Professional Documents
Culture Documents
احساس قربانی بودن0003
احساس قربانی بودن0003
احساس قربانی بودن0003
کنیم ممکن
است به دلیل منافع کاذبی که این احساس به ما می دهد به آن عادت کنیم.
احساس قربانی بودن یکی از آسیب ها و صدماتی است که در اثر بخشش اتفاق می افتد.
امروز می خواهم در ادامه ی مبحث بخشایش به صدماتی بپردازم که احساس قربانی بودن به ما می زند.
حفظ احساس قربانی بودن یعنی نگه داشتن آن احساس های منفی که در نتیجه ی اعمال دیگران برای ما ایجاد شده است برای مدتی
طوالنی.
زمانی که این کار را برای مدتی طوالنی انجام می دهیم در واقع ما مالک آن احساس های منفی می شویم و ممکن است که کم کم این
احساس های منفی به هویت های ما هم تبدیل شوند یعنی چیزی که عمًال دیگر نخواهیم آن را از دست بدهیم مثًال یک برچسب به
خودمان می زنیم که من فرزند طالق هستم چون در دوران نوجوانی پدر و ماردم از هم جدا شده اند و این برچسب را با خودمان حمل
می کنیم.
احساس قربانی بودن یک دام است ،یک تله است؛ تله ای که ابتدا در آن ما ممکن است که به دلیل احساس بی مسئولیتی یا توانایی اینکه
کارهایمان یا نتایج اعمالمان را به گردن دیگران بیندازیم احساس راحتی بیشتری داشته باشیم اما در درازمدت حال ما را به شدت بد می
کند و به زندان وجودی ما تبدیل می شود.
معموال زمانی که ما احساس قربانی بودن داریم و در عین حال می خواهیم در آن شرایط باقی بمانیم به نوعی میدان های ستیز و چالش
دیگری تعریف می کنیم که در آن جا احساس برنده بودن داشته باشیم چون احساس قربانی بودن در واقع قرین احساس باخت است و
هیچ کس نمی پذیرد که با احساس باخت خصوصًا در درازمدت زندگی کند.
واقعیت این است که اگر عمیق نگاه کنیم ما قربانی اعمال دیگران نمی شویم بلکه در اصل قربانی آن چیزی در درون خود می شویم که
ما را به اعمال آسیب زای دیگران ارتباط داده است و اگر آن را حل نکنم فقط آدم هایی که به من آسیب می زنند جای نام آنها با هم فرق
خواهد کرد و من دوباره آسیب خوردن را تکرار می کنم و این تکرار آسیب خوردگی قصه ی رایجی در زندگی های ما است.
پژوهش ها نشان داده است که احساس قربانی بودن سطح ایمنی بدن ما را پایین می آورد.
ممکن است از تاثیر منفی که احساس قربانی بودن بر سیستم ایمنی ما می گذارد تعجب کنید اما واقعیت است ،خصوصًا در بیماران مبتال
به ایدز که در اصل توسط یک انسان دیگر آلوده شده اند ممکن است آن آلوده شدن ممکن است سهوی یا عمدی باشد توسط آن فرد؛ پس
از اینکه احساس قربانی بودنشان عبور می کنند و مبتال کننده ی خودشان را می بخشند سیستم ایمنی شان افزایش فعالیت را نشان می
دهد.
بعضی افراد دائمًا به عنوان یک قربانی به زندگی و مسائل آن واکنش نشان میدهند .آنها احساس می کنند که هیچ کنترلی بر
موقعیت ها ندارند یا افراد دیگر برای آنها تصمیم گیری می کنند یا آنها را کنترل می کنند .این افراد دیگران را مسئول وقایع
یا موقعیت های زندگی خود می دانند .یا اینکه احساس می کنند بدون توجه به کاری که انجام می دهند اتفاقات بد برای آنها
ادامه می یابد .این افراد دارای ذهنیت قربانی بودن هستند.
هرگاه از پذیرش مسئولیت عمل ،فکر یا اقدام خود سرباز میزنیم ،بدون آنکه آگاه باشیم در نقش قربانی قرار میگیریم.
قربانیها باور دارند که نمیتوانند از خود مراقبت کنند ،قادر نیستند از حقوق خود دفاع کنند .نگاهشان به خودشان چنین
است که از کنار آمدن با مسائل زندگی ناتوانند.
ذهنیت قربانی بودن
ذهنیت قربانی بودن چیست؟
ذهنیت قربانی یک درک همه جانبه آگاهانه و ناخودآگاه است که در آن احساس امنیت نداریم ،بنابراین با انواع بهانه ها،
فرضیات ،برداشت ها و پاسخ هایی آماده می شویم که از داشتن مسئولیت کارهایمان طفره رویم و دیگران را مسئول
احساسات خود می دانیم.
در اصل ذهنیت قربانی بودن یک واقعیت روانیست که وقتی فشارهای بیرونی ،از اندازه ای بیشتر شود ،فرد به عنوان یک
مکانیزم دفاعی از آن استفاده می کند .یعنی درک زندگی به این معنی که زندگی برای ما اتفاق می افتد و ما هیچ نقشی در آن
نداریم و نمی توانیم به درستی به تجربه های ناامیدی ،چالش ها و درگیری های خود پاسخ دهیم.
افرادی که ذهنیت قربانی دارند ،احساس می کنند که اتفاقات بد ادامه می یابد و جهان با آن ها مخالف است .ممکن است
احساس کنند که بقیه مخالف آنها هستند ،خواه این شریک زندگی ،همکار یا حتی خانواده یا دوست باشد .آنها حتی اگر
مواردی وجود داشته باشد که آنها بتوانند برای رفع آن کمک کنند ،اما مسئولیت هیچ کاری را بر عهده نمی گیرند و احساس
می کنند همه چیز از کنترل آنها خارج است .عالوه بر این ممکن است دائما مسایل را شخصی کنند و به خود بگیرند حتی
اگر به آنها ربطی نداشته باشد.
باورهای ذهنیت قربانی
کسانی که ذهنیت قربانی بودن دارند سه باور مرکزی دارند:
اتفاقات بدی در گذشته رخ داده و ادامه خواهد داشت.
دیگران مقصر بدبختی آنها هستند.
تالش برای ایجاد تغییر فایده ای ندارد ،زیرا نتیجه ای نخواهد داد.
احساس قربانی بودن در افراد چگونه ایجاد می شود؟
در کودکی افراد ظرفیت روانی کمی دارند؛ تحمل خشم را ندارند و برای رسیدن به خواسته هایشان به این ظرفیت پایین خود
اقرار می کنند .در واقع کودک نقش بازی نمی کند بلکه واقعا قربانی ،ضعیف و ناتوان است .پس والدین سرویس بیشتری به
او می دهند .حتی گاهی والدین ،خودشان کمبود دارند و از این ضعف کودک و حتی از بیمار شدن کودک خود احساس
رضایت دارند ،زیرا به واسطه ی آن احساس کفایت و ارزشمندی می کنند .به این ترتیب کودک شرطی شده و یاد می گیرد
که اگر ناتوان باشد دنیا با او مهربانتر است .با همین باور بزرگ می شود و همین مفهوم در او رشد می کند و به نقش
قربانی بودن تبدیل می شود.
مورد دوم این است که اگر والدین از فرزندان خود نخواهند که بر حسب سن و سال خود ،مسئولیت کارها ،نیازها و
خواستههای خود را بپذیرند ،این احتمال وجود دارد که آنها به عنوان یک بزرگ سال قادر به ارضای نیازهای خود نباشند
و نتوانند از پس کارهای خود بر آیند .این افراد تبدیل به افراد انتقامجو و خشمگینی میشوند که وقتی دیگران به آنها توجه
مورد نیاز یا طبق انتظارشان را نمیکنند ،آنها را سرزنش میکنند .همواره احساس قربانی شدن میکنند و در آن جایگاه
خود را میبینند.
احساس قربانی بودن چیست؟
نشانه های فرد با ذهنیت قربانی چیست؟
به شدت معتقد است دنیای بیرون مقصر است ،یعنی حس میکند منشا هیچ اتفاقی درون او نیست و همه ی مشکالت تقصیر
کائنات ،خدا ،اطرافیان و والدین و… است.
معتقد است مسئولیت تمام بدبختی هایش برعهده دنیای بیرون و دیگران است و مسئولیت پذیری او راجع به مشکالت بسیار
پایین است.
معموال ظرفیت روانی خود را از آنچه هست کمتر نشان می دهد.
در برخورد با این افراد معموال احساس گناه یا خشم می کنیم .در کنار فرد قربانی دچار خستگی و فرسودگی روانی می
شویم.
بازی کردن نقش قربانی در دراز مدت واقعا به فرد احساس بدبختی می دهد.
منافع احساس قربانی بودن
احساس قربانی بودن به عنوان یک احساس گذرا که برطرف می شود خیلی آسیب زا نیست اما زمانی که ادامه دار می شود
به صورت بیمار گونه در می آید در این صورت در طول زمان خودش را در منافع و ترس های ما مستقر می کند .منافع
احساس قربانی بودن می تواند شامل مسئولیت پذیر نبودن و توجیه بی مسئولیتی ها و ناکارآمدی های ما در قبال کارهای ما
باشد .برای اینکه از احساس قربانی بودن رها شویم ابتدا باید از ترس ها و منفعت طلبی ها عبور کنیم.
مسئولیت پذیر نبودن
یکی از منافع احساس قربانی بودن و مهم ترین منفعت آن توجیه بی مسئولیتی و ناکارآمدی های ما است .برای اینکه ما
دیگران را برای مشکالت خود و ناراحتی هایمان و رنج های خود مقصر می دانیم.
احساس محق بودن
یک منفعت کاذب دیگر که در احساس قربانی بودن هست این است که به ما این حق را می دهد که احساس کنیم ۱۰۰درصد
محق بودیم و هیچ نقشی در ایجاد شرایطی که ما را آزار داده است نداشتیم ،در واقع به ما این حق را می دهد که یک
قضاوت مطلق روی افراد داشته باشیم و این قضاوت مطلق را در طول زمان حفظ کنیم و با دیگران هم در میان بگذاریم و
مدام روی آن مانور دهیم و از بابت آن از دیگران حتی بهره کشی کنیم در کنار پذیرش مسئولیت ما باید این را هم بپذیریم که
هرگز حق ۱۰۰درصد با یکی از طرفین نیست.
نپذیرفتن نقش واقعی خود
موضوع پذیرش نقش واقعی ما است .در تمام اتفاقاتی که برای ما رخ می دهد نقش ما ممکن است بسیار بسیار ناچیز باشد
اما باز هم وجود دارد هر اتفاقی که برای ما می افتد بخشی از آن را ما قبًال اجازه اش را داده ایم شاید حتی با نادیده گرفتن
ها و چشم پوشی های بی جا یا نیاموختگی ها و کم تجربگی ها این اجاره را صادر کرده باشیم.
جلب توجه و دلسوزی دیگران
یکی از منافع دیگر احساس قربانی بودن که خیلی به چشم نمی آید اما موجب می شود که تنظیم ذهنی ما همیشه در احساس
قربانی بودن باقی بماند این است که این احساس قربانی بودن و رویدادهایی که برما رفته است و احساس می کنیم به ما ظلم
شده است برای ما موضوع سخن گفتن با دیگران می شوند یعنی انگار اگر از این موضوع صحبت نکنیم موضوعی برای
بحث کردن در مورد آن نداریم ،نمی دانیم که این تمرکز دائمی و تکرار دائمی موضوع احساس قربانی شدن ما را در
شرایط احساس قربانی بودن از نظر خودمان و دیگران تثبیت می کند و باعث می شود که این احساس به نوعی به هویت ما
تبدیل شود و گاهی برای جلب توجه و دلسوزی دیگران از آن استفاده می کنیم.
بهره کشی از دیگران
نکته ی بعدی که از منافع احساس قربانی بودن می باشد این است که ما گاهی با احساس قربانی بودن از دیگران بهره کشی
می کنیم و باید این را ترک کنیم.
مثال می گوییم که چون من قبال در روابط خود به افراد اعتماد کرده ام و آنها به من خیانت کرده اند یا به من نارو زده اند
حاال این فرد جدیدی که وارد زندگی من شده است باید همیشه در حال اثبات خودش باشد که من اعتمادم به او سلب نشود و
آن فرد را مدام می اندازیم درون چاله ی اثبات خود و اینطوری به نحوی از نطر عاطفی او را استثمار می کنیم ،از او بهره
کشی می کنیم ،چرا؟ چون کسان دیگری قبال بوده اند که به اعتماد من خیانت کرده اند در حالی که این رابطه یک رابطه ی
تازه است این ما هستیم که داریم این احساس قربانی بودنمان را به این رابطه می آوریم و از این احساس قربانی بودن یک
پیش داوری یا سوگیری ایجاد کردیم که موجب می شود که به دیگران فشار بیاوریم.
ذهنیت قربانی بودن چیست؟
چرا احساس قربانی شدن اینقدر خطرناک است؟
احساس قربانی بودن بسیار نگران کننده است زیرا توانایی ما را در انجام هر کاری راجع به وضعیت خود تضعیف می کند.
اگر در هر زمینه ای از زندگی ،مانند روابط یا پول دچار مشکل شویم ولی خود را قدرتمند بدانیم ،می توانیم یک استراتژی
برای بهبود وضعیت خود تهیه کنیم .اگر یک راه حل کار نکرد ،می توانیم از تجربه خود بیاموزیم و دوباره امتحان کنیم.
اما اگر ما یک ذهنیت قربانی داشته باشیم ،به عبارت دیگر ،اگر احساس تأثیرگذار بودن در شرایط خود را از دست داده
باشیم ،به احتمال زیاد احساس خواهیم کرد که این سرنوشت ما است و دنیا این کار را برای ما انجام می دهد و هیچ کاری
در رابطه با آن نمی توانیم انجام دهیم .به همین دلیل این یکی از ویران کننده ترین مشکالتی است که می توان داشته باشیم.
همچنین داشتن ذهنیت قربانی به طور اجتناب ناپذیری ،احساس خشم ،ترس ،گناهکاری و یا بیکفایتی ایجاد میکند و باعث
میشود که ما احساس کنیم به ما خیانت شده و دیگران از ما سوءاستفاده کردهاند .این تفکر باعث از دست رفتن قدرت
شخصی ما می شود .مهارت هایمان را محدود می کند و این احساس را به ما می دهد که نمی توانیم کنترل زندگی خود را
داشته باشیم.
همه ی ما در زندگی از موضوعاتی آسیب می بینیم ،بسیاری از ما ظلم و اجهاف را تجربه کرده ایم مثال ممکن است در
مدرسه تحت قلدری قرار گرفته باشیم یا به یک حق و حقوقی نتوانسته باشیم برسیم ،یا رؤسای بد یا روابط تجاری آسیب زا
و حتی کاله بردارانه را تجربه کرده باشیم اما باید از همه ی اینها عبور کنیم تا بتوانیم سالم و مقتدر و شاد زندگی کنیم اگر ما
الشه های گذشته ی خودمان را مدام دنبال خودمان بکشیم حاال به هر بهانه ای نمی توانیم خوشحال باشیم ،نمی توانیم این
لحظه را درک کنیم.
بخش دیگر قضیه ترس هایی است که احساس قربانی بودن بر آنها بنا شده است ،ترس از اینکه نتوانیم دوباره اعتماد کنیم،
ترس از اینکه آسیب ببینیم ،ترس از اینکه ضعیف و کم مهارت باشیم.
باید به یاد داشت زمانی که احساس قربانی بودن به هویت ما تبدیل می شود مهم ترین ترس ما از رها کردن این احساس این
می شود که به نوعی هویت خودمان را انگار از دست می دهیم ،اگر متنفر نباشم نمی دانم چه کار کنم؟ اگر مدام این کینه و
نفرت را در خودم تجدید نکنم انگار بیکار می شوم و نمی دانم با این بیکاری و با این وقت اضافه چه کاری باید انجام دهم و
بدتر از همه اگر این نفرت را کنار بگذارم احساس می کنم دیگر خودم نیستم چون خودم را با این نفرت تعریف کرده ام و با
هویتی که این نفرت به من داده است و با هویتی که این احساس مظلوم بودن به من داده است .اما شفای ما همیشه در ترک
احساس قربانی بودن به هر قیمتی است و قطعًا هر هزینه ای که برای بهبودی این احساس می دهیم ارزشش را دارد.
در ارتباط با افراد با ذهنیت قربانی چگونه رفتار کنیم؟
احساس قربانی بودن یکی از آسیب ها و صدماتی است که در اثر بخشش و دلسوزی اتفاق می افتد .در مواجه با افراد با
ذهنیت قربانی باید این بازخورد را به او بدهیم که مسئول رفتار و احساسات خودش است تا زیرساخت روانی اش تغییر
کند ،ما با بازی نکردن نقش منجی به او اجازه ندهیم تا نقش قربانی را بازی کند.
دادن بینش به فرد برای اینکه از احساس قربانی بودن عبور کند و به اینجا برسد که در یک شرایط ذهنی آسیب پذیر حضور
داشته است و می تواند دراین شرایط ذهنی آسیب پذیر حضور نداشته باشد .می تواند دقت بیشتری داشته باشد .می تواند
حدود خودش و دیگران را بهتر تشخیص دهد .همچنین می تواند عملکرد کارآمدتر و با تجربه تری از خودش نشان دهد .اگر
نیاز باشد چیزهایی را یاد بگیرید و مهارت هایی را کسب کند ،باید کسب کند تا به عملکرد بهتر برسد .و سعی کند از انتخاب
های اشتباه یا قرار دادن خود در شرایط آسیب زا جلوگیری کند.
مسئولیت پذیری را به او بقبوالنیم .کمک کنیم تا او درست ببیند و بداند چنین نقشی به عنوان ناظر وجود ندارد و او عامل و
مالک احساس خویش است .البته برای این جریان باید با او صمیمی باشیم و این پروسه هم ممکن است گاها چند سال طول
بکشد.
آیا شما هم جزو افرادی هستید که در دام ذهنیت قربانی بودن گرفتار شدهاید؟ از خودتان بپرسید هنگامی که اتفاقهای بد رخ
میدهند آیا مسئولیت آنها را میپذیرید یا دیگران و جهان اطراف را مقصر میدانید و سرزنش میکنید؟ در صورتی که
پاسخ شما مورد دوم است ،به احتمال زیاد دچار ذهنیت قربانی بودن هستید.
در صورتی که نقش قربانی بودن را داشته باشید ،نمیتوانید محرک و مشوق زندگی خود باشید و به سرعت قدرت و نیروی
خود را از دست خواهید داد .همچنین نشستن بر روی صندلی قربانی دائما شما را به سمت بدبخت بودن سوق میدهد .دکتر
مهدی آنت در ادامه به شما خواهد گفت آیا نشستن بر روی صندلی قربانی دلیل اصلی بدبختی افراد است؟
ذهنیت قربانی بودن چیست؟
در ابتدا افرادی که ذهنیت قربانی دارند را بررسی میکنیم .این افراد احساس می کنند که اتفاقات بد ادامه مییابد و جهان با
آنها مخالف است .ممکن است احساس کنید که بقیه مخالف شما هستند ،خواه این شریک زندگی ،همکارانتان یا حتی خانواده
یا دوستانتان باشید.
حتی ممکن است مواردی وجود داشته باشد که بتوانید برای رفع اوضاع استفاده کنید ،اما مسئولیت هیچ کاری را بر عهده
نمیگیرید و احساس میکنید همه چیز از کنترل شما خارج است .عالوه بر این ممکن است شما دائما مسایل را شخصی کنید
و به خود بگیرید حتی اگر به شما هم ربطی نداشته باشد.
ممکن است فکر کنید مثال“ :من چه کار کردم که مستحق این باشم؟”
همچنین ممکن است در بسیاری از اوقات احساس رنجش داشته باشید.
در حالی که ذهنیت قربانی یک بیماری قابل تشخیص نیست ،یک اصطالح معموًال پذیرفته شده است و برخی از نامهای
جایگزین دیگر مانند سندرم قربانی و عقده قربانی نیز دارد .کسانی که داری ذهنیت قربانی هستند سه باور اساسی دارند:
اتفاقات بدی در گذشته رخ داده و برای شما نیز ادامه خواهد داشت.
دیگران مقصر بدبختی شما هستند.
تالش برای ایجاد تغییر فایدهای ندارد ،زیرا نتیجهای نخواهد داد.
منافع احساس قربانی بودن
احساس قربانی بودن به عنوان یک احساس گذرا که برطرف میشود خیلی آسیبزا نیست اما زمانی که ادامه دار میشود به
صورت بیمارگونه در میآید در این صورت در طول زمان خودش را در منافع و ترسهای ما مستقر میکند.
مسئولیت پذیر نبودن
یکی از منافع احساس قربانی بودن و مهمترین منفعت آن توجیه بیمسئولیتی و ناکارآمدیهای ما است .برای اینکه ما دیگران
را برای مشکالت خود و ناراحتیهایمان و رنجهای خود مقصر میدانیم.
احساس محق بودن
یک منفعت کاذب دیگر که در احساس قربانی بودن هست این است که به ما این حق را میدهد که احساس کنیم ۱۰۰درصد
محق بودیم و هیچ نقشی در ایجاد شرایطی که ما را آزار داده است نداشتیم ،در واقع به ما این حق را میدهد که یک قضاوت
مطلق روی افراد داشته باشیم و این قضاوت مطلق را در طول زمان حفظ کنیم و با دیگران هم در میان بگذاریم و مدام روی
آن مانور دهیم و از بابت آن از دیگران حتی بهره کشی کنیم در کنار پذیرش مسئولیت ما باید این را هم بپذیریم که هرگز
حق ۱۰۰درصد با یکی از طرفین نیست.
نپذیرفتن نقش واقعی خود
موضوع پذیرش نقش واقعی ما است .در تمام اتفاقاتی که برای ما رخ میدهد نقش ما ممکن است بسیار بسیار ناچیز باشد اما
باز هم وجود دارد هر اتفاقی که برای ما میافتد بخشی از آن را ما قبًال اجازهاش را دادهایم شاید حتی با نادیده گرفتنها و
چشم پوشیهای بیجا یا نیاموختگیها و کم تجربگیها این اجاره را صادر کرده باشیم.
جلب توجه و دلسوزی دیگران
یکی از منافع دیگر احساس قربانی بودن این است که این احساس قربانی بودن و رویدادهایی که برما رفته است و احساس
میکنیم به ما ظلم شده است برای ما موضوع سخن گفتن با دیگران میشوند یعنی انگار اگر از این موضوع صحبت نکنیم
موضوعی برای بحث کردن در مورد آن نداریم ،نمیدانیم که این تمرکز دائمی و تکرار دائمی موضوع احساس قربانی شدن
ما را در شرایط احساس قربانی بودن از نظر خودمان و دیگران تثبیت میکند و باعث میشود که این احساس به نوعی به
هویت ما تبدیل شود و گاهی برای جلب توجه و دلسوزی دیگران از آن استفاده میکنیم.
بهره کشی از دیگران
نکتهی بعدی که از منافع احساس قربانی بودن میباشد این است که ما گاهی با احساس قربانی بودن از دیگران بهره کشی
میکنیم و باید این را ترک کنیم.
ذهنیت قربانی بودن دکتر مهدی آنت نقل قول افراد موفق
باورهای ذهنیت قربانی
همیشه اتفاقات بد برای من رخ میدهد
تالش برای تغییر فایدهای ندارد زیرا من نمیتوانم در مورد آنچه اتفاق میافتد کاری انجام دهم
من مستحق اتفاقات بدی هستم که برایم اتفاق میافتد
هیچ کس به من و آنچه برای من اتفاق افتاده اهمیتی نمیدهد
من در مورد آنچه برایم اتفاق میافتد چارهای ندارم
نمیدانم برای تغییر اوضاع چه کاری باید انجام دهم
من باید اتفاقاتی که برای من میافتد را بپذیرم
من نمیتوانم تغییری در زندگیام ایجاد کنم
افراد بدبخت چه کسانی هستند؟
در ادامه به تعریفی از بدبختی و افراد بدبخت میپردازیم .اینکه آیا افراد بدبخت وجود دارند؟
قطعا که افراد بدبخت وجود دارند.
اما این انسانها تنها خودشان باعث احساس بیچارگی و بدبختی خودشان هستند .این افراد ویژگیهایی را در خود پرورش
میدهند که موجب میشود تا با شکست روبرو شوند و نتوانند احساس خوبی نسبت به زندگی خود داشته باشند.
بنابراین افراد بیچاره و بدبخت عادتها و ویژگیهایی دارند که دلیل اصلی بدشانسی یا همان بدبختی آنها است.
البته که شرایط مختلف و اصطالحا پستی و بلندیهای زندگی باعث میشود تا تمامی انسانها حتی افرادی که از نظر
خانواده ،مالی ،سالمتی و … در بهترین جایگاه قرار دارند هم در برخی از مواقع احساس ناراحتی و بدشانسی داشته باشند.
که کامال طبیعی بوده و پس از مدت کوتاهی برطرف خواهد شد.
بنابراین نمیتوان این انسانها را افراد بدبخت تلقی نمود .افراد بدبخت کسانی هستند که در هر شرایط و جایگاهی که قرار
بگیرند دائما ناله میکنند و همیشه قربانی بودن را بهانه میکنند.
عوارض احساس بدبختی
اگر شخص همواره احساس بدبختی و قربانی بودن کند ،یک سری عوارض و پیامدهایی برای او ایجاد خواهد شد که در
ادامه مقاله ،توضیح خواهیم داد.
مقایسه کردن خود با دیگران
یکی از عوارض و پیامدهای احساس بدبختی و افسردگی ،مقایسه کردن خود با دیگران است .این افراد ،معموال خود را
بسیار کمتر و پستتر از دیگران میبینند و همین موضوع باعث میشود که به خوشیهای جزئی دیگران و یا چیزهایی که
دیگران دارند اما خودشان ندارند ،حسادت کنند و دائما در ذهن خود ،دیگران را با خودشان مقایسه کنند .این کار ،باعث
کاهش اعتماد به نفس و عزت نفسشان میشود و حس بدبختی را در آنها عمیقتر میکند.
در گذشته و یا آینده گیر میکنند
این افراد معموال از زمان حال و آنچه که اکنون دارند لذت نمیبرند ،بلکه بیشتر تمرکزشان بر گذشته و آینده است .آنها از
گذشته خود پشیمان هستند و همچنان خودشان را بابت اشتباهاتشان سرزنش و تنبیه میکنند و از آینده خود به شدت
میترسند و مضطرب هستند و یا به کل از آیندهشان ناامید هستند.
روی چیزهایی که ندارند ،تمرکز میکنند
این افراد ،همواره روی چیزهایی تمرکز میکنند که ندارند و هرگز از داشتههایشان شاکر نیستند و از آنها نهایت استفاده را
نمیکنند.
افسردگی
یکی از احساسات رایجی که این افراد تجربه میکنند ،افسردگی است چون این افراد مدام غرق در افکار منفی و ناامیدی
هستند ،بنابراین یکی از احساساتی که به سراغشان میآید ،افسردگی است و حتی شاید تمایل به خودکشی نیز داشته باشند
چون امیدی به زندگی و بهبودی خود ندارند.
ذهنیت قربانی بودن دکتر آنت نقل قول
در آخر
اگر زیر چتر واقعیت و دانش و آگاهی خود قرار بگیریم ،دیگر مجبور نیستیم تسلیم عذاب ناخودآگاه و بی پایان حس قربانی
بودن خود شویم .در نتیجه به تدریج بهتر و بهتر معنی واقعی زنده بودن و عاشق زندگی بودن را درک میکنیم .و یادتان
باشد شما همیشه فردی شایسته و باارزش هستید ،بنابراین دلیلی ندارد که اجازه دهید دیگران زندگی شما را کنترل کنند .شما
در هر شرایطی که باشید حق انتخاب دارید ،میتوانید توانا و موثر باشید یا برعکس ناتوان باشید و خود را در تنگنا قرار
دهید .باور کردن اینکه شما موجود باارزشی هستید نخستین گام برای باور این است که دیگر نمیخواهید قربانی شرایط و
خواستههای دیگران باشید.
برای مقابله با چنین پسرانی نیاز است مهارت نه گفتن را به خوبی بلد باشید .شما میتوانید با ظرافت به سوءاستفادهگران نه
بگویید .مقاله مهارت نه گفتن را برای کمک به حل همین مشکل تهیه کردهایم که پیشنهاد میکنیم آن را در اولین فرصت
مطالعه کنید.
موضع قدرت و برتری
پسران سوءاستفاده گر با تهدید هر چه را میخواهند به دست میآورند .آنها شما را تهدید به ترک میکنند و در موضع
قدرت به خواسته خود میرسند.
چنین پسرانی از هوش کالمی خود به طرز منفی استفاده میکنند تا در شما احساس ضعف ایجادکنند و در موضع برتر قرار
بگیرند .احتمال اینکه در موضع قدرت دست به گس الیتینگ و دستکاری احساسات شما بزنند زیاد میشود.
ی احترامی به زنان
ب
پسران سوءاستفادهگر زنان را بیارزش میدانند حتی به زنان خانواده خود هم احترام نمیگذارند .آنها به دنبال زنان مطیع
هستند تا با کنترل رفتار آنها به خواسته خود برسند.
پذیرفتن این بیاحترامی از سوی زنان به دلیل عزتنفس پایین آنهاست که با تقویت آن بهراحتی مورد سوءاستفاده چنین
پسرانی قرار نخواهید گرفت.
عزت نفس چیست؟ چه کارهایی برای تقویت آن انجام دهیم؟
پیشنهاد مطالعه :عزت نفس چیست؟ چه کارهایی برای تقویت آن انجام دهیم؟
تناقض در حرف و کارها
اغلب پسران سوءاستفاده گر به قولهایشان عمل نمیکنند .آنها وعده میدهند؛ اما بعد از گذشت زمان در عمل هیچ اتفاقی
نمیافتد .این پسران میگویند شما را دوست دارند؛ اما از شما سوءاستفاده میکنند و نشانی از دوست داشتن هم در آنها
نمیبینید.
نشانه های زن سواستفاده گر
رفتار کنترلی
زن سوءاستفاده گر کنترل میکند که با چه کسی معاشرت میکنید ،کجا میروید ،کجا کار میکنید ،با حقوق خود چه میکنید،
چه میپوشید و چند بار با خانواده یا دوستانتان صحبت میکنید .زن سوءاستفادهگر سعی میکند با استفاده از ارتباطات
غیرکالمی شما را کنترل کند.
نشانه های زن سواستفاده گر
حسادت شدید
اکثر زنان سوءاستفادهگر حسود هستند .آنها ممکن است بهمحض اینکه ببینند شما در حال صحبت با شخص دیگری هستید
با شما بدرفتاری کنند.
همسر سوءاستفادهگر شما ممکن است حتی وقتی به خواهر و برادر یا والدین خود توجه میکنید ،حسادت کند ،چون شما را
کامال در انحصار خودش میخواهد.
سرزنش
زن سوءاستفاده گر راههایی برای متهم کردن شما و ایجاد احساس گناه پیدا میکند .او هیچ مسئولیتی در قبال کارهایی که
انجام داده قبول نمیکند و شما را برای هر چیزی که بد از آب درمیآید سرزنش میکند.
او همیشه انگشت اتهام خود را به سمت شما نشانه میگیرد .هرگز نخواهید شنید که زن سوءاستفاده گر برای چیزی
عذرخواهی کند ،او همیشه در حال سرزنش و مقصر جلوه دادن شما است.
مراقب باشید که از احساساتتان سوء استفاده نکنند
پیشنهاد مطالعه :مراقب باشید که از احساساتتان سوء استفاده نکنند
القای ترس
ممکن است زن سوءاستفادهگر شما را در شرایطی قرار دهد که شما احساس ناامنی کنید .او سعی میکند با القای ترس از
دست دادنش یا ترس از بروز خشم و رفتارهای آسیبزننده ،احساساتتان را کنترل کند.
زمانی که این ترس بر شما غلبه میکند ،سوخت اصلی سوءاستفاده تأمین میشود .همانطور که قبال هم در همین مقاله اشاره
کردیم ،پیدا کردن ریشه ترسهایتان ،شخصیت محکمتر و قاطعتری از شما میسازد که هرکسی نمیتواند آن را متزلزل کند.
برای اینکه از تردیدها و ترسهایتان عبور کنید و شجاعانه زندگی کنید ،مطالعه خالصه کتاب تو کلهخر هستی را پیشنهاد
میکنیم.
تفکر جادویی چیست و چه ارتباطی با گس الیتینگ دارد؟
تفکر جادویی یک اصطالح روانشناسی معادل خرافاتی بودن است .در این تفکر علت یک اتفاق را اتفاقی میدانید که هیچ
ارتباطی باهم ندارند ،بهطور مثال چون مژه سمت چپ روی صورت شما افتاده است قرار است اتفاق بدی بیفتد .درحالیکه
این دو هیچ رابطه منطقی باهم ندارند.
این نوع تفکر شما را گرفتار گس الیتینگ میکند؛ زیرا معیارهای قضاوت علت و معلولی شما منطقی نیست .شما نسبت به
دستکاری ادراکات و احساسات گسالیترها بسیار آسیبپذیر میشوید؛ زیرا هر دلیلی را عامل اتفاق دیگری میدانید یا
پدیدهای را بدون علت میپذیرید.
برای اینکه تفکر جادویی را متوقف کنید نیاز است تا منطقیتر تصمیم بگیرید و چیزهایی را که دلیل اثباتشدهای ندارند
باور نکنید .این بدان معنا نیست که احساسات را برای تصمیمگیری انکار کنید ،همانطور که میدانید خرد و احساس هر دو
الزمٔه تصمیمگیری منطقی هستند.
برای اینکه با مشاهدات علمی به شما اثبات شود که احساسات هم برای تصمیمگیری مهم هستند مطالعه خالصه کتاب خطای
دکارت نکات مهمی را بازگو میکند.
در آخر
اگر با خواندن این مقاله اتفاقات و تجربیات مشابهی در ذهنتان نقش بست و احساس کردید فرد یا افرادی در نزدیکان شما
وجود دارند ،که با استفاده از شناختی که از عواطف شما دارند احساسات شما را نشانه میگیرند و دست به باجگیری عاطفی
میزنند ،احتماال دچار پدیدٔه گس الیتینگ هستید.
زندگی و رفاقت با چنین افرادی بسیار مشکل است و میتواند لطمههای زیادی به شما وارد کند .ما در این مقاله سعی کردیم
دربارٔه این پدیده و چگونگی جلوگیری از آن صحبت کنیم.
/https://bookapo.com
یا اینکه احساس می کنید بدون توجه به کاری که انجام می دهید اتفاقات بد برای شما ادامه می یابد؟ اگر متوجه شدید که
دیگران را مسئول وقایع یا موقعیت های زندگی خود می دانید ،ممکن است با آنچه که به عنوان ذهنیت قربانی بودن شناخته
می شود دست و پنجه نرم کنید.
در ادامه براساس فهرست مطالب زیر بیشتر به این موضوع می پردازیم: