You are on page 1of 7

‫به نام خداوند جان و خرد‬

‫فصل دوم (‪ 72‬آیه)‬


‫چکیده مطالب گیتا‬
‫آیه ‪1‬‬
‫سانجايا گفت‪ :‬مادهوسودانا ـ كريشناـ با دين آرجونا كه مملو از رحـم و شـفقت‪ ،‬غمگـين و افسـرده و بـا‬
‫چشماني لبريز از اشك بود چنين فرمود‪.‬‬
‫آيه ‪2‬‬
‫شخصيت اعالي خداوند فرمود‪ :‬آرجوناي عزيزم‪ ،‬چگونه چنين ناپاكيهايي بر تو مستولي شده است آنها به‬
‫هيچ وجه برازنده انساني كه ارزش زندگي را ميداند نيست‪ .‬اين ناپاكيها نه تنها انسـان را بـه سـيارات‬
‫فوقـاني رهنمون نميسازد كه منجر به بدنامي او نيز ميشود‪.‬‬
‫آيه ‪3‬‬
‫اي پسر پريتها‪ ،‬تسليم چنين ضعف ننگآوري مشو كه درخور و شايسـته تـو نيسـت ‪ .‬اي مجـازات كننـده‬
‫دشمنان‪ ،‬چنين رقت قلب بياهميتي را رها كن و برخيز‪.‬‬
‫آيه ‪4‬‬
‫آرجونا گفت‪ :‬اي نابودكننده دشمنان‪ ،‬اي كشنده مادهو‪ ،‬چگونه ميتوانم در اين جنگ بـا تيـر و كمـان بـه‬
‫مقابله مرداني همچون بهيشما و درونا كه شايسته ستايش و پرستش مناند برخيزم‬
‫آيه ‪5‬‬
‫به گدايي زندگي كردن در اين جهان برايم بسي بهتر است تا زندگي بـه بهـاي جـان ارواح بزرگـي كـه معلمان من هستند‪ .‬هرچند كه‬
‫آنان به دستاوردهاي دنيوي چشم طمع دوختهاند‪ ،‬ولي بـا ايـن حـال بزرگـان مـا هستند‪ .‬در صورت كشته شدن آنان‪ ،‬از هرآنچه‬
‫بهرهمند گرديم آغشته به خون خواهد بود‪.‬‬
‫آيه ‪6‬‬
‫نميدانيم كداميك بهتر است‪ ،‬غلبه بر آنان يا مغلوب شدن به دست آنان‪ .‬چنانچه پسران دهريتاراشـترا را كه اكنون در ميدان نبرد در‬
‫مقابل ما ايستاده اند به قتل رسانيم ديگر نبايد تمايلي به زنده ماندن داشته باشيم‪.‬‬
‫آيه ‪7‬‬
‫اكنون درباره وظيفهام گيج شدهام و به علت اين سستي ننگآور تمام آرامـش و تسـلط بـر خـويش را از دست دادهام‪ .‬در اين شرايط از‬
‫تو تقاضا دارم قطعًا بگويي چه برايم بهترين است ‪ .‬حال ديگر مريد تـو هسـتم و روحي كه خود را تسليمت نموده است‪ .‬لطفًا مرا‬
‫آموزش ده‪.‬‬
‫آيه ‪8‬‬
‫نميتوانم هيچ راهي براي دور ساختن اين غم كه دارد حواس مرا مي خشكاند بيابم‪ .‬چنانچه حتي سـلطنتي خجسته و بيهمتا در زمين‬
‫همچون پادشاهي فرشتگان در بهشت به دست آور م باز قادر به برطرف نمـودن ايـن غم نخواهم بود‪.‬‬
‫آيه ‪9‬‬
‫سانجايا گفت‪ :‬آرجونا‪ ،‬تنبيهكنندة دشمنان‪ ،‬پس از اين سخنان بـه كريشـنا گفـت‪“ :‬گووينـدا‪ ،‬مـن جنـگ نخواهم كرد‪ ”.‬و سپس سكوت‬
‫اختيار نمود‪.‬‬
‫آيه ‪10‬‬
‫اي نواده بهاراتا (دهريتاراشترا)‪ ،‬آنگاه كريشنا در حالي كه لبخندي بر لب داشت ‪ ،‬در ميان دو سپاه‪ ،‬خطـاب به آرجوناي غمگين‬
‫فرمود‪.‬‬
‫آيه ‪11‬‬
‫شخصيت اعالي خداوند فرمود‪ :‬خردمندانه سخن ميگويي‪ ،‬ولـي بـراي آنچـه ارزش غـم و انـدوه نـدارد سوگواري مينمايي‪ .‬فرزانگان‬
‫نه براي زندگان اندوهي به دل راه ميدهند و نه براي مردگان‪.‬‬
‫آيه ‪12‬‬
‫هرگز زماني نبوده است كه من‪ ،‬تو يا تمامي اين شاهان وجود نداشته باشيم و در آينده نيز هيچيـك از مـا موجوديت خود را از دست‬
‫نخواهد داد‪.‬‬
‫آيه ‪13‬‬
‫همان گونه كه روح قالب گرفته به طور مداوم در اين بدن از كودكي بـه جـواني و سـپس بـه پيـري گـذر ميكند‪ ،‬به همين ترتيب در‬
‫زمان مرگ نيز روح به جسم ديگري وارد مي گردد‪ .‬فردي كه به طبيعت روحـاني خـود واقف است از چنين تغييري حيران و‬
‫سرگشته نميشود‪.‬‬
‫آيه ‪14‬‬
‫اي پسر كونتي‪ ،‬پيدايش موقت شادي و غم و ناپديد شدنشان در زمان خود همچون پديدار و ناپديد شدن فصول زمستان و تابستان است‪.‬‬
‫اي نواده بهاراتا‪ ،‬آنها از ادراك حواس پديد ميآيند و انسـان بايـد بيـاموزد كـه بدون آشفته شدن آنها را تحمل نمايد‪.‬‬
‫آيه ‪15‬‬
‫اي بهترين انسانها [آرجونا]‪ ،‬كسي كه با شادي و رنج آشفته نميگردد و در هر دو حالـت مصـمم و ثابـت باقي ميماند‪ ،‬مسلمًا شايسته‬
‫رهايي است‪.‬‬
‫آيه ‪16‬‬
‫بينندگان حقيقت چنين نتيجهگيري كردهاند كه آنچه موجود نيست [كالبد مادي فاني] دوامينـدارد و آنچـه ابدي است [روح جاودان]‬
‫تغييري ندارد‪ .‬آنها با مطالعة طبيعت هر دو‪ ،‬به اين نتيجه دست يافتهاند‪.‬‬
‫آيه ‪17‬‬
‫بايد بداني آنچه در سراسر بدن پخش است نابود شدني نيست ‪ .‬هيچكس قادر نيست روح فناناپـذير را از بين ببرد‪.‬‬
‫آيه ‪18‬‬
‫روح‪ ،‬فناناپذير‪ ،‬ابدي و غير قابل اندازهگيري است‪ .‬فقط بدنهاي مادي كـه ايـن روح در اختيـار مـيگيـرد فناپذير هستند‪ .‬پس‪ ،‬حال كه‬
‫اين را دانستي‪ ،‬اي نوادة بهاراتا‪ ،‬بجنگ‪.‬‬
‫آيه ‪19‬‬
‫چه آن كس كه گمان ميكند موجود زنده ميكشد‪ ،‬و چه آن كس كه تصور مـيكنـد موجـود زنـده كشـته ميشود‪ ،‬هر دو بي بهره از دانشاند‬
‫زيرا ذات نه ميكشد و نه كشته ميشود‪.‬‬
‫آيه ‪20‬‬
‫براي روح هيچگاه تولد و مرگي وجود ندارد‪ .‬روح به وجود نيامده است‪ ،‬به وجود نميآيد‪ ،‬و بهوجود نخواهد آمد‪ .‬او تولد نيافته‪،‬‬
‫جاودان‪ ،‬همواره موجود و ازلي است‪ .‬روح با كشته شدن بدن از بين نميرود‪.‬‬
‫آيه ‪21‬‬
‫اي پارتها‪ ،‬چگونه شخصي كه ميداند روح نابودنشدني‪ ،‬جاودان‪ ،‬تولد نيافته و تغييرناپذير است مـيتوانـد كسي را بكشد يا باعث گردد‬
‫ديگري بكشد‬
‫آيه ‪22‬‬
‫همان گونه كه انسان لباسهاي نو بر تن و جامههاي كهنه و فرسوده را رها ميكند‪ ،‬به همين ترتيب روح نيز با كنار گذاردن بدنهاي‬
‫كهنه و بيفايده كالبدهاي مادي جديدي ميپذيرد‪.‬‬
‫آيه ‪23‬‬
‫روح را هرگز نميتوان با هيچ سالحي قطعه قطعه كرد‪ ،‬يا با آتش سوزاند‪ ،‬با آب خيس و يا با بـاد خشـك نمود‪.‬‬
‫آيه ‪24‬‬
‫روح فردي تجزيهناپذير و حل نشدني است؛ نه سوزانده ميشود و نه خشك ميگردد‪ .‬او همواره موجود‪ ،‬در همه جا حاضر‪ ،‬تغييرناپذير‬
‫و ثابت است و به طور ابدي همان گونه كه هست باقي ميماند‪.‬‬
‫آيه ‪25‬‬
‫گفته شده است كه روح غير قابل رؤيت‪ ،‬تصورنشدني و تغييرناپذير است‪ .‬تو نبايد‪ ،‬با دانستن اين حقيقت‪ ،‬براي بدن دچار غم و اندوه‬
‫گردي‪.‬‬
‫آيه ‪26‬‬
‫اي مسّلح بزرگ‪ ،‬اما چنانچه فكر ميكني كه روح [يا نشانههاي زندگي] همواره زاده ميشود و براي هميشه از بين ميرود‪ ،‬باز هم دليلي‬
‫ندارد كه غم و اندوه به دل راه دهي‪.‬‬
‫آيه ‪27‬‬
‫مرگ‪ ،‬براي كسي كه تولد يافته‪ ،‬اجتنابناپذير است و تولد مجدد بـراي كسـي كـه مـرده‪ ،‬حتمـي اسـت‪ .‬بنابراين‪ ،‬در انجام وظيفة غير‬
‫قابل اجتناب خود‪ ،‬نبايد دچار غم و اندوه شوي‪.‬‬
‫آيه ‪28‬‬
‫تمام مخلوقات در آغاز نامتجلياند‪ ،‬سپس در مرحلة مياني متجلـي مـيشـوند‪ ،‬و دوبـاره پـس از نـابودي نامتجلي ميگردند‪ .‬پس چه نيازي‬
‫به غم و اندوه وجود دارد‬
‫آيه ‪29‬‬
‫برخي به روح به عنوان پديدهاي شگفتانگيز مينگرند‪ ،‬بعضي آن را بـه عنـوان پديـدهاي شـگفتانگيـز توصيف ميكنند و برخي نيز‬
‫شنيدهاند كه روح پديدهاي شگفتانگيز است‪ .‬حال آنكه ديگران حتي پس از شنيدن مطالبي دربارة روح‪ ،‬به هيچ وجه قادر به درك آن‬
‫نيستند‪.‬‬
‫آيه ‪30‬‬
‫اي نوادة بهاراتا‪ ،‬هرگز نميتوان آن كسي را كه در بدن سكونت دارد و جاوداني است از بـين بـرد‪ .‬پـس‪ ،‬نبايد براي هيچ موجودي غم‬
‫و اندوه به دل راه دهي‪.‬‬
‫آيه ‪31‬‬
‫با در نظر گرفتن وظيفة ويژهات به عنوان يك كشاتريا بايد بداني براي تو هيچ كاري بهتر از جنگيـدن بـر اساس اصول ديني وجود‬
‫ندارد‪ .‬پس جاي هيچ گونه ترديدي نيست‪.‬‬
‫آيه ‪32‬‬
‫اي پارتها‪ ،‬خوشا به سعادت آن كشاترياهايي كه ناخواسته چنين فرصتهاي جنگيدني برايشان فراميرسـد و درهاي كرات بهشتي به روي‬
‫ايشان گشوده ميشود‪.‬‬
‫آيه ‪33‬‬
‫اما چنانچه از وظيفة ديني خود كه جنگيدن است امتناع ورزي‪ ،‬قطعًا به علت ناديده گرفتن وظايفت مرتكب گناه خواهي شد و بدين‬
‫ترتيب شهرت خويش را به عنوان جنگجو از دست خواهي داد‪.‬‬
‫آيه ‪34‬‬
‫مردم همـواره به بدنامي از تو ياد خواهند كرد و براي يك فرد محترم‪ ،‬ننگ بدتر از مرگ است‪.‬‬
‫آيه ‪35‬‬
‫سرداران بزرگي كه براي نام و شهرت تو قدر و منزلت بسيار قائل بودند‪ ،‬گمان خواهند كرد كه تو فقط بـه علت ترس ميدان نبرد را‬
‫ترك گفتهاي و در نتيجه تو در نظر آنان پست و زبون خواهي شد‪.‬‬
‫آيه ‪36‬‬
‫دشمنانت با كلمات توهينآميزي تو را توصيف خواهند كرد و توانايي تو را به باد استهزا خواهند گرفت‪ .‬چه چيز ميتواند براي تو‬
‫دردناكتر از اين باشد‬
‫آيه ‪37‬‬
‫اي پسر كونتي‪ ،‬يا در ميدان نبرد كشته خواهي شد و به سيارات بهشتي دست خـواهي يافـت و يـا پيـروز خواهي شد و از سلطنت‬
‫زمين بهرهمند خواهي گشت‪ .‬پس برخيز و با عزمي راسخ بجنگ‪.‬‬
‫آيه ‪38‬‬
‫بجنگ به خاطر جنگيدن‪ ،‬بدون در نظر گرفتن خوشبختي يا غم‪ ،‬سود يا زيان‪ ،‬پيـروزي يـا شكسـت‪ ،‬و بـا چنين عملي هرگز مرتكب‬
‫گناه نخواهي شد‪.‬‬
‫آيه ‪39‬‬
‫تا كنون اين دانش را از طريق مطالعة تحليلي (سانكهيا) برايت شرح دادهام‪ .‬حال گوش فرادار تا آن را بر حسب كار بدون انتظار‬
‫نتيجه توضيح دهم‪ .‬اي پسر پريتها‪ ،‬هنگامي كه تو با چنين دانشي عمل نمايي‪ ،‬مـيتـواني خود را از بند اعمال رها سازي‪.‬‬
‫آيه ‪40‬‬
‫در اين تالش‪ ،‬هيچ گونه ضرر يا نقصاني وجود ندارد و كمي پيشـرفت در ايـن راه مـيتوانـد انسـان را از خطرناكترين گونة ترس‬
‫حفاظت نمايد‪.‬‬
‫آيه ‪41‬‬
‫كساني كه در اين راه قرار دارند در نيل به مقصودشان ثابت و استوارند و هدف يگانهاي را دنبـال ميكنند؛ در حالي كه‪ ،‬اي فرزند‬
‫عزيز كوروها‪ ،‬شعور آنان كه ثابت و استوار نيستند چندشاخه است‪.‬‬
‫آیات ‪43-42‬‬
‫آنان كه بهرة اندكي از دانش دارند دلبستة آن بخش از كالم جذاب وداها ميگردند كه اعمـال ثمرجويانـة گوناگوني را براي ارتقاء به‬
‫سيارات بهشتي‪ ،‬دستيابي به تولد نيك‪ ،‬كسب قدرت و غيره توصيه مـينمايـد‪ .‬آنـان چون در آرزوي كامجويي و زندگي سرشار از‬
‫ثروت هستند گمان ميكنند چيزي برتر از اين وجود ندارد‪.‬‬
‫آيه ‪44‬‬
‫در ذهن كساني كه به لذات حسي و ثروت مادي دلبستگي بسيار دارند ‪ -‬كه بهوسيله آنها نيز گيج و سر در گم ميشوند ‪ -‬عزم راسخ‬
‫براي خدمت عابدانه و خالصانه به خداوند متعال پديد نميآيد‪.‬‬
‫آيه ‪45‬‬
‫موضوع وداها بيشتر پيرامون سه گونة طبيعت مادي است‪ .‬اي آرجونا‪ ،‬در وراي اين گونهها قرار گير‪ .‬تمـام دوگانگيها و نگرانيهاي‬
‫مربوط به كسب منفعت و امنيت را رها كن و در ذات مستقر شو‪.‬‬
‫آيه ‪46‬‬
‫همان گونه كه منبع عظيم آب تمام فوايد چاه كوچك را در بر دارد‪ ،‬كسي كه منظور و مقصود نهفته در بطن وداها را درك نمايد به‬
‫تمامي اهداف وداها نيز دست مييابد‪.‬‬
‫آيه ‪47‬‬
‫تو حق اين را داري كه وظايف تجويزشدهات را انجام دهي‪ ،‬ولي ثمرات اعمالت از آن تو نيست‪ .‬هيچ وقت خود را علت نتايج اعمالت‬
‫ندان و هرگز از انجام وظايف خويشتن شانه خالي مكن‪.‬‬
‫آيه ‪48‬‬
‫اي آرجونا‪ ،‬با كنار گذاردن هر گونه دلبستگي به موفقيت يا شكست‪ ،‬وظيفـة خـود را در تعـادل انجـام ده‪ .‬چنين تعادل ذهني يوگا‬
‫خوانده ميشود‪.‬‬
‫آيه ‪49‬‬
‫اي دهانانجايا‪ ،‬با خدمت عابدانه‪ ،‬خود را از تمام اعمال زشت و ناپسند (هر گونه عمـل مـادي) رهـا كـن و كامًال به خداوند تسليم شو‪.‬‬
‫طماع هستند كساني كه درصدد لذت بردن از ثمرات اعمال خويشند‪.‬‬
‫آيه ‪50‬‬
‫انساني كه مشغول خدمت عابدانه است حتي در اين زندگي نيز خود را از ثمرات اعمال نيك و بد هر دو رها ميسازد‪ .‬بنابراين‪ ،‬سعي‬
‫كن به يوگا يا هنر عمل كردن دست يابي‪.‬‬
‫آيه ‪51‬‬
‫حكيمان بزرگ يا عابدان با وقف خود در خدمت عابدانه به خداوند‪ ،‬خويش را از نتايج و ثمـرات اعمـال در دنياي مادي آزاد ميسازند‬
‫و بدين ترتيب از دايرة تولد و مرگ رها ميگردند و به ماوراي تمامي دردهـا و رنجهـا دست مييابند‪.‬‬
‫آيه ‪52‬‬
‫هنگامي كه شعورت جنگل انبوه توهم را پشت سر نهاد‪ ،‬به تمامي آنچه شنيدهاي و يا خواهي شنيد بي اعتنا ميگردي‪.‬‬
‫آيه ‪53‬‬
‫آن هنگام كه ذهنت ديگر با كالم جذاب وداها آشفته نگردد‪ ،‬و در جذبه و خلسة خودشناسي ثابت و متمركز باقي بماند‪ ،‬به آگاهي الهي‬
‫دست يافته اي‪.‬‬
‫آيه ‪54‬‬
‫آرجونا گفت‪ :‬اي كريشنا‪ ،‬چگونه ميتوان كسي را كه آگاهيش بدينسان در متعال مستغرقگرديـده اسـت بازشناخت چگونه سخن ميگويد‬
‫و از چه واژههايي استفاده ميكند چگونه نشست و برخاست ميكند‬
‫آيه ‪55‬‬
‫شخصيت اعالي پروردگار فرمود‪ :‬اي پارتها‪ ،‬هنگامي كه انسان هر گونه خواسـته بـراي كـامجويي را كـه ساختة ذهن ميباشد رها كند‬
‫و بدين گونه ذهنش پاك گردد و در نتيجـه رضـايت را فقـط در ذات بيابـد‪ ،‬آنگـاه ميتوان گفت كه در آگاهي خالص روحاني قرار گرفته‬
‫است‪.‬‬
‫آيه ‪56‬‬
‫كسي كه ديگر تحت تأثير رنجهاي سه گانه واقع نميشود‪ ،‬كه شاديهاي زندگي او را سرمست نميسـازد‪ ،‬كه آزاد از دلبستگي‪ ،‬ترس و‬
‫خشم شده است‪ ،‬حكيمي است با ذهن استوار‪.‬‬
‫آيه ‪57‬‬
‫كسي كه آزاد از هر گونه تأثير خير و شر دنياي مادي است؛ نه به خير ارج ميگذارد و نـه بـه شـر نفـرت ميورزد‪ ،‬واقعًا در دانش‬
‫كامل استقرار يافته است‪.‬‬
‫آيه ‪58‬‬
‫كسي كه همانند الكپشتي كه اعضاي بدنش را به درون الك خود جمع ميكند‪ ،‬مـيتوانـد حواسـش را از اشياي مورد حس پس بكشد‪،‬‬
‫داراي معرفت كامل است‪.‬‬
‫آيه ‪59‬‬
‫حتي با محدود كردن لذات حسي و كامجويي‪ ،‬خواستة آنها در روح قالب گرفته همچنان باقي ميماند‪ .‬ولي با چشيدن مزهاي باالتر‬
‫خواسته براي كامجويي را از دست ميدهد و در آگاهي روحاني ثابت و استوار ميگردد‬
‫آيه ‪60‬‬
‫اي آرجونا‪ ،‬حواس به قدري قوي‪ ،‬پرشور و سركش است كه حتي ذهن انساني را كه داراي قوة تشـخيص ميباشد و ميكوشد آنها را‬
‫مهار نمايد‪ ،‬ميربايد‪.‬‬
‫آيه ‪61‬‬
‫كسي كه حواسش را مهار ميكند و كامًال بر آنها مسلط است و آگاهي خود را بر من متمركز مـيكنـد‪ ،‬بـه عنوان انساني صاحب شعور‬
‫استوار شناخته ميشود‪.‬‬
‫آيه ‪62‬‬
‫با توجه و تمركز به موضوعات جلبكنندة حواس‪ ،‬انسان به آنها دلبسـته مـيگـردد و از چنـين دلبسـتگي شهوت و آز برميخيزد و از‬
‫شهوت و آز خشم پديد ميآيد‪.‬‬
‫آيه ‪63‬‬
‫از خشم‪ ،‬توهم كامل برميخيزد و از توهم‪ ،‬گيجي و گمگشتگي حافظه حاصل ميشود‪ .‬هنگامي كـه حافظـه مختل گرديد‪ ،‬شعور از بين‬
‫ميرود و انسان دوباره به درون اقيانوس حيات مادي سقوط ميكند‪.‬‬
‫آيه ‪64‬‬
‫اما كسي كه از هر گونه دلبستگي و دلزدگي آزاد ميباشد و قادر است حواسش را از طريـق اصـول مـنظم رهايي مهار نمايد‪ ،‬ميتواند‬
‫لطف و رحمت كامل خداوند را به دست آورد‪.‬‬
‫آيه ‪65‬‬
‫براي كسي كه بدين گونه [در آگاهي به كريشنا] راضي شده است‪ ،‬رنجهاي سهگانة موجوديت مادي ديگر وجود نخواهد داشت؛ ديري‬
‫نميپايد كه در چنين آگاهِي سرشار از رضايتي‪ ،‬شعور انسان استوار گردد‪.‬‬
‫آيه ‪66‬‬
‫كسي كه [در آگاهي به كريشنا] در وصل با متعال نيست‪ ،‬نه ميتواند شعوري روحـاني داشـته باشـد و نـه ذهني ثابت و استوار كه بدون‬
‫اين دو هيچ گونه امكان صلح و آرامش به وجود نخواهد آمد‪ .‬و بدون آرامش چگونه ميتوان طعم خوشبختي را چشيد‬
‫آيه ‪67‬‬
‫همانند بادي قوي كه زورقي بر آب را با خود ميبرد‪ ،‬حتي يكي از حواس سرگردان كه ذهن بـر آن تمركـز يافته نيز ميتواند شعور‬
‫انسان را با خود ببرد‪.‬‬
‫آيه ‪68‬‬
‫بنابراين اي مسّلح بزرگ‪ ،‬كسي كه حواسش در مقابل اشياي مورد حس تحت اختيار درآمده‪ ،‬بدون ترديـد داراي شعوري ثابت و‬
‫استوار است‪.‬‬
‫آيه ‪69‬‬
‫آنچه براي تمام موجودات‪ ‬شب محسوب ميشود‪ ،‬زمان بيداري حكمران نفس است و زمان بيداري تمـام موجودات‪ ،‬شب حكيم باطنبين‬
‫است‪.‬‬
‫آيه ‪70‬‬
‫تنها آن شخصي كه با جريان مداوم و بي وقفة آرزوها آشفته نميگردد ـ هماننـد اقيانوسـي كـه بـا وجـود هزاران رودي كه به درونش‬
‫جاري ميشود همواره بدون تغيير ميماند ـ ميتواند به آرامش دسـت يابـد‪ ،‬نـه آن كس كه در تالش براي برآورده ساختن چنين آرزوهايي‬
‫است‪.‬‬
‫آيه ‪71‬‬
‫فقط كسي ميتواند به صلح و آرامش حقيقي دست يابد كه هر گونه خواسته و آرزو براي كامجويي را كنـار نهاده‪ ،‬هر گونه احساس‬
‫مالكيت را رها كرده و عاري از منيت كاذب شده است‪.‬‬
‫آيه ‪72‬‬
‫اي پسر پريتها‪ ،‬اين است طريقت زندگي روحاني و الهي كه انسان پس از نيل به آن ديگر دچار سرگرداني نميگردد‪ .‬چنانچه انسان‪،‬‬
‫حتي در لحظة مرگ نيز‪ ،‬در عرصة اين آگاهي پا نهد‪ ،‬ميتواند به ملكـوت خداونـد وارد گردد‪.‬‬

You might also like