسلِ ِمنی إِىل قومٍ‬ ‫ِ‬ ‫دب‬
‫ِ‬ ‫‪ -933‬وعن جن‬
‫ُ‬ ‫َ َ َ ر َر َ‬ ‫الم رْشک َ‬‫َ َ َّ ُ ر َ َ ر َ َ َ َ ُ ٌ َ ُ‬ ‫َ ُ ر‬
‫اء أن يق ِصد إِىل َرج ٍل م َِن‬ ‫ِنی إِذا ش‬ ‫ِ‬ ‫ْشک ِنی‪ ،‬وأنهم اتلقوا‪ ،‬فَكن رجل مِن‬ ‫ِ‬ ‫مِن الم‬
‫َ َ َ َ َ ر َ َ َ ُ َّ َ َ َ َّ ُ َ َّ ُ ُ َ َ ُ‬ ‫َ َ َ َ َ ُ َ َ َ َ َ َ َّ َ ُ ى َ ُ ر‬ ‫ُ ر‬
‫المسلِ ِمنی قصد َل فقتله‪ ،‬وأن رجال مِن المسلِ ِمنی قصد غفلته‪ ،‬وکنا نتحدث أنه أسامة‬
‫َّ‬
‫ری إِىل رسول اّلل‪،‬‬ ‫اء الربَ ِش ُ‬‫فق َتلَه‪َ ،‬ف َج َ‬
‫َّ َّ َ‬ ‫َّ ر‬ ‫ر َ ر َ َّ َ َ‬
‫ب ُن زی ٍد فلما َرفع علیه السیف‪ ،‬قال‪ :‬ال إَِل إِال اّلل‪،‬‬
‫ََ َ‬ ‫ََرَ‬ ‫َ َ َ َ َ َ ََ‬ ‫َ َ َ َ َ ر َ َ َ َّ َ ر َ َ ُ َ َ َّ ُ َ ر َ‬
‫الرج ِل کیف صنع‪ ،‬فداعهُ فسأَل‪ ،‬فقال‪« :‬ل َِم قتلته؟» فقال‪:‬‬ ‫فسأَل وأخربه‪ ،‬حَّت أخربه خرب‬
‫َ ى ي َ َ ر ُ َ َ ر َ َ َّ‬ ‫َ َ ُ ى ُ ى ََّ‬ ‫ُ ر‬ ‫َ َ َ‬ ‫َ ُ َ‬
‫یا َرسول اهللِ أ روجع يف المسلِ ِمنی‪ ،‬وقتل فالنا وفالنا وسَّم َل نفرا وإِِّن َحلت علی ِه‪ ،‬فلما‬
‫َ رَ َ ر َُ‬ ‫َ‬ ‫َََرَ‬ ‫َّ َّ َ َ ُ ُ‬ ‫َّ ر َ‬ ‫َ‬
‫َرأى السیف قال‪ :‬ال إَِل إِال اّلل‪ .‬قال َرسول اهللِ‪« :‬أقتلته؟» قال‪ :‬نعم‪ ،‬قال‪« :‬فكیف تصنع‬
‫َرَ َ ر َُ‬ ‫ر َر‬ ‫َ َ ُ َ‬ ‫َ‬ ‫رَ‬ ‫َّ َّ‬
‫یوم القیامة؟» قال‪ :‬یا َرسول اهللِ استغ ِف رر يل‪ .‬قال‪َ « :‬وکیف تصنع‬ ‫جاءت‬ ‫اّلل‪ ،‬إذا َ‬
‫ِ‬ ‫بال إَِل إِال‬
‫ر َُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫َ ُ َ ر َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ‬ ‫َّ ُ‬ ‫َّ‬
‫جاءت ی روم ال ِقیامة؟» فجعل ال یزید لَع أن يقول‪« :‬کیف تصنع بِال إ ِ ََل‬ ‫بِال إَِل إِال اّلل‪ ،‬إِذا‬
‫َ‬ ‫َ ر َ َ‬ ‫َّ َّ ُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫یامةِ؟» [روایت مسلم]‬ ‫جاءت ی روم ال ِق‬ ‫إِال اّلل إذا‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.87:‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪261‬‬

‫ترجمه‪ :‬جندب بن عبداهلل‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬عدهای از مسلمانان را به‬


‫جنگ گروهی از مشرکان فرستاد‪ .‬و آنها‪ ،‬رویاروی هم قرار گرفتند‪ .‬یکی از مشرکان‪،‬‬
‫هرگاه که میخواست‪ ،‬به یکی از مسلمانان روی میآورد و او را میکُشت‪ .‬یکی از‬
‫مسلمانان که می گفتیم‪ :‬اسامه بن زید است‪ ،‬تصمیم گرفت او را غافلگیر کند و‬
‫بکُشد؛ وقتی شمشیرش را برای کشتن وی باال بُرد‪ ،‬آن مشرک‪« ،‬الهلإ‌إالالل» گفت‪ .‬اما‬
‫آن مسلمان‪ ،‬او را بهقتل رساند‪ .‬پیکِ جنگ که میخواست مژدهی پیروزی را به‬
‫رسولاهلل‪ ‬برساند‪ ،‬نزد ایشان آمد‪ .‬پیامبر‪ ‬وضع جنگ را از او پرسید؛ پیکِ‪ ،‬اخبار‬
‫جنگ را عرض کرد و گزارش این مرد را نیز به عرضِ پیامبر‪ ‬رساند‪ .‬رسولاهلل‪‬‬
‫آن مرد را به حضور خواست و از او پرسید‪« :‬چرا او را کُشتی؟» پاسخ داد‪ :‬ای‬
‫رسولخدا! او‪ ،‬تلفات زیادی بر مسلمانان وارد کرد و فالنی و فالنی را کُشت‪ - .‬و‬
‫چند تن از کشتهها را نام برد‪ -.‬و من‪ ،‬بر او حمله کردم؛ همینکه شمشیر را دید‪،‬‬
‫«الهلإإالالل» گفت‪ .‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬آیا او را کُشتی؟» پاسخ داد‪ :‬بله‪ .‬پیامبر‪‬‬
‫فرمود‪« :‬روز قیامت در آن هنگام که الهلإإالالل (به عنوان سندِ اسالمش نزدت) بیاید‪،‬‬
‫با آن چه خواهی کرد؟» عرض کرد‪ :‬ای رسولخدا! برایم درخواست آمرزش کن‪.‬‬
‫فرمود‪« :‬روز قیامت در آن هنگام که الهلإإالالل (به عنوان سندِ اسالمش نزدت) بیاید‪،‬‬
‫با آن چه خواهی کرد؟» و همواره همین عبارت را تکرار میکرد و چیزی بر آن‬
‫نیفزود‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،/‬بابی بدین عنوان گشوده است‪« :‬باب‪ :‬قضاوت دربارهی مردم‪ ،‬مطابق‬
‫ظاهر آنهاست و باطن آنان به اهلل متعال‪ ،‬واگذار میشود»‪ .‬یعنی باید مطابق ظاهرِ‬
‫مردم قضاوت کنیم و باطنِ آنها را به اهلل‪ ،‬واگذار نماییم‪.‬‬
‫ناگفته نماند که در دنیا‪ ،‬ظاهرِ مردم اعتبار دارد؛ یعنی سخنانی که بر زبان‬
‫میآورند یا اعمالی که با اندام و جوارح خویش‪ ،‬انجام میدهند و آنچه در آخرت‪،‬‬
‫معتبر میباشد‪ ،‬باطن آنهاست؛ یعنی آنچه که در دل و سینهی آنان میگذرد‪ .‬به‬
‫عبارت دیگر انسان در روز قیامت‪ ،‬بهخاطر نیتهایی که در دل داشته است‪ ،‬مؤاخذه‬
‫میشود؛ ولی در دنیا‪ ،‬مطابق سخنانی که بر زبان میآورد یا اعمالِ ظاهر و نمایانی که‬
‫‪267‬‬ ‫باب‪ :‬قضاوت در بارهی مردم‪ ،‬مطابق ظاهر آنهاست و باطن آنان به اهلل‪...‬‬

‫با اندام و جوارح خود انجام میدهد‪ ،‬دربارهاش قضاوت میگردد‪ .‬اهلل متعال‪،‬‬
‫میفرماید‪:‬‬
‫َ‬ ‫﴿إنذ َُهۥََعََرجَعِ َهِۦَلقاد َِررَ‪َ٨‬يوَمََ ُتبَلََٱ ذ‬
‫لساََئ ِ َُرَ‪﴾٩‬‬
‫[الطارق‪]٩ ،٨ :‬‬ ‫ِ‬
‫بیگمان اهلل بر بازگرداندن و زنده کردن دوبارهی انسان‪ ،‬تواناست‪ .‬روزی که رازها فاش‬
‫میشود‪.‬‬
‫آری! در آن روز رازهای درونی و اسرارِ دل فاش میگردد‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ف َٱ ُّ‬ ‫ُ‬
‫ن َر ذب ُهم َب ِ ِهمََ‬ ‫لص ُد َ‬
‫ورِ َ‪َ ١٠‬إ ِ َ‬ ‫ورِ َ‪َ ٩‬و ُح ِ ِصلَ َما َ ِ َ‬
‫ف َٱلَق ُب َ‬ ‫﴿أفلَ َيعَل َُم َإِذا َ ُبعَ ِ َ‬
‫ث َما َ ِ َ‬
‫ذ‬
‫[العاديات‪َ َ ]١١ ،٩ :‬‬ ‫يَ‪﴾١١‬‬ ‫يوَمئِذََلب ِ َُ‬
‫آیا نمیداند آنگاه که آنچه در گورهاست‪ ،‬زیر و رو و برانگیخته شود ‪.‬و آنچه در‬
‫سینههاست‪ ،‬آشکار گردد؛ بیگمان در آن روز پروردگارت به احوال و اعمال ایشان آگاه‬
‫است؟‬
‫لذا ای برادرِ مسلمان‪ ،‬سعی کن پیش از آنکه به پاکسازی اندام و جوارح‬
‫خویش بپردازی‪ ،‬قلبِ خود را پاکیزه نمایی؛ چه بسیار کسانی که نماز میخوانند‪،‬‬
‫روزه میگیرند‪ ،‬صدقه میدهند و حج میگزارند‪ ،‬ولی قلب‪ ،‬فاسد و ناپاکی دارند! مثلِ‬
‫«خوارج» که پیامبر‪ ‬از نماز‪ ،‬روزه‪ ،‬صدقه‪ ،‬قرائت قرآن‪ ،‬شبزندهداری‪ ،‬گریه و تهجّدِ‬
‫آنان خبر داده است‪ ،‬بهگونهای که صحابه‪ ،‬نماز خود را در مقایسه با نماز آنها ناچیز‬
‫اوز‬ ‫میپنداشتند‪ ،‬ولی با این حال‪ ،‬رسولاهلل‪ ‬دربارهی آنان فرموده است‪« :‬ال ُُيَ‬
‫ِ‬
‫َ ُُ ْ ََ‬
‫اج َر ُه ْم»‪ .‬یعنی‪« :‬ایمانشان از حنجرههای آنان‪ ،‬نمیگذرد»؛ به عبارت دیگر‪،‬‬
‫ِإیمانهم حن ِ‬
‫بهزبان شهادتین را میگویند‪ ،‬اما ایمان به دلهایشان نمیرسد‪ .‬گرچه در ظاهر‪،‬‬
‫نیکوکارند؛ ولی سودی به حالشان ندارد‪ .‬پس به اینکه اعمال نیکی دارید‪ ،‬فریفته‬
‫نشوید و پیش از هر چیز به قلبِ خود بنگرید که چگونه است؟ از اهلل متعال‬
‫درخواست میکنم که قلب من و قلوبِ شما را اصالح بگرداند؛ زیرا قلب‪ ،‬از همه‬
‫چیز مهمتر است‪.‬‬
‫مردی را که شراب خورده بود‪ ،‬نزد پیامبر‪ ‬آوردند‪ .‬پیامبر‪ ‬مجازاتش کرد و او‬
‫را شالق زد‪ .‬پس از مدتی دوباره او را به همین جُرم نزد پیامبر‪ ‬آوردند؛ این بار هم‬
‫او را شالق زدند‪ .‬یکی از اصحاب به او دشنام داد و گفت‪ :‬اهلل‪ ،‬لعنتش کند؛ چه همه‬
‫او را نزد پیامبر‪ ‬میآورند!‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪268‬‬

‫رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬نفرینش نکن؛ زیرا او اهلل و پیامبرش را دوست دارد»‪ .‬اصل بر‬
‫اینست که او‪ ،‬مسلمان میباشد و در قلبِ او‪ ،‬محبت اهلل و پیامبرش وجود دارد؛ لذا‪،‬‬
‫اصل‪ ،‬قلب است‪ .‬از اینرو اهلل متعال‪ ،‬فرموده است‪:‬‬
‫ُُ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬
‫[املائدة‪]٣١ :‬‬ ‫ّللَأنَ ُيط ِ ِهرََقلوب ُهمَ﴾‬
‫﴿ٱَّلِينََلمََيُ ِر َِدَٱ َُ‬
‫اینها کسانی هستند که اهلل ارادهی پاک کردن دلهایشان را نکرده است‪.‬‬
‫ولی ما در دنیا در رابطه با دیگران‪ ،‬مطابقِ ظاهرشان حکم میکنیم؛ زیرا ما‪ ،‬غیب‬
‫نمیدانیم و از آنچه که در دلها میگذرد‪ ،‬بیخبریم و اهلل متعال نیز به هیچ کس بیش‬
‫ْ‬ ‫َّ َ ْ‬
‫فإن َما أق ِِض بِنحو ما‬
‫از توانایی او تکلیف نمیدهد‪ .‬همچنین پیامبر‪ ‬فرموده است‪ِ « :‬‬
‫َ‬
‫أ ْس َم ُع»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬من‪ ،‬مطابق چیزی که میشنوم‪ ،‬حکم میکنم»‪.‬‬
‫ما‪ ،‬مکلّف به جستجوی نیتها و اسرارِ قلوب نیستیم؛ از اینرو اهلل متعال فرموده‬
‫است‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ ذ ذ‬ ‫ُّ‬ ‫امواَ َٱ ذ‬
‫﴿فإن َتابُواَ َوأق ُ‬
‫ورر َ ذرح رَ‬
‫ِيمَ‬ ‫ّلل َغف َ‬ ‫لصلوَةَ َوءات ُواَ َٱ ذلزكوَةَ َفخلواَ َسبِيلهمَ َإ ِ َ‬
‫ن َٱ َ‬ ‫ِ‬
‫ََ‬ ‫[التوبة‪]٢ :‬‬ ‫‪﴾٥‬‬
‫ولی اگر توبه کردند و نماز را برپا داشتند و زکات دادند‪ ،‬راهشان را باز بگذارید (و رهایشان‬
‫کنید)‪ .‬همانا اهلل آمرزندهی مهرورز است‪.‬‬
‫یعنی مشرکانی که توبه کردند و اسالم آوردند‪ ،‬آنگاه نماز را برپا داشتند و زکات‬
‫دادند‪ ،‬کارِشان را به اهلل بسپارید؛ باطنِ آنها به شما ربطی ندارد‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬در حدیثی که ابنعمر‪ $‬روایت کرده‪ ،‬فرموده است‪« :‬مأموریت یافتم که‬
‫با مردم پیکار کنم تا گواهی دهند که معبود راستینی جز اهلل وجود ندارد و محمد‪،‬‬
‫فرستادهی اوست‪ ،‬و نماز را برپا دارند و زکات دهند؛ هرگاه چنین کردند‪ ،‬جان و مال‬
‫خود را از هرگونه تعرضی از سوی من‪ ،‬مصون داشتهاند‪ ،‬مگر در حقّی که اسالم‬
‫تعیین کرده است‪ ،‬و حسابشان با اهلل متعال است»‪.‬‬
‫ٌ‬
‫لذا دربارهی دیگران‪ ،‬به ظاهرِ آنان حکم می کنیم؛ اگر «الهلإإالالل‪ ،‬حممد‬
‫رسولالل» بگویند‪ ،‬نماز را برپا دارند و زکات دهند‪ ،‬جان و مالشان‪ ،‬محترم و محفوظ‬
‫‌‬

‫(‪ )۶‬بخاری‪ ،‬ش‪.)7028 ،2827( :‬‬


‫‪269‬‬ ‫باب‪ :‬قضاوت در بارهی مردم‪ ،‬مطابق ظاهر آنهاست و باطن آنان به اهلل‪...‬‬

‫است و حسابشان‪ ،‬با خداست و ما‪ ،‬حق نداریم دربارهی باطن آنها اظهار نظر یا‬
‫قضاوت کنیم‪.‬‬
‫ٌ‬
‫همچنین درمییابیم که جان و مالِ گویندهی «الهلإإالالل‪ ،‬حممد رسول‌الل» مصون‬
‫و محترم میباشد؛ همانگونه که پیامبر‪ ‬فرموده است‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ ،‬دو حدیث شگفتآور ذکر کرده که در آنها‪ ،‬دو داستان عجیب‬
‫آمده است‪:‬‬
‫یکم‪ :‬حدیث مقداد بن اسود‪ ‬که به رسولاهلل‪ ‬عرض کرد‪ :‬به من بگویید اگر‬
‫با یکی از کفار روبهرو شدم و با هم جنگیدیم و او‪ ،‬یکی از دستانم را با شمشیرش‬
‫زد و قطعش نمود‪ ،‬و آنگاه از من گریخت و به درختی پناه برد و سپس گفت‪:‬‬
‫«تسلیم اهلل شدم و اسالم آوردم»‪ ،‬آیا میتوانم او را پس از گفتن این سخن‪ ،‬بکُشم؟‬
‫رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬او را نکُش»‪ .‬گفتم‪ :‬ای رسولخدا! او‪ ،‬یکی از دستانم را قطع کرده‬
‫و سپس ادعا نموده که مسلمان شده است؟ فرمود‪« :‬او را نکُش؛ زیرا پیش از آنکه او‬
‫را بکشی‪ ،‬مانند تو (مسلمان) شده (وخونش‪ ،‬محفوظ) است و اگر او را بکُشی‪ ،‬همان‬
‫وضعیتی را پیدا میکنی که او پیش از گفتن این سخن داشت»‪( .‬یعنی مهدورالدم‬
‫میشوی)‪.‬‬
‫از این حدیث‪ ،‬چنین برداشت میشود که ضمانتی دربارهی آسیبهایی که کافران‬
‫به مال و جانِ مسلمانان وارد میکنند‪ ،‬وجود ندارد؛ به عبارت سادهتر‪ ،‬اگر کافری‪،‬‬
‫چیزی از مسلمانان را از میان ببرد یا مسلمانی را بهقتل برساند‪ ،‬وقتی مسلمان شود‪،‬‬
‫ضامن نیست؛ زیرا اسالم‪ ،‬همهی گناهان و اشتباههای گذشته را محو میکند‪.‬‬
‫و اما داستان دوم‪ :‬رسولاهلل‪ ‬اسامه بن زید‪ ‬را با گروهی از مجاهدان‪ ،‬به‬
‫جهاد با اهل «حُرَقه» از قبیلهی «جُهینه» اعزام کرد‪ .‬وقتی به آنان حملهور شدند‪ ،‬یکی‬
‫از مشرکان‪ ،‬گریخت؛ اسامه و یکی از انصار‪ ،‬تعقیبش کردند تا او را بهقتل برسانند؛‬
‫وقتی به او دست یافتند‪ ،‬گفت‪« :‬الهلإإالالل»‪ .‬همرزم انصاریِ اسامه که عالم‪‎‬تر بود‪،‬‬
‫دست از آن مرد برداشت؛ اما اسامه‪ ،‬او را کشت‪ .‬وقتی به مدینه بازگشند‪ ،‬این خبر به‬
‫پیامبر‪ ‬رسید؛ به اسامه فرمود‪« :‬آیا پس از اینکه الهلإإالالل گفت‪ ،‬او را کشتی؟»‬
‫پاسخ داد‪ :‬ای رسول خدا! او‪ ،‬فقط برای نجات جانش‪ ،‬این کلمه را گفت‪ .‬رسولاهلل‪‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪221‬‬

‫فرمود‪« :‬پس از اینکه الهلإإالالل گفت‪ ،‬او را بهقتل رساندی؟» و این جمله را بارها‬
‫تکرار فرمود‪ .‬در روایت مسلم‪ ،‬آمده است‪ :‬پیامبر‪ ‬به اسامه‪ ‬فرمود‪« :‬روز قیامت در‬
‫آن هنگام که الهلإإالالل (به عنوان سندِ اسالمش نزدت) بیاید‪ ،‬با آن چه خواهی‬
‫کرد؟» اسامه‪ ‬میگوید‪ :‬این جمله را آنقدر تکرار کرد که آرزو کردم کاش پیش از‬
‫آن روز‪ ،‬مسلمان نشده بودم‪ .‬زیرا اگر پیشتر مسلمان نبود و سپس اسالم میآورد‪ ،‬اهلل‬
‫متعال‪ ،‬او را میبخشید‪ .‬ولی مشکلِ اسامه‪ ‬این بود که در حالِ اسالم و زمانی که‬
‫مسلمان بود‪ ،‬مرتکب چنین عملی شد‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬همواره این جمالت را تکرار میکرد‪« :‬پس از اینکه الهلإإالالل گفت‪ ،‬او‬
‫را بهقتل رساندی؟»؛ «روز قیامت در آن هنگام که الهلإإالالل (به عنوان سندِ اسالمش‬
‫نزدت) بیاید‪ ،‬با آن چه خواهی کرد؟» اسامه‪ ‬به گمان اینکه آن شخص‪ ،‬برای‬
‫نجات جانش‪« ،‬الهلإإالالل» گفته است‪ ،‬او را بهقتل رساند؛ اما باید به محض اینکه آن‬
‫شخص‪ ،‬کلمهی توحید را بر زبان آورد‪ ،‬دست از او برمیداشت؛ زیرا دیگر‪ ،‬جان و‬
‫مال او درامان بود و بهفرض اینکه کسی‪ ،‬بهخاطر حفظِ جان خود یا از روی نفاق‪،‬‬
‫این کلمه را بگوید‪ ،‬حسابش با اهلل متعال است؛ و ما‪ ،‬از باطنِ کسی خبر نداریم و‬
‫نمیتوانیم دربارهی نیت و باطنِ کسی‪ ،‬قضاوت کنیم‪ .‬یعنی قضاوتِ ما‪ ،‬دربارهی‬
‫دیگران‪ ،‬بر اساس ظاهرِ آنهاست و از نیت قلب‪ ،‬تنها اهلل متعال‪ ،‬آگاه است و اسرار و‬
‫نیتها‪ ،‬روز قیامت‪ ،‬فاش میشود؛ از اینرو باید قبل از هر کاری‪ ،‬دلهای خود را‬
‫پاک بگردانیم و سپس اندام و جوارح خود را‪ .‬بنابراین تعاملِ ما با دیگران‪ ،‬بر اساس‬
‫َّ‬
‫رفتار و رویکردِ ظاهریِ آنهاست‪ .‬همانگونه که پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬إِنكم‬
‫َ َ ْ َ َ َّ َ ْ‬ ‫ْ َْ‬ ‫َ َ ُ َ َ َّ َ َ َ َّ َ ْ َ ُ ْ َ ْ َ ُ َ َ ْ‬
‫ِل َ ُن ِبُ َّ‬
‫ِض ُهل َوإنما أق ِِض‬
‫ِ‬ ‫ق‬ ‫أ‬‫ف‬ ‫‪،‬‬ ‫ض‬ ‫ع‬‫ب‬ ‫ن‬ ‫م‬
‫ِ‬ ‫ه‬
‫ِ‬ ‫ت‬‫ج‬
‫ِ ِ‬ ‫َتت ِصمون إَل ولعل بعضكم أن یكون أ‬
‫ً َ َّ َ ْ َ ْ َ ْ َْ‬ ‫َ َّ َ َ ُ َُ‬ ‫َ ِّ‬ ‫َُ ََ ْ َ َ ْ ُ َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫أخي ِه ف ِإنما أقت ِطع هل مجرة ِمن نار فليست ِقل أو‬ ‫حو ما أسمع فمن قضيت ُهل بَِشء ِمن حق ِ‬ ‫بِن ِ‬
‫ْ‬
‫ِليَ ْستكرث»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬شما‪ ،‬برای قضاوت‪ ،‬نزد من میآیید و ممکن است یکی از طرفین‬
‫خصومت‪ ،‬در استدالل یا سخن گفتن‪ ،‬ماهرتر باشد و من به نفع او قضاوت نمایم‪.‬‬
‫زیرا من‪ ،‬مطابق چیزی که میشنوم‪ ،‬حکم میکنم‪ .‬پس‪ ،‬هر کسی که حق برادرش را‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)2225 ،2546 ،6522( :‬؛ و مسلم‪ ،‬ش‪ 2620 :‬بهنقل از امسلمه&‪.‬‬
‫‪226‬‬ ‫باب‪ :‬قضاوت در بارهی مردم‪ ،‬مطابق ظاهر آنهاست و باطن آنان به اهلل‪...‬‬

‫بدینسان به او بدهم‪ ،‬در حقیقت‪ ،‬اخگری از آتش را به او دادهام؛ حال خود داند که‬
‫آن را نگه دارد یا رها کند»‪.‬‬
‫بدینسان پیامبر‪ ‬قضاوت را حمل بر ظاهر افراد و دالیل ظاهری‪ ،‬نموده است و‬
‫اگر دروغی در کار باشد یا کسی با قدرتِ بیان و زبانِ خود‪ ،‬قاضی را بفریبد و حقّی‬
‫را ناحق کند یا شهادت دروغ دهد‪ ،‬خود را سزاوارِ آتش دوزخ کرده است و خود‬
‫داند که این اخگر آتش را نگه دارد یا رها نماید‪ .‬خالصه اینکه در دنیا‪ ،‬با هرکسی‪،‬‬
‫مطابق ظاهرش رفتار میشود و در آخرت‪ ،‬مطابقِ باطن‪ .‬یعنی تعاملِ ما با دیگران در‬
‫دنیا‪ ،‬بر اساس ظاهر و رویکرد آنهاست و باید کارِشان را به اهلل واگذار کنیم؛ اما در‬
‫قبال خود وظیفه داریم که دلهایمان را از شرک‪ ،‬ریا‪ ،‬حسد‪ ،‬کبر‪ ،‬کینه‪ ،‬و شک و‬
‫تردید و دیگر رذایل‪ ،‬پاک کنیم‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬ما را از رذایل اخالقی در پناهِ خویش قرار‬
‫دهد و ما را به سوی اخالق و رفتار نیک رهنمون گردد؛ بهیقین تنها اوست که به‬
‫سوی بهترین اخالق و برترین رفتار‪ ،‬هدایت میکند‪ .‬امید است که ما را از اخالق و‬
‫کردار زشت و ناپسند‪ ،‬دور بگرداند؛ بدون تردید تنها اوست که ما را از رفتار و‬
‫اخالق ناپسند‪ ،‬دور میگرداند‪.‬‬
‫***‬
‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫َ َّ‬ ‫ر ُ ُ َ ر‬ ‫َّ‬
‫بن عتبة بن مسعو ٍد قال‪ :‬س ِمعت عمر ب َن اخلطاب‪ ‬یقول‪« :‬إِن‬ ‫ِ‬ ‫‪ -122‬وعن عب ِد اّلل‬
‫َّ َ َ ر ُ ُ ُ‬ ‫َّ َ ر َ َ ر َ َ َ‬ ‫َّ‬ ‫َ ر‬ ‫َ ى َ ُ ُر َ ُ َ َ ر‬
‫َح ق ِد انقطع‪ ،‬وإِنما نأخذك ُم‬ ‫بالوَح يف عه ِد رسول اّلل‪ ‬وإِن الو‬ ‫ناسا َكنوا یؤخذون‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫یرت ِ ِه‬
‫ر‬ ‫َ‬
‫وقربناه َوليس نلَا م رِن َِس َ‬ ‫َّ‬ ‫اآلن بما َظ َه َر َنلَا م رِن أعمال ِكم‪ ،‬فم رن أظه َر نلا خ ر ى‬
‫ریا‪ ،‬أ َّمناه‪َّ ،‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬
‫ِ‬
‫َّ‬ ‫َ ُ َ ي رُ ر‬ ‫َ ر َ ر َ َ ََ ُ ى َ ر ر‬ ‫اّلل ُحیا ِس ُب ُه يف ِس َ‬
‫َّ ُ‬
‫وءا‪ ،‬ل رم نأمنه‪َ ،‬ول رم نصدقه وإِن قال إِن‬ ‫یرت ِه‪ ،‬ومن أظهر نلا س‬ ‫ِ‬ ‫َشء‪،‬‬
‫ٌ‬ ‫َ َ َ َ‬ ‫َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫یرته حسنة»‪[ .‬روایت بخاری]‬ ‫ِس‬
‫ِ‬
‫ترجمه‪ :‬عبداهلل بن عتبه بن مسعود میگوید‪ :‬شنیدم که عمر بن خطاب‪‬‬
‫میفرمود‪« :‬مردم‪ ،‬در زمان رسولاهلل‪ ‬با وحی‪ ،‬مؤاخذه میشدند؛ ولی اینک وحی‪،‬‬
‫قطع شده است و ما‪ ،‬شما را مطابق اعمالی مؤاخذه میکنیم که از شما سر میزند‪.‬‬
‫هرکس‪ ،‬اعمال نیکی از او نمایان شود‪ ،‬به او امان می دهیم و او را به خود نزدیک‬
‫میگردانیم و به باطنِ او کاری نداریم و اهلل‪ ،‬او را در موردِ باطن وی‪ ،‬محاسبه خواهد‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.6250:‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪222‬‬

‫کرد؛ و از هرکس اعمال بدی ببینیم‪ ،‬به او امان نمیدهیم و اگر ادعا کند که باطنش‬
‫خوب است (و قصدِ بدی ندارد) او را تصدیق نمیکنیم»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬روایتی از عبداهلل بن عتبه بن مسعود‪ ،‬برادرزادهی صحابی بزرگوار‪،‬‬
‫عبداهلل بن مسعود‪ ‬نقل کرده است که امیر مؤمنان‪ ،‬عمر بن خطاب‪ ‬میفرمود‪ :‬ما‬
‫در دوران رسولاهلل‪ ‬از طریق وحی از باطنِ پلید و باطلِ برخی از افراد‪ ،‬اطالع‬
‫مییافتیم‪ .‬زیرا در آن زمان نیز منافقانی در جامعه وجود داشتند که در ظاهر نیک‬
‫بودند‪ ،‬ولی باطنِ بسیار پلیدی داشتند؛ لذا اهلل متعال‪ ،‬با نزول وحی بر پیامبرش‪ ،‬آنها‬
‫را رسوا میکرد‪ .‬البته نه اینکه آنها را نام ببرد یا نامهایشان را ذکر کند؛ بلکه‬
‫ویژگیهایشان را بیان میفرمود‪ .‬حکمتش‪ ،‬این بود که این ویژگیها‪ ،‬بهطور عموم در‬
‫میان تمام منافقان‪ ،‬یافت میشد؛ همانگونه که اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ‬
‫ن َوِلكون ذَ‬
‫ن َمِنََ‬ ‫ّلل َلئِنَ َءاتىَنا َمِن َفضَل ِ َهِۦ َِل ذص ذدق ذَ‬ ‫﴿۞ومِنَ ُهم َ ذمنَ َعَهدَ َٱ َ‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫حيَ َ‪َ ٧٥‬فل ذماَ َءاتىَ ُهم َ ِمِن َفضَل ِ َهِۦ َِبِلواَ َب ِ َهِۦ َوتولواَ َ ذوهم َ ُّمعَ ِرضونَ َ‪َ٧٦‬‬ ‫لصل ِ ِ‬
‫ٱ َ‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُُ‬
‫ّلل َما َوع ُد َ‬
‫وهُ َوبِما ََكنواََ‬ ‫ف َقلوب ِ ِهمَ َإِلَ َيوَ َِم َيلَقوَن َُهۥ َبِماَ َأخَلفواَ َٱ َ‬
‫فأعَقب ُهمَ َن ِفاقَا َ ِ َ‬
‫[التوبة‪َ َ ]٧٧ ،٧٢ :‬‬ ‫يكَذِبُونََ‪﴾٧٧‬‬
‫برخی از ایشان با اهلل پیمان بستند که اگر (اهلل) از فضل خویش به ما ببخشاید‪ ،‬حتماً زکات‬
‫میدهیم و از نیکوکاران میشویم‪ .‬و هنگامی که اهلل از فضل خویش به آنان بخشید‪ ،‬در آن‬
‫بخل ورزیدند و رویگردانی نمودند و ایشان (از خیر و نیکی) رویگردانند‪ .‬پس بدان سبب‬
‫که در پیمانشان با اهلل خالف کردند و بدان سبب که دروغ میگفتند‪( ،‬پروردگار نیز) نفاق را‬
‫تا روزی که با او دیدار کنند‪ ،‬سرانجامِ ایشان قرار داد‪.‬‬
‫و مانندِ این آیه که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ف َٱ ذ‬
‫تَفإِنََأعَ ُطواَ َمِنَهاَرضواَ َِإَونَلمَ َ ُيعَطوَاَ َمِنَهاََإِذاَ‬
‫لصدقَ َِ‬ ‫﴿ومِنَ ُهمَ ذمنَيلَ ِم ُزكََ ِ َ‬
‫ُ‬
‫[التوبة‪َ َ ]٢٨ :‬‬ ‫همََيسَخ ُطونََ‪﴾٥٨‬‬
‫برخی از آنان در زمینهی تقسیم صدقات بر تو خرده میگیرند؛ پس اگر از صدقات به آنان‬
‫داده شود‪ ،‬خشنود میشوند و اگر چیزی به آنان داده نشود‪ ،‬خشمگین میگردند‪.‬‬
‫و نیز این آیه که اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫‪223‬‬ ‫باب‪ :‬قضاوت در بارهی مردم‪ ،‬مطابق ظاهر آنهاست و باطن آنان به اهلل‪...‬‬
‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ف َٱ ذ‬ ‫﴿ٱ ذَّلِينَ َيلَ ِم ُزونَ َٱلَ ُم ذط ِوعِيَ َمِنَ َٱلَ ُ‬
‫َي ُدونَ َإ ِ َ‬
‫لَ‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫ل‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫ِين‬
‫َ‬ ‫َّل‬ ‫ٱ‬‫و‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ت‬ ‫ِ‬ ‫ق‬
‫َ‬ ‫د‬ ‫لص‬ ‫َ‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫ِي‬
‫َ‬ ‫ن‬ ‫ِ‬
‫م‬ ‫ؤ‬
‫َ‬ ‫م‬ ‫ِ‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ُ‬
‫[التوبة‪َ َ ]٧٩ :‬‬ ‫ّللَمِنَهمَ﴾‬ ‫خرََٱ َ‬ ‫جهَدهمََفيسَخ ُرونََمِنَهمََس ِ‬
‫کسانی که بر آن دسته از مؤمنان که زیاد صدقه میدهند و نیز بر مؤمنانی که به اندازهی‬
‫توانشان صدقه میدهند‪ ،‬ایراد میگیرند و آنها را مسخره میکنند‪ ،‬بدانند که اهلل (نیز در‬
‫مقابل) آنان را مسخره میکند‪.‬‬
‫آیههای فراوانی از این دست‪ ،‬در سورهی «توبه» وجود دارد که سلف‪ ،‬آن را‬
‫آیههای رسواکننده نامیدهاند؛ زیرا منافقان را رسوا میکند‪ .‬البته پس از اینکه نزول‬
‫وحی‪ ،‬پایان یافت‪ ،‬دیگر‪ ،‬مردم نمیتوانند کسی را بهطور مشخص‪ ،‬منافق بدانند؛ زیرا‪،‬‬
‫نفاق‪ ،‬امری پوشیده است که در قلب‪ ،‬قرار دارد‪ .‬پناه بر اهلل‪.‬‬
‫عمر‪ ‬میفرمود‪ :‬هرکس‪ ،‬اعمال نیکی از او نمایان شود‪ ،‬مطابقِ اعمالش با او‬
‫رفتار می کنیم؛ گرچه باطنش‪ ،‬بد باشد‪ .‬و از هرکس اعمال بدی ببینیم‪ ،‬او را به سببِ‬
‫کردار بدش مؤاخذه میکنیم؛ گرچه باطنِ نیکی داشته باشد‪ .‬زیرا وظیفهی ما‪ ،‬اینست‬
‫که مطابق رفتاری که از مردم میبینیم‪ ،‬یعنی بر طبقِ ظاهرشان‪ ،‬با آنان رفتار نماییم‪ .‬و‬
‫این‪ ،‬لُطف الهیست که فقط بر اساسِ ظاهر افراد‪ ،‬حکم میکنیم‪ .‬زیرا اگر مبنای‬
‫قضاوت‪ ،‬باطن افراد بود‪ ،‬کار‪ ،‬خیلی سخت میشد؛ اما اهلل متعال‪ ،‬به هیچ کس‪ ،‬بیش از‬
‫اندازهی توانش تکلیف نمیدهد‪ .‬از اینرو اگر ظاهرِ کسی‪ ،‬نیک باشد‪ ،‬با او به نیکی‬
‫رفتار می کنیم یا قضاوتِ نیکی دربارهاش خواهیم داشت؛ اما اگر رفتارِ ظاهری و‬
‫رویکرد کسی‪ ،‬بد باشد‪ ،‬وظیفهی ما‪ ،‬کشفِ نیت یا قصد او نیست؛ بلکه تنها اهلل‪‬‬
‫نیتِ هر کسی را میداند؛ همان ذاتی که از وسوسههای درونی انسان‪ ،‬آگاه است‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -34‬باب‪ :‬خوف و خشیت الهی‬

‫اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬


‫ذ‬
‫ََ‬ ‫[البقرة‪]٣١ :‬‬ ‫ِإَوييََفَٱرَه ُب َِ‬
‫ونَ‪﴾٤٠‬‬ ‫﴿ َ‬
‫و تنها از من بترسید‪.‬‬
‫ذ‬
‫[الربوج‪]١٨ :‬‬ ‫نَبطَشََر ِبِكََلشد رَ‬
‫ِيدَ‪﴾١٢‬‬ ‫﴿إ ِ َ‬
‫بیگمان مجازات پروردگارت‪ ،‬بسیارسخت است‪.‬‬
‫ذ‬ ‫ر ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫فَ‬ ‫نَ ِ َ‬ ‫نَأخَذ َهُۥََأ ِل رَمَشد رَ‬
‫ِيدَ‪َ١٠٢‬إ ِ َ‬ ‫﴿وكذَل ِكََأخَ َذَر ِبِكََإِذاََأخذََٱلَقرىََو ِ َ‬
‫هَظَل ِم َةَإ ِ َ‬
‫ر ذ ُ ر ذ‬ ‫ِ‬
‫اس َوذَل ِكَ َيوَ َمرَ‬‫ّل َٱِلذ ُ َ‬
‫وع َ َُ‬
‫مم َ‬ ‫ذَل ِكَ َٓأَليةَ َل ِمنَ َخافَ َعذابَ َٱٓأۡلخِرَة ِ َذَل ِكَ َيوَ َم َ َ‬
‫ر ذ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ُ ِ‬ ‫ذ ُ ر‬
‫لَ‬ ‫س َإ ِ َ‬‫ت َلَ َتكل َُم َنفَ َ‬ ‫ل َ ِلجلَ َ ذمعَ ُدودَ َ‪َ ١٠٤‬يوَمَ َيأَ َِ‬ ‫ود َ‪َ ١٠٣‬وما َنؤخ ُِرَُهۥَ َإ ِ َ‬ ‫مشَه َ‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ر‬
‫يقَ‬‫ِيرَوش ِه رَ‬ ‫ارَِل ُهمََفِيهاَزف َ‬‫فَٱِلذ َ‬‫يد َ‪َ١٠٥‬فأ ذماَٱَّلِينَ َشقواََف ِ َ‬ ‫قَوس ِع َ‬ ‫بِإِذَن ِ َهِۦََف ِمنَ ُهمَ َش ِ ِرَ‬
‫ََ‬ ‫[هود‪]١١٦ ،١١٨ :‬‬ ‫‪﴾١٠٦‬‬
‫مؤاخذهی پروردگارت به هنگام ویران کردن دیار ستمکاران‪ ،‬اینچنین است‪ .‬بهراستی‬
‫مجازات پروردگار‪ ،‬دردناک و شدید است‪ .‬در این امر نشانههایی برای کسانیست که از‬
‫عذاب آخرت میترسند‪ .‬آن روز‪ ،‬روزیست که مردم در آن گرد میآیند و آن روز‪ ،‬روزیست‬
‫که همه آن را خواهند دید‪ .‬و ما‪ ،‬آن را جز تا زمان مشخصی بهتأخیر نمیاندازیم‪ .‬روزی که‬
‫چون فرا رسد‪ ،‬هیچکس جز به اجازهی او سخن نمیگوید؛ پس برخی از ایشان‪ ،‬تیرهبخت و‬
‫برخی هم خوشبخت و رستگارند‪ .‬افراد تیرهبخت در دوزخ خواهند بود و در آن ناله و فریاد‬
‫سر میدهند‪.‬‬
‫ِ ُ ذ‬
‫َ‬ ‫[آل عمران‪]٨٨ :‬‬ ‫ّللَنفَس َُهۥ﴾‬
‫﴿و ُيحذ ُِرك َُمَٱ َُ‬
‫و اهلل‪ ،‬شما را از نافرمانیِ خود برحذر میدارد‪.‬‬

‫ِك َٱمَ ِريََ‬


‫ُِ‬
‫حبت ِ َهِۦ َوبنِي َهِ َ‪َ ٣٦‬ل َِ‬ ‫ص‬
‫َ‬ ‫و‬ ‫َ‬ ‫‪٣٥‬‬‫َ‬ ‫ِ‬ ‫َ‬
‫ه‬ ‫ي‬ ‫ب‬‫أ‬‫و‬ ‫َ‬ ‫ۦ‬‫ِ‬ ‫َ‬
‫ه‬ ‫ِ‬
‫م‬ ‫﴿يوَمَ َيف َُّر َٱلَمرَ َُء َمِنَ َأخِي َهِ َ‪َ ٣٤‬وأ ُ ِ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ر‬
‫[عبس‪]٤٧ ،٤٣ :‬‬ ‫ِمِنَ ُهمََيوَمئِذََشأَ َ‬
‫نَ ُيغَن ِي َهَِ‪﴾٣٧‬‬
‫روزی که آدمی از برادرش فرار میکند‪ ،‬و از مادر و پدرش میگریزد‪ .‬و نیز از همسر و‬
‫فرزندانش‪ .‬در آن روز هر کسی گرفتاری و کاری دارد که او را به خود مشغول میکند‪.‬‬
‫ُ ُّ‬ ‫لَ ُ َُّ ُ‬‫ُ‬
‫اتَحَلََحَلهاَوترىَ‬ ‫ضعةََع ذماََأۡرضعتََوتض َُعَ َ‬
‫كَذ َِ‬ ‫كَمرَ ِ‬ ‫﴿يوَمََتروَنهاَتذَه َ‬
‫ر‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬
‫ِيدَ‪[ ﴾٢‬احلج‪َ َ ]٨ :‬‬ ‫ّللَِشد َ‬‫نَعذابََٱ َ‬ ‫ٱِلذاسََ ُسكَرىََوماَهمَب ِ ُسكَرىََولَ ِ‬
‫ك ذَ‬
‫‪221‬‬ ‫باب‪ :‬خوف و خشیت االهی‬

‫ای مردم! از پروردگارتان بترسید؛ بهراستی زلزلهی رستاخیز‪ ،‬رویدادِ بس بزرگیست‪ .‬روزی‬
‫که شاهدش باشید‪ ،‬هر مادر شیردهی‪ ،‬کودک شیرخوارش را از یاد میبرد و هر زن بارداری‪،‬‬
‫بارش را سقط میکند و مردم را مست و مدهوش میبینی؛ حال آنکه مست نیستند؛ بلکه‬
‫عذاب اهلل‪ ،‬سخت و شدید است‪.‬‬

‫َ‬ ‫[الرمحن‪]٣٦ :‬‬ ‫﴿ول ِمنََخافََمقامََر ِب ِ َهِۦَج ذنت َِ‬


‫انَ‪﴾٤٦‬‬
‫و کسی که از ایستادن در حضور پروردگارش ترسیده باشد‪ ،‬دو باغ دارد‪.‬‬
‫ُ‬ ‫ُ ذ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ف َأهَل ِنا َ ُمشَفِقِيََ‬ ‫﴿وأقَبلَ َبعَض ُهمَ ََعَ َبعَضَ َييِتساَءلونَ َ‪َ ٢٥‬قالوَاَ َإِنا َك ذنا َقبَ َ‬
‫لَ َِ‬
‫ُ ُ ذ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ ُ‬ ‫ذ ذ‬
‫وه َإِن َُهۥ َهوََ‬ ‫وم َ‪َ ٢٧‬إِنا َك ذنا َمِن َقبَ َ‬
‫ل َندَع َ‬ ‫ّلل َعليَنا َووقىَنا َعذابَ َٱ ذ‬
‫لس ُم َِ‬ ‫ن َٱ َُ‬
‫‪َ ٢٦‬فم َ‬
‫َ‬ ‫[الطور‪]٨٧ ،٨٣ :‬‬ ‫ِيمَ‪﴾٢٨‬‬ ‫ٱلَ َُّ‬
‫بَٱ ذلرح َُ‬
‫و به یکدیگر روی میکنند و از هم (دربارهی گذشته) میپرسند‪ .‬میگویند‪ :‬ما پیشتر در‬
‫میان خانواده و خویشان خویش (از عذاب پروردگار) بیمناک بودیم‪ .‬پس اهلل بر ما منت نهاد و‬
‫ما را از عذاب سوزان نگاه داشت‪ .‬ما‪ ،‬پیشتر او را میخواندیم؛ بیگمان او‪ ،‬نیکوکار و مهرورز‬
‫است‪.‬‬
‫آیههای فراوان و روشنی در اینباره وجود دارد و هدف‪ ،‬اشاره به برخی از آنها‬
‫بود که با ذکر چند آیه‪ ،‬حاصل شد‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،/‬بابی تحت عنوان «خوف» گشوده است؛ خوف یا بیم و ترس از چه‬
‫کسی؟ آری؛ خوف و ترس از اهلل‪ .‬زیرا هر عبادتگزاری باید هم از اهلل بترسد و‬
‫هم امیدوار باشد؛ بدینسان که وقتی به گناهان خود و فراوانیِ اعمال بدِ خویش‬
‫مینگرد‪ ،‬ترس و هراس‪ ،‬تمام وجودش را در برمیگیرد و آنگاه که به اعمال‬
‫شایستهی خود نگاه میکند و به خود و اعمال خویش‪ ،‬فریفته میشود‪ ،‬باز هم از این‬
‫خودپسندی و جسارت در برابر اهلل‪ ،‬میترسد؛ همچنین هنگامی که با نگاهی به اعمال‬
‫نیک خود‪ ،‬درمییابد که آمیخته به ریا و خودنمایی بوده است‪ ،‬میترسد‪ .‬و چون به‬
‫عفو و گذشت اهلل متعال‪ ،‬و به لطف و بزرگواری او و به رحمتِ بیکران و حلم و‬
‫بردباریاش مینگرد‪ ،‬سرشار از امید میشود و بدینسان همواره در میان بیم و امید‬
‫بهسر میبرد‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪221‬‬

‫ج ُعونََ‪[ ﴾٦٠‬املؤمنون ‪َ َ ]٦١ :‬‬ ‫ر‬


‫َ‬ ‫َ‬‫م‬
‫َ‬ ‫ه‬ ‫ب‬ ‫﴿وَٱ ذَّلِينََيُؤَتُونََماََءاتواََ ذوقُلُ ُ‬
‫وب ُهمََوجل رَةَأ ذن ُهمََإلََر ِ‬
‫ِ‬ ‫ِِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫و آنان که آنچه باید بدهند‪ ،‬میدهند و با این حال دلهایشان از اینکه بهسوی‬
‫پروردگارشان بازمیگردند‪ ،‬هراسان است‪.‬‬
‫یا به عبارت دیگر‪ ،‬با آنکه کارهای نیک و شایستهای انجام میدهند‪ ،‬باز هم‬
‫نگرانِ این هستند که شاید اعمالشان‪ ،‬پذیرفته نشود‪ .‬لذا انسان در مسیری که به سوی‬
‫اهلل میپیماید‪ ،‬هم باید هراسان باشد و هم امیدوار؛ ولی سؤال اینست که ترس و‬
‫هراس او بیشتر باشد‪ ،‬یا امیدش؟ و یا بیم و امیدش‪ ،‬یکسان باشد؟‬
‫امام احمد‪ /‬گفته است‪ :‬شایسته است که بیم و امیدش‪ ،‬یکسان باشد؛ و اگر بیم‬
‫و امید‪ ،‬در کسی‪ ،‬یکسان نباشد‪ ،‬آنشخص به هالکت میرسد؛ زیرا اگر امیدش‪ ،‬بیش‬
‫از ترس او باشد‪ ،‬در جرگهی کسانی قرار میگیرد که خود را از عذاب الهی درامان‬
‫میپندارند و اگر ترس او‪ ،‬بیشتر باشد‪ ،‬جزو کسانی میشود که از رحمت الهی‬
‫ناامیدند‪ .‬و هر دو حالت‪ ،‬بد است؛ لذا باید بیم و امید انسان‪ ،‬یکسان باشد‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ ،/‬چند آیه دربارهی بیم و ترس از اهلل‪ ‬ذکر کرده است؛ از جمله‬
‫اینکه اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ِ ُ ذ‬
‫[آل عمران‪]٨٨ :‬‬ ‫ّللَنفَس َُهۥ﴾‬
‫﴿و ُيحذ ُِرك َُمَٱ َُ‬
‫و اهلل‪ ،‬شما را از خود برحذر میدارد‪.‬‬
‫یعنی به ما هشدار میدهد که بهخاطر گناهان و اعمال زشت خویش‪ ،‬مجازاتمان‬
‫خواهد کرد‪ .‬همچنین میفرماید‪:‬‬
‫ُ ذ‬ ‫ذ ُ ذُ‬
‫لساعةَِ َشَ رَء َع ِظ رَ‬
‫يم َ‪َ ١‬يوَمَ َتروَنهاَ‬ ‫اس َٱتقواَ َر ذبكمَ َإ ِ َ‬
‫ن َزلَزلةَ َٱ ذ‬ ‫يأ ُّيها َٱِل َ‬ ‫﴿ ىَ‬
‫ُ ُّ‬ ‫ُ ُ ُّ‬
‫ات َحَلَ َحَلها َوترى َٱِلذاسََ‬ ‫ضعةَ َع ذماَ َأۡرضعتَ َوتض َُع َ َ‬
‫ك َذ َِ‬ ‫ك َ ُمرَ َِ‬
‫لَ َ‬ ‫تذَه َ‬
‫ر‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬
‫[احلج ‪َ َ ]٨ ،١ :‬‬ ‫ِيدَ‪﴾٢‬‬ ‫ّللَِشد َ‬
‫نَعذابََٱ َ‬ ‫ك ذَ‬‫ُسكَرىََوماَهمَب ِ ُسكَرىََولَ ِ‬
‫ای مردم! از پروردگارتان بترسید؛ بهراستی زلزلهی رستاخیز‪ ،‬رویدادِ بس بزرگیست‪ .‬روزی‬
‫که شاهدش باشید‪ ،‬هر مادر شیردهی‪ ،‬کودک شیرخوارش را از یاد میبرد و هر زن بارداری‪،‬‬
‫بارش را سقط میکند و مردم را مست و مدهوش میبینی؛ حال آنکه مست نیستند؛ بلکه‬
‫عذاب اهلل‪ ،‬سخت و شدید است‪.‬‬
‫‪227‬‬ ‫باب‪ :‬خوف و خشیت االهی‬

‫پس ضروری‪‎‬ست که انسان از آن روزِ بزرگ و وحشتناک بترسد؛ روزی که اهلل‬


‫متعال‪ ،‬دربارهاش فرموده است‪:‬‬
‫ُ ُ ُّ‬ ‫لَ ُ َُّ ُ‬‫ُ‬
‫اتَحَلََحَلهاَوترىَ‬ ‫ضعةََع ذماََأۡرضعتََوتض َعَ َ‬
‫كَذ َِ‬ ‫كَمرَ ِ‬ ‫﴿يوَمََتروَنهاَتذَه َ‬
‫ر‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬
‫ِيدَ‪[ ﴾٢‬احلج ‪]٨ :‬‬ ‫ّللَِشد َ‬‫نَعذابََٱ َ‬ ‫ٱِلذاسََ ُسكَرىََوماَهمَب ِ ُسكَرىََولَ ِ‬
‫ك ذَ‬
‫ای مردم! از پروردگارتان بترسید؛ بهراستی زلزلهی رستاخیز‪ ،‬رویدادِ بس بزرگیست‪ .‬روزی‬
‫که شاهدش باشید‪ ،‬هر مادر شیردهی‪ ،‬کودک شیرخوارش را از یاد میبرد و هر زن بارداری‪،‬‬
‫بارش را سقط میکند‪.‬‬
‫اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ََ‬ ‫[عبس ‪]٤٣ :‬‬ ‫﴿يوَمََيفِ َُّرَٱلَمرَ َُءَمِنََأخِي َهَِ‪﴾٣٤‬‬
‫روزی که آدمی از برادرش فرار میکند‬
‫پیشتر دربارهی این آیه‪ ،‬سخن گفتیم‪ .‬همچنین میفرماید‪:‬‬
‫َ‬ ‫[الرمحن‪]٣٦ :‬‬ ‫﴿ول ِمنََخافََمقامََر ِب ِ َهِۦَج ذنت َِ‬
‫انَ‪﴾٤٦‬‬
‫و کسی که از ایستادن در حضور پروردگارش ترسیده باشد‪ ،‬دو باغ دارد‪.‬‬
‫کسی که از ایستادن در حضور پروردگارش میترسد‪ ،‬در عبادت و بندگیِ او‬
‫کوتاهی نمیکند و از عذاب او هراس دارد؛ در نتیجه از دو باغِ بهشتی برخوردار‬
‫میشود‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬در ادامهی این سوره فرموده است‪:‬‬
‫ُ‬
‫ََ‬ ‫[الرمحن‪]٦٨ :‬‬ ‫﴿ومِنَدون ِ ِهماَج ذنت َِ‬
‫انَ‪﴾٦٢‬‬
‫و جز این دو باغ‪ ،‬دو باغ دیگر نیز هست‪.‬‬
‫لذا چهار باغِ بهشتی‪ ،‬پاداشِ کسی خواهد بود که از ایستادن در حضور‬
‫پروردگارش میترسد؛ البته درجات و رتبههای مردم در بهشت‪ ،‬متفاوت خواهد بود‪.‬‬
‫اهلل متعال به لُطف و بزرگواری خویش‪ ،‬ما و سایر مسلمانان را جزو ساکنان بهشت‬
‫بگرداند‪.‬‬
‫***‬
‫احادیث فراوانی در اینباره وجود دارد که به توفیق پروردگار‪ ،‬به ذکر پارهای از‬
‫آنها بسنده میکنیم‪:‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪228‬‬
‫َّ‬ ‫َّ ُ‬ ‫ُ َّ‬ ‫َ‬
‫ابن مسعود‪ ‬قال‪ :‬حدثنا رسول اّلل‪ ،‬وهو الصادِق املصدوق‪« :‬إِن‬ ‫ِ‬ ‫‪ -122‬ع ِن‬
‫ُ‬ ‫َر ُي َرَ َ َ ى ُر َ ى ُ َ ُ ُ َ ََ ى رَ‬ ‫َ َ َ ُ ُرَ ُ َ رُ ُ‬
‫نی ی روما نطفة‪ ،‬ث َّم یكون علقة مِثل ذل ِك‪ ،‬ث َّم‬ ‫أحدك رم َيمع خلقه يف بطن أم ِه أرب ِع‬
‫ُر َ َ َ َ‬ ‫الملَك‪َ ،‬ف َی رن ُف ُخ فِیه َّ‬ ‫ُ َّ ُ ر َ ُ َ‬ ‫َ ُ ُ ُ ر َ ى رَ‬
‫الروح‪َ ،‬ویؤم ُر بِأ ررب ِع ُكِمات‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫یكون مضغة مثل ذل ِك‪ ،‬ثم یرسل‬
‫َ ر ُ َّ َ َ َ ُ َ ر َ ُ‬ ‫َ َّ‬ ‫َ َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫َر‬
‫ریهُ إِن أحدك رم َيلعمل‬ ‫يق أ رو س ِعید‪ .‬ف َو اَّلِي ال إَِل غ‬ ‫عملِه‪ ،‬وش ٌّ‬ ‫ب ِرزقِةِ‪َ ،‬وأجلِه‪ ،‬و‬ ‫بِكت َ ِ‬
‫ََرَُ ََ‬ ‫ََ ر ُ َ َر ر‬ ‫َ َّ َ َّ َ َ ُ ُ َ ر َ ُ َ ر َ َ َّ‬ ‫َ ََ ر‬
‫اجلن ِة حَّت ما یكون بينه وبينها إِال ذِراع‪ ،‬فيسبق علی ِه الكِتاب‪ ،‬فیعمل بِعم ِل‬ ‫عمل أه ِل‬
‫َّ َ َّ َ َ ُ ُ َ ر َ ُ َ َ ر َ َ َّ‬ ‫َّ َ َ ر ُ ُ َ َ َّ َ َ َ ُ ر َ َ ر َ ُ َ َ َ ر‬ ‫َ ر‬
‫ار حَّت ما یكون بينه وبينها إِال‬ ‫ِ‬ ‫انل‬ ‫ل‬‫ه‬
‫َِ ِ ِ‬‫أ‬ ‫ل‬ ‫م‬ ‫ع‬ ‫ب‬ ‫ل‬ ‫م‬ ‫ع‬ ‫يل‬ ‫م‬ ‫ك‬ ‫د‬ ‫ح‬ ‫أ‬ ‫ن‬ ‫ِ‬ ‫إ‬ ‫و‬ ‫ا‪،‬‬ ‫ه‬ ‫ل‬ ‫خ‬ ‫د‬ ‫ی‬ ‫ف‬ ‫ار‪،‬‬ ‫انل‬ ‫ل‬ ‫ه‬ ‫أ‬
‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ر‬ ‫َ‬
‫اب فیع َمل بع َمل أهل َ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ ُ‬ ‫ر‬ ‫َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫يفَدخلها»‪ٌ [ .‬‬ ‫اجلن ِة َ َ‬ ‫ِ ِ ِ‬ ‫ذ َِراع‪ ،‬فيسبِق علی ِه الكِت‬
‫ترجمه‪ :‬عبداهلل بن مسعود‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬که خود راستگو بود و‬
‫خبرهایی که بر او وحی شده است‪ ،‬دروغ نیست‪ ،‬فرمود‪« :‬آفرینش هر یک از شما‬
‫بدینصورت است که تا چهل روز بهصورت نطفه در شکمِ مادرش میماند و سپس‬
‫در چهل روزِ بعد‪ ،‬به صورت خونی بسته درمیآید و آنگاه در چهل روز دیگر‪ ،‬به‬
‫پارهگوشتی تبدیل میشود؛ سپس فرشتهای فرستاده میشود که در او‪ ،‬روح را میدَمَد‬
‫و فرمان مییابد که چهار مورد‪ :‬رزق‪ ،‬اجل‪ ،‬عمل و سعادت یا شقاوتِ او را بنویسد‪.‬‬
‫سوگند به ذاتی که معبود برحقی جز او وجود ندارد‪ ،‬شخصی از شما‪ ،‬اعمال بهشتیان‬
‫را انجام میدهد تا اینکه فقط یک «ذراع» تا بهشت فاصله دارد؛ ولی تقدیر‪ ،‬بر او‬
‫پیشی میگیرد و اعمال دوزخیان را انجام میدهد؛ در نتیجه‪ ،‬به دوزخ میرود‪ .‬و‬
‫شخص دیگری از شما‪ ،‬اعمال دوزخیان را انجام میدهد تا اینکه میان او و دوزخ‪،‬‬
‫فقط یک ذراع‪ ،‬باقی میماند؛ ولی تقدیر بر او پیشی میگیرد و اعمال بهشتیان را انجام‬
‫میدهد‪ .‬در نتیجه‪ ،‬به بهشت میرود»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،/‬در بابِ خوف و خشیت الهی و ترس از مجازات پروردگار‪ ،‬حدیثی‬
‫بدین مضمون از عبداهلل بن مسعود‪ ‬نقل کرده که پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬آفرینش‬
‫هر یک از شما بدینصورت است که تا چهل روز در شکمِ مادرش بهصورت نطفه‬
‫است و سپس در چهل روزِ بعد‪ ،‬به صورت خونی بسته درمیآید و آنگاه در چهل‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2612 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6252 :‬‬


‫‪229‬‬ ‫باب‪ :‬خوف و خشیت االهی‬

‫روز دیگر‪ ،‬به پارهگوشتی تبدیل میشود؛ سپس فرشتهای فرستاده میشود که در او‪،‬‬
‫روح (جان) میدَمَد و فرمان مییابد که چهار مورد‪ :‬رزق‪ ،‬اجل‪ ،‬عمل و سعادت یا‬
‫شقاوتِ او را بنویسد‪ .‬سوگند به ذاتی که معبود برحقی جز او وجود ندارد‪ ،‬شخصی‬
‫از شما‪ ،‬اعمال بهشتیان را انجام میدهد تا اینکه فقط یک «ذراع» تا بهشت فاصله‬
‫دارد؛ ولی تقدیر‪ ،‬بر او پیشی میگیرد و اعمال دوزخیان را انجام میدهد؛ در نتیجه‪ ،‬به‬
‫دوزخ میرود‪ .‬و شخص دیگری از شما‪ ،‬اعمال دوزخیان را انجام میدهد تا اینکه‬
‫میان او و دوزخ‪ ،‬فقط یک ذراع‪ ،‬باقی میماند؛ ولی تقدیر بر او پیشی میگیرد و اعمال‬
‫بهشتیان را انجام میدهد‪ .‬در نتیجه‪ ،‬به بهشت میرود»‪.‬‬
‫عبداهلل بن مسعود‪ ‬از پیامبر‪ ‬به عنوان صادقِ مصدوق‪ ،‬یاد کرد؛ صادق یعنی‬
‫خود‪ ،‬راستگوست و خبرهایی که آورده‪ ،‬راست و درست است؛ و مصدوق‪ ،‬یعنی‬
‫خبرهایی که بر او وحی شده‪ ،‬دروغ نیست‪ .‬لذا پیامبر‪ ‬صادق است و هیچ دروغی‬
‫در خبرهایش نیست؛ و مصدوق است و آنچه به او وحی شده‪ ،‬راست است؛ درود و‬
‫سالمِ اهلل بر او باد‪.‬‬
‫ابنمسعود‪ ‬این مقدمه را از آن جهت گفت که پس از آن‪ ،‬از زبانِ پیامبر‪‬‬
‫دربارهی یک امر غیبی خبر میدهد که در سه تاریکی اتفاق میافتد؛ یعنی آفرینش‬
‫مرحله به مرحلهی انسان در تاریکیهای سهگانه(ی شکم‪ ،‬رحم و مشیمه)‪« :‬آفرینش‬
‫هر یک از شما بدینصورت است که تا چهل روز در شکمِ مادرش بهصورت نطفه‬
‫است»‪ .‬وقتی مرد با همسرش‪ ،‬همبستر میشود‪ ،‬نطفهاش به مدت چهل روز در رحم‪،‬‬
‫میماند و تغییر اندکی در آن بهوجود میآید؛ یعنی اندکاندک قرمز رنگ میشود تا‬
‫اینکه چهل روز میگذرد‪ .‬آنگاه بهطور کامل‪ ،‬قرمز میگردد و به صورت لختهای‬
‫خون درمیآید‪ .‬این لخته‪ ،‬به فاصلهی چهل روز‪ ،‬غلیظتر و سفتتر میگردد و پس از‬
‫اینکه هشتاد روز از بسته شدن این نطفه‪ ،‬میگذرد‪ ،‬به پارهگوشتی تبدیل میشود‪.‬‬
‫این‪ ،‬همان پارهگوشتیست که اهلل متعال‪ ،‬دربارهاش فرموده است‪:‬‬
‫ُ ذ‬ ‫ُّ ذ‬
‫[اِلج ‪]٣ :‬‬ ‫يَملقةَ﴾‬ ‫﴿مِنَ ُّمضَغةََم َلقةََوغ َِ‬
‫‪...‬پارهگوشتی با آفرینش کامل یا ناتمام‪...‬‬
‫چهل روز به همین صورت میگذرد؛ یعنی از هشتادمین روز تا روز یکصد و‬
‫بیستم؛ معموالً تا نَوَد روز‪ ،‬چیزی از آفرینش جنین‪ ،‬نمایان نمیشود و پس از گذشتِ‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪231‬‬

‫چهل روز از زمانِ پیدایش پارهگوشت‪ ،‬اهلل متعال‪ ،‬فرشتهای را که کارگزار‬


‫رحمهاست‪ ،‬میفرستد؛ زیرا اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ِ ذ ُ‬
‫ََ‬ ‫[املدثر‪]٤١ :‬‬ ‫﴿وماَيعَل َُمَ ُج ُنودََربِكََإ ِ َ‬
‫لَهوَ﴾‬
‫و کسی جز اهلل‪ ،‬شمار سپاهیان پروردگارت را نمیداند‪.‬‬
‫پس‪ ،‬فرشتگان‪ ،‬سپاهیان اهلل‪ ‬هستند و هر یک از آنها به کاری گماشته شده‬
‫است؛ چنانکه فرشتهای‪ ،‬کارگزار رحمهاست؛ و فرشتهای کارگزار مرگ است و‬
‫فرشته ای هم مأمور نوشتن اعمال؛ برخی از فرشتگان نیز به حفظ و نگهداری از‬
‫انسانها گماشته شدهاند‪ .‬خالصه اینکه فرشتگان‪ ،‬وظایف بزرگی دارند که اهلل متعال‪،‬‬
‫به آنان داده است‪.‬‬
‫کارگزارِ رحمها‪ ،‬به سراغِ هر رحمی میرود و به فرمان پروردگار‪ ،‬روح را در آن‬
‫میدَمَد‪ .‬آگاهی از روح‪ ،‬ویژهی پروردگار است؛ همانگونه که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬

‫ذ‬ ‫بَوماََأُوت ُ‬
‫ِيتمَ ِمِنََٱلَعِلَ َِمَإ ِ َ‬
‫لَق َل ِيلََ‬
‫ِ‬
‫لَٱ ُّلر َُ‬
‫وحَمِنََأمَ َِرَر ِ َ‬
‫ُ‬
‫نَٱ ُّلر َِ‬
‫وحَق َِ‬
‫ُ‬
‫﴿ويسَلونكََع َِ‬
‫ََ‬ ‫[اإلرساء‪]٨٢ :‬‬ ‫‪﴾٨٥‬‬
‫و از تو دربارهی روح میپرسند؛ بگو‪( :‬آگاهی از روح) ویژهی پروردگار من است و تنها از‬
‫دانش اندکی برخوردار شدهاید‪.‬‬
‫فرشته‪ ،‬روح را در پارهگوشتی میدَمَد که در رحم است و روح در این‬
‫پارهگوشت بهسان پارهی آتش در زغال‪ ،‬یا همانندِ رطوبت در ماسهی خشک‪ ،‬بهآرامی‬
‫حرکت میکند و در این پارهگوشت سرایت مینماید و آنگاه این پارهی گوشت‪،‬‬
‫جان میگیرد و به صورت یک انسان درمیآید و حرکت میکند؛ بهگونهای که مادر‪،‬‬
‫پس از صد و بیست روز‪ ،‬حرکت جنینش را احساس مینماید‪ .‬از اینرو اگر جنین‪،‬‬
‫قبل از چهار ماهگی‪ ،‬سقط شود‪ ،‬بر او نماز نمیخوانند؛ بلکه او را در گودالی در‬
‫زمین‪ ،‬دفن میکنند‪ .‬اما اگر پس از صد و بیست روز یا پس از چهار ماهگی سقط‬
‫شود‪ ،‬او را غسل میدهند‪ ،‬کفن میکنند و بر او نماز میخواند؛ اگرچه بهاندازهی یک‬
‫دست باشد و اگر مسلمان باشد‪ ،‬یعنی پدر و مادرش‪ ،‬مسلمان باشند‪ ،‬او را در قبرستان‬
‫مسلمانان‪ ،‬به خاک میسپارند و اگر پدر و مادرش‪ ،‬نصرانی باشد‪ ،‬او را در قبرستان‬
‫‪236‬‬ ‫باب‪ :‬خوف و خشیت االهی‬

‫مسلمانان‪ ،‬دفن نمیکنند؛ و ضمناً او را نه غسل میدهند و نه کفن میکنند؛ زیرا از‬
‫ْ‬
‫پیامبر‪ ‬دربارهی فرزندان مشرکان‪ ،‬سؤال کردند؛ فرمود‪ُ « :‬هم ِمن ُهم»‪ .‬یعنی‪« :‬جزوِ آنها‬
‫هستند»‪.‬‬
‫خالصه اینکه اگر جنینِ مسلمان‪ ،‬پس از چهارماهگی سقط شود‪ ،‬او را غسل‬
‫میدهند‪ ،‬کفن میکنند‪ ،‬و بر او نماز میخوانند و در قبرستان مسلمانان‪ ،‬به خاک‬
‫میسپارند؛ و بنا بر قول راجح‪ ،‬برایش عقیقه میکنند؛ زیرا روز قیامت‪ ،‬برانگیخته‬
‫میشود و برای پدر و مادرش شفاعت میکند‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬و فرشته فرمان مییابد که چهار مورد‪ :‬رزق‪ ،‬اجل‪ ،‬عمل و‬
‫سعادت یا شقاوتِ او را بنویسد»‪.‬‬
‫نوشتن رزق و روزی‪ ،‬بدین معناست که آیا روزیاش‪ ،‬زیاد است یا اندک؟ و چه‬
‫زمانی به او میرسد؛ به عبارت دیگر‪ ،‬روزیاش بهطور کامل‪ ،‬ثبت و ضبط میگردد‪ .‬و‬
‫اَجَل او نیز نوشته میشود؛ یعنی چه روزی‪ ،‬چه ساعتی‪ ،‬چه لحظهای و کجاست؟‬
‫سببش‪ ،‬چیست و دور است یا نزدیک؟ یعنی اجلش‪ ،‬بهطور کامل‪ ،‬نوشته میشود‪.‬‬
‫و عملش نیز ثبت و ضبط میگردد؛ یعنی نوشته میشود که عملش‪ ،‬نیک یا بد‪،‬‬
‫مفید است یا خیر‪ ،‬و آیا نفعش فقط به خودِ او میرسد؟ بههر حال‪ ،‬اعمالش بهطور‬
‫کامل‪ ،‬ثبت و مکتوب میشود‪.‬‬
‫فرجام او نیز ثبت میگردد؛ یعنی نوشته میشود که رستگار است یا تیرهبخت‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ‬
‫تَ‬‫يق َ‪َ ١٠٦‬خَ ِلِينَ َفِيها َما َدام َِ‬ ‫ِير َوش ِه رَ‬
‫ارِ َل ُهمَ َفِيها َزف َ‬ ‫﴿فأ ذما َٱَّلِينَ َشقواَ َف ِ َ‬
‫ف َٱِلذ َ‬
‫ذ‬ ‫ذ ر ِ‬ ‫ذ‬ ‫ُ ذ‬
‫يد َ‪َ ١٠٧‬وأ ذما َٱَّلِينََ‬ ‫ن َر ذبكَ َفع َ‬
‫ال َل ِما َيُ ِر َُ‬ ‫ل َما َشاَءَ َر ُّبكَ َإ ِ َ‬ ‫ض َإ ِ َ‬ ‫لسَٰوَ َُ‬
‫ت َوَٱلَۡر َ‬ ‫ٱ ذَ‬
‫ُ ذ‬
‫ل َما َشاَءَ َر ُّبكََ‬
‫ض َإ ِ َ‬
‫ت َوَٱلَۡر َ‬ ‫لسَٰوَ َُ‬
‫ت َٱ ذ‬‫ف َٱلَ ذنةَِ َخَ ِلِينَ َفِيها َما َدام َِ‬ ‫ُسعِ ُدواَ َف ِ َ‬
‫ُ‬
‫[هود‪]١١٨ ،١١٦ :‬‬ ‫عطاَ ًَءَغيََمَذوذََ‪﴾١٠٨‬‬
‫افراد تیرهبخت در دوزخ خواهند بود و در آن ناله و فریاد سر میدهند‪ .‬تا آسمانها و زمین‬
‫باقیست‪ ،‬جاودانه در دوزخ میمانند؛ مگر مدتی که پروردگارت بخواهد‪ .‬همانا پروردگارت هر‬
‫چه بخواهد‪ ،‬انجام میدهد‪ .‬ولی افراد خوشبخت و سعادتمند‪ ،‬تا آسمانها و زمین باقیست‪،‬‬
‫جاودانه در بهشت میمانند؛ مگر مدتی که پروردگارت بخواهد‪ .‬و این‪ ،‬عطا و بخششی‬
‫ناگسستنیست‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪232‬‬

‫همهی اینها‪ ،‬نوشته میشود‪ ،‬اما کجا؟ در برخی از آثار امده است‪ :‬بر پیشانی‬
‫انسان‪ ،‬نوشته میشود‪ .‬شاید کسی بپرسد‪ :‬مگر پیشانی انسان‪ ،‬گنجایش اینهمه نوشته را‬
‫دارد؟ میگوییم‪ :‬پرسیدن درباره‪‎‬ی مسایل غیبی‪ ،‬خطاست؛ به خود یاد دهیم که دربارهی‬
‫مسایل غیبی نپرسیم؛ بلکه همواره بگوییم‪ :‬به اهلل و پیامبرش ایمان آوردهایم و اهلل‬
‫وپیامبرش را تصدیق میکنیم‪ .‬لذا دربارهی چند و چون مسایل غیبی سؤال نکنیم‪.‬‬
‫امروزه‪ ،‬بشر دستگاهی به نام کامپیوتر ساخته که بهاندازهی یک دست است و چه همه‬
‫حافظه دارد! بهگونهای که هزاران کلمه و پرونده در آن میگنجد؛ وقتی ساختهی دستِ‬
‫بشر‪ ،‬اینگونه است‪ ،‬پس دربارهی آنچه که اهلل ساخته است‪ ،‬چه گمانی باید داشت؟‬
‫بههر حال‪ ،‬وقتی پیامبر‪ ‬دربارهی مسایل غیبی‪ ،‬چیزی گفته که از درکِ ما خارج‬
‫است‪ ،‬بر ما واجب میباشد که آن را بپذیریم و تصدیقش نماییم؛ زیرا اگر فقط‬
‫مسایلی را بپذیریم که توانِ درکش را داریم؛ در این صورت نمیتوانیم ادعای ایمان‬
‫کنیم؛ و این‪ ،‬بدین معناست که به امور غیب ایمان نداریم‪ .‬کسی که به غیب ایمان‬
‫دارد‪ ،‬همهی اخباری را که از اهلل و پیامبرش به او میرسد‪ ،‬قبول میکند و میگوید‪ :‬به‬
‫اهلل و پیامبرش ایمان آوردم و تصدیق نمودم‪.‬‬
‫فرمود‪« :‬سوگند به ذاتی که معبود راستینی جز او وجود ندارد‪ ،‬شخصی از شما‪،‬‬
‫اعمال بهشتیان را انجام میدهد تا اینکه فقط یک «ذراع» تا بهشت فاصله دارد؛ ولی‬
‫تقدیر‪ ،‬بر او پیشی میگیرد و اعمال دوزخیان را انجام میدهد؛ در نتیجه‪ ،‬به دوزخ‬
‫میرود»‪.‬‬
‫البته به شما مژده می دهم که این حدیث‪ ،‬یک قید هم دارد؛ یعنی مقیّد به‬
‫اینست که آن شخص‪ ،‬در ظاهر و آنگونه که مردم میبینند‪ ،‬اعمالِ بهشتیان را انجام‬
‫میدهد؛ در صورتی که او‪ ،‬جزو دوزخیان است‪ .‬لذا کسی که از صمیمِ قلب و با‬
‫اخالص‪ ،‬اعمال بهتشان را انجام میدهد‪ ،‬اهلل‪ ‬او را خوار و رسوا نمیگرداند؛‬
‫بهیقین‪ ،‬اهلل‪ ،‬از هر بندهای بخشندهتر و بزرگوارتر است و اگر مخلصانه‪ ،‬اعمالِ‬
‫بهشتیان را انجام دهید‪ ،‬شکی نیست که اهلل متعال‪ ،‬شما را خوار و زبون نخواهد کرد‪.‬‬
‫‪‎‬‬
‫روایتیست که در «صحیح بخاری» آمده است‪ :‬مردی شجاع و‬ ‫دلیلِ این قید‪،‬‬
‫پیشرو با رسولاهلل‪ ‬در غزوهای شرکت کرده بود و هر مشرکی را که یکه و تنها‬
‫‪233‬‬ ‫باب‪ :‬خوف و خشیت االهی‬

‫میدید‪ ،‬دنبال میکرد و با شمشیر میزد‪ .‬پیامبر‪ ‬دربارهاش فرمود‪«:‬او‪ ،‬دوزخیست»!‬


‫صحابه‪ ‬تعجب کردند و گفتند‪ :‬او با اینهمه شجاعت و جنگاوری‪ ،‬دوزخیست!‬
‫شخصی‪ ،‬گفت‪ :‬من‪ ،‬همواره در کنارِ او خواهم بود تا به رازِ فرمودهی پیامبر‪ ‬پی‬
‫ببرم‪ .‬لذا در تمام صحنههای نبرد‪ ،‬در کنار آن مرد شجاع بود تا اینکه تیری از سوی‬
‫دشمن به این مرد دالور‪ ،‬اصابت نمود و چون درد را تحمل نکرد‪ ،‬دستهی شمشیرش‬
‫را بر زمین نهاد و لبهی تیزش را وسط سینهاش قرار داد و به آن فشار آورد و‬
‫بدینسان خودکشی کرد‪ .‬آن شخص‪ ،‬نزد پیامبر‪ ‬رفت و گفت‪ :‬ای رسولخدا!‬
‫گواهی میدهم که بهراستی فرستادهی اهلل هستی‪ .‬رسولاهلل‪ ‬پرسید‪ :‬چه اتفاقی افتاده‬
‫است؟ و آن مرد‪ ،‬داستان را برای رسولاهلل‪ ‬بازگو کرد و گفت‪ :‬مردی که گفته‬
‫َْ‬ ‫َّ َّ َ َ ْ ُ‬
‫الر ُجل ْلَع َمل بِ َع َم ِل أه ِل‬ ‫بودید‪ ،‬دوزخیست‪ ،‬خودکشی نمود‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪ِ « :‬إن‬
‫َ‬ ‫ْ‬
‫ار»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬گاه برای مردم چنین بهنظر‬ ‫اس‪َ ،‬وإنَّ ُه لَم ْن أ ْهل َّ‬
‫انل‬ ‫ِ‬
‫َّ‬
‫لن‬ ‫ِ‬ ‫ل‬ ‫و‬ ‫يما َيبْ ُ‬
‫د‬ ‫اْل َ َّنة‪ ،‬ف َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫میرسد که فالنشخص‪ ،‬عمل اهل بهشت را انجام میدهد؛ ولی در حقیقت‪،‬‬
‫دوزخیست»‪ .‬میبینیم که این روایت‪ ،‬مقیّد به اینست که‪« :‬برای مردم‪ ،‬چنین بهنظر‬
‫میرسد‪»...‬؛ یعنی مردم‪ ،‬گمان میکنند که آدمِ نیکوکاریست‪ ،‬ولی قلبِ فاسدی دارد‬
‫که او را به دوزخ میکشاند‪.‬‬
‫در حدیث ابنمسعود‪ ‬آمده است‪« :‬و شخص دیگری از شما‪ ،‬اعمال دوزخیان‬
‫را انجام میدهد تا اینکه میان او و دوزخ‪ ،‬فقط یک ذراع‪ ،‬باقی میماند؛ ولی تقدیر بر‬
‫او پیشی میگیرد و اعمال بهشتیان را انجام میدهد‪ .‬در نتیجه‪ ،‬به بهشت میرود»‪ .‬این‪،‬‬
‫بر عکسِ اوّلیست‪ .‬نمونهای برای شخصِ اول‪ ،‬ذکر کرد و اینک نمونهای واقعی برای‬
‫این شخص‪ ،‬ذکر میکنم‪:‬‬
‫این ماجرا نیز به زمان پیامبر‪ ‬برمیگردد؛ شخصی به نام «اُصَیرم» از قبیلهی‬
‫«بنیعبداالشهل» که دعوت اسالم را قبول نکرده بود‪ ،‬همواره در برابر مسلمانان قرار‬
‫میگرفت و با اسالم و مسلمانان‪ ،‬دشمنی میکرد‪ .‬هنگامی که مسلمانان برای غزوهی‬
‫«احد» از مدینه بیرون رفتند‪ ،‬اهلل متعال‪ ،‬رغبت و گرایش به اسالم را در دلِ این مرد‬
‫انداخت؛ لذا مسلمان شد و رهسپار جهاد گردید‪ .‬در جنگ احد تعدادی از مسلمانان‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.)5617 ،5616 ،6282( :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪234‬‬

‫کشته شدند؛ وقتی مردم‪ ،‬برای یافتن کشتههای خود جستجو میکردند‪ ،‬اصیرم‪‬را‬
‫دیدند که زخمی شده بود و رمقی نداشت‪ .‬قومش از او پرسیدند‪ :‬ما‪ ،‬همواره تو را در‬
‫برابر این دعوت میدیدیم؛ چه چیزی تو را به اینجا آورده است؟ آیا بهخاطر تعصب‬
‫قومی به اینجا آمدهای یا رغبت به اسالم و دفاع از آن‪ ،‬تو را به اینجا آورده است؟‬
‫پاسخ داد‪ :‬رغبت به اسالم؛ از طرف من به پیامبر‪ ‬سالم برسانید و به او خبر دهید که‬
‫من گواهی میدهم معبود راستینی جز اهلل وجود ندارد و محمد‪ ،‬فرستادهی اوست‪ .‬و‬
‫سپس جان باخت؛ ماجرا را برای پیامبر‪ ‬بازگو کردند و گمان میکنم پیامبر‪ ‬فرمود‪:‬‬
‫أهل اْل َ ّنة»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬او‪ ،‬بهشتیست»‪ .‬این مرد‪ ،‬تمام عمرش را در کفر و بر‬ ‫َّ ُ ْ‬
‫«إنه ِمن ِ‬
‫ضدّ اسالم و مسلمانان سپری کرده بود؛ ولی فرجام نیکی داشت‪ .‬او‪ ،‬اعمال دوزخیان‬
‫را انجام میداد و فاصلهی زیادی با دوزخ نداشت‪ ،‬اما تقدیرش بر او پیشی گرفت و‬
‫به اعمال بهشتیان روی آورد؛ در نتیجه بهشتی شد‪.‬‬
‫مؤلف‪ /‬این حدیث را از آن جهت ذکر کرده است که ما‪ ،‬به بیم و امید بیشتر‬
‫توجه کنیم؛ یعنی هم بترسیم و هم امیدوار باشیم و در کنارِ امیدواری‪ ،‬نگران این‬
‫باشیم که مبادا عاقبت به خیر نشویم‪ .‬از اینرو شایسته است که انسان‪ ،‬همواره از‬
‫اهلل‪ ‬درخواست پایداری نماید و بگوید‪ :‬پروردگارا! مرا بر کلمهی توحید و ایمان‪،‬‬
‫َّ‬
‫ثابتقدم و استوار بگردان‪ .‬همانگونه که پیامبر‪ ‬همواره این دعا را میگفت‪« :‬الل ُه َّم‬
‫َ (‪)1‬‬ ‫ِّ َ ْ‬ ‫َ َّ‬ ‫َ‬ ‫َ ِّ ْ َ ْ‬ ‫َ ُ َ ِّ َ ُ ُ‬
‫رصف قل ِِب إَل طاع ِتك»‪.‬‬ ‫ِّ‬
‫مرصف القلوب‪،‬‬ ‫ت قل ِِب َلَع ِدی ِنك الل ُه َّم‬ ‫وب ثب‬
‫یا مقلب القل ِ‬
‫یعنی‪« :‬یا اهلل! ای دگرگونکنندهی دلها! قلبم را بر دین خود استوار بگردان؛ یا اهلل! ای‬
‫تغییردهندهی دلها! قلبم را به سوی اطاعت خویش متمایل بگردان»‪ .‬این دعا را کسی‬
‫چون پیامبر‪ ‬میگفت که همواره بر دین اهلل‪ ‬استوار بود و هیچ میلی به باطل‬
‫نداشت‪.‬‬

‫(‪ )۶‬حسن است؛ روایت احمد در مسندش (‪ )562/4‬بهنقل از ابناسحاق که به این سخن‪ ،‬تصریح نموده‬
‫است‪.‬‬
‫(‪ )1‬حسن است؛ روایت‪ :‬ترمذی (‪)2466 ،6051‬؛ ابنماجه (‪)2225‬؛ آلبانی‪ /‬در ظالل اجلنة (‪ )662‬و‬
‫در تخریج اإلیمان از ابن ابیشیبه (‪ )42-44‬این روایت را صحیح دانسته است‪.‬‬
‫‪231‬‬ ‫باب‪ :‬خوف و خشیت االهی‬

‫نکتهی دیگری که از حدیث ابنمسعود‪ ‬برداشت میکنیم‪ ،‬اینست که نباید به‬


‫خود ناامیدی راه دهیم یا اگر کسی را میبینیم که بر کفر و معصیت‪ ،‬پافشاری میکند‪،‬‬
‫ناامید نشویم؛ چهبسا اهلل متعال‪ ،‬او را در واپسین لحظه هدایت کند و آن شخص‪،‬‬
‫اسالم بیاورد و بر دین اسالم از دنیا برود‪ .‬از اهلل متعال درخواست میکنم که ما را در‬
‫دنیا و آخرت‪ ،‬با سخن استوار‪ ،‬ثابت و پایدار بگرداند و با لُطف و بزرگواری خود‪ ،‬ما‬
‫را با ایمان از دنیا ببرد‪.‬‬
‫***‬
‫َ َ َ ُي‬ ‫ُ ر َ َ َّ َ َ َ َ َ ر ُ َ َ ر َ‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫‪ -121‬وعنه قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬یؤَت ُِبَهن َم ی رومئِ ٍذ لها سبعون ألف ِزمام‪ ،‬مع ُك‬
‫َ ر ُ َ َرَ َ َ َ ََ‬
‫(‪)۶‬‬
‫ِز َمامٍ سبعون ألف مل ٍك َيُ ُّرونها»‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬ابنمسعود‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬دوزخ‪ ،‬روز قیامت در حالی‬
‫آورده میشود که هفتادهزار مهار دارد و با هر مهاری‪ ،‬هفتادهزار فرشته هستند که آن‬
‫را میکَشند»‪.‬‬
‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬
‫اهلل عنهما‪ ،‬قال‪ :‬س ِمعت رسول اّلل‪ ‬یقول‪« :‬إِن‬ ‫‪ -129‬وعن انلُّ رع َمان بن بَشری رِض ُ‬
‫ِ ِ ِ‬
‫رَُ َ ُُ‬ ‫ر‬ ‫َ ر َ َ َ ر َّ َ َ ى َ ر َ ر َ َ َ ُ ٌ ُ َ ُ َ ر َ َ ر ر َ َ‬
‫ان یغِل مِنهما دِماغه‬
‫ل یوضع يف أُخ ِص قدمی ِه ُجرت ِ‬ ‫أهون أه ِل انلارِ عذابا یوم ال ِقیامة لرج‬
‫ى‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ َّ َ ى َ َ ُّ ر َ َ‬
‫(‪)1‬‬
‫َما یرى أن أحدا أشد مِنه عذابا‪َ ،‬وإِنه ألهونهم عذابا»‪[ .‬متفق علیه]‬
‫ر‬

‫ترجمه‪ :‬نعمان بن بشیر‪ $‬میگوید‪ :‬شنیدم که رسولاهلل‪ ‬میفرمود‪« :‬آسانترین‬


‫عذابِ دوزخیان در روز قیامت‪ ،‬عذابِ مردیست که دو اخگر در فرورفتگی کفِ‬
‫پاهایش گذاشته میشود که بر اثر آن‪ ،‬مغزِ سَرَش بهجوش میآید و با اینکه عذابش‬
‫از همه سبکتر است‪ ،‬تصور نمیکند که عذابِ کسی از عذاب او‪ ،‬سختتر باشد»‪.‬‬
‫َ رَ‬ ‫ر‬ ‫َ َّ َّ َّ‬
‫ار إِىل کعبیه‪،‬‬‫اّلل‪ ‬قال‪« :‬م رِن ُه رم َم رن تَأ ُخذهُ انلَّ ُ‬ ‫ُر‬
‫بن جندب‪ ‬أن نب‬
‫ُ َ‬
‫‪ -121‬وعن سمرة‬
‫ِ‬
‫ُ‬ ‫ر ُ ر ر َر ُ ُ‬ ‫ُ ر‬ ‫ُ‬ ‫ُ ر َ َر َ ر ُ ر ر َر ُ ُ‬ ‫ُ‬ ‫رُر ر ر ُ ُ‬
‫ومِنهم من تأخذه إِىل رکبتیه‪ ،‬ومِنهم من تأخذه إِىل حجزت ِ ِه‪ ،‬وِمِنهم من تأخذه إِىل‬
‫َ ُ‬
‫(‪)۳‬‬
‫ت ررق َوت ِ ِه»‪[ .‬روایت مسلم]‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6256:‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)2426 ،2420( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.602 :‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6254 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪231‬‬

‫ترجمه‪ :‬سمره بن جندب‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبرخدا‪ ‬فرمود‪« :‬آتش‪ ،‬برخی از‬


‫دوزخیان را تا دو قوزک پاهایشان فرا میگیرد و عدهای را تا زانوهایشان و گروهی را‬
‫تا کمرهایشان و برخی را تا شانههایشان»‪.‬‬
‫َ ُ ُ َّ ُ‬
‫اس ل َِر يب العالم َ‬ ‫َ َّ‬ ‫َّ‬ ‫‪ -122‬وعن ابن عمر رِض ُ‬
‫نی‬ ‫ِ‬ ‫اهلل عنهما أن رسول اّلل‪ ‬قال‪« :‬يقوم انل‬ ‫ِ‬
‫ُ َُ‬ ‫َر َ‬ ‫َ ُ ُر َ ر‬ ‫َ َّ َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫اف أذنیه»‪ٌ [ .‬‬ ‫ح ِه إِىل أنص ِ‬
‫حَّت ی ِغیب أحدهم يف رش ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابنعمر‪ $‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬روزی که مردم در پیشگاه‬
‫پروردگار جهانیان‪ ،‬حاضر میشوند‪ ،‬برخی از آنان تا بناگوش خود غرق در عرق‬
‫میشوند»‪.‬‬
‫ت م رِثلَ َها َقط‪ ،‬فقال‪« :‬لَور‬ ‫َ ر ُ‬ ‫ُ ر َى‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ َ ََ‬ ‫َ‬
‫‪ -126‬وعن أنس‪ ‬قال‪ :‬خطبنا رسول اّلل‪ ‬خطبة ما س ِمع‬
‫ُ َ‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫ى َ ر ر َ ى َ َ َّ َ ر‬ ‫ر‬ ‫َرَُ َ َ َ ر َُ َ َ رُ‬
‫رسول اّللِ‪ ‬وجوههم‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫حكتم قلِیال وبلكیتم کثِریا»؛ فغطى أصحاب‬ ‫تعلمون ما أعلم لض ِ‬
‫ُ َ‬
‫(‪)1‬‬
‫َوله رم خننی‪ٌ [ .‬‬
‫متفق عليه]‬
‫َّ ُ‬ ‫ت َ َ َّ‬ ‫ُ َ ر‬ ‫َ َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ ر َ ر‬ ‫َ َّ‬ ‫َََ‬
‫يلع اجلنة‬ ‫ويف روایة‪ :‬بلغ رسول اّلل‪ ‬عن أصحاب ِ ِه َش ٌء فخطب‪ ،‬فقال‪« :‬عرض‬
‫ى َ َرُ‬ ‫ر ُ‬ ‫َر َ ر َ ُ َ َ َ َ ُ َ‬ ‫َّ‬ ‫َر‬ ‫ُ ََر ََ َ ر‬
‫حكت رم قلِیال َو َبلكیت رم‬ ‫وانلَّار‪ ،‬فلم أر َك َيلو ِم يف اخلری َوالْش‪ ،‬ولو تعلمون ما أعلم لض ِ‬
‫ُ ُ َُ َ‬ ‫ر ٌ َ َ ُّ ر ُ َ َّ‬ ‫َّ‬ ‫َ ى َ َ ََ َ ر َ‬
‫یوم أشد مِنه غط روا ُرؤسه رم َوله رم خنِنی‪.‬‬ ‫اب رسول اّلل‪‬‬ ‫کثِریا»‪ .‬فما أَت لَع أصح ِ‬
‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬روزی رسولاهلل‪ ‬برای ما خطابهای ایراد فرمود که‬
‫هرگز مانندِ آن را نشنیدهام؛ فرمود‪« :‬اگر آنچه را که من میدانم‪ ،‬شما میدانستید‪،‬‬
‫کمتر میخندید و بیشتر میگریستید»‪ .‬لذا صحابه‪ ‬چهرههایشان را پوشاندند و‬
‫صدای هقهق (و گریهی) آنان بلند شد‪.‬‬
‫و در روایتی دیگر آمده است‪ :‬خبری دربارهی اصحاب پیامبر‪ ‬به ایشان رسید؛‬
‫سخنرانی کرد و فرمود‪« :‬بهشت و دوزخ به من نشان داده شد و مانند امروز‪ ،‬خیر و‬
‫شر را ندیدهام؛ اگر آنچه را که من میدانم‪ ،‬شما میدانستید‪ ،‬کم میخندید و زیاد‪،‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪5822 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6226 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)2522 ،5260( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6248 :‬‬
‫‪237‬‬ ‫باب‪ :‬خوف و خشیت االهی‬

‫میگریستید»‪ .‬و هیچ روزی سختتر از آنروز بر یاران پیامبر‪ ‬نگذشت؛ آنان‪،‬‬
‫سرهایشان را پوشاندند و صدای گریهی آنها بلند شد‪.‬‬
‫شرح‬
‫همهی احادیثی که مؤلف‪ /‬در اینجا ذکر کرده است‪ ،‬از روز قیامت و عذاب‬
‫دوزخ میترساند؛ همانگونه که در یکی از این احادیث آمده است‪:‬‬
‫«دوزخ‪ ،‬روز قیامت در حالی آورده میشود که هفتادهزار مهار دارد و با هر‬
‫مهاری‪ ،‬هفتادهزار فرشته هستند که آن را میکَشند»‪ - .‬اهلل متعال ما و همهی مسلمانان‬
‫را از آتش دوزخ‪ ،‬و ترس و سختیِ آن روز‪ ،‬حفظ کند‪ -.‬این‪ ،‬نشانگر عظمت و‬
‫بزرگیِ دوزخ است؛ زیرا اهلل متعال‪ ،‬هفتاد هزار مهار برای دوزخ قرار داده و بر هر‬
‫مهاری‪ ،‬هفتاد هزار فرشته را گماشته است که بهوسیلهی این مهارها‪ ،‬دوزخ را‬
‫میکَشند‪ .‬اینهمه فرشته که مأمور مهار دوزخ هستند‪ ،‬نشانگر اهمیت موضوع و‬
‫بزرگیِ دوزخ است‪.‬‬
‫در حدیث دیگر‪ ،‬پیامبر‪ ‬بیان فرموده است که‪ :‬آسانترین عذابِ دوزخیان در‬
‫روز قیامت‪ ،‬عذابِ مردیست که دو اخگر در فرورفتگی کفِ پاهایش گذاشته‬
‫میشود که بر اثر آن‪ ،‬مغزِ سَرَش بهجوش میآید و با اینکه عذابش از همه سبکتر‬
‫است‪ ،‬تصور میکند که عذابش از همه‪ ،‬سختتر میباشد‪ .‬در صورتی که اگر عذابِ‬
‫سایر دوزخیان را ببیند‪ ،‬سختی عذاب بر او آسانتر میشود و آرامش خاطر مییابد؛‬
‫با این حال‪ ،‬گمان میکند که عذاب او از همه سختتر است‪‌ - .‬پناه بر اهلل‪ -‬لذا‬
‫سخت اندوهیگن میگردد و تحمل سختی و عذاب دوزخ‪ ،‬بر او دشوارتر میشود‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬این حدیث را از آن جهت برای امتش بیان فرمود که آنان را از دوزخ و‬
‫عذاب آن‪ ،‬برحذر بدارد‪.‬‬
‫همچنین بیان فرموده است که‪« :‬آتش‪ ،‬برخی از دوزخیان را تا دو قوزک پاهایشان‬
‫فرا میگیرد و عدهای را تا زانوهایشان و گروهی را تا کمرهایشان و برخی را تا‬
‫شانههایشان»‪.‬‬
‫و نیز بیان فرموده است‪« :‬روز قیامت‪ ،‬برخی از مردم تا دو قوزک پاهایشان غرق‬
‫در عرق میشوند و عدهای تا کمرهایشان و برخی تا بناگوش خود»‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪238‬‬

‫خالصه اینکه سختیهای فراوانی پیش رو داریم و باید بههوش باشیم تا گرفتار‬
‫سختیهای روزِ قیامت نشویم؛ باید از اهلل‪ ‬بترسیم و وظایف شرعی خود را انجام‬
‫دهیم و از نواهی و محرمات‪ ،‬دوری کنیم‪ .‬امید است که اهلل متعال به لُطف و‬
‫بزرگواری خود‪ ،‬به ما و همهی مسلمانان چنین توفیقی عنایت کند‪.‬‬
‫***‬
‫َّ ر ُ َ َ َ َ‬ ‫ُر‬ ‫َُ‬ ‫َ‬ ‫َ ر ُ‬ ‫ر َ‬
‫‪ -122‬وعن ال ِمقداد‪ ‬قال‪ :‬س ِمعت رسول اهللِ‪ ‬يقول‪« :‬تدین الشمس یوم ال ِقیام ِة‬
‫ر ر َ َ َّ‬ ‫یم رب ُن َاعمر َّ‬ ‫ال ُسلَ ُ‬
‫َ َ‬ ‫َّ َ ُ َ ر ُ ر َ ر َ‬ ‫َ َر‬
‫الراوي عن ال ِمقداد‪ :‬ف َواّللِ‬ ‫ٍ‬ ‫ق‬ ‫؛‬‫»‬ ‫یل‬ ‫م‬‫ِ‬ ‫ار‬
‫ِ‬ ‫د‬ ‫ق‬ ‫م‬
‫ِ‬ ‫ک‬ ‫م‬ ‫ه‬ ‫ِن‬ ‫م‬ ‫ون‬ ‫ك‬ ‫ت‬ ‫حَّت‬ ‫ق‬ ‫ِ‬ ‫مِن اخلل‬
‫ُ‬ ‫ُ‬
‫رُ َ ُ‬‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ َ‬ ‫ر‬ ‫ُ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ َر‬
‫العنی‪« ،‬فیكون انلَّاس‬ ‫رض أ ِم ال ِمیل اَّلي تكتحل ب ِ ِه‬ ‫ِ‬ ‫األ‬ ‫ة‬ ‫اف‬ ‫س‬ ‫م‬ ‫أ‬ ‫املیل‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫ب‬ ‫ين‬ ‫ع‬ ‫ي‬ ‫ما‬ ‫ي‬ ‫ر‬
‫ما أ ِ‬
‫د‬
‫ََر‬ ‫ر‬ ‫رُ َ ر َ ُ ُ‬ ‫رَر‬ ‫رُ َ ر َ ُ ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ََ َر ر‬
‫لَع قد ِر أعماهل رِم يف الع َرق‪ ،‬ف ِمنه رم من یكون إِىل کعبیه‪َ ،‬ومِنه رم من یكون إِىل ُرکبتیه‪،‬‬
‫َّ‬
‫ار رسول اّلل‪ ‬بِی ِده ِ‬ ‫الع َر ُق إجلاما ى» َو َأ َش َ‬ ‫رُر َ ر ُر ُُ َ‬
‫جمه‬
‫رَر‬ ‫رُر ر َ‬
‫ِ‬ ‫حقوی ِه ومِنهم من یل ِ‬ ‫ومِنهم من یكون إِىل ِ‬
‫(‪)۶‬‬
‫إِىل فِیه‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬مقداد‪ ‬میگوید‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که میفرمود‪« :‬خورشید روز‬
‫قیامت بهاندازهای به مردم نزدیک میشود که فقط یک «میل» با آنان فاصله دارد»‪.‬‬
‫سُلَیم بن عامر که از مقداد روایت میکند‪ ،‬میگوید‪ :‬به اهلل سوگند که نمیدانم‬
‫منظورش از یک میل چیست؟ آیا همان مسافت زمین(‪ )1‬است یا همان میلِ سرمهکش‬
‫که با آن چشم را سرمه میکشند؟ فرمود‪« :‬مردم‪ ،‬مطابق اعمال خود در عرق فرو‬
‫میروند؛ عرقِ برخی از آنان تا دو قوزک پاهایشان میرسد و عرق عدهای به‬
‫زانوهایشان؛ عرق برخی هم به پهلویشان میرسد و عدهای‪ ،‬در عرق خود فرو‬
‫میروند» و رسولاهلل‪ ‬با دست خویش به دهانش اشاره فرمود‪( .‬یعنی عرقشان به‬
‫دهانشان میرسد‪).‬‬
‫َ َ َّ ر َ‬ ‫ُ َ َ‬ ‫َر ُ‬ ‫َ َّ ُ َ‬
‫‪ -122‬وعن أيب هریرة‪ ‬أن َرسول اهللِ‪ ‬قال‪« :‬يع َرق انلَّاس ی روم ال ِقیام ِة حَّت یذهب‬
‫ى ُ ر ُ ُ َ َّ َ ر ُ َ َ َ ُ‬ ‫َ ر َ‬ ‫َر‬ ‫ََُُر‬
‫(‪)۳‬‬
‫جمه رم حَّت يبلغ آذانه رم»‪ٌ [ .‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫عرقهم يف األر ِض سب ِعنی ذِرااع‪ ،‬ویل ِ‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.14۱8 :‬‬


‫(‪ )1‬یعنی یکسوم فرسنگ‪.‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2426:‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6222 :‬‬
‫‪239‬‬ ‫باب‪ :‬خوف و خشیت االهی‬

‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬مردم‪ ،‬روز قیامت عرق‬


‫میکنند؛ بهگونهای که عرقشان بهاندازهی هفتاد ذراع در زمین فرو میرود و عرق به‬
‫گوشهایشان میرسد»‪.‬‬
‫ُرَ‬ ‫َر َر َ‬ ‫َ َ رَى‬ ‫َّ‬ ‫ُ َّ َ َ‬
‫رسول اّلل‪ ‬إِذ س ِمع َوجبة فقال‪« :‬هل تد ُرون ما هذا؟» قلنا‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫‪ -123‬وعنه قال‪ :‬کنا مع‬
‫َّ ُ ر ُ َ ر َ َ ى َ ُ َ ر‬ ‫َّ َ َ ُ ُ ُ َ‬
‫ار‬ ‫یهوي يف انلَّ‬ ‫و‬ ‫ه‬ ‫ف‬ ‫ریفا‬‫خ‬ ‫نی‬ ‫ع‬
‫ِ‬ ‫ب‬ ‫س‬ ‫ذ‬ ‫ن‬ ‫م‬ ‫ار‬ ‫انل‬ ‫يف‬ ‫ه‬
‫ِ‬ ‫ب‬ ‫وَل أ رعلَم‪ ،‬قال‪ :‬هذا َح َج ٌر ُر ِ َ‬
‫ِّم‬ ‫اّلل ورس‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ َ َّ‬
‫(‪)۶‬‬
‫اآلن حَّت انتَه إِىل قع ِرها‪ ،‬فس ِمعت رم وجبتها»‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬در حضور رسولاهلل‪ ‬بودیم که ناگهان صدای‬
‫افتادن چیزی به گوش رسید؛ پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬آیا میدانید چه بود؟» گفتیم‪ :‬اهلل و‬
‫پیامبرش داناترند‪ .‬فرمود‪« :‬این‪( ،‬صدای) سنگی بود که هفتاد سال قبل به دوزخ پرتاب‬
‫شد و همچنان به قعر دوزخ پایین میرفت تا اینکه اینک به قعر دوزخ رسید و شما‪،‬‬
‫صدای افتادن آن را شنیدید»‪.‬‬
‫َّ َ ُ َ ي ُ ُ‬ ‫ر َ َ‬ ‫َ ر ُ‬ ‫َ َ ُ ُ‬ ‫َ ي‬
‫بن حاتم‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬ما مِنك رم مِن أح ٍد إِال سیُكمه‬ ‫ِ‬ ‫‪ -122‬وعن ع ِدي‬
‫َر ُ ُ َ ر ََ رُ َ َ‬ ‫َّ َ َّ‬ ‫ََر ُ ُ َر َ ر َ َ‬ ‫ُّ ُ َ ر َ ر َ ُ َ ر َ ُ َ ُ َ‬
‫من مِنه‪ ،‬فال ی َرى إِال ما قدم‪ ،‬وینظر أشأم مِنه فال‬ ‫َربه ليس بينه وبينه ت ررُجان‪ ،‬فینظر أی‬
‫ي‬ ‫َّ َ َ‬
‫ار َول رو ب ِ ِشق‬
‫َّ ُ‬
‫جه ِه‪ ،‬فاتقوا انل‬ ‫و‬ ‫ار ت ِلر َق َ‬
‫اء َ‬ ‫نی یَ َدیه‪َ ،‬فال یَ َرى إالَّ انلَّ َ‬
‫یَ َرى إالَّ َما َق َّد َم‪ ،‬ویَ رن ُظ ُر َب ر َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫َر‬
‫(‪)1‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫تم َر ٍة»‪ٌ [ .‬‬
‫ترجمه‪ :‬عدی بن حاتم‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل با هر یک از شما‬
‫سخن خواهد گفت؛ در حالی که هیچ واسطه و مترجمی در میان نخواهد بود‪ .‬در آن‬
‫هنگام انسان به سمت راست خویش نگاه میکند و چیزی جز اعمالش نمیبیند؛ و به‬
‫سمت چپ خویش مینگرد و چیزی جز اعمالش نمیبیند و به روبهروی خود نگاه‬
‫میکند؛ تنها چیزی که در برابرش میبیند‪ ،‬آتش دوزخ است‪ .‬پس‪ ،‬از آتش دوزخ پروا‬
‫کنید؛ اگرچه با صدقه دادن نصف یک خرما باشد»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.255:‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪ 0502 :‬و‪....‬؛ صحیح مسلم‪ ،‬ش‪[ .0102 :‬ر‪.‬ک‪ :‬همین کتاب‪ ،‬حدیث شمارهی‪:‬‬
‫‪].052‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪241‬‬
‫َّ ُ ُ َّ‬ ‫َ َ ر َ َّ‬ ‫َ‬ ‫ي َ‬ ‫َ َ َ ُ ُ‬ ‫َ‬
‫ت السماء وحق‬ ‫‪ -122‬وعن أيب ذر‪ ‬قال‪ :‬قال رسول اهللِ‪« :‬إِِّن أرى ما ال ترون‪ ،‬أط ِ‬
‫َّ َ‬ ‫ى َّ َ َ‬ ‫ُ‬ ‫ٌ‬ ‫َ َ َ ر َ َّ َ َ ر ُ َ ر َ َ َ َ َّ َ َ ٌ‬
‫جدا ّللِ تعاىل‪ ،‬واّللِ ل رو‬ ‫واضع جبهته سا ِ‬ ‫لها أن تئِط‪ ،‬ما فِیها مو ِضع أرب ِع أصابِع إِال َوملك ِ‬
‫ََ رُ‬ ‫ي َ‬ ‫َ َ َّ ُ‬ ‫لضح رك ر‬
‫تم َقلِیالى َو َبل َك ری ُت رم َکثِ ى‬ ‫َ‬ ‫َرَُ َ َ َ ر َ‬
‫ریا‪ ،‬وما تَلذتم بِالنساءِ لَع الف ُر ِش‬ ‫ِ‬ ‫تعلمون ما أعلم‪،‬‬
‫َّ َ َ َ‬ ‫َرَ‬ ‫ُّ ُ‬ ‫َ ََ ر ُ ر‬
‫دات َتأ ُرون إِىل اّلل تعاىل»‪[ .‬ترمذی روایت کرده و گفته است‪:‬‬ ‫وخلرجتم إِىل الصع ِ‬
‫(‪)۶‬‬
‫حدیثی حسن است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوذر‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬من‪ ،‬چیزهایی میبینم که شما‬
‫نمیبینید‪ .‬آسمان به صدا درآمده است و حق دارد که (از سنگینی) صدا کند؛ زیرا در‬
‫آن هیچ جایی بهاندازهی چهار انگشت وجود ندارد مگر اینکه فرشتهای پیشانیاش را‬
‫بر آنجا نهاده و برای اهلل متعال به سجده رفته است‪ .‬به اهلل سوگند‪ ،‬اگر آنچه را که‬
‫من میدانم‪ ،‬شما میدانستید‪ ،‬کم میخندید و زیاد‪ ،‬میگریستید و در بسترها از زنان‬
‫خود لذت نمیبردید و سر به کوچه و بیابان میگذاشتید و به پیشگاه اهلل متعال البه و‬
‫زاری میکردید و از او کمک میخواستید»‪.‬‬
‫َ َ ُ ُ‬ ‫َر َ‬ ‫َُر‬ ‫َ ر ََ‬ ‫َر َ‬
‫بن عبی ٍد األسل ِم‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول‬ ‫ِ‬ ‫زاي ‪ -‬نضلة‬ ‫ََ ٍ‬ ‫ثم‬ ‫ء‬
‫ٍ‬ ‫را‬ ‫ِ‬ ‫ب‬ ‫‪-‬‬ ‫ة‬ ‫ز‬ ‫‪ -121‬وعن أيب بر‬
‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫ُ‬
‫دما عبد َح ََّّت يسأل ع رن ع رمره ِ ف َ‬ ‫ر‬ ‫َُ ُ َ َ‬
‫ِیم أفناه‪َ ،‬وعن عِل ِم ِه فِیم فعل فِیه‪ ،‬وعن‬ ‫ِ‬ ‫ٍ‬ ‫اهللِ‪« :‬ال تزول ق‬
‫ُ‬ ‫َ ر‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫ُ َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر َر َ رَ َ َُ‬
‫جس ِم ِه فِیم أباله»‪[ .‬ترمذی روایت کرده و آن را‬ ‫ماَلِ من أين اکتسبه‪ ،‬وفِیم أنفقه‪ ،‬وعن ِ‬ ‫ِ‬
‫(‪)1‬‬
‫حسن صحیح دانسته است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوبرزه‪ ،‬نضله بن عُبَید اسلمی‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬هیچ‬
‫بندهای (روز قیامت) قدم از قدم برنمیدارد تا اینکه از او بپرسند‪ :‬عمرش را در چه‬
‫راهی گذرانده است؟ علمش را چگونه را بهکار گرفته و چهقدر به آن عمل کرده‬
‫است؟ و دربارهی ثروتش میپرسند که چگونه آن را بهدست آورده و در چه راهی‬
‫خرج نموده است؟ و دربارهی بدنش که آن را در چه راهی پیر کرده است؟»‬

‫(‪ )۶‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪6558 :‬؛ السلسلة الصحيحة‪ ،‬آلبانی‪ ،/‬ش‪)0766 ،0121 ،0148( :‬؛ آلبانی در‬
‫صحیح ابن ماجه‪ ،‬ش‪ 2272 :‬این حدیث را حسن دانسته است‪.‬‬
‫(‪ )1‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪7211 :‬؛ السلسلة الصحيحة‪ ،‬آلبانی‪ ،/‬ش‪.852 :‬‬
‫‪246‬‬ ‫باب‪ :‬خوف و خشیت االهی‬
‫ُ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ُ َّ‬ ‫َ‬
‫ِثَأخَبارهاَ‪ ﴾٤‬ث َّم قال‪:‬‬ ‫‪ -129‬وعن أيب هریرة‪ ‬قال‪ :‬قرأ رسول اّلل‪﴿ :‬يوَمئِذََُت ِد َ‬
‫َ َّ َ ر َ َ َ ر َ ر َ َ َ َ ُ ي َ ر‬ ‫َّ ُ َ ُ ُ ُ َ ر َ‬ ‫ََر ُ َ َ َ َ َ ُ َ‬
‫ارها أن تشهد لَع ُك عب ٍد‬ ‫وَل أعلم‪ .‬قال‪« :‬فإِن أخب‬ ‫ارها؟» قالوا‪ :‬اّلل ورس‬ ‫«أتدرون ما أخب‬
‫َر َ َ ََ َ َ َ ر َ ُ َ‬ ‫َ‬ ‫َ ر َ َ َ‬ ‫َ َ َ ََ َ ر َ َُ‬ ‫َ َ‬
‫أ رو أم ٍة بِما ع ِمل لَع ظه ِرها‪ ،‬تقول‪ :‬ع ِملت کذا وکذا يف یو ِم کذا وکذا‪ ،‬فه ِذه ِ أخبارها»‪.‬‬
‫(‪)۶‬‬
‫[ترمذی روایت کرده و گفته است‪ :‬حدیثی حسن است‪].‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬این آیه را قرائت نمود‪﴿ :‬يوَمئِذَ َُت ِد َ‬
‫ِثَ‬
‫و آنگاه فرمود‪« :‬آیا میدانید خبرهای زمین چیست؟»‬ ‫أخَبارها َ‪[ ﴾٤‬الزلزلة‪. ]٣ :‬‬
‫(‪)1‬‬

‫گفتند‪ :‬اهلل و پیامبرش داناترند‪ .‬فرمود‪« :‬اخبار زمین‪ ،‬اینست که برای هر زن و مردی‬
‫گواهی میدهد که هر یک از آنها روی زمین چه عملی انجام داده است؛ میگوید‪ :‬در‬
‫فالن روز و فالن لحظه‪ ،‬فالنکار و فالنکار را انجام دادی‪ .‬این‪ ،‬خبرهای زمین است»‪.‬‬
‫رَ‬ ‫َ‬ ‫َرَ َرَ‬ ‫َ َ َ ُ ُ‬ ‫ُر‬
‫ح ُب الق رر ِن‬
‫سعید اخلد ِري‪ ‬قال‪ :‬قال رسول اهللِ‪« :‬کیف أنع ُم َوصا ِ‬ ‫ٍ‬ ‫‪ -121‬وعن أيب‬
‫َ ََُ َ َ ر َ‬ ‫َ ر َ َ َ ر َ ر َ ر َ َ َ ر َ َ َ ُ ر َ ُ َّ ر َ َ ر ُ ُ َ َ َ َّ‬
‫اب‬‫اإلذن مَّت یؤمر بِانلفخِ فینفخ» فكأن ذل ِك ثقل لَع أصح ِ‬ ‫ق ِد اتلقم القرن‪ ،‬واستمع ِ‬
‫ُ ُ َ ر ُ َ َّ َ ر َ ر ُ‬ ‫َ َُ‬ ‫َّ‬
‫رسول اّلل‪ ‬فقال لهم‪« :‬قولوا‪ :‬حسبنا اّلل ون ِعم الوک ِیل»‪[ .‬ترمذی روایت کرده و گفته‬
‫(‪)۳‬‬
‫است‪ :‬حدیثی حسن است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوسعید خدری‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬چگونه میتوانم شادمان‬
‫و راحت باشم که صاحبِ «صور»‪ ،‬آن را بر دهانش گذاشته و منتظرِ فرمان دمیدن‬
‫است تا در آن بدَمَد؟» گویا این خبر‪ ،‬بر یاران پیامبر‪ ‬سخت و سنگین بود؛ لذا‬
‫ُ‬ ‫ذ‬
‫ِيل َ‪ :﴾١٧٣‬اهلل‪ ،‬برای ما‬ ‫پیامبر‪ ‬به آنان فرمود‪« :‬بگویید‪﴿ :‬حسَبُنا َٱ َُ‬
‫ّلل َون ِعَمَ َٱلَوَك َ‬
‫کافیست و چه نیک کارسازیست»‪.‬‬
‫شرح‬
‫همهی این احادیثی که مؤلف‪ /‬ذکر کرده‪ ،‬بزرگیِ روز قیامت را میرساند و‬
‫نشان میدهد که انسان‪ ،‬باید از آن روز بزرگ بترسد‪.‬‬

‫(‪ )۶‬ضعیف است؛ ر‪.‬ک‪ :‬ضعیف الترمذی‪ ،‬آلبانی‪ ،/‬ش‪.)225 ،562( :‬‬
‫(‪[ )1‬زلزله‪]5:‬؛ یعنی‪« :‬زمین‪ ،‬خبرهایش را در آن روز بازگو میکند»‪.‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح الجامع الصغیر‪ ،‬آلبانی‪ ،/‬ش‪5486 :‬؛ السلسلة الصحيحة‪ ،‬ش‪.0178:‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪242‬‬

‫در یکی از این احادیث‪ ،‬به نزدیک شدن خورشید اشاره شده است؛ بهگونهای که‬
‫فقط بهاندازهی یک «میل» با مردم فاصله دارد‪ .‬سُلَیم بن عامر که از مقداد روایت‬
‫میکند‪ ،‬میگوید‪ :‬به اهلل سوگند که نمیدانم منظورش از یک میل چیست؟ آیا همان‬
‫(‪)۶‬‬
‫است یا همان میلِ سرمهکش که با آن چشم را سرمه میکشند؟ هر‬ ‫مسافت زمین‬
‫کدام که باشد‪ ،‬باز هم فاصلهی زیادی نیست؛ وقتی حرارت خورشید در دنیا‪ ،‬با‬
‫همهی فاصلهای که از ما دارد‪ ،‬اینهمه زیاد است‪ ،‬پس هنگامی که به ما نزدیک شود‪،‬‬
‫چه حرارتی خواهد داشت؟! البته هرکه اهلل بخواهد‪ ،‬از این گرمای شدید‪ ،‬نجات‬
‫خواهد یافت؛ زیرا «اهلل متعال‪ ،‬در آن روز سایهای میآفریند و آنگاه که جز این‪،‬‬
‫سایهی دیگری وجود ندارد‪ ،‬هفت گروه را در زیر سایهی خود‪ ،‬جای میدهد‪:‬‬
‫‪‎‬‬
‫فرمانروای عادل‪ .‬جوانی که در اطاعت و بندگیِ اهلل‪ ،‬رشد یافته است‪ .‬کسی که‬
‫همواره به مسجد دلبسته باشد‪ .‬دو مسلمانی که فقط بهخاطر خشنودی اهلل با یکدیگر‬
‫دوست باشند و بر همین اساس‪ ،‬گردِ هم میآیند یا از یکدیگر جدا میشوند‪ .‬کسی‬
‫که زنی زیبا و صاحبمقام‪ ،‬او را به سوی خود بخواند‪ ،‬ولی او نپذیرد و بگوید‪ :‬من از‬
‫اهلل میترسم‪ .‬کسی که با دست راستش‪ ،‬بهگونهای صدقه دهد که دست چپش نداند‬
‫که دست راستش چه صدقه میدهد‪ .‬کسی که در تنهایی‪ ،‬اهلل را یاد کند و اشک‪ ،‬از‬
‫چشمانش سرازیر شود»‪.‬‬
‫همچنین کسی که به بدهکار تنگ دست خود مهلت دهد یا بدهی او را ببخشد‪،‬‬
‫در زیر این سایه‪ ،‬جای میگیرد‪ .‬خالصه اینکه برخی از مردم از حرارت و گرمای‬
‫خورشید در آن روز‪ ،‬نجات مییابند و اهلل متعال‪ ،‬در روزی که هیچ سایهای جز‬
‫سایهی او وجود ندارد‪ ،‬هفت گروه را در زیر سایهی خود‪ ،‬جای میدهد‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬احادیثی ذکر کرده است که نشان میدهد مردم‪ ،‬روز قیامت‪،‬‬
‫مطابق اعمالشان در عرق فرو میروند؛ عرقِ برخی از آنان تا دو قوزک پاهایشان‬
‫میرسد و عرق عدهای به زانوهایشان؛ عرق برخی هم به پهلویشان میرسد و عرقِ‬
‫عدهای‪ ،‬به دهانشان میرسد‪ .‬بههر حال مردم‪ ،‬روز قیامت عرق میکنند؛ بهگونهای که‬

‫(‪ )۶‬یعنی یکسوم فرسنگ‪.‬‬


‫‪243‬‬ ‫باب‪ :‬خوف و خشیت االهی‬

‫عرقشان بهاندازهی هفتاد ذراع در زمین فرو میرود و مقدار عرقشان به اعمال آنان‬
‫بستگی دارد‪.‬‬
‫مؤلف‪ /‬احادیث دیگری هم ذکر کرده که دربارهی پرهیز دادن از آتش دوزخ‬
‫است‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬ما و همهی مسلمانان را از آتش دوزخ‪ ،‬حفظ کند‪.‬‬
‫آری! انسان با مطالعهی این احادیث و دیگر احادیثی که مؤلف‪ /‬ذکر نکرده‬
‫است‪ ،‬میترسد‪ ،‬به خود میآید و به آخرت خویش میاندیشد‪ .‬تنها فاصلهی موجود‪،‬‬
‫میان انسان و آخرت‪ ،‬اجل اوست که وقتی فرا رسد‪ ،‬انسان به سرای پاداش و‬
‫مجازات‪ ،‬منتقل میشود؛ زیرا زمانِ عمل پایان مییابد‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬عاقبت ما و سایر‬
‫مسلمانان را نیکو بگرداند‪.‬‬
‫***‬
‫َ ر َ َ َرََ َ ر َرَ َََ‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫‪ -122‬وعن أيب هریرة‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬من خاف أدلج‪َ ،‬ومن أدلج‪ ،‬بلغ‬
‫َ َّ ُ‬ ‫َّ ر َ َّ‬ ‫َّ ر َ َ َّ َ ٌ َ‬ ‫َر َ‬
‫اجلنة»‪[ .‬ترمذی روایت کرده و گفته‬ ‫المْنل أال إِن ِسلعة اّللِ َغيلة‪ ،‬أال إِن ِسلعة اّللِ‬
‫(‪)۶‬‬
‫است‪ :‬حدیثی حسن است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬کسی که ترس و نگرانی‬
‫داشته باشد‪ ،‬ابتدای شب حرکتش را آغاز میکند و کسی که ابتدای شب حرکت کند‪،‬‬
‫به مقصد میرسد‪ .‬آگاه باشید که کاالی اهلل‪ ،‬ارزنده و گرانبهاست؛ آگاه باشید که‬
‫کاالی اهلل‪ ،‬بهشت است»‪.‬‬
‫ُ َ َ‬ ‫اّلل‪ ‬یقول‪ُ « :‬حیر َ ُ‬‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬
‫ْش انلَّاس ی روم‬ ‫‪ -126‬وعن اعئشة رِض اّلل عنها قالت‪ :‬سمعت رسول‬
‫ي َ ُ َ ي َ ُ َ ى َرُ َر ُ ُ‬ ‫َّ‬ ‫ر َ َ ُ َ ى ُ ى ُ ى ُر‬
‫اء ُجِیعا ينظ ُر بعضه رم إِىل‬ ‫ال ِقیام ِة حفاة عراة غ ررال»‪ .‬قلت‪ :‬یا رسول اّلل! الرجال والنس‬
‫َ‬ ‫َ ر ُ َّ ُ‬ ‫َ َ ُ َ ُ َ َ ُّ‬ ‫َر‬
‫مر أشد من أن ی ِهمهم ذلك»‪.‬‬ ‫بعض؟ قال‪« :‬یا اعئ ِشة األ‬
‫َر‬ ‫ر‬ ‫َ َرُ َ َ ُ ُ‬ ‫ُّ‬ ‫َرُ َ َ‬
‫(‪)1‬‬
‫متفق عليه]‬
‫ويف روای ٍة‪« :‬األمر أهم مِن أن ينظر بعضهم إِىل بع ٍض»‪ٌ [ .‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪2666 :‬؛ السلسلة الصحيحة‪ ،‬ش‪6224:‬؛ و صحیح الترمذی‪ ،‬آلبانی‪ ،/‬ش‪:‬‬
‫‪.0882‬‬
‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2467:‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6248:‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪244‬‬

‫ترجمه‪ :‬عایشه& میگوید‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که فرمود‪« :‬مردم‪ ،‬روز قیامت‪،‬‬
‫پابرهنه‪ ،‬لُخت و ختنهنشده‪ ،‬برانگیخته میشوند»‪ .‬گفتم‪ :‬ای رسولخدا! در این صورت‬
‫مردان و زنان‪ ،‬به یکدیگر نگاه میکنند؟ فرمود‪« :‬ای عایشه! وضعیت‪ ،‬سختتر از آن‬
‫است که در این فکر باشند»‪.‬‬
‫و در روایتی دیگر آمده است‪« :‬مسأله‪ ،‬دشوارتر و مهمتر از اینست که به‬
‫یکدیگر نگاه کنند»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،/‬در باب‪« :‬خوف و خشیت الهی»‪ ،‬حدیثی بدین مضمون نقل کرده‬
‫است که ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬کسی که ترس و نگرانی داشته‬
‫باشد‪ ،‬ابتدای شب حرکتش را آغاز میکند و کسی که ابتدای شب حرکت کند‪ ،‬به‬
‫مقصد میرسد»‪ .‬یعنی به پیمودن مسیر اهمیت میدهد و با جدیت و تالش در مسیر‬
‫اطاعت و بندگی اهلل‪ ،‬گام برمیدارد؛ در نتیجه به مقصد میرسد‪.‬‬
‫در ادامه فرمود‪« :‬آگاه باشید که کاالی اهلل‪ ،‬ارزنده و گرانبهاست؛ آگاه باشید که‬
‫کاالی اهلل‪ ،‬بهشت است»‪ .‬کاال‪ ،‬به هر چیزی گفته میشود که انسان برای فروش‬
‫عرضه میکند؛ اهلل متعال نیز بهشت را به بندگانش عرضه نموده است تا آن را‬
‫خریداری کنند؛ همانگونه که میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ ذ‬
‫فَ‬‫ن َل ُه َُم َٱلَ ذنةَ َيُقَتِلونَ َ ِ َ‬‫ّلل َٱشَتىَ َمِنَ َٱلَ ُمؤَ ِمن ِيَ َأنفس ُهمَ َوأمَوَل ُهم َبِأ َ‬ ‫ن َٱ َ‬ ‫﴿إ ِ َ‬
‫ُ‬ ‫ِ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫انَ‬
‫يل َوَٱلَقرَء َِ‬
‫يِجن َِ‬
‫ل ِ‬ ‫ّللِ َفيقَ ُتلونَ َو ُيقَتلونَ َوعَ ًدا َعليَ َهِ َح َقا َ ِ َ‬
‫ف َٱ ذتلوَرىَةَِ َوَٱ َِ‬ ‫يل َٱ َ‬
‫سب ِ َِ‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫شواَ َبِبيَ ِعك َُم َٱَّلِي َبايعَ ُتم َب ِ َهِۦَ َوذَل ِكَ َهوََ‬ ‫ّللِ َفَٱسَتبَ ِ ُ‬
‫ومنَ َأوَفَ َبِعهَ ِد َه ِۦ َمِنَ َٱ َ‬
‫[التوبة‪َ ]١١١ :‬‬ ‫يمَ‪﴾١١١‬‬ ‫ٱلَفوَ َُزَٱلَع ِظ َُ‬
‫همانا اهلل‪ ،‬جانها و مالهای مومنان را در مقابل اینکه بهشت از آنان باشد‪ ،‬خریداری نمود‪.‬‬
‫ایشان در راه اهلل میجنگند و میکشند و کشته میشوند؛ وعدهی راستینیست بر اهلل که در‬
‫تورات و انجیل و قرآن آمده است‪ .‬و چه کسی بیش از اهلل به پیمانش وفادار است؟ پس شما‬
‫را مژده باد به داد و ستدی که با پروردگار نمودهاید‪ .‬و این‪ ،‬همان رستگاری بزرگ است‪.‬‬
‫لذا کسی که در قلبش‪ ،‬ترس و خوفِ اهلل باشد‪ ،‬برای رهایی از آنچه میترسد‪،‬‬
‫کارهای نیک و شایسته انجام میدهد‪.‬‬
‫‪241‬‬ ‫باب‪ :‬خوف و خشیت االهی‬

‫و اما حدیث ام المؤمنین‪ ،‬عایشه&؛ میگوید‪« :‬مردم‪ ،‬روز قیامت‪ ،‬پابرهنه‪ ،‬لُخت‬
‫و ختنهنشده‪ ،‬برانگیخته و جمع میشوند»؛ یعنی همانندِ روزی که از مادرانشان زاده‬
‫شدند‪ ،‬از قبرهایشان بیرون میآیند‪ .‬همانگونه که اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ََ‬ ‫﴿كماَبدأَناََأ ذولََخلَقََنُّع ُ‬
‫يد َهُۥ﴾‬
‫[األنبياء‪]١١٣ :‬‬ ‫ِ‬
‫همانطور که نخستین آفرینش را آغاز نمودیم‪ ،‬دوباره آن را تکرار میکنیم‪.‬‬
‫عایشه& با تعجب پرسید‪ :‬ای رسولخدا! در این صورت مردان و زنان‪ ،‬به‬
‫یکدیگر نگاه میکنند؟! رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬وضعیت‪ ،‬سختتر از آن است که در این‬
‫فکر باشند»‪ .‬یا فرمود‪« :‬مسأله‪ ،‬دشوارتر و مهمتر از اینست که به یکدیگر نگاه کنند»؛‬
‫یعنی‪ ،‬وضعیت‪ ،‬خیلی سخت و دشوار است و هیچکس به دیگری نگاه نمیکند‪.‬‬
‫ر‬ ‫ُِ‬
‫َ‬ ‫[عبس ‪]٤٧ :‬‬ ‫ِكَٱمَ ِريََ ِمِنَ ُهمََيوَمئِذََشأَ َ‬
‫نَ ُيغَن ِي َهَِ‪﴾٣٧‬‬ ‫﴿ل َِ‬
‫در آن روز هر کسی گرفتاری و کاری دارد که او را به خود مشغول میسازد‪.‬‬
‫امید است که اهلل متعال‪ ،‬ما و سایر مسلمانان را از عذاب آتش نجات دهد و‬
‫همهی ما را جزو کسانی قرار دهد که از او میترسند و به او امیدوارند‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -34‬باب‪ :‬امید به رحمت پروردگار‬

‫اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬


‫ُّ ُ‬ ‫ذ ذ ذ‬ ‫ى ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬
‫ّلل َيغَف َُِر َٱَّلنوبََ‬
‫ن َٱ َ‬ ‫س ِهمَ َلَ َتقَن ُطواَ َمِن َ ذرحَةَِ َٱ َ‬
‫ّللِ َإ ِ َ‬ ‫َع َأنف ِ‬
‫﴿قلَ َيَعِبادِيَ َٱَّلِينَ َأسَفواَ َ َ‬
‫َ‬ ‫[الزمر‪]٢٤ :‬‬ ‫َج ً‬
‫ِيعاَ﴾‬
‫بگو‪ :‬ای بندگان من که با زیادهروی در گناهان به خویشتن ستم کردهاید! از رحمت اهلل‬
‫ناامید نباشید‪ .‬بیگمان اهلل‪ ،‬همهی گناهان را میآمرزد‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬
‫ََ‬ ‫[سبأ‪]١٧ :‬‬ ‫لَٱلَكفورََ‪﴾١٧‬‬
‫﴿وهلََنجَ ِزيََإ ِ َ‬
‫و تنها (افراد) ناسپاس را سزا میدهیم‪.‬‬
‫همچنین میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫[طه‪]٣٨ :‬‬ ‫ىَ‪﴾٤٨‬‬
‫نَٱلَعذابَََعََمنَكذبََوتو َ‬ ‫﴿إِناَقدََأ ِ َ‬
‫وحَإِلَناََأ َ‬
‫همانا به ما وحی شده که عذاب (االهی) بر کسی نازل میشود که انکار و رویگردانی کند‪.‬‬
‫و نیز میفرماید‪:‬‬
‫ُذ‬
‫[األعراف‪َ ]١٢٦ :‬‬ ‫كَشَءَ﴾‬
‫تَوسِعتََ َ‬
‫﴿ورحَ ِ َ‬
‫و رحمتم‪ ،‬همه چیز را در بر گرفته است‪.‬‬
‫َ َّ َّ ُ‬ ‫َ ر َ َ َ ر‬ ‫َ َ ُ ُ‬ ‫ُ َ‬
‫بن الصامِت‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬من ش ِهد أن ال إ ِ ََل إِال اّلل‬ ‫ِ‬ ‫‪ -122‬وعن عبادة‬
‫َ ر ُ َّ َ َ ُ ُ َ َ َ ُ ُ َ ر‬ ‫َ ر َ ُ َ َ َ َ َ َّ ُ َّ ى ر ُ ُ َ َ ُ ُ َ َّ‬
‫رشیك َل‪ ،‬وأن حممدا عبده ورسوَل‪ ،‬وأن عِيىس عبد اّللِ ورسوَل‪ ،‬وُكِمته ألقاها‬ ‫وحده ال ِ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ ر َ َ َ ُ ٌ ر َ َّ َ َّ َ َ ٌّ َ َّ َ َ ٌّ َ ر َ َ ُ َّ ُ َ َّ َ َ‬
‫إِىل مریم وروح مِنه‪ ،‬وأن اجلنة حق وانلار حق‪ ،‬أدخله اّلل اجلنة لَع ما َكن مِن العم ِل»‪.‬‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫[ ٌ‬
‫َ َ َّ َّ َ َّ ُ َ َّ ى ُ ُ َّ َ َّ َ َّ ُ َ‬ ‫َ ر َ َ رَ‬
‫ويف روایة ملسلم‪« :‬من ش ِهد أن ال إَِل إِال اّلل‪ ،‬وأن حممدا رسول اّلل‪ ،‬حرم اّلل علی ِه‬
‫انلَّ َ‬
‫ار»‪.‬‬
‫ترجمه‪ :‬عباده بن صامت‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬هرکس‪ ،‬گواهی دهد‬
‫که معبود راستینی جز اهلل وجود ندارد و محمد‪ ،‬بنده و فرستادهی اوست و شهادت‬
‫دهد که عیسی‪ ،‬بنده و فرستادهی اهلل‪ ،‬و کلمهی اوست که به مریم القا کرد و نیز‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2524:‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.62:‬‬


‫‪247‬‬ ‫باب‪ :‬امید به رحمت پروردگار‬

‫مخلوق او میباشد‪ ،‬و گواهی دهد که بهشت و دوزخ‪ ،‬هر دو حق است‪ ،‬هر عملی که‬
‫داشته باشد‪( ،‬سرانجام‪ )،‬اهلل متعال‪ ،‬او را وارد بهشت میکند»‪.‬‬
‫و در روایت مسلم آمده است‪« :‬هرکس گواهی دهد که معبود برحقی جز اهلل‬
‫وجود ندارد و محمد‪ ،‬فرستادهی اهلل است‪ ،‬اهلل‪ ،‬آتش (دوزخ) را بر او حرام‬
‫میگرداند»‪.‬‬
‫احل َس َنةِ‪َ ،‬فلَ ُه َع ر ُ‬
‫ْش‬ ‫جاء ب َ‬‫َ‬ ‫َ ر‬ ‫ُ َّ ُ‬ ‫‪ -122‬وعن أيب َذر‪ ‬قال‪ :‬قال انلَّ ُّ‬
‫ن َ ِ‬ ‫ب‪« :‬یقول اّلل‪ :‬م‬
‫َ ر ََ َ ي‬ ‫َ َّ ي َ َ َ َ ُ َ ي َ َ ي َ ٌ ر ُ َ َ ر‬ ‫َ ر‬ ‫َرَ َ َرَ‬
‫اء سيئ ٍة سيئة مِثلها أ رو أغ ِفر‪َ .‬ومن تق َّرب ِمين‬ ‫أمثاهلِا أ رو أزید‪ ،‬ومن جاء بِالسيئةِ‪ ،‬فجز‬
‫ََرُُ‬ ‫ر َ َ َّ َ ي َ ى َ َ ر ُ ر ُ ى َ ر َ‬ ‫ى‬ ‫رى ََ ر ُ رُ‬
‫ذرااع‪ ،‬تق َّربت مِنه بااع‪َ ،‬ومن أتاِّن یمَش‪ ،‬أتيته‬ ‫ربا‪ ،‬تق َّربت مِنه ذ َِرااع‪ ،‬ومن تقرب مِين‬ ‫ِش‬
‫ى‬ ‫ر‬ ‫ر‬ ‫ُُ‬ ‫َ‬ ‫ى‬ ‫َ ر‬ ‫ُر ُ‬ ‫َ‬ ‫ى‬ ‫َ َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫َ َ ر َ‬ ‫ى‬ ‫َ‬ ‫َر‬
‫ْشك ِيب شيئا‪ ،‬ل ِقیته بمثلِها مغ ِف َرة»‪[ .‬روایت‬ ‫اب األر ِض خ ِطیئة ال ي ِ‬
‫َ‬
‫هرولة‪ ،‬ومن ل ِقیين بِقر ِ‬
‫(‪)۶‬‬
‫مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوذر‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل‪ ‬میفرماید‪ :‬هرکس‪ ،‬کار نیکی‬
‫انجام دهد‪ ،‬ده برابرش پاداش مییابد و هرکس‪ ،‬کارِ بدی انجام دهد‪ ،‬تنها بهاندازهی‬
‫کارِ بدش مجازات میشود یا او را میآمرزم‪ .‬هرکس‪ ،‬یک وجب به من نزدیک شود‪،‬‬
‫من یک ذراع(‪ )1‬به او نزدیک میشوم؛ و هرکس‪ ،‬یک ذراع به من نزدیک گردد‪ ،‬من به‬
‫اندازهی یک باع (فاصلهی باز کردن دو دست) به او نزدیک میشوم؛ هرکس‪ ،‬قدمزنان‬
‫به سوی من بیاید‪ ،‬من‪ ،‬دواندوان به سویش میروم‪ .‬هرکس‪ ،‬در حالی با من مالقات‬
‫کند که به پُریِ زمین‪ ،‬گناه کرده‪ ،‬ولی هیچ چیز و هیچکس را شریکم نساخته باشد‪،‬‬
‫من با همین اندازه مغفرت و آمرزش با او مالقات خواهم کرد»‪.‬‬

‫جبتان؟‬
‫ُ َ‬
‫و‬ ‫الم‬ ‫ما‬ ‫‪،‬‬‫ِ‬ ‫هلل‬‫ا‬
‫َ َ ُ َ‬
‫ول‬‫س‬ ‫ر‬ ‫ا‬ ‫ی‬ ‫فقال‪:‬‬ ‫ي‬
‫ب‬ ‫ايب إىل انلَّ‬
‫ٌّ‬ ‫ر‬‫اء َأ رع َ‬
‫‪ -123‬وعن جابر‪ ‬قال‪َ :‬ج َ‬
‫ِ‬ ‫‪‬‬ ‫ِ ِ‬
‫مات ي ُ رْش ُك به َشيرئا‪َ ،‬د َخ َل انلَّ َ‬
‫َ‬ ‫َ ُ ُ َّ َ ر ى َ َ َ َّ َ َ ر‬ ‫َ ر َ‬ ‫َ‬
‫ار»‪.‬‬ ‫ِ ِِ‬ ‫اجلنة‪َ ،‬ومن‬ ‫ْشك بِاّلل شيئا دخل‬ ‫فقال‪« :‬من مات ال ي ِ‬
‫(‪)۳‬‬
‫[روایت مُسلم]‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ .6227:‬ر‪.‬ک‪ :‬همین کتاب‪ ،‬تعلیق حدیث شمارهی‪.554‬‬
‫(‪ )1‬ذراع‪ ،‬بهاندازهی فاصلهی آرنج تا سر انگشتان دست است‪.‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.82 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪248‬‬

‫ترجمه‪ :‬جابر‪ ‬میگوید‪ :‬صحرانشینی‪ ،‬نزد پیامبر‪ ‬آمد و گفت‪ :‬ای رسولخدا!‬
‫آن دو کاری که باعث رفتن به بهشت و دوزخ میشود‪ ،‬چیست؟ فرمود‪« :‬هرکس در‬
‫حالی بمیرد که هیچ چیز و هیچ کس را با اهلل شریک نمیسازد‪ ،‬وارد بهشت میشود‬
‫و هرکس‪ ،‬در حالی بمیرد که چیزی (کسی) را با اهلل‪ ،‬شریک میسازد‪ ،‬وارد دوزخ‬
‫میگردد»‪.‬‬
‫َ َّ ر َ َ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ُ ُ َ َّ ر‬ ‫َ َّ َّ ي َ ُ َ ٌ‬ ‫َ‬
‫‪َ -112‬وعن أنس‪ ‬أن انل ِب‪ ‬ومعاذ ردِیفه لَع الرح ِل قال‪« :‬یا معاذ!» قال‪ :‬بليیك یا‬
‫َ ُ ُ‬ ‫َّ َ ر ر‬ ‫َ َّ َ َ ُ‬ ‫َُ ُ‬ ‫َ رَر‬ ‫ُ َ‬
‫یارسول اّللِ َوسعدیك‪ .‬قال‪« :‬یا معاذ!»‬ ‫َرسول اهللِ َوسعدیك‪ ،‬قال‪« :‬یا معاذ!» قال‪ :‬بلیك‬
‫َّ َّ َ َّ‬ ‫َ َر َُ َ ر َ‬ ‫ى‬ ‫َ ر َ‬ ‫َ ر َ َ ُ َ‬
‫بد يشهد أن ال إَِل إِال اّلل‪َ ،‬وأن‬ ‫ٍ‬ ‫قال‪َّ :‬بلیك یا َرسول اهللِ َوسعدیك ثالثا‪ ،‬قال‪« :‬ما مِن ع‬
‫َ ُ‬ ‫ُ َ َّ ى َ ر ُ ُ َ ُ ُ ُ ر ى ر َ ر‬
‫ول اهللِ أ َفالَ أ رخ ُ‬
‫رب‬
‫َ َ ُ َ‬
‫ار»‪ .‬قال‪ :‬یا رس‬ ‫اّلل لَع انلَّ‬‫َّ َ َ َ ُ َّ ُ‬
‫ه‬‫م‬ ‫ر‬ ‫ح‬ ‫ال‬
‫ِ‬ ‫َ‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫حممدا عبده ورسوَل ِصدقا مِن قل ِ ِ‬
‫إ‬ ‫ه‬
‫ِ‬ ‫ب‬
‫ى‬ ‫ُّ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫ٌ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ْشوا؟ قال‪« :‬إذاى َي َّتُكُوا» فأخ َ‬
‫ر‬ ‫َ‬ ‫اس َفيَ رس َتبر ِ ُ‬
‫َّ َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫رب بها معاذ عِند موت ِ ِه تأثما‪ٌ [ .‬‬ ‫ِ‬ ‫بِها انل‬
‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬معاذ‪ ‬پشت سرِ پیامبر‪ ،‬سوار شتر بود که پیامبر‪‬‬
‫فرمود‪« :‬ای معاذ!» پاسخ داد‪ :‬بله ای رسولخدا! در خدمتم‪ .‬فرمود‪« :‬ای معاذ!» گفت‪:‬‬
‫بله ای رسولخدا! بفرمایید‪ ،‬در خدمتم‪ .‬باز فرمود‪« :‬ای معاذ!» جواب داد‪ :‬بله ای‬
‫رسولخدا! در خدمتم؛ بفرمایید‪ .‬و چون سه بار این سخن رد و بدل شد‪ ،‬رسولاهلل‪‬‬
‫فرمود‪« :‬هر بندهای از روی صداقت قلب‪ ،‬گواهی دهد که معبود راستینی جز اهلل‬
‫وجود ندارد و شهادت دهد که محمد‪ ،‬بنده و فرستادهی اوست‪ )1(،‬اهلل‪ ،‬او را بر آتش‬
‫دوزخ حرام میگرداند»‪ .‬معاذ عرض کرد‪ :‬ای رسولخدا! آیا این خبر را به مردم‬
‫برسانم تا خوشحال شوند؟ فرمود‪« :‬بیم آن میرود که بر این مژده‪ ،‬تکیه کنند و عمل‬
‫را ترک نمایند»‪ .‬معاذ‪ ‬هنگامِ مرگش از آن جهت آن را به مردم گفت که مبادا‬
‫بهخاطر پنهان کردن این حدیث‪ ،‬گنهکار شود‪.‬‬
‫الراوي‪َ ،‬والَ یَ ُ ُّ‬
‫َّض‬ ‫اهلل َع رنهما‪َ -‬شك َّ‬
‫ِض ُ‬‫ید اخلُ ردر يي َر ِ َ‬ ‫ع‬ ‫س‬
‫َ‬
‫أيب‬ ‫وعن أيب هریرة َأ ر‬
‫و‬
‫ر‬
‫‪-112‬‬
‫َِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ٍ‬ ‫َ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُّ‬ ‫ُ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َّ ُّ‬
‫نی الصحايب‪ ،‬ألنهم ُكه رم عدول‪ -‬قال‪ :‬ملا َكن ی روم غ رز َوة ِ تبوك‪ ،‬أصاب انلاس‬ ‫ِ‬ ‫الشك يف ع‬
‫َ َ ر َ َ َّ َ َّ َ َ َ َ ُ ُ‬ ‫َ‬ ‫َر َ ر َ َ َ َ َ ر َ َ‬ ‫ََ َ ٌ َ ُ َ َ ُ َ‬
‫واضحنا‪ ،‬فأكلنا وادهنا؟ فقال رسول‬ ‫َماعة‪ ،‬فقالوا‪ :‬یا رسول اهللِ لو أذِنت نلا فنحرنا ن ِ‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪062:‬؛ صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.26:‬‬


‫ّ‬ ‫ّ‬
‫(‪ )1‬یعنی بگوید‪ :‬أشهد أن ال هلإ إال الل وأشهد أن حممدا عبده ورسوهل‪.‬‬
‫‪249‬‬ ‫باب‪ :‬امید به رحمت پروردگار‬
‫ر َ َ ر َ َ َّ َّ ر َ َ ر ر ُ ُ‬ ‫َ َ ُ َ‬ ‫رَُ َ َ َ ُ َ‬
‫كن ادعه رم‬ ‫اء عم ُر‪ ‬فقال‪ :‬یا رسول اهللِ إِن فعلت قل الظهر‪ ،‬ول ِ‬ ‫اهللِ‪« :‬افعلوا» فج‬
‫َ َََ َ ََ َ‬ ‫َ َ َ َ َ َّ َّ َ ر َ ر َ َ‬ ‫ُ َّ ر ُ َّ َ َ ُ ر َ َ ر َ‬ ‫َ ر َر‬
‫بفض ِل أز َوا ِدهِم‪ ،‬ثم ادع اّلل لهم علیها بِالربک ِة لعل اّلل أن َيعل يف ذلك الربکة‪ .‬فقال‬
‫ُ‬
‫یيجء‬
‫َ َ َّ ُ ُ‬
‫الرجل‬ ‫او ِدهِم‪ ،‬فجعل‬ ‫ضل َأ َز َ‬‫ُ َّ َ َ َ ر‬
‫ف‬ ‫ب‬ ‫اع‬ ‫د‬ ‫م‬ ‫ث‬ ‫طه‪،‬‬ ‫س‬
‫ََر ََ َ ر ََ َ‬
‫َرسول اهللِ‪« :‬نعم» فداع بِنِط ٍع فب‬
‫ُ ُ‬
‫ِ ِ‬
‫ر‬ ‫ر‬ ‫رَََ َ‬ ‫َ َ‬ ‫ُ َ‬ ‫َ ي َر‬ ‫ُ َ‬ ‫َ ي ُ‬
‫رس ٍة حَّت اجتمع لَع انليط ِع مِن‬ ‫ویيجء اآلخ ُر ب ِ ِ‬
‫ك‬ ‫ویيجء اآلخ ُر بِكف تمر‪،‬‬ ‫بِكف ذ َر ٍة‬
‫َ َ ُ ََ َ ُ‬ ‫َ ُ ُ‬ ‫َََ ُ‬ ‫َ َ َ ُ ُ َّ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ‬
‫الربکةِ‪ ،‬ث َّم قال «خذوا يف أ روعِیتِكم‪ ،‬فأخذوا يف‬ ‫ِ‬ ‫ذل ِك َش ٌء ي ِسری‪ ،‬فداع رسول اّللِ‪ ‬ب‬
‫َ‬ ‫َ َ ُ َ َّ َ ُ َ َ َ َ ر َ ٌ‬ ‫َّ َ‬ ‫َ ر َ‬ ‫ُ‬ ‫َ َ‬
‫أ روعِیتِ ِه رم حَّت ما ترکوا يف العسك ِر ِواعء إِال مألوه‪ ،‬وأكلوا حَّت شبعوا َوفضل فضلة‪ ،‬فقال‬
‫ٍّ‬ ‫َ ر َ ُ َ ر َ َ َ َّ َّ َ َ ي َ ُ ُ َّ َ َ ر َ َّ‬
‫اّلل بهما َع رب ٌد َغ ر ُ‬ ‫ُ ُ‬
‫ری شاك‪،‬‬ ‫َرسول اّلل‪« :‬أشهد أن ال إَِل إِال اّلل‪ ،‬وأِّن رسول اّللِ ال یلَق‬
‫َ َّ‬ ‫َُ ر َ َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫اجلن ِة»‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫فیحج َب ع ِن‬
‫(‪)1‬‬
‫در اسمِ صحابی شک‬ ‫ترجمه‪ :‬ابوهریره یا ابوسعید خدری میگوید‪ - :‬راوی‪،‬‬
‫کرده است و شک در اسم صحابی‪ ،‬ایرادی وارد نمیکند؛ زیرا همهی صحابه‪ ‬عادل‬
‫بودهاند‪ -.‬حال از ابوهریره یا ابوسعید‪ $‬روایت است‪ :‬هنگامی که مردم در غزوهی‬
‫«تبوک» دچار گرسنگی شدند‪ ،‬به پیامبر‪ ‬گفتند‪ :‬ای رسولخدا! اگر اجازه دهید‬
‫شتران خود را نحر میکنیم تا از گوشت آنها بخوریم و از پیه و چربی آنها‪ ،‬روغن‬
‫بگیریم‪ .‬فرمود‪« :‬همین کار را بکنید»‪ .‬عمر‪ ‬نزد پیامبر‪ ‬آمد و عرض کرد‪ :‬ای‬
‫رسولخدا! اگر چنین اجازهای بدهی‪ ،‬با کمبود حیوانات بارکش و سواری‪ ،‬مواجه‬
‫میشویم‪ .‬لذا به مردم بگویید‪ :‬باقیماندهی غذاهایشان را بیاورند و سپس از اهلل‬
‫بخواهید که برای آنها در غذا و توشهی آنان‪ ،‬برکت دهد؛ امید است که در آن برکت‬
‫دهد‪ .‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬بله؛ (پیشنهاد خوبیست)»‪ .‬رسولاهلل‪ ‬سفرهای خواست و‬
‫آن را پهن کرد؛ آنگاه دستور داد باقیماندهی غذاهایشان را بیاورند‪ .‬شخصی‪ ،‬یک‬
‫مشت ذرت آورد و دیگری‪ ،‬یک مشت خرما و یکی‪ ،‬پارهای نان تا اینکه اندکی غذا‬
‫از باقیماندهی غذاهایشان‪ ،‬روی سفره‪ ،‬جمع شد و رسولاهلل‪ ‬دعای برکت کرد و‬
‫سپس فرمود‪(« :‬از این غذاها) بردارید و در ظرفهای خود بریزید»‪ .‬صحابه‪ ‬از‬
‫غذاهای روی سفره در ظرفهای خود ریختند و با اینکه همهی ظرفهای موجود‬
‫در لشکر را پُر از غذا کردند و از آن‪ ،‬سیر خوردند‪ ،‬باز هم مقداری غذا باقی ماند‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.67:‬‬


‫(‪ )1‬راوی‪ ،‬اعمش‪ /‬میباشد‪[ .‬مترجم]‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪211‬‬

‫رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬گواهی میدهم که معبود راستینی جز اهلل وجود ندارد و من‪،‬‬
‫فرستادهی او هستم؛ امکان ندارد که بندهای‪ ،‬بدون اینکه شک و تردید داشته باشد‪،‬‬
‫به این دو حقیقت‪ ،‬گواهی دهد‪ ،‬هنگامِ مالقات با اهلل‪ ،‬از بهشت‪ ،‬منع شود»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬پس از باب «خوف و خشیت الهی»‪ ،‬بابی تحت عنوان «امید به رحمت‬
‫پروردگار» گشوده است‪ .‬گویا میگوید‪ :‬هرگاه احساس کردید که ترس و هراس‪ ،‬بر‬
‫شما غالب شده است‪ ،‬دروازهی امید را به روی خود بگشایید‪.‬‬
‫آنگاه مؤلف‪ ،/‬چند آیه و حدیث ذکر کرده است؛ از جمله این آیه که اهلل‬
‫متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ذ ذ ذ‬ ‫ى ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬
‫ّلل َيغَ ِف َُرَ‬
‫ن َٱ َ‬ ‫س ِهمَ َلَ َتقَن ُطواَ َمِن َ ذرحَةَِ َٱ َ‬
‫ّللَِإ ِ َ‬ ‫َع َأنف ِ‬
‫﴿قلَ َيَ ِعبادِيَ َٱَّلِينَ َأسَفواَ َ َ‬
‫[الزمر‪َ َ ]٣٥ :‬‬ ‫ٱ َُّّلنُوبَََج ً‬
‫ِيعاَ﴾‬
‫بگو‪ :‬ای بندگان من که با زیادهروی در گناهان به خویشتن ستم کردهاید! از رحمت اهلل‬
‫ناامید نباشید‪ .‬بیگمان اهلل‪ ،‬همهی گناهان را میآمرزد‪.‬‬
‫این آیه‪ ،‬دربارهی توبهکنندگان نازل شده است‪ .‬هرکس توبه کند‪ ،‬اهلل متعال‪،‬‬
‫توبهاش را میپذیرد؛ گرچه گناهش‪ ،‬بسیار بزرگ باشد‪ .‬همانگونه که اهلل‪‬‬
‫میفرماید‪:‬‬
‫ذ ذُ ذ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬
‫لَ‬ ‫ّلل َإ ِ َ‬
‫ت َحرمَ َٱ َ‬ ‫﴿وَٱَّلِينَ َلَ َيدَ ُعونَ َمعَ َٱ َ‬
‫ّللِ َإِلَ ًها َءاخرَ َولَ َيقَ ُتلونَ َٱِلذفَسَ َٱل ِ َ‬
‫ُ‬
‫ّلَٱلَعذ ُ َ‬
‫ابَيوَمََٱلَ ِقيَمةََِ‬ ‫قَولََيزَنونََومنَيفَعلََذَل ِكََيلَقََأثامَاَ‪َ٦٨‬يُضَعفََ َُ‬ ‫َب ِٱلَ َِِ‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ً‬ ‫ُ‬
‫ِلَ‬‫لئِكَ َ ُيب ِد َ‬
‫ل َمن َتابَ َوءامنَ َوع ِملَ َعملَ َصَل ِحَا َفأو ىَ‬ ‫ل َفِي َهِۦ َ ُمهانا َ‪َ ٦٩‬إ ِ َ‬
‫ويخَ َ‬
‫ذُ ُ‬ ‫ذُ ِ‬
‫[الفرقان‪َ َ ]٧١ ،٦٨ :‬‬ ‫ّللَغفورَاَ ذرحِيمَاَ‪﴾٧٠‬‬ ‫ّللَس ِيَات ِ ِهمََحسنَتََوَكنََٱ َ‬ ‫ٱ َ‬
‫و آنان که معبودی جز اهلل را نمىپرستند‪ ،‬و کسى را که اهلل‪ ،‬خونش را حرام کرده است‪ ،‬جز‬
‫بهحق نمىکشند و زنا نمىکنند؛ و کسى که مرتکب این (اعمال) شود‪ ،‬مجازات سختى‬
‫خواهد دید‪ .‬روز قیامت عذابش دو چندان مىشود‪ ،‬و با ذلت و خوارى برای همیشه در آن‬
‫مىماند‪ .‬مگر آنان که توبه کنند و ایمان بیاورند و کار شایسته انجام دهند که اهلل‪،‬‬
‫بدىهایشان را به نیکی تبدیل مىکند‪ .‬و اهلل‪ ،‬بسیار آمرزنده و مهرورز است‪.‬‬
‫‪216‬‬ ‫باب‪ :‬امید به رحمت پروردگار‬

‫لذا هرکس از هر گناهی توبه کند‪ ،‬اهلل توبهاش را میپذیرد؛ گرچه گناهش‪ ،‬بسیار‬
‫بزرگ باشد‪ .‬ناگفته نماند که اگر گناهش‪ ،‬در رابطه با حقوق مردم و خلق خدا باشد‪،‬‬
‫باید در دنیا و پیش از آخرت‪ ،‬حقّشان را ادا نماید تا توبهاش درست و قابل قبول‬
‫باشد‪.‬‬
‫اهلل متعال‪ ،‬دربارهی کسانی که توبه نمیکنند‪ ،‬فرموده است‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ ذ‬
‫ََ‬ ‫ّللَلََيغَفِ َُرَأنَيشَكََب ِ َهِۦَويغَ ِف َُرَماَدونََذَل ِكََل ِمنَيشاَ َُء﴾ [النساء ‪]١١٦ :‬‬
‫نَٱ َ‬
‫﴿إ ِ َ‬
‫همانا اهلل‪ ،‬این را که به او شرک ورزند‪ ،‬نمیآمرزد و جز شرک را برای هر کس که بخواهد‬
‫میبخشد‪.‬‬
‫اگر گناهِ این افراد‪ ،‬کفر و شرک باشد‪ ،‬بخشیده نمیشوند؛ ولی هر گناهی جز‬
‫کفر و شرک‪ ،‬به خواست و ارادهی اهلل‪ ‬بستگی دارد؛ اگر اهلل بخواهد‪ ،‬کسانی را که‬
‫توبه نکردهاند‪ ،‬مجازات میکند و اگر بخواهد‪ ،‬آنان را میبخشد‪ .‬ناگفته نماند که‬
‫گناهان صغیره‪ ،‬با پرهیز از گناهان کبیره یا با انجام پارهای از کارهای نیک‪ ،‬بخشیده‬
‫میشود‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬چندین حدیث در این باب ذکر کرده است که همگی‪ ،‬امیدِ‬
‫انسان به پروردگارش را افزایش میدهد؛ یعنی انسان با امید به رحمت پروردگارش‬
‫به مالقات او میرود و امیدش بیش از ترس اوست‪.‬‬
‫در این باب احادیث مطلقی ذکر شده که مقیّد به نصوص و احادیث دیگریست؛‬
‫به عنوان مثال در یکی از این احادیث آمده است‪« :‬هرکس در حالی بمیرد که هیچ‬
‫چیز و هیچ کس را با اهلل شریک نمیسازد‪ ،‬وارد بهشت میشود و هرکس‪ ،‬در حالی‬
‫بمیرد که چیزی (کسی) را با اهلل‪ ،‬شریک میسازد‪ ،‬وارد دوزخ میگردد»‪ .‬مفهوم شرک‬
‫در این حدیث‪ ،‬شامل کفر نیز میشود؛ مانند کفری که نتیجهی انکار و سرکشی و‬
‫امثال آن است‪ .‬یعنی کفر نیز گناهی نابخشودنیست و هرکس کفر بورزد‪ ،‬وارد دوزخ‬
‫میشود‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬ما را در جرگهی کسانی قرار دهد که به رحمتش امیدوارند و از‬
‫عذابش میترسند‪.‬‬
‫***‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪212‬‬
‫ُر ُ ُ َ ي َر َ‬ ‫َّ ر َ َ َ ر‬ ‫َ ر رَ َ‬
‫بن مالك‪ ‬وهو مِمن ش ِهد بدرا‪ ،‬قال‪ :‬کنت أصِل ل ِقوِّم بين سالم‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫‪َ -111‬وعن عِتبان‬
‫َ ر ُ‬ ‫َ َ ُ ُّ َ َّ ر َ ُ ُ َ َ َ ر‬ ‫َ‬
‫ج ِدهِم‪ ،‬فجئت‬ ‫بينهم واد إ َذا َ‬ ‫ََ َ َُ ُ َر َ ُ‬
‫يلع اجتِیازه ق ِبل مس ِ‬ ‫ت األمطار‪ ،‬فيشق‬ ‫جاء ِ‬ ‫ٍ َِ‬ ‫واكن حیول بيين و‬
‫ُ َ‬ ‫ر‬ ‫ر ََرَ َ‬ ‫َ َّ َ َ َّ‬ ‫َ‬ ‫ي ر َر ُ َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ َ َّ‬
‫يسیل إِذا‬ ‫رصي‪ ،‬وإِن الوادِي اَّلِي بيين وبنی قوِّم ِ‬ ‫ِ‬ ‫َرسول اّللِ‪ ‬فقلت َل‪ :‬إِِّن أنكرت ب‬
‫َ َ ُ ُّ َ َّ ر ُ َ َ ر ُ َ َّ َ َ ر َ ُ َ ي َ ر َ ى َ َّ ُ ُ َ ًّ‬ ‫َر‬ ‫َج َ‬
‫ِل يف بييت مَكنا أُتِذهُ مصَل‪،‬‬ ‫اءت األمطار‪ ،‬فيشق يلع اجتِیازه‪ ،‬فودِدت أنك تأيت‪ ،‬فتص‬
‫ر َ َّ َ‬ ‫َرَ‬ ‫َُ َ ر‬ ‫َّ ُ ُ َّ‬ ‫َرَُ ََ‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫يلع َرسول اّلل‪َ ‬وأبو بك ٍر‪ ‬بعد ما اشتد انلَّهار‬ ‫فقال َرسول اهللِ‪« :‬سأفعل» فغدا‬
‫َ ر َ ُ ُّ َ ر ُ َ ي َ ر َ ر‬ ‫ََ َر ر‬ ‫ََ ر ُ‬ ‫ر َ ر َ َ ُ ُ َّ‬
‫ِل مِن بيتِك؟»‬ ‫َواستأذن رسول اّللِ‪ ‬فأذِنت َل‪ ،‬فل رم َيلِس حَّت قال‪« :‬أين َتِب أن أص‬
‫َ َ َّ ُ ُّ َ‬ ‫ََ َ ر ُ َ‬
‫راءه‪،‬‬ ‫رب َو َص َف رف َنا َو َ‬ ‫اّلل‪َ ‬ف َك َّ َ‬ ‫َ َ َ َ ُ ُ َّ‬
‫ِل فیه‪ ،‬فقام رسول‬ ‫حب أ رن یُ َص ي َ‬ ‫رشت َُل إِىل المَك ِن اَّلِي أ‬ ‫فأ‬
‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ر ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬
‫َ َ ُ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬
‫َّ َ َ َ ر‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫َ َ َ ر‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َّ‬
‫ار‬
‫حنی سلم‪ ،‬فحبسته لَع خزیرة تصنع َل‪ ،‬فس ِمع أهل ادل ِ‬ ‫فصَل رکعتنی‪ ،‬ثم سلم َوسلمنا ِ‬
‫ََ َ َ ُ َ َََ‬ ‫َر‬ ‫ر َّ َ ُ َ ي َ ُ‬ ‫َر ََ َ َ ٌ‬ ‫َ َّ َ ُ َ‬
‫أن رسول اهللِ‪ ‬يف بييت‪ ،‬فثاب رِجال منهم حَّت کَث الرجال يف ابلیت‪ ،‬فقال رجل‪ :‬ما فعل‬
‫َ َُر‬ ‫ُ َ ٌ َ ُ ُّ َّ َ ُ َ َ َ ُ ُ‬ ‫ََ َ ُ‬ ‫َ‬ ‫َ ٌ‬
‫ورسوَل‪ ،‬فقال َرسول اهللِ‪« :‬ال تقل‬ ‫مال ِك ال أ َراه‪ ،‬فقال َرجل‪ :‬ذلك مناف ِق ال حیِب اّلل‬
‫َّ ُ َ َ ُ ُ ُ َ ر َ َ َّ‬ ‫َ َ ر َ َّ َ‬ ‫َّ َّ ُ َ ر َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ َ َ‬
‫وَل أعلم‪ ،‬أما‬ ‫ذل ِك أال تراهُ قال‪ :‬ال هلإَ إِال اّلل یبت ِِغ بِذل ِك َوجه اّللِ تعاىل؟»‪ .‬قال‪ :‬اّلل ورس‬
‫َ َّ َ َ ر َ َ‬ ‫َ َ ُ ُ‬ ‫َُ‬ ‫َ َ َ ُ َّ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ ر َ َّ‬
‫َن ُن ف َواّللِ ما ن َرى ُوده‪َ ،‬وال حدیثه إِال إِىل المناف ِقنی‪ ،‬فقال َرسول اهللِ‪« :‬فإِن اهلل قد ح َّرم‬
‫َ َ ر َّ‬ ‫َ َ َ َّ َّ ُ َ ر َ‬ ‫َّ َ ر‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫اّلل یبت ِِغ بِذل ِك َوج ِه اّللِ»‪ٌ [ .‬‬ ‫ار من قال‪ :‬ال إَِل إ ِال‬ ‫لَع انل ِ‬
‫ترجمه‪ :‬عتبان بن مالک‪ ‬که از شرکتکنندگان غزوهی «بدر» بوده است‪،‬‬
‫میگوید‪ :‬من برای قوم خود «بنیسالم» امامت میدادم‪ .‬میانِ من و ایشان‪ ،‬بستر‬
‫رودخانه (درهای) بود که وقتی باران میبارید‪ ،‬برایم عبور از آن برای رفتن به‬
‫مسجدشان‪ ،‬دشوار بود‪ .‬لذا نزد رسولاهلل‪ ‬آمدم و به ایشان گفتم‪ :‬چشمانم‪ ،‬ضعیف‬
‫شده است؛ درهای که میانِ من و قبیلهام قرار دارد‪ ،‬هنگام بارش باران‪ ،‬سیالب میکند‬
‫و عبور از آن برای من دشوار است‪ .‬دوست دارم به خانهام بیایید و در خانهام نماز‬
‫بخوانید تا محل نماز شما را برای خود‪ ،‬نمازخانه قرار دهم‪ .‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪:‬‬
‫«بهزودی این کار را خواهم کرد»‪ .‬فردای آن روز هنگامی روز باال آمده بود‪،‬‬
‫رسولاهلل‪ ‬به همراه ابوبکر‪ ‬تشریف آورد و اجازهی ورود خواست‪ .‬گفتم‪:‬‬
‫بفرمایید‪ .‬پیش از نشستن‪ ،‬فرمود‪« :‬دوست داری در کجای خانهات نماز بخوانم؟» و‬
‫من به مکانی اشاره کردم که دوست داشتم آنجا نماز بخواند‪ .‬رسولاهلل‪ ‬به نماز‬
‫ایستاد و تکبیر گفت؛ ما نیز پشتِ سَرَش صف بستیم‪ .‬دو رکعت نماز خواند و سپس‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪564 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.22:‬‬


‫‪213‬‬ ‫باب‪ :‬امید به رحمت پروردگار‬

‫که برای‬ ‫(‪)۶‬‬


‫سالم داد؛ ما هم با او سالم دادیم‪ .‬رسولاهلل‪ ‬را نگه داشتم تا غذایی‬
‫ایشان تدارک دیده بودیم آماده شود‪ .‬اهلِ محل شنیدند که رسول اهلل‪ ‬در خانهی من‬
‫است‪ .‬لذا عدهی زیادی از اهالی محل‪ ،‬در خانهام جمع شدند‪ .‬یکی از حاضران گفت‪:‬‬
‫مالک (بن دُخشم) کجاست؟ او را نمیبینم‪ .‬و دیگری‪ ،‬گفت‪ :‬او‪ ،‬منافق است و اهلل و‬
‫پیامبرش را دوست ندارد‪ .‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬چنین مگو؛ مگر نمیدانی که او‬
‫الهلإإالالل گفته و از گفتن آن‪ ،‬تنها خشنودی اهلل متعال را خواسته است؟» آن مرد‬
‫گفت‪ :‬اهلل و پیامبرش داناترند؛ ولی به اهلل سوگند‪ ،‬تنها چیزی که ما از او میبینیم‪،‬‬
‫محبت و توجهیست که به منافقان دارد‪ .‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬همانا اهلل‪ ،‬کسی را که‬
‫بهخاطر خشنودی او الهلإإالالل بگوید‪ ،‬بر آتش دوزخ حرام کرده است»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،/‬روایتی ذکر کرده که در آن آمده است‪ :‬عتبان بن مالک‪ ‬برای قومش‬
‫بنیسالم‪ ،‬امامت میداد‪ .‬در میان خانهی عتبان‪ ‬و مسجدی که برای قومش امامت‬
‫میداد‪ ،‬دره یا سیلگاهی وجود داشت که هنگامِ سیالب‪ ،‬عبور از آن برای عتبان‪‬‬
‫دشوار میشد‪ .‬عتبان‪ ‬مشکل دیگری هم داشت؛ زیرا چشمانش ضعیف شده بود‪.‬‬
‫لذا برای رفتن به مسجدِ قومش‪ ،‬دو مشکل داشت‪ :‬مشکلِ راه‪ ،‬و مشکلِ بینایی‪ .‬از‬
‫اینرو نزد پیامبر‪ ‬آمد و مشکلش را با ایشان در میان نهاد و رسولاهلل‪ ‬را به‬
‫خانهاش دعوت کرد تا به خانهاش بروند و آنجا نماز بخوانند تا محلّ نمازشان را‬
‫برای خود نمازخانه قرار دهد؛ گرچه حکمِ مسجد را نداشت‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬خواستهاش را پذیرفت و فرمود‪« :‬چنین خواهم کرد» و پس از باال آمدن‬
‫آفتاب بههمراه ابوبکر‪ ‬به خانهی عتبان‪ ‬رفت‪ .‬ابوبکر‪ ،‬در سفر و حضر رفیق و‬
‫همراه پیامبر‪ ‬بود و بیشترِ اوقاتش را در کنارِ رسولاهلل‪ ‬سپری میکرد‪ .‬از اینرو‬
‫بسیار شنیده میشد که پیامبر‪ ‬میفرمود‪« :‬من با ابوبکر و عمر آمدم»‪« ،‬من با ابوبکر و‬
‫عمر رفتم»‪« ،‬من با ابوبکر و عمر برگشتم»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬در متنِ روایت به غذایی به نام «خزیره» تصریح شده است که با پیه و آرد‪ ،‬پخته میشود و گاه به‬
‫آن‪ ،‬گوشتِ آبپز نیز میافزایند‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪214‬‬

‫ابوبکر و عمر‪ ،‬دوستانِ همیشههمراه پیامبر‪ ‬بودند؛ چنانکه در عالم برزخ در‬
‫کنار او هستند و روز قیامت نیز با او خواهند بود‪.‬؛ این سه نفر‪ ،‬از یک مکان‬
‫برمیخیزند و در پیشگاه پروردگار جهانیان حاضر میشوند؛ یعنی از همان خانهای که‬
‫پیامبر‪ ‬در آن به خاک سپرده شد و اینک در جوارِ مسجدالنبیست‪.‬‬
‫حکمت الهی را بنگر؛ اهلل‪ ‬برای دفن پیامبرش خانهای را برگزید که بعدها در‬
‫نتیجهی توسعهی مسجدالنبی‪ ،‬در داخل مسجد قرار گرفت تا این سه نفر از میانِ‬
‫مسجد برانگیخته شوند‪ .‬لذا انتخابِ خداوند برای پیامبرش را ناپسند ندانید؛ زیرا در‬
‫آنچه که اهلل برمیگزیند‪ ،‬مصلحت بزرگیست که ما و شما‪ ،‬آن را درک نمیکنیم‪.‬‬
‫مردم‪ ،‬وجود قبر پیامبر‪ ‬را در مسجد‪ ،‬ناپسند میپندارند و میگویند‪ :‬این‪ ،‬همان‬
‫اشکالیست که قبرپرستان مطرح میکنند؛ یعنی همان کسانی که مساجد را بر سرِ‬
‫قبرها بنا مینهند‪ ،‬خرده میگیرند که چرا قبر پیامبر‪ ‬در مسجد قرار گرفته است؟‬
‫اما هیچ ایرادی بر این مسأله وارد نیست؛ زیرا مسجد‪ ،‬بر سرِ قبر پیامبر‪ ‬بنا‬
‫نشده است؛ بلکه با وجودِ توسعهی مسجد‪ ،‬باز هم قبر‪ ،‬در خانهای قرار دارد که از‬
‫مسجد‪ ،‬جدا و مستقل میباشد و تنها باطلگرایان و کسانی که به دنبال باطل هستند‪،‬‬
‫دلیلتراشی میکنند و چنین اعتراضهایی مطرح مینمایند‪ .‬مانند ابلیس که برای اثبات‬
‫برتری خود‪ ،‬دلیلتراشی میکرد و میگفت‪:‬‬
‫ذ‬
‫َ‬ ‫[األعراف‪]١٨ :‬‬ ‫يرَ ِمِنَ َُهَخلقَت ِ َ‬
‫نَمِنَنارََوخلقَت َُهۥَمِنَطِيََ‪﴾١٢‬‬ ‫﴿أناََخ َ‬
‫من‪ ،‬از آدم بهترم؛ مرا از آتش آفریدهای و او را از گل‪.‬‬
‫خالصه اینکه پیامبر‪ ‬پس از باال آمدن خورشید‪ ،‬به خانهی عتبان‪ ‬رفت و‬
‫اجازهی ورود خواست و چون وارد خانه شد‪ ،‬پیش از آنکه بنشیند‪ ،‬پرسید‪« :‬دوست‬
‫داری کجا نماز بخوانم؟» زیرا با همین هدف به خانهی عتبان‪ ‬آمده بود و دوست‬
‫داشت پیش از هر چیز‪ ،‬همان کاری را انجام دهد که بهخاطر آن‪ ،‬دعوتِ عتبان‪ ‬را‬
‫پذیرفته بود‪ .‬حکمت نیز همین است که انسان‪ ،‬ابتدا برنامهها و کارهای‬
‫برنامهریزیشدهی خود را پیش ببرد و با رعایت اولویت‪ ،‬ابتدا به کارهایی بپردازد که‬
‫آغاز کرده است تا از وقتش‪ ،‬بیشترین استفاده را ببرد؛ نه اینکه کاری را ناتمام رها‬
‫کند و به کارِ دیگری مشغول شود‪ .‬برخی از مردم‪ ،‬بدون رعایت این نکته‪ ،‬وقت خود‬
‫‪211‬‬ ‫باب‪ :‬امید به رحمت پروردگار‬

‫را هَدَر میدهند‪ .‬مثالی ذکر میکنم؛ برای تحقیق دربارهی یک موضوع در یک کتاب یا‬
‫منبع علمی‪ ،‬ابتدا به فهرست کتاب‪ ،‬مراجعه میکنید تا صفحهی مربوط به این موضوع‬
‫را بیابید‪ .‬در این میان با موضوع دیگری برخورد میکنید که برای شما جالب است‪.‬‬
‫تصمیم میگیرید موضوع جدید را مطالعه نمایید؛ باز هم موضوع دیگری میبینید که‬
‫جالب است و به همین شکل به موضوعها و مسایل گوناگون مشغول میشوید و از‬
‫اصل موضوعی که کتاب را برای بررسی و مطالعهی آن باز کردهاید‪ ،‬باز میمانید! لذا‬
‫پیش از پرداختن به موضوعهای جانبی‪ ،‬به مسألهی مورد تحقیق خود بپردازید و‬
‫سپس به مطالعهی موضوعهای حاشیهای یا جانبی‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬آنجا نماز خواند و حاضران نیز با ایشان به نماز ایستادند؛ زیرا این‬
‫جماعت‪ ،‬یک جماعتِ اتفاقی بود‪ ،‬نه همیشگی‪.‬‬
‫پس از پایان نماز‪ ،‬برای پیامبر‪ ‬غذایی ساده و معمولی تدارک دیدند‪ .‬در این‬
‫میان‪ ،‬اهالی محل‪ ،‬باخبر شدند که پیامبر‪ ‬در خانهی عتبان‪ ‬میباشد؛ لذا عدهی‬
‫زیادی به خانهی عتبان آمدند تا از رهنمودهای پیامبر‪ ‬استفاده کنند‪ ،‬پای صحبتش‬
‫بنشینند و از سنتش بهره ببرند‪ .‬شخصی پرسید‪ :‬فالنی کجاست؟ دیگری‪ ،‬پاسخ داد‪ :‬او‬
‫منافق است‪ .‬پیامبر‪ ‬در ردِ این شخص فرمود‪« :‬چنین مگو؛ مگر نمیدانی که او‬
‫«الهلإإالالل» گفته و از گفتن آن‪ ،‬تنها خشنودی اهلل متعال را خواسته است؟» آن مرد‬
‫گفت‪« :‬اهلل و پیامبرش داناترند»‪ .‬زیرا کسی که بهخاطر خشنودی اهلل‪ ،‬این کلمه را‬
‫بگوید‪ ،‬مؤمن است‪ ،‬نه منافق؛ منافق برای خودنمایی و نام و آوازهی خود‪ ،‬این کلمه‬
‫را بر زبان میآورد و ایمان به توحید‪ ،‬در قلب او‪ ،‬جای ندارد‪ - .‬پناه بر اهلل‪ -‬ولی‬
‫کسی که بهخاطر خشنودی اهلل‪ ،‬این کلمه را میگوید‪ ،‬به آن ایمان دارد و تصدیقش‬
‫میکند و این کلمه‪ ،‬در قلبش جای دارد‪.‬‬
‫سپس پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬همانا اهلل‪ ،‬کسی را که بهخاطر خشنودی او‪ ،‬الهلإإالالل‬
‫بگوید‪ ،‬بر آتش دوزخ حرام کرده است»‪ .‬زیرا کسی که خالصانه این کلمه را بگوید‪،‬‬
‫به مقتضای آن‪ ،‬عمل میکند؛ یعنی دستورها و تکالیف شرعی خود را به انجام‬
‫میرساند و از نواهی و کارهای حرام و ممنوع میپرهیزد‪ .‬و هرکس‪ ،‬چنین رویکردی‬
‫داشته باشد و حالل را حالل بداند و حرام را حرام‪ ،‬جزو بهشتیان است و وارد بهشت‬
‫خواهد شد و اهلل متعال‪ ،‬آتش دوزخ را بر او حرام میگرداند‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪211‬‬

‫این حدیث‪ ،‬بدین معنا نیست که بینماز‪ ،‬کافر نمیباشد؛ زیرا بهطور قطع و با علم‬
‫یقین‪ ،‬میدانیم و برای ما‪ ،‬همانند خورشید‪ ،‬روشن است که اگر کسی‪« ،‬الهلإإالالل» را‬
‫خالصانه بگوید‪ ،‬امکان ندارد نماز نخواند؛ این‪ ،‬محال است‪ .‬لذا کسی که ادعا میکند‬
‫این کلمه را فقط بهخاطر خشنودی اهلل متعال گفته است‪ ،‬ولی نماز نمیخواند‪ ،‬سخت‬
‫دروغ میگوید و از بدترین دروغگوهاست‪ .‬زیرا اگر کلمهی توحید را خالصانه‬
‫میگفت‪ ،‬بزرگترین رکن اسالم پس از شهادتین‪ ،‬یعنی نماز را ترک نمیکرد‪.‬‬
‫نکات فراوانی از این برداشت میشود؛ از جمله اینکه‪:‬‬
‫اگر وضعیت کسی مانند وضعیت عتبان‪ ‬باشد‪ ،‬در رابطه با ترک نماز جماعت‪،‬‬
‫معذور است و میتواند در خانهاش نماز بخواند؛ مانند کسی که مانعی چون رودخانه‬
‫در میان مسجد و خانهاش قرار دارد‪.‬‬
‫از این حدیث‪ ،‬این نکته هم برمیآید که برای انسان‪ ،‬جایز است بدون گفتن‬
‫انشاءالل»‪ ،‬بگوید که در آینده‪ ،‬چنین خواهم کرد؛ لذا اگر کسی‪ ،‬انسان را دعوت کند‬
‫« ‌‬
‫و بگوید‪ :‬فردا نزد ما خواهید بود و انسان در پاسخ بگوید‪« :‬باشد‪ ،‬خواهم آمد»‪ ،‬و‬
‫انشاءالل» نگوید‪ ،‬ایرادی ندارد و جایز است‪ .‬شاید کسی بپرسد‪ :‬پس مفهوم این آیه‬
‫« ‌‬
‫چه میشود که اهلل متعال فرموده است‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ر‬ ‫ِ‬ ‫ُ‬
‫ّلل﴾ [الكهف‪َ ََ ]٨٣ ،٨٤ :‬‬ ‫ِلَذَل ِكََغ ًداَ‪َ٢٣‬إ ِ َ‬
‫لَأنَيشَاَءََٱ َُ‬ ‫نَفاع َ‬ ‫﴿ولََتقول ذَ‬
‫نَل ِشايَءََإ ِ ِ َ‬
‫و دربارهی هیچ کاری نگو که من فردا این کار را خواهم کرد‪ ،‬مگر اینکه (بگویی‪ ):‬اگر اهلل بخواهد‪.‬‬

‫﴿ل ِشايَءَ﴾ ‪ ،‬عام است؛ یعنی هم شامل فعل پروردگار میشود و هم شامل کردار‬
‫بنده‪.‬‬
‫لذا در پاسخ میگوییم‪ :‬کسی که به شما میگوید‪ :‬فردا نزدت خواهم آمد‪ ،‬دو نیت دارد‪:‬‬
‫نیت نخست‪ :‬اینکه این سخن را با قاطعیت بگوید؛ در چنین حالتی گفتن‬
‫انشاءالل» ضروریست؛ زیرا خود‪ ،‬نمیداند که آیا فردا موفق به آمدن خواهد شد یا‬
‫« ‌‬
‫خیر و نمیداند که آیا فردایی خواهد داشت یا نه؟ و اگر هم فردایی داشته باشد‪ ،‬آیا‬
‫توانایی آمدن خواهد داشت یا خیر؟ تازه اگر قدرتش را داشته باشد‪ ،‬چه بسا مانعی‬
‫پیش بیاید و نتواند نزدتان بیاید‪.‬‬
‫‪217‬‬ ‫باب‪ :‬امید به رحمت پروردگار‬

‫نیت دوم‪ :‬اگر بگوید‪« :‬این کار را خواهم کرد» و منظورش‪ ،‬خبر دادن از عزم و‬
‫انشاءالل»‬
‫ارادهی درونی برای آمدن باشد‪ ،‬نه قصد قطعی‪ ،‬در این صورت‪ ،‬نگفتنِ « ‌‬
‫ایرادی ندارد؛ زیرا او در حقیقت‪ ،‬از وضعیت و ارادهی فعلی خود سخن میگوید‪ .‬به‬
‫عنوان مثال‪ :‬اگر به شما گفته شود‪ :‬آیا به سفر مکه خواهی رفت؟ و شما بهقصد خبر‬
‫دادن از عزم و ارادهی درونی خود‪ ،‬بگویید‪« :‬بله‪ ،‬خواهم رفت»‪ ،‬در واقع از اراده و‬
‫تصمیم خود سخن گفتهاید؛ اما اگر تصمیم جدی و قطعی دارید که این کار را انجام‬
‫انشاءالل» بگویید‪.‬‬
‫دهید‪ ،‬حتماً « ‌‬
‫از این حدیث‪ ،‬همچنین درمییابیم که اگر چیزی مانند گل و الی‪ ،‬و آب و‬
‫سیالب یا امثال آن در مسیر مسجد باشد که رفت و آمد را مشکل میکند‪ ،‬در این‬
‫صورت‪ ،‬ترک جماعت عذر محسوب میشود‪ .‬در شبهای بارانی‪ ،‬شخصی به دستور‬
‫رسولاهلل‪ ‬جار میزد که هرکس در خانهاش یا در هر محلی که هست‪ ،‬نماز بخواند‪.‬‬
‫علتش‪ ،‬این بود که مردم دچارِ مشکل نشوند‪ .‬البته اگر آب‪ ،‬گل و الی‪ ،‬شدت و فشار‬
‫نداشته باشد یا مشکلساز نباشد‪ ،‬در این صورت ترک جماعت‪ ،‬عذر نیست‪.‬‬
‫از حدیث عتبان بن مالک‪ ‬چنین برمیآید که نمازخانهی خانگی انسان‪ ،‬یعنی‬
‫محلی که در خانهاش برای نماز انتخاب میکند‪ ،‬حکمِ مسجد را ندارد؛ فرقی نمیکند‬
‫که محدودهی نمازخانهاش را جدا کند یا نه‪ .‬در هر صورت‪ ،‬نمازخانههای منازل‪ ،‬حکم‬
‫مسجد را ندارد؛ لذا برای انسان‪ ،‬جایز است که در حالِ جنابت در آن بنشیند‪ .‬همچنین‬
‫هنگام ورود به آن‪ ،‬الزم نیست که «َتيه‌املسجد» بخواند‪ .‬اعتکاف در نمازخانهی منزل‪،‬‬
‫درست نمیباشد؛ حتی برای زنی که محل مشخصی از خانهاش را به عنوان نمازخانه یا‬
‫محل نماز‪ ،‬برگزیده است‪ ،‬جایز نیست که در آن‪ ،‬به اعتکاف بنشیند‪.‬‬
‫دیگر نکتهای که از این حدیث برداشت میکنیم‪ ،‬اینست که برگزاری جماعت‬
‫در نمازهای نفل‪ ،‬جایز است؛ البته اگر گاهی اوقات انجام شود‪ ،‬نه به صورت دایم و‬
‫همیشگی‪ .‬زیرا وقتی عتبان‪ ‬محل مورد عالقهاش را در خانهی خود به پیامبر‪‬‬
‫نشان داد تا در آن نماز بخوانند‪ ،‬رسولاهلل‪ ‬جلو رفت و دو رکعت نماز خواند و‬
‫حاضران‪ ،‬پشت سر ایشان به نماز ایستادند‪ .‬لذا جایز است که انسان سنتهای روزانه‬
‫یا نماز ضحی را برخی از اوقات‪ ،‬بهجماعت بخواند‪ .‬ثابت شده است که ابن عباس‪،‬‬
‫ابنمسعود و حذیفه نیز‪ ،‬هر کدام نماز شب را با پیامبر‪ ‬بهجماعت خواندهاند؛ البته‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪218‬‬

‫نه به صورت دایم و همیشگی‪ .‬خالصه اینکه ادای نمازهای نفل بهجماعت در‬
‫صورتی که یک عادت نشود‪ ،‬یعنی هر از چندگاهی‪ ،‬جایز است‪.‬‬
‫یکی از نکات آموزندهی این حدیث‪ ،‬اینست که بر انسان‪ ،‬واجب میباشد که از‬
‫متهم کردن دیگران به کفر و نفاق‪ ،‬خودداری کند؛ مگر در حالتِ ضرورت یا در‬
‫چارچوب شرایط شرعی؛ در این حالت نیز باید ادعایش مبتنی بر دالیل واضح و‬
‫روشن باشد‪ .‬زیرا همینکه شخصی‪ ،‬مالک‪ ‬را به نفاق متهم کرد‪ ،‬پیامبر‪ ‬فرمود‪:‬‬
‫«چنین مگو؛ مگر نمیدانی که او «الهلإإالالل» گفته و از گفتن آن‪ ،‬تنها خشنودی اهلل‬
‫متعال را خواسته است؟»‪.‬‬
‫میبینیم که پیامبر‪ ‬دربارهی شخصی گواهی داد که او‪ ،‬اخالص دارد‪ .‬البته ناگفته‬
‫نماند که این‪ ،‬مخصوص پیامبر‪ ‬بوده است و پس از وفات ایشان‪ ،‬نمیتوان کسی را‬
‫قاطعانه مخلص دانست؛ زیرا ما‪ ،‬فقط ظاهر را میبینیم و بر طبق ظاهرِ افراد‪ ،‬قضاوت‬
‫میکنیم؛ هرکس‪ ،‬در ظاهر‪ ،‬نیک باشد‪ ،‬او را نیکوکار میدانیم و غیبتش را نمیکنیم و‬
‫به او ناسزا نمیگوییم‪.‬‬
‫این حدیث‪ ،‬نشانگر محبت اصحاب‪ ‬به پیامبر‪ ‬و عالقه به همنشینی با ایشان‬
‫است؛ زیرا همینکه باخبر شدند رسولاهلل‪ ‬در خانهی عتبان بن مالک‪ ‬میباشد‪ ،‬به‬
‫خانهی عتبان آمدند و آنجا اجتماع کردند تا از برکت علم و سنت پیامبر‪ ‬استفاده کنند‪.‬‬
‫یکی از نکات آموزندهی این حدیث که پیشتر نیز به آن اشاره کردیم‪ ،‬اهمیت‬
‫اولویتبندی در کارهاست و اینکه انسان باید قبل از پرداختن به کارهای جانبی‪ ،‬به‬
‫کارِ اصلیِ خود بپردازد‪ .‬زیرا پیامبر‪ ‬پیش از نشستن و پیش از صرف غذا‪ ،‬نماز‬
‫خواند؛ یعنی همان کاری که بهقصد انجامِ آن به خانهی عتبان‪ ‬رفته بود‪.‬‬
‫این حدیث‪ ،‬نشان میدهد که پیامبر‪ ‬بسیار متواضع بوده است؛ زیرا عتبان‬
‫میگوید‪ :‬پس از پایان نماز‪ ،‬پیامبر‪ ‬را نگه داشتم تا غذای «خزیره» که برای پذیرایی‬
‫از ایشان‪ ،‬تدارک دیده بودیم‪ ،‬آماده شود‪« .‬خزیره» غذایی بسیار ساده بود؛ اما پیامبر‪‬‬
‫دعوت عتبان‪ ‬را پذیرفت و منتظر ماند تا این غذای ساده‪ ،‬آماده شود‪ .‬و این‪،‬‬
‫نشانگر تواضع و فروتنی رسولاهلل‪ ‬است‪.‬‬
‫‪219‬‬ ‫باب‪ :‬امید به رحمت پروردگار‬

‫مهمترین و بزرگترین نکتهی این حدیث‪ ،‬اینست که‪ :‬اهلل‪ ،‬کسی را که بهخاطر‬
‫خشنودی او‪ ،‬الهلإإالالل بگوید‪ ،‬بر آتش دوزخ حرام کرده است»‪ .‬یعنی کسی که از‬
‫گفتن «الهلإإالالل»‪ ،‬رضایت و خشنودی اهلل را طلب کند‪ ،‬بر آتش دوزخ‪ ،‬حرام است‪.‬‬
‫ناگفته پیداست که چنین شخصی‪ ،‬به اعمالی میپردازد که مایهی نزدیکی او به اهلل‬
‫متعال است؛ یعنی اعمالِ فرض و نفل‪ .‬لذا این حدیث‪ ،‬نمیتواند بهانه و دستاویزی‬
‫برای افراد تنبل و سهلانگار باشد؛ همان کسانی که میگویند‪ :‬ما‪ ،‬خالصانه‬
‫«الهلإإالالل» میگوییم‪ .‬به اینها باید گفت‪ :‬اگر در ادعای خود‪ ،‬صادق بودید‪،‬‬
‫عبادتهای واجب را ترک نمیکردید‪.‬‬
‫***‬
‫َّ‬ ‫َ َ ر ٌَ‬ ‫َ‬ ‫َ َ ُ ُ َّ‬
‫بن اخلطاب‪ ‬قال‪ :‬ق ِدم رسول اّللِ‪ ‬بِس رب فإِذا ام َرأة م َِن الس رب‬ ‫ِ‬
‫َ‬
‫عمر‬ ‫‪ -119‬وعن‬
‫َ َ َ ُ ُ‬ ‫ٍ‬ ‫َ‬
‫َ ر َ َر‬ ‫ُ َر‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ًّ‬ ‫ر‬ ‫ر َ‬ ‫َر َ‬
‫السب أخذته فأل َزقته بِبطنِها‪ ،‬فأرضعته‪ ،‬فقال رسول اهللِ‪:‬‬ ‫ر‬ ‫تسَع‪ ،‬إِذ َوجدت صبیا يف‬
‫ر َ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫َّ ُ َ‬ ‫ُ ر َ َ َ َّ َ‬ ‫َّ‬ ‫َ ى َ ََ َ‬ ‫َ رَ َ‬ ‫ََُ ر َ َ‬
‫طارحة ودلها يف انلار؟ قلنا‪ :‬ال واّلل‪ .‬فقال‪ّ« :‬لل أرحم ب ِ ِعبا ِده ِ مِن ه ِذه ِ‬ ‫«أترون ه ِذه ِ المرأة ِ‬
‫َ َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬‫بِودلِها»‪ٌ [ .‬‬
‫ترجمه‪ :‬عمر بن خطاب‪ ‬میگوید‪ :‬تعدادی اسیر جنگی نزد رسولاهلل‪ ‬آوردند‪.‬‬
‫زنی‪ ،‬در میان اسیران به این سو و آنسو میدوید؛ ناگهان کودکی را در میان اسیران‬
‫دید (که فرزندش بود)؛ او را در آغوش گرفت و به او شیر داد‪ .‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪:‬‬
‫«آیا به نظرِ شما این مادر‪ ،‬فرزندش را در آتش میاندازد؟» گفتیم‪ :‬نه‪ ،‬به اهلل سوگند‬
‫(امکان ندارد چنین کاری بکند)‪ .‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬بهطور قطع اهلل بر بندگانش از‬
‫این مادر نیز نسبت به فرزندش‪ ،‬مهربانتر است»‪.‬‬

‫اب‬
‫َ‬
‫ِت‬ ‫ک‬ ‫يف‬ ‫اخللرق‪َ ،‬ک َت َ‬
‫ب‬
‫َ َّ َ َ َ َّ ُ َ‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫‪ -111‬وعن أيب هریرة‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬لما خلق اّلل‬
‫ٍ‬
‫َ َ‬ ‫َر‬ ‫َّ ر‬ ‫َُ رَ َ َ َ‬
‫فه َو عِندهُ ف روق الع ررش‪ :‬إِن َرَحيت تغلِ ُب غض ِب»‪.‬‬
‫َ ََ ر َ َ‬ ‫َ ََ ر َ َ‬
‫(‪)1‬‬
‫متفق عليه]‬
‫ويف روای ٍة‪« :‬غلبت غض ِب» ويف روای ٍة‪« :‬سبقت غض ِب»‪ٌ [ .‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪4888:‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6745 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)7445 ،7442 ،7515( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6740 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪211‬‬

‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬هنگامی که اهلل‪ ،‬آفریدههایش را‬


‫خلق کرد‪ ،‬در کتابی که باالی عرش‪ ،‬نزد اوست‪ ،‬نوشت‪ :‬رحمت من بر خشم من‬
‫غالب است»‪.‬‬
‫و در روایتی آمده است‪« :‬بر خشمِ من غلبه کرد»‪ .‬و در روایتی دیگر‪« :‬بر خشم‬
‫من سبقت گرفت»‪.‬‬
‫ََر َ َ‬ ‫َ َ َ َّ ُ َّ ر َ َ َ َ ُ‬ ‫ر ُ ُ َ َّ‬
‫الرَحة مائة ج رز ٍء‪ ،‬فأمسك‬ ‫‪ -112‬وعنه قال‪ :‬س ِمعت رسول اّللِ‪ ‬یقول‪ :‬جعل اّلل‬
‫ى َ ر َ َ ُ ر َ َ ُ َ ُ َ َّ‬ ‫ُر‬ ‫َر‬ ‫َر َ‬ ‫رَُ ر َى ر‬
‫احم اخلالئ ِق حَّت‬ ‫حدا‪ ،‬ف ِمن ذل ِك اجلزءِ يرت‬ ‫عِنده ت ِسعة وت ِس ِعنی‪َ ،‬وأن َزل يف األر ِض جز ىءا وا ِ‬
‫َ ر َ َ َّ َّ ُ َ َ َ َ ر َ َ َ ر َ َ َ ر ُ َ ُ‬
‫ترفع ادلابة حاف ِرها عن ودلِها خشیة أن ت ِصیبه»‪.‬‬
‫ر َ ََ‬ ‫ي‬ ‫َ‬ ‫ََ َ رَ َرَ َ رَ َ رَى َ َ ى َر‬ ‫َّ َّ َ َ‬
‫ائم‬
‫واإلن ِس وابله ِ‬ ‫جلن َ ِ‬ ‫حدة بنی ا ِ‬ ‫ويف روای ٍة‪« :‬إِن ّللِ تعاىل مائة رَح ٍة أنزل مِنها رَحة وا ِ‬
‫َّ َّ ُ َ‬ ‫َ َر ُ َ ر ُ َ َ َ‬ ‫ََ َُ‬ ‫َ َ ََ َ ُ‬ ‫َ‬
‫الوحش لَع َودلها‪َ ،‬وأخ َر اّلل تعاىل‬ ‫َوالهوام‪ ،‬فبها يتعاطفون‪ ،‬وبها يرتاَحون‪ ،‬وبها تع ِطف‬
‫ر ى ر َ رَى َ َ َ َ َ َ َ َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫نی َرَحة ی ررح ُم بِها عِبادهُ ی روم ال ِقیام ِة»‪ٌ [ .‬‬ ‫ت ِسعا وت ِس ِع‬
‫َّ َّ َ َ َ‬ ‫َ َ ُ ُ‬ ‫َ رَ َ َ‬ ‫ى‬ ‫َ‬
‫ورواهُ مسلم أیضا من روای ِة سلمان الفارِيس‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬إِن ّللِ تعاىل‬
‫َ‬ ‫ر ُ َ‬ ‫ر‬ ‫َرُ َرَُ‬ ‫رٌَ ََ َ‬ ‫ََ رَ َ ر‬
‫ما ِئة َرَح ٍة ف ِمنها َرَحة يرتاح ُم بها اخللق بينه رم‪َ ،‬وت ِسع َوت ِسعون ِ َيل روم ال ِقیام ِة»‪.‬‬
‫َ َ ر َ ُ ُّ ر َ َ ُ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ َ َ َ َ َ َ َّ َ‬ ‫َّ َ‬
‫وات واأل ررض مِائة َرَح ٍة ُك َرَح ٍة طِباق‬ ‫ويف روایة‪« :‬إِن اهلل تعاىل خلق یوم خلق السم ِ‬
‫َ َُ ََ َ َ‬ ‫َر ُ‬ ‫رَى َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ ََ‬ ‫َ‬ ‫َ َ ر َ َّ َ‬
‫ادلة لَع َودلِها‬ ‫نی السماءِ إِىل األ ررض‪ ،‬فجعل مِنها يف األ رر ِض َرَحة فبِها تع ِطف الو ِ‬ ‫ما ب‬
‫َّ ر َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َرُ‬ ‫َ‬ ‫َ ر ر ُ َ َّ ر ُ َ ر ُ َ َ ر‬
‫َ‬
‫الرَح ِة»‪.‬‬ ‫به ِذه ِ‬
‫والوحش والطری بعضها لَع بع ٍض فإِذا َكن یوم ال ِقیامةِ‪ ،‬أكملها ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که میفرمود‪« :‬اهلل‪ ،‬رحمت را‬
‫به صد قسمت تقسیم کرده است؛ نود و نُه بخش آن را نزد خود نگه داشته یک بخش‬
‫را به زمین فرستاده است و بهخاطر همین یک بخش است که مخلوقات با یکدیگر‬
‫مهربان هستند (به هم رحم میکنند)؛ بهگونهای که جانور‪ ،‬سُم خود را باال میگیرد تا‬
‫مبادا به بچهاش آسیبی برسد»‪.‬‬
‫و در روایتی آمده است‪« :‬اهلل متعال‪ ،‬صد رحمت دارد که یک رحمتِ آن را میان‬
‫انسانها‪ ،‬جنها‪ ،‬جانوران و حشرات‪ ،‬نازل کرده است و با این یک رحمت است که‬
‫آفریدههای الهی به یکدیگر مهربانی و رحم میکنند و به همین خاطرست که‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2111:‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6746:‬‬


‫‪216‬‬ ‫باب‪ :‬امید به رحمت پروردگار‬

‫جانوران وحشی به فرزندان خود‪ ،‬رحم مینمایند‪ .‬و اهلل متعال‪ ،‬نود و نُه بخش دیگر‬
‫رحمت را نگه داشته است و روز قیامت‪ ،‬با آن بر بندگان خود‪ ،‬رحم میفرماید»‪.‬‬
‫مسلم نیز این حدیث را از سلمان فارسی‪ ‬روایت کرده است؛ سلمان‪‬‬
‫میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل متعال‪ ،‬صد رحمت دارد؛ از آن جمله‪ ،‬رحمتیست‬
‫که باعث میشود مخلوقات‪ ،‬به یکدیگر رحم کنند؛ و نود و نه رحمت برای روز‬
‫قیامت است»‪.‬‬
‫و در روایتی دیگر آمده است‪« :‬اهلل متعال‪ ،‬در روزِ آفرینش آسمانها و زمین‪ ،‬صد‬
‫رحمت آفرید؛ هر رحمتی‪ ،‬به بزرگیِ فاصلهی میان آسمان تا زمین است‪ .‬یک بخش از‬
‫این رحمتها را در زمین قرار داده است و همین یک رحمت‪ ،‬باعث میشود که مادر‬
‫به فرزند خود مهر بورزد و جانوران وحشی و پرندگان‪ ،‬به یکدیگر رحم کنند و چون‬
‫روز قیامت فرارسد‪ ،‬با این یک رحمت‪ ،‬سایر بخشهای رحمت را کامل میگرداند»‪.‬‬
‫رٌ َ ى‬ ‫َ َ‬ ‫ي ََ َ َ ََ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫‪ -116‬وعنه َع ِن انلَّ ي‬
‫ارك َوتعاىل‪ ،‬قال‪« :‬أذنب عبد ذنبا‪،‬‬ ‫ب‪ ‬فِیما حی ِِك عن ربه‪ ،‬تب‬ ‫َ ِ‬
‫َ َّ َ ُ ًّ‬
‫ربا َي رغ ِفرُ‬ ‫ى َ‬ ‫َ‬ ‫َََ‬ ‫َّ ُ َ َ َ َ َ َ‬ ‫َّ ُ‬
‫فقال‪ :‬الله َّم اغ ِف رر يل ذنب‪ ،‬فقال اّلل تبارك وتعاىل‪ :‬أذنب عب ِدي ذنبا‪ ،‬فعلِم أن َل‬
‫َ ر ي‬ ‫ُ َ َ ََََ‬ ‫ر ُ ُ َّ‬ ‫َّ ر‬
‫اَّلنب‪َ ،‬ویأخذ بِاَّلنب‪ ،‬ث َّم اعد فأذن َب‪ ،‬فقال‪ :‬أي رب اغ ِف رر ِيل ذنب‪ ،‬فقال تبارك وتعاىل‪:‬‬
‫َ‬ ‫ُ َ َ ََ َ‬ ‫ر‬ ‫َ ُ ُ‬ ‫َّ‬ ‫َ ى َ َ َ َّ َ ًّ َ‬ ‫َأ َ‬
‫ذنب عب ِدي ذنبا‪ ،‬فعل َم أن َُل َربا یغ ِف ُر اَّلنب‪َ ،‬ویأخذ بِاَّلنب‪ ،‬ث َّم اعد فأذن َب‪ ،‬فقال‪ :‬أي‬
‫َّ‬ ‫َ ى َ َ َّ َ ًّ َ ر‬ ‫َ َ َ‬ ‫ََ َ َ ََ‬ ‫َ‬ ‫ي‬
‫ارك َوتعاىل‪ :‬أذن َب عب ِدي ذنبا‪ ،‬فعلِ َم أن َُل َربا يغ ِف ُر اَّلنب‪،‬‬ ‫َرب اغ ِف رر يل ذنب‪ ،‬فقال تب‬
‫َرَ َ‬ ‫ر‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫اء»‪ٌ [ .‬‬ ‫فع رل ما َش َ‬ ‫َ َ َ ُ‬ ‫ُ ُ َّ‬
‫َویأخذ بِاَّلنب‪ ،‬قد غف ررت ل ِعبدي‪ ،‬فلی‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬ضمن نقل قول از پروردگار بلندمرتبهاش‬
‫فرمود‪« :‬یکی از بندگان‪ ،‬گناهی انجام داد و گفت‪ :‬یا اهلل! گناهم را بیامرز‪ .‬و اهلل متعال‬
‫فرمود‪" :‬بندهام‪ ،‬مرتکب گناه شد و دانست پروردگاری دارد که گناهان را میبخشد و‬
‫در برابر گناهان‪ ،‬مجازات میکند‪ ".‬باز هم این بنده‪ ،‬مرتکب گناه میشود و میگوید‪:‬‬
‫ای پروردگارم! گناهم را بیامرز‪ .‬و اهلل متعال‪ ،‬فرمود‪" :‬بندهام‪ ،‬مرتکب گناه شد و‬
‫دانست پروردگاری دارد که گناهان را میبخشد و در برابر گناهان‪ ،‬مجازات میکند‪".‬‬
‫این بنده‪ ،‬باری دیگر مرتکب گناه میشود و میگوید‪ :‬ای پروردگارم! گناهم را بیامرز‪.‬‬
‫و اهلل متعال‪ ،‬فرمود‪« :‬بندهام‪ ،‬مرتکب گناه شد و دانست پروردگاری دارد که گناهان را‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪7417:‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6742:‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪212‬‬

‫میبخشد و در برابر گناهان‪ ،‬مجازات میکند‪ .‬بندهام را بخشیدم؛ پس هر چه‬


‫میخواهد‪ ،‬انجام دهد»»‪.‬‬
‫«هرچه میخواهد‪ ،‬انجام دهد»‪ ،‬یعنی تا زمانی که چنین میکند‪ -‬مرتکب گناه‬
‫میشود و توبه مینماید‪ -‬او را میبخشم؛ زیرا توبه‪ ،‬گناهان گذشته را از میان میبرد‪.‬‬
‫َّ ُ ُ‬ ‫َ َ َ ُ ُ ََ َ‬ ‫َّ َ ر‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫‪ -112‬وعنه قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪َ « :‬واَّلِي نفِس بِی ِده ِ ل رو ل رم تذن ِبوا‪َّ ،‬له َب اّلل بِكم‪،‬‬
‫َر ُ َُ‬ ‫َ َّ‬ ‫ََ ر َر‬ ‫ُر ُ‬ ‫َو َج َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫فر له رم»‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫اء بِقومٍ یذن ِبون‪ ،‬فيستغ ِف ُرون اّلل تعاىل فیغ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬سوگند به ذاتی که جانم در‬
‫دست اوست‪ ،‬اگر گناه نمیکردید‪ ،‬اهلل شما را از میان برمیداشت و کسانی را به جای‬
‫شما میآورد که گناه کنند و از اهلل متعال‪ ،‬آمرزش بخواهند و او نیز آنها را بیامرزد»‪.‬‬
‫َ َ َّ ُ‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫َ ُّ َ َ‬
‫بن زید‪ ‬قال‪ :‬سمعت رسول اّلل‪ ‬یقول‪« :‬ل روال أنك رم‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ادل‬
‫ِ‬ ‫خ‬ ‫‪ -112‬وعن أيب أیوب‬
‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ َّ ُ َ ى ُ‬ ‫ُ ُ‬
‫(‪)1‬‬
‫اّلل خلقا یذن ِبون‪ ،‬فيستغ ِف ُرون‪ ،‬فیغ ِف ُر له رم»‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫تذنبون‪ ،‬خللق‬
‫ترجمه‪ :‬ابوایوب‪ ،‬خالد بن زید‪ ‬میگوید‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که میفرمود‪:‬‬
‫«اگر شما گناه نمیکردید‪ ،‬اهلل متعال‪ ،‬مردمان دیگری پدید میآورد که گناه کنند و‬
‫آمرزش بخواهند و او‪ ،‬آنها را بیامرزد»‪.‬‬
‫ر ُ َ‬ ‫َ َ َُ‬ ‫َّ‬ ‫ُ َّ ُ ى َ‬
‫‪ -113‬وعن أيب هریرة‪ ‬قال‪ :‬کنا قعودا مع رسول اّلل‪ ،‬معنا أبو بكر َوعمر رِض‬
‫َ ر ُرََ َ‬ ‫ر َر َر ُ َ ََرَ َ َ َرَ َ َ َ‬ ‫َّ‬ ‫ََ ََ َ‬ ‫ُ‬
‫اهلل عنهما يف نفر‪ ،‬فقام رسول اّلل‪ ‬مِن بنی أظهرنا‪ ،‬فأبطأ علینا‪ ،‬فخشينا أن يقتطع‬
‫َ‬
‫َ َّ َ ُ‬ ‫َّ‬ ‫ُ رَ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬
‫ُ ََ ََ ر َُ رَ َ ُر ُ َ َ ر َ‬
‫دوننا‪ ،‬فف َزعنا‪ ،‬فقمنا‪ ،‬فكنت أ َّول من فزع‪ ،‬فخرجت أبت ِِغ رسول اّلل‪ ،‬حَّت أتیت‬
‫یت َو َر َ‬ ‫ر َ ر ََ ر َ َ‬ ‫َ َ ُ ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ َ‬ ‫َ ى َر َ‬
‫اء‬ ‫ار َوذک َر احلدیث بطوَل إِىل قوَل‪ :‬فقال َرسول اهللِ‪« :‬اذهب فمن ل ِق‬ ‫حائ ِطا ل ِألن ِ‬
‫ص‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ى‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫َ ُ ُ َ ي ر ُ َ َّ‬
‫اجلن ِة»‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫َّ ُ ر َ‬ ‫َر َُ ر‬ ‫َ َ َ‬
‫هذا احلائ ِِط يشهد أن ال إَِل إال اّلل‪ ،‬مستی ِقنا بها قلبه فبْشه ب ِ‬
‫(‪)۳‬‬

‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬ما به همراه ابوبکر و عمر‪ $‬با پیامبر‪ ‬نشسته‬
‫بودیم و چند نفر دیگر نیز با ما بودند‪ .‬پیامبر‪ ‬از میانِ ما برخاست و رفت و چون‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6758:‬‬


‫(‪ )1‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6752:‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.20:‬‬
‫‪213‬‬ ‫باب‪ :‬امید به رحمت پروردگار‬

‫تأخیر کرد‪ ،‬ترسیدیم که مبادا در نبودِ ما و در تنهایی‪ ،‬مشکلی برایش پیش آمده باشد؛‬
‫طاقت نیاوردیم و برخاستیم (تا ببینیم چه شده است)‪ .‬من‪ ،‬نخستین کسی بودم که‬
‫نگران شدم؛ لذا بیرون رفتم و در جستجوی پیامبر‪ ‬بودم تا اینکه باغی از انصار‬
‫رسیدم‪ ....‬آنگاه ابوهریره‪ ‬این حدیث طوالنی را ذکر میکند تا آنجا که میگوید‪:‬‬
‫رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬برو و هرکس را بیرون این باغ دیدی که گواهی میدهد معبود‬
‫راستینی جز اهلل نیست و قلبش به آن یقین دارد‪ ،‬به او مژدهی بهشت بده»‪.‬‬
‫َ‬ ‫َ َ‬
‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َ َّ‬ ‫اّلل بن َع رمرو بن العاص رِض ُ‬ ‫َّ‬
‫اهلل عنهما‪ ،‬أن انل ِب‪ ‬تال قول‬ ‫‪ -192‬وعن عبد‬
‫ِ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ِ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬
‫ِن﴾‬ ‫ن َفإِن َهۥ َم ِ َ‬ ‫اس َفمن َتبِع ِ َ‬ ‫ن َأضَللَنَ َكثِيَا َمِنَ َٱِلذ ِ َ‬ ‫ب َإِنه َ‬ ‫ِیم‪﴿ :‬ر َِ‬ ‫اّللِ‪ ‬يف إبراه َ‬
‫ِ‬
‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ ِ‬ ‫َ َ‬
‫[ابراهيم‪َ ،]٤٦ :‬وق رول عيىس‪﴿ :‬إِن َتعذِبَ ُهمَ َفإِن ُهمَ َعِبادكَ َِإَون َتغَفِرَ َل َُهمَ َفإِنكَ َأنتََ‬
‫َ َ‬ ‫َّ ُ ُ َّ ُ َّ‬ ‫َ ََ ََر‬
‫ِيم َ‪[ ﴾١١٨‬املائدة‪ ،]١١٨ :‬ف َرفع یدیه وقال‪« :‬الله َّم أم ِيت أم ِيت» َوبكى‪ ،‬فقال‬ ‫يز َٱلَك َُ‬
‫ٱلَع ِز َُ‬
‫ُ َ‬ ‫ك َأ رعلَم‪،‬فسلر ُه َما یُبكِیه؟» َفأَتَاهُ‬ ‫ُ ر َ ر‬
‫خرب ُه‬‫یل َفأ َ َ‬ ‫جرب‬
‫ُ َ َّ َ َ ُّ َ‬
‫اّلل‪« :‬یا جربیل اذهب إِىل حمم ٍد ورب‬
‫َّ‬
‫ِ‬
‫َّ‬ ‫ُ َ َّ َ ُ‬ ‫ُ َ ر‬ ‫َّ ُ‬ ‫َ ُ َ ر َ‬ ‫َ‬ ‫ُ َّ‬
‫جربیل اذهب إِىل حمم ٍد فقل‪ :‬إِنا‬ ‫ِ‬ ‫یا‬‫«‬ ‫تعاىل‪:‬‬ ‫اّلل‬ ‫فقال‬ ‫م‪،‬‬ ‫رسول اّلل‪ ‬بِما قال‪ :‬وهو أعل‬
‫َُ ُ َ‬ ‫َ ُ َّ َ‬ ‫َ ُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫سُن ِضیك يف أمتِك َوال نسوؤك»‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬عبداهلل بن عمرو بن عاص‪ $‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمودهی اهلل‪ ‬دربارهی‬
‫ذ‬ ‫ِ ذ‬
‫ن َفإِن َُهۥَ‬ ‫اس َفمن َتبِع ِ َ‬ ‫ن َأضَللَنَ َكثِيَا َ ِمِنَ َٱِلذ ِ َ‬
‫ب َإِن ُه ذَ‬ ‫دعای ابراهیم‪ ‬را تالوت کرد‪﴿ :‬رَ َِ‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ِ‬ ‫ُ‬
‫ِن﴾‪ )1(.‬و نیز این سخن عیسی‪ ‬را تالوت نمود‪﴿ :‬إِن َتعذِبَ ُهمَ َفإِن ُهمَ َعِبادكَ َِإَونَ‬ ‫م ِِ َ‬
‫ذ‬
‫ِيم َ‪ )۳(﴾١١٨‬آنگاه رسولاهلل‪ ‬دستانش را بلند کرد و‬ ‫يز َٱلَك َُ‬ ‫تغَ ِفرَ َل ُهمَ َفإِنكَ َأنتَ َٱلَع ِز َُ‬
‫گفت‪« :‬یا اهلل! امتم‪ ،‬امتم»‪ .‬و گریست‪ .‬اهلل‪ ‬فرمود‪« :‬ای جبرئیل! نزد محمد برو‪ -‬در‬
‫حالی که اهلل داناتر است‪ -‬از محمد بپرس که چرا میگرید؟ جبرئیل‪ ‬نزد‬
‫رسولاهلل‪ ‬آمد و ایشان‪ ،‬علت گریهاش را بیان فرمود‪ - .‬و اهلل خود داناست‪ -.‬اهلل‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.616:‬‬


‫(‪ )1‬ابراهیم‪ .22:‬یعنی‪« :‬ای پروردگارم! بتها سبب گمراهی بسیاری از مردم شدهاند؛ پس هر که از من‬
‫پیروی کند‪ ،‬بیگمان او از من است»‪.‬‬
‫(‪ )۳‬مائده‪ .002 :‬یعنی‪« :‬اگر عذابشان کنی‪ ،‬بندگان تو هستند؛ و اگر آنها را ببخشی‪ ،‬به راستی که تو‪،‬‬
‫توانای حکیمی»‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪214‬‬

‫متعال فرمود‪« :‬ای جبرئیل! نزد محمد برو و بگو‪ :‬ما‪ ،‬تو را دربارهی امتت خشنود‬
‫میسازیم و تو را اندوهگین و ناراحت نمیکنیم»‪.‬‬
‫شرح‬
‫احادیثی که مؤلف‪ /‬ذکر کرده‪ ،‬دربارهی امیدواری به رحمت ال ‪‎‬‬
‫هیست‪.‬‬
‫احادیث فراوانی در این باره وجود دارد؛ از جمله اینکه اهلل متعال بر بندگانش از مادر‬
‫نیز نسبت به فرزندش‪ ،‬مهربانتر است‪ .‬دلیلش‪ ،‬داستانِ همان زنیست که در میان‬
‫اسیران جنگی در تالش و تکاپو بود و ناگهان پسربچهای را دید‪ ،‬به سویش دوید‪ ،‬او‬
‫را در آغوش گرفت و به او شیر داد‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬آیا به نظرِ شما این مادر‪،‬‬
‫فرزندش را در آتش میاندازد؟» گفتند‪ :‬خیر‪ .‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬بهطور قطع اهلل بر‬
‫بندگانش از این مادر نیز نسبت به فرزندش‪ ،‬مهربانتر است»‪ .‬و این‪ ،‬از کمال لطف و‬
‫رحمت پروردگار نسبت به بندگانش میباشد که نشانههای فراوانی دارد؛ نعمتهایی‬
‫که پیاپی به ما ارزانی میدارد‪ ،‬نشانهی روشنی از مهر خداوندیست که بزرگترینش‬
‫نعمت اسالم است‪ .‬زیرا اهلل متعال‪ ،‬بسیاری از امتها را از نعمت اسالم‪ ،‬محروم‬
‫نموده‪ ،‬ولی بندگان مؤمنش را از این نعمت‪ ،‬برخوردار ساخته است‪.‬‬
‫از دیگر نشانههای مهرورزی اهلل به بندگانش‪ ،‬اینست که پیامبرانی مژدهرسان و‬
‫بیمدهنده به سوی مردم فرستاده تا پس از ارسال پیامبران‪ ،‬عذر و بهانهای نداشته باشند‪.‬‬
‫مؤلف‪ /‬همچنین احادیثی ذکر کرده که در آن‪ ،‬آمده است‪ :‬رحمت الهی بر‬
‫خشم و غضب او غالب است‪ .‬از اینرو اهلل‪ ‬به گنهکاران دستور داده که از‬
‫پروردگارشان درخواست آمرزش کنند تا آنان را بیامرزد؛ حال آنکه اگر میخواست‪،‬‬
‫هالکشان میکرد و آنان را به توبه و درخواست آمرزش‪ ،‬تشویق و ترغیب نمیفرمود‪.‬‬
‫ذ‬ ‫ُ ذ‬
‫ّلل َٱِلذاسَ َبِما َكس ُبواَ َما َتركَ ََعَ َظهَ ِرها َمِن َدٓابةَ َولَ ِ‬
‫كنَ‬ ‫﴿ولوَ َيُؤاخ َ‬
‫ِذ َٱ َُ‬
‫ِ ُ‬
‫[فاطر‪َ َ ]٣٢ :‬‬ ‫م﴾‬‫لَأجلََ ُّمس ِ َ‬ ‫يُؤخ ُِرهمََإ ِ ىَ‬
‫و اگر اهلل‪ ،‬مردم را به سزای کردارشان گرفتار (عذاب) میکرد‪ ،‬روی زمین هیچ جنبندهای‬
‫نمیگذاشت‪ ،‬ولی تا زمان مشخصی به آنان مهلت میدهد‪.‬‬
‫‪211‬‬ ‫باب‪ :‬امید به رحمت پروردگار‬

‫لذا در حدیثی که مسلم‪ /‬روایت کرده‪ ،‬آمده است که پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬اگر شما‬
‫گناه نمیکردید‪ ،‬اهلل متعال‪ ،‬مردمان دیگری پدید میآورد که گناه کنند و آمرزش‬
‫بخواهند و او‪ ،‬آنها را بیامرزد»‪.‬‬
‫این‪ ،‬تشویقیست برای اینکه وقتی انسان‪ ،‬مرتکب گناه میشود‪ ،‬از اهلل متعال‪،‬‬
‫آمرزش بخواهد؛ زیرا اگر با نیتی صادقانه و قلبی سرشار از یقین‪ ،‬طلب آمرزش کند‪،‬‬
‫اهلل‪ ‬او را میبخشد‪.‬‬
‫ذ ذ ذ‬ ‫ى ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬
‫ّلل َيغَ ِف َُرَ‬
‫ن َٱ َ‬ ‫س ِهمَ َلَ َتقَن ُطواَ َمِن َ ذرحَةَِ َٱ َ‬
‫ّللَِإ ِ َ‬ ‫َع َأنف ِ‬
‫﴿قلَ َيَعِبادِيَ َٱَّلِينَ َأسَفواَ َ َ‬
‫ُ‬ ‫ً ذ ُ‬ ‫ُّ ُ‬
‫َ‬ ‫[الزمر‪]٢٤ :‬‬ ‫ِيمَ‪﴾٥٣‬‬ ‫ِيعاََإِن َُهۥَهوََٱلَغف َُ‬
‫ورَٱ ذلرح َُ‬ ‫ٱَّلنوبَََج‬
‫بگو‪ :‬ای بندگان من که با زیادهروی در گناهان به خویشتن ستم کردهاید! از رحمت اهلل‬
‫ناامید نباشید‪ .‬بیگمان اهلل‪ ،‬همهی گناهان را میآمرزد‪ .‬بهراستی که او‪ ،‬همان ذات آمرزنده و‬
‫مهرورز است‪.‬‬
‫از جملهی احادیثی که در این باب ذکر شده‪ ،‬این روایت است که پیامبر‪‬‬
‫فرمودهی اهلل‪ ‬دربارهی دعای ابراهیم‪ ‬را تالوت کرد‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ِ ذ‬
‫ان َفإِنكََ‬ ‫ن َفإِن َُهۥ َم ِِ َ‬
‫ِن َومنَ َعص ِ َ‬ ‫ن َأضَللَنَ َكثِيَا َ ِمِنَ َٱِلذ ِ َ‬
‫اس َفمَن َتبِع ِ َ‬ ‫ب َإِن ُه ذَ‬
‫﴿ر َِ‬
‫ُ‬
‫[ابراهيم‪َ َ ]٤٦ :‬‬ ‫وررَ ذرح رَ‬
‫ِيمَ‪﴾٣٦‬‬ ‫غف َ‬
‫ای پروردگارم! بتها سبب گمراهی بسیاری از مردم شدهاند؛ پس هر که از من پیروی کند‪،‬‬
‫بیگمان او از من است و هر که از من نافرمانی نماید‪ ،‬بهطور قطع تو آمرزندهی مهربانی‪.‬‬
‫و نیز این سخن عیسی‪ ‬را تالوت نمود‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ ِ‬
‫﴿إِنَتعذِبَ ُهمََفإِن ُهمََعِبادكََِإَونَتغَ ِفرََل ُهمََفإِنكََأنتََٱلَع ِز َُ‬
‫يزَٱلَك َُ‬
‫ِيمَ‪﴾١١٨‬‬
‫َ‌‬ ‫[املائدة‪]١١٨ :‬‬
‫اگر عذابشان کنی‪ ،‬بندگان تو هستند؛ و اگر آنها را ببخشی‪ ،‬به راستی که تو‪ ،‬توانای‬
‫حکیمی‪.‬‬
‫آنگاه رسولاهلل‪ ‬دستانش را بلند کرد و گفت‪« :‬یا اهلل! امتم‪ ،‬امتم»‪ .‬و گریست‪ .‬اهلل‬
‫متعال فرمود‪« :‬ای جبرئیل! نزد محمد برو و بگو‪ :‬ما‪ ،‬تو را دربارهی امتت خشنود‬
‫میسازیم و تو را اندوهگین و ناراحت نمیکنیم»‪.‬‬
‫اهلل‪ ‬محمد‪ ‬را دربارهی امتش‪ ،‬خشنود ساخت؛ چنانکه اجر و پاداش این‬
‫امت را در مقایسه با امتهای پیشین‪ ،‬چندین برابر قرار داد‪ .‬در حدیث صحیح آمده‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪211‬‬

‫است‪« :‬مثال این امت و امتهای گذشته‪ ،‬مانند شخصیست که عدهای را از صبح تا‬
‫ظهر به کار میگیرد و یک دینار به آنان مزد میدهد؛ آنگاه عدهی دیگری را از ظهر تا‬
‫عصر به کار میگیرد و به آنها نیز یک دینار مزد میدهد‪ .‬سپس برخی دیگر را از‬
‫عصر تا مغرب بهکار میگیرد و به آنها دو دینار مزد میدهد‪ .‬دو گروه اول اعتراض‬
‫میکنند و میگویند‪ :‬چرا به ما که بیشتر کار کردیم‪ ،‬یک دینار دادی و به اینها دو‬
‫(‪)۶‬‬
‫لذا‬ ‫دینار؟ کارفرما میگوید‪ :‬آیا به شما کم ترین ستمی کردهام؟ میگویند‪ :‬خیر»‪.‬‬
‫هیچ سرزنشی بر او نیست‪ .‬پس فضل و لطف الهی بر این امت‪ ،‬فراوان است‪.‬‬
‫اهلل متعال‪ ،‬محمد مصطفی‪ ‬را دربارهی امتش راضی نمود و امتیازات فراوانی به‬
‫این امت بخشید؛ از جمله اینکه پاداش فراوانی به آ ‪‎‬نها میدهد؛ همچنین با اینکه‬
‫آخرین امت هستند‪ ،‬ولی نخستین امتی خواهند بود که روز قیامت‪ ،‬به حسابِ‬
‫اعمالشان رسیدگی میشود‪ .‬این امت‪ ،‬فضایل و امتیازات فراوانی دارد؛ همانگونه که‬
‫ُّ ْ‬ ‫األنْبيَاء َقبْل نُ ْ‬ ‫ْ َْ‬ ‫پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬أُ ْعطيت ََخْ ًسا ل َ ْم ُي ْع َط ُه َّن أَ َ‬
‫ب‬‫ِ‬ ‫ع‬ ‫الر‬ ‫ِ‬ ‫ب‬ ‫ت‬‫رص‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ن‬ ‫م‬
‫ِ‬ ‫د‬ ‫ح‬ ‫ِ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬
‫ت يل الغنَائ ُم َول ْ‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫األ ْر ُض َم ْسج ًدا َو َط ُه ً‬ ‫ري َة َش ْهر َو ُجعلَ ْ‬
‫(‪)1‬‬
‫َتل ِأل َحد قبْ ِل»؛‬ ‫ِ‬ ‫م‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ورا َوأحل ْ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ت ِيل‬ ‫ِ‬
‫َمس َ‬
‫ِ‬
‫یعنی‪« :‬پنج چیز به من عطا شده است که پیش از من‪ ،‬هیچ پیامبری از آنها برخوردار‬
‫نشد‪ :‬از مسافت یک ماه‪ ،‬دشمنانم‪ ،‬دچار ترس و وحشت میشوند؛ زمین‪ ،‬برای من‬
‫مسجد و پاک گردیده است؛ و مال غنیمت برای من حالل شده است‪ ،‬در صورتی که‬
‫(‪)۳‬‬
‫پیش از من برای هیچکس حالل نشد»‪.‬‬
‫اینها ویژگیهاییست که به رسولاهلل‪ ‬و امتش عنایت شده است‪ .‬در هر حال‪،‬‬
‫احادیثی که مؤلف‪ /‬ذکر کرده‪ ،‬دربارهی امیدواری به رحمت الهیست و انسان را بر‬
‫آن میدارد که کارهای نیک و شایسته انجام دهد و با انجام آن به آمرزش و پاداش‬
‫االهی‪ ،‬امیدوار باشد‪.‬‬
‫***‬

‫(‪ )۶‬ر‪.‬ک‪ :‬بخاری‪ ،‬ش‪.)6622،6670 ،442( :‬‬


‫(‪ )1‬بخاری‪ ،‬ش‪.)522 ،224( :‬‬
‫(‪ )۳‬و اما دو مورد دیگری که در این حدیث آمده است‪« :‬از حق شفاعت برخوردار شدهام؛ و هر پیامبری‬
‫فقط به سوی قوم خود فرستاده میشد‪ ،‬ولی من به سوی تمام جهانیان فرستاده شدهام»‪[ .‬مترجم]‬
‫‪217‬‬ ‫باب‪ :‬امید به رحمت پروردگار‬
‫َ َُ ُ َ‬ ‫ََ‬ ‫َ‬ ‫ُ ُ‬
‫ار فقال‪« :‬یا معاذ هل‬ ‫ِ‬
‫َح‬ ‫لَع‬ ‫‪‬‬ ‫نت ِر ردف انلَّ ي‬
‫ب‬ ‫بن جبل‪ ‬قال ک‬
‫ََ‬
‫ِ‬
‫َُ‬
‫‪ -192‬وعن معا ِذ‬
‫ٍ‬
‫َُ َ َ ُ ُُ َ ر َ‬ ‫َ َ ُّ ر‬
‫َ َّ‬ ‫َ َّ‬ ‫َ‬ ‫َ َ ُّ َّ َ‬ ‫َ‬
‫وَل أعلم‪ .‬قال‪« :‬فإِن‬ ‫تدري ما حق اّلل لَع عِبا ِده ِ‪ ،‬وما حق ال ِعبا ِد لَع اّلل؟» قلت‪ :‬اّلل ورس‬
‫َ َّ َ ر ُ َ ي َ َ ر‬ ‫َّ‬ ‫َ ر‬ ‫َ َ َرُُ َ ُر ُ‬ ‫َ َّ َّ َ َ‬
‫ْشکوا ب ِ ِه شيئا‪َ ،‬وحق ال ِعبا ِد لَع اّللِ أن ال يعدب من‬ ‫ِ‬ ‫حق اّللِ لَع ال ِعبا ِد أن يعبدوه‪ ،‬وال ي‬
‫ُ َ ي ر ُ َ َ َّ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ َّ َ‬
‫ْشهم فیت ُِكوا»‪.‬‬ ‫ْش انلَّاس؟ قال‪« :‬ال تب‬ ‫اّللِ أ َفال أب َ ي ُ‬ ‫َ رى‬
‫ال ي ِْشك ب ِ ِه شيئا»‪ .‬فقلت‪ :‬یا رسول‬
‫ُ ُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫[ ٌ‬
‫ترجمه‪ :‬معاذ بن جبل‪ ‬میگوید‪ :‬پشتِ سرِ پیامبر‪ ‬بر االغی سوار بودم‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬ای معاذ! آیا میدانی حق اهلل بر بندگان‪ ،‬و حق بندگان بر اهلل‬
‫چیست؟» گفتم‪ :‬اهلل و پیامبرش داناترند‪ .‬فرمود‪« :‬حقّ اهلل بر بندگان‪ ،‬اینست که او را‬
‫عبادت کنند و چیزی را شریکش نسازند؛ و حق بندگان بر اهلل‪ ،‬اینست که کسی را‬
‫که چیزی شریکش نمیگرداند‪ ،‬عذاب نکند»‪ .‬گفتم‪ :‬ای رسولخدا! آیا این مژده را به‬
‫مردم برسانم؟ فرمود‪« :‬خیر؛ این مژده را مگو‪ .‬زیرا بیم آن میرود که بر این مژده‪ ،‬تکیه‬
‫کنند و عمل را ترک نمایند»‪.‬‬
‫َ ُ َ‬ ‫رُ ر‬ ‫اهلل عنهما َع ِن انلَّ ي‬
‫الرباءِ بن اعزب رِض ُ‬ ‫‪ -191‬وعن َ َ‬
‫ب‪ ‬قال‪« :‬المسلِ ُم إِذا سئِل يف‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ُ ِ ُ ذُ ذ‬ ‫ُ َّ‬ ‫َ َّ َّ َ َّ ُ َ َّ ى‬ ‫َ َ َُ َ‬
‫ّللَٱَّلِينََ‬
‫ت َٱ َ‬ ‫اّلل‪ ،‬فذلك ُ‬
‫قوَل تعاىل‪﴿ :‬يثب ِ َ‬ ‫رب يشهد أن ال إ ِ ََل إِال اّلل‪ ،‬وأن حممدا رسول‬ ‫الق ِ‬
‫(‪)1‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫فَٱلَيوََة َِٱ ُّدلنَياَو ِ َ‬
‫فَٱٓأۡلخِرَة ِ﴾ [ابراهيم‪ٌ [ .»]٨٧ :‬‬ ‫ءام ُنواَََب ِٱلَقوَ َِلَٱثلذاب ِ َِ‬
‫تَ ِ َ‬
‫ترجمه‪ :‬براء بن عازب‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬مسلمان‪ ،‬هنگامِ سؤال قبر‬
‫گواهی میدهد که معبود برحقی جز اهلل وجود ندارد و محمد فرستادهی اهلل است؛‬
‫ُ ِ ُ ذُ ذ‬
‫ّلل َٱَّلِينَ َءام ُنواَ ََب ِٱلَقوَ َِلَ‬
‫ت َٱ َ‬
‫این‪ ،‬مفهوم سخن اهلل متعال است که میفرماید‪﴿ :‬يثب ِ َ‬
‫(‪)۳‬‬
‫فَٱلَيوََة َِٱ ُّدلنَياَو ِ َ‬
‫فَٱٓأۡلخِرَة ِ﴾ [ابراهيم‪.»]٨٧ :‬‬ ‫ٱثلذاب ِ َِ‬
‫تَ ِ َ‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪6242 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.21 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪5228:‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6270:‬‬
‫(‪ )۳‬ابراهیم‪ .67:‬یعنی‪« :‬اهلل‪ ،‬مومنان را در زندگی دنیا و آخرت با سخن استوار‪ ،‬ثابت و پایدار‬
‫میگرداند»‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪218‬‬
‫َ ُ َى‬ ‫َ َ َ َ َ َى ُ‬ ‫َّ َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬
‫‪ -199‬وعن أنس‪ ‬عن رسول اّلل‪ ‬قال‪« :‬إِن الَكف َِر إِذا ع ِمل حسنة‪ ،‬أط ِع َم بِها طعمة‬
‫ُّ ر َ‬ ‫ُر ُُ ر ى‬ ‫َ َ َ َ‬ ‫َ َّ‬ ‫َ َّ َ‬ ‫َ ُّ َ َ َّ ُ‬
‫ادلنیا‬ ‫خ َرة ِ‪َ ،‬ویع ِقبه ِرزقا يف‬ ‫مِن ادلنیا‪َ ،‬وأما المؤمِن‪ ،‬فإِن اهلل تعاىل ید ِ‬
‫خ ُر َُل حسنات ِ ِه يف اآل ِ‬
‫َ َ َ‬
‫لَع طاعتِ ِه»‪.‬‬
‫َ‬ ‫ُر‬ ‫ُّ ر َ‬ ‫َ‬ ‫ُر ى َ َ َى ُرَ‬ ‫َّ َ َ ر‬
‫خ َرة‪،‬‬‫ويف روای ٍة‪« :‬إِن اهلل ال يظلِ ُم مؤمِنا حسنة يعطى بِها يف ادلنیا‪َ ،‬و َي َزى بِها يف اآل ِ‬
‫َ َ ُ ر‬ ‫ُّ ر َ َ َّ َ َ ر َ‬ ‫َ َ َ َّ‬ ‫َُر َُ َ َ َ‬ ‫َ َ َّ ر َ‬
‫خ َرة ل رم یكن‬ ‫ات ما ع ِمل ّللِ تعاىل يف ادلنیا حَّت إِذا أفَض إِىل اآل ِ‬ ‫وأما الَكف ِر‪ ،‬فیطعم ِحبسن ِ‬
‫َ‬ ‫َ َ َ ٌَ ُر‬
‫(‪)۶‬‬
‫َُل حسنة َي َزى بِها»‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬وقتی کافری کار نیکی انجام دهد‪ ،‬در‬
‫برابر آن بهرهای از نعمتهای دنیا به او داده میشود؛ اما اهلل متعال‪ ،‬نیکیهای مؤمن را‬
‫برای آخرت او ذخیره میکند و روزیای در دنیا به دنبالِ طاعتش به او عطا میفرماید»‪.‬‬
‫و در روایتی دیگر آمده است‪« :‬بهیقین اهلل متعال‪ ،‬در برابر هیچ کار نیکی به هیچ‬
‫مؤمنی ستم نمیکند (و از پاداش او نمیکاهد)؛ مؤمن بهرهی نیکیاش را در دنیا‬
‫دریافت میکند و در آخرت نیز در برابر هر نیکی‪ ،‬پاداش مییابد؛ اما کافر‪ ،‬در دنیا از‬
‫(لذایذ دنیوی و) بهرهی نیکیهایی که برای اهلل متعال انجام داده است‪ ،‬برخوردار‬
‫میشود تا پس از انتقال به آخرت نیکیای نداشته باشد که بهخاطر آن پاداش بگیرد»‪.‬‬
‫َ ََ ََ َ‬ ‫َر‬ ‫الصلَ َ‬
‫َ َ ُ َّ‬ ‫َ َ َ ُ ُ‬
‫ار‬
‫ٍ‬ ‫ج‬ ‫ر‬
‫ٍ‬ ‫ه‬‫ن‬ ‫ل‬
‫ِ‬ ‫ث‬ ‫م‬ ‫ک‬ ‫س‬ ‫ِ‬ ‫م‬ ‫اخل‬ ‫ات‬
‫ِ‬ ‫و‬ ‫ل‬ ‫ث‬ ‫م‬ ‫«‬ ‫‪:‬‬ ‫‪‬‬‫ِ‬ ‫هلل‬ ‫ا‬ ‫ول‬ ‫‪ -191‬وعن جابر‪ ‬قال‪ :‬قال رس‬
‫َّ‬ ‫َ ر َ َ َ َ َ ُ ر َ ر َ ُ ر ُ ُ َّ َ ر ر َ َ‬
‫َ‬
‫(‪)1‬‬
‫ات»‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫اب أح ِدكم يغت ِسل مِنه ُك یومٍ ُخس مر ٍ‬ ‫غم ٍر لَع ب ِ‬
‫ترجمه‪ :‬جابر‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬مثالِ نمازهای پنجگانه مانند‬
‫رودخانهی پُرآبیست که در مقابل خانهی هر یک از شما‪ ،‬جاریست و او‪ ،‬روزانه‬
‫پنج بار خود را در آن میشوید»‪.‬‬
‫َ ر ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫‪ -192‬وعن ابن عباس رِض ُ‬
‫اهلل عنهما قال‪ :‬سمعت رسول اهللِ‪ ‬یقول‪« :‬ما مِن َرج ٍل‬ ‫ِ‬
‫َ َ َ ُ َ َ ُ ى ُ ُ َ َّ َ ى َّ َ َّ َ ُ ُ َّ ُ‬ ‫َُ ُ ََُ ُ ََ َ‬ ‫ُ‬
‫ْشکون بِاّللِ شيئا إِال شفعهم اّلل فیه»‪.‬‬
‫مسلِ ٍم يموت فیقوم لَع جنازت ِه أربعون رجال ال ي ِ‬
‫(‪)۳‬‬
‫[روایت مسلم]‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6212:‬‬


‫(‪ )1‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.222:‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.852 :‬‬
‫‪219‬‬ ‫باب‪ :‬امید به رحمت پروردگار‬

‫ترجمه‪ :‬ابن عباس‪ $‬میگوید‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که میفرمود‪« :‬هر فردِ‬
‫مسلمانی بمیرد و چهل مسلمان موحد که هیچ چیز و هیچکس را با اهلل شریک‬
‫نساختهاند‪ ،‬بر او نماز بخوانند‪ ،‬اهلل متعال شفاعت آنان را در حقّ او میپذیرد»‪.‬‬
‫ر َ‬ ‫ُ َّ َ‬ ‫َّ‬ ‫ُ َّ َ َ‬
‫رسول اّللِ‪ ‬يف قب ٍة َن ىوا مِن أ َرب ِعنی‪ ،‬فقال‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫ابن مسعود‪ ‬قال‪ :‬کنا مع‬ ‫‪ -196‬وعن ِ‬
‫ََ َ َ َ َ ُ ُ ُُ َ َ ر‬ ‫ُرَ َ َ‬ ‫َ َّ‬ ‫ََ َ َ َ ر َ ُ ُ َُُ َ ر‬
‫«أترضون أن تكونوا ربع أه ِل اجلنة؟» قلنا‪ :‬نعم‪ ،‬قال‪« :‬أترضون أن تكونوا ثلث أه ِل‬
‫َ َّ‬ ‫َ َ ر‬ ‫ي َ ُ َ ر َ ُ ُ‬ ‫َّ َ ُ ُ َ َّ َ‬ ‫ُرَ َ َ‬ ‫َ َّ‬
‫اجلنة‪،‬‬ ‫اجلنة؟» قلنا‪ :‬نعم‪ ،‬قال‪َ « :‬واَّلِي نفس حمم ٍد بِی ِده ِ إِِّن ألرجو أن تكونوا ن ِصف أه ِل‬
‫َّ َ َّ َ َ َ َ‬ ‫ي‬ ‫َ َ َ َّ َ َّ َ َ ُ ُ َ َّ َ ٌ ُ َ ٌ َ َ ُ ر َ ر‬
‫ابلیضاءِ‬ ‫اجلنة ال یدخلها إِال نفس مسلِمة‪َ ،‬وما أنتم يف أه ِل الْشكِ إِال كََالشعرة ِ‬ ‫وذل ِك أن‬
‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َّ َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫ور األَح ِر»‪ٌ [ .‬‬ ‫ِل اثل ِ‬ ‫ور األسود‪ ،‬أ رو َكلشع َرة ِ السوداءِ يف ج ِ‬‫ِل اثل ِ‬
‫يف ج ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابن مسعود‪ ‬میگوید‪ :‬ما حدود چهل نفر با پیامبر‪ ‬در خیمهای بودیم؛‬
‫فرمود‪« :‬آیا راضی میشوید که شما مسلمانان‪ ،‬یکچهارم بهشتیان باشید؟» گفتیم‪ :‬بله‪.‬‬
‫فرمود‪« :‬آیا راضی میشوید که شما‪ ،‬یکسوم بهشتیان باشید؟» گفتیم‪ :‬بله‪ .‬فرمود‪:‬‬
‫« سوگند به ذاتی که جان محمد در دست اوست‪ ،‬من امیدوارم که شما نصف بهشتیان‬
‫باشید؛ زیرا کسی جز مسلمان‪ ،‬وارد بهشت نمیشود‪ .‬شما نسبت به مشرکان‪ ،‬مانند‬
‫موی سفیدی در پوست گاوی سیاه هستید؛ یا مانندِ مویی سیاه در پوست گاوی‬
‫سرخموی»‪.‬‬
‫َ َ َ َ ُ ر َ َََ‬ ‫َ َ ُ ُ‬ ‫َ‬
‫‪ -192‬وعن أيب موىس األشعري‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬إِذا َكن ی روم ال ِقیام ِة دفع‬
‫َ َ َ ُ َ‬ ‫ُ ي ُ ر َ ُ ًّ َ ر َ ًّ َ َ ُ‬ ‫َّ ُ‬
‫رصانِیا فیقول‪ :‬هذا ف َِكکك م َِن انلَّارِ»‪.‬‬ ‫اّلل إِىل ُك مسلِ ٍم يهودیا أو ن‬
‫ُُ َرَ‬ ‫َ ُ َرَ ر َ َ ٌ َ ُ ر‬ ‫ُ‬
‫عنه عن انلَّ ي‬
‫ال‬
‫وب أمث ِ‬‫ٍ‬ ‫ن‬‫ذ‬‫ِ‬ ‫ب‬ ‫نی‬ ‫م‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ل‬‫س‬ ‫ب‪ ‬قال‪« :‬ی ِيجء یوم ال ِقیام ِة ناس مِن الم‬ ‫ويف روایة‬
‫ُ‬ ‫َ َ ُ َ َّ ُ‬
‫(‪)1‬‬
‫ال یغ ِفرها اّلل هلم»‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫اجلب ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوموسی اشعری‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬وقتی روز قیامت‬
‫فرامیرسد‪ ،‬اهلل متعال‪ ،‬به هر مسلمانی‪ ،‬یک یهودی یا نصرانی میدهد و میفرماید‪:‬‬
‫این‪ ،‬عوض و بالگردان تو از آتش دوزخ است»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)2256 ،12462 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.660:‬‬


‫(‪ )1‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6727 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪271‬‬

‫و در روایتی دیگر از ابوموسی‪ ‬آمده است‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬روز قیامت‬


‫گروهی از مسلمانان با گناهانی مانند کوهها‪( ،‬به میدان حشر) میآیند‪ ،‬اما اهلل همهی‬
‫آنها را میآمرزد»‪.‬‬
‫[نووی گوید‪ :‬معنای سخن پیامبر‪ ‬که فرمود‪« :‬اهلل متعال‪ ،‬به هر مسلمانی یک‬
‫یهودی یا نصرانی میدهد‪ ،»...‬در حدیثی که ابوهریره‪ ‬روایت کرده‪ ،‬آمده است‪:‬‬
‫«هرکس‪ ،‬جایگاهی در دوزخ و جایگاهی در بهشت دارد؛ هنگامی که مؤمن وارد‬
‫بهشت میشود‪ ،‬کافری‪ ،‬جای او را در دوزخ میگیرد»‪ .‬زیرا او‪ ،‬بهخاطر کفرش سزاوار‬
‫دوزخ است‪ .‬و معنای عوض و بالگردان که در حدیث ابوموسی‪ ‬آمده‪ ،‬همین است‬
‫که وقتی مسلمان در آستانهی ورود به دوزخ قرار میگیرد‪ ،‬کافری‪ ،‬جای او را در‬
‫دوزخ پُر میکند و باعث رهایی او از آتش دوزخ میشود‪ .‬زیرا اهلل متعال‪ ،‬تعدادی را‬
‫برای دوزخ مقرر فرموده است که آن را پُر میکنند‪ .‬به عبارت دیگر‪ ،‬کافران به سبب‬
‫گناهان و کفرشان‪ ،‬به جای مسلمانان وارد دوزخ میشوند و در حقیقت‪ ،‬بالگردان‬
‫آنان قرار میگیرند‪ .‬و اهلل داناتر است‪.‬‬
‫ُر َ ُر‬ ‫َ َّ‬ ‫ُ‬ ‫عمر رِض ُ‬ ‫َ‬
‫اهلل عنهما قال‪ :‬س ِمعت رسول اّلل‪ ‬یقول‪« :‬یدین المؤم ُِن‬ ‫‪ -192‬وعن ابن‬
‫َ َ‬ ‫ُ َ ُ‬‫َ‬ ‫َّ َ َ َ َ َ َ ُ َ َ َ ُ َ ي َ ُ ُ ُ‬ ‫ي‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ‬
‫یوم ال ِقیام ِة م ُِن َرب ِه حَّت یضع کنفه علیه فیقرره بِذنوبِه‪ ،‬فیقول‪ :‬أتعرف ذنب کذا؟‬
‫ُّ َ َ َ َ ر َ‬ ‫َ ي َ َ َ َُ َ َ َ‬ ‫ي َ ر‬ ‫ََ ُ َ َ َ َ‬
‫ادلنیا‪َ ،‬وأنا أغ ِف ُرها‬ ‫نب کذا؟ فیقول‪َ :‬رب أع ِرف‪ ،‬قال‪ :‬فإِِّن قد سرتتها علیك يف‬ ‫أتعرف ذ‬
‫َ َ َ َُ َ َ َ َ َ َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫لك ايلوم‪ ،‬فیعطى ص ِحیفة حسناته»‪ٌ [ .‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابنعمر‪ $‬میگوید‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که میفرمود‪« :‬مؤمن روز‬
‫قیامت به پروردگارش نزدیک میشود تا آنجا که اهلل‪ ،‬پردهی رحمت و پوشش خود‬
‫را بر روی او مینهد و از او دربارهی گناهانش اعتراف میگیرد و میفرماید‪ :‬آیا‬
‫فالنگناه را بهخاطر داری؟ آیا فالنگناه را بهیاد داری؟ و بنده‪ ،‬پاسخ میدهد‪ :‬بله ای‬
‫پروردگار من! و اهلل میفرماید‪ :‬من‪ ،‬در دنیا گناهانت را پوشاندم و امروز نیز (آنها را‬
‫میپوشانم و) تو را میآمرزم‪ .‬سپس بنده کارنامهی نیکیهایش را دریافت میکند»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)5224 ،6550( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6722:‬‬


‫‪276‬‬ ‫باب‪ :‬امید به رحمت پروردگار‬

‫شرح‬
‫همهی این احادیث‪ ،‬دربارهی امیدواری به رحمت الهیست؛ البته امید به رحمت‬
‫باید مبتنی بر کارهای نیک و شایسته باشد و امید بدون عمل‪ ،‬آرزوی بیپایهایست‬
‫َ َ‬ ‫َ ِّ‬
‫که هیچ سودی برای بنده ندارد‪ .‬از اینرو در حدیث آمده است‪« :‬الكي ُس َم ْن دان‬
‫َ َّ َ َ َّ‬ ‫َ َْ ُ َ ْ َََْ َْ َ َ َ‬ ‫َْ َ ْْ‬ ‫َْ َ َ َ َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫اَّلل األماي»‪.‬‬
‫اجز من أتبع نفسه هواها‪ ،‬وتمَّ لَع ِ‬‫نفسه‪ ،‬وع ِمل ِملا بعد املوت‪ ،‬والع ِ‬
‫یعنی‪« :‬زیرک‪ ،‬کسیست که خویشتن را محاسبه کند و برای پس از مرگ (برای‬
‫آخرت)‪ ،‬کار نماید؛ و ناتوان‪ ،‬کسیست که از خواستهها و آرزوهای نفسانی خویش‪،‬‬
‫پیروی کند و امید و آرزوی بیاساس و نابجا به خداوند داشته باشد»‪ .‬لذا عمل و کار‬
‫و کوشش‪ ،‬گریزناپذیر و ضروریست تا امید انسان تحقق یابد و پایه و اساس درستی‬
‫داشته باشد‪.‬‬
‫مؤلف‪ /‬حدیث معاذ بن جبل‪ ‬را نقل کرده است‪ :‬معاذ‪ ‬پشت سرِ پیامبر‪‬‬
‫سوار االغ بود؛ پیامبر‪ ‬به معاذ‪ ‬فرمود‪« :‬ای معاذ! آیا میدانی حق اهلل بر بندگان‪ ،‬و‬
‫حق بندگان بر اهلل چیست؟» گفتم‪ :‬اهلل و پیامبرش داناترند‪ .‬فرمود‪« :‬حقّ اهلل بر بندگان‪،‬‬
‫اینست که او را عبادت کنند و چیزی را شریکش نسازند؛ و حق بندگان بر اهلل‪،‬‬
‫اینست که کسی را که چیزی شریکش نمیگرداند‪ ،‬عذاب نکند»‪ .‬گفتم‪ :‬ای‬
‫رسولخدا! آیا این مژده را به مردم برسانم؟ فرمود‪« :‬خیر؛ این مژده را مگو‪ .‬زیرا بیم‬
‫آن میرود که بر این مژده‪ ،‬تکیه کنند و عمل را ترک نمایند»‪ .‬یعنی به واجبات بسنده‬
‫کنند و دیگر‪ ،‬به اعمال نفل نپردازند‪ .‬البته معاذ‪ ‬در پایان عمرش‪ ،‬از ترس اینکه‬
‫مبادا بهخاطر کتمان این حدیث‪ ،‬گنه‪‎‬کار شود‪ ،‬آن را به مردم گفت‪ .‬در هر حال‪ ،‬این‬
‫فرمودهی پیامبر‪ ‬هشداری جدی در اینباره است که انسان نباید با تکیه بر این مژده‬
‫به واجبات بسنده کند؛ بلکه باید بداند که عبادت و بندگی اهلل‪ ‬برای رستگار شدن‪،‬‬
‫گریزناپذیر است‪.‬‬
‫از دیگر احادیثی که مؤلف‪‎ /‬‬
‫دربارهی امیدواری به رحمت اهلل‪ ،‬نقل کرده‪،‬‬
‫روایتیست که پیامبر‪ ‬فرموده است‪ :‬در قبر از مؤمن سؤال میکنند و او گواهی‬
‫‪‎‬‬

‫(‪ )۶‬ضعیف است؛ نگا‪ :‬ضعیف ابنماجه‪ ،‬ش‪821 :‬؛ و ضعیف الجامع الصغیر‪ ،‬ش‪5214 :‬؛ از آلبانی‪./‬‬
‫ر‪.‬ک‪ :‬همین کتاب‪ ،‬حدیث شمارهی ‪.27‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪272‬‬

‫میدهد که معبود برحقی جز اهلل نیست و محمد‪ ،‬فرستادهی اوست‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪:‬‬
‫این‪ ،‬همان سخن استواریست که اهلل متعال‪ ،‬دربارهاش میفرماید‪:‬‬
‫ُ ِ ُ ذُ ذ‬
‫فَٱلَيوََة َِٱ ُّدلنَياَو ِ َ‬
‫فَٱٓأۡلخِرَة ِ﴾ [ابراهيم‪]٨٧ :‬‬ ‫ّللَٱَّلِينََءام ُنواَََب ِٱلَقوَ َِلَٱثلذاب ِ َِ‬
‫تَ ِ َ‬ ‫تَٱ َ‬
‫﴿يثَب ِ َ‬
‫اهلل‪ ،‬مومنان را در زندگی دنیا و آخرت با سخن استوار‪ ،‬ثابت و پایدار میگرداند‪.‬‬
‫در قبر از هر مردهای سه سؤال میپرسند‪ :‬پروردگارت کیست؟ دینت چیست؟ و‬
‫پیامبرت کیست؟ و مؤمن پاسخ میدهد‪ :‬پروردگار من‪ ،‬اهلل متعال است و دینم‪ ،‬اسالم‬
‫و پیامبرم‪ ،‬محمد‪.‬‬
‫مؤلف‪ /‬همچنین روایتی دربارهی نحوهی حسابرسی به مؤمن ذکر کرده‬
‫است‪ :‬اهلل‪ ‬روز قیامت بندهاش را دور از انظار مردم‪ ،‬نزد خود میخواند و او را زیر‬
‫کَنَف خود‪ ،‬یعنی زیرِ پوشش خود قرار میدهد و میفرماید‪ :‬فالنکار و فالنکار را‬
‫انجام دادی‪ ،‬و دربارهی گناهانش از او اعتراف میگیرد‪ .‬و چون بنده‪ ،‬به گناهان خود‬
‫اعتراف میکند‪ ،‬اهلل‪ ‬میفرماید‪« :‬من‪ ،‬در دنیا گناهانت را پوشاندم و امروز نیز (آنها‬
‫را میپوشانم و) تو را میآمرزم‪ .‬سپس بنده کارنامهی نیکیهایش را دریافت میکند»‪.‬‬
‫همان گونه که در یکی از این احادیث اشاره شد‪ ،‬روز قیامت به هر مسلمانی‪ ،‬یک‬
‫یهودی یا نصرانی میدهند و به او میگویند‪ :‬این‪ ،‬عوض و بالگردان تو از آتش دوزخ‬
‫است؛ لذا تو‪ ،‬نجات مییابی‪.‬‬
‫البته این‪ ،‬بدین معنا نیست که تعداد مسلمانان و غیرمسلمانان‪ ،‬یکسان است؛ بلکه‬
‫شمار کافران اعم از یهود و نصارا‪ ،‬و سایر مشرکان‪ ،‬بیش از تعداد مسلمانان است؛‬
‫زیرا از هر هزار نفر‪ ،‬نهصد و نود و نه نفر به دوزخ میروند و یک نفر وارد بهشت‬
‫میشود‪.‬‬
‫مؤلف‪ /‬حدیثی ذکر کرده است که پیامبر‪ ‬به اصحابش فرمود‪« :‬آیا راضی‬
‫میشوید که شما مسلمانان‪ ،‬یکچهارم بهشتیان باشید؟» گفتند‪ :‬بله‪ .‬فرمود‪« :‬آیا راضی‬
‫میشوید که شما‪ ،‬یکسوم بهشتیان باشید؟» گفتند‪ :‬بله‪ .‬فرمود‪« :‬من امیدوارم که شما‬
‫نصف بهشتیان باشید»؛ یعنی نصف بهشتیان‪ ،‬از این امت هستند و نصف دیگر از سایر‬
‫امتها‪ .‬این‪ ،‬نشانگر فراوانی امت اسالمیست؛ زیرا آخرین امت میباشد و افراد این‬
‫امت تا روز قیامت‪ ،‬پا به عرصهی هستی میگذارند‪ .‬در «سنن» و «مسند» آمده است‪:‬‬
‫‪273‬‬ ‫باب‪ :‬امید به رحمت پروردگار‬

‫صفهای بهشتیان‪ ،‬یکصد و بیست صف است که هشتاد صف‪ ،‬از آنِ این امت‬
‫میباشد‪ )۶(.‬لذا این امت‪ ،‬دوسوم بهشتیان خواهند بود و این از رحمت اهلل متعال و از‬
‫امتیازهای پیامبر‪ ‬است؛ زیرا پیامبر‪ ‬از اجر و پاداش کسانی که به سنت و روش او‬
‫عمل میکنند‪ ،‬برخوردار میشود‪.‬‬
‫***‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َّ َ ُ ى َ َ َ َ ر َ ُ َ َ َ َ‬
‫خربهُ‪ ،‬فأنزل‬ ‫ب‪ ‬فأ َ َ‬ ‫ام َرأ ٍة ق ربلة فأَت انلَّ َّ‬ ‫ابن مسعو ٍد‪ ‬أن رجال أصاب مِن‬ ‫‪ -193‬وعن ِ‬
‫ِ‬ ‫ذ‬
‫ذ ِ‬ ‫ذ‬
‫ات﴾‬‫لس ِيَ َِ‬ ‫ت َيُذَهِبَ َٱ‬‫ن َٱلَسنَ َِ‬ ‫ل َإ ِ َ‬ ‫ارَِو ُزلفَا َ ِمِنَ َٱ َ‬
‫ل َِ‬ ‫ف َٱِلذه َ‬‫لصلوَةَ َطر َِ‬ ‫اّلل تعاىل‪﴿ :‬وأق ِ َم َٱ ذ‬
‫ِ‬
‫َّ ُ‬
‫ُ َّ ُ‬ ‫َ َ ُ َ‬ ‫َ‬
‫(‪)1‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫میع أميت ُك ِه رم»‪ٌ [ .‬‬ ‫جل ِ‬ ‫ول اهللِ؟ قال‪َ ِ « :‬‬ ‫[هود‪ ]١١١ :‬فقال الرجل‪ :‬أيل هذا یا رس‬
‫ترجمه‪ :‬ابنمسعود‪ ‬میگوید‪ :‬مردی‪ ،‬زنی را بوسید و سپس نزد پیامبر‪ ‬آمد و‬
‫لصلوَةََ‬ ‫ماجرا را گفت (و اظهار ندامت کرد)‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬این آیه را نازل فرمود‪﴿ :‬وأق ِ َمَٱ ذ‬
‫ِ‬
‫ذ ِ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬
‫ات﴾‪ )۳(.‬آن مرد گفت‪ :‬ای‬ ‫لس ِيَ َِ‬ ‫ت َيُذَهِبَ َٱ‬ ‫ن َٱلَسنَ َِ‬ ‫ل َإ ِ َ‬ ‫ارِ َو ُزلفَا َ ِمِنَ َٱ َ‬
‫ل َِ‬ ‫ف َٱِلذه َ‬
‫طر َِ‬
‫رسولخدا! آیا این حکم‪ ،‬ویژهی من است؟ فرمود‪(« :‬خیر؛) شامل حالِ همهی امت‬
‫من میشود»‪.‬‬
‫َ َ ر ُ َ ًّ َ َ ر ُ‬ ‫َ ُ َ‬ ‫اء َر ُج ٌل إِىل انلَّ ي‬
‫َ‬
‫‪ -112‬وعن أنس‪ ‬قال‪َ :‬ج َ‬
‫ب‪ ‬فقال‪ :‬یا َرسول اهللِ أصبت حدا‪ ،‬فأق ِمه‬
‫َّ ي‬ ‫َّ‬ ‫َ َ َّ َ َ‬ ‫َّ‬ ‫َّ ُ َ َ َّ َ َ‬ ‫َ َ َّ َ َ َ‬
‫ت الصالة فصَل مع رسول اّلل‪ ‬فلما قَض الصالة قال‪ :‬یا رسول اّللِ إِِّن‬ ‫يلع‪ ،‬وحَّض ِ‬
‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ ر َ َ ر َ َ َ َ َّ َ‬ ‫َ َ ر ُ ًّ َ ر َّ َ َ َّ‬
‫َّضت معنا الصالة؟» قال‪ :‬نعم‪ :‬قال‪« :‬قد غ ِف َر‬ ‫يف کتاب اّلل‪ ،‬قال‪« :‬هل ح‬ ‫أصبت حدا‪ ،‬فأق ِم‬
‫َ َ‬
‫(‪)8‬‬
‫متفق عليه]‬
‫لك»‪ٌ [ .‬‬

‫(‪ )۶‬ترمذی‪( ،‬بهشمارهی ‪ )6452‬روایت کرده و آن را حسن دانسته است؛ و نیز روایت‪ :‬ابنماجه‪ ،‬ش‪:‬‬
‫(‪ ،)5628‬و احمد (‪ )220 ،244 ،257/4‬بهنقل از بریده و روایت احمد (‪ )542/0‬بهنقل از ابنمسعود‪.‬‬
‫آلبانی‪ /‬در مشکاة (‪ )4255‬و ریاض الصالحین(‪ )212‬این روایت را صحیح دانسته است‪.‬‬
‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪462 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6722 :‬‬
‫(‪ )۳‬هود‪ .005:‬یعنی‪« :‬در آغاز و پایان روز و پاسی از شب نماز را برپا دار‪ .‬بیگمان نیکیها‪ ،‬بدیها را‬
‫از میان میبرند»‪.‬‬
‫(‪ )8‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2262 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6725:‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪274‬‬

‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬مردی نزد پیامبر‪ ‬آمد و گفت‪ :‬گناهی انجام داده و‬
‫سزاوار حد (مجازات) شدهام؛ آن را بر من اجرا کن‪ .‬در این میان‪ ،‬وفت نماز فرارسید‬
‫و او با رسولاهلل‪ ‬نماز خواند‪ .‬پس از پایان نماز‪ ،‬عرض کرد‪ :‬ای رسولخدا! گناهی‬
‫انجام داده و سزاوار مجازات شدهام؛ حکم اهلل را دربارهی من اجرا کن‪ .‬پیامبر‪‬‬
‫فرمود‪« :‬آیا با ما نماز خواندی؟» گفت‪ :‬بله‪ .‬فرمود‪« :‬آمرزیده شدهای»‪.‬‬
‫[منظور از حد شرعی یا مجازاتی که در این روایت آمده‪ ،‬گناهیست که موجب‬
‫تعزیر میباشد؛ و منظور‪ ،‬حد یا مجازاتی اصلی مانند حدّ زنا یا شراب و امثال آن‬
‫نیست؛ زیرا حدود و مجازاتهای اصلی‪ ،‬با نماز ساقط نمیشوند و ترک آنها برای‬
‫قاضی و حاکم‪ ،‬جایز نیست‪].‬‬
‫َ ر َ ر َ ر َر ُ َ َ َ َ‬ ‫َّ َ َ‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫‪ -112‬وعنه قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬إِن اهلل ل َریَض ع ِن العب ِد أن یأكل األكلة‪،‬‬
‫َ ر َ ر َ َّ ر َ َ َ َ ر ُ َ‬ ‫َ ر َ ُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫الْشبة ‪ ،‬فیحمدهُ علیها»‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫فیحمدهُ علیها‪ ،‬أو يْشب‬
‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل متعال از بندهای که غذایی‬
‫میخورد و او را حمد و سپاس میگوید یا هنگامی که جرعهای آب مینوشد و اهلل را‬
‫حمد و ستایش میکند‪ ،‬راضی و خشنود میشود»‪.‬‬
‫ُ َ‬
‫یل َيلتوب‬
‫َ َ َ َ ر ُ ُ َ َ ُ َّ‬
‫بالل‬ ‫ه‬ ‫د‬‫ی‬ ‫ط‬‫س‬ ‫ب‬ ‫ی‬ ‫اىل‬ ‫ع‬‫ت‬ ‫اهلل‬
‫َّ‬
‫إن‬ ‫«‬ ‫‪:‬‬
‫َ َ‬
‫ال‬ ‫ق‬ ‫‪‬‬‫ب‬ ‫‪ -111‬وعن َأيب موىس‪َ ‬عن انلَّ‬
‫ِ‬ ‫ُ َّ‬ ‫ِ ِ‬
‫ر‬ ‫َ َّ َ ُ َ َّ ر ُ‬ ‫َُ َ ُ‬ ‫َّ َ‬ ‫ََر ُ ُ ََ ُ‬ ‫ُ َّ َ‬ ‫ُ‬
‫یل‪ ،‬حَّت تطلع الشمس مِن‬ ‫ار ِيلتوب م ِِسء الل ِ‬ ‫ار‪ ،‬ویبسط یده بانله ِ‬ ‫م ِِسء انله ِ‬
‫ر َ‬
‫(‪)1‬‬
‫َمغ ِربِها»‪[.‬روایت مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوموسی‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬همانا اهلل متعال دستش را در شب‬
‫میگشاید تا گنه‪‎‬کارِ روز توبه کند و دستش را در روز میگشاید تا گنه‪‎‬کارِ شب توبه‬
‫نماید (و اهلل توبهی بندهاش را میپذیرد) تا آنکه خورشید از مغرب طلوع کند»‪.‬‬
‫ُ ََ‬ ‫ُّ َ‬ ‫َر َ َ‬ ‫َ‬
‫جنیح عمرو بن عبسة‪ -‬بفتح العنی وابلاءِ‪ -‬السل ِم‪ ‬قال‪ :‬کنت َوأنا‬‫‪ -119‬وعن أيب ٍ‬
‫َ ُر َرُُ َ َرَ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬
‫َ ُر ر ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َّ َ ُ ُّ َ َّ َّ َ َ َ‬
‫يف اجلا ِهلِی ِة أظن أن انلاس لَع ضالل ٍة‪ ،‬وأنهم ليسوا لَع َش ٍء‪ ،‬وهم يعبدون األوثان‪،‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ .6725 :‬ر‪.‬ک‪ :‬حدیث شمارهی ‪ 055‬همین کتاب‪.‬‬
‫(‪ )1‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6748 :‬‬
‫‪271‬‬ ‫باب‪ :‬امید به رحمت پروردگار‬
‫ُ َّ‬ ‫َّ َ ُ ر ُ َ ر َ ى َ َ َ ر ُ َ َ َ َ َ ر ُ َ َ ر َ َ‬ ‫ُ‬ ‫َ َ ر ُ‬
‫حليت‪ ،‬فق ِدمت علی ِه‪ ،‬فإِذا رسول اّلل‪‬‬ ‫فس ِمعت ب ِ َرج ٍل بِمكة خي ِرب أخبارا‪ ،‬فقعدت لَع را ِ‬
‫ََ‬ ‫َ ُ َ َ َ َّ ر ُ َ َّ َ ر ُ َ َ َ َّ َ ُ ر ُ‬ ‫ُم رس َت رخ ِفیا ى ُج َر َء ُ‬
‫اء علی ِه ق رومه‪ ،‬فتلطفت حَّت دخلت علی ِه بِمكة‪ ،‬فقلت َل‪ :‬ما أنت؟ قال‪:‬‬
‫َر َ‬ ‫َ ي َ ر َر َ‬ ‫َّ‬ ‫َر َ‬ ‫َ َ‬
‫«أنا نب»‪ .‬قلت‪ :‬وما نب؟ قال‪« :‬أرسلِين اّلل»‪ .‬قلت‪ :‬وبِأي َش ٍء أرسلك؟ قال‪« :‬أرسلين‬
‫َ ر ََ َ َ‬ ‫ْش ُك ب ِه َ ر‬ ‫اّلل الي ُ ر َ‬ ‫َ َ ر ُ َ َّ َ َّ‬ ‫بصلَة األَ ررحام‪ ،‬وکرس األَ ر‬
‫َشء»‪ .‬قلت‪ :‬فمن معك لَع‬ ‫ِ‬ ‫د‬ ‫ح‬ ‫و‬ ‫ی‬ ‫ن‬ ‫أ‬‫و‬ ‫ثان‪،‬‬ ‫و‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ ِ‬
‫َّ َ رَ‬ ‫ي ُ َّ ُ‬ ‫ٌ‬ ‫ُ ر َ َ‬ ‫ُ َ َ ٌر‬ ‫َ‬
‫هذا؟ قال‪« :‬حر وعبد» ومعه یومئِ ٍذ أبو بكر وبالل‪ .$‬قلت‪ :‬إِِّن متبعك‪ ،‬قال إِنك لن‬
‫ر َ‬ ‫َر َ َ‬ ‫ر ر‬ ‫َ‬ ‫َ َّ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َر َ َ َ َ َ‬ ‫َ‬
‫ارجع إِىل أهلِك فإِذا سمعت‬ ‫ك ِن‬ ‫تست ِطیع ذلك یومك هذا‪ .‬أال ترى حايل وحال انلاس؟ َول ِ‬
‫َر‬ ‫ُ‬ ‫َ ََ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ‬ ‫َر‬ ‫َ ر ُ‬ ‫َ َ ُ َر‬
‫ِيب قد ظه ررت فأت ِين»‪ .‬قال فذهبت إِىل أهِل‪َ ،‬وق ِدم رسول اّلل‪ ‬المدینة وکنت يف أهِل‪.‬‬
‫َ‬ ‫َ َّ َ َ َ ٌ ر َ ر‬ ‫َ َ َ‬ ‫َ َ ر َ ُ َّ َ‬ ‫َ َ َ ر ُ َ َ َ َّ ُ َ ر َ‬
‫فجعلت أُترب األخبار‪ ،‬وأسأل انلاس حنی ق ِدم املدینة حَّت ق ِدم نفر مِن أهِل املدینة‪،‬‬
‫ٌ َر َ َ َ ُ َرَ‬ ‫ُ‬ ‫َّ ُ ُ َّ‬ ‫َََ‬
‫الرجل اَّلي ق ِدم املدینة؟ فقالوا‪ :‬انلَّاس إِيل ِه ِِساع َوقد أ َراد ق رومه قتله‪،‬‬ ‫فقلت‪ :‬ما فعل هذا‬
‫ََ ُ‬ ‫َ ُ َ‬ ‫ََ ََ َ ُ‬ ‫ََ ُ‬ ‫ََ َ رَ ُ‬
‫عرفين؟ قال‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫فل رم يستطیِعوا ذل ِك‪ ،‬فق ِدمت املدینة فدخلت علیه‪ ،‬فقلت‪ :‬یا َرسول اهللِ أت‬
‫َّ َ َّ َ َّ َ ر َ ُ ُ‬ ‫َّ َ ر‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ َّ َ َ‬
‫«نعم أنت اَّلي لقیتين بمكة»‪ .‬قال‪ :‬فقلت‪ :‬یا رسول اّلل أخربن عما علمك اّلل َوأجهله‪،‬‬
‫َّ ر ُ‬ ‫َ َّ َ َ‬ ‫َّ‬ ‫ُ َّ ر ُ ر َ‬ ‫َ ي َ َ َ ُّ‬ ‫َّ َ‬ ‫ر َ‬ ‫َ‬
‫رص ع ِن الصالة ِ حَّت ترتف ِع الشمس‬ ‫خربن ع ِن الصالة ِ؟ قال‪« :‬صل صالة الصبح‪ ،‬ثم اق‬ ‫ِ‬ ‫أ‬
‫َّ ُ َّ َ ي‬ ‫َر ُ ُ ََ‬ ‫َ‬ ‫َرَ َر َ َ رَ‬ ‫َ ُ ر َ َّ َ َ ر ُ ُ‬
‫حینئِ ٍذ يسجد لها الكفار‪ ،‬ثم صل‪،‬‬ ‫قِید رمح‪ ،‬فإِنها تطلع حنی تطلع بنی قرن شیطان‪ ،‬و ِ‬
‫َّ ُ‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫ُ َّ ر‬ ‫الظ ُّل ُّ‬ ‫َّ ي‬ ‫َ َّ‬ ‫َ َّ َّ َ َ‬
‫حینئذ‬
‫ٍ‬ ‫بالرمح‪ ،‬ثم اقرص عن الصالة ِ‪ ،‬فإِنه‬ ‫فإِن الصالة مشهودة حمضورة حَّت يست ِقل‬
‫شهودة حمضورة حَّت تُ َص ي َ‬ ‫ٌ‬ ‫َّ َّ َ َ‬ ‫َ ي‬ ‫َ َ َ‬ ‫ُ َ َ َ َّ‬
‫العرص ثم‬ ‫َ‬ ‫ِل‬ ‫تسج ُر جهن ُم‪ ،‬فإِذا أقبل اليف ُء فصل‪ ،‬فإِن الصالة م‬
‫َر ُ ُ‬ ‫غر ُب بنی َق ر‬ ‫مس‪ ،‬فإ َّن َها تُ ُ‬ ‫َ َّ َ ر ُ َ َّ ُ‬ ‫َ‬ ‫ر‬
‫وحینئذ يسجد هلا‬ ‫ٍ‬ ‫رن شیطان‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫اق ُرص ع ِن الصالة ِ حَّت تغرب الش‬
‫ُ‬
‫الك َّف ُ‬
‫ار»‪.‬‬
‫ض َ‬ ‫ر ُ ر ُ ٌ َُي ُ َ ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ َّ َّ‬ ‫َ‬
‫وءه‪،‬‬ ‫فالوضوء حدثين عنه؟ فقال‪« :‬ما مِنكم رجل يقرب و‬ ‫ب اّلل‪،‬‬ ‫قال‪ :‬فقلت‪ :‬یا ِن‬
‫َُ‬ ‫َ َ َ‬ ‫ُ‬ ‫َ َ‬ ‫َّ َ ر‬ ‫ر ُ ََرَ‬ ‫ََََ ر َ ُ‬
‫جه ِه وفی ِه وخیا ِشی ِمه‪ .‬ث َّم إِذا غسل وجهه‬ ‫خطایا و ِ‬ ‫فیتمضمض ويستن ِشق فینت َِث‪ ،‬إِال خ َّرت‬
‫ََر‬ ‫رَ‬ ‫ر َ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ َ ُ َّ‬
‫یغسل یدی ِه إِىل‬ ‫ِ‬ ‫ثم‬ ‫ملاء‪.‬‬ ‫ا‬ ‫مع‬ ‫ه‬‫ِِ‬ ‫ت‬ ‫ی‬ ‫حل‬ ‫طراف‬ ‫ِ‬ ‫أ‬ ‫ِن‬ ‫م‬ ‫ه‬‫ِِ‬ ‫وجه‬ ‫خطایا‬ ‫ت‬ ‫خر‬ ‫ال‬‫ِ‬ ‫إ‬ ‫اّلل‬ ‫کما أمره‬
‫َ ر َ َ َ‬ ‫َّ‬ ‫ر‬
‫َر ُ َ‬ ‫ُ‬ ‫ََ َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫ََر‬ ‫َّ‬ ‫ر ََ‬
‫نی إِال خرت خطایا یدی ِه مِن أنا ِملِ ِه مع الماءِ‪ ،‬ث َّم يمسح َرأسه‪ ،‬إِال خ َّرت خطایا‬ ‫ِ‬ ‫ال ِمرفق‬
‫ر َ‬ ‫َّ َ‬ ‫َ رَر‬ ‫ََ َ‬ ‫َر‬ ‫َ ر‬ ‫َ‬ ‫ر‬
‫طراف شعره ِ مع املاء‪ ،‬ثم يغ ِسل قدمی ِه إِىل الكعبنی‪ ،‬إال خرت خطایا ِرجلیه من‬ ‫َرأ ِس ِه من أ ِ‬
‫ُ َ َ‬ ‫َّ َ َّ‬ ‫َرَ‬ ‫َ َّ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ََ‬
‫باَّلي ه َو َُل أهل‪،‬‬ ‫أنا ِملِ ِه مع املاء‪ ،‬فإِن هو قام فصَل‪ ،‬فح ِمد اّلل تعاىل وأثًن علی ِه َوَمدهُ ِ‬
‫َ َ َ َ ر ُ ُ ُّ ُ‬ ‫َ ََرَ‬ ‫َ ََ‬ ‫َ َ َ ر َ ُ َّ‬
‫دلته أمه»‪.‬‬ ‫انرصف من خطیئتِ ِه کهیئتِ ِه یوم و‬ ‫َوف َّرغ قلبه ّلل تعاىل‪ ،‬إِال‬
‫َّ‬ ‫َ ََ َُ َ‬ ‫ُ َ َ‬ ‫َ َ‬
‫رسول اّلل‪ ،‬فقال َل أبو‬ ‫ِ‬ ‫ب‬
‫ِ‬ ‫ح‬
‫ِ‬ ‫صا‬ ‫ة‬ ‫ام‬ ‫بن عبسة بهذا احلدیث أبا أم‬ ‫فحدث عمرو‬
‫َ ر‬ ‫َّ ُ‬ ‫ُ‬ ‫َر َ َ‬ ‫أمامة‪ :‬یا َع رم ُ‬
‫الرجل؟ فقال عمرو‪:‬یا‬ ‫ح ٍد یعطى هذا‬ ‫رو بن عبسة‪ ،‬انظر ما تقول‪ .‬يف مقامٍ وا ِ‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪271‬‬
‫َّ‬ ‫َ ر َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ رََ َ َ َ‬ ‫َ َّ َ‬ ‫َ ر ي‬ ‫ََ ُ َ‬
‫ظم‪ ،‬واقرتب أجِل‪ ،‬وما ِيب حاجة أن أك ِذب لَع اّللِ‬ ‫أبا أمامة‪ ،‬فقد ک ِربت ِسين‪ ،‬ورق ع ِ‬
‫َ ى َ َّ‬ ‫َّ َ َّ ى َ ر َ ر َ ر‬ ‫َّ‬ ‫َر َ ر َ ر ُ‬ ‫َّ‬
‫رسول اّلل‪ ‬إِال مرة أو مرتنی أو ثالثا‪ ،‬حَّت‬ ‫َِ‬ ‫تعاىل وال لَع رسول اّللِ‪ ‬لو لم أسمعه من‬
‫عت ُه أ َ َ‬
‫ُ‬ ‫ي‬ ‫َ َّ ُ َ ى‬ ‫َ َّ َ َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫كَث من ذلك‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫عد سبع مرات‪ ،‬ما حدثت أبدا بِه‪ ،‬ولكين س ِم‬
‫ترجمه‪ :‬ابونجیح‪ ،‬عمرو بن عَبَسهی سُلّمی‪ ‬میگوید‪ :‬من در دوران جاهلیت‪،‬‬
‫بر این باور بودم که مردم در گمراهی هستند و در مسیر هدایت قرار ندارند که بتها‬
‫را عبادت میکنند تا آنکه باخبر شدم مردی در مکه‪ ،‬خبرهایی میدهد (و سخنانِ‬
‫تازهای میگوید‪ ).‬سوارِ شترم شدم تا نزد پیامبر‪ ‬بروم‪ .‬در آن زمان رسولاهلل‪‬‬
‫مخفیانه دعوت میداد و قومش بر او گستاخ و مسلط بودند‪ .‬مخفیانه وارد مکه شدم‬
‫(و پیامبر‪ ‬را پیدا کردم)‪ .‬از او پرسیدم‪ :‬تو کیستی؟ فرمود‪« :‬من‪ ،‬پیامبرم»‪ .‬گفتم‪:‬‬
‫پیامبر‪ ،‬چیست؟ فرمود‪« :‬اهلل متعال‪ ،‬مرا فرستاده است»‪ .‬پرسیدم‪ :‬تو را با چه مأموریتی‬
‫فرستاده است؟ فرمود‪« :‬برای صلهی رحم‪ ،‬شکستن بتها‪ ،‬و اینکه اهلل‪ ،‬بهیگانگی‬
‫پرستش شود و هیچ چیز و هیچکس را شریکش نسازند»‪ .‬گفتم‪ :‬چه کسانی با تو‬
‫هستند؟ فرمود‪« :‬مردی آزاد و یک برده»‪ .‬در آن زمان ابوبکر و بالل‪ $‬با او بودند‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬من نیز پیرو تو هستم‪ .‬فرمود‪« :‬تو امروز نمیتوانی اسالم آوردن خود را آشکار‬
‫کنی؛ مگر حال مرا با مردم نمیبینی؟ نزد خانوادهات بازگرد و وقتی خبر موفقیت و‬
‫آشکار شدن دعوتم به تو رسید‪ ،‬نزدم بیا»‪ .‬عمرو‪ ‬میگوید‪ :‬نزد خانوادهام بازگشتم‬
‫تا اینکه رسولاهلل‪ ‬به مدینه هجرت کرد و من‪ ،‬همچنان در منطقهی خود بودم؛ پس‬
‫از هجرت پیامبر‪ ‬به مدینه‪ ،‬جویای اخبار بودم و از مردم‪ ،‬پرس و جو میکردم تا‬
‫اینکه عدهای از اهالی محلّ ما به مدینه رفتند‪( .‬وقتی بازگشتند) از آنها پرسیدم‪ :‬کار‬
‫این مرد تازهوارد به مدینه‪ ،‬به کجا رسیده است و چه وضعیتی داشت؟ گفتند‪ :‬مردم‬
‫به سویش میشتابند؛ قومش تصمیم داشتهاند او را بهقتل برسانند‪ ،‬ولی موفق نشدهاند‪.‬‬
‫(عمرو‪ ‬میگوید‪ ):‬لذا به مدینه و نزد پیامبر‪ ‬رفتم‪ .‬گفتم‪ :‬ای رسولخدا! آیا مرا‬
‫میشناسید؟ فرمود‪« :‬بله‪ ،‬تو همان کسی هستی که در مکه به مالقاتم آمدی»‪ .‬گفتم‪ :‬ای‬
‫رسولخدا! از دانشی که اهلل به تو داده است و من نمیدانم‪ ،‬به من بیاموز و نماز را به‬
‫من آموزش بده‪ .‬فرمود‪« :‬نماز صبح را بهجای آور؛ سپس تا زمانی که خورشید‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.226 :‬‬


‫‪277‬‬ ‫باب‪ :‬امید به رحمت پروردگار‬

‫بهاندازهی یک نیزه باال بیاید‪ ،‬از خواندن نماز خودداری کن؛ زیرا خورشید‪ ،‬هنگام‬
‫(‪)۶‬‬
‫و این‪ ،‬زمانیست که کافران‪ ،‬برای‬ ‫طلوع‪ ،‬از میان دو شاخ شیطان‪ ،‬طلوع میکند‬
‫خورشید‪ ،‬سجده مینمایند‪ .‬سپس نماز بخوان؛ زیرا نماز خواندن‪ ،‬با حضور فرشتگان‬
‫است و آنگاه که سایهی نیزه (یا هر چیز دیگری) به کمترین حدّ آن برسد‪ ،‬از‬
‫خواندن نماز خودداری کن‪ .‬چون در این زمان دوزخ‪ ،‬شعله‪‎‬ور و برافروخته میشود و‬
‫وقتی سایه (به سمت مشرق) متمایل شد‪ ،‬نماز بخوان؛ زیرا خواندن نماز با حضور‬
‫فرشتگان است تا آنکه نماز عصر را بهجای آوری‪ .‬پس از نماز عصر‪ ،‬تا غروب‬
‫خورشید نماز نخوان؛ زیرا خورشید در میان دو شاخ شیطان غروب میکند و کافران‪،‬‬
‫در این هنگام برای خورشید‪ ،‬سجده مینمایند»‪.‬‬
‫عمرو‪ ‬میگوید‪ :‬گفتم‪ :‬ای پیامبر خدا! وضو‪ ،‬دربارهی وضو برایم سخن بگو‪.‬‬
‫فرمود‪« :‬هرکس از شما آب وضویش را تهیه کند و مضمضه و استنشاق نماید (آب را‬
‫در دهان و بینیاش بگرداند)‪ ،‬گناهان صورت و دهان و بینیاش‪ ،‬با آب وضو فرو‬
‫میچکد؛ و آنگاه که مطابق فرمان اهلل‪ ،‬صورتش را میشوید‪ ،‬گناهان صورتش‪ ،‬با آب‬
‫وضو از اطراف ریش او‪ ،‬میریزد‪ .‬و چون دستانش را تا آرنج میشوید‪ ،‬خطاهای‬
‫دستانش با آب وضو فرو میچکد و وقتی سرش را مسح میکند‪ ،‬گناهان سرش با‬
‫آب وضو از اطراف موهایش پایین میافتد و آنگاه که پاهایش را تا دو قوزک‬
‫میشوید‪ ،‬گناهان پاهایش به همراه آب وضو از انگشتانش فرو میریزد و هنگامی که‬
‫به نماز میایستد و اهلل متعال را حمد و ستایش میکند و ثنایش میگوید و او را‬
‫آنگونه که شایستهی اوست‪ ،‬به بزرگی یاد مینماید و قلبش را برای اهلل متعال‪ ،‬خالی‬
‫میگرداند‪ ،‬مانند روزی که از مادر‪ ،‬به دنیا آمد‪ ،‬از گناهانش پاک میشود»‪.‬‬
‫عمرو بن عبسه‪ ‬این حدیث را برای ابوامامه‪ ،‬صحابی پیامبر‪ ‬بازگو کرد‪.‬‬
‫ابوامامه‪ ‬به او گفت‪ :‬ای عمرو بن عبسه! بنگر چه میگویی؛ یک نفر یکجا (در یک‬
‫وضو و نماز) اینهمه پاداش مییابد؟! عمرو‪ ‬پاسخ داد‪ :‬ای ابوامامه! پا به سن‬
‫گذاشته و پیر شدهام؛ استخوانهایم سست و ضعیف گشته و مرگم نزدیک است و‬

‫(‪ )۶‬نووی‪ /‬میگوید‪ :‬این‪ ،‬تمثیل و اشارهایست به اینکه هنگام طلوع آفتاب‪ ،‬زمانِ جنب و جوش و‬
‫فعالیت شدید شیطان و همکاران و پیروان اوست تا مردم را بفریبند و بر آنها تسلط یابند‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪278‬‬

‫نیازی ندارم که بر اهلل متعال و پیامبرش دروغ ببندم و اگر این حدیث را یک یا دو یا‬
‫سه بار ‪ -‬عمرو هفت بار برشمرد‪ -‬از رسولاهلل‪ ‬نمیشنیدم‪ ،‬آن را بازگو نمیکردم؛‬
‫ولی این حدیث را بیش از این از پیامبر‪ ‬شنیدم‪.‬‬
‫َ ُ َّ‬ ‫َ َ َّ‬ ‫‪ -111‬وعن أيب موىس األشعري‪َ ‬ع ِن انلَّ ي‬
‫ب‪ ‬قال‪« :‬إِذا أراد اّلل تعاىل رَحة أم ٍة‪،‬‬
‫ُّ َ‬ ‫َّ َ‬ ‫َ َ َ َ ُ َّ‬ ‫ََ‬ ‫َ ى َ ى‬ ‫َُ‬ ‫َّ َ َ َ‬ ‫َ َ‬
‫قبض نبیها قبلها‪ ،‬فجعله هلا ف َرطا وسلفا بنی یدیها‪ ،‬وإذا أراد هلكة أم ٍة‪ ،‬عذبها ونبیها‬
‫َ َر‬ ‫َّ‬ ‫َُ‬ ‫َ َ ُّ َ ُ َ َ َ‬ ‫َ ٌّ َ َ ر َ َ َ‬
‫َح ینظ ُر‪ ،‬فأق َّر عینه بِهالکها حنی کذبوهُ وعصوا أم َرهُ»‪[ .‬روایت‬ ‫َح‪ ،‬فأهلكها وهو‬
‫(‪)۶‬‬
‫مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوموسی اشعری‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬وقتی اهلل متعال بخواهد‬
‫بر امتی رحم کند (و آنها را از رحمتش برخوردار سازد)‪ ،‬پیامبرشان را پیش از‬
‫خودشان از دنیا میبرد و او را برای امتش‪ ،‬ذخیرهی آخرت قرار میدهد تا پیشاپیش‬
‫امتش قرار بگیرد (و برای آنها شفاعت کند)؛ ولی آنگاه که اهلل متعال قصد نابودی‬
‫امتی را داشته باشد‪ ،‬در حالی که پیامبرشان‪ ،‬زنده و نظارهگر است‪ ،‬آنها را عذاب‬
‫میکند تا بدان سبب که پیامبرشان را انکار کردند و از او نافرمانی نمودند‪ ،‬چشمانِ‬
‫پیامبر را به هالکت امت نافرمانش‪ ،‬روشن بگرداند»‪.‬‬
‫شرح‬
‫احادیثی که مؤلف‪ /‬ذکر کرده‪ ،‬همگی دربارهی امیدواری به رحمت الهیست‪.‬‬
‫در یکی از این احادیث آمده است‪ :‬نمازهای پنجگانه‪ ،‬کفارهی گناهانِ پیش از آن‬
‫است؛ مانند آن مرد که زنی را بوسید یا مثل آن شخص که مرتکب گناهی شد و از‬
‫پیامبر‪ ‬خواست که او را مجازات کنند‪ .‬در نتیجه نماز‪ ،‬برترین عبادتِ بدنیست و‬
‫بدیها را از میان میبرد‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ذ ِ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬
‫َ‬ ‫ات﴾‬
‫لس ِيَ َِ‬ ‫تَيُذَهِبََٱ‬
‫نَٱلَسنَ َِ‬
‫لَإ ِ َ‬ ‫ارَِو ُزلفَاَ ِمِنََٱ َ‬
‫ل َِ‬ ‫فَٱِلذه َ‬ ‫﴿وأق ِ َمَٱ ذ‬
‫لصلوَةََطر َِ‬ ‫ِ‬
‫[هود‪]١١٣ :‬‬

‫در آغاز و پایان روز و پاسی از شب نماز را برپا دار‪ .‬بیگمان نیکیها‪ ،‬بدیها را از میان‬
‫میبرند‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6622 :‬‬


‫‪279‬‬ ‫باب‪ :‬امید به رحمت پروردگار‬

‫البته شکی نیست که نماز باید به صورتی ادا شود که اهلل‪ ‬میپسندد؛ همانگونه‬
‫که در حدیث عمرو بن عبسه‪ ‬بدین نکته اشاره شده که هر نمازی‪ ،‬وقتِ مشخصی‬
‫دارد و در پارهای از اوقات‪ ،‬از خواندن نماز منع شده است‪ .‬سپس پیامبر‪ ‬نحوهی‬
‫وضو گرفتن را به عمرو بن عبسه‪ ‬آموزش داد؛ وقتی وضوی انسان‪ ،‬وضوی درستی‬
‫باشد‪ ،‬گناهانش با آب وضو فرومیچکد و آنگاه که انسان با قلبی که آن را برای اهلل‪،‬‬
‫فارغ کرده است‪ ،‬به نماز میایستد‪ ،‬اهلل متعال‪ ،‬گناهانش را میبخشد‪ .‬الزم میدانم که‬
‫اینجا این نکته را یادآوری کنم که برخی از مردم با اینکه نماز میخوانند‪ ،‬ولی تنها‬
‫یکدهم پاداش نماز یا کمتر از آن به آنها میرسد؛ زیرا با قلبی غافل نماز میگزارند‬
‫یا بهگونهای که انگار مشغول تجارت و خرید و فروش هستند یا تا پایان نمازشان‪ ،‬به‬
‫کارهای دیگری مشغولند!‬
‫انسان همینکه اهلل اکبر میگوید و به نماز میایستد‪ ،‬شیطان‪ ،‬وسوسه اش را آغاز‬
‫میکند و افکار و خیالهای زیادی در ذهنش میآورد و همینکه سالم میدهد و‬
‫نمازش را به پایان میرساند‪ ،‬هر فکر و خیالی که در نماز داشته است‪ ،‬از سرش‬
‫میرود‪ .‬این‪ ،‬نشانگر اینست که شیطان میخواهد نماز انسان را خراب و ناقص‬
‫نماید تا نمازگزار از این پاداش بزرگ‪ ،‬محروم شود‪.‬‬
‫نکات فراوانی از حدیث عمرو بن عبسه‪ ‬برداشت میشود؛ از این حدیث‬
‫چنین برمیآید که پیامبر‪ ‬دعوتش را مخفیانه و در شرایطی آغاز کرد که بهشدت‬
‫تحت فشار و اذیت و آزار مشرکان بود‪ .‬عمرو بن عبسه‪ ‬در دوران جاهلیت معتقد‬
‫بود که مردم‪ ،‬گمراه شدهاند و در مسیر هدایت قرار ندارند؛ از اینرو در جستجوی‬
‫حقیقت و یافتن آیین سازگار با فطرت بود تا اینکه نام و آوازهی پیامبر‪ ‬و دعوتش‬
‫در مکه‪ ،‬به او رسید‪ .‬لذا به مکه رفت تا با پیامبر‪ ‬مالقات کند‪ .‬وی‪ ،‬شرایط سخت‬
‫مکه را برای پیامبر‪ ‬مشاهده کرد و دریافت که رسولاهلل‪ ‬بهشدت زیر نظر و تحت‬
‫فشار است و تنها یک مرد آزاد و یک برده‪ ،‬یعنی ابوبکر و بالل‪ $‬از او پیروی‬
‫کردهاند و با او هستند‪.‬‬
‫این‪ ،‬نشان میدهد که ابوبکر صدیق‪ ‬نخستین کسی بود که به پیامبر‪ ‬ایمان‬
‫آورد و پس از او علی بن ابیطالب‪ ‬دیگر مردِ آزادی بود که مسلمان شد‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪281‬‬

‫این از حکمت و دوراندیشی پیامبر‪ ‬بود که به عمرو‪ ‬فرمود‪ :‬تو اینک‬


‫نمیتوانی اسالم خود را آشکار نمایی؛ نزد خانوادهات بازگرد و آنگاه که خبر‬
‫موفقیت و ظهور من به تو رسید‪ ،‬نزدم بیا»‪ .‬عمرو‪ ‬نیز به منطقهی خودش بازگشت‬
‫و حدود سیزده سالِ بعد‪ ،‬به مدینه و نزد پیامبر‪ ‬رفت و گفت‪ :‬ای رسولخدا! آیا مرا‬
‫میشناسی؟ با آنکه سالهای زیادی از مالقات عمرو با پیامبر‪ ‬میگذشت‪ ،‬اما‬
‫پیامبر‪ ‬او را از یاد نبرده بود و به عمرو‪ ‬خبر داد که او را میشناسد و آنگاه‬
‫حقوق الهی را به او آموزش داد و برایش بیان فرمود که وقتی کسی‪ ،‬وضوی کامل و‬
‫درستی میگیرد‪ ،‬گناهانش با آب وضو از اعضای بدنش فرومیریزد؛ و این نکته را‬
‫هم بیان نمود که نماز درست و کامل‪ ،‬کفارهی گناهان نمازگزار است‪ .‬این‪ ،‬نشان‬
‫میدهد که لطف و رحمت پروردگار از خشم و غضب او‪ ،‬گستردهتر میباشد و‬
‫رحمتش بر غضبش غالب است‪ .‬از اهلل متعال درخواست میکنم که همهی ما را‬
‫مشمول رحمتش بگرداند؛ بهیقین‪ ،‬او‪ ،‬بخشندهی بزرگوار است‪.‬‬
‫‪ -34‬باب‪ :‬فضیلت امید به رحمت پروردگار‬

‫اهلل متعال‪ ،‬از زبان بندهی صالحش (مؤمن خاندان فرعون) میفرماید‪:‬‬
‫ُ ذُ ِ‬ ‫ذ ذ ذ‬ ‫ُ ُ‬
‫ات َماَ‬
‫ّلل َس ِيَ َِ‬ ‫ّلل َب ِص َُ‬
‫ي ََب ِٱلَ ِعبادَِ َ‪َ ٤٤‬فوقىَ َه َٱ َ‬ ‫ن َٱ َ‬
‫ّللِ َإ ِ َ‬ ‫﴿وأف ِوِ َ‬
‫ض َأَمَ ِريَ َإِلَ َٱ َ‬
‫[غافر‪]٣٢ ،٣٣ :‬‬ ‫مك ُرواَ﴾‬
‫و کارم را به اهلل میسپارم‪ .‬همانا اهلل‪ ،‬به حال بندگان بیناست‪ .‬و اهلل‪ ،‬او را از نقشههای سوء‬
‫آنان نگاه داشت‪.‬‬
‫ََ ر َ َ ي َ ر‬ ‫َ َّ‬ ‫َ َّ ُ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬
‫رسول اّلل‪ ‬أنه قال‪« :‬قال اّلل‪ :‬أنا عِند ظن عبدي‬ ‫ِ‬ ‫‪ -112‬وعن أيب هریرة‪ ‬عن‬
‫ُ َ َّ ُ ر َ‬ ‫ر َ َ ُ‬ ‫َر‬ ‫َّ َ َّ ُ َ ر ُ َ‬ ‫ََ َ َ ُ َ ر ُ َ ر ُ‬
‫ِيب‪ ،‬وأنا معه حیث یذک ُر ِن‪َ ،‬واّللِ ّلل أف َرح بت روب ِة عب ِده ِ مِن أح ِدك رم َيد ضاتلَه بالفالة ِ‪،‬‬
‫َ َرََ‬ ‫َ ى‬ ‫ى َ ر ُ‬ ‫ااع‪َ ،‬و َم رن َت َقر َب إ ِ َ َّ‬
‫َ َ ر َ َ َّ َ َ َّ ر ى َ َّ ر ُ َ ر ُ َ ى‬
‫يل ذِرااع‪ ،‬تق َّربت إيله بااع‪ ،‬وإِذا أقبل‬ ‫ومن تقرب إِيل ِشربا‪ ،‬تقربت إِيله ِذر‬
‫َ ُ َ َُ ُ‬ ‫َ َّ َ ر‬
‫متفق عليه؛ این‪ ،‬لفظِ یکی از روایتهای مسلم‬ ‫قبلت إيله أه رر ِول»‪ٌ [ .‬‬ ‫ىل يمَش‪ ،‬أ‬ ‫إِ‬
‫(‪)۶‬‬
‫است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل‪ ‬میفرماید‪ :‬من‪ ،‬با بندهام‬
‫مطابق گمانی که نسبت به من دارد‪ ،‬رفتار میکنم و هرجا مرا یاد کند‪ ،‬با او خواهم‬
‫بود‪ .‬به اهلل سوگند که او از توبهی بندهاش بیش از شخصی خوشحال میشود که (شتر‬
‫و رهتوشهی) گمشدهاش را در بیابان پیدا میکند‪ .‬هرکس‪ ،‬یک وجب به من نزدیک‬
‫شود‪ ،‬من یک ذراع(‪ )1‬به او نزدیک میشوم؛ و هرکس‪ ،‬یک ذراع به من نزدیک گردد‪،‬‬
‫من به اندازهی یک باع (فاصلهی دو دستِ باز) به او نزدیک میشوم؛ هرکس‪،‬‬
‫قدمزنان به سوی من بیاید‪ ،‬من‪ ،‬دواندوان به سویش میروم»‪.‬‬
‫[در «صحیحین» چنین روایت شده است‪« :‬هر وقت مرا یاد کند‪ ،‬من با او هستم»‬
‫و اینجا «هر جا» آمده و هر دو‪ ،‬صحیح است‪].‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪7514 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪6274 :‬؛ این لفظ در صحیح مسلم‪ ،‬بهشمارهی‬
‫‪ 6757‬بهنقل از انس‪ ‬آمده است‪.‬‬
‫(‪ )1‬ذراع‪ ،‬بهاندازهی فاصلهی آرنج تا سر انگشتان دست است‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪282‬‬
‫َ ر َ ر َ َ َ َّ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َ َّ ُ َ َ‬ ‫َّ‬
‫‪ -116‬وعن جابِر بن عب ِد اّلل‪ $‬أنه س ِمع انل ِب‪ ،‬قبل موت ِ ِه بِثالث ِة أیامٍ یقول‪« :‬ال‬
‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َ ُ َ َ َ ُ ُ َّ ُ ُ ر‬
‫(‪)۶‬‬
‫يموت َّن أحدكم إِال َوه َو حی ِس ُن الظ َّن باّلل‪[ .»‬روایت مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬از جابر بن عبداهلل‪ $‬روایت است که سه روز پیش از وفات پیامبر‪ ‬از‬
‫ایشان شنید که میفرمود‪« :‬هیچ کس از شما نمیرد‪ ،‬مگر اینکه به اهلل‪ ‬گمان نیکی‬
‫داشته باشد»‪.‬‬
‫َ ر َ َ َّ َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ ر ُ‬ ‫َ‬
‫‪ -112‬وعن أنس‪ ‬قال‪ :‬س ِمعت رسول اهللِ‪ ‬یقول‪« :‬قال اّلل تعاىل‪ :‬یا اب َن آدم إِنك‬
‫َ َ َ ر ُُ ُ َ‬
‫ابن آدم‪ ،‬ل رو بلغت ذنوبك‬ ‫ِنك وال ُأبَايل‪ ،‬یا َ‬
‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ رَ ََ رَ َ َ ُ َ َ َ‬
‫جوتين غف ررت لك لَع ما َكن م‬ ‫ما دعوتين ور‬
‫ِ‬
‫ر‬ ‫َ‬ ‫ر َ ر َ ر َ َ َ ُ َ َ ر َ َ َّ َ َ َ َ ر َ ُ‬ ‫ََ َ‬
‫راب األر ِض خطایا‪،‬‬ ‫عنان السماء‪ ،‬ثم استغفرتين غف َرت لك‪ ،‬یا ابن آدم‪ ،‬إِنك لو أتيتين بِق ٍ‬
‫َرُ َ ُ َ ر ى‬ ‫َ رى‬ ‫ُر ُ‬ ‫ُ َّ َ ر َ‬
‫ْشك ِيب شيئا‪ ،‬ألتيتك بِق َرابِها َمغ ِف َرة»‪[ .‬ترمذی‪ ،‬روایت کرده و آن را‬ ‫ثم ل ِقیتين ال ت ِ‬
‫(‪)1‬‬
‫حسن دانسته است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬می گوید‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که میفرمود‪« :‬اهلل متعال‪،‬‬
‫میفرماید‪ :‬ای فرزند آدم! تا وقتی که مرا بخوانی و به من امیدوار باشی‪ ،‬همهی‬
‫گناهانی را که از تو صادر شده است‪ ،‬میبخشم و (به گناهانت) اهمیت نمیدهم‪ .‬ای‬
‫آدمی! اگر گناهانت بهاندازهای بزرگ و زیاد باشد که به ابرهای آسمان برسد و سپس‬
‫از من آمرزش بخواهی‪ ،‬تو را میبخشم و (به گناهانت) توجه نمیکنم‪ .‬ای فرزند آدم!‬
‫اگر در حالی به سوی من بیایی و با من مالقات کنی که به پُریِ زمین‪ ،‬گناه کردهای‪،‬‬
‫ولی هیچ چیز و هیچکس را شریکم نساخته باشی‪ ،‬من با همین اندازه مغفرت و‬
‫آمرزش‪ ،‬نزدت خواهم آمد»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬پس از ذکر آیات و احادیثی دربارهی امید به رحمت الهی که نشانگر‬
‫گستردگی لطف و بخشندگی خداست‪ ،‬بابی به نام «فضیلت امید به رحمت پروردگار»‬
‫گشوده است؛ بههر حال انسان باید به فضل و رحمت پروردگارش و آنچه که نزد‬
‫اوست‪ ،‬امیدوار باشد‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6277 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪5222 :‬؛ السلسلة الصحيحة‪ ،‬ش‪067 :‬؛ صحیح الترمذی‪ ،‬آلبانی‪ ،/‬ش‪.6214 :‬‬
‫‪283‬‬ ‫باب‪ :‬فضیلت امید به رحمت پروردگار‬

‫سپس سخن عبد صالح‪ ،‬یعنی مؤمن خانوادهی فرعون را ذکر کرده است که‬
‫ایمانش را مخفی نگه میداشت و خیرخواهِ قومش بود؛ بدینسان که آنان را نصیحت‬
‫میکرد و با بیان دالیل روشن‪ ،‬برایشان بیان مینمود که در مسیر باطل قرار دارند و‬
‫راه موسی‪ ،‬راه درستیست؛ در نهایت به آنان گفت‪:‬‬
‫ذ ذ ذ‬ ‫ُ ُ ُ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ُ‬
‫ّللَب ِص َُ‬
‫يََب ِٱلَعِبادََِ‪﴾٤٤‬‬ ‫نَٱ َ‬
‫ّللَِإ ِ َ‬ ‫ولَلكمََوأف ِوِ َ‬
‫ضَأمَ ِريََإِلََٱ َ‬ ‫﴿فستذَك ُرونََماََأق َ‬
‫[غافر‪]٣٣ :‬‬
‫به زودی سخنانی ر اکه به شما میگویم‪ ،‬به یاد خواهید آورد‪ .‬و کارم را به اهلل میسپارم‪.‬‬
‫همانا اهلل‪ ،‬به حال بندگان بیناست‪.‬‬
‫ذ‬ ‫ُ ُ‬
‫ّللِ﴾‪« :‬کارم را به اهلل میسپارم»؛ یعنی تنها به او اعتماد‬ ‫﴿وأف ِوِ َ‬
‫ض َأمَ ِريَ َإِلَ َٱ َ‬
‫میکنم و تنها به او امید میبندم‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬در ادامه میفرماید‪:‬‬
‫ُ ذُ ِ‬
‫اتَماَمك ُرواََوحاقََأَ‍ِب َِلَف ِرَعوَنََ ُسوَ َُءَٱلَعذ َِ‬
‫ابَ‪[ ﴾٤٥‬غافر‪َ ]٣٢ :‬‬ ‫ّللَس ِيَ َِ‬
‫﴿فوقىَ َهَٱ َ‬
‫و اهلل‪ ،‬او را از نقشههای سوء فرعونیان نگاه داشت و عذاب سخت‪ ،‬آنان را فرو گرفت‪.‬‬
‫سپس حدیث ابوهریره‪ ‬را ذکر کرده است که اهلل متعال در حدیث قدسی‬
‫میفرماید‪« :‬من‪ ،‬با بندهام مطابق گمانی که نسبت به من دارد‪ ،‬رفتار میکنم»؛ یعنی اگر‬
‫به من گمان نیک داشته باشد‪ ،‬به نفع اوست و با او همینگونه رفتار خواهم کرد و‬
‫اگر به من گمان نیک نداشته باشد یا به رحمتم امیدوار نباشد‪ ،‬بر اساس گمانش با او‬
‫رفتار میکنم‪ .‬حال این پرسش مطرح میشود که چه زمانی گمان بنده به پروردگارش‬
‫نیکوست؟‬
‫زمانی میتوان گمان بنده به اهلل‪ ‬را نیک دانست که در جهتی گام بردارد یا‬
‫اعمالی انجام دهد که سبب جلب فضل و رحمت اوست؛ یعنی کارهای نیک انجام‬
‫دهد و در قلب خود به اهلل‪ ،‬گمان نیک داشته باشد؛ ولی گمان نیک بهتنهایی یا بدون‬
‫عمل‪ ،‬نوعی آرزوی نابجا و بیپایه است و کسی که از خواستهها و آرزوهای نفسانی‬
‫خویش‪ ،‬پیروی کند و امید و آرزوی بیاساس و نابجا به خداوند داشته باشد‪ ،‬ناتوان‬
‫است‪ .‬نیکگمانی به پروردگار‪ ،‬بدین معناست که انسان عملی انجام دهد که نشانگر‬
‫این گمانِ نیک باشد یا در وجود انسان این ویژگی به چشم بیاید و هر عمل نیکی که‬
‫انجام میدهد‪ ،‬امیدوار باشد که اهلل‪ ‬آن را بپذیرد؛ وقتی روزه میگیرد‪ ،‬به قبول شدن‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪284‬‬

‫روزهاش امیدوار باشد؛ و آنگاه که صدقه میدهد‪ ،‬همینطور؛ یعنی امیدوار باشد که‬
‫اهلل متعال اعمال نیکش را میپذیرد‪ .‬ولی اگر به اهلل گمان نیک داشته باشی و از آنسو‬
‫از او نافرمانی کنی یا کارهای زشت و ناپسند انجام دهی‪ ،‬روش افراد ناتوان و‬
‫درماندهای را در پیش گرفتهای که هیچ سرمایهای ندارند‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬با ذکر حدیثی بدین نکته اشاره کرده که بزرگواری و لطف‬
‫پروردگار‪ ،‬از بندهاش بیشتر است؛ زیرا هنگامی که انسان‪ ،‬یک وجب به سوی اهلل‬
‫میرود‪ ،‬اهلل متعال‪ ،‬یک ذراع به او نزدیک میگردد و آنگاه که انسان یک ذراع به اهلل‬
‫نزدیک شود‪ ،‬اهلل متعال به اندازهی دو دستِ گشوده به بندهاش نزدیک میگردد و‬
‫هرگاه بنده‪ ،‬قدمزنان و بهآرامی به سوی اهلل برود‪ ،‬اهلل دواندوان به سویش میرود‪.‬‬
‫اهل سنت و جماعت‪ ،‬این احادیث و امثال آن را حق می دانند؛ یعنی به آنچه که‬
‫در این احادیث دربارهی اهلل‪ ‬بیان شده است‪ ،‬ایمان دارند‪ .‬البته ما نمیدانیم که این‬
‫دویدن چگونه است یا این نزدیک شدن‪ ،‬چه کیفیتی دارد و سخن گفتن از کیفیت و‬
‫چگونگی آن‪ ،‬خطای بزرگیست و باید این موضوع را به اهلل‪ ‬واگذار کنیم‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬احادیثی به همین مضمون ذکر کرده که همه‪ ،‬نشانگر اهمیت و‬
‫واجب بودن داشتن گمان نیک به پروردگار است؛ ناگفته نماند که باید به اسباب و‬
‫زمینههایی که الزمهی این گمان نیک است‪ ،‬توجه نماییم‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬ما و سایر‬
‫مسلمانان را به آنچه خیر و صالح دنیا و آخرت ماست‪ ،‬موفق بدارد‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬جمع میان بیم و امید (خوف و رجاء)‬

‫بدان که بهتر است انسان در هنگام سالمتیاش‪ ،‬ترسان و امیدوار باشد و بیم و‬
‫امیدش یکسان؛ ولی در زمان بیماری بهتر است که امیدش بیش از ترس و بیم او‬
‫باشد‪ .‬آموزهها و قواعد شرعی و دادههای کتاب و سنت نیز نشانگر این موضوع‬
‫هستند‪.‬‬
‫اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫لَٱلَقوَ َُمَٱلَخَ ِ ُ‬‫ذ ذ‬
‫ََ َ‬ ‫[األعراف‪]٩٩ :‬‬ ‫سونََ‪﴾٩٩‬‬ ‫ّللَِإ ِ َ‬ ‫﴿فلََيأَم َُ‬
‫نَمكَرََٱ َ‬
‫تنها زیانکاران از عذاب اهلل (غافلند و) احساس امنیت میکنند‪.‬‬

‫و میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ذ ِ ذ‬ ‫ذ‬
‫َََ َ‬ ‫[يوسف‪]٨٦ :‬‬ ‫لَٱلَقوَ َُمَٱلَكَفِ ُرونََ‪﴾٨٧‬‬
‫ّللَِإ ِ َ‬
‫حَٱ َ‬ ‫﴿إِن َُهۥَلََيايَ ُ َ‬
‫سَمِنَروَ َ‬
‫‪...‬بهراستی تنها کافران از رحمت اهلل ناامید میشوند‪.‬‬

‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُّ‬ ‫ُّ‬
‫[آل عمران‪]١١٦ :‬‬ ‫وه رَوتسَو َدَ ُو ُج َ‬
‫وه ر﴾‬ ‫ضَ ُو ُج َ‬
‫﴿يوَمََتبَي َ‬
‫روزی که برخی چهرهها سفید‪ ،‬و برخی چهرهها سیاه میشود‪.‬‬

‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫﴿إ ذَ ذ‬
‫[األعراف‪]١٦٧ :‬‬ ‫ِيمَ‪﴾١٦٧‬‬ ‫ابَِإَون َُهۥَلغف َ‬
‫وررَ ذرح رَ‬ ‫س َُ‬
‫يعَٱلَعِق َِ‬ ‫نَربكََل ِ‬ ‫ِ‬
‫بهراستی پروردگارت زود مجازات میکند و بیگمان او‪ ،‬آمرزندهی مهرورز است‪.‬‬

‫همچنین میفرماید‪:‬‬
‫ذ ُ‬ ‫ذ‬
‫ََ َ‬ ‫[االنفطار‪]١١ ،١٥ :‬‬ ‫حيمََ‪﴾١٤‬‬ ‫نَٱلَف ذجارََل ِ َ‬
‫ف َج ِ‬ ‫فَنعِيمََ‪َِ١٣‬إَو َ‬
‫نَٱلَبَرارََل ِ َ‬
‫﴿إ ِ َ‬
‫بهیقین نیکان در نعمت خواهند بود و بدکاران در دوزخ‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫فَعِيشةََ ذراضيةََ‪َ٧‬وأ ذماَمنََخ ذفتََموَز ُ‬
‫ين َُهۥَ‬ ‫﴿فأ ذماَمنَث ُقلتََموَز ُ‬
‫ين َُهۥَ‪َ٦‬ف ُهوََ ِ َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ر‬ ‫ُ‬
‫[القارعة‪َ َ ]٩ ،٦ :‬‬ ‫‪َ٨‬فأ ُّم َُهۥَهاوِي َةَ‪﴾٩‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪281‬‬

‫اما کسی که ترازوی اعمال نیکش سنگین باشد‪ ،‬پس او در زندگی خوشایند و پسندیدهای‬
‫خواهد بود‪ .‬و هر کس ترازوی اعمالش سبک باشد‪ ،‬پس در دامن «هاویه» (آتشی سوزان و‬
‫شعلهور) خواهد بود‪.‬‬
‫آیات فراوانی در اینباره وجود دارد؛ گاه خوف و رجاء (بیم و امید) در آیهی‬
‫پشت سرِ هم با هم ذکر شده و گاه در چند آیه و در پارهای از موارد در یک آیه‪.‬‬
‫َ ر َ َّ‬ ‫َ َرَ ُر‬ ‫َ َّ ُ َ‬
‫‪ -112‬وعن أيب هریرة‪ ‬أن َرسول اهللِ‪ ‬قال‪« :‬ل رو يعل ُم المؤم ُِن ما عِند اّللِ م َِن‬
‫ُ َ َ َّ َ َّ ر َ َ َ َ ر َّ‬ ‫َ َرَ‬ ‫َ َ َّ َ َ‬ ‫ُُ َ‬
‫الرَحةِ‪ ،‬ما قنط مِن جنتِ ِه‬ ‫العقوبةِ‪ ،‬ما ط ِمع ُبَنتِ ِه أحد؛ َول رو يعل ُم الَكف ِر ما ِعند اّللِ مِن‬
‫َ َ ٌ‬
‫(‪)۶‬‬
‫أحد»‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬اگر مؤمن از مجازاتی که نزد‬
‫اهلل است‪ ،‬آگاه بود‪ ،‬هیچکس در بهشت طمع نمیکرد و اگر کافر‪ ،‬رحمتی را که نزد‬
‫اهلل است‪ ،‬میدانست‪ ،‬هیچکس از بهشت پروردگار‪ ،‬ناامید نمیشد»‪.‬‬
‫رَ َ َ ُ ر َ َ َ‬ ‫ُ َ‬ ‫َ َّ َ ُ َ‬ ‫َ‬
‫اجلنازة واحتملها‬ ‫ت‬
‫ِ ِ‬ ‫ع‬‫ض‬‫و‬ ‫إذا‬ ‫«‬ ‫قال‪:‬‬ ‫‪‬‬‫ِ‬ ‫هلل‬‫ا‬ ‫ول‬ ‫اخلدري‪ ‬أن رس‬
‫ِ‬ ‫‪ -113‬وعن أيب سعید‬
‫ر َ ر َ‬ ‫َي ُ‬ ‫َي ُ‬ ‫َى َ‬ ‫َ ر َ ر‬ ‫َّ ُ َ ي ُ َ َ ر َ‬
‫صاحلة قالت‪ :‬قدمون قدمون‪َ ،‬وإن َكنت غری‬ ‫ِ‬ ‫الرجال لَع أعناق ِهم‪ ،‬فإِن َكنت‬ ‫انلاس أو‬
‫َ َُ‬ ‫َ‬ ‫َ ُ‬ ‫ر‬ ‫َّ‬ ‫ُّ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ر َ ر َ َُ َ َ َر َ ُ َ‬‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫اإلنسان‪َ ،‬ول رو س ِمعه‬
‫صاحل ٍة‪ ،‬قالت‪ :‬یا ویلها‪ ،‬أين تذهبون بها؟ يسمع صوتها ُك َش ٍء إال ِ‬
‫َ َ َ‬
‫(‪)1‬‬
‫لص ِعق»‪[ .‬روایت بخاری]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوسعید خدری‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬هنگامی که جنازه آماده‬
‫میشود و مردم آن را بر دوش خود حمل میکنند‪ ،‬اگر جنازهی شخص نیکوکاری‬
‫باشد‪ ،‬میگوید‪ :‬مرا زودتر ببرید؛ مرا زودتر ببرید‪ .‬و اگر ناصالح باشد‪ ،‬میگوید‪ :‬وای‬
‫بر من! مرا کجا میبرید؟ هر چیزی جز انسان‪ ،‬آه و فغانش را میشنود و اگر انسانها‬
‫آه و فغانش را بشنوند‪ ،‬بیهوش میشوند»‪.‬‬
‫َ َ ُ‬
‫ك رم م رِن ِ َ‬ ‫ر َ َّ ُ َ ر ُ‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫رشاكِ‬ ‫اجلنة أق َرب إىل أح ِد‬ ‫‪ -122‬وعن ابن مسعود‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬‬
‫َ ر َ َّ ُ ر ُ‬
‫(‪)۳‬‬
‫ار مِثل ذلك»‪[ .‬روایت بخاری]‬ ‫نعلِه وانل‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6744 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.0205 :‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪[ .2522:‬ر‪.‬ک‪ :‬حدیث شمارهی‪ 017 :‬همین کتاب‪].‬‬
‫‪287‬‬ ‫باب‪ :‬جمع میان بیم و امید (خوف و رجاء)‬

‫ترجمه‪ :‬ابنمسعود‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬بهشت و دوزخ‪ ،‬به هر یک از‬


‫شما از بند کفش او نزدیکترند»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬بابی دربارهی جمع میان بیم و امید گشوده و بدین نکته اشاره کرده‬
‫است که امید انسان در زمان بیماری‪‎‬اش باید بیش از ترس او باشد‪ .‬علما در اینباره‬
‫اختالف نظر دارند که آیا باید ترس و هراس انسان بیشتر باشد‪ ،‬یا امیدش؟‬
‫برخی از علما گفتهاند‪ :‬باید امیدش بهطور مطلق بیش از ترس و هراس او باشد؛‬
‫و عدهای بر این باورند که ترس او باید بهطور مطلق از امید او بیشتر باشد‪.‬‬
‫دیدگاه گروهی دیگر از علما اینست که باید بیم و امید انسان یکسان باشد؛ نه‬
‫این‪ ،‬بیشتر و غالب باشد و نه آن‪ .‬زیرا اگر امیدش‪ ،‬بیش از ترس او باشد‪ ،‬در‬
‫جرگهی کسانی قرار میگیرد که خود را از عذاب الهی درامان میپندارند و اگر ترس‬
‫او‪ ،‬بیشتر باشد‪ ،‬جزو کسانی میشود که از رحمت الهی ناامیدند‪.‬‬
‫همچنین برخی از علما گفتهاند‪ :‬آنگاه بنده در حال اطاعت و بندگیست‪ ،‬باید‬
‫امیدش بیشتر باشد؛ یعنی امیدوار باشد که اهلل متعال‪ ،‬عملِ نیکش را میپذیرد‪ .‬اما‬
‫وقتی که مرتکب گناه و معصیت میشود‪ ،‬باید خوف و ترس او غالب باشد تا دیگر‪،‬‬
‫به خود جرأت گناه کردن ندهد‪.‬‬
‫انسان خود باید طبیب خویشتن باشد؛ اگر آدمیست که از عذاب الهی احساس‬
‫امنیت میکند و بهسادگی مرتکب گناه میشود یا آرزوهای بیپایهای به خداوند‪‬‬
‫دارد‪ ،‬باید به جای این راه‪ ،‬مسیر ترس و هراس را در پیش بگیرد؛ ولی اگر احساس‬
‫میکند که وسواس دارد یا بیمورد میترسد‪ ،‬بیش از این ترس و هراس به خود راه‬
‫ندهد؛ بلکه به جای این راه‪ ،‬در مسیر امید گام بردارد تا میان بیم و امیدش توازن و‬
‫برابری ایجاد نماید‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬چند آیه ذکر کرده که اهلل متعال در همهی آنها مسایلی مطرح‬
‫فرموده است که هم امیدوارکننده است و هم هشداردهنده؛ چنانکه از بهشتیان و‬
‫دوزخیان سخن گفته یا ویژگیهای خود را بیان فرموده است؛ ویژگیهایی از این‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪288‬‬

‫قبیل که او سخت مجازات میکند و آمرزنده و مهربان است‪ .‬در این فرمودهی اهلل‬
‫متعال بیندیشید که میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ ذ‬ ‫ُ ذ ذ‬
‫ِيم َ‪ َ ٩٨‬ذما ََعَ َٱ ذلر ُسو َِل َإ ِ َ‬
‫لَ‬ ‫ورر َ ذرح رَ‬
‫ّلل َغف َ‬
‫ن َٱ َ‬
‫اب َوأ َ‬ ‫ّلل َشد َُ‬
‫ِيد َٱلَعِق َِ‬ ‫ن َٱ َ‬
‫﴿ٱعَلموَاَ َأ َ‬
‫ُ‬
‫[املائدة‪]٩٩ ،٩٨ :‬‬ ‫ٱلَلَ َغ﴾‬
‫بدانید که اهلل‪ ،‬سختکیفر است (و بدانید) که اهلل‪ ،‬آمرزندهی مهرورز میباشد‪ .‬پیامبر وظیفهای‬
‫جز ابالغ (و رساندن پیام االهی) ندارد‪.‬‬
‫در آیه ی باال که جای تهدید و هشدار است‪ ،‬ابتدا شدت و سختی عذابش را ذکر‬
‫فرمود و آنگاه که دربارهی خود سخن میگوید و کمال صفاتش را بیان میکند‪،‬‬
‫میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ِ‬
‫اب َهوَ َٱلَعذ ُ َ‬
‫اب َٱلَ ِل َُم َ‪﴾٥٠‬‬ ‫ن َعذَ ِ َ‬ ‫ور َٱ ذلرح َُ‬
‫ِيم َ‪َ ٤٩‬وأ َ‬ ‫﴿ن ِبِئَ َعِبادِيَ َأ ِ َ‬
‫ن َأنا َٱلَغف َُ‬
‫[احلجر‪]٢١ ،٣٩ :‬‬
‫به بندگانم خبر بده که بهراستی من آمرزندهی مهرورزم‪ .‬و بیگمان عذابم‪ ،‬عذاب‬
‫دردناکیست‪.‬‬
‫لذا اهلل متعال در این آیه آمرزش را پیش از عذاب‪ ،‬ذکر نمود؛ زیرا اینجا‬
‫دربارهی خود و صفات کاملش و رحمتی سخن میگوید که بر خشم او غالب است‪.‬‬
‫مؤلف‪ /‬احادیثی به همین مضمون ذکر کرده است که نشان میدهد انسان‬
‫همواره باید در میان بیم و امید باشد؛ مانند این حدیث که پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬اگر‬
‫مؤمن از مجازاتی که نزد اهلل است‪ ،‬آگاه بود‪ ،‬هیچکس در بهشت خداوندی طمع‬
‫نمیکرد و اگر کافر‪ ،‬رحمتی را که نزد اهلل است‪ ،‬میدانست‪ ،‬هیچکس از بهشت‬
‫پروردگار‪ ،‬ناامید نمیشد»‪ .‬منظور از آگاهی و دانش در اینجا‪ ،‬دانش نظری یا آگاهی‬
‫از اصل مسأله نیست‪ ،‬بلکه منظور آگاهی از کیفیت و حقیقت آن است؛ زیرا مؤمن از‬
‫اینکه عذاب الهی در انتظار کافران و گمراهان است‪ ،‬اطالع دارد‪ ،‬ولی از آنجا که‬
‫حقیقت آن‪ ،‬اینک قابل درک نیست‪ ،‬نمیتواند آن را دریابد و انسان زمانی این عذاب‬
‫را درک میکند که به آن گرفتار شود‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬همهی ما را از عذابش در پناه‬
‫خویش قرار دهد‪ .‬لذا منظور‪ ،‬دانستن حقیقت مسأله میباشد؛ زیرا کافر میداند که اهلل‪،‬‬
‫آمرزنده و مهربان است و معنای آمرزش و مهربانی بر او پوشیده نیست‪.‬‬
‫‪289‬‬ ‫باب‪ :‬جمع میان بیم و امید (خوف و رجاء)‬

‫مؤلف‪ /‬احادیثی به همین مضمون ذکر کرده است؛ مانند این حدیث پیامبر‪‬‬
‫که‪« :‬بهشت و دوزخ‪ ،‬به هر یک از شما از بند کفش او نزدیکترند»‪ .‬بند کفش را برای‬
‫نزدیک بودن یک چیز مثال میزنند؛ زیرا انسان به پوشیدن کفش نیاز دارد‪ .‬پس‬
‫بهشت به هر یک از ما از بند کفش او نیز نزدیکتر است و انسان گاه با گفتن یک‬
‫سخن نیکو‪ ،‬به بهشت دست مییابد و دوزخ نیز همینگونه است و گاه انسان با گفتن‬
‫یک کلمه یا یک جمله‪ ،‬خود را سزاوار دوزخ میگرداند‪ .‬مانندِ آن شخصی که انسانِ‬
‫گنهکاری را از گناه و معصیت بازمیداشت و چون خسته شد‪ ،‬گفت‪« :‬قسم به اهلل که‬ ‫‪‎‬‬
‫َ َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ‬
‫ُ‬ ‫اَّلي َيتَأَل َ َ َّ‬
‫لَع أال أغ ِفر ِلفالن‪ ،‬غف ْرت‬ ‫او‪ ،‬فالنی را نمیآمرزد»‪ .‬و اهلل‪ ‬فرمود‪« :‬من ذا ِ‬
‫َ َ‬
‫ُهل‪َ ،‬وأحبْطت َع َملك»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬چه کسی به نام من سوگند یاد میکند که من فالنی را‬
‫نمیبخشم؟ حال آنکه من او را بخشیدم و عمل تو را باطل و تباه گردانیدم»‪.‬‬
‫ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬این مرد‪ ،‬سخنی گفت که با آن‪ ،‬دنیا و آخرت خودرا نابود کرد‪.‬‬
‫لذا انسان خود‪ ،‬باید طبیب خویش باشد و تشخیص دهد که آیا امیدش را‬
‫بیشتر کند یا ترس و هراس خود را؛ اگر احساس میکند که امیدش بیش از ترس‬
‫اوست و این‪ ،‬باعث میشود که در انجام واجبات کوتاهی نماید یا کارهای حرام و‬
‫ممنوع انجام دهد‪ ،‬پس راه دیگری برگزیند و خوف (ترس و بیم) خود را تقویت‬
‫کند؛ اما اگر وسواس دارد که اهلل متعال‪ ،‬اعمال نیکش را قبول نخواهد کرد‪ ،‬برای‬
‫اصالح خود و رفع این حالت بکوشد و راهی را در پیش بگیرد که مناسب وضعیت‬
‫او در حالتهای گوناگون است‪.‬‬
‫***‬

‫(‪ )۶‬مسلم‪ ،‬ش‪ 6260 :‬بهنقل از جندب‪.‬‬


‫‪ -33‬باب‪ :‬فضیلت گریستن از ترس اهلل متعال و شوق او‬

‫اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬


‫ُ ُ ُ ُ‬ ‫ُ‬
‫َ‬ ‫[اإلرساء‪]١١٩ :‬‬ ‫يدهمََخشوعَ۩َ‪﴾١٠٩‬‬ ‫خ ُّرونََل ِلَذَق َِ‬
‫انَيبَكونََوي ِز‬ ‫﴿وي ِ‬
‫و گریهکنان به سجده میافتند و (قرآن) بر فروتنی و خشوعشان میافزاید‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ِيثَتعَج ُبونََ‪َ٥٩‬وتضَحكونََولََتبَكونََ‪[ ﴾٦٠‬النجم ‪َ َ ]٦١ ،٢٩ :‬‬
‫﴿أف ِمنََهَذاَٱلَد َِ‬
‫آیا از این سخن تعجب میکنید؟ و میخندید و نمیگریید؟‬
‫َ َ ُ َ‬ ‫ر َ ر َ َ َّ ُ َ‬ ‫وعن ابن َمسعود‪ ‬قال‪ :‬قال ِيل انلَّ ُّ‬ ‫َ‬
‫ب‪« :‬اقرأ لَع القرآن»‪ .‬قلت‪ :‬یا رسول اهللِ‪،‬‬ ‫‪-122‬‬
‫ََ‬ ‫ر‬
‫َ ُ‬ ‫ُّ ر ر َ َ ُ ر َ ر‬‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ي‬ ‫ُ‬
‫َ َ َر َ ر‬ ‫َ ر َُ َ َ ر‬
‫ریي»‪ .‬فقرأت علیه سورة‬ ‫حب أن أسمعه مِن غ ُ ِ‬ ‫أقرأ علیك‪ ،‬وعلیك أن ِزل؟ قال‪« :‬إِِّن أ ِ‬
‫ذ‬ ‫ُِ‬ ‫ر ُ‬ ‫ي‬
‫جئَنا َبِكَ ََعََ‬‫ك َأ َمةَ َبِش ِهيدَ َو ِ‬
‫جئَنا َمِن َ َِ‬
‫جئت إىل ه ِذه ِ اآلیة‪﴿ :‬فكيَفَ َإِذا َ ِ‬ ‫النساء‪ ،‬حَّت ِ‬
‫َ َ ر َ َ ُّ ر َ َ ر ُ َ ر‬ ‫َ ر ُ َ‬ ‫ىُ‬
‫متفق‬ ‫هؤلَءََِش ِهيدَاَ‪[ ٤١‬النساء‪ ]12:‬قال‪« :‬حسبك اآلن» فاتلفت إِيل ِه فإِذا عِیناه تذرِ ِ‬
‫فان‪ٌ [ .‬‬ ‫َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫عليه]‬
‫ترجمه‪ :‬ابنمسعود‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬به من فرمود‪« :‬برای من قرآن بخوان»‪.‬‬
‫گفتم‪ :‬ای رسول خدا! من برای شما قرآن بخوانم‪ ،‬در صورتی که قرآن بر شما نازل‬
‫شده است؟ فرمود‪« :‬دوست دارم آن را از کسی جز خود بشنوم»‪ .‬و من‪ ،‬سورهی‬
‫جئَناَ‬
‫«نساء» را برای پیامبر‪ ‬تالوت کردم تا اینکه به این آیه رسیدم‪﴿ :‬فكيَفَ َإِذا َ ِ‬
‫ىُ‬
‫هؤلَ ِءَ َش ِهيدَا َ‪«[ )1(.﴾٤١‬پس چگونه خواهد بود‬‫جئَنا َبِكَ ََعَ َ َ‬ ‫مِن َ ُ َِ ُ ذ‬
‫ك َأمةَ َبِش ِهيدَ َو ِ‬‫ِ‬
‫آن گاه که از هر امتی گواهی بیاوریم و تو را به عنوان گواهی بر ایشان حاضر‬
‫نماییم؟»] پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬کافیست»‪ .‬و چون به ایشان نگاه کردم‪ ،‬دیدم اشک از‬
‫چشمانش سرازیر است‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪5426 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.211 :‬‬


‫(‪ )1‬نساء‪.50:‬‬
‫‪296‬‬ ‫باب‪ :‬فضیلت گریستن از ترس اهلل متعال و شوق او‬
‫َ‬ ‫ُ ر َى َ َ ر ُ رََ َ‬ ‫ُ ُ َّ‬ ‫َ َ‬
‫‪ -121‬وعن أنس‪ ‬قال‪ :‬خط َب َرسول اّلل‪ ‬خطبة ما س ِمعت مِثلها قط‪ ،‬فقال‪« :‬ل رو‬
‫َّ‬ ‫َ َ َّ َ ر َ ُ َ ُ‬ ‫ى‬ ‫ض ر ُ ر َ ى َ ََ َ ر ُ ر‬ ‫َ ر َُ َ َ‬ ‫َر ُ َ‬
‫ول اّللِ‪‬‬ ‫حكتم قلِیال وبلكیتم کثریا»‪ .‬قال‪ :‬فغطى أصحاب رس ِ‬ ‫تعلمون ما أعلم ل ِ‬
‫ر َ‬ ‫ُ َُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه؛ پیشتر در باب «خوف و خشیت الهی» ذکر شد‪].‬‬ ‫وهلم خنِنی‪ٌ [ .‬‬ ‫ُوجوههم‬
‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬برای ما خطابهای ایراد فرمود که هرگز‬
‫مانندِ آن را نشنیدهام؛ فرمود‪« :‬اگر آنچه را که من میدانم‪ ،‬شما میدانستید‪ ،‬کمتر‬
‫میخندید و بیشتر میگریستید»‪ .‬لذا صحابه‪ ‬چهرههایشان را پوشاندند و صدای‬
‫هقهق (و گریهی) آنان بلند شد‪.‬‬
‫ر َ ر َ‬ ‫َ َ ُ َّ َ ر ٌ َ َ‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫ار َرجل بكى مِن خشی ِة‬ ‫‪ -129‬وعن أيب هریرة‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬الیلِج انل‬
‫َّ ُ ُ َ َ َّ‬
‫یل اّلل ودخان جهن َم»‪[ .‬ترمذی‬ ‫ب‬
‫َ‬
‫س‬ ‫يف‬ ‫مع ُغ َب ٌ‬
‫ار‬
‫َّ ر َ َ ر َ ُ‬
‫ت‬ ‫َي‬ ‫ال‬ ‫و‬ ‫ع‬ ‫الَّض‬ ‫يف‬ ‫ود اللَّ َ ُ‬
‫َب‬
‫َّ َ َّ َ ُ َ‬
‫اّلل حَّت يع‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫(‪)1‬‬
‫روایت کرده و آن را حسن صحیح دانسته است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬می گوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬کسی که از ترس اهلل بگرید‪،‬‬
‫وارد دوزخ نمیشود‪ ،‬مگر اینکه شیر به پستان بازگردد و غبارِ راه پروردگار با دود‬
‫دوزخ‪ ،‬جمع نمیشود»‪.‬‬
‫َّ َّ ُّ‬ ‫ي َ َ‬ ‫ر َ ٌ ُ ُّ ُ َّ‬ ‫َ َ ُ ُ‬ ‫رُ‬
‫‪ -121‬وعنه قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬سبعة ی ِظلهم اّلل يف ظِل ِه ی روم ال ظِل إِال ظِله‪:‬‬
‫َ َّ‬ ‫َ ُ‬ ‫َ َ ُ ٌ َ ر ُ ُ َ َّ ٌ َ َ‬ ‫َ َ َّ َ َ‬ ‫َ َ ٌ ََ َ‬ ‫ٌ‬
‫ورجالن َتَابا يف‬ ‫ج ِد‬‫ِ‬ ‫ا‬ ‫س‬ ‫الم‬‫ِ‬ ‫ب‬ ‫ق‬ ‫عل‬ ‫م‬ ‫ه‬‫ب‬ ‫ل‬ ‫ق‬ ‫ل‬‫ج‬‫ر‬ ‫و‬ ‫اىل‪،‬‬ ‫ع‬ ‫ت‬ ‫ِ‬ ‫اّلل‬ ‫ِ‬ ‫ة‬ ‫اد‬ ‫ِب‬‫ع‬ ‫يف‬ ‫إِمام اعدِل‪ ،‬وشاب نشأ‬
‫ي َ ُ‬ ‫ََ‬ ‫َ ُ ٌ َ َ ر ُ ر ََ ٌ َ ُ َ ر‬ ‫ََ َ َ َر‬ ‫َّ ر َ َ َ َ َ ر‬
‫ب َوُجال‪ ،‬فقال‪ :‬إِِّن أخاف‬ ‫ٍ‬ ‫ص‬‫ِ‬ ‫ن‬ ‫اّللِ اجتمعا علیه‪َ ،‬وتف َّرقا علیه‪ ،‬ورجل دعته امرأة ذات م‬
‫ُ ٌ َ َ َّ َ‬ ‫َ ر َ َ َ ُُ ُ ر ُ َ ُ‬ ‫ُ ٌ َ َ َّ َ َ َ َ َ َ ر َ َ َ َّ‬ ‫َّ‬
‫اَل ما تن ِفق ی ِمینه‪َ ،‬و َرجل ذک َر اّلل‬ ‫اّلل‪َ ،‬و َرجل تصدق بصدق ٍة فأخفاها حَّت ال تعلم ِشم‬
‫َ ى ََ َ ر َرَ‬
‫(‪)۳‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫خ ِايلا ففاضت عیناهُ»‪ٌ [ .‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل‪ ،‬در روزی که هیچ سایهای جز‬
‫سایهی او وجود ندارد‪ ،‬هفت گروه را در زیر سایهی خود‪ ،‬جای میدهد‪ :‬فرمان‪‎‬روای‬
‫عادل‪ .‬جوانی که در اطاعت و بندگیِ اهلل‪ ،‬رشد یافته است‪ .‬کسی که همواره به مسجد‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)2522 ،5260( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ .6248 :‬ر‪.‬ک‪ :‬حدیث شمارهی ‪512‬‬
‫همین کتاب‪.‬‬
‫(‪ )1‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪7772 :‬؛ و صحیح الترمذی‪ ،‬از آلبانی‪ ،/‬ش‪.0222 :‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪221:‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ .0120:‬ر‪.‬ک‪ :‬حدیث شمارهی ‪ 220‬همین کتاب‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪292‬‬

‫دلبسته باشد‪ .‬دو مسلمانی که فقط بهخاطر خشنودی اهلل با یکدیگر دوست باشند و‬
‫بر همین اساس‪ ،‬گردِ هم میآیند یا از یکدیگر جدا میشوند‪ .‬کسی که زنی زیبا و‬
‫صاحبمقام‪ ،‬او را به سوی خود بخواند‪ ،‬ولی او نپذیرد و بگوید‪ :‬من از اهلل میترسم‪.‬‬
‫کسی که با دست راستش‪ ،‬بهگونهای صدقه دهد که دست چپش نداند که دست‬
‫راستش چه صدقه میدهد‪ .‬کسی که در تنهایی‪ ،‬اهلل را یاد کند و اشک‪ ،‬از چشمانش‬
‫سرازیر شود»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬بابی دربارهی «فضیلت گریستن از ترس اهلل و شوق او» گشوده است‪.‬‬
‫گریستن‪ ،‬دالیل و زمینههای گوناگونی دارد؛ گاه به سبب ترس است و گاه بهخاطر‬
‫درد و گاه از روی شوق و اشتیاق و دیگر علتهایی که مردم میدانند‪.‬‬
‫گریستن بهخاطر خشیت الهی‪ ،‬یا از ترس اهلل است یا از شوق او؛ وقتی گریستن‬
‫به سبب ندامت و پشیمانی از معصیتی باشد که انسان مرتکب شده‪ ،‬در این صورت‪،‬‬
‫انگیزهی گریستن‪ ،‬ترس است و آنگاه که انسان در نتیجه اطاعت و عبادت میگرید‪،‬‬
‫گریهاش از شوق به اهلل متعال است‪.‬‬
‫مؤلف‪ /‬دو آیه ذکر کرده است‪ .‬در یکی از این آیهها‪ ،‬کسانی که از ترس‬
‫خشیت الهی میگریند‪ ،‬ستوده شدهاند؛ همانگونه که اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ ُ‬ ‫ذ ذ‬
‫ن َٱَّلِينَ َأوتواَ َٱلَ ِعلَمَ َمِن َقبَل ِ َهِۦَ َإِذا َ ُيتَلَ َعليَ ِهمَ ََۤنوُّرِخَي َِۤناَقۡذَأۡلِل َۤاٗدَّجُس َ‪َ١٠٧‬‬
‫﴿إ ِ َ‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ُ ُ‬
‫ان َيبَكونََ‬‫خ ُّرونَ َل ِلَذَق َِ‬ ‫ويقولونَ َ ُسبَحَنَ َربِناَ َإِن ََكنَ َوعَ َد َر َب ِنا َلمفَعولَ َ‪َ ١٠٨‬وي ِ‬
‫ُ ُ ُ ُ‬
‫[اإلرساء‪َ َ ]١١٩ ،١١٧ :‬‬ ‫يدهمََخشوعَ۩َ‪﴾١٠٩‬‬ ‫وي ِز‬
‫بیگمان کسانی که پیش از این دانش یافتهاند‪ ،‬هنگامی که برایشان قرآن تالوت میشود‪،‬‬
‫سجدهکنان و با فروتنی به زمین میافتند‪ .‬و میگویند‪ :‬پروردگارمان پاک و منزه است؛‬
‫بیگمان وعدهی پروردگارمان انجامشدنی و قطعیست‪ .‬و گریهکنان به سجده میافتند و‬
‫(قرآن) بر فروتنی و خشوعشان میافزاید‪.‬‬
‫ُ ُ‬ ‫ذ ذ‬
‫نَٱَّلِينََأوتواََٱلَعِلَمََمِنَقبَل ِ َهِۦَ﴾ یعنی اهل کتاب که پیش از قرآن‪ ،‬از آموزههای‬
‫﴿إ ِ َ‬
‫خ ُّرونََل ِلَذَق َِ‬
‫ان﴾ بهگونهای به سجده میافتند که‬ ‫تورات و انجیل برخوردار شدند‪﴿ .‬وي ِ‬
‫نزدیک است چانههایشان با زمین برخورد کند؛ و این‪ ،‬به معنای شدت مبالغه در‬
‫‪293‬‬ ‫باب‪ :‬فضیلت گریستن از ترس اهلل متعال و شوق او‬
‫ُ ُ ُ ُ‬
‫يدهمََخشوعَ‪ ﴾١٠٩‬و قرآن بر خشوع دلهایشان میافزاید؛ بهگونهای‬‫سجده است‪﴿ .‬وي ِز‬
‫که آثار این خشوع در اعضا و جوارح آنان نمایان میشود‪.‬‬
‫و اما دومین آیهای که مؤلف‪ /‬ذکر کرده است؛ اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ِيثَتعَج ُبونََ‪َ٥٩‬وتضَحكونََولََتبَكونََ‪[ ﴾٦٠‬النجم ‪]٦١ ،٢٩ :‬‬
‫﴿أف ِمنََهَذاَٱلَد َِ‬
‫آیا از این سخن تعجب میکنید؟ و میخندید و نمیگریید؟‬
‫این‪ ،‬در نکوهش کسانیست که قرآن را مسخره میکنند یا از روی انکار و به قصد‬
‫استهزا‪ ،‬دربارهی قرآن‪ ،‬حالتِ تعجب به خود میگیرند و نمیگریند‪ .‬قرآن‪ ،‬بزرگترین‬
‫پنددهنده است و اهلل متعال‪ ،‬بهوسیلهی قرآن بندگانش را پند میدهد؛ ولی دلهایی که‬
‫سنگ و سختند‪ ،‬با شنیدن قرآن نرم نمیشوند؛ بلکه سختتر میگردند‪ .‬پناه بر اهلل‪.‬‬
‫مؤلف‪ /‬همچنین حدیثی از ابنمسعود‪ ‬نقل کرده است که پیامبر‪ ‬از او‬
‫خواستند برایشان قرآن بخواند‪ .‬ابنمسعود‪ ‬عرض کرد‪« :‬ای رسولخدا! من‪ ،‬برای‬
‫شما قرآن بخوانم‪ ،‬حال آنکه قرآن بر شما نازل شده است؟!» یعنی شما خود‪ ،‬بهتر‬
‫میخوانید و از من داناترید‪ .‬فرمود‪« :‬دوست دارم قرآن را از کسی جز خودم بشنوم»‪.‬‬
‫این نشان میدهد که اگر انسان گاه به قرائت دیگران گوش دهد‪ ،‬از اینکه خودش‬
‫قرائت کند‪ ،‬خشوع بیشتری مییابد و بر قلبش بیشتر مینشیند‪ .‬گاه همینکه به‬
‫قرائت یک نفر گوش میدهید‪ ،‬به گریه میافتید؛ ولی اگر همان آیه را خودتان‬
‫بخوانید‪ ،‬چنین حالی پیدا نمیکنید‪ .‬ابنمسعود‪ ‬سورهی «نساء» را برای پیامبر‪‬‬
‫خواند تا اینکه به این آیهی بزرگ رسید‪:‬‬
‫َ‬
‫ىُ‬
‫هؤلَءََِش ِهيدَاَ‪﴾٤١‬‬
‫جئَناَبِكَََعََ َ‬ ‫﴿فكيَفََإذاَجئَناَمِنَ ُ َِ ُ ذ‬
‫كَأمةََبِش ِهيدََو ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬
‫[النساء ‪]٣١ :‬‬
‫پس چگونه خواهد بود آنگاه که از هر امتی گواهی بیاوریم و تو را به عنوان گواهی بر‬
‫ایشان حاضر نماییم‪.‬‬
‫یعنی در آن هنگام‪ ،‬حالِ تو و حالِ آنان چگونه خواهد بود؟ «کیف» حرف‬
‫استفهام (پرسش) است و طرح یک موضوع به صورت پرسشی‪ ،‬تأثیر بیشتری بر‬
‫قلب و روان انسان دارد‪.‬‬
‫گواهان‪ ،‬دو دسته هستند‪ :‬گروه اول‪ ،‬پیامبران و فرستادگان الهی علیهمالسالم‬
‫هستند؛ همانگونه که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪294‬‬
‫ُِ ُ‬
‫[النساء ‪]٣١ :‬‬ ‫كَأ ذمةََبِش ِهيدَ﴾‬
‫جئَناَمِنَ َِ‬
‫﴿فكيَفََإِذاَ ِ‬
‫آنگاه که از هر امتی گواهی بیاوریم‪.‬‬
‫گروه دوم‪ ،‬علما هستند که به عنوان وارثان پیامبران‪ ،‬پس از وفات فرستادگان‬
‫الهی‪ ،‬در جایگاه شهادت قرار میگیرند و دربارهی مردم گواهی میدهند که پیام انبیا‬
‫علیهمالسالم به آنان رسیده است و پیامبران مأموریت خود را بهخوبی ادا کردهاند‪.‬‬
‫این‪ ،‬امتیاز بزرگی برای علماست که شاهدان خداوند‪ ‬در زمینش هستند‪.‬‬
‫اهلل متعال‪ ،‬در سورهی «جاثیه» میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫تزوَنَ َما َ ُك ُ‬‫ُ‬ ‫ُ ُّ ُ ُ‬ ‫ُذ ُ‬
‫نتمَ َتعَملونََ‬ ‫ك َأ ذمةَ َتدَ ىَ‬
‫ع َإِلَ َكِتَبِها َٱلَوَمَ َ َ‬ ‫ك َأ ذمةَ َجاثِيةَ َ َ‬
‫﴿وترىَ َ َ‬
‫َ‬ ‫[اجلاثية ‪]٨٨ :‬‬ ‫‪﴾٢٨‬‬
‫و (آن روز) هر امتی را میبینی که به زانو درآمده است‪ .‬هر امتی به سوی نامهی اعمالش فرا‬
‫خوانده میشود؛ (در آن روز میگوییم‪ ):‬امروز سزا و جزای اعمالی را که انجام میدادید‪،‬‬
‫میبینید‪.‬‬
‫ُ ُّ ُ ُ‬
‫ك َأ ذمةَ َتدَ ىَ‬
‫ع َإِلَ َكِتَبِها﴾ یعنی هر امتی به سوی نامهی اعمالش یا به سوی‬ ‫﴿ َ‬
‫کتابی که بر آنها وحی شده است‪ ،‬فراخوانده میشوند‪.‬‬
‫در هر حال وقتی ابنمسعود‪ ‬به آیهی ‪ 8۶‬سورهی «نساء» رسید‪ ،‬پیامبر‪ ‬به او‬
‫فرمود‪« :‬کافیست»‪ .‬ابنمسعود‪ ‬میگوید‪ :‬به رسولاهلل‪ ‬نگاه کردم و دیدم که اشک‬
‫از چشمانش سرازیر شده است‪ .‬پیامبر‪ ‬از ترس آن حالت وحشتناک گریست و این‪،‬‬
‫نشانگر ارزش گریستن به هنگام شنیدن قرآن یا قرائت آن است‪.‬‬
‫مؤلف‪ /‬حدیث دیگری هم ذکر کرده است که پیشتر به شرح و توضیح آن‬
‫پرداختیم؛ این حدیث که پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬اگر آنچه را که من میدانم‪ ،‬شما‬
‫میدانستید‪ ،‬کمتر میخندید و بیشتر میگریستید»‪ .‬یعنی اگر حقایقی را که من‬
‫میدانم شما هم میدانستید‪ ،‬خندههایتان کمتر میشد و گریههایتان‪ ،‬بیشتر‪ .‬البته اهلل‬
‫متعال‪ ،‬این حقایق را فقط به پیامبر خود گفته و به او دستور ابالغ یا رساندن این‬
‫حقایق را نداده است تا بهخاطر رحمتی که بر بندگانش دارد‪ ،‬این حقایق را از آنها‬
‫پنهان نگه دارد؛ (زیرا چهبسا به زندگی مادی خود بهطور کلی پشت کنند‪).‬‬
‫‪291‬‬ ‫باب‪ :‬فضیلت گریستن از ترس اهلل متعال و شوق او‬

‫وقتی رسولاهلل‪ ‬چنین فرمود‪ ،‬صحابه‪ ‬چهرههایشان را پوشاندند و صدای‬


‫هقهق (و گریهی) آنان بلند شد‪ .‬زیرا عمق هشدار پیامبر‪ ‬را درک کردند و این‪،‬‬
‫نشانگر کمال ایمانشان است و نشان میدهد که پیامهای پیامبر‪ ‬را بهطور کامل‬
‫تصدیق میکردند‪ .‬سپس مؤلف‪ /‬حدیث مشهور ابوهریره‪ ‬را ذکر کرده است که‬
‫پیشتر گذشت؛ رسولاهلل‪ ‬فرموده است‪« :‬اهلل‪ ،‬در روزی که هیچ سایهای جز سایهی او‬
‫وجود ندارد‪ ،‬هفت گروه را در زیر سایهی خود‪ ،‬جای میدهد»‪ .‬یکی از اینها‪« ،‬کسی‬
‫است که در تنهایی‪ ،‬اهلل را یاد کند و اشک‪ ،‬از چشمانش سرازیر شود»‪ .‬یعنی کسی که‬
‫اهلل را با نامها‪ ،‬صفات‪ ،‬افعال‪ ،‬احکام و آیاتش در تنهایی یاد میکند و از شوق پروردگار‬
‫یا از ترس او میگرید»‪ .‬چنین شخصی‪ ،‬جزو کسانی خواهد بود که اهلل متعال‪ ،‬آنان را‬
‫در روزی که سایهای جز سایهی او وجود ندارد‪ ،‬زیر سایهی خود جای میدهد‪.‬‬
‫منظور از سایهی الهی در اینجا‪ ،‬سایهای که اهلل متعال‪ ،‬در آن روز میآفریند و‬
‫هرکه از بندگانش را بخواهد‪ ،‬زیر آن جای میدهد و منظور سایهی خودِ پروردگار‬
‫نیست؛ زیرا اهلل‪ ،‬نورِ آسمانها و زمین است و امکان ندارد که به سبب خورشید‪،‬‬
‫سایهای داشته باشد‪ .‬چراکه الزمهی قبول کردن چنین پنداری‪ ،‬اینست که معتقد‬
‫باشیم خورشید‪ ،‬باالتر از پروردگار است و خداوند در میان خورشید و مردم قرار‬
‫دارد! کسی که چنین پنداری دارد‪ ،‬درک و فهمش از درازگوش نیز کمتر است‪ .‬زیرا‬
‫امکان ندارد که اهلل‪ ‬پایینتر از مخلوقاتش باشد؛ او پروردگار بلندمرتبه و‬
‫واالمقامیست که نور آسمانها و زمین میباشد‪.‬‬
‫ْ َ‬ ‫ََْ ْ ُ ُ َ ُ ْ‬ ‫َ‬ ‫َ ُ ُ ُّ ُ َ َ َ َ‬
‫حات َوج ِه ِه َما انتَه‬ ‫ور‪ ،‬ل ْو كشفه ألحرقت سب‬ ‫پیامبر‪ ‬فرموده است‪ِ « :‬حجابه انل‬
‫َ ْ‬ ‫إ َْلْ ِه بَ َ ُ‬
‫رص ُه ِم ْن خل ِق ِه»‪ .‬یعنی‪« :‬آنچه مانع دیدن پروردگار میشود‪ ،‬نور است و اگر اهلل‬ ‫ِ‬
‫متعال‪ ،‬این مانع را بردارد‪ ،‬انوار جاللش همهی آفریدهها را میسوزاند»‪ .‬البته این نور‬
‫یا این مانع‪ ،‬کمتر از نور اهلل‪ ‬میباشد‪ .‬پس چگونه میتوان ادعا کرد که منظور از‬
‫سایهی الهی در این حدیث‪ ،‬سایهی خود اوست؟! لذا همانگونه که گفتم‪ ،‬برخیها‬
‫کمتر از درازگوش میفهمند و نمیتوانند مفهوم سخن اهلل و پیامبرش را درست درک‬
‫کنند‪ .‬امکان ندارد که منظور پیامبر‪ ‬سایهی خود خداوند‪ ‬باشد؛ حتی روایتی که‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪291‬‬

‫در آن به سایهی عرش اشاره شده است‪ ،‬جای بحث و بررسی دارد‪ )۶(.‬زیرا معروف‬
‫است که عرش‪ ،‬از آسمانها‪ ،‬زمین‪ ،‬ماه‪ ،‬خورشید و ستارگان‪ ،‬بزرگتر است و هفت‬
‫آسمان و هفت زمین در مقایسه با «کرسی» بهاندازهی حلقهای هستند که در زمینی‬
‫پهناور افتاده است؛ همچنین بزرگیِ عرش در برابر کرسی‪ ،‬مانند بزرگیِ این زمین‬
‫پهناور نسبت به این حلقهی کوچک است؛ پس چگونه عرش زیر خورشید قرار دارد‬
‫و بر مردم‪ ،‬سایه میاندازد؟ بهفرض اینکه حدیث «سایهی عرش» صحیح باشد‪ ،‬گویا‬
‫منظور سایهی گوشهای از عرش است و اهلل متعال‪ ،‬بر هر کاری تواناست؛ ضمن‬
‫اینکه صحت این روایت‪ ،‬جای بحث دارد‪ .‬لذا باور درست‪ ،‬اینست که اهلل متعال‬
‫روز قیامت سایهای از ابر یا امثال آن پدید میآورد و هرکه از بندگانش را بخواهد‪،‬‬
‫زیر آن جای میدهد‪ .‬و اهلل‪ ،‬داناتر است‪.‬‬
‫رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬روزی که سایهای جز سایهی او وجود ندارد»؛ زیرا در دنیا‬
‫برای اینکه در معرض تابش آفتاب نباشیم‪ ،‬از سایهی ساختمانهایی که میسازیم‪ ،‬یا‬
‫از سایهی درختانی که میکاریم‪ ،‬و از سایهی کوهها در کوهپایهها و سایهی دیوارها و‬
‫امثال آن استفاده میکنیم؛ یعنی از سایهی چیزهایی که خود میسازیم یا از سایهی‬
‫اشیای موجود در طبیعت که اهلل‪ ‬آفریده است‪ .‬اما در آخرت‪ ،‬هیچ سایه ای وجود‬
‫ندارد‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬

‫(‪ )۶‬لفظ «ظل عرشه» یا سایهی عرش خود‪ ،‬در چهار حدیث آمده است؛ نگا‪ :‬ضعیف الجامع (‪)6452‬‬
‫بهنقل از جابر‪( :‬ثالث من كن فیه أظله اهلل َتت ظل عرشه)‪ .‬دوم‪ :‬روایتی نزدیک حدیث مذکور در‬
‫ي َ َ‬ ‫ر َ ٌ ُ ُّ ُ َّ‬
‫متن‪ ،‬اما بهروایت بیهقی در األسماء بهنقل از ابوهریره‪ ‬با این لفظ‪( :‬سبعة ی ِظلهم اّلل يف ظِل ِه ی روم ال‬
‫َّ َّ ُّ‬
‫ظِل إِال ظِله) ضمن اینکه برخی از گروههای موجود در این روایت‪ ،‬غیر از گروههای موجود در حدیث‬
‫متن است و آلبانی‪ /‬نیز این راویت را در ضعیف الجامع (‪ )2622‬ضعیف دانسته است‪ .‬و مورد سوم‪:‬‬
‫روایت ترمذی (‪ )0212‬با این لفظ است‪( :‬من أنظر معرسا أو وضع َل أظله اهلل یوم القیامة َتت ظل‬
‫عرشه) که آن را غریب دانسته است؛ البته آلبانی‪ /‬در صحیح الجامع (‪ )2017‬این روایت را صحیح‬
‫قلمداد کرده است‪ .‬و مورد چهارم‪ :‬روایت احمد (‪ )622،262/4‬بهنقل از معاذ و نیز روایت احمد‬
‫(‪ )062/5‬بهنقل از عرباض بن ساریه‪( :‬املتحابون يف اهلل لَع منابر من نور يف ظل العرش)‪.‬‬
‫‪297‬‬ ‫باب‪ :‬فضیلت گریستن از ترس اهلل متعال و شوق او‬
‫ِ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫[طه‪َ ]١٠٣ :‬‬ ‫بَنسَفَاَ‪﴾١٠٥‬‬
‫سفهاَر ِ َ‬‫لبا َِلَفقلََين ِ‬
‫نَٱ َِ‬
‫﴿ويسَلونكََع َِ‬
‫و از تو دربارهی کوهها میپرسند؛ بگو‪ :‬پروردگارم‪ ،‬کوهها را بهطور کامل متالشی میکند‪.‬‬
‫همهی کوهها هرچقدر بزرگ باشند‪ ،‬متالشی میشوند؛ بزرگترین کوهها‪ ،‬به خاک‬
‫تبدیل میگردند و به صورت گرد و خاکی پراکنده درمیآیند که در هوا حرکت میکنند‪:‬‬
‫ُذ‬ ‫ذ ذ‬
‫ابَ ُصنعَٱّللَِٱَّلِيَأتقنَكَ‬ ‫ُ ُّ ذ ذ‬ ‫ُ‬
‫ىَٱلبالَُتسبهاَجامِدةََو ِهَتمرَمرَٱلسح ِ‬
‫ِ‬ ‫﴿وتر‬
‫ُ‬ ‫شءَإنذ ُهۥَخب ُ‬
‫ََ[نمل‪]88:‬‬ ‫يَبِماَتفعلونَ‪َ﴾٨٨‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫و کوهها را چنان میبینی که گویا ثابت و بیحرکتند؛ حال آنکه همانند ابر در حرکتند‪ .‬پدیده‬
‫و ساختِ اهلل است که هر چیزی را استوار ساخته است‪ .‬بیگمان اهلل به کردارتان آگاه است‪.‬‬
‫اخیراً از یکی از مردم شنیدم که میگفت‪ :‬منظور این آیه‪ ،‬حرکت کوهها در‬
‫دنیاست و این‪ ،‬نشان میدهد که زمین میگردد و در حالِ گردش است؛ دلیلِ این آقا‪،‬‬
‫این بود که روز قیامت‪ ،‬همه چیز را انسان با قطع و یقین‪ ،‬درک میکند و آنجا حدس‬
‫و گمان‪ ،‬معنا ندارد‪ .‬زیرا در این آیه آمده است‪ُ﴿ :‬تس ُبها َجامِدةَ﴾ یعنی «گمان‬
‫میکنی که ثابت و بیحرکتند»‪ .‬لذا چنین نتیجهگیری کرده است که این آیه به حرکت‬
‫کوهها در دنیا و گردش زمین اشاره دارد‪.‬‬
‫این‪ ،‬از ناآگاهی و شناختِ ناقصِ این آقا از آیههای قرآن است که بدین شکل‬
‫استدالل نموده است؛ زیرا ادعایش بیمورد است که روز قیامت‪ ،‬حدس و گمان‬
‫وجود ندارد؛ همانگونه که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ ذ‬ ‫ذ ُ ذُ‬
‫لساعَةَِ َشَ رَء َع ِظ رَ‬
‫يم َ‪َ ١‬يوَمَ َتروَنهاَ‬ ‫اس َٱتقواَ َر ذبكمَ َإ ِ َ‬
‫ن َزلَزلةَ َٱ ذ‬ ‫يأ ُّيها َٱِل َ‬ ‫﴿ ىَ‬
‫ُ ُّ‬ ‫ل َ ُ َُّ ُ‬‫ُ‬
‫ات َحَلَ َحَلها َوترى َٱِلذاسََ‬ ‫ضعةَ َع ذماَ َأۡرضعتَ َوتض َُع َ َ‬
‫ك َذ َِ‬ ‫ك َمرَ ِ‬ ‫تذَه َ‬
‫ر‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬
‫[احلج ‪َ َ ]٨ ،١ :‬‬ ‫ِيدَ‪﴾٢‬‬ ‫ّللَِشد َ‬
‫نَعذابََٱ َ‬ ‫ك ذَ‬‫ُسكَرىََوماَهمَب ِ ُسكَرىََولَ ِ‬
‫ای مردم! از پروردگارتان بترسید؛ بهراستی زلزلهی رستاخیز‪ ،‬رویدادِ بس بزرگیست‪ .‬روزی‬
‫که شاهدش باشید‪ ،‬هر مادر شیردهی‪ ،‬کودک شیرخوارش را از یاد میبرد و هر زن بارداری‪،‬‬
‫بارش را سقط میکند و مردم را مست و مدهوش میبینی؛ حال آنکه مست نیستند؛ بلکه‬
‫عذاب اهلل‪ ،‬سخت و شدید است‪.‬‬
‫همانطور که مشاده میکنید در این آیه بدین نکته تصریح شده که انسان‪ ،‬روز‬
‫قیامت‪ ،‬به سبب ترس و وحشتِ آن روز‪ ،‬واقعیت را درست نمیبیند؛ یعنی مردمانی‬
‫را که از ترس قیامت‪ ،‬حالتِ عادی خود را از دست دادهاند‪ ،‬مست و مدهوش‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪298‬‬

‫میپندارد؛ در حالی که مست و مدهوش نیستند‪ ،‬بلکه عذاب الهی‪ ،‬سخت و شدید‬
‫است‪ .‬به عبارت دیگر وقتی انسان‪ ،‬در حالتِ غیرعادی قرار میگیرد‪ ،‬با آنکه با یک‬
‫رویداد بزرگ روبهرو میشود‪ ،‬ولی قدرت درک و حواس خود را از دست میدهد‪.‬‬
‫خالصه اینکه منظور از سایهی الهی در قیامت‪ ،‬سایهایست که اهلل‪ ‬میآفریند و‬
‫برخی از بندگانش را زیرِ آن جای میدهد‪ .‬یک دسته از این بندگان‪ ،‬کسانی هستند که‬
‫در تنهایی‪ ،‬پروردگارشان را یاد میکنند و اشک از چشمانشان‪ ،‬سرازیر میشود‪ .‬منظور‬
‫از تنهایی‪ ،‬خلوت قلب نیز میباشد‪ .‬پس تو ای برادر و خواهر مسلمان! با قلبی تهی از‬
‫غیر خدا و بدون اینکه به چیزی غیر از یاد اهلل بیندیشی‪ ،‬اهلل را یاد کن؛ زیرا اگر در‬
‫چیزی بیندیشی‪ ،‬از خوف و شوق اهلل‪ ،‬گریهات نمیگیرد و اشکت سرازیر نمیشود؛‬
‫زیرا امکان ندارد که قلبِ انسان به چیزی مشغول باشد و بتواند بهخاطر اهلل‪ ،‬اشک‬
‫بریزد‪ .‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬کسی که در خلوت و تنهایی‪»...‬؛ یعنی کسی در خلوت قلب‬
‫خود اهلل را یاد کند و نیز در خلوت جسم خود‪ ،‬یعنی جایی که کسی نیست تا ریا و‬
‫خودنمایی در کار نباشد؛ لذا این فرمودهی پیامبر‪ ‬بدین معناست که انسان‪ ،‬مخلصانه و‬
‫با حضور قلب‪ ،‬اهلل را یاد کند؛ چنین شخصی جزو کسانی خواهد بود که اهلل‪ ‬روز‬
‫قیامت آنان را زیر سایهی خود جای میدهد؛ روزی که سایهای جز سایهی او وجود‬
‫ندارد‪ .‬اهلل متعال ما و همهی مسلمانان را زیرِ سایهای که آن روز میآفریند‪ ،‬جای دهد‪.‬‬
‫***‬
‫وجل روفِه َأزیزٌ‬
‫َ‬ ‫ِ‬
‫َ ُ ُ ي‬
‫صِل‬ ‫ی‬ ‫و‬‫ه‬‫و‬
‫َ َ ر ُ ُ َ َّ‬
‫اّلل‬ ‫ول‬‫رس‬ ‫ت‬‫ی‬ ‫ت‬ ‫أ‬ ‫قال‪:‬‬ ‫ری‬‫خ‬
‫ي ي‬
‫بن الش‬
‫َّ‬ ‫َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫‪‬‬ ‫‪‬‬ ‫َ ‪ -122‬وعن عبد اّلل ِ‬
‫َ‬ ‫ر َ‬ ‫َ‬
‫یز امل ررج ِل م َِن ابلَُكء‪[ .‬حدیثی صحیح است به روایت ابوداود ونیز ترمذی فی‬ ‫ِ ِ‬ ‫ز‬‫أ‬ ‫ک‬
‫(‪)۶‬‬
‫الشَّمائِل با اِسناد صحیح‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬عبداهلل بن شخّیر‪ ‬میگوید‪ :‬نزد پیامبر‪ ‬رفتم؛ ایشان در حالِ نماز بود‬
‫و سینهاش از گریه‪ ،‬صدایی مانند صدای جوشیدن دیگ داشت‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح ابیداود‪ ،‬ش‪228 :‬؛ آلبانی در مختصر الشامئل املحمدية‪ ،‬ش‪ ،672 :‬این حدیث را صحیح‬
‫دانسته است‪.‬‬
‫‪299‬‬ ‫باب‪ :‬فضیلت گریستن از ترس اهلل متعال و شوق او‬
‫َّ َ َ َ َ َ ر َ ر َ َ‬ ‫َ ر‬ ‫َُ‬ ‫َ َ َ ُ ُ‬ ‫َ‬
‫بن کعب‪« :‬إِن اهلل‪ ‬أمرن أن أقرأ‬ ‫ي‬
‫نس‪ ‬قال‪ :‬قال رسول اهللِ‪ ‬أليب ِ‬ ‫‪ -126‬وعن أ ٍ‬
‫َ َ ر َ َ ُ ٌَّ‬ ‫َ َ َّ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫َر‬
‫(‪)۶‬‬
‫نَٱَّلِينََكف ُرواَ﴾»‪ .‬قال‪ :‬وسماِّن؟ قال‪« :‬نعم» فبِك أيب‪ٌ [ .‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫علیك‪﴿ :‬لمََيك َِ‬
‫َ َ َ َ ُ َ ٌّ َ ر‬
‫يب يبيك‪.‬‬ ‫ويف روایة‪ :‬فجعل أ‬
‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬به ابی بن کعب‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل‪ ‬به من‬
‫ُ ذ‬
‫ن َٱَّلِينَ َكف ُرواَ﴾»‪ )1(.‬ابی‪‬‬ ‫دستور داده که این سوره را برای تو بخوانم‪﴿ :‬لمَ َيك َِ‬
‫پرسید‪ :‬آیا پروردگار‪ ،‬مرا نام برد؟ رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬بله»‪ .‬در نتیجه ابی‪ ‬گریست‪.‬‬
‫و در روایتی دیگر آمده است‪ :‬ابی شروع به گریستن کرد‪.‬‬
‫رَ ر‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫كر لعمر رِض ُ‬ ‫َ َ َ ر‬ ‫َ َرُ‬
‫اهلل عنهما بعد وفاة ِ رسول اّلل‪ :‬انطلِق‬ ‫‪ َ -122‬وعنه قال‪ :‬قال أبو ب ٍ‬
‫َ َ َّ ر َ َ‬ ‫اّلل‪ ‬یَ ُز ُ‬ ‫َ َ ُ ُ َّ‬ ‫اّلل عنها نَ ُز ُ‬ ‫َّ‬ ‫ُي‬
‫ورها‪ .‬فلما انتهیا إ ِ ريلها‬ ‫ورها کما َكن رسول‬ ‫بِنا إىل أم أیمن رِض‬
‫َ‬ ‫َ رٌ َ ُ‬ ‫َ َ َ ر َ َ َ َّ َ ر َ َّ‬ ‫ُر‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬
‫ول اهللِ‪‬؟ قالت‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫ِیك؟ أما تعل ِمنی أن ما عِند اّلل تعاىل خری ل ِرس‬ ‫بكت‪ .‬فقاال هلا‪ :‬ما يبك ِ‬
‫الو ر َ‬
‫َح‬ ‫ری ل َِر ُسول اهللِ‪ ،‬ولك يِين َأبركي َأ َّن َ‬ ‫اّلل َخ ٌ‬ ‫ر َ َّ‬
‫د‬‫عن‬ ‫ما‬
‫َ َ َ َ ر َ ُ َ َّ‬
‫ن‬ ‫أ‬ ‫م‬ ‫ل‬ ‫ع‬ ‫أ‬ ‫ون‬ ‫ك‬ ‫أ‬ ‫ال‬ ‫أن‬ ‫ي‬ ‫ك‬
‫ي َ َر‬
‫إِِّن ال أب‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ ر َ َ َ َ َّ‬
‫(‪)۳‬‬
‫ِیان َمعها‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫ق ِد انقطع مِن السماءِ فهیجتهما لَع ابلَكء‪ ،‬فجعال يبك ِ‬
‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬ابوبکر‪ ‬پس از وفات رسولاهلل‪ ‬به عمر‪ ‬گفت‪:‬‬
‫بیا با هم به دیدنِ امایمن& برویم؛ همانگونه که پیامبر‪ ‬به دیدنش میرفت‪ .‬وقتی‬
‫نزدش رفتند‪ ،‬گریست‪ .‬ابوبکر و عمر‪ $‬به او گفتند‪ :‬چرا گریه میکنی؟ مگر نمیدانی‬
‫که آنچه نزد اهلل است‪ ،‬برای رسولاهلل‪ ‬بهتر میباشد؟ امایمن پاسخ داد‪ :‬سبب‬
‫گریهام بر رسولاهلل‪ ،‬بیاطالعی از این نیست که آنچه نزد خداست برای پیامبر‪‬‬
‫بهتر است؛ بلکه من از این جهت میگریم که نزول وحی از آسمان قطع شده است‪ .‬و‬
‫بدینسان امایمن& ابوبکر و عمر را به گریه انداخت و آن دو با او گریستند‪.‬‬
‫َ ُُ َ َ‬ ‫َّ‬ ‫َ َّ ر َ َّ ُ‬ ‫‪ -122‬وعن ابن َع َمر رِض ُ‬
‫ول اّلل‪َ ‬وجعه قیل َُل يف‬ ‫ِ‬ ‫اهلل عنهما قال‪ :‬لما اشتد ب ِ َرس‬
‫َّ َ َ َ ر‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫ُ َ َ ر َرُ َ ي‬ ‫َّ َ‬
‫اس»‪ .‬فقالت اعئشة رِض اّلل عنها‪ :‬إِن أبا بك ٍر‬ ‫الصالة ِ فقال‪« :‬م ُروا أبا بك ِر فلیصل بانلَّ ِ‬
‫ُُ ُ َرُ َ ي‬ ‫َ ََ ُ َ َ َ َ ُ‬ ‫ٌ‬ ‫ٌُ‬
‫َرجل َرقیق إِذا قرأ القرآن غلبه ابلَكء»‪ .‬فقال‪« :‬مروه فلیصل»‪.‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)5821 ،5848 ،2218( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.788 :‬‬
‫(‪ )1‬یعنی سورهی «بینه» را‪ .‬چنانکه در این حدیث بخشی از نخستین آیهی این سوره‪ ،‬ذکر شده است‪.‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪6545 :‬؛ ر‪.‬ک‪ :‬حدیث شمارهی ‪ 225‬و نیز درآمدی بر کتاب (مقدمه)‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪311‬‬
‫َ َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َّ َ َ ر‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬
‫ويف روایة عن اعئشة رِض اّلل عنها قالت‪ :‬قلت‪ :‬إِن أبا بك ٍر إِذا قام مقامك لم‬
‫َ‬ ‫ُر‬
‫(‪)۶‬‬
‫يس ِم ِع انلَّاس م َِن ابلَُكء‪ٌ [ .‬‬
‫متفق عليه]‬
‫ترجمه‪ :‬ابنعمر‪ $‬میگوید‪ :‬هنگامی که بیماری پیامبر‪ ‬شدید شد‪ ،‬به ایشان‬
‫گفتند‪ :‬برای نماز چهکار کنیم؟ فرمود‪« :‬به ابوبکر بگویید برای مردم نماز بخواند»‪.‬‬
‫عایشه& عرض کرد‪ :‬ابوبکر مردی رقیقالقلب است که هنگام قرائت قرآن‪ ،‬گریه بر‬
‫او غالب میشود‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬به او بگویید‪ :‬پیشنماز شود»‬
‫در روایتی دیگر آمده است که عایشه& میگوید‪ :‬گفتم‪ :‬اگر ابوبکر در جای شما‬
‫به نماز بایستد (و برای مردم امامت دهد)‪ ،‬به سبب گریه نمیتواند قرائتش را به‬
‫گوش مردم برساند‪.‬‬
‫ُ َ َ‬ ‫َ َر‬ ‫َ‬
‫عبد َّ‬ ‫َ َّ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬
‫يت بطعامٍ‬ ‫َحن بن عوف‪ ‬أ ِ‬ ‫ِ‬ ‫الر‬ ‫ن‬ ‫عوف أ‬ ‫بن ٍ‬ ‫َحن ِ‬
‫بن عب ِد الر ِ‬
‫‪ -123‬وعن إِبراهیم ِ‬
‫َّ‬ ‫ُ َ َّ‬ ‫َُ َ رٌ ي ََ ُ َ ر َ‬ ‫ُ َ ُ ر َ ُ ُ ُ َ‬ ‫ى‬ ‫َ‬
‫ری مِين‪ ،‬فل رم یوجد َل ما یكف ُن فی ِه إِال‬ ‫بن عمری‪ ‬وهو خ‬ ‫واكن صائما‪ ،‬فقال‪ :‬قتِل مصعب‬
‫ر َ َ ر ُ ُ َّ ُ َ َ َ َ ُّ ر َ‬ ‫ر ُ ي‬ ‫ر ُ ُ ََ ر ر ُ‬ ‫ُ ٌَ ر ُ ي‬
‫ادلنیا‬ ‫ب رردة إِن غطي بِها َرأسه بدت ِرجاله‪ ،‬وإِن غط َي بها ِرجاله بدا رأسه‪ ،‬ثم ب ِسط نلا مِن‬
‫ُ ر َ َ ُّ ر َ ُ ر َ َ ر َ َ َ ر َ ُ َ َ َ َ ُ َ ُ ي َ ر َ‬ ‫ُ َ َ‬
‫ادلنیا ما أع ِطینا قد خ ِشينا أن تكون حسناتنا عجلت نلا‪.‬‬ ‫ما ب ِسط أ رو قال‪ :‬أع ِطینا مِن‬
‫َ َّ َ َ َّ‬ ‫ُ َ ََ ر‬
‫(‪)1‬‬
‫ث َّم جعل یبيك حَّت ت َرك الطعام‪[ .‬روایت بخاری]‬
‫ترجمه‪ :‬ابراهیم بن عبدالرحمن بن عوف میگوید‪ :‬برای عبدالرحمن بن عوف که‬
‫روزه بود‪ ،‬غذایی آوردند؛ گفت‪ :‬مصعب بن عمیر که از من بهتر بود‪ ،‬کشته شد؛ تنها‬
‫چیزی که برای کفن کردن او وجود داشت‪ ،‬جامه یا رواندازه تیرهای بود که وقتی سرش‬
‫را میپوشاندند‪ ،‬پاهایش برهنه میشد و چون پاهایش را میپوشاندند‪ ،‬سرش نمایان‬
‫میگشت‪ .‬سپس دروازهی دنیا و نعمتهای آن به روی ما گشوده شد یا فرمود‪ :‬از دنیا به‬
‫شکل گستردهای برخوردار شدیم؛ لذا از این میترسیم که مبادا پاداش نیکیهای خود را‬
‫زودتر‪( ،‬در دنیا) دریافت کرده باشیم‪ .‬و آنگاه شروع به گریه کرد و غذایی نخورد‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪ 226 :‬بهنقل از ابنعمر‪$‬؛ روایت عایشه& در صحیح بخاری‪ ،‬ش‪ ،702 :‬و‬
‫صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ 502 :‬آمده است‪.‬‬
‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.0674 :‬‬
‫‪316‬‬ ‫باب‪ :‬فضیلت گریستن از ترس اهلل متعال و شوق او‬
‫َ ر َ َ َ َ َّ‬ ‫جالن ابلاهِِل‪َ ‬ع ِن انلَّ ي‬ ‫َ‬ ‫ُ َ ي ر َ‬ ‫ُ‬
‫ب‪ ‬قال‪« :‬ليس َش ٌء أحب‬ ‫‪ -162‬وعن أيب أمامة صدي ب ِن ع‬
‫َ‬ ‫َ َ َّ َ َ َ ُ َ ُ َ ُ‬ ‫َََر َ ر َ ُ ُ ُ‬ ‫ر َر َ‬ ‫َّ‬
‫یل‬
‫ِ ِ‬ ‫ب‬ ‫س‬ ‫يف‬ ‫اق‬‫هر‬ ‫ت‬ ‫مٍ‬ ‫د‬ ‫ة‬ ‫طر‬‫ق‬‫و‬ ‫اّلل‬ ‫ة‬
‫ِ‬ ‫شی‬ ‫خ‬ ‫من‬ ‫ٍ‬
‫وع‬‫م‬ ‫إِىل اّلل تعاىل مِن قط َرتنی وأثری ِن‪ :‬قطرة د‬
‫َّ‬ ‫َ‬ ‫ر َ‬ ‫َ َ‬ ‫ٌ‬ ‫ََ َ‬ ‫ٌ‬ ‫َََ‬ ‫َّ‬
‫اّلل تعاىل‪ ،‬وأما األثران فأثر ِيف سبیل اهلل تعاىل وأثر يف ف ِریض ٍة من فرائ ِِض اّلل تعاىل»‪.‬‬
‫(‪)۶‬‬
‫[ترمذی‪ ،‬روایتش کرده و آن را حسن دانسته است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوامامه‪ ،‬صُدَی بن عجالن باهلی‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬نزد اهلل‬
‫متعال‪ ،‬چیزی محبوبتر از دو قطره و دو اثر (قدم یا نشانه) نیست‪ :‬قطرهی اشکی که‬
‫از خشیت اهلل متعال (از چشم) سرازیر میشود و قطرهی خونی که در راه اهلل متعال‪،‬‬
‫ریخته میشود؛ و اما دو نشانه‪ :‬نشانهای (چون غبار یا اثر زخم در جهاد یا قدمی) که‬
‫در راه اهلل متعال‪ ،‬میباشد؛ و نشانهای (مانند آثار وضو یا اثر سجده یا غبار حج یا هر‬
‫قدمی) که برای به جای آوردن یکی از فرایض اهلل متعال است»‪.‬‬
‫در اینباره احادیث فراوانی وجود دارد؛ از جمله حدیث عرباض بن ساریه‪ ‬که‬
‫میگوید‪« :‬رسولاهلل‪ ‬برای ما سخنرانی شیوایی ایراد فرمود که دلها از آن ترسید و‬
‫(‪)1‬‬
‫از چشمها‪ ،‬اشک سرازیر شد»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬چند حدیث دربارهی گریستن از خوف اهلل و شوق او‪ ،‬ذکر کرده‬
‫است؛ از جمله حدیث عبداهلل بن شخّیر‪ ‬که نزد پیامبر‪ ‬رفت و پیامبر‪ ‬را در حالِ‬
‫نماز دید؛ در آن هنگام صدایی مانند صدای جوشیدن دیگ از سینهی پیامبر‪ ‬شنیده‬
‫میشد که به سبب گریه از خشیت اهلل‪ ‬بود‪ .‬هنگامی که دیگ بهجوش میآید‪،‬‬
‫غلغل میکند؛ آری! سینهی پیامبر‪ ‬نیز از خوف و خشیت الهی‪ ،‬غلغل میکرد‪.‬‬
‫مؤلف‪ /‬همچنین حدیث انس‪ ‬را ذکر کرده است که پیامبر‪ ‬به ابی بن‬
‫کعب‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل‪ ‬به من دستور داده که سورهی «بینه» را برای تو بخوانم‪:‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح الترمذی‪ ،‬از آلبانی‪ ،/‬ش‪0222 :‬؛ آلبانی در مشکاة المصابیح‪ ،‬ش‪ 2227 :‬این حدیث را‬
‫حسن دانسته است‪.‬‬
‫(‪ )1‬ر‪.‬ک‪ :‬حدیث شمارهی ‪ 020‬در باب‪« :‬امر به پایبندی بر سنت و آداب آن»‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪312‬‬
‫ِ‬ ‫ُ ذ‬
‫شك ِيَ َ ُمنفكِيَ َح ذ َ‬
‫ت َتأَتِي ُه َُمَ‬ ‫ب َوَٱلَ ُم َِ‬ ‫ن َٱَّلِينَ َكف ُرواَ َمِنَ َأهَ َِ‬
‫ل َٱلَكِتَ َِ‬ ‫﴿لمَ َيك َِ‬
‫ُ‬
‫[البينة‪َ َ ]١ :‬‬ ‫ٱلَ ِيِن َةَ‪﴾١‬‬
‫آن دسته از اهل کتاب که کفر ورزیدند و نیز مشرکان‪( ،‬از کفر و شرک خویش) دستبردار‬
‫نبودند تا آنکه برایشان دلیل روشنی آمد‪.‬‬
‫ابی‪ ‬پرسید‪ :‬آیا پروردگار‪ ،‬مرا نام برد؟ رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬بله»‪ .‬در نتیجه‬
‫ابی‪ ‬گریست‪.‬‬
‫گویا این گریه از شوق به اهلل بوده است؛ زیرا همینکه اهلل‪ ‬به پیامبرش دستور‬
‫داد که این سوره را برای ابی‪ ‬بخواند‪ ،‬نشانگر جایگاه واالی ابی‪ ‬میباشد و‬
‫امکان دارد گریهی ابی‪ ‬از روی شادی بوده است؛ چون گاه شادی‪ ،‬انسان را به‬
‫گریه میاندازد و گاه غم و اندوه‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬احادیثی ذکر کرده که نشانگر گریستن بر گذشته است؛ از‬
‫جمله ماجرای مالقات ابوبکر و عمر با امایمن‪ ‬که پس از وفات پیامبر‪ ‬بهپیروی‬
‫از ایشان به دیدنِ امایمن‪ $‬رفتند؛ زیرا پیامبر‪ ‬عادت داشت که به مالقات امایمن‬
‫میرفت‪ .‬وقتی ابوبکر و عمر‪ $‬به دیدن امایمن رفتند‪ ،‬این بانوی بزرگوار شروع به‬
‫گریه کرد‪ .‬ابوبکر و عمر به او گفتند‪ :‬مگر نمیدانی که آنچه نزد خداست‪ ،‬برای‬
‫رسولاهلل‪ ‬بهتر است؟ امایمن‪ $‬پاسخ داد‪« :‬من‪ ،‬این را میدانم؛ اما سبب گریهام‬
‫اینست که پس از وفات پیامبر‪ ،‬وحی قطع شده است»‪ .‬و بدینسان ابوبکر و عمر‬
‫را نیز به گریه انداخت و آن دو با او گریستند‪.‬‬
‫حدیث عبدالرحمن بن عوف‪ ‬نیز نشانگر گریستن بر گذشته است‪.‬‬
‫عبدالرحمن‪ ‬روزه بود؛ برایش غذا آوردند؛ معموالً روزهدار رغبت زیادی به غذا‬
‫دارد‪ ،‬ولی عبدالرحمن‪ ‬همینکه به یادِ وضعیت صحابه و مسلمانان پیشگام افتاد‪،‬‬
‫گریست؛ عبدالرحمن‪ ‬خود‪ ،‬جزو نخستین مسلمانان و از مهاجران پیشگام بود‪ .‬او‬
‫از مصعب بن عمیر‪ ‬یاد کرد و خود را از او کوچکتر شمرد و فرمود‪ :‬مصعب‪ ‬از‬
‫من بهتر بود‪.‬‬
‫مصعب‪ ‬جوانی اهل مکه بود که پدر و مادر ثروتمندی داشت و بهترین‬
‫لباسهای آن زمان را برایش تهیه میکردند و او را نوازش مینمودند؛ یعنی‬
‫‪313‬‬ ‫باب‪ :‬فضیلت گریستن از ترس اهلل متعال و شوق او‬

‫مصعب‪ ‬جوان نازپروردهای بود که در زندگی خود‪ ،‬چیزی کم نداشت‪ ،‬ولی‬


‫همینکه مسلمان شد‪ ،‬پدر و مادرش او را از خود راندند‪ .‬وی‪ ،‬به مدینه هجرت کرد و‬
‫در جرگهی نخستین مهاجران قرار گرفت‪ .‬پس از هجرت‪ ،‬لباس پینهداری بر تن‬
‫داشت؛ گرچه در مکه و نزد پدر و مادرش از بهترین لباس برخوردار بود‪ ،‬ولی همهی‬
‫این رفاه و آسایش را بهخاطر اهلل و پیامبرش ترک کرد و هجرت نمود‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬در غزوهی «احد» پرچم لشکر اسالم را به او داد‪ .‬مصعب‪ ‬در این‬
‫جنگ به شهادت رسید؛ جامهای با او بود که میخواستند او را با آن کفن کنند؛ وقتی‬
‫سرش را میپوشاندند‪ ،‬پاهایش بیرون میماند و چون پاهایش را میپوشاندند‪ ،‬سرش‬
‫برهنه میشد‪ .‬پیامبر‪ ‬دستور داد سرش را بپوشانند و روی پاهایش گیاهی به نام‬
‫«کوم» بگذارند‪.‬‬
‫عبدالرحمن بن عوف از این بزرگمرد و امثال او یاد میکرد و میگفت‪ :‬آنها‬
‫کسانی بودند که بهسالمت از دنیا رستند و پیش از آنکه اهلل متعال‪ ،‬دنیا و نعمتهای‬
‫آن را به روی آیندگانشان بگشاید‪ ،‬این سرای زودگذر را پشت سر نهادند و رفتند‪.‬‬
‫همانگونه که اهلل متعال‪ ،‬به این غنایم و نعمتها اشاره نموده و فرموده است‪:‬‬
‫ُ ُ‬
‫[الفتح‪]١٩ :‬‬ ‫﴿ومغان ِمََكثِيةََيأَخذونهاَ﴾‬
‫و نیز غنیمتهای فراوانی که آن را به دست میآورند‪.‬‬
‫سپس عبدالرحمن بن عوف‪ ‬فرمود‪« :‬ما از این میترسیم که مبادا پاداش‬
‫نیکیهای خود را زودتر‪( ،‬در دنیا) دریافت کرده باشیم»‪ .‬کافر‪ ،‬پاداش نیکیهایش را‬
‫در دنیا دریافت میکند و نصیبش در آخرت‪ ،‬آتش دوزخ است‪ .‬و مؤمن‪ ،‬گاه عالوه بر‬
‫پاداش اخرویاش‪ ،‬در دنیا نیز اجر و پاداشی دریافت میکند؛ البته پاداش اخروی او‬
‫مهمتر است‪ .‬ترس و نگرانی عبدالرحمن بن عوف‪ ‬از این بود که مبادا پاداش‬
‫نیکی های خود را در دنیا دریافت کرده باشند؛ لذا از ترس و نگرانی‪ ،‬گریست و‬
‫غذایی نخورد‪.‬‬
‫این‪ ،‬نشانگر گریستن از خشیت الهی و ترس از مجازات اوست‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬فضیلت زهد و پارسایی در دنیا و تشویق به کمخواهی‬
‫از آن و فضیلت فقر‬

‫اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬


‫ُ‬ ‫ذ‬
‫ضَ‬ ‫لسماَءَِ َفَٱخَتلطَ َب ِ َهِۦ َنب َُ‬
‫ات َٱلَۡر ِ َ‬ ‫ل َٱلَيوََة َِٱ ُّدلنَيا َكماَءَ َأنزلَنَ َُه َمِنَ َٱ ذ‬
‫﴿إِنما َمث َ‬
‫ذ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُُ‬
‫نَأهَلهاََ‬‫ضَ ُزخَ ُرفهاَوَٱ ذز ذينتََوظ َ‬ ‫تَٱلَۡر َ‬‫تَإِذاََأخذ َِ‬ ‫اسَوَٱلَنَعَ َُمَح ذ ىَ‬ ‫لَٱِلذ ُ َ‬
‫م ذِماَيأَك َ‬
‫ذ‬ ‫ً‬ ‫ذ‬
‫ل َأوَ َنهارَا َفجعلَنَها َح ِصيدَا َكأن َلمَ َتغَنََ‬ ‫أن ُهمَ َقَد ُِرونَ َعليَهاَ َأتىَهاَ َأمَ ُرنا َلَ َ‬
‫ذ‬ ‫ُ ُ‬
‫[يونس ‪َ َ ]٨٣ :‬‬ ‫تَل ِقوَمََيتفك ُرونََ‪﴾٢٤‬‬ ‫سَكذَل ِكََنف ِ ِص َ‬
‫لَٱٓأۡليَ َِ‬ ‫َب ِٱلَمَ ِ َ‬
‫زندگی دنیا همانند آبیست که از آسمان نازل کردهایم و انواع گیاهان زمین ـ که مردم و‬
‫چارپایان میخورند ـ با آن درآمیخت (و رویید) تا آنکه زمین آراسته شد و کشاورزان گمان‬
‫بردند بر استفاده از گیاهان توانا هستند؛ ولی فرمان ما در شب یا روز به آن رسید و بدین‬
‫ترتیب گیاهان را به صورت گیاهان خشک و دروشدهای درآوردیم؛ چنانکه گویا دیروز اصال‬
‫گیاهی وجود نداشته است‪ .‬اینچنین آیات را برای کسانی که میاندیشند‪ ،‬بیان میکنیم‪.‬‬

‫لسماَءَِ َفَٱخَتلطَ َب ِ َهِۦ َنب َُ‬


‫اتَ‬ ‫ضبَ َل ُهم َ ذمثلَ َٱلَيوََة َِٱ ُّدلنَيا َكماَءَ َأنزلَنَ َُه َمِنَ َٱ ذ‬ ‫﴿وَٱ َِ‬
‫ُ‬ ‫ِ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫ك َشَءَ َ ُّمقَتد ًِرا َ‪َ ٤٥‬ٱلَم َ‬
‫الَ‬ ‫ح َوَكنَ َٱ َُ‬
‫ّلل ََعَ َ َِ‬ ‫لريَ َُ‬
‫ض َفأصَبحَ َهشِ يمَا َتذَ ُر َُ ِ‬
‫وه َٱ ِ‬ ‫ٱلَۡر ِ َ‬
‫ذ‬ ‫ُ‬
‫ي َعِندَ َر ِبِكَ َثوابَا َوخ رَ‬
‫يَ‬ ‫ت َخ رَ‬ ‫لصل ِحَ ُ َ‬‫ت َٱ َ‬ ‫وَٱلَ ُنونَ َزِين َة َٱلَيوََة ِ َٱ ُّدلنَياَ َوَٱلَبَقِيَ ُ َ‬
‫[الكهف‪َ َ ]٣٦ ،٣٢ :‬‬ ‫أملََ‪﴾٤٦‬‬
‫مثال زندگی دنیا را برایشان بیان کن که همانند آبیست که از آسمان فرو فرستادیم و آنگاه‬
‫گیاهان زمین به وسیلهی آن آب به صورت انبوه میروید و سپس خشک میشود؛ بهگونهای که‬
‫باد‪ ،‬آن را به هر سو پراکنده میکند‪ .‬و اهلل بر همه چیز تواناست‪ .‬مال و فرزندان‪ ،‬زیور زندگی دنیا‬
‫هستند و کارهای نیکِ پایدار‪ ،‬نزد پروردگارت از نظر پاداش‪ ،‬بهتر و امیدبخشتر است‪.‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫ذ‬
‫فَ‬‫ب َولهَ رَو َوزِين َة َوتفاخ َُر َبيَنكمَ َوتكاث رَر َ ِ َ‬ ‫﴿ٱعَل ُموَاَ َأنما َٱلَيوََةُ َٱ ُّدلنَيا َلعِ رَ‬
‫ُ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ُذ‬
‫يج َفتىَ َُه َ ُمصَف َِرا َث ذَمَ‬
‫ل َغيَثَ َأعَجبَ َٱلَكفارَ َنبات َُهۥ َث ذَم َي ِه َُ‬ ‫ٱلَمَوَ َِل َوَٱلَوَلَ َِد َكمث َِ‬
‫ر‬ ‫ذ‬ ‫ر‬ ‫ر‬ ‫ر‬ ‫ُ ُ‬
‫ن َوما َٱلَيوََُةَ‬ ‫ِيد َومغَفِرَة َ ِمِنَ َٱ َ‬
‫ّللِ َورِضَوَ َ‬ ‫ف َٱٓأۡلخِرَة َِعذ َ‬
‫اب َشد َ‬ ‫ون َ ُحطَمَاَ َو ِ َ‬
‫يك َ‬
‫ُ‬ ‫ذ‬
‫[احلديد‪َ َ ]٨١ :‬‬ ‫ورَِ‪﴾٢٠‬‬ ‫لَمتَ َُعَٱلَغ ُر َ‬ ‫ٱ ُّدلنَياََإ ِ َ‬
‫بدانید که زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و زیور و فخرفروشی شما به یکدیگر و‬
‫زیادهخواهی در اموال و فرزندان است؛ همچون بارانی که رویش گیاهان آن‪ ،‬کشاورزان را به‬
‫‪311‬‬ ‫باب‪ :‬فضیلت زهد و پارسایی در دنیا و تشویق به کمخواهی از آن و‪...‬‬

‫شگفت وا میدارد و سپس خشک میشود و آن را زرد و پژمرده میبینی و سپس خُرد و ریز‬
‫میگردد‪ .‬و در آخرت‪ ،‬عذابی سخت و (نیز) آمرزشی از سوی اهلل و خشنودی اوست‪ .‬و زندگی‬
‫دنیا تنها مایهی فریب است‪.‬‬
‫ِ‬ ‫ذ‬ ‫﴿ ُز ِينَ َل ذ‬
‫ي َٱلَ ُمقنطرَة ِ َمِنََ‬ ‫ت َمِنَ َٱلنِساَءَِ َوَٱلَنِيَ َوَٱلَقنَ ِط َِ‬ ‫ب َٱلشهوَ َِ‬ ‫اس َ ُح ُّ َ‬‫ِلن ِ َ‬ ‫ِ‬
‫ذ‬ ‫ذ‬
‫ث َذَل ِكَ َمتَ َُع َٱلَيوََة ِ َٱ ُّدلنَياََ‬‫ل َٱلَ ُمس ذومةَِ َوَٱلَنَعَ َِم َوَٱلَرَ َِ‬‫ب َوَٱلَفِضةَِ َوَٱلَيَ َِ‬ ‫ٱَّله َِ‬
‫ذ‬
‫[آل عمران‪َ ]١٣ :‬‬ ‫ابَ‪﴾١٤‬‬ ‫نَٱلَمَ َِ‬ ‫ّللَعِند َُهۥَ ُحسَ َُ‬
‫وَٱ َُ‬
‫برای مردم‪ ،‬محبت خواستههای درونی اعم از زنان‪ ،‬فرزندان و ثروتهای هنگفتِ طال و نقره‬
‫و اسبهای مرغوب و نشاندار و چارپایان و زراعت‪ ،‬آراسته شده است‪ .‬این کاالی زندگی‬
‫دنیاست و بازگشت و پاداش نیک‪ ،‬نزدِ اهلل میباشد‪.‬‬
‫ُ ذ ُ‬ ‫ُ ذ ُ‬ ‫ر‬ ‫ذ‬ ‫ذ ُ ذ‬
‫ق َفلَ َتغ ذرنك َُم َٱلَيوََةُ َٱ ُّدلنَيا َولَ َيغ ذرنكمَ‬
‫ّللِ َح َِ‬
‫ن َوعَدَ َٱ َ‬ ‫يأ ُّيها َٱِل َ‬
‫اس َإ ِ َ‬ ‫﴿ ىَ‬
‫ذ‬
‫[فاطر‪َ ]٢ :‬‬ ‫ورَ‪﴾٥‬‬ ‫ّللَِٱلَغ ُر َُ‬
‫َب ِٱ َ‬
‫ای مردم! بیگمان وعدهی اهلل حق است؛ پس فریفتهی زندگی دنیا نشوید و (شیطان)‬
‫فریبکار‪ ،‬شما را نسبت به اهلل نفریبد‬
‫ُ ذ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫لَك َسوَفَ َتعَل ُمونَ َ‪َ ٣‬ث ذَم َ َ‬
‫لَكَ‬ ‫﴿ألَهىَك َُم َٱ ذتلَكث َُر َ‪َ ١‬ح ذ َ‬
‫ت َ ُزرَت َُم َٱلَمقابِرَ َ‪َ َ ٢‬‬
‫ذ‬
‫[التكاثر‪َ ََ ]٢ ،١ :‬‬ ‫يَ‪﴾٥‬‬‫لَكَلوََتعَل ُمونََعِلَمََٱلَ ِق َِ‬
‫سوَفََتعَل ُمونََ‪َ َ٤‬‬
‫افزونطلبی (و فخرفروشی به اموال و فرزندان) شما را به خود مشغول کرد‪ .‬تا آنکه (بر‬
‫همین حال مُردید و) به قبرستانها رفتید‪ .‬هرگز (فخرفروشی و افزونطلبی نکنید)؛ به زودی‬
‫خواهید دانست‪ .‬آری؛ آنگونه نیست که میپندارید‪ .‬به زودی خواهید دانست‪ .‬هرگز! اگر‬
‫بهطور یقین و بدون هیچ تردیدی (حقیقت کار را) میدانستید (اینچنین غافل نمیشدید)‪.‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ر ذ‬ ‫ذ‬
‫ان َلوَ ََكنواََ‬ ‫ِإَون َٱ ذدلارَ َٱٓأۡلخِرةَ َل ِ َ‬
‫ه َٱلَيو َ‬ ‫بَ َ‬ ‫﴿وما َهَ ِذ َه َِٱلَيوََةُ َٱ ُّدلنَياَ َإ ِ َ‬
‫ل َلهَ َور َولعِ َ‬
‫[العنكبوت‪َ َ ]٦٣ :‬‬ ‫يعَل ُمونََ‪﴾٦٤‬‬
‫و این زندگی دنیا‪ ،‬چیزی جز سرگرمی و بازی نیست‪ .‬بیگمان سرای آخرت‪ ،‬زندگی راستین‬
‫است؛ اگر میدانستند‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪311‬‬

‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،/‬بابی بدین نام گشوده است‪« :‬فضیلت زهد و تشویق به کمخواهی از‬
‫دنیا و فضیلت فقر»‪.‬‬
‫دنیا‪ ،‬به زندگانی یا حیاتی گفته میشود که در آن بهسر میبریم و علت نام‬
‫گذاریاش به این نام‪ ،‬دو سبب دارد‪:‬‬
‫سبب اول‪ :‬دنیا‪ ،‬یعنی نزدیکتر؛ لذا از آخرت‪ ،‬با ما نزدیکتر است‪ .‬همانگونه که‬
‫اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ‬
‫ََ‬ ‫[الضحى‪]٣ :‬‬ ‫يرَلكََمِنََٱ َ‬
‫لوىََ‪﴾٤‬‬ ‫﴿ولٓأۡلخِرَُةَخ َ‬
‫و بهیقین آخرت برای تو از سرای نخست (دنیا) بهتر است‪.‬‬
‫سبب دوم‪ :‬دنیا‪ ،‬یعنی پست و ناچیز؛ زیرا به نسبت آخرت‪ ،‬چیزی نیست‪.‬‬
‫همانگونه که امام احمد‪ /‬حدیثی بدین مضمون نقل کرده که مستورد بن عبداهلل‪‬‬
‫ْ َ (‪)۶‬‬ ‫ْ َ َّ َ ْ ٌ َ ُّ ْ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ادلنيَا َو َما ِفيها»؛‬ ‫گفته است‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬ل َم ْو ِض ُع َس ْو ِط أ َح ِدك ْم ِِف اْلن ِة خري ِمن‬
‫یعنی‪« :‬بهاندازهی جای شالق شما در بهشت‪ ،‬از دنیا و آنچه در آن است‪ ،‬بهتر‬
‫میباشد»‪.‬‬
‫مؤلف‪ /‬چند آیه ذکر کرده که همگی‪ ،‬نشان میدهند شایستهی هیچ عاقل و‬
‫خردمندی نیست که به دنیا تکیه و اعتماد کند یا به آن‪ ،‬فریفته شود و چنان به آن‬
‫مشغول گردد که آخرت را از یاد ببرد یا دنیا او را از یاد اهلل‪ ‬بازدارد‪ .‬یکی از آیاتی‬
‫که مؤلف‪ /‬ذکر کرده‪ ،‬این فرمودهی اهلل متعال است که‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ‬
‫لسماَ َِء َفَٱخَتلطَ َب ِ َهِۦ َنب َُ‬
‫ات َٱلَۡر ِ َ‬
‫ض﴾‬ ‫ل َٱلَيوََة ِ َٱ ُّدلنَيا َكماَءَ َأنزلَنَ َُه َمِنَ َٱ ذ‬
‫﴿إِنما َمث َ‬
‫[یونس ‪ ]٤١ :‬یعنی‪« :‬زندگی دنیا همانند آبیست که از آسمان نازل کردهایم ‪ -‬یعنی‬
‫همانند باران است‪ -‬و انواع گیاهان زمین با آن درآمیخت (و رویید»‪ .‬گیاهان گوناگونی‬
‫در زمین میروید که به یکدیگر نزدیکند و گاه‪ ،‬هیچ فاصلهای با هم ندارند و در هم‬

‫(‪ )۶‬روایت احمد در مسندش (‪)221/4‬؛ این روایت‪ ،‬نزد بخاری‪ ،‬بهشمارههای‪)2504 ،2641 ،6286( :‬‬
‫نیز موجود است‪.‬‬
‫‪317‬‬ ‫باب‪ :‬فضیلت زهد و پارسایی در دنیا و تشویق به کمخواهی از آن و‪...‬‬

‫فرورفتهاند؛ در سراسر زمین‪ ،‬گیاهان متنوع‪ ،‬زیبا و باطراوتی وجود دارد‪﴿ .‬ح ذ ىَ‬
‫ت َإِذاََ‬
‫ۡرض َ ُزخ ُرفها َو ذ‬‫ُ‬
‫ٱز ذينتَ﴾‪َ :‬تا آنکه زمین با پوششهای گیاهی گوناگون‪،‬‬ ‫ت َٱل َ‬
‫أخذ َِ‬
‫ً‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬
‫ل َأوَ َنهارا َفجعلنهاَ‬ ‫ن َأهلهاَ َأن ُهمَ َقد ُِرونَ َعليهاَ َأتىهاَ َأم ُرنا َل َ‬‫آراسته شد ﴿وظ ذَ‬
‫ذ‬
‫س﴾‪ :‬و ساکنان زمین‪ ،‬گمان بردند که میتوانند از این‬ ‫ح ِصيدا َكأن َلمَ َتغنَ َبِٱلم ِ َ‬
‫گیاهان استفاده کنند‪ ،‬اما به فرمان پروردگار‪ ،‬این گیاهان‪ ،‬شب یا روز از میان میروند‬
‫و بهسان گیاهانی خشک و دروشده درمیآیند؛ چنانکه گویا دیروز اصالً گیاهی وجود‬
‫نداشته است‪.‬‬
‫زندگی دنیا نیز همینگونه است‪ .‬پس واقعیت زندگی خود را بنگریم؛ چه بسیار‬
‫کسانی که در کنار ما و با ما زیستهاند و زندگی خوش و مرفهی داشتهاند؛ آرامش‪،‬‬
‫آسایش‪ ،‬فرزندان خوب‪ ،‬همسر‪ ،‬خانههای مجلل و ماشینهای زیبا‪ ،‬اما حال که همهی‬
‫اینها را رها کرده و از دنیا رفتهاند‪ ،‬گویا اصالً در دنیا نبودهاند؛ یا خود از دنیا رفتهاند‬
‫یا همهی داراییهای خود را از دست دادهاند! چه بسیار ثروتمندانی که فقیر شدهاند و‬
‫دست نیاز‪ ،‬پیش این و آن دراز کردهاند!‬
‫این‪ ،‬دنیاست؛ و اهلل متعال‪ ،‬این مثال را برای ما بیان فرموده تا به دنیا و‬
‫خوشیهای آن‪ ،‬فریفته نشویم‪.‬‬
‫ُذ‬ ‫ُ ُ‬
‫َ‬ ‫[يونس ‪]٨٣ :‬‬ ‫تَل ِقوَمََيتفكرونََ‪﴾٢٤‬‬ ‫﴿كذَل ِكََنف ِ ِص َ‬
‫لَٱٓأۡليَ َِ‬
‫اینچنین آیات را برای کسانی که میاندیشند‪ ،‬بیان میکنیم‪.‬‬
‫آری! اهلل متعال‪ ،‬با ذکر چنین مثالهایی آیههای خود را برای افراد عاقبتاندیش‪،‬‬
‫بیان میکند؛ سپس میفرماید‪:‬‬
‫صرَطََ ُّمسَتقِيمََ‪﴾٢٥‬‬ ‫ارَٱ ذ‬ ‫﴿وَٱ ذ َُ ُ‬
‫لسلَ َِمَوَيهَدِيَمنَيشاَ َُءَإِلََ ِ‬ ‫ّللَيدَعوَاََإِلََد َِ‬
‫[يونس ‪]٨٢ :‬‬
‫و اهلل‪ ،‬به سرای سالمت و امنیت ‪ -‬یعنی به بهشت‪ -‬فرا میخواند و هر که را بخواهد‪ ،‬به‬
‫راه راست هدایت میکند‪.‬‬
‫تفاوت چشمگیری میان این دو‪ ،‬یعنی زندگی دنیا و آخرت وجود دارد؛ سرای‬
‫سالمت و امنیت‪ ،‬همان بهشت است‪ .‬زیرا آنجا هیچگونه ناراحتی‪ ،‬آشفتگی‪ ،‬رنج و‬
‫کدورتی وجود ندارد و بهشت از همهی اینها‪ ،‬پاک است؛ پس عاقل کدامیک از این‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪318‬‬

‫دو را برمیگزیند‪ :‬دنیا و نعمتهای آن را یا آخرت و سرای سالمت و امنیت را؟‬


‫بدون شک هر عاقلی‪ ،‬سرای سالمت و امنیت را ترجیح میدهد و به سرای فناپذیر‬
‫دنیا که آکنده از رنج و آشفتگیست‪ ،‬دل نمیبندد‪ .‬از اینرو اهلل متعال همهی بندگانش‬
‫صرَطََ ُّمسَتقِيمََ‪:﴾٢٥‬‬
‫را به سرای سالمت و امنیت فرامیخواند ﴿ويهَدِيَمنَيشاَ َُءَإِلََ ِ‬
‫«و هرکه را بخواهد‪ ،‬به راه راست‪ ،‬هدایت میکند»‪.‬‬
‫هدایت‪ ،‬مقیّد است؛ یعنی شرط و شروطی دارد‪ .‬از اینرو نفرمود‪ :‬همه را به راه‬
‫راست هدایت مینماید؛ بلکه فرموده است‪ :‬هرکه را بخواهد‪ ،‬به راه راست هدایت‬
‫میکند‪ .‬لذا کسی‪ ،‬شایستهی هدایت الهیست که به سوی اهلل‪ ‬روی بیاورد یا به‬
‫سوی او بازگردد؛ همانگونه که اهلل تعالی میفرماید‪:‬‬
‫ََ‬ ‫[الرعد‪]٨٧ :‬‬ ‫﴿ويهَدِيََإِلَ َهَِمنََأنابََ‪﴾٢٧‬‬
‫و هر که را به سویش بازگردد‪ ،‬هدایت مینماید‪..‬‬
‫همچنین میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذُ ُ‬ ‫ُ‬
‫ََ‬ ‫[الصف‪]٢ :‬‬ ‫ّللَقلوب ُهمَ﴾‬
‫﴿فل ذماَزاغوَاََأزاغََٱ َ‬
‫و چون منحرف شدند‪ ،‬اهلل‪ ،‬دلهایشان را منحرف کرد‪.‬‬
‫اهلل‪ ‬کسی را هدایت میبخشد که نیت پاکی داشته باشد و تنها خشنودی اهلل و‬
‫سرای آخرت را بجوید؛ چنین کسی‪ ،‬در مفهوم این آیه قرار میگیرد که اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫[يونس ‪]٨٢ :‬‬ ‫صرَطََ ُّمسَتقِيمََ‪﴾٢٥‬‬
‫﴿ويهَدِيَمنَيشاَ َُءَإِلََ ِ‬
‫و هر که را بخواهد‪ ،‬به راه راست هدایت میکند‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬آیههای دیگری ذکر کرده است؛ مانند این آیه که اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫لسماَءَِ َفَٱخَتلطَ َب ِ َهِۦ َنب َُ‬
‫اتَ‬ ‫ضبَ َل ُهم َ ذمثلَ َٱلَيوََة َِٱ ُّدلنَيا َكماَءَ َأنزلَنَ َُه َمِنَ َٱ ذ‬
‫﴿وَٱ َِ‬
‫[الكهف‪َ َ ]٣٢ :‬‬ ‫ح﴾‬‫لريَ َُ‬
‫ضَفأصَبحََهشِ يمَاَتذَ ُر َُ ِ‬
‫وهَٱ ِ‬ ‫ٱلَۡر ِ َ‬
‫مثال زندگی دنیا را برایشان بیان کن که همانند آبیست که از آسمان فرو فرستادیم و آنگاه‬
‫گیاهان زمین بهوسیلهی آن آب به صورت انبوه میروید و سپس خشک میشود؛ بهگونهای‬
‫که باد‪ ،‬آن را به هر سو پراکنده میکند‪.‬‬
‫‪319‬‬ ‫باب‪ :‬فضیلت زهد و پارسایی در دنیا و تشویق به کمخواهی از آن و‪...‬‬

‫یعنی زندگی دنیا نیز همینگونه است؛ مانند گیاهانی که پس از ریزش باران‪ ،‬میرویند‬
‫و سپس میخشکند و باد‪ ،‬آنها را به هر سو پراکنده میکند‪ .‬اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫ذ‬
‫﴿ٱعَل ُموَاَ َأنما َٱلَيوََةُ َٱ ُّدلنَيا َلعِ رَ‬
‫ب َولهَ رَو َوزِين َة َوتفاخ َُر َبيَنكمَ َوتكاث رَر َ ِ َ‬
‫فَ‬
‫[احلديد‪َ َ ]٨١ :‬‬ ‫ٱلَمَوَ َِلَوَٱلَوَلَ َِد﴾‬
‫بدانید که زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و زیور و فخرفروشی شما به یکدیگر و‬
‫زیادهخواهی در اموال و فرزندان است‪.‬‬
‫آری! زندگی دنیا‪ ،‬پنج چیزِ ناچیز است‪ :‬بازی‪ ،‬سرگرمی‪ ،‬زیور‪ ،‬فخرفروشی به‬
‫یکدیگر و زیادهخواهی در اموال و اوالد‪ .‬مثال دنیا‪ ،‬اینگونه است که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُذ‬
‫[احلديد‪َ َ ]٨١ :‬‬ ‫لَغيَثََأعَجبََٱلَكفارََنبات َُهۥ﴾‬
‫﴿كمث َِ‬
‫همچون بارانی که رویش گیاهان آن‪ ،‬کافران را به شگفت وا میدارد‪.‬‬
‫کافران‪ ،‬دلبستگی شدیدی به دنیا دارند و عقل و اندیشهی آنان‪ ،‬اسیر دنیاست؛‬
‫لذا به دنیا و ظواهر آن‪ ،‬فریفته میشوند و از طراوت و زیبایی آن‪ ،‬تعجب میکنند‪:‬‬
‫ُ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ُذ‬
‫ونَ ُحطَمَاََ‬
‫يجَفتىَ َُهَ ُمصَف َِراَث ذَمَيك َ‬‫لَغيَثََأعَجبََٱلَكفارََنبات َُهۥَث ذَمَي ِه َُ‬‫﴿كمث َِ‬
‫ر‬ ‫ذ‬ ‫ر‬ ‫ر‬ ‫ر‬
‫[احلديد‪َ َََ ]٨١ :‬‬ ‫ن﴾‬ ‫ِيدَومغَفِرَةَ ِمِنََٱ َ‬
‫ّللَِورِضَوَ َ‬ ‫فَٱٓأۡلخِرَة َِعذ َ‬
‫ابَشد َ‬ ‫و َِ‬
‫(زندگی دنیا) همانند بارانی (است) که رویش گیاهان آن‪ ،‬کافران را به شگفت وا میدارد و‬
‫سپس خشک میشود و آن را زرد و پژمرده میبینی و سپس خُرد و ریز میگردد‪ .‬و در‬
‫آخرت‪ ،‬عذابی سخت و (نیز) آمرزشی از سوی اهلل و خشنودی اوست‪.‬‬
‫شما‪ ،‬کدامیک از ایندو را انتخاب میکنید؟ عذاب شدید آخرت از آنِ کسی که‬
‫دنیا را بر آخرت‪ ،‬برگزیند؛ و آمرزش الهی و رضایت اهلل‪ ‬نصیبِ کسی میشود که‬
‫آخرت را بر دنیا ترجیح دهد‪ .‬خردمندی که قرآن میخواند و در آن میاندیشد‪ ،‬قدر و‬
‫اندازهی دنیا را میشناسد و درمییابد که دنیا‪ ،‬چیزی نیست؛ بلکه مزرعهی آخرت‬
‫است‪ .‬پس بنگرید که برای آخرت خود‪ ،‬چه کاشتهاید؟ اگر خیر و نیکی کاشتهاید‪،‬‬
‫خوش به حالتان که خیر و نیکی برداشت خواهید کرد و این‪ ،‬مایهی خرسندی شما‬
‫خواهد بود‪ ،‬اما اگر کشت و کار شما‪ ،‬خوب نباشد‪ ،‬پس در دنیا و آخرت به خود‬
‫زیان زدهاید‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬ما را از تباهی دنیا و آخرت‪ ،‬مصون بدارد‪.‬‬
‫***‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪361‬‬

‫احادیث فراوانی در اینباره وجود دارد که در شمارش نمیآید و به ذکر پارهای‬


‫از آنها بسنده میکنیم‪:‬‬
‫بیدة بنَ‬‫ََ َ َ ُ َ‬ ‫َ َّ َ ُ َ‬ ‫َر‬
‫عوف األنصاري‪ ‬أن رسول اهللِ‪ ‬بعث أبا ع‬ ‫ٍ‬ ‫بن‬
‫‪ -162‬عن عمرو ر ِ‬
‫َ َ ُ ُ‬ ‫َ َ َ‬ ‫َر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫رَ َ ََ‬ ‫َ ر َر َ‬ ‫َّ‬
‫دوم أيب‬‫مال مِن ابلحرین‪ ،‬فس ِمعت األنصار بق ِ‬ ‫اجلراح‪ ‬إىل ابلحری ِن یأ ِيت ُِبزیتِها فقدم ب ِ ٍ‬
‫َََ ُ َ‬ ‫اّلل‪ ‬انر َ َ‬
‫َّ‬ ‫َ َ َّ َ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ َ َ ر ََ‬ ‫َُرَ َ‬
‫رصف‪ ،‬فتع َّرضوا َل‪،‬‬ ‫عبیدة‪ ،‬فواف روا صالة الفج ِر مع رسول اّلل‪ ‬فلما صَل رسول‬
‫َ ُ ُّ ُ َ ُ َ َّ َ َ ُ َ ر َ َ َ َ َ‬ ‫َ ُ ُ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ َ َّ َ‬
‫نی َرآهم‪ ،‬ث َّم قال‪« :‬أظنكم س ِمعتم أن أبا عبیدة ق ِدم ب َِشء م َِن‬ ‫ح‬
‫فتبسم رسول اّلل‪ِ ‬‬
‫ر‬ ‫َّ‬ ‫َ ُّ ُ‬ ‫َر ُ َي ُ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ‬ ‫رَ ر ر‬
‫رسكم‪ ،‬فواّلل ما الفق َر‬ ‫ْشوا وأملوا ما ي‬ ‫ابلح َری ِن»‪ ،‬فقالوا‪ :‬أجل یا رسول اّلل‪ ،‬فقال‪« :‬أب ِ‬
‫ُ َ ر ََ َ ر َ َ‬ ‫ُّ ر َ َ َ ر ُ‬ ‫َ ر ُر َ َ‬ ‫َ ر‬ ‫َ‬ ‫َ َر ُ‬ ‫َ ر َ‬
‫أخَش علیكم‪ ،‬ولكين أخَش أن تبسط ادلنیا علیكم کما بسطت لَع من َكن‬
‫َرَ ُ َََ َ ُ َ َ َ ََ َ ُ َ ََر َ ُ َ َ َ ر َ َرُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫قبلكم‪ ،‬فتنافسوها کما تنافسوها‪ .‬فتهلِكك رم کما أهلكته رم»‪ٌ [ .‬‬
‫متفق عليه]‬
‫ترجمه‪ :‬عمرو بن عوف انصاری‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬ابوعبیده بن جراح‪ ‬را‬
‫به «بحرین» فرستاد تا جزیهی آنجا را بیاورد‪ .‬و او‪ ،‬با اموال جزیه‪ ،‬از بحرین‬
‫بازگشت‪ .‬انصار از آمدنِ ابوعبیده باخبر شدند و نماز صبح را با رسولاهلل‪ ‬بهجا‬
‫آوردند‪ .‬رسولاهلل‪ ‬پس از نماز‪ ،‬رو به سوی جماعت نمود؛ آنها با اشاره درخواست‬
‫مال کردند‪ )1(.‬وقتی رسولاهلل‪ ‬آنها را دید‪ ،‬تبسم نمود و سپس فرمود‪« :‬گمان میکنم‬
‫شنیدهاید ابوعبیده چیزی از بحرین آورده است»‪ .‬گفتند‪ :‬بله‪ ،‬ای رسولخدا! فرمود‪:‬‬
‫«شما را مژده باد و به چیزی که شما را خشنود خواهد ساخت‪ ،‬امیدوار باشید؛ به اهلل‬
‫سوگند که من‪ ،‬برای شما از بابت فقر نگران نیستم؛ بلکه از این میترسم که دروازهی‬
‫دنیا به روی شما گشوده شود و مانند گذشتگان که بر سر دنیا‪ ،‬با هم رقابت کردند‪،‬‬
‫شما نیز به رقابت با یکدیگر بپردازید و دنیا‪ ،‬همانگونه که آنان را به هالکت کشاند‪،‬‬
‫شما را نیز به هالکت برساند»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2042 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6820 :‬‬


‫(‪ )1‬یعنی سیمای آنها‪ ،‬گویای این بود که خواهان مال هستند‪( .‬مترجم)‬
‫‪366‬‬ ‫باب‪ :‬فضیلت زهد و پارسایی در دنیا و تشویق به کمخواهی از آن و‪...‬‬
‫َ ر َ َ َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ُ َّ‬ ‫َ َ َ‬
‫سعید اخلدري‪ ‬قال‪ :‬جلس رسول اّلل‪ ‬لَع ال ِمن َرب َوجلسنا ح روَل‪.‬‬ ‫ٍ‬ ‫‪ -161‬وعن أيب‬
‫َ ر َ ُّ َ َ َ َ‬ ‫َ ُ ر َ ُ َ َ ر رُ‬ ‫ر َر‬ ‫َّ َّ َ َ ُ َ َ ر ُ‬
‫فقال‪« :‬إِن مِما أخاف علیكم مِن بع ِدي ما يفتح علیكم ِمن زهرة ِ ادلنیا وزینتِها»‪.‬‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫[ ٌ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوسعید خدری‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬بر منبر نشست و ما نیز‬
‫پیرامونش نشستیم‪ .‬فرمود‪« :‬از جمله نگرانیهای من برای شما‪ ،‬اینست که پس از‬
‫من‪ ،‬دروازههای زرق و برق دنیا بر شما گشوده شود»‪.‬‬
‫َ َ‬ ‫َّ‬ ‫َّ ُّ ر َ ُ ر َ ٌ َ َ ٌ‬ ‫َ َ ر ُ َ َّ َ ُ َ‬
‫َّضة َوإِن اهلل تعاىل‬
‫ِ‬ ‫خ‬ ‫ة‬ ‫و‬‫ل‬ ‫ح‬ ‫ا‬ ‫ی‬ ‫ن‬ ‫ادل‬ ‫ن‬ ‫ِ‬ ‫إ‬ ‫«‬ ‫قال‪:‬‬ ‫‪‬‬‫ِ‬ ‫هلل‬‫ا‬ ‫ول‬ ‫‪ -169‬وعنه أن رس‬
‫ي َ‬ ‫ر‬
‫َ َّ ُ ُّ َ َّ ُ‬ ‫ُ‬ ‫رَ َر‬ ‫َ‬ ‫َ ََرُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ر َ ر‬
‫(‪)1‬‬
‫ادلنیا واتقوا النساءِ»‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫مستخلِفكم فِیها‪ ،‬فینظر کیف تعملون فاتقوا‬
‫ترجمه‪ :‬ابوسعید خدری‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬دنیا‪ ،‬شیرین و سبز‬
‫(دلفریب) است؛ و اهلل‪ ،‬شما را نسل به نسل‪ ،‬در زمین قرار میدهد و نگاه میکند که‬
‫کردارتان چگونه است‪ .‬پس‪ ،‬از فتنهی دنیا و فتنهی زنان بپرهیزید»‪.‬‬
‫شرح‬
‫اینها‪ ،‬احادیثی که مؤلف‪ /‬در باب زهد و پارسایی در دنیا و تشویق به عدم‬
‫دلبستگی به دنیا ذکر کرده است؛ وی‪ ،‬پیشتر چند آیه نیز در اینباره ذکر نمود که‬
‫همگی نشانگر اینست که دنیا در مقایسه با آخرت‪ ،‬چیزی نیست؛ بلکه مزرعهی‬
‫آخرت و گذرگاهیست که باید پشت سر گذاشت‪ .‬حال ببینیم که وَرَع (پرهیزگاری)‬
‫با زهد (پارسایی) چه تفاوتی دارد ‪ .‬کدامیک‪ ،‬برتر است؟‬
‫پاسخ‪ :‬زهد‪ ،‬از وَرع‪ ،‬برتر است؛ ورع‪ ،‬یعنی پرهیز از چیزهای زیانبار و زهد‪،‬‬
‫یعنی کنار گذاشتن چیزهایی که مفید نیست‪ .‬اشیا‪ ،‬بر سه دستهاند‪ :‬برخی از آنها برای‬
‫آخرت‪ ،‬زیانبارند و برخی هم مفید و پارهای از آنها‪ ،‬نه مفیدند و زیانبار‪ .‬لذا وَرع‪،‬‬
‫اینست که انسان‪ ،‬آنچه را برای آخرت او ضرر دارد‪ ،‬رها کند؛ یعنی کارها و اشیای‬
‫حرام را ترک نماید‪ .‬و زهد‪ ،‬اینست که انسان‪ ،‬آن چه را برای آخرت او مفید نیست‪،‬‬
‫ترک بگوید و به آن روی نیاورد و تنها به چیزی روی بیاورد که نفعی برای آخرتش‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪0524 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0146 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪[ .6756 :‬ر‪.‬ک‪ :‬حدیث شمارهی ‪]70‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪362‬‬

‫دارد؛ ناگفته پیداست که در این صورت‪ ،‬به سراغ کارها یا چیزهایی که برای آخرت‬
‫او‪ ،‬زیانبار است‪ ،‬نمیرود‪ .‬نتیجه اینکه زهد (پارسایی) از وَرَع (پرهیزگاری) برتر‬
‫است؛ یعنی هر پارسایی‪ ،‬پرهیزگار است‪ ،‬ولی هر پرهیزگاری‪ ،‬زاهد (پارسا) نیست‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬به ما هشدار داده است که چهبسا دروازههای زرق و برق دنیا به روی ما‬
‫گشوده شود و مانند گذشتگان‪ ،‬به هالکت برسیم‪ .‬وقتی ابوعبیده‪ ،‬ثروتی از بحرین با‬
‫خود آورد و انصار‪ ‬از این موضوع باخبر شدند‪ ،‬نزد پیامبر‪ ‬رفتند و نماز صبح را‬
‫با ایشان بهجا آوردند‪ .‬پیامبر‪ ‬پس از نماز‪ ،‬رو به جماعت نمود‪ .‬انصار‪ ‬با اشاره از‬
‫او درخواست مال کردند‪ .‬رسولاهلل‪ ‬لبخندی زد؛ زیرا دریافت که آنها به امید اینکه‬
‫چیزی دریافت کنند‪ ،‬نزدش آمدهاند‪ .‬لذا فرمود‪« :‬گمان میکنم شنیدهاید ابوعبیده‬
‫چیزی از بحرین آورده است»‪ .‬گفتند‪« :‬بله‪ ،‬ای رسولخدا!» یعنی این را شنیده و‬
‫آمدهایم تا سهمِ خود را بگیریم‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬شما را مژده باد و به چیزی که شما‬
‫را خشنود خواهد ساخت‪ ،‬امیدوار باشید؛ به اهلل سوگند که من‪ ،‬برای شما از بابت فقر‬
‫نگران نیستم»‪ .‬یعنی پیامبر‪ ‬برای ما نگران نبود که فقیر و تنگدست شویم؛ چهبسا‬
‫فقر‪ ،‬بهنفع انسان و به خیرِ اوست‪ .‬همانگونه که در حدیثی قدسی آمده است‪:‬‬
‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬
‫ألفس َد ُه الغَّ»‪.‬‬
‫َ‬ ‫پیامبر‪ ‬فرمود‪ :‬اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪« :‬إن ِمن ِعبا ِدي َمن لو أغنيتُه‬
‫یعنی‪« :‬در میان بندگانم‪ ،‬کسانی هستند که اگر آنها را ثروتمند سازم‪ ،‬ثروت و‬
‫بینیازی‪ ،‬آنان را به فساد و تباهی میکشاند»؛ یعنی سر به طغیان مینهند‪ ،‬گمراه‬
‫َّ‬
‫میشوند و مال و ثروت‪ ،‬آنها را از آخرت باز میدارد‪ - .‬پناه بر اهلل‪« -‬وإن ِمن‬
‫َ‬ ‫ُُ‬ ‫َ‬
‫ُ‬
‫الفقر»(‪ )۶‬یعنی‪« :‬و بندگانی هم هستند که اگر آنها را فقیر‬ ‫عبادي َمن لو أفقرته ألفسد ُه‬
‫بگردانم‪ ،‬فقر و تنگدستی‪ ،‬مایهی فساد و تباهی آنان میگردد»‪.‬‬
‫لذا پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬من‪ ،‬برای شما از بابت فقر نگران نیستم»‪ .‬زیرا معموالً فقرا‪،‬‬
‫بیش از ثروتمندان‪ ،‬به حق و حقیقت روی میآورند‪ .‬به سرگذشت پیامبران‬
‫علیهمالسالم بنگرید؛ چه کسانی تکذیبشان کردند؟ آری؛ اشراف‪ ،‬بزرگان و‬
‫ثروتمندانی که حاضر نبودند حقیقت را بپذیرند‪ .‬لذا پیروان پیامبران‪ ،‬بیشتر از میان‬

‫(‪ )۶‬نک‪ :‬ضعیف الجامع از آلبانی‪ ،/‬ش‪.74 :‬‬


‫‪363‬‬ ‫باب‪ :‬فضیلت زهد و پارسایی در دنیا و تشویق به کمخواهی از آن و‪...‬‬

‫فقرا بودند‪ .‬همانگونه که پیروان پیامبر اسالم‪ ،‬بیشتر فقیر بودند‪ .‬از اینرو پیامبر‪‬‬
‫از بابت فقر و تنگ دستی برای امتش‪ ،‬نگران نبود؛ بلکه نگرانیاش برای ما از این‬
‫جهت بود که دنیا و زرق و برق آن به روی ما گشوده شود؛ چنانکه فرمود‪« :‬از این‬
‫میترسم که دروازهی دنیا به روی شما گشوده شود و مانند گذشتگان که بر سر دنیا‪،‬‬
‫با هم رقابت کردند‪ ،‬شما نیز به رقابت با یکدیگر بپردازید و دنیا‪ ،‬همانگونه که آنان‬
‫را به هالکت کشاند‪ ،‬شما را نیز به هالکت برساند»‪.‬‬
‫این‪ ،‬یک واقعیت است؛ به وضعیت کنونی خود بنگریم‪ .‬میبینیم مردمانی که‬
‫ثروتِ کمتری دارند یا به فقر‪ ،‬نزدیکترند‪ ،‬بیش از دیگران‪ ،‬خداترس و پرهیزگارند‪.‬‬
‫هر چه مال و ثروت انسان‪ ،‬بیشتر میشود‪ ،‬رویگردانیاش از راه اهلل‪ ،‬افزایش مییابد‬
‫و سر به طغیان و سرکشی میگذارد‪ .‬اینک بسیاری از انسانها‪ ،‬به زرق و برق دنیا‬
‫چشم دوختهاند؛ به ماشین‪ ،‬خانه‪ ،‬فرش‪ ،‬لباس‪ ،‬و دیگر خوشیها و ظواهر دنیا‪ .‬مردم‬
‫به چنین چیزهایی افتخار میکنند و از آنچه برای آخرتشان سودمند است‪ ،‬روی‬
‫گرداندهاند! روزنامهها‪ ،‬نشریات و مجلهها‪ ،‬تنها دربارهی آسایش و رفاه مادی و‬
‫وابستگیهای دنیوی‪ ،‬سخن میگویند و از آخرت‪ ،‬غافل شدهاند و عدهی اندکی از‬
‫مردم‪ ،‬آنگونه که باید و شاید‪ ،‬در مسیر درست قرار دارند‪ .‬خالصه اینکه زرق و برق‬
‫دنیا‪ ،‬پیامدهایی منفی به دنبال دارد و انسان را به طغیان و سرکشی میکشاند؛‬
‫همانگونه که اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ذ ذ‬
‫َََ َ‬ ‫[العلق‪]٧ ،٦ :‬‬ ‫غَ‪َ٦‬أنَ ذرء َاهَُٱسَتغَ ىَ‬
‫نَ‪﴾٧‬‬ ‫لنسَنََلطَ ىَ‬
‫نَٱ َِ‬
‫لَكَإ ِ َ‬
‫﴿ َ‬
‫حقا که انسان (عجیب است و) سر به طغیان مینهد‪ ،‬هنگامی که خود را بینیاز میبیند‪.‬‬
‫فرعون‪ ،‬به موقعیت و ثروت و جایگاه دنیوی خود افتخار کرد و به قومش گفت‪:‬‬
‫ُ‬
‫[الزخرف‪َ ]٢١ :‬‬ ‫لَ ُملَ َ‬
‫كَمِصََوهَ ِذ َه َِٱلَنَهَ َُرَتَ ِري﴾‬ ‫﴿قالََيَقوَ َِمَأليَسََ ِ َ‬
‫آیا پادشاهی مصر از آنِ من نیست؟ و این جویبارها از فرودست کاخم روان است‪.‬‬
‫همچنین در یکی از احادیث این باب آمده است‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬دنیا‪ ،‬شیرین و‬
‫سبز (دلفریب) است»‪ .‬به عبارت دیگر‪ ،‬دنیا‪ ،‬در مذاق انسان‪ ،‬شیرین و در نگاهش‪،‬‬
‫زیبا و فریبنده میباشد‪ .‬چیزی که شیرین و زیبا باشد‪ ،‬ابتدا نگاه انسان را به خود‬
‫جلب میکند و آنگاه‪ ،‬نفس انسان‪ ،‬طالبش میشود و وقتی چشم و دل‪ ،‬هر دو طالب‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪364‬‬

‫چیزی شوند‪ ،‬هوش از سرِ انسان میرود و دوست دارد هرطور که شده به آن دست‬
‫یابد‪ .‬لذا انسان‪ ،‬فریفتهی دنیای شیرین و فریبنده میشود‪ .‬در ادامهی این حدیث آمده‬
‫است‪« :‬و اهلل‪ ،‬شما را نسل به نسل‪ ،‬در زمین قرار میدهد»؛ یعنی نسلی از انسانها‬
‫میآید و نسلی میرود و برخی از انسانها از برخی دیگر‪ ،‬ارث میبرند و جانشین‬
‫آنها میشوند‪« .‬و نگاه میکند که کردارتان چگونه است»‪ .‬آیا دنیا را ترجیح میدهید‬
‫یا آخرت را؟ از اینرو فرمود‪« :‬پس‪ ،‬از فتنهی دنیا و فتنهی زنان بپرهیزید»‪ .‬ولی دنیا و‬
‫ثروتی که دهشی الهیست و انسان‪ ،‬آن را در راه درست و راه اهلل هزینه میکند و‬
‫ثروتش به او در زمینهی اطاعت و بندگی اهلل کمک مینماید‪ ،‬دنیای خوبیست‪ .‬از‬
‫اینرو ثروتمندی که ثروتش را در راه اهلل‪ ‬و در جهت رضایت و خشنودی او‪،‬‬
‫خرج میکند‪ ،‬بهمنزلهی عالمیست که اهلل متعال به او حکمت و دانش بخشیده و او‪،‬‬
‫به مردم علم و حکمت میآموزد‪ .‬لذا کسی که به دنیا مشغول میشود و آخرت را از‬
‫یاد میبرد‪ ،‬با کسی که اهلل متعال‪ ،‬ثروتی به او بخشیده و ثروتش‪ ،‬مایهی سعادت‬
‫اوست و آن را در راه اهلل انفاق میکند‪ ،‬متفاوت است‪:‬‬
‫فَٱٓأۡلخِرَة َِحسنةََوق ِناَعذابََٱِلذ َ‬
‫ارَِ‪[ ﴾٢٠١‬البقرة‪َ َ ]٨١١ :‬‬ ‫﴿ر ذبناََءات ِناَ ِ َ‬
‫فَٱ ُّدلنَياَحسنةََو ِ َ‬
‫ای پروردگامان! در دنیا به ما نیکی عطا فرما و در آخرت نیز نیکی بده و ما را از عذاب آتش‬
‫محفوظ بدار‪.‬‬
‫***‬
‫َّ ُ َّ َ ر َ َّ َ ر ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫خ َرة ِ»‪ٌ [ .‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫نس‪ ‬أ َّن انلَّ َّ‬
‫ب‪ ‬قال‪« :‬اللهم ال عيش إِال عيش اآل ِ‬ ‫‪ -161‬وعن أ ٍ‬
‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬یا اهلل! بهیقین فقط زندگی آخرت‪،‬‬
‫زندگیست (نه دنیا)»‪.‬‬
‫َرَ ُ رَ ي َ َ َ ٌ َ ر ُ ُ َ ُُ َ َ َ ُ َ َر ُ‬ ‫َّ‬ ‫ُ َ ر‬
‫جع‬
‫‪ -162‬وعنه عن رسول اّلل‪ ‬قال‪« :‬یتبع المیت ثالثة‪ :‬أهله وماَل وعمله‪ :‬فری ِ‬
‫َر ُ َ ر ُ ُ َ َ ُُ َر َ َ َ ُ ُ‬ ‫رَ ََرَ َ‬
‫(‪)1‬‬
‫اَل َویبَق عمله»‪[ .‬متفق علیه]‬ ‫جع أهله وم‬ ‫اثنان ویبَق واحد‪ :‬یر ِ‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪ 6225 :‬و‪...‬؛ صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0214 :‬‬
‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2405 :‬؛ صحیح مسلم‪ ،‬ش‪[ .6821 :‬این حدیث پیشتر به شمارهی ‪ 012‬ذکر‬
‫شده است‪].‬‬
‫‪361‬‬ ‫باب‪ :‬فضیلت زهد و پارسایی در دنیا و تشویق به کمخواهی از آن و‪...‬‬

‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬سه چیز‪ ،‬مرده را همراهی میکند‪:‬‬
‫خانواده‪ ،‬و مال و عمل او‪ .‬دو تا از اینها بازمیگردند و یکی با او میماند‪ :‬خانواده و‬
‫مالش برمیگردند و عملش با او میماند»‪.‬‬
‫َّ َ َ ر َ َ‬ ‫َ ر‬ ‫ُّ ر َ‬ ‫ُر َ ََر َ َ ر‬ ‫َ َ َ ُ ُ‬
‫ار ی روم ال ِقیام ِة‬
‫ِ‬ ‫انل‬ ‫ل‬
‫ِ‬ ‫ه‬ ‫أ‬ ‫ِن‬ ‫م‬ ‫ا‬‫ی‬ ‫ن‬ ‫ادل‬ ‫ل‬
‫‪ -166‬وعنه قال‪ :‬قال رسول اهللِ‪« :‬یؤَت بأنعَ ِم أ ِ‬
‫ه‬
‫ى َ ُّ َ ر َ َّ َ َ ٌ َ ُّ‬ ‫ر ََ َر ر َ‬ ‫َّ َ ر َ ى ُ ُ َ ُ‬ ‫َُ ر َُ‬
‫عیم قط؟‬ ‫ار صبغة ث َّم يقال‪ :‬یا اب َن آدم هل َرأیت خریا قط؟ هل مر بِك ن‬ ‫ِ‬ ‫انل‬ ‫يف‬
‫ِ‬ ‫غ‬ ‫فیصب‬
‫َ َّ َ ُ ر َ ُ َ ر َ ى‬ ‫ُّ ر َ ر َ ر‬ ‫ُر ى‬ ‫َّ‬ ‫َّ َ ي َ ُ ر َ َ َ ي‬
‫اس بؤسا يف ادلنیا مِن أه ِل اجلن ِة فیصبغ صبغة يف‬ ‫فیقول‪ :‬ال واّلل یارب‪ .‬ویؤَت بأشد انل ِ‬
‫َّ َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ٌ‬
‫َ َ َّ ُّ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ُّ‬ ‫َ‬ ‫ى‬ ‫ر َ َ َر َر َ ُر‬ ‫َ َّ َ ُ َ ُ َ‬
‫اجلنةِ‪ ،‬فیقال َُل‪ :‬یا اب َن آدم هل َرأیت بؤسا قط؟ هل م َّر بِك ِشدة قط؟ فیقول‪ :‬ال‪َ ،‬واّلل‪ ،‬ما‬
‫َّ ى َ ُّ‬ ‫َر‬ ‫ُ ر ٌ َ ُّ‬ ‫َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫م َّر ِيب بؤس قط‪َ ،‬وال َرأی ُت ِشدة قط»‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬روز قیامت‪ ،‬آسودهترین و‬
‫برخوردارترین فرد دنیا را از میان دوزخیان میآورند و یک بار در دوزخ غوطه‬
‫میدهند؛ آنگاه به او گفته میشود‪ :‬ای فرزندِ آدم! آیا هرگز خوشی و خیری دیدهای؟‬
‫آیا هرگز نعمتی به تو رسیده است؟ و او میگوید‪ :‬ای پروردگار من! به اهلل سوگند‪،‬‬
‫خیر‪ .‬و فقیرترین شخصی را که بیش از همهی مردم در دنیا رنج و سختی کشیده و‬
‫سزاوار بهشت شده است‪ ،‬میآورند و یک بار در بهشت غوطه میدهند و سپس به او‬
‫گفته میشود‪ :‬ای فرزندِ آدم! آیا هرگز رنج و فقری دیدهای؟ آیا هرگز سختیای بر تو‬
‫گذشته است؟ و او ‪ -‬در پاسخ‪ -‬میگوید‪ :‬نه‪ ،‬به اهلل سوگند هرگز ناراحتی و رنجی‬
‫بر من نگذشته است؛ هرگز سختی ندیدهام»‪.‬‬
‫َّ ر ُ‬ ‫َ ُّ ر َ‬ ‫َ َ َ ُ ُ‬ ‫َّ‬ ‫‪ -162‬وعن ُ ر َ ر‬
‫خ َرة ِ إِال مِثل‬
‫بن شدا ٍد‪ ‬قال‪ :‬قال رسول اهللِ‪ :‬ما ادلنیا يف اآل ِ‬ ‫المستور ِد ِ‬
‫رَ َ رَر ُ ر َ َر ُ‬ ‫َ َرَُ َ ُ ُ ر ُ ر َُُ‬
‫(‪)1‬‬
‫جع؟» [روایت مسلم]‬ ‫ِ‬ ‫ر‬ ‫ی‬ ‫م‬‫ِ‬ ‫ب‬ ‫ر‬‫ظ‬‫ن‬ ‫ی‬ ‫ل‬ ‫ف‬ ‫م‪،‬‬ ‫ايل‬ ‫يف‬ ‫ه‬ ‫ما َيعل أحدكم أصبع‬
‫ترجمه‪ :‬مستورد بن شداد‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬دنیا در برابر آخرت‬
‫تنها مانند اینست که یکی از شما انگشتش را در آبِ دریا فروبَرَد و آنگاه بنگرد که‬
‫انگشتش چهقدر از آب دریا با خود آورده است؟»‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6217 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6842:‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪361‬‬
‫ر َ َ َّ‬ ‫ُ ََََر ََ‬ ‫َ َّ ُّ‬ ‫َ َّ َ ُ َ‬
‫وق َوانلَّاس کنفتی ِه‪ ،‬فم َّر ُِبَد ٍي أسك‬‫‪ -162‬وعن جابر‪ ‬أن رسول اهللِ‪ ‬مر بِالس ِ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ ُّ ُ ُ ُّ َ ر َ ُ َ َ َ َ‬ ‫َ ََ َ َ ََ َ َ َُ ُ ُ‬ ‫َي‬
‫اوَل‪ ،‬فأخذ بأذن ِه‪ ،‬ث َّم قال‪« :‬أیك رم حیِب أن یكون هذا َُل ب ِ ِد رره ٍم؟» فقالوا‪ :‬ما‬ ‫می ٍت‪ ،‬فتن‬
‫َ ُ ُّ َ َ َّ ُ َ ُ ر َ ُ َ َّ َ ر َ َ َ ًّ َ َ‬ ‫ُ ُّ َ َّ ُ َ َ َ ر َ َ َ ر َ ُ‬
‫َنِب أنه نلا بَِش ٍء‪ ،‬وما نصنع بِه؟ ثم قال‪« :‬أَتِبون أنه لكم؟ قالوا‪ :‬واّلل لو َكن حیا َكن‬
‫َ َر ُ‬ ‫َ َ َّ َ ُّ ر َ َ ر ُ َ َّ ر‬ ‫َ َّ ٌ‬ ‫َ ر ى َّ ُ َ َ ُّ َ ر َ‬
‫ِلنیا أهون لَع اّلل مِن هذا علیك رم»‪.‬‬ ‫عیبا‪ ،‬إِنه أسك‪ .‬فكیف َوهو میت؟! فقال‪« :‬فو اّلل ل‬
‫(‪)۶‬‬
‫[روایت مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬جابر‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬در حالی که مردم در دو طرف او بودند‪ ،‬از‬
‫بازار میگذشت‪ .‬بزغالهی مردهای دید که گوشهای کوچکی داشت‪ .‬آن را برداشت و‬
‫گوشَش را گرفت و فرمود‪« :‬چه کسی دوست دارد این بزغاله به یک درهم از او‬
‫باشد؟» گفتند‪ :‬آن را به مُفت هم نمیخواهیم؛ میخواهیم چهکارش کنیم؟ سپس‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬آیا دوست دارید مالِ شما باشد؟» گفتند‪ :‬به اهلل سوگند‪ ،‬اگر زنده بود‪،‬‬
‫معیوب (و بیارزش) بود؛ چه رسد به اینکه مرده است! آنگاه پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬به اهلل‬
‫سوگند‪ ،‬دنیا نزد اهلل از این مردار نیز نزد شما‪ ،‬بیارزشتر و پستتر است»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬احادیثی دربارهی زهد و بیعالقگی به دنیا ذکر کرده است که نشان‬
‫میدهد زندگی و خوشی واقعی‪ ،‬زندگی آخرت است‪ .‬از جمله این حدیث که انس‬
‫بن مالک‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬یا اهلل! بهیقین فقط زندگی آخرت‪ ،‬زندگیست‬
‫(نه دنیا)»‪ .‬یعنی زندگی خوش‪ ،‬راحت و ماندگار‪ ،‬زندگی آخرت است و زندگی دنیا‬
‫هرچه خوش و راحت باشد‪ ،‬سرانجام‪ ،‬پایان مییابد و رو به فناست و چنانچه اعمال‬
‫نیک و شایسته با آن همراهی نکند‪ ،‬سراسر زیان است‪ .‬از اینرو مؤلف‪ /‬حدیثی‬
‫بدین مضمون ذکر کرده که‪« :‬روز قیامت‪ ،‬آسودهترین و برخوردارترین فرد دنیا را از‬
‫میان دوزخیان میآورند»؛ یعنی کسی که جسمی سالم داشته و از لباس‪ ،‬همسر‪،‬‬
‫مسکن‪ ،‬سواری و امکانات خوبی برخوردار بوده است‪« .‬و او را یک بار در دوزخ‬
‫غوطه میدهند؛ آنگاه به او گفته میشود‪ :‬ای فرزندِ آدم! آیا هرگز خوشی و خیری‬
‫دیدهای؟ آیا هرگز نعمتی به تو رسیده است؟ و او میگوید‪ :‬ای پروردگار من! به اهلل‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6847:‬‬


‫‪367‬‬ ‫باب‪ :‬فضیلت زهد و پارسایی در دنیا و تشویق به کمخواهی از آن و‪...‬‬

‫سوگند‪ ،‬خیر»‪ .‬او‪ ،‬با اینکه فقط یک بار در دوزخ غوطه میخورد‪ ،‬ولی همهی این‬
‫نعمتها را از یاد میبرد؛ پس کسی که برای همیشه در دوزخ میماند‪ ،‬چه وضعیتی‬
‫خواهد داشت؟! پناه بر اهلل‪.‬‬
‫مؤلف‪ /‬همچنین حدیثی از جابر‪ ‬ذکر کرده که در آن آمده است‪ :‬پیامبر‪ ‬در‬
‫بازار بزغاله مردهای دید که گوشهای کوچک و بریدهای داشت‪ .‬آن را باال گرفت‪،‬‬
‫گوشَش را گرفت و فرمود‪« :‬کدامیک از شما دوست دارد این بزغاله به یک درهم از‬
‫او باشد؟» گفتند‪ :‬آن را به مُفت هم نمیخواهیم؛ میخواهیم چهکارش کنیم؟ سپس‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬آیا دوست دارید مالِ شما باشد؟» گفتند‪ :‬به اهلل سوگند‪ ،‬اگر زنده بود‪،‬‬
‫معیوب (و بیارزش) بود؛ چه رسد به اینکه مرده است! آنگاه پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬به اهلل‬
‫سوگند‪ ،‬دنیا نزد اهلل از این مردار نیز نزد شما‪ ،‬بیارزشتر و پستتر است»‪.‬‬
‫یک بزغالهی خُردگوش یا گوشبریده که مرده است‪ ،‬هیچ ارزشی ندارد؛ و دنیا از‬
‫این هم نزد اهلل متعال‪ ،‬بیارزشتر است‪ .‬پس دنیا‪ ،‬خیلی پست و بیارزش میباشد؛‬
‫ولی اگر کسی در دنیا کار نیک و شایسته انجام دهد‪ ،‬آن را مزرعهی آخرت خویش‬
‫ساخته است و به سعادت دنیا و آخرت دست مییابد‪ .‬اما اگر کسی‪ ،‬غفلت و‬
‫سهلانگاری نماید و تنبلی کند و اوقاتش بدون عمل‪ ،‬سپری شود‪ ،‬در دنیا و آخرت‬
‫زیان میبیند‪ .‬همانگونه که اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ن َٱلَخَ ِسينَ َٱ ذَّلِينَ َخ ِ ُ‬
‫سوَاَ َأنفس ُهمَ َوأهَل ِي ِهمَ َيوَمَ َٱلَقِيَمةَِ َألَ َذَل ِكَ َهوََ‬
‫ُ ذ‬
‫﴿قلَ َإ ِ َ‬
‫ِ‬
‫ُ‬
‫[الزمر‪َ َ ]١٢ :‬‬ ‫يَ‪﴾١٥‬‬ ‫انَٱلَ ُمب ِ َُ‬
‫لسَ َ‬ ‫ٱ َُ‬
‫بگو‪ :‬زیانکاران‪ ،‬کسانی هستند که روز قیامت به خود و خانوادهی خویش زیان میزنند‪.‬‬
‫هان! این‪ ،‬همان زیان آشکار است‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫تَ‬ ‫ل َٱَّلِينَ َءام ُنواَ َوع ِملواَ َٱ َ‬
‫لصل ِحَ َِ‬ ‫ف َخسَ َ‪َ ٢‬إ ِ َ‬ ‫لنسَنَ َل ِ َ‬ ‫ن َٱ َِ‬
‫ص َ‪َ ١‬إ ِ َ‬ ‫﴿وَٱلَع َِ‬
‫[العرص‪َ ََ ]٣ ،١ :‬‬ ‫بَ‪﴾٣‬‬‫لص َِ‬ ‫قَوتواصوَاَََبٱ ذ‬ ‫وتواصوَاَََب ِٱلَ َِِ‬
‫ِ‬
‫سوگند به روزگار که بیگمان انسانها در زیان هستند؛ مگر کسانی که ایمان بیاورند و‬
‫کارهای شایسته انجام دهند و یکدیگر را به حق (توحید) و شکیبایی سفارش کنند‪.‬‬
‫همهی انسانها زیانکارند‪ ،‬مگر کسانی که دارای این چهار ویژگی باشند‪ :‬ایمان‬
‫بیاورند‪ ،‬کارهای نیک انجام دهند‪ ،‬یکدیگر را به حق (توحید) سفارش کنند و‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪368‬‬

‫یکدیگر را به صبر و شکیبایی توصیه نمایند‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬ما و مسلمانان را جزو اینها‬
‫قرار دهد‪.‬‬
‫***‬
‫َ ر َر ََ َ ُ ٌ‬ ‫َ‬ ‫ت أ رم َِش َم َع انلَّ ي‬
‫ُر ُ َ‬ ‫‪ -163‬وعن أيب ٍّ‬
‫ب‪ ‬يف ح َّر ٍة باملدینة‪ ،‬فاستقبلنا أحد‬ ‫ِ‬ ‫ذر‪ ‬قال‪ :‬کن‬
‫َ ى‬ ‫َ ُ‬ ‫َ َ ُ ُّ َ َّ ر‬ ‫َّ‬ ‫َ ر َ‬ ‫ََ َ‬
‫رسن أن عِن ِدي مِثل أح ٍد هذا ذهبا‬ ‫فقال‪« :‬یا أبا ذ ٍّر»‪ .‬قلت‪َّ :‬بلیك یا رسول اّلل‪ .‬فقال‪« :‬ما ي‬
‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َّ َ ر َ ُ َ‬ ‫َّ َ ر ٌ َ ر ُ ُ ُ َ ر‬ ‫رُ َ‬ ‫ر‬ ‫َ َ َّ َ َ ُ َ َّ‬ ‫َر‬
‫دلین‪ ،‬إِال أن أقول ب ِ ِه يف عِباد اّلل‬ ‫يلع ثالثة أیامٍ وعِن ِدي مِنه دِینار‪ ،‬إِال َشء أرصده ِ‬ ‫تم ِِض‬
‫َّ َ َ َ ُ َ َ ُّ َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ َ َ‬
‫ین ه ُم األقلون‬ ‫كَث‬
‫هكذا وهكذا» عن ی ِمین ِه وعن شماَل ومن خلفه‪ ،‬ثم سار فقال‪« :‬إِن األ ِ‬
‫َ ٌ‬ ‫ر َ‬ ‫َ‬ ‫َّ َ ر َ َ َ‬ ‫َ َ‬
‫ال هكذا وهكذا» عن یمینه‪ ،‬وعن شماَل‪ ،‬ومِن خلفه « َوقلیل‬ ‫یوم القیام ِة إِال من قال بالم ِ‬
‫ارى‪،‬‬ ‫ك»‪ُ .‬ث َّم ران َطلَ َق يف َس َوا ِد اللَّ ریل حَّت تَ َو َ‬ ‫َ ر َ ر َ َّ َ َ‬ ‫َ َ َ‬
‫ما ه رم»‪ .‬ث َّم قال ِيل‪« :‬مَكنك ال تربح حَّت آتی‬
‫ُ‬ ‫َ ُ‬
‫َ ِ‬
‫ر ُ َ ر ى َ ر َ َ َ َ َ َ َّ ر ُ َ ر َ ُ َ َ َ ٌ َ َ َ َّ ي َ َ ر ُ ر َ ُ َ َ َ ُ‬
‫ب‪ ‬فأ َردت أن آتِیه فذک ررت‬ ‫ون أحد عر رض للن ِ‬ ‫فس ِمعت صوتا ق ِد ارتفع‪ ،‬فتخوفت أن یك‬
‫َ ُ‬‫ر‬ ‫َ‬ ‫ى‬ ‫َ ر ُ َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ ر ر َ َّ َ‬
‫َ‬ ‫َ ر َ ر َ َّ َ َ‬
‫ربح حَّت آتیك»‪ ،‬فلم أب َرح حَّت أت ِاِّن‪ ،‬فقلت‪ :‬لقد س ِمعت صوتا ُت َّوفت منه‪،‬‬ ‫قوَل‪« :‬ال ت‬
‫َ ر‬ ‫َ‬ ‫ُ َ‬ ‫َ َ‬ ‫ََ‬ ‫َ َر َ رَ‬ ‫ََ َر ُ‬
‫تاِّن فقال‪ :‬من مات مِن‬ ‫جربیل أ ِ‬ ‫فذکرت َل‪ .‬فقال‪« :‬وهل س ِمعته؟» قلت‪ :‬نعم‪ ،‬قال‪« :‬ذاك ِ‬
‫َ ر َ َ َ ر َ َ َ‬ ‫اجل َّن َة‪ ،‬قلت‪َ :‬وإ رن َز َن َوإ رن َ َ‬ ‫ُ َّ َ ُ ُ َّ‬
‫باّلل َشيئا ى َد َخ َل َ‬
‫ِسق»‪.‬‬ ‫ِسق؟ قال‪ :‬وإِن زَن وإِن‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ْشك‬
‫أمتِك الي ِ‬
‫(‪)۶‬‬
‫[متفق علیه؛ این‪ ،‬لفظ بخاری است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوذر‪ ‬میگوید‪ :‬با پیامبر‪ ‬در میان یکی از زمینهای سنگالخ مدینه‬
‫راه میرفتم تا اینکه «اُحُد» پیش روی ما قرار گرفت‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬ای ابوذر!»‬
‫عرض کردم‪ :‬در خدمتم ای رسولخدا! فرمود‪« :‬دوست ندارم بهاندازهی کوه احد طال‬
‫داشته باشم و سه روز بر من بگذرد و دیناری از آن نزدِ من باقی بماند‪ ،‬جز مقداری‬
‫که برای پرداخت بدهی نگه میدارم؛ مگر اینکه بگویم آن را در میان بندگان اهلل‪،‬‬
‫چنین و چنان تقسیم کنند»‪ .‬و ‪ -‬به نشانهی نحوهی بذل و بخشش‪ -‬به چپ و راست‬
‫و پشت سرش اشاره کرد‪ .‬سپس به راهش ادامه داد و فرمود‪« :‬کسانی که ثروت‬
‫بیشتری دارند‪ ،‬روز قیامت‪ ،‬اجر و پاداش کمتری خواهند داشت‪ ،‬مگر کسانی که‬
‫چنین و چنان بذل و بخشش میکنند»؛ و با دراز کردن دست به چپ و راست و‬
‫پشت سرش ‪ -‬نحوهی انفاق را نشان داد‪ -‬و افزود‪« :‬و اینها‪ ،‬اندکند»‪ .‬سپس به من‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2622 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.880 ،685 :‬‬
‫‪369‬‬ ‫باب‪ :‬فضیلت زهد و پارسایی در دنیا و تشویق به کمخواهی از آن و‪...‬‬

‫فرمود‪« :‬سرِ جایت بمان و جایی نرو تا نزدت برگردم»‪ .‬سپس در تاریکی شب رفت و‬
‫از نظر‪ ،‬ناپدید شد؛ آنگاه صدای بلندی شنیدم و ترسیدم که کسی به پیامبر‪ ‬تعرض‬
‫کرده باشد؛ تصمیم گرفتم نزد پیامبر‪ ‬بروم‪ ،‬اما بهخاطر آوردم که فرمود‪« :‬جایی نرو‬
‫تا نزدت بیایم»‪ .‬لذا جایی نرفتم تا اینکه نزدم آمد‪ .‬گفتم‪ :‬ای رسولخدا! صدایی‬
‫شنیدم و نگران شدم؛ و صدایی را که شنیده بودم‪ ،‬برایش گفتم‪ .‬فرمود‪« :‬تو آن را‬
‫شنیدی؟» گفتم‪ :‬بله‪ .‬فرمود‪« :‬جبرئیل بود‪ ،‬نزدم آمد و گفت‪ :‬هرکس در حالی بمیرد که‬
‫هیچچیز (و هیچکس) را با اهلل شریک نسازد‪ ،‬وارد بهشت میشود»‪ .‬گفتم‪ :‬حتی اگر‬
‫دزدی و زنا کند؟ فرمود‪« :‬حتی اگر دزدی و زنا کند»‪.‬‬
‫ُ ُ ُ َ َ ى َ َّ َ ر‬ ‫ر‬
‫رس ِن أن‬ ‫رسول اهلل‪ ‬قال‪« :‬لو َكن ِيل مِثل أح ٍد ذهبا‪ ،‬ل‬ ‫ِ‬ ‫‪ -122‬وعن أيب هریرة‪ ‬عن‬
‫(‪)۶‬‬
‫ین»‪[ .‬متفق علیه]‬ ‫الث َ َيلال َوعِن ِدي منه ََش ٌء إالَّ ََش ٌء َأ رر ُص ُدهُ ِ َ‬
‫دل‬
‫َ ُ َّ َ َّ َ ُ‬
‫ال تمر يلع ث‬
‫ٍ‬ ‫ٍ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬اگر بهاندازهی احد طال داشته‬
‫باشم‪ ،‬برایم باعث خوشحالی خواهد بود که سه شب بر من نگذرد و چیزی از آن‬
‫نزدم باقی نماند‪ ،‬مگر آنچه برای پرداخت بدهی نگه میدارم»‪.‬‬
‫َ ر‬ ‫َرُ‬ ‫ر َ َ َُ ر ُ‬ ‫رُ‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫‪ -122‬وعنه قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪ :‬انظ ُروا إىل من ه َو أسفل منك رم َوال تنظ ُروا إىل من‬
‫َ َّ َ ر ُ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ ُ َُ َ ر ُ َ‬
‫(‪)1‬‬
‫در أن ال ت رزد ُروا نعمة اّلل علیك رم»‪[ .‬متفق علیه؛ این‪ ،‬لفظ مسلم است‪].‬‬ ‫فوقكم فهو أج‬
‫َر ر رُ‬ ‫َ ر ُ ي َ‬ ‫َ ُ ُ ر‬ ‫َ‬ ‫ََ‬
‫املال َواخلل ِق فلینظ رر إىل‬
‫ويف َ روایة ابلخاري‪« :‬إِذا نظر أحدكم إىل من فضل علی ِه يف ِ‬
‫ر َُ رُ‬ ‫َ ر‬
‫من هو أسفل مِنه»‪.‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬به کسی نگاه کنید که (در‬
‫ثروت و جایگاه دنیوی) پایینتر از شماست‪ ،‬نه به کسی که باالتر از شماست؛ زیرا‬
‫این امر‪ ،‬تأثیر بهسزایی دارد که نعمت اهلل را بر خود‪ ،‬ناچیز نشمارید»‪.‬‬
‫و در روایت بخاری آمده است‪« :‬هرگاه یکی از شما‪ ،‬کسی را دید که در مال و‬
‫جمال بر او برتری دارد‪ ،‬به کسانی بنگرد که نسبت به او در سطح پایینتری قرار‬
‫دارند»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪6228 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.880 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2581 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6822 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪321‬‬
‫ر‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫رُ ي َ َ ي َ‬ ‫َ َ‬ ‫‪ -121‬وعنه َع ِن انلَّ ي‬
‫ادل رره ِم َوالقطیف ِة َواخل ِمیصةِ‪ ،‬إِن‬‫ار و‬
‫ب‪ ‬قال‪« :‬ت ِعس عبد ادلین ِ‬
‫َ ر َر ُ َ َ َ َ‬ ‫ُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫عط ل رم ی ررض»‪[ .‬روایت بخاری]‬ ‫أع ِط َي رِض‪ ،‬وإِن لم ی‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬بندهی دینار و درهم‪ ،‬و بندهی‬
‫(‪)1‬‬
‫نابود باد‪ .‬اگر از اموال دنیا برخوردار شود‪،‬‬ ‫پارچههای نفیس و لباسهای زیبا‪،‬‬
‫خشنود میگردد و اگر برخوردار نشود‪ ،‬خرسند نمیگردد»‪.‬‬
‫ٌ َّ‬ ‫ٌُ‬ ‫ُّ َّ َ ر ُ‬ ‫َ ر ََ ر ُ َ َ ر َ ر‬
‫رداء‪ ،‬إِما‬ ‫نی مِن أه ِل الصف ِة ما مِنهم َرجل علیه‬ ‫‪ -129‬وعنه‪ ‬قال‪ :‬لقد رأیت سب ِع‬
‫َ ر ُُ‬ ‫رَ‬ ‫َ‬
‫َّ ر‬ ‫َ‬ ‫ُ‬
‫رَ َ ر ُ‬ ‫َ‬ ‫َ رَ‬ ‫ر ُ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫إ َز ٌ‬
‫ار‪ ،‬وإِما ک ِساء‪ ،‬قد ربطوا يف أعناق ِِهم‪ ،‬فمنها ما یبلغ ن ِصف الساقنی‪ .‬ومنها ما يبلغ‬ ‫ِ‬
‫ر ُُ‬ ‫َ‬ ‫ََ َ ر ُ‬ ‫َ ر َ ُُ‬ ‫َ ر‬
‫(‪)۳‬‬
‫الكعبنی‪ .‬فیجمعه بی ِده کراهِیة أن ترى عورته‪[ .‬روایت بخاری]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬هفتاد نفر از «اهل صفه» را دیدم؛ یک نفر هم در‬
‫میان آنها نبود که لباس کاملی داشته باشد؛ یا شلواری داشتند‪ ،‬یا پیراهنی که بر گردن‬
‫خود میبستند و برخی از آنها تا نیمهی ساق پا میرسید و بعضی هم تا دو قوزک‬
‫پا و شخص‪ ،‬آن را با دستش جمع میکرد که مبادا عورتش نمایان شود‪.‬‬
‫َّ ُ َ‬ ‫ُر‬ ‫ر‬ ‫ُّ ر َ‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫ادلنیا ِسج ُن المؤم ِِن وجنة الَكف ِِر»‪[ .‬روایت‬ ‫‪ -121‬وعنه قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬‬
‫(‪)8‬‬
‫مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬دنیا‪ ،‬زندان مؤمن و بهشتِ‬
‫کافر است»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪ 6222 :‬و‪....‬‬


‫(‪ )1‬یعنی کسی که بدون توجه به ارزشهای معنوی‪ ،‬اهل تجمل است و به دنیا و ظواهر آن‪ ،‬دلبستگی‬
‫دارد؛ هنگام برخورداری از نعمتهای دنیا‪ ،‬خرسند است و احساس شادی میکند‪ ،‬ولی همینکه چیزی‬
‫از دست بدهد یا آنگونه که دلش میخواهد‪ ،‬از دنیا برخوردار نشود‪ ،‬خشمگین میگردد‪[ .‬مترجم]‪.‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.556 :‬‬
‫(‪ )8‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6842 :‬‬
‫‪326‬‬ ‫باب‪ :‬فضیلت زهد و پارسایی در دنیا و تشویق به کمخواهی از آن و‪...‬‬

‫شرح‬
‫همهی این احادیث که مؤلف‪ /‬ذکر کرده است‪ ،‬دربارهی زهد و پارسایی در‬
‫دنیا و بیعالقگی به آن است‪ .‬از جمله حدیث ابوذر و ابوهریره‪ $‬که پیامبر‪ ‬فرموده‬
‫است‪« :‬دوست ندارم بهاندازهی کوه احد طال داشته باشم و سه روز بر من بگذرد و‬
‫دیناری از آن نزدِ من باقی بماند‪ ،‬جز مقداری که برای پرداخت بدهی نگه میدارم؛‬
‫مگر اینکه بگویم آن را در میان بندگان اهلل‪ ،‬چنین و چنان تقسیم کنند»‪ .‬و ‪ -‬به‬
‫نشانهی نحوهی بذل و بخشش‪ -‬به چپ و راست و پشت سرش اشاره کرد‪.‬‬
‫این‪ ،‬نشان میدهد که پیامبر‪ ‬زاهدترین فرد در دنیا بوده است؛ زیرا به‬
‫جمعآوری مال و ثروت‪ ،‬عالقهای نداشت و مال و ثروتی نزد خویش نگه نمیداشت‪،‬‬
‫مگر برای پرداخت بدهی‪ .‬از اینرو در حالی از دنیا رفت که سپر جنگیاش بهخاطر‬
‫مقداری جو که برای خانوادهاش قرض گرفته بود‪ ،‬در گرو (رهن) یک یهودی بود‪.‬‬
‫اگر دنیا نزد اهلل متعال ارزشی داشت‪ ،‬پیامبرش‪ ‬را از آن‪ ،‬محروم نمیکرد؛‬
‫َ َ َ َ ً‬ ‫َّ ْ َّ‬ ‫ْ ٌَ‬ ‫َّ ُّ ْ‬
‫ادلنيَا َمل ُعونة‪َ ،‬ملعون َما فيها‪ِ ،‬إال ِذك َر اَّلل‪ ،‬وما وااله واع ِملا‬ ‫پیامبر‪ ‬فرموده است‪ِ « :‬إن‬
‫ِّ ً‬
‫َو ُمتَعلما»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬دنیا و آن چه در آن است‪ ،‬نفرینشده میباشد؛ جز ذکر اهلل متعال‬
‫و آنچه که مانند آن است ‪ -‬یعنی هر عمل نیکی که مانند ذکر خداست‪ -‬و عالم و‬
‫کسی که به کسب علم و دانش‪ ،‬مشغول است (دانشآموز)»‪.‬‬
‫سپس در حدیث ابوذر‪ ‬آمده است‪« :‬کسانی که ثروت بیشتری دارند‪ ،‬روز‬
‫قیامت‪ ،‬اجر و پاداش کمتری خواهند داشت»‪ .‬زیرا معموالً انسان همینکه به نان و‬
‫نوایی میرسد‪ ،‬احساس بینیازی میکند و تکبر میورزد و از اطاعت و بندگی اهلل‪‬‬
‫رویگردان میشود؛ چراکه دنیا او را به خود مشغول میسازد و بدینسان همواره به‬
‫دنیا مشغول است و به آخرت‪ ،‬کمتر توجه میکند‪ .‬پیامبر‪ ‬در ادامه فرمود‪« :‬مگر‬
‫کسانی که چنین و چنان بذل و بخشش میکنند»؛ یعنی امولشان را در راه اهلل‪ ‬انفاق‬
‫مینمایند‪.‬‬

‫(‪ )۶‬روایت ترمذی (‪ ،62668‬ابنماجه (‪)5006‬؛ آلبانی‪ /‬در صحیح الجامع (‪ )2505 ،0218‬این‬
‫روایت را بهنقل از ابوهریره و ابنمسعود‪ ،‬حسن دانسته است‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪322‬‬

‫در حدیث ابوذر‪ ‬آمده است‪« :‬هرکس در حالی بمیرد که هیچچیز (و هیچکس)‬
‫را با اهلل شریک نسازد‪ ،‬وارد بهشت میشود؛ حتی اگر دزدی و زنا کند»‪ .‬این‪ ،‬بدین‬
‫معنا نیست که دزدی و زنا‪ ،‬گناهان کوچکی هستند؛ بلکه گناهان بزرگی محسوب‬
‫میشوند‪ .‬از اینرو ابوذر تعجب کرد و پرسید‪ :‬حتی اگر دزدی و زنا کند؟! و پیامبر‪‬‬
‫فرمود‪« :‬حتی اگر دزدی و زنا کند»‪ .‬زیرا اگر کسی در حالِ ایمان بمیرد و گناهان‬
‫بزرگی بر دوش داشته باشد‪ ،‬باز هم اهلل متعال‪ ،‬او را خواهد بخشید؛ همانگونه که‬
‫اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ ذ‬
‫َ‬ ‫ّللَلََيغَفِ َُرَأنَيشَكََب ِ َهِۦَويغَ ِف َُرَماَدونََذَل ِكََل ِمنَيشاَ َُء﴾ [النساء ‪]٣٨ :‬‬
‫نَٱ َ‬
‫﴿إ ِ َ‬
‫همانا اهلل‪ ،‬این را که به او شرک ورزند‪ ،‬نمیآمرزد و جز شرک را برای هر کس که بخواهد‬
‫میبخشد‪.‬‬
‫لذا امید است که اهلل متعال‪ ،‬چنین بندهای را بیامرزد؛ همانطور که بیم آن میرود‬
‫او را مجازات کند‪ ،‬ولی مسلمانِ گنه‪‎‬کار‪ ،‬در نهایت به بهشت میرود؛ زیرا فرجامِ‬
‫کسی که به اهلل شرک نمیآورد و مرتکب عمل کفرآمیزی نمیشود‪ ،‬بهشت است‪ .‬اما‬
‫کسی که مرتکب عملی کفرآمیز مانند ترک نماز میگردد‪ ،‬برای همیشه در آتش دوزخ‬
‫خواهد ماند؛ زیرا کافر و مرتد بهشمار میآید‪ ،‬گرچه شهادتین بگوید و گواهی دهد‬
‫که معبود راستینی جز اهلل وجود ندارد و محمد‪ ،‬فرستادهی اوست و ادعا کند که به‬
‫اهلل و آخرت‪ ،‬ایمان دارد! ولی چون نماز نمیخواند‪ ،‬کافر است؛ منافقان به پیامبر‪‬‬
‫میگفتند‪ :‬ما‪ ،‬گواهی میدهیم که تو‪ ،‬فرستادهی اهلل هستی‪ )۶(.‬آنها‪ ،‬ذکر خدا میگفتند‪،‬‬
‫ولی اهلل متعال را فقط اندکی یاد میکردند و نماز هم میخواندند‪ ،‬اما اهلل متعال‪،‬‬
‫دربارهی آنها میفرماید‪:‬‬
‫ذ ذ‬ ‫ُُ‬ ‫ُ‬ ‫اموَاََإلََٱ ذ‬
‫لصلوََة َِق ُ‬ ‫﴿ِإَوذاَق ُ‬
‫لَقل ِيلََ‬ ‫امواََكسالََيُراَ ُءونََٱِلذاسََولََيذَكرونََٱ َ‬
‫ّللَإ ِ َ‬ ‫ِ‬
‫[النساء ‪]١٣٨ :‬‬ ‫‪﴾١٤٢‬‬
‫و هنگامی که به نماز میایستند‪ ،‬از روی تنبلی (به نماز) میایستند و در برابر مردم ریا و‬
‫خودنمایی میکنند و اهلل را جز اندکی یاد نمیکنند‪.‬‬

‫(‪ )۶‬نگا‪ :‬سورهی منافقون‪ ،‬آیهی ‪.0‬‬


‫‪323‬‬ ‫باب‪ :‬فضیلت زهد و پارسایی در دنیا و تشویق به کمخواهی از آن و‪...‬‬

‫لذا با اینکه نماز میخوانند‪ ،‬در پایینترین ردهی دوزخ خواهند بود‪.‬‬
‫همهی این احادیث‪ ،‬نشان‪‎‬گر اهمیت زهد در دنیاست و نشان میدهد که‬
‫شایستهی هیچ انسانی نیست که به دنیا وابسته باشد؛ بلکه دنیا را باید در دست‬
‫بگیریم‪ ،‬نه در قلب تا بتوانیم با قلبی پاک و بیآالیش به سوی اهلل‪ ‬روی بیاوریم‪.‬‬
‫این‪ ،‬کمال زهد است‪ .‬لذا زهد و پارسایی‪ ،‬بدین معنا نیست که از دنیا استفاده نکنیم؛‬
‫بلکه باید از دنیا و نعمتهای حالل آن بهخوبی و بهدرستی استفاده نماییم و در‬
‫چارچوب شریعت‪ ،‬سهم خود را از آن بگیریم‪ ،‬ولی مهم اینست که دنیا را در دست‬
‫قرار دهیم‪ ،‬نه در قلب‪.‬‬
‫***‬
‫ُ ر‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َر‬ ‫ُ َّ‬ ‫َ َ‬ ‫‪ -122‬وعن ابن عمر رِض ُ‬
‫اهلل عنهما قال‪ :‬أخذ رسول اّلل‪ ‬بِمنكِب‪ ،‬فقال‪« :‬كن يف‬
‫سبیل»‪.‬‬ ‫غریب‪َ ،‬أ رو َاعب ُ‬
‫ر‬ ‫ٌ‬ ‫ُّ ر َ َّ َ‬
‫ك‬ ‫ادلنیا کأن‬
‫ٍ‬ ‫ِ‬
‫َّ َ َ َ ر ر َ‬ ‫َ َر ر َ َ َر‬ ‫ُ‬ ‫َ َ ُ‬
‫تظ ِر الصباح وإِذا أصبحت‪،‬‬‫َواكن ابن عمر رِض اهلل عنهما یقول‪ :‬إِذا أمسیت‪ ،‬فال تن ِ‬
‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َّ َ َ‬ ‫رَ َ ُ ر ر‬ ‫َ رَ‬
‫(‪)۶‬‬
‫ساء‪ ،‬وخذ من ِصحتِك ل ِم َر ِضك ومِن حیات ِك ملِوتك‪[ .‬روایت بخاری]‬ ‫فال تنت ِظ ِر الم‬
‫ترجمه‪ :‬ابنعمر‪ $‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬شانههایم را گرفت و فرمود‪« :‬در دنیا‬
‫چنان باش که گویی مسافر یا رهگذری هستی»‪.‬‬
‫ابنعمر‪ $‬میگفت‪« :‬شبهنگام منتظر صبح نباش و هنگامی که صبح شد‪ ،‬در‬
‫انتظار شب نباش؛ هنگام تندرستی برای دوران بیماریات بهرهبرداری نما و با‬
‫استفاده از حیات خویش برای مرگ خود‪ ،‬آماده شو»‪.‬‬
‫[در شرح این حدیث گفتهاند‪ :‬بدین معناست که به دنیا اعتماد نکن و آن را‬
‫اقامتگاه خود مپندار و به خود نگو که مدتی طوالنی در آن خواهی ماند؛ به دنیا‬
‫توجه نکن و بهسان مسافری که در غربت به چیزی وابستگی ندارد‪ ،‬به هیچ چیز دنیا‬
‫وابسته مشو؛ مانند مسافری که در غربت‪ ،‬به فکرِ بازگشت به منطقهی خویش است و‬
‫به چیزی مشغول نمیشود (که فکر بازگشت را فراموش کند)‪ ،‬تو نیز به چیزی از دنیا‬
‫مشغول نشو‪].‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.2502 :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪324‬‬

‫رج ٌل إىل انلَّ ي‬


‫َ ُ‬ ‫َّ‬ ‫ر‬ ‫َ ر‬ ‫ر َّ‬
‫ب‪ ‬فقال‪:‬‬ ‫بن سع ٍد الساعدي‪ ‬قال‪ :‬جاء‬ ‫ِ ِ‬ ‫ل‬ ‫ه‬ ‫س‬ ‫اس‬ ‫عب‬ ‫‪ -126‬وعن أيب ال‬
‫ر‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬
‫اّلل ُدلَّين َلَع عمل إذا عملته أحبين اّلل‪َ ،‬وأحبين انلَّاس‪ .‬فقال‪« :‬ازهد يف ُّ‬
‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬
‫ادلنیا‬ ‫ِ‬ ‫ٍ ِ‬ ‫یا رسول‬
‫ُ‬ ‫ُ َّ َ‬ ‫ر َر َ رَ‬ ‫ُ َّ َ َّ‬
‫اس حیبك انلَّاس»‪[ .‬حدیثی حسن است که ابنماجه و‬ ‫حیِبك اّلل‪َ ،‬وازهد فِیما عِند انلَّ ِ‬
‫(‪)۶‬‬
‫جز او با سندهای نیکو روایت کردهاند‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوالعباس‪ ،‬سهل بن سهل ساعدی‪ ‬میگوید‪ :‬مردی نزد پیامبر‪ ‬آمد و‬
‫گفت‪ :‬ای رسولخدا! مرا به کاری راهنمایی کن که وقتی آن را انجام دهم‪ ،‬اهلل و‬
‫مردم‪ ،‬مرا دوست بدارند‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬در دنیا زهد و پارسایی پیشه کن تا اهلل تو‬
‫را دوست بدارد و به آنچه مردم دارند‪ ،‬چشم طمع نداشته باش‪ ،‬در نتیجه مردم تو را‬
‫دوست خواهند داشت»‪.‬‬
‫َ‬ ‫َ َّ‬ ‫َ َ ُ َ ر‬ ‫‪ -122‬وعن انلُّ رع َمان بن بَشری رِض ُ‬
‫اهلل عنهما قال‪ :‬ذکر عم ُر ب ُن اخلطاب‪ ‬ما‬ ‫ِ ِ‬
‫َ ُ َ َّ َ‬ ‫َ َ ُّ ر َ ر َ َ ر َ‬ ‫َ َّ‬ ‫َ َ ر ََ ر ُ‬ ‫َ َ َ َّ ُ َ ُّ ر َ‬
‫َيد مِن ادلقل‬ ‫ِ‬ ‫ما‬ ‫وي‬‫ت‬ ‫ل‬ ‫ی‬ ‫م‬‫و‬ ‫ايل‬ ‫ل‬ ‫ظ‬ ‫ي‬ ‫‪‬‬ ‫اّلل‬ ‫رسول‬ ‫ت‬ ‫ی‬‫أ‬‫ر‬ ‫د‬ ‫ق‬ ‫ل‬ ‫فقال‪:‬‬ ‫ا‬‫ی‬ ‫أصاب انلاس مِن ادلن‬
‫ر َُ‬ ‫َر ُ‬
‫(‪)1‬‬
‫ما يمأل ب ِ ِه بطنه‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬نعمان بن بشیر‪ $‬میگوید‪ :‬عمر بن خطاب‪ ‬نعمتهای دنیوی را که‬
‫مردم به آن دست یافتهاند‪ ،‬ذکر کرد و فرمود‪« :‬رسولاهلل‪ ‬را دیدم که تمام روز را در‬
‫حالی سپری میکرد که از گرسنگی به خود میپیچید و حتی خرمای نامرغوبی هم‬
‫نمییافت که با آن شکمش را سیر کند»‪.‬‬
‫اّلل‪َ ‬و َما ِيف بَيريت م رِن َ ر‬
‫َش ٍء‬
‫ُ َّ‬
‫ويف رسول‬‫اّلل عنها قالت‪ :‬تُ ي َ‬
‫َّ‬ ‫َ‬
‫‪ -122‬وعن اعئشة رِض‬
‫ِ‬
‫َ َّ َ ر َ‬ ‫َ َ َ ر ُ ر ُ َ َّ َ‬ ‫ٍّ‬ ‫َّ َ ر ُ َ‬ ‫َر ُ ُُ ُ َ‬
‫متفق‬
‫ين‪ٌ [ .‬‬ ‫لَع‪ ،‬ف ُِك ُت ُه ف َف ِ َ‬ ‫عری يف َرف يل فأكلت مِنه حَّت طال‬ ‫ش‬ ‫ر‬ ‫ط‬ ‫ش‬ ‫ال‬‫ِ‬ ‫إ‬ ‫د‬
‫ٍ‬ ‫ِ‬ ‫ب‬ ‫ک‬ ‫یأكله ذو‬
‫ٍ‬
‫(‪)۳‬‬
‫عليه]‬

‫(‪ )۶‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪866 :‬؛ السلسلة الصحيحة‪ ،‬ش‪855 :‬؛ و صحیح ابنماجه‪ ،‬از آلبانی‪ ،/‬ش‪:‬‬
‫‪.2201‬‬
‫(‪ )1‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6872 :‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)2540 ،2187( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6872 :‬‬
‫‪321‬‬ ‫باب‪ :‬فضیلت زهد و پارسایی در دنیا و تشویق به کمخواهی از آن و‪...‬‬

‫ترجمه‪ :‬عایشه& میگوید‪ :‬وقتی رسولاهلل‪ ‬از دنیا رفت‪ ،‬در خانهام این مقدار غذا‬
‫هم نبود که یک موجود زنده بخورد‪ ،‬جز مقداری جو که در طاقچهی خانهام بود؛ مدتی‬
‫طوالنی از آن میخوردم تا اینکه آن را پیمانه (وزن) کردم و پس از آن‪ ،‬تمام شد»‪.‬‬
‫الم رؤمننی رِض ُ‬ ‫ُي ُ‬ ‫ر‬ ‫َُر‬ ‫َ‬
‫اهلل عنهما‬ ‫ارث أم‬ ‫ت َ‬
‫احل ِ‬ ‫احلارث أَخ جوی ِریة بن ِ‬ ‫بن‬
‫ِِ‬ ‫ِ‬ ‫‪ -123‬وعن عمرو ِ‬
‫َ ر ى َ َ َ ى َ َ ر ى َّ‬ ‫َى‬ ‫َ‬ ‫رَ َ‬ ‫ُ َّ‬ ‫َ َ َ‬
‫ارا َوال د رِرهما‪ ،‬وال عبدا‪ ،‬وال أمة‪ ،‬وال شيئا إِال‬‫ِین ى‬ ‫قال‪ :‬ما ت َرك رسول اّلل‪ ‬عِند م روت ِ ِه د‬
‫َ َ َى‬ ‫َّ‬ ‫َ ى َ َََ ر‬ ‫َ‬ ‫َ ر َ َ ُ ر َ ر َ َ َّ َ َ َ ُ َ‬
‫اء اليت َكن ی ررکبها‪َ ،‬و ِسالحه‪َ ،‬وأ ررضا جعلها الب ِن السبیِ ِل صدقة»‪[ .‬روایت‬ ‫بغلته ابلیض‬
‫(‪)۶‬‬
‫بخاری]‬
‫ترجمه‪ :‬عمرو بن حارث‪ - ‬برادر خانم پیامبر‪ -‬برادرِ امالمؤمنین جویریه‬
‫بنت حارث& میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬هنگام وفاتش نه درهم و دیناری از خود بهجا‬
‫گذاشت و نه غالم و کنیزی و نه چیزی دیگر؛ تنها چیزی که از او باقی ماند‪ ،‬استر‬
‫سفیدش بود که سوارش میشد و اسلحهاش و زمینی که آن را صدقهی رهگذران‬
‫قرار داده بود»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬در باب زهد در دنیا‪ ،‬حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که‬
‫ابنعمر‪ $‬میگوید‪« :‬رسولاهلل‪ ‬شانههایم را گرفت»‪ .‬رسولاهلل‪ ‬بدینخاطر‬
‫شانههای ابنعمر را گرفت که توجهش بیشتر شود و با آمادگی بیشتری به سخن‬
‫ایشان توجه کند‪ .‬سپس پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬در دنیا چنان باش که گویی مسافر یا‬
‫رهگذری هستی»‪ .‬امکان دارد که این‪ ،‬شک راوی باشد که پیامبر‪ ‬فرمود‪ :‬مانند‬
‫مسافر باش یا مانند رهگذر‪ .‬یعنی گویا راوی شک دارد که پیامبر‪ ‬کدام واژه را بهکار‬
‫برد‪ .‬شاید هم پیامبر‪ ‬هر دو واژه را گفته باشد؛ لذا در دنیا مانند مسافرِ غریبی زندگی‬
‫کن که ناآشناست و بدون توجه به مردم به میانشان میرود؛ یا بهسان رهگذری باش‬
‫که برای رفع نیازت بهجایی میروی و میخواهی هرچه زودتر به راه خود ادامه دهی‪.‬‬
‫این مثال جالب که پیامبر‪ ‬برای ما بیان فرمود‪ ،‬واقعیت زندگی ما انسانهاست؛‬
‫زیرا انسان‪ ،‬در این دنیا مسافر است و دنیا‪ ،‬جای ماندن نیست؛ بلکه محل گذر است‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.5520 :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪321‬‬

‫مسافر دنیا هرگز خسته نمیشود و بخواهد یا نخواهد‪ ،‬شب و روز به به حرکتش‬
‫ادامه میدهد؛ مسافر‪ ،‬گاه برای استراحت و رفع خستگی در جایی اتراق میکند‪ ،‬ولی‬
‫مسافر دنیا هرگز از مرکب عمر خویش پیاده نمیشود و همواره در حرکت است‪ .‬لذا‬
‫هر لحظهای که میگذرد‪ ،‬حرکتی به جلوست که دنیا را به سوی آخرت‪ ،‬پشت سر‬
‫میگذاریم‪ .‬نظر شما دربارهی سفری که مسافرش‪ ،‬هرگز از پا نمینشیند و همواره به‬
‫راهش ادامه میدهد‪ ،‬چیست؟ آیا چنین سفری بهسرعت‪ ،‬پایان نمییابد؟ آری؛‬
‫همینگونه است‪ .‬اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ً‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫[النازعات‪َ ]٣٢ :‬‬ ‫﴿كأن ُهمََيوَمََيروَنهاَلمََيلَبثوَاََإ ِ َ‬
‫لَعشِ ذي َةَأوََضحىَهاَ‪﴾٤٦‬‬
‫روزی که شاهد قیامت باشند‪ ،‬گویا ‪ -‬در دنیا ‪ -‬جز شامگاهی یا صبحگاهی درنگ نکردهاند‪.‬‬
‫انسان باید آیندهاش را با عمری که از او گذشته است‪ ،‬مقایسه کند؛ عمر‬
‫گذشتهاش چیزی نیست‪ ،‬مثل یک خواب؛ انگار همهاش خواب بوده است‪ .‬آیندهی‬
‫عمرمان نیز همینگونه میباشد‪ .‬پس‪ ،‬انسان نباید بهگونهای به دنیا اعتماد کند که گویا‬
‫همیشه در آن خواهد ماند‪ .‬از اینرو ابنعمر‪ $‬میگفت‪« :‬شبهنگام منتظر صبح‬
‫نباش و هنگامی که صبح شد‪ ،‬در انتظار شب نباش؛ هنگام تندرستی برای دوران‬
‫بیماریات‪ ،‬و از حیات خویش برای مرگ خود‪ ،‬بهرهبرداری کن»‪.‬‬
‫***‬
‫َ َّ‬ ‫َرَ ُ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ َ ََ‬ ‫َ‬ ‫َ َّ‬
‫بن األ َرت‪ ‬قال هاج ررنا مع رسول اّلل‪ ‬نلت ِمس َوجه اّلل تعاىل‬ ‫ِ‬ ‫اب‬
‫ِ‬ ‫‪ -122‬وعن خب‬
‫َ َر‬ ‫َ رى رُ ُ ر َ‬ ‫َ َ َ َ َ ر ُ َ َّ َ َّ َ ر َ َ َ َ ر ر ُ ر ر َ‬
‫جره ِ شيئا‪ ،‬مِنهم مصع ُب بن عمری‪،‬‬ ‫فوقع أجرنا لَع اّلل‪ ،‬ف ِمنا من مات ولم یأكل مِن ِ‬
‫أ‬
‫ُ َ َ ر َ ُ ُ َ َ َ َ َ َ ى َ ُ َّ َ َ َّ ر َ َ ر َ ُ َ َ ر ر ُ َ َ َ َّ ر َ َ ر َ ر‬
‫قتِل یوم أحد وترك ن ِمرة‪ ،‬فكنا إِذا غطینا بِها رأسه‪ ،‬بدت رجاله‪ ،‬وإِذا غطینا بِها رِجلی ِه‪،‬‬
‫َّ‬ ‫َ ر ى َ ر‬ ‫ر‬ ‫َ ر ُ َ ي َ َر َ ُ َ َر َ َ َ‬ ‫ُ َّ‬ ‫ر‬
‫بَ َدا َرأ ُس ُه‪َ ،‬فأَ َم َ‬
‫خر‪ ،‬ومِنا‬ ‫اإلذ ِ‬
‫ِ‬ ‫ِن‬
‫م‬ ‫ئا‬ ‫ي‬ ‫ش‬ ‫ه‬
‫ِ‬ ‫لی‬ ‫رج‬ ‫لَع‬ ‫ل‬‫ع‬ ‫جن‬ ‫و‬ ‫‪،‬‬ ‫ه‬ ‫س‬ ‫أ‬‫ر‬ ‫ي‬ ‫ط‬‫غ‬‫ن‬ ‫ن‬ ‫أ‬ ‫‪‬‬ ‫اّلل‬ ‫رسول‬ ‫نا‬‫ر‬
‫ر َرََ ر َ ََ ُ َُ َ َُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫َمن أينعت َُل ثم َرته‪ .‬فه َو یهدبها‪[ .‬متفق علیه]‬
‫ترجمه‪ :‬خباب بن ارَت‪ ‬میگوید‪ :‬با رسولاهلل‪ ‬تنها بهخاطر خشنودی اهلل‬
‫متعال هجرت کردیم؛ پس اجرِ ما با خداست‪ .‬برخی از ما‪ ،‬بدون اینکه چیزی از‬
‫پاداش خود را در دنیا ببینند‪ ،‬درگذشتند؛ از جمله مصعب بن عمیر‪ ‬که در جنگ‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪0672 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.851 :‬‬


‫‪327‬‬ ‫باب‪ :‬فضیلت زهد و پارسایی در دنیا و تشویق به کمخواهی از آن و‪...‬‬

‫«احد» کشته شد و جامهای رنگی از او ماند که وقتی سرَش را با آن میپوشاندیم‪،‬‬


‫پاهایش برهنه میشد و چون پاهایش را میپوشاندیم‪ ،‬سرش نمایان میگشت‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬به ما دستور داد که سرش را بپوشانیم و روی پاهایش مقداری گیاه «کوم»‬
‫بگذاریم‪ .‬برخی از ما نیز ثمرهی (هجرت و جهادشان) رسید ‪ -‬و از ثمرهی هجرتشان‬
‫برخوردار شدند‪ -‬و از میوهاش میچینند‪.‬‬
‫ُّ ر َ َ ر ُ‬ ‫َ َ َ‬ ‫َ َ ُ ُ‬ ‫َّ‬ ‫َ ر‬ ‫َ ر‬
‫ادلنیا تع ِدل‬ ‫بن سعد الساعدي‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬ل رو َكنت‬ ‫‪ -122‬وعن سه ِل ِ‬
‫ر َ َّ َ َ َ َ ُ َ َ َ َ َ ى ر َ ر َ َ‬
‫رشبة َما ٍء»‪[ .‬ترمذی روایت کرده و گفته‬ ‫عِند اّلل جناح بعوض ٍة‪ ،‬ما سَق َكفرا منها‬
‫(‪)۶‬‬
‫است‪ :‬حسن صحیح است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬سهل بن سهل ساعدی‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬اگر دنیا نزد اهلل‬
‫بهاندازهی بال پشهای ارزش داشت‪ ،‬به هیچ کافری یک جرعه آب هم در دنیا‬
‫نمیداد»‪.‬‬
‫َ َ َّ ُّ ر َ َ ر ُ َ ٌ‬ ‫َ َّ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ر‬
‫ادلنیا ملعونة‪،‬‬ ‫‪ -121‬وعن أيب ه َری َرة‪ ‬قال‪ :‬سمعت رسول اّلل‪ ‬یقول‪« :‬أال إِن‬
‫ى َ ي ى‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ ر َّ‬ ‫ٌ َ‬ ‫َ‬
‫وما َوااله َواعملِا َو ُمتعلما»‪[ .‬ترمذی روایت کرده و‬ ‫ملعون ما فیها‪ ،‬إِال ذِک َر اّلل تعاىل‪،‬‬
‫(‪)1‬‬
‫گفته است‪ :‬حسن است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که میفرمود‪« :‬دنیا و آنچه در‬
‫آن است‪ ،‬نفرینشده میباشد؛ جز ذکر اهلل متعال و آنچه که مانند آن است ‪ -‬یعنی هر‬
‫عمل نیکی که مانند ذکر خداست‪ -‬و عالم (استاد) و کسی که به کسب علم و دانش‪،‬‬
‫مشغول است (دانشآموز)»‪.‬‬
‫شرح‬
‫همهی این احادیث پیرامون زهد در دنیا و روی آوردن به آخرت است‪.‬‬
‫مؤلف‪ /‬حدیث خباب بن ارت‪ ‬دربارهی مصعب بن عمیر‪ ‬را ذکر کرده است؛‬

‫(‪ )۶‬السلسلة الصحيحة‪ ،‬از آلبانی‪ ،/‬ش‪)6526 ،222( :‬؛ وی در صحیح الجامع‪ ،‬ش‪ 2202 :‬این‬
‫حدیث را صحیح دانسته است‪.‬‬
‫(‪ )1‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪2505 :‬؛ صحیح الترمذی‪ ،‬از آلبانی‪ ،/‬ش‪0280 :‬؛ وی‪ ،‬در مشکاة المصابیح‪،‬‬
‫ش‪ 6072 :‬این حدیث را حسن دانسته است‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪328‬‬

‫مصعب‪ ‬یکی از مهاجران پیشگامی بود که بهخاطر رضایت و خشنودی اهلل‪‬‬


‫هجرت کردند‪ .‬مصعب‪ ‬جوانی اهل مکه بود که پدر و مادر ثروتمندی داشت و‬
‫بهترین لباسهای آن زمان را برایش تهیه میکردند و او را نوازش مینمودند؛ یعنی‬
‫مصعب‪ ‬جوان نازپروردهای بود که در زندگی خود‪ ،‬چیزی کم نداشت‪ ،‬ولی‬
‫همینکه مسلمان شد‪ ،‬پدر و مادرش که کافر بودند‪ ،‬او را از خود راندند‪ .‬وی‪ ،‬به‬
‫مدینه هجرت کرد و در جرگهی نخستین مهاجران قرار گرفت‪ .‬هنوز سه سال کامل از‬
‫هجرتش نگذشته بود که در جنگ احد به شهادت رسید؛ وی‪ ،‬در این جنگ پرچمدار‬
‫لشکر اسالم بود‪ .‬تنها چیزی که با خود داشت‪ ،‬جامهای بود که وقتی سرش را با آن‬
‫میپوشاندند‪ ،‬پاهایش بیرون میماند و چون پاهایش را میپوشاندند‪ ،‬سرش برهنه‬
‫میشد‪ .‬پیامبر‪ ‬دستور داد سرش را بپوشانند و روی پاهایش گیاهی به نام «کوم»‬
‫بگذارند‪.‬‬
‫خباب‪ ‬میگوید‪« :‬برخی از ما‪ ،‬یعنی برخی از مهاجران‪ ،‬ثمرهی (هجرت و‬
‫جهادشان) رسید ‪ -‬و از ثمرهی هجرتشان برخوردار شدند‪ -‬و از میوهاش میچینند»‪.‬‬
‫وی‪ ،‬این سخن را از شوق آن روزها‪ ،‬یعنی با یاد و خاطرهی روزهایی بیان کرد که‬
‫دنیا به روی آنها گشوده نشده بود و برخی از آنان‪ ،‬به دنیا مشغول نشده بودند‪.‬‬
‫***‬
‫َّ ر َ َ‬ ‫َ َّ ُ‬ ‫َ َ َ ُ ُ‬ ‫َّ‬ ‫َر‬
‫خذوا الضیعة‬ ‫بن مسعو ٍد‪ ‬قال‪ :‬قال رسول اهللِ‪« :‬ال تت ِ‬
‫‪ -129‬وعن عب ِد اّلل ِ‬
‫ُّ ر‬ ‫ََر َ ُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫ادلنیا»‪[ .‬ترمذی روایت کرده و آن را حدیثی حسن دانسته است‪].‬‬ ‫رتغبوا يف‬ ‫ف‬
‫ترجمه‪ :‬عبداهلل بن مسعود‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬در خریداریِ زمین ‪-‬‬
‫باغ و مزرعه‪( -‬و جمعآوری مالِ دنیا) زیادهروی نکنید که به دنیا عالقهمند میشوید»‪.‬‬
‫ُ‬ ‫َ َ َرَ‬ ‫اّلل بن عمرو بن العاص رِض ُ‬ ‫َّ‬
‫اهلل عنهما قال‪ :‬م َّر علینا رسول‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫‪ -121‬وعن عب ِد‬
‫ََ ر ُ ُ ر ُ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ًّ‬ ‫َ ُ ُ ُ ُ‬ ‫َّ‬
‫َنن نعال ِج خصا نلَا فقال‪« :‬ما هذا؟» فقلنا‪ :‬قد َو ِِه‪ ،‬فنحن نصلِحه‪ ،‬فقال‪« :‬ما‬ ‫اّلل‪ ‬و‬

‫(‪ )۶‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪7605 :‬؛ السلسلة الصحيحة‪ ،‬ش‪06 :‬؛ و صحیح الترمذی از آلبانی‪ ،/‬ش‪:‬‬
‫‪0287‬؛ وی در مشکاة المصابیح‪ ،‬ش‪ ،407 :‬سندش را جید (نیکو) دانسته است‪.‬‬
‫‪329‬‬ ‫باب‪ :‬فضیلت زهد و پارسایی در دنیا و تشویق به کمخواهی از آن و‪...‬‬
‫َ‬ ‫َّ َ ر َ َ ر‬ ‫َر‬ ‫َ‬
‫أ َرى األم َر إِال أعجل مِن ذلك»‪[ .‬ابوداود و ترمذی با اسناد بخاری ومسلم‪ ،‬روایت‬
‫(‪)۶‬‬
‫کردهاند ‪ .‬ترمذی آن را حسن صحیح دانسته است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬عبادهلل بن عمرو بن عاص‪ $‬میگوید‪ :‬ما‪ ،‬در حال تعمیر کَپَر خود بودیم‬
‫که رسولاهلل‪ ‬از کنارِ ما گذشت و پرسید‪ :‬چهکار میکنید؟ گفتیم‪ :‬این خانه‪ ،‬فرسوده‬
‫و سست شده است و داریم تعمیرش میکنیم‪ .‬فرمود‪« :‬من‪ ،‬مرگ را سریعتر از این‬
‫(‪)1‬‬
‫میبینم»‪.‬‬
‫ى‬ ‫َّ ُ ي ُ َّ‬ ‫َ َّ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َر‬
‫بن عِیاض‪ ‬قال‪ :‬سمعت رسول اّلل‪ ‬یقول‪ :‬إِن ل ُِك أم ٍة فتنة‬
‫‪ -122‬وعن ک ِ ِ‬
‫ب‬‫ع‬
‫َ ُ‬ ‫َ ُ ُ َّ‬
‫(‪)۳‬‬
‫َوف ِتنة أميت المال»‪[ .‬ترمذی روایت کرده و گفته است‪ :‬حسن صحیح میباشد‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬کعب بن عیاض‪ ‬می گوید‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که میفرمود‪« :‬هر‬
‫امتی‪ ،‬فتنه و آزمونی دارد؛ آزمون امت من‪ ،‬مال و ثروت دنیاست»‪ .‬وقتی مال و ثروت‬
‫مردم افزایش مییابد‪ ،‬آخرت را فراموش میکنند‪.‬‬
‫َ َ ر ُ ر َ ُ ُ َ َّ َ َ َّ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬
‫‪ -126‬وعن أيب عمرو ویقال‪ :‬أبو عب ِد اّلل‪ ،‬ویقال‪ :‬أبو يلَل عثمان بن عفان‪ ‬أن‬
‫اري‬ ‫ت ي َ رس ُك ُنه‪َ ،‬وثَ رو ٌب یُ َ‬
‫و‬
‫َر ٌ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر َ َ َ ٌّ‬ ‫َر َ‬
‫َيب‪ ‬قال‪« :‬ليس البن آدم حق يف ِسوى ه ِذه ِ اخل ِصال‪ :‬بی‬ ‫الن َّ‬
‫َِ‬
‫ِ‬
‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫َ‬
‫َر َ ُ َ‬
‫(‪)8‬‬
‫ب‪َ ،‬والماءِ»‪[ .‬ترمذی روایت کرده و گفته است‪ :‬صحیح میباشد‪].‬‬ ‫جلف اخل ِ‬ ‫عورته و ِ‬
‫ترجمه‪ :‬از ابوعمرو ‪ -‬و گفتهاند‪ :‬ابوعبداهلل یا ابولیلی‪ -‬عثمان بن عفان‪ ‬روایت‬
‫شده است‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬فرزند آدم‪ ،‬جز این موارد‪ ،‬نیاز و حقّ دیگری ندارد‪:‬‬
‫خانهای که در آن سکونت کند‪ ،‬لباسی که عورتش را بپوشاند‪ ،‬نان خشک و آب»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح ابیداود‪ ،‬ش‪5226 :‬؛ و صحیح ابنماجه‪ ،‬ش‪ ،2242 :‬از آلبانی‪./‬‬
‫(‪ )1‬یعنی‪ :‬مرگ به انسان‪ ،‬خیلی نزدیک است؛ لذا دنیا آنقدر ارزش ندارد که انسان‪ ،‬بیش از نیاز خود‬
‫خانه بسازد یا بیش از حد ضرورت به تعمیر آن‪ ،‬اهمیت دهد‪[ .‬مترجم]‬
‫(‪ )۳‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪6052 :‬؛ السلسلة الصحيحة‪486 ،‬؛ و صحیح الترمذی‪ ،‬از آلبانی‪ ،/‬ش‪.0814 :‬‬
‫(‪ )8‬ضعیف است؛ ر‪.‬ک‪ :‬ضعیف الترمذی‪ ،‬ش‪512 :‬؛ السلسلة الضعيفة‪ ،‬ش‪486:‬؛ از آلبانی‪/‬؛ وی در‬
‫مشکاة المصابیح‪ ،‬ش‪ ،4022 :‬این روایت را ضعیف دانسته و گفته است‪« :‬همانطور که امام احمد‪/‬‬
‫ذکر کرده‪ ،‬صحیح‪ ،‬این است که این روایت از یکی از اهل کتاب میباشد»‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪331‬‬
‫َ َّ ُ‬ ‫ي ي‬ ‫ر ر َّ‬
‫ری ‪ -‬بكرس الشنی واخلاءِ املشددة ِ املعجمتنی‪ -‬أنه‬ ‫بن الشخ ِ‬ ‫َ‪ -122‬وعن عب ِد اّلل ُِ‬
‫َ‬ ‫َُ ُ ُ َ َ‬ ‫ُ ُ ذ ُ‬ ‫ُ َر‬ ‫َر ُ‬
‫ابن آدم‪ :‬مايل‪ ،‬مايل‪،‬‬ ‫تلَكث َُر َ‪ ﴾١‬قال‪« :‬يقول‬ ‫ب‪ ‬وه َو يق َرأ‪﴿ :‬ألَهىَك َم َٱ‬‫ت انلَّ َّ‬
‫ِ‬ ‫قال‪ :‬أتی‬
‫ر‬
‫َ َ َّ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ر َ َ رَر َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ر‬
‫َ َّ َ َ َ َ ر َ‬ ‫َ‬ ‫َ ر‬ ‫َ َ َ َ‬
‫َوهل لك یا ابن آدم مِن مال ِك إِال ما أكلت فأفنیت‪ ،‬أو لبِست فأبلیت‪ ،‬أ رو تصدقت‬
‫ََر ر‬
‫(‪)۶‬‬
‫فأمضیت؟» [روایت مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬عبداهلل بن شِخّیر‪ ‬میگوید‪ :‬نزد پیامبر‪ ‬رفتم و ایشان‪ ،‬سورهی‬
‫ُ‬ ‫ُ‬
‫﴿ألَهىَك َُم َٱ ذتلَكث َُر َ‪ )1(﴾١‬را میخواند؛ فرمود‪« :‬آدمی میگوید‪ :‬مالَم! مالم! ولی ای‬
‫فرزندِ آدم! مگر از مال و ثروتت‪ ،‬چیزی جز آنچه خوردی و تمام کردی یا پوشیدی‬
‫و کهنه گردانیدی یا آنچه از آن گذشتی و صدقه دادی‪ -‬و برای آخرت خود ذخیره‬
‫ساختی‪ -‬چیزِ دیگری مالِ توست؟»‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬این احادیث را برای برحذر داشتن از فتنهی دنیا یا فریفته شدن به آن‬
‫ذکر کرده است؛ از جمله حدیث کعب بن عیاض‪ ‬که پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬هر‬
‫امتی‪ ،‬فتنه و آزمونی دارد و آزمون امت من‪ ،‬مالِ دنیاست»‪ .‬از اینرو پیامبر‪ ‬از‬
‫خریداریِ ملک و زمین و باغ و مزرعه‪ ،‬نهی نموده است؛ زیرا انسان به اینها مشغول‬
‫میشود و آخرت را که مهمتر است‪ ،‬از یاد میبرد‪ .‬نتیجه اینکه انسان باید به دنیا‬
‫بیعالقه و به آخرت‪ ،‬عالقهمند باشد و اگر اهلل متعال به او مال و ثروتی بخشیده‬
‫است‪ ،‬از آن در مسیر اطاعت و بندگی اهلل‪ ‬استفاده کند و آن را در دستش قرار‬
‫دهد‪ ،‬نه در قلبش تا به رستگاری دنیا و آخرت دست یابد‪ .‬اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫تَ‬ ‫ل َٱَّلِينَ َءام ُنواَ َوع ِملواَ َٱ َ‬
‫لصل ِحَ َِ‬ ‫ف َخسَ َ‪َ ٢‬إ ِ َ‬‫لنسَنَ َل ِ َ‬ ‫ن َٱ َِ‬
‫ص َ‪َ ١‬إ ِ َ‬ ‫﴿وَٱلَع َِ‬
‫[العرص‪َ َ ]٣ ،١ :‬‬ ‫لصبََِ‪﴾٣‬‬ ‫قَوتواصوَاَََبٱ ذ‬ ‫وتواصوَاَََب ِٱلَ َِِ‬
‫ِ‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6842 :‬‬


‫(‪ )1‬سورهی تکاثر‪ ،‬یکصد و دومین سورهی قرآن است که در موضوع افزونطلبی و مشغول شدن به‬
‫دنیا و فخرفروشی به آن و در نتیجه غافل شدن از آخرت است؛ نخستین آیهی این سوره‪ ،‬بدین مفهوم‬
‫است‪ :‬افزونطلبی (و فخرفروشی به اموال و فرزندان) شما را به خود مشغول کرد‪.‬‬
‫‪336‬‬ ‫باب‪ :‬فضیلت زهد و پارسایی در دنیا و تشویق به کمخواهی از آن و‪...‬‬

‫سوگند به روزگار که بیگمان انسانها در زیان هستند؛ مگر کسانی که ایمان بیاورند و‬
‫کارهای شایسته انجام دهند و یکدیگر را به حق (توحید) و شکیبایی سفارش کنند‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬سورهی «تکاثر» را تالوت نمود که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ََ‬ ‫[التكاثر‪]٨ ،١ :‬‬ ‫﴿ألَهىَك َُمَٱ ذتلَكث َُرَ‪َ١‬ح ذ َ‬
‫تَ ُزرَت َُمَٱلَمقابِرََ‪﴾٢‬‬
‫افزونطلبی (و فخرفروشی به اموال و فرزندان) شما را به خود مشغول کرد تا آنکه (بر‬
‫همین حال مُردید و) به قبرستانها رفتید‪.‬‬
‫یعنی آنقدر به دنیا مشغول گشتید که مرگ و آخرت را از یاد بردید تا اینکه‬
‫خود‪ ،‬در حالِ غفلت از دنیا رفتید و پس از مرگتان‪ ،‬جزو ساکنان گورستان شدید‪.‬‬
‫سپس رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬آدمی میگوید‪ :‬مالَم! مالم! ولی ای فرزندِ آدم! مگر از مال و‬
‫ثروتت‪ ،‬چیزی جز آنچه خوردی و تمام کردی یا پوشیدی و کهنه گردانیدی یا آنچه‬
‫از آن گذشتی و صدقه دادی‪ -‬و برای آخرت خود ذخیره ساختی‪ -‬چیزِ دیگری مالِ‬
‫توست؟»‬
‫پیامبر‪ ‬چنین فرمود و اینگونه نیز هست؛ تنها بهرهای که انسان از مال و‬
‫ثرورتش میبرد‪ ،‬همان چیزیست که از آن میخورد و مینوشد یا لباسهاییست که‬
‫میپوشد؛ ولی آنچه برای او باقی میماند‪ ،‬صدقهای که در راه خدا میدهد‪ .‬البته اگر‬
‫خورد و نوشِ او بهخاطر کسب نیرو برای اطاعت و بندگیِ اهلل‪ ‬باشد‪ ،‬این هم به‬
‫نفع اوست و چنانچه برای نیرو گرفتن در جهت معصیت و نافرمانی از اهلل متعال و‬
‫تکبر و تبهکاری باشد‪ ،‬به زیان اوست‪ .‬پناه بر اهلل‪.‬‬
‫***‬
‫َّ ي‬ ‫َ ُ َ‬ ‫ُ ٌ َّ‬ ‫ُ َ َّ‬ ‫َّ‬
‫ب‪ :‬یا َرسول اهللِ‪ ،‬واّلل إِِّن‬ ‫للن ي‬
‫َِ‬ ‫ل‬ ‫رج‬ ‫قال‬ ‫قال‪:‬‬ ‫‪‬‬ ‫ل‬ ‫ف‬ ‫‪ -122‬عن عب ِد اّلل بن مغ‬
‫ر ُر َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َّ ي ُ ُّ َ‬ ‫َُ‬ ‫رُ ر‬ ‫ُ ُّ‬
‫حبك‪ ،‬ثالث م َّرات‪ ،‬فقال‪« :‬إِن کنت‬ ‫حبك‪ ،‬فقال‪« :‬انظر ماذا تقول؟» قال‪ :‬واّلل إِِّن أل ِ‬ ‫أل ِ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫ر‬ ‫َّ‬ ‫ُّ‬ ‫ُ‬
‫ِسع إىل من حیِبين م َِن السیل إىل ُمنتهاهُ»‪[ .‬ترمذی‬
‫ُ‬ ‫َُت ُّبين فأعِد للفقر َِترفافا‪ ،‬فإن الفقر أ ر َ‬
‫ر‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ى‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫(‪)۶‬‬
‫روایت کرده و گفته است‪ :‬حدیثی حسن میباشد‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬عبداهلل بن مغفَّل‪ ‬میگوید‪ :‬مردی به پیامبر‪ ‬عرض کرد‪ :‬ای رسول‬
‫خدا! من‪ ،‬شما را دوست دارم‪ .‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬دقت کن چه میگویی؟» و آن‬

‫(‪ )۶‬ضعیف است؛ ر‪.‬ک‪ :‬السلسلة الضعيفة‪ ،‬ش‪0220:‬؛ و ضعیف الترمذی‪ ،‬ش‪ 518 :‬از آلبانی‪./‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪332‬‬

‫مرد‪ ،‬سه بار گفت‪ :‬به اهلل سوگند‪ ،‬من شما را دوست دارم‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬اگر مرا‬
‫دوست داری برای پوشیدن لباس فقر‪ ،‬آماده باش؛ زیرا فقر‪ ،‬سریعتر از رسیدن سیل به‬
‫پایان مسیرش به دوستداران من میرسد»‪.‬‬
‫َ َ ُ‬ ‫َ رَ‬ ‫َ َ َ ُ ُ‬ ‫َ‬
‫ان أ رر ِسال يف‬
‫بن مالك‪ ‬قال‪ :‬قال رسول اهللِ‪« :‬ما ذِئبان جائع ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫عب‬ ‫ک‬ ‫‪ -123‬وعن‬
‫َ َّ‬
‫املال والْش ِف ِدلِین ِه»‪[ .‬ترمذی روایت کرده و گفته‬ ‫لَع‬ ‫ِ‬ ‫ء‬‫ر‬
‫َ‬
‫الم ر‬ ‫ص‬‫ِ‬ ‫َغ َنم بأَ رف َس َد ل َ َها م رِن ح ر‬
‫ر‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ٍ‬
‫(‪)۶‬‬
‫است‪ :‬حسن صحیح میباشد‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬کعب بن مالک‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬اگر دو گرگ گرسنه در‬
‫میان گوسفندان رها شوند‪ ،‬آنقدر خرابی بهبار نمیآورند که حرصِ انسان نسبت به‬
‫مال و جاه و مقام‪ ،‬دینش را به تباهی میکشاند»‪.‬‬
‫َ َ َ َ ر َ َّ‬ ‫َ‬ ‫ُ َّ‬ ‫َ َ‬ ‫َ ر ُ‬ ‫َّ‬
‫صری فقام َوقد أث َر يف‬
‫ٍَ‬ ‫‪ -132‬وعن عب ِد اّلل بن مسعو ٍد‪ ‬قال‪ :‬نام رسول اّلل‪ ‬لَع ح‬
‫ُّ ر َ َّ‬ ‫َ َ ُّ ر َ َ َ‬ ‫َ‬ ‫َّ َ ر َ َ َ‬ ‫َ ُ َ َّ‬ ‫ُرَ‬ ‫َر‬
‫ِلنیا؟ ما أنا يف ادلنیا إِال‬ ‫لو اُتذنا لك وِطاء‪ ،‬فقال‪« :‬مايل ول‬ ‫جنبِه‪ ،‬قلنا‪ :‬یا رسول اَل ِ‬
‫َ َ ََ‬ ‫ر َ َ َّ َ ر َ َ ُ‬ ‫َک َ‬
‫اکب استظل َت َت شج َر ٍة ث َّم َراح َوت َرکها»‪[ .‬ترمذی ین حدیث را روایت کرده و گفته‬ ‫ٍ‬ ‫ر‬
‫(‪)1‬‬
‫است‪ :‬حسن صحیح میباشد‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬عبداهلل بن مسعود‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬روی حصیری خوابید؛‬
‫هنگامی که برخاست‪ ،‬اثر حصیر روی بدنش نمایان شده بود‪ .‬عرض کردیم‪ :‬ای‬
‫رسولخدا! کاش برای شما زیرانداز نرمی تهیه میکردیم! فرمود‪« :‬مرا با دنیا چهکار؟!‬
‫من در دنیا مانند سوارکاری هستم که در سایهی درختی مینشیند و سپس آن را ترک‬
‫میکند و به راهش ادامه میدهد»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪4261 :‬؛ صحیح الترمذی‪ ،‬ش‪ :‬از آلبانی‪ ،/‬ش‪0824 :‬؛ آلبانی در مشکاة‬
‫المصابیح‪ ،‬ش‪ 4026 :‬این حدیث را صحیح دانسته است‪.‬‬
‫(‪ )1‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪4222 :‬؛ السلسلة الصحيحة‪ ،‬ش‪)528 ،522( :‬؛ صحیح الترمذی‪ ،‬ش‪0822 :‬؛‬
‫صحیح ابنماجه‪ ،‬ش‪ 2207 :‬از آلبانی‪./‬‬
‫‪333‬‬ ‫باب‪ :‬فضیلت زهد و پارسایی در دنیا و تشویق به کمخواهی از آن و‪...‬‬
‫َ ر ُ ُ ُ َ ُ َ َّ َ َ ر َ َ ر َ‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫اجلنة قبل األغنِیاءِ‬ ‫‪ -132‬وعن أيب هریرة‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬یدخل الفقراء‬
‫َ‬ ‫َر‬
‫(‪)۶‬‬
‫ِخبم ِسمائ ِة َاعمٍ »‪[ .‬ترمذی روایت کرده و گفته است‪ :‬حدیثی صحیح میباشد‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬فقرا‪ ،‬پانصد سال زودتر از‬
‫ثروتمندان وارد بهشت میشوند»‪.‬‬
‫َ َّ‬ ‫َّ ر ُ‬ ‫احل َص رنی‪َ ‬ع ِن انلَّ ي‬ ‫رَ َ‬
‫ان بن ُ‬ ‫َ َّ‬
‫اجلن ِة‬ ‫ب‪ ‬قال‪« :‬اطلعت يف‬ ‫‪ -131‬وعن ابن عباس وعِمر‬
‫َّ َ َ َ ر ُ َ ر َ َ‬ ‫َ َّ َ ر ُ‬ ‫َ ََ ر ُ َ ر َ َ َ َ ُ َ‬
‫(‪)1‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫َث أ رهلِ َها الني َ‬
‫ساء»‪ٌ [ .‬‬ ‫ت يف انلار فرأیت أك َ‬ ‫ع‬ ‫ل‬ ‫اط‬‫و‬ ‫راء‪.‬‬ ‫ق‬ ‫فرأیت أكَث أهلِها الف‬
‫ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابنعباس و عمران بن حصین‪ ‬میگویند‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬به بهشت‬
‫سر زدم و دیدم که بیشترِ بهشتیان‪ ،‬فقرا هستند؛ و به دوزخ سر زدم‪ ،‬دیدم که بیشترِ‬
‫دوزخیان‪ ،‬زنان هستند»‪.‬‬
‫ُ َ‬ ‫َ‬ ‫ى‬ ‫ََ َ ُ ُ َ‬
‫(‪)۳‬‬
‫نی‪.‬‬
‫بن احلص ِ‬
‫‪ -139‬ورواه ابلخاري أیضا مِن روایة ِعمران ِ‬
‫ترجمه‪ :‬بخاری نیز این حدیث را بهنقل از عمران بن حصین‪ ‬روایت کرده‬
‫است‪.‬‬
‫َ َّ َ َ َ َ َّ ُ َ ر‬ ‫ُر ُ َ َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬
‫اجلن ِة فَكن اعمة من‬ ‫ب‪ ‬قال‪« :‬قمت لَع باب‬ ‫زید‪َ $‬ع ِن انلَّ ي‬ ‫ِ ٍ‬ ‫بن‬ ‫سامة‬ ‫أ‬ ‫‪ -131‬وعن‬
‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬
‫اب انلَّار قد أم َِر ب ر‬
‫هم إىل انلَّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ر َ َّ‬ ‫َ‬ ‫ي ُ ُ‬ ‫َ َ ُ‬ ‫َ‬ ‫َ َ ََ َ‬
‫ار»‪.‬‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫صح‬‫أ‬ ‫ن‬ ‫أ‬ ‫ری‬ ‫غ‬ ‫ون‬ ‫وس‬ ‫حمب‬ ‫د‬‫جل‬
‫ِ‬ ‫ا‬ ‫اب‬ ‫ح‬ ‫ص‬‫وأ‬ ‫ساکنی‬ ‫الم‬ ‫دخلها‬
‫(‪)8‬‬
‫متفق عليه]‬
‫[ ٌ‬
‫ترجمه‪ :‬اسامه بن زید‪ $‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬بر دروازهی بهشت ایستادم؛‬
‫بیشترِ کسانی که واردِ بهشت میشدند‪ ،‬فقیران و مستمندان بودند و ثروتمندانِ بهشتی‬

‫(‪ )۶‬صحیح الترمذی‪ ،‬ش‪0802 :‬؛ صحیح ابنماجه‪ ،‬ش‪ 2262 :‬از آلبانی‪./‬‬
‫(‪ )1‬روایت عمران بن حصین در صحیح بخاری‪ ،‬بهشمارهی ‪ 2650‬آمده است و اما روایت ابن عباس‪،‬‬
‫بخاری‪ /‬آن را به صورت معلّق در کتاب الرقاق‪ ،‬باب فضل الفقر آورده که در صحیح مسلم بهشمارهی‬
‫‪ 6722‬به صورت مسند آمده است‪.‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.)2457 ،2558( :‬‬
‫(‪ )8‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪4082 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ .6722 :‬این حدیث‪ ،‬پیشتر بهشمارهی ‪622‬‬
‫گذشت‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪334‬‬

‫را نگه داشته و هنوز اجازهی ورود نداده بودند؛ جز دوزخیانی که دستور رسیده بود‬
‫آنها را به دوزخ ببرند‪ .‬و بر دروازهی دوزخ ایستادم؛ بیشتر کسانی که وارد دوزخ‬
‫میشدند‪ ،‬زنان بودند»‪.‬‬
‫َ ُ ُّ‬ ‫َ َ ُ َ‬ ‫َ ر َ ُ َ َ َ ََ َ‬ ‫‪ -132‬وعن أيب هریرة‪َ ‬ع ِن انلَّ ي‬
‫ب‪ ‬قال‪« :‬أصدق ُكِم ٍة قالها شاع ٌِر ُكِمة بلِید‪ :‬أال ُك‬ ‫ِ‬
‫َ َ ُ‬ ‫َ‬ ‫ر‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬‫اهلل باطِل»‪ٌ [ .‬‬ ‫َش ٍء ما خال‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬راستترین سخنی که یک شاعر‬
‫گفته است‪ ،‬سخن "لبید" میباشد که‪ :‬هان! هر چیزی جز اهلل باطل است»‪.‬‬
‫شرح‬
‫همهی این احادیث که مؤلف‪ /‬ذکر کرده‪ ،‬در باب فضیلت زهد و پارسایی در‬
‫دنیاست؛ از جمله حدیث عبداهلل بن مغفل‪ ‬که مردی به پیامبر‪ ‬عرض کرد‪ :‬ای‬
‫رسول خدا! من‪ ،‬شما را دوست دارم‪ .‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬بنگر چه میگویی؟» و آن‬
‫مرد‪ ،‬سه بار گفت‪ :‬به اهلل سوگند‪ ،‬من شما را دوست دارم‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬اگر مرا‬
‫دوست داری برای پوشیدن لباس فقر‪ ،‬آماده باش؛ زیرا فقر‪ ،‬سریعتر از رسیدن سیل به‬
‫پایان مسیرش به دوستداران من میرسد»‪.‬‬
‫البته این حدیث‪ ،‬صحیح نیست و از پیامبر‪ ‬بهثبوت نرسیده است؛ زیرا ثروت‪،‬‬
‫هیچ ربطی به محبت پیامبر‪ ‬ندارد و بسیاری از ثروتمندان‪ ،‬دوستدارِ پیامبر‪‬‬
‫هستند و برعکس‪ ،‬بسیاری از فقرا‪ ،‬دشمنی و عداوت شدیدی به پیامبر اسالم‪ ‬دارند‪.‬‬
‫لذا این حدیث‪ ،‬صحیح نیست‪ .‬نشانهی محبت با پیامبر‪ ‬اینست که انسان بهشدت‬
‫از ایشان پیروی کند و به سنّت آن بزرگوار تمسک جوید‪ .‬همانگونه که اهلل‪‬‬
‫میفرماید‪:‬‬
‫ُ ُُ ُ‬ ‫ُ ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ ذ‬ ‫ُ ُ ُ‬ ‫ُ‬
‫َيبِبَك َُمَٱ َُ‬
‫ّللَويغَ ِفرََلكمََذنوبكمَ﴾‬ ‫ّللَفَٱتب ِ ُع ِ َ‬
‫ونَ َ‬ ‫نتمََُت ُِّبونََٱ َ‬‫﴿قلََإِنَك‬
‫[آل عمران‪]٤١ :‬‬
‫بگو‪ :‬اگر اهلل را دوست دارید‪ ،‬از من پیروی کنید تا اهلل شما را دوست بدارد و گناهانتان را‬
‫ببخشد‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2250 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6642 :‬‬


‫‪331‬‬ ‫باب‪ :‬فضیلت زهد و پارسایی در دنیا و تشویق به کمخواهی از آن و‪...‬‬

‫لذا سنجش یا معیار ارزیابی این ادعا‪ ،‬پیروی از پیامبر‪ ‬است؛ هرکس‪ ،‬بیشتر‬
‫پیرو پیامبر‪ ‬باشد‪ ،‬محبتش به ایشان‪ ،‬بیشتر است و فقر و ثروت به دست اهلل‪‬‬
‫میباشد‪.‬‬
‫یکی از نشانههای زهد و بیعالقگی انسان به دنیا‪ ،‬اینست که زندگیاش بهسان‬
‫زندگی پیامبر‪ ،‬دور از تنپروری و آسایشطلبی باشد؛ بهگونهای که پیامبر‪ ‬روی‬
‫حصیر میخوابید و اثر آن بر بدنش نمایان میشد‪ .‬به او گفتند‪ :‬کاش بسترِ نرمی برای‬
‫شما آماده میکردیم! فرمود‪« :‬مرا با دنیا چهکار؟! من در دنیا مانند سواری هستم که در‬
‫سایهی درختی مینشیند و سپس آن را ترک میکند و به راهش ادامه میدهد»‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬هیچ چشمداشتی به دنیا نداشت؛ بلکه همهی مالش را در راه اهلل انفاق‬
‫میکرد و خود‪ ،‬مانند فقرا زندگی مینمود‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬احادیثی ذکر کرده است که نشان میدهد فقرا پیش از ثرومتندان‬
‫وارد بهشت میشوند و بیشترِ بهشتیان از فقرا هستند؛ زیرا انگیزه یا عامل طغیان و‬
‫سرکشی در فقرا نیست یا ضعیفتر است و از اینرو آدمهای متواضع و فروتنی‬
‫هستند‪ .‬بازنگاهی به آیههای قرآن‪ ،‬نشان میدهد که منکِران پیامبران‪ ،‬بیشتر از میان‬
‫ثروتمندان و اشراف هر قومی بودهاند و بیشتر فقیران‪ ،‬از پیامبران الهی پیروی‬
‫کردهاند؛ لذا بیشترِ بهشتیان‪ ،‬از فقرا هستند و پیش از ثروتمندان وارد بهشت‬
‫میشوند؛ البته دربارهی مقداری که زودتر وارد بهشت میشوند‪ ،‬روایتهای گوناگونی‬
‫وجود دارد و این‪ ،‬به نحوهی راهپیمایی آنان به سوی بهشت برمیگردد؛ به عنوان‬
‫مثال‪ :‬یک نفر این مسیر را ده روزه میپیماید و دیگری همین مسیر را در بیست روز‬
‫طی میکند‪.‬‬
‫سپس حدیث ابوهریره‪ ‬را ذکر کرده است که پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬راستترین‬
‫سخنی که یک شاعر گفته است‪ ،‬سخن "لبید" میباشد که‪ :‬هان! هر چیزی جز اهلل‬
‫باطل است»‪ .‬لذا هر چیزی جز اهلل‪ ،‬بیفایده و باطل است و هیچ نفعی نمیرساند؛ ولی‬
‫آنچه از آنِ اهلل یا برای اوست‪ ،‬به صاحبش نفع میرساند و برایش ماندگار است‪ .‬از‬
‫اینرو دنیا‪ ،‬بیارزش است‪ .‬همانگونه که اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪331‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫ذ‬
‫‪﴿‬ٱعَل ُموَاَ َأنما َٱلَيوََةُ َٱ ُّدلنَيا َلعِ رَ‬
‫ب َولهَ رَو َوزِين َة َوتفاخ َُر َبيَنكمَ َوتكاث رَر َ ِ َ‬
‫فَ‬
‫ََ‬ ‫[احلديد‪]٨١ :‬‬ ‫ٱلَمَوَ َِلَوَٱلَوَلَ َِد﴾‬
‫بدانید که زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و زیور و فخرفروشی شما به یکدیگر و‬
‫زیادهخواهی در اموال و فرزندان است‪.‬‬
‫تنها چیزی که در دنیا ارزش دارد و درست و نیکوست‪ ،‬ذکر و یاد اهلل متعال و‬
‫اطاعت و بندگیِ اوست‪.‬‬
‫از این حدیث چنین برمیآید که حق و حقیقت را باید پذیرفت؛ گرچه از زبان‬
‫شعرا باشد؛ به عبارت دیگر هرکس حق بگوید‪ ،‬قابل قبول است و باید آن را‬
‫پذیرفت؛ حتی اگر گویندهاش کافر یا شاعر و فاسق باشد‪ .‬ولی کسی که سخن‬
‫نادرست یا باطل میگوید‪ ،‬سخنش مردود و غیرقابل قبول است؛ اگرچه گویندهاش‬
‫مسلمان باشد؛ به عبارت دیگر‪ ،‬این سخن است که اعتبار دارد‪ ،‬نه گویندهاش‪ .‬لذا نگاهِ‬
‫انسان به دیگران‪ ،‬باید بر اساس اعمال و کردارشان باشد‪ ،‬نه اینکه انسان به خودشان‬
‫یا شخصیت آنان بنگرد که کیستند و چه جایگاهی دارند‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬فضیلت گرسنگی و زندگی سخت و بسنده کردن به‬
‫اندکی از خوردنی‪ ،‬آشامیدنی و پوشاک و دیگر لذتها و‬
‫بهرههای نفسانی‪ ،‬و ترک امیال و آرزوها‬

‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬


‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ف َأض ُ‬
‫اعواَ َٱ ذ‬ ‫ر‬
‫ت َفسوَفَ َيلَقوَنََ‬ ‫لصلوَةَ َوَٱتب ُعواَ َٱلشهوَ َِ‬ ‫﴿فخلفَ َمِنَ َبعَ ِدهِمَ َخلَ َ‬
‫ُ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫لئِكََيدَخلونََٱلَ ذنةََولََ ُيظَل ُمونََ‬ ‫لَمنَتابََوءامنََوع ِملََصَل ِحَاَفأو ىَ‬ ‫غ ًّياَ‪َ٥٩‬إ ِ َ‬
‫ََ‬ ‫[مريم‪]٦١ ،٢٩ :‬‬ ‫شيَاَ‪﴾٦٠‬‬
‫آنگاه نسلی جایگزینشان شد که نماز را رها کردند و از خواستههای نفسانی پیروی نمودند؛‬
‫پس سزای گمراهی (خویش) را خواهند دید‪ ،‬مگر کسانی که توبه کردند و ایمان آوردند و‬
‫کارهای شایسته انجام دادند؛ پس چنین کسانی وارد بهشت میشوند و هیچ ستمی نمیبینند‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ف َزينت َهِۦَ َقالَ َٱ ذَّلِينَ َيُر ُ‬
‫يدونَ َٱلَيوَةَ َٱ ُّدلنَيا َيَليَتَ َِلا َمِثَلََ‬ ‫ِ‬ ‫﴿فخرجَ ََعَ َقوَ ِم َهِۦ َ ِ َ ِ ِ‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ِ‬ ‫ُ ُ ذ ُ‬ ‫ُ‬
‫بَ‬‫ظ َع ِظيمَ َ‪َ ٧٩‬وقالَ َٱَّلِينَ َأوتواَ َٱلَعِلَمَ َويَلكمَ َثوا ُ َ‬ ‫ون َإِن َُهۥ ََّلو َح َ‬
‫وت َقَر َ‬‫ماَ َأ ِ َ‬
‫ِ‬ ‫ذ‬
‫[القصص‪َ ]٨١ ،٧٩ :‬‬ ‫يرَل ِمنََءامنََوع ِملََصَل ِحَاَ﴾‬ ‫ّللَِخ َ‬
‫ٱ َ‬
‫و (قارون) با کبکبه و آرایش خویش به میان قومش رفت‪ .‬کسانى که خواستار زندگى دنیا‬
‫بودند‪ ،‬گفتند‪ :‬اى کاش مثل آنچه به قارون داده شده‪ ،‬به ما هم داده مىشد‪ .‬بهراستی او‪،‬‬
‫دارای بهره (و ثروت) بزرگیست‪ .‬و آنان که از علم و دانش بهرهمند شده بودند‪ ،‬گفتند‪ :‬وای‬
‫بر شما! ثواب و پاداش اهلل برای کسی که ایمان بیاورد و کار شایسته انجام دهد‪ ،‬بهتر است‪.‬‬
‫و نیز میفرماید‪:‬‬
‫ُ ُ ُ‬
‫َ‬ ‫[التكاثر‪]٨ :‬‬ ‫نَٱِلذعِي َِمَ‪﴾٨‬‬ ‫﴿ث ذَمَليِتسَل ذَ‬
‫نَيوَمئِذََع َِ‬
‫و آنگاه در آن روز دربارهی نعمتهایی که داشتهاید‪ ،‬بازخواست خواهید شد‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُّ‬
‫ََ َ‬ ‫[اإلرساء‪]١٨ :‬‬ ‫يد﴾‬ ‫جلةََع ذجلَناَ َُ‬
‫ّلۥَفِيهاَماَنشاَ َُءَل ِمنَن ِر َُ‬ ‫﴿ ذمنََكنََيُ ِر َُ‬
‫يدَٱلَعا ِ‬
‫هر کس خواهان دنیای زودگذر باشد‪ ،‬خیلی زود در همین دنیا آنچه بخواهیم‪ ،‬به او‪ ،‬بلکه به‬
‫هرکه بخواهیم‪ ،‬عطا میکنیم‪.‬‬
‫آیههای فراوانی در اینباره وجود دارد‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪338‬‬
‫َر َر‬ ‫ر ُ ر َ‬ ‫َ َ ُ ُ َّ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬
‫نی‬
‫ری یوم ِ‬ ‫ب ش ِع ٍ‬
‫‪ -136‬عن اعئشة رِض اّلل عنها‪ ،‬قالت‪ :‬ما شبع آل حمم ٍد‪ ‬مِن خ ِ‬
‫ُ َ َ َ ر َ َّ ُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫نی حَّت قبِض‪ٌ [ .‬‬
‫متتابِع ِ‬
‫َ ى َ َّ‬ ‫ُي َ َ َ‬ ‫ُر ُ َ َ َ َ‬
‫الم ِدینة م رِن َط ِ‬
‫َ َ َ ُ ُ َ َّ‬
‫الرب ثالث َيلال ت ِبااع حَّت‬ ‫عام‬ ‫ويف روایة‪ :‬ما شبِع آل حممد‪ ‬منذ ق ِدم‬
‫ُ‬
‫قبِض‪.‬‬
‫ترجمه‪ :‬عایشه& میگوید‪ :‬خانوادهی محمد‪ ‬دو روزِ پیاپی از نان جو سیر‬
‫نخوردند تا اینکه رسولاهلل‪ ‬درگذشت‪.‬‬
‫و در روایتی آمده است‪ :‬خانوادهی محمد‪ ‬از هنگامی که ایشان به مدینه آمدند‬
‫تا زمانی که وفات کردند‪ ،‬سه شبِ پیاپی از نان گندم‪ ،‬سیر نخوردند‪.‬‬
‫ر‬ ‫ر ُ ر‬ ‫َّ‬ ‫َ َّ َ َ َ ر َ ُ‬ ‫َّ‬ ‫ُ َ َ ر‬
‫‪ -132‬وعن ع رر َوة عن اعئشة رِض اّلل عنها أنها َكنت تقول‪َ :‬واّلل یا اب َن أخ ِيت إِن‬
‫َ رَر َ َ ُ َ َرَ‬ ‫ُ َ َّ‬ ‫ُ‬ ‫ُک َّنا َنلَ رن ُظ ُر إىل الهالل َّ‬
‫رسول‬
‫ِ‬ ‫ات‬
‫ِ‬ ‫ی‬ ‫ب‬ ‫أ‬ ‫يف‬ ‫ِد‬ ‫ق‬‫و‬ ‫أ‬ ‫ا‬ ‫م‬‫و‬ ‫ن‬‫ِ‬ ‫ی‬‫ر‬‫ه‬ ‫ش‬ ‫يف‬ ‫ة‬
‫اهلالل ثالثة أهِل ٍ‬
‫ِ‬ ‫الهالل ث َّم‬‫ِ‬ ‫ثم‬ ‫ِ ِ‬
‫َّ ر ُ َ َ ُ َّ َ َّ ُ َ ر َ َ‬ ‫َر ََ‬ ‫َ ٌ ُر َ َ َُ ََ َ َ ُ ُ ُ‬ ‫َّ‬
‫اّلل‪ ‬نار‪ .‬قلت‪ :‬یا خالة فما َكن ی ِعيشكم؟ قالت‪ :‬األسودان‪ :‬اتلمر والماء إِال أنه قد َكن‬
‫ر‬ ‫َّ‬ ‫َ َ ر َُ ََ ُ َ ُ ُ ُ َ‬ ‫َر َ‬ ‫ٌ‬ ‫َ ُ‬
‫جریان م َِن األنصار َواكنت له رم منایح َواكنوا ی رر ِسلون إىل رسول اّلل‪ ‬مِن‬ ‫ول اهللِ‪ِ ‬‬ ‫ل ِرس ِ‬
‫َ َ ََ ر َ‬
‫(‪)1‬‬
‫متفق عليه]‬‫أبلان ِها فيس ِقینا‪ٌ [ .‬‬
‫ترجمه‪ :‬عروه میگوید‪ :‬عایشه& میفرمود‪ :‬ای خواهرزادهام!(‪ )۳‬به اهلل سوگند‪ ،‬سه‬
‫هاللِ ماه نو را در دو ماه میدیدیم و هیچ آتشی در خانههای پیامبر‪ - ‬برای پُخت و‬
‫پز‪ -‬روشن نمیشد‪ - .‬عروه میگوید‪ -:‬گفتم‪ :‬پس زندگی شما با چه چیزی سپری‬
‫میشد؟ فرمود‪ :‬با دو چیز سیاه‪ )8(،‬یعنی خرما و آب؛ البته رسولاهلل‪ ‬همسایگانی از‬
‫انصار داشت که حیوانات شیردهی داشتند و از شیرِ آنها برای پیامبر‪ ‬میفرستادند و‬
‫ایشان از این شیر به ما میداد‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪4502 :‬؛ صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6871 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪6427 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6876 :‬‬
‫(‪ )۳‬عروه پسرِ اسماء دخت ابوبکر‪ ،‬یعنی خواهرزادهی امالمؤمنین عایشه‪ ‬بود‪[ .‬مترجم]‬
‫(‪ )8‬اینکه از خرما و آب‪ ،‬به عنوان دو چیزِ سیاه یاد کرد‪ ،‬بر اساسِ تغلیب بود؛ زیرا آب‪ ،‬بیرنگ است‪.‬‬
‫منظور از تغلیب‪ ،‬این است که وقتی دو چیز با هم ذکر شوند‪ ،‬صفت مشهورِ یکی از آنها برای هر دو‬
‫ذکر گردد‪[ .‬مترجم]‬
‫باب‪ :‬فضیلت گرسنگی و زندگی سخت و بسندهکردن به اندکی از خوردنی‪339 ...‬‬
‫ُ َ َ َ َّ ُ َ َّ َ َ ر َ َ ر ر َ ٌ َ ر ٌ‬ ‫ر ي َ ر‬
‫یهم شاة مصلِیة‪،‬‬ ‫سعید املق ُربي عن أيب هریرة‪ ‬أنه مر بِقومٍ بنی أی ِد‬
‫ٍ‬ ‫‪ -132‬وعن أيب‬
‫َ ر ر ر ر ُ ر َّ‬
‫ب الش ِعری‪.‬‬ ‫خ‬ ‫ِن‬
‫م‬ ‫بع‬ ‫يش‬ ‫م‬ ‫ول‬ ‫نیا‬ ‫َف َد َع روهُ َفأََب َأ رن یَأر ُكل‪ ،‬وقال‪ :‬خرج رسول اّلل‪ ‬م َِن ُّ‬
‫ادل‬
‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ِ‬
‫(‪)۶‬‬
‫[روایت بخاری]‬
‫ترجمه‪ :‬از ابوسعید مَقبُری روایت است‪ :‬ابوهریره‪ ‬از کنارِ گروهی گذشت که‬
‫گوسفند بریانی‪ ،‬جلوی آنها بود؛ ابوهریره را ‪ -‬به خوردن کباب‪ -‬دعوت کردند‪ ،‬ولی او از‬
‫خوردن امتناع ورزید و فرمود‪ :‬رسولاهلل‪ ‬در حالی از دنیا رفت که از نان جو‪ ،‬سیر نخورد‪.‬‬
‫َّ ُّ َ َ َ َ َّ َ َ َ َ َ َ َ ُ ى ُ َّ ى‬ ‫َر ر ُ‬ ‫َ‬
‫با م َرققا‬ ‫ان حَّت مات‪ ،‬وما أكل خ‬
‫ٍ‬ ‫و‬‫خ‬‫ِ‬ ‫لَع‬ ‫‪‬‬ ‫ب‬ ‫ِ‬ ‫انل‬ ‫ل‬ ‫ك‬ ‫یأ‬ ‫م‬ ‫ل‬ ‫قال‪:‬‬ ‫‪‬‬ ‫نس‬
‫ٍ‬ ‫أ‬ ‫‪ -133‬وعن‬
‫َ َّ‬
‫(‪)1‬‬
‫حَّت َمات‪[ .‬روایت بخاری]‬
‫ى َر‬ ‫َ َ َ َ‬
‫ويف روای ٍة َل‪َ :‬وال َرأى شاة س ِمیطا بِعینِ ِه قط‪.‬‬
‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬تا پایان عمرش‪ ،‬روی میز نهارخوری غذا‬
‫نخورد و هیچگاه نان نرم و نازک (لواش) تناول نکرد‪.‬‬
‫و در روایتی آمده است‪ :‬هرگز گوسفند بریانی با چشم خود ندید‪.‬‬
‫َ ُ ر‬ ‫كر‬‫َ َ ر ُ َ َّ ُ‬ ‫‪ -222‬وعن انلُّعمان بن بشری رِض ُ‬
‫َيد مِن‬
‫ِ‬ ‫وما‬ ‫‪‬‬‫م‬ ‫اهلل عنهما قال‪ :‬لقد رأیت نبِی‬ ‫ٍ‬ ‫ِ‬
‫َر ُ َر َ‬ ‫َّ َ‬
‫(‪)۳‬‬
‫ادلق ِل ما يمأل به بطنه‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬نعمان بن بشیر‪ $‬میگوید‪« :‬پیامبرتان‪ ‬را دیدم که خرمای نامرغوبی‬
‫هم برای سیر کردن شکمش نمییافت»‪.‬‬
‫َ ر َ َ ُ َّ‬ ‫َّ ر‬ ‫َ َ ُ َّ‬
‫نی ابتعثه اّلل‬ ‫ح‬
‫يق مِن ِ‬ ‫سعد‪ ‬قال‪ :‬ما رأى رسول اّللِ‪ ‬انل ِ‬ ‫ٍ‬ ‫‪ -222‬وعن سهل بن‬
‫ََ‬ ‫َّ‬ ‫ر‬ ‫ر‬ ‫َُ َ ر َ َ َ ُ‬ ‫َّ َ َ َ ُ َّ‬
‫تعاىل حَّت قبضه اّلل تعاىل‪ ،‬فقیل َل‪ :‬هل َكن لكم يف عهد رسول اّلل‪ ‬مناخل؟ قال‪ :‬ما‬
‫َرَ‬ ‫َ َ‬ ‫َ ر َ َ ُ َّ َ َ َ َ َّ َ َ ُ َّ‬ ‫ُر َ َ ر‬ ‫ُ َّ‬
‫نی ابتعثه اّلل تعاىل حَّت قبضه اّلل تعاىل‪ ،‬ف ِقیل َل‪ :‬کیف‬ ‫ح‬
‫رأى رسول اّلل‪ ‬منخال مِن ِ‬
‫َ‬ ‫ون رن ُف ُخ ُه‪َ ،‬ف َی ُ‬‫ُ َّ َ ر َ ُ ُ َ‬ ‫ُ ر ُ ر َ ر ُ ُ َ َّ َ َ ر ُ‬
‫طری ما طار‪ ،‬وما ب ِيق‬ ‫غری منخول؟ قال‪ :‬کنا نطحنه‬ ‫کنتم تأكلون الش ِعری‬
‫َ رَ‬
‫(‪)8‬‬
‫ث َّریناهُ‪[ .‬روایت بخاری]‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.4505 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.)2541 ،4222( :‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6872:‬‬
‫(‪ )8‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.4502 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪341‬‬

‫ترجمه‪ :‬سهل بن سهل‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬از زمانی که اهلل متعال او را‬
‫مبعوث کرد تا هنگامی که او را از دنیا گرفت‪ ،‬آرد سفید و غربالشده ندید‪ .‬از‬
‫سهل‪ ‬پرسیدند‪ :‬آیا شما در زمان رسولاهلل‪ ‬غربال داشتید؟ پاسخ داد‪ :‬رسولاهلل‪‬‬
‫از ابتدای بعثت تا زمان رحلت‪ ،‬غربالی ندید‪ .‬از سهل‪ ‬سؤال شد‪ :‬پس چگونه آرد‬
‫غربالنشدهی جو را میخوردید؟ گفت‪ :‬جو را آرد میکردیم و در آن‪ ،‬میدمیدیم‬
‫(فوت مینمودیم) و بدینترتیب پوست و خاشاکِ آن به هوا میرفت و سپس‬
‫باقیماندهی آن را خمیر میکردیم‪.‬‬
‫ر‬ ‫َ َ َ َ َ َ ُ َ‬ ‫َ َ ُ ُ َّ‬ ‫ُ َ‬
‫‪ -221‬وعن أيب هریرة‪ ‬قال‪ :‬خ َرج َرسول اّلل‪ ‬ذات ی رومٍ أ رو ريلل ٍة‪ ،‬فإِذا ه َو بِأيب بك ٍر‬
‫ُ ُ َ‬ ‫َّ َ َ‬ ‫َ َ ر َ ُ َ ر ُُ ُ‬ ‫وع َم َر رِض ُ‬ ‫ُ‬
‫اجلوع یا‬ ‫اهلل عنهما فقال‪« :‬ما أخ َرجكما مِن بیوت ِكما ه ِذه ِ الساعة؟» قاال‪:‬‬
‫ََ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َّ َ ر َ ُ‬ ‫َر َ‬ ‫َ‬ ‫َر‬ ‫َّ‬ ‫ََ‬ ‫ُ َ‬
‫َرسول اهللِ‪ .‬قال‪َ « :‬وأنا‪ ،‬واَّلِي نف ِِس بِی ِده‪ ،‬ألخ َرجين اَّلِي أخ َرجكما؛ قوما»‪ .‬فقاما معه‪،‬‬
‫َ ر َ ى ََ ر‬ ‫َ َ َّ َ َ ر ُ َ َ ُ َ‬ ‫َ َ َُ َر َ‬ ‫ََ َ َ ُ ى َ َر‬
‫فأَت رجال مِن األنصار‪ ،‬فإِذا هو ليس يف بيته‪ ،‬فلما رأته املرأة قالت‪ :‬مرحبا وأهال‪ .‬فقال هلا‬
‫َََ‬ ‫ر َ َر َ‬ ‫َ َ َر َر ُ َ‬ ‫َ‬ ‫َر ُ ٌ‬ ‫ُ ُ َّ‬
‫جاء األنصاري‪ ،‬فنظ َر إىل‬ ‫َرسول اّلل‪« :‬أي َن فالن؟» قالت‪ :‬ذه َب يستع ِذب نلَا املاء‪ ،‬إِذ‬
‫رَ َ‬ ‫َ َ ٌ َ َ َ ر َ َ ر ى ي‬ ‫َر ُ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َر ُ‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬
‫ايل روم أك َرم أضیافا مِين فانطلق‬ ‫احلمد هللِ‪ ،‬ما أحد‬ ‫حبیه‪ ،‬ث َّم قال‪:‬‬ ‫ول اّلل‪ ‬وصا ِ‬ ‫ِ‬ ‫َرس‬
‫َ ُ ُ َّ‬ ‫َ َ َ ُر ََ‬ ‫ُُ‬ ‫ُر ٌ َرٌ َُ‬ ‫ر‬ ‫َ َ َ ُ‬
‫ورطب‪ ،‬فقال‪ُ :‬كوا‪َ ،‬وأخذ المدیة‪ ،‬فقال َُل رسول اّلل‪:‬‬ ‫اءه رم ب ِ ِعذ ٍق فِی ِه برس وتمر‬ ‫فج‬
‫َّ َ ر َ ُ‬ ‫َ ُ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ َّ َ ر‬ ‫َّ َ َ َ ُ َ َ َ َ َ َ ُ َ َ ُ‬
‫ورشبوا‪ .‬فلما أن شبعوا‬ ‫ِ‬ ‫«إِیاك واحللوب»‪ .‬فذبح لهم‪ ،‬فأكلوا مِن الشاة ِ ومِن ذلك ال ِعذ ِق‬
‫َ ُ ر َ َُّ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ َّ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ ُ َ َ َ ُ ُ‬
‫بكر وعمر رِض اهلل عنهما‪« :‬واَّلِي نفِس بِی ِده‪ ،‬لتسألن‬ ‫ٍ‬ ‫يب‬ ‫أل‬ ‫‪‬‬‫ِ‬ ‫هلل‬ ‫ا‬ ‫ول‬ ‫ورووا قال رس‬
‫كمر‬ ‫َ َ ر َ َ ُ ر ر ُ ُ ُ ُ ُ ُ ُ َّ َ ر َ ر ُ َ َّ َ َ َ ُ‬ ‫َرَ‬ ‫َ ر َ َّ‬
‫جعوا حَّت أصاب‬ ‫عیم یوم ال ِقیامةِ‪ ،‬أخرجكم مِن بیوت ِكم اجلوع‪ ،‬ثم لم تر ِ‬ ‫عن هذا انل ِ‬
‫یم»‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫هذا انلَّع ُ‬
‫ِ‬
‫(‪)۶‬‬

‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬روزی یا شبی از خانه بیرون رفت و‬


‫ابوبکر و عمر‪ $‬را دید؛ پرسید‪« :‬چه چیزی در این هنگام‪ ،‬شما را به بیرونِ خانه آورده‬
‫است؟» گفتند‪ :‬گرسنگی‪ ،‬ای رسولخدا! فرمود‪« :‬من نیز همینطور؛ سوگند به ذاتی که‬
‫جانم در دست اوست‪ ،‬مرا نیز همین مسأله (گرسنگی)‪ ،‬از خانه خارج کرده است‪.‬‬
‫برخیزید»‪ .‬و آندو با پیامبر‪ ‬برخاستند‪ .‬پیامبر‪ ‬به خانهی مردی از انصار رفت و او در‬
‫خانه نبود‪ .‬زنِ انصاری با دیدن پیامبر‪ ‬گفت‪ :‬خوش آمدید‪ .‬رسولاهلل‪ ‬از زن انصاری‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6122 :‬‬


‫باب‪ :‬فضیلت گرسنگی و زندگی سخت و بسندهکردن به اندکی از خوردنی‪346 ...‬‬

‫پرسید‪« :‬فالنی‪ -‬شوهرت‪ -‬کجاست؟» گفت‪ :‬رفته است تا برایمان آبِ شیرین بیاورد‪.‬‬
‫در این اثنا مرد انصاری سررسید و به پیامبر‪ ‬و دو یارش نگاه کرد و گفت‪ :‬الحمدهلل‪،‬‬
‫امروز هیچکس میهمانانی گرامیتر از میهمانان من ندارد؛ سپس رفت و یک خوشه‬
‫خرما آورد که خرمای نارس‪ ،‬خرمای رسیده و رُطَب ‪‌ -‬خرمای تَر‪ -‬داشت‪ .‬گفت‪:‬‬
‫بفرمایید و آنگاه چاقویی برداشت‪ -‬تا گوسفندی ذبح کند‪ -.‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬مبادا‬
‫گوسفندِ شیردهی بکشی»‪ .‬و او‪ ،‬گوسفندی ذبح کرد‪ .‬بدین ترتیب آنان از آن گوسفند و‬
‫خرما خوردند و آب نوشیدند و چون از آب و غذا سیر شدند‪ ،‬رسولاهلل‪ ‬به ابوبکر و‬
‫عمر‪ $‬فرمود‪« :‬سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست‪ ،‬روز قیامت دربارهی این‬
‫نعمتها از شما سؤال خواهد شد؛ گرسنگی‪ ،‬شما را از خانههایتان به بیرون کشاند و‬
‫در حالی به خانههایتان بازمیگردید که این نعمتها به شما رسید»‪.‬‬
‫[نووی‪ /‬میگوید‪ :‬آنگونه که از روایت ترمذی و دیگران برمیآید‪ ،‬میزبان‪،‬‬
‫ابوالهیثم بن تَیِّهان انصاری‪ ‬بوده است‪].‬‬
‫َ َ ى َ‬ ‫َ َ ََ ُرَُ ُ َ‬ ‫ََ ي‬ ‫ُ َر‬
‫بن غ رزوان واكن أمِریا لَع‬ ‫بن عمری العدوي قال‪ :‬خطبنا عتبة‬ ‫دل ِ‬ ‫‪ -229‬وعن خا ِ‬
‫َ َّ ر َ َّ َ َ رَ‬ ‫َ‬
‫َّ ُّ َ َ ر‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ ر‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫ر‬ ‫َ َ َّ َ‬
‫برصم‪ ،‬وولت حذاء‪ ،‬ولم‬ ‫ت ُ ر‬ ‫رصة ِ ‪ ،‬فح ِمد اّلل وأثًن علیه‪ ،‬ث َّم قال‪ :‬أما بعد؛ فإِن ادلنیا آذن‬ ‫ابل ر َ‬‫َ‬
‫َّ ُ ر ُ ر َ ُ َ ر‬ ‫ُ‬ ‫ُّ‬ ‫َّ ُ َ َ ٌ َ ُ‬ ‫َرَ‬
‫دار ال‬ ‫وإِنكم منت ِق رلون مِنها إىل ٍ‬ ‫حبها‪،‬‬ ‫اإلناءِ یتصابها صا ِ‬ ‫ِ‬ ‫يبق منها إِال صبابة کصباب ِة‬
‫احل َج َر یُل ََق م رِن َشفری َج َه َّنمَ‬
‫َ‬ ‫َ ر َ ُ َ َّ ُ َ ر ُ َ َ َ َّ‬ ‫رَ ُ َر‬ ‫َ َ َ‬
‫ِ‬ ‫ری ما ِحبَّضت ِكم فإِنه قد ذک ِر نلا أن‬ ‫ِ‬ ‫زوال لها‪ ،‬فانت ِقلوا ِخب‬
‫َ َ ر ُ َ َ َّ‬ ‫َََ رُ‬ ‫َّ َ ُ ر‬ ‫ى ُر ُ َ َر‬ ‫ِیها َس ربع َ‬ ‫َ‬ ‫َ ر‬
‫جبتم؟ ولقد ذک َِر نلَا أن ما‬ ‫ر ِ‬ ‫ع‬ ‫ف‬ ‫أ‬ ‫ألن!‬ ‫م‬ ‫تل‬ ‫ِ‬ ‫واّلل‬ ‫را‪،‬‬ ‫ع‬ ‫نی اعما ال یدرك هلا ق‬ ‫ِ‬ ‫فیهوى ف‬
‫َ َ ر َ َ ى َ َّ َ َ َ ٌ ُ َ ٌ‬ ‫َ َّ َ‬ ‫ر َ‬ ‫َرَ ر َر‬
‫نی اعما‪َ ،‬و َيلأتِنی علیها ی روم وه َو ک ِظیظ م َِن‬ ‫اجلن ِة مسریة أرب ِع‬ ‫صاریع‬
‫ِ‬ ‫نی مِن م‬
‫بنی مِرصاع َِ‬
‫َ َ ٌ َّ ُ َّ َ َ َّ َ َ ر‬ ‫َّ‬ ‫َ رَ ََ َ ُ‬ ‫َََ ر ُ‬ ‫ي‬
‫ول اّللِ‪ ‬ما نلا طعام إِال َو َرق الشجر حَّت ق ِرحت‬ ‫َالزحام‪ ،‬ولقد رأیتين سابع سبع ٍة مع رس ِ‬
‫َّ َ ر ٌ‬ ‫َ َّ ُ ر‬ ‫رََ ر ُ ُر َ ى َ َ ر ُ ر َ َ َ َ ر‬ ‫ر ُ‬
‫مالك فات َز ررت بنِص ِفها‪َ ،‬وات َزر سعد‬ ‫ٍ‬ ‫بن‬
‫ِ‬ ‫نی سع ِد‬ ‫أشداقنا‪ ،‬فاتلقطت بردة فشققتها بيين وب‬
‫ي َ ُ ُ َّ‬ ‫ر َر َ‬ ‫ر‬ ‫َ َ َ ر َ َ َ ر َّ َ َ ٌ َّ َ ر َ َ َ ى َ‬
‫ِرص مِن األمصار‪ .‬وإِِّن أعوذ باّللِ‬ ‫ص ِفها‪ ،‬فما أصبح ايلوم مِنا أحد إِال أصبح أمِریا لَع م ٍ‬ ‫بن ِ‬
‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫ى‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ ر َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫ریا‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫أن أكون يف نفِس ع ِظیما وعِند اّللِ ص ِغ ى‬

‫ترجمه‪ :‬خالد بن عمیر عَدَوی میگوید‪ :‬عتبه بن غزوان که در آن زمان امیر بصره‬
‫بود‪ ،‬برای ما سخنرانی کرد و پس از حمد و ثنای اهلل‪ ،‬گفت‪ :‬اما بعد؛ همانا دنیا از‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6827:‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪342‬‬

‫پایانِ خود خبر میدهد و بهسرعت گذشته است و چیزی از آن جز تَهماندهی ظرف‬
‫باقی نمانده که صاحبش آن را خیلی زود سرمیکشد‪ .‬و شما از این سرای فانی به‬
‫سرایی منتقل میشوید که فنا ندارد؛ پس سعی کنید با بهترین اعمال به سرای آخرت‬
‫کوچ کنید‪ .‬زیرا برای ما گفته شده که سنگی از لبهی دوزخ به داخل آن انداخته‬
‫میشود و هفتاد سال سقوط میکند و به عمق دوزخ نمیرسد؛ به اهلل سوگند که‬
‫دوزخ ‪ -‬از گنهکاران‪ -‬پُر خواهد شد! آیا تعجب کردید؟ همچنین برای ما گفته شده‬
‫که دو لنگهی هریک از درهای بهشت‪ ،‬بهاندازهی مسافت چهل سال با هم فاصله‬
‫دارند و روزی بر آن فرامیرسد که از جمعیت بهشتیان‪ ،‬پُر است‪ .‬روزی را بهخاطر‬
‫دارم که هفتمین تن از همراهان پیامبر‪ ‬بودم و چیزی جز برگ درختان برای خوردن‬
‫نداشتیم؛ بهگونهای که کنارههای دهان ما از خوردن برگ درختان‪ ،‬زخمی شده بود‪.‬‬
‫باری جامهای یافتم و آن را میان خود و سعد بن مالک‪ ‬دو قسمت کردم؛ من‪ ،‬از آن‬
‫شلواری برای خود ساختم و سعد نیز همین کار را کرد و اینک هر یک از ما‪ ،‬امیرِ‬
‫یکی از شهرهاست‪ .‬من از اینکه خود را بزرگ بپندارم و نزدِ اهلل‪ ،‬کوچک و بیارزش‬
‫باشم‪ ،‬به اهلل پناه میبرم‪.‬‬
‫اهلل َع رنها ک ى‬
‫ِض ُ‬ ‫ت َنلا اعئ َِش ُة َر ِ َ‬‫َ ر َ َ ر‬ ‫َر َ ي‬
‫ِساء‬ ‫‪ -221‬وعن أيب موىس األشعري‪ ‬قال‪ :‬أخرج‬
‫َ ى َ ى َ ُ َ ُ ُ َّ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫زارا غلِیظا قالت‪ :‬قبِض رسول اّللِ‪ِ ‬يف هذین‪ٌ [ .‬‬‫وإ ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوموسی اشعری‪ ‬میگوید‪ :‬عایشه& پیراهن و شلوار زبر و درشتی را‬
‫به ما نشان داد و گفت‪ :‬رسولاهلل‪ ‬در این دو لباس وفات یافت‪.‬‬
‫َّ َ َ ر‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ ر‬ ‫ي َ َّ ُ َ‬ ‫َ َّ‬ ‫ر َ‬
‫یل اّلل َولقد‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ب‬ ‫س‬ ‫يف‬
‫ِ‬ ‫م‬
‫ٍ‬ ‫ه‬ ‫س‬‫ِ‬ ‫ب‬ ‫َم‬ ‫ر‬ ‫رب‬
‫ِ‬ ‫الع‬ ‫ل‬‫و‬ ‫أل‬ ‫ِّن‬‫ِ‬ ‫إ‬ ‫قال‪:‬‬ ‫‪‬‬ ‫اص‬ ‫ق‬ ‫‪ -222‬وعن سعد بن أيب و‬
‫َّ َ َ َّ ر َ َ َ ُ‬ ‫َ َ َ َ ٌ َّ َ َ ُ ُ ر َ‬ ‫َّ‬ ‫ََ‬ ‫ُ َّ َ ر‬
‫احلبل ِة َوهذا السمر حَّت إِن َكن أحدنا‬ ‫رسول اّللِ‪ ‬ما نلا طعام إِال ورق‬ ‫ِ‬ ‫کنا نغ ُزو مع‬
‫ُ َُ َ ر ٌ‬ ‫َ َ ُ‬ ‫َ َ ُ‬
‫(‪)1‬‬
‫متفق عليه]‬‫ماَل خلط‪ٌ [ .‬‬ ‫َيلضع کما تضع الشاة‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪4202 :‬؛ صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6121 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)2542 ،2762( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6822 :‬‬
‫باب‪ :‬فضیلت گرسنگی و زندگی سخت و بسندهکردن به اندکی از خوردنی‪343 ...‬‬

‫ترجمه‪ :‬سعد بن ابیوقاص‪ ‬میگوید‪« :‬من‪ ،‬نخستین عربی هستم که در راه اهلل‬
‫تیراندازی کرده است؛ ما‪ ،‬همراه رسولاهلل‪ ‬جهاد میکردیم‪ ،‬در حالی که غذایی جز‬
‫برگ درختان بیابانی (حبله و مغیالن) نداشتیم؛ بهگونهای که مدفوع هر یک از ما‪،‬‬
‫مانند فضلهی گوسفند‪ ،‬خشک بود»‪.‬‬
‫ُ َ َّ ُ ى‬ ‫َّ ُ َّ ر َ ر ر َ‬ ‫َ َ َ ُ ُ‬ ‫َُرََ‬
‫آل حمم ٍد قوتا»‪.‬‬
‫‪ -226‬وعن أيب هریرة‪ ‬قال‪ :‬قال رسول اهللِ‪« :‬اللهم اجعل رزق ِ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫[ ٌ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬دعا کرد‪« :‬یا اهلل! روزیِ خانوادهی‬
‫محمد را بهاندازهی سدّ رَمَق قرار بده»‪.‬‬
‫َّ ُ ر ُ ر ُ َ ُ َ‬ ‫َّ َّ‬ ‫ُ ر َ‬
‫‪ -222‬وعن أيب ه َری َرة‪ ‬قال‪ :‬واّلل اَّلي ال إ ِ ََل إِال هو‪ ،‬إِن کنت ألعت ِمد بِكبِ ِدي لَع‬
‫َََ ر َ َ ر ُ ر ى‬ ‫احلج َر لَع َب رطين َ‬ ‫َ‬ ‫ر ُ ر ُ ُ ُّ‬ ‫َ‬
‫یوما لَع‬ ‫اجلوع ولقد قعدت‬ ‫من ُ‬ ‫اجلوع‪ ،‬وإِن کنت ألشد‬ ‫األ رر ِض م َِن ُ‬
‫َ َ‬ ‫َ َ َ َّ َ‬ ‫َّ‬
‫َ‬
‫آِّن‪ ،‬وع َرف ما يف وجِه وما يف‬
‫ر‬
‫حنی ر ِ‬
‫َ َ‬
‫ب‪ ،‬فتبسم ِ‬ ‫ون م رِنه‪َ ،‬ف َم َّر انلَّ ُّ‬ ‫َرُ ُ َ‬
‫یقه ُم اَّلي خيرج‬ ‫ِ‬ ‫ط ِر‬
‫َ‬
‫ِ‬ ‫َ‬
‫َ َ َ‬ ‫َ َّ َ ر ُ‬ ‫َ َ‬ ‫َر‬ ‫َ ر َ َ ُ َ‬ ‫ُ‬ ‫َر‬
‫احلق» ومَض ‪ ،‬فاتبعته‪ ،‬فدخل‬ ‫نف ِِس‪ ،‬ث َّم قال‪« :‬أباه ٍِّر!» قلت‪َّ :‬بلیك یا َرسول اهللِ‪ ،‬قال‪« :‬‬
‫هذا اللَّ ََب؟» قالوا‪َ :‬أ رهداهُ‬ ‫ر َر َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ َ ى‬ ‫َ َ ر‬ ‫َ ر َرَ َُ َ‬
‫دح فقال‪« :‬مِن أين‬ ‫فوجد َبلنا يف ق ٍ‬ ‫فاستأذن‪ ،‬فأذِن ِيل فدخلت‪،‬‬
‫ُّ َّ‬ ‫َ ر‬ ‫َّ‬ ‫َ ر َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ ُ ٌ َ ُ‬
‫لك فالن أو فالنة قال‪« :‬أباه ٍِّر!» قلت‪َّ :‬بلیك یا رسول اّلل‪ ،‬قال‪« :‬احلق إِىل أهل الصف ِة‬
‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ َر‬ ‫َر‬ ‫ر‬ ‫َ ر ُ ُّ َّ َ َ ُ‬ ‫ر ُ ُ‬
‫ال وال لَع أح ٍد‪،‬‬ ‫ٍ‬ ‫م‬ ‫وال‬ ‫ل‪،‬‬ ‫ه‬ ‫أ‬ ‫لَع‬ ‫ون‬ ‫ُ‬
‫و‬ ‫أ‬ ‫ی‬ ‫ال‬ ‫الم‪،‬‬ ‫س‬ ‫اإل‬
‫ِ‬ ‫اف‬ ‫فادعه رم يل»‪ .‬قال‪ :‬وأهل الصف ِة أضی‬
‫َّ ٌ َ َ َ‬ ‫َ ََرُ‬ ‫َر َََ َ ر رَ َ رى‬ ‫ٌَ ََ َ َ َ‬ ‫َ َ ََرُ‬
‫اول مِنها شيئا‪ ،‬وإِذا أتته هدیة أ ررسل إ ِ ريل ِه رم‬ ‫واكن إِذا أتته صدقة بعث بِها إ ِ ريل ِهم ولم یتن‬
‫ُر ُ‬ ‫ُّ َّ‬ ‫َ ر‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ َّ‬ ‫َ َُ ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ َ َ ر َ ََ ر َ َ ُ‬
‫وأصاب مِنها وأرشکهم فیها‪ ،‬فساء ِِّن ذلك‪ ،‬فقلت‪ :‬وما هذا اللَب يف أه ِل الصفة؟ کنت‬
‫ُر ُ َ ُ ر‬ ‫ُ ََ‬ ‫َّ َ َ ر َ ى َ َ َ َّ َ َ‬ ‫َ َ َّ َ ُ َ ر‬
‫یهم‪ ،‬وما‬ ‫ِ‬ ‫ط‬
‫ِ‬ ‫ع‬ ‫أ‬ ‫نا‬ ‫أ‬ ‫ت‬ ‫ن‬ ‫فك‬ ‫‪،‬‬ ‫رن‬‫ِ‬ ‫م‬ ‫أ‬ ‫وا‬ ‫جاء‬ ‫ذا‬‫ِ‬ ‫إ‬ ‫ف‬ ‫ا‪،‬‬ ‫ه‬ ‫ِ‬ ‫ب‬ ‫ى‬ ‫و‬‫ق‬ ‫ت‬ ‫أ‬ ‫ة‬ ‫ب‬‫رش‬ ‫َب‬
‫ِ‬ ‫الل‬ ‫هذا‬ ‫ِن‬ ‫أحق أن أ ِصیب م‬
‫ٌّ‬ ‫ر َ ُ ر ر َ َ َّ َ َ‬ ‫ََّ‬ ‫ر‬ ‫َ رَُ‬ ‫َ‬
‫ع َىس أن یبلغ ِين من هذا اللَب‪ ،‬ولم یكن من طاع ِة اّلل وطاع ِة رسوَل‪ ‬بد‪.‬‬
‫َ َ َ َ ُ ر ََ َ ُ َ َ َ ُ ر َ رَ ر‬ ‫ر رَ‬ ‫َرَُ‬ ‫َ ُُ َ َرُُ‬
‫ت قال‪« :‬یا‬ ‫فأتيتهم فدعوتهم‪ ،‬فأقبلوا واستأذنوا‪ ،‬فأذِن لهم وأخذوا َمال ِسهم مِن ابلی ِ‬
‫ََ َ ر ُ رَ َ َ َ َ َ ر ُ ر‬ ‫ر ََ ر‬ ‫ُ َ ر َ َ ُ َ‬ ‫َ‬
‫أباه ٍِّر!» قلت‪َّ :‬بلیك یا َرسول اهللِ‪ ،‬قال‪« :‬خذ فأع ِط ِه رم» قال‪ :‬فأخذت القدح فجعلت أع ِطی ِه‬
‫ُ َّ َ ُ ُّ‬ ‫َ َ َ ر َ ُ َ َّ‬ ‫رَ َ َُ‬ ‫ُ‬
‫َ‬
‫يلع القدح‪ ،‬فأعطی ِه اآلخر فيْشب حَّت یروى ‪ ،‬ثم یرد‬ ‫ْش ُب َح ََّّت یَ رر َوى‪ ،‬ث َّم یَ ُر ُّد َّ‬ ‫الر ُج َل فيَ ر َ‬ ‫َّ‬
‫َ‬ ‫ر َ ُ ُ ُّ ُ َ َ َ َ ر َ َ َ َ َ َ ُ‬ ‫َر‬ ‫َّ ر َ َ ُ‬ ‫َ َّ ر َ‬
‫ب‪َ َ ‬وَقد َر ِو َي الق روم ُكه رم‪ ،‬فأخذ القدح ف َوضعه لَع ی ِده‪،‬‬ ‫یت إِىل انلَّ ي‬
‫ِ‬ ‫ه‬ ‫ت‬ ‫ان‬ ‫حَّت‬ ‫دح‬ ‫ق‬ ‫يلع ال‬
‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ َ َ َّ َ‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫يل فتبسم‪ ،‬فقال‪« :‬أباه ٍِّر!» قلت‪َّ :‬بلیك یا رسول اّلل! قال‪« :‬ب ِقیت أنا َوأنت»‪ .‬قلت‬ ‫فنظر إ ِ‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2521 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0144 :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪344‬‬
‫َ ر‬ ‫َ ر‬ ‫رُر َ ر َ ر ََ َر ُ َ َ ر ُ‬ ‫َ َ ر َ َ ُ َ‬
‫ارشب» فْشبت‪ ،‬فما‬ ‫ارشب»‪ .‬فقعدت فْشبت فقال‪« :‬‬ ‫صدقت یا َرسول اهللِ‪ ،‬قال‪« :‬اقعد ف‬
‫ََ‬ ‫َ ُ َ ر َ ى‬ ‫َي‬ ‫َ‬ ‫َ َّ‬ ‫ر َ ر َ َّ ُ ر‬ ‫َُ‬
‫جد َُل مسلَك‪ ،‬قال‪« :‬فأ ِر ِن»‬ ‫زال يقول‪« :‬ارشب» حَّت قلت‪ :‬ال واَّلِي بعثك باحلق ما أ ِ‬
‫َ َّ َ َ َ َ َ َ َ‬ ‫َ َّ‬ ‫َ ر ُ رَ َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫فأعطیته القدح‪ ،‬فح ِمد اّلل تعاىل وسَّم ورشب الفضلة‪[ .‬روایت بخاری]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬به اهلل‪ ،‬ذاتی که معبود برحقی جز او وجود ندارد‪،‬‬
‫سوگند یاد میکنم که گاه از شدت گرسنگی بر شکم خود روی زمین میخوابیدم و‬
‫گاه بر شکم خود سنگ میبستم‪ .‬روزی بر سرِ راهی که ‪ -‬پیامبر‪ ‬و یارانش‪ -‬از‬
‫آنجا میگذشتند‪ ،‬نشستم‪ .‬پیامبر‪ ‬از آنجا گذشت و هنگامی که مرا دید‪ ،‬تبسم نمود‬
‫و از چهرهام به قصدم پی برد‪ .‬سپس فرمود‪« :‬ای ابوهریره!» گفتم‪ :‬در خدمتم ای‬
‫رسولخدا! فرمود‪« :‬بیا» و به راهش ادامه داد‪ .‬من نیز پشت سرش رفتم تا اینکه وارد‬
‫منزل شد‪ ،‬اجازه گرفت و به من نیز اجازهی ورود داد؛ وارد شدم‪ .‬پیامبر‪ ‬کاسهای‬
‫شیر آنجا دید؛ پرسید‪« :‬این شیر از کجاست؟» گفتند‪ :‬فالنمرد یا فالنزن برای شما‬
‫هدیه آورده است‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬ای ابوهریره!» گفتم‪ :‬در خدمتم ای رسولخدا!‬
‫فرمود‪« :‬نزد اهل صفه برو و دعوتشان کن»‪.‬‬
‫ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬اهل صفه‪ ،‬مهمانان اسالم بودند؛ آنان خانواده‪ ،‬مال و کسی‬
‫نداشتند و نزد کسی هم نمیرفتند‪ .‬هرگاه صدقه یا زکاتی به پیامبر‪ ‬میدادند‪ ،‬آن را‬
‫برای اهل صفه میفرستاد و خود از آن استفاده نمیکرد و هرگاه هدیهای به پیامبر‪‬‬
‫میدادند‪ ،‬آنان را در این هدیه شریک مینمود و خودش نیز از آن استفاده میکرد‪.‬‬
‫بههر حال این موضوع بر من دشوار تمام شد؛ با خود گفتم‪ :‬مگر این شیر چهقدر‬
‫است که همهی اهل صفه از آن بخورند؟ من سزاوارترم که جرعهای از این شیر‬
‫بخورم و با آن‪ ،‬قوت بگیرم‪ .‬زیرا وقتی آنها بیایند پیامبر‪ ‬به من دستور میدهد که‬
‫ظرف شیر را به آنها بدهم و دیگر‪ ،‬چیزی از این شیر به من نخواهد رسید! اما‬
‫چارهای جز اطاعت از اهلل و پیامبرش نداشتم‪ .‬لذا نزد اهل صفه رفتم و دعوتشان‬
‫کردم؛ آنها نیز آمدند و اجازهی ورود خواستند‪ .‬پیامبر‪ ‬به آنان اجازهی ورود داد؛‬
‫لذا وارد خانه شدند و هرکس در جای خود نشست‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬ای اباهِر!»‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.)2546 ،2652( :‬‬


‫باب‪ :‬فضیلت گرسنگی و زندگی سخت و بسندهکردن به اندکی از خوردنی‪341 ...‬‬

‫عرض کردم‪ :‬در خدمتم ای رسولخدا! فرمود‪(« :‬ظرفِ شیر را) بردار و به آنها بده»‪.‬‬
‫من نیز کاسه را برداشتم و شروع کردم به دادنِ شیر؛ ظرف شیر را به هر یک از آنها‬
‫میدادم‪ ،‬سر میکشید تا اینکه سیر میشد و سپس ظرف را به من پس میداد و آن را‬
‫به دیگری میدادم؛ او نیز مینوشید تا سیر میگردید و کاسه را به من بازمیگرداند تا‬
‫اینکه در پایان به پیامبر‪ ‬رسیدم و حاضران‪ ،‬همه سیر شده بودند‪ .‬پیامبر‪ ‬کاسه را‬
‫گرفت و روی دستش گذاشت؛ آنگاه نگاهم کرد و لبخندی زد و فرمود‪« :‬ای اباهر!»‬
‫عرض کردم‪ :‬در خدمتم ای رسولخدا! فرمود‪« :‬من و تو باقی ماندیم»‪ .‬گفتم‪ :‬درست‬
‫میفرمایید ای رسولخدا! فرمود‪« :‬بنشین و بنوش»‪ .‬و من نشستم و نوشیدم‪ .‬دوباره‬
‫فرمود‪« :‬بنوش»‪ .‬و من نوشیدم؛ و همچنان میفرمود‪« :‬بنوش»‪ ،‬تا اینکه گفتم‪ :‬نه؛‬
‫سوگند به ذاتی که شما را بهحق مبعوث کرده است‪ ،‬دیگر راه ندارد و نمیتوانم‪.‬‬
‫فرمود‪« :‬پس ظرف را به من بده»‪ .‬لذا کاسهی شیر را به پیامبر‪ ‬دادم و ایشان پس از‬
‫حمد و ثنای اهلل و گفتنِ «بسماهلل» باقیماندهی شیر را نوشید‪.‬‬
‫ََ ر َ‬
‫رأیرتُين وإِّن ألَخ ُّر فِیما َب ر َ‬ ‫َ‬ ‫حم َّمد بن س َ‬ ‫َُ‬
‫نی‬ ‫ِ‬ ‫ِِ‬ ‫ریین عن أيب هریرة‪ ‬قال‪ :‬لقد‬ ‫ِ ِ ِ‬ ‫‪ -222‬وعن‬
‫َ َ ُ ر َُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫لَع‪ ،‬فیيج ُ َُء َ‬‫َ ر ًّ َ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ‬ ‫ُ ر َ‬ ‫َّ‬ ‫م رِن َ‬
‫اجلايئ‪ ،‬فیضع ِرجله‬ ‫رسول اّلل‪ ‬إىل حجرة ِ اعئ ِشة رِض اّلل عنها مغ ِشیا َّ ِ‬ ‫ِ‬ ‫رب‬
‫ِ‬
‫َ َ َ ي َر ٌ‬
‫نون وما يب مِن ُج ُنون‪ ،‬وما يب إالَّ ُ‬ ‫َ ُُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫اجلوع‪[ .‬روایت بخاری]‬ ‫ِ ِ‬ ‫ٍ‬ ‫لَع عنيق‪ ،‬ویرى أِّن َم‬
‫ترجمه‪ :‬از محمد بن سیرین‪ /‬روایت است‪ :‬ابوهریره‪ ‬فرمود‪« :‬زمانی را‬
‫بهخاطر میآورم که در میان منبر رسولاهلل‪ ‬و حجرهی عایشه&‪ ،‬به زمین افتاده‪،‬‬
‫بیهوش میشدم و رهگذری میآمد و پایش را روی گردنم میگذاشت (تا به هوش‬
‫بیایم)‪ .‬وی‪ ،‬گمان میکرد که من دچار جنون شدهام‪ ،‬در صورتی که جنون نداشتم‪،‬‬
‫بلکه فقط گرسنه بودم»‪.‬‬
‫َ ر ُ ُ ر ُ ٌَ‬
‫مرهونة عِند‬
‫ُ‬ ‫اّلل عنها َقالَت‪ :‬تُ ُو ي َ‬
‫يف رسول اهللِ‪ ‬ودِرعه‬
‫َ َّ‬ ‫َ‬
‫‪ -223‬وعن اعئشة رِض‬
‫متفق عليه]‬
‫ری‪ٌ [ .‬‬ ‫ع‬ ‫ش‬
‫ى ر َ‬
‫من‬ ‫صااع‬ ‫یهود ٍِّي يف ثَالث َ‬
‫ِنی‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫(‪)1‬‬
‫ٍ‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.7265 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪6802 :‬؛ در صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ 0212 :‬نیز روایتی به همین مضمون آمده است‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪341‬‬

‫ترجمه‪ :‬عایشه& میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬در حالی درگذشت که لباس رزمِ ایشان‬
‫در برابر سی صاع جو‪ ،‬در رهن (گرو) یک یهودی بود‪.‬‬

‫عری‬
‫ُر َ‬
‫ش‬ ‫ب‬ ‫خب‬ ‫ي‬
‫ب‬
‫ُ‬
‫ومشیت إىل انلَّ‬ ‫‪،‬‬ ‫ری‬ ‫ع‬
‫ر ُ َ‬
‫ش‬ ‫ب‬ ‫عه‬ ‫ِر‬
‫د‬ ‫ُّ‬
‫ب‬ ‫‪ -222‬وعن َأنس‪ ‬قال‪َ :‬ر َه َن انلَّ‬
‫ٍ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫‪‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ٍ‬ ‫ِ‬ ‫‪‬‬ ‫ِ‬
‫َ ر َ َ َّ ُ َ ر َ ُ‬ ‫ٌ‬ ‫ُ َ َّ‬ ‫َ ر َ‬ ‫رُُ ُ‬ ‫َ َ َ َ َ َََ ر‬
‫آلل حمم ٍد صاع وال أمىس وإِنهم لتِسعة‬ ‫وإِهال ٍة سنِخ ٍة‪ ،‬ولقد س ِمعته یقول‪« :‬ما أصبح ِ‬
‫َرَ‬
‫(‪)۶‬‬
‫ات»‪[ .‬روایت بخاری]‬
‫أبی ٍ‬
‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬زرهِ خود را در برابر جو در رهن گذاشت؛ من‬
‫با نان جو و پیهِ ذوبشده (جزغاله) نزد پیامبر‪ ‬رفتم و شنیدم که میفرمود‪« :‬صبح و‬
‫شام‪ ،‬یک صاع ‪ -‬گندم‪ ،‬جو یا غذا‪ -‬هم برای خانوادهی محمد نبود؛ در حالی آنان‪ ،‬نُه‬
‫خانه بودند»‪.‬‬
‫ُ ٌ‬ ‫ُّ َّ َ ر ُ‬ ‫َ ر ََ ر ُ َ َ ر َ ر‬
‫نی مِن أه ِل الصف ِة ما مِنهم َرجل علیه‬ ‫‪ -222‬وعن أيب هریرة‪ ‬قال‪ :‬لقد رأیت سب ِع‬
‫رَ‬ ‫َ‬
‫َّ ر‬ ‫َ‬ ‫ُ‬
‫رَ َ ر ُ‬ ‫َ‬ ‫َ رَ‬ ‫ر ُ‬ ‫ٌ َّ َ ٌ َّ َ‬
‫نی‪ ،‬ومنها ما‬
‫رداء‪ ،‬إِما إِزار‪ ،‬وإِما ک ِساء‪ ،‬قد ربطوا َيف أعناق ِِهم‪ ،‬فمنها ما یبلغ ن ِصف الساق ِ‬
‫ر ُُ‬ ‫ََ ر ُ‬ ‫َ ر َ ُُ‬ ‫َرُُ َ ر‬
‫(‪)1‬‬
‫عورته‪[ .‬روایت بخاری]‬ ‫يبلغ الكعبنی‪ .‬فیجمعه بی ِده کراهِیة أن ت َرى‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬هفتاد نفر از «اهل صفه» را دیدم؛ یک نفر هم در‬
‫میان آنها نبود که لباس کاملی داشته باشد؛ یا شلواری داشتند‪ ،‬یا پیراهنی که بر گردن‬
‫خود میبستند و برخی از آنها تا نیمهی ساق پا میرسید و بعضی هم تا دو قوزک‬
‫پا و شخص‪ ،‬آن را با دستش جمع میکرد که مبادا عورتش نمایان شود‪.‬‬
‫ٌ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫َ َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬
‫‪ -221‬وعن اعئشة رِض اّلل عنها قالت‪َ :‬كن ف َِراش رسول اّلل‪ ‬مِن أدمٍ حش ُوهُ ِيلف‪.‬‬
‫(‪)۳‬‬
‫[روایت بخاری]‬
‫ترجمه‪ :‬عایشه& میگوید‪ :‬رخت‪‎‬خواب رسولاهلل‪ ‬از پوست دباغیشدهای بود‬
‫که با لیف خرما پُر کرده بودند‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.6412 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪ .556 :‬پیشتر به شمارهی ‪ 572‬ذکر شد‪.‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.2542 :‬‬
‫باب‪ :‬فضیلت گرسنگی و زندگی سخت و بسندهکردن به اندکی از خوردنی‪347 ...‬‬
‫ر َ ٌُ‬ ‫َّ‬ ‫ُ َّ ُ ُ ى َ َ‬ ‫‪ -229‬وعن ابن عمر رِض ُ‬
‫جاء َرجل مِن‬ ‫رسول اّلل‪ ‬إِذ‬
‫ِ‬ ‫اهلل عنهما قال‪ :‬کنا جلوسا مع‬
‫رُ‬ ‫َرَ َ‬ ‫َ َ َ َر َ‬ ‫َ َ ُ ُ‬ ‫َّ َ ُ َّ َ َ َ ر َ‬ ‫َر‬
‫اري فقال َرسول اهللِ‪« :‬یا أخا األنصار‪ ،‬کیف أ َِخ سعد‬ ‫ِ‬ ‫ص‬ ‫ن‬‫األ‬ ‫دبر‬ ‫أ‬ ‫م‬‫ث‬ ‫یه‪،‬‬ ‫عل‬ ‫م‬‫فسل‬ ‫صار‪،‬‬ ‫األن‬
‫ر‬ ‫َ‬ ‫ر ََ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ ر ُ ُ ر ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ ُ‬
‫بن عبادة؟» فقال‪ :‬صالح‪ ،‬فقال َرسول اهللِ‪« :‬من یعودهُ مِنكم؟» فقام وقمنا معه‪ ،‬وَن ُن‬
‫َ َّ‬ ‫َ ي َ‬ ‫ُُ ٌ‬ ‫َ ُ‬ ‫َ‬ ‫ٌ‬ ‫َ َ‬ ‫ر ََ َ‬
‫خفاف‪َ ،‬وال قالن ِس‪ ،‬وال قمص نمَش يف تلك السباخ‪ ،‬حَّت‬ ‫بضعة عْش ما علینا ن ِعال َوال ِ‬
‫َ ر ُ ُ َّ‬ ‫ُ‬ ‫َّ َ‬ ‫ر َر َ َ ُ ر‬ ‫رَ‬
‫(‪)۶‬‬
‫جئناه‪ ،‬فاستأخ َر ق رو ُمه مِن حوَل حَّت دنا رسول اهللِ‪َ ‬وأصحابه اَّلِین َمعه‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابنعمر‪ $‬میگوید‪ :‬نزد رسولاهلل‪ ‬نشسته بودیم که مردی از انصار‪ ‬نزد‬
‫پیامبر‪ ‬آمد و سالم کرد‪ ،‬و پس از مدتی برگشت تا برود‪ .‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬ای برادرِ‬
‫انصاری! بردارم سعد بن عباده چطور است؟» گفت‪ :‬خوب است‪ .‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬چه‬
‫کسی از شما به عیادتش میرود؟» و آنگاه برخاست و ما که بیش از ده نفر بودیم با او‬
‫برخاستیم و بدون اینکه کفش‪ ،‬جوراب‪ ،‬کاله و پیراهنی داشته باشیم‪ ،‬در آن زمین‬
‫شورهزار راه میرفتیم تا اینکه نزد سعد‪ ‬رسیدیم؛ خویشاوندانش از اطراف او کنار‬
‫رفتند و پیامبر‪ ‬با یارانی که همراهش بودند‪ ،‬به سعد نزدیک شدند و عیادتش کردند‪.‬‬
‫ك رم َقرن‪ُ ،‬ث َّم َّاَّل َ‬
‫َ رُ ُ‬ ‫َّ ي َ َّ ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ َ‬ ‫ر َ‬
‫ِین‬ ‫ِ‬ ‫ری‬ ‫خ‬ ‫«‬ ‫قال‪:‬‬ ‫ه‬ ‫نی‪ $‬ع ِن انلب‪ ‬أن‬
‫ِ‬ ‫احلص‬ ‫بن‬
‫ِ‬ ‫‪ -221‬وعن عِمران‬
‫َ ى ُ َ ُ ُ‬ ‫َّ ُّ َ َ ر‬ ‫َ ََ َ‬ ‫ُ َّ َّ َ ُ َ ُ‬ ‫َُ‬
‫ب‪ ‬م َّرتنی أو ثالثا «ث َّم یكون‬ ‫ِمران‪ :‬فما أدري قال انل‬ ‫ِین یلونهم»‪ .‬قال ع‬ ‫یلونهم‪ ،‬ثم اَّل‬
‫ُ ُ‬ ‫َ‬ ‫َر‬ ‫ُر ََُ‬ ‫َُ ُ َ‬ ‫ُر َ ر َ ُ‬ ‫َ َ ُ َ ٌ َ ُ َ‬
‫بعده رم ق روم يشهدون وال يستشهدون‪َ ،‬و خيونون َوال یؤتمنون‪َ ،‬وین ِذ ُرون َوال یوفون‪،‬‬
‫ر ي َ‬ ‫َر َ‬
‫(‪)1‬‬
‫ِیهم السم ُن»‪ٌ [ .‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫َویظه ُر ف‬
‫ترجمه‪ :‬عمران بن حُصین‪ $‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬بهترین مردم‪ ،‬کسانی‬
‫هستند که در دوران من بهسر میبرند (صحابه)‪ ،‬سپس نسلی که پس از ایشان میآیند‬
‫(تابعین)‪ ،‬و سپس نسلِ بعدی‪( ،‬تبع تابعین)»‪ .‬عمران‪ ‬میگوید‪ :‬نمیدانم پیامبر‪ ‬دو‬
‫بار جملهی «سپس نسلی که پس از ایشان میآیند» را تکرار نمود یا سه بار؛ سپس‬
‫فرمود‪« :‬پس از آنها‪ ،‬کسانی میآیند که در حالی شهادت میدهند که از آنها‬
‫درخواست شهادت (گواهی) نمیشود؛ خیانت میورزند و امانتدار و قابل اعتماد‬
‫نیستند؛ نذر میکنند و به نذر خود وفا نمیکنند و چاقی‪ ،‬در میانشان نمایان میشود»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.864 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪6240 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6424 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪348‬‬
‫َ َ‬ ‫َّ َ ر َ ر ُ‬ ‫َ ر‬ ‫َ َ ُ ُ‬ ‫ُ‬
‫‪ -222‬وعن أيب أمامة‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬یا اب َن آدم! إِنك إِن تبذل الفضل‬
‫ر َُ ُ‬ ‫ُ ُ َ ََ‬ ‫ُ ٌّ َ‬ ‫ُر‬ ‫َ رٌ َ‬
‫اف‪َ ،‬وابدأ بِمن تعول»‪[ .‬ترمذی روایت‬ ‫رش لك‪ ،‬وال تالم لَع کف ٍ‬ ‫ری لك‪َ ،‬وأِن تم ِسكه‬ ‫خ‬
‫(‪)۶‬‬
‫کرده و گفته است‪ :‬حسن صحیح میباشد‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوامامه‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬ای فرزند آدم! اگر تو‪ ،‬مازادِ‬
‫ثروت خویش را بذل و بخشش نمایی‪ ،‬برایت بهتر است و اگر آن را نگه داری‪ ،‬برای‬
‫تو بد خواهد بود و بهخاطر ثروتی که بهاندازهی نیاز داری‪ ،‬سرزنشی بر تو نیست و‬
‫در بذل و بخشش‪ ،‬از کسی شروع کن که تأمین هزینههایش با توست»‪.‬‬
‫َ َ ُ ُ‬ ‫ي َ‬ ‫َر‬ ‫ر َ‬ ‫َّ‬ ‫َُ‬
‫ر‬
‫م‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬من‬ ‫اخل رط ِ ي‬ ‫صاري‬
‫ِ‬ ‫‪ -226‬وعن عبید اّلل بِن ِحمص ٍن األن‬
‫َ ر َ ُ ُّ ر َ‬ ‫َ َ َ َّ َ‬ ‫ُ ُ ُ َ‬ ‫َ‬ ‫ِنك رم آمِنا ى يف ِ ر‬
‫ُ‬ ‫َ‬
‫ادلنیا‬ ‫حزيت َل‬ ‫ِسب ِ ِه‪ ،‬معاىف يف جس ِده‪ ،‬عِنده قوت یو ِم ِه‪ ،‬فكأنما ِ‬ ‫أصبح م‬
‫(‪)1‬‬
‫ِریها»‪[ .‬ترمذی روایت کرده و گفته است‪ :‬حسن میباشد‪].‬‬
‫ِحبذاف ِ‬
‫ترجمه‪ :‬عبیداهلل بن مِحصَن انصاری خَطمی‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪:‬‬
‫«کسی که دارای امنیت روانی (جانی) و سالمتِ جسمیست و خوراک روزانهاش‬
‫نزدش یافت میشود‪ ،‬گویا از تمام دنیا برخوردار شده است»‪.‬‬
‫َر‬ ‫َ َّ ُ َ‬ ‫اّلل بن عمرو بن العاص رِض ُ‬ ‫َّ‬
‫اهلل عنهما أن َرسول اهللِ‪ ‬قال‪« :‬قد‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫‪ -222‬وعن عب ِد‬
‫َّ َ ُ َّ َ َ‬ ‫َ‬ ‫ى‬ ‫َ‬
‫ُ َ‬ ‫ُ‬ ‫َ َ َ َ‬ ‫ََََ‬
‫(‪)۳‬‬
‫أفلح َمن أسلم واكن ِرزقه کفافا َوقنعه اّلل بِما آتاهُ»‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬عبداهلل بن عمرو بن عاص‪ $‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬کسی که‬
‫اسالم آورده و روزیاش‪ ،‬کفافِ زندگیاش را میکند و اهلل متعال او را به آنچه که به‬
‫او بخشیده‪ ،‬قانع کرده است‪ ،‬رستگار میباشد»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪7225 :‬؛ اإلرواء‪ ،‬ش‪225:‬؛ این حدیث‪ ،‬همچنین در صحیح مسلم‪ ،‬بهشمارهی‬
‫‪ 0122‬موجود است‪.‬‬
‫(‪ )1‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪2156 :‬؛ السلسلة الصحيحة‪ ،‬ش‪6202:‬؛ صحیح الترمذی‪ ،‬ش‪0802 :‬؛ و صحیح‬
‫ابنماجه‪ ،‬ش‪ 2251 :‬از آلبانی‪./‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0145:‬‬
‫باب‪ :‬فضیلت گرسنگی و زندگی سخت و بسندهکردن به اندکی از خوردنی‪349 ...‬‬
‫َُ‬ ‫َّ‬ ‫َ َّ ُ َ َ‬ ‫َر َ ي‬ ‫َُر‬ ‫ُ َ َّ َ َ َ َ‬
‫اري‪ ‬أنه س ِمع رسول اّلل‪ ‬يقول‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫ص‬ ‫ن‬ ‫األ‬ ‫د‬‫ی‬ ‫ب‬ ‫ع‬ ‫بن‬
‫‪ -222‬وعن أيب حممد فضال ِ‬
‫ة‬
‫ََ َ َ ر ُ َ َ ى ََ َ‬ ‫ُ َ َ ر ُ‬
‫اإلرسالم‪ ،‬واكن عيشه کفافا‪ ،‬وقنِع»‪[ .‬ترمذی روایت کرده و گفته‬ ‫«طوَب ل ِمن ه ِد َي إِىل ِ َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫است‪ :‬حسن صحیح میباشد‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬از ابومحمد‪ ،‬فضاله بن عبید انصاری‪ ‬روایت است‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬شنید‬
‫که میفرمود‪« :‬خوشا به حالِ کسی که به سوی اسالم‪ ،‬هدایت یافته و از روزیِ کافی‬
‫برای گذران زندگیاش برخوردار است و به آن‪ ،‬قانع میباشد»‪.‬‬
‫َ ُ َّ َ َ ُ َ َ َ َ‬ ‫ُ َّ‬ ‫ُ‬
‫ايل المتتابِعة‬
‫عباس رِض اهلل عنهما قال‪َ :‬كن رسول اّلل‪ ‬یبِیت اللی ِ‬ ‫ٍ‬ ‫‪ -223‬وعن ابن‬
‫َ ُ َ َ ى َ َ َ َ ر َ ُ ُ ر ر ُ ر َّ‬ ‫َ ى ََ ر ُ ُ‬
‫ری‪[ .‬ترمذی روایت کرده و‬ ‫ِ ِ‬ ‫ع‬‫الش‬ ‫ب‬ ‫خ‬ ‫ِم‬
‫ه‬ ‫ب‬
‫ِ‬ ‫خ‬ ‫َث‬ ‫ك‬ ‫أ‬ ‫ن‬ ‫اك‬‫و‬ ‫‪،‬‬ ‫شاء‬ ‫ع‬ ‫ون‬ ‫د‬‫َي‬
‫ِ‬ ‫ال‬ ‫ه‬ ‫اویا‪ ،‬وأهل‬
‫ط ِ‬
‫(‪)1‬‬
‫گفته است‪ :‬حسن صحیح میباشد‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابنعباس‪ $‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬چند شبِ پیاپی‪ ،‬گرسنه میخوابید و‬
‫خانوادهاش نان شب نمییافتند و بیشترِ نانِ مصرفی آنان‪ ،‬نان جو بود»‪.‬‬
‫َ ٌ ر‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ َ َّ‬ ‫َ َّ ُ َ‬ ‫َُر‬ ‫َ ََ‬
‫اس خيِ ُّر ِرجال مِن‬ ‫بن عبی ٍد‪ ‬أن َرسول اهللِ‪َ ‬كن إِذا صَل بِانلَّ ِ‬ ‫ِ‬ ‫‪ -212‬وعن فضالة‬
‫ََ‬ ‫ُُ‬ ‫ُ ُّ َّ َ َّ َ ُ َ َ ر‬ ‫ُ َ ر‬ ‫َ َ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ‬
‫قامتِ ِه رم يف الصالة ِ م َِن اخلصاص ِة َوه رم أصحاب الصف ِة حَّت يقول األع َراب‪ :‬هؤالءِ َمانِنی‪،‬‬
‫َ ر َرُ‬ ‫ر َ َّ‬ ‫َ َرَُ َ َ ُ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫ُ‬ ‫َ َ َ َّ‬
‫فإِذا صَل رسول اهللِ‪ ‬ان َرص ِف إ ِ ريل ِهم‪ ،‬فقال‪« :‬ل رو تعلمون ما لك رم عِند اّلل تعاىل‪ ،‬ألحببت رم‬
‫َ ر َ ُ َ َى َ َ ى‬
‫(‪)۳‬‬
‫أن ت رزدادوا فاقة َوحاجة»‪[ .‬ترمذی روایت کرده و گفته است‪ :‬صحیح میباشد‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬فضاله بن عُبَید‪ ‬میگوید‪ :‬هنگامی که رسولاهلل‪ ‬نماز جماعت را آغاز‬
‫میکرد‪ ،‬برخی از نمازگزاران از شدت ضعف و گرسنگی به زمین میافتادند و آنان‪،‬‬
‫اصحاب صفه بودند؛ بهگونهای که صحرانشینان میگفتند‪ :‬اینها‪ ،‬دچار جنون شدهاند‪.‬‬
‫رسولاهلل‪ ‬پس از پایان نماز‪ ،‬رو به ایشان‪ -‬اصحاب صفه‪ -‬میکرد و میفرمود‪« :‬اگر‬
‫از نعمتها و پاداشی که نزد اهلل متعال دارید‪ ،‬آگاه بودید‪ ،‬دوست داشتید که فقر و‬
‫تنگدستیِ شما‪ ،‬بیشتر شود»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪2820 :‬؛ السلسلة الصحيحة‪ ،‬ش‪0412 :‬؛ صحیح الترمذی‪ ،‬از آلبانی‪ ،/‬ش‪.0804 :‬‬
‫(‪ )1‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪5284 :‬؛ السلسلة الصحيحة‪ ،‬ش‪6008 :‬؛ صحیح الترمذی‪ ،‬ش‪0862 :‬؛ مختصر‬
‫الشمائل المحمدیۀ‪ ،‬ش‪064:‬؛ صحیح ابن ماجه‪ ،‬ش‪6712 :‬؛ همهی این کتابها از عالمه آلبانی‪ /‬میباشد‪.‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪4624 :‬؛ السلسلة الصحيحة‪ ،‬ش‪6028 :‬؛ صحیح الترمذی‪ ،‬از آلبانی‪ ،/‬ش‪.0821 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪311‬‬
‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ ََ ر‬
‫دام بن مع ِد یك ِرب‪ ‬قال‪ :‬س ِمعت رسول اّلل‪ ‬یقول‪:‬‬ ‫ریمة ال ِمق ِ‬‫‪ -212‬وعن أيب ک‬
‫َ ََ‬ ‫ر َ َ‬ ‫َ ُ ُ ٌ ُ ر َ ُ رَُ‬ ‫ر‬ ‫َ ٌّ َ ى َ ى ر َ‬ ‫َ‬
‫ب ابن آدم أكالت ی ِقمن صلبه‪ ،‬فإِن َكن ال حمالة‪،‬‬
‫آدِّم ِواعء رشا مِن بطنِه‪ِ ،‬حبس ِ‬
‫«ما مأل ِ‬
‫ُُ ٌ َ‬ ‫ُُ ٌ‬ ‫َ ُ ٌ َ َ‬
‫لطعامِه‪ ،‬وثلث ل ِْشابِه‪َ ،‬وثلث ِنلَف ِس ِه»‪[ .‬ترمذی روایت کرده و گفته است‪ :‬حسن‬ ‫فثلث‬
‫(‪)۶‬‬
‫میباشد‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوکریمه‪ ،‬مقدام بن معدِ کرب‪ ‬میگوید‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که‬
‫میفرمود‪« :‬انسان‪ ،‬ظرفی بدتر از شکمش را پُر نمیکند؛ برای آدمی‪ ،‬چند لقمه که او‬
‫را سرِ پا نگه دارد‪ ،‬کافیست و اگر‪ -‬به خوردن غذای بیشتر‪ -‬ناچار باشد‪ ،‬پس‬
‫یکسوم شکمش را برای غذا‪ ،‬یکسوم آن را برای آب و یکسوم را برای تنفّس‬
‫خود‪ ،‬قرار دهد»‪.‬‬
‫ُ‬
‫حاب َ‬ ‫َ ََ َ ر‬ ‫ي‬ ‫َ ر ََ َ َر َ ي‬ ‫َُ ََ َ‬
‫سول‬
‫ِ‬ ‫ر‬ ‫ص‬ ‫أ‬ ‫ر‬‫ک‬ ‫ذ‬ ‫قال‪:‬‬ ‫‪‬‬ ‫احلارث‬ ‫ي‬ ‫ِ‬ ‫ار‬ ‫ص‬ ‫ن‬‫األ‬ ‫ة‬‫ب‬ ‫ل‬ ‫ع‬‫ث‬ ‫بن‬
‫ِ‬ ‫اس‬
‫ِ‬ ‫‪ -211‬وعن أيب أمامة إِی‬
‫َّ ر َ َ َ‬ ‫َ َر َ ُ‬ ‫َ َر َ ُ‬ ‫ر ى ر َ ُ ُّ ر َ َ َ َ ُ ُ‬ ‫َّ‬
‫اّلل‪ ‬یوما عِنده ادلنیا‪ ،‬فقال رسول اهللِ‪« :‬أال تسمعون؟ أال تسمعون؟ إِن ابلذاذة مِن‬
‫َ‬ ‫َّ ر َ َ َ‬
‫اذ َة م َ‬ ‫َ‬
‫(‪)1‬‬
‫ان»‪[ .‬روایت ابوداود]‬ ‫اإلیم ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِن‬ ‫اإلیمان إِن ابلذ‬‫ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوامامه‪ ،‬ایاس بن ثعلبهی انصاری‪ ‬میگوید‪ :‬روزی اصحاب پیامبر‪‬‬
‫نزدش از دنیا سخن میگفتند؛ پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬توجه کنید! گوش دهید! همانا‬
‫سادهپوشی و دوری از خوشگذرانی‪ ،‬از ایمان است؛ سادهپوشی و دوری از‬
‫تنپروری‪ ،‬از ایمان است»‪.‬‬
‫ُ َّ‬ ‫ََََ‬ ‫اّلل رِض ُ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬
‫اهلل عنهما قال‪ :‬بعثنا رسول اّلل‪‬‬ ‫‪ -219‬وعن أيب عب ِد اّلل جابر بن عبد‬
‫َ َّ َ َ َ ى ر َ ر َ ر ر َ َ َ ر َ َ َ َ‬ ‫ى َُر‬ ‫َ َ َّ‬ ‫َ َ َّ َ َ َ َ َ َ ُ َ ر َ َ‬
‫ریه‪ ،‬فَكن‬ ‫جرابا مِن تم ٍر لم َيِد نلا غ‬ ‫َوأمر علینا أبا عبیدة‪ ‬نتليق عِریا ل ِقريش‪ ،‬وزودنا ِ‬
‫َ َ ُّ َ َ َ َ َ ُّ‬ ‫ُرُ َ ر َُ َ َ‬ ‫َر‬ ‫ُ َُر َ ُر َ َر ى َر ى َ‬
‫أبو عبیدة يع ِطینا تمرة تم َرة‪ ،‬ف ِقیل‪ :‬کیف کنت رم تصنعون بِها؟ قال‪ :‬نمصها کما يمص‬
‫ََ‬ ‫ي‬ ‫ُ َّ َ ر ُ‬ ‫َّ ر‬ ‫ُ َّ َ ر َ ُ َ َ َ َ َ َ َ ر َ َ ر َ َ‬ ‫َّ‬
‫َّضب ب ِ ِعصینا اخلبط‪،‬‬ ‫الص ِب‪ ،‬ثم نْشب علیها مِن الماء‪ ،‬فتك ِفینا یومنا إِىل اللیل‪ ،‬وکنا ن ِ‬

‫(‪ )۶‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪4275 :‬؛ السلسلة الصحيحة‪ ،‬ش‪6624 :‬؛ صحیح الترمذی‪ ،‬ش‪0828 :‬؛ صحیح‬
‫ابنماجه‪ ،‬ش‪6715 :‬؛ همهی این کتابها از عالمه آلبانی‪ /‬میباشد‪.‬‬
‫(‪ )1‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪6278 :‬؛ السلسلة الصحيحة‪ ،‬ش‪250 :‬؛ صحیح الترمذی‪ ،‬ش‪2417 :‬؛ صحیح‬
‫ابنماجه‪ ،‬ش‪2265 :‬؛ همهی این کتابها از عالمه آلبانی‪ /‬میباشد‪.‬‬
‫باب‪ :‬فضیلت گرسنگی و زندگی سخت و بسندهکردن به اندکی از خوردنی‪316 ...‬‬
‫َرَ‬ ‫َ ر‬ ‫ُ َ‬ ‫َ ر‬ ‫َ‬ ‫رَ َر َ‬ ‫ُ َّ َ ُ ُّ ُ َ َ َ ر ُ ُ ُ‬
‫ابلح ِر کهیئ ِة‬ ‫فرفع نلَا لَع سا ِ‬
‫ح ِل‬ ‫ابلحر‪،‬‬ ‫ح ِل‬ ‫ثم نبله بِالماءِ فنأكله‪ .‬قال‪ :‬وانطلقنا لَع سا ِ‬
‫ر‬ ‫َُ ُ َر َ َ َرٌَ ُ‬ ‫َر‬ ‫َ َّ ٌ ُ ر‬ ‫ََ رَ َ‬ ‫َ‬
‫یب الضخم‪ ،‬فأتيناهُ فإِذا ِِه دابة تدَع العن َرب‪ ،‬فقال أبو عبیدة‪ :‬میتة‪ ،‬ث َّم قال‪ :‬ال‪ ،‬بل‬ ‫ِ‬ ‫الكثِ‬
‫َننُ‬ ‫ر َ ُ َََ ر َ َر َ ر َ َر‬ ‫َ ر ُ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫ر ُ ُ ُ ُ‬
‫سبیل اّلل‪ ،‬وق ِد اضط ِررتم فُكوا‪ ،‬فأقمنا علی ِه شهرا‪ ،‬و‬ ‫ِ‬ ‫ويف‬ ‫‪‬‬ ‫اّلل‬ ‫ول‬
‫ِ‬ ‫رس‬ ‫َنن رسل‬
‫من ُه الرف َدرَ‬ ‫ُّ ر َ َ ر َ ُ ر‬ ‫ر‬ ‫ر َر‬ ‫َ ر ََ َُ َ ر َ ُ‬ ‫َّ َ َّ‬ ‫َ ُ َ‬
‫ِ‬ ‫الل ادلهن ونقطع‬ ‫ِ‬ ‫ق‬
‫ِ‬ ‫بال‬ ‫ه‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ن‬ ‫ی‬ ‫ع‬ ‫ب‬
‫ِ‬ ‫وق‬ ‫من‬ ‫ف‬ ‫رت‬
‫ِ‬ ‫غ‬ ‫ن‬ ‫ا‬ ‫ن‬ ‫یت‬ ‫أ‬‫ر‬ ‫د‬‫ولق‬ ‫ا‪،‬‬ ‫ن‬ ‫م‬‫ِ‬ ‫س‬ ‫حَّت‬ ‫ة‬ ‫ثالثمائ‬
‫َّ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َّ‬
‫َكثل رو ِر أو کقد ِر اثل رور‪.‬‬
‫ر َر َ َ َ َ ى ر‬ ‫َ َ ر َ َ َ َّ َ ُ ُ ر َ َ َ َ َ َ َ َ َ ُ ى َ ر َ َ ُ‬
‫ب عینِ ِه َوأخذ ِضلعا من‬ ‫َ ولقد َأخذ مِنا أبو ع َبیدة ثالثة عْش رجال فأقعدهم يف وق ِ‬
‫َ َ َ َّ‬
‫حل ِم ِه َوشائ ِق‪ ،‬فلما‬ ‫من ََترت َها َوتَ َز َّو ردنَا م رِن ر‬ ‫ر‬
‫ری معنا فمر‬
‫َََ‬ ‫َ َ ر َ َ‬ ‫َ ََ ُ‬
‫أضال ِع ِه فأقامها ث َّم َرحل أعظ َم ب ِع‬
‫ر‬
‫ِ‬ ‫ٍ‬
‫ُ َ ر ٌ َ ر َ َ ُ َّ َ ُ َ َ ر‬ ‫َ‬ ‫َ رََ‬ ‫َّ‬ ‫ََ ََرَ‬ ‫َ‬
‫ق ِدمنا املدیِنة أتينا رسول اّلل‪ ‬فذکرنا ذلك َل‪ ،‬فقال‪« :‬هو ِرزق أخرجه اّلل لكم‪ ،‬فهل‬
‫رُ ََ َ َ‬ ‫َّ‬ ‫ََ رَ‬ ‫َ ر ُ َ‬ ‫َ‬ ‫كم م رِن ر‬ ‫َ‬
‫حل ِم ِه َشء فتط ِعمونا؟» فأ ررسلنا إىل رسول اّلل‪ ‬مِنه فأكله‪[ .‬روایت‬ ‫مع ر‬
‫(‪)۶‬‬
‫مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوعبداهلل‪ ،‬جابر بن عبداهلل‪ $‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬ما را به فرماندهی‬
‫ابوعبیده‪ ‬به سوی کاروانی از قریش فرستاد و یک انبان‪ -‬کیسهی بزرگِ‪ -‬خرما‪ ،‬به‬
‫عنوان توشه ی سفر به ما داد و جز آن‪ ،‬چیزی نبود که به ما بدهد‪ .‬ابوعبیده‪ ‬از این‬
‫خرما‪ ،‬دانهدانه به ما میداد‪ .‬از جابر‪ ‬پرسیدند‪ :‬شما با یک دانه خرما چهکار‬
‫میکردید؟ گفت‪ :‬مانند کودک‪ ،‬آن را میمکیدیم و روی آن‪ ،‬آب مینوشیدیم و همین‪،‬‬
‫برای یک روزِ ما تا شب‪ ،‬کافی بود! همچنین با چوبدستیهای خود‪ ،‬برگهای‬
‫خشک درختان را میزدیم و برگهایی را که به زمین میریخت‪ ،‬با آب‪ ،‬نرم و خیس‬
‫میکردیم و میخوردیم‪.‬‬
‫جابر‪ ‬میگوید‪ :‬به سوی ساحل دریا رفتیم که ناگهان چیزی مانندِ تودهای‬
‫بزرگ از ریگ در جلوی ما نمایان شد‪ .‬به سوی آن رفتیم؛ جانور دریایی بزرگی به نامِ‬
‫عنبر بود‪ .‬ابوعبیده‪ ‬گفت‪ :‬مردار است و سپس گفت‪ :‬خیر؛ بلکه ما فرستادگان‬
‫پیامبر‪ ،‬و در راه اهلل هستیم و چون در حالتِ اضطرار و ناچاری قرار گرفتهاید‪ ،‬از آن‬
‫بخورید‪ .‬بدینترتیب ما که سیصد نفر بودیم‪ ،‬یک ماه از آن تغذیه میکردیم و حتی‬
‫چاق شدیم‪ .‬به چشمِ خود دیدم که از گودیِ چشم این عنبرماهی‪ ،‬با مشکهای آب‪،‬‬
‫روغن میگرفتیم و از بدنش‪ ،‬تکهگوشتهایی بهاندازهی گاو میبُریدیم‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0824:‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪312‬‬

‫ابوعبیده سیزده نفر از ما را در گودیِ چشم این جانور نشاند؛ همچنین یکی از‬
‫دندههای پهلویش را گرفت و آن را ایستاده نگه داشت و بزرگترین شترِ بارکشِ ما از‬
‫زیرِ این دنده‪ ،‬عبور کرد! ما‪ ،‬از گوشت این جانور‪ ،‬قطعاتی را خشک کردیم تا به‬
‫عنوان توشهی راه برداریم‪ .‬وقتی به مدینه رسیدیم‪ ،‬نزد رسولاهلل‪ ‬رفتیم و این ماجرا‬
‫را برایش بازگو کردیم‪ .‬فرمود‪« :‬آن‪ ،‬رزقی بود که اهلل برای شما‪ - ،‬از دریا‪ -‬خارج‬
‫کرد؛ آیا از گوشت آن چیزی با خود دارید که به ما هم بدهید؟» و ما مقداری از‬
‫گوشت آن را برای پیامبر‪ ‬فرستادیم و ایشان آن را تناول نمود‪‌ .‬‬
‫َ ُ‬
‫ك ُّ‬ ‫َّ‬ ‫َ ر َ َ ر َ َ‬
‫رسول اهللِ‪ ‬إِىل‬
‫ِ‬ ‫یص‬‫ِ‬ ‫م‬‫ِ‬ ‫ق‬ ‫م‬ ‫َكن‬ ‫الت‪:‬‬ ‫ق‬ ‫عنها‬ ‫اّلل‬ ‫رِض‬ ‫ید‬‫ت ی ِز‬
‫‪ -211‬وعن أسماء بن ِ‬
‫ُّ ر‬
‫(‪)۶‬‬
‫الرص ِغ‪[ .‬ابوداود و ترمذی روایت کردهاند و ترمذی‪ ،‬آن را حسن دانسته است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬اسماء دختر یزید& میگوید‪ :‬آستین پیراهن پیامبر‪ ‬تا مچ دست بود‪.‬‬
‫ََ َ ر ُر ٌَ َ ٌَ‬ ‫َر َ َر‬ ‫َّ ُ َّ َ‬
‫فجاءوا إِىل‬ ‫ُ‬ ‫‪ -212‬وعن جابر‪ ‬قال‪ :‬إ ِنا کنا ی روم اخلند ِق َن ِفر‪ ،‬فعرضت کدیة شدیدة‬
‫ٌ‬ ‫َ َ َ ٌ ُ َّ َ َ َ ر ُ ُ ر‬ ‫َرَ‬ ‫ر‬ ‫ُر ٌَ َ‬ ‫َ‬ ‫انلَّ ي‬
‫ب‪ ‬فقالوا‪ :‬ه ِذه ِ کدیة ع َرضت يف اخلندق‪ .‬فقال‪« :‬أنا نازِل» ثم قام وبطنه معصوب‬
‫َ ى َ رَ َ‬ ‫ََ‬ ‫َ َ ر َ َ َ َ َ َّ‬
‫َّضب فعاد کثيبا أهیل‪ ،‬أ رو‬ ‫ب‪ ‬ال ِم رعول‪َ ،‬ف َ‬ ‫وق َذ َواقا‪ ،‬فأ َخ َذ انلَّ ُّ‬ ‫َُ ُ‬
‫ذ‬ ‫ن‬ ‫ال‬ ‫امٍ‬ ‫ِحبَجر‪ ،‬وبلِثنا ثالثة أی‬
‫ِ‬
‫َ رَ‬
‫أهیم‪.‬‬
‫َ‬ ‫ُ ر َ َ َ َ ر ُ َّ ي َ ر ى‬ ‫رَ‬ ‫َ َ ُ َ‬
‫ب‪ ‬شيئا ما ِيف ذلك‬ ‫ِ‬ ‫انل‬ ‫ِ‬ ‫ب‬ ‫ت‬ ‫ی‬ ‫أ‬‫ر‬ ‫يت‪:‬‬ ‫أ‬‫ر‬‫الم‬ ‫فقلت‬ ‫ابلیت‪،‬‬ ‫ىل‬ ‫ِ‬ ‫إ‬ ‫يل‬ ‫ن‬ ‫ذ‬ ‫ائ‬ ‫ِ‬ ‫هلل‬ ‫ا‬ ‫ول‬ ‫فقلت‪ :‬یا رس‬
‫َ َ ر ُ َّ َ َ َّ‬ ‫ََ ر ُ ََ‬ ‫َ ٌ َ ََ‬ ‫رٌ رَ َ َ‬
‫صرب ف ِ ِعندك َشء؟ فقالت‪ :‬عِن ِدي ش ِعری وعناق‪ ،‬فذحبت العناق‪ ،‬وطحنت الش ِعری حَّت‬
‫ُ َ ر ر َ َ َ ُر َ ُ ر َ ََ ي َ‬ ‫ت انلَّ َّ َ‬ ‫ُ َّ ر ُ‬ ‫ُر َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ رَ‬
‫جنی قد انكرس والربمة بنی األث ِايف قد‬ ‫ب‪ ‬والع ِ‬ ‫جئ‬‫جعلنا اللحم ِيف الربمة ‪ ،‬ثم ِ‬
‫َ َ َ َر‬
‫َكدت تن ِضج‪.‬‬
‫ََ َ ُ‬ ‫َ ُ‬ ‫ُ ٌ َ ُ‬ ‫َ ُ َر َ ُ َ‬ ‫ُ َي‬
‫فقلت‪ :‬طعی ٌم يل فق رم أنت یا َرسول اهللِ َو َرجل أ رو َرجالن‪ ،‬قال‪« :‬ك رم هو؟» فذکرت َل‬
‫ُ ُ‬
‫آيت»‪ .‬فقال‪« :‬قوموا»‬ ‫ب م َِن اتلَّ ُّنور َح ََّّت َ‬ ‫الرب َم َة وال اخلُ ر َ‬ ‫ری َط يی ٌب‪ ،‬قُل ل َ َها ال َت رْن ِع ُ ر‬ ‫فقال‪َ « :‬کثِ ٌ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ُ‬ ‫َ َُ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ ر‬ ‫َ َر َ ُ َ َ َ ر ُ‬ ‫َُ‬
‫جرون‬ ‫ُّ‬
‫ك جاء انلب‪ ‬والمها ِ‬
‫َ‬ ‫ج ُرون واألنصار‪ ،‬فدخلت علیها فقلت‪ :‬و حی ِ‬ ‫ِ‬ ‫فقام المها‬
‫َ َ ََ‬ ‫َ َ َ َ ُ‬ ‫ر ُ‬ ‫ََ‬ ‫ََ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ َر‬
‫واألنصار ومن معهم‪ ،‬قالت‪ :‬هل سألك؟ قلت‪ :‬نعم‪ ،‬قال‪« :‬ادخلوا وال تضاغطوا» فجعل‬

‫(‪ )۶‬ضعیف است؛ ر‪.‬ک‪ :‬السلسلة الضعيفة‪ ،‬ش‪6542 :‬؛ ضعیف أبیداود‪ ،‬ش‪0711:‬؛ و مختصر الشمائل‪،‬‬
‫ش‪57:‬؛ همهی این کتابها از آلبانیست‪.‬‬
‫باب‪ :‬فضیلت گرسنگی و زندگی سخت و بسندهکردن به اندکی از خوردنی‪313 ...‬‬
‫َُ ُ‬ ‫َ َ َ ر‬ ‫الرب َم َة واتلَّ ُّن َ‬ ‫وخي يم ُر ُ ر‬ ‫َُ‬ ‫رَُ‬ ‫َ ر ُ ُر‬
‫ور إِذا أخذ مِنه‪َ ،‬ویق يرب إِىل‬ ‫رس اخلب‪َ ،‬و َيعل علی ِه اللحم‪،‬‬ ‫یك ِ‬
‫َ ََ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫يق ِمنه‪ ،‬فقال‪ِ « :‬لُك هذا وأهدي‪،‬‬ ‫رس َویغرف حَّت شبِعوا‪َ ،‬وب ِ َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫أ رص َحاب ِه ث َّم يْنع فل رم ی َزل یك ِ ُ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫َ َّ َّ َ َ َ َ ر ُ ر َ َ َ ٌ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫فإِن انلاس أصابتهم َماعة»‪ٌ [ .‬‬
‫ر ََ‬ ‫َ َ ى َ ر َ َ ُر‬ ‫َ‬
‫َّ ُ َ َ ر َ ُ َ ُ‬
‫ب‪ُ ‬خصا‪ ،‬فانكفأت إِىل امرأيت‬ ‫یت بِانلَّ ي‬ ‫ويف روای ٍة‪ :‬قال جابر‪ :‬لما ح ِفر اخلندق رأ‬
‫ى‬ ‫ََ ى َ‬ ‫َّ‬ ‫رَ َ ر َ ي َر ُ‬
‫َشء‪ ،‬فإِِّن َرأیت بِرسول اّلل‪ُ ‬خصا ش ِدیدا‪.‬‬ ‫فقلت‪ :‬هل عِندكِ‬
‫َّ‬ ‫رَُ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ٌ‬ ‫َ‬
‫اع م رِن َشعری‪َ ،‬ونلَا ُب َه ری َمة دا ٌ‬ ‫َ ٌ‬ ‫ى‬ ‫ََ ر َ َ ر‬
‫حنت الش ِعری‬ ‫جن فذحبتها‪َ ،‬وط ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫جرابا فِی ِه ص‬ ‫يل ِ‬ ‫ت إ ِ َّ‬ ‫فأخرج‬
‫ر‬ ‫ََ َ‬ ‫َّ‬ ‫ُ َ َ ُ َّ َ َّ ر ُ‬ ‫َ َ َّ ر ُ َ‬ ‫ََ‬ ‫ََ َ ر‬
‫فف َرغت إىل فر ِاِغ‪ ،‬وقطعتها يف برمتِها‪ ،‬ثم ويلت إىل رسول اّلل‪ ‬فقالت‪ :‬ال تفضحين‬
‫َ َ ر ُ‬ ‫َّ َ َ ر ُ َ َ ى َ‬ ‫ُ‬ ‫رُ َ َ َ ُُ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬
‫ار ررته فقلت یا رسول اّلل‪ ،‬ذحبنا بهیمة نلَا‪َ ،‬وطحنت‬ ‫برسول اّلل‪ ‬ومن معه‪ ،‬فجئته فس‬
‫َّ‬ ‫َ َ ر َ َر َ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ َ‬ ‫ََ َ َر َ َ َ َ َ‬ ‫َ ى ر َ‬
‫صااع مِن ش ِعری‪ ،‬فتعال أنت َونف ٌر معك‪ ،‬فصاح رسول اّلل‪ ‬فقال‪« :‬یا أهل اخلندق! إِن‬
‫ُ ر ُ َّ ُ ر َ َ ُ ر َ َ ر ُ َّ‬ ‫بك رم»‪ .‬فقال انلَّ ُّ‬ ‫َ ُ ر ى َ َ َّ َ َّ ُ‬ ‫ى ر‬
‫بن‬ ‫ْنلن برمتكم وال ُت ِ‬ ‫ِ‬ ‫ب‪« :‬ال ت‬ ‫جابرا قد صنع سؤرا فحیهال‬
‫َ َّ ر ُ ر َ‬ ‫ر ُ ُ َّ‬ ‫َ ُ ر َ َّ َ َ َ ر ُ‬
‫جئت ام َرأيت فقالت‪ :‬بِك‬ ‫اء انلَّ ُّ‬ ‫ت‪َ ،‬و َج َ‬
‫ب‪ ‬یقدم انلاس‪ ،‬حَّت ِ‬ ‫ِ‬ ‫جئ‬ ‫جینكم حَّت أيجء»‪ .‬ف ِ‬ ‫ع ِ‬
‫َ ُ َّ َ َ َ‬ ‫ى َ َ َ‬ ‫ََ ر َ َ ر‬ ‫ُر‬ ‫َ ر َ َ ر ُ َّ‬
‫ت‪ .‬فأخرجت عجینا فبسق فِی ِه وبارك‪ ،‬ثم عمد إِىل‬ ‫َوبِك‪ ،‬فقلت‪ :‬قد فعلت اَّلِي قل ِ‬
‫ر ُ َ ُ‬ ‫رَ‬ ‫رِ َ َى رَ ر ر َ‬ ‫ََ َ َ ََ َ َ ُ‬ ‫ُ َ‬
‫ابزة فلتخب معك‪َ ،‬واقد َِح مِن ب ررمتِكم َوال‬ ‫ارك‪ ،‬ث َّم قال‪« :‬ادِع خ‬ ‫ب ررمتِنا فبصق وب‬
‫َّ ُ ر َ َ َ َ َ ُّ َ َ َ َ َّ‬ ‫َ ُ‬ ‫َّ َ َ ُ َ َّ َ ُ‬ ‫ُ َرٌ َُر‬ ‫ُر ُ‬
‫ِه‪َ ،‬وأن‬ ‫تْنلوها» َوه رم ألف‪ ،‬فأق ِس ُم بِاّلل ألكلوا حَّت ترکوهُ َواَن َرفوا‪ ،‬وإِن برمتنا تل ِغط کما ِ‬
‫َ ََ َ ر َ َ ُ‬
‫جیننا يلخ َب کما ه َو‪.‬‬ ‫ع ِ‬
‫ترجمه‪ :‬جابر‪ ‬میگوید‪ :‬ما‪ ،‬در غزوهی "خندق" زمین را میکَندیم که سنگ‬
‫درشت و سختی نمایان شد‪ .‬اصحاب‪ ‬نزد پیامبر‪ ‬آمدند و گفتند‪ :‬با سنگِ درشت‬
‫و سختی برخورد کردهایم‪ .‬فرمود‪« :‬من‪ ،‬خودم پایین میآیم»‪ ،‬سپس در حالی که‬
‫شکمش را از گرسنگی با سنگ بسته بود‪ ،‬برخاست؛ زیرا سه روز مزهی چیزی را‬
‫نچشیده و چیزی نخورده بودیم‪ .‬پیامبر‪ ‬کلنگ را گرفت و ضربهای به سنگ زد و‬
‫سنگ‪ ،‬مانند پشتهی ریگ نرم شد و از هم پاشید‪.‬‬
‫عرض کردم‪ :‬ای رسولخدا! اجازه بده به خانه بروم‪ - .‬وقتی به خانه رفتم‪ -‬به‬
‫همسرم گفتم‪ :‬پیامبر‪ ‬را در وضعیتی دیدم که نتوانستم صبر کنم؛ آیا چیزی برای‬
‫خوردن داری؟ پاسخ داد‪ :‬مقداری جو و یک بزغالهی کوچک‪ .‬بزغاله را سر بریدم و‬
‫جو را آرد کردم و گوشت را در دیگ گذاشتم؛ وقتی خمیر آماده شد و غذای دیگِ‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2171:‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6128 :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪314‬‬

‫روی آتش‪ ،‬نزدیک بود که پخته شود‪ ،‬نزد پیامبر‪ ‬آمدم و عرض کردم‪ :‬ای‬
‫رسولخدا! اندکی غذا دارم؛ شما با یک یا دو نفر دیگر برای صرف غذا تشریف‬
‫بیاورید‪ .‬رسولاهلل‪ ‬پرسید‪« :‬غذا چهقدر است؟» و چون پاسخش را گفتم‪ ،‬فرمود‪:‬‬
‫«غذای فراوان و خوبیست؛ به همسرت بگو‪ :‬دیگ را از روی آتش برندارد و نان را‬
‫از تنور بیرون نیاورد تا من بیایم»‪ .‬و آنگاه به اصحاب فرمود‪« :‬برخیزید»‪ .‬و مهاجران‬
‫و انصار‪ ‬برخاستند‪ .‬من‪ ،‬نزد همسرم رفتم و گفتم‪« :‬پیامبر‪ ‬و مهاجران و انصار و‬
‫همراهانشان‪ ،‬آمدند‪ .‬همسرم پرسید‪ :‬آیا پیامبر‪ ‬از تو سؤال کردند؟ گفتم‪ :‬بله‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬به اصحاب‪ ‬فرمود‪« :‬وارد شوید و یکدیگر را هُل ندهید»‪ ،‬سپس نان را‬
‫تکه میکرد و روی آن گوشت میگذاشت و به یارانش میداد و هرگاه از دیگ یا‬
‫تنور‪ ،‬گوشت و نان برمیداشت‪ ،‬سرِ آنها را میپوشاند و بدین ترتیب نان را تکه‬
‫میکرد و روی آن گوشت میگذاشت و به اصحاب میداد تا اینکه همه سیر شدند و‬
‫مقداری از آن‪ ،‬باقی ماند‪ .‬پیامبر‪ ‬به همسرم فرمود‪« :‬از این بخور و به دیگران هم‬
‫بده؛ زیرا مردم‪ ،‬دچارِ گرسنگی شدهاند»‪.‬‬
‫در روایتی آمده است‪ :‬جابر‪ ‬میگوید‪ :‬هنگام حفر خندق‪ ،‬پیامبر‪ ‬را سخت‬
‫گرسنه یافتم‪ .‬لذا نزد همسرم رفتم و گفتم‪ :‬آیا چیزی برای خوردن داری؟ زیرا من‪،‬‬
‫پیامبر‪ ‬را در گرسنگی شدیدی دیدم‪.‬‬
‫همسرم‪ ،‬ظرفی آورد که در آن یک صاع جو بود و حیوانِ کوچکی داشتیم که به‬
‫خانه عادت کرده بود؛ من‪ ،‬آن را سر بریدم و همسرم‪ ،‬جو را آرد کرد و کارِ من و‬
‫همسرم‪ ،‬با هم تمام شد‪ .‬تکههای گوشت را در دیگ گذاشتم و سپس به راه افتادم تا‬
‫نزد رسولاهلل‪ ‬برگردم‪ .‬همسرم به من گفت‪ :‬مبادا مرا نزد رسولاهلل‪ ‬و همراهانش‪،‬‬
‫رسوا کنی‪ .‬لذا نزد پیامبر‪ ‬رفتم و پنهانی به ایشان گفتم‪ :‬ای رسولخدا! حیوان‬
‫کوچکمان را ذبح و یک صاع جو را آرد کردهایم‪ .‬شما با چند نفر دیگر (برای صرف‬
‫غذا) تشریف بیاورید‪ .‬رسولاهلل‪ ‬با صدای بلند فرمود‪« :‬ای اهل خندق! جابر‪ ،‬غذا‬
‫تهیه کرده است؛ همه بیایید و خوش آمدید»‪ .‬و آنگاه‪ -‬به من‪ -‬فرمود‪« :‬دیگتان را از‬
‫روی آتش برندارید و نان نپزید تا من بیایم»‪ .‬به خانه آمدم و پیامبر‪ ‬نیز در حالی که‬
‫پیشاپیش مردم بود‪ ،‬تشریف آورد‪ .‬وقتی نزد همسرم آمدم‪ ،‬به من حرف گفت که چرا‬
‫باب‪ :‬فضیلت گرسنگی و زندگی سخت و بسندهکردن به اندکی از خوردنی‪311 ...‬‬

‫چنین کردی؟ گفتم‪ :‬من‪ ،‬همان کاری را کردم که تو گفتی‪ .‬سپس همسرم‪ ،‬خمیر را‬
‫آورد و پیامبر‪ ‬آب دهانش را به آن زد و دعای برکت کرد و سپس به سوی دیگ‬
‫رفت و همین کار را انجام داد و به همسرم فرمود‪« :‬زنی نانوا را صدا بزن تا با تو نان‬
‫بپزد و از دیگتان غذا بکش؛ ولی دیگ را‪ -‬از روی آتش‪ -‬پایین نیاورید»‪ .‬کسانی که‬
‫در این میهمانی حضور داشتند‪ ،‬هزار نفر بودند؛ ولی به اهلل سوگند‪ ،‬همه غذا خوردند‬
‫و دست از غذا کشیدند و رفتند‪ ،‬اما دیگمان همچنان ‪ -‬پُر از غذا بود و‪ -‬جوش میزد‬
‫و از خمیری که آماده کرده بودیم‪ ،‬مثلِ قبل نان میپختند‪.‬‬
‫َ َ ر َ َ ُي ُ َر َ َ ُ َ َ‬ ‫َ‬
‫رسول اهللِ‪‬‬ ‫ِ‬ ‫وت‬ ‫ص‬ ‫معت‬ ‫س‬ ‫د‬ ‫ق‬ ‫م‪:‬‬ ‫ی‬ ‫ل‬ ‫س‬ ‫م‬ ‫أل‬ ‫ة‬ ‫ح‬ ‫ل‬ ‫ط‬ ‫بو‬ ‫أ‬ ‫قال‬ ‫قال‪:‬‬ ‫‪‬‬ ‫نس‬ ‫أ‬ ‫‪ -216‬وعن‬
‫َ‬ ‫َ َ ََ ر َ َ ر َََ ى‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫یفا أعر ُف فِی ِه ُ‬
‫َ ى َ‬
‫اجلوع‪ ،‬فهل عِندكِ مِن َش ٍء؟ فقالت‪ :‬نعم‪ ،‬فأخرجت أقراصا مِن شعری‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫ض ِع‬
‫ُ َّ َ ر رَ‬ ‫َ َّ ر َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫َّ َّ ر ُ ر َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ َ َ‬ ‫َ‬
‫َ َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ى‬ ‫ُ َّ َ َ ِ َ‬ ‫َ‬
‫عضه‪ ،‬ثم أرسلت ِين‬ ‫ويب َوردتين بِب ِ‬ ‫ِ‬ ‫ث‬ ‫ت‬ ‫َت‬ ‫ه‬ ‫ت‬ ‫دس‬ ‫م‬ ‫ث‬ ‫ه‪،‬‬ ‫عض‬ ‫ِ‬ ‫ب‬ ‫ِ‬ ‫ب‬ ‫ب‬ ‫اخل‬ ‫ت‬‫ِ‬ ‫ف‬ ‫ل‬ ‫ف‬ ‫ا‬ ‫ه‬ ‫ل‬ ‫ارا‬ ‫ُخ‬ ‫ثم أخذت‬
‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ى‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬
‫جد‪ ،‬ومعه انلَّاس‪،‬‬ ‫إِىل رسول اّلل‪ ‬فذهبت بِه‪ ،‬فوجدت َ رسول َاّلل‪ ‬جال ِسا يف المس ِ‬
‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ ُ َ ر َ‬ ‫ُ َّ‬ ‫َ‬ ‫َُ ُ َ َ‬
‫یهم‪ ،‬فقال يل رسول اّلل‪« :‬أ ررسلك أبو طلحة؟» فقلت‪ :‬نعم‪ ،‬فقال‪« :‬أل ِطعامٍ ؟»‬ ‫ِ‬ ‫فقمت عل‬
‫ُ ََ‬ ‫َ َّ‬ ‫َ رَ َُ َ رَ َر ُ َر َ َ‬ ‫ُ ُ‬ ‫َ َ َ ُ ُ‬ ‫ََ‬
‫جئت أبا‬ ‫فقلت‪ :‬نَعم‪ ،‬فقال رس َول اهللِ‪« :‬قوموا»‪ ،‬فانطلقوا وانطلقت بنی أیدی ِ ِهم حَّت ِ‬
‫ُ‬
‫اس َوليس عِندنا ما‬
‫َر َ رَ َ‬ ‫ُ َّ‬
‫اء رسول اّلل‪ ‬بانلَّ ِ‬ ‫خربتُه‪ ،‬فقال أبُو َطلر َح َة‪ :‬یا أ يم ُسلَیم! َقد َج َ‬ ‫َطلر َح َة َفأ َ‬
‫َّ ُ َ ُ ُ ُ َ ر َ‬ ‫ُر ُُ‬
‫وَل أعلم‪.‬‬ ‫نط ِعمهم؟ فقالت‪ :‬اّلل ورس‬
‫َ َ‬ ‫َ َ َ َّ َ َ‬ ‫ُ‬ ‫َ ََ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ َ ُ َ ر َ َّ َ‬
‫حَّت ل ِ َ‬
‫يق رسول اهللِ‪ ‬فأقبل رسول اهللِ‪ ‬معه حَّت دخال‪ ،‬فقال‬ ‫انطلق أبو طلحة‬
‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ ُر‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫َّ ُ ر‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َُ‬ ‫ُ ُ‬
‫َرسول اهللِ‪« :‬هل يم ما عِندكِ یا أم سلی ٍم»‪ .‬فأتت بِذلك اخلب‪ ،‬فأم َر ب ِ ِه رسول اّلل ففت‪،‬‬
‫ُ‬ ‫َ َ َّ َ ر َ ُ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ َ َ َ ُ ُّ ُ َ ُ َّ ى َ َ َ ر ُ‬
‫اء اّلل أن يقول‪ ،‬ث َّم‬ ‫یم عكة فآدمته‪ ،‬ث َّم قال فِی ِه رسول اّلل‪ ‬ما ش‬ ‫وعرصت علیه أم سل ٍ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫َ‬
‫ْش ٍة» فأذن‬ ‫ْش ٍة» َفأذ َِن لهم‪ ،‬فأكلوا َح ََّّت شبعوا ث َّم خ َر ُجوا‪ ،‬ثم قال‪« :‬ائذن ل ِع َ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ائذن ل َِع َ َ‬ ‫َ‬
‫قال‪« :‬‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫ِ‬ ‫َ‬
‫َ ر ُ ُ ُُّ‬ ‫َ ُ‬ ‫َ‬ ‫ائذ رن ل َِع َ َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ْش ٍة» فأذِن لهم حَّت أكل القوم ُكهم‬ ‫هلم‪ ،‬فأكلوا حَّت شبِعوا‪ ،‬ث َّم خ َرجوا‪ ،‬ث َّم قال‪« :‬‬
‫رَ ُ َ ر َ ُ ى َ ََ ُ‬ ‫َ ُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫َوشبِعوا‪َ ،‬والق روم سبعون َرجال أ رو ثمانون‪[ .‬متفق علیه]‬
‫َ َ‬ ‫َ َ ٌ‬ ‫َرَ‬ ‫َ ُ ُ َ َ ٌ َ َرُ ُ َ َ َ ٌ‬
‫ْشة حَّت لم يبق مِنهم أحد إِال دخل‪،‬‬ ‫ويف روای ٍة‪ :‬فما زال یدخل عْشة و خيرج ع‬
‫َ َ َ ُ‬ ‫َُ‬ ‫َ َّ َ َ َ َ‬ ‫َ َ َ َ َّ َ‬
‫حنی أكلوا مِنها‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫ا‬ ‫ه‬ ‫ِثل‬ ‫م‬ ‫ِه‬ ‫ِ‬ ‫ا‬ ‫ذ‬ ‫ِ‬ ‫إ‬ ‫ف‬ ‫ا‬ ‫ه‬ ‫أ‬ ‫ی‬ ‫ه‬ ‫ثم‬ ‫ع‪،‬‬ ‫فأكل حَّت ِ‬
‫ب‬ ‫ش‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2472 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6151 :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪311‬‬
‫َ َ‬ ‫َ َ َ ُ َ َ َ ى َ َ ى َّ َ َ َ‬
‫ب‪ ‬بعد‬ ‫ِنی َر ُجالى ثم أك َل انلَّ ُّ‬ ‫بثمان َ‬ ‫َ َ‬
‫ذلك‬ ‫ل‬ ‫ويف روای ٍة‪ :‬فأكلوا عْشة عْشة حَّت فع‬
‫ِ‬ ‫َ َ‬
‫َ ُ ُ‬ ‫ذلك َ َوَأ ره ُل َ‬
‫ابلیت‪َ ،‬وترکوا سؤرا‪.‬‬
‫َُ‬ ‫ََُ‬ ‫َّ َ ُ‬
‫ثم أفضلوا ما بلغوا جریانهم‪.‬‬ ‫ويف روای ٍة‪:‬‬
‫َ‬ ‫ى‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ى‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫جئت رسول اهللِ‪ ‬یوما فوجدته جال ِسا مع َأصحابِه‪َ ،‬وقد‬ ‫نس‪ ‬قال‪ِ :‬‬ ‫ويف روای ٍة عن أ ٍ‬
‫َ‬ ‫ر‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ َر َُ‬
‫عض أصحابِه‪ :‬ل َِم عص َب رسول اّلل‪ ‬بطنه؟ فقالوا‪ :‬م َِن‬ ‫عصب بطنه ب ِ ِعصاب ٍة‪ ،‬فقلت ِ َبل ِ‬
‫اجلوع‪.‬‬ ‫ُ‬
‫َ‬ ‫َر ُ‬ ‫َ َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ َ َُ َ ر ُ ُي ُ‬ ‫ََ َر ُ‬
‫بنت مِلحان‪ ،‬فقلت‪ :‬یا أبتاه‪ ،‬قد َرأیت رسول‬ ‫لیم ِ‬ ‫ٍ‬ ‫س‬ ‫فذهبت إِىل أيب طلحة وهو زوج أم‬
‫َُ َ َ َ‬ ‫ََ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َُ َ َ َ َ َ ُ َ َ َ َ‬ ‫اهلل‪َ ‬ع َ‬
‫صب بطنه ب ِ ِعصاب ٍة فسألت بعض أصحابِه‪ ،‬فقالوا‪ :‬مِن اجلوع‪ .‬فدخل أبو طلحة‬ ‫ِ‬
‫ُ‬ ‫ر َ ََ‬ ‫َ ٌ ر ُ َ َ ٌ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُي‬
‫ب وتمرات‪ ،‬فإِن جاءنا رسول‬ ‫فقال‪ :‬هل مِن َشء؟ قالت‪ :‬نعم عِن ِدي ک ِرس مِن خ ٍ‬ ‫لَع أِّم‬
‫َ َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬
‫احلدیث‪.‬‬ ‫ام َ‬ ‫اء آخ ُر معه قل عنهم‪ ،‬وذکر تم‬ ‫اهللِ‪َ ‬وحدهُ أشبعناه‪ ،‬وإن َج َ‬
‫ِ‬
‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬ابوطلحه به امسُلَیم گفت‪ :‬صدای رسولاهلل‪ ‬را خیلی‬
‫ضعیف و آهسته شنیدم و گمان میکنم علتش‪ ،‬گرسنگیست‪ .‬آیا نزد تو چیزی برای‬
‫خوردن یافت میشود؟ امسلیم پاسخ داد‪ :‬بله‪ ،‬و آنگاه چند نان جو آورد و نان را در‬
‫قسمتی از چارقدش پیچید و سپس آن را زیر لباسم پنهان کرد و قسمت دیگر چارقد‬
‫را روی من انداخت و مرا نزد پیامبر‪ ‬فرستاد‪ .‬من‪ ،‬بستهی نان را نزد پیامبر‪ ‬بردم و‬
‫دیدم که ایشان با تعدادی از مردم در مسجد نشستهاند‪ .‬باالی سرشان ایستادم‪.‬‬
‫رسولاهلل‪ ‬به من فرمود‪« :‬آیا ابوطلحه‪ ،‬تو را فرستاده است؟» گفتم‪ :‬بله‪ .‬پرسید‪« :‬آیا‬
‫برای غذا؟» گفتم‪ :‬بله‪ .‬رسولاهلل‪ ‬به مردم فرمود‪« :‬برخیزید» و همه به راه افتادند و‬
‫من‪ ،‬پیشاپیش آنها رفتم تا اینکه نزد ابوطلحه آمدم و به او خبر دادم ‪ -‬که پیامبر‪ ‬با‬
‫تعدادی از مردم میآیند‪ -.‬ابوطلحه گفت‪ :‬ای امسُلَیم! رسولاهلل‪ ‬مردم را آورده است‬
‫و غذایی نداریم که از آنها پذیرایی کنیم‪ .‬امسلیم گفت‪ :‬اهلل و پیامبرش داناترند‪.‬‬
‫ابوطلحه به استقبال پیامبر‪ ‬رفت تا اینکه ایشان را دید و با هم آمدند و وارد‬
‫خانه شدند‪ .‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬ای امسلیم! آنچه داری‪ ،‬بیاور»‪ .‬و امسلیم‪ ،‬همان نان‬
‫را آورد و پیامبر‪ ‬دستور داد که نان را خُرد کنند‪ .‬امسلیم‪ ،‬خیک روغن را فشار داد و‬
‫نان را چرب کرد‪ .‬سپس رسولاهلل‪ ‬دعایی که اهلل میداند‪ ،‬بر روی نان چرب خواند‬
‫و فرمود‪« :‬به ده نفر‪ ،‬اجازهی ورود بده»‪ .‬و ابوطلحه به آنها اجازهی ورود داد و آنها‬
‫باب‪ :‬فضیلت گرسنگی و زندگی سخت و بسندهکردن به اندکی از خوردنی‪317 ...‬‬

‫وارد خانه شدند‪ ،‬شکمِ سیر غذا خوردند و بیرون رفتند‪ .‬سپس پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬به ده‬
‫نفرِ دیگر اجازهی ورود بده»‪ .‬ابوطلحه ده نفر را به داخل خانه خواند؛ آنها نیز سیر‬
‫خوردند و بیرون رفتند و بدینترتیب همهی همراهان پیامبر‪ ‬که هفتاد یا هشتاد نفر‬
‫بودند‪ ،‬غذا خوردند و سیر شدند‪.‬‬
‫در روایتی آمده است‪ :‬مرتب ده نفر وارد میشدند و ده نفر بیرون میرفتند تا‬
‫اینکه کسی از آنها باقی نماند‪ ،‬مگر آنکه وارد خانه شده و شکم سیر‪ ،‬غذا خورده‬
‫بود‪ .‬سپس پیامبر‪ ‬آن غذا را جمع کرد و دید که تغییری نکرده و مثلِ زمانیست که‬
‫از آن خوردند‪.‬‬
‫و در روایتی آمده است‪ :‬دهنفر دهنفر‪ ،‬غذا خوردند و به همین ترتیب به هشتاد‬
‫نفر غذا داد و سپس خودِ پیامبر‪ ‬و خانوادهی ابوطلحه غذا خوردند و غذایی‬
‫بهاندازهی غذای یک میهمانی باقی گذاشتند‪.‬‬
‫و در روایتی آمده است‪ :‬بهاندازهای غذا گذاشتند که از این غذا به همسایهها نیز‬
‫دادند‪.‬‬
‫و در روایتی دیگر آمده است‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬روزی نزد رسولاهلل‪ ‬آمدم و‬
‫دیدم که با یارانش نشسته و شکمش را با پارچهای بسته است‪ .‬از یارانش پرسیدم‪:‬‬
‫چرا رسولاهلل‪ ‬شکمش را بسته است؟ گفتند‪ :‬به علت گرسنگی‪ .‬لذا نزد ابوطلحه‬
‫رفتم که شوهرِ مادرم‪ ،‬امسلیم دختر ملحان بود و گفتم‪ :‬ای پدر! رسولاهلل‪ ‬را دیدم‬
‫که با پارچهای شکمش را بسته بود‪ .‬علتش را از یارانش پرسیدم؛ گفتند‪ :‬به علت‬
‫گرسنگیست‪ .‬ابوطلحه نزد مادرم رفت و گفت‪ :‬آیا چیزی برای خوردن هست؟ مادرم‬
‫گفت‪ :‬بله؛ چند پارهنان و چند دانه خرما‪ .‬اگر رسولاهلل‪ ‬تنها نزدمان بیاید‪ ،‬میتوانیم‬
‫از ایشان پذیرایی کنیم تا سیر شوند؛ اما اگر کسی دیگر با او بیاید‪ ،‬برایشان کم است‪.‬‬
‫و سپس بقیهی حدیث را ذکر کرد‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬این باب را پس از بابِ زهد و پارسایی در دنیا ذکر کرده و به بیان این‬
‫نکته پرداخته است که انسان نباید بیش از حد به امیال و خواست های دنیوی خود‬
‫اهمیت دهد؛ بلکه باید به اندازهی نیاز خود‪ ،‬بسنده کند‪ .‬همانگونه که پیامبر‪ ‬چنین‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪318‬‬

‫رویکردی داشت‪ .‬مؤلف‪ /‬در اینباره‪ ،‬آیاتی ذکر کرده که نشانگر فرجامِ‬
‫کسانیست که از امیال نفسانی خود پیروی میکنند و نماز را تباه میگردانند‪ .‬مانندِ‬
‫این فرمودهی اهلل متعال که میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ف َأض ُ‬
‫اعواَ َٱ ذ‬ ‫ر‬
‫ت َفسوَفَ َيلَقوَنََ‬ ‫لصلوَةَ َوَٱتب ُعواَ َٱلشهوَ َِ‬ ‫﴿فخلفَ َمِنَ َبعَ ِدهِمَ َخلَ َ‬
‫ُ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫لئِكََيدَخلونََٱلَ ذنةََولََ ُيظَل ُمونََ‬ ‫لَمنَتابََوءامنََوع ِملََصَل ِحَاَفأو ىَ‬ ‫غ ًّياَ‪َ٥٩‬إ ِ َ‬
‫ََ‬ ‫[مريم‪]٦١ ،٢٩ :‬‬ ‫شيَاَ‪﴾٦٠‬‬
‫آنگاه نسلی جایگزینشان شد که نماز را تباه کردند و از خواستههای نفسانی پیروی نمودند؛‬
‫پس سزای گمراهی (خویش) را خواهند دید‪ ،‬مگر کسانی که توبه کردند و ایمان آوردند و‬
‫کارهای شایسته انجام دادند؛ پس چنین کسانی وارد بهشت میشوند و هیچ ستمی نمیبینند‪.‬‬
‫ر‬
‫ف﴾ َیعنی پس از پیامبرانی که در آیات پیشین‪ ،‬ذکر‬ ‫﴿فخلفَ َمِنَ َبعَ ِدهِمَ َخلَ َ‬
‫شدهاند‪ ،‬نسلی آمدند که راه و روش پیامبران را ادامه ندادند؛ بلکه‪﴿ :‬أض ُ‬
‫اعواَ َٱ ذ‬
‫لصلوَةََ‬
‫ذ‬ ‫ذ‬
‫وَٱتب ُعواَ َٱلشهوَ َِ‬
‫ت﴾‪« :‬نماز را تباه کردند و از خواستههای نفسانی خویش پیروی‬
‫نمودند»‪.‬‬
‫تباه کردن نماز‪ ،‬به معنای کوتاهی در این عبادت یا در انجام شرایط آن‪ ،‬مانند‬
‫طهارت‪ ،‬پوشاندن عورت و روی آوردن به قبله میباشد‪.‬‬
‫یا کوتاهی در ارکان نماز مانند آرامش در رکوع و سجده و نیز آرامش در قیام و‬
‫قعود‪.‬‬
‫یا کوتاهی در واجبات نماز مانند درخواست مغفرت در میان دو سجده‪ ،‬یا تسبیح‬
‫رکوع و سجده‪ ،‬و تشهد اول و امثال آن‪.‬‬
‫شدیدترین کوتاهی در نماز‪ ،‬اینست که در وقتش ادا نشود؛ یعنی خارج از وقت‪،‬‬
‫نماز بخوانند‪ .‬کسانی که نماز را خارج از وقتش میخوانند‪ ،‬در صورتی که عذری‬
‫مانند خواب ماندن یا فراموشی داشته باشند‪ ،‬نمازشان پذیرفته میشود؛ ولی اگر‬
‫عذری نداشته باشند و خارج از وقت‪ ،‬نماز بخوانند‪ ،‬نمازشان قبول نمیگردد؛ گرچه‬
‫هزار بار نماز بخوانند‪.‬‬
‫ذ‬ ‫ذ‬
‫﴿وَٱتب ُعواَ َٱلشهوَ َِ‬
‫ت﴾‪« :‬و از خواستههای نفسانی خود پیروی نمودند»‪ .‬یعنی‪:‬‬
‫همهی فکر و خیالشان یا همهی هم و ارادهای آنان‪ ،‬خواستههای نفسانی و امیال شکم‬
‫باب‪ :‬فضیلت گرسنگی و زندگی سخت و بسندهکردن به اندکی از خوردنی‪319 ...‬‬

‫میشود‪ .‬از اینرو به تنپروری و لذتجویی روی میآورند و نسبت به نماز‪ ،‬کوتاهی‬
‫میکنند‪ .‬پناه بر اهلل‪.‬‬
‫سپس اهلل متعال کیفرشان را بیان نموده و فرمودهاست‪﴿ :‬فسوَفََيلَقوَنََغ ًّياَ‪﴾٥٩‬؛‬
‫یعنی‪« :‬پس سزای گمراهی خویش را دیدند»‪ .‬این‪ ،‬هشداری جدی برای چنین‬
‫کسانیست؛ زیرا نتیجهی هر عملی‪ ،‬از جنسِ آن عمل است‪.‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫ى‬
‫لئِكََيدَخلونََٱلَنةََولََيظَلمونََشيَاَ‬
‫لَمنَتابََوءامنََوع ِملََصَل ِحَاَفأو َ‬
‫﴿إ ِ َ‬
‫ََ‬ ‫[مريم‪]٦١ :‬‬ ‫‪﴾٦٠‬‬
‫مگر کسانی که توبه کردند و ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند؛ پس چنین کسانی‬
‫وارد بهشت میشوند و هیچ ستمی نمیبینند‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬حدیث عایشه‪ $‬را دربارهی وضعیت زندگی پیامبر‪ ‬نقل کرده‬
‫که آن بزرگوار دو شبِ پیاپی از نان جو‪ ،‬سیر نخورد؛ زیرا تنگدست بود و چهبسا سه‬
‫هالل ماهِ نو در دو ماه میگذشت و در هیچیک از خانههایش آتشی برای پختن غذا‬
‫روشن نمیشد‪ .‬بلکه غذای مورد استفادهی آنها‪ ،‬خرما و آب بود‪ .‬حال آنکه اگر‬
‫پیامبر‪ ‬میخواست‪ ،‬کوهها برایش به طال تبدیل میشد‪ ،‬ولی به کمترین حد و سطح‬
‫زندگی‪ ،‬بسنده کرد و بهرهاش را برای زندگی آخرت‪ ،‬ذخیره نمود‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬قناعت‪ ،‬عزت نفس‪ ،‬میانهروی در زندگی و اعتدال در‬
‫بذل و بخشش‪ ،‬و نکوهش گدایی و درخواست غیرضروری‬

‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬


‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬
‫ََ‬ ‫[هود‪]٦ :‬‬ ‫ّللَِرِزَقها﴾‬
‫لََعََٱ َ‬
‫ضَإ ِ َ‬ ‫﴿وماَمِنَدٓابذةََ ِ َ‬
‫فَٱلَۡر ِ َ‬
‫هیچ جنبندهای در زمین نیست مگر آنکه روزیاش با اهلل است‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬
‫ضََيَس ُب ُه َُم ‪َ‬‬
‫فَٱلَۡر ِ َ‬
‫يعونََضَبَاَ ِ َ‬ ‫ِ‬
‫ذ‬
‫ّللَِلََيسَتط ُ‬
‫يلَٱ َ‬
‫فَسب ِ َِ‬ ‫﴿ل ِلَ ُفقراَءََِٱ ذَّلِينََأحَ ِ ُ‬
‫صواََ ِ َ‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُّ‬ ‫ُ‬
‫ف َتعَرِف ُهم َبِسِيَٰ ُهمَ َلَ َيسَلونَ َٱِلذاسَ َإِلَافَا﴾‬ ‫ِل َأغَن ِياَءَ َمِنَ َٱ ذتلعف ِ َ‬ ‫ٱلَاه َ‬
‫[البقرة‪]٨٧٤ :‬‬
‫(صدقات‪ )،‬از آنِ فقیرانیست که (به خاطر جهاد) در راه اهلل‪( ،‬از کسب و کار) بازماندهاند و‬
‫نمیتوانند (برای رفع نیازهایشان) به سفر بروند و از بس مناعت دارند‪ ،‬افراد بیخبر آنان را‬
‫ثروتمند میپندارند؛ تو آنان را از سیمایشان میشناسی‪ .‬آنان با اصرار و پافشاری چیزی از‬
‫مردم درخواست نمیکنند‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫سفُواََولمََيقَ ُ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫تواََوَكنََبيََذَل ِكََقوامَاَ‪[ ﴾٦٧‬الفرقان‪]٦٧ :‬‬ ‫﴿وَٱَّلِينََإِذاََأنفقواََلمََي ُ َِ‬
‫و آنان که چون انفاق مىکنند‪ ،‬زیادهروى نمىنمایند و بخل نمىورزند‪ ،‬و انفاقشان همواره‬
‫میان این دو حالت‪ ،‬در حدّ اعتدال است‪.‬‬
‫همچنین میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫يد َمِنَ ُهم َ ِمِن َ ِرِزَقَ َوماَ َأرِ َُ‬
‫يدَ‬ ‫ون َ‪َ ٥٦‬ماَ َأرِ َُ‬
‫ل َ ِلعَ ُب ُد َِ‬
‫لنسَ َإ ِ َ‬ ‫ل ذَ‬
‫ن َوَٱ َِ‬ ‫﴿وما َخلقَ ُ َ‬
‫ت َٱ َِ‬
‫[الذاريات‪َ ]٢٧ ،٢٦ :‬‬ ‫ونَ‪﴾٥٧‬‬ ‫أنَ ُيطَعِ ُم َِ‬
‫و انسانها و جنها را تنها برای این آفریدم که مرا عبادت و پرستش نمایند‪ .‬از آنان هیچ‬
‫روزی و رزقی نمیخواهم و خواهان این نیستم که به من خوراک بدهند‪.‬‬
‫و اما احادیث؛ بیشترشان در دو باب گذشته ذکر شد و اینک به ذکر احادیثی‬
‫میپردازیم که پیشتر نیامده است‪:‬‬
‫باب‪ :‬قناعت‪ ،‬عزت نفس‪ ،‬میانهروی در زندگی و اعتدال در بذل و بخشش‪316 ...‬‬
‫َّ‬ ‫رَ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬
‫‪ -212‬عن أيب ُه َر ری َر َة‪َ ‬ع ِن انلَّ ي‬
‫كن‬ ‫کَثة ِ العرض‪َ ،‬ول ِ‬ ‫ب‪ ‬قال‪« :‬ليس ال ِغًن عن‬
‫متفق عليه]‬
‫فس»‪ٌ [ .‬‬ ‫َ َ َّ‬
‫ال ِغًن غًِن انل ِ‬
‫(‪)۶‬‬

‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬بینیازی از فراوانی مال و ثروت‬


‫نیست؛ بلکه بینیازی‪ ،‬بینیازی نفس‪ -‬غنای درونی‪ -‬است»‪.‬‬
‫َر ََََ َ‬ ‫َ َّ َ ُ َ‬ ‫اّلل بن عمرو رِض ُ‬ ‫َّ‬
‫اهلل عنهما أن رسول اهللِ‪ ‬قال‪« :‬قد أفلح من‬ ‫ٍ‬ ‫‪ -212‬وعن عب ِد‬
‫ُ‬ ‫َ َ َ َ ُ ُ َ َ ى َ َ َّ َ ُ ُ َ َ‬
‫(‪)1‬‬
‫أسلم واكن ِرزقه کفافا وقنعه اهلل بِما آتاه»‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬عبداهلل بن عمرو‪ $‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬کسی که اسالم آورده‬
‫و روزیاش‪ ،‬کفافِ زندگیاش را میکند و اهلل متعال او را به آنچه که به او بخشیده‪،‬‬
‫قانع کرده است‪ ،‬رستگار میباشد»‪.‬‬
‫ُ َ َر ُ ََ َ‬ ‫ََ َ‬ ‫َ َّ‬ ‫َ َر ُ‬ ‫َ‬
‫ح َزام‪ ‬قال‪ :‬سألت رسول اّلل‪ ‬فأعط ِاِّن‪ ،‬ث َّم سأتلُه فأعطاِّن‬ ‫‪ -213‬وعن حكیم بن ِ‬
‫َ َ َ ٌ ُ رٌ َ َ َ َُ َ َ َ َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫ُ َّ‬ ‫ُ َّ َ َ ر ُ ُ َ َ َ‬
‫اوة ِ نفس‬ ‫َّض حلو‪ ،‬فمن أخذه بِسخ‬ ‫ثم سأتله فأعطاِّن‪ ،‬ثم قال‪« :‬یا حكیم‪ ،‬إِن هذا المال خ ِ‬
‫ُ‬ ‫َر َ‬ ‫َ َ َ َّ َ ر ُ ُ‬ ‫َر َ َُ َ ر َ‬ ‫َ‬
‫ورك َ َُل فِیه‪َ ،‬و َمن أ َخ َذهُ بإ َ‬ ‫ُ َ‬
‫ارك َُل فیه‪ ،‬واكن َكَّلِي یأكل وال يشبع‪ ،‬وايلد‬ ‫اف نف ٍس لم يب‬ ‫رش ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ب‬
‫َ ر َُ‬ ‫َي‬ ‫َ‬
‫َ َ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫السفَل»‪ .‬قال َح ٌ‬ ‫َ‬ ‫ُّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬
‫باحلق ال أرزأ‬ ‫كیم فقلت‪ :‬یا رسول اّلل َواَّلِي بعثك‬ ‫ايل ِد‬‫ری م َِن َ‬
‫العلیا خ ٌ‬
‫ََرَ‬ ‫َُ ََ‬ ‫َر ُ َ ى‬ ‫َ ى َ َ َ َ ر ى َ َّ ُ َ َ ُّ َ َ َ َ َ ُ‬
‫بكر‪ ‬یدعو حكیما ِيلُعطیه العطاء‪ ،‬فیأَب‬ ‫ٍ‬ ‫و‬ ‫ارق ادلنیا‪ ،‬فَكن أب‬ ‫أحدا بعدك شيئا حَّت أف ِ‬
‫َ َ َ ُ ر‬ ‫َََ َ َر َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ ر َ َ ر ُ َ ر ى ُ َّ‬
‫أن يقبل مِنه شيئا؛ ث َّم إِن عمر‪ ‬داعهُ ِيلُعطیه‪ ،‬فأَب أن يقبله‪ ،‬فقال‪ :‬یا معْش المسلمنی‪،‬‬
‫َرَ َ‬ ‫ر‬ ‫َ َ َ ُ َّ َ‬ ‫َ َ ر ُ َ َ َ َّ ُ َّ‬ ‫ُر ُ ُ َ َ‬
‫اَّلي قسمه اّلل َُل يف هذا اليفء‪ ،‬فیأَب أن‬ ‫كیم أ ِِّن أعرض علیه حقه ِ‬ ‫أش ِهدكم لَع ح ٍ‬
‫ب‪َ ‬ح ََّّت تُ ُو ي َ‬ ‫اس َب رع َد انلَّ ي‬ ‫حدا م َِن انلَّ‬ ‫َر ُ َ َ َ ر َ ر َر َ ُ َ ى‬
‫(‪)۳‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫يف‪ٌ [ .‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫یأخذه‪ .‬فلم یرزأ حكیم أ‬
‫ترجمه‪ :‬حکیم بن حزام‪ ‬میگوید‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬چیزی خواستم‪ ،‬به من عطا‬
‫کرد؛ بارِ دوم و سوم نیز درخواست کردم و هر بار عطا نمود؛ آنگاه فرمود‪« :‬ای‬
‫حکیم! این مالِ دنیا‪ ،‬شیرین و دلفریب است‪ .‬هرکس آن را سخاوتمندانه ‪ -‬و بدون‬
‫طمع‪ -‬دریافت کند‪ ،‬برایش بابرکت خواهد بود؛ و هرکس از روی حرص و طمع آن‬
‫را بهدست بیاورد‪ ،‬برایش برکتی نخواهد داشت‪ - .‬چنین شخصی‪ -‬مانندِ کسی خواهد‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2552 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0140 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪0145:‬؛ ر‪.‬ک‪ :‬حدیث شمارهی ‪.407‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪0576 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ 0124 :‬به صورت مختصر‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪312‬‬

‫بود که میخورد‪ ،‬اما سیر نمیشود‪ .‬و دستِ باال (بخشنده) از دستِ پایین (گیرنده)‬
‫بهتر است»‪ .‬حکیم‪ ‬میگوید‪ :‬گفتم‪ :‬ای رسولخدا! سوگند به ذاتی که شما را بهحق‬
‫مبعوث کرده است‪ ،‬پس از شما تا زنده باشم‪ ،‬از هیچکس چیزی نخواهم خواست‪.‬‬
‫چنانکه ابوبکر‪ - ‬در دوران خالفتش‪ -‬حکیم‪ ‬را فرامیخواند تا چیزی به او‬
‫بدهد‪ ،‬اما حکیم‪ ،‬قبول نمیکرد؛ سپس عمر‪ ‬او را فراخواند تا چیزی به او بدهد‪،‬‬
‫ولی حکیم نپذیرفت‪ .‬لذا عمر‪ ‬فرمود‪ :‬ای مسلمانان! من شما را گواه میگیرم که‬
‫من‪ ،‬سهم حکیم را از این غنیمت که اهلل به او بخشیده است بر او عرضه کردم‪ ،‬ولی‬
‫او از پذیرش آن خودداری میکند‪ .‬بدینسان حکیم‪ ‬پس از پیامبر‪ ،‬تا زمانی که‬
‫زنده بود‪ ،‬از هیچکس چیزی قبول نکرد‪.‬‬

‫زو ٍة‬ ‫اّللِ‪ ‬يف َغ َ‬


‫َّ‬ ‫َ رَ ََ ُ‬ ‫َ ي‬ ‫ُ ََ‬
‫‪ -292‬وعن أيب بردة عن أيب موىس األشعري‪ ‬قال‪ :‬خ َرجنا مع َرسول‬
‫ِ‬
‫َ ُ َّ‬ ‫َ َ َ ر َر‬ ‫َ َ ر ََ‬ ‫ََ َ ر َ ُ‬ ‫َرَ‬ ‫َّ ُ َ َ ر َ َ َ‬ ‫ر‬
‫وَنن ِستة نف ٍر بيننا ب ِعری نعت ِقبه‪ ،‬فن ِقبت أقدامنا‪َ ،‬ون ِقبت قد ِِّم‪َ ،‬وسقطت أظفاري‪ ،‬فكنا‬
‫َ‬ ‫َ َ ُ َ‬ ‫ُ َّ َ ر‬ ‫زوةُ َذات ي‬ ‫َ َ ُ يَ ر‬
‫ت َغ َ‬ ‫َ ُ ُّ َ َ ر ُ‬
‫قاع ملِا کنا نع ِص ُب لَع أ ررجلِنا اخل َِرق‪ ،‬قال‬ ‫الر ِ‬ ‫ِ‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫س‬‫ف‬ ‫ق‪،‬‬ ‫ِر‬ ‫خل‬ ‫ا‬ ‫نا‬ ‫ِ‬ ‫ل‬ ‫ج‬ ‫نلف لَع أر‬
‫ر ُ َ ر َُ َ ر َر ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫وىس ب َهذا َ‬
‫ُ َ‬ ‫َ‬ ‫َ ُ َ َ َ َ َّ َ‬
‫احل ِدیث‪ ،‬ث َّم ک ِر َه ذلك‪ ،‬وقال‪ :‬ما کنت أصنع بِأن أذکره‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫أبو بردة‪ :‬فحدث أبو م‬
‫َ َ َّ ُ َ َ ر َ ُ َ َ ر ى ر َ َ َ ر‬
‫(‪)۶‬‬
‫قال‪ :‬کأنه ک ِر َه أن یكون شيئا مِن عملِ ِه أفشاه‪ٌ [ .‬‬
‫متفق عليه]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوبرده میگوید‪ :‬ابوموسی اشعری‪ ‬گفت‪ :‬با رسولاهلل‪ ‬به غزوهای‬
‫رفتیم؛ ما ‪ -‬اشعریها‪ -‬شش نفر بودیم و یک شتر داشتیم که بهنوبت‪ ،‬بر آن سوار‬
‫میشدیم‪ .‬از اینرو پاهایمان‪ ،‬زخمی شد؛ پاهای من نیز زخمی گردید و ناخنهایم‬
‫افتاد‪ .‬لذا پاهایمان را با تکههای پارچه میبستیم‪ .‬به همین سبب‪ ،‬این غزوه‪،‬‬
‫«ذاتالرقاع»(‪ )1‬نامیده شد‪ .‬ابوبرده میگوید‪ :‬ابوموسی‪ ‬پس از اینکه این حدیث را‬
‫بازگو کرد‪ ،‬ناراحت و پشیمان شد و گفت‪« :‬من‪ ،‬این کار را نکردم که آن را بازگو‬
‫نمایم»‪ .‬گویا دوست نداشت که چیزی از عملش را فاش کند‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪5062 :‬؛ صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0202 :‬‬


‫(‪ )1‬رقاع‪ ،‬جمع رقعه است و به وصله یا پینهای میگویند که بر کفش یا لباس میدوزند‪ .‬از آنجا که‬
‫اصحاب‪ ‬در این غزوه‪ ،‬پاهای زخمی خود را با پارچه میبستند‪ ،‬این غزوه را ذاتالرقاع نامیدند‪.‬‬
‫[مترجم]‬
‫باب‪ :‬قناعت‪ ،‬عزت نفس‪ ،‬میانهروی در زندگی و اعتدال در بذل و بخشش‪313 ...‬‬
‫َ‬ ‫َر‬
‫‪ -292‬وعن عمرو بن تغلِب بفتح اتلا ِء املثناة ِ فوق وإِسَكن الغنی املعجمة وکرس‬
‫ى َ َ َ َ ُ َ َّ‬ ‫ى َ َ‬ ‫َ ر ر َ َّ َ ُ َ َ ر َ‬ ‫ُ‬ ‫َ َّ َ ُ َ‬ ‫َّ‬
‫سب فقسمه‪ ،‬فأعطى رجاال وت َرك ِرجاال‪ ،‬فبلغه أن‬ ‫بمال أو‬‫ٍ‬ ‫يت‬‫ول اهللِ‪ ‬أ ِ َ‬ ‫الالم‪ ‬أن رس‬
‫َّ ُ َ‬ ‫َ َ َّ ي ُ ر‬ ‫ََ َ‬ ‫َّ‬ ‫َّ َ َ َ َ َ َ ُ َ َ َ َّ ُ َّ َ ر َ َ ٍ َ ُ‬
‫اَّلِین ترك عتبوا‪ ،‬فح ِمد اّلل‪ ،‬ثم أثًن علیه‪ ،‬ثم قال‪« :‬أما بعد‪ ،‬فواّلل إِِّن ألع ِطي الرجل‬
‫َ‬ ‫َ َ ى‬ ‫َ ي َّ َ ُ ر‬ ‫َّ َ َ ُ َ َ ُّ َّ َ َّ ُ ر‬ ‫َ َ َ ُ َّ ُ‬
‫قواما ملِا أرى يف‬ ‫كين إِنما أع ِطي أ‬ ‫إىل مِن اَّلِي أع ِطي‪ ،‬ول ِ‬ ‫الرجل‪ ،‬واَّلِي أدع أحب‬ ‫وأدع‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫َ ر ر رُ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ى‬ ‫ُ‬
‫اجل َز ِع والهلع‪َ ،‬وأكِل أقواما إِىل ما جعل اّلل يف قلوب ِ ِه رم م َِن ال ِغًن واخلری‪ ،‬مِنهم‬
‫َ‬ ‫قُلُوبه رم مِن َ‬
‫ُ ُّ َ‬ ‫ِِ‬
‫َحرَ‬‫ُر‬ ‫َّ‬ ‫َ ُ‬ ‫َ َّ‬ ‫ُ ُ َر‬ ‫َ‬ ‫َ ر ُ ُ َ‬
‫حب أن يل بِكلِم ِة رسو ِل اّللِ‪‬‬ ‫عمرو بن تغلِب»‪ .‬قال عمرو بن تغلِب‪ :‬فواّللِ ما أ ِ‬
‫َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫انلَّعم‪[ .‬روایت بخاری]‬
‫ترجمه‪ :‬عمرو بن تَغلب‪ ‬میگوید‪ :‬مقداری غنیمت یا تعدادی اسیر‪ ،‬نزد‬
‫پیامبر‪ ‬آوردند‪ .‬پیامبر‪ ‬آنها را تقسیم نمود؛ از این مال به برخی از مردم داد و به‬
‫بعضی هم نداد‪ .‬پس از اندکی به ایشان خبر رسید آنان که سهمی نبردهاند‪ ،‬ناراحتند و‬
‫گالیه دارند‪ .‬لذا رسولاهلل‪ ‬حمد و ثنای اهلل را گفت و فرمود‪« :‬اما بعد‪ :‬به اهلل سوگند‪،‬‬
‫من به برخی از مردم از این اموال میدهم و به برخی هم نمیدهم؛ اما کسانی که‬
‫سهمی به آنها ندادهام‪ ،‬از کسانی که سهمی به آنها دادهام‪ ،‬نزد من محبوبترند؛ زیرا‬
‫من‪ - ،‬این اموال را‪ -‬به کسانی میدهم که در قلوبشان حرص و طمع وجود دارد و‬
‫برخی دیگر را به بینیازی و خیری میسپارم که اهلل متعال در قلوبشان گذاشته است‬
‫که عمرو بن تغلب یکی از آنهاست»‪ .‬عمرو بن تغلب‪ ‬میگوید‪ :‬به اهلل سوگند‬
‫دوست ندارم که این سخن پیامبر‪ ‬را با شتران سرخمو عوض کنم‪.‬‬
‫رَ‬ ‫َ ر ُ َ َ ُّ ر‬ ‫ُ ُ‬ ‫َ‬
‫ايل ِد السفَل وابدأ‬ ‫كیم بن حِزامٍ ‪ ‬أ َّن انلَّ َّ‬
‫ب‪ ‬قال‪« :‬ايلد العلیا خری مِن‬
‫َ‬
‫‪ -291‬وعن ح ِ‬
‫ِ‬ ‫َ َ ر ُ َّ َ َ‬
‫َ ر َر ر‬ ‫َ ر َ ر ر ر ُ َّ ُ َّ‬ ‫ى‬ ‫ر َ ر‬ ‫ر َُ‬
‫ری الصدق ِة ما َكن عن ظه ِر غًِن‪ ،‬ومن يستعفف یعفه اّلل‪ ،‬ومن يستغن‬ ‫بِمن تعول وخ‬
‫َّ‬ ‫ُر‬
‫(‪)1‬‬
‫متفق عليه؛ این‪ ،‬لفظ بخاری است و لفظ مسلم مختصرتر میباشد‪].‬‬ ‫يغنِ ِه اّلل»‪ٌ [ .‬‬
‫ترجمه‪ :‬حکیم بن حزام‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬دست باال (بخشنده) از‬
‫دست پایین (گیرندهی صدقه) بهتر است و ابتدا به کسی صدقه بده که تحت تکفل و‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.)7424 ،862( :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪0567 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪[ .0125 :‬این حدیث‪ ،‬پیشتر بهشمارهی ‪210‬‬
‫بهنقل از ابوهریره‪ ‬ذکر شد‪].‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪314‬‬

‫سرپرستی توست؛ و بهترین صدقه‪ ،‬صدقهایست که از روی بینیازی (و بیش از نیاز‬


‫صدقهدهنده) باشد‪ .‬و هرکس‪ ،‬از گدایی و درخواست کمک مالی از دیگران‪ ،‬دوری‬
‫نماید‪ ،‬اهلل‪ ،‬او را از آن‪ ،‬دور نگه میدارد و هرکس‪ ،‬بینیازی بجوید‪ ،‬اهلل‪ ،‬بینیازش‬
‫میگرداند»‪.‬‬
‫ُر ُ‬ ‫َ َ َ ُ ُ‬ ‫َ ر‬ ‫َ َ ر‬ ‫َ‬
‫حفوا ِيف‬ ‫بن حر ٍب‪ ‬قال‪ :‬قال رسول اهللِ‪« :‬ال تل ِ‬ ‫ِ‬ ‫‪َ -299‬وعن أيب سفیان صخ ِر‬
‫ُ‬ ‫َ ر َ ُ َ َ ٌ ر ُ ر َ ر ى َ ُ َ َُ َ ر ََُ ُ ي َ ر ى ََ َ‬ ‫َ َّ‬ ‫ََ‬
‫خرج َل مسأتله مِين شيئا وأنا َل َكرِه‪،‬‬‫املسألةِ‪ ،‬فواّلل َال يسأل ِين أحد مِنكم شيئا‪ ،‬فت ِ‬
‫ر رُُ‬ ‫ََُ َ َ َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫ارك َُل فیما أع َطیته»‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫فیب‬
‫ترجمه‪ :‬ابوسفیان‪ ،‬صخر بن حرب‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬در‬
‫درخواستِ مال از من‪ ،‬پافشاری نکنید؛ زیرا به اهلل سوگند‪ ،‬هرکس از شما چیزی از‬
‫من بخواهد و درخواستش‪ ،‬چیزی از من به او برساند که من به دادن آن ناراض باشم‪،‬‬
‫هیچ برکتی برایش در آن نخواهد بود»‪.‬‬
‫َّ‬ ‫ُ َّ ر َ ُ‬ ‫ي‬ ‫َر َ‬ ‫َ‬
‫ول اّلل‪‬‬ ‫الرَحن عوف بن مالك األشج ِع‪ ‬قال‪ :‬کنا عِند رس ِ‬ ‫ِ‬ ‫‪ -291‬وعن أيب عب ِد‬
‫رَ َُ ر‬ ‫َ ر‬ ‫ُ َّ َ‬ ‫َ َ ُ َ ُ َ َ ُ َ َّ‬ ‫ى َر َ رَى َ‬ ‫َ رى َ‬
‫ت ِسعة أ رو ثمانیة أو سبعة فقال‪ :‬أال تبایِعون رسول اّلل‪ ‬وکنا ح ِدیيث عه ٍد بِبیع ٍة ‪ ،‬فقلنا‪:‬‬
‫َ َ ر َ َ ََ ُ َ‬ ‫ُ‬ ‫ر َ َ ُ َ‬ ‫َر‬
‫قد بایعناك یا َرسول اهللِ‪ ،‬ث َّم قال‪« :‬أال تبایعون رسول اهلل؟» فبسطنا أی ِدينا َوقلنا قد‬
‫َ رى‬ ‫ُر ُ‬ ‫َّ‬ ‫َ ر َرُُ‬ ‫ََ َ ََ ُ‬
‫ْشکوا ب ِ ِه شيئا‪،‬‬
‫ِ‬ ‫ت‬ ‫وال‬ ‫اّلل‬ ‫وا‬ ‫د‬‫ب‬ ‫ع‬‫ت‬ ‫ن‬ ‫أ‬ ‫لَع‬ ‫«‬ ‫قال‪:‬‬ ‫ك؟‬‫ع‬ ‫بایعناك یا رسول اهلل فعالم نبای ِ‬
‫َ ُ ُ َّ َ َ َ َّ َ َ ى َ َ َ ر َ ُ َّ َ َ ر ى َ َ َ ر َ َ ُ‬ ‫َر‬ ‫َّ َ َ‬
‫ات اخلمس وت ِطیعوا اّلل» وأِس ُكمة خ ِفیة‪« :‬وال تسألوا انلاس شيئا»‪ .‬فلقد رأیت‬ ‫والصلو ِ‬
‫ُ‬ ‫ر َ َ ر َ ُ َ َ ى ُ َ ُ ُ َّ‬ ‫َ ر َ ُ َ َّ َ َ ر ُ ُ َ ر ُ َ‬
‫(‪)1‬‬
‫وِلك انلف ِر يسقط سوط أح ِدهِم فما يسأل أحدا يناوَِل إِیاه‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫بعض أ ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوعبدالرحمن‪ ،‬عوف بن مالک اشجعی‪ ‬میگوید‪ :‬نه یا هشت یا هفت‬
‫نفر‪ ،‬نزد رسولاهلل‪ ‬بودیم که فرمود‪« :‬آیا با رسولاهلل‪ ،‬بیعت نمیکنید؟» در حالی که‬
‫ما تازه بیعت کرده بودیم؛ از اینرو گفتیم‪ :‬ای رسولخدا! ما با شما بیعت کردهایم‪ .‬باز‬
‫فرمود‪« :‬آیا با رسولاهلل بیعت نمیکنید؟» ما دستانمان را دراز کردیم و گفتیم‪ :‬ما با شما‬
‫پیمان بستهایم؛ اینک بر سر چه چیزی با شما بیعت کنیم؟ فرمود‪« :‬بر اینکه اهلل را‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ 0122 :‬بهنقل از معاویه‪.‬‬


‫(‪ )1‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0152 :‬‬
‫باب‪ :‬قناعت‪ ،‬عزت نفس‪ ،‬میانهروی در زندگی و اعتدال در بذل و بخشش‪311 ...‬‬

‫عبادت و پرستش کنید و هیچ چیز و هیچکس را شریکش نسازید و نمازهای پنجگانه‬
‫را بهجای آورید و از اهلل‪ ،‬اطاعت نمایید»‪ .‬و سخنی را بهآرامی زمزمه کرد «و اینکه از‬
‫مردم چیزی نخواهید»‪ .‬پس از آن‪ ،‬برخی از این افراد را دیدم که وقتی تازیانهی یکی‬
‫از آنها به زمین میافتاد‪ ،‬از کسی نمیخواست که آن را بردارد و به او بدهد»‪.‬‬
‫َ َ ُ رَ ََُ َ َ ُ‬ ‫َ‬
‫اهلل عنهما أ َّن انلَّ َّ‬
‫ب‪ ‬قال‪« :‬ال ت َزال المسألة بِأح ِدك رم‬ ‫‪ -292‬وعن ابن عمر رِض ُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫حل ٍم»‪ٌ [ .‬‬ ‫عة َ ر‬
‫َ ر ُر ُ‬ ‫َر َ‬ ‫َ َ ر َ َّ‬
‫حَّت یلَق اّلل تعاىل وليس يف وج ِه ِه مز‬
‫ترجمه‪ :‬ابنعمر‪ $‬می گوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬شخصی از شما همواره‪ -‬از مردم‪-‬‬
‫خواهش و گدایی میکند تا اینکه در حالی اهلل متعال را مالقات مینماید که هیچ‬
‫گوشتی در چهرهاش نیست»‪.‬‬
‫َ ُّ َ َ‬ ‫َّ َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َُ ََ‬ ‫َ َّ َ ُ َ‬
‫نرب‪َ ،‬وذک َر الصدقة واتلَّعفف ع ِن‬ ‫ِ‬ ‫م‬
‫ِ‬ ‫ال‬ ‫لَع‬ ‫و‬‫ه‬ ‫و‬ ‫قال‬ ‫‪‬‬‫ِ‬ ‫هلل‬ ‫ا‬ ‫ول‬ ‫‪ -296‬وعنه أن رس‬
‫ُّ ر َ َ َّ َ‬ ‫َ ُر‬ ‫َ َ ُ‬ ‫ر‬ ‫ُّ‬ ‫ری م َِن َ‬‫العلر َیا َخ ر ٌ‬
‫َُ ُ‬ ‫ََ‬
‫ِه المن ِفقة‪ ،‬والسفَل ِِه السائ ِلة»‪.‬‬‫ايلد العلیا ِ‬ ‫ايل ِد السفَل؛ و‬ ‫املسألةِ‪« :‬ايلد‬
‫(‪)1‬‬
‫متفق عليه]‬
‫[ ٌ‬
‫ترجمه‪ :‬ابنعمر‪ $‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬در حالی که بر منبر بود و دربارهی‬
‫صدقه و خودداری از گدایی و درخواست کمک مالی از مردم‪ ،‬سخن میگفت‪،‬‬
‫فرمود‪« :‬دست باال‪ ،‬بر دست پایین برتری دارد؛ دست باال‪ ،‬همان دست بخشنده و‬
‫دست پایین‪ ،‬دست درخواستکننده (گیرنده) است»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬روایتی بدین مضمون نقل کرده است که حکیم بن حزام‪ ‬از پیامبر‪‬‬
‫مالی درخواست کرد و پیامبر‪ ‬به او عطا نمود؛ بار دوم و سوم نیز درخواست نمود و‬
‫هر بار پیامبر‪ ‬به او کمک کرد‪ .‬این‪ ،‬روش پیامبر‪ ‬و بلکه از بخشندگی و بزرگواری‬
‫ایشان بود که درخواست هیچکس را رد نمیکرد و هرچه از او در رابطه با اسالم‬
‫خواسته میشد‪ ،‬دریغ نمینمود‪ .‬سرانجام‪ ،‬به حکیم‪ ‬فرمود‪« :‬این مالِ دنیا‪ ،‬شیرین و‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ 0575 :‬به همین مضمون؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0151 :‬‬
‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪0568 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0122 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪311‬‬

‫دلفریب است‪ .‬هرکس آن را سخاوتمندانه ‪ -‬و بدون طمع‪ -‬دریافت کند‪ ،‬برایش‬
‫بابرکت خواهد بود؛ و هرکس از روی حرص و طمع آن را بهدست بیاورد‪ ،‬برایش‬
‫برکتی نخواهد داشت»‪ .‬پس کسی که از روی طمع‪ ،‬دست نیاز پیش این و آن‪ ،‬دراز‬
‫میکند‪ ،‬بهمراتب از این برکت‪ ،‬دورتر خواهد بود‪ .‬از اینرو پیامبر‪ ‬به عمر بن‬
‫َ‬ ‫َ ُ ْ‬ ‫َ َ َ َ ْ َ َ َْ ََْ َ َ ُْ ُ ْ‬
‫ْشف َوال َسائِل فخذ ُه َو َما ال فال‬
‫ال وأنت غري م ِ‬ ‫خطاب‪ ‬فرمود‪« :‬ما جاءك ِمن هذا الم ِ‬
‫َْ َ‬ ‫ُْ‬
‫تت ِب ْع ُه نف َسك»‪ .‬یعنی‪« :‬هرگاه مال و ثروتی بدون چشمداشت یا درخواست‪ ،‬به تو‬
‫رسید‪ ،‬بپذیر و گرنه‪ ،‬در پیِ آن مباش»‪.‬‬
‫سپس رسولاهلل‪ ‬به حکیم‪ ‬فرمود‪« :‬دستِ باال از دستِ پایین بهتر است»‪.‬‬
‫منظور از دست باال‪ ،‬دست بخشنده میباشد و دست پایین‪ ،‬همان دست گیرنده یا‬
‫درخواستکننده است‪ .‬حکیم‪ ‬عرض کرد‪ :‬ای رسولخدا! سوگند به ذاتی که شما را‬
‫بهحق مبعوث کرده است‪ ،‬پس از شما تا زنده باشم‪ ،‬از هیچکس چیزی نخواهم‬
‫خواست‪.‬‬
‫رسولاهلل‪ ‬از دنیا رفت و ابوبکر صدیق‪ ‬مسؤولیت خالفت را بر عهده گرفت‬
‫و چون حکیم‪ ‬را فرامیخواند تا سهمش از بیتالمال را به او بدهد‪ ،‬حکیم‪ ‬قبول‬
‫نمیکرد‪ .‬آنگاه ابوبکر‪ ‬درگذشت و عمر‪ ‬به خالفت رسید‪ .‬عمر‪ ‬نیز حکیم را‬
‫فرامیخواند تا چیزی به او بدهد‪ ،‬ولی حکیم‪ ‬نمیپذیرفت‪ .‬لذا عمر‪ ‬فرمود‪ :‬ای‬
‫مسلمانان! من شما را گواه میگیرم که من‪ ،‬سهم حکیم را از بیت المال بر او عرضه‬
‫میکنم‪ ،‬ولی او از پذیرش آن خودداری مینماید‪ .‬عمر‪ ‬این کار را انجام داد تا مردم‬
‫را گواه بگیرد که به وظیفهاش عمل کرده و سهم حکیم‪ ‬از بیتالمال را به او عرضه‬
‫کرده است تا حکیم‪ ‬روز قیامت ادعایی دربارهی حقش نداشته باشد؛ اما حکیم‪‬‬
‫پس از پیامبر‪ ،‬تا زمانی که زنده بود‪ ،‬از هیچکس چیزی قبول نکرد‪.‬‬
‫در روایتی دیگر که مؤلف‪ /‬ذکر کرده‪ ،‬آمده است‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬دست باال‬
‫(بخشنده) از دست پایین (گیرندهی صدقه) بهتر است و ابتدا به کسی صدقه بده که‬
‫تحت تکفل و سرپرستی توست»‪ .‬بنابراین‪ ،‬بذل و بخشش بر خانواده‪ ،‬بر صدقه دادن‬
‫بر فقرا‪ ،‬برتری دارد؛ زیرا تأمین مخارج خانواده‪ ،‬هم صدقه است و هم ادای حقّ‬
‫خویشاوندی (صلهی رحم) و هم حفظ حرمت و عزت خانواده و بینیازی آنان از‬
‫باب‪ :‬قناعت‪ ،‬عزت نفس‪ ،‬میانهروی در زندگی و اعتدال در بذل و بخشش‪317 ...‬‬

‫دیگران‪ .‬و رسیدگی به نیازهای شخصی از این هم برتر میباشد؛ چنانکه در حدیث‬
‫َ َ َ َّ ْ َ َ ْ َ َ ْ َ َ َ َ ْ َ َ ْ‬ ‫َْ َْ‬
‫َشء فأله ِلك»‪ .‬یعنی‪« :‬ابتدا از خود‬ ‫آمده است‪ِ « :‬ابْدأ بِنف ِسك فتصدق عليها؛ ف ِإن فضل‬
‫آغاز کن و از مال خویش استفاده ببَر؛ آنگاه مازاد آن را برای خانوادهات‪ ،‬خرج نما»‪.‬‬
‫مؤلف‪ /‬حدیث عبداهلل بن عمر‪ $‬را ذکر کرده که در آن آمده است‪ :‬پیامبر‪‬‬
‫فرمود‪« :‬شخصی از شما همواره‪ -‬از مردم‪ -‬خواهش و گدایی میکند تا اینکه در‬
‫حالی اهلل متعال را مالقات مینماید که هیچ گوشتی در چهرهاش نیست»‪.‬‬
‫این‪ ،‬هشداری جدیست که نشان میدهد کثرت خواهش یا درخواست کمک از‬
‫دیگران‪ ،‬حرام است‪ .‬از اینرو علما گفتهاند‪ :‬برای هیچکس جایز نیست که جز در‬
‫شرایط اضطراری‪ ،‬چیزی از مردم بخواهد‪ .‬لذا اگر درخواست کمک مالی از دیگران‪،‬‬
‫از روی چشم و همچشمی و برای دستیابی به تجمالت و زندگی مجمل باشد‪ ،‬پس‬
‫در حرام بودنش هیچ شکی نیست و برای کسی‪ ،‬دریافت چنین کمکهایی با چنین‬
‫اهدافی جایز نمیباشد؛ حتی گرفتن زکات هم به قصد هزینه کردن در تجمالت یا‬
‫کارهای غیرضروری‪ ،‬جایز نیست‪ .‬البته درخواست کمک مالی از دیگران در شرایط‬
‫اضطراری‪ ،‬اشکالی ندارد‪ .‬و اهلل‪ ،‬داناتر است‪.‬‬
‫***‬
‫َ ر َ َ َ َّ َ َ َ ُّ ى َ َّ َ َ ر َ ُ‬ ‫َ َ ُ ُ‬ ‫ُ‬
‫َثا فإِنما يسأل‬ ‫‪ -292‬وعن أيب هریرة‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬من سأل انلاس تك‬
‫(‪)۶‬‬ ‫يس َت ِق َّل َأ رو ل ِيَ رس َت رك ِ ر‬
‫َث»‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫َرى َر ر‬
‫ُجرا‪ ،‬فل‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬کسی که برای افزایش مال و‬
‫ثروت‪ ،‬گدایی کند‪ ،‬در حقیقت‪ ،‬اخگر آتش دوزخ را درخواست کرده است؛ حال‬
‫خود داند که این کار را رها کند یا انجامش دهد»‪.‬‬
‫ُ ُّ َ‬ ‫َّ َ َ َ َ َ ٌّ‬ ‫َ َ ُ ُ‬ ‫ُر‬ ‫ُ َ‬
‫دب‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬إِن المسألة کد یكد بِها‬ ‫ٍ‬ ‫بن جن‬
‫ِ‬ ‫‪ -292‬وعن سم َرة‬
‫ُ َّ ر ُ‬ ‫َر‬ ‫َّ َ ر َ َ َ َّ ُ ُ ُ ر ى َ‬ ‫َّ ُ ُ ر َ‬
‫الرجل سلطانا أ رو يف أم ٍر البد مِنه»‪[ .‬ترمذی این حدیث را‬ ‫الرجل وجهه إِال أن يسأل‬
‫(‪)1‬‬
‫روایت کرده و گفته است‪ :‬حسن صحیح میباشد‪].‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0150 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪0857 :‬؛ و صحیح الترمذی‪ ،‬آلبانی‪ ،/‬ش‪.452 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪318‬‬

‫ترجمه‪ :‬سمره بن جندب‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬همانا گدایی و‬


‫درخواست کمک مالی از دیگران‪ ،‬خراشیدگی و اثرِ خراشیست که شخص‪ ،‬روی‬
‫صورتش ایجاد میکند؛ مگر اینکه شخص‪ - ،‬حقّ خود را‪ -‬از پادشاه ‪‌ -‬یا هر‬
‫مسؤولی‪ -‬مطالبه نماید یا درخواستش دربارهی مسألهای ضروری و گریزناپذیر باشد»‪.‬‬
‫َ‬ ‫َ ر َ َر ُ َ َ ٌ ََرَ ََ‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫اس ل رم‬
‫‪ -293‬وعن ابن مسعو ٍد‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬من أصابته فاقة فأنزل ِ ِ‬
‫َّ‬ ‫انل‬ ‫ب‬ ‫ا‬ ‫ه‬
‫ج ِل»‪[ .‬ابوداود و ترمذی این‬ ‫آ‬ ‫اهلل َ َُل برزق اعجل َأ ر‬
‫و‬ ‫ك ُ‬ ‫َُ ُ‬
‫ش‬ ‫و‬‫ی‬ ‫ف‬ ‫ِ‬ ‫هلل‬ ‫با‬ ‫ا‬
‫ُ َ َّ َ ُ َ َ ر َ ر َ َ َ‬
‫ه‬ ‫تسد فاقته‪ ،‬ومن أنزل‬
‫ِ‬ ‫ٍِ‬ ‫ِِ ٍ‬ ‫ِ‬
‫(‪)۶‬‬
‫حدیث را روایت کرده و ترمذی‪ ،‬آن را حسن دانسته است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابنمسعود‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬هرکس دچار فقر و فاقه شود‬
‫و آن را نزد مردم ببرد‪ ،‬فقرش از میان نخواهد رفت؛ اما هرکس فقرش را نزد اهلل ببرد‬
‫‪ -‬و برطرف شدن فقرش را از اهلل بخواهد‪ -‬اهلل متعال‪ ،‬روزیِ زودرس یا دیررسی به‬
‫او میدهد (و فقرش را برطرف میسازد)»‪.‬‬
‫َ َ رى‬ ‫ر ََ‬ ‫َ‬ ‫َ ر َ َ َّ َ‬ ‫َ َ ُ ُ‬ ‫َ ر َ َ‬
‫‪ -212‬وعن ث روبان‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬من تكفل ِيل أن ال يسأل انلَّاس شيئا‬
‫ُ َ َ َ َ َ ر َُ َ َ ى َ رى‬ ‫َ َّ‬ ‫َ َ َ َّ ُ‬
‫فقلت‪ :‬أنا‪ ،‬فَكن ال يسأل أحدا شيئا‪[ .‬این حدیث را ابوداود با‬ ‫باجلنة؟»‬ ‫َوأتكفل َل‬
‫(‪)1‬‬
‫اِسناد صحیح روایت کرده است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ثوبان‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬چه کسی برای من تعهد میکند‬
‫که از مردم چیزی نخواهد و من‪ ،‬در مقابل‪ ،‬برای او بهشت را ضمانت مینمایم؟»‬
‫گفتم‪ :‬من‪ .‬از آن پس‪ ،‬ثوبان‪ ‬از هیچکس چیزی درخواست نمیکرد‪.‬‬
‫َ َّ ر ُ َ َ ى َ َ َ ر ُ ُ َ َّ‬ ‫ُ َ‬ ‫ر َ َ َ‬
‫ار ِق‪ ‬قال‪َ :‬تملت َحالة فأتیت َرسول اّلل‪‬‬ ‫ِ‬ ‫ْش قبِیصة بن المخ‬ ‫َ َ ‪ -212‬وعن أيبَ ب ِ ٍ‬
‫َ َ َ ُ َّ َ َ َ َ‬ ‫َُّ‬ ‫ُ َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ َّ َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ َّ‬ ‫ر ُ‬
‫أسأ َُل فیها‪ ،‬فقال‪« :‬أق رِم حَّت تأت ِينا الصدقة فنأم َر لك بِها»‪ .‬ثم قال‪« :‬یا قبِیصة إِن المسألة‬
‫َ ى َ َ َّ ر َ َ ر َ َ ُ َ َّ ُ َ ُ ُ ر‬ ‫ُ ٌ َ َّ َ‬ ‫َ ُّ َّ َ َ َ َ‬
‫ال َتِل إِال ألح ِد ثالث ٍة‪َ :‬رجل َتَمل َحالة‪ ،‬فحلت َُل المسألة حَّت یصیبها‪ ،‬ث َّم يم ِسك‪.‬‬
‫ى ر ر َ‬ ‫المسأَلَ ُة َح ََّّت یُص َ‬
‫َ ٌ ر َ َ ر َ َ َ َّ ر ُ َ‬ ‫ُ ٌ َ َرُ‬
‫یب ق َِواما مِن عيش‪،‬أ رو‬ ‫ِ‬ ‫َل‬ ‫ت‬ ‫ل‬ ‫ح‬ ‫ف‬ ‫‪،‬‬ ‫ماَل‬ ‫ت‬ ‫اح‬‫ت‬ ‫اج‬ ‫ة‬ ‫ِ‬
‫جاِئ‬ ‫ه‬‫ورجل أصابت‬
‫ر رَ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ٌ ر‬ ‫َ‬ ‫ُ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َرُ‬ ‫َ‬ ‫َ ٌُ‬ ‫ى ر َر‬
‫ورجل أصابته فاقة‪ ،‬حَّت یقول ثالثة مِن ذوي احل َِج مِن قومِه‪:‬‬ ‫قال‪ِ :‬سدادا مِن عيش‪،‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪2151 :‬؛ و صحیح أبیداود از آلبانی‪ ،/‬ش‪.0552 :‬‬
‫(‪ )1‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪2215 :‬؛ و صحیح أبیداود‪ ،‬از آلبانی‪ ،/‬ش‪.0552 :‬‬
‫باب‪ :‬قناعت‪ ،‬عزت نفس‪ ،‬میانهروی در زندگی و اعتدال در بذل و بخشش‪319 ...‬‬
‫ى ر‬ ‫َ‬ ‫ى ر َر َ‬ ‫َّ ر َ ُ ر َ ُ َّ‬
‫حَّت یُص َ‬ ‫ََ ر َ َ َ ر ُ ى َ ٌَ‬
‫یب ق ِواما مِن عيش‪،‬أ رو قال‪ِ :‬سدادا مِن‬ ‫ِ‬ ‫لقد أصابت فالنا فاقة‪ ،‬فحلت َل املسألة‬
‫ُ ُ ر ى‬ ‫َ َ ُ ُ ر ٌ َ ُ ُ‬ ‫ُ َّ َ َ َ َ‬ ‫ََ‬ ‫َر‬
‫حبها سحتا»‪[ .‬روایت‬ ‫عيش‪ .‬فما ِسواهن مِن المسأل ِة یا قبِیصة سحت‪ ،‬یأكلها صا ِ‬
‫(‪)۶‬‬
‫مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوبشر‪ ،‬قبیصه بن مخارق‪ ‬میگوید‪ :‬برای ایجاد صلح و سازش‪ ،‬مبلغی‬
‫را تعهد کردم؛ لذا نزد رسولاهلل‪ ‬آمدم و درخواست کمک کردم‪ .‬فرمود‪« :‬صبر کن تا‬
‫اموال زکات به ما برسد؛ دستور میدهیم سهمی از آن به تو بدهند»‪ .‬سپس فرمود‪« :‬ای‬
‫قبیصه! درخواستِ کمک مالی فقط در سه مورد جایز است‪ )۶( :‬شخصی که برای‬
‫ایجاد صلح‪ ،‬مبلغی را تعهد کرده‪ ،‬برای او جایز است بهاندازهی تعهدش‪ ،‬کمک‬
‫بخواهد و سپس از درخواست کمک خودداری کند؛ (‪ )1‬شخصی که زیانی به اموالش‬
‫برسد و همهی داراییاش را از میان ببرد؛ درخواست کمک مالی برای این شخص نیز‬
‫جایز است تا اینکه زندگیاش سر و سامان یابد یا نیازهای اولیهاش تأمین شود‪)۳( .‬‬
‫شخصی که ‪ -‬بدون هیچ دلیل روشنی‪ -‬فقیر و تنگدست میگردد؛ در صورتی که‬
‫سه نفر از خردمندان طایفهاش گواهی دهند که فقیر شده است‪ ،‬درخواست کمک‬
‫مالی برایش جایز میباشد تا زندگیاش سر و سامان بگیرد یا در حدِ ضروری‪ ،‬تأمین‬
‫گردد‪ .‬ای قبیصه! جز این سه مورد‪ ،‬گدایی ‪ -‬درخواست کمک مالی از دیگران‪ -‬حرام‬
‫است و کسی که جز در موارد یادشده‪ ،‬درخواست کمک کند‪ ،‬حرامخوار میباشد»‪.‬‬
‫ُ ُ َ‬ ‫ر ُ َّ‬ ‫َر َ‬ ‫َ َّ ُ َ‬
‫ِنی اَّلِي یطوف لَع‬ ‫‪ -211‬وعن أيب هریرة‪ ‬أن َرسول اهللِ‪ ‬قال‪« :‬ليس ال ِمسك‬
‫ُ ى‬ ‫ر َ َّ‬ ‫َ َ َّ‬ ‫َ َّ ر َ ُ َّ ر َ‬ ‫َ ُ ُّ ُ ُّ ر َ ُ ُّ ر َ‬
‫َيد غًِن‬
‫كن ال ِمسكِنی اَّلِي ال ِ‬ ‫ان‪ ،‬ول ِ‬‫اس ترده اللقمة واللقمتان‪ ،‬واتلمرة واتلمرت ِ‬ ‫انلَّ ِ‬
‫َ‬ ‫َ َُ ُ َ ر ََ‬ ‫َ ُ ر َ َ َ ُ َ َّ َ َ َ ر‬ ‫ُ‬
‫(‪)1‬‬
‫یغنِیه‪َ ،‬وال يفط ُن َل‪ ،‬فیتصدق علیه‪َ ،‬وال يقوم فيسأل انلَّاس»‪ٌ [ .‬‬
‫متفق عليه]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬مسکین (مستمند)‪ ،‬کسی‬
‫نیست که در میان مردم میگردد و یک یا دو لقمه‪ ،‬و یک یا دو دانهی خرما‪( ،‬او را درِ‬
‫خانهها) برمیگرداند؛ مسکین‪ ،‬کسیست که ثروتی برای رفع نیازش ندارد و کسی هم‬
‫از حالش باخبر نیست که به او صدقه دهد و خود نیز به گدایی از مردم نمیپردازد»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0155 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪0578 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪0128 :‬؛ [ر‪.‬ک‪ :‬حدیث شمارهی ‪].628‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪371‬‬

‫شرح‬
‫این احادیث‪ ،‬وعید و هشداری جدی دربارهی کسانیست که بدون ضرورت‪،‬‬
‫دست نیاز‪ ،‬پیش مردم دراز میکنند و به گدایی میپردازند‪ .‬در حدیث ابوهریره‪‬‬
‫آمده است‪:‬‬
‫کسی که برای افزایش مال و ثروت‪ ،‬گدایی کند‪ ،‬در حقیقت‪ ،‬اخگر آتش دوزخ را‬
‫درخواست کرده است؛ حال خود داند که این کار را رها کند یا انجامش دهد»‪ .‬اگر‬
‫کمتر به گدایی بپردازد‪ ،‬گناهش کمتر خواهد بود و با اخگر دوزخ کمتر خواهد‬
‫سوخت؛ اما هرچه بیشتر گدایی کند‪ ،‬بیشتر خواهد سوخت و اگر دست از این‬
‫عمل زشت بردارد‪ ،‬با اخگرهای دوزخ مجازات نمیشود‪ .‬از این حدیث چنین‬
‫برمیآید که گدایی کردن یا درخواست کمک مالی از دیگران بدون ضرورت‪ ،‬جزو‬
‫گناهان بزرگ است‪.‬‬
‫مؤلف‪ /‬احادیث دیگری نیز ذکر کرده است؛ از جمله اینکه هرکس دچار فقر‬
‫و فاقه شود و آن را نزد مردم ببرد‪ ،‬فقرش از میان نخواهد رفت؛ زیرا هرکس به‬
‫چیزی روی بیاورد یا به آن دل ببندد‪ ،‬به همان چیز واگذار میشود‪ .‬اما هرکس فقرش‬
‫را نزد اهلل ببرد‪ ،‬بر اهلل توکل و اعتماد کند و برای برطرف شدن فقرش‪ ،‬از اسباب و‬
‫راهکارهایی استفاده نماید که اهلل متعال دستور داده است‪ ،‬اهلل متعال فقرش را برطرف‬
‫میسازد؛ زیرا اهلل سبحانه وتعالی میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُُ ذ ذ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬
‫[الطالق ‪]٤ :‬‬ ‫ّللَبَل َِغَأمَ ِرَه ِۦ﴾‬ ‫ّللَِف ُهوََحسَب َهۥََإ ِ َ‬
‫نَٱ َ‬ ‫ّكََعََٱ َ‬
‫﴿ومنَيتو َ‬
‫و هر کس بر اهلل توکل کند‪ ،‬اهلل برایش کافیست‪ .‬همانا اهلل‪ ،‬فرمان و خواستهاش را به انجام‬
‫میرساند‪.‬‬
‫مؤلف‪ /‬همچنین حدیث قبیصه‪ ‬را ذکر کرده که نزد پیامبر‪ ‬آمد و از ایشان‬
‫برای پرداخت مبلغی که به منظور ایجاد صلح و آشتی‪ ،‬تعهد کرده بود‪ ،‬کمک‬
‫خواست‪ .‬رسولاهلل‪ ‬به او دستور دادند که نزدشان بماند تا اموال زکات به ایشان‬
‫برسد و سهمی از آن به او بدهند‪ .‬آنگاه پیامبر‪ ‬بیان فرمود که درخواست کمکِ‬
‫مالی فقط در سه مورد‪ ،‬جایز است‪:‬‬
‫باب‪ :‬قناعت‪ ،‬عزت نفس‪ ،‬میانهروی در زندگی و اعتدال در بذل و بخشش‪376 ...‬‬

‫‪ -۶‬شخصی که برای ایجاد صلح‪ ،‬مبلغی را تعهد کرده‪ ،‬برای او جایز است‬
‫بهاندازهی تعهدش‪ ،‬کمک بخواهد و سپس از درخواست کمک خودداری کند‪.‬‬
‫‪ -1‬شخصی که زیانی به اموالش برسد و همهی داراییاش به سبب آتشسوزی یا‬
‫غرق شدن در آب و امثال آن از میان برود؛ درخواست کمک مالی برای این شخص‬
‫نیز جایز است تا اینکه زندگیاش سر و سامان یابد یا نیازهای اولیهاش تأمین شود‪.‬‬
‫‪ -۳‬شخصی که ‪ -‬بدون هیچ دلیل روشنی‪ -‬فقیر و تنگدست میگردد؛ در‬
‫صورتی که سه نفر از خردمندان طایفهاش گواهی دهند که فقیر شده است‪،‬‬
‫درخواست کمک مالی برایش جایز میباشد تا زندگیاش سر و سامان بگیرد یا در‬
‫حدِ ضروری‪ ،‬تأمین گردد‪.‬‬
‫درخواست کمک مالی برای این سه نفر‪ ،‬جایز است و بهفرمودهی پیامبر‪ ‬جز‬
‫در سه مورد مذکور‪« ،‬گدایی ‪ -‬درخواست کمک مالی از دیگران‪ -‬حرام میباشد و‬
‫کسی که جز در موارد یادشده‪ ،‬درخواست کمک کند‪ ،‬حرامخوار است»‪.‬‬
‫در حدیث‪ ،‬واژهی «سُحت» آمده است؛ واژهی سحت‪ ،‬به معنای «مالِ تلفشده»‬
‫میباشد و به مالِ حرام و نامشروع نیز «سُحت» میگویند؛ زیرا برکت مال را از میان‬
‫میبرد و گاه همهی مال را تلف میکند یا آسیبها و زیانهایی به مال میرسد که آن‬
‫را بهکلی نابود میگرداند‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬جایز بودن گرفتن چیزی از کسی بدون درخواست و‬
‫چشمداشت‬

‫ُ َ َ ر ُ َ‬ ‫َّ‬ ‫ُ َ َ ر َ‬ ‫َّ‬ ‫َ ر‬
‫بن عمر‪ ،‬عن عم َر‪ ‬قال‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫اّلل‬ ‫د‬
‫ِ‬ ‫عب‬ ‫ه‬
‫ِ‬ ‫بی‬‫أ‬ ‫بن عمر‪ ،‬عن‬ ‫ِ‬ ‫بن عب ِد اّللِ‬
‫ِ‬ ‫سالم‬
‫ِ‬ ‫‪ -219‬عن‬
‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ي‬ ‫َ َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ََُ‬ ‫َ‬ ‫ُر‬ ‫ُ َّ‬
‫َكن رسول اّلل‪ ‬يع ِطیين العطاء‪ ،‬فأقول‪ :‬أعط ِه من هو أفق ُر إِيل ِه مِين‪ ،‬فقال‪« :‬خذه‪ ،‬إِذا‬
‫َ ُرُ‬ ‫َ ُ ر ُ َ َّ ر َ‬ ‫َ‬ ‫ََر َ َ ر ُ ُ ر‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ‬
‫مو َُل فإِن ِشئت ُكه‪ ،‬وإِن‬ ‫ْش ٍف وال سائ ِل‪ ،‬فخذه فت‬ ‫ِ‬ ‫ال َشء‪ ،‬وأنت غری م‬ ‫ِ‬ ‫جاءك مِن هذا الم‬
‫َُ َ ى َ ر‬ ‫َ َ َ َ ُ َّ‬ ‫َ ُ رُ َر َ َ‬ ‫َ‬ ‫ر َ َ ر َّ ر‬
‫ِشئت تصدق بِه‪َ ،‬وما ال‪ ،‬فال تتبِعه نفسك»‪ .‬قال سالم‪ :‬فَكن عبد اّلل ال يسأل أحدا شيئا‪،‬‬
‫َ ُّ َ ى ُ ر َ ُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫َوال ی ُرد شيئا أع ِطیه‪ٌ [ .‬‬
‫متفق عليه]‬
‫ترجمه‪ :‬از سالم بن عبداهلل بن عمر از پدرش عبداهلل بن عمرب روایت است‪:‬‬
‫عمر‪ ‬میگوید‪ :‬هرگاه رسولاهلل‪ ‬میخواست چیزی به من عطا کند‪ ،‬میگفتم‪ :‬آن را‬
‫به کسی بدهید که از من نیازمندتر است‪ .‬لذا رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬آن را بگیر و هرگاه‬
‫مال و ثروتی بدون چشمداشت یا درخواست‪ ،‬به تو رسید‪ ،‬بپذیر و از آن استفاده کن؛‬
‫اگر خواستی خود از آن بخور (استفاده ببر) و اگر خواستی‪ ،‬آن را صدقه بده؛ و گرنه‪،‬‬
‫در پیِ آن مباش»‪ .‬سالم میگوید‪( :‬پدرم) عبداهلل هیچگاه از کسی چیزی نمیخواست‬
‫و اگر چیزی به او میدادند‪ ،‬رد نمیکرد‪.‬‬
‫***‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪0572 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0154 :‬‬


‫‪ -33‬باب‪ :‬تشویق بر خوردن از دسترنجِ خویش و خودداری از‬
‫گدایی یا درخواست کمک از دیگران بهوسیلهی کسب و کار‬

‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬


‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫لصلوََةَُفَٱنيِت ِ ُ‬
‫ت َٱ ذ‬ ‫ُ‬
‫َََ َ‬ ‫ّللِ﴾ [اجلمعة‪]١١ :‬‬
‫لَٱ َ‬ ‫فَٱلَۡر ِ َ‬
‫ضَوَٱبَتغواََمِنَفضَ َِ‬ ‫شواََ ِ َ‬ ‫ضي َِ‬
‫﴿فإِذاَق ِ‬
‫و چون نماز پایان یافت‪ ،‬در زمین پراکنده شوید و در طلب فضل و روزیِ اهلل برآیید‪.‬‬
‫َ ر َر ُ َ‬ ‫َ َ ُ ُ‬ ‫َّ‬ ‫َّ ُّ َ ر‬ ‫ر‬
‫العو ِام‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬ألن یأخذ‬ ‫بن‬
‫ری ِ‬ ‫َ ‪ -َ 211‬وعن أيب ر عب ِد اّلل الزرب ِ‬
‫َ َ َ َ َ َ ُ َّ َّ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫ُ َ ُ ُ َّ َ َ َ َ َ َ َ ُ ر َ‬ ‫َ ُ ُ‬
‫ب لَع ظ ِه ِره ِ فیبیعها‪ ،‬فیكف اّلل بها‬‫أحدكم أحبله ث َم یأ ِيت َاجلبل‪ ،‬فیأ َ ِيت حبز َم ٍة مِن حط ٍ‬
‫َُ‬ ‫َ َ‬ ‫َ ر َ َ رٌ َ ر‬
‫(‪)۶‬‬
‫عط روهُ أ رو َمنعوهُ»‪[ .‬روایت بخاری]‬
‫َ‬
‫ری َُل مِن أن يسأل انلَّاس‪ ،‬أ‬‫وجهه‪ ،‬خ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوعبداهلل‪ ،‬زبیر بن عوام‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬اگر یکی از شما‪،‬‬
‫طنابش را بردارد و به کوه برود و پشتهای هیزم بر پشت خود بیاورد و بفروشد و‬
‫بدینسان اهلل آبروی او را حفاظت کند‪ ،‬این برایش بهتر است از اینکه دست نیاز پیش‬
‫مردم دراز کند و از آنها کمک بخواهد و معلوم نیست که چیزی به او بدهند یا خیر»‪.‬‬
‫َ َ ُ ُ ُ َى‬ ‫َ ر َ‬ ‫َ َ ُ ُ‬ ‫ُ‬
‫‪ -212‬وعن أيب هریرة‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬ألن حیت ِط َب أحدكم حزمة لَع‬
‫َ ر َ َ َ َ ى َُُ َ َ‬
‫(‪)1‬‬
‫متفق عليه]‬
‫ََُ‬ ‫َظهره‪َ ،‬خ ر ٌ‬
‫ری من أن يسأل أحدا‪ ،‬فیعطیه أو یمنعه»‪ٌ [ .‬‬ ‫ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬اگر یکی از شما‪ ،‬بر پشت خود‬
‫هیزم حمل کند‪ ،‬برایش از اینکه پیشِ کسی دست نیاز دراز کند‪ ،‬بهتر است؛ و معلوم‬
‫نیست که به او کمک نماید یا خیر»‪.‬‬
‫َ َ‬ ‫َ ر ُ َّ‬ ‫َ ُُ‬
‫مل ی ِده ِ»‪[ .‬روایت بخاری]‬ ‫عن انلَّ ي‬
‫ب‪ ‬قال‪َ« :‬كن داود‪ ‬ال یأكل إِال مِن ع ِ‬ ‫‪ -216‬وعنه ِ ِ‬
‫(‪)۳‬‬

‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬داوود‪ ‬جز از دسترنجِ‬


‫خود نمیخورد»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.)6272 ،0570( :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)6275 ،0571( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0156 :‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.6172 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪374‬‬
‫َ ى‬ ‫َ َ َ َ َّ‬ ‫َ َّ ُ َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫‪ -212‬وعنه أن َرسول اهللِ‪ ‬قال‪َ« :‬كن زک ِریا‪ ‬جنَّارا»‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬زکریا‪ ‬نجار بود»‪.‬‬
‫َ َ ََ َ َ ٌ َ َ ى َر ى َ َ‬ ‫رب‪َ ‬ع ِن انلَّ ي‬
‫َ َ‬ ‫َر‬ ‫َ‬
‫ب‪ ‬قال‪« :‬ما أكل أحد طعاما خریا مِن أن‬ ‫‪ -212‬وعن ال ِمقد ِام بن مع ِدیك‬
‫َ َ َ‬ ‫َر ُ‬ ‫َ َ َ َّ َ َّ َّ َ َ‬ ‫َر ُ َ‬
‫(‪)1‬‬
‫ب اّلل د ُاود‪َ ‬كن یأكل مِن عم ِل ی ِده ِ»‪[ .‬روایت بخاری]‬ ‫یأكل مِن عم ِل ی ِده‪ ،‬وإِن ن‬
‫ترجمه‪ :‬مقدام بن معدیکرب‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬هرگز کسی‪ ،‬غذایی‬
‫بهتر از غذای دسترنجِ خود نخورده است و پیامبر خدا‪ ،‬داوود‪ ‬همواره از‬
‫دسترنجِ خود میخورد»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬بابی بدین نام گشوده است‪« :‬جایز بودن گرفتن چیزی از کسی بدون‬
‫درخواست و چشمداشت»‪ .‬یعنی زیبندهی انسان نیست که به مال دنیا دلبستگی‬
‫داشته باشد و به آن چشم بدوزد و برای رسیدن به آن‪ ،‬عزتش را کنار بگذارد و آن را‬
‫از کسی‪ ،‬درخواست کند؛ زیرا این مسأله باعث میشود که همهی همّ و فکر انسان‪،‬‬
‫دنیا شود؛ در صورتی که انسان بهخاطر آخرت به دنیا آمده است‪ .‬اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬
‫[الذاريات‪َ ََ ]٢٦ :‬‬ ‫لَ ِلعَ ُب ُد َِ‬
‫ونَ‪﴾٥٦‬‬ ‫لنسََإ ِ َ‬ ‫ل ذَ‬
‫نَوَٱ َِ‬ ‫﴿ومَاَخلقَ ُ َ‬
‫تَٱ َِ‬
‫و انسانها و جنها را تنها برای این آفریدم که مرا عبادت و پرستش نمایند‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬
‫[األعىل‪]١٧ ،١٦ :‬‬ ‫قَ‪﴾١٧‬‬ ‫﴿بلََتؤَث ُِرونََٱلَيوَةََٱ ُّدلنَياَ‪َ١٦‬وَٱٓأۡلخِرَةَُخ َ‬
‫يرَوأبَ ىَ‬
‫ولی شما زندگی دنیا را ترجیح میدهید؛ حالآنکه آخرت‪ ،‬بهتر و پایدارتر است‪.‬‬
‫لذا انسان نباید به مال دنیا وابسته شود یا به آن اهمیت دهد؛ اگر بدون رنج و‬
‫درخواست یا بدون توقع و طمع‪ ،‬مال و ثروتی به او رسید‪ ،‬آن را بپذیرد و گرنه‪ ،‬در‬
‫پیِ مال دنیا نباشد‪.‬‬
‫مؤلف‪ /‬حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که هرگاه پیامبر‪ ‬چیزی به عمر‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6278 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.6176 :‬‬
‫‪371‬‬ ‫باب‪ :‬تشویق بر خوردن از دسترنجِ خویش و خودداری از گدایی یا ‪...‬‬

‫بن خطاب‪ ‬میداد‪ ،‬عمر آن را قبول نمیکرد و میگفت‪ :‬آن را به کسی بدهید که از‬
‫من نیازمندتر است‪ .‬در نتیجه رسولاهلل‪ ‬به او فرمودند‪« :‬آن را بگیر و هرگاه مال و‬
‫ثروتی بدون چشمداشت یا درخواست‪ ،‬به تو رسید‪ ،‬بپذیر و از آن استفاده کن؛ اگر‬
‫خواستی خود از آن بخور (استفاده ببر) و اگر خواستی‪ ،‬آن را صدقه بده؛ و گرنه‪ ،‬در‬
‫پیِ آن مباش»‪ .‬از اینرو عبداهلل بن عمر‪ $‬هیچگاه از کسی چیزی نمیخواست و اگر‬
‫چیزی به او میدادند‪ ،‬رد نمیکرد‪ .‬این‪ ،‬نهایتِ ادب است که انسان خودش را خوار‬
‫نگرداند و دست نیاز‪ ،‬پیشِ کسی دراز نکند یا به مال دنیا چشم ندوزد و به آن‬
‫دلبستگی نداشته باشد‪ .‬ولی اگر کسی‪ ،‬چیزی به شما داد‪ ،‬قبول کنید؛ زیرا اگر رد‬
‫کنید‪ ،‬ممکن است هدیهدهنده یا بخشنده را ناراحت کنید و بدینسان او را از خود‬
‫برنجانید؛ در نتیجه دربارهی شما قضاوت خوبی نکند و چنین گمان ببرد که شما‪ ،‬آدمِ‬
‫مغرور و متکبری هستید‪ .‬لذا اگر کسی‪ ،‬بدون درخواستِ شما‪ ،‬چیزی به شما داد‪،‬‬
‫بپذیرید؛ مگر اینکه نگران این باشید که در آینده بر شما منت بگذارد و بگوید‪ :‬من‬
‫برای تو چنین و چنان کردم‪ ،‬یا به تو این و آن را دادم‪ .‬در این صورت‪ ،‬هدیهاش را‬
‫قبول نکنید؛ زیرا دلیلِ موجّهی دارید و از این میترسید که بخشنده یا هدیهدهنده‪ ،‬با‬
‫چاقوی منت گردنتان را قطع کند و این‪ ،‬حقّ شماست که از خود دفاع نمایید‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬باب دیگری به نام «تشویق بر خوردن از دسترنجِ خویش»‬
‫گشوده و آیات و احادیثی ذکر کرده است که نشانگر فضیلت کسب و کار و تجارت‬
‫برای انسان و استفاده از دسترنجِ خویش است‪ .‬اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ُُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ذ‬
‫ف َمناكِبِها َوُكواَ َمِن َ ِرِزَق ِ َهِۦ﴾‬
‫﴿هوَ َٱَّلِي َجعلَ َلك َُم َٱلَۡرضَ َذلولَ َفَٱمَشواَ َ ِ َ‬
‫[امللك‪]١٢ :‬‬
‫او‪ ،‬ذاتیست که زمین را برای شما مسخّر کرد؛ پس در گوشه و کنار آن راه بروید و از روزی‬
‫پروردگار بخورید‪.‬‬
‫ُُ‬
‫﴿وُكواََمِنَ ِرِزَق ِ َهِۦ﴾ یعنی‪ :‬روزی پروردگار را از فضل او بجویید‪.‬‬
‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫لصلوََةُ َفَٱنيِت ِ ُ‬
‫ت َٱ ذ‬ ‫ُ‬
‫ّللِ َوَٱذَك ُرواَ َٱ َ‬
‫ّللَ‬ ‫ل َٱ َ‬ ‫ف َٱلَۡر ِ َ‬
‫ض َوَٱبَتغواَ َمِن َفضَ َِ‬ ‫شواَ َ ِ َ‬ ‫ضي َِ‬
‫﴿فإِذا َق ِ‬
‫ذ ذ ُ ُ‬
‫[اجلمعة‪َ ََ ]١١ :‬‬ ‫كثِيَاَلعلكمََتفَل ُِحونََ‪﴾١٠‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪371‬‬

‫و چون نماز پایان یافت‪ ،‬در زمین پراکنده شوید و در طلب فضل و روزیِ اهلل برآیید و اهلل را‬
‫فراوان یاد کنید تا رستگار شوید‪.‬‬
‫البته نباید کسب و کار‪ ،‬شما را از یاد پروردگارتان غافل سازد؛ از اینرو فرمود‪:‬‬
‫ذ ذ ُ ُ ُ‬ ‫ذ‬
‫ّللَكثِيَاَلعلكمََتفَل ِحونََ‪[ ﴾١٠‬اجلمعة‪]١١ :‬‬
‫ُ‬ ‫ذ‬
‫ّللَِوَٱذَك ُرواََٱ َ‬
‫لَٱ َ‬
‫ُ‬
‫﴿وَٱبَتغواََمِنَفضَ َِ‬
‫و در طلب فضل و روزیِ اهلل برآیید و اهلل را فراوان یاد کنید تا رستگار شوید‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬روایتی را که در «صحیح بخاری» آمده‪ ،‬ذکر کرده است؛ اینکه‪:‬‬
‫داوود‪ ‬از دسترنجِ خود میخورد؛ وی لباس رزمی (زره) میساخت‪ .‬همانگونه‬
‫که اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬
‫ِكمَ َفهلَ َأ ُ‬
‫نتمََ‬ ‫وس َلكمَ َتلِ ُحَ ِصنكم َ ِمِنَ َب َأس‬
‫﴿وعلمَنَ َُه َصنَع َة َلُ َ‬
‫[األنبياء‪َ َ ]٨١ :‬‬ ‫شَك ُِرونَ‪﴾٨٠‬‬
‫و به خاطر شما ساختن زره را به داوود آموختیم تا شما را از آسیبهای جنگ و کارزار حفظ‬
‫کند‪ .‬پس آیا شما سپاسگزارید؟‬
‫یعنی داوود‪ ‬آهنگر بود‪ .‬چنانکه زکریا‪ ‬به پیشهی نجاری اشتغال داشت؛‬
‫یعنی در قبال درودگری‪ ،‬مُزد میگرفت‪ .‬لذا درمییابیم که کسب و کار‪ ،‬ننگ و عار‬
‫نیست؛ زیرا پیامبران االهی به کسب و کار میپرداختند‪ .‬بدون شک کسب روزیِ‬
‫حالل‪ ،‬از گدایی یا دراز کردن دست نیاز پیشِ این و آن بهتر است‪ .‬چنانکه پیامبر‪‬‬
‫فرمود‪« :‬اگر یکی از شما‪ ،‬طنابش را بردارد و به کوه برود و پشتهای هیزم بر پشت‬
‫خود بیاورد و بفروشد و بدینسان اهلل آبروی او را حفاظت کند‪ ،‬این برایش بهتر است‬
‫از اینکه دست نیاز پیش مردم دراز کند و از آنها کمک بخواهد و معلوم نیست که‬
‫چیزی به او بدهند یا خیر»‪.‬‬
‫این‪ ،‬از عزت نفس و شرافتِ انسان است که در برابر هیچکس سر فرود نیاورد و‬
‫به ذلت تن ندهد؛ بلکه از دسترنج خود بخورد و از درآمد حاصل از کشاورزی‪،‬‬
‫تجارت و کار و حرفهی خود‪ ،‬زندگیاش را سپری کند‪ .‬اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ُ‬
‫َ‬ ‫[املزمل‪]٨١ :‬‬ ‫ّللِ﴾‬
‫لَٱ َ‬
‫ضَيبَتغونََمِنَفضَ َِ‬ ‫ض ُبونََ ِ َ‬
‫فَٱلَۡر ِ َ‬ ‫﴿وءاخ ُرونََي َِ‬
‫و عدهای برای کسب روزی از فضلِ اهلل‪ ،‬به سفر میروند‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -34‬باب‪ :‬بخشش و سخاوت و خرج کردن در راههای نیک به‬
‫امید اهلل متعال و توکل بر او‬

‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬


‫ُ ُ ُ‬
‫َ‬ ‫[سبأ‪]٤٩ :‬‬ ‫﴿وماََأنفقَ ُتمَ ِمِنَشَءََفهوََ َ‬
‫يل ِف َُهۥ﴾‬
‫و هرچه انفاق کنید‪ ،‬او عوضش را میدهد‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُ ُ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ُ‬
‫ّللَِوما َتنفِقواََ‬ ‫﴿وما َتنفِقواَ َمِنَ َخيَ َف ِلنفسِكمَ َوما َتنفِقونَ َإ ِ َ‬
‫ل َٱبَتِغاَءَ َوجَ َهِ َٱ َ‬
‫ُ‬ ‫ُ‬
‫كمََوأ ُ‬ ‫ذ‬
‫[البقرة‪َ َ ]٨٧٨ :‬‬ ‫نتمََلََتظَل ُمونََ‪﴾٢٧٢‬‬ ‫مِنََخيََيُو َ‬
‫فَإِلَ‬
‫و هر انفاقی که میکنید‪ ،‬برای خودتان است و فقط به رضای اهلل انفاق نمایید‪ .‬و ثواب هر‬
‫مالی که انفاق کنید‪ ،‬به طور کامل به شما داده میشود و هیچ ستمی به شما نخواهد شد‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ذ ذ‬ ‫ُ ُ‬
‫ََ‬ ‫[البقرة‪]٨٧٤ :‬‬ ‫ّللَب ِ َهِۦَعل رَ‬
‫ِيمَ‪﴾٢٧٣‬‬ ‫نَٱ َ‬
‫﴿وماَتنفِقواََمِنََخيََفإ ِ َ‬
‫هر چه انفاق کنید‪ ،‬اهلل از آن آگاه است‪.‬‬
‫ُ ٌ َ َّ ُ َ ى‬ ‫َ َ َ َّ‬
‫اثنتنی‪َ :‬رجل آتاهُ اّلل ماال‪،‬‬
‫ِ‬ ‫ب‪ ‬قال‪« :‬ال حسد إِال يف‬ ‫ابن مسعو ٍد‪َ ‬ع ِن انلَّ ي‬ ‫َ‬
‫‪ -213‬وع ِن ِ‬
‫َ َُيُ‬ ‫َ ي َ َ ُ ٌ َ ُ َّ ُ ر َ ى َ ُ َ ر‬ ‫َ َ َّ َ َ َ َ َ َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫حكمة‪ ،‬فه َو يق ِِض بِها َویعلمها»‪ٌ [ .‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫فسلطه لَع هلكتِ ِه يف احلق‪ ،‬ورجل آتاه اّلل ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابنمسعود‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬رشک بردن (غبطه خوردن) فقط‬
‫در دو مورد‪ ،‬درست است‪ :‬شخصی که اهلل به او مالی داده و به او همت خرج کردن‬
‫در راه اهلل را عنایت نموده است؛ و شخصی که اهلل به او حکمت و معارف دینی داده‬
‫و او به آن‪ ،‬حکم و عمل میکند و ‪ -‬به دیگران نیز‪ -‬آموزش میدهد»‪.‬‬
‫ُ َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ ُّ‬ ‫َ ُّ ُ ر َ ُ‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫‪ -222‬وعنه قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬أیكم مال وارِث ِ ِه أحب إِيله مِن ماَل؟» قالوا‪ :‬یا‬
‫َ‬
‫َ َّ‬ ‫َ َّ َ َ َ َ‬ ‫َ َّ َ َ‬ ‫َّ َ َ ٌ َّ َ ُ ُ َ َ ُّ‬ ‫َ ُ َ‬
‫ارث ِه ما أخ َر»‪.‬‬
‫ِ‬
‫ال َ‬
‫و‬ ‫م‬ ‫و‬ ‫م‬ ‫د‬ ‫ق‬ ‫ما‬ ‫اَل‬ ‫م‬ ‫ن‬‫ِ‬ ‫إ‬ ‫ف‬‫«‬ ‫قال‪:‬‬ ‫يله‪.‬‬‫رسول اهللِ! ما مِنا أحد إِال ماَل أح ِ‬
‫إ‬ ‫ب‬
‫(‪)1‬‬
‫[روایت بخاری]‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪72 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.202 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.2556 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪378‬‬

‫ترجمه‪ :‬ابنمسعود‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬چه کسی از شما‪ ،‬مال وارثش‬
‫را بیش از مال خود دوست دارد؟» گفتند‪ :‬ای رسولخدا! همهی ما‪ ،‬مال خود را‬
‫بیشتر دوست داریم‪ .‬فرمود‪« :‬مال انسان‪ ،‬همان مالیست که خرج یا بخشش میکند‬
‫و مالِ وارث‪ ،‬مالیست که انسان‪ -،‬خرج یا بخشش نمیکند و‪ -‬از خود باقی‬
‫میگذارد»‪.‬‬
‫ي ََ‬ ‫َّ ُ َّ َ َ‬ ‫َ َّ ُ َ‬ ‫َ َ ي‬
‫ار َول رو ب ِ ِشق تمر ٍة»‪ٌ [ .‬‬
‫متفق‬ ‫بن حاتم‪ ‬أن َرسول اهللِ‪ ‬قال‪« :‬اتقوا انل‬
‫‪ -222‬عن ع ِدي ِ‬
‫(‪)۶‬‬
‫عليه]‬
‫ترجمه‪ :‬عدی بن حاتم‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬از آتش دوزخ پروا کنید؛‬
‫اگرچه با صدقه دادن نصف یک خرما باشد»‪.‬‬
‫َ ى َ ُّ‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬
‫(‪)1‬‬
‫متفق عليه]‬
‫جابر‪ ‬قال‪ :‬ما سئِل رسول اّلل‪ ‬شيئا قط فقال‪ :‬ال‪ٌ [ .‬‬
‫ٍ‬ ‫‪ -221‬وعن‬
‫ترجمه‪ :‬جابر‪ ‬میگوید‪ :‬هرگز از رسولاهلل‪ ‬چیزی خواسته نشد که ایشان «نَه»‬
‫بگوید‪.‬‬
‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫َ ر َ ُ ُ‬ ‫َ َ ُ ُ‬ ‫ُ‬
‫‪ -229‬وعن أيب هریرة‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬ما مِن ی رومٍ یصبِح ال ِعباد فِی ِه إِال‬
‫ُ ى‬ ‫َّ ُ َّ َ‬ ‫َ‬ ‫ُر ى َ َى ََُ ُ‬ ‫َ َ ُ ُ َ َ َ ُ َ َّ ُ َّ َ‬ ‫َ ََ َر‬
‫عط ممسَك‬ ‫عط من ِفقا خلفا‪ ،‬ویقول اآلخر‪ :‬اللهم أ ِ‬ ‫الن‪ ،‬فیقول أحدهما‪ :‬اللهم أ ِ‬ ‫ْن ِ‬
‫ملَك ِن ي ِ‬
‫ََى‬
‫(‪)۳‬‬
‫تلفا»‪[ .‬متفق علیه]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬هر روز که بندگان شب را به‬
‫صبح میرسانند‪ ،‬دو فرشته پایین میآیند؛ یکی از آنها میگوید‪ :‬یا اهلل! به کسی که‬
‫انفاق میکند‪ ،‬عوض بده‪ .‬و دیگری‪ ،‬میگوید‪ :‬یا اهلل! به بخیل و کسی که از انفاق‬
‫کردن خودداری میکند‪ ،‬ضرر و زیان برسان»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)2162 ،0507( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪[ .0102 :‬ر‪.‬ک‪ :‬حدیث شمارهی ‪].052‬‬
‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2125 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6200 :‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪0556 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪[ .0101 :‬ر‪.‬ک‪ :‬حدیث شمارهی‪].211‬‬
‫‪379‬‬ ‫باب‪ :‬بخشش و سخاوت و خرجکردن در راههای نیک به امید اهلل متعال‪...‬‬
‫َ ُرَ ر َ َر َ‬ ‫ر‬ ‫َ َّ َ ُ َ‬
‫ول اهلل‪ ‬قال‪« :‬قال ُ‬
‫اهلل تعاىل‪ :‬أن ِفق یا اب َن آدم ينفق علیك»‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫‪ -221‬وعنه أن رس‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫[ ٌ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل متعال میفرماید‪« :‬ای فرزندِ‬
‫(‪)1‬‬
‫آدم! انفاق و بخشش کن تا بر تو انفاق شود»‪.‬‬
‫َ‬ ‫َ َّ َ ُ ى َ َ َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ ر‬ ‫َّ‬
‫اهلل عنهما أن رجال سأل رسول‬ ‫اص رِض‬ ‫‪ -222‬وعن ر عبد اّللِ بن عمرو بن الع ِ‬
‫َّ َ َ َ ر َ ر َ َ ر‬ ‫َر ُ‬ ‫َّ َ‬ ‫ُر‬ ‫ِ َر‬ ‫َ ُّ‬ ‫َّ‬
‫السالم لَع من ع َرفت َومن لم‬ ‫سالم خری؟ قال‪« :‬تط ِع ُم الطعام‪َ ،‬وتق َرأ‬ ‫اإل‬
‫ِ‬ ‫ي‬ ‫اّلل‪ :‬أ‬
‫َر ر‬
‫(‪)۳‬‬
‫متفق عليه]‬
‫تع ِرف»‪ٌ [ .‬‬
‫ترجمه‪ :‬عبداهلل بن عمرو بن عاص‪ $‬میگوید‪ :‬شخصی از رسولاهلل‪ ‬سؤال‬
‫کرد‪ :‬بهترین ویژگی اسالمی چیست؟ فرمود‪« :‬اینکه به دیگران خوراک بدهی و به هر‬
‫مسلمانی که میشناسی و نمیشناسی‪ ،‬سالم کنی»‪.‬‬
‫ر ُ‬ ‫َ‬ ‫َرَ َ َ َى َ َ َ َ ُ َر‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫مل یعمل‬
‫ٍ‬ ‫اع‬ ‫ِن‬
‫م‬ ‫ما‬ ‫ْن‬
‫عون خصلة أعالها منِیحة الع ِ‬ ‫‪ -226‬وعنه قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬أرب‬
‫َ َ َّ َ‬ ‫َ َ َ َ َ َ َ َ ر َ َ ر ُ َ َّ َ ر َ َ ُ َّ‬ ‫َ َ‬
‫(‪)8‬‬
‫خبصل ٍة منها رجاء ثوابِها وتص ِدیق موعودِها إِال أدخله اّلل تعاىل بِها اجلنة»‪[ .‬روایت بخاری]‬
‫ترجمه‪ :‬عبداهلل بن عمرو بن عاص‪ $‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬چهل خصلت‬
‫نیکو وجود دارد که برترین آنها‪ ،‬به عاریت دادنِ بُزِ شیرده میباشد تا از شیرش استفاده‬
‫کنند‪ .‬هرکس‪ ،‬به امید ثواب و با ایمان به پاداشی که وعده داده شده‪ ،‬یکی از این‬
‫خصلتهای نیک را انجام دهد‪ ،‬اهلل متعال‪ ،‬به پاسِ آن‪ ،‬او را وارد بهشت میگرداند»‪.‬‬
‫َ ر َ َ َّ َ‬ ‫َ َ ُ ُ‬ ‫َ ر َ‬ ‫َُ ََ ُ َ ي‬
‫بن عجالن‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬یا اب َن آدم إِنك إِن‬ ‫‪ -222‬عن أيب أمامة صد ِ‬
‫ي‬
‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫َُ‬
‫وايلد‬
‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ ر‬ ‫ر‬
‫اف‪َ ،‬وابدأ بِمن تعول‪،‬‬
‫َ‬ ‫ُ َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫رش لك‪ ،‬وال تالم لَع کف ٍ‬ ‫ری لَك‪ ،‬وإن ُت رم ِس َك ُه ٌّ‬
‫َ‬ ‫َر َُ َ ر‬
‫ض َل َخ ٌ‬ ‫تبذل الف‬
‫ِ‬
‫ُ َ َ ر ٌ َ َ ُّ ر َ‬
‫(‪)6‬‬
‫ايل ِد السفَل»‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫العلیا خری مِن‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪5225 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.882 :‬‬


‫(‪ )1‬یعنی در انفاق و بخشش کوتاهی نکن تا به تو روزی دهم و در روزیات برکت بیندازم‪.‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)2622 ،06( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.28 :‬‬
‫(‪ )8‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪6220 :‬؛ [این حدیث پیشتر بهشمارهی ‪ 056‬ذکر شد‪].‬‬
‫(‪ )6‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪[ .0122 :‬این حدیث پیشتر بهشمارهی ‪ 404‬ذکر شد‪].‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪381‬‬

‫ترجمه‪ :‬ابوامامه‪ ،‬صُدَیِّ بن عجالن‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬ای فرزند‬


‫آدم! اگر تو‪ ،‬مازادِ ثروت خویش را بذل و بخشش نمایی‪ ،‬برایت بهتر است و اگر آن‬
‫را نگه داری‪ ،‬برای تو بد خواهد بود و بهخاطر ثروتی که بهاندازهی نیاز داری‪،‬‬
‫سرزنشی بر تو نیست و در بذل و بخشش‪ ،‬از کسی شروع کن که تأمین هزینههایش‬
‫با توست‪ .‬و دست باال (بخشنده) از دست پایین (گیرنده) بهتر است»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬میگوید‪« :‬باب‪ :‬بخشش و سخاوت و خرج کردن در راههای نیک به‬
‫امید اهلل متعال و با توکل بر او»‪.‬‬
‫مال و ثروتی که اهلل متعال به انسانها میبخشد‪ ،‬برای آزمودن آنهاست تا آنها‬
‫را بیازماید که آیا آن را درست مصرف میکنند یا نه؟ همانگونه که اهلل متعال‬
‫میفرماید‪:‬‬
‫ر ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ذ‬
‫[التغابن ‪َ ]١٢ :‬‬ ‫يمَ‪﴾١٥‬‬ ‫﴿إِنماََأمَوَلكمََوأوَلَ ُدكمََف ِتَن َةَوَٱ َُ‬
‫ّللَعِند َُهۥََأجَ رَرَع ِظ رَ‬
‫اموال و فرزندانتان‪ ،‬فقط مایهی آزمایش (شما) هستند‪ .‬و نزد اهلل پاداش بزرگیست‪.‬‬
‫برخی از مردم‪ ،‬مال و ثروتشان را در راه شهوترانی‪ ،‬هوسبازی و لذتهای‬
‫ناروایی بهکار میگیرند که باعث دوریِ هرچه بیشترشان از اهلل متعال میگردد و‬
‫بدینسان مال و ثروتشان‪ ،‬وبال گردنشان خواهد بود‪ .‬پناه بر اهلل‪.‬‬
‫و برخی دیگر مطابق رهنمودهای دینی‪ ،‬اموالشان را بهخاطر خشنودی اهلل در‬
‫راههایی مصرف میکنند که آنان را به او نزدیک میگرداند‪ .‬بهیقین‪ ،‬چنین مال و‬
‫ثروتی به نفعِ انسان است‪.‬‬
‫برخی هم اموالشان را در کارهای بیفایدهای هزینه میکنند که نه حرام است و نه‬
‫فضیلت یا امتیازی شرعی دارد؛ یعنی در واقع اموالشان را تباه میگردانند و پیامبر‪ ‬از‬
‫نابود کردن اموال نهی نموده است‪.‬‬
‫انسانی که اموالش را در راهی خرج میکند که مورد پسند خداست‪ ،‬باید به‬
‫نویدهای االهی اطمینان کامل داشته باشد؛ چنانکه اهلل متعال در کتابش میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ ُ ُ‬
‫ََ‬ ‫[سبأ‪]٤٩ :‬‬ ‫لرزِقِيََ‪﴾٣٩‬‬‫يَٱ ذَ‬ ‫﴿وماََأنفقَ ُتمَ ِمِنَشَءََفهوََ َ‬
‫يل ِف َُهۥََوهوََخ َُ‬
‫و هرچه انفاق کنید‪ ،‬او عوضش را میدهد؛ و او‪ ،‬بهترین روزیدهنده است‪.‬‬
‫‪386‬‬ ‫باب‪ :‬بخشش و سخاوت و خرجکردن در راههای نیک به امید اهلل متعال‪...‬‬
‫َُُْ‬ ‫ُ ُ‬
‫يل ِف َُهۥ﴾‪ ،‬نه «َیلف ُه»‪ .‬لذا بدین معناست که اهلل‪،‬‬
‫اهلل متعال فرموده است‪َ ﴿ :‬‬
‫عوضش را میدهد‪ ،‬نه اینکه اهلل‪ ،‬خود جایگزین آن میشود؛ از اینرو چنین پنداری‪،‬‬
‫ُ َ ََ ْ ْ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ْ‬
‫بهکلی اشتباه میباشد‪ .‬چنانکه در حدیث آمده است‪« :‬الله َّم أجر ِِن ِِف م ِصيب ِِت وأخ ِلف‬
‫ْ‬
‫َ ًْ ْ‬
‫ريا ِمن َها»‪ .‬یعنی‪« :‬یا اهلل! در این مصیبت‪ ،‬به من اجر و پاداش عنایت کن و به من‬ ‫ِيل خ‬
‫ْ ُْ‬
‫بهتر از آن عوض بده»‪ .‬نگویید‪« :‬واخلف» که اشتباه است‪.‬‬
‫اهلل‪ ‬در کتابش وعده فرموده است که هرکس انفاق کند‪ ،‬اهلل عوضش را‬
‫میدهد‪ .‬این را حدیثِ پیامبر‪ ‬تفسیر میکند؛ همان حدیثی که مؤلف‪ /‬ذکر کرده‬
‫است‪ :‬پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬هر روز که بندگان شب را به صبح میرسانند‪ ،‬دو‬
‫فرشته پایین میآیند؛ یکی از آنها میگوید‪ :‬یا اهلل! به کسی که انفاق میکند‪ ،‬عوض‬
‫بده‪ .‬و دیگری‪ ،‬میگوید‪ :‬یا اهلل! به بخیل و کسی که از انفاق کردن خودداری میکند‪،‬‬
‫ضرر و زیان برسان»‪.‬‬
‫منظور از بخیل در اینجا‪ ،‬کسیست که حقوق شرعیِ اموالش را ادا نمیکند؛ لذا‬
‫این‪ ،‬بددعایی شامل همهی کسانی که انفاق نمیکنند‪ ،‬نمیشود و فقط شامل حال‬
‫کسانی میگردد که از انفاق یا بذل و بخششی که اهلل متعال واجب فرموده است‪،‬‬
‫امتناع میورزند‪ .‬فرشتگان برای چنین کسانی بددعایی میکنند که اهلل متعال به‬
‫اموالشان ضرور و زیان برساند‪ .‬این ضرور و زیان‪ ،‬بر دو گونه است‪:‬‬
‫‪ -۶‬ضرر و زیانِ ظاهری یا حسی‪.‬‬
‫‪ -1‬ضرر و زیانِ معنوی‪.‬‬
‫ضرر و زیان ظاهری‪ ،‬ضرر و زیانیست که در خودِ مال و ثروت‪ ،‬پدید میآید؛‬
‫به عنوان مثال در آتش میسوزد یا سرقت میشود و امثال آن‪.‬‬
‫و ضرر و زیان معنوی‪ ،‬بدین صورت است که خیر و برکت‪ ،‬از آن برداشته‬
‫میشود و انسان در زندگی خود از آن استفاده نمیکند‪ .‬چنانکه پیامبر‪ ‬به یارانش‬
‫فرمود‪« :‬آیا کسی از شما‪ ،‬مال وارثش را بیش از مالِ خود دوست دارد؟» گفتند‪ :‬ای‬
‫رسولخدا! همهی ما‪ ،‬مال خود را بیشتر دوست داریم‪.‬‬
‫شما‪ ،‬مال خود را از مال زید و عمرو و خالد‪ ،‬بیشتر دوست دارید؛ هرچند‬
‫وارثان شما باشند‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬مال انسان‪ ،‬همان مالیست که خرج یا بخشش‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪382‬‬

‫میکند و مالِ وارث‪ ،‬مالیست که انسان‪ - ،‬خرج یا بخشش نمیکند و‪ -‬از خود باقی‬
‫میگذارد»‪.‬‬
‫این‪ ،‬حکمتی بزرگ از سخنان جامع و حکمتآمیز پیامبر‪ ‬است؛ مالِ شما‪،‬‬
‫همان مالیست که روز قیامت آن را در پیشگاه اهلل‪ ‬مشاهده میکنید؛ همان مالی که‬
‫بذل و بخشش کردهاید‪ .‬و مالِ وارث‪ ،‬همان ثروتیست که پس از خود برای وارثان‬
‫خویش میگذارید و آنها میخورند و از آن استفاده میکنند‪ .‬مالی که از هریک از ما‬
‫باقی میماند‪ ،‬در حقیقت‪ ،‬مالِ وارث است‪ .‬پس اموال خود را برای خشنودی اهلل‪‬‬
‫انفاق کنیم و مطمئن باشیم که اهلل متعال‪ ،‬عوضش را به ما میدهد و بر ما بذل و‬
‫بخشش میفرماید؛ چنانکه رسولاهلل‪ ‬فرموده است‪« :‬اهلل متعال میفرماید‪« :‬ای فرزندِ‬
‫آدم! انفاق و بخشش کن تا بر تو انفاق شود»‪.‬‬
‫همهی این آیات و احادیث‪ ،‬نشانگر اینست که انسان باید ثروتش را مطابق‬
‫احکام و رهنمودهای االهی‪ ،‬خرج و بخشش نماید‪ .‬همانگونه که مؤلف‪ /‬در‬
‫ابتدای این باب‪ ،‬حدیثی بدین مضمون ذکر کرده که پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬رشک‬
‫بردن (غبطه خوردن) فقط در دو مورد‪ ،‬درست است»‪ .‬یعنی درست نیست که انسان‬
‫بر مال و ثروتی که اهلل به کسی بخشیده یا هر چیزیِ دیگری که به بندهای داده است‪،‬‬
‫غبطه بخورد‪ ،‬مگر در دو مورد‪:‬‬
‫اول‪ :‬شخصی که اهلل به او مالی داده و به او همت خرج کردن در راه اهلل را‬
‫عنایت نموده است‪ .‬و بدینسان این بنده‪ ،‬مالش را در راهی انفاق میکند که مورد‬
‫پسند و رضایت اهلل متعال است‪ .‬رشک بردن به چنین شخصی‪ ،‬جایز میباشد؛ زیرا‬
‫تجار‪ ،‬رویکردِ گوناگونی دارند و با هم متفاوتند‪ .‬برخی از آنها اموالشان را در راه‬
‫اهلل‪ ،‬در کارهای خوبی از قیبل ساختن مساجد‪ ،‬کمک به نیازمندان‪ ،‬چاپ کتاب‪ ،‬کمک‬
‫به جهاد و امثال آن انفاق میکنند‪ .‬اهلل متعال به چنین کسانی همت خرج کردن در راه‬
‫خود را عنایت فرموده است‪.‬‬
‫برخی هم ثروتشان را در راههای نامشروع و لذتهای حرام‪ ،‬خرج مینمایند؛‬
‫برای هوسرانی به خارج میروند تا زناکاری و میگساری نمایند یا قماربازی کنند و‬
‫اموالشان را در راههای حرامی که مایهی خشم و غضب خداست‪ ،‬تلف نمایند‪.‬‬
‫‪383‬‬ ‫باب‪ :‬بخشش و سخاوت و خرجکردن در راههای نیک به امید اهلل متعال‪...‬‬

‫بنابراین ثروتمندی‪ ،‬قابل رشک و غبطه است که همت خرج کردن اموالش را در‬
‫راههای درست دارد‪ .‬زیرا معموالً کسی که به نان و نوا یا ثروتی میرسد‪ ،‬سر به طغیان‬
‫و سرکشی‪ ،‬و فسق و فجور مینهد‪ .‬لذا انسان با دیدن ثروتمندی که اموالش را در راه‬
‫اهلل انفاق میکند‪ ،‬به او غبطه میخورد‪.‬‬
‫دوم‪ :‬شخصی که اهلل به او حکمت و معارف دینی داده و او به آن‪ ،‬حکم و عمل‬
‫میکند‪ .‬منظور از حکمت در اینجا‪ ،‬دانش دینیست‪ .‬همانگونه که اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬
‫ل ِكَمةََوعلمكََماَلمََتكنَتعَل َُم﴾ [النساء ‪َ َ ]١١٤ :‬‬ ‫﴿وأنزلََٱ َُ‬
‫ّللَعليَكََٱلَكِتَبََوَٱ َ‬
‫و اهلل‪ ،‬کتاب و سنت را بر تو نازل نمود و آنچه را نمیدانستی‪ ،‬به تو آموخت‪.‬‬
‫لذا این شخص‪ ،‬به علم و دانشی که اهلل متعال به او داده است‪ ،‬عمل میکند و مطابق‬
‫آن قضاوت مینماید؛ چه دربارهی خود و چه در میان خانواده و نزدیکانش و چه‬
‫دربارهی کسانی که از او قضاوت میخواهند‪ .‬عالوه بر این‪ ،‬علم و دانش خود را به‬
‫دیگران نیز آموزش میدهد و به این بسنده نمیکند که مردم‪ ،‬نزدش بیایند و چیزی از او‬
‫بپرسند یا نمیگوید‪ :‬همین کافیست که مردم نزدم بیایند تا در میانشان قضاوت کنم؛ بلکه‬
‫خود نیز قدم پیش میگذارد و عالوه بر حکم کردن و عمل نمودن به دانش خود‪ ،‬آن را‬
‫به دیگران نیز منتقل مینماید‪ .‬روشن است که چنین شخصی‪ ،‬قابل رشک میباشد‪.‬‬
‫مردم در رابطه با حکمت یا دانش‪ ،‬چند گونهاند‪:‬‬
‫اول‪ :‬اهلل متعال به برخی از مردم‪ ،‬علم و دانش داده است‪ ،‬ولی آنها این دانش را‬
‫از خود نیز دریغ میدارند و به خودشان هم بخل میورزند و از این دانش االهی‪،‬‬
‫استفاده نمیکنند و به وسیلهی آن‪ ،‬به اطاعت و بندگیِ اهلل‪ ‬نمیپردازند یا از‬
‫کارهای ممنوع بازنمیآیند‪ .‬اینها از همه زیانکارترند و مانند یهودیان هستند که هر‬
‫چند حق و حقیقت را میدانستند‪ ،‬ولی تکبر ورزیدند و از آن سرپیچی کردند‪.‬‬
‫دوم‪ :‬کسانی که اهلل متعال به آنها علم و دانش داده است و خود به آن عمل‬
‫میکنند‪ ،‬ولی سایر بندگان خدا نفعی از علمشان نمیبرند‪ .‬این دسته از گروه پیشین‬
‫بهترند‪ ،‬اما عملکردشان ناقص است‪.‬‬
‫سوم‪ :‬گروهی که اهلل متعال به آنها علم و دانش داده است و گذشته از اینکه‬
‫خود به آن عمل میکنند‪ ،‬آن را به دیگران نیز آموزش میدهند‪ .‬اینها بهترین دستهاند‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪384‬‬

‫وگروه چهارمی هم وجود دارد؛ کسانی که بهطور مطلق بهرهای از علم و دانش‬
‫ندارند و در حقیقت‪ ،‬جاهلند‪ .‬اینها اگرچه از خیر فراوانی محروم شدهاند‪ ،‬اما‬
‫وضعیتشان از دستهی اول که علم و دانش دارند و به آن عمل نمیکنند‪ ،‬بهتر است‪.‬‬
‫زیرا برای اینها این امید وجود دارد که به کسب علم و عمل به آن روی بیاورند‪ ،‬اما‬
‫علم گروهِ اول‪ ،‬وبال گردنشان است‪ .‬پناه بر اهلل‪.‬‬
‫***‬
‫ََ َ‬ ‫َ ر‬ ‫َ ى‬ ‫ر‬ ‫ََ‬ ‫ُ َ ُ ُ َّ‬ ‫َ‬
‫الم شيئا إِال أعطاه‪َ ،‬ولقد‬ ‫اإلس ِ‬‫ِ‬ ‫نس‪ ‬قال‪ :‬ما سئِل رسول اّلل‪ ‬لَع‬ ‫‪ -222‬وعن أ ٍ‬
‫َ َ َ ر ُ َ َّ ُ َ ى‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ‬ ‫ََ ى َ َ َََ‬ ‫َ َ ُ ٌ ََ َ‬
‫نی جبلنی‪ ،‬ف َرجع إِىل قو ِم ِه فقال‪ :‬یا ق رو ِم أسلِموا فإِن حممدا‬ ‫اءه َرجل فأعطاه غنما ب‬ ‫ج‬
‫َ ر َ ر َ َ َّ ُ ُ َ ُ ر ُ َ ُ ُ َّ ُّ ر َ َ َ َ ر َ ُ َّ‬ ‫َر َ‬ ‫َ َ َ َ ر‬ ‫ر‬ ‫ُ‬
‫اء من ال خيَش الفقر‪ ،‬وإِن َكن الرجل ليسلِم ما ی ِرید إِال ادلنیا‪ ،‬فما یلبث إِال‬ ‫يع ِطي عط‬
‫َ َرَ‬ ‫َ ُّ ر َ‬ ‫َ ى َ َّ َ ُ َ ر ُ َ َ َّ َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫ادلنیا َو َما علیها‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫اإلسالم أحب إِيله من‬ ‫ي ِسریا حَّت یكون ِ‬
‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬هرگاه از رسولاهلل‪ ‬چیزی برای پذیرش اسالم‬
‫میخواستند‪ ،‬عطا میکرد؛ باری مردی نزد پیامبر‪ ‬آمد ‪ -‬و اسالم آورد‪ -.‬پیامبر‪‬‬
‫گوسفندانی که در میان دو کوه بودند‪ -‬یعنی یک گله گوسفند‪ -‬به او داد‪ .‬آن شخص‬
‫نزد قومش بازگشت و گفت‪ :‬ای قومِ من! مسلمان شوید؛ زیرا محمد‪ ‬بهسان کسی‬
‫بذل و بخشش میکند که از فقر نمیترسد‪ .‬چهبسا شخصی مسلمان میشد و هدفی‬
‫جز دنیا نداشت‪ ،‬اما مدت اندکی نمیگذشت مگر اینکه اسالم نزد او از دنیا و هرچه‬
‫در آن است‪ ،‬محبوبتر میشد‪‌ .‬‬
‫ََرُ َُ َ‬ ‫َ ُ َ‬ ‫َ ر ى َُ‬ ‫ُ َّ‬ ‫َ َ‬ ‫ُ َ‬
‫ری هؤالءِ‬ ‫‪ -223‬وعن عم َر‪ ‬قال‪ :‬قس َم رسول اّلل‪ ‬قسما‪ ،‬فقلت‪ :‬یا َرسول اهللِ لغ‬
‫َُ ر َ َر َُ ي ُ‬ ‫رُ‬ ‫َ َ َُ‬ ‫َ‬
‫ََكنُوا أ َح َّق ب ِه م رِن ُهم؟ قال‪« :‬إ َّن ُه رم َخ َّ ُ‬
‫ون‪،‬‬
‫ِ‬ ‫ل‬ ‫خ‬ ‫ب‬ ‫ي‬ ‫و‬ ‫أ‬ ‫هم‬ ‫طی‬ ‫ع‬ ‫أ‬ ‫ف‬ ‫حش‬
‫ِ‬ ‫ف‬ ‫بال‬ ‫ون‬
‫ِ‬ ‫ل‬ ‫سأ‬ ‫ي‬ ‫ن‬ ‫أ‬ ‫ون‬
‫ِ‬ ‫ری‬ ‫ِ‬
‫َ ُ َ‬
‫خ ٍل»‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫َولست بِبا ِ‬
‫(‪)1‬‬

‫ترجمه‪ :‬عمر‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬اموالی را ‪ -‬در میان گروهی از مردم‪-‬‬


‫تقسیم کرد‪ .‬گفتم‪ :‬ای رسولخدا! افراد دیگری هستند که از اینها مستحقترند‪ .‬فرمود‪:‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0212 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0142 :‬‬
‫‪381‬‬ ‫باب‪ :‬بخشش و سخاوت و خرجکردن در راههای نیک به امید اهلل متعال‪...‬‬

‫«اینها با اصرار و پافشاری خود در درخواست این مال‪ ،‬دو گزینه پیشِ روی من‬
‫گذاشتند که به اینها بدهم یا مرا بخیل بخوانند؛ در حالی که من بخیل نیستم»‪.‬‬
‫َُر‬ ‫ُ َ َ َّ ي َ ر َ َ ُ‬ ‫َ‬ ‫َرََ ُ‬ ‫َ َّ ُ‬ ‫ُ‬ ‫َُر‬
‫يسری مع انل ِب‪ ‬مقفله مِن حننی‪،‬‬ ‫بن مط ِعم‪ ‬أنه قال‪ :‬بينما هو ِ‬ ‫ری ِ‬‫‪ -َ 262‬وعن جب َ ِ‬
‫َ َُ َ َ َ َ ر َ َ َ َ‬ ‫ر ُ َ ُ َ َ َّ ر َ‬ ‫ََ َ ُ‬
‫ب‪ ‬فقال‪:‬‬ ‫اءه‪ ،‬ف َوق َف انلَّ ُّ‬ ‫فعلِقه األع َراب يسألونه‪ ،‬حَّت اضط ُّروهُ إِىل سمر ٍة فخطفت ِرد‬
‫َ ِ‬
‫َ ى‬ ‫ُ‬ ‫َ َ َ ى ََ َ رُُ َرَ ُ‬ ‫َ َ ُ‬ ‫ََر َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ ر ُ‬
‫ون خبِیال‬
‫ِ ِ‬ ‫د‬ ‫َت‬ ‫ال‬ ‫ثم‬ ‫م‪،‬‬ ‫ك‬ ‫ن‬ ‫ي‬ ‫ب‬ ‫ه‬‫ت‬‫م‬ ‫س‬ ‫ق‬ ‫ل‬ ‫ا‪،‬‬ ‫م‬ ‫ع‬‫ن‬ ‫ِ‬ ‫ه‬‫ا‬ ‫ض‬ ‫ع‬‫ال‬
‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ه‬‫ذ‬ ‫ه‬ ‫د‬ ‫د‬ ‫ع‬ ‫يل‬ ‫ن‬ ‫َك‬ ‫و‬‫ل‬ ‫ف‬ ‫‪،‬‬ ‫ايئ‬
‫ِ ِ‬‫د‬ ‫ر‬ ‫ون‬ ‫ط‬ ‫أع‬
‫ى‬ ‫ََ‬ ‫ى‬ ‫َّ‬ ‫َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫َوال کذابا َوال جبانا»‪[ .‬روایت بخاری]‬
‫ترجمه‪ :‬جبیر بن مطعم‪ ‬میگوید‪ :‬در بازگشت از "حنین" با رسولاهلل‪ ‬بودم‪.‬‬
‫صحرانشینان‪ ،‬اطراف پیامبر‪ ‬را گرفتند و با اصرار و پافشاری از ایشان درخواست‬
‫مال میکردند‪ ،‬تا جایی که پیامبر‪ ‬را ناگزیر نمودند به سمت درخت خارداری برود؛‬
‫روپوش پیامبر‪ ‬به درخت گیر کرد‪ .‬لذا پیامبر‪ ‬ایستاد و فرمود‪« :‬روپوش مرا به من‬
‫بدهید؛ اگر بهاندازهی این خارها‪ ،‬دام و شتر میداشتم‪ ،‬آن را میان شما تقسیم میکردم‬
‫و آنگاه میدانستید که من‪ ،‬بخیل‪ ،‬دروغگو و ترسو نیستم»‪.‬‬
‫َ َ َ‬ ‫َ ََ َ ر َ َ ٌَ ر َ‬ ‫َ َّ َ ُ َ‬ ‫ُ‬
‫ال‪َ ،‬وما زاد‬
‫ٍ‬ ‫م‬ ‫ِن‬
‫م‬ ‫ة‬‫ق‬‫د‬ ‫ص‬ ‫ت‬ ‫ص‬ ‫ق‬ ‫ن‬ ‫ا‬ ‫م‬ ‫«‬ ‫قال‪:‬‬ ‫‪‬‬ ‫ِ‬ ‫هلل‬ ‫ا‬ ‫ول‬‫‪ -262‬وعن أيب هریرة‪ ‬أن رس‬
‫َّ ُ َ ر ى َ ر َّ ًّ َ َ َ َ َ َ َ َ ٌ َّ َّ َ َ َ ُ َّ ُ‬
‫(‪)1‬‬
‫اّلل‪[ .»‬روایت مسلم]‬ ‫اّلل عبدا بِعف ٍو إِال عِزا‪ ،‬وما تواضع أحد ّللِ إِال رفعه‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬صدقه هرگز از ثروت انسان‬
‫نمیکاهد و بهیقین اهلل در برابر گذشت بندهاش‪ ،‬عزت او را زیاد میکند و هرکس‬
‫بهخاطرِ اهلل تواضع و فروتنی نماید‪ ،‬اهلل‪ ‬او را بلندمرتبه میگرداند»‪.‬‬
‫َ ٌَ‬ ‫َُ‬ ‫َ َّ‬ ‫ي َ َّ َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ َ َ‬
‫عد األنماري‪ ‬أنه س ِمع رسول اّلل‪ ‬يقول‪« :‬ثالثة‬ ‫‪ -261‬عن أيب کبشة عمرو بِن س ٍ‬
‫َرٌ‬ ‫ُ‬ ‫َ َ َ‬ ‫َ ََ َ َ ُ َ‬ ‫ُ ر ُ َ َ َّ َ ُ َ ي ُ ُ َ ى َ ر َ ُ‬
‫بد مِن صدق ٍة‪َ ،‬وال ظلِ َم عبد‬ ‫یهن وأحدثكم ح ِدیثا فاحفظوه‪ :‬ما نقص مال ع ٍ‬ ‫أق ِسم عل ِ‬
‫َر‬ ‫َ َ َ َّ َ َ َ َّ َ َ ر‬ ‫َ ر َ َ ى َ َ َ َ َ َ َّ َ َ ُ َّ ُ ًّ َ َ َ َ َ ٌر‬
‫مظلمة صرب علیها إِال زاده اّلل عِزا‪ ،‬وال فتح عبد باب مسأل ٍة إِال فتح اّلل علی ِه باب فق ٍر‪،‬‬
‫َّ َ ُّ ر َ َ َ َ َ َ‬ ‫َ َ َ ى َر َ ُ َ ي ُ ُ َ ى َ ر َ ُ‬
‫ادلنیا أل رربع ِة نفر‪:‬‬ ‫أ رو ُكِمة َن َوها‪َ .‬وأحدثكم ح ِدیثا فاحفظوه‪ .‬قال‪ :‬إِنما‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.6260 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6422 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪381‬‬
‫َ ًّ‬ ‫َ ر َ َّ‬ ‫َ‬ ‫َ ُ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ َّ َ ى ر َ ُ َ َّ‬ ‫َ‬
‫بد َرزقه اّلل ماال َوعِلما‪ ،‬فهو يتيق فِی ِه َربه‪َ ،‬وی ِصل فِی ِه َر َِحه‪َ ،‬ویعل ُم ِّللِ فِی ِه حقا‬ ‫ع ٍ‬
‫َ‬ ‫َ َ َ َ‬
‫فهذا بأفضل المنازل‪.‬‬
‫َ ى َ ر ُ‬ ‫َ َ َّ‬ ‫َ ر َ َ ُ َّ ر ى َ َ ُ ُ َ ى َ ُ َ ُ َّ َ ُ‬
‫َوعب ٍد َرزقه اّلل عِلما‪َ ،‬ول رم ی ررزقه ماال فه َو صادِق انليی ِة يقول‪ :‬لو أن ِيل ماال لع ِملت‬
‫َ ُ َّ َ َ ر ُ َ َ‬ ‫ََ ُ‬
‫بِعمل فالن‪ ،‬فه َو بِنِیتِ ِه‪ ،‬فأج ُرهما س َواء‪.‬‬
‫َّ ُ‬ ‫َ َّ‬ ‫َ‬ ‫ُ َر‬ ‫ََر ر ُرُ ر‬ ‫َ ر َ َ ُ َّ ُ َ‬
‫ماَلِ بِغری عِلم‪ ،‬ال يتيق فِی ِه َربه‬ ‫یرزقه عِلما‪ ،‬فه َو خيبِ ُط يف ِ‬ ‫َوعب ٍد َرزقه اّلل ماال‪ ،‬ولم‬
‫ََ‬ ‫َ ًّ َ َ َ َ ر َ‬ ‫َ َ ُ َ َ َ َ َ ُ َّ‬
‫ازل‪.‬‬
‫َ ِ‬ ‫ن‬ ‫الم‬ ‫ث‬
‫ِ‬ ‫ب‬ ‫خ‬ ‫بأ‬ ‫ا‬ ‫ذ‬ ‫ه‬ ‫ف‬ ‫ا‪،‬‬ ‫ق‬ ‫ح‬ ‫ه‬
‫ِ‬ ‫ِی‬ ‫ف‬ ‫ِ‬ ‫ّلل‬ ‫وال ی ِصل ر َِحه‪ ،‬وال یعلم‬
‫ََ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ى‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ى‬ ‫َ‬ ‫َ َ ر َ ر ر ُ ر ُ َّ‬
‫الن‪،‬‬‫وعب ٍد لم یرزقه اّلل ماال وال عِلما‪ ،‬فهو يقول‪ :‬لو أن ِيل ماال لع ِملت فِی ِه بِعمل ف ٍ‬
‫َ ر َُ َ‬ ‫َّ‬ ‫َُ‬
‫فه َو بِنِیتِ ِه‪ ،‬ف ِوز ُرهما س َو ٌاء»‪[ .‬ترمذی این حدیث را روایت کرده و گفته است‪ :‬حسن‬
‫(‪)۶‬‬
‫صحیح میباشد‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوکبشه‪ ،‬عمرو بن سعد انماری‪ ‬میگوید‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که‬
‫میفرمود‪« :‬سه چیز هست که من دربارهی آنها سوگند میخورم و سخنی به شما‬
‫میگویم که آن را بهیاد داشته باشید‪ )۶( :‬ثروت هیچکس بهخاطر صدقه دادن‪ ،‬کم‬
‫نمیشود‪ )1( .‬به هر بندهای ستم شود و او بر آن صبر نماید‪ ،‬اهلل بر عزتش میافزاید‪.‬‬
‫(‪ )۳‬هیچ بندهای دربِ گدایی را نمیگشاید مگر اینکه اهلل‪ ،‬دروازهی فقر را به رویش‬
‫باز میکند‪ – .‬یا چنین سخنی فرمود‪ -.‬و سخنی به شما میگویم‪ ،‬آن را حفظ کنید»‪.‬‬
‫(‪)1‬‬
‫فرمود‪« :‬دنیا برای چهار نفر است‪:‬‬
‫بندهای که اهلل‪ ،‬ثروت و عملی به او داده است و او در اینباره تقوای الهی پیشه‬
‫میسازد و بدینوسیله رابطهی خویشاوندیاش را حفظ میکند و میداند که اهلل در‬
‫آن حقی دارد‪ .‬چنین بندهای در باالترین درجه و بهترین جایگاه میباشد‪.‬‬
‫و بندهای که اهلل دانشی به او داده‪ ،‬اما ثروتی به او نداده است و او‪ ،‬نیت درستی‬
‫دارد؛ میگوید‪ :‬اگر ثروتی داشتم‪ ،‬مانندِ فالنکس رفتار میکردم‪ .‬لذا مطابق نیتش‬
‫پاداش مییابد و اجر و ثواب هر دو برابر است‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪)2164 ،2165( :‬؛ صحیح الترغیب‪ ،‬ش‪05 :‬؛ صحیح أبی داود از آلبانی‪ ،/‬ش‪.0285 :‬‬
‫(‪ )1‬یعنی انسانها در رابطه با دنیا‪ ،‬چهار دستهاند‪.‬‬
‫‪387‬‬ ‫باب‪ :‬بخشش و سخاوت و خرجکردن در راههای نیک به امید اهلل متعال‪...‬‬

‫و بندهای که اهلل ثروتی به او داده‪ ،‬اما دانشی به او نداده است و او‪ ،‬بدون علم و‬
‫دانش در ثروتش تصرف میکند و دربارهی این ثروت‪ ،‬تقوای الهی ندارد و صلهی‬
‫رحم بهجا نمیآورد و در این ثروت حقی برای اهلل نمیشناسد‪ .‬چنین شخصی در‬
‫پایینترین و بدترین جایگاه است‪.‬‬
‫و بندهای که اهلل ثروت و دانشی به او نداده است و او میگوید‪ :‬اگر ثروتی‬
‫داشتم‪ ،‬مانندِ فالنکس رفتار میکردم‪ .‬لذا مطابق نیتش مجازات میشود و گناهشان‬
‫یکسان است»‪.‬‬

‫ب‪َ « :‬ما بَ ِ َ‬
‫َ‬
‫فقال انلَّ ُّ‬ ‫َ َّ ُ ر َ ُ َ ى‬ ‫َّ‬
‫يق مِنها؟»‬ ‫ِ‬ ‫‪،‬‬ ‫‪ -269‬وعن اعئشة رِض اّلل عنها أنهم ذحبوا شاة‬
‫َ َ ُ ُّ َ َ َ َ َ‬ ‫َّ َ ُ َ‬ ‫قالت‪َ :‬ما بَ ِ َ‬
‫ری کتِ ِفها»‪[ .‬ترمذی روایت کرده و گفته‬ ‫يق مِنها إِال کتِفها‪ ،‬قال‪« :‬ب ِيق ُكها غ‬
‫(‪)۶‬‬
‫است‪ :‬صحیح میباشد‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬از عایشه& روایت است‪ :‬خانوادهی پیامبر‪ ‬گوسفندی ذبح کردند‪ .‬پیامبر‪‬‬
‫پرسید‪« :‬از گوسفند‪ ،‬چه باقی مانده است؟» عایشه& پاسخ داد‪ :‬فقط دستِ آن مانده است‬
‫‪ -‬و بقیه را صدقه دادم‪ -.‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬همهاش مانده است‪ ،‬جز دستِ آن»‪.‬‬
‫[یعنی‪ :‬همهاش جز دستِ آن گوسفند را صدقه دادند‪ .‬لذا پیامبر‪ ‬بیان فرمود که‬
‫جز دست گوسفند‪ ،‬بقیهاش را که صدقه دادهایم‪ ،‬برای آخرتِ ما مانده است‪].‬‬
‫ُ‬ ‫سماء بنت أيب بكر الصدیق رِض ُ‬ ‫َ‬
‫اهلل عنهما قالت‪ :‬قال ِيل رسول‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫أ‬ ‫‪ -261‬وعن‬
‫ٍ‬
‫َ َ َّ ُ َ َ ر‬ ‫َ ُ‬
‫ك»‪.‬‬ ‫یوِك اّلل علی ِ‬
‫وِك ف ِ‬ ‫اهلل‪« :‬ال ت ِ‬
‫َ ُ‬ ‫َ ُ ر َ َّ َ َ‬ ‫َ ُر‬ ‫َ َر‬ ‫َ رَ‬ ‫َ‬
‫ِ‬
‫یك‪ ،‬وال توِع‬
‫ويف روای ٍة‪« :‬أن ِف ِيق أو انف ِِح أو أن ِض ِِح‪ ،‬وال َتيص فیح ِيص اّلل عل ِ‬
‫َ َّ ُ َ َ ر‬
‫(‪)1‬‬
‫متفق عليه]‬
‫ك »‪ٌ [ .‬‬ ‫ِ‬
‫فیوِع اّلل علی ِ‬
‫ترجمه‪ :‬اسماء دختر ابوبکر صدیق‪ $‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬به من فرمود‪« :‬بخل‬
‫نکن و در بذل و بخشش سخت نگیر که اهلل بر تو سخت میگیرد (و نعمت یا‬
‫برکتش را از تو بازمیدارد)»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح الترمذی‪ ،‬از آلبانی‪ ،/‬ش‪.6118 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪0522 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0168:‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪388‬‬

‫و در روایتی آمده است‪« :‬انفاق کن یا ببخش یا هدیه بده و ‪ -‬بذل و بخشش‬


‫خود را‪ -‬حساب مکن که در مقابل‪ ،‬اهلل نیز فضل و برکتش را از تو منع میکند و با‬
‫ذخیره کردن‪ ،‬بخل نورز که اهلل‪ ،‬نعمت و برکتش را از تو بازمیدارد»‪.‬‬
‫َََ‬ ‫ُر‬ ‫اّلل‪َ ‬ي ُقول‪َ « :‬م َث ُل َ‬ ‫َ َّ‬ ‫َ َّ َ َ‬
‫یل والمن ِفق کمث ِل‬
‫ِ‬ ‫خ‬ ‫ِ‬ ‫ابل‬ ‫رسول‬ ‫ع‬ ‫‪ -262‬وعن أيب هریرة‪ ‬أنه س ِم‬
‫َ ُ ر ُ َّ‬ ‫َ َ َ َّ ُ ر‬ ‫ََ‬ ‫ر َُ ي‬ ‫َ‬ ‫َ ُ َ ر َ َ ر َ ُ َّ َ‬
‫دید مِن ثدي ِهما إِىل تراقِیهما؛ فأما المن ِفق‪ ،‬فال ين ِفق إِال‬ ‫ان مِن ح ٍ‬ ‫ِ‬ ‫نی علی ِهما جبت‬ ‫رجل ِ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ُ ُ ر ُر َ‬
‫خیل‪ ،‬فال ی ِرید أن ين ِفق‬ ‫يف َب َنانه‪َ ،‬و َت رع ُف َو أث َره؛ َوأ َّما َ‬
‫ابل ِ‬
‫ر‬
‫ُت ِ َ‬ ‫ِله ِ حَّت‬
‫ج ِ‬
‫ر َ َ ر‬ ‫َ ََ‬
‫سبغت‪ ،‬أو وفرت لَع ِ‬
‫َ ى َّ َ َ ر ُ ُّ َ ر َ َ َ َ َ َ ُ ُ ي ُ َ َ َ َّ ُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫شيئا إِال ل ِزقت ُك حلق ٍة مَكنها‪ ،‬فهو ی َوسعها فال تت ِسع»‪ٌ [ .‬‬
‫متفق عليه]‬
‫ترجمه‪ :‬از ابوهریره‪ ‬روایت است‪ :‬از پیامبر‪ ‬شنید که میفرمود‪« :‬مثال بخیل و‬
‫بخشنده‪ ،‬مانند دو مرد است که تنپوش آهنی بر تن داشته باشند و این تنپوش‪ ،‬از‬
‫سینه تا گلوی آنان را دربرگرفته باشد‪ .‬هنگامی که شخصِ بخشنده‪ ،‬صدقه میدهد‬
‫(بذل و بخشش میکند)‪ ،‬زره آهنین بر تنش بزرگ میشود و همهی بدنش را‬
‫دربرمیگیرد؛ تا جایی که انگشتان پاهایش را میپوشاند و (روی زمین کشیده میشود‬
‫و) رد قدمهایش را محو میکند‪ )1(.‬ولی هنگامی که شخص خسیس میخواهد انفاق‬
‫یا بذل و بخشش نماید‪ ،‬حلقههای آن زره به جای خود میچسبند (و تنپوش آهنین‬
‫(‪)۳‬‬
‫بر بدنش تنگ میشود) و هرچه آن را میکشد تا بزرگ شود‪ ،‬بزرگ نمیگردد»‪.‬‬
‫َ ي‬ ‫َ ر َ َ َّ َ ر َ ر َ ر َ ر‬ ‫َ َ َ ُ ُ‬
‫ب طیب‪ ،‬وال‬ ‫‪ -266‬وعنه قال‪ :‬قال رسول اهللِ‪« :‬من تصدق ب ِ ِعد ِل تمر ٍة مِن کس َ ٍ‬
‫ك رم َفلُ َّوهُ‬
‫َ َ َُ ي َ ُ ُ‬ ‫َ َ‬ ‫ُ َّ ُ ي‬ ‫َ ر َ ُ َّ ُ َّ َّ ي َ َ َّ َ ر َ ُ َ َ‬
‫حبها‪ ،‬کما یريب أحد‬ ‫يقبل اّلل إِال الطیب فإِن اهلل یقبلها بِی ِمینِه‪ ،‬ثم ی َربیها ل ِصا ِ‬
‫متفق عليه]‬
‫بل»‪ٌ [ .‬‬ ‫َ ُ َ رَ َ‬
‫حَّت تكون مِثل اجل ِ‬
‫(‪)8‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)6807 ،0552( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0160 :‬‬
‫(‪ )1‬یعنی گناهانش محو میشود‪.‬‬
‫(‪ )۳‬یعنی شخصِ بخیل‪ ،‬هنگامی که میخواهد صدقه دهد‪ ،‬تردید دارد؛ دستش را برای صدقه دادن دراز‬
‫میکند و باز پس میآورد و دلِ صدقه دادن ندارد‪ .‬به عبارت دیگر‪ ،‬صدقه دادن برایش سخت و دشوار‬
‫است‪[ .‬مترجم]‬
‫(‪ )8‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪0501 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0105:‬‬
‫‪389‬‬ ‫باب‪ :‬بخشش و سخاوت و خرجکردن در راههای نیک به امید اهلل متعال‪...‬‬

‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬هرکس‪ ،‬بهاندازهی یک خرما‬


‫از مال حالل صدقه دهد‪ - ،‬و اهلل‪ ،‬فقط صدقهای را قبول میکند که از مال حالل‬
‫باشد‪ -‬اهلل متعال‪ ،‬آن را به دست راست خویش میگیرد و آن را چنان پرورش میدهد‬
‫که مثل کوه‪ ،‬بزرگ میشود؛ همانطور که شما‪ ،‬کرهاسب خود را پرورش میدهید»‪.‬‬
‫َ َ َ َ ى‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫رَ َ ُ ٌ َ‬
‫مَش بِفال ٍة مِن األرض‪ ،‬فس ِمع صوتا يف‬ ‫ب‪ ‬قال‪« :‬بينما رجل ی ِ‬ ‫‪َ -262‬و َع رن ُه َع ِن انلَّ ي‬
‫ر َ‬ ‫َ ر َ ٌ‬ ‫َ‬ ‫غ َم َ‬ ‫َ َّ َ ُ َ َ ر َ َ‬ ‫َ َ َ َّ‬ ‫َ َ َ ُ‬ ‫َ َ َ‬
‫رشجة من ت ِلك‬ ‫اءهُ يف ح َّر ٍة‪ ،‬فإِذا‬ ‫اسق ح ِدیقة فالن‪ ،‬فتنَّح ذلك السحاب فأفر‬ ‫سحاب ٍة‪ِ :‬‬
‫َ َ َُيُ َ‬
‫الم َ‬
‫اء‬
‫ٌُ َ‬
‫املاء‪ ،‬فإِذا َرجل قائ ٌِم يف ح ِدیقتِ ِه حیول‬ ‫املاء ُُكَّ ُه َف َتتَ َّب َع َ‬
‫ت ذل َِك َ‬ ‫َ ر َ ََ ر‬
‫اج ق ِد استوعب‬
‫ي‬
‫الْش ِ‬
‫َّ َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫ر َّ‬ ‫ُ ٌ‬ ‫ر ُ َ‬ ‫َ ر َ َّ‬ ‫ر َ‬
‫ب ِمسحات ِ ِه‪ ،‬فقال َل‪ :‬یا عبد اّللِ ما اسمك قال‪ :‬فالن‪ ،‬لالس ِم اَّلِي س ِمع يف السحابةِ‪ ،‬فقال‬
‫َ َ ُ‬
‫اؤهُ‬ ‫َّ‬ ‫َّ َ‬ ‫َ ر ُ َ ى‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ َ ر َ َّ َ َ ر َ ُ َ‬
‫اب اَّلي هذا م‬ ‫ِ‬ ‫ح‬ ‫الس‬ ‫يف‬ ‫ا‬ ‫وت‬‫ص‬ ‫ت‬ ‫ع‬ ‫م‬
‫ِ‬ ‫س‬ ‫إِّن‬ ‫قال‪:‬‬ ‫ف‬ ‫؟‬‫م‬ ‫َل‪ :‬یا عبد اّللِ ل ِم تسأل ِين ِ ِ‬
‫اس‬ ‫ن‬ ‫ع‬
‫ُ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ي‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫ر‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ر َُ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ ُ‬ ‫ُ‬
‫الن إلس ِمك‪ ،‬فما تصنع فِیها؟ فقال‪ :‬أما إِذ قلت هذا‪ ،‬فإِّن أنظ ُر إِىل ما‬ ‫ٍ‬ ‫اسق ح ِدیقة ف‬ ‫ِ‬ ‫یقول‪:‬‬
‫ُ َ‬ ‫ُ ُ ى َ ُّ‬ ‫ُُ َ‬ ‫َ َ َّ َ َّ ُ ُ ُ‬ ‫َرُ ُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫ِیايل ثلثا‪ ،‬وأ ُرد فِیها ثلثه‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫خيرج مِنها‪ ،‬فأتصدق بثلثِ ِه‪ ،‬وآكل أنا وع ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬شخصی در بیابانی راه میرفت که‬
‫از ابری صدایی شنید که میگفت‪ :‬باغِ فالنی را آبیاری کن‪ .‬آن ابر کنار رفت و آبش را‬
‫در سنگالخی سیاه خالی کرد‪ .‬آبراههای‪ ،‬همهی آن آب را در خود گرفت و آب به‬
‫جریان افتاد‪ .‬آن مرد‪ ،‬به دنبال آب رفت‪ .‬مردی را دید که در باغش ایستاده بود و با‬
‫بیل‪ ،‬آبیاری میکرد‪ .‬به او گفت‪ :‬ای بندهی اهلل‪ ،‬اسمت چیست؟ باغبان‪ ،‬نامش را گفت؛‬
‫همان نامی که آن مرد از آن ابر شنیده بود‪ .‬باغبان پرسید‪ :‬ای بندهی خدا! چرا نام مرا‬
‫میپرسی؟ پاسخ داد‪ :‬من از ابری که بارید‪ ،‬صدایی شنیدم که میگفت‪ :‬باغِ فالنی را‬
‫آبیاری کن و تو را نام برد‪ .‬مگر تو چهکار میکنی؟ باغبان گفت‪ :‬اینک که تو این را‬
‫گفتی‪( ،‬من نیز به تو میگویم که چهکار میکنم)؛ من محصول باغ را میسنجم و‬
‫یکسوم آن را صدقه میدهم‪ ،‬یکسومش را با خانوادهام میخورم و یکسوم دیگر را‬
‫‪ -‬برای زراعت‪ -‬به باغ برمیگردانم»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6825 :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪391‬‬

‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که انس بن مالک‪ ‬میگوید‪:‬‬
‫«هرگاه چیزی برای پذیرش اسالم‪ ،‬از رسولاهلل‪ ‬میخواستند‪ ،‬عطا میکرد»‪ .‬زیرا‬
‫رسولاهلل‪ ‬بخشندهترین مردم بود و مال و ثروتش را در راههایی خرج مینمود که‬
‫مایهی تقرب و نزدیکی به اهلل متعال است‪ .‬از اینرو اگر کسی برای پذیرش اسالم‪،‬‬
‫چیزی از ایشان درخواست میکرد‪ ،‬آن را به او میداد؛ هرچه که بود‪ .‬چنانکه باری‬
‫یک صحرانشین گلهای گوسفند که در میان دو کوه بودند‪ ،‬درخواست کرد و پیامبر‪‬‬
‫نیز این گله را به او داد؛ زیرا امیدوار بود که این کار‪ ،‬به نفع آن مرد و اقوامش باشد و‬
‫آنان را به اسالم‪ ،‬عالقهمند سازد‪ .‬هنگامی که آن شخص نزد قومش بازگشت‪ ،‬به آنان‬
‫گفت‪« :‬ای قومِ من! مسلمان شوید؛ زیرا محمد‪ ‬بهسان کسی بذل و بخشش میکند‬
‫که از فقر نمیترسد»‪ .‬ببینید که این بخشش‪ ،‬چه تأثیر بزرگی بر آن مرد گذاشت؛‬
‫چنانکه از او دعوتگری ساخت که به سوی اسالم فراخواند‪ .‬مانند بسیاری از‬
‫صحرانشینان که طمعکار بودند و بهخاطر عالقهای که به مال و ثروت داشتند‪،‬‬
‫درخواستِ کمک میکردند‪ .‬پیامبر‪ ‬خواستهی این شخص را پذیرفت و با بخشش‬
‫بزرگی که به او کرد‪ ،‬از او دعوتگری ساخت که به سوی اسالم فراخواند و به‬
‫قومش گفت‪« :‬ای قومِ من! مسلمان شوید»‪ .‬او به آنها نگفت که اگر اسالم بیاورید‪،‬‬
‫وارد بهشت میشوید یا از دوزخ رهایی مییابید‪ .‬بلکه به آنها گفت‪« :‬مسلمان شوید؛‬
‫زیرا محمد‪ ،‬بهسان کسی بذل و بخشش میکند که از فقر نمیترسد»‪ .‬یعنی تا دلتان‬
‫بخواهد‪ ،‬به شما بذل و بخشش خواهد کرد‪.‬‬
‫آنها به طمعِ مال‪ ،‬مسلمان میشدند و هدفی جز دنیا نداشتند‪ ،‬اما مدت اندکی‬
‫نمیگذشت مگر اینکه اسالم نزدشان از دنیا و هرچه در آن است‪ ،‬محبوبتر میشد‪.‬‬
‫از اینرو پیامبر‪ ‬برای دلجویی از آنها یا برای اینکه آنها را به اسالم عالقهمند‬
‫کند‪ ،‬به آنان بذل و بخشش مینمود؛ در نتیجه برخی از افراد به طمع مال دنیا مسلمان‬
‫میشدند‪ ،‬اما پس از اندکی خوبیهای اسالم را میدیدند و فرامیگرفتند‪ ،‬و بدینسان‬
‫از صمیم قلب‪ ،‬ایمان میآوردند‪.‬‬
‫‪396‬‬ ‫باب‪ :‬بخشش و سخاوت و خرجکردن در راههای نیک به امید اهلل متعال‪...‬‬

‫از این حدیث و امثال آن‪ ،‬چنین برداشت میشود که نباید کافران و بدکاران را به‬
‫حالِ خودشان رها کنیم و اجازه دهیم که شیطان هرگونه که میخواهد‪ ،‬با آنان بازی‬
‫کند؛ بلکه از آنان دلجویی میکنیم و با رفتار نیک و بذل و بخشش‪ ،‬آنان را جذب‬
‫اسالم مینماییم‪ .‬چنانکه پیامبر‪ ‬چنین رویکردی داشت و برای جذب کافران به‬
‫اسالم‪ ،‬سهمی از زکات را به آنان میداد‪ .‬بلکه اهلل متعال سهمی از زکات را برای‬
‫غیرمسلمانان قرار داده است تا به اسالم عالقهمند شوند و دین اسالم را بپذیرند‪ .‬گاه‬
‫برخی از افراد با اهداف دنیوی مسلمان میشوند‪ ،‬ولی همینکه طعم اسالم را‬
‫میچشند‪ ،‬به اسالم عالقهمند میگردند و آن را بر هر چیزی ترجیح میدهند‪ .‬یکی از‬
‫علما گفته است‪ :‬علم را برای غیراهلل کسب کردیم‪ ،‬اما از اینکه جز برای اهلل باشد‪،‬‬
‫امتناع ورزید‪.‬‬
‫بنابراین‪ ،‬کارهای نیک و شایسته‪ ،‬انسان را به سوی اخالص برای اهلل‪ ‬و پیروی‬
‫از پیامبر‪ ‬سوق میدهند‪ .‬از آنجا که در رهنمودهای دینی توجهی جدی به این‬
‫مسأله‪ ،‬یعنی جذب غیرمسلمانان شده است‪ ،‬باید خیلی جدیتر به این موضوع نگاه‬
‫کنیم و با بذل و بخشش یا هدیه و اخالق نیکو‪ ،‬کافران یا غیرمسلمانانی را که به‬
‫اسالم‪ ،‬نزدیکند‪ ،‬جذب نماییم؛ زیرا اگر اهلل متعال یک نفر را بهوسیلهی ما هدایت‬
‫کند‪ ،‬برای ما از شتران سرخمو که مرغوبترین اموال عرب بودند‪ ،‬بهتر است‪.‬‬
‫به بدکاران نیز باید هدیه دهیم و با سخن نرم و محترمانه‪ ،‬آنان را نصیحت کنیم و‬
‫با شیوههای نیکو با آنها رابطه داشته باشیم تا توبه کنند و به راه بیایند؛ نگوییم‪ :‬من‬
‫بهخاطر اهلل با اینها کینه دارم‪ .‬آری؛ بهخاطر اهلل با آنان کینه داشته باشید‪ ،‬اما آنها را‬
‫بهسوی اهلل فرابخوانید‪ .‬این بغض و کینه نباید شما را از دعوت دادن آنها به سوی اهلل‬
‫بازدارد؛ اگرچه اینک از آنها خوشتان نمیآید‪ ،‬اما ممکن است روزی جزو بهترین‬
‫دوستان دینیِ شما شوند‪.‬‬
‫مؤلف‪ /‬حدیث دیگری نیز ذکر کرده است؛ حدیثی بدین مضمون که پیامبر‪‬‬
‫فرموده است‪« :‬صدقه هرگز از ثروت انسان نمیکاهد»‪ .‬وقتی انسان میخواهد صدقه‬
‫دهد‪ ،‬شیطان به او میگوید‪ :‬اگر صدقه دهی‪ ،‬از ثروتت کاسته میشود‪ .‬بیست و پنج‬
‫هزار تومان داری؛ اگر دو هزار تومان صدقه دهی‪ ،‬فقط بیست و سه هزار تومان‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪392‬‬

‫خواهی داشت و بدینسان از پولَت کم میشود‪ .‬پس صدقه نده که هرچه صدقه دهی‪،‬‬
‫داراییات کاهش مییابد‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬خودسرانه و از روی هوای نفس سخن نمیگفت؛ بلکه هرچه میگفت‪،‬‬
‫وحی بود که بر او نازل میشد‪ .‬فرمود‪« :‬هرگز صدقه از ثروت انسان نمیکاهد»‪ .‬آری!‬
‫بهظاهر و از لحاظ کمّی‪ ،‬از مقدار ثروت انسان کاسته میشود‪ ،‬اما از لحاظ کیفی‬
‫افزایش و برکت مییابد‪ .‬چنانکه در عوضِ دو هزار تومانی که صدقه میدهید‪،‬‬
‫بیستهزار تومان بهدست میآورید‪ .‬اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ُ ُ ُ‬
‫َ‬ ‫[سبأ‪]٤٩ :‬‬ ‫﴿وماََأنفقَ ُتمَ ِمِنَشَءََفهوََ َ‬
‫يل ِف َُهۥَ﴾‬
‫و هرچه انفاق کنید‪ ،‬اهلل عوضش را میدهد‪‌ .‬‬
‫یعنی خیلی زود عوض را میگیرید یا زیاد طول نمیکشد که اجر و ثوابش را‬
‫دریافت میکنید‪ .‬اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ ُ ذ‬
‫ل َح ذبةَ َأۢنبتتَ َسبَعَ َسَنابِلَ َ ِ َ‬
‫فَ‬ ‫ّللِ َكمث َِ‬
‫يل َٱ َ‬ ‫ل َٱَّلِينَ َيُن ِفقونَ َأمَوَل ُهمَ َ ِ َ‬
‫ف َسب ِ َِ‬ ‫﴿مث َ‬
‫ُ‬ ‫ُِ‬
‫[البقرة‪َ َ ]٨٦١ :‬‬ ‫كَ ُسۢن ُبلةََ ِمِائ َةَح ذبةَ﴾‬
‫َِ‬
‫مثال کسانی که اموالشان را در راه اهلل انفاق میکنند‪ ،‬همانند دانهایست که از آن هفت‬
‫خوشه به ثمر میرسد و در هر خوشه‪ ،‬یکصد دانه است‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬بخشندهترین و سخاوتمندترین مردم بود و در رمضان‪ ،‬هنگامی که‬
‫جبرئیل‪ ‬قرآن را برایش دَوْر میکرد‪ ،‬از هر زمانی بخشندهتر بود‪ .‬آری؛ بخشش و‬
‫سخاوت رسولاهلل‪ ‬از باد وزان نیز بیشتر بود‪.‬‬
‫باد وزان‪ ،‬بادیست که به فرمان اهلل بهسرعت جریان مییابد و خیر و برکت را‬
‫بر هر جا که میوزد‪ ،‬میگستراند؛ اما رسولاهلل‪ ‬در رمضان از باد وزان نیز در خیر و‬
‫بخشش‪ ،‬سریعتر بود‪ .‬لذا چه خوبست که دست خود را برای صدقه و نیکی‪ ،‬بهویژه‬
‫در ماه رمضان‪ ،‬باز بگیریم و زکات و صدقهی بیشتری بدهیم و بیش از سایر اوقات‪،‬‬
‫بذل و بخشش کنیم و دست نیازمندان را بگیریم و به خویشاوندان خود نیکی نماییم‬
‫و به کارهای نیک بپردازیم‪.‬‬
‫عموم مردم عبارتی بر این حدیث افزودهاند که درست نیست؛ میگویند‪« :‬صدقه‬
‫هرگز از ثروت انسان نمیکاهد»‪ ، ،‬بلکه بر آن میافزاید‪ .‬این عبارت از رسولاهلل‪‬‬
‫‪393‬‬ ‫باب‪ :‬بخشش و سخاوت و خرجکردن در راههای نیک به امید اهلل متعال‪...‬‬

‫ثابت نشده است‪ .‬آنچه ثابت است‪ ،‬اینکه فرمود‪« :‬صدقه هرگز از ثروت انسان‬
‫نمیکاهد»‪.‬‬
‫افزایشی که در عوضِ صدقه نصیب بنده میشود‪ ،‬یا کمّیست و یا کیفی‪.‬‬
‫مثال کمی‪ :‬اهلل متعال دروازهای از روزی را که به حساب بندهی بخشندهاش بوده‬
‫است‪ ،‬به رویش میگشاید‪.‬‬
‫و مثال کیفی‪ :‬اهلل متعال در باقیماندهی ثروتش برکت مینهد‪.‬‬
‫سپس رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬بهیقین اهلل در برابر گذشت بندهاش‪ ،‬عزت او را زیاد‬
‫میکند»‪ .‬یعنی اگر کسی به شما ستم نمود‪ ،‬آسیبی به شما یا خانوادهی شما رساند و یا‬
‫حق شما را خورد و مالتان را تصاحب و غصب کرد یا حقی از شما را پایمال نمود‪ ،‬و‬
‫شما از حق خود گذشتید‪ ،‬اهلل متعال بر عزت شما میافزاید؛ اگرچه نفس انسان‪،‬‬
‫بهسادگی نمی‪‎‬گذرد و دوست دارد انتقام بگیرد و به حقش برسد‪ .‬این‪ ،‬حقّ هر‬
‫مظلومیست؛ همانگونه که اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬
‫نَٱعَتدىََعليَكمََفَٱعَت ُدواََعليَ َهَِب ِ ِمثَ َِ‬
‫لَماَٱعَتدىََعليَكمَ﴾ [البقرة‪َ َ ]١٩٣ :‬‬ ‫﴿فم َِ‬
‫بنابراین کسی که به شما تجاوز و تعدی کند‪ ،‬شما نیز همانطور که به شما تعدی کرده‪ ،‬به‬
‫او تعدی (یعنی قصاص) نمایید‪.‬‬
‫همچنین میفرماید‪:‬‬
‫[النحل‪َ ]١٨٦ :‬‬ ‫لَماَ ُعوق ِبَ ُتمَب ِ َهِۦ﴾‬
‫﴿ِإَونََعقبَ ُتمََفعاق ُِبواََب ِ ِمثَ َِ‬
‫و اگر مجازات میکنید‪ ،‬به همان شکلی مجازات نمایید که با شما رفتار شده است‪.‬‬
‫هیچ سرزنشی بر کسی که قصاص میگیرد‪ ،‬نیست؛ ولی اگر ببخشد و عفو نماید‬
‫یا خویش را به گذشتن و بخشیدن وادار کند‪ ،‬نفس اماره به او میگوید‪ :‬این‪ ،‬نشانهی‬
‫ضعف و ذلت است؛ چگونه از کسی که به تو ستم و تعدی کرده است‪ ،‬میگذری؟!‬
‫اینجاست که رسولاهلل‪ ‬فرموده است‪« :‬بهیقین اهلل در برابر گذشت بندهاش‪ ،‬عزت‬
‫او را زیاد میکند»‪ .‬عزت‪ ،‬متضاد ذلت است و اینکه نفس انسان به او میگوید‪« :‬اگر‬
‫ببخشی یا عفو نمایی‪ ،‬در برابر ظالم‪ ،‬خوار و زبون گشتهای»‪ ،‬نیرنگ نفس اماره و‬
‫جلوگیری از کار نیک است‪ .‬زیرا اهلل متعال در برابر این عفو و گذشت‪ ،‬بر عزت و‬
‫جایگاهت در دنیا و آخرت میافزاید‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪394‬‬

‫سپس فرمود‪« :‬و هرکس بهخاطرِ اهلل تواضع و فروتنی نماید‪ ،‬اهلل‪ ‬او را‬
‫بلندمرتبه میگرداند»‪ .‬تواضع نیز همینگونه است‪ .‬برخی از افراد متکبر‪ ،‬گمان میکنند‬
‫که اگر متواضع و فروتن باشند‪ ،‬به ذلت و خواری تن دادهاند؛ یعنی تواضع را کسر‪‎‬‬
‫شأن خود میپندارند‪ ،‬ولی مسأله بهطور کامل‪ ،‬برعکس میباشد‪ .‬یعنی کسی که برای‬
‫مردم متواضع است‪ ،‬در حقیقت برای اهلل‪ ‬فروتن و متواضع میباشد و هرکس‬
‫بهخاطر اهلل تواضع نماید‪ ،‬اهلل متعال شأن و مقام او را باال میبرد‪ .‬بنابراین تواضع و‬
‫فروتنی برای اهلل‪ ،‬دو معنا دارد‪:‬‬
‫اول‪ :‬این که بنده با عبادت و پرستش اهلل‪ ،‬در برابرش تواضع و فروتنی نماید و از‬
‫فرمانهای اهلل‪ ،‬اطاعت کند‪.‬‬
‫دوم‪ :‬اینکه به خاطر اهلل در برابر مردم‪ ،‬متواضع باشد‪ .‬هر دو نوع تواضع‪ ،‬عزت و‬
‫جایگاه انسان را باال میبرد‪ .‬چه با عبادت اهلل‪ ‬فرمانبرداری از او و دوری از‬
‫کارهای حرام و ممنوع باشد و چه با فروتنی در برابر مردم بهخاطر اهلل متعال‪ ،‬نه از‬
‫ترس آنها یا برای کنار آمدن با آنها بهقصد دستیابی به نان و نوا یا امثال آن؛ بلکه‬
‫بهخاطر اهلل‪ .‬آری! اگر بدینسان برای اهلل تواضع و فروتنی نمایید‪ ،‬اهلل متعال در دنیا‬
‫و آخرت‪ ،‬شما را بلندمرتبه میگرداند‪.‬‬
‫این احادیث نشانگر فضیلت صدقه و بخشش یا نیکی کردن به دیگران است که‬
‫یکی از ویژگیهای بارز پیامبر‪ ‬بود‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -34‬باب‪ :‬نهی از بخل و حرص‬

‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬


‫ذ‬
‫﴿وأ ذما َمنَ َِبِلَ َوَٱسَتغَنَ َ‪َ ٨‬وكذبَ ََب ِٱ َُ‬
‫لسَنَ َ‪َ ٩‬فس ُنيَ ِ ِ ُ‬
‫سَهُۥ َل ِلَ ُعسَىَ َ‪َ ١٠‬وماَ‬
‫ذ‬ ‫ُ‬
‫[الليل‪َ ]١١ ،٨ :‬‬ ‫ىَ‪﴾١١‬‬ ‫نَعنَ َُهَم َُ‬
‫اّلۥََإِذاَترد ىَ‬ ‫ُيغَ ِ َ‬
‫ولی کسی که بخل ورزید و خود را (از پاداشی الهی) بینیاز دانست و آیین و وعدهی نیک‬
‫الهی را تکذیب کرد‪ ،‬پس او را در مسیر دشواری (که همان گمراهی و در نتیجه دوزخ است‪)،‬‬
‫قرار خواهیم داد‪ .‬و آنگاه که (در دوزخ) سقوط کند‪ ،‬مال و ثروتش‪ ،‬سودی به حالش ندارد‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫َ‬ ‫[التغابن ‪]١٦ :‬‬ ‫لئِكََه َُمَٱلَ ُمفَل ُِحونََ‪﴾١٦‬‬
‫س َهِۦَفأو ىَ‬ ‫﴿ومنَيُوقََش ذَ‬
‫حَنفَ ِ‬
‫و کسانی که از بخلِ نفس خویش مصون بمانند‪ ،‬رستگارند‪.‬‬
‫و اما تعدادی از احادیثی در اینباره‪ ،‬در باب پیشین ذکر شد‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬در کتاب «ریاضالصالحین» بابی بدین عنوان گشوده است‪« :‬نهی از‬
‫بخل و حرص»‪.‬‬
‫بخل‪ ،‬یعنی خسیسی و خودداری از بذل و بخشش چیزی که واجب یا پسندیده‬
‫است‪.‬‬
‫و حرص و آز‪ ،‬به معنای چشم داشتن یا طمع ورزیدن به چیزیست که انسان‬
‫ندارد و از بخل‪ ،‬بدتر وشدیدتر میباشد‪ .‬زیرا آدمِ حریص یا آزمند‪ ،‬هم به مال دیگران‬
‫چشم میدوزد و هم آنچه خود دارد‪ ،‬بذل و بخشش نمی‪‎‬کند‪ .‬آدم بخیل یا خسیس‪،‬‬
‫از ادای زکات واجب خود و دیگر وظایف مالی خود سر باز میزند و از بذل و‬
‫بخشش آنچه اقتضای مردانگیست‪ ،‬دریغ میکند‪.‬‬
‫بخل و حرص‪ ،‬هردو اخالق نکوهیده و زشتی هستند‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬کسانی را که‬
‫بخل میورزند و دیگران را به بخل فرامیخوانند‪ ،‬نکوهش میکند و میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫[التغابن ‪]١٦ :‬‬ ‫لئِكََه َُمَٱلَ ُمفَل ُِحونََ‪﴾١٦‬‬
‫س َهِۦَفأو ىَ‬ ‫﴿ومنَيُوقََش ذَ‬
‫حَنفَ ِ‬
‫و کسانی که از بخلِ نفس خویش مصون بمانند‪ ،‬رستگارند‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪391‬‬

‫سپس مؤلف‪ /‬به دو آیه از کتاباهلل استدالل کرده است؛ آیهی نخست دربارهی‬
‫بخل است و اینکه اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬
‫﴿وأ ذما َمنَ َِبِلَ َوَٱسَتغَنَ َ‪َ ٨‬وكذبَ ََب ِٱ َُ‬
‫لسَنَ َ‪َ ٩‬فس ُني ِ ِ ُ‬
‫سَهُۥ َل ِلَ ُعسَىَ َ‪َ ١٠‬وماَ‬
‫ذ‬ ‫ُ‬
‫[الليل‪]١١ ،٨ :‬‬ ‫ىَ‪﴾١١‬‬ ‫نَعنَ َُهَم َُ‬
‫اّلۥََإِذاَترد ىَ‬ ‫ُيغَ ِ َ‬
‫ولی کسی که بخل ورزید و خود را (از پاداشی الهی) بینیاز دانست و آیین و وعدهی نیک‬
‫الهی را تکذیب کرد‪ ،‬پس او را در مسیر دشواری (که همان گمراهی و در نتیجه دوزخ است‪)،‬‬
‫قرار خواهیم داد‪ .‬و آنگاه که (در دوزخ) سقوط کند‪ ،‬مال و ثروتش‪ ،‬سودی به حالش ندارد‪.‬‬
‫این آیات‪ ،‬مشابه ی آیات پیشین است که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬
‫﴿وأ ذماَمنََِبِلََوَٱسَتغَنََ‪َ٨‬وكذبَََب ِٱ َُ‬
‫لسَنََ‪َ٩‬فس ُني ِ ِ ُ‬
‫سَهُۥَل ِلَ ُعسَىََ‪﴾١٠‬‬
‫[الليل‪]١١ ،٨ :‬‬
‫اما کسی که (مالش را در راه اهلل) بخشید و تقوا پیشه کرد و (آیین و وعدهی) نیک الهی را‬
‫تصدیق نمود‪ ،‬پس او را در مسیری آسان (که انجام اعمالِ نیک و در نتیجه بهشت است)‬
‫قرار خواهیم داد‪.‬‬
‫کسی که حقیقت را تصدیق میکند و از بذل و بخشش مال‪ ،‬خدمت و علمی که‬
‫واجب است‪ ،‬دریغ نمینماید و متقی و پرهیزگار است‪ ،‬به لطف پروردگار در مسیرِ‬
‫آسانی که همان انجامِ کارهای نیک و در نتیجه بهشت است‪ ،‬قرار میگیرد؛ یعنی‬
‫اهلل‪ ‬او را در دنیا و آخرت در آسانترین مسیر قرار میدهد‪.‬‬
‫ْ‬ ‫َّ‬ ‫ْ‬ ‫َّ َ َ ُ َ ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ ُ‬
‫ب َمق َعده ِم َن اْلَنة َو َمق َعده ِم َن‬ ‫پیامبر‪ ‬فرمود‪َ « :‬ما ِمنك ْم ِم ْن أ َحد إِال وقد ك ِت‬
‫انلار»‪ .‬یعنی‪« :‬هیچیک از شما (و هیچ انسانی) وجود ندارد‪ ،‬مگر اینکه جایگاهش در‬ ‫َّ‬

‫بهشت یا دوزخ‪ ،‬مشخص شده است»‪ .‬عرض کردند‪ :‬ای رسولخدا! پس چرا عمل را‬
‫َ ْ َ ُ َ ُ ٌّ‬
‫ُك ُميَ َّ ٌ‬
‫َّس ل ِ َما‬ ‫کنار نگذاریم و به سرنوشت خود‪ ،‬راضی نشویم؟ فرمود‪« :‬ال‪ ،‬اعملوا ف‬
‫َّ َ َ َ َ َّ َ ْ ُ َّ َ َ َ ُ َ َّ ُ َ‬ ‫َْ‬ ‫ُ َ َ ُ َ َّ َ ْ ُ َّ َ َ َ ُ َ َّ ُ َ‬
‫َّسون ِل َع َم ِل‬ ‫َّسون ِل َع َم ِل أه ِل السعاد ِة وأما أهل الشقاو ِة فيي‬ ‫خ ِلق هل أما أهل السعاد ِة فيي‬
‫َّ‬
‫الش َق َ‬ ‫َْ‬
‫او ِة»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬خیر؛ عمل کنید‪ .‬زیرا هرکس‪ ،‬در مسیری قرار میگیرد که‬ ‫أه ِل‬
‫برای آن خلق شده است؛ اگر از اهل سعادت و رستگاری باشد‪ ،‬عملِ اهل سعادت را‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)7446 2214 ،2607 ،5858 ،5857 ،5852 ،5854( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪:‬‬
‫(‪.)6252 ،6257‬‬
‫‪397‬‬ ‫باب‪ :‬نهی از بخل و حرص‬

‫در پیش میگیرد‪ .‬و اگر اهل شقاوت باشد‪ ،‬به سوی عمل اهل شقاوت میرود»‪ .‬سپس‬
‫این آیات را قرائت نمود که اهلل متعال فرموده است‪:‬‬
‫ذ‬
‫﴿وأ ذما َمنَ َِبِلَ َوَٱسَتغَنَ َ‪َ ٨‬وكذبَ ََب ِٱ َُ‬
‫لسَنَ َ‪َ ٩‬فس ُني ِ ِ ُ‬
‫سَهُۥ َل ِلَ ُعسَىَ َ‪َ ١٠‬وماَ‬
‫ذ‬ ‫ُ‬
‫[الليل‪]١١ ،٨ :‬‬ ‫ىَ‪﴾١١‬‬ ‫نَعنَ َُهَم َُ‬
‫اّلۥََإِذاَترَد ىَ‬ ‫ُيغَ ِ َ‬
‫اما کسی که (مالش را در راه اهلل) بخشید و تقوا پیشه کرد و (آیین و وعدهی) نیک الهی را‬
‫تصدیق نمود‪ ،‬پس او را در مسیری آسان (که انجام اعمالِ نیک و در نتیجه بهشت است)‬
‫قرار خواهیم داد‪ .‬ولی کسی که بخل ورزید و خود را (از پاداشی الهی) بینیاز دانست و آیین‬
‫و وعدهی نیک الهی را تکذیب کرد‪ ،‬پس او را در مسیر دشواری (که همان گمراهی و در‬
‫نتیجه دوزخ است‪ )،‬قرار خواهیم داد‪.‬‬
‫هر یک از ما در خود بیندیشد و بنگرد که آیا اهل تصدیق و بذل و بخشش است‬
‫و تقوای الهی پیشه میکند و آنچه را که اهلل دستور داده‪ ،‬بذل و بخشش مینماید؛ اگر‬
‫چنین است‪ ،‬پس در مسیر سعادت قرار دارد و اگر اینگونه نیست‪ ،‬نتیجهاش برعکس‬
‫خواهد بود‪ .‬شاهد موضوع از این آیات‪ ،‬اینجاست که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫[الليل‪َ ]٨ :‬‬ ‫﴿وأ ذماَمنََِبِلََوَٱسَتغَنََ‪﴾٨‬‬
‫ولی کسی که بخل ورزید و خود را (از پاداشی الهی) بینیاز دانست‪...‬‬
‫یعنی نسبت به انتقال دانش‪ ،‬ثروت و خدمت واجب به دیگران‪ ،‬بخل ورزید؛ لذا‬
‫در مسیر دشوار تیرهروزی قرار دارد‪.‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ْ‬
‫ابل ِخيل َم ْن ذ ِك ْرت‬
‫پیامبر‪ ‬یکی از ویژگیهای بخیل را چنین برشمرده است‪َ « :‬‬

‫لَع»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬بخیل‪ ،‬کسیست که در حضورش از من یاد شود و بر‬ ‫ِعنْده فَلَ ْم یُ َص ِّل َ َ َّ‬
‫من صلوات نفرستد»‪ .‬وقتی نام پیامبر‪ ‬برده میشود‪ ،‬درود فرستادن بر ایشان واجب‬
‫است و این‪ ،‬بخل میباشد که کسی به این وظیفهی شرعیاش عمل نکند و بر‬
‫پیامبر‪ ‬که مایهی هدایتش بوده است‪ ،‬درود نفرستد‪ .‬در صورتی که بهتر و افضل‬
‫اینست که انسان‪ ،‬خود به صلوات فرستادن بر پیامبر گرامی‪ ‬مبادرت ورزد‪ ،‬نه‬

‫(‪ )۶‬آلبانی‪ /‬در صحیح الجامع‪ ،‬ش‪ ،6272 :‬این حدیث را صحیح دانسته است‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪398‬‬
‫(‪)۶‬‬
‫اینکه هرگاه نامش برده شود‪ ،‬صلوات بفرستد و به همین‪ ،‬بسنده کند‪.‬‬
‫﴿وَٱسَتغَنََ‪ ،﴾٨‬یعنی‪ :‬خود را از رحمت و پاداش الهی بینیاز میداند و گمان میبرد‬
‫که از رحمت اهلل‪ ،‬بینیاز است! لذا نه عمل میکند و نه مطابق فرمان اهلل‪ ،‬راه درست و‬
‫نیکو را در پیش میگیرد‪.‬‬
‫ذ‬
‫لسَنَ َ‪ ،﴾٩‬یعنی‪ :‬حقیقت و آیین و وعدهی نیک الهی را دروغ‬ ‫﴿وكذبَ ََب ِٱ َُ‬
‫میشمارد؛ به عبارت دیگر آنچه را در کتاباهلل و سنت رسولاهلل‪ ‬آمده است‪،‬‬
‫تکذیب میکند‪ .‬مسیرِ چنین شخصی‪ ،‬دشوار است و به دوزخ منتهی میشود‪﴿ .‬وماَ‬
‫ذ‬ ‫ُ‬
‫ى َ‪« :﴾١١‬و آنگاه که در دوزخ سقوط کند‪ ،‬مال و ثروتش‬ ‫ن َعنَ َُه َم َُ‬
‫اّلۥَ َإِذا َترد ىَ‬ ‫ُيغَ ِ َ‬
‫سودی به حالش ندارد»‪ .‬و بهراستی آیا چیزی هست که او را از هالکت و عذاب الهی‬
‫نجات دهد؟ پاسخ‪ ،‬روشن است؛ هیچ چیزی ندارد که او را از عذاب الهی نجات دهد‬
‫و ثروتی که از بذل و بخشش آن‪ ،‬بخل میورزید‪ ،‬نمیتواند از او در برابر عذاب الهی‬
‫دفاع کند و سودی به او نمیبخشد‪.‬‬
‫و اما آیهی دوم دربارهی حرص و آز است‪ .‬اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫[التغابن ‪]١٦ :‬‬ ‫لئِكََه َُمَٱلَ ُمفَل ُِحونََ‪﴾١٦‬‬
‫س َهِۦَفأو ىَ‬ ‫﴿ومنَيُوقََش ذَ‬
‫حَنفَ ِ‬
‫و کسانی که از بخلِ نفس خویش مصون بمانند‪ ،‬رستگارند‪.‬‬
‫یعنی هرکس به لطف پروردگار از حرص و آزِ نفس نجات یابد و به مال و‬
‫دارایی دیگران چشم ندوزد‪ ،‬رستگار میشود‪.‬‬
‫***‬
‫ُّ ر َ َ َّ ُّ ر َ ُ َ ٌ ر َ‬ ‫َّ ُ‬ ‫َ َّ ُ َ‬
‫یوم‬ ‫‪ -262‬وعن جابر‪ ‬أن َرسول اهللِ‪ ‬قال‪« :‬اتقوا الظلم‪ ،‬فإِن الظلم ظلمات‬
‫َ‬ ‫ُّ َّ َ َّ ُّ َّ َ ر َ َ ر َ َ ر َ ُ َ َ‬
‫َحلَ ُهم لَع أن َس َف ُكوا د َِم َ‬
‫اءهم‬
‫َّ ُ‬ ‫َ‬
‫ال ِقیامة‪ ،‬واتقوا الشح‪ ،‬فإِن الشح أهلك من َكن قبلكم‪،‬‬
‫َ ُّ َ َ َ ُ‬
‫(‪)1‬‬
‫واستحلوا حمارِمهم»‪[ .‬روایت مسلم]‬

‫(‪ )۶‬منظور‪ ،‬این نیست که وقتی نام پیامبر‪ ‬را میشنویم‪ ،‬صدا به سر بیندازیم و با صدای بلند‪ ،‬صلوات‬
‫بگوییم؛ بلکه بهآرامی و با الفاظی که در سنت‪ ،‬ثابت است‪ ،‬بر رسولاهلل‪ ‬درود میفرستیم‪[ .‬مترجم]‬
‫(‪ )1‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪[ .6472 :‬این حدیث پیشتر بهشمارهی ذکر شد‪].‬‬
‫‪399‬‬ ‫باب‪ :‬نهی از بخل و حرص‬

‫ترجمه‪ :‬جابر‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬از ظلم و ستم بپرهیزید؛ زیرا ظلم و‬
‫ستم‪ ،‬تاریکیهای فراوانی در روز قیامت‪ ،‬در پی خواهد داشت‪ .‬و از حرص و آز دوری‬
‫کنید؛ زیرا امتهای پیش از شما را به هالکت و نابودی رساند و آنان را بر آن داشت‬
‫که خونِ یکدیگر را بریزند و حرمتِ ناموس و اموال و آبروی یکدیگر را بشکنند»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬در کتاب «ریاضالصالحین» در بابِ نهی از بخل و حرص‪ ،‬حدیثی‬
‫بدین مضمون ذکر کرده است که جابر‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬از ظلم و ستم‬
‫بپرهیزید؛ زیرا ظلم و ستم‪ ،‬تاریکیهای فراوانی در روز قیامت‪ ،‬در پی خواهد داشت»‪.‬‬
‫ظلم به معنای تجاوز و تعدی به دیگران است و بزرگترین و شدیدترین ظلم‪،‬‬
‫شرک به اهلل متعال میباشد‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ ِ‬
‫[لقامن‪َ ]١٤ :‬‬ ‫لشكََلظلَ رَمَع ِظ رَ‬
‫يمَ‪﴾١٣‬‬ ‫نَٱ ِ َ‬
‫﴿إ ِ َ‬
‫بیگمان شرک‪ ،‬ستم بزرگیست‪.‬‬
‫ظلم‪ ،‬شامل ستم کردن به بندگان و آفریدههای الهی نیز میشود و بر دو نوع‬
‫است‪ :‬عدم ادای حقوق آنها و نیز شکستن حرمت یا گرفتن حقّ آنان‪.‬‬
‫َ ْ ُ ْ َ ِّ ْ‬
‫ين ُظل ٌم»‪« )۶(.‬تأخیر نمودن‬
‫مثالی برای نوع اول‪ :‬پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬مطل الغ ِ‬
‫ثروتمند برای ادای بدهیاش‪ ،‬ظلم است»‪ .‬یعنی کسی که توانایی پرداخت بدهیاش را‬
‫دارد و آن را پرداخت نمیکند‪ ،‬ستمکار است؛ زیرا در انجام وظیفه یا حقی که بر‬
‫گردن اوست‪ ،‬کوتاهی مینماید‪ .‬به عبارت دیگر ادای دین بر او واجب است و با‬
‫اینکه توانایی پرداختش را دارد‪ ،‬آن را بهتأخیر میاندازد و این‪ ،‬ظلمِ آشکاریست که‬
‫روز قیامت تاریکیهای فراوانی در پی خواهد داشت؛ هر ساعت یا هر لحظهای که بر‬
‫چنین بدهکاری سپری میشود و او‪ ،‬نسبت به پرداخت بدهیاش اقدام نمیکند‪ ،‬در‬
‫حقیقت بر بارِ گناهش میافزاید و هر آن امکان دارد تنگدست شود و از ادای‬
‫بدهیاش بازبماند یا بخلش او را بهکلی از ادای بدهیاش بازدارد؛ زیرا اهلل متعال‬
‫میفرماید‪:‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪ ))6511 ،6622 ،6627( :‬و مسلم‪ ،‬ش‪ 0425 :‬بهنقل از ابوهریره‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪411‬‬
‫ذ‬ ‫ذ ذ‬
‫ََ‬ ‫[الطالق‪]٣ :‬‬ ‫ّلۥَمِنََأمَ ِرَه ِۦَيُسَاَ‪﴾٤‬‬
‫ّللََيَعلَ َُ‬
‫قَٱ َ‬
‫﴿ومنَيت َِ‬
‫و هر کس تقوای اهلل پیشه سازد‪( ،‬اهلل) برای او در کارش آسانی پدید میآورد‪.‬‬
‫از این آیه چنین برداشت میشود که هرکس تقوا پیشه نکند‪ ،‬اهلل متعال برای او‬
‫در کارش‪ ،‬گشایشی پدید نمیآورد‪ .‬از اینرو بر انسان واجب است که هنگام‬
‫سررسید بدهی یا وقتی که بستانکار حقّ خود را مطالبه میکند‪ ،‬بیدرنگ طلبش را‬
‫بپردازد‪.‬‬
‫تصاحب وجبی از زمین دیگران نیز یکی از نمونههای آشکار ظلم و ستم‬
‫لما ُط ِّوقَ ُه یَ َ‬
‫وم القيَ َ‬ ‫َبا م َن األرض ُظ ً‬ ‫َ ََْ َ‬
‫ام ِة ِمن‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫میباشد؛ پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬م ِن اقتطع ِش ً ِ‬
‫أرضي»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬کسی که یک وجب از زمین را بهناحق تصاحب کند‪ ،‬روز‬ ‫َ‬ ‫بع‬ ‫َ‬
‫س ِ‬
‫قیامت‪ ،‬همین یک وجب از هفت زمین‪ ،‬به دور گردنش پیچیده میشود»‪.‬‬
‫بازی با آبروی دیگران با غیبت و تهمت و امثال آن‪ ،‬یکی دیگر از نمونههای ظلم‬
‫و ستم است‪ .‬غیبت اینست که دربارهی برادرت سخنانی بگویی که خوشَش نمیآید؛‬
‫اگر در حضورش باشد‪ ،‬دشنام و ناسزاگوییست و اگر پشتِ سرش باشد‪ ،‬غیبت‬
‫میباشد‪ .‬لذا اگر انسان به بردار مسلمانش ستم کند و در نبودش بگوید‪ :‬فالنی‪،‬‬
‫بلندقامت یا بداخالق است یا چنین خصلتی دارد‪ ،‬این‪ ،‬غیبت و ستم بهشمار میآید و‬
‫روز قیامت بدینخاطر بازخواست خواهد شد‪.‬‬
‫اذعان به حقیقت واجب میباشد؛ لذا انکارِ آن نمونهای از ظلم و ستم است؛ مانند‬
‫شخصی که کسی از او بستانکار است یا حقی بر گردنش دارد‪ ،‬ولی او انکار میکند و‬
‫میگوید‪ :‬فالنکس هیچ طلبی از من ندارد‪ .‬این‪ ،‬ظلم است؛ زیرا وقتی تأخیر کردن در‬
‫پرداخت طلبِ دیگران‪ ،‬ظلم و ستم محسوب میشود‪ ،‬پس ناگفته پیداست که انکار‬
‫حق یا طلب دیگران‪ ،‬ستمِ بزرگتریست‪ .‬مانند کسی که منکر وظیفه یا مسؤولیتش‬
‫میشود؛ چنین کسی نیز ظالم است‪.‬‬
‫بههرحال از انواع ظلم و ستم دوری کنید؛ زیرا ظلم‪ ،‬تاریکیهای فراوانی در روز‬
‫قیامت در پی خواهد داشت که دامنگیر ستمکار میشود‪ .‬این تاریکیها‪ ،‬متناسب با‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0201 :‬‬


‫‪416‬‬ ‫باب‪ :‬نهی از بخل و حرص‬

‫ستمی خواهد بود که از ظالم سر زده است؛ ستم بزرگ‪ ،‬تاریکیهای بزرگی در پی‬
‫دارد و ستمهای فراوان‪ ،‬تاریکیهای فراوان‪ .‬اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬
‫س َشيَاَ َِإَون ََكنَ َمِثَقالََ‬‫﴿ونض َُع َٱلَموَزِينَ َٱلَقِسَطَ َ ِلوَ َِم َٱلَقِيَمةَِ َفلَ َتظَل َُم َنفَ ر َ‬
‫ِ‬
‫ََ‬ ‫[األنبياء‪]٣٧ :‬‬ ‫سبِيََ‪﴾٤٧‬‬ ‫ح ذبةََمِنََخرَدلََأتيَناَبِهاََوكفََبِناَحَ ِ‬
‫و روز قیامت ترازوهای عدالت را (در میان) مینهیم و به هیچکس هیچ ستمی نمیشود و اگر‬
‫عملی همسنگِ دانهی خردلی هم باشد‪ ،‬باز هم آن را (به حساب) میآوریم‪ .‬و همین بس که‬
‫ما حسابرسیم‪.‬‬
‫لذا ظلم و ستم‪ ،‬جزو گناهان بزرگ است؛ زیرا دادهها یا آموزههای دینی‪ -‬متون‬
‫کتاب و سنت‪ -‬تنها دربارهی گناهان کبیره‪ ،‬تهدید کردهاند و نسبت به پیامدهای آن‪،‬‬
‫هشدار دادهاند‪ .‬پس ستم به بندگان اهلل و نیز ستم به پروردگار جهانیان‪ ،‬جزو گناهان‬
‫کبیره است‪.‬‬
‫سپس فرمود‪« :‬و از حرص و آز دوری کنید»‪ .‬یعنی از چشم دوختن به حقوق‬
‫دیگران بپرهیزید‪« .‬زیرا امتهای پیش از شما را به هالکت و نابودی رساند و آنان را‬
‫بر آن داشت که خونِ یکدیگر را بریزند و حرمتِ ناموس و اموال و آبروی یکدیگر‬
‫را بشکنند»‪ .‬پناه بر اهلل‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -34‬باب‪ :‬ایثار و همدردی با دیگران‬

‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬


‫ر‬ ‫ى ُ‬
‫ََ َ‬ ‫[احلرش‪]٩ :‬‬ ‫س ِهمََولوَََكنََب ِ ِهمََخصاص َة﴾‬ ‫﴿و ُيؤَث ُِرونََ َ‬
‫َعَأنف ِ‬
‫و (مهاجران را) بر خود ترجیح میدهند؛ گرچه خودشان سخت نیازمند باشند‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫َََ َ‬ ‫[االنسان‪]٨ :‬‬ ‫ياَ‪﴾٨‬‬ ‫لطعامَََعََ ُح ِب ِ َهِۦَمِسَكِينَاَوييِتِيمَاَوأ َِ‬
‫س ً‬ ‫﴿و ُيطَ ِع ُمونََٱ ذ‬
‫و با وجود نیازی که به غذا دارند‪ ،‬به بینوا و یتیم و اسیر میدهند‪.‬‬

‫شرح‬
‫«باب‪ :‬ایثار و همدردی با دیگران»‪ .‬مؤلف‪ /‬این باب را پس از بابِ نهی از بخل‬
‫و حرص‪ ،‬ذکر کرده است؛ زیرا متضاد یکدیگرند‪ .‬ایثار‪ ،‬اینست که انسان دیگران را‬
‫بر خود ترجیح دهد‪ .‬و همدردی با دیگران (کمک به آنها)‪ ،‬اینست که انسان با‬
‫دیگران غمخواری یا همراهی نماید و در هر حال‪ ،‬آنها را با خود برابر بداند‪ .‬روشن‬
‫است که ایثار‪ ،‬برتر از همدردیست‪ .‬البته ناگفته نماند که ایثار بر سه گونه است‪ :‬اول‪:‬‬
‫ممنوع؛ دوم‪ :‬مکروه یا مباح؛ و سوم‪ :‬مباح‪.‬‬
‫نوع اول (ممنوع)‪ ،‬اینست که انسان در انجام واجبات شرعی‪ ،‬دیگران را بر خود‬
‫ترجیح دهد‪ .‬به عنوان مثال‪ :‬بهاندازهای آب با شماست که برای وضوی یک نفر‬
‫کافیست و وضو هم ندارید‪ .‬دوستی با شماست که او نیز بیوضوست‪ .‬دو راه وجود‬
‫دارد‪ :‬اینکه دوستتان وضو بگیرد و شما تیمم بزنید یا شما وضو بگیرید و دوستتان‪،‬‬
‫تیمم کند‪ .‬در چنین وضعیتی برای شما جایز نیست که آب را در اختیار دوستتان قرار‬
‫دهید و خود تیمم کنید؛ زیرا آب در ملک شماست و تیمم‪ ،‬تنها برای کسی جایز‬
‫است که به آب دسترسی ندارد‪ .‬از اینرو برای شما درست نیست که از آبِ موجود‬
‫که مالِ شماست‪ ،‬بگذرید و به تیمم روی بیاورید‪.‬‬
‫بنابراین ایثار یا ترجیح دیگران بر خود در واجبات شرعی‪ ،‬حرام میباشد؛ زیرا‬
‫مستلزم ترک واجب است‪.‬‬
‫‪413‬‬ ‫باب‪ :‬ایثار و همدردی با دیگران‬

‫نوع دوم (مکروه یا مباح)‪ ،‬در رابطه با ترجیح دیگران در مستحبات میباشد‪.‬‬
‫برخی از علما‪ ،‬این نوع ایثار را مکروه و عده ای دیگر‪ ،‬مباح دانستهاند‪ .‬اما بدون شک‪،‬‬
‫ترک آن بهتر است‪ ،‬مگر اینکه مصلحتی در کار باشد‪ .‬مثالش‪ ،‬اینست که شما در‬
‫صف اول جماعت قرار دارید؛ شخصی وارد میشود و شما عقب میروید تا او در‬
‫جای شما قرار بگیرد و بدینسان او را برای قرار گرفتن در صف اول بر خود ترجیح‬
‫میدهید‪ .‬علما‪ ،‬چنین کاری را مکروه و ناپسند دانسته و گفتهاند‪ :‬این‪ ،‬به معنای‬
‫بیرغبتی یا رویگردانی انسان‪ ،‬از یک کار نیک و پرفضیلت مثل قرار گرفتن در صف‬
‫اول است و رویگردانی از کارهای نیک‪ ،‬مکروه میباشد و دلیل ندارد که انسان‬
‫دیگران را در چیزی که خود به آن مستحقتر است‪ ،‬ترجیح دهد‪.‬‬
‫برخی از علما گفتهاند‪ :‬ترکش‪ ،‬بهتر است‪ ،‬مگر اینکه مصلحتی در کار باشد؛ مثالً‬
‫پدرتان پشت سرِ شما باشد و احساس کنید که ممکن است چیزی در قلبش بیاید‪ .‬در‬
‫این صورت ایرادی ندارد که او را بر خود ترجیح دهید‪ ،‬عقب بروید تا او در جای‬
‫شما در صف اول قرار گیرد‪.‬‬
‫نوع سوم ایثار‪ ،‬مباح و گاه مستحب است‪ .‬بدینسان که دیگران را در کارهای‬
‫غیرعبادی بر خود ترجیح دهید‪ .‬مثالً غذا دارید و گرسنه هم هستید؛ دوست شما نیز‬
‫گرسنه میباشد؛ در این وضعیت کار پسندیدهایست که ایثار کنید و غذای خود را به‬
‫او بدهید‪ .‬زیرا اهلل متعال در وصف انصار‪ ‬فرموده است‪:‬‬
‫ُ ُّ‬ ‫ذ‬
‫َي ُدونََ ِ َ‬
‫فَ‬ ‫ليَٰنََمِنَقبَل ِ ِهمَََيِبونََمنََهاجرََإِلَ ِهمََولََ ِ‬ ‫﴿وَٱَّلِينََتب ذو ُءوَٱ ذدلارََوَٱ َِ‬
‫ر‬ ‫ى ُ‬ ‫ُ ُ‬
‫س ِهمَ َولوَ ََكنَ َب ِ ِهمَ َخصاص َة﴾‬ ‫ُص ُدورِهِمَ َحاجةَ َ ِم ذِماَ َأوتواَ َو ُيؤَث ُِرونَ َ َ‬
‫َع َأنف ِ‬
‫[احلرش‪َ ]٩ :‬‬ ‫َ‬
‫(اموال فیء همچنین از آن) کسانی (است) که پیش از مهاجران در سرای هجرت جای‬
‫گرفتند و راه ایمان را برگزیدند؛ کسانی را که به سویشان هجرت کردهاند‪ ،‬دوست دارند و در‬
‫دلهایشان دغدغه و نیازی به آنچه به مهاجران داده شده‪ ،‬احساس نمیکنند و (آنان را) بر‬
‫خود ترجیح میدهند؛ گرچه خودشان سخت نیازمند باشند‪.‬‬
‫زمانی که مهاجران‪ ‬وارد مدینه شدند‪ ،‬انصار‪ ‬بهگرمی و با احترام و ایثار از‬
‫آنان استقبال کردند و آنچه داشتند در اختیارشان گذاشتند و بدینسان آنان را بر خود‬
‫ترجیح دادند؛ چهبسا یکی از انصار که دو زن داشت‪ ،‬به برادرِ مهاجرش گفت‪ :‬اگر‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪414‬‬

‫بخواهی از یکی از آنها جدا میشوم تا تو با او ازدواج کنی‪ .‬یعنی پس از گذراندن‬


‫عدهاش در ازدواج تو درآید‪ .‬این‪ ،‬نشانگر اوج ایثارشان است که برادران مهاجرشان‬
‫را بر خود ترجیح دادند‪.‬‬
‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫َََ َ‬ ‫لطعامَََعََ ُح َِب َهِۦَمِسَكِينَاَوييِتِيمَاَوأس ً‬
‫ِياَ‪﴾٨‬‬ ‫﴿و ُيطَعِ ُمونََٱ ذ‬
‫[االنسان‪]٨ :‬‬ ‫ِ‬
‫و با وجود نیازی که به غذا دارند‪ ،‬به بینوا و یتیم و اسیر میدهند‪.‬‬
‫یعنی خود‪ ،‬به غذا نیاز دارند‪ ،‬اما از غذای اندکی که دارند‪ ،‬میگذرند و آن را به‬
‫بینوا‪ ،‬یتیم و اسیر میدهند! این هم‪ ،‬نشانگر ایثار و ازخودگذشتگیست‪.‬‬
‫***‬
‫َ‬ ‫َرُ ٌ َ َ َ‬ ‫اء َر ُج ٌل إىل انلَّ ي‬ ‫‪ -263‬وعن أيب ُهریرة‪ ‬قال‪َ :‬ج َ‬
‫عض‬ ‫ب‪ ‬فقال‪ :‬إِّن َمهود‪ ،‬فأرسل إِىل ب ِ‬ ‫ِ‬
‫ََ َ ر رَ‬ ‫ُ ر‬ ‫َّ َ ُ َ َ َ‬ ‫َي‬ ‫َََ َ‬ ‫َّ‬ ‫ََ‬
‫احلق ما عِن ِدي إِال ماء‪ ،‬ث َّم أ ررسل إِىل أخ َرى‪ .‬فقالت مِثل‬ ‫ن ِسائ ِه‪ ،‬فقالت‪ :‬واَّلِي بعثك ب ِ‬
‫َّ‬
‫احل يق ما عِن ِدي إِال َماء‪ .‬فقال انلَّ ُّ‬ ‫كب َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ ُ ر َ ُ ُّ َّ‬ ‫َ‬
‫ب‪:‬‬ ‫ذل ِك‪ ،‬حَّت قلن ُكهن مِثل ذل ِك‪ :‬ال واَّلِي َبعث َِ‬
‫ر‬ ‫َ رَ ََ‬ ‫َ َ ُ َ‬ ‫ر‬ ‫ٌُ‬ ‫َّ ر َ‬ ‫َ ُ ُ َ‬
‫«من ی ِضیف هذا اللیلة؟» فقال َرجل مِن األنصار‪ :‬أنا یا َرسول اهللِ‪ ،‬فانطلق ب ِ ِه إِىل رحلِه‪،‬‬
‫َّ‬ ‫َ رَ‬ ‫ر ََ َ‬ ‫ََ‬
‫رسول اّللِ‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫ف‬ ‫ی‬ ‫ض‬ ‫ِّم‬
‫ِ‬ ‫كر‬
‫ِ‬ ‫أ‬ ‫فقال المرأت ِه‪:‬‬
‫وت صبیاِّن قال‪َ :‬علي ر‬ ‫َّ ُ َ‬ ‫ََ َ‬ ‫رَ َ‬ ‫ََ‬
‫لیهم‬ ‫ِ ِ‬ ‫المرأت ِه‪ :‬هل عِندكِ َشء؟ فقالت‪ :‬ال‪ ،‬إِال ق‬ ‫ويف روای ٍة‪ :‬قال‬ ‫ِ‬
‫َ َّ َ ر ُ‬ ‫َ‬
‫َ‬ ‫ي‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ي‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ََ ُ‬ ‫َ‬
‫میهم‪ ،‬وإِذا دخل ضیفنا‪ ،‬فأط ِفيئ الرساج‪ ،‬وأری ِ ِه أنا نأكل‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫بَِش ٍء وإِذا أرادوا العشاء‪ ،‬فنو‬
‫َ َ َ َ َّ ُ‬ ‫ي‬ ‫َّ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ َ ُ َ َ َ َّ ُ َ َ َ ر َ َ َّ َ ر‬
‫جب اّلل‬ ‫اوینی‪ ،‬فلما أصبح‪ ،‬غدا لَع انل ِب‪ :‬فقال‪« :‬لقد ع ِ‬ ‫فقعدوا وأكل الضیف وباتا ط ِ‬
‫ُ َ َ ُ َ َّ ر َ َ‬ ‫َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫مِن صنِی ِعكما بِضی ِفكما اللیلة»‪ٌ [ .‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬شخصی نزد پیامبر‪ ‬آمد و گفت‪ :‬من‪ ،‬سخت‬
‫گرسنه و ناتوانم‪ .‬پیامبر‪ ‬به خانهی یکی از همسرانش پیغام فرستاد‪ -‬که آیا غذایی‬
‫هست؟‪ -‬همسرش پاسخ داد‪ :‬سوگند به ذاتی که تو را بهحق مبعوث کرده است‪،‬‬
‫چیزی جز آب ندارم‪ .‬سپس به یکی دیگر از همسرانش پیغام فرستاد و او نیز همین‬
‫پاسخ را داد تا اینکه همهی همسران پیامبر‪ ‬همین جواب را دادند و گفتند‪ :‬سوگند‬
‫به ذاتی که تو را بهحق برانگیخته است‪ ،‬چیزی جز آب نداریم‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬چه‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)5228 ،2782( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6145 :‬‬
‫‪411‬‬ ‫باب‪ :‬ایثار و همدردی با دیگران‬

‫کسی‪ ،‬این شخص را امشب مهمان میکند؟» یکی از انصار‪ ‬گفت‪ :‬من‪ ،‬ای‬
‫رسولخدا! و او را با خود به خانهاش برد و به همسرش گفت‪ :‬مهمان رسولاهلل‪ ‬را‬
‫گرامی بدار‪(-‬و از او بهخوبی پذیرایی کن)‪.‬‬
‫و در روایتی آمده است‪ :‬به همسرش گفت‪ :‬آیا نزد تو چیزی هست؟ پاسخ داد‪:‬‬
‫غذایی جز خوراک بچههایم ندارم‪ .‬گفت‪ :‬بچهها را با چیزی سرگرم کن و وقتی شام‬
‫خواستند‪ ،‬آنها را بخوابان و هر وقت مهمانمان‪ -‬برای صرف غذا‪ -‬آمد‪ ،‬چراغ را‬
‫خاموش و به او وانمود کن که ما نیز غذا میخوریم‪ .‬سپس برای خوردن غذا نشستند‬
‫و مهمان‪ ،‬غذا خورد و آن دو ‪ -‬زن و مرد انصاری‪ -‬گرسنه خوابیدند؛ وقتی صبح شد‪،‬‬
‫مرد انصاری‪ ‬نزد پیامبر‪ ‬رفت؛ پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل از رفتار شب گذشتهی شما با‬
‫مهمانتان خشنود گردید»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬در باب ایثار و کمک به دیگران‪ ،‬این حدیث شگفتآور و بزرگ را‬
‫ذکر کرده که نشانگر وضعیت پیامبر‪ ‬و یاران اوست‪ .‬چنانکه شخصی نزد پیامبر‪‬‬
‫آمد و اظهار داشت که تنگدست و گرسنه است‪ .‬او مهمان رسولاهلل‪ ‬بود؛ از اینرو‬
‫رسولاهلل‪ ‬شخصی را به خانهی یکایک همسرانش فرستاد تا بپرسد که آیا غذایی در‬
‫خانه هست؟ و هر یک از همسران پیامبر‪ ‬پاسخ داد‪« :‬سوگند به ذاتی که شما را‬
‫بهحق مبعوث کرده است‪ ،‬چیزی در خانه نداریم»‪ .‬پیامبر‪ ‬نُه خانه داشت و در‬
‫هیچیک از آنها چیزی جز آب نبود؛ در صورتی که اگر پیامبر‪ ‬میخواست‪ ،‬اهلل‬
‫متعال کوهها را برایش به طال تبدیل میکرد‪ ،‬ولی رسولاهلل‪ ‬پارساترین شخص در‬
‫دنیا بود و هیچ عالقهای به دنیا نداشت و در نُه خانهاش چیزی جز آب‪ ،‬یافت‬
‫نمیشد‪ .‬از اینرو از یارانش پرسید‪« :‬چه کسی این شخص را امشب مهمان میکند؟»‬
‫مردی از انصار‪ ‬پاسخ داد‪« :‬من‪ ،‬ای رسولخدا!» و آنگاه آن مرد را به خانهاش برد و‬
‫به همسرش گفت‪« :‬آیا چیزی در خانه هست؟» همسرش جواب داد‪« :‬غذایی جز‬
‫خوراک بچههایم ندارم»‪ .‬یعنی تنها غذایی که در خانه هست‪ ،‬برای شامِ بچههاست‪.‬‬
‫مرد انصاری به همسرش گفت‪« :‬مهمان رسولاهلل‪ ‬را گرامی بدار»‪ .‬یعنی از او‬
‫بهخوبی پذیرایی کن‪ .‬او بچهها را سرگرم کرد و وقتی غذا خواستند‪ ،‬آنها را خواباند‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪411‬‬

‫و سپس شام را آورد و به بهانهی درست کردن چراغ‪ ،‬آن را خاموش نمود و چنین‬
‫وانمود کرد که او و شوهرش نیز غذا میخورند و بدینسان مهمان غذا خورد و این‬
‫خانواده‪ ،‬برای پذیرایی از مهمان رسولاهلل‪ ،‬بدون شام و گرسنه خوابیدند‪ .‬صبح روز‬
‫بعد‪ ،‬مرد انصاری‪ ‬نزد پیامبر‪ ‬رفت؛ پیامبر‪ ‬به او خبر دادند که اهلل متعال پذیرایی‬
‫شبِ گذشتهی آنان را پسندیده و از اینکه رفتار نیکی با مهمان پیامبر‪ ‬داشتهاند‪،‬‬
‫خشنود شده است‪.‬‬
‫چند نکته از این حدیث برداشت میشود؛ از جمله‪:‬‬
‫اول‪ :‬وضعیت سخت و دشوار زندگی رسولاهلل‪ ‬و اینکه تنگدست بودند؛ در‬
‫حالی که آن بزرگوار‪ ،‬برگزیدهترین بندهی اهلل بود و اگر دنیا ارزشی داشت‪،‬‬
‫رسولاهلل‪ ‬بیش از همه‪ ،‬از آن برخوردار میشد و سزاوارِ این برخورداری بود‪ ،‬اما‬
‫دنیا نزد اهلل متعال‪ ،‬هیچ ارزشی ندارد‪ .‬ابنالقیم‪ /‬اینچنین سروده است‪:‬‬
‫ُّ‬
‫لم يسق منها الرب ذا الكفران‬ ‫لو ساوت ادلنیا جناح بعوضة‬
‫مـن ذا اجلناح القاَر الطریان‬ ‫لكنـهــا واهلل أحقـر عنــده‬
‫ترجمه‪« :‬اگر دنیا بهاندازهی بالِ پشهای ارزش داشت‪ ،‬پروردگار به هیچ کافر و‬
‫ناسپاسی‪ ،‬یک جرعه آب نمیداد؛ اما دنیا نزد اهلل متعال بهاندازهی بال این حشرهی‬
‫کوچک نیز ارزش ندارد»‪.‬‬
‫دوم‪ :‬باادب بودن اصحاب‪ ‬دربارهی رسولاهلل‪‬؛ چنانکه این انصاری‪ ‬به‬
‫همسرش گفت‪« :‬مهمان رسولاهلل‪ ‬را گرامی بدار» و نگفت‪ :‬مهمان خودمان را؛ در‬
‫صورتی که آن شخص‪ ،‬مهمان آنها بود‪ ،‬اما از او به عنوان مهمان پیامبر‪ ‬یاد کرد‪.‬‬
‫سوم‪ :‬حواله دادن مهمان به دیگران‪ ،‬جایز است و این کار‪ ،‬ناپسند نمیباشد؛ زیرا‬
‫پیامبر‪ ‬پذیرایی از مهمان خود را به شخص معینی واگذار نکرد و نگفت‪ :‬فالنی! این‬
‫مرد را مهمان کن‪ .‬لذا نمیتوانیم بگوییم‪ :‬این کار‪ ،‬میزبان را به زحمت میاندازد؛ بلکه‬
‫خود‪ ،‬به انتخاب و اختیار خویش‪ ،‬از این پیشنهاد عمومی استقبال میکند‪ .‬به عنوان‬
‫مثال‪ :‬برای انسان جایز است که وقتی مهمان دارد و خود سرگرم است یا امکانِ‬
‫پذیرایی از مهمان برای او فراهم نیست‪ ،‬از اطرافیانش بپرسد‪« :‬چه کسی میتواند این‬
‫شخص را مهمان کند؟» و ایرادی ندارد‪.‬‬
‫‪417‬‬ ‫باب‪ :‬ایثار و همدردی با دیگران‬

‫چهارم‪ :‬به ایثار و ازخودگذشتگی این مرد انصاری‪ ‬پی میبریم؛ چنانکه هم‬
‫خودش و هم همسر و فرزندانش‪ ،‬بدون شام و گرسنه خوابیدند تا بتوانند از مهمان‬
‫رسولاهلل‪ ‬بهخوبی پذیرایی کنند‪.‬‬
‫پنجم‪ :‬انسان باید بهگونهای رفتار کند که مهمان احساس نکند که میزبانش را به‬
‫زحمت انداخته یا برای او باعث درد‪‎‬سر شده است؛ چنانکه این مرد انصاری‪ ،‬از‬
‫همسرش خواست تا به بهانهای چراغ را خاموش کند تا مهمان متوجه نشود که‬
‫حضورِ او‪ ،‬آن ها را از شامِ شب انداخته است‪ .‬و این‪ ،‬برگرفته از رفتار و منشِ زیبای‬
‫ابراهیم خلیل‪ ‬با مهمانانش میباشد‪ ،‬آنگاه که فرشتگان در صورت مردانی به‬
‫خانهاش آمدند‪:‬‬
‫[الذاريات‪َ ]٨٦ :‬‬ ‫﴿فراغََإ ِ ىَ‬
‫لَأهَل ِ َهِۦَفجاَءََبِعِجَلََس ِميََ‪﴾٢٦‬‬
‫سپس بهسرعت پنهانی نزد خانوادهاش رفت و برایشان گوسالهای فربه (و بریان) آورد‪.‬‬
‫ابراهیم‪ ‬بهسرعت و پنهانی این کار را انجام داد تا مهمانانش شرمنده نشوند‪.‬‬
‫ششم‪ :‬جایز است که انسان مهمانش را بر خود و خانوادهاش ترجیح دهد و این‬
‫ُ‬ ‫َْ َْ‬
‫در شرایط خاص میباشد؛ و گرنه پیامبر‪ ‬فرموده است‪ِ « :‬ابْدأ بِنف ِسك ث َّم بِ َم ْن‬
‫َ‬
‫ت ُعول»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬ابتدا از خود آغاز کن و سپس از کسانی که تحت سرپرستی تو‬
‫هستند»‪.‬‬
‫لذا اگر شرایط خاصی مثل وضعیت مذکور پیش آید‪ ،‬برای انسان اشکالی ندارد‬
‫که مهمانش یا هرکسی را که اکرامش واجب است‪ ،‬بر خود ترجیح دهد‪.‬‬
‫هرکس به روش پیامبر‪ ‬و اصحابش‪ ‬توجه کند‪ ،‬ارزشهای اخالقی و منشها‬
‫یا رفتارهای واالیی مشاهده میکند که اگر مردم نیز به آن عمل کنند‪ ،‬به جایگاه واالیی‬
‫در دنیا و آخرت دست مییابند‪ .‬اهلل متعال همهی ما را به آنچه به نفع دنیا و آخرت‬
‫ماست‪ ،‬موفق بدارد‪.‬‬
‫***‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.887 :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪418‬‬
‫َ ُ َّ َ‬ ‫َّ َ‬ ‫َ َ ُ رَ‬ ‫َ َ َ ُ ُ‬
‫نی َكيف اثلالثةِ‪ ،‬وطعام اثلالث ِة َكيف‬ ‫‪ -222‬وعنه قال‪ :‬قال رسول اهللِ‪« :‬طعام االثن ِ‬
‫َ ََ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫األربع ِة»‪ٌ [ .‬‬
‫َ َ ُ‬ ‫رَر‬ ‫َ‬ ‫َ َ ُ َ‬ ‫ملسلم َعن َجابِر‪َ ‬ع ِن انلَّ ي‬
‫نی‪ ،‬وطعام‬ ‫حد یكيف االثن ِ‬ ‫ب‪ ‬قال‪« :‬طعام الوا ِ‬ ‫ٍ‬ ‫ٍ‬ ‫ويف روایة‬
‫َّ َ َ َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َََ َ َ ُ‬ ‫رَر َ ر‬
‫نی یكيف األربعة وطعام األربع ِة یكيف اثلمانِیة»‪.‬‬ ‫االثن ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬خوراکِ دو نفر برای سه نفر‬
‫کافیست و خوراک سه نفر‪ ،‬برای چهار نفر»‪.‬‬
‫و در روایت مسلم‪ /‬از جابر‪ ‬آمده است‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬خوراک یک نفر‪،‬‬
‫برای دو نفر و خوراک دو نفر‪ ،‬برای چهار نفر و خوراک چهار نفر‪ ،‬برای هشت نفر‬
‫کافیست»‪.‬‬
‫َ َ ُ ٌ‬ ‫َ َ‬
‫اء َرجل لَع‬ ‫ب‪ ‬إِذ ج‬ ‫بين َما َنر ُن يف َس َفر َم َع انلَّ ي‬ ‫ُ ي‬
‫سعید اخلدري‪ ‬قال‪:‬‬ ‫ٍ‬ ‫‪ -222‬وعن أيب‬
‫ِ‬ ‫ٍ‬
‫َ ر َ َ ََُ َ ر ُ َ‬ ‫َ َ َ َ َ ََ َ ر ُ َ َ َُ َ ى َ َ ى ََ َ َ ُ ُ‬
‫هر‬
‫حل ٍة َل‪ ،‬فجعل یرصف برصه ی ِمینا و ِشماال‪ ،‬فقال رسول اهللِ‪« :‬من َكن معه فضل ظ ٍ‬ ‫را ِ‬
‫َ َ َ ُ َ َ ََ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َُر‬ ‫َ َُ َ ر ٌ‬ ‫َ رَ َ َ َ‬ ‫َ َ ر‬ ‫َ َُر‬
‫فلیعد ب ِ ِه لَع من ال ظهر َل‪ ،‬ومن َكن َل فضل مِن زاد‪ ،‬فلیعد ب ِ ِه لَع من ال زاد َل» فذکر‬
‫َ ر‬ ‫َّ‬ ‫َ َّ‬ ‫َ َ َ َ َ َ َّ َ َ ر َ َ َّ ُ‬ ‫َ ر َ‬
‫(‪)1‬‬
‫ألحد مِنا يف فض ٍل»‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫ٍ‬ ‫ق‬ ‫ح‬ ‫ال‬ ‫ه‬ ‫ن‬‫أ‬ ‫ا‬ ‫ن‬ ‫ي‬ ‫أ‬‫ر‬ ‫َّت‬‫ح‬ ‫ر‬‫ک‬ ‫ذ‬ ‫ا‬ ‫م‬ ‫ال‬
‫ِ‬ ‫الم‬ ‫اف‬
‫مِن أص ِ‬
‫ن‬
‫ترجمه‪ :‬ابوسعید خدری‪ ‬میگوید‪ :‬در سفری با پیامبر‪ ‬همراه بودیم؛ در این‬
‫میان‪ ،‬مردی که بر شترش سوار بود‪ ،‬آمد و به چپ و راست نگاه میکرد‪ .‬پیامبر‪- ‬‬
‫از نگاهش دریافت که محتاج است و‪ -‬فرمود‪« :‬هرکس سواریِ اضافهای دارد‪ ،‬آن را‬
‫به کسی بدهد که مرکبی ندارد؛ و هرکس‪ ،‬آذوقه (توشهی) اضافی دارد‪ ،‬آن را به کسی‬
‫بدهد که بیتوشه است»‪ .‬و انواع مالها را ذکر کرد؛ در نتیجه اینگونه برداشت کردیم‬
‫که هیچیک از ما حقّی در اموال مازاد بر نیازش ندارد»‪.‬‬
‫ُ َ ُ َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ َّ َ َ ى َ‬ ‫َ‬
‫سعد‪ ‬أن امرأة جاءت إِىل رسول اّلل‪ ‬بِربد ٍة منسوج ٍة‪ ،‬فقالت‪:‬‬ ‫بن ٍ‬ ‫ِ‬ ‫هل‬
‫ِ‬ ‫‪ -221‬وعن س‬
‫َ َ ُ َ َ َّ ر ُ َ َ َ َ َ َ َ َ َّ ُّ ُ َ ى َ َ َ َ َ َ َ َ َّ َ َ‬
‫إلز ُ‬
‫اره‪ ،‬فقال‬ ‫نسجتها بِیدي ألكسوکها‪ ،‬فأخذها انل ِب‪ ‬حمتاجا إِيلها‪ ،‬فخرج إِيلنا وإِنها‬
‫ُ َّ َ َ َ َ َ َ َُّ‬ ‫َ َ‬ ‫ُ ٌ ُ َ َ َ َ َ ََ َ‬
‫ال‪َ « :‬ن َع رم»‪ .‬فجلس انلَّ ُّ‬
‫ب‪ ‬يف املجلِ ِس‪ ،‬ثم رجع فطواها‪ ،‬ثم‬ ‫ِ‬ ‫فالن اکسنِیها ما أحسنها‪ ،‬فق‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪4286 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.)6148 ،6142( :‬‬
‫(‪ )1‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0762 :‬‬
‫‪419‬‬ ‫باب‪ :‬ایثار و همدردی با دیگران‬
‫َ‬ ‫ُ ََ‬ ‫ُرَ ى َ‬ ‫َ َ ر َ َ‬ ‫َ َ َ َ َر َ َ َ َُ َ‬
‫ت‪ ،‬لبِ َس َها انلَّ ُّ‬
‫ب‪ ‬حمتاجا إِيلها‪ ،‬ث َّم سأتلَه‪َ ،‬وعلِمت‬ ‫ن‬ ‫حس‬ ‫أ‬ ‫ما‬ ‫م‪:‬‬‫و‬‫الق ر‬ ‫أرسل بِها إِيله؛ فقال َل‬
‫ِ‬
‫َ ر‬ ‫َّ َ َ َ ر ُ ُ ُ َ َ َ‬ ‫َ َرُُ رَ َ‬ ‫َ َّ‬ ‫َ َّ ُ َ ُّ َ ى َ‬
‫أنه ال ی ُرد سائ ِال‪ ،‬فقال‪ :‬إِّن واّللِ ما سأتله أللبسها‪ ،‬إِنما سأتله ِتلكون کف ِين‪ .‬قال سهل‪:‬‬
‫َََُ‬ ‫َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫فَكنت کفنه‪[ .‬روایت بخاری]‬
‫ترجمه‪ :‬سهل بن سعد‪ ‬میگوید‪ :‬زنی‪ ،‬پارچهی بافتهشدهای نزد پیامبر‪ ‬آورد و‬
‫گفت‪ :‬این را با دستان خود بافتهام که شما بپوشید‪ .‬پیامبر‪ ‬که به آن نیاز داشت‪ ،‬آن‬
‫را پذیرفت‪ .‬پس از مدتی در حالی نزدمان آمد که آن پارچه‪ ،‬ازارش بود‪ .‬شخصی‬
‫عرض کرد‪ :‬چقدر خوب و زیباست! آن را به من بدهید‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬بله» و در‬
‫مجلس نشست؛ آنگاه ‪‌-‬به خانه‪ -‬برگشت و آن را تا کرد و پیچید و برای آن شخص‬
‫فرستاد‪ .‬مردم به آن شخص گفتند‪ :‬کارِ خوبی نکردی! پیامبر‪ ‬آن را پوشیده بود وبه‬
‫آن نیاز داشت و با اینکه میدانستی پیامبر‪ ‬درخواست هیچکس را رد نمیکند‪ ،‬آن را‬
‫از ایشان طلب کردی‪ .‬آن مرد گفت‪ :‬به اهلل سوگند‪ ،‬من آن را برای پوشیدن درخواست‬
‫نکردم؛ بلکه میخواهم کفنم باشد‪ .‬سهل‪ ‬میگوید‪ :‬سرانجام این پارچه کفنِ آن‬
‫شخص شد‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬این احادیث‪ ،‬یعنی حدیث ابوهریره‪ ،‬جابر و ابوسعید‪ ‬را در باب‬
‫ایثار ذکر کرده است‪.‬‬
‫در دو حدیث اول‪ ،‬پیامبر‪ ‬غذای یک نفر را برای دو نفر کافی دانسته و خوراک‬
‫دو نفر را برای چهار نفر‪ .‬همچنین بیان فرموده که غذای چهار نفر‪ ،‬برای هشت نفر‬
‫کافیست‪ .‬این‪ ،‬نشان میدهد که اگر غذایی داشتید و فرد دیگری سر سفرهی شما‬
‫حاضر شد‪ ،‬بخل نورزید و نگویید که این غذا‪ ،‬فقط برای من کافیست؛ بلکه ایثار کنید‬
‫و به آن شخص نیز غذا بدهید تا برای دو نفر کافی باشد‪ .‬همچنین اگر دو نفر غذا‬
‫داشتند و دو نفر دیگر نیز آمدند‪ ،‬دو نفر اول نباید بخل بورزند و ناراحت شوند که این‬
‫غذا‪ ،‬کافی نیست؛ بلکه به دو نفر تازهوارد نیز غذا بدهند و بدانند که این غذا‪ ،‬برای‬
‫همهی آنها کافیست‪ .‬چنانکه غذای چهار نفر برای هشت نفر کافی میباشد‪ .‬این را‬
‫رسولاهلل‪ ‬از آن جهت بیان فرمود که انسان‪ ،‬غذای اضافیاش را به برادرش ببخشد‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.0677 :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪461‬‬

‫در حدیث ابوسعید‪ ‬به داستان مردی اشاره شده است که سوار بر شترش نزد‬
‫پیامبر‪ ‬آمد و به چپ و راست‪ ،‬نگاه میکرد‪ .‬پیامبر‪ ‬از نگاهش دریافت که محتاج‬
‫است‪ .‬فرمود‪« :‬هرکس سواریِ اضافهای دارد‪ ،‬آن را به کسی بدهد که مرکبی ندارد؛ و‬
‫هرکس‪ ،‬آذوقه (توشهی) اضافی دارد‪ ،‬آن را به کسی بدهد که بیتوشه است»‪ .‬و انواع‬
‫مالها را ذکر کرد؛ بدون اینکه چیزِ خاصی را نام ببرد تا آن مرد شرمنده نشود؛ بلکه‬
‫فرمود‪« :‬هرکس سواریِ اضافهای دارد‪ ،‬آن را به کسی بدهد که مرکبی ندارد»‪ .‬زیرا آن‬
‫مرد‪ ،‬مرکبی برای سوار شدن داشت و این‪ ،‬از خوب سخن گفتن پیامبر‪ ‬بود‪.‬‬
‫راوی میگوید‪« :‬لذا چنین برداشت کردیم که هیچیک از ما حقّی در اموال مازاد‬
‫بر نیازش ندارد»‪ .‬یعنی برداشتِ ما‪ ،‬این بود که هرکس‪ ،‬غذا‪ ،‬آشامیدنی و دیگر‬
‫چیزهای مازاد بر نیاز خود را بذل و بخشش کند و چیزی با خود نگه ندارد‪ .‬همهی‬
‫اینها‪ ،‬بهخاطر ایثار و ازخودگذشتگی بود‪.‬‬
‫و اما حدیث چهارم‪ ،‬حدیث سهل بن سعد‪‬؛ در این حدیث آمده است‪ :‬زنی‪،‬‬
‫پارچهی آورد و به پیامبر‪ ‬هدیه داد‪ .‬عادت پیامبر‪ ‬این بود که هدیه را رد نمیکرد؛‬
‫بلکه میپذیرفت و جبران مینمود و این‪ ،‬از بخشندگی و اخالقِ واال و سترگِ آن‬
‫بزرگوار بود‪ .‬مردی جلو آمد و عرض کرد‪ :‬چه لباس خوب و زیبایی! و آن را از‬
‫رسولاهلل‪ ‬درخواست کرد‪ .‬پیامبر‪ ‬نیز آن را تا کرد‪ ،‬پیچید و به آن مرد داد‪ .‬مردم‬
‫به آن شخص گفتند‪ :‬چگونه این لباس را از پیامبر‪ ‬طلب کردی‪ ،‬حال آنکه خود‬
‫میدانی هر چه از پیامبر‪ ‬درخواست شود‪ ،‬دریغ نمیکند؟ وی‪ ،‬در پاسخ گفت‪« :‬به‬
‫اهلل سوگند‪ ،‬من آن را برای پوشیدن درخواست نکردم؛ بلکه میخواهم کفنم باشد»‪ .‬و‬
‫آن را نزد خود نگه داشت و زمانی که از دنیا رفت‪ ،‬او را در همین پارچه کفن کردند‪.‬‬
‫از این حدیث به ایثار پیامبر‪ ‬پی میبریم؛ زیرا با اینکه به این لباس نیاز داشت‪،‬‬
‫آن را به آن مرد بخشید‪ .‬پیامبر‪ ‬بهاندازهای به آن لباس نیاز داشت که آن را پوشیده‬
‫بود و این‪ ،‬نشان میدهد که نیاز شدیدی به آن داشته است‪.‬‬
‫***‬
‫‪466‬‬ ‫باب‪ :‬ایثار و همدردی با دیگران‬
‫رَ‬ ‫َ َ َ َ ُ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫ینی إِذا أرملوا يف الغ رز ِو‪،‬‬ ‫‪ -229‬وعن أيب موىس‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬إِن األشع ِر‬
‫َ‬ ‫ُ َ َ ُ َرَُ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ ُ‬ ‫َ َ ََُ‬ ‫َ َ َّ َ َ ُ َ‬
‫وب َواحد ث َّم اقتسموهُ بينهم يف إِنا ٍء‬ ‫ٍ‬ ‫ث‬ ‫يف‬ ‫م‬ ‫ه‬ ‫ِند‬‫ع‬ ‫ن‬‫َك‬ ‫ما‬ ‫وا‬‫ع‬ ‫ُج‬ ‫ة‬
‫ِ‬ ‫ین‬‫د‬ ‫ِ‬ ‫بالم‬ ‫م‬ ‫ِه‬
‫أو قل طعام ع ِ‬
‫ل‬ ‫ا‬ ‫ِی‬
‫َ‬
‫َّ َّ َ ُ ي َ ُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫ح ٍد بالسوی ِة فهم مِين َوأنا مِنهم»‪ٌ [ .‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫َوا ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوموسی‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬هنگامی که توشهی اشعریها‬
‫در جنگ تمام میشود یا زمانی که غذایشان در مدینه کاهش مییابد‪ ،‬هرچه دارند‪ ،‬در‬
‫پارچهای جمع میکنند و سپس آن را با پیمانهای‪ ،‬بهطور مساوی در میان خود تقسیم‬
‫مینمایند‪ .‬آن‪‎‬ها از من هستند و من از آنها هستم»‪.‬‬
‫***‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪6522 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6411 :‬‬


‫‪ -33‬باب‪ :‬رقابت در امور آخرت و رغبت فراوان به چیزهایی که‬
‫تبرک جستن به آنها درست است‬

‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬


‫ََ‬ ‫[املطففني‪]٨٦ :‬‬ ‫سَٱلَ ُمتنَ ِف ُسونََ‪﴾٢٦‬‬
‫فَذَل ِكََفلَييِتناف ِ َ‬
‫﴿و ِ َ‬
‫مشتاقانِ چنین نعمتهایی باید در طلبش بر یکدیگر پیشی بگیرند‪.‬‬
‫ُ َ َ‬ ‫َ َ َ‬ ‫يت ب َ َ‬
‫ُ‬ ‫َ َّ َ ُ َ‬
‫ْشب مِنه َوعن ی ِمینِ ِه‬
‫ِ‬ ‫ف‬ ‫‪،‬‬ ‫اب‬‫ْش‬
‫َِ ُِ ٍ‬
‫َ‬ ‫أ‬ ‫‪‬‬ ‫ِ‬ ‫هلل‬ ‫ا‬ ‫ول‬ ‫سعد‪ ‬أن رس‬‫ٍ‬ ‫بن‬
‫سهل ِ‬‫َِ‬ ‫‪ -221‬وعن‬
‫ََ َ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫ُ ٌ َ‬
‫غالم‪َ ،‬وعن يسارِه ِ األشیاخ‪ ،‬فقال ل ِلغالم‪« :‬أتأذن يل أن أع ِط َي هؤالءِ؟» فقال الغالم‪ :‬ال‬
‫َ‬ ‫ُ َّ‬ ‫َ َ َ ى َ َ َّ ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َّ َ ُ َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫َواّللِ یا َرسول اهللِ ال أوث ُِر بِنصیب مِنك أحدا‪ ،‬فتله رسول اّلل‪ ‬يف ی ِده‪ٌ [ .‬‬
‫متفق عليه]‬
‫ترجمه‪ :‬سهل بن سعد‪ ‬میگوید‪ :‬برای رسولاهلل‪ ‬نوشیدنی آوردند؛ پیامبر‪ ‬از‬
‫آن نوشید و سمت راستش پسربچهای بود و سمت چپش تعدادی بزرگسال بودند‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬به آن پسربچه فرمود‪« :‬آیا به من اجازه میدهی که ابتدا به اینها بدهم؟»‬
‫پسربچه گفت‪« :‬خیر؛ ای رسولخدا! به اهلل سوگند هیچکس را در سهمی که از شما‬
‫نصیبم شده است‪ ،‬بر خود ترجیح نمیدهم»‪ .‬لذا پیامبر‪ ‬ظرف را در دست آن پسر‬
‫نهاد‪.‬‬
‫[این پسربچه‪ ،‬عبداهلل بن عباس‪ $‬بوده است‪].‬‬
‫َ َ ُ ُ َ َ َ َ َر‬ ‫ر َ َ ُّ ُ‬ ‫‪ -222‬وعن أيب هریرة‪َ ‬ع ِن انلَّ َّ‬
‫ب‪ ‬قال‪« :‬بينا أیوب‪ ‬یغت ِسل عریانا‪ ،‬فخ َّر علی ِه‬
‫َ َ َ ُ ر َ ر َ ر ُ َ َّ‬ ‫َ َ ُّ‬ ‫َ َ َ ُ َ ُّ ُ‬ ‫َِ‬ ‫َ َ َ َ َ ُّ ُ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ ٌ‬
‫ب‪ ،‬فجعل أیوب حیِيث يف ثوب ِ ِه‪ ،‬فناداه ربه‪ :‬یا أیوب‪ ،‬ألم أكن أغنيتك عما‬ ‫جراد مِن ذه ٍ‬
‫َ َ َ َ‬ ‫َ‬ ‫َّ َ‬ ‫ََ‬ ‫َ‬
‫(‪)1‬‬
‫كن ال غًِن ِيب عن ب َرکتِك»‪[ .‬روایت بخاری]‬ ‫ت َرى؟ قال‪ :‬بَل َوعِزت ِك‪َ ،‬ول ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬ایوب‪ ‬برهنه در حالِ غسل بود‬
‫(‪)۳‬‬
‫ایوب شروع به جمعآوری طالها در‬ ‫که دستهای ملخِ طال بر سرش فرو ریخت؛‬
‫لباسش کرد‪ .‬پروردگارش‪ ‬به او ندا داد‪ :‬ای ایوب! مگر من‪ ،‬تو را از چیزهایی که‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪6240 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪[ .6121:‬ر‪.‬ک‪ :‬مقدمه (پیشدرآمدی بر کتاب)]‬
‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.2280 ،678 :‬‬
‫(‪ )۳‬یعنی طالی فراوانی چون دستهای ملخ بر سرش ریخت‪.‬‬
‫‪463‬‬ ‫باب‪ :‬رقابت در امور آخرت و رغبت فراوان به چیزهایی که تبرکجستن‪...‬‬

‫میبینی‪ ،‬بینیاز نساختهام؟ پاسخ داد‪ :‬بله‪ ،‬سوگند به عزت و بزرگی تو (که مرا بینیاز‬
‫ساختهای)‪ ،‬اما از برکتهای تو بینیاز نیستم»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬در پایان باب ایثار‪ ،‬حدیث ابوموسی اشعری‪ ‬و همسفرانِ یمنیاش‬
‫از طایفهی اشعریها را ذکر کرده است که در کارها و تنگناهای زندگی با هم‬
‫مشارکت و همکاری میکردند؛ چنانکه وقتی در تنگنا قرار میگرفتند یا به مال و‬
‫ثروتی دست مییافتند‪ ،‬هرچه داشتند‪ ،‬یکجا جمع میکردند و سپس آن را بهطور‬
‫مساوی در میان خود تقسیم مینمودند‪ .‬پیامبر‪ ‬در تأیید و تشویق آنان فرمود‪« :‬آنها‬
‫از من هستند و من از آنها هستم»‪.‬‬
‫این حدیث‪ ،‬پایه و اساس تعاونیها یا شرکتهای تعاونیست که امروزه در میان‬
‫برخی از مردم رواج یافته است؛ بدینسان که یک طایفه با موافقت یکدیگر صندوقی‬
‫تشکیل میدهند و با عضویت در آن‪ ،‬در حدّ توانایی خود ‪ -‬چه با یک نسبت‬
‫مشخص از حقوق یا درآمد خود و چه با تعیین مقدارِ پول‪ -‬سرمایهگذاری میکنند و‬
‫از موجودیِ این صندوق‪ ،‬در شرایط اضطرای و حوادث‪ ،‬به اعضای نیازمندی که در‬
‫تنگنای مادّی قرار میگیرند‪ ،‬کمک میشود؛ به عنوان مثال‪ :‬هر یک از اعضا ‪ %1‬حقوق‬
‫ماهیانه یا درآمدش را به این صندوق اختصاص میدهد تا از این محل به اعضایی که‬
‫دچار مشکل میشوند‪ ،‬کمک گردد‪.‬‬
‫بنابراین تشکیل تعاونی بدین شکل‪ ،‬اصلی شرعی در سنت و آموزههای نبوی‬
‫دارد و کاری شرعی و پسندیده است‪ .‬البته توجه داشته باشیم که گاه حمایتهای این‬
‫صندوق شامل کسانی میشود که خود دچار آسیب یا مشکل شدهاند و گاه شامل‬
‫کسانی میگردد که خود‪ ،‬عامل بروز حادثه هستند‪ .‬در حالتِ نخست‪ ،‬تشکیل صندوق‬
‫برای کمک به کسانیست که در حوادثی چون خشکسالی‪ ،‬محصوالت کشاورزی و‬
‫دامهای خود را از دست میدهند یا در نتیجهی بارانهای سیلآسا‪ ،‬بیخانمان‬
‫میشوند یا در حوادث رانندگی بدون اینکه مقصر باشند‪ ،‬آسیب میبینند و به کمک‬
‫و حمایت‪ ،‬نیاز پیدا میکنند‪ .‬روشن است که تشکیل تعاونی با هدف حمایت از چنین‬
‫کسانی‪ ،‬نیک و پسندیده است و هیچ اشکالی ندارد‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪464‬‬

‫اما حالت دوم در رابطه با کسانیست که خود‪ ،‬عامل بروز حادثه هستند؛ مانند‬
‫کسی که با خودرو‪ ،‬رهگذری را زیر میگیرد‪ .‬این مسأله‪ ،‬نیازمند دقت نظر و بررسی‬
‫جدیست؛ زیرا تشکیل چنین صندوقها یا تعاونیهایی نباید به گستاخی و بیفکری‬
‫یا بیخیالی اعضا نسبت به بروز حوادث بینجامد‪ .‬به عبارت دیگر صندوق تعاونی‪ ،‬در‬
‫چنین مواردی باید با دقت نظر و بررسیهای عمیق‪ ،‬عمل کند؛ و گرنه‪ ،‬راهاندازی‬
‫چنین صندوقهایی برای حمایت از افرادِ نادانی که در نتیجهی بیفکری و رفتارهای‬
‫خطرساز خویش مانند رانندگی در حالت مستی و خوابآلودگی و امثال آن شخصی‬
‫را زیر میگیرند و روزی دیگر‪ ،‬تصادفی دیگر ایجاد میکنند‪ ،‬کار نیک و پسندیدهای‬
‫(‪)۶‬‬
‫نیست‪.‬‬
‫لذا تشکیل تعاونیها یا چنین صندوقهایی دو حالت دارد‪:‬‬
‫حالت نخست‪ :‬کمک به آسیبدیدگان یا کسانی که دچار حادثه میشوند‪ .‬این‪،‬‬
‫کاری پسندیده است و ایرادی ندارد‪.‬‬
‫حالت دوم‪ :‬کمک به کسانی که خود‪ ،‬مسبّب حادثه هستند‪ .‬در اصل‪ ،‬بهتر است‬
‫که تشکیل تعاونی یا صندوق‪ ،‬با هدف حمایت از چنین کسانی نباشد‪ ،‬اما اگر‬
‫صندوقی راهاندازی شد‪ ،‬باید دقت شود که کمک به مسبّبان حوادث‪ ،‬منوط و مشروط‬
‫به این باشد که بروز حادثه‪ ،‬نتیجهی کوتاهی یا تعدّی آنها نباشد‪.‬‬
‫نکته‪ :‬به پولی که اعضا در این صندوق میگذارند‪ -‬هر چقدر که باشد‪ -‬زکات‬
‫تعلق نمیگیرد‪ .‬زیرا عضوی که این پول را در صندوق میگذارد‪ ،‬مالکش محسوب‬
‫نمیشود و یکی از شرایط وجوب زکات‪ ،‬اینست که مال یا ثروتِ موجود‪ ،‬مالکی‬
‫داشته باشد و صندوقِ تعاونی‪ ،‬مالِ شخصیِ کسی نیست و از موجودیِ آن برای‬

‫(‪ )۶‬این‪ ،‬یکی از بارزترین پیامدهای شرکتهاییست که در قالبِ شرکتهای بیمه‪ ،‬مدعی ارائهی‬
‫خدمت به بیمهگذاران خود هستند؛ بدینسان که با قراردادی قمارگونه‪ ،‬از بیمهگذاران خاطی حمایت‬
‫میکنند! یعنی همانگونه که در بیمهنامهها و قراردادهای مؤسسات بیمهگر قید میشود‪ ،‬بیشتر تعهدات‬
‫بیمهگر به رانندهی مسبّب حادثه اختصاص دارد! آیا این امر‪ ،‬به بیخیالی و بیفکری بسیاری از‬
‫رانندگان‪ ،‬منجر نشده است؛ بهگونهای که نسبت به رفتارهای خطرساز در رانندگی‪ ،‬بیتوجه شده‪،‬‬
‫میگویند‪ :‬اگر تصادف کردیم‪ ،‬خیالی نیست؛ بیمه میدهد؟! [مترجم]‬
‫‪461‬‬ ‫باب‪ :‬رقابت در امور آخرت و رغبت فراوان به چیزهایی که تبرکجستن‪...‬‬

‫کمک به آسیبدیدگان حوادث برداشت میشود و اعضای صندوق که در آن‪ ،‬پول‬


‫میگذارند‪ ،‬مالکِ این پول نیستند؛ زیرا آن را برای کمک و همیاری از ثروتِ خود‬
‫جدا کردهاند؛ لذا پولِ صندوق‪ ،‬زکات ندارد‪.‬‬
‫مسأله‪ :‬اینجا پرسشی پیش میآید که مورد سؤال بسیاری از مردم است‪ :‬اگر‬
‫چند نفر یا چند کارمند جمع شوند و با توافق یکدیگر‪ ،‬درصدی از حقوق خود یا‬
‫مبلغ مشخصی از آن را ‪ -‬مثالً ماهیانه ده هزار تومان یا ‪ %۶۰‬حقوقشان را‪ -‬جمع کنند‬
‫و به یکی از اعضای این گروه بدهند و ماهِ بعد به یکی دیگر و در ماه سوم به نفر‬
‫سوم و همینطور در ماه چهارم به نفرِ چهارم و بدینسان با تشکیل این گروه‪،‬‬
‫چرخهای ایجاد نمایند که این پول‪ ،‬در میان آنها بهنوبت به گردش درآید‪ ،‬آیا چنین‬
‫کاری درست است؟‬
‫پاسخ‪ :‬میگوییم‪ :‬ایرادی ندارد و درست است؛ کسانی که میگویند‪ :‬این قرض‪،‬‬
‫منجر به بهره میشود‪ ،‬در اشتباهاند؛ زیرا اگر من به عنوان عضو این گروه‪ ،‬به برادران‬
‫خود‪ ،‬قرض (وام) میدهم‪ ،‬پولِ بیشتری دریافت نمیکنم و در قبال وامی که دادهام‪،‬‬
‫سود نمیگیرم‪ .‬مخالفانِ چنین تعاونیهایی میگویند‪ :‬مالِ فراوانی نصیب هر یک از‬
‫اعضا میشود‪ .‬میگوییم‪ :‬بله‪ ،‬اما در حقیقت به هیچیک از اعضا‪ ،‬پولی بیش از اصلِ‬
‫پولی که در صندوق گذاشتهاند‪ ،‬نمیرسد و این‪ ،‬وامیست که بدون هیچ بهرهای‪،‬‬
‫مشروط به پرداخت میباشد و هیچ ایرادی در آن نیست‪.‬‬
‫برخی از طالب‪ ،‬گمان میکنند که این عمل‪ ،‬رباست؛ در صورتی که به هیچ‬
‫عنوان ربا نیست‪ ،‬بلکه تعاون و همیاریست و کارِ نیک و پسندیدهای بهشمار میآید؛‬
‫چنانکه مشکالت مالیِ بسیاری از مردم‪ ،‬از این طریق حل میشود و از خطر روی‬
‫آوردن به وامهای ربوی سالم میمانند و دیگر برای گرفتن وام‪ ،‬به سراغ افراد رباخوار‬
‫یا بانکهای ربوی نمیروند و این‪ ،‬خود امتیاز و مصلحتی نمایان در تشکیل چنین‬
‫تعاونیهاییست و به هیچ وجه‪ ،‬هیچ ایرادی ندارد‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬فضیلت و برتری ثروتمند شاکر‪ ،‬یعنی کسی که‬
‫ثروتش را از راه درست و شرعی بهدست میآورد و در راههای‬
‫مشروع‪ ،‬خرج میکند‬

‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬


‫ذ‬
‫﴿فأ ذما َمنَ َأعَطيَ َوَٱتقَ َ‪َ ٥‬وص ذدقَ ََب ِٱ َُ‬
‫لسَنَ َ‪َ ٦‬فس ُني ِ ِ ُ‬
‫سَهُۥ َل ِلَيُسَىَ َ‪﴾٧‬‬
‫[الليل‪]٧ ،٢ :‬‬
‫اما کسی که (مالش را در راه اهلل) بخشید و تقوا پیشه کرد و (آیین و وعدهی) نیک االهی را‬
‫تصدیق نمود‪ ،‬پس او را در مسیری آسان (که انجام اعمالِ نیک و در نتیجه بهشت است)‬
‫قرار خواهیم داد‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ِ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬
‫ّك َ‪َ ١٨‬وما َ ِلحدَ َعِند َهُۥ َمِن َنِعَمةََ‬ ‫﴿وس ُيج ذن ُبها َٱلَتَقَ َ‪َ ١٧‬ٱَّلِي َيُؤَ ِ َ‬
‫ت َم َُ‬
‫اّلۥ َيَت َ‬
‫ذ‬ ‫ُ‬
‫لَٱبَتِغاَءََوجَ َهَِر ِب ِ َهَِٱلََعََ‪َ٢٠‬ولسوَفََيرَضََ‪[ ﴾٢١‬الليل‪َ ]٨١ ،١٧ :‬‬ ‫ىَ‪َ١٩‬إ ِ َ‬ ‫تز ىَ‬
‫َ‬
‫ولی پرهیزگارترین انسانها از آن آتش شعلهور‪ ،‬دور داشته میشود؛ همان کسی که مالش را‬
‫(در راه اهلل) میدهد تا پاک شود‪ .‬و هیچکس نزد او نعمتی ندارد که (به پاس این حق) به وی‬
‫پاداش دهد‪ .‬و تنها به رضای پروردگار بلندمرتبهاش (انفاق میکند)‪ .‬و به زودی (با کسب‬
‫رضایت پروردگار و ورود به بهشت) راضی خواهد شد‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫﴿إن َ ُتبَ ُدواَ َٱ ذ‬
‫ير َلكمََ‬
‫َتفوها َوتؤَتوها َٱلَفقراَءَ َف ُهوَ َخ َ‬ ‫ت َفنِعِ ذما َ ِ َ‬
‫ه َِإَون َ َ‬ ‫لصدقَ َِ‬ ‫ِ‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ِ‬ ‫ُ‬ ‫ِ‬
‫يرَ‪[ ﴾٢٧١‬البقرة‪َ َ ]٨٧١ :‬‬ ‫و ُيك ِف َُرَعنكمَ ِمِنَس ِيَات ِكمََوَٱ َُ‬
‫ّللَبِماَتعَملونََخب ِ َ‬
‫اگر آشکارا صدقه نمایید‪ ،‬کارِ خوبیست و اگر در نهان صدقه دهید و به فقیران بذل و‬
‫بخشش نمایید‪ ،‬برایتان بهتر است‪ .‬و برخی از گناهانتان را از میان میبرد‪ .‬و اهلل به اعمالتان‬
‫آگاه است‪.‬‬
‫همچنین میفرماید‪:‬‬
‫ذ ذ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ ذ ُ ُ‬ ‫ُ‬
‫ّللَب ِ َهِۦَعَل رَ‬
‫ِيمَ‬ ‫تَتنفِقواََم ذِماَُت ُِّبونََوماَتنفِقواََمِنَشَءََفإ ِ َ‬
‫ن َٱ َ‬ ‫ب َح َ‬‫﴿لنَتنالواََٱلَ ِ َ‬
‫ََ‬ ‫[آل عمران‪]٩٨ :‬‬ ‫‪﴾٩٢‬‬
‫هرگز به نیکی دست نمییابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید‪ ،‬انفاق کنید؛ اهلل از آنچه‬
‫انفاق میکنید‪ ،‬آگاه است‪.‬‬
‫‪467‬‬ ‫باب‪ :‬فضیلت و برتری ثروتمند شاکر‪ ،‬یعنی کسی که ثروتش را از راه ‪...‬‬

‫آیهها‪ ،‬دربارهی فضیلت انفاق یا خرج کردن در طاعات و کارهای نیک‪ ،‬فراوان و‬
‫روشن است‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬میگوید‪« :‬باب‪ :‬فضیلتِ ثروتمندِ شکرگزار‪ ،‬یعنی کسی که ثروتش را‬
‫از راه درست و شرعی بهدست میآورد و در راههای مشروع‪ ،‬خرج میکند»‪.‬‬
‫ثروتمند‪ ،‬به کسی گفته میشود که اهلل متعال‪ ،‬مال و ثروت‪ ،‬دانش‪ ،‬موقعیت و‬
‫جایگاهی داده است که او را از دیگران‪ ،‬بینیاز میسازد؛ گرچه بیشتر به کسی‬
‫ثروتمند میگویند که اهلل متعال به مال و ثروت مادی عطا کرده است‪.‬‬
‫اهلل‪ ‬بندگانش را با مال‪ ،‬یعنی با ثروت و فقر میآزماید‪ .‬در میان مردم‪ ،‬کسانی‬
‫هستند که اگر اهلل متعال به آنها ثروتی ببخشد‪ ،‬ثروت و بینیازی‪ ،‬آنان را به فساد و‬
‫تباهی میکشاند؛ یعنی سر به طغیان مینهند و گمراه میشوند‪ .‬و بندگانی هم هستند‬
‫که اگر آنها را فقیر بگرداند‪ ،‬فقر و تنگدستی‪ ،‬مایهی فساد و تبهکاری آنان میگردد‪.‬‬
‫لذا اهلل‪ ‬به بندگانش بهاندازهای میدهد که الزمه یا درخورِ حکمتِ اوست‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ُّ‬
‫لش َوَٱلَيَِ َف ِتَنةَ َِإَولَنا َترَج ُعونَ َ‪﴾٣٥‬‬
‫ت َونبَلوكم ََب ِٱ َِِ‬
‫ك َنفَسَ َذاَئِق َة َٱلَموَ َِ‬
‫﴿ َ‬
‫[األنبياء‪]٤٢ :‬‬
‫هر جانداری‪( ،‬طعم) مرگ را میچشد و شما را برای آزمایش با انواع نیک و بد میآزماییم و‬
‫بهسوی ما بازگردانده میشوید‪.‬‬
‫مال و ثروتی که اهلل متعال به انسان میبخشد‪ ،‬دو گونه است‪:‬‬
‫نوع اول‪ :‬ثروتیست که انسان‪ ،‬آن را از راه حرام بهدست میآورد؛ مانند رباخوار‪،‬‬
‫دروغگو و کالهبرداری که در داد و ستد‪ ،‬حقهبازی میکند یا اموال دیگران را بهناحق‬
‫میخورد‪ .‬ثروتِ چنین کسی‪ ،‬سودی به او نمیبخشد؛ زیرا چنین شخصی در دنیا‬
‫ثروتمند بهنظر میرسد‪ ،‬اما در حقیقت هم در دنیا فقیر است و هم در آخرت‪ .‬ثروتی‬
‫که از راه غیرشرعی بهدست آید‪ ،‬روز قیامت وبالِ گردن است و انسان بهخاطرِ آن‪،‬‬
‫مجازات میشود و در این میان‪ ،‬بدترین ثروت‪ ،‬ثروتیست که از طریق رباخواری‬
‫بهدست میآید‪ .‬اهلل‪ ‬در کتابش میفرماید‪:‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪468‬‬
‫ذ‬ ‫ُ ُ ذ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ك ُلونَ َٱ ِ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫وم َٱَّلِي َيتخ ذب ُط َُه َٱلشيَطَ َُ‬
‫ن َمِنََ‬ ‫ل َكما َيق َ‬ ‫لربوَاَ َلَ َيق َُ‬
‫ومونَ َإ ِ َ‬ ‫ِ‬ ‫أ‬
‫َ‬ ‫ي‬ ‫َ‬ ‫ِين‬
‫َ‬ ‫َّل‬ ‫﴿ٱ‬
‫ذ ذ‬ ‫ُ‬
‫سَذَل ِكََبأ ذن ُهمََقالوَاََإ ذنماَٱلَيَ َُعَمِثَ َُ ِ‬
‫لربوَاََفمنَ‬ ‫ذ ِ‬
‫ّللَٱلَيَعََوحرمََٱ ِ‬ ‫لَٱ َُ‬
‫لربوَاََوأح َ‬
‫ل َٱ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ٱلَم ِِ َ‬
‫ذ‬ ‫ر‬
‫ّللِ َومنَ َعدََ‬‫جاَء َهُۥ َموَعِظ َة َ ِمِن َ ذر ِب ِ َهِۦ َفَٱنتهَ َفل َُهۥ َما َسلفَ َوأمَ ُرَُهۥَ َإِلَ َٱ َ‬
‫ارَ ُهمََفِيهاَخَ ِ ُ‬ ‫ُ‬
‫ََ‬ ‫[البقرة‪]٨٧٢ :‬‬ ‫لونََ‪﴾٢٧٥‬‬ ‫بَٱِلذ َِ‬ ‫لئِكََأصَحَ ُ َ‬ ‫فأو ىَ‬
‫آنان که ربا میخورند‪ ،‬همانند کسی (از قبرشان) بر میخیزند که شیطان‪ ،‬او را بهشدت دچار‬
‫جنون و اختالل حواس کرده است‪ .‬زیرا میگفتند‪« :‬داد و ستد مانند رباست»؛ حال آنکه اهلل‬
‫خرید و فروش را حالل‪ ،‬و ربا را حرام کرده است‪ .‬بنابراین کسی که پس از رسیدن فرمان‬
‫پروردگارش (دربارهی ربا) از این عمل باز آید‪ ،‬آنچه پیشتر کسب کرده‪ ،‬از اوست و کسانی‬
‫که دوباره به رباخواری بپردازند‪ ،‬دوزخیاند و برای همیشه در دوزخ خواهند ماند‪.‬‬
‫همچنین میفرماید‪:‬‬
‫ق َمِنَ َٱ ِلرب ىَواَ َإن َ ُك ُ‬ ‫ذ‬ ‫ذُ‬ ‫ذ‬
‫نتم َ ُّمؤَ ِمن ِيَ َ‪َ٢٧٨‬‬ ‫ِ ِ‬ ‫يأ ُّيها َٱَّلِينَ َءام ُنواَ َٱتقواَ َٱ َ‬
‫ّلل َوذ ُرواَ َما َب ِ َ‬ ‫﴿ ىَ‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫وسَأمَوَل ِكمََ‬ ‫وّلِۦََِإَونَتبَ ُتمََفلكمََ ُر ُء ُ َ‬ ‫ّللَِور ُس َِ‬‫فإِنَلمََتفَعلواََفأَذنواََ ِِبرَبََ ِمِنََٱ َ‬
‫ُ‬
‫[البقرة‪َ َ ]٨٧٩ ،٨٧٨ :‬‬ ‫لََتظَل ُِمونََولََتظَل ُمونََ‪﴾٢٧٩‬‬
‫ای مؤمنان! تقوای االهی پیشه کنید و اگر بهراستی ایمان دارید‪ ،‬آنچه را که از اموال ربا‬
‫(نزد مردم) باقی مانده‪ ،‬رها کنید‪ .‬پس اگر چنین نکردید‪ ،‬بدانید که به جنگ با اهلل و رسولش‬
‫برخاستهاید؛ و اگر توبه کنید‪ ،‬اصلِ سرمایههایتان از شماست و بدین ترتیب نه (با گرفتن ربا)‬
‫ستم میکنید و نه (با از دست دادن سرمایه) مورد ستم قرار میگیرید‪.‬‬
‫نوع دوم از ثروتمندان‪ ،‬کسیست که ثروتش را از راه حالل بهدست میآورد و‬
‫در معاملهی خود صداقت دارد و هیچ دروغ و فریبی در داد و ستدش نیست‪ .‬لذا‬
‫ثروتش به او فایده میرساند؛ زیرا غالباً اهلل متعال به کسی که اینچنین است‪ ،‬توفیق‬
‫میدهد که ثروتش را در راههای درست و مفید خرج کند‪.‬‬
‫این‪ ،‬همان ثروتمندِ شاکر است که ثروتش را از راه درست و شرعی بهدست‬
‫میآورد و در راه درستی که اهلل‪ ‬مشروع قرار داده است‪ ،‬هزینه میکند‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬چند آیه در اینباره ذکر کرده است؛ از جمله این آیه که اهلل‬
‫متعال میفرماید‪:‬‬
‫‪469‬‬ ‫باب‪ :‬فضیلت و برتری ثروتمند شاکر‪ ،‬یعنی کسی که ثروتش را از راه ‪...‬‬
‫ذ‬
‫﴿فأ ذما َمنَ َأعَطيَ َوَٱتقَ َ‪َ ٥‬وص ذدقَ ََب ِٱ َُ‬
‫لسَنَ َ‪َ ٦‬فس ُني ِ ِ ُ‬
‫سَهُۥ َل ِلَيُسَىَ َ‪﴾٧‬‬
‫[الليل‪]٧ ،٢ :‬‬
‫اما کسی که (مالش را در راه اهلل) بخشید و تقوا پیشه کرد و (آیین و وعدهی) نیک االهی را‬
‫تصدیق نمود‪ ،‬پس او را در مسیری آسان (که انجام اعمالِ نیک و در نتیجه بهشت است)‬
‫قرار خواهیم داد‪.‬‬

‫﴿أعَطيَ﴾ یعنی مال و ثروتش را در راه درست‪ ،‬بذل و بخشش یا هزینه کرد و‬
‫در کسب و خرج آن‪ ،‬تقوای الهی پیشه نمود‪ .‬چنین کسی در مسیری آسان که انجامِ‬
‫اعمال نیک و در نتیجه بهشت است‪ ،‬قرار میگیرد‪.‬‬
‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬
‫﴿وأ ذما َمنَ َِبِلَ َوَٱسَتغَنَ َ‪َ ٨‬وكذبَ ََب ِٱ َُ‬
‫لسَنَ َ‪َ ٩‬فس ُني ِ ِ ُ‬
‫سَهُۥ َل ِلَ ُعسَىَ َ‪َ ١٠‬وماَ‬
‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬
‫[الليل‪َ ]١٨ ،٨ :‬‬ ‫نَعليَناَللَ ُهدىََ‪﴾١٢‬‬ ‫نَعنَ َُهَمَ َُ‬
‫اّلۥََإِذاَترد ىَ‬
‫ىَ‪َ١١‬إ ِ َ‬ ‫ُيغَ ِ َ‬
‫ولی کسی که بخل ورزید و خود را (از پاداشی الهی) بینیاز دانست و آیین و وعدهی نیک‬
‫الهی را تکذیب کرد‪ ،‬پس او را در مسیر دشواری (که همان گمراهی و در نتیجه دوزخ است‪)،‬‬
‫قرار خواهیم داد‪ .‬و آنگاه که (در دوزخ) سقوط کند‪ ،‬مال و ثروتش‪ ،‬سودی به حالش ندارد‪.‬‬
‫بیگمان راهنمایی کردن (و نشان دادن راه حق) با ماست‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ِ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬
‫ّك َ‪َ ١٨‬وما َ ِلحدَ َعِند َهُۥ َمِن َنِعَمةََ‬ ‫﴿وس ُيج ذن ُبها َٱلَتَقَ َ‪َ ١٧‬ٱَّلِي َيُؤَ ِ َ‬
‫ت َم َُ‬
‫اّلۥ َيَت َ‬
‫ِ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬
‫لَٱبَتِغاَءََوجَ َهَِرب ِ َهَِٱلََعََ‪َ٢٠‬ولسوَفََيرَضََ‪[ ﴾٢١‬الليل‪]٨٨ ،١٧ :‬‬ ‫ىَ‪َ١٩‬إ ِ َ‬ ‫تز ىَ‬
‫َ‬
‫ولی پرهیزگارترین انسانها از آن آتش شعلهور‪ ،‬دور داشته میشود؛ همان کسی که مالش را‬
‫(در راه اهلل) میدهد تا پاک شود‪ .‬و هیچکس نزد او نعمتی ندارد که (به پاس این حق) به وی‬
‫پاداش دهد‪ .‬و تنها به رضای پروردگار بلندمرتبهاش (انفاق میکند)‪ .‬و به زودی (با کسب‬
‫رضایت پروردگار و ورود به بهشت) راضی خواهد شد‪.‬‬
‫لذا کسی که مالش را در راه اهلل یا به صورتی خرج میکند که او را به اهلل‪‬‬
‫نزدیک میگرداند یا مایهی تزکیه و پاکی اوست‪ ،‬از آتش دوزخ دور میگردد‪ .‬البته بذل‬
‫و بخشش او بهخاطر منافع شخصی و جبران حقوقی که دیگران بر او دارند‪ ،‬نیست؛‬
‫ذ‬
‫ل َٱبَتِغاَءَ َوجَ َهِ َر ِب ِ َهَِ‬
‫بلکه فقط بهخاطر اهلل‪ ‬بذل و بخشش میکند‪ .‬از اینرو فرمود‪﴿ :‬إ ِ َ‬
‫ٱلََعَ َ‪َ ٢٠‬ولسوَفَ َيرَضَ َ‪ ﴾٢١‬یعنی‪« :‬تنها به رضای پروردگار بلندمرتبهاش انفاق‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪421‬‬

‫میکند و بهزودی با کسب رضایت پروردگار و پاداشی که اهلل به او میدهد‪ ،‬راضی‬


‫خواهد شد»‪ .‬بنابراین بر هر مسلمانی واجب است که وقتی اهلل‪ ‬به او ثروتی میدهد‪،‬‬
‫سپاسگزارش باشد و مطابق دستور الهی بهدرستی و بهگونهای به وظیفهاش در قبال‬
‫بذل و بخشش این ثروت عمل نماید که مایهی رضایت و خشنودی اهلل‪ ‬میباشد‪.‬‬
‫***‬
‫َََر‬ ‫َ َ َ َّ‬ ‫َ َ ُ ُ‬ ‫َّ‬
‫بن مسعو ٍد‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬ال حسد إِال يف اثنتنی‪:‬‬ ‫‪ -226‬وعن عب ِد اّللِ ِ‬
‫َ ي َ ُ ٌ َ َّ ُ ر َ ى ُ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ ُ ٌ َ ُ َّ ُ َ ى َ َ َّ َ ُ‬
‫قِض بِها‬ ‫حكمة فهو ی ِ‬ ‫رجل آتاه اّلل ماال‪ ،‬فسلطه لَع هلكتِ ِه يف احلق‪ .‬ورجل آتاه اّلل ِ‬
‫َُيَُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫َویعلمها»‪ٌ [ .‬‬
‫متفق عليه]‬
‫ترجمه‪ :‬عبداهلل بن مسعود‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬رشک بردن (غبطه‬
‫خوردن) فقط در دو مورد‪ ،‬درست است‪ :‬شخصی که اهلل به او مالی داده و به او همت‬
‫خرج کردن در راه اهلل را عنایت نموده است؛ و شخصی که اهلل به او حکمت و‬
‫معارف دینی داده و او به آن‪ ،‬حکم و عمل میکند و ‪ -‬به دیگران نیز‪ -‬آموزش‬
‫میدهد»‪.‬‬
‫ُ ٌ َ َّ‬ ‫ََ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ‬
‫ب‪ ‬قال‪« :‬ال حسد إِال يف اثنتنی‪َ :‬رجل آتاهُ اّلل‬ ‫‪ -222‬وعن ابر ِن عمر‪َ $‬ع ِن انلَّ ي‬
‫َ َ ُ ٌ َ ُ َّ َ ى َ ُ ر ُ َ َ َّ ر‬ ‫اء اللَّیل وآنَ َ‬
‫وم ب ِه آنَ َ‬
‫َُ ُ‬ ‫ُ‬
‫اء اللی ِل‬ ‫اء انلَّهار‪ .‬ورجل آتاه اّلل ماال‪ ،‬فهو ين ِفقه آن‬ ‫القرآن‪ ،‬فهو يق ِ‬
‫(‪)1‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫وآنَ َ‬
‫اء انلَّهارِ»‪ٌ [ .‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابنعمر‪ $‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬رشک بردن (غبطه خوردن) فقط‬
‫در دو مورد‪ ،‬درست است‪ :‬شخصی که اهلل به او قرآن (و معارف قرآنی) را یاد داده و‬
‫او در ساعتهای شب و روز‪ ،‬به آن عمل میکند(‪ )۳‬و نیز شخصی که اهلل به او مالی‬
‫داده و او در ساعتهای شب و روز‪ ،‬آن را انفاق میکند»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪72 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪202 :‬؛ این حدیث پیشتر بهشماره ‪ 458‬ذکر شد‪.‬‬
‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪4164 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.204 :‬‬
‫(‪ )۳‬عمل به قرآن مفهومی فراگیر دارد که شامل تالوت در نماز و خارج از نماز‪ ،‬و نیز تعلیم و آموزش‬
‫آن به دیگران و همچنین فتوا دادن یا صدور حکم به مقتضای مفاهیم قرآنیست‪[ .‬مترجم]‬
‫‪426‬‬ ‫باب‪ :‬فضیلت و برتری ثروتمند شاکر‪ ،‬یعنی کسی که ثروتش را از راه ‪...‬‬
‫َ َ َ رُ‬ ‫َ َّ‬ ‫َ ََ‬ ‫َ َّ ُ َ َ َ ر ُ َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫ین أت روا رسول اّلل‪ ‬فقالوا‪ :‬ذه َب أهل‬ ‫ج ِر‬
‫‪ -222‬وعن أيب هریرة‪ ‬أن فقراء المها ِ‬
‫َ َ ُ ُ َ ُّ َ َ ُ َ ي‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َّ‬ ‫ُ َ‬ ‫َّ َ‬ ‫ُّ ُ‬
‫یم الم ِقیم‪ .‬فقال‪« :‬وما ذاك؟» فقالوا‪ :‬یصلون کما نصِل‪،‬‬ ‫جات العَل وانل ِع ِ‬ ‫ور بِادلر ِ‬ ‫ادلث ِ‬
‫َ ُ َ َ ُ ُ‬ ‫َ ُ َ‬ ‫َ َ َ َّ‬ ‫َ َ َ َّ ُ َ‬ ‫َ ُ ُ َ َ َ ُ‬
‫ویصومون کما نصوم َویتصدقون وال نتصدق‪ ،‬ویعتِقون وال نعتق‪ .‬فقال َرسول اهللِ‪:‬‬
‫َ َ ُ ُ َ َ ٌ‬ ‫َ ر َرَ ُ‬ ‫َر ُ َ‬ ‫َ ر ََ ُ‬ ‫ََ ُ َ يُ ُ ر َ ى ُ ُ َ‬
‫درکون ب ِ ِه من سبقكم‪ ،‬وتسبِقون ب ِ ِه من بعدك رم َوال یكون أحد‬ ‫َ«أفال أعلمكم شيئا ت ِ‬
‫َ ُ َ‬ ‫ي‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ َ ر َ َ‬
‫َ‬ ‫ر َ َ ر ُ‬
‫أفضل مِنكم إِال من صنع مِثل ما صنعتم؟» قالوا‪ :‬بَل یا َرسول اهللِ‪ ،‬قال‪« :‬تسبحون‪،‬‬
‫َ َ َّ ى َ َ َ َ ُ َ َ ُ ُ‬
‫الم َهاجر َ‬ ‫َ ى َ‬ ‫ُُ ُي َ‬ ‫كيُ‬ ‫َ َ ُ َ ُ َ‬
‫رسول‬
‫ِ‬ ‫ین إِىل‬ ‫ِِ‬ ‫ربون دب َر ُك صال ٍة ثالثا وثالثِنی مرة»‪ .‬فرجع فقراء‬ ‫وَتمدون وت‬
‫رَ ََ َ َ ُ ُ‬ ‫َ َ رَ ََ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ََ ُ‬ ‫َّ‬
‫ال بِما فعلنا‪ ،‬ففعلوا مِثله؟ فقال رسول اهللِ‪:‬‬ ‫اّلل‪ ‬فقالوا‪ :‬س ِمع إِخواننا أهل األمو ِ‬
‫ُ ذ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه؛ این‪ ،‬لفظ روایت مسلم است‪].‬‬ ‫ّللَِيُؤَتِي َهَِمنَيشاَ َُء﴾ [ ٌ‬ ‫لَٱ َ‬ ‫﴿ذَل ِكََفضَ َ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬فقرای مهاجران نزد رسولاهلل‪ ‬آمدند و گفتند‪:‬‬
‫ثروتمندان‪ ،‬درجات واال و نعمتهای جاویدان را از آنِ خود ساختهاند‪ .‬پیامبر‪‬‬
‫فرمود‪« :‬چگونه؟» گفتند‪ :‬آنها همانند ما نماز میخوانند و روزه میگیرند‪ ،‬و نیز صدقه‬
‫میدهند و ما نمیتوانیم صدقه بدهیم و برده آزاد میکنند و ما توانایی آزاد کردن برده‬
‫نداریم‪ .‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬آیا عملی به شما بیاموزم که بهوسیلهی آن به کسانی که از‬
‫شما پیشی گرفتهاند‪ ،‬برسید و از آیندگان خود سبقت بگیرید و کسی برتر از شما‬
‫نباشد‪ ،‬مگر کسی که مانندِ شما عمل کند؟» گفتند‪ :‬بله‪ ،‬ای رسولخدا!» فرمود‪« :‬پس از‬
‫بحانالل" سی و سه بار "اِلمدلل" و سی و سه بار "الل‬
‫هر نماز‪ ،‬سی و سه بار "س ‌‬
‫اكَب" بگویید»‪ .‬پس از مدتی فقرای مهاجران نزد رسولاهلل‪ ‬بازگشتند و گفتند‪ :‬ای‬
‫رسولخدا! برادران ثروتمندمان شنیدهاند که ما چهکار میکنیم؛ آنها نیز همین عمل را‬
‫انجام میدهند‪ .‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬این‪ ،‬فضلِ اهلل است که به هرکس بخواهد‪،‬‬
‫میبخشد»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬احادیثی دربارهی کسانی ذکر کرده است که اموالشان را انفاق میکنند‬
‫و با بذل و بخشش آنها در راه اهلل‪ ‬نیکی و احسان مینمایند‪ .‬در حدیث عبداهلل بن‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪252 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.484 :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪422‬‬

‫مسعود و عبداهلل بن عمر‪ ‬آمده است‪ :‬رشک و غبطهی درست و حقیقی فقط به دو‬
‫نفر برده میشود‪:‬‬
‫نخست‪ :‬شخصی که اهلل به او علم و حکمت داده است و او به آن عمل میکند و‬
‫به دیگران نیز آموزش میدهد‪ .‬اگر چنین شخصی را با فردی جاهل و بیعلم مقایسه‬
‫کنید‪ ،‬به تفاوت فراوانی که در میان آنها وجود دارد‪ ،‬پی میبرید‪ .‬جاهل‪ ،‬اهلل را از‬
‫روی جهل و بیعلمی عبادت میکند و چیزی جز آنچه از مردم میبیند‪ ،‬از شریعت‬
‫الهی نمیداند؛ از اینرو در همهی موارد‪ ،‬چه درست و چه نادرست‪ ،‬از مردم پیروی‬
‫مینماید و این‪ ،‬نقص و خلل بزرگی در عبادت بهشمار میآید؛ زیرا عبادتی که بدون‬
‫بصیرت و آگاهی انجام میشود‪ ،‬عبادتی ناقص است‪.‬‬
‫همچنین مقایسهی عالِم بیعمل با عالِم باعملی که علمش را به دیگران منتقل‬
‫میکند‪ ،‬نشان میدهد که تفاوت فراوانی با هم دارند‪ .‬لذا عالِمی قابل رشک و غبطه‬
‫است که به علمش عمل میکند و آن را به دیگران منتقل میسازد‪.‬‬
‫دوم‪ :‬شخصی که اهلل به او مال و ثروت داده و او شب و روز‪ ،‬آن را در راه اهلل و‬
‫در راههایی انفاق میکند که اهلل‪ ‬میپسندد‪ .‬چنین شخصی نیز قابل رشک است‪.‬‬
‫ولی کسی که اهلل به او مال و ثروت بخشیده و او آن را برای خشنودی اهلل انفاق‬
‫نمیکند‪ ،‬نه خودش قابل رشک است و نه مال و ثروتی که دارد؛ زیرا اگر این شخص‬
‫از ثروتش بهرهای ببرد‪ ،‬تنها بهرهای دنیویست و در آخرت‪ ،‬هیچ نفعی برایش ندارد؛‬
‫چراکه آن را بهخاطر اهلل و در راه او انفاق نمیکند‪ .‬همچنین اگر کسی فقیر باشد‪ ،‬به‬
‫او رشک نمیبرند؛ بلکه ثروتمندی قابل رشک است که اهلل متعال به او ثروت داده و‬
‫همت خرج کردن در راههای درستی را که مایهی خشنودی اهلل‪ ‬میباشد‪ ،‬به او‬
‫عنایت نموده است‪.‬‬
‫سپس حدیث ابوهریره‪ ‬را ذکر کرده است که فقرای مهاجران نزد پیامبر‪‬‬
‫آمدند و گفتند‪« :‬ای رسولخدا! ثروتمندان‪ ،‬همهی اجر و پاداش‪ ،‬یعنی درجات واال و‬
‫نعمت های جاویدان را از آنِ خود ساختهاند»‪ .‬فرمود‪« :‬چگونه؟» عرض کردند‪« :‬آنها‬
‫همانند ما نماز میخوانند و روزه میگیرند‪ ،‬و نیز صدقه میدهند و ما نمیتوانیم‬
‫صدقه بدهیم و برده آزاد میکنند و ما توانایی آزاد کردن برده نداریم»‪ .‬یعنی آنها از ما‬
‫‪423‬‬ ‫باب‪ :‬فضیلت و برتری ثروتمند شاکر‪ ،‬یعنی کسی که ثروتش را از راه ‪...‬‬

‫برترند؛ زیرا اهلل با مال و ثروتی که به آنان بخشیده بر آنها منت نهاده و این امکان‬
‫برایشان وجود دارد که اموالشان را برای اطاعت از اهلل و کسب رضایت او بذل و‬
‫بخشش نمایند‪.‬‬
‫رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬آیا عملی به شما بیاموزم که بهوسیلهی آن به کسانی که از شما‬
‫پیشی گرفتهاند‪ ،‬برسید و از آیندگان خود سبقت بگیرید و کسی برتر از شما نباشد‪ ،‬مگر‬
‫آنکه مانندِ شما عمل کند؟» گفتند‪« :‬بله‪ ،‬ای رسولخدا!» فرمود‪« :‬پس از هر نماز‪ ،‬سی و‬
‫"سبحانالل" سی و سه بار "اِلمدلل" و سی و سه بار "الل اكَب" بگویید»‪ .‬پس از‬
‫‌‬ ‫سه بار‬
‫مدتی فقرای مهاجران دوباره نزد رسولاهلل‪ ‬بازگشتند و گفتند‪« :‬ای رسولخدا! برادران‬
‫ثروتمندمان شنیدهاند که ما چهکار میکنیم؛ آنها نیز همین عمل را انجام میدهند»‪.‬‬
‫رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬این‪ ،‬فضلِ اهلل است که به هرکس بخواهد‪ ،‬میبخشد»‪ .‬یعنی اهلل‬
‫متعال آنان را ثروتمند ساخته و به آنها مال و ثروت داده است و آنان‪ ،‬این ثروت را‬
‫برای اطاعت اهلل‪ ،‬بذل و بخشش میکنند و این‪ ،‬لُطفِ خداست‪.‬‬
‫این حدیث‪ ،‬نشانگر اینست که صحابه‪ ‬در کارهای نیک بر یکدیگر پیشی‬
‫میجستند؛ همانگونه که وقتی ثروتمندان از این رهنمود رسولاهلل‪ ‬اطالع یافتند‪،‬‬
‫مانند فقرا به انجام آن مبادرت ورزیدند و انجامش دادند‪ .‬فقرا نزد پیامبر‪ ‬آمده بودند‬
‫و شکایت داشتند که به سبب فقر و تنگدستی‪ ،‬از انجام پاره‪‎‬ای از عبادتهای مالی‪،‬‬
‫عاجزند‪ .‬پیامبر‪ ‬آنها را به انجامِ عملی راهنمایی فرمود که به وسیلهی آن به کسانی‬
‫که از آنها پیشی گرفتهاند‪ ،‬برسند و از آیندگان خود‪ ،‬سبقت بگیرند‪.‬‬
‫آنان به رهنمود رسولاهلل‪ ‬عمل کردند‪ ،‬ولی پس از مدتی بازگشتند و شکایت‬
‫داشتند که برادران ثروتمندشان نیز با شنیدن این رهنمود‪ ،‬همین عمل را انجام‬
‫ُ ذ‬
‫ّللِ َيُؤَتِي َهِ َمن َيشاَ َُء﴾ [اجلمعة‪ ، ]٣ :‬یعنی‪:‬‬
‫ل َٱ َ‬
‫میدهند‪ .‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪﴿ :‬ذَل ِكَ َفضَ َ‬
‫«این‪ ،‬فضلِ اهلل است که به هرکس بخواهد‪ ،‬میبخشد»‪.‬‬
‫خالصه اینکه بر انسان واجب است مال و ثروتی را که اهلل‪ ‬به او بخشیده‪ ،‬در‬
‫جهت کسب خشنودی اهلل انفاق نماید و چنین شخصی‪ ،‬قابل رشک است؛ یعنی به‬
‫مال و ثروتِ مفیدی که اهلل به او داده است‪ ،‬رشک میبرند‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬یاد مرگ و کوتاه کردن آرزو‬

‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬


‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ ُ ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ُّ‬
‫ارَِ‬ ‫ت َِإَونما َتوفوَنَ َأ ُجوركمَ َيوَمَ َٱلَ ِقيَم َةِ َفمن َ ُزحَزِحَ َع َِ‬
‫ن َٱِلذ َ‬ ‫ك َنفَسَ َذاَئِق َة َٱلَموَ َِ‬
‫﴿ َ‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬
‫ورَِ‪[ ﴾١٨٥‬آل عمران‪َ ]١٨٢ :‬‬ ‫لَمتَ َُعَٱلَغ ُر َ‬‫وأدَخِلََٱلَ ذنةََفقدََفازََوماَٱلَيوََةَُٱ ُّدلنَياََإ ِ َ‬
‫هر جانداری طعم مرگ را میچشد و روز رستاخیز پاداشتان را بهطور کامل خواهید گرفت‪.‬‬
‫پس هر کس از آتش جهنم دور گردد و وارد بهشت شود‪ ،‬رستگار است‪ .‬زندگی دنیا تنها‬
‫بهرهای فریبنده است و بس‪.‬‬

‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،‬نووی‪ /‬در ریاض الصالحین‪ ،‬بابی بدین عنوان گشوده است‪« :‬یاد مرگ‬
‫و کوتاه کردن آرزو»‪ .‬مؤلف‪ /‬در این باب یادآور میشود بر هر خردمندی واجب‬
‫است که همواره به یاد مرگ باشد و آرزوهای دنیویاش را کوتاه نماید‪ .‬منظور‪ ،‬امید‬
‫به اجر الهی یا دستیابی به پاداشی نیست که اهلل‪ ‬برای نیکوکاران فراهم کرده‬
‫است؛ بلکه منظور‪ ،‬اینست که در دنیا‪ ،‬آروزهای دور و دراز نداشته باشید‪ .‬چه بسیار‬
‫انسانهایی که آرزوهای دور و دراز دارند‪ ،‬اما مرگ‪ ،‬آنها را غافلگیر مینماید! چه‬
‫بسیارند کسانی که حساب و کتاب میکنند و خیال در سر میپرورانند که چنین و‬
‫چنان خواهند کرد‪ ،‬اما ناگهان اجل سرمیرسد و همهی آرزوها را ترک میکنند و‬
‫رشتههای آرزوهایشان گسسته میشود!‬
‫شایسته است هر خردمندی همینکه احساس کرد دل به دنیا بسته یا به آن فریفته‬
‫و مشغول شده است‪ ،‬مرگ و آخرت را یاد کند‪ .‬زیرا مرگ‪ ،‬سرنوشتیست که هیچ‬
‫شک و تردیدی در آن نیست‪ ،‬اما آرزوهای انسان در دنیا‪ ،‬بهگونهایست که گاه به آن‬
‫دست مییابد و گاه به آرزوهایش نمیرسد‪:‬‬
‫ُّ‬
‫ََ‬ ‫[اإلرساء‪]١٨ :‬‬ ‫يد﴾‬ ‫جلةََع ذجلَناَ َُ‬
‫ّلۥَفِيهاَماَنشاَ َُءَل ِمنَن ِر َُ‬ ‫﴿ ذمنََكنََيُ ِر َُ‬
‫يدَٱلَعا ِ‬
‫هر کس خواهان دنیای زودگذر باشد‪ ،‬خیلی زود در همین دنیا آنچه بخواهیم‪ ،‬به او‪ ،‬بلکه به‬
‫هرکه بخواهیم‪ ،‬عطا میکنیم‪.‬‬
‫‪421‬‬ ‫باب‪ :‬یاد مرگ و کوتاهکردن آرزو‬

‫فرمود‪﴿:‬ماَنشاَ َُء﴾‪ ،‬یعنی آنچه بخواهیم‪ ،‬به او میدهیم و نفرمود‪ :‬آنچه او‪ ،‬خود‬
‫بخواهد؛ بلکه آنچه اهلل‪ ‬بخواهد‪ ،‬به او عطا میکند‪.‬‬
‫ُّ ُ ُ‬
‫ّلۥَجه ذنمََ‬ ‫يدَث ذَمَجعلَناَ َُ‬ ‫جلةََع ذجلَناَ َُ‬
‫ّلۥَفِيهاَماَنشاَ َُءَل ِمنَن ِر َ‬ ‫﴿ ذمنََكنََيُ ِر َُ‬
‫يدَٱلَعا ِ‬
‫ُ‬
‫يصَلىَها َمذَ ُمومَا َ ذمدَ ُحورَا َ‪َ ١٨‬ومنَ َأرادَ َٱٓأۡلخِرةَ َوسعَ َلها َسعَيها َوهوَ َ ُمؤَم رَ‬
‫ِنَ‬
‫ُُ ذ ُ‬ ‫ُ‬
‫[اإلرساء‪]١٩ ،١٨ :‬‬ ‫لئِكَََكنََسعَيهمَمشَكورَاَ‪﴾١٩‬‬ ‫ى‬
‫ف أو َ‬
‫هر کس خواهان دنیای زودگذر باشد‪ ،‬خیلی زود در همین دنیا آنچه بخواهیم‪ ،‬به او‪ ،‬بلکه به‬
‫هر که بخواهیم‪ ،‬عطا میکنیم و آنگاه دوزخ را جایگاهش قرار میدهیم که نکوهیده و بدور‬
‫از رحمت الهی وارد آن میشود‪ .‬و هر کس آخرت را بخواهد و چنانکه باید برای آن تالش‬
‫نماید و مؤمن باشد‪ ،‬از سعی و تالش چنین کسانی قدردانی میشود‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬آیاتی از قرآن را ذکر کرده است؛ از جمله این آیه که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ ُ ذ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ُّ‬
‫تَِإَونماَتوفوَنََأ ُجوركمََيوَمََٱلَقِيَم َِة﴾ [آل عمران‪َ ]١٨٢ :‬‬
‫كَنفَسََذاَئِق َةَٱلَموَ َِ‬
‫﴿ َ‬
‫هر جانداری طعم مرگ را میچشد و روز رستاخیز پاداشتان را بهطور کامل خواهید گرفت‪.‬‬
‫لذا هر جانداری‪ ،‬چه انسان باشد و چه هر موجود زندهی دیگری طعم مرگ را‬
‫بهطور قطع میچشد‪ .‬در این آیه از مردن به چشیدن طعم مرگ‪ ،‬تعبیر شده است؛ زیرا‬
‫مرگ‪ ،‬تلخ است و انسان‪ ،‬آن را ناخوشایند میداند‪.‬‬
‫ولی مؤمن هنگامی که مرگش فرامیرسد و مژدهی نعمتهایی را مییابد که نزد‬
‫خداست‪ ،‬مشتاق دیدار اهلل‪ ‬میشود و در آن هنگام‪ ،‬مرگ را ناخوشایند نمیداند‪ .‬اهلل‬
‫ذ ُ ذ ُ ُ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ُّ‬
‫ت َِإَونما َتوفوَنَ َأجوركمَ َيوَمَ َٱلَقِيَمةَِ﴾‪ ،‬یعنی‪« :‬و‬
‫ك َنفَسَ َذاَئِق َة َٱلَموَ َِ‬
‫متعال فرمود‪َ ﴿ :‬‬
‫روز قیامت پاداشتان را بهطور کامل دریافت میکنید»‪ .‬اگر انسان در دنیا‪ ،‬نتیجهی‬
‫عملش را ببیند‪ ،‬این‪ ،‬همهی اجر و پاداش او بهشمار نمیآید؛ بلکه پاداش کامل‪،‬‬
‫پاداشیست که انسان آن را بهطور کامل در قیامت دریافت میکند‪ .‬زیرا گاه مؤمن در‬
‫دنیا نتیجهی اعمال نیکش را میبیند‪ ،‬اما این‪ ،‬غیر از پاداش کاملیست که در آخرت‬
‫ذ ُ‬
‫ارِ َوأدَخِلََ‬ ‫به او میدهند و پاداش کامل‪ ،‬در قیامت خواهد بود‪﴿ .‬فمن َ ُزحَ ِزحَ َع َِ‬
‫ن َٱِل َ‬
‫ٱلَ ذنةَ َفقدَ َفازَ﴾‪ ،‬یعنی‪« :‬پس هرکس از آتش دوزخ دور گردد و وارد بهشت شود‪،‬‬
‫رستگار است»‪ .‬لذا رستگاری دو جنبه دارد‪ :‬رهایی از یک امر ناخوشایند و رسیدن به‬
‫یک خواسته؛ یعنی رهایی از دوزخ که بسیار سخت و ناگوار است و نیز ورود به‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪421‬‬

‫بهشت که خواسته و امیدِ هر کسی میباشد‪ .‬این‪ ،‬رستگاری بزرگ و بینظیریست‪.‬‬


‫ُ‬ ‫ذ‬
‫﴿وماَٱلَيوََةَُٱ ُّدلنَياََإ ِ َ‬
‫لَمتَ َُعَٱلَغ ُر َ‬
‫ورَِ‪ ،﴾١٨٥‬یعنی‪« :‬زندگی دنیا‪ ،‬تنها بهرهای فریبنده است‬
‫و بس»‪ .‬اهلل‪ ‬راست فرموده است؛ دنیا‪ ،‬کاال و بهرهای فریبنده و فانی میباشد که‬
‫بقایی ندارد و مانند رهتوشهایست که مسافر از آن استفاده می‪‎‬کند تا به مقصدش‬
‫برسد‪ .‬با این حال‪ ،‬فریبنده است و انسان را میفریبد و زیبا و آراسته در نظر میآید‪.‬‬
‫هرچه دنیا بیشتر شود و انسان‪ ،‬بیشتر به آن درآویزد‪ ،‬از آخرت دورتر میگردد‪.‬‬
‫َْ ُْ‬ ‫ْ َ َ ْ َ َ َْ ُ َ ّ َ ْ‬ ‫َ َّ‬
‫لكين أخَش أن تفتَ َح‬ ‫اَّلل ما الفقر أخَش عليكم‪ ،‬و‬ ‫از اینرو پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬و ِ‬
‫َ َ َ َ ُ َ َ َ َ َ ََ َ َ َ ْ َ ُ‬ ‫ُ َ ْ َ‬ ‫َ َ ْ ُ ُّ ْ‬
‫ت َلَع َم ْن َكن قبْلكم‪ ،‬فتَناف ُسوها ك َما تناف ُسوها‪ ،‬فتَه ِلكك ْم‬ ‫ادلنيَا كما ف ِتح‬ ‫عليكم‬
‫ْ َ َ ْ ُ ْ (‪)۶‬‬
‫َ َ‬
‫ك َما أهلكتهم»‪ .‬یعنی‪« :‬به اهلل سوگند‪ ،‬من برای شما از بابت فقر نگران نیستم؛ بلکه‬
‫از این میترسم که دروازهی دنیا به روی شما گشوده شود و مانند گذشتگان که بر‬
‫سر دنیا‪ ،‬با هم رقابت کردند‪ ،‬شما نیز به رقابت با یکدیگر بپردازید و دنیا‪ ،‬همانگونه‬
‫که آنان را به هالکت کشاند‪ ،‬شما را نیز به هالکت برساند»‪.‬‬
‫از اینرو گاه میبینیم که اگر انسان در تنگنا یا در وضعیت متوسطی باشد‪ ،‬برایش‬
‫بهتر است؛ زیرا ثروت‪ ،‬او را میفریبد و باعث میشود که سر به طغیان بگذارد‪ .‬لذا اهلل‬
‫ُ‬ ‫ذ‬
‫متعال فرمود‪﴿ :‬وماَٱلَيوََةَُٱ ُّدلنَياََإ ِ َ‬
‫لَمتَ َُعَٱلَغ ُر َ‬
‫ورَِ‪ ،﴾١٨٥‬یعنی‪« :‬زندگی دنیا‪ ،‬تنها بهرهای‬
‫فریبنده است و بس»‪ .‬پس به دنیا فریفته نشوید و به آخرت توجه کنید که اگر انسان‬
‫در آن‪ ،‬از آتش دوزخ دور گردد و به بهشت برود‪ ،‬به رستگاری بزرگ و بینظیری‬
‫دست یافته است‪.‬‬
‫***‬
‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ُ ُ ذ ذ‬
‫[لقامن‪َ ]٤٣ :‬‬ ‫ِيمَخب ِ َُ‬
‫يَ‪﴾٣٤‬‬ ‫ّللَعَل رَ‬
‫نَٱ َ‬
‫وتَإ ِ َ‬ ‫سَبِأ َِِ‬
‫يَأۡرضََتم َ‬ ‫﴿وماَتدَرِيَنفَ ُ َ‬
‫و هیچکس نمیداند فردا چه دستاوردی خواهد داشت و هیچکس نمیداند در کدامین‬
‫سرزمین میمیرد‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2042 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ .6820 :‬ر‪.‬ک‪ :‬حدیث شمارهی ‪[ .520‬مترجم]‬
‫‪427‬‬ ‫باب‪ :‬یاد مرگ و کوتاهکردن آرزو‬
‫ُ‬
‫ََ َ‬ ‫[النحل‪]٦١ :‬‬ ‫خ ُرونََساعةََولََيسَتقَد ُِمونََ‪﴾٦١‬‬
‫﴿فإِذاَجاَءََأجل ُهمََلََيسَتَ ِ‬
‫و چون اجلشان فرا رسد‪ ،‬نه لحظهای تأخیر میکنند و نه لحظهای پیش میافتند‪.‬‬

‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،/‬در باب یاد مرگ و کوتاه کردن آرزو‪ ،‬ضمنِ آیاتی که ذکر کرده‪ ،‬این‬
‫آیه را یادآور شده است که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ ُ ذ ذ‬
‫[لقامن‪]٤٣ :‬‬ ‫ِيمَخب ِ َُ‬
‫يَ‪﴾٣٤‬‬ ‫ّللَعل رَ‬
‫نَٱ َ‬‫وتَإ ِ َ‬ ‫سَبِأ َِِ‬
‫يَأۡرضََتم َ‬ ‫﴿وماَتدَرِيَنفَ ُ َ‬
‫و هیچکس نمیداند که فردا چه دستآوردی خواهد داشت و هیچکس نمیداند در کدامین‬
‫سرزمین میمیرد‪ .‬بهراستی که اهلل‪ ،‬دانای آگاه است‪.‬‬
‫این‪ ،‬یکی از کلیدهای غیب است که کسی جز اهلل‪ ‬آن را نمیداند‪ .‬اهلل متعال‬
‫میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ‬
‫[األنعام‪]٢٩ :‬‬ ‫لَهوَ﴾‬ ‫﴿۞وعِند َهُۥَمفات َُِحَٱلَغيَ َِ‬
‫بَلََيعَل ُمهاََإ ِ َ‬
‫و کلیدهای غیب نزد اوست و کسی جز او از آن آگاه نیست‪.‬‬
‫کلیدهای غیب‪ ،‬همین پنج موردیست که در این آیه ذکر شده است‪:‬‬
‫ُ ُِ‬ ‫ُ ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ ذ‬
‫َن َل َٱلَغيَثَ َويعَل َُم َما َ ِ َ‬
‫ف َٱلَرَح َِ‬
‫ام َوَما َتدَرِيَ‬ ‫ّلل َعِند َهۥ َعِلَ َم َٱلساعةَِ َوي ِ‬
‫ن َٱ َ‬
‫﴿إ ِ َ‬
‫ََ‬ ‫[لقامن‪]٤٣ :‬‬ ‫يَأۡرضََت ُم َُ‬
‫وت﴾‬ ‫سَبِأ َِِ‬
‫ِبَغدَاََوماَتدَرِيَنفَ ُ َ‬ ‫سَ ذماذاَتكَس ُ َ‬ ‫نفَ ر َ‬
‫همانا دانش (مربوط به زمان) قیامت‪ ،‬نزد اهلل است؛ (و اوست که) باران را فرو میفرستد و‬
‫آنچه را که در رحمهاست‪ ،‬میداند و هیچکس نمیداند که فردا چه دستاوردی خواهد داشت‬
‫و هیچکس نمیداند در کدامین سرزمین میمیرد‪.‬‬
‫کسی جز اهلل‪ ‬از این پنج مورد‪ ،‬آگاه نیست؛ لذا هیچکس زمان برپا شدن قیامت‬
‫را نمیداند‪ .‬حتی جبرئیل‪ ‬که برترین فرشتهی الهیست از داناترین شخصِ بشر‪،‬‬
‫لساع ِة»‪ .‬یعنی‪« :‬به من دربارهی (زمانِ)‬ ‫َبِن َعن ا َّ‬‫یعنی از رسولاهلل‪ ‬پرسید‪َ « :‬فأَ ْخ ْ‬
‫ِ‬ ‫ِ ِ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬
‫املس ُؤول َعنْ َها بأ ْعل َم من َّ‬
‫قیامت خبر بده»‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪َ « :‬ما ْ‬
‫السائِل»(‪« :)۶‬کسی که از‬ ‫ِ‬
‫او میپرسی (یعنی خود رسولخدا) از سؤالکننده‪ ،‬داناتر نیست»‪ .‬لذا تنها اهلل‪ ‬زمان‬
‫برپا شدن قیامت را میداند‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.2 :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪428‬‬
‫ُ ُِ‬
‫َن َل َٱلغيثَ﴾ یعنی‪« :‬و اوست که باران را فرومیفرستد»‪ .‬نازلکنندهی باران‪،‬‬
‫﴿وي ِ‬
‫خود میداند که چه زمانی باران را فرو میفرستد؛ پس اهلل‪ ‬همان ذاتیست که از‬
‫زمان نزول باران‪ ،‬آگاه میباشد و خود‪ ،‬آن را نازل میکند‪« .‬غیث» به بارانی گفته‬
‫میشود که با نزول آن‪ ،‬گیاه میروید و سختی و خشکی برطرف میشود‪ .‬از اینرو‬
‫هر بارانی‪« ،‬غیث» نیست؛ زیرا گاه اهلل‪ ‬در باران‪ ،‬برکت نمی‪‎‬گذارد و در نتیجهی‬
‫َّ َ ُ‬
‫السنة‬ ‫ت‬ ‫َْ َ‬
‫باران‪ ،‬گیاهی از زمین نمیروید‪ .‬همانگونه که رسولاهلل‪ ‬فرموده است‪« :‬ليس ِ‬
‫َّ َ ُ َ ْ ُ ْ َ ُ َ ُ ْ ُ َ ُ َ ْ‬ ‫ُ‬ ‫َْ‬
‫ت األ ْرض شيئًا»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬قحطی و‬ ‫أن ال ت ْم َط ُروا بَ ِل السنة أن تمطروا وال تن ِب‬
‫خشکسالی‪ ،‬این نیست که برای شما باران نبارد؛ بلکه قحطی‪ ،‬اینست که بارها باران‬
‫ببارد‪ ،‬اما گیاهی از زمین نروید»‪.‬‬
‫چنین مواردی‪ ،‬زیاد روی میدهد؛ گاه بارها باران میبارد‪ ،‬اما اهلل متعال هیچ‬
‫برکتی در آن نمیگذارد و از اینرو گیاهی از زمین نمیروید و زمین‪ ،‬زنده و سرسبز‬
‫نمیشود‪ .‬پس ذاتی که باران بابرکت را نازل میکند‪ ،‬اهلل متعال است و فروفرستندهی‬
‫باران‪ ،‬خود از زمان ریزشِ آن آگاه میباشد‪ .‬و اما گزارشهایی که دربارهی وضع هوا‬
‫و انتظار نزول باران در فالن منطقه میشنویم‪ ،‬در حقیقت نتیجهی محاسبات‬
‫هواشناسیست که هواشناسان‪ ،‬بر پایهی محاسبات مربوط به این دانش‪ ،‬درمییابند که‬
‫آیا هوا‪ ،‬برای نزول باران‪ ،‬مساعد است یا خیر؛ با این حال‪ ،‬در بسیاری از موارد‪،‬‬
‫اشتباه میکنند‪ .‬بنابراین‪ ،‬کسی جز اهلل‪ ‬از زمان نزول باران آگاه نیست و نیز نمیداند‬
‫که آیا بارانی که انتظارِ بارشِ آن وجود دارد‪ ،‬بابرکت خواهد بود یا خیر‪.‬‬
‫ام﴾‪« :‬و آنچه را در رحمهاست‪ ،‬میداند» و کسی جز اهلل از‬ ‫فَٱلرح َِ‬‫﴿ويعل َُمَماَ ِ َ‬
‫آنچه در رحمهاست‪ ،‬آگاه نیست‪ .‬جنینها موجود در رحمها‪ ،‬وضعیتهای گوناگونی‬
‫دارند که پارهای از این حالتها‪ ،‬حتی در شکمِ مادر نیز قابل درک و شناسایی هستند‬
‫و پارهای از آنها هیچ وقت‪ ،‬قابل شناخت نیستند‪ .‬به عنوان مثال میتوان دریافت که‬
‫آیا جنین‪ ،‬پسر است یا دختر؟ البته زمانی که اهلل‪ ‬نشانههای جنس جنین را‬
‫میآفریند‪ .‬اما اینکه این جنین‪ ،‬بهطور دقیق چه زمانی متولد خواهد شد و زنده به دنیا‬

‫(‪ )۶‬ر‪.‬ک‪ :‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6815 :‬‬


‫‪429‬‬ ‫باب‪ :‬یاد مرگ و کوتاهکردن آرزو‬

‫خواهد آمد یا مرده و نیز آیا مدتی طوالنی زنده خواهد بود یا مدتی اندک‪ ،‬و اینکه‬
‫عملِ نیکی خواهد داشت یا کردارِ بدی و همچنین فرجامش نیک و سعادتمندانه‬
‫خواهد بود یا بد و تیرهروز‪ ،‬یا از رزق و روزیِ فراوانی برخوردار خواهد شد یا‬
‫روزیِ اندکی خواهد یافت‪ ،‬بر همه پوشیده است و کسی جز اهلل‪ ‬از آن‪ ،‬آگاه‬
‫نیست‪.‬‬
‫ِب َغدا﴾‪« :‬هیچکس نمیداند که فردا چه‬‫س َ ذماذا َتكس ُ َ‬
‫﴿وما َتدرِي َنف ر َ‬
‫دستآوردی خواهد داشت»‪ .‬یعنی هیچکس نمیداند که در آینده‪ ،‬دستآورد نیکی‬
‫خواهد داشت یا دستآوردِ بدی؛ شاید هم پیش از فرارسیدنِ فردا بمیرد یا فردا از‬
‫کار و تالش‪ ،‬باز بماند؛ کسی چه میداند؟ انسان همواره میگوید‪ :‬فردا چنین خواهم‬
‫کرد‪ ،‬فردا چنان خواهم کرد‪ ،‬اما هیچ کاری انجام نمیدهد! از اینرو هیچکس بهیقین‬
‫نمیداند که فردا چه عملکردی خواهد داشت؛ گرچه تصمیم میگیرد و حساب و‬
‫کتاب میکند‪ ،‬اما شرایط‪ ،‬طورِ دیگری رقم میخورد‪.‬‬
‫وت﴾‪« :‬و هیچکس نمیداند در کدامین سرزمین‬ ‫ي َأۡرضَ َت ُم َُ‬
‫س َبِأ َِِ‬
‫﴿وما َتدرِي َنف ُ َ‬
‫میمیرد»‪ .‬آیا در شهر و دیار خودش میمیرد یا در نزدیکیِ آن یا در غربت؟ آیا در‬
‫دریا میمیرد یا در آسمان و سوار بر هواپیما؟ نمیداند؛ بلکه تنها اهلل‪ ‬میداند‪.‬‬
‫وقتی با وجودی که اینسو و آنسو و هرجا که بخواهیم‪ ،‬میرویم و نمیدانیم که‬
‫در کدامین سرزمین یا در کجا خواهیم مُرد‪ ،‬پس از زمانِ مرگ خود نیز بیاطالعیم و‬
‫نمیدانیم که صبح میمیریم یا عصر‪ ،‬شب میمیریم یا هنگامِ نیمروز‪ ،‬ماهی که در آن‬
‫میمیریم‪ ،‬دور است یا نزدیک؟ نمیدانیم که مرگمان در چه زمانی و در کدامین‬
‫سرزمین خواهد بود؟ حال که چنین است‪ ،‬پس آرزوهایمان را کوتاه کنیم و آرزوهای‬
‫دور و درازی نداشته باشیم؛ هیچ گاه نگو‪ :‬من که جوانم و هنوز‪ ،‬فرصت زیادی دارم‪.‬‬
‫چه یسار جوانانی که در جوانی‪ ،‬از دنیا رفته و مردهاند! و چه بسیار کهنساالنی که از‬
‫عمری طوالنی برخوردار شدهاند! نگو‪ :‬من که صحیح و سالم هستم و مرگ‪ ،‬دور‬
‫است؛ چه بسیار افرادی که به بیماریهای مرگبار و غیرقابل درمان دچار شدهاند و‬
‫خیلی زود مردهاند! چه بسیار کسانی که در یک چشم بههم زدن‪ ،‬در اثر یک حادثه از‬
‫دنیا رفتهاند! و چه بسیار افرادی که ناگهان چشم از دنیا فروبستهاند! لذا شایستهی‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪431‬‬

‫هیچکس نیست که آرزوهای طوالنی داشته باشد؛ بلکه باید عمل کنیم‪ :‬دنیا کار و‬
‫تالش خود را میطلبد و آخرت‪ ،‬کار و تالشی درخورِ خود میجوید‪ .‬لذا برای‬
‫آخرت‪ ،‬با ایمان به اهلل‪ ‬و توکل بر او بهگونهای تالش کنیم که درخورِ آن است‪.‬‬
‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬
‫[النحل‪]٦١ :‬‬ ‫خ ُرونََساعةََولََيسَتقَد ُِمونََ‪﴾٦١‬‬
‫﴿فإِذاَجاَءََأجل ُهمََلََيسَتَ ِ‬
‫و چون اجلشان فرا رسد‪ ،‬نه لحظهای تأخیر میکنند و نه لحظهای پیش میافتند‪.‬‬
‫وقتی اجل انسان فرارسد‪ ،‬امکان ندارد که یک دقیقه تأخیر کند یا دقیقهای پیش‬
‫بیفتد؛ بلکه اجلِ انسان‪ ،‬مشخص و محدود است و لحظه ای پس و پیش نمیشود؛‬
‫پس چرا آروزهای طوالنی در سر بپرورانیم؟‬
‫انسان نمیداند که مرگش چه زمانی فرامیرسد و نمیداند که در چه سرزمینی‬
‫میمیرد‪ .‬یکی از برادران قابل اعتماد‪ ،‬برایم تعریف میکرد‪ :‬در سفر حج‪ ،‬سوار بر شتر‬
‫بودیم و همسفری داشتیم که مادرِ بیمارش با او بود و او از مادرش نگهداری و‬
‫پرستاری میکرد‪ .‬کاروان هنگام بازگشت از مکه‪ ،‬در پایان شب بهراه افتاد؛ او که از‬
‫مادرش مراقبت مینمود‪ ،‬نتوانست با کاروان حرکت کند؛ لذا از کاروان عقب ماند و‬
‫صبح که شد‪ ،‬به راه افتاد‪ ،‬اما به آنها نرسید و راه را گم کرد‪ .‬مسیری در میان کوهها‬
‫در پیش گرفت تا به خیمهای رسید که چند نفر در آن بودند‪ .‬از آنها پرسید‪ :‬راهِ‬
‫"نجد" کجاست؟ گفتند‪ :‬تو از راه نجد‪ ،‬خیلی دور شدهای‪ .‬شتر را بخوابان و‬
‫استراحت کن؛ ما خود‪ ،‬تو را میرسانیم‪ .‬آن مرد‪ ،‬شتر را خواباند و مادرش را پایین‬
‫آورد‪ .‬هنوز مادرش به زمین تکیه نزده بود که اهلل متعال‪ ،‬جانش را گرفت‪ .‬چگونه با‬
‫حاجیان از "قصیم" به "مکه" آمده بود؛ اهلل متعال چنین مقدّر کرد که این مرد‪ ،‬راهش‬
‫را گم کند و به این مکان برسد‪ .‬کسی جز اهلل‪ ،‬این را نمیداند‪.‬‬
‫زمانِ مرگ خود را نیز نمیدانیم‪ .‬چه همه شنیدهایم که برخی از مردم‪ ،‬اندکی‬
‫درنگ کرده یا عقب ماندهاند‪ ،‬اما حادثهای برای آنها پیش آمده است و جان باختهاند؛‬
‫ولی اگر میرسیدند‪ ،‬جانِ سالم بهدَر میبردند‪ .‬همهی اینها بدین خاطر است که‬
‫اهلل‪ ‬اجل و سرآمدِ هر چیزی را مشخص و محدود قرار داده است‪ .‬از اینرو انسان‬
‫باید بههوش باشد و آرزوهای طوالنی را از سر ببرد و برای آخرت خویش تالش کند‬
‫‪436‬‬ ‫باب‪ :‬یاد مرگ و کوتاهکردن آرزو‬

‫و در این فکر باشد که خیلی زود خواهد مُرد و بدینسان برای آخرتش آماده باشد‪.‬‬
‫همهی این آیات‪ ،‬نشان میدهد که انسان باید آروزهایش را کوتاه نماید و برای‬
‫آخرت‪ ،‬آماده شود‪.‬‬
‫***‬
‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫ّللِ َومنَ‬ ‫يأ ُّيها َٱَّلِينَ َءام ُنواَ َلَ َتلَ ِهكمَ َأمَوَلكمَ َولَ َأوَلَ ُدكمَ َعن َذِكَ َِر َٱ َ‬ ‫﴿ ىَ‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫سونَ َ‪َ ٩‬وأنفِقواَ َمِن َ ذما َرزقَنَكم َ ِمِن َقبَ َِ‬ ‫لئكَ َ ُه َُم َٱلَخَ ِ ُ‬
‫ل َأ ن َ‬ ‫يفَعلَ َذَل ِكَ َفَأو ىَ ِ‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ُ‬
‫ل َأجلَ َق ِريبَ َفأ ذص ذدقَ َوأكنَ‬ ‫ن َإ ِ ىَ‬
‫ب َلوَلَ َأخرَت ِ َ‬ ‫ت َفيقولَ َر ِ َِ‬ ‫ت َأحدك َُم َٱلَموَ َ‬ ‫يأَ ِ َ‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ِ ذ‬ ‫ذ‬
‫ي َبِما َتعَملونََ‬ ‫ّلل َخب ِ َُ‬ ‫حيَ َ‪َ ١٠‬ولن َيُؤخِرَ َٱ َُ‬
‫ّلل َنفَ ًسا َإِذَا َجاَءَ َأجلهاَ َوَٱ َُ‬ ‫ِمِنَ َٱ َ‬
‫لصل ِ ِ‬
‫ََ‬ ‫[املنافقون‪]١١ ،٩ :‬‬ ‫‪﴾١١‬‬
‫ای مؤمنان! اموال و فرزندانتان‪ ،‬شما را از یاد اهلل غافل نکنند‪ .‬و کسانی که چنین رویکردی‬
‫دارند‪ ،‬زیانکارند‪ .‬و از آنچه به شما دادهایم‪ ،‬انفاق کنید؛ پیش از آنکه مرگ هر یک از شما‬
‫فرا رسد و بگوید‪« :‬ای پروردگارم! ای کاش (مرگ) مرا اندکی به تأخیر میانداختی تا صدقه‬
‫دهم و از نیکوکاران باشم‪ .‬و اهلل‪ ،‬هرگز مرگ کسی را که اجلش فرا رسیده‪ ،‬به تأخیر‬
‫نمیاندازد‪ .‬و اهلل‪ ،‬به کردارتان آگاه است‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ِ‬ ‫ُ‬
‫ل َصَل ِحَا َفِيماَ‬ ‫ل َأعَم َ‬ ‫ج ُع َِ‬
‫ون َ‪َ ٩٩‬لع ِ َ‬ ‫ت َقالَ َر ِ َِ‬
‫ب َٱرَ ِ‬ ‫ت َإِذا َجاَءَ َأحده َُم َٱلَموَ َُ‬ ‫﴿ح ذ ىَ‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫ُ‬ ‫ر ُ‬ ‫ُ ذ ذ‬
‫خ َإِلَ َيوَ َِم َ ُيبَعثونَ َ‪َ ١٠٠‬فإِذا َنفِخََ‬ ‫لَك َإِنها ََك ِم َة َهوَ َقاَئِلهاَ َومِن َوراَئ ِ ِهم َبرَز َ‬ ‫تَ َ‬ ‫تركَ َ‬
‫ُ‬
‫ور َفلَ َأنسابَ َبيَن ُهمَ َيوَمئذَ َولَ َيَيِتساَءلونَ َ‪َ ١٠١‬فمن َث ُقلتَ َموَز ُ‬ ‫َ ُّ‬
‫ين َُهۥَ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ف َٱلص َِ‬ ‫ِ‬
‫ذ‬ ‫ُُ ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ ُ ُ ُ‬ ‫ُ‬
‫لئكَ َٱَّلِينَ َخ ِ ُ‬
‫سوَاََ‬ ‫لئِكَ َه َم َٱلَمفَل ِحونَ َ‪َ ١٠٢‬ومنَ َخفتَ َموَزِين َهۥ َفأو ىَ ِ‬ ‫فأو ىَ‬
‫ُ ُ ُ ُ ُ ذ ُ ُ‬ ‫ف َجه ذنمَ َخَ ِ ُ‬ ‫ُ‬
‫ار َوهمَ َفِيها َكَل ُِحونَ َ‪َ ١٠٤‬ألمََ‬ ‫ح َوجوهه َم َٱِل َ‬ ‫لونَ َ‪َ ١٠٣‬تلَف َ‬ ‫أنفس ُهمَ َ ِ َ‬
‫ُ‬ ‫ُ ِ‬ ‫ك ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫نتم َبِها َتكذِبُونَ َ‪َ ١٠٥‬قالواَ َر ذبنا َغلبتَ َعليَناَ‬ ‫ت َتتَلَ َعليَكمَ َف‬ ‫تكنَ َءايَ ِ َ‬
‫ذ‬ ‫ِ‬ ‫ُ ُ‬
‫شِقَوتنا َوك ذنا َقوَمَا َضٓال ِيَ َ‪َ ١٠٦‬ر ذبناَ َأخَ ِرجَنا َمِنَها َفإِنَ َ ُعدَنا َفإِنا َظَل ُِمونَ َ‪َ ١٠٧‬قالََ‬
‫ُ ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ ِ‬
‫يق َ ِمِنَ َعِبادِي َيقولونَ َر ذبناَ َءام ذناَ‬ ‫ون َ‪َ ١٠٨‬إِن َُهۥ ََكنَ َف ِر رَ‬ ‫سَواَ َفِيها َولَ َتكَل ُِم َِ‬ ‫ٱخَ ُ‬
‫ُ‬ ‫ذ ُ ُ‬
‫ت َأنسوَكمََ‬ ‫لر ِحِيَ َ‪َ ١٠٩‬فَٱَتذَت ُموهمَ َسِخَ ِر ًّيا َح ذ ىَ‬ ‫ي َٱ ذَ‬ ‫فَٱغَفِرَ َِلا َوَٱرَحَنا َوأنتَ َخ َُ‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ِ‬ ‫ُ‬ ‫ذِكَري َو ُك ُ‬
‫بوَاَ َأن ُهمَ َه َُمَ‬ ‫ن َجزيَ ُت َُه َُم َٱلَوَمَ َبما َص ُ‬
‫ِ‬ ‫نتم َ ِمِنَ ُهمَ َتضَحكونَ َ‪َ ١١٠‬إ ِ ِ َ‬ ‫ِ‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪432‬‬
‫ُ‬
‫ضَعددَ َ ِسنِيََ‪َ١١٢‬قالواََلِثَناَيوَ ًماَأوََبعَضََ‬ ‫فَٱلَۡر ِ َ‬ ‫ٱلَفاَئ ِ ُزونََ‪َ ١١١‬قَلََكمََلِثَ ُتمََ ِ َ‬
‫ذ ذ ُ‬
‫كمَ َ ُك ُ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ِ‬
‫نتمَ َتعَل ُمونَ َ‪َ١١٤‬‬ ‫ل َٱلَعاَدِينَ َ‪َ ١١٣‬قَلَ َإِن َلِثَ ُتمَ َإ ِ َ‬
‫ل َقل ِيلَ َلوَ َأن‬ ‫يوَمَ َفسَ َِ‬
‫ُ‬ ‫ذ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫أفحسِبَ ُتمََأنماَخلقَنَكمََعبثَاَوأنكمََإِلَناَلََترَج ُعونََ‪﴾١١٥‬‬
‫[املؤمنون ‪]١١٢ ،٩٩ :‬‬
‫و چون مرگ هر یک از ایشان فرا رسد‪ ،‬میگوید‪ :‬ای پروردگارم! مرا بازگردان تا در سرایی‬
‫که (کارهای نیک را) رها کردم‪ ،‬به انجام اعمال شایسته بپردازم‪ .‬هرگز؛ این‪ ،‬فقط سخنیست‬
‫که او بر زبان میآورد و تا روزی که برانگیخته میشوند‪ ،‬برزخی فرارویشان است‪ .‬آنروز که‬
‫در صور دمیده میشود‪ ،‬آنروز پیوند خویشاوندی در میانشان نخواهد بود و از (حالِ) یکدیگر‬
‫نمیپرسند‪ .‬پس کسانی که ترازوی کارهای نیکشان سنگین باشد‪ ،‬رستگارند‪ .‬و آنان که‬
‫میزان نیکیهایشان سبک باشد‪ ،‬به خویش زیان زدهاند و جاودانه در دوزخ میمانند‪ .‬آتش‪،‬‬
‫چهرههایشان را میسوزاند و آنان در آن‪ ،‬چهرههای زشت و در هم کشیدهای دارند‪ .‬آیا‬
‫آیههای من بر شما خوانده نمیشد و شما آنرا دروغ میشمردید؟ میگویند‪ :‬بدبختی و‬
‫شقاوتمان بر ما چیره شد و ما مردم گمراهی بودیم‪ .‬ای پروردگارمان! ما را از اینجا بیرون‬
‫بیاور و اگر دوباره (بهسوی کفر و گناه) بازگشتیم‪ ،‬واقعا ستمکاریم‪( .‬پروردگار) میگوید‪ :‬در‬
‫آن خوار و ساکت باشید و با من سخن نگویید‪ .‬همانا گروهی از بندگانم میگفتند‪ :‬ای‬
‫پروردگارمان! ایمان آوردیم؛ پس ما را بیامرز و بر ما ببخشای که تو‪ ،‬بهترین بخشایندهای‪.‬‬
‫ولی شما‪ ،‬آنان را به ریشخند گرفتید؛ تا آنجا که مرا از خاطرتان بردند و شما به آنان‬
‫میخندیدید‪ .‬من امروز به پاس شکیبایی و صبرشان به آنان پاداش دادم که بهراستی ایشان‬
‫رستگارند‪( .‬پروردگار) میگوید‪ :‬به شمارش سالها‪ ،‬چقدر در زمین ماندید؟ میگویند‪ :‬یک‬
‫روز یا بخشی از یک روز؛ پس از شمارشگران بپرس‪ .‬میفرماید‪ :‬چه شایسته بود که‬
‫میدانستید تنها اندکی (در زمین) ماندید؛ آیا گمان بردید که ما شما را بیهوده آفریدیم و شما‬
‫بهسوی ما بازگردانده نمیشوید؟‬

‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬در کتابش «ریاضالصالحین» در باب «یاد مرگ و کوتاه کردن آرزوها»‬
‫این فرمودهی اهلل متعا را ذکر کرده است که میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫ّللِ َوَمنَ‬‫يأ ُّيها َٱَّلِينَ َءام ُنواَ َلَ َتلَ ِهكمَ َأمَوَلكمَ َولَ َأوَلَ ُدكمَ َعن َذِكَ َِر َٱ َ‬ ‫﴿ ىَ‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫سونَ َ‪َ ٩‬وأنفِقواَ َمِن َ ذما َرزقَنَكم َ ِمِن َقبَ َِ‬ ‫لئكَ َ ُه َُم َٱلَخَ ِ ُ‬
‫ل َأ ن َ‬ ‫يفَعلَ َذَل ِكَ َفأو ىَ ِ‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ُ‬
‫ل َأجلَ َق ِريبَ َفأ ذص ذدقَ َوأكنَ‬ ‫ن َإ ِ ىَ‬ ‫ت َفيقولَ َر ِ َِ‬
‫ب َلوَلَ َأخرَت ِ َ‬ ‫ت َأحدك َُم َٱلَموَ َ‬ ‫يأَ ِ َ‬
‫‪433‬‬ ‫باب‪ :‬یاد مرگ و کوتاهکردن آرزو‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ِ ذ‬ ‫ذ‬
‫ي َبِما َتعَملونََ‬ ‫ّلل َنفَ ًسا َإِذا َجاَءَ َأجلهاَ َوَٱ َُ‬
‫ّلل َخب ِ َُ‬ ‫خرَ َٱ َُ‬
‫حيَ َ‪َ ١٠‬ولن َيؤ َِ‬ ‫ِمِنَ َٱ َ‬
‫لصل ِ ِ‬
‫[املنافقون‪]١١ ،٩ :‬‬ ‫‪﴾١١‬‬
‫ای مؤمنان! اموال و فرزندانتان‪ ،‬شما را از یاد اهلل غافل نکنند‪ .‬و کسانی که چنین رویکردی‬
‫دارند‪ ،‬زیانکارند‪ .‬و از آنچه به شما دادهایم‪ ،‬انفاق کنید؛ پیش از آنکه مرگ هر یک از شما‬
‫فرا رسد و بگوید‪« :‬ای پروردگارم! ای کاش (مرگ) مرا اندکی به تأخیر میانداختی تا صدقه‬
‫دهم و از نیکوکاران باشم‪.‬‬
‫اهلل متعال به انفاق کردن آنچه به ما بخشیده‪ ،‬امر نموده و به ما نسبت به چیزی که‬
‫ُ‬
‫ت﴾‪:‬‬ ‫ت َأحدك َُم َٱلَموَ َُ‬ ‫قطعی و گریزناپذیر میباشد‪ ،‬هشدار داده است‪ِ ﴿ :‬مِن َقبَ َِ‬
‫ل َأن َيأَ ِ َ‬
‫«پیش از آنکه مرگ هر یک از شما فرا رسد»‪ .‬در آن هنگام انسان افسوس میخورد که‬
‫ذ‬
‫لَأجلََق ِريبَ﴾‪ ،‬یعنی آرزو میکند‬ ‫نَإ ِ ىَ‬ ‫چرا انفاق نکرده است و میگوید‪﴿ :‬ر ِ َِ‬
‫بَلوَلََأخرَت ِ َ‬
‫ُ‬
‫که ای کاش پروردگار‪ ،‬اندکی مرگش را بهتأخیر میانداخت؛ ﴿فأ ذص ذدقَ َوأكن َ ِمِنََ‬
‫ذ‬
‫حيَ﴾ تا فرصتی دوباره بیابد و صدقه دهد و از نیکوکاران باشد‪.‬‬ ‫لصل ِ ِ‬‫ٱ َ‬
‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ِ‬
‫ّلل َخب ِ َُ‬
‫ي َبِماَ‬ ‫اهلل‪ ‬میفرماید‪﴿ :‬ولن َيُؤخِرَ َٱ َُ‬
‫ّلل َنفَ ًسا َإِذا َجاَءَ َأجلهاَ َوَٱ َُ‬
‫ُ‬
‫تعَملونَ‪« :﴾١١‬و اهلل‪ ،‬هرگز مرگ کسی را که اجلش فرا رسیده است‪ ،‬به تأخیر‬
‫نمیاندازد‪ .‬و اهلل‪ ،‬به کردارتان آگاه است»‪ .‬لذا وقتی اجل فرا رسد‪ ،‬امکان ندارد که‬
‫انسان‪ ،‬لحظهای درنگ کند؛ بلکه ناگزیر در سرآمدی که اهلل‪ ‬بنا بر حکمت خویش‬
‫مشخّص فرموده است‪ ،‬میمیرد‪ .‬از اینرو عمر برخی از انسانها طوالنیست و برخی‬
‫نیز عمر کوتاهی دارند‪ .‬چنانکه عده‪‎‬ای از انسانها‪ ،‬از روزیِ گسترده و فراخی‬
‫برخوردار میشوند و عدهای دیگر تنگدست و فقیرند؛ برخی از آنها علم و دانش‬
‫فراوانی بهدست میآورند و برخی هم دانش اندکی مییابند‪ .‬گروهی از انسانها فهم و‬
‫درکی قوی دارند و درک و فهمِ دستهای دیگر‪ ،‬ضعیف است؛ برخی بلندقامتاند و‬
‫عدهای کوتاهقد‪ .‬به عبارت دیگر‪ ،‬اهلل‪ ‬بندگانش را در همه چیز‪ ،‬گوناگون آفریده‬
‫است‪.‬‬
‫اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪434‬‬
‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫يأ ُّيها َٱَّلِينَ َءام ُنواَ َلَ َتلَ ِهكمَ َأمَوَلكمَ َولَ َأوَلَ ُدكمَ َعن َذِكَ َِر َٱ َ‬
‫ّللِ َومنَ‬ ‫﴿ ىَ‬
‫ُ‬
‫[املنافقون‪َ َ ]٩ :‬‬ ‫سونََ‪﴾٩‬‬ ‫لئكََ ُه َُمَٱلَخَ ِ ُ‬
‫يفَعلََذَل ِكََفأو ِى‬
‫َ‬
‫ای مؤمنان! اموال و فرزندانتان‪ ،‬شما را از یاد اهلل غافل نکنند‪ .‬و کسانی که چنین رویکردی‬
‫دارند‪ ،‬زیانکارند‪.‬‬
‫اهلل متعال از اینکه اموال و فرزندانمان‪ ،‬ما را از یادِ او غافل کنند‪ ،‬نهی فرموده و‬
‫بیان نموده است که هرکس چنین رویکردی داشته باشد و اموال و فرزندانش‪ ،‬او را‬
‫از یادِ اهلل متعال غافل کنند‪ ،‬زیانکار است؛ هرچند فرزندان و اموال فراوانی داشته‬
‫باشد‪ ،‬اما از آنرو که از یاد اهلل متعال غافل شده است‪ ،‬زیانکار میباشد‪.‬‬
‫لذا کسی سود میبرد که به ذکر و یاد اهلل‪ ‬مشغول شود‪ .‬ذکر اهلل متعال‪ ،‬فقط‬
‫گفتن «الهلإإالالل» نیست؛ بلکه شامل هر سخنی میشود که مایهی تقرب و نزدیکی به‬
‫اهلل متعال است؛ همچنین هر عملی که انسان را به اهلل‪ ‬نزدیک کند‪ ،‬ذکر او بهشمار‬
‫میآید‪ .‬همانگونه که اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ُ ذ‬ ‫ذ‬ ‫ن َٱ ذ‬‫ذ‬ ‫﴿وأق ِ َم َٱ ذ‬
‫ب َوَٱ َُ‬
‫ّللَ‬ ‫ن َٱلَفحَشاَ َءِ َوَٱلَ ُمنك َِر َوَّلِكَ َُر َٱ َ‬
‫ّللَِأكَ َ‬ ‫لصلوَةَ َتنَهَ َع َِ‬ ‫لصلوَةَ َإ ِ َ‬ ‫ِ‬
‫[العنكبوت‪َ َ ]٣٢ :‬‬ ‫يعَل َُمَماَتصَن ُعونََ‪﴾٤٥‬‬
‫و نماز را برپا دار؛ بیگمان نماز از کارهای زشت و ناپسند باز میدارد‪ .‬و ذکر و یاد اهلل‪،‬‬
‫بزرگتر است‪ .‬و اهلل میداند چه انجام میدهید‪.‬‬
‫انسان همینکه سخنی میگوید تا به اهلل‪ ‬نزدیکی بجوید یا عملی انجام میدهد‬
‫تا به اهلل متعال نزدیک شود‪ ،‬در آن هنگام که چنین نیتی میکند‪ ،‬ذاکر بهشمار میآید و‬
‫در حقیقت‪ ،‬در ذکر و یاد اهلل متعال است‪ .‬لذا ذکر‪ ،‬شاملِ هر سخن یا کرداریست که‬
‫مایهی تقرب و نزدیکی به اهلل‪ ‬میباشد‪ .‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ِ‬ ‫ُ‬
‫ل َصَل ِحَا َفِيماَ‬
‫ل َأعَم َ‬ ‫ج ُع َِ‬
‫ون َ‪َ ٩٩‬لع ِ َ‬ ‫ب َٱرَ ِ‬ ‫ت َإِذا َجاَءَ َأحده َُم َٱلَموَ َُ‬
‫ت َقالَ َر ِ َِ‬ ‫﴿ح ذ ىَ‬
‫[املؤمنون ‪]١١١ ،٩٩ :‬‬ ‫ت﴾‬ ‫تركَ ُ َ‬
‫و چون مرگ هر یک از ایشان فرا رسد‪ ،‬میگوید‪ :‬ای پروردگارم! مرا بازگردانید تا در سرایی‬
‫که (کارهای نیک را) رها کردم‪ ،‬به انجام اعمال شایسته بپردازم‪.‬‬
‫یعنی آنگاه مرگِ هر یک از منکِران پیامبران فرا میرسد‪ ،‬میگوید‪ :‬مرا به دنیا‬
‫بازگردانید تا به انجامِ کارهای نیکی بپردازم که در آنجا ترک کردم‪ .‬نمیگوید‪ :‬تا به‬
‫‪431‬‬ ‫باب‪ :‬یاد مرگ و کوتاهکردن آرزو‬
‫ُ‬ ‫ِ‬
‫ل َصل ِحاَ‬
‫ل َ أ عم َ‬
‫لذتها‪ ،‬کاخها و کامجویی از زنان دنیا بپردازم؛ بلکه میگوید‪﴿ :‬لع ِ َ‬
‫ت﴾‪« :‬تا در سرایی که کارهای نیک را رها کردم‪ ،‬به انجامِ اعمال شایسته‬ ‫فِيما َترك ُ َ‬
‫بپردازم» و به بذل و بخشش اموالی مشغول شوم که از انفاق آن در راه اهلل‪ ‬دریغ‬
‫ذ‬
‫لَك﴾؛ یعنی‪ :‬هرگز؛ هیچ رجوعی در کار نیست و‬ ‫نمودم‪ .‬اهلل متعال میفرماید‪َ ﴿ :‬‬
‫بازگشت به دنیا‪ ،‬امکان ندارد‪ .‬زیرا‪:‬‬
‫ُ‬
‫[يونس ‪]٣٩ :‬‬ ‫خ ُرونََساعةََولََيسَتقَد ُِمونََ‪﴾٤٩‬‬
‫﴿إِذاَجاَءََأجل ُهمََفلََيسَتَ ِ‬
‫وقتی اجلشان فرا رسد‪ ،‬لحظهای تأخیر یا تعجیل نخواهند داشت‪.‬‬
‫ُ‬ ‫ر ُ‬ ‫ذ‬
‫سپس اهلل متعال میفرماید‪﴿ :‬إِنها ََك ِم َة َهوَ َقائِلها﴾؛ یعنی‪« :‬این‪ ،‬فقط سخنیست‬
‫که او بر زبان میآورد»‪ .‬منظور‪ ،‬همان درخواستیست که چنین انسانی در هنگام‬
‫ِ‬
‫لَ‬ ‫ج ُع َِ‬
‫ون َ‪َ ٩٩‬لع ِ َ‬ ‫مرگش میگوید و آرزوی بازگشت دوباره به دنیا را میکند‪﴿ :‬ر ِ َِ‬
‫ب َٱرَ ِ‬
‫ُ‬
‫ت﴾‪« :‬ای پروردگارم! مرا بازگردانید تا در سرایی که کارهای‬ ‫ل َصَل ِحَا َفِيما َتركَ ُ َ‬
‫أَعَم َ‬
‫ر‬
‫خ َإِلَ َيو َِمَ‬
‫نیک را رها کردم‪ ،‬به انجامِ اعمال شایسته بپردازم»‪﴿ .‬ومِن َورائ ِ ِهم َبرز َ‬
‫ُ‬
‫ُيبعثونَ َ‪« :﴾١٠٠‬و تا روزی که برانگیخته میشوند‪ ،‬برزخی فرارویشان است»‪ .‬یعنی‪:‬‬
‫پیشِ روی اینها که مرگشان فرارسیده است‪ .‬برزخ‪ ،‬حدّ فاصل میان دنیا و قیامت‬
‫است؛ فرقی نمیکند که انسان در زمین دفن گردد یا روی زمین‪ ،‬خوراک درندگان‬
‫شود و باد‪ ،‬او را به هر سو پراکنده کند یا در قعر دریا ناپدید گردد‪ .‬همهی اینها‬
‫برزخ نامیده میشود‪ .‬و همه تا روزِ قیامت که از قبرهایشان برانگیخته میشوند‪ ،‬این‬
‫عالَم را تجربه خواهند کرد‪.‬‬
‫ُ‬ ‫فَٱ ُّ‬ ‫ُ‬
‫ورَِفلَ َأنسابَ َبيَن ُهمَ َيوَمئِذَ َولَ َييِتساَءلونَ َ‪[ ﴾١٠١‬املؤمنون ‪]١١١ :‬‬
‫لص َ‬ ‫﴿فإِذاَنفِخََ ِ َ‬
‫‪« :‬آنگاه که ‪ -‬روز قیامت‪ -‬در صور دمیده میشود‪ ،‬آنروز پیوند خویشاوندی در میانشان نخواهد بود و‬
‫از (حالِ) یکدیگر نمیپرسند»‪ .‬گفتنیست‪ :‬دو بار در صور دمیده میشود‪:‬‬
‫نخستین بار که در صور دمیده میشود‪ ،‬همه وحشتزده و هراسان میگردند و‬
‫میمیرند؛ بدینسان که اسرافیل‪ ‬در صور میدهد و صدای وحشتناکی از آن‪ ،‬بلند‬
‫میشود که همهی مردم به وحشت میافتند و میمیرند‪ ،‬جز آنکه اهلل متعال بخواهد‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪431‬‬

‫وقتی برای دومین بار در صور دمیده میشود‪ ،‬ارواح از صور خارج میشوند و به‬
‫پیکرهایشان بازمیگردند‪ .‬و این‪ ،‬سرآغاز زندگیِ همیشگی خواهد بود و پس از آن‪،‬‬
‫هیچ مرگی وجود ندارد‪« .‬آنروز پیوند خویشاوندی در میانشان نخواهد بود و از‬
‫ف َٱ ُّ‬ ‫ُ‬
‫ورِ َفلَ َأنسابَ َبيَن ُهمَ َيوَمئِذَ َولََ‬
‫لص َ‬ ‫(حالِ) یکدیگر نمیپرسند»‪﴿ :‬فإِذا َنفِخَ َ ِ َ‬
‫ُ‬
‫ييِتساَءلونََ‪[ ﴾١٠١‬املؤمنون ‪]١٠١ :‬؛ یعنی پس از اینکه از قبرهایشان برانگیخته میشوند‪،‬‬
‫نسبتهای خویشاوندی‪ ،‬هیچ سودی به حالشان نخواهد داشت و جویای حالِ‬
‫یکدیگر نخواهند بود‪ .‬بلکه اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ُِ‬ ‫ُِ‬
‫ِك َٱمَ ِريََ‬ ‫﴿يوَمَ َيفِ َُّر َٱلَمرَ َُء َمِنَ َأخِي َهِ َ‪َ ٣٤‬وأ ِم َهِۦ َوأبِي َهِ َ‪َ ٣٥‬وصَ ِ‬
‫حبت ِ َهِۦ َوبنِي َهِ َ‪َ ٣٦‬ل َِ‬
‫ر‬
‫َ‬ ‫[عبس ‪]٤٧ ،٤٣ :‬‬ ‫ِمِنَ ُهمََيوَمئِذََشأَ َ‬
‫نَ ُيغَن ِي َهَِ‪﴾٣٧‬‬
‫روزی که آدمی از برادرش فرار میکند‪ ،‬و از مادر و پدرش میگریزد‪ .‬و نیز از همسر و‬
‫فرزندانش‪ .‬در آن روز هر کسی گرفتاری و کاری دارد که او را به خود مشغول میکند‪.‬‬
‫در صورتی که در دنیا جویای حالِ یکدیگرند و میپرسند‪ :‬فالنی چطور است و‬
‫چه میکند؟ چه اتفاقی برایش افتاده است؛ اما در آخرت‪ ،‬هر کسی گرفتار خویش‬
‫ر‬ ‫ُِ‬
‫نَ ُيغَن ِي َهَِ‪[ ﴾٣٧‬عبس‪]٤٧:‬‬‫ِكَٱمَ ِريََ ِمِنَ ُهمََيوَمئِذََشأَ َ‬
‫است و به خود مشغول میباشد‪﴿ :‬ل َِ‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫اهلل متعال میفرماید‪﴿ :‬فمن َث ُقلتَ َموَز ُ‬
‫لئِكَ َه َُم َٱلَ ُمفَل ُِحونَ َ‪ ﴾١٠٢‬؛ یعنی‪:‬‬
‫ين َُهۥ َفأو ىَ‬‫ِ‬
‫«پس کسانی که ترازوی کارهای نیکشان سنگین باشد‪ ،‬رستگارند»‪ .‬لذا مردم در آن‬
‫روز دو دسته خواهند بود‪ :‬گروهی که ترازوی کارهای نیکشان سنگین است؛ چنین‬
‫کسانی رستگارند‪ ،‬یعنی به آنچه دوست دارند‪ ،‬میرسند و از آنچه برایشان ناگوار‬
‫است‪ ،‬رهایی مییابند‪....‬‬
‫موازین‪ ،‬جمع میزان و به معنای ترازوست و در کتاب و سنت‪ ،‬هم به صورت‬
‫ُ‬
‫جمع آمده و هم بهصورت فرد‪ .‬اهلل متعال در اینجا میفرماید‪﴿ :‬فأ ذما َمن َثقلتََ‬
‫ان‪،‬‬ ‫َ َ ِّ َ‬ ‫َ ََ‬ ‫ين َُهۥ َ‪[ ﴾٦‬القارعة‪ . ]٦ :‬پیامبر‪ ‬فرموده است‪َ َ َ « :‬‬ ‫موَز ُ‬
‫ان لَع اللس ِ‬ ‫ان خ ِفيفت ِ‬‫ُكمت ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ْ‬
‫ان َّ َ‬ ‫ُ ْ َ َ‬ ‫ُ ْ َ َ َّ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ ََ‬
‫(‪)۶‬‬
‫يم»‪.‬‬ ‫اَّلل الع ِظ ِ‬
‫ِ‬ ‫اَّلل َو ِِبَ ْم ِد ِه‪ ،‬سبح‬ ‫َّ َ‬
‫ان ِإَل الرَح ِن‪ :‬سبحان ِ‬
‫َ ََ‬
‫ان‪ ،‬ح ِبيبت ِ‬
‫َ‬
‫ان ِِف ال ِمزي ِ‬
‫ث ِقيلت ِ‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)7422 ،2226 ،2512( :‬؛ و مسلم‪ ،‬ش‪.6285 :‬‬
‫‪437‬‬ ‫باب‪ :‬یاد مرگ و کوتاهکردن آرزو‬

‫یعنی‪ « :‬دو کلمه وجود دارد که بر زبان سبک است؛ ولی در ترازوی اعمال سنگین‬
‫سبحانالل وِبمده‪ ،‬سبحان‌الل العظيم»‪.‬‬
‫‌‬ ‫میباشد و محبوب پروردگار رحمان است‪:‬‬
‫وازين»‪ .‬لذا این واژه یک بار به صورت جمع ذکر‬ ‫َْ‬ ‫ْ َ‬
‫ان» و نگفت‪ِِ « :‬ف الم ِ‬
‫فرمود‪ِِ « :‬ف ال ِمزي ِ‬
‫شد و باری دیگر به صورت مفرد‪ .‬به سبب فراوانیِ چیزهایی که وزن میشوند‪ ،‬به‬
‫صورتِ جمع ذکر شده است و چون فقط یک ترازوی دقیق وجود دارد که ظلمی در‬
‫وزن کردن در کار نیست و حقّ کسی ضایع نمیشود‪ ،‬به صورتِ مفرد آمده است‪.‬‬
‫اما چه چیزی وزن یا سنجیده میشود؟ برخی از علما گفتهاند‪ :‬اعمال و برخی‬
‫دیگر گفتهاند‪ :‬کارنامه یا نامههای اعمال‪ .‬عدهای دیگر بر این باورند که خودِ‬
‫عملکنندگان وزن میشوند‪ .‬زیرا احادیثی دربارهی هر یک از این دیدگاهها وجود دارد‪.‬‬
‫کسانی که میگویند‪ :‬آنچه وزن میشود‪ ،‬اعمال است‪ ،‬به این فرمودهی االهی‬
‫استدالل کردهاند که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫﴿فمن َيعَملَ َمِثَقالَ َذ ذرةَ َخيَا َيرَُهۥ َ‪َ ٧‬ومن َيعَملَ َمِثَقالَ َذ ذرةَ َ َِ‬
‫ِشا َيرَهُۥ َ‪﴾٨‬‬
‫[الزلزلة‪]٨ ،٧ :‬‬
‫پس هرکس هموزن ذرهای نیکی کند‪ ،‬آن را میبیند‪ .‬و هر کس هموزن ذرهای بدی نماید‪،‬‬
‫آنرا میبیند‪.‬‬
‫در این آیه به سنجش عمل اشاره شده است‪ .‬پیشتر حدیثی ذکر شد که پیامبر‪‬‬
‫يبتَان إ ََل َّ‬
‫الر ْ َ‬
‫َح ِن‪:‬‬ ‫لَع اللِّ َسان‪ ،‬ثَقيلَتَان ِف الْم َ‬
‫زيان‪َ ،‬حب َ‬ ‫ََ‬
‫ان‬ ‫َ ََ‬ ‫فرموده است‪َ َ َ « :‬‬
‫ِ ِ ِ‬ ‫ِ ِ ِ ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ان خ ِفيفت ِ‬
‫ُكمت ِ‬ ‫ِ‬
‫ُ ْ َ َ َّ َْ‬ ‫ُ ْ َ َ‬
‫ان َّ َ َ ْ‬
‫يم»‪ .‬یعنی‪« :‬دو کلمه وجود دارد که بر زبان سبک‬ ‫اَّلل الع ِظ ِ‬
‫اَّلل و ِِبم ِدهِ‪ ،‬سبحان ِ‬
‫ِ‬ ‫سبح‬
‫است؛ ولی در ترازوی اعمال سنگین میباشد و محبوب پروردگار رحمان است‪:‬‬
‫سبحانالل وِبمده‪ ،‬سبحان‌الل العظيم»‪ .‬در این حدیث به سنگین بودن این عمل یا‬
‫‌‬
‫این دو کلمه در ترازوی اعمال تصریح شده است‪.‬‬
‫استداللِ کسانی که گفتهاند‪ :‬کارنامهها یا نامههای اعمال سنجیده میشوند‪ ،‬به‬
‫حدیثیست که در آن آمده است‪ :‬روز قیامت کارنامههای بندهای را میگشایند که‬
‫همهی آنها آکنده از بدیهاست‪ .‬اهلل‪ ‬از او میپرسد‪ :‬ای بندهی من! آیا فرشتگانم‬
‫به تو ستم کردهاند؟ پاسخ میدهد‪ :‬خیر؛ بلکه اینها‪ ،‬اعمالیست که خودم انجام‬
‫دادهام‪ .‬آنجاست که بنده‪ ،‬هالکت خود را قطعی میبیند‪ .‬در آن هنگام اهلل متعال به او‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪438‬‬

‫میفرماید‪« :‬تو‪ ،‬نزد ما نیکی و امانتی داری»‪ .‬و سپس برگهای میآورند که در آن‬
‫نوشته است‪« :‬الهلإإالالل»‪ )۶(.‬وی‪ ،‬این کلمه را با اخالص و از صمیم قلب گفته است‪.‬‬
‫این برگه را در کفهی ترازو میگذارند و برگهها یا کارنامههایی را که پُر از‬
‫بدیهاست‪ ،‬در کفهی دیگر؛ کفهی آن یک برگه‪ ،‬سنگینتر است‪ .‬از این حدیث‪،‬‬
‫چنین برمیآید که آنچه سنجیده یا وزن میشود‪ ،‬کارنامههاست‪.‬‬
‫کسانی که گفتهاند‪ :‬خودِ عملکنندگان وزن میشوند‪ ،‬به این آیه استدالل کردهاند‬
‫که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬
‫[الكهف‪]١١٢ :‬‬ ‫يمَل ُهمََيوَمََٱلَقِيَمةََِوزَنَاَ‪﴾١٠٥‬‬
‫﴿فلََنقِ َُ‬
‫پس ترازویی برای آنان برپا نخواهیم کرد‪.‬‬
‫همچنین به این حدیث استدالل کردهاند که‪ :‬عبداهلل بن مسعود‪ ‬بسیار الغر بود‬
‫(‪)1‬‬
‫رفته بود که باد‬ ‫و پاهای باریک و ضعیفی داشت؛ باری باالی درختِ «اراک»‬
‫شدیدی وزید و او را تکان داد‪ .‬مردم به او خندیدند‪ .‬پیامبر‪ ‬پرسید‪ :‬چرا میخندید؟‬
‫َ ََْ ُ‬ ‫َْ‬ ‫َّ‬
‫اَّلي نف ِِس بِيَ ِدهِ ل ُه َما أثقل ِِف‬
‫گفتند‪ :‬بهخاطر ساقهای باریکش‪ .‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪َ « :‬و ِ‬
‫ُ‬ ‫الْم َ‬
‫ان ِم ْن أ ُحد»‪ )۳(.‬یعنی‪« :‬سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست‪ ،‬ساقهایش در‬ ‫زي‬
‫ِ ِ‬
‫ترازو‪ ،‬از اُحُد سنگینتر خواهند بود»‪ .‬و این‪ ،‬نشان میدهد که آنچه سنجیده یا وزن‬
‫میشود‪ ،‬خودِ عملکننده است‪.‬‬
‫لذا روز قیامت‪ ،‬اعمال یا نامههای اعمال و یا خود عملکنندگان‪ ،‬سنجیده‬
‫میشوند‪:‬‬

‫(‪ )۶‬روایت‪ :‬ترمذی‪ ،‬ش‪6228 :‬؛ ابنماجه‪ ،‬ش‪5211 :‬؛ آلبانی‪ /‬در مشکاة‪ ،‬ش‪ ،4448 :‬و السلسلة‬
‫الصحيحة‪ ،‬ش‪ ،024 :‬این حدیث را صحیح دانسته است‪.‬‬
‫(‪ )1‬درختیست که از چوب آن به عنوان مسواک استفاده میکنند‪[ .‬مترجم]‬
‫(‪ )۳‬حسن است؛ روایت‪ :‬احمد در مسندش (‪)561/0‬؛ ابنحبان (‪)7128‬؛ طبرانی (‪ )2546‬بهنقل از‬
‫عاصم بن بهدله از ابنمسعود به صورت مرفوع‪ .‬و نیز روایت‪ :‬ابنمعین در تاریخش (‪ )48/2‬بهنقل از‬
‫شعبه از معاویه بن قره از پدرش بهصورت مرفوع‪.‬‬
‫‪439‬‬ ‫باب‪ :‬یاد مرگ و کوتاهکردن آرزو‬

‫لئكَ َ ُه َُم َٱلَ ُمفَل ُِحونَ َ‪َ ١٠٢‬ومنَ َخ ذفتَ َموَز ُ‬ ‫ُُ ُ‬ ‫ُ‬
‫ين َُهۥَ‬‫ِ‬ ‫ى‬
‫﴿فمن َثقلتَ َموَزِين َهۥ َفأ ِ‬
‫َ‬ ‫و‬
‫ُ‬
‫لونََ‪[ ﴾١٠٣‬املؤمنون ‪]١١٤ ،١١٨ :‬‬ ‫فَجه ذنمََخَ ِ ُ‬ ‫ُ‬ ‫لئكََٱ ذَّلِينََخ ِ ُ‬
‫سوَاََأنفس ُهمََ ِ َ‬ ‫فأو ِى‬
‫َ‬
‫پس کسانی که ترازوی کارهای نیکشان سنگین باشد‪ ،‬رستگارند‪ .‬و آنان که میزان‬
‫نیکیهایشان سبک باشد‪ ،‬به خویش زیان زدهاند و جاودانه در دوزخ میمانند‪.‬‬
‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬
‫لونَ َ‪« :﴾َ ١٠٣‬چنین کسانی به‬ ‫سوَاَ َأنفس ُهمَ َ ِ َ‬
‫ف َجهنمَ َخَ ِ ُ‬ ‫لئكَ َٱَّلِينَ َخ ِ ُ‬
‫فرمود‪﴿ :‬فأو ىَ ِ‬
‫خود زیان زدهاند»‪ .‬زیرا وقتی پا به هستی گذاشتند‪ ،‬پیامآوران الهی‪ ،‬پیام حق را برایشان‬
‫آوردند و حقیقت را برای آنها روشن ساختند‪ ،‬اما آنها از حق روی گرداندند و از‬
‫پذیرش آن سرپیچی کردند و از وجودشان در دنیا‪ ،‬هیچ بهرهای نبردند‪ .‬اهلل متعال‬
‫میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫سوَاَ َأنفس ُهمََ‬
‫َّلينَ َخ ِ ُ‬
‫سينَ َٱ َِ‬
‫ن َٱلَخَ ِ ِ‬ ‫﴿فَٱعَ ُب ُدواَ َما َشِئَ ُتم َ ِمِن َدون ِ َهِۦَ َقلَ َإ ِ َ‬
‫ُ‬ ‫ُ‬
‫[الزمر‪َ َ ]١٢ :‬‬ ‫يَ‪﴾١٥‬‬ ‫انَٱلَ ُمب ِ َُ‬
‫لسَ َ‬ ‫وأهَل ِي ِهمََيوَمََٱلَقِيَمةََِألََذَل ِكََهوََٱ َُ‬
‫بگو‪ :‬زیانکاران‪ ،‬کسانی هستند که روز قیامت به خود و خانوادهی خویش زیان میزنند‪.‬‬
‫هان! این‪ ،‬همان زیان آشکار است‪.‬‬
‫سپس اهلل متعال بیان میفرماید که آنها همانگونه که عذاب و شکنجهی جسمی‬
‫میبینند‪ ،‬عذاب روحی و قلبی نیز میبینند و سرزنش میگردند و به آنها گفته‬
‫ُ ِ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ت َتتَلَ َعليَكمَ َفكنتم َبِها َتكذِبُونَ َ‪[ ﴾١٠٥‬املؤمنون ‪]١١٢ :‬؛‬
‫ُ‬
‫میشود‪﴿ :‬ألمَ َتكنَ َءايَ ِ َ‬
‫یعنی‪« :‬آیا آیههای من بر شما خوانده نمیشد و شما آنرا دروغ میشمردید؟» آری؛ آیههای‬
‫االهی بر آنان خوانده و تببین میشد‪ .‬پیامبران پیام حق را برایشان آوردند‪ ،‬ولی آنها‬
‫ُ‬
‫کفر ورزیدند و این آیات را تکذیب کردند‪ .‬لذا در پاسخ میگویند‪﴿ :‬قالواََر ذبناَغلبتََ‬
‫ذ‬ ‫ِ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫عليَنا َشِقَوتنا َوَك ذنا َقوَمَا َضٓال ِيَ َ‪َ ١٠٦‬ر ذبناَ َأخَ ِرجَنا َمِنَها َفإِنَ َ ُعدَنا َفإِنا َظَل ُِمونَ َ‪﴾١٠٧‬‬
‫[املؤمنون ‪]١١٧ ،١١٦ :‬؛ یعنی‪« :‬بدبختی و شقاوتمان بر ما چیره شد و ما مردم گمراهی بودیم‪ .‬ای‬
‫پروردگارمان! ما را از اینجا بیرون بیاور و اگر دوباره ‪ -‬بهسوی کفر و گناه‪ -‬بازگشتیم‪ ،‬واقعا‬
‫ستمکاریم»‪ .‬بدینسان اعتراف میکنند که شقاوتشان بر آنان چیره شده و به گمراهی‬
‫آشکاری دچار گشتهاند که آنها را به دوزخ کشانده است‪ .‬اهلل‪ ،‬ما و شما را در پناهِ‬
‫خویش قرار دهد‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪441‬‬
‫ُ ِ‬ ‫اهلل متعال میفرماید‪﴿ :‬قالَ َٱخ ُ‬
‫سَواَ َفِيها َولَ َتك َل ِ ُم َِ‬
‫ون َ‪[ ﴾١٠٨‬املؤمنون‪ ]١١٨ :‬؛‬
‫یعنی‪« :‬پروردگار میگوید‪ :‬در آن خوار و ساکت باشید و با من سخن نگویید»‪ .‬این‪ ،‬شدیدترین‬
‫ُ ِ‬ ‫سرزنش و سخنیست که اهلل‪ ‬به آنها میگوید‪﴿ :‬قالَ َٱخ ُ‬
‫سَواَ َفِيها َولَ َتكل ُِم َِ‬
‫ونَ‬
‫‪.﴾١٠٨‬و اگر بارها با اهلل سخن بگویند‪ ،‬پاسخشان را نمیدهد و درخواستشان را‬
‫نمیپذیرد؛ زیرا چنین حکم فرموده که باید جاودانه در دوزخ بمانند‪.‬‬
‫سپس اهلل متعال به بیان برخوردِ اینها با دوستان االهی پرداخته و فرموده است‪:‬‬
‫ُ ُ‬ ‫ذ‬
‫لر ِحِيََ‬ ‫يق َ ِمِنَ َعِبادِي َيقولونَ َر ذبناَ َءام ذنا َفَٱغَ ِفرَ َِلا َوَٱرَحَنَا َوأنتَ َخ َُ‬
‫ي َٱ ذَ‬ ‫﴿َإ ِن َُهۥ ََكنَ َف ِر رَ‬
‫‪[ ﴾١٠٩‬املؤمنون ‪ ]١٠١ :‬؛ یعنی‪« :‬همانا گروهی از بندگانم میگفتند‪ :‬ای پروردگارمان! ایمان آوردیم؛‬
‫پس ما را بیامرز و بر ما ببخشای که تو‪ ،‬بهترین بخشایندهای»‪ .‬اینها کسانی هستند که به اهلل و‬
‫پیامبرشان ایمان آورده‪ ،‬میگفتند‪ :‬پروردگارا! به تو و پیامبرانت و حقیقتی که از سوی‬
‫تو آوردهاند‪ ،‬ایمان داریم‪ .‬پس گناهانمان را بیامرز تا وارد دوزخ نشویم و بر ما‬
‫ببخشای تا به بهشت برویم‪.‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ ُُ ُ‬
‫نتم َ ِم َِن ُهمَ َتضَحكونَ َ‪﴾١١٠‬‬
‫كمَ َذِكَري َوك ُ‬
‫ِ‬ ‫َ‬
‫و‬ ‫نس‬‫أ‬ ‫َ‬ ‫ى‬
‫َ‬
‫ت‬ ‫وهمَ َسِخَر ًّيا َح ذ‬
‫ِ‬ ‫﴿فَٱَتذَتم‬
‫[املؤمنون‪« : ]١١١ :‬ولی شما‪ ،‬آنان را به ریشخند گرفتید؛ تا آنجا که مرا از خاطرتان بردند و شما به‬
‫آنان میخندیدید»‪ .‬یعنی بهاندازهای این مؤمنان را بهریشخند گرفتید که مرا از یاد بردید‬
‫و این مسخرهکردنها‪ ،‬شما را آنقدر مشغول نمود که مرا فراموش کردید‪﴿ .‬و ُك ُ‬
‫نتمَ‬
‫ُ‬
‫ِمِنَ ُهمَ َتَضَحكونَ َ‪﴾١١٠‬؛ یعنی‪ :‬در دنیا به مؤمنان میخندیدند و آنان را مسخره‬
‫میکردند‪ .‬اما اهلل متعال در سورهی «مطففین» میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُذ‬ ‫ذ‬
‫َََ َ‬ ‫[املطففني‪]٤٣ :‬‬ ‫﴿فَٱلَوَمََٱَّلِينََءام ُنواََمِنََٱلَكف َ‬
‫ارَِيضَحكونََ‪﴾٣٤‬‬
‫پس امروز مؤمنان به کافران میخندند‪.‬‬
‫خندیدن مؤمنان به کافران در آخرت‪ ،‬هیچ گریه یا پیامدی منفی برای مؤمنان در‬
‫پی ندارد؛ اما نتیجهی خندیدن کافران به مسلمانان در دنیا‪ ،‬گریهای همیشگی در‬
‫آخرت است‪ .‬پناه بر اهلل‪.‬‬
‫‪446‬‬ ‫باب‪ :‬یاد مرگ و کوتاهکردن آرزو‬

‫ُ ذ ُ‬ ‫ِ‬
‫بوَاََأن ُهمََه َُمَٱلَفاَئ ِ ُزونََ‪[ ﴾١١١‬املؤمنون‪« :]١١١ :‬من امروز‬ ‫نَجزيَ ُت ُه َُمَٱلَوَمََبِماَص‬
‫﴿إ ِ ِ َ‬
‫به پاس شکیبایی و صبرشان به آنان پاداش دادم که بهراستی ایشان رستگارند»‪ .‬یعنی‪:‬‬
‫اهلل متعال‪ ،‬مؤمنان را به پاس صبر و شکیبایی بر اطاعت اهلل و خویشتنداری در برابر‬
‫معصت و نافرمانی از او‪ ،‬رستگار میگرداند و مؤمنان را به نعمتهای خوشایند‬
‫خویش میرساند و آنها را از عذابهای ترسناکش نجات میدهد‪ .‬اهلل‪ ‬از آن‬
‫جهت در این آیه به رستگاری مؤمنان تصریح فرموده است که این خبر‪ ،‬بر افسوس و‬
‫پشیمانی منکِران پیامبران بیفزاید؛ گویا اهلل‪ ‬به تکذیبکنندگان میفرماید‪ :‬اگر شما‬
‫نیز همانند مؤمنان عمل میکردید‪ ،‬به این پاداش بزرگ دست مییافتید‪ .‬از اینرو بر‬
‫حسرت و افسوس تکذیبکنندگان افزوده میشود‪ .‬مؤمنانی که در دنیا بهریشخند‬
‫گرفته شدند و بر آنها خندیدند‪ ،‬چه وضعیتی پیدا میکنند و اینها که مؤمنان را‬
‫مسخره کردند‪ ،‬در دوزخ چه حالی دارند؟‬
‫ُ‬
‫ض َعددَ َ ِسنِيَ َ‪َ ١١٢‬قالواَ َلِثَنا َيوَ ًما َأوَ َبعَضَ َيوَمَ َفسَ َِ‬
‫لَ‬ ‫﴿قَلَ َكمَ َلِثَ ُتمَ َ ِ َ‬
‫ف َٱلَۡر ِ َ‬
‫ِ‬
‫ٱلَعاَدِينَ َ‪[ ﴾١١٣‬املؤمنون‪ -« :]١١٤ ،١١٨ :‬پروردگار‪ -‬میگوید‪ :‬به شمارش سالها‪،‬‬
‫چقدر در زمین ماندید؟ میگویند‪ :‬یک روز یا بخشی از یک روز؛ پس از‬
‫شمارشگران بپرس»‪ .‬بنگرید؛ با اینکه پیامبران االهی نزدشان آمدند و چندان عمر‬
‫یافتند که میتوانستند در آن پند بگیرند‪ ،‬اما هیچ بهرهای از آن نبردند؛ از اینرو در‬
‫آخرت‪ ،‬گمان میکنند که فقط یک روز یا بخشی از آن در دنیا بودهاند! ﴿قَلَ َكمََ‬
‫ِ‬ ‫ُ‬
‫ض َعددَ َ ِسنِيَ َ‪َ ١١٢‬قالواَ َلِثَنا َيوَ ًما َأوَ َبعَضَ َيوَمَ َفسَ َِ‬
‫ل َٱلَعاَدِينَ َ‪:﴾١١٣‬‬ ‫لِثَ ُتمَ َ ِ َ‬
‫ف َٱلَۡر ِ َ‬
‫«میگویند‪ :‬یک روز یا بخشی از یک روز ‪-‬در زمین بودهایم‪ -.‬پس از شمارشگران‬
‫بپرس»‪ .‬یعنی از کسانی بپرس که حسابِ ماندنشان را در دنیا داشتهاند‪ ،‬ولی به گمان‬
‫ما‪ ،‬فقط یک روز یا بخشی از آن در دنیا بودهایم‪.‬‬
‫ُ‬ ‫ذ ُ‬
‫كمَ َك ُ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬
‫نتمَ َتعَل ُمونَ َ‪﴾١١٤‬‬ ‫اهلل متعال میفرماید‪﴿ :‬قَلَ َإِن َلِثَ ُتمَ َإ ِ َ‬
‫ل َقل ِيلَ َلوَ َأن‬
‫[املؤمنون‪« : ]١١٣ :‬پروردگار میگوید‪ :‬چه شایسته بود که میدانستید تنها اندکی (در‬
‫زمین) ماندید»‪ .‬یعنی تنها اندکی در دنیا بوده و اینک به آخرت کوچ کردهاید و جاودانه‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪442‬‬

‫در آن عذاب میشوید‪ .‬لذا اگر از افرادِ آگاه بودید‪ ،‬به میزانِ انکاری که نسبت به پیامبران‬
‫داشتید و نیز به حد و اندازهی اعمالی که دربارهاش زیان کردهاید‪ ،‬پی میبردید‪.‬‬
‫ُ‬ ‫ذ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫﴿أفحسِبَ ُتمََأنماَخلقَنَكمََعبثَاَوأنكمََإِلَناَلََترَجَ ُعونََ‪[ ﴾١١٥‬املؤمنون ‪: ]١١٢ :‬‬
‫«آیا پنداشتید که ما شما را بیهوده آفریدیم و شما بهسوی ما بازگردانده نمیشوید؟»‬
‫آنها‪ ،‬گمان میکردند که به سوی اهلل بازنمیگردند؛ لذا در آخرت بهخاطر این گمان‬
‫نادرست‪ ،‬توبیخ و سرزنش میشوند‪ .‬آیا از حکمت خداست که این موجود را‬
‫بیافریند و پیامبرانی به سویش بفرستد و کتابهایی بر او فروفرستد‪ ،‬اما همه چیز با‬
‫مرگ پایان یابد و از میان برود و هیچ بازگشت و بعثتی در کار نباشد؟ امکان ندارد؛‬
‫بلکه این‪ ،‬گمان و پندارِ کافران است‪ .‬اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ر ِذ‬ ‫ُّ ذ‬
‫ََ‬ ‫[ص ‪]٨٧ :‬‬ ‫لَل َِّلِينََكف ُرواََمِنََٱِلذ َ‬
‫ارَِ‪﴾٢٧‬‬ ‫نَٱَّلِينََكف ُرواََفويَ َ‬
‫﴿ذَل ِكََظ َ‬
‫این‪ ،‬پندار کافران است‪ .‬پس وای به حال کافران از آتش (دوزخ)!‬
‫سپس اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫لَهوََر ُّ َ‬
‫بَٱلَعرَ ِ َ‬
‫شَٱلَك ِري َِمَ‪[ ﴾١١٦‬املؤمنون ‪َ َ ]١١٦ :‬‬ ‫قَلََإِلَهََإ ِ َ‬‫ِكَٱلَ َُّ‬ ‫﴿فتعَلََٱ َُ‬
‫ّللَٱلَمل َ‬
‫اهلل‪ ،‬فرمان‪‎‬روای حق و راستین‪ ،‬بس برتر و فراتر است؛ هیچ معبود راستینی جز او که‬
‫پروردگار عرش گرانقدر است‪ ،‬وجود ندارد‪.‬‬
‫یعنی اهلل‪ ‬از هر نقص‪ ،‬بدی و عیبی برتر و فراتر است و به ذات خویش باالی‬
‫ُ‬
‫ق﴾‪ ،‬یعنی‬ ‫ِك﴾ یعنی فرمان‪‎‬روای بزرگ و قدرتمند‪﴿ .‬ٱلَ َُّ‬ ‫عرش خود میباشد‪﴿ .‬ٱلَمل َ‬
‫ذ ُ‬
‫ل َهوَ﴾‪:‬‬ ‫ذاتی که قدرت و فرمان‪‎‬رواییاش‪ ،‬حق و راستین است‪ ،‬نه باطل‪﴿َ .‬لَ َإِلَهَ َإ ِ َ‬
‫ذ‬ ‫ُ‬
‫ّللَِإِلَ ًهاَ‬
‫ع َمعَ َٱ َ‬ ‫«معبود برحقی جز او وجود ندارد»‪﴿ .‬ر ُّ َ‬
‫ب َٱلَعرَ ِ َ‬
‫ش َٱلَك ِري َِم َ‪َ ١١٦‬ومن َيدَ َ‬
‫ذ‬
‫ّلۥ َب ِ َهِۦ َفإِنما َحِسابُ َُهۥ َعِندَ َر ِب ِ َهِۦَ﴾ تا پایان سوره؛ یعنی‪« :‬پروردگار‬ ‫ءاخرَ َلَ َبُرَهَنَ َ َُ‬
‫عرش گرانقدر؛ و هرکس معبود دیگری با اهلل بخواند‪ ،‬هیچ دلیل و برهانی ندارد»‪.‬‬
‫از این آیان چنین برمیآید که بر انسان واجب است قدرِ لحظهلحظهی عمرش را‬
‫بداند و مانندِ اینها نباشد که عمر خود را تَلَف میکنند و زیان میبینند‪.‬؛ زیرا سرانجام‬
‫هر انسانی برانگیخته میشود و مجازات میشود و باید پاسخگوی اعمالش باشد‪.‬‬
‫***‬
‫‪443‬‬ ‫باب‪ :‬یاد مرگ و کوتاهکردن آرزو‬

‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬


‫ق َولََ‬ ‫ّللِ َوما َنزلَ َمِنَ َٱلَ َِِ‬
‫ذ‬ ‫ن َل ذَِّلِينَ َءام ُنوَاَ َأن ََتَشعَ َقُلُ ُ‬
‫وب ُهمَ َ َِّلِكَ َِر َٱ َ‬ ‫﴿ألمَ َيأَ َِ‬
‫ل َفطالَ َعليَه َُم َٱلَم َُد َفقستَ َقُلُ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ ُ‬
‫وب ُهمََ‬ ‫ِ‬ ‫يكونواَ َكَٱَّلِينَ َأوتواَ َٱلَكِتَبَ َمِن َقبَ َ‬
‫ُ‬ ‫وكث َ ِ‬
‫َ‬ ‫[احلديد‪]١٦ :‬‬ ‫سقونََ‪﴾١٦‬‬ ‫يرَمِنَ ُهمََفَ ِ‬ ‫ِ‬
‫آیا برای مؤمنان‪ ،‬آن زمان نرسیده که دلهایشان برای یاد اهلل و آنچه از حق نازل شده‪ ،‬نرم‬
‫شود و مانند کسانی نباشند که پیشتر به آنان کتاب داده شد و زمان بر آنان طوالنی گذشت‬
‫و دلهایشان سخت گشت؟ و بسیاری از آنان فاسق و بدکار بودند‪.‬‬
‫آیههای روشن و فراوانی در اینباره وجود دارد‪.‬‬
‫ُ ر‬ ‫ُ َّ‬
‫اّلل‪ ‬ب ِ َم رنك َ َّ‬ ‫َ َ‬ ‫‪ -223‬وعن ابن عمر رِض ُ‬
‫ِب‪ ،‬فقال‪« :‬كن‬ ‫اهلل عنهما قال‪ :‬أخذ رسول‬
‫َ َر ر َ‬ ‫ابن عمر رِض ُ‬‫غریب‪َ ،‬أ رو َاعب ُر سبیل»‪َ .‬و َاك َن ُ‬
‫ٌ‬ ‫َ َّ َ‬ ‫ُّ ر‬
‫اهلل عنهما یقول‪ :‬إِذا أمسیت‪،‬‬ ‫ٍ‬ ‫ِ‬ ‫ك‬ ‫ن‬‫کأ‬ ‫یا‬ ‫يف ادلن‬
‫ر‬ ‫َّ َ َ َ َ‬ ‫رَ َ ُ ر ر‬ ‫رَ‬ ‫َّ َ َ َ ر ر َ َ‬ ‫َ َر‬
‫تظ ِر الصباح وإِذا أصبحت‪ ،‬فال تنت ِظ ِر المساء‪ ،‬وخذ من ِصحتِك ل ِمر ِضك ومِن‬ ‫فال تن ِ‬
‫َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫حیات ِك ملِوتك‪[ .‬روایت بخاری]‬
‫ترجمه‪ :‬ابنعمر‪ $‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬شانههایم را گرفت و فرمود‪« :‬در دنیا‬
‫چنان باش که گویی مسافر یا رهگذری هستی»‪.‬‬
‫ابنعمر‪ $‬میگفت‪« :‬شبهنگام منتظر صبح نباش و هنگامی که صبح شد‪ ،‬در‬
‫انتظار شب نباش؛ هنگام تندرستی برای دوران بیماریات بهرهبرداری نما و با‬
‫استفاده از حیات خویش برای مرگ خود‪ ،‬آماده شو»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬در باب یاد مرگ و کوتاه کردن آرزو‪ ،‬این فرمودهی الهی را ذکر کرده‬
‫که فرموده است‪:‬‬
‫[احلديد‪]١٦ :‬‬
‫ذ‬
‫ّللِ﴾‬ ‫نَل ذَِّلِينََءام ُنوَاََأنََتَشعََقُلُ ُ‬
‫وب ُهمََ َِّلِكَ َِرَٱ َ‬ ‫﴿ألمََيأَ َِ‬
‫آیا برای مؤمنان‪ ،‬آن زمان نرسیده که دلهایشان برای یاد اهلل نرم شود؟‬
‫ذ‬
‫ّللِ﴾‪ ،‬یعنی‬
‫منظور از خشوع در اینجا‪ ،‬خضوع و نرم شدن دلهاست‪َِّ ﴿ .‬لِكَ َِر َٱ َ‬
‫برای یاد اهلل یا هنگام یادِ اهلل‪ .‬اهلل متعال در وصف مؤمنان میفرماید‪:‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪ .2502 :‬این حدیث پیشتر بهشمارهی ‪ 574‬ذکر شد‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪444‬‬
‫ُ‬
‫وب ُهمَ َِإَوذا َتل ِيتَ َعليَ َِهمَ َءايَ ُت َُهۥَ‬ ‫﴿إ ذنما َٱلَ ُمؤَم ُِنونَ َٱ ذَّلِينَ َإذا َ ُذكِرَ َٱ ذ ُ‬
‫ّلل َوجلتَ َقُلُ ُ‬
‫َ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ذُ‬ ‫ِ‬ ‫ُ‬
‫[األنفال‪َ َ ]٨ :‬‬ ‫زادتَهمََإِيَٰنَاَوَعََرب ِ ِهمََيتوُكونََ‪﴾٢‬‬
‫مؤمنان‪ ،‬تنها کسانی هستند که چون اهلل یاد شود‪ ،‬دلهایشان ترسان میگردد و هنگامی که‬
‫آیاتش بر آنان تالوت شود‪ ،‬ایمانشان افزایش مییابد و بر پروردگارشان توکل میکنند‪.‬‬
‫ذ‬
‫ّللِ﴾ ‪ ،‬بدین معناست که دلهایشان‪ ،‬اهلل و عظمتش را بهیاد بیاورند؛‬
‫لذا ﴿ َِّلِكَ َِر َٱ َ‬
‫ق﴾ و برای آنچه از حق نازل شده است‪ ،‬نرم شوند؛ یعنی همان‬ ‫﴿وما َنزلَ َمِنَ َٱلَ َِِ‬
‫چیزهایی که در کتاباهلل آمده است‪ .‬زیرا این کتاب‪ ،‬حق را آورده و حاویِ حقیقت‬
‫میباشد و پیامبر‪ ‬که این کتاب بر او نازل شده‪ ،‬حق و حقیقت را آورده است؛ از‬
‫اینرو شایسته و سزاوار هر مؤمنیست که قلبش هنگام یاد اهلل و بهخاطر حقایقی که‬
‫نازل شده‪ ،‬خاشع و نرم باشد‪.‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ ُ‬
‫ل َفطالَ َعلَيَ ِه َُمَ‬
‫اهلل متعال میفرماید‪﴿ :‬ولَ َيكونواَ َكَٱَّلِينَ َأوتواَ َٱلَكِتَبَ َمِن َقبَ َ‬
‫وب ُهمَ﴾ [احلديد‪]١٦ :‬؛ یعنی‪ :‬و مانند اهل کتاب – یهود و نصارا‪-‬‬ ‫ٱلَم َُد َفقستَ َقُلُ ُ‬

‫نباشند که پیشتر به آنان کتاب داده شد و زمان بر آنان طوالنی گذشت و دلهایشان‬
‫سخت گشت‪ .‬کتابی که به نصارا داده شد‪ ،‬انجیل بود و کتابِ یهودیان‪ ،‬تورات‪.‬‬
‫یهودیان‪ ،‬به انجیل کفر ورزیدند و نصارا قرآن را انکار کردند؛ از اینرو همگی کافر‬
‫شدند‪ .‬یهودیان پیش از بعثت پیامبر‪ ‬مورد خشم پروردگار قرار گرفتند؛ زیرا حق و‬
‫حقیقتی را که عیسی‪ ‬آورده بود‪ ،‬میدانستند‪ ،‬اما از آن سرپیچی و رویگردانی‬
‫کردند‪ .‬پس از بعثت پیامبر‪ ،‬یهود و نصارا‪ ،‬همه مورد خشم الهی قرار گرفتند؛ زیرا‬
‫نصارا حق را میدانستند و پیامبر‪ ‬را میشناختند؛ همانگونه که فرزندان خود را‬
‫میشناختند‪ .‬با این حال‪ ،‬از او سرپیچی و رویگردانی کردند و بدینسان همهی اهل‬
‫کتاب مورد خشم پروردگار قرار گرفتند‪ .‬زیرا اصل بر اینست که منظور از کسانی که‬
‫مورد خشم قرار گرفتند‪ ،‬کسانی هستند که حقیقت را دریافتند‪ ،‬اما به آن عمل نکردند؛‬
‫مانند آن دسته از یهود و نصارا که پس از بعثت پیامبر‪ ‬حقیقت را انکار نمودند‪.‬‬
‫‪441‬‬ ‫باب‪ :‬یاد مرگ و کوتاهکردن آرزو‬

‫﴿فطالَ َعلي ِه َُم َٱلم َُد﴾؛ یعنی‪« :‬زمان‪ ،‬بر آنان طوالنی گذشت»؛ زیرا پیامبر‪‬‬
‫ششصد سال پس از عیسی‪ ‬برانگیخته شد‪﴿ .‬فقستََقُلُ ُ‬
‫وب ُهمَ﴾ از اینرو بسیاری از‬
‫اهل کتاب در این مدت طوالنی دچار انحراف شدند و دلهایشان سخت گشت‪ .‬لذا‬
‫ُ‬ ‫اهلل متعال میفرماید‪﴿ :‬وكث َ ِ‬
‫سقونَ َ‪« :﴾١٦‬و بسیاری از آنان فاسق بودند»‪.‬‬‫ير َمِن ُهمَ َف ِ‬‫ِ‬
‫نفرمود‪ :‬بیشترشان یا همهی آنها فاسق و منحرف بودند؛ بلکه بسیاری از آنها از‬
‫حق و حقیقت‪ ،‬دور و منحرف شدند‪ .‬اهلل‪ ‬ما را از اینکه مانند این دسته از اهل‬
‫کتاب باشیم‪ ،‬برحذر داشته است‪ .‬اگر به امت اسالمی نگاهی بیندازیم‪ ،‬میبینیم که‬
‫مرتکب همان اعمالی میشوند که پیشتر اهل کتاب مرتکب شدهاند‪ .‬اینک دورانی‬
‫طوالنی از زمان بعثت پیامبر‪ ‬گذشته و دلهای بسیاری از افراد این امت‪ ،‬سخت‬
‫شده و بسیاری از آنها منحرف شدهاند‪ .‬لذا کسانی بر مسلمانان تسلط یافتهاند که‬
‫شایستگی حکمرانی بر مسلمانان را ندارند؛ یا فاسقند و یا از دایرهی اسالم‪ ،‬خارج‬
‫میباشند‪ .‬زیرا کسانی که مطابق کتاباهلل و سنت پیامبرش حکم نمیرانند و معتقدند‬
‫که قوانین خودساختهی بشر‪ ،‬از حکمِ اهلل و پیامبرش بهتر است‪ ،‬بدون شک کافرند و‬
‫از دایرهی اسالم خارج میباشند‪ .‬البته اهلل متعال مردم را بهوسیلهی یکدیگر میآزماید‪.‬‬
‫لذا اگر مؤمن‪ ،‬صبر و شکیبایی پیشه کند و منتظر گشایشی از سوی اهلل‪ ‬باشد و به‬
‫اسبابی روی بیاورد که او را به مقصود میرساند‪ ،‬اهلل متعال مشکالت فرارویش را‬
‫آسان میگرداند‪ .‬خالصه اینکه اهلل‪ ‬ما را از اینکه مانند اهل کتاب باشیم که‬
‫دلهایشان سخت شد‪ ،‬برحذر داشته است؛ اما متأسفانه بسیاری از ما در عصرِ حاضر‪،‬‬
‫خود را به این سنگدالن همانند میسازیم و بسیاری از اینها از فرمان الهی و اطاعت‬
‫از او منحرف و دور شدهاند‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬میگوید‪ :‬آیههای فراوان و روشنی در اینباره وجود دارد‪.‬‬
‫و اما احادیث؛ عبداهلل بن عمر‪ $‬میگوید‪« :‬رسولاهلل‪ ‬شانههایم را گرفت»‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬از آن جهت شانههای ابنعمر‪ $‬را گرفت که توجهش را به فرمودهاش‬
‫بیشتر کند و این‪ ،‬روش آموزشی نیک و پسندیدهای بود که رسولاهلل‪ ‬داشت؛‬
‫چنانکه هنگام سخن گفتن اسلوب و شیوهای بهکار میبرد که توجه شنونده را بیشتر‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪441‬‬

‫میکرد؛ گاه با یک عمل‪ ،‬مانند اینجا و گاه با سخن‪ .‬همانگونه که از اصحابش‬


‫َ ُ َ ِّ ُ ُ ْ َ ْ َ ْ َ‬
‫َب الكبَائِ ِر؟» یعنی‪« :‬آیا شما را از بزرگترین گناهان کبیره آگاه‬
‫پرسید‪« :‬أال أنبئكم بِأك ِ‬
‫نسازم؟»‪ .‬گفتند‪« :‬بله‪ ،‬ای رسولخدا!»‬
‫سپس رسولاهلل‪ ‬به ابنعمر‪ $‬فرمود‪« :‬در دنیا چنان باش که گویی مسافر یا‬
‫رهگذری هستی»‪ .‬سبحاناهلل! اهلل متعال به پیامبرش‪ ،‬سخنان جامع‪ ،‬کامل و شیوا عطا‬
‫کرد‪ .‬لذا این دو جمله‪ ،‬میتواند چراغی فراروی انسان در مسیر زندگیاش باشد‪.‬‬
‫مسافر و رهگذر با هم تفاوت دارند؛ رهگذر از آبادی یا مسیری میگذرد و آنجا‬
‫توقف نمیکند‪ .‬اما مسافر‪ ،‬برای مدتی کوتاه‪ ،‬مثالً دو یا سه یا ده روز و یا یک ماه در‬
‫جایی اقامت مینماید و سپس از آنجا کوچ میکند‪ .‬اما رهگذر و مسافر‪ ،‬محلّ گذر یا‬
‫اقامتگاه موقّت خود را محل اقامت دایمی یا محل سکونت همیشگی قرار نمیدهند‪.‬‬
‫از اینرو رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬در دنیا چنان باش که گویی مسافر یا رهگذری هستی»‪.‬‬
‫هر مسافر و رهگذری میخواهد به وطن یا نزد خانوادهی خویش بازگردد‪ .‬لذا اگر‬
‫انسان در دنیا چنین رویکردی داشته باشد‪ ،‬یعنی خود را در جایگاه یک مسافر یا‬
‫رهگذر بداند‪ ،‬چیزی جز آخرت نمیخواهد و همواره برای آخرت خود تالش‬
‫میکند و چیزی جز آخرت در برابر دیدگانش نیست؛ از اینرو بهگونهای به سوی‬
‫آخرت حرکت میکند که به خواستههای ارزشمند اخروی و سعادت همیشگی آن‬
‫میرسد‪.‬‬
‫ابنعمر‪ $‬میگفت‪« :‬شبهنگام منتظر صبح نباش و هنگامی که صبح شد‪ ،‬در‬
‫انتظار شب نباش»‪ .‬چه بسیار انسانهایی که سپیدهدم‪ ،‬سالم بودهاند‪ ،‬اما صبح را به‬
‫شب نرسانده و مردهاند! چه بسیار مردمانی که شب را به صبح نرساندهاند! چه بسیار‬
‫افرادی که لباس پوشیدند‪ ،‬اما مُردهشو لباسشان را درآورد! چه بسیار کسانی که از‬
‫خانه بیرون رفتند و هرگز به خانه بازنگشتند و از نهار یا شامی که برای آنها تدارک‬
‫دیده بودند‪ ،‬نخوردند! چه بسیار انسانهایی که خوابیدند و هیچگاه از رختخواب‬
‫برنخاستند! لذا شایستهی هیچ انسانی نیست که آرزوهای طوالنی در سر بپروراند؛‬
‫بلکه باید همواره هوشیار‪ ،‬آگاه و زیرک باشد‪ .‬این معنای سخنِ ابنعمر‪ $‬میباشد‪.‬‬
‫ابنعمر‪ ‬همچنین میگفت‪« :‬هنگام تندرستی برای دوران بیماریات بهرهبرداری‬
‫‪447‬‬ ‫باب‪ :‬یاد مرگ و کوتاهکردن آرزو‬

‫نما و با استفاده از حیات خویش برای مرگ خود‪ ،‬آماده شو»‪ .‬آدمِ سالم‪ ،‬آسودهخاطر‬
‫و راحت و بیخیال است و فرصت و سالمتی دارد؛ اما کسانی که قدر سالمتی و‬
‫فراغت را نمیدانند‪ ،‬بسیارند! زیرا گمان میکنند این سالمتی‪ ،‬ماندگار است و دنیا‬
‫برایشان بقا دارد یا به کامشان خواهد بود؛ از اینرو قدر این نعمت را نمیدانند‪.‬‬
‫ابنعمر‪ $‬میگفت‪« :‬هنگام تندرستی برای دوران بیماریات بهرهبرداری نما»‪.‬‬
‫آدمِ بیمار‪ ،‬جسمی رنجور و روانی خسته دارد و دنیا بر او تنگ میگردد و نمیتواند‬
‫کارهایی را انجام دهد که در صحتش انجام میدهد؛ از اینرو باید هنگام تندرستی‬
‫برای لحظات بیماریاش بهرهبرداری کند و از زندگی خود‪ ،‬کمال استفاده را برای‬
‫مرگ خویش ببرد‪ .‬خود مقایسه کنید و ببینید که آیا زندگی طوالنیتر است یا مرگ؟‬
‫بدون شک زندگی با مرگ‪ ،‬قابل مقایسه نیست‪ .‬لذا انسانِ عاقل تا زنده است‪ ،‬از‬
‫زندگیاش برای مرگ خویش یا زمانی که فرصت و توان عمل ندارد‪ ،‬استفاده میکند؛‬
‫َّ‬ ‫َ َ‬ ‫َ ْ ُ َ ُ ُ َّ‬ ‫ْ ُ َْ‬ ‫َ َ َ‬
‫اإلن َسان انق َط َع عنه ع َمله ِإال ِم ْن ثالثة‪ :‬إِال ِم ْن‬
‫زیرا پیامبر‪ ‬فرموده است‪ِ « :‬إذا مات ِ‬
‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ َ‬ ‫ْ ْ َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ َ‬
‫ار َية أ ْو ِعلم یُنتَف ُع بِ ِه أ ْو َودل َصا ِلح یَد ُعو ُهل»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬هنگامی که انسان‬
‫صدقة ج ِ‬
‫میمیرد‪ ،‬پاداش اعمالش قطع میگردد‪ ،‬مگر از سه عمل‪ :‬صدقهی جاری‪ ،‬یا علم و‬
‫دانش سودمندی که از آن استفاده میشود‪ ،‬یا فرزند شایستهای که برایش دعا میکند»‪.‬‬
‫پس از زندگی خویش برای آخرت خود‪ ،‬استفاده کنید‪.‬‬
‫***‬
‫ُ‬ ‫َ َ‬ ‫ُ‬ ‫َ ُّ ر‬ ‫َ ر َ َّ ُ َ‬
‫ُ‬ ‫‪َ -222‬وعنه أن َرسول اهللِ‪ ‬قال‪َ « :‬ما حق ام ِری ٍء مسلِ ٍم َُل َش ٌء ی ِ‬
‫وِص فِیه‪ ،‬یبِیت‬
‫َّ ُ ُ َ ر ُ َ ٌ ر َ‬ ‫َّ‬ ‫َر ََ ر‬
‫(‪)1‬‬
‫متفق عليه؛ این‪ ،‬لفظ بخاری است‪].‬‬ ‫نی إِال َو َو ِصیته مكتوبة عِندهُ»‪ٌ [ .‬‬ ‫يللت ِ‬
‫َ َ َّ ر َ َ َّ َ َ ٌ ُ ُ َ ُ‬ ‫الث َ َيلال»‪ .‬قال ُ‬‫َ ُ َ َ‬
‫يلع ريللة منذ س ِمعت‬ ‫ابن عمر‪ :‬ما مرت‬ ‫ٍ‬ ‫ويف روای ٍة ملسلم‪« :‬یبِیت ث‬
‫َ َّ‬ ‫َ َّ ر‬ ‫َ َّ‬
‫رسول اّلل‪ ‬قال ذل ِك إِال َوعِن ِدي و ِصی ِيت‪.‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابنعمر‪ $‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬برای مسلمانی که چیزی برای‬
‫وصیت دارد‪ ،‬جایز نیست که دو شب بر او بگذرد و وصیتنامهاش را ننوشته باشد»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬ترمذی‪ ،‬ش‪0272 :‬؛ و نسائی‪ ،‬ش‪ 2240 :‬بهنقل از عالمه بن عبدالرحمن از پدرش از ابوهریره‪.‬‬
‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪6722 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0267 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪448‬‬

‫در روایت مسلم آمده است‪« :‬سه شب را سپری کند»‪ .‬ابنعمر‪ $‬میگوید‪ :‬از‬
‫زمانی که این سخن را از رسولاهلل‪ ‬شنیدهام‪ ،‬یک شب نیز بر من نگذشته‪ ،‬مگر‬
‫اینکه وصیتنامهام نزدم بوده است‪.‬‬
‫َ ُ َ َ َ ُ ََرَ‬ ‫َ‬ ‫ُ ُ ى‬ ‫‪ -222‬وعن َأنس‪ ‬قال‪َ :‬خ َّط انلَّ‬
‫اإلنسان َوهذا أجله‪ ،‬فبينما‬
‫ِ‬ ‫ذا‬‫ه‬ ‫«‬ ‫فقال‪:‬‬ ‫وطا‬‫ط‬‫خ‬ ‫‪‬‬ ‫ُّ‬
‫ب‬ ‫ِ‬
‫َ َ َ ُّ َ ر ُ‬ ‫َ َ َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫اء اخلط األق َرب»‪[ .‬روایت بخاری]‬ ‫هو کذل ِك إِذ ج‬
‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬چند خط رسم کرد و فرمود‪« :‬این‪ ،‬انسان و‬
‫این‪ ،‬اجلِ اوست؛ در این میان که انسان به زندگی و آرزوهای خویش سرگرم است‪،‬‬
‫ناگهان خطّ نزدیکتر – یعنی مرگش‪ -‬فرا میرسد»‪.‬‬
‫ر َ‬ ‫َ َّ َ ًّ‬ ‫َ ًّ ُ َّ ى‬ ‫مسعو ٍد‪ ‬قال‪َ :‬خ َّط انلَّ ُّ‬ ‫ُ‬
‫ب‪ ‬خطا م َربعا‪ ،‬وخط خطا يف ال َوس ِط‬ ‫ِ‬ ‫‪ -221‬وعن ابن‬
‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫َّ‬ ‫ر َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ارا إىل هذا اَّلِي يف َ‬ ‫َ‬ ‫ى‬
‫َخار ىجا ِم رن ُه‪َ ،‬و َخ َّط ُخططا صغ ى‬
‫الوس ِط مِن جانِبِ ِه اَّلِي يف الوسط‪ ،‬فقال‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ُ‬ ‫َ‬
‫َُ َ ٌ َ ُ ََ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ى‬ ‫ُ‬ ‫َ َ َ َ َ ُُ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬
‫ارج أمله وه ِذه ِ‬ ‫ِیطا ب ِ ِه َأو قد أحاط ب ِ ِه وهذا اَّل َِي ه َو خ ِ‬ ‫اإلنسان‪ ،‬وهذا أجله حم‬ ‫ِ‬ ‫«هذا‬
‫َ ََ َ ُ َ‬ ‫ر ر َ‬ ‫َ َ ََ َ ُ َ‬ ‫َ ر َ ر َ‬ ‫ي َ ُ َر‬ ‫ُ َ ُ‬
‫ار األعراض‪ ،‬فإِن أخطأهُ هذا‪ ،‬نهشه هذا‪َ ،‬وإِن أخطأهُ هذا نهشه هذا»‪.‬‬ ‫اخلطط الصغ‬
‫(‪)1‬‬
‫[روایت بخاری]‬
‫ترجمه‪ :‬ابنمسعود‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬مربّعی رسم کرد و یک خط در وسط آن‬
‫کشید که از مربع‪ ،‬خارج میشد و اطراف این خط که داخل مربع قرار داشت‪،‬‬
‫خطهای کوچکی رسم نمود و فرمود‪« :‬این ‪ -‬خط که داخل مربّع قرار دارد‪ -‬انسان‬
‫است و این مربّع‪ ،‬اجل اوست که او را احاطه کرده و این خط که بیرونِ مربّع است‪،‬‬
‫اجلِ اوست و این خطهای کوچک‪ ،‬حوادث و مشکالت هستند که اگر از یکی از‬
‫آنها نجات یابد‪ ،‬گرفتارِ آن یکی میشود»‪.‬‬
‫شرح‬
‫سپس مؤلف‪ /‬حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که ابنعمر‪ $‬میگوید‪:‬‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬برای مسلمانی که چیزی برای وصیت دارد‪ ،‬جایز نیست که دو شب‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.2502 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.2507 :‬‬
‫‪449‬‬ ‫باب‪ :‬یاد مرگ و کوتاهکردن آرزو‬

‫بر او بگذرد و وصیتنامهاش را ننوشته باشد»‪ .‬ابنعمر‪ $‬میگوید‪ :‬از زمانی که این‬
‫سخن را از رسولاهلل‪ ‬شنیدهام‪ ،‬یک شب نیز بدون وصیتنامه بر من نگذشته است‪.‬‬
‫منظور از وصیت‪ ،‬اینست که انسان دربارهی بخشی از ثروتش برای کسی‬
‫سفارش کند یا فرزندان کوچکش را به کسی بسپارد یا نسبت به کاری که در اختیار‬
‫اوست‪ ،‬پس از مرگ خود به شخصی سفارش نماید که آن را به انجام برساند یا از آن‬
‫بهرهبرداری کند‪ .‬مثالً شخصی بنویسد‪ :‬وصیت من به فالنی اینست که به فرزندان‬
‫خردسالم توجه و رسیدگی کند‪.‬‬
‫وصیتم به فالنی‪ ،‬اینست که یکسوم یا یک چهارم و یا یکپنجم ثروتم را جدا‬
‫نماید و در راه اهلل متعال ببخشد‪ .‬سفارشم به فالنی اینست که از خانه یا ملکی که‬
‫پس از خود بهجا میگذارم‪ ،‬استفاده کند‪.‬‬
‫خالصه اینکه وصیت‪ ،‬عبارت است از اینکه انسان در حیات خود دربارهی‬
‫چیزهایی که در اختیار اوست‪ ،‬به کسی سفارش کند تا پس از مرگ وی به آن‬
‫رسیدگی نماید‪ .‬وصیت چند گونه است‪:‬‬
‫انواع وصیت‪ :‬واجب‪ ،‬حرام‪ ،‬و جایز‪.‬‬
‫یکم‪ :‬وصیت واجب‪ :‬اینست که انسان نسبت به حقوقی که بر عهدهی اوست‪،‬‬
‫سفارش نماید تا وارثانش آن را انکار نکنند؛ بهویژه در شرایطی که دلیل یا سندی‬
‫دربارهی این حقوق وجود ندارد‪ .‬مثالً کسی از او بستانکار است؛ اگر سندی در‬
‫اینباره وجود ندارد‪ ،‬بر انسان واجب است که نسبت به بدهیاش وصیت کند؛ زیرا‬
‫اگر وصیت نکند‪ ،‬ممکن است وارثانش‪ ،‬این بدهی را انکار نمایند؛ بهویژه اینکه‬
‫وارثان ملزَم نیستند که هر ادعایی مبنی بر طلب یا بستانکاری از مردهی خویش را‬
‫بپذیرند‪ .‬از اینرو اگر میّت‪ ،‬در حیات خود نسبت به بدهیهایش سفارش نکند‪،‬‬
‫چهبسا حقّ کسی بر گردنش بماند‪ .‬از اینرو در چنین مواردی وصیت‪ ،‬واجب است‪.‬‬
‫همچنین واجب است که برای خویشاوندان و نزدیکانی که از او ارث نمیبرند‪،‬‬
‫وصیت کند؛ زیرا اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ص ذي َة َل ِلَوَ ِدليَ َِ‬
‫نَ‬ ‫يا َٱلَو ِ‬ ‫﴿كتِبَ َعليَكمَ َإِذا َحضَ َأحدك َُم َٱلَموَ َُ‬
‫ت َإِن َتركَ َخ ًَ‬
‫ًّ‬
‫[البقرة‪]١٨١ :‬‬ ‫وفَحقاََعََٱلَ ُم ذتقِيََ‪﴾١٨٠‬‬
‫وَٱلَقَربِيَََب ِٱلَمعَ ُر ِ َ‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪411‬‬

‫بر شما این حکم مقرر شده که چون مرگ هر یک از شما فرا رسد‪ ،‬اگر مالی از خود بهجا‬
‫میگذارد‪ ،‬به صورت عادالنه برای پدر و مادر و نزدیکان وصیت کند‪.‬‬
‫البته حکم وصیت برای پدر و مادر و خویشاوندانی که ارث میبرند‪ ،‬با آیههای‬
‫میراث‪ ،‬منسوخ شد؛ یعنی وصیت برای وارثان‪ ،‬جایز نیست و این آیه‪ ،‬دربارهی‬
‫نزدیکانی که ارث نمیبرند‪ ،‬به قوت خود باقیست‪ .‬چنانکه ابنعباس‪ $‬و بسیاری از‬
‫علما‪ ،‬همین دیدگاه را دارند؛ یعنی بر انسان واجب است که وقتی مال و ثروت‬
‫فراوانی دارد‪ ،‬بخشی از ثروتش را که برایش میسّر است‪ ،‬برای آن دسته از نزدیکانش‬
‫وصیت نماید که از او ارث نمیبرند‪ .‬البته وصیت برای وارث‪ ،‬جایز نیست؛ زیرا سهم‬
‫ارثش برای او کافیست‪ .‬لذا وصیت در دو موردی که ذکر شد‪ ،‬واجب میباشد‪:‬‬
‫‪ -۶‬وقتی بدهی داشت یا حقّ مردم بر گردنش باشد‪.‬‬
‫‪ -1‬زمانی که ثروت فراوانی دارد؛ در چنین حالتی بر او واجب است برای آن‬
‫دسته از خویشاوندانش که از او ارث نمیبرند‪ ،‬دربارهی بخشی از اموالش‬
‫وصیت کند‪.‬‬
‫دوم‪ :‬وصیت حرام‪ :‬مانندِ اینکه برای یکی از وارثانش وصیت کند؛ به عنوان‬
‫مثال برای فرزند بزرگش سفارش کند و در میان وارثانش‪ ،‬سهم بیشتری به او بدهد‬
‫یا برای همسرش وصیت نماید و بیش از سهمِ وی به او اختصاص دهد‪ .‬چنین کاری‬
‫حرام است؛ اگرچه از همسرش راضی باشد و بخواهد نیکیهایش را جبران کند‪ ،‬باز‬
‫هم جایز نیست که برای او به چیزی بیش از سهمش وصیت کند‪ .‬همچنین اگر یکی‬
‫از فرزندانش‪ ،‬به او خدمت و نیکی میکند‪ ،‬جایز نیست که برای چنین فرزندی به‬
‫چیزی بیش از سهم ارثش وصیت نماید و این‪ ،‬حرام است‪.‬‬
‫گاه مشاهده میشود که برخی از مردم‪ ،‬چندین فرزند دارند و چون فرزندِ‬
‫بزرگشان را داماد میکنند‪ ،‬به گمان خود برای اینکه حقّی از فرزندان کوچکتر ضایع‬
‫نشود‪ ،‬بهاندازهی مخارجی که برای فرزند بزرگشان پرداخت کردهاند‪ ،‬به نفع فرزندان‬
‫کوچک خود وصیت میکنند؛ این هم حرام است‪ .‬زیرا ازدواج دادن فرزند‪ ،‬یک‬
‫ضرورت و نیاز مقطعی مانند خوردن و آشامیدن است؛ به عبارت دیگر فرزندی که‬
‫نیازمند ازدواج است و پدرش قدرت مالی دارد‪ ،‬بر او واجب است که به ازدواج‬
‫‪416‬‬ ‫باب‪ :‬یاد مرگ و کوتاهکردن آرزو‬

‫فرزندش کمک کند؛ اما برای پدر جایز نیست که با چنین استداللی‪ ،‬یعنی به گمان‬
‫این که فرزند بالغش را ازدواج داده است‪ ،‬باید پس از مرگ خود‪ ،‬همان مبلغ یا کمک‬
‫را از طریق وصیت به فرزند خردسالش اختصاص دهد‪.‬‬
‫این‪ ،‬مسألهایست که بر بسیاری از طالب پوشیده میباشد و گمان میکنند که‬
‫اگر فرزند خود را داماد میکنید‪ ،‬بر شما واجب است بهاندازهای که برای داماد کردن‬
‫فرزند بزرگ خود هزینه کردهاید‪ ،‬برای فرزندان خردسال خود نیز وصیت نمایید‪ .‬این‪،‬‬
‫درست نیست؛ بلکه وصیت برای وارث‪ ،‬بهطور مطلق جایز نمیباشد‪ .‬لذا اگر کسی از‬
‫روی بیاطالعی از این موضوع‪ ،‬به نفع یکی از وارثانش وصیت کند‪ ،‬قبول یا ردّ این‬
‫وصیت‪ ،‬به سایر وارثان بستگی دارد؛ اگر بخواهند این وصیت را میپذیرند و گرنه‪،‬‬
‫آن را رد میکنند‪.‬‬
‫سوم‪ :‬وصیت جایز‪ :‬اینست که انسان به بخشی از اموالش که از یکسوم کل آن‬
‫تجاوز نمیکند‪ ،‬وصیت نماید‪ .‬زیرا وصیت کردن به بیش از یکسوم اموال‪ ،‬ممنوع‬
‫است و هرکس به کمتر از آن‪ ،‬آزاد میباشد و میتواند برای هرکس جز وارثانش‪،‬‬
‫وصیت کند‪ .‬اما آیا یکسوم بهتر است یا یکچهارم و یا یکپنجم؟ میگوییم‪:‬‬
‫یکسوم‪ ،‬بیشترین مقداریست که میتوانید وصیت کنید و بهتر است که کمتر از‬
‫یکسوم باشد‪ .‬از اینرو ابنعباس‪ $‬گفته است‪ :‬ای کاش مردم به جای یکسوم‪،‬‬
‫یکچهارم اموالشان را وصیت میکردند‪ .‬زیرا پیامبر‪ ‬به سعد بن ابیوقاص‪ ‬فرمود‪:‬‬
‫ُّ ُ ُ‬ ‫ُ‬
‫ري»‪ .‬یعنی‪« :‬یکسوم‪ ،‬و یکسوم نیز زیاد است»‪ .‬ابوبکر‪ ‬یکپنج‬‫ث كث ٌ‬
‫ِ‬ ‫«اثلُّلث واثلل‬
‫اموالش را صدقه داد و فرمود‪ :‬من‪ ،‬همان چیزی را میپسندم که اهلل‪ ‬برای خود‬
‫پسندیده است‪ .‬لذا به یکپنجم (خمس) اموالش وصیت نمود و این‪ ،‬بهترین مقدار‬
‫برای صدقه دادن اموال یا وصیت کردن دربارهی آن است‪.‬‬
‫ای کاش طالب علم و کسانی که وصیتنامهها را مینویسند‪ ،‬به وصیتکنندگان‬
‫یادآوری میکردند که بهترین وصیت‪ ،‬وصیت به یکپنجم اموال است‪ ،‬نه یکسوم آن‪.‬‬
‫و متأسفانه وصیت به یکسوم اموال در میان مردم‪ ،‬رایج شده و این‪ ،‬بیشترین حد و‬
‫اندازهایست که پیامبر‪ ‬تعیین نموده است‪ ،‬و گرنه‪ ،‬وصیت به کمتر از آن‪ ،‬بهتر‬
‫میباشد؛ یعنی یکچهارم از یکسوم بهتر است و یکپنجم از یکچهارم‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪412‬‬

‫ناگفته نماند‪ :‬اگر وارثان‪ ،‬نیازمندند‪ ،‬ترک وصیت بهتر است؛ زیرا وارثان‪،‬‬
‫ًَ‬ ‫َْ َُ‬ ‫ياء َخ ْ ٌ‬ ‫ك إ ْن تَ َ‬
‫ذر َورثتَك أغ ِن َ‬ ‫َّ َ‬
‫تذره ْم اعلة‬ ‫ري ِمن أن‬ ‫مستحقترند‪ .‬پیامبر‪ ‬فرموده است‪ِ « :‬إن ِ‬
‫َ َّ ُ َ‬
‫ون َّ‬
‫انلاس»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬اگر وارثانت را پس از خود‪ ،‬بینیاز ترک گویی‪ ،‬بهتر است‬ ‫یتكفف‬
‫از اینکه آنها را فقیر و نیازمند رها کنی تا دست گدایی پیش این و آن دراز کنند»‪.‬‬
‫لذا اگر از وضعیت وارثان خود آگاهید و میدانید که وضعیت متوسطی دارند و به فقر‬
‫نزدیکترند و از عالقه و نیازشان به این مال آگاهی دارید‪ ،‬بهتر است به صدقه دادن‬
‫هیچ بخشی از اموال خود وصیت نکنید‪.‬‬
‫در حدیث ابنعمر‪ $‬به وصیت کردن یا نوشتن وصیتنامه اشاره شده است و‬
‫همانگونه که پیشتر اشاره کردیم‪ ،‬وصیت بر سه گونه است‪ :‬وصیت واجب‪ ،‬وصیت‬
‫حرام و وصیت مباح (جایز)‪.‬‬
‫وصیت واجب‪ :‬اینست که انسان نسبت به بدهیها و حقوقی که بر عهدهی‬
‫اوست‪ ،‬وصیت نماید تا وارثانش‪ ،‬آن را انکار نکنند و حقّ کسی ضایع نشود؛ بهویژه‬
‫اگر دلیل یا سندی دربارهی این حقوق وجود نداشته باشد‪ .‬همچنین بر کسی که مال‬
‫و ثروت فراوانی از خود بهجا میگذارد‪ ،‬واجب است که بدون سهمبندی و کمتر از‬
‫یکسوم اموالش برای آن دسته از نزدیکان خود که از او ارث نمیبرند‪ ،‬وصیت کند‪.‬‬
‫وصیت حرام خود بر دو نوع است‪ :‬یکی اینکه برای یک از وارثان وصیت شود؛‬
‫و دیگر اینکه افزون بر یکسوم کل اموال باشد‪.‬‬
‫وصیت مباح غیر از موارد مذکور است؛ البته بهتر و افضل‪ ،‬اینست که به‬
‫یکپنجم و کمتر از آن وصیت شود و اگر تا یکچهارم و یکسوم نیز وصیت گردد‪،‬‬
‫ایرادی ندارد؛ ولی وصیت کردن به بیش از یکسوم‪ ،‬جایز نیست‪.‬‬
‫در حدیث ابنعمر‪ $‬به نوشتن وصیتنامه اشاره شده است؛ زیرا پیامبر‪‬‬
‫فرمود‪« :‬مگر اینکه وصیتنامهاش‪ ،‬نزدش مکتوب (نوشتهشده) باشد»‪ .‬و این‪ ،‬نشان‬
‫میدهد که نوشتن وصیتنامه واجب است‪« .‬مکتوب» اسم مفعول است؛ لذا‬
‫وصیتنامه‪ ،‬باید مکتوب باشد و فرقی نمیکند که وصیتکننده‪ ،‬خود آن را بنویسد یا‬

‫(‪ )۶‬بخاری‪ ،‬ش‪)2272 ،5518 ،2822 ،0682( :‬؛ و مسلم‪ ،‬ش‪ .0262 :‬ر‪.‬ک‪ :‬حدیث شمارهی ‪.7‬‬
‫‪413‬‬ ‫باب‪ :‬یاد مرگ و کوتاهکردن آرزو‬

‫دیکته کند و دیگری بنویسد؛ مهم‪ ،‬ثبوتِ وصیتنامه است‪ ،‬چه به خطّ وصیتکننده‬
‫باشد و چه به خط شخصی قابل اعتماد؛ اما اگر به خطی مجهول باشد‪ ،‬اعتبار ندارد و‬
‫به آن‪ ،‬عمل نمیشود‪.‬‬
‫اینکه فرمود‪« :‬وصیتنامهاش‪ ،‬نزدش مکتوب (نوشتهشده) باشد»‪ ،‬نشان میدهد‬
‫که انسان‪ ،‬باید مراقبِ سندهایش باشد و آن را در دسترسِ کسی قرار ندهد؛ مثالً در‬
‫گاوصندوق یا امثال آن بگذارد تا از میان نرود یا کسی در آن‪ ،‬دستکاری نکند یا به‬
‫آن‪ ،‬دستبرد نزند‪.‬‬
‫خالصه اینکه از این حدیث به اهمیت توجه به نوشتن وصیتنامه پی میبریم و‬
‫درمییابیم که انسان باید مراقب وصیتنامهاش باشد تا از میان نرود‪ .‬همچنین پی‬
‫میبریم که صحابه‪ ‬بهسرعت به دستورها و رهنمودهای رسولاهلل‪ ‬عمل میکردند‪.‬‬
‫چنانکه ابنعمر‪ $‬پس از شنیدن این حدیث فرمود‪« :‬از زمانی که این سخن را از‬
‫رسولاهلل‪ ‬شنیدهام‪ ،‬یک شب نیز بر من نگذشته‪ ،‬مگر اینکه وصیتنامهام نزدم بوده‬
‫است»‪.‬‬
‫لذا شایسته و بایستهی هر مسلمانیست که به این موضوع‪ ،‬اهمیت دهد؛ زیرا‬
‫مرگ انسان‪ ،‬بیخبر میرسد‪ .‬در این صورت‪ ،‬انسان نه به خود ستم میکند و نه حقّ‬
‫کسی ضایع میشود‪.‬‬
‫***‬
‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫ى‬ ‫َر‬ ‫َ َّ ُ َ‬ ‫َ ر‬
‫‪َ -229‬وعن أيب هریرة‪ ‬أن َرسول اهللِ‪ ‬قال‪« :‬بادروا باألعمال سبعا‪ ،‬هل تنتظرون‬
‫ى ُ ى َ َّ َّ‬ ‫ى ُر ى َ‬ ‫ى َ‬ ‫ى ُ‬ ‫ين ُم رطغیاى‪َ ،‬أ ر‬‫ٌ‬ ‫إالَّ فقراى ُمنسیاى‪َ ،‬أ ر‬
‫ادلجال‬ ‫فسدا‪ ،‬أو هرما مفندا أو موتا َمهزا أ ِو‬‫ِ‬ ‫م‬ ‫مرضا‬ ‫و‬ ‫غ‬ ‫و‬
‫َ‬ ‫َّ ُ َ ر‬ ‫ُ َ َ َ َّ‬ ‫ُّ َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫فْش َغئب ینتظ ُر‪ ،‬أ ِو الساعة فالساعة أدىه وأمر»‪[ .‬روایت ترمذی]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪« :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬پیش از فرارسیدن هفت چیز‪،‬‬
‫به سوی اعمال نیک بشتابید؛ آیا جز این هفت مورد‪ ،‬انتظار یا توقع دیگری دارید؟‬
‫فقری نسیانآور‪ ،‬یا ثروتی طغیانگر‪ ،‬یا بیماری و مرضی تباهکننده‪ ،‬یا پیریای که‬

‫(‪ )۶‬ضعیف است؛ نک‪ :‬ضعیف الجامع‪ ،‬ش‪6204 :‬؛ و السلسلة الضعيفة‪ ،‬ش‪0222 :‬؛ و ضعیف الترمذی‪،‬‬
‫ش‪ ،511 :‬از آلبانی‪/‬؛ این حدیث پیشتر بهشمارهی ‪ 85‬گذشت‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪414‬‬

‫باعث زوال عقل میشود‪ ،‬یا مرگی ناگهانی‪ ،‬یا دجال که بدترین غایب مورد انتظار‬
‫است یا رستاخیز که سختتر و تلختر میباشد»‪.‬‬
‫رَ‬ ‫رَ َ‬ ‫َ‬
‫َ‬
‫ات»‪ ،‬یعين الم روت‪[ .‬ترمذی‬
‫َّ َّ‬ ‫ول اهللِ‪« :‬أ رك ِ ُ‬
‫َثوا ذِکر هاذ ِِم الَل ِ‬
‫َ َ َ ُ ُ‬
‫‪ -221‬وعنه قال‪ :‬قال رس‬
‫(‪)۶‬‬
‫روایت کرده و گفته است‪ :‬حدیثی حسن میباشد‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬قطعکننده و ازمیانبرندهی‬
‫لذتها را فراوان یاد کنید»؛ یعنی مرگ را‪.‬‬
‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ ُ ُ َّ ر‬ ‫ُ َّ‬ ‫َ‬
‫‪ -222‬وعن أيب بن کعب‪َ ‬كن َرسول اّللِ‪ ‬إِذا ذه َب ثلث اللی ِل‪ ،‬قام فقال‪« :‬یا أیها‬
‫َ رَ ُ َ‬ ‫َ رَ ُ‬ ‫َ َ ُ َ ر َ ُ ُ َّ َ ُ‬ ‫َّ ُ ر ُ ُ َّ‬
‫اّلل َج َ‬
‫جاء الم روت بِما فِی ِه»‪.‬‬ ‫جاء الم روت بما فِی ِه‪،‬‬ ‫الرادِفة‪،‬‬ ‫جفة تتبعها‬ ‫ِ‬ ‫ت الرا‬ ‫اء ِ‬ ‫انلاس اذکروا‬
‫ر َ‬ ‫َ‬ ‫ي ُ ر ُ َّ َ َ َ ر َ َ َ ر َ ر َ ُ َ‬ ‫ُ َ َ ُ َ‬
‫اليت؟ قال‪« :‬ما ِشئت»؛‬ ‫قلت‪ :‬یا رسول اهللِ إِّن أك َِث الصالة علیك‪ ،‬فكم أجعل لك ِمن ص ِ‬
‫ر‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ ََُ َ رٌ َ ُُ ُ َ ر َ‬ ‫ر َ َ ر‬ ‫ُ ر ُ ُّ ُ َ‬
‫ری لك»‪ .‬قلت‪ :‬فانليصف؟ قال «ما ِشئت‪ ،‬فإِن‬ ‫الربع؟ قال‪« :‬ما شئت‪ ،‬فإِن ِزدت فهو خ‬ ‫قلت‬
‫ُ ر َُ‬‫َ‬ ‫ر‬ ‫ُ‬ ‫َ ٌ َ‬ ‫ر ر َ‬ ‫ر َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫ُ‬ ‫َ ٌ َ‬ ‫ر َ‬
‫ری لك»‪ .‬قلت‪ :‬أجعل‬ ‫نی؟ قال‪« :‬ما ِشئت‪ ،‬فإِن ِزدت فهو خ‬ ‫ِزدت فهو خری لك»‪ .‬قلت‪ :‬فاثللث ِ‬
‫ى ُ ر َ َّ َ ُ ُ َ َ َ ر ُ َ‬ ‫ُ َّ‬ ‫َ َ‬
‫لك صال ِيت ُكها؟ قال‪« :‬إذا تكیف همك‪ ،‬ویغف ُر لك ذنبك»‪[ .‬ترمذی روایت کرده و گفته‬
‫(‪)1‬‬
‫است‪ :‬حدیثی حسن میباشد‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابی بن کعب‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬پس از گذشتِ یکسوم شب‬
‫برمیخاست و میفرمود‪« :‬ای مردم! اهلل را یاد کنید؛ بهطور قطع نخستین دمیدن‪ -‬در‬
‫صور‪ -‬فرامیرسد و پس از آن‪ ،‬دومین دمیدن روی میدهد‪ .‬بهیقین مرگ با آنچه در‬
‫خود دارد‪ ،‬میآید؛ مرگ با سختیهایی که در خود دارد‪ ،‬میآید»‪ .‬عرض کردم‪ :‬ای‬
‫رسولخدا! من بر شما زیاد درود میفرستم؛ چقدر از دعاهایم را به درود و صلوات‬
‫بر شما اختصاص دهم؟ فرمود‪« :‬هر چه خواستی»‪ .‬گفتم‪ :‬یکچهارم آن را؟ فرمود‪:‬‬
‫«هر چه خواستی؛ و اگر بر آن بیفزایی برای تو بهتر است»‪ .‬پرسیدم‪ :‬نصفِ آن را؟‬
‫فرمود‪« :‬هر چه خواستی؛ و اگر بر آن بیفزایی برای تو بهتر است»‪ .‬سؤال کردم‪ :‬پس‬
‫دوسوم آن را؟ فرمود‪« :‬هر چه خواستی؛ و اگر بر آن بیفزایی برای تو بهتر است»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪0601 :‬؛ صحیح الترمذی‪ ،‬آلبانی‪ ،/‬ش‪0277 :‬؛ و إرواء الغلیل‪ ،‬ش‪.226 :‬‬
‫(‪ )1‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪7222 :‬؛ السلسةالصحيحة‪ ،‬ش‪846 :‬؛ و صحیح الترمذی‪ ،‬آلبانی‪ ،/‬ش‪.888 :‬‬
‫‪411‬‬ ‫باب‪ :‬یاد مرگ و کوتاهکردن آرزو‬

‫گفتم‪ :‬همهی دعاهایم را به درود و صلوات بر شما اختصاص میدهم‪ .‬فرمود‪« :‬در این‬
‫صورت‪ ،‬همهی غمها و خواستههایت برطرف و گناهانت آمرزیده میشود»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬در باب یاد مرگ و کوتاه کردن آرزو حدیثی بدین مضمون نقل کرده‬
‫است که ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬پیش از فرارسیدن هفت چیز‪ ،‬به‬
‫سوی اعمال نیک بشتابید»‪ .‬یعنی پیش از اینکه گرفتار این هفت مورد شوید‪ ،‬کارهای‬
‫نیک انجام دهید‪ .‬سپس هفت مورد را ذکر فرمود‪:‬‬
‫«فقری نسیانآور»؛ یعنی انسان بهگونهای فقیر شود که پروردگارش را از یاد ببرد‪.‬‬
‫زیرا لباس فقر بدترین لباسیست که بنده میپوشد؛ به عبارت دیگر آدم فقیر هم به‬
‫خوردن و آشامیدن‪ ،‬لباس‪ ،‬همسر و مسکن نیازمند است‪ ،‬اما چیزی برای رفع‬
‫نیازهایش ندارد؛ لذا زمین با تمام گستردگیاش بر تو تنگ میشود و آنقدر برای رفع‬
‫نیازهایش تالش و تکاپو میکند که اهلل‪ ‬را از یاد میبرد و نمیتواند آنگونه که باید‬
‫و شاید او را عبادت نماید‪ .‬همچنین از بسیاری از عبادتها مانند زکات‪ ،‬صدقه‪ ،‬آزاد‬
‫کردن برده‪ ،‬حج‪ ،‬انفاق در راه اهلل و دیگر عبادتهایی که مستلزم ثروت است‪،‬‬
‫بازمیماند‪.‬‬
‫«یا ثروتی طغیانگر»؛ بدینسان که اهلل‪ ‬دنیا را به روی انسان بگشاید و او را‬
‫ثروتمند بگرداند؛ اما انسان خود را از پروردگارش بینیاز بداند و به سرکشی روی‬
‫بیاورد و واجبات االهی را انجام ندهد و از کارهایی که اهلل متعال نهی کرده‪،‬‬
‫خودداری نکند‪ .‬اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ذ ذ‬
‫[العلق‪َ ]٧ ،٦ :‬‬ ‫غَ‪َ٦‬أنَ ذرء َاهَُٱسَتغَ ىَ‬
‫نَ‪﴾٧‬‬ ‫لنسَنََلطَ ىَ‬
‫نَٱ َِ‬
‫لَكَإ ِ َ‬
‫﴿ َ‬
‫حقا که انسان (عجیب است و) سر به طغیان مینهد‪ ،‬هنگامی که خود را بینیاز میبیند‪.‬‬
‫«یا بیماری و مرضی تباهکننده»؛ یعنی بیماریای که زندگی انسان را فلج و تباه‬
‫کند‪ .‬زیرا انسان تا زمانی که سالم و تندرست است‪ ،‬پرنشاط و آسودهخاطر میباشد و‬
‫دنیاش به رویش گشوده است؛ اما همینکه بیمار میشود‪ ،‬از لحظ جسمی و روحی‬
‫ضعیف میگردد و همواره در غم و اندوه بهسر میبرد و بدینسان زندگیاش خراب‬
‫میشود‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪411‬‬

‫«یا پیریای که باعث ضعف و زوال عقل میگردد»؛ همانگونه که اهلل متعال‬
‫میفرماید‪:‬‬
‫ُ ذ ذُ‬ ‫ذُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬
‫ّلل َٱَّلِي َخلقكم َ ِمِن َضعَفَ َث َم َجعلَ َمِنَ َبعَ َِد َضعَفَ َقوةَ َث َم َجعلَ َمِنََ‬ ‫﴿ٱ َُ‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫[الروم‪َ ََ ]٢٣ :‬‬ ‫ِيمَٱلَقد َُ‬
‫ِيرَ‪﴾٥٤‬‬ ‫بعَ َِدَق ذوةََضعَفَاَوشيَبةََيَل َُ‬
‫قَماَيشاَ َُءَوهوََٱلَعل َُ‬
‫اهلل ذاتیست که شما را از نطفهای ضعیف آفرید؛ سپس بعد از ناتوانی‪ ،‬قدرت و نیرو بخشید و‬
‫آنگاه پس از توانایی‪ ،‬پیری و ناتوانی قرار داد‪ .‬هر چه بخواهد‪ ،‬میآفریند؛ و او‪ ،‬دانای‬
‫تواناست‪.‬‬
‫انسان تا زمانی که جوان است و نیرو دارد‪ ،‬در عبادت‪ ،‬چاالک میباشد؛ راحت‬
‫وضو میگیرد‪ ،‬با نشاط نماز میخواند و با توان و نیرو به کسب علم و دانش‬
‫میپردازد؛ اما هنگامی که پیر میشود‪ ،‬بهگونهای میگردد که اهلل‪ ‬از زبان زکریا‪‬‬
‫بیان فرموده است‪:‬‬
‫ِ ِ‬
‫[مريم‪َ ]٣ :‬‬ ‫ِنَوَٱشَتعلََٱ ذلرأَ ُ َ‬
‫سَشيَبَا﴾‬ ‫نَوهنََٱلَعظَ َُمَم ِِ َ‬
‫بَإ ِ ِ َ‬
‫﴿قالََر َِ‬
‫گفت‪ :‬ای پروردگارم! بهراستیستخوانم سست شده و سرم از پیری‪ ،‬سفید گشته است‪.‬‬
‫منظور از سست شدن استخوان‪ ،‬ضعیف شدن اسکلت است که تمام بدن بر روی‬
‫آن قرار میگیرد؛ وقتی اسکلت ضعیف شود‪ ،‬تمام بدن ضعیف میگردد و انسان‬
‫نمیتواند کارهایی را که در جوانی انجام میداده‪ ،‬انجام دهد‪.‬‬
‫«یا مرگی سریع و ناگهانی»؛ هنگامی که انسان میمیرد‪ ،‬فرصت عمل کردن پایان‬
‫مییابد‪ .‬چه بسیار انسانهایی که مردهاند‪ ،‬اما گمان نمیکردند که بدین زودی بمیرند!‬
‫چه بسیار جوانانی که در کام مرگ فرو رفتهاند! چه بسیار جوانان سالم و تنومندی که‬
‫در حوداثی از قبیل آتشسوزی‪ ،‬واژگونی ماشین‪ ،‬فروریختن دیوار یا در اثر سکتهی‬
‫قلبی مردهاند!‬
‫پس به سوی اعمال نیک بشتابید؛ چهبسا در حالِ گفتگو با خانواده باشید و مرگ‬
‫به سراغتان بیاید؛ چه بسا در رختخواب باشید و بمیرید؛ چه بسا مشغول خوردن غذا‬
‫باشید و هیچگاه از سرِ سفره بلند نشوید؛ شاید هم در خودرو یا در سفر‪ ،‬رهسپار‬
‫آخرت شوید؛ پس به سوی کارهای نیک بشتابید‪.‬‬
‫‪417‬‬ ‫باب‪ :‬یاد مرگ و کوتاهکردن آرزو‬

‫و فرمود‪« :‬یا دجال که بدترین غایب مورد انتظار است»‪ .‬دجال‪ ،‬مردی بدطینت‪،‬‬
‫دروغگو و پلید است که در آخر زمان ظهور میکند و مردم را به گمراهی میکشاند و‬
‫آنها را به پرستش و عبادت خویش فرا میخواند و بسیاری از مردم‪ ،‬اال ماشاءاهلل به‬
‫او میگروند‪.‬‬
‫این‪ ،‬همان واقعهی خطرناکیست که در هر نمازی از آن به اهلل‪ ‬پناه میبریم‪.‬‬
‫ِّ َ ُ َ‬ ‫َّ‬
‫پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬در پایان آخرین تشهد‪ ،‬این دعا را بخوانید‪ :‬الل ُه َّم إِي أ ُعوذ بِك‬
‫يح‬ ‫َ ْ َْ َْ‬ ‫م ْن َع َذاب َج َه َّن َم َوم ْن َع َذاب الْ َق ْ َ ْ ْ َ ْ َ ْ َ َ ْ َ َ‬
‫ات‪ ،‬و ِمن ِفتن ِة الم ِس ِ‬‫َب‪ ،‬و ِمن ِفتن ِة المحيا والمم ِ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫َّ َّ‬
‫ال»‪ .‬یعنی‪« :‬یا اهلل! از عذاب دوزخ‪ ،‬عذاب قبر‪ ،‬از فتنهی زندگی و مرگ‪ ،‬و از‬ ‫(‪)۶‬‬
‫ادلج ِ‬
‫فتنهی دجال به تو پناه میبرم»‪.‬‬
‫دجال‪ ،‬مردی از بنیآدم و از جنس بشر است؛ این دروغگوی کافر‪ ،‬لوچ و کور‬
‫است و چشمش مانند دانهی انگور‪ ،‬برآمده میباشد و میان دو چشمش‪ ،‬نوشته شده‬
‫است‪« :‬کافر» (ک‪ ،‬ف‪ ،‬ر)؛ و هر مؤمنی میتواند آن را بخواند؛ چه باسواد باشد و چه‬
‫بیسواد‪ .‬اما منافقان و کافران‪ ،‬نمیتوانند کلمهی کافر را که در میان چشمان دجال‬
‫نوشته شده است‪ ،‬بخوانند؛ اگرچه باسواد باشند‪ .‬این‪ ،‬یکی از نشانههای االهیست‪.‬‬
‫دجال‪ ،‬مردم را به پرستش خویش فرامیخواند و میگوید‪ :‬من‪ ،‬پروردگار شما‬
‫هستم‪ .‬بوستان و آتشی با اوست؛ بوستان یا بهشتی که با خود دارد‪ ،‬در حقیقت‪ ،‬دوزخ‬
‫(‪)1‬‬
‫است؛ و برعکس‪ ،‬آتشی که با اوست‪ ،‬بهشت است‪.‬‬
‫مردم دچار توهم میشوند و گمان میکنند هرکس از او اطاعت کند‪ ،‬او را به‬
‫بهشت میبرد و هرکس از او نافرمانی کند‪ ،‬او را در دوزخ میافکند؛ اما حقیقت‪ ،‬غیر‬
‫از اینست؛ یعنی کسی که وارد بهشت دجال شود‪ ،‬وارد دوزخ پروردگار میگردد و‬
‫هرکس از او نافرمانی کند و در آتش دجال بیفتد‪ ،‬به بهشت الهی میرود‪.‬‬
‫دجال نزد گروهی از صحرانشینان میرود که در صحرایی خشک و بیعلف‬
‫زندگی میکنند؛ پستانهای دامهایشان خشکیده و شیری در آن نیست‪ .‬وی‪ ،‬آنها را‬

‫(‪)۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ 422 :‬بهنقل از ابوهریره‪‬؛ در صحیح بخاری نیز حدیثی به همین مضمون آمده‬
‫است؛ ر‪.‬ک‪ :‬بخاری‪ ،‬ش‪.0277 :‬‬
‫(‪ )1‬ر‪.‬ک‪ :‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪222 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6822 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪418‬‬

‫به پرستش خویش فرامیخواند و آنها نیز میپذیرند‪ .‬آنگاه دجال به آسمان دستور‬
‫میدهد که ببارد و به زمین فرمان میدهد که گیاه برویاند و همینطور نیز میشود‪ .‬در‬
‫نتیجه کسانی که دجال را عبادت می کنند‪ ،‬در رفاه و آسایش قرار میگیرند و‬
‫دامهایشان در حالی از صحرا باز میگردند که پستانهایی آکنده از شیر دارند و چاق‬
‫و فربه هستند‪ .‬لذا اینها به عبادت دجال ادامه میدهند و مدتی کوتاه از رفاه و‬
‫آسایش دنیا احساس سعادت میکنند‪ ،‬اما در حقیقت دنیا و آخرت خویش را تباه‬
‫میگردانند؛ زیرا دجال را به جای اهلل‪ ،‬به خدایی میگیرند‪ .‬پیامبر‪ ‬دربارهی دجال‬
‫فرمود‪« :‬او‪ ،‬بدترین غایب مورد انتظار است»‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬ما و شما را از فتنهاش در پناهِ‬
‫خویش قرار دهد‪.‬‬
‫سپس فرمود‪« :‬یا رستاخیز که سختتر و تلختر میباشد»؛ یعنی برپا شدن قیامت‪.‬‬
‫همانگونه که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ذ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ ُ‬
‫[القمر‪]٣٦ :‬‬ ‫لساع َةَأدَهََوأم َُّرَ‪﴾٤٦‬‬‫لساع َةَموَع ُِدهمََوَٱ‬‫لَٱ‬
‫﴿ب َِ‬
‫بلکه رستاخیز‪ ،‬وعدهگاه آنان است و رستاخیز‪ ،‬سختتر و تلختر میباشد‪.‬‬
‫لذا هر آن امکان دارد که انسان‪ ،‬گرفتار این هفت مورد شود و از عمل باز بماند؛‬
‫از اینرو هرکس باید تا زمانی که سالم‪ ،‬جوان و بانشاط است و فراغت و امنیت دارد‪،‬‬
‫فرصت را غنیمت بداند و پیش از آنکه این نعمتها را از دست بدهد و پشیمان‬
‫شود‪ ،‬به انجام کارهای نیک بپردازد؛ و گرنه‪ ،‬پشیمانی سودی نخواهد داشت‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬مستحب بودن زیارت قبور (رفتن به قبرستان) برای‬
‫مردان و آنچه زیارتکننده میگوید‬

‫ُُ‬ ‫َ‬ ‫ُر ُ ََرُ ُ ر َ ر‬ ‫َ َ َ َ َ ُ ُ‬ ‫َُرَ َ‬


‫‪ -226‬عن بریدة‪ ‬قال‪ :‬قال رسول اهللِ‪« :‬کنت نهیتكم عن ِزیارة القبورِ‬
‫َُ ُ ُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫وروها»‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫فز‬
‫َ‬ ‫ي‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬
‫َ ر َ َ َ َ ُ َ َُر َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ويف روایة‪« :‬فمن أراد أن ی ُزور القبور فلزير فإِنها تذک ُرنا بِاآل ِ‬
‫خ َرة ِ»‪.‬‬
‫ترجمه‪ :‬بریده‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬پیشتر شما را از زیارت قبور‪،‬‬
‫نهی میکردم؛ اما اینک به زیارت قبور‪ -‬یعنی به قبرستان‪ -‬بروید»‪.‬‬
‫و در روایتی آمده است‪« :‬هرکس میخواهد قبور را زیارت کند‪ ،‬پس زیارت‬
‫نماید؛ زیرا رفتن به قبرستان‪ ،‬ما را به یادِ آخرت میاندازد»‪.‬‬
‫ر‬ ‫َ َُ‬ ‫ُ َّ‬ ‫ُ ُ َّ‬ ‫َ َ َ َ ُ َر‬
‫اهلل عنها قالت‪َ :‬كن رسول اّلل‪ُ ‬كما َكن ريللتها من رسول‬ ‫‪ -222‬وعن اعئشة ر ِِض‬
‫َ ََ ُ‬
‫اكمر‬ ‫َّ ُ َ َ ر ُ ر َ َ َ ر ُ‬ ‫ََُ ُ‬ ‫خر اللَّ ریل إىل َ‬ ‫َر ُ ر‬ ‫َّ‬
‫ابل ِقیع‪ ،‬فیقول‪« :‬السالم علیكم دار قومٍ مؤمِننی‪ ،‬وأت‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫اّلل‪ ‬خي ُرج مِن آ ِ‬
‫ُ َ َّ ُ َّ ر ر َ ر َ‬ ‫ُ ر‬ ‫َّ ر َ َ َّ ُ‬ ‫ُ َ ُ َ َ ى ُ َ َّ ُ َ‬
‫یع‬
‫حقون‪ ،‬اللهم اغ ِفر أله ِل ب ِ ِ‬
‫ق‬ ‫اء اّلل بِكم ال ِ‬ ‫ما توعدون‪ ،‬غدا مؤجلون‪ ،‬وإِنا إِن ش‬
‫َ َ‬
‫(‪)1‬‬
‫الغ ررق ِد»‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬از عایشه& روایت است‪ :‬رسولاهلل‪ ‬شبهایی که نوبت عایشه بود‪ ،‬در‬
‫َ ََ ُ‬ ‫َّ ُ َ َ ْ ُ ْ َ َ َ‬
‫ني‪ ،‬وأتاك ْم‬ ‫ار ق ْوم ُمؤ ِم‬ ‫پایان شب به قبرستان بقیع میرفت و میگفت‪« :‬السالم عليكم د‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ُ َ َّ ُ َّ ْ ْ ْ َ‬ ‫ون‪ ،‬وإنَّا إ ْن َش َ َّ ُ ُ ْ‬‫ُ َ ُ َ َ ً ُ َ َّ ُ َ‬
‫(‪)۳‬‬
‫يع الغ ْرق ِد»‪.‬‬‫الحقون‪ ،‬اللهم اغ ِفر أله ِل ب ِق ِ‬
‫اء اَّلل بِكم ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ما توعدون‪ ،‬غدا مؤجل‬
‫َ ر َُ َ َ ُُ‬ ‫رَ‬ ‫َ ُ‬ ‫َ َ َّ ُّ ُ َ ي ُ ُ‬ ‫َُرَ َ‬
‫ب‪ ‬يعلمه رم إِذا خ َرجوا إِىل المقاب ِ ِر أن يقول قائ ِلهم‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫انل‬ ‫ن‬ ‫َك‬ ‫قال‪:‬‬ ‫‪‬‬ ‫ة‬ ‫‪ -222‬عن برید‬
‫َ َ َّ ر َ َ َّ ُ ُ ر َ ُ‬ ‫َ رُ ر َ رُ ر‬ ‫ي‬ ‫َّ ُ َ َ ُ ر َ ر‬
‫حقون‪،‬‬ ‫یار مِن المؤ ِمنِنی والمسلِ ِمنی وإِنا إِن شاء اّلل بِكم ال ِ‬ ‫ِ‬ ‫ادل‬ ‫ل‬ ‫ه‬ ‫«السالم علیكم أ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ ر َ ُ َّ َ َ ُ‬
‫(‪)8‬‬
‫أسأل اّلل نلَا َولك ُم العافِیة»‪[ .‬روایت مسلم]‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.877 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.875 :‬‬
‫(‪ )۳‬ترجمه‪« :‬سالم بر شما ای مؤمنان ساکن در این سرا! وعدهای که برای فردا در موعدی مقرّر به شما داده‬
‫میشد‪ ،‬به شما رسید و ما هر زمان که اهلل بخواهد‪ ،‬به شما خواهیم پیوست‪ .‬یا اهلل! ساکنان بقیع غرقد را بیامرز»‪.‬‬
‫(‪ )8‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.874 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪411‬‬

‫میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬به آن‌ها آموزش می‌داد که وقتی به قبرستان‬ ‫ترجمه‪ :‬بریده‪‌ ‬‬
‫َ ْ ُ ْ َ ْ ُ ْ َ َّ‬ ‫ِّ‬ ‫َ‬
‫َّ ُ َ َ ُ ْ ْ‬
‫ي َوإِنا‬ ‫یار ِمن المؤ ِم ِني والمس ِل ِم‬‫بگویند‪«َ :‬السالم عليكم أهل ادل ِ‬ ‫میروند‪ ،‬این دعا را‬ ‫‌‬
‫َ َ (‪)۶‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ْ ُ َّ َ َ ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ْ َ َ َّ ُ ُ‬
‫ك ُم العا ِفية»‪.‬‬ ‫اَّلل بِك ْم ال ِحقون‪ ،‬أسأل اَّلل نلا ول‬ ‫إِن شاء‬
‫رَ َ ََرََ‬ ‫ُ‬ ‫َ َّ ُ ُ َّ‬ ‫‪ -223‬وعن ابن َع َّباس رِض ُ‬
‫بور بالم ِدین ِة فأقبل‬ ‫ٍ‬ ‫ق‬ ‫ِ‬ ‫ب‬ ‫‪‬‬‫ِ‬ ‫اّلل‬ ‫اهلل عنهما قال‪ :‬مر رسول‬ ‫ٍ‬
‫َ ر ُ َّ ُ َ َ َ ُ ر َ ر ُ َ َ ُ‬ ‫َّ ُ َ َ ر ُ ر َ ر َ ُ ُ‬ ‫َ‬ ‫َ َر ر َ ر‬
‫ور‪ ،‬يغ ِفر اّلل نلا ولكم‪ ،‬أنتم سلفنا‬ ‫علی ِهم بوَج ِه ِه فقال‪« :‬السالم علیكم یا أهل القب ِ‬
‫َ‬ ‫ر‬
‫(‪)1‬‬
‫وَن ُن باألث ِر»‪[ .‬ترمذی روایتش کرده و گفته است‪ :‬حدیثی حسن میباشد‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابنعباس‪ $‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬از کنار قبرستانی در مدینه عبور کرد؛‬
‫َّ ُ َ َ ْ ُ ْ َ ْ َ ُ ُ َ ْ ُ َّ ُ َ َ ُ‬
‫اَّلل نلا َولك ْم‪،‬‬ ‫ور‪ ،‬يغ ِفر‬
‫آنگاه رو به قبرها نمود و فرمود‪« :‬السالم عليكم یا أهل القب ِ‬
‫َ (‪)۳‬‬
‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َُ‬ ‫َْ‬
‫أنتُم َسلفنا وحن ُن باألث ِر»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬در کتاب «ریاضالصالحین» بابی بدین عنوان گشوده است‪« :‬مستحب‬
‫بودن زیارت قبور (رفتن به قبرستان) برای مردان و آنچه زیارتکننده میگوید»‪.‬‬
‫منظور از زیارت قبور‪ ،‬رفتن به قبرستان بهپیروی از رسولاهلل‪ ‬است‪ .‬انسان‪،‬‬
‫چهار منزل دارد‪:‬‬
‫منزل نخست‪ :‬شکم مادر‪.‬‬
‫دومین منزل‪ :‬دنیا‪.‬‬
‫سومین منزل‪ :‬قبر‪.‬‬

‫(‪ )۶‬ترجمه‪« :‬سالم بر شما ای مؤمنان و مسلمانانی که در این سرا سکونت دارید! و ما هر زمان که اهلل بخواهد‪،‬‬
‫به شما خواهیم پیوست؛ از اهلل متعال برای خودمان و شما‪ ،‬عافیت و رستگاری را درخواست میکنم»‪.‬‬
‫(‪ )1‬ضعیف است؛ ر‪.‬ک‪ :‬ضعیف الجامع‪ ،‬ش‪2276 :‬؛ و ضعیف الترمذی‪ ،‬آلبانی‪ ،/‬ش‪072 :‬؛ آلبانی در‬
‫احکام الجنائز نیز این حدیث را ضعیف دانسته است‪.‬‬
‫(‪ )۳‬ترجمه‪« :‬سالم بر شما ای اهل قبور! اهلل‪ ،‬ما و شما را بیامرزد؛ شما گذشتگان ما هستید و ما نیز پس‬
‫از شما خواهیم آمد»‪.‬‬
‫‪416‬‬ ‫باب‪ :‬مستحببودن زیارت قبور (رفتن به قبرستان) برای مردان و آنچه ‪...‬‬

‫و چهارم‪ :‬سرای آخرت است که آخرین منزل انسان میباشد و جاوادنه در آن‬
‫میماند‪ .‬اهلل متعال ما را در جرگهی کسانی قرار دهد که در آخرت‪ ،‬رستگار میشوند‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬ابتدا از زیارت قبرها‪ ،‬نهی میکرد؛ زیرا مردم‪ ،‬تازهمسلمان بودند و بیم آن‬
‫میرفت که به قبرپرستی دچار شوند یا مردگان را با اهلل‪ ،‬شریک قرار دهند‪ .‬از اینرو‬
‫رسولاهلل‪ ‬برای پیشگیری از این شرک‪ ،‬از زیارت قبور منع کرد و این‪ ،‬روشِ‬
‫پیامبر‪ ‬بود که همهی راهها و درهای منتهی به شرک را میبست‪.‬‬
‫همچنین گناه‪ ،‬هرچه بزرگتر باشد‪ ،‬پیشگیری از آن نیز مهمتر و جدیتر است‬
‫و بهشدت از راههای منتهی به چنین گناهانی منع میشود‪ .‬مانند زنا که گناه‬
‫بزرگیست؛ از اینرو اسباب و زمینههای زنا از قبیل نگاه به نامحرم یا خلوت کردن و‬
‫امثال آن‪ ،‬حرام است‪.‬‬
‫شرک‪ ،‬بدترین و بزرگترین ظلم بهشمار میآید‪ .‬چنانکه از پیامبر‪ ‬سؤال شد‪:‬‬
‫َ ََ َ‬ ‫َ ْ َ ْ َ َ َّ‬
‫َّلل نِ ًّدا َو ُه َو خلقك»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬بزرگترین‬
‫بزرگترین گناه چیست؟ فرمود‪ :‬فرمود‪« :‬أن َتعل ِ ِ‬
‫گناه‪ ،‬اینست که برای اهلل شریکی قرار دهی‪ ،‬در حالی که او تو را آفریده است»‪.‬‬
‫زمانی که مردم‪ ،‬قبرها را تعظیم میکردند‪ ،‬پیامبر‪ ‬از زیارت قبور منع نمود و‬
‫آنگاه که ایمان در دلهایشان جای گرفت‪ ،‬به آنها اجازه داد که به زیارت قبرها‪،‬‬
‫یعنی به قبرستان بروند؛ فرمود‪« :‬پیشتر شما را از زیارت قبور‪ ،‬نهی میکردم؛ اما اینک‬
‫به زیارت قبور بروید»‪ .‬بدینسان رسولاهلل‪ ‬ممنوعیت زیارت قبور را لغو کرد و‬
‫زیارت قبور را جایز قرار داد و به آن‪ ،‬تشویق نمود؛ چنانکه فرمود‪« :‬زیارت قبور‪ ،‬ما‬
‫را به یادِ آخرت میاندازد» و شایسته است انسان به عملی که یادآورِ آخرت است‪،‬‬
‫توجه کند؛ زیرا وقتی قلب انسان‪ ،‬آخرت را فراموش نماید‪ ،‬غافل میشود و به دنیا‬
‫مشغول میگردد و بدین ترتیب دنیا و آخرتش را به تباهی میکشاند‪ .‬چراکه تباه‬
‫کردن آخرت‪ ،‬در حقیقت ضایع کردن دنیا و آخرت است‪.‬‬
‫لذا شایسته است هر از چند گاهی‪ ،‬به قبرستان برویم تا از زیارت قبور‪ ،‬نفع‬
‫ببریم؛ یعنی به یادِ آخرت بیفتیم و برای مردگان‪ ،‬دعا کنیم؛ نه اینکه از مردگان دعا‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)7461 ،2200 ،2110 ،5720 ،5577( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ 22 :‬بهنقل از‬
‫عبداهلل بن مسعود‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪412‬‬

‫بخواهیم یا مردگان را بخوانیم‪ .‬کسی که به قبرستان میرود‪ ،‬مطابق روش پیامبر‪ ‬بر‬
‫مردگان درود میفرستد‪ .‬عایشه& میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬شبهایی که نزد من بود‪ ،‬در‬
‫ار قَ ْوم ُمؤم َ‬
‫ك ْم َد َ‬‫َّ ُ َ َ ْ ُ‬
‫ني‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫پایان شب به قبرستان بقیع میرفت و میگفت‪« :‬السالم علي‬
‫ُ َ‬ ‫ُ ْ‬ ‫ُ َ ُ َ َ ً ُ َ َّ ُ َ‬
‫ون‪ ،‬وإنَّا إ ْن َش َ َّ ُ‬ ‫ََ ُ‬
‫اك ْ‬
‫الحقون»‪ .‬سپس میگفت‪:‬‬ ‫اء اَّلل بِكم ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ل‬ ‫ج‬ ‫ؤ‬ ‫م‬ ‫ا‬‫د‬ ‫غ‬ ‫‪،‬‬ ‫ون‬ ‫د‬ ‫وع‬‫ت‬ ‫ما‬ ‫م‬ ‫وأت‬
‫َ َ‬ ‫ْ ْ َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ُ َّ‬ ‫َّ‬
‫يع الغ ْرق ِد»‪ .‬یعنی‪« :‬یا اهلل! مردگان قبرستان بقیع را بیامرز»‪.‬‬ ‫«اللهم اغ ِفر أله ِل ب ِق ِ‬
‫بقیعالغرقد‪ ،‬نامِ قبرستان مدینه است و این امید وجود دارد که این دعا‪ ،‬شامل حالِ‬
‫همهی مردگانی گردد که تا قیامت‪ ،‬در این گورستان بهخاک سپرده میشوند و شاید‬
‫منظور‪ ،‬فقط مردگانی بوده که در زمان پیامبر‪ ‬در این قبرستان مدفون شدهاند‪.‬‬
‫در هر صورت‪ ،‬کسی که شایستهی برخورداری از رحمت الهی باشد‪ ،‬چه این‬
‫دعا شامل حالش شود و چه نشود‪ ،‬از رحمت الهی برخوردار میشود و کسی که در‬
‫جرگهی اهل سعادت نباشد‪ ،‬این دعا شامل حالش نمیگردد و سودی از آن نمیبرد‪.‬‬
‫خالصه اینکه انسان باید هر از چندگاهی‪ ،‬به قبرستان برود؛ شب یا روز‪ ،‬صبح‬
‫یا عصر‪ ،‬جمعه باشد یا روزِ دیگری؛ وقتِ مشخّصی ندارد‪ .‬هر گاه احساس کردید که‬
‫قلبتان غافل شده است یا به دنیا دلبستگی پیدا کردهاید‪ ،‬به قبرستان بروید و در‬
‫سرنوشت کسانی بیندیشید که دیروز‪ ،‬همانند شما روی زمین میخوردند و‬
‫مینوشیدند و از زندگی لذت میبردند‪ ،‬اما اینک کجا رفتهاند؟ اکنون در گروِ اعمال‬
‫خویش هستند و تنها چیزی که به آنها فایده می رساند‪ ،‬اعمالیست که پیشاپیش‬
‫َ ْ َ ُ ْ َ ِّ َ َ َ ٌ َ ْ ُ ُ َ ُ ُ َ ُ‬
‫ماهل َوع َمله‪:‬‬ ‫فرستادهاند‪ .‬همانگونه که پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬یتبع الميت ثالثة‪ :‬أهله و‬
‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ريج ُع ْاثنَان َو َيبْ ََق َواحد‪ :‬یَ ْرج ُع أَ ْهلُ ُه َو َم ُ ُ‬
‫اهل َو َيبَْق َع َمل ُه»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬سه چیز‪ ،‬مرده را‬ ‫ََْ‬
‫ِ‬ ‫ف ِ‬
‫همراهی میکند‪ :‬خانواده‪ ،‬و مال و عمل او‪ .‬دو تا از اینها بازمیگردند و یکی با او‬
‫میماند‪ :‬خانواده و مالش برمیگردند و عملش با او میماند»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2405 :‬؛ صحیح مسلم‪ ،‬ش‪[ .6821 :‬این حدیث پیشتر به شمارهی ‪ 012‬ذکر‬
‫شده است‪].‬‬
‫‪413‬‬ ‫باب‪ :‬مستحببودن زیارت قبور (رفتن به قبرستان) برای مردان و آنچه ‪...‬‬
‫َّ ُ َ َ ْ ُ‬
‫ك ْم َد َ‬
‫ار‬ ‫پس در سرنوشت اینها بیندیش و به آنها سالم کن و بگو‪« :‬السالم علي‬
‫ني»‪ .‬اهلل داناتر است‪ ،‬اما چنین بهنظر میرسد که آنها‪ ،‬این سالم را پاسخ‬ ‫قَ ْوم ُمؤم َ‬
‫ِ‬
‫میگویند؛ زیرا با صیغهی مخاطب به آنها سالم میشود‪ .‬و احتمال دارد منظور از‬
‫درود و سالم بر مردگان‪ ،‬فقط دعا در حقّ آنها باشد؛ چه بشنود و چه نشنوند‪ ،‬پاسخ‬
‫دهند یا پاسخ ندهند‪.‬‬
‫در هر حال انسان باید در حقّشان دعا کند و به مسیر و سرنوشت قطعی خود‬
‫انشاءالل» در اینجا به زمانِ‬
‫ُ َ‬
‫الحقون»‪‌ « .‬‬ ‫اقرار نماید و بگوید‪« :‬وإنَّا إ ْن َش َ َّ ُ ُ ْ‬
‫اء اَّلل بِكم ِ‬ ‫ِ ِ‬
‫پیوستن به گذشتگان یا مردگان برمیگردد‪ ،‬نه به اصلِ پیوستن به مردگان یا مردن؛‬
‫انشاءالل» نمیگویند‪ .‬لذا‬
‫زیرا مُردن و ترک دنیا‪ ،‬قطعیست و برای مسایل قطعی‪‌ « ،‬‬
‫این قید در اینجا‪ ،‬به زمانِ مرگ مربوط میشود؛ چراکه هیچیک از ما‪ ،‬زمان مرگش را‬
‫نمیداند‪ .‬بنابراین عبارت مذکور بدین معناست‪« :‬و ما هر زمان که اهلل بخواهد‪ ،‬به شما‬
‫خواهیم پیوست»‪ .‬همانگونه که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ُ‬
‫َ‬ ‫[عبس ‪]٨٤ ،٨٨ :‬‬ ‫لَكَل ذماَيقَ ِ َ‬
‫ضَماََأمرَهُۥَ‪﴾٢٣‬‬ ‫﴿ث ذَمَإِذاَشاَءََأنشَهُۥَ‪َ َ٢٢‬‬
‫و هرگاه بخواهد‪ ،‬زندهاش میکند‪ .‬چنین نیست (که او میپندارد)؛ آنچه را که (پروردگار) به‬
‫او فرمان داده‪ ،‬بهجا نیاورده است‪.‬‬
‫سپس مطابق آموزههای سنت‪ ،‬برای مردگان‪ ،‬دعا میکند و اگر چنین دعاهایی را‬
‫یاد نداشت‪ ،‬با الفاظی از این قبیل دعا نماید‪« :‬پروردگارا! آنها را بیامرز؛ پروردگارا!‬
‫بر آنها رحم فرما؛ یا اهلل! ما را از اجرِ آنها محروم مگردان و ما را پس از آنها به‬
‫فتنه دچار مکن‪ .‬پروردگارا! ما و آنها را ببخش‪ .‬و سپس از قبرستان بازگردد‪ .‬این‪،‬‬
‫روش پیامبر‪ ‬در زیارت قبور بود‪.‬‬
‫اما اینکه برخی از افراد جاهل در قبرستان میمانند و خود را به خاک میاندازند‬
‫و قبرها را طواف میکنند و کارهایی از این قبیل انجام میدهند‪ ،‬همه‪ ،‬بدعت و‬
‫ناشایست است و اگر معتقد باشند که مردگان‪ ،‬نفع و ضرر میرسانند‪ ،‬مشرک و از‬
‫دایرهی اسالم خارج میشوند‪ .‬زیرا هیچ نفع و ضرری در دست مردگان نیست و‬
‫توانایی دعا کردن برای هیچکس را ندارند و نمیتوانند برای کسی شفاعت کنند‪ .‬زیرا‬
‫اینک‪ ،‬وقتِ شفاعت نیست؛ وقتِ شفاعت‪ ،‬روز قیامت است که آنجا پروردگار متعال‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪414‬‬

‫به برخی از بندگانش اذن شفاعت میدهد‪ .‬بنابراین‪ ،‬اگر مردگان را بخوانیم یا از آن‪‎‬ها‬
‫درخواست شفاعت کنیم یا رفع حاجات و حلّ مشکالت خود را بخواهیم‪ ،‬هیچ‬
‫نفعی به ما نمیرسانند‪ .‬لذا آن دسته از برادران مسلمانمان که شاهد چنین اعمالی در‬
‫مناطق خود هستند‪ ،‬باید این افراد جاهل را ارشاد و نصیحت کنند و برایشان توضیح‬
‫دهند که مردگان‪ ،‬هیچ نفعی به آنان نمیرسانند؛ حتی رسولاهلل‪ ‬که در گذشته و دار‬
‫فانی را ترک کرده است‪ ،‬هیچ نفعی به مردم نمیرساند‪ .‬درست است که صحابه‪ ‬در‬
‫زمان حیات پیامبر‪ ،‬هنگامی که گرفتار قحطی و خشکسالی میشدند‪ ،‬نزدش‬
‫میآمدند و از او میخواستند که دعا کند و از اهلل‪ ،‬برایشان طلب باران نماید و اهلل‬
‫متعال نیز برایشان باران فرومیفرستاد؛ ولی پس از وفات پیامبر‪ ‬صحابه‪ ‬سرِ‬
‫قبرش نرفتند و از او نخواستند که برایشان درخواست باران کند؛ با اینکه قبرِ پیامبر‪‬‬
‫دور نبود‪ ،‬بلکه نزدیکِ مسجد قرار داشت‪ .‬در زمان عمر‪ ‬که قحطی آمد‪ ،‬عمر‪‬‬
‫دعا کرد و گفت‪« :‬پروردگارا! ما بهوسیلهی پیامبرت از تو درخواست باران میکردیم‬
‫و تو‪ ،‬به ما باران میدادی»؛ یعنی‪ :‬از پیامبر‪ ‬میخواستند که برایشان طلب باران‬
‫نماید‪ .‬عمر‪ ‬در ادامهی دعایش چنین گفت‪« :‬و اینک به عموی پیامبرت متوسل‬
‫میشویم؛ پس به ما باران بده» و سپس عباس‪ ‬برمیخاست و طلب باران میکرد‪.‬‬
‫عمر‪ ،‬عباس و هیچیک از صحابه‪ ‬پس از مرگِ پیامبر‪ ‬نگفتند‪ :‬یا رسولاهلل! از اهلل‬
‫بخواه که به ما باران دهد و خشکسالی را از ما برطرف نماید‪ .‬زیرا میدانستند که‬
‫چنین چیزی غیرممکن است و وقتی انسان میمیرد‪ ،‬عملش پایان مییابد و قدرت‬
‫ْ ُ‬ ‫َ َ َ‬
‫اإلن َسان‬
‫انجامِ هیچ عملی را ندارد‪ .‬همانگونه که پیامبر‪ ‬فرموده است‪ِ « :‬إذا مات ِ‬
‫ْ‬ ‫َ َ‬ ‫َ ْ ْ َ‬ ‫ْ َ َ َ َ ْ ُ َ َ ُ ُ َّ ْ َ َ َ َّ ْ َ َ َ َ‬
‫ار َية أ ْو ِعلم یُنتَف ُع بِ ِه أ ْو َودل َصا ِلح یَد ُعو‬
‫انقطع عنه عمله ِإال ِمن ثالثة ِإال ِمن صدقة ج ِ‬
‫َ‬
‫ُهل»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬هنگامی که انسان میمیرد‪ ،‬پاداش اعمالش قطع میگردد‪ ،‬مگر از سه‬
‫عمل‪ :‬صدقهی جاری‪ ،‬یا علم و دانش سودمندی که از آن استفاده میشود‪ ،‬یا فرزند‬
‫شایستهای که برایش دعا میکند»‪ .‬پس هیچ مردهای نمیتواند برای ما دعا و‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ ،2125 :‬بهنقل از ابوهریره‪.‬‬


‫‪411‬‬ ‫باب‪ :‬مستحببودن زیارت قبور (رفتن به قبرستان) برای مردان و آنچه ‪...‬‬

‫درخواست آمرزش نماید؛ زیرا دیگر‪ ،‬قدرتِ انجام هیچ عملی را ندارد و دورهی‬
‫عمل‪ ،‬برای او پایان یافته است‪.‬‬
‫خالصه اینکه زیارت قبور برای منفعت مردگان‪ ،‬یعنی دعا برای آنهاست‪ ،‬نه‬
‫برای منفعت زیارتکننده؛ بلکه تنها نفعی که زیارتکننده میبرد‪ ،‬اینست که به فکر‬
‫آخرت میافتد و به و اجر و پاداش اهلل‪ ‬دست مییابد‪ ،‬اما اینکه نفعی از سوی‬
‫مرده‪ ،‬متوجه او باشد‪ ،‬هرگز‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬نادرست بودن آروزی مرگ به سبب زیانی که به‬
‫انسان میرسد‪ ،‬اما اگر این آرزو از ترس ابتال به فتنه و انحراف‬
‫از دین باشد‪ ،‬اشکالی ندارد‬

‫َ َ َ َّ َ َ ُ ُ ر َ َ َ ُ ى‬ ‫َ‬ ‫َ َّ ُ َ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬


‫‪ -232‬عن أيب هریرة‪ ‬أن َرسول اهللِ‪ ‬قال‪« :‬ال يتمن أحدك ُم الم روت إِما حم ِسنا‪،‬‬
‫َّ ُ ى َ َ َ َّ ُ َ ر َ ر‬ ‫َ َ َ َّ ُ َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫فلعله ی رزداد‪َ ،‬وإِما م ِسيئا فلعله يستعتِ ُب»‪[ .‬متفق علیه؛ این‪ ،‬لفظ بخاری است‪].‬‬
‫َ َ َ َّ َ َ ُ ُ َ‬ ‫َّ‬ ‫َ ر ُ‬ ‫ُ ر َ‬
‫ول اّللِ‪ ‬قال‪« :‬ال يتمن أحدك ُم الم روت‪،‬‬‫ويف روای ٍة ملسلم َعن رأيب هریرة‪ ‬عن رس ِ‬
‫َ ر َ َ َ َ َ ُ َ َّ ُ َ ُ ُ ر َ ُ ر ُ ُ َّ‬ ‫ر َ ر ر َ َ َّ ُ‬ ‫َر ُ‬
‫َوال یدع ب ِ ِه مِن قب ِل أن یأتِیه‪ ،‬إِنه إِذا مات انقطع عمله‪ ،‬وإِنه ال یزید المؤمِن عمره إِال‬
‫َ ى‬
‫خریا»‪.‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬هیچیک از شما‪ ،‬هرگز آرزوی‬
‫مرگ نکند؛ اگر نیکوکار است‪ ،‬چهبسا بر نیکیهایش بیفزاید و اگر گنه‪‎‬کار است‪ ،‬شاید‬
‫توفیق توبه بیابد»‪.‬‬
‫و در روایتی از مسلم آمده است‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪:‬‬
‫«هیچیک از شما هرگز آرزوی مرگ نکند و پیش از آنکه مرگش فرا رسد‪ ،‬خواهان‬
‫مرگ نباشد؛ زیرا وقتی بمیرد‪ ،‬عملش قطع میشود و طولِ عمر برای مؤمن‪ ،‬چیزی‬
‫جز خیر و نیکی نمیافزاید»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬میگوید‪« :‬باب‪ :‬نادرست بودن آروزی مرگ به سبب زیانی که به‬
‫انسان میرسد»؛ یعنی اگر انسان به بیماری یا امثال آن مبتال شد‪ ،‬نباید آروزی مرگ‬
‫کند‪ ،‬اما اگر نگرانِ این بود که در دینش دچار فتنه یا انحراف شود‪ ،‬آرزوی مرگ‪،‬‬
‫اشکالی ندارد‪ .‬مؤلف‪ ،/‬اینچنین گفته است‪ .‬کسی که در سختیها و مشکالت‬
‫زندگی‪ ،‬آرزوی مرگ میکند‪ ،‬سخت در اشتباه است و این‪ ،‬نشانگر سبکسری‪،‬‬
‫کمخردی و ضاللت و گمراهیست‪.‬‬
‫از آن جهت‪ ،‬چنین شخصی را سبکسر میدانیم که اگر زنده بماند و نیکوکار‬
‫باشد‪ ،‬شاید بر نیکیهایش بیفزاید و اگر گنه‪‎‬کار است‪ ،‬چهبسا به سوی اهلل‪ ‬توبه‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)7624 ،4272( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6226 :‬‬
‫باب‪ :‬نادرستبودن آرزوی مرگ به سبب زیانی که به انسان میرسد‪ ،‬اما ‪417 ...‬‬

‫کند‪ .‬چه میداند‪ ،‬شاید به بدترین شکل بمیرد و فرجامِ بسیار بدی داشته باشد! پناه بر‬
‫اهلل‪ .‬از اینرو میگوییم‪ :‬هیچ گاه آرزوی مرگ نکنید که این‪ ،‬کم‪‎‬خردی و‬
‫سبکسریست‪.‬‬
‫و اما از آن جهت‪ ،‬چنین تمنایی را ضاللت و گمراهی میدانیم که پیامبر‪ ‬از‬
‫آرزوی مرگ‪ ،‬نهی نموده و فرموده است‪« :‬هیچیک از شما‪ ،‬هرگز آرزوی مرگ نکند»‪.‬‬
‫نهی در اینجا‪ ،‬نهی تحریمیست؛ یعنی نشانگر حرام بودن چنین تمناییست‪ .‬زیرا‬
‫آرزوی مرگ‪ ،‬در حقیقت ناخرسندی از قضای الهیست و بر مؤمن واجب است که‬
‫در برابر سختیها و مشکالت‪ ،‬شکیبا باشد؛ در این صورت‪ ،‬به دو نتیجهی مهم و‬
‫ارزنده دست مییابد‪:‬‬
‫نخست‪ :‬آمرزش گناهان؛ هر غم و اندوه‪ ،‬مصیبت یا اذیت و آزاری به انسان‬
‫میرسد‪ ،‬اهلل متعال بهواسطهی آن گناهانش را میبخشد؛ حتی به سبب خاری که در‬
‫پای مؤمن میخَلَد‪.‬‬
‫دوم‪ :‬هرگاه انسان توفیق یابد که در برابر هر مصیبتی به اجر و پاداش الهی دل‬
‫ببندد و بدینسان رضایت و خشنودی اهلل را طلب کند‪ ،‬به پاداشی بزرگ دست‬
‫مییابد‪ .‬همانگونه که اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫لص ُ‬‫ذ ُ ذ ذ‬
‫َ‬ ‫[الزمر‪]١١ :‬‬ ‫يَحِسابََ‪﴾١٠‬‬‫بونََأجَرهمَبِغ َِ‬‫فَٱ َ ِ‬
‫﴿إِنماَيو َ‬
‫جز این نیست که بردباران‪ ،‬پاداش خویش را کامل و بدون حساب دریافت میکنند‪.‬‬
‫آرزوی مرگ‪ ،‬نشانگر ناخرسندی بنده از تقدیر الهی و بیصبری او در برابر‬
‫مشکالت و نامالیماتیست که برایش رقم خورده است‪ .‬بهفرمودهی پیامبر‪ ‬در‬
‫صورتی که بنده‪ ،‬جزو نیکوکاران باشد‪ ،‬هرچه بیشتر عمر کند‪ ،‬بر نیکیهایش افزوده‬
‫سبحانالل» در نامهی اعمال انسان‪ ،‬از دنیا و‬
‫‌‬ ‫میشود‪ .‬ناگفته پیداست که گفتن یک «‬
‫آنچه در آن است‪ ،‬بهتر میباشد؛ زیرا دنیا گذرا و فانیست‪ ،‬اما « سبحاناهلل» و دیگر‬
‫نیکیها‪ ،‬ماندگار میباشد‪ .‬اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪418‬‬
‫ُ ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ي َعِندَ َر ِبِكَ َثوابَاَ‬ ‫لصل ِحَ ُ َ‬
‫ت َخ رَ‬ ‫ال َوَٱلَ ُنونَ َزِين َة َٱلَيوََة َِٱ ُّدلنَياَ َوَٱلَبَقِيَ َ‬
‫ت َٱ َ‬ ‫﴿ٱلَم َ‬
‫َ‬ ‫[الكهف‪]٣٦ :‬‬ ‫يَأملََ‪﴾٤٦‬‬ ‫وخ رَ‬
‫مال و فرزندان‪ ،‬زیور زندگی دنیا هستند و کارهای نیکِ پایدار‪ ،‬نزد پروردگارت از نظر پاداش‪،‬‬
‫بهتر و امیدبخشتر است‪.‬‬
‫لذا اگر زنده بمانید و عمرتان طوالنیتر گردد‪ ،‬چهبسا بر نیکیهای خود بفزایید؛‬
‫گرچه زندگی سختی داشته باشید‪.‬‬
‫همچنین اگر انسان‪ ،‬گنه‪‎‬کار باشد و زنده بماند‪ ،‬شاید توبه کند و از اهلل‪،‬‬
‫عذرخواهی و درخواست رضایت نماید و بدینسان در حالی بمیرد که از گناهانش‬
‫توبه کرده است؛ این هم به نفع اوست‪ .‬پس هرگز آرزوی مرگ نکنید؛ زیرا همه چیز‬
‫رقم خورده است و شاید بقای زندگانی‪ ،‬به نفع شما و حتی دیگران باشد‪ .‬پس‬
‫هیچگاه خواهان مرگِ زودرس نباشید؛ بلکه صبر کنید و اجر و پاداش سختیها را از‬
‫اهلل بخواهید‪ .‬امید است اهلل‪ ‬گشایشی فراهم سازد‪.‬‬
‫***‬
‫َ َ َ َّ َ َّ َ َ ُ ُ ُ ر َ ر َ ُ ٍّ َ َ َ ُ‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫َِّض أصابه؛‬ ‫أنس‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪ :‬ال يتمننی أحدكم الموت ل‬ ‫‪ -232‬وعن ٍ‬
‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ََ‬ ‫ى‬ ‫َ ُ َ ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ُ َّ ر‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ ر َ ُ َّ‬
‫ت الوفاة‬‫احلیاة خریا ِيل‪ ،‬وتوف ِين إِذا َكن ِ‬ ‫ت‬
‫فإ ِن َكن البد فاعِال‪ ،‬فلیقل‪ :‬اللهم أحیِ ِين ما َكن ِ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫َخ ى‬
‫ریا ِيل»‪ٌ [ .‬‬
‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬هیچیک از شما بهخاطر مصیبت یا‬
‫زیانی که به او میرسد‪ ،‬آرزوی مرگ نکند؛ اما اگر چارهی دیگری ندارد‪ ،‬بگوید‪:‬‬
‫پروردگارا! اگر تا زمانی که زندگی به نفعِ من است‪ ،‬مرا زنده نگه دار و آنگاه که‬
‫مرگ‪ ،‬به نفعِ من است‪ ،‬مرا بمیران»‪.‬‬
‫َُ ُ َ رَ‬ ‫َ ي‬ ‫َ َ رَ َ َ‬ ‫َ ر َ‬
‫بن األ َرت‪ ‬نعود ُه َوق ِد اکتوى‬ ‫ِ‬ ‫باب‬ ‫خ‬ ‫بن أيب حازمٍ قال‪ :‬دخلنا لَع‬
‫ِ‬ ‫يس‬‫‪ -231‬وعن ق ِ‬
‫َّ َ َ ر َ‬ ‫َّ َ ر َ َ َّ َ َ َ ُ َ َ ر َ َ ر ُ ر ُ ُ ُّ ر َ‬ ‫َ ر َ َ َّ‬
‫ادلنیا‪ ،‬وإِنا أصبنا ما ال‬ ‫ات فقال‪ :‬إِن أصحابنا اَّلِین سلفوا مضوا‪ ،‬ولم تنقصهم‬ ‫سبع کی ٍ‬
‫ُ َّ َ َ ر َ ُ َ َّ ى‬ ‫َ َ ر َ َ َّ َّ َّ َ َ َ َ ر َ ر ُ َ ر َ ر َ َ َ ُ‬ ‫َ ُ َ ُ َ ر ى َّ‬
‫دلع روت ب ِ ِه ثم أتيناه مرة‬ ‫ت‬ ‫جند َل مو ِضعا إِال الرتاب ولوال أن انل ِب‪ ‬نهانا أن ندعو بالمو ِ‬ ‫ِ‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪4270 :‬؛ ‪ .‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6221 :‬‬


‫باب‪ :‬نادرستبودن آرزوی مرگ به سبب زیانی که به انسان میرسد‪ ،‬اما ‪419 ...‬‬
‫َرَ ُُ‬ ‫ُ ر ُ ُ َّ َ‬ ‫ُي َ‬ ‫َّ ر ُ ر َ ر َ‬ ‫ى َ‬ ‫ُ َر‬ ‫ُ ر‬
‫أخ َرى وه َو یب ِين حائطا َل‪ ،‬فقال‪ :‬إِن المسلِ َم يلُؤج ُر يف ُك َش ٍء ين ِفقه إِال يف َش ٍء َيعله يف‬
‫ُّ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه؛ این‪ ،‬لفظِ روایت بخاری است‪].‬‬ ‫اب‪ٌ [ .‬‬ ‫هذا الرت ِ‬
‫ترجمه‪ :‬قیس بن ابیحازم میگوید‪ :‬به عیادت خبّاب بن اَرَت‪ ‬رفتیم و ‪ -‬برای‬
‫درمانِ بیماریاش‪ -‬هفت نقطه از بدنش را داغ کرده بود‪ .‬گفت‪« :‬یارانِ ما رفتند و در‬
‫حالی درگذشتند که دنیا‪ ،‬چیزی از اجر و پاداش آنها نکاست و ما به مال و ثروتی‬
‫دست یافتهایم که جایی برای آن‪ ،‬جز خاک نمییابیم – و بیش از نیازِ ماست وتنها در‬
‫ساختمانسازی از آن استفاده میکنیم‪ -.‬اگر پیامبر‪ ‬ما را از تمنای مرگ باز‬
‫نمیداشت‪ ،‬حتماً آروزی مرگ میکردم»‪ - .‬قیس میگوید‪ -:‬دوباره نزدِ خبّاب‪‬‬
‫رفتیم و دیدیم که مشغول ساختن خانهای برای خود بود‪ .‬فرمود‪« :‬مسلمان‪ ،‬بهخاطر‬
‫هر چیزی که خرج میکند‪ ،‬پاداش مییابد‪ ،‬مگر بهخاطرِ چیزی که در این خاک‬
‫میگذارد (و در ساختمانسازی که مازاد بر نیاز اوست‪ ،‬هزینه میکند)»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬در باب نادرست بودن آرزوی مرگ به سبب سختیها و مصیبتهایی‬
‫که به انسان میرسد‪ ،‬حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که انس بن مالک‪‬‬
‫میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬هیچیک از شما بهخاطر مصیبت یا زیانی که به او‬
‫میرسد‪ ،‬آرزوی مرگ نکند»؛ یعنی اگر کسی به بیماری سخت یا فقر شدیدی دچار‬
‫شد یا سخت بدهکار گردید‪ ،‬حرام است که بگوید‪ :‬خدایا مرا بِکُش تا از این زندگی‬
‫راحت شوم‪ .‬این تمنا یا گفتن چنین عبارتی‪ ،‬جایز نیست؛ زیرا اگر بمیرد‪ ،‬باز هم‬
‫راحت نخواهد شد و شاید از عذاب دنیا به عذاب آخرت انتقال یابد که بهمراتب‬
‫سختتر و شدیدتر است‪.‬‬
‫از اینرو پیامبر‪ ‬از آرزوی مرگ به سبب سختیها و مصیبتهایی که به انسان‬
‫میرسد‪ ،‬نهی فرموده است؛ بلکه باید بهوسیلهی صبر و با امید به اجر الهی و نیز‬
‫انتظار گشایشی از سوی اهلل‪ ،‬با سختیها مقابله کنیم و بدانیم که هیچ وضعیتی ماندگار‬
‫نیست و اهلل‪ ‬شب و روز را میگرداند و اوضاع و احوال را بهگونهای که خارج از‬
‫گمان و تصور انسان است‪ ،‬دگرگون میسازد؛ زیرا اهلل متعال هرچه بخواهد‪ ،‬فقط‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪4276 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6220 :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪471‬‬

‫کافیست اراده کند و بگوید‪« :‬بشو»‪ ،‬پس همان میشود که اهلل‪ ‬اراده کرده است‪ .‬لذا‬
‫هیچگاه بهخاطر مصیبتی که به شما میرسد‪ ،‬آرزوی مرگ نکنید‪ .‬البته اگر کسی از‬
‫انحراف و گمراهی بترسد و نگرانِ این باشد که شاید به ظواهر فریبندهی دنیا و یا با‬
‫افکار و اندیشههای باطل‪ ،‬فریفته شود‪ ،‬باز هم نباید آرزوی مرگ کند؛ بلکه بگوید‪:‬‬
‫«پروردگارا! مرا پیش از آنکه دچار فتنه شوم‪ ،‬به سوی خود بازگردان» یا از اهلل‪‬‬
‫درخواست استقامت و پایداری نماید؛ زیرا شاید بقایش به نفع مسلمانان باشد و‬
‫بتواند از آنها دفاع و پشتیبانی کند یا به یاریِ آنان برخیزد‪ .‬از اینرو دعا کند و‬
‫بگوید‪ :‬پروردگارا! اگر برای بندگانت‪ ،‬فتنهای مقدّر نمودی‪ ،‬مرا پیش از ابتال به این‬
‫فتنه‪ ،‬بمیران‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬اما اگر چارهی دیگری ندارد‪ ،‬بگوید‪ :‬پروردگارا! اگر تا زمانی که‬
‫زندگی به نفعِ من است‪ ،‬مرا زنده نگه‪‎‬دار و آنگاه که مرگ‪ ،‬به نفعِ من است‪ ،‬مرا‬
‫بمیران»‪ .‬هیچکس‪ ،‬خیرش را نمیداند؛ پس باید همه چیز را به اهلل بسپارد و بگوید‪:‬‬
‫« پروردگارا! اگر تا زمانی که زندگی به نفعِ من است‪ ،‬مرا زنده نگه دار و آنگاه که‬
‫مرگ‪ ،‬به نفعِ من است‪ ،‬مرا بمیران»‪ .‬وقتی بدینصورت دعا کنیم‪ ،‬اهلل متعال درخواستِ‬
‫ما را میپذیرد‪.‬‬
‫از این حدیث به جایز بودن دعای مشروط‪ ،‬پی میبریم؛ یعنی جایز است که‬
‫انسان در دعا برای اهلل‪ ‬شرط بگذارد‪ .‬چنانکه در سایر متون دینی نیز نمونههایی از‬
‫دعای مشروط وجود دارد؛ مانندی آیهی «لعان»(‪ )۶‬که شوهر در پنجمین بار میگوید‪:‬‬
‫«لعنت اهلل بر او باد اگر از دروغگویان باشد» و زن نیز در پنجمین مرحله از‬

‫(‪ )۶‬لعان‪ ،‬نوعی گواهی یا نفرین دوسویه در میان زن و شوهریست که مرد‪ ،‬همسرش را به زنا متهم‬
‫میکند و هیچ گواهی جز خود ندارد؛ بدین صورت که ادّعاکننده‪ ،‬یعنی شوهر‪ ،‬چهار بار به نام اهلل سوگند‬
‫میخورد که از راستگویان است و پنجمین بار‪ ،‬بدین ترتیب گواهی میدهد که لعنت اهلل بر او باد اگر از‬
‫دروغگویان باشد و زن نیز برای دفاع از خود و دفع مجازات زنا‪ ،‬چهار بار به نام اهلل گواهی میدهد که‬
‫شوهرش دروغ میگوید و پنجمین بار گواهی میدهد که خشم اهلل بر خودِ او باد‪ ،‬اگر شوهرش‬
‫راستگوست‪ .‬این حکم‪ ،‬در آیههای ‪ 8-2‬سورهی «نور» آمده است‪[ .‬مترجم]‬
‫باب‪ :‬نادرستبودن آرزوی مرگ به سبب زیانی که به انسان میرسد‪ ،‬اما ‪476 ...‬‬

‫گواهیاش‪ ،‬میگوید‪« :‬خشم اهلل بر خودِ او باد‪ ،‬اگر شوهرش راستگوست»‪ .‬و‬
‫بدینسان به صورت مشروط دعا میکنند؛ لذا شرط گذاشتن در دعا‪ ،‬ایرادی ندارد‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ ،/‬حدیث قیس بن ابیحازم را نقل کرده است که به عیادتِ یکی‬
‫از بزرگان صحابه به نامِ خبّاب بن اَرَت‪ ‬رفتند؛ این‪ ،‬زمانی بود که دنیا به رویِ‬
‫مسلمانان گشوده شده بود‪ .‬مسلمانان‪ ،‬ابتدا فقیر بودند‪ ،‬اما اهلل متعال با غنایم فراوانی‬
‫که از کافران بهدست آوردند‪ ،‬آنان را ثروتمند ساخت‪ .‬همانطور که به آنها نوید داده‬
‫بود‪:‬‬
‫ُ ُ‬ ‫ُ ذ‬
‫ََ‬ ‫[الفتح‪]٨١ :‬‬ ‫﴿وعدك َُمَٱ َُ‬
‫ّللَمغان ِمََكثِيةََتأَخذونها﴾‬
‫اهلل‪ ،‬غنیمتهای فراوانی به شما نوید داده است که آن را به دست میآورید‪.‬‬
‫در آیهی قبل نیز به این غنایم اشاره نموده و فرموده است‪:‬‬
‫ُ ُ‬
‫[الفتح‪]١٩ :‬‬ ‫﴿ومغان ِمََكثِيةََيأَخذونها﴾‬
‫و نیز غنیمتهای فراوانی که آن را به دست میآورند‪.‬‬
‫مسلمانان پس از آنکه به خواستِ اهلل‪ ‬به پیروزی رسیدند‪ ،‬ثروتهای فراوانی‬
‫بهدست آوردند و ثروات هایشان افزایش چشمگیری یافت؛ از اینرو بسیاری از آنها‬
‫در رفاه و آسایش مادّی کمنظیری قرار گرفتند‪ .‬چنانکه برخی از آنها‪ ،‬همینکه برای‬
‫صرف غذا سرِ سفرهی نهار یا شام مینشستند‪ ،‬به یادِ روزگاری میافتادند که‬
‫تنگدست بودند و زندگی سختی داشتند و با یاد و خاطرهی آن ایام‪ ،‬میگریستند‪.‬‬
‫قیس و همراهانش به عیادتِ خبّاب‪ ‬رفتند که برای درمان بیماریاش هفت‬
‫جای بدنش را داغ کرده بود‪ .‬داغ کردن‪ ،‬به اذن پروردگار متعال یکی از روشهای‬
‫مفید در درمان بیماریهاست و جزو یکی از موارد سهگانهایست که پیامبر‪ ‬به‬
‫شفابخش بودن آنها به اذن الهی تصریح نموده است‪« :‬داغ کردن‪ ،‬حجامت و‬
‫عسل»‪ )۶(.‬این سه مورد‪ ،‬به اذن اهلل‪ ‬تأثیر شگرفی در درمان بیماریها دارند‪ .‬برخی‬
‫از بیماریها جز با داغ کردن‪ ،‬درمان نمیشوند؛ ماند بیماریِ «سینهپهلو» که نوعی‬
‫التهاب ریویست و در اثر آن‪ ،‬شُشها به سینه میچسبند و باعث مرگ میشوند؛ مگر‬
‫اینکه اهلل‪ ‬بیمار را شفا دهد و اسباب درمان به خواست او اثربخش باشد‪.‬‬

‫(‪ )۶‬بخاری‪ ،‬ش‪.)4220 ،4221( :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪472‬‬

‫چنین بیماریهایی با داغ کردن درمان میشود؛ چه بسیار کسانی که به سینهپهلو‬


‫مبتال شده و از مراجعه به پزشک و مصرف داروهای شیمیایی نتیجه نگرفتهاند‪ ،‬اما با‬
‫داغ کردن به اذن پروردگار بهبود یافتهاند‪.‬‬
‫داغ کردن در درمان نوعی بیماری گوارشی و رودهای که عربها آن را «طیر»‬
‫مینامند‪ ،‬به اذن اهلل‪ ‬مؤثر است؛ در این بیماری‪ ،‬رودهها در درون حفرهی شکمی‪،‬‬
‫جابهجا و پراکنده میشوند‪ .‬هر دارویی که به بیمار بدهید‪ ،‬بهبود نمییابد و فقط با داغ‬
‫کردن‪ ،‬خوب میشود‪.‬‬
‫بیماریِ دیگری نیز وجود دارد که با التهاب و ورم دهان و حلق‪ ،‬بروز میکند و‬
‫مردم‪ ،‬آن را «حبه» میگویند و در واقع نوعی تاوَل یا تبخال بزرگ دروندهانیست‬
‫که اگر بترکد‪ ،‬چهبسا منجر به مرگ میشود‪ .‬این بیماری نیز معموالً از طریق داغ‬
‫کردن قابل درمان است و شیوههای دیگر‪ ،‬در معالجهی آن‪ ،‬کماثر یا بیاثر است‪.‬‬
‫خالصه اینکه بسیاری از بیماریها فقط با داغ کردن‪ ،‬از میان میروند‪.‬‬
‫خبّاب بن اَرَت‪ ‬هفت نقطه از بدنش را داغ کرده بود؛ دوستانش به عیادتش‬
‫ُ ِّ َ‬ ‫َ ْ‬ ‫َّ ْ‬
‫رفتند‪ .‬وی به آنها خبر داد که پیامبر‪ ‬فرموده است‪ِ « :‬إن ال ُم ْس ِل َم ْلُؤ َج ُر ِف ُك َشء‬
‫ُّ‬ ‫ََُُْ‬ ‫ُ ْ ُ ُ َّ َ‬
‫اب»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬مسلمان‪ ،‬بهخاطر هر چیزی که خرج‬ ‫ين ِفقه إِال ِف َشء ُيعله ِف هذا الَت ِ‬
‫میکند‪ ،‬پاداش مییابد‪ ،‬مگر بهخاطرِ چیزی که در این خاک میگذارد (و در‬
‫ساختمانسازی که مازاد بر نیاز اوست‪ ،‬هزینه میکند)»‪ .‬زیرا اگر انسان به حدِ نیاز‬
‫خود بسنده نماید‪ ،‬دیگر نیازی نیست که هزینههای زیادی را متحمل شود؛ لذا مانندِ‬
‫رسولاهلل‪ ‬که برگزیده‪‎‬ترین بندهی اهلل متعال است‪ ،‬به خانهای که خود و خانوادهاش‬
‫در آن زندگی کنند‪ ،‬اکتفا مینماید؛ چنانکه پیامبر‪ ،‬برای هر یک از همسرانش اتاقک‬
‫یا حجرهای داشت که در آن زندگی میکردند و چیزِ دیگری در این اتاقکها نبود؛‬
‫حتی برای قضای حاجت به محلّ خلوتی میرفتند‪ .‬اما حاال مردم پیشرفت کردهاند و‬
‫َ َّ‬ ‫َ َ ْ َ ْ ََ‬ ‫َْ َ‬
‫اعء الشا ِء‬‫این‪ ،‬یکی از نشانههای قیامت است که‪َ « :‬وأن ترى اِلُفاة ال ُعراة العالة ِر‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪4276 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6220 :‬‬


‫باب‪ :‬نادرستبودن آرزوی مرگ به سبب زیانی که به انسان میرسد‪ ،‬اما ‪473 ...‬‬

‫نيان»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬و پابرهنگان‪ ،‬برهنههای نیازمند و چوپانها را میبینی‬ ‫ُْ‬ ‫َ ُ‬


‫یتطاولون ِف ابل ِ‬
‫که در ساختمانسازی بر یکدیگر سبقت میگیرند»‪ .‬آسمانخراشها و ساختمانهای‬
‫بلند یا ساختمانهای مجلّل و زیبا میسازند؛ هزینههایی که برای ساختن چنین‬
‫ساختمانهایی صرف میشود‪ ،‬اجر و پاداشی برای انسان ندارد‪ ،‬مگر ساختمانهایی که‬
‫برای سکونت فقرا بنا میکنند یا درآمدِ آن را در راه اهلل‪ ‬انفاق مینمایند‪ .‬اما‬
‫خانههایی که با هزینههای هنگفت برای سکونت میسازند‪ ،‬بیاجر است و گاه گناه و‬
‫معصیت نیز بهشمار میآید؛ مانندِ آنچه امروزه برخی از فقرا انجام میدهند؛ اینک‬
‫مشاهده میشود که برخی از فقرا وامهای ده‪ ،‬پانزده و بیستساله بر عهدهی آنهاست‬
‫و از ادای آن عاجزند؛ آنها قرض گرفتهاند تا نمایِ خانهی خود را با سنگهای زینتی‬
‫و گرانبها‪ ،‬بیارایند یا خانهی خود را مانند قصر و بارو‪ ،‬بسازند و طاقها و کنگرههایی‬
‫برای آن بنا کنند که هزینههای هنگفتی دربردارد و بدینسان با جیب و دستِ خالی‪،‬‬
‫الفِ ثروت میزنند و این عملِ ممنوع را انجام میدهند و خود را زیرِ بارِ قرض‬
‫میبرند!‬
‫البته ساختنِ ساختمانی عادی که در آن‪ ،‬اسراف‪ ،‬فخرفروشی و قرض گرفتن از‬
‫کسی نباشد‪ ،‬ایرادی ندارد و گناهی در آن نیست‪.‬‬
‫***‬

‫(‪ )۶‬مسلم‪ ،‬ش‪.)01 ،2( :‬‬


‫‪ -33‬باب‪ :‬وَرَع و ترک شبهات‬

‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬


‫ذ‬ ‫ُ‬
‫[النور ‪َ ]١٢ :‬‬ ‫يمَ‪﴾١٥‬‬ ‫﴿وُتَس ُبون َُهۥَه ِيِنَاَوهوََعِندََٱ َ‬
‫ّللَِع ِظ رَ‬
‫و آن را سخنی معمولی میپنداشتید‪ ،‬حال آنکه این بهتان‪ ،‬نزد اهلل بس بزرگ بود‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬
‫ََ‬ ‫[الفجر‪]١٣ :‬‬ ‫نَر ذبكََ َ‬
‫ل ِٱلَ ِمرَصادََِ‪﴾١٤‬‬ ‫﴿إ ِ َ‬
‫بیگمان پروردگارت در کمینگاه است‪.‬‬

‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬میگوید‪« :‬باب ورع و ترک شبهات»‪.‬‬
‫بسیاری از مردم‪ ،‬وَرَع (پرهیزگاری) را هممعنای زهد (پارسایی) میدانند؛ اما‬
‫همانگونه که ابنالقیم‪ /‬در کتابِ «الروح» گفته است‪ :‬ورع‪ ،‬یعنی پرهیز از چیزهای‬
‫زیانبار برای آخرت و زهد‪ ،‬یعنی کنار گذاشتن چیزهایی که مفید نیست؛ پس زهد‪،‬‬
‫از وَرع‪ ،‬برتر است‪ .‬زیرا ورع‪ ،‬بدین معناست که انسان از چیزهای زیانبار بپرهیزد و‬
‫زهد‪ ،‬یعنی کنار گذاشتن چیزهایی که مفید نیست‪ .‬چراکه اشیا‪ ،‬بر سه دستهاند‪ :‬برخی‬
‫از آنها زیانبارند و برخی هم مفید و پارهای از آنها‪ ،‬نه مفیدند و زیانبار‪ .‬لذا زاهد‬
‫(پارسا) دو چیز را ترک میکند‪ :‬هم چیزهای زیانبار و هم چیزهایی که که نه مفیدند‬
‫و نه زیانبار و به چیزها یا کارهای مفید و سودمند روی میآورد؛ اما کسی الزمهی‬
‫ورع‪ ،‬فقط ترک کردن کارها و اشیای حرام و روی آوردن به اشیا و اعمال سودمند‬
‫است و نیز اشیا و کارهاییست که نه مفیدند و نه زیانبار‪ .‬از اینرو جایگاه زهد از‬
‫جایگاه ورع‪ ،‬برتر است؛ یعنی هر پارسایی‪ ،‬پرهیزگار است‪ ،‬ولی هر پرهیزگاری‪ ،‬زاهد‬
‫(پارسا) نیست‪ .‬ورع یا پرهیزگاری‪ ،‬اینست که انسان‪ ،‬کارها یا اشیای شبههدار را رها‬
‫کند؛ چه در اصلِ حکم آن شبهه باشد و چه در شرایط و وضعیتش که آیا درست‬
‫است یا خیر؟‬
‫‪471‬‬ ‫باب‪ :‬وَرَع و ترک شبهات‬

‫آدمِ پرهیزگار‪ ،‬همینکه کاری بر او مشتبه گردد‪ ،‬اگر شبههاش دربارهی حرمت آن‬
‫باشد‪ ،‬رهایش میکند و اگر شبههاش دربارهی وجوب آن باشد‪ ،‬انجامش میدهد تا‬
‫گنهکار نشود‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬دو آیه در این باب ذکر کرده است؛ از جمله این فرمودهی‬
‫اهلل‪ ‬که میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ُ‬
‫[النور ‪َ ]١٢ :‬‬ ‫يمَ‪﴾١٥‬‬ ‫﴿وُتَس ُبون َُهۥَه ِيِنَاَوهوََعِندََٱ َ‬
‫ّللَِع ِظ رَ‬
‫و آن را سخنی معمولی میپنداشتید‪ ،‬حال آنکه این بهتان‪ ،‬نزد اهلل بس بزرگ بود‪.‬‬
‫این آیه‪ ،‬جزو مجموعهی آیاتیست که در ماجرای «افک» نازل شد‪ .‬افک‪ ،‬همان‬
‫تهمت و دروغِ شاخداری بود که منافقان و دشمنانِ پیامبر‪ ‬بهقصد بدنام کردن انیس‬
‫و مونس رسولخدا‪ ،‬سرِ هم کردند تا از طریقِ بدنام کردن خانوادهی پیامبر‪ ،‬زهرِ‬
‫خود را بریزند و از اسالم و پیامبرِ اسالم‪ ،‬انتقام بگیرند‪.‬‬
‫داستان «افک»‪ ،‬مشهور است؛ پیامبر‪ ‬هرگاه قصدِ سفر میکرد‪ ،‬میانِ همسرانش‬
‫قرعهکشی مینمود و قرعه به نام هر یک از همسرانش که میافتاد‪ ،‬او را با خود‬
‫میبرد‪ .‬و این‪ ،‬از عدالتِ پیامبر‪ ‬بود‪ .‬در یکی از این سفرها‪ ،‬قرعه به نامِ عایشه&‬
‫افتاد‪.‬‬
‫هنگامی که از سفر بازمیگشتند‪ ،‬در پایانِ شب‪ ،‬در میان راه‪ ،‬اتراق کردند و‬
‫خوابیدند‪ .‬عایشه& برای قضای حاجت‪ ،‬محلّ خود را ترک کرد‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمانِ‬
‫حرکت داد‪ .‬مأمورانِ حملِ کجاوهی عایشه&‪ ،‬کجاوه را برداشتند و متوجه نشدند که‬
‫عایشه& در کجاوه نیست؛ زیرا آن بزرگوار‪ ،‬وزن و سنّ چندانی نداشت‪ .‬آنها‪ ،‬به‬
‫گمانِ اینکه عایشه& در کجاوه است‪ ،‬کجاوه را برداشتند و به راه افتادند‪.‬‬
‫عایشه&‪ ،‬پس از اینکه به محلّ باراندازِ خود بازگشت‪ ،‬دریافت که کاروان‪،‬‬
‫حرکت کرده و آنجا را ترک نموده است؛ ولی بهخاطر زیرکی و فراستش‪ ،‬آنجا را‬
‫ترک نکرد و همانجا ماند و با خود گفت‪ :‬وقتی متوجه شوند که مرا با خود نبردهاند‪،‬‬
‫بازمیگردند‪.‬‬
‫خورشید‪ ،‬طلوع کرد‪ .‬شخصی به نامِ «صفوان بن معطّل» که سنگینخواب بود‪ ،‬از‬
‫خواب برخاست‪ .‬صفوان‪ ،‬بهاندازهای سنگینخواب بود که متوجهِ حرکت کاروان‬
‫نشده بود‪ .‬بعضی از مردم‪ ،‬خوابِ سنگینی دارند و وقتی میخوابند‪ ،‬سر و صدای‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪471‬‬

‫اطراف‪ ،‬بیدارشان نمیکند‪ .‬صفوان نیز همینگونه بود و وقتی میخوابید‪ ،‬همانندِ یک‬
‫مُرده سنگین و بیحرکت میشد‪ .‬صفوان از خواب برخاست؛ سیاهی و شبحی دید؛‬
‫به سویش رفت و دریافت که امالمؤمنین عایشه& است‪ .‬او عایشه& را پیش از‬
‫نزول حکمِ حجاب میشناخت‪ .‬لذا بهاحترامِ پیامبر‪ ‬در غیابِ ایشان‪ ،‬یک کلمه نیز با‬
‫همسرِ پیامبر‪ ‬سخن نگفت؛ شتر را خواباند و با دستش‪ ،‬با اشاره به سوی رکاب‪ ،‬از‬
‫امالمؤمنین خواست که سوارِ شتر شوند‪ .‬آنگاه افسارِ شتر را در دست گرفت و بدون‬
‫اینکه کلمهای حرف بزند یا به همسرِ پیامبر‪ ‬نگاه کند‪ ،‬به سوی مدینه به راه افتاد‪.‬‬
‫روز‪ ،‬باال آمده بود که به کاروان رسیدند؛ منافقان که بهانهای برای طعنه زدن به‬
‫پیامبر‪ ‬یافتند‪ ،‬خوشحال شدند و از این فرصت‪ ،‬سوءاستفاده نمودند و آن مرد را به‬
‫ارتباط با همسرِ پاکِ پیامبر‪ ‬متهم کردند و به شایعهپراکنی در میان مردم پرداختند‪.‬‬
‫در این میان‪ ،‬سه تن از صحابهی مخلص به شایعهی بیاساسی که منافقان سرِ هم‬
‫کرده بودند‪ ،‬دچار شدند‪ :‬مسطح بن اثاثه که پسرخالهی ابوبکر صدیق بود‪ ،‬حسان بن‬
‫ثابت‪ ،‬و حمنه بنت جحش‪.‬‬
‫همهمه باال گرفت و مردم‪ ،‬در اینباره سخن میگفتند؛ میگفتند‪ :‬مگر میشود؟‬
‫چطور ممکن است؟ برخی از مردم‪ ،‬دچارِ تردید شدند و برخی هم بهشدت انکار‬
‫میکردند و میگفتند‪ :‬اصالً امکان ندارد که همسر و همبسترِ پیامبر‪ ‬آلوده شود؛‬
‫چون او‪ ،‬پاکترین بانوی روی زمین است‪.‬‬
‫اهلل به حکمت و قدرت خویش‪ ،‬چنین اراده کرد که عایشه& بیمار شود و در‬
‫خانه‪ ،‬بستری گردد‪ .‬پیامبر‪ ‬عادت داشت که وقتی عایشه بیمار میشد‪ ،‬هنگامِ‬
‫عیادتش‪ ،‬با او گرم بگیرد و بهگرمی از او احوالپرسی نماید؛ ولی عایشه& در این‬
‫بیماری‪ ،‬آن توجه و مهربانی گذشته را حس نمیکرد؛ پیامبر‪ ‬به خانه میآمد و‬
‫میگفت‪ :‬بیمارِ شما‪ ،‬چطور است؟(‪ )۶‬عایشه& گرچه متوجه تغییر رفتارِ پیامبر‪ ‬شده‬
‫بود‪ ،‬اما هرگز به خیالش نمیرسید و تصورش را نمیکرد که کسی‪ ،‬دربارهی آبرویش‬
‫سخنی گفته باشد‪.‬‬

‫(‪ )۶‬بخاری‪ ،‬ش‪)5741 ،5050 ،6220( :‬؛ و مسلم‪ ،‬ش‪ 6771 :‬بهنقل از امالمؤمنین عایشه&‪.‬‬
‫‪477‬‬ ‫باب‪ :‬وَرَع و ترک شبهات‬

‫این سخن در میان منافقان‪ ،‬زبان به زبان میگشت و برخی از مؤمنان نیز دچار‬
‫تردید شدند؛ پیامبر‪ ‬هیچ شک و تردیدی به همسرش نداشت و بهخوبی میدانست‬
‫که اهلل‪ ‬بهحکمت خویش‪ ،‬هرگز دامانِ همسر و همدم پیامبرش را آلوده نمیگرداند؛‬
‫از اینرو هرگز این شایعه را تصدیق نکرد‪ ،‬اما زیادهگوییهای منافقان و باال گرفتن‬
‫همهمه در اینباره‪ ،‬پیامبر‪ ‬را در نحوهی برخورد با این موضوع‪ ،‬دچار تردید کرد‪.‬‬
‫یک ماه از شروع این تهمت گذشت و عایشه& همچنان بیخبر بود تا اینکه برای‬
‫قضای حاجت با خالهاش‪[ ،‬یعنی با خالهی پدرش] اممسطح بیرون رفت‪ .‬در آن زمان‬
‫در خانهها‪ ،‬دستشویی نبود؛ لذا برای قضای حاجت‪ ،‬به محلی خلوت و مطمئن‬
‫میرفتند‪ .‬هنگامی که عایشه و خالهاش‪ ،‬بیرون میرفتند‪ ،‬پای اممسطح‪ ،‬لغزید و‬
‫نزدیک بود به زمین بیفتد؛ برای پسرش بددعایی کرد و گفت‪ :‬مسطح‪ ،‬هالک شود‪.‬‬
‫عایشه& از این سخنِ اممسطح‪ $‬تعجب کرد؛ پرسید‪ :‬چرا دربارهی مهاجری که در‬
‫بدر نیز حضور داشته است‪ ،‬چنین میگویی؟ او‪ ،‬پسرِ توست! آنجا بود که اممسطح‪،‬‬
‫جریان افک را برای عایشه بازگو کرد؛ زیرا مسطح نیز یکی از اصحابی بود که به این‬
‫تهمت و گناهِ بزرگ دچار شد و آن را تصدیق کرد‪ .‬بیماری عایشه شدت گرفت و از‬
‫آن پس‪ ،‬شب و روز میگریست و اشکش بند نمیآمد و زندگی بر او سخت شده‬
‫بود‪ .‬نفاقِ منافقان باال گرفت تا اینکه اهلل‪ ‬ده آیه در اینباره نازل کرد که با این آیه‬
‫آغاز میشود‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫ذ ذ‬
‫يرَ‬
‫ِشا َلكمَ َبلَ َهوَ َخ َ‬ ‫ك َ ُعصَب َة َ ِمِنكمَ َلَ َُتَس ُب َ‬
‫وهُ َ َِ‬ ‫ن َٱَّلِينَ َجاَ ُءو ََب ِٱ َِ‬
‫لفَ َِ‬ ‫﴿إ ِ َ‬
‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ِ‬ ‫ُ‬ ‫ذ ُ‬
‫ى َكِبََهُۥ َمِنَ ُهمَ َ َُ‬
‫ّلۥَ‬ ‫ِك َٱمَ ِريَ َ ِمِنَ ُهم َ ذما َٱكَيِتسبَ َمِنَ َٱ َِ‬
‫لثَ َِم َوَٱَّلِي َتو َ‬ ‫لكمَ َل َِ‬
‫[النور ‪َ َ ]١١ :‬‬ ‫يمَ‪﴾١١‬‬ ‫ابَع ِظ رَ‬‫عذ ر َ‬
‫بهراستی کسانی که آن تهمت بزرگ را (دربارهی امالمؤمنین عایشه) به میان آوردند‪ ،‬گروهی‬
‫از شما بودند‪ .‬این تهمت را شر و زیانی برای خود مپندارید؛ بلکه این تهمت‪ ،‬برای شما‬
‫سراسر خیر و نیکیست‪ .‬برای هر یک از آنان سهمی از گناهی که مرتکب شدهاند‪( ،‬محفوظ)‬
‫است‪ .‬و شخصی که بیشترین سهم را در این تهمت داشت‪ ،‬مجازات بزرگی (در پیش) دارد‪.‬‬
‫سبحاناهلل! میفرماید‪ :‬این تهمت را شر و زیانی برای خود مپندارید! از اینرو ما‬
‫مسلمانان‪ ،‬آن را زیانی برای خود نمیدانیم؛ بلکه این تهمت‪ ،‬برای پیامبر‪ ‬و‬
‫همسرش و برای همهی مؤمنان‪ ،‬سراسر خیر و نیکی بود؛ زیرا اهلل‪ ‬این را وسیلهای‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪478‬‬

‫برای آمرزش گناهان و رفع درجات و دفاع از آبروی پیامبر‪ ‬و همسرش قرار داد‪.‬‬
‫ُِ‬
‫لثَ َِم﴾؛ هر کسی که در اینباره سخن گفت‪،‬‬ ‫ِك َٱمَ ِريَ َ ِمِنَ ُهم َ ذما َٱكَيِتسبَ َمِنَ َٱ َِ‬
‫﴿ل َِ‬
‫ذ‬ ‫ذ‬
‫اب َع ِظ رَ‬
‫يم َ‪« :﴾١١‬و‬ ‫ى َكِبََهُۥ َمِنَ ُهمَ َ َُ‬
‫ّلۥ َعذ ر َ‬ ‫سهمی از این گناه بزرگ دارد‪﴿ .‬وَٱَّلِي َتو َ‬
‫شخصی که بیشترین سهم را در این تهمت داشت‪ ،‬مجازات سخت و بزرگی دارد»‪.‬‬
‫سپس اهلل متعال در ادامهی این آیات فرموده است‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫﴿إِذَ َتلقوَن َُهۥ َبِألَسِنتِكمَ َوتقولونَ َبِأفَواهِكم َ ذما َليَسَ َلكم َب ِ َهِۦ َعِلَ رَمَ‬
‫ذ‬ ‫ُ‬
‫[النور ‪َ ]١٢ :‬‬ ‫يمَ‪﴾١٥‬‬ ‫وُتَس ُبون َُهۥَه ِيِنَاَوهوََعِندََٱ َ‬
‫ّللَِع ِظ رَ‬
‫آنگاه که آن را به زبان میگرفتید و دهانهایتان به سخنانی گشوده میشد که به آن علم و‬
‫دانشی نداشتید و آن را سخن معمولی و آسانی میپنداشتید و حال آنکه این بهتان نزد اهلل‬
‫بس بزرگ بود‪.‬‬
‫ورع و تقوا‪ ،‬چنین ایجاب میکرد که در اینباره سخن نگویند؛ بلکه باید از خود‬
‫میپرسیدند که‪ :‬این سخن از کجا شکل گرفته و منبع و مصدر آن‪ ،‬کجاست؟ آری؛‬
‫منافقان که دروغگوترین مردم هستند‪ ،‬مصدر این تهمت بودند! لذا دروغ‪ ،‬یکی از‬
‫بارزترین ویژگیهای منافقان است؛ به این فرمودهی اهلل‪ ‬توجه کنید که میفرماید‪:‬‬
‫ُ ُ ذ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫[املنافقون‪َ َ ]١ :‬‬ ‫ّللِ﴾‬ ‫﴿إِذاَجاَءكََٱلَ ُمنَفِقونََقالواََنشَه َُدَإِنكََلرس َ‬
‫ولَٱ َ‬
‫هنگامی که منافقان نزدت میآیند‪ ،‬میگویند‪« :‬گواهی میدهیم که تو‪ ،‬فرستادهی اهلل‬
‫هستی»‪.‬‬
‫ُ ُ ذ‬ ‫ذ‬
‫ّللِ﴾؛ سه‬ ‫آنها نزد پیامبر‪ ‬میآمدند و به ایشان میگفتند‪﴿ :‬نشَه َُد َإِنكَ َلرس َ‬
‫ول َٱ َ‬
‫ّ‬
‫لرسولالل»‪ .‬لذا ادعا‬
‫‌‬ ‫تأکید در این عبارت وجود دارد‪« :‬نشهد»‪« ،‬إن» و حرف «الم» در «‬
‫میکردند و میگفتند‪ :‬ما‪ ،‬گواهی میدهیم که بهطور قطع‪ ،‬و بهیقین‪ ،‬تو‪ ،‬فرستادهی‬
‫خدا هستی‪ .‬ولی پروردگار متعال که از راز سینهها‪ ،‬آگاه است‪ ،‬فرمود‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬
‫ّللَيشَه َُدَإ ِ َ‬
‫نَٱلَ ُمنَفِقِيََلكَذَِبُونََ‪[ ﴾١‬املنافقون‪]١ :‬‬ ‫وّلۥَوَٱ َُ‬
‫ّللَيعَل َُمَإِنكََلر ُس َُ‬
‫﴿وَٱ َُ‬
‫و اهلل‪ ،‬میداند که تو فرستادهی او هستی‪ .‬و اهلل‪ ،‬گواهی میدهد که منافقان‪ ،‬دروغگویند‪.‬‬
‫ذ‬
‫دو گواهی در برابرِ هم قرار دارد؛ یکی سخنِ منافقان که میگفتند‪﴿ :‬نشَه َُد َإِنكََ‬
‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ُ ُ ذ‬
‫ّلل َيشَه َُد َإ ِ َ‬
‫ن َٱلَ ُمنَفِ ِقيََ‬ ‫ّللِ﴾ و دیگری‪ ،‬فرمودهی اهلل‪ ‬که میفرماید‪﴿ :‬وَٱ َُ‬
‫ول َٱ َ‬
‫لرس َ‬
‫‪479‬‬ ‫باب‪ :‬وَرَع و ترک شبهات‬

‫لكَذِبُونَ﴾‪ .‬بهیقین‪ ،‬سخن پروردگار‪ ،‬راست و درست است که گواهی میدهد‬


‫منافقان در این ادعا که «شهادت میدهیم‪ :‬محمد‪ ،‬فرستادهی خداست»‪ ،‬دروغ‬
‫میگویند؛ به عبارت دیگر‪ ،‬اگر چه در رسالت و حقانیت پیامبر‪ ‬شکی نیست‪ ،‬اما‬
‫آنچه منافقان میگویند که ما رسالتش را قبول داریم‪ ،‬دروغ و ادعایی بیش نیست‪.‬‬
‫مصدر این شایعه و دروغ بزرگ‪ ،‬منافقان بودند که در رأسشان عبداهلل بن ابی قرار‬
‫داشت؛ البته بهقدری خبیث بود که با الفاظ صریح در اینباره سخن نمیگفت و با‬
‫اشاره و کنایه و الفاظ غیرصریح‪ ،‬به این شایعه‪ ،‬دامن میزد‪ .‬زیرا منافقان‪ ،‬ترسو و‬
‫بزدل هستند و معموالً دوپهلو سخن میگویند و صراحت لهجه ندارند‪ .‬او نزدِ مردم‬
‫میرفت و میگفت‪ :‬آیا شنیدهاید که دربارهی عایشه چه میگویند؟! دربارهاش چنین و‬
‫چنان میگویند!‬
‫برخی مؤمنان مخلص نیز به این گناه بزرگ دچار شدند و آشکارا در اینباره‬
‫سخن گفتند؛ از جمله مسطح بن اثاثه که پسرخالهی ابوبکر صدیق بود‪ ،‬حسان بن‬
‫ثابت‪ ،‬و حمنه بنت جحش‪‬؛ زیرا بشر بودند‪ .‬پس از این ماجرا ابوبکر صدیق‪‬‬
‫سوگند یاد کرد که دیگر‪ ،‬هزینههای پسرخالهاش مسطح را ندهد؛ زیرا پیشتر ابوبکر‬
‫صدیق‪ ‬نفقهاش را میداد‪ .‬ابوبکر‪ ‬بهخاطر دخترش‪ ،‬چنین سوگندی نخورد؛ بلکه‬
‫بدینخاطر تصمیم گرفت از کمک به مسطح‪ ،‬خودداری کند که او با گفتن چنین‬
‫سخنانی یا تأیید این تهمت‪ ،‬در حقیقت دربارهی رسولاهلل‪ ‬سخنانی گفته بود که‬
‫شایسته نبود‪ .‬لذا اهلل‪ ‬این آیه را نازل فرمود‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ِنكمَ َوَٱ ذ‬ ‫ُ ُ‬
‫لسعةَِ َأن َيُؤَتوَاَ َأو ِ َ‬
‫ى َٱلَقرَبَ َوَٱلَمسَكِيََ‬ ‫ل َم‬ ‫ل َأولواَ َٱلَفضَ َِ‬ ‫﴿ولَ َيأَت َِ‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ّللِ َولَعَ ُفواَ َولَصَف ُ‬‫ذ‬
‫حوَاَ َألَ َُت ُِّبونَ َأن َيغَ ِفرَ َٱ َُ‬
‫ّلل َلكمََ‬ ‫يل َٱ َ‬
‫ف َسب ِ َِ‬‫ج ِرينَ َ ِ َ‬ ‫ُ‬
‫وَٱلَمهَ ِ‬
‫ذُ ُ‬
‫[النور ‪َ َ ]٨٨ :‬‬ ‫ِيمَ‪﴾٢٢‬‬‫وررَ ذرح رَ‬‫ّللَغف َ‬ ‫وَٱ َ‬
‫آن دسته از شما که صاحب فضل و ثروتند‪ ،‬نباید سوگند یاد کنند که به نزدیکان و بینوایان و‬
‫مهاجران راه اهلل چیزی ندهند؛ بلکه عفو و گذشت نمایند‪ .‬آیا دوست ندارید که اهلل شما را‬
‫ببخشد؟ و اهلل آمرزندهی مهرورز است‪.‬‬
‫اهلل متعال در این آیه‪ ،‬بیان فرمود که کسانی چون ابوبکر صدیق‪ ‬که دارای فضل‬
‫و ثروتند‪ ،‬نباید سوگند یاد کنند که به نزدیکان خود و مهاجران و بینوایانی چون‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪481‬‬

‫مسطح‪ ‬چیزی ندهند؛ گرچه اینها در پارهای از امور‪ ،‬اشتباه کنند‪ .‬سپس فرمود‪:‬‬
‫ذُ ُ‬ ‫ذُ ُ‬ ‫ُ‬
‫وررَ ذرح رَ‬
‫ِيمَ‪« :﴾٢٢‬آیا دوست ندارید که اهلل شما‬ ‫ّللَغف َ‬ ‫﴿ألََُت ُِّبونََأنَيغَ ِفرََٱ َ‬
‫ّللَلكمََوَٱ َ‬
‫را ببشخد؟ و اهلل‪ ،‬آمرزندهی مهرورز است»‪ .‬وقتی این آیه نازل شد‪ ،‬ابوبکر‪ ‬گفت‪:‬‬
‫«آری؛ به اهلل سوگند‪ ،‬مشتاق این هستیم که اهلل ما را ببخشد» و آنگاه کمک و حمایت‬
‫مالیِ خود از مسطح را از سر گرفت و بدینسان‪ ،‬از فرمان اهلل‪ ‬اطاعت کرد‪.‬‬
‫سپس اهلل‪ ‬به پیامبر‪ ‬دستور داد که مجازات یا حدّ تهمت را بر این سه نفر‬
‫(مسطح‪ ،‬حسان و حمنه) اجرا کند؛ از اینرو پیامبر‪ ‬به این سه نفر هشتاد تازیانه زد‪،‬‬
‫ولی این مجازات را بر منافقان از جمله عبداهلل بن ابی‪ ،‬اجرا نکرد؛ زیرا منافقان‪،‬‬
‫بهصراحت‪ ،‬در اینباره سخن نمیگفتند؛ بلکه با عباراتی از این قبیل که شنیدهایم‪ ،‬یا‬
‫گفته میشود و امثال آن‪ ،‬به ماجرای افک دامن میزدند‪ .‬همچنین اجرای مجازاتهای‬
‫شرعی برای پاک کردن گناهانِ مجرمان است؛ به عبارت دیگر‪ ،‬قوانین کیفریِ اسالم‪،‬‬
‫کفارهی گناهانِ مؤمنان میباشد و هیچ منافقی‪ ،‬شایستهی پاک شدن نیست‪ .‬از اینرو‬
‫پیامبر‪ ‬به منافقان‪ ،‬تازیانه نزد و آنان را با گناهِ تهمت‪ ،‬رها کرد‪ .‬و منافقان‪ ،‬در‬
‫پایینترین ردهی دوزخ قرار میگیرند و هیچ خیری در آنها نیست‪.‬‬
‫خالصه اینکه الزمهی تقوا و ورع‪ ،‬اینست که انسان چیزی که نمیداند‪ ،‬نگوید‪.‬‬
‫نکتهای که مؤلف‪ /‬به آن اشاره کرده است‪ ،‬بهطور کامل بر دوران ما‪ ،‬منطبق‬
‫میگردد؛ چه بسیارند کسانی که بیخبر از همه چیز و بدون علم و آگاهی‪ ،‬دربارهی‬
‫مسؤوالن سخن میگویند! چه بسیارند کسانی که برای علما و طالب علم حرف‬
‫درمیآورند! چه بسیارند کسانی که بیخبر از همه چیز و بدون علم و دانش‪ ،‬دربارهی‬
‫ثروتمندانِ خیِّر و نیکوکار‪ ،‬سخن میگویند!‬
‫متأسفانه بسیاری از مردم‪ ،‬از خدا نمیترسند و بدون تحقیق‪ ،‬هر چه بر زبانشان‬
‫بیاید‪ ،‬میگویند! این‪ ،‬ستمی آشکار به کسانیست که دربارهی آنها یا پشتِ سرشان‬
‫ْ‬ ‫كر َك أَ َخ َ‬
‫اك بما یك َر ُه»‪.‬‬ ‫حرف میزنند‪ .‬پیامبر‪ ‬در تعریف غیبت فرموده است‪ِ « :‬ذ ُ‬

‫یعنی‪« :‬دربارهی برادرت سخنانی بگویی که خوشَش نمیآید»‪ .‬سؤالکننده‪ ،‬پرسید‪ :‬اگر‬
‫ُ ُ ََ ْ ْ‬ ‫ْ َ‬
‫آنچه میگویم‪ ،‬در او وجود داشته باشد‪ ،‬چه؟ فرمود‪« :‬إن َكن ِفي ِه ما تقول فق ِد اغ َتبته‪،‬‬
‫‪486‬‬ ‫باب‪ :‬وَرَع و ترک شبهات‬
‫َُ ُ ََ ْ‬ ‫ْ َْ ُ‬
‫یكن ِفي ِه ما تقول فقد َب َه َّت ُه»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬اگر آنچه میگویی در او وجود دارد‪،‬‬ ‫وإن لم‬
‫غیبتش را کردهای؛ و اگر آن صفت در او نباشد‪ ،‬بر او بهتان بستهای»‪.‬‬
‫***‬
‫َّ‬ ‫َُ‬ ‫ر ُ ُ َ َّ‬ ‫‪ -239‬وعن انلُّعمان بن بَشری رِض ُ‬
‫اهلل عنهما قال‪ :‬س ِمعت رسول اّللِ‪ ‬يقول‪« :‬إِن‬ ‫ٍ‬ ‫ِ‬
‫َ َ َّ َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫ٌ‬ ‫ُ ر َ ٌ َ َ ر َ ُ ُ َّ َ‬ ‫َّ َ َ َ ي ٌ َ َ ر َ‬ ‫َ ََ َي ٌ‬
‫اس‪ ،‬فمن اتَق‬ ‫احلالل بنی‪ ،‬وإِن احلرام بنی‪ ،‬وبينهما مشتبِهات ال يعلمهن کثِری مِن انل ِ‬
‫َرَ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ََ‬ ‫ُ‬ ‫َ َ ر َََ‬ ‫ر‬ ‫ر َر َ‬ ‫ُّ ُ‬
‫هات‪ ،‬وقع يف احلرام‪َ ،‬كلراِع یرَع حول‬ ‫َ‬ ‫ربأ ِدلِینِ ِه وعِر ِضه‪ ،‬ومن وقع يف الشب ِ‬ ‫هات‪ ،‬است َ‬‫الشب ِ‬
‫ى َ َ َ َّ َ َّ َ َ ُ ُ َ َ َّ‬ ‫َ َ َّ ُ ي َ‬ ‫ُ ُ َ ر َرََ‬
‫ارمه‪ ،‬أال وإِن يف‬ ‫ِ‬ ‫حم‬ ‫ِ‬ ‫اّلل‬ ‫َّم‬ ‫ح‬
‫ِ‬ ‫ن‬ ‫ِ‬ ‫إ‬ ‫و‬ ‫ال‬ ‫أ‬ ‫‪،‬‬ ‫َّم‬ ‫ح‬
‫ِ‬ ‫ك‬ ‫ٍ‬ ‫ِ‬ ‫ل‬‫م‬ ‫ُِك‬ ‫ل‬ ‫ن‬ ‫ِ‬ ‫وإ‬ ‫ال‬ ‫أ‬ ‫ِیه‪،‬‬ ‫ف‬ ‫ع‬‫احل َِّم یو ِشك أن یرت‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُّ‬ ‫ُ‬ ‫َ َ ُ‬‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُّ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ ُ َ ى‬
‫اجلسد ُكه؛ أال َو ِِه‬ ‫اجلس ِد مضغة إذا صلحت صلح اجلسد ُكه‪َ ،‬وإِذا فسدت فسد‬
‫َ ر‬
‫متفق عليه؛ بخاری و مسلم‪ ،‬این حدیث را از طُرُقی دیگر با لفظهای نزدیک‬ ‫القل ُب»‪ٌ [ .‬‬
‫(‪)1‬‬
‫به هم روایت کردهاند‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬نعمان بن بشیر‪ $‬میگوید‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که میفرمود‪« :‬حالل و‬
‫حرام‪ ،‬هر دو واضح و مشخّص هستند و در میان حالل و حرام‪ ،‬امور مشتبه و‬
‫مشکوکی وجود دارند که بسیاری از مردم‪ ،‬آنها را نمیدانند‪ .‬هرکس از آنها بپرهیزد‪،‬‬
‫دین و آبرویش را حفاظت کرده است و کسی که در شبهات و کارهای مشکوک‬
‫بیفتد‪ ،‬به حرام نیز آلوده خواهد شد؛ مانندِ چوپانی که گوسفندانش را در اطراف‬
‫چراگاهِ قُرُقشدهی سلطان میچراند و هر لحظه امکان دارد وارد منطقهی ممنوعه‬
‫شود؛ آگاه باشید که هر پادشاهی‪ ،‬حریمی دارد و حریمِ اهلل‪ ،‬محرّماتِ اوست‪ .‬هان!‬
‫پارهگوشتی در بدن وجود دارد که صالح و فساد همهی بدن وابسته به آن است‪.‬‬
‫بدانید که آن عضو‪ ،‬قلب است»‪.‬‬
‫َ َ َ َي َ ُ َ ر‬ ‫َّ‬ ‫َ َ َر ى‬ ‫َ‬
‫نس‪ ‬أ َّن انلَّ َّ‬
‫َ َ ر َ‬
‫ب‪َ ‬وجد تم َرة يف الط ِریق‪ ،‬فقال‪« :‬ل روال أِّن أخاف أن‬ ‫ِ‬ ‫ٍ‬ ‫أ‬ ‫‪ -231‬وعن‬
‫ُ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ َ‬ ‫َ ُ َ‬
‫(‪)۳‬‬
‫تكون م َِن الصدق ِة ألكلتها»‪ٌ [ .‬‬
‫متفق عليه]‬

‫(‪ )۶‬مسلم‪ ،‬ش‪.6428 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪46 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0488 :‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)6520 ،6144( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0170 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪482‬‬

‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬در راه‪ ،‬یک دانه خرما دید و فرمود‪« :‬اگر‬
‫نمیترسیدم که از صدقه (زکات) باشد‪ ،‬حتماً آن را میخوردم»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که نعمان بن بشیر‪ $‬میگوید‪:‬‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬حالل و حرام‪ ،‬هر دو واضح و مشخّص هستند و در میان حالل و‬
‫حرام‪ ،‬امور مشتبه و مشکوکی وجود دارند که بسیاری از مردم‪ ،‬آنها را نمیدانند»‪.‬‬
‫بدینسان پیامبر‪ ‬همه چیز را در سه دسته تقسیمبندی فرموده است‪ :‬حاللِ آشکار‪،‬‬
‫حرامِ آشکار‪ ،‬و امور مشتبه و مشکوک‪.‬‬
‫حاللِ واضح‪ ،‬مانند حالل بودن گوشت چهارپایان و حرام ِ واضح و آشکار‪ ،‬مانند‬
‫حرام بودنِ مردار‪ ،‬خون و گوشت خوک‪ .‬آنچه در قرآن‪ ،‬به حالل بودن آن تصریح‬
‫شده‪ ،‬حالل است و آنچه قرآن به حرام بودن آن تصریح کرده‪ ،‬حرام میباشد‪.‬‬
‫همانگونه که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫لَٱ ذ ُ‬
‫ّللَٱلَيَعََوح ذرمََٱ ِ‬ ‫ذ‬
‫ََ‬ ‫[البقرة‪]٨٧٢ :‬‬ ‫لربوَاَ﴾‬
‫ِ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫﴿وأح‬
‫اهلل خرید و فروش را حالل‪ ،‬و ربا را حرام کرده است‪.‬‬
‫لذا خرید و فروش یا داد و ستد‪ ،‬حاللِ واضح و آشکاریست؛ و ربا‪ ،‬حرامِ‬
‫آشکاری میباشد‪.‬‬
‫البته در این میان‪ ،‬پارهای از امور‪ ،‬روشن و واضح نیست؛ بلکه مشکوک است و‬
‫این‪ ،‬عوامل فراوانی دارد؛ از جمله اینکه نص یا متن مربوط به آن‪ ،‬نزد انسان‪ ،‬به‬
‫ثبوت نرسیده است و از اینرو این تردید وجود دارد که آیا این نص‪ ،‬از رسولاهلل‪‬‬
‫ثابت است یا خیر؟ آنگاه اگر صحت یک متن بهثبوت برسد‪ ،‬بحث برداشت از آن‬
‫پیش میآید که آیا از این روایت‪ ،‬چنین مفهومی برداشت میشود یا خیر؟ همچنین‬
‫اگر مفهوم روشن و ثابتی از آن برداشت شود‪ ،‬این شبهه مطرح میگردد که آیا اگر‬
‫مفهومش عام است‪ ،‬دلیلی بر تخصیص آن وجود دارد یا خیر یا اگر مطلق است‪،‬‬
‫قیدی برای آن هست یا خیر؟ پس از همهی این مراحل این نکته نیز درخورِ توجه‬
‫میباشد که آیا حکمش باقی مانده یا منسوخ شده است؟‬
‫‪483‬‬ ‫باب‪ :‬وَرَع و ترک شبهات‬

‫خالصه اینکه اسباب فراوانی وجود دارد که خاستگاه ابهام یا شبهه میباشد؛ اما‬
‫چه راهکاری برای رفع این شبهات وجود دارد؟ پیامبر‪ ‬راهش را بیان نموده و‬
‫فرموده است‪« :‬هرکس از شبهات بپرهیزد‪ ،‬دین و آبرویش را حفاظت کرده است»‪.‬‬
‫یعنی هرکس از شبهات دوری نماید و به مسایل واضح و روشن روی بیاورد‪ ،‬دین و‬
‫آبرویش محفوظ میماند؛ به عبارت دیگر در حرام نمیافتد و مرتکب حرام نمیشود‬
‫و خود را در معرض سخن مردم قرار نمیدهد‪ .‬سپس رسولاهلل‪ ‬با ذکر مثالی‪ ،‬این‬
‫موضوع را بیشتر شرح داد و فرمود‪« :‬کسی که در شبهات و کارهای مشکوک بیفتد‪،‬‬
‫به حرام نیز آلوده خواهد شد؛ مانندِ چوپانی که گلهاش را در اطراف چراگاهِ‬
‫قُرُقشدهی سلطان میچراند و هر آن امکان دارد وارد منطقهی ممنوعه شود»‪ .‬ناگفته‬
‫پیداست که اگر کسی‪ ،‬گلهی گاو‪ ،‬شتر یا گوسفندش را در اطراف منطقهی قُرُق‬
‫بچراند‪ ،‬هر آن امکان دارد وارد منطقهی ممنوعه شود؛ زیرا وقتی منطقهای را قُرق‬
‫میکنند‪ ،‬گیاهانش رشد مینمایند و بدینسان این منطقهی به چراگاهی غنی تبدیل‬
‫میشود و دامها را بهسوی خود میکشاند؛ از اینرو برای اینکه دامها وارد محدودهی‬
‫ممنوعه نشوند‪ ،‬به مراقبت و توجهی بیشتری نیاز است و انسان هر چقدر مراقبت‬
‫نماید‪ ،‬سرانجام غافل میشود و نمیتواند دامها را آنگونه که باید‪ ،‬کنترل کند؛ در‬
‫نتیجه انتظاری جز این نیست که دامها وارد محدودهی قُرُق شوند‪.‬‬
‫سپس پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬آگاه باشید که هر پادشاهی‪ ،‬حریمی دارد»‪ .‬شاید پیامبر‪‬‬
‫این را از روی تأیید گفته باشد؛ یعنی تعیین منطقهی قُرُق یا ممنوعه از سوی پادشاه را‬
‫تأیید کرده و این اجازه را به حاکم و فرمان‪‎‬روای مسلمانان داده است تا منطقهای را‬
‫برای چارپایانِ بیتالمال‪ ،‬همچون شتران صدقه یا اسبهای جهاد و امثال آن‪ ،‬تعیین‬
‫کند و چراندان سایر دامها را در این منطقه ممنوع نماید‪.‬‬
‫ناگفته نماند قُرُق کردن یک منطقه برای خود و منافع شخصی‪ ،‬حرام است و‬
‫برای هیچکس جایز نیست که بخشی از زمین خدا را به خود اختصاص دهد؛ زیرا‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪484‬‬

‫ار»‪.‬‬ ‫َش ََك ُء ِف ثَالث‪ِ :‬ف ال ْ َما ِء َوالْ ََكأ ِ َو َّ‬


‫انل‬
‫ُْ ْ ُ َ‬
‫ون ُ َ‬ ‫پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬المس ِلم‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫(‪)۶‬‬
‫یعنی‪:‬‬ ‫ِ‬
‫«مسلمانان‪ ،‬در سه چیز شریکاند‪ :‬در آب‪ ،‬در مراتع طبیعی‪ ،‬و در آتش»‪.‬‬
‫لذا برای هیچ کس جایز نیست که پیرامون مراتع طبیعی‪ ،‬حصارکشی نماید یا‬
‫افرادی را بر آن بگمارد و مانع ورود مردم به آن شود‪ .‬این‪ ،‬غصبِ اموال عمومی و‬
‫خدادادیست؛ زیرا مردم را از چیزی که به همهی آنها تعلق دارد‪ ،‬محروم کرده و‬
‫این‪ ،‬حرام است‪ .‬از اینرو علما گفتهاند‪ :‬در صورتی حاکم یا فرمان‪‎‬روای مسلمانان‪،‬‬
‫میتواند منطقهای را برای دامها و حیوانات مسلمانان‪ ،‬قُرُق کند که این کار زیانی به‬
‫آنها نرساند‪ .‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬آگاه باشید که هر پادشاهی‪ ،‬حریمی دارد»‪ .‬لذا این‬
‫احتمال وجود دارد که پیامبر‪ ‬این کار را برای فرمان‪‎‬روای مسلمانان‪ ،‬جایز قرار داده‬
‫و این حق را به او داده است که منطقهای را برای حیوانات بیتالمال و چارپایان‬
‫مسلمانان‪ ،‬از جمله اسبهای لشکر اسالم و نیز شتران صدقه و امثال آن‪ ،‬قُرُق کند‪.‬‬
‫همچنین احتمال دارد رسولاهلل‪ ‬فقط از یک واقعیت سخن گفته باشد و این‪ ،‬به‬
‫معنای تأیید این کار نیست؛ چنانکه رسولاهلل‪ ‬گاه از یک موضوع خبر داده‪ ،‬اما آن‬
‫َ‬ ‫را تأیید نکرده است‪ .‬همانگونه که در حدیثی فرموده است‪« :‬لَ ََت َك ُ َّ‬
‫ُب ُس َ َ‬
‫َن َم ْن َكن‬
‫وه»‪ .‬یعنی‪« :‬مو به مو و‬ ‫ب َ َدل َخلتُ ُم ُ‬ ‫ُ ْ‬
‫ح َر َض ٍّ‬ ‫َ َ‬ ‫ُ‬ ‫ََْ ُ َ َ ُ‬
‫ذو القذ ِة بالقذة َح ََّّت لو دخلوا ج‬ ‫قبلكم ح‬
‫بهطور کامل‪ ،‬از روش پیشنیان خود‪ ،‬پیروی خواهید کرد؛ حتی اگر واردِ سوراخِ‬
‫سوسماری شده باشند‪ ،‬شما نیز همین کار را خواهید کرد!»‪ .‬پرسیدند‪ :‬ای رسولخدا!‬
‫َ‬
‫یعنی از یهود و نصارا؟ فرمود‪« :‬ف َمن؟»(‪ )1‬یعنی‪« :‬پس چه کسی؟» این‪ ،‬به معنای تأیید‬
‫چنین رویکردی نیست؛ بلکه یک هشدار است و رسولاهلل‪ ‬به امتش یادآوری‬
‫نموده که از روش یهود و نصارا پیروی نکنند‪ .‬در هر حال هر پادشاهی‪ ،‬حریم یا‬
‫منطقهای ممنوعه دارد؛ چه بهحق و چه بهناحق‪ .‬وقتی مردم‪ ،‬حیوانات خود را اطراف‬
‫این منطقهی سرسبز و پر از گیاه و علف بیاورند‪ ،‬نمیتوانند آنها را کنترل کنند؛ در‬

‫(‪ )۶‬روایت‪ :‬ابوداود‪ ،‬ش‪2577 :‬؛ ابنماجه‪ ،‬شک ‪6576‬؛ آلبانی‪ /‬در إرواء الغلیل‪ ،‬ش‪ 0446:‬و‬
‫المشکاة‪ ،‬ش‪ ،2110 :‬این حدیث را صحیح دانسته است‪.‬‬
‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)7261 ،2542( :‬؛ و مسلم‪ ،‬ش‪.6228 :‬‬
‫‪481‬‬ ‫باب‪ :‬وَرَع و ترک شبهات‬

‫نتیجه حیوانات‪ ،‬وارد منطقهی قُرُق میشوند‪ .‬سپس رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬و حریمِ اهلل‪،‬‬
‫محرّماتِ اوست»‪ .‬اهلل‪ ‬حصارِ محکمی پیرامون شریعتش کشیده است و هر چیزِ‬
‫حرامی را که به زیانِ دنیا و آخرت انسانهاست‪ ،‬قُرُق کرده و در منطقهی ممنوعه قرار‬
‫داده است؛ لذا هرچه عالقه و رغبت نفس انسان به این محرّمات‪ ،‬بیشتر باشد‪ ،‬حصارِ‬
‫پیرامونش نیز محکمتر است‪ .‬دقت کنید؛ گناهی مثل زنا‪ ،‬نتیجهی میلِ جنسی و ضعف‬
‫ایمان است و چون‪ ،‬نفس سرکش به آن عالقه دارد‪ ،‬اهلل‪ ‬حصارِ استواری‪ ،‬پیرامونِ‬
‫ن﴾؛(‪ )۶‬یعنی‪« :‬به زنا نزدیک نشوید»‪.‬‬‫آن کشیده و فرموده است‪﴿ :‬ولَ َتقَر ُبواَ َٱ ِلزِ ىَ‬
‫نفرمود‪ :‬زنا نکنید؛ بلکه از نزدیک شدن به زنا منع نمود و این‪ ،‬شامل هر رفتاری‬
‫میشود که زمینهساز انجامِ این عمل است؛ مانند‪ :‬نگاه کردن‪ ،‬دست زدن‪ ،‬سخن گفتن‬
‫و امثال آن‪.‬‬
‫اهلل‪ ‬ربا را نیز حرام کرده است و از آنجا که نفس انسان‪ ،‬بهخاطرِ سودِ ظاهریِ‬
‫ربا به آن عالقه دارد‪ ،‬اهلل‪ ‬همهی زمینههای ربا و حیلههای رباخواری را حرام و‬
‫ممنوع گردانیده است و بدینسان برای همهی کارهای حرام‪ ،‬محدودهای قُرُقشده و‬
‫ممنوع قرار داده تا این محدودیتها‪ ،‬مردم را از آلوده شدن به حرام‪ ،‬باز دارد‪.‬‬
‫سپس فرمود‪« :‬هان! پارهگوشتی در بدن وجود دارد که صالح و فساد همهی بدن‬
‫وابسته به آن است‪ .‬بدانید که آن عضو‪ ،‬قلب است»‪ .‬قلب‪ ،‬پارهگوشتی کوچک و‬
‫بهاندازهی تکهگوشتیست که انسان‪ ،‬آن را میجَوَد‪ ،‬ولی دارای اهمیت فراوانیست و‬
‫مرکز تدبیر بدن میباشد و «صالح و فساد همهی بدن وابسته به آن است»‪ .‬این‪،‬‬
‫پارهگوشت که صالح و فساد همهی بدن به آن وابسته میباشد‪ ،‬نه چشم است و نه‬
‫بینی و زبان‪ ،‬و نه دست و پا و جگر یا سایر اعضای بدن؛ بلکه این عضو مهم‪ ،‬قلب‬
‫َّ ُ َّ َ ُ َ ِّ َ ُ‬
‫القلُوب َثبِّ ْ‬
‫ت‬ ‫ِ‬ ‫است‪ .‬از اینرو رسولاهلل‪ ‬همواره این دعا را میگفت‪« :‬اللهم یا مقلب‬
‫ِّ َ ْ‬ ‫َ َّ‬ ‫َ‬ ‫َْ‬
‫رصف قل ِِب إَل طاعتك»‪ )1(.‬یعنی‪« :‬یا اهلل! ای‬ ‫ِّ‬
‫مرصف القلوب‪،‬‬ ‫قل ِِب َلَع ِدی ِنك الل ُه َّم‬

‫(‪ )۶‬سورهی إسراء؛ آیهی ‪.26‬‬


‫(‪ )1‬حسن است؛ روایت‪ :‬ترمذی (‪)2466 ،6051‬؛ ابنماجه (‪)2225‬؛ آلبانی‪ /‬در ظالل اجلنة (‪ )662‬و‬
‫در تخریج اإلیمان از ابن ابیشیبه (‪ )42-44‬این روایت را صحیح دانسته است‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪481‬‬

‫دگرگونکنندهی دلها! قلبم را بر دین خود استوار بگردان؛ یا اهلل! ای تغییردهندهی‬


‫دلها! قلبم را به سوی اطاعت خویش متمایل بگردان»‪.‬‬
‫لذا قلب‪ ،‬محورِ صالح و فساد انسان است؛ پس ای برادر و خواهر مسلمان! چه‬
‫خوب است به اصالح قلب خویش اهمیت دهی‪ .‬آری؛ خوب بودنِ ظاهر و اعمالِ‬
‫ظاهری‪ ،‬بسیار پسندیده است‪ ،‬اما از همه مهمتر خوب بودنِ قلب میباشد‪ .‬اهلل متعال‬
‫دربارهی منافقان میفرماید‪:‬‬
‫ُ ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ ُ‬ ‫﴿ِإَوذا َرأيَت ُهمَ َ ُتعَج ُبكَ َأجَس ُ‬
‫ام ُهمَ َِإَون َيقولواَ َتسَمعَ َل ِقوَل ِ ِهمَ َكأن ُهمَ َخش رَ‬
‫بَ‬ ‫ِ‬
‫ر‬
‫[املنافقون‪َ َ ]٣ :‬‬ ‫ُّمس ذند َة﴾‬
‫هنگامی که آنان را میبینی‪ ،‬جسم (و ظاهر) آنان‪ ،‬تو را به شگفت میآورد و اگر سخن‬
‫بگویند‪ ،‬به سخنانشان گوش فرا میدهی؛ (ولی) گویا چوبهای خشکی هستند که به دیوار‬
‫تکیه داده شدهاند‪.‬‬
‫یعنی ظاهری نیک و اعمالی بهظاهر خوب و پسندیده دارند و خیلی خوب‬
‫حرف میزنند‪ ،‬اما دلهایشان خراب است و هیچ خیری در دلهایشان وجود ندارد؛‬
‫مانند چوبهای خشک و بیفایدهای هستند که به دیوار تکیه داده شدهاند‪.‬‬
‫پس ای بندهی خدا! به اصالح قلب خویش اهمیت بده و دقت کن که مبادا‬
‫ذرهای بدی یا بیرغبتی به آیات الهی در قلبت باشد؛ مبادا در آن کدورتی نسبت به‬
‫بندگان شایستهی اهلل‪ ،‬وجود داشته باشد؛ مبادا در آن‪ ،‬میل و رغبتی به کفار یافت‬
‫شود؛ مباد در دل‪ ،‬به کفار عالقه و محبت داشته باشی؛ آن را از حسادت‪ ،‬کینه و‬
‫دشمنی‪ ،‬پاک کن و بنگر که هیچیک از چنین بیماریهایی در قلبت وجود نداشته‬
‫باشد؛ زیرا قلب‪ ،‬محور و اساس تمام رفتارهاست‪ .‬اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫فَٱ ُّ‬ ‫ُ‬
‫لص ُد َ‬
‫ورَِ‪[ ﴾١٠‬العاديات‪َ َ َ ]١١ ،٩ :‬‬ ‫ورَِ‪َ٩‬و ُح ِ ِصلََماَ ِ َ‬
‫فَٱلَق ُب َ‬ ‫﴿أفلََيعَل َُمَإِذاَ ُبعَ ِ َ‬
‫ثَماَ ِ َ‬
‫آیا نمیداند آنگاه که آنچه در گورهاست‪ ،‬زیر و رو و برانگیخته شود و آنچه در‬
‫سینههاست‪ ،‬آشکار گردد؟‬
‫این اتفاق‪ ،‬روز قیامت روی خواهد داد؛ یعنی در آخرت‪ ،‬مطابق باطن انسان با او‬
‫رفتار میشود و در دنیا‪ ،‬بر اساس ظاهر‪ .‬به عبارت دیگر ما بر اساسِ ظاهر مردم‪،‬‬
‫‪487‬‬ ‫باب‪ :‬وَرَع و ترک شبهات‬

‫قضاوت میکنیم‪ ،‬اما روز قیامت‪ ،‬مبنای عمل و قضاوت ‪ ،‬باطن است‪ .‬اهلل متعال‬
‫دلهای ما و شما را اصالح بگرداند‪.‬‬
‫اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ََ‬ ‫[الطارق‪]٩ :‬‬
‫﴿يوَمََ ُتبَلََٱ ذ‬
‫لساَئ ِ َُرَ‪﴾٩‬‬
‫روزی که رازها فاش میشود‪.‬‬
‫یعنی هرکس‪ ،‬بهراستی جزو مؤمنان بوده است‪ ،‬ایمانش نمایان میگردد و هرکس‬
‫جزو منافقان بوده‪ ،‬نفاقش آشکار میشود‪ .‬پناه بر اهلل‪.‬‬
‫پس ای برادر و خواهر مسلمان! قلب خویش را اصالح کن؛ شریعت الهی را‬
‫ناگوار مپندار؛ از بندگان نیکِ اهلل‪ ،‬بد مَبَر؛ نسبت به هیچیک از آیات الهی و آنچه‬
‫نازل فرموده‪ ،‬بیرغبت مباش که این‪ ،‬کفرِ به اهلل متعال و نشانگرِ بیایمانیست و‬
‫نشان میدهد که ایمان در قلبت جای نگرفته است‪.‬‬
‫***‬
‫َ‬ ‫سن اخلُلُق َواإل ُ‬
‫ثم ما حاك‬ ‫الرب ُح ُ‬
‫ب‪ ‬قال‪ُّ « :‬‬‫معان‪َ ‬ع ِن انلَّ ي‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫بن س‬ ‫‪ -232‬وعن انلَّ َّو ِ‬
‫ِ ِ‬ ‫اس ِ‬
‫ُ‬ ‫َ ر َ ر َ َّ َ َ َ َ ر‬ ‫ر‬
‫(‪)۶‬‬
‫ِيف نف ِسك وک ِره َت أن يطلع علی ِه انلَّاس»‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬نوّاس بن سمعان‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬نیکی‪ ،‬یعنی خوشخُلقی؛‬
‫و بدی‪ ،‬عبارت است از چیزی که در درون انسان تردید ایجاد نماید و دوست نداشته‬
‫باشی که مردم از آن اطالع پیدا کنند»‪.‬‬
‫َُ‬ ‫ر َ‬ ‫َ َّ‬ ‫ََر ُ‬ ‫َر‬ ‫َ‬
‫عن‬
‫ِ‬ ‫ل‬ ‫تسأ‬ ‫ت‬ ‫ئ‬ ‫َِ‬‫ج‬ ‫«‬ ‫فقال‪:‬‬ ‫‪‬‬ ‫اّلل‬ ‫رسول‬ ‫ت‬ ‫بن معبِ ٍد‪ ‬قال‪ :‬أتی‬ ‫ِ‬ ‫‪ -236‬وعن وابصة‬
‫َ ر‬ ‫ر َ َّ َ‬ ‫ر‬ ‫ر َ َ َّ ر َ‬ ‫ر َر َرَ َ‬ ‫ُ ُ‬
‫الرب‪ :‬ما اطمأنت إ ِ ريل ِه انلَّفس‪ ،‬واطمأن إ ِ ريل ِه القلب‪،‬‬ ‫ك‪ُّ ،‬‬
‫ِ‬ ‫ت قل ب‬ ‫الرب؟» قلت‪ :‬نعم‪ ،‬فقال‪« :‬استف ِ‬
‫ِ‬
‫ر َ ر َ َ َّ ُ َ َ ر َ َ‬ ‫َّ ر‬ ‫َ َ َّ َ‬ ‫َّ ر‬ ‫َ‬ ‫واإل ُ‬
‫ثم ما حاك ِيف انلف ِس وتردد يف الصد ِر‪ ،‬وإِن أفتاك انلاس وأفتوك»‪[ .‬حدیثی حسن‬ ‫ِ‬
‫(‪)1‬‬
‫است که احمد ودارَمی در مسندهای خود روایت کردهاند‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬وابصه بن معبد‪ ‬میگوید‪ :‬نزدِ رسولاهلل‪ ‬رفتم؛ فرمود‪« :‬آمدهای تا‬
‫دربارهی نیکی و احسان بپرسی؟» عرض کردم‪ :‬بله‪ .‬فرمود‪« :‬از قلب خود بپرس؛‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6442 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح الجامع‪ ،‬آلبانی‪/‬؛ ش‪.852 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪488‬‬

‫نیکی‪ ،‬عبارت است از چیزی که درون و قلب انسان به آن مطمئن و آرام باشد؛ و‬
‫بدی‪ ،‬چیزیست که در درون و قلبِ انسان تردید ایجاد کند؛ هرچند مردم‪ ،‬بارها‪-‬‬
‫دربارهی صحتش‪ -‬اظهار نظر کنند»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ ،‬حافظ نووی‪ /‬در کتاب ریاضالصالحین‪ ،‬بابی بدین عنوان گشوده‬
‫است‪« :‬وَرَع و ترکِ شبهات»‪ .‬در این باب حدیثی بدین مضمون ذکر شده که نواس‬
‫بن سمعان‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬نیکی‪ ،‬یعنی خوشخُلقی؛ و بدی‪ ،‬عبارت‬
‫است از چیزی که در درون انسان تردید ایجاد نماید و دوست نداشته باشی که مردم‬
‫از آن اطالع پیدا کنند»‪.‬‬
‫این سخنِ پیامبر‪ ‬که فرمود‪« :‬نیکی‪ ،‬یعنی خوشخُلقی»‪ ،‬بدین معناست که‬
‫خوشخُلقی‪ ،‬جزو نیکیست و در مفهوم این آیه میگنجد که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬
‫َ‬ ‫[املائدة‪]٨ :‬‬ ‫﴿وتعاونواَََعََٱلَ ِ َِِ‬
‫بَوَٱ ذتلقَوىَ﴾‬
‫و با یکدیگر بر نیکی و پرهیزگاری همکاری نمایید‪.‬‬
‫خوشخُلقی‪ ،‬دو جنبه دارد‪ :‬یکی بُعدِ عبادی‪ ،‬یعنی منشِ نیکو در عبادت اهلل‪ ‬و‬
‫دیگری‪ ،‬خوشخُلقی در تعامل با بندگان اهلل متعال‪.‬‬
‫خوشخُلقی یا منشِ نیکو در عبادت اهلل‪ ،‬اینست که انسان فرمانهای اهلل متعال‬
‫را با سینهای باز و قلبی مطمئن و آرام بپذیرد و بهطور کامل و بدون هیچ بیرغبتی یا‬
‫شک و تردیدی به انجامِ آن بپردازد؛ با میل و رغبتِ کامل‪ ،‬نماز را با جماعت ادا کند؛‬
‫و در روزهای سرد‪ ،‬با رغبت کامل به فرمان اهلل‪ ‬دربارهی وضو گردن نهد؛ همچنین‬
‫با میل و رغبت به فرمان الهی‪ ،‬زکات اموالش را بدهد و در رمضان‪ ،‬روزه بگیرد و در‬
‫صورت توانایی‪ ،‬حکمِ اهلل‪ ‬دربارهی حج را بهجا بیاورد‪.‬‬
‫اما خوشخلقی در تعامل با بندگان اهلل‪ ،‬اینست که به پدر و مادرش نیکی‬
‫کند‪ ،‬صلهی رحم نماید‪ ،‬از نیکی کردن به همسایگانش دریغ نکند و در معامالتش‬
‫صداقت داشته باشد و با رویکردِ مثبت و نیکی که در برخورد با دیگران دارد‪،‬‬
‫آسودهخاطر‪ ،‬خرسند و آرام باشد و ذرهای احساس دلتنگی نکند‪ .‬اگر اینچنین‬
‫هستید‪ ،‬بدانید که در جرگهی نیکوکاران‪ ،‬جای دارید‪.‬‬
‫‪489‬‬ ‫باب‪ :‬وَرَع و ترک شبهات‬

‫اما گناه‪ ،‬عبارت است از چیزی که انسان دربارهاش تردید دارد و قلبش نسبت‬
‫به آن‪ ،‬آرام و مطمئن نیست؛ البته کسی دارای چنین وضعیتیست که نفسی آرام‪،‬‬
‫مطمئن و خرسند به شریعت اهلل‪ ‬دارد‪ .‬زیرا بدکاران‪ ،‬فاسقان و اهل فسق و فجور‪،‬‬
‫نسبت به گناه و معصیت‪ ،‬بیپروا هستند و بهسادگی و بدون هیچ عذاب وجدان یا‬
‫شک و تردیدی‪ ،‬به گناه و معصیت میپردازند و کَکِشان هم نمیگزد؛ اما نیکوکارانی‬
‫که توفیق کارهای نیک پیدا میکنند‪ ،‬بهگونهای هستند که وقتی دربارهی چیزی دچار‬
‫شک و تردید میشوند و قلب و درون آنها نسبت به آن‪ ،‬بیقرار میگردد‪ ،‬به گناه‬
‫بودنِ آن عمل پی میبرند و درمییابند که چنین کاری‪ ،‬گناه و معصیت است‪ .‬در‬
‫چنین موقعیتی‪ ،‬باید از چنین کاری دوری کرد و به کاری پرداخت که قلب و درون‬
‫انسان‪ ،‬به آن آرام و مطمئن میباشد؛ این‪ ،‬یعنی وَرَع و پرهیزگاری‪ .‬از اینرو‬
‫رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬هرچند مردم‪ ،‬بارها دربارهی صحتش به تو فتوا دهند»‪ ،‬اما از‬
‫آنجا که قلبت به درست بودن چنین عملی گواهی نمیدهد‪ ،‬از آن دوری کن‪ .‬این‪،‬‬
‫جزو نیکیست؛ مگر اینکه نسبت به آن چه اهلل‪ ‬حالل کرده است‪ ،‬وسواس و شک‬
‫و تردید داشته باشی؛ در این صورت به این شک و تردید توجه نکن‪ .‬زیرا سخنِ‬
‫پیامبر‪ ‬با مردم‪ ،‬کامالً روشن و واضح و به صورتیست که امراضی چون وسواس‪،‬‬
‫هیچ جایی در آن ندارد؛ یعنی این سخن‪ ،‬رو به کسانیست که در قلبشان چنین‬
‫امراضی وجود ندارد‪ .‬پس نیکی‪ ،‬چیزیست که صاحب چنین قلبی نسبت به آن‪ ،‬آرام‬
‫و مطمئن میباشد و گناه‪ ،‬عبارت است از چیزی که در قلب چنین انسانی شک و‬
‫تردید ایجاد میکند و دوست ندارد که مردم از آن مطلع شوند‪.‬‬
‫***‬
‫َ َّ ُ َ َ َّ َ‬ ‫ُرََ‬ ‫ر َ َ َ‬
‫ث‪ ‬أنه تزوج‬ ‫احلار ِ‬
‫ِ‬ ‫بن‬
‫ِ‬ ‫ة‬ ‫ب‬ ‫ق‬ ‫ع‬ ‫وفتحها‬ ‫املهملة‬ ‫السنی‬ ‫بكرس‬ ‫ة‬ ‫‪ -232‬وعن أيب ِِسوع‬
‫ي َ َ ر َ ر ُ ُ ر َ َ َ َّ َ ر َ َ َّ َ َ‬ ‫َ َ َ ر ُ ر ََ ٌ‬ ‫َ‬ ‫رَى‬
‫بن ع ِزیز‪ ،‬فأتته امرأة فقالت‪ :‬إِِّن قد أرضعت عقبة واليت قد تزوج بِها‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫أليب إِهاب‬
‫ِ‬ ‫ابنة‬
‫َ َ‬ ‫َّ‬
‫ول اّللِ‪ ‬بالم ِدین ِة‬
‫ُ‬
‫رس‬ ‫ىل‬ ‫إ‬ ‫ب‬ ‫رض رعتين َوالَ َأ رخ َربت ِين‪َ ،‬ف َر َک َ‬ ‫َ ر َ ُ َ َّ َ َ‬
‫كأ‬
‫َ ُ ُ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِِ‬ ‫فقال هلا عقبة‪ :‬ما أعلم أن ِ‬
‫ت َز روجا ى َ‬ ‫َ َ ر‬ ‫َ ََ ُرَُ‬ ‫َر‬ ‫َرَ‬ ‫َ َ ََ َ َ ُ ُ‬
‫غریه‪.‬‬ ‫فسأَل‪ ،‬فقال َرسول اهللِ‪« :‬کیف‪َ ،‬وقد قِیل؟» ففارقها عقبة ونكح‬
‫(‪)۶‬‬
‫[روایت بخاری]‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.)6251 ،22( :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪491‬‬

‫ترجمه‪ :‬از ابوسِروَعَه‪ ،‬عقبه بن حارث‪ ‬روایت است که وی با دخترِ ابواهاب‬


‫بن عزیز ازدواج کرده بود؛ زنی نزدش آمد و گفت‪ :‬من‪ ،‬به تو و زنی که با او ازدواج‬
‫کردهای‪ ،‬شیر دادهام‪ -.‬یعنی شما برادر و خواهرِ رضاعی هستید‪ -.‬عقبه به آن زن‬
‫گفت‪ :‬من نمیدانستم که تو‪ ،‬به من شیر دادهای و تا کنون به من نگفته بودی‪ .‬لذا‬
‫سوار ‪‌-‬بر شتر‪ -‬شد و به مدینه‪ ،‬نزد پیامبر‪ ‬رفت و در اینباره از ایشان سؤال کرد‪.‬‬
‫رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬چگونه میخواهی با او زندگی کنی‪ ،‬در حالی که چنین سخنی‬
‫گفته شده است؟» لذا عقبه از او جدا شد و آن زن‪ ،‬با مردی دیگر ازدواج کرد‪.‬‬
‫َ ر‬ ‫َّ‬ ‫َ ر ُ ر ُ‬ ‫َ ٍّ َ َ ُ َ ر‬ ‫َ َ‬
‫اهلل عنهما‪ ،‬قال‪ :‬ح ِفظت مِن َرسول اّللِ‪« :‬دع ما‬ ‫احلس ِن بن يلع ر ِِض‬ ‫‪ -232‬وعن‬
‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ ُ َ‬
‫یریبك»‪[ .‬ترمذی‪ ،‬این حدیث را روایت کرده و گفته است‪ :‬حسن‬ ‫ی ِریبك إِىل ما ال ِ‬
‫(‪)۶‬‬
‫صحیح میباشد‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬حسن بن علی بن ابیطالب‪ $‬میگوید‪ :‬بهیاد دارم که رسولاهلل‪‬‬
‫فرمود‪« :‬آنچه را که دربارهی (درست بودن) آن شک داری‪ ،‬رها کن و به کاری بپرداز‬
‫یا به چیزی روی بیاور که دربارهاش شک نداری»‪.‬‬
‫شرح‬
‫حدیث نخست‪ ،‬یعنی حدیث عقبه‪ ‬دربارهی «رضاع» یا همشیریست و‬
‫حدیث دوم‪ ،‬یعنی حدیث حسن بن علی بن ابیطالب‪ $‬دربارهی دوری از چیزی که‬
‫انسان دربارهی درست بودن آن شک دارد‪.‬‬
‫در حدیث نخست آمده است‪ :‬عقبه‪ ‬با دخترِ ابواهاب بن عزیز ازدواج کرده‬
‫بود؛ زنی نزدش آمد و گفت‪ :‬من‪ ،‬به تو و زنی که با او ازدواج کردهای‪ ،‬شیر دادهام‪.‬‬
‫یعنی تو‪ ،‬برادرِ رضاعی این زن هستی و برادرِ رضاعی مانند برادر نَسَبی بر خواهرش‬
‫َّ‬ ‫َْ‬ ‫حرام میباشد؛ زیرا پیامبر‪ ‬فرموده است‪ََ « :‬يْ ُرم ِم ْن َّ‬
‫الر َضاع َما َي ُرم ِم ْن الن َسب»‪.‬‬
‫یعنی‪« :‬آنچه از نَسَب حرام است‪ ،‬از شیر خوردن نیز حرام میشود»‪ .‬البته چند شرط‬
‫دارد‪:‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪2277 :‬؛ غاية املرام‪ ،‬ش‪078 :‬؛ إرواء الغلیل‪ ،‬از آلبانی‪ ،/‬ش‪.6175 :‬‬
‫‪496‬‬ ‫باب‪ :‬وَرَع و ترک شبهات‬

‫شرط نخست‪ :‬اینکه شیرِ انسان باشد؛ یعنی اگر دو کودک بهطور مشترک از شیرِ‬
‫گوسفند‪ ،‬گاو یا شتر بخورند‪ ،‬با هم برادر رضاعی نیستند؛ زیرا شیری که میخورند‪،‬‬
‫باید شیرِ انسان باشد و اهلل متعال فرموده است‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ ذ‬ ‫ُ‬
‫َ‬ ‫[النساء ‪]٨٤ :‬‬ ‫كمَ﴾‬
‫تَأۡرضعَن َ‬ ‫﴿وأ ذمهَ ُتك َُمَٱ َل ِ َ‬
‫و مادران رضاعیِ شما که به شما شیر دادهاند‪.‬‬
‫شرط دوم‪ :‬شیر خوردن باید پنج بار و یا بیشتر باشد؛ لذا اگر یک یا دو یا سه یا‬
‫چهار مرتبه باشد‪ ،‬اعتبار ندارد‪ .‬یعنی اگر زنی‪ ،‬کودکی را چهار مرتبه در چهار روز‬
‫شیر دهد‪ ،‬این کودک فرزندِ رضاعی او محسوب نمیشود؛ بلکه حتما باید پنج مرتبه‬
‫او را شیر دهد‪ .‬البته اگر پنج مرتبه او را شیر دهد‪ ،‬هرچند کودک سیر نشود‪ ،‬این زن‬
‫مادرِ رضاعیِ او بهشمار میآید و بر یکدیگر حرام میشوند‪.‬‬
‫شرط سوم‪ :‬شیر خوردن باید در دوران شیرخوارگی‪ ،‬یعنی پیش از دو سالی باشد‬
‫که کودک را از شیر میگیرند‪ .‬یعنی اگر در این دوران نباشد و یک زن‪ ،‬به کسی شیر‬
‫دهد که دوران شیرخوارگیاش را پشت سر گذاشته است‪ ،‬این‪ ،‬اعتبار ندارد؛ یعنی اگر‬
‫یک کودک پنج ساله‪ ،‬پنج یا ده مرتبه از زنی شیر بخورد‪ ،‬فرزندِ رضاعیِ این زن‬
‫بهشمار نمیآید؛ زیرا شیر خوردن در دوران شیرخواری نبوده است‪.‬‬
‫اینها‪ ،‬شروط سهگانهی شیرخوارگیست و وقتی ثابت شود‪ ،‬فقط به شیرخوار –‬
‫کسی که شیر خورده‪ -‬و فرزندانش‪ ،‬منتقل میگردد‪ ،‬نه به برادران‪ ،‬پدرها و‬
‫مادرانش‪ )۶(.‬بنابراین برای برادرِ طفلِ شیرخوار‪ ،‬ازدواج با خواهرِ رضاعیِ برادرش‪ ،‬یا‬
‫ازدواج با مادرِ رضاعیِ برادرش جایز است؛ زیرا تأثیر و اعتبار رضاعت و همشیر‬
‫بودن‪ ،‬فقط بر شیرخوار و فرزندانِ اوست و بر ریشه و اصلِ وی‪ ،‬یعنی پدرها و‬
‫مادرهایش و بر نزدیکانِ خانوادگیاش از جمله برادرها‪ ،‬عموها و فرزندانِ ایشان تأثیر‬
‫ندارد؛ چه از او بزرگتر باشند و چه کوچکتر و این پندار عمومِ مردم که معتقدند‬
‫حکمِ همشیر بودن به برادرانِ کوچکتر از او تعلق میگیرد‪ ،‬نادرست و بیاعتبار‬
‫است‪ .‬برخی از عمومِ مردم میگویند‪ :‬هرگاه کودکی از یک زن شیر بخورد‪ ،‬آن کودک‬
‫و برادرانِ کوچکترش‪ ،‬فرزندانِ رضاعیِ آن زن بهشمار میآیند؛ این‪ ،‬درست نیست‪،‬‬

‫(‪ )۶‬پدرها‪ ،‬یعنی پدر و پدربزرگ تا آخِر و مادرها‪ ،‬یعنی مادر و مادربزرگ تا آخر‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪492‬‬

‫بلکه هیچیک از برادران این کودک‪ ،‬نه آنها که قبل از او بهدنیا آمدهاند و نه آنها که‬
‫پس از او زاده شدهاند‪ ،‬فرزندانِ رضاعیِ این زن محسوب نمیشوند‪.‬‬
‫و اما حدیث حسن بن علی بن ابیطالب‪$‬؛ حسن‪ ‬این جملهی مهم و بزرگ را‬
‫که یکی از اصول و قواعدِ وَرَع و پرهیزگاری بهشمار میآید‪ ،‬از جدّ بزرگوارش‬
‫رسولاهلل‪ ‬شنیده و بهخاطر سپرده است؛ پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬آنچه را که دربارهی‬
‫(درست بودن) آن شک داری‪ ،‬رها کن و به کاری بپرداز یا به چیزی روی بیاور که‬
‫دربارهاش شک نداری»‪ .‬یعنی تنها به انجامِ کارهایی بپرداز که به درست بودن آن‪،‬‬
‫اطمینان داری یا گمان غالب تو‪ ،‬اینست که درست میباشد؛ اما اگر دربارهی درست‬
‫بودنِ کاری شک داشتی‪ ،‬رهایش کن‪ .‬این‪ ،‬یکی از اصول پرهیزگاریست‪ .‬چنانکه‬
‫َ ْ َ َ ِّ َ ُ َ ْ َ ُ َ َ َّ َ َ‬
‫الصدق ِة‬ ‫پیامبر‪ ‬در راه‪ ،‬یک دانه خرما دید و فرمود‪« :‬لوال أي أخاف أن تكون ِمن‬
‫َ َْ‬
‫ألكل ُتها»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬اگر نمیترسیدم که از صدقه (زکات) باشد‪ ،‬حتماً آن را میخوردم»‪.‬‬
‫این‪ ،‬مصداق و نمونهای عینی و نمایان از رهنمودِ پیامبر‪ ‬میباشد که در حدیثِ‬
‫حسن‪ ‬آمده است‪ .‬همچنین اگر میان شما و شخصی دیگر‪ ،‬حساب و کتابی بود و در‬
‫نتیجهی این حساب و کتاب‪ ،‬چیزی به نفع شما به سوی شما آمد که شما شک داشتید‬
‫آیا حقّ شماست یا خیر‪ ،‬از آن بگذرید و اگر طرفِ مقابل نیز به همین شکل شک کرد‬
‫و از این سود گذشت‪ ،‬شما هم رهایش کنید و آن را صدقهای معلّق قرار دهید؛ یعنی به‬
‫این نیت صدقه دهید که اگر حقّ شما بوده‪ ،‬آن را برای تقرب به اهلل صدقه دادهاید و‬
‫اگر حقّ شما نبوده‪ ،‬از این طریق خود را از عذابش‪ ،‬خالص کردهاید‪.‬‬
‫َ ْ‬
‫خالصه اینکه حدیث حسن‪ ‬حدیثی مهم در باب ورع و پرهیزگاریست‪« :‬دع‬
‫َ‬ ‫َ ُ َ‬
‫یريبُك»‪ .‬لذا آنچه را که دربارهی درست بودن آن شک داری‪ ،‬رها‬
‫ما ی ِريبك ِإَل ما ال ِ‬
‫کن و به کاری بپرداز که دربارهاش شک نداری و با انجامِ آن‪ ،‬ناآرام‪ ،‬مضطرب و‬
‫پریشان نمیشوی‪.‬‬
‫***‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)6520 ،6144( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0170 :‬‬
‫‪493‬‬ ‫باب‪ :‬وَرَع و ترک شبهات‬
‫َ‬ ‫ُ ٌ ُر ُ َ َ َ‬ ‫َّ ي‬ ‫َ ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫‪ -233‬وعن اعئشة& قالت‪َ :‬كن أليب بك ٍر الصدیق‪ ‬غالم خي ِرج َُل اخلراج واكن‬
‫ََ َ َ رُ َُ َ ر ََ َ َ ُ‬ ‫َ َ َ َ ى َ‬ ‫َ َ ر ر‬
‫َر‬
‫اء یوما بَِش ٍء‪ ،‬فأكل مِنه أبو بكر‪ ،‬فقال َُل الغالم‪ :‬تد ِري‬ ‫جه‪ ،‬فج‬ ‫ا‬ ‫كر یَأ ُك ُل م رِن َخ َ‬
‫ر‬
‫َّ َ رُ‬
‫ِ‬ ‫َ‬ ‫أبو ب ٍ‬
‫َر‬ ‫َ َّ ر ُ‬ ‫َ‬ ‫ر ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ ُ‬ ‫ُ َ ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬
‫ان يف اجلا ِهلِی ِة وما أح ِسن‬
‫ٍ‬ ‫ما هذا؟ فقال أبو بك ٍر‪ :‬وما هو؟ قال‪ :‬کنت تكهنت ِإلنس‬
‫َ َ َ َّ َ َ ر َ ر َ َ ر َ َ َ ُ َ ر‬ ‫ََ ر َ‬ ‫َ َ َ َ َّ َ ي َ َ ر ُ ُ َ َ‬
‫یين‪ ،‬فأعطاِّن بِذلك هذا اَّلي أكلت مِنه‪ ،‬فأدخل أبو بك ٍر‬ ‫الكهانة إِال أِّن خدعته‪ ،‬فل ِ‬
‫ق‬
‫ِ‬
‫َر‬ ‫َ َ َ َ َ ُ َّ َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫اء ُك َش ٍء يف بطنِ ِه‪[ .‬روایت بخاری]‬ ‫یده فق‬
‫ترجمه‪ :‬عایشه& میگوید‪ :‬ابوبکر صدیق‪ ‬غالمی داشت که ‪ -‬با دستور و‬
‫رضایت ابوبکر‪ -‬کار میکرد و بخشی از درآمدِ روزانهاش را برای ابوبکر‪ ‬میآورد‬
‫و ایشان از آن میخورد ‪ -‬و باقیماندهی این درآمد از آنِ خودِ غالم بود‪ -.‬غالم‪،‬‬
‫روزی چیزی آورد و ابوبکر‪ ‬از آن خورد‪ .‬غالم به ابوبکر گفت‪ :‬آیا میدانی این‬
‫چیست؟ ابوبکر صدیق‪ ‬پرسید‪ :‬چیست؟ پاسخ داد‪ :‬من در جاهلیت برای شخصی‬
‫پیشگویی کردم؛ البته کهانت و پیشگویی را خوب یاد نداشتم‪ ،‬بلکه او را فریب‬
‫دادم‪ - .‬امروز‪ -‬مرا دید و این را که از آن خوردید‪ ،‬به من داد‪ .‬لذا ابوبکر صدیق‪‬‬
‫انگشت در دهان فرو برد و هرچه خورده بود‪ ،‬باال آورد‪.‬‬
‫شرح‬
‫حافظ نووی‪ /‬در باب ورع و ترک شبهات از عایشه& نقل کرده است‪ :‬ابوبکر‬
‫صدیق‪ ‬غالمی داشت که به او اجازه داده کار کند و بخشی از درآمدِ روزانهاش را‬
‫برای ابوبکر‪ ‬بیاورد؛ یعنی به او گفته بود‪ :‬میتوانی کارکنی و روزانه این مقدار برای‬
‫من بیاوری و باقیماندهاش از آنِ خودت باشد‪ .‬این عمل در رابطه با غالمان‪ ،‬جایز‬
‫است؛ یعنی اگر کسی‪ ،‬غالمی داشته باشد میتواند به او بگوید‪ :‬کار کن و روزانه این‬
‫مقدار پول بیاور؛ هرچه ماند‪ ،‬از خودَت‪ .‬این‪ ،‬جایز میباشد؛ زیرا غالمان‪ ،‬ملکِ‬
‫صاحب خود هستند و هرچه کسب کنند‪ ،‬از آنِ مالکِ آن‪‎‬هاست؛ چه سهمی به آنها‬
‫بدهد و چه ندهد‪ .‬البته فایدهی این کار‪ ،‬اینست که شرایطی برای غالم فراهم میشود‬
‫که میتواند بنا بر توافق آقایش‪ ،‬پس از کسبِ مبلغی پول‪ ،‬استراحت نماید یا به کسبِ‬
‫علم بپردازد یا همچنان کار کند و مازادِ درآمد را برای خود بردارد‪ .‬در برخی از‬
‫کشورها برای جذب کارگر از کشورهای دیگر‪ ،‬کفالتِ اقامت برخی از افراد را قبول‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.2256 :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪494‬‬

‫میکنند و به آنها میگویند‪ :‬بروید کار کنید‪ ،‬البته باید ماهیانه این مبلغ را به ما بدهید؛‬
‫چنین عملی‪ ،‬ظلم است و حرام و با آییننامههای مربوط به کفالت و اقامت‪ ،‬مغایرت‬
‫دارد و چنین قراردادهایی از اساس‪ ،‬باطل است و صاحبِ کار‪ ،‬حق ندارد‪ ،‬کاری بیش‬
‫از آنچه به عنوان شرح وظایف کارگر در قرارداد آمده است‪ ،‬مطالبه نماید؛ زیرا‬
‫چهبسا کارگر‪ ،‬خسته میشود یا به هر دلیلی نمیتواند آنچه را کفیلش بر او تحمیل‬
‫کرده است‪ ،‬بهدست بیاورد و این‪ ،‬ظلم است‪.‬‬
‫اما وضعیتِ غالمان‪ ،‬فرق میکند وخودشان و هرچه دارند‪ ،‬از آنِ مالک یا‬
‫صاحبِ آنهاست‪ .‬غالمِ ابوبکر‪ ‬نیز کار میکرد و بخشی از درآمدِ روزانهاش را به‬
‫ابوبکر میداد؛ روزی غذایی آورد و ابوبکر‪ ‬از آن خورد‪ .‬آنگاه از ابوبکر پرسید‪ :‬آیا‬
‫میدانی این چیست؟ ابوبکر صدیق‪ ‬فرمود‪ :‬چیست؟ پاسخ داد‪ :‬این‪ ،‬مزدِ‬
‫کهانتیست که در جاهلیت برای یک نفر غیبگویی کرده بودم؛ البته کهانت و‬
‫پیشگویی را خوب یاد نداشتم‪ ،‬بلکه او را فریب دادم‪ .‬آن شخص‪ ،‬امروز مرا دید و‬
‫این را که از آن خوردید‪ ،‬به من داد‪ .‬لذا ابوبکر صدیق‪ ‬انگشت در دهان فرو برد و‬
‫هرچه خورده بود‪ ،‬باال آورد‪ .‬زیرا مزدِ کهانت و پیشگویی‪ ،‬حرام است؛ فرقی نمیکند‬
‫که کاهن‪ ،‬در کارش ماهر باشد یا خیر‪ .‬چراکه پیامبر‪ ‬دستمزد کاهن را حرام‬
‫دانسته و از آن نهی کرده است‪ .‬ابوبکر‪ ‬بالفاصله پس از شنیدن سخنِ غالمش‪،‬‬
‫انگشت زد و هرچه خورده بود‪ ،‬باال آورد تا شکمش از غذای حرام‪ ،‬خالی گردد؛ زیرا‬
‫إن َ‬‫َّ‬
‫الل إذا‬ ‫آنچه غالمش به او داده بود‪ ،‬کسب حرام بود و پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬‬
‫َّ َ‬
‫حر َم ث َمنَ ُه»‪ .‬یعنی‪« :‬هرچه اهلل‪ ،‬حرامش کرده‪ ،‬داد و ستد (و درآمدِ حاصل‬ ‫حر َم شيئًا‪،‬‬
‫َّ‬

‫از) آن را نیز حرام گردانیده است»‪ .‬لذا دستمُزد عمل حرام‪ ،‬حرام است؛ مانند اجاره‬
‫دادن مغازهها به آرایشگرانی که ریش مراجعهکنندگان خود را میتراشند‪ .‬درآمدِ‬
‫حاصل از این اجاره حرام است و برای صاحب مغازه‪ ،‬جایز نمیباشد؛ زیرا مغازه را‬
‫برای انجامِ عمل حرامی از او اجاره کردهاند‪.‬‬
‫همچنین اجاره دادن ساختمان به بانکها‪ ،‬حرام است؛ زیرا همه یا بیشترِ‬
‫معامالت بانکی‪ ،‬ربوی و حرام میباشد این بانکها‪ ،‬از اساس برای انجام معامالت‬
‫‪491‬‬ ‫باب‪ :‬وَرَع و ترک شبهات‬

‫ربوی و حرام‪ ،‬تأسیس شدهاند؛ لذا درآمدِ حاصل از اجارهی مغازه یا ساختمان به‬
‫بانکهای ربوی‪ ،‬حرام است‪ .‬همچنین اجاره دادن ساختمان به نشریههایی که مروّج‬
‫هرزگی و فساد اخالقی یا افکار و اندیشههای انحرافی هستند‪ ،‬جایز نیست و درآمد‬
‫حاصل از این اجاره‪ ،‬حرام است؛ زیرا در حقیقت‪ ،‬نوعی تعاون و همکاری در زمینهی‬
‫گناه و معصیت بهشمار میآید و اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬
‫[املائدة‪]٨ :‬‬ ‫ن﴾‬‫لثَ َِمَوَٱلَ ُعدَوَ َِ‬
‫﴿ولََتعاونواَََعََٱ َِ‬
‫و همدیگر را بر انجام گناه و تجاوز یاری نکنید‪.‬‬
‫َّ َ‬ ‫َّ‬
‫حر َم ث َمنَ ُه»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬اهلل‪،‬‬ ‫حر َم شيئًا‪،‬‬ ‫إن َ‬
‫الل إذا َّ‬ ‫رسولاهلل‪ ‬نیز فرموده است‪« :‬‬
‫هرچه را حرام کرده‪ ،‬داد و ستد (و درآمدِ حاصل از) آن را نیز حرام گردانیده است»‪.‬‬
‫نشانگر ورع و پرهیزگاری ابوبکر صدیق‪ ‬میباشد و‬
‫‪‎‬‬ ‫حدیث عایشه&‬
‫بهراستی ابوبکر به عنوانِ جانشین پیامبر‪ ‬و نخستین پیشوای این امت پس از‬
‫پیامبرش‪ ،‬شایستهی چنین تقواییست؛ از اینرو اهل‪‎‬سنت و جماعت‪ ،‬ابوبکر‬
‫َ‬
‫اس‬ ‫صدیق‪ ‬را برترین فردِ این امت میدانند؛ چراکه رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬إ َّن أ َم َّن َّ‬
‫انل ِ‬ ‫ِ‬
‫كر َولَكنْ‬ ‫َ َّ َ ْ ُ َ َ َ ْ‬ ‫ُ َّ‬ ‫ُ ْ َ َ َ َ ُ َ ْ َ َ ْ ُ ْ ُ َّ ً َ ً‬ ‫َ َ َّ‬
‫ِ‬ ‫ت ُمت ِخذا خ ِليال ِم ْن أم ِِت الَتذت أبا ب‬‫اهل أبو بكر ولو كن‬
‫لَع ِِف صحب ِت ِه وم ِ ِ‬
‫َ‬ ‫ُ ُ َّ ُ‬
‫اإل ْسالمِ »‪ )1(.‬یعنی‪« :‬کسی که بیش از همهی مردم مرا با جان و مالش همراهی‬ ‫أخو ِ‬
‫ة‬
‫نمود‪ ،‬ابوبکر‪ ‬است و اگر میخواستم کسی از امتم را به عنوان دوستِ ویژه و‬
‫خاصّ خود برگزینم‪ ،‬ابوبکر‪ ‬را به دوستی برمیگزیدم؛ ولی برادری اسالمی کافی‬
‫است»‪.‬‬
‫متون دینی در اینباره‪ ،‬فراوان و متواتر است؛ حتی امیرمؤمنان علی بن‬
‫ابیطالب‪ ‬که به راستگویی و عدالت‪ ،‬شهرهی آفاق است‪ ،‬روی منبر کوفه‬
‫ْ ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫میفرمود‪َ « :‬خ ْ ُ‬
‫ري َه ِذهِ األ َّم ِة َب ْع َد ن ِبيِّ َها أبُو بَكر ث َّم ُع َم ُر»‪ )۳(.‬یعنی‪« :‬بهترینهای این امت‬

‫(‪ )۶‬صحیح است؛ روایت‪ :‬احمد (‪)682/0‬؛ ابنماجه‪ ،‬ش‪5822 :‬؛ دارقطنی (‪)7/2‬؛ و ابوداود‪ ،‬ش‪:‬‬
‫‪.2522‬‬
‫(‪ )1‬ر‪.‬ک‪ :‬بخاری‪ ،‬کتاب فضائل الصحابه‪ ،‬شمارهی‪[ .2245‬مترجم]‬
‫(‪ )۳‬روایت احمد (‪.)062 ،067 ،062 ،064 ،004 ،005 ،002 ،001 ،012/0‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪491‬‬

‫پس از پیامبر‪ ،‬بهترتیب ابوبکر و عمر هستند»‪ .‬این‪ ،‬سخنِ علی‪ ‬میباشد؛ همچنین‬
‫َ َ ُ َ ِّ ُ َ َ َ َ ْ َ ُ َ َ َّ َ َ ْ ُ ُ َ َّ ْ ُ ْ َ‬
‫َتي»‪ )۶(.‬یعنی‪:‬‬
‫میفرمود‪« :‬ال أوىت بِأحد يفضل ِين لَع أ ِِب بكر وعمر إال جَلته حد المف ِ‬
‫هرکس را نزدم بیاورند که مرا بر ابوبکر و عمر ترجیح میدهد‪ ،‬حدّ افترا را بر او اجرا‬
‫میکنم»‪ .‬یعنی او را تازیانه میزنم و این از تواضع و فروتنی علی مرتضی‪ ‬در برابر‬
‫حق بود و سخنش بهجا و درست است؛ این سخن‪ ،‬همچنین ردّی آشکار بر‬
‫کسانیست که علی را برتر از ابوبکر و عمر میپندارند‪ ،‬بلکه برخی از آنها‪ ،‬علی را‬
‫از رسولاهلل‪ ‬نیز برتر میدانند و میگویند‪ :‬علی از محمد(‪ )‬برتر بود! حتی رسالت‬
‫را حقّ علی میدانند و میگویند‪ :‬جبرئیل‪ ،‬در امانت خیانت کرد و رسالت را از علی‬
‫به محمد منتقل نمود! شکی نیست که اینها‪ ،‬گمراهاند‪ .‬از این گمراهی به اهلل پناه‬
‫میبریم و برای خود و ایشان‪ ،‬درخواست هدایت میکنیم‪.‬‬
‫خالصه اینکه ابوبکر صدیق‪ ‬پارسا و پرهیزگار بود و از شبهات دوری میکرد؛‬
‫به همین سبب نیز انگشت زد تا هرچه خورده است‪ ،‬باال بیاید و شکمش از حرام یا‬
‫چیزی که در آن شبهه بود‪ ،‬تغذیه نشود‪.‬‬
‫***‬
‫َ َ َّ َ َ َ َ َ‬ ‫َ َ ََ َ رُ‬ ‫َ َّ ُ َ َ َ َ َّ‬
‫ِنی أربعة آالف‪،‬‬ ‫ج ِرین األول‬‫ِ‬ ‫ها‬‫م‬ ‫ِل‬ ‫ل‬ ‫ض‬ ‫ر‬‫ف‬ ‫ن‬ ‫َك‬ ‫‪‬‬ ‫اب‬
‫‪ -622‬وعن ناف ٍِع أن عمر بن اخل ِ‬
‫ط‬
‫َّ‬ ‫ر َُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫المهاجر َ‬ ‫َُ َ ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َر َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ َ‬
‫ین فلِم نقصته؟ فقال‪ :‬إِنما‬ ‫ِ ِ‬ ‫آالف وُخسمائ ٍة‪ ،‬ف ِقیل َل‪ :‬هو مِن‬
‫ٍ‬ ‫وف َرض البنِ ِه ثالثة‬
‫َر َ ُ َ َ ر َ َ َر‬ ‫َُ َُ‬ ‫َ َ‬
‫(‪)1‬‬
‫هاجر ب ِ ِه أبوه يقول‪ :‬ليس ه َو کمن هاج َر بِنف ِسه‪[ .‬روایت بخاری]‬
‫ترجمه‪ :‬نافع میگوید‪ :‬عمر بن خطاب‪ ‬برای مهاجرانِ پیشگام چهار هزار مقرّر‬
‫نمود و برای پسرش سههزار و پانصد (درهم)؛ به عمر‪ ‬گفتند‪ :‬پسرت نیز از‬
‫مهاجران است؛ پس چرا حقوق کم‪‎‬تری برای او مقرّر کردهای؟ فرمود‪« :‬پدرش او را با‬
‫خود به هجرت برد»؛ و میگفت‪« :‬او مانندِ کسی که خودش هجرت کرده‪ ،‬نیست»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬السنة از ابن ابیعاصم (‪)474/6‬؛ السنة‪ ،‬از عبداهلل بن احمد (‪)0206‬؛ و روایت احمد در فضائل‬
‫الصحابه (‪)227 ،58‬؛ مدار این روایت بر محمد بن طلحه الیامیست که ضعیف میباشد‪.‬‬
‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.2806 :‬‬
‫‪497‬‬ ‫باب‪ :‬وَرَع و ترک شبهات‬
‫َ َرُُ‬ ‫َ َ ُ ُ‬ ‫ُ ر َ َّ ر ي َّ‬
‫الص َح ي‬ ‫َّ َ‬
‫ايب‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬ال يبلغ‬ ‫ِ‬ ‫بن عروة السع ِدي‬ ‫ِ‬ ‫‪ -622‬وعن ع ِطیة‬
‫َر ٌ‬ ‫َ ى َّ‬ ‫َر َ‬ ‫َ َ ر ُ ي َ َ َّ َ َ َ‬ ‫َرُ َ ر َ‬
‫ذرا مِما ب ِ ِه بأس»‪[ .‬ترمذی‬‫نی حَّت یدع ما ال بأس ب ِ ِه ح‬ ‫العبد أن یكون مِن المت ِق‬
‫(‪)۶‬‬
‫روایتش کرده و گفته است‪ :‬حدیثی حسن میباشد‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬عطیه بن عروهی سعدی‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬بنده‪ ،‬در‬
‫صورتی به درجهی پرهیزگاران میرسد که از ترس ابتال به چیزهای ناروا‪ ،‬چیزهایی‬
‫را که رواست و اشکالی ندارد‪ ،‬رها کند»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬در باب ورع و ترک شبهات‪ ،‬روایتی بدین مضمون نقل کرده است که‪:‬‬
‫نافع میگوید‪ :‬امیرمؤمنان‪ ،‬عمر بن خطاب‪ ‬هنگامی که حقوق مردم از بیت المال را‬
‫تعیین نمود‪ ،‬برای مهاجران‪ ،‬چهار هزار مقرر کرد و برای پسرش عبداهلل‪ ،‬سههزار و‬
‫پانصد درهم؛ در صورتی که پسرش عبداهلل نیز جزو مهاجران بود؛ یعنی حقوقی که‬
‫عمر‪ ‬برای پسرش مقرر نمود‪ ،‬پانصد درهم کمتر از حقوقِ سایر مهاجران بود‪.‬‬
‫علتش را از او پرسیدند؛ فرمود‪« :‬پدرش او را با خود به هجرت برد؛ لذا او مانندِ کسی‬
‫که خودش هجرت کرده‪ ،‬نیست»‪ .‬این‪ ،‬نشانگر کمال تقوا و پرهیزگاریِ عمر‪‬‬
‫میباشد‪ .‬لذا بر همهی مسؤوالن واجب است که نزدیکان خود را بر سایر مردم‪،‬‬
‫ترجیح ندهند و از تبعیض‪ ،‬دوری کنند و میان فقیر و ثروتمند‪ ،‬فرقی نگذارند؛ بلکه به‬
‫هرکس همان جایگاهی را بدهند که شایستهی اوست‪ .‬این‪ ،‬الزمهی ورع و‬
‫پرهیزگاریست‪ .‬البته عبداهلل بن عمر‪ $‬نیز اعتراض نکرد و به پدرش نگفت‪ :‬پدر!‬
‫من نیز جزو مهاجران هستم و اگر میخواستم‪ ،‬در مکه میماندم و هجرت نمیکردم؛‬
‫بلکه به تصمیمِ پدرش احترام گذاشت و آن را پذیرفت‪.‬‬
‫و اما حدیث عطیه‪‬؛ در این حدیث آمده است‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬بنده‪ ،‬در‬
‫صورتی به درجهی پرهیزگاران میرسد که از ترس ابتال به چیزهای ناروا‪ ،‬چیزهایی‬
‫را که رواست و اشکالی ندارد‪ ،‬رها کند»‪ .‬یعنی وقتی در یک چیزِ مباح‪ ،‬شبههی حرام‬
‫وارد شود و تشخیصِ حالل و حرام غیرممکن یا دشوار باشد‪ ،‬تقوا و کمال ایمان‪،‬‬

‫(‪ )۶‬ضعیف است؛ ر‪.‬ک‪ :‬ضعیف الجامع‪ ،‬ش‪2261 :‬؛ ضعیف الترمذی‪ ،‬ش‪524 :‬؛ و غاية املرام‪ ،‬از‬
‫آلبانی‪ ،/‬ش‪.072 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪498‬‬

‫چنین ایجاب میکند که انسان‪ ،‬از آن روزیِ حالل دوری نماید تا مرتکبِ حرام نشود‪.‬‬
‫آنگونه که علما گفتهاند‪ :‬در پیش گرفتن چنین رویکردی‪ ،‬واجب است؛ یعنی وقتی‬
‫در یک کار یا روزیِ حالل‪ ،‬شبههی حرام وارد شود‪ ،‬اجتناب از همهی آن واجب‬
‫است؛ زیرا اجتناب از حرام‪ ،‬واجب میباشد و در چنین مواردی‪ ،‬اجتناب از حرام در‬
‫صورتی تحقق مییابد که انسان‪ ،‬از کار یا روزیِ حاللی که در آن شبهه است‪ ،‬دوری‬
‫کند‪ .‬چون «هرچیزی که انجامِ واجب جز بهوسیلهی آن ممکن نباشد‪ ،‬خود‪ ،‬واجب‬
‫است»‪ .‬البته اگر چارهای جز انتخاب یکی از این دو گزینه را نداشت‪ ،‬میتواند با‬
‫جستجو و دقت نظر‪ ،‬یکی از گزینهها را که به گمانِ غالبش درست است‪ ،‬انتخاب‬
‫نماید؛ به عنوان مثال‪ :‬وقتی غذای کسی با غذای شخصی دیگر‪ ،‬اشتباه شود و به این‬
‫عذا‪ ،‬نیاز شدیدی داشته باشد‪ ،‬در این صورت پس از بررسی و دقت نظر میتواند‬
‫غذایی را که به گمانِ غالبش‪ ،‬غذای خودِ اوست‪ ،‬بردارد و استفاده کند‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬مستحب بودن عزلت در دوران فتنه و فساد و هنگا ِم‬
‫ترس از ابتال به فتنه در دین (انحراف) و نگرانی از آلوده شدن‬
‫به حرام و شبهات و امثال آن‬

‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬


‫ُ‬ ‫ذ ِ‬
‫ََ‬ ‫[الذاريات‪]٢١ :‬‬ ‫ِيرَ ُّمب ِ رَ‬
‫يَ‪﴾٥٠‬‬ ‫نَلكمَ ِمِنَ َُهَنذ رَ‬ ‫﴿ف ِف ُّروَاََإِلََٱ َ‬
‫ّللَِإ ِ ِ َ‬
‫پس به سوی اهلل بگریزید‪ .‬همانا من برای شما هشداردهندهی آشکاری از سوی او هستم‪.‬‬
‫َّ َ ُّ‬ ‫َُ‬ ‫َ‬ ‫َ ر ُ‬ ‫َّ‬
‫‪ -621‬وعن سعد بن أيب وقاص‪ ‬قال‪ :‬س ِمعت رسول اهللِ‪ ‬يقول‪« :‬إِن اهلل حیِب‬
‫َ ر َ َّ َّ َ َّ َ‬
‫الغ ِ َّ‬
‫(‪)۶‬‬
‫ين»‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫العبد اتل ِيق اخل ِيف‬
‫ترجمه‪ :‬سعد بن ابیوقاص‪ ‬میگوید‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که میفرمود‪:‬‬
‫«همانا اهلل‪ ،‬بندهی پرهیزگار‪ ،‬غنی (بینیاز) و عزلتگزیده (ناشناخته) را دوست دارد»‪.‬‬
‫[نووی میگوید‪ :‬منظور از غنی (بینیاز) کسیست که عزت نفس و غنای درون‬
‫دارد‪].‬‬
‫َ َّ‬ ‫َ ُ‬ ‫َّ‬ ‫َ ُ ٌ َ ُّ‬ ‫ُ ي‬
‫اس أفضل یارسول اّلل؟ قال‪:‬‬ ‫‪ -629‬وعن أيب سعید اخلدري‪ ‬قال‪ :‬قال رجل‪ :‬أي انل ِ‬
‫ر‬ ‫ُ َّ َ ُ ٌ ُ َ ٌ‬ ‫ُ َّ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ‬ ‫ُر ٌ َ ٌ َ‬
‫ب‬ ‫فس ِه وم ِاَلِ يف سبیل اّلل»‪ .‬قال‪ :‬ثم من؟ قال‪« :‬ثم رجل م ِ‬
‫عَتل يف ِشع ٍ‬ ‫«مؤمِن َماهِد بِن ِ‬
‫ي َ َ ُ ُ َّ ُ‬
‫مِن الشعاب یعبد َربه»‪.‬‬
‫(‪)1‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫اس مِن َ ي‬
‫رشه ِ»‪ٌ [ .‬‬
‫َّ َ‬ ‫َّ َ َ َ‬ ‫َّ‬
‫ويف روای ٍة‪ « :‬یت ِيق اّلل ویدع انل‬
‫ترجمه‪ :‬ابوسعید خدری‪ ‬میگوید‪ :‬مردی از پیامبر‪ ‬پرسید‪ :‬ای رسولخدا!‬
‫بهترین مردم‪ ،‬کیست؟ فرمود‪« :‬مؤمنی که با جان و مالش در راه اهلل جهاد کند»‪ .‬سؤال‬
‫کرد‪ :‬سپس چه کسی؟ فرمود‪« :‬سپس مردی که در یکی از درهها عزلت میگزیند و‬
‫پروردگارش را عبادت میکند»‪.‬‬
‫و در روایتی آمده است‪« :‬مردی که تقوای اهلل پیشه میسازد و مردم را ترک‬
‫میکند تا از شرَّش‪ ،‬در امان باشند»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6824 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪6722 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0222 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪111‬‬
‫َ َ ٌ َ َّ ُ‬ ‫ُ َ َ ر َ ُ َ َ رَ َ رُ ر‬ ‫َ َ َ ُ ُ‬
‫تبع‬
‫ال المسلِم غنم ی َِ‬‫‪ -621‬وعنه قال‪ :‬قال رسول اهللِ‪« :‬یو ِشك أن یكون خری م ِ‬
‫ت»‪[ .‬روایت بخاری]‬
‫َ‬ ‫َ َ ر َ ر َ ُّ‬ ‫َ‬ ‫َ َ ََ‬
‫جلبال ومواق ِع القط ِر ی ِفر بِدینِ ِه من ال ِف ِ‬
‫بِها شعف ا ِ‬
‫(‪)۶‬‬

‫ترجمه‪ :‬ابوسعید خدری‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬بهزودی‪ ،‬بهترین ثروت‬


‫و داراییِ مسلمان‪ ،‬گوسفندانش خواهند بود که او به دنبالِ آنها به قلهی کوهها و‬
‫محلهای بارش باران میرود تا دینش را از فتنهها محفوظ بدارد»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬بابی بدین عنوان گشوده است‪« :‬مستحب بودن عزلت در دوران فتنه و‬
‫فساد و هنگامِ ترس از ابتال به فتنه‪.»...‬‬
‫‪‎‬‬
‫گفتنیست‪ :‬مؤمنی که در میانِ مردم میماندو در برابر اذیت و آزار آنان شکیبایی‬
‫میورزد‪ ،‬از مؤمنی که عنانِ صبر از دست میدهد و از مردم؛ کنارهگیری میکند‪ ،‬بهتر‬
‫است؛ البته گاه شرایطی پیش میآید که عزلت و گوشهنشینی بهتر است؛ مانندِ زمانی‬
‫که انسان نگرانِ منحرف شدن از دین خود باشد؛ مثالً در سرزمینی زندگی میکند که‬
‫او را به سوی بدعت یا انحراف از دین‪ ،‬فرا میخوانند یا در سرزمینی آکنده از فسق و‬
‫فجور زندگی میکند و نگرانِ است که شاید به کارهای زشت‪ ،‬دچار شود‪ .‬در چنین‬
‫شرایطی‪ ،‬عزلت و گوشهنشینی یا دوری از اجتماع‪ ،‬بهتر است‪.‬‬
‫به همین خاطر است که انسان‪ ،‬وظیفه دارد از سرزمین شرک به سرزمین اسالم و‬
‫از مناطق پرفساد به مناطقِ سالم‪ ،‬هجرت کند؛ هجرت با عوض شدن مردم و زمانه نیز‬
‫یک وظیفهی شرعیست‪ .‬از اینرو در حدیث صحیح آمده است‪« :‬بهزودی‪ ،‬بهترین‬
‫ثروت و داراییِ مسلمان‪ ،‬گوسفندانش خواهند بود که او به دنبالِ آنها به قلهی کوهها‬
‫و محلهای بارش باران میرود تا دینش را از فتنهها محفوظ بدارد»‪.‬‬
‫لذا در جمعبندی این موضوع میگوییم‪ :‬زمانی عزلت و گوشهنشینی از حضور‬
‫در اجتماع بهتر است که شرارت و فتنه همهگیر شود؛ و گرنه‪ ،‬در اصل حضور در‬
‫اجتماع بهتر است و باید در میان مردم باشیم و به ارشادِ مردم و امر به معروف و نهی‬
‫از منکر بپردازیم و آنها را به سوی حق و حقیقت فرا بخوانیم و سنت را برایشان‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.08 :‬‬


‫‪116‬‬ ‫باب‪ :‬مستحببودن عزلت در دوران فتنه و فساد و هنگامِ ترس از ابتال ‪...‬‬

‫بیان کنیم‪ .‬اما اگر تحمل این شرایط ممکن نبود و فتنهها‪ ،‬افزایش یافت‪ ،‬پس عزلت و‬
‫گوشهنشینی در بلندای کوهها یا در ژرفای درهها بهتر است‪ .‬پیامبر‪ ‬همچنین ویژگی‬
‫َّ َ ُّ َ َ‬
‫العبْد‬ ‫َيب‬
‫شخصی را بیان نمود که اهلل‪ ‬او را دوست دارد؛ چنانکه فرمود‪ِ « :‬إن الل ِ‬
‫َّ َّ َ َّ َ‬
‫الغ َّ‬
‫ين»‪ .‬یعنی‪« :‬همانا اهلل‪ ،‬بندهی پرهیزگار‪ ،‬غنی (بینیاز) و عزلتگزیده‬ ‫اتل ِِق اخل ِِف ِ‬
‫(ناشناخته) را دوست دارد»‪.‬‬
‫پرهیزگار‪ ،‬کسیست که تقوای الهی پیشه میسازد‪ ،‬فرمانهای اهلل‪ ‬را انجام‬
‫میدهد و از آنچه نهی فرموده‪ ،‬دوری میکند؛ نمازش را بهموقع و با جماعت بهجا‬
‫میآورد‪ ،‬زکاتش را میدهد‪ ،‬ماه رمضان‪ ،‬روزه میگیرد‪ ،‬حج میگزارد‪ ،‬به پدر و‬
‫مادرش نیکی میکند‪ ،‬با خویشاوندانش ارتباط دارد‪ ،‬به همسایگانش نیکی مینماید‪ ،‬از‬
‫نیکی کردن به یتیمان‪ ،‬دریغ نمیکند و همواره به کارهای نیک و پسندیدهای‬
‫میپردازد که نشانهی تقوا و پرهیزگاریست‪.‬‬
‫منظور از غنی یا بینیاز در این حدیث‪ ،‬کسیست که با ایمان و اعتماد به اهلل‪‬‬
‫از غیرِ او بینیازی میجوید و عزت نفس دارد و دست نیاز‪ ،‬پیشِ مردم دراز نمیکند‬
‫و خودش را نزدشان خوار و ذلیل نمیگرداند؛ بلکه با ایمان به اهلل‪ ،‬از مردم بینیازی‬
‫میجوید و به غیراهلل روی نمیآورد‪.‬‬
‫عزلتگزیده یا ناشناخته‪ ،‬کسیست که اظهارِ وجود نمیکند و پیشِ دیگران‪ ،‬به‬
‫خودنمایی و اظهارِ خویشتن نمیپردازد و به این فکر نمیکند که انگشتنمای مردم‬
‫شود یا توجه مردم را بهخود جلب نماید تا همه از او سخن بگویند؛ بلکه از خانه به‬
‫مسجد و از مسجد به خانه میرود و خیلی عادی با نزدیکان و برادران مسلمانش‬
‫دیدار میکند؛ البته منظور‪ ،‬این نیست که اگر اهلل‪ ‬به کسی علم و دانش داده‪ ،‬در‬
‫خانهاش بنشیند و این دانش را به دیگران آموزش ندهد؛ این‪ ،‬با تقوا مغایرت دارد؛ لذا‬
‫به جای اینکه در خانه بنشیند و دیگران را از این دانش‪ ،‬محروم نماید‪ ،‬بهتر است این‬
‫علم را به مردم منتقل کند و اگر ثروتی دارد‪ ،‬به جای نشستن در خانه‪ ،‬دیگران را از‬
‫آن بهرهمند سازد‪ .‬اگر دو گزینهی شهرت و گمنامی پیشِ رویش بود و هر دو نتایج‬
‫یکسانی داشت‪ ،‬پس گزینهی دوم را انتخاب کند؛ ولی اگر ناگزیر‪ ،‬نشر علم و دانش و‬
‫برگزاریِ کالسهای علمی و حلقههای درس یا ایرادِ سخنرانی در جمعه و اعیاد‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪112‬‬

‫شرعی ‪ -‬فطر و قربان‪ -‬به شهرتش منجر میشد‪ ،‬ایرادی ندارد و وظیفهاش را انجام‬
‫دهد؛ این هم جزو چیزهاییست که اهلل‪ ‬میپسندد‪.‬‬
‫***‬
‫ََ‬ ‫َ َ َ َ َّ ُ َ ًّ َّ َ ر َ َ‬ ‫وعن أيب ُهریرة‪َ ‬ع ِن انلَّ ي‬ ‫ر‬
‫ب‪ ‬قال‪« :‬ما بعث اّلل نبِیا إِال َرَع الغن َم»؛ فقال‬ ‫ِ‬ ‫‪-622‬‬
‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َأ رصحابُه‪َ :‬‬
‫(‪)۶‬‬
‫یط أله ِل َمكة»‪[ .‬روایت بخاری]‬ ‫َ‬
‫رار‬
‫ِ‬ ‫ق‬ ‫لَع‬ ‫ا‬ ‫ه‬
‫ُ ر َ‬
‫اع‬ ‫ر‬‫أ‬ ‫ت‬‫ن‬ ‫ک‬ ‫م‪،‬‬ ‫ع‬ ‫ن‬ ‫«‬ ‫قال‪:‬‬ ‫ت؟‬ ‫ن‬‫أ‬ ‫و‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل‪ ،‬هیچ پیامبری مبعوث نکرد‬
‫مگر اینکه چوپانی کرده بود»‪ .‬اصحابش پرسیدند‪ :‬آیا شما هم چوپانی کردهاید؟‬
‫فرمود‪« :‬بله‪ ،‬من نیز گوسفندان اهالی مکه را در برابر چند قیراط ‪ -‬مُزدی ناچیز‪-‬‬
‫میچراندم»‪.‬‬
‫ٌُ ُر ٌ َ َ‬ ‫ر َ ََ‬ ‫َ َّ ُ‬ ‫َّ‬ ‫َ ر‬
‫اس َرجل مم ِسك عِنان‬ ‫اش انلَّ ِ‬ ‫رسول اّلل‪ ‬أنه قال‪« :‬مِن خری مع ِ‬ ‫ِ‬ ‫‪ -626‬وعنه عن‬
‫رَ َ َ‬ ‫َ َ َر َرَ‬ ‫ُ َّ َ َ َ َ ر َ ى َ َ َ ى‬ ‫َّ َ ُ َ َ ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫طار علی ِه یبت ِِغ القتل أو‬ ‫طری لَع متنِ ِه‪ُ ،‬كما س ِمع هیعة أ رو ف رزعة‪،‬‬ ‫یل اّلل‪ ،‬ی‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫فر ِس ِه ِيف سب‬
‫َ‬ ‫َر َ‬ ‫َّ َ‬ ‫َ‬ ‫َ ََ‬ ‫ر‬ ‫َُ َ‬ ‫ر َ ر َ َ َّ َ ر َ ُ ٌ‬
‫طن وا ٍد مِن ه ِذه ِ‬ ‫َ‬
‫ال َموت مظان ٍه‪ ،‬أو رجل يف غنیم ٍة يف رأ ِس شعف ٍة مِن ره ِذه ِ الشعف‪ ،‬أو ب ِ‬
‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َّ َ َ ر ُ ُ َ َّ ُ َّ َ َ ُ َ ُ َ َ‬ ‫َّ َ ُ‬ ‫َ ُ‬
‫اس إِال يف‬‫نی ليس مِن انل ِ‬ ‫األودیةِ‪ ،‬ی ِقیم الصالة ویؤيت الزَكة ویعبد ربه حَّت یأتِیه ايل ِق‬
‫َر‬
‫(‪)1‬‬
‫ری»‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫خ ٍ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬یکی از بهترین نمونههای‬
‫زندگی مردم‪ ،‬زندگی مردیست که لگام اسبش را در راه اهلل گرفته‪ ،‬بر پشت آن‬
‫جوالن میکند و هر بار صدای حضور دشمن یا بانگِ جنگ را میشنود‪ ،‬بیپروا به‬
‫امید کشتن دشمن یا به امید شهادت در راه اهلل‪ ،‬به سوی مناطقی میشتابد که چنین‬
‫موقعیتی دارند‪ .‬یا ‪ -‬نمونهی دیگر‪ -‬زندگیِ مردیست که در میان تعدادی گوسفند در‬
‫ارتفاع یکی از این کوهها یا در عمق یکی از این درهها بهسر میبرد‪ ،‬نمازش را برپا‬
‫میکند‪ ،‬زکات میدهد و پروردگارش را عبادت مینماید تا آنکه مرگش فرا رسد و‬
‫جز در کارهای نیک و پسندیده‪ - ،‬مردم را ترک میکند و‪ -‬در میان مردم نیست»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.6626 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0228 :‬‬
‫‪113‬‬ ‫باب‪ :‬مستحببودن عزلت در دوران فتنه و فساد و هنگامِ ترس از ابتال ‪...‬‬

‫شرح‬
‫در این باب حدیثی بدین مضمون ذکر شده است که ابوهریره‪ ‬میگوید‪:‬‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل‪ ،‬هیچ پیامبری مبعوث نکرد مگر اینکه چوپانی کرده بود»‪ .‬یعنی‬
‫هر پیامبری پیش از آنکه به نبوت مبعوث شود‪ ،‬چوپان بوده است‪ .‬اصحاب‪‬‬
‫پرسیدند‪ :‬ای رسولخدا! آیا شما هم چوپانی کردهاید؟ فرمود‪« :‬بله‪ ،‬من نیز گوسفندان‬
‫اهالی مکه را در برابر چند قیراط ‪ -‬مُزدی ناچیز‪ -‬میچراندم»‪ .‬علما گفتهاند‪ :‬حکمتش‬
‫این بود تا پیامبران‪ ،‬پیش از بعثتشان افرادی مسؤولیتپذیر پرورش یابند و بیاموزند‬
‫که چگونه مسؤولیتی را که به عهده میگیرند‪ ،‬بهخوبی ادا نمایند و با نگهداری از‬
‫گوسفندان‪ ،‬ویژگیهایی چون صبر‪ ،‬آرامش‪ ،‬عطوفت و مهربانی در آنان تقویت شود‪.‬‬
‫زیرا چوپان‪ ،‬گاه گوسفندان را به چراگاهی سرسبز و پرگیاه میبرد و گاه گوسفندان به‬
‫جایی میروند که خشک و بیگیاه است و گاه چوپان‪ ،‬گوسفندان را در جایی نگه‬
‫میدارد‪ .‬منظورم‪ ،‬اینست که پیامبر نیز امتش را به سوی علم‪ ،‬هدایت و بصیرت سوق‬
‫میدهد؛ مانند چوپان که به نگهداری و مراقبت از گوسفندها میپردازد و آنها را به‬
‫مناطق و چراگاههای پرگیاه میبرد؛ یعنی به جاهایی که هم به غذای کافی میرسند و‬
‫هم به آب خوب و سالم‪ .‬از آنجا که گوسفندان‪ ،‬حیوانات ضعیفی هستند و به‬
‫نگهداری نیاز دارند‪ ،‬معموالً چوپانها و کسانی که از گوسفندان نگهداری میکنند‪،‬‬
‫آدمهای مهربان‪ ،‬آرام و رقیقالقلبی هستند‪ .‬از اینرو اهلل متعال چوپانی یا نگهداری از‬
‫گوسفندان را برای پیامبرانش انتخاب کرد‪ ،‬نه نگهداری از شترها را؛ زیرا ساربانها و‬
‫پرورشدهندگان شتر‪ ،‬معموالً سرسخت و سنگدلاند؛ مانندِ ویژگیهایی که شترها‬
‫دارند‪ .‬لذا پیامبران‪ ،‬ابتدا چوپان بودند تا ویژگیهای خوبی که یک چوپان دارد‪ ،‬در‬
‫آنها تقویت شود و بیشتر و بهتر به انسانها‪ ،‬رسیدگی نمایند‪.‬‬
‫رسولاهلل‪ ‬در برابر مزدی اندک برای اهل مکه چوپانی کرد؛ موسی‪ ‬نیز برای‬
‫پرداختِ مهریهی همسرش‪ ،‬یعنی دختر شعیب‪ ،‬چوپانی نمود و گوسفندان شعیب‬
‫را چراند‪ .‬اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪114‬‬
‫ُ‬ ‫ِ ُ‬
‫ن َحِججََ‬ ‫َع َأن َتأَ ُجر ِ َ‬
‫ن َثَٰ ِ َ‬ ‫ي َ ىَ‬
‫ت َهَت َِ‬ ‫كحكَ َإِحَدى َٱبَن ذَ‬ ‫ن َأرِ َُ‬
‫يد َأنَ َأن ِ‬ ‫﴿قالَ َإ ِ ِ َ‬
‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ج ُد ِ َ‬
‫ن َإِن َشاَءَ َٱ َُ‬
‫ّللَ‬ ‫ق َعليَكَ َست ِ‬ ‫يد َأنَ َأش ذَ‬
‫فإِنَ َأتَممَتَ َعشَا َف ِمنَ َعِندِكَ َوماَ َأرِ َُ‬
‫ذ‬
‫[القصص‪َ ]٨٧ :‬‬ ‫حيََ‪﴾٢٧‬‬ ‫لصل ِ ِ‬
‫مِنََٱ َ‬
‫(شعیب به موسی) گفت‪ :‬من میخواهم یکی از این دو دخترم را به ازدواج تو در آورم؛ به‬
‫شرط آنکه هشت سال در استخدام من باشی و اگر این مدت را به ده سال برسانی‪ ،‬با خود‬
‫توست‪.‬‬
‫دومین حدیثی که در این بخش ذکر شده‪ ،‬نشان میدهد که گاه عزلت و‬
‫گوشهنشینی بهتر است؛ «و بهترین نمونه‪ ،‬مسلمانیست که لگام اسبش را در راه اهلل‬
‫گرفته‪ ،‬بر پشت آن جوالن میکند و هر بار صدای حضور دشمن یا بانگِ جنگ را‬
‫میشنود‪ ،‬بیپروا به امید کشتن دشمن یا به امید شهادت در راه اهلل‪ ،‬به سوی مناطقی‬
‫میشتابد که چنین موقعیتی دارند‪ .‬همچنین مسلمانیست که در ارتفاع یکی از کوهها‬
‫یا در عمق یکی از درهها بهسر میبرد‪ ،‬و اهلل‪ ‬را عبادت میکند و جز در کارهای‬
‫نیک و پسندیده‪ ،‬مردم را ترک مینماید و در میان آنها نیست»‪.‬‬
‫پیشتر این نکته را بیان کردیم که این دسته از متون دینی که نشانگر عزلت و‬
‫گوشهنشینیست‪ ،‬حمل بر این میشود که حضور در اجتماع و جمع مردم‪ ،‬زیانبار‬
‫باشد و به دین و ایمان انسان‪ ،‬ضرر برساند؛ اما اگر به دین و ایمان شخص ضرری‬
‫نرسد‪ ،‬مؤمنی که با مردم و در میان آنهاست و در برابر اذیت و آزارشان شکیبایی‬
‫میورزد‪ ،‬از مؤمنی که از آنها دوری میکند و عنان صبر از دست میدهد‪ ،‬بهتر است‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -34‬باب‪ :‬فضیلت همنشینی با مردم و حضور در جمع آنها و‬
‫شرکت در گردهماییها‪ ،‬جمعهها و جماعتها و دیگر مجالس خیر‬
‫از جمله مجالس علم و ذکر‪ ،‬و عیادت بیماران‪ ،‬و حاضر شدن در‬
‫تشییع جنازهها و همدردی با نیازمندان‪ ،‬و ارشاد افرادِ بیعلم و‬
‫مشارکت در دیگر کارهای مفید اجتماعی برای کسانی که تواناییِ‬
‫امر به معروف و نهی ازمنکر و خودداری از آزار رساندن به‬
‫دیگران را دارند و میتوانند در برابر سختیها و اذیت و آزار‬
‫دیگران‪ ،‬شکیبایی ورزند‬

‫باید دانست که همنشینی با مردم و حضور در اجتماع به روشی که ذکر کردم‪،‬‬


‫ایست که رسولاهلل‪ ‬و سایر پیامبران‪ -‬صلواتاهلل وسالمه علیهم‪ -‬و‬
‫روش برگزیده ‪‎‬‬
‫نیز خلفای راشدین و دیگر صحابه و تابعین و سایر علمای اسالم و سلف صالح بر‬
‫آن بودهاند و این‪ ،‬روشِ بیشتر تابعین و کسانیست که پس از ایشان بودهاند؛ چنانکه‬
‫شافعی و احمد و بیشترِ فقها‪ ‬همین دیدگاه را داشتهاند‪ .‬اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬
‫[املائدة‪]٨ :‬‬ ‫﴿وتعاونواَََعََٱلَ ِ َِِ‬
‫بَوَٱ ذتلقَوىَ﴾‬
‫و با یکدیگر بر نیکی و پرهیزگاری همکاری نمایید‪.‬‬
‫آیههای فراوان و روشنی در اینباره وجود دارد‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -34‬باب‪ :‬تواضع و فروتنی در برابر مؤمنان‬

‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬


‫ذ‬
‫ََ‬ ‫[الشعراء ‪]٨١٢ :‬‬ ‫نَٱتبعكََمِنََٱلَ ُمؤَ ِمن ِيََ‪﴾٢١٥‬‬
‫﴿وَٱخَ ِفضََجناحكََل ِم َِ‬
‫و بال (مهر و تواضع) خویش را براى مؤمنانى که از تو پیروى مىکنند‪ ،‬بگستران‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫ّللَبِقوَمَََي ُِّب ُهمََ‬ ‫يأ ُّيهاَٱَّلِينََءام ُنواََمنَيرَت ذَدَمِنكمََعنَدِين ِ َهِۦَفسوَفََيأَ ِ َ‬
‫تَٱ َُ‬ ‫﴿ ىَ‬
‫ذ‬
‫َ‬ ‫[املائدة‪]٢٣ :‬‬ ‫ح ُّبون َُهۥََأذِلةَََعََٱلَ ُمؤَ ِمن ِيََأع ذِزةَََعََٱلَكَفِ ِرينَ﴾‬ ‫و ُي ِ‬
‫ای مؤمنان! آن دسته از شما که از دینشان برگردند‪ ،‬بدانند که اهلل گروهی خواهد آورد که‬
‫آنان را دوست دارد و آنها نیز اهلل را دوست دارند و در برابر مؤمنان‪ ،‬فروتن هستند و در برابر‬
‫کافران سخت و شدید‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ ُ ذ‬
‫اس َإِنا َخلقَنَكم َ ِمِن َذكرَ َوأنثَ َوجعلَنَكمَ َش ُعوبَا َوقباَئِلََ‬
‫يأ ُّيها َٱِل َ‬ ‫﴿ ىَ‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ذ‬
‫[احلجرات‪َ ََ ]١٤ :‬‬ ‫ّللَِأتَقىَكمَ﴾‬‫نَأكَرمكمََعِندََٱ َ‬‫تلِ عارفوَاََإ ِ َ‬
‫ای مردم! ما‪ ،‬شما را از مرد و زنی آفریدهایم و شما را ملتها و قبیلههایی قرار دادهایم تا‬
‫یکدیگر را بشناسید‪ .‬بیگمان گرامیترین شما نزد اهلل باتقواترین شماست‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ُّ‬
‫َ‬ ‫[النجم ‪]٤٨ :‬‬ ‫قَ‪﴾٣٢‬‬ ‫﴿فلََتزكوَاََأنفسكمََهوََأعَل َُمَبِم َِ‬
‫نَٱت ىَ‬
‫پس خودستایی نکنید‪ .‬او به کسی که تقوا پیشه کرده است‪ ،‬بهطور کامل آگاهی دارد‪.‬‬
‫همچنین میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫اف َرِجالَ َيعَ ِرفون ُهم َبِسِيمىَ ُهمَ َقالواَ َماَ َأغَنَ َعنكمََ‬ ‫ب َٱلَعَر ِ َ‬‫ى َأصَحَ ُ َ‬ ‫﴿وناد ىَ‬
‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ىُ‬ ‫كمَ َوما َ ُك ُ‬ ‫ُ ُ‬
‫هؤلَءَِ َٱَّلِينَ َأقَسمَ ُتمَ َلَ َينال ُه َُم َٱ َُ‬
‫ّلل َبِرحَةََ‬ ‫بونَ َ‪َ ٤٨‬أ َ‬‫نتمَ َتسَتكَ ُ‬
‫ِ‬ ‫َجَع‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫ُ ُ‬
‫[األعراف‪َ ]٣٩ ،٣٨ :‬‬ ‫نتمََُتَزنونََ‪﴾٤٩‬‬ ‫كمََولََأ ُ‬ ‫ٱدَخلواََٱلَ ذنةََلََخوَ َ‬
‫فَعليَ‬
‫و ساکنان اعراف‪ ،‬مردمی را که از سیمایشان میشناسند‪ ،‬صدا میزنند و میگویند‪ :‬فراوانی و‬
‫تکبرتان‪ ،‬سودی به شما نبخشید‪ .‬آیا این بهشتیان‪ ،‬همان کسانی نیستند که شما سوگند یاد‬
‫میکردید اهلل‪ ،‬رحمتش را به آنان نمیرساند‪ - ،‬و به بهشتیان گفته میشود‪ -:‬وارد بهشت‬
‫شوید که نه ترس و هراسی بر شماست و نه اندوهگین میشوید‪.‬‬
‫‪117‬‬ ‫باب‪ :‬تواضع و فروتنی در برابر مؤمنان‬

‫شرح‬
‫نووی‪ /‬در کتاب ریاضالصالحین‪ ،‬بابی به نام «تواضع و فروتنی در برابر‬
‫مؤمنان» گشوده است‪.‬‬
‫تواضع‪ ،‬متضاد برتریجویی و تکبر است؛ به عبارت دیگر‪ ،‬تواضع بدین معناست‬
‫که انسان‪ ،‬به سبب علم و دانش یا ثروت و موقعیتی که دارد‪ ،‬سر و گردنش را در‬
‫برابر دیگران باال نگیرد؛ بلکه بر انسان واجب است که در برابر دیگران‪ ،‬فروتن باشد‪.‬‬
‫همانگونه که برترین مخلوق اهلل و واالترین و برگزیدهترین بندهاش‪ ،‬رسولاهلل‪ ‬در‬
‫برابر مؤمنان‪ ،‬فروتن بود؛ بهگونهای که گاه یک دختربچه دست آن بزرگوار را‬
‫میگرفت و او را برای انجام کارِ خود‪ ،‬به جایی دیگر میبُرد و رسولاهلل‪ ‬نیز با او‬
‫میرفت‪.‬‬
‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ََ‬ ‫[احلجر‪]٨٨ :‬‬ ‫﴿وَٱخَفِضََجناحكََل ِلَ ُمؤَ ِمن ِيََ‪﴾٨٨‬‬
‫بالِ (مهر و تواضع) خویش را برای مؤمنان فرود آور‪.‬‬
‫و در آیهای دیگر میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬
‫ََ َ‬ ‫[الشعراء ‪]٨١٢ :‬‬ ‫نَٱتبعكََمِنََٱلَ ُمؤَ ِمن ِيََ‪﴾٢١٥‬‬
‫﴿وَٱخَفِضََجناحكََل ِم َِ‬
‫و بال (مهر و تواضع) خویش را براى مؤمنانى که از تو پیروى مىکنند‪ ،‬بگستران‪.‬‬

‫لذا ﴿وَٱخَفِضََجناحكَ﴾‪ ،‬یعنی متواضع باش‪ .‬زیرا آدمِ متکبر و سرکش‪ ،‬خودبین‬
‫است و خود را بهسان پرندهای میبیند که در آسمان پرواز میکند؛ از اینرو اهلل متعال‬
‫دستور داد که بالِ خود را برای مؤمنانی که از پیامبر‪ ‬پیروی میکنند‪ ،‬فرود آورَد و‬
‫در برابرشان متواضع باشد‪ .‬لذا درمییابیم که گشودن بالِ مهر و تواضع برای کافران‪،‬‬
‫درست نیست؛ بلکه در برابرِ کافران‪ ،‬سرِ خود را باال بگیرید و خود را در موقعیتی‬
‫فراتر از آنها قرار دهید؛ زیرا شما به دین و شریعت الهی چنگ‪‎‬زده و سخن و‬
‫شریعت اهلل‪ ‬را که فراتر از هر چیزیست‪ ،‬پذیرفتهاید‪ .‬از اینرو اهلل‪ ‬در وصف‬
‫پیامبر‪ ‬و یارانش میفرماید‪:‬‬
‫ُذ‬
‫[الفتح‪]٨٩ :‬‬ ‫﴿أش ذِداَ َُءََعََٱلَكف َ‬
‫ارَِ ُرحاَ َُءَبيَن ُهمَ﴾‬
‫در برابر کافران سرسختند و با یکدیگر مهربان‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪118‬‬

‫سپس مؤلف‪ /‬آیهی دیگری ذکر کرده است؛ این آیه که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫ّللََب ِقوَمَََي ُِّب ُهمََ‬ ‫يأ ُّيهاَٱَّلِينََءام ُنواََمنَيرَت ذَدَمِنكمََعنَدِين ِ َهِۦَفسوَفََيأَ ِ َ‬
‫تَٱ َُ‬ ‫﴿ ىَ‬
‫ذ‬
‫[املائدة‪َ َ ]٢٣ :‬‬ ‫ح ُّبون َُهۥََأذِلةَََعََٱلَ ُمؤَ ِمن ِيََأع ذِزةَََعََٱلَكَفِ ِرينَ﴾‬ ‫و ُي ِ‬
‫ای مؤمنان! آن دسته از شما که از دینشان برگردند‪ ،‬بدانند که اهلل گروهی – از مؤمنان را‪-‬‬
‫خواهد آورد که آنان را دوست دارد و آنها نیز اهلل را دوست دارند و در برابر مؤمنان‪ ،‬فروتن‬
‫هستند و در برابر کافران سخت و شدید‪.‬‬
‫این دسته از مؤمنان‪ ،‬در برابر برادرانِ ایمانی خود فروتن هستند‪ ،‬نه متکبر و‬
‫مغرور؛ نه تنها برخورد شدیدی با آنها ندارند‪ ،‬بلکه در برابرشان تواضع میکنند و بر‬
‫عکس‪ ،‬در برابرِ کافران سخت و شدید هستند‪ .‬از اینروست که پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬ال‬
‫َ ْ َ ُّ ُ َ َ ْ‬ ‫ُ‬ ‫َ َ‬ ‫َْ َ ُ َُْ َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫وه ْم إَل أضيَ ِقه»‪.‬‬‫السالمِ ‪َ ،‬وإِذا ل ِقيتُ ُموه ْم ِِف َط ِريق فاضطر‬‫ِ‬
‫انل َص َ‬
‫ارى ب َّ‬ ‫ود َو َّ‬ ‫تبدءوا اْله‬
‫یعنی‪« :‬شما‪ ،‬ابتدا به یهود و نصارا سالم نکنید و اگر در راهی با آنها روبهرو شدید‪،‬‬
‫آنان را ناگزیر کنید که به تنگترین قسمتِ راه بروند»‪ .‬و بدینسان خوار و زبون‬
‫شوند؛ زیرا آنها دشمنِ اسالم و مسلمان‪ ،‬و دشمنِ اهلل و پیامبرش هستند و با کتاباهلل‬
‫و سنت رسولاهلل‪ ‬کینه و دشمنی دارند‪.‬‬
‫این آیه‪ ،‬دلیلی بر ثبوت محبت الهیست و نشان میدهد که اهلل‪ ‬دوست دارد و‬
‫ُ‬ ‫ذ‬
‫ح ُّبون َُهۥَ﴾‪« :‬اهلل گروهی – از‬
‫ّلل َبِقوَمَ ََي ُِّب ُهمَ َو ُي ِ‬
‫ت َٱ َُ‬
‫دوستش میدارند‪﴿ .‬فسوَفَ َيأَ ِ َ‬
‫مؤمنان را‪ -‬خواهد آورد که آنان را دوست دارد و آنها نیز اهلل را دوست دارند»‪ .‬این‬
‫محبت‪ ،‬محبت بزرگ و بینظیریست؛ لذا کسی که اهلل را دوست بدارد‪ ،‬دنیا‪ ،‬خانواده‪،‬‬
‫مال و ثروت و بلکه جانش را در راه اهلل‪ ‬نثار میکند و بهخاطر محبتی که به اهلل‪‬‬
‫و نصرت و یاریِ دینش دارد‪ ،‬جانش را برای رویارویی با دشمنانِ اهلل در معرض‬
‫خطر قرار میدهد و به استقبال شهادت میرود؛ و این‪ ،‬نشان میدهد که انسان‪ ،‬آنچه‬
‫را که اهلل و پیامبرش دوست دارند‪ ،‬بر خواستههای خویش مقدّم میداند‪.‬‬
‫یکی از نشانههای محبت با اهلل‪ ،‬اینست که انسان همواره اهلل را با قلب‪ ،‬زبان‬
‫و اعضای بدنش یاد کند‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6027:‬‬


‫‪119‬‬ ‫باب‪ :‬تواضع و فروتنی در برابر مؤمنان‬

‫و از دیگر نشانههای این محبت‪ ،‬دوستی با کسانیست که اهلل‪ ‬آنها را دوست‬


‫دارد؛ لذا دوستدار اهلل‪ ،‬دوستدارِ پیامبر‪ ‬و خلفای راشدین‪ ‬میباشد و ائمه و نیز‬
‫علما و نیکوکارانِ همعصرِ خویش را دوست دارد‪.‬‬
‫از جمله نشانههای محبت اهلل‪ ،‬اینست که انسان به اطاعت و بندگیِ اهلل‪‬‬
‫بپردازد و عبادت اهلل را بر خواستههای خویش ترجیح دهد؛ لذا وقتی مؤذن‪ ،‬بانگ‬
‫میگوید و به سوی نماز فرا میخواند‪ ،‬این شخص کارَش را رها میکند و به سوی‬
‫نماز میشتاید؛ زیرا عملی را که اهلل میپسندد‪ ،‬بیش از کارِ مورد عالقهی خود‪ ،‬دوست‬
‫دارد‪ .‬بندهای که پروردگارش را دوست دارد‪ ،‬بداند که اهلل‪ ‬با سرعت و شتابِ‬
‫بیشتری‪ ،‬به سویش میرود و محبت خود را نثارش میکند؛ زیرا اهلل متعال در حدیث‬
‫ًَ‬ ‫ََ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫قدسی فرموده است‪َ « :‬و َم ْن أتاي ي ْم َِش‪ ،‬أتيْـتُ ُه َه ْر َولة»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬هرکس قدمزنان به‬
‫سوی من بیاید‪ ،‬من دواندوان به سویش میروم»‪ .‬و بزرگترین هدف‪ ،‬اینست که‬
‫انسان به محبت االهی دست یابد و اهلل‪ ‬دوستش بدارد‪ .‬از اینرو اهلل متعال‬
‫میفرماید‪:‬‬
‫ُ ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ ذ‬ ‫ُ ُ ُ‬ ‫ُ‬
‫َََ َ‬ ‫[آل عمران‪]٤١ :‬‬ ‫َيبِبَك َُمَٱ َُ‬
‫ّلل﴾‬ ‫ّللَفَٱتب ِ ُع ِ َ‬
‫ونَ َ‬ ‫نتمََُت ُِّبونََٱ َ‬‫﴿قلََإِنَك‬
‫بگو‪ :‬اگر اهلل را دوست دارید‪ ،‬از من پیروی کنید تا اهلل شما را دوست بدارد‪.‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬
‫َيبِبَك َُمَ‬
‫نفرمود‪ :‬از من پیروی کنید تا به اهلل راست گفته باشید؛ بلکه فرمود‪َ ﴿ :‬‬
‫ذ‬
‫ٱ َُ‬
‫ّلل﴾‪« :‬تا اهلل‪ ،‬شما را دوست بدارد»؛ زیرا نتیجهی محبت با اهلل و پیروی از پیامبر‪،‬‬
‫اینست که اهلل‪ ‬چنین بندهای را دوست میدارد و وقتی اهلل بندهاش را دوست‬
‫داشته باشد‪ ،‬بنده به خیرِ دنیا و آخرت دست مییابد‪ .‬اهلل متعال من و شما را جزو‬
‫دوستانِ خود قرار دهد‪.‬‬
‫ح ُّبون َُهۥَ﴾‪« :‬و او را دوست دارند»‪ ،‬محبت بنده با‬
‫و از اینکه فرمود‪﴿ :‬و ُي ِ‬
‫پروردگارش ثابت میگردد؛ و این‪ ،‬امری واضح‪ ،‬روشن و واقعیست؛ از اینروست‬
‫که انسان‪ ،‬احساس میکند به چیزهایی که اهلل‪ ‬میپسندد‪ ،‬عالقهمند میباشد و این‪،‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ .6227:‬ر‪.‬ک‪ :‬همین کتاب‪ ،‬تعلیق حدیث شمارهی‪.554‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪161‬‬

‫بدین معناست که اهلل‪ ‬را دوست دارد‪ .‬لذا میبینیم مؤمنی که از چنین صفتی‬
‫برخوردار میشود‪ ،‬اهلل متعال را از خود و از همهی عزیزانش ‪ -‬فرزندان‪ ،‬پدر و‬
‫مادرش‪ -‬و بلکه از همه چیز‪ ،‬بیشتر دوست دارد و دوستدارِ کسیست که‬
‫دوستدار خداست؛ ناگفته پیداست که انسان‪ ،‬دوستانِ دوستِ خود را نیز دوست‬
‫دارد‪ .‬از اینرو دوستدارِ اهلل بهخاطرِ محبتی که با پروردگارش دارد‪ ،‬دوستدارِ‬
‫اعمال‪ ،‬اقوال و افرادیست که محبوبِ اهلل هستند‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬این فرمودهی اهلل‪ ‬را ذکر کرده است‪:‬‬
‫ُ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ ُ ذ‬
‫اس َإِنا َخلقَنَكم َ ِمِن َذكرَ َوأنثَ َوجعلَنَكمَ َش ُعوبَا َوقباَئِلََ‬ ‫يأ ُّيها َٱِل َ‬ ‫﴿ ىَ‬
‫ُ ذ ذ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ذ‬
‫يرَ‪﴾١٣‬‬ ‫ّللَعل رَ‬
‫ِيمَخب ِ َ‬ ‫نَٱ َ‬ ‫ّللَِأتَقىَكمََإ ِ َ‬
‫نَأكَرمكمََعِندََٱ َ‬‫تلِ عارفوَاََإ ِ َ‬
‫ََ َ‬ ‫[احلجرات‪]١٤ :‬‬
‫ای مردم! ما‪ ،‬شما را از مرد و زنی آفریدهایم و شما را تیرهها و قبیلههایی قرار دادهایم تا‬
‫یکدیگر را بشناسید‪ .‬بیگمان گرامیترین شما نزد اهلل باتقواترین شماست‪ .‬همانا اهلل‪ ،‬دانای‬
‫آگاه است‪.‬‬
‫اهلل‪ ‬در این آیه با همهی مردم سخن میگوید و بیان میفرماید که آنها را از‬
‫یک مرد و زن آفریده است؛ یعنی غالباً آفرینش انسانها بدین صورت میباشد؛ و‬
‫گرنه‪ ،‬اهلل متعال آدم‪ ‬را بدون پدر و مادر‪ ،‬و از خاک‪ ،‬یعنی از گِلی خشکیده و‬
‫سفالگونه خلق کرد و سپس از روحی که خود آفرید‪ ،‬در او دمید و او را بهصورتِ‬
‫انسانی خوشاندام درآورد‪.‬‬
‫همچنین حواء را از پدر‪ ،‬یعنی از ابوالبشر و بدون مادر خلق کرد و عیسی‪ ‬را‬
‫از مادر و بدون پدر آفرید و خلقت سایر انسانها را از پدر و مادر قرار داد‪.‬‬
‫همانگونه که مادّه یا شیوهی آفرینش انسان‪ ،‬چهار گونه است‪ ،‬جنسِ انسان نیز بر‬
‫چهار نوع میباشد؛ اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ِذ‬
‫ب َل ِمن َيشاَ َُء َإِنَثَا َويه ُ َ‬
‫ب َل ِمنَ‬ ‫ض َيَل َُ‬
‫ق َما َيشاَ َُء َيه ُ َ‬ ‫ت َوَٱلَۡر ِ َ‬ ‫لسَٰوَ َِ‬ ‫ّللِ َ ُملَ َ‬
‫ك َٱ ذ‬ ‫﴿َِ‬
‫ً ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُّ ُ‬
‫يماَ َإِن َُهۥ َعل رَ‬
‫ِيمَ‬ ‫ل َمن َيشاَ َُء َعقِ‬ ‫يشاَ َُء َٱَّلكورَ َ‪َ ٤٩‬أوَ َيُز ِوِ ُج ُهمَ َذكَرانَا َِإَونَثَاَ َويجَع َ‬
‫[الشورى‪َ َ ]٢١ ،٣٩ :‬‬ ‫ِيرَ‪﴾٥٠‬‬ ‫قد رَ‬
‫فرمانروایی آسمانها و زمین از آنِ اهلل است‪ .‬هر چه بخواهد‪ ،‬میآفریند‪ .‬به هر کس بخواهد‪،‬‬
‫‪166‬‬ ‫باب‪ :‬تواضع و فروتنی در برابر مؤمنان‬

‫دختر میبخشد و به هر کس بخواهد‪ ،‬پسر میدهد‪ .‬یا هم پسر و هم دختر به آنان عطا‬
‫میکند‪ .‬و هر که را بخواهد‪ ،‬عقیم و نابارور میگرداند‪.‬‬
‫در این آیه به چهار جنسِ انسان اشاره شده است‪:‬‬
‫نخست‪ :‬مؤنث (دختر)‪﴿ :‬يه ُ َ‬
‫ب َل ِمن َيشاَ َُء َإِنَثَا﴾؛ یعنی برخی از مردم‪ ،‬فقط‬
‫صاحبِ فرزندِ دختر میشوند و هیچگاه صاحب پسر نمیگردند و بدینسان نسلشان‬
‫از طریق فرزندان دختر‪ ،‬تداوم مییابد‪.‬‬
‫ُّ ُ‬
‫دوم‪ :‬مذکّر (پسر)‪﴿ :‬ويه ُ َ‬
‫بَل ِمنَيشاَ َُءَٱَّلكورَ﴾؛ یعنی برخی از مردم فقط صاحب‬
‫پسر میشوند‪ ،‬نه دختر‪.‬‬
‫ُ‬
‫سوم‪ :‬دو جنسه‪﴿ :‬أوَ َيُز ِوِ ُج ُهمَ َذكَرانَا َِإَونَثَا﴾؛ یعنی هم صاحب پسر و هم‬
‫صاحب دختر میشوند‪ .‬البته اینجا به افرادِ دوجنسه نیز اشاره شده است‪ .‬زیرا واژهی‬
‫«زوج»‪ ،‬در مفاهیمی چون لنگه‪ ،‬گونه‪ ،‬جنس و همگون و همانند نیز بهکار میرود‪.‬‬
‫همانگونه که اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ََ‬ ‫[ص ‪]٢٨ :‬‬ ‫جَ‪﴾٥٨‬‬‫ك ِ َهِۦََأزَوَ رَ‬
‫﴿وءاخ َُرَمِنَش َ‬
‫و همسان این‪ ،‬عذابهای گوناگون دیگری نیز دارند‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُ ُ ذ‬
‫ََ‬ ‫[الصافات ‪]٨٨ :‬‬ ‫شواََٱَّلِينََظل ُمواََوأزَوَج ُهمَ﴾‬ ‫﴿ٱحَ‬
‫ستمکاران و امثالشان را برانگیزید‪.‬‬
‫ُ‬
‫لذا از ﴿أوََيُز ِوِ ُج ُهمََذكَرانَاَِإَونَثَا﴾‪ ،‬این نکته نیز برداشت میشود که اهلل‪ ‬برخی‬
‫از انسانها را دوجنسه میآفریند‪ .‬تا اینجا سه جنس شد‪.‬‬
‫ل َمن َيشاَ َُء َعقِ ً‬‫ُ‬
‫يما﴾ ‪« :‬و هرکس را بخواهد‪ ،‬عقیم یا‬ ‫و اما جنسِ چهارم‪﴿ :‬ويجَع َ‬
‫نابارور میگرداند»‪ .‬عقیم یا نابارور‪ ،‬زن باشد یا مرد‪ ،‬صاحبِ فرزند نمیگردد؛ و این‪،‬‬
‫از حکمت و قدرتِ خداست؛ زیرا فرمان‪‎‬رواییِ آسمانها و زمین از آنِ اوست و‬
‫هرچه بخواهد‪ ،‬میآفریند و هیچکس نمیتواند با خواست و ارادهی او مخالفت کند و‬
‫او‪ ،‬شنوا و داناست‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪162‬‬
‫ُ‬ ‫ُ ُ‬
‫اهلل‪ ‬میفرماید‪﴿ :‬وجعلَنَكمََش ُعوبَاَوقباَئِلََتلِ عارفوَاَ﴾ [احلجرات‪]١٤ :‬؛ یعنی‪« :‬و‬
‫شما را به صورتِ ملتها و قبیلههای گوناگون قرار دادهایم»‪ .‬ملت به تیرههای بزرگی‬
‫چون عرب و عجم گفته میشود و قبیله‪ ،‬به دسته یا گروهی از انسانها میگویند که‬
‫از ملت‪،‬کوچکتر است؛ مانندِ قبیلهی قریش‪ ،‬بنیتمیم و دیگر قبایل‪.‬‬
‫ُ‬
‫﴿تلِ عارفوَاَ﴾‪« :‬تا یکدیگر را بشناسید»‪ .‬و این‪ ،‬همان حکمتیست که اهلل‪ ‬ما را به‬
‫صورت ملتها و قبایل گوناگون‪ ،‬آفریده است؛ برخی عرب هستند و برخی‪،‬‬
‫غیرعرب؛ عدهای از فالن طایفهاند و عدهای دیگر از فالن قبیله‪ .‬این گوناگونی و‬
‫تفاوت‪ ،‬برای اینست که یکدیگر را بشناسیم‪ ،‬نه برای اینکه بر یکدیگر فخر‬
‫بفروشیم یا نژادی را برتر از نژادِ دیگر بدانیم؛ لذا فخرفروشی به اینکه من از فالن‬
‫نژاد هستم یا افتخار به اینکه من ثروتمندم و هر ادعایی که اینچنین باشد‪ ،‬ادعایی‬
‫جاهلیست که هیچ ارزش و اعتباری ندارد‪ .‬لذا اهلل متعال این تفاوتها را تنها برای‬
‫شناختن یکدیگر قرار داده است‪ ،‬نه برای فخرفروشی بر همدیگر؛ از اینرو پیامبر‪‬‬
‫َ ُ ْ ٌ َ ٌّ َ َ‬ ‫َّ َ َ ْ َ ْ َ َ َ ْ ُ ْ ُ ِّ َّ َ ْ َ َّ َ َ ْ َ َ‬
‫اج ٌر‬
‫ِ‬ ‫ف‬‫و‬ ‫َق‬ ‫ِ‬ ‫ت‬ ‫ن‬ ‫م‬
‫ِ‬ ‫ؤ‬ ‫م‬ ‫ِ‪،‬‬
‫ء‬ ‫ا‬ ‫اآلب‬‫فرموده است‪ِ « :‬إن الل قد أذهب عنكم عبية اْلا ِه ِلي ِة وفخر ِ‬
‫ب‬ ‫ا‬ ‫ه‬
‫ُ‬ ‫َ ٌّ َ ْ‬
‫َق‪ ،‬أنتُ ْم َبنُو َآد َم َو َآد ُم ِم ْن ت َراب»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬اهلل‪ ‬فخرفروشی و تکبر دوران جاهلیت‬ ‫شِ‬
‫و بالیدن به آبا و اجداد را از شما ساقط کرده است؛ انسانها‪ ،‬دو دستهاند‪ :‬مؤمنِ‬
‫پرهیزگار‪ ،‬و بدکار و گمراه‪ .‬شما‪ ،‬فرزندان آدم هستید و آدم از خاک آفریده شد»‪ .‬لذا‬
‫فضیلت و ارجمندی در اسالم‪ ،‬به تقوا و پرهیزگاریست و کسی نزد ما گرامیتر‬
‫است که باتقواتر میباشد و هرکس تقوایش بیشتر باشد‪ ،‬نزدِ اهلل‪ ‬محبوبتر است‪.‬‬
‫البته با این حال‪ ،‬برخی از قبایل و ملتها‪ ،‬بر قبیلهها و ملتهای دیگر‪ ،‬برتری‬
‫دارند؛ مثالً ملتی که رسولاهلل‪ ‬در آن برانگیخته شد‪ ،‬برترین ملت است؛ یعنی ملتِ‬
‫عرب‪ .‬زیرا اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬

‫(‪ )۶‬ترمذی‪ ،‬ش‪)2842 ،6271( :‬؛ ابوداود‪ ،‬ش‪4002 :‬؛ آلبانی‪ /‬در السلسلة الصحيحة‪ ،‬ش‪6711 :‬‬
‫این حدیث را صحیح‪ ،‬و روایت ابوداود را حسن دانسته است‪.‬‬
‫‪163‬‬ ‫باب‪ :‬تواضع و فروتنی در برابر مؤمنان‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫ََ‬ ‫[األنعام‪]١٨٣ :‬‬ ‫لَرِساتل َُهۥَ﴾‬
‫ثََيَع َ‬ ‫﴿ٱ َُ‬
‫ّللَأعَل َُمَحيَ َ‬
‫اهلل‪ ،‬خود میداند رسالتش را به چه کسی بدهد‪.‬‬
‫َ ُُ‬ ‫ْ َّ‬ ‫َّ َ‬ ‫َ ُ َ ََ‬ ‫َّ ُ‬
‫اره ْم ِف‬ ‫ب َوال ِفض ِة‪ِ ،‬خي‬
‫و پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬انلاس معا ِدن كمعا ِد ِن اَّله ِ‬
‫قهوا»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬مردم‪ ،‬مانند معادن طال و نقره هستند؛‬ ‫يار ُه ْم ِف اإل ْسالمِ إ َذا فَ ُ‬
‫اْلَاهل َّية خ ُ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِِ ِ ِ‬
‫آن ان که در جاهلیت‪ ،‬بهترین مردم بودند‪ ،‬در اسالم نیز بهترین مردم هستند‪ ،‬البته‬
‫بهشرطی که شناخت و دانش دینی داشته باشند»‪ .‬این‪ ،‬بدین معنا نیست که بهکلی‬
‫ارزش جنس بشر را نادیده بگیریم؛ خیر‪ ،‬بلکه فخرفروشی بر یکدیگر‪ ،‬ممنوع است؛‬
‫البته تفاوتهایی وجود دارد و اهلل‪ ‬برخی را بر برخی دیگر‪ ،‬برتری داده است‪ .‬پس‬
‫عربها از سایر ملتها برترند؛ اما ناگفته پیداست که غیرعربِ پرهیزگار‪ ،‬نزدِ اهلل‪‬‬
‫از عربی که تقوا ندارد‪ ،‬گرامیتر است‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬در ادامهی آیاتی که ذکر کرده است‪ ،‬این آیه را یادآور شده که‬
‫اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ُّ‬
‫ََ َ‬ ‫[النجم ‪]٤٨ :‬‬ ‫قَ‪﴾٣٢‬‬ ‫﴿فلََتز َكوَاََأنفسكمََهوََأعَل َُمَبِم َِ‬
‫نَٱت ىَ‬
‫پس خودستایی نکنید‪ .‬او به کسی که تقوا پیشه کرده‪ ،‬بهطور کامل آگاهی دارد‪.‬‬
‫یعنی با افتخار از خوبیهای خود سخن نگویید؛ البته ایرادی ندارد که از‬
‫نعمتهای اهلل‪ ‬بر بندهاش سخن بگوید؛ مثالً اذعان کند که گنه‪‎‬کار و منحرف بوده‪،‬‬
‫اما اهلل‪ ‬هدایتش کرده و به او توفیق داده است که راه درست را در پیش بگیرد و‬
‫استقامت نماید‪ .‬یعنی اگر قصدش بیانِ لطف و نعمت اهلل متعال باشد‪ ،‬نه خودستایی‪،‬‬
‫ایرادی ندارد؛ مثلِ کسی که اذعان میکند اهلل‪ ‬هدایتش کرده و به او توفیق عمل‬
‫داده است؛ همچنین ایرادی ندارد که کسی لطفِ اهلل‪ ‬دربارهی خود را یادآوری کند‬
‫ذ‬ ‫ُ‬
‫و بگوید‪ :‬فقیر بودم و اهلل‪ ،‬به من ثروت بخشید‪ .‬فرمود‪﴿ :‬هوَ َأعَل َُم َبِم َِ‬
‫ن َٱت ىَ‬
‫ق َ‪﴾٣٢‬؛‬
‫یعنی‪« :‬اهلل‪ ‬به کسی که تقوا پیشه کرده‪ ،‬بهطور کامل آگاهی دارد»‪ .‬چهبسا دو انسان‪،‬‬
‫هر دو یک عمل را انجام میدهند یا هر دو از یک عملِ بد دوری میکنند‪ ،‬اما از‬
‫لحاظ تقوا بهاندازهی فاصلهی میان زمین و آسمان با هم تفاوت دارند؛ چهبسا دو‬

‫(‪ )۶‬روایت بخاری به همین مضمون‪ ،‬ش‪2582 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6222 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪164‬‬

‫انسان در کنارِ هم نماز میخوانند‪ ،‬اما تقوای هریک با تقوای آن یکی‪ ،‬بهاندازهی‬
‫فاصلهی میان زمین و آسمان متفاوت است‪ .‬همچنین دو نفر از فحشا و بدکاری‬
‫دوری میکنند‪ ،‬اما تقوایشان یکسان نیست و تقوایشان بهسان زمین و آسمان‪ ،‬با هم‬
‫فاصله و تفاوت دارد‪ .‬از اینرو اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ُّ‬
‫َ‬ ‫[النجم ‪]٤٨ :‬‬ ‫قَ‪﴾٣٢‬‬ ‫﴿فلََتزكوَاََأنفسكمََهوََأعَل َُمَبِم َِ‬
‫نَٱت ىَ‬
‫پس خودستایی نکنید‪ .‬او به کسی که تقوا پیشه کرده‪ ،‬بهطورکامل آگاهی دارد‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ ،/‬آیهای دیگر ذکر کرده است؛ اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫اف َرِجالَ َيعَ ِرفون ُهم َبِسِيمىَ ُهمَ َقالواَ َماَ َأغَنَ َعنكمََ‬
‫ب َٱلَعَر ِ َ‬‫ى َأصَحَ ُ َ‬ ‫﴿وناد ىَ‬
‫َ‬ ‫بونََ‪﴾٤٨‬‬ ‫نتمََتسَتكَ ُ‬‫كمََوماَ ُك ُ‬ ‫ُ ُ‬
‫َجَع‬
‫[األعراف‪]٣٨ :‬‬ ‫ِ‬
‫و ساکنان اعراف‪ ،‬مردمی را که از سیمایشان میشناسند‪ ،‬صدا میزنند و میگویند‪ :‬فراوانی و‬
‫تکبرتان‪ ،‬سودی به شما نبخشید‪.‬‬
‫ساکنانِ اعراف‪ ،‬کسانی هستند که نیکیها و بدیهایشان مساویست؛ لذا نه به‬
‫بهشت میروند و نه به دوزخ‪ .‬دوزخیها به سوی دوزخ رانده میشوند و بهشتیها‪،‬‬
‫دستهدسته به سوی بهشت میروند و برای مهمانی و دیدارِ پروردگار رحمان‪ ،‬گرد هم‬
‫میآیند؛ اما کسانی که نیکیها و بدیهایشان برابر است‪ ،‬در مکانی بلند میمانند‪.‬‬
‫«اعراف»‪ ،‬جمعِ عرف و مکانی مرتفع در میان بهشت و جهنم است؛ لذا ساکنان‬
‫اعراف‪ ،‬گاه به سوی بهشتیان سَرَک میکشند و گاه به سوی دوزخیان و در نهایت‬
‫واردِ بهشت میشوند؛ زیرا در آخرت‪ ،‬هیچ جایی جز بهشت و دوزخ‪ ،‬ماندگار نیست‬
‫و همه جا جز بهشت و جهنم از میان میرود‪.‬‬
‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫اف َرِجالَ َيعَ ِرفون َُهم َبِسِيمىَ ُهمَ َقالواَ َماَ َأغَنَ َعنكمََ‬ ‫ب َٱلَعَر ِ َ‬‫ى َأصَحَ ُ َ‬ ‫﴿وناد ىَ‬
‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ىُ‬ ‫كمَ َوما َ ُك ُ‬ ‫ُ ُ‬
‫هؤلَ َءِ َٱَّلِينَ َأقَسمَ ُتمَ َلَ َينال ُه َُم َٱ َُ‬
‫ّلل َبِرحَةََ‬ ‫بونَ َ‪َ ٤٨‬أ َ‬‫نتمَ َتسَتكَ ُ‬
‫ِ‬ ‫َجَع‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫َ‬ ‫[األعراف‪]٣٩ ،٣٨ :‬‬ ‫نتمََُتَزنونََ‪﴾٤٩‬‬ ‫كمََولََأ ُ‬ ‫ٱدَخلواََٱلَ ذنةََلََخوَ َ‬
‫فَعليَ‬
‫و ساکنان اعراف‪ ،‬مردمی را که از سیمایشان میشناسند‪ ،‬صدا میزنند و میگویند‪ :‬فراوانی و‬
‫تکبرتان‪ ،‬سودی به شما نبخشید‪ .‬آیا این بهشتیان‪ ،‬همان کسانی نیستند که شما سوگند یاد‬
‫‪161‬‬ ‫باب‪ :‬تواضع و فروتنی در برابر مؤمنان‬

‫میکردید اهلل‪ ،‬رحمتش را به آنان نمیرساند‪ - ،‬و به بهشتیان گفته میشود‪ -:‬وارد بهشت‬
‫شوید که نه ترس و هراسی بر شماست و نه اندوهگین میشوید‪.‬‬
‫یعنی ساکنانِ اعراف‪ ،‬برخی از دوزخیان را بهطور کامل میشناسند و به آنها‬
‫میگویند‪ :‬آنهمه مال و ثروتی که جمع کردید و نیز فرزندان‪ ،‬همسران و نزدیکانِ شما‬
‫سودی به شما نبخشیدند؛ آنهمه حشم و خدم چه شد؟ چقدر سرکشی کردید و حق و‬
‫حقیقت را نپذیرفتید! اینک آن تکبر و گردنکشی چه سودی به حال ِ شما دارد؟‬
‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ىُ‬
‫هؤلَءَِ َٱَّلِينَ َأقَسمَ ُتمَ َلَ َينال ُه َُم َٱ َُ‬
‫ّلل َبِرحَةَ﴾ [األعراف‪]٣٩ :‬؛ «آیا این بهشتیان‪ ،‬همان‬ ‫﴿أ َ‬
‫مستضعفانی نیستند که شما سوگند یا میکردید که اهلل‪ ،‬رحمتش را به آنان نمیرساند؟»‬
‫اما اینک مستضعفان‪ ،‬وارد بهشت شده و از رحمت اهلل‪ ‬برخوردار گشتهاند‪.‬‬
‫ىُ ِ ذ ذ‬
‫ن َٱ َُ‬
‫ّللَ‬ ‫هؤلَءَ َم َ‬‫آری؛ منکِران پیامبران‪ ،‬مؤمنان را مسخره میکردند و میگفتند‪﴿ :‬أ َ‬
‫عليَ ِهم َ ِمِنَ َبيَن ِناَ﴾ [األنعام‪]٢٤ :‬؛ یعنی‪« :‬عجب! آیا اینها همان کسانی هستند که اهلل از‬
‫میان ما‪ ،‬بر آنان منت نهاده است؟!» و بدینسان مؤمنان را بهریشخند میگرفتند و‬
‫میگفتند‪ :‬آیا اینها از رحمت االهی برخوردار میشوند؟! آیا اینها به بهشت میروند؟‬
‫اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ ذ‬
‫ن َٱَّلِينَ َأجَر ُمواَ ََكنواَ َمِنَ َٱَّلِينَ َءَام ُنواَ َيضَحكونَ َ‪َِ ٢٩‬إَوذا َم ُّرواَ َب ِ ِهمََ‬ ‫﴿إ ِ َ‬
‫ك ِهيََ‪[ ﴾٣١‬املطففني‪َ ََََ ]٤١ ،٨٩ :‬‬ ‫لَأهَل ِ ِه َُمَٱنقل ُبواََف ِ‬
‫يتغام ُزونََ‪َِ٣٠‬إَوذاَٱنقل ُبوَاََإ ِ ىَ‬
‫بدکاران (و مشرکان) همواره به مؤمنان میخندیدند و چون از کنارشان میگذشتند‪ ،‬آنان را با‬
‫اشارهی چشم و ابرو بهمسخره میگرفتند‪ .‬و آنگاه که نزد خانوادهی خویش باز میگشتند‪،‬‬
‫به ناز و نعمتی که داشتند (و به سبب مسخره کردن مؤمنان) شادمان میگشتند‪.‬‬
‫ساکنان اعراف به مشرکان و بدکاران میگویند‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ر‬ ‫ُ ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ىُ‬
‫ّلل َبِرحَةَ َٱدَخلواَ َٱلَ ذنةَ َلَ َخوَ َ‬
‫ف َعليَكمََ‬ ‫هؤلَءَِ َٱَّلِينَ َأقَسمَ ُتمَ َلَ َينال ُه َُم َٱ َُ‬‫﴿أ َ‬
‫ُ‬ ‫ولََأ ُ‬
‫َ‬ ‫[األعراف‪]٣٩ :‬‬ ‫نتمََُتَزنونََ‪﴾٤٩‬‬
‫آیا این بهشتیان‪ ،‬همان کسانی نیستند که شما سوگند یاد میکردید اهلل‪ ،‬رحمتش را به آنان‬
‫نمیرساند‪ ،‬حال آنکه به اینها گفته شده است‪ :‬وارد بهشت شوید که نه ترس و هراسی بر‬
‫شماست و نه اندوهگین میشوید؟‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪161‬‬

‫پذیرش حق و تواضع در برابر حقیقت و پیروی از پیامبران‪ ،‬همان چیزیست که‬


‫اینها را به چنین جایگاهی میرساند؛ اما مستکبرانِ سرکشی که به مال و منالِ خویش‬
‫میبالند‪ ،‬به دوزخ میروند‪ ،‬و حشم و خدم و مال و ثروتشان‪ ،‬عذاب الهی را از آنان‬
‫دور نمیکند‪ .‬لذا به اهمیت حقپذیری و تواضع در برابر حقیقت پی میبریم‪.‬‬
‫***‬
‫َّ َ ر‬ ‫َّ َ َ َ‬ ‫َ َ ُ ُ‬ ‫َِ‬ ‫َ‬
‫ىل أن‬ ‫ار‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬إِن اّلل تعاىل أوَح ِإ‬ ‫ٍَ‬ ‫َح‬ ‫بن‬
‫ِ‬ ‫اض‬‫ِ‬ ‫ِی‬‫‪ -622‬وعن ع‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫َ َ َ ٌ‬ ‫َ‬
‫َر َ َ َ ٌ َ َ‬ ‫َ َ ُ َ َّ‬
‫(‪)۶‬‬
‫بِغ أحد لَع أح ٍد»‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫تواضعوا حَّت ال يفخر أحد لَع أح ٍد وال ی ِ‬
‫ترجمه‪ :‬عیاض بن حمار‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬همانا اهلل به من وحی‬
‫نمود که نسبت به یکدیگر فروتن باشید تا هیچکس به دیگری نه فخر بفروشد و نه‬
‫ستم و گردنکشی کند»‪.‬‬
‫َ َ َ‬ ‫َ ََ َ ر َ َ ٌَ ر َ‬ ‫َ َّ َ ُ َ‬ ‫ُ‬
‫ال‪َ ،‬وما زاد‬
‫ٍ‬ ‫م‬ ‫ِن‬ ‫م‬ ‫ة‬‫ق‬‫د‬‫ص‬ ‫ت‬ ‫ص‬ ‫ق‬ ‫ن‬ ‫ا‬ ‫م‬ ‫«‬ ‫قال‪:‬‬ ‫‪‬‬ ‫ِ‬ ‫هلل‬ ‫ا‬ ‫ول‬‫‪ -622‬وعن أيب هریرة‪ ‬أن رس‬
‫َّ ُ َ ر ى َ ر َّ ًّ َ َ َ َ َ َ َ َ ٌ َّ َّ َ َ َ ُ َّ ُ‬
‫(‪)1‬‬
‫اّلل عبدا بِعف ٍو إِال عِزا‪ ،‬وما تواضع أحد ِّللِ إِال رفعه اّلل»‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬هرگز صدقه‪ ،‬از ثروت انسان‬
‫نمیکاهد و بهیقین اهلل در برابر گذشت بندهاش‪ ،‬عزت او را زیاد میکند و هرکس‬
‫بهخاطرِ اهلل تواضع و فروتنی نماید‪ ،‬اهلل‪ ‬او را بلندمرتبه میگرداند»‪.‬‬
‫َ َ َ َ ر ُ ُ َ َّ ي َ َ ر َ ُ‬ ‫َ‬ ‫ََ ُ‬ ‫ر َ َ‬ ‫َ‬
‫ب‪ ‬فتنطلِق‬ ‫ِ‬ ‫انل‬ ‫د‬
‫ِ‬ ‫ی‬‫ِ‬ ‫ب‬ ‫ذ‬‫خ‬ ‫أ‬ ‫تل‬ ‫ة‬
‫ِ‬ ‫ین‬‫د‬‫ِ‬ ‫الم‬ ‫ِ‬ ‫ء‬ ‫ا‬ ‫م‬ ‫ِ‬ ‫إ‬ ‫ِن‬
‫م‬ ‫ة‬ ‫م‬ ‫األ‬ ‫ت‬
‫ِ‬ ‫ن‬‫َك‬ ‫ن‬‫ِ‬ ‫إ‬ ‫قال‪:‬‬ ‫‪‬‬‫نس‬‫أ‬ ‫‪ -623‬وعن‬
‫(‪)۳‬‬
‫اءت‪[ .‬روایت بخاری]‬ ‫یث َش َ‬
‫َ ُ‬
‫ب ِ ِه ح‬
‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪« :‬چهبسا کنیزی از کنیزان مدینه‪ ،‬دستِ پیامبر‪ ‬را‬
‫میگرفت و او را به هر جا که میخواست‪ ،‬میبُرد»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6224 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪[ .6422 :‬این حدیث‪ ،‬پیشتر بهشمارهی ‪ 420‬ذکر شد‪].‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪ 2176 :‬بهصورتِ معلّق؛ آلبانی‪ /‬در مختصر الشمائل‪ ،‬ذیل حدیث شمارهی‬
‫‪ 624‬میگوید‪« :‬مسلم‪ ،‬این حدیث را در کتاب الفضائل‪ ،‬ش‪ ،72 :‬بهصورت متصل ذکر کرده است»‪.‬‬
‫‪167‬‬ ‫باب‪ :‬تواضع و فروتنی در برابر مؤمنان‬

‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬این احادیث را در کتاب ریاضالصالحین در باب تواضع و فروتنی‬
‫ذکر کرده است؛ از جمله حدیث عیاض بن حمار‪ ‬که میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪:‬‬
‫«اهلل به من وحی نمود که نسبت به یکدیگر فروتن باشید»‪ .‬یعنی هرکس‪ ،‬دیگری را‬
‫مثلِ خود بداند و در برابرش گردنکشی و تکبر نکند‪ .‬عادتِ سلف رحمهماهلل‪ ،‬این‬
‫بود که کوچکتر از خود را چون فرزندِ خویش میدانستند و بزرگتر از خود را‬
‫همانند پدرشان‪ ،‬و همساالن خود را مانند خویش قلمداد میکردند؛ از اینرو به‬
‫بزرگتر از خود با دیدهی احترام مینگریستند و به کسی که پایینتر یا کوچکتر از‬
‫آنها بود‪ ،‬با نظر رحمت و مهربانی نگاه میکردند و به همساالن خویش‪ ،‬بهسان خود‬
‫نظر مینمودند و بدینسان هیچکس به دیگری ستم نمیکرد‪ .‬این‪ ،‬جزو‬
‫ویژگیهاییست که همه باید خود را به آن آراسته سازند؛ یعنی بر همه واجب است‬
‫که در برابر اهلل‪ ‬و نسبت به برادران مسلمان خود متواضع باشند‪.‬‬
‫البته اهلل‪ ‬در رابطه با کافر‪ ،‬دستور داده که با او سخت و شدید برخورد کنیم و‬
‫تا میتوانیم او را خوار و زبون بگردانیم؛ اما بر مسلمانان واجب است که با کافرانِ‬
‫ذمی و همپیمان‪ ،‬مطابق حقوقِ شهروندیِ تعریفشده برای آنها در نظامِ اسالمی یا‬
‫مطابق قراردادی که میان آنها و مسلمانان بسته شده است‪ ،‬رفتار نمایند و تا زمانی که‬
‫در ذمه و پیمان مسلمانان هستند‪ ،‬اذیت و آزاری به آنان نرسانند‪.‬‬
‫مؤلف‪ /‬سپس حدیث ابوهریره‪ ‬را ذکر کرده که پیامبر‪ ‬فرموده است‪َ « :‬ما‬
‫ٌَ‬ ‫َن َق َص ْ‬
‫ت َص َدقة ِم ْن َمال»‪ .‬یعنی‪ :‬بر خالفِ تصورِ انسان و بر خالفِ وسوسهی شیطان‪،‬‬
‫«صدقه هرگز از ثروتِ انسان نمیکاهد»‪ .‬شیطان همواره انسان را از فقر و تنگدستی‬
‫میترساند؛ اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫ََ َ‬ ‫[البقرة‪]٨٦٨ :‬‬ ‫ك َُمَٱلَفقَرََويأَ ُم ُركمََب ِٱلَفحَشاَ َءِ﴾‬
‫نَي ِع ُد َ‬
‫﴿ٱلشيَطَ َُ‬
‫شیطان‪ ،‬شما را از فقر و تنگدستی میترساند و شما را به کارهای زشت و ناپسند دستور‬
‫میدهد‪.‬‬
‫فحشا به هر کارِ زشت و ناپسندی گفته میشود؛ مانندِ بُخل‪ .‬شیطان‪ ،‬انسان را از‬
‫فقر میترساند و همینکه انسان تصمیم میگیرد صدقه دهد‪ ،‬شیطان به او میگوید‪:‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪168‬‬

‫این کار را نکن؛ زیرا صدقه‪ ،‬از ثروت تو میکاهد و تو را فقیر و تنگدست‬
‫میگرداند؛ دست نگه دارد‪ ،‬صدقه نده‪ .‬اما پیامبر‪ ‬به ما نوید داده است که صدقه‪،‬‬
‫هرگز از ثروتِ انسان نمیکاهد‪ .‬شاید کسی بگوید‪ :‬اگر بیست و پنج هزار تومان‬
‫داشته باشیم و دو هزار تومان صدقه دهیم‪ ،‬فقط بیست و سه هزار تومان برایِ ما‬
‫میمانَد و بدینسان از پولِمان کم میشود‪ .‬میگوییم‪ :‬آری؛ بهظاهر و از لحاظ کمّی‪ ،‬از‬
‫ثروت انسان کاسته میشود‪ ،‬اما از لحاظ کیفی افزایش و برکت مییابد و اهلل متعال در‬
‫عوض‪ ،‬دروازهی خیر و برکت را به رویِ انسان میگشاید؛ چنانکه میفرماید‪:‬‬
‫ُ ُ ُ‬
‫[سبأ‪]٤٩ :‬‬ ‫﴿وماََأنفقَ ُتمَ ِمِنَشَءََفهوََ َ‬
‫يل ِف َُهۥَ﴾‬
‫و هرچه انفاق کنید‪ ،‬اهلل عوضش را میدهد‪‌ .‬‬
‫یعنی زیاد طول نمیکشد که اجر و ثوابش را دریافت میکنید یا از آنجا که‬
‫فکرش را نمیکنید‪ ،‬خیر و برکتش به شما میرسد و از روزیِ پرخیر و برکتی‬
‫برخوردار میشوید‪.‬‬
‫رسولاهلل‪ ‬همچنین فرمود‪« :‬بهیقین اهلل در برابر گذشتِ بندهاش‪ ،‬عزت او را زیاد‬
‫میکند»‪ .‬یعنی وقتی انسان از کسی که به او ستم کرده‪ ،‬بگذرد و او را ببخشد‪ ،‬از درون‬
‫وسوسه میشود که انگار تن به ذلت داده است! اما پیامبر‪ ‬بیان فرمود که اهلل‪ ‬بر‬
‫عزتِ کسی که عفو و گذشت پیشه نماید‪ ،‬میافزاید‪ .‬لذا این حدیث به عفو و گذشت‬
‫تشویق میکند‪ .‬ولی باید دانست که بخشیدنِ بدیهای دیگران‪ ،‬بهطور مطلق و در همه‬
‫حال‪ ،‬پسندیده نیست‪ .‬بخششی پسندیده است که با اصالح همراه باشد‪ .‬چنانکه اهلل‪‬‬
‫میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬
‫َ‬ ‫[الشورى‪]٣١ :‬‬ ‫﴿فمنََعفاَوأصَلحََفأجَ ُرَُهۥََعََٱ َ‬
‫ّللِ﴾‬
‫هر کس گذشت نماید و اصالح کند‪ ،‬پاداش او با اهلل است‪.‬‬
‫اگر پیامد بخشیدن اصالح نباشد‪ ،‬دیگر‪ ،‬نباید بخشید‪ .‬به عنوان مثال‪ :‬شخصی که به‬
‫شما بدی میکند‪ ،‬آدم شروریست که به شرارت مشهور میباشد و اگر شما او را‬
‫ببخشید‪ ،‬شرارتش بیشتر میشود‪ .‬در چنین حالتی‪ ،‬بهتر است که او را نبخشید؛ بلکه‬
‫حقتان را بهقصد اصالح از او بگیرید‪ .‬ولی اگر بخشیدن‪ ،‬پیامدی منفی نداشته باشد‪،‬‬
‫‪169‬‬ ‫باب‪ :‬تواضع و فروتنی در برابر مؤمنان‬

‫بهتر است که عفو و گذشت پیشه کنید‪ .‬زیرا چهبسا آن شخص در نتیجهی عفو و‬
‫گذشتِ شما‪ ،‬شرمنده شود و دیگر‪ ،‬نه به شما ستم کند و نه به سایر مردم‪.‬‬
‫رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬و هرکس بهخاطرِ اهلل تواضع و فروتنی نماید‪ ،‬اهلل‪ ‬او را‬
‫بلندمرتبه میگرداند»‪ .‬شاهد موضوع‪ ،‬همین قسمتِ حدیث است‪ .‬تواضع دو معنا دارد‪:‬‬
‫معنای نخست‪ :‬نخستین مفهوم تواضع‪ ،‬اینست که در برابر دینِ اهلل‪ ‬فروتن و‬
‫فرمانبردار باشی؛ یعنی از دینِ االهی و اجرای احکام و آموزههای دینی سرپیچی‬
‫نکنی‪.‬‬
‫معنای دوم‪ :‬دومین مفهوم تواضع‪ ،‬اینست که بهخاطر اهلل‪ ،‬نسبت به بندگانش‬
‫فروتن باشی؛ نه اینکه این تواضع‪ ،‬از روی ترس یا از روی طمع باشد؛ خیر‪ ،‬بلکه‬
‫فقطه بهخاطر اهلل نسبت به بندگانش متواضع باش‪.‬‬
‫و هر دو معنا درست است؛ کسی که برای اهلل‪ ،‬تواضع و فروتنی پیشه میکند‪،‬‬
‫اهلل‪ ‬او را در دنیا و آخرت‪ ،‬بلندمرتبه میگرداند و این بهتجربه ثابت و مشاهده شده‬
‫است؛ چنانکه همهی مردم‪ ،‬از آدمِ متواضع بهنیکی یاد میکنند و به او احترام‬
‫میگذارند و دوستش دارند‪ .‬تواضع و فروتنی پیامبر‪ ‬را بنگرید که چهبسا کنیزی‬
‫دست آن بزرگوار را میگرفت و او را به هر جا که میخواست‪ ،‬میبُرد؛ پیامبر‪ ‬نیز با‬
‫او میرفت و از این کار‪ ،‬هیچ ابایی نداشت؛ حتی از او نمیپرسید که مرا کجا‬
‫میبَری؟ یا نمیگفت‪ :‬از کسی دیگر کمک بخواه؛ بلکه با او میرفت و به او کمک‬
‫میکرد‪ .‬لذا میبینیم که اهلل‪ ‬بر عزت و جایگاه پیامبر‪ ‬افزود‪.‬‬
‫***‬
‫َر َُ‬ ‫َ َّ َ‬
‫بیان ف َسلم َعل ری ِهم وقال‪َ :‬كن انلَّ ُّ‬ ‫َ َّ ُ َ َّ َ َ‬ ‫َ‬
‫متفق‬
‫ب‪ ‬يفعله‪ٌ [ .‬‬ ‫ِ‬ ‫ٍ‬ ‫ص‬
‫ِ‬ ‫لَع‬ ‫ر‬ ‫م‬ ‫ه‬ ‫ن‬‫أ‬ ‫‪‬‬‫نس‬‫أ‬ ‫‪ -622‬وعن‬
‫(‪)۶‬‬
‫عليه]‬
‫ترجمه‪ :‬از انس‪ ‬روایت است که از کنارِ تعدادی کودک گذشت و به آنها‬
‫سالم نمود و گفت‪ :‬پیامبر‪ ‬چنین میکرد‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2657 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6022 :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪121‬‬
‫َ َّ ُّ َ ُ‬ ‫َ َّ‬ ‫ُ َ ر َ َ ُ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬
‫ب‪ ‬یصنع‬ ‫ِ‬ ‫انل‬ ‫َكن‬ ‫ما‬ ‫عنها‪:‬‬ ‫اّلل‬ ‫رِض‬ ‫ة‬ ‫بن یزید قال‪ :‬سئِلت اعئ ِش‬ ‫ِ‬ ‫األسود‬ ‫‪ -622‬عن‬
‫َ َ َ‬ ‫َّ‬ ‫َ ََ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫رَ َ ر‬ ‫َ ُ‬ ‫َر‬
‫ت الصالة‪ ،‬خرج‬ ‫خدم ِة أهلِه‪ -‬فإِذا حَّض ِ‬
‫يف بيتِ ِه؟ قالت‪َ :‬كن یكون يف مِهن ِة أهلِ ِه ‪-‬یعين‪ِ :‬‬
‫َّ‬
‫(‪)۶‬‬
‫إِىل الصالة ِ‪[ .‬روایت بخاری]‬
‫ترجمه‪ :‬اسود بن یزید میگوید‪ :‬از عایشه& سؤال شد‪ :‬پیامبر‪ ‬در خانهاش‬
‫چهکار میکرد؟ عایشه& فرمود‪« :‬در خدمتِ خانوادهاش بود – و به آنها کمک‬
‫میکرد‪ -.‬و چون وقتِ نماز میشد‪ ،‬به نماز میرفت»‪.‬‬
‫ُ َرُ‬ ‫َّ‬ ‫رََر ُ‬ ‫ُ َ‬ ‫َ َ َ َ‬
‫ید‪ ‬قال‪ :‬انتهیت إِىل رسول اّلل‪َ ‬وه َو خيط ُب‪،‬‬ ‫‪ -621‬وعن أيب ِرفاعة تمیم بن أس ٍ‬
‫ُ‬ ‫َ ُ ََر‬ ‫ُ ٌ َ ٌ َ َ َر َُ‬ ‫َُ ر ُ َ ُ َ‬
‫يلع رسول‬ ‫ِینه؟ فأق َب َل َ َّ‬ ‫َ‬
‫اء يسأل عن دِینِ ِه ال یدري ما د‬ ‫فقلت‪ :‬یا َرسول اهللِ‪ ،‬رجل غ ِریب ج‬
‫َّ َ َّ َ‬ ‫َ ََ َُيُ‬ ‫َ َ َّ َ ُ َ ُ ٍّ َ َ َ َ َ َ‬ ‫ُ ََ‬ ‫َ‬
‫ريس‪ ،‬فقعد علیه‪ ،‬وجعل يعلم ِين مِما علمه‬ ‫اّلل‪ ‬وت َر َك خ رطبت ُه حَّت انتَه إِىل‪ ،‬فأ ِيت بِك ِ‬‫َّ‬

‫خ َرها‪[ .‬روایت مسلم]‬


‫َ‬ ‫اّلل‪ ُ َ َ َ ُ ،‬ر َ َ َ َّ‬
‫َّ‬
‫ثَم أَت خطبته‪ ،‬فأتم آ ِ‬
‫(‪)1‬‬

‫ترجمه‪ :‬ابورفاع‪ ،‬تمیم بن اُسَید‪ ‬میگوید‪ :‬نزدِ رسولاهلل‪ ‬رفتم و ایشان‪ ،‬در‬
‫حالِ سخنرانی بود؛ گفتم‪ :‬ای رسولخدا! مردی غریب است و از دینش چیزی‬
‫نمیداند؛ آمده تا دربارهی دینش بپرسد‪ .‬رسولاهلل‪ ‬رو به من کرد‪ ،‬خطبهاش را رها‬
‫نمود و نزدِ من آمد‪ .‬برایش صندلی آوردند‪ ،‬روی آن نشست و از آنچه اهلل به او‬
‫آموخته بود‪ ،‬به من آموزش داد؛ سپس به خطبهاش پرداخت و آن را کامل کرد‪.‬‬
‫شرح‬
‫حافظ نووی‪ /‬این احادیث را دربارهی تواضع و فروتنی پیامبر‪ ‬ذکر کرده‬
‫است؛ از جمله این روایت که پیامبر‪ ‬هنگامی که از کنارِ بچهها میگذشت‪ ،‬به آنها‬
‫سالم میکرد؛ اگرچه آنها‪ ،‬خردسال و غیرمکلف بودند‪ .‬اصحاب‪ ‬نیز بهپیروی از‬
‫پیامبر‪ ‬به بچهها سالم میگفتند؛ چنانکه انس‪ ‬هنگامی که از کنارِ بچهها‬
‫میگذشت‪ ،‬به آنها سالم مینمود و میگفت‪ :‬پیامبر‪ ‬چنین میکرد؛ یعنی به بچهها‬
‫سالم میگفت و این‪ ،‬از تواضع و خوشخُلقی پیامبر‪ ‬بود و چه زیبا کارهای نیک را‬
‫به بچهها آموزش میداد؛ زیرا اگر به بچهها سالم کنیم‪ ،‬آنها نیز به سالم کردن عادت‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.272 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.272:‬‬
‫‪126‬‬ ‫باب‪ :‬تواضع و فروتنی در برابر مؤمنان‬

‫میکنند و این رفتارِ پسندیده‪ ،‬در سرشتِ آنها نهادینه میشود‪ .‬پیامبر‪ ‬به بچهها‬
‫سالم میکرد‪ ،‬ولی برای کسانی که از کنارِ افراد بالغ میگذرند و به آنها سالم‬
‫نمیکنند‪ ،‬متأسفیم‪ .‬و این‪ ،‬معموالً از روی بیتوجهیست و هیچ مشکلی در میانِ آنها‬
‫وجود ندارد و با یکدیگر قهر هم نیستند؛ بلکه غفلت‪ ،‬جهل‪ ،‬بیتوجهی یا عدمِ پیروی‬
‫از سنت است که به بزرگترها سالم نمیکنند‪ .‬و چون با یکدیگر قهر نیستند‪ ،‬گنه‪‎‬کار‬
‫نمیشوند‪ ،‬اما خیر و نیکیِ فراوانی را از دست میدهند‪.‬‬
‫سنت اینست که هر که را دیدیم‪ ،‬به او سالم کنیم و در سالم گفتن‪ ،‬پیشدستی‬
‫نماییم؛ گرچه از ما کوچکتر باشد‪ .‬زیرا پیامبر‪ ‬با آن جایگاهِ واالیش هر که را‬
‫میدید‪ ،‬در سالم کردن پیشدستی میفرمود‪ .‬کسی که ابتدا سالم میکند به خیر و‬
‫نیکیِ فراوانی دست مییابد؛ زیرا از یکسو از رسولاهلل‪ ‬پیروی مینماید و از سوی‬
‫دیگر‪ ،‬این سنتِ فراموششده را ترویج میدهد‪ .‬ناگفته پیداست که زنده کردنِ سنت‪،‬‬
‫دو پاداش دارد‪ :‬یکی ثواب احیای سنت و دیگری‪ ،‬پاداش عمل به آن؛ همچنین انسان‬
‫در ثواب فرض کفایه که همان جواب سالم است‪ ،‬شریک میشود؛ زیرا با سالم‬
‫کردن‪ ،‬باعثِ شکلگیری چنین عمل واجبی میگردد‪ .‬بنابراین سالم کردن از جوابِ‬
‫سالم‪ ،‬برتر است؛ گرچه سالم کردن‪ ،‬سنت و جوابِ سالم‪ ،‬واجب میباشد‪ .‬زیرا این‬
‫واجب‪ ،‬مبتنی بر سنت است و در حالتی که سنت‪ ،‬مبنای واجب باشد‪ ،‬از واجب برتر‬
‫می گردد‪ .‬لذا گاه به صورتِ چیستان یا معما میپرسند‪ :‬کدامین سنت‪ ،‬برتر از واجب‬
‫است؟ بهظاهر تعجبآور میباشد؛ زیرا همه اتفاق نظر دارند که فرض یا واجب‪ ،‬برتر‬
‫از سنت است‪ .‬به عنوان مثال‪ :‬دو رکعت فرضِ صبح بر سنت صبح برتری دارد‪ .‬اما‬
‫سالم کردن که سنت است‪ ،‬بر جوابِ سالم که واجب میباشد‪ ،‬فضیلت دارد؛ زیرا‬
‫جوابِ سالم‪ ،‬مبتنی بر سالم کردن است‪.‬‬
‫خالصه اینکه چه خوب است این سنت‪ ،‬یعنی ترویج دادن سالم را زنده کنیم؛‬
‫زیرا باعث افزایش محبت و دوستی در میان مسلمانان میشود و از کمال ایمان و از‬
‫َّ َ‬ ‫َْ ُ ُ َ‬
‫اسباب ورود به بهشت است‪ .‬چنانکه پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬ال تدخلون اْلَنة َح ََّّت‬
‫الس َ‬
‫الم‬ ‫لَع ََشء إ َذا َف َعلْتُ ُموه ََتَابَبْتُم؟ أَفْ ُشوا َّ‬
‫ُ ْ ُ َ َّ َ َ ُّ َ َ َ ُ ُّ ُ ْ َ َ‬ ‫ُْ‬
‫تؤ ِمنُوا‪ ،‬وال تؤ ِمنوا حَّت َتابوا‪ ،‬أو ال أدلكم‬
‫ِ‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪122‬‬

‫بينَكم»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬وارد بهشت نمیشوید تا اینکه ایمان داشته باشید و ایمان ندارید‬
‫مگر زمانی که یکدیگر را دوست بدارید؛ آیا شما را به کاری راهنمایی نمایم که اگر‬
‫انجامش دهید یکدیگر را دوست خواهید داشت؟ سالم گفتن به یکدیگر را در میان‬
‫خود رواج دهید»‪.‬‬
‫یکی دیگر از نمونههای تواضعِ پیامبر‪ ‬اینست که وقتی در خانه بود‪ ،‬به‬
‫خانوادهاش کمک میکرد؛ شیر گوسفند را میدوشید‪ ،‬کفشها را میدوخت یا پینه‬
‫میزد و در خدمتِ خانوادهاش بود‪ .‬چنانکه از عایشه& سؤال شد‪ :‬پیامبر‪ ‬در خانه‬
‫چهکار میکرد؟ عایشه& پاسخ داد‪« :‬در خدمتِ خانوادهاش بود»‪.‬‬
‫لذا سنت‪ ،‬این‪‎‬ست که وقتی در خانه هستیم‪ ،‬برای خود چای درست کنیم و اگر‬
‫آشپزی یاد داریم‪ ،‬غذا بپزیم و در شستنِ ظرف و لباس به خانواده کمک نماییم؛ این‬
‫کارها‪ ،‬نه اینکه برای مردان عار نیست‪ ،‬بلکه سنت است و هرکس به انجامِ این کارها‬
‫بپردازد‪ ،‬پاداش مییابد؛ زیرا به خاطرِ اهلل‪ ‬تواضع نموده و به سنت پیامبر‪ ‬عمل‬
‫کرده است‪ .‬روشن است که کمک کردن به خانواده‪ ،‬مهر و محبت آنها به یکدیگر را‬
‫افزایش میدهد و باعث میشود که زن‪ ،‬احساسِ خوبی نسبت به همسرش داشته‬
‫باشد و او را بیشتر دوست بدارد‪ .‬خُب؛ فایدهی بزرگیست!‬
‫و اما نمونهای دیگر از تواضع پیامبر‪‬؛ ایشان در حالِ سخنرانی بود که شخصی‬
‫آمد و گفت‪« :‬مردی غریبم؛ آمدهام تا دربارهی دینم بپرسم»‪ .‬پیامبر‪ ‬خطبهاش را قطع‬
‫کرد و نزدِ آن مرد رفت‪ .‬سپس برایش صندلی آوردند‪ .‬آنگاه رسولاهلل‪ ‬از تعالیم‬
‫دینی به این مرد آموزش داد‪ .‬زیرا این مرد‪ ،‬با اشتیاق کسبِ علم‪ ،‬نزد پیامبر‪ ‬آمده‬
‫بود و میخواست دینش را یاد بگیرد تا به آن عمل کند‪ .‬پیامبر‪ ‬نیز با رویِ باز‪،‬‬
‫سخنرانیاش را قطع کرد و پس از آموزش مسایل و معارف دینی به آن مرد‪،‬‬
‫سخنرانیاش را ادامه داد و آن را کامل فرمود‪ .‬این‪ ،‬از تواضع پیامبر‪ ‬بود که بدین‬
‫زیبایی به امتش رسیدگی و توجه میکرد‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.45:‬‬


‫‪123‬‬ ‫باب‪ :‬تواضع و فروتنی در برابر مؤمنان‬

‫شاید این پرسش مطرح شود که آیا نباید منافع عمومی را بر مسایل شخصی و‬
‫خصوصی ترجیح داد؟ درخواست این مرد نیز‪ ،‬یک درخواست شخصی بود و‬
‫پیامبر‪ ‬برای یک جمع سخنرانی میکرد؟ پس چرا سخنرانیاش را قطع نمود؟‬
‫میگوییم‪ :‬مراعاتِ منافع عمومی در صورتی اولویت دارد که پرداختن به مسایل‬
‫شخصی و فردیِ دیگران‪ ،‬به از دست رفتنِ فرصتها و از میان رفتن منافع عمومی‬
‫منجر شود؛ اما در این ماجرا حاضران نیز از درسهای پیامبر‪ ‬به آن مرد استفاده‬
‫کردند و بدینسان منافع عمومی‪ ،‬رعایت شد‪ .‬ضمناً این مردِ غریب آمده بود تا‬
‫اطالعاتی دربارهی دینش کسب کند و چون با استقبالِ گرم پیامبر‪ ‬روبهرو شد‪،‬‬
‫گرایش و محبتش به اسالم افزایش یافت و مهرِ پیامبر‪ ‬در دلش نشست و این‪ ،‬از‬
‫حکمت و فرزانگی رسولاهلل‪ ‬بود که با آن غریبه اینقدر خوب برخورد کرد‪.‬‬
‫***‬
‫َ ُ َّ َ‬ ‫َ َ ََ َ َ ى َ َ َ‬ ‫َ َّ ُ َ‬ ‫َ‬
‫نس‪ ‬أن َرسول اهللِ‪َ ‬كن إِذا أكل طعاما ل ِعق أصابِعه اثلالث؛ قال‪:‬‬ ‫‪ -621‬وعن ٍ‬
‫أ‬
‫َّ َر‬ ‫ر ر ُ ر َ ََ ر‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ ر ُر َ ُ َ َ ُ َرُ ر َ ر‬
‫ان»‬
‫وقال‪« :‬إِذا سقطت لقمة أح ِدكم‪ ،‬فلی ِمط عنها األذى ويلأكلها‪ ،‬وال یدعها للشیط ِ‬
‫ُ ُ َ َ ُ‬ ‫َ ي َ‬ ‫َر َ‬ ‫َ َّ ُ‬ ‫ََ َ ر ُر َ َ َ ر َ ُ‬
‫الربکة»‪[ .‬روایت‬ ‫َوأمر أن تسلت القصعة قال‪« :‬فإِنك رم ال تد ُرون يف أي طعامِكم‬
‫(‪)۶‬‬
‫مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬هنگامی که غذایی میخورد‪ ،‬سه انگشت‬
‫خود را میلیسید؛ همچنین میفرمود‪« :‬هرگاه لقمهی یکی از شما افتاد‪ ،‬آن را بردارد و‬
‫از خاک و خاشاک‪ ،‬پاکش نماید و سپس بخورد و آن را برای شیطان‪ ،‬نگذارد»‪ .‬و نیز‬
‫به پاک کردنِ ظرف غذا با انگشتان دستور داد و فرمود‪« :‬شما نمیدانید که برکت در‬
‫کدامین قسمت از غذای شماست»‪.‬‬
‫ََ‬ ‫َ َ َ َ َّ َ ًّ َّ َ ر َ َ‬ ‫وعن أيب ُهریرة‪َ ‬ع ِن انلَّ ي‬ ‫ر‬
‫ب‪ ‬قال‪« :‬ما بعث اّلل نبِیا إ ِال َرَع الغن َم»؛ فقال‬ ‫ِ‬ ‫‪-621‬‬
‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬
‫َ ر‬ ‫َ‬ ‫ر ُ ر َ َ َ‬‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ََ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َأ رصحابُه‪َ :‬‬
‫(‪)1‬‬
‫یط أله ِل َمكة»‪[ .‬روایت بخاری]‬ ‫رار‬
‫ِ‬ ‫ق‬ ‫لَع‬ ‫ا‬ ‫ه‬ ‫اع‬ ‫ر‬‫أ‬ ‫ت‬ ‫ن‬ ‫ک‬ ‫م‪،‬‬ ‫ع‬‫ن‬ ‫«‬ ‫قال‪:‬‬ ‫ت؟‬ ‫ن‬‫أ‬ ‫و‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6125 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪6626 :‬؛ این حدیث پیشتر بهشمارهی ‪ 214‬ذکر شد‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪124‬‬

‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل‪ ،‬هیچ پیامبری مبعوث نکرد‬
‫مگر اینکه چوپانی کرده بود»‪ .‬اصحابش پرسیدند‪ :‬آیا شما هم چوپانی کردهاید؟‬
‫فرمود‪« :‬بله‪ ،‬من نیز گوسفندان اهالی مکه را در برابر چند قیراط ‪ -‬مُزدی ناچیز‪-‬‬
‫میچراندم»‪.‬‬
‫ُ‬ ‫ُ ٍ َر َ ٍ ََ ر ُ‬
‫ت؛ َول َ رو أ ره ِد َي إ ِ َ َّ‬ ‫َ ُ ُ‬ ‫وعنه َع ِن انلَّ ي‬
‫ُ‬
‫ىل‬ ‫ب‪ ‬قال‪« :‬ل رو دعِیت إِىل کراع أو ذِراع لقبِل‬ ‫ِ‬ ‫‪-622‬‬
‫ر‬ ‫ٌ َ ُ ٌ َ‬
‫َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫ذِراع أو کراع لقبِل ُت»‪[ .‬روایت بخاری]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬اگر مرا به صرفِ پاچه یا ساقِ‬
‫دستِ (گوسفندی) دعوت کنند‪ ،‬میپذیرم؛ و اگر به من ساقِ دست یا پاچهی‬
‫گوسفندی اهدا شود‪ ،‬قبول میکنم»‪.‬‬
‫َ ُ ُر َُ‬ ‫َ ر َ ُ َ ُ َُ‬ ‫َ َ ر َ َُ َ ُ‬ ‫َ‬
‫اء ال تسبق‪ ،‬أو ال تكاد تسبق‪،‬‬ ‫ول اهللِ‪ ‬العضب‬‫ِ‬ ‫س‬ ‫ر‬ ‫ة‬ ‫اق‬ ‫ن‬ ‫ت‬ ‫ن‬‫َك‬ ‫قال‪:‬‬ ‫‪‬‬ ‫نس‬‫‪ -626‬عن ٍ‬
‫أ‬
‫َ َ َّ َ َ ُ َّ ُّ َ َ َ‬ ‫ُ ر‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ َ ر ٌّ َ‬
‫رايب لَع قعو ٍد َل‪ ،‬فسبقها‪ ،‬فشق ذلك لَع المسل ِمنی حَّت عرفه انل ِب‪ ‬فقال‪:‬‬ ‫فجاء أع ِ‬
‫َ ٌّ َ َّ َ ر َ َ ر َ َ َ ٌ َ ُّ ر َ َّ َ َ َ ُ‬
‫(‪)1‬‬
‫«حق لَع اّللِ أن ال یرت ِفع َشء مِن ادلنیا إِال وضعه»‪[ .‬روایت بخاری]‬
‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬هیچ شتری نمیتوانست از شترِ پیامبر‪ ‬که عضباء نام‬
‫داشت‪ ،‬سبقت بگیرد تا اینکه صحرانشینی سوار بر شترش آمد و از عضباء سبقت گرفت‬
‫و این بر مسلمانان دشوار تمام شد؛ حتی پیامبر‪ ‬نیز متوجه شد‪ ،‬لذا فرمود‪« :‬سنتِ اهلل‬
‫اینست که هیچ چیزی از دنیا اوج نمیگیرد‪ ،‬مگر اینکه اهلل آن را پایین میآورد»‪.‬‬
‫شرح‬
‫حافظ نووی‪ /‬این احادیث را در باب تواضع ذکر کرده است؛ از جمله حدیثی‬
‫بدین مضمون که انس بن مالک‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬پس از صرفِ غذا‪ ،‬سه انگشتش‬
‫را میلیسید‪ .‬از برخی از پزشکان نقل میشود که لیسیدن انگشتان پس از صرف غذا‪،‬‬
‫مفید است و به هضم غذا کمک میکند‪ .‬لذا دو فایدهی بزرگ در این عمل وجود دارد‪:‬‬
‫فایدهی شرعی‪ :‬که همان پیروی از پیامبر‪ ‬است‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.6422 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.6276 :‬‬
‫‪121‬‬ ‫باب‪ :‬تواضع و فروتنی در برابر مؤمنان‬

‫و فایدهی جسمی (بهداشتی)‪ :‬یعنی لیسیدن انگشتان پس از صرفِ غذا مفید‬


‫است و به هضمِ غذا کمک میکند‪.‬‬
‫البته مؤمن‪ ،‬از انجامِ این کار همهی فکر و خیالش را معطوف به سالمتیِ خویش‬
‫نمیکند؛ یعنی با هدف فایدهی بهداشتی این عمل‪ ،‬به انجامِ آن نمیپردازد‪ ،‬بلکه‬
‫مهمترین چیز نزد مؤمن‪ ،‬پیروی از رسولاهلل‪ ‬است؛ زیرا پیروی از پیامبر‪ ‬مایهی‬
‫سالمت قلب است و هرچه انسان‪ ،‬توجه بیشتری به پیروی از پیامبر‪ ‬داشته باشد‪،‬‬
‫ایمانش قویتر است‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬همچنین فرمود‪« :‬هرگاه لقمهی یکی از شما افتاد»؛ یعنی روی زمین یا‬
‫روی سفره‪« ،‬باید آن را بردارد و از خاک و خاشاک‪ ،‬پاکش نماید و سپس بخورد و‬
‫آن را برای شیطان‪ ،‬نگذارد»‪ .‬لذا هرگاه لقمهی غذا یا خرما و هر چیزی که‬
‫میخوردید‪ ،‬روی سفره افتاد‪ ،‬ابتدا اگر خاک و خاشاکی به آن چسبیده‪ ،‬پاکش کنید و‬
‫سپس آن را از رویِ تواضع در برابر اهلل‪ ‬و پیروی از پیامبر‪ ،‬بخورید تا شیطان را‬
‫از آن محروم نمایید‪ .‬زیرا اگر شما‪ ،‬آن را نخورید‪ ،‬نصیبِ شیطان میشود و شیطان آن‬
‫را میخورَد‪.‬‬
‫شیطان در چنین مواردی‪ ،‬همسفرهی انسان میشود؛ همچنین زمانی که انسان‪،‬‬
‫بدون گفتن «بسماهلل» شروع به خوردن میکند‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬عالوه بر این‪ ،‬به پاک کردنِ ظرف غذا با انگشتان دستور داد این هم‬
‫یکی دیگر از سنتهاییست که متأسفانه بسیاری از مردم‪ ،‬حتی برخی از طالب علم‬
‫از آن غافل شدهاند و وقتی از سرِ سفره کنار میروند‪ ،‬ظرفِ غذایشان‪ ،‬آغشته به‬
‫غذاست و آن را با انگشتان خود پاک نمیکنند‪ .‬این‪ ،‬بر خالف دستورِ پیامبر‪ ‬است‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬حکمتِ این کار را بیان نمود و فرمود‪« :‬شما نمیدانید که برکت در کدامین‬
‫قسمت از غذای شماست»‪ .‬شاید برکت در همان قسمتی باشد که شما با انگشتان‬
‫خود میلیسید‪.‬‬
‫این حدیث نشان میدهد که شیوهی آموزشیِ پیامبر‪ ‬شیوهی بسیار خوبی بوده‬
‫است؛ چنانکه هم حکم را بیان کرد و هم حکمتش را و این‪ ،‬عادتِ پیامبر‪ ‬بود که‬
‫هرگاه حُکمی ذکر مینمود‪ ،‬حکمتش را نیز بیان میفرمود‪ .‬چنین روشی دو فایدهی‬
‫بزرگ دارد‪:‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪121‬‬

‫فایدهی نخست‪ :‬عظمت و بزرگِی دین نمایان میگردد و روشن میشود که‬
‫شریعت‪ ،‬مبتنی بر حکمتها و مصالح است و هیچیک از فرمانهای الهی و‬
‫رهنمودهای نبوی‪ ،‬بیحکمت نیست‪ .‬همچنین در پرهیز از هر چیزی که اهلل و‬
‫پیامبرش از آن نهی کردهاند‪ ،‬حکمتی نهفته است‪.‬‬
‫فایدهی دوم‪ :‬اینست که انسان‪ ،‬اطمینان بیشتری مییابد؛ زیرا اگرچه مسلمان‬
‫بدون دانستن حکمت نیز تابعِ فرمانِ اهلل و پیامبر اوست‪ ،‬اما اگر حکمت‪ ،‬بیان گردد‪،‬‬
‫برایمان و یقینِ مسلمان افزوده میشود و با توان و نشاطِ بیشتری به انجامِ دستور‬
‫الهی میپردازد یا از آنچه که نهی شده‪ ،‬میپرهیزد‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬حدیث انس بن مالک‪ ‬را دربارهی صحرانشینی ذکر کرده که‬
‫سوار بر شترش به مدینه آمد و با شتر پیامبر‪ ‬به نام عضباء مسابقه داد؛ عضباء‪ ،‬غیر‬
‫از قصواء میباشد که پیامبر‪ ‬سوارِ بر آن به حج رفت‪ .‬قصواء‪ ،‬شتری دیگر بود‪.‬‬
‫رسولاهلل‪ ‬رویِ وسایلِ شخصیِ خود‪ ،‬مانند اسلحه و چارپایانش اسم میگذاشت‪.‬‬
‫عضباء شتری بود که هیچ شتری نمیتوانست از آن سبقت بگیرد تا اینکه‬
‫صحرانشینی سوار بر شترش آمد و از عضباء سبقت گرفت و این بر مسلمانان دشوار‬
‫تمام شد؛ حتی پیامبر‪ ‬نیز متوجه شد‪ ،‬لذا فرمود‪« :‬سنتِ اهلل اینست که هیچ چیزی‬
‫از دنیا اوج نمیگیرد‪ ،‬مگر اینکه اهلل آن را پایین میآورد»‪.‬‬
‫لذا هر چیزی در دنیا اوج بگیرد‪ ،‬رو به سقوط مینهد و وقتی این اوج گرفتن با‬
‫غرور و تکبر همراه باشد‪ ،‬سرعتِ سقوط بیشتر خواهد بود؛ زیرا سقوط‪ ،‬پیامدی‬
‫روشن برای چنین رویکردیست‪ .‬البته اگر اوج گرفتن با غرور و تکبر همراه نباشد‪،‬‬
‫باز هم سنت اهلل‪ ‬اینست که هرچه به اوج برسد‪ ،‬باید برگردد و پایین بیاید‪.‬‬
‫همانگونه که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ‬
‫ضَ‬ ‫لسماَ َءِ َفَٱخَتلطَ َب ِ َهِۦ َنب َُ‬
‫ات َٱلَۡر ِ َ‬ ‫ل َٱلَيوََة َِٱ ُّدلنَيا َكماَءَ َأنزلَنَ َُه َمِنَ َٱ ذ‬
‫﴿إِنما َمث َ‬
‫ذ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُُ‬
‫نَأهَلهاََ‬‫ضَ ُزخَ ُرفهاَوَٱ ذز ذينتََوظ َ‬ ‫تَٱلَۡر َ‬ ‫تَإِذاََأخذ َِ‬ ‫اسَوَٱلَنَعَ َُمَح ذ ىَ‬ ‫لَٱِلذ ُ َ‬
‫م ذِماَيأَك َ‬
‫ذ‬ ‫ً‬ ‫ذ‬
‫ل َأوَ َنهارَا َفجعلَنَها َح ِصيدَا َكأن َلمَ َتغَنََ‬ ‫أن ُهمَ َقَد ُِرونَ َعليَهاَ َأتىَهاَ َأمَ ُرنا َلَ َ‬
‫َ‬ ‫[يونس ‪]٨٣ :‬‬ ‫س﴾‬
‫َب ِٱلَمَ ِ َ‬
‫‪127‬‬ ‫باب‪ :‬تواضع و فروتنی در برابر مؤمنان‬

‫زندگی دنیا همانند آبیست که از آسمان نازل کردهایم و انواع گیاهان زمین ـ که مردم و‬
‫چارپایان میخورند ـ با آن درآمیخت (و رویید) تا آنکه زمین آراسته شد و کشاورزان گمان‬
‫بردند بر استفاده از گیاهان توانا هستند؛ ولی فرمان ما در شب یا روز به آن رسید و بدین‬
‫ترتیب گیاهان را به صورت گیاهان خشک و دروشدهای درآوردیم؛ چنانکه گویا دیروز هیچ‬
‫گیاهی وجود نداشته است‪.‬‬
‫دنیا نیز بهسانِ اینهمه گیاهِ زیبا و گوناگون که بهیکباره از میان میروند‪ ،‬نابود‬
‫میشود و اثری از آن نمیمانَد‪ .‬به خودِ انسان توجه کنید که ابتدا ضعیف و کوچک‬
‫است‪ ،‬اما رشد میکند و بزرگ و قوی میشود و وقتی قوتش به اوج میرسد‪ ،‬ضعف‬
‫و پیری آغاز میگردد تا آنجا که انسان‪ ،‬از میان میرود و میمیرد‪ .‬این‪ ،‬سنتِ‬
‫الهیست که هر چیزی از دنیا به اوج برسد و بلند شود‪ ،‬اهلل‪ ‬آن را پایین میآورد‪.‬‬
‫رسولاهلل‪ ‬اوج گرفتن یا بلند شدنِ هر چیزِ دنیوی را سرآغاز پایین آمدن دانست؛ لذا‬
‫روشن میشود که امور اخروی هرچه اوج بگیرند‪ ،‬اهلل‪ ‬آنها را پایین نمیآورد؛‬
‫همانگونه که میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذُ ذ‬
‫[املجادلة‪]١١ :‬‬ ‫ّللَٱَّلِينََءام ُنواََمِنكمََوَٱَّلِينََأوتواََٱلَعِلَمََدرجَتَ﴾‬
‫﴿يرَفعََِٱ َ‬
‫اهلل (جایگاه) مؤمنانتان و کسانی را که علم و دانش یافتهاند‪ ،‬به درجات بزرگی باال ببرد‪.‬‬
‫اهلل‪ ‬اهل علم و ایمان را تا زمانی که به این دو صفت بزرگ آراسته باشند‪،‬‬
‫خوار و زبون نمیکند؛ بلکه نام و جایگاه آنها را در آخرت‪ ،‬بلند و باال میگرداند‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -34‬باب‪ :‬حرام بودن کبر و خودپسندی‬

‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬


‫ف َٱلَۡر ِ َ‬
‫ض َولَ َفسادَاََ‬
‫ُ‬ ‫ار َٱٓأۡلخِرَةُ َيِجنَعلُها َل ذَِّلِينَ َلَ َيُر ُ‬
‫يدونَ َ ُعل َِوا َ ِ َ‬ ‫﴿ت ِلَكَ َٱ ذدل َُ‬
‫ِ‬
‫ُ‬
‫[القصص‪َ ]٨٤ :‬‬ ‫وَٱلَعَقِب َةَل ِلَ ُم ذتقِيََ‪﴾٨٣‬‬
‫این‪ ،‬سرای آخرت است که آن را برای کسانی قرار میدهیم که خواهان فساد و برتری در‬
‫زمین نیستند‪ .‬و فرجام نیک از آنِ پرهیزگاران است‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ََ‬ ‫[اإلرساء‪]٤٧ :‬‬ ‫ضَمر ًحاَ﴾‬
‫فَٱلَۡر ِ َ‬
‫شَ ِ َ‬
‫﴿ولََتمَ ِ َ‬
‫و در زمین‪ ،‬خرامان و با تکبر راه مرو‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُ ُّ ُ ذ ُ‬ ‫ً ذ ذ‬ ‫﴿ولََتُص ِعرََخ ذدكََل ذ‬
‫متالََ‬
‫كَ َ‬
‫بَ َ‬‫َيِ َ‬
‫ّللَلََ َ‬
‫ن َٱ َ‬ ‫فَٱلَۡر ِ َ‬
‫ضَمرحاََإ ِ َ‬ ‫شَ ِ َ‬ ‫ِلن ِ َ‬
‫اسَولََتمَ ِ َ‬ ‫ِ‬
‫ُ‬
‫[لقامن‪َ َ ]١٨ :‬‬ ‫فخورََ‪﴾١٨‬‬
‫متکبرانه از مردم روی برنگردان و در زمین خرامان و باغرور راه مرو که بهراستی اهلل‪ ،‬هیچ‬
‫متکبر فخرفروشی را دوست ندارد‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫نَ‬ ‫ن َقَ ُرونَ ََكنَ َمِن َقوَ َِم َ ُموسَ َفبغَ َعليَ ِهمَ َوءاتيَنَ َُه َمِنَ َٱلَك ُن َ‬
‫وزِ َماَ َإ ِ َ‬ ‫﴿إ ِ َ‬
‫ُ‬ ‫ذ ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ّلل َلَ ََي ُّ َ‬
‫ِبَ‬ ‫ن َٱ َ‬‫ّلۥ َقوَ ُم َُهۥ َلَ َتفَرحَ َإ ِ َ‬ ‫اُت َُهۥ َتل ُنوََأ ََب ِٱلَ ُعصَبةَِ َأو ِ َ‬
‫ى َٱلَق ذوَة َِإِذَ َقالَ َ َُ‬ ‫مف ِ‬
‫َ‬ ‫[القصص‪]٧٦ :‬‬ ‫ٱلَف ِرحِيََ‪﴾٧٦‬‬
‫قارون از قوم موسی بود؛ پس بر آنان ستم کرد و به اندازهای به او گنج دادیم که کلیدهایش‬
‫بر گروهی توانمند و قوی‪ ،‬سنگینی میکرد؛ زمانی (را یاد کن) که قومش به او گفتند‪( :‬به‬
‫دنیا دل مبند و) شادی مکن؛ بیگمان اهلل‪ ،‬افراد سرمست و مغرور (و دلبسته به دنیا) را‬
‫دوست ندارد‪.‬‬
‫تا آنجا که میفرماید‪:‬‬
‫[القصص‪]٨١ :‬‬ ‫﴿فخسفَناَب ِ َهِۦَوبِدارَِه َِٱلَۡرضَ﴾‬
‫پس قارون و خانهاش را به زمین فرو بردیم‪.‬‬
‫‪129‬‬ ‫باب‪ :‬حرامبودن کبر و خودپسندی‬

‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬میگوید‪« :‬باب حرام بودن کبر و خودپسندی»‪.‬‬
‫کبر‪ ،‬اینست که انسان خود را سر و گردنی از دیگران برتر بداند و گمان کند که‬
‫بر سایر مردم برتری دارد‪.‬‬
‫خودپسندی‪ ،‬اینست که انسان‪ ،‬عملش را بزرگ و فراوان بپندارد و به آن‪ ،‬مغرور‬
‫شود‪.‬‬
‫لذا خودپسندی به عملِ انسان برمیگردد و کبر به خودِ او؛ و هر دو‪ ،‬خُلق و‬
‫خوی زشت و ناپسندی هستند‪.‬‬
‫کبر بر دو نوع است‪ :‬کبر در برابر حق؛ و کبر در برابرِ خلق خدا‪ .‬چنانکه پیامبر‪‬‬
‫ْ ُ َ َ ُ َ ِّ َ‬
‫وغ ْم ُط َّ‬
‫اس»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬کبر‪ ،‬سرکشی از حق و تحقیر‬ ‫انل ِ‬ ‫كَب بطر اِلق‬ ‫فرموده است‪« :‬ال ِ‬
‫مردم است»‪ .‬لذا آدمِ متکبر‪ ،‬در ذات خود‪ ،‬آدمِ سرکشیست؛ یعنی هم در برابر حق‬
‫گردنکشی میکند و هم در برابر مردم‪ .‬به عبارت دیگر‪ ،‬از حق‪ ،‬رویگردان است و‬
‫حق را نمیپذیرد و مردم را عددی حساب نمیکند و خود را برتر از آنها میبیند‪.‬‬
‫به شخصی گفتند‪ :‬مردم را چه میبینی؟ گفت‪ :‬به گمانم قدرِ پشهاند! در جوابش‬
‫گفتند‪ :‬آنها نیز تو را همینگونه میبینند‪.‬‬
‫و از دیگری پرسیدند‪ :‬مردم را چه میبینی؟ گفت‪ :‬آنها را از خود بزرگتر‬
‫میبینم و بس ارجمند و محترم هستند‪ .‬به او گفتند‪ :‬آنها نیز تو را بزرگتر از خود‬
‫میبینند و نزدشان محترم و گرامی هستی‪.‬‬
‫مردم را هر طور ببینی‪ ،‬آنها نیز تو را همانگونه میبینند؛ اگر به دیدهی احترام‬
‫به آنها بنگری‪ ،‬آنان نیز به تو احترام میگذارند و نزدشان گرامی و ارجمند خواهی‬
‫بود؛ و برعکس‪ ،‬اگر به دیدهی تحقیر به آنها نگاه کنی‪ ،‬خود از چشمِ آنها میافتی و‬
‫نزدشان حرمت و جایگاهی نخواهی داشت‪.‬‬
‫سرکشی از حق‪ ،‬اینست که انسان‪ ،‬حق و حقیقت را قبول نکند و به چیزی جز‬
‫خود و نظر خویش اهمیت ندهد و خود را از حق و حقیقتّ برتر و بزرگتر بپندارد!‬
‫نشانهاش‪ ،‬اینست که وقتی دالیل کتاب و سنت به او عرضه شود‪ ،‬قبول نکند؛ بلکه‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.80 :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪131‬‬

‫بر رأی خود پافشاری نماید‪ .‬این‪ ،‬رویگردانی از حق و حقیقت است‪ .‬پناه بر اهلل‪.‬‬
‫برخی از مردم‪ ،‬از خود دفاع میکنند؛ یعنی وقتی سخنی میگویند‪ ،‬امکان ندارد از‬
‫آن برگردند یا آن را پس بگیرند؛ بلکه حتی با اینکه دیدگاه درست را درمییابند و‬
‫میفهمند حرفی که زدهاند بر خالفِ عقل و شرع است‪ ،‬باز هم بر آن پافشاری‬
‫میکنند! در صورتی که بر انسان‪ ،‬واجب است همینکه حق را دریافت‪ ،‬از سخن‬
‫خویش به سوی حق بازگردد؛ اگرچه بر خالفِ پندار یا سخنِ وی باشد‪ .‬این‪ ،‬عزتش‬
‫را نزدِ اهلل‪ ‬بیشتر میگرداند و بر عزتش در نزد مردم میافزاید‪ .‬هیچگاه گمان نکنید‬
‫که اگر از سخن یا دیدگاه خود به سوی حق و حقیقت بازگردید‪ ،‬حرمت و جایگاه‬
‫خود را از دست خواهید داد؛ این را کسرِ شأن مپندارید؛ بلکه این را عزت بدانید و‬
‫مطمئن باشید که مردم درک میکنند و میفهمند که شما‪ ،‬تابعِ حقیقت هستید‪ .‬اما‬
‫کسی که در برابر حقیقت‪ ،‬سرسختی و لجاجت میورزد و بر دیدگاهِ نادرستِ خویش‬
‫پافشاری میکند و حق را نمیپذیرد‪ ،‬در حقیقت‪ ،‬متکبر است‪ .‬پناه بر اهلل‪.‬‬
‫چنین رویکردی در برخی از مردم‪ ،‬حتی در طالب علم مشاهده میشود؛ گاه پس‬
‫از بحث و بررسی‪ ،‬دیدگاه درست برای یک شخص روشن میگردد و چون با گفتارِ‬
‫دیروزش مغایرت دارد‪ ،‬بر نظرِ خود پافشاری میکند و شیطان وسوسهاش مینماید‬
‫که اگر از رأی خود برگردد‪ ،‬مردم او را سرزنش خواهند کرد یا دربارهاش خواهند‬
‫گفت‪ :‬عجب آدمِ سسترأی و بیثباتیست! هر روز فکر و نظرش عوض میشود!‬
‫مگر چه اشکالی دارد؟ امام احمد‪ /‬که به امام اهل سنت‪ ،‬مشهور است‪ ،‬گاه در‬
‫یک مسأله چهار دیدگاه از او نقل شده است؛ چرا؟ برای اینکه او تابعِ سنت بود و‬
‫بهخاطر گستردگیِ اطالعاتش‪ ،‬هر زمان که در متون سنت‪ ،‬دلیلِ جدیدی مییافت که‬
‫بر خالفِ دیدگاهِ گذشتهاش بود‪ ،‬از آن برمیگشت‪ .‬این‪ ،‬رویکرد هر انسانِ باانصافی‬
‫میباشد که تابعِ دلیل است؛ هرکس و در هر موقعیتی که باشد‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬چند آیه ذکر کرده که در نکوهش تکبر است؛ آخرین آیات‬
‫مذکور‪ ،‬دربارهی قارون است‪ .‬قارون از بنیاسرائیل و از قوم موسی‪ ‬بود و اهلل‪‬‬
‫مال و ثروت فراوانی به او داده بود؛ بهاندازهای کلیدهای انبارها و خزانههای گنجش‬
‫ُ‬ ‫ذ ذ‬
‫ّلل َلَ ََي ُّ َ‬
‫ِب َٱلَف ِرحِيَ َ‪« :﴾٧٦‬زمانی‬ ‫ن َٱ َ‬
‫بر گروهی توانمند و قوی سنگینی میکرد‪﴿ .‬إ ِ َ‬
‫‪136‬‬ ‫باب‪ :‬حرامبودن کبر و خودپسندی‬

‫(را یاد کن) که قومش به او گفتند‪( :‬به دنیا دل مبند و) شادی مکن؛ بیگمان اهلل‪ ،‬افراد‬
‫سرمست و مغرور (و دلبسته به دنیا) را دوست ندارد»‪ .‬اما این مرد‪ ،‬حق را قبول‬
‫نکرد‪ ،‬بلکه تکبر ورزید و سرکشی نمود؛ هر زمان که آیات االهی را برایش یادآوری‬
‫میکردند‪ ،‬آنها را رد میکرد و تکبر میورزید‪﴿ .‬قالََإ ذنماََأُوت ُ‬
‫ِيت ُهۥََعَ َعِلمََعِندِيَ﴾‪:‬‬ ‫ِ‬
‫«گفت‪ :‬فقط به خاطر علم و دانشی که دارم‪ ،‬به این مال و ثروت دست یافتهام»‪ .‬و‬
‫بدینسان لطف اهلل‪ ‬را بر خود انکار کرد؛ ادعا میکرد که آنهمه ثروت را با دانش‬
‫و قدرت خود بهدست آورده است‪ .‬در نتیجه اهلل‪ ‬او و خانهاش را در زمین فرور‬
‫صون َُهۥَ‬
‫ّلۥ َمِن َف ِئةَ َين ُ ُ‬
‫بُرد و خودش و آنهمه مال و ثروتش را نابود کرد‪﴿ .‬فما ََكنَ َ َُ‬
‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬
‫صينَ َ‪« :﴾٨١‬پس قارون و خانهاش را به زمین فرو‬
‫ّللِ َوما ََكنَ َمِنَ َٱلَمنت ِ ِ‬
‫ون َٱ َ‬
‫مِن َد َِ‬
‫بردیم؛ و هیچ گروهی نداشت که او را در برابر اهلل یاری دهند و خود نیز یارای چنین‬
‫کاری نداشت»‪ .‬اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ذ ذ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ذ‬
‫ّلل َيبَ ُس ُ َ ِ‬
‫لرزَقَ َل ِمنَ‬
‫ط َٱ ِ‬ ‫ن َٱ َ‬
‫س َيقولونَ َويَكأ َ‬‫﴿وأصَبحَ َٱَّلِينَ َتم ذنوَاَ َمَكن َُهۥ ََب ِٱلَمَ ِ َ‬
‫ذ ذ ذ‬
‫ّللَعليَناَلسفََبِناَ﴾ [القصص‪َ ]٨٨ :‬‬ ‫نَٱ َُ‬ ‫يشاَ َُءَمِنََعِبا ِد َه ِۦَويقَد َُِرَلوَلََأنَم َ‬
‫و آنان که دیروز جایگاه او را آرزو میکردند‪ ،‬بامدادان میگفتند‪ :‬شگفتا که اهلل‪ ،‬روزی هر‬
‫کس از بندگانش را بخواهد‪ ،‬فراخ و یا تنگ میگرداند‪ .‬و اگر اهلل بر ما منت نمیگذاشت‪ ،‬ما‬
‫را نیز در زمین فرو میبُرد‪.‬‬
‫دقت کنید؛ در پیامد تکبر و خودپسندی بیندیشید؛ آری! پیامدش نابودی و ذلت‬
‫و خواریست‪.‬‬
‫مؤلف‪ /‬آیههای دیگری نیز در این باب ذکر کرده است؛ از جمله اینکه اهلل‪‬‬
‫میفرماید‪:‬‬
‫فَٱلَۡر ِ َ‬
‫ضَولََفسادَا﴾‬
‫ُ‬ ‫ارَٱٓأۡلخِرَةَُيِجنَعلُهاَل ذَِّلِينََلََيُر ُ‬
‫يدونََ ُعل َِواَ ِ َ‬ ‫﴿ت ِلَكََٱ ذدل َُ‬
‫ِ‬
‫[القصص‪]٨٤ :‬‬
‫این‪ ،‬سرای آخرت است که آن را برای کسانی قرار میدهیم که خواهان فساد و برتری در‬
‫زمین نیستند‪.‬‬
‫آخرت‪ ،‬واپسین سرای انسان است؛ زیرا هر انسانی چهار منزل دارد که آخرینش‪،‬‬
‫منزل آخرت است‪:‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪132‬‬

‫منزل نخست‪ :‬شکم مادر‪.‬‬


‫دومین منزل‪ :‬دنیا‪.‬‬
‫سومین منزل‪ :‬عالَم برزخ که از زمان مرگ آغاز میشود و تا برپا شدن قیامت‬
‫ادامه دارد‪.‬‬
‫و چهارم‪ :‬سرای آخرت است که آخرین منزل انسان میباشد و جاوادنه در آن‬
‫میماند‪ .‬این‪ ،‬همان سرا یا منزلیست که اهلل‪ ‬دربارهاش میفرماید‪:‬‬
‫ضَولََفسادَا﴾‬‫فَٱلَۡر ِ َ‬
‫ُ‬ ‫ارَٱٓأۡلخِرَةَُيِجنَعلُهاَل ذَِّلِينََلََيُر ُ‬
‫يدونََ ُعل َِواَ ِ َ‬ ‫﴿ت ِلَكََٱ ذدل َُ‬
‫ِ‬
‫[القصص‪]٨٤ :‬‬
‫این‪ ،‬سرای آخرت است که آن را برای کسانی قرار میدهیم که خواهان فساد و برتری در‬
‫زمین نیستند‪.‬‬
‫یعنی نه در برابر حق‪ ،‬گردنکشی و تکبر میکنند و نه در برابر خلق؛ بلکه در‬
‫برابر حق و خلق متواضع هستند‪ .‬روشن است چنین کسانی وقتی ارادهی فساد و‬
‫برتریجویی نمیکنند‪ ،‬پس از باب اولی‪ ،‬در عمل نیز به تبهکاری و برتریجویی‬
‫نمیپردازند؛ لذا نه فساد میکنند و نه در برابر حق و خلق خدا‪ ،‬تکبر میورزند و‬
‫خواهان فساد و برتری نیز نیستند‪ .‬مردم بر سه دستهاند‪:‬‬
‫‪ -۶‬گروهی که تکبر میورزند‪ ،‬فساد میکنند و دیگران را نیز به فساد و تباهی‬
‫میکشانند؛ یعنی هم خواهان فساد و برتری در زمین هستند و هم در عمل به‬
‫چنین کارهایی میپردازند و بدینسان ارادهی بدی و کردار بد‪ ،‬هر دو را دارند‪.‬‬
‫‪ -1‬گروهی که خواهان فساد و برتری نیستند‪ ،‬چه رسد به اینکه تبهکار و متکبر‬
‫باشند‪.‬‬
‫‪‎‬‬
‫دستهای دیگر خواهان فساد و برتری هستند‪ ،‬اما تواناییاش را ندارند؛ البته‬ ‫‪-۳‬‬
‫گناهِ این بداندیشی و ارادهی بد بر آنان خواهد بود‪.‬‬
‫سرای آخرت‪ ،‬از آنِ کسانیست که خواهان فساد و برتری در زمین نیستند؛ یعنی در‬
‫برابر حق و خلق خدا‪ ،‬تکبر نمیورزند و به فساد و تبهکاری نمیپردازند‪ .‬گفتنیست‪:‬‬
‫منظور از فساد و تبهکاری در زمین‪ ،‬ویران کردن خانهها و به آتش کشیدن مزارع و‬
‫کشتزارها نیست؛ بلکه منظور‪ ،‬تباه کردنِ زمین با گناه و معصیت است‪ .‬اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫‪133‬‬ ‫باب‪ :‬حرامبودن کبر و خودپسندی‬
‫ُ‬
‫[األعراف‪َ ]٢٦ :‬‬ ‫حها﴾‬
‫ضَبعَدََإِصَلَ ِ‬ ‫س ُدواََ ِ َ‬
‫فَٱلَۡر ِ َ‬ ‫﴿ولََتفَ ِ‬
‫و در زمین پس از اصالح آن‪ ،‬به فساد و تبهکاری نپردازید‪.‬‬
‫علما در تفسیر این آیه گفتهاند‪ :‬یعنی از اهلل‪ ،‬نافرمانی و معصیت نکنید؛ زیرا‬
‫معصیت‪ ،‬خاستگاهِ فساد و تباهیست‪.‬‬
‫اهلل تبارک و تعالی میفرماید‪:‬‬
‫ىَءام ُنواَ َوَٱ ذتقوَاََلفتحَنا َعليَهمَبركَتََ ِمِنََٱ ذ‬
‫لسماَ َِءَوَٱلَۡر ِ َ‬
‫ضَ‬
‫ُ‬
‫نَأهَلَ َٱلَقر ىَ‬
‫ذ‬
‫﴿ولوََأ َ‬
‫ِ‬
‫ُ‬ ‫ذ‬
‫[األعراف‪َ َ ]٩٦ :‬‬ ‫كنَكذبُواََفأخذَنَ ُهمَبِماََكنواََيكَس ُِبونََ‪﴾٩٦‬‬ ‫ولَ ِ‬
‫و اگر مردم شهرها و آبادیها ایمان میآوردند و تقوا پیشه میکردند‪ ،‬برکتهای آسمان و‬
‫زمین را بر آنان میگشودیم؛ ولی انکار نمودند و ما‪ ،‬آنان را به سبب کردارشان گرفتیم‪.‬‬
‫و اهلل‪ ‬در نتیجهی این انکار‪ ،‬برکتهای آسمان و زمین را بر آنان نگشود؛ لذا‬
‫زمین بهوسیلهی گناه و معصیت‪ ،‬تباه میگردد‪.‬‬
‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ََ‬ ‫[اإلرساء‪]٤٧ :‬‬ ‫ضَمر ًحا﴾‬
‫فَٱلَۡر ِ َ‬
‫شَ ِ َ‬
‫﴿ولََتمَ ِ َ‬
‫و در زمین خرامان و با غرور راه مرو‪.‬‬
‫و در ادامه میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ‬
‫[اإلرساء‪]٤٧ :‬‬ ‫لبالََ ُطولََ‪﴾٣٧‬‬
‫﴿إِنكََلنََتَ ِرقََٱلَۡرضََولنَتبَلغََٱ َِ‬
‫بهراستی تو نمیتوانی زمین را بشکافی و نمیتوانی در بلندی به کوه برسی‪.‬‬
‫یعنی هرطور که باشی‪ ،‬باز هم انسانِ ضعیف و کوچکی هستی که نمیتوانی با‬
‫تکبر و غرورِ خود ‪ -‬با کوبیدنِ پایِ خود ‪ -‬زمین را بشکافی یا با باال گرفتنِ سر و‬
‫گردن خویش‪ ،‬همسان کوهها شوی و به بلندای کوهها برسی‪.‬‬
‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ُ ُّ ُ ذ ُ‬ ‫ً ذ ذ‬ ‫﴿ولََتُص ِعرََخ ذدكََل ذ‬
‫متالََ‬
‫كَ َ‬
‫ِبَ َ‬
‫ّللَلَََي َ‬
‫ن َٱ َ‬ ‫فَٱلَۡر ِ َ‬
‫ضَمرحاََإ ِ َ‬ ‫شَ ِ َ‬ ‫ِلن ِ َ‬
‫اسَولََتمَ ِ َ‬ ‫ِ‬
‫ُ‬
‫[لقامن‪َ َ ]١٨ :‬‬ ‫فخورََ‪﴾١٨‬‬
‫متکبرانه از مردم روی برنگردان و در زمین خرامان و باغرور راه مرو که بهراستی اهلل‪ ،‬هیچ‬
‫متکبر فخرفروشی را دوست ندارد‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪134‬‬

‫لذا میبینیم که انسانهای متکبر‪ ،‬از حق و حقیقت رویگردان هستند و از قبولِ‬


‫آن سرپیچی میکنند؛ حتی وقتی با آنها سخن میگوییم‪ ،‬رویِ خود را میگردانند و‬
‫گردنِ خویش را میپیچانند و ژستِ عجیبی به خود میگیرند!‬
‫ُ ُّ ُ ذ‬ ‫ذ ذ‬
‫كَ‬
‫ِبَ َ‬‫ّللَلَََي َ‬ ‫ضَمر ًحا﴾؛ یعنی در زمین با تکبر راه مرو‪﴿ .‬إ ِ َ‬
‫نَٱ َ‬ ‫فَٱلَۡر ِ َ‬
‫شَ ِ َ‬
‫﴿ولََتمَ ِ َ‬
‫ُ‬ ‫ُ‬
‫متالَ َفخورَ َ‪﴾١٨‬؛ اهلل‪ ‬کسی را که ژست متکبرانهای به خود میگیرد و با گفتارش‬ ‫َ‬
‫فخرفروشی میکند‪ ،‬دوست ندارد؛ به عبارت دیگر کسی که در رفتارش‪ ،‬یعنی در ظاهر‬
‫و پوششِ او و نیز در نحوهی راه رفتنش‪ ،‬کبر و غرور نمایان است و همچنین هنگامِ‬
‫سخن گفتن‪ ،‬فخرفروشی میکند‪ ،‬اهلل متعال دوستش ندارد؛ بلکه اهلل متعال بندهی‬
‫پرهیزگار و متواضعی را دوست دارد که ناشناخته و دارای عزت نفس میباشد‪.‬‬
‫***‬
‫َ ر ُ ُ َ َّ َ َ ر َ َ َ ر‬
‫اجلنة من َكن يف قلبِ ِه‬ ‫ب‪ ‬قال‪« :‬ال یدخل‬ ‫مسعو ٍد‪َ ‬ع ِن انلَّ ي‬
‫ُ‬ ‫َّ‬
‫‪ -622‬عن عب ِد اّللِ بن‬
‫ِ‬
‫ُ َ َ َى‬ ‫َ ُ ٌ َّ َّ ُ َ ُ ُّ َ ر َ ُ َ َ ُ ُ َ َ ى‬ ‫ر َ ُ َ َّ َ ر‬
‫الرجل حیِب أن یكون ث روبه حسنا‪ ،‬ونعله حسنة؟‬ ‫ِرب»‪ .‬فقال رجل‪ :‬إِن‬‫مثقال ذر ٍة من ک ٍ‬
‫رُ ََ ُ َي َ ر ُ‬ ‫َّ َ َ ٌ ُ ُّ َ َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫اس»‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫احلق وغمط انلَّ ِ‬ ‫اجلمال؛ الكِرب بطر‬ ‫قال‪« :‬إِن اهلل ُجِیل حیِب‬
‫ترجمه‪ :‬عبداهلل بن مسعود‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬کسی که در قلبش‬
‫بهاندازهی ذرهای کبر باشد‪ ،‬وارد بهشت نمیشود»‪ .‬شخصی پرسید‪ :‬آیا کسی که‬
‫دوست دارد لباس و کفش زیبا بپوشد‪ ،‬این هم تکبر است؟ فرمود‪« :‬همانا اهلل زیباست‬
‫و زیبایی را دوست دارد؛ کبر‪ ،‬سرپیچی از حق و تحقیر مردم است»‪.‬‬
‫ُر‬ ‫َّ‬ ‫رَ‬ ‫َ َّ َ ُ ى َ َ‬ ‫َ ر‬ ‫َ‬ ‫ر‬
‫رسول اّلل‪ ‬ب ِ ِش ِ‬
‫ماَلِ فقال‪ُ« :‬ك‬ ‫ِ‬ ‫د‬ ‫ِن‬
‫ع‬ ‫ل‬ ‫ك‬ ‫أ‬ ‫ال‬ ‫ج‬‫ر‬ ‫ن‬ ‫أ‬ ‫‪‬‬ ‫وع‬‫ك‬ ‫بن األ‬
‫‪ -622‬وعن َسلمة ِ‬
‫َ‬ ‫ر َ َ ر َ َ َ َ َ ُ َّ ر‬ ‫َ ر َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫بِی ِمینِك»‪ .‬قال‪ :‬ال أست ِطیع‪ .‬قال‪« :‬ال استطعت»؛ ما منعه إِال الكرب‪ .‬قال‪ :‬فما َرفعها إِىل فِیه‪.‬‬
‫(‪)1‬‬
‫[روایت مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬سلمه بن اکوع‪ ‬میگوید‪ :‬شخصی نزد رسولاهلل‪ ‬با دست چپ خود‪،‬‬
‫غذا خورد؛ پیامبر‪ ‬به او فرمود‪« :‬با دست راستِ خود بخور»‪ .‬آن مرد گفت‪:‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.80 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪[ .6160 :‬این حدیث پیشتر بهشمارهی ‪ 022‬ذکر شد‪].‬‬
‫‪131‬‬ ‫باب‪ :‬حرامبودن کبر و خودپسندی‬

‫نمیتوانم‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬هیچگاه نتوانی»‪ .‬چیزی جز کبر‪ ،‬آن مرد را از اطاعت‬
‫بازنداشت؛ وی از آن پس نمیتوانست دست راستش را به سوی دهانش بلند کند‪.‬‬
‫شرح‬
‫حافظ نووی‪ /‬در باب حرام بودن کبر و خودپسندی‪ ،‬حدیثی بدین مضمون‬
‫نقل کرده است که ابنمسعود‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬کسی که در قلبش‬
‫بهاندازهی ذرهای کبر باشد‪ ،‬وارد بهشت نمیشود»‪.‬‬
‫این حدیث‪ ،‬یکی از احادیث وعید میباشد که رسولاهلل‪ ‬در آن بهصورت مطلق‬
‫نسبت به یک کار هشدار داده است و البته بنا بر آموزههای دینی به شرح و تفصیلِ‬
‫بیشتری نیاز دارد‪.‬‬
‫کسی که در قلبش کبر وجود دارد‪ ،‬یعنی حق را ناپسند میداند و از آن سرپیچی‬
‫میکند‪ ،‬کافر است و جاودانه در دوزخ میماند و هیچگاه وارد بهشت نمیشود‪ .‬زیرا‬
‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫َََ َ‬ ‫[حممد ‪]٩ :‬‬ ‫ّللَفأحَبطََأعََٰل ُهمََ‪﴾٩‬‬
‫﴿ذَل ِكََبِأن ُهمََك ِرهواََماََأنزلََٱ َُ‬
‫این‪ ،‬بدانسبب بود که آنان آنچه را اهلل نازل کرده است‪ ،‬ناگوار دانستند؛ پس (اهلل) اعمالشان‬
‫را تباه کرد‪.‬‬
‫و اهلل عمل هیچکس جز کافر را تباه نمیگرداند؛ زیرا اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫لئِكَ َحبِطتَ َأعََٰل ُهمَ َ ِ َ‬
‫فَ‬ ‫﴿ومن َيرَتدِدَ َمِنكمَ َعن َدِين ِ َهِۦ َفي ُمتَ َوهوَ ََكف رَِر َفأو ىَ‬
‫ارَ ُهمََفِيهاَخَ ِ ُ‬ ‫ُ‬
‫َ‬ ‫[البقرة‪]٨١٧ :‬‬ ‫لونََ‪﴾٢١٧‬‬ ‫لئِكََأصَحَ ُ َ‬
‫بَٱِلذ َِ‬ ‫ٱ ُّدلنَياَوَٱٓأۡلخِرَة َِوأو ىَ‬
‫و اعمالِ آن دسته از شما که از دینشان برگردند و در حال کفر بمیرند‪ ،‬در دنیا و آخرت بر باد‬
‫میشود و چنین افرادی دوزخیاند و برای همیشه در دوزخ میمانند‪.‬‬
‫اما اگر کسی در برابر مردم یا خلق خدا تکبر ورزد‪ ،‬اما از عبادت اهلل سرپیچی‬
‫نکند‪ ،‬بهطور مستقیم وارد بهشت نمیشود؛ بلکه ابتدا مجازات عملش را میبیند تا از‬
‫آلود گی این گناه پاک گردد و در حالی به بهشت برود که پاک و پاکیزه است‪ .‬از‬
‫اینرو وقتی رسولاهلل‪ ‬این حدیث را بیان فرمود‪ ،‬شخصی پرسید‪ :‬آیا کسی که‬
‫دوست دارد لباس و کفش زیبا بپوشد‪ ،‬این هم تکبر است؟ رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬همانا‬
‫اهلل زیباست و زیبایی را دوست دارد؛ کبر‪ ،‬سرپیچی از حق و تحقیر مردم است»‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪131‬‬

‫آری؛ اهلل در ذات‪ ،‬صفات و افعال خود زیباست و هرچه از او سر میزند‪ ،‬نیک و زیبا‬
‫میباشد‪ ،‬نه زشت و اندیشههای پاک و سالم‪ ،‬آن را خوب و زیبا میدانند‪ .‬اینکه‬
‫فرمود‪« :‬زیبایی را دوست دارد»‪ ،‬بدین معناست که دوست دارد بندهاش ظاهری زیبا و‬
‫آراسته داشته باشد و کفش و لباسِ خوب و زیبا بپوشد و در همه حال آراسته و نیک‬
‫باشد؛ زیرا زیبایی و آراستگی‪ ،‬قلبها را به سوی انسان جذب میکند و مردم‪ ،‬آدمِ‬
‫آراسته را دوست دارند؛ بر خالف زشتی؛ مثلِ کسی که به سر و وضعش نمیرسد و‬
‫موهای ژولیده و لباسهای نامرتبی دارد‪ .‬از اینرو رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل زیباست و‬
‫زیبایی را دوست دارد»؛ یعنی دوست دارد که بندهاش زیبا و آراسته باشد‪ .‬البته زیباییِ‬
‫طبیعی و خدادادی‪ ،‬دست انسان نیست و انسان در این زمینه دخل و تصرفی ندارد‪.‬‬
‫لذا رسولاهلل‪ ‬در این حدیث به زیبایی و جمالی اشاره کرده که در دستِ انسان‬
‫است؛ یعنی تجمل و خودآراییِ مشروع‪.‬‬
‫و اما حدیث دوم؛ سلمه بن اکوع‪ ‬میگوید‪ :‬شخصی‪ ،‬نزد رسولاهلل‪ ‬با دست‬
‫چپ خود‪ ،‬غذا خورد؛ پیامبر‪ ‬به او فرمود‪« :‬با دست راستِ خود بخور»‪ .‬آن مرد‬
‫گفت‪ :‬نمیتوانم‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬هیچگاه نتوانی»‪ .‬چیزی جز کبر‪ ،‬آن مرد را از‬
‫اطاعت بازنداشت؛ از آن پس نمیتوانست دست راستش را به سوی دهانش بلند کند‪.‬‬
‫رسولاهلل‪ ‬همینکه دریافت این مرد‪ ،‬آدمِ متکبریست‪ ،‬برایش بددعایی کرد و از‬
‫اهلل متعال خواست که دست راستش را فلج یا بهگونهای بگرداند که نتواند آن را به‬
‫سوی دهانش باال ببرد‪ .‬اهلل متعال نیز دعای پیامبر‪ ‬را پذیرفت و از آن پس‪ ،‬آن مرد‬
‫نمی توانست دست راستش را به سوی دهانش باال ببرد؛ یعنی مثلِ عصا راست شد‪.‬‬
‫زیرا در برابر دینِ اهلل‪ ‬تکبر ورزید و از حکمِ پیامبر‪ ‬سرپیچی کرد‪.‬‬
‫این حدیث‪ ،‬نشان میدهد که خوردن و آشامیدن باید با دست راست باشد؛ یعنی‬
‫استفاده از دست راست در خوردن و آشامیدن واجب است و خوردن با دستِ چپ‪،‬‬
‫حرام میباشد و هرکس با دست چپش چیزی بخورد یا بیاشامد‪ ،‬گنهکار میشود‪ .‬زیرا‬
‫کسی که با دست چپ میخورد و میآشامد‪ ،‬مانندِ شیطان و دوستان او میگردد‪.‬‬
‫َ ُُْ‬ ‫َ َّ َّ‬ ‫اهل َوال ي َ ْ َ‬ ‫َْ ُ ْ َ َ ُ ُ‬
‫اهل‪ ،‬فإِن الشيْ َطان یَأكل‬ ‫َ‬
‫ْشب ب ِ ِشم ِ ِ‬
‫َ‬
‫پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬ال یأكل أحدك ْم ب ِ ِشم ِ ِ‬
‫‪137‬‬ ‫باب‪ :‬حرامبودن کبر و خودپسندی‬

‫یعنی‪« :‬هیچیک از شما با دستِ چپش نخورد و نیاشامد؛‬ ‫(‪)۶‬‬


‫اهل»‪.‬‬ ‫َ‬ ‫اهل َوي َ ْ َ‬
‫ْشب ب ِ ِشم ِ ِ‬
‫َ‬
‫ب ِ ِشم ِ ِ‬
‫زیرا شیطان با دست چپش میخورد و میآشامد»‪.‬‬
‫اگر به کفار نگاه کنیم‪ ،‬میبینیم که با دستِ چپشان میخوردند و میآشامند؛‬
‫بنابراین کسی که با دستِ چپش میخورد و میآشامد‪ ،‬در حقیقت مانند شیطان و‬
‫دوستانِ شیطان‪ ،‬عمل میکند‪.‬‬
‫اگر کسی ببیند که برادر مسلمانش با دست چپش میخورد و میآشامد‪ ،‬بر او‬
‫واجب است که به برادر مسلمانش تذکر دهد و به بهترین شکل به او یادآوری کند‬
‫که خوردن و آشامیدن با دست چپ درست نیست؛ البته اگر نگران بود که برادر‬
‫مسلمانش شرمنده شود یا قبول نکند‪ ،‬بهطور مستقیم چیزی به او نگوید؛ بلکه با اشاره‬
‫و کنایه و خیلی محترمانه او را متوجه اشتباهش نماید؛ مثالً بگوید‪ :‬برخی از مردم با‬
‫دست چپ غذا میخورند؛ این‪ ،‬حرام است‪ .‬و اگر عالمی با او بود‪ ،‬این نکته را در‬
‫قالب یک سؤال مطرح کند و بپرسد‪ :‬نظرِ شما دربارهی خوردن و آشامیدن با دست‬
‫چپ چیست؟ و بدینسان برادرِ مسلمانش را متوجه اشتباهش بگرداند؛ اما اگر متوجه‬
‫نشد‪ ،‬در تنهایی به او تذکر دهد تا برادر مسلمانش این آموزهی دینی را فرابگیرد‪.‬‬
‫گاه دیده میشود که برخی از افراد‪ ،‬در غذا خوردن رعایت میکنند و با دست‬
‫راست غذا میخورند‪ ،‬اما لیوان را در دستِ چپ میگیرند و با دست چپ آب‬
‫مینوشند؛ میگویند‪ :‬دست راستِ ما چرب است و ناچاریم لیوان را در دستِ چپ‬
‫بگیریم تا آلوده نشود؛ میگوییم‪ :‬این‪ ،‬یک مسألهی ساده و مستحب نیست که از کنارِ آن‬
‫بهسادگی بگذریم؛ زیرا آشامیدن با دست چپ‪ ،‬حرام است و آنچه حرام میباشد‪ ،‬فقط‬
‫در ضرورت شدید و شرایط خاص و گریزناپذیر جایز میگردد و آلوده شدن یا چرب‬
‫شدن لیوان‪ ،‬ضرورت نیست؛ بلکه امکانِ شستنِ لیوان وجود دارد؛ عالوه بر این‪،‬‬
‫میتوانیم لیوان را از پایین در میانِ انگشتِ شَست و میانه بگیریم‪ .‬رعایت این نکته‬
‫برای کسی که میخواهد تابعِ سنت باشد‪ ،‬آسان است؛ اما وضعیتِ کسی که لجبازی‬
‫میکند یا میخواهد از دشمنان خدا‪ ،‬یعنی از شیطان و کفار تقلید نماید‪ ،‬فرق میکند‪.‬‬
‫***‬

‫(‪ )۶‬مسلم‪ ،‬ش‪.6161 :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪138‬‬
‫َ َ ُ ر ُ ُ َر‬ ‫َ‬ ‫َ ر ُ‬ ‫ر‬ ‫َ ََ‬
‫ربك رم بِأه ِل‬
‫ب‪ ‬قال‪ :‬س ِمعت رسول اهللِ‪ ‬یقول‪« :‬أال أخ ِ‬ ‫ٍ‬ ‫وه‬ ‫بن‬
‫‪ -623‬وعن حارث ِ‬
‫ة‬
‫ر‬ ‫ُ ُّ ُ ُ ٍّ َ َّ ُ ر َ‬ ‫َّ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫رب»‪ٌ [ .‬‬
‫اظ مستك ِ ٍ‬ ‫انلار؟ ُك عتل جو ٍ‬
‫ترجمه‪ :‬حارثه بن وهب‪ ‬میگوید‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که فرمود‪« :‬آیا‬
‫دوزخیان را به شما معرفی نکنم؟ هر انسان‪ ،‬تندخو و سنگدل و ثروتاندوزی که‬
‫بذل و بخشش نمیکند و برتریطلب و متکبر است»‪.‬‬
‫َ َّ ُ َّ ُ َ َ َ‬ ‫ر َ َّ‬
‫ت‬‫اجلنة وانلار‪ ،‬فقال ِ‬ ‫ت‬
‫ب‪ ‬قال‪« :‬احتج ِ‬ ‫دري‪َ ‬ع ِن انلَّ ي‬ ‫ُ ي‬
‫سعید اخل‬‫ٍ‬ ‫‪ -612‬وعن أيب‬
‫ِ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬
‫َّ‬ ‫ُُ ََ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬
‫ون والمتك ي ُ‬ ‫َّ ُ َّ َ َّ ُ َ‬
‫اس ومساک ِینهم‪ .‬فقَض اّلل‬ ‫فاء انلَّ ِ‬
‫يف ضع ُ‬ ‫ت اجلنة‪َّ ِ :‬‬ ‫ربون‪ ،‬وقال ِ‬ ‫انلار‪ِ :‬يف اجلبار‬
‫َ ر ََ‬ ‫ي‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬
‫َ َّ َ ر َ‬ ‫ر َ ُ َ َّ‬
‫ك من أشاء‪،‬‬
‫َ ُ‬
‫ك انلار عذ ِايب‪ ،‬أعذب ب ِ ِ‬
‫َّ ُ‬
‫اء وإِن ِ‬ ‫ك َم رن أ َش ُ‬ ‫ر َ ُ‬
‫اجلنة رَحيت‪ ،‬أرحم ب ِ ِ‬ ‫ك‬
‫بينهما‪ :‬إِن ِ‬
‫َّ ر ُ‬ ‫َر ُ‬
‫(‪)1‬‬
‫يلع مِلؤها»‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫ول ُِِكیكما‬
‫ترجمه‪ :‬ابوسعید خدری‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬بهشت و دوزخ با هم‬
‫بگومگو کردند؛ دوزخ گفت‪ :‬ستمگران و مستکبران در من جای دارند‪ .‬و بهشت‬
‫گفت‪ :‬مردم مستضعف و مستمند در من جای دارند‪ .‬اهلل در میان بهشت و دوزخ‪،‬‬
‫داوری کرد و فرمود‪ :‬تو‪ ،‬بهشت‪ ،‬رحمت من هستی و با تو به هرکس که بخواهم‪،‬‬
‫رحم میکنم‪ .‬و تو‪ ،‬دوزخ‪ ،‬عذاب من هستی؛ و به وسیلهی تو هرکه را بخواهم‪ ،‬عذاب‬
‫میدهم‪ .‬و پُر کردن هر دوی شما‪ ،‬با من است»‪.‬‬
‫َ ر َ‬ ‫َّ ُ َ‬ ‫َرُ‬ ‫ُ َ َ َّ ُ َ‬
‫‪ -612‬وعن أيب هریرة‪ ‬أن َرسول اهللِ‪ ‬قال‪« :‬ال ينظ ُر اّلل ی روم ال ِقیام ِة إِىل من ج َّر‬
‫َ ََ‬
‫(‪)۳‬‬
‫زاره بط ىرا»‪ٌ [ .‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫إِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل‪ ،‬روز قیامت به کسی که از‬
‫روی تکبر لباسش را بر زمین بکشاند‪ ،‬نظر نمیکند»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪5802 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ .6242 :‬این حدیث پیشتر بهشمارهی ‪ 647‬ذکر شد‪.‬‬
‫(‪ )1‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪[ .6257 :‬این حدیث پیشتر بهشمارهی ‪ 648‬ذکر شده است‪].‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪4722 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6127 :‬‬
‫‪139‬‬ ‫باب‪ :‬حرامبودن کبر و خودپسندی‬

‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬این احادیث را در باب حرام بودن کبر و خودپسندی ذکر کرده است؛‬
‫پیشتر به شرح آیات و برخی از احادیثی پرداختیم که در این باب آمده است‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬حدیثی بدین مضمون ذکر کرده که رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬آیا‬
‫دوزخیان را به شما معرفی نکنم؟» شیوهی پیامبر‪ ‬بدین صورت بود که گاه برخی از‬
‫موضوعها را در قالب سؤال مطرح میکرد تا مخاطب با دقت و توجه بیشتری‬
‫موضوع را دنبال کند‪ .‬فرمود‪« :‬آیا دوزخیان را به شما معرفی نکنم؟» همه گفتند‪ :‬بله‬
‫ْ‬ ‫ٍّ‬ ‫ُ ُّ‬
‫ای رسولخدا! و سپس فرمود‪ُ« :‬ك ُعتُل َج َّواظ ُم ْستَك َِب»‪ .‬یعنی‪« :‬هر انسان‪ ،‬تندخو و‬
‫سنگدل و ثروتاندوزی که بذل و بخشش نمیکند و برتریطلب و متکبر است»‪.‬‬
‫َ‬ ‫ُُ‬
‫«عتل»‪ ،‬یعنی تندخو و سنگدل؛ و «ج َّواظ»‪ ،‬به هر دنیادوستِ ثروتاندوزی گفته‬
‫میشود که حقوق و واجبات اموالش را ادا نمیکند و آدمِ بیصبر و کمتحملیست که‬
‫در برابر هر مشکلی سر فرو میآورد و رشتهی صبر از دستش خارج میشود و‬
‫همواره خود را در موقعیت و جایگاهی میبیند که گویا هیچگاه گرفتار نخواهد شد!‬
‫لذا «جوّاظ»‪ ،‬هر آدمِ کمتحملیست که همواره نِق میزند و از زندگیاش مینالد و‬
‫پیوسته در غم و اندوه‪ ،‬و حسرت و افسوس بهسر میبرد و هیچگاه از زندگیاش‬
‫راضی نیست؛ بلکه همواره از سرنوشت خود و تقدیری که برای او رقم خورده است‪،‬‬
‫شکایت دارد؛ گویا به اینکه اهلل‪ ،‬پروردگار اوست‪ ،‬راضی نیست!‬
‫و اما متکبر‪ ،‬دارای دو ویژگیست‪ :‬مردم را تحقیر میکند و حق را نمیپذیرد‪.‬‬
‫ْ ُ َ َ ُ َ ِّ َ‬
‫وغ ْم ُط َّ‬
‫اس»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬کبر‪ ،‬سرکشی از‬
‫انل ِ‬ ‫كَب بطر اِلق‬ ‫زیرا پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬ال ِ‬
‫حق و تحقیر مردم است»‪ .‬لذا آدمِ متکبر‪ ،‬در ذات خود‪ ،‬آدمِ سرکشیست؛ یعنی هم در‬
‫برابر حق گردنکشی میکند و هم در برابر مردم‪ .‬به عبارت دیگر‪ ،‬از حق‪ ،‬رویگردان‬
‫است و حق را نمیپذیرد و به خلق خدا نیز رحم نمیکند‪ .‬اینها‪ ،‬نشانههای دوزخیان‬
‫است‪ .‬و بر عکس‪ ،‬اهل بهشت‪ ،‬بیشتر از میانِ مستضعفان و مستمندانی هستند که‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.80 :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪141‬‬

‫دلیلی برای تکبر ندارند؛ بلکه همواره متواضع و نرمخو هستند؛ زیرا مال و ثروت‪ ،‬گاه‬
‫انسان را به سرکشی و طغیان وا میدارد‪ .‬همانگونه که اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ذ ذ‬
‫ََ َ‬ ‫[العلق‪]٧ ،٦ :‬‬ ‫نَ‪﴾٧‬‬ ‫غَ‪َ٦‬أنَ ذرء َاهَُٱسَتغَ ىَ‬
‫لنسَنََلطَ ىَ‬
‫نَٱ َِ‬
‫لَكَإ ِ َ‬
‫﴿ َ‬
‫حقا که انسان (عجیب است و) سر به طغیان مینهد‪ ،‬هنگامی که خود را بینیاز میبیند‪.‬‬
‫مؤلف‪ /‬حدیثی بدین مضمون نقل کرده که پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬بهشت و دوزخ‬
‫با هم بگومگو کردند»‪ .‬و هر یک از آنها‪ ،‬در فضل خود دالیلی مطرح کرد‪ .‬این‪ ،‬جزو‬
‫امورِ غیبیست و بر ما واجب است که به آن ایمان داشته باشیم؛ اگرچه درک آن برای‬
‫عقل و اندیشهی ما‪ ،‬دشوار باشد و نتوانیم این نکته را درک یا هضم نماییم که چگونه‬
‫دو موجود بیجان‪ ،‬بگومگو میکنند؟! در هرحال‪ ،‬ما بر این باوریم که اهلل متعال‪ ،‬بر‬
‫هر کاری تواناست‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬در قرآن کریم خبر داده است که روز قیامت‪ ،‬زمین‪،‬‬
‫خبرهایش را بهحکم پروردگار‪ ،‬بازگو میکند‪ .‬وقتی اهلل به چیزی دستوری دهد‪ ،‬آن‬
‫چیز بیدرنگ و در هر حالتی که باشد‪ ،‬حکم اهلل را اجابت میکند‪ .‬چنانکه روز‬
‫قیامت‪ ،‬دستها‪ ،‬پاها‪ ،‬زبانها و پوست و دیگر اندام انسانها‪ ،‬در برابر اهلل به سخن‬
‫میآیند و گواهی میدهند که چه کارهایی انجام دادهاند؛ هرچند که زبانی برای سخن‬
‫گفتن ندارند! زیرا اهلل متعال‪ ،‬آنها را به سخن میآورد و او‪ ،‬بر هر کاری تواناست‪.‬‬
‫بهشت و دوزخ نیز با هم بگومگو کردند؛ بهشت گفت‪ :‬ستمگران سنگدل و‬
‫مستکبران‪ ،‬در من جای دارند‪ .‬همان کسانی که سنگدل هستند‪ .‬و با کبر و غرور‬
‫خود‪ ،‬بر دیگران‪ ،‬برتری میجویند‪.‬‬
‫اهلل‪ ‬در میان بهشت و دوزخ‪ ،‬داوری کرد و به بهشت فرمود‪« :‬تو‪ ،‬رحمتِ من‬
‫هستی و بهوسیلهی تو‪ ،‬به هرکس که بخواهم‪ ،‬رحم میکنم»‪ .‬یعنی‪ ،‬بهشت از رحمت‬
‫الهی نشأت گرفته است‪ .‬از اینرو بهشت‪ ،‬صفتِ رحمت او نیست؛ و از آن جهت از‬
‫بهشت به عنوان رحمت الهی یاد میشود که از رحمت بیکران او‪ ،‬نشأت گرفته‬
‫است‪ .‬صفت رحمت‪ ،‬صفتی حقیقی برای اهلل‪ ‬میباشد که جدا از ذات او نیست؛‬
‫ولی بهشت‪ ،‬گرچه از رحمت او پدید آمده‪ ،‬ولی مخلوق و آفریدهی اوست‪ .‬لذا اینکه‬
‫اهلل‪ ‬از بهشت به عنوان رحمت خود یاد میکند‪ ،‬بدین معناست که آن را بهرحمت‬
‫خویش‪ ،‬آفریده است‪ .‬لذا بهشت‪ ،‬سرای رحمت است و بندگان مهربان اهلل‪ ‬در آن‬
‫‪146‬‬ ‫باب‪ :‬حرامبودن کبر و خودپسندی‬
‫َّ ُ ْ َ‬ ‫َّ َ َ َ‬
‫جای میگیرند‪ .‬همانگونه که پیامبر‪ ‬فرموده است‪َ « :‬وإِنما ی ْرح ُم اَّلل من ِعبا ِدهِ‬
‫الر َ َ‬
‫َح َ‬
‫اء»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬اهلل به بندگانی رحم میکند که رحم و شفقت داشته باشند»‪.‬‬ ‫ُّ‬

‫در این حدیث آمده است‪ :‬اهلل به دوزخ فرمود‪« :‬تو‪ ،‬عذاب من هستی و با تو‬
‫هرکه را بخواهم‪ ،‬عذاب میدهم»‪ .‬همانطور که اهلل متعال در قرآن کریم میفرماید‪:‬‬
‫ِ‬
‫َ‬ ‫[العنكبوت‪]٨١ :‬‬ ‫﴿ ُيعذ ُ َ‬
‫ِبَمنَيشاَ َُءَويرَح َُمَمنَيشاَ َُء﴾‬
‫هرکه را بخواهد‪ ،‬عذاب میدهد و به هرکس که بخواهد‪ ،‬رحم میکند‪.‬‬
‫لذا بهشتیان‪ ،‬مشمول رحمت اهلل میشوند و دوزخیان‪ ،‬گرفتار عذاب الهی‪ .‬سپس‬
‫اهلل‪ ‬فرمود‪« :‬پُر کردن هر دوی شما‪ ،‬با من است»‪ .‬یعنی اهلل‪ ‬خود‪ ،‬عهده دار پر‬
‫کردن بهشت و دوزخ شده است‪ .‬ناگفته نماند که فضل و رحمت الهی‪ ،‬از خشم و‬
‫غضبش‪ ،‬گستردهتر میباشد‪ .‬روز قیامت‪ ،‬اهلل‪ ‬هرکه رابخواهد‪ ،‬در دوزخ میاندازد و‬
‫دوزخ میگوید‪ :‬آیا افزون بر این هم هست؟ یعنی باز هم به من بدهید؛ بیشتر بدهید‪.‬‬
‫باز هم بیشتر! آنگاه اهلل‪ ،‬پایش را در دوزخ مینهد و بدینسان بخشی از دوزخ به‬
‫بخشی دیگر از آن‪ ،‬میچسبد و دوزخ‪ ،‬مچاله میشود و میگوید‪ :‬بس است‪ ،‬بس‬
‫است‪ .‬این‪ ،‬مفهوم پر کردن دوزخ میباشد‪ .‬اما بهشت الهی‪ ،‬بسیار گسترده و به پهنای‬
‫(‪)1‬‬
‫و بهشتیان‪ ،‬وارد آن میشوند و بخش فراوانی از آن برای‬ ‫آسمانها و زمین است‬
‫اهل بهشت‪ ،‬خالی میماند‪ .‬از اینرو اهلل متعال کسانی را پدید میآورد تا به بهشت‬
‫بروند و از فضل و رحمت اهلل برخوردار شوند‪ .‬زیرا اهلل متعال‪ ،‬پر کردن بهشت را بر‬
‫خود الزم قرار داده است‪ .‬لذا دوزخ‪ ،‬به عدلِ اهلل پِر میشود و بهشت به لطف و‬
‫رحمت او‪.‬‬
‫حدیث ابوهریره‪ ‬وعید و زنهار شدیدی دربارهی کسانیست که لباس خود را‬
‫بلند میگیرند؛ بهگونهای که لباسشان روی زمین کشیده میشود یا شلوارشان‪ ،‬پایینتر‬
‫از دو قوزک پاهایشان قرار میگیرد‪ .‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل‪ ،‬روز قیامت به کسی که‬
‫از روی تکبر لباسش را بر زمین بکشاند‪ ،‬نظر نمیکند»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬بخاری‪ ،‬ش‪)7277 ،4244 ،0625( :‬؛ و مسلم‪ ،‬ش‪.862 :‬‬


‫(‪ )1‬ر‪.‬ک‪ :‬سورهی آلعمران‪ ،‬آیهی ‪.022‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪142‬‬

‫این‪ ،‬مسألهی بسیار مهمیست؛ یعنی لباسِ یا شلوار مرد‪ ،‬باید باالتر از دو قوزک‬
‫پایش باشد و اینکه شلوار یا لباسِ مرد‪ ،‬پایینتر از قوزکِ پا باشد‪ ،‬گناه کبیره است و‬
‫اگر کسی این کار را از روی تکبر انجام دهد‪ ،‬اهلل‪ ‬روز قیامت به او نگاه نمیکند‪ ،‬با‬
‫او سخن نمیگوید و او را پاکیزه نمیگرداند؛ بلکه چنین افرادی‪ ،‬عذابی دردناک در‬
‫پیش دارند‪ .‬اگرچه این عملشان از روی تکبر نباشد؛ زیرا اصل این عمل‪ ،‬جایز نیست و‬
‫اإلزار َفِف َّ‬ ‫ْ ْ َ‬
‫ك ْع َب ْي م َن َ‬ ‫َ َْ َ‬
‫انلار»(‪ )۶‬یعنی‪« :‬پایینتر از دو‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ال‬ ‫ن‬‫م‬‫ِ‬ ‫ل‬‫ف‬ ‫پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬ما أس‬
‫قوزک پای مردانی که اسبال ازار میکنند‪ )1(،‬در آتش است»‪ .‬لذا در هر دو صورت‪ ،‬این‬
‫عمل‪ ،‬مجازات دارد؛ چه از روی تکبر باشد و چه از روی بیتوجهی‪ ،‬اما اگر از روی‬
‫تکبر باشد‪ ،‬حکمش شدیدتر است‪ .‬اما سنت در اینباره چیست؟ سنت‪ ،‬اینست که‬
‫شلوار مردها‪ ،‬از باالی قوزک پا تا نصفِ ساق باشد‪ .‬لباس پیامبر‪ ‬و اصحاب‪‬‬
‫اینگونه بود؛ یعنی لباسشان از دو قوزک پا‪ ،‬رد نمیشد یا پایینتر قوزک پا نبود‪.‬‬
‫***‬
‫َ َ‬ ‫َ َ َُي‬ ‫َ ٌ َ ُ َ ي ُ ُ ُ َّ َ ر َ‬ ‫َ َ َ ُ ُ‬
‫یهم وال‬‫ِ‬ ‫ک‬‫ز‬ ‫ی‬ ‫ال‬‫و‬ ‫ة‬
‫ِ‬ ‫یام‬‫ق‬‫ِ‬ ‫ال‬ ‫م‬ ‫و‬ ‫ی‬ ‫اّلل‬ ‫م‬ ‫ه‬‫م‬‫ل‬‫ك‬ ‫ی‬ ‫ال‬ ‫الثة‬ ‫ث‬‫«‬ ‫‪:‬‬‫‪‬‬ ‫ِ‬ ‫هلل‬‫ا‬ ‫ول‬ ‫‪ -611‬وعنه قال‪ :‬قال رس‬
‫ر‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫ٌ‬ ‫ٌ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ ٌ‬ ‫ٌ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ ُر َ َ ٌ َ‬ ‫َرُ َ‬
‫رب»‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫اب‪ ،‬واعئل ُمستك ٌ‬ ‫ذ‬ ‫ک‬ ‫ك‬ ‫ِ‬ ‫ل‬‫وم‬ ‫‪،‬‬‫زان‬ ‫خ‬ ‫ی‬ ‫ش‬ ‫م‪:‬‬‫يل‬
‫ِ‬ ‫أ‬ ‫ينظ ُر إ ِ ريل ِهم‪ ،‬ولهم عذاب‬
‫ِ‬
‫(‪)۳‬‬
‫ٍ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬سه نفر ‪ -‬یعنی سه گروه‪-‬‬
‫هستند که اهلل روز قیامت با آنها سخن نمیگوید‪ ،‬آنها را پاکیزه نمیگرداند و به‬
‫آنها نظر نمیکند و عذاب دردناکی در انتظار اینهاست‪ :‬پیردمرد زناکار‪ ،‬پادشاه و‬
‫فرمانروای بسیار دروغگو‪ ،‬و فقیرِ متکبر»‪.‬‬
‫ََ ر‬ ‫ر ُ َ‬ ‫َّ ُ‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫یاء ِرد ِايئ‪ ،‬فمن‬‫‪ -619‬وعنه قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬قال اّلل‪ :‬ال ِع ُّز إِزاري‪ ،‬والكِرب‬
‫ر َّ ُ ُ‬ ‫ُ‬ ‫َُ ُ‬
‫(‪)8‬‬
‫واحد مِنهما فقد عذبته»‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫ٍ‬ ‫ينازع ِين يف‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪ 4727 :‬بهنقل از ابوهریره‪.‬‬


‫(‪ )1‬اسبال ازار‪ ،‬یعنی بلند بودن شلوار بهگونهای دو قوزک پا را بپوشاند‪.‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.017 :‬‬
‫(‪ )8‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6261:‬‬
‫‪143‬‬ ‫باب‪ :‬حرامبودن کبر و خودپسندی‬

‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل‪ ‬میفرماید‪ :‬عزت‪ ،‬ازارِ‬


‫من است و بزرگی و کبریایی‪ ،‬ردای من؛ و کسی که دربارهی یکی از این دو با من‬
‫نزاع کند‪ ،‬او را عذاب میدهم»‪.‬‬
‫َ ي ٌ‬ ‫ُ َّ ُ ر ُ ر ُ‬ ‫َرََ َ ُ ٌ َ ر‬ ‫ر َ َّ َ ُ َ‬
‫مرجل‬ ‫جبه نفسه‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫ع‬ ‫ت‬ ‫ة‬
‫ٍ‬ ‫ل‬ ‫ح‬ ‫يف‬ ‫َش‬
‫ِ‬ ‫م‬ ‫ي‬ ‫ل‬ ‫ج‬ ‫ر‬ ‫ا‬ ‫م‬ ‫ن‬ ‫ي‬ ‫ب‬ ‫«‬ ‫قال‪:‬‬ ‫‪‬‬ ‫ِ‬ ‫هلل‬ ‫ا‬ ‫ول‬ ‫‪ -611‬وعنه أن رس‬
‫َ‬ ‫ر‬
‫اّلل به‪ ،‬فهو َي َت َجل َج ُل يف األ ررض إىل ر‬ ‫َ َ َ َّ ُ‬ ‫ر‬ ‫َ ر َ‬ ‫َ ُ َرَ ُ‬
‫یو ِم ال ِقیام ِة»‪ٌ [ .‬‬
‫متفق‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫رأسه‪ ،‬خيتال يف مشيتِه‪ ،‬إِذ خسف‬
‫(‪)۶‬‬
‫عليه]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬مردی در لباسی فاخر‪ ،‬در‬
‫حالی که موهایش را شانه زده و به خود فریفته شده بود‪ ،‬خرامان و متکبرانه راه‬
‫میرفت؛ ناگهان اهلل او را در زمین فرو بُرد و تا روز قیامت در زمین فرو میرود»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬این احادیث را در باب حرام بودن کبر و خودپسندی ذکر کرده است؛‬
‫از جمله این حدیث که پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬سه گروه هستند که اهلل روز قیامت با آنها‬
‫سخن نمیگوید‪ ،‬آنها را پاکیزه نمیگرداند و به آنها نظر نمیکند و عذاب دردناکی‬
‫در انتظار اینهاست‪ :‬پیردمرد زناکار‪ ،‬پادشاه و فرمان‪‎‬روای بسیار دروغگو‪ ،‬و فقیرِ‬
‫متکبر»‪ .‬منظور‪ ،‬سه گروه است‪ ،‬نه سه نفر؛ زیرا چهبسا هزاران نفر اینگونه باشند‪ .‬لذا‬
‫منظور از سه یا هفت و دیگر اعدادی که در برخی از احادیث بهطور مطلق آمده‬
‫است‪ ،‬سه گروه یا سه دسته میباشد‪ .‬اهلل متعال روز قیامت با این سه دسته سخن‬
‫نمیگوید‪ ،‬به آنها نظر نمیکند‪ ،‬آنان را پاکیزه نمیگرداند؛ بلکه این سه گروه‪ ،‬عذاب‬
‫دردناکی خواهند داشت‪.‬‬
‫نخست‪ :‬پیرمرد زناکار یا کسی که سن و سالی از او گذشته‪ ،‬اما زنا میکند‪ .‬اهلل‬
‫متعال با چنین افرادی سخن نمیگوید‪ ،‬به آنها نظر نمیکند‪ ،‬آنان را پاکیزه نمیگرداند‬
‫و عذاب دردناکی به آنها میرساند؛ زیرا کسی که پا به سن میگذارد‪ ،‬شهوتش‬
‫فروکش میکند؛ بر خالفِ جوان که شهوتش قویست و خویشتنداری در دورانِ‬
‫جوانی‪ ،‬دشوارتر میباشد؛ لذا خیلی زشتتر است که یک پیرمرد زنا کند‪ .‬چون‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪4728 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6122 :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪144‬‬

‫انگیزهی چنین گناهی در او کمتر و ضعیفتر شده است‪ .‬اگرچه زنا هم برای جوان‪،‬‬
‫بد است و هم برای پیرمرد؛ البته برای پیرمرد خیلی زشتتر میباشد‪ .‬این حدیث‪،‬‬
‫مقیّد به حدیثیست که در «صحیحین» آمده؛ اگر کسی چنین عملِ زشتی انجام دهد و‬
‫در دنیا مجازات شود‪ ،‬یعنی حدّ شرعی بر او اجرا گردد‪ ،‬دیگر‪ ،‬اهلل متعال او را در‬
‫آخرت مجازات نمیکند؛ به عبارت دیگر مجازات دنیا‪ ،‬عذاب آخرت را از او ساقط‬
‫میگرداند و این بنده‪ ،‬دو بار مجازات نمیشود‪ .‬زیرا اجرای مجازات شرعی‪ ،‬او را‬
‫پاک میسازد‪.‬‬
‫دوم‪ :‬پادشاه یا فرمان‪‎‬روای بسیار دروغگو؛ زیرا پادشاه‪ ،‬نیازی به دروغ ندارد‪.‬‬
‫سخنش‪ ،‬فراتر از سخن همهی مردم است؛ پس باید راستگو باشد و بیپرده سخن‬
‫بگوید‪ .‬وقتی پادشاه در موقعیتیست که هر چه میخواهد‪ ،‬میگوید و انجام میدهد‪،‬‬
‫پس دلیلی ندارد که دروغ بگوید؛ اما به مردم وعده میدهد و به وعدهاش عمل‬
‫نمیکند؛ میگوید‪ :‬چنین و چنان خواهم کرد‪ ،‬اما آنچه را که میگوید‪ ،‬به انجام‬
‫نمیرساند؛ با مردم سخن میگوید و با فکر و آرمان آنها بازی میکند و به آنان دروغ‬
‫میگوید‪ .‬روشن است که چنین حاکم یا فرمان‪‎‬روایی‪ ،‬مشمول این وعید میگردد؛ در‬
‫نتیجه اهلل متعال روز قیامت با او سخن نمیگوید‪ ،‬به او نظر نمیکند و پاکش‬
‫نمیسازد؛ بلکه عذاب دردناکی به او میرساند‪.‬‬
‫دروغ برای حاکم و مردم عادی‪ ،‬حرام است؛ اما برای فرمان‪‎‬روا‪ ،‬بدتر و شدیدتر‬
‫است‪ .‬زیرا پادشاه در موقعیتیست که نیازی به دروغ گفتن ندارد و هر کاری که‬
‫بخواهد‪ ،‬انجام میدهد و فرمانش در میان مردم نافذ است؛ از اینرو باید روراست‬
‫باشد‪ .‬البته این‪ ،‬بدین معنا نیست که دروغ گفتن‪ ،‬میتواند توجیهپذیر باشد‪ .‬شاید یک‬
‫فردِ عادی بهخاطر اینکه در موقعیت قدرت نیست‪ ،‬سعی کند دروغش را توجیه‬
‫نماید و خود را نیازمند دروغ بداند‪ ،‬اما پادشاه که نیازی به دروغ ندارد‪.‬‬
‫دروغ‪ ،‬حرام است و یکی از ویژگیهای منافقان بهشمار میآید‪ .‬منافق هر بار که‬
‫لب به سخن میگشاید‪ ،‬دروغ میگوید و دروغ گفتن بهطور مطلق برای هیچکس‬
‫جایز نیست‪ .‬اینکه برخی از مردم‪ ،‬دروغ مصلحتی را جایز میدانند‪ ،‬یک پندارِ‬
‫شیطانیست و هیچ پایه و اساسی ندارد‪ .‬زیرا دروغ در هر حال‪ ،‬حرام است‪.‬‬
‫‪141‬‬ ‫باب‪ :‬حرامبودن کبر و خودپسندی‬

‫سوم‪ :‬فقیر متکبر؛ شاهد موضوع همین بخش حدیث است‪ .‬فقیر‪ ،‬چیزی ندارد که‬
‫به خاطر آن در برابر مردم‪ ،‬سر و گردنش را باال بگیرد و تکبر کند‪ .‬شاید ثروتمند به‬
‫مال و ثروتِ خویش فریفته شود و در برابر بندگان اهلل متعال تکبر نماید‪ ،‬اما فقیر‪ ،‬چه‬
‫دلیلی برای تکبر دارد؟ لذا اهلل‪ ‬روز قیامت به فقیرانی که تکبر میورزند‪ ،‬نظر‬
‫نمیکند‪ ،‬با آنها سخن نمیگوید و آنان را پاکیزه نمیگرداند‪ .‬ناگفته نماند که تکبر‪،‬‬
‫هم برای فقرا حرام است و هم برای ثروتمندان؛ اما برای فقرا بدتر میباشد‪ .‬از اینرو‬
‫مردم با دیدنِ ثروتمندانِ متواضع‪ ،‬تعجب میکنند و تواضعش را میستایند؛ اما اگر‬
‫فقیری‪ ،‬فروتن باشد‪ ،‬برایشان تعجبآور نیست‪ .‬زیرا فقر انسان را متواضع میگرداند‬
‫و آدمِ فقیر انگیزهای برای تکبر ندارد‪ .‬حال اگر کسی فقیر باشد و با وجودِ فقر در‬
‫برابر حق یا در برابر خلق خدا تکبر کند‪ ،‬وعید این حدیث‪ ،‬شامل حالش میشود‪ .‬پناه‬
‫بر اهلل‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬در ادامهی دالیلی که دربارهی حرام بودن کبر و خودپسندی ذکر‬
‫کرده‪ ،‬این حدیث قدسی را آورده است که رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫عزت‪ ،‬ازارِ من است و بزرگی و کبریایی‪ ،‬ردای من؛ و کسی که دربارهی یکی از این‬
‫دو با من نزاع کند‪ ،‬او را عذاب میدهم»‪.‬‬
‫این‪ ،‬یکی از احادیث قدسی میباشد که پیامبر‪ ‬از اهلل‪ ‬نقل کرده است؛‬
‫احادیث قدسی‪ ،‬گرچه از اهلل متعال نقل میشوند‪ ،‬اما در قرآن کریم نیستند‪ .‬قرآن‪،‬‬
‫احکام خاص خوش را دارد؛ مثالً معجزه است و هیچیک از انسانها نمیتواند ده‬
‫سوره‪ ،‬بلکه یک سوره بیاورد که مانند قرآن باشد‪ .‬همچنین تالوت قرآن برای کسی‬
‫که جنب است‪ ،‬جایز نمیباشد‪ .‬نمازگزار میتواند در نمازش از هر جای قرآن که‬
‫بخواهد‪ ،‬قرائت کند؛ بلکه خواندن سورهی فاتحه در نماز‪ ،‬واجب است؛ در صورتی‬
‫که احادیث قدسی اینگونه نیست‪.‬‬
‫عالوه بر این‪ ،‬قرآن از هر گونه تحریفی محفوظ است و کم و زیاد نمیشود و به‬
‫معنا روایت نمیگردد و هیچ ضعفی در آن وجود ندارد؛ اما احادیث قدسی‪ ،‬به معنا‬
‫روایت میشوند و پارهای از آنها ضعیف و حتی موضوع و ساختگیست‪ .‬لذا‬
‫احادیث قدسی اگرچه روایتِ پیامبر‪ ‬از اهلل‪ ‬میباشد‪ ،‬اما در جایگاه و منزلت قرآن‬
‫نیست‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪141‬‬

‫اهلل متعال میفرماید‪ :‬عزت‪ ،‬ازارِ من است و بزرگی و کبریایی‪ ،‬ردای من؛ و کسی‬
‫که دربارهی یکی از این دو با من نزاع کند‪ ،‬او را عذاب میدهم»‪.‬‬
‫ما‪ ،‬این احادیث را به همان گونهای میپذیریم که از پیامبر‪ ‬ثابت شده است؛‬
‫یعنی معنا و مفهوم آن را تحریف نمیکنیم و پیرامون کیفیتش سخن نمیگوییم‪ .‬لذا‬
‫عزت را ردای الهی میدانیم و از این حدیث درمییابیم که هرکس در عزت و قدرت‬
‫پروردگار‪ ،‬به نزاع برخیزد و در پیِ قدرتی چون قدرت اهلل برآید یا در بزرگیِ‬
‫پروردگار کشمکش نماید و بر بندگانِ اهلل تکبر کند‪ ،‬گرفتار عذاب الهی میشود و‬
‫اهلل‪ ‬او را بهخاطر این گستاخی عذاب میدهد؛ زیرا بر سرِ چیزی که ویژهی اهلل‬
‫متعال میباشد‪ ،‬با اهلل نزاع میکند‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬حدیث دیگری از ابوهریره‪ ‬ذکر کرده است که پیامبر‪‬‬
‫فرمود‪« :‬مردی در لباسی فاخر‪ ،‬در حالی که موهایش را شانه زده و به خود فریفته‬
‫شده بود‪ ،‬خرامان و متکبرانه راه میرفت؛ ناگهان اهلل او را در زمین فرو بُرد و تا روز‬
‫قیامت در زمین فرو میرود»‪.‬‬
‫این مردِ متکبر نیز به سرنوشت قارون گرفتار شد که در ابتدای این باب ذکر‬
‫گردید‪ .‬قارون با کبکبه و آرایش خویش به میان قومش رفت؛ ببینیم اهلل‪ ‬چه‬
‫میفرماید‪.‬‬
‫ذ‬
‫ف َزينت َهِۦَ َقالَ َٱَّلِينَ َيُر ُ‬
‫يدونَ َٱلَيوَةَ َٱ ُّدلنَيا َيَليَتَ َِلا َمِثَلََ‬ ‫ِ‬ ‫﴿فخرجَ ََعَ َقوَ ِم َهِۦ َ ِ َ ِ ِ‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ِ‬ ‫ُ ُ ذ ُ‬ ‫ُ‬
‫ظ َع ِظيمَ َ‪َ ٧٩‬وقالَ َٱَّلِينَ َأوتواَ َٱلَ ِعلَمَ َويَلكمَ َثو ُ َ‬
‫ابَ‬ ‫ون َإِن َُهۥ ََّلو َح َ‬
‫وت َقَر َ‬ ‫ماَ َأ ِ َ‬
‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ِ‬ ‫ذ‬
‫بونَ َ‪َ ٨٠‬فخسفَنا َب ِ َهِۦَ‬ ‫لص ُ‬
‫ل َٱ َ ِ‬ ‫ير َل ِمنَ َءامنَ َوع ِملَ َصَل ِحَاَ َولَ َيُلقىَهاَ َإ ِ َ‬ ‫ّللِ َخ َ‬ ‫ٱ َ‬
‫ذ‬ ‫ُ‬
‫ّللِ َوما ََكنَ َمِنََ‬
‫ون َٱ َ‬ ‫نصون َُهۥ َمِن َد َِ‬ ‫ّلۥ َمِن َف ِئةَ َي ُ ُ‬ ‫وبِدارَِه ِ َٱلَۡرضَ َفما ََكنَ َ َُ‬
‫صينََ‪﴾٨١‬‬ ‫ُ‬
‫[القصص‪]٨١ ،٧٩ :‬‬ ‫ٱلَمنت ِ ِ‬
‫(قارون) با کبکبه و آرایش خویش به میان قومش رفت‪ .‬کسانى که خواستار زندگى دنیا‬
‫بودند‪ ،‬گفتند‪ :‬اى کاش مثل آنچه به قارون داده شده‪ ،‬به ما هم داده مىشد‪ .‬بهراستی او‪،‬‬
‫دارای بهره (و ثروت) بزرگیست‪ .‬و آنان که از علم و دانش بهرهمند شده بودند‪ ،‬گفتند‪ :‬وای‬
‫بر شما! ثواب و پاداش الهی برای کسی که ایمان بیاورد و کار شایسته انجام دهد‪ ،‬بهتر است‬
‫و تنها افراد صابر و شکیبا آن را درمییابند‪ .‬پس قارون و خانهاش را به زمین فرو بردیم؛ و‬
‫هیچ گروهی نداشت که او را در برابر اهلل یاری دهند و خود نیز یارای چنین کاری نداشت‪.‬‬
‫‪147‬‬ ‫باب‪ :‬حرامبودن کبر و خودپسندی‬

‫رسولاهلل‪ ‬دربارهی آن مردِ متکبر و خودپسند فرمود‪« :‬تا روز قیامت در زمین‬
‫فرو میرود»‪ .‬دو احتمال دارد؛ یکی اینکه آن مرد زنده است و همچنان در زمین فرو‬
‫میرود و تا روز قیامت در درون زمین عذاب میشود‪ .‬و احتمال دوم‪ ،‬اینکه مطابق‬
‫سنت الهی به محض فرو رفتن در زمین‪ ،‬مرده است؛ اما همچنان در زمین فرو میرود‬
‫و این فرو رفتن‪ ،‬مربوط به بزرخ اوست و کیفیتش معلوم نیست‪ .‬بهیقین اهلل‪ ،‬بهتر‬
‫میداند‪ .‬خالصه اینکه این‪ ،‬مجازاتِ اوست‪.‬‬
‫این حدیث و احادیث قبل و بعدش‪ ،‬نشانگر حرام بودن کبر و خودپسندیست‬
‫و نشان میدهد که انسان باید حد و اندازهی خود را بداند‪.‬‬
‫***‬
‫الر ُج ُل یَ رذ َهبُ‬ ‫اّلل‪« :‬الَ َ‬
‫یز ُال َّ‬ ‫ُ ُ ي‬ ‫َ ر‬ ‫َ ََ‬
‫بن األكوع‪ ‬قال‪ :‬قال رسول‬ ‫ِ‬ ‫‪ -612‬وعن سلمة‬
‫هم»‪[ .‬ترمذی روایتش کرده و گفته‬ ‫یب ُه ما َأصابَ ر‬
‫َ َّ َ َ ُ ُ‬
‫ارین‪ ،‬فی ِص‬ ‫َ َّ ُ ر َ َ‬ ‫ر‬
‫بِنف ِس ِه حَّت یكتب يف اجلب ِ‬
‫(‪)۶‬‬
‫است‪ :‬حدیثی حسن میباشد‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬از سلمه بن اکوع‪ ‬روایت شده است‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬شخص‪،‬‬
‫همواره به خودپسندی و تکبر ادامه میدهد تا اینکه در جرگهی افراد متکبر نوشته‬
‫میشود و آنگاه به همان فرجامی گرفتار میگردد که به افراد متکبر میرسد»‪.‬‬
‫شرح‬
‫در این حدیث‪ ،‬پیامبر‪ ‬از خودپسندی برحذر داشته است؛ کسی که تکبر‬
‫میورزد و به خودپسندی ادامه میدهد‪ ،‬سرانجام در جرگهی افراد متکبر قرار‬
‫میگیرد؛ در نتیجه همان چیزی دامنگیرش میشود که دامنگیرِ متکبران میگردد‪.‬‬
‫اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُِ‬ ‫ذ‬
‫ََ‬ ‫[غافر‪]٤٢ :‬‬ ‫بَ ُمتك ِ ِ َ‬
‫بَج ذبارََ‪﴾٣٥‬‬ ‫كَقلَ َِ‬ ‫﴿كذَل ِكََيطَب َُعَٱ َُ‬
‫ّللََعََ َِ‬
‫بدینسان اهلل بر هر دل متکبر و سرکشی مُهر میزند‪.‬‬

‫(‪ )۶‬ضعیف است؛ ضعیف الجامع‪ ،‬ش‪2255 :‬؛ السلسلة الضعيفة‪ ،‬ش‪0805 :‬؛ و ضعیف الترمذی از‬
‫آلبانی‪ ،/‬ش‪.252 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪148‬‬

‫اگر آدمِ متکبر‪ ،‬مجازاتِ دیگری نداشت‪ ،‬همین یک عقوبت برایش کافی بود که‬
‫اهلل‪ ‬بر قلبش مُهر میزند و بدینسان خیر و نیکی به آن راه ندارد‪.‬‬
‫چکیدهی این باب‪ ،‬بر دو محور است‪:‬‬
‫نخست‪ :‬حرام بودن کبر؛ تکبر‪ ،‬جزو گناهان کبیره است‪.‬‬
‫دوم‪ :‬حرام بودن خودپسندی؛ این هم حرام میباشد و گاه سبب تباه شدنِ اعمال‬
‫نیک است؛ یعنی اگر انسان به عبادتش یا به قرآن خواندنش و امثال آن‪ ،‬مغرور شود‪،‬‬
‫بیآنکه دریابد‪ ،‬از اجر و پاداش آن محروم میگردد‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬خوشخُلقی (اخالق و رفتارِ نیک و پسندیده)‬

‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬


‫ُ ُ‬ ‫ذ‬
‫َ‬ ‫[القلم‪]٣ :‬‬ ‫﴿ِإَونكََلعلََخلقََع ِظيمََ‪﴾٤‬‬
‫و بیگمان تو‪ ،‬بر اخالق بزرگی قرار داری‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫َ‬ ‫[آل عمران‪]١٤٣ :‬‬ ‫نَٱِلذ ِ َ‬
‫اس﴾‬ ‫﴿وَٱلَكَ ِظ ِميََٱلَغيَظََوَٱلَعافِيََع َِ‬
‫کسانی که خشمشان را فرو میخورند و از خطای مردم گذشت میکنند‪.‬‬
‫ُ ُى‬ ‫َ ُ ُ َّ َ ر َ‬ ‫َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫اس خلقا‪ٌ [ .‬‬ ‫نس‪ ‬قال‪َ :‬كن َرسول اّللِ‪ ‬أحسن انلَّ ِ‬
‫‪ -616‬وعن أ ٍ‬
‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬خوشاخالقترین مردم بود‪.‬‬
‫شرح‬
‫حافظ نووی‪ /‬بابی به نام خوشخلقی گشوده است؛ این باب به اخالق و رفتار‬
‫نیک تشویق میکند و نشانگر فضیلت و برتری خوشخلقی و نیز فضلِ کسانیست‬
‫که به اخالقِ نیک و پسندیده آراسته هستند‪ .‬خوشخلقی دو جنبه دارد‪ :‬رفتارِ نیک و‬
‫پسندیده با اهلل‪ ،‬و رفتار نیک با خلق خدا‪.‬‬
‫تعامل یا رفتار نیکو با اهلل‪ ،‬بدین معناست که انسان به حکم شرعی و تقدیریِ‬
‫پروردگار راضی باشد و آن را با سینهای باز و بدور از ناراحتی و دلتنگی بپذیرد‪ .‬اگر‬
‫اهلل متعال‪ ،‬چیزی رقم میزند که برای بندهاش ناگوار است‪ ،‬بنده با کمالِ خرسندی و‬
‫رضایت‪ ،‬آن را بپذیرد و به تقدیر الهی راضی باشد و با قلب و زبانش بگوید‪ :‬از‬
‫اینکه اهلل‪ ،‬پروردگارِ من است‪ ،‬راضی و خشنودم‪ .‬همچنین اگر اهلل‪ ‬حکمی شرعی‬
‫برایش تعیین کرده است‪ ،‬آن را با کمال رضایت و خرسندی بپذیرد و با اطمینان خاطر‬
‫و سینهای باز در برابر شریعت الهی تسلیم شود‪ .‬این‪ ،‬مفهومِ خوشخلقی و رفتار نیکو‬
‫با اهلل‪ ‬میباشد‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2612 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6041 :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪111‬‬

‫و اما خوشرفتاری یا خوشاخالقی با خلق‪ ،‬اینست که برخوردِ نیک و‬


‫پسندیدهای با آنان داشته باشد؛ بهگفتهی یکی از علما‪ ،‬از اذیت و آزارشان بپرهیزد‪،‬‬
‫مهر و بخشش خویش را از آنان دریغ نکند و با گشادهرویی از آنان استقبال نماید‪.‬‬
‫پرهیز از اذیت و آزار‪ ،‬اینست که با دست و زبانِ خویش آزاری به آنها نرساند‪.‬‬
‫بذل و بخشش‪ ،‬اینست که مهر‪ ،‬علم و ثروت و دیگر داشتههایش را از آنان دریغ‬
‫نکند‪ .‬و گشادهرویی بدین معناست که با غرور و تکبر یا با چهرهای اخمو و در‬
‫همکشیده‪ ،‬با آنان روبهرو نشود‪.‬‬
‫روشن است کسی که در برخورد با دیگران‪ ،‬چنین رویکردی دارد‪ ،‬در برابر‬
‫نامالیمات و بدیهای دیگران‪ ،‬شکیباست‪ .‬لذا صبر و خویشتنداری نیز یکی از‬
‫ویژگیهای نیک و پسندیده است؛ برخی از مردم همنوعان و برادران خود را‬
‫میآزارند و گاه به حقوق آنها تجاوز میکنند؛ بدینسان که مالِ کسی را میخورند یا‬
‫حقّ کسی را انکار مینمایند‪ .‬اما در مقابل‪ ،‬آدمهای خوشاخالق صبر میکنند و به‬
‫اجر و ثواب الهی امیدوارند و از آنجا که فرجام نیک از آنِ پرهیزگاران است‪ ،‬اینها‬
‫نتیجهی صبرشان را میبینند‪ .‬آنچه ذکر شده‪ ،‬نمونههایی از خوشرفتاری با مردم‬
‫است‪.‬‬
‫مؤلف‪ /‬در ابتدای این باب فرمودهی اهلل متعال به پیامبرش را ذکر کرده است‪:‬‬
‫ُ ُ‬ ‫ذ‬
‫ظيمََ‪ ﴾٤‬؛ این آیه معطوف به جوابِ قسم است‪:‬‬ ‫﴿ِإَونكََلعلََخلقََع َِ‬
‫ذ‬
‫﴿نَ َوَٱلَقل َِم َوما َيسَ ُط ُرونَ َ‪َ ١‬ماَ َأنتَ َبِن ِعَمةَِ َر ِبِكَ َبِمجَ ُنونَ َ‪َ َ ٢‬‬
‫ِإَون َلكَ َلجَ ًراَ‬
‫ُ ُ‬ ‫ذ‬
‫[القلم‪َ َ ]٣ ،١ :‬‬ ‫غيََممَ ُنونََ‪َِ٣‬إَونكََلعلََخلقََع ِظيمََ‪﴾٤‬‬
‫نون؛ سوگند به قلم و آنچه مینویسند که تو به فضل پروردگارت دیوانه نیستی و بهراستی‬
‫تو‪ ،‬پاداش بیپایانی داری؛ و بیگمان تو‪ ،‬بر اخالق بزرگی قرار داری‪.‬‬
‫ُ ُ‬ ‫ذ‬
‫﴿ِإَونكَ﴾‪ ،‬یعنی تو ای محمد! ﴿لعلَ َخلقَ َع ِظيمَ َ‪﴾٤‬؛ هیچکس به اخالق‬
‫سترگ تو‪ ،‬نرسیده است؛ نه در تعامل با اهلل و نه در تعامل با مردم‪ .‬ویژگیهای‬
‫اخالقی تو از قبیل شجاعت‪ ،‬بخشندگی‪ ،‬خوشرفتاری و دیگر ارزشهای اخالقی‪،‬‬
‫بینظیر است‪ .‬آری؛ خلق و خوی پیامبر‪ ‬برگرفته از آموزهها و رهنمودهای قرآن‬
‫بود؛ چنانکه به فرمانهای قرآن عمل میکرد و از نواهیِ قرآن‪ ،‬دوری مینمود‪.‬‬
‫‪116‬‬ ‫باب‪ :‬خوشخُلقی (اخالق و رفتارِ نیک و پسندیده)‬

‫سپس مؤلف‪ /‬بخشی از آیهی ‪ ۶۳8‬سورهی «آلعمران» را ذکر کرده است که‬
‫اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫[آل عمران‪]١٤٣ :‬‬ ‫نَٱِلذ ِ َ‬
‫اس﴾‬ ‫﴿وَٱلَكَ ِظ ِميََٱلَغيَظََوَٱلَعافِيََع َِ‬
‫کسانی که خشمشان را فرو میخورند و از خطای مردم گذشت میکنند‪.‬‬
‫این‪ ،‬از صفات پرهیزگاران میباشد که اهلل متعال‪ ،‬بهشت را برای آنان آماده کرده‬
‫است؛ همانگونه که میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫كمَ َوج ذنةَ َعرَ ُضها َٱ ذ‬ ‫ِ ذِ ُ‬
‫ض َأع ذِدتََ‬‫ت َوَٱلَۡر َ‬ ‫لسَٰوَ َُ‬ ‫ُ‬
‫﴿وسارِعوَاَ َإِلَ َمغَفِرةَ َمِن َرب ِ‬
‫لساَءَِ َوَٱ ذ ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫نَ‬‫لضاَءَِ َوَٱلَكَ ِظ ِميَ َٱلَغيَظَ َوَٱلَعافِيَ َع َِ‬ ‫ل ِلَ ُم ذتقِيَ َ‪َ ١٣٣‬ٱَّلِينَ َيُنفِقونَ َ ِ َ‬
‫ف َٱ ذ ذ‬
‫ذُ ُ‬
‫[آل عمران‪َ ََ ]١٤٣ ،١٤٤ :‬‬ ‫سنِيََ‪﴾١٣٤‬‬ ‫ّللََي ُّ َ‬
‫ِبَٱلَ ُمحَ ِ‬ ‫ٱِلذ ِ َ‬
‫اسَوَٱ َ‬
‫به سوی آمرزش پروردگارتان و بهشتی بشتابید که پهنایش‪ ،‬به گستردگی آسمانها و زمین‬
‫است و برای پرهیزگاران آماده شده است؛ کسانی که در توانگری و تنگدستی انفاق‬
‫میکنند و خشمشان را فرو میخورند و از خطای مردم گذشت مینمایند‪ .‬و اهلل نیکوکاران را‬
‫دوست دارد‪.‬‬

‫﴿وَٱلَكَ ِظ ِميَ َٱلَغيَظَ﴾‪« :‬کسانی که خشمِ خود را فرو میخورند»؛ یعنی وقتی‬
‫خشمگین میشوند‪ ،‬خود را کنترل مینمایند و در نتیجهی خشم و عصبانیت به کسی‬
‫تعدّی و تجاوز نمیکنند‪ .‬همچنین اگر کسی به آنها بد کند‪ ،‬از او میگذرند‪:‬‬
‫اس﴾‪.‬‬‫نَٱِلذ ِ َ‬ ‫﴿وَٱلَعافِيََع َِ‬
‫ذُ ُ‬
‫سنِيََ‪« :﴾١٣٤‬و اهلل‪ ،‬نیکوکاران را دوست دارد»‪ .‬یکی از نمونههای‬ ‫ّللََي ُّ َ‬
‫ِبَٱلَ ُمحَ ِ‬ ‫﴿وَٱ َ‬
‫احسان و نیکوکاری‪ ،‬اینست که اگر کسی به شما ستم کرد‪ ،‬او را ببخشید و از او‬
‫بگذرید‪ .‬البته عفو و گذشت‪ ،‬باید بهجا و در محلش باشد؛ یعنی بخشش بدیهای‬
‫دیگران‪ ،‬بهطور مطلق و در همه حال‪ ،‬پسندیده نیست‪ .‬بخششی پسندیده است که با‬
‫اصالح همراه باشد‪ .‬زیرا اهلل‪ ‬در کتابش میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬
‫ََ‬ ‫[الشورى‪]٣١ :‬‬ ‫﴿فمنََعفاَوأصَلحََفأجَ ُرَُهۥََعََٱ َ‬
‫ّللِ﴾‬
‫هر کس گذشت نماید و اصالح کند‪ ،‬پاداش او با اهلل است‪.‬‬
‫اگر پیامد بخشیدن‪ ،‬اصالح نباشد‪ ،‬دیگر‪ ،‬نباید بخشید‪ .‬به عنوان مثال‪ :‬شخصی که به‬
‫شما بدی میکند‪ ،‬آدم شروریست که به شرارت مشهور میباشد و اگر شما‪ ،‬او را‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪112‬‬

‫ببخشید‪ ،‬شرارتش بیشتر میشود‪ .‬در چنین حالتی‪ ،‬بهتر است که او را نبخشید؛ بلکه‬
‫حقتان را بهقصد اصالح از او بگیرید یا برای گرفتنِ حقّ خود به مراجع قضایی مراجعه‬
‫کنید‪ .‬ولی اگر بخشیدن‪ ،‬پیامدی منفی نداشته باشد‪ ،‬بهتر است که عفو و گذشت پیشه‬
‫کنید‪ .‬زیرا چهبسا آن شخص در نتیجهی عفو و گذشتِ شما‪ ،‬شرمنده شود و دیگر‪ ،‬نه به‬
‫شما ستم کند و نه به سایر مردم‪ .‬اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬
‫[الشورى‪َ ]٣١ :‬‬ ‫﴿فمنََعفاَوأصَلحََفأجَ ُرَُهۥََعََٱ َ‬
‫ّللِ﴾‬
‫هر کس گذشت نماید و اصالح کند‪ ،‬پاداش او با اهلل است‪.‬‬
‫گاه انسان از درون‪ ،‬وسوسه میشود که حقش را بگیرد؛ لذا همانگونه که گفتم‪،‬‬
‫اگر طرفِ مقابل شایستهی عفو و گذشت است‪ ،‬بهتر است او را ببخشید و گرنه‪،‬‬
‫گرفتن حق برتر میباشد‪.‬‬
‫***‬
‫َ َ‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫َ َ ى َرَ َ ر َ ي‬ ‫ى‬ ‫َ َ ر ُ‬
‫ول اّللِ‪ ،‬وال‬ ‫ِ‬ ‫رس‬ ‫ف‬ ‫‪ -612‬وعنه قال‪ :‬ما مسست دِیباجا وال ح ِریرا ألنی مِن ک‬
‫َ َ‬ ‫َ َ َ ر َ َ ر ُ َ ُ َ َّ‬
‫اّللِ‪َ ‬ع ر َ‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫ى َ ُّ َ ر َ‬ ‫َ َر ُ‬
‫ننی‪ ،‬فما‬ ‫ْش ِس‬ ‫ول اّلل‪ ،‬ولقد خدمت رسول‬ ‫ِ‬ ‫شممت راِئَة قط أطی َب مِن َرس‬
‫َ َر َ َ ََر َ َ‬ ‫َ َ رَُ‬ ‫َ َ ر َ رُ‬ ‫َ ُ ٍّ‬ ‫َ‬
‫َِش ٍء فعلته‪ :‬ل َِم فعلته؟ وال لَش ٍء ل رم افعله‪ :‬أال فعلت کذا؟‬ ‫قال ِيل قط‪ :‬أف‪َ ،‬وال قال ل‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫[ ٌ‬
‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬هیچ دیبا و حریری لمس نکردم که از کف دست‬
‫پیامبر‪ ‬نرمتر باشد و هیچ بویی خوشتر از بوی پیامبر‪ ‬نشنیدم‪ .‬ده سال خدمتکارِ‬
‫پیامبر‪ ‬بودم و هیچگاه کوچکترین سخنِ ناخوشایندی به من نگفت؛ اگر کاری‬
‫کردم که نباید انجام میدادم‪ ،‬نفرمود‪ :‬چرا این کار را انجام دادی؟ همچنین بهخاطرِ‬
‫کاری که انجام ندادم ‪ -‬و باید انجام میدادم‪ -‬مرا سرزنش نکرد‪.‬‬
‫َ‬
‫ارا َو رح ِش ًّیا‪ ،‬ف َر َّدهُ َّ‬ ‫َِ‬
‫َح ى‬ ‫َ ر َ ر ُ ُ َ َّ‬ ‫َ َّ َ َ‬ ‫َّ‬
‫لَع‪،‬‬ ‫بن جثامة‪ ‬قال‪ :‬أهدیت رسول اّللِ‪‬‬ ‫ِ‬ ‫عب‬
‫‪ -612‬وعن الص ِ‬
‫َّ َ َ َّ َ َ ر َ َّ َ َّ ُ ٌ‬ ‫ر‬ ‫َ َ‬
‫(‪)1‬‬
‫فلما رأى ما يف َوجِه قال‪« :‬إِنا ل رم ن ُردهُ علیك إِال ألنا ح ُرم»‪ٌ [ .‬‬
‫متفق عليه]‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2420 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6221 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪0264 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0082 :‬‬
‫‪113‬‬ ‫باب‪ :‬خوشخُلقی (اخالق و رفتارِ نیک و پسندیده)‬

‫ترجمه‪ :‬صعب بن جثّامه‪ ‬میگوید‪ :‬گورخری به پیامبر‪ ‬اهدا کردم؛ اما‬


‫پیامبر‪ ‬آن را به من برگرداند و چون از چهرهام دریافت که بهخاطر قبول نکردنِ‬
‫هدیهام ناراحت شدهام‪ ،‬فرمود‪« :‬ما فقط بدینخاطر این هدیه را از تو قبول نکردیم که‬
‫در احرام هستیم»‪.‬‬
‫شرح‬
‫حافظ نووی‪ ،/‬روایتی بدین مضمون نقل کرده است که انس بن مالک‪‬‬
‫میگوید‪« :‬هیچ دیبا و حریری لمس نکردم که از کف دست پیامبر‪ ‬نرمتر باشد و‬
‫هیچ بویی خوشتر از بوی پیامبر‪ ‬نشنیدم»‪ .‬انس‪ ‬ده سال در خدمتِ پیامبر‪ ‬بود‬
‫و به ایشان خدمت کرد؛ زمانی که پیامبر‪ ‬واردِ مدینه شد‪ ،‬مادرِ انس‪ ،‬فرزندش را نزد‬
‫پیامبر‪ ‬آورد و گفت‪ :‬ای رسولخدا! این‪ ،‬فرزندم انس بن مالک است که در خدمتِ‬
‫شما خواهد بود تا به شما خدمت کند‪ .‬پیامبر‪ ‬نیز پذیرفت و برای انس‪ ‬دعا کرد‬
‫که اهلل‪ ‬مال و نسل او را پرخیر و برکت بگرداند‪ .‬حتی گفته میشود‪ :‬انس‪ ‬باغی‬
‫داشت که دو بار در سال ثمر میداد و این‪ ،‬به برکتِ دعای پیامبر‪ ‬بود‪ .‬شمار‬
‫فرزندان انس‪ ‬که از پشتِ او بودند‪ ،‬به یکصد و بیست تن رسید‪ .‬همهی اینها به‬
‫برکت دعای پیامبر‪ ‬بود‪.‬‬
‫انس‪ ‬میگوید‪« :‬هیچ دیبا و حریری لمس نکردم که از کف دست پیامبر‪‬‬
‫نرمتر باشد»‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬قلبِ پیامبر‪ ‬را نیز نرم کرده بود؛ اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ُّ‬ ‫ًّ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫بَلَنفضواََمِنََحوَل ِكََ‬ ‫ّللَِِلِ تََل ُهمََوَلوََكنتََفظاَغل ِيظََٱلَقلَ َِ‬ ‫﴿فبِماَرحَةََ ِمِنََٱ َ‬
‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ّللِ﴾‬
‫ّكََعََٱ َ‬ ‫فَعنَ ُهمََوَٱسَتغَ ِفرََل ُهمََوشاوِرَهمََ ِ َ‬
‫فَٱلَمَ َِرَفإِذاَعزمَتََفتو َ‬ ‫فَٱعَ َ‬
‫ََ‬ ‫[آل عمران‪]١٢٩ :‬‬
‫از رحمت اهلل است که بر آنان نرم گشتهای؛ و اگر خشن و سنگدل بودی‪ ،‬از اطرافت‬
‫پراکنده میشدند‪ .‬پس آنان را ببخش و برایشان آمرزش بخواه و در کارها با آنها مشورت‬
‫نما و چون تصمیمت را گرفتی‪ ،‬بر اهلل توکل کن‪.‬‬
‫انس‪ ‬همچنین میگوید‪« :‬هیچ بویی خوشتر از بوی پیامبر‪ ‬نشنیدم»‪ .‬پیامبر‪‬‬
‫گذشته از اینکه خود‪ ،‬خوشبو بود‪ ،‬از عطر و دیگر خوشبوکنندهها‪ ،‬بهکثرت استفاده‬
‫ُ َ ْ َّ ُ‬ ‫والط ُ‬
‫ساء ِّ‬ ‫ٌ‬
‫ثالث‪ :‬النِّ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ب َّ‬‫میکرد‪ .‬چنانکه فرمود‪ُ « :‬ح ِّب َ‬
‫قرة‬ ‫يب‪ ،‬وج ِعلت‬ ‫إَل ِمن دنياكم‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪114‬‬
‫َعيين ِف َّ‬
‫الصال ِة»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬سه چیز را از دنیای شما دوست دارم‪ :‬زنان‪ ،‬بوی خوش‬ ‫ِ‬
‫(هر چیز خوشبوکننده)؛ و روشنیِ چشم من در نماز است»‪ .‬رسولاهلل‪ ‬خود‪،‬‬
‫خوشبو بود؛ از اینرو مردم سعی میکردند عرق آن بزرگوار را بهخاطر عطر و بوی‬
‫خوشی که در آن بود‪ ،‬بهدست آورند و به عرق ایشان تبرک میجستند‪ .‬این جزو‬
‫ویژگیهای منحصر به فرد پیامبر‪ ‬بود که به عرق‪ ،‬آب دهان و لباس وی تبرک‬
‫میجستند و تبرک جستن به عرق‪ ،‬آب دهان و لباس کسی دیگر جایز نیست‪.‬‬
‫انس‪ ‬میگوید‪« :‬ده سال خدمتکارِ پیامبر‪ ‬بودم و هیچگاه کوچکترین سخنِ‬
‫ناخوشایندی به من نگفت»‪ .‬یعنی هیچگاه مرا سرزنش نکرد‪ .‬ولی اگر کسی به ما‬
‫خدمت کند یا یک هفته در خدمتِ ما باشد‪ ،‬امکان ندارد به او حرفی نگوییم یا او را‬
‫سرزنش نکنیم‪ .‬اما این مرد‪ ،‬یعنی انس‪ ‬ده سال خدمتکارِ پیامبر‪ ‬بود و هیچ‬
‫سرزنشی از ایشان نشنید‪ .‬انس‪ ‬میگوید‪« :‬اگر کاری کردم که نباید انجام میدادم‪،‬‬
‫نفرمود‪ :‬چرا این کار را انجام دادی؟» یعنی اگر انس‪ ‬خودسرانه کاری انجام میداد‪،‬‬
‫پیامبر‪ ‬او را سرزنش نمیکرد‪ .‬انس‪ ‬در ادامه میگوید‪« :‬و نیز بهخاطرِ کاری که‬
‫انجام ندادم ‪ -‬و باید انجام میدادم‪ -‬مرا سرزنش نکرد»‪ .‬بدینسان رفتارِ پیامبر‪ ‬با‬
‫خدمتکارش مطابق فرمان و رهنمود اهلل‪ ‬بود که میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬
‫[األعراف‪]١٩٩ :‬‬ ‫نَٱلَجَ ِهل ِيََ‪﴾١٩٩‬‬ ‫﴿خ َِذَٱلَعفَوََوأَ ُمرَََب ِٱلَ ُعرَ ِ َ‬
‫فَوأعَ ِرضََع َِ‬
‫عفو و گذشت (در پیش) بگیر و به کار نیک و پسندیده فرمان بده و از جاهالن روی بگردان‪.‬‬
‫آیا میدانید عفو چیست؟ عفو یعنی چشمپوشی از اخالق و رفتارِ بد دیگران‪.‬‬
‫عفو همچنین بدین معناست که انتظار نداشته باشیم مردم در همه حال یا در همه چیز‬
‫مطابق میل ما رفتار کنند؛ لذا کسی که میخواهد مردم در همهی موارد مطابق میل او‬
‫رفتار نمایند‪ ،‬از همه چیز محروم میشود‪ .‬بنابراین‪ ،‬یک مفهومِ عفو‪ ،‬اینست که آنچه‬
‫میسر میباشد‪ ،‬بپذیریم و با مردم بهگونهای رفتار کنیم که دوست داریم با ما رفتار‬
‫شود؛ یعنی بیتوقع‪ .‬بدینسان که اگر به ما نیکی کنند‪ ،‬بپذیریم و اگر از آنها نیکی‬

‫(‪ )۶‬روایت نسائی (‪)2851 ،2828‬؛ احمد (‪)088 ،062/2‬؛ آلبانی‪ /‬در صحیح الجامع‪ ،‬ش‪ 2065 :‬این‬
‫حدیث را صحیح دانسته است‪.‬‬
‫‪111‬‬ ‫باب‪ :‬خوشخُلقی (اخالق و رفتارِ نیک و پسندیده)‬

‫ندیدیم‪ ،‬خشمگین نشویم‪ .‬از اینرو انس‪ ‬میگوید‪« :‬اگر کاری کردم که نباید انجام‬
‫میدادم‪ ،‬نفرمود‪ :‬چرا این کار را انجام دادی؟ و نیز بهخاطرِ کاری که انجام ندادم ‪ -‬و‬
‫باید انجام میدادم‪ -‬مرا سرزنش نکرد»‪.‬‬
‫یکی از ویژگیهای اخالقیِ پیامبر‪ ‬این بود که بهخاطرِ جلب رضایت دیگران‪،‬‬
‫دربارهی دینِ اهلل‪ ‬کوتاه نمیآمد‪ .‬به عنوان مثال‪ :‬صعب بن جثّامه‪ ‬گورخری به‬
‫پیامبر‪ ‬اهدا کرد؛ اما پیامبر‪ ‬که در احرام بود‪ ،‬این هدیه را قبول نکرد‪ .‬صعب‪‬‬
‫تیرانداز و شکارچیِ ماهری بود‪ .‬هنگامی که رسولاهلل‪ ‬در مسیرِ حج‪ ،‬مهمانش شد‪،‬‬
‫صعب‪ ‬دریافت که هیچگاه مهمانی گرامیتر از رسولاهلل‪ ‬نخواهد داشت؛ لذا به‬
‫شکار رفت و گورخری شکار کرد تا به بهترین شکل‪ ،‬از پیامبر‪ ‬پذیرایی نماید‪ .‬در‬
‫آن زمان جانوران زیادی برای شکار یافت میشد؛ لذا صعب‪ ‬گورخری شکار کرد‬
‫و آن را نزد پیامبر‪ ‬آورد‪ .‬اما رسولاهلل‪ ‬هدیهی صعب‪ ‬را نپذیرفت‪ .‬این امر بر‬
‫صعب‪ ‬دشوار تمام شد؛ چطور پیامبر‪ ‬هدیهام را قبول نکرد؟! چهرهاش عوض‬
‫شد و پیامبر‪ ‬دریافت که صعب‪ ‬از این بابت ناراحت شده است‪ .‬فرمود‪« :‬ما فقط‬
‫بدینخاطر این هدیه را از تو قبول نکردیم که در احرام هستیم»‪ .‬و مُحرِم‪ ،‬نباید از‬
‫آنچه برای او شکار میکنند‪ ،‬بخورد‪.‬‬
‫لذا اگر در احرام بودید و یکی از ساکنان مکه‪ ،‬برای شما چیزی شکار کرد‪ ،‬یا‬
‫چیزی شکار کرده بود و آن را برای شما سر برید‪ ،‬نباید از گوشتِ آن بخورید؛ یعنی‬
‫خوردن از گوشتِ آن برای شما که در احرام هستید‪ ،‬جایز نیست‪ .‬زیرا این این جانور‬
‫بهخاطر شما صید شده است یا این صید را بهخاطرِ شما ذبح کردهاند؛ لذا اگر آن را‬
‫بهخاطر شما صید نکرده باشند‪ ،‬با اینکه شکارش کردهاند‪ ،‬بنا بر قولِ صحیح‬
‫میتوانید از گوشتِ آن بخورید و این‪ ،‬جایز است‪ .‬چنانکه پیامبر‪ ‬از صیدی که‬
‫ابوقتاده‪ ‬شکار کرده بود‪ ،‬خورد؛ چراکه ابوقتاده‪ ‬آن را بهخاطرِ پیامبر‪ ‬شکار‬
‫نکرده بود‪ .‬این‪ ،‬بهترین دیدگاه در اینباره است؛ یعنی اگر صید را بهخاطرِ مُحرِم‬
‫شکار کنند‪ ،‬این صید بر محرِم‪ ،‬حرام است؛ اما اگر کسی آن را برای خود صید کند و‬
‫از آن به محرم نیز بدهد‪ ،‬اشکالی ندارد‪.‬‬
‫البته برخی از علما گفتهاند‪ :‬بهطور مطلق خوردن گوشت صید برای محرم جایز‬
‫نیست؛ چه آن را بهخاطرِ مُحرِم شکار کرده باشند و چه برای خود‪ .‬این دسته از علما‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪111‬‬

‫میگویند‪ :‬ماجرای صعب بن جثّامه‪ ‬پس از ماجرای ابوقتاده‪ ‬بوده است؛ زیرا‬
‫حدیث ابوقتاده‪ ‬به صلح حدیبیه در سال ششم هجری برمیگردد و حدیث صعب‬
‫بن جثّامه‪ ‬در حج وداع‪ ،‬یعنی در سال دهم هجری بوده است‪ .‬لذا به حدیث صعب‬
‫بن جثّامه‪ ‬عمل میشود‪.‬‬
‫گفتنیست‪ :‬قاعدهای اصولی‪ -‬حدیثی وجود دارد که میگوید‪ :‬در صورتی میتوان‬
‫به نسخ روی آورد که امکان جمعبندی در میان دو روایت وجود نداشته باشد و از‬
‫آنجا که این دو روایت‪ ،‬قابل جمعبندیست‪ ،‬لذا دیدگاه مذکور رد میشود‪ .‬جمعبندی‬
‫این دو روایت‪ ،‬همان دیدگاهیست که به عنوان قول صحیح ذکر کردیم؛ بهویژه اینکه‬
‫حدیث جابر بن عبداهلل‪ ‬این دیدگاه را تأیید میکند‪ .‬در این حدیث آمده است‪:‬‬
‫َ ُ َ ِّ َ ٌ َ ُ‬
‫كم َما لَم تَ ُ‬
‫وه أو یُ َصد لكم»‪ )۶(.‬یعنی‪( :‬در حالِ‬
‫صيد ُ‬ ‫پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬صيد الَب حالل ل‬
‫احرام) شکارِ خشکی برای شما حالل است؛ در صورتی که خود آن را صید نکنید یا‬
‫آن را خاصّ شما شکار نکنند»‪ .‬این‪ ،‬توضیحی آشکار دربارهی مسألهی مذکور است‪.‬‬
‫خالصه اینکه دو نکتهی هم در حدیث صعب بن جثّامه‪ ‬وجود دارد‪:‬‬
‫نخست‪ :‬اینکه پیامبر‪ ‬بهخاطرِ جلب رضایت دیگران‪ ،‬دربارهی دینِ اهلل‪ ‬کوتاه‬
‫نمیآمد؛ وگرنه‪ ،‬هدیهی صعب‪ ‬را قبول میکرد و بهخاطر صعب‪ ،‬سکوت مینمود‬
‫و هیچ نمیگفت‪ .‬اما امکان نداشت که پیامبر‪ ‬چنین عملی انجام دهد‪.‬‬
‫دوم‪ :‬اگر در چنین شرایطی کسی از ما آزردهخاطر شد‪ ،‬باید از او دلجویی کنیم‬
‫و علتش را برای او بیان نماییم تا خرسند شود؛ زیرا این‪ ،‬روشِ پیامبر‪ ‬است‪.‬‬
‫***‬
‫َ‬ ‫َ ُ ُ َ َّ‬ ‫َ‬
‫فقال‪« :‬الربُّ‬
‫ِ‬ ‫ثم؛‬
‫واإل ِ‬ ‫ي‬
‫الرب ِ‬‫عن ِ‬‫لت رسول اّللِ‪ِ ‬‬ ‫بن سمعان‪ ‬قال‪ :‬سأ‬ ‫ِ‬ ‫اس‬‫‪ -613‬وعن انلَّ َّو ِ‬
‫ُ‬ ‫َ َ ر َ َ ر َ ر َ َّ َ َ َ ر‬ ‫سن اخلُلُق‪ ،‬واإل ُ‬
‫ُح ُ‬
‫(‪)1‬‬
‫ثم‪ :‬ما حاك يف نف ِسك‪ ،‬وک ِره َت أن يطلِع علی ِه انلَّاس»‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬

‫(‪ )۶‬ترمذی‪ ،‬ش‪252 :‬؛ نسائی‪ ،‬ش‪6267 :‬؛ ابوداود‪ ،‬ش‪0240 :‬؛ مدار این حدیث بر عمرو بن ابیعمر‬
‫میباشد که نسائی دربارهاش گفته است‪ :‬در حدیث‪ ،‬قوی نیست‪.‬‬
‫(‪ )1‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪6442 :‬؛ [این حدیث پیشتر بهشمارهی ‪ 484‬ذکر شد‪].‬‬
‫‪117‬‬ ‫باب‪ :‬خوشخُلقی (اخالق و رفتارِ نیک و پسندیده)‬

‫ترجمه‪ :‬نوّاس بن سمعان‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬نیکی‪ ،‬یعنی خوشخُلقی؛‬


‫و بدی‪ ،‬عبارت است از چیزی که در درون انسان تردید ایجاد نماید و دوست نداشته‬
‫باشی که مردم از آن اطالع پیدا کنند»‪.‬‬
‫ُ‬ ‫اّلل بن عمرو بن العاص رِض ُ‬ ‫َّ‬
‫اهلل عنهما قال‪ :‬لم یكن رسول اهللِ‪‬‬ ‫‪ -692‬وعن عبد ِ‬
‫ُ َ ر َ َ ُ َ ر ى‬ ‫َّ‬ ‫َ َُ‬ ‫ََُ ي ى‬ ‫َ ى‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫یارکم أحسنكم أخالقا»‪ٌ [ .‬‬
‫ِ‬ ‫خ‬
‫ِ‬ ‫ِن‬
‫م‬ ‫ن‬ ‫ِ‬ ‫إ‬‫«‬ ‫ول‪:‬‬‫ق‬ ‫ي‬ ‫واكن‬ ‫ا‪،‬‬‫ش‬ ‫ح‬ ‫ف‬‫ت‬‫م‬ ‫وال‬ ‫ا‬‫ش‬ ‫ح‬
‫فا ِ‬
‫ترجمه‪ :‬عبداهلل بن عمرو بن عاص‪ $‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬در ذات و در‬
‫رفتارش بداخالق نبود و میفرمود‪« :‬بهترین شما‪ ،‬کسانی هستند که خوشاخالقترند»‪.‬‬
‫َ َ‬ ‫ُ‬
‫ان المؤم ِِن یوم‬‫ب‪ ‬قال‪َ « :‬ما مِن ََشء َأ رث َق ُل يف َ‬
‫مزي‬ ‫َّ‬ ‫‪ -692‬وعن أيب ادلرداءِ‪َ :‬أ َّن انلَّ‬
‫ِ‬ ‫ٍ‬ ‫ِ‬
‫َ َ َ ي‬ ‫َّ َ ُ ُ‬ ‫ُُ‬ ‫ُ ر‬
‫حش ابل ِذي»‪[ .‬ترمذی روایتش کرده و‬ ‫ال ِقیام ِة مِن حس ِن اخللق‪ ،‬وإِن اهلل یب ِغض الفا ِ‬
‫(‪)1‬‬
‫گفته است‪ :‬حسن صحیح میباشد‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابودرداء‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬روز قیامت هیچ چیزی در ترازوی‬
‫مؤمن‪ ،‬سنگینتر از اخالقِ خوش نیست؛ و بهیقین اهلل از انسان بداخالق و بددهن‬
‫(بیشرم) بدش میآید»‪.‬‬
‫شرح‬
‫نوّاس بن سمعان‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬نیکی‪ ،‬یعنی خوشخُلقی»‪ .‬پیشتر‬
‫این جمله را توضیح دادیم(‪ )۳‬و بیان کردیم که خوشخلقی‪ ،‬خیرِ کثیری در پی دارد ؛‬
‫زیرا نیکی‪ ،‬همان خیر کثیر است‪.‬‬
‫«و بدی‪ ،‬عبارت است از چیزی که در درون انسان تردید ایجاد نماید و دوست‬
‫نداشته باشی که مردم از آن اطالع پیدا کنند»‪ .‬این‪ ،‬خطاب به مؤمن است؛ و گرنه‪ ،‬آدمِ‬
‫فاسق و بدکار‪ ،‬نسبت به گناه و معصیت‪ ،‬بیپرواست و اصالً برایش مهم نیست که‬
‫مردم از گناهی که انجام میدهد‪ ،‬اطالع یابند؛ بلکه آشکارا و بیپروا مرتکب گناه و‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)2124 ،12448 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6260 :‬‬
‫(‪ )1‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪4760 :‬؛ السلسلة الصحيحة‪ ،‬ش‪227 :‬؛ و صحیح الترمذی‪ ،‬از آلبانی‪ ،/‬ش‪:‬‬
‫‪.0262‬‬
‫(‪ )۳‬ر‪.‬ک‪ :‬شرح حدیث شمارهی ‪.484‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪118‬‬

‫معصیت میشود‪ .‬در مقابل‪ ،‬اهلل متعال نوری در قلبِ مؤمن گذاشته است که وقتی‬
‫مؤمن ارادهی گناه میکند‪ ،‬فروغ این نور کاهش می یابد و مؤمن دلتنگ و متردد‬
‫میگردد و نگران میشود که شاید مردم از گناهش اطالع یابند‪ .‬لذا معیارِ مذکور در‬
‫این حدیث‪ ،‬دربارهی مؤمنان است و برای فاسقان و بدکاران‪ ،‬اصالً مهم نیست که‬
‫مردم به اعمالِ زشتِ آنان پی ببرند و از بابت گناه و معصیت‪ ،‬دلتنگ و متردد یا‬
‫نگران نمیشوند و بدون نگرانی یا عذابِ وجدان به گناه و معصیت میپردازند و‬
‫کَکِشان هم نمیگزد‪ .‬زیرا اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ذ ذ ُ ُّ‬
‫ل َمن َيشاَ َُء َويهَدِي َمنَ‬
‫ضَ‬ ‫ّلل َي ِ‬
‫ن َٱ َ‬ ‫﴿أفمن َ ُز ِيِنَ َ َُ‬
‫ّلۥ َ ُسوَ َُء َعمل ِ َهِۦ َفرء َاهُ َحسنَاَ َفإ ِ َ‬
‫[فاطر‪َ َ ]٨ :‬‬ ‫يشاَ َُء﴾‬
‫آیا کسی که کردار زشتش در نظرش آراسته شده و آن را نیک میبیند (مانند مؤمن نیکوکار‬
‫است)؟ بهیقین اهلل هر که را بخواهد‪ ،‬گمراه میکند و هرکه را بخواهد‪ ،‬هدایت میبخشد‪.‬‬
‫گاه عمل زشت برای انسان زیبا و آراسته بهنظر میرسد و از اینرو بهسادگی‬
‫مرتکب کارهای زشت میشود؛ چنانکه برخی از فاسقان شراب مینوشند و میبینیم‬
‫که نه تنها پروا ندارند‪ ،‬بلکه از این کار لذت میبرند‪ .‬همچنین رباخواران از خوردن‬
‫ربا و داد و ستد ربوی‪ ،‬نهتنها بدشان نمیآید‪ ،‬بلکه بهسادگی و با خاطری آسوده ربا‬
‫میخورند و نیز زناکاران‪ ،‬بیپروا زنا میکنند و ککشان هم نمیگزد؛ بلکه گاه در خفا‬
‫مرتکب چنین عملی میشوند و چون به آن عادت میکنند‪ ،‬پیش دوستان خود با‬
‫کمالِ افتخار تعریف میکنند که چهها کردهاند! مثلِ کسانی که برای تفریح و‬
‫هوسبازی به کشورهای بهاصطالح آزاد میروند و وقتی برمیگردند‪ ،‬با کمالِ‬
‫بیشرمی‪ ،‬بیشرمیهای خود را بازگو میکنند و از بدکاریها و شرابخواریها خود‬
‫سخن میگویند! پناه بر اهلل‪.‬‬
‫در حدیث عبداهلل بن عمرو‪ $‬آمده است‪« :‬پیامبر‪ ‬در ذات و در رفتارش‬
‫بداخالق نبود»؛ یعنی هم در ذات و نهادش از بدی دور بود و هم در رفتار‪ ،‬منش و‬
‫اخالق خویش‪ .‬لذا نه بدرفتار بود و نه بددهن‪.‬‬
‫آخرین حدیث‪ ،‬به اخالق نیک و پسندیده تشویق میکند و نشان میدهد که روز‬
‫قیامت‪ ،‬اخالق نیک بیشترین وزن را در ترازوی مؤمن دارد و این‪ ،‬یعنی تشویق به‬
‫‪119‬‬ ‫باب‪ :‬خوشخُلقی (اخالق و رفتارِ نیک و پسندیده)‬

‫خوشخلقی یا خوشرفتاری‪ .‬پس ای برادر مسلمان! رفتار خویش با پروردگارت را‬


‫در تعامل با احکام شرعی و تقدیری او نیک بگردان؛ با سینهای باز از تقدیر و احکام‬
‫شرعی استقبال کن و از امر اهلل‪ ‬فرمان ببر؛ و با بندگان اهلل نیز رفتارِ نیک و‬
‫پسندیدهای داشته باش‪ .‬زیرا اهلل نیکوکاران را دوست دارد‪.‬‬
‫***‬
‫َ َّ‬ ‫َ‬ ‫َ ُر ُ‬ ‫َ ر َ‬ ‫ُ َّ‬ ‫ُ َ‬ ‫ُ‬
‫اجلنة؟‬ ‫خل انلَّاس‬‫ِ‬ ‫د‬ ‫ی‬ ‫ا‬ ‫م‬ ‫كَث‬
‫ِ‬ ‫أ‬ ‫‪ -691‬وعن أيب هریرة‪ ‬قال‪ :‬سئِل رسول اّلل‪ ‬عن‬
‫َ‬ ‫َ ُ ر ُ َّ َ َّ َ َ َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ ُ َ‬ ‫َّ َ ُ ُ ُ ُ‬ ‫َر‬
‫ار؟ فقال‪« :‬الف ُم‬ ‫خل انلاس انل‬ ‫كَث ما ید ِ‬
‫ِ‬ ‫أ‬ ‫عن‬ ‫ل‬ ‫ِ‬ ‫ئ‬ ‫س‬‫و‬ ‫؛‬ ‫»‬ ‫ق‬ ‫قال‪« :‬تقوى اّللِ وحسن اخلل‬
‫َ ُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫َوالف ررج»‪[ .‬ترمذی روایتش کرده و گفته است‪ :‬حسن صحیح میباشد‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید» از رسولاهلل‪ ‬سؤال شد‪ :‬چه چیزی بیش از همه‬
‫مردم را واردِ بهشت میکند؟ فرمود‪« :‬تقوای االهی و خوشخلقی»‪ .‬پرسیدند‪ :‬چه‬
‫چیزی بیبش از همه مردم را وارد دوزخ میگرداند؟ فرمود‪« :‬دهان و شرمگاه»‪.‬‬
‫ُ‬
‫یارکمر‬ ‫َ ىَ ر ُُر ُ ُ ى‬ ‫َ ر َُ ُر‬ ‫َ َ َ ُ ُ‬ ‫َرُ‬
‫‪َ -699‬وعنه قال‪ :‬قال رسول اهللِ‪« :‬أكمل المؤمننی إِیمانا أحسنهم خلقا‪ ،‬و ِ‬
‫خ‬ ‫َ‬
‫َ‬ ‫ُ‬
‫خیاركم لِنِسائ ِِهم»‪[ .‬ترمذی‪ ،‬این حدیث را روایت کرده و آن را حسن صحیح دانسته‬
‫(‪)1‬‬
‫است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬مؤمنانی که خوشاخالقترند‪،‬‬
‫ایمانشان‪ ،‬کاملتر است و بهترین شما کسانی هستند که نسبت به همسرانشان‪ ،‬رفتارِ‬
‫بهتری دارند»‪.‬‬
‫شرح‬
‫این احادیث دربارهی فضیلت خوشخلقیست؛ در حدیث ابوهریره‪ ‬آمده‬
‫است‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬سؤال شد‪« :‬چه چیزی بیش از همه مردم را واردِ بهشت‬
‫میکند؟» یعنی مهمترین عاملِ ورود مردم به بهشت چیست؟ فرمود‪« :‬تقوای االهی و‬
‫خوشخلقی»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬السلسلة الصحيحة‪ ،‬ش‪877 :‬؛ صحیح ابنماجه‪ ،‬ش‪ ،2665 :‬از آلبانی‪./‬‬
‫(‪ )1‬صحیح الجامع الصغیر‪ ،‬ش‪0626 :‬؛ و السلسلة الصحيحة‪ ،‬ش‪625 :‬؛ و صحیح الترمذی‪ ،‬ش‪862 :‬‬
‫از آلبانی‪/‬؛ و مشکاة المصابیح‪ ،‬ش‪ .2625 :‬این حدیث پیشتر بهشمارهی ش‪ 622 :‬ذکر شد‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪111‬‬

‫تقوا‪ ،‬واژهایست جامع که مفاهیم گسترده و فراوانی در آن میگنجد؛ تقوا‪ ،‬بدین‬


‫معناست که انسان فرمانهای االهی را انجام دهد و از آنچه اهلل‪ ‬نهی کرده‪ ،‬پرهیز‬
‫نماید‪ .‬تقوا به معنای پرهیز یا دوریست و به عمل یا رویکردی گفته میشود که‬
‫انسان را از عذاب االهی دور میگرداند و تنها چیزی که انسان را از عذاب پروردگار‬
‫نجات میدهد‪ ،‬اینست که فرمانهای االهی را اجرا کند و از نواهیِ او بپرهیزد‪.‬‬
‫همچنین مهمترین عاملی که انسان را دوزخی میگرداند‪ ،‬دهان و شرمگاهِ اوست‪.‬‬
‫منظور از دهان‪ ،‬سخنانیست که انسان میگوید؛ زیرا گاه انسان‪ ،‬بیپروا و از روی‬
‫بیتوجهی سخنی میگوید که او را هفتاد سال در آتش دوزخ غوطه میدهد‪ .‬از اینرو‬
‫َ ُ ِّ‬
‫الك ذلك ُك ِه؟» یعنی‪« :‬آیا تو را از اساس و‬ ‫رسولاهلل‪ ‬به معاذ‪ ‬فرمود‪« :‬أال أُ ْخ ُ َ‬
‫َبك بِ ِم ِ‬‫ِ‬
‫زیرساختِ همهی این امور‪ ،‬آگاه سازم؟» معاذ‪ ‬عرض کرد‪ :‬بله‪ ،‬ای رسولخدا!‬
‫َ َ‬ ‫ُ َّ‬
‫رسولاهلل‪ ‬زبانش را گرفت و فرمود‪« :‬كف عليْك هذا»‪ .‬یعنی‪« :‬مواظبِ این باش»‪.‬‬
‫معاذ‪ ‬پرسید‪ :‬ای رسولخدا! مگر ما بهخاطر سخنانی که میگوییم‪ ،‬بازخواست‬
‫َ‬ ‫انل َ‬ ‫َْ َ ُ‬ ‫ْ َ ُ ُّ‬ ‫َ‬
‫ار لَع َو ُجو ِه ِهم أ ْو‬
‫ِ‬
‫اس ِف َّ‬
‫انل‬ ‫ب َّ‬‫ك ُّ‬ ‫ی‬ ‫ل‬ ‫وه‬ ‫ك‪،‬‬ ‫م‬ ‫كلتك أ‬
‫میشویم؟ پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬ث ِ‬
‫ْ َ‬ ‫ْ َّ‬ ‫ََ ََ‬
‫حصائِ ُد أل ِسن ِت ِهم؟»(‪ )۶‬یعنی‪« :‬مادرت‪ ،‬به سوگَت بنشیند! مگر مردم را‬ ‫إال َ‬ ‫اخ ِر ِهم‬
‫لَع من ِ‬
‫چیزی جز سخنانشان بر چهره در دوزخ‪ ،‬واژگون میکند؟»‬
‫از آنجا که کارِ زبان ساده است‪ ،‬زبان انسان نیز سستتر میباشد؛ زیرا حرف‬
‫زدن که زحمتی ندارد و مانند کارِ دست و پا خستهکننده نیست؛ از اینرو زبان انسان‬
‫همواره میجنبد‪ ،‬انسان در کمالِ بیتوجهی غیبت میکند‪ ،‬نفرین مینماید‪ ،‬تهمت‬
‫میزند و ناسزا میگوید و و بدینسان گناهان فراوانی جمع میکند!‬
‫و منظور از شرمگاه‪ ،‬زنا و بدتر از آن‪ ،‬همجنسبازیست‪ .‬نفس اماره به سوی این‬
‫عمل زشت فرا میخواند؛ بهویژه در جوانان‪ .‬البته امیال جنسی‪ ،‬بهتدریج انسان را در‬
‫این ورطه میاندازد و انسان بیآنکه دریابد‪ ،‬مرتکب این عمل زشت میشود‪ .‬از‬
‫اینرو رسولاهلل‪ ‬همهی راههای منتهی به این عمل زشت را مسدود کرده است؛ از‬
‫جمله اینکه مرد را از خلوت کردن با زن بیگانه و زن را از نمایان ساختن چهرهاش‬

‫(‪ )۶‬حسن است؛ روایت ترمذی‪ ،‬ش‪ 6202 :‬و ابنماجه؛ مدارش بر عاصم بن ابیالنجود میباشد‪.‬‬
‫‪116‬‬ ‫باب‪ :‬خوشخُلقی (اخالق و رفتارِ نیک و پسندیده)‬

‫در برابر مردان بیگانه و نازک کردن صدا و هرگونه عشوه و ناز منع نموده تا مبادا‬
‫کسی که بیماردل است‪ ،‬طمع ورزد‪ .‬لذا رسولاهلل‪ ‬با رهنمودهای خود‪ ،‬حصارِ‬
‫محکمی پیرامونِ این عمل زشت کشیده تا کسی به آن مبتال نشود‪ .‬زیرا نفس اماره به‬
‫سوی آن فرا میخواند‪ .‬همانگونه که در این حدیث آمده است‪ ،‬اعمالِ زبان و اعمالِ‬
‫شرمگاه‪ ،‬مهمترین عواملی هستند که انسان را واردِ دوزخ میکنند‪.‬‬
‫رسولاهلل‪ ‬یکی دیگر از فضایل خوشخلقی را چنین برشمرد‪« :‬مؤمنانی که‬
‫خوشاخالقترند‪ ،‬ایمانشان‪ ،‬کاملتر است»‪ .‬لذا درمییابیم که میزانِ ایمان‪ ،‬متفاوت‬
‫میباشد؛ یعنی ایمان برخی از مردم بنا بر اعمالی که دارند‪ ،‬از ایمان دیگران کاملتر‬
‫است‪ .‬انسان هرچه خوشاخالقتر باشد‪ ،‬ایمانش کاملتر است و این‪ ،‬بهروشنی‬
‫تشویق میکند که زیبندهی انسان است تا در حد توانش اخالق نیکی داشته باشد‪.‬‬
‫آنگاه رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬بهترین شما کسانی هستند که نسبت به همسرانشان‪ ،‬رفتارِ‬
‫َ ُْ ُ ْ َ ُْ ُ‬
‫ريك ْم‬ ‫بهتری دارند»‪ .‬چنانکه در «سنن» آمده است‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬خريكم خ‬
‫َََ َ ُْ ُ ْ َ ْ‬ ‫َْ‬
‫أله ِل ِه‪ ،‬وأنا خريكم أله ِل»‪ .‬یعنی‪« :‬بهترین شما‪ ،‬کسانی هستند که با خانواده‬
‫(همسران) خویش بهترند؛ و من‪ ،‬بهترین شما در برخورد با همسران خود هستم»‪ .‬لذا‬
‫انسان باید بهترین همدم‪ ،‬بهترین دوست و بهترین مربی برای همسر و خانوادهی‬
‫خویش باشد؛ زیرا خانوادهی هر کسی بیش از دیگران سزاوارِ مهر و محبت و‬
‫خوشخلقی او هستند‪ .‬اما متأسفانه در دورانِ ما مردم برعکس شدهاند؛ یعنی رفتار‬
‫خوبی با مردم دارند‪ ،‬اما در خانه برج زهر مار هستند و با خانوادهی خود خیلی بد‬
‫رفتار میکنند! این‪ ،‬بر خالفِ رهنمود پیامبر‪ ‬است‪ .‬بلکه درست اینست که هم با‬
‫خانوادهی خود خوشاخالق باشیم و هم با دیگران؛ البته خانوادهی انسان‪ ،‬بیش از هر‬
‫کسی سزاوار خوشخلقی و رفتار نیک او هستند‪ .‬از اینرو زمانی که از عایشه&‬
‫سؤال شد‪ :‬رسولاهلل‪ ‬در خانه چه میکرد‪ ،‬پاسخ داد‪ :‬در خدمتِ خانوادهاش بود؛‬
‫یعنی در کارهای خانه به آنها کمک میکرد‪ :‬شیر گوسفند را میدوشید‪ ،‬کفشها را‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪112‬‬
‫(‪)۶‬‬
‫لذا هر مسلمانی باید بهترین دوست و همدم‬ ‫میدوخت و لباسش را پینه میزد‪.‬‬
‫برای خانوادهی خود باشد‪.‬‬
‫***‬
‫َّ ُ ر‬ ‫َ َّ‬ ‫َ ُ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َّ‬ ‫َ‬
‫رِض اّلل عنها قالت‪ :‬س ِمعت رسول اّلل‪ ‬یقول‪« :‬إِن املؤم َِن‬ ‫‪ -691‬وعن اعئشة‬
‫ائم»‪[ .‬روایت ابوداود]‬
‫َ‬ ‫َ َ‬ ‫ُ ُ‬ ‫َيلُ ردر ُك حبُ‬
‫الصائم الق ِ‬
‫ِ‬ ‫درجة‬ ‫سن خل ِقه‬
‫ِ ِ ِ‬
‫(‪)1‬‬

‫ترجمه‪ :‬عایشه& میگوید‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که میفرمود‪« :‬مؤمن با اخالق‬


‫نیکویش درجهی روزهدارِ شبزندهدار را درمییابد»‪.‬‬
‫َ‬ ‫ََ َ ٌ َ‬ ‫َ َ َ ُ ُ‬ ‫َُ َ‬
‫یت يف َرب ِض‬
‫ِل‪ ‬قال‪ :‬قال رسول اهللِ‪« :‬أنا زعِیم بِب ٍ‬ ‫امة ابلا ِه ي‬ ‫‪ -692‬وعن أيب أم‬
‫َ َ‬ ‫َّ َ ر َ َ َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫ًّ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ َ‬ ‫َّ َ ر َ َ َ‬
‫ببیت يف وس ِط اجلن ِة ل ِمن ترك الك ِذب وإِن َكن‬‫اجلن ِة ل ِمن ترك ال ِمراء وإِن َكن حمِقا‪ ،‬و ٍ‬
‫ُ ُُ ُ‬ ‫َ َّ َ َ ُ‬ ‫ى َ‬
‫اجلن ِة ل ِمن حس َن خلقه»‪[ .‬حدیث صحیحیست که ابوداود با‬ ‫ببیت يف ألَع‬
‫مازحا‪ ،‬و ٍ‬ ‫ِ‬
‫(‪)۳‬‬
‫اِسناد صحیح روایت کرده است‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوامامهی باهلی‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬من برای کسی که‬
‫خصومت و قیل و قال را ترک نماید‪ ،‬خانهای در کنارههای بهشت ضمانت میکنم؛‬
‫هرچند حق با او باشد‪ .‬و ضامنِ خانهای در وسطِ بهشت برای کسی هستم که دروغ‬
‫را کنار بگذارد؛ اگرچه از روی شوخی باشد‪ .‬و ضامنِ خانهای در باالی بهشت برای‬
‫کسی هستم که اخالقی نیکی دارد»‪.‬‬
‫َّ ر َ َ ي ُ َّ َ ر ُ ي َ ى‬ ‫َ َّ ُ َ‬
‫ىل َوأق َربِك رم مِين َملسا‬ ‫جابر‪ ‬أن َرسول اهللِ‪ ‬قال‪« :‬إِن مِن أحبكم ِإ‬ ‫ٍ‬ ‫‪ -696‬وعن‬
‫ر ُ َ‬‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ُ َّ ر َ ُ ي‬‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ى‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ َ َ َ َ َ‬
‫ارون‬ ‫ىل َوأبعدكم مِين یوم ال ِقیامةِ‪ ،‬الَثث‬ ‫یوم ال ِقیامةِ‪ ،‬أحا ِسنكم أخالقا‪ .‬وإِن أبغضكم ِإ‬
‫ََ‬ ‫َّ َ ر َ ر َ َّ ر َ ُ َ ُ َ َ ي ُ‬ ‫َُ َ ي ُ َ ََُر ُ َ‬
‫ارون َوالمتشدقون‪ ،‬فما‬ ‫والمتشدقون َوالمتفی ِهقون»‪ .‬قالوا‪ :‬یا رسول اّلل! قد علِمنا الَثث‬

‫(‪ )۶‬صحیح است؛ روایت احمد در مسند (‪)621 ،060/2‬؛ ابنماجه‪ ،‬ش‪.4277 :‬‬
‫(‪ )1‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪0826 :‬؛ صحیح أبیداود‪ ،‬آلبانی‪ ،/‬ش‪.5102 :‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪0525 :‬؛ السلسلة الصحيحة‪ ،‬ش‪672 :‬؛ و صحیح أبی داود‪ ،‬از آلبانی‪ ،/‬ش‪:‬‬
‫‪.5104‬‬
‫‪113‬‬ ‫باب‪ :‬خوشخُلقی (اخالق و رفتارِ نیک و پسندیده)‬
‫َ‬ ‫َُ َ‬ ‫َُ ر ُ‬
‫المتفی ِهقون؟ قال‪« :‬المتك يرب ُون»‪[ .‬ترمذی روایتش کرده و گفته است‪ :‬حدیثی حسن‬
‫(‪)۶‬‬
‫میباشد‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬جابر‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬جزو محبوبترین افراد نزد من و‬
‫نزدیکترینشان به من در قیامت از نظر مجلس‪ ،‬کسانی هستند که خوشاخالقترند؛ و‬
‫مبغوضترین شما نزد من و دورترین شما از من در قیامت‪ ،‬افرادِ پُرحرف (ورّاج) و‬
‫الفزنی هستند که با دهانِ پُر و ژستِ افراد سخنور سخن میگویند و نیز مُتَفَیهقان»‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬ای رسولخدا! افراد پُرحرف و الفزن را میشناسیم؛ اما مُتَفَیهقان چه کسانی‬
‫هستند؟ فرمود‪« :‬متکبران»‪.‬‬
‫[ترمذی‪ ،‬از عبداهلل بن مبارک‪ /‬در توضیح خوشخُلقی روایت کرده است‪:‬‬
‫خوشخُلقی (اخالق نیکو) عبارت است از‪ :‬گشادهرویی‪ ،‬نیکی کردن به دیگران و‬
‫خودداری از اذیت و آزار آنان‪].‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬چند حدیث دربارهی خوشخلقی و اخالق نیکو ذکر کرده است؛ از‬
‫‪‎‬‬
‫نزدیکتر‬ ‫جمله حدیثی بدین مضمون که هر کس خوشاخالقتر باشد‪ ،‬به رسولاهلل‪‬‬
‫است‪ .‬لذا هرچه خوشاخالقتر باشید‪ ،‬به اهلل و پیامبرش نزدیکتر خواهید بود و افرادِ‬
‫پُرحرف و الفزنی که هنگام حرف زدن‪ ،‬ژست آدمهای سخنور را به خود میگیرند‬
‫و همچنین افراد متکبر‪ ،‬بیشترین فاصله را با پیامبر‪ ‬دارند و از ایشان دورَند‪.‬‬
‫افرادِ پُرحرف‪ ،‬انسانهای ورّاجی هستند که در هر مجلسی مینشینند‪ ،‬رشتهی‬
‫سخن را بهدست میگیرند و به دیگران‪ ،‬اجازهی حرف زدن نمیدهند! گویا کسی جز‬
‫آنها در مجلس نیست‪ .‬بدون شک این‪ ،‬نوعی تکبر و خودبزرگبینیست‪.‬‬
‫البته اگر حاضرانِ جلسه‪ ،‬خود رشتهی سخن را به او داده و از او درخواست پند‬
‫و نصیحت کرده باشند‪ ،‬ایرادی ندارد که متکلم وحده باشد؛ اما خیلی زشت است که‬
‫در یک نشستِ عادی‪ ،‬به تنهایی و پشت سرِ هم سخن بگویید و به دیگران اجازهی‬

‫(‪ )۶‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪6610 :‬؛ السلسلة الصحيحة‪ ،‬ش‪780 :‬؛ و صحیح الترمذی از آلبانی‪ ،/‬ش‪:‬‬
‫‪.0256‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪114‬‬

‫حرف زدن ندهید؛ بدینسان که اگر کسی حرفی برای گفتن داشته باشد‪ ،‬از ترسِ‬
‫اینکه سخن شما را قطع کند‪ ،‬هیچ نگوید!‬
‫همچنین افرادِ الفزنی که هنگام سخن گفتن‪ ،‬خود را فصیح و سخنور نشان‬
‫میدهند‪ ،‬از رسولاهلل‪ ‬فاصله دارند؛ مانندِ کسانی که لفظِ قلم سخن میگویند و‬
‫هدفشان‪ ،‬خودنماییست! سخن بدینشکل در جمعی که زبان فصیح یا لفظ قلم‬
‫نمی دانند‪ ،‬چه معنایی دارد؟ اگر در جمع دانشجویان یا طالب علم سخن میگویید‪،‬‬
‫خوب است با زبان شیوا حرف بزنید تا آنها نیز به همین شکل عادت کنند؛ اما با‬
‫تودهی مردم به زبان خودشان‪ ،‬یعنی با گویش و لهجهای که دارند‪ ،‬سخن بگویید و از‬
‫بهکار بردن واژههای قلمبهسلمبه بپرهیزید؛ وگرنه‪ ،‬استفاده از چنین کلماتی‪ ،‬یعنی با‬
‫دهان پر حرف زدن‪ ،‬یعنی ژست آدمهای سخنور را به خود گرفتن!‬
‫و سومین دسته از کسانی که با پیامبر‪ ‬فاصله دارند‪ ،‬افرادِ مغرور و متکبر هستند؛‬
‫متکبر به کسی گفته میشود که سر و گردنش را در برابر مردم باال میگیرد و وقتی‬
‫راه میرود‪ ،‬گویا کسی جز خود را نمیبیند! این‪ ،‬اخالقی بس زشت و نکوهیده است‬
‫و انسان باید از آن دوری نماید؛ زیرا هر انسانی باید حد و اندازهی خود را بداند‪ .‬اگر‬
‫ثروتی دارد یا اهلل‪ ‬به او علم و موقعیتی بخشیده است‪ ،‬دلیلی ندارد که تکبر ورزد؛‬
‫بلکه باید متواضع و فروتن باشد‪ .‬چراکه تواضع و فروتنی پسندیده است‪ ،‬اما تواضعِ‬
‫چنین کسانی به مراتب بهتر و افضل میباشد‪ .‬از اینرو در حدیث آمده است‪ :‬فقیر‬
‫متکبر‪ ،‬جزو سه نفر یا سه گروهیست که اهلل روز قیامت با آنها سخن نمیگوید‪،‬‬
‫آنها را پاکیزه نمیگرداند و به آنها نظر نمیکند و عذاب دردناکی در انتظار‬
‫اینهاست‪ .‬زیرا فقیر چه انگیزهای برای کبر و غرور دارد؟ اگر اینها که علم‪ ،‬ثروت یا‬
‫قدرتی دارند‪ ،‬متواضع باشند‪ ،‬تواضعشان ارزش بیشتری نسبت به تواضع و فروتنیِ‬
‫دیگران دارد‪ .‬لذا هرچه برخورداریهای انسان بیشتر است‪ ،‬باید بیشتر شکر بگزارد‬
‫و در برابر حق و نسبت به خلق‪ ،‬تواضع و فروتنی بیشتری داشته باشد‪ .‬اهلل متعال ما‬
‫را به اخالق و رفتار نیکو آراسته سازد و ما و همهی مسلمانان را از اخالق و رفتار‬
‫زشت‪ ،‬دور بگرداند؛ بهیقین او بخشندهی بزرگوار است‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬بردباری‪ ،‬تأنی و درنگ در کارها و نرمخویی‬

‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬


‫ذُ ُ‬
‫سنِيََ‪﴾١٣٤‬‬ ‫ّللََي ُّ َ‬
‫ِبَٱلَ ُمحَ ِ‬ ‫نَٱِلذ ِ َ‬
‫اسَوَٱ َ‬ ‫﴿وَٱلَكَ ِظ ِميََٱلَغيَظََوَٱلَعافِيََع َِ‬
‫[آل عمران‪]١٤٣ :‬‬
‫کسانی که خشمشان را فرو میخورند و از خطای مردم گذشت مینمایند‪ .‬و اهلل نیکوکاران‬
‫را دوست دارد‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬
‫ََ‬ ‫[األعراف‪]١٩٩ :‬‬ ‫نَٱلَجَ ِهل ِيََ‪﴾١٩٩‬‬ ‫﴿خ َِذَٱلَعفَوََوأَ ُمرَََب ِٱلَ ُعرَ ِ َ‬
‫فَوأعَ ِرضََع َِ‬
‫عفو و گذشت (در پیش) بگیر و به کار نیک و پسندیده فرمان بده و از جاهالن روی بگردان‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ذ ُ‬ ‫ُ‬
‫ن َفإِذا َٱَّلِي َبيَنكََ‬ ‫ه َأحَس َُ‬
‫تَ ِ َ‬ ‫لس ِيِئ َة َٱدَفعَ ََب ِٱل ِ َ‬‫﴿ولَ َتَسَتوِي َٱلَسن َة َولَ َٱ‬
‫ذ ُ‬ ‫ذ‬ ‫لَٱ ذَّلِينََص ُ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ر ذ‬
‫لَذوَ‬‫بواََوماَيُلقىَهاََإ ِ َ‬ ‫ِيمَ‪َ٣٤‬وماَيُلقىَهاََإ ِ َ‬ ‫ىَح رَ‬‫وبيَن َُهۥَعدَوَةَكأن َُهۥَو ِ يَ‬
‫ِ‬
‫[فصلت‪َ َ ]٤٢ ،٤٣ :‬‬ ‫ظَع ِظيمََ‪﴾٣٥‬‬ ‫ح َ‬
‫نیکی و بدی یکسان نیست‪( .‬بدی را) به بهترین شیوه پاسخ بده که اگر چنین کنی‪ ،‬ناگاه‬
‫کسی که میان تو و او دشمنیست‪ ،‬چنان میشود که گویا دوستی صمیمی و نزدیک است‪ .‬و‬
‫تنها کسانی از این ویژگی برخوردار میشوند که شکیبایی ورزند و تنها کسانی چنین صفتی‬
‫مییابند که بهرهی بزرگی (از نیکی و ثواب دنیا و آخرت) دارند‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُُ‬ ‫ذ‬
‫َََ َ‬ ‫[الشورى‪]٣٤ :‬‬ ‫نَذَل ِكََل ِمنََعزَ َِمَٱلَم َ‬
‫ورَِ‪﴾٤٣‬‬ ‫﴿ولمنَصبََوغفرََإ ِ َ‬
‫و هرکس بردباری ورزد و درگذرد‪ ،‬بداند که چنین رویکردی از کارهای بس بزرگ است‪.‬‬

‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬بابی بدین نام گشوده است‪« :‬بردباری‪ ،‬تأنّی و درنگ در کارها‪ ،‬و‬
‫نرمخویی»‪ .‬این سه ویژگی به هم نزدیکاند‪.‬‬
‫بردباری‪ ،‬اینست که انسان در هنگام خشم و عصبانیت خویشتندار باشد و با اینکه‬
‫تواناییِ تالفی یا مقابله به مثل را دارد‪ ،‬در مجازات عجله نکند؛ بلکه از حقّ خود بگذرد‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪111‬‬

‫تأنّی در امور نیز به معنای درنگ و دوری از شتابزدگی در انجامِ کارهاست؛‬


‫یعنی انسان نباید قشرینگر و زودباور باشد یا پیشداوری نماید؛ بلکه باید پیش از‬
‫هر قضاوتی‪ ،‬دقت و درنگ کند‪.‬‬
‫و اما رفق یا نرمخویی‪ ،‬اینست که انسان در تعامل با دیگران‪ ،‬بهنرمی رفتار‬
‫نماید و اگر سزاوار مجازات باشند‪ ،‬بر آنان سخت نگیرد؛ بلکه در چنین شرایطی نیز‬
‫با آنان بهنرمی رفتار کند‪ .‬البته در صورتی که شایستهی این نرمی و آسانگیری باشند؛‬
‫زیرا اهلل سبحانه و تعالی میفرماید‪:‬‬
‫ر‬ ‫ُ ُ‬ ‫ُ ُذ‬ ‫ُ‬
‫ك َوَحِدَ َ ِمِنَ ُهما َمِائةَ َجلَةَ َولَ َتأَخذَكم َب ِ ِهما َرأَف َةَ‬ ‫لواَ َ َ‬ ‫﴿ٱ ذلزانِي َة َوَٱ ذلز ِ َ‬
‫ان َفَٱجَ ِ‬
‫ر‬ ‫ذ‬ ‫ُ ُ ُ‬ ‫ذ‬
‫ّللِ َوَٱلَوَ َِم َٱٓأۡلخِرَِ َولَيشَهدَ َعذاب ُهما َطاَئِف َة َ ِمِنََ‬
‫نتمَ َتؤَم ُِنونَ ََب ِٱ َ‬‫ّللِ َإِن َك‬‫ِين َٱ َ‬‫ف َد َِ‬ ‫َِ‬
‫[النور ‪َ َ ]٨ :‬‬ ‫ٱلَ ُمؤَ ِمن ِيََ‪﴾٢‬‬
‫هر زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید و اگر به اهلل و روز قیامت ایمان دارید‪ ،‬نباید در دین اهلل‬
‫نسبت به آندو دچار دلسوزی شوید و باید در مجازاتشان تعدادی از مؤمنان حضور داشته باشند‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬نخستین آیه را در این باب ذکر کرده است؛ این آیه که اهلل‪‬‬
‫میفرماید‪:‬‬
‫ذُ ُ‬
‫سنِيََ‪﴾١٣٤‬‬ ‫ّللََي ُّ َ‬
‫ِبَٱلَ ُمحَ ِ‬ ‫نَٱِلذ ِ َ‬
‫اسَوَٱ َ‬ ‫﴿وَٱلَكَ ِظ ِميََٱلَغيَظََوَٱلَعافِيََع َِ‬
‫[آل عمران‪]١٤٣ :‬‬
‫کسانی که خشمشان را فرو میخورند و از خطای مردم گذشت مینمایند‪ .‬و اهلل نیکوکاران‬
‫را دوست دارد‪.‬‬
‫این‪ ،‬از صفات پرهیزگاران میباشد که اهلل متعال‪ ،‬بهشت را برای آنان آماده کرده است‪.‬‬
‫﴿وَٱلَكَ ِظ ِميََٱلَغيَظَ﴾‪« :‬کسانی که خشم خود را فرو میخورند»‪ .‬از این عبارت چنین‬
‫برداشت میکنیم که خویشتنداری یا کنترل عصبانیت برایشان دشوار است‪ ،‬اما با این‬
‫حال بر خود چیره میشوند و خشم خود را فرو میخورند‪ .‬از اینرو پیامبر‪ ‬فرمود‪:‬‬
‫ْ ُ َ َ ُ ْ َْ َ‬ ‫ُ َّ‬ ‫َّ‬ ‫ُ ُّ َ‬ ‫َْ َ‬
‫ب»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬پهلوان‪،‬‬
‫«ليس الشدید بالرصع ِة ِإنما الشدید اَّلي یم ِلك نفسه ِعند الغض ِ‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2005 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6218 :‬‬


‫‪117‬‬ ‫باب‪ :‬بردباری‪ ،‬تأنی و درنگ در کارها و نرمخویی‬

‫کسی نیست که رقیب (هماوردش) را به زمین بزند؛ پهلوان‪ ،‬کسیست که هنگام‬


‫خشم‪ ،‬خودش را کنترل کند»‪.‬‬
‫اس﴾‪« :‬و کسانی که از خطای مردم گذشت مینمایند»‪ .‬پیشتر‬‫نَٱِلذ ِ َ‬
‫﴿وَٱلَعافِيََع َِ‬
‫در اینباره توضیح دادیم و به بیان این نکته پرداختیم که اگر میخواهیم کسی را‬
‫ببخشیم‪ ،‬باید سزاوارِ بخشش باشد؛ یعنی نباید از آدمِ شروری که گذشت ما بر‬
‫گستاخی و شرارتش میافزاید‪ ،‬بگذریم‪ .‬لذا باید کسی را بخشید که شایستگیاش را‬
‫دارد؛ زیرا اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬
‫َ‬ ‫[الشورى‪]٣١ :‬‬ ‫﴿فمنََعفاَوأصَلحََفأجَ ُرَُهۥََعََٱ َ‬
‫ّللِ﴾‬
‫هر کس گذشت نماید و اصالح کند‪ ،‬پاداش او با اهلل است‪.‬‬
‫و اما دومین آیهای که مؤلف‪ /‬ذکر کرده است‪:‬‬
‫ُ‬
‫[األعراف‪]١٩٩ :‬‬ ‫نَٱلَجَ ِهل ِيََ‪﴾١٩٩‬‬ ‫﴿خ َِذَٱلَعفَوََوأَ ُمرَََب ِٱلَ ُعرَ ِ َ‬
‫فَوأعَ ِرضََع َِ‬
‫عفو و گذشت (در پیش) بگیر و به کار نیک و پسندیده فرمان بده و از جاهالن روی بگردان‪.‬‬
‫ُ‬
‫اهلل متعال فرمود‪ :‬عفو و گذشت در پیش بگیر و نفرمود‪ :‬بگذر؛ بلکه فرمود‪﴿ :‬خ َِذَ‬
‫ٱلَعفَوَ﴾‪ .‬منظور از عفو در اینجا چشمپوشی از سهلانگاری و خطای دیگران است؛‬
‫زیرا مردم با یکدیگر در تعامل هستند و اگر کسی انتظار داشته باشد که مردم‪ ،‬با او‬
‫دقیقاً بهگونهای رفتار کنند که خود میخواهد‪ ،‬محال است‪ .‬لذا کسی که به این‬
‫رهنمود قرآنی عمل میکند‪ ،‬اگر مردم حقش را ادا مینمایند‪ ،‬آن را میپذیرد و اگر‬
‫حقی از او را ضایع میکنند‪ ،‬از آن میگذرد؛ مگر اینکه فرمانها یا محرّمات االهی‬
‫پایمال شود‪ .‬این‪ ،‬همان رهنمودیست که اهلل متعال فراروی ما گذاشته و باید به اندک‬
‫رفتارِ نیک دیگران در حق خود راضی باشیم و آن را بپذیریم و اگر از سایر حقوق‬
‫خویش بگذریم‪ ،‬صاحبِ فضل و ارجمند خواهیم بود‪.‬‬
‫﴿وأَ ُمرَ ََب ِٱلَ ُعرَ ِ َ‬
‫ف﴾‪« :‬و به کار نیک و پسندیده فرمان بده»؛ یعنی به کارهایی فرا‬
‫بخوان که مردم‪ ،‬آن را پسندیده میدانند یا در شریعت‪ ،‬از آن بهنیکی یاد شده است‪.‬‬
‫وقتی مردم در انجام کار نیک کوتاهی کردند یا خیر و نیکیِ خود را از تو دریغ‬
‫داشتند و حقّ تو را بهجا نیاوردند‪ ،‬تو خود نیکی کن و در مسیرِ فرا خواندن به خیر و‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪118‬‬

‫نَٱلَجَ ِهل ِيََ‪« :﴾١٩٩‬و از جاهالن روی بگردان»‪ .‬منظور‬


‫نیکی از پا منشین‪﴿ .‬وأعَ ِرضََع َِ‬
‫از جاهل در اینجا‪ ،‬کسی نیست که حکم را نمیداند؛ بلکه منظور‪ ،‬کسیست که در‬
‫عمل‪ ،‬جهالت میورزد؛ یعنی از روی نادانی کارِ بدی انجام میدهد‪ ،‬نه اینکه حکمش‬
‫را نمیداند‪ .‬همانگونه که اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫وبونَ َمِن َق ِريبََ‬ ‫ّللِ َل ذَِّلِينَ َيعَملُونَ َٱ ُّ‬
‫لسوَءَ َِبهَلةَ َ ُث ذَم َي ُت ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫﴿إِنما َٱ ذتلوَب َة ََعَ َٱ َ‬
‫ِ‬
‫ُ ُ ذ‬ ‫ُ‬
‫[النساء ‪َ ]١٧ :‬‬ ‫ّللَعليَ ِهمَ﴾‬ ‫وبَٱ َُ‬
‫لئِكََيت َ‬ ‫فأو ىَ‬
‫پذیرش توبه از سوی اهلل تنها برای کسانیست که از روی نادانی کارِ بدی انجام میدهند و‬
‫خیلی زود توبه میکنند؛ اهلل توبهی چنین کسانی را میپذیرد‪.‬‬
‫لذا منظور از جاهالن در آیهی مذکور‪ ،‬کسانی هستند که نسبت به حقوق دیگران‬
‫جهالت میورزند و در آن‪ ،‬کوتاهی میکنند؛ اهلل‪ ‬دستور میدهد از اینها روی‬
‫بگردان و به آنها اهمیت نده‪ .‬وقتی به آنها اهمیت ندهی‪ ،‬خود خسته میشوند و‬
‫چهبسا بهراه میآیند؛ اما اگر با آنان به نزاع و کشمکش بپردازی یا از آنان حقّ خود را‬
‫بهطور کامل مطالبه کنی‪ ،‬شاید بیش از پیش جهالت بورزند و از سوی آنان به‬
‫نتیجهای که میخواهی نرسی و دیگر حقّ تو را ادا نکنند‪.‬‬
‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ُُ‬ ‫ذ‬
‫ََ َ‬ ‫[الشورى‪]٣٤ :‬‬ ‫نَذَل ِكََل ِمنََعزَ َِمَٱلَم َ‬
‫ورَِ‪﴾٤٣‬‬ ‫﴿ولمنَصبََوغفرََإ ِ َ‬
‫و هرکس بردباری ورزد و درگذرد‪ ،‬بداند که چنین رویکردی از کارهای بس بزرگ است‪.‬‬

‫﴿صبَ﴾ َ‪ ،‬یعنی در برابر اذیت و آزار دیگران‪ ،‬بردباری ورزد ﴿وغفرَ﴾ و‬


‫درگذرد‪ .‬چنین رویکردی‪ ،‬از کارهای بس سترگیست که نشانگر قوت ارادهی و‬
‫پایداری اوست؛ بدینسان روشن میشود که چنین شخصی میتواند بر نفس خود‬
‫چیره گردد‪ .‬زیرا مردم از نظرِ چیرگی یا غلبه بر نفس خود چند دستهاند‪:‬‬
‫برخی از آنها هیچگاه بر نفس خود چیره نمیشوند؛ برخی هم بهسختی عنان‬
‫نفس در دست میگیرند و عدهای دیگر بهسادگی نفس خود را در کنترل دارند و‬
‫اهلل‪ ‬آنها را بر ویژگیهای اخالقی نیکی سرشته است و بهسادگی صبر و گذشت‬
‫مینمایند‪.‬‬
‫‪119‬‬ ‫باب‪ :‬بردباری‪ ،‬تأنی و درنگ در کارها و نرمخویی‬

‫لذا کسی که در برابر اذیت و آزار دیگران صبر و تحمل میکند و به اجر و‬
‫پاداش الهی امیدوار است و با همین امید آنان را میبخشد‪ ،‬در حقیقت چنین رویکردِ‬
‫نیک و سترگی از خود نشان میدهد‪ .‬لذا شایستهی انسان است که صبر و تحمل‪ ،‬و‬
‫عفو و گذشت پیشه نماید‪ .‬البته همانطور که پیش تر گفتیم‪ ،‬بخشیدن جنایتکاران و‬
‫تجاوزکاران‪ ،‬کارِ نیک و پسندیدهای نیست؛ زیرا عفو و گذشت‪ ،‬نه بهطور مطلق‬
‫ستوده است و نه بهطور مطلق‪ ،‬نکوهیده؛ بلکه به پیامدهای آن بستگی دارد و باید‬
‫دقت کرد که نتیجهاش‪ ،‬اصالح باشد‪.‬‬
‫***‬
‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ََ ي ر رَ ر‬ ‫َ َ ُ ُ‬ ‫َ َّ‬
‫اس‪ $‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪ ‬ألشج عب ِد القيس‪« :‬إِن فیك‬ ‫ابن عب ٍ‬ ‫‪ -692‬وعن ِ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ ر َ َ ر ُ ُّ ُ َ َّ‬
‫(‪)۶‬‬
‫نی حیِبهما اّلل‪ :‬احل ِل ُم َواألناة»‪[ .‬روایت مُسلم]‬
‫خ صل ت ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابنعباس‪ $‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬به اشجّ عبدالقیس فرمود‪« :‬در تو دو‬
‫ویژگیست که اهلل دوستشان دارد‪ :‬بردباری و درنگ در کارها (سنجیده عمل کردن)»‪.‬‬
‫َر‬ ‫ٌ ُ ُّ ي ر َ‬ ‫َّ َ‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫الرفق ِيف األم ِر‬ ‫‪ -692‬وعن اعئشة& قالت‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬إِن اهلل رفیق حیِب‬
‫ُي‬
‫(‪)1‬‬
‫متفق عليه]‬
‫ُك ِه»‪ٌ [ .‬‬
‫ترجمه‪ :‬عایشه& میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل مهربان و آسانگیر است و‬
‫نرمی و مالیمت در همهی کارها را دوست دارد»‪.‬‬
‫ُ‬
‫فق ماال یعطي‬‫الر‬
‫َّ َ َ ٌ ُ ُّ ي َ‬
‫فق‪َ ،‬ویُ رعطي لَع ي‬‫الر‬ ‫ب‬ ‫حی‬ ‫ِیق‬ ‫ف‬‫ر‬ ‫اهلل‬ ‫ن‬ ‫إ‬ ‫«‬ ‫قال‪:‬‬ ‫َّ‬
‫ب‬ ‫‪ -693‬وعنها َأ َّن انلَّ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫‪‬‬ ‫ِ‬
‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُر‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫(‪)۳‬‬
‫نف َوما ال يع ِطي لَع ما ِسواه»‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫لَع الع ِ‬
‫ترجمه‪ :‬عایشه& میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل مهربان و آسانگیر است و نرمی‬
‫و مالیمت را دوست دارد و در برابر نرمی و خوشرفتاری‪ ،‬پاداش یا نتایجی میدهد‬
‫که در برابر خشونت و چیزهای دیگر نمیدهد»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.07 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2867 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6024 :‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6482 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪171‬‬
‫َّ َ َ َ ُ ر َ ُ ر َ‬ ‫َّ ي ُ َ ُ ُ‬ ‫َ‬
‫ْنع مِن َش ٍء‬ ‫الرفق ال یكون يف َش ٍء إِال زانه‪ ،‬وال ي‬ ‫ب‪ ‬قال‪« :‬إِن‬ ‫‪ -612‬وعنها أ َّن انلَّ َّ‬
‫ِ‬
‫َّ َ َ ُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫إِال شانه»‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬عایشه& میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬نرمی و لطافت در هر چیزی که باشد‪ ،‬آن‬
‫را زیبا و آراسته میسازد و از هر چیزی که جدا شود‪ ،‬آن را زشت و معیوب میگرداند»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬در ادامهی احادیث این باب‪ ،‬حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که‬
‫پیامبر‪ ‬به اشجّ عبدالقیس فرمود‪« :‬در تو دو ویژگیست که اهلل دوستشان دارد‪:‬‬
‫بردباری و درنگ در کارها (سنجیده عمل کردن)»‪.‬‬
‫حلم یا بردباری‪ ،‬اینست که انسان در برابر ظلم و ستمی که بر او میرود‪،‬‬
‫پایداری نماید؛ البته نه مانندِ درازگوش که هرچه با او کنند‪ ،‬خیالش نیست و درک‬
‫نمیکند؛ بلکه متأثر میشود‪ ،‬اما بهخاطر بردباری و حلمی که دارد‪ ،‬شتابزده تالفی‬
‫نمینماید‪ .‬لذا اگر دریافت که تالفی یا مجازات‪ ،‬بهتر است‪ ،‬آن گاه مجازات میکند‪.‬‬
‫تأنّی یا درنگ در کارها‪ ،‬به معنایِ سنجیده عمل کردن و دوری از‬
‫شتابزدگیست؛ یکی از مهمترین عواملِ شکست و لغزش انسان‪ ،‬عجله یا شتاب در‬
‫کارهاست؛ چه در انتقال خبرها به دیگران باشد و چه در داوری کردن و امثال آن‪.‬‬
‫برخی از مردم همینکه سخنی میشنوند‪ ،‬آن را در هوا میگیرند و به دیگران منتقل‬
‫ُ ِّ‬ ‫َ ْ ُ ِّ َ‬ ‫َ‬ ‫ََ ْ‬
‫میکنند؛ در صورتی که در حدیث آمده است‪« :‬كَف بِال َم ْر ِء ك ِذبًا أن َيَدث بِكل َما‬
‫َس ِم َع»‪ )1(.‬یعنی‪« :‬برای دروغگو بودن شخص همین کافیست که هرچه میشنود‪،‬‬
‫بازگو کند»‪.‬‬
‫برخی از مردم در قضاوت‪ ،‬عجله میکنند؛ لذا به محضِ اینکه چیزی دربارهی‬
‫کسی میشنوند‪ ،‬قبل از اینکه بررسی نمایند که آیا آن شخص چنین سخنی گفته یا‬
‫چنین کاری انجام داده است‪ ،‬پیشداوری میکنند و به او اَنگِ خطا‪ ،‬گمراهی و امثال آن‬
‫میزنند‪ .‬این‪ ،‬درست نیست؛ بلکه درنگ و تأنی در همهی کارها‪ ،‬نیک و پسندیده است‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6485:‬‬


‫(‪ )1‬مسلم در مقدمهی صحیح خود؛ و ابوداود‪ ،‬ش‪.5886 :‬‬
‫‪176‬‬ ‫باب‪ :‬بردباری‪ ،‬تأنی و درنگ در کارها و نرمخویی‬

‫سپس مؤلف‪ /‬سه حدیث از امالمؤمنین عایشه& دربارهی نرمی و مالطفت‬


‫ذکر ذکر کرده است؛ احادیثی بدین مفهوم که اهلل‪ ‬نرمی و مالیمت را دوست دارد و‬
‫نرمی و لطافت در هر چیزی که باشد‪ ،‬آن را زیبا و آراسته میسازد و از هر چیزی که‬
‫جدا شود‪ ،‬آن را زشت و معیوب میگرداند‪ .‬و این‪ ،‬انسان را تشویق میکند که در‬
‫همهی کارهایش بهنرمی عمل کند؛ با خانوادهاش‪ ،‬با برادرانش‪ ،‬با دوستانش و با‬
‫همهی مردم‪ ،‬مهربان و نرمخو باشد‪ .‬زیرا اهلل‪ ‬مهربان و آسانگیر است و نرمی و‬
‫مالطفت را دوست دارد‪.‬‬
‫وقتی انسان با مردم بهنرمی برخورد میکند‪ ،‬لذت میبرد و احساسِ آرامش‬
‫میکند؛ اما هنگامی که با آنها با خشونت رفتار مینماید‪ ،‬پشیمان میشود و میگوید‪:‬‬
‫ای کاش چنین برخوردی نمیکردم؛ اما دیگر‪ ،‬کار از کار گذشته است‪ .‬ولی اگر با‬
‫نرمی و مالطفت با آنها برخورد میکرد‪ ،‬از کارَش پشیمان نمیشد‪.‬‬
‫اهلل متعال‪ ،‬همگان را به کارهای نیک‪ ،‬سودمند و پرخیر توفیق دهد و آنها را به‬
‫ارزشهای اخالقی و منشهای نیک و پسندیده آراسته سازد‪.‬‬
‫***‬
‫َ ُ‬ ‫ُ َ‬ ‫ََ َ‬
‫جد‪ ،‬فقام انلَّاس إ ِ ريله ِ َيلقعوا فِیه‪،‬‬ ‫املس‬ ‫يف‬ ‫ٌّ‬
‫ايب‬‫ر‬‫‪ -612‬وعن أيب هریرة‪ ‬قال‪ :‬بَال َأ رع َ‬
‫ِ‬
‫ثتم ُميَ يرسینَ‬‫َ َ َّ ُ ُ‬ ‫َ ُ ُ ََ ُ َ َ ر َ ر ى ر َ َ ر َ ُ ى‬ ‫فقال انلَّ ُّ‬
‫ِ‬ ‫ب‪ :‬دعوه وأ ِریقوا لَع بو َِلِ سجال مِن ما ٍء‪ ،‬أو ذنوبا مِن ما ٍء‪ ،‬فإِنما ب ِع‬ ‫ِ‬
‫َ‬ ‫َر ُرَُ ُ َ ي‬
‫(‪)۶‬‬
‫رسین»‪[ .‬روایت بخاری]‬
‫ولم تبعثوا مع ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬صحرانشینی در مسجد ادرار کرد؛ مردم برخاستند‬
‫تا با او برخورد کنند‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬او را به حالِ خود رها کنید و یک سطل آب‬
‫بر محل ادرارش بریزید؛ زیرا شما مأموریت یافتهاید که آسان بگیرید‪ ،‬نه سخت»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬در باب «بردباری‪ ،‬تأنّی و درنگ در کارها و نرمخویی» حدیثی بدین‬
‫مضمون نقل کرده است که‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪« :‬صحرانشینی در مسجد ادرار کرد»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.661 :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪172‬‬

‫بیشتر بادیهنشینها‪ ،‬از احکام و آموزههای دینی‪ ،‬بیاطالع بودند؛ زیرا در صحرا‬
‫زندگی میکردند و به شترها یا گوسفندان خود مشغول بودند‪ .‬از اینرو بینش و‬
‫شناختِ دقیقی از دین نداشتند؛ همانگونه که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬
‫ّلل ََعََ‬ ‫اب َأش َُّد َكفَرَا َون ِفاقَا َوأجَد َُر َأ َ‬
‫ل َيعَل ُمواَ َ ُح ُدودَ َماَ َأنزلَ َٱ َُ‬ ‫﴿ٱلَعَر ُ َ‬
‫[التوبة‪َ َ ]٩٧ :‬‬ ‫ر ُس َِ‬
‫وّلِۦ﴾‬
‫کفر و نفاق بادیهنشینان شدیدتر است و به عدم آگاهی از حدودی که اهلل بر پیامبرش نازل‬
‫نموده‪ ،‬سزاوارترند‪.‬‬
‫یعنی از آنجا که در صحرا و دور از مردم و محیطهای علمی و دینی بهسر‬
‫میبرند‪ ،‬فهم و شناخت کمتری نسبت به احکامِ الهی دارند‪.‬‬
‫این صحرانشین وارد مسجد شد؛ در این میان به گوشهای از مسجد رفت و ادرار‬
‫کرد‪ .‬مردم تصمیم گرفتند با او برخورد کنند؛ اما رسولاهلل‪ ‬آنها را نهی کرد و‬
‫فرمود‪« :‬او را به حالِ خود رها کنید»؛ یعنی بگذارید کارش را بکند‪ .‬و افزود‪« :‬یک‬
‫سطل آب بر محل ادرارش بریزید؛ زیرا شما مأموریت یافتهاید که آسان بگیرید‪ ،‬نه‬
‫سخت»‪.‬‬
‫وقتی صحرانشین کارش را تمام کرد‪ ،‬دلوی آب در محل ادرارش ریختند تا پاک‬
‫َْ َ َ‬ ‫َّ َ‬
‫اجد‬
‫شود‪ .‬سپس رسولاهلل‪ ‬آن صحرانشین را صدا زد و به او فرمود‪ِ « :‬إن ه ِذهِ المس ِ‬
‫َ َ َ ُْ ْ‬ ‫َ َّ‬ ‫ْ َ َ ْ َ ْ َ ْ َ َ َّ َ َ ْ َّ‬ ‫التَ ْصلُ ُح ل ِ َ ْ‬
‫آن»‪.‬‬
‫اَّلل‪ ‬والصال ِة وقِراء ِة القر ِ‬
‫َّلك ِر ِ‬
‫َشء ِمن هذا ابلو ِل وال القذ ِر إِنما ِِه ِ ِ‬
‫یعنی‪« :‬چیزهایی مانند ادرار و نجاست شایستهی این مساجد نیست؛ بلکه این مساجد‬
‫برای ذکر اهلل‪ ،‬نماز و تالوت قرآن ساخته شدهاند»‪.‬‬
‫و اما نکاتی که از این حدیث برداشت میشود‪:‬‬
‫عذر به جهل یکی از نکاتِ قابل برداشت از این حدیث است؛ یعنی برخوردی‬
‫که با انسان جاهل یا ناآگاه میشود با نحوهی برخورد با عالم یا انسانِ آگاه‪ ،‬متفاوت‬
‫است‪ .‬زیرا کسی که از روی آگاهی مرتکب عملِ بدی میشود‪ ،‬بهمراتب بدتر است و‬
‫چهبسا از روی مخالفت با حقیقت‪ ،‬چنین عملی انجام میدهد؛ اما کسی که نمیداند‪،‬‬
‫از روی ناآگاهی عمل کرده‪ ،‬فکر میکند عملش ایرادی ندارد‪ .‬از اینرو رسولاهلل‪‬‬
‫عذرِ این صحرانشین را پذیرفت و با او بهنرمی برخورد کرد‪.‬‬
‫‪173‬‬ ‫باب‪ :‬بردباری‪ ،‬تأنی و درنگ در کارها و نرمخویی‬

‫از این حدیث درمییابیم که وقتی ناگزیر باشیم از میان بد و بدتر‪ ،‬یکی را‬
‫انتخاب کنیم‪ ،‬گزینهی نخست‪ ،‬یعنی بد را برمیگزینیم که مفاسد کمتری دارد‪.‬‬
‫چنانکه در این مورد‪ ،‬دو مفسده وجود داشت‪:‬‬
‫نخست‪ :‬اینکه این صحرانشین به کارَش ادامه دهد و در مسجد‪ ،‬ادرار کند‪.‬‬
‫دوم‪ :‬اینکه این صحرانشنین را بلند میکردند و نمیگذاشتند کارش را تمام کند؛‬
‫مفاسدِ این کار یا پیامدهای بدش بیشتر و شدیدتر بود‪:‬‬
‫‪ -۶‬برای سالمتِ وی ضرر داشت؛ زیرا خودداری از خروج ادراری که آمادهی‬
‫خروج است‪ ،‬به مجاری ادرار آسیب میرساند و گاه باعث عفونت میشود‪.‬‬
‫‪ -1‬چهبسا اگر او را بلند میکردند‪ ،‬با دستپاچگی برمیخاست و لباسهایش‬
‫آلوده میشد و فضای بیشتری را آلوده میکرد؛ همچنین امکان داشت بدنش‬
‫در برابرِ مردم نمایان شود؛ لذا باید لباسش را جمع و جور میگرفت‪ ،‬در‬
‫نتیجه هم بدنش آلوده میشد و هم لباسش‪.‬‬
‫از اینرو پیامبر‪ ‬آن مرد را به حالِ خود رها کرد تا کارش را تمام کند و سپس‬
‫دستور داد محل ادرارش را با یک سطل آب بشویند‪.‬‬
‫لذا به این قاعده پی میبریم که از میان دو مفسدهی گریزناپذیر که یکی بد و‬
‫دیگری بدتر است‪ ،‬بد را انتخاب میکنیم‪ .‬همچنین از میانِ دو مصلحت که یکی برتر‬
‫است و فقط امکان انتخاب و انجامِ یکی از آنها وجود دارد‪ ،‬گزینهای را ترجیح‬
‫میدهیم که برتر یا سودمندتر است‪ .‬به عبارت دیگر‪ ،‬گزینهی مورد انتخاب از میانِ‬
‫مفاسد گریزناپذیر‪ ،‬گزینهای‪‎‬ست که مفسده یا بدیاش کمتر میباشد و گزینهی‬
‫انتخابی از میان مصالح‪ ،‬گزینهایست که مصلحتش برتر یا بیشتر میباشد‪.‬‬
‫از دیگر نکاتی که از این حدیث برمیآید‪ ،‬اینست که پاک کردن مسجد‪ ،‬واجب‬
‫کفاییست؛ زیرا رسولاهلل‪ ‬دستور داد که محلّ نجاست را با یک سطل آب بشویند‪.‬‬
‫لذا هرکس در مسجد نجاستی دید بر او واجب است که خود آنجا را پاک کند یا به‬
‫خادم مسجد و کسی که مسؤول است اطالع دهد تا آنجا را پاک نمایند‪.‬‬
‫این حدیث‪ ،‬نشانگر اینست که پاک بودن محل نماز‪ ،‬یکی از شرایط صحت‬
‫نماز است؛ لذا بر نمازگزار واجب است که بدن‪ ،‬لباس و محل نمازش را پاک کند؛‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪174‬‬

‫فرقی نمیکند که محل نمازش فرش باشد یا زمین یا هر چز دیگری؛ مهم اینست که‬
‫پاک باشد‪.‬‬
‫از این حدیث درمییابیم که برای پاک شدن زمین‪ ،‬فقط یک شستشو کافیست و‬
‫همینکه روی آن آب بریزیم‪ ،‬پاک میشود‪ .‬البته اگر نجاست‪ ،‬دارای جِرم باشد‪ ،‬مانند‬
‫مدفوع یا سرگین و امثال آن‪ ،‬باید ابتدا نجاست را از میان ببریم و پس از زدودن‬
‫نجاست آن مکان را با آب بشوییم‪.‬‬
‫از این حدیث چنین بهنظر میرسد که برای پاک کردنِ نجاست‪ ،‬آب‬
‫ضروریست؛ زیرا پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬یک سطل آب بر محل ادرارش بریزید»‪ .‬لذا‬
‫بیشتر علما بر این باورند که نجاست با چیزی غیر از آب‪ ،‬پاک نمیشود‪ .‬البته دیدگاه‬
‫صحیح‪ ،‬اینست که هر چیزی مانند بنزین و امثال آن که نجاست را از میان ببرد‪،‬‬
‫پاککننده است و پیامبر‪ ‬از آن جهت دستور داد که روی آن مکان آب بریزند که آن‬
‫مکان هرچه سریعتر پاک شود؛ وگرنه اگر در آن محل آب نمیریختند‪ ،‬با گذشت‬
‫زمان و در اثر باد و تابش آفتاب‪ ،‬نجاست از میان میرفت و آن مکان‪ ،‬پاک میشد؛ لذا‬
‫ریختن آب برای این بود که آنجا زودتر پاک گردد‪.‬‬
‫همچنین در دوران پیامبر‪ ‬شویندهی شیمیای وجود نداشت؛ لذا برای شستشو و‬
‫زدودن نجاست‪ ،‬چیزی جز آب در اختیار نداشتند‪ .‬میدانید که اگر نجاست از میان‬
‫برود‪ ،‬محل‪ ،‬پاک میشود؛ لذا فرقی نمیکند که نجاست با چه چیزی زدوده شود‪ .‬از‬
‫اینرو ادرار و مدفوع‪ ،‬با سنگ‪ ،‬پاک میگردد؛ یعنی با سه سنگی که انسان برای پاک‬
‫کردن خود استفاده میکند‪.‬‬
‫اگر لباس زن که بلند است و روی زمین کشیده میشود‪ ،‬با نجاستی برخورد کند‬
‫و سپس نجاست در اثر کشیده شدن بر روی زمینِ پاک‪ ،‬از میان برود‪ ،‬لباس نیز پاک‬
‫میگردد‪ .‬زیرا زنان‪ ،‬در دوران پیامبر‪ ‬لباسهای بلندی میپوشیدند که یک یا دو‬
‫وجب و حتی نیم متر روزی زمین کشیده میشد؛ البته نباید لباس زن‪ ،‬بیش از نیم متر‬
‫روزی زمین کشیده شود؛ این‪ ،‬وضیعت پوشش زنان در دوران پیامبر‪ ‬بود که‬
‫پاکترین زنان دنیا بودند؛ اما اینک چه؟!‬
‫‪171‬‬ ‫باب‪ :‬بردباری‪ ،‬تأنی و درنگ در کارها و نرمخویی‬

‫متأسفانه مسلمانان در دوران ما به گذشتگان نیک امت نگاه نمیکنند؛ بلکه از‬
‫واپسین نسلهای این امت تقلید مینمایند که اهلل‪ ‬دربارهی آنان فرموده است‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ف َأض ُ‬
‫اعواَ َٱ ذ‬ ‫ر‬
‫لصلوَةَ َوَٱتب ُعواَ َٱلشهوَ َِ‬
‫ت َفسوَفَ َيلَقوَنََ‬ ‫﴿فخلفَ َمِنَ َبعَ ِدهِمَ َخلَ َ‬
‫[مريم‪َ َ ]٢٩ :‬‬ ‫غ ًّياَ‪﴾٥٩‬‬
‫آنگاه نسلی جایگزینشان شد که نماز را رها کردند و از خواستههای نفسانی پیروی نمودند؛‬
‫پس سزای گمراهی (خویش) را خواهند دید‪.‬‬
‫این به جای خود! متأسفانه مسلمانان‪ ،‬در پوشش و دیگر مظاهر زندگی از‬
‫دشمنان خویش‪ ،‬یعنی از یهود و نصارا‪ ،‬مجوسیان و بتپرستان تقلید میکنند و برخی‬
‫از زنانِ مسلمان هر روز چشم به راهِ مُدهای جدیدی هستند که رهآورد غرب است‪.‬‬
‫لذا مسؤوالن‪ ،‬وظیفه دارند از نشر مجلههایی که مروّج فرهنگ مبتذل غرب هستند‪،‬‬
‫جلوگیری کنند و تدابیری جدّی بیندیشند؛ زیرا زن‪ ،‬خیلی احساسی و عاطفیست و‬
‫از این جهت‪ ،‬دین و عقلِ قوی و پختهای ندارد؛ بلکه زن‪ ،‬آنگونه است که پیامبر‪‬‬
‫ُ َّ (‪)۶‬‬ ‫ْ‬
‫ازمِ ِم ْن إِح َداكن»‪.‬‬
‫ْ‬
‫اِل َ‬ ‫ل‬ ‫الر ُ‬
‫ج‬ ‫ب َّ‬ ‫ت م ْن نَاق َصات َع ْقل َودین أَ ْذ َه َ‬
‫ب للُ ِّ‬ ‫فرمود‪َ « :‬ما َرأَیْ ُ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫یعنی‪« :‬سراغ ندارم که هیچ ناقصِ عقل و دینی مانند شما مردانِ عاقل و پخته را فریب‬
‫دهد»‪ .‬لذا با توجه به این ویژگیها زن به مدها و جلوههای فریبندهی غربی‪ ،‬فریفته‬
‫میشود‪ .‬از سوی دیگر‪ ،‬بسیاری از مردان‪ ،‬فقط سیمای مردانه دارند و تنها در لباس‬
‫مردان هستند؛ وگرنه‪ ،‬در حقیقت‪ ،‬زن هستند و تدبیر و ادارهی زندگی آنها به دستِ‬
‫زنان است و زنها بر آنها حکم میرانند‪ .‬در صورتی که اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ِ‬ ‫ُ‬
‫ََ َ‬ ‫[النساء ‪]٤٣ :‬‬ ‫الَق ذَو ُمونَََعََٱلنِساَ َءِ﴾‬
‫﴿ٱ ِلرِج َ‬
‫مردان‪ ،‬سرپرست زنانند‪.‬‬
‫اما متأسفانه بسیاری از مردانِ امروزی‪ ،‬زیرِ سلطهی زنان خود هستند؛ لذا زن‬
‫ادارهی زندگی را در دست دارد؛ هرطور بخواهد‪ ،‬لباس میپوشد و هرچه بخواهد‪،‬‬
‫انجام میدهد و هیچ پروایی از مرد و سرپرست خود ندارد!‬

‫(‪ )۶‬بخاری‪ ،‬ش‪.)0526 ،215( :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪171‬‬

‫خالصه اینکه زنان در دورهی پیامبر‪ ‬لباسهای بلندی میپوشیدند تا پاهایشان‬


‫نمایان نشود‪ .‬و در خانه نیز پوشش مناسبی داشتند؛ ابوالعباس حرانی‪ /‬میگوید‪ :‬زن‬
‫در دوران پیامبر‪ ‬در خانهاش‪ ،‬یعنی در حضورِ زنان یا مردانی که محرمش بودند‪،‬‬
‫لباسی میپوشید که از کف دست تا قوزک پا را میپوشاند‪ .‬از اینرو به نادرست بودن‬
‫این پندار پی میبریم که زن‪ ،‬میتواند به لباسی که از ناف تا زانو را میپوشاند‪ ،‬بسنده‬
‫نماید‪ .‬چنین پنداری‪ ،‬اشتباه و نتیجهی کجاندیشی و برداشت نادرست از حدیث‬
‫ْ َ‬ ‫ْ َ َ‬ ‫َْ‬
‫پیامبر‪ ‬میباشد که فرموده است‪« :‬ال تن ُظر ال َم ْرأة ِإَل َع ْو َرة ال َم ْرأة»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬زن به‬
‫عورتِ زن نگاه نکند»‪ .‬رسولاهلل‪ ‬در این حدیث زنِ بیننده یا زنی را مخاطب قرار‬
‫داده است که نگاه میکند‪ ،‬نه زنی که به او نگاه میشود و لباس پوشیده است؛ یعنی‬
‫چهبسا زنی که لباس به تن دارد‪ ،‬برای قضای حاجت‪ ،‬لباسش را دربیاورد؛ و هیچ زنی‬
‫حق ندارد به عورتِ همجنس خود نگاه کند‪ .‬حدیث‪ ،‬این را میگوید؛ نه اینکه‬
‫عورت زن از ناف تا زانوست‪ .‬کسی که چنین پنداری دارد‪ ،‬فریب شیطان را خورده‬
‫است؛ لذا باید ببینیم که نحوهی پوشش زنان در دورهی پیامبر‪ ‬چگونه بوده است‪.‬‬
‫الر ُج ُل إ ََل َع ْو َر ِة َّ‬
‫الر ُج ِل»‪ .‬یعنی‪« :‬مرد نیز نباید‬ ‫در این حدیث آمده است‪« :‬ال َينْ ُظر َّ‬
‫ِ‬
‫به عورتِ مرد نگاه کند»‪ .‬با این حال مردها در دوران پیامبر‪ ‬ازار و ردا‪ -‬پیراهن و‬
‫شلوار‪ -‬میپوشیدند و فقط به ازار یا شلوار بسنده نمیکردند‪ .‬خوب است به حدیثی‬
‫در اینباره اشاره کنم؛ سهل بن سعد ‪ ‬میگوید‪ :‬زنی‪ ،‬خودش را به نبی اکرم‪‬‬
‫عرضه کرد‪ .‬مردی گفت‪ :‬ای رسول خدا! او را به ازدواج من در بیاور‪ .‬رسولاهلل‪ ‬از‬
‫آن مرد پرسید‪« :‬آیا چیزی برای مهرش داری»؟ گفت‪« :‬تنها چیزی که دارم‪ ،‬ازارِ من‬
‫است»‪ .‬چگونه میتوانست ازارش را به عنوان مهریه به آن زن بدهد؟ اگر آن را به آن‬
‫زن میداد‪ ،‬خود چیزی برای پوشیدن نداشت و اگر خود آن را میپوشید‪ ،‬آن زن‬
‫بدون مهر میماند! لذا رسولاهلل‪ ‬به او فرمود‪« :‬برو چیزی پیدا کن؛ اگر چه انگشتری‬

‫(‪ )۶‬ابنماجه‪ ،‬ش‪220 :‬؛ آلبانی‪ /‬در غاية املرام‪ ،‬ش‪ ،024 :‬ریاضالصالحین‪ ،‬ش‪ ،0224 :‬و إرواء‬
‫الغلیل‪ ،‬ش‪ 0212 :‬این حدیث را صحیح دانسته است‪.‬‬
‫‪177‬‬ ‫باب‪ :‬بردباری‪ ،‬تأنی و درنگ در کارها و نرمخویی‬
‫(‪)۶‬‬
‫اما آن مرد چیزی نیافت‪ .‬بنابراین درمییابیم که آنها با اینکه مرد‬ ‫آهنی باشد»‪.‬‬
‫بودند‪ ،‬به وضعیت پوشش خود اهمیت میدادند و فقط به پوشاندن ناف تا زانو بسنده‬
‫نمیکردند‪.‬‬
‫در هر حال‪ ،‬علم و دانش‪ ،‬به درک و فهم نیاز دارد؛ برای دستیابی به چنین‬
‫بینشی باید به وضعیت صحابه‪ ‬و فهم آنها نگاه کنیم و ببینیم که آنها دین را‬
‫چگونه فهمیدند و چگونه اجرایش کردند‪ .‬اینک بیشترِ کافران در کشورهای غربی‬
‫سینهها و رانهای خود را میپوشانند‪ .‬لذا هیچکس از این حدیث برداشت نمیکند که‬
‫زن فقط باید از ناف تا زانو را بپوشاند و برهنه کردن سایر قسمتهای بدنش ایرادی‬
‫ندارد!‬
‫به اصل موضوع باز میگردیم؛ پیامبر‪ ‬قسمتِ پایینیِ لباس زن را که روی زمین‬
‫کشیده میشود و با نجاستی برخورد میکند وباز روی زمینِ پاک کشیده میگردد‪،‬‬
‫پاک دانسته است؛ لذا در مییابیم که اگر آب یا هر چیزِ دیگری‪ ،‬نجاستِ را از چیزی‬
‫زایل کند‪ ،‬آن چیز‪ ،‬پاک میشود‪.‬‬
‫نکتهی دیگری که داستان این صحرانشین از آن خبر میدهد‪ ،‬خوشخلقی و‬
‫نرمخویی پیامبر‪ ‬است که چه زیبا و با مالطفت با صحرانشین سخن گفت؛ این‪،‬‬
‫همان چیزیست که باید در دعوت به سوی اهلل و امر به معروف و نهی از منکر‬
‫رعایت کنیم؛ یعنی رفتارِ نرم و نیکی با مخاطبان خود داشته باشیم‪ .‬زیرا انسان در‬
‫نتیجهی نرمی و مالطفت به نتایجی میرسد که با خشونت و سرسختی به آن دست‬
‫نمییابد‪ .‬شاید اگر برخورد تند و شدیدی با مخاطبان خود داشته باشیم‪ ،‬دعوت یا‬
‫سخنِ ما را نپذیرند و بلکه در برابر ما بایستند و واکنش منفی از خود نشان دهند و‬
‫بهخاطر برخوردِ تند ما‪ ،‬شریعت را رد کنند‪ .‬و بر عکس‪ ،‬اگر برخورد نیکی با آنها‬
‫داشته باشیم‪ ،‬انتظار میرود حقیقت را بپذیرند‪.‬‬
‫رسولاهلل‪ ‬در این حدیث از برانگیخته شدن یا مأموریت این امت خبر داد؛ لذا بر‬
‫این امت واجب است که به مسؤولیتش در قبالِ دعوت به سوی دین عمل کند‪ .‬یعنی‬
‫هر یک از افراد امت باید خود را مأمور یا فرستادهای برای تبلیغ شریعت بداند؛ از‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪ 4127 ،4121 ،4168( :‬و‪)...‬؛ و مسلم‪ ،‬ش‪.0564 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪178‬‬
‫َْ‬ ‫ِّ َّ‬
‫اینرو رسولاهلل‪ ‬فرمود‪ِْ « :‬لُبل ِغ الشا ِه ُد ِمنكم الغائِب»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬هرکس حضور دارد‪،‬‬
‫باید (این سخنان را) به کسی که غایب است‪ ،‬برساند»‪ .‬و ما‪ ،‬امت محمد‪ ‬هستیم و‬
‫َ َّ ُ ُ ُ َ ِّ َ َ‬
‫ين ول ْم‬‫َّس‬
‫باید شریعت را به سایرِ مردم برسانیم‪ .‬از اینرو پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬ف ِإنما ب ِعثتم مي ِ‬
‫ين»‪ .‬یعنی‪« :‬شما مأموریت یافتهاید که آسان بگیرید‪ ،‬نه سخت»‪.‬‬ ‫ُتبْ َعثُوا ُم َع َِّّس َ‬
‫ِ‬
‫در حدیث آمده است‪ :‬وقتی صحرانشین کارش را تمام کرد‪ ،‬پیامبر‪ ‬صدایش زد‬
‫َشء ِم ْن َه َذا ْ َ‬
‫ابل ْو ِل َوال‬ ‫اج َد التَ ْصلُ ُح ل ِ َ ْ‬ ‫َْ َ‬ ‫َّ َ‬
‫و به نرمی و مالیمت به او فرمود‪« :‬إِن ه ِذهِ المس ِ‬
‫آن»‪ )1(.‬یعنی‪« :‬چیزهایی مانند ادرار و‬ ‫َ َ َ ُْ ْ‬ ‫َ َّ‬ ‫ْ َ َ َّ َ َ ْ َّ‬
‫اَّلل‪ ‬والصال ِة و ِقراء ِة القر ِ‬
‫َّلك ِر ِ‬
‫القذ ِر ِإنما ِِه ِ ِ‬
‫نجاست شایستهی این مساجد نیست؛ بلکه این مساجد برای ذکر اهلل‪ ،‬نماز و تالوت‬
‫قرآن ساخته شدهاند»‪ .‬آن صحرانشین‪ ،‬گفت‪« :‬خدایا! من و محمد را مشمول رحمت‬
‫خویش بگردان»‪ .‬ای کاش تا همینجا دعا میکرد و ساکت میشد؛ اما از آنجا که‬
‫صحابه‪ ‬او را سرزنش کرده بودند و گمان میکرد که رحمت‪ ،‬گنجایش همه را‬
‫نخواهد داشت‪ ،‬در ادامهی دعایش چنین گفت‪« :‬و کسی دیگر را با ما مشمول این‬
‫رحمت مگردان»‪ .‬لذا رحمتِ گستردهی الهی را تنگ و محدود دانست؛ زیرا جاهل‬
‫بود و جاهل‪ ،‬حکمِ خودش را دارد‪.‬‬
‫نتیجه اینکه باید در دعوت و در امر به معروف و نهی از منکر‪ ،‬با نرمی و‬
‫مالطفت رفتار نماییم؛ امتحان و تجربه کنید تا ببینید چه روشی بهتر است‪ .‬البته ما‬
‫علمِ یقین داریم که نرمی و مالیمت بهتر میباشد؛ زیرا رسولاهلل‪ ‬اینگونه فرموده‬
‫است و ما از روش و رهنمودِ او پیروی میکنیم‪.‬‬
‫***‬
‫َُي‬ ‫َ َ ر َ‬
‫متفق‬ ‫يرسوا َوال ُت َع يرسوا‪َ ،‬وب َ ي ُ‬
‫ْشوا َوال تنف ُروا»‪ٌ [ .‬‬ ‫نس‪َ ‬ع ِن انلَّ ي‬
‫ب‪ ‬قال‪ « :‬ي ُ‬ ‫ٍ‬ ‫أ‬ ‫‪ -611‬وعن‬
‫ِ‬
‫(‪)۳‬‬
‫عليه]‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬در چندین مورد‪ ،‬از جمله‪ )5512 ،014 ،27( :‬و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0278 :‬‬
‫(‪ )1‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6241 :‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪28 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0725 :‬‬
‫‪179‬‬ ‫باب‪ :‬بردباری‪ ،‬تأنی و درنگ در کارها و نرمخویی‬

‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪(« :‬بر خود و دیگران) آسان بگیرید و‬
‫سخت نگیرید؛ مژده دهید و بیزار نکنید»‪.‬‬
‫شرح‬
‫نووی‪ /‬این حدیث را در باب «بردباری‪ ،‬تأنی و درنگ در کارها و نرمخویی»‬
‫ذکر کرده است‪ .‬انس بن مالک‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬آسان بگیرید و سخت‬
‫نگیرید؛ مژده دهید و بیزار نکنید»‪ .‬در این حدیث چهار جمله آمده است‪:‬‬
‫«آسان بگیرید»؛ یعنی مسیرها یا روشهای آسان را در پیش بگیرید؛ چه در‬
‫رفتارها و اعمالِ شخصی و چه در تعامل با دیگران‪ .‬روش پیامبر‪ ‬این بود که هرگاه‬
‫دو گزینه فرارویش قرار میگرفت‪ ،‬گزینهی آسانتر را انتخاب میکرد؛ البته در‬
‫صورتی که گناه و معصیت نبود‪ .‬و اگر گناه و معصیت بود‪ ،‬رسولاهلل‪ ‬بیش از همهی‬
‫مردم از آن دوری میکرد‪.‬‬
‫لذا شما نیز در تمام شرایط در عبادتها و در تعامل با مردم‪ ،‬بلکه در همه چیز‪،‬‬
‫آسانترین گزینهها را انتخاب کنید؛ زیرا اهلل متعال برای ما آسانی میخواهد و این‪،‬‬
‫همان چیزیست که ما باید در همه حال رعایت کنیم‪ .‬اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ ُ ُ‬ ‫ُ ُ ذُ ُ‬
‫َََ َ‬ ‫[البقرة‪]١٨٢ :‬‬ ‫يدَبِك َُمَٱلَ ُعسَ﴾‬
‫ّللَبِك َُمَٱلَيُسََولََي ِر َ‬
‫يدَٱ َ‬
‫﴿ي ِر َ‬
‫اهلل برای شما آسانی میخواهد‪ ،‬نه سختی و دشواری‪.‬‬
‫به عنوان مثال‪ :‬اگر دو راه برای رفتن به مسجد دارید که یکی از راهها سخت و‬
‫دشوار است‪ -‬مثالً پُر از سنگ و خار میباشد‪ -‬و دیگری‪ ،‬آسان‪ ،‬بهتر است از راهِ‬
‫آسان بروید‪ .‬همچنین زمستان است و میخواهید وضو بگیرید؛ هم به آبِ گرم‬
‫دسترسی دارید و هم به آب سرد؛ خُب بهتر است با آب گرم وضو بگیرید‪ .‬و‬
‫همینطور حج؛ اگر این امکان برای شما وجود دارد که با ماشین به حج بروید یا با‬
‫هواپیما‪ ،‬و رفتن با هواپیما آسانتر میباشد‪ ،‬بهتر است با هواپیما بروید‪.‬‬
‫خالصه اینکه در هر عملی‪ ،‬روشِ آسانتر برتر است؛ البته بهشرطی که معصیت‬
‫نباشد‪ .‬زیرا امالمؤمنین عایشه& میگوید‪ :‬هرگاه رسولاهلل‪ ‬در میانِ دو کار قرار‬
‫میگرفت‪ ،‬کارِ سادهتر را انتخاب میکرد؛ البته بهشرطی که گناه نبود‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪181‬‬

‫اما اگر انجام یک عبادت‪ ،‬فقط با تحمل مشقت و سختی ممکن باشد‪ ،‬روشن‬
‫است که اجر و ثوابِ آن بیشتر خواهد بود؛ مثالً کامل کردن وضو در سختیها‪،‬‬
‫کفارهی گناهان و مایهی رفع درجات است‪ .‬اما اگر برای انسان این امکان وجود‬
‫داشته باشد که روش یا عملی آسان را برگزیند و روش سخت را ترجیح دهد‪ ،‬در‬
‫حقیقت افضل را ترک کرده است؛ زیرا افضل‪ ،‬انتخابِ روشِ آسانتر میباشد‪ .‬مانندِ‬
‫ُ ْ‬ ‫َ َ ُ َّ ُ َ‬
‫اس ِِب ْري َما َع َّجلوا ال ِف ْط َر»؛‬ ‫روزه که رسولاهلل‪ ‬دربارهاش فرموده است‪« :‬ال یزال انل‬
‫یعنی‪« :‬مردم در خیر و نیکی بهسر میبرند تا زمانی که در افطار کردن عجله کنند» یا‬
‫َ َّ‬
‫بالفاصله پس از غروب آفتاب افطار نمایند‪ .‬و در حدیثی دیگر آمده است‪« :‬وأخ ُروا‬
‫ح َ‬
‫ور»؛(‪ )۶‬یعنی‪« :‬و خوردن سحری را تا پایان وقت سحر بهتأخیر بیندازند»‪ .‬چرا؟‬ ‫الس ُ‬
‫ُّ‬

‫برای اینکه اگر به جای تعجیل در خوردنِ سحری‪ ،‬آن را بهتأخیر بیندازیم‪ ،‬توان و‬
‫نیروی بیشتری در روز خواهیم داشت؛ همچنین اگر افطار کردن را بهتأخیر نیندازیم‬
‫و بالفاصله پس از غروب آفتاب افطار کنیم‪ ،‬برای ما آسانتر خواهد بود؛ بهویژه در‬
‫روزهای گرم و طوالنیِ تابستان‪.‬‬
‫لذا شواهد و دالیل فراوانی وجود دارد که نشان میدهد اعمال و روشهای‬
‫آسانتر‪ ،‬برتر است‪ .‬لذا بر خود آسان بگیرید‪.‬‬
‫«و سخت نگیرید»؛ یعنی در عبادتها و نیز در تعامل با دیگران‪ ،‬روشهای‬
‫سخت را انتخاب نکنید؛ زیرا از سختگیری نهی شده است‪ .‬باری پیامبر‪ ‬مردی را‬
‫دید که در آفتاب ایستاده بود؛ علتش را پرسید‪ .‬در پاسخِ پیامبر‪ ‬گفتند‪ :‬ای‬
‫رسولخدا! او روزه دارد و نذر کرده که روزه بگیرد و زیرِ آفتاب بایستد‪ .‬رسولاهلل‪‬‬
‫(‪)1‬‬
‫آن مرد را از این کار نهی کرد و فرمود‪« :‬در آفتاب نایست»‪.‬‬
‫«مژده دهید»‪ .‬یعنی هرگاه عملِ نیکی انجام دادید‪ ،‬به خود نوید دهید که اگر در‬
‫آن تقوا داشتهاید‪ ،‬از شما پذیرفته خواهد شد و دربارهی دیگران نیز به همین شکل‬
‫عمل کنید‪ .‬یعنی اگر عمل نیکی انجام دادند‪ ،‬به آنها مژده دهید که چنانچه تقوا‬

‫(‪ )۶‬بخاری‪ ،‬ش‪0847 :‬؛ و مسلم‪ ،‬ش‪0182 :‬؛ هر دو‪ ،‬یک حدیث است‪.‬‬
‫(‪ )1‬ر‪.‬ک‪ :‬بخاری‪ ،‬ش‪.2715 :‬‬
‫‪186‬‬ ‫باب‪ :‬بردباری‪ ،‬تأنی و درنگ در کارها و نرمخویی‬

‫داشته باشند‪ ،‬اهلل متعال عملشان را میپذیرد‪ .‬و تقوا شرطی اساسی برای پذیرش‬
‫اعمال است؛ زیرا اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ذُ ذ‬ ‫ذ‬
‫[املائدة‪َ ]٨٧ :‬‬ ‫ّللَمِنََٱلَ ُم ذت ِقيََ‪﴾٢٧‬‬
‫لَٱ َُ‬
‫﴿إِنماَيتقب َ‬
‫اهلل‪ ،‬تنها از پرهیزگاران‪ ،‬میپذیرد‪.‬‬
‫اگر دعا کردید و اهلل را خواندید‪ ،‬به خود نوید دهید که اهلل‪ ،‬دعایتان را میپذیرد؛‬
‫زیرا اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬
‫َ‬ ‫[غافر‪]٦١ :‬‬ ‫جبََلكمَ﴾‬ ‫﴿وقالََر ُّبك َُمَٱدَ ُع ِ َ‬
‫ونَأسَت ِ‬
‫و پروردگارتان فرمود‪ :‬مرا بخوانید تا دعای شما را بپذیرم‪.‬‬
‫از اینرو یکی از بزرگان سلف گفته است‪ :‬هرکس توفیق دعا پیدا کرد‪ ،‬پس او را‬
‫ُ‬
‫جبََ‬ ‫به پذیرش دعایش مژده باد؛ زیرا اهلل‪ ‬میفرماید‪﴿ :‬وقالَ َر ُّبك َُم َٱدَ ُع ِ َ‬
‫ون َأسَت ِ‬
‫ُ‬
‫لكمَ﴾‪« :‬و پروردگارتان فرمود‪ :‬مرا بخوانید تا دعای شما را بپذیرم»‪.‬‬
‫و اینکه رسولاهلل‪ ‬فالِ بد زدن را ناپسند میدانست و به فال نیک گرفتن را‬
‫میپسندید‪ ،‬این موضوع را تأیید میکند؛ زیرا اگر انسان کاری را به فالِ نیک بگیرد‪ ،‬با‬
‫نشاط و نیروی بیشتری آن را انجام میدهد و به نتایج خوبی دست مییابد؛ اما اگر‬
‫فالِ بد بزند‪ ،‬دستش به کار نمیرود؛ تازه اگر کار را شروع کند‪ ،‬با بیرغبتی به انجامِ‬
‫آن میپردازد‪ .‬لذا به خود و دیگران نوید دهید؛ اگر کسی نزدتان آمد وگفت‪« :‬چنین و‬
‫چنان کردهام» و نگران بود‪ ،‬به او نویدِ خیر دهید و او را شادمان کنید تا نگرانیاش‬
‫برطرف شود‪ .‬بهویژه هنگامی که به عیادت بیمار میروید‪ ،‬به او بگویید‪ :‬هیچ وضعیتی‬
‫ثابت نمیماند؛ خوشحال باش که انشاءاهلل بهبود مییابی؛ انسان باید صبر کند و به‬
‫پاداش الهی امیدوار باشد‪ .‬همچنین سخنان امیدوارکنندهای به او بگویید؛ مثالً به او‬
‫بگویید‪ :‬امروز رنگ و رویِ بهتری داری‪ .‬زیرا با گفتن چنین سخنانی او را خوشحال‬
‫میکنید‪ .‬لذا همیشه در رابطه با خود و دیگران به همین شکل عمل کنید و بدینسان‬
‫شادی را به خود و دیگران هدیه نمایید‪.‬‬
‫«و بیزار نکنید»؛ یعنی مردم را از کارهای نیک و راههای سالم و شایسته بیزار و‬
‫گریزان نگردانید؛ بلکه آنها را به کارهای نیک و راههای شایسته تشویق نمایید‪.‬‬
‫بهگونهای عمل نکنید که نسبت به عبادت بیرغبت شوند؛ مثال! امام جماعت نباید‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪182‬‬

‫نماز را از حدّ سنت‪ ،‬طوالنیتر کند‪ .‬چنانکه معاذ بن جبل‪ ‬نماز عشا را با پیامبر‪‬‬
‫میخواند و سپس نزدِ قومش میرفت و همین نماز را برای آنان امامت میداد‪ .‬باری‬
‫معاذ‪ ‬نماز را خیلی طوالنی خواند؛ لذا مردی نمازش را تنهایی بهجا آورد‪ .‬و این‬
‫باعث شد که به این مرد‪ ،‬اَنگِ نفاق بزنند و بگویند‪ :‬منافق شده است‪ .‬آن مرد برای‬
‫َ‬
‫َ َّ ٌ ْ َ َ ُ َ ُ (‪)۶‬‬
‫َ‬
‫شکایت نزد پیامبر‪ ‬رفت‪ .‬لذا رسولاهلل‪ ‬به معاذ‪ ‬فرمود‪« :‬أفتان أنت یا معاذ؟»‬
‫یعنی‪« :‬ای معاذ! آیا مردم را در فتنه میاندازی؟»‬
‫شخصِ دیگری نیز پیشنماز میشد و نماز را طوالنی میکرد؛ رسولاهلل‪ ‬فرمود‪:‬‬
‫َ ْ َ ِّ ْ‬ ‫َّ ْ ُ ْ ُ َ ِّ َ َ َ ّ ُ‬
‫ك ْم َص َّیل ب َّ‬
‫اس فليُخفف»‪ )1(.‬یعنی‪« :‬هرکس از شما پیشنمازِ‬ ‫انل ِ‬‫ِ‬ ‫« ِإن ِمنكم منف ِرين فأی‬
‫مردم شد‪ ،‬نماز را کوتاه بخواند»‪.‬‬
‫لذا گریزان کردن مردم از عبادت‪ ،‬کارِ ناپسندیست؛ از اینرو هیچگاه کسی را از‬
‫عبادت نرانید؛ بلکه با آنان بهنرمی رفتار کنید و بر آنها آسان بگیرید‪ .‬وقتی آنها را به‬
‫سوی اهلل‪ ‬فرا میخوانید‪ ،‬بهگونهای دعوت دهید که متنفر و بیزار نشوند؛ به‬
‫هیچکس نگویید‪ :‬تو‪ ،‬آدمِ خطاکاری هستی؛ فالنی! تو معصیت کردهای؛ یا این ویژگیِ‬
‫بد در توست‪ .‬چنین عبارتهایی آنها را گریزان میگرداند و باعث میشود که بیش‬
‫از پیش در گناه و معصیت غوطهور شوند‪ .‬پس آنها را به نیکی و به نرمی دعوت‬
‫دهید تا با شما اُنس بگیرند و سخن و دعوتِ شما را دریابند‪ .‬اگر چنین رویکردی‬
‫داشته باشید‪ ،‬به رهنمود رسولاهلل‪ ‬عمل کردهاید که فرموده است‪« :‬مژده دهید و‬
‫بیزار نکنید»‪.‬‬
‫لذا ای برادرِ مسلمان‪ ،‬این حدیث را سرمایهات قرار بده و بر همین اساس به‬
‫سوی پروردگارت گام بردار و در این مسیر حرکت کن و با این سرمایه و اصلِ بزرگ‬
‫با بندگان االهی همراه شو؛ بهیقین خیر و نیکی فراوانی خواهی یافت‪.‬‬
‫***‬

‫(‪ )۶‬بخاری‪ ،‬ش‪)2012 ،714( :‬؛ و مسلم‪ ،‬ش‪.524 :‬‬


‫(‪ )1‬بخاری‪ ،‬ش‪)7048 ،2001 ،715 ،716( :‬؛ و مسلم‪ ،‬ش‪.522 :‬‬
‫‪183‬‬ ‫باب‪ :‬بردباری‪ ،‬تأنی و درنگ در کارها و نرمخویی‬
‫َ ر ُرَِ ير َ‬ ‫ُ‬ ‫َ ر ُ ُ َ‬ ‫َّ‬
‫الرفق‬ ‫‪ -619‬وعن جریر بن عبد اّلل‪ ‬قال‪ :‬س ِمعت َرسول اهللِ‪ ‬یقول‪« :‬من حیرم‬
‫ر َ ُ َّ ُ‬ ‫ُر‬
‫(‪)۶‬‬
‫اخلری ُكه»‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫حی َر ِم‬
‫ترجمه‪ :‬جریر بن عبداهلل‪ ‬میگوید‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که میفرمود‪« :‬هرکس‬
‫از نرمخویی محروم شود‪ ،‬از همهی نیکیها محروم میگردد»‪.‬‬
‫ى‬ ‫َ َ ر َ َّ َ‬ ‫ب‪ : ‬ر‬ ‫ر َ ُ ر َ َ َ َّ َ ُ ى َ َ َّ‬
‫للن ي‬
‫أو ِصين‪ ،‬قال‪« :‬ال تغضب»‪ .‬فردد مِرارا‬ ‫‪ -611‬وعن أ ِيب هریرة‪ ‬أن رجال قال ِ‬
‫َر َ ر‬ ‫َ‬
‫(‪)1‬‬
‫قال‪« :‬ال تغضب»‪[ .‬روایت بخاری]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬شخصی به پیامبر‪ ‬گفت‪ :‬مرا نصیحت کن‪ .‬فرمود‪:‬‬
‫«خشمگین مشو»‪ .‬او چندین بار درخواست نصیحت کرد و پیامبر‪ ‬فرمود‪:‬‬
‫«خشمگین مشو»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬حدیثی بدین مضمون ذکر کرده که پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬هرکس از‬
‫نرمخویی محروم شود‪ ،‬از همهی نیکیها محروم میگردد»‪ .‬یعنی اگر انسان در هر یک‬
‫از کارهای شخصی و نیز در تعامل با دیگران مدارا نکند و از نرمی و مالیمت محروم‬
‫شود‪ ،‬از تمام خوبیهای آن کار محروم میگردد؛ به عبارت دیگر اگر سخت‪‎‬گیری نماید‬
‫و با شدت عمل کند‪ ،‬از خیر و نیکیِ عملش محروم میشود‪ .‬تجربه نیز این را ثابت‬
‫کرده است؛ وقتی انسان‪ ،‬کاری را با خشونت یا شدت انجام میدهد‪ ،‬به نتیجهی‬
‫مطلوب نمیرسد؛ اما اگر با صبر و حوصله و نرمی و مدارا به کاری بپردازد‪ ،‬به خیر و‬
‫نیکیِ فراوانی دست مییابد‪ .‬لذا هرکس خواهان خیر و نیکیست‪ ،‬باید همواره نرمخو‬
‫باشد و مدارا کند تا خیر و نیکی یا نتایج مطلوبی بهدست آورَد‪.‬‬
‫و اما حدیث ابوهریره‪‬؛ در این حدیث آمده است‪ :‬شخصی به پیامبر‪ ‬گفت‪:‬‬
‫مرا نصیحت کن‪ .‬فرمود‪« :‬خشمگین مشو»‪ .‬او چندین بار درخواست نصیحت کرد و‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬خشمگین مشو»‪ .‬یعنی زودخشم نباش که به اندک چیزی برافروخته‬
‫و عصبانی شوی؛ بلکه صبر و حوصله داشته باش‪ .‬زیرا خشم و عصبانیت‪،‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6486 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪[ .2002 :‬این حدیث پیشتر بهشمارهی ‪ 58‬ذکر شد‪].‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪184‬‬

‫اخگریست که شیطان در قلبِ انسان میاندازد تا خونَش را بهجوش آورَد‪ .‬در نتیجه‬
‫رگهای گردن انسان بلند میشود و چشمانش سُرخ میگردد و باعث میشود که‬
‫انسان‪ ،‬منفعالنه کاری انجام دهد که بعد‪ ،‬پشیمان گردد‪.‬‬
‫رسولاهلل‪ ‬بیآنکه این مرد را به تقوای الهی یا نماز یا روزه سفارش نماید‪ ،‬به‬
‫پرهیز از خشم و عصبانیت سفارش فرمود؛ زیرا این سفارش‪ ،‬مطابقِ نیاز و وضعیتِ‬
‫آن مرد بود‪ .‬چنانکه پیامبر‪ ‬هر کسی را مطابق وضعیت یا نیازش ارشاد میکرد‪ .‬به‬
‫عنوان مثال به ابوهریره‪ ‬سفارش نمود که سه روز در ماه روزه بگیرد و پیش از‬
‫خواب‪ ،‬نماز وترش را بخواند؛ به ابودرداء‪ ‬نیز همین سفارش را کرد‪ ،‬اما به این‬
‫مرد چندین بار فرمود‪« :‬خشمگین مشو»‪ .‬زیرا او را خوب میشناخت و میدانست که‬
‫آدمِ زودخشمیست؛ لذا فرمود‪« :‬خشمگین مشو»‪.‬‬
‫آنگونه که بارها مشاهده شده است‪ ،‬گاه خشم‪ ،‬انسان را به گفتنِ کلمهای کفرآمیز‬
‫یا طالق دادن همسرش یا کتک زدن مادرش یا نافرمانی از پدرش وادار میکند؛ لذا‬
‫انسان همینکه سرد میشود و خشمش فرو مینشیند‪ ،‬از کردهاش پشیمان میگردد‪ .‬از‬
‫اینرو بسیارند کسانی که میپرسند‪ :‬عصبانی بودم و همسرم را سهطالقه کردم‪ .‬چنین‬
‫سؤالهایی زیاد مطرح میشود‪ .‬لذا هیچگاه خشمگین نشوید؛ بلکه از خشم و‬
‫عصبانیت بپرهیزید؛ زیرا خشم و عصبانیت‪ ،‬بهاندازهای انسان را متأثر و دگرگون‬
‫میکند که گاه او را تا حدِّ جنون پیش میبرد‪.‬‬
‫از اینرو برخی از علما گفتهاند‪ :‬اگر انسان بهاندازهای خشمگین شود که درک‬
‫نکند چه میگوید‪ ،‬سخنش اعتبار ندارد؛ اگر لفظِ طالق بر زبان بیاورد‪ ،‬همسرش‬
‫طالق نمیشود‪ .‬و اگر دعا کند‪ ،‬دعایش بیاعتبار و قابل قبول نیست؛ زیرا از روی‬
‫درک و آگاهی سخن گفته است‪.‬‬
‫َ‬ ‫اهلل َک َت َ‬
‫َّ َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َّ‬
‫اإلحسان‬
‫َ ِ‬ ‫ب‬ ‫ن‬‫ِ‬ ‫إ‬ ‫«‬ ‫قال‪:‬‬ ‫‪‬‬ ‫اّلل‬ ‫رسول‬
‫ِ‬ ‫ن‬ ‫ع‬ ‫‪‬‬ ‫وس‬‫ٍ‬ ‫أ‬ ‫‪ -612‬وعن أيب یعَل شداد بن‬
‫ي ر َ َ ُ َّ َ ُ ُ‬ ‫ر ََ َ َ َ رُ ََ ر ُ‬ ‫َ ُ ََ ُ‬ ‫َ ُي َ‬
‫حد أحدكم‬ ‫حسنوا ال ِقتلة وإِذا ذحبتم فأح ِسنوا اَّلحبة ويل ِ‬
‫لَع ُك َش ٍء‪ ،‬فإِذا قتلتم فأ ِ‬
‫َ ر َُ َ ُ ر َ َ َُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫لریح ذبیحته»‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫شفرته و ِ‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0844 :‬‬


‫‪181‬‬ ‫باب‪ :‬بردباری‪ ،‬تأنی و درنگ در کارها و نرمخویی‬

‫ترجمه‪ :‬ابویعلی‪ ،‬شداد بن اوس‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل‪ ،‬نیکی و‬


‫احسان را در هر کاری‪ ،‬الزم قرار داده است؛ لذا وقتی‪ -‬کافری ستیزهگر یا مجرمی را‬
‫بهقصاص یا جانوری موذی را‪ -‬میکُشید‪ ،‬خوب بکُشید و هنگامی که حیوانی را ذبح‬
‫میکنید‪ ،‬خوب ذبح نمایید و هر یک از شما باید چاقویش را تیز کند و حیوانی را که‬
‫میخواهد ذبح نماید‪ ،‬زود راحت کند»‪.‬‬
‫َّ‬ ‫َ ُّ‬ ‫َ َ َر‬ ‫ُ َّ‬ ‫َ ُي‬ ‫َّ‬
‫رین قط إِال‬ ‫ِ‬ ‫م‬ ‫أ‬ ‫نی‬ ‫ب‬ ‫‪‬‬ ‫اّلل‬ ‫‪ -616‬وعن اعئشة رِض اّلل عنها قالت‪ :‬ما خری رسول‬
‫ُ َّ‬ ‫رُ َ رََ‬ ‫ر َ رَ َ َ َرَ َ‬ ‫َ َ َ َرَ َ َُ َ َ َ ُ رى‬
‫اس مِنه‪َ .‬وما انتق َم رسول اّلل‪‬‬ ‫رسهما‪ ،‬ما لم یكن إِثما‪ ،‬فإن َكن إِثما َكن أبعد انلَّ ِ‬ ‫أخذ أي‬
‫َ َّ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬
‫ُ َ َ َ ُ َ َّ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫ُّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬
‫(‪)۶‬‬
‫ِنلَف ِس ِه ِيف َش ٍء قط‪ ،‬إِال أن تنتهك ح ررمة اّلل‪ ،‬فینت ِقم ِّللِ تعاىل‪ٌ [ .‬‬
‫متفق عليه]‬
‫ترجمه‪ :‬عایشه& میگوید‪ :‬هرگاه رسولاهلل‪ ‬در میان دو گزینه مخیَّر میشد‪،‬‬
‫آسانترین آنها را انتخاب میکرد‪ ،‬در صورتی که گناه نبود؛ و اگر گناه بود‪ ،‬بیش از‬
‫همهی مردم از آن دوری میجست‪ .‬رسولاهلل‪ ‬هیچگاه در هیچ موردی برای خود‬
‫انتقام نگرفت‪ ،‬مگر اینکه حرمت دین اهلل شکسته میشد که در این صورت بهخاطر‬
‫اهلل انتقام میگرفت‪.‬‬
‫َ ُ ر ُ ُ ر َ ر َر‬
‫حی ُر ُم َلَع انلَّ‬ ‫َ َ َ ُ ُ‬
‫ار‬
‫ِ‬ ‫ن‬ ‫م‬‫ِ‬ ‫ب‬ ‫م‬ ‫ك‬‫رب‬‫خ‬ ‫أ‬ ‫ال‬ ‫أ‬‫«‬ ‫‪:‬‬ ‫‪‬‬ ‫ِ‬ ‫هلل‬‫ا‬ ‫ول‬‫‪ -612‬وعن ابن مسعود‪ ‬قال‪ :‬قال رس‬
‫لنی سه ٍل»‪[ .‬ترمذی روایتش کرده و‬
‫َي ي َ ر‬
‫نی‬ ‫ه‬ ‫یب‬ ‫ر‬
‫ُي َ‬
‫ق‬ ‫ُك‬ ‫لَع‬
‫َرُ ُ‬
‫م‬ ‫ر‬‫َت‬ ‫ار؟‬‫َأ رو ب َم رن ََتر ُر ُم َعلَ ریه انلَّ‬
‫ٍ ٍ‬ ‫ِ ٍ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫(‪)1‬‬
‫گفته است‪ :‬حدیثی حسن میباشد‪].‬‬
‫ترجمه‪ :‬اینمسعود‪ ‬میگوید‪« :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬آیا به شما از کسی خبر‬
‫بدهم که بر آتش دوزخ حرام است یا از کسی که آتش دوزخ بر او حرام میباشد؟‬
‫آتش دوزخ بر هر مسلمانِ خوشبرخورد‪ ،‬باوقار‪ ،‬نرمخو و آسانگیر حرام است»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2421 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6267 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪6218 :‬؛ السلسلة الصحيحة‪ ،‬ش‪822 :‬؛ و صحیح الترمذی‪ ،‬از آلبانی‪ ،/‬ش‪:‬‬
‫‪.6166‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪181‬‬

‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬در ادامهی احادیثِ این باب‪ ،‬حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که‪:‬‬
‫ابویعلی‪ ،‬شدّاد بن اوس‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل‪ ،‬نیکی و احسان را در هر‬
‫کاری‪ ،‬الزم قرار داده است؛ لذا وقتی ‪ -‬کافری ستیزهگر یا مجرمی را بهقصاص یا‬
‫حیوانی موذی را‪ -‬میکُشید‪ ،‬خوب بکُشید و هنگامی که حیوانی را ذبح میکنید‪،‬‬
‫خوب ذبح نمایید»‪.‬‬
‫ذبح و نحر‪ ،‬در رابطه با حیوانات حاللگوشت یا موجودات زندهایست که‬
‫گوشتِ آنها حالل میباشد؛ شتر را نَحر میکنند و سایر حیوانات حاللگوشت را سر‬
‫میبُرند‪ .‬نحر در پایینِ گردن که متصل به سینه است‪ ،‬صورت میگیرد و ذبح در‬
‫قسمتِ باالی گردن که به سر متصل میباشد‪ .‬در ذبح و نحر‪ ،‬بریدن دو شاهرگِ اصلی‬
‫ضروریست؛ یعنی همان دو رگی که خون را به تمام بدن میرسانند‪ .‬زیرا پیامبر‪‬‬
‫َ َ ُُ‬ ‫َ َ ْ َ َّ َ ُ‬
‫لل َعليْ ِه فَكوا»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬هر چیزی که با آلتِ‬ ‫ْ‬
‫فرموده است‪« :‬ما أنه َر ادلم َوذ ِك َر اس ُم ا ِ‬
‫بُرندهای ذبح گردد که خون را جاری میکند و نامِ اهلل بر آن گرفته شود‪ ،‬حالل است؛‬
‫پس از آن بخورید»‪ .‬خون‪ ،‬فقط با بریدن دو شاهرگ جاری میگردد‪ .‬لذا شرط حالل‬
‫بودنِ حیوان ذبحشده یا حیوان نحرشده‪ ،‬بریدنِ دو شاهرگ است؛ اما بریدنِ حلقوم‪،‬‬
‫یعنی مجرای تنفس و بریدن مِری‪ ،‬یعنی مجرای غذا‪ ،‬شرط نیست؛ البته بهتر است که‬
‫هر دو بریده شوند‪.‬‬
‫اما قتل در رابطه با موجوداتیست که به کشتنِ آنها امر شده یا کشتن آنها جایز‬
‫است‪ ،‬اما خوردن آنها جایز نیست‪ .‬از جانورانی که به کشتنِ آنها امر شده‪ ،‬میتوانیم‬
‫به موش‪ ،‬عقرب‪ ،‬مار و سگِ گازگیر اشاره کنیم؛ چنانکه کشتن جانوران موذی‪ ،‬جایز‬
‫است‪.‬‬
‫علما قاعدهای دارند که میگوید‪ :‬شریعت به کشتن هر موجودی که طبعاً‬
‫موذیست‪ ،‬دستور داده است؛ و هر جانوری که طبیعتاً موذی نیست‪ ،‬اما اسباب‬
‫زحمت و اذیت میشود‪ ،‬میتوان او را کُشت‪ .‬البته مورد دوم مشروط به اینست که‬

‫(‪ )۶‬بخاری‪ ،‬در چندین مورد‪ ،‬از جمله‪)2174 ،6417 ،6522( :‬؛ و مسلم‪ ،‬ش‪.0822 :‬‬
‫‪187‬‬ ‫باب‪ :‬بردباری‪ ،‬تأنی و درنگ در کارها و نرمخویی‬

‫باعث زحمت و اذیت شود؛ یعنی اگر موجودی مثل مورچه که در اصل آزاردهنده‬
‫نیست‪ ،‬در خانه النه کند و خانه را خراب نماید‪ ،‬کشتنش درست است؛ اگرچه در‬
‫اصل‪ ،‬از کشتن مورچه و امثال آن نهی شده است؛ ولی اگر برای رفع این مشکل‪،‬‬
‫راهی جز کشتنش نباشد‪ ،‬میتوان آن را کُشت‪ .‬و همینطور هر حشره یا موجود‬
‫دیگری چون مورچه که در اصل‪ ،‬آزاردهنده نیست‪.‬‬
‫کشتنِ موش مستحب است‪ .‬لذا اگر میخواهید موشی را بکشید‪ ،‬خوب بکشید؛‬
‫یعنی او را با چیزی بکشید که زود بمیرد و اذیت نشود‪ .‬برخی از مردم‪ ،‬برای کشتن‬
‫موشهای خانگی از چسبِ مخصوص استفاده میکنند؛ بدینسان که موش به این‬
‫چسب‪ ،‬میچسبد و در اثر تشنگی و گرسنگی میمیرد؛ این‪ ،‬یکی از نمونههای‬
‫نادرست در کشتن موش و دیگر جانوران موذیست و جایز نمیباشد؛ مگر اینکه‬
‫مرتّب سر بزنید تا موش یا هر جانوری را که به دامِ این چسب افتاده است‪ ،‬بگیرید و‬
‫آن را بکشید‪ .‬اما اگر جانور بیچاره را دو یا سه روز در این چسب رها کنید تا از‬
‫تشنگی و گرسنگی بمیرد‪ ،‬بیم آن میرود که به سبب این کارِ ناجایز‪ ،‬با آتش دوزخ‬
‫ام َرأَ ٌة ِف ه َّرة َحبَ َستْ َها َّ‬
‫حَّت‬
‫َّ َ ْ‬ ‫َ َ‬
‫مجازات شوید؛ زیرا پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬دخلت انلار‬
‫ِ ِ‬
‫َ َ ْ َ َ َ َ َ ََْ َ َ َ َْ ََْ ُ‬
‫تأكل م ْن َخ َشاش ْ‬
‫األر ِض»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬زنی بهخاطر‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ماتت فال ِِه أطعمتها‪ ،‬وال ِِه أرسلتها‬
‫یک گربه به دوزخ رفت؛ زیرا گربه را زندانی نمود و به او غذا نداد و آزادش نکرد که‬
‫از جانوران زمین شکار کند و بخورد؛ در نتیجه مُرد»‪.‬‬
‫لذا اگر کشتنِ چیزی جایز یا پسندیده بود‪ ،‬آن را با چیزی بکشید که زود بمیرد و‬
‫اذیت نشود؛ از جمله مارمولک که به آن چلپاسه نیز میگویند‪ .‬چلپاسه را بکشید‪ ،‬اما‬
‫سعی کنید بهگونهای بکشید که زود بمیرد‪.‬‬
‫همچنین وقتی میخواهید کسی را به قصاص بکشید‪ ،‬به همین شکل عمل کنید؛‬
‫البته ناگفته نماند که قاتل‪ ،‬به همان شکلی قصاص میشود که مقتول را بهقتل رسانده‬
‫است‪ .‬زیرا یک یهودی برای دستبرد زدن به زیورآالت یک زن‪ ،‬او را گرفت‪ ،‬سرش‬
‫را روی یک سنگ گذاشت و با سنگی دیگر سرش را کوبید و او را کُشت‪ .‬وقتی به‬

‫(‪ )۶‬بخاری‪ ،‬ش‪)2526 ،2202 ،6224( :‬؛ و مسلم‪ ،‬ش‪.)6208 ،6652 ،6656 ،815( :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪188‬‬

‫سراغ زن رفتند‪ ،‬هنوز جان داشت؛ از او پرسیدند‪ :‬چه کسی تو را به این وضع انداخته‬
‫است؟ و چون آن یهودی را نام بردند‪ ،‬با سرش اشاره کرد؛ یعنی تأیید نمود که‬
‫فالنیهودی مرا بهقتل رسانده است‪ .‬یهودی را دستگیر کردند؛ او نیز به قتل‪ ،‬اعتراف‬
‫کرد‪ .‬به دستورِ پیامبر‪ ‬این یهودی را به همین شکل قصاص کردند؛ زیرا اهلل‪‬‬
‫میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬
‫نَٱعَتدىََعليَكمََفَٱعَت ُدواََعليَ َهَِب ِ ِمثَ َِ‬
‫لَماَٱعَتدىََعليَكمَ﴾‬ ‫﴿فم َِ‬
‫[البقرة‪]١٩٣ :‬‬
‫(‪)۶‬‬

‫بنابراین کسی که به شما تجاوز و تعدی کند‪ ،‬شما نیز همانطور که به شما تعدی کرده‪ ،‬به‬
‫او تعدی (یعنی قصاص) نمایید‪.‬‬
‫اما برای اعدامِ راهزنی که مرتکب قتل شده است‪ ،‬از شمشیر استفاده میکنند؛‬
‫مگر اینکه مقتوالن خود را مُثله کرده باشد که به همان شکل‪ ،‬قصاص میگردد‪.‬‬
‫شاید این پرسش مطرح شود که دربارهی زناکارِ متأهلی که سنگسار میشود‪ ،‬چه‬
‫میگویید؟ زیرا این عمل‪ ،‬رنجآور و سخت نیست؟ لذا آیا سنگسار کردن‪ ،‬با حدیث‬
‫مذکور مغایرت ندارد؟‬
‫پاسخ‪ :‬خیر؛ هیچ مغایرتی ندارد؛ زیرا‪:‬‬
‫اول‪ :‬اینکه منظور از احسان و نیکی در قتل‪ ،‬اینست که مطابقِ شریعت باشد؛‬
‫لذا سنگسار کردن‪ ،‬خود نوعی احسان و نیکی در نحوهی کشتن است‪ .‬چون مطابقِ‬
‫شریعت میباشد‪.‬‬
‫دوم‪ :‬اینکه سنگسار کردن‪ ،‬حکمی مستثناست که مبتنی بر سنت صحیح است و‬
‫بلکه از آیهای که الفاظ آن منسوخ شد و حکمش باقی ماند‪ ،‬ثابت شده و بهروشنی در‬
‫سنت آمده است‪.‬‬
‫لذا زناکارِ متأهل‪ ،‬یعنی کسی که زن دارد و با زنش نزدیکی کرده است‪ ،‬در‬
‫صورتی که مرتکب زنا شود‪ ،‬سنگسار میگردد؛ بدینسان که سنگهایی به اندازهی‬
‫تخممرغ یا خرما و کمی بزرگتر از خرما او را میزنند تا بمیرد؛ البته قسمتهایی از‬
‫بدنش را هدف میگیرند که زود نمیرد؛ مثالً بر پشت و شکمش میزنند‪ .‬ناگفته نماند‬

‫(‪ )۶‬نک‪ :‬مسلم‪ ،‬ش‪.0276 :‬‬


‫‪189‬‬ ‫باب‪ :‬بردباری‪ ،‬تأنی و درنگ در کارها و نرمخویی‬

‫که رعایت این نکته‪ ،‬واجب است؛ زیرا همهی بدنش از این عملِ زشت لذت برده و‬
‫باید این مجازات‪ ،‬به همهی بدنش برسد و این‪ ،‬از حکمت اهلل‪ ‬میباشد‪.‬‬
‫سپس پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬و هر یک از شما باید چاقویش را تیز کند و حیوانی را که‬
‫میخواهد ذبح نماید‪ ،‬زود راحت کند»‪.‬‬
‫لذا رعایت دو نکته در ذبح‪ ،‬ضروریست‪ :‬تیز کردن چاقو و راحت کردن حیوان‬
‫با ذبحِ سریع‪ .‬یعنی باید چاقو را با قوت بر روی گردن بگذاریم و با قوت بکشیم تا‬
‫حیوان‪ ،‬زودتر راحت شود‪ .‬برخی از مردم‪ ،‬یک بار چاقو را روی گردنِ حیوان‬
‫میکشند و شاهرگها‪ ،‬مری و حلقوم حیوان را در یک مرحله میبُرند؛ زیرا چاقو را با‬
‫قوت میگیرند و چاقو نیز تیز و برنده است‪ .‬در نتیجه حیوان اذیت نمیشود‪.‬‬
‫همچنین برای این منظور‪ ،‬پای خود را روی گردن حیوان بگذارید و سَرَش را با‬
‫دست چپ خود بگیرید و با دست راست‪ ،‬ذبحش کنید؛ در این حالت‪ ،‬حیوان به‬
‫سمتِ چپ خوابیده است؛ دستها و پاهایش را آزاد بگذارید تا بهآسانی حرکت‬
‫کنند‪ .‬زیرا اگر دست و پایش را بگیرید‪ ،‬فشارِ زیادی بر او وارد میشود و اگر دستها‬
‫و پاهایش را آزاد بگذارید‪ ،‬برایش بهتر و آسانتر است و خونِ بیشتری از او در‬
‫نتیجهی حرکت دست و پا خارج میشود و هرچه خون بیشتری خارج گردد‪ ،‬بهتر‬
‫است‪.‬‬
‫برخی از مردم دست چپِ حیوان را میگیرند و آن را به گردنش میپیچند و‬
‫دست دیگر و دو پایش را گرفته‪ ،‬پای خود را روی آن میگذارند تا حرکت نکند‪.‬‬
‫این‪ ،‬بر خالفِ سنت است‪ .‬سنت‪ ،‬اینست که پای خود را روی گردنش قرار دهید و‬
‫دستها و پاهایش را آزاد بگذارید تا حرکت کند‪ .‬زیرا هم برای حیوان‪ ،‬بهتر و‬
‫آسانتر است و هم خونِ بیشتری از او خارج میشود‪.‬‬
‫شاهدِ موضوع از این حدیث‪ ،‬اینست که پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل‪ ،‬نیکی و احسان را‬
‫در هر کاری‪ ،‬الزم قرار داده است؛ لذا وقتی‪ -‬کافری ستیزهگر یا مجرمی را بهقصاص‬
‫یا جانوری موذی را‪ -‬میکُشید‪ ،‬خوب بکُشید و هنگامی که حیوانی را ذبح میکنید‪،‬‬
‫خوب ذبح نمایید»‪ .‬و این‪ ،‬از نرمی و مالطفت است‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪191‬‬

‫ناگفته نماند بر کسی که در نتیجهی مجازات شرعی‪ ،‬مانند حدّ زنا یا بهقصاص‬
‫کشته میشود‪ ،‬نماز میخوانند و مانندِ سایر مسلمانان برایش دعای رحمت و آمرزش‬
‫میکنند؛ امید است که اهلل او را ببخشد و مشمول رحمتش بگرداند‪.‬‬
‫اما برای کسی که کافر و مرتد میشود‪ ،‬نه دعای رحمت میکنند‪ ،‬نه او را غسل‬
‫میدهند و نه با سایر مسلمانان به خاک میسپارند؛ مثالً آدمِ بینماز را که کافر و مرتد‬
‫است‪ ،‬میکشند و غسلش نمیدهند‪ ،‬او را کفن نمیکنند‪ ،‬بر او نماز نمیخوانند و در‬
‫قبرستان مسلمانان نیز دفنش نمیکنند؛ و هرکس برای بینماز دعای رحمت کند‪،‬‬
‫گنهکار میباشد و به روشِ مؤمنان عمل نکرده است؛ زیرا اهلل متعال میفرماید‪:‬‬ ‫‪‎‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ ِ ذ‬
‫ى َقرَبَ َمِنََ‬ ‫ب َوَٱَّلِينَ َءام ُنوَاَ َأن َيسَتغَ ِف ُرواَ َل ِلَ ُم َِ‬
‫شك ِيَ َولوَ ََكنوَاَ َأو ِ َ‬ ‫﴿ما ََكنَ َل ِلن ِ َِ‬
‫ذ‬ ‫ذ‬
‫[التوبة‪َ َ ]١١٤ :‬‬ ‫حي َِمَ‪﴾١١٣‬‬ ‫يَل ُهمََأن ُهمََأصَحَ ُ َ‬
‫بَٱلَ ِ‬ ‫بعَ َِدَماَتب َ‬
‫برای پیامبر و مؤمنان روا نیست که برای مشرکان‪ ،‬پس از آنکه برایشان روشن شد که آنان‬
‫دوزخیاند‪ ،‬آمرزش بخواهند؛ هرچند خویشاوند باشند‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬عفو و گذشت و رویگردانی از جاهالن‬

‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬


‫ُ‬
‫َ‬ ‫[األعراف‪]١٩٩ :‬‬ ‫نَٱلَجَ ِهل ِيََ‪﴾١٩٩‬‬ ‫﴿خ َِذَٱلَعفَوََوأَ ُمرَََب ِٱلَ ُعرَ ِ َ‬
‫فَوأعَ ِرضََع َِ‬
‫عفو و گذشت (در پیش) بگیر و به کار نیک و پسندیده فرمان بده و از جاهالن روی بگردان‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ََ‬ ‫[احلجر‪]٨٢ :‬‬
‫﴿فَٱصَفحََِٱ ذ‬
‫لصفَحََٱلَ ِميلََ‪﴾٨٥‬‬
‫پس (در برابر بدیهایشان) گذشت زیبا و کریمانهای داشته باش‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ذُ ُ‬ ‫ُ‬ ‫﴿ولَعَ ُفواََولَصَف ُ‬
‫ََ‬ ‫[النور ‪]٨٨ :‬‬ ‫حوَاََألََُت ُِّبونََأنَيغَفِرََٱ َ‬
‫ّللَلكمَ﴾‬
‫‪...‬بلکه عفو و گذشت نمایند‪ .‬آیا دوست ندارید که اهلل شما را ببخشد؟‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫[آل عمران‪َ ]١٤٣ :‬‬ ‫نَٱِلذ ِ َ‬
‫اس﴾‬ ‫﴿وَٱلَكَ ِظ ِميََٱلَغيَظََوَٱلَعافِيََع َِ‬
‫کسانی که خشمشان را فرو میخورند و از خطای مردم گذشت میکنند‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُُ‬ ‫ذ‬
‫ََ‬ ‫[الشورى‪]٣٤ :‬‬ ‫نَذَل ِكََل ِمنََعزَ َِمَٱلَم َ‬
‫ورَِ‪﴾٤٣‬‬ ‫﴿ولمنَصبََوغفرََإ ِ َ‬
‫و هرکس بردباری ورزد و درگذرد‪ ،‬بداند که چنین رویکردی از کارهای بس بزرگ است‪.‬‬
‫َ َ َ ر َ َ ٌ َ َ َ َّ‬ ‫َّ‬ ‫َ َّ َ‬ ‫َّ‬
‫ب‪ :‬هل أَت علیك ی روم َكن أشد‬ ‫ِلن ي‬
‫ِ‬ ‫ل‬ ‫قالت‬ ‫ا‬ ‫ه‬ ‫‪ -612‬وعن اعئشة رِض اّلل عنها أن‬
‫ََ ر َ ر ُ‬ ‫َ َ ُّ َ ُ‬
‫یت م رِن ُه رم ر‬ ‫ََ ر َ ُ ر َ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ر‬
‫عرضت‬ ‫یوم العقبةِ‪ ،‬إِذ‬ ‫ِك‪ ،‬واكن أشد ما ل ِق‬ ‫مِن یوم أح ٍد؟ قال‪« :‬لقد ل ِقیت مِن قوم ِ‬
‫َ ر ُ َ ر َ َر ُ ََ َ ر ُ ٌ‬ ‫َر ُ ر‬ ‫ر ُ‬ ‫ر َر َ َ‬ ‫َ‬
‫َيب ِين إِىل ما أردت‪ ،‬فانطلقت َوأنا مهموم لَع‬ ‫ِ‬ ‫ابن عب ِد لِكل‪ ،‬فلم‬ ‫َ ِ‬ ‫ل‬ ‫ايل‬‫ِ‬ ‫ی‬ ‫د‬
‫ِ‬ ‫ب‬ ‫ع‬ ‫ن‬ ‫ِ‬ ‫اب‬ ‫لَع‬ ‫فِس‬ ‫ِ‬ ‫ن‬
‫َ َ َ َّ ر‬ ‫َ ََ‬ ‫َ َر ُ ر‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ر‬
‫بقرن اثلعال ِب‪ ،‬فرفعت رأ ِيس‪ ،‬فإِذا أنا بِسحاب ٍة قد أظلت ِين‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫َوج ِِه‪ ،‬فلم أست ِفق إِال َوأنا‬
‫َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َّ َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ََ ُ َ‬
‫اداِّن‪ ،‬فقال‪ :‬إِن اهلل تعاىل قد س ِمع قول قومِك لك‪َ ،‬وما‬ ‫جربیل‪ ‬فن ِ‬ ‫ِ‬ ‫فنظرت فإِذا فِیها‬
‫َ‬ ‫َ ُ‬ ‫ََ َ‬ ‫ر ُ َُ َ ر َ‬ ‫َ َ‬ ‫َ َ‬ ‫َر ُّدوا َعلَیك‪َ ،‬‬
‫ال‪،‬‬ ‫جلب ِ‬ ‫ِ‬ ‫ا‬ ‫ك‬ ‫مل‬ ‫اِّن‬
‫ِ‬ ‫اد‬ ‫ن‬ ‫ف‬ ‫ِیهم؛‬ ‫ف‬ ‫ت‬ ‫ئ‬ ‫ش‬
‫ِ‬ ‫ا‬ ‫م‬ ‫ِ‬ ‫ب‬ ‫ه‬‫ر‬ ‫م‬ ‫أ‬ ‫تل‬
‫ِ‬ ‫اجلبال‬
‫ِ‬ ‫ك‬ ‫مل‬ ‫ك‬ ‫يل‬ ‫ِ‬ ‫إ‬ ‫بعث‬ ‫قد‬ ‫و‬
‫َر َََ‬ ‫ََ َ َ ُ‬ ‫َ َ َ َ َ َ‬ ‫ُ َ َّ ُ َّ َ َ‬ ‫َفسلَّ َم َ َّ ُ َّ‬
‫جلبال‪ ،‬وقد بعثين‬ ‫لَع ث رم قال‪َ :‬یا حممد إِن اهلل قد سمع قول َ قومِك لك‪ ،‬وأنا ملك ا ِ‬
‫ال انلَّ ُّ‬ ‫ََ َ‬ ‫َ َ ر َ ر ر َ ر َر ُ َ َ ُ َ ر َ َر‬ ‫ر‬ ‫ك ِتلأ ُم َ‬ ‫َ ي َر َ‬
‫ب‪:‬‬ ‫ِ‬ ‫ق‬ ‫ف‬ ‫»‪.‬‬ ‫نی‬ ‫ب‬‫ش‬ ‫خ‬ ‫األ‬ ‫یهم‬ ‫ل‬‫ع‬ ‫ت‬ ‫ق‬ ‫ب‬ ‫ط‬ ‫أ‬ ‫‪،‬‬ ‫ت‬ ‫شئ‬ ‫ن‬‫ِ‬ ‫إ‬ ‫؟‬ ‫ت‬ ‫ئ‬ ‫ش‬
‫ِ‬ ‫ا‬ ‫م‬‫ف‬ ‫ك‪،‬‬ ‫ر‬
‫ِ‬ ‫م‬ ‫أ‬‫ِ‬ ‫ب‬ ‫ن‬ ‫ر‬ ‫ريب إِيل‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪192‬‬
‫َ ر ى‬ ‫ُر ُ‬ ‫ر َ ر ُ ُ َّ‬
‫اّلل َو رح َدهُ‬ ‫ر َ ر‬ ‫ر َ ر ُ َ ر ُ ر َ َّ‬
‫متفق‬
‫ْشك ب ِ ِه شيئا»‪ٌ [ .‬‬
‫ِ‬ ‫ي‬ ‫ال‬ ‫د‬‫ب‬ ‫ع‬ ‫ي‬ ‫من‬ ‫م‬ ‫ه‬
‫ِِ‬ ‫الب‬ ‫ص‬ ‫أ‬ ‫ِن‬‫م‬ ‫اّلل‬ ‫«بل أرجو أن خي ِرج‬
‫(‪)۶‬‬
‫عليه]‬
‫ترجمه‪ :‬از عایشه& روایت است که از پیامبر‪ ‬پرسید‪ :‬آیا روزی سختتر از‬
‫روز اُحُد بر شما گذشته است؟ پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬سختیهای فراوانی از قومِ تو دیدهام‪.‬‬
‫سختترینش روز عقبه بود؛ آنگاه که خود را به "عبد یالیل بن کُالل" عرضه کردم و‬
‫او خواستهام را نپذیرفت‪ .‬لذا غمگین شدم و به رویِ خود رفتم و تا "قرنالثعالب" به‬
‫خود نیامدم‪ .‬آنجا سَرَم را باال گرفتم؛ ابری دیدم که بر من سایه افکنده بود و چون‬
‫به آن نگاه کردم‪ ،‬جبرئیل‪ ‬را در آن دیدم‪ .‬مرا ندا داد و گفت‪ :‬اهلل متعال‪ ،‬سخنِ‬
‫قومت و پاسخی را که به تو دادند‪ ،‬شنید‪ .‬اینک فرشتهی کوهها را نزدت فرستاده است‬
‫تا دربارهی آنها هرچه میخواهی به این فرشته حکم کنی‪ .‬سپس فرشتهی کوهها مرا‬
‫ندا داد‪ ،‬به من سالم کرد و گفت‪ :‬ای محمد! اهلل‪ ،‬سخنِ قومت و پاسخی را که به تو‬
‫دادند‪ ،‬شنید‪ .‬اینک مرا نزدت فرستاده است تا دربارهی آنها هرچه میخواهی به من‬
‫دستور دهی؛ چه میخواهی؟ اگر بخواهی‪ ،‬دو کوه را بر سرِ ایشان فرود میآورم‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪(« :‬خیر؛) بلکه امیدوارم اهلل از نسلِ اینها کسانی پدید آورَد که فقط اهلل‬
‫یکتا را عبادت کنند و چیزی را شریکش نسازند»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬در کتابش‪ ،‬ریاضالصالحین موضوعی تحت عنوان عفو و گذشت و‬
‫رویگردانی از جاهالن باب کرده و سپس آیاتی در این باب ذکر نموده است که‬
‫پیشتر به شرح و توضیح آنها پرداختیم‪ .‬آنگاه حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است‬
‫که عایشه& میگوید‪ :‬از پیامبر‪ ‬پرسیدم‪« :‬آیا روزی سختتر از اُحُد بر شما گذشته‬
‫است؟» زیرا روز احد یکی از سختترین روزهای پیامبر‪ ‬بود‪ .‬در جنگ بدر که در‬
‫سالِ دوم هجری روی داد‪ ،‬تعدادی از سران قریش کشتند؛ از اینرو مشرکان قریش‬
‫برای انتقامجویی از شکستِ خفتبارشان در بدر‪ ،‬در شوال سال سوم هجری جنگ‬
‫احد را بهراه انداختند‪ .‬آنها گرد هم آمدند تا به مدینه یورش ببرند و با پیامبر‪‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2620 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0784 :‬‬


‫‪193‬‬ ‫باب‪ :‬عفو و گذشت و رویگردانی از جاهالن‬

‫بجنگند‪ .‬وقتی پیامبر‪ ‬از سازماندهی و حرکتِ سپاه قریش باخبر شد‪ ،‬با یارانش‬
‫مشورت کرد که آیا در درون مدینه در برابر قریشیان بایستند یا برای مقابله با آنها از‬
‫مدینه بیرون بروند؟ نظرِ جوانان پرشور و مسلمانانی که در بدر حضور نیافته بودند‪،‬‬
‫این بود که برای پیکار با قریشیان به بیرونِ مدینه بروند‪ .‬لذا هزار رزمنده با پیامبر‪ ‬از‬
‫مدینه خارج شدند؛ اما حدودِ یکسوم آنها که منافق بودند‪ ،‬از نیمهی راه برگشتند و‬
‫گفتند‪ :‬اگر مطمئن بودیم که جنگی روی میدهد‪ ،‬حتماً با شما میآمدیم‪ .‬بدینسان از‬
‫همراهی با پیامبر‪ ‬و یارانش شانه خالی کردند و شمارِ لشکر اسالم به هفتصد نفر‬
‫کاهش یافت‪ .‬پیامبر‪ ‬لشکر اسالم را به بهترین شکلِ ممکن در دامنهی احد‬
‫سازماندهی کرد تا اینکه تنور جنگ داغ شد و مسلمانان در ابتدای روز‪ ،‬مشرکان را‬
‫به عقب راندند؛ در گردونهی جنگ سپاه مسلمانان بر عرصهی کارزار مسلط بود‪ .‬از‬
‫اینرو مشرکان گریختند و مسلمانان شروع به جمعآوری غنایم کردند‪ .‬پیامبر‪ ‬پنجاه‬
‫نفر از تیراندازانِ ماهر را بر گردنهی کوه گماشت تا از پُشت لشکر‪ ،‬از مسلمانان‬
‫پشتیبانی کنند‪ .‬وقتی تیراندازان دیدند که مسلمانان به جمعآوریِ غنایم مشغول‬
‫شدهاند‪ ،‬گفتند‪ :‬باید پایین برویم به برادران مسلمان خود در جمعآوری غنایم کمک‬
‫نماییم؛ فرماندهی آنها‪ ،‬یعنی عبداهلل بن جبیر‪ ‬به آنها یادآوری کرد که پیامبر‪‬‬
‫دستور داده است که تحت هیچ شرایطی آنجا را ترک نکنند؛ چه گردونهی جنگ به‬
‫نفع مسلمانان باشد و چه به زیانِ آنان‪ .‬اما بیشتر آنها عجله کردند و گردنهی کوه را‬
‫رها نمودند‪ .‬بدینسان پُشتِ مسلمانان خالی شد و سوارهنظام قریش از جمله خالد‬
‫بن ولید و عکرمه بن ابوجهل‪ ،‬این فرصت را غنیمت دانستند و کوه را دور زدند و‬
‫مسلمانان را از پشت‪ ،‬غافلگیر کردند‪ .‬گفتنیست‪ :‬این دو‪ ،‬یعنی خالد و عکرمه‪$‬‬
‫بعدها مسلمان شدند و در جرگهی اسبسوارانِ نامدار اسالم در میدان نبرد و جهاد‬
‫قرار گرفتند و این‪ ،‬فضل خداست که به هر کس بخواهد‪ ،‬عنایت میکند‪.‬‬
‫حملهی غافلگیرانهی دشمن‪ ،‬به شهادت هفتاد تن از مسلمانان و در رأسشان‪،‬‬
‫شیر خدا و پیامبرش‪ ،‬حمزه بن عبدالمطلب‪ ‬منجر شد؛ وی‪ ،‬عموی پیامبر‪ ‬بود‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬حمزه‪ ‬را دوست داشت و به او احترام میگذاشت‪.‬‬
‫صورتِ پیامبر‪ ‬زحمی شد و خونِ زیادی روی صورتش را گرفت؛ بهگونهای‬
‫که فاطمه& خون را از روی صورت پدر شُست و وقتی خون بند نمیآمد‪ ،‬فاطمه&‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪194‬‬

‫شاخهای از درخت خرما را آتش میزد و خاکسترِ آن را روی صورت پیامبر‪‬‬


‫میریخت تا خون‪ ،‬بند آید‪ .‬در این ماجرا دندانِ پیشینِ پیامبر‪ ‬شکست‪ .‬خالصه‬
‫اینکه روز احد یکی از سختترین روزهای پیامبر‪ ‬بود‪ .‬اهلل متعال در اینباره‬
‫میفرماید‪:‬‬
‫ُ ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫ُ‬
‫﴿أول ذماَ َأصَبتَكم َ ُّم ِصيب َة َقدَ َأصبَ ُتم َ ِمِثَليَها َقلَ ُتمَ َأ َ‬
‫ن َهَذاَ َقلَ َهوَ َمِنَ َعِن َِدَ‬
‫ُ‬ ‫ُِ‬ ‫ُ ذ ذ‬ ‫ُ‬
‫انَ‬
‫ِير َ‪َ ١٦٥‬وماَ َأصَبكمَ َيوَمَ َٱتلَقَ َٱلَمَع َِ‬ ‫ك َشَءَ َقد رَ‬ ‫ّلل ََعَ َ َِ‬ ‫ن َٱ َ‬‫أنفسِكمَ َإ ِ َ‬
‫ذ‬
‫[آل عمران‪َ ]١٦٦ ،١٦٢ :‬‬ ‫ّللَِو ِلعَلمََٱلَ ُمؤَ ِمن ِيََ‪﴾١٦٦‬‬
‫نَٱ َ‬
‫فب َِإ ِذَ َِ‬
‫چرا هنگامی که در (جنگ احد) تلفاتی به شما وارد شد که خودتان دو برابرش را (در جنگ‬
‫بدر) به دشمن وارد کرده بودید‪ ،‬گفتید‪ :‬این آسیب از کجا به ما رسید؟ بگو‪ :‬از ناحیهی‬
‫خودتان بود‪ .‬همانا اهلل بر هر کاری تواناست‪ .‬آنچه در روز رویارویی دو گروه به شما رسید‪،‬‬
‫به خواستِ اهلل بود تا مومنان و منافقان شناخته شوند‪.‬‬
‫لذا این اتفاق که به خواستِ اهلل‪ ‬روی داد‪ ،‬در نهایت به نفع مسلمانان بود‪ .‬آن‬
‫روز بر پیامبر‪ ‬و یارانش سخت و دشوار تمام شد‪ .‬شهدا را با خود به مدینه آوردند‪،‬‬
‫اما پیامبر‪ ‬دستور داد آنها را به محل شهادتشان بازگردانند تا روز قیامت از همان‬
‫مکانی برانگیخته شوند که آنجا به شهادت رسیدند‪# .‬و أرضاهم‪.‬‬
‫عایشه& از پیامبر‪ ‬پرسید‪« :‬آیا روزی سختتر ازاحد بر شما گذشته است؟»‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪ :‬بله؛ و آنگاه جریان سفرش به "طائف" را بازگو کرد‪ .‬انگیزهی این‬
‫سفر این بود که قریشیان (اهالی مکه) از دعوتِ پیامبر‪ ‬استقبال نکردند‪ .‬از اینرو به‬
‫طائف رفت تا پیام اهلل‪ ‬را به آنها برساند؛ اما آنها از اهالی مکه نادانتر بودند‪.‬‬
‫آنها نه تنها دعوت پیامبر‪ ‬را نپذیرفتند‪ ،‬بلکه اوباش شهرشان را بر ضدّ پیامبر‪‬‬
‫برانگیختند و خود و دیگر بیخردان شهر‪ ،‬دو صف در دو سوی مسیر پیامبر‪‬‬
‫تشکیل دادند و شروع به سنگ زدن و ناسزاگویی کردند؛ آنقدر به پیامبر‪ ‬سنگ‬
‫زدند که پاهایش زخمی شد‪ .‬بدینسان پیامبر‪ ‬غمگین و دلشکسته طایف را ترک‬
‫کرد و بهاصطالح به رویِ خود رفت؛ وقتی به "قرنالثعالب" رسید‪ ،‬به خود آمد‪ .‬ابری‬
‫بر سَرَش سایه انداخت؛ رسولاهلل‪ ‬سرش را بلند کرد و جبرئیل‪ ‬را در میانِ ابر‬
‫دید‪ .‬جبرئیل‪ ‬عرض کرد‪ :‬فرشتهی کوهها با من است و به تو سالم میگوید‪.‬‬
‫فرشتهی کوهها به پیامبر‪ ‬سالم کرد و گفت‪« :‬ای محمد! اهلل‪ ،‬سخنِ قومت و پاسخی‬
‫‪191‬‬ ‫باب‪ :‬عفو و گذشت و رویگردانی از جاهالن‬

‫را که به تو دادند‪ ،‬شنید‪ .‬اینک مرا نزدت فرستاده است تا دربارهی آنها هرچه‬
‫میخواهی به من دستور دهی؛ چه میخواهی؟ اگر بخواهی‪ ،‬دو کوه مکه را بر سرِ‬
‫ایشان فرود میآورم»‪ .‬اما پیامبر‪ ‬از روی دورنگری و بردباریاش فرمود‪(« :‬خیر؛)‬
‫بلکه امیدوارم اهلل از نسلِ اینها کسانی پدید آورَد که فقط اهلل یکتا را عبادت کنند و‬
‫چیزی را شریکش نسازند»‪ .‬همینگونه هم شد؛ اهلل متعال از نسل این مشرکان که‬
‫پیامبر‪ ‬را آزردند‪ ،‬نسلی موحد و یکتاپرست پدید آورد که تنها او راعبادت میکنند‬
‫و چیزی را شریکش نمیسازند‪.‬‬
‫از این حدیث معلوم میشود سختیهایی که در سفر طائف بر پیامبر‪ ‬گذشت‪،‬‬
‫بیش از سختیهای احد بود؛ سختیهای فراوانی بر رسولاهلل‪ ‬گذشت‪ ،‬اما ایشان‬
‫شکیبایی ورزید‪ .‬یکی از این سختیها‪ ،‬این بود که روزی پیامبر‪ ‬در سایهی کعبه‪ ،‬به‬
‫سجده رفته بود و نماز میخواند‪ .‬اگر کسی در مسجدالحرام قاتلِ پدرش را ببیند‪ ،‬او‬
‫را نمیکُشد؛ اما یکی از بیخردانِ قریش همینکه پیامبر‪ ‬را در حالِ سجده و نماز‬
‫دید‪ ،‬گفت‪ :‬بروید و شکمبهی گوسفندی را که فالنیها کشتهاند‪ ،‬بیاورید و آنگاه که‬
‫محمد در سجده بود‪ ،‬روی پُشتش بگذارید‪ .‬لذا وقتی پیامبر‪ ‬به سجده رفت‪ ،‬برای‬
‫اهانت به وی شکمبهی گوسفند را روی پشتش گذاشتند‪ .‬پیامبر‪ ‬همچنان در سجده‬
‫ماند تا اینکه دخترش فاطمه& آمد و شکمبه را از روی پشت ایشان برداشت؛ آنگاه‬
‫پیامبر‪ ‬از سجده برخاست و چون سالم داد و نمازش را تمام کرد‪ ،‬برای این دسته‬
‫از قریشیان بددعایی نمود‪.‬‬
‫شاهدِ موضوع اینجاست که پیامبر‪ ‬اذیت و آزار فراوانی متحمل میشد‪ ،‬اما با‬
‫این حال از آنها میگذشت و امیدوار بود که هدایت شوند؛ از اینرو اهلل متعال او را‬
‫به خواسته اش رساند و موفقیت‪ ،‬و فتح و پیروزی نصیبش کرد‪ .‬لذا هر انسانی باید در‬
‫برابر اذیت و آزاری که به او میرسد‪ ،‬شکیبایی ورزد و منتظر گشایشی از سوی اهلل‬
‫متعال باشد؛ بهویژه هنگامی که در راه اهلل‪ ‬اذیت و آزار میبیند‪ .‬پیامبر‪ ‬فرموده‬
‫ْ ً‬
‫َّس يَُّسا»‪ )۶(.‬یعنی‪:‬‬‫ع‬‫ك ْرب‪ ،‬وأَ َّن َم َع الْ ُ‬
‫ْ َ ْ ّ َّ ْ َ َ َ َّ ْ َ َّ ْ َ َ َ َ َ ْ َ‬
‫است‪« :‬واعلم أن انلرص مع الصَب‪ ،‬وأن الفرج مع ال‬
‫ِ‬

‫(‪ )۶‬روایت احمد (‪)217/0‬؛ آلبانی‪ /‬در صحیح الجامع‪ ،‬ش‪ ،2212 :‬این حدیث را صحیح دانسته است‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪191‬‬

‫«بهیقین پیروزی و موفقیت با صبر و شکیباییست و گشایش‪ ،‬با تحمل رنج و سختی؛‬
‫و در کنار هر سختی‪ ،‬آسانیست»‪.‬‬
‫***‬
‫ى َّ َ ر‬ ‫ر َى‬ ‫َ ر ى َ ُّ َ‬ ‫ُ َّ‬ ‫َ َ‬
‫ْضب رسول اّلل‪ ‬شيئا قط بِی ِده ِ‪ ،‬وال امرأة وال خادِما إِال أن‬ ‫‪ -613‬وعنها قالت‪ :‬ما‬
‫َ‬ ‫ر ُ ََ َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬
‫ٌ ُّ َ َ َ ر‬ ‫َ‬ ‫رُ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫ُ َ‬
‫حبِ ِه إِال أن ینتهك َش ٌء مِن‬
‫َشء قط فینت ِقم مِن صا ِ‬ ‫َيَاهِد يف سبِیل اّلل‪ ،‬وما نِیل مِنه‬
‫َ َ ر َ َّ‬ ‫َّ‬ ‫ََ‬
‫(‪)۶‬‬
‫ار ِم اّللِ تعاىل‪ ،‬فینت ِق َم ّللِ تعاىل‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫حم ِ‬
‫ترجمه‪ :‬عایشه& میگوید‪« :‬رسولاهلل‪ ‬هرگز هیچ چیزی یا هیچ زن یا‬
‫خدمتکاری را به دست خویش نزد؛ مگر زمانی که در راه اهلل جهاد میکرد‪ .‬هیچگاه‬
‫در هیچ موردی برای خود انتقام نگرفت‪ ،‬مگر اینکه حرمت دین اهلل متعال شکسته‬
‫میشد که در این صورت بهخاطر اهلل انتقام میگرفت»‪.‬‬
‫ُ‬ ‫ُ ٌ َ‬
‫رد جنر َر ِ ٌّ‬ ‫َّ‬ ‫ََ‬ ‫ُ ُ َر‬ ‫َ‬
‫اِّن غلِیظ‬ ‫‪ -622‬وعن أنس‪ ‬قال‪ :‬کنت أم َِش مع رسول اّلل‪ ‬وعلیه ب‬
‫نظرت إىل َصفح ِة اعت ِِق انلَّ ي‬ ‫ُ‬ ‫َر َى َ َ ى َ‬ ‫َ َ ُ َ ر َ ٌّ َ َ َ َ ُ َ‬ ‫َ‬
‫ب‪‬‬ ‫ِ‬ ‫ف‬ ‫‪،‬‬ ‫ة‬ ‫دید‬ ‫ش‬ ‫ة‬ ‫ذ‬‫ب‬ ‫ج‬ ‫ه‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ئ‬ ‫ا‬ ‫د‬‫احلا ِشیةِ‪ ،‬فأدرکه أعر ِايب‪ ،‬فجبذه ب ِ ِر‬
‫َّ‬ ‫َ ُ َ َّ ُ ُ ر‬ ‫ُ َّ‬ ‫ر َّ َ َ‬ ‫ُ ي‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫َ َّ َ ر‬
‫مال اّللِ اَّلي‬ ‫وقد أثرت بِها حا ِشیة الرداءِ مِن ِشدة ِ جبذت ِ ِه‪ ،‬ثم قال‪ :‬یا حممد مر ِيل مِن ِ‬
‫ُ َ َ ََ‬ ‫َ َ َ‬ ‫َ‬
‫(‪)1‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫عِندك‪ .‬فاتلَفت إ ِ ريله‪ ،‬فض ِحك‪ ،‬ث َّم أمر َُل بعطاء‪ٌ [ .‬‬
‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬با رسولاهلل‪ ‬قدم میزدم و ایشان روپوشی نجرانی بر‬
‫تن داشت که دارای حاشیهای ضخیم بود‪ .‬صحرانشینی به ایشان رسید و روپوش‬
‫پیامبر‪ ‬را گرفت و آن را سخت کشید؛ به گردن پیامبر‪ ‬نگاه کردم‪ ،‬اثرِ حاشیهی ردا‬
‫(روپوش) را که بهشدت کشیده شده شده بود‪ ،‬روی گردنِ پیامبر‪ ‬دیدم‪ .‬سپس آن‬
‫مرد گفت‪ :‬ای محمد! دستور بده از مالِ خداوند که نزدِ توست‪ ،‬به من هم بدهند‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬نگاهی به او انداخت‪ ،‬تبسم کرد و دستور داد که چیزی به او ببخشند‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم ش‪.6262 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2058 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0147 :‬‬
‫‪197‬‬ ‫باب‪ :‬عفو و گذشت و رویگردانی از جاهالن‬

‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬حدیثی بدین مضمون نقل کرده که عایشه& گفته است‪« :‬رسولاهلل‪‬‬
‫هرگز هیچ چیزی یا هیچ زن یا خدمتکاری را به دست خویش نزد؛ مگر زمانی که‬
‫در راه اهلل جهاد میکرد»‪ .‬و این‪ ،‬از بزرگوارِی پیامبر‪ ‬بود که «هیچگاه در هیچ‬
‫موردی برای خود انتقام نگرفت»‪ .‬زیرا درباره حقوق شخصی‪ ،‬تصمیم با خودش بود‬
‫که ببخشد یا حقش را بگیرد؛ اما اگر حرمت دین اهلل متعال شکسته میشد‪ ،‬به هیچ‬
‫عنوان کوتاه نمیآمد و بهخاطر اهلل انتقام میگرفت‪ .‬زیرا پیامبر‪ ‬به هیچکس اجازه‬
‫نمیداد به کاری که مایهی خشم پروردگار است‪ ،‬ادامه بدهد‪ .‬لذا شایسته است که‬
‫انسان در رابطه با مسایل شخصیِ خود‪ ،‬عفو و گذشت پیشه نماید؛ اما اگر حرمت‬
‫دین اهلل شکست‪ ،‬کوتاه نیاید و به هیچکس اجازه ندهد که در شریعت الهی‬
‫قانونشکنی کند‪.‬‬
‫یکی از احادیثی که مؤلف‪ /‬در این باب ذکر کرده‪ ،‬داستان صحرانشینیست که‬
‫روپوشی نجرانی بر تنِ پیامبر‪ ‬دید و آن را بهشدت کشید؛ بهگونهای که حاشیهی‬
‫ضخیم روپوش‪ ،‬بر گردن پیامبر‪ ‬اثر گذاشت‪ .‬رسولاهلل‪ ‬نگاهی به این مرد‬
‫انداخت؛ دریافت صحرانشینیست که چیزی میخواهد‪ .‬لذا پیامبر‪ ‬لبخندی زد و‬
‫دستور داد که چیزی به او ببخشند‪ .‬حتی اخم نفرمود و چهره در هم نکشید؛ بلکه‬
‫لبخند زد و دستور داد که چیزی به او ببخشند! حال اگر کسی با ما چنین برخوردی‬
‫بکند‪ ،‬چه میکنیم؟ حداقل کتکش میزنیم‪ .‬اهلل متعال دربارهی پیامبرش‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ ُ‬ ‫ذ‬
‫[القلم‪]٣ :‬‬ ‫﴿ِإَونكََلعلََخلقََع ِظيمََ‪﴾٤‬‬
‫و بیگمان تو‪ ،‬بر اخالق بزرگی قرار داری‪.‬‬
‫این از اخالق سترگ پیامبر‪ ‬بود که به آن مرد نگاه کرد‪ ،‬تبسمی فرمود و چیزی‬
‫به او بخشید‪.‬‬
‫آری؛ شایسته است که انسان صبر و حوصله داشته باشد و وقتی مردم خشمگین‬
‫میشود‪ ،‬او کوتاه بیاید‪ .‬از معاویه‪ ‬پرسیدند‪ :‬چگونه مردم را رهبری میکنی؟ ‪ -‬زیرا‬
‫معاویه‪ ‬به حکمت و سیاست‪ ،‬معروف بود‪ -.‬فرمود‪« :‬قید و بندِ ارتباط من با آنها‬
‫مانندِ مو‪ ،‬باریک است؛ اگر آنها این مو را بگیرند‪ ،‬من در پیِ آنها میروم و اگر من‪،‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪198‬‬

‫این مو را در دست داشته باشم‪ ،‬آنها به دنبالِ من میآیند و بدینسان این موی‬
‫باریک‪ ،‬گسسته نمیشود»‪ .‬منظورش این بود که من در ارتباط با دیگران‪ ،‬سختگیر‬
‫نیستم‪ .‬و این‪ ،‬از حُسنِ سیاست او بود که مردم را بدینشکل رهبری مینمود؛ وقتی‬
‫به او روی میآوردند‪ ،‬از آنها بهگرمی استقبال میکرد و وقتی میدید که به او پشت‬
‫کردهاند‪ ،‬خود در پیِ آنان میرفت تا آنها را از دست ندهد‪.‬‬
‫لذا چه خوب است که انسان همانندِ پیامبر‪ ‬همواره در رفتار و منشِ خویش‪،‬‬
‫نرمخوی و بردبار باشد‪ .‬از اهلل متعال درخواست میکنم که به ما رفتار‪ ،‬اخالق و منش‬
‫نیکو عنایت بفرماید‪.‬‬
‫***‬
‫َ‬ ‫َ ر َ ًّ‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫َي َ ُ‬
‫‪ -622‬وعن ابن مسعو ٍد‪ ‬قال‪ :‬کأِّن أنظر إىل رسول اّلل‪ ‬حی ِيك نبِیا مِن األنبیاءِ‬
‫ادل َم َع رن َ‬
‫مس ُح َّ‬‫َ َ َُ َ ُ ُ ََر َ رُ َ ُ َ َ َ‬ ‫َ ُ َّ َ ُ َ َ‬
‫جه ِه‪ ،‬ویقول‪:‬‬
‫ِ‬ ‫و‬ ‫ی‬ ‫و‬‫ه‬ ‫و‬ ‫‪،‬‬ ‫ه‬‫و‬‫م‬ ‫د‬ ‫أ‬ ‫ف‬ ‫ه‬‫وم‬ ‫ق‬ ‫ه‬ ‫ب‬‫ْض‬ ‫یهم‪،‬‬ ‫صلوات اّللِ وسالمه عل‬
‫متفق عليه]‬
‫ُ َ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ َّ ُ‬
‫وِّم فإِنهم ال يعلمون»‪ٌ [ .‬‬
‫ر َ‬ ‫َّ ُ َّ‬
‫«اللهم اغ ِفر ل ِق ِ‬
‫(‪)۶‬‬

‫ترجمه‪ :‬ابنمسعود‪ ‬میگوید‪ :‬گویا اینک رسولاهلل‪ ‬را میبینم که داستانِ یکی‬
‫از پیامبران را بازگو میکند که قومش او را زده و خونآلود کرده بودند و او‪ ،‬خون را‬
‫از صورتش پاک مینمود و میگفت‪« :‬یا اهلل! قومِ مرا ببخش؛ زیرا آنها نمیفهمند»‪.‬‬
‫ُ‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫َر َ‬ ‫َ َّ‬ ‫ر َ ُ َ َ‬
‫الشدید ُّ َ‬
‫بالرصع ِة إِنما الشدید‬ ‫‪ -621‬وعن أ ِيب هریرة‪ ‬أن رسول اّلل‪ ‬قال‪« :‬ليس‬
‫ر ُ َ َ ُ ر رَ َ‬ ‫َّ‬
‫(‪)1‬‬
‫متفق عليه]‬
‫ب»‪ٌ [ .‬‬‫اَّلي یملِك نفسه عِند الغض ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬پهلوان‪ ،‬کسی نیست که رقیب‬
‫(هماوردش) را به زمین بزند؛ پهلوان‪ ،‬کسیست که هنگام خشم‪ ،‬خودش را کنترل کند»‪.‬‬
‫شرح‬
‫از دیگر احادیثی که نووی‪ /‬در باب «عفو و گذشت و رویگردانی از جاهالن»‬
‫ذکر کرده‪ ،‬حدیثیست بدین مضمون که ابنمسعود‪ ‬میگوید‪ :‬گویا اینک‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2577 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪[ .0786 :‬این حدیث پیشتر بهشمارهی ‪ 27‬ذکر شد‪].‬‬
‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪ 2005 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪[ .6218 :‬این حدیث پیشتر بهشمارهی ‪ 52‬ذکر شد‪].‬‬
‫‪199‬‬ ‫باب‪ :‬عفو و گذشت و رویگردانی از جاهالن‬

‫رسولاهلل‪ ‬را میبینم که داستانِ یکی از پیامبران را بازگو میکند که قومش او را زده‬
‫و خونآلود کرده بودند و او‪ ،‬خون را از صورتش پاک مینمود و میگفت‪« :‬یا اهلل!‬
‫قومِ مرا ببخش؛ زیرا آنها نمیفهمند»‪.‬‬
‫این‪ ،‬از حلم و بردباری پیامبران و صبری بود که در برابر اذیت و آزار قومشان‬
‫داشتند؛ میدانید که پیامبران اذیت و آزار فراوانی از قوم خویش دیدند‪ .‬اهلل متعال‬
‫میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ِ‬ ‫ُ‬ ‫ل َ ِمِن َقبَل ِكَ َفص ُ‬‫ر‬ ‫ِ‬ ‫ُ‬
‫بواَ ََعَ َما َكذِبُواَ َوأوذواَ َح ذ ىَ‬
‫ت َأتىَ ُهمََ‬ ‫﴿ولقدَ َكذِبتَ َ ُر ُس َ‬
‫[األنعام‪َ ]٤٣ :‬‬ ‫ن َُ‬
‫صناَ﴾‬
‫پیش از تو نیز پیامبرانی تکذیب شدند و در برابر تکذیبِ دیگران شکیبایی نمودند و اذیت و‬
‫آزار دیدند تا آنکه یاری ما به آنان رسید‪.‬‬
‫رسولاهلل‪ ‬داستان یکی از این پیامبران را بازگو نمود و فرمود‪« :‬قومش او را‬
‫زدند و خونآلودش کردند و او‪ ،‬خون را از صورتش پاک مینمود و میگفت‪ :‬یا اهلل!‬
‫قومِ مرا ببخش؛ زیرا آنها نمیفهمند»‪.‬‬
‫گویا این قوم‪ ،‬مسلمان بودهاند؛ و چون با پیامبرشان درگیر شدند و خونآلودش‬
‫کردند‪ ،‬برایشان دعای آمرزش کرد؛ اگر مسلمان نبودند برای آنها دعای هدایت‬
‫مینمود‪ .‬اما دعای مغفرت کرد‪ .‬لذا چنین بهنظر میرسد که مسلمان بودهاند‪ .‬البته این‬
‫پیامبر حق داشت که از حقّ خویش بگذرد؛ از اینرو دیدگاه صحیح‪ ،‬اینست که اگر‬
‫کسی به پیامبر‪ ‬ناسزا گفت و سپس توبه کرد‪ ،‬توبهاش پذیرفته میشود‪ ،‬اما باید‬
‫اعدام گردد؛ ولی اگر کسی به اهلل ناسزا گفت و سپس توبه نمود‪ ،‬توبهاش پذیرفته‬
‫میشود و نباید اعدامش کرد‪ .‬این‪ ،‬بدین معنا نیست که جُرمِ ناسزاگویی به پیامبر‪ ‬از‬
‫ناسزاگویی به اهلل‪ ‬بیشتر است؛ بلکه جُرم دشنام دادن به اهلل از دشنامگویی به‬
‫پیامبر‪ ‬بدتر و شدیدتر است؛ ولی اهلل متعال به ما خبر داده که از حقّ خود میگذرد‬
‫و توبهی کسی را که توبه کند‪ ،‬میپذیرد‪ .‬اما پیامبر‪ ‬وفات کرده است و وقتی کسی‬
‫به پیامبر‪ ‬ناسزا بگوید و سپس توبه کند‪ ،‬اهلل متعال توبهاش را میپذیرد و کفری را‬
‫که به سبب ناسزاگویی به پیامبر‪ ‬مرتکب شده است‪ ،‬میبخشد؛ ولی از آنجا که حقّ‬
‫پیامبر‪ ‬به قوّت خود باقیست‪ ،‬باید این شخص را اعدام کرد‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪111‬‬

‫سپس مؤلف‪ /‬حدیثی از ابوهریره‪ ‬نقل کرده که پیامبر‪ ‬فرموده است‪:‬‬


‫«پهلوان‪ ،‬کسی نیست که رقیب (هماوردش) را به زمین بزند؛ پهلوان‪ ،‬کسیست که‬
‫هنگام خشم‪ ،‬خودش را کنترل کند»‪ .‬مردم‪ ،‬کسی را پهلوان میپندارند که هنگام کُشتی‬
‫یا رویارویی با حریفانش‪ ،‬آنها را نقش زمین کند‪ .‬مردم‪ ،‬چنین کسی را قهرمان یا‬
‫پُرزور میدانند؛ ولی رسولاهلل‪ ‬بیان فرموده است که در حقیقت‪ ،‬چنین کسی‪ ،‬پهلوان‬
‫نیست؛ بلکه‪« :‬پهلوان‪ ،‬کسیست که هنگام خشم‪ ،‬خویشتندار باشد»‪ .‬کُشتی‪ -‬با‬
‫پوشش و لباسِ مناسب‪ -‬یکی از ورزشهای مباح است که پیامبر‪ ‬نیز انجام داده‬
‫است؛ چنانکه با رکانه بن یزید کشتی گرفت و شکستش داد؛ رکانه‪ ،‬کسی بود که‬
‫هیچ کس او را در کُشتی شکست نمیداد‪ ،‬از پیامبر‪ ‬شکست خورد‪.‬‬
‫لذا پهلوان واقعی‪ ،‬کسیست که وقتی نفس و امیال درونی‪ ،‬بخواهند او را با خشم‬
‫و عصبانیت‪ ،‬به زمین بزنند‪ ،‬بر خود مسلّط باشد‪ .‬زیرا خشم و عصبانیت‪ ،‬آتشیست‬
‫که شیطان در قلبِ انسان میاندازد و بدینسان خونِ انسان بهجوش میآید‪ .‬اگر کسی‬
‫قوی باشد‪ ،‬بر خود چیره میشود و اگر ضعیف باشد‪ ،‬نمیتواند خود را کنترل کند و‬
‫چهبسا سخنی میگوید یا عملی انجام میدهد که پشیمانی بهبار میآورد‪ .‬از اینرو‬
‫پیامبر‪ ‬به شخصی که از ایشان درخواست نصیحت کرد‪ ،‬فرمود‪« :‬خشمگین مشو»‪.‬‬
‫آن شخص چندین بار تقاضای نصیحت کرد و پیامبر‪ ‬هر بار به او فرمود‪:‬‬
‫(‪)۶‬‬
‫زیرا همانگونه که بارها مشاهده شده است‪ ،‬گاه خشم‪ ،‬باعث‬ ‫«خشمگین مشو»‪.‬‬
‫میشود که انسان به خود دشنام دهد یا به دین و پروردگارش ناسزا بگوید یا‬
‫همسرش را طالق دهد یا ظرفی بشکند یا لباسش را آتش بزند؛ بسیاری از حوادث‪،‬‬
‫نتیجهی خشم و غضب یا جنونِ ناشی از عصبانیت است‪.‬‬
‫از اینرو قولِ راجح اینست که‪ :‬اگر انسان بهاندازهای خشمگین شود که درک‬
‫نکند چه میگوید‪ ،‬سخنش اعتبار ندارد؛ اگر لفظِ طالق بر زبان بیاورد‪ ،‬همسرش‬
‫طالق نمیشود‪ .‬زیرا بهاختیار خود نبوده و طالقی که بهاختیار نباشد‪ ،‬حکم طالقِ‬
‫مُکرَه (مجبور) را دارد‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪[ .2002 :‬این حدیث پیشتر بهشمارهی ‪ 58‬و ‪ 255‬ذکر شد‪].‬‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬تحمل اذیت و آزار‬

‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬


‫ذُ ُ‬
‫سنِيََ‪﴾١٣٤‬‬ ‫ّللََي ُّ َ‬
‫ِبَٱلَ ُمحَ ِ‬ ‫نَٱِلذ ِ َ‬
‫اسَوَٱ َ‬ ‫﴿وَٱلَكَ ِظ ِميََٱلَغيَظََوَٱلَعافِيََع َِ‬
‫[آل عمران‪]١٤٣ :‬‬
‫کسانی که خشمشان را فرو میخورند و از خطای مردم گذشت مینمایند‪ .‬و اهلل نیکوکاران‬
‫را دوست دارد‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُُ‬ ‫ذ‬
‫[الشورى‪َ ]٣٤ :‬‬ ‫نَذَل ِكََل ِمنََعزَ َِمَٱلَم َ‬
‫ورَِ‪﴾٤٣‬‬ ‫﴿ولمنَصبََوغفرََإ ِ َ‬
‫و هرکس بردباری ورزد و درگذرد‪ ،‬بداند که چنین رویکردی از کارهای بس بزرگ است‪.‬‬

‫َ َى َ ُُ َر َ ُ‬ ‫َّ َّ‬ ‫ى‬ ‫َ َّ‬ ‫ر‬


‫‪ -629‬وعن أيب هریرة‪ ‬أن رجال قال‪ :‬یا رسول اّلل إِن يل قرابة أ ِصله رم َویقطعون‪،‬‬
‫ُ ر َ َ َ َ َّ َ‬ ‫َ ر ُر َ‬ ‫ُ َ ر َ ُ ُ َ َّ َ ر ُ ُ ُ ر َ ر ُ َ‬
‫ون َ َّ‬
‫َُ‬
‫يلع‪ ،‬فقال‪« :‬ل ِِئ کنت کما قلت‪ ،‬فكأنما‬ ‫حسن إِيل ِه ِم ويسيئون إِيل‪ ،‬وأحلم عنهم و َيهل‬
‫و ِ‬ ‫أ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫ر ََ‬ ‫َ‬
‫ٌ َ ر‬ ‫َ َ َّ‬ ‫ََ ُ‬ ‫ُ ُّ ُ ُ َ َّ‬
‫(‪)۶‬‬
‫ری علی ِه رم ما دم َت لَع ذلك»‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫ظه‬
‫ت ِسفهم المل‪ ،‬وال یزال معك ِمن اّللِ ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬مردی‪ ،‬عرض کرد‪ :‬ای رسولخدا! من‪،‬‬
‫خویشاوندانی دارم که با آنان ارتباط برقرار میکنم‪ ،‬ولی آنها با من ارتباط ندارند؛ و‬
‫من‪ ،‬به آنان نیکی میکنم‪ ،‬ولی آنها به من بدی میکنند؛ من‪ ،‬در برابر بدیهایشان‬
‫شکیبایی میورزم‪ ،‬ولی آنها باز هم به من بدی میکنند‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬اگر‬
‫همینگونه باشی که گفتی‪ ،‬گویا خاکستر داغ به آنان میخورانی و تا زمانی که به‬
‫همین روش عمل کنی‪ ،‬پشتیبانی از سوی اهلل در برابرِ آنان با تو خواهد بود»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬بابی بدین نام گشوده است‪« :‬تحمل اذیت و آزار»‪ .‬اذیت و آزار‪ ،‬شامل‬
‫هر سخن یا عمل یا هر چیزِ دیگری میشود که انسان را میرنجاند و او را‬
‫آزردهخاطر میگرداند و میتواند دربارهی مسایل دینی یا دنیوی باشد‪ .‬اگر کسی‬
‫بهخاطر دینش مورد اذیت و آزار قرار بگیرد‪ ،‬پیامبران بزرگوار صلواتاهلل وسالمه‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪6442 :‬؛ این حدیث پیشتر بهشمارهی ‪ 262‬ذکر شد‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪112‬‬

‫علیهم‪ ،‬الگوی نیکی برای او هستند که بهپیروی از آنان‪ ،‬شکیبایی ورزد‪ .‬زیرا اهلل متعال‬
‫میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ابَ‬ ‫ّللَِجعلََف ِتَنةََٱِلذ ِ َ‬
‫اسَكعذ َِ‬ ‫ف َٱ َ‬ ‫ولَءام ذناََب ِٱ َ‬
‫ّللَِفإِذاََأوذِيََ ِ َ‬ ‫﴿ومِنََٱِلذ ِ َ‬
‫اسَمنَيق َ‬
‫ذ‬
‫ََ‬ ‫[العنكبوت‪َ ]١١ :‬‬ ‫ّللِ﴾‬
‫ٱ َ‬
‫و از مردم کسانی هستند که میگویند‪« :‬به اهلل ایمان آوردیم» و چون در راه اهلل اذیت و آزار‬
‫ببینند‪ ،‬اذیت و آزار مردم را مانند عذاب اهلل میشمارند‪.‬‬
‫یعنی وقتی در راه اهلل یا بهخاطر دین و امر به معروف و نهی از منکر اذیت و‬
‫آزاری به آنها میرسد‪ ،‬این آزمون را عذاب میپندارند و جا میزنند‪.‬‬
‫پیامبران الهی‪ ،‬اذیت و آزار فراوانی متحمل شدند تا اینکه نصرت و یاری اهلل‪‬‬
‫به آنها رسید‪.‬‬
‫آدمِ دیندار و همچنین کسی که امر به معروف و نهی از منکر میکند‪ ،‬بهطور‬
‫قطع با موانع و اذیت و آزار دیگران روبهرو میشود؛ اما باید شکیبا باشد‪ .‬اگر‬
‫شکیبایی ورزد‪ ،‬فرجامِ نیکی خواهد داشت و به نتایج مطلوبی دست خواهد یافت؛‬
‫زیرا فرجام نیک از آنِ پرهیزگاران است‪ .‬هرکس متناسب با میزان دین و ایمانش مورد‬
‫آزمایش قرار میگیرد و اهلل متعال برای آزمایش او‪ ،‬کسی را بر وی چیره میگرداند تا‬
‫او را بیازارد؛ همانگونه که اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ذ‬
‫ن َب ِ َهِۦَ َِإَونََ‬ ‫ّلل ََعَ َحرَفَ َفإِنَ َأصاب َُهۥ َخ رَ‬
‫ي َٱطَمأ َ‬ ‫اس َمن َيعَ ُب َُد َٱ َ‬
‫﴿ومِنَ َٱِلذ ِ َ‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬
‫انَ‬
‫لسَ َ‬ ‫س َٱ ُّدلنَيا َوَٱٓأۡلخِرةَ َذَل ِكَ َهوَ َٱ َُ‬
‫أصابتَ َُه َف ِتَن َة َٱنقلبَ ََعَ َوجَ ِه َهِۦ َخ ِ َ‬
‫[احلج ‪َ َ ]١١ :‬‬ ‫ي‪﴾١١‬‬ ‫ٱلَ َُمب ِ َُ‬
‫و برخی از مردم اهلل را در حاشیه و با شک و دودلی عبادت میکنند‪ .‬اگر خیری به آنان برسد‪،‬‬
‫به آن آرامش مییابند و اگر بالیی به آنان برسد‪ ،‬رویگردان میشوند؛ در دنیا و آخرت زیان‬
‫میبینند‪ .‬این‪ ،‬همان زیان آشکار است‪.‬‬
‫برخی از مردم‪ ،‬عبادت قوی و ثابتی ندارند؛ تا زمانی که در عافیت و آرامش‬
‫بهسر میبرند‪ ،‬آسودهخاطرند و همینکه اذیت و آزاری به آنها میرسد یا شبههای‬
‫برای آنها پیش میآید‪ ،‬رویگردان میشوند و به دنیا و آخرت خود زیان میزنند‪ .‬لذا‬
‫صبر و شکیبایی در راه اهلل‪ ‬و در مسیر دین و ایمان‪ ،‬واجب است‪.‬‬
‫‪113‬‬ ‫باب‪ :‬تحمل آذار و اذیت‬

‫و اما در رابطه با اذیت و آزاری که بهخاطر دنیا و معامالت دنیوی به انسان‬


‫میرسد‪ ،‬اختیار با انسان است که صبر نماید و از حقّش بگذرد یا حقّ خود را بگیرد‪.‬‬
‫البته صبر و شکیبایی‪ ،‬بهتر است؛ مگر آنکه صبر و حوصله‪ ،‬به دشمنی و عداوت‬
‫بینجامد که در این صورت گرفتنِ حق برتر میباشد‪.‬‬
‫فرض کنید همسایهای دارید که با صدابلندی یا کوبیدن دیوار و صداهای ناهنجار‬
‫یا پارک کردن ماشینش در مقابلِ خانهی شما‪ ،‬باعث اذیت و آزارتان میگردد‪ .‬خُب؛‬
‫حق با شماست و او‪ ،‬شما را در راه اهلل و بهخاطر دین و ایمانتان نیازرده است‪ .‬در‬
‫چنین مواردی تصمیم با شماست؛ اگر بخواهید‪ ،‬صبر کنید و امیدوار باشید که‬
‫خداوند‪ ‬گشایشی بدهد و از شرّ همسایهی مردمآزار راحت شوید‪ .‬و اگر بخواهید‪،‬‬
‫میتوانید حقّتان را از او بگیرید؛ زیرا اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬
‫[الشورى‪]٣١ :‬‬ ‫لئِكََماَعليَ ِهمَ َِِمنَسبِيلََ‪﴾٤١‬‬
‫نَٱنتصََبعَدََظلَ ِم َهِۦَفأو ىَ‬
‫﴿ولم َِ‬
‫و کسی که پس از ستمدیدن خویش انتقام بگیرد‪ ،‬ایراد و عتابی بر چنین کسانی نیست‪.‬‬
‫و صبر و شکیبایی بهتر است؛ بهشرطی که این امر بر گستاخی و ظلم و تعدّی‬
‫همسایهی مردمآزار یا فردِ ظالم نیفزاید‪ .‬در غیر این صورت بهتر است که حقّ خود را‬
‫بگیرید تا بدینسان او را از ظلم و ستم بازدارید‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬دو آیه ذکر کرده است که پیشتر به شرح و توضیح آنها‬
‫پرداختیم؛ یعنی آیهی ‪ ۶۳8‬سورهی «آلعمران» و آیهی ‪ 8۳‬سورهی «شوری»‪.‬‬
‫و آن گاه حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬مردی‪،‬‬
‫عرض کرد‪ :‬ای رسولخدا! من‪ ،‬خویشاوندانی دارم که با آنان ارتباط برقرار میکنم‪،‬‬
‫ولی آنها با من ارتباط ندارند؛ و من‪ ،‬به آنان نیکی میکنم‪ ،‬ولی آنها به من بدی‬
‫میکنند؛ من‪ ،‬در برابر بدیهایشان شکیبایی میورزم‪ ،‬ولی آنها باز هم به من بدی‬
‫میکنند‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬اگر همینگونه باشی که گفتی‪ ،‬گویا خاکستر داغ به آنان‬
‫میخورانی و تا زمانی که به همین روش عمل کنی‪ ،‬پشتیبانی از سوی اهلل در برابرِ‬
‫آنان با تو خواهد بود»‪ .‬خاکسترِ داغ به آنان میخورانی‪ ،‬کنایه از اینست که همهی‬
‫اینها به نفع توست‪.‬‬
‫صلهی رحم یا پیوند خویشاوندی‪ ،‬این نیست که انسان‪ ،‬در پاسخ پیوندی که‬
‫خویشانش با او دارند‪ ،‬با آنها ارتباط داشته باشد؛ بلکه صلهی رحم در حقیقت‪،‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪114‬‬

‫اینست که انسان با خویشاوندانی که با او ارتباط ندارند‪ ،‬رابطه داشته باشد‪ .‬خالصه‬


‫اینکه انسان باید در برابر اذیت و آزار خویشاوندان‪ ،‬همسایگان و دوستانش شکیبا‬
‫باشد و تا زمانی که شکیبایی ورزد‪ ،‬در برابرشان پشتیبانی از سوی اهلل خواهد داشت؛‬
‫یعنی این‪ ،‬به نفع او و به زیانِ آنهاست‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬خشم و غضب برای دفاع از دین اهلل متعال در هنگامی‬
‫که نسبت به شریعت‪ ،‬حرمت‌شکنی شود (و احکام اهلی عاات گرددد‬

‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬


‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ِ‬
‫َ‬ ‫[احلج ‪]٤١ :‬‬ ‫ّلۥَعِندََر ِب ِ َهِۦ﴾‬
‫يرَ َُ‬
‫ّللَِف ُهوََخ َ‬ ‫﴿ذَل ِكََومنَ ُيع ِظمََ ُح ُرمَ َِ‬
‫تَٱ َ‬
‫(حُکم) اینست و هر کس‪ ،‬نشانهها و شعایر االهی را بزرگ بدارد‪ ،‬بیگمان این عمل برایش‬
‫نزد پروردگارش نیک است‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ذ‬ ‫﴿إنَت ُ ُ‬
‫ََ‬ ‫[حممد ‪]٧ :‬‬ ‫نصكمََو ُيث ِبِتََأقَدامكمََ‪﴾٧‬‬
‫ّللَي َ‬
‫نصواََٱ َ‬ ‫ِ‬
‫اگر (دین) اهلل را یاری کنید‪( ،‬اهلل) شما را یاری میکند‪ .‬و گامهایتان را استوار میسازد‪.‬‬
‫در اینباره میتوان به حدیث عایشه& اشاره کرد که در باب «عفو و گذشت»‬
‫(‪)۶‬‬
‫ذکر شد‪.‬‬

‫ب‪ ‬فقال‪:‬‬ ‫اء َر ُج ٌل إىل انلَّ ي‬ ‫ابلدري‪ ‬قال‪َ :‬ج َ‬


‫ي‬
‫‪ -621‬وعن أيب مسعود عقبة بن عمرو‬
‫ِ‬ ‫َ‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬
‫فالن ممِ ا ی ِطیل بِنا‪ ،‬فما رأیت انلَّ َّ‬ ‫ر‬ ‫ُّ ر‬ ‫ي َ َ َّ َ َ‬
‫ب‪ ‬غ ِضب ِيف‬ ‫ِ‬ ‫ٍ‬ ‫ل‬
‫ِ‬ ‫أج‬ ‫ِن‬‫م‬ ‫ح‬‫ِ‬ ‫ب‬ ‫الص‬ ‫ِ‬ ‫ة‬ ‫ال‬ ‫ص‬ ‫إِّن ألتأخر عن‬
‫َ ُّ ُ ر ََّ‬ ‫َُي‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ ُّ َ َّ َّ‬
‫موعِظ ٍة قط أشد مما غ ِض َب یومئِ ٍذ‪ ،‬فقال‪« :‬یا أیها انلَّاس! إن مِنكم منفرین؛ فأیكم أم‬
‫َ َ‬ ‫َ َ َّ‬ ‫َّ ر‬ ‫َّ َ َ ُ‬
‫(‪)1‬‬
‫احلاج ِة»‪[ .‬متفق علیه]‬ ‫والص َ‬
‫غری وذا‬ ‫ج رز‪ ،‬فإن مِن ورائ ِ ِه الكبری‬ ‫انلاس فلیو ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابومسعود‪ ،‬عقبه بن عمرو بدری‪ ‬میگوید‪ :‬مردی نزد پیامبر‪ ‬آمد و‬
‫گفت‪ :‬من دیرتر به نماز صبح میآیم؛ زیرا فالنامام‪ ،‬نماز را طول میدهد‪- .‬‬
‫ابومسعود‪ ‬میگوید‪ -:‬پیامبر‪ ‬را در خطابهی آن روز چنان خشمگین دیدم که‬
‫پیشتر او را در هیچ خطابهای اینهمه خشمگین ندیده بودم‪ .‬فرمود‪« :‬ای مردم! برخی‬
‫از شما دیگران را از دین گریزان میکنید‪ .‬لذا هرکس از شما پیشنمازِ مردم میشود‪،‬‬
‫نماز را کوتاه بخواند؛ زیرا در میان نمازگزاران‪ ،‬افرادِ سالخورده‪ ،‬خردسال و کسانی‬
‫هستند که کارِ فوری دارند»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬حدیث شمارهی ‪.258‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)715 ،716 ،81( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.522 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪111‬‬

‫شرح‬
‫حافظ نووی‪ /‬در کتابش ریاضالصالحین‪ ،‬میگوید‪« :‬باب‪ :‬خشم و غضب برای‬
‫دفاع از دین اهلل متعال در هنگامی که نسبت به شریعت‪ ،‬حرمتشکنی شود (و احکام‬
‫الهی رعایت نگردد)»‪.‬‬
‫خشم و غضب‪ ،‬چندین سبب دارد؛ از جمله انتقام برای خویشتن‪ .‬یعنی کسی‬
‫کاری میکند که خشم و عصبانیت انسان را برمیانگیزد و در نتیجه انسان‪ ،‬برای خود‬
‫انتقام میگیرد‪ .‬این این خشم و غضب نهی شده است؛ زیرا شخصی به پیامبر‪ ‬گفت‪:‬‬
‫مرا نصیحت کن‪ .‬فرمود‪« :‬خشمگین مشو»‪ .‬او چندین بار درخواست نصیحت کرد و‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬خشمگین مشو»‪.‬‬
‫یکی دیگر از اسباب خشم و غضب‪ ،‬خشمگین شدن بهخاطرِ اهلل‪ ‬میباشد‪.‬‬
‫بدینسان که انسان‪ ،‬شاهدِ حرمتشکنی نسبت به دینِ اهلل‪ ‬یا شاهد پایمال شدنِ‬
‫احکام الهی باشد؛ در نتیجه از روی غیرت دینیاش یا برای حمایت از دین اهلل‪،‬‬
‫خشمگین شود‪ .‬چنین خشمی‪ ،‬نیک و پسندیده است و اجر و ثواب دارد‪ .‬زیرا این‪،‬‬
‫سنّتِ پیامبر‪ ‬است و در مفهوم این آیه نیز میگنجد که اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ِ‬
‫ََ‬ ‫[احلج ‪]٤١ :‬‬ ‫ّلۥَعِندََر ِب ِ َهِۦ﴾‬
‫يرَ َُ‬
‫ّللَِف ُهوََخ َ‬ ‫﴿ذَل ِكََومنَ ُيع ِظمََ ُح ُرمَ َِ‬
‫تَٱ َ‬
‫(حُکم) اینست و هر کس‪ ،‬نشانهها و شعایر االهی را بزرگ بدارد‪ ،‬بیگمان این عمل‬
‫برایش نزد پروردگارش نیک است‪.‬‬
‫و نیز میفرماید‪:‬‬
‫ُ ُ‬ ‫ذ ذ‬ ‫ِ‬
‫[احلج ‪]٤٨ :‬‬ ‫وبَ‪﴾٣٢‬‬
‫ّللَِفإِنهاَمِنَتقَوىَٱلَقل َِ‬ ‫﴿ومنَ ُيع ِظمََش ىَ‬
‫عئِرََٱ َ‬
‫و هر کس‪ ،‬نشانهها و شعایر االهی را بزرگ و گرامی بدارد‪ ،‬بیگمان این امر از تقوای‬
‫دلهاست‪.‬‬
‫گرامیداشت شعایر و نشانههای الهی‪ ،‬اینست که انسان آنها را بزرگ بدارد و‬
‫نسبت به توهین به این شعایر‪ ،‬بیتفاوت نباشد؛ بلکه خشمگین شود و به دفاع از‬
‫شعایر االهی برخیزد و با امر به معروف و نهی از منکر و دیگر روشهای شرعی‪ ،‬دین‬
‫اهلل‪ ‬را یاری دهد‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬این آیه را ذکر کرده است که اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫‪117‬‬ ‫باب‪ :‬خشم و غضب برای دفاع دین اهلل متعال‪...‬‬
‫ُ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ذ‬ ‫﴿إنَت ُ ُ‬
‫[حممد ‪َ ]٧ :‬‬ ‫نصكمََو ُيث ِبِتََأقَدامكمََ‪﴾٧‬‬
‫ّللَي َ‬
‫نصواََٱ َ‬ ‫ِ‬
‫اگر (دین) اهلل را یاری کنید‪( ،‬اهلل) شما را یاری میکند‪ .‬و گامهایتان را استوار میسازد‪.‬‬
‫منظور از نصرت اهلل در این آیه‪ ،‬یاری دین اوست؛ زیرا اهلل‪ ‬از همه‪ ،‬بینیاز‬
‫است و نیازی به نصرت و یاری ندارد‪ .‬نصرت و یاری دین‪ ،‬به معنای دفاع و حمایت‬
‫از دین و خشم و غضب در زمانیست که نسبت به دین حرمتشکنی میشود‪ .‬البته‬
‫گزینهها یا نمونههای دیگری نیز در رابطه با نصرت دین وجود دارد؛ از جمله جهاد‬
‫در راه اهلل متعال؛ یعنی پیکار برای اینکه دین و کلمهی اهلل برتر و واالتر باشد‪ .‬این‬
‫هم در مفهوم نصرت و یاریِ اهلل‪ ‬میگنجد و اهلل به ناصرانِ دینش دو نوید داده‬
‫ُ‬ ‫ُ ُ‬
‫نصكمَ َو ُيث ِبِتَ َأقَدامكمَ َ‪﴾٧‬؛ یعنی‪« :‬اهلل‪ ،‬شما را یاری میکند و‬
‫است‪﴿ :‬ي َ‬
‫گامهایتان را استوار میسازد»‪ .‬به عبارت دیگر در برابرِ دشمنانتان به شما یاری‬
‫میرساند و گامهای شما را بر دین خود استوار میگرداند تا نلغزید‪ .‬خوب دقت‬
‫کنید؛ اگر یک بار دین اهلل را یاری کنیم‪ ،‬اهلل‪ ‬دو پاداش بزرگ به ما میدهد‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ ُ‬
‫نصكمََو ُيث ِبِتََأقَدامكمََ‪ ﴾٧‬و در ادامه میفرماید‪:‬‬ ‫﴿ي َ‬
‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬
‫[حممد ‪َ َ ]٨ :‬‬ ‫لَأعََٰل ُهمََ‪﴾٨‬‬
‫﴿وَٱَّلِينََكف ُرواََفتعَسَاَل ُهمََوأض َ‬
‫و هالکت و نابودی بر کافران است و اهلل اعمالشان را نابود و تباه کرد‪.‬‬
‫یعنی کافران در برابر مؤمنانی که اهلل نصرتشان میکند‪ ،‬نابود یا خوار و زبون‬
‫ذ‬
‫ل َأعََٰل ُهمَ َ‪ ﴾٨‬و اهلل متعال‪ ،‬تدابیر کافران را بینتیجه میگرداند و‬
‫میشوند؛ ﴿وأَض َ‬
‫هر تدبیری که میاندیشند‪ ،‬به زیان آنها تمام میشود و اعمالشان از میان میرود و‬
‫هیچ سودی از کارهای خود نمیبرند‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬حدیث عقبه بن عمرو بدری‪ ‬را ذکر کرده است؛ عقبه‪‬‬
‫میگوید‪ :‬مردی نزد پیامبر‪ ‬آمد و گفت‪ :‬من دیرتر به نماز صبح میآیم؛ زیرا‬
‫فالنامام‪ ،‬نماز را طول میدهد‪ .‬لذا پیامبر‪ ‬خشمگین شد؛ بهگونهای که ابومسعود‪‬‬
‫میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬را در خطابهی آن روز چنان خشمگین دیدم که پیشتر او را در‬
‫هیچ خطابهای اینهمه خشمگین ندیده بودم‪ .‬فرمود‪« :‬ای مردم! برخی از شما دیگران‬
‫را از دین گریزان میکنید»‪ .‬پیشنمازِ جماعت‪ ،‬به مردم نگفته بود که نماز نخوانید؛ اما‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪118‬‬

‫از بس که در امامتش نماز را بیش از حدّ سنت طول میداد‪ ،‬در عمل مردم را از نماز‬
‫جماعت گریزان کرده بود‪ .‬از اینرو درمییابیم که گریزان کردن مردم از دین حتماً‬
‫بهزبان نیست؛ بلکه هر عملی که مردم را از دین متنفر و گریزان کند‪ ،‬در این رویکرد‬
‫میگنجد‪ .‬از اینرو رسولاهلل‪ ‬در مسایل شرعی مدارا میکرد؛ یعنی گاه برای‬
‫پیشگیری از فتنه و زیان‪ ،‬از انجامِ پارهای از کارهای نیک و پسندیده خودداری‬
‫مینمود‪ .‬چنانکه تصمیم گرفت خانهی کعبه را بر همان شالوده یا زیربنایی بازسازی‬
‫کند که ابراهیم‪ ‬آن را بنا نهاده بود؛ اما از ترس اینکه شاید مردم دچار فتنه شوند‪،‬‬
‫این کار را انجام نداد‪ .‬همچنین رسولاهلل‪ ‬در سفر روزه میگرفت؛ ولی وقتی‬
‫اصحابش را دید که در سفر روزه میگیرند و اذیت میشوند‪ ،‬افطار کرد تا یارانش‬
‫دچار مشکل نشوند‪.‬‬
‫لذا باید سعی کنیم در چارچوب شریعت بهگونهای عمل کنیم که مردم با اطمینان‬
‫و رضایت به دین اهلل‪ ‬روی بیاورند؛ و این‪ ،‬روشِ رسولاهلل‪ ‬است‪.‬‬
‫شاهدِ موضوع از حدیث ابومسعود‪ ‬اینست که پیامبر‪ ‬از عملکرد آن امام که‬
‫نماز را طول میداد و مردم را گریزان میکرد‪ ،‬خشمگین شد‪ .‬در این حدیث همچنین‬
‫بدین نکته اشاره شده است که پیامبر‪ ‬در سخنرانیهایی که دربارهی حرمتشکنی‬
‫نسبت به دین ایراد میکرد‪ ،‬خشمگین میشد؛ همانگونه که جابر‪ ‬میگوید‪ :‬هنگامی‬
‫که رسولاهلل‪ ‬سخنرانی میکرد‪ ،‬چشمانس سرخ و صدایش‪ ،‬بلند میشد و خشمش‬
‫شدید میگشت؛ مانند شخصی که دربارهی نزدیک شدن لشکر دشمن هشدار میدهد‬
‫(‪)۶‬‬
‫و میگوید‪ :‬صبح و شام به شما حمله خواهند کرد‪.‬‬
‫سپس رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬لذا هرکس از شما پیشنمازِ مردم میشود‪ ،‬نماز را‬
‫کوتاه بخواند»؛ یعنی مطابق سنت‪« .‬زیرا در میان نمازگزاران‪ ،‬افرادِ سالخورده‪،‬‬
‫خردسال و کسانی هستند که کارِ فوری دارند»‪ .‬مثالً در میان نمازگزاران کسی هست‬
‫که با کسی دیگر قرار دارد که نزدش برود یا منتظرش باشد‪ .‬لذا برای امام جماعت‬
‫جایز نیست که نماز را بیش از حدّ سنت‪ ،‬طول دهد‪ .‬ائمهی جماعات در اینباره سه‬
‫دستهاند‪:‬‬

‫(‪)۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪227 :‬؛ نک‪ :‬حدیث شمارهی ‪.075‬‬


‫‪119‬‬ ‫باب‪ :‬خشم و غضب برای دفاع دین اهلل متعال‪...‬‬

‫برخی از ائمهی جماعات نماز را بهقدری کوتاه یا بهسرعت میخوانند که‬


‫مقتدیها فرصت نمییابند سنتهای نماز را انجام دهند‪ .‬این دسته از ائمه‪ ،‬خطاکار و‬
‫بلکه گنه‪‎‬کارند و امانتی را که بر عهده دارند‪ ،‬درست انجام نمیدهند‪.‬‬
‫عدهای دیگر نماز را طوالنی میخوانند؛ بهگونهای که گویا تنها نماز میگزارند‪.‬‬
‫یعنی قیام و قرائت‪ ،‬رکوع‪ ،‬سجده‪ ،‬قیامِ پس از رکوع و نشستن در میان دو سجده را‬
‫طول میدهند‪ .‬اینها نیز بر خطا هستند‪.‬‬
‫و گروه سوم‪ ،‬پیشنمازانی هستند که مانند پیامبر‪ ‬امامت میدهند؛ اینها بهترین‬
‫ائمه بهشمار میآیند و امانتی را که بر عهده دارند‪ ،‬بهخوبی ادا میکنند‪.‬‬
‫***‬
‫َ َ َر ُ‬ ‫ر َ َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬
‫رتت‬ ‫‪ -622‬وعن اعئشة رِض اّلل عنها قالت‪ :‬ق ِدم رسول اهللِ‪ ‬مِن سف ٍر‪ ،‬وقد س‬
‫َ ُ‬ ‫َ‬ ‫ُُ‬ ‫َ ُ ََ َ‬ ‫َّ‬ ‫َ َّ‬ ‫َ ََ‬ ‫َ ر ى‬
‫سهوة ِيل بقِرامٍ فی ِه تماثیل‪ ،‬فلما رآهُ رسول اّلل‪ ‬هتكه وتل َّون وجهه وقال‪« :‬یا اعئ ِشة!‬
‫َّ‬
‫لق اّللِ»‪[ .‬متفق علیه]‬
‫َّ َ ُ ُ َ َ‬
‫خب‬ ‫ون‬ ‫ضاه‬ ‫ی‬ ‫ین‬‫اَّل‬ ‫ة‬
‫ِ‬ ‫القیام‬ ‫یوم‬ ‫ِ‬
‫َّ‬
‫اّلل‬ ‫ِند‬
‫ع‬ ‫ا‬
‫َ َ ى‬
‫اب‬ ‫ذ‬ ‫ع‬ ‫اس‬
‫ِ‬ ‫َأ َش ُّد انلَّ‬
‫ِ ِ‬
‫(‪)۶‬‬

‫ترجمه‪ :‬عایشه& میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬از سفری برگشت و من‪ ،‬تاقچهی خانهام‬
‫را با پردهای که تصاویری در آن بود‪ ،‬پوشانده بودم‪ .‬رسولاهلل‪ ‬وقتی آن را دید‪ ،‬آن‬
‫را پاره کرد‪ ،‬رنگ چهرهاش عوض شد و فرمود‪« :‬ای عایشه! سختترین عذاب روز‬
‫قیامت را کسانی نزد اهلل دارند که به آفرینش اهلل تشبه میجویند»‪.‬‬
‫َ ُ ي‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ى َ َ َّ ُ َ ر ُ‬ ‫َ َّ‬
‫خزومِیة اليت َِسقت فقالوا‪ :‬من یكل ُم‬ ‫الم ُ‬ ‫‪ -626‬وعنها أن قريشا أهمهم شأن املرأة ِ‬
‫َ َ َّ َ ُ‬ ‫َّ‬ ‫ُّ‬ ‫ُ‬
‫سامة ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ ُ‬ ‫َ‬ ‫َ َّ‬
‫ُكىمه‬ ‫حب رسول اّلل‪‬؟ ف َ‬ ‫زید ِ‬
‫ٍ‬ ‫بن‬ ‫أ‬ ‫َيرت علی ِه إال‬ ‫ُفیها رسول اّلل‪‬؟ فقالوا‪ :‬من َ ِ‬
‫ُ‬ ‫َ َ ر ََ‬ ‫ُ‬ ‫َّ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ٍّ‬ ‫َ َ ُ‬ ‫َ َ ُ ُ‬ ‫ُ‬
‫أسامة‪‬؛ فقال َرسول اهللِ‪« :‬أتشفع يف حد مِن حدو ِد اّللِ تعاىل؟» ث َّم قام فاختط َب ث َّم‬
‫َّ ُ َ ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ َ‬ ‫َ َ ُ َّ ُ‬ ‫َّ َ ر َ َ‬
‫ِیهم الْشیف ترکوه‪ ،‬وإذا ِسق فِیهم‬ ‫قال‪« :‬إنما َ أهلك من قبلكم أنهم َكنوا إذا ِسق ف ِ‬
‫َ ر َ َ ر ُ َ َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َّ ر َّ‬ ‫ُ‬ ‫َّ ُ‬
‫حممد ِسقت لقطعت یدها»‪.‬‬ ‫ٍ‬ ‫الض ِعیف أقاموا علی ِه احلد‪ ،‬واي ُم اّلل‪ ،‬لو أن فاطمة بنت‬
‫(‪)1‬‬
‫متفق عليه]‬
‫[ ٌ‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)4845 ،2665( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6017 :‬‬
‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)2574 ،6252( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0222 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪161‬‬

‫ترجمه‪ :‬عایشه& میگوید‪ :‬ماجرای زنی از «بنیمخزوم» که سرقت کرده بود‪،‬‬


‫باعثِ نگرانی قریش شد؛ گفتند‪ :‬چه کسی در اینباره با رسولاهلل‪ ‬صحبت کند؟ و‬
‫بدین نتیجه رسیدند که کسی جز اسامه بن زید‪ $‬که محبوبِ پیامبر‪ ‬است‪ ،‬جرأت‬
‫میانجیگری و شفاعت ندارد‪ .‬لذا اسامه‪ ‬با پیامبر‪ ‬صحبت کرد‪ -‬و از ایشان‬
‫درخواست نمود که دستِ این زن را قطع نکنند‪ -.‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬آیا دربارهی‬
‫حکم و قانون خدا‪ ،‬سفارش میکنی؟» آنگاه برخاست و سخنرانی نمود؛ فرمود‪:‬‬
‫«امتهای پیش از شما (بنیاسرائیل)‪ ،‬از آن جهت به هالکت رسیدند که وقتی فردِ‬
‫مشهور و نامداری در میان آنها دزدی میکرد‪ ،‬او را رها میکردند و هرگاه‪ ،‬فردِ‬
‫ضعیفی مرتکب سرقت میشد‪ ،‬حد را بر او جاری مینمودند‪ .‬به اهلل سوگند‪ ،‬اگر‬
‫دخترم فاطمه دزدی کند‪ ،‬دستش را حتماً قطع میکنم»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬دو حدیث از عایشه& ذکر کرده است‪ .‬و اما حدیث نخست؛‬
‫عایشه& میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬از سفری برگشت و من‪ ،‬تاقچهی خانهام را با پردهای‬
‫که تصاویری در آن بود‪ ،‬پوشانده بودم‪ .‬رسولاهلل‪ ‬وقتی آن را دید‪ ،‬رنگ چهرهاش‬
‫عوض شد‪ ،‬آن را پاره کرد و فرمود‪« :‬ای عایشه! سختترین عذاب روز قیامت را‬
‫کسانی نزد اهلل دارند که به آفرینش اهلل تشبه میجویند»‪ .‬یعنی اهلل متعال به‬
‫تصویرگران‪ ،‬چه آنانکه مجسمه میسازند و چه آنانکه جانداران را ترسیم میکنند‪،‬‬
‫عذابِ سختی میرساند؛ زیرا در حقیقت در آفرینش و تصویرگری پروردگار به‬
‫مخالفت با او برمیخیزند‪ .‬در گذشته ساختن تصاویر با دست انجام میشد؛ زیرا‬
‫دستگاهها‪ ،‬امکانات و وسایل امروزی وجود نداشت که بدون دخالتِ دست‪،‬‬
‫تصویرگری کنند‪ .‬بلکه تصاویر را با دست خود‪ ،‬رسم یا حَک میکردند تا بینندگان به‬
‫مهارت آنها گواهی دهند؛ بهگونهای که بینندگان میگفتند‪ :‬چه نقاش یا چه‬
‫مجسمهسازِ ماهریست! چهقدر اثرش طبیعی بهنظر میرسد! یا چهقدر اثرش به‬
‫آفرینش خداوند شباهت دارد! و بدینسان در پیِ این بودند که در صورتگری‪ ،‬با اهلل‬
‫متعال‪ ،‬شریک شوند؛ در صورتی که اهلل متعال‪ ،‬یکتا و بیشریک است‪:‬‬
‫‪166‬‬ ‫باب‪ :‬خشم و غضب برای دفاع دین اهلل متعال‪...‬‬
‫ُ‬ ‫ُ ذ‬
‫ََ َ‬ ‫[آل عمران‪]٦ :‬‬ ‫امَكيَفََيشاَ َُء﴾‬ ‫﴿هوََٱَّلِيَيُص ِوِ ُركمََ ِ َ‬
‫فَٱلَرَح َِ‬
‫او ذاتیست که به شما در رحمهای (مادرانتان)‪ ،‬هر شکل و صورتی که بخواهد‪ ،‬میبخشد‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬
‫ََ‬ ‫[غافر‪]٦٣ :‬‬ ‫﴿وص ذوركمََفأحَسنََ ُصوركمَ﴾‬
‫و به شما شکل و قیافه بخشید و شکلهایتان را نیک و زیبا گردانید‬
‫همانگونه که عایشه& گفته است‪ :‬پیامبر‪ ‬پرده را پاره کرد‪ .‬و این‪ ،‬نشان‬
‫میدهد که پاره کردن تصاویری که با دست ترسیم میشوند‪ ،‬درست است؛ زیرا‬
‫ترسیم جانداران‪ ،‬تشبه جستن به آفرینش الهی میباشد و تأیید اعمالِ نادرست‪ ،‬به‬
‫معنای ارتکاب آن است‪.‬‬
‫از این حدیث درمییابیم که خشمگین شدن در هنگامی که عمل نادرستی انجام‬
‫میشود یا حکمی شرعی پایمال میگردد‪ ،‬مشروع است؛ زیرا پیامبر‪ ‬خشمگین شد‬
‫و آن پرده را پاره کرد‪.‬‬
‫و اما دومین حدیث؛ زنی از بنیمخزوم‪ ،‬کاالهایی مانند دیگ و مشک را بهعاریت‬
‫میگرفت و سپس انکارش میکرد؛ یعنی مرتکب سرقت میشد‪ .‬رسولاهلل‪ ‬دستور‬
‫داد که دستش را قطع کنند‪ .‬قریش از بابت آبروی خود‪ ،‬نگران شدند؛ زیرا این زن از‬
‫یکی از مهمترین و سرآمدترین طوایف عرب بود‪ .‬لذا از اسامه بن زید‪ ‬درخواست‬
‫کردند که نزد پیامبر‪ ‬سفارش کند تا این حکم را لغو نماید‪ .‬رسولاهلل‪ ‬به اسامه‪‬‬
‫فرمود‪« :‬آیا دربارهی حکم و قانون خدا‪ ،‬سفارش میکنی؟» آنگاه برخاست و برای‬
‫مردم سخنرانی نمود و فرمود‪« :‬امتهای پیش از شما (بنیاسرائیل)‪ ،‬از آن جهت به‬
‫هالکت رسیدند که وقتی فردِ مشهور و نامداری در میان آنها دزدی میکرد‪ ،‬او را رها‬
‫میکردند و هرگاه‪ ،‬فردِ ضعیفی‪ ،‬مرتکب سرقت میشد‪ ،‬دستش را قطع مینمودند»‪.‬‬
‫سپس سوگند یاد کرد و فرمود‪« :‬اگر دخترم‪ ،‬فاطمه دزدی کند‪ ،‬دستش را حتماً قطع‬
‫میکنم»‪.‬‬
‫شاهدِ موضوع از این حدیث‪ ،‬اینجاست که پیامبر‪ ‬بهخاطرِ میانجیگری‬
‫بیمورد و نادرست اسامه‪ ‬دربارهی لغو یکی از مجازاتهای شرعی خشمگین شد؛‬
‫لذا خشم و غضب بهخاطر اهلل‪ ‬نیک و پسندیده میباشد و خشم و غضبی‪ ،‬نکوهیده‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪162‬‬

‫و ناپسند است که برای انتقام یا بهخاطرِ منافع شخصی باشد‪ .‬زیرا پیامبر‪ ‬از چنین‬
‫خشم و غضبی نهی نموده است؛ چنانکه یکی از یارانش درخواست نصیحت کرد‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬خشمگین مشو»‪ .‬او چندین بار درخواست نصیحت نمود و پیامبر‪‬‬
‫فرمود‪« :‬خشمگین مشو»‪ .‬لذا تفاوت آشکاری در میان این دو خشم وجود دارد‪ .‬پس‬
‫خشم و غضب برای اهلل یا بهخاطر شریعت الهی‪ ،‬نیک و پسندیده است و روش‬
‫پیامبر‪ ‬نیز همینگونه بود‪ .‬خشمی که برای اهلل یا بهخاطر دینش باشد‪ ،‬نشانگر‬
‫غیرت انسان نسبت به دین و اقامهی شعایر دینیست‪ .‬اما چه خوب است که انسان‪،‬‬
‫خشم شخصی خود را پنهان کند یا بردباری ورزد و وقتی بهخاطر منفعتی شخصی‬
‫خشمگین شد‪ ،‬از شرّ شیطانِ راندهشده به اهلل‪ ‬پناه ببرد؛ اگر ایستاده است‪ ،‬بنشیند و‬
‫اگر نشسته‪ ،‬دراز بکشد یا بر پهلو تکیه دهد‪ .‬چنین روشی از خشم و غضب انسان‬
‫میکاهد‪.‬‬
‫***‬
‫َّ‬ ‫َ َ َ‬ ‫َّ‬ ‫ر‬ ‫َ ُ َى‬ ‫َّ‬
‫ب‪َ ‬رأى َنامة يف ال ِقبلةِ‪ ،‬فشق ذلك علی ِه حَّت ُر ِؤ َي يف‬ ‫أن انلَّ َّ‬
‫ِ‬ ‫أنس‪‬‬‫‪ -622‬وعن ٍ‬
‫َّ َّ ُ‬ ‫َّ ُ‬ ‫َّ ُ ُ َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ َ َ ُ‬ ‫َ َ َ َ َ َّ ُ َ‬
‫ايج ربه‪ ،‬وإن ربه‬ ‫وجه ِه‪ ،‬فقام فحكه بی ِده ِ فقال‪« :‬إن أحدكم إذا قام يف صالت ِ ِه فإنه ين ِ‬ ‫ِ‬
‫َُّ‬ ‫ر ر َ َ‬ ‫َ ر ََ‬ ‫رَ‬ ‫َ‬ ‫ر َ َ َ ر ُ َ َّ َ ُ ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َُ‬
‫اره ِ أو َتت قد ِم ِه»؛ ثم‬ ‫كن عن ي َس ِ‬ ‫بينه وبنی ال ِقبلةِ‪ ،‬فال يبقن أحدكم ق ِبل ال ِقبلةِ‪ ،‬ول ِ‬
‫َر َُ‬ ‫ر‬ ‫ُ َّ َ ر َ ُ‬ ‫َ َ‬ ‫َ‬ ‫َ َ‬
‫متفق‬‫أخذ طرف ِردائ ِ ِه فبصق فِیه‪ ،‬ث َّم رد بعضه لَع بع ٍض فقال‪« :‬أو يفعل هكذا»‪ٌ [ .‬‬
‫(‪)۶‬‬
‫عليه]‬
‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬آبِ دهانی را دید که در جهتِ قبله انداخته‬
‫شده بود و از این عمل بهاندازهای ناراحت شد که آثار ناراحتی در چهرهاش نمایان‬
‫گشت‪ .‬برخاست و آن را با دست خود پاک کرد و فرمود‪« :‬وقتی یکی از شما به نماز‬
‫میایستد‪ ،‬با پروردگارش مناجات میکند و پروردگارش‪ ،‬میانِ او و قبله است‪ .‬پس‬
‫هیچکس به سوی قبله آب دهان نیندازد؛ بلکه آب دهانش را به سمت چپ یا زیرِ‬
‫پایش بیندازد»‪ .‬سپس گوشهای از ردایش را گرفت و در آن آب دهان انداخت و دو‬
‫سویش را به هم مالید و فرمود‪« :‬یا چنین کند»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)0605 ،514( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.440 :‬‬
‫‪163‬‬ ‫باب‪ :‬خشم و غضب برای دفاع دین اهلل متعال‪...‬‬

‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬در این باب‪ ،‬حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که انس‪‬‬
‫میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬آبِ دهانی را دید که در جهتِ قبله انداخته شده بود و از این عمل‬
‫بهاندازهای ناراحت شد که آثار ناراحتی در چهرهاش نمایان گشت‪ .‬لذا آن را با دست‬
‫خود پاک کرد و فرمود‪« :‬وقتی یکی از شما به نماز میایستد‪ ،‬با پروردگارش مناجات‬
‫میکند»‪ .‬یعنی با پروردگارش راز و نیاز مینماید و اهلل‪ ‬نیز پاسخش را میدهد‪ .‬در‬
‫حدیث صحیح آمده که ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬بهنقل از اهلل متعال فرمود‪:‬‬
‫َ َ‬ ‫ذ‬ ‫ْ َْ َ َ َ َ‬ ‫َ َ ْ ُ َّ َ َ ْ َ َ ْ َ َ ْ‬
‫ب َٱلَعَل ِميَ َ‪ ﴾٢‬قال‪:‬‬ ‫ي فإِذا قال‪﴿ :‬ٱلَمَ َُد َ ِ َ‬
‫ّللَِر ِ َِ‬ ‫«قسمت الصالة بي ِين وبي عب ِدي نِصف ِ‬
‫َ َ َ َ‬ ‫َ‬
‫لَع َعبْ ِدي ف ِإذا قال‪﴿ :‬مَل َِ‬
‫ِكَيوَ َِمَ‬ ‫ِيمَ‪ ﴾٣‬قَ َال‪ :‬أ ْث ََّ َ َ َّ‬ ‫َ َ َ َ‬
‫َح َد ِي َعبْ ِدي ف ِإذا قال‪﴿ :‬ٱ ذلرِنَٰمۡحَٱ ذلرح َِ‬
‫ِ‬
‫َ‬
‫َ َ َ َ ْ‬ ‫َ َ َ َ‬ ‫َ َ َ َّ‬
‫ي َ‪ ﴾٥‬قال‪ :‬هذا بَي ِين‬ ‫ِين َ‪ ﴾٤‬قال‪ُ :‬م َد ِي َعبْ ِدي ف ِإذا قال‪﴿ :‬إِيذاكَ َنعَ ُب َُد َِإَويذاكَ َنسَتعِ َُ‬ ‫ٱ ِدل َِ‬
‫َ َ ُ َ َ‬ ‫ُ‬ ‫ِ‬ ‫َ َ َ َ َ‬ ‫َََْ َ ْ‬
‫الل‪ :‬هذا‬ ‫لصرَطَ َٱلَمسَت ِقيمَ َ‪ ﴾٦‬إَل ِ‬
‫آخ ِره قال‬ ‫ي ف ِإذا قال‪﴿ :‬ٱهَدِنا َٱ ِ‬ ‫وبي عب ِدي نصف ِ‬
‫ََ‬
‫ِل َعبْ ِدي َو ِل َعبْ ِدي َما َسأل»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬من نماز را میان خود و بندهام دو قسمت کردهام‪.‬‬
‫ذ‬
‫ب َٱلَعَل ِميَ َ‪ ﴾٢‬اهلل میفرماید‪ :‬بندهام مرا‬ ‫هنگامی که بنده میگوید‪﴿ :‬ٱلَمَ َُد َ ِ َ‬
‫ّللِ َر ِ َِ‬
‫حمد و ستایش کرد‪ .‬و آنگاه که بنده میگوید‪﴿:‬ٱ ذلرِنَٰمۡح َٱ ذلرحِي َِم َ‪ ﴾٣‬اهلل میفرماید‪:‬‬
‫ِين َ‪ ﴾٤‬خداوند‬ ‫ِك َيوَ َِم َٱ ِدل َِ‬
‫بندهام مرا ثنا گفت‪ .‬و زمانی که بنده میگوید‪﴿ :‬مَل َِ‬
‫میفرماید‪ :‬بندهام مرا بهبزرگی یاد کرد‪ .‬و چون بنده میگوید‪﴿ :‬إِيذاكَ َنعَ ُب َُد َِإَويذاكََ‬
‫ي َ‪ ﴾٥‬خداوند(‪ )‬میفرماید‪ :‬این‪ ،‬ارتباط دوطرفهی من و بندهام میباشد‪ .‬و‬ ‫نسَت ِع َُ‬
‫لصرَطَ َٱلَ ُمسَتقِيمَ َ‪ ﴾٦‬را تا پایانش میخواند‪ ،‬اهلل میفرماید‪ :‬این‪،‬‬ ‫ِ‬
‫وقتی بنده‪﴿،‬ٱهَدِنا َٱ ِ‬
‫درخواست بندهی من است و من‪ ،‬خواستهاش را برآورده میسازم»‪.‬‬
‫لذا در نماز با پروردگار خود راز و نیاز میکنید و به وسیلهی کالمی که نازل‬
‫فرموده است‪ ،‬با او مناجات مینمایید؛ او را میخوانید‪ ،‬تسبیحش را میگویید‪ ،‬از او‬
‫بهبزرگی یاد میکنید ورابطهای دو سویه با او برقرار میسازید و پروردگار در میان‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.284 :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪164‬‬

‫شما و قبله قرار دارد و هرچند در آسمان‪ ،‬باالی عرش خویش است‪ ،‬اما در برابرِ‬
‫شماست؛ زیرا او بر همه چیز احاطه دارد‪:‬‬
‫َََ َ‬ ‫يعَٱلَ ِص َُ‬
‫يَ‪﴾١١‬‬ ‫﴿ليَسََكمثَل ِ َهِۦَشَ َءرَو ُهوََٱ ذ‬
‫لس ِم َُ‬
‫[الشورى‪]١١ :‬‬ ‫ِ‬
‫هیچ چیزی همانند او نیست؛ و او‪ ،‬شنوای بیناست‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬پس از اینکه از انداختن آب دهان در قبلهی مسجد منع کرد‪ ،‬روش‬
‫درستش را نیز بیان فرمود؛ زیرا راهنمایی و حکمت نیز همین است که وقتی یک چیز‬
‫ممنوع را بیان میکنید‪ ،‬درستش را نیز یادآوری نمایید تا همهی راهها بسته نشود‪ .‬از‬
‫اینرو رسولاهلل‪ ‬ضمن اینکه از انداختنِ آب دهان به سوی قبله نهی نمود‪ ،‬بیان کرد‬
‫که انسان آبِ دهانش را به سمت چپ یا زیر پایش یا در لباسش بیندازد و سپس آن‬
‫را به هم بمالد و پاکش کند‪ .‬و بدینسان سه پیشنهاد ارائه کرد‪ :‬انداختن آب دهان به‬
‫سمت چپ یا زیرِ پا یا در گوشهای از لباس و به هم مالیدن دو سوی لباس تا آب‬
‫دهان پاک شود‪ .‬البته از دو گزینهی نخست در زمانی که انسان در مسجد بهسر‬
‫َ ٌ‬ ‫ْ‬
‫اق ِِف ال َم ْس ِج ِد خ ِطيئَة»‪ )۶(.‬یعنی‪:‬‬ ‫ُْ َ‬
‫میبرد‪ ،‬نهی شده است؛ زیرا پیامبر‪ ‬میفرماید‪« :‬ابلص ِ‬
‫«انداختن آب دهان در مسجد‪ ،‬خطاست»‪.‬‬
‫از این حدیث چنین برداشت میشود که آب دهان‪ ،‬نجس نیست؛ زیرا پیامبر‪‬‬
‫فرمود‪...« :‬آب دهانش را به سمت چپ یا زیرِ پایش – یا در گوشهای از لباسش‪-‬‬
‫بیندازد»‪ .‬لذا اگر آب دهان‪ ،‬نجس بود‪ ،‬پیامبر‪ ‬دستور نمیداد که انسان آب دهانش‬
‫را در گوشهای از لباسش بیندازد‪ .‬در صورتی که عملِ پیامبر‪ ‬در اینباره‪ ،‬یک‬
‫رهنمود یا آموزشِ عملی بود؛ زیرا در این حدیث آمده است‪ :‬پیامبر‪ ‬گوشهای از‬
‫ردایش را گرفت و در آن آب دهان انداخت و دو سویش را به هم مالید و فرمود‪« :‬یا‬
‫چنین کند»‪.‬‬
‫از این حدیث چنین بهنظر میرسد که انداختن آب دهان در برابر انظار دیگران‪،‬‬
‫ایرادی ندارد؛ بهویژه اگر برای تعلیم باشد‪.‬‬

‫(‪ )۶‬نسائی‪ ،‬ش‪762 :‬؛ آلبانی‪ /‬در صحیح الجامع‪ ،‬ش‪ 6222 :‬این حدیث را صحیح دانسته است‪.‬‬
‫‪161‬‬ ‫باب‪ :‬خشم و غضب برای دفاع دین اهلل متعال‪...‬‬

‫همچنین در مییابیم که آثار آب دهان و دیگر چیزهایی که مردم بد میدانند یا‬


‫وجودِ لکه در لباس‪ ،‬شایستهی کمال و شخصیت انسان نیست؛ زیرا پیامبر‪ ‬دو طرف‬
‫لباسش را به هم مالید تا اثری از آب دهان در لباسش نمانَد‪ .‬لذا باید ظاهری پاک و‬
‫آراسته و لباسهای تمیز و مرتبی داشته باشیم تا مردم از دینِ ما یا از دیدن لکهها و‬
‫آثار آلودگی بر روی لباسمان‪ ،‬فراری نباشند‪.‬‬
‫شاهد موضوع از این حدیث اینست که پیامبر‪ ‬از دیدنِ آبِ دهانی که در‬
‫جهتِ قبله انداخته شده بود‪ ،‬بهاندازهای ناراحت شد که آثار ناراحتی در چهرهاش‬
‫نمایان گشت‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬راهنمایی و ارشادِ کارگزاران و مسؤوالن به مدارا با‬
‫زیردستانشان و خیرخواهی و دلسوزی برای آنان؛ و نهی از‬
‫خیانت به ایشان و سختگیری بر آنها یا سهلانگاری دربارهی‬
‫کارها و نیازهایشان و غفلت از آنان‬

‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬


‫ذ‬
‫ََ‬ ‫[الشعراء ‪]٨١٢ :‬‬ ‫نَٱتبعكََمِنََٱلَ ُمؤَ ِمن ِيََ‪﴾٢١٥‬‬
‫﴿وَٱخَفِضََجناحكََل ِم َِ‬
‫و بال (مهر و تواضع) خویش را براى مؤمنانى که از تو پیروى مىکنند‪ ،‬بگستران‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ ذ‬
‫ن َٱلَفحَشاَ َءَِ‬
‫ن َِإَويتاَيَ َذِي َٱلَقرَبَ َوينَهَ َع َِ‬ ‫ّلل َيأَ ُم َُر ََب ِٱلَعدَ َِل َوَٱ َِ‬
‫لحَسَ َِ‬ ‫ن َٱ َ‬
‫﴿إ ِ َ‬
‫ُذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ ُ‬
‫[النحل‪]٩١ :‬‬ ‫غَيعِظكمََلعلكمََتذكرونََ‪﴾٩٠‬‬ ‫وَٱلَ ُمنك َِرَوَٱلَ َِ‬
‫همانا اهلل به عدل و احسان و عطا و بخشش به خویشان فرمان میدهد و از کارهای زشت و‬
‫ناپسند و تجاوز باز میدارد‪ .‬پندتان میدهد؛ باشد که پند بگیرید‪.‬‬
‫ُ ُّ ُ‬ ‫َ َّ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫راع‪،‬‬‫سمعت رسول اّلل‪ ‬یقول‪ُ« :‬كك رم ٍ‬ ‫عمر رِض ُ‬
‫اهلل عنهما قال‪:‬‬ ‫‪ -622‬وعن ابن‬
‫َر‬ ‫ُ‬ ‫َّ ُ‬ ‫َّ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫ٌ‬ ‫َ ُ‬ ‫َّ‬ ‫ر‬ ‫ٌ‬ ‫ُ ُّ ُ‬
‫اع يف أهلِ ِه‬ ‫والرجل َر ٍ‬ ‫وُكك رم مسئول عن رعِیتِه‪ ،‬واإلمام َراع‪ ،‬ومسئول عن َرعِیتِه‪،‬‬
‫َ ُ‬ ‫َّ َ‬ ‫ر‬ ‫ر َ ر َ‬ ‫ٌ‬ ‫رَ ُ‬ ‫ٌ َ ر َ َّ‬
‫اع يف‬ ‫جها ومسئولة عن رعِیتِها‪ ،‬واخلادِم َر ٍ‬ ‫ت زو ِ‬‫ومسئول عن رعِیتِه‪ ،‬واملرأة راعِیة يف بی ِ‬
‫ٌ ر‬ ‫ُ ُّ ُ‬ ‫ٌ َ ر َّ‬ ‫ي‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫راع ومسئول عن رعِیتِ ِه»‪ٌ [ .‬‬ ‫مال سی ِده ِ ومسئول عن َرعِیتِه‪ ،‬فُكك رم ٍ‬ ‫ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابنعمر‪ $‬میگوید‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که میفرمود‪« :‬همهی شما‪،‬‬
‫مسؤولید و هر یک از شما دربارهی زیردستانش بازخواست میشود؛ رهبر یا حاکم‪،‬‬
‫مسؤول رعیت است و مرد‪ ،‬مسؤول خانوادهاش میباشد و دربارهی خانوادهاش‬
‫بازخواست میشود؛ و زن‪ ،‬دربارهی خانهی شوهرش و فرزندان خود مسؤول است و‬
‫خدمتکار‪ ،‬دربارهی اموالِ آقای خود و مسؤولیتی که به او سپرده شده است‪،‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪ )6442 ،282( :‬و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪[ .0268 :‬ر‪.‬ک‪ :‬احادیث شمارهی ‪ 622‬و‬
‫‪ 211‬همین کتاب‪].‬‬
‫‪167‬‬ ‫باب‪ :‬رهنمایی کارگزاران به مدارا با زیر دستانشان‪...‬‬

‫مسؤولیت دارد‪ .‬پس‪ ،‬همهی شما مسؤولید و دربارهی مسؤولیت و زیردستان خود‪،‬‬
‫بازخواست خواهید شد»‪.‬‬
‫َُ ُ َ‬ ‫َ َّ‬ ‫َ ُ‬ ‫ََ‬ ‫َر َر‬
‫عبد‬
‫ار‪ ‬قال‪ :‬س ِمعت رسول اّلل‪ ‬يقول‪« :‬ما مِن ٍ‬ ‫‪ -623‬وعن أيب يعَل مع ِقل بن يس ٍ‬
‫َ َّ َ‬ ‫َّ َ َ َّ َ‬ ‫َّ‬ ‫َّ ى َ ُ ُ َ َ ُ ُ َ ٌ‬ ‫َّ‬
‫متفق‬
‫اجلنة»‪ٌ [ .‬‬ ‫يسرتعِی ِه اّلل رعیة‪ ،‬يموت یوم یموت وه َو َغش ل َِرعِیتِه‪ ،‬إال ح َّرم اّلل علی ِه‬
‫(‪)۶‬‬
‫عليه]‬
‫ر َ َ َ َ َّ‬ ‫ََ َ َ ُ ر‬
‫اجلنة»‪.‬‬ ‫ويف روای ٍة‪« :‬فلم حیُطها بِنصح ِه لم َيِد راِئة‬
‫َّ َ‬ ‫َر ُ ُ‬ ‫َ َ ُ َُ‬ ‫ُ‬ ‫َ ُ َ ُ‬ ‫َ‬
‫مور المسلِمنی‪ ،‬ث َّم ال َيهد لهم‪ ،‬وینصح لهم‪ ،‬إال لم‬ ‫ِری ی ِِل أ‬
‫ويف روای ٍة ملسلم‪« :‬ما مِن ٍ‬
‫م‬ ‫أ‬
‫َ ُ َ َ ُ ُ َ َّ َ‬
‫اجلنة»‪.‬‬ ‫یدخل معهم‬
‫ترجمه‪ :‬ابویعلی‪ ،‬معقل بن یسار‪ ‬میگوید‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که میفرمود‪:‬‬
‫«هر بندهای که اهلل‪ ،‬گروهی را تحت سرپرستی او قرار داده‪ ،‬اگر در حالی بمیرد که به‬
‫زیردستانش خیانت کرده است‪ ،‬اهلل متعال بهشت را بر او حرام میگرداند»‪.‬‬
‫و در روایتی دیگر آمده است‪« :‬و با خیرخواهی خود به آنها رسیدگی نکند‪،‬‬
‫هرگز بوی بهشت را نمیشنود»‪.‬‬
‫و در روایت مسلم آمده است‪« :‬هر امیر و فرمان‪‎‬روایی که امور مسلمانان را‬
‫بهدست گیرد‪ ،‬ولی برای خیر و صالح آنها نکوشد و برای آنها خیرخواهی نکند‪ ،‬به‬
‫همراهِ آنان وارد بهشت نخواهد شد»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬در کتابش به موضوع بسیار مهمی پرداخته و بابی گشوده است که در‬
‫آن وظایف حکام و مسؤوالن را نسبت به زیردستانشان بیان میکند و از سوی دیگر‬
‫به وظایف عموم مردم در قبال حکام و مسؤوالن میپردازد‪ .‬یعنی حکام و مردم نسبت‬
‫به یکدیگر حقوق و وظایف متقابلی دارند که رعایتش بر هر دو طرف واجب است‪.‬‬
‫بر حکام واجب است که نسبت به شهروندان و زیردستان خود‪ ،‬نرمخو باشند‪ ،‬به‬
‫آنها نیکی کنند‪ ،‬به مسایل مردم رسیدگی نمایند‪ ،‬نیازها و منافع آنها را پیگیری و‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪0741 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪0568 :‬؛ و اما روایت دوم‪ :‬بخاری‪ ،‬ش‪0741 :‬؛ و‬
‫روایت سوم‪ :‬مسلم‪ ،‬ش‪.056 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪168‬‬

‫تأمین کنند و کسانی را بر کارها بگمارند که دارای شایستگی و تعهد هستند‪ ،‬در برابر‬
‫آسیبهای گوناگون از آنان حمایت نمایند و در انجام وظایف خویش نسبت به مردم‬
‫کوتاهی نکنند؛ زیرا در برابر اهلل‪ ‬دربارهی مردم بازخواست خواهند شد و باید‬
‫پاسخگو باشند‪.‬‬
‫بر مردم نیز اطاعت و حرفشنوی از حکام در چارچوب شریعت‪ ،‬واجب است؛‬
‫مردم باید خیرخواه حاکمان خویش باشند‪ ،‬بر آنها نشورند‪ ،‬سایر مردم را بر ضد‬
‫آنها نشورانند‪ ،‬از بدیهایشان بگذرند و خوبیهایشان را بیان کنند؛ زیرا میتوان برای‬
‫رفع عیوب و بدیهای حکام‪ ،‬مخفیانه و بدون سر و صدا اقدام کرد؛ بیآنکه این‬
‫مسایل به متن جامعه و عموم مردم کشانده شود‪ .‬چون رسوا کردن حکام و ذکر‬
‫بدیهایشان در محافل عمومی‪ ،‬نفعی ندارد؛ بلکه شرایط را بدتر میکند و مردم را‬
‫نسبت به فرمانروایان و مسؤوالنشان‪ ،‬بدبین میگرداند و این‪ ،‬زمینهساز کینه و دشمنی‬
‫نسبت به حکام و در نتیجه سرکشی از آنها خواهد بود؛ یعنی باعث میشود که مردم‬
‫یک فرآیند بد را نیک قلمداد کنند و در برابر بدیها و عیوب حکام و مسؤوالن‪،‬‬
‫ساکت ننشینند‪ .‬در نتیجه بغض و دشمنی و شر و فساد‪ ،‬جامعه را در برمیگیرد و این‪،‬‬
‫به پراکندگی و پارهپاره شدن امت میانجامد و فتنهها و آسیبهایی جدی‪ ،‬دامنگیر‬
‫جامعهی اسالمی میگردد؛ مانند اتفاقات ناخوشایندی که در دوران عثمان بن عفان‪‬‬
‫افتاد‪ .‬خاستگاهش این بود که برخی از مردم‪ ،‬دربارهی عثمان‪ ‬سخن گفتند و این‪،‬‬
‫سینهی برخی از جاهالن را نسبت به عثمان‪ ،‬ماالمال از خشم کرد؛ در نتیجه بر او‬
‫شوریدند و فتنههایی پدید آمد که هنوز هم در این امت ادامه دارد‪ .‬لذا حکام و‬
‫فرمانروایان‪ ،‬حقوق و وظایفی دارند که روشن است‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬به آیاتی از کتاباهلل استدالل کرده و این فرمودهی اهلل‪ ‬را ذکر‬
‫نموده است که میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬
‫ََ‬ ‫[الشعراء ‪]٨١٢ :‬‬ ‫نَٱتبعكََمِنََٱلَ ُمؤَ ِمن ِيََ‪﴾٢١٥‬‬
‫﴿وَٱخَفِضََجناحكََل ِم َِ‬
‫و بال (مهر و تواضع) خویش را براى مؤمنانى که از تو پیروى مىکنند‪ ،‬بگستران‪.‬‬
‫یعنی بر آنان برتری مجوی و خودت را در برابرشان باال نگیر‪ .‬حتی اگر میتوانی‬
‫در آسمان پرواز کنی‪ ،‬باز هم در برابر مؤمنان اوج مگیر؛ بلکه بالِ مهر و تواضع‬
‫‪169‬‬ ‫باب‪ :‬رهنمایی کارگزاران به مدارا با زیر دستانشان‪...‬‬

‫خویش را برای مؤمنانی که از توی پیروی میکنند‪ ،‬فرود آوَر‪ .‬البته اگر کسی با تو‬
‫مخالفت کرد‪ ،‬مجازاتی را الیق اوست‪ ،‬بر او اجرا کن؛ زیرا اهلل متعال نفرمود که بالِ‬
‫نَ‬
‫مهر و تواضع خود را برای هر کسی فرود بیاور؛ بلکه فرمود‪﴿ :‬وَٱخَفِضََجناحكََل ِم َِ‬
‫ذ‬
‫ٱتبعكََمِنََٱلَ ُمؤَ ِمن ِيََ‪« :﴾٢١٥‬برای مؤمنانی فرود بیاور که از تو پیروی میکنند»‪ .‬چراکه‬
‫اهلل متعال دربارهی افرادِ سرکش و نافرمان‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ً‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ذ‬ ‫ذ‬
‫ض َفسادا َأن َ ُيق ذتلوَاََ‬ ‫ف َٱلَۡر ِ َ‬ ‫ّلل َور ُس َُ‬
‫وّلۥ َويسَعوَنَ َ ِ َ‬ ‫زؤاَ َٱَّلِينَ ََيارِ ُبونَ َٱ َ‬ ‫﴿إِنما َج ىَ‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫أوَ َيُصل ُبوَاَ َأوَ َتق ذطعَ َأيَدِي ِهمَ َوأرَ ُجل ُهم َ ِمِنَ َخِلَفَ َأوَ َيُنفوَاَ َمِنَ َٱلَۡر ِ َ‬
‫ض َذَل ِكَ َل ُهمََ‬
‫ذ ذ‬
‫ل َأ ن َ‬ ‫ل َٱَّلِينَ َتابُواَ َمِن َقبَ َِ‬
‫يم َ‪َ ٣٣‬إ ِ َ‬ ‫ف َٱٓأۡلخِرَة ِ َعذ ر َ‬
‫اب َع ِظ رَ‬ ‫ف َٱ ُّدلنَياَ َول ُهمَ َ ِ َ‬ ‫خِزَ رَ‬
‫يَ َِ‬
‫ُ ذ ذ ُ‬
‫[املائدة‪]٤٣ ،٤٤ :‬‬ ‫ِيمَ‪﴾٣٤‬‬‫وررَ ذرح رَ‬
‫ّللَغف َ‬ ‫نَٱ َ‬‫تقَد ُِرواََعليَ ِهمََفَٱعَلموَاََأ َ‬
‫سزای کسانی که با اهلل و رسولش میجنگند و در زمین برای فساد و تبهکاری میکوشند‪،‬‬
‫تنها اینست که کشته شوند یا به دار کشیده شوند یا دستها و پاهایشان بر خالف یکدیگر‬
‫بریده گردد یا از سرزمینی (که در آن هستند) تبعیدشان کنند‪ .‬این‪ ،‬خواری و رسوایی آنان در‬
‫دنیاست و عذاب بزرگی در آخرت (پیش رو) دارند‪ .‬مگر کسانی که پیش از آنکه بر آنان‬
‫دست یابید‪ ،‬توبه نمایند‪ .‬پس بدانید که اهلل آمرزندهی مهرورز است‪.‬‬
‫مؤلف‪ /‬همچنین این آیه را ذکر کرده است که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ ذ‬
‫ن َٱلَفَحَشاَ َءَِ‬
‫ن َِإَويتاَيَ َذِي َٱلَقرَبَ َوينَهَ َع َِ‬ ‫ّلل َيأَ ُم َُر ََب ِٱلَعدَ َِل َوَٱ َِ‬
‫لحَسَ َِ‬ ‫ن َٱ َ‬
‫﴿إ ِ َ‬
‫ُذ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬ ‫ُ ُ‬
‫[النحل‪َ َ ]٩١ :‬‬ ‫غَيعِظكمََلعلكمََتذكرونََ‪﴾٩٠‬‬ ‫وَٱلَ ُمنك َِرَوَٱلَ َِ‬
‫همانا اهلل به عدل و احسان و ادای حقّ خویشاوند فرمان میدهد و از کارهای زشت و ناپسند‬
‫و تجاوز باز میدارد‪ .‬پندتان میدهد؛ باشد که پند بگیرید‪.‬‬
‫امور سهگانهای که اهلل متعال در این آیه به آنها دستور میدهد‪ ،‬عبارتند از‪:‬‬
‫عدل‪ :‬رعایت عدل بر همه واجب است؛ یعنی بر انسان واجب است که عدل را‬
‫دربارهی خود‪ ،‬خانوادهی خود و زیردستان خویش رعایت کند‪ .‬عدالت دربارهی‬
‫خویشتن بدین معناست که نفس خود را به کارهایی که اهلل متعال دستور نداده‪ ،‬وادار‬
‫نسازد و آن را در انجامِ کارهای نیک‪ ،‬بهکار گیرد؛ نه اینکه بر نفس خود ستم کند یا‬
‫آن را به کارهایی وادار نماید که طاقتش را ندارد یا فراتر از توانِ اوست‪ .‬باری عبداهلل‬
‫بن عمرو بن عاص‪ $‬تصمیم گرفت که همواره روزه بگیرد و شبها قیام کند و‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪121‬‬
‫َ‬ ‫َّ‬
‫نخوابد‪ .‬پیامبر‪ ‬او را احضار کرد و او را از این کار منع نمود و فرمود‪« :‬إِن َلر ِّبك‬
‫َ ٍّ َ َّ ُ (‪)۶‬‬ ‫َ َ ًّ َ َ ْ ُ َّ‬ ‫َّ ْ َ َ َ ًّ‬ ‫َ َ ًّ‬
‫َعليْك َحقا‪َ ،‬وإِن نلَف ِسك َعليْك حقا‪ ،‬وأله ِلك َعليْك َحقا‪ ،‬فأع ِط ُك ِذي حق حقه»‪.‬‬
‫یعنی‪« :‬پروردگارت بر تو حقی دارد؛ نفس تو بر تو حقی دارد؛ همسرت بر تو حقی‬
‫دارد؛ پس حقّ هر صاحبِ حقی را ادا کن»‪.‬‬
‫عدالت دربارهی همسر و خانواده نیز واجب است؛ لذا اگر کسی دو همسر دارد‪،‬‬
‫َ ْ َ َ ْ َُ ْ َََ‬
‫ان‬
‫باید در میان آنها عدالت را رعایت کند‪ .‬در حدیث آمده است‪« :‬من َكنت هل امرأت ِ‬
‫ٌ‬ ‫ُّ‬ ‫اء یَ ْو َم الْقيَ َ‬
‫ام ِة َو ِشق ُه َمائِل»‪ )1(.‬یعنی‪« :‬هرکس دو همسر داشته باشد‬ ‫ََ َ َ ْ َ ُ‬
‫اه َما َج َ‬‫فمال إَل إحد‬
‫ِ‬
‫و فقط به یکی از آنها روی بیاورد‪ ،‬روز قیامت در حالی ‪ -‬به میدانِ حشر‪ -‬میآید که‬
‫نیمی از بدنش خمیده است»‪.‬‬
‫رعایت عدالت در میان فرزندان نیز واجب میباشد؛ لذا اگر به یکی از آنها هزار‬
‫تومان میدهید‪ ،‬به دیگری هم همین مبلغ را بدهید‪ .‬اگر به پسرِ خود‪ ،‬دو هزار تومان‬
‫می دهید‪ ،‬هزار تومان نیز به دخترتان بدهید‪ .‬حتی سلف صالح در بوسیدن فرزندانشان‬
‫نیز عدالت میورزیدند؛ اگر فرزندِ کوچک را در حضور فرزند بزرگتر میبوسیدند‪،‬‬
‫آن یکی را هم میبوسیدند تا در اظهار محبت نیز به هیچیک ستم نشود‪ .‬در نحوهی‬
‫سخن گفتن با فرزندان نیز باید عدالت ورزید؛ لذا اینگونه نباشد که با یکی از‬
‫فرزندان بهنرمی سخن بگویید و با دیگری‪ ،‬تُند و خشن‪.‬‬
‫رعایت عدالت در میان زیردستان نیز واجب است؛ لذا اگر پُست و مسؤولیتی‬
‫دارید‪ ،‬با همه یکسان برخورد کنید و برای هیچکس‪ ،‬نه قوم و خویش و نه آشنا و‬
‫دوست خود‪ ،‬تبعیض قایل نشوید‪ .‬حتی علما رحمهماهلل گفتهاند‪ :‬رعایت عدالت در‬
‫میان دو طرفِ دعوا واجب است؛ لذا وقتی دو طرفِ دعوا نزد قاضی میروند‪ ،‬بر‬
‫قاضی واجب است که در همه چیز‪ ،‬در سخن گفتن‪ ،‬نشاندن و نحوهی ورودشان یا‬
‫استقبال از آنها‪ ،‬عدالت را در میانشان رعایت نماید؛ نه اینکه به یکی از آنها با مهر‬
‫و محبت نگاه کند و به دیگری با خشم و غضب بنگرد! با یکی از آنها نرم و آرام‬

‫(‪ )۶‬بخاری‪ ،‬ش‪.)2028 ،0822( :‬‬


‫(‪ )1‬آلبانی‪ /‬این حدیث را در صحیح الجامع‪ ،‬ش‪ 2404 :‬صحیح دانسته است‪.‬‬
‫‪126‬‬ ‫باب‪ :‬رهنمایی کارگزاران به مدارا با زیر دستانشان‪...‬‬

‫سخن بگوید و با دیگری تند و شدید حرف بزند‪ .‬و چنین نباشد که با یکی از آنها‬
‫گرم بگیرد و حالِ خانواده و فرزندانش را بپرسد و با دیگری حرف نزند! بلکه بر‬
‫قاضی واجب است که با هر دو طرف‪ ،‬یکسان رفتار نماید‪ .‬قاضی نباید یکی از طرفین‬
‫دعوا را به خود نزدیک کند یا او را کنار خویش بنشاند و دیگری را دور از خود؛‬
‫بلکه باید هر دو را در مقابل خویش و در یک حد قرار دهد‪.‬‬
‫اگر یکی از دو طرف دعوا مسلمان و دیگری‪ ،‬کافر است‪ ،‬بر قاضی واجب‬
‫میباشد که در همهی موارد‪ ،‬با آنها به صورت یکسان و برابر برخورد کند؛ نه اینکه‬
‫مسلمان را به خود نزدیک بگرداند و کافر را از خود دور نماید‪ .‬خالصه اینکه رعایت‬
‫عدالت در همهی کارها واجب است‪.‬‬
‫و اما احسان‪ :‬احسان‪ ،‬نیکی یا لطفی افزون بر عدالت میباشد‪ .‬با این حال اهلل‬
‫متعال به احسان و نیکی دستور داده است؛ البته با این تفاوت که رعایت عدالت‪،‬‬
‫واجب است و احسان و لطفِ افزون بر عدل و انصاف‪ ،‬پسندیده و داوطلبانه میباشد‪.‬‬
‫ُ‬
‫﴿ِإَويتاَيَ َذِي َٱلَقرَبَ﴾‪« :‬و به ادای حقّ خویشان فرمان میدهد»‪ .‬زیرا خویشاوند‬
‫نیز حقّی دارد؛ یعنی حقِ ارتباط یا صلهی رحم‪ .‬هرکس با خویشاوندانش ارتباط‬
‫داشته باشد‪ ،‬اهلل متعال او را به رحمت خویش میرساند و هرکس با خویشانش قطع‬
‫رابطه کند‪ ،‬اهلل‪ ‬او را از رحمت خویش دور میگرداند‪.‬‬
‫غ﴾‪« :‬و از کارهای زشت و ناپسند و از‬ ‫ن َٱلَفحَشاَءَِ َوَٱلَ ُمنكَ َِر َوَٱلَ َِ‬
‫﴿وينَهَ َع َِ‬
‫تجاوز باز میدارد»‪« .‬فحشاء» عبارت است از هر گناه یا عملی که زشت است؛ مانندِ‬
‫نافرمانی از پدر و مادر‪ ،‬قطع ارتباط با خویشاوندان‪ ،‬زنا‪ ،‬ازدواج با محارم و دیگر‬
‫کارهایی که در شرع و عُرف‪ ،‬ناپسند است‪ .‬و «منکَر» پایینتر از فحشا قرار دارد و‬
‫شامل عموم گناهان میشود‪« .‬بغی»‪ ،‬به معنای تجاوز از حد یا گذشتن از حد است؛‬
‫مثل ستم به مردم یا تعدی و تجاوز به حقوقِ آنها با تصاحب اموالشان یا کشتنِ آنان‬
‫یا تعدی و تجاوز به آبرویشان‪.‬‬
‫اهلل متعال بیان فرموده که این امر و نهی‪ ،‬برای اصالح وضعیتِ ماست؛ از اینرو‬
‫ذ‬ ‫ذ ُ‬
‫میفرماید‪﴿ :‬لعلكمََتذك ُرونََ‪« :﴾٩٠‬باشد که پند بگیرید»‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪122‬‬

‫ابنعمر‪ $‬میگوید‪ :‬از‬ ‫پیشتر دربارهی حدیث ابنعمر‪ $‬سخن گفتیم؛‬


‫(‪)۶‬‬

‫رسولاهلل‪ ‬شنیدم که میفرمود‪« :‬همهی شما‪ ،‬مسؤولید و هر یک از شما دربارهی‬


‫زیردستانش بازخواست میشود»‪ .‬و اما حدیث معقل بن یسار‪ ‬که مؤلف‪ /‬آن را‬
‫ذکر کرده است؛ معقل‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪«:‬هر بندهای که اهلل‪ ،‬گروهی را‬
‫تحت سرپرستی او قرار داده‪ ،‬اگر در حالی بمیرد که به زیردستانش خیانت کرده‬
‫است‪ ،‬اهلل متعال بهشت را بر او حرام میگرداند»‪ .‬این حدیث هشداری جدی به حکام‬
‫است که مبادا حقوق مردم را ضایع کنند؛ زیرا با چنین رویکردی نمیتوانند به همراه‬
‫مردم به بهشت بروند‪.‬‬
‫لذا روشن میشود که حکام و فرمانروایان دربارهی مسایل کوچک و بزرگ‪،‬‬
‫مسؤولند و باید خیرخواهِ زیردستان خود باشند و در رسیدگی به آنها کوتاهی نکنند؛‬
‫مهمترین مسأله در خیرخواهی نسبت به مردم‪ ،‬اینست که به مسایل دینیِ آنها توجه‬
‫داشته باشند و به امر به معروف و نهی از منکر و فرا خواندن عموم مردم به سوی‬
‫کارهای نیک و پسندیده اهمیت بدهند‪ .‬از دیگر نمونههای خیرخواهی برای مردم‪،‬‬
‫اینست که آنها را در مسیری قرار دهند که نفع دنیا و آخرتشان در آن است؛ لذا باید‬
‫در برابر آسیبهای دینی‪ ،‬اجتماعی و دنیوی‪ ،‬مراقب مردم باشند و افکار و‬
‫اندیشههای انحرافی و نادرست را از آنان دور کنند و از آنها در برابر انحرافهای‬
‫اخالقی محافظت نمایند و برای جلوگیری از نشر و گسترش بیبند و باری و هرزگی‬
‫از طریق مجلهها و برنامههای مبتذل اقدامی عملی انجام دهند‪ .‬لذا بر مرد که رییس‬
‫خانواده است‪ ،‬واجب میباشد که از ورود چنین چیزهایی به خانهاش جلوگیری کند؛‬
‫یعنی از ورود مجلههای فاسدی که ریشهها و ارزشهای اخالقی را هدف قرار داده‬
‫است و نیز مانع از ورود افکار و اندیشههای باطل به خانهاش شود‪ .‬همچنین بر‬
‫حاکم یا فرمانروای مسلمانان واجب است که از نشر و گسترش هرزگی و انحراف‬
‫فکری و اخالقی مردم جلوگیری کند و بدین منظور اقداماتی عملی انجام دهد‪ .‬زیرا‬
‫اگر از اسباب و زمینههای انحراف‪ ،‬جلوگیری نشود‪ ،‬فساد‪ ،‬هرزگی و افکار باطل‬
‫گسترش مییابد و در نتیجه‪ ،‬جامعه به جامعهای غیرانسانی و بلکه به جامعهای‬

‫(‪ )۶‬ر‪.‬ک‪ :‬شرح حدیث شمارهی ‪.211‬‬


‫‪123‬‬ ‫باب‪ :‬رهنمایی کارگزاران به مدارا با زیر دستانشان‪...‬‬

‫حیوانی تبدیل میگردد و چنین جامعهای تنها به شکم و امیال جنسی میاندیشد و‬
‫چیزِ دیگری برایش مهم نیست؛ لذا هرج و مرج‪ ،‬بیبند و باری‪ ،‬ناامنی و شر و فساد‬
‫گسترش مییابد و اگر حاکم و فرمان‪‎‬روای مسلمانان‪ ،‬از عوامل فساد اخالقی‬
‫جلوگیری نماید‪ ،‬نتایج نیک و ارزندهای نصیب جامعه میشود‪.‬‬
‫اگر هر یک از ما در خانهاش به مسایل تربیتی اهمیت دهد و از ورود مجلههای‬
‫غیراخالقی یا فیلمها و برنامههای مبتذل به خانه جلوگیری کند‪ ،‬جامعه نیز بهبود‬
‫مییابد؛ زیرا جامعه از مجموعهای از خانوادهها تشکیل یافته است که اگر همه اصالح‬
‫شوند‪ ،‬جامعه نیز اصالح میگردد‪.‬‬
‫***‬
‫َر‬ ‫َُ ُ‬ ‫َ‬ ‫َ ُ‬
‫‪ -662‬وعن اعئشة رِض اهلل عنها قالت‪ :‬س ِمعت رسول اهلل‪ ‬يقول ِيف بي ِيت هذا‪:‬‬
‫ى‬ ‫ُ َّ َ ر ى َ َ َّ َ َ ر ر َ ر ُ ر َ َ ر َ َ ر َ َ ر ر ُ َّ‬ ‫َّ ُ َّ َ ر َ َ ر‬
‫ِل مِن أم ِر أم ِيت شيئا‬
‫ِ‬ ‫و‬ ‫ن‬ ‫م‬‫و‬ ‫‪،‬‬ ‫ه‬
‫ِ‬ ‫ی‬ ‫ل‬ ‫ع‬ ‫ق‬‫ق‬ ‫اش‬ ‫ف‬ ‫م‬ ‫ه‬
‫ِ‬ ‫ی‬ ‫ل‬ ‫ع‬ ‫ق‬ ‫ش‬ ‫ف‬ ‫ئا‬ ‫ي‬ ‫ش‬ ‫يت‬‫م‬‫أ‬
‫ِ ِ‬ ‫أمر‬ ‫ِن‬‫«اللهم من و ِِل م‬
‫ََََ ر َ رَر‬
‫(‪)۶‬‬
‫ارفق ب ِ ِه»‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫فرفق ب ِ ِهم ف‬
‫ترجمه‪ :‬عایشه& میگوید‪ :‬در همین خانهام از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که میفرمود‪:‬‬
‫«یا اهلل! هرکس‪ ،‬مسؤولیتی در امتم بر عهده گرفت و بر آنها سختگیری نمود‪ ،‬بر او‬
‫سخت بگیر و هرکس مسؤولیتی در امتم عهده دار شد و با آنها مدارا کرد‪ ،‬تو نیز بر‬
‫او آسان بگیر»‪.‬‬
‫َ َ َُ ُ ُ‬ ‫َ َ َُ‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫إِسائ ِیل تسوسه ُم‬ ‫‪ -662‬وعن أيب هریرة‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪َ« :‬كنت بنو‬
‫ُ ََ ُ ََ ُُ َ‬ ‫َ َ ُ ُ َ‬ ‫َ ر ُ ُ َّ َ َ َ َ َ ٌّ َ َ َ ُ َ ٌّ َ َّ ُ َ َّ َ‬
‫كَثون»‪.‬‬ ‫ب بع ِدي‪ ،‬وسیكون بع ِدي خلفاء فی‬ ‫األنبیاء‪ُ ،‬كما هلك َن ِب رخلفه ن ِب‪ ،‬و َإنه ال ن ِ‬
‫َ َّ ُ َّ َ ر ُ ُ َ َّ ُ َ َ‬ ‫ََّ‬ ‫ُ َر َ‬ ‫َ ُ َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬
‫قالوا‪ :‬یا رسول اّلل! فما تأم ُرنا؟ قال‪« :‬أوفوا بِبیع ِة األو ِل فاألول‪ ،‬ثم أعطوهم حقهم‪ ،‬واسألوا‬
‫َ ُ‬ ‫ُ ُ َ َّ‬ ‫َّ َ َّ َ ُ َ َّ َّ‬
‫(‪)1‬‬
‫اّلل اَّلِي لكم‪ ،‬فإن اّلل سائ ِله رم عما اسرتاعه رم»‪[ .‬متفق علیه]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬بنیاسرائیل را پیامبران رهبری‬
‫میکردند؛ هرگاه پیامبری از دنیا میرفت‪ ،‬پیامبری دیگر جانشین او میشد‪ .‬ولی پس‬
‫از من پیامبری نخواهد آمد؛ البته پس از من خلفای بسیاری میآیند‪ .‬گفتند‪ :‬ای‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0262 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2544 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0256 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪124‬‬

‫رسولخدا! فرمان شما به ما (در چنین شرایطی) چیست؟ فرمود‪« :‬شما بهترتیب با‬
‫هرکس که بیعت کردید‪ ،‬به بیعت خود وفا نمایید و سپس حقّ آنها را بهجا بیاورید و‬
‫حقّ خود را از اهلل‪ ،‬درخواست کنید؛ زیرا اهلل ایشان را دربارهی زیردستان و حقوق‬
‫آنها بازخواست خواهد کرد»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬در ادامهی احادیثی که در این باب ذکر کرده‪ ،‬حدیثی بدین مضمون‬
‫نقل نموده است که عایشه& میگوید‪ :‬در همین خانهام از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که‬
‫میفرمود‪« :‬یا اهلل! هرکس‪ ،‬مسؤولیتی در امتم بر عهده گرفت و بر آنها سختگیری‬
‫نمود‪ ،‬بر او سخت بگیر و هرکس مسؤولیتی در امتم عهده دار شد و با آنها مدارا‬
‫کرد‪ ،‬تو نیز بر او آسان بگیر»‪.‬‬
‫این دعای پیامبر‪ ‬شامل هر مسؤولیت بزرگ و کوچکی میشود؛ لذا هم حکام و‬
‫فرمانروایان را در ردههای باال در برمیگیرد و هم مسؤوالن ردههای پایین؛ چنانکه‬
‫رییس خانواده‪ ،‬مدیر یک مدرسه‪ ،‬امامِ یک مسجد و نیز آموزگاری که مسؤول تدریس‬
‫در یک ترم یا در یک سالِ تحصیلیست‪ ،‬هر یک مشمول این دعا میگردد‪ .‬از اینرو‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪...« :‬هرکس‪ ،‬مسؤولیتی در امتم بر عهده گرفت‪»...‬؛ واژهی مسؤولیت‪،‬‬
‫نکره است و علمای اصول گفتهاند‪ :‬ذکر نکره در سیاق شرط‪ ،‬افادهی عموم میکند؛‬
‫لذا معنای این عبارت این میشود که «‪...‬هرکس‪ ،‬هر مسؤولیت بزرگ و کوچکی در‬
‫امتم بر عهده گرفت و بر زیردستانش سختگیری نمود‪ ،‬بر او سخت بگیر و هر کس‬
‫با زیردستانش مدارا کرد‪ ،‬تو نیز بر او آسان بگیر»‪.‬‬
‫حال باید بدانیم که منظور از مدار یا آسانگیری چیست؟‬
‫برخی از مردم گمان میکنند معنای مدارا‪ ،‬اینست که هر مسؤولی با زیردستان‬
‫خود به همان شکلی برخورد کند که میلِشان است؛ حال آنکه مدارا با زیردستان بدین‬
‫معنا نیست‪ .‬بلکه بدین معناست که هر مسؤولی با زیردستان خود مطابق فرمان اهلل و‬
‫پیامبرش رفتار نماید و بدین منظور نزدیکترین و آسانترین راه شرعی را انتخاب‬
‫کند و در چیزی که امر اهلل و پیامبرش نیست‪ ،‬بر آنها سخت نگیرد؛ لذا اگر در چیزی‬
‫‪121‬‬ ‫باب‪ :‬رهنمایی کارگزاران به مدارا با زیر دستانشان‪...‬‬

‫که فرمان اهلل و پیامبرش نیست‪ ،‬بر آنان سخت بگیرد‪ ،‬مشمول بخش دوم این دعا‬
‫میشود؛ یعنی همین دعا که اهلل‪ ‬بر او سخت بگیرد‪ .‬پناه بر اهلل‪.‬‬
‫در نتیجه اهلل‪ ‬چنین مسؤولی را به آفتهای جسمی‪ ،‬قلبی‪ ،‬روحی و مشکالت‬
‫خانوادگی یا امثال آن گرفتار میکند؛ زیرا این دعا‪ ،‬مطلق است و شامل انواع‬
‫گرفتاریها میگردد‪ .‬البته گاه این گرفتاریها برای مردم نمایان نمیشود؛ زیرا چهبسا‬
‫آتشی در قلب مسؤولِ سختگیر میافتد که آرامش را از او میگیرد و مردم هیچ‬
‫متوجه نمیشوند‪ .‬در هر حال ما بر این باوریم که هر مسؤولی با روشها یا کارهایی‬
‫که بنیادِ شرعی ندارند و اهلل متعال دلیلی بر درستیِ آنها نازل نکرده است‪ ،‬بر مردم‬
‫سخت بگیرد‪ ،‬سزاوار چنین مجازاتی از سوی اهلل‪ ‬میگردد‪.‬‬
‫در حدیث ابوهریره‪ ‬آمده است‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬بنیاسرائیل را پیامبران‬
‫رهبری میکردند»؛ یعنی هر پیامبری که در میان آنها مبعوث میشد‪ ،‬به کارهای آنها‬
‫رسیدگی میکرد‪ .‬پیامبر‪ ‬در ادامه فرمود‪« :‬البته پس از من پیامبری نخواهد آمد»‪.‬‬
‫آری؛ پیامبر‪ ‬بنا بر نص (متون صریح دینی) و اجماع‪ ،‬خاتم پیامبران یا واپسین‬
‫فرستادهی االهیست؛ همانگونه که اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ِ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ِ‬ ‫ُ‬ ‫ذ‬
‫﴿ما ََكنَ َُّم ذم رَد َأباَ َأحدَ َمِن َ ِرِجال ِكمَ َولَ ِ‬
‫كن َ ذر ُسولَ َٱ َ‬
‫ّللِ َوخاتمَ َٱِلذب ِ ِيَنَ﴾‬
‫[األحزاب ‪]٣١ :‬‬
‫محمد‪ ،‬پدر هیچیک از مردان شما نیست؛ ولی فرستادهی اهلل و آخرین پیامبر است‪.‬‬
‫لذا هرکس پس از رسولاهلل‪ ‬ادعای پیغمبری کند‪ ،‬کافر و مرتد میباشد و قتلش‬
‫واجب است؛ همچنین اگر کسی پیامبری دروغین را تصدیق نماید‪ ،‬مرتد بهشمار‬
‫میآید و کشتنش واجب میگردد‪ ،‬مگر اینکه توبه کند‪ .‬پس رسولاهلل‪ ‬آخرین‬
‫فرستادهی الهیست؛ اما اهلل متعال جانشینانی برای او قرار داده است‪ :‬جانشینان علمی‬
‫و جانشینان حکومتی؛ البته منظور از جانشینان در حدیث‪ ،‬خلفای قدرت یا کسانی‬
‫هستند که به حکومت میرسند‪ .‬از اینرو رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬پس از من خلفای‬
‫بسیاری میآیند»‪ .‬گفتند‪« :‬ای رسولخدا! فرمان شما به ما (در چنین شرایطی)‬
‫چیست؟» یعنی در این میان به بیعت با کدامین خلیفه‪ ،‬متعهد و پایبند باشیم؟ فرمود‪:‬‬
‫«شما بهترتیب با هرکس که بیعت کردید‪ ،‬به بیعت خود وفا نمایید»‪ .‬لذا اگر مسلمانان‬
‫با کسی بیعت کردند‪ ،‬بر آنها واجب است که بر سرِ پیمانِ خود بمانند و با کسی که‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪121‬‬

‫در حیات این خلیفه‪ ،‬خواهان خالفت یا حکومت میگردد‪ ،‬همراهی نکنند؛ بلکه در‬
‫کنار خلیفهای که با او بیعت کردهاند‪ ،‬در برابر مدعی خالفت بایستند؛ زیرا کشتنِ‬
‫کسی که با حاکم بر سرِ قدرتش میجنگد‪ ،‬واجب است‪ .‬حکمتش اینست که‬
‫یکپارچگی امت حفظ گردد؛ زیرا اگر مردم به حالِ خود رها شوند‪ ،‬هرج و مرج‬
‫پدید میآید و هر کس که خواهان قدرت باشد‪ ،‬حزبی تشکیل میدهد و با حاکم و‬
‫‪‎‬‬
‫فرمانروا وارد جنگ میشود و بدینسان اوضاع نابسامان میگردد‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬در پایانِ این حدیث‪ ،‬مسؤولیت عملکرد هر حاکمی را بر دوشِ خودش‬
‫نهاده و به ما دستور داده است که حقوق حکام خود را بهجای آوریم و حقّ خود را‬
‫از اهلل متعال‪ ،‬درخواست کنیم؛ یعنی نگوییم‪ :‬اینها ستمکارند؛ اینها ظالمند و عدالت‬
‫را رعایت نمیکنند؛ پس ما نیز از آنها فرمان نمیبریم‪ .‬این‪ ،‬درست نیست؛ بلکه بر ما‬
‫واجب است که به وظیفهی خود عمل کنیم و در چارچوب شریعت‪ ،‬از آنها فرمان‬
‫ببریم و حقوق خود را از اهلل‪ ‬درخواست نماییم‪ .‬مثلِ زمانی که رشتهی قرابت با‬
‫خویشاوند خود را متصل میدارید‪ ،‬اما او با شما قطع رابطه میکند؛ در چنین شرایطی‬
‫به ارتباط خود با او ادامه دهید و حقّ خود را از اهلل‪ ‬درخواست کنید‪ .‬لذا اشتباه‬
‫است که بگویید‪ :‬من فقط با خویشاوندی رابطه میگیرم که با من ارتباط دارد یا تنها‬
‫در صورتی از حاکم اطاعت میکنم که هیچ عیبی در او نباشد و هیچ ستمی از او‬
‫مشاهده نشود‪ .‬این‪ ،‬اشتباه است؛ بلکه شما به وظیفهی خود عمل نمایید و حقّ خود‬
‫را از اهلل‪ ‬بخواهید‪.‬‬
‫رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬پیامبرانشان‪ ،‬آنان را رهبری میکردند»؛ لذا درمییابیم که دین‬
‫الهی‪ ،‬یعنی دین اسالم دینی کارآمد در همهی مکانها و زمانهاست و سیاست و‬
‫راهبردی سودمند است؛ اما آنچه که دشمنان اسالم ساخته و پرداختهاند‪ ،‬سیاست و‬
‫راهبرد مؤثر و مفیدی برای سعادت بشر نیست‪ .‬سیاست حقیقی‪ ،‬آموزهها و‬
‫رهنمودهای اصیل دینیست؛ از اینرو میگوییم‪ :‬دین‪ ،‬یعنی شریعت و سیاست‪ .‬لذا‬
‫کسی که این دو را از هم جدا میداند‪ ،‬گمراه است‪ .‬در اسالم‪ ،‬راهبردهایی برای تعامل‬
‫بنده با خالق وجود دارد که در قالب مسایل عبادی مطرح میشود؛ و نیز راهبردهایی‬
‫برای تعامل انسان با خانواده‪ ،‬همسایگان‪ ،‬نزدیکان‪ ،‬خویشان‪ ،‬دوستان‪ ،‬دانشآموزان‪،‬‬
‫‪127‬‬ ‫باب‪ :‬رهنمایی کارگزاران به مدارا با زیر دستانشان‪...‬‬

‫آموزگاران و دیگر اقشار جامعهی انسانی؛ برای تعامل با هرکس‪ ،‬سیاستها و‬


‫رهنمودهای روشن و مشخّصی در اسالم وجود دارد؛ مثل سیاستها یا راهبردهای‬
‫تعامل با کافران‪ ،‬چه ستیزهگر باشند و چه همپیمان؛ چه پناهجو باشند یا در قلمرو‬
‫اسالم زندگی کنند‪ .‬اسالم‪ ،‬حقوق هر گروهی را بهروشنی بیان کرده و به ما دستور‬
‫داده است که با آنها مطابق وظیفهی خود رفتار کنیم؛ مثالً با کافرانِ ستیزهجو‬
‫میجنگیم و جان و مال و سرزمین آنها برای ما حالل است‪ .‬همچنین بر ما واجب‬
‫میباشد که به پناهندگانِ آنها امان دهیم؛ همانگونه که اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ذ ُ‬ ‫ر‬
‫ّللِ َث ذَم َأبَل ِغَ َُهَ‬ ‫جرََُه َح ذ َ‬
‫ت َيسَمعَ َكلَمَ َٱ َ‬ ‫﴿ِإَونَ َأح َد َ ِمِنَ َٱلَ ُم َِ‬
‫شك ِيَ َٱسَتجاركَ َفأ ِ‬
‫[التوبة‪َ َ ]٦ :‬‬ ‫مأَمن َُهۥ﴾‬
‫و اگر مشرکی از تو امان خواست‪ ،‬به او امان بده تا کالم اهلل را بشنود و آنگاه او را به جایگاه‬
‫امنش برسان‪.‬‬
‫و دربارهی آن دسته از کافران که همپیمان ما هستند‪ ،‬بر ما واجب است که به‬
‫پیمان خود با آنها پایبند باشیم؛ البته تعامل با اینها سه حالت دارد‪ :‬یا به آنها‬
‫اطمینان داریم؛ یا از ناحیهی آنها نگران هستیم که پیمانشکنی کنند و یا واقعاً پیمان‬
‫خود را میشکنند‪ .‬هر سه حالت در قرآن بیان شده است؛ به عبارت دیگر همپیمانانِ‬
‫اهل اسالم‪ ،‬بر سه دستهاند‪:‬‬
‫گروهی که به عهد و پیمان خویش وفادارند؛ ما نیز وظیفه داریمم کمه بمه عهمد و‬
‫پیمان خود با اینها وفادار باشیم‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ ُ ذ ذ ُ‬
‫[التوبة‪]٧ :‬‬ ‫ِبَٱلَ ُم ذتقِيََ‪﴾٧‬‬
‫ّللََي ُّ َ‬
‫نَٱ َ‬
‫﴿فَٱسَتقِيمواََلهمََإ ِ َ‬
‫پس تا زمانی که برای شما بر پیمانشان استوار بمانند‪ ،‬شما نیز استوار بمانید‪.‬‬
‫دستهی دیگر‪ ،‬کسانی هستند که گرچه پیمان خود را نقض نکردهاند‪ ،‬امما بمیم آن‬
‫میرود که هر لحظه پیمانشکنی کنند‪ .‬لذا به اینها خبر میدهیم که هیچ پیمانی‪ ،‬میمان‬
‫ما و شما نیست‪ .‬همانگونه که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ذ ذ‬ ‫﴿ ذ‬
‫َع َسواَءَ َإِنَ َٱّللَ َلَ ََي ُّ َ‬
‫ِبَ‬ ‫ِإَوما ََتاف ذَ‬
‫ن َمِن َقوَمَ َخِيانةَ َفَٱۢنبِذَ َإِلَ ِهمَ َ َ‬
‫ََ‬ ‫[األنفال‪]٢٨ :‬‬ ‫ٱلَاَئِن ِيَ‪﴾٥٨‬‬
‫و اگر از خیانت قومی نگران بودی‪ ،‬پس متقابالً پیمانشان را به سویشان بیفکن تا در وضعیت‬
‫برابر قرار بگیرید‪ .‬همانا اهلل‪ ،‬خیانتکاران را دوست ندارد‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪128‬‬

‫و دستهی سوم‪ ،‬کسانی هستند که به پیمان خود وفادار نیستند و پیمانشکنی‬


‫میکنند‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ذ ُ‬
‫﴿ِإَونَنكثوَاََأيََٰن ُهمَ ِمِنََبعَ َِدَعهَ ِدهِمََوَطع ُنواََ ِ َ‬
‫فَدِين ِكمََفقَتِلوَاََأئ ِ ذمةََٱلَكفَ َِرَ‬
‫ذ‬ ‫ذ‬
‫[التوبة‪َ َ ]١٨ :‬‬ ‫إِن ُهمََلََأيََٰنََل ُهمََلعل ُهمََينت ُهونََ‪﴾١٢‬‬
‫و اگر پس از پیمانشان‪ ،‬سوگندهای خویش را شکستند و به نکوهش و سرزنش دینتان‬
‫پرداختند‪ ،‬با پیشوایان کفر بجنگید؛ آنان هیچ تعهدی به سوگندهایشان ندارند‪ .‬باشد که (از‬
‫پیمانشکنی و نکوهش دینتان) باز آیند‪.‬‬
‫لذا دین و آیین مورد قبول‪ ،‬فقط دین الهیست و دین‪ ،‬یعنی سیاست‪ :‬راهبردهای‬
‫شرعی و اجتماعی‪ ،‬روابط بینالملل‪ ،‬ارتباط با جوامع غیراسالمی که با مسلمانان‪ ،‬سرِ‬
‫جنگ ندارند و بهطور کلی تعامل با همه‪ .‬از اینرو هرکس دین و سیاست را از هم‬
‫جدا بداند‪ ،‬گمراه و منحرف است و از دو حال خارج نیست‪:‬‬
‫‪ ‬یا نسبت دین‪ ،‬آگاهی ندارد و دین را نمیشناسد و آن را در رابطهی فرد با‬
‫پروردگار یا در پارهای از مسایل شخصی منحصر میداند‪.‬‬
‫‪ ‬و یا به کافران و قدرت اقتصادی آنان فریفته شده است و از اینرو گمان‬
‫میکند که آنها روشِ درستی دارند یا برحق هستند!‬
‫اما اگر کسی اسالم را بهخوبی بشناسد‪ ،‬درمییابد که اسالم‪ ،‬یعنی آیین زندگی و‬
‫سیاست‪.‬‬
‫***‬
‫َُ َ ر ُ َ ي‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬ ‫َ َّ ُ َ َ َ‬
‫اّللِ بن ِزیاد‪ ،‬فقال َل‪ :‬أي ب َّ‬
‫ًن‪ ،‬إِّن‬ ‫عمرو‪ ‬أنه دخل لَع عبی ِد‬ ‫‪ -661‬وعن اعئ ِذ بن‬
‫ٍ‬
‫َ ُ َ رُ‬ ‫َّ َ‬ ‫َُ ُ‬ ‫رش ي‬ ‫إن َ َّ‬
‫َّ‬ ‫َ َّ‬ ‫َ ُ‬
‫متفق‬
‫احلطمة»؛ فإیاك أن تكون مِنهم‪ٌ [ .‬‬ ‫الراعءِ‬ ‫س ِمعت رسول اّلل‪ ‬یقول‪« :‬‬
‫(‪)۶‬‬
‫عليه]‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪0221 :‬؛ و در صحیح بخاری نیست‪ .‬این حدیث پیشتر به شمارهی ‪ 087‬آمده و‬
‫آنجا ذکر شده که روایت مسلم است‪.‬‬
‫‪129‬‬ ‫باب‪ :‬رهنمایی کارگزاران به مدارا با زیر دستانشان‪...‬‬

‫ترجمه‪ :‬از عایذ بن عمرو‪ ‬روایت است که وی‪ ،‬نزد عبیداهلل بن زیاد رفت و‬
‫گفت‪ :‬ای پسر! من‪ ،‬از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که فرمود‪« :‬بدترین سرپرستها‪ ،‬کسانی‬
‫هستند که به زیردستان خود ستم میکنند»‪ .‬پس مراقب باش که از آنها نباشی‪.‬‬
‫َ ر‬ ‫َ َّ‬ ‫َ ُ‬ ‫َ َّ ُ َ َ َ َ‬ ‫َ َ ي‬
‫اویة‪ :‬س ِمعت رسول اّلل‪ ‬یقول‪« :‬من‬ ‫ِ‬ ‫ِع‬ ‫مل‬ ‫ال‬ ‫ق‬ ‫ه‬‫ن‬ ‫أ‬ ‫‪‬‬ ‫ِي‬ ‫‪ -669‬وعن أيب مریم األزد‬
‫َّ‬ ‫َ َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ رَ َ َ ُ َ َ‬ ‫َ‬ ‫رُ‬ ‫ُ‬ ‫َ َّ ُ َّ َ ى‬
‫قرهِم‪ ،‬احتجب اّلل‬ ‫ِ‬ ‫وف‬ ‫م‬ ‫ه‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ت‬ ‫ل‬ ‫وخ‬ ‫م‬ ‫اجته‬
‫ِ‬ ‫ح‬ ‫ون‬ ‫د‬ ‫ب‬ ‫ج‬ ‫ت‬‫اح‬ ‫ف‬ ‫منی‬ ‫ِ‬ ‫ل‬ ‫س‬ ‫م‬ ‫ال‬ ‫مور‬
‫ِ‬ ‫أ‬ ‫ِن‬‫م‬ ‫ا‬ ‫يئ‬ ‫واله اّلل ش‬
‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ ى‬ ‫َ َ َُ ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ َّ‬ ‫ُ َ َ َ‬
‫اس‪.‬‬ ‫ائج انل ِ‬
‫اویة‪ ‬رجال لَع حو ِ‬ ‫قره ِ یوم ال ِقیام ِة»‪ .‬فجعل مع ِ‬ ‫دون حاجتِ ِه وخلتِ ِه وف ِ‬
‫(‪)۶‬‬
‫[روایت ابوداود و ترمذی]‬
‫ترجمه‪ :‬از ابومریم ازدی‪ ‬روایت است که به معاویه‪ ‬گفت‪ :‬من از‬
‫رسولاهلل‪ ‬شنیدم که میفرمود‪« :‬هرکس مسؤولیتی از مسلمانان را بر عهده بگیرد و‬
‫هنگامی که به او نیاز دارند یا محتاج او هستند‪ ،‬خود را به آنها نشان ندهد ‪-‬و با‬
‫استخدام دربان دور از دسترسِ مردم قرار بگیرد و به کارهایشان رسیدگی نکند‪ -‬اهلل‬
‫متعال روز قیامت خود را از او که سخت نیازمند و فقیر است‪ ،‬پنهان میگرداند»‪ .‬لذا‬
‫معاویه‪ ‬یک نفر را مأمور رسیدگی به نیازها ‪ -‬و مطالبات‪ -‬مردم کرد‪.‬‬
‫شرح‬
‫این دو حدیث نشانگر وظایفِ حکام و مسؤوالن نسبت به مردم است‪ .‬از جمله‬
‫این حدیث که پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬بدترین سرپرستها‪ ،‬کسانی هستند که به زیردستان‬
‫خود ستم میکنند»؛ یعنی بر زیردستان خود سخت میگیرند و آنها را میآزارند‪.‬‬
‫وقتی چنین کسانی بدترین سرپرستها هستند‪ ،‬پس بهترین مسؤوالن‪ ،‬کسانی هستند‬
‫که بر مردم آسان میگیرند و شرایطی فراهم میکنند که مردم بهآسانی و بدون دردِ‬
‫سر‪ ،‬به کارهای خود میرسند‪.‬‬
‫از این حدیث دو نکتهی مهم برداشت میشود‪:‬‬
‫نکتهی نخست‪ :‬برای هیچ مسؤولی در هر ردهای که باشد‪ ،‬جایز نیست که بر‬
‫مردم یا زیردستانش سخت بگیرد؛ بلکه باید با آنها مدارا کند‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪2484 :‬؛ السلسلة الصحيحة‪ ،‬ش‪268 :‬؛ و صحیح أبیداود از آلبانی‪ ،/‬ش‪:‬‬
‫‪.6444‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪131‬‬

‫نکتهی دوم‪ :‬مدارا با مردم در رسیدگی به کارهایشان و در همهی موارد بر همهی‬


‫مسؤوالن‪ ،‬واجب است‪ .‬همچنین هر مسؤولی باید در انجام وظیفهای که بر عهده‬
‫دارد‪ ،‬جدی‪ ،‬پرتالش و کوشا باشد؛ نه اینکه اگر مدارا میکند‪ ،‬کارهایش را با‬
‫بیتوجهی یا با ضعف و سستی انجام دهد! بلکه هر مسؤولیتی را باید با توان و‬
‫جدیت انجام داد‪.‬‬
‫در حدیث دوم از استخدام دربان و منشی که مانع از دسترسی مردم به مسؤوالن‬
‫میشوند‪ ،‬منع شده است؛ یعنی اگر کسی بدین منظور منشی یا دربان استخدام کند‪،‬‬
‫اهلل متعال به فقر و نیازِ شدید او در قیامت‪ ،‬ترتیب اثر نمیدهد‪ .‬وقتی معاویه‪ ‬از این‬
‫حدیث اطالع یافت‪ ،‬یک نفر را مأمور رسیدگی به نیازها و مطالبات مردم کرد؛ یعنی‬
‫یک نفر از سوی معاویه‪ ‬مأموریت یافت که از مردم استقبال کند و به مشکالت‬
‫آنها گوش دهد و مشکالتش را پس از بررسی به معاویه‪ ‬منتقل نماید‪.‬‬
‫هر مسؤولی در هر پُست یا ردهای قرار دارد‪ ،‬باید برای رسیدگی به مشکالت‬
‫مردم و مالقات رو در رو با آنها‪ ،‬برنامهریزی کند تا امکان مالقات برای همه فراهم‬
‫شود و رشتهی کار از دستش خارج نگردد؛ نه اینکه خود را از مردم پنهان نماید؛‬
‫بهگونه ای که اگر کسی قصد مالقاتش را داشته باشد‪ ،‬ناگزیر شود هفت خوان را طی‬
‫کند!‬
‫***‬
‫‪ -33‬باب‪ :‬زمامدار عادل‬

‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬


‫ذ ذ‬
‫ََ‬ ‫[النحل‪]٩١ :‬‬ ‫ن﴾‬ ‫ّللَيأَ ُم َُرََب ِٱلَعدَ َِلَوَٱ َِ‬
‫لحَسَ َِ‬ ‫نَٱ َ‬
‫﴿إ ِ َ‬
‫همانا اهلل به عدل و احسان فرمان میدهد‪.‬‬
‫و میفرماید‪:‬‬
‫ذ ذ ُ‬
‫ََ‬ ‫[احلجرات‪]٩ :‬‬ ‫س ِطيََ‪﴾٩‬‬ ‫ّللََي ُّ َ‬
‫ِبَٱلَ ُمقَ ِ‬ ‫نَٱ َ‬
‫﴿إ ِ َ‬
‫بیگمان اهلل‪ ،‬دادگران را دوست دارد‪.‬‬

‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫ي َ َ‬ ‫ر َ ٌ ُ ُّ ُ َّ‬ ‫‪ -661‬وعن أيب هریرة‪َ ‬ع ِن انلَّ ي‬


‫ب‪ ‬قال‪« :‬سبعة ی ِظلهم اّلل يف ظِل ِه ی روم ال ظِل إِال‬
‫َ َّ‬ ‫َ ُ‬ ‫َ َ ُ ٌ َ ر ُ ُ َ َّ ٌ َ َ‬ ‫َ َ َّ‬ ‫َ َ ٌ ََ َ‬ ‫ٌ‬ ‫ُّ‬
‫ورجالن َتَابا‬ ‫ج ِد‬
‫ظِله‪ :‬إِمام اعدِل‪ ،‬وشاب نشأ يف عِبادة ِ اّللِ‪ ،‬ورجل قل َبه معلق بِالمسا ِ‬
‫ي‬ ‫ََ‬ ‫َ ٌُ َ َرُ رَ ٌ َ ُ َر‬ ‫َّ ر َ َ َ َ َ ر َ َ َ َّ َ َ َ ر‬
‫ب َوُجال‪ ،‬فقال‪ :‬إِِّن‬ ‫َيف اّللِ اجتمعا علیه‪ ،‬وتفرقا علی َه‪ ،‬ورجل دعته امرأة ذات من ِص ٍ‬
‫ُ ٌ َ َ‬ ‫َ ر َ َ َ ُُ ُ ر ُ َ ُ‬ ‫ُ ٌ َ َ َّ َ َ َ َ َ ر َ َ َ َّ‬ ‫ُ َّ‬
‫اَل ما تن ِفق ی ِمینه‪َ ،‬و َرجل ذک َر‬ ‫أخاف اّلل‪َ ،‬و َرجل تصدق بصدق ٍة فأخفاها حَّت ال تعلم ِشم‬
‫َّ َ َ ى َ َ َ ر َ ر َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬ ‫اّلل خ ِايلا ففاضت عیناهُ»‪ٌ [ .‬‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل‪ ،‬در روزی که هیچ سایهای جز‬
‫سایهی او وجود ندارد‪ ،‬هفت گروه را در زیر سایهی خود‪ ،‬جای میدهد‪ :‬فرمان‪‎‬روای‬
‫عادل‪ .‬جوانی که در اطاعت و بندگیِ اهلل‪ ،‬رشد یافته است‪ .‬کسی که همواره به مسجد‬
‫دلبسته باشد‪ .‬دو مسلمانی که فقط بهخاطر خشنودی اهلل با یکدیگر دوست باشند و‬
‫بر همین اساس‪ ،‬گردِ هم میآیند یا از یکدیگر جدا میشوند‪ .‬کسی که زنی زیبا و‬
‫صاحبمقام‪ ،‬او را به سوی خود بخواند‪ ،‬ولی او نپذیرد و بگوید‪ :‬من از اهلل میترسم‪.‬‬
‫کسی که با دست راستش‪ ،‬بهگونهای صدقه دهد که دست چپش نداند دست راستش‬
‫چه صدقه میدهد‪ .‬کسی که در تنهایی‪ ،‬اهلل را یاد کند و اشک‪ ،‬از چشمانش سرازیر‬
‫شود»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪221:‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ .0120:‬این حدیث پیشتر بهشمارهی ‪ 220‬ذکر شد‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪132‬‬
‫َ َ ُ ُ‬ ‫َ َ ُ َر‬ ‫َّ‬
‫اهلل عنهما قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪:‬‬ ‫بن عمرو بن العاص ر ِِض‬ ‫ِ‬ ‫‪ -662‬وعن عبد اّللِ‬
‫َ ُّ‬ ‫ُ ر ر َ‬ ‫َّ َ ر ُ َ‬ ‫ر‬ ‫َ ر َ َّ َ َ‬ ‫َّ ر ُ‬
‫یه رم َوما ُولوا»‪.‬‬
‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ل‬ ‫ه‬‫وأ‬ ‫طنی عِند اّللِ لَع مناب ِ َر مِن نور‪ :‬اَّل‬
‫ِین یع ِدلون يف حك ِم ِهم‬ ‫قس‬
‫«إن الم ِ‬
‫(‪)۶‬‬
‫[روایت مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬عبداهلل بن عمرو بن عاص‪ $‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬همانا‬
‫دادگران نزد اهلل متعال بر منابری از نور قرار دارند؛ یعنی کسانی که در حکمرانی و در‬
‫میان همسران و خانوادهی خویش و نیز در مسؤولیتی که به آنها داده میشود‪،‬‬
‫عدالت میورزند»‪.‬‬
‫شرح‬
‫نووی‪ /‬میگوید‪« :‬باب زمامدار عادل»‪ .‬زمامدار به کسی گفته میشود که‬
‫مسؤولیتی خاص یا مسؤولیتی عام و فراگیر به او واگذار میگردد‪ .‬حتی مرد زمامدار‬
‫خانه و خانوادهی خویش محسوب میشود؛ زیرا دربارهی آنها مسؤولیت دارد و‬
‫ٌ‬ ‫َْ‬ ‫َّ ُ‬
‫والر ُجل َراع ِف أه ِل ِه ومسئول َع ْن َر ِع َّي ِته»‪ )1(.‬یعنی‪« :‬و مرد‪،‬‬ ‫پیامبر‪ ‬فرموده است‪« :‬‬
‫مسؤول خانوادهاش میباشد و دربارهی خانوادهاش بازخواست میشود»‪ .‬رعایت‬
‫عدالت در هر زمینهای واجب است؛ حتی در رفتاری که انسان با خود دارد؛ زیرا‬
‫َ َ‬ ‫َّ ْ َ َ َ ًّ‬ ‫َ َ َ ًّ‬ ‫َّ‬
‫پیامبر‪ ‬فرموده است‪ِ « :‬إن َلر ِّبك َعليْك َحقا‪َ ،‬وإِن نلَف ِسك َعليْك حقا‪ ،‬وأله ِلك َعليْك‬
‫َّ‬ ‫َ َ ًّ َ َ ْ ُ َّ‬ ‫ًّ‬
‫َحقا‪َ ،‬ول ِ َز ْو ِر َك َعليْك َحقا؛ فأع ِط ُك ِذي َح ٍّق َحق ُه»‪ )۳(.‬یعنی‪« :‬پروردگارت بر تو حقی‬
‫دارد؛ نفس تو بر تو حقی دارد؛ همسرت بر تو حقی دارد؛ مهمانت بر تو حقّی دارد؛‬
‫پس هر حقّ هر صاحبِ حقی را ادا کن»‪.‬‬
‫لذا عدالت در هر کاری واجب است؛ اما رعایت عدالت از سوی زمامداران‪،‬‬
‫اهمیت بیشتری دارد‪ .‬زیرا اگر زمامداران ظلم و ستم کنند‪ ،‬اسباب نارضایتی مردم‬
‫فراهم میشود و در نتیجه نابسامانی و هرج و مرج پدید میآید‪ .‬البته موضعِ ما در‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0267 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪282 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ .0268 :‬ر‪.‬ک‪ :‬حدیث شمارهی ‪ 622‬همین کتاب‪.‬‬
‫(‪ )۳‬بخاری‪ ،‬ش‪.)2028 ،0822( :‬‬
‫‪133‬‬ ‫باب‪ :‬زمامدار عادل‬

‫برابرِ زمامدار یا حاکمی که عدالت نمیورزد‪ ،‬اینست که صبر میکنیم؛ یعنی در برابر‬
‫َْ َ‬ ‫َّ ُ‬
‫ظلم و ستمش شکیبایی میورزیم‪ .‬حتی پیامبر‪ ‬به انصار‪ ‬فرمود‪ِ « :‬إنك ْم َستَلق ْون‬
‫َ ْ‬ ‫َ‬
‫َبوا َح ََّّت تلق ْو ِِن لَع اِل ْو ِض»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬پس از من‪ ،‬تبعیض و حقکُشی‬ ‫َب ْعدي أَثَ َر ًة ْ‬
‫فاص ُ‬
‫ِ‬
‫خواهید دید؛ پس صبر کنید تا مرا در کنار حوض مالقات نمایید»‪ .‬زیرا پیامدهای‬
‫‪‎‬‬
‫فرمانروا‪ ،‬به مراتب بدتر و شدیدتر از ظلم و ستمِ اوست و‬ ‫رویارویی و درگیری با‬
‫عقل و شریعت چنین ایجاب میکنند که انسان در شرایط اضطراری یا گریزناپذیر‪ ،‬از‬
‫میان بد و بدتر‪ ،‬بد را انتخاب نماید یا ضررِ کمتر را ترجیح دهد‪ .‬سپس مؤلف‪/‬‬
‫آیات و احادیثی در این باب ذکر کرده است؛ از جمله این آیه که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ذ ذ‬
‫[النحل‪]٩١ :‬‬ ‫ن﴾‬ ‫ّللَيأَ ُم َُرََب ِٱلَعدَ َِلَوَٱ َِ‬
‫لحَسَ َِ‬ ‫نَٱ َ‬
‫﴿إ ِ َ‬
‫همانا اهلل به عدل و احسان فرمان میدهد‪.‬‬
‫عدالت‪ ،‬واجب است و احسان‪ ،‬نیکی یا لطفی افزون بر عدالت میباشد که سنت‬
‫است‪ .‬انتظار میرفت مؤلف‪ /‬این آیه را هم ذکر کند که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ ُّ‬ ‫ُ‬ ‫ذ ذ‬
‫ل َأهَل ِها َِإَوذا َحكمَ ُتم َبيَ َٱِلذ ِ َ‬
‫اس َأنَ‬ ‫ّلل َيأَ ُم ُركمَ َأن َتؤدواَ َٱلَمَنَ َِ‬
‫ت َإ ِ ىَ‬ ‫ن َٱ َ‬ ‫﴿إ ِ َ‬
‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ذ‬ ‫ذ‬ ‫ُ‬
‫ّلل ََكنَ َس ِميعَا َب ِصيَا َ‪﴾٥٨‬‬
‫ن َٱ َ‬ ‫ّلل َن ِ ِع ذما َي ِعظكم َب ِ َهِۦَ َإ ِ َ‬ ‫ُتَك ُمواَ ََب ِٱلَعدَ َِل َإ ِ َ‬
‫ن َٱ َ‬
‫[النساء ‪]٢٨ :‬‬
‫اهلل به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبانش بازپس دهید و هنگامِ داوری در میانِ‬
‫مردم‪ ،‬عدالت را رعایت کنید‪ .‬چه پندِ نیکیست پندی که اهلل به شما میدهد! بهیقین اهلل‪،‬‬
‫شنوای بیناست‪.‬‬
‫عدالت زمامدار‪ ،‬اینست که میان مردم فرق نگذارد‪ ،‬به هیچکس ستم روا ندارد و‬
‫از هیچکس بهخاطر ثروت یا فقر یا قرابت و خویشاوندیاش جانبداری نکند؛ بلکه‬
‫به عدالت حکمرانی و داوری نماید‪ .‬حتی علما گفتهاند‪ :‬بر قاضی واجب است که‬
‫عدالت را در میان دو طرف دعوا رعایت کند؛ هر چند یکی از دو طرفِ دعوا کافر‬
‫باشد‪ .‬یعنی بر قاضی واجب است که در همه چیز‪ ،‬در سخن گفتن‪ ،‬نشاندن و نحوهی‬
‫ورودشان یا استقبال از آنها‪ ،‬عدالت را در میانشان رعایت نماید؛ زیرا جایگاه‪ ،‬جایگاه‬
‫قضاوت و داوریست و رعایت عدالت در چنین جایگاهی‪ ،‬واجب است و اهمیت‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2786 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0254 :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪134‬‬

‫ویژهای دارد‪ .‬گرچه برخی از افراد کمعلم و ناآگاه میگویند‪ :‬مسلمان را مقدّم بدار یا‬
‫در قضاوت از او جانبداری کن‪ .‬میگوییم‪ :‬جایز نیست که مسلمان را مقدّم بداریم یا‬
‫از او جانبداری کنیم؛ زیرا قضاوت‪ ،‬جایگاه دادرسی و عدالتورزیست و رعایت‬
‫عدالت در همهی ابعاد‪ ،‬مهم و گریزناپذیر میباشد‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬حدیث ابوهریره‪ ‬را ذکر کرده است؛ ابوهریره‪ ‬میگوید‪:‬‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬اهلل‪ ،‬در روزی که هیچ سایهای جز سایهی او وجود ندارد‪ ،‬هفت‬
‫گروه را در زیر سایهی خود‪ ،‬جای میدهد»‪.‬‬
‫این‪ ،‬انحصاری نیست؛ یعنی فقط همین هفت گروه نیستند که روز قیامت زیر‬
‫سایهای که اهلل میآفریند‪ ،‬جای میگیرند‪ .‬آنجا افراد و گروههای دیگری هم خواهند‬
‫بود که اهلل متعال آنها را زیرِ این سایه جا میدهد‪ .‬حافظ ابنحجر در شرح صحیح‬
‫بخاری‪ ،‬بیست گروه را برشمرده است که روز قیامت از این نعمت الهی برخوردار‬
‫میشوند؛ اما پیامبر‪ ‬متناسب با موقعیت‪ ،‬سخن میگفت‪ .‬لذا هرچند گروههای‬
‫دیگری هم هستند که زیر سایهی پروردگار جای میگیرند‪ ،‬اما پیامبر‪ ‬گاه بنا بر‬
‫موقعیت‪ ،‬فقط از سه دسته و گاه از هفت گروه و گاه از چهار گروه و امثال آن سخن‬
‫گفته است‪ .‬زیرا پیامبر‪ ‬بهعنوان سخنورترین فرد بشر‪ ،‬متناسب با موقعیت‪ ،‬سخن‬
‫میگفت و سخنش شیوا و رسا بود‪ .‬فرمود‪« :‬اهلل‪ ،‬در روزی که هیچ سایهای جز سایهی‬
‫او وجود ندارد‪ ،‬هفت گروه را در زیر سایهی خود‪ ،‬جای میدهد»‪ .‬و این‪ ،‬در روز‬
‫قیامت خواهد بود‪ .‬در آن روز مردم‪ ،‬پابرهنه‪ ،‬لخت و ختنهنشده برانگیخته میشوند‪.‬‬
‫روز قیامت‪ ،‬هیچ پستی و بلندی و هیچ کوه و درخت و ساختمانی وجود ندارد که‬
‫مردم‪ ،‬زیرِ سایهاش بروند و تنها‪ ،‬همان سایهای وجود دارد که اهلل‪ ،‬آن را برای‬
‫برخی از بندگانش میآفریند و تنها اهلل‪ ‬خود‪ ،‬کیفیتش را میداند‪.‬‬
‫نخست فرمان‪‎‬روای عادل را ذکر کرد؛ یعنی زمامداری که در میان مردم عدالت‬
‫میورزد‪ .‬مهمترین شاخص عدالت یک حاکم‪ ،‬اینست که در میان مردم مطابق‬
‫شریعت الهی حکم براند؛ زیرا شریعت الهی‪ ،‬سراسر عدل و عدالت است‪ .‬از اینرو‬
‫کسی که بر اساس قوانین بشریِ مخالف با شریعت حکم میراند‪ ،‬جرو ستمکارترین‬
‫حکام بهشمار میآید و روز قیامت که هیچ سایهای جز سایهی پروردگار وجود ندارد‪،‬‬
‫‪131‬‬ ‫باب‪ :‬زمامدار عادل‬

‫در جرگهی کسانی قرار میگیرد که از این سایه‪ ،‬دور هستند‪ .‬زیرا عدالت نیست که‬
‫حاکمی بر اساس شریعت و قانونی غیر از شریعت الهی حکم براند؛ چه کسی این‬
‫حق را به او داده است؟ باید در میان مردم مطابق شریعت پروردگارشان حکم براند و‬
‫این‪ ،‬بزرگترین عدالت است‪.‬‬
‫یکی دیگر از شاخصهای عادل بودن حاکم‪ ،‬اینست که حق دیگران را از خود‬
‫و نزدیکترین افرادش بگیرد و آن را به صاحبانِ آن بدهد؛ زیرا اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ُ‬ ‫ذ‬
‫[النساء ‪َ ََ ]١٤٢ :‬‬ ‫ّللِ﴾‬ ‫يأ ُّيهاَٱَّلِينََءام ُنواََكونواََق ذَومِيَََب ِٱلَقِسَ َِ‬
‫طَشهداَءََ ِ َ‬ ‫﴿ ىَ‬
‫ای مؤمنان! به عدل و داد بپردازید و به خاطر اهلل (بهحق) گواهی دهید‪.‬‬
‫همچنین حاکم نباید در میان نزدیکان خود و دیگران‪ ،‬فرق بگذارد؛ لذا چنین‬
‫نباشد که اگر حقّی بر گردن یکی از نزدیکان اوست‪ ،‬در اجرای حکم‪ ،‬درنگ کند یا‬
‫اجرای عدالت را بهتأخیر بیندازد یا اگر نزدیکش حق حقّی بر دیگری دارد‪ ،‬بیدرنگ‬
‫از آن شخص قصاص بگیرد‪ .‬این‪ ،‬عدل نیست‪ .‬عدالت حاکم‪ ،‬انواع و شاخههای‬
‫گوناگونی دارد که اینجا گنجایش ذکرش را ندارد‪.‬‬
‫دوم‪« :‬جوانی که در اطاعت و بندگیِ اهلل‪ ،‬رشد یافته است»؛ یعنی از خردسالی به‬
‫همین شکل پرورش یافته و به عبادت و بندگی اهلل‪ ‬ادامه داده است؛ این هم در‬
‫شمارِ هفت گروهی قرار دارد که اهلل متعال آنها را روز قیامت در سایهی خود جای‬
‫میدهد؛ زیرا این جوان‪ ،‬بهجای سرگرمیها و نادانیهای دوران جوانی‪ ،‬به عبادت‬
‫اهلل‪ ‬پرداخته و با اینکه قدرت و زمینهی انحراف در او وجود داشته‪ ،‬جوانِ سر به‬
‫راه و عبادتگزاری بوده است‪.‬‬
‫سوم‪« :‬دو مسلمانی که فقط بهخاطر خشنودی اهلل با یکدیگر دوست باشند و بر‬
‫همین اساس‪ ،‬گردِ هم میآیند یا از یکدیگر جدا میشوند»‪ .‬یعنی دو دوستِ مسلمان‬
‫که دوستی و محبتشان با یکدیگر‪ ،‬انگیزهای مالی یا دنیوی مانند پست و مقام ندارد؛‬
‫بلکه دوستی و محبتشان با یکدیگر فقط بهخاطر خشنودی خداست و بدینخاطر با‬
‫هم دوستی میکنند که یکدیگر را در مسیر اطاعت وبندگی اهلل‪ ‬میبینند و از‬
‫محرمات و کارهای ممنوع و حرام‪ ،‬میپرهیزند‪ .‬از اینرو پیوند دوستی استواری در‬
‫دنیا با یکدیگر دارند و تنها چیزی که میان آنها فاصله میاندازد‪ ،‬مرگ است‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪131‬‬

‫چهارم‪« :‬کسی که همواره به مسجد دلبسته باشد»؛ یعنی با نماز و مسجد اُنس‬
‫دارد و هر بار که نمازش را به پایان میرساند‪ ،‬منتظرِ نماز بعدیست‪ .‬مسجد‪ ،‬یعنی‬
‫سجدهگاه یا محل سجده؛ فرقی نمیکند که برای نماز بنا شده باشد یا خیر‪ .‬لذا این‬
‫شخص‪ ،‬همواره مشتاق نماز است و پس از پایان هر نماز‪ ،‬به نمازِ بعدی میاندیشد‪.‬‬
‫این نشانگر پیوند محکمش با خداست؛ زیرا نماز‪ ،‬پیوند میان بنده با پروردگارش‬
‫میباشد و اُنس و اشتیاقِ انسان به نماز‪ ،‬نشان میدهد که بنده دوست دارد ارتباط‬
‫محکمی با پروردگارش داشته باشد؛ از اینرو در شمارِ کسانی قرار میگیرد که اهلل‬
‫متعال آنان را در روزی که هیچ سایهای جز سایهی او وجود ندارد‪ ،‬زیر سایهی خود‬
‫جای میدهد»‪.‬‬
‫پنجم‪« :‬کسی که زنی زیبا و صاحبمقام‪ ،‬او را به سوی خود بخواند‪ ،‬ولی او‬
‫نپذیرد و بگوید‪ :‬من از اهلل میترسم»‪ .‬زنی زیبا که از طبقات پایین نیست و نام و‬
‫جایگاهی دارد‪ ،‬از مردی که دارای توانایی جسمی و جنسیست‪ ،‬در جایی خالی که‬
‫هیچکس نیست و هیچکس باخبر نمیشود‪ ،‬درخواست زنا و کار زشت میکند؛‬
‫شرایط‪ ،‬فراهم است و این مرد نیز‪ ،‬آدم کمتوان یا ضعیفی نیست که میل و شهوتی به‬
‫زنان نداشته باشد‪ .‬اما میگوید‪ :‬من از اهلل میترسم‪ .‬تنها چیزی که او را از این کار‬
‫زشت‪ ،‬باز میدارد‪ ،‬ترس خداست‪ .‬ببینید‪ ،‬همهی شرایط فراهم است؛ هم خود مرد‪،‬‬
‫توانایی و میل جنسی دارد و هم زنی زیبا خودش را در اختیارش قرار داده است و‬
‫جای خلوتی نیز دارند؛ اما یک مانع قوی و بزرگتر از شرایط موجود برای آن مرد‪،‬‬
‫او را از زنا کردن باز میدارد؛ یعنی ترس خدا‪ .‬از اینرو میگوید‪« :‬من‪ ،‬از خدا‬
‫میترسم»‪ .‬نگفت‪ :‬من‪ ،‬میلی به زنها ندارم؛ یا نگفت که تو‪ ،‬زشتی یا از طبقات پایین‬
‫جامعه هستی‪ .‬همچنین نگفت که کسی‪ ،‬اینجاست و ما را میبیند؛ خیر‪ ،‬بلکه از خدا‬
‫ترسید و گفت‪« :‬من‪ ،‬از اهلل میترسم»‪ .‬اهلل متعال‪ ،‬روز قیامت که سایهای جز سایهی او‬
‫وجود ندارد‪ ،‬این شخص را زیر سایهی خود جای میدهد‪.‬‬
‫ششم‪« :‬کسی که با دست راستش‪ ،‬بهگونهای صدقه دهد که دست چپش نداند‬
‫دست راستش چه صدقه میدهد»‪ .‬این‪ ،‬کمال اخالص است که انسان سعی کند‬
‫هیچکس‪ ،‬از اعمال نیکش باخبر نشود؛ بلکه خواهان این باشد که عملش‪ ،‬فقط بین او و‬
‫‪137‬‬ ‫باب‪ :‬زمامدار عادل‬

‫خدایش بماند؛ لذا دور از چشم مردم‪ ،‬صدقه میدهد‪ ،‬بهگونهای که دست چپش‬
‫نمیداند که دست راستش چه صدقه داده است‪ .‬یعنی اگر امکانش بود‪ ،‬طوری صدقه‬
‫میداد که دست چپش نیز نفهمد که دست راستش صدقه میدهد‪ .‬چنین شخصی‪،‬‬
‫بینهایت مخلص است و اهلل متعال‪ ،‬او را در قیامت‪ ،‬زیر سایهی خود جای میدهد‪.‬‬
‫ناگفته نماند‪ :‬صدقهی پنهانی‪ ،‬بهتر است؛ اما در شرایطی که آشکار کردن صدقه‪،‬‬
‫باعث تشویق دیگران شود‪ ،‬آشکار نمودن آن‪ ،‬افضل و بهتر میباشد‪.‬‬
‫هفتم‪« :‬کسی که در تنهایی‪ ،‬اهلل را یاد کند و اشک‪ ،‬از چشمانش سرازیر شود»‪.‬‬
‫یعنی با زبان و قلب خود‪ ،‬اهلل را ذکر کند و هیچکس نزد نباشد که شائبهی‬
‫خودنمایی یا ریا پیش آید؛ بلکه به اهلل دلبستگی داشته و دلش از دنیا و وابستگی به آن‪،‬‬
‫خالی و تهی باشد‪ .‬لذا وقتی با دل و زبان‪ ،‬ذکر خدا میکند و عظمت و بزرگی پروردگار‬
‫را بهیاد میآورد‪ ،‬مشتاق اهلل‪ ‬میگردد و اشک از چشمانش سرازیر میشود‪ .‬چنین‬
‫شخصی‪ ،‬جزو کسانیست که روز قیامت در زیر سایهی اهلل‪ ،‬جای میگیرند‪.‬‬
‫گاه‪ ،‬انسان توفیق یکی از این اعمال هفتگانه را پیدا میکند و گاه توفیق مییابد که‬
‫دو یا سه یا چهار یا پنج و یا شش یا همهی این اعمال را انجام دهد؛ امکانش وجود دارد‬
‫و هیچ اشکالی هم پیش نمیآید که انسان‪ ،‬از اینهمه توفیق برخوردار شود‪ .‬البته گاه‬
‫فقط یکی از این صفات در او وجود دارد؛ و همین یکی برای دستیابی به این سعادت‬
‫بزرگ کافیست‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬حدیث عبداهلل بن عمرو بن عاص‪ $‬را ذکر کرده است که‬
‫پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬همانا دادگران نزد اهلل متعال بر منابری از نور قرار خواهند داشت؛‬
‫یعنی کسانی که در حکمرانی و در میان همسران و خانوادهی خویش و نیز در‬
‫مسؤولیتی که به آنها داده میشود‪ ،‬عدالت میورزند»‪.‬‬
‫این‪ ،‬نشانگر فضیلت عدل دربارهی همسر و فرزندان و دیگر کسانیست که تحت‬
‫سرپرستی انسان قرار میگیرند؛ پس عدالت بورزید تا روز قیامت نزد اهلل‪ ‬بر منبری از‬
‫نور باشید‪.‬‬
‫***‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪138‬‬
‫َ ُ َ َّ ُ‬
‫تك ُم َّاَّل َ‬ ‫َ َّ‬ ‫ر ُ‬ ‫َ‬
‫ین‬ ‫خیار أئم‬
‫مالك‪ ‬قال‪ :‬س ِمعت رسول اّلل‪ ‬یقول‪ِ « :‬‬ ‫ٍ‬ ‫عوف بن‬‫‪ -666‬وعن ِ‬
‫كم َّاَّل َ‬ ‫َ ُ َ َّ ُ‬ ‫َر ُ‬ ‫ُ َ ُّ َ‬ ‫َر‬ ‫ُ َ ُّ َ‬ ‫ُ ُّ ُ‬ ‫ُ ُّ َ ُ‬
‫ین‬ ‫ورشار أئمتِ‬
‫َتِبونهم وحیِبونكم‪ ،‬وتصلون علی ِهم ویصلون علیكم‪ِ ،‬‬
‫َّ َ َ ُ ُ ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُر‬ ‫َرُ َُ َرَُ َ ُ‬ ‫ُر ُ َ ُ ُر ُ َ ُ‬
‫تب ِغضونهم ویب ِغضونكم‪ ،‬وتلعنونه رم ویلعنونك رم»‪ .‬قال‪ :‬قلنا یا رسول اّلل‪ ،‬أفال ننابِذهم؟‬
‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ََ ُ‬ ‫َّ َ‬ ‫ُ‬ ‫ََ ُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫قال‪« :‬ال‪ ،‬ما أقاموا فِیك ُم الصالة؛ ال‪ ،‬ما أقاموا فیك ُم الصالة»‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬عوف بن مالک‪ ‬میگوید‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که میفرمود‪« :‬بهترین‬
‫زمامداران شما کسانی هستند که شما آنها را دوست دارید و آنها نیز شما را دوست‬
‫دارند و شما برای آنان دعای خیر میکنید و ایشان نیز برای شما دعای خیر میکنند‪ .‬و‬
‫بدترین زمامداران شما‪ ،‬کسانی هستند که شما از ایشان متنفرید و آنها نیز از شما‬
‫متنفرند و شما آنان را نفرین میکنید و ایشان هم شما را نفرین میکنند»‪ .‬عوف‪‬‬
‫میگوید‪ :‬عرض کردیم‪ :‬ای رسولخدا! آیا با چنین حاکمانی نجنگیم؟ فرمود‪« :‬خیر؛ تا‬
‫زمانی که نماز را در میان شما برپا میکنند‪ .‬خیر؛ تا زمانیکه نماز را در میان شما اقامه‬
‫میکنند»‪.‬‬
‫َ ُ ُ َ ر ُ ر َ َّ َ َ ٌ‬ ‫َ َ َ ر ُ ُ َ‬ ‫َ ر َ‬
‫اجلن ِة ثالثة‪:‬‬ ‫ار‪ ‬قال‪ :‬س ِمعت َرسول اهللِ‪ ‬يقول‪« :‬أهل‬ ‫ٍ‬ ‫اض بن َِح‬ ‫‪ -662‬وعن عِی ِ‬
‫َ ٌ‬ ‫ُ َ ُ ر‬ ‫ُي‬ ‫َ ٌُ َ ٌ َ ُ َ ر‬ ‫ُ ر ٌ ُ َ َّ ٌ‬ ‫ُ ُ ر‬
‫ب ل ُِك ذِى ق ررَب َومسلِ ٍم‪ ،‬وع ِفیف‬‫ِ‬ ‫ل‬ ‫الق‬ ‫قیق‬‫ر‬ ‫یم‬ ‫ح‬
‫ِ‬ ‫ر‬ ‫ل‬ ‫ج‬‫ور‬ ‫‪،‬‬ ‫ق‬ ‫ف‬ ‫و‬ ‫م‬ ‫ط‬ ‫س‬
‫ِ‬ ‫ق‬‫م‬ ‫طان‬
‫ذ و سل ٍ‬
‫ََُي ٌ ُ‬
‫(‪)1‬‬
‫ِیال»‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫متعفف ذو ع ٍ‬
‫ترجمه‪ :‬عیاض بن حمار‪ ‬میگوید‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که میفرمود‪« :‬اهل‬
‫بهشت سه دستهاند‪ :‬حاکم و صاحبقدرتِ عادلی که ‪ -‬در فرمانبرداری از اهلل و اجرای‬
‫شریعتش‪ -‬موفّق باشد؛ و مرد مهربان و دلسوزی که به خویشاوندان خود و هر‬
‫مسلمانی مهر میورزد؛ و هر مرد نیازمند و عیالواری که عزت نفس دارد و خویشتندار‬
‫است»‪[ .‬یعنی نه حرام میخورد و نه دست نیاز پیشِ کسی دراز میکند‪].‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬در فضیلت زمامدارِ عادل حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که‪ :‬عوف‬
‫بن مالک‪ ‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬بهترین زمامداران شما کسانی هستند که شما‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0244 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.6224 :‬‬
‫‪139‬‬ ‫باب‪ :‬زمامدار عادل‬

‫آنها را دوست دارید و آنها نیز شما را دوست دارند و شما برای آنان دعای خیر‬
‫میکنید و ایشان نیز برای شما دعای خیر میکنند‪ .‬و بدترین زمامداران شما‪ ،‬کسانی‬
‫هستند که شما از ایشان متنفرید و آنها نیز از شما متنفرند و شما آنان را نفرین میکنید‬
‫و ایشان هم شما را نفرین میکنند»‪ .‬و این‪ ،‬هم شامل باالترین مقام حکومتی میشود و‬
‫هم شامل مسؤوالن ردههای مختلف‪.‬‬
‫پیشوایان و مسؤوالنی که عهدهدار امور مردم هستند‪ ،‬بر دو دستهاند‪ :‬دستهای که‬
‫محبوب مردم هستند و آنها نیز مردم را دوست دارند و هر دو طرف‪ ،‬خیرخواه‬
‫یکدیگرند؛ مردم خیرخواه مسؤوالن هستند و مسؤوالن‪ ،‬خیرخواه مردم‪ .‬لذا نزد مردم‬
‫محبوبیت دارند؛ زیرا به وظایفشان در قبال مردم که اهلل بر آنها واجب کرده است‪ ،‬عمل‬
‫میکنند‪ .‬روشن است که هرکس به وظیفهی خود‪ ،‬یعنی خیرخواهی برای دیگران عمل‬
‫نماید‪ ،‬اهلل متعال دوستش میدارد و او را محبوب ساکنان زمین میگرداند‪ .‬از اینرومردم‬
‫نیز مسؤوالنِ وظیفهشناس را دوست دارند‪.‬‬
‫فرمود‪« :‬شما برای آنان دعای خیر میکنید و ایشان نیز برای شما دعای خیر‬
‫میکنند»‪ .‬یعنی همواره دعاگویشان هستید که اهلل‪ ‬هدایتشان کند و مشاوران و‬
‫همنشینان خوبی در اختیارشان بگذارد و به آنها توفیق عدالتگستری عطا نماید و‬
‫دیگر دعاهای نیکی که در حقّ پیشوایان عادل صورت میگیرد‪ .‬آنها نیز برای زیردستان‬
‫و شهروندان خود دعا میکنند و میگویند‪ :‬پروردگارا! مردم ما را نیک و شایسته بگردان‬
‫و توفیقشان بده که به فرمانهای تو عمل نمایند‪.‬‬
‫اما بدترین زمامداران‪« ،‬کسانی هستند که شما از ایشان متنفرید»؛ زیرا به وظایف‬
‫خود عمل نمیکنند و حقوق شهروندان خود را بهجا نمیآورند‪ .‬در نتیجه مردم از آنها‬
‫خوششان نمیآید‪ .‬پس از مدتی این بغض و تنفر دو سویه میگردد؛ مردم از چنین‬
‫حکامی بیزارند و از آنها سرکشی میکنند؛ لذا حکام نیز از مردم نافرمان متنفر میشوند‬
‫و کار بهجایی میرسد که یکدیگر را نفرین میکنند؛ مردم به حکام ناسزا میگویند و‬
‫حکام به مردم‪.‬‬
‫لذا حکام و پیشوایان‪ ،‬بر دو دستهاند‪ :‬گروهی که به وظایف خود عمل میکنند و‬
‫این امر به محبتی دو سویه و متقابل در میان آنها و مردم میانجامد‪ .‬و دستهی دیگر‪،‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪141‬‬

‫بدترین زمامداران هستند که مردم از آنها متنفرند و آنها نیز از مردم بیزارند و برای‬
‫یکدیگر دعای بد میکنند و به همدیگر ناسزا میگویند‪.‬‬
‫و اما حدیث عیاض بن حمار‪‬؛ در این حدیث آمده است‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬اهل‬
‫بهشت سه دستهاند‪ :‬حاکم و صاحبقدرتِ عادلی که ‪ -‬در فرمانبرداری از اهلل و اجرای‬
‫شریعتش‪ -‬موفّق باشد‪ .»...‬صاحبقدرت‪ ،‬شامل همهی مسؤوالن در ردههای مختلف‬
‫میگردد؛ چه حاکمی که در رأس حکومت قرار دارد و چه مسؤوالن ردهی پایین‪.‬‬
‫اگر مسؤول یا حاکمی عادل باشد و عدالت را دربارهی زیردستان خود رعایت کند‪،‬‬
‫در جرگهی اهل بهشت قرار میگیرد‪.‬‬
‫مسؤول یا حاکمِ موفق‪ ،‬کسیست که راه درست و شایسته را در پیش میگیرد و در‬
‫مسیری حرکت میکند که خیر و صالح مردم است‪ .‬چنین شخصی‪ ،‬بهشتیست‪.‬‬
‫پیشتر این نکته بیان شد که پیشوای عادل‪ ،‬جزو هفت گروهیست که روز قیامت‬
‫در سایهی اهلل‪ ‬جای میگیرند و آن روز هیچ سایهای جز سایهی اهلل وجود ندارد‪.‬‬
‫شاهد موضوع همین بخش حدیث است‪« :‬حاکم و صاحبقدرتِ عادلی که ‪ -‬در‬
‫فرمانبرداری از اهلل و اجرای شریعتش‪ -‬موفّق باشد»‪ .‬در ادامهی حدیث آمده است‪« :‬و‬
‫مرد مهربان و دلسوزی که به خویشاوندان خود و هر مسلمانی مهر میورزد»‪ .‬به بندگان‬
‫خدا‪ ،‬به فقرا‪ ،‬به ضعفا‪ ،‬به خردساالن و به هرکسی که سزاوار مهر و شفقت است‪ ،‬محبت‬
‫میکند و نرمدل یا دلسوز است و سنگدل نیست و نسبت به همه دلسوزی میکند‪.‬‬
‫«و هر مرد نیازمند و عیالواری که عزت نفس دارد و خویشتندار است»‪ .‬یعنی دست‬
‫نیاز پیشِ کسی دراز نمیکند و از بس مناعت طبع دارد‪ ،‬مردم او را ثروتمند میپندارند‪ .‬و‬
‫«عیالوار است»؛ یعنی هم فقیر است و هم عیالوار‪ .‬بااین حال شکیبایی میورزد و آدمِ‬
‫زحمتکش و پرتالشیست؛ کار حالل را ننگ نمیداند‪ .‬لذا ریسمان برمیدارد و با‬
‫جمعآوری هیزم و فروش آن‪ ،‬امرار معاش میکند یا داس بهدست میگیرد و به عنوان‬
‫کارگر روزمُزد در مزارع دیگران کار میکند تا لقمهنانی برای خود و خانوادهاش کسب‬
‫کند؛ اما دست نیاز پیشِ کسی دراز نمیکند و با اینکه فقیر و عیالوار است‪ ،‬شکیبایی‬
‫میورزد‪ .‬چنین شخصی‪ ،‬بهشتیست‪ .‬اهلل متعال ما را در زمرهی بهشتیان قرار دهد‪.‬‬
‫***‬
‫‪ -34‬باب‪ :‬وجوب فرمانبرداری از پیشوایان و زمامداران در‬
‫چارچوب شریعت و حرام بودن اطاعت از آنها در برابر معصیت‬
‫و نافرمانی از خداوند‪‬‬

‫اهلل متعال میفرماید‪:‬‬


‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ذ‬ ‫ذ‬
‫ىَٱلَمَ َِرَمِنكمَ﴾‬ ‫ّللَوأط ُ‬
‫ِيعواََٱ ذلر ُسولََوأو ِ َ‬ ‫يأ ُّيهاَٱَّلِينََءام ُنوَاََأط‬
‫ِيعواََٱ َ‬ ‫﴿ ىَ‬
‫ََ َ‬ ‫[النساء ‪]٢٩ :‬‬
‫ای مومنان! از اهلل اطاعت کنید و از پیامبر فرمان ببرید و نیز از صاحبان امرتان‬
‫(فرمانبرداری نمایید)‪.‬‬
‫َّ ر ُ‬ ‫ُ ر‬ ‫ََ َ‬ ‫اهلل َع رنهما َع ِن انلَّ ي‬
‫ِض ُ‬
‫ب‪ ‬قال‪« :‬لَع الم ررءِ المسلِ ِم السمع‬ ‫ِ‬
‫‪ -662‬وعن ابن عمر َر ِ َ‬
‫َ َ‬ ‫ر َ َ َ َ ر َ‬ ‫َّ ر ُ ر َ َ ر َ َ ُ‬ ‫َّ َ ُ َ َ َ َّ‬
‫والطاعة فِیما أحب وک َِره‪ ،‬إِال أن یؤم َر بِمع ِصی ٍة فإذا أمِر بِمع ِصی ٍة فال سمع َوال طاعة»‪.‬‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫[ ٌ‬
‫ترجمه‪ :‬ابنعمر‪ $‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬حرفشنوی و فرمانبرداری از‬
‫فرمانروایان بر هر مسلمانی واجب است؛ چه این فرمانها برایش خوشایند باشد و چه‬
‫ناگوار؛ مگر اینکه به گناه و معصیتی امر شود که در این صورت حرفشنوی و اطاعت‪،‬‬
‫درست نیست»‪.‬‬
‫ُ ُ َ‬ ‫َّ‬ ‫َ َ َّ ر‬ ‫َ ر َ ُ َ َّ‬ ‫ُ َّ‬
‫‪ -663‬وعنه قال‪ :‬کنا إذا بايعنا رسول اّللِ‪ ‬لَع السم ِع والطاع ِة یقول نلَا‪« :‬فیما‬
‫ر ََ رُ‬
‫(‪)1‬‬
‫استطعت رم»‪ٌ [ .‬‬
‫متفق عليه]‬
‫ترجمه‪ :‬ابنعمر‪ $‬میگوید‪ :‬وقتی با رسولاهلل‪ ‬بر سرِ حرفشنوی و اطاعت‬
‫پیمان میبستیم‪ ،‬به ما میفرمود‪« :‬در حدّی که تواناییِ ‪ -‬اطاعت و حرفشنوی‪ -‬دارید»‪.‬‬
‫َّ ر َ‬ ‫َُ ُ َ ر ََ َى ر َ َ َ‬ ‫َ ر ُ ُ َ‬ ‫ُ‬
‫یوم‬ ‫‪ -622‬وعنه قال‪ :‬س ِمعت َرسول اهللِ‪ ‬يقول‪« :‬من خلع یدا من طاع ٍة ل َِق اّلل‬
‫ى َ َّ ى‬ ‫ُُ رٌَ َ‬ ‫ر َ َر‬ ‫َ ُ َّ َ َ‬
‫(‪)۳‬‬
‫القیام ِة وال حجة َل‪َ ،‬و َمن مات َوليس يف عن ِق ِه بیعة َمات مِیتة جا ِهلِیة»‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫َ‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)7055 ،6844( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0228 :‬‬
‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪7616 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0227 :‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0240 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪142‬‬
‫َ ى َ َّ ى‬ ‫َ َّ ُ ُ‬ ‫َ ر َ َ َُ َُ ٌ ر َ‬
‫ارق للجماع ِة ‪ ،‬فإنه یموت مِیتة جاهِلیة» ‪.‬‬
‫ويف روای ٍة َل‪ « :‬ومن مات وهو مف ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابنعمر‪ $‬میگوید‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که میفرمود‪« :‬هرکس دست از‬
‫اطاعت و فرمانبرداری ‪-‬از پیشوای مسلمانان‪ -‬بکشد‪ ،‬روز قیامت بدون دلیل و حجت‬
‫با اهلل روبهرو میشود و هرکس در حالی بمیرد که در گردنش پیمانی ‪ -‬نسبت به پیشوای‬
‫مسلمانان‪ -‬نیست‪ ،‬به مرگ جاهلی‪ -‬و بر گمراهی‪ -‬مرده است»‪.‬‬
‫در روایتی دیگر از مسلم‪ ،‬آمده است‪« :‬هرکس در حالی بمیرد که جماعتِ مسلمانان‬
‫را ترک گفته است‪ ،‬بهیقین به مرگ جاهلی ‪ -‬یعنی بر گمراهی‪ -‬میمیرد»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬میگوید‪« :‬وجوب فرمانبرداری از پیشوایان و زمامداران در چارچوب‬
‫شریعت و حرام بودن اطاعت از آنها در برابر معصیت و نافرمانی از خداوند‪ .»‬و‬
‫سپس به این آیه استدالل کرده است که اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ذ‬ ‫ذ‬
‫ىَٱلَمَ َِرَمِنكمَ﴾ [النساء‪]٢٩ :‬‬
‫ّللَوأط ُ‬
‫ِيعواََٱ ذلر ُسولََوأو ِ َ‬ ‫يأ ُّيهاَٱَّلِينََءام ُنوَاََأط‬
‫ِيعواََٱ َ‬ ‫﴿ ىَ‬
‫ای مومنان! از اهلل اطاعت کنید و از پیامبر فرمان ببرید و نیز از صاحبان امرتان‬
‫(فرمانبرداری نمایید)‪.‬‬
‫علما گفتهاند‪ :‬پیشوایان‪ ،‬دو دستهاند‪ :‬علما‪ ،‬و حکام (مسؤوالن حکومتی)‪.‬‬
‫علما‪ ،‬اولیای امور دینی یا پیشوایان دینی هستند که شریعت و آموزههای دینی را‬
‫برای مردم بیان میکنند و مردم را به سوی حق و حقیقت رهنمون میشوند‪ .‬و حکام‪،‬‬
‫پیشوایان یا مسؤوالن اجرایی دستورهای شرعی هستند و وظیفه دارند امنیت را برقرار‬
‫کنند و مردم را به پایبندی بر شریعت ملزَم سازند‪ .‬لذا شرحِ وظایفِ هر دسته از‬
‫پیشوایان‪ ،‬روشن است‪.‬‬
‫البته ناگفته نماند که پیشوایانِ اصلی‪ ،‬علما میباشند؛ زیرا این علما هستند که‬
‫شریعت را بیان میکنند و به حکام میگویند‪ :‬این‪ ،‬شریعت الهیست؛ پس به آن عمل‬
‫کنید‪ .‬و حکام راهی به سوی علوم دینی ندارند‪ ،‬مگر از طریق علما و زمانی میتوانند‬
‫مجری احکام شرعی باشند که شریعت را از طریق علما بیاموزند‪.‬‬
‫همچنین علما بر کسی اثر میگذارند که در قلبش دین و ایمان باشد؛ زیرا کسی‬
‫از علما حرفشنوی دارد و به رهنمودهایشان عمل میکند که دین و ایمان در قلبش‬
‫‪143‬‬ ‫باب‪ :‬وجوب فرمانبرداری از زمامداران در چارچوب شریعت‪...‬‬

‫جای دارد‪ .‬ولی کسی از حاکم اطاعت میکند که از قدرت و موقعیت حاکم میترسد؛‬
‫حتی اگر سستایمان باشد؛ لذا گاه از حکام بیش از علما میترسد؛ و چهبسا در‬
‫پارهای از موارد ترسِ برخی از مردم از حکام‪ ،‬بیش از ترس از خداست! پناه بر اهلل‪.‬‬
‫البته امت اسالمی به علما و حکام‪ ،‬نیازمندند؛ از اینرو بر امت اسالمی واجب‬
‫است که از علما و حکام‪ ،‬اطاعت کنند‪ .‬روشن است که پیروی از علما و حرفشنوی‬
‫از حکام‪ ،‬باید تابعِ اطاعت از اهلل متعال باشد؛ زیرا اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ذ‬
‫ّللَوأط ُ‬
‫[النساء ‪]٢٩ :‬‬ ‫ِيعواََٱ ذلر ُسولََوأو ِ َ‬
‫ىَٱلَمَ َِرَمِنكمَ﴾‬ ‫ِيعواََٱ َ‬
‫﴿أ ط‬
‫از اهلل اطاعت کنید و از پیامبر فرمان ببرید و نیز از صاحبان امرتان‪.‬‬
‫و نفرمود‪« :‬وأطيعوا أویل األمر منكم»؛ یعنی اطاعت از صاحبان امر را بهطور‬
‫مستقل ذکر نکرد؛ زیرا اطاعت از حکام و علما‪ ،‬تابعِ اطاعت از اهلل و پیامبرِ اوست‪ .‬لذا‬
‫اگر صاحبان امر‪ ،‬به معصیت و نافرمانی از اهلل‪ ‬دستور دهند‪ ،‬نباید از آنها اطاعت‬
‫کرد؛ زیرا ولی امرِ اعظم و برتر‪ ،‬اهلل متعال است که فراتر از اینها قرار دارد و اطاعت‬
‫از دیگران در برابر نافرمانی از او درست نیست‪.‬‬
‫‪‭‬‬
‫روایتیست بدین مضمون که‬ ‫یکی از احادیثی که مؤلف‪ /‬در این باب ذکر کرده‪،‬‬
‫عبداهلل بن عمر‪ $‬میگوید‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬حرفشنوی و فرمانبرداری از فرمانروایان‬
‫بر هر مسلمانی واجب است؛ چه این فرمانها برایش خوشایند باشد و چه ناگوار؛ مگر‬
‫اینکه به گناه و معصیتی امر شود که در این صورت حرفشنوی و اطاعت‪ ،‬درست‬
‫نیست»‪ .‬ساختار جمله‪ ،‬در این حدیث بهگونهایست که در آن بهروشنی به وجوب‬
‫اطاعت از فرمانروایان اشاره شده است؛ یعنی بر هر مسلمانی به مقتضای مسلمان‬
‫بودنش‪ ،‬واجب است که بخواهد یا نخواهد‪ ،‬از ولی امر اطاعت کند؛ حتی اگر او را به‬
‫چیزی فرمان دهد که برایش ناگوار است‪ .‬لذا اجرای فرمان ولی امر بر او واجب‬
‫میباشد؛ مگر اینکه فرمانروا به معصیت و نافرمانی از اهلل‪ ‬دستور دهد؛ زیرا اطاعت و‬
‫فرمانبرداری از اهلل‪ ،‬فراتر از هر اطاعتیست و اطاعت از مخلوق در جهتِ نافرمانی از‬
‫خالق‪ ،‬جایز نیست‪.‬‬
‫برخی گمان میبرند که اطاعت از حکام و صاحبان امر‪ ،‬فقط زمانی واجب است که‬
‫بهطور کامل و در تمام جنبهها‪ ،‬درستکار باشند‪ .‬این‪ ،‬پندار نادرستیست و تنها‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪144‬‬

‫«خوارج» بر این باور بودهاند که اطاعت از حکام‪ ،‬منوط به اینست که در همهی مسایل‬
‫ریز و درشت‪ ،‬مطابق حکم اهلل‪ ،‬عمل کنند‪ .‬ولی دیدگاه درست‪ ،‬اینست که حاکمان‪،‬‬
‫باید مجری احکام الهی باشند‪ ،‬اما در مورد یا مواردی که مطابق شریعت‪ ،‬عمل نمیکنند‪،‬‬
‫باید از آنها نافرمانی کرد و در سایر موارد‪ ،‬اطاعت از آنها واجب است‪ .‬لذا این‪ ،‬ردی‬
‫بر دیدگاه کسانیست که میگویند‪ :‬از حکام و فرمانروایان‪ ،‬فقط در مواردی اطاعت‬
‫میکنیم که اهلل متعال به ما دستور داده است‪ .‬یعنی اگر به ما دستور دهند که نماز‬
‫بخوانید‪ ،‬نماز میخوانیم و اگر به ما امر کنند که زکات دهید‪ ،‬زکات میدهیم؛ اما اگر ما‬
‫را به کاری فرمان دهند که دلیلی شرعی ندارد یا در شریعت نیامده است‪ ،‬بر ما واجب‬
‫نیست که از آنها اطاعت نماییم؛ زیرا اگر در چنین مواردی از آنها اطاعت کنیم‪ ،‬آنان را‬
‫در جایگاه قانونگذار و شارع قرار دادهایم‪.‬‬
‫این‪ ،‬دیدگاهِ نادرستیست که با آموزههای کتاب و سنت تعارض دارد؛ زیرا پذیرش‬
‫چنین دیدگاهی بدین معناست که ما فرقی در میان حکام و دیگران نگذاشتهایم؛ هر‬
‫مسلمانی امر به معروف و نهی ازمنکر میکند و از او اطاعت میشود‪ .‬لذا ما وظیفه داریم‬
‫که در آنچه اهلل‪ ‬به ما امر نکرده است‪ ،‬از حکام و فرمانروایان اطاعت کنیم؛ یعنی اگر‬
‫حکام به ما دستوری میدهند که در شریعت از آن نهی نشده است یا ما را به کاری امر‬
‫میکنند که حرام نیست‪ ،‬اطاعت از آنها و اجرای فرمانشان بر ما واجب میباشد‪ .‬پس‬
‫اجرای آن دسته از دستورالعملهای حکومتی که مغایر شرع نیست‪ ،‬بر ما واجب است؛‬
‫زیرا اطاعت از حکام‪ ،‬اجرای فرمان اهلل‪ ‬و نیز رهنمود پیامبر‪ ‬مبنی بر اطاعت و‬
‫حرفشنوی از فرمانروایان است که به حفظ امنیت و دوری از آشوب و شورش بر‬
‫حکام میانجامد‪ .‬لذا اگر بگوییم‪ :‬ما فقط در کارهایی از آنها پیروی میکنیم که اهلل‬
‫متعال دستور داده است‪ ،‬این بدین معناست که از آنها اطاعت نمیکنیم‪.‬‬
‫پارهای از دستورالعملهای حکومتی با شرع‪ ،‬مغایرت ندارند؛ اما در شریعت بهطور‬
‫مشخّص ذکر نشدهاند‪[ .‬مانند آییننامهها و مقررات راهنمایی ورانندگی]‪ .‬برخی از مردم‬
‫میگویند‪ :‬ما از این دستورالعملها اطاعت نمیکنیم‪ .‬به اینها باید گفت که اجرای این‬
‫مقررات بر شما واجب است و اگر اطاعت نکنید‪ ،‬گنهکار و سزاوار عقوبت الهی شده‪ ،‬از‬
‫سوی حکام نیز مجازات میشوید‪.‬‬
‫‪141‬‬ ‫باب‪ :‬وجوب فرمانبرداری از زمامداران در چارچوب شریعت‪...‬‬

‫حکام وظیفه دارند چنین کسانی را توبیخ نمایند؛ زیرا اهلل متعال به فرمانبرداری از‬
‫حکام دستور داده است و اینها با چنین رویکردی از فرمانِ اهلل سرپیچی میکنند و‬
‫این‪ ،‬معصیت و نافرمانی از اهلل متعال است و هر انسانی که از اهلل نافرمانی کند‪ ،‬متناسب‬
‫با نظرِ حاکم یا قاضی‪ ،‬توبیخ و مجازات میگردد‪.‬‬
‫به عنوان مثال مقررات رانندگی جزو آن دسته از دستورالعملهای حکومتیست که‬
‫با شریعت‪ ،‬مغایرت ندارد؛ لذا بیتوجهی به مقررات رانندگی‪ ،‬جایز نیست و تخلف از‬
‫آن‪ ،‬گناه و معصیت بهشمار میآید؛ مانند عبور از چراغ قرمز‪ ،‬حرکت در جهتِ مخالف‪،‬‬
‫حرکتهای مارپیچی و نمایشی و امثال آن‪ .‬اجرای این دستورالعملها که از آن به عنوان‬
‫مقررات راهنمایی و رانندگی یاد میشود‪ ،‬واجب است‪ .‬یعنی وقتی چراغ قرمز است‪ ،‬بر‬
‫شما واجب است که توقف کنید و بدانید که عبور از چراغ قرمز‪ ،‬معصیت است؛ نگویید‪:‬‬
‫خداوند چنین دستوری نداده است‪ .‬اینها قوانین بشریست که نهادهای حکومتی سرِ‬
‫هم کردهاند و ما را به اجرای آن‪ ،‬ملزَم ساختهاند‪ .‬لذا اگر از چراغ قرمز عبور کنید‪ ،‬با زبان‬
‫حال‪ ،‬به پروردگارتان گفتهاید‪ :‬از والیان و صاحبان امر‪ ،‬اطاعت نمیکنم‪ .‬پناه بر اهلل! در‬
‫صورتی که اهلل‪ ‬میفرماید‪:‬‬
‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫ُ ذ‬ ‫ذ‬
‫ىَٱلَمَ َِرَمِنكمَ﴾ [النساء ‪]٢٩ :‬‬
‫ّللَوأط ُ‬
‫ِيعواََٱ ذلر ُسولََوأو ِ َ‬ ‫يأ ُّيهاَٱَّلِينََءام ُنوَاََأط‬
‫ِيعواََٱ َ‬ ‫﴿ ىَ‬
‫ای مؤمنان! از اهلل اطاعت کنید و از پیامبر فرمان ببرید و نیز از صاحبان امرتان‬
‫(فرمانبرداری نمایید)‪.‬‬
‫معروف است که در تقاطعها‪ ،‬حق تقدم با کسیست که در مسیرِ اصلی حرکت‬
‫میکند؛ لذا مطابق این قانون باید هنگام ورود از مسیر فرعی به اصلی‪ ،‬حق تقدم را‬
‫رعایت کنید‪ .‬همهی دستورالعملهای حکومتی که مخالف شریعت نیست‪ ،‬اینگونه‬
‫هستند و پایبندی به آنها واجب است؛ و اگر از دستورهای حکومتی که مخالف‬
‫شریعت نیست‪ ،‬اطاعت نکنیم‪ ،‬نابسامانی و هرج و مرج پدید میآید و هرکس به میلِ‬
‫خود رفتار میکند و پیشوایان مسلمانان‪ ،‬از چشم مردم میافتند و بدینسان حکام‪،‬‬
‫فرمانروایانی بدون امر و فرماندهی میشوند و قاضیان‪ ،‬در موقعیتی قرار میگیرند که‬
‫قضاوتشان بیاعتبار میگردد؛ یعنی حکامِ بدون حکم و قاضیانِ بدون قضاوت!‬
‫لذا اطاعت و فرمانبرداری از زمامداران‪ ،‬واجب است؛ مگر اینکه به نافرمانی از‬
‫اهلل‪ ‬دستور دهند‪ .‬مثالً اگر بگویند‪ :‬برای نماز جمعه یا جماعت به مسجد نروید‪ ،‬نباید‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪141‬‬

‫از آنها اطاعت کرد‪ .‬همچنین اگر خواهان ظلم و ستم به کسی باشند‪ ،‬اطاعت از آنها در‬
‫این زمینه درست نیست‪ .‬لذا اگر به تراشیدن ریش دستور دهند‪ ،‬حکمشان بیاعتبار است‬
‫و اطاعت از آنها جایز نمیباشد؛ بهویژه اگر به سربازان تحت فرماندهی خود حکم‬
‫کنند‪ ،‬به آنها میگوییم‪ :‬اطاعت از این دستور درست نیست و کسانی که به سربازان‬
‫تحت فرماندهی خود دستور میدهند که ریش خود را بتراشند‪ ،‬گنهکارند؛ زیرا با حکم‬
‫اهلل و پیامبرش مخالفت کردهاند‪.‬‬
‫همچنین اگر دستور دهند که لباس خود را بلند و پایینتر از قوزک پا قرار دهند؛‬
‫میگوییم‪ :‬نباید از این دستور اطاعت کرد؛ زیرا بلند بودن لباس تا زیر قوزکِ پا حرام‬
‫است و اگر ما را به عملِ حرامی دستور دهید‪ ،‬از شما اطاعت نمیکنیم؛ زیرا حکم‬
‫پروردگار ما و شما‪ ،‬از حکمِ ما و شما فراتر است‪.‬‬
‫پس دستورهای صاحبان امر و فرمانروایان‪ ،‬سه گونه است‪:‬‬
‫نخست‪ :‬همان دستوری را میدهند که اهلل متعال داده است؛ در چنین مواردی‬
‫اطاعت از حکام و فرمانروایان‪ ،‬واجب است؛ زیرا‪:‬‬
‫‪ -۶‬دستورشان جزو فرمانهای الهیست‪.‬‬
‫‪ -1‬هر کسی هم چنین دستوری بدهد‪ ،‬باید از او اطاعت کرد؛ زیرا وقتی کسی‪ ،‬شما‬
‫را به انجام عمل نیکی فرمان دهد که واجب است‪ ،‬باید آن را اجرا کنید‪.‬‬
‫دوم‪ :‬به معصیت و نافرمانی از اهلل‪ ‬دستور میدهند‪ .‬اینجا نباید از آنها اطاعت‬
‫کرد و اگر بهخاطر سرپیچی از چنین فرمانی‪ ،‬شما را شکنجه کنند‪ ،‬روز قیامت مجازات‬
‫خواهند شد؛ به دو دلیل‪:‬‬
‫‪ ‬بهخاطر پایمال کردن حقّ اهلل؛ زیرا به معصیت و نافرمانی از اهلل‪ ‬دستور‬
‫دادهاند‪.‬‬
‫‪ ‬بهخاطر حقّ شما؛ زیرا به شما ستم کردهاند و باید پاسخگوی این ستم باشند‪.‬‬
‫آنها‪ ،‬خود مانند شما بندهی پروردگار هستند و نافرمانی از اهلل‪ ،‬نه برای شما‬
‫درست است و نه برای آنها‪.‬‬
‫سوم‪ :‬اگر به چیزی دستور دهند که شریعت نه به آن دستور داده و نه از آن نهی‬
‫کرده است‪ ،‬اطاعت از آنها در چنین مواردی واجب است و اگر از آنها اطاعت نکنید‪،‬‬
‫‪147‬‬ ‫باب‪ :‬وجوب فرمانبرداری از زمامداران در چارچوب شریعت‪...‬‬

‫گنهکار میشوید و این حق را دارند که شما را بهخاطر سرپیچی‪ ،‬توبیخ کنند؛ زیرا از‬
‫فرمان الهی دربارهی اطاعت از آنها سرپیچی کردهاید‪ .‬از اینرو پیامبر‪ ‬فرمود‪:‬‬
‫«حرفشنوی و فرمانبرداری از فرمانروایان بر هر مسلمانی واجب است؛ چه این‬
‫فرمانها برایش خوشایند باشد و چه ناگوار؛ مگر اینکه به گناه و معصیتی امر شود که‬
‫در این صورت حرفشنوی و اطاعت‪ ،‬درست نیست»‪.‬‬
‫بدتر از این پندار کسیست که به پیمان بستن با حاکم‪ ،‬اعتقاد ندارد و میگوید‪ :‬من‬
‫با حاکم بیعت نکردهام و هیچ تعهدی نسبت به او ندارم؛ چنین پندار یا چنین سخنی‬
‫بدین معناست که از حاکم اطاعت و حرفشنوی نخواهم داشت و او بر من حق والیت‬
‫ندارد‪ .‬این‪ ،‬رویکردِ بسیار زشتیست‪ .‬زیرا رسولاهلل‪ ‬خبر داده است‪ :‬هرکس بدون‬
‫بیعت با پیشوای مسلمانان بمیرد‪ ،‬یا در حالی بمیرد که پیشوایی ندارد‪ ،‬به مرگ جاهلی‬
‫مرده است؛ یعنی به مرگ اسالم نمرده و مرگش‪ ،‬مرگ جاهالن است و سزایش را نزد‬
‫اهلل‪ ‬خواهد دید‪.‬‬
‫لذا بر هر انسانی واجب است که پیشوا یا امیری داشته باشد که در چارچوب‬
‫شریعت‪ ،‬از او اطاعت کند؛ اگر کسی بگوید‪« :‬من‪ ،‬خودم با حاکم پیمان نبستهام»‪،‬‬
‫میگوییم‪ :‬بیعت بستن بر آحاد مردم و یکایک شهروندان واجب نیست؛ بلکه بیعت از‬
‫سوی بزرگان و سرآمدان جامعه منعقد میگردد‪ .‬از اینرو میگوییم‪ :‬مگر عموم مردم با‬
‫ابوبکر‪ ،‬عمر‪ ،‬عثمان و علی‪ ‬بیعت کردند؟ خیر؛ بچهها‪ ،‬زنها و سالخوردگانِ ناتوان‪،‬‬
‫با اینها بیعت نکردند؛ اهالی مکه یا طائف برای بیعت با اینها رهسپار مدینه نشدند و‬
‫بلکه خبرگان مردم در مدینه با خلفا بیعت کردند و بدینسان بیعت با توافق و تعهد‬
‫سرآمدان جامعه به انجام رسید‪.‬‬
‫بیعت بر آحاد جامعه‪ ،‬نه واجب است و نه ممکن‪ .‬عموم مردم‪ ،‬تابعِ سرآمدان و‬
‫خبرگان خود هستند و هرکس سرآمدان جامعه با او بیعت کنند‪ ،‬ولی امر مسلمانان‬
‫بهشمار میآید و اطاعت از او در حدود دین و شریعت‪ ،‬واجب است‪ .‬لذا اگر کسی در‬
‫حالی بمیرد که معتقد باشد پیشوایی ندارد‪ ،‬به مرگ جاهلی مرده است‪ .‬یعنی مانند مردم‬
‫دوران جاهلیت‪ ،‬گمراه بوده است‪.‬‬
‫***‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪148‬‬
‫ر ُر َ َر ُ‬ ‫ر َ ُ َ ُ‬ ‫َ َ َ ُ ُ‬ ‫َ َ‬
‫وإن استع ِمل علیك رم‬
‫‪ -622‬وعن أن ر ٍس‪ ‬قال‪ :‬قال رسول اهللِ‪« :‬ا ِسمعوا وأطِیعوا‪ِ ،‬‬
‫ُ َ ٌَ‬ ‫ٌّ َ َ َّ‬ ‫رٌ‬
‫(‪)۶‬‬
‫حبَش کأن َرأسه زبِيبة»‪[ .‬روایت بخاری]‬ ‫عبد‬
‫ترجمه‪ :‬انس‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬از امیر خود حرفشنوی و اطاعت‬
‫کنید؛ گرچه بردهای حبشی و سیهفام بر شما گماشته شود که سَرَش بهاندازهی کشمش‪،‬‬
‫کوچک باشد»‪.‬‬
‫ُ ر َ‬ ‫َ ر َ َّ ر ُ َ َّ ُ‬ ‫َ َ َ ُ ُ‬
‫رسك‬
‫‪ -621‬وعن أيب هریرة‪َ ‬قال‪ :‬قال رسول اهللِ‪« :‬علیك السمع والطاعة يف ع ِ‬
‫ُر َ َ ر َ َ َ ر َ َ َ َر‬
‫(‪)1‬‬
‫ومكرهِك وأث َر ٍة علیك»‪[ .‬روایت مسلم]‬ ‫رسك ومنش ِطك‬
‫وي ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬حرفشنوی و اطاعت از امیر ‪-‬‬
‫در هر شرایطی‪ -‬در سختی و آسانی‪ ،‬در خوشی و ناخوشی‪ ،‬و زمانی که نسبت به تو‬
‫تبعیض و حقکُشی صورت میگیرد‪ ،‬بر تو واجب است»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬در ادامهی احادیثی که در این باب‪ ،‬ذکر کرده‪ ،‬حدیثی بدین مضمون‬
‫آورده است که‪ :‬انس بن مالک‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬از امیر خود حرفشنوی‬
‫و اطاعت کنید؛ گرچه بردهای حبشی و سیهفام بر شما گماشته شود ‪ -‬یا بر شما مسلط‬
‫گردد‪ -‬که سَرَش بهسان کشمش باشد»‪.‬‬
‫اینجا روی سخن پیامبر‪ ‬با عربها بود؛ یعنی به آنها فرمود‪ :‬اگر بردهای حبشی‪،‬‬
‫نه عرب بر شما گماشته شود یا بر شما چیره گردد که پشت در پشت و از هر جهت‪،‬‬
‫برده است‪ ،‬از او اطاعت کنید‪ .‬موهای سرِ اهالی حبشه‪ ،‬حلقهمانند میباشد و مثل‬
‫کشمش بهنظر میرسد‪ .‬رسولاهلل‪ ‬این را برای مبالغه بیان فرمود؛ یعنی اگر چنین‬
‫بردهای بر شما مسلط گردد‪ ،‬باید از او اطاعت کنید؛ چه در مقام واالترین مقام حکومتی‬
‫باشد و چه به عنوان مسؤول یا کارگزاری منطقهای بر شما گماشته شود‪ .‬در هر صورت‬
‫باید از او اطاعت کنید‪ .‬لذا اگر بهفرض مثال شخصی از پایینترین طبقات اجتماعی‪،‬‬
‫قدرت را بهدست گیرد‪ ،‬بر ما واجب است که از او اطاعت کنیم؛ زیرا علت‪ ،‬یکیست‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.)7056 ،282 ،282( :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.0222 :‬‬
‫‪149‬‬ ‫باب‪ :‬وجوب فرمانبرداری از زمامداران در چارچوب شریعت‪...‬‬

‫چون اگر از او اطاعت نکنیم‪ ،‬هرج و مرج و نابسامانی پدید میآید و امنیت از میان‬
‫میرود و ناامنی همه جا را میگیرد‪ .‬خالصه اینکه اطاعت از والیان و فرمانراویان‪،‬‬
‫واجب است؛ مگر در مواردی که به معصیت و نافرمانی از اهلل‪ ‬دستور میدهند‪.‬‬
‫و اما حدیث ابوهریره‪‬؛ در این حدیث آمده است‪ :‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬حرفشنوی‬
‫و اطاعت از امیر ‪ -‬در هر شرایطی‪ -‬در سختی و آسانی‪ ،‬در خوشی و ناخوشی‪ ،‬و زمانی‬
‫که نسبت به تو تبعیض و حقکُشی صورت میگیرد‪ ،‬بر تو واجب است»‪.‬‬
‫منظور از خوشی و ناخوشی‪ ،‬اینست که اگر فرمانی به تو بدهند که مطابق میلِ تو‬
‫باشد یا نباشد‪ ،‬باید اطاعت کنی؛ همچنین فرقی نمیکند که اجرای آن سخت باشد یا‬
‫آسان‪ .‬در هر صورت‪ ،‬اطاعت واجب است؛ مگر در مواردی که به معصیت و نافرمانی از‬
‫اهلل‪ ‬دستور دهند‪ .‬پس اگر ثروتمند هستی‪ ،‬نباید به بهانهی ثروتی که داری از فرمان‬
‫حاکم سرپیچی نمایی و اگر فقیر هستی‪ ،‬نگو‪ :‬مرا با حکام چهکار؟ آنها ثروتمند هستند‬
‫و من‪ ،‬فقیرم‪ .‬لذا اگر حکام از بهترین امکانات برخوردار باشند‪ ،‬در کاخ زندگی کنند و‬
‫سوارِ بهترین ماشینها شوند و لباسهای شیک و زیبایی بپوشند و ما از چنین امکاناتی‬
‫برخوردار نباشیم‪ ،‬باز هم وظیفه داریم از آنها اطاعت کنیم؛ نباید بگوییم‪ :‬چرا از اینها‬
‫اطاعت کنم که بهترین زندگی را دارند و من‪ ،‬خانهای گِلی هم برای سکونت ندارم‪.‬‬
‫چنین رویکردی بر ما حرام است؛ بلکه باید از آنها اطاعت کنیم‪ .‬زیرا آنها موقعیت و‬
‫وظیفهی خود را دارند و ما‪ ،‬وظایف خود را داریم؛ ما باید اطاعت کنیم و آنها باید‬
‫خیرخواه ما باشند و مطابق رهنمود پیامبر‪ ‬بر ما حکم برانند‪.‬‬
‫َ‬ ‫َ‬
‫َبوا َح ََّّت تلق ْو ِِن لَع‬ ‫ك ْم َستَلْ َق ْو َن َب ْعدي أَثَ َر ًة ْ‬
‫فاص ُ‬ ‫َّ ُ‬
‫پیامبر‪ ‬به انصار‪ ‬فرمود‪« :‬إِن‬
‫ِ‬
‫ْ‬
‫اِل ْو ِض»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬پس از من‪ ،‬تبعیض و حقکُشی خواهید دید؛ پس صبر کنید تا مرا در‬
‫کنار حوض مالقات نمایید»‪ .‬این را هزار و چهارصد سالِ قبل به انصار‪ ‬فرمود‪ .‬گویا از‬
‫همان زمان‪ ،‬حکام حقوق مردم را ادا نمیکردهاند‪ .‬لذا بنا بر فرمودهی رسولاهلل‪،‬‬
‫تبعیضها و حقکُشیهایی که حکام انجام میدهند‪ ،‬مانع از این نیست که مردم از آنها‬
‫اطاعت نکنند؛ بلکه اطاعت از آنها در هر شرایطی واجب است؛ جز در مواردی که به‬
‫معصیت و نافرمانی از اهلل‪ ‬دستور دهند‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪2786 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0254 :‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪111‬‬
‫َ َ َ ََرَ ر ى‬ ‫َّ‬ ‫ُ َّ َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬
‫مْنال‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫ا‬ ‫نل‬ ‫ْن‬ ‫ف‬ ‫‪،‬‬ ‫ر‬
‫ٍ‬ ‫ف‬ ‫س‬ ‫يف‬‫ِ‬ ‫‪‬‬ ‫ِ‬ ‫اّلل‬ ‫رسول‬
‫ِ‬ ‫ع‬ ‫م‬ ‫‪ -629‬وعن عب ِد اّللِ بن عمرو‪ $‬قال‪ :‬کنا‬
‫ر َ َُ‬ ‫َ َ‬ ‫َّ ر ر َ ُ َ َّ َ ر ُ َ‬ ‫من یُصلِ ُح ِ َ‬ ‫َ َّ ر‬
‫رسول‬‫ِ‬ ‫ْشه ِ‪ ،‬إذ نادى منادي‬ ‫خباءه‪ ،‬ومِنا من ینت ِضل‪ ،‬ومِنا من هو يف ج ِ‬ ‫ف ِمنا‬
‫َ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫َ‬
‫ُ ر َ ُ ر ٌّ ر‬ ‫َ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫َ ُ‬ ‫رَ رَ‬ ‫ٌ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬
‫ب قبِل إال َكن‬ ‫ِ‬ ‫ول اّللِ‪ ‬فقال‪« :‬إنه لم یكن ن‬ ‫اّللِ‪ :‬الصالة جامِعة‪ .‬فاجتمعنا إىل رس ِ‬
‫َّ ُ َّ َ ُ‬ ‫َُ ُ َُ‬ ‫یعلَ ُم ُه ل َ ُهم‪ ،‬ویُن ِذ َر ُهم َ َّ‬ ‫ر‬ ‫َ ًّ َ ر ر َ ُ َّ ُ َّ َ ُ َ َ‬
‫رش ما یعلمه لهم‪ ،‬وإن أمتك رم‬ ‫ری ما‬ ‫حقا علی ِه أن یدل أمته َ لَع ِ‬
‫خ‬
‫ُ َ ٌ ُ ُي‬ ‫ٌ ُُ ٌ ُ ُ ََ‬ ‫َ َ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ُ َ َ ُ‬
‫خرها بالء وأمور تنكِرونها‪ ،‬وتيجء ف ِت یرقق‬ ‫ه ِذه ِ ج ِعل اعفیتها ِيف أ َّوهلِا‪ ،‬وسی ِصیب آ ِ‬
‫َُ‬ ‫ُ َر َ ُ‬ ‫ُر َ‬ ‫رَُ َ ُ ُ‬ ‫َ ُ َر ى‬
‫وتيجء ال ِفتنة‬ ‫ُ‬ ‫بعضها بعضا‪ ،‬وتيجء ال ِفتنة فیقول املؤمِن‪ :‬ه ِذه ِ مهلِكيت‪ ،‬ث َّم تنك ِشف‪،‬‬
‫َّ َ َ ر َ ر َ َّ ُ ُ‬ ‫ُر َ َ‬ ‫َ َ ر َ َ َّ ر ُ ر َ َ‬ ‫ََُ ُ ُر‬
‫فیقول المؤمِن‪ :‬ه ِذه ِ ه ِذه‪ ،‬فمن أحب أن ی َزح َزح ع ِن انلَّار ویدخل اجلنة‪ ،‬فلتأت ِ ِه منِيته‬
‫ى‬ ‫َ ر َ‬ ‫ُ ُّ َ ر ُ َ َ‬ ‫َّ‬ ‫ر ر‬ ‫َ ُ َ ُ ر ُ َّ‬
‫ر‬ ‫َّ‬ ‫ايل رو ِم اآل ِ َ‬
‫اّللِ َو َ‬
‫اس اَّلي حیِب أن یؤَت إيله‪ .‬ومن بایع إماما‬ ‫ت إىل انل ِ‬ ‫خر‪ ،‬و َيلأ ِ‬ ‫وهو یؤمِن ب ِ‬
‫ر ُ َُُ‬ ‫ُ ُ‬ ‫َ ر َ َ َُ‬ ‫ر ََ‬ ‫َ َ َر َ ُ رُ‬ ‫ََ ر َ ُ َ ر َ َ‬
‫فأعطاه صفقة ی ِده ِ‪ ،‬وثمرة قلبه‪ ،‬فلی ِطعه إ ِ ِن استطاع‪ ،‬فإن جاء آخر ینازعه‪ ،‬فاْضبوا عنق‬
‫َ‬
‫(‪)۶‬‬
‫اآلخ ِر»‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬عبداهلل بن عمرو‪ $‬میگوید‪ :‬با پیامبر‪ ‬در سفر بودیم و جایی اتراق‬
‫کردیم‪ .‬برخی از ما چادرِ خود را نصب میکردند؛ برخی هم مسابقهی تیراندازی‬
‫میدادند و عدهای مشغول چراندن شتران خود بودند که منادی رسولاهلل‪ ‬اعالم کرد‪:‬‬
‫نماز‪ ،‬برپاست؛ ‪ -‬یعنی وقتِ نماز است‪ -.‬همه نزدِ رسولاهلل‪ ‬جمع شدیم‪ .‬فرمود‪« :‬هر‬
‫پیامبری پیش از من وظیفه داشت امتش را به بهترین چیزی که خیر و صالحشان را در‬
‫آن میدانست‪ ،‬راهنمایی کند و آنها را از آنچه برای آنها بد میدانست‪ ،‬برحذر بدارد‪.‬‬
‫عافیت و سالمتِ این امت از فتنهها‪ ،‬در ابتدای آن نهاده شده است و امت در آینده به‬
‫فتنهها و اموری دچار میشود که شما آنها را نمیپسندید و فتنههایی پدیدار میگردد‬
‫که هریک از آنها بهقدری سنگین و شدید است که فتنههای پیش از خود را سبک و‬
‫خفیف میگرداند؛ چنانکه فتنهای پیش میآید و مؤمن میگوید‪ :‬این‪ ،‬مایهی هالکت من‬
‫است‪ .‬اما فتنه برطرف میشود و فتنهای دیگر میآید و مؤمن میگوید‪ :‬این‪ ،‬همان فتنهی‬
‫هالکتبار است ‪ -‬و فتنهی پیشین بر او آسان میگردد‪ -.‬پس هرکس دوست دارد از‬
‫آتش دوزخ دور و واردِ بهشت شود‪ ،‬باید در زمانی که مرگش فرا میرسد‪ ،‬به اهلل و‬
‫آخرت ایمان داشته باشد و باید با مردم بهگونهای رفتار کند که دوست دارد با خودش‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0255 :‬‬


‫‪116‬‬ ‫باب‪ :‬وجوب فرمانبرداری از زمامداران در چارچوب شریعت‪...‬‬

‫همانطور رفتار گردد‪ .‬و هرکس با حاکمی بیعت کرد و با دست و دلِ خویش با او پیمان‬
‫بست‪ ،‬باید هرچه میتواند از او اطاعت کند و اگر کسی بر سرِ قدرت با حاکم نزاع کرد‪،‬‬
‫گردنش را بزنید»‪.‬‬
‫شرح‬
‫مؤلف‪ /‬در باب وجوب اطاعت از زمامداران‪ ،‬حدیثی بدین مضمون ذکر کرده‬
‫است که‪ :‬ابنعمرو‪ $‬میگوید‪« :‬با پیامبر‪ ‬در سفر بودیم و جایی اتراق کردیم»‪ .‬مردم‬
‫پراکنده شدند و هرکسی به کاری مشغول شد‪« .‬یکی چادرش را نصب میکرد؛ برخی‬
‫مسابقهی تیراندازی میدادند و عدهای مشغول چراندن شتران خود بودند»‪ .‬و این‪ ،‬عادت‬
‫مردم است که وقتی در مسافرت هستند و جایی اتراق میکنند‪ ،‬هرکس به کاری مشغول‬
‫میشود‪.‬‬
‫«در این میان‪ ،‬منادی رسولاهلل‪ ‬اعالم کرد‪ :‬نماز‪ ،‬برپاست»‪ .‬اعالم نماز کسوف‬
‫اینگونه است؛ همچنین برای گردآمدن مردم در نزد امیر یا فرمانده‪ ،‬به جای اینکه اعالم‬
‫کنند فالنجا جمع شوید‪ ،‬میگفتند‪ :‬نماز برپاست‪.‬‬
‫لذا همه نزدِ رسولاهلل‪ ‬جمع شدند‪ .‬رسولاهلل‪ ‬برای آنها سخنرانی کرد و فرمود‪:‬‬
‫«هر پیامبری پیش از من وظیفه داشت امتش را به بهترین چیزی که خیر و صالحشان را‬
‫در آن میدانست‪ ،‬راهنمایی کند و آنها را از آنچه برای آنها بد میدانست‪ ،‬برحذر‬
‫بدارد»‪.‬‬
‫همهی پیامبران خیرخواه امت خود بودند و نیک و بد را برایشان بیان میکردند و‬
‫آنها را به سوی خیر و نیکی تشویق مینمودند و از بدیها برحذر میداشتند‪.‬‬
‫علما و طالب علم نیز وظیفه دارند نیک و بد را برای مردم بیان کنند‪ ،‬آنها را به‬
‫خیر و نیکی فرا بخوانند و آنان را از شر و بدی برحذر بدارند؛ زیرا علمای این امت‪،‬‬
‫وارثان پیامبران هستند و پس از پیامبر اکرم‪ ‬پیامبری نمیآید و با بعثت محمد‬
‫مصطفی‪ ،‬نبوت پایان یافت و تنها علمای این امت هستند که دین و شریعت را فرا‬
‫میگیرند و باید بهجای پیامبران‪ ،‬مردم را به خیر و نیکی فرا بخوانند و آنها را از بدیها‬
‫منع کنند و نیک و بد را برایشان بیان نمایند‪ .‬سپس پیامبر‪ ‬بیان فرمود‪« :‬عافیت و‬
‫سالمتِ این امت از فتنهها‪ ،‬در ابتدای آن نهاده شده است»‪ .‬در دوران پیامبر‪ ‬و نیز در‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪112‬‬

‫دوران ابوبکر و عمر‪ $‬فتنهای در این امت وجود نداشت تا اینکه غالمِ مغیره به نامِ‬
‫ابولؤلؤ که مجوسی پلید و بدطینتی بود و نسبت به امیر مؤمنان‪ ،‬عمر‪ ‬کینه داشت‪،‬‬
‫عمر‪ ‬را به شهادت رساند‪ .‬وقتی عمر‪ ‬برای نماز صبح جلو رفت‪ ،‬ابولؤلؤ با خنجری‬
‫دو سَر که آغشته به سم بود و دستهاش در وسط قرار داشت‪ ،‬به عمر‪ ‬ضربه زد؛‬
‫بهگونهای شکمِ آن بزرگوار پاره شد‪ .‬عمر‪ ‬سه روز زنده بود و آنگاه جان به جان‬
‫آفرین سپرد‪.‬‬
‫ابولؤلؤ‪ ،‬این مرد خبیث پس از ترور عمر‪ ،‬گریخت؛ مردم به دنبالش دویدند‪ .‬در‬
‫این تعقیب و گریز‪ ،‬سیزده نفر کشته شد؛ زیرا خنجر ابولؤلؤ‪ ،‬دو سَر بود و دستهاش در‬
‫وسط قرار داشت؛ وی خنجر را به چپ و راست حرکت میداد تا اینکه یکی از‬
‫صحابه‪ ،‬زیلویی حصیری روی ابولؤلؤ انداخت و ابولؤلؤ خودکشی کرد‪ .‬از آن زمان فتنه‬
‫سر برآورد‪.‬‬
‫پیامبر‪ ‬در این حدیث بیان فرمود که فتنهها یکی پس از دیگری میآید و هر‬
‫یک از فتنهی پیش از خود‪ ،‬بدتر و سنگینتر است؛ در نتیجه فتنهی پیش از خود را‬
‫سبک میگرداند‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪« :‬فتنههایی پدیدار میگردد که هریک از آنها‬
‫بهقدری سنگین و شدید است که فتنههای پیش از خود را سبک و خفیف میگرداند؛‬
‫چنانکه فتنهای پیش میآید و مؤمن میگوید‪ :‬این‪ ،‬مایهی هالکت من است»‪ .‬زیرا‬
‫همینکه فتنه نمایان میشود‪ ،‬مؤمن آن را بزرگ و شدید میبیند و آن را مایهی‬
‫هالکت امت میپندارد‪ .‬اما فتنهای دیگر میآید که فتنهی نخست نسبت به آن‪ ،‬سبکتر‬
‫است‪ .‬مؤمن همینکه فتنهی بزرگتر را میبیند‪ ،‬میگوید‪ :‬این‪ ،‬همان فتنهی هالکتبار‬
‫است و فتنهی پیشین بر او آسان میگردد‪ .‬اهلل متعال ما را از فتنهها در پناه خویش‬
‫قرار دهد؛ البته مؤمن در این شرایط سخت و ناگوار‪ ،‬شکیبایی میورزد و به اهلل‪‬‬
‫َ َ َّ َ َ ْ َ َ‬ ‫َّ ُ َّ ِّ َ ُ ُ َ ْ َ َ‬
‫اب‬
‫اب جهنم و ِمن عذ ِ‬ ‫پناه میبرد و در هر نمازی میگوید‪« :‬اللهم إِي أعوذ بِك ِمن عذ ِ‬
‫‪113‬‬ ‫باب‪ :‬وجوب فرمانبرداری از زمامداران در چارچوب شریعت‪...‬‬

‫ال»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬یا اهلل! از عذاب‬ ‫َّ َّ‬ ‫َ ْ َْ َْ‬ ‫الْ َق ْ َ ْ ْ َ ْ َ ْ َ َ ْ َ َ‬


‫يح ادلج ِ‬‫ات‪ ،‬و ِمن فِتن ِة الم ِس ِ‬
‫َب‪ ،‬و ِمن فِتن ِة المحيا والمم ِ‬
‫ِ‬
‫دوزخ‪ ،‬عذاب قبر‪ ،‬از فتنهی زندگی و مرگ‪ ،‬و از فتنهی دجال به تو پناه میبرم»‪.‬‬
‫سپس رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬پس هرکس دوست دارد از آتش دوزخ دور و واردِ‬
‫بهشت شود‪ ،‬باید در زمانی که مرگش فرا میرسد‪ ،‬به اهلل و آخرت ایمان داشته باشد»‪.‬‬
‫از اهلل متعال درخواست میکنم که ما را در چنین حالتی بمیراند‪ .‬رسولاهلل‪ ‬در ادامه‬
‫افزود‪« :‬و باید با مردم بهگونهای رفتار کند که دوست دارد با خودش همانطور رفتار‬
‫شود»‪ .‬یعنی همانگونه که خیرِ خود را میخواهد‪ ،‬خیرخواه مردم نیز باشد و آنچه را‬
‫برای خود نمیپسندد‪ ،‬برای مردم نیز نپسندد‪ .‬چنین کسی‪ ،‬حقّ اهلل را بهجا میآورد‪ ،‬به‬
‫اهلل و آخرت ایمان دارد و نسبت به حقوق مردم کوتاهی نمیکند؛ با مردم بهگونهای‬
‫رفتار میکند که دوست دارد با خودش همانگونه رفتار شود؛ لذا به آنها دروغ‬
‫نمیگوید‪ ،‬فریبشان نمیدهد‪ ،‬کالهبرداری نمیکند و بدِ آنها را نمیخواهد‪ .‬بنابراین‬
‫وقتی کسی نزدمان میآید و میپرسد‪« :‬آیا این عمل‪ ،‬حالل است یا حرام»‪ ،‬به او‬
‫میگوییم‪ :‬آیا دوست داری مردم با تو همین رفتار را داشته باشند یا در حقّ تو چنین‬
‫عملی انجام دهند؟ اگر جوابش منفی باشد‪ ،‬به او میگوییم‪ :‬پس این عمل را انجام نده؛‬
‫چه حالل باشد و چه حرام‪ .‬وقتی دوست نداری کسی‪ ،‬در حقّ تو چنین عملی را انجام‬
‫دهد‪ ،‬پس تو نیز از این عمل صرف نظر کن و این را در تعامل با مردم‪ ،‬مالک عمل‬
‫قرار بده؛ یعنی با مردم همان رفتاری را داشته باش که دوست داری با تو داشته باشند؛‬
‫با آنها مدارا کن‪ ،‬با آنان بهخوبی حرف بزن و بر آنها سخت نگیر؛ یعنی همان رفتاری‬
‫که دوست داری با تو داشته باشند‪ .‬کسی که بدین شکل عمل کند‪ ،‬از آتش دوزخ دور‬
‫و وارد بهشت میشود‪ .‬اهلل متعال ما را در جرگهی چنین کسانی قرار دهد‪.‬‬
‫***‬
‫ُ َ‬
‫اجل رع ُّ‬ ‫َ‬ ‫مة ُ‬ ‫ََ َ َ ُ‬ ‫ُ ر‬ ‫َُر َ‬
‫يف َرسول‬ ‫یزید ُ‬ ‫بن‬ ‫‪ -621‬وعن أيب هنیدة وائ ِِل بن حج ٍر‪ ‬قال‪ :‬شأل سل‬
‫َ ر َ ُ َ َّ َ َ‬ ‫َ َّ َّ َ َ ر َ ر َ َ ر َ ر َ ُ ُ َ َ ُ َ َّ ُ‬ ‫َّ‬
‫مراء يسألونا حقهم‪ ،‬ویمنعونا حقنا‪ ،‬فما‬ ‫اّللِ‪ ‬فقال‪ :‬یا ن ِب اّلل‪ ،‬أرأیت إن قامت علینا أ‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ 422 :‬بهنقل از ابوهریره‪‬؛ در صحیح بخاری نیز حدیثی به همین مضمون آمده‬
‫است؛ ر‪.‬ک‪ :‬بخاری‪ ،‬ش‪.0277 :‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪114‬‬
‫ُيُ‬ ‫َر‬ ‫ُ َ َّ‬ ‫ر َ ُ‬ ‫َ ر ُ ُ َ َ َ ر َ َ ر ُ ُ َّ َ ُ َ َ َ ُ ُ‬
‫سأَل‪ ،‬فقال َرسول اهللِ‪« :‬اسمعوا وأطِیعوا‪ ،‬فإنما علی ِه رم ماَحلوا‬ ‫تأمرنا؟ فأعرض عنه‪ ،‬ثم‬
‫ُيرُ‬ ‫َر ُ‬
‫(‪)۶‬‬
‫وعلیكم ما َحلت رم»‪[ .‬روایت مسلم]‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهُنیده‪ ،‬وائل بن حُجر‪ ‬میگوید‪ :‬سلمه بن یزید جُعفی از رسولاهلل‪‬‬
‫سؤال کرد و گفت‪ :‬ای پیامبر خدا! اگر امیرانی بر ما قدرت بیابند که حقّ خود را از ما‬
‫بخواهند‪ ،‬اما حقّ ما را ندهند‪ ،‬به ما چه دستور میدهید؟ ‪ -‬چهکار کنیم؟‪ -‬پیامبر‪ ‬از‬
‫او روی گرداند و جوابش را نداد؛ اما سلمه دوباره سؤال کرد‪ .‬پیامبر‪ ‬فرمود‪:‬‬
‫«حرفشنوی و اطاعت نمایید؛ زیرا آنها وظیفه و مسؤولیت خویش را دارند و شما‬
‫نیز وظیفه و مسؤولیت خود را دارید»‪.‬‬
‫ََ ٌ‬ ‫َّ َ َ ُ ُ َ ر‬ ‫َ َ َ ُ ُ‬ ‫ر ُ‬ ‫َ‬
‫بن مسعو ٍد‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬إِنها ستكون بع ِدى أث َرة‬ ‫ِ‬ ‫‪ -622‬وعن عب ِداهلل‬
‫َ َر ُ‬ ‫ُ َ ُّ َ ر َّ َّ‬ ‫ول اهللِ َفما تَ ُ‬ ‫َ ُ َ َ ُ َ‬ ‫َ‬ ‫َُ ُ ٌ ُ ر‬
‫أمرنا؟ قال‪« :‬تؤدون احلق اَّلي علیك رم‬ ‫ور تنكِرونها»‪ ،‬قالوا‪ :‬یا رس‬ ‫وأم‬
‫ُ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬ ‫ر‬ ‫َ‬
‫(‪)1‬‬
‫وتسألون اّلل اَّلي لك رم»‪ٌ [ .‬‬
‫متفق عليه]‬
‫ترجمه‪ :‬عبداهلل بن مسعود‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬پس از من‪،‬‬
‫خودخواهی یا تبعیض و حقکُشی و اموری پدید خواهد آمد که آنها را نمیپسندید»‪.‬‬
‫گفتند‪ :‬ای رسولخدا! فرمان شما به ما (در چنین شرایطی) چیست؟ فرمود‪« :‬حقی را‬
‫که بر شماست‪ ،‬ادا کنید و حقّ خود را از اهلل‪ ،‬درخواست نمایید»‪.‬‬
‫رى‬ ‫َ َ َ َ ر َ‬ ‫َّ‬ ‫َّ‬ ‫ُ‬
‫ِریه ِ شيئا‬
‫عباس رِض اهلل عنهما أن رسول اّلل‪ ‬قال‪« :‬من ک ِره مِن ِ‬
‫م‬ ‫أ‬ ‫ٍ‬ ‫‪ -626‬وعن ابن‬
‫ى‬ ‫َّ‬ ‫ى‬ ‫ى َ َ َ‬ ‫َ َ ر َّ ُ َ َ َ َ َ ُّ َ‬
‫(‪)۳‬‬
‫متفق عليه]‬
‫ربا مات مِیتة جا ِهلِیة»‪ٌ [ .‬‬‫ان ِش‬‫صرب‪ ،‬فإنه من خرج مِن السلط ِ‬
‫فلی ِ‬
‫ترجمه‪ :‬ابنعباس‪ $‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬هرکس عمل یا رفتار‬
‫ناخوشایندی از امیرش ببیند‪ ،‬صبر کند؛ زیرا کسی که بهاندازهی یک وجب از فرمانِ حاکم‬
‫خارج شود ‪ -‬و بر همین حالت بمیرد‪ -‬به مرگ جاهلیت (بر گمراهی) مرده است»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0252 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪)7146 ،2212( :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪[ .0252 :‬این حدیث پیشتر بهشمارهی ‪ 46‬ذکر شد‪].‬‬
‫(‪ )۳‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪7142 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0258 :‬‬
‫‪111‬‬ ‫باب‪ :‬وجوب فرمانبرداری از زمامداران در چارچوب شریعت‪...‬‬

‫شرح‬
‫احادیثی که مؤلف‪ /‬در باب وجوب اطاعت از ولی امر ذکر کرده‪ ،‬نشانگر چند‬
‫نکته است‪:‬‬
‫یکم‪ :‬در حدیث وائل بن حُجر‪ ‬آمده است‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬دربارهی امیران و‬
‫حاکمانی پرسیدند که حقّ خود را از مردم میخواهند‪ ،‬اما به وظایف خود نسبت به مردم‬
‫عمل نمیکنند؛ از رسولاهلل‪ ‬سؤال شد‪ :‬با چنین حاکمانی چه کار کنیم؟‬
‫منظور از امیران و حاکمان‪ ،‬همهی مسؤوالن از پایینترین مقام تا واالترین مقام‬
‫حکومتی هستند؛ زیرا هر مسؤولی‪ ،‬رییسی باالتر از خود دارد تا اینکه حُکم به اهلل‪‬‬
‫میرسد و اهلل‪ ‬حاکم مطلق است‪.‬‬
‫از رسولاهلل‪ ‬دربارهی حکام و زمامدارانی سؤال شد که از مردم انتظار‬
‫فرمانبرداری دارند و از آنها میخواهند که در جنگ و جهاد و دیگر مطالبات و‬
‫خواستههای مسؤوالن و زمامداران خویش‪ ،‬با آنان همکاری نمایند؛ اما خود حقوق مردم‬
‫را بهجا نمیآورند‪ ،‬به آنها ستم میکنند و حق و حقوقشان را ضایع میگردانند‪.‬‬
‫رسولاهلل‪ ‬از پرسشگر روی گرداند؛ گویا دوست نداشت چنین پرسشهایی مطرح‬
‫شود یا واردِ چنین مباحثی گردد‪ .‬اما سؤالکننده‪ ،‬دوباره سؤالش را پرسید‪ .‬پیامبر‪‬‬
‫دستور داد به وظایف خود عمل کنیم و حقوق حکام را بهجا آوریم؛ زیرا آنها وظیفه و‬
‫مسؤولیت خود را دارند و ما‪ ،‬وظیفه و مسؤولیت خود را‪ .‬ما وظیفه داریم از آنها‬
‫اطاعت کنیم و آنها وظیفه دارند در میان ما به عدالت حکم برانند‪ ،‬به هیچکس ستم‬
‫نکنند‪ ،‬مجری قوانین الهی و شریعتش در زمین باشند و با دشمنانِ اهلل جهاد کنند‪ .‬این‪،‬‬
‫بخشی از وظایف آنهاست و چه خوب است به وظایف خود عمل کنند؛ اما اگر به‬
‫وظایف خود عمل نکردند‪ ،‬ما نباید به آنها بگوییم که چون شما وظیفهشناس نیستید‪ ،‬ما‬
‫هم به وظایف خود عمل نمیکنیم‪ .‬این‪ ،‬حرام است‪ .‬وظیفهی ما اینست که اطاعت‬
‫کنیم‪ ،‬با آنان در جهاد شرکت نماییم‪ ،‬در جمعه و جماعات و در اعیاد‪ ،‬پشت سرشان‬
‫نماز بخوانیم و حقّ خود را از اهلل‪ ‬درخواست نماییم‪.‬‬
‫این‪ ،‬همان نکتهایست که در حدیث بهروشنی ذکر شده و مؤلف‪ /‬نیز آن را‬
‫تأیید کرده است؛ دیدگاه اهلسنت و جماعت و روش سلف صالح اینست که از حکام‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪111‬‬

‫اطاعت کنیم‪ ،‬نه سرپیچی؛ بلکه از برانگیختن کینه و دشمنی بر ضدّ آنها بپرهیزیم‪ .‬این‪،‬‬
‫مذهب و روش اهلسنت و جماعت است‪ .‬حتی امام احمد‪ /‬را به فرمان سلطان‬
‫میزنند و او را با قاطر میکَشند و آنقدر او را تازیانه میزنند که جلوی چشم مردم‪،‬‬
‫بیهوش میشود؛ اما او که امام و پیشوای اهل سنت است‪ ،‬برای سلطان دعا میکند و او‬
‫را امیرالمؤمنین مینامد‪ .‬حتی روزی او را از سخن گفتن با مردم و بیان حدیث‪ ،‬منع‬
‫کردند و او‪ ،‬اطاعت کرد و آشکارا با مردم سخن نمیگفت یا حدیث‪ ،‬بیان نمیکرد؛ بلکه‬
‫گوشهای میرفت و یارانش نزدش میآمدند و او‪ ،‬بدور از سر و صدا و هیاهو‪ ،‬برای‬
‫یارانش حدیث میگفت‪ .‬همهی اینها برای این بود که مبادا با سلطان‪ ،‬مخالفت کند؛‬
‫زیرا همانگونه که پیشتر گذشت‪ ،‬در حدیث آمده است‪« :‬بهترین زمامداران شما کسانی‬
‫هستند که شما آنها را دوست دارید و آنها نیز شما را دوست دارند و شما برای آنان‬
‫دعای خیر میکنید و ایشان نیز برای شما دعای خیر میکنند‪ .‬و بدترین زمامداران شما‪،‬‬
‫کسانی هستند که شما از ایشان متنفرید و آنها نیز از شما متنفرند و شما آنان را نفرین‬
‫میکنید و ایشان هم شما را نفرین میکنند»‪ .‬پرسیدند‪ :‬ای رسولخدا! آیا با چنین‬
‫حاکمانی نجنگیم؟ فرمود‪« :‬خیر؛ تا زمانی که نماز را در میان شما برپا میکنند‪ .‬خیر؛ تا‬
‫زمانی که نماز را در میان شما اقامه مینمایند»‪ .‬لذا تا زمانی که حکام نماز میخوانند‪ ،‬با‬
‫آنها نمیجنگیم؛ بلکه از آنها اطاعت نموده‪ ،‬به وظیفهی خود در قبالِ آنها عمل‬
‫میکنیم و آنها مسؤول وظایف و اعمال خویش هستند‪.‬‬
‫در حدیث ابنعباس‪ $‬آمده است‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬هرکس عمل یا رفتار‬
‫ناخوشایندی از امیرش ببیند‪ ،‬صبر کند؛ زیرا کسی که بهاندازهی یک وجب از فرمانِ‬
‫حاکم خارج شود ‪ -‬و بر همین حالت بمیرد‪ -‬به مرگ جاهلیت (بر گمراهی) مرده‬
‫است»‪ .‬یعنی مرگش‪ ،‬بر هدایت و اسالم نیست‪ .‬پناه بر اهلل‪.‬‬
‫و این‪ ،‬دو احتمال دارد‪:‬‬
‫احتمال نخست‪ :‬احتمال دارد مرگ جاهلی‪ ،‬بدین معنا باشد که قلبِ چنین کسی‪،‬‬
‫دچار انحراف میشود و این معصیت‪ ،‬کارَش را به جایی میرساند که از اسالم‬
‫برمیگردد و مرتد میشود! پناه بر اهلل‪.‬‬
‫‪117‬‬ ‫باب‪ :‬وجوب فرمانبرداری از زمامداران در چارچوب شریعت‪...‬‬

‫احتمال دوم‪ :‬شاید هم منظور از مرگ جاهلی‪ ،‬اینست که مانند مردم دوران‬
‫جاهلیت میمیرد که حاکم و پیشوایی نداشتند و هرچند رؤسای قبایل بر آنان حکم‬
‫میراندند‪ ،‬اما از والیت یا نظم سیاسی و اجتماعی اسالم‪ ،‬محروم بودند‪ .‬لذا مرگ چنین‬
‫کسی‪ ،‬مرگ جاهلیست‪.‬‬
‫لذا اطاعت و فرمانبرداری از حکام در همه حال بر ما واجب است؛ مگر در‬
‫مواردی که ما را به معصیت و نافرمانی از اهلل‪ ‬دستور دهند‪ .‬پس اگر به ما بگویند‪:‬‬
‫«ریشِ خود را بتراشید»‪ ،‬میگوییم‪ :‬از این حکم‪ ،‬اطاعت نمیکنیم‪ .‬یا اگر دستور دهند‬
‫لباس و شلور خود را پایینتر از قوزک پا قرار دهیم‪ ،‬از این دستور سرپیچی مینماییم‪.‬‬
‫اگر بگویند‪ :‬ماه مضان‪ ،‬روزه نگیرید‪ ،‬قبول نمیکنیم؛ یعنی در هیچ معصیتی‪ ،‬دستورشان‬
‫را نمیپذیریم‪ .‬اما اگر به ما دستوری بدهند که معصیت نباشد‪ ،‬بر ما واجب است که‬
‫اطاعت کنیم‪.‬‬
‫دوم‪ :‬جنگیدن با حاکمان یا شورش بر ضدّ آنها جایز نیست‪.‬‬
‫سوم‪ :‬برای هیچکس جایز نیست که در میان مردم سخنان تحریکآمیزی بگوید یا‬
‫بر ضدِ حکام‪ ،‬دشمنی و کینه برانگیزد؛ نباید از پیامدهای وخیم چنین رویکردی غافل‬
‫شویم‪ .‬شاید کسی‪ ،‬چنین رفتاری را غیرت‪ ،‬شجاعت و دفاع از حق بداند؛ حال آنکه‬
‫دفاع از حق‪ ،‬در خفا یا پُشتِ سرِ حاکم نیست‪ .‬بلکه دفاع از حق یا بیان حقیقت‪ ،‬اینست‬
‫که ولی امر‪ ،‬در برابرت باشد و به خودش بگویی‪ :‬تو‪ ،‬این و آن عملِ نادرست را انجام‬
‫دادهای یا فالن عمل واجب را ترک کردهای‪ .‬ولی اگر پُشت سرش حرف بزنی و‬
‫اشتباههای او را فاش کنی‪ ،‬نه تنها از حق دفاع نکرده ای‪ ،‬بلکه با تحریک مردم‪ ،‬باعث‬
‫فتنه و فساد شدهای و مردم را به سرپیچی از حاکم برانگیختهای و چهبسا این امر‪،‬‬
‫پیامدی وخیم مانند آشوب و شورش بر ضد حاکم را در پی داشته باشد‪.‬‬
‫لذا باید نسبت به چنین مسایلی هوشیار باشیم و به روش اهلسنت و جماعت عمل‬
‫کنیم که البته کتابهای مفید و سودمندی در اینباره بهنگارش درآمده است‪.‬‬
‫امام ابوالعباس حرانی‪ /‬در «العقيدة الواسطية» که کتابی کمحج و مختصر‪ ،‬اما‬
‫مفید و پُرمعناست‪ ،‬یادآور شده که روش اهلسنت و جماعت‪ ،‬اینست که با خیرخواهی‬
‫از حکام اطاعت میکنند و به اقامهی جهاد‪ ،‬حج‪ ،‬اعیاد و جمعهها به همراهِ حکام‪ -‬چه‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪118‬‬

‫نیک باشند و چه بد‪ -‬معتقدند؛ یعنی بهاعتقاد اهلسنت‪ ،‬حتی اگر ولی امر‪ ،‬فاجر و بدکار‬
‫باشد‪ ،‬باز هم باید به همراه او‪ ،‬در جهاد‪ ،‬حج‪ ،‬جمعهها و اعیاد‪ ،‬شرکت کرد؛ مگر زمانی‬
‫که کفرِ آشکاری از آنها مشاهده کنیم که دلیلی قاطع بر کفرِ آن از سوی اهلل‪ ‬داشته‬
‫باشیم‪ .‬در چنین مواردی بر ما واجب است که در حدّ امکان حاکم را از قدرتش برکنار‬
‫کرده‪ ،‬حاکمی بهتر جایگزینش کنیم؛ اما بهاعتقاد اهلسنت صرفاً گناه و معصیت‪،‬‬
‫تبعیض‪ ،‬ستم‪ ،‬حقکُشی و امثال آن‪ ،‬باعث سلب والیت از حاکم یا ولی امر نمیگردد و‬
‫باید از حکام اطاعت کرد و جنگیدن با او یا تحریک دیگران بر ضد او و هر عملی که‬
‫پیامدهای وخیمتری دارد‪ ،‬جایز نیست‪ .‬بدی را با بدی دفع نمیکنند؛ لذا بدی را با نیکی‬
‫دفع کنید‪ .‬اگر روش دفعِ بدی و نتایج آن‪ ،‬مانند خودش باشد‪ ،‬چه فایده و اگر آنگونه‬
‫که تجربه نشان داده است‪ ،‬روش و نتایج آن‪ ،‬بدتر باشد‪ ،‬روشن است که خود مفسده یا‬
‫پیامدی بدتر بهشمار میآید‪.‬‬
‫***‬
‫َ ر َ َ َ َ َ ر َ َ َ َّ َ َ ر‬ ‫َ َ ُ ُ‬
‫‪ -622‬وعن أيب هریرة‪ ‬قال‪ :‬قال َرسول اهللِ‪« :‬من أطاع ِين فقد أطاع اّلل‪ ،‬ومن‬
‫َ ََ ر َ َ‬ ‫َ ر ر‬ ‫َ ََ ر َ َ‬ ‫َ ر ُ‬ ‫َّ‬ ‫ََ ر َ َ‬ ‫َ َ‬
‫ِری فقد عص ِاِّن»‪.‬‬ ‫عص ِاِّن فقد عص اّلل‪َ ،‬ومن ی ِط ِع األم‬
‫ِری فقد أطاع ِين‪ ،‬ومن یع ِص األم‬
‫(‪)۶‬‬
‫متفق عليه]‬
‫[ ٌ‬
‫ترجمه‪ :‬ابوهریره‪ ‬میگوید‪ :‬رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬هرکس از من اطاعت کند‪ ،‬از اهلل‬
‫اطاعت کرده است؛ و هرکس از من نافرمانی نماید‪ ،‬از اهلل نافرمانی نموده است‪ .‬و‬
‫هرکس از امیر اطاعت کند‪ ،‬از من اطاعت کرده و هرکس از امیر نافرمانی نماید‪ ،‬از من‬
‫نافرمانی نموده است»‪.‬‬
‫َ َ َ ُّ َ َ َ َ َ ُ‬ ‫َ َ َ ر ُ ُ َ‬
‫‪ -622‬وعن أيب بكرة‪ ‬قال‪ :‬س ِمعت َرسول اهللِ‪ ‬یقول‪« :‬من أهان السلطان أهانه‬
‫َّ ُ‬
‫(‪)1‬‬
‫اّلل»‪[ .‬ترمذی روایتش کرده و گفته است‪ :‬حدیثی حسن میباشد‪].‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪6847 :‬؛ و صحیح مسلم‪ ،‬ش‪.0224 :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح الجامع‪ ،‬ش‪2000 :‬؛ السلسلة الصحيحة‪ ،‬ش‪6682 :‬؛ و صحیح الترمذی از آلبانی‪ ،/‬ش‪:‬‬
‫‪.0206‬‬
‫‪119‬‬ ‫باب‪ :‬وجوب فرمانبرداری از زمامداران در چارچوب شریعت‪...‬‬

‫ترجمه‪ :‬ابیبکره‪ ‬میگوید‪ :‬از رسولاهلل‪ ‬شنیدم که میفرمود‪« :‬هرکس حاکم را‬
‫خوار کند‪ ،‬اهلل او را خوار و زبون میگرداند»‪.‬‬
‫[در اینباره احادیث صحیح و فراوانی وجود دارد که برخی از آنها در بابهای‬
‫گذشته‪ ،‬ذکر شد‪].‬‬
‫شرح‬
‫این دو حدیث‪ ،‬آخرین احادیث مذکور در این باب است؛ ابوهریره‪ ‬میگوید‪:‬‬
‫رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬هرکس از من اطاعت کند‪ ،‬از اهلل اطاعت کرده است؛ و هرکس از‬
‫من نافرمانی نماید‪ ،‬از اهلل نافرمانی نموده است‪ .‬و هرکس از امیر اطاعت کند‪ ،‬از من‬
‫اطاعت کرده و هرکس از امیر نافرمانی نماید‪ ،‬از من نافرمانی نموده است»‪.‬‬
‫رسولاهلل‪ ‬در این حدیث بیان فرموده که اطاعت و فرمانبرداری از او‪ ،‬اطاعت از‬
‫اهلل متعال است؛ همانگونه که اهلل متعال میفرماید‪:‬‬
‫ذ‬
‫ََ‬ ‫[النساء ‪]٨١ :‬‬ ‫﴿ ذمنَيُ ِطعََِٱ ذلر ُسولََفقدََأطاعََٱ َ‬
‫ّلل﴾‬
‫کسی که از پیامبر اطاعت کند‪ ،‬از اهلل اطاعت نموده است‪.‬‬
‫هر دستوری که پیامبر‪ ‬میداد‪ ،‬بر اساسِ وحی بود؛ یعنی در چارچوب شریعتی که‬
‫اهلل‪ ‬برای شخصِ پیامبر‪ ‬و امتش نازل فرموده است‪ .‬لذا هر دستوری که پیامبر‪‬‬
‫داده‪ ،‬شریعت الهیست و هرکس از آن اطاعت کند‪ ،‬از اهلل متعال اطاعت کرده و هرکس‬
‫از آن سرپیچی نماید‪ ،‬از اهلل متعال نافرمانی نموده است‪.‬‬
‫کسی که از امیر اطاعت کند‪ ،‬از رسولاهلل‪ ‬اطاعت کرده است؛ زیرا پیامبر‪ ‬در‬
‫احادیث فراوانی به اطاعت از ولی امر‪ ،‬دستور داده است؛ از جمله‪:‬‬
‫َ َ‬ ‫َ َ َ‬ ‫ْ‬ ‫اس َم ْع َوأَ ِط ْع َوإ ْن َ َ‬
‫رض َب َظه َر َك َوأخذ َمالك»‪ )۶(.‬یعنی‪« :‬حرفشنوی و‬ ‫ِ‬
‫‪ْ « ‬‬

‫‪‬‬‫فرمانبرداری نما؛ هرچند تو را بزند و اموالت را غصب کند»‪.‬‬


‫ٌ‬ ‫ٌّ َ َ َّ َ ْ ُ‬ ‫ٌ‬ ‫ْ ْ َ َ ُ‬ ‫اس َم ُعوا وأَط ُ‬
‫سه َزبِيبَة»‪ )۶(.‬یعنی‪:‬‬ ‫استُع ِمل عليْك ْم عبْد حبَش كأن رأ‬ ‫وإن‬
‫ِ‬ ‫وا‪،‬‬ ‫يع‬ ‫ِ‬
‫‪ْ « ‬‬

‫«از امیر خود حرفشنوی و اطاعت کنید؛ گرچه بردهای حبشی و سیهفام بر‬
‫‪‬‬
‫شما گماشته شود که سَرَش بهاندازهی کشمش‪ ،‬کوچک باشد»‪.‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح مسلم‪ ،‬ش‪ 0257 :‬بهنقل از حذیفه‪.‬‬


‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪111‬‬
‫َ ْ‬ ‫ْ َ‬ ‫ُْ‬ ‫ُ ْ‬ ‫َّ ْ ُ َ َّ ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫یعنی‪:‬‬ ‫ومك َر ِه ِه»‪.‬‬
‫(‪)1‬‬
‫َّس ِه َومنش ِط ِه‬
‫َّسهِ وي ِ‬
‫‪« ‬لَع املس ِل ِم السمع والطاعة ِف ع ِ‬
‫«حرفشنوی و اطاعت از امیر ‪ -‬در هر شرایطی‪ -‬در سختی و آسانی‪ ،‬و در‬
‫خوشی و ناخوشی‪ ،‬بر مسلمان واجب است»‪.‬‬
‫احادیث فراوانی در اینباره وجود دارد که به اطاعت از ولی امر دستور داده است؛‬
‫این حدیث و احدیث پیشین و دیگر احادیثی که مؤلف‪ /‬ذکر نکرده‪ ،‬همگی نشانگر‬
‫وجوب اطاعت و فرمانبرداری از حکام و صاحبان امر است؛ مگر در مواردی که به‬
‫معصیت و نافرمانی از اهلل‪ ‬دستور دهند‪ .‬در اطاعت و فرمانبرداری از صاحبان امر‪،‬‬
‫فواید فراوانی نهفته است؛ از جمله‪ :‬امنیت و آرامش‪ ،‬نظم و عدمِ هرج و مرج یا‬
‫نابسامانی و همچنین عدمِ خودسری یا ناهنجاریهای ناشی از رفتارهای خودسرانه‪.‬‬
‫اما نافرمانی از والیان امور در مواردی که اطاعت از آنها واجب است‪ ،‬به هرج و‬
‫مرج‪ ،‬ناامنی‪ ،‬پیدایش فتنههای گوناگون و ناهنجاریهای ناشی از رفتارهای خودسرانهی‬
‫افراد جامعه میانجامد؛ از اینرو اطاعت از حکام و صاحبان امر بر ما واجب است‪ ،‬مگر‬
‫در مواردی که به نافرمانی از اهلل‪ ‬دستور دهند‪ .‬پروردگارِ ما و آنها‪ ،‬اهلل متعال است و‬
‫حکمِ از آنِ اوست؛ لذا در مواردی که ما را به معصیت و نافرمانی از اهلل‪ ‬دستور‬
‫میدهند‪ ،‬به آنها میگوییم‪ :‬بر خودتان واجب است که از معصیت و نافرمانی از اهلل‬
‫متعال بپرهیزید؛ پس چگونه به ما دستور میدهید که از اهلل نافرمانی کنیم؟پس در این‬
‫مورد از ما انتظار حرفشنوی و اطاعت نداشته باشید‪.‬‬
‫پیشتر عرض کردم که دستورهای صاحبان امر و فرمانروایان‪ ،‬سه گونه است‪:‬‬
‫نخست‪ :‬همان دستوری را میدهند که اهلل متعال داده است؛ مانند اقامهی نماز‬
‫جماعت در مساجد یا به ما دستور میدهند که کارهای نیک انجام دهیم و از کارهای‬
‫زشت بپرهیزیم‪ .‬در چنین مواردی اطاعت از حکام و فرمانروایان‪ ،‬واجب است؛ زیرا‪:‬‬

‫(‪ )۶‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪.)7056 ،282 ،282( :‬‬


‫(‪ )1‬صحیح بخاری‪ ،‬ش‪7055 :‬؛ و مسلم‪ ،‬ش‪.0228 :‬‬
‫‪116‬‬ ‫باب‪ :‬وجوب فرمانبرداری از زمامداران در چارچوب شریعت‪...‬‬

‫‪ ‬دستورشان جزو فرمانهای الهیست‪.‬‬


‫‪ ‬هر کسی چنین دستوری بدهد‪ ،‬باید از او اطاعت کرد؛ زیرا وقتی کسی‪ ،‬شما را‬
‫به انجام عمل نیکی فرمان دهد که واجب است‪ ،‬باید آن را اجرا کنید‪.‬‬
‫دوم‪ :‬به معصیت و نافرمانی از اهلل‪ ‬دستور میدهند‪ .‬اینجا نباید از آنها اطاعت‬
‫کرد و اگر بهخاطر سرپیچی از چنین فرمانی‪ ،‬شما را شکنجه کنند‪ ،‬روز قیامت مجازات‬
‫خواهند شد؛ به دو دلیل‪:‬‬
‫‪ ‬بهخاطر پایمال کردن حقّ اهلل؛ زیرا به معصیت و نافرمانی از اهلل‪ ‬دستور‬
‫دادهاند‪.‬‬
‫‪ ‬بهخاطر حقّ شما؛ زیرا به شما ستم کردهاند و باید پاسخگوی این ستم باشند‪.‬‬
‫آنها‪ ،‬خود مانند شما بندهی پروردگار هستند و نافرمانی از اهلل‪ ،‬نه برای شما‬
‫درست است و نه برای آنها‪.‬‬
‫سوم‪ :‬اگر به چیزی دستور دهند که شریعت نه به آن دستور داده و نه از آن نهی‬
‫کرده است‪ ،‬اطاعت از آنها در چنین مواردی واجب است؛ مانند دستورالعملهایی که‬
‫مخالف شرع نیست؛ از قبیل مقررات راهنمایی و رانندگی‪ .‬اگر مردم از این‬
‫دستورالعملهای پیروی کنند‪ ،‬امنیت‪ ،‬آرامش‪ ،‬آسایش و اطمینان را در جامعهی خود‬
‫تجربه خواهند کرد و تعامل نیک و شایسته ای در میان مردم و مسؤوالن برقرار خواهد‬
‫شد؛ بدینسان که مردم‪ ،‬مسؤوالن خود را دوست خواهند داشت و مسؤوالن‪ ،‬مردم را‪.‬‬
‫سپس مؤلف‪ /‬آخرین حدیث این باب را ذکر کرده است؛ ابوبکره‪ ‬میگوید‪:‬‬
‫که رسولاهلل‪ ‬فرمود‪« :‬هرکس حاکم را خوار کند‪ ،‬اهلل او را خوار و زبون میگرداند»‪.‬‬
‫تحقیر حاکم‪ ،‬به چند صورت است‪:‬‬
‫از جمله اینکه انسان فرمانهای حاکم را بهریشخند بگیرد و وقتی حاکم فرمانی‬
‫میدهد‪ ،‬بگوید‪ :‬ببینید چه میگوید؟!‬
‫همچنین وقتی حاکم عملی انجام میدهد که به میلِ این شخص نیست‪ ،‬بگوید‪ :‬نگاه‬
‫کنید؛ ببینید چهکار میکند! و قصدِ گوینده از چنین سخنی‪ ،‬اینست که عملکردِ حاکم‬
‫را در نگاه مردم‪ ،‬خوار نماید‪ .‬زیرا وقتی فرمانِ حاکم بیاهمیت شود‪ ،‬خودش نیز از نگاهِ‬
‫مردم میافتد و دیگر‪ ،‬از او فرمان نمیبرند و از آنچه منع نماید‪ ،‬خودداری نمیکنند‪.‬‬
‫شرح ریاضالصالحین‬ ‫‪112‬‬

‫از اینرو کسی که عیوب حاکم را فاش میکند یا در میان مردم به نکوهش و‬
‫عیبجویی از حاکم میپردازد‪ ،‬خود در آستانهی خفت و خواری از سوی اهلل‪ ‬قرار‬
‫میگیرد و هر آن امکان دارد اهلل متعال او را خوار و زبون بگرداند؛ زیرا کسی که با چنین‬
‫رویکردی به حاکم توهین میکند و مردم را به سرپیچی از او وادار میسازد‪ ،‬فتنهانگیز‬
‫بهشمار میآید و اهلل متعال او را خوار و زبون میگرداند‪.‬‬
‫اگر چنین شخصی در دنیا خوار شود‪ ،‬مجازات عملش را دیده است و اگر در دنیا‬
‫خوار نگردد‪ ،‬سزاوار خفت و خواریِ آخرت است؛ زیرا سخنِ پیامبر‪ ‬حق میباشد که‬
‫فرمود‪« :‬هرکس حاکم را خوار کند‪ ،‬اهلل او را خوار و زبون میگرداند»‪.‬‬
‫و هرکس به حاکم کمک کند‪ ،‬اهلل متعال کمکش مینماید؛ زیرا او در زمینهی خیر و‬
‫نیکی‪ ،‬همکاری کرده است‪ .‬لذا اگر مردم را با وظایفشان در قبال حاکم آشنا کنید و به‬
‫آنها کمک نمایید که در چارچوب شریعت از فرمانروای خود‪ ،‬اطاعت کنند‪ ،‬کار نیک و‬
‫بزرگی انجام دادهاید؛ البته بهشرطی این همکاری در زمینهی نیکی و پرهیزگاری و در‬
‫مسیرِ درست باشد‪.‬‬
‫***‬

You might also like