چکیده مطالب گیتا آیه 1 سانجايا گفت :مادهوسودانا ـ كريشناـ با دين آرجونا كه مملو از رحـم و شـفقت ،غمگـين و افسـرده و بـا چشماني لبريز از اشك بود چنين فرمود. آيه 2 شخصيت اعالي خداوند فرمود :آرجوناي عزيزم ،چگونه چنين ناپاكيهايي بر تو مستولي شده است آنها به هيچ وجه برازنده انساني كه ارزش زندگي را ميداند نيست .اين ناپاكيها نه تنها انسـان را بـه سـيارات فوقـاني رهنمون نميسازد كه منجر به بدنامي او نيز ميشود. آيه 3 اي پسر پريتها ،تسليم چنين ضعف ننگآوري مشو كه درخور و شايسـته تـو نيسـت .اي مجـازات كننـده دشمنان ،چنين رقت قلب بياهميتي را رها كن و برخيز. آيه 4 آرجونا گفت :اي نابودكننده دشمنان ،اي كشنده مادهو ،چگونه ميتوانم در اين جنگ بـا تيـر و كمـان بـه مقابله مرداني همچون بهيشما و درونا كه شايسته ستايش و پرستش مناند برخيزم آيه 5 به گدايي زندگي كردن در اين جهان برايم بسي بهتر است تا زندگي بـه بهـاي جـان ارواح بزرگـي كـه معلمان من هستند .هرچند كه آنان به دستاوردهاي دنيوي چشم طمع دوختهاند ،ولي بـا ايـن حـال بزرگـان مـا هستند .در صورت كشته شدن آنان ،از هرآنچه بهرهمند گرديم آغشته به خون خواهد بود. آيه 6 نميدانيم كداميك بهتر است ،غلبه بر آنان يا مغلوب شدن به دست آنان .چنانچه پسران دهريتاراشـترا را كه اكنون در ميدان نبرد در مقابل ما ايستاده اند به قتل رسانيم ديگر نبايد تمايلي به زنده ماندن داشته باشيم. آيه 7 اكنون درباره وظيفهام گيج شدهام و به علت اين سستي ننگآور تمام آرامـش و تسـلط بـر خـويش را از دست دادهام .در اين شرايط از تو تقاضا دارم قطعًا بگويي چه برايم بهترين است .حال ديگر مريد تـو هسـتم و روحي كه خود را تسليمت نموده است .لطفًا مرا آموزش ده. آيه 8 نميتوانم هيچ راهي براي دور ساختن اين غم كه دارد حواس مرا مي خشكاند بيابم .چنانچه حتي سـلطنتي خجسته و بيهمتا در زمين همچون پادشاهي فرشتگان در بهشت به دست آور م باز قادر به برطرف نمـودن ايـن غم نخواهم بود. آيه 9 سانجايا گفت :آرجونا ،تنبيهكنندة دشمنان ،پس از اين سخنان بـه كريشـنا گفـت“ :گووينـدا ،مـن جنـگ نخواهم كرد ”.و سپس سكوت اختيار نمود. آيه 10 اي نواده بهاراتا (دهريتاراشترا) ،آنگاه كريشنا در حالي كه لبخندي بر لب داشت ،در ميان دو سپاه ،خطـاب به آرجوناي غمگين فرمود. آيه 11 شخصيت اعالي خداوند فرمود :خردمندانه سخن ميگويي ،ولـي بـراي آنچـه ارزش غـم و انـدوه نـدارد سوگواري مينمايي .فرزانگان نه براي زندگان اندوهي به دل راه ميدهند و نه براي مردگان. آيه 12 هرگز زماني نبوده است كه من ،تو يا تمامي اين شاهان وجود نداشته باشيم و در آينده نيز هيچيـك از مـا موجوديت خود را از دست نخواهد داد. آيه 13 همان گونه كه روح قالب گرفته به طور مداوم در اين بدن از كودكي بـه جـواني و سـپس بـه پيـري گـذر ميكند ،به همين ترتيب در زمان مرگ نيز روح به جسم ديگري وارد مي گردد .فردي كه به طبيعت روحـاني خـود واقف است از چنين تغييري حيران و سرگشته نميشود. آيه 14 اي پسر كونتي ،پيدايش موقت شادي و غم و ناپديد شدنشان در زمان خود همچون پديدار و ناپديد شدن فصول زمستان و تابستان است. اي نواده بهاراتا ،آنها از ادراك حواس پديد ميآيند و انسـان بايـد بيـاموزد كـه بدون آشفته شدن آنها را تحمل نمايد. آيه 15 اي بهترين انسانها [آرجونا] ،كسي كه با شادي و رنج آشفته نميگردد و در هر دو حالـت مصـمم و ثابـت باقي ميماند ،مسلمًا شايسته رهايي است. آيه 16 بينندگان حقيقت چنين نتيجهگيري كردهاند كه آنچه موجود نيست [كالبد مادي فاني] دوامينـدارد و آنچـه ابدي است [روح جاودان] تغييري ندارد .آنها با مطالعة طبيعت هر دو ،به اين نتيجه دست يافتهاند. آيه 17 بايد بداني آنچه در سراسر بدن پخش است نابود شدني نيست .هيچكس قادر نيست روح فناناپـذير را از بين ببرد. آيه 18 روح ،فناناپذير ،ابدي و غير قابل اندازهگيري است .فقط بدنهاي مادي كـه ايـن روح در اختيـار مـيگيـرد فناپذير هستند .پس ،حال كه اين را دانستي ،اي نوادة بهاراتا ،بجنگ. آيه 19 چه آن كس كه گمان ميكند موجود زنده ميكشد ،و چه آن كس كه تصور مـيكنـد موجـود زنـده كشـته ميشود ،هر دو بي بهره از دانشاند زيرا ذات نه ميكشد و نه كشته ميشود. آيه 20 براي روح هيچگاه تولد و مرگي وجود ندارد .روح به وجود نيامده است ،به وجود نميآيد ،و بهوجود نخواهد آمد .او تولد نيافته، جاودان ،همواره موجود و ازلي است .روح با كشته شدن بدن از بين نميرود. آيه 21 اي پارتها ،چگونه شخصي كه ميداند روح نابودنشدني ،جاودان ،تولد نيافته و تغييرناپذير است مـيتوانـد كسي را بكشد يا باعث گردد ديگري بكشد آيه 22 همان گونه كه انسان لباسهاي نو بر تن و جامههاي كهنه و فرسوده را رها ميكند ،به همين ترتيب روح نيز با كنار گذاردن بدنهاي كهنه و بيفايده كالبدهاي مادي جديدي ميپذيرد. آيه 23 روح را هرگز نميتوان با هيچ سالحي قطعه قطعه كرد ،يا با آتش سوزاند ،با آب خيس و يا با بـاد خشـك نمود. آيه 24 روح فردي تجزيهناپذير و حل نشدني است؛ نه سوزانده ميشود و نه خشك ميگردد .او همواره موجود ،در همه جا حاضر ،تغييرناپذير و ثابت است و به طور ابدي همان گونه كه هست باقي ميماند. آيه 25 گفته شده است كه روح غير قابل رؤيت ،تصورنشدني و تغييرناپذير است .تو نبايد ،با دانستن اين حقيقت ،براي بدن دچار غم و اندوه گردي. آيه 26 اي مسّلح بزرگ ،اما چنانچه فكر ميكني كه روح [يا نشانههاي زندگي] همواره زاده ميشود و براي هميشه از بين ميرود ،باز هم دليلي ندارد كه غم و اندوه به دل راه دهي. آيه 27 مرگ ،براي كسي كه تولد يافته ،اجتنابناپذير است و تولد مجدد بـراي كسـي كـه مـرده ،حتمـي اسـت .بنابراين ،در انجام وظيفة غير قابل اجتناب خود ،نبايد دچار غم و اندوه شوي. آيه 28 تمام مخلوقات در آغاز نامتجلياند ،سپس در مرحلة مياني متجلـي مـيشـوند ،و دوبـاره پـس از نـابودي نامتجلي ميگردند .پس چه نيازي به غم و اندوه وجود دارد آيه 29 برخي به روح به عنوان پديدهاي شگفتانگيز مينگرند ،بعضي آن را بـه عنـوان پديـدهاي شـگفتانگيـز توصيف ميكنند و برخي نيز شنيدهاند كه روح پديدهاي شگفتانگيز است .حال آنكه ديگران حتي پس از شنيدن مطالبي دربارة روح ،به هيچ وجه قادر به درك آن نيستند. آيه 30 اي نوادة بهاراتا ،هرگز نميتوان آن كسي را كه در بدن سكونت دارد و جاوداني است از بـين بـرد .پـس ،نبايد براي هيچ موجودي غم و اندوه به دل راه دهي. آيه 31 با در نظر گرفتن وظيفة ويژهات به عنوان يك كشاتريا بايد بداني براي تو هيچ كاري بهتر از جنگيـدن بـر اساس اصول ديني وجود ندارد .پس جاي هيچ گونه ترديدي نيست. آيه 32 اي پارتها ،خوشا به سعادت آن كشاترياهايي كه ناخواسته چنين فرصتهاي جنگيدني برايشان فراميرسـد و درهاي كرات بهشتي به روي ايشان گشوده ميشود. آيه 33 اما چنانچه از وظيفة ديني خود كه جنگيدن است امتناع ورزي ،قطعًا به علت ناديده گرفتن وظايفت مرتكب گناه خواهي شد و بدين ترتيب شهرت خويش را به عنوان جنگجو از دست خواهي داد. آيه 34 مردم همـواره به بدنامي از تو ياد خواهند كرد و براي يك فرد محترم ،ننگ بدتر از مرگ است. آيه 35 سرداران بزرگي كه براي نام و شهرت تو قدر و منزلت بسيار قائل بودند ،گمان خواهند كرد كه تو فقط بـه علت ترس ميدان نبرد را ترك گفتهاي و در نتيجه تو در نظر آنان پست و زبون خواهي شد. آيه 36 دشمنانت با كلمات توهينآميزي تو را توصيف خواهند كرد و توانايي تو را به باد استهزا خواهند گرفت .چه چيز ميتواند براي تو دردناكتر از اين باشد آيه 37 اي پسر كونتي ،يا در ميدان نبرد كشته خواهي شد و به سيارات بهشتي دست خـواهي يافـت و يـا پيـروز خواهي شد و از سلطنت زمين بهرهمند خواهي گشت .پس برخيز و با عزمي راسخ بجنگ. آيه 38 بجنگ به خاطر جنگيدن ،بدون در نظر گرفتن خوشبختي يا غم ،سود يا زيان ،پيـروزي يـا شكسـت ،و بـا چنين عملي هرگز مرتكب گناه نخواهي شد. آيه 39 تا كنون اين دانش را از طريق مطالعة تحليلي (سانكهيا) برايت شرح دادهام .حال گوش فرادار تا آن را بر حسب كار بدون انتظار نتيجه توضيح دهم .اي پسر پريتها ،هنگامي كه تو با چنين دانشي عمل نمايي ،مـيتـواني خود را از بند اعمال رها سازي. آيه 40 در اين تالش ،هيچ گونه ضرر يا نقصاني وجود ندارد و كمي پيشـرفت در ايـن راه مـيتوانـد انسـان را از خطرناكترين گونة ترس حفاظت نمايد. آيه 41 كساني كه در اين راه قرار دارند در نيل به مقصودشان ثابت و استوارند و هدف يگانهاي را دنبـال ميكنند؛ در حالي كه ،اي فرزند عزيز كوروها ،شعور آنان كه ثابت و استوار نيستند چندشاخه است. آیات 43-42 آنان كه بهرة اندكي از دانش دارند دلبستة آن بخش از كالم جذاب وداها ميگردند كه اعمـال ثمرجويانـة گوناگوني را براي ارتقاء به سيارات بهشتي ،دستيابي به تولد نيك ،كسب قدرت و غيره توصيه مـينمايـد .آنـان چون در آرزوي كامجويي و زندگي سرشار از ثروت هستند گمان ميكنند چيزي برتر از اين وجود ندارد. آيه 44 در ذهن كساني كه به لذات حسي و ثروت مادي دلبستگي بسيار دارند -كه بهوسيله آنها نيز گيج و سر در گم ميشوند -عزم راسخ براي خدمت عابدانه و خالصانه به خداوند متعال پديد نميآيد. آيه 45 موضوع وداها بيشتر پيرامون سه گونة طبيعت مادي است .اي آرجونا ،در وراي اين گونهها قرار گير .تمـام دوگانگيها و نگرانيهاي مربوط به كسب منفعت و امنيت را رها كن و در ذات مستقر شو. آيه 46 همان گونه كه منبع عظيم آب تمام فوايد چاه كوچك را در بر دارد ،كسي كه منظور و مقصود نهفته در بطن وداها را درك نمايد به تمامي اهداف وداها نيز دست مييابد. آيه 47 تو حق اين را داري كه وظايف تجويزشدهات را انجام دهي ،ولي ثمرات اعمالت از آن تو نيست .هيچ وقت خود را علت نتايج اعمالت ندان و هرگز از انجام وظايف خويشتن شانه خالي مكن. آيه 48 اي آرجونا ،با كنار گذاردن هر گونه دلبستگي به موفقيت يا شكست ،وظيفـة خـود را در تعـادل انجـام ده .چنين تعادل ذهني يوگا خوانده ميشود. آيه 49 اي دهانانجايا ،با خدمت عابدانه ،خود را از تمام اعمال زشت و ناپسند (هر گونه عمـل مـادي) رهـا كـن و كامًال به خداوند تسليم شو. طماع هستند كساني كه درصدد لذت بردن از ثمرات اعمال خويشند. آيه 50 انساني كه مشغول خدمت عابدانه است حتي در اين زندگي نيز خود را از ثمرات اعمال نيك و بد هر دو رها ميسازد .بنابراين ،سعي كن به يوگا يا هنر عمل كردن دست يابي. آيه 51 حكيمان بزرگ يا عابدان با وقف خود در خدمت عابدانه به خداوند ،خويش را از نتايج و ثمـرات اعمـال در دنياي مادي آزاد ميسازند و بدين ترتيب از دايرة تولد و مرگ رها ميگردند و به ماوراي تمامي دردهـا و رنجهـا دست مييابند. آيه 52 هنگامي كه شعورت جنگل انبوه توهم را پشت سر نهاد ،به تمامي آنچه شنيدهاي و يا خواهي شنيد بي اعتنا ميگردي. آيه 53 آن هنگام كه ذهنت ديگر با كالم جذاب وداها آشفته نگردد ،و در جذبه و خلسة خودشناسي ثابت و متمركز باقي بماند ،به آگاهي الهي دست يافته اي. آيه 54 آرجونا گفت :اي كريشنا ،چگونه ميتوان كسي را كه آگاهيش بدينسان در متعال مستغرقگرديـده اسـت بازشناخت چگونه سخن ميگويد و از چه واژههايي استفاده ميكند چگونه نشست و برخاست ميكند آيه 55 شخصيت اعالي پروردگار فرمود :اي پارتها ،هنگامي كه انسان هر گونه خواسـته بـراي كـامجويي را كـه ساختة ذهن ميباشد رها كند و بدين گونه ذهنش پاك گردد و در نتيجـه رضـايت را فقـط در ذات بيابـد ،آنگـاه ميتوان گفت كه در آگاهي خالص روحاني قرار گرفته است. آيه 56 كسي كه ديگر تحت تأثير رنجهاي سه گانه واقع نميشود ،كه شاديهاي زندگي او را سرمست نميسـازد ،كه آزاد از دلبستگي ،ترس و خشم شده است ،حكيمي است با ذهن استوار. آيه 57 كسي كه آزاد از هر گونه تأثير خير و شر دنياي مادي است؛ نه به خير ارج ميگذارد و نـه بـه شـر نفـرت ميورزد ،واقعًا در دانش كامل استقرار يافته است. آيه 58 كسي كه همانند الكپشتي كه اعضاي بدنش را به درون الك خود جمع ميكند ،مـيتوانـد حواسـش را از اشياي مورد حس پس بكشد، داراي معرفت كامل است. آيه 59 حتي با محدود كردن لذات حسي و كامجويي ،خواستة آنها در روح قالب گرفته همچنان باقي ميماند .ولي با چشيدن مزهاي باالتر خواسته براي كامجويي را از دست ميدهد و در آگاهي روحاني ثابت و استوار ميگردد آيه 60 اي آرجونا ،حواس به قدري قوي ،پرشور و سركش است كه حتي ذهن انساني را كه داراي قوة تشـخيص ميباشد و ميكوشد آنها را مهار نمايد ،ميربايد. آيه 61 كسي كه حواسش را مهار ميكند و كامًال بر آنها مسلط است و آگاهي خود را بر من متمركز مـيكنـد ،بـه عنوان انساني صاحب شعور استوار شناخته ميشود. آيه 62 با توجه و تمركز به موضوعات جلبكنندة حواس ،انسان به آنها دلبسـته مـيگـردد و از چنـين دلبسـتگي شهوت و آز برميخيزد و از شهوت و آز خشم پديد ميآيد. آيه 63 از خشم ،توهم كامل برميخيزد و از توهم ،گيجي و گمگشتگي حافظه حاصل ميشود .هنگامي كـه حافظـه مختل گرديد ،شعور از بين ميرود و انسان دوباره به درون اقيانوس حيات مادي سقوط ميكند. آيه 64 اما كسي كه از هر گونه دلبستگي و دلزدگي آزاد ميباشد و قادر است حواسش را از طريـق اصـول مـنظم رهايي مهار نمايد ،ميتواند لطف و رحمت كامل خداوند را به دست آورد. آيه 65 براي كسي كه بدين گونه [در آگاهي به كريشنا] راضي شده است ،رنجهاي سهگانة موجوديت مادي ديگر وجود نخواهد داشت؛ ديري نميپايد كه در چنين آگاهِي سرشار از رضايتي ،شعور انسان استوار گردد. آيه 66 كسي كه [در آگاهي به كريشنا] در وصل با متعال نيست ،نه ميتواند شعوري روحـاني داشـته باشـد و نـه ذهني ثابت و استوار كه بدون اين دو هيچ گونه امكان صلح و آرامش به وجود نخواهد آمد .و بدون آرامش چگونه ميتوان طعم خوشبختي را چشيد آيه 67 همانند بادي قوي كه زورقي بر آب را با خود ميبرد ،حتي يكي از حواس سرگردان كه ذهن بـر آن تمركـز يافته نيز ميتواند شعور انسان را با خود ببرد. آيه 68 بنابراين اي مسّلح بزرگ ،كسي كه حواسش در مقابل اشياي مورد حس تحت اختيار درآمده ،بدون ترديـد داراي شعوري ثابت و استوار است. آيه 69 آنچه براي تمام موجودات شب محسوب ميشود ،زمان بيداري حكمران نفس است و زمان بيداري تمـام موجودات ،شب حكيم باطنبين است. آيه 70 تنها آن شخصي كه با جريان مداوم و بي وقفة آرزوها آشفته نميگردد ـ هماننـد اقيانوسـي كـه بـا وجـود هزاران رودي كه به درونش جاري ميشود همواره بدون تغيير ميماند ـ ميتواند به آرامش دسـت يابـد ،نـه آن كس كه در تالش براي برآورده ساختن چنين آرزوهايي است. آيه 71 فقط كسي ميتواند به صلح و آرامش حقيقي دست يابد كه هر گونه خواسته و آرزو براي كامجويي را كنـار نهاده ،هر گونه احساس مالكيت را رها كرده و عاري از منيت كاذب شده است. آيه 72 اي پسر پريتها ،اين است طريقت زندگي روحاني و الهي كه انسان پس از نيل به آن ديگر دچار سرگرداني نميگردد .چنانچه انسان، حتي در لحظة مرگ نيز ،در عرصة اين آگاهي پا نهد ،ميتواند به ملكـوت خداونـد وارد گردد.