Professional Documents
Culture Documents
خصومت و خشونت
میانپرده ۲
۳۱ تحقیقات تجربی
۳۲ مشاهده
۳۲ تاب و توان آزمایش پذیری
3
بخش ۲
جامعه و خشونت
۴۰ میلگرام
۴۱ زیمباردو
۵۰ مداخله
۵۶ تکنولوژی
بخش سوم
فرد ٬جامعه و پرخاشگری
شهروندی پذیری و فرهنگ اندوزی
الیاس ۱۰
۸۷ فروید در جایگاه روانشناس اجتماعی
بخش ۱
فرد و خشونت
7
۱
در چند صباحی که سرگرم نوشتن این کتاب بودم ٬نمونه هایی چند از نوشته های روزنامه ها را در باره خشونت ٬بریده و
نگهداشته ام :متجاوز به زنها و دختران بازداشت شد؛ درخواست دو سال زندان و روان درمانی اجباری به کسی که زیر مشت و
لگد شهروندی را کشته است؛ در آشوب طرف داران فوتبال بیش از چهل پلیس و آشوبگر زخمی شدند .اجساد دوازده تن که
توسط جوخه مرگ تیرباران شده بودند ٬پیدا شد؛ پیش از ۴۵کشته در یک دعوای دسته جمعی ٬در یکی از کشور های آسیای
جنوبی؛ در درگیری های میان دو گروه مقاومت ٬بیشتر از ۲۰۰تن جان باختند.
طبق گزارش اخیر سازمان عفو بین الملل ( سال ) ۱۹۹۲در بیش از ۵۵کشور زندانی های سیاسی در زندانها کشته می شوند یا
می میرند .در ده سال گذشته افزون بر یک میلیون تن توسط دولت های خود به قتل رسیده اند ( .)۱۹۹۳قرن ما همواره صحنه
نمایش خشونت های جمعی بوده است ٬از نمونه های آن تعقیب و کشتار یهودیان ٬کولی ها و گروه های دیگر در طول جنگ
جهانی دوم می باشد .به نوشته رونالد لیانگ روانپزشک-نویسنده ( لیانگ” ٬)۱۹۶۶ ٬در پنجاه سال گذشته ٬آدم های عادی٬
۱۰۰۰۰۰۰۰۰تن از هم نوع های عادی خود را کشته اند“ .آیا آنچه آدم ها سر همدیگر می آورند ٬غیر از آنی است که شکسپیر
از زبان مکبث می گوید ” ٬آیا داستانی که یک خردباخته می گوید ٬سراسر خشم و خروش است و چیزی برای گفتن ندارد؟“
”آدم های عادی کسانی هستند که تو از آنها عادی یاد می کنی؛ ما مانند آنها نیستیم ٬ما در یک شهروندی سازمان یافته و دانش
اندوخته بسر می بریم “.آره؟ کوهی از نوشته ها در باره جنگ جهانی دوم روشن می سازد آن جنگ را تنها مشتی آدم دیوانه و
تبهکار جنگ افروز براه انداخت ٬باهمراهی میلیونها تن از دبناله روان و دم دهندگان ٬نابخردان ٬پخمه ها ٬آرمانگرایان ٬خرافاتی
ِ
ها و متعصب ها ٬دیوان ساالران وظیفه شناس ٬خیانت پیشگان خرده پا ٬ناشناس ٬کینه جو ٬همکاری کنندگان ( با تبهکاران و
دشمنان) ٬رام شدگان به قانون و ماله کشان که کمی کوتاه آمدند تا ”اوضاع بدتر نشود“ ٬اما پس از اندکی ناچار شدند کمی بیشتر
کوتاه بیایند و سپس ناگزیر گشتند باز هم کوتاه بیایند .هرچه تصویر مان از آن روزگار روشتنر می گردد ٬آن تمایز گذاری ساده
انگارانه ما ٬میان مردم ٬رنگ می بازد.
یکی از هفته نامه ها مقاله ای در باره عرضه فیلم های بزن بکش نوشته بود که طبق نظر نویسنده ٬در یک سوم تا نیمی از کل
فیلم های عرضه شده خشونت بنمایش درمیاید؛ ’خدا بده برکت!‘ هر سال میلیون ها آدم عادی برای دیدن این فیلم ها ٬راهی سالن
های سینما می شوند .دلخوشی آنان در تماشای آن فیلم های بزن بکش یا خشونت در چیست؟ آن نیروی رازآلود خشونت که
اکنون ٬در اینجا و تحت شرایط ’عادی‘ مردم را بسوی خود می کشد ٬کدام است؟ آیا در اندرون آدمیان ٬از آن میان آدمهائی که
ظاهرا ً دوست دارند در صلح و صفا بسر برند ٬شهروندان محترمی که دنبال کارهای خالف نمی روند ٬آدم هایی مانند من و تو٬
زیر الیه فریبنده تمدن اشتیاقی ژرف و ای بسا ناخودآگاه به آشوب و ویرانگری نهفته است؟
اگر آدم خوشبینی پیدا شود که سده بیستم را بهشت برین توصیف کند ٬نوشته او چیزی شبیه پدیدار شناسی شرایط اضطراری از
آب درخواهد آمد .این شرایط اضطراری از آن دست نخواهد بود که گرسنگی و قحطی آن را در سایه خود فرو برده و کورسوی
امید به خاموشی گرائیده است .امید باختگی از نشانه های چنین اضطراری نیست .در شرایط پیش آمده ٬تمامی روندها و نهاد های
مستقر بی هیچ تردیدی ٬شتابان از هم می پاشد .در آن ٬گسترش و حاکمیت شرایط پیش از انقالب را می بینی؛ شرایطی که گوئی
همه چیز در میان ِمه ای فرو رفته است ٬ترسوها یکدم از کنار رادیو دور نمی شوند ٬مردم در گوشه های خیابان جمع می شوند
غارتگران آینده نگر در کمین نشسته اند تا کیسه های شان را پر کنند.
ِ و شایعات باورنکردنی را باهم مبادله می کنند ٬در حالی که
مدارس و ادارات هنوز باز است ٬اما از دانش آموزان و کارمندان خبری نیست .در سر کارها تنها شمار اندکی آموزگاران و سر
پرستان بخش ها را می شود دید .گوئی در خیابان ها تصادف شده است ٬با این تفاوت که هنوز روی اسفالت خونی نمی بینی.
نخستین شیشه های مغازه ها شکسته می شود ٬اما پلیسی در خیابان نمی بینی .گذار از نظم کهن به نظم نوین آغاز شده است.
8
در چنین اوضاعی تنها به حافظان نظمی که در آب نمک خوابانده شده اند نیاز هست .اما هزاران تن ٬برای نخستین بار از
هنگامی که زن گرفته اند و کاری گیر آورده اند ٬دیگر نمی دانند فردا یا یک ساعت دیگر چه پیش می آید .شرایط اضطراری به
چنان عدم اطمینانی دامن نمی زند که به بیم و هراس می انجامد ٬آن به چنان عدم ایقان و اعتمادی دامن می زند که مردم باور
میکنند ٬سرنوشت خویش را در دست خود گرفته اند.
اکنون احتمال همه چیز هست .احساس پُر توان و نافذ آزادی در سراسر شهر می پیچد .هنوز خیلی ها نمی دانند چی از دست داده
اند؛ خیلی ها در این بارو گنگ بسر می برند که زیان های بسیاری را می باید جبران کنند ٬پس برای آن خود را آماده می سازند.
سخن بر سر آن نیست دسته ای از آدم های به ظاهر عادی که تاکنون در کنار هم می زیستند ٬چگونه و تا کجا عوض می شوند:
به جمع مردان اندیشمند و بلند نظر می پیوندد ٬یا به دسته ای از آدم های غارتگر و خونخوار ٬یا چیزی در میانه آن دو .آنچه در
شمار می آید ٬دمی است که می گذرد ٬بریده از گذشته و آینده .این است آزادی :خونخواهی کورکورانه ٬شیرجه زدن به میان
ت ایدئولژیک جامه اختراع وآشفته بازاری که در آن علت و معلولی در کار نیست ٬خوب و بد جایی در آن ندارد و توجیه و حقانی ِ
کشف پوچی را بتن کرده است.
می توان ناکجا آبادی را تصور کرد ٬که این دو سه روز آزادی را ٬برای همه عمر وعده می دهد؛ سه روز در شهری که مردم
آن به هیچ نظمی پای بند نیست ٬شیشه های شکسته مغازه ها و سازمان ها همه جا پخش است ٬هوا انباشته از بوی آتش سوزی
هاست ٬آهن های مسیر تراموا ها کنده شده است ٬ماشین ها را واژگون کرده اند و ای بسا که مسئوالنی را هم از تیر های برق
آویخته اند .شهروندان مانند کودکی که با لگد می زند و کاخ ماسه ای خود را فرو می ریزد ٬نظم خود را فرو ریخته اند .اکنون
آنان بر فراز ویرانه ای ٬ویرانه ای که از کمال ویرانی کم ندارد ٬ویرانه ای که در تصور هیچ مصلح اجتماعی نمی گنجد ٬می
توانند نفسی آسوده بکشند.
آنچه آورده شد ٬نوشته روزنامه نگار و مقاله نویس هلندی ٬هِنک هوفالند ( )۱۹۶۴است .اگر نوشته او راست باشد ٬می باید
پذیرفت که در درون هرکدام از ماها ناخرسندی سرکوب شده و عمیقی از این شهروندی توام با صلح و آرامش ٬نیز سازمان یافته
مان النه کرده است .تا مهاری که جامعه روی ما دارد اندکی سست می گردد ٬می بینیم آن گرایش ویرانگر و سرکوب شده پنهانی
میدان را برای تاخت و تاز خود آماده می بیند.
این ایده و اندیشه مسرت بخشی نیست .آیا براستی ما آدم های ’عادی‘ ٬زیر رنگ و لعاب سخنان زیبا و آرمان های متعالی ٬در
ژرفای درون خود هر از گاهی سر به صحرای جنون می نهیم و پتانسیل خردباختگی داریم؟ میلوس واسیچ ٬سردبیر هفته نامه
ورمه در بلگراد ٬در یکی از بحث هایی که در آمستردام داشت می گفت از دیدن آنچه جنگ بر سر یوگسالوی سابق آورده بود٬
عمیقا ً وحشت زده بود’ :الیه نازک فرهنگ اندوزی و تمدن بسی نازکتر از آنست که خیلی ها گمان می برند‘ .این استعاره در
بحث هایی که پیرامون جنگ و خشونت می شود ٬مدام پیش می آید :فرهنگ و فرهنگ اندوزی در جایگاه رنگ و لعاب ٬با
کوچکترین دلیل و بهانه ای مانند پوست مرده فرو می ریزد.
هنک هوفالند کاری به کار برد علوم اجتماعی ندارد ٬همین طور میلوس واسیچ .ایده های آنان را نمی توان ’علمی‘ انگاشت .نمی
خواهم بگویم که گفته های آنان نادرست است .یک ایده ٬هر چند برپایه تجربه ای دراز بدست آمده باشد یا کسان بسیاری آنرا
بپذیرند ٬هنوز یک نظریه علمی در شمار نمی آید که در باره پدیده ویژه ای روشنگری می کند و با بهره گیری از پژوهش های
سیستماتیک ٬کامالً آزمایش شده است .درستی یا نادرستی آن ٬هر گاه از چشم انداز علمی بنگریم ٬هنوز مشخص نیست .با همه
آنچه رفت ٬نمی توان حاشا کرد که فرضیه پیش کشده شده توسط هوفالند ٬مدت ها پیش از آنکه او آنرا بنویسد ٬توسط یکی از
نظریه پردازان بسیار جنجال برانگیز و شناخته شده در علوم اجتماعی مطرح شد :زیگموند فروید.
9
۲
فروید در این خصوص با انشتین هم رای می باشد .او هم باور دارد در آدمی انگیزه ای برای نفرت داشتن و انهدام نهفته است.
این برداشت را وی کمی پیشتر از آن در کتابی که با عنوان ناخرسندی در فرهنگ نوشته بود ٬مطرح می کند ( فروید ۱۹۷۴ ٬؛
.)۲۷۰ - ۱۹۷او تائید می کند:
...که آدمی نه تنها نرم خو ٬دلسوز و نیازمند مهربانی نیست و در نهایت هنگامی از خود دفاع می کند که به او حمله شود ٬بلکه با انگیزه
هایی مسموم گشته است که بخش بزرگی از آنها را تمایل به خشونت و ویرانگری تشکیل می دهد .حاصل آنکه ٬از دید وی نه تنها نزدیکترین
کس به خالی کند ٬بدون پرداخت دستمزدی ٬از نیروی کار او بهره کشی کند ٬بدون رضایت او از او استفاده جنسی کند ٬دار و ندار او را به
تصرف کند ٬او را او برایش کمک کننده ای بالقوه و وسیله ای جنسی بشمار می آید ٬بلکه همان کس کاری می کند تا وی بجای دستمزدی
خشمش را سر او تحقیر کند ٬آزارش دهد ٬شکنجه اش کند یا بکشد .بگفته افالطون ٬هُمو هُومینی لوپوس ( ’انسان گرگ انسان است‘ )؛ مگر
کسی هم می تواند ٬با آن همه تجربه که زندگی و تاریخ نشان داده ٬با این ایده و نظر مخالفت کند؟ این خشونت ددمنشانه طبق معمول گوئی به
تحریکی وابسته است ٬یا به خدمت سعی و تالش دیگری در میاید ٬تالش و هدفی که ٬برای دستیابی بدان ٬به خشونت و سبعیت کمتری نیاز
هست .تحت شرایط مطلوب برای او -آنگاه که نیروهای بازدارنده روانی ٬که معموالً جلو افسار گسیختگی او را می گیرد ٬پاره و گسیخته می
گردد -بی هیچ خویشتن داریی خود را بنمایش می گذارد و نشان می دهد ادمی جانوری درنده خوست که هیچ پروای هم نوعان خود را
ندارد .اگر کسی کوچ و فرار مردم از ددمنشی هائی را که هون ها ٬یا مغول ها به سرکردگی چنگیزخان مغول و تیمور لنگ سر شان می
آوردند یا تصرف اورشلیم بدست جنگجویان صلیبی یا کشتار جنگ های جهانی را در نظر آورد ٬با فروتنی بسیار درستی این ایده ها را خواهد
پذیرفت ( فروید.)۱۳۶ ٬ ۱۹۸۲ ٬
فروید در سال ۱۹۳۹مرد .او تنها می تواند پیش از ’ددمنشی های آخرین جنگ ‘ که از سال ۱۹۴۵آغاز شد ٬آنرا احساس کرده
باشد .فروید به ادعای خود مبنی بر این که خشونت انگیزه ای نیرومند در آدمی است ٬دلیل دیگری هم دارد .در یکی از فرمان
های موسائی آمده است :باید از کشتن پرهیز کنید .اگر در آدمی چنان گرایشی سرکش و رام نشدنی نبود ٬به یک چنین پندهائی
رخت فرمان خدا را نمی پوشاندند.
هرگاه فروید راست گفته باشد ٬با دشواری پاسخ به این پرسش مواجه می شویم پس چرا جامعه میدان جنگ همه علیه همه نیست.
پس چگونه است آن شرایط اضطراری که توسط هوفالند روشن و نرمش پذیر تعریف شده است ٬خیلی کم پیش می آید؟ برای
درک آن ٬پیرو گفته های فروید ٬می باید رشد بچه و تبدیل شدن او به یک فرد بالغ را بررسی کرد .آدمی یک هستی متعادل و
موزون نیست ٬بلکه آمیزه نگران کننده ای از ’مناطق روانی یا نمایندگی های‘ ستیزنده و گردنده می باشد ( فروید .)۱۹۶۳ ٬این
نمایندگی ها را او با برداشت های اس ٬ایش و اوبر ایش (آن ٬من و فرا-من) مشخص می کند.
10
اس در برگیرنده ’همه آن چیزهایی است که به ارث برده شده ٬با زاده شدن آورده شده ٬شرایط تن و روان آنرا مشخص و معین
ساخته است ٬بویژه آن انگیزه هایی می باشد که از سازمان یافتگی بدنی سرچشمه می گیرد‘ (فروید .)۱۷ ٬ ۱۹۸۳٬ ٬آن انگیزشی
کور و ناخودآگاه در ماست ٬که ما را به برآوردن نیاز های حیاتی وامیدارد .اس (آن) از اصل لذت پیروی میکند (فروید۱۹۸۳ ٬
؛ .)۸۰اما همیشه نمی توان به این اصل لذت بردن پای بند ماند؛ چرا که آن موجب ستیز و درگیری با جهان بیرون ٬مرگ و
نابودی ارگانیسم می گردد ( فروید .)۸۰ ٬ ۱۹۸۳ ٬از آنرو ٬این وظیفه نمایندگی دوم ٬ایش (من) می باشد که تا حدود زیادی با
آگاهی ما همگامی و همنوایی دارد و با گوشه چشمی به حفظ استقالل خویشتن ( به عنوان موجودی زنده یا شخصیتی -م ٬).می
خواهد با جهان بیرون پیرو هدفی مشخص برخورد کند .ایش پیرو اصل واقعیت عمل می کند .و این تنها هنگامی میسر می گردد
که ایش’ ...در درون ٬در برابر اس (یا اید) لگام انگیزه ها را بدست گیرد ٬مشخص کند آیا آنها به خشنودی می انجامد ٬این
خشنودی ها را روا دارد ٬یا آنها را تا فرارسیدن لحظه و شرایط مطلوب در جهان بیرونی به عقب اندازد یا به طور کلی از
برانگیخته شدن آنها جلوگیری کند‘ (فروید .)۱۸ ٬ ۱۹۸۳ ٬ایش در دو جبهه به نبرد می پردازد ٬از یکسر در برابر جهان بیرونی
که هستی او را به نابودی تهدید می کند ٬از سوی دیگر در برابر جهان درونی پُر توقع (فروید.)۸۲ ٬ ۱۹۸۳ ٬
آدمی به مثابه بخش اس ( یا اید) چشم به جهان می گشاید ٬اما با گذشت زمان ٬اگر اوضاع بر وفق مراد پیش رود ٬آدمی بالغ می
شود که شغلی و مسئولیت هایی دارد ٬خوب و بد را تشخیص می دهد ٬ایده آل های شخصی و انسانی دارد ٬کارهایی که می کند یا
کردن خرسندی انگیزه های افسار گسیخته نمی باشد .و این صرفا ً حاصل تربیت طوالنی و
ِ نمی کند به هیچ روی برای برآورده
دشوار می باشد:
آن انسان کوچک بدوی می باید در گذر چند سال به یک انسان متمدن تبدیل شود ٬راه رشد و تکامل فرهنگ انسانی را در زمانی
بسیار کوتاه پیموده باشد .این ( )...بیگمان بدون آموزش ها و تاثیر پدر و مادر که ( )...فعالیت های ایش را به واسطه ممنوعیت ها
و تنبیه ها محدود می کند ٬میسر نمی شود ( فروید.)۶۳ ٬ ۱۹۸۳ ٬
کودک پیش از رسیدن به پنج سالگی ٬این ممنوعیت و تنبیه توسط پدر و مادرش را به ناخودآگاه خود می سپارد .به این
معنی که آنها را به مثابه در خواستی می بیند که از خویشتن دارد .بدین سان ٬بگفته فروید ٬نمایندگی روانی دیگری سر
برمیاورد ٬فرا-من ( اوبر ایش):
این نمایندگی روانی نوین وظایفی را که این آدم ها در جهان بیرون انجام می دادند ٬ادامه می دهد ٬ایگو را زیر نظر می گیرد٬
دستورهایی به او می دهد ٬در باره اش قضاوت و او را تهدید به تنبیه می کند ٬درست مانند پدر و مادرها که اکنون خود جای آنان
را گرفته است (فروید.)۸۰ ٬ ۱۹۸۳ ٬
آن فرا -من ٬آن ندای درونی هشدار و رهنمود دهنده ٬همچنان در زندگی بزرگسالی ما ٬تاثیرات پدرو مادر را نمایندگی می کند٬
هرچند ناخودآگاه .اما در گام نخست ٬نه به لحاظ شخص آنان ٬بلکه از آنان به مثابه ’روزنه ای‘ برای رساندن ارزش ها٬
هنجارها ٬آرمان ها و رسوم و آئین های جامعه ای که کودک درون آن نشو و نما می یابد ( فروید .)۸۹ ٬ ۱۹۸۳ ٬ما از ’ندای‘
فرا-من به عنوان ’ندای‘ وجدان آگاهی می یابیم ( فروید .)۸۲ ٬ ۱۹۸۳ ٬فرا-من موجب سختگیری بیشتری می گردد تا آنی که در
آن زمان پدر و مادر داشتند .آن نه تنها ایش را مسئول افکار ’گنه آلود ‘ و برنامه های به اجرا درنیامده او می داند ٬که ناکامی در
انجام درخواست های فرا-من در ما به احساس گناه دامن می زند.
بدین سان ایش (من یا اید-م ).می باید پیوسته بکوشد از بهم خوردن تعادل ناپایدار میان درخواست های اس ٬جهان بیرون و فرا-
من (اوبر-ایش) جلوگیری کند .این را که در انجام آن کار ٬به سبب پیامدهای تربیتی یا تجربیات جوانی ٬ناکامی هایی پیش می
آید ٬آموزش های روان رنجوری روشن می سازد .آموزش های روان رنجوری همراه با کارهای درمانی در آن زمینه هسته
کانونی واشکافی روانی فروید را تشکیل می دهد ٬اما در اینجا ما سخن را کوتاه می کنیم.
برای درک بهتر از تئوری فروید در خصوس ’نیاز آدمی به تنفر و تخریب‘ ٬می باید با یکی دیگر از اصطالحات روانشناسی
واشکافی او آشنا شویم :فرازش و پاالیش .بگفته فروید رانش های ما از زمان های آغازین تا کنون تغییر نپذیرفته است .از باره
خوی و نهاد هنوز ما همان ’انسان اولیه‘ هستیم که بودیم .از همان روست که هر نوزادی در فرایند سخت آموزش و پرورش به
یک آدم فرهنگی ’دگرگونی می پذیرد‘ .بر این منوال شاید در برخی ها این گمان پیش آید که بسادگی می توان اس (آن) را٬
بهمراه رانش های ’کور‘ آن به بند کشید و در لحظه های اندکی که ایش (من) و اوبر-ایش ( فرا-من) آنرا مجاز می داند ٬گذاشت
آن ’بیرون بیاید‘.آن گفته به هیچ روی درست نیست .این رانش ها می تواند انگیزه ای برای دستاورد های فرهنگی متعالی باشد٬
مشروط بر اینکه در راستای فرهنگی مطلوب هدایت گردد .این را می توان با آبشار یا رود سرازیر شده از کوه مقایسه کرد که با
دریاچه ای ’رام‘ میگردد (دریاچه سد-م ).تا با آن برق تولید شود .از آن جا می توان ’انگیزه بدوی‘ رودخانه ٬سرازیر شدن از
بلندی به پستی را به خدمت اهداف انسانی در آورد .همانگونه که آبشار و رود سرازیر گشته از کوه برای تولید برق طراحی نشده
11
بود ٬انگیزه های انسانی نیز برای دست یابی به اهداف فرهنگی و اخالقی طراحی نشده بود .فروید این دگرگونی بار آور و زاینده
فرهنگ ِی رانش های آدمی را فرازش می نامد.
فرازش رانش از نشانه های بسیار چشمگیر پیشرفت فرهنگی بشمار می آید ٬چرا که آن به فعالیت های ذهنی و روانی باالتر (
ِ
علمی ٬هنری ٬ایدئولوژیک ) امکان میدهد در زندگی فرهنگی نقش بزرگی بازی کند (فروید.) ۱۲۰ ٬ ۱۹۸۲ ٬
فرازش تضمینی برای پیروزی بشمار نمی آید .این را که چیز هایی با آن به بیراهه کشیده می شود و پیامد های آن چه می تواند
باشد ٬فروید و دنباله روان بیشمار او در روانشناسی واشکافی در طول زمان به تفصیل تعریف کرده اند .وی در کتاب ناخرسندی
در فرهنگ از خود می پرسد ٬فرهنگ پیشرفته ما بجای استوار گشتن برروی فرازش انگیزش ها آیا تا حدودی یکراست برروی
سرکوب پانگرفته است’ .دریاچه های‘ (پشت سد های -م ).فرهنگی هر از گاهی برای رانش ها و انگیزه ها مفری نمی گذارد .با
همه خطراتی که آن می تواند داشته باشد ٬چرا که پرخاشگری هم در فهرست دارایی های اس می باشد ( برای آنکه سخن به
درازا نکشد ٬از برشمردن همه آن فهرست خودداری می کنیم) .این انگیزش در رشد و تکامل آدمی نقش بزرگی بازی می کند.
پیرو گفته فروید هرگونه پرخاشگری به پدر و مادر یا اعضای دیگر خانواده در چشم کودک تنبیهی می باشد که در آن به طور
موقت عشق پدری یا مادری از او گرفته می شود و این برای او رویدادی بسیار ترسناک می باشد .از آن رو کودک در صدد بر
می آید پرخاشگری خود را سانسور کند:
’پرخاشگری وی ناخودآگاه راه درون را در پیش می گیرد ٬ناخودآگاه بخشی از وی و درونی می گردد ٬در واقع به خاستگاه خود برگردانده
می شود ٬به خود وی بر می گردد .در آنجا تحت تسلط بخشی از من (خود -م ).در میاید که خود را در جایگاه فرا-من در برابر بخش های
دیگر قرار می دهد و اکنون در برابر من ( ایگو) ٬در جایگاه ’وجدان‘ به آن برخورد پرخاشگرانه و سختگیرانه ای را روا میدارد که ایگو
ترجیح میداد آن در مورد یکی دیگر ٬آدمی بیگانه بکار برده می شد .تنش میان فرا -م ِن سختگیر و من را که زیر دست آن گشته است ٬احساس
گناه می نامیم؛ و آن خود را به مثابه نیاز به تنبیه و سرزنش عیان می سازد .بدین سان فرهنگ تمایل فرد به پرخاشگری پُر خطر را از طریق
ناتوان ساختن ٬خلع سالح کردن و تحت نظر گرفته شدن آن به وسیله نهادی در درون وی ٬درست مانند کشوری که در تصرف نیروهای
اشغال کننده درآمده است ٬مهار می کند و فرو می نشاند‘ ( فروید.)۱۴۹ ٬ ۱۹۸۲ ٬
وجدان در گام نخست تا حدودی برپایه ترس اجتماعی استوار شده است :ترس کودکانه برای از دست دادن مهر و محبت پدر و
مادر و بدنبال آن بی یار و یاور گشتن .بگفته فروید ٬در بسیاری از مردم ٬وجدان هرگز تا حد وظیفه کامل و مستقل رشد نمی
کند؛ آن در حد ترس اجتماعی باقی می ماند .از آنرو به محض آنکه شکلی از خشونت از باره اجتماعی پذیرفته می شود ٬شناعت
مومن صلیبی را روشن می سازد ٬همچنین پدران وِ و ممنوعیت آن از میان می رود .این امر نه تنها خشونت های جنگجویان
مردان خوب خانواده را که مرتکب جنایات جنگی می شوند تا پس از آن نقش شهروند نمونه را احراز کنند .آنان برای مدتی چند
به بهانه آرمانهای واالی فرهنگی ٬به خشونت روی می آورند و افسار خوی بهیمی خویش را رها می کنند .شاید توضیح ’زیاده
روی‘ در پرخاشگری و خشونت در هنگامه انقالبات یا جنگ ها را می باید در همین جا جستجو کرد .در این کتاب چندین بار به
این موضوع برمیگردیم.
اکنون روشن می شود مراد فروید از نامگذاری متناقض کتاب خود -ناخرسندی در فرهنگ -چه بوده است .متناقض ٬از آنرو
که برای فروید و بسیاری از مردم ’فرهنگ‘ نام جمع ِی همه آن چیزهایی استکه با آنها از خود در برابر طبیعت ’وحشی‘ حفاظت
می کنند :روابط میان آنها در خانواده ٬شغل و مقام ٬دانش و فرهنگ ٬اخالقی ٬آرمانی و اهداف -به سخن دیگر کارهایی که ما در
مقام آدمی دانش اندوخته و پیشرفته ٬بودن آنها را روا می دانیم’ ٬بزرگی و ارزشمندی‘ انسانی ٬یگانگی و یگانه بودن خود در
جایگاه آدمی را روی آنها می نهیم .فرهنگ به زندگی ما سرشاری و امنیت می بخشد .پس آن چگونه می تواند ناخرسندی بیاورد؟
آن به این دلیل است ٬از چشم اید ( اس) که بنگریم ٬فرهنگ با سرکوب رانش ها و پدید آوردن خرسندی های جایگزین ٬میسر می
گردد .برای یک شهروند فرهیخته اید ( اس) مانند جعبه پاندورا می باشد که وی می باید با کوشش فراوان ٬به بهای از دست دادن
بخشی از تندرستی روانی خود و دنبال شدن با شبح احساس گناه ٬آنرا در کنترل خود درآورد .احتماالً شیفتگی به خشونت از همین
روست ٬از همین روست که آن آدم های فرهیخته خشونت در فیلم ها ٬ادبیات و اخبار روزنامه ها را روا می دانند .از آنروست که
هوفلند به ناکجا آباد سده بیستم خود نه ویژگی حالت آرامش بهشتی را که ویژگی حالت اضطراری را می دهد’ :شهروندان نظم
خود را بهم ریخته اند‘.
فروید از این باره با انیشتین توافق دارد .امید او در اینجا نیز همستیز است ٬امید به محکم شدن بیشر تسلطی که فرهنگ روی
ی رانش ها را بهتر مدیریت کنیم .بهای آنرا با آگاهی از گنهکار
آدمی دارد ٬تا مگر از آن طریق خردمندی به ما بیاموزد زندگ ِ
بودن بی هدف و روانژندی می پردازیم که آدم های متمدن سراسر زندگی آنرا بر دوش می کشند .فروید -فروید پس از جنگ
جهانی نخست؛ در آغاز خشونت را هنوز به مثابه واکنش در برابر ناگزیری و استیصال می دید که شرایط آنرا تعیین می کند -
12
بدبین و بدگمان است .او از میان برداشتن رانش پرخاشگرانه آدمی را نا شدنی می داند ٬پس امید خود به پیشرفت تاریخی فرایند
ی به غایت نا معلوم و ناپایدار می بندد.
شهروند ِ
اگر فروید از رانش پرخاشگرانه ای سخن می گوید ٬که از آغاز زمان با ما بوده است ٬آیا در آن صورت با ارثیه زیست شناسانه
آدمی سر و کار نداریم؟ آیا زیست شناسی در باره این رانش ٬که تنها به آدمی محدود نمی شود ٬بما بیشتر آگاهی نمیدهد؟ آیا
خشونت در اصل کارکردی زیست شناختی ندارد و دید و بینش یافتن از کارکرد و ساز و کار خشونت در عالم حیوانات ٬کمک
مان نمی کند تا آگاهی مان از کشیده شدن رانش های پرخاشگرانه آدمی به بیراهه نیز بیشتر نگردد؟ پیرو گفته برخی از مفسران
در اینکه هدف فروید از رانش پرخاشگرانه این چنین زیست نشاسانه باشد ٬جای شک هست .کنراد لورنز معتقد است هدف فروید
بدرستی همین بوده است .لورنز ایتولوژیست ( ایتولوژی = مطالعه علمی و عینی رفتارهای جانوران تحت شرایط زیستی طبیعی
آنها به مثابه نشانه های سازگاری تکاملی آنها -م ).می باشد :کسی که مطالعات تطبیقی روی رفتارهای جانوران انجام می دهد.
از کتاب های معروف او در باره خشونت در جانوران و آدمی می باشد.
کنراد لورنز
خشونت را در جای جای جهان جانوران می توان دید .بگفته لورنز ٬آن وظایف تکاملی چندی را بجا می آورد .وی شکار
جانوران شکاری توسط جانوران درنده را از زمره آن وظایف بشمار نمی آورد .هدف از این کار ترساندن و رم دادن حیوانات
ابزار ابراز آن توسط جانور درنده ٬نشانه های خشونت را نمی بینی .لورنز آنچنان حمالتی به
ِ دیگر نیست؛ در اینجا در رفتار و
حیوانات دیگر را -چه از نژاد خود آنها باشد چه از نژاد دیگر -از زمره خشونت در شمار می آورد که برای دفاع از قلمرو و
بچه ها باشد؛ وی همچنین جنگهای رقابتی نرها در فصل جفت گیری را ٬نیز جنگ هایی (ظاهری) را ٬در برخی از انواع
جانوارانی که گروهی زندگی می کنند ٬و برای مشخص شدن سلسله مراتب یا حفظ آن می باشد ٬رفتار پرخاشگرانه به حساب می
آورد .این گونه تظاهرات پرخاشگری ٬از چشم انداز فرگشت کارکردی سودمند دارد و شانس زنده ماندن را باال می برد .لورنز
آزمایش های خود روی ماهی های مرجانی ٬غازهای خاکستری و جانوران دیگر را بسیار زیبا و خوشایند توصیف می کند .از
برجستگی های چشمگیر این نوع خشونت آنست خیلی کم می شود دید یکی از حریف ها زخم بزرگی بردارد یا کشته شود .گوئی
جانوران نسبت به خطراتی که جنگ می تواند در پی آورد با هشیاری و احتیاط رفتار می کنند .اینجا در برابر نمایندگان نوع-خود
ساز و کارهای بازدارنده کارآمدی را می بینیم که بگونه شگفتی آوری با ایده آل های جوانمردی و ’بازی بدون دوز و کلک‘ که (
بعضاً) در میان انسان ها نیز می بینیم ٬همسانی هایی دارد .حریف ضعیف نشانه های ویژه ای از تسلیم شدن و سرفرود آوردن را
بنمایش می گذارد ٬برای نمونه گرگها و سگها با برگردن گلو و شکم به حریف ٬گونه های خاصی از پرندگان با برگرداندن پشت
سر به حریف ٬آنکار را می کنند .بدین سان آن حیوان خود را کامالً آسیب پذیر نشان می دهد .در پی آن بیدرنگ حریف به
پرخاشگری خود پایان می دهد .در بعضی از انواع کالغ ها حتی برنده به بازنده کمک می کند تا دوباره پرهایش را سر و سامان
دهد .لورنز می گوید ٬برای داشتن درک بهتری از به بیراهه کشیده شدن پرخاشگری دیده شده در آدمیان ٬مهم آنست که بدانیم٬
هرچه نوعی از جانواران به ابزارهای نیرومندتر و کارسازتری مانند چنگال ها یا دندان های دراز و تیز دسترسی داشته باشد٬
ساز و کارهای بازدارنده پرخاشگری نیز در آن نوع نیرومندتر می باشد .بر این منوال خشونت در جهان جانوران کارکرد ویژه
ای دارد و پیرو دستورهای ایمنی و موثر افسار آن گسیخته نمی گردد.
لورنز می گوید پرخاشگری غریزه است .به این معنا که انگیزه ای پیوسته تنش بیشتری می یابد ٬پس می باید هر از گاهی آنرا خالی کرد:
پیامد ناگزیر هر رفتار غریزی واقعی که نشود آنرا (سر کسی یا چیزی-م ).خالی کرد ٬آنست که جانور در همه رفتار های خود بی
تاب و ناآرام می شود ٬پس در پی یافتن انگیزه های برمیاید که آنها را رها سازد .ثث ( لورنز.)۶۷ ٬ ۱۹۶۸ ٬
هرچه انگیزه رها سازنده دیرتر عمل کند ٬حیوان بیشتر بسوی انگیزه های جایگزین کشیده خواهد شد :آدم گرسنه با نان خالی هم
سیر می شود .پرخاشگری هم از همان اصل پیروی می کند.
آدمی جانور پستانداریست .بنابراین روشن است آدمی با همه دستاوردهای فرهنگی هنوز از آن غریزه حیوانی چیزهایی را
نگهداشته است .طبق گفته لورنز این امر دست کم در مورد غریزه پرخاشگری صدق می کند .از اینرو او فروید را ٬که نخستین
کسی بود استقالل انگیزه پرخاشگری انسان را تشخیص داد ٬بزرگ می دارد ( لورنز .)۶۴ ٬ ۱۹۶۸ ٬لورنز شکی نداشت که
پژوهش های تطبیقی روی رفتارهای جانوران ٬برای پی بردن به پرخاشگری و تندی آدمی و همچنین یافتن پاسخی به این پرسش
که چگونه می توان خطرات ناشی از آن را مهار کرد ٬کمک می کند ( لورنز.)۲۲۷ ٬ ۱۹۶۸ ٬
13
خشونت آدمی بر خالف خشونت در جهان جانوران ٬اکنون از مرزهای کارآئی گذشته و بگونه مرگباری بسوی خود آدم ها
برگشته است ٬لورنز در آن باره هیچ تردیدی ندارد .توضیحات او به دو بخش جدا از هم تقسیم می گردد .در درجه نخست او
اشاره می کند ٬آدمی با یاری گرفتن از هوشمندی خویش ٬فرایندی را آغاز کرده است که در قیاس با پیشرفت فرگشتی در جهان
جانوران شتاب بسیار فراوان گرفته است:
فرایند های سازگاری که در گذشته از یک دوره زمین شناسی تا دوره دیگر طول می کشید ٬اکنون در دوره های کوتاه تری که چند نسل بیشتر
طول نمی کشد ٬به نمایش درمیاید .بر روی تکامل پیش رونده و نا محسوس فایلوجینِسیس (پیشرفت فرگشتی و گوناگونی پذیری تیره یا گروهی
از ارگانیسم ها یا ویژگی های مشخصی از یک ارگانیسم -م ).که در مقایسه با پیشرفت نوین ُکند و آرام پیش می رود ٬الیه نوی از تاریخ
کشیده می شود .بر روی ویژگی های موروثی پدید آمده از گنجینه فایلو جینتیک ٬رو بنای فرهنگ ِی فراهم آمده در بستر تاریخی که به طور
سنتی انتقال می یابد ٬آرمیده است (لورنز.)۲۵۲ ٬ ۱۹۶۸ ٬
لورنز این ایده فروید را می پذیرد که ما تمایالت طبیعی خود را با انساهای اولیه به اشتراک داریم ( لورنز.)۲۵۴ ٬ ۱۹۶۸ ٬
فرهنگ به مثابه الیه دومی بر روی آن انداخته شده است در نتیجه ٬آن شرایط طبیعی که تحت آن غرایز پرخاشگرانه ما
کارکردی داشت ٬از میان رفته بی آنکه آن غرایز ما بتواند همراه با این الیه نوین تکامل یابد:
ب تمایالت طبیعی ما در راستای رفتارهای اجتماعی روز با پیشرفت فرهنگ و شهروندی بسوی باالتر ٬شرایط برای کارکرد خو ِ
بروز دشوارتر می گردد ٬در همان حال مطالبات و انتظاراتی که از رفتار ما می شود ٬روز بروز گسترش می یابد .می باید رفتار
مان با همسایگان مان چنان باشد که با بهترین دوست مان است ٬هرچند احتماالً او را هرگز ندیده باشیم ( لورنز.)۲۵۶ ٬ ۱۹۶۸ ٬
بخش دوم توضیحات لورنز به ویژگی های دلخراش اشتیاق آدمی به جنگ ٬به ساز و کارهای بازدارنده ای می پردازد که پیشتر
از آن سخن راندیم .آدمی به طور طبیعی به سالح های حمله مجهز نشده است .او می باید کارش را بدون چنگ و دندان های تیز
و برنده پیش ببرد ٬از سوئی نیز در شرایطی نیست که با دست خالی بتواند حریف های خود را بسادگی بکشد .در نتیجه آن ساز و
کارهای بازدارنده ای که می باید نمیگذاشت جنگ با هم نوعان خود ٬از اختیار او خارج شود ٬زیاد رشد نیافته است .در واقع
آدمی سالح های تهاجمی خود را به طرز حیرت آوری ’بهبود‘ بخشیده است ٬از تبر دستی گرفته تا جنگ ستارگان .حریف او٬
چنان از او دور و ناپیدا می باشد (که زخمی کردن یا کشتن او) هیچگونه ساز و کار بازدارندگی را -اگر هم باشد -بکار
نمیاندازد.
بدین سان کسی که دلش نمی آید گوش بچه بازیگوشی را به پیچاند ٬با فشار دادن دکمه ای ٬به آسانی موشکی را پرتاب می کند یا بمبی را می
اندازد تا صد ها کودک در زبانه های آتش آن ٬مرگ دلخراشی داشته باشند .پدارن خوب و دوست داشتنی خانواده ها همان هایی هستند که
فرش های بمب را گسترده اند ( لورنز.)۲۴۹ ٬ ۱۹۶۸ ٬
لورنز نیز مانند فروید به احتمال یا رضایت بخش بودن از کارانداختن و خاموش کردن انگیزه پرخاشگری باور ندارد.
بیگمان آدمی در گام نخست نمی تواند با دور نگهداشتن آدم ها از اوضاع و شرایط تحریک کننده ٬پرخاشگری او را خاموش کند و
در گام دوم با اعالن ممنوعیت اخالقی آن ٬بر آن سروری کند .هردو آن راه حل ها مانند آنست که بخواهیم برای کم شدن بخار
زودپزی که بشدت در حال بخار کردن است ٬دریچه های اطمینان آنرا محکم ببندیم ( لورنز.)۲۷۰ ٬ ۱۹۶۸ ٬
پس برای دگرگون ساختن انگیزه پرخاشگری می باید شرایطی را فراهم کرد .لورنز در توافق با روانشناسی واشکافی ٬که چشمی
باز برای پرخاشگری فرازشجویانه دارد ٬خواننده را به آن ارجاع می دهد .او باور دارد که فرازش کامالً امکان پذیر می باشد٬
چرا که خشونت ٬از هر غریزه دیگری بیشتر آمادگی رام شدن را دارد .وی مسابقات ورزشی بین المللی و رقابت های دوستان ِه
تیم های علمی را به مثابه ابزار های جایگزین پیشنهاد می کند؛ رقابت دوستانه ٬نمونه بسیار خوبی از چیزیست که فروید با
فرازش از آن یاد می کند.
ترمز خشونت در جانوران چگونه بکار می افتد؟ آیا حریفی که قدرت بیشتر دارد ٬با دیدن نشانه تسلیم حریف ٬به سبب دلسوزی
و بزرگواری از اقدام به خشونت بیشتر خودداری می کند؟ اگر پاسخ آره است ٬پس در این میان آدمی گرگ آدمی است (هومو
هومینی لوپوس) ٬برای ما آدمها آرمانی رنگ باخته گشته است.
سوشیو بیولوژی
[مطالعه علمی جنبه های زیست شناختی ( بویژه پیرامون زیستی و فرگشتی) در جانوران و آدمیان-م].
14
سوشیوبیولوژی ٬رشته تقریبا ً جدیدی از آموزش زیست شناختی رفتار ٬توضیحی نسبتا ً هوشمندانه به این حساسیت حیوانی می
دهد .نقطه عزیمت این رشته از علم برپایه نظریه داروین می باشد و می گوید ویژگی های ارگانیسم ها در بستر فرگشت پدید می
آید .هستی و بود آنها را می باید از چشم انداز سهمی که در سازگاری گونه ها دارند ٬توضیح داد .این امر هم در مورد خصلت
های بدنی و هم الگوهای رفتاری آنها صدق می کند ٬البته مشروط بر آنکه آنها یادگرفته نشده باشد .جانوران می توانند کارهای
بسیار پیچیده و ’هوشمندانه‘ را انجام دهند .آنها آشیانه می سازند ٬بچه های شان را بزرگ می کنند ٬گله ای و گروهی از این سر
جهان تا آن سر می کوچند ٬به طور اجتماعی زندگی می کنند همراه با تقسیم کار چشمگیر و چنین می نماید که آنرا بدون آموزش
پیشین یا دستور کار انجام دهند.
اغلب آنها به کارهایی مربوط می شود که هدف از انجام پیوسته آنها هنوز برای ما دانسته نیست .برای نمونه برخی از انواع
مرغان دریائی ۱تا ۲دو ساعت پس از بیرون آمدن جوجه ها از تخم ها ٬پوسته های خالی تخم را می برند به نقطه دوری می
ریزند؛ برخی دیگر آنکار را نمی کنند .تئوری فرگشتی داروینی ما را بر آن می دارد بپذیریم که برای این کار یک توجیه
فرگشتی وجود دارد .توضیحی بر آن پایه می تواند چنین باشد :تخم های مرغان دریائی از بیرون رنگ استتار دارد اما از درون
رنگ آن سفید می باشد؛ به محض اینکه جوجه ها ٬خیس و ناتوان ٬از تخم بیرون می آید ٬تکه های سفید پوسته خالی تخم ٬درون
و بیرون النه از چشم جانوران شکارچی پنهان نمی ماند .این توضیح تا حدودی قابل قبول به نظر می رسد ٬اما توضیحات صواب
دیگری نیز هست .برای نمونه می توان پذیرفت که بقایای آن تخم ها امکان دارد موجب عفونت گردد ٬یا جوجه ها با بودن آنها در
آشیانه خود را زخمی کنند .برای آنکه با قاطعیت بتوان گفت کدام یک از این فرض ها درست می تواند باشد ٬می باید آنها را در
آزمایشی تجربی آزمود.
دانشمند اِتولوژی (دانش شناخت علمی رفتار جانوران در محیط طبیعی و از دیدگاه سازگار شدن آنها با محیط -م ).هلندی ٬نیکو
تین برخن ٬تخم هائی را که با رنگ خاکستری-آبی استتار شده بود ٬در جاهای گوناگون دشتی باز قرار داد؛ در کنار برخی از
آنها تکه های سفی ِد پوسته تخم ها را نیز ریخت .پوسته های سفید آگاهانه نزدیک بعضی تخم ها و دور از بعضی تخم های دیگر
ریخته شده بود .پس از گذشت مدتی دیده شد درصد باالئی از تخم هایی که تکه های پوسته نزدیک آنها ریخته شده بود و جلب
توجه می کرد ٬ناپدید گشته است .این نشان می دهد که فرض نخست می تواند درست باشد .به نظر می رسد انواع دیگر پرندگان
نیز ٬که در دشت های باز تخمگذاری می کنند ٬پس از بیرون آمدن جوجه ها ٬بیدرنگ پوسته های خالی را نابود می کنند ٬مانند
مرغ صدف خوار .اما تیره هایی از همان پرندگان که غم غارت آشیانه خود را ندارد ٬مانند مرغان دریائی کوچک که در النه
های روی تخته سنگ ها و پرتگاه های کنار دریا تخمگذاری می کند ٬دست به این کار نمی زند .این یافته ها با یافته های تین
بِرخِ ن همخوانی دارد .آنچه خیلی بچشم می آید اینست که مرغان دریائی پس از یکی دو ساعت پوسته تخم ها را نابود می کنند٬
در صورتی که مرغان صدف خوار بیدرنگ آنکار را می کنند .تین برخن این مورد را چنین توضیح می دهد .درگونه نخست تا
بچه ها تر و خیس هستند می خواهند از تخم درآمدن بچه ها را جشن بگیرند ٬به آنها برسند؛ اما مرغ صدف خوار نمی تواند آن
تکه های بزرگ پوسته را نادیده بگیرد .از آنرو برای مرغ دریائی بهتر است پیش از ترک آشیانه کمی صبر کند تا بچه ها خشک
شوند ٬اما نمی باید هم زیاد صبر کند ٬چون از چشمان تیز بین پرندگان شکاری دیگر در امان نمی ماند .اما برای مرغ صدف
خوار هر چه نابود کردن پوسته ها به عقب بیافتد ٬خطر بیشتر می شود .رفتار این پرندگان ٬به سخن دیگر برپایه تحلیل و برآورد
سود و هزینه می باشد ( فان هوف ۱۲ ٬ ۱۹۸۱ ٬؛ تینبرخن ٬ ۱۹۷۸ ٬بخش .)۸
در زندگی شرکت های نوین نیز تحلیل و برآورد سود و هزینه بکار بسته می شود .برای آنکار از کارشناسان بسیار برجسته و
آموزش های باال بهره گرفته می شود .آن پرندگان چگونه اینکار را می کنند؟ وجود یک چنین نظم موثر و هدف داری ٬در
طبیعت زنده درآمدی بوده است برای این فرض که فرگشت را هوشی آفرینشگر راهبر می باشد ٬یا علیت هدف داری که با
زیرکی و مهارت بسیار از غرائز ’کور‘ جانداران زنده بهره می گیرد .این را توضیح تِله اولوجیکال ( هدف دار) می نامند.
15
نظریه تکامل داروینی -پس از آنکه در فاصله دو جنگ جهانی ٬نظریه داروین با نظریه وراثت مندل بهم پیوند داده شد ٬از آن
پس نظریه نو داروینی یا ترکیبی پدید آمد -توضیح تله او لوجیک را نمی پذیرد .آنرا آغشته به دیدگاه مذهبی کهن می بیند که با
روش های علمی نمی توان آزمود .داروینیسم وانمود می کند توضیح بهتری دارد که در آن نیازی نیست دست به دامن نیروهای
گریزان و فراچنگ نیامدنی در طبیعت شویم .ویژگی های ارگانیسم ها ٬از آنرو رفتارهای غریزی آنها نیز ٬در ژن هایی که به
نسل آتی منتقل می شود ٬جاسازی گشته است .هر از گاهی در این برنامه های ارثی دگرگونی های ناگهانی و جهش هایی (
میوتیشن=دگرگونی های ناگهانی و خودبخودی-م ).دیده می شود که پیامد آنها پدید آمدن ویژگی های دیگر می باشد .بسیاری از
آنها ماندگار نمی باشد ٬اما شمار اندکی از آنها منجر به تطبیق دادن خود و سازگاری هایی می گردد ٬که آنها نیز با توجه با باال
رفتن شانس تولید مثل بیشتر ٬کم کم ٬روی کل جمعیت و نفوس پخش می شود .این دگرگونی ها و جهش های ناگهانی (میوتیشن
ها) برای آن پیش نمی آید که موجب سازگاری بهتر گردد ٬بلکه کامالً شانسی می باشد .انتخاب طبیعی -اسم جمع برای تاثیراتی
که موجب باال رفتن بقا و تولید مثل یکی از انواع میگردد -را می توان به طور تقریبی با شبکه توری ریزی مقایسه کرد که
مانند غربالی ریز و ُکند عمل می کند و نمونه های کمتر سازگار شده یک نوع ( یا یک نوع کمتر سازگار شده ) را از میان می
برد .آن بدین معنا نیست که نمونه های غربال نشده به مرگی زودرس دچار می شود؛ بلکه امکان تولید مثل آنها کاهش می یابد٬
نسل های آتی آنها رو به کاستی می گذارد ٬از اینرو ٬در مقایسه با هم نوعان خوش شانس خود ٬سهم شان در رساندن مواد
ژنتیکی خود به نسل های آتی کمتر می گردد .یک برداشت نادرست و جا افتاده در میان مردم ( که در سیاست از آن سوء استفاده
می شود) آنست انتخاب طبیعی به معنی ’بقای اصلح‘ می باشد ٬به این معنی که نمونه های سالم و قوی ( و پرخاشگرتر!) به بهای
از میان رفتن ضعیف ها زنده می ماند .پژوهش های تین برخن نشان می دهد آن انتخاب بسیار پیچیده تر از این ها می باشد:
همان رفتار ٬در این مورد خالص کردن خود از پوسته های تخم ٬برای نوعی از مرغان دریایی ٬با توجه به عوامل پیرامونی٬
’اصلح‘ و برای نوع دیگر ’غیر اصلح‘ می باشد.
برآورد میزان ’سود و زیانی‘ که پیشتر از آن سخن رفت ٬با این راه و روش ’کور‘ پدید آمد .مرغان دریایی برپایه سبک و سنگین
کردن های دقیق به این نتیجه نرسیده اند که می باید پوسته تخم ها را از النه دور سازند ٬معقول هم به نظر نمی رسد که گمان
کنیم آنها ’میدانند‘ برای چه آن کار را می کنند .ساز و کار دگرگونی ناگهان ِی ’کور‘ و انتخاب ’کور‘ زنجیره ای از کنش های
سبک و سنگین شده را به جنبش در میاورد که بر پایه بینش می باشد.
گفته باال چه ربطی به جامعه شناسی دارد و مراد از آن چیست؟ از دیدگاه جامعه شناسی ٬رفتار اجتماعی جانوران -روابطی را
که با هم دارند ٬ساختار های اجتماعی ٬روابطی که برپایه سلسله مراتب در میان آنها بر قرار می شود همچنین تقسیم وظایف میان
آنها -را می توان بهمان روش دور ریختن پوسته خالی تخم ها روشن ساخت.
سرانجام آدمی سر درخواهد آورد کدامین نیروها در کنش و واکنش میان جانوران و پیرامون زیستی آنها ٬فرگشت پدیده های اجتماعی را
راهبر گشته است ( فان هوف.)۷ ٬ ۱۹۸۱ ٬
کاهش آئین گونه پرخاشگری ٬عشق پدری و مادری و یاری بهمدیگر نیز از این زمره است ٬که در برخی از انواع جانوران
میزان آنها زیاد می باشد و در میان آدمها فضیلت و تقوای اولیه محسوب می شود.
این فرض که انتخاب طبیعی موجب ’بقای اصلح‘ می شود ٬به این برداشت نادرست و مردم پسند دامن میزند که جانوران ( آدمی
یا ملتی) که بیشترین خشونت را دارد ٬از باره تکاملی در موقعیت برتر قرار می گیرد .آن برداشت روشن نمی سازد چگونه
عشق پدری و مادری ٬یاری کردن بهمدیگر و ساز و کارهای بازدارنده پرخاشگری به وجود می آید؛ اگر چنین بود اینها ٬در نگاه
نخست مانعی در سر راه ’منافع‘ تکاملی افراد درستکار و عالقه مند می شد .واقعیت هیچ چیز از واقعیت های دیگر کم نیست.
پرخاشگری افسار گسیخته کمتر سودمند می باشد .آن چنان خشونتی سبب می گردد کسی که آنرا بکار برده است زخمی شود و
نیروی بیشتری را هدر بدهد .جانورانی که خشونت بیش از حد بکار می برند ٬در مقایسه با هم نوعان متعادل و مالیم خود٬
شرایط را برای خود سخت می کنند؛ می توان گفت با آن کار امکان انتقال ژن های آنها به نسل های بعدی کمتر می شود .همین
طور است در مورد حیواناتی هم که با اندک تهدیدی پا به فرار می گذارند ٬و نمی توانند خوب از خود دفاع کنند .میان این دو
غایت می باید میزان خشونت بکار برده شده ٬که قابل قیاس است با انتخاب زمان مناسب برای دور ریختن پوسته های خالی تخم
به وسیله مرغان دریایی ٬با برآورد خوب و دقیق میزان سود و زیان تنظیم گردد .این را استراتژی فرگشتی پایدار می نامند ( فان
هوف .)۱۶ ٬ ۱۹۸۱ ٬پس می توان گفت ٬هر استراتژی دیگری که تحت شرایط بوم شناختی برای حل این مشکل بکار رود٬
دستاورد اندکی خواهد داشت ٬از آنرو پس از گذشت زمان کوتاهی یا درازی از میان خواهد رفت ( ُرز ۱۹۵ ٬ ۱۹۸۱ ٬؛
آکسلرود ۱۹۸۴ ٬و ۹۳را ببینید) .آئین گونه ساختن پرخاشگری -قمپز درکردن و نشان دادن دندان ها یا بادکردن پرها ( بزرگ
نشان دادن خود-م ).تهدید کردن -می تواند حریف را به پذیرفتن شکست وادارد که که می توان آنرا ترفندی با خطر کمتر در
شمار آورد ( فان هوف.)۱۶ ٬ ۱۹۸۱ ٬
16
از همین رو میزان آئین گونه سازی پرخاشگری با میزان مسلح بودن طبیعی نوع جانور مورد نظر متناسب می باشد ٬در نتیجه
در انسان هم که بدوا ً می بایست با دست خالی ٬مشت و لگد کارش را پیش به برد ٬آن بخش رشد چندانی نکرده است .در اینجا نیز
از همان آغاز ٬بر پایه برآورد بسیار متعادل سود و زیان ٬یک استراتژی ایجاد شده است ٬بی آنکه ارگانیستم ها از آن آگاه باشند.
ساز و کارهای فرگشتی که از طریق آنها آئین گونه گشتن تندی و خشونت پدید آمده است ٬از آن ساز و کاری که برای مرغان
دریائی عادت گشته است تا یکی دو ساعت ٬پس از بیرون آمدن جوجه ها ٬پوسته های تخم را جای دوری بریزند ٬تفاوتی ندارد.
این امر سبب می گردد فرضیه ای را که می گوید ٬پدید آمدن ’ناگهانی‘ فرهنگ و شهروندی آدمیان ٬در برآورد میزان سود و
رانش خشونت آنان ٬اختالل به وجود آورده است ٬بشود پذیرفت.
ِ ان
زی ِ
آیا فرگشت می تواند اشتباه کند؟ آیا سخن از فاعلی در میان است که آگاهانه برنامه ریزی شده ٬که برنامه جهش ها و دگرگونی
های ناگهانی را چیده است و یکبار هم آن نقشه خوب از آب درنیامده؟ نه ٬دست کم نه پیرو روندهای غالب کنونی در زیست
شناسی فرگشتی .اما ضرورتی ندارد برای آنکه بتوانیم به هر روی ٬یک ساختار ارگانیک را با خوبی ها و سازگاری فرگشتی
آن ٬به قضاوت بنشینیم ٬فرض را روی وجود یک چنین موضوعی آگاهانه برنامه ریزی شده بگذاریم .برای نمونه فراگیر بودن
کمر درد را ناشی از آن می دانند که ستون پشت ما ٬که روزی برای چهار دست و پا روندگان ’طراحی‘ و ’آزموده‘ شده بود٬
برای ایستاده روندگان خیلی هم مناسب نمی باشد ( ورون .)۱۳۱ ٬ ۱۹۸۹ ٬حاال این عضو ٬که به یمن آن ٬جایگاه خاص خود را
مدیون جهان جانوران هستیم ٬مگر چه اشکالی دارد؟
مغز ما از باره الیه های آن ٬دارای سه بخش می باشد :ساقه مغز ٬لیمبیک سیستم و نئوکورتکس .این الیه ها نه تنها کارکردهای
گوناگون دارد که عمر فرگشتی جداگانه نیز دارد .تنه مغز کهن ترین آنهاست ٬که کارکرد و ساختار آن از هنگام گام نهادن
خزندگان بر روی زمین دگرگونی نپذیرفته است ٬بدان سبب آنرا مغز خزندگان نیز می نامند .وظیفه مقدم آن تنظیم نیازهای پایه
ای مانند خوردن ٬آشامیدن ٬نفس کشیدن ٬جنبه های مشخصی از جنسیت می باشد -از لیمبیک سیستم به عنوان مغز پستانداران
نیز یاد می شود .تا حدود زیادی ابراز احساسات در کنترل لیمبیک سیستم می باشد .ابراز احساسات نیز بیش و کم مادرزادی می
باشد ٬یکی از دالیل آن گفته ٬مشابهت ابراز احساسات در فرهنگ های گوناگون می باشد .سومین بخش از مغز نئو کورتکس می
باشد که به طور اخص کارکرد های آدمی مانند کاربرد زبان ٬منطق و تفکر انتزاعی را میسر می سازد .آنچه که بگمان بعضی
ها در آنجا اشتباه شده ٬اگر خوب بنگریم ٬آن نیست که آن سه بخش کارهای خود را جدا از هم خوب انجام نمی دهد ٬بلکه آنها
خوب با هم هماهنگ نیست .آن هماهنگی چنان بد استکه پائول مکلی ِن فیزیولوگ در آن باره از شیزو فیزیولوژی نام می برد (
کوستلر ۱۱ ٬ ۱۹۷۸ ٬؛ ورن ۱۳۲ ٬ ۱۹۸۹ ٬را ببینید).
نئوکورتکس نزدیک به یک و نیم میلیون سال می شود که پدید آمده است ٬که از باره مقیاس زمان فرگشتی ٬مدت بسیار اندکی می
باشد .آهنگ شتابان رشد و گنجایش نئوکورتکس ( قشر بیرونی مغز-م ٬).در مقایسه با بخش های دیگر مغز چنان بزرگ بود که
برخی از کالبد شناسان از رشد تومور گونه سخن می گویند ( کوستلر ۹ ٬ ۱۹۷۸ ٬؛ ورون ۱۳۲ ٬ ۱۹۸۹را ببینید) .درهم
آمیختن و یکدست شدن این بخش از مغز آدمی با بخش های ’کهن‘ به امان خدا رها می شود ٬چیزی که بگفته بعضی ها از نسبت
اندک اتصاالت عصبی میان مغز نوین و مغز کهن می توان به آن پی برد .بجای آنکه مغز در طول این مدت همه جانبه رشد یابد٬
کورتکس روی ساختارهای دگرگونی نیافته کهن کشیده شده است ٬بی آنکه روی بخش های قدیمی کنترلی داشته باشد ( کوستلر٬
۱۰ ٬ ۱۹۷۸را ببینید) .این را می شود با روستای کوچکی مقایسه کرد که در مدت کوتاهی رشد می کند و به شهرکی تبدیل می
گردد ٬با همه گسیختگی ها و جابجائی های اجتماعی ناشی از آن .مکلین آنرا با یک خانه قدیمی مقایسه می کند که از چپ و
راست بر آن قسمت هایی افزوده و بر روی آن طبقات جدیدی ساخته شده است ٬بی آنکه رنج همگون سازی آنها با بخش های
موجود را بخود داده باشند.
17
کوستلر آدمی را ’ناهنجاری و به کجراهه رفته زیست شناخی‘ می نامد ( کوستلر .)۲۶۷ ٬ ۱۹۶۷ ٬او مقایسه تاریخی فرهنگی
جالبی می کند :داستان انجیلی کهن در باره رانده شدن از بهشت ٬در افسانه های دیرین شماری از فرهنگ های دیگر نیز دیده می
شود ٬بی آنکه نشانی از تاثیر متقابل آنها در میان باشد .به باور کوستلر این امر اشاره بر آن دارد که آدمی همواره نابسندگی و
کاستی خود را به طور شهودی حس می کرده است ( کوستلر .)۲۶۸ ٬ ۱۹۶۷ ٬مکلین می گوید مغز قدیمی ما ارثیه ای را که از
خزندگان و پستانداران بما رسیده ٬نمایندگی می کند ٬یعنی بسیاری از ویژگی هایی را که اس در نظریه فروید دارد ٬نشان می دهد
( کوستلر)۲۸۷ ٬ ۱۹۶۷ ٬؛ کوستلر تئوری شیزو فیزیولوژی را به مثابه هسته تئوریک ادعا های لورنز می بیند ( کوستلر٬
.)۳۰۷ ٬ ۱۹۶۷
شیزوفیزیولوژی هنگامی سر برمیاورد که غرائز ٬احساسات و شور و مشورت منطقی در کار همدیگر ممانعت ایجاد می کند.
طبق آراء پیت فرون که کتابی در این زمینه نوشته ٬بسیاری از رفتارهای ما ٬از مالحظات و مقررات آگاهانه متاثر می باشد ٬اما
در عین حال کارهایی را که می کنیم یا نمی کنیم در گرو ساز و کارهای فیلوژنتیک و از آنرو ساز و کارهای مختص به نوع و
گونه خاص و مادرزادی می باشد که ما روی آنها تاثیر چندانی نداریم ( فرون .)۱۴۳ ٬ ۱۹۸۹ ٬حاصل شیزوفیزیولوژی ٬شیزو
سایکولوژی ( روانشناسی گسسته-م ).می باشد .کوستلر می گوید انگیزه های ’جنگ های قبیله ای ٬جنگ های ادیان الهی ٬جنگ
های داخلی ٬جنگ های سلسله های پادشاهی ٬جنگ های ملی ٬جنگ های انقالبی ٬جنگ های استعماری ٬جنگ هائی که برای
اشغال و تصرف می شود ٬جنگ های رهائی بخش و جنگ های پیشگیرانه را می باید در همین جا ُجست‘ ٬که با چرخه های
گریزناپذیر و سرسخت ٬پیوسته در تاریخ بشری روی میدهد و آدمی با دلی گران و پُر اندُه می بیند که در آینده نیز گریزی از آن
نیست ( کوستلر.) ۱۹۷۸ ٬
*توضیح مترجم
فیلولوژی مطالعه روابط فرگشتی میان هستی های زیست شناختی می باشد -اغلب گونه ها ٬افراد یا ژن ها ( که از آنها با طبقه
بندی گروه ها یاد می شود) .عوامل عمده فیلوژنتیک را به طور خالصه در شکل زیر می توان دید.
روابط فرگشتی یا تاریخچه میان گونه ها ٬افراد یا ژنهای مورد عالقه من کدام ها هست؟
آیا توالی تکامل آنها را می توان بکمک یک مدل ریاضی بهتر نشان داد؟
ی
آیا چاره ای هم هست؟ هرگاه روند کاووش برای یافتن علل پرخاشگری و خشونت سر انجام ما را بسوی یک اشتباه ساختار ِ
فرگشتی رهنمون می شود ٬آیا این از نابخردی نیست که چاره آن درد را در کنج پزشکی-داروئی بگردیم؟ آرتور کوستلر (
٬)۱۹۰۵-۱۹۸۳روزنامه نگار ٬رمان نویس ٬مقاله نویس ٬فیلسوف علوم که برای تفکر و تعمق در زمینه اندیشه های فکری و
18
جنجال برانگیز ٬هوشمندی بسیار دارد ٬در تائید آن ایده درنگ روا نمی دارد .علوم پزشکی برای برخی اشکال شیزوفرینی و
روان نژدی های شیدائی-افسردگی ( نام دیگر بیماری دو قطبی) درمان داروئی یافته است ٬می باید بتواند آمیزه ای از آنزیم های
درمان بخش برای ’وتو کردن دیوانگی ها و کارهای نسنجیده مغز دیرین‘ به وسیله کورتکس بیابد(کوستلر .)۲۰ ٬ ۱۹۷۸ ٬آدم ها
در باره یک چنین ’قرص -مشخصات‘ هر چه هم بیاندیشد ٬ارزش این را دارد که چندی این روند فکری را پیش ببرد .فرضی که
در باره استدالل پیشین پیوسته در پس زمینه آن نقش داشت ٬این استکه نمی شود بدون بمیان کشیدن ساختار و کارکرد مغز ٬پدید
آمدن پرخاشگری را روشن ساخت؛ هم درباره جانوران و هم در باره آدمی .اما هنوز به پاسخ دادن در باره این پرسش که زیر
آن ’کاپوت ماشین‘ آن کار چگونه پیش می رود ٬نپرداخته ایم.
پژوهش فیزیولوژیکی
در ۲۹ام مارس ۱۹۸۳ایلین مولدون دید باغبانی که سرگرم باغبانی از باغچه او بود ٬در گوشه از باغ روی چمن ها می شاشد.
او باغبان تهدید کرد و گفت که این را به کارفرمای او گذارش خواهد کرد .باغبان طنابی از جیب خود درآورد و او را خفه کرد.
پس از آن وی با تکه سنگ هایی که به صورت او کوبید ٬او را از شکل و قیافه انداخت .پس از آن با ماشین رفت به خانه اش و
از خستگی گرفت و خوابید .هنگامی که پس از گذشت اندکی پلیس هفت تیر بدست برای دستگیری او رفت ٬دیوید کاراپتیان بی
آنکه مقاومت کند ٬خود را تسلیم کرد .دیوید همیشه مرد آرامی بود ٬هرگز خشمگین نمی شد و تندخوئی نمی کرد ٬خواهرها و
دوستانش بهش احترام می گذاشتند و همه آنها او را آدمی بی آزار و دوستدار آرامش می شناختند .از باره پزشکی هیچگاه مشکلی
نداشت .اندکی پیش از آن جنایت ٬کاری در یک شرکت باغبانی پیدا کرده بود ٬که کارشان بیشتر چمن کاری و نگهداری چمن
بود .کار او آن بود که مواد ازمیان بردن آفت چمن را در آب حل می کرد و روی چمن های مشتری ها می پاشید .به نظر می
رسید او آن مواد را خوب باهم مخلوط نکرده بود و بخار برآمده از آنرا نفس کشیده بود ٬یا بخشی از آن روی پوست بدنش ریخته
بود .یکی دو روز پس از آن او تشنگی عجیبی پیدا کرد ٬زود زود می رفت می شاشید ٬اسهال داشت ٬روی قفسه سینه اش
احساس درد می کرد ٬سر درد گرفته بود ٬کابوس می دید؛ زیاد سرفه می کرد ٬عصبی می شد ٬نمی توانست خوب چشم هایش را
بسوی آنچه می خواست برگرداند .طولی نکشید که خلق و خوی وی عوض شد و افکار پارانوئید پیدا کرد .تحقیقات پزشکی به
عمل آمده نشان داد بخش عمده ماده ضد آفتی که او استفاده می کرد ٬دارای کلرپیریفوس بود .این ماده خاصیت گاز اعصاب را
دارد و مقدار زیادی از آن مرگ آور می باشد .مقدار کم آن موجب اخالل در انتقال دهنده های عصبی در بخش هایی از مغز می
گردد ٬از آن میان در هیپوتاالموس .طبق آزمایش هایی که روی حیوانات شده است ٬هیپوتاالموس تنظیم کننده رفتارهای خشن
می باشد .آزمایش هایی که با آن مواد روی جانوران شده است ٬نشان می دهد آن مواد در آنها خشونت مرگباری پدید می آورد.
بدبختانه در جلسه دادگاه آثار آن ماده سرنوشت ساز از بدن متهم خارج شده بود و وی نتوانست هیات منصفه را از ذایل شدن عقل
اش به طور موقت قانع کند :او زندان ابدی گرفت.
دیوید کاراپتیان نمونه غم انگیزیست از چگونگی تاثیر گذاری بیوشیمی مغز ما روی کارهائی که می کنیم یا نمی کنیم .همه کسانی
که دست کم یکبار الکل ٬داروهای روانگردان نرم یا سخت ( از باره شدت تاثیر گذاری-م ).مصرف کرده اند ٬این را تائید خواهند
کرد .یک چنین موارد استثنائی ٬بما این آگاهی و هشیاری را میدهد که هر رفتار و آزمونی امکان دارد تحت تاثیر فیزیولوژیک
مغز پیش بیاید؛ بهمین سان است پیش آمدن پرخاشگری و خشونت تحت شرایط ’طبیعی‘ .با نگاهی به ادبیات فیزیولوژی و
پزشکی ٬می توان دید که در این باره چیزهای بسیاری دانسته است ٬البته بخش بزرگی از این ادبیات به مواردی اشاره دارد که
بر حسب تصادف بدست آمده است و این ’آدم های آزمایش شونده‘ قربانی آسیب خوردگی مغزی ٬تصادف ٬خشونت های جنگی یا
مصرف کنندگان مواد بردگی آور (به مواد-م ).بوده اند .برای بدست آوردن بینش بهتر از روابط میان عوامل گوناگون به آزمایش
های سیستماتیک نیاز داریم .اما با نگاهی به زمینه این چنین آزمایش هایی در خصوص انسان ٬اخالقیات آنرا مجاز نمی داند .از
سوئی نیز در جامعه ما به طرز چشمگیری هنجارهای سختگیرانه و خشک اندکی در مورد حیوانات وجود دارد .پس پژوهش
های آزمایشگاهی در باره فیزیولوژی مغز ٬اغلب روی گربه ها ٬موش ها ٬موش های صحرائی و میمون ها انجام می شود.
اینگونه پژوهش های فیزیولوژیکی مغز ٬تقریبا ً ساختار روشن و ثابتی دارد :از طریق عمل جراحی در در کارکرد مغزی دسته
ای از جانوران تغییری به وجود آورده می شود ٬پس از آن رفتار آنها تحت شرایط استاندارد یادداشت می شود .آن رفتار با رفتار
گروه کنترل ٬که تحت آن عمل قرار نگرفته است ٬مقایسه می گردد .این چنین عمل هایی معموالً شامل تحریک الکتریکی بخش
های خاصی از مغز ٬از کار انداختن بخشی از مغز با بهره گیری از عمل جراحی ٬تزریق هورمون ها ٬پرورش گروه هایی از
موش های آزمایشگاهی با خشونت بسیار باال ٬عقیم کردن یا آمیزه ای از این عمل ها می باشد.
جانوران رفتارهای پرخاشگرانه گوناگونی را بنمایش می گذارند .پیشتر دیدیم که لورنز میان خشونت به خودی ( هم نوع خویش)
و کشتن جانوران شکاری (طعمه) توسط جانوران شکارچی فرق می گذارد .در واقع می باید رفتار نوع اول را به رفتار تهاجمی٬
19
رفتار تدافعی ٬رفتار تهدید آمیز و رفتار تسلیم و انقیاد تقسیم کرد (کارلسون .)۳۵۸ ۱۹۹۱٬برخی از پژوهشگران تا نُه رفتار
پرخاشگرانه را برشمرده اند ( بلوم و الزرسون .)۲۱۸ ٬ ۱۹۸۸شاید به نظر رسد این کا ِر پر دردسری است و مو از ماست
کشیدن را می ماند ٬اما در عمل چنین نیست .آزمایش ها نشان می دهد ٬انواع مختلف خشونت که با توجه به نوع و نر و ماده
بودن (حیوان) فرق می کند و تحت شرایط طبیعی وظیفه مهمی را ایفا می کند ٬که توسط بخش های متفاوت مغز تنظیم می شود.
از طریق دستکاری آزمایش ِی بخش های ویژه ای از مغز که دقیقا ً مشخص شده است ٬می توان به دلخواه شکل خاصی از خشونت
را برانگیخت یا جلو آنرا گرفت .خوزه دلگادو نمونه ای را عرضه می کند که در آن چهره پرشوری از فیزیولوژی مغز را می
توان دید .او الکترودی را در هیپوتاالموس -بخشی از سیستم لیمبیک که نقش بزرگی در تنظیم خشونت دارد -یک گاو جنگنده
اسپانیایی ( علیه گاوباز ها -م ).می کارد .پس از آن گاو را به میدان گاوبازی می برند و گاو به همکار آزمایش شونده ما حمله
می برد .در نیمه راه دلگادو با فشار بر کنترل از راه دور جریان ضعیفی را به الکترود وارد می کند ٬که بالفاصله پس از آن گاو
حمله خود را متوقف می کند (بلوم و الزرسون .)۲۱۹ ۱۹۸۸٬ ٬آزمایش های مشابهی با هیپوتاالموس گربه ها نیز انجام داده شده
است ٬البته با تاثیری باژگونه .در اینجا هدف از تحریک الکتریکی برانگیختن خشونت دفاعی بود :اگرچه گربه در قفس خود تنها
بود ٬اما پُف و پُف می کرد ٬موهای گردنش سیخ شده بود ٬دمش را مانند شالق تکان میداد ( بلوم و الزرسون .)۲۱۸ ٬ ۱۹۸۸
برای درک بهتر از اینگونه آزمایش ها درگام نخست به پیش درآمدی بلند و باال از کالبد شکافی و فیزیولوژی مغز نیاز داریم .ما
کار خودمان را به عرضه و اجرای چند آزمایش محدود می کنیم ٬بیشترین هدف از این کار نیز روشنگریست تا استدالل .بخش
بزرگی از پژوهش ها در باره خشونت ٬روی حیوانات نر انجام شده است .در اکثر انواع جانوران ٬از آن میان آدمیان ٬خشونت
در میان نر ها بیشتر است تا ماده ها و زنها ( بلوم و الزرسون .)۲۱۹ ٬ ۱۹۸۸٬آن نیز تحت تاثیر میزان هورمون ها می باشد
که کارکردی در زمینه بقا و تداوم نسل و نیز رقابت برای قلمرو و جفت دارد .پیامد عقیم سازی آنست که همراه با میل جنسی٬
خشونت و پرخاشگری نیز کاهش می پذیرد ٬چون که با آن عمل تولید هورمون تستوسترون متوقف می گردد .آلبرت پترو ویچ و
والش ٬موش های بالغ را عقیم می کردند ٬سپس آنها را در دو گروه جای می دادند ٬آنگاه در یکی از گروه ها کپسول های
تستوسترون کاشتند تا سطح تستوسترون آنها بهبود یابد ٬در گروه دیگر کپسول های خالی کاشتند .این جانوران را جفت جفت ٬که
در هر جفت یکی از این و دیگری از آن گروه بود ٬در قفس هایی گذاشتند و چند روزی به آنها غذا ندادند .سپس با لوله ای
پالستیکی به آنها غذای آبکی دادند؛ این کار طوری طراحی شده بود که هر بار تنها یکی از آن جفت ها می توانست از آن شلنگ
غذا بخورد .بدین سان موش ها در شرایط رقابت قرار داده می شد ٬که در آن هر کدام از آنها ’می باید به فکر سیر کردن خود می
بود‘ .موش هایی که به طور مصنوعی تستوسترون دریافت کرده بودند ٬بیشتر می جنگیدند و رقابت می کردند و اغلب شلنگ غذا
در اختیار آنها بود ( کارلسون.)۳۶۵ ٬ ۱۹۹۱ ٬
ماده ها هم می توانند پرخاشگر باشند .شناخته شده ترین آنها پرخاشگری مادرانه در برابر تهدید بچه های شان می باشد .در
برخورد دو موش نر ٬پیش از زد و خورد ٬آنها نخست نزدیک به دو دقیقه همدیگر را ارزیابی می کنند ٬که پس از آن زد و
خورد آغاز می شود و به سبب ساز و کارهای بازدارنده ای که پیشتر از آن سخن رفت ٬اغلب از حدی تجاوز نمی کند؛ برخالف
نرها ٬در حمله موش مادر به تهدید کننده ای علیه بچه اش ٬حمله برق آسا و بدون آن مقدمه آ ئین گونه آغاز می شود .این نوع
پرخاشگری در دوره بارداری آغاز می گردد و به نظر می رسد علت آن باال رفتن ترشح هورمون پروگسترون می باشد ٬که
روی ساختن النه نیز بی تاثیر نیست .نکته چشمگیر اینجاست که پس از دور ساختن بچه های تازه به دنیا آمده از النه٬
پرخاشگری موش مادر از میان می رود .یک فرضیه آنست که تحریک نُک پستان مادر به وسیله نوزاد هایی که شیر می خورند٬
باعث برانگیخته شدن پرخاشگری مادرانه می شود .پس از برداشتن نُک پستان بکمک عمل جراحی ٬به نظر می آید واقعا ً
خشونت و پرخاشگری موش ماده فروکش می کند ٬هرچند بچه ها هنوز پیش او هستند ( کارلسون .)۳۷۰ ٬ ۱۹۹۱ ٬دور ساختن
بچه ها از النه نه تنها به خوابیدن خشونت و پرخاشگری موش ماده می انجامد ٬که موجب فعال شدن دوباره تمایل جنسی آن نیز
می گردد .این امر از چشم نرهای انواع جانوران پنهان نمی ماند؛ یکی از راه های آزموده شده ٬که آنها برای یقین حاصل کردن
از محبت یک موش ماده یافته اند ٬آنست موش های تازه زائیده شده را آن قدر گاز بگیرند که بمیرد .همان توضیح فرگشتی-
زیست شناختی را که در مورد مرغان دریا بکار رفت ٬در اینجا نیز می شود بکار برد .موش نری که شانس خود را در باردار
کردن ماده های بیشتر ٬به بهای از میان بردن شانس حریف های خود می بیند ٬در ارتباط با ژن های خود استراتژی تولید مثلی
را رشد داده که از باره انتقال (ژن های خود-م’ ).ثمر بخش می باشد‘ .این نیز چشمگیر است که حمله و تجاوز نرها صرفا ً
متوجه نسل های آتی نرهای دیگر می گردد ( کارلسون .)۳۷۱ ٬ ۱۹۹۱ ٬ماده ها هم تحت شرایط خاصی دست به کشتار کودکان
می زنند .روشن است که آن کودک کشی می باید توجیهی فرگشتی-زیست شناختی داشته باشد که بیگمان از آن نرها متفاوت می
باشد .کشتن بچه های موش دیگر ٬برای یک موش ماده سودی در انتقال نسل و ژن خود ندارد ٬سهل است که بچه های خود را
بکشد .مگر آنکه در النه جای کافی برای آنهمه نوزاد نباشد ٬که در آن صورت پرهای آنها بسیار تُنک می شود .گاندلمان و
سیمون با افزودن بچه های دیگر به النه یکی از موش ها شمار آنها را در یک النه افزایش دادند .آنها شمار نوزادان را در برخی
از النه ها تا دوازده موش و در برخی دیگر تا شانزده نوزاد افزایش دادند .در هر دو گروه ٬میانگین نوزادانی که در یک النه
زنده ماندند ٬به نُه می رسید -ماده موش ها ده نُک پستان برای مکیده شدن دارند .امکان کشتن کوچکترین بچه در آنها بیشتر بود؛
20
گویا آنها بچه هایی را که برای زنده نگهداشتن و شیر دادن انتخاب می کنند ٬برپایه تندرستی و قوی بودن بنیه آنها می باشد (
کارلسون.)۳۷۲ ٬ ۱۹۹۱ ٬
ادبیات تجربی عظیمی در دسترس هست که در آنها چگونگی تنظیم رفتار خشن و پرخاشگرانه در جانوران گوناگون ٬توسط بخش
های مشخصی از مغز پژوهیده شده است .اما این چنین آزمایش های فیزیولوژی مغزی جانوران ٬درباره خشونت آدمیان و ’اشتباه
بزرگ فرگشتی‘ او ٬بما چه می آموزد؟ چندان چیزی از آن دستگیرمان نمی شود .بیخود نیست که پرونده دیوید کارااپتیان از
حوزه حقوق کیفری سردرآورد .اگر سخن بر سر پایگاه فیزیولوژیک برای رفتار پرخاشگرانه آدمی باشد ٬می باید گفت این ربطی
به خشونت مختص به گونه هوموساپینس ( آدم اندیشمند -م ).ندارد ٬بلکه به موارد استثنائی و اکثرا ً موارد آسیب شناختی ربط پیدا
می کند .اگرچه امکان پژوهش های آزمایشگاه ِی پرخاشگری آدمی کامالً موجود می باشد ٬همچنانکه بعدا ً در این کتاب خواهیم
دید ٬اما شیزوفیزیولوژی مکلین و کوستلر را نمی توان مانند همان روش آزمایشگاهی که برای آزمودن رفتار موش ها ٬موش
های صحرائی و گربه ها بکار برده شد ٬آزمود.
21
برای آنکه به فهمیم فروید چگونه پرخاشگری را توضیح می دهد ٬نمی توان تنها به از بر کردن تعاریفِ آن مفاهیم نظری بسنده
کرد .آن مفاهیم باهم پیوند و وابستگی دارد؛ آنها پاره هایی از بازآفرینی انتزاعی و کلی روان آدمی می باشد ٬یک چنین بازآفرینی
کلی و انتزاعی را ٬در مورد فروید تئوری رواشناسی واشکافی ٬یک تئوری می نامیم .در علم تالش می شود با کمک گرفتن از
خروت ٬تئوری ’سیستمی از تئوری ها پدیده ها را توضیح دهند .پیرو گفته روانشناس و متُدولوژیست ( روش شناس) ٬آ .دِ .د ُ
خروت٬ ۱۹۶۱ ٬ مفاهیم ٬دعاوی و برداشت های منطقی یکدست و بویژه بدون تناقض در باره بخشی از واقعیت ‘...می باشد ( ِد ُ
.)۴۲گاهی تئوری ها بیش از حوزه یک واقعیت را در برمیگرد .روانشناسی واشکافی فروید در گام نخست برای کارهای روان
درمانی رشد داده شد اما بعد ها به وسیله خود وی برای توضیح پاره ای پدیده های مشخص در سطح اجتماعی-فرهنگی بسط
یافت .برای درک و ارزیابی بهتر از تئوری لورنز ٬می باید رنج ژرف نگری در برخی از رشته های دانش مانند نظریه تکامل
نوداروینیستی و ژن شناسی جمعیت ( پوپ یولیشن جینِتیکس) ٬همچنین اشتباه بزرگ فرگشت ِی مک لین ٬کوستلر و فرون را ٬که
برین اناتومی) و فیزیولوژی مغز می باشد ٬برخود هموار کنیم .همچنینمستلزم داشتن آگاهی های الزم از کالبد شکافی مغز ( ِ
روانشناسانی که خود را با دریافت یا اندیشیدن آدمی سرگرم میدارند ٬نمی توانند کارشان را بدون آگاهی از نیورو سایکولوژی (
مطالعه رفتار ٬عواطف و شناخت از یکسر و کارکرد مغز از سوی دیگر-م ).انجام دهند ٬داستان شماری از روان درمانگرهایی
که روی آسیب های روانی ویژه ای کار می کنند نیز بهمان سان است .رشته های جداگانه در درون علوم اجتماعی -روانشناسی٬
پداکوژی ٬جامعه شناسی ٬مردم شناسی فرهنگی و غیره -برای دستیابی به توضیح نظری قابل قبول ٬اغلب بهمدیگر نیاز دارند.
در مورد پاره از از تئوری ها نمی توان بروشنی گفت آنها ’ساکن‘ کدامین گستره از آن رشته های می باشد .تئوری خوب آنی
استکه فراتر از یک گستره برود ٬در بخش های بعدی این کتاب نمونه هایی از این دست را خواهیم آورد .هرچه آگاهی تئوریک
ما درباره دامنه یک واقعیت باالتر برود ٬دید و بینش مان از بهمپیوستگی پدیده های گوناگون و گستره های گوناگون واقعیت
افزایش می یابد .برای نمونه ٬هرگاه از دانش روشنایی و بینائی کالسیک (اوپتیکس) و ویژگی های اندام های بینائی آگاهی داشته
باشیم ٬خواهیم توانست توضیح دهیم چگونه رنگین کمان ٬آسمان سرخگون بهنگام فرورفتن آفتاب و سراب پدید می آید ٬همین
طور چگونه دستگاه عکس برداری ٬شیشه بزرگنما و دوربین کار می کند یا چگونه ماهیگیران سرخپوستی که در مناطقی از
آمازون بسر می برد ٬می توانند با تیر و کمان ماهی ها را نشانه گیری و شکار کنند .آن اندازه گیری های دقیق و زیبا که در
علوم طبیعی میسر است ٬در علوم اجتماعی بسیار اندک دیده می شود ٬شاید هم هرگز پیش نیاید .از این گذشته ٬جنبه های کمی از
آدمی و جامعه هست که پیروان روانشناسی واشکافی هنوز قدرت توضیح نظریه خود را روی آن ها نیازموده اند.
22
هرگاه فروید را نماینده علم بدانیم و هوفالند را نه ٬آیا می توان گفت خط فاصل میان دست اندرکاران علم و شبه علم در این استکه
دسته نخست یک تئوری روشنگر در آن باره دارد و دسته دوم ندارد؟ پاسخ به این سادگی ها هم نیست .می دانیم که افسانه های
مردمان ’نخستین‘ و ادیان گوناگون جهان ٬که آنها را اندکی بیشتر از نوعی علوم پایه ای در شمار آورد ٬در صدد توضیح وجود
کائنات ٬اشیاء ٬آدمی و نیز علل پرخاشگری در این جهان برمیاید .البته آنها در این گونه توضیحات دست به دامن بزرگان ناپیدا (
خدایان ٬ارواح مردگان ٬نیروهای جادوئی ٬جادو و جنبل ) می شوند ٬که پیرو آنچه افسانه ها تعریف می کند٬با هم پیوند دارند.
فعالً کاری به این نداریم که داستان آفرینش توضیح دیگری را پیش می کشد تا توضیح مهبانگ ( بیگ بنگ) ٬یا داستان های جادو
و جنبل توضیح دیگری به عفونت ناشی از انگل می دهد تا گزارش همه گیری بیماری .افسانه ها و ادیان الهی کمتر از
خروت از ’تئوری‘ جای نمی گیرد و همان را در مورد تئوری های رواشناسی واشکافی و فیزیک روشنایی ٬در تعریف رسمی ِد ُ
نظری و فوق طبیع ِی تاریخ فلسفه نیز می توان گفت .به طور قطع و مسلم ٬استفاده از توضیحات تئوریک ٬از شاخص های دانش
نوین می باشد ٬اما ظاهرا ً ٬آن شاخص و نشانه ای نیست که آنرا از سیستم های شناختی دیگر که آدمی در گذر از بستر تاریخی
خود آنها را ساخته و پرداخته است ٬متمایز سازد .بنا براین ٬علم می باید ویژگی های دیگری نیز داشته باشد .در میان پرده بعدی
در این باره بیشتر خواهیم گفت.
آزردگی مردم
بیگمان بسیاری کسان با تئوری فروید نمی توانند به آسانی کنار بیایند .آن به آدمی احساس خوبی نمی دهد که بپذیرد درون همه ما
رانش پرخاشگری و مادرزادیی هست که تحت شرایط مناسب ٬مار را به رفتارهای ناپسند اخالقی وامیدارد .در اینجا به همین از ِ
اس (اید) بسنده و از پرداختن بیشتر به محتوای آن خودداری می کنیم .پذیرش این فرض که وجدان را می باید درونی سازی
چیزهایی دانست از که پدر و مادر و فرهنگ بما رسیده ٬ریشه آن در ترس کودکانه به خاطر از دست دادن مهر و محبت پدر و
مادری می باشد ٬بسیار دردناک است .وجدان از روزگاران کهن به مثابه نهادی مطلق ٬یا حداقل فوق طبیعی در نظر آورده شده٬
که آدمی به ستاویز آن خود را به عنوان یک هستی اخالقی ٬از باره کیفیت ٬از بقیه طبیعت زنده جدا می سازد .این اندیشه که آن
را می شود به طور علمی توضیح داد -ایده ای که آدمی بدون پذیرفتن روانشناسی واشکافی فروید نیز می تواند داشته باشد -
پرده از چیزی برمیدارد .از آنرو فروید ده فرمان را به عنوان فرامین اجتماعی می بیند ٬نه الهی .از چشم انداز روانشناسی
واشکافی دین را می توان با ساز و کارهای فرافکنی روشن ساخت .این ها را هم بدان اضافه کنید که در تئوری او ٬تمایالت
جنسی همچنین تمایالت جنسی کودکانه و سایر تالش های ناخودآگاه در مراحل مختلف بیشمار نقش بازی میکند ٬پس می توان
حدس زد که چرا تئوری او در آغاز با اقبال زیادی روبرو نشد.
فروید می گوید این نخستین بار نیست که آدمی با گفتن آنچه که علم می گوید ٬به ارزش و شرافت انسانی او اهانت می شود.
نخستین ’آزار و بی مهری‘ در این خصوص به کوپرنیک و گالیله شد .آنها بودند که نشان دادند زمین و آدمی در کانون این جهان
نیست و خورشید در این کیهان پهناور ستاره کوچکی بیش نمی باشد .توفانی را که آن گفته برانگیخت ٬امروز از تصور ما بیرون
است ٬اما آن گالیله را به پای میز تفتیش عقاید کشاند .دومین زنجیره این اهانت ها با تئوری داروین آغاز گشت ٬که می گفت آدمی
در روند پیشرفت فرگشتی ’کور‘ از جهان جانوران سربرآورده است .با آن گفته ٬آدمی جایگاه استثنائی خود در آفرینش را از
دست داد .آشوبی را که آن براه انداخت تا امروز روز فروکش نکرده است ( برای نمونه می توانید روس ۱۹۸۲ ٬را ببینید).
سومین آزار ٬بگفته فروید پس از مطرح شدن روانشناسی واشکافی او بود ٬که در پی آن نه تنها تصویر دینی و فوق طبیعی از
23
آدمی فرو ریخت که برداشت های روشن فکرانه از آدمی به عنوان موجودی معقول بیشتر ریزش کرد .فروید با تاکید بر نیروهای
ناخودآگاه و غیر منطقی ٬زیر پای این فرضیه را که آدمی ’ارباب خانه خودش است‘ خالی کرد.
در این آشفته بازار ٬سوشیو بیولوژی ( مطالعه علمی جنبه های زیست شناسانه -بویژه بوم شناختی و فرگشتی -رفتارهای
اجتماعی در جانوران و آدمی) نیز سهمی داشته است ( به واآل ۱۹۸۱ ٬؛ روس ۱۹۸۲ ٬مراجعه کنید) .تا هنگامی که آن تنها
دنبال توضیح فرگشتی برای رفتار و سازمان اجتماعی جانوران می گشت ٬رنجش چندانی به وجود نمی آورد ٬در هر حال کسانی
که طبعیت حساس داشتند ٬با دیدن توضیح و تبیین جنبه های دوست داشتنی رفتارهای حیوانی ٬مانند مهر مادری و یاری
بهمدیگر ٬برپایه برآورد هزینه سود و زیانی که در خدمت ’ژن خود خواه‘ است ٬می رنجیدند ( داوکینز ۱۹۷۸ ٬را ببینید) .توفان
هنگام درگرفت که جامعه شناسی بما یادآور شد ٬آدمی هم جانوریست پستاندار و این برخورد تئوریک شامل حال او نیز می شود.
در سال ۱۹۷۵ئی .او .ویلسون کتابی را از زیر چاپ درآورد ٬سوشیو بیولوژی :ترکیبی جدید ٬که در آن زیست شناسی به عنوان
نظریه ای فراگیر برای علوم اجتماعی عرضه می شد؛ پیرو گفته های ویلسون ناهمسانی های میان آدمیان و میان گروه های
اجتماعی ٬نژادها ٬طبقات و نر و ماده ها ٬به سبب ناهمسانی های ژنتیک پدید آمده است .سوء استفاده سیاسی از این گونه ایده ها
و برداشت ها به وسیله بسیاری کسانی که ایدئولوژی نازیستی داشتند ٬کافی بود که بیدرنگ دست به تفنگ برند.
افزون بر این شماری از پژوهشگران علوم اجتماعی علیه جبرگرایی بیولوژیک که در سوشیو بیولوژی دیده می شد ٬اعتراض
می کردند :علی رغم تدبیر ٬تعقل و خردمندی آدمی ٬علی رغم تنوعات تاریخی و فرهنگی بسیار زیاد در دریافت ها ٬رفتارها و
ساختارهای اجتماعی ٬در نهایت ساختار ژنتیکی او تعیین کننده می باشد .البته حرف بی پایه ای هم نمی زدند ٬برای اینکه گمان
می کردند ویلسون می خواست بگوید برای دین-داری هم می باید یک توجیه سوسیو بیولوژیک باشد (فان هوف.)۳۴۶ ٬ ۱۹۸۱ ٬
علم درتاریخ نسبتا ً کوتاه خود پرده از روی خیلی خرافات و کج اندیشی ها برداشته است .ماکس وبر ٬جامعه شناس معروف در
این باره می گوید ’رهایی‘ واقعیت ’از بند جادو جنبل‘ ( وبر .)۱۹۷۰ ٬با سر برآوردن نظریه های اجتماعی-علمی در باره انسان٬
در دنیای درونی ٬محرم و صمیمی او ٬نیز در جامعه او ٬روند بی آبرو ساختن و از پرده برانداختن کج اندیشی ها و کجروی ها٬
شتاب بیشتر یافته است.
دانشجویان سال نخست رشته علوم اجتماعی اغلب با این مساله مشکل دارند؛ پیداست برای کسانی که می اندیشند تا چه حد لنگر
کشتی تصویر هر روزه ما از آدمی در گرو برداشت ها و دیدگاه های مذهبی ٬ایده آل ها و جهانبینی هاست ٬آن قابل درک می
باشد .اگرچه همه دیدگاه های اجتماعی-علمی مانند دیدگاه های فروید یا ویلسون خون خیلی ها را بجوش نمی آورد ٬با این همه٬
می باید به یاد داشت این ’آزارندگی‘ بیش و کم در این قصد و نیت آدمی نهفته استکه می شود انسان ها و جامعه آنها را به مثابه
مجموعه ای از پدیده ها بررسی کرد که مانند طبیعت جاندار و غیر ارگانیک به یکسان امکان توضیح علمی -یک نکته بحث
برانگیز دیگر -و مداخالت همراه با دستکاری در آن وجود دارد .اما یک چنین برداشت و نگرشی ’پرده بردارانه و رسوا کننده‘
با دیباچه ای که برای آشنائی با علوم اجتماعی می آوریم ٬بیگانه نیست .در این مورد ٬آن ٬در تصمیم علمی-اجتماعی یی نهفته
استکه می خواهد ’تبهکاری‘ النه گزیده در اندرون آدمی را نه با اصطالحات مذهبی و متافزیکی ’ -فرود گناه آلود‘ ( از بهشت -
م ).یا ’بد سرشتی‘ -که با پائین کشیدن آن به سطح ’خشونت و پرخاشگری‘ با صور بی شمار آن توضیح دهد ٬مانند همه پدیده
ت
های دیگری که توضیح داده می شود .هرچند کسانی کاهش گرایی زیست شناسانه سوشیوبیولوژی را ٬که بیشتر از برگش ِ
’آزار‘ داروینستی سده بیستم می باشد ٬نمی پذیرند ٬اما چنین کاهشی روی می دهد .در اینجا از طرح بحث ها و مناقشاتی که این
مساله با خود می آورد ٬خودداری می شود ٬با پایان گرفتن این میان پرده داستان خود از خشونت و پرخاشگری را دوباره پی می
گیریم.
24
۳
همچنانکه پیشتر دیدیم خود فروید از آن آگاه بود؛ آن ’آدم کوچولوی بدوی بدون آموزش و پرورش ٬بدون تاثیر پدر و مادر ٬که
( )...به واسطه ممنوعیت ها و تنبیه ها ٬فعالیت های ایش (من) را محدود می سازد‘ ٬هرگز نمی تواند یک انسان متمدن شود .اگر
همه چیز خوب پیش برود ٬فرا-من ( اوبر-ایش) کم کم آن وظایف را به عهده می گیرد .از آنجا که این بخش در بسیار از آدمها
خوب رشد نمی کند ٬پس در حد ترس اجتماعی باقی می ماند ٬همچنان که پیشتر دیدیم ٬پیرو گفته های فروید ٬علل عمده ’ددمنشی
های جنگ آخری‘ را می باید در آنجا ُجست .برای کارکرد خوب رانش پرخاشگری در زندگی بزرگسالی ٬آموزش و پرورش
تعیین کننده می باشد .مطابق نظریه فروید رانش پرخاشگری ٬در واقع شرط الزم ٬اما غیر کافی می باشد .تعلیم و تربیت ٬اگر
آنرا فراتر در نظربگیریم :اجتماعی شدن ٬داده زیست شناختی در شمار نمی آید ٬بلکه داده علمی -رفتاری و اجتماعی می باشد.
ترس ابراز شده در پایان بخش دو مبنی بر اینکه زود هنگام موضوع بحث را بدست زیست شناسی سپردیم ٬بی پایه بود.
چگونه می توان پاسخی بدان یافت؟ تحقیق و بررسی کرد ٬هم روی آدم های بزرگ و هم روی بچه ها .برای آغاز کار می باید
بگردیم و وسیله ای بیابیم که بشود با آن بچه های پرخاشگر کمتر و بیشتر را از هم جدا کرد .پس از آن می باید بررسی کرد و
دید کدامین عوامل با آن مرتبط می باشد ٬هم عواملی که در آموزش و پرورش هست و هم عواملی که در سایر محیط های
اجتماعی .این چنین تحقیقی اگر میسر شود ٬می باید گروه های بزرگی را در برگیرد تا بتوان با مقایسه مقدار میانگین آن ها٬
تاثیرات تصادفی یا بی ربط را کنار گذاشت .بدین سان می توان تعدادی از بچه هائی را که پرخاشگری بیشتر دارند با همان تعداد
بچه هائی که پرخاشگری کمتر دارند ٬مقایسه کرد و مشخص ساخت آیا در تربیت و پیرامون اجتماعی آنها به طور سیستماتیک
تفاوت هائی دیده می شود.
25
از پژوهشگران نامی در این زمینه ا .باندورا می باشد .پیرو نظریه آموزش اجتماعی او پرخاشگری را نمی باید به مثابه رانشی
مادرزادی و تعین شده از باره زیست شناسی در نظر آورد ٬بلکه می بایست آنرا به مانند رفتاری آموخته شده دید .هنگامی که بچه
می بیند با پرخاشگری می تواند کارش را پیش بررد و به خواست خود برسد ٬آنرا یاد می گیرد .در اینجا پرخاشگری ارزش
ابزاری دارد .در زیر خیلی کوتاه نمونه هائی از پژوهش های بی شمار را می آوریم.
برای یک کودک پدر و مادر ٬خواهران و برادران بزرگتر ٬بهمان سان بچه هایی که با وی بازی میکنند و برخی چهره های
سلایر های تلویزیونی ٬نمونه هایی هستند که او از آنها یاد می گیرد چگونه می باید رفتار کند .او از این نمونه ها قوانین زیادی
را برای رفتار شایسته و درخور به وام می گیرد .اگر در پیرامون زیستی او پرخاشگری رنگ تندی داشته باشد ٬بیگمان او نیز
بدان روی خواهد آورد .چنین است که بچه از دار و دسته جوانان محله ای که در آن زندگی می کند ٬یاد میگیرد با خشونت و
تخریب اموال عمومی ٬در میان همگنان خود می تواند سری توی سرها در بیاورد .اینگونه استکه بچه یاد میگیرد ٬در جهانی
زندگی می کند که برخورد خشونت بار ابزاری عادی برای سرپا نگهداشتن خود و وسیله ای برای کسب اعتبار ٬پرستیژ و منافع
مادی می باشد.
چنین نگرشی را در آینده بسختی می توان از یاد برد ٬حتی اگر آن رسیدن به اهداف خود را دشوار کند دست کشیدن از آن میسر
نمی شود ٬مثالً در مدرسه که بچه ای با آن نگرش مشکلی برای مسئولین مدرسه می شود .بچه پرخاشگر گرایش به دیدن نیات بد
و پرخاشگرانه در دیگران دارد ٬حتی اگر چنین نباشد .از آنرو وی در شرایطی هم که پرخاشگری سودی ندارد ٬خیلی تند به
پرخاشگری پناه می برد .این رفتار کودک موجب واکنش منفی پیرامونیان او می گردد و وی آنرا دلیل درستی درک و تصور
خود می پندارد .پاترسون می گوید در مدرسه و خانواده دور باطلی از خشونت پدید می آید :برخورد تند و سرکوبگرانه پدر و
مادر بچه را بیشتر پرخاشگر می کند؛ تالش پدر و مادر ها برای جلوگیری از پرخاشگری بچه با پرخاشگری و خشونت بیشتر٬
نتیجه عکس می دهد .از آنرو برخورد سرکوبگرانه پدر و مادر تشدید می یابد و این دور همچنان تکرار می شود ( پِری ٬پِری و
بولدیزار ۱۳۶ - ۱۳۷ ٬ ۱۹۹۰ ٬؛ ۱۴۰را ببینید).
نه تنها فرزندا ِن پدر و مادر های پرخاشگر رفتارهای پرخاشگرانه را در خود رشد می دهند ٬بچه هایی هم که احساس می کنند
پدر و مادر ٬خواهر و برادرها آنها را از خود می رانند ٬پرخاشگر می شوند .آنچه در این میان چشمگیر است ٬پرخاشگر شدن
بچه هایی است که پدر و مارهای شان در برابر آنان گذشت فراوان می کنند و مرز و جای شان را نشان نمی دهند .همچنین پدر
و مادرهایی که برخوردی خود کامه و آمرانه با بچه دارند اما از باره تعلیم و تربیت سست و ضنعیف می باشند -به تهدید به تنبیه
چیزی را به بچه ممنوع می کنند ٬اما کمی بعد به خاطر گریه و زاری بچه ( فشار بچه) دوباره آنرا مجاز می دانند -به بچه می
آموزند با رفتار پرخاشگرانه و لج بازی می توانند به خواست خود برسند ( .)۱۴۰-۱۳۸
ی پرخاشگری
ماندگار ِ
لئونارد ارون و ُروول هویسمان باور دارند ٬کسی که بدام پرخاشگری بیافتد او را از آن رهایی نیست و تا پایان زندگی پرخاشگر
می ماند .آن دو در این زمینه به پژوهشی پرداختند که ۲۲سال طول کشید .آنان کار خود را بسال ۱۹۶۰با ۸۷۵بچه که نزدیک
به هشت سال داشتند ٬آغاز کردند .میزان خشونت هرکدام از بچه ها بر اساس نمره پرخاشگری تعین می شد .پژوهشگران برای
این کار از هم کالسی ها یکی از بچه ها می خواستند بر پایه پاره ای معیارها -دعوا کردن بر سر چیز های پیش پا افتاده ٬گفتن
چیزهای بدخواهانه ٬برداشتن وسایل دیگران و غیره -در باره او داوری کنند .از طریق این نظر خواهی در باره پرخاشگری آن
بچه معیار قابل اعتمادی بدست می آمد.
ده سال پس از آن آنها دوباره در باره ۴۲۷تن از آنان دوباره تحقیق کردند ٬این بار نه برپایه داوری و ارزیابی هم کالسی ها از
پرخاشگری آنان که از طریق مصاحبه مستقیم با خود آنان .یازده سال بعد باز با ۲۹۵تن از آنان که در آزمایش نخست نیز
شرکت کرده بودند ٬مصاحبه مستقیم دیگری داشتند عالوه بر آن با ۱۱۴تن از شرکت کنندگان نیز از طریق پُست و تلفن تماس
گرفتند .در این میان بیشتر آنها به ۳۰سالگی رسیده بودند .یازده سال پیش نیز از آنان خواسته بودند از خود یک ارزیابی بکنند؛
در عین حال در مورد ۱۶۵تن از آنان همسران شان داوری کردند؛ در خصوص شماری از آنان ٬بچه های شان که هم سن آنان
در مصاحبه نخست بودند نیز نظر دادند .از این ها گذشته ٬پژوهشگران امکان یافتند به داده های دادگاهی و تبهکارانه شماری از
آنان نیز دسترسی داشته باشند.
پرخاشگری بدست آمده در دوره کودکی ٬به صورت گرایش رفتاری پیوسته ای درمیاید که در بزرگسالی نیز از میان نمی رود.
آنهایی که در سال ۱۹۶۰پرخاشگر شناخته شدند ٬در سال های ۱۹۷۰و ۱۹۸۱نیز همچنان پرخاشگری خود را داشتند .بنا
26
براین می توان گفت پرخاشگری در سن کودکی از عوامل پیش بینی خوب برای پرخاشگری در بزرگسالی می باشد .این پیوند به
نظر می رسد از نتایج تحقیق یاد شده نیز بیشتر است :شمار بزرگی از کسانی که در مراحل بعدی تحقیق شرکت نکردند ٬در سال
۱۹۶۰از زمره آن دسته از پرخاشگرانی بودند که میزان پرخاشگری شان باالتر برآورد شده بود ٬تا آنهایی که در مراحل بعدی
نیز شرکت و همکاری کردند .از روی داده های دادگاهی و تبهکاری که پژوهشگران توانسته بودند به آنها دسترسی یابند ٬روشن
شد از گروه بچه های پرخاشگر سال ۱۹۶۰درصد باالئی از آنان در سال های آتی زندگی خود دست به تبهکاری های فاحش زده
بودند -البته این در مورد مردها بیشتر صدق می کرد.
مردان و زنان
فروید تائید می کند که آدمی تا می بیند فرصتی پیش می آید ٬از استثمار ٬از سوء استفاده جنسی ٬از غارت دارائی ها ٬شکنجه و
کشتار کسانی که دور و برش هستند مضایقه نمی کند .برخی کسان هم هستند که می گویند آن گفته در مورد نیمی از آدمها صدق
می کند:
تا آنجا که آدمی به یاد می آورد ٬جنگ کار مردان بوده است .این مردها بوده اند که جنگ ها را تدارک دیده اند ٬برنامه ریزی کرده اند و براه
انداخته اند ٬لشگرهای دشمن را نابود کرده اند ٬مردم را به اسیری گرفته اند ٬سرزمین های پهناوری را ویران کرده اند ٬بخش های بزرگی از
جهان را به تصرف درآورده اند’ ٬مستعمره‘ کرده اند ٬فرهنگ هائی را از روی زمین زدوده اند و در این رهگذر زنان ٬کودکان و سالمندان
را سالخی کرده اند ( )....
تا آنجا که حافظه آدمی به یاد می آورد ٬بویژه این مردها بوده اند که دست به جنایات خشونت بار زده اند .با مشت و لگد کشته اند ٬با خنجر و
شمشیر کشته اند ٬با گلوله و تیر کشته اند ٬در خندق ها و سنگرها تکه تکه کرده اند ٬و در این میان هیچگاه از تجاوز به زنان و دختران غافل
نمانده اند ٬آتش زده اند ٬شکسته اند ٬گلوها را فشرده و کشته اند ٬آدم ها را به دار زده اند -و برای همه این ددمنشی ها و خشونت های شان
ابزارهایی ساخته و تراش داده اند ( میتشرلیش .)۵ ٬ ۱۹۸۶
آنچه رفت بخشی از گفته های آلسکاندرا میتشرلیش ٬کارشناس در زمینه روانشناسی واشکافی می باشد که ملیت دانمارکی-آلمانی
دارد .این تنها او نیست که چنین می گوید .برای نمونه ٬پژوهش هائی که در هلند انجام گرفته ٬نشان می دهد ۹۷٪زنا کاری ها
را و ۹۰ ٪خشونت های خانگی و روابط زناشوئی را مردها مرتکب می شوند .میتشرلیش می گوید ٬فروید در کتاب ناخشنودی
در فرهنگ ٬رشد فرا-من (اوبر-ایش) مردانه را توصیف کرده ٬اما هیچ چیز در باره زن نگفته است .برای چه تقربیا ً همیشه این
مردها هستند که می خواهند حساب خشونت در این جهان به پای آنها گذاشته شود؟ با نگاهی به یافته های ما در پاراگراف های
پیشین ٬می باید ناهمسانی ها آموزش و پروش دختران و پسران را در این جا جستجو کرد .در واقع شماری از پژوهشگران تائید
ی مادرزادی دارند ٬اما در آموزش دختران به آنها یاد داده میمی کنند که مردان و زنان ٬هر دو به یک اندازه رانش پرخاشگر ِ
شود در صدد سرکوب پیوسته آنها برآیند ٬در حالی که رفتار خشن پسرها نه تنها تحمل که تشویق هم می گردد .با برداشته شدن
این تفاوت ها در تعلیم و تربیت آنان ٬بیگمان تفاوت های پرخاشگرانه آنان نیز رخت برمی بندد.
مک کوبی و ژاکلین که مقادیر معتنابهی ادبیات روانشناسی در باره تفاوت های جنسی جمع و تفسیر کرده اند ٬در این باره شک
دارند .آنها می گویند اگر این استدالل درست بود ٬می باید پیرو نظریه ای که بسیاری از روانشناسان آنرا درست می دانند ٬و
طبق آن امیال سرکوب شده در رویاها و اوهام بروز می یابد ٬پس می باید دخترها و زنها رویاها و خیال بافی های بیشتری در
باره خشونت داشته باشند تا پسرها و مردها .در صورتی که عکس آن صادق است ( مک کوبی و ژاکلین .)۲۳۷ ٬ ۱۹۷۸ ٬از
این گذشته دخترها و پسرها در آغاز زندگی تفاوت هایی از پرخاشگری را بنمایش می گذارند که هنوز نمی توان در آن مقطع از
تفاوت های تعلیم و تربیتی سخنی گفت .آن تفاوت را نه تنها در جامعه ما که در همه جوامعی که داده های آنها دانسته است ٬می
شود دید ٬حتی در مورد برخی از انواع میمون ها ٬جانورانی که از چشم انداز زیست شناسی فرگشتی ٬نزدیک بما هستند ٬هم دیده
شده است .نکته آخری آنکه میزان پرخاشگری و خشونت را می تون با تزریق هورمون کم و زیاد کرد .از اینرو دلیل تفاوت
خشونت میان دختران و پسران را نمی توان ٬به همین سادگی ٬به تفاوت های تربیتی آنان نسبت داد.
مک کوبی و ژاکلین حاشا نمی کنند که پرخاشگری تا حدود زیادی آموخته است و آموزش و پرورش آنها در این میان نقش
بزرگی دارد ٬اما معتفد هستند تفاوت میان دو جنس را که همه جا می توان دید ٬نمی شود تنها با تکیه بر آن به طور کامل توجیه
کرد .پس برای ما راهی نمی ماند مگر آنکه این تفاوت در تمایل آند دو را مادرزادی بیانگاریم .این ٬با استدالل ما در پاراگراف
نخست این بخش ٬که در آن از فهرست رانش ها ٬غرائز و تمایالت مادرزادی فاصله گرفتیم ٬سازگاری ندارد .آن نیز کامالً
درست نمی باشد .پیرو ایده های لورنز رانش یا غریزه پرخاشگری ٬فشاری پیوسته افزایش یابنده است که دیر یا زود به بیرون
راه می یابد ٬حتی اگر زمینه خوبی برای آن نباشد .همچنانکه در مورد گرسنگی ٬تشنگی و نیاز به سکس آنرا می بینیم .اما
27
هنگامی که مک کوبی و ژاکلین به تفاوت های مادرزادی و تعین شده از باره زیست شناختی میان خشونت زنان و مردان اشاره
می کنند ٬اشاره شان به این نیست .آنها به ’رانش‘ و ’غریزه‘ هم کاری ندارند ٬بلکه مراد آنها ’تمایل به واکنش پرخاشگرانه‘ می
باشد (همانجا ٬صفحه ٬)۲۳۸یا اگر کلی گفته باشیم’ ٬گونه ای از واکنش پذیری‘ ( همانجا)۲۴۲ ٬می باشد .آنها به تمایلی
مادرزادی می اندیشند که تحت شرایطی ٬بیش و کم پرخاشگرانه واکنش نشان می دهد .این افتراق از فروید و لورنز ٬بیشتر از
مته به خشخاش گذاشتن زیادی و غیر الزم می باشد .درک و مفهومی که از ’تمایل‘ است ٬معنائی فراختر از ’رانش‘ و ’غریزه‘
دارد .دو برداشت آخری به رانش های ویژه ای اشاره دارد که دقیق تعریف و از باره زیست شناختی تعین شده استکه به
رفتارهای مشخصی منجر می گردد ٬در حالی مفهوم تمایل بیشتر به طرز کل ِی رفتار کردن و واکنش نشان دادن اشاره می کند٬
بکنار از اینکه آن آموخته یا مادرزادی است .در مورد آدم ها از ’خلق و خوی‘ یا ’شخصیت‘ نیز سخن گفته می شود .این را که
خلق و خوی تا چه اندازه مادرزادی میباشد -واژه ’شخصیت‘ بیشتر برای محصول نهایی تمایل قبلی یا استعداد ( خلق و خوی) و
شکل گیری بکار میرود -در خلق و خو های متفاوتی که نوزادان بنمایش می گذارند ٬می شود دید .گوئی پیش از آنکه آموزش و
پرورش آغاز گردد’ ٬سیم کشی‘ و ’فشار و تنش‘ در مدار افراد مختلف ٬متفاوت می باشد.
توضیح فرق پرخاشگری میان زنان و مردان را بدون قبول تمایل مادرزادی بودن آن نمی توان خوب توضیح داد .این کار به
معنی انکار احتما ِل تاثیر فراوان تعلیم و تربیت روی ابراز پرخاشگری دخترها و پسرها نیست .اگر آموزش و پرورش کودکان٬
همچنین فرایند شهروندی آنان تاثیری نداشت ٬در آن صورت میانگین میزان پرخاشگری پسرها و دخترها ٬در هر ( زیر)
فرهنگی ٬می باید به یک اندازه باشد .چنانکه در بخش های ۱۱و ۱۲این کتاب خواهیم دید واقعیت چنین نیست .نه تنها رفتار
پرخاشگرانه ٬که هر رفتاری حاصل تمایل یا استعداد و شهروندی و فرهنگ اندوزی مشخص شده توسط شرایط ارثی یا غیر
ارثی می باشد .پس می توان دید نتیجه گیری مک کوبی و ژاکلین با نظریه آموزش اجتماعی باندورا در تضاد نیست ٬همین طور
با نظریه فروید .پاسخ آن پرسش که آیا پرخاشگری مادرزادی است یا آموخته ٬چندان بکار نمی آید ٬چرا که هم این است و هم آن.
اگر باندورا ادعا می کند رفتار پرخاشگرانه آموختنی است ٬نباید گمان کرد که منظور وی انتقال آگاهی ها و مهارت های
موجود ٬مانند سیستم آموزشی می باشد .چنین نیست که هر چه را یاد می گیریم می باید از راه آموزش دادن باشد .کودک رشد
یابنده از طریق کارهایی که آدم ها پیرامون او می کنند یا نمی کنند ٬شکل می گیرد ٬بی آنکه همه آنها آگاهانه سبک و سنگین
شود .از اینرو در دنباله نوشته های خود بجای آموزش و پرورش که تا این اینجا بکار برده ایم ٬از این پس شهروندی و فرهنگ
اندوزی را بکار می بریم تا روشن شود در این راه تنها با آموزش های آگاهانه پدر و مادر در یاد دادن ارزش ها و مقررات سر
و کار نداریم ٬بلکه با خیلی چیزها سر و کار داریم .اگر پرخاشگری آموختنی هم باشد ٬چنان نیست که آدمی به دلخواه خود آنرا
از مجموعه رفتار های خود کنار بگذارد .اگرنه ٬آدم های پرخاشگر فرق میان خود و آدم هایی را که پرخاشگر نیستند در کاربرد
بدخواهانه و نسنجیده از پرخاشگری خود ٬می دیدند که با اندکی آموزش می توانستند افسار آنرا بدست گیرند .اما چنانکه
پاراگراف آتی نشان خواهد داد ٬آگاهی و شناخت چاره همه درد نیست.
۱هنگامی که آشوب و هرج و مرج کشوری را تهدید می کند ٬دولت می باید با بی رحمی و شدت عمل جلو آنرا بگیرد.
۲امروزه آدم های زیادی یک زندگی غیرطبیعی و وارفته ای دارند؛ می باید به طبیعت ٬به شکلی از زندگی فعال و مستقیم برگردیم.
۴با توجه به طبیعتی که آدمی دارد ٬هرگز نمی توان جلو جنگ های جهانی را گرفت.
۵هم-جنس بازی از تبهکاری های چندش آور می باشد و می باید مرتکب شوندگان به آن را شدیدا ً مجازات کرد.
اگر با بیشتر این گفته ها موافق هستید ٬باید گفت جای نگرانی بسیار هست .این گفته ها از به اصطالح مقیاس ف رو نویسی شده٬
که درآن بسیاری از این سخنان را می توان یافت .در اینجا ”ف“ نشاندهنده ’فاشیسم‘ است و آن مقیاس برای اندازه گیری کشیده
28
شدن یک فرد به گروه های راست افراطی و جهان بینی های نفرت و انزجار می باشد .شمار گفته هایی که یک تن با آنها موافق
می باشد ٬در یک مقیاس کمی نشان داده می شود که نمره او می باشد ٬درست همان طور که درجه هوا با معیار سلسیوس سنجیده
می شود .در علوم اجتماعی اغلب از این گونه مکانیسم های سنجش استفاده می شود -از همان رو در آموزش های دانشگاهی
یک بسته تحصیلی ’روش ها و تکنیک ها‘ گنجانده شده است .مقیاس اف را در سال های چهل سده گذشته ٬تی اچ ٬دبلیو آدورنو
و تنی چند از همکاران وی در چهارچوب یک دسته از پژوهش ها تهیه کردند ٬که تحت عنوان شخصیت اقتدار گرا شناخته شده
است.
آدورنو ٬فیلسوف -جامعه شناس آلمانی از مکتب به اصطالح فرانکفورت (فرانکفورتر شوله) ٬که از دست نازی ها به امریکا
رفته بود ٬در آنجا درخواستی از یک سازمان یهودی دریافت کرد که از وی میخواست در باره پیش زمینه های یهودی ستیزی
پژوهشی انجام دهد .پیداست که آن پژوهش در ایاالت متحده انجام شد و نه در آلمان .البته یهودی ستیزی در امریکا هم ناشناخته
نیست.
آدورنو و همکاران او از تئوری فروید تاثیر پذیرفته بودند .با توجه به این حقیقت که فروید به شهروند شدن و فرهنگ اندوزی
نوزاد تا رسیدن به سن نوجوانی و بزرگسالی نقش عمده ای در فرازش و سد سازی در برابر رانش پرخاشگری می دهد ٬آن تاثیر
پذیری نباید تعجب آور باشد .بدین سان آدورنو برای یافتن علل یهودی ستیزی ٬در سال های آغازین کودکی ٬دنبال آن گشت.
از مشخصات یهودی ستیزی که بیشتر بچشم می آید ٬نابخردانه بودن آنست .هرکس که روی اظهارات نظریه پردازان نازی
تحقیق و تامل کرده باشد ٬از خود می پرسد مگر می شود کسی این یاوه گوئی ها را باور کند؟ بی گمان یهودی ستیزی بر اساس
تجربیات و ارزیابی های معقول پدید نیامده است .اما زمانی که کسانی با یک یهودی تماس یا برخوردی شخصی پیدا می کنند ٬آن
تجربیات برپایه پیشداوری های موجود تفسیر می شود .ژان پائول سارتر فیلسوف ٬در تحقیقی که روی یهودی ستیزی کرده ٬می
نویسد:
چنین نیست که تجربیات موجب پدید آمدن تصوراتی در باره یهودی می شود ٬برعکس این تصورات است که به خدمت روشنگری تجربیات
درمیاید .اگر یهودی وجود نداشت ٬یهودی ستیزی او را به وجود میاورد (سارتر.)۱۳ ٬ ۱۹۴۷ ٬
بنا براین ٬در انیجا سخن از چنان نیاز ژرف به تبعیض و تفاوت گذاری است که در شخصیت ریشه دوانیده .این نیاز چگونه پدید
آمده است و کارکرد روانشناختی آن پیشداوری چیست؟ برای پی بردن بدان می باید همان فرایندی را دنبال کرد که پیش از این
کردیم ٬همان فرایندی که برای پی بردن به عوامل تعلیم و تربیتی تاثیرگذار روی پرخاشگری بچه ٬دنبال کردیم :مقایسه شماری
از آدم ها که دارای عقاید یهودی ستیز هستند با شماری از آدم های دیگر که آن باور ها را ندارند.
ت مقیاس اف آدورنو در گام نخست فهرستی از اظهاراتی را تهیه می کند ٬مشابه گفته هائی که در آغاز پاراگراف از فهرس ِ
آوردیم ٬با این تفاوت که گفته های اخیر صرفا ً در مورد یهودی ها می باشد .نام این مقیاس یی .اس .می باشد (یی .اس = .یهودی
ستیزی) .به نظر می رسد در آن هنگام ٬در ایاالت متحده ٬زیاد جلو برزبان راندن سخنان یهودی ستیزی چندان گرفته نمی شد ٬از
آنرو در اظهارات افراد گروه های مختلف اجتماعی از عدم ابراز نظرات ضد یهودی تا ابراز علنی آن دیده میشد.
گام دوم در آن پژوهش برپایه استدالل زیرین بود .هرگاه یهودی ستیزی را یک پیشداوری بیانگاریم ٬که برخاسته از نیاز به ستیز
با گروه دیگر می باشد ٬پس آن پیشداوری نباید تنها به یهودی ها محدود گردد ٬آن می باید به گروه های اقلیت دیگری نیز در
ایاالت متحده تسری پیدا کند .پس مقیاس دیگری با پرسش هایی در باره سایر گروه های اقلیت فراهم گردید ٬که مقیاس تی .نامیده
می شود (ت = .تبارکانونی یا نژاد پرستی) .هرگاه تئوری آدورنو درست باشد ٬می باید بتوان پیشبینی کرد کسانی که با مقیاس ی.
اس .نمره باال می گیرند ٬با معیار تی نیز نمره باال خواهند گرفت .اگر بزبان کارشناسی گفته باشیم :نمرات در هر دو مقیاس با هم
همخوانی و ربط خواهد داشت ( از باره آماری ربط و تناسب قابل اثبات خواهد داشت) .که در واقعیت نیز چنین بود.
برخورد و نگرش ستیزه جویانه با گروه های دیگر -به پیروی از تئوری آدورنو -تنها در بند گروه های اقلیت نمی ماند ٬بلکه
خود را در برابر ملیت های دیگر نیز بروز می دهد .اظهاراتی که در مقایس تی .در این رابطه آمده ٬در واقع انتظاری را که
میرفت ٬برآورده می کند .آدرونور و همکاران او اظهاراتی را که در باره ایاالت متحده ٬یعنی ملت خود نیز شده بود ٬در نظر
گرفته بودند ٬اما آنها با معیار یهودی ستیزی و تبارکانونی نمی خواند و با آن معیار ها نسبت منفی دارد .پس می توان گفت
نگرش و برخورد ستیزه جویانه دربرابر گروه های دیگر با شووینیسم همراه می شود .اندک اندک الگوئی پدیدار می گردد :از
یکسو بیزاری و دور ساختن هر آنچه که بگونه دیگر و ناآشناست و از سوی دگر این -همان -پنداری -خود با گروه خویش بی
آنکه کمترین انتقادی بر آن بشود.
29
اینک سخنی درباره مقیاس ف .پرسش های این مقیاس به هیچ دسته و گروهی مربوط نمی شود -مگر هم-جنس بازان که بدان
خواهیم پراخت -بلکه به شاخص های کلی جهان ربط دارد .اگر دوباه به آن پنج پرسشی که پیشتر آورده شد ٬نگاهی بیفکنیم٬
خواهیم دید دو پرسش نخست به تغییر ربط پیدا می کند .آدم هایی که در برابر گروه های دیگر برخورد و نگرش ستیزه جویانه
دارند ٬از هرچه که نو و ناآشناست می ترسند .برای آنها دگرگونی اجتماعی تهدید آمیز و رفتن بسوی فروپاشی است ٬پس می باید
اگر الزم شد ٬با بی رحمی و خشونت در جلو آن درآمد .پرسش های ۳و ۴باهم پیوند تنگاتنگی دارد .آنکه طیبعت انسانی را
ویرانگر آزموده است ( سراسر جنگ و دشمنی) ٬خواهان اقتدار گرائی سرکوبگر می باشد تا نگذارد تکانه های بدخواهانه سر
بلند کند .مقیاس ف .نیز با مقیاس های پیشتر یاد شده همخوانی و تناسب دارد :دیده شده آدم هایی که با مقیاس های ت .و ی .س.
نمره باال می گیرند ٬با بیشتر گفته های مقیاس ف .موافق می باشند ٬اماکسانی که با آن مقیاس ها نمره کم گرفته بودند ٬با گفته
های مقیاس ف موافق نبودند.
مرحله پایانی این پژوهش شامل گفتگو های بالینی با گروهی از کسانی می شد که با مقیاس ی .س .نمرات باالئی گرفته بوداند و
نیز کسانی که با همان مقیاس نمرات پائینی گرفته بودند .مصاحبه در زمینه های کار ٬شغل و مقام ٬دین ٬پیش زمینه های
خانوادگی ٬رابطه میان بچه و پدر و مادر ٬روابط شخصی و جنسیت بود .مقیاس هایی که در بخش های پیشین تحقیق بکار رفت٬
برای بدست آوردن اینچنین داده های دارای بار احساسی بکار نمی آمد .برای همین پژوهشگران بهتر دانستند با این عده مصاحبه
کنند.
نتایج بدست آمده با پیشبینی های نظری همسوئی و سازگاری داشت .شخص اقتدار گرا برخی تکانه ها را درخود سرکوب و
جابجا می کند ٬تکانه هایی چون ترس ها ٬احساس های ناتوانی ٬تمایالت پرخاشگرانه (!) همین طور تکانه های جنسی را :پیرو
روانشناسی واشکافی هر انسانی بیش و کم دو جنسی می باشد ٬اما آن به وسیله تعلیم و تربیتی که داشتن جنسیت خاصی را تبلیغ
می کند ٬از ’دیده ها دزدیده می شود‘ ٬تا نفرت شدید از هم جنس بازان موجب پس زنی تکانه های هم جنس باز بودن خود گردد؛
در این خصوص می توانید بار دیگر به پرسش ۵نگاهی بیاندازید .شخصیت اقتدار گرا آن تکانه های سرکوب شده را روی گروه
های دیگر فرافکنی می کند .این نیز ویژگی نابخردانه پیشداوری را عیان می سازد .اعضای گروه اقلیت مورد نظر به بجای
سیاهی لشگر نمایش سایه ها و اوهامی درمیایند که شخص متعصب و پیشداوری کننده ٬با خود اجرا می کند .او در واقع با من
سرکوب شده و دگرگون شونده (آلترایگو) خود در جنگ است .سرکوب با کنترل یکی نیست .در سرکوب سخن بر سر حاشا
کردن است .شخصی که تکانه های اجتماعی و اخالقی غیرقابل قبول خود را سرکوب می کند ٬وقتی از دیگران می شنود ٬او آن
تکانه ها را دارد ٬با رنجش بسیار به آن گفته اعتراض می کند .اما آنکه چشمان خود را روی سوی تاریک احساس های خویش
نبسته است ٬می تواند آنها را بهتر کنترل کند ٬او آنها را روی دیگران فرافکنی نمیکند و آدمهای دیگر را ٬آدمی مانند خود می بیند
و در برابر آنها تحمل پذیر می باشد.
مصاحبه ها همان تصویری را نمایان ساخت که مقیاس ف .نشان می داد :اهمیت بسیار قائل شدن به ارزش های مرسوم و در
روابط شخصی ( زناشوئی) به فکر قبضه قدرت بودن .همچنین آنها در صدد آرمانی ساختن پدر و مادر و جو و فضای خانه پدر
و مادری می باشند .این مساله از آنرو درخور توجه است که مصاحبه های عمقی درست باژگونه آنرا نشان می دهد .این آدم ها
معموالً تحت تعلیم و تربیت و نظم سختگیرانه پدر و مادری بزرگ شده بودند که شدیدا ً سر شان گرم آبرو و جایگاه اجتماعی خود
بود ’حفظ موقعیت خویش‘ و عشق پدر و مادری را به حرف شنوی و اطاعت بی چون چرای فرزندان مشروط کرده بودند .از
ترس از دست دادن عشق پدر و مادری ٬به رخت ’انگیزه‘ یهودی ستیزی آتی درمیاید.
آنروِ ٬
نقش فرافکنی و سرکوب در از باره روانی در خانواده شخص اقتدارگرا را تحقیقات دو تن از همکاران آدورنو ٬فرنکل
برونسویک و سانفورد نیز نشان داده است .روی دو گروه ٬یکی با نمره باال در مقیاس یهودی ستیزی و یکی با نمره پائین٬
آزمایش درک و احساس موضوعی (آ .د .ا .م ).انجام داده شد .این ٬یک آزمایش فرافکنی می باشد که در آن آگاهانه به شخص
آزمایش شونده چند عکس تار را نشان می دهند تا وی بر پایه آن تصاویر داستانی بسازد .در این آزمایش فرض بر آن می باشد
که تکانه های ناخودآگاه و سرکوب شده روی عکس ها فرافکنی می شود و در داستان بازتاب می یابد .شاید تعجب آور باشد ٬اما
ت روانشناسی واشکافی آدورنو و همکاران او ٬کسانی که در مقیاس ی .س .نمره باال گرفته اند ٬در در همسوئی با نقطه عزیم ِ
آزمایش آ .د .ا .ام .داستان های پرخاشگرانه و تندی می سازند :همسرش هر دو پای خود را از دست داد ٬پدرش به طرز فجیعی
کشته شد ٬دیگران در بازداشتگاه های نازی ها نابود شدند ٬با جریان برق اعدام شدند ٬در میدان های کشتار جنگ می میرند یا آتش
زده می شوند .در حالی که همان افراد آزمایش شونده در باره خانه پدری شان داستانی ایده آل ساخته بودند .در داستان های
کسانی که در مقیاس ی .س .نمره پائین گرفته بودند از این خشونت های نشانی دیده نمی شد .در گروه نخست به نظر می رسد
پرخاشگری بیشتری علیه پدر و مادرهای شان هست ٬که درنیتجه تعلیم و تربیت خشک و سختگیرانه پدید آمده ٬اما از ترس این که
مبادا عشق و محبت پدر و مادری را از دست بدهند ٬بشدت سرکوب شده روی گروه های دیگر فرافکنی می شود.
30
در پایان پاراگراف پیشین گفته شد ٬نباید بگونه ای که نظریه یادگیری اجتماعی در مورد مالحظات سطحی تلقین می کند ٬نگرش
ها و دیدگاه های های آموخته شده را صرفا ً یادگیری نگرش ها و دیدگاه های آگاهانه پنداشت .از پژوهش آدورنو روشن می شود
که یهودی ستیزی آموخته است و مادرزادی نمی باشد ٬اما آن به این معنی نیست که پیشداوری یاد شده آگاهانه توسط پدر و مادرها
به فرزندان انتقال داده می شود .احتمال آن وجود دارد -در بخش آتی کتاب نمونه هایی از این مورد خواهیم آورد ٬-هرچند آن نه
ضرورت دارد و نه می توان آنرا غیر ممکن دانست ٬که شمار چشمگیری از کسانی که در مقیاس ف .نمره باال گرفته اند ٬در
خانه پدری خود هیچگاه ٬به طور مستقیم با ایده های یهودی ستیزی تماس نیافته اند .فرایندهایی که آدم ها در آن شکل می گیرند٬
اغلب بسیار ’ژرف‘ و ناخودآگاه می باشد .آن پیرامون بال واسطه ای که نوزاد کوچک یکسره بدان وابسته است ٬تا حدود زیادی
تعین می کند از باره احساسی ٬جهان و مردمی که در آن هستند ٬همچنین تا اندازه ای من ( ایش) ٬در آینده چه معنائی خواهد یافت.
تو همانی که هستی ٬پیش از آن که خبرت بشود.
31
میان پرده
۲
تحقیقات تجربی
در میان پرده نخست از تفاوت میان ’علمی نبودن‘ هوفالند و ’علمی بودن‘ فروید گفتیم .گفتیم که دومی بکمک تئوری روانشناسی
واشکافی خود می توانست ناخرسندی در فرهنگ را روشنگری کند ٬اما شخص نخست تنها به شناسائی آن ناخرسندی توانا بود .با
بهره گیری از روانشناسی واشکافی می توان پدیده های بسیار دیگر را روشن ساخت .به سخن دیگر فروید برای خود یک تئوری
داشت .اما اندکی بعد معلوم گشت علم در اینجا ٬اگر رسمی گفته باشیم ٬خود را از افسانه ٬دین و فلسفه نظری جدا نمی کند .در
کدامین نقاط آن خود را از تظاهرات قدرت تفکر آدمی جدا ساخته است؟
در فصل قبلی با نتایج تحقیق تجربی و سیستماتیک آشنائی یافتیم .دیدیم که پژوهشگران علم اجتماع ٬داده های تاثیر گذاری
خانواده روی پرخاشگری بچه ها و تداوم آن در زندگی آتی آنان را گردآوری می کنند؛ دیدیم که آنها در تحقیقی که روی
شخصیت اقتدار گرا شد ٬در مصاحبه های بالینی ٬پرشسنامه ها و آزمون فرافکنی ٬سخت کار می کردند .آنان بی خود و بی سبب
آن کار را نمی کردند ٬بلکه هدفی از آن داشتند :آنها در صدد امتحان یک تئوری بودند .یک چنین چیزی چگونه کار می کند؟ در
پاراگرافی که روی شخصیت اقتدار گرا بود ٬این عبارت را می دیدیم’ :اگر تئوری آدورنو و همکاران او درست باشد ٬می باید
بتوان پیشبینی کرد کسانی که با مقیاس ی .س .نمره باال میگیرند ٬می باید میانگین آن آدم ها ٬با مقیاس تبارکانونی نیز نمره
باالبگیرند و برعکس‘ .نظریه ها ٬پیشبینی ها و نمره های یک مقیاس چه ارتباطی باهم دارد؟
خروت می گوید تئوری ٬سیستمی از گزاره ها و پیشنهاد های همگون و از باره منطقی یکدست می باشد ٬بویژه تصورات٬ ِدُ .
ادراکات و مفاهیم عاری از تناقض ٬در رابطه با بخشی از واقعیت و چنان شکل داده شده است ’که بتوان فرضیه های قابل قبولی
خروت .)۴۱ ٬ ۱۹۶۱ ٬برداشت او از فرضیه چنین است: از آن استخراج کرد ‘ ( دُِ .
...قانون-مندی ’باز‘ ٬مفروض ٬و کلی؛ که امکان مشاهدات جدید وجود دارد ٬در عین حال به چنین مشاهداتی اشاره می کند ٬بویژه
خرت.)۴۵ ٬ ۱۹۶۱ ٬ در این معنا ٬که فرضیه را می توان با مشاهدات جدید امتحان کرد ( دُِ .
در این میان با پنج برداشت روبرو هستیم :تئوری ٬فرضیه ٬پیشبینی ٬آزمودن و مشاهده .این را که هدف از آن برداشت ها چیست٬
سعی می کنیم با تئوری آدورنو روشن سازیم .تئوری حاکی از آنست که میان ایده های سیاسی و اجتماعی مردم اغلب پیوستگی
مشخصی را می شود دید که بیشتر اوقات بازتاب کننده امیال ٬آروزها و احساس های (سرکوب شده) و النه گزیده در ژرفترین
ساختارها می باشد که اکثرا ً حاصل و پیامد تجربیات نوجوانی خاصی میباشد .تئوری جالبی است ٬اما از کجا می شود فهمید که آن
درست است؟ برای پی بردن بدان می باید تئوری را در رابطه با گستره ای که در آن زمینه کاربرد دارد ٬پیوسته و سسیستماتیک
آزمود .آن آزمودن بدین گونه است که تئوری و نتایج مشاهدات سیستماتیک را باهم مقایسه می کنند .این کار را به ندرت می شود
به طور مستقیم انجام داد شاید هم هرگز نشود .آنرا می باید ُخرد ُخرد پیش برد .اگر تئوری آدورنو درست باشد ٬می باید در میان
پاره ای چیز ها این را هم بپذیریم که پیوندی میان یهودی ستیزی و بیزاری و دوری گزینی از اقلیت های دیگر نیز باشد .این
خروت با ’فرضیه‘’ :باز ٬مفروض ٬قانون-مندی کلی‘ در نظر دارد .بنا براین فرضیه را می شود ازپیوند همان چیزیست که دُِ .
نظریه ای که بسیار کلی بیان شده است ٬استخراج نمود .فرضیه ٬اگر بتوان گفت ٬به واقعیت قابل رویت نزدیکتر می باشد ٬از آنرو
در مقایسه با مشاهدات ٬آنرا آسانتر می شود آزمود .برای همین بود که در پژوهش آدورنو یک مقیاس ی .س .و یک مقیاس ت.
تهیه شد .پس از آن به واسطه فرضیه می توان به پیشبینی هایی دست یافت ٬که در این خصوص پیشبینی یافته شدن نسبت مثبت
میان نمرات هر دو مقیاس می باشد .پس پیشبینی به نتایج تعریف مشخص و روشن تحقیق تجربی مربوط می گردد.
در این پژوهش فرضیه های دیگری نیز آزموده می شود؛ پیوند و همبستگی میان یهودی ستیزی و شووینیسم افراطی ٬ناخوشایند
یافتن هرآنچه ناآشنا و نو است و تجربیات خاص کودکی .این ها را نیز میشود از آن تئوری نتیجه گیری کرد .این فرضیه ها را
هم می شود روی پیشبینی ربط و پیوند داشتن نمرات آزمایش متمرکز ساخت .بدین سان تئوری فرضیه ها متفاوتی را عرضه می
32
کند که به واسطه تئوری باهم مرتبط می باشد و پیشبینی های آنها در پژوهش های گوناگون سنجیده می شود .اگر به طور ساده
گفته باشیم روند کارها چنین می باشد :تئوری >---فرضیه >---طرح پژوهش >---پیشبینی >---انجام پژوهش >---مشاهده -
>--مقایسه مشاهدات با پیشبینی ها >---سنجش و ارزیابی تئوری در پرتو نتایج پژوهش ها .پرداختن به کار علمی در بر گیرنده
زنجیره ای از فعالیت ها می باشد که روند آنرا سبک و سنگین کردن های تئوریک میسر می سازد .تئوری دارای اندازه و عمق٬
پیکان راهنمائی می شود برای زنجیره ای از تحقیقات مختلف ٬از اینرو می توان آنرا به مثابه برنامه پژهش در نظر آورد.
پژوهش های آدورنو درستی پیشبینی هائی را که شده بود ٬تا حدود زیادی نشان داد ٬اما اگر آنها درست درنمی آمد؟ در آن
صورت می باید پذیرفته می شد که در تئوری یک جای کار می لنگد .در پژوهش های تجربی مساله بر سر واقعیت ٬درستی یا
پذیرفته شدن و ماندگاری -در اینجا از بگو و مگو های علمی-فلسفی بی پایان در اینکه کدام یک از این سه عبارت ٬کاربرد بیشتر
دارد ٬چشم پوشی می کنیم -تئوری می باشد .در این کتاب ٬از ارزیابی تئوری در پرتو دستاورد های پژوهش ٬چند بار دیگر نیز
سخن خواهیم راند.
مشاهده
در نوشته باال چندین بار واژه ’مشاهده‘ بکار برده شد .می باید بر خوانندگان روشن شده باشد که این واژه را می باید در مفهومی
گسترده تر بکار برد .مشاهده در علوم اجتماعی همه چیز هست مگر خوب دیدن یک مساله با چشم ٬در علوم طبیعی نیز همین
طور است .در پژوهش آدورنو برای آن کار ابزار بسیاری الزم بود ٬مانند مقیاس های یهودی ستیزی ٬ت .و ف ٬.مصاحبه های
بالینی برای گیر انداختن مصاحبه شونده در پیشداوری ها ٬سو گیری ها و گرایش های ارزشی و همچنین آزمون فرافکنی .روشن
است که این ابزار ها می باید چیزهایی را اندازه بگیرد که برای آن کارها در نظر گرفته شده است ٬با دقت و صحت خوبی هم
اندازه گیری کند؛ به گفته دیگر اندازه گیری آنها می باید دقیق باشد -بگونه ای که این روند در روانشناسی آزمون ٬تا حد
کارشناسی جداگانه ای رشد کرده است ٬کارشناسی روان-سنجی .در پژوهش آدورنو می باید گروه هایی از پاسخ دهندگان را می
یافتند که می شد آنها را باهم مقایسه کرد؛ سر آخر هم پیش از آنکه ’مشاهده ای انجام گیرد‘ ٬می باید در پرتو تئوری ٬پردازش
آماری و تفسیری معتبر از مواد بدست آمده می شد؛ کاری دشوار و بس پر درد سر .آنچه پیداست ٬شرایط را می باید برای
مشاهده آماده ساخت.
’انجام‘ مشاهده در اکثر موارد به معنی ساختن ابزار اندازه گیری می باشد :میکروسکوپ ٬دماسنج ٬آزمون فرافکنی ٬مقیاس ف ٬.و
غیره .آنچه را که ما با ’دما‘ در مد نظر داریم ٬نمی توان بسادگی گفت همان ’میزان باال و پائین بودن جیوه در لوله تهی از
هواست‘ .پیش از درک آن رابطه می بایست نخست دانست که جیوه با گرم شدن منبسط می گردد و با سرد شدن منقبض و اینکه
میزان باال بودن ستون جیوه در لوله ای که هوای آنرا تهی ساخته اند ٬اندازه و میزانی برای گرمی و سردی هوا می باشد .از این
آن آب خالص را که در گذشته اگر قرار بگذاریم میزان باال بودن جیوه را در مورد آبی که می جوشد ٬برابر با ۱۰۰بدانیم و از ِ
حال یخ بستن است ٬روی ۰قرار دهیم ٬سپس میان آن دو را نیز درجه بندی کنیم ٬آنگاه خواهیم توانست دما های گوناگون را اندازه
گیری کنیم .باال یا پائین بودن جیوه درون لوله ٬ششمین مفهومی است که ما برای اجرائی کردن مفهوم تئوریک ’درجه حرارت‘
بکار می بریم .بهمان سان نمره بدست آمده بر پایه مقیاس ت .نیز اجرائی کردن ’تبار کانونی ‘ و مجموع نمره پاسخ های داده شده
به پرسش های مقیاس ف ٬.که در بخش پیشین پنج تا از آنها را آوردیم ٬نیز اجرائی کردن شخصیت ’فاشیستوئید‘ ( به قیاس از
اسکیزوئید -م ٬).می باشد .نمره ها در مورد پاسخ دهندگان مختلف فرق می کند .روشن است مقیاسی که همه بر پایه آن نمره
برابر بیاورند ٬وسیله اندازه گیری بدون قابلیت تفاوت گذاری می باشد .از آنرو نمره بدست آمده از یک مقیاس یا جائی را که جیوه
در دماسنج ایستاده ٬یک متغیر می نامند .درک و مفوم نظری ’دما‘ و یا ’تبار کانونی‘ ٬در یک تحقیق خاص ٬تا رسیدن به یک
متغیر عملیاتی میشود؛ در میان پرده شماره ۵دوباره سر این بحث برمیگردیم .روش های دیگری هم برای اندازه گیری دما
وجود دارد .برای نمونه هرم سنج ( دستگاهی برای سنجش گرمای بسیار باال -م ).که در آن تابش فلز گداخته و ذوب شونده با از
آن رشته سیم باریک الکتریکی روشن شونده در درون دستگاه که همراه با شدت جریان درون سیم میزان گرما را مشخص می
کند ٬یا تجزیه و تحلیل طیفی ٬که در آن طول موج نور -معیاری برای اندازه گیری دمای یک جسم (آسمانی) می باشد -تعیین می
شود .پس می توان دید درک تئوریک نه تنها در علوم اجتماعی که در علوم طبیعی نیز ٬به عملیاتی شدن های متفاوتی میدان می
دهد ٬که به زمینه واقعیت مورد نظر و امکانات و محدودیت های مشخص پژوهش خاصی بستگی پیدا می کند.
در پژوهش های تجربی هر تئوری را نمی توان آزمود .به گفته دیگر ٬هر تئوری توانش آزمودن را ندارد .تئوری ها را می شود
ار اندازه گیری امتحان شده ای وجود ندارد ٬معیار
از چشم انداز میزان آزمون پذیری تمایز گذاری کرد ٬هر چند برای آن کار معی ِ
دارای کیفیت خوب که جای خود دارد .با این حال در علوم این یک هنجار روش شناسی می باشد که اگر قرار باشد تئوری ها از
دیدگاه علمی پذیرفته شوند ٬می باید چنان تدوین گردند که دست کم از باره اصولی قابلیت امتحان شدن در تجربه و عمل را داشته
باشند؛ بی سبب نیست که میان اهل فن از علوم تجربی سخن گفته می شود .برای پذیرفته شدن یک تئوری می باید بتوان با
پژوهش های تجربی درستی یا نادرستی آنرا آزمود .پس از آزموده شدن در بوته آزمایش های تجربی است که می توان آنرا بهتر
کرد یا کنار گذاشت.
آنچه را که تاکنون در خصوص روند امور گفتیم ٬از دیرباز از نشانه های علوم نوین و تجربی بشمار می آید ٬بهمین سان به مثابه
ازآن افسانه ٬دین و سیستم های فلسفه نظری و حدس و گمان می باشد .این را که
ِ مرزبندی میان ادعا های علمی بودن علوم و
صحبت از ’علم‘ در میان است یا نه ٬ماهیت و زمینه تئوری مشخص نمی کند ٬بلکه چگونگی تدوین شدن آن که اغلب در پژوهش
های بلند مدت و پیچیده امتحان خود را پس می دهد ٬روشن میکند .این است معیار رسمی روش شناسی .به عبارت دیگر٬
محتوای این یا آن تئوری که تا چه اندازه در طول دوره خاصی آدمی یا جهان بینی اهل علم و دانش را ٬نیز آدم عامی را رقم می
زند ٬شاخص علمی بودن بشمار نمی آید ٬بلکه آن انطباق تئوری بر معیار های عمومی و رسمی روش شناسی می باشد .وارونه
گوئی آنجاست ٬روانشناسی واشکافی که در میان پرده پیش به مثابه ’علمی بودن‘ فروید مطرح شد ٬بر اساس این معیار رسمی از
سوی بسیاری از پژوهشگران علوم اجتماعی به سبب غیر علمی بودن کنار گذاشته می شود .از دید آنان روانشناسی واشکافی را
نمی شود با عبارات مناسب تدوین یا دوباره تدوین کرد ٬از آنرو قابل ’پذیرش‘ نیست ٬بگذریم از درستی و نادرستی آن .پس جای
آن همراه با افسانه ٬جهان بینی های دینی و ایده های فلسفه نظری در آنسوی مرزبندی می باشد.
بحث علمی
فرایند استانداردی که در باال برای آزمودن تئوری آورده شد ٬نه تنها راهنمائی برای کارهای علمی می باشد که برای بحث علمی
هم بکار می آید .نزدیک به همه مقاالتی که در هفته نامه ها و ماهنامه های علمی-اجتماعی درمیاید و در آنها چگونگی پیشرفت
تحقیقات تجربی گزارش می شود ٬در کل همان ساختار را بنمایش می گذارد .این طرح و معیارهای وابسته بدان برای ’پذیرفته
شدن‘ علمی تئوری ها و همین طور بحث علمی ٬بارها در این کتاب ٬در صحنه دید خوانندگان ظاهر خواهد گشت .بدین سان کم کم ِ
روشن خواهد گشت که آنها در جایگاه پیکان راهنما ٬بسیار ضروری می باشد ٬اما در مواردی نیز بسیار ساده انگارانه می باشد و
کاربرد آنها از خردمندی بدور است .از این هم که بگذریم ٬پیرامون این مبان ِی کارشناسی ٬اغلب در میان جریانات مختلف علوم
اجتماعی ٬تفاوت های عقیدت ِی اساسی نقش بازی می کند .عبارات بکار برده شده در اینجا -تئوری ٬فرضیه ٬طرح پژوهش٬
ی علوم (اجتماعی) مفاهیم اساسی گشته عملیتاتی کردن ٬پیشبینی ٬متغیر ٬آزمودن ٬مشاهده ٬ارزیابی -در واقع ٬از دیدگاه روش شناس ِ
است .دشواری هایی که در پژوهش های تجربی -احساس های ما می تواند گمراه مان کند ٬همان گونه وسایل اندازه گیری ها٬
آزمون ها ٬فهرست پرسش ها و تصاویری که ( بکمک پروژکتور-م ).روی پرده افکنده می شود ٬بگذریم که از شخص آزمایش
شونده سخنی نمی گوئیم -پیش می آید از حوصله این مقدمه بیرون است .این در گذر زمان تا حد کارشناسی در زمینه چگونه
حرف زدن رشد کرده است و مانند ر .ت( .روش ها و تکنیک ها) بخشی از آموزش دانشگاهی در رشته علوم اجتماعی گشته
است.
تئوری یادگیری اجتماعی و تئوری شخصیت اقتدار -گرا در باره پرخاشگری آدمی چیزی نمی گوید ٬اما در مورد پاره ای شرایط
پدید آمدن پرخاشگری آدمی چیز هایی می گوید .تجربیات دوران کودکی روی این پرخاشگری تاثیر گذار می باشد .هرچندان هم
یهودی ستیزی در احساس های ناخودآگاه ٬سرکوب شده و ژرف آدم هایی باشد که توسط آدورنو آزمایش شدند ٬آن مادرزادی
نیست ٬بلکه آموخته است .گفته باال پرتو دیگری بر این پرسش می افکند که ٬پس با آن چه می توان کرد .الگوهای تعلیم و تربیتی
را ٬که اغلب ریشه در موقعیت اجتماعی و سنت گروه های مختلف اجتماعی دارد ٬به سادگی نمی توان تغییر داد ٬اما نظریه
آن فروید و لورنز ٬به هر روی چشم انداز دل گرم کننده ای راآموزش اجتماعی باندورا و نیز تئوری آدورنو در قیاس با از ِ
عرضه می کند که پس از طرح این پرسش که آیا علوم اجتماعی می تواند برای پدید آوردن جهانی بهتر کمک کند ٬آن را روشنتر
می شود دید .دگرگون ساختن الگوهای فرزند پروری ساده تر از دگرگون کردن رانش های بسیار کهنی است که از روزگار آدم
های نخستین مانده است .همچنین تمایالت و حاالتی را که به ارث برده ایم و مک کوبی و ژاکلین آنها را مسئول تفاوت های همه
جا مشهود میان پرخاشگری زنان و مردان می دانند ٬نباید از یاد برد ٬چون آنها ویژگی های دریاچه پشت س ِد رانش ها و احساس
ها را ندارد ٬آسانتر به وسیله آموزش و پرورش و پیرامون تاثّر می پذیرد تا رانش ها و غرائز .همچنان که دیدیم ٬مساله همواره
بر سر تفاوت در پرخاشگریست ٬نه شدت مطلق آن.
مادرزادی یا آموخته؟ این مساله ای نیست که تنها با توجه به پرخاشگری آدمی پیش آمده است .همچنین در زمینه های دیگری ٬که
در اینجا برای پرهیز از اطناب نام نمی بریم ٬آن پیش می آید .این مساله به قدمت خود علوم اجتماعی می باشد و تحت عنوان
مساله سرشت -آموزش و پرورش شناخته می شود .از آنچه که تاکنون گفته ایم روشن می شود ٬پاسخ به این پرسش نه تنها از
باره علمی که از باره عملی نیز اهمیت دارد .از زمان رایش سوم تئوری هایی سر برمیاورد که روی خصوصیات تعیین شده از
باره زیست شناختی ( برخی) افراد تاکید می کند؛ تئوری هایی که بوی خوشی از آنها به مشام نمی رسد ٬هر چند پژوهشگرانی
نیز که خود را به اینگونه مسائل سرگرم می دارند ٬نام و آبروی بدی ندارند.
35
بخش ۲
جامعه و خشونت
36
۴
فرد یا جامعه؟
پژوهش در باره شخصیت اقتدار گرا در سالهای آغازین محبوبیت یافت و تنها در ده سال نخست بیش از ده هزار نشریه در آن
زمینه درآمد .در هلند هم از مقیاس ف .استفاده می شود .تئوریهای علمی نیز مانند امپراتوری های جهانی دوره فراز آمدن٬
شکوفان شدن و فروپاشیدن خود را دارد .تا هنگامی که جای آنها را تئوری های بهتر پر می کند ٬جائی برای نگرانی نیست.
تئوری آدورنو را نیز گریزی از این سرنوشت نبود ٬هرچند هنوز هستند کسانی که از آن استفاده می کنند ٬اما شماری از دست
اندرکاران در صدد یافتن راه های تئوریک دیگری به عنوان نقطه عزیمت در پژوهش های اجتماعی-علمی بر ای خشونت و
کاربرد زور برآمده اند.
پِتی گرو
در سال های پایانی دهه پنجاه ( سده پیش -م ).ئی .اف .گرو روانشناس اجتماعی امریکائی ٬در افریقای جنوبی ٬روی پیشداوری
نژادی ٬پژوهشی انجام داد .او از یک مقیاس قابل قیاس با مقیاس ی .س .آدورنو و از یک مقیاس مشابه ف .استفاده کرد .یک
چنین مقیاس هایی را می باید با اوضاع و شریط محل و هدف مشخص پژوهش تنظیم و تعدیل کرد .او نمرات ۶۲۰تن از
دانشجویان سفید پوست افریقای جنوبی را مقایسه کرد و به این نتیجه رسید که در واقع آنها به سیاهان نگرشی منفی داشتند ٬اما
برخالف آنچه که پیرو تئوری آدورنو می شود انتظار داشت ٬آنها در مقیاس تعدیل شده ف .نمره باالئی نمی گرفتند .پس از آن پتی
گرو گروهی از سفیدپوستان بزرگسال جنوب ایاالت متحده را با گروهی از شمال مقایسه کرد .گروه جنوبی در باره سیاهان
پیشداوری های چشمگیری داشت ٬اما با مقیاس های دیگر نمره باال نمی گرفت ( کرش و دیگران.)۲۰۸ ٬ ۱۹۶۲ ٬
چگونه می باید این مساله را روشن ساخت؟ آیا تئوری آدورنو نادرست است و نژادپرستی ربطی با ساختار شخصیتی ندارد؟ یا
چگونه می باید نتایج تحقیقات آدورنو و همکاران او را چنان تفسیر کرد ٬که مانند همیشه با تئوری او همخوانی داشته باشد؟
وضعیتی از این دست در علوم بیشتر پیش می آید و اگر راسته گفته باشیم آن یک قاعده است تا یک استثنا .علم -برای یقین
حاصل کردن ٬تکرار می کنم -یک دسته از دانسته های حاضر و آماده ٬دم دست برای خودنمائی نیست .در اکثر اینگونه موارد با
یک پازل گیج کننده و دشواری روبرو می شویم که تکه های آن به طرز غیرقابل توضیحی باهم جور در نمی آید -اما هر از
گاهی با شگفتی می بینیم خیلی خوب جور در میاید.
پتی گرو از این نتایج هیچ هم شگفت زده نشد :چرا که انتظار آنرا داشت .اگر جز این می بود ٬دلیلی نداشت که افریقای جنوبی یا
جنوب ایاالت متحده را برای پژوهش خود برگزیند .در آن دو جا از قدیم االیّام ٬تبعیض علیه سیاهان ممنوع و غیرمجاز اعالن
شده است .در آن جاها نابرابری های های قدرت اقتصادی-اجتماعی را در کل پا به پای تبعیض نژادی می بینی :سفید ها در برابر
سیاهان .به این چنین تفاوت های سنتی قدرت ٬تصورات و ادراکات ٬ارزش ها و هنجارها ٬به طور کل می توان گفت فرهنگ
گروه های حاکم و مسلط حقانیت می دهد .بچه های سفید پوستی که در چنین جهانی بزرگ می شوند ٬از بچگی مانند غذا های نرم
و راحتی که با قاشق کوچک در دهان شان گذاشته می شود ٬این ها هم از همان کودکی در ذهن شان ریخته می شود.
ت تباری را تعلیم و تربیت شکل می دهد ٬اما بگونه ای همانگونه که در بخش ۳گفته شد ٬اینجا نیز پیشداوری ها علیه گروه اقلی ِ
بسیار متفاوت از آنی که تئوری های بکار برده شده در آنجا ٬آنرا می خواهند .نه به وسیله تعلیم و تربیت سرکوبگرانه که فرافکنی
تکانه های غیر قابل قبول اجتماعی آن ٬ناخواسته و برسبیل تصادف روی اقلیتی موجود در آن دم ٬تاثیر می گذارد ٬بلکه به وسیله
فرهنگ غالب و مسلطی که سلسله مراتب اجتماعی را به کودک می آموزد .در بارهی کسانی که در گروه های آزمایش پتی گرو
هستند ٬از آنرو پیشداوری می شود که ٬برپایه اندازه گیری هنجارهای رایج در آن محلی ٬آدمهای عادی و سازگار ( با آن فرهنگ-
م ).می باشند .تبعیض خشونت بار علیه گروه های اقلیت در اینجا ٬به سبب ’شکسته شدن‘ خشونت بار ’سد‘ نمی باشد که می توان
37
بر پایه تئوری های فروید و لورنز انتظار آنرا داشت ٬بلکه به سبب حفظ و ابقاء جبری نابرابری های قدرت و اقتدار علیه گروه
سرکوب شده ایست که برای آزادی و رهائی اجتماعی مبارزه می کند .در این خصوص بحث بر سر ساختاری بودن ستم و
دشمنی ورزی می باشد .مراد از ساختاری بودن ستم و دشمنی ورزی نه تنها سرکوب خشن و بی رحمی بکاربرده شده توسط
پلیس در برابر انبوه تظاهر کنندگان می باشد؛ همچنین آن در برگیرنده محدودیت های قانونی و اعمالی هم می شود که به دستاویز
آنها نابرابری تداوم می یابد .آن خشونتی را که هر از گاهی گروه های زیر فشار و سرکوب شده بکار می برند ٬در کوشش های
آنان برای دست یافتن به برابر سیاسی ٬اجتماعی و اقتصادی ٬ابزار و وسیله بشمار می آید .میزان دست یابی آنان به خواست های
شان ٬با میزان از دست دادن قدرت و موقعیت از سوی گروه دارای امتیاز متناسب می باشد .این خشونت را نمی شود بکمک
تئوری مادرزادی بودن رانش ها و غرائز توضیح داد یا با تئوری سرکوب و فرافکنی توجیه نمود .آگاهی از نابرابری های
دسترسی داشتن به قدرت و اهداف متضاد گروه های درگیر ٬درک بهتر از خشونت های این چنینی را میسر می سازد.
مظفر شریف
روانشناس اجتماعی ٬مظفر شریف این دیدگاه را در سال های پایانی دهه پنجاه اعالن کرد .شریف می گوید ٬اگر تئوری هایی چون
تئوری فروید یا لورنز به اندازه کافی روشنگر و قانع کننده می بود ٬در آن صورت پرخاشگری در همه جوامع پدیده شایعی می
شد :آنگاه فشار اینجا و آنجا بیشتر می گشت ٬ناخرسندی در فرهنگ تاب و توان مردم را می ربود و یکی از آن میان ’دست
بکاری می زد که نباید می زد‘.برخی از موارد اقدام به خشونت افراد را شاید بتوان به این گونه توضیح داد ٬اما آنها بخش
ناچیزی از این ’خشم و خروشی‘ را تشکیل می دهد که از روزگاران کهن بر دوش آدمی سنگینی می کند و ما در بخش نخست به
آن اشاره کردیم .آن شکلی از خشونت که بیشترین قربانی را میگیرد ٬پوست کنده گفته باشیم ٬جنگها را گروه های گوناگون انجام
می دهند :ملت ها ٬طبقات اجتماعی ٬دسته های نژادی ٬جنبش های رهائی از وابستگی و غیره.
ب نشانه های پرخاشگری زیادی آنان آسیب های نیازی به گفتن ندارد ٬این افراد هستند که دست به خشونت میزنند و اغل ِ
روانشناختی کور و سرکوب شده می باشد .شریف انکار نمی کند ٬آدمهائی هستند که به سبب درماندگی ها و سرخوردگی های
بسیار در گذشته ٬پرخاشگری اسیب شناختی دارند ٬با این همه پرخاشگری آنان در بستر روابط درونگروهی روان می گردد :آنها
نقش خود را در جایگاه عضو گروه بازی می کنند .هرگاه بخواهیم این شکل از خشونت را بکمک پرخاشگری مادرزادی یا
آموخته شده در دوره تعلیم و تربیت تنویر و توصیف کنیم ٬می بینیم توضیح داده نمی شود پس چرا گروه هائی از این یا آن دست
باهم درگیر می شوند و گروه های دیگر در آرامش و دوستی باهم بسر می برند .اگر جنگ پیامد ’جوش آوردن‘ باشد ٬می باید هر
ملتی ٬هر از چندی درگیر جنگ می شد -که آشکارا چنین نیست .شریف اشاره می کند که انگلستان از ۱۸۵۰تا ۱۹۵بیست بار
جنگ براه انداخته در حالی که آلمان در آن مدت تنها هشت بار جنگیده است .این فرض که انگلستان بیشتر از دو برابر و نیم
آلمان پرخاشگرتر است ٬اگر نرم گفته باشیم ٬نادرست است .ملت هائی هستند که بسیار اندک جنگ براه انداخته اند یا هیچگاه
بجنگ نرفته اند ٬برای نمونه سویس ٬بدون آنکه دیده شود پرخاشگری فرو خورده آنان از مجرای دیگری زهکشی میشود.
ناخشنودی شریف از تئوری هایی چون تئوری آدورنو آنست ٬آنها به آدمهائی اشاره می کند که در کودکی سرخوردگی ها و
ناامیدی های بسیار ناگواری را آزموده اند که چاره و درمان نشده است .در پرخاشگری و نژادپرستی همیشگی آنها چیزی از
خردباختگی را می بینی .از دید شریف در تضاد و درگیری های میانگروهی ٬از افرادی که از باره آسیب شناسی روانی اختالل
دارند ٬نمی توان سخن گفت .در اینجا سخن از آدمهای عادی ٬دارای تندرستی روانی و سازگار با شهروندی در میان است .در
یک چنین شرایطی ٬درست این آدم های برجسته و با هوش هستند که نقش بزرگ و اغلب رهبر را باز می کنند.
پس برای یافتن علت و توضیح خشونت میان گروه ها نباید در میان انگیزه ها ٬عواطف ٬سرخوردگی ها و ناامیدی ها ٬سرکوب و
ساز و کارهای فرافکنانه افراد دنبال آن گشت ٬بلکه می باید آنرا در منافع و تعیین اهداف گروه ها ُجست .هرگاه تحصیل اهداف
تعیین شده توسط یک گروه به بهای شکست اهداف گروه دیگر میسر گردد ٬در آن صورت رقابت پیش می آید و تصویری که هر
دو گروه از همدیگر می سازند ٬رنگ منفی می گیرد .اگر اهداف گروهی با اهداف گروه دیگر سازگار و هماهنگ باشد و الزمه
رسیدن به آن اهداف همکاری میان آنها باشد ٬در آن صورت آنها تصویر مثبتی از همدیگر خواهند داشت ٬احساس هم سرنوشت
بودن و دوستی خواهند کرد .تصویر سازی چه مثبت باشد ٬چه منفی ٬پیرو گفته های شریف ٬بخشی از سیستم هنجارهای گروه
های مورد نظر خواهد گشت ٬یعنی بخشی از کل ادراکات ٬آگاهی ها و قوانین رفتاری آنها در باره آنچه که عادی است و ناپسند
نیست .اعضای گروه های یاد شده آن ادراکات ٬دریافت ها و قوانین رفتاری گروه های مربوطه را یاد می گیرند و جهان را با آن
آینک (عینک) می بینند و رفتار های شان را با آن تنظیم می کنند .همچنین بی آنکه جامعه شناسی خوانده باشیم ٬بعضی وقت ها
احساس می کنیم که تمایل شدیدی برای یکی دانستن هویت شخصی مان با این گروه و دور ساختن آن از گروه دیگر احساس کنیم.
آنکه در گروه پیرو هنجارهای گروه رفتار نمی کند و آنها را زیر پا میگذارد ٬از سوی افراد دیگر گروه رانده و کنار گذاشته می
38
شود :از گروه بیرون انداخته و تنبیه می شود ٬اگر هم کار بیخ پیدا کند ٬دادگاهی می گردد .تصویری که از گروه شکل می گیرد٬
اغلب مدت ها پس از دگرگون گشتن آن روابط ٬که آن تصویر سازی درون آن روابط پدید آمده ٬همچنان سخت جانی می کند:
معنای پر معنی واژه ’داچ‘ ( هلندی -م ).در واژه نامه انگلیسی ریشه در روزگاران مبارزه متحد هند شرقی دارد ( آن هنگام که
هند شرقی یا اندونزی امروز مستعمره هلند بود -م.).
هدف گزینی های همستیز ( اهداف ناساز) درگیری های میانگروهی را در پی می آورد و اهداف فراگیر( فرا-گروهی) [در
برگیرنده خواست های هر دو گروه -م ].همکاری و دوستی آنها را بدنبال می آورد .شریف ویژگی های ستیزنده و آشتی جویانه
اهداف گروهی را روابط کارکردی گروه های درگیر می نامد .او باور دارد برای از میان برداشتن درگیری میان گروه ها تنها
یک راه هست :دگرگون ساختن روابط کارکردی آنها .اما ما همواره سعی می کنیم دشمنی میان گروه ها را با آگاهی رسانی پایان
ت اهدافدهیم یا به اخالقیات دست یازیم ’ -مردم باهم برادروار باشید‘ -و ادای دنکیشوت را دربیاوریم .تا هنگامی که زیرساخ ِ
ت تصویر سازی منفی و احساس های دشمنی را نمی توان دگرگون ساخت .راهی برای متناقض دگرگون نگشته است ٬روساخ ِ
رسیدن به صلح جهانی نیز نیست ٬مگر همین راه .شریف می گوید تحقق اهداف جهانی برای همه ملت های روی زمین کاریست
بس دشوار ٬اما نه دشوارتر از یک جنگ نوین است و نه نبوع بیشتر می خواهد ( شریف.)۲۰ ٬ ۱۹۶۲ ٬
شریف تئوری خود را بکمک چند پژوهش هوشمندانه آزمود .بیست و چهار نوجوان نزدیک به ۱۲سال را به یک اردوی
تابستانی بردند ٬بی آنکه آنان بدانند در آن اردوگاه روی پژوهش علمی-اجتماعی کار می شود .شریف و همکاران وی برپایه
ازمایش ها ٬گفتگوها با پدر و مادرهای بچه ها ٬گروهی از نوجوان های پسر را که همگی عادی ٬تندرست ٬از ’طبقه میانه به باال‘٬
سازگار با هنجارهای شهروندی و همگی از باره هوشی ٬کمی باالتر از میانگین بودند ٬گرد هم آوردند .بدین سان می شود گفت
آنها شخصیت اقتدار گرا نداشتند.
پژوهش در سه مرحله انجام شد .در مرحله نخست همه پسرها در همه فعالیت های اردو باهم شرکت و همه در یک خانه زندگی
می کردند .در روزهای نخست همه چیز خوب و خوش پیش میرفت و طولی نکشید که گروه های کوچک دوستی پدید آمد .در
آغاز مرحله دوم به آنان گفته شد ٬به دالیل عملی ٬می باید آنها را در دو گروه تقسیم کنند و هر گروه در مجموعه ای از کلبه های
جداگانه اسکان داده شود .آنگاه به هردو گروه امکان داده شد تا در چند روز روابط گروهی خود را تشکیل دهند :فعالیت های
اردو برای هر گروه جداگانه برنامه ریزی می شد .در مدت کوتاهی در هر دو گروه ساختارهای نوی پدید آمد که هنجارهای خود
را داشت ٬با نامها ئی که خود آنها انتخاب کرده بودند ( ’بولداگ ها ‘ و ’شیاطین سرخ‘ ) .سر آخر در مرحله سوم ٬از سوی
سرپرستان اردو ( شریف و همکاران) برای گروه ها اهداف گروهی متضاد تعین شد .بین گروه ها یک سری مسابقات ورزشی
برگزار گردید ٬برای گروهی که کارهایی که روزانه در اردوگاه را بهتر انجام می داد ٬امتیازاتی در نظر گرفته شد .گفته بودند به
گروه برنده دوازده چاقوی مخصوص اردو جایزه داده می شود .هرچند مسابقات ورزشی در حال و هوای ’دوستانه ٬بدون رنگ و
ریا‘ شروع شد ٬اما خیلی زود روابط میان گروهی رو به وخامت گذاشت ٬بازنده ها ٬برنده ها را به دوز و کلک در بازی متهم می
کردند ٬کار به زد و خورد کشید ٬اشیاء خانه های اردوئی همدیگر را تخریب و غارت کردند .از سرزنش و اهانت به همدیگر
دریغ نکردند .این پیشامد ها چشمگیر بود ٬چون در تشکیل هر دو گروه سعی شده بود دسته های کوچک دوستی هائی را که به
وجود آمده بود -تا جائی که می شد -تقسیم کرده در هر دو گروه جای دهند ٬از آنرو بیشتر آنها در ابتدا گروه دیگر را ترجیح می
دادند تا گروه خود.
سرآخر دو گروه باهم درگیر می شوند .اما به یکباره در شرایط آنها تغییری پیش می آید ٬بگونه ای که تنها از طریق همکاری با
یکدیگر می توانند به اهداف خود برسند .پس از این کارها چگونه پیش می رود؟ اگر تئوری شریف درست باشد ٬می باید چشم
براه همکاری آنها داشته باشیم ٬همین طور به از میان رفتن دشمنی پیش و جایگزین شدن آن با تصویر سازی مثبت .در آزمایش
دوم شریف این فرضیه امتحان می شود .این بار نیز شماری از پسران نوجوان ٬که همان سن و سال را ٬همان پیشینه ها را داشتند
و از مقاصد علمی-اجتماعی برگزاری اردو آگاهی نداشتند ٬در گروه ها گردآوری می شوند .این بار آنها را پیشا پیش ٬تا آنجا که
ممکن است در دو گروه مانند هم تقسیم می کنند و از راه های گوناگون به اردوگاه می آورند .به خاطر بزرگ بودن محوطه
اردوگاه ٬آنها را از بودن گروه دیگری در آنجا بی خبر نگهمیدارند .آن کار به شریف فرصتی فراهم می آورد تا پسرهای نوجوان
را بگذارد در گروه های خود ٬باهم انس و الفت بگیرند .پس از دو سه روز به پسرها امکان می دهند تا ’به طور تصادفی‘ از
وجود گروه دیگری در اردوگاه آگاهی یابند .در اینجا نیز میان آنها مسابقاتی برگزار می گردد که همه آنها طبق پیش بینی
تئوریک به آشوب کشیده می شود :تصویر سازی منفی این گروه از آن گروه و برعکس ٬تخریب و غارت خانه های یکدیگر ٬آتش
زدن پرچم های به غنیمت برده شده گروه دیگر ٬دریغ نکردن از دشنام های نرم’ ٬لورنز ٬نکبتی‘ !
پس از آن هر دو گروه یاد شده با مشکل هایی روبرو می شوند که نمی توانند به تنهایی آنها را حل کنند .به یکباره لوله کشی آب
به اردوگاه که از منبعی در فاصله دور بود ٬اشکال پیدا کرده بود و آنها می بایست کیلومتر ها لوله کشی را بررسی می کردند؛
39
موتور ماشین باری که برای هر دو گروه غذا می آورد در مسیر سرباالئی به اردوگاه خاموش کرده بود و روشن نمی شد؛ شبی
را برای تماشای فیلم اختصاس داده بودند اما هیچکدام از گروه ها برای کرایه فیلم به اندازه کافی پول نداشت و می باید بر سر آن
باهم گفتگو و همکاری می کردند .گروه ها در چند روز گذشته با مسائلی از این دست مواجه می شدند ٬بی آنکه از باال برای شان
تصمیم گرفته شود که باهم همکاری کنند یا نه؛ آنها می باید خود راهی برای مسائل خویش می یافتند .نتیجه آن شد که روابط میان
دو گروه بهتر گشت :تصویر سازی از یکدیگر ٬از هر دو سو ٬مثبت گردید ٬دشمنی ها رخت بربست و دوستی آنها تاجایی پیش
رفت که تصمیم گرفتند شب آخر اردو را باهم جشن بگیرند .از سرپرستان اردو خواستند در صورت امکان اجازه دهند باهم در
یک اتوبوس اردوگاه را ترک کنند و برگردند به خانه های شان .بدین سان روشن گشت که تعیین اهداف فراگروهی و فراگیر کم
کم در میان آن دو گروه ٬که در آغاز مانند دشمن ها در برابر هم صف کشیده بودند ٬حال و هوای دوستانه و همکاری پدید آورد.
تئوری شریف روشن می سازد که چرا پتی گرو در افریقای جنوبی و جنوب ایاالت متحده نتوانست پیوندی میان نشانه های
شخصیتی و پیشداوری ها علیه مردم سیاه پوست بیابد .در آن مناطق ٬پیشداوری ها بخشی از سیستم هنجار های معمول فرهنگ
ی
سفید ها می باشد .آن سیستم هنجارها بر پایه روابط کارکردی میان سیاهان و سفیدها در گذشته و اکنون پدید آمده است .آزاد ِ
بخش سیاه جمعیت ٬بی گمان منجر به از دست دادن قدرت اجتماعی و اقتصادی سفید ها خواهد گشت .روشن استکه این جا سخن
از ’اهداف متضاد‘ در میان است .همچنین تئوری شریف روشن می سازد چگونه است که انگلستان در میان سال های ۱۸۵۰و
۱۹۵۰جنگهای بیشتری کرد تا آلمان .انگلستان آنروز برخالف آلمان یک قدرت استعماری جهانی با مستعمره های فراوان بود٬
از آنرو با کشور های همسایه و با ملیت های به انقیاد کشیده شده پیوسته درگیری داشت.
از این گذشته تئوری شریف می تواند تائیدی باشد بر آن گفته لیانگ که در بخش نخست آوردیم .همه چیز حاکی از آنست‘ به
احتمال بسیار زیاد در واقع این آدم های عادی بودند که در این سده ( سده - ۱۹م ۱۰۰۰۰۰۰۰۰ ).تن را کشتند .ثثث
٭ برای آشنائی بیشتر با کارهای شریف کتاب دینامیک گروه ٬ترجمه همین مترجم را ببینید.
مردم عادی
دن پژوهش های شریف به نشانه تائیدی بر کابوس لیانگ ٬از اغراق و مبالغه دور نیست .کمتر کسانی از به نظر می رسد ٬دی ِ
خواندن آن دستکاری ها در رفتار درونگروهی دو دسته از جوانان ٬احساس نگرانی و دلشوره به خود راه خواهند داد .رفتارهای
نابخردانه آنها را به هیچ روی با آنچه که در تاریخ بشریت روی داده است ٬نمی توان قیاس کرد .در آنجا کسی زخمی نشد و آشتی
دادن آنها هم کار سختی نبود .آیا می شود عواملی را که در واقعیت اجتماعی منجر به خشونت می گردد ٬در آزمایش ها بررسی و
امتحان کرد؟ طبیعی است که ما نیک نمی دانیم اگر جلو دشمنی ها به موقع گرفته نمی شد ( توسط شریف و همکاران او ) ٬کار
بکجا می کشید؛ در آزمایش روی بچه ها مرزی اخالقی وجود دارد که می باید رعایت گردد .البته در آزمایش روی بزرگساالن
هم مرزهای اخالقی را نمی توان نادیده انگاشت ٬اما در این خصوص دست و بال روانشناسان زیاد بسته نیست .از آنرو مرز ها
در دو آزمایش میلگرام و زیمباردو ٬از آن شریف بسی فراتر می رود ( میلگرام ۱۹۶۳ ٬؛ زیمباردو ۱۹۶۹ ٬را ببینید) .البته
40
آزمایش میلگرام بسی فراتر از محدوده کارشناسی این رشته شناخته شده می باشد .هر دو آن آزمایش ها را بگونه ای می توان
امتحان و بررسی ادعای لیانگ در نظر آورد ٬که این پرسش نگران کننده را پیش روی ما می نهد’ :اگر من جای او بودم ٬در
چنین شرایطی چکار می کردم؟‘ آنها در عین حال نمایش شگفتی انگیزی از ’واقعی و زنده بودن‘ این چنین پژوهش های برای
افراد آزمایش شونده ٬می باشد.
میلگرام
استانلی میلگرام در یک آگهی اعالن کرده بود دنبال عده ای برای شرکت در پژوهشی روی حافظه و یادگیری می گردد .از میان
کسانی که برای شرکت در آن پژوهش اعالن آمادگی کرده بودند ٬چهل تن که از ۲۰تا ۵۰سال داشتند ٬بیش و کم میانگین جمعیت
شاغل ٬انتخاب شدند :کارکنان اداره پست ٬آموزگاران ٬نمایندگان ٬مهندس ها و کارگران .هر کدام از آزمایش شوندگان در یک
نشست پژوهشی شرکت می کرد ٬بدین سان آن پژوهش به ۴۰نشست نیاز داشت .فرد آزمایش شونده را پس از ورود به جلسه با
شرکت کننده دیگری آشنا می کردند .اما این شخص در واقع همدست آزمایشگر بود .پس از آن در باره طرح و برنامه آزمایش
توضیح داده می شد که به تاثیر تنبیه روی یادگیری مربوط بود ٬به ویژه میزانی از تنبیه که برای یادگیری بیشترین تاثیر را دارد.
یکی از آزمایش شوندگان می باید نقش آموزگار را باز می کرد و دیگری نقش دانش آموز را .این را که کدام یک از آنان
آموزگار می شد و کدام یک دانش آموز ٬قرعه کشی تعین می کرد .اما آنها در اینجا دستکاری می کردند :شخص آزمایش شونده
همیشه آموزگار می شد و همدست آزمایشگر دانش آموز.
همدست آزمایشگر به یک صندلی مانند صندلی اعدام الکتریکی بسته می شد .آنگاه الکترود هایی به مچ های دست او وصل می
شد .سپس شخص آزمایش شونده ’آموزگار‘ می باید به اتاق پهلوئی می رفت .در آنجا دستگاه الکتریکی بسیار چشمگیری بود که
روی آن از ۱۵ولت تا ۴۵۰ولت درجه بندی شده بود .این درجه بندی شامل سه بخش می شد که با حروف درشت روی آنها
نوشته شده بود ’مالیم‘’ ٬شوک‘ و ’پر خطر :دارای شوک بسیار باال‘ .در اصل آن دستگاه هیچگونه شوکی به کسی نمی داد .وظیفه
آموزگار آن بود که برای شاگرد نخست فهرستی از واژه های دوتائی را بخواند .آنگاه وی واژگان نخست آن فهرست را این بار
همراه با چهار واژه دیگر می خواند ٬که دانش آموز می باید با فشار دادن یکی از چهار دکمه نشان می داد کدام یک از آن چهار
واژه با واژه نخست همراه بود .بیش و کم همان آزمون چهار جوابی که همه با آن آشنا هستند .در صورتی که ’دانش آموز‘ پاسخ
نادرست می داد’ ٬آموزگار‘ به او یک شوک الکتریکی مالیم می داد اما با پاسخ های نادرست بعدی آموزگار ولتاژ را باال می
برد.
’دانش آموز‘ را خیلی خوب برای آن نقشی که داشت ٬آموزش داده بودند .وی برای همه آن آزمایش شوندگان ٬همان پاسخ های
درست یا نادرستی را که از پیش آماده شده بود می داد .اگر برابر هر سه پرسش به طور متوسط یک پاسخ های نادرست داده
میشد ٬مقدار الزم برای دادن حداکثر شوک حاصل می شد .به همدست آزمایشگر گفته شده بود تا شوک ۳۰۰ولتی ٬که در پاسخ به
پرسش بیستم بدان میرسیدند ٬بکارش ادامه دهد و سر و صدا ایجاد نکند .در شوک ۳۰۰ولتی می باید چند بار خیلی محکم به
دیواره اتاقکی که آنها را از هم جدا می کرد ٬می کوبید و پس از آن به پرسش ها پاسخ نمی داد .پس از آن می باید چند بار نیز به
دیوار می کوبید ٬سپس نه به پرسش ها پاسخی می داد و نه نشانی از زنده ماندن خود می فرستاد .هنگامی که شخص آزمایش
شونده به سراغ آزمایشگر می رفت تا از وی بپرسید چکار باید می کرد ٬که همیشه هم پیش می آمد ٬وی می گفت ٬می باید ۵تا
۱۰ثانیه منتظر پاسخ ’دانش آموز‘ ماند ٬در صورت عدم دریافت پاسخ ٬آن را به حساب پاسخ نادرست گذاشته همچنان به شوک
دادن ادامه داد.
آخر آزمایش وظایف تعیین شده به وسیله سرپرست آزمایش ها را انجام می دادند ٬به ’دانش آموز‘
اشخاص آزمایش شونده ای که تا ِ
خطر ۴۵۰ولتی را نیز می دادند .البته هر کسی حاضر نیست تا آن حد پیش برود؛ می باید انتظار داشت که
ِ تا شوک بسیار پر
درصدی از شرکت کنندگان با پیشرفت آزمایش از انجام آن خودداری می کنند .دوری که پس از آن آزمایش شونده اعالن می کند
دیگر آمادگی همکاری ندارد ٬نشانگر میزان آمادگی او برای شکنجه کردن کسی دیگر با یک دستور و فرمان می باشد ٬که در این
آزمایش میزان آن به ۳۰دور می رسد.
سرپرست آزمایش ها به همین سادگی خودداری شرکت کنندگان از ادامه شوک ها را نمی پذیرفت .در این گونه موارد وی چهار
بار و هر بار با قاطعیت بیشتر تاکید می کرد که به آزمایش ها ادامه دهند .تنها پس از آنکه شرکت کننده برای بار چهارم پاسخ او
را می شنید اما همچنان از انجام آزمایش امتناع می ورزید ٬وی آزمایش را زود هنگام قطع می کرد.
گمان می کنید چند درصد از آزمایش شوندگان تا پایان تلخ ٬همچنان به شوک دادن ادامه دادند؟ بهتر است پیش از آگاه شدن از
نتایج پژوهش های میلگرام ٬حدس و نظر خود را بگوئیم .چون حدس و گمانی از این دست ٬در باره ادراکات و دریافت های ما٬
در باره اینکه ’آدم های عادی‘ تا کجاها پیش می روند ٬از چه کارهائی رویگردان نیستند ٬چیزی را روشن می سازد .خود میلگرام
41
در این باره پژوهش جداگانه ای انجام داده است .وی به چهاردن تن از دانشجویان سال آخر دانشکده روانشناسی آن آزمایش را
خوب توضیح داد سپس از آنان پرسید به نظر شان چند درصد از آزمایش شوندگان تا آخر تلخ به شوک دادن ادامه می دهند .همه
آن چهارده تن پیشبینی کردند که می باید شما اندکی باشد؛ از ۰تا ٪۳که میانگین آن می شود .۲/٪۱پیشبینی چند تن از همکاران
میلگرام هم در همان حد بود .در آزمایش میلگرام از میان ۴۰تن شرکت کننده ۲۶ ٬تن تا دادن شوک های بسیار شدید و پُر خطر
پیش رفتند ۵۶ :درصد .هم در میان کارشناسان این رشته و هم در میان افکار عمومی نتایج بدست آمده بسیار تکان دهنده بود .از
همان هنگام آزمایش میلگرام به اندازه آزمایش آدورنو در افکار مردم رخنه کرد و جای گرفت .نمی توان به بهانه اینکه شماری
از آزمایش شوندگان پی برده بودند آزمایش ساختگی است ٬آنها را دور ریخت .در گفتگوهائی که پس از پایان آزمایش ها با
شرکت کنندگان انجام شد ٬تقریبا ً همه آنها در این پندار بودند که به یک انسان بی دفاع و مانند خود شوک الکتریکی واقعی داده
اند .به نظر می رسد آزمایش میلگرام تائیدی بر آن گفته فروید است ٬آدمی موجودی است که’ ٬همسایه اش او را وامیدارد تا خشم
و پرخاشگری خود را سر او خالی کند‘ .داده های بیشتر چنان گویاست که بی جا بودن آن تفاسیر در باره آزمایش میلگرام را
روشن می سازد.
بسیاری از ادمهائی که روی آنها ازمایش شد ٬هنگام دادن شوک های سنگین ٬نشانه های تنش های عصبی داشتند :عرق می کردند٬
لرزش داشتند ٬لکنت زبان پیدا می کردند ٬لب شان را گاز می گرفتند ٬ناله می کردند ٬به ناگاه قاه قاه می خندیدند ٬اما همان ها در
صحبت های پایانی می گفتند از شوک دادن لذت سادیستی نمی برند .آنها بارها می پرسیدند آیا واقعا ً الزم است همچنان به آن کار
ادامه دهند ٬تا پس از شنیدن تائید ساده سرپرست آزمایش دوباره کار شان را از سر بگیرند.
اینگونه واکنش های عاطفی را نمی توان از کسانی انتظار داشت که از زجر و آزار دادن هم-نوع خویش احساسات سادیستی و
پنهانی شان ارضاء می گردد .پس دلیل ادامه دادن آن کار برای آنها چه بود؟
میلگرام آزمایش خود را ’بررسی هایی پیرامون حرف شنوی و پیروی ویرانگر‘ نامید .میلگرام می گوید متابعت آن ساز و کار
روانشناختی است که رفتار فردی را با اغراض سیاسی پیوند می دهد .در میان سال های ۱۹۳۳و ۱۹۴۵زندگی میلیون ها آدم
بی گناه را با یک دستور از دست شان گرفتند .در برخی از آدمها نیاز و عطش به فرمانبری چنان زیاد است که وقتی کار به آنجا
می کشد ٬بر همه آموزش های اخالقی و رفتار های اخالقی ٬دلسوزی و همدردی چیره می شود.
یافته های میلگرام با دستاوردهای پژوهش های دیگر ٬که در آنها روی افرادی بررسی می شد که به طور سیستماتیک دیگران را
شکنجه می کردند ٬همخوانی دارد .پیرو پژوهش های یاد شده ٬آدم هایی از آن دست را به چهار نوع می شود تقسیم کرد )۱( :آدم
های آزاری ( سادیست) که از رنج و آزار دادن دیگران لذت می برند )۲( ٬آدم هایی که به سبب احساس خود کم بینی دیگران را
شکنجه می کنند )۳( ٬آنهایی که خودشان تهدید میشوند یا شکنجه شده اند ٬دست به این کار می زنند )۴( ٬آنهایی که به سبب
اطاعت از دستور و وظیفه ای شکنجه می کنند .طبق نوشته سازمان عفو بین المللی که این مطالب نیز از آن به وام گرفته شده
است ٬نوع چهارم بیشتر پیش می آید ( سازمان عفو بین المللی .)۲۹ ٬ ۱۹۹۱ ٬شرکت کنندگان در آزمایش میلگرام شهروندان
خوب و نمونه ای بودند که بی خبر از همه چیز می رفتند توی آزمایشگاه و پس از ده بیست دقیقه به افرادی تبدیل میشدند که آماده
بودند به آدمی دیگر شوک های الکتریکی درد آور بدهند .این نشان می دهد ٬اطاعت به مثابه تمایل یا طبیعت توجیه کافی نمی
باشد .به نظر میرسد شرایط و اوضاع نیز بهمان اندازه روی رفتار آدمی تاثیر دارد .همچنانکه آزمایش زیرین نشان میدهد ٬آدم ها
تحت شرایط خاصی دست بکارهایی میزنند که در زندگی روزانه هرگز فکر آنرا هم نمی کردند.
*برای آشنائی بیشتر با کارهای میلگرام می توانید کتاب دینامیک گروه ٬برگردان همین مترجم را بخوانید.
زیمباردو
در اینجا نیز کار با آگهی شروع شد .زیمباردو و تنی چند از همکاران وی در یک آگهی از همکاران مرد خواستند در پژوهشی
که به تاثیر زندان روی آدمها می پردازد ٬شرکت کنند ( زیمباردو .)۱۹۶۹ ٬از میان ۷۵تن که آمادگی خود برای شرکت در
پژوهش را اعالن کرده بودند ٬پس از مصاحبه های کلینیکی مفصل ۲۱ ٬تن که شخصیت قابل اعتماد داشتند ٬قوانین اجتماعی را
محترم می شمردند و از تندرستی خوب برخوردار بودند ٬برگزیده شدند .آنان می باید چهارده روز در پژوهش های مشابه سازی
شده شرکت می کردند .در این گونه پژوهش ها وضعیتی از زندگی واقعی ’بازی می شود‘ .همچنانکه در اینجا نیز خواهیم دید٬
وضعیت بازی شده چنان روی شرکت کنندگان تاثیر شگفت انگیزی می گذارد که اندک اندک آگاهی از ’بازی بودن آن‘ رنگ می
42
بازد و همه فرایند ها و احساس هائی که در ’زندگی واقعی‘ روی می دهد ٬در اینجا نیز جان می گیرد .در درمان های گروهی و
آموزش مهارت های اجتماعی نیز از این تکنیک زیر عنوان ’نقش بازی کردن‘ استفاده می شود.
آزمایش شوندگان می بایست چهارده روز نقش زندانی یا زندانبان را بازی می کردند .از طریق قرعه کشی مشخص می شد چه
کسی چه نقشی دارد .بدین سان طبق قرعه کشی ۱۱تن زندانبان و ۱۰تن زندانی شدند .با زندانی ها قرار گذاشته شد چه هنگام
برای ’بردن‘ آنها خواهند آمد .از دیگر نکات مهم در پژوهش های شبیه سازی آنست ٬تا جائی که می شود ٬می باید سعی کرد همه
چیز را به صورت واقعی انجام و نشان داد .پلیس محلی برای همکاری اعالن آمادگی کرده بود -برای آزمایش از باره امکانات
هیچگونه محدودیتی در میان نبود -دستگیری ها درست مانند همان هائی بود که در گزارش های تلویزیون و فیلم ها می شود دید:
همراه با آژیر ماشین های پلیس؛ افراد مظنون را در میان نگاه های جمعیتی که از سر کنجکاوی گرد آمده بودند ٬در حالی که
دستان شان را باال گرفته بودند ٬به ماشین ها می چسباندند ٬جیب های شانرا می گشتند ٬به دستان شان دست بند می زدند؛ از اینها
گذشته ٬تیم فیلم-برداری یک ایستگاه تلویزیون محلی از همه آنها فیلم می گرفت .در اداره پلیس از آنها انگشت نگاری شد٬
مشخصات شخصی آنها را یادداشت کردند’ ٬مجرمین‘ را به زندان اداره پلیس انداختند تا پس از چند ساعت ٬چشم های شان را با
چشم بند بسته و به ’زندان ایالتی استانفورد‘ ببرند.
این زندان در زیر زمین دانشکده روانشناسی دانشگاه استانفورد در تابستان آن سال برای انجام این آزمایش ساخته شده بود.
زندانیان پس از ورود به زندان می باید لخت می شدند؛ همه جای آنها را می گشتند ٬شپش زدائی می شدند ٬سپس آنها لباس زندانی
ها ٬وسایل خواب ٬صابون ٬حوله ٬خمیردندان و مسواک دریافت می کردند .لباس آنها چیزی نبود مگر پیراهن بلندی که جلو و پشت
آن شماره زندانی نوشته شده بود؛ زیر آن نباید چیزی می پوشیدند .اگر چه موهای شان را از ته نزده بودند ٬اما می باید جورابی
نایلونی به سر شان می کشیدند تا موهای شان زیر آن بماند .به مچ پاهای شان زنجیری بسته می شد که اگر می خواستند جای
شان را عوض کنند ٬ناگزیر می شدند آنرا با دست بگیرند .در این فرایند فردیت زدائی با آنان بسیار آمرانه صحبت می شد و اگر
آنها فرامین را سریع انجام نمی دادند ٬با آنان بسیار تند برخورد می شد .زندانبان ها لباس های خاکی رنگ بتن داشتند ٬با عینک
های آفتابی که شیشه های آنها نور آفتاب را برمیگرداند ٬در نتیجه با آنها نمی شد تماس چشمی داشت ( چشم در چشم شد) .آنها
برای محافظت از خود لوازم و ابزار سرکوب کافی بخود بسته بودند :باتون ٬دستبند ٬سوت و کلید همه از زندانها .زیمباردو و
همکاران وی نقش سرپرست و کارکنان زندان را داشتند .پس از آنکه زندانیان لباس های شان را پوشیدند و زندان های شان را
سر و سامان دادند ٬مقررات زندان برای شان خوانده شد .می باید پس از خاموشی چراغ ها ٬در طول ساعات استراحت سکوت را
رعایت می کردند ٬غیر از ساعاتی که غذا داده می شد ٬نمی بایست چیزی می خوردند ٬اجازه داشتند زندانیان دیگر را تنها با
شماره آنها صدا زنند و زندانبان ها را با ’آقای افسر تصحیحی‘ و غیره که بالغ بر شانزده مورد میشد .زندانیان مجبور بودند
مقررات را حفظ و دقیق رعایت کنند؛ در غیر این صورت تنبیه می شدند.
اگر دسته ای از دانشجویان این بازی را بکنند ٬خنده شان نمی گیرد؟ اما پس از گذشت شش روز می بایست به سبب تفاسیر گیج
کننده و حیرت آور یک ناظر بیرونی ٬آنرا متوقف می کردند -شش روز زودتر از آنچه که برنامه ریزی شده بود .در آن هنگام
از ده زندانی تنها چهار تن مانده بودند؛ بقیه را ناچار شده بودند بخانه های شان بفرستند ٬چون ٬علی رغم آنکه همه آنها پیش از
آغاز آزمایش ها با اطمینان گفته بودند می توانند آن شرایط را تا پایان تاب بیاورند ٬در آستانه از پای درآمدن روانی یا بدنی قرار
داشتند .هر آزمایش دیگری با توجه به تعداد باالی ترک کنندگان آن آزمایش ٬شکست خورده اعالن می شد ٬اما در این باره می
باید همراه با بدبینی و بدگمانی از موفقیت بزرگ سخن گفت .در مدتی بس کوتاه شرایط نوین برای همه شرکت کنندگان چنان به
چهره واقعیت درآمده بود که از انتظارات ماجرا جو ترین و بی باک ترین آنها فراتر می رفت.
بسیار شگفتی آور بود که زندانبانان جدید خیلی راحت در جلد زندانبان های واقعی فرورفته بودند ٬به نظر می آید از سال های
کودکی آن نقش ها را در فیلم ها ٬سلایر های تلویزیونی دیده یا در کتاب های رمان خوانده ٬به آنها انس گرفته بودند .آنها دریافته
بودند ٬سختگیری و مو از ماست کشیدن در مورد رعایت قوانین ٬وسیله ای کارآمد برای به رخ کشیدن دل بخواه قدرت و آزار (
سادیسم) نهفته می باشد .برای رسیدن به این خواست و هدف ٬قوانین جدید کامالً مسخره و اغلب متناقض با هم ٬کشف و وضع می
شد .هر کسی که آنها را رعایت نمی کرد ٬به زندان انفرادی انداخته می شد ٬یا بکار های بدنی سنگین وادار می شد ٬مانند شنو
کردن تا جائی که دیگر رمقی برای شان نمی ماند .بعضی وقت ها وادار می شدند یکی از خود شانرا که قانون را رعایت نکرده
بود ٬دسته جمعی مسخره کنند ٬به ریشش بخندند .بعضی وقت ها هم اگر یکی از آنان مقاومت می کرد یا قانونی را زیر پا می
گذاشت ٬همه شان را مجازات می کردند .بسیاری از آن قوانین به طور چشمگیری با قوانین بازداشتگاه های نازی ها همسانی
داشت.
همه چیز چنان تنظیم شده بود که احساس هویت ٬احساس یگانه بودن و احساس داشتن ارزش انسانی را در زندانی ها از بین
ببرند .آنان برای رفتن به دستشوئی هم می باید اجازه می گرفتند؛ شب ها پس از خاموشی ٬می باید برای توالت از یک سطل در
43
گوشه اتاق خود استفاده می شد و زندانی صبح روز بعد آنرا خالی می کرد و می شست .برای زندانی ها امکان حمام و دوش
گرفتن وجود نداشت ٬کم کم بوی تند و زننده بدن آنها پخش می شد .هر گونه آگاهی و درکی از زمان و ساعت را کارهای مسخره
و توانفرسای روزانه محو کرده بود .مراسم حضور و غیاب روزانه که هر روز چند بار توسط زندانبانان تکرار می شد -زندان
بان ها در شبانه روز سه شیفت کاری داشتند؛ گفتن ندارد که زندانی ها می باید همواره آماده سخنرانی ها و برنامه های آنان می
بودند -که کم کم وقت زیادی می گرفت .به هیچگونه فعالیت بدون برنامه ریزی شده اجازه داده نمی شد ٬محیط اطراف هیچگونه
شوقی و تحریکی احساسی در زنانیان برنمی انگیخت ٬صرفا ً به این دلیل که هیچ پنجره ای در آنجا نمی دیدی .هر شب سه ٬چهار
ساعت پس از خوابیدن زندانی ها ٬آنها را بیدار می کردند تا قوانین و مقررات زندان را از حفظ بگویند ٬هر کس که نمی توانست
آنها را بدون اشتباه برشمارد ٬تنبیه می شد .زندانی ها یک یا دو تن از زندانبانان را که نمی خواستند در نمایش مسخره قدرت
شرکت کنند و می خواستند به زندانی ها کمک کنند تا این روزهای سخت را برای شان سخت تر از آنی که بود ٬نکنند ٬بچشم هالو
و په ِپه می دیدند.
از دید آنها سه قسم زندانبان بود ‘ :زندانبان های خوب’ که هر از گاهی چیزی را به روی خود نمی آوردند یا به یکی از زندانی
ها خوبی کوچکی می کردند ٬گروهی از زندانبان های میانه که ‘ سعی داشتند سختگیری کنند و از حق هم نگذرند’ و گروه آخری
که دو سوم زندانبان ها را در برمیگرفت ٬کوشش داشتند رفتارشان با زندانی ها از روی دشمنی ٬دلبخواه ٬بدخواهانه و کین توزانه
باشد .این ها بیشترین استعداد خود را در کشف تحقیر های جدید بکار می بردند .واکنش زندانی ها در برابر این وضعیت جدید
چگونه بود؟
مقاومت زندانیان بسادگی شکسته نشد ٬آنها حتی کوشیدند باهم همدست شوند و جلو زندانبان ها در بیایند .اما پس از آنکه آن نقشه
روز دوم در نطفه خفه شد ٬مقاومت اکثر آنها در هم شکست؛ طولی نکشید آنان چنان عوض شدند که زیر احساس های درماندگی٬
بیچارگی ٬وابستگی ٬امیدباختگی ٬و گمنامی ٬به زانو درآمدند .یک نکته چشمگیر آن بود زندانیان در موارد اندکی که برای
گفتگوهای آزاد پیش می آمد -درست مانند عادت کردن به ثبت همه رویداد هایی که توسط دوربین های مخفی می شد -حد اکثر
٪۱۰وقت شان را در باره مسائل شخصی زندگی شان مانند دوست دخترهای شان ٬برنامه های کاری شان ٬سرگرمی های شان٬
خانواده های شان صحبت می کردند .بیشترین بخش از صحبت های آنان روی رویداد های زندان دور می زد .زیمباردو و
همکاران او می گویند ٬زندانی ها با آن کار به تشدید فشار شرایط روی حالت روحی خود می افزودند .همچنین گمان میرود ٪۸۵
از ایراد گیری ها در باره هم-بندی های خود ٬تاثیر منفی داشت .اکثر زندانی ها گوشه گیر شده بودند ٬حالتی درخود فرورفته٬
واکنشی و واداده داشتند .نمی خواستند بچشم بیایند ٬سعی داشتند بی آنکه چهره و شخصیتی داشته باشند ٬در گمنامی و ناشناختگی
محو گردند -گرایشی چشمگیر در مردمی که می کوشند ٬در شرایط بسیار نیرومند ٬تاثیر گذار و پیوسته دگرگونی پذیری که
هیچگونه تاثیری روی آن نمی توانند بگذارند ٬خود را روی پا نگهدارند .این آزمایش بسیار دهشتناک می باشد ٬چرا که همه آنچه
را آن بنمایش می گذارد ٬با آنچه که در دو بازداشتگاه آدم سوزی آلمانی ها بر سر روانپزشک ٬برونو ِبتلهایم ٬در سالهای - ۱۹۳۸
۳۹آمد (بخش های ۴تا ۷کتاب بتلهایم ۱۹۸۳ ٬را ببینید) ٬همسانی دارد .زیمباردو می افزاید ٬بسی شگفتی آور است که شرکت
کنندگان با چه سرعتی در قالب نقش خود فرو رفتند ٬هویت هر روزی خویش را از دست دادند و زان پس راهی برای جلوگیری
از تسلط و حاکمیت شرایط اعمال شده روی رفتار و افکار خویش نیافتند .پس از پایان ٬همه آنهایی که به پشت سر می نگریستند٬
باور شان نمی شد که آن فقط شش روز طول کشیده بود.
زیمباردو در پایان مقاله خود می نویسد ٬خیال کنید همه این آدم ها را در یک زندان واقعی جمع کرده بودند .شکی نمی توان داشت
که برای توضیح به خصلت های شخصی چنگ زده می شد و می گفتند در میان جماعات زندان از این چیز ها زیاد پیش می آید:
پرخاشگری آزارگونه در میان زندانبانان ٬آسیب اجتماعی ( سوشیو پتی = الگوی رفتارها و گرایش های جامعه ستیز مانند فریب
دادن ٬دوز و کلک ٬تندی و پرخاشگری و نداشتن همدردی و دلسوزی به دیگران .شوشیوپتی را نمی توان تشخیص داد و از آنرو
نباید آنرا با سایکوپتی یکی دانست -م ).در میان زندانیان .ما خیلی ساده عادت داریم رفتارهای آدم ها را با این پندار توضیح دهیم
که آنها نشانه ها و رگه های شخصیتی ثابت و دائمی دارند .بخش نخست این کتاب را نیز با همان مطالب آغاز کردیم؛ دنبال
ویژگی و خصلتی گشتیم که می شود آنرا جدا کرد و علت العلل همه خشونت ها در این جهان دانست .تفاوت نظریه ها همچنانکه
دیدیم به این پرسش رسید که آیا می باید آن خصلت ها را مادرزادی و ارثی ببینیم یا آموخته شده توسط برخی از آدم ها.
زیمباردو می گوید ٬در توجیه رفتار آدمی ٬ما گرایش داریم از فرضیه های دیسپوزیسیون ( هنگامی که می خواهیم از رویدادی یا
رفتاری سر دربیاوریم ٬پاره ای خصلت ها به آنها انتساب می کنیم -م ).بهره بگیریم .در نتیجه در جستجوی خود برای یافتن راه
چاره ای به مشکلی اجتماعی ٬توجه ما همواره به افراد مشکل آفرین یا گروه هائی معطوف می گردد که مشکل ایجاد می کنند.
پس برای رفع کمبود یقه آن افراد را می چسبیم :از طریق مجزا کردن آنها ٬ایجاد انگیزه در آنها ٬زندانی کردن آنها ٬نابود کردن
آنها .در اینگونه اقدامات ٬چیزی که از آن تغافل می کنیم ٬این است بخش بزرگی از تفاوت های رفتارهای آدمی را عوامل
وضعیتی تعیین می کند .از آنرو درست نیست که در گام نخست دنبال فرضیه های دیسپوزیسیونل بگردیم ٬می باید نخست دنبال
44
فرضیه های وضعیتی گشت .می باید برای تغییر دادن شرایط در پی اوضاع نهادینه شده ای بگردیم که آن رفتار را ماندگار می
سازد.
ابتذال و پوچی آزار و بدخواهی دیگران :هانا آرنت ٬هاری مولیش و پتی گرو در آدم های عادی اندیشه های نژاد پرستانه را
دیدند ٬شریف دریافت جوان های معمولی در آزمایش های میانگروهی او با هم درگیر میشوند ٬میلگرام گذاشت آزمایش شوندگان
عادی به ’دانش آموزان‘ بی دفاع شوک هائی بدهند که می دانستند بسیار دردناک و پر خطر می باشد ٬زیمباردو گذاشت
دانشجویان عادی نقش زندانی را بازی کنند و ناگزیر گشت آزمایش ها را زودهنگام متوقف کند .گوئی کاربرد خشونت و زور
در این جهان نیازی به اهریمن خوها ٬بدخواهان و روان نژندها ندارد .این نخستین بار نیست که کسی آنرا می گوید .نویسندگان
سرزمین های گوناگون ٬پس از به وقوع پیوستن جنگ جهانی دوم ٬آنرا نوشته و گفته اند.
در سال ۱۹۶۱اتو آدولف آیشمن توسط دادگاهی در اسرائیل به مرگ محکوم شد .او پس از افتادن حکومت نازی ها به آرژانتین
گریخته بود .سازمان امنیت اسرائیل پس از پانزده سال پی گیری ٬توانست او را بیابد ٬برباید و به اسرائیل ببرد .آیشمن در طول
جنگ جهانی دوم مسئولیت اصلی انتقال یهودیان آلمان و سرزمین های اشغال شده توسط آلمانی ها به بازداشتگاه ها را داشت .وی
با استعداد شگرف سازماندهی خود آن کار را انجام می داد ٬بگونه ای که تا آستانه افتادن رژیم نازی ها از آن دست برنداشت و با
سختکوشی و پشتکار همچنان بدان ادامه می داد ٬هرچند از باال دستور آمده بود که دست از آن کار بکشد .نباید شگفت زده شد که
هم از سوی رسانه های گروهی و هم از سوی دادستان مردم ٬از او به عنوان مردی یاد می شد ’که عطش سیری ناپذیری به
کشتار و شخصیتی گمراه و سادیست دارد‘ ( آرند.)۲۸ ٬ ۱۹۶۳ ٬
هانا آر ْنت فلیسوف آلمانی که در اصل یهودی می باشد و پیش از جنگ به ایاالت متحده مهاجرت کرد و هاری مولیش ( نویسنده
مشهور هلندی -م ).در آن دادگاه شرکت کردند و پس از پایان دادگاه نوشته های شان را روی هم گذاشتند و کتابی شد ( آرنت٬
۱۹۶۳؛ مولیش .)۱۹۶۲ ٬هر دو آنها معتقد هستند که آیشمن هیچ هم یک سادیست آدمکش نبوده است .قبول این فرض که در این
جا با کسی سر و کار داریم ٬که می شود در خصوص او چهارچوب مفاهیم ’عادی‘ تئوری های جرم شناسی و روانپزشکی را
بکاربرد دارد ٬بی فایده است .از آن دیدگاه ٬آیشمن تقریبا ً در همه زمینه ها ’آدمی‘ معمولی به نظر می آمد .هانا آرنت از قول
وکیل مدافع آیشمن نقل می کند ٬از دید او آیشمن ’شخصیت یک کارمند اداره پست را‘ داشت ( آرنت .)۱۴۵ ٬ ۱۹۶۳ ٬رفتارش با
زیردستانش دوستانه بوده ٬هرگز در باره یهودی ها بدگوئی نکرده بود ( آرنت .)۲۶ ٬ ۱۹۶۳ ٬او اطالعات زیادی از صهیونیسم
داشت و چندین کتاب فلسفی در آن زمینه خوانده بود .هرچند خوب می دانست که چه اتفاق می افتد و نقش خود وی در آن چیست٬
اما خودش هرگز قطره ای خون نریخته بود .وی آن کسی بود که پس از دادگاهی شدنش از او با قاتل پشت میز نشین یاد می شود
( خودش نمی کشد ٬اما کشتار دیگران را سازمان می دهد -م .).بگفته آرنت هیچ چیز در مورد آیشمن به چیزی اهریمنی و
بدنهادی عمیق اشاره نمی کرد؛ در او چیزی نبود که از وی یکی از بزرگترین تبهکاران روزگار خود را بسازد ( آرنت٬ ۱۹۶۳ ٬
.)۲۸۷او در روی صندلی محاکمه نیز مانند یک کارمند نمونه ظاهر می شد -خانواده اش کت و شلواری سرمه ای برایش
فرستاده بودند تا با سر و وضع خوب ظاهر شود -با نگرانی می گفت کار بسیار دشواری بود تا بتوانی طوری برنامه ریزی کنی
که همه ترن ها سر ساعت به جاهایی که در نظر گرفته شده بود برسند و همکاری با اشخاص دیگری که وی با آنها همکاری
میکرد ٬سختی های خود را داشت.
پس آیشمن چه خصلتی داشت؟ بگفته هر دو ٬آرنت و مولیش او اطاعت و متابعت می کرد .در دادگاه او به چیزی استناد می کرد
که خیلی ها در جایگاه او کرده اند :به فرمان ( مولیش .)۱۲۳ ۱۹۶۲٬ ٬وی بارها اظهار داشت هرگز سر خود آن دستورها را
نمی داد و به گفته مولیش ٬حقیقت را می گفت:
اگر در آن سال ها بجای آدولف هیتلر ٬آلبرت شوایتزر ( پزشک ٬فیلسوف ٬نویسنده ٬نوازنده و ...شناخته شده آلمانی که سالها برای کمک و
درمان افریقائی ها در آن قاره بسر برد -م ).فرامانروای آلمان می شد و آیشمن دستور می گرفت همه بیماران سیاهپوست را به بیمارستان های
مدرن ببرد ٬بدون تردید آن کار را -با همان خرسندی ٬شوق و وقت شناسی -میکرد که آن یکی کار را کرده بود .او تبهکاری نیست که دست
به هر کاری بزند ( مولیش.)۱۲۴ ٬ ۱۹۶۲ ٬
پیرو گفته های هر دو نویسنده آیشمن در این خصوص یک استثنا بشمار نمی آید .هانا آرنت می افزاید ٬مشکل آیشمن آنجاست که
مانند او بسیارند :نه کج اندیش ٬کج رفتار یا مردم آزار ٬که تنها و تنها ’بسیار عادی ٬به طرز ترسناکی عادی‘ ( آرنت٬ ۱۹۶۳ ٬
.)۲۷۶دستیار وکیل آیشمن ٬او را ’بسیار عادی‘ می بیند و می گوید ٬میلیون ها آدم دیگر هم اگر جای او به ایستند ٬همان را
خواهند کرد ( مولیش .)۴۸ ٬ ۱۹۶۲ ٬مولیش می گوید که آنها ’گروهی از مقامات پژمرده ٬خشکیده و خدا گم کرده ای بودند ٬که
45
وظایفِ خدا گم کرده و از خدا دور گشته خود را انجام می دادند‘ ( مولیش .)۱۶۰ ٬ ۱۹۶۲ ٬در گفته های همه این سخن گویان
پژواک درماندگی را ٬در یافتن علت بزرگترین تباهکاری تاریخ می توان شنید که به چیزی نمی رسد مگر این نتیجه گیری؛ از
دید آرنت ٬آموزه ای که از آن دادگاه می توان گرفت ٬آنست آنچه ’بسیار عادی است‘ ٬می تواند بدبختی های بیشتری به دنبال آورد
تا غرائز شیطانی ( آرنت .)۲۸۸ ٬ ۱۹۶۳ ٬پیرو گفته های هر دو آنها ( آرنت و مولیش) ٬اگر میشد مسئولیت آن بدبختی را بگردن
اهرمن خو ها و تبهکاران انداخت ٬بهتر می شد با آن کنار آمد.
مردم عادی
ی چند-ریختی و کارآمدی گشت ٬با پس از آنکه جنگ به پایان رسید ٬آلمان در دوره کوتاه شگفت انگیزی یک دمکراسی باختر ِ
سیستم چند حزبی ٬با ویرتشافتس ُوندر ( معجزیه اقتصادی آلمان) ٬با خدمات اجتماعی فراوان ٬زندگی شکوفان فرهنگی و آزادی
ابراز عقیده .بخش بزرگی از آنرا همان مردمی ساختند که تا دیروز اس اس های مسلح ٬گشتاپو ها و گروه های عملیات را می
ساختند .در پایان آزمایش ها زیمباردو ٬میلگرام و همکاران آنها ٬شرکت کنندگان را دعوت می کردند تا در باره اهداف و زمینه
های آزمایش ها آنان را روشن سازند .در مورد زیمباردو مراقبت های بعدی ( رسیدگی های پس از عمل ٬آزمایش ٬درمان و - ...
م ).زمان بیشتری برد و نزدیک به یک سال طول کشید ٬چون او و همکارانش ٬مانند آزمایش شوندگان بدان نیاز داشتند .اما تاریخ
جهان می باید بدون امکانات و تمهیداتی از این دست می ساخت و کنار می آمد.
مظفر شریف ٬مدت ها پیش از آزمایش اردوی جوانان ٬بکمک اتوکینِتیکس موومنت ( پنداری برخاسته از سیستم بینائی .اگر در
اتاق تاریکی برای مدتی به یک نقطه روشن ثابت بنگریم ٬می بینیم آن نقطه حرکت می کند-م ).یک آزمایش گروهی انجام داد.
اگر کسی در اتاق کامالً تاریکی به یک نقطه نور ثابت و بی حرکتی نگاه کند ٬کم کم احساس می کند نقطه نور حرکت می کند.
رجع بینائی همراه با فرایند های فیزیولوژیک و ویژه ای می باشد .مسیر لرزان و بسته
این امر به سبب نبود یک چهارچوب م ِ
حرکت نقطه نور در مورد هر کسی شکل خود را دارد ٬با این همه به آسانی می شود مسیر حرکت آنرا ثبت کرد .در آن عده از
آزمایش شوندگان که از این پدیده آگاهی ندارند ٬این توهم پیش می آید که نقطه نورانی واقعا ً حرکت می کند .شریف اول گذاشت
افراد آزمایش شونده با بانگ بلند بگویند نقطه نورانی چگونه حرکت می کند .این داده ها استانداردی را پدید میاورد که نشان می
داد درک و دریافت شرکت کنندگان از حرکت اتوکینِتیکس تا چه حد از همدیگرفرق می کند .پس از آن شریف همان آزمایش را
با گروه های دو تا سه تنی انجام داد؛ که باهم در آزمایش شرکت می کردند و با بانگ بلند می گفتند ٬از دید آنها ٬نقطه نورانی
چگونه حرکت می کند .پس از مدت کوتاهی در آن گروه ها ٬در باره چگونگی حرکت نقطه مذکور اجماع به وجود می آمد .حتی
پس از آنکه افراد آزمایش شونده یکبار دیگر در گروه های کوچک و جداگانه آزمایش می شدند ٬اجماع همچنان ماندگار میشد.
هنگامی که شریف آزمایش شوندگان گروه نخست را کم کم با افراد دیگر جایگزین ساخت ٬دیده شد اتفاق نظری که در گروه اول
به وجود آمده بود ٬به ’نسل جدید‘ انتقال داده شده است .این روند را تنها به یک راه می توان توضیح داد :با توجه به اینکه نقطه
مورد نظر در واقعیت ثابت می ماند و تکان نمی خورد ٬درک و دریافت افراد جداگانه از حرکت ظاهری آن نقطه ازهم متفاوت
می باشد ٬به وجود آمدن اتفاق آراء تنها به این دلیل می تواند باشد که آنان روی همدیگر تاثیر گذاشته اند .به سبب نبود چهارچوب
مرجع عینی ٬کسانی که در آنجا حضور دارند ٬آن وظیفه را بگردن می گیرند ( براون ۱۹۸۸ ٬را ببینید) .آیا هنگامی که یک چنین ِ
چهارچوب مرجعی وجود دارد ٬این گرایش به همرنگ و دمساز شدن از میان می رود؟
در سال های دهه پنجاه ( سده گذشته -م ).اس .ئی .اش یک سری آزمایش هایی در زمینه سازگاری و همرنگی در گروه ها انجام
داد .طرح آن آزمایش ها بگونه ای بود که در زیر می آوریم .یکی از آزمایش شوندگان سر ساعت مشخصی که قرار گذاشته شده
است ٬به دیدن سرپرست آزمایش میرود .سرپرست او را به اتاقی می برد که پیش از او پنج شرکت کننده دیگر نیز آمده اند و
منتظر آمدن او هستند؛ پس از اندکی آخرین شرکت کننده نیز می آید و آزمایش شروع می گردد .سرپرست آزمایش به آنان
توضیح می دهد که آزمایش ٬پژوهشی در باره دریافت بینائی می باشد؛ در این آزمایش چند بار کارتی نشان داده می شود که روی
46
آن خطی ایستاده ( و نه خوابیده) کشیده شده است .روی کارت های دیگر سه خط خوابیده در اندازه های متفاوت دیده می شد؛ از
آزمایش شوندگان خواسته می شد بگویند درازای خط ایستاده با درازای کدام یک از خط های خوابیده برابر می باشد .آنها دور
میزی نشسته بودند و می بایست در جهت حرکت عقربه های ساعت ٬به نوبت نظر شان را می گفتند .در کل آزمایش ۱۲بار
انجام می شد و آنها هم ۱۲دور نظر شان را می دادند .اما غیر از آن شرکت کننده ای که سرپرست آزمایش او را همراهی کرده
بود ٬بقیه آنها از همدستان او بودند که به انها گفته شده بود همگی باهم یک پاسخ غلط را بدهند .با توجه به اینکه شخص آزمایش
شونده تنها جلوتر از یک شرکت کننده به درون سالن آزمایش آمده بود ٬پس نخست نظر پنج شرکت کننده دیگر را ٬که آشکارا در
تناقض با نظر خود او بود ٬می شنید تا نوبت به خود او برسد .این آزمایش از آن باره با آزمایش شریف فرق داشت که در اینجا
یک چهارچوب مرجع عینی وجود داشت .خطوط نشان داده شده به وضوح قابل رویت بود ٬در پیش-آزمایش که برای کنترل از
تک تک شرکت کنندگان به عمل آمد ٬روشن گردید امکان خطا بسیار اندک می باشد ٬پس اگر در نشست آزمایش واقعی پاسخ
آزمایش شونده با پاسخ های غلط دیگران همسو می شد ٬تنها یک نتیجه گیری متصور بود :شخص آزمایش شونده علی رغم
موجود بودن یک چهارچوب مرجع بینایی ٬خود را با داوری نادرست گروه همرنگ و دمساز ساخته بود ۳۷ .درصد از کل پاسخ
ها در همراهی با پاسخ غلط اکثریت بود .در پایان چون از آنها در باره پاسخ های شان پرسیده شد ٬روشن گشت پاسخ های
نادرست هم گروهی ها از چشم هیچکدام شان پنهان نمانده بود .اکثریت آنها به قضاوت گروه شک نکرده بودند ٬شک آنها بیشتر به
پاسخ های خودشان بوده است؛ حتی آن عده از آزمایش شوندگان که پاسخ های مستقل خود را داده بودند ٬در پایان آزمایش اظهار
می کردند در اینکه پاسخ درست را برگزیده باشند شک داشتند ( کرش ۵۰۷٬ ٬ ۱۹۶۲ ٬براون.)۹۳ ٬ ۱۹۸۸ ٬
دستاورد این آزمایش از دو باره چشمگیر می باشد .نخست آنکه ٬در شرایط و مواردی نیز که آشکارا کنترلی بیرونی برای
قضاوت اکثریت وجود دارد ٬فشار برای همرنگ شدن ٬بر قضاوت شخصی غلبه می کند .دوم آنکه ٬در جمعی از افراد که برای
نخستین و آخرین بار گردهم آورده شده اند ٬بی آنکه باهم تماسی و آشنائی پیشین داشته باشند ٬نمی توان از گروهی سخن گفت که
هنجارها ٬ارزش ها و مقررات تنبیهی خود را دارد .از اینجا می توان دانست در گروه هایی که آنها وجود دارد ( هنجارها ٬ارزش
ها ٬و - ...م ).فشار روی افراد برای همگون و سازگار شدن چه قدر زیاد می باشد (برای نمونه ٬حزب فقط حزب هللا ٬رهبر فقط
- ...م.).
اس .شاختار رفتار آدم ها را در گروه های بحث و بررسی می کرد .او گروهی از آدمها را گرد آورده و از آنها خواسته بود
برای پاره ای مسائل بهترین راه حل را بیابند .از میانگین شرکت کنندگان که به نُه تن میرسید ٬سه تن از همکاران سرپرست
آزمایش بودند ٬بی آنکه دیگران از آن بوئی ببرند .به یکی از آن یکی از آن سه تن سپرده بودند تا می بیند گروه بسوی اتخاذ
موضعی جمعی پیش میرود ٬از موضع مخالف آن دفاع کند .به دومی گفته بودند از ابتدا موضع مخالف بگیرد ٬اما در نیمه های
راه موضع خود را عوض کرده به اکثریت بپیوندد .کار سومی آن بود که از آغاز با اکثریت همراه شود .این آزمایش دو نتیجه
داشت .اوالً مشخص شد بیشترین ارتباط ها با شرکت کننده ’گمراه شده‘ صورت می گیرد .هدف از آن کار را می شود حدس زد:
آنها می خواهند فرد ’ره گم کرده‘ را دوباره به براه راست ( موضع دیگران) هدایت کنند .فرد دوم نیز در آغاز توجه بسیار
دریافت می کرد ٬تا اینکه می پذیرفت او را به راه راست آورند ٬پس از آن دیگر بهش توجه چندانی نمی شد .فرد سوم همچنانکه
پیش بینی می شد ٬از اعضای دیگر گروه توجه بیشتری دریافت نکرد .نکته دوم آن بود ٬هنگام پرکردن فهرستی از پرسش هائی
که در پایان آزمایش به شرکت کنندگان داده بودند تا از طریق نمره دادن مشخص کنند با کدام یک از شرکت کنندگان ٬به ترتیب
نمره ٬دوست داشتند یکبار دیگر نشستی داشته باشند ٬روشن شد که بیشترین قضاوت منفی در باره همدست ’گمراه‘ سرپرست
آزمایش بوده است ( براون ۱۰۵- ۱۰۳ ٬ ۱۹۸۸ ٬را ببینید).
این آزمایش ها بما چه می آموزد؟ نخست آنکه گرایش به سازگار و همگون شدن شدید می باشد ٬حتی هنگامی که رفتار جداگانه و
’کجروانه‘ پیامد های ناگوار نداشته باشد .دیگر آنکه ٬کسی که رفتار ’کجروانه‘ در پیش می گیرد ٬در اعضای دیگر گروه احساس
های منفی برمی انگیزد ٬از سوی آنان زیر فشار گذاشته می شود تا از راه رفته برگردد ٬این نیز کاریست که بی گمان گرایش به
سازگاری و همگونی را به طرز چشمگیری تشدید می کند .از آن گذشته آزمایش های یاد شده بما می آموزد پدیده های این چنینی
را می توان فراخواند ( باز آفرینی کرد) و در آزمایش های آزمایشگاهی بررسی نمود ٬آزمایش هایی که در آنها شرکت کنندگان
همدیگر را نمی شناسند ٬برای مدت کوتاهی با هم تماس پیدا می کنند و به احتمال زیاد پس از آن دیگر همدیگر را نمی بینند.
ناگفته پیداست ٬در زندگی واقعی که از یکسر زندگی کردن در گروه ها برای افراد اهمیت بسیار باالئی دارد ٬و از آنسر در گروه
ها مجازات کسانی که از همراهی و همرنگی با گروه خودداری می کنند ٬با سختگیری و شدت بیشتر همراه است ٬فشار روی
افراد برای تمایل به همراهی و همرنگی با گروه ٬نمی تواند کمتر باشد.
47
برونو بتلهایم
برونوبتلهایم تعریف می کند تا چه اندازه فشار و اجبار به همرنگی و همگونی در بازداشتگاه های نازی ها زیاد بود و راهی برای
گریز از آن نمی گذاشت .نه تنها در بازداشتگاه های نازی ها ٬در زندگی روزانه نیز روند مجازات نکردن فرد به سبب زیرپا
گذاشتن مقررات پوچ و پیش پا افتاده و بجای آن مجازات کردن گروهی که فرد بدان تعلق دارد ٬فزونی می یافت .در اکثر موارد
نیز بی آنکه حساب و کتابی در کار باشد ٬یقه چند تن از اعضای گروه را می گرفتند و . ...این اقدامات نه تنها در بازداشتگاه
های نازی ها و در سرزمین های اشغالی اعمال می گردید ٬که در مورد مردم کشور خود نیز بکار برده می شد .از پیامدهای آن ٬
زیرپا نهاده شدن یکی از شرایط پایه ای خودگردانی فرد ٬روی پای خود ایستان و پاسخگو بودن فرد در برابر برابر کارهای خود٬
بود .یکی دیگر از پیامدها تنبیه دسته جمعی آن بود ابراز رفتار های حاکی از عدم رضایت ٬نه تنها از سوی کسانی که قدرت در
دست شان بود ٬مجازات می شد ٬بلکه از سوی گروه خودی نیز ٬که منافع اش را در پیروی همه از ایدئولوژی حاکم و گردن نهادن
بدان می دید ٬تنبیه و تقبیح می شد .همچنین بچه ها نیز تشویق می شدند افراد خانواده خود ٬آموزگاران و هم-کالسی های شان را
که در باره رژیم و مقررات آن نظرات منفی داشتند ٬لو بدهند ( بتلهایم.)۱۸۷ ٬ ۱۷۰ ٬ ۱۹۸۶ ٬
بتلهایم همچنین تصویری از دشواری ها و تضاد های فراوانی را می دهد که سرباز زنندگان از همرنگ و همگون شدن با
مقررات بازداشتگاه های نازی ها پیدا می کردند .آنها می توانستند انزجار خود را نشان دهند ٬اما بیدرنگ می باید خود را آماده
عواقب پر خطر آن می کرد .تنها کار دیگری که می توانستند بکنند ٬این بود دم فرو بندند و ناخشنودی خود را نهان دارند ٬وانمود
کنند که مخالفتی ندارند .اما آن دم فروبستن و قورت دادن میان زندگی و آموخته های فرد تنش به وجود میاورد و وی ناگزیر می
شد تاوان روانشناختی آنرا بپردازد .در زندگی اجتماعی آنان گوشه و کناری نمی ماند که از این کالف سر درگم ٬در امان بماند.
بدین سان کسانی که تن به سازش و همگونی ( همکاری-م ).نمیدادند ٬پیوسته در درون خود با تنش دست بگریبان بودند .نمونه ای
میاوریم :سالم و علیک معمولی میان ’شهروندان‘ برداشته شده بود؛ همه بازداشت شدگان ناگزیر بودند سالم هیتلری بکنند .مفهوم
نمادین آنرا نباید کم گرفت .هر بار که یکی از مخالف های رژیم سالم هیتلری می کرد ٬او را گریزی از این احساس نبود که به
باورهای خود خیانت کرده است ٬با همه پیامدهائی که آن روی تندرستی روانیش داشت .در مواردی آن تشدید میشد ٬چون مردم و
بچه های مدرسه را مجبور می کردند سوگند وفاداری به فوهرر ( رهبر) یاد کنند .این تنش فزاینده را نمی شد با گذشت زمان
حفظ کرد و سر آخر روزی می رسید که آنها از سرسختی دست می کشیدند ٬خود را از درون ٬باورهای شان و احساس های شان
نیز با ایده ها و روند هایی که سیطره آنها بر همه چیز و هم جا گسترده بود ٬همرنگ و همگون سازند .سر آخر او نیز یکی از
آنان می گشت ( همان جا ۲۹۰ ٬تا .)۲۹۲
در تئوری های فروید و لورنز رانش یا غریزه -حاال نمی خواهیم وارد این بحث شویم که آیا تفاوتی میان آنها هست ٬یا نه -
بمیان کشیده می شود؛ در تئوری آدورنو برعکس دیدگاه آنها ٬از دید وبرداشتی سخن می رود که در کودکی کسب شده است .در
هردو مورد ٬آن ٬چیزیست که در فرد یا ارگانیسم النه گزیده است .انتقاد شریف به آنها این بود که خشونت جمعی کار یست
گروهی ٬نه فردی .تا مادام که همه هوش و حواس ما مصروف خصوصیات جداگانه فرد یا همه افراد باهم گردد ٬هرگز نخواهیم
توانست ویژگی الگووار خشونت جمعی را چندان که باید روشن سازیم .از آنرو بود که شریف اصطالح رابطه کارکردی و
هنجارهای گروهی را مطرح ساخت .آنها به خصوصیات فرد کاری ندارد ٬بلکه به ویژگی های گروه یا سیستم های میانگروهی
ربط پیدا می کند .آن خصوصیات را نمی توان به خصوصیات فردی ترجمه کرد ٬هرچندان هم بپذیریم که ’خشت ٬خشت‘ ساختمان
گروه را افراد تشکیل می دهند .آزمایش های میلگرام و زیمباردو نیز روی افراد صورت می گیرد ٬اما بدون در نظر گرفتن متن
اجتماعی نمی شود آنها را توضیح داد؛ حرف شنوی و همرنگ و دمساز شدن مفاهیمی است که به شایستگی ها و گنجایش های
فردی در متن اجتماعی برمیگردد .کسی که رانش پرخاشگری دارد ٬در پی فرصتی است تا آنرا سر یکی خالی کند ٬مگرآنکه آنرا
فرازش دهد یا سرکوب کند؛ آن تصویر در مفاهیمی چون رانش یا انگیزه رقم خورده است .اما بدون فشار ذهنی سرپرست
آزمایش ٬در آزمایشی که توی آزمایشگاه انجام می گرفت و آزمایش شوندگان از همه جا بی خبر ٬در آن شرکت کرده بودند ٬آنها
در آزمایش های میلگرام به یک انسان بی دفاع و بی گناه شوک الکتریکی نمی دادند و هرگز بدان راه کشیده نمی شدند؛ اطاعت
کردن و دمساز شدن ٬مفهومی نیست که کاربرد زور و پرخاشگری در آن جای گیرد .همان را می توان در مورد شرکت کنندگان
در زندان شبیه سازی شده زیمباردو گفت .تفاوت میان آیشمنی که از پشت میز کارش آدم می کشت با آیشمنی که آدم ها را نجات
می دهد ٬در تفاوت احتمال تاریخی میان آدولف هیتلر و آلبرت شوایتزر می باشد.
توضیح و تنویر پدیده های اجتماعی ٬از طریق اشاره به خصلت های شخصی ٬همان کاری که بیش و کم فروید ٬لورنز و نظریه
(پردازان مغز هایی که خوب با جامعه جوش نخورده و یکی نشده اند )٬می کردند ٬نمونه ای از کاهش گرایی ( ریداکشنیسم) میِ
باشد .یک چنین نگرشی طرف-داران خود را دارد ٬که در پاره ای علوم طبیعی نیز دستاورد هایی داشته است .نمونه ای از آن در
ترمودینامیکا می باشد ٬که در آن دمای یک شی به عنوان میانگین انرژی جنبشی مولکول ها به حساب می آید .هنگامی که فروید
و لورنز به روش کاهشگرایانه در صدد توضیح خشونت برمیایند ٬و آنرا در ’میانگین انرژی پرخاشگری‘ افراد درگیر می بینند٬
به آدمی بیش و کم همان ایده را می دهند .خود فروید گمان می کرد ٬دست کم در دوره خاصی از تفکرات اش ٬تنکرد شناسی
(فیزیولوژی) پاسخ غائی را به خصوصیات شخصی رفتارها و احساس های آدمی خواهد داد .بدین سان او امیدوار بود
روانشناسی واشکافی را بشود به تنکردشناسی کاهش داد .تنکرد شناسان نیز به نوبه خود می باید دست بدامن بیوشیمی شوند و
کارشناسان بیوشیمی هم دست بدامن فیزیک گردند .این استداللی پوچ و عبث می کوشد با دلیل تراشی بگوید این فیزیک ذرات
بنیادین است که دیر یا زود با توضیحی برپایه نظریه کوانتمی به غم ناشی از شکست در عشق یا کنوانسیون ژنو خواهد یافت.
اگر این ایده را روزی دولت بپذیرد ٬باید گفت دانشگاه برای تاسیس دانشکده جدید بودجه کم خواهد آورد.
شریف از مخالفان کاهش گرائی می باشد ٬اما دریچه سطح ویژگی های فردی را نمی بندد .میان گروه ها روابط کارکردی (
رابطه کارکردی از ویژگی های گروه های جداگانه نمی باشد) ٬هدف گروهی ( هدف گروهی از خصلت های فردی بشمار نمی
آید) ٬نیز پرخاشگری فردی وجود دارد که ٬بکنار از اینکه ریشه زیست شناختی دارد یا نه ٬از مجاری روابط گروهی ’زهکشی‘
می شود .در تئوری شریف این سطوح به همدیگر گره می خورد :از آنرو نمی توان بسادگی گفت آن یک تئوری روانشناسی
است یا جامعه شناسی .این چنین تئوری هائی را تئوری های چندالیه ( پخش شده به دلخواه :در چند مرحله) می نامند .برای
توضیح پدیده های اجتماعی به این گونه تئوری های چند الیه ای نیاز هست.
49
از آنرو در تئوری شریف به مساله سرشتی یا آموزشی بودن ٬به این پرسش که آیا یک ویژگی مادرزادیست یا آموخته ٬اهمیت
درخوری داده نمی شود .پویائی روابط میان گروه ها در بند این گونه تناقض ها نمی ماند .هرچند شریف نیز مانند بسیاری از
نظریه پردازان علوم اجتماعی ٬از تئوری هائی مانند تئوری لورنز بیزاری می جوید ٬اما اگر نیک بنگریم ٬تئوری خود او هم زیاد
با آنها در تضاد نیست.
تئوری علیت
با نگاهی به بخش چهارم نه تنها روشن می شود رویکر ِد دیدگاه و نگرش کاهشی به پرخاشگری و کاربرد زور ٬بسنده و کاآمد
نیست که در بررسی ها و جستجو ها برای یافتن دو سه دلیل روشن و قابل تشخیص به خشونت و بی رحمی ٬چیزی دستگیر مان
نمی شود .هنجارها و ارزش های فرهنگی ( پتی گرا) ٬روابط کاربردی میان گروه ها ( شریف) ٬پیروی و سرسپردگی ( میلگرام)
و همخو و همرنگ شدن ( اش) همه در آن نقشی دارد ٬گرچه هنوز آن فهرست دنباله دارد .تئوری هائی مانند تئوری های فروید
و لورنز تئوری های تک-انگیزه ای می باشد ٬به این معنی که ظرفیت و گنجایش آنها در اشاره به یک علت اصلی می باشد .این
فرض که یک رانش-غریزه پرخاشگری وجود دارد ٬چیزی را بیان نمی کند ٬یا خیلی اندک بیان می کند .برای روشن شدن بیشتر:
بدون رانش یا میل جنسی ٬روابط زناشوئی ٬خبری شعر و شاعری های دلدادگی نمی بود ٬تجاوز جنسی رخت برمی بست و
گوناگونی های روابط خویشاوندی رنگا رنگ در روی زمین ٬چهره دیگری می یافت .با این توصیف آیا می شود گفت علت بی
تابی ها و بی قراری های عشقی ٬اشعار عشقی و زندگی قبیله ای سازمان یافته ٬رانش جنسی می باشد؟ آیا رانش پرخاشگری ٬یا
مغزی که از باره فرگشتی با شلختگی چیده شده ٬علت و دلیل پرخاشگری و کاربرد زور می باشد؟ در این متن سخن گفتن از
علت ٬به بیراهه رفتن است.
از این هم که بگذریم ٬نظریه ای که پرخاشگری و بکارگیری زور را به رانش پرخاشگری نسبت می دهد ٬از دیدگاه علمی که
بنگریم ٬پایه کار خود را روی ایده مشکوک علیت می نهد .اگر می شد پدید آمدن پرخاشگری را به سبب وجود یا پذیرفتن رانش یا
غریزه پرخاشگری توجیه کرد ٬بر سبیل مثالی دلخواه ٬می باید بتوان نیکوکاری و مهربانی را نیز به سبب وجود غریزه راستی و
درستکاری یا پذیرفتن آنها توجیه کرد .در اصل می شود هر الگوی رفتاری را به این روش توجیه کرد و فهرست بی پایانی از
غرائز انسانی را تراشید .از این کار ها می شود؛ در ایاالت متحده مدت ها یک چنین روانشناسی غرائز باب شده بود .ویلیام مک
ی به ارث دوگال ( )۱۹۳۸ - ۱۹۸۷بر این باور بود که هر رفتار انسانی ٬همچنین بده و بستان های اجتماعی ٬حاصل رفتار غریز ِ
رسیده و از باره تجربی تعدیل و تصحیح یافته می باشد .او غرائز فرار ( جنگیدن یا فرار کردن -م ٬).کنجکاوی ٬پیری ٬آزمندی٬
جمع آوری و انبار کردن و (اگر کمی آزادتر ترجمه کنیم) پرخاشگری را شناسائی کرد .ادوین بورینگ ٬شناخته شده ترین تاریخ-
دان روانشناسی ٬که این داده ها از او به وام گرفته شده است ٬می گوید این چنین روانشناسی یی مدتی محبوبیت داشت ’برای آنکه
خیلی صاف و ساده‘ به نظر می رسید ٬اما تا روانشناسان دیدند هر کسی برای خود فهرستی ساخته ٬بدون آنکه معیاری برای
درستی یا بهتر بودن آنها در میان باشد ٬زود از دور رفت (بورینگ .)۷۱۷ ٬ ۱۹۵۰ ٬برای چه نمی شود یک چنین چیزی را
پذیرفت و الگوی علّی نهفته در زیر آن ٬کدامین نارسائی را دارد ؟
پوپر فیلسوف برای روشن شدن مساله گفتگوی خیالی زیرین را میاورد:
کارل ِ
ب .مگر نمی بینی امروز دریا این همه باال آمده است؟ هر بار که او خشمگین شود ٬به همین اندازه باال می آید.
پوپر می گوید این استدالل درست نمی باشد ٬چون توضیح آن در دایره بسته ای دور می زند .برای روشن شدن مساله باال آمدن
آب به خشم نپتون اشاره می شود و برای روشن شدن خشم نپتون به به ال آمدن آب دریا .امکان دیگری برای امتحان این فرض
در دسترس نیست ٬مگر پذیرفتن این که خدای دریائی هست که هراز گاهی خشمگین می گردد (پوپر .)۱۳۳ ٬ ۱۹۸۳ ٬یک چنین
چیزی را در کار مک دوگال که با سختکوشی بسیار همه آن غریزه های انسانی گردآوری کرد نیز می توان دید ٬گوئی تئوری
هایی که در باره پرخاشگری آدمیان هست و در آنها به رانش های پرخاشگری اشاره می رود ٬به همین سرنوشت دچار می گردد.
پرخاشگری آدمی را به واسطه رانش پرخاشگری توضیح می دهند ٬وجود رانش پرخاشگری هم به واسطه بروز پرخاشگری
آدمی .اما هنگامی که شریف برخالف آنها ٬در صدد برمیاید ٬خشونت و بی رحمی را بکمک تئوری خود در باره روابط کارکردی
50
گروه ها روشن سازد ٬می شود آن روابط کارکردی را به طور جداگانه تعین و مشخص کرد یا دستکاری نمود تا بتوان بررسی
کرد و دید آیا واقعا ً این تعیین اهداف ستیزنده یا همگون-ساز است که موجب روش ها و رفتارهای به ترتیب منفی و مثبت می
گردد .تئوری را می توان آزمود؛ علت و معلول را می شود جدا از هم تعیین و مشخص نمود .البته هنوز این به معنی درست (
واقعی و قابل قبول) بودن تئوری نیست.
استدالل های تک علتی و دور بسته در زندگی روزانه بیشتر پیش می آید .افکار عمومی تمایلی به آوردن دلیلی ساده و روشن به
مسائل مختلف اجتماعی نشان نمی دهد .در بخش چهارم دیدیم که عوامل بسیار و متنوعی روی پرخاشگری و کاربرد زور تاثیر
می گذارد .بیشتر آنها هم عواملی استکه ضرورتا ً ربطی به پرخاشگری ندارد ٬اما همان ها تحت شراریط خاصی و در کنار
عوامل دیگر می تواند به پدید آمدن یا از میان رفتن پرخاشگری و بی رحمی دامن بزند .گزینش تنها یکی از آنها از میان آنهمه
عامل و قلمداد کردن آن به عنوان تنها عامل ’راستین‘ خشونت ٬تا حدودی کار بیهده ایست.
مداخله
در پی دگرگونی چشم انداز تئوریک در باره پرخاشگری و روا داشتن زور ٬دیدگاهی که در باره امکان پدید آوردن ’جهانی بهتر‘
در سایه مداخالت علمی-اجتماعی بود نیز دگرگونی پذیرفت .فروید امیدوار بود ٬که امید واهی و گزافی هم نبود ٬روند پیوسته رو
نان
به پیشرفت شهروندی و فرهنگ اندوزی پرخاشگری را بگونه فزاینده و موثری فرازش دهد ٬لورنز به ساز و کار سوپاپ اطمی ِ
بهتر امید داشت ٬امید آدورنو به فضای تعلیم و تربیتی پر شکیب و ضد اقتدار گرا بود و سر آخر شریف هم به اهداف امید بسته
بود که بر سراسر جهان اشتمال داشت .پیچدگی ها و بغرنجی های واقعیت اجتماعی ٬به دید گاه های تئوریک بیشتری میدان می
دهد ٬بی آنکه امکان دهد با دستاورد یکی دو پژوهش تصمیم گرفت کدام یک از آن دیدگاه ها بارآورتر و درستتر می باشد؛ پیرو
طرحی که برای آزمای ِش تئوری در دو میان پرده نخستین آورده شد ٬می شود دید هرچه حوزه واقعیت تئوری محدودیت بیشتر و
هر چه قدرت روشنگری آن دامنه کمتر داشته باشد ٬کارآئی بهتری خواهد داشت؛ در جهت گیری های تئوریک کلی ٬که بیشتر
نشان از ویژگی های اشتمال آن بر تصویر آدمی و اجتماع دارد ٬آن به طرز چشمگیری پیچیده می باشد .در یک چنین سطحی
دیدگاه تئوریک و چشم انداز مداخله بسیار نزدیک بهم می باشد .آیا می باید شگفت زده شد ٬هنگامی که می بینیم حتی آنگاه که
’کارشناسان‘ برای حل مشکالت اجتماعی دست به اقدام می زنند ٬اغلب باهم توافق ندارند؟
51
۵
تئوری شریف روی پژوهش های روابط میانگروهی تاثیر زیادی گذاشت ( تُرنر و جیلز ٬ ۱۹۸۱ ٬را ببینید) .اکنون به پیشنهاد او
که می گوید تنها راه رسیدن به صلح و آرامش جهان در گرو تعیین اهداف فراگیر برای همه آدمها میسر است ٬خرده گیری می
شود .آن ایده خیلی هم واقع گرایانه نیست .پیش کشیدن تعیین اهداف جمعی در آزمایش دوم شریف ٬دستکاری اجتماع ِی بسیار
هوشمندانه و نوآورانه بود ٬اما مگر می شود یک چنین مداخله ای را در سطح جهان متصور شد؟ جهان نهاد آزمایشگاهی یی
نیست که در دست و در اختیار آزمایشگران علوم اجتماعی باشد ٬از این گذشته ٬روابط میان آدم ها و کشورها مانند روابط دو
گروه از پسر های نوجوان ٬از روشنی خوب برخوردار نیست .اگر تنها نابرابری در داشتن قدرت (میان کشورها -م ).را در نظر
آوریم ٬به چاره ناپذیری آن مانع و مشکل پی خواهیم برد .پیشداوری هایی که در پژوهش های پتی گرو علیه سیاهان دیدیم ٬با
نابرابری های اجتماعی ٬سیاسی و اقتصادی میان سیاهان و سفیدها ٬درهم کالف شده است .هرچندان هم بخواهیم آنرا بچرخانیم و
برگردانیم ٬باز می بینیم ٬رهائی و از بند جستن سیاهان ٬بی هیچ تردیدی پا به پای از دست دادن یا واگذری قدرت سفید ها میسر
خواهد گشت .تعین اهداف فراگیر چاره این درد نیست .این را در هرجا که کارگران ٬زنان ٬رنگین پوستان ٬اقلیت های ملی یا ملت
های استعمار شده ٬برای رسیدن به دستمزد برابر ٬آزادی سخن گفتن ٬داشتن ارزش و برابری سیاسی ٬اقتصادی ٬شخصی و
اجتماعی مبارزه می کنند ٬آشکارا می بینیم.
از آن گذشته ٬جهانی که درآن بسر می بریم ٬پیوسته و درنگ ناپذیر ٬بی آنکه بتوان پیشبینی کرد ٬دگرگونی می پذیرد .پس می
توان گفت روابط کارکردی میان گروه ها نیز در این میان دستخوش دگرگونی می گردد .کوچ ایل و تبارها آنها را به خاطر
بارور اندکی که بود ٬باهم به جنگ واداشت؛ رقابت میان دریانوردان در سده های شانزده و هفده چندین بار ِ تصاحب سرزمین های
موجب جنگ و درگیری میان هلند و انگلستان شد؛ پیشرفت ها و نوآوری های تکنولوژیکی باعث ماهیگری بیش از حد در دریای
شمال شد ٬به طوری که اتحادیه اروپا برای کشور ها سهمیه تعیین کرد ٬که آن نیز باعث شد ماهیگیران هلندی دولت و مسئوالنی
را که در صدد کنترل ماهیگیری برآمده بودند ٬تهدید کنند و با آنها درگیر شوند .آیا باز هم می باید از تعیین اهداف فراگیر سخن
گفت؟ چگونه می توان جهانی را تصور کرد که درگیری های پیوسته میان افراد و گروه ها از آن رخت بربسته است؟ به نظر می
رسد گریزی از درگیری های میانگروهی نیست.
لوئیس کوزر
برخی از نظریه پردازان از این نیز گامی فراتر می روند .بگفته لوئیس کوزر ٬جنگ و درگیری های اجتماعی نه تنها چاره ناپذیر
می باشد ٬آنها سودمند هم می باشد ٬چرا که کارکرد خوبی دارد .درگیری های درونگروهی و میانگروهی ٬از شرایط الزم و
ضروری برای خالقیت و پویائی اجتماعی بشمار می آید .برخورد میان ارزش ها و منافع مختلف ٬میان برداشت های گوناگون از
نیک و بد ٬میان گروه های مستقر و گروه هایی که تازه سر برمیاورد و سهم خود از قدرت ٬جایگاه اجتماعی ٬رفاه و کامیابی را
می خواهد ٬به جنب و جوش و سرزندگی جامعه می افزاید .او برای روشن ساختن دیدگاه خود ’جهان یخبندان‘ سده های میانه را با
آتشفشان نوآوری ها و آفرینشگری های نوزائی مقایسه میکند .درگیری ها برای پیشرفت اقتصادی و تکنولوژیکی نوین انگیزه
بشمار می آید ٬هیچکدام از آن پیشرفت ها بدون یک جامعه کثرت گرا ٬بدون رقابت مستمر میان گروه های گوناگون ٬میسر نمی
شود ( کوزر ۴۵۸ ٬ ۱۹۷۴ ٬را ببینید) .این گفته هراکلیتوس ٬فیلسوف یونانی ٬که ستیز و تضاد پدر همه چیز است ٬از حقیقت
بیگانه نیست .اگر از این منظر به چشم انداز مداخله شریف -پیشگیری از درگیری های میان گروهی از طریق گزینش اهداف
فراگیر و چتر گونه -بنگریم ٬نه تنها آن ناکارآمد که از برخی جهات ناخوشایند نیز می باشد.
52
او در بحث های خود ٬تکرارا ً به یکی از اندیشمندان بسیار تاثیر گذار استناد می کند که در تاریخ علوم اجتماعی بیشترین تعبیر و
تفسیر و نیز انتقاد از وی شده است ٬کارل مارکس .کوزر می گوید پیرو گفته های مارکس ٬ستیز و درگیری میان گروه ها نه تنها
منجر به دگرگونی در سیستم موجود می گردد ٬که به تغییر خود سیستم نیز منتهی می شود ( کوزر .)۴۶۱ ٬ ۱۹۷۴ ٬به گفته
.مارکس ٬سخن بر سر شکلی از درگیری میانگروهی است که همه چیز را دگرگون می سازد :مبارزه طبقاتی
کارل مارکس
بسان پیش گفتار داستانی ترسناک آغاز می شود’ ٬شبحی بر فراز اروپا در گشت و گذار است‘ .مانیفست کمونیستی که کارل
مارکس ( )۱۸۸۳-۱۸۱۸و فردریش انگلس ( )۱۸۹۵-۱۸۲۰آنرا نوشته بودند ٬در سال ۱۸۴۸بیرون آمد ٬اما ’تا آن هنگام
کمونیسم از سوی همه قدرت های اروپائی شناخته شده بود‘ (مارکس و انگلس .)۳۹ ٬ ۱۹۵۶ ٬بیگمان بیشترین استناد در تاریخ
ادبیات جهان به بخش پایانی مانیفست شده است:
کمونیست ها پنهان کردن دیدگاه ها و اهداف خود را ننگ می دانند .آنان آشکارا می گویند ٬هدف آنان تنها با سرنگون سازی قهر آمیز هرگونه
نظم اجتماعی که تاکنون به وجود آمده است ٬بدست خواهد آمد .طبقات حالم از ترس یک انقالب کمونیستی (برخود -م ).می لرزند! اما
پرولتاریا ( با انقالب -م ).چیزی برای از دست دادن ندارند مگر زنجیر های شان .آنها جهانی را برای پیروزی پیش رو دارند .کارگران جهان
متحد شودید! ( مارکس و انگلس.)۸۴ ٬ ۱۹۵۶ ٬
چنین می نماید که انگیزه آن فراخوان اخالقی بوده است .این از دادگری بدور است که عده ای چنین بیدادگرانه از فراورده های
زمین بهره می برند و طبقه ای از طبقه دیگر بهره کشی می کند .در آن روزها ٬فراخوان دادن برای پایان بخشیدن به تقسیم
نابرابر و ستمگرانه کاالها و کامیابی ها ٬چیز عجیبی نبود .آنها بیشتر خطاب به صاحبان قدرت بود ٬به این امید که وجدان شان
بیدار شود ٬یا پرتوی از روشنائی روی سودجوئی آنان به تاباند .مارکس و انگلس آنرا تحقیر و از آن با سوسیالسم ناکجا آبادی یاد
می کردند.
اگر مارکسیسم خود را به همینجا محدود می کرد ٬در مقدمه آشنائی با علوم اجتماعی جائی برای آن نبود .اما مارکس و انگلس
ادراکات خود را سوسیالیسم علمی نامیدند .آنها در باره اینکه کارکرد جامعه چگونه است ٬چگونه جامعه در روند تاریخ پیشرفت
کرده است و از این پس نیز چگونه پیشرفت خواهد کرد ٬یک تئوری دارند .به خوش شگونی همین تئوری است که کارل مارکس
و انگلس -دوست همیشگی او ٬کسی که به او پول می رساند و در ترویج ایده های وی می کوشید -را نمی توان در تاریخ فلسفه
و علوم اجتماعی و سیاسی نادیده گرفت ٬هرچند ’سوسیالیسم واقعا ً موجود‘ شکست خورده است .تاثیر مارکس و انگلس روی
علوم اجتماعی را ’حوزه مارکسیستی ‘ نیز می گویند { به تبعِ حوزه آبی (تصویر زیر را ببینید)-م }.و از آن هنگام جامعه شناسی
را نیز ’بحث با شبح مارکس‘ می نامند.
از دیدگاه تئوری روابط کارکردی میان دو طبقه جامعه و اهداف متضاد آنها نقش اصلی را بازی می کند:
53
تاریخ همه جوانع پیشین ٬تاریخ نبرد طبقاتی بوده است .أزاد با برده ٬میهن پرست با مردم عادی ( پلیبیان ها) ٬بارون ها با رعایا ٬صنعت کاران
با شاگردان ٬سخن کوتاه کنیم :سرکوبگر و سرکوب شده پیوسته با هم در تضاد بودند ٬نبردی بی وقفه علیه هم داشتند ٬که گاه پوشیده بود و گاه
آشکار ٬نبردی که گاه با دگرگونی انقالبی جامعه پایان می یافت و گاه با نابودی هر دو طرف مبارزه )... ( .جامعه نوینی که از نابودی جامعه
فئودالی سربرآورده ٬تضاد های طبقاتی را از میان نبرده است .آن تنها طبقات جدید ٬شرایط جدید سرکوب و اشکال جدید مبارزه را جایگزین
قبلی کرده است .اما نشانه دوران ما ٬دوران بورژوازی ٬ساده سازی تضاد طبقاتی می باشد .کل جامعه بگونه فزاینده ای ٬به دو اردوگاه بزرگ
دشمنی تقسیم می شود ٬به دو طبقه که مستقیم رو در روی یکدیگر ایستاده اند -بورژوازی و پرولتاریا ( مارکس و انگلس.)۴۱-۲ ۱۹۵۶ ٬
آیا رابطه میان بورژوازی و پرولتاریا را می توان با از آن مردم آزاد و بردگان ٬بارون ها و رعایا مقایسه کرد؟ از هنگام انقالب
فرانسه ٬آیا همه مردم از آزادی های سیاسی یکسان برخوردارند؟ آیا آنها همه در برابر قانون یکسان هستند؟ پس این تضاد طبقاتی
از کجا آب می خورد؟ مارکس برای روشن ساختن آن دست بدامن رابینسون کروزو می شود .وی که به خاطر متالشی شدن
کشتی ٬به عنوان تنها بازمانده آن خود را به جزیره ای رسانده بود که آدمیزادی در آن نبود ٬می باید خود را در آنجا زنده
نگهمیداشت :او می باید شکار ٬ماهیگیری ٬خانه سازی و ابزار سازی می کرد .او تولید می کرد .آنچه را او تولید می کرد ٬ارزش
مصرف مشخصی داشت و صرفا ً برای مصرف خودش بود .اکنون کروزو را با گروهی جایگزین می کنیم که با وسایل تولید
جامعه -زمین های کشاورزی ٬شخم زدن ٬ابزار ها -کاال و خوردنی ها را برای مصرف خود تولید می کند .فرق این با
رابینسون کروزو درآنست که ٬حاصل کار این یک نه شخصی که جمعی می باشد .آنچه که از آن برای گذران زندگی در نظر
گفته شده است ٬می باید در میان اعضای جامعه تقسیم شود ٬برای مثال متناسب با زمان کاری صرف شده توسط افراد جداگانه و
بر پایه تقسیم کاری که سر آن باهم توافق شده است .رابطه کاری آدم ها با کارشان و محصوالت تولید شده ٬در یک چنین جامعه
ای -که خانواده کشاورز اوایل سده های میانه را به یاد می آورد -هنوز ساده و روشن است ( لِنک ۱۱۷-۱۱۴ ٬ ۱۹۷۱ ٬را
ببینید) .فرض کنید یک چنین گروهی تصمیم می گیرد بیشتر از آنچه خود نیاز دارد ٬تولید کند .در این صورت مازاد تولید را می
توان با محصوالت و خدمات افراد یا گروههای دیگر مبادله کرد .در آغاز آن به صورت پایاپای انجام می شود :پول بکار برده
نمی شود .در مرحله بعدی پول ( یا طال) به مثابه وسیله مبادله در تعویض محصوالت بکار می رود .در این میان آن کاال رخت
کاالهای فروشی را به تن کرده است ٬تولید شده تا در بازاری خرید و فروش شود .با گسترش این کاالهای فروشی کم کم طبقه
جداگانه ای از بازرگانان و تولید کنندگان برای بازار پدید می آید .این داد وستد و تولید کنندگان ( افزارمندان و همراهان) از
دیدگاه تاریخی پدر بزرگان بورژوازی شهری بودند.
تاکنون سخن از تولید کاالی ساده بود :چیزی برای بازار تولید می شود ٬تولید کننده و بازرگان از سود آن زندگی خود را می
گذرانند .بدین ترتیب آدم ها دارا می شوند ٬اما به مفهوم مارکسیستی واژه ٬کاپیتالیست نمی شوند.
کاپیتالیست چیست؟ اگر صحنه نمایش سده های میانه را با انقالب صنعتی جایگزین می کنیم ٬مشخصه صحنه جدید پیشرفت بسیار
شتابان نیروهای تولیدی می باشد :جای ماشین بخار را شرکت های بزرگ انرژی رسانی به خانه ها و کارخانه ها می گیرد ٬دوک
و چرخ نخ ریسی نه با زور بازو که با ماشین می چرخد؛ راه آهن سر برمیاورد .پیشرفت هائی از این دست سازمان تولید دیگری
می خواهد تا زمانی که هرکسی ابزار کار خود را داشت ٬تنهائی یا همراه دو سه تن دیگر کار می کرد .در روند تاریخ کارخانه
پدید آمد .اگرچه این دارائ ِی خصوص ِی یک فرد بشمار می آمد ٬اما او برای انجام کارها به تعدادی آدم نیاز داشت .آن کارگران
نیروهای مولده را در تملک جمعی خود نداشتند ٬بلکه در برابر کار خود دستمزد ناچیزی دریافت می کردند .در مارکسیسم این
ضرورت را ٬که به سبب پیشرفت های تکنولوژیکی می باید روز به روز در گروه های بزرگتر باهم کار کرد تا محصولی را
تولید کرد ٬اجتماعی شدن ابزرا های تولید می نامند .این اجتماعی شدن پیرو نظرات مارکسیستی ٬با مالکیت خصوصی ابزار تولید
در تضاد می باشد.
اگر تاکنون صاحب ابزار کار ٬تولید را در تصرف خود در میاورد ٬چون به روال معمول ٬آن تولید خود وی بود بکمک کار ( کارگر-م).
بیگانه که استثنا بشمار می آمد ٬اما این روزها صاحب ابزار کار عمالً خود را مالک تولید می داند ٬هرچند آن تولید او نیست ٬بلکه صرفا ً تولید
کار بیگانه می باشد ( )...ابزار تولید و تولید به طرز چشمگیری اجتماعی شده است .اما آنها در انقیاد شکلی از تملک در میاید که پیش فرض
آن تولید خصوصی توسط افراد می باشد ٬که در آن هرکسی صاحب تولید خویش است و آنرا به بازار می آورد )...( .در این تضاد ٬که به
شیوه نوین تولید ویژگی کاپیتالیستی خود را می بخشد ٬پیشاپیش نطفه همه تضاد های زمان حاضر بسته شده است .هرچه شیوه نوین تولید ٬در
همه گستره های تعیین کننده تولید و کشورهای مهم اقتصادی ٬بیشتر سلطه می یابد و درنتیجه آن تولید فردی بسوی گستره های کم اهمیت و
پس مانده رانده می شود ٬ناسازگاری تولید اجتماعی و تملک سرمایه داری آشکارتر می گردد ( انگلس.)۵۸ ٬ ۱۹۷۱ ٬
دارندگان ابزار تولید کاپیتالیست ( سرمایه دار) نامیده می شوند و کسانی که برای دستمزد ناچیز کار می کنند ٬پرولتاریا .از دیدگاه
صرف ٬سرمایه دار می تواند آدمی آسمان جل باشد؛ سخن بر سر مبلغ پولی که در حساب شخصی اوست نیست ٬بلکه بر نظری ِ
سر موقعیت و جایگاه او در ساختار قدرتی است که عوامل اجتماعی -اقتصادی آنرا رقم می زند .مارکسیسم تائید نمی کند که
کاپیتالیست را آزمندی به ثروت و قدرت ٬به تک و پو وامیدارد .تئوری مارکسیسم به محرک ها ٬هدف گزینی ها و نمونه های
رایج شخصیت سازی از کاپیتالیست که در آغاز این قرن ( سده بیستم-م ).کارتونیست های سوسیالیست باب کرده بودند -مردی
54
شکم گنده با کاله لبه داری بلند ٬با سیگار برگی برلب ٬بند ساعت طالئی و کیسه پول -اشاره نمی کند ٬چون آن به مارکسیسم عوام
پسند مربوط می شود.
تا اینجا از ساختارهای پایه ای کاپیتالیسم گفتیم .اینک می پردازیم به پویائی آن .در سیستم سرمایه داری کاالهائی تولید می شود٬
که برای عرضه کردن در بازار می باشد .پس از آنکه کاال به بازار راه می یابد ٬دستخوش ساز و کارهای افت و خیز یابنده
بازار می گردد .این بدان معناست که سرمایه داران هم زندگی خوشی ندارند:
در مبارزه میان کاپیتالیست های جداگانه همچنین میان همه صنایع و کشورها ٬این حمایت شرایط تولید ایجاد شده به طور طبیعی یا مصنوعی
است که مرگ و زندگی را رقم می زند .آنکه از همه ضعیف تر است با بی رحمی نابود می شود .این مبارزه داروینیستی برای بقاء فردی
است که با حدت بیشتر از طبیعت به جامعه کشانده شده است ( انگلس.)۶۱ ٬ ۱۹۷۱ ٬
مبارزه ای که برای رقابت در میگیرد ( مبارز ِه رقابتی -م ).روی قیمت ها فشار می آورد و آنها را پائین نگهمیدارد .در جائی که
نمی شود روی ماشین ها ٬ساختمان کارخانه و سایر سرمایه های ثابت صرفه جوئی کرد ٬دستمزدها تا جائی که ممکن است پائین
نگهداشته می شود .نداری و بی چیزی پرولتاریا ٬که در روزگار مارکس و انگلس بسیار دلخراش بود ٬در واقع به سبب سنگدلی
سرمایه داران نبود ٬بلکه ناشی از قانون-مندی سیستم سرمایه داری می باشد .مارکس در پیشگفتاری به نوشته مهم خود ٬کاپیتال٬
تاکید می کند در حالی که از سرمایه دار و زمیندار همه گونه یاد خواهد شد مگر به نیکی ٬اما آنهایی که به مقوله های اقتصادی
تجسم می بخشند و حامل منافع طبقه خاصی می باشند ٬افراد می باشند .از آنرو دست بدامن فرجام خواهی های سوسیالیستی-ناکجا
آبادی شدن از وجدان ثروتمندان ٬سودی نخواهد داشت:
کارگرانی که ناگزیرند خود را تکه تکه بفروشند ٬کاال بشمار می آیند ٬مانند هر کاالی دیگری که خرید و فروش می شود ٬از آنرو آنها هم
دستخوش دگرگونی های رقابت و افت و خیزهای بازار می باشند .کار پرولتاریا به دنبال گسترش یافتن ( کاربرد-م ).ماشین ها و تقسیم کار ٬ه
رگونه ویژگی وابسته نبودن و به واسطه آن هر گونه کششی را برای کارگر از دست داده است .او چیزی بیشتر از زائده ماشین نمی باشد ٬که
از وی ساده ترین ٬یکنواخت ترین و آسانترین کارها خواسته می شود ( مارکس ٬انگلس.)۴۹ ٬ ۱۹۵۶ ٬
مالکیت خصوصی وسالیل تولید ٬به طور ضمنی بر مالکیت خصوصی تولید داللت می کند .آنچه که کارگر تولید می کند ٬از ِ
آن
سرمایه دار می باشد ٬که آنرا به عنوان کاال ٬به بازار جهانی می آورد .در آنجا ٬آنها دستخوش افت و خیز های عرضه و تفاضای
افتصادی می گردد ٬که به طور علمی بررسی می شود ٬همانگونه که دگرگونی ها آب و هوا به طور علمی بررسی می شود.
اقتصاد دانان و پیش بینی کنندگان دگرگونی های هوا شناسی این وجه مشترک را دارند که هر دو سعی می کنند اوضاع سیستمی
ناپایدار و پیوسته دگرگونی پذیر را توضیح دهند .مارکس در کتاب سرمایه رفتار شگفتی آور کاالهای تولید شده را توصیف می
کار خود مردم را و رابطه شان با محصول کار جمعی را چنان عرضه می کنند که٬ کند ٬که به واسطه آن ٬ویژگی های اجتماع ِی ِ
گویی آنها قوانین طبیعی می باشد ( لنک.)۱۱۰ ٬ ۱۹۷۱ ٬
همچنانکه بحران های پی در پی اقتصادی نشان می دهد ٬این وضع نمی تواند زیاد دوام بیاورد .این ها به گفته انگلس سیندروم
های تضاد درونی سیستم کاپیتالیستی می باشد ( انگلس .)۶۴ ٬ ۱۹۷۱ ٬آن بگونه فزاینده ای ناتوان از برآوردن نیاز ها و خواست
های یک سیستم نوین تولید می باشد که در آن وسایل تولید به میزان بسیار باالئی اجتماعی شده است .بحران بیکاری توده ای و
ورشکستگی شرکت های زیادی در در پی می آورد؛ ابزار تولید روز بروز در دست گروه کوچکتری می ماند؛ شرکت های
بسیار بزرگی [ماموت (فیل هایی که نسل آنها منقرض شده است -م ]).سر برمیاورد که دیگر در تملک یک سرمایه دار نیست و
توسط او اداره نمی شود؛ ما شاهد ظهور شراکت ها ٬تراست ها و اشکال دیگر سازمان های بی نام و نشان هستیم؛ سر آخر آسیب
پذیرترین و سرزنده ترین حلقه های آن سیستم -راه آهن ها ٬صنایع کلیدی در آن سیستم -به تصرف دولت در میاید .روزی که
کار بدانجا بکشد ٬به انقالب نزدیک خواهیم گشت:
از آنجا که شیوه تولید کاپیتالیستی روز به روز بخش های بزرگی از مردم را به پرولتاریا تبدیل می کند ٬قدرتی را به وجود میاورد که زیر
رنج و درد این ناکامی ٬ناگزیر می شود کار را یکسره بکند .از آنجا که روز به روز آن ٬وسایل تولید اجتماعی شده را بیشتر به تصاحب دولت
در میاورد ٬پس خود راه به پایان بردن این دگرگونی را نشان می دهد .پرولتاریا خود قدرت دولتی را در دست می گیرد و نخستین کاری که
می کند به تملک دولت درآوردن وسایل تولید می باشد و با آن کار خویشتن را به عنوان پرولتاریا ٬از میان برمیدارد ٬نیز همه تضاد های
طبقاتی را و از آن طریق دولت را بدان سان که هست ٬از میان برمیدارد ( انگلس.)۶۹ ٬ ۱۹۷۱ ٬
در دست گرفتن قدرت سیاسی بدون کاربرد خشونت میسر نمی گردد و با نگاهی به بخش هایی که پیشتر از مانیفست کمونیستی
آورده شده ٬مارکس و انگلس جائی برای خیال پردازی در آن زمینه نمی گذارند.
در نوشته مارکس و انگلس ٬واشکافی کاپیتالیسم در واقع نقش اصلی را بازی می کند ٬اما مارکس و انگلس بر این باورند که
سراسر تاریخ آدمی را مبارزه طبقاتی تعیین می کند .آدمی در آغاز ٬در گونه ای از کمونیسم اولیه زندگی می کرد که در آن
55
وسایل تولید دارائی جمعی بشمار می آمد .به فاصله اندکی پس از کشفیات ٬اختراعات و سازماندهی بهتر ٬که تولید خواراکی ها و
کاالها بیشتر از آنی شد که برای مصرف شخصی الزم بود ٬پیش از آنکه سخنی از کاپیتالیسم به میان آید ٬صف آرائی طبقات و
مبارزه طبقاتی آغاز گشته بود:
دیدگاه ماتریالیستی از تاریخ فرض را بر این می نهد که تولید و همراه آن مبادله تولید پی و پایه هر جامعه و نظمی می باشد؛ در هر جامعه ای
که در متن تاریخ عمل می کند ٬تقسیم تولیدات و به تبع آن تقسیم جامعه به طبقات و جایگاه ها ٬به شیوه تولید و آنچه که تولید می شود ٬بستگی
دارد ٬همچنین به شیوه مبادله آنچه که تولید شده است .از آنرو می باید علل نهائی تحوالت اجتماعی و دگرگونی های سیاسی را نه در کله
مردم ٬نه در دید و بینش آنان از حقیقت ٬راستی و درستی ابدی ٬که در تحوالت شیوه تولید و شیوه مبادله ُجست؛ آنها را نه در فلسفه که در
اقتصاد آن دوره و زمانه ُجست .دید و بینش سربرآرنده ٬اینکه نهاد های موجود جامعه غیر منطقی و از روی بی عدالتی می باشد ٬این که ’
خرد پوچ ٬نیکی آزار‘ گشته است ٬تنها نشانه ای از این است که در شیوه های تولید و اشکال مبادله ٬بی هیچ سر و صدائی دگرگونی هایی پدید
آمده است ٬از آنروی نظم اجتماعی تنظیم شده بر اساس شرایط اقتصادی پیشین ٬دیگر با آن همخوانی ندارد ( انگلس.)۵۵ ٬ ۱۹۷۱ ٬
این تئوری ماتریالیسم تاریخی نامیده می شود ٬از آنرو همچنانکه گفته شد ٬مارکس و انگلس سوسیالیسم خود را ٬در برابر
سوسیالیسم ناکجا آبادی ٬سوسیالیسم علمی می نامند و از اخالق گرائی خویشتن داری می کنند .موضوعات مرکزی نوشته مارکس
و انگلس -پویائی اجتماعی؛ آدمی به مثابه تولید و در عین حال در جایگاه سازنده جهان خویش؛ تناسب قدرت و ساختار سیاسی
در جامعه؛ پیامدهای اجتماع ِی پیشرفت های تکنولوژیکی -در علوم اجتماعی و فلسفه اجتماعی نیز از موضوعات کانونی می
باشد -اما نه در پلمیک با ’روح مارکس‘ .
در مارکسیسم اهداف متضاد گروه ها ( مبارزه طبقاتی) ٬در توضیح پیشرفت های اجتماعی و تاریخی نقش بسیار غالب دارد .آن
اهداف از سوی گروه های درگیر ٬بورژوازی و پرولتاریا ٬بخواست خود آنها برگزیده نشده است .آنها را ساختار سیاسی-
اقتصادی رقم زده ٬که بگفته مارکس به رویا روئی خشونت بار آن دو طبقه منجر خواهد گشت .اهداف فراگیر ٬بگونه ای که
شریف آنها را در نظر دارد ٬تنها می تواند از طریق پیشرفت تاریخی میسر گردد ٬خیلی ساده به این علت که بورژوازی و
پرولتاریا دیگر وجود نخواهند داشت ٬برای آنکه در جامعه ای که مالکیت ابزار تولید از میان رفته است ٬آنها وظیفه اجتماعی خود
را از دست می دهند .هر تئوری که اساس خود را بر روی منافع مشترک بورژوازی و پرولتاریا نهد ٬از سوی مارکسیست ها به
عنوان جهان بینی یی در نظر گرفته می شود که در واقع ٬به دستاویز آن کوشش می شود تضاد منافع را بپوشانند -چیزی که
همواره برای حفظ منافع طبقه حاکم می باشد .پیرو ایده های مارکس و انگلس ایده های دینی ٬فلسفه های زندگی و سیاسی هر
دوره ای تضادهای طبقاتی را می پوشاند .نه به دلیل در سده هیجده که فالسفه فرض را بر آن می نهادند’ ٬کشیش و کالهبرداری
از آدم ساده لوح‘ ٬بلکه بدان سبب که روبنای ایده ها در یک جامعه بازتاب کننده زیربنای اجتماعی-اقتصادی می باشد و وظیفه
حقانیت بخشیدن به تصاد های طبقاتی موجود را بجا میاورد .در اینجا نیز هیچ مجرمی را نمی توان دید.
مارکس دین را ’افیون مردم‘ می دید .همچنان که شیوه کوتاه و نغز گوئی مارکس جوان بود:
ا نتقاد از دین برای آدم ها دلگیر کننده می باشد ٬برای آنکه در جایگاه (آآدم های -م ).برون آمده از اوهام ٬آدم هایی که بینش یافته اند ٬می باید
بیاندیشند ٬برخورد کنند ٬واقعیت خود را بسازند ٬برای آنکه به دور خود و از آنرو به دور خورشید خود خواهند چرخید .دین خورشیدی از
).توهم است که به دور آدمی خواهد چرخید ٬تا روزی که او به دور خود بچرخد ( ( )...مارکس۱۹۷ ٬ ۱۹۶۹ ٬
در مانیفست کمونییستی کوتاه و رسا آمده است’ :عقاید حاکم بر هر دوره ای همواره ٬صرفا ً ایده های طبقه حاکم بوده است‘ (
مارکس ٬انگلس .)۶۴ ٬ ۱۹۵۶ ٬آن عقاید در روند تعلیم و تربیت به بچه کوچک ٬همچنین به بچه پرولتاریا انتقال داده می شود .از
آنرو تضاد منافع میان طبقات از چشم استثمار شدگان نهان می ماند ٬پس برای آگاه ساختن پرولتاریا از اوضاع امور ٬به یک
تئوری اجتماعی -علمی نیاز است .مارکسیسم می خواهد انجام آن وظیفه را به عهده گیرد و آگاهی طبقاتی را ٬که برای تبدیل
پرولتاریا به یک نیروی انقالبی ضروری می باشد ٬به وجود آورد .به این پرسش که آیا مارکسیسم را ٬بکنار از توان آنقالبی آن٬
به عنوان یک تئوری علمی می توان پذیرفت و بدان پایبندی داشت ٬برمیگردیم.
در عین حال می توان یک قانون اجتماعی-علمی مهم از این تئوری استخراج کرد :در جستجوی خود برای یافتن توضیحی برای
خشونت و خصومت خود را به گروه های درگیر محدود نکنید .آنکه می خواهد پرخاشگری و کاربرد زور را روشنگری ( و در
آن باره کاری) کند ٬نمی باید از ساختارهای اجتماعی ٬که کارکرد گروه ها درون آن ساختار ها صورت می گیرد ٬تغافل کند.
56
مارکسیسم با اظهار نظر در باره تاریخ ٬خود را از تئوری هایی چون تئوری فروید ٬لورنز ٬آدورنو و شریف متمایز می سازد.
مارکس و انگلس کوشیدند پویائی ( دینامیک) تاریخ را -خود آنها از دیالکتیک سخن می گویند ٬-از آغاز تا امروز ٬روشن
سازند .آنها این کار را نه به سبب دلبستگی آکادمیک شان ٬که به دلیل نگرانی ها و ناآرامی های برخاسته از مشکالت اجتماعی و
بدبخیتی ها مردم بود که پیشرفت های نوین در سده نوزده همراه خود می آورد .مراد از پیشرفت های نوین دگرگونی های
بنیادینی بود که در گستره های تکنیکی ٬اقتصادی ٬اجتماعی و سیاسی از سال های پایانی سده هیجده تا سال ها آغازین سده نوزده
به وقوع می پیوست که به واسطه آن جامعه کشاورزی روز بروز بیشتر بسوی صنعتی و شهری شدن پیش می رفت ( فاندرلو و
فانراین .)۱۹۹۰ ٬مارکس و انگلس می خواستند از این پیشرفت سر دربیاورند و روی آن تاثیر بگذارند .آنها تنها به این بسنده
نکردند .مارکسیسم نه تنها روند تاریخ را توضیح می دهد ٬که آینده را نیز پیشبینی می کند :روزی دوره جامعه بی طبقه آغاز
خواهد گشت .یک چنین پیشبینی یی ویژگی دیگری دارد تا پیشبینی تئوریک نتایج پژوهش در بررسی یک تئوری .در میان پرده
٬ ۶پس از آنکه با مورد دیگری از پیشبینی آینده آشنائی یافتیم ٬بیشتر به این تفاوت خواهیم پرداخت.
تکنولوژی
پیشرفت های نوین روی توسعه علوم اجتماعی و طرح مسائل آن به شدت تاثیر گذاشته است .آن روند هنوز ادامه دارد ٬نه تنها در
جهان سوم ٬در جاهایی هم که ازآنجاها آغاز شد :در باختر زمین .به نظر می رسد دگرگونی تند و شتابان از نشانه های یک
جامعه نوین و ( پسا) صنعتی می باشد ٬که أن نیز نشانه ناپایداری سیستم می باشد .از همانرو مشکل مدیریتی پیش می آورد .پس
می توان گفت این تنها انقالبیونی مانند مارکس نیستند که منافع شان در تاثیر گذاری روی روندها و رویدادهای اجتماعی می باشد.
بی علت نیست که همه تئوری های مرور شده تا اینجا ٬در زمینه مداخله نظری دارد.
آزمایش های شریف را می توان -مانند هر آزمایش دیگری -به مثابه مداخله ای در حد کوچک بشمار آورد ٬هرچند هدف از آن
آزمایش ها برای دگرگون سازی جهان نیست ٬بلکه برای آزمودن یک تئوری می باشد .او کسانی را ٬که می خواست روی آنها
آزمایش کند ٬در شرایط مختلفی قرار می داد -اهداف متضاد یا چترگون ( فراگیر) -و پیامد های آنها را با هم مقایسه می کرد:
جنگ و ستیز در برابر دوستی .پس آن مداخله ای فعال در روند رویدادی اجتماعی میباشد ٬بی آنکه آزمایش شوندگان از آن آگاهی
داشته باشند .در اینگونه آزمایش های اجتماعی -علمی ٬آگاه نشدن ازمایش شوندگان از هدف آزمایش اهمیت بسیار باالئی دارد٬
در غیر این صورت احتمال واکنش های پیشبینی نشده ای از سوی آنان می رود ٬که می تواند برنامه های پژوهشگر را نقش بر
آب کند .چنین مداخله ای را -آزمودن یک تئوری یا پایان بخشیدن به پدیده اجتماعی نا خوشایند -اگر کمی تند گفته باشیم٬
دستکاری نیز می توان نامید .در هرگونه کاربرد آگاهی علمی ٬از جمله آگاهی های علوم طبیعی ٬بیش و کم مایه هایی از
دستکاری ’مواد‘ را با خود دارد -چه انتخاب مواد خام برای ساختن یک پل باشد ٬که برای باال بردن مقاومت آن در برابر فشار
های ویژه ای می باشد ٬چه دادن اسباب بازی ویژه ای برای کودک رشد یابنده ٬جهت تحریک رشد هوشی او ٬چه برگزاری
مسابقات یا اهداف فراگیر برای غلبه بر پرخاشگری .همه آنها مداخالت تکنولوژیک به حساب می آید.
57
آزاد سازی
مداخله ای که مارکس و انگلس در نظر داشتند ٬پاک چیز دیگری بود .آنها قصد نداشتند با دستکاری در امور پرولتاریا یا
کاپیتالیست ها جهان بهتری بسازند .بر عکس آنها انتظار داشتند آگاهی یافتن از تئوری آنها برای پرولتاری پرتوی باشد تا آنها به
علت فقر شان ٬از دست دادن محصول کارشان و همین طور به نقش شان در روند تاریخی رسیدن بشریت به آزادی و توانمندی٬
پی ببرند .مارکس و انگلس پیشبینی می کردند ٬پرولتاریا به دالیل یادشده ٬به یک سازمان انقالبی بدل خواهد گشت’ .مشعلی‘
خواهد افروخت :روشنگری ( آفکلرونگ -به آلمانی م .).این ایده که ریشه در سده هیجده دارد ٬حاکی از آنست آگاهی موجب
افزایش دید و بینش آدمی از شرایط خویش می گردد ٬که آنهم سبب می گردد آنان در باره پایمال شدن حق و حقوق خود سکوت
نکنند .فیلسوف امانوئل کانت ٬از درک و برداشت خویش در رابطه با روشنگری و توانمند سازی تعریفی دارد ٬که برای بسیاری
شناخته شده است:
روشنگری یعنی پایان بخشیدن آدمی به عدم بلوغی که خود موجب آنست .به بلوغ نرسیدن برابر است با خامی و ناپختگی در
بهره گیری از خرد خویش ٬بسود خویش ٬بدون راهنمائی کسی دیگر .هنگامی که علت آن خامی و ناپختگی در بهره گیری از عقل
و هوش خویش ٬به سبب عیب و ایراد در فهم و شعور نیست ٬بلکه ناشی از نداشتن عزم و شهامت است ٬می باید خود را گنهکار
دانست ( کانت.)۵۹ ٬ ۱۹۹۸ ٬
مارکس این ایده را گرفت اما در همان هنگام تفسیر دیگری بدان داد .در مورد کانت ٬آن فراخوانی است برای افراد آدمی که در
آن ته-رنگ روشنی از اخالق گرایی را می توان دید .در مارکس آن ته-رنگ اخالق گرایی بیش و کم از میان رفت؛ وی آن
خامی و ناپختگی را در خامی و ناپختگی جمعی و سیاسی می بیند .پس آن کاری به نبود عزم و شهامت ندارد بلکه در نبود دید و
بینش از وضعیت خود در درون جامعه طبقاتی و نیز در نبود سازمان سیاسی می باشد.
بعد ها ایده توانمند شدن به قانون-مندی کور ’در‘ فرد ربط پیدا می کند؛ چنان قانون-مندی یی که فروید هنگام برزبان راندن گفته
معروف خود ٬در نظر داشتُ ’ [ :وو اس وار ٬زول ایش وردن‘ جای اس ( اید) را ایش (من) خواهد گرفت .که می خواهد رابطه
میان ناآگاه و آگاه را نشان دهد-م .].که در آن روشنگری به آزادی رسیدن فردی می باشد .پس از این هم ٬آن دو به یکدیگر می
رسند ٬در این تصور که ساختار اجتماعی از طریق تعلیم و تربیت و اجتماعی شدن (شهروندی و فرهنگ اندوزی -م ).روی آدمی
پیامدهای روانی دارد ٬جلو آزادی سیاسی را می گیرد” .شخصی (هم-م ).سیاسی است“ ٬شعار به اصطالح فرویدو-مارکسیست ها
و همچنین فمینیست ها می باشد .بدین سان فیلسوف ٬سازماندِه سیاسی ٬دانشمند اجتماعی و روان درمانگر ٬هر یک به طریقی٬
هرچند مرتبط باهم ٬روی این اصطالح مهارت کسب کرده اند .این روز ها عبارت آزاد سازی نیز بکار برده می شود .آنگاه که
برای رسیدن به این منظور از آگاهی های علوم اجتماعی استفاده می شود ٬از مداخله رهایی بخش سخن می گوئیم .این پرسش که
دانش اجتماعی را می باید (یا می توان) به صورت مداخله تکنولوژیکی یا رهایی بخش بکار برد ٬افکار مردم را تا به امروز
سرگرم می دارد.
58
۶
درگیری ها و خشونت های میانگروهی
دیدگاه شریف برای مداخله واقع گرایانه نمی باشد .چرا که میان گروه ها تفاوت های زیادی از باره قدرت سیاسی ٬اقتصادی و
همچنین اهداف ناسازگار آنها وجود دارد .اما اگر برای دمی از آن ها چشم پوشی کنیم ٬می بینیم تئوری شریف با از آن مارکس
در تضاد نیست .تئوری مارکس را ٬اگر از فاصله و بُعد زمانی بگذریم ٬می توان کاربست تئوری شریف در روابط میانگروهی
بسیار استثنائی بشمار آورد :مبارزه طبقاتی .پیرو مارکسیسم ٬تا مادام که سوسیالیسم بر روی زمین مستقر نگشته ٬خصومت و
خشونت از مشخصه های تاریخ خواهد بود .از آنرو در نوشته های مارکس ٬علیرغم انتزاع آکادمیک آن ها ٬آشکارا ’رنگ و بوی
پدیدارشناسی شرایط اضطراری‘ هوفالند را می توان دید .پیرو گفته های مارکس و انگلس ٬تئوری آنها صرفا ً ’قانون-مندی
طبیعی‘ تاریخ را عیان می سازد ٬اما همین به دید آنها از خشونت گریزناپذیر حقانیت می دهد .لنین در جائی میگوید ٬نمی توان
بدون شکستن پوسته تخم مرغ نمیرو درست کرد .صص
امروزه مردم این ایده را می پسندند که تاریخ سده بیستم نادرستی مارکسیسم را روشن ساخته است .در این خصوص اغلب به
ورشکستگی بلوک شرق اشاره می شود .اما نمی توان آنرا به همین سادگی دال بر نادرستی تئوری مارکسیسم از دیدگاه تجربی
انگاشت .طبق آن تئوری ٬سوسیالیسم در آخرین مرحله کاپیتالیسم استقرار خواهد یافت .اما این معیار ٬در کشورهائی که رژیم های
سوسیالیستی خود فرموده ٬در گذر این سده ( سده بیستم-م ).در آنها مستقر شد ٬صادق نه بود .مارکسیسم بیشتر به عنوان
ایدئولوژی نوین سازی اجباری در کشور های تحت حاکمیت دیکتاتوری بکار می رود ٬مانند روسیه ٬یا به عنوان ایدئولوژی
رهائی بخش و ضد استعماری ٬مانند برخی کشور های جهان سومی که دیدیم .این نتایج آن چیزی نبود که در چشم انداز مارکس و
انگلس بود .در باره اینکه’ ٬برداشت نادرستی از مارکسیسم‘ در آن کشورها به مثابه راهنمای اعمال سیاسی بکار رفته ٬سخن
بسیار است .شکست آن کشورها را هنوز نمی توان به حساب ابطال تجربی آن تئوری گذاشت .آن شماری از رویداد ها را
پیشبینی کرده است که کاپیتالیسم غربی در آینده نشان خواهد داد .آن آینده دیریست به گذشته پیوسته است .آیا چیزی از آن پیشبینی
ها درست از آب درآمده است؟
مورتون دویچ
پیرو دیدگاه های مورتون دویچ ٬از روانشناسان اجتماعی در ایاالت متحده ٬روند رشد اجتماعی در باختر زمین ٬در چند زمینه ٬با
پیشبینی های مارکسیستی رشد مغایر داشته است .رشد و تمرکز سرمایه موجب فقر و بینوائی بیشتر پرولتاریا نگشته است؛
پیشرفت های اقتصادی و تکنولوژیکی ٬دو پاره شدن بیشتر جامعه ما به دو طبقه متضاد ٬همگون -بورژوازی و پرولتاریا -را
بدنبال نیاورده ٬بلکه ازدیاد تنوع گروه های جمعیتی را در پی آورده است؛ در مفایرت با پیشبینی های مارکسیستی ٬نشانی از بسیج
و تحرک روبه پائینی را نمی بینی که مردم را بیشتر و بیشتر بسوی پرولتاریا براند ٬بلکه شاهد تحرکی اجتماعی در جهت عکس
آن هستیم.
همچنین در تضاد با پیشبینی مارکسیسم ٬بهبود یافتن سیستم حقوقی ما است ٬که به واسطه آن میان قدرت اقتصادی و سیاسی تفکیک
روشنی پدید آمده و همچنین نهادینه شدن چگونگی شیوه پیش بردن حقوقی تضاد منافع می باشد .به رسمیت شناخته شدن وجود
اتحادیه های صنفی در شرکت ها و کارخانه ها و رشد استراتژی های قابل قبول برای داد و ستد و قضاوت ٬به حل مسالمت آمیز
درگیری ها انجامیده است .نتیجه آن شده است -در اینجا تا حدودی شریف حق دارد -که هر دو طرف در نگهداری این موسسات
نهادینه شده نفع دارند .بدین سان تضاد ها از میان نرفته ٬اما می شود آنها را با ابزار های نهادینه شده از راه هایی که خشونت
59
آمیز نیست ٬مدیریت کرد .دویچ می گوید ٬آن روشن می سازد که چرا مبارزه طبقاتی خشونت بار ٬که مارکس آنرا پیشبینی کرده
بود ٬هنوز در نگرفته است.
اما ٬اگر مارکسیسم را رسما ً کاربرد ویژه ای از تئوری شریف در نظر آوریم ٬همچنانکه پیشتر فرض را بر آن نهادیم ٬در آن
صورت ٬انتقاد دویچ را از تئوری شریف نیز می توان کرد .انتقاد ما از شریف همیشه این بود که تعیین اهداف فراگیر ایده ای
غیر واقعی می باشد .بدین معنی که خشونت تاوان گریز ناپذیریست که هر روز ٬از سپیده دم تا شب ٬در این جهان پرداخته می
شود .دویچ تصدیق می کند ٬تضاد های میان گروهی ضروتاً به کاربرد خشونت نمی انجامد؛ آنها را ٬اگر نشود حل کرد ٬می توان
گام به گام و آرام آرام در راستای صلح و مدارا ٬فرسود و از رمق انداخت .اینکه تضاد میان گروهی تا چه حد به خشونت کشیده
می شود ٬بستگی به آن دارد.
به چه بستگی دارد؟ در اینجا ناگزیریم بار دیگر در تعریف مساله تغییری دهیم .اکنون مساله این نیست که چگونه می توان از
تضاد و درگیری میان گروه ها پیش گیری کرد ٬بلکه سر آنست چگونه می توان جلو حل خشونت بار درگیری ها و ستیز ها را
گرفت .تحت کدامین شرایط گروه ها سعی میکنند درگیری های شانرا از طریق خشونت و در کدامین اوضاع از طریق راه های
مسالمت جویانه ٬از طریق حکمیت و داوری ٬مصالحه یا از طریق قضائی حل می کنند؟ پس از آنکه دید و بینشی از آن یافتیم٬
شاید بتوانیم نگذاریم مردم برای رسیدن به اهداف خود ٬از خشونت به عنوان ابزاری استفاده کنند.
مورتون دویچ همراه با ار .ام .کراس طرح آزمایشی را ریخته است که کاربرد ویژه ای دارد و با بازی ماشین بازی دویچ/کراس
شناخته می شود.
دویچ کسانی را که برای آزمایش انتخاب کرده بود ٬به پیش خود در آزمایشگاه می آورد .در علوم اجتماعی نیز از آزمایشگاه
استفاده می شود ٬نمونه ای از آنرا در زیر خواهیم آورد .آدم هایی را که روی آنها آزمایش می شد -از میان کارکنان زن شرکت
تلفن سازی بل ٬واقع در نیوجرسی انتخاب شده و به خواست خود و در ساعات کاری در آزمایش شرکت کرده بودند -دو به دو
برای شرکت در آزمایش دعوت می کردند .سرپرست آزمایش ترتیب کارها را چنان می داد جفت های شرکت کننده از میان
کسانی برگزیده شوند که همدیگر را نشناسند و پیش از آزمایش نیز باهمدیگر تماس نداشته باشند .هر کدام از آنها را در اتاقک
جداگانه ای جای می دادند ٬روی یکی از آنها را با ا ( .آکمه) و دیگری را با ب ( .بولت) نشانه گذاری کرده بودند .توی اتاقک ها
نقشه ای بود که روی آن مسیر هایی دیده می شد ( شکل ۶.۱را ببینید).
به هرکدام از آزمایش شوندگان گفته بودند می باید خود را به مانند صاحب یک شرکت حمل و نقل ببینند ٬که کاالهایی را از نقطه
آغاز ( نخست آکمه آغاز می کند سپس نوبت به بولت می رسد) بسوی نقطه مقصد ( آکمه به مقصد می رسد پش سر او بولت هم
به مقصد می رسد) می برد .آنها در برابر حمل بار تا مقصد ٬هربار ۶۰سنت دریافت می کردند ٬که از آن هزینه حمل کم می شد٬
یک سنت در ثانیه .برای مثال اگر یک دور ۳۷ثانیه طول می کشید ٬پرداختی آنها میشد ۲۳ = ۶۰-۳۷سنت .عیب مسیر کوتاه
آن بود که آن راه باریک بود و دو کامیون نمی توانست از کنار هم رد شود .اما طول مسیر چندان بود که اگر دو کامیون هم-
زمان راه می افتاد ٬باالخره باهم رو برو در میامد و جاده را برای همدیگر بند می آورد ٬که زمان می بُرد و بری شان هزینه
داشت .در این آزمایش جاده باریک در واقع عملیاتی کردن اهداف همستیز شرکت های حمل و نقل مورد نظر بشمار می آید.
در واقعیت از روی مسیری که در نقشه بود هیچ کامیونی راه نمی رفت .این آزمایش را می توان در بهترین حالت با بازی
کامپیوتری دو نفری مقایسه کرد .هر کدام از شرکت کنندگان در ’بازی‘ برای خود دستگاه کنترل از راه دور داشتند .روی آن
دستگاه دکمه ای برای انتخاب مسیر کوتاه و دکمه دیگری برای انتخاب مسیر جایگزین بود .از این گذشته اهرمی نیز بود که می
شد با فشار دادن آن به پس و پیش ٬کامیون را جلو یا عقب راند .با شروع بازی دستگاه شمارش بکار می افتاد و ثانیه های سپری
شده را نشان می داد .به محض آنکه کامیون ها باهم روبرو درمیامد ٬روی هرکدام از دستگاه های کنترل المپی روشن می گشت.
در این حالت یکی از آن دو تن می توانست تصمیم به برگشتن بگیرد ( عقب عقب برگردد -م ).تا راه را به آن دیگری باز کند و
پس از رسیدن او به مقصد ٬دوباره به سوی مقصد خویش براند ٬با این امید که دور بعد شرکت کننده دیگر آن کار را بکند .در
پاره ای از موارد آزمایش -مراد از موارد آزمایش همانا تنوع شرایط آزمایش می باشد؛ شرایطی که آنها می باید وظایف شان را
تحت آن ٬انجام می دادند ٬می شد تغییر داد -شرکت کنندگان بکمک دستگاه اینترکوم ( وسیله ای مانند تلفن دستی -م ).می توانستند
با هم مشورت کنند و در برخی شرایط نه .در برخی شرایط یکی از آن دو می توانست از راندن کامیون دیگری در مسیر باریک
جلوگیری کند ٬شرایطی هم بود که هر دو می توانستند آن کار را بکنند ’دروازه توسط آکمه کنترل می شود‘ یا ’دروازه توسط
بولت کنترل می شود‘؛ (نمودار ۶.۱را ببینید) ٬شرایطی هم بود که هیچکدام روی دروازه کنترل نداشتند .یعنی بستن دروازه ابزار
قدرت بود برای وادار کردن طرف دیگر به سازش یا برای به زانو درآوردن او ( دویچ.)۲۷۱ ٬ ۱۹۷۳ ٬
به آزمایش شوندگان گفته شده بود تا جائی که می شود ٬باید بکوشند پول بیشتر بدست آورند .بهترین حالت برای آن کار هنگامی
بود که کامیون می توانست بدون آنکه با مانعی روبرو شود ٬با استفاده از مسیر کوتاه به نقطه پایان برسد .اما طول نسبی راه
باریک ٬راه افتادن هم زمان هر دو کامیون با دریافت اشاره سرپرست آزمایش و سرعت ثابت و برابر کامیون ها باعث می شد
هر دو طرف مدام راه را به همدیگر بند بیاورند .پرسشی در اینجا پیش می آید ٬آیا این مساله را می باید از راه همکاری ٬با
مشورت و استراتژی دادن و گرفتن پیش برد یا از طریق رقابت ٬رد کردن حل مساله از طریق مصاله یا با متوسل شدن به ابزار
های تهدید ٬مانند بستن دروازه بر روی آن یکی کامیون.
بی گمان دیدن واکنش افراد مختلف در چنین شرایطی سرگرم کننده است -همکاری کننده ٬هماورد خواه ٬الف و گزاف زن٬
ترساننده ٬ترسیده ٬به خویشتن بی اعتماد گشته -اما هدف دویچ این نبود .با توجه به طرحی که وی از مساله می دهد ٬دلبستگی او
آن بود که بداند ٬آدمها تحت چه شرایطی تضاد منافع شان را ٬به طور کلی از راه همکاری و تحت چه شرایطی از طریق رقابت
حل می کنند( .ناگفته پیداست که اخالقیات کاری در علوم اجتماعی گزینش آزمایش هایی را که باعث می شود میانه راه آزمایش
شوندگان به خاطر خشونت زیاد از ادامه همکاری خودداری کنند ٬نمی پسندد .از آنرو در اختیار کسانی که در آزمایش دویچ
شرکت کرده بودند ٬ابزار قدرتی گذاشته شده بود که تنها می توانستند جلو راه یافتن کامیون به جاده را بگیرد ).بنا براین می باید
یادآور شویم ٬در اینجا خواست ما توجه به تفاوت میان شرایط است نه میان اشخاص .برای نمونه فقدان ارتباط چه تایثری می
گذارد؟ برای آنکه این را به فهمیم ٬شرایطی را که در آن امکان دسترسی به اینترکوم هست و شرایطی را که در آن امکان مذکور
وجود ندارد ٬با هم مقایسه می کنیم .هنگامی که تنها یکی از طرفین امکان استفاده از ابزار قدرت را دارد ٬چه اتفاقی می افتد؟ از
آنرو شرایطی را که در آن هیچکدام از شرکت کنندگان نمی توانند جاده باریک را ببندند ٬با شرایطی برابر می نهیم که در آن
تنهای یکی از آن دو می تواند آن کار را بکند ٬تا روشن شود فرق آنها در چیست .هنگامی که هردو آنها می توانند آن راه را بر
61
روی هم ببندند ٬چه پیش می آید؟ پیامد های حالتی را که هیچ یک از آنها به بستن راه توانا نیستند با پیامد های حالت های دیگر
مقایسه کنید.
پس می رسیم به مقایسه شرایط .اما در آن مقایسه چه چیزهایی باهم برابر نهاده می شود؟ معیار همکاری بیشتر یا کمتر برای حل
مشکل چیست؟ با پژوهش در آن زمینه ٬پیشتر به پژوهش های آدورنو و همکاران او رسیدیم .در آنجا بحث بر سر یافتن معیاری
برای میزان یهودی ستیزی یا شخصیت اقتدار گرای یک شخص بود .آنهم در پژوهش های نوین به کمیت بخشیدن به نتایج منتهی
می شود .دویچ هم آنرا انجام داده و برای آن راه حلی ساده و هوشمندانه یافته است .خالف آنچه که در ’زندگی عادی‘ به نمایش
در میاید ٬در این آزمایش پیامد زیانبار بدخواهی و خشم دامن خود آن آدم را می گیرد :هرچه آن دو طرف بخواهند بجای راه
معقول ٬به بهای زیان دیگری انبان خود را پر سازند ٬از خواست خود دور می گردند .رسیدن به دید و بینشی از خود و دیگری٬
مقایسه خود با او کار و زمان می برد ٬که تاوان آن هم در این فاصله ٬از دست رفتن بخشی از درآمد و زمان می باشد .اما پر
کردن جیب خود به بهای زیان دیگری ٬راهی به مراتب وقت گیرتر خواهد بود و هر دو آنها در بن بستی گیر خواهند افتاد .پس
در هر شرایط می باید روی همه آزمایش شوندگان و همه بیست دور آزمایش فکر کرد .پس از آن میانگین درآمد شرایط مختلف
را پیش هم نهاد .بدین سان معیاری تقریبی برای تاثیر گذاری هرکدام از عوامل داریم که بر اساس آن ٬آنها به سبب گزینش راه
حل های همکاری جویانه یا رقابت جویانه تضاد منافع ٬از هم متفاوت می باشد (دویچ .)۲۲۲ ٬ ۱۹۷۳ ٬بدین ترتیب روشن می
شود برای نمونه - ٬برای آنکه سخن به درازا نکشد ٬تنها یکی دو نمونه از نتایج را می آورم -بستن راه باریک بر رفت و آمد
دیگری ٬راه رسیدن به یک راه حل سودبخش برای هر دو شرکت کننده را سخت دشوار می کند .هنگامی که هر دو شرکت کننده
به ابزار قدرت دسترسی داشتند ٬شرایط چنان تهدید آمیز می گشت که هیچگونه تماسی بکمک اینترکوم نمی توانست در بهتر شدن
آن تاثیری داشته باشد .آزمایش شوندگان ٬در زندگی روزانه نیز گرایش دارند تهدید های طرف مقابل را با تهدید جواب دهند.
دویچ می گوید ٬این به طرز قضاوتی بستگی دارد که در فرهنگ ما از گذشت کردن و بخشیدن می شود .آنکه در برابر
درخواست دوستانه ای گذشت می کند ٬نشانی می فرستد که نشان از بخشندگی او دارد؛ آنکه همان را در برابر تهدید می کند
ناتوانی خود را بنمایش می گذارد و آبرویش می رود ( دویچ .)۲۴۴ ٬ ۱۹۷۳ ٬ثث
روبرت آکسلرود
دویچ اذعان می کند ما در زندگی شخصی ٬اجتماعی و سیاسی خود می توانیم از دستاوردهای پژوهش های وی بهره بگیریم .این
ادعای وی بر روی دو فرضیه نهاده شده است .نخستین آنها این استکه بر پایه نتایج آن پژوهش ها رهنمود های نسبتا ً روشنی
برای بر خورد و رویکرد می توان از آن گرفت ٬دوم آنکه اجرای آزمایشگاهی کامیون بازی دویچ-کراس بیانگر موارد خاصی
در زندگی اجتماعی می باشد .بگذارید آن فرض ها را از نزدیک بررسی کنیم .اگر فرض نخست درست باشد ٬می باید بتوان
برپایه نتایج آزمایش ها ٬برای کامیون بازی داچ-کراس ٬استراتژی یا قانون تصمیم گیری یافت ٬که بکمک آن می شود از درگیری
هایی که درجا می زنند ٬دوری کرد یا برای آنها چاره ای یافت .آیا می شود راهی یافت ٬راهی که هر کسی روی این آزمایش
درنگ و ژرف اندیشی کرده است ٬بی هیج شک و شبه ای آنرا بهترین راه می بیند؟ احتمال آن زیاد چنین نیست؛ این روزها
روزنامه ای را نمی توان یافت که در آن کارشناسان رهنمودهای سیاسی یکدیگر را مردود نشمارند .می توان با بدگمانی به آنها
نگریست ٬می توان هم از آنها مساله ای برای پژوهش آتی ساخت.
عده ای از مردم را در نظر آورید ٬که همه از آزمایش های دویچ خوب آگاهی دارند و برای شرکت در دور دوم بازی کامیون
بازی دعوت می شوند .سرپرست آزمایش از شرکت کنندگان می خواهد استراتژیی را که می خواهند بکار برند ٬روی کاغذی
بنویسند .می توان حدس زد که حاصل کار استراتژی های بسیار متنوعی خواهد بود؛ ’از آنی که همیشه به راننده دیگر راه می
دهد ٬بی آنکه اهمیت دهد واکنش او چیست‘ تا ’آنی که آن یکی راننده هر کاری هم بکند ٬برایش اهمیتی ندارد و هیچگاه به او راه
نمی دهد‘ .این دو حالت افراطی را نمی توان استراتژی خواند ٬چون در آنها مانور دیگری به حساب آورده نمی شود .راننده
نخست اگر گیر یک راننده بی وجدانی بیافتد ٬او تا ببیند یارو پخمه و پپه است ٬بهش رحم نمی کند و جیب خود را پر می کند٬
دومی هم همه تالش های همکاری جویانه راننده دیگر را به یاس مبدل می کند و هر دو بازنده می شوند -مگر آنکه حریفی علیل
و ذلیل گیر بیاورد .بیگمان استراتژی هایی که در آنها مانور های راننده دیگر را در نظر می گیرد ٬سودمندتر خواهد بود ٬اما
اینکه آن استراتژی ها چگونه می باید باشد ٬سخن زیاد است .تا به درخواست سرپرست آزمایش پاسخ داده می شود ٬او می گوید٬
در این آزمایش هدف آن نیست که دانسته شود کی برنده می شود ٬بلکه استراتژی چگونه کار می کند .تک تک استراتژی های
ارائه شده را به صورت برنامه رایانه ای درمیاورند تا روشن گردد ٬در یک مسابقه کامپیوتری با برنامه های دیگر کارکرد آن
چگونه است؛ پس می شود گفت این نه یک آزمایش ٬که یک شبیه سازی کامپیوتری می باشد .برنده ٬برنامه ای نمی شود که از
62
برنامه های دیگر می برد ٬بلکه برنامه ایست که بیشترین و باالترین میانگین سود را بدست می آورد .در پایان از آزمایش
شوندگان سپاسگزاری می شود تا بروند دنبال کارشان؛ نتایج بررسی ها بعدا ً به خانه های آنان فرستاده می شود.
یک چنین مسابقه کامپوتری ٬در واقع ٬توسط روبرت اکسلرود اجرا شده است ( اکسلرود .) ۱۹۸۴ ٬او از بازی کامیون رانی
دویچ-کراس استفاده نمی کند .به جای آن از بازی برسر دو راهی زندانی ( ب .د .ز ).استفاده می کند .این بازی نیز بخش های
بزرگی از منطق شرایط بازی کامیون رانی را دارد ٬اما طرح این یک ٬ساده تر و روشتنر می باشد .دو زندانی در بازداشت
موقت ( پیش-بازداشت) بسر می برند ٬اما خالف آزمایش شوندگان رانندگی کامیون -در پاره ای موارد -نمی توانند باهم تماس
بگیرند .اگر هیچیک از آن دو اعتراف نکنند ٬هر دو مجازات بسیار کمتری می گیرند .اگر یکی اعتراف کند ٬مجازات بسیار
کمتری خواهد گرفت ٬به شرطی که دیگری اعتراف نکند و همه مجازات تنها به گردن او بیافتد .اما اگر دیگری هم اعتراف کند٬
در مجازات هر دو تخفیف اندکی قائل می شوند .اگر مقدار تخفیف مجازات را بخواهیم با ارزش ارقام نشان دهیم ٬نمودار زیرین
را خواهیم داشت.
زندانی ب.
______________________________
زندانی ا.
منطق بازی بر سر دوراهی زندانی هر دو طرف را وامیدارد اعتراف کنند ٬اگرچه آنها نیک می دانند با اعتراف کردن مجازات
بیشتری می گیرند تا هنگامی که هیچکدام اعتراف نکنند (آکسلرود .)۱۲۵ ٬ ۱۹۸۴ ٬حتی اگر آنها می توانستند پیشا پیش از طریق
اینترکوم باهم تماس بگیرند و مشورت کنند ٬نتیجه همان می شد .فرض کنید آنها در آن گفتگو بهمدیگر قول می دادند اعتراف
نخواهند کرد .آنگاه که لحظه تصمیم گیری فرا می رسید ٬به یکباره بدگمانی بر آنها چیره می شد .آیا می شود به دیگری اعتماد
کرد؟ از کجا معلوم او را فریب ندهد؟ پس از بدست آوردن اعتماد او به اعتراف نکردن ٬خودش اعتراف نکند؟ به هر روی این
یکی از مفروضات بازی بر سر دوراهی زندانی است که آن دو نسبت بهم ناشناس می مانند و امکان تنبیه یکدیگر ( در صورت
پای بند نماند به قول خود-م ).را نمی یابند .هم بی اعتمادی و هم بی وجدانی و بی پروائی در دنبال منافع خود رفتن ٬آنها را وادار
به اعتراف می کند ٬اگر مشورتی هم میان آنها می شد ٬نمی توانست جلو این را بگیرد .حتی اگر هر دو آنها اوبر-ایش ( فرامن -
م ).محترمی هم داشته باشند ٬باز نتیجه تغییری نمی کند.
اغلب به آزمایش شوندگان امکان می دهند چندین بار پشت سرهم بازی ب .د .ز .را بازی کنند ٬همچنانکه در بازی دویچ نیز
چنین است .از آنروست که آن را بازی تکراری ب .د .ز .نیز می نامند .تفاوت حاصل از چندین بار بازی کردن تنها از باره
کمی نیست؛ در این حالت کل منطق وضعیتی تغییر می کند .در این حالت از بازی اعتراف کردن یا نکردن ٬پیامدهایی روی دور
آن بازی کامیون رانی همسانی دارد.
بعدی دارد .در اینجا می توان استراتژی هایی را بکار برد که در اصل با از ِ
63
بازی ب .د .ز ٬.همچنین بازی کامیون رانی ٬بازی-مجموع-غیر صفر می باشد :هردو شرکت کننده اهدافی دارند که بخش هایی
از آنها با هم تضاد دارد و بخش هایی همسانی -امکانی که شریف آنرا پیش بینی نکرده بود -از آنرو ٬آنها برای رسیدن به اهداف
خود ٬تا جایی که می شود ٬بهمدیگر نیاز دارند؛ از آنرو با گوشه چشمی به آنچه که گفته شد ٬بازی ب .د .ز .سودمندی دگرگونی
پذیری دارد ( اکسلرود .)۲۹ ٬ ۱۹۸۴ ٬این خالف بازی-مجموع-صفر می باشد که در آن سود یکی به بهای زیان دیگریست .برای
نمونه در بازی شطرنج نمی شود از روی همکاری بازی کرد ٬وگرنه آن بازی پوچی می شود .از آن گذشته در بازی شطرنج
درجاتی برد و باخت را نمی بینی :در این بازی شما ٬در مدت مقرر یا می برید یا می بازید ٬اما مانند بازی ب .د .ز .یا بازی
کامیون رانی کمی برنده نمی شوید .از اینجا به بعد می توان زندانی ها را فراموش کرد و اراقام آورده شده در نمودار را ٬اگر
خواستید ٬با مبالغ پول یا ارزش های مادی و غیرمادی جایگزین سازخت -حتی ٬همچنانکه پیشتر خواهیم دید ٬با جان مردم.
رابرت اکسلرود از شماری ریاضی دانان ٬کارشاناسان داده پردازی ٬روانشناسان و کارشناسان رشته های دیگر خواست برای
چیستان ب .د .ز .از دید خود برنامه ای بیاندیشند و در یک مسابقه کامپوتری همه علیه همه ٬به دفعات زیاد ٬بازی کنند ٬تا روشن
گردد کدام یک در کل بیشترین برد را دارد .اخالقیات می بایست از بازی کنار نهاده میشد؛ آنها این آزادی را داشتند که هر طور
دل شان خواست نرم افزار خود را روی دیسکت بگذارند و اکثر شرکت کنندگان از آن آزادی خوش شان می آمد .اکسلرود روی
این کار خوب فکر کرده بود ٬او می خواست نشان دهد در حالت مجموع-غیر-صفر ٬امکان دارد میان آدم های خود بین همکاری
به وجود آید ٬همکاریی که همراه خود شانس بیشتری برای جان بدر بردن می آورد تا استراتژی های دیگر .از چشم وی برای به
وجود آوردن جامعه ای از افراد که منافع همدیگر را رعایت می کنند ٬نیازی نه به یک دولت مرکزی نیاز است نه به گفته فروید٬
به اوبر ایش ( فرامن-م ).بسیار رشد یافته ٬تا محدودیت های قانونی و اخالقی اعمال کند.
اکسلرود با این گام در برابر سنت تاثیر گذاری در اندیشه فلسفی و سیاسی ٬که به توماس هابس ( )۱۶۷۹ - ۱۵۸۸برمیگردد٬
موضع می گیرد .بگفته هابس این سرشت آدمی است که به زیان هم نژاد های خود ٬دنبال منافع خویش میرود .اگر هر کسی آن
سرشت را رها کند ٬جامعه در چنان آشفته بازار ویرانگری فرو می رود که در آن ٬همه به جان هم می افتند .اما آدم های می دانند
که در آن آشفته بازار کسی به خواست خود نمی رسد ٬مگر تنی چند از نیرومندترین ها .ترس از همدیگر ٬آدم ها را به توافق
متقابل ٬به بستن چنان قرارداد های اجتماعی وامیدارد که در آنها به یکدیگر قول می دهند به حقوق یکدیگر احترام بگذارند .بدون
قدرتی مطلق ٬که شهروندان حق اعمال پایبندی به قرارداد را به آن می سپارند ٬هیچکس با دیدن اینکه منافع مستقیم او به خطر می
افتد ٬به آن وعده ها و قراردادهای جمعی فکر نخواهد کرد .از آنرو هابس ٬در قیاس با اکثریت فالسفه پیمان های اجتماعی٬
دمکراسی را سیستی نکوهیده می بیند ٬چرا که از اساس با چنین قدرت مطلقی ناسازگار می باشد .برداشت های هابس از نهاد
بشری با از آن فروید ٬تفاوت اساسی ندارد ٬می توان گفت او محافظت در برابر سرشت آدمی را در قدرتی خارجی و فروید در
نیروئی درونی می ُجست :اوبر-ایش .آنچه در اکسلرود آدمی را به شوق می آورد ٬این است او با تصویری که فروید و هابس از
آدمی دارد به نبرد برنمی خیزد ٬بلکه می خواهد نشان دهد میان خود بزرگ بین ها ٬همچنان که در زیر خواهیم دید ٬حتی میان
دشمن ها ٬همکاری نیز می تواند پا بگیرد.
آزمایش دویچ بیست دور تکرار می شد ٬اکسلرود از شرکت کنندگان خود می خواست برای شرکت در یک مسابقه کامپیوتری
برنامه ای بنویسند و هرچندان که خواستند بازی کنند .او برای آن دلیل خوبی داشت .او باور دارد ٬همکاری تنها زمانی پیش می
آید که هر دو شرکت کننده به این نتیجه برسند ٬در آینده نیز باره ها به کمک هم نیاز خواهند داشت .از دید اکسلرود ٬تفاوت
مشاهده شده اخیر میان بازی اصلی ب .د .ز .که در آن تنها یک دور بازی می شود ٬با بازی تکراری ب .د .ز ٬.با اعالن اینکه-
توسط یکی از آنها -این آخرین دور بازی خواهد بود ٬از میان می رود .فرض کنید بازی کامیون رانی بیست دور می باشد و
بازیکنان نیز آنرا می دانند .پس از نوزده دور همکاری بسیار خوب ٬اکنون دور بیستم رسیده است .به ناگاه هر دو آنها در برابر
این وسوسه قرار می گیرند که می توانند دیگری را ٬بی آنکه فرصت تالفی داشته باشد ٬می تواند بازنده کند ٬یا این ترس بر آنها
چیره شود که اگر دیگری خواست به او نارو بزند ٬مجالی برای تالفی آن نخواهد داشت ٬یا هر دو آن ها را داشته باشد ٬همچنان که
این را در بازی ب .د .ز .که برای یک دور انجام می شد ٬دیدیم .انتخابی که می شود ٬چالش برانگیز خواهد بود .حال فرض کنید
هر دو شرکت کننده متوجه شده اند که بازی دارد به پایان می رسد .آنها در دور نوزدهم به این فکر خواهند افتاد بهتر است پوزه
حریف را بخاک مالند و باختی را که در دور آخر تهدید شان می کند ٬در همین دور نقد کنند ٬دیگر دست او بجایی نخواهد رسید.
اما اگر باهوش باشند در دور هیجدهم آنکار را می کنند .بدین سان دیگر از همکاری خوب دور نخست نیز نشانی نمی ماند.
اکسلرود می خواهد استراتژی یی را -برای بازی هایی که از پیش تعین شده چند دور بازی خواهد شد -رشد دهد ٬که هر دو
بازیکن را وادار می کند ٬برای برنده شدن ٬از همان دور نخست رو به رقابت بیاورند و راه دیگری برای شان نماند .بیاد داشته
باشید که تنها امکان ارتباط بر اساس حرکت های طرف مقابل در دور های پیشین شکل می گیرد .بازیکنان با سودی بخانه
برخواهند گشت که بسیار کمتر از سودی خواهد بود که می توان بدست آورند (اکسلرود .)۱۰ ٬ ۱۹۸۴ ٬از آنرو اکسلرود به
شرکت کنندگان در آزمایش خود گفته بود برنامه خود را بر پایه شمار دور های غیرمحدود تنظیم کنند .در عمل ٬بازی ها پس از
دور دویستم متوقف گردید ( همانجا ٬صفحه .)۳۰
64
استراتژی هایی را که برای اکسلرود فرستاده بودند بسیار متنوع بود .ساده ترین آنها برنامه ای بود که بی حساب و کتاب
نامگذاری شده بود .این برنامه بگونه ای که از نامش پیداست ٬گاه از روی همکاری ( ’اعتراف نکردن‘ ) بازی می کرد و گاه از
روی رقابت ( ’اعتراف کردن‘ ) ٬بکنار از این که بازیکن دیگر چه می کند ( همانجا ٬صفحه .)۳۰برنامه دیگری که جوس نام
داشت ٬بازی را با همکاری آغاز می کرد و تا هنگامی که شرکت کننده دیگر نیز همکاری می کرد ٬بدان پایبند می ماند ٬اما در
۱۰٪بازی ها ٬اگرچه بازیکن دیگر همکاری می کرد ٬وی روش رقابت را انتخاب میکرد؛ از آنرو نمی شد به او ا عتماد کرد.
استراتژی دیگر داونینگ بود ٬در انیجا تا هنگامی که بازیکن دیگر از در همکاری می آمد ٬او نیز بازی را با همکاری پیش می
برد .اما اگر بازیکن دیگر یکبار رقابت را انتخاب می کرد ٬او دوبار پشت سرهم راه رقابت را در پیش می گرفت تا انتخاب
روش رقابتی را تنبیه کرده باشد .برنامه ای هم بود که نام آن آرامش بخش بود .در این برنامه بازیکن از حق خود می گذشت٬
تنها هنگامی به رقابت روی میاورد که بازیکن دیگر خیلی زیاده روی می کرد .استراتژی دیگر که مغایر با استراتژی های پیشین
بود ٬همه خ ( خراب) نام داشت .در اینجا بازیکن ٬بکنار از اینکه طرف مقابل چکار می کرد ٬در همه حال رقابت میکرد ٬از
آنرو خالف همه استراتژی های دیگر بود ٬مگر استراتژی بی حساب و کتاب ٬چون که در این استراتژی اهمیت داده نمی شد دور
های پیشین چه گزینش هایی شده است ٬پس از نیاز های حریف شناختی نداشت .استراتژی این به آن در ٬با همکاری آغاز می کرد
و تا زمانی که طرف مقابل همکاری می کرد از آن دست نمی کشید .اما تا شرکت کننده دیگر به رقابت روی میاورد ٬این به آن
در ٬درنگ نمی کرد و در دور بعدی مزدش را کف دستش می گذاشت و پس از آن بدون کینه راه همکاری را دنبال می کرد (
همانجا .)۳۶-۳۴در استراتژی آزمونگر ٬بازیکن با بی رحمی تمام شیره همه آدم هایی را که نرم خو و مهربان بودند می کشید٬
اما تا می دید هوا پس است ٬کرنش می کرد و از در دوستی در میامد ( همانجا .)۴۴ ٬برنده برنامه ای می شد که از برنامه های
دیگر برد بیشتری داشت.
این به آن در برنده شد .کپی چاپ شده همه نتایج حاصل را به تک تک شرکت کنندگان فرستادند ٬با این درخواست که برای دور
دوم مسابقات برنامه های شان را با توجه به نتایج ارسالی ٬اصالح و آماده کنند .دور دوم مسابقات را نیز این به آن در برنده شد.
این به آن در ٬از همه استراتژی های دیگر برنده نشد .برای نمونه در برابر همه خ .کاری نمی شد کرد ٬چون آن رقابت را
برگزیده بود و از آن نیز دست بردار نبود .این به آن در که اصوالً بازی را با همکاری آغاز می کرددر همان آغاز پنج امتیاز به
همه خ .باخت و تا آخر نیز نتوانست آنرا جبران کند .اما آن هم نتوانست جلو آخر شدن همه خراب را بگیرد؛ آن خود پسندی راه
به جائی نبرد .نتیجه بازی ها نشان می دهد ٬داونینگ نیز ٬که می شود آنرا دو بار این به آن در نامید ٬استراتژی خوبی است ٬اما نه
به خوبی این به آن در.
بدین سان به نخستین پرسش ما در آغاز این بخش که ٬آیا می شود بر پایه نتایج آزمایش های دویچ ٬برای اینگونه بازی ها
استراتژی بهینه ای یافت ( رشد داد) ٬می توان پاسخ آری داد .ظاهرا ً استراتژیی که بر مبنای همکاری می باشد و اگر نیاز افتاد با
خویشتن داری از خود دفاع می کند ٬اما پس از آن دوباره و بدون کینه و رنجش به همکاری ادامه می دهد ٬سودمندتر از
استراتژی های دیگر می باشد و بهتر می تواند طرف دیگر را به همکاری تشویق کند .خود اکسلرود این به آن در را استراتژی
استخوان دار و خوش بنیه می داند ٬چون در در برابر و در برخورد با همه استراتژی های گوناگون دیگر می تواند خوب پایداری
کند ( همانجا.)۴۸ ٬
دومین پرسش ما آن بود که آیا این چنین آزمایش های ’عجیب و غریب‘ و شبیه سازی های رایانه ای به اندازه کافی جهان واقعی
را نمایندگی می کند که بشود از طریق آنها چیزی از جهان ’واقعی‘ آموخت .پاسخ اکسلرود آره است .او باور دارد که استراتژی
این به آن در ٬در میان دشمنان نیز کار برد دارد ( اکسلرود ٬ ۱۹۸۴ ٬بخش .)۴در جنگ جهانی نخست جابجائی سپاهیان در
جنگ سنگرها ( خندق های کنده شده برای پیشروی نیروها -م ).در جبهه غربی خیلی زود به بن بست رسید و در سال های پس
از آغاز جنگ میلیون ها آدم را به کام مرگ فرستاد ٬بدون آنکه بشود قلمروی را تصرف کرد یا به موقعیت بهتری دست یافت .در
آغاز ٬ستاد کل هر دو طرف مرتکب خطا های استرا تژیک شدند و واحد های ارتش آلمان و متفقین را برای مدتی طوالنی در
برابر هم قرار دادند .این اشتباه پیامد های چشمگیر و پیشبینی نشده ای داشت.
یک افسر انگلیسی که از ستاد کل برای بازدید خندق های جابجائی نیروها رفته بود ٬سرش را از سنگر باال می آورد و می بیند
سربازان آلمانی بی خیال ٬بدون نگرانی و با آزادی بیرون سنگرهای شان زیر آفتاب گشت می زنند .وی به افراد خود یادآور می
شود که ما داریم می جنگیم و شما باید آن آلمانی ها را بزیند و بکشید .آنها می گویند همه چیز خوب پیش می رود و الزم نیست
او نگران باشد ٬اگر آنها بسوی آلمانی ها تیر اندازی کنند ٬آنها هم بسوی انگلیسی ها تیراندازی می کنند و سربازان انگلیسی را می
کشند .روزی شماری از گلوله های توپخانه آلمانی ها به طرز وحشتناکی نزدیک خندق های انگلیسی ها فرو ریخت .کمی بعد
یکی از سربازان آلمانی از خندق خود بیرون آمد و فریاد زد’ :از اینکه ناراحت تان کردیم پوزش می خواهیم ٬امیدوارم کسی
آسیب ندیده باشد ٬کاری از دست ما نیز ساخته نبود ٬این دسته گل را توپخانه لعتنی پروسی به آب داده ‘ .هر روز سر ساعت
معینی به سنگرها خورد و خوراک و چیزهای که برای زندگی الزم بود ٬برده می شد؛ سر وصدای قوطی های مواد غذائی ٬قمقمه
65
ها و ظروف آهنی تا سنگر های دشمن می رفت و آن یک نیرنگ ساده بود که برای کشتار و گرسنگی کشیدن دشمن ٬از آتش
توپخانه استفاده کنند .اما چون هیچ کدام از آنها دوست نداشت ٬آنچه را که نمی خواهد سرش بیاید ٬پس سعی می کردند به پر و
پای هم نپیچند .اینجا و آنجا پرچم های سفیدی را می دیدی که مشخص می کرد رفت و آمد در آن قسمت ها آزاد است و تک
تیراندازهای دشمن آنها را نادید می گرفتند .آنهایی که در سنگر های دیگر بودند از گلوله باران توپخانه ها که به هر حال ناچار
بودند گلوله های شان را جائی مصرف کنند ٬در امان بودند .آنها از بازرسان کار توپخانه ها که به جبهه ها می رفتند ٬با اصرار و
ابرام می خواستند که وضعیت آسیب پذیر آنها را در پشت جبهه لو ندهند و چیزی در آن باره نگویند.
تیراندازی هایی هم میشد ٬در هر حال دستور ٬دستور بود و می باید اجرا میکردند ٬اما آن تیراندازی ها کارکردی نمادین داشت.
یکی از این کارکردها آن بود که به طرف دیگر روشن سازند ٬خویشتن داری در دشمنی ورزی به هیچ روی ناشی از کمبود
آزمودگی های رزمی نمی باشد .برای نمونه یکی از تک تیراندازها برای نشان دادن مهارت خود در کاربرد مسلسل روی دیوار
مزرعه سوخته ای در قلمرو دشمن ٬یک اثر هنری برجای گذاشته بود .یا توپخانه در ساعاتی معین چنان دقیق یک نقطه بی
خطری را زیر آتش می گرفت که طرف دیگر خوب متوجه می شد که آن کار ٬کار یک آدم کارکشته می باشد .اگر یکی از
طرفین کشته می داد -آن بازی دشوار و خطرناکی بود ٬نمی شد همه آنهایی را که به جبهه فرستاده می شدند زیر کنترل داشت -
آنها هم به نوبه خود چندان به گلوله باران طرف دیگر ادامه می دادند که یقین می کردند ٬آنها نیز ’بهمان اندازه‘ کشته داده اند٬
تنها پس از آن بود که دوباره تیراندازی های ’همکاری‘ از سر گرفته می شد .البته نمی توان آنرا کامالً این به آن در نامید؛ بیشتر
اوقات آن شبیه داونینگ بود؛ برای تاوان پس گرفتن می باید شمار بیشتری از دشمن می کشتند تا کشته های خود .با همه این ها٬
آنها پیوسته حواس شان بود پا روی دُم دشمن نگذارند.
این ها رویدادهایی نبود که بخودی خود پیش بیاید ٬همچنانکه شمار فراوانی از یادداشت های روزانه ٬روزهای جنگ و پس از آن٬
آنها را روشن می سازد .این هم چشمگیر استکه اینگونه نان بهم قرض دادن ها نه بر پایه مشورت ٬قول و قرار که خود بخودی و
در جاهای گوناگون پیش آمد .آن در سرتاسر جبهه غربی گسترش یافته بود که نشان می دهد تا چه اندازه استخواندار و پرتوان
بوده است .جنگ در قاصله اندکی پس از شروع آن ٬در درون خندق ها ٬به بازی-مجموع-غیر-صفر تبدیل شده بود ٬با ’دورهای‘
نامعین ٬که در آن پیاده نظام های رو در روی ایستاده’ ٬بازیکنان‘ آن بودند و جان آدم ها ’تاوانی‘ بود که در الگوی آن بازی
پرداخت می شد .اما برای ستاد کل هر دو طرف جنگ یک بازی-مجموع-صفر بشمار می آمد .از آن آن وضعیت ’دوستانه‘ نمی
توانست برای مدت دراز دووام بیاورد .نخست آنکه نیروها پیوسته جابجا می شدند .از پیامد های جابجائی یکی این بود که حریف
ت متقاب ِل نیروهای پیش از خود را از آنها بیاموزند٬
ها ناآشنا رو در روی هم قرار می گرفتند .این ها مجال نمی یافتند سیستم رعای ِ
یا خودشان آنرا دوباره پی نهند .از آن گذشته ٬نباید فراموش کرد که حمله و شبیخون هم در کار بود .این گونه حمله ها به خطوط
دشمن ٬با بهره گیری از ده تا صد تن انجام می شد و وظیفه آنها این بود ٬دشمن را در خندق های خودشان بکشند یا به اسیری
گیرند .آنها می باید پیروزی خود را با اسیرهای گرفته شده نشان می دادند ٬یا شکست خود را با کشته هایی که داده بودند .اگر از
اسرا و کشته ها نشانی دیده نمی شد ٬می فهمیدند که شبیخون خوب اجرا نشده ٬یا اصالً اجرا نشده است .بارها پیش می آمد که به
دلخواه پنج شش تن از سربازان را سوا و دادگاهی می کردند ٬تا مگر از آن راه ’روحیه سربازان دیگر را بهبود بخشند‘.
بدین سان آن سیستم بده و بستان در جبهه ها به پایان می آمد ٬همچنان که جلو تر خواهیم دید ٬آن در تاریخ جنگ ها چیز تازه ای
نبود .جای آنرا ٬بگونه ای که اکسلرود از آن یاد می کند ٬اخالقیات انتقام گرفت ٬این یک نیز ٬در سرتاسر جبهه های غربی ٬مانند
روند پیشن ٬این به آن در ٬با شتاب گسترش یافت .به گفته اکسلرود می افزاید ٬هم در همکاری و در هم رقابت ( و کینه جوئی) این
گرایش را می شود دید که با گذشت زمان توانمندی می یابد .خالف آنچه که توماس هابس گمان می کند ٬سیستم دادن و گرفتن می
تواند در میان آدمهای خودبین ٬حتی دشنمان گسترش یابد ٬بی آنکه قدرتی مطلق روی استقرار آن نظارت داشته باشد .باژگونه آنچه
ق ستاد کل هر دو طرف بود که این به آن در ٬در جبهه غربی خیلی زود به که هابس می گوید ٬پیش آمد :به سبب قدرت مطل ِ
گذشته پیوست.
یکی از انتقاد های دویچ به مارکسیسم آن بود که در اکثر کشورهای سرمایه داری مبارزه طبقاتی نهادینه شده است ٬در صورتی
که آن تئوری این امکان را پیشبینی نمی کند .با این نهادینه شدن هنجارها ٬ارزش ها و تعاریف قانونی پدید آمد که ’همکاری کین
توزانه و ‘ را میسر ساخت .در آزمایش دویچ و شبیه سازی رایانه ای از ب .د .ز .شرایط مشابه بررسی می شود؛ شرایطی به
وجود آورده می شود که هم به همکاری و هم به رقابت میان طرفین دامن میزند .این مطالعات و تحقیقات مشخصه سبکی از
نظریه پردازی و تحقیق می باشد که در آن از حدس و گمان های گزاف ٬فراگیر و تندروانه دوری گزیده می شود و تئوری هائی
با مقیاس کوچک را ارجح بشمار می آید که روی عوامل راه حل های خشونت آمیز یا غیر خشونت بار درگیری میان گروه ها
تاثیر می گذارد .بیشتر این تئوری ها در آزمایشگاه آزموده می شود .اکسلرود کوشید از طریق مسابقه رایانه ای نشان دهد|٬
همکاری ستیزه جویانه حتی می تواند در شرایطی پیش بیاید که آدم کمتر انتظار آنرا دارد :در سنگرهای جنگ جهانی نخست.
66
الگوی پژوهش
در بخش دوم کتاب امده است ٬در علوم خیلی کم پیش میاید تنها با چشم به مشاهده پرداخت .جای چشم را ابزار های اندازه گیری
می گیرد ٬با نگاهی به فهرست پرسش های رمز گذاری شده ٬چهار تکه عکس که بر پایه آنها می باید داستانی ساخته شود ٬یا
حداکثر شوک الکتریکی که به قربانی بیگناه داده می شود ٬می تواند دید این نامگذاری تا چه اندازه می تواند درست باشد .آنچه که
در علوم اجتماعی از آن با نتایج مشاهده نام برده می شود ٬اغلب شامل اندازاه گیری های صفات ٬شیوه های رفتار ٬ایده ها٬
عواطف و چیز هایی از این دست می باشد ٬که از باره کیفی پردازش شده است .ابزار اندازه گیری در چهارچوب سوالی که
مطرح شده بکار برده می شود .اندازه گیری دمای اشیاء بدون هدف و برنامه ای ٬کار بیهده ای خواهد بود ٬همین طور اقدام به
تعیین میزان اقتدار گرا بودن شخصیت آدما ها .الگوی پژوهش ٬با توجه به سوالی که مطرح شده و نیز مسائل دیگر ٬که غالبا ً
عوامل عملی مانند دسترسی داشتن به کسانی که بخواهند یا بتوانند در انجام آزمایش ها همکاری کنند ٬همچنین مرحله ای که
برنامه آزمایش در آن قرار گرفته و غیره چیده می شود.
ارون و هویسمان ( بخش ۳را ببینید) از خود می پرسد پرخاشگری و تندروی تا چه اندازه از صفات پایدار آدمی بشمار می آید؟
الزمه پاسخ به این پرسش ٬الگوی پژوهشی است که بتواند زمانی دراز ادامه داشته باشد؛ این گونه پژوهش های بلند مدت موثق و
معتبر می باشد تا پژوهش هایی که درآنها از آدم ها در سنین باال تر خواسته می شود رویدادهایی را از روزگار جوانی به یاد
آورند .یک چنین پژوهش بلند مدتی را که در آن آدم ها در سفر زندگی شان پا پایان آن دنبال می شوند ٬تحقیق طولی می نامند.
پژوهش آدورنو اگرچه تحقیق طولی در شمار نمی آمد ٬اما با تحقیقات ارون و هویسمان این نکته مشترک را دارد که پژوهشگران
در برابر کسانی که آمادگی خود را برای شرکت در پژوهش اعالن کرده بودند ٬برخوردی نسبتا ً منفعل دارند؛ آنها کاری نمی کنند
مگر پاسخ دادن به چند پرسش .شریف و دویچ خالف این ها ٬آزمایش ها را انجام می دهند .در یک آزمایش شماری از آدمها را
در شرایطی قرار می دهند که به وسیله سرپرست آزمایش با دقت و احتیاط آماده شده است .شرایط را ٬در هماهنگی با فرضیه ای
که می شود آنراامتحان کرد ٬تغییر داده می شود ٬پس از آن دوباره بررسی می کنند تا ببینند شرایط تغییر یافته ٬روی رفتار
آزمایش شوندگان چه دگرگونی هایی را پدید می آورد.
تغییر و تنوع را از طریق ایجاد شرایط متفاوت می شود به وجود آورد .در آزمایش شریف برای آن منظور همان آزمایش
شوندگان را در شرایط اهداف متضاد و پس از آن در شرایط اهداف فراگیر ( یا بر عکس) قرار دادند ٬آنگاه دگرگونی های
رفتاری را ثبت کردند .در آزمایش های دویچ روشی دنبال شد که بیشتر معمول است :در شرایط مختلف آزمایش آدم های
گوناگونی را شرکت دادند که به طور دلخواه ( اتفاقی) در شرایط مختلف توزیع شده بودند .در پژوهش های آدورنو ٬اگرچه آنها
الگوی آزمایش نداشت ٬اما در آنها شرایط با هم مقایسه می شد؛ آزمایش شوندگانی که ( اغلب) با معیار ی .س .نمرات باال یا
پائین آورده بودند ٬دو شرایطی را به وجود می آورند که از باره های چندی با هم مقایسه می شد .پتی گرو در تحقیقات خود ٬در
ایاالت متحده نمونه هایی را که از شمال ایاالت متحده بودند ٬با نمونه هایی که از جنوب ایاالت متحده بودند ٬مقایسه کرد .پژوهش٬
همچنین پژوهش های غیر تجربی ٬همواره به قیاس می انجامد .شرایطی که مقایسه می شود ٬از باره توصیفی که به واسطه طرز
طرح پرسش های تئوریک می یابد ٬با هم فرق می کند و آن فرق را متغیر مستقل می نامند .اگر تئوری درست باشد ٬در آن
صورت رفتار آزمایش شوندگان در مقایسه با رفتار آنان در شرایط تغییر یافته ٬پیرو پیشبینی تئوری دگرگونی می پذیرد .این را
متغیر وابسته می گویند .البته این روند همیشه رعایت نمی شود .در آزمایش میلگرام و زیمباردو شرایط متفاوت بکار برده نشد٬
همین طور در آزمایش اش.
67
در تتحقیقات علمی-اجتماعی ٬سرپرست تحقیق اغلب آزمایش شوندگان را ’گمراه می کند‘ تا به هدف واقعی تحقیق پی نبرند؛
بعضی وقت ها ٬مانند آزمایش های شریف ٬آنها حتی نمی دانند که در یک پژوهش علمی شرکت کرده اند .این دروغ گویی
نیکخواهانه بعضی وقت ها ضروری می باشد ٬تا آزمایش شوندگان رفتار دیگری از خود نشان ندهند ٬به ویژه که اگر آزمایش در
باره موضوع حساسی مانند خشونت آدمی باشد .آگاهی یافتن آنها امکان دارد به موثق بودن نتایج تحقیق صدمه بزند.
آدمها و موشها
هرچند تحقیقات تجربی در علوم اجتماعی نیز کاربرد دارد ٬اما شماری از پژوهشگران این شیوه پژوهش را درست نمی دانند.
آنان می گویند در این روش ٬آزمایش ها اغلب دستکاری شده و ساختگی ٬کوتاه ( از باره زمانی) می باشد که در آزمایشگاه بروی
صحنه آورده می شود و درآنها آزمایش شوندگان از اینکه در پژوهشی شرکت کرده اند آگاهی دارند ٬از اینرو جایگزین های
رفتاری آنان تا حدود زیادی محدود می گردد .به عقیده انتقاد کنندگان ٬بهمان دلیل نتایج آنها ارزش تعمیم چندانی ندارد .نتایج
اینگونه آزمایش ها اگر هم با پیش بینی های تئوریک همخوانی داشته باشد ٬درباره ارزش تئوری ٬در روشن ساختن رویدادها و
شرایط ’خود زندگی‘ آگاهی اندکی می دهد .دستاورد آزمایش ها تنها در باره واقعیات ساختگی خواهد بود :رفتارهای ساختگی آدم
دوبرابر ناشی از شرایط و هم جایگزین های رفتاری ِ های آزمایشگاهی .برخی از خرده گیران تا آنجا پیش می روند که محدودیت
مجاز در آزمایش را ٬به مثابه پائین آوردن آدم ها تا سطح کارهای هنری آزمایشگاهی ٬در نظر می گیرند ( برای نمونه می توانید
هولزکامپ ٬ ۱۹۷۲ ٬بخش ٬ ۲بویژه صفحه ۵۷را ببینید).
پشتیبانی کنندگان از آزمون های آزمایشگاهی در علوم اجتماعی ٬می گویند این استدالل معتبری نیست؛ حتی آزمایش های علوم
طبیعی بازتاب کننده موثقی از ’خود زندگی‘ نیست:
این از پایه به کجراهه رفتن است که گمان بریم شرایط آزمایش می باید بازنمایی مادی اوضاع زندگی هر روزه باشد تا به آگاهی
یی بیانجامد که از زندگی هر روزه بیگانه نیست .مانند آنست کسی از درد به خود بد می گوید ٬چون تیر چراغ برق را ندیده و به
آن برخورد است .نزدیکانش به او می گویند برود پیش چشم پزشک .ضرورتی ندارد که چشم پزشک در دفتر کار خود چند تا
تیر چراغ برق بکارد ( بازنمایی مادی) تا قدرت دید او را تعیین کند .وی می تواند با حروف یا ارقام ریز و درشتی که روی یک
ورق کاغذ نوشته شده است آن کار را انجام دهد .در صورت نیاز می تواند از اشیا مختلف قابل رویت استفاده کند .به هر
صورت ٬او برای تشخیص خود از روش هایی استفاده می کند که همین فرایند را دنبال می کند ٬نه ضرورتا ً همان شرایطی را که
در زندگی روزانه بکار می رود ( لینسخوتن.)۲۵۵ ٬ ۱۹۶۴ ٬
به گمان شماری که خواهان آزمایش ها هستند ٬در علوم اجتماعی نیز جز این نمی تواند باشد .ای بسا شرایطی که دویچ آزمایش
شوندگان خود را در آن قرار میداد ٬زندگی هر روزه آنان را نمایندگی نمی کرد ٬اما فرایندهایی را که در آن روی میداد ( حل
تضاد منافع به روش رقابتی در برابر همکاری) نمایندگی می کرد .مخصوصا ً پژوهش های میلگرام و زیمباردو روشن می سازد٬
تا چه اندازه رویدادهای برانگیخته شده در یک آزمایش می تواند ’واقعی‘ باشد .از آن گذشته ٬کار تحقیق ٬اگر خوب و درست باشد٬
پژوهش جداگانه ای نمی باشد ٬بلکه رابطه وسیعی با مسائل زندگی دارد ٬از آنرو اعتبار سنجی متقابل ( استراتژی شناخته شده ای
برای اعتبار سنجی در پژوهش های کیفی که سه گوش سازی نیز نامیده می شود .در سه گوش سازی برای درک بهتر و تفسیر
نتایج پژوهش ٬داده های گوناگونی را از منابع مختلف تحلیل می کنند-م ).ممکن و میسر می گردد.
ما می مانیم و مشکل تحقیقی زیرین .آیا چیزی را از قلم نیانداخته ایم؟ همه شرایط اصلی را خوب بررسی کرده ایم؟ آیا ابزار های
اندازه گیری بکار رفته قابل اعتماد می باشد؟ آیا طرح و الگوی پژوهشی که می کنیم خوب آب بندی نشده است؟ یا این پرسش که
-اغلب هم از پیش کشیدن آن تا دم آخر خودداری می شود ٬در بخش ۷دوباره به آن برمیگردیم -آیا این تئوری نادرست است و
می باید آنرا کنار گذاشت؟ همه این پرسش ها گمانه زنی (فرضیه) های نوی را پیش می کشد که آنها هم به نوبه خود می باید
آزموده شود و کار را می باید بر همین منوال همچنان پیش برد .بحث و جدل بر سر سودمند آزمایش های آزمایشگاهی و اشکال
بسیار سودمند تشکیل تئوری و تحقیق در علوم اجتماعی ٬از موضوعات روز می باشد .علوم اجتماعی نه یکدستی نظری دارد و
نه یکدستی روش شناختی -از آنرو برای دانشجویان جدید این رشته گیج کننده می باشد .پیشتر دیدیم که پدیده ای مانند
پرخاشگری و روا داشتن زور تا چه اندازه می تواند پیچیده باشد و می توان آنرا از چندین دیدگاه بررسی و تفسیر کرد ٬که در
بخش های آتی پیچیده تر نیز خواهد گشت .می توانید نقصان یکدستی تئوریک و روش شناختی را نیز بر آن بیافزایید تا دیده شود
از چه روی یکی از جامعه شناسان پُر آوازه می گوید’ :حقایق لخت و برهنه نمی گردد‘.
مراد وی از گفته تند و تیز باال آنست در علوم اجتماعی حقایق را ’پوست کنده‘ بدست نمی آوری :پدیده هائی که روشن و صریح
مشخص می گردد ٬تنها از یک تئوری تبعیت می کند .می توان به طور گذرا این را نیز بدان افزود که خالف آنچه مردم گمان می
کنند ٬در علوم طبیعی نیز همین است ( کوهن ٬ ۱۹۷۰ ٬را ببینید) .واقعیات ٬یا مشکالت و همه اموری که در نگاه نخست برای علم
’مواد خام‘ بشمار می آید ٬از دیدگاه های مختلف قابل تفسیر می باشد .آیا در اینجا از چیزی صحبت می کنیم که ’از باره علمی
ثابت شده است‘ ؟
69
۷
درگیری های واقعی و غیر واقعی
این کتاب با چند تئوری آغاز شد که در آنها پرخاشگری و روا داشتن زور به مثابه پدیده های انگیزشی و نابخردانه برداشت میشد
که با ارثیه زیست شناختی ما پیوند دارد و گویا از هماهنگی اندک میان سلول های مغزی سر برمیاورد .پیرو برخی تئوری ها٬
مانند تئوری آدورنو ٬خشونت امری آموخته است ٬نه مادرزادی ٬اما مفهوم پرخاشگری و رواداشتن زور باهم تفاوت اساسی ندارد:
اگر هم رانشی نباشد ٬دست کم نابخردانه است .اما با رویکردهایی که تا اینجا ٬از پتی گرو ٬شریف و در پایان از دویچ و اکسلرود
-تا اینجا -آوردیم ٬آن روند برگشت .در این تئوری ها پرخاشگری و روا دانستن زور به مثابه ابراز رانش پرخاشگری در شمار
نمی آید ٬بلکه از ابزار هایی می باشد که برای حل تضاد منافع میان افراد و گروه ها بکار می رود .به سبب نحوه ارائه آنها که
ناشی از مالحظات آموزشی می باشد ٬در این کتاب ٬این ایده تقویت شده است که گوئی همه آن تئوری ها به یک پدیده می پردازد
و هر کدام از تئوری های نوین در مقایسه با نسل پیشین خود ٬پیشرفت و گامی به جلو می باشد -می تواند بیشتر توضیح دهد٬
بهتر توضیح دهد و بهتر امتحان شود -همچنانکه در یادگیری علوم گفته می شود ٬با آن رابطه بده و بستان دارد.
گمان نمی رود این دو نوع تضاد را بشود روزی بکمک یک تئوری توضیح داد .اگر بخواهیم نفرت بیشتر فلستینی ها از اسرائیل
را بکمک تئوری آدورنو توضیح دهیم ٬از چشم انداز تئوری ٬به بیراهه خواهیم رفت .چرا که آن یک ٬ستیزی برسر قلمرو (
سرزمین ) می باشد ٬نه ستیزه جوئی .همین طور است توضیح دستگیری یهودی ها ٬کولی ها و هم جنس بازان در آلمان نازی
بکمک تئوری شریف؛ در اینجا نیز هیچ گونه اهداف نازساگارئی را نمی توان بازسازی کرد .میان یهودی ها و سامی ستیزها (
سامی = نژاد یهودیها و همچنین مردمی که در گذشته ٬در پایین آسیای باختری می زیستند-م ).ستیزها ٬یا پناهنده ها و اسکین هِد
ها (کله طاس ها -م’ ).از طریق مذاکرات مسالت آمیز‘ چه چیزی را می توان بازسازی کرد؟ ’اگر هم یهودی وجود نداشت٬
یهودی ستیزی آنرا اختراع می کرد‘ .سامی ستیز خواهد کوشید با ادعای اینکه ’اهداف مورد نظر‘ مردم و ملت او توسط یهودی
70
ها عقیم گذاشته می شود ٬به تصورات و ادراکات خود حقانیت بدهد ٬همان سخنانی که علیه خارجی ها هم گفته می شود ٬اما آنان با
آنکار می کوشند به امید باختگی ها ٬درماندگی ها و انگیزه های ناخودآگاهی که تئوری آدورنو نیز به آن می پردازد ٬چهره منطقی
بدهند.
بدین سان می شود دید خشونت کارکردهای گوناگون می تواند داشته باشد .از آنرو پیش کشیدن این پرسش که کدامیک از تئوری
های آورده شده در این کتاب یگانه تئوری راستین است ٬پرسشی نابجا می باشد .بهتر است این فرض را کناری گذاشت که انواع
صور خشونت و کاربرد زور را می شود بکمک یک نظریه جامع توضیح داد .آن ٬در را بر روی این امکان نمی بندد که
برخورد خشونت بار میان دو گروه ٬می تواند هر دو کارکرد را داشته باشد .پس آن خشونت ’بیش از اندازه ‘ در درگیری های
واقعی را چگونه می توان روشن ساخت؟ به نظر کوزر شماری از مردم از آنرو در درگیری واقعی شرکت نمی کنند که اهداف
آن را در راستای اهداف مورد نظر خود می بینند ٬بلکه از آنرو که آن زمینه ای فراهم می اورد تا اینها بتوانند پرخاشگری خود
را بگونه ای که از دید جامعه قابل قبول می باشد ٬بیرون بریزند ٬سر کسی یا گروهی خالی کنند .بعضی وقت ها از آدم ها برای
انجام کارهای کثیف نیز استفاده می شود ( کوزر ۴۶۵ ٬ ۱۹۷۴ ٬؛ همچنین بلک-میچاو را ببینید) .از این گذشته ٬تضاد واقعی که با
اسلحه سر آن جنگ می شود ٬می تواند خیلی زود ٬از سوی هر طرفین ٬در مارپیچ شتاب یابنده نقرت و کینه جوئی بیافتد .از آنرو
اغلب نمی شود ٬در یک نگاه به همین سادگی گفت تضادی که با آن سر و کار داریم ٬واقعی است یا غیر واقعی و کدامین تئوری
برای آن شرایط مناسبت بیشتری دارد.
آن دو نوع تئوری در این کتاب بگونه ای آورده شده که گویی باهم پیوندی هماهنگ دارد ٬می توان آنها را در شرایط آغازین
بسیار گوناگون بکار برد .چنین نیست که اگر یکی از آنها را با دیگری جایگزین یا تکمیل کنیم ٬آن یک دیگر بکار نمی آید ٬اینکه
کدام یک از آنها بهتر می باشد ٬از این دیدگاه ٬چندان هم سوالی نظری ٬در رابطه با کیفیت دو تئوری به حساب نمی آید ٬بلکه
پرسشی در پیوند با تکرار و گستردگی آن دو نوع تضاد می باشد .در پایان داستان ٬اکنون بجایی رسیده ایم که بتوانیم مفاهمی را
که پیشتر بارها بکار برده ایم ٬با دقت و نازک بینی بیشتر توضیح دهیم.
ِخردا سیان
تا اینجای کتاب از برداشت خشونت و روا داشتن زور یکدست سخن گفتیم ٬بی آنکه میان آن برداشت ها تمایز چشمگیری گذاشته
شود یا تعریف دقیقی از آن ها شود .البته نمی توان آنرا یک فراموشکاری سرزنش بار در شمار آورد .آن کار نه سود فراوان
دارد و نه برای پر کردن کتابی از تعاریف گوناگون خوب می باشد .در این میان ٬بیش و کم به چنان دید و بینش تئوریکی دست
یافته ایم که برای نازک بینی در خصوص این مفاهیم کافی می باشد.
خانم خردا سیان در یکی از کتاب هایش تعریفی از ’پرخاشگری‘ و ’روا داشتن زور‘ می کند ( سیان ٬ ۱۹۸۵ ٬بخش .)۱در
زندگی روزانه این دو را بدون تمایز گذاری میان آنها بکار می برند ٬با این همه از دید او آنها یکی نیستند’ .پرخاشگری‘ حاکی
از کاربرد نیروی بدنی می باشد ٬حاکی از آسیب رساندن به کسی یا دارائی او از روی قصد و نیت می باشد ٬بکنار از اینکه
انگیزه یا علت آن چیست ٬پس کارکرد آن به حساب آورده نمی شود .آن را می توان به صورت فردی یا گروهی بکار برد ٬که از
کشیدن گوش یکی گرفته تا کشتار خلق ها را در بر میگیرد .در برابر ’دشمنی ورزی‘ در کاربرد روزانه معانی متفاوتی دارد که
گاه جداگانه و گاه درهم بکار برده می شود .در گام نخست برای نیاز یا قصد و غرض آزردن یا رنجاندن بکار برده می شود ٬بی
آنکه مقاصد دیگری در کار باشد .آن کار را ٬بدون دست بردن به خشونت جسمی و واقعی ٬می توان با اشاره ای و سخنی نیز
انجام داد ٬همچنانکه رواداشتن زور لزوما ً به دشمنی ورزی کمتر ربط پیدا می کند ٬دشمنی ورزی نیز بهمان اندازه به کاربرد
خشونت بدنی ربط پیدا می کند’ .پرخاشگری‘ به وضعیتی از ذهن نیز اشاره می کند ٬که با خشم فراوان ٬از کوره در رفتن ٬تنفر ٬و
از دست دادن اختیار خود ٬قرابت دارد .در اینجا از علت و چگونگی آغاز آن چیز گفته نمی شود؛ دشمنی می تواند ناشی از
آزار دیگران باشد ٬همین طور از عواملی در محیط ٬مثالً اهانت سخت .دشمنی ورزی را می توان فرازش داد خرسندی سادیستی ِ
یا سرکوب کرد ٬که مورد اخیر می تواند به درد های بدنی سخت منجر گردد ٬همان هایی که همه روان درمانگر ها از زمان
فروید می گویند.
حتی آنچه که در چشم ما چیزی جز از خشونت غیر واقعی نمی شود از آن نام برد ٬در مفهومی که اینجا از دشمنی ورزی داده
می شود ٬بسیاری اوقات از دشمنی ورزی نشانی نمی بینیم .کنفرانس وانسی ٬به سال ٬ ۱۹۴۲که در آن به تنی چند ازمعاونان
وزارت امورخارجه اعالن شد که فوهرر ( رهبر) تصمیم گرفته است مساله یهودی ها را ’یکسره‘ کند ٬توسط آیشمن در دادگاهی
که داشت ٬گردهمایی توصیف شد که به سبب جو گرم و دوستانه حاکم برآن ٬قابل توجه بود .پس از پایان گفتگوهای کاری ٬جمع
شاد و دوستانه ای داشتیم ٬همراه با نهار و مشروبی مستی آور ٬جلو آتش بخاری دیواری .آن برای آیشمن بهترین روز زندگیش
71
بود ٬چون نخستین بار بود که امکان می یافت با تنی چند از مقامات بلندپایه ٬در حال و هوائی آزاد و عاری از الزامات و تکلفات٬
نشستی داشته باشد ( هانا آرنت ۱۱۲ ٬ ۱۹۶۳ ٬تا .) ۱۱۴
هرچند یکسره می شود ٬اگر بدگمانی ناخواسته ای که در اصطالحات علوم اجتماعی هست ٬می باید به عنوان ’غیر واقعی‘ تلقی
کرد ٬در آن صورت اوضاع ذهنی این آقایان به سختی می توان پرخاشگرانه دید .در کاربرد گفتار هر روزه و سخنرانی های
سیاسی روا داشتن زوز زیادی به مثابه پرخاشگری دیده می شود ٬چون آن به معنی زیرپا گذاشتن اصول اخالقی ٬قوانین ٬هنجارها
و قرارداد های می شود .از آنرو عبارت مذکور مفهوم ضمنی قضاوت اخالقی را یافته است .پیشتر در پاراگرافی که روی آیشمن
بحث می شد ٬دیدیم به محض اینکه در صدد برمی آئیم برای بزرگترین تبهکاری تاریخ بشری توضیحی بیابیم ٬یا اینکه ببینیم چه
انگیزه ای این آدم را به آن کار واداشته است ٬تا چه اندازه این مفهوم ناکارآمد می شود.
به طور کلی می باید به سودمند بودن کاربرد واژه ’پرخاشگری‘ در علوم اجتماعی ٬هر چندان هم کاربرد روزانه آن جا افتاده
باشد ٬شک کرد .بیگمان بهتراست در ادامه راهی که در پیش گرفته ایم و تا اعالن بعدی ٬تمایز گذاری میان تضاد واقعی و غیر
واقعی را رعایت کنیم .پس تا اعالن بعدی ٬چون در بخش بعدی یک وضعیت اجتماعی می تواند به تضاد واقعی و همچنین غیر
واقعی منجر گردد .در بخش ۹و پس از آن در بخش ۱۱روشن خواهد شد که تداعی معانی تضاد غیر واقعی با غریزی بودن٬
درماندگی ٬فرافکنی و نابخردی ٬که در تعریف کوزر نقشی دارد ٬می باید در پاره ای موارد بازنگری گردد.
72
۸
جامعه ما در آستانه فروپاشی است
در سال ۱۹۸۴یی .ام دن ا ُیل [نماینده مردم ( هلند -م ]).در مجلس این سخنرانی را کرد:
آقای رئیس ( )...من این شهامت را دارم که اعالن کنم :جامعه ما در آستانه فروپاشی است .هر روز شکاف میان کسانی که کار میکنند و آنان٬
که روزنه های کار بر روی شان بسته است ٬آنان که درهای باال رفتن درآمدشان بر روی شان گشوده است و آنان که قدرت خرید شان هر
روز ته می کشد ٬آنان که برای شرکت در پیشرفت های نوین تکنیکی و اقتصادی شانسی دارند ٬با آنان که دروازه های آینده بیشتر بر روی
شان بسته می شود ٬ژرفتر می گردد ( در گزارش کوبن و گادزچاک.)۱ ٬ ۱۹۸۵ ٬
نمایندگان دیگر مردم و همین طور مفسران روزنامه های گوناگون نیز بیش و کم با همین سخنان نظر خود را بیان کردند .گفته
های آنان را در پژوهشی که در زمینه بیکاری در هلند ٬توسط آ .یی .اف .کوبلن و همکارا وی ی .ی .گادزچاک بسال ۱۹۸۵از
زیرچاپ درآمد می توانید ببنید .آن پژوهش تحقیقی در ادبیات ( نوشته هایی) بود که اساس آنرا داده های تجربی داخلی و خارجی
تشکیل می داد و به سفارش سازمان پژوهش های استراتژیک بازار کار ٬درسال ۱۹۸۳توسط وزارت آموزش و پرورش و علوم
انجام شد .سرپرست آن سازمان در پیشگفتاری که به آن گزارش دارد ٬می گوید ٬کار چنان برای فرد و جامعه اهمیت دارد که
بیکاری گسترده روی فرد و همچنین جامعه پیامدهایی برجای می گذارد .او نگران پسرفت جامعه می باشد که در آن صورت
احساس های پنهان وانباشته ناخشنودی اجتماعی ٬امکان دارد از راه های خشونت بار به بیرون راه یابد.
آیا سخن گفتن از پسرفت ٬گزافه گویی است؟ بیکاری همیشه پدیده ای گذرا بوده است و پس از رونق گرفتن دوباره اقتصاد٬
پسرفت هم به همان زودی که آمده بود ٬زود از میان می رود.
ما آن خوشبینی را نداریم .وجود نشانه های زیاد ٬حاکی از آنست که دگرگونی های ساختاری در اقتصاد جهان و سیستم های تولیدی روی می
دهد ٬که در نتیجه آن ٬روزگار فرصت های شغلی فراوان ٬که هلند در اوایل دهه ۱۹۶۰آنرا تجربه کرد ٬دیگر برنمی گردد .دلیل کاهش فرصت
ها در بازار کار را می باید در دو عامل جست :یکی در پدید آمدن دگرگونی های فراگیر در تقسیم جهانی کار و یکی هم در تطبیق رو به رشد
تولید با اصول عقلی ( کوبن و گادزچاک.)۱۳ ٬ ۱۹۸۵ ٬
منظور از دگرگونی های بنیادین در تقسیم جهانی کار ٬انتقال کارخانه ها و شرکت های غربی به کشورهای جهان سوم می باشد٬
که در آنها دستمزدها به طرز چشمگیری پائین است ٬همچنین افزایش نقش چند کشور غیر غربی مانند ژاپن در بازار جهانی می
باشد؛ مراد از تطبیق فزاینده تولید با اصول عقلی ٬انقالب میکرو الکترونیک می باشد .این گام بی گمان به باال رفتن تولید انجامیده
است ٬بی آنکه منجر به فرصت های شغلی گردد .آنچه پیداست ما با بی کاری دوره ای و گذرا سرو کار نداریم ٬با بیکاری
ساختاری رویاروی هستیم که پیامد آن دوپارگی میان کار کنندگان و بیرون افتادگان از گردونه کار می باشد .بگفته فان کوبن و
گادزچاک ٬بحث بر سر بیکاران رسمی و به ثبت رسیده نیست ٬آن ٬بخشی از کسانی را هم شامل می شود که طبق قانون حقوق
بیکاری می گیرند و همین طور اشکال دیگر بیکاری پنهان را .شمار آنها در ۳۱دسامبر ٬ ۱۹۸۴در هلند به یک ونیم میلیون تن
می رسد.
پیرو برآورد آنها ٬نسبت افراد شاغل به کسانی که حق دریافت حقوق بیکاری دارند ٬از سال ۱۹۶۰کاستی گرفته و از ۳٬۴در ۱
به ۱٬۳در ۱رسیده است .از دید آنها این بسیار نگران کننده می باشد ٬چون گفته می شود آن ’روند همچنان پیش می رود و با
گذشت زمان ٬آن نسبت بزرگتر می گردد‘ .در این میان احتمال بیکار شدن در میان زنان ٬جوانها ٬بیگانگان و آنهایی که آموزش
پائینی دارند ٬باالتر است:
73
می توان نتیجه گیری کرد ٬کسانی که در موقعیت اجتماعی ضعیف قرار می گیرند ( از نظر میزان درآمد ٬آگاهی و قدرت) ٬احتمال بیکار شدن
شان بیشتر است .بیکاریی که پیوسته گسترده تر می گردد و بخشی از بیکاران دوره های طوالنی را در برزخ بیکاری می گذرانند.
تئوری مارکس هم در باره دو پارگی جامعه است؛ از آنرو کوبن و همکار او گادزچاک در چندین جا به مارکس اشاه می کنند .آیا
این دو بخش شدگی به شاغل ها و بیکاران ( دریافت کنندگان حقوق بیکاری ) را می توان با دو پارگی بورژوازی و پرولتاریا
برابر دانست؟ پیشتر دیدیم که بورژوازی و پرولتاریا رابطه کاری منفی دارند که از دید مارکس و انگلس تنها از طریق
بکارگیری خشونت حل می شود .آیا این دو تکه شدن به آنهایی که کار دارند و آنهایی که بیکارند ٬نیز چنین است؟
کوبن و گادزچاک گفتاری از نخست وزیر ( هلند) می آورند که وی در آن می گوید’ ٬هنوز همبستگی میان افراد شاغل و
افرادبیکار در هلند بسیار باالست ‘.آنها برابر نهادن آن دو گونه همبستگی را درست نمی دانند:
البته نباید به این همبستگی امید زیادی بست .ایا می توان امید داشت آنهایی که شاغل هستند ٬به داد دریافت کنندگان حقوق بیکاری برسند؟ در
این روزگار ٬گروه هایی از افراد شاغل بیشتر نگران کاستی گرفتن درآمد خود هستند و در برابر آن زودتر واکنش نشان میدهند ٬یعنی واکنش
آنها مخالف منافع دریافت کنندگان حقوق بیکاری می باشد.
( در سیستم مالیاتی کشورهای غربی -م ).هرچه گروه بیکاران بزرگتر شود ٬از درآمد کسانی که کار دارند ٬بیشتر کم خواهد شد.
بنا بر این سخن گفتن از منافع متضاد هر دو گروه کار نابجائی نیست.
خالف آنچه که اکثریت مردم گمان می برند ٬از دید کوبن و گادزچاک ٬در پدید آمدن دولت رفاه ( برای شهروندان) همبستگی
جایی نداشته است .بررسی ها نشان می دهد آدم ها خواهان همسان سازی حقوق ها (درآمدها) می باشند -در صورتی که حقوق
های باالتر از حقوق آنها ٬با حقوق آنها همسان گردد’ :پیرو پژوهش های کوبن و گادزچاک ته همه این همسان خواهی ها به یک
معیار می رسید :منافع شخصی‘ .در دوره افزایش رفاه عمومی ٬که در آن به طور نسبی شمار کمی از مردم حقوق بیکاری
دریافت می کردند و آن هزینه ها از درآمدهای مالیاتی پرداخت می شد ٬بی آنکه قدرت خرید شهروندان آسیب ببیند ٬آن امکان پذیر
بود.
کسادی اقتصادی در اوایل سالهای هشتاد به آن وضع خاتمه داد؛ از آن پس بهبود وضع یکی از گروه ها به بهای پسرفت گروه
دیگر میسر می گشت ( کوبن و گادزچاک ٬ ۱۹۸۵ ٬صفحه .)۴۰به آن اوضاع پسرفت آرام آرام استاندارد های حداقل زندگی را
هم بیافزایید ٬تا ببنید ’این خرابی و تباهی نگران کننده ‘ از آسمان نیافتاده بود.
میان شاغلین و کسانی که حقوق بیکاری می گیرند ٬تضادی واقعی وجود دارد .مانند تضاد بورژوازی و پرولتاریا این یک را نیز
می توان با پیشرفت اجتماعی اقتصادی جامعه در پیوند دید .در این میان برای نامیدن بیکاران طوالنی مدت ٬اصطالح ’طبقه پایین
‘ ُمد شده ٬چرا که آنها حتی در قیاس با پرولتاریای کالسیک هیچ-چی-ندارند.
مارکس نیز در باره گروه هایی از این دست نوشته است .وی آنها را لومپن پرولتاریا می نامد’ :تفاله های منفعل الیه های پائین
جامعه کهنه‘ .مارکس در لومپن پرولتاریا چیز خوبی نمی بیند ٬چرا که ’آن به سبب اوضاع سراسر زندگی خود ٬گرایش دارد خود
را در برابر وعده ها و تحریکات واپسگرایان بفروشد‘ (مارکس و انگلس ٬ ۱۹۵۶ ٬صفحه .)۵۴باید اذعان کرد که این الیه از
جمعیت ٬از شیوه تولید سرمایه داری بدبختی های بسیار کشیده است ٬با این همه کمترین کشش را برای رسیدن به آگاهی طبقاتی
دارد ٬از همین رو توان تبدیل ناخشنودی ها به تضاد واقعی را ندارد .بر خالف آن ٬آنان فریب جریانات واپسگرا را می خورند و
مارکس ٬علیه منافع خودعمل می کنند.
ِ بگفته
درک و برداشت پژوهشگران یاد شده از تباهی و پسرفت ازجمله افزایش پرخاشگری و روا داشتن زور در جامعه ما می باشد.
اگر پیشبینی های آنان درست باشد ٬خشونت چه شکلی خواهد یافت و علیه چه کسی بکار گرفته خواهد شد؟ تضاد واقعی می باید
به خشونت سیاسی بیانجامد :تظاهرات ٬اشغال و تصرف ٬جنگ و درگیری با پلیس ٬گروه های عملیات ٬با این نیت که روی سیستم
سیاسی تاثیر بگذارند .در برابر تضاد غیر واقعی ٬فاقد طرح و گزینش اهدافی است که به وضوع با از ِ
آن بقیّه جامعه مغایر می
باشد .آنها صرفا ً در خالی کردن ناامیدی ها و درماندگی ها ٬فشارها و تنش ها ٬در پیوستن و گرایش فزایینده به گروه های راست
افراطی بروز می یابد .البته آنهم خشونت سیاسی به همراه می آورد ٬خشونتی که ویژگی یکسره دیگری دارد تا آنچه که گروه
ت ’بدون آگاهی طبقاتی‘؛ مانند گروه های تخریب اموال عمومی یا نفرت پراکنی به ویژه نفرت پیشین ( پرولتاریا) می آورد؛ خشون ِ
نژادی .در آینده چه چیزی به انتظار ما نشسته است؟ آیا علوم اجتماعی می تواند چنین روندهایی را پیشبینی کند؟
کوبن و گادزچاک تائید می کنند که در هلند خبری از جنبش بیکاران نیست .اما همه شرایط به وجود آمدن آن حاضر و آماده
است :فضای کافی برای اقدامات وجود دارد؛ گفته می شود تنش های اجتماعی و محرومیت همه جا بچشم می خورد؛ شمار
74
بزرگی از مردم میگویند جامعه ما آبستن چیزیست؛ به اندازه کافی رودیدادهائی هست که می تواند به مثابه نقطه آغاز حرکتی در
نظر گرفته شود .در زمینه رهبری یک چنین جریانی نیز کمبودی به چشم نمی خورد .کوبن و گادزچاک میگویند شش عامل جلو
سازمان سیاسی بیکاران را در هلند می گیرد .نخست آنکه بسیاری از بیکاران خود را بیکار احساس نمی کنند؛ آنها شرایط خود
را گذرا می بینند و امیدوارند هرچه زودتر دوباره برگردند سر کار ۶۵٪ .بدرستی گمان می برند تا یک سال دیگر برمیگردند
سر کار و ۴۴٪تا نیم سال دیگر .این هنوز پایان کار نیست .بنا براین می شود گفت هنوز در میان بیکاران جنب و جوش زیادی
هست.
دومین عامل تفاوت های میان دسته های گوناگونی می باشد که قانونا ً می توانند از حقوق بیکاری بهره مند شوند ٬این تفاوت ها
چندان بزرگ است که نمی شود دراینجا به مفهوم مارکسیستی از طبقه نام برد :از بیگانگان گرفته تا مادران بهزیستی ( که
درآمدشان از سازمان رفاه اجتماعی می باشد -م ).و اعضای اتحادیه هنرهای تجسمی .آنان منافع مشترک چندانی ندارند ٬از
همانرو احساس همبستگی سیاسی نمی کنند.
سوم آنکه به گفته کوبن و گادزچاک ٬تاکنون اوضاع دریافت کنندگان حقوق بیکاری خوب پیش رفته و خیلی هم بد نبوده است .آنها
به درآمدهای غیر قانونی و جنبی این گروه اشاره می کنند -که با عباراتی مانند ٬درآمد جنبی ٬کارهای تعمیرکاری ٬کار غیر
رسمی ٬سوء استفاده از رفاه اجتماعی ٬کار سیاه از آن یاد می شود -که می باید به حساب استراتژی زنده ماندن دریافت کنندگان
گذاشته شود .یک چنین استراتژی های زنده ماندن در سطح فردی بکار برده می شود و نه به صورت اقدامی جمعی.
نکته چهارم آنست که هر دو آن پژوهشگران به این نتیجه گیری همستیز می رسند که حال و روز دریافت کنندگان حقوق بیکاری
زار تر از آنست که دست به اقدامی ببرند .پژوهشی از سال های سی روشن ساخته که بیکاری طوالنی مدت به تقدیر گرایی ٬به
خویشتن بیگانگی ٬به ناهنجاری ٬به خستگی روحی روانی می انجامد نه سازمان یافتگی و فعالیت سیاسی.
انبوه شدن بیکاری ( ٬نه تنها در هلند که در بیرون آن نیز) ٬ویژگی آن که مانند پدیده ای طبیعی به نظر می آید ٬داستان هایی که
در باره صد ها درخواست کار تنها برای یک شغل ٬پیش بینی ها تیره و تار آنها ٬به آسانی می تواند به این ذهنیت منجر شود که
’کاریش نمی شود کرد‘.
پنجم آنکه بسیاری از بیکاران به طور فردی به حل مشکل خود می پردازند ٬مانند دیدن دوره های آموزشی بیشتر برای بدست
آوردن موقعیت بهتر در بازار کار ٬تا شرکت در اقدامی جمعی.
ششم آنکه دسته ای هم هست بویژه از جوانان ٬که با اشغال خانه های خالی ٬علیه انرژی هسته ای ٬جنبش های پیرامون زیستی و
صلح طلبی دست به اقدامات سیاسی می برند ٬اما نه با شرکت در جنبش های بیکاران.
از دید کوبن و گادزچاک ٬احتمال پدید آمدن ’آگاهی طبقات پایین‘ و خشونت چندان زیاد نمی باشد .آنها از خود می پرسند آیا با
توجه به ناهمگونی های دریافت کنندگان حقوق بیکاری ٬کاربرد اصطالح ’دو پارگی‘ به درک ما از شرایط کمکی می کند ( کوبن
و گادزجاک.)۳۸-۳۶ ٬ ۱۹۸۵ ٬
در مورد شکل دیگر خشونت که مارکس از آن با ’آشوب واپسگرایانه‘ یاد می کند ٬وضع چگونه است؟ در این جا با طرف داران
سازمان یافته سیاسی (گروه ویژه ای -م ).سر و کار نداریم ٬بلکه با ساز و کارهای روانشناسی درگیر هستیم ٬مانند همان هایی که
در پژوهش های آدورنو ٬یهودی سیتیز ها از آنها متاثیر بودند .در گزارشی از وزارت امور اجتماعی روی مساله بیکاری ٬نیز در
در یکی از یادداشت های دورنی حزب کارگران که به همان دوره مربوط می شود ٬در باره پیامد های رفتن و گشتن به دنبال سپر
بال ٬ابراز نگرانی می شود :خشونت برخاسته از استیصال گنگ ٬فرساینده و خزنده ٬روی بیگانگان فرافکنی می شود .هر چند در
میان جویندگان کار ٬درصد بیگانگان بیکار خیلی باال می باشد ٬اما این ها ’در واقع‘ بجای رقبای ناخواسته در شمار آورده می
شود ( کوبن و گادزچاک ٬ ۱۹۸۵ ٬صفحه ۶۰را ببینید).
با توجه به نتایج اولیه تحقیقات ٬به نظر می رسد در واقعیت نیز احساسات ’خصومت‘ آمیز تندی نسبت به خارجی ها وجود دارد.
اما کوبن و گادزچاک معتقد هستند آن بیگانه ستیزی با بیکاری رابطه مستقیم ندارد .با این حال طبق ایده های ابراز شده کسانی که
در نظر سنجی سال ٬ ۱۹۸۳گفته بودند به یک حزب دست راستی افراطی رای خواهند داد ٬آنها بیشتر از یک درصد از دریافت
کنندگان رفاه اجتماعی ( حقوق بیکاری -م ).را تشکیل می دهند .کوبن و چاک یادآور می شوند ٬اگر روزی خارجی ها در بازار
کار به موقعیت متناسب با هلندی ها دست یابند ٬احتمال تحریک شدن احساسات رقابت در میان بقیه آنها نیز وجود دارد .این می
تواند یکی از پیامدهای خود-ستیز و بسیار ناخوشایند سیاست دولت باشد که می کوشد بیگانگان در این شهروندی آمیخته و یکی
شوند (کوبن ٬گادزچاک ۶۰ ٬ ۱۹۸۵ ٬را ببینید).
75
افزایش بسیار چشمگیر جنایت و اوباش-گری ٬در ده سال گذشته را خیلی ها به بیکاری نسبت می دهند ( کوبن و گادزچاک٬
.)۴۸ ٬ ۱۹۸۵البته نویسندگان یاد شده در این گونه نسبت دادن ها خویشتن داری می کنند .از دید آنها این پدیده را هم در درون
کشور و هم بیرون آن ٬در میان نوجوانان همه اقشار جمعیت می توان دید ٬که با رسیدن به شانزده یا هفده سالگی بسیاری شان از
آن دست می کشند .تنها دسته ای از آنان را ٬که پس از رسیدن به آن سن نیز از راه رفته برنمی گردند’ ٬طبقه پائین‘ تشکیل می
دهد .این پژوهشگران پیش بینی می کنند ٬اگر بیکاری دوام بیاورد ٬اندک اندک اشکال تندروانه جنایت و اوباش-گری افزایش
خواهد یافت.
پیش بینی این که بیکاری دیرپا سر آخر به آشوب های برخاسته از بی عاطفگی و بی خیالی ٬تبهکاری ٬اوباشگری و تندروی های
راست-روانه منجر می شود تا سازمان یابی سیاسی با ویژگی واقعی بیشتر ٬کار سختی است .در نهایت آن ٬پیرو پژوهش های
دویچ به شماری از شرایط پیرامونی بستگی می یابد؛ شرایطی که تعیین می کند تضاد منافع از راه های آشتی جویی حل خواهد
شد یا با بکار گیری خشونت .در هلند با توجه به سنت دیرین آن در میانه روی و وجود سازمان های متعدد حل مشکل آن ٬بیگمان
احتمال رویارویی پرخاشگرانه اندک خواهد بود.
روی همرفته تصویر روشن و شادی از آینده نیست .اکنون چند سالی از پژوهش های کوبن و گادزچاک می گذرد ٬اما در شهر
های بزرگ جهان باختر زمین ٬تبهکاری ٬اوباش گری ٬راستگرایی تندروانه افزایش یافته است .کجا مانده آن وظیفه مثبتی که
کوزر به کارکرد اجتماعی تضاد و ستیز می داد؟ کوربن و گادزچاک تائید می کنند کار سیاه ( در کنار حقوق بیکاری -م ).برای
شماری از مردم از سر ناگزیری و چرخاندن زندگی می باشد ٬بویژه برای جوانانی که تحصیالت بهتری دارند و در فعالیت های
پیرامون زیستی ٬مخالفت با انرژی هسته ای ٬تصرف خانه های خالی و جنبش صلح طلبی شرکت می کنند .همه این جنبش ها را
زیر چتر ’پسا ماتریالیسم‘ گرد آورد .آنها بیشتر برای خود -نمایی و برای رسیدن به پست و مقام ( در آینده-م ).می باشد .آنان
تالش کمتری برای داشتن کار می کنند ٬آگاهانه در پی کارهای موقتی می روند که مدام با دوره های بیکاری همراه می شود.
شماری از آنان نیز در شرکت های جایگزین و سازگار با محیط زیست کار گیر می اورند ٬که کوبن و گادزچاک از آن شرکت ها
با ’بخش غیر رسمی اقتصاد‘ نام می برند .در این پسا ماتریالیسم ای بسا نطفه ایده آل های نوین فرهنگی ٬اجتماعی و شخصی
نهفته باشد .اما دگرگونیهای فرهنگی کبوتر آهنگ آغاز می شود و در دراز مدت تاثیر خود را می گذارد.
از دید آن دو پژوهشگر علمی اجتماعی یاد شده رشد خشونت بی معنی و غیر واقعی مانند تخریب اموال عمومی توسط گروه های
اوباش ٬نگران کننده می باشد .آیا این نوجوانان از همه طبقات و الیه های اجتماعی هستند که به این کارها می پردازند؟ این
خرابکاری ها برای آنها چه سودی دارد؟ از دید کوزر می باید پذیرفت که آنها می خواهند درماندگی ها و ناامیدی های درونی
خود را تخلیه کنند .گوئی دوباره فروید و لورنز به سخن درآمده اند .در بخش بعدی خواهیم کوشید برای این پرسش را در دو
پژوهشی که روی اوباش گران فوتبال شده است ٬بجوئیم :قوانین آشفتگی ٬در پژوهش مارش ٬روسر و هاره ٬نیز پیشینه های
اجتماعی و اجتماعی-روانی اوباش گران فوتبال ٬در پژوهش فان لیمبرخن ٬کوالرس و والگریو.
76
۹
آن کله پوک ات را بر باد می دهی
’قانونی بی نظمی‘ ٬این عبارت که کمی پوچ به نظر می آید ٬نشانه بی نظمی و فقدان قانون می باشد .خرابکاران فوتبال نیز برای
آن بیرون می آیند که نظم را بهم ریزند.
بگفته مارش و همکاران ٬از زمان جنگ تاکنون همواره دسته های دیگری از جوانان موجب ترس و نگرانی شده اند :تدی بویز (
جوان های انگلیسی پس از جنگ که طرف دار موزیک راک اند رول بودند -م ٬ِ).مادس اند راکرز ( فستیوال فیلم در لس
آنجلیس) ٬کله طاس ها .آخرین و تازه ترین کل سر سبد آنها خرابکاران فوتبال ( فوتبال هولیگانز = آشوبگرانی که نیاندیشیده دست
بکاری می شوند) هستند ٬که به عقیده بسیاری کسان پوچ ترین و ویرانگرترین ترین نوع خشونت را در جامعه ما تمرین می کنند.
کسانی که با این وحشت آفرینان آشنایی خوبی ندارند ٬می توانند نگاهی به روزنامه های انگلیسی از سال ۱۹۶۸بیاندازند تا ببیند
گزارشگران فوتبال از ’راهزنان‘’ ٬خردباختگان‘’ ٬خشونت پیشگان‘’ ٬ویرانگران بی هدف‘ می گویند ( مارش .)۱۹۷۸بی گمان
بسیاری از خوانندگان این کتاب با خواندن این نوشته ها به یاد تئوری فروید می افتند که در نگاه نخست کاربرد صوابی در مورد
دسته ای از آدم هایی دارد که قانون شکنی می کنند ٬رانش های شان خوب فرازش نیافته ٬تا خرخره عرق می خورند و علیه مردم
دیگر براه می افتند .رهنمود های لورنز در اینجا کاربردی ندارد :به نظر می رسد نمایش های ورزشی ٬بجای پرت کردن حواس
آنان از اقدام به خشونت ٬بر عکس ٬آنانرا ٬یا دست کم بخشی از آنانرا به خشونت بر می انگیزد.
مارش و همکاران وی با این گفته موافق نیستند .بررسی های آنان از دسته ای اوباشان فوتبال نشان میدهد بسیاری از برداشت ها
رایج از اوباشان فوتبال درست نیست .خالف آن برداشت های معمول ٬رفتارهای این جوانان در طول مسابقه فوتبال ٬تا حدود
زیادی ٬از هیچ باره ٬نشانی از آشفتگی و تکانش-گری ندارد .مارش و همکاران وی در توجیح آنچه که پس از مسابقات فوتبال
پیش می آید ٬توضیحات کامالً متفاوتی را پیش می کشند ( مارش و همکاران.)۱۹۷۸ ٬
پژوهش های آنان از پاره ای دیدگاه ها با پژوهش های پیشین همسانی ندارد .مارش و همکاران وی پژوهش خود را روی یک
باشگاه فوتبال گذاشتند ٬آکسفورد یونایتد .در این پژوهش بلند مدت ٬از روش های گوناگون بهره گرفته شد .برای آغاز کار ٬در
طول چندین مسابقه ٬کارهایی را که طرف داران آن تیم می کردند یا نمی کردند ٬بدون آنکه آنان آگاهی داشته باشند ٬فیلم برداری
نمودند ٬البته با نظر مثبت سرپرستی آن باشگاه .پس از آن پژوهشگران با شماری از طرفداران تماس گرفتند و به آنها گفتند ٬کی
هستند و برای چه با آنان تماس گرفته اند .پس از آنجام آن کار ٬مصاحبه هایی صورت گرفت که روی نوار ظبط شد .ظبط
مصاحبه ها برای آن بود که شناخت بیشتری از آن جوانان بدست آید و دانسته شود به چه روش هایی آنان می خواهند برای آینده
’راه و رسم‘ آشوبگری فوتبال را در پیش بگیرند (بسازند) .در این مصاحبه ها ٬مانند اغلب مصاحبه ها ٬نه از سوال های
استاندارد ٬که از سوال های باز و غیر القایی ( راه نشان دِه) بود .گاه بخشی از فیلم یک مسابقه نشان داده می شد و از آنها می
خواستند نظر شان را در آن باره بگویند .پژوهشگران توانسته بودند با آنان چنان روابط قابل اعتمادی ایجاد کنند که برای مسابقات
رفت ٬همراه ’هولیگان ها‘ و در ماشین آنها می رفتند.
نتیجه آن پژوهش ٬گزارش دلنشینی از چند تن از آن جوانان می باشد که به همه چیز ماننده است مگر تصویر رایج از آن حیوانات
وحشی که از سبعیت لذت می برند .در این گزارش دنیای آنها از درون شکل می گیرد و آدم با خواندن آن ٬مانند یک داستان ٬کم
کم از انگیزه های آنان آگاه می گردد و شاید هم خوشش بیاید .یکی از نتیجه گیری های مهم پژوهش کنندگان آنست که دسته ای از
اوباشان فوتبال چیز دیگری می باشد تا گروهی که در آن سگ صاحب اش را نمی شناسد .بر عکس ٬دسته ای از هواداران
آکسفورد یونایتد ٬چنان که در جایگاه ویژه خود در ورزشگاه می ایستد ٬گروهی است منظم ٬دارای هنجارها و ارزش های بسیار
مشخص.
77
برخی از آدمها در درون آن گروه نقش ویژه ای دارند .برای نمونه ٬می توان از سردسته شعار دهندگان نام برد .اینگونه گروه ها
زنجیره ای از شعار ها دارند که توسط رهبر شعار دهندگان خوانده می شود و بخش های تکرار شونده آنرا دسته همسرایان دم
می دهند .رهبر شعار دهندگان هر از گاهی متنی را سرهم ( بداهه خوانی) می کند که طرف داران تیم مقابل را بیشتر می
سوزاند .آنها هم سعی می کنند آنرا بی جواب نگذارند .نقش دیگری هم هست که از آن رهبر خشن ها ( اگرو = اگرسیو یا
پرخاشگر-م ).می باشد .اگرچه آنها جنگجو نیستند ٬اما خروس جنگی های گروه بشمار می آیند؛ در برخورد با گروه های مخالف
یا پلیس جای شان در صف اول است و آخرین کسانی می باشند که با خراب شدن اوضاع پا به فرار می گذارند؛ اغلب کفش های
سنگین و دارای گلمیخ می پوشند ٬بعضی وقت ها هم اسلحه دارند .جایگاه رهبران خشن ها در گروه از همه باالتر می باشد .از
چشم انداز بررسی ما ٬از همه این ها بیشتر کله پوک ها جلب توجه می کنند .آنها کسانی هستند که با آغاز بزن بزن ها عقل شان
را از دست می دهند ٬بی امان لگد می زنند ٬چاقو فرو میکنند ٬یعنی رفتارشان طوری است که تصور عامه از رفتار اوباشان
فوتبال است .رفقای خود آنها هم از آنان می ترسند .در عین حال آنها همان کسانی هستند که اغلب توسط پلیس دستگیر می شوند.
جای آشوبگران فوتبال پشت سر این ها می باشد .آنها هم مانند بی کله ها برای بهم ریختن اوضاع می آیند ٬اما به قانون پای بند
می باشند ٬بهمین دلیل در میان گروه از احترام برخوردارند.
در زمان مسابقه طرف-داران تیم نمی توانند در جایگاه تماشاکنندگان ٬به دلخواه و هرجا که خواستند بنشینند؛ جای آنها در جایگاه٬
بستگی دارد به جایگاه آنان در گروه .کوچکترها ٬پسرهای نوجوان ده تا دوازده ساله جلوتر از دیگران جای می گیرند ٬آنهایی که
رفتار ’مردانه ‘ دارند ٬با گذشت زمان جایگاه بهتری می یابند و خود را به صف آخر می رسانند .در اینجا سخن از مشی و ترقی
شغلی جدی است .در واقع این حرفه آنهاست ٬که در حول و حوش بیست سالگی تکمیل می شود .پس از آن می شوند بچه شهری٬
دیگر قاطی آشوب کنندگان نمی شوند؛ حتی اگر ببینند اوباشان فوتبال زیاده روی می کنند ٬خود جلو آنها را می گیرند .از این
مرحله به بعد کم کم به جرگه میخوارگان افراطی می پیوندند .جالب است که به پلیس نیز نقش کامالً مشخصی داده می شود.
علیرغم برخوردهای بسیار با پلیس ٬علیرغم سخنان درشتی که در باره پلیس گفته می شود ’ -آن چاق کون گنده را دیدی که نمی
توانست کونش را با خود بکشد؟‘ -در چشم آنان پلیس درست همان وظیفه ای را می یابد که برای آن منظور به وجود آمده است:
مراقب باشند که قوانین رعایت شود .از دید آنان سستی در کار پلیس به همان اندازه ناپسند شمرده می شود که کاربرد خشونت بی
حساب و کتاب از سوی آنان .دستگیرشدن ٬چند ساعتی به زندان رفتن نیز بخشی از بازی بشمار می آید ٬اما این چیزها نباید از حد
متعارف فراتر رود .مارش و همکاران او این را با آنچه که در دبیرستان می گذرد -و بخشی از آموزش دبیرستانی نیز به آن
مربوط می شود -موازی می بینند .در آنجا نیز دانش آموزانی که هنگام ارزیابی آموزگاران خود به آنها نمره می دهند ٬از قوانین
سفت و سخت تبعیت می کنند :هنگامی که او چشمش را بر چیزی می بندد ٬او را خوار می دارند و هنگامی که سختگیری بیش از
حد می کند ٬تا ’ماهیت خود را نشان دهد‘ از او می رنجند .مارش و همکاران او با مطرح کردن این مسائل می خواهند روشن
سازند ٬اوباشان فوتبال مانند دسته ای از خردباختگان نیستند ٬بلکه گروهی با ساختار اجتماعی مشخص می باشند.
اکنون می رسیم به اوباشان و خراب کاران .عنوان این بخش از کتاب نشانگر کاربرد زبانی است که طرف داران فوتبال دوست
دارند آنرا بکار برند؛ زبانی که کمتر دیده میشود اهل علم آنرا برای یکدیگر بکار برند ٬هرچند آنها هم -از آنچه که دیده ام می
گویم -کمتر به آن وسوسه نمی شوند’ .سر کدام حرام زاده ای‘ را باید داغون کنم؟ سر طرف داران تیم مخالف را که مسئوالن
ورزشگاه در گوشه دیگری از جایگاه به آنان جای داده اند تا از دسترس طرف داران آکسفورد یونایتد دور باشند .البته نمایش
خونخواری طرف داران تیم مقابل کمتر از آن تیم خانگی نیست .هر دو گروه در تحریک هم از چیزی کوتاهی نمی کنند ٬مثالً
شعارهایی می دهند که طرف متقابل را ماهی گندیده و موش کثیف می نامند .اگر گفته ها و شعار های شان را بخواهند عملی
کنند ٬باید همه مسابقات فوتبال با کشت و کشتار پایان پذیرد.
دقیقا ً این همان چیزیست که اتفاق نمی افتد .گمان می رود آن با عنوان رمز آلود کتاب مارش و همکاران او ربط داشته باشد .به
نظر می رسد همه این المب و تلمب ها بیشتر برای آست که در میان رفقای خود به عنوان جنگ آوری بی باک ٬آوازه ای بهم زند
تا آنکه براستی با کسی دست به یقه شود .کسانی هم هستند که یهو قاطی می کنند ٬مانند بی کله ها ٬اما آنها در اقلیت هستند و
رفقای شان هم به آنان رشک می برند .همه این دورگرفتن ها در حد تهدید باقی می ماند ٬حتی اگر کار به زد و خورد هم بکشد٬
زیاد زخم و زیلی نمی شوند .وقتی کار به جاها باریک می کشد ٬پیش از بزن بزن کافی است یکی شان پا به فرار بگذارد تا دعوا
پایان پذیرد.
بدین سان دررفتن راهی آبرومندانه برای جان بدر بردن از برابر حریفی قدر می باشد .اگر گفته های مارش و همکاران او را
باور کنیم ٬آسیبی هم که دیگران می بینند ٬آن قدر ها هم که گمان می شود ٬زیاد نیست .اموال آنها خیلی تخریب نمی شود ٬درست
است که روند زندگی روزانه بهم می خورد ٬اما آن نه به خاطر قصد و نیت آنها از آن عمل ٬که ناشی از طرز انجام آن عمل می
78
باشد .آن کار می باید برای شان خوشایند باشد .مثالً برداشتن و فرار کردن دستگاه آدامس بادکنکی از مغازه لطفی ندارد ٬اما آنرا
نشان دهی و با آن در میان رفقا برقصی ٬خوشی و لطف دیگری دارد .هدف از آن کارها در درجه نخست تخریب نیست ٬بلکه
برای آنست حرص طرف را در بیاوری بی آنکه کاری را بکنی که او حدس می زند :اموال او را به دزدی .بعید نیست که آن
دستگاه پس از اجرای نمایش دوباره سرجایش برگردانده شود ٬اگر چه آن کار خشنودی دوستان را فرهم نمی کند .الت بازی های
فوتبال بیشتر نوعی از بازی می باشد ٬نوعی بازی خشن که قوانین خود را دارد و امکان آن هست که کنترل آن از دست همه
خارج شود .آن قوانین هم برای آنست که نگذارد افسار دسته خشن ها از دست همه خارج شود و کار به خشونت خونین کشد .در
برخوردهای میان طرف داران تیم ها و افراد خاصی از آنان ٬به نظر می رسد نشانه هایی از شکست را می شود دید -برای
نمونه پشت به حریف کردن و پا به فرار گذاشتن -که رضایت حریف را فراهم می آورد و او از ادامه درگیری و خشونت دست
برمیدارد .البته این گونه قوانین از صراحت و وضوح کمتری برخوردار است .در روابط اجتماعی هیچگاه آنها صاف و پوست
کنده نمی باشد .آگاهی از پاره ای قوانین و مقررات اجتماعی برای طرفین چنان است که تنها پس از زیرپا نهاده شدن آن ٬از آن
اگاهی می یابند .اغلب نیز آنها چنان برای طرفین روشن و مشخص است که نیاز به گفتن آنها نیست ٬اما کسانی که بیرون از گود
هستند ٬با آگاهی یافتن از آنها شاخ در میارند .از همانرو بود که مارش و همکارانش ناگزیر شدند فیلم برداری کنند ٬سپس از
طرف داران بخواهند در باره آن رفتارهای دیده شده و مقررات مربوط به آنها توضیح دهند.
آیا این جوانان نمی توانند راه و رسمی را در زندگی پیش گیرند که از نظر اجتماعی بیشتر مورد قبول می باشد و آینده بهتری را
وعده می دهد؟ مارش و همکاران او پاسخ می دهند’ ٬نه‘ .بیشتر آنان از محیط های کارگری می آیند .برای آنها امکانی برای
ساختن آینده شان در جهانی که ارزش ها و اهداف آن برای شان بیگانه است ٬در جهانی که نظم آن نظم آنها نیست ٬متصور نمی
باشد .با این همه ٬آنها هم مانند هر آدمی نیاز دارند برای خود کسی باشند که پیش دیگران ارج و قربی دارند .مارش ٬روسِر و
هاره رفتار تحریک آمیز اوباشان فوتبال را به مثابه تالش هایی می بینند که آنان با دست یازیدن به آنها ٬می خواهند ارزش
شخصی ربوده شده شان ٬توسط جامعه را دوباره بدست آورند .آنان در صدد ایجاد هرج و مرج نیستند ٬بلکه می خواهند به زندگی
خویش مفهوم ببخشند .نظم اجتماعی ما هر چندان هم در چشم ما خوب و پسندیده باشد ٬از باره هایی این جوانان را شخصیت
زدایی می کند ٬بگونه ای که ناگزیر می گردند با هر آنچه دارند ٬در صدد معنا بخشیدن به زندگی شان برآیند ( مارش و همکاران٬
.)۲ ٬ ۱۹۷۸بنا براین می توان دید ٬اعتراضات آنها ربطی به خالی کردن رانش پرخاشگری انباشته شده و تنش زا ٬که در تئوری
های فروید و لورنز می توان انتظار آنرا داشت ٬ندارد ٬همین طور به ساز و کارهای فرافکنانه علیه گروه هائی با پیشینه تباری
دیگر ٬همچنانکه برپایه تئوری آدورنو می توان انتظار آنرا داشت.
برای همین است که مارش و همکاران او در مورد آنها از واژه خشن استفاده می کنند ٬برای آنکه پرخاشگری بنمایش درآمده
توسط اوباشان فوتبال کارکردی آئین گونه و نمادین دارد ( مارش و همکاران .)۶۸ ٬ ۱۹۷۸ ٬آنرا در رخت و لباس آنها هم می
شود دید ٬که همانندی شگفت انگیزی با یونیفورم دارد ٬با نشانه ها و ویژگی هایی که آدم را یاد ارتشی ها می اندازد .این ها را
نمی توان تصادفی بشمار آورد ٬آن چیزهایی که مارش و همکاران وی از آنها با ’پایداری و استقامت‘ و ’وفاداری‘ نام می برند٬
از زمره فضیلت های نظامی می باشد که بسیار هم بدانها اهمیت داده می شود .فضیلت های نظامی چه ربطی به دسته خشن های
گروه اوباشان فوتبال دارد؟ آیا آنها از پرخاشگری خشن ها جلوگیری می کند؟ پیرو نویسندگان کتاب قوانین بهمریختگی ٬جنگ ها
تا پایان سده نوزدهم آئین هایی داشت ٬همچنین خشن های اوباشان فوتبال ما نیز نشانه های آشکاری از آ ئین را بنمایش می
گذارند .جنگ ها ( برای شوالیه ها و جنگجویان) در عین حال ویژگی های افتخار و احترام ٬تشخص و آئین های تالش برای
دستیابی به منافع سیاسی ٬اقتصادی و سرزمینی داشته است .به هر روی کشتن از پیامد های جنگِ جنگجویان بود ٬اما این کشتار
انبوهی را که امروزه بدان ’خو گرفته ایم‘ ٬نمی دیدی .آئین گونه سازی براه انداختن جنگ مختص فرهنگ غربی نبود .مارش٬
روسِر و هاره به مردم شناسی فرهنگی اشاره می کنند ٬که آنرا در جنگ های اقوام دیگر نیز نشان داده است .برای نمونه در
جنگ های قبایل گوناگون ٬در گینه نو ٬پیش از ِآغاز جنگ ٬الگوی ثابتی از آئین تهدید از هر دو سو را می بینی ٬که پس از آن
جنگ واقعی با خویشتن داری آغاز می گردد تا کشته و زخمی کمتر بدنبال آورد ( مارش و همکاران .)۱۲۶ ٬ ۱۹۷۸ ٬دیدن این
که بدنبال پیشرفت صنایع تولید سالح ٬آن آئین های ابراز پرخاشگری آدمی را از میان برده و بدان فرصت نمی دهد ٬برای
بسیاری از آدمها دل آزار است .همواره دست به اسلحه بریم ...دمی درنگ کنیم ...پرخاشگری را آئین سازی کنیم؟ تکنیک های
سالح های نوین را؟ آیا پیشتر با آن روبرو نشده بودیم ؟
ُکنراد لورنز! مارش ٬روسر و هاره هرسه در توافق با تئوری او ٬چندین جا به آن اشاره می کنند .لورنز نیز در توافق با فروید به
تئوری او اشاره می کند .اما ما در باال گفتیم که تفسیر اوباشی گری فوتبال برپایه مادرزادی بودن رانش پرخاشگری برای درک
و توجیه نیازها و انگیزش های آنان ٬بگفته مارش بسنده نمی باشد .چه باید کرد؟
شاید آن پرسش کمتر غیر منطقی باشد تا آنی که به نظر می آید .هنگام بررسی تئوری فروید در باره فرازش رانش ها ٬از الگوی
ریزش آبشار سخن گفتیم که می شود آنرا ’رام ساخت‘ و به صورت یک نیروگاه برق درآورد .اما فروید بکنار از فرازش ٬از
79
سرکوب رانش ها نیز سخن می گوید .پیرو تئوری او جنگ به معنی شکاف برداشتن بدنه سد آن دریاچه می باشد .این درست
همان ایده ایست که تماشاگران از اوباشان فوتبال دارند .هرچند لورنز نیز همان الگو را بکار می برد ٬اما برای آن ’دریچه
اطمینانی‘ نیز تعبیه می کند .برگردیم سر الگوی دریاچه پشت سد :او برای آنکه بدنه سد شکاف برندارد ٬پیشنهاد می کند سرریزی
برای دریاچه درست کنند تا آن آب اضافی را که نمی شود به روش معمول فرازش داد ٬از آنجا سرریز شود و برود .درست مانند
همان کاری که در هلند می کنیم؛ برای نمونه دشت هایی داریم با سرریز کردن بخشی از آب رودخانه ها زیر آب می بریم ٬این را
می توان به مثابه تاوانی دید که برای پیشگیری از خراب شدن اوضاع می پردازیم .آنروز لورنز پیشبینی نمیکرد که رویدادهای
پیرامون استادیوم فوتبال بجای خود بازی نقش بازی خواهد کرد.
ساختن یک نیروگاه آبی با ’فرازش آب‘ مانند ساختن سرریز کاری تکنیکی می باشد .فرازش رانش های ویرانگر ٬مانند سرری ِز
آب اضافی و غیر قابل فرازش دریاچه اجتماعی ٬کاری فرهنگی می باشد .روشی که از آن راه ٬طرف داران فوتبال ٬بکمک
امکاناتی که در دسترس دارند ٬پرخاشگری شان را از طریق ’سرریز‘ از قوانین و آئین های گروه خشن بیرون می ریزند تا سد
نشکند ٬کمتر از یک کار فرهنگی نمی باشد .کارناوال ٬جشنی که از قدیم االیام فرازش های غیر متعارف نتوانسته است آنرا مالیم
سازد ٬نیز کارکردی همانند سرریز دارد.
ترن های در به داغون شده ٬مسابقات فوتبال به آشوب کشیده شده و هر از گاهی سری شکسته ٬به آنجا رسید که در سال ٬ ۱۹۸۵
در مسابقه فوتبالی که در استادیوم هیزل بروکسل برگزار شده بود ٬نخستین رویداد غم انگیز پیش بیاید ۲۹ ٬تن از طرف داران دو
طرف کشته شدند و در سال ۱۹۸۹در لیورپول ۹۵تن .از فرهنگ سخن بمیان آمد! مارش و همکاران او که پیش از کشته شدن
کسی در این گستره ٬بررسی ها خود را نگاشته بودند ٬هیچگونه اقدام مشخصی را پیشنهاد نمی کنند ٬اما هشدار می دهند .هنوز
عامل انسانیت زدائی ٬که از مشخصه های جنگ های نوین می باشد ٬در برخوردهای طرف داران باشگاه های رقیب زیاد بچشم
نمی خورد .آئین گونه سازی پرخاشگری و خشونت کاریست آسیب پذیر ٬چون تاثیر آن به پذیرفته شدن آن از سوی بقیه جامعه
بستگی دارد ٬هر چه قدر هم شنیدن این گفته بگوش بیگانه باشد .مارش و همکاران او به مداخله رو به افزایش و تشدید یابنده از
یکسو و سنگینتر شدن پیوسته مجازات اشاره می کنند .آن اقدامات ٬جلو خالی کردن پرخاشگری این جوانان را از طریق ( یکی
پنداشتن خود و شرکت در -م ).پرخاشگری گروه خشن ها ٬که دارای ساختار پرخاشگری می باشد ٬می گیرد .پیامد ناخواسته و بد
این کار می تواند آن باشد که مساله جای دیگری دهن باز کند و بدتر از آن ٬نشود آنرا در آنجا به همین سادگی کنترل کرد (
مارش و همکاران .)۱۳۴ ٬ ۱۹۷۸ ٬اگر به استعاره خود برگریم ٬مانند آنستکه با این کار جلو سرریز شدن آب ٬از روی سرریز را
می گیرند ٬با همه پیامدهایی که آن می تواند داشته باشد .آیا اوباشی گری فوتبال از هنگامی که مارش و همکاران او گزارش خود
را بیرون دادند ٬دگرگونی پذیرفته است؟ پرسشی که در پایان بخش ۸مطرح می شود چنین است ٬آیا بیکاری پیوسته به
سازماندهی سیاسی بیکاران خواهد انجامید یا به کاربرد خشونت راست افراطی و نژادپرست .اوباشی گری فوتبال دماسنج خوبی
برای آگاهی از رویداد های این گستره ٬در میان جوانان طبقه پائین می باشد .رسانه ها پیوسته از نژادپرستی در میان طرف داران
می گویند .از این گذشته از هنگام رویداد هیزل ٬دیگر جایی برای سخن گفتن از دسته خشن های قابل اغماض نمی گذارد.
هرچند در میان صفوف اوباشان فوتبال بلژیکی دانشجویان را هم می شود دید ٬اما اکثریت آنها کارگران آموزش ندیده می باشند (
دست کم ٬) ٪۷۰که کمتر از ۲۵سال دارند ٬با نتایج دبیرستانی پایین و شانس اندک در بازار کار ( فان لیمبرخن و همکاران٬
.)۲۶۵ ٬ ۱۹۸۷هسته اصلی آنها را خرابکارانی تشکیل می دهد که اغلب پرونده تبهکاری ٬دزدی و حمل سالح بدون جواز
دارند .هرچند پلیس در بازرسی های بدنی آنان مرتب اسلحه پیدا می کند ٬اما برای هولیگان ( اوباش) ها افتخار بزرگ آنستکه با
دست خالی به جنگ ’دشمن‘ برود .خشونت تنها به طرف داران تیم های مختلف محدود می شود ٬زخم ها و آسیب ها معموالً خیلی
80
جدی نمی باشد و به آدم های دیگر کاری ندارند .در برابر ماشین هایی که جلو خانه ها پارک شده ٬باجه های تلفن ٬کوپه های ترن٬
ایستگاه های اتوبوس ٬از اهداف خرابکاری محبوب آنها می باشد.
توضیح و تفسیر فان لیمبرخ و همکاران او از اوباشی گری با از آن مارس ٬روسر و هاره مطابقت دارد .اکثریت اوباشان از
زمره گروه های آسیب پذیر اجتماعی می باشند ٬که برای بهتر شدن اوضاع مادی و اجتماعی آنان ٬روزنه امیدی نیست:
آن نبود و کمبود امکان باال کشیدن فردی خود در روابط اجتماعی معمولی را ٬که اوباش فوتبال تجربه می کنند ٬با احترام و توجهی که در
ورزشگاه فوتبال همراه گروه خود بدست می آورند ٬جبران می کنند .بدنامی و بی آبرویی که در دل دیگران ترس می اندازد ٬توجهی که رسانه
ها مدام به آنها می دهند و لشگری از پلیس و نیروهایی که برای حفظ نظم به میدان آورده می شود ٬برای گروه آنها پیروزی بزرگ بشمار می
آید .اگر زمینه آن پیش بیاید ٬تک تک آنها می خواهند کاری کنند که در درون گروه نیز تحسین شوند :مانند سردسته ای بی باک که از کسی
ترسی بدل راه نمی دهد و از میدان در نمی رود ( فان لیمبرخن و همکاران.)۲۷۲ ٬ ۱۹۸۷ ٬
پژوهشگران از آن با ’جستجوی پُر تشنج برای یافتن یک هستی معنا دار‘ نام می برند .که تنها از طریق به چالش کشیدن نظم
موجود میسر می گردد .هرچه از سوی رسانه ها توجه منفی به آنان شود ٬به نفع شان است .برخی از این اوباش ها برای خود
آلبوم نمایش های خود را دارند؛ شماری نیز چنان رویی دارند که با پژوهش هایی که روی اوباشان فوتبال می شود ٬همکاری می
کنند .برای آنان توجه بیشتر به معنی افتخار بیشتر می باشد.
با این همه از زمان پژوهش های مارش و همکاران او چیزی عوض شده است .در کنار اوباش های کالسیک که ریخت و وضع
شان را با شالگردن ٬کاله باشگاه خود ٬لباس های ترس آور و اگر میسر شد با مستی و منگی می آرایند ٬اوباشان هردمبیل هم
وارد کارزار شده اند .اینها سر و وضع مرتب دارند ٬موهای شان آب و شانه شده است ٬رخت شیک و غیر رسمی ( که اغلب
دیده شده است) به تن دارند ٬از مستی ٬بدمستی ٬مصرف مواد و اوباش معمول دوری می کنند ٬پس از بر زمین انداختن حریف
کارت ویزیت خود را که متنی هم روی آن نوشته شده به آنان اهدا می کنند.
این هردمبیل ها -همچنین پیشروان آنها که تحفه انگلیس بودند -می کوشند سازمان دهی بهتر و اربتاطات بین المللی بیشتر با
هردمبیل های دیگر کشورها داشته باشند .بخشی از این تالش آنها به صورت واکنش در برابر افزایش قاطعیت پلیس ها و
نیروهای انتظامی می باشد .آنها این دید و برداشت را تائید می کند که اوباشی گری فوتبال برای آن نیست که آنها جوش آورده و
افسار گسیخته اند ٬بلکه برای آنست که در جایگاه نمایندگان فرهنگ دیگری می کوشند فوتبال را بهانه کرده ٬مسابقه خودشان را
’بازی کنند‘ .هرچه زمان می گذرد ٬بهتر می توان دید ٬برخورد خشونت بار بدون برنامه ریزی و خودسرانه کمتر پیش می آید؛
برای آنها مانند برخورد های میدان نبرد ٬زمینه چینی می شود .بگفته لیمبرخن و همکاران او ٬اوباش ها هم آنرا بهمان نحو تجربه
می کنند .اما ظواهر نشان می دهد تمرکز اوباشان به گرد فوتبال اتفاقی می باشد .در دوره های تعطیلی ٬برون از فصل فوتبال٬
اغلب نمایش در برخی سواحل شناخته شده ٬که آدم های زیادی برای آفتاب و شنا می روند ٬اجرا می شود که برای گردشگران
خوشایند نیست (فان لیمبرخن و همکاران.)۲۷۱ ٬ ۱۹۸۷ ٬
وابستگی سیاسی اوباش های فوتبال چگونه است؟ وجود بیکاری مزمن ’لمپن پرولتاریا‘ -لیمبرخن و همکاران او نیز چندین بار
این اصطالح را بکار می برند -زمینه رشد حرکت های راست افراطی را فراهم می آورد .جبنش هایی از این دست ٬احساسات نا
خشنودی موجود را به روشی ’غیر واقع بین‘ ٬به نفرت از خارجی ها ترجمه می کند ٬خواهان رهبری قاطع ٬رهبری با اراده آهنین
میگردد و چهارچوبی سازمان یافته برای سیاست ها و خشونت های خیابانی می شود .امکان این که اوباشان فوتبال از رهگذر
جنبش های اینچنینی سیاسی گردند ٬وهم و خیال نیست .در نگاه نخست حقایق در باره آنها دلگیر کننده می باشد:
من نژادپرست واقعی هستم .علیه سیاهان و یهودی ها هستم .پیش مراکشی ها ( در برخی کشورهای اروپایی مراکشی های زیادی از دیر باز
ساکن هستند و محله های خاص خود را دارند -م ).خودم را امن احساس نمی کنم .وقتی توی انتورپن ( از شهرهای بندری بلژیک -م ).یهودی
ها را می بینم که با آن کاله و ریش شان در خیابان ها راه می روند ٬دلم می خواهد حال شان را جا بیاورم .نه ٬می باید همان کاری را که در
افریقای جنوبی با آنان می کنند ٬اینجا هم همان را کرد ( فان لیمبرخن و همکاران.)۱۶۳ ٬ ۱۹۸۷ ٬
به نظر می رسد سه چهارم بازیکنان فوتبال ایده هائی از این دست دارند ٬بعضی وقت ها نیز در خصوص تعقیب یهودیان اتاق
های گاز و هیتلر اشاراتی می کنند ( فان لیمبرخن و همکاران او .) ۱۰۵ ٬ ۲۷۵ ٬ ۱۹۸۷ ٬در عین حال میان اوباش های فوتبال و
نمایندگان جنبش راست افراطی نیز تماس هایی دیده می شود ٬اگرچه آنها هنوز تصادفی است ٬میان افراد صورت می گیرد و
سازماندهی شده نمی باشد.
پژوهشگران بلژیکی زیاد به آنها اهمیت نمی دهند و آنها را ناشی از نیاز اوباشان فوتبال به تحریک و تهییج می بینند .اما آنها
حاشا نمی کنند که اوباشان به خدمت ’پیاده نظام‘ راست افراطی درآیند .آنها به انگلیس ٬آلمان و هلند اشاره می کنند که در محیط
81
های فوتبال شان عوامل راست افراطی زیادی النه گزیده اند .اگر بخواهیم در جامعه ای که ’در آستانه پاشیدن است‘ نبض احسات
سیاسی را بگیریم ٬به نظر می آید اوباشی گری فوتبال یکی از عوامل مهم برای اندازه گیری های دوره ای می باشد.
پژوهش لیمبرخن ٬کوالرس و والخراف به سفارش سازمان های دولتی انجام شد .بیگمان آن گزارش ٬رهنمودهایی برای پیشگیری
های همراه با مسئولیت دارد .پس از خواندن نوشته های مارش و همکاران او نباید شگفت زده شد که فان لیمبرخن و همکاران او
نیز به این نتیجه رسیده اند که اقدامات سیاسی و تکنیکی از باره امنیتی هر چندان هم ضروری باشد ٬در صورت همگام نشدن با
برنامه ریزی هایی در جهت بهبود پایه های اجتماعی و روانی-اجتماعی اوباشی گران فوتبال ٬تنها به جا بجائی خشونت خواهد
انجامید .آنها در این زمینه ٬مخصوصا ً به کوتاه بودن دوره های تحصیلی و نتایج ناامید کننده تحصیلی اوباشان فوتبال ٬نیز نبود
روزنه امیدی در جامعه برای آینده آنان اشاره می کنند .نقطه آغاز نابرابر در این مسابقه زندگی آنانرا ٬می باید آموزش و امکانات
برابر کار ٬جبران سازد .رسانه ها نیز با برخورد احساسی به آشوب ها ٬اندازه گیری آنها از باره احساسی ٬به جو منفی در مورد
آنان دامن می زنند .بهتر است آنها نیز در گزارش های خود خویشتن داری نشان دهند .پلیس هم می باید بیشتر به برخوردهای
’ظریف ٬مالیم ٬روانشناسانه‘ روی آورد ( لیمبرخن و همکاران .)۲۸۳ ٬ ۱۹۸۷ ٬با جذب هولیگان ها ( خالف کاران فوتبال) به
کارهای سازنده ٬مانند فعالیت های ورزشی و ’پروژه هایی برای طرف داران‘ ٬سازمان های ورزشی به این جوانان امکان خواهند
داد نیازشان به ارزشمند یافته شدن را از راه های سازنده و نه ویرانگر عیان سازند ( فان لیمبرخن و همکاران ٬همانجا.)۳۰۵ ٬
پژوهشگران بلژیکی سفارش دیگری هم می کنند ٬سفارشی که رهنمودهای دیگر را کم رنگ می سازد یا از میان می برد .در
واقع آن یک فریاد دادرسی است تا یک سفارش:
درآن از مقامات به اصرار خواسته می شود ٬گزارشی را که دریافت می کنند ٬خوب و با دقت بخوانند ٬بررسی کنند و ببینند
سفارش هایی که آنها داده اند ٬برپایه پژوهش های انجام شده می باشد یا نه ٬رهنمودها را خوب سبک و سنگین کنند ٬در صورتی
که تصمیم گرفتند از آنها پیروی نکنند ٬از خود بپرسند برای چه آن کار را نمی کنند.
اما در آن گزارش وزین و معتبر یک خطای بزرگ بچشم می خورد ٬که در صفحه ۲۹۸می باشد.
در پایان بخش هشتم ٬از اوباشی گری فوتبال به عنوان نمونه ای از خشونت غیر واقعی یاد می شود’ .خشونت غیر واقعی‘ ما را
به یاد چیزی نابخردانه می اندازد ٬چیزی که کارکرد دیگری ندارد مگر کاستن از تنش .تصویر طراحی شده توسط پژوهشگران
انگلیسی و بلژیکی به طرز چشمگیری خویشتن دارانه است؛ در آن گزارش از فرد یا دسته خشنی سخن رانده می شود که پیرو
’قوانین بی نظمی‘ هدایت می شود و رفتارشان تا حدود زیادی آیین گونه است؛ که در جستجوی شان برای یافتن یک زندگی
دارای معنی ٬کارکرد ویژه ای دارد’ .خشونت غیر واقعی‘ می تواند اسم جمعی باشد برای اشکالی از خشونت که وظایف بسیار
متنوعی را بجا می آورد .آن می تواند به این معنا باشد که الگوی ’شکاف برداشتن سد‘ به سبب رانش ٬الگوی کاملی نیست .در
بخش سوم و آخرین بخش کتاب ٬این حدس تائید می شود.
82
آزمایش و تفسیر
میان تحقیق کوبن و گادزچاک با پژوهش هایی که پیشتر بدانها پرداختیم ٬تفاوت دیگری نیز هست که کمتر به هدف تحقیق ربطی
دارد ٬تا با کارکرد آن .تا اینجای کار برای آزمودن تئوری ٬صرفا ً از نقش تحقیق تجربی سخن رانده می شد .اما کوبن و گادزچاک
در صدد امتحان تئوری برنمی آیند ٬آنها می خواهند بدانند آیا جامعه ما دچار دو پارگی شده است و آیا آن ٬آن چنان که خیلی ها
نگرانش هستند ٬پیامد های ترسناکی دارد .آنها می خواهند تصویری از اوضاع امور بدست آورند تا تفسیری که برپایه آن می کنند
از صحت بیشتر برخوردار باشد.
ق تفسیری سخنی از تئوری بمیان آورده نمی شود .البته از بینش تئوریک میان آزمودن و تفسیر تفاوت بسیار است .در تحقی ِ
استفاده می شود ٬آنهم در تفسیر آنچه که در جریان است .فرض بر آن نهاده می شود ٬حداقل تا هنگامی که تحقیق تئوریک ادامه
دارد -که بینش تئوریک درست می باشد .نمونه ای از این دست را کوبن و گادزچاک هنگامی ارائه می کنند که از خود می
پرسند ٬برای چه بیکاران سازمانی ندارند ٬در صورتی که برخی شرایط اولیه آن موجود است .به نظر می رسد آنها از این فرض
حرکت می کنند که وجود یک چنین شرایط اولیه ای ( به تقریب می توان گفت) همواره سازمان سیاسی گروه های مربوطه را
بدنبال داشته است .آنها در اینکه آن تئوری به طور تجربی آزموده شده و اگر شده ٬چگونه؟ در آن باره چیزی نمی گویند .علیرغم
حضور آن شرایط ٬بیکاران سازمانی (برای خود-م ).ندارند .نتیجه گیری آنها این نیست که تئوری اشکالی دارد ٬بلکه این است که
در شرایط فعلی می باید شرایط اولیه دیگری ٬غیر از آنی که تا کنون شناخته شده است ٬در میان باشد ٬در نتیجه آن پدیده هایی که
انتظار آنها می رود ٬اتفاق نمی افتد .آن شرایط اولیه چه چیزهایی می تواند باشد ٬در آن مقطع ٬برای آنها اهمیتی ندارد؛ در اینجا
از تئوری برای تفسیر تجربه استفاده می شود ٬نه آنکه از تجربه برای بررسی یا تنظیم و تعمیر تئوری.
در علوم دیگر نیز تحقیق تفسیری بکار برده می شود .پزشکی که در باالی سر بیمار است ٬به بررسی و امتحان این یا آن تئوری
پزشکی روی بیمار نمی پردازد ٬بلکه دانش پزشکی خود را بکار می گیرد تا ببیند ناراحتی بیمار چیست .در مانگر روانی نیز
بکمک دانش روانپزشکی یا روانشناختی خود همان کار را می کند ٬بهمان سان تیم بررسی سقوط هواپیما می خواهد علت سقوط
را پیدا کند ٬یا تیم بررسی دیگری می خواهد علت از میان رفتن دایناسور ها را بداند ٬تیم دیگری می خواهد بداند چگونه شد که
در سده شانزدهم انقالب علمی در باختر زمین روی داد نه در چین که در همان هنگام همه شرایط اولیه پیش آمدن آن در چین
موجود بود .تاریخ علوم گوناگون مملو از علوم تفسیری می باشد .به هر حال تفسیر هم خطا پذیر می باشد و می باید از طریق
تحقیقات بیشتر -روی بیمار ٬روی بازماندگان و شاهدان عینی ٬روی شرایط ستاره شناسی و زمین شناسی در آن مقطع ٬روی
منابع تاریخی -آنرا آزمود.
83
حتی در علوم طبیعی دست یافتن به آن ایده آل همیشه هم میسر نیست .همه جا و همه چیز با آن نظم آهنین و سیستم نسبتا ً ساده و
پایداری که دستگاه خورشیدی ( منظومه شمسی) دارد ٬پیش نمی رود .از آنرو امروزه در علوم طبیعی نیز پذیرفته می شود که
سیستم های باز و ناپایداری وجود دارد ٬که اصوالً پیشبینی ناپذیر بودن آنها تنها به این علت نیست که عقل ما نمی رسد .نمونه ای
از این دست هواشناسی می باشد .هواشناسی رشته ای از علم است که با سیستم باز و ناپایدار سر و کار دارد .اگر یک عامل
کوچک از چشم بیافتد ٬می بینیم جبهه هوای بارانی که می باید بسوی دانمارک می رفت ٬بسوی جنوب هلند می رود -و هلندی
هایی که در کمپ ها تعطیالت خود را می گذرانند ٬از هواشناسی دلخور می شوند .این را تاثیر پروانه می نامند ٬چون تحت
شرایط خاصی ٬پروانه ای که به ناگهان بال هایش را باز می کند ٬در دور دست ها گردبادی را براه اندازد ( .دیویس٬ ۱۹۸۹ ٬
صفحه ۵۲را ببینید).
در مورد یک جامعه صنعتی و نوین نیز گفته می شودسیستمی باز و ناپایدار می باشد که پیوسته دستخوش دگرگونی های تندی
می گردد .کاربران علوم اجتماعی ٬همواره می توانند با خویشتن داری بسیار و برپایه برآورد روند کنونی ٬آینده را پیشبینی کنند:
دگرگونی کوچکی در شرایط اولیه می تواند موجب تاثیر پروانه گشته ٬از آنرو همه پیشبینی ها را بی اعتبار کند ٬بگذریم از اندازه
گیری های غیر دقیق علوم اجتماعی که -همواره امکان آن هست -راه گریز کافی برای فراخ گرفتن شروط اولیه می گذارد تا
بتوان برپایه همان تئوری ٬در چهارچوب امکاناتی که هست ٬به نتایج یکسره دیگری رسید .کوبن و گادزچاک فرض را بر این می
گذارند بیکاری بیشتر ماهیت ساختاری دارد تا دوره ای ٬از آنرو می باید پذیرفت که ماهیتی دائمی دارد .می باید منتظر ماند و
فقر-م ).پرولتاریا تشدید خواهد یافت .آیا این دوپارگی ( ‘ دید .مارکس و انگلس نیز یقین داشتند دوپارگی جامعه و ’فراِلندونگ
کنونی استمرار خواهد یافت و در دراز مدت قطبی شدن خشونت بار طبقه (پائین) را در پی خواهد آورد؟ با گوشه چشمی به تکه
تکه شدن امروزین طبقه پائین ٬گمان نمی رود چنین شود .اما در این میان ٬پشتیبانی افزایش یابنده از گروه های راست افراطی در
84
اروپا ٬از نشانه های نگران کننده می باشد .در مورد تشدید تبهکاری و خرابکاری چه می توان گفت؟ روند امروزی در آن باره
دروغ نمی گوید .تنها چیزی که می توان گفت ٬این است که روند ها برای همیشه نمی ماند.
کسی که بتواند پیشبینی کند ٬امکان دارد بعدا ً معلوم شود که از زمان خود جلوتر بوده است -راشل کارسون که در آغاز دهه پنجاه
( سده گذشته -م ).از پیشگامان نگهداری از پیرامون زیستی بود اما کسی گفته های او را جدی نمی گرفت ٬اکنون به نیکی از او
یاد می کنند -اما می تواند اینگونه هم باشد که از دیدگاه امروزی روشن گردد در گذشته اشتباه بزرگی کرده است .همچنانکه
پژوهشگران علوم اجتماعی رشد جمعیت جهان باختری را خوب و درست پیشبینی کردند ٬در حالی که می توانستند آنرا از سر
خود بیاندازند و به آیندگان محول کنند .در آن روزها اگرچه هنجارهای جنسی ٬زناشوئی و فرزند آوری شتابان دگرگون گشته بود٬
اما کشف قرص ضد بارداری (برای آن پیشبینی ها) در حد یک فاجعه بود .البته علوم اجتماعی را سرزنش می کنند که از
پیشبینی فراز آمدن پر هیاهوی فرهنگ جوانان چپ و آزادی خواه پایان دهه شصت ناکام ماند .پس از فروپاشی ناگهانی و
باورنکردنی بلوک شرق نیز بزرگترین کارشناسان بلوک شرق اعتراف کردند که تا چند سال پیش یک چنین چیزی را بخواب هم
کار کاربران علوم اجتماعی که میان سرزمین ناشناخته و رسوا کننده پیشبینی و پیشگویی در
نمی دیدند .این چنین است گستره ِ
نوسان هستند.
پژوهش مارش ٬روسِر و هاره نیز از پژوهش هایی که پیشتر آنها را دیدیم ٬متفاوت می باشد .آنها هم کاری به کار بررسی و
امتحان تئوری کلی ندارند .در اینجا نیز شمار بزرگی از آدمها ٬روی یکی دو جنبه از تجربه یا رفتاری که پیشا پیش انتخاب شده٬
آزموده و بررسی نمی شوند تا نتایج آنرا از باره تجربه های آماری پردازش دهند ٬بلکه تنها یک گروه بررسی می شود که گمان
می رود ٬به طور نسبی نمایندگی گروه های دیگر را داشته باشد ٬البته آن ٬هدف اصلی این بررسی نیست و دستاوردی افزوده
بشمار می آید .این ٬یک پژوهش تفسیری و همچنین کیفی می باشد؛ این دو ٬اغلب پا به پای هم پیش می رود ٬برای آنکه یک چنین
پژوهش تفسیری معموالً چیزی برای پردازش آماری ندارد .این با گونه ای از پژوهش که در مردمشناسی فرهنگی بکار می رود
و در آنها قبیله ای را به مدت درازی از طریق مشاهدات حضوری و شرکت در فعالیت های آن ٬از باره های اخالق ٬عادات و
رسوم ٬فرهنگ و ساختار اجتماعی بررسی میکنند ٬همسانی های بسیار دارد.
مارش و همکاران او از آن با الگوی پژوهش پرتوان یاد می کنند تا تفاوت میان آن و الگوی پژوهش گسترده را نشان داده باشند٬
که نمونه های آن را در آدورنو ٬شریف و دویچ می توان دید و دست کم در برخی از نظامات علوم اجتماعی تسلط بیشتر دارد.
مارش و همکاران او روی غیرقابل اغماض بودن الگوی پژوهش اخیر تاکید می کنند ٬اما معتقد هستند این را ٬در علوم اجتماعی
به نادرست برخورد علمی در شمار می آورند .آن از دید مارش و همکاران او ٬در واقع می تواند گامی تکمیلی در پژوهش های
نوع اول باشد .بررسی های خود آنان نمونه بسیار خوبی در این زمینه می باشد.
هرچه آگاهی تئوریک در حوزه یک واقعیت فزونی می گیرد ٬تصویری که کارشناسان از آن می یابند ٬پیوسته از آنی که به نظر
می آمد دورتر می گردد .این را در علوم طبیعی بیشترمی شود دید ٬که سیاهچاله هاُ ٬کد های ژنتیکی ٬نوترون ها و کوارک ها را٬
در مقایسه با دنیای هر روزی مالوف و آشنای ’سنگ و چوب ‘ ٬چنان متحول می سازد که آنرا دیگر نمی توان شناخت یا کمتر
می توان شناخت .در علوم اجتماعی این موارد کمتر بچشم می خورد ٬اما در برابر با مساله حساسیت بسیار روبرو هستیم ٬برای
آنکه هر کسی در باره آدمها ٬اوضاع و احوال و رویدادها بیش و کم نظر روشنی دارد .اگر بشود گفت ٬ما خود سیاهچاله خویش
85
هستیم .از همان رو برخورد میان علم و عقل عموم پاره ای اوقات دلگیر کننده و دردناک میباشد ٬مانند سه ’الیه‘ فروید ( میان
پرده ۱را ببینید) .ما در برابر علوم اجتماعی نگرشی بس دوگانه داریم :از یک سو انتظار داریم آنها روزی حقیقت خودمان را
برای ما آشکار سازد ٬از سوی دیگر ٬تا می بینیم آن حقیقت ٬به برداشتها و دیدگاه های احساسی ٬اخالقی و جهانبینی ما که با رنج و
دقت در باره خود و جهان انباشته ایم و ریشه های بسیار ژرف دارد ٬آسیب می زند ٬فغان برمیاوریم .ای بسا که این نگرش دوگانه
هنگام دریافت گزارش کارشناسان بلژیکی هم نقشی داشته است.
اوباشی گری فوتبال درمیان تماشاگران ’ترسی اخالقی‘ پدید می آورد .بیخود نیست که می شنویم از پلیس دادگاه و مقامات دولتی
خواسته می شود جلو این ’تراژدی ها‘ را با شدت عمل بگیرند .اما بررسی های علمی ٬مانند پژوهش های مارش و همکاران یا
فان لیمبرخن و همکاران از اوباشان فوتبال تصویر دیگری را عرضه می کند که با توجه به متن اجتماعی ٬نرمش چشمگیری
دارد و به نظر می رسد مساله را کامالً وارونه می کند :تصویری که در آن پژوهش ها از اوباشان فوتبال داده می شود ٬آنها را
مرتکب تبهکاری نشان نمی دهد ٬بلکه آنان را قربانیان سیستمی اجتماعی نشان می دهد که در آن شهروندان معمولی ٬یعنی من و
شما ٬نمایندگان و نگهدارندگان آن ٬بزبان دیگر ’مرتکب‘ تبهکاری هستیم .شهروندان می باید به ناگهان ٬در جایگاه هم-شهروند آنان٬
هرچند در آن گزارش به گونه ای که ما می گوئیم نیامده است ٬خود را به خاطر سرنوشت درد آور اوباشان طبقه پایین گنهکار
بدانند؛ اوباشانی که حیاط خانه آنها را بهم می ریزند و از دید انها شایسته مجازات می باشند .داشتن چنین سهمی از گناه جمعی٬
حتی برای مسئولین دولتی که خود را بیشتر مخاطب می بینند ٬از باره روانشناسی کاربرد ندارد.
از آن گذشته ٬سیستم اجتماعی شخص نیست و نمی توان آنرا جای مرتکب و عامل گذاشت .نمی توان به صورت استعاری گفت
آنهم کاری ’می کند‘ ٬مانند آنچه که اوباشان فوتبال می کنند :چاقو بدست دنبال کسی می گردد که بزند ٬کوپه ترن را بهم می ریزد
یا با تیغ روی صورت کسی خط می اندازد .سیستم هم قربانی می گیرد اما نه با ارتکاب به تبهکاری .همچنانکه مارکس نشانه
های آنرا دید و هشدار داد ٬رسوایی سرمایه دار را نمی باید به مثابه شخص بلکه می باید در جایگاه نمایندگی مقوله های اقتصادی
عیان ساخت .از آنرو برای آنکه بتوان در رابطه با اوباشی گران فوتبال ٬در این مورد از ’قربانی‘ سخنی گفت ٬بی آنکه پای
تبهکاری را بمیاین کشیده شود ٬می باید در روابط علی میان عوامل اجتماع ِی انتزاعی و رفتارهای آدم های مشخص ٬بیش و کم
دید و بینش علمی اجتماعی داشت -بویژه در این جابجایی های پیشبینی نشده ای که آدمها در مفاهیمی چون علت ٬مرتکب ٬پیامد٬
قربانی به وجود میاورند .آن همچنین مستلزم چیز دیگریست ٬شاید هم سخت ترین آنها ٬که می باید واکنش های بسیار انسانی خود
را مهار کنیم ٬چون آن دید و بینش بما می آموزد که سرکوب سخت ٬پیامدهای باژگونه در پی میاورد .در باره سرکوب رانش ها و
ناخرسندی در فرهنگ ٬پیشتر سخن گفتیم ....
می توان گفت پذیرفتن و بکار بستن سفارش ها و رهنمود های سیاسی سرچشمه گرفته از دید و بینش اجتماعی ٬برای سیاست
مداران و پیروان آنها دشواری های خود را دارد .هرچه آگاهی در گستره واقعیتی افزایش می یابد ٬دید و بینش از محدودیت ها و
امکانان مداخله در آن نیز فزونی می گیرد .چگونگی و چرایی مداخله ویژه ای برای آنهایی که بیرون گود ایستاده اند دشوار تر
می گردد :از سوی دیگر مداخالت نیز بیشتر انتزاعی می شود ٬چرا که آنها بگونه فزاینده ای سیستم را نشانه می رود تا آدم هایی
که در آن گرفتار شده اند .از همانروی ٬پژوهشگران بلژیکی دست و پای خود را در پوست گردوی رهنمودهای روانشناختی به
برخورد همراه با مسئولیت نمی گذارند ٬بلکه از مقامات مسئول می خواهند برای بیشتر شدن شانس و امکان این جوانان در بازار
کار و آموزش آستین باال بزنند .با اینگونه مداخالت است که دست خرابکاران و اوباشان را می توان گرفت و از گرفتاری درشان
آورد ٬نه آنچنان که بخشی از تماشاگران می خواهند با تار و مار کردن آنها.
از آن گذشته اقداماتی از این دست ٬به سبب آنکه پس از گذشت زمان دراز میوه می دهد ٬امکان دارد با پاره ای منافع این یا آن
بخش از جامعه تضاد پیدا کند .فرض کنید پژوهش ها نشان می دهد -این نمونه را که همین طوری به مغزم رسیده است می آورم
-فراهم آوردن شرایط کاری بهتر برای جوانانی که تحصیالت پایین دارند ٬روی شرایط پیش آمده رقابت در سطح بین المللی٬
تاثیر مثبت نمی گذارد و بیکاری را افزایش می دهد .در چنین اوضاعی این وظیفه مسئولین کشوری است که تصمیم بگیرند
چگونه منافع متضاد و نتایج پژوهش ها را نسبت به هم سبک سنگین کنند و آنرا به جوانان ’بفروشند‘ .این گونه تصمیم گیری ها
را سر میز سیاست می گیرند ٬نه پژوهش های علمی.
امکان دارد شیوه سیاسی پیشنهاد شده برپایه تحقیقات علمی و جامعه شناسی پژوهشگران ٬پس از آنکه در شاه لوله شبکه تصمیم
گیری های سیاسی فرود آمد ٬دستخوش منافع متضاد و زورآزمایی های پیچیده بلوک های قدرت شبکه های فرعی گردد .حتی
هنگامی که سازمان های مرتبط دولتی با آن مساله ٬کارکنان بلند پایه شایسته ای داشته باشند که با شور و دلبستگی ستایش انگیز
کار شان را انجام می دهند ٬به نظر می رسد کالف سردرگم حق داشتن و به حق رسیدن را نمی توان بسادگی از هم گشود ٬از
آنرو پژوهشگر علمی اجتماعی در این میان قربانی می شود ٬بی آنکه در همان دپارتمان کسی بخواهد بداند ٬چه کسی او را قربانی
نمود .می باید یادآور شویم که رابطه میان سیاست و علم موضوع خوبی برای پژوهش های جامعه شناختی علمی می باشد.
86
بخش ۳
فرد ٬جامعه و پرخاشگری
87
۱۰
تئوری شهروندی پذیری و فرهنگ اندوزی
الیاس
فروید درجایگاه روانشناس اجتماعی
در آغاز بخش ۷تردیدی دیده شد ٬در این باره که آیا تئوری های بحث و بررسی شده در این کتاب پیوند پویائی با یکدیگر دارد.
آنجا مصلحت را در آن دیدیم تضاد و ستیز واقعی و غیر واقعی را از هم جدا سازیم ٬چون تضاد ها و ستیزهای گوناگونی هست٬
با انگیزه های جداگانه ٬کارکردهای جداگانه و دینامیک جداگانه .از پیامدهای شگفتی آور این جدا سازی ٬یکی هم آنست که گوئی
طرح ٬بررسی و آزمودن تئوری های مربوط به تضاد و ستیز واقعی ٬کار جامعه شناسان است و طرح ٬بررسی و آزمودن تئوری
های مربوط به ستیز غیر واقعی ٬کار رواشناسان .در مورد نخست ٬آن تضاد و ستیزها به روابط کارکردی میان گروه ها٬
هنجارهای گروهی ٬بده و بستان ها و به درگیری هایی مربوط می شود که در آنها طرفین اسلحه بکار می برند .در مورد دوم آنها
به احساس های نا امیدی ٬پرخاشگری و خالی کردن خشم و استیصال خود روی قربانیان بی گناهی (دسته ای) می باشد که شخص
نمی خواهد روی شانرا هم ببیند.
بخش های ۸و ۹ما را در تفسیر ها به خویشتن داری و نازک بینی فرا می خواند .طبقه زیرینی هست که هر آن امکان دارد از
اهداف ٬هنجارها و ارزش های جامعه بیگانه شود ٬که می تواند ستیزهای واقعی و غیر واقعی همراه خود آورد .اوباشان فوتبال٬
که بیشتر شان از الیه های زیرین جامعه می آیند ٬دسته خشنی را بنمایش می گذارند که در درون زیر فرهنگ آنها کارکردی
خوب و باالتر از آن آئین گونه دارد .برای روشنگری در خصوص آن دسته خشن ها می باید هم دید و بینش جامعه شناختی داشت
و هم روانشناختی .مارش و همکاران او نشان دادند که از لورنز روی برنمی تابند ٬لورنز نیز ٬همچنانکه پیشتر دیدیم از فروید
خوشش می آمد .ما توانستیم الگوی ’رام سازی‘ آبشار وحشی و تبدیل آن به نیروگاه آبی را بسط داده ٬در دریاچه سد سرریزی
بسازیم و نگذاریم این ناسازگای و تباین ظاهری ما را به پس نشینی وادارد .هرچند آ ن مثال هوشمندانه ایست ٬اما استعاره ای
بیش نیست که نشان می دهد حل مشکل را کجا می باید جست .این چنین قیاس جداگانه ای که برپایه عقل سلیم می باشد ٬نمی تواند
جای تئوری را بگیرد .هنوز چندان که باید از پیوند میان ویژگی های شخصیتی ٬ویژگی های فرهنگی ٬عوامل تعیین کننده
موقعیتی و تاثیر جداگانه یا ترکیبی آنها روی پدید آمدن یا از میان رفتن پرخاشگری ٬آگاهی نداریم .برای آنکه در آن باره دید
روشنی بدست آوریم ناگزیریم یکبار دیگر تئوری فروید را با نازک بینی بنگریم و بررسی کنیم ٬چرا که در تئوری او عواملی
هست ٬که نام بردن از او به مثابه ’نظریه پرداز رانش‘ را دشوار می کند.
فروید می گوید پیش از آنکه کودکی ٬آدم بزرگسالی گردد ٬می باید ’روند بی کران پیشرفت فرهنگ آدمی در زمانی بس کوتاه
پیموده باشد‘ .این گفته چند نکته دارد که شایسته است روی آنها درنگ شود .نخستین آنها فاصله بچه است ’ -آدم کوچولوی
آِغازین‘ -تا رسیدن به بزرگسالی می باید فاصله نقطه صفر شهروندی تا میانگین رشد شهروندی در جامعه ای را که کودک -
فروید گاه از ’ انسان آغازین‘ سخن می گوید و گاه از ’توده اولیه‘ -در آن چشم بجهان گشوده است ٬پیموده باشد .در جامعه ای آن
نقطه صفر ٬از دیدگاه تئوریک فاصله ای برابر با ۰دارد ٬اما در جامعه اروپا گمان می رود آن ’ بی اندازه ‘ بزرگ باشد .اما ’ بی
سر اینکه آیا امکان دارد جامعه ای از باره شهروندی ٬روی نقطه ای مانند اندازه ‘ را نمی توان برای تعیین دقیق فاصله بکار بردِ .
دمای نقطه ْ ۰کلوین وجود داشته باشد یا اصالً موجود بوده ٬می توان بحث کرد ٬اما از دیدگاه عملی و واقعی نمی توان آنرا
آزمود .با این احوال آن روی فحوای ادعای فروید تاثیر ندارد .خالف آنچه که برخی از روش شناسان می اندیشند ٬گفته هایی که
نمی توان آنها را مستقیم امتحان کرد ٬پیامدهائی دارد که قابل امتحان می باشد و در تکمیل ساختار تئوری وظیفه مهمی را بجا می
آورد .در اینجا نیز چنین است.
از پیامدهای گفته فروید یکی هم آنست جامعه اروپائی می باید از سطح پائین فرهنگی تا سطحی باالتر ٬رشد کرده باشد .در واقع
این فرض را می شود آزمود ٬برای مثال با مقایسه سده های میانه و روزگار نوین .برای این کار نیازی به نقطه صفر شهروندی
88
نداریم ٬بهمین سان نیازی نداریم برای برآورد آن فاصله ’بی اندازه بزرگ‘ مغزمان را خسته کنیم .آنچه ما بدان نیاز داریم٬
معیاری است که بتوانیم بکمک آن سطوح فرهنگی دوره های تاریخی را با هم مقایسه کنیم .فروید در کتاب خود استنباط خود از
فرهنگ را برمیشمارد تا ما هم معیار های خود او را بکار بریم و بجای آنها ٬معیار های خودمان یا دیگری را به گفته های او
’نیافزائیم‘ .فروید برای روشن ساختن فرهنگ ٬نزدیک به همه آن چیزهایی را بر می شمارد که آدمی را از جانواران جدا می
سازد :بهره گیری از آتش ٬خانه سازی ٬پرورش گله ٬مهارت های افزارمندی و تکنیکی ٬همچنین گامی فراتر برداشتن از کاربرد
عملی و مستقیم ٬با بهره گیری از دستاوردهای هوشی ٬هنری و علمی .از دید او یکی از پیشرفت های بسیار مهم در فرهنگ
آدمی ٬پیشرفت از جامعه پی ریزی شده روی قدرت عریان ٬بسوی جامعه ای می باشد که برپایه قوانین استوار گشته است ( فروید٬
.)۲۲۵-۲۲۰ ٬ ۱۹۷۴
امکان آن هست که برپایه چنین معیار هائی ٬هرچندان هم گنگ باشد ٬دوره های تاریخی را تنظیم کرد .الزم نیست آن مانند
ضریب هوشی یا نمره بدست آمده در مقیاس اف( .فاشیسم) ٬بر مبنای مقایسه نمره های بدست آمده صورت گیرد -هرچند آنهم
در اینجا غیر متحتمل نیست -تا بتوان برای هدف این بررسی به معیاری قابل اعتمادی دست یافت.
دومین فرض گفته فروید این چنین به نظر می آید :می باید در همه جوامع ٬میزان فرازش پرخاشگری با سطح فرهنگی متناسب
باشد .درستی این فرضیه را نیز می توان ثابت کرد .در اینجا بار دیگر دوره های انتخاب شده در تاریخ اروپا را تنظیم می کنیم٬
رانش پرخاشگری و خشونت .اگر تئوری فروید درست باشد٬ ِ اما اینبار از باره میزان فرازش ٬سرکوب یا ایجاد حواس پرتی از
می باید بتوان میان سطح شهروندی و سطح فرازش ٬پیوند و همبستگی باالیی یافت :هرچه یکی از آنها باالتر باشد ٬دیگری هم
باالتر خواهد بود .بنا براین می شود دید آنچنانکه بسیاری زیاد مته به خشخاش می گذارند ٬فروید چندان هم تئوریسین دو آتشه
رانش یکراست و مستقیم نبود برای همین خیلی ها درک درستی از گفته او ندارند؛ تئوری او به طور ضمنی مستلزم پاره ِ تئوری
ای دید و برداشتها در باره تاریخ و جامعه می باشد .چگونه می شود میزان فرازش ٬سرکوب یا حواس پرتی از رانش پرخاشگری
را اندازه گرفت؟ صرفا ً به طور غیر مستقیم؛ هرگاه سال های نخستین سده های میانه آن راه ’غیر قابل اندازه گیری‘ کمتر پیموده
شده باشد تا فرهنگ اروپایی مثالً سده هیجدهم ٬می باید برپایه تئوری فروید بتوان تخمین زد که دوره نخستین بیشتر شاهد
خشونت و پرخاشگری بوده است تا دوره آخری .ما جستجوی خود برای یافتن انگیزه های پرخاشگری را ٬که در بخش ۱با
زیست شناختی آغاز کردیم ٬در اینجا با علم تاریخ پی می گیریم.
نوربرت الیاس
کسانی که می خواهند بدانند در میان جمع ها و محافل خوب چگونه رفتار کنند ٬می باید سری شان را ببرند به میان کتاب هایی که
در باره رفتار خوب در داد و ستد نوشته شده است .در آن کتاب ها نوشته شده ٬در میهمانی ها ٬سر شام ٬جشن ها یا رفت و آمد
هایی که به خانه همدیگر داریم ٬صحبت از چه موضوعاتی مذموم است و می باید از آنها ’پرهیز‘ کرد ٬برای رفتن به هرکدام از
آن میهمانی ها چه رختی می باید پوشید ٬چگونه روی صندلی نشست ٬پیاله باده و وسایل خوردن را چگونه گرفت یا نگهداشت.
اگر کسی درباره رفتارهای زیرین ٬در آن کتاب ها بگردد ٬عمر خود را بیهده تلف کرده است :هنگام خوردن ٬روی میز یا به
آنسوی میز تف نکن ٬بلکه روی زمین تف کن و بعد هم با پا آنرا لگد کن؛ نخست با انگشت شصت و انگشت اشاره دماغت را
بگیر سپس فین کن تا کثیفی آن صاف بر زمین بیافتد؛ بعد هم با همان دست از دیس گوشت برندار؛ اگر در میانه خوردن ناگزیر
از شاشیدن شدید ٬به دیوار اتاق نهارخوری نشاشید ٬بروید بیرون از آنجا کارتان را بکنید؛ اگر خوراکی را از دهان خود درآوردید٬
آنرا دوباره توی دیس نگذارید .البته این ها را هم در کتاب های آداب نشست و برخاست ٬در کتاب هایی که از سده سیزده در
اروپا دست بدست می گشت ٬می توان یافت .آنها به آداب و رفتار های دربار ربط پیدا می کند ٬به باالترین جاهایی که تنها بلند
پایگان و آدم های سرشناس در آنها رفت و آمد می کردند .برای این گونه رهنمودها و نسخه های رفتاری ٬آنچه که فروید در
مورد ده فرمان نوشت ٬صدق می کند :آورده شدن ممنوعیتی در کتاب مقدس ٬حاکی از آنست که آن رفتار ناپسند زیادی پیش می
آمده است .همچنین در الیه های باالی اجتماعی از رفتارهایی که در چشم ما بسیار زشت می نماید ٬خودداری نمی کردند .آدم
های نوین از دیدن آن رفتارها شگفت زده و آزرده می شوند .این روزها برای ما سخت است که بپذیریم در آن روزگار مردم آن
رفتار های نکوهیده را داشتند .در پی آن رهنمودهای رفتاری گشتن ٬در کتاب های راهنمای رفتار داد و ستد ٬آب در هاون کوبیدن
است .گویا ما به اندازه ای که باید متمدن گشته ایم .حتی از فکر این که کسی ما را ببیند ٬آن رفتار ها و کارها را نمی کنیم .آن
رهنمودها در ’پوست و خون ما‘ رفته است .ما دیگر آنها را به عنوان رفتارهای قراردادی نمی بینیم ٬بلکه رفتار طبیعی تلقی می
کنیم:
89
آن استاندارد (رفتار اجتماعی -م ).که در آغاز آدمی را وادار و ناگزیر می کنند به آن تن در دهد ٬در نهایت بدون تنش و فشار زیاد ٬بواسطه
اجبار خود فرد (فشار و اجبار درونی .-م) باز تولید می شود ٬حتی هنگامی که فرد آگاهانه آنرا نمی خواهد ٬آن همچنان بیش و کم تاثیر خود را
می گذارد ( الیاس .)۱۷۸ ٬ ۱۹۸۲ ٬ ۱
جامعه شناس نوربرت الیاس ٬که متن باال را از تحقیق دو قسمتی او فرایند شهروندی آوردیم ٬در زمینه دگرگونی های اجتماعی
سده های یازده تا هیجده و دگرگونی های ’عادات روانشناختی‘ مردم اروپا در پیوند با آنها ٬تحقیقی انجام داده است :دگرگونی های
مدیریت احساس های خود ٬اوبر-ایش (فرامن-م ).و راه های کنار آمدن با پرخاشگری و روا دانستن کاربرد زور .او بیشترین
تمرکز خود را روی فرانسه میگذارد ٬چرا که ان کشور ٬در طول آن دوره ٬در اروپا و در زمینه فرهنگ و آداب نیکو پیشاهنگ
بود .ما نخست بازآفرینی او از دگرگونی های عادات روانی مردم را می آوریم ٬سپس بازآفرینی دگرگونی های اجتماعی را ٬که به
گفته او علت دگرگونی ها نخست بوده است .گستردگی تئوری او ما را بر آن می دارد موضوع این کتاب ٬پرخاشگری و روا
دانستن کاربرد زور ٬را اینجا و آنجا به کناری نهیم ٬تا پس از مسلح شدن به دیدگاه های نوین ٬دوباره سراغ آن برویم.
الیاس به پیروی از فروید می گوید ٬آنچه را که فرهنگ ما از سال های نخستین سده های میانه از سر گذرانده است ٬کودک
امروزی می باید همان را از سر بگذراند :تغییر و تبدیل اجبار پر رنجی که دیگران او را بدان وادار کردند ٬به خود-اجباری.
قوانین آداب نشست و برخاست سده های میانه اجبار ظاهری دیگری را نمایندگی می کرد .مردم به آن پایبندی نشان می دادند ٬اما
آنرا زشت نمی دانستند -دست کم نه به آن اندازه که ما درآوردن کفش و دراز کشیدن روی کاناپه را ٬هنگامی که به میهمانی پیش
کسی رفته ایم ٬بد میدانیم .یعنی در حد یک رفتار نامناسب .بی پروایی و بی شرمی را نه تنها در آداب خوردن و آشامیدن که در
هر آنچه که به بدن و کارکرد بدنی مربوط می شد نیز می توانستی ببینی .در سده های میانه مردم خیلی عادی باهم در خانه لخت
می شدند ٬آنگاه همگی لخت مادرزاد ٬از توی کوچه ها به گرمابه می رفتند .آدم ها مانند جانوران لخت و برهنه می شدند ٬همه با
دست از یک قابلمه غذا می خوردند ٬رنج کاربرد صابون ٬مسواک و کاغذ توالت را به خود نمی دادند ٬برای آنکه از آنها نشانی
در میان نبود.
الیاس حق سخن را در باره پرخاشگری و کاربرد زور نیز بجای آورده است .در آن روزها الیه باالیی جامعه را اهل دین و
اعیان و اشراف تشکیل می دادند .جنگاوران اسب سوار از زمره جنگجویان حرفه ای بشمار می آمدند و سرمایه کارشان شمشیر٬
زره ٬اسب و جنگجوئی بود:
جنگجویان سده های میانه تنها جنگ را دوست نداشتند ٬زندگی شان نیز از آن راه می گذشت .آنها جوانی خود را در راه آماده
شدن به آن نقش سپری می کردند .پس از رسیدن به بزرگسالی و راه یافتن به دسته پیکارگران ٬تا جان و توان در تن داشت به آن
کار می پرداخت ٬تا روزی که پیری و ناتوانی می رسید .او کار دیگری در زندگی نداشت .توی قلعه در مرکز فرماندهی بسر می
برد ٬هم نیروی دفاعی بود و هم نیروی حمله .روزگاری را نیز که بر حسب تصادف و استثنا در صلح می گذراند ٬دست کم در
توهم جنگ و جنگ های خیالی بسر می برد و در مسابقات جنگی ٬که از جنگ واقعی چیزی کم نداشت ٬شرکت می کرد ( الیاس٬
جلد نخست.)۲۶۴ ٬ ۱۹۸۲ ٬
در آن روزگار جنگها و آنچه را که در جنگ ها می گذشت کنوانسیون ژنو زیر نظر نداشت و تنظیم نمی کرد .اسرای جنگی را
از دم تیغ می گذراندند ٬یا دست کم چنان زخم و آسیبی به او می رساندند که تا آخر عمر نتواند هوس جنگ کند .ساز و کارهای
بازدارنده لورنز و مارش ٬کارآئی چندانی نداشت .آدم ها مانند خروس های جنگی ٬سر هر چیز کوچکی باهم می جنگیدند:
تنها در میان اشراف کینه جوئی های خانوادگی ٬دشمنی و انتقام گیری های شخصی مکرر پیش نمی آمد؛ شهرهای سده ۱۵
جوالنگاه جنگ های خانوادگی و دسته های گوناگون بود .شهروندان هم ٬کسبه خرده پا ٬آهنگران ٬کاله دوزها ٬دوزنده ها و گله
دارها با کوچکترین بهانه ای بهمدیگر چاقو می کشیدند ( الیاس.)۲۷۰ ٬ ۱۹۸۲ ٬ ۱ ٬
همچنین شیوه دادرسی و دادگاه های آنها روح آن روزگاران را بازتابت می کند .صندلی شکنجه از ابزار ثابت بازجویی ها بود٬
آنهم در مالء عام و با حضور جمع کثیری از تماشاگران مشتاق .اعدام ها نیز از سرگرمی های گروه بسیار بزرگی از مردم بود
که به تماشای آن می رفتند .اعدام شدگان اغلب مدت ها پس از حلق آویز شدن ٬در میدان های اعدام آویزان می ماندند .تا سده
شانزدهم ٬هنوز یکی از جشن های ساالنه پاریس ٬که در حضور شاه و درباریان انجام می شد ٬آتش زدن گربه های زنده بود .طبق
معیار های امروزی ما ٬از نشانه های زندگی در آن روزگار ٬لذت بردن از بی رحمی ٬ستمگری و پرخاشگری بود که عادی
شمرده میشد.
فروید می نویسد’ ٬فرهنگ فرد را وامیدارد شدت پرخاشگری خود مهار کند و از خطر باالی آن بکاهد ٬آنرا خلع سالح کند ٬زیر
دیده بانی نهادی درونی درآورد ٬درست مانند شهری که به اشغال نیروهای بیگانه درآمد ه است‘ ( بخش ۲را ببینید) .اگر روزی
فرامن پرشاخ و برگی را رشد داده ٬بیگمان
ِ و روزگاری شوالیه ( جنگجوی سوارکار) سده های میانه پی می برد که پسر کوچکش
90
از خود می پرسید این بچه به چه دردی می خورد؛ اگر تجسم کنید در آن روزها ٬در باره بچه چنین می اندیشیدند ٬می توانید خود
از این مجمل حدیث مفصل بخوانید.
داستان غریبی است ٬روش فین کردن عن دماغ چه ربطی به برخورد با پرخاشگری دارد؟
عواطف آدمی کلیت واحدی را به وجود می آورد .می توان به تظاهرات جداگانه رانش ها با توجه به کارکردها و جهات آنها نام
های گوناگونی را داد .می توان از گرسنگی و نیاز به باال آوردن ٬از رانش جنسی یا رانش تهاجم سخن گفت -در زندگی واقعی
جدا ساختن تظاهرات رانش های گوناگون از هم ٬بهمان سان دشواری دارد که بخواهیم قلب را از معده ٬یا خون مغز را از خون
اندام های جنسی جدا کنیم .آنها همدیگر را تکمیل می کنند و تا حدودی نیز جایگزین همدیگر می شوند ٬در محدوده مشخصی
دگرگونی می یابند و همدیگر را کامل می سازند ]...[ .کوتاه سخن آنکه آنها در اندرون آدمی مدار جریانی را پدید میاورند ٬بخشی
از کلیتی را در درون کلیت بزرگتر ارگانیسم ( الیاس.)۲۵۹ ٬ ۱۹۸۲ ٬
الیاس در همه تظاهرات گوناگونی که آن دارد ٬همان ’اداره احساسات‘ را می بیند .آدم ها با همان دستی که دماغ شان را پاک می
کنند ٬از سیخ کباب گوشت خوک را می گیرند -یا با همن دست تکه های ژامبون قصابی آن روز را دست مالی می کردند؛ آن
روزها مردم از دیدن کشتار و تکه و پاره کردن جانوران ٬مانند امروز چندش شان نمی شد ٬از همین رو آن کار ها را مانند
امروز به پشت درهای بسته برخی سازمان های اجتماعی رانده نمی شد -این که آن روزها اسرای جنگی را می کشتند ٬هر
شهری میدان اعدام خود را داشت ٬حاکی از وجود احساس های دیگریست تا آنچه که ما امروز داریم .الیاس می گوید ٬آنکه در
سده های میانه توانائی دوست داشتن یا بیزار بودن با همه توان خود را نداشت ٬آنکه در ’بازی دلدادگی‘ نمی توانست مردی و
مردانگی خود را نشان دهد ٬به ناچار راه رهبان ها را در پیش می گرفت و از زندگی این جهانی ناپدید می گشت.
مردمی خام
آیا در سده های میانه نشانی از فرازش رانش و فرامن دیده شد؟ آیا می توان این نتیجه شگفتی آور را گرفت که کمتر از هزار
سال پیش اروپا پر بود از ’انسان های بدوی‘ فروید؟ الیاس آنرا حاشا می کند:
روی همرفته می شود گفت ابراز احساسات آدم های سده های میانه از خود انگیختگی و آزادی بیشتر برخوردار بوده است تا آدم
های دوره بعد .با این همه آنها به هیچ روی از الگوسازی های اجتماعی آزاد و رها نبوده اند .آدم فارغ از اجبار ٬افسانه ای بیش
نیست .در واقعیت محدودیت ها و اجبار ها ٬همچنین وابستگی ها ٬در زمینه ها و اشکال گوناگون با شدت و ضعف بیشمار تظاهر
می یابد .از آنرو تعادل و شدت عواطفی که داریم تغییر می پذیرد ٬بهمان سان میزان و نوع رضایتی که شخص در پی آنست و
بدست میاورد افت و خیز می یابد ( الیاس.)۲۸۷ ٬ ۱۹۸۲ ٬ ۱ ٬
آن تائیدی است بر حدس و گمان ما که انسان بدوی هرگز وجود نداشته است ٬همین طور به این حدس و گمان ما که در روزگار
شوالیه ها و رعایا ٬از فرامن ٬به مفهوم امروزی آن نامی و نشانی نبوده است.
پیرو گفته های الیاس ٬از مشخصه های سده های میانه آغازین ٬شکل گیری محدود فرامن بوده ٬از آنرو فشار و اجبار اجتماعی
اجبار خویشتن اهمیت زیادی دارد .هرچه مورد دوم
ِ نیزشدید بوده است .در تئوری او تمایز گذاری میان اجبار از سوی دیگران و
افزایش بیابد ٬مورد اول ضرورت خود را از دست می دهد ٬این را در آداب دور میز نشستن و غذا خوردن آن دوره نیز می شود
دید .ابتدا می شد آن کار را کرد ٬بعدا ً نباید آن کار را می کردی ٬پس از آن نه می خواستیم و نه می توانستیم بکنیم .بهر روی
شهروندی پیشرفت و همراه آن فرامن نیز پیشروی کرد ٬توصیفی که فروید از این دارد ٬مو بمو با منظور الیاس از اصطالح
اجبار خویشتن -که تکرارا ً آن را بکار می برد -همخوانی دارد.
اندک اندک مدیرت احساس ها و رانش های مردم دگرگونی پذیرفت و همراه آن شیوه های برخورد ٬نشست و برخاست با یکدیگر
نیز تحول یافت :آن شیوه ها کم کم ’رنگ تمدن و احترام گرفت‘ .کتاب هایی که از سده سیزده درباره رفتار و آداب خوب درآمد -
حتی اراسموس در زمان خود ٬یکی نوست که از کتاب های معروف وی گشت ٬چگونه می باید رفتار کرد -دیگر از تاریخ
آمدن -به ترتیب تاریخ
ِ شهروندی و فرهنگ اندوزی ما بیرون نرفت ٬گواهی است بر پژواک آن دگرگونی ها .الیاس در باره پدید
-کارد ٬قاشق ٬چنگال و دستمال جیبی تاریخ فرهنگی بسیار شیرین و خواندنی نوشته است .ابزار سودمندی که از ان هنگام در
فرهنگ ما کاربرد دارد و هنوز هم تغییر زیادی نکرده است .همه آن چیزهایی که به کار بدنی ٬به کشتار و قصابی جانوران ربط
پیدا می کرد’ ٬دردناک در شمار آورده می شد ٬روز بروز بیشتر به پشت درهای بسته نهاد های اجتماعی و دور از چشم مردم
برده شد‘ ( الیاس .)۱۷۰ ٬ ۱۹۸۲ ٬ ۱ ٬آن فرایند چندین سده تداوم یافت تا به سده هیجدهم رسید .بحث ما در اینجا به اعماق تاریخ
91
مربوط می شود ٬در کتاب های آداب نشست و برخاست امروزی ما ٬رهنمود ها و نسخه هائی که در این باره در سده های میانه
داده میشد و منجر به خویشتن اجباری گردید ٬سخنی بمیان آورده نمی شود :آنها از هنگام نوزادی درمغز ما حک می شود ٬از
آنروی آنها را ’طبیعی‘ می پنداریم .آدم بزرگسالی که بخواهد مانند مردمان سده های میانه رفتار کند ٬جایی در میان مردم نخواهد
داشت و به ریشش خواهند خندید .رفتاری که روزی عادی به حساب آورده میشد ٬در این روند آسیب شناسانه شده است.
این در مورد آنچه که الیاس از آن با ’ شور و اشتیاق تاخت و تاز‘ می نامد نیز صدق می کند .پیشروی بسوی دولتی متمرکز ٬که
در آن باره بیشتر سخن خواهیم گفت ٬به انحصار خشونت در دست دولت می انجامد .امکان و اجازه کاربرد خشونت بدنی تنها در
اختیار دولت قرار می گیرد.
ثث [ ]...افرادی را که سالح از دست نهاده اند ٬در بخش هایی که آنها را منقاد و مطیع کرده وادار می کند با آینده نگری خود یا
با شور و مشورت ٬خویشتن داری نشان دهند؛ بدین سان مردم وادار می شوند روی رفتارهای شان کنترل داشته باشند؛ موفقیت در
این زمینه همیشه هم یکسان نیست (الیاس.)۲۴۹ ٬ ۱۹۸۲ ٬ ۲ ٬
دوئل ( جنگ تن به تن) که در برخی کشورها تا سده نوزدهم و به شکل آئین در برخی از کشور ها تا سده نوزده ادامه داشت ٬و
در برخی از سازمان های داشنجویی آلمان تا به امروز ادامه داشت ٬ممنوع گردید .دست به خشونت زدن یا رواداشتن زور در
روابط میان آدمها ( اما نه در روباط بین المللی) به مثابه شکل حاد آسیب شناختی و جنائی تلقی شد .قانون جزائی و رفتار با
زندانیان بسیار انسانی شد .الیاس همه این پیشرفت ها را به عنوان ’نرم شدن اخالق‘ می بیند (الیاس.)۹۶ ٬ ۱۹۸۲ ٬ ۱ ٬
در نتیجه جایگزینی پیوسته کنترل خویش بجای اجبار اجتماعی و بیرونی ٬آدم ها درک و فهم بیشتری یافتند؛ در کنار وجدان ٬درک
و فهم نیز نهادی تنظیم و سانسور کننده در برای برانگیختگی های احساسی و رانشی گردید .اندک اندک آدمها ٬جهان را با دیدی
می نگریستند ’که افت و خیز های کمتری داشت‘ .پیرو گفته های الیاس ٬فراز آمدن رشته های دانش نوین در روزگار گالیله ٬هر
علتی هم داشت ٬تصادفی نبود :آدمی هر چه بیشتر افسار اختیار خویش را در دست می گیرد ٬بهمان اندازه جهان را بیشتر عینی
می بیند و چشمش بر روی روابط پیچیده تصادفی که تاثیر خود را در بلند مدت آشکار می سازد ٬گشوده می گردد .بهمان سان نیز
یاد می گیرد کارهای خود را برپایه ’برنامه ریزی های بلند مدت‘ تنظیم کند.
توضیح چگونگی بهم پیوستگی این دگرگونی های روان ِی ظاهرا ً بسیار متنوع بهمدیگر ٬کار دشواری نیست .هم شدت و تقویت یافتن شرم-ترس
و هم تشدید عقالنیت چیزی نیست مگر جنبه های گوناگون بیشتر شدن شکاف و ترک درون آدمی ٬که با افزایش کارکردها پدید می آید؛ آنها
ابعاد گوناگون فزونی یافتن افتراق میان کارکردهای رانش و نهادهای نظارت بر رانش می باشد ٬میان ’اید‘ و ’من‘ یا ’فرا من‘ ( الیاس٬ ۲ ٬
.)۳۰۴ ٬ ۱۹۸۲
الیاس نیز نشانی های ناخشنودی در فرهنگی را که پا به پای رشد و پیشرفت فرامن سر برمیاورد ٬شناسایی می کند ٬اما این یک٬
آن ناخشودی در فرهنگی نیست که از هنگام بیرون بیرون آمدن آدم اولیه از بهشت ٬بدنبال ماست ٬بلکه این ناخرسندی پیوسته در
گذر تاریخ فزونی یافته است و به فشار فرهنگی ویژه ای بستگی دارد که روی فرد اعمال می شود .کنترل و سرکوب رانش
پرخاشگری که فروید آنرا تعریف میکند ٬نسبتا ً جدید می باشد .تئوری الیاس نقد تئوری فروید نیست بلکه بسط و گسترش آن می
باشد .تئوری الیاس موارد دیگری از تکامل تاریخی را هم توضیح می دهد :برای نمونه پدید آمدن ادبیات تعلیم و تربیتی و داستان
نویسی’ .آدم کوچولوی اولیه‘ فروید می باید ’در زمانی بسیار کوتاه و باور نکردنی‘ راه دراز پیشرفت فرهنگی آدمی را پیموده
باشد .به سخن دیگر ٬هرچه پیشرفت و تکامل تاریخی از ’اجبار دیگران ‘ به ’اجبار خویشتن‘ بیشتر باشد ٬بهمان اندازه کوتاهتر
شدن آن ’شدت‘ می یابد:
آن کودکان
نشانه معیاری که در این مرحله از پیشرفت تمدن ما پدید آمده است ٬تفاوت بسیار عظیم میان رفتار به اصطالح ’آدم بزرگسال‘ و از ِ
می باشد .کودک می باید در زمان نسبتا ً کوتاهی استاندارد احساس مهر و محبتی را ٬که در گذر سده های بسیار بدست آمده ٬یاد بگیرد .زندگی
رانشی او می باید از همان روز های آغازین زیر مقررات شدید و الگوسازی ویژه در بیاید که از مشخصه های جامعه کنونی ما می باشد و
در روند تاریخ با آهنگی بسیار ُکند پیشرفت کرده است (الیاس.)۱۹۸ ٬ ۱۹۸۲ ٬ ۲ ٬
آن ’فاصله‘ را نباید به عنوان معیار برخورد و رفتار آمرانه پدر و مادر انگاشت .خود کامگی و آمرانه بودن آن شیوه برخورد در
گذشته به مراتب بیشتر بوده است تا امروز .سخن ما بر سر فاصله روانشناختی است :طول ’راهی‘ که کودک برای بزرگسال
گشتن می باید پیموده باشد .هرچه آن فاصله بزرگتر باشد ٬بچه کمتر یک بزرگسال کوچولو در شمار می آید ٬از آنرو تعلیم و
تربیت او دشوارتر و پرخطر می باشد .آنجا که کارشناسان پا توی کفش آموزش و پرورش بچه می کنند ٬تعلیم و تربیت به دست
انداز می افتد .ژان ژاک ُرسو کتاب معروف خود امیل را در سده هیجدهم نوشت ٬قرنی که گفته می شود ’کودک در آن قرن کشف
شد ‘.تنها کودک در سده هیجده کشف نشد ... ٬آدم بزرگسال نیز کشف شد! که از دیده ها پنهان ماند .پیشرفت های عادات
روانشناختی آدم ها ٬به دنبال خود در مدیریت روانی فرد ٬و روابط میان ’آن ‘’ ٬من‘ و ’فرامن‘ موجب تمایز و افتراق بیشتر گردید.
92
همچنانکه رفتار و ساختار شخصیتی برخی آدمها دگرگونی می پذیرد ٬نوع نگاه آدمها به یکدیگر نیز تغییر می کند؛ تصویری که
آنها از یکدیگر دارند ٬از غنای بیشتری برخوردار می شود و از احساسات زودگذر پالوده می گردد :آن بیشتر رنگ ’روانشناسی‘
می گیرد ( الیاس.)۲۸۲ ٬ ۱۹۸۲ ٬ ۲ ٬
(رمان) در سده هیجدهم را روشن می سازد؛ رشته ای هنری که در سده بعد شکوفانتر می آنچه رفت ٬پیدایش ادبیات داستانی ُ
شود .تفاوت این نوع داستان نویسی با افسانه های جنگجویان سوارکار سده های میانه زمین تا آسمان است .در داستانهای های
جنگجویان سوارکار ( شوالیه ها) ٬به گفته الیاس ٬هر کسی که از او نامی برده می شود ٬دشمن است یا دوست ٬خوب است یا بد٬
برخوردی که با وی می شود ٬با توجه به جایگاه وی در این طرح سفید و سیاه می باشد.
خردگرائی رشد یابنده ٬پیدایش علوم طبیعی ( فزیک ٬شیمی ٬زیست شناسی و - ...م’ ٬).کشف‘ کودک و دید و بینش روانشناختی
اجبار
یافتن از فرد ٬بما می آموزد فرایند شهروندی و فرهنگ اندوزی را تنها به مثابه رشد ’اجبار از سوی دیگری‘ بسوی ’ ِ
خویشتن‘ نه بینیم؛ به بیان دیگر آنرا همانند به مهار کشیده شدن بیشتر فرد و ناخرسندی بیشتر در فرهنگ نبینیم ٬بلکه مانند فرایند
رشد ٬تمایز گذاری و باریک بینی هم به بینیم .نه فقط شخص که روابط و مناسبات میان افراد نیز تنوع می یابد .پس از انجام همه
این ’آمادگی ها برای پرواز‘ ٬به نظر می آید از این پس شهروندی و فرهنگ اندوزی ٬با نیروی خود پیشرفت و پیشروی را ادامه
می دهد .عقالنیت رشد یابنده شکوفایی علوم طبیعی را بهمراه آورد’ ٬کشف‘ کودک ٬پداکوژی ( دانش آموزش و پرورش کودک -
نگرش به مردم ٬رونشناسی را؛ علوم ٬بدون آنکه اهمیت خود را به سبب پیشرفت های اجتماعی ِ م ).را و رنگ روانشناختی گرفتن
از دست بدهد ٬همراه با آن پیشرفت ها تاثیر خود را روی نگرش و برخورد مردم به طبیعت ٬کودک ٬انسان و جامعه میگذارد.
براستی چرا ما از باره شهروندی و فرهنگ پذیری پیشرفت کرده ایم؟ آیا آن خود پیش آمده است و بی گمان همچنان پیش خواهد
رفت؟ یا می توان علل تصادفی بودن آنرا نشان داد؟ اگر فرض کنیم آن علل از میان برود ٬آیا در آن صورت فرایند شهروندی و
فرهنگ اندوزی در جا خواهد زد یا بدتر از آن پس خواهد رفت؟ اینها پاره ای از پرسش های بی پاسخ علوم اجتماعی و فلسفی
می باشد.
یکی از پاسخ ها آنست که آدمی راه تاریخی و گریز ناپذیر پیشرفت از عالم بهیمی بسوی شهروندی و فرهنگ اندوزی را می
پیماید .در سده های هیجده و نوزده این دید و برداشت در میان اکثر مردم رواج داشت .توضیح آن پیشرفت را گاه در این یا آن
دلیلی که خود را نمایان می ساخت ٬می جستند ٬در پیشرفت دانش و تکنیک ٬در فرایند فرگشت طبیعی ٬در روح جهانی که خود را
در تاریخ آشکار می ساخت ٬یا در دیالکتیک مبارزه طبقاتی .با وجود تفاوت های بسیار در تئوری ها ٬همه آنها به برگشت ناپذیری
این پیشرفت باور داشتند ٬که از فرجام شناسی دین مسیحی ( بخشی از خداشناسی که به مرگ ٬داوری و آخرین جایگاه روح
مربوط می شود -م ).متاثر بود ( لوویت ٬ ۱۹۶۰ ٬را ببینید) .از باره هایی آن ها تئوری ها آرامش بخشی می باشد ٬برای اینکه
آنها به تاریخ بشری ٬که ’داستانیست گفته خرد باخته ای ٬که سراسر خشم و خروش است‘ ٬معنا و مفهوم ژرفتری می دهد .آنها
دلیلی را پیش ما می نهد تا با دیدن همه خشونت ها و ددمنشی هایی که در تاریخ روی میدهد ٬از گفتن آنچه که بی اختیار بر زبان
مان می آید ٬خودداری کنیم’ :همه اش هیچ است و پوچ ‘.
آن تئوری ها -که از آنها با نام مشترک ’تاریخ گرایی‘ یاد می شود -در نیمه دوم سده بیستم بخش بزرگی از اعتبار خود را از
دست دادند .دو جنگ جهانی روی ارزش آن ’شهروندی و فرهنگ اندوزی‘ که دست به چنین ددمنشی هایی می زند ٬گرد شک و
تردید پاشید .همچنین به دالیل صرفا ً نظری ٬در برابر این ایده که پیشرفتی قانون-مند و گریزناپذیر در کار است ٬شک و تردید
ایجاد شده است .آدمی در برابر هر آنچه در تاریخ دگرگونی پذیر و تصادفی است ٬در برابر وابستگی هر فرایند فرهنگ اندوزی
و شهروندی به شرایط آغازین و شرایط پیرامونی افت و خیز یابنده ٬که تضمینی برای روند آتی تاریخ ندارد ٬گوش بزنگ و
باریک بین شده است (پوپر ٬ ۱۹۷۴ ٬را ببینید) .اما الیاس برای این مشکل یکسره پاسخی دیگر می دهد:
می توان دید [ ]...فرایند شهروندی و فرهنگ اندوزی ٬همانا دگرگونی رفتار و تجربه آدمی در راستای کامالً مشخصی می باشد.
بی گمان چنین نیست که آدمهای استثنائی در گذشته این دگرگونی ها و این ’شهروندی‘ را برنامه ریزی کرده ٬آنگاه به آرامی٬
آگاهانه و ’خردمندانه‘ ٬با اقداماتی گام بگام و در راستای هدف خود آنرا پیش برده اند؛ پیداست که شهروندی و فرهنگ اندوزی
چیزی نیست مگر خردمندانه گشتن ’نقش‘ آدمی و دستاورد برنامه ریزی بلند مدت .مگر می توان تصور کرد ٬آن ’خردمندانه
93
گشتن‘ گام بگام ٬حاصل رفتاری ’خردمندانه‘ است ٬چنان برنامه ریزی ’خردمندانه ای‘ که سده های بسیار طول کشیده است؟ مگر
می شود تصور کرد کسانی با یک چنین اندیشه بلند مدتی ٬با تسلط و چیرگی منظم بر پیامد های کوتاه مدت ٬که خود مستلزم فرایند
دیرپای شهروندی می باشد ٬شهروند و فرهنگ اندوزی ما را راه انداخته اند؟ ( الیاس.)۲۳۹ ٬ ۱۹۸۲ ٬ ۲ ٬
آدم اروپائی تحت تاثیر تحوالت اجتماعی مشخصی ’ دانش اندوخته تر و فرهنگ اندوخته تر‘ شد .هر جامعه ای آدم هایی را
اجبار خویشتن و فرامن آنها ٬با مقتضیات و الزامات
ِ تربیت می کند که شیوه اداره اداره اراده ٬رانش و خواست و اراده آنها ٬نیز
جامعه مورد نظر از طرز کارکرد مردم ٬مطابقت داشته باشد.
از دید الیاس ٬جامعه ما به چه علتی تغییر یافته است؟ برای پاسخ به این پرسش می باید برگردیم به سده های میانه آغازین .تا
ببینیم جامعه ای که در آن مرد غذا خوردن با دست را بد نمی دانستند ٬روی میز تف می کردند و از ’غارت و چپاول‘ و پیامدهای
خونین آن شرم و پروا نداشتند ٬چگونه جامعه ای بود؟
در بحثی که روی مارکس ٬در بخش ۵داشتیم ٬از گروهی سخن بمیان آمد که نیازهای خود را به طور جمعی تولید می کردند؛
نمونه ای که آورده شد ٬خانواده کشاورز سده های میانه بود .آدمی در تاریخ ٬از همان آغاز تاکنون ٬اینجا و آنجا تا روزگار ما٬
اساسا ً نیازهای خود را به طور محلی ( محلی که زندگی می کرده -م ).رفع کرده است .اگر محصولی اضافه می آمد ٬بی آنکه
پولی بمیان آورده شود ٬آنرا با محصول دیگر عوض میکردند یا در برابر دریافت خدمتی می دادند .الیاس آنرا ’اقتصاد معاوضه‘
می نامد .به نظر می رسد ٬برداشت ایده آ ِل آنارشیستی از جامعه آزاد متشکل از افراد ٬در سده های میانه واقعیت داشته است .که
چنین نیست:
در آغاز سده یازده ٬در اصل دو طبقه آزاد وجود داشت :در یکسو جنگجویان و نجبا بودند ٬در سوی دیگر روحانیان؛ پایینتر از آنها رعایا ٬آدم
های بدون آزادی ٬نیمه آزاد بودند؛ آنها کسانی بودند که دعا ٬جنگ و کار میکردند ( الیاس.)۵۲ ٬ ۱۹۸۲ ٬ ۲ ٬
ثث ’آنهایی که کار می کردند‘ ٬می باید با حاصل دسترنج خود که همواره اندک بود ٬شکم آن دو طبقه دیگر را پر می کردند و
سرپا نگهمیداشتند .نه با پول که با کاالها و خدمات خود .آن یک جامعه فئودالی ( برپایه دشمنی -م ).بود .نجبا ’ -آنهایی که می
جنگیدند‘ -مالکان زمین بودند و همراه زمین مالک ساکنان آن زمین ها نیز بودند .جنگجوی سواره یکتنه حاکم ٬قانونگذار و
قاضی محصوالت امالک خود بود .او زمین را ٬در برابر خدمات جنگی خود ٬از پادشاه به امانت می گرفت .در آن روزها پولی
در کار نبود که بشود با آن ’دستمزدها و هزینه ها را بپردازد‘ از آنرو کاری از دست وی برنمی آمد .ثثث
اگر هم روزی وی اوضاع را بر وفق مراد می دید -طبیعت آدمی در برخی موارد ٬همه جا همین است -آن امانت دار به پادشاه
که هیچ به خدا هم بندگی نمی کرد ٬وظایف و مسئولیت های خود در برابر او را بدست باد می سپرد و خود را پادشاه می نامید.
پادشاه می توانست واسال سرکش را رام کند ٬اما نخست می باید ارتشی آماده می ساخت .آن ارتش از سربازها تشکیل نمی شد -
از کجا می باید پول دستمزدهای آنانرا درمیاورد؟ -بلکه از جنگاوران دیگر تشکیل می شد و بجای دستمزد می باید به آنها زمین
می بخشید .اما ابتدا می باید آن ’امکان‘ را تصرف می کردند .از دید الیاس جوامع سده های میانه آغازین ٬مانند جوامع امروزی٬
برپایه رقابت و توسعه استوار بوده است.
قلمرو های شاهزادگان چگونه پدید می آمدند؟ به اینگونه که تنی چند از چنگاوران از دیگران نیرومندتر بودند .برای چه آنها
قلمرو های خود را از دست میدادند؟ برای آنکه بعضی وقت ها شماری از زیر دستان در برابر موقعیت انحصاری و زورگویی
های او دست به یکی می کردند ٬بعضی وقت ها هم نسل بعدی آنها کفایت و کیاست کشورداری نداشتند .به این دلیل تاریخ سده
های میانه جنگ و ستیز بی پایان میان دوک هاُ ٬کنت ها و پادشاهان بوده است ٬امپراتوری های بزرگ بجای همگرایی اقتصادی
و اجتماعی پیوسته دستخوش نیروهای فروپاشی بود .وحدت کشورداری آنها را تصرفات بیشتر و نیروی فیزیکی فراهم می آورد.
الیاس از نوعی ’قانونی طبیعی‘ جامعه فئودالی می گوید و ادعا می کند همین در مورد فرهنگ های دیگری نیز که سطح رشد
اجتماعی-اقتصادی مشابه دارند ٬صدق می کند .بگفته مارکس در یک چنین جامعه ای مناسبات مردم به کار شان و محصول
کارشان روشن و ساده می باشد .پس آن می باید در روابطی هم که آنها با یکدیگر دارند صدق کند .این ٬بدان معنی نیست که آن
مناسبات از هر باره خوب و خوشایند بود’ .مجبور کردن دیگران‘ در مقایسه با ’اجبار خویشتن‘ ٬هم از باره تعلیم و تربیت و هم
از باره زندگی اجتماعی به مراتب روشنتر است .اجبار دیگران ( مجبور کردن دیگران) در سیستم اجتماعی-اقتصای فئودالی
ریشه دوانده بود ٬که هم ساده است و هم آنرا بروشنی می شود دید .اگر رعیت با ارباب خود یا همراهان وی رو در رو درمیامد٬
می باید از سر راه او کنار میرفت و کالهش را بر میداشت ٬نه به پیروی از این یا آن قانون مقررات رانندگی و رفت و آمد که آن
یک اجبار بود؛ اگر او از اینکار سر بازمیزد ٬گزارش پلیسی در کار نبود ٬همان جا حساب اش را کف دستش می گذاشتند .امکان
فرجامی خواهی وجود نداشت ٬دادگاهی برای رسیدگی به تخلفات مقامات دولتی در کار نبود .البته او می توانست برای درآمدن در
برابر دیگری قیامی را سازماندهی کند ٬اما اگر شکست می خورد ٬کارش ساخته بود .در آن روز ها ٬به مفهوم امروزی ٬بحران
94
اقتصادی نمی دیدی :آن ناراحتی های غیر قابل توضیح ٬بی آنکه کمبودی در گوارش زندگی اقتصادی دیده شود ٬پیش می آید و
میلیون ها آدم بیکار می شود و نان شان بریده می گردد .البته در آن دوره گرسنگی و سختی بود؛ گاه به سبب خشکسالی ٬گاه
جنگ و غارت .بدین سان تا هنگامی که زندگی شخصی و اجتماعی تا حد زیاد توسط اجبار طبیعی و اجبار دیگران تنظیم می شد٬
خلبان اتوماتیکِ فرامن بسازند و بسوزند٬
ِ می شد حدس زد که آدم ها ناگزیر بودند بدون دانش و آگاهی جامعه شناسانه ٬بدون
بیگمان کسانی که پرخاشگری خود را ’ناخودآگاه به درن می ریختند و درونی می کردند ٬آنها را به سرچشمه شان برمیگرداندند٬
یعنی به خودشان برمیگرداندند‘ ٬خوپد آسیب و زیان می دیدند.
مشخصه اجتماعی-اقتصادی جامعه فئودالی سده های میانی نخست ٬ساختار کشاورزی بود با خود کفایی محلی و متناسب با آن
تقسم کار اندک ٬کشورداری نسبتا ً ناپایدار که دستخوش نیروهای فروپاشی به سبب نبود وسیله پیوندی غیر از قدرت شمشیر بود و
در نهایت اجبار از سوی دیگران.
طبق ادعای الیاس همه آن مشخصه ها سیستم بهمپیوسته ای را پدید میاورد .هنگامی که یکی یا چند تا از آن مشخصه ها معلوم
شود ٬می توان بقیه را پیشبینی کرد .اگر تغییرات یکی یا چند تا از آنها عیان گردد ٬می توان تغییرات بقیه را ٬در محدوده خاصی٬
پیشبینی کرد .بدین سان می شود پیشبینی کرد ٬تحوالتی که عادات روانی آدم ها از سده های میانه تاکنون دستخوش آن گشته ٬از
’اجبار دیگران‘ بسوی ’اجبار خویشتن‘ ٬با دگرگونی هایی در زمینه اقتصادی-اجتماعی و کشورداری در پیوند بوده است .آن
دگرگونی ها کدامین ها بوده است؟
ترکیب پیچیده ای از عوامل گوناگون دست بهم داد تا جامعه فئودالی کم کم شروع کرد به عوض شدن .تولید کشاورزی فزونی
گرفت ٬یکی از عوامل آن بهتر شدن خیش و گاوآهن بود که بکمک آن میشد بهتر عمیق-تر شخم کرد .پیش از آن خیش را به
سینه اسب می بستند تا آنرا بکشد .اما به سبب سنگین بودن آن نفس حیوان بند می آمد .این گام به بهتر شدن حمل بار در مسافت
های بلند را میسر ساخت ٬آنها به بهتر شدن راه ها انجامید .با باال رفتن تولید کشاورزی ٬جمعیت نیز افزایش یافت و مازاد تولید به
شهر ها سرازیر گشت .مردم شهر ها نیازهای خود را تولید نمی کردند .آنها ناگزیر بودند نیازهای شان را از بازار بخرند؛
بازارهایی که بدنبال افزایش محصوالت کشاورزی پدید آمده بود .آدم های شهری می باید نیازهای خود را از طریق داد و ستد یا
انجام خدمات دستی رفع می کردند .همچنانکه پیشتر در بررسی مارکس دیدیم ٬در آن هنگام تولید کاال راه افتاده بود .کاالها می
باید فروخته می شد .بدین ترتیب میان مردمی که فاصله زیادی از هم داشتند ٬ارتباط به وجود آمد؛ آنهم پیچیدگی هایی در پی آورد
که در نتیجه آن دیگر نمی شد با ’یک سیب‘ یا ’یک تخم مرغ‘ چیزی خرید .بدین سان کم کم اقتصاد پایاپای جای خود را به
مدیریت پولی می داد:
آن هنگام که رعیت یا کشاورز خرده پا یک دهم محصول خود را به ارباب می آورد ٬آن هنگام که زنجیره میان تولید کننده و
مصرف کننده خیلی کوتاه بود ٬در واقع میان آنها حلقه واسطه ای نبود ٬در آن جامعه نیازی به واحد محاسبه ٬وسیله مبادله ای که
بشود به عنوان معیار مشترک برای مبادله همه اشیاء بکار برد ٬دیده نمی شد .هنگامی که افزارمندان توانستند در جایگاه واحدی
کار دست از دیدگاه اقتصادی استقالل یافت ٬محصوالت کم کم از اقتصادی خود را از زمیندار و دربار ارباب بکنند ٬هنگامی که ِ
طریق دست های زیادی و به واسطه زنجیره بلندی مبادله شد ٬داد و ستد کارهای دستی مانند سبد بافی ٬پیچیده تر گشت و آدم ها به
یک وسیله مبادله قابل حمل که می شد با آن هر نوع بده و بستانی را انجام داد ٬نیاز پیدا کردند .آنگاه که کار تنوع بسیار یافت و
مبادله سرزنده تر و پیچیده تر شد ٬نیاز به پول نیز بیشتر گشت .پول در اصل زایش دوباره بافت اجتماعی است ٬نمادی برای داد و
ستد پایا پای در میان درهم تنیدگی زنجیره هائی از آدم ها که در آنها کاالها از حالت طبیعی خود در میاید و در مسیر مصرف
قرار می گیرد .آدمی هنگامی به آن نیاز پیدا می کند که در درون جامعه ای که در آن داد و ستد پایاپای انجام می شود ٬زنجیره
های بلندی پدید آمده باشد؛ یعنی آن نیاز در جامعه ای با تراکم جمعیت مشخص ٬درهم تنیدگی و تمایز اجتماعی بیشتر نمایان می
شود (الیاس.)۵۳ ٬ ۱۹۸۲ ٬ ۲ ٬
همراه با تقسم کار تفاوت ها در میان گروه های مردم با کارکرد های اجتماعی-اقتصادی ٬جدای از آنی که در جامعه فئودالی
امکان پذیر بود ٬نیز فزونی گرفت .آن تفاوت های اجتماعی-اقتصادی با یکپارچگی اجتماعی-منطقه ای همراه می شد ٬برای آنکه
در جهان نوین دیگر نمی شد خودکامگی های ده یا سرزمین را حفظ کرد:
خیلی آهسته و کند رشد کرد [ ]...در جامعه غربی ٬بخش اقتصاد پولی ٬متمایز گشتن وظایف مختلف اجتماعی ٬در هم تنیده شدن نواحی مختلف٬
وابسته گشتن توده های بزرگ مردم به یکدیگر به ُکندی پیش رفت .همه این پیشرفت ها ابعاد یک فرایند اجتماعی بود ( الیاس٬ ۱۹۸۲ ۲٬ ٬
.)۳۴ثث
95
همراه این دگرگونی ها عمر نیرو های فروپاشی یا جلوگیری کننده از تمرکز نیز که از نشانه های جامعه فئودالی بود ٬بسر می
آید .تمرکز سیاسی شکل می گیرد و در حکومت پادشاهی خود کامه به اوج خود می رسد .چگونه استکه آن تمرکز پیش از این
میسر نمی شد و اکنون شد؟
اگر درجامعه ای محصول یک تکه زمین که بزرگی آن مشخص است ٬نیازهای پایه ای روزانه ٬از پوشاک و خوراک گرفته تا
وسایل خانه و زندگی را برآورده کند ٬اگر تقسیم کار و مبادله کاالها از فواصل دور ٬رشد رنجوری داشته باشد و بهمان سان راه
ها خوب نباشد -این ها جنبه های متنوع شکل ادغام می باشد -و وسایل حمل و نقل خوب پیشرفت نکرده باشد ٬در آن صورت
وابستگی مناطق مختلف به همدیگر اندک خواهد بود .پس از رشد وابستگی و درهم تنیدگی مناطق مختلف است که امکان پدید
آمدن نهاد های بیش و کم پایدار و مرکزی برای مناطق بزرگتر فراهم می گردد .رو راست گفته باشیم ٬تا آنها درست نشود٬
ساختار اجتماعی جلو آن امکان را خواهد گرفت (الیاس.)۳۴ ٬ ۱۹۸۲ ٬ ۲ ٬
مدیریت پول به شاهزادگان امکان داد با پول مالیات بگیرند و با آن پول نه تنها هزینه های خود و درباریان را ٬که هزینه های
ارتش را نیز تامین کنند .بدین سان انحصار مالیات و انحصار کاربرد خشونت پدید آمد؛ انحصار کاربرد خشونت پس از کشف
باروت صورت گرفت .این دگرگونی های زیر پای جنگاور سواره را که کارش جنگیدن بود ٬خالی کرد .یک همچون شمشیر
زنی را که دست و بالش را زره و چیز های سنگین دیگر بسته بود ٬مزدوران تازه کار و ناآزموده هم می توانستند با تیر بزنند و
از اسب بیاندازند .دوران حکومت وی بر محدوده کوچکی که داشت به سر رسیده بود .نباید فراموش کرد که این دگرگونی ها سده
طول کشید.
کم کم کار به آنجا کشید که هیچکس بدون اجازه اربابی که در مرکز بود ٬اجاز استفاده از اسلحه ٬تجهیزات یا هر نوع خشونت
بدنی را در قلمرو او نداشت .این روندی کامالً جدید برای جامعه ای بود که در آن تمامی قشر اجتماعی ٬با توجه به درآمد خود
می توانست از اسلحه و خشونت بدنی استفاده کند ( الیاس.)۲۱۳ ٬ ۱۹۸۲ ٬ ۲ ٬
از این گذشته به نظر می امد با افزایش اقتصاد پولی اعیان و اشراف موقعیت خود را از دست می دهند و تهی دست می گردند.
تنها راه بیش و کم آبرومندانه آن بود به جرگه افسران ارتش شاهی بپیوندند ٬کاری که به راه و رسم زندگی پیشین شان نزدیکتر
بود .از این را برخی ها می توانستند مورد لطف پادشاه قرار گیرند و در دربار او جایی بدست آورند .پول درآوردن مانند
شهروندان دیگر یا آنهایی که با کار دست شان نان شب شان را در میاوردند ٬در شان آنها نبود.
ثث ’تشکیل و تحول‘ تدریجی این مقام از جنگاوران حرفه ای تا نجبای درباری را -الیاس از آن با درباری شدن جنگاوران نام
می برد ( الیاس - )۲۶۲ ٬ ۱۹۸۲ ٬ ۲ ٬نمونه شگفتی انگیزی از اهلی سازی می باشد .بگفته الیاس این پدیده به اروپا محدود نمی
شود:
نه تنها در اروپای باختری که در فرایند های شهروندی دیگر نیز ٬برای نمونه در آسیای خاوری ٬الگوسازی رفتاری ٬در دربارهای بزرگ٬
مراکز انحصار خشونت و مالیات ٬از اهمیت چشمگیر برخوردار است ( الیاس.)۲۶۸ ٬ ۱۹۸۲ ٬ ۲ ٬
بیخودی نیست که پژوهش پر حجم الیاس به بازنمایی همین درهم گره-خوردگی و درهم آمیختگی اقتصادی ٬اجتماعی و سیاسی
می پردازد .نوشته شدن نخستین کتاب در باره آداب درباری ٬در سده سیزدهم ٬با اهلی سازی رانش ها و مدیریت احساس ها و
سرمستی تاخت و تاز ٬همراه و همهنگام بود؛ نه تنها در مورد نجبا که در مورد شهروندان و صنعتگران نیز:
سازمان انحصاری خشونت فزیکی ٬معموالً فرد را از طریق تهدید مستقیم وادار به اجبار نمی کند .فشار و اجباری که از این طریق پیوسته
روی فرد اعمال می شود ٬با همه تنوعات آن ٬غیر مستقیم می باشد که تا اندازه زیادی می شود آنرا پیش بینی کرد .بخش بزرگی از این فشار و
اجبار ٬به واسطه ارزیابی ها و سبک و سنگین کردن های خود فرد صورت می گیرد که معموالً به عنوان نیروی بالقوه و نهادی کنترل کننده
در جامعه حضور دارد ( ... .الیاس.)۲۴۹ ٬ ۱۹۸۲ ۲٬ ٬
شاید بشود گفت این شرط سیاسی برای پدید آمدن فرامن فروید می باشد .شرط اجتماعی -اقتصادی آن ٬پیشرفت و رسیدن به
جامعه ای بود با تقسیم کار گسترده تر ٬مدیریت پولی ٬تولید کاالئی ٬داد وستد و رفت و آمد .همه این ها مستلزم ادغام بیشتر اعمال
انسانی می باشد:
پیوسته می باید رفتارهای مردم بیشتری باهم سازگار و هماهنگ می گشت ٬بافت و تار و پود رفتارها و کارها می باید روز بروز از دقت و
سازمان دهی بیشتر برخوردار می شد تا اعمال و کارهای فردی در آن نقش اجتماعی خود را بجای آورد .افراد ناگزیر می گشتند روز به
روز بیشتر رفتارهای شانرا متمایز ٬همسان و پایدار سازند [ ]...به ویژه برای دگرگون گشتن دستگاه روانی در مراحل فرایند شهروندی ٬می
باید تنظیم رفتار های متمایز و پایدارتر را به افراد ٬از بچگی به صورت خود کار ( اتوماتیسم) ٬یا اجبار خویشتن آموخت ٬تا نتواند در برابر آن
بایستد ٬حتی اگر آگاهانه آنرا بخواهد ( الیاس.)۲۴۲ ٬ ۱۹۸۲ ٬ ۲ ٬
96
الیاس در باره جنگ ها هم گفته های جالبی دارد .به سبب تشکیل انحصار ناپایدار توسط شاهزادگان ٬در سده های میانه پیوسته
میان اشراف جنگ رقابت بود .پس از آنکه پیشرفت های اجتماعی-اقتصادی تمرکز یافتن قدرت و اقتدار را میسر ساخت ٬پس از
آنکه در کشورهایی که از آرامش داخلی برخوردار بودند ٬انحصار کاربرد خشونت پدید آمد ٬آدم ها ناگزیر گشتند در درون این
دولت ها با هم رفتارهای آشتی جویانه داشته باشند .اما همستیزی یا پارادوکس این پیشرفت ها آن بود که شرایط این آرامش و
آشتی توسط یک سری جنگ ها و تصرفات خشونت بار به وجود آمد ٬که الیاس از آنها با ’مراحل و ابزار های گریزناپذیر برای
صلح و صفای واحد های بزرگ‘ یاد می کند .در پی این جنگ ها جامعه ای پدید آمد که در آن جنگ کارکردی نداشت:
جامعه در برابر زور آزمایی های نظامی آسیب پذیرتر گشت ٬با افزایش تقسیم کار و در پی آن فزونی گرفتن وابستگی متقابل رقبا ٬بیگمان
خطرها و ناآرامی عمومی بیشتر گردید ( الیاس.)۳۴۳ ٬ ۱۹۸۲ ٬ ۲ ٬
جنگ در یک جامعه نوین ٬بکنار از زشتی و ناپسندی اخالقی آن که خیلی چیز ها می شود در آن باره گفت ٬زیان بیشتری در پی
می آورد تا سود و هر چه تقسیم وظایف اجتماعی-اقتصادی و نیروی ویرانگری سالح ها افزایش می یابد ٬آن زیان بیشتر می
گردد .این دو در سراسر تاریخ تا به امروز چنین بزرگ نبوده است .سده بیستم شتابان بسوی یک فرهنگ جهانی پیش می رود که
در آن ٬برای روشن شدن افکار برخی ها می باید گفت ٬با باال بردن قیمت یک بشکه نفت توسط کشورهای تولید کننده ٬قیمت یک
بته کاهوی هلندی نیز باال می رود .هر چه شبکه وابستگی بهمدیگر تنیده تر می گردد ٬کاربرد جنگ به عنوان ابزاری برای
دستیابی به خواست های خود و پیروزی کاهش می یابد:
آدم ها روز بروز بیشتر نخستین تنش ها و تب و تاب های گروه بندی کشورهای گوناگونی را می بینند که خود را در سطح جهانی بنمایش می
گذارد ٬گروهبندی هایی که کشورهای بسیاری را در برمیگیرد ٬آدر همه جا سایه جنگی نابود کننده و برتری جویانه را می شود دید ٬که بر سر
انحصار جهانی خشونت و از آن طریق بر سر برقراری خاموشی و وارفتگی جهانی می باشد ( الیاس.)۳۴۳ ٬ ۱۹۸۲ ٬ ۲ ٬
این را الیاس در سالهای سی ( سده پیش -م ).نوشته ٬اما تا به امروز درست از آب در نیامده است .با این همه ٬همین بُعد از
نظریه الیاس در باره تئوری شریف و آزمایش های دویچ روشنگری جالبی می کند .پیشتر در این کتاب گفتیم که سفارشها و
رهنمودهای شریف مبنی بر یافتن اهداف فراگیربرای همه جهان ٬به منظور تضمین صلح جهانی ٬خام اندیشی است چون گریزی
از آن تضاد ها نیست و آنها در پاره ای موارد مشخص مثبت هم می تواند باشد .مساله بیشتر بر سر ایجاد شرایطی است که بشود
در آن ٬تضاد ها را بدون دست یازی به خشونت و کاربرد زور حل کرد .آزمایش های مورتون دویچ نمونه روشنی از کاوش
برای یافتن چنین شرایطی می باشد .پیرو تئوری شهروندی و فرهنگ اندوزی الیاس ٬این تنها پس از یکدست و همگون شدن
اجتماعی-اقتصادی در بُعد جهانی ٬تحت شریط رشد و پیشرفت باالی تکنولوژیکی و صنعتی میسر خواهد گشت .در عصر کنونی
فرایند یاد شده با شتابی حیرت انگیز ٬اما بدون رهبری ٬همراه با تفاوت های مرحله ای در میان کشورها و بخش های گوناگون
جهان ٬همچنین آشفتگی های اجتماعی و فرهنگی پیش می رود و پیامدهای آنرا نمی توان پیشبینی کرد .علوم اجتماعی نمی تواند
پیشبینی کند ٬بکمک آنها می توان روند ها و پیوستگی ها را عیان ساخت ٬پس از آن و با گوشه چشمی به آن یافته ها ٬با
خویشتنداری و شرط و شروط راه برون رفتی را پیشنهاد کرد.
بهمان سان بهتر است با نگرانی از خود پرسید اگر جامعه صنعتی نوین این چنین بی پروا و پرخاشگرانه به فرهنگ های دیگر
یورش ببرد ٬که اغلب ساختارهای اجتماعی-اقتصادی بالکل متفاوتی دارند ٬اما آداب و عادات روانی آدم ها بگونه ایست که در آن
جامعه کارآئی دارد ٬نه در جامعه نوین و صنتعی ٬چه پیامد های ناگواری به بار خواهد آورد .الیاس رشد و پیشرفت را درون
سیستمی توصیف می کند که در آن نوین سازی آغاز گشته است و جنبه های گوناگون بیش و کم باهم دگرگونی می پذیرد .حتی
در آنجا نیز تحوالت در مسیری بدون دست انداز و پستی و بلندی پیش نرفت و (نمی رود!) .هنگامی که سیستمی بسیار پیشرفته
ای را ’وارد‘ جامعه دیگری میکنند ٬میزان باالئی از ریشه کن شدگی اجتماعی و روانی را آشکارا در آنجا می توان دید.
تئوری الیاس در باره تحقیقات کوبن و گادزچاک ٬همچنین مارش و همکاران وی چیزهایی می تواند بما بیاموزد .اگر طبقه پائینی
از ’شاغلین بیکارشده‘ به وجود آید ٬می توان حدس زد که پیشروی اعضای این طبقه پائین به باال محدود خواهد گشت .راه
بازگشت برای آن رانده شدگان به آسانی میسر نخواهد شد ٬بویژه برای نسل دومی که در آن شرایط به دنیا می آید و بزرگ می
شود .بدین سان ٬کم کم گروه هایی از مردم پدید می آید که در روابط اجتماعی-اقتصادی نقش و کاآئی ندارند و در شبکه مناسبات
اجتماعی-اقتصادی وظیفه ای را بجا نمی آورند ٬الیاس آنها را خوب به تصویر می کشد و می گوید عادات رونی مورد نیاز برای
آن کار ٬دیگر برای شان کارآئی ندارد .بیگمان از پیامدهای یک چنین وضعیتی آنستکه عادات تربیتی ٬تنظیم رانش و مدیریت
احساسات تدریجا ً با زیر-فرهنگ آنان سازگار می گردد ٬تا جائی که آن نامگذاری بی در و پیکر باال را می شود در مورد آدم
هایی بکار برد که همیشه خدا در وابستگی و گوشه گیری می باید بسر برند .همچنانکه از بررسی های پژوهشگران روی اوباشی
گری فوتبال به نظر می آید ٬می باید در همین جا دنبال مهم ترین علت اوباشی گری فوتبال؛ همان چیزی گشت که برای
97
شهروندان محترم و کت و شلوار پوش بسیار نگران کننده است و در مقایسه با تبهکاری های یقه سفید ها ’بی فرهنگی‘ بسیار در
شمار آورده می شود.
باز سازیی که الیاس از تاریخ اروپا می کند ٬با دو فرضیه فروید که در آغاز این بخش آوردیم همخوانی دارد .جامعه اروپا از
اوایل سده های میانه تا سده هیجدهم -سده ای که الیاس این پژوهش را تا آنجا انجام داده -شهروندیی را از سر میگذراند که
تئوری فروید به طور ضمنی به آن اشاره می کند .هرچه جامعه پیچیده تر گردد ٬هرچه شکل گیری دولت پیشرفته تر باشد٬
ت غالب ٬پیچیده تر می گردد و فرازش ٬سرکوب یا منحرف ساختن رانش پرخاشگری تشدید می ساختار روانشناختی نوعِ شخصی ِ
یابد .تئوری شهروندی الیاس بهتر از تئوری های دیگری ٬که در این کتاب بررسی شده است ٬می تواند به ادغام و همگونی
تکانشی ٬اجتماعی-فرهنگی و عوامل تعیین کننده موقعیت ِی پرخاشگری و روا داشتن زور بیانجامد .اکنون این پرسش پیش می آید
که آیا آن یارای ایستادگی در برابر آزمون انتقادی را هم دارد.
98
۱۱
در باره تئوری الیاس که گاه از آن با فیگوراسیون-جامعه شناسی و گاه تئوری شهروندی یاد می شود ٬خیلی مطلب نوشته شده
است ( کرانندونک ۱۹۹۰ ٬را ببینید) .در این بخش از شماری پژوهش ها نام می بریم که به طور مستقیم یا غیر مستقیم می توان
آنها را آزمایش فیگوراسیون-جامعه شناسی در نظر آورد ٬هرچند اکثر آنها با آن قصد و نیت انجام نشده است .به نظر می آید
برخی از نتایج بدست آمده تئوری یاد شده را تائید و برخی دیگر آنرا طرد می کند .پیش از آنکه آن پژوهش ها از نظرتان بگذرد٬
می باید چند فرضیه را در این رابطه از آن تئوری استخراج و استنتاج کنیم .بدون آن فرضیه ها نمی توان گفت کدامین داده های
پژوهش با تئوری همخوانی دارد و کدامین داده ندارد.
الیاس تئوری خود را بر پایه رویدادی های دوره خاصی از تاریخ اروپا رشد داده است :سده های میانه آغازین تا و با سده
هیجدهم .در واقع آن چندان هم تاریخ اروپا نبود ٬بلکه تاریخ فرانسه بود ٬که از این دیدگاه نه تنها در چشم الیاس که از دید هم-
دوره ای های او نیز پیشتاز بود .بگفته الیاس آن دوره رشد و تکاملی از مدیریت و رهبری اندک عواطف تا رهبری نیرومند و
باالی عواطف را نشان می دهد .آنهم پیامد تکاملی بود که در آن جامعه فئودالی ٬با زنجیره های وابستگ ِی متقابل رشد اندک ٬با
شکیل گیری محدود و پایین دولت ٬کم کم به چهره جامعه ای درآمد که زنجیره های وابستگی متقابل بلند و پیچیده ای داشت ٬با
دولتی که انحصار کاربرد خشونت را برای خود می خواست .اگر تاریخ دانان بتوانند نشان دهند ٬الیاس منابع خود را با یکسو
نگری یا نادرست تفسیر کرده است ٬یا برخی رویدادها را نادرست بازسازی کرده است و بر آن بنیاد به بازسازی دیگری از
تاریخ اروپا رسیده است ٬آنگاه می توان نتیجه گرفت که آن مغایر با جامعه شناسی شکل دهی می باشد .در این بخش از کتاب
نمونه ای از یک چنین تحقیقی را خواهیم آورد.
مساله هنگامی بیشتر جالب خواد شد که بخواهیم بخش هایی از آن تئوری را بیازمائیم که خود الیاس آنها را نیازموده است .آن
تئوری در گستره بزرگتری کاربرد دارد تا کاربرد آن تنها در خصوص تاریخ اروپا .گمان می رود همه جوامع میان ساختارهای
اجتماعی-اقتصادی ٬سیاسی و روانشناختی یاد شده را بنمایش میگذارد .در جوامعی که یکدستی و همگونی اجتماعی-اقتصادی و
شکل کشورداری پیشترفته تری دارند ٬می باید مردم مدیریت احساسی و عاطفی بیشتری داشته باشند تا جوامعی که در آنها
همگونی اجتماعی-اقتصادی محدود است و شکل دولتی کمتر پیشرفته ای دارند .از اینرو می باید جامعه شناسی -شکل دهی را نه
تنها یک تئوری تاریخی در نظر گرفت که فرایند پیشرفت در درون شهروندی اروپا را تصریح میکند ٬بلکه می باید آنرا تئوری
فراگیری در نظر آورد که همبستگی میان ساختارهای اجتماعی-اقتصادی ٬کشورداری و روانشناختی ( یا شکل دهی ها ) را
توضیح می دهد ٬بکنار از اینکه آیا آن جوامع دستخوش دگرگونی گشته باشد یا نه .این امکان می دهد موادی غیر از مواد اروپائی
را نیز بکار برد .بدینسان نه تنها گستره تئوری بگونه چشمگیری فراختر می گردد ٬که امکان آزمودن انتقادی آن نیز بیشتر می
شود .بهتر است از شماری ملت ها و فرهنگ هائی نیز که باختری نیستند ٬در این آزمون های ارزیابی تطبیقی بهره ُجست .مردم
اس الیاس‘ فراتر از سده
و ملیت هایی که در اینجا آورده می شوند ٬درجاتی از سازمان اجتماعی و تقسیم کار دارند که بر پایه ’مقی ِ
های میانه آغازین نمی رود .با این همه اگر به یک یا چند ملیت برخورد کنیم ٬که آداب آنها اشکال نشست و برخاست میان آدم ها٬
پیرو تئوری الیاس ’درباری‘ است یا پرخاشگری و کاربرد زور در آنها به اندازه ما سرکوب میگردد و ناپسند شمرده می شود٬
این با آنچه که پیرو تئوری می توان انتظار داشت ٬در تضاد خواهد بود .همچنین اگر به مردمی برخورد کنیم که از باره فرهنگی
خشونت زیادی را می پذیرد ٬آن نیز با تئوری در تضاد خواهد بود ٬حتی اگر سازمان اجتماعی-اقتصادی و کشورداری آنها و
سطح مدیریت عاطفی شان به طور نسبی پیشرفته باشد.
99
در زیر نمونه هایی از پژوهش های فرهنگی-مردمشناسی می آوریم .برخی از آنها را در چند کلمه جمع بندی می کنیم ٬بی آنکه
منظور دیگری غیر از ارائه تصویری کلی داشته باشیم ٬برخی های دیگر را به تفصیل بررسی می کنیم ٬برای آنکه آنها به نظر
می رسد با انتظاراتی که از تئوری داریم تضاد دارد .همچنانکه گفته شود تحقیقی تاریخی نیز به این خواهیم افزود؛ از آن تحقیق
تصویری دیگری حاصل می شود تا طرحی که الیاس میدهد .این بخش را با جمع بندی کوتاه نقدی بر جنبه های شکل دهی-جامعه
شناسی دو پژوهش آخری همرا با پاسخ دو پژوهشگری را که از آنان انتقاد شده است ٬به پایان می بریم.
پژوهش میان-فرهنگی
هرچه تسلیحات ابتدائی باشد مبارزه انسانی تر می باشد؟
در نگاه نخست گمان می رود مردم شناسی فرهنگی دالیل مقنعی عرضه می کند ٬مبنی بر اینکه شور و شیفتگی جنگ و
پرخاشگری توی خون آدمی یا مرد ها ست .در میان قبایل کرو و شایین ٬از قبایل سرخپوستان امریکای شمالی ٬جایگاه هرکسی را
جنگندگی او تعیین می کرد؛ وسایل شخصی آنها را غنائمی تشکیل می داد که از قبایل دیگر به غارت برده بودند .در میان قبیله
گله دار بوران در افریقای خاوری ٬مرد جوانی که نمی توانست غنیمتی را از دشمن به یغما ببرد ٬شانس خود در بازار ’زن
گرفتن‘ را از دست می داد؛ در میان بوران ها ٬هر کسی که دشمن واقعی خود را میکشت ٬اجازه می یافت گوشواره داشته باشد٬
بازوبند آهنین ببندد وطره ای (موی سر) مخصوص داشته باشد ٬اگرچه هیچ آموزش پیشین روانشناسی واشکافی نداشت ٬اما نمادی
از فلوس ( آلت مردانگی) بشمار آید ٬سوگلی زنها شود .در میان آیاتمول ها ٬قبیله ای در گینه نو ٬شان و جایگاه آدمی در مقام
سربُر با زیور آالتی که از خود آویزان می کرد ٬مشخص میگشت .سربُر های موفق در جشن های ده بیشترین توجه را دریافت
می کردند .آنها در میان زنان محبوبیت بیشتری داشتند .اگر در میان آزتک ها -فرهنگ بسیار پیشرفته ای در مکزیک ٬که
اسپانیائی ها پس از پیروزی بر آنها ٬از میان بردند -پسری به دنیا بیاید ٬آروز می کنند در آینده جنگاور بشود؛ مامائی که بند ناف
او را بریده است ٬آنرا به جنگجوی کهنه کاری می دهد تا آنرا در میدان جنگ بخاک بسپارد ( کلندینن ۱۱۲ ٬ ۱۹۹۱ ٬؛ زانتویک٬
.)۳۴ ٬ ۱۹۹۲کارائیبی ها ٬مردمی که هنوز بازمانده های آنان در ونزوئال ٬هر دو گینه ( آن زمان به دو بخش گینه باالیی
[بیسائو] و پائینی تقسیم شده بود -م ).و سورینام بسر می برند -به برآوردی ٪ ۹۰از ملیت های امریکای جنوبی به خاطر
بیماری های مسری که سفید های مهاجر با خود برده بودند ٬از پای درآمدند -پیش از آنکه به تاخت و تاز بپردازند ٬خود را با
رقص جنگ و کشتار آماده می کردند و در آن جشن آبجوی می خورند که در آن از جمله تکه هایی از مغز ٬جگر و قلب دشمنان
شکست خورده ریخته شده بود؛ از آن گذشته زنها آنان را با تازیانه می زدند تا آنها هم کشته شدگان جنگ را تا جایی که می شود
با بی رحمی تکه پاره کنند ( نیل وایت هد .)۱۵۲ ٬ ۱۹۹۰ ٬از دید مردم شناسان نقش جنگندگی در بیشتر جوامع قبیله ای و سنتی٬
بخش مهمی از راه و رسم زندگی مردانه بشمار می آمد ( گلد اشمیت .)۸-۶ ٬ ۱۹۸۶ ٬نزدیک به همه افسانه ها و حماسه های
جوامع باستانی با پهلوانان فرا-آدمی و فرا-طبیعی پیوند می خورد( کالرک .)۸۵ ٬ ۱۹۸۶ ٬در کشورهایی که جنگ پاره گسست
ترفارتن و ناپذیری از زندگی آنها گشته ٬مانند افغانستان ٬ایران ٬لبنان ٬اوگاندا ٬معموالً به کودکان آموزش های جنگی می دهند ( ِ
لوگوتِتی ۱۷۶ ٬ ۱۹۸۹ ٬؛ طاهری ٬ ۱۹۸۸ ٬بخش .)۱۲به طور کلی ٬جوامع قبیله ای درصد کشته های جنگی باالتری داشت تا
جوامع نوین -سخن بر سر درصد است ٬نه تعداد مطلق -با پیشرفت تکنولوژی ٬رسم معمو ِل کشتار اسرا ٬بجای افزایش ٬کاهش
یافت ( اوتربین ۹۲۹-۹۴۵ ٬ ۱۹۷۷ ٬؛ کارنیرو .)۱۹۹ ٬ ۱۹۹۰ ٬شمار فرهنگ های آشتی جو و صلح طلب بسیار اندک است؛
برآوردها ٬پا به پای مراحل پیشرفت پژوهش و معیار های بکار گرفته شده ٬از ۱۱در ۱۳۰تا ۴در ۵۰نوسان دارد و اگر توجه
خود را از جوامع قبیله ای و سنتی به جوامع بیش و کم پیشرفته از باره سیاسی معطوف کنیم ٬آن تصویر خوشبینانه نخواهد شد (
می توانید مک کائولی ۱۳ ٬ ۱۹۹۰ ٬؛ گریگور ۱۰۶ ٬ ۱۹۹۰ ٬را ببنید) .ثث
در پاره ای موارد آن بدتر از آنست که لورنز فرض را بر آن می نهد .به نظر می رسد داده های بررسی ها و پژوهش ها ٬صحت
این ایده او را تائید نمی کند که همپای پیشرفته تر و پیچیده تر شدن تسلیحات و کمتر شدن جنگ های رو در رو با حریف ٬ترمز
خشونت روی آدمی کمتر می گردد .در زامبیا تاخت و تاز و غارت کار هر روزه بود ٬اغلب آنها را براه می انداختند تا مردانگی
پسر های نوجوان را در آغاز آن راه بیازمایند .بدین سان دهات را به آتش می کشیدند ٬همه آنها را خاکستر می کردند و ساکنان
آنها را ٬بی آنکه شناختی از آنان داشته باشند ٬با بی رحمی می کشتند (هویگه .)۲۷ ٬ ۱۹۸۶ ٬نویرها ٬قبیله ای در افریقای خاوری٬
دست کم هر سه سال یکبار به سرزمین های دینکاها شبیخون می زدند و حتی به پیرزن ها و نوزادهای آنان نیز رحم نمی کردند
( ورسلی .)۲۹۶ ٬ ۱۹۸۶ ٬این واقعیتی شناخته شده در میان توپینامبا ها ٬قبیله ای از سرخپوستان برزیلی است که همواره در حال
جنگ بودند و اسرای جنگی را چندان شکنجه می دادند تا بمیرند؛ این عمل مانند آدمخواری آئین ِی پیشا-کلمبی ( پیش از کشف
امریکا در سال ۱۴۹۲توسط کریستوفر کلمبوس -م ).معمول بود .در آن روزگار آنها بیشتر به قصد گرفتن اسیر به جنگ می
رفتند .در برخی از قبایل هنگام جشن های آدمخواری اندام های اسرای زنده را می بریدند و جلو چشم آن نگون بخت می
خوردند .اغلب کسانی را که نگران بودند ٬به شدت تشویق می کردند در مراسم خوردن شرکت کند (کارنِیرو .)۲۰۳ ٬ ۱۹۹۰ ٬می
100
باید این بدگمانی را داشت ٬درست هنگامی که اسلحه ها بسیار ابتدائی است ساز و کارهای ترمز کننده پرخاشگری و خشونت
خوب کار نمی کند .البته این زیاد بچشم نمی آید؛ که دیدن زجر کش شدن دشمن بر سنگدلی بیشتر با او می افزاید ( پاداشی برای
بی رحمی و سنگدلی)؛ در پشتیبانی از این تئوری که در اندرون آدمی خشونتی افسار گسیخته النه گزیده ٬می باید دائرة المعارف
چند جلدی نوشته شود .در یک چنین کتابی بیگمان آزتک ها جایگاه برجسته ای خواهند داشت.
اینگا کلندینن
(.تاریخ-دان ٬نویسنده و مردم شناس استرالیایی ۱۷اوت ۱۹۳۴تا ۸سپتامیبر - ۲۰۱۶م).
در گاهشمار آزتک ها یک سال هیجده ما ِه بیست روزه داشت ٬به اضافه پنج روز ’بد شگون‘ .در هر ۵۲سال آزتکی ٬یکبار این
روزها درست به آخر سال می افتاد .برای جلوگیری از بالی آسمانی ٬که پیرو افسانه ها و باورهای آنان احتمال وقوع آن تحت آن
شرایط زیاد بود ٬در پایان آخرین روز دسته ای از کشیش ها راهی کوهی در نزدیکی پایتخت تنوکتیتالن می شدند که امروزه
مکزیکوسیتی نامیده می شود ٬تا زندانی یی را که با وسواس فراوان انتخاب کرده بودند قربانی کنند .بیدرنگ پس آنکه صورت
فلکی پلیاد در آسمان نمایان می شد ٬آن بدبخت را که زنده بود محکم به سنگی می بستند و آتش بزرگی روی سینه او برمی
افروختند.
طبق برآوردهای خویشتندارانه ازتک ها هر سال چندین صد تن -زندانی ٬برده حتی بچه های خود -را قربانی می کردند .در آن
آئین های نیایش که انبوه مردم در آن ها شرکت می جستند ٬کشیشی که چند تن از دستیارانش دست ها ٬پاها و سر قربانی را محکم
گرفته بودند ٬با چاقو سینه او را می شکافت ٬قلب او را که هنوز زنده بود ٬در میاورد .پس از آن سرش را می بریدند و از تن جدا
می کردند تا نگهدارند .کشیش قلب او را که هنوز می تپید به یکی از خدایان پیشکش می کرد و بدن را که خون از آن روان بود٬
از پله ها به پائین غل می داد؛ بخشی از آن سهم خانواده جنگاوری بود که او را به اسارت گرفته یا خریده بود .در اوج آن
روزها ٬خون قربانیان بی شماری از پله ها به پائین روان میشد ( کلندینن ۲۱۶ ٬ ۱۹۹۱ ٬؛ زانتویک.)۱۵۰ ٬ ۱۹۹۲ ٬
آیا آزتک ها ددمنش بودند؟ این پرسش بی جائی است .اینگا کلِندینن که بخش عمده این نوشته از تحقیق تحسین برانگیز او به وام
گرفته شده است ٬از چیره شدن غم و اندوهی می گوید که در طول تحقیق بلند مدت او از آزتک ها پاره ای اوقات بر او چیره می
شد و اعتماد او به انسانیتی را ٬که همه ملیت ها آنرا به اشتراک دارند ٬متزلزل می کرد .کشتار توده ای ٬که دقیق برنامه ریزی می
شد و از روی دیوان ساالری به اجرا درمیامد ٬نه بر سبیل تصادف ٬که دقیق و برپایه گاهشمار دینی ٬او را به تفکر در باره رویداد
های سده خود می انداخت که در تصور هیچ آدمی نمی ُگنجد .اگر این ددمنشی و درنده خوئی نیست ٬پس چیست؟
بگذارید گوشه ای از این سنت جهنمی را کمی موشکافی کنیم ( کلندینن .)۱۰۵ ٬ ۱۹۹۱ ٬در هر سال ( سال آزتکی) یکبار مرد
جوانی از میان اسرای جنگ ِی جنگاوران ٬برگزیده می شود تا نماینده تِزکت الیپوکا (در افسانه های آزتک ها خدای شب و آسمان
شب بشمار می آید -م ٬).خدای همه دان و همه توان ٬نمونه برجسته جادوگران ٬خداوند همین جا و هم اکنون ٬آنکه سرنوشت آدمی
در دست اوست و از خدایان بزرگِ زیارت-گاه بزرگ آزتک هاست ٬باشد .او را که از میان ده کاندیدای خوب آموزش دیده در
پیش کشیشان به خاطر زیبائی و برازندگی های چشمگیرش از باره جان و تن برگزیده شده ٬خو ِد موکته زوما ٬رهبر همه آزتک
ها ٬با گرانترین و زیباترین رخت ها و آرایه ها می آراید؛ که نشانه ای از کرنش و سر فرود آوردن آزتک ها بشمار می آید .بر
سر او تاجی از گل می گذارند و به پاهایش زنگوله های زرین می بندند .موهای او را باز میگذارند و صورتش را به نشانه این
که در حالت تقدس بسر می برد ٬سیاه می کنند .او را که آن هشت تن همراه در میان گرفته اند ٬با آهنگ نی و همراه با صدای
زنگوله های بسته شده به پاهایش ٬در کوچه های تنوکتیتالن ( روزگاری ٬در سده دوازده پایتخت آزتک ها بوده است -م).
میگردانند؛ از هر کوچه ای که آنها می گذرند ٬مردم از خانه های شان بیرون می آیند تا به تماشا و تحسین او پردازند .در یکی از
روزهای پایانی که نزدیک به پایان سال بود ٬موهای او را مانند موهای جنگاوران بسیار کارکشته می بستند ٬سپس چهار زن به او
پیشکش میکردند .در طول پنچ روز آخری او شادی کنان و پای کوبان با همراهان خود ٬همچون پادشاهی ٬به همه جاهای مقدس
شهر حکومت می کرد -موکته زوما خود را از دید مردم دور میداشت .چون روز آخر فرا می رسید ٬او سوار بر زورقی ٬با
همراهان خود به جزیره ای در نزدیکی شهر می رفت .در آنجا زنانش او را بدرود می گفتند .پس از آن او و همراهان راهی
نیایشگاه می شدند .در لحظه ای که او خود انتخاب می کرد ٬از پله ها باال می رفت ٬با هر پله ای که باال می رفت آهنگ نی زدن
او قطع می شد تا به باالترین پله میرسید ٬جائی که کشیش ها به انتظار او ایستاده بودند .آنگاه روی تخته سنگ قربانی دراز می
کشید .هم-هنگام با دست بکار گشتن کشیشان ٬از دور دست صدای نی زدن تِزکت الیپوکا ( در مکزیک به معنی مرد جوان هم
می باشد-م ).تازه برگزیده شده بگوش می رسید. ...
101
آیا آزتک ها ددمنش بودند؟ تا جائی که می شود دید ٬نشانی از ددمنشی و آزار رسانی به قربانیان دیده نمی شود .جنگاوری که
اسیری را برای برآورده کردن نیاز تخته سنگ قربانی گرفته است ٬در تمام مدت از تندرستی او پرستاری می کند ٬او را ‘فرزندم’
می خواند ٬او باژگونه آن مامائی است گفته می شود که به زایمان فرزند پسری کمک می کند و روشنی را به او ارزاانی می
دارد ٬پس به جایگاه یک جنگاور بر کشیده می شود ٬چرا که ’یک زندانی‘ می سازد ( زانتویک .)۳۵ ٬ ۱۹۹۲ ٬فرهنگ آزتکی که
با ’مقیاس الیاس‘ فرهنگ کم و بیش پیشرفته ای می باشد ٬از سر تا پا مذهبی بود ٬مذهبی که برپایه قربانی کردن آدمی استوار بود
( کرو ۵۸ ٬ ۱۹۷۱ ٬؛ زانتویک ۵۹ ٬ ۱۹۹۲ ٬را ببینید) .یکی دانستن نماینده خدا و قربانی محکوم به مرگ ٬شاید کمتر عجیب به
نظر آید ٬اگر به این بیاندیشیم که ٬هرچند بدان عمل نمی شود ٬اما در سرزمین های کاتولیک باختری ٬تصویر مسیح به صلیب
کشیده شده و شام مقدس را در همه جا می بینی.
از این گذشته قربانی کردن تنها کار کشیشان بود .مراسم در باالی نیایشگاه هایی که به صورت هرم های پلکانی ساخته شده بود
انجام میشد ٬تا بجز معدودی از دعوت شدگان که در صف جلو بودند ٬مردم دیگری که آمده بودند آنرا نبینند ٬یا خیلی اندک ببینند.
چیز دیگری هم بچشم می آمد که می باید آنرا یادآور شد؛ خیلی کم پیش می آمد قربانی نخواهد از پله ها بخواست خود باال رود و
دست اندار کاران ناچار شوند او را به زور و خشونت کشان کشان به باال ببرند .نشانه هایی هم هست که نشان می دهد قربانی را
با راه های ظریف روانشناختی و همچنین با بهره گیری از الکل و دارو آماده می کردند .آنچه خیلی راز آلود می باشد ٬آنست در
برخی از جشن های پیشکش کردن قربانی ٬که نمونه شناخته شده آن تزکت الیپوکا می باشد ٬همکاری کامل قربانی را می
خواستند .نه تنها در کوتاه مدت که مانند مثال باال ٬که از یک سال پیش .بدون همکاری او روی اجرای کامل نقشی که مدت ها
روی آن تمرین و بررسی شده بود ٬همه برنامه های چیده شده در آن آئین بزرگ توده ای بر باد می رفت .از هرچه هم بگذریم ٬آن
آئین مانند هر آئین و نمایش دیگر نبود .نه تنها آزتک ها که قربانیان نیز ٬برگزیده شدن خود برای نقش تازکت الیپوکا را برتری و
امتیازی مهم بشمار می آوردند .با این وصف ٬آیا باز هم می شود از ’قربانی‘ سخن گفت؟ کلندینن از ’افسون و فریبندگی‘ شهوان ِی
مردی جوان ٬خوش اندام و خوش سیما می گوید که می باید کشته شود ٬برای همین به سوگند خوردن شماری از جوانان
سرخپوستان امریکای شمالی اشاره می کند که با خود پیمان می بندند در جنگ به جستجوی مرگ بروند’ ٬سگهای دیوانه مرگ
می جویند‘ ( کالندیننو .) ۱۰۷ ٬ ۱۹۹۱شهوت ٬خشونت ٬آروزی مرگ :گاهی از اوقات رفتار آدم ها مانند رفتار ذرات بنیادین
غیر قابل پیشبینی ٬فریبنده و شگفتی آور می شود.
آیا آزتک ها دد منش بودند؟ آیا آن خشونت خونین که در جامعه آنها رخنه کرده بود ٬غیر واقعی بود؟ آنرا خواهیم دید .ما باور
نداریم که بال های آسمانی را می شود با افروختن آتشی روی سینه زندانی جوان و زنده دور ساخت .اما اگر به آن باور می
داشتی ٬برای آنکه همه کسانی که در دور و برت هستند به آن باور دارند ٬برای آنکه آن بخشی از کیهان شناسی و خدا شناس ِی آن
فرهنگ سنتی و همگونی است که تو در آن فرهنگ بزرگ شده ای -آزمایش اش را بیاد بیاورید ٬-چه چیزی ’واقعی تر‘ از این
می تواند باشد که روی سینه زندانی زنده ای آتشی برافروزی تا مردم را از مرگ و بال نجات دهی؟ همه جنگ هایی را که برای
به چنگ آوردن آن قربانیان می شد ٬نباید از چشم ملت های زیردست و برده های بازار بردگان ٬که می باید از چشم انداز
جهانبینی آزتک ها برای رسیدن به هدفی واقعی دید .آنها با اقوام آشنای خود پیمان می بستند در آوردگاه های ویژه ای بارها با هم
به پیکار بپردازند -همان آوردگاه هایی که بند ناف نوزادان پسر را خاک می کردند -تا بتوانند برای قربانی کردن ٬زندانی های
بیشتری بگیرند .آن پیکارها را ’رزم گل‘ می نامیدند ( زانتویک .)۴۵ ٬ ۱۹۹۲ ٬پیداست که ما آزادیم کشتن زندانی را دد منشانه
ببینیم ٬مگر آنکه از یاد نبریم آن ددمنشی هیچ ربطی با مثالً لذت بردن کودکان از آزار دادن حیوان بیگناهی ندارد ٬یا ربط کمتری
دارد.
آزتک ها به طور نسبی فرهنگ پیشرفته ای داشتند ٬که در آن آواز خوانی ٬سرودن شعر و اشکال روابط اجتماعی بسیار پیشرفته
ی
ی امپراتور ِبود و در آن زنان بیش و کم آزادی داشتند .در زندگی اجتماعی و اقتصادی آنان بازرگانی جایگاه بلندی داشت ٬رهبر ِ
آزتک ها خوب سازمان یافته بود و مرکزیت داشت ( زانتویک ۱۹۹۲ ٬را ببینید) .با اینهمه گزافه گویی نخواهد بود که بگوییم آن
فرهنگ از باره هایی ٬از خون آدم ها سیراب می شد .در فرهنگ آزتک ها هیچگونه نشانی از صلح دوستی و ارزشمند بودن آن
را نمی بینی .تاریخ آزتک ها ٬که خوب از آن نگهداری شده و بدست ما رسیده است ٬اعتبار این فرضیه فروید و الیاس را که می
گوید فرهنگ و خشونت با هم سازگار نیست ٬پایین می آورد ( زانتویک ٬ ۱۹۹۲ ٬صفحه ۲۴۳را ببینید) .نه تنها به سبب آنچه که
آورده شده ٬که از باره های دیگر نیز آیا وقت آن نرسیده است در افتراق میان تضاد واقعی و غیر واقعی بازنگری شود .گمان می
رود مورد دوم بیشتر مستعد بازنگری باشد.
واقعی یا غیرواقعی؟
102
مردم شناسان فرهنگی نیز کوشیدند در باره جنگ-جویی و جنگ-خواهی هوموساپینس ( آدم اندیشه ورز) روشنگری کنند و تصاد
ها و درگیری ها را دسته بندی کنند .در حقیقت آنها هم دیدند که جنگ ها و درگیری های واقعی اغلب روی منابع محدود٬
نیازهای زندگی ٬زمین های کشاورزی و شکار پیش میاید؛ برخی از پژوهشگران کوشیده اند در ’پشت کشتارهای خشونت بار‘
این کانون واقعی را ببینند ٬اما بسیاری از ددمنشی ها را نمی توان در این دسته بندی جای داد .برای کودیره ٬یکی از مردم
شناسان امریکای شمالی میسر نشد در میان قبیله کواکیوتل ٬قبیله ای از سرخپوستان امریکای شمالی انگیزه ای اقصادی یا هر
گر ایروکیوس و هورون ٬برای جنگیدن یافت٬ انگیزه مادی دیگر برای جنگیدن بیابد .دالیل مهمی که تریگر در مورد دو قبیله دی ِ
اعتبار شخصی ٬خونخواهی و اسیر گرفتن برای رفع نیاز تیر شکنجه بود .به نوشته اوانس -پیچارد در ازانده ٬قبیله ای در جنوب
سودان ٬آنها برای کسب آبرو و اب ّهت شخصی بجنگ می رفتند تا بدست آوردن غنائم ( اوتربین .)۹۳۷ ٬ ۱۹۷۷ ٬همین را می توان
در مورد بریدن سر حریف کشته شده و با خود بردن آن در برخی از قبایل گینه نو گفت ( گلد اشمیت .)۷ ٬ ۱۹۸۶ ٬خشونتی از
این دست را نمی شود به حساب اهداف متضاد گذاشت ٬آنها اگر تمایز گذاری کوزر در نظر آوریم ٬گمان می رود از زمره تضاد
های غیر واقعی باشد .اما اگر تنها مراد و منظور لوئیس کوزر از ’غیر واقعی‘ را در نظر آوریمِ ٬آن تمایز گذاری با دشواری
مواجه می شود؛ از دید کوزر آن گونه ای از ساز و کارهای سرکوب و فرافکنی است که تئوری آدورنو به آنها می پردازد.
همچنانکه دسته کوچکِ خشن های اوباشان فوتبال و نمایش پیرامون تزکت الیپوکا بما آموخته ٬مساله بر گرد پدیده بسیار پیچیده ای
می چرخد .از آنرو شماری از مردم شناسان فرهنگی از این دو دسته کردن تضاد ها زیاد دلخوش نیستند .اسپایر سه کارکرد برای
درگیری های خشن و پرخاشگرانه برمی شمارد؛ دو تای آنها بیش و کم با تضاد های واقعی و غیرواقعی می خواند ٬سومی برای
بدست آوردن آبرو و آوازه ملی یا شخصی می باشد .مالینووسکی شش کارکرد برای درگیری های مسلحانه می شناسد ٬که
کوشش می شود از راه شبیخون های مسلحانه ’در آن ورزش‘ جایگاه بلندی بدست آورند ( اوتربین ۹۳۶ ٬ ۱۹۷۷ ٬و .)۹۴۵بدین
سان به خشن های الکی خوش اوباشان فوتبال نزدیک می شویم .نام و آوازه بلند جنگجوی امریکای شمالی به خاطر شمار
دشمنانی نبود که بدست او کشته شده بودند ٬بلکه شمار آنهایی بود که دست او به آنها خورده بود ( ُورسلی .)۲۹۶ ٬ ۱۹۸۶ ٬ما از
طریق رسانه ها توانسته ایم با یک چنین پدیده ای آشنا شویم ٬آن هنگامی بود که شورشیان در یکی از کشورهای افریقایی پیراهن
های سفید عروسی را که به غارت برده برده بودند می پوشیدند تا خود را استتار کنند -که به یک اندازه نابخردانه و خنده دار
بود .در اینجا جنگ به مثابه رفتاری می باشد که در آن به جستجوی خطر می روی نه آنکه خطر کنی ( کالرک .)۱۹۸۶ ٬گمان
می رود در زمینه جنگ های صلیبی ٬جنگ های دینی روزگاران رفُرم ٬کشتارها ٬محاکمه و تعقیب جاودگران هم انگیزه های
دیگری در کار بوده است :آش درهمجوشی از بنیادگرایی دینی ٬منافع شخصی و خالی کردن تنش هائی ( درونی خود -م ).که
فرافکنی می شد ٬چیزی که ما را به ساز و کارهای فرافکنی در تئوری آدورنو نزدیک می سازد .مشروعیت مذهبی دادن به آن
خشونت ها ٬راه حل همکاری جویانه تضاد را که شریف ٬دویچ و پژوهشگران دیگری به آن دل خوش می داشتند ٬دسترسی ناپذیر
می کرد.
وجه اشتراک تضاد های غیرواقعی در گام نخست ویژگی های منفی آنها می باشد ٬مثالً اینکه آنها زائیده تالش های ’مادی‘ برای
باال بردن شانس زنده ماندن یا دستیابی به قدرت اقتصادی و سیاسی نمی باشد .اما با رفتن به بدنبال محتوای مشترک آنها و ُجستن
آن در رانش پرخاشگری یا غریزه خشونت ٬به کجراهه می رویم .آنتون بلوک ٬مردم شناس فرهنگی ٬می گوید این درست مانند
دمیدن در شیپور از سر گشاد آن می باشد که بخواهیم در خشونت هایی که مردمان به اصطالح بدوی مرتکب می شوند -
خونخواهی ها یا دشمنی های خونی ٬شکنجه دادن ها ٬بچه کشی ها ٬سر بریدن ها و مانند این ها -تنها شور و هیجاناتی را ببینیم
که از کنترل اندک و ناپایدار روی زندگی احساسی و رانشی نشات میگیرد .کسانی که چنین کاری می کنند ٬پدیده ها را از متن
فرهنگی آنها ٬که معنا و محتوای شانرا از آن می گیرند ٬پاره می کنند؛ وی میگوید ٬این چیزها ٬در متون گوناگون می تواند معانی
متفاوت بیابد ( بلوک۲۰۴ ٬ ۱۹۸۲ ٬؛ .)۱۹۰ ٬ ۱۹۹۱این امر در مورد پدیده های مشابه نیز صدق می کند ٬مانند گاوبازی ٬که
درست مانند آئین قربانی کردن آدم ها در فرهنگ آزتک ها انجام می شود ( می توانید همینگوی ۱۹۸۶ ٬؛ دریسن ۱۹۸۲ ٬؛
ی تضادهای واقعی و غیرواقعی چندان که بلوک ۱۹۲ ٬ ۱۹۹۱ ٬تا ۱۹۷را ببینید) .در پرتو آنچه آورده شد ٬می توان دید جداساز ِ
باید دردی را دوا نمی کند.
علیرغم ویژگی های خشنی که از چشم انداز مردم شناسی فرهنگی بسیاری از جوامع قبیله ای دارد ٬نباید انتظار داشت نظریه ای
مانند تئوری لورنز ٬از سوی مردم شناسان فرهنگی با آغوش باز روبرو شود .در بهترین شرایط اگر مردم شناسان فرهنگی آنرا
دروغین نه نامند ٬بی ربط می بینند؛ در بدترین شرایط ٬همچنانکه نویسنده ای به کنایه اشاره می کند ٬غریزه پرخاشگری مردم
شناسان فرهنگی تحریک می شود ( اوتربین۹۲۸ ٬ ۱۹۷۷ ٬؛ مک کا ئولی .)۱۷ ٬ ۲ ٬ ۱۹۹۰ ٬آنها می پذیرند که آدمی توانائی
رفتار پرخاشگرانه را دارد ٬اما این بیشتر از توانائی او به همبستگی و صلح دوستی نمی باشد .مردم شناسان فرهنگی که از باره
شغلی ٬با تنوعات فرهنگی و شیوه های رفتار آدمی آشنائی دارند ٬چشمان تیزبینی برای دیدن تاثیر بیشتر ’تعلیم و تربیت‘ در برابر
’سرشت و نهاد‘ دارند ٬حتی اگر داده ها عکس آنرا نشان دهد .از آنرو شمار بزرگی از آنان زیست شناسی گرائی لورنز و جامعه
شناسان را رد می کنند ( گلد اشمیت۸ ٬ ۱۹۸۶ ٬؛ هویگه ۴۲ ٬ ۱۹۸۶٬ ٬؛ فوستر ۷۱ ٬ ۱۹۸۶ ٬؛ گامت .)۱۴۷ ٬ ۱۹۸۶ ٬البته
103
فرهنگ های بسیار آشتی جویانه ای هم هست که دارای سازمان اجتماعی در سطح ساده می باشد ٬هرچند درصد آنها خیلی پائین
می باشد ( اوتربین ۹۳۱ ٬ ۱۹۷۷ ٬؛ فوستر ۷۲ ٬ ۱۹۸۶ ٬؛ کوهن .)۲۵۳ ٬ ۱۹۸۶ ٬از این گذشته ٬برخی از دسته های مردمی
مانند وایکنیگ ها و فیپا ها ٬مردمی در تانزانیا ( مک کائولی ۲ ٬ ۱۹۹۰ ٬؛ ویلیز ٬) ۱۳۳-۱۴۵ ٬ ۱۹۸۹ ٬در مدتی کوتاه ٬از
مردمی جنگجو به مردمی صلح دوست تغییر یافتند .نمی توان ادعا کرد که این دگرگونی ها حاصل چنان تحوالت اجتماعی برق
آسائی است که در کتاب های الیاس با آنها آشنائی یافتیم .پژوهش هایی که در این جا نگاه شتابزده ای به آنها داشتیم ٬لزوم تردید و
احتیاط الزم در کاربرد فراگیر و کلی شکل دهی -جامعه شناسی را عیان می سازد .در زیر چهار پژوهش آورده می شود که
نتایج آنها را می توان آزمایش سر راست آن تئوری در نظر آورد.
جوانا ُاورینگ
جوانا اُورینگ ٬دو دسته از سرخ پوستان را باهم مقایسه کرده است ٬مردم پیاروا ٬قبیله ای در ونیزوئال که نزدیک به ۷۰۰۰تن
می باشد و شاوانتِه ماتوگروسو واقع در برزیل که ۲۰۰۰تن می شود ( اورینگ .)۷۹-۹۹ ٬ ۱۹۸۹ ٬زندگی هر دو آن مردم از
شکار و کشاورزی بسیار ساده میگذرد ٬بنا براین می توان برپایه ’مقیاس شهروندی‘ فروید و الیاس روی آنها ُمهر اولیه یا بدوی
زد .البته او دو دسته یاد شده را باهم مقایسه نمی کند ٬بلکه برپایه پرسشی روشن آن کار را می کند .جوانا می خواست بداند
تصویر ایده آل از مردی و مردانگی در آن فرهنگ ها چیست و چه رابطه ای با پرخاشگری و خشونت دارد ٬رابطه زن و مرد٬
راه و رسم بزرگ کردن بچه های کوچک چگونه است .شاید برخی کسان گمان کنند مردمی که یک چنین ساختار اقتصادی -
اجتماعی مشابه دارند ٬در زمینه های دیگر نیز همانندی هایی خواهند داشت ٬و هردو به یکسان پرخاشگری می کنند و کاربرد
زور را روا میدانند .بررسی های بیشتر نشان داد آن حدس و گمان درست نیست.
پیاروا ها با خشونت غریبی می کنند .در میان آنان کمتر پیش میاید که بچه ها و بزرگساالن خشم خود را با زدن کسی دیگر
بنمایش بگذارند .آنها به میانه روی در انجام دادن یا ندادن کارها ارزش بسیار قائل می باشند؛ آنها از کسانی که واکنش های تند و
تیز یا پرخاشگرانه دارند ٬بسیار بد شان می آید .در میان آنها این نیز چشمگیر است که که برای دستیابی به تصویر ایده آل ٬هیچ
فرقی میان زنان و مردان در انجام کارهایی می باید انجام داده شود ٬نمی بینی .چه زن چه مرد می باید بتوانند با همه همکاری
کنند؛ هماهنگی در روابط اجتماعی -اُورینگ از آن با ’پختگی و کار کشتگی‘ کنترل شده یاد می کند -هم برای زنها و هم مردها
از ارزش های کانونی بشمار می آید و آن بگمان پیاروآ ها تنها با کنترل کردن خویش تحت هر شرایطی میسر می گردد .به دختر
ها و پسرها از شش ٬هفت سالگی ’آموزش شکل گیری‘ یاد داده می شود ( در کشور های اروپایی به بچه های دبستانی امکان
داده میشود روی هویت خود کار کنند ٬جایگاه خود را در کل جامعه بیابند .خودشان دین شان را انتخاب کنند .آن آدمی شوند که در
ذهن خود آن تصویر را از خویشتن دارند ٬با مهارت ها و ایده هایی که در دروس خود یاد می گیرند بتوانند محکم روی پای خود
بایستند؛ یاد بگیرند نظر و ایده خود را شکل دهند .به این می گویند آموزش شکل گیری -م .).توجه به دیگران و داشتن توانائ ِی
قبول مسئولیت در برابر اعمال و کارهای خود جایگاه بلندی دارد و از صفاتی چون بی باکی ٬بلندپروازی ٬استعداد و سختکوشی
ارجح شمرده می شود .به بچه ها یاد می دهند ٬تندخویی ٬بدخواهی ٬زورگوئی ٬گردنکشی ٬حسادت ٬رو راست و راستگو نبودن٬
خودبین و سرکش بودن ٬صفات پسندیده نیست و می باید از آنها پرهیز کرد .از دید پیاروآ ها هیچ آفرینشگریی باالتر از فرزند
آوری زنان نمی توان یافت.
اُورینگ بر این باور استکه ساختن جنگجویان خونریز از نوجوانان کم سال سرمایگذاری اجتماعی بیشتری می خواهد تا ساختن
شهروندان صلح دوست و همکاری کننده از آنان .اگر این درست باشد ٬می باید مردم شاوانته برای ساختن شهروندان بزرگسال از
آن پسرهای نوجوان -اورینگ در باره تربیت دختران در قبیله شاوانته چیزی نمی گوید -سعی و کوشش بیشتری بکنند .مقایسه
ای بزرگتر از این میان پیاروآ ها و شاوانته ها نمی توان کرد .بحث اورینگ روی ’هنرهای رزمی جنسی‘ در میان شاوانته ها می
ب شد .تضاد میان دو جنس بخشی از تعریف آنها از مردی و مردانگی می باشد .این را در برگزاری جشن هایی می توان دید که
در ا آنها با رقص هایی پیروزی یکی از جنگاوران بر هماوردی افسانه ای و بسیار نیرومندتر و کشتن او بنمایش درمیاید و در
آن او ٬به عنوان پاداش آن هنر و مهارت رزمی به شماری از زنان زیبا که هر کدام از قبیله ای جداگانه انتخاب شده است ٬تجاوز
می کند .زنان از زندگی بیرون خانه به درون آن رانده می شوند .به آنان نقشی در انتخاب همسر خود داده نمی شود؛ البته آنها
کامال هم بی تاثیر نیستند و هنوز پاره ای تاثیر های ظریف را دارند :به شکارچی هایی که نتوانسته اند شکاری بکنند ٬آشکارا بی
توجهی چشمگیری می کنند ٬در برابر شکارچی موفق ٬بگفته اورینگ ٬با بی تفاوتی حساب شده ای ٬شکار خود را جلو پای زنانی
که برایش گرد آمده اند می اندازد تا آنرا برایش بپذند و می رود تا آماده شدن آن کمی خستگی از تن بدر کند.
104
اینجا ٬خالف آنچه در قبیله پیاروآ ها مرسوم است ٬پسرها و دخترها را از سنین کوچکی از هم جدا می کنند .از صفات خوب برای
پسر های کوچک یاد گیری هنرهای جنگی می باشد .در جایگاه یک پسر بچه از او خواسته می شود رفتاری خشن و بی رحم
باشد ٬در برخورد خود با دیگران از اصل ’چشم در برابر چشم ٬دندان در برابر دندان‘ پیروی کند .شاوانته ها پیوسته به مردان
جوان یاد می دهند تندخوئی و پرخاشگری پیشه کنند ٬در عین حال آنها می باید بکوشند با مردان قبیله خود دوستی و همبستگی
خوب داشته باشند .بگفته اورینگ ٬ایده آل سازی جمع مردان در سراسر جهان بخشی از فضیلت رزمی بشمار می آید .در میان
شاوانته ها زود وا ندادن ٬هشیار و گوش بزنگ بودن ٬داشتن هنرهای رزمی ٬اشتیاق به جنگجویی ٬مهارت های ورزشی ٬مهارت
هایی که شکارچیان خوب بدانها آراسته اند ٬از خصائل برجسته و ارزشمند بشمار می آید .اگرچه پیاروآ ها و شاوانته ها از باره
گذران زندگی -شکار و باغداری ساده -تفاوت چشمگیری باهم ندارند ٬شکار در میان شاوانته ها جایگاه باالتری دارد تا پیاروآ
ها .در برابر پیاروآ ها به نیرومندی بدنی ٬نترسی و دلیری شکارچیان ارزش زیادی قائل نیستند .اورینگ می گوید در جوامعی که
شکارچی ارزش باالتری دارد ٬پیوندی ایدئولوژیک میان رزمجوئی ٬جنسیت مردانه و تبعیض به زنان پدید می آید .بدین سان گمان
می رود ٬داشتن هنرهای رزمی یا صلح دوستی داده هایی نیست که به خودی خود پدید آمده باشد؛ آنها با نمود های دیگر فرهنگ
در پیوند می باشد.
در میان شاوانته ها چندان نشانی از فرازش انگیزه پرخاشگری نمی بینی .اگر هم در میان آنان سخنی از فرامن در میان باشد٬
بیگمان محتوای آن قابل قیاس با آن چیزی نیست که فروید در بیماران خود می دید .هنجارها ٬ارزش ها و عادات تربیتی کودکان
در میان پیاروآ ها همانندی های زیادی با عادات و هنجارهای ’متمدن‘ ما دارد .این شاوانته ها نیستند که برای جامعه شناسی-شکل
گیری ( سنت تحقیقی که در آن شکل گیری انسان ها -رشد و تکامل شبکه های ارتباطی آدم های مستقل -واحد های تحقیق
بشمار می آید -م ).مساله به وجود می آورند -آنها خیلی خوب با آن سازگاری دارند ٬مانند همه فرهنگ های جنگ افروز دیگر -
بلکه آن پیاروآ ها هستند .جامعه آنها در قیاس با جامعه شاوانته ها ٬می باید ’راه بس درازی‘ را پیموده باشد ٬اما سازمان
اجتماعی/اقتصادی آنها هنوز حتی به اوایل سده های میانه ما نرسیده است .چگونه است که آنها اشتیاق به جنگ شاوانته ها را
ندارند؟ اورینگ هم در این باره چیزی برای گفتن ندارد؛ پیداست که او نیز در این باره بررسی نکرده است.
از دید دوئر در سده های میانه ٬آنچنان که الیاس به آنها نسبت می دهد ٬مردم آستانه پائین شرم و حیا نداشتند .در اوایل سده های
میانه ٬برهنگی مردان ٬بویژه زنان ننگ بشمار می آمد ( همانجا .)۲۸۷ ٬الیاس تحت تاثیر چند تصویر برجای مانده از سده های
میانه که در آنها زنها و مردها برهنه و باهم در گرمابه رفته اند ٬به بیراهه می رود .آنچه در آن تصاویر دیده می شود ٬گرمابه
همگانی نمی باشد ٬آنها روسپی خانه هایی بودند که گرمابه داشتند و بیشتر مردم از آنجاها دوری می ُجستند ( همانجا ٬صفحه
.)۴۶داستان برهنه رفتن مردم در کوچه ها ٬آنچنانکه الیاس نقل می کند ٬برپایه منابع سده های میانه نمی باشد ٬بلکه برپایه منابعی
از سده هفده می باشد که به قول خود الیاس در آن روزگار نمی توانست به همین سادگی پیش بیاید ( همانجا ٬صفحه .)۶۲
حتی مورد مردمان سرزمین های گرمسیر را ٬که نیمه برهنه و بدون داشتن فضای خصوصی ( فاصله ای) در خانه های عمومی
به صورت جمعیتی بهم فشرده و بهم چسبیده گرد آورده می شدند ٬نباید به عنوان پائین بودن آستانه شرم و حیا تفسیر کرد (
من جامعه شناس ٬از برهنگی با ’بی توجهی اجتماعی‘ یاد میکند (همانجا .)۱۲۱ ٬هر کسی که به سواحل همانجا .)۳۹۳ ٬ ۱۲ ٬گوف ِ
لختی ها سر زده باشد از تجربه خود می فهمد که آنها چه قدر سعی می کنند دیگران متوجه نشوند که هر از گاهی ناخواسته نگاه
آدمی به جاهایی می افتد که نمی گذارند در اوقات دیگر نور آفتا و مهتاب را ببیند ( همانجا ۱۴۸ ٬تا .)۱۵۰با این همه اینرا نه در
جائی نوشته اند و نه گفته اند؛ روشن است که آن گوشه ای از مدیریت احساس های ( مهرورزی -م ).مان بشمار می آید .دوئر
می گوید مردمان به اصطالح بدوی نیز از این قاعده مستثنی نیستند .همچنین پاره ای کارهای بدنی مانند آروغ زدن ٬باد دادن و
شاشیدن می باید دور از چشم و گوش دیگران انجام داده می شد ٬اگر امکان آن میسر نمی شد ٬دیگران آنرا به روی خود نمی
آوردند .این مساله در خصوص همخوابگی نیز صادق بود ٬دیده می شد کسانی که در خانواده با محدودیت جا برای روابط
محرمیت مواجه بودند ٬آنرا با یافتن جاهای خلوت بیرون شهر و در جنگل ها جبران می ساختند ٬مردم عادی نیز از رفتن به آن
جاها خودداری می کردند .هرچند برای اینگونه هنجارها آستانه عینی و قابل رویتی وجود ندارد ٬اما آستانه های روانی وجود دارد
105
و به واسطه آنها فضای خصوصی و شخصی تامین می شود؛ دوئر ادعا می کند این از چشم بسیاری از ناظران غربی پنهان مانده
است ( همانجا ۱۶۵تا .)۱۷۲بدین سان می شود گفت الیاس از داده های تبارکانونی بهره جسته است که کارشناسانه نیست.
اگر خرده گیری های خانم دوئر درست باشد ٬می باید گفت ایشان تیر را به هدف خود ٬شکل دهی -جامعه شناسی زده است .این
خرده گیری ٬به پیوستگی ویکپارچگی میان رشد و پیشرفت اجتماعی ٬شکل حکومتی ٬انحصار کاربرد خشونت و در دست گرفتن
افسار احساسات خود ٬به عنوان پدیده ای فراگیر و جهان گستر ٬آسیب می زند .در آن صورت چیزی از آن تئوری نمی ماند مگر
توصیفی ناخوشایند از رشد و پیشرفتی که به اروپا محدود میگردد.
جویکاها جامعه ای قبیله ای دارند :بخش بزرگی از روابط اجتماعی را خویشاوندی ها تعیین می کند .در واقع قبیله سرکرده ای
دارد ٬خانمان ٬که بلندپایگان ده ٬کاپیتان ها کمکش می کنند ٬اما این بلندپایگان ده اغلب صاحب شان و مقام می باشند تا قدرت.
جامعه جویکاها چیزی به عنوان مرکز قدرت نمی شناسد ٬این را که ما به آن خو گرفته ایم ٬بیشتر در تاریخ اروپا می شود دید.
ساختار سیاسی جویکا ها را پیرو گفته های تودن فان فلزن ٬در بهترین حالت می شود فدراسیون گروه های قوم و خویش دانست.
سیاست روزانه در دست برجستگان ده می باشد :مردان ریش سفید ده ( همانجا .)۲۶۵ ٬ ۲۴۷ ٬مسائل سیاسی ٬هر روزه و
شخصی -تصمیم گیری بر سر مسائلی که به همه ده مربوط می شود ٬یا درگیری های میان افراد -در پاالور هایی که برگزار
می شود ٬بحث و بررسی می گردد .پاالور کم وبیش نقش و وظیفه پارلمان ٬هیات مشاوره و دادگاه را یکجا دارد ( همانجا.)۲۵۶ ٬
پیرو شکل گیری-جامعه شناختی می باید در این جامعه نیز شاهد میزان باالئی از خشونت و میزان پائین کنترل و مدیریت
احساسات باشیم .که چنین نیست .خشونت در میان جویکا ها جائی ندارد ٬اگر هم روزی پیش بیاید ٬موجب نگرانی و تشویش
فراوان می گردد .فروخواباندن درگیری ها نیز از وظایف عمده پاالور می باشد ( همانا .)۲۵۴ ٬آداب برخورد با دیگران را می
توان گفت ’شاهانه یا درباری‘ است .بیگانه ای که به ده می آید ٬به همه زنان و مردانی که با آنها رو در رو در میآید ٬می باید
پیرو آئینی مشخص و ثابت ٬ادای احترام کند ( همانجا .)۲۴۸ ٬هر روز صبح برجستگان ده باهم دیداری دارند که در آن روی
مسائل کلی گفتگوهائی کلی و همراه با احترام داشته باشند .آنرا در آداب خوردن -از موازین مهم مهار احساسات برای یک
جامعه شناس-شکل دهی -آنها نیز می شود دید .صحبت کردن با دهان پُر از آداب دانی نیست؛ هنگامی از کسی چیزی پرسیده
می شود که دهانش پر است ٬او به نشانه اینکه پرسش کننده می باید دمی درنگ کند ٬یکبار دست می زند؛ هنگام خوردن شخص
طوری می نشیند که نگاه دیگری یکراست به دهان او نباشد؛ تا هنگامی که میهماندار شروع به خوردن نکرده ٬دیگران از خوردن
خودداری می کنند ( همانجا .)۲۵۲ ٬در بحث و بررسی های پاالور نیز این امر رعایت می شود .دارندگان منافع که مساله آنها
بحث و بررسی می شود ٬خود در بحث و گفتگو ها شرکت نمی کنند ٬بلکه از میان خویشاوندان یا دوستان خود نماینده یا سنخگوئی
برای آنکار برمی گزینند .گفتگوها با دور اندیشی صورت می گیرد و مستقیم نمی باشد ٬اگر هم احساساتی دیده شود ٬کسانی به آنها
پاسخ می دهند که خود درگیر آن مسائل نبوده اند ٬در نتیجه ناخرسندی ابراز شده در برابر آن احساسات ٬ساختگی می باشد (
همانجا .)۲۵۷ ٬بگفته تودن فان فلزن خویشتنداری و آئین گونه سازی آداب نشست و برخاست با دیگران در میان جویکا ها ٬کمتر
از دربار ورسای نیست ( همانجا.)۳۶۸ ٬ ۲۴۳ ٬
چگونه می توان یک شهروندی ’درباری‘ را به واسطه سازمان اجتماعی قبیله ای تبیین کرد؟ در گام نخست این با آنچه برپایه
ندگان ’راستین‘ این
ِ جامعه شناسی شکل گیری می توان انتظار داشت ٬ناسازگار می باشد .به گفته فان فلزن ٬مطابق دعاوی نمای
تئوری ٬می شود در سازگاری با تئوری یاد شده برای آن توضیحی یافت .آن بیش و کم بدینگونه است که جویکا ها پیش از فرار
به جنگل ها ٬هر روز با کِشت کاران اروپای باختری در تماس بوده اند .آنها از آن راه ٬استاندارد های شهروندی اربابان خویش
را ٬زیر فشار یا بدون آن ٬از آن خود ساختند .سپس آنها را با خود به جنگل ها بردند .پس از بستن پیمان صلح آنها همچنان با
پاراماریبو ( پایتخت سورینام -م ).در تماس بودند؛ در واقع آنها رژیمی دست نشانده شده بودند .از این گذشته در طول دو قرن
پس از آن ٬مبلغان مذهب مسیحیت در مناطق داخلی سورینام بسیار فعال بودند و برای آموختن شهروندی ٬فرهنگ و مدیریت
احساسات به آن سیاهان اشتیاق زیادی از خود نشان می دادند ( همانجا .) ۲۶۱ ٬تودن فان فلزن از این به عنوان تئوری مشتق نام
106
ت شهروندی پیشرفته ٬هنجارها و استاندارد های مردم ٬به گفته برخی ها ٬بدوی به سبب سنگینی کفه قدر ِ
ِ میبرد .بدین گونه که
رفتاری آنها را ٬که خود از نظر ساختار اجتماعی بدان درجه و منزلت نرسیده اند ٬الگوبرداری می کنند .شهروندی و فرهنگ
اندوزی آنها پیامد تشدید سرکوب استثمار گران و تشدید تهاجم شهروندی /فرهنگی استثمار گران می باشد .تودن فان فلزن می
ی کمکی بکار برده می شود تا واقعیت گوید ٬این تئوری از سوی پیروان راستین تئوری جامعه شناسی شکل دهی به عنوان تئور ِ
های پیشبینی نشده ای مانند این یک را با تئوری اصلی سازگار سازند ( همانجا.)۲۶۱ ٬
تودن فان فلزن می گوید این تئوری مشتق را در مورد جویکا ها نمی توان چندان که باید ٬بکار برد .در استثمار گرانی که می
خواستند سیاهان برده را رام و مطیع خود کنند ٬نرم گفته باشیم ٬نشانی از آن رفتار شاهاهانه و درباری نمی دیدی ٬این را در مورد
دیگر نمایندگی های غربی نیز می توان گفت ٬که طبق گزارش های قدیمی از رفتار های بی شرمانه و چندش آور آنان در میان
جویکا ها داستان ها گفته اند .از آِن گذشته ٬مدت ها پس از بسته شدن پیمان صلح ٬با دولت استعماری ( مستقر در پاراماریبو -م).
تماسی در میان نبود و در نتیجه این بی توجهی (مرکز-م ٬).آنها هم خود را پاسخگوی کسی نمی دیدند .بخش بزرگی از زندگی
جویکا ها تا اواخر این قرن بیرون از جامعه سورینام گذشته است .تودن فان فلزن می گوید ٬تاثیر مبلغان مسیحی نیز که بیشتر می
کوشیدند با دیدی غربی روی آداب و اخالقیات آنان تاثیر بگذارند ٬از این نقطه نظر ٬بی ثمر بوده است .از همین روی می شود دید
که تبیین شهروندی و فرهنگ اندوزی جویکا ها بکمک تئوری شکل دهی-جامعه شناسی میسر نمی شود ( همانجا.)۲۶۲ ٬
تودن فان فلزن در صدد برمیاید توضیح جایگزینی برای آن بدهد .او در رفتار سکنی گزینی مردان بزرگسال جویکا ٬دنبال آن
میگردد .مردانی که زناشویی کرده اند ٬بیشترین بخش از سال را در ده همسران خود بسر می آورند ٬بی آنکه رابطه خود با دهی
را که زادگاه شان است و اغلب ده مادرشان می باشد ٬از دست بدهند .از سوئی نیز آنان نباید رابطه با ده پدری را بدست
فراموشی بسپارند .حاال به این چند همسری ( یک مرد می تواند بیش از یک همسر داشته باشد) را هم که در میان جویکا ها
رواج دارد ٬بیافزائید تا ببینید ٬مردها بیشتر اوقات در حال کوچیدن از این خانه به آن خانه هستند .اگرچه این کوچیدن ها اجباری
است ٬اما در هیچ جا زمینه و میزان وظایف اجباری مرد ثبت و ضبط نشده است .آن ٬کیفیات و ویژگی هائی می خواهد که تودن
فان فلزن با واژگان کلیدیی چون ’رقص تخم مرغی‘’ ٬نبوغ سیاسی‘’ ٬آدم شناس بودن‘’ ٬حساس بودن برای روابط اجتماعی‘٬
’هشیار بودن‘’ ٬مهارت و زرنگی‘’ ٬حساب و کتاب دانستن‘ و ’خویشتن داری‘ آنها را توصیف می کند -خصلت هائی که نجیب
زاداگان دربار فرانسه نیز برای پیشبرد کارهای شان ناگزیر از داشتن آنها بودند ( همانجا.)۲۶۹ ٬
از آنجا که منافع مرد جویکائی در چند ده پخش می شود ٬او نمی تواند ٬بی آنکه به منافع خود در دهات دیگر آسیب برساند ٬خود
را تنها مال یکی از آنها بداند .در نتیجه ٬تحت چنین شرایطی منافع مشترک جمع برادروار پیش نمی آید .در بسیاری از فرهنگ
های دیگر ٬مردهای آن جوامع پیش هم ( در ده خود) می مانند ٬این زنها هستند که به ده شوهران شان می کوچند .به گفته تودن
فان فلزن ٬یک چنین سنگر مستحکمی از مردان خویش و آشنا ٬که در آن امکانات معاش و زندگی بیشتر در دست آن مردها و در
اشتراک آنهاست و خوب می توانند از آن منافع دفاع کنند ٬طبیعی به نظر میرسد که به منافع گروه های دور وبر و ساکن در آن
مناطق پشیزی ارزش قائل نشوند ٬یا خیلی کم اهمیت بدهند؛ گفتن ندارد که خشونت در یک چنین جامعه ای رواج پیدا می کند.
تودن فان فلزن ٬جفت و جور شدن منافع مشترکِ جمع برادر وار و سطح باالی کاربرد خشونت در درون جامعه خود را از بهم
پیوستگی شناخته شد ِه پدیده های اجتماعی در مردم شناسی می نامد ( همانجا.)۲۷۲ ٬
تودن فان فلزن تائید می کند که تفسیر راستین و اصولی از تئوری شکل گیری ٬به توضیحاتی از این دست برای شهروندی و
تمدن ٬در فرهنگی که خط و نوشته ای ندارد ٬امکان نمی دهد .تاریخ اروپا برای تفسیر اصولی و راستین الگوئی بوده است که در
آن تشکیل دولت و پیچیدگی افزایش یابنده جامعه به عنوان تنها ساز و کار پیشرفت اجتماعی پذیرفته می شود .این امکان که ساز
و کارهای دیگر مانند ماهیت روابط خویشاوندی نیز می توند نقشی داشته باشد ٬نادیده گرفته می شود ( همانجا .)۲۴۵ ٬او همچنین
باور دارد راستا گیری راستین و اصولی ٬روی پژوهش های طولی زیادی تاکید می کند .از آنرو مردم شناسی فرهنگی ٬به سبب
ناکار آمدی آن در پژوهش روی فرهنگ های بدون نوشتار ٬در شرایطی نخواهد بود که جامعه شناسی شکل دهی آنرا مهم تلقی
کند .تودن فان فلزن می گوید این یک نوع ’ز رنگی است‘ که به دستاویز آن بخش بزرگی از مواد و مطالبی را که در خصوص
جامعه انسانی در اختیار مان قرار گرفته است ٬بکنیم و بیاندازیم دور‘ ( همانجا.)۲۶۵ ٬
الیاس در توصیف خود از سده های دوازده و سیزده ٬تنها به یک فصل از کتاب تحقیقی آشیل لو ِشیر که در سال ۱۹۰۹صورت
گرفته ٬اکتفا می کند .در آن بخش از کتاب تصویری بس ددمنش و خونریز از نجیب زاده ای فئودال داده می شود .این بازنمائی
عاری از انتقاد ٬در چشم ماسو ٬پاساژهایی از آوازها ٬رویدادهای تاریخی و نوشته های اخالقی آن دوره را سر هم بندی می کند.
نوشته های آنچنانی همواره از روی پیشداوری می باشد .برخی از آنها را می توان تبلیغ های آلوده به ترس و وحشت نامید که
بدون تردید تصویر قابل اعتمادی از جامعه آنروز را ارائه نمیکند ( ماسو .)۳۰۱ ٬ ۲۹۸ ٬ ۱۹۸۲ ٬بنا براین می توان گفت ٬از
باره هائی الیاس کاریکاتوری از جنگاور سوار کار سده های میانه را به تصویر می کشد.
ماسو حاشا میکند که در آن روزگاران مردم پیوسته در بیم و هراس جنگ بسر می بردند .این با گسترش اقتصادی بزرگ اروپای
باختری در سده دوازدهم نیز همخوانی ندارد .پاریس در فاصله حمالت نورمن ها ( مردمی از ریشه فرانک ها و اسکاندیناوی که
حدود ۹۱۲در نرماندی سکنی گزیدند و در سده یازدهم ٬در اروپای باختری و اطراف دریای مدیترانه به نیروی نظامی بزرگی
تبدیل شدند -م ).در سده دهم و خیزش روستائیان در سده چهاردهم طوالنی ترین دوره صلح و آرامش را در تاریخ خود داشت.
جنگ هایی هم روی می داد ٬مرتبا ً به سبب آتش بس ٬آشتی های کوتاه مدت و داوری و حکمیت قطع می شد و پایان می یافت .اگر
هم روزی آتش جنگ افروخته می شد ٬از خونریزی و کشتار افسار گسیخته نشانه های کمی می دیدی؛ اغلب شمار جنگاوران
سوارکار ( شوالیه ها) کشته شده از انگشتان یک دست بیشتر نمی شد ( همانجا.)۳۰۱ ٬
ماسو می گوید خوشی و سرمستی تاخت و تاز را نمی توان اندازه گرفت و مفهومی سنجش ناپذیر می باشد؛ آن نیز مانند همه
احساس های دیگر فراچنگ مشاهده مستقیم نمی آید؛ تنها بر پایه رفتارهایی می توان آنرا شکافت و بررسی کرد که گمان می رود
در مالزمت آنها ابراز می شود ٬مانند ’هماورد خواهی برای رزم ٬الف و گزاف ٬ناچیز شمردن مرگ ٬و بی تابی و بی شکیبی
بنمایش درآمده ‘ (همانجا .)۳۰۵ ٬ ۳۰۲ ٬او می گوید اگر جنگاوران اسب سوار سده های میانه از تاخت و تاز خوش و سرمست
می شدند ٬می باید آنرا بهمان سان بروز می دادند .اما آنچه از سده دوازدهم و سیزدهم بدست ما رسیده است ٬چندان به این مساله
اشاره نمی کند .جنگجویان سواره برای حفظ یا تحکیم موقعیت خویش می جنگیدند .در عین حال تا جائی که میشد ٬از جنگیدن
پرهیز می نمودند؛ تنها پس از آنکه همه امکانات برای حل آشتی جویانه تضاد کارگر نمی افتاد ٬تن به کارزار می دادند ( همانجا٬
.)۳۰۲بزبان ما :جنگ های سده های میانه اغلب از تضاد های واقعی سربرمیاورد ٬از آنرو درست نیست آنها را به شور و
سرمستی جنگجویان سوارکار به تاخت و تاز نسبت داد یا محدود کرد.
مسابقاتی را که در آن روزها برگزار می شد ٬مردم دوست داشتند تماشا کنند ٬آن وسیله ای بود برای کسب اعتبار ٬آبرو و ثروت
بیشتر ٬نه آن طور که الیاس فرض را بر آن می نهد ٬برای تخلیه سبعیت و توحش .اسب و زره جنگاور شکست خورده از آن
هماورد پیروز می شد ٬که با درآمد یک سال جنگاوری که در دربار شاهزاده ای بسر می برد ٬برابری می کرد؛ می توان دید که
آن مبلغ کمی نبود ( همانجا .)۳۰۳ ٬طبق روایت ماسو ٬مسابقات که هر از گاهی در آن ها یکی از حریفان کشته میشد و رویدادی
اندهناک بود ٬برای شماری از آن سوارکاران ورزش حرفه ای به حساب می آمد ٬ورزشی حرفه ای بشمار می آمد که ثروت ٬مقام
و موقعیت جنگجویان به آن بستگی داشت (همانجا.)۳۰۱ ٬
نه تنها در آغاز شور و شوق جنگجویان به تاخت و تاز ٬به طور نسبی کم بود ٬بلکه آن ٬همچنانکه ما سو می گوید ٬در دو سده پس
از آغاز ٬بجای فروکش کردن ٬فزونی گرفت .آن هنگامی به اوج خود رسید که ایجاد صلح و آرامش داخلی در قلمرو های
شاهزادگان رشد چشمگیری یافته بود ( همانجا .)۳۰۵ ٬این با جامعه شناسی شکل دهی در تناقض می باشد .ماسو توضیح
جایگزینی برای آن دارد .وی در توضیح خود روی پیشرفت هایی انگشت می نهد که در جامعه شناسی شکل دهی نیز جایگاه
کانونی دارد .جایگاه اعیان و اشراف ٬با قدرت گرفتن ’اربابان بزرگ‘ ٬روحانیان و شهروندانی که در دستگاه مرکزی (
کشورداری -م ).تازه پا گرفته وظایف مدیریتی و اقتصادی به آنها محول می شد ٬متزلزل می گردید .بهمان سان پیدایش اقتصاد
پولی و ارتش مزد بگیران که دلیل وجودی آنها تهدیدی برای جنگیدن بود ٬عرصه را بیشتر بر نجبا تنگ می کرد ( همان جا٬
.)۳۱۱ساده ترین و روشنترین واکنش آنها آگاهی یافتن بیشتر از موقعیت خویش بود؛ تاکید نجبا روی تبارنامه ( درخت خانوادگی
که نشان می دهد نیاکان آنها کی ها بودند و کدام شاخ و برگ ها از آنها روییده است -م ).و حق تولد به همین دوره برمیگردد.
قصد آنها فراهم ساختن زمینه برای حرفه ای کردن جنگیدن و درواقع حقانیت دادن به آن موقعیت رو به زوال خود بود .بدین سان
دلیری و بی باکی ٬شور تاخت و تاز ٬ناچیز شمردن مرگ قرین جایگاه باال و از افتخارات جنگاور بشمار آورده شد .این ها چیز
هایی بود که جنگاور را از شهروند عادی جدا می ساخت ( همانجا .) ۳۱۳ - ۳۱۶ ٬پس شور و سرمستی تاخت و تاز ٬هماورد
خواهی جنگجویان اسب سوار ٬از دیدگاه پیشرفت اجتماعی ٬محصول رشد جامعه می باشد ٬نه رانشی که به سبب داشتن میدان
بازی استمرار یابد .ماسو می افزاید ٬بیشتر مساله اجبار به حمله در میان بود تا شور و شوق حمله ( همانجا.)۳۲۱ ٬
108
پیاروآ ها مردمی هستند با ساختار اجتماعی سیاسی ساده ٬که به نظر می رسد صلح دوست می باشند؛ همچنین مردم سده های
میانه ٬نیز مردمی که زندگی قبیله ای دارند ٬آستانه شرم و حیائی دارند که با صدها سال پیشرفت (در اروپا) قابل مقایسه می باشد؛
آداب نشست و برخاست جویکا ها ’درباری‘ می باشد و کاربرد خشونت را در جامعه آنها به ندرت می شود دید؛ آنچه پیداست
جنگاوران سوارکار در آغاز آن خشونت بی پروا را ٬که الیاس به آنان نسبت می دهد ٬نداشتند .شور و شیفتگی تاخت و تاز در
یکی دو سده پس از پدید آمدن ٬بجای کاهش ٬افزایش یافت.
در رد دو پژوهش آخری از چهار پژوهشی که در باال آورده شد -پژوهش های تودن فان فلزن و ماسو -از سوی خاودس بلوم
نوشته ای درآمده است ( خاودس بلوم .)۱۹۸۴ ٬خاودس بلوم یکی از برجسته ترین هوا داران تئوری شکل دهی می باشد که تاب
دیدن و شنیدن انتقاد را نمی آورد.
بگفته خاودس بلوم ٬تودن فان فلزن در گام نخست کاری به فرایند های شهروندی ندارد ٬چیزی که الیاس موکدا ً بدان التزام دارد٬
بلکه ایشان از شهروندی درک و برداشتی تثبیت شده دارند که وی آنرا با ’فرهنگ درباری‘ مترادف می داند ( همانجا .)۱۴۶ ٬این
دید و برداشت تودن فان فلزن نیز نادرست است که الیاس اصول رفتاری جامعه ما را به عنوان اوج شهروندی تلقی می کرده
است ٬چون الیاس بارها علیه آن (دید و برداشت-م ).هشدار داده بود ( همانجا.)۱۴۷ ٬
خاودس بلوم می گوید ٬هرچند هیچکدام از خوانندگان الیاس روی توضیحاتی که او در باره فرهنگ اوکان ها داده نقد و بررسی
نکرده است ٬اما تودن فان فلزن در رد کردن آن تردیدی بخود راه نمی دهد .از سوی دیگر توضیح بازسازی شده و ’راستین‘ تودن
فان فلزن بسیار ساده انگارانه می باشد .او از تحلیل عمیق روابط میان استثمار کنندگان و استثمار شدگان سر باز می زند ٬تحلیلی
که بدون آن نمی توان فهمید چگونه شهروندی و فرهنگ اندوزی اوکان ها در گوشه و کنار جامعه مستعمره پدید آمد و آن چه
تاثیری روی ویژگی های شخصیتی اوکان ها داشته است .او ما را به گزارش های قدیمی ارجاع می دهد .در آن گزارش ها آمده
که اوکان ها کمتر احساس های شانرا بروز می دهند ٬اما آیا او متوجه نیست که در این گزارش آشکارا تناسب قدرت مسلط آنروز
را می شود دید؟ این اظهار نظر که آنها کمتر احساس های شانرا بروز می دهند ٬خیلی مرموز و بسته هستند ٬بگفته خاودسبلوم ٬از
انگیزه هایی است که پیوسته در خبرهای مربوط به استثمار شدگان آنرا می شنویم ( همانجا .)۱۴۷ ٬از این گذشته تودن فان فلزن٬
با یکسونگری در توضیح جایگزین خود ٬روی روابط خویشاوندی تاکید می کند تا بار دیگر دلبستگی دیرین مردم شناسان به
آنچنان روابطی را عیان سازد ( همانجا.)۱۴۸ ٬
خاودسبلوم آنچه را که می باید ٬در ماسو هم دیده است .پیرو گفته های ماسو ٬الیاس می پذیرد که پرخاشگری در سده های میانه
پیامد شور و شوق تاخت و تاز بوده است ٬زاده رانشی مادرزادی که می باید به واسطه کنترل اجتماعی برآن افسار زد و رام
ساخت (خاودسبلوم .)۱۵۴ - ۱۵۱ ٬ ۱۹۸۴ ٬این درک و برداشت او از الیاس درست نمی باشد ٬بهمین علت بیشترین بخش از
بحث و جدل او معطوفِ تفسیر غلط خودش می باشد ( همانجا .)۱۵۴ ٬خاودسبلوم همچنین انکار می کند الیاس در تصویر سازی
خویش از شان و مقام جنگاور سوار کار در سده های میانه ٬به منابع معیوب و محدودی بسنده می کند که ’بیشتر حال و هوای
تبلیغات جنگی‘ دارد .در عین حال مشکوک بودن برخی از نوشته های سده های میانه از چشم الیاس پنهان نمانده بود .از آن
گذشته ماسو در سنجش های خود از یک معیار استفاده نمی کند برای نمونه در دفاع از بحث های خود ٬از منابعی استفاده می
جوید که خودش هشدار می دهد ٬می باید در تفسیر آنها بسیار احتیاط کرد .همچنین خاودسبلوم می گوید ٬ماسو با بی پروائی٬
تصویری را که الیاس عرضه می کند ٬کاریکاتوری می نامد ٬اما اینکه چگونه او به چنان نتیجه ای می رسد ٬آنست خود وی با
تحریفات کوچک اما بسیار ٬بهمان سان نادیده گرفتن ها ٬القائات و کنایات کاریکاتوری از آن می سازد ( همانجا.)۱۵۱- ۱۵۳ ٬
همچنین ادعا های ماسو مبنی بر اینکه جنگاوران اسب سوار سده های میانه همه سعی خود را می کردند تا کار شان بجنگ نکشد
و شور و شوق آنان به تاخت و تاز ٬با گذشت زمان بجای فروکش کردن ٬قزونی گرفته است ٬بی پایه می باشد ( همانجا.)۱۵۳ ٬
بگفته خاودسبلوم منتقدانی چون ماسو و تودن فان فلزن ’ویژگی های مهم کار الیاس را نادیده می گیرند‘ ٬گفته های او را ’در جاها
و لحظات کلیدی بزرگنمایی یا ساده انگاری می کنند‘ ٬از این گذشته’ ٬تنافض گویی را در گفته های شان به همدیگر یا به خود می
شود دید‘ ( همانجا .)۱۵۵ ٬او دیدگاهی علمی تئوریک را نیز به آن گره می زند:
109
دیدگاهی هست که خیلی ها آنرا باور دارند و آن می گوید پژوهش علمی هنگامی ارزش انجام دادن را خواهد داشت که در صدد نفی یا ’نشان
دادن نادرستی‘ نظریه های موجود برآید .در طول کنفرانس ٬من از طرز برخورد سخنرانان گوناگون با تئوری شهروندی و فرهنگ اندوزی
الیاس به عنوان روش ’درخشان‘ یاد کردم .چون آنان به تئوری یاد شده مانند گفته های جداگانه برخورد می کردند در نتیجه به همان میزان
نیز آماج انتقاد قرار می گرفت ]...[ .آنان از خود نمی پرسند ٬طرح تئوری های کلی در باره فرایند شهروندی و فرهنگ اندوزی چه سودی
دارد ٬به همان سان نمی پرسند آیا جایگزین هایی بهمان گستردگی هست که بهتر و برتر از تئوری الیاس باشد ]...[ .تئوری شهروندی و
فرهنگ اندوزی الیاس از معدود نظریه هایی استکه در آن نرمش پذیری و فراگیری برای پیوند و تلفیق را می شود دید ٬چیزی که در تئوری
های دیگر خیلی کم به آن بر می خوریم و بدان امکان می دهد برای بسیاری از مسائل کارساز باشد .از همان رو من بر این باورم ٬در
کاربرد این تئوری می باید جانب احتیاط را گرفت و برای بدست آوردن موفقیت های ناچیز در ’نشان دادن نادرستی این یا آن
تئوری‘ آنرا به کلی گویی یا جزئی گویی سوق نداد ( خاودسبلوم.)۱۵۸ ٬ ۱۹۸۴ ٬
در همان شماره از راهنمای جامعه شناسی ماسو و تودن فان فلزن با توپ پر به پاسخگوئی در برابر این انتقاد برمیخیزند .تودن
فان فلزن می گوید شگفت زده شده است از اینکه می بیند نوشته او موجب رنجش خاودسبلوم گشته است و به نظر ’این داور شکل
دهی-جامعه شناسی‘ سراپا نادرست می باشد ( تودن فان فلزن .)۲۰۵ ٬ ۱۹۸۴ ٬او هرگز قصد آنرا نداشته تئوری شکل دهی را٬
’که نظریه ای تحسین برانگیز برای تحلیل مواد تاریخی بکمک دیدگاه های جامعه شناسی و رواشناسی کالسیک می باشد‘ ٬رد کند
( همانجا .)۲۰۶ ٬البته ایرادات زیادی می شود بر آن گرفت .از آن میان می توان از ویژگی اروپا-کانونی شکل دهی-جامعه
شناختی نام برد که در آن نشانی از کنجکاوی در باره کار مردم شناسانی که در کشورهای دیگر ٬بیرون از اروپا کار کرده اند٬
نمی بینی ( همانجا.)۲۰۷ ٬
تودن فان فلزن نبود کنجکاوی و دلبستگی خاودسبلوم به کاوش های مردم شناسان در کشورهای بیرون از اروپا را ٬در واکنش او
به روشنگری مردم شناسانه از شهروندی و فرهنگ اندوزی اوکان ها نیز می بیند .خاودسبلوم می کوشد فرهنگ درباری اوکانها
را با مراجعه به تناسب نابرابر قدرت در دوره استثمار روشن سازد .اما همچنان که تودن فان فلزن می گوید این نیز راه بجایی
نمی برد .اگر آن روشنگری درست می بود ٬در آن صورت می باید کریول های بخش های ساحلی ٬که مدت های درازی با
مقامات مستعمره رویا روئی مستقیم داشتند ٬خصلت های اوکان ها را بیشتر از خود آنان بروز دهند ٬اما واقعیت چنین نیست (
همانجا.)۲۰۸ ٬
ماسو می افزاید ٬هرگاه خاودسبلوم نوشته او در باره اعیان و اشراف سده های میانه را با احتیاط و دقت بیشتر می خواند ٬درمی
یافت ٬در آنجا گفته نمی شود پیرو آراء الیاس شور وشیفتگی به تاخت و تاز مادر زادی است ٬بلکه عکس آن گفته می شود ( ماسو٬
.)۲۱۲ ٬ ۱۹۸۴همچنین خاودسبلوم چند پاساژ از الیاس را که در نوشته ماسو آمده ٬یا نادیده می گیرد یا نادرست تفسیر می کند٬
این امر در مورد دو سه منبع و تحقیق سده های میانه که او به آنها استناد می کند نیز مصادقت دارد ( همانجا .)۲۱۳ ٬او
خاودسبلوم را به جهت آنکه در بحث و جدل خود ٬پای در گستره ای می نهد که برایش نا آشناست ( سده های میانه) سرزنش می
کند ( همانجا )۲۱۵ ٬و گفته های خود را با اظهار نظری کلی که ماهیتی روش شناختی دارد ٬به پایان می برد:
بهترین راه برای حفظ یک تئوری آن نیست که از همه جزئیات آن دفاع کنی و کار را به بیهدگی و پوچی بکشانی -چون آن کار را به جائی
می رساند که سرآخر کسی آنرا جدی نگیرد -بلکه آنست تئوری را پیوسته با مواد جدید آزمود ٬و اگر نیاز افتاد ٬در آن تغییرات الزم را داد٬
ترمیم و بازنگری کرد ( همانجا.)۲۱۵ ٬
تا اینجا نکاتی چند از بحث علمی آورده شد’ .به نظرمی رسد‘خاودسبلوم در پایان نوشته خویش ’حسرت می خورد ‘ که ’نشانه
ساختاری بحث و جدل آنست مباحثه کنندگان به این نتیجه می رسند ٬نقطه نظرات آنها درست درک نمی شود و برداشت نادرستی
از آنها می شود ‘ ( خاودسبلوم .)۲۱۶ ٬ ۱۹۸۴ ٬با این همه خواهیم کوشید ٬نکاتی چند از این مباحثه را روشن سازیم ٬تا بشود در
میان پرده آخری آنرا با طرحی که ما برای آزمودن یک تئوری داریم ٬مقایسه کرد.
110
اگرچه در میان پرده دوم یادآوری می شود که این طرح و تصویر از اوضاع امور ٬پیکان راهنمای مهمی بشمار می آید ٬در عین
حال بیش و کم ساده انگارانه می باشد ٬چرا که در واقعیت عوامل چند دیگری نیز نقش دارد که سبب نابسندگی و ناکارآمد بودن
آن طرح می گردد .اکنون که تا حدودی آگاهی بیشتری از تئوری ٬آزمایش آن و بحث علمی روی تئوری یافته ایم ٬می توانیم در
باره طرح آزمایش نکات چندی را یاد آور شویم.
بیگمان همه پژوهش های گوناگونی که در بخش پیشین نگاهی گذرا و گاه درنگ ورز بدانها داشتیم ٬به یکسان تئوری شکل دهی-
جامعه شناسی را تائید نمی کرد .اما همه آنها هم به یکسان با آن تئوری در ستیز نبود .از آن گذشته ٬بخش یاد شده با بحثی داغ به
پایان رسید ٬بی آنکه میان بحث کنندگان کورسوی اجماعی بچشم بخورد .با توجه به تصویری که اوضاع امور عرضه شد ٬از آن
ی ما چی بر جای می ماند؟ الگو ِ
ما بر آن نیستیم ٬از باره محتوا ٬روی تئوری شکل دهی داوری کنیم ٬بهمان سان نمی خواهیم در جنگ قلمی خاودسبلوم ٬تودن فان
فلزن و ماسو جانب یکی را بگیریم .کاری که می خواهیم بکنیم آنست ٬برخی از بحث ها و ادله هائی را که طرفین بمیان کشیده
اند ٬از نزدیک بررسی و آنها را با الگوی آزمایش خویش مقایسه و از آن طریق پاره ای مالحظات روش شناختی یا تئوری علمی
به آنها پیوست کنیم .بحث کنندگان یاد شده برسر اینکه تئوری الیاس دقیقا ً چه محتوائی دارد ٬بهترین معیار برای قضاوت در باره
آنها چیست ٬به چند پژوهش انتقادی چه میزان می توان ارزش قائل شد و باالخره بر سر اینکه چگونه می توان در علوم از تئوری
ها و یافته های پژوهش ها استفاده بهینه کرد ٬باهم متفق نیستند.
تئوری ها
در آغاز کار می باید گفت ٬سر اینکه تئوری الیاس دقیقا ً چه چیزهایی را در بر می گیرد و چگونه می توان آنها را به بهترین راه
تفسیر و تعبیر کرد ٬هیچ توافقی میان صاحب نظران وجود ندارد .تودن فان فلزن می گوید تفسیر راستین کاری به شهروندی و
فرهنگ اندوزی در فرهنگ های بدون نوشتار ندارد ٬آن بیشتر روی پژوهش های بلند مدت تاکید می کند ٬با آن کار مردم شناسی
فرهنگی در کل از بازی بیرون رانده می شود و مفهوم شهروندی از آن دیدگاه بیشتر جنبه اروپا-کانونی دارد .خاودسبلوم آنرا
حاشا می کند ٬اگرچه از دید او تئوری شکل دهی-جامعه شناسی روی ویژگی های فرایندها یا ویژگی های پیشرفت پدیده های
شهروندی /فرهنگ اندوزی تاکید می کند و باید هم بکند؛ به تعبیر تودن فان فلزن هم آن تئوری زیادی خشک و نرمش ناپذیر می
باشد .او ماسو را سرزنش می کند و می گوید ٬مراد الیاس از سرخوشی تاخت و تاز ٬رانشی کور نبوده است ٬بچشم وی هردو آن
مخالفت کنندگان ٬به سبب نادیده گرفتن ویژگی های کار الیاس و سوق دادن گفته او به کلی گویی یا ساده انگاری ٬کوتاهی می کنند.
در نوشته های او پژواک سرزنش و خوار داشته شدن را بارها می تواند دید؛ که الیاس ‘یکسو نگری’‘ ٬کلی گویی’‘ ٬ساده انگاری’٬
‘کاریکاتور سازی’ شده است؛ در دوستانه بودن این بحث خوانندگان نظرات یکدست ندارند.
111
آنچه هیچکدام از بحث کنندگان بدان توجه کافی نکرده اند ٬اینستکه ماهیت این تئوری ٬زمینه تفاسیر متفاوت را فراهم می آورد .در
میان پرده نخست گفتیم که ’تئوری‘ مجموعه ای از گزاره ها ٬مفاهیم و برداشت های منطقی ٬بهمپیوسته و بویژه ناهمستیز در باره
بخشی از واقعیت می باشد .این فرمول سازی برای پاره ای از شاخه علم ٬هنجار بشمار می آید تا واقعیت .الیاس تئوری خود را
در دومجلد ۸۰۰صفحه ای شرح می دهد .بخش بزرگی از آن را داستان ها و نقل قول هایی در بر می گیرد که به چگونگی
رویداد های گذشته ٬سده های میانه یا دربار فرانسه می پردازد .بیشترین بخش کتاب را می توان مانند یک رمان خواند .جمع بندی
آن تئوری ٬حتی با حذف قسمت هایی که برای شرح و توصیف است ٬مثنوی صد من کاغذ می خواهد؛ نیازی به گفتن نیست٬
تئوریی در باره پیشرفت های تاریخی که با عوامل اجتماعی-اقتصادی ٬سیاسی-کشور داری و روانشناختی گره خوردگی و
پیوستگی دارد؛ آن از باره روشنی و دقت نمی تواند برای نمونه با تئوری گرانش برابری کند .این یک میگوید نیروی کِششی دو
جسم برابر است با حاصل ضرب جرم آنها ٬تقسیم بر فاصله آنها به توان دو وضرب حاصل آنها در یک ضریب ثابت .که اینچنین
فرموله می شود:
علیه این تئوری نیز قلم فرسائی ها شده است ٬اما اینکه منظور نیوتون دقیقا ً چه بوده است ٬یا این فرمول در باره کدامین پدیده ها
کاربرد داشت ٬درد سری پیش نیامد .به آسانی می توان دید که این تئوری ’دارای انسجام منطقی‘ است و ’خود ستیز‘ نمی باشد.
هرچه یک تئوری از دقت باالئی برخوردار باشد ٬می توان با صراحت و روشنی بیشتر زمینه های کاربرد آنرا برشمرد و
پیشبینی کرد تحت شرایط اولیه مشخصی ٬چه نتایجی می توان از آن انتظار داشت .هرچه تئوری ُگنگ ترباشد ٬محتوای آن نا
روشن خواهد بود ٬بهمان دست یافتن به زمینه ها و کرانه های کاربرد آن روشن نخواهد بود ٬نیز اینکه چه مقدار انرژی علمی می
باید برای یافتن تفسیر درست یا پُربار از تئوری صرف کرد.
تئوری الیاس دقت ک ّمی تئوری نیوتن را ندارد .آیا الیاس و پیروان او را می توان به این سبب مالمت کرد؟ نه ٬چنین نیست که
همه قلمرو های واقعیت تئوری های دقیق ٬مانند تئوری های مکانیک کالسیک را برمی تابد .همه تئوری های فراگیر در باره
آدمی ٬جامعه و تاریخ را می شود به انحاء گوناگون تفسیر کرد .در باره مارکسیسم و روانشناسی واشکافی نیز نبرد قلمی بسیار
شده و هنوز خشم و خروش ها در آن زمینه فروکش نکرده است ٬از آنرو هنوزامکان تندی و پرخاش در این بحث ها از میان
نرفته است .در اغلب این بحث کار به اختالف نظر می کشد ٬به اینکه هدف واقعی آن آموزگار از این یا آن بخش از مجموعه آثار
قطور اش چه می توانست باشد .برخی کسان می کوشند با آوردن نوشته های منتشر نشده ٬یادداشت های جسته و گریخته ٬نامه
نگاری ها و حاشیه نویسی کتاب ها ٬مانند مورد مارکس و فروید ٬راه حلی را بازسازی کند .مشکل اینجاست که هیچکدام از آنها
چاره ای برای اختالف نظر ها ارائه نمی کند ٬بهمان سان مطالعه دقیق و اساسی کارهای اصلی نیز گره کور این مشکل را نمی
گشاید .برای آنکه در علوم اجتماعی ٬هنر ٬فلسفه و شعر مولف خود ٬مفسر واقعی محصول خود می تواند باشد .از اینرو منطقی
استکه آدم ها روی محتوای تئوری با هم اختالف نظر داشته باشند .دست و بال هر پژوهشگری برای تفسیری نو که امید است
پُربار هم باشد ٬باز است ٬مشروط بر آنکه بشود آنرا در بوته امتحان آزمود ٬یا دست کم آنها به فرضیه ها و پیشبینی های نوی از
تئوری بیانجامد و مفهوم آفرینی های سودمندی در زمینه آن مساله بدنبال آورد.
برخی از فالسفه علم و روش شناسان می گویند امکان جلوگیری از پدید آمدن تئوری های گنگ (در علوم اجتماعی) که می شود
آنها را به انحاء مختلف تفسیر کرد ٬وجود دارد .شاید بهتر باشد کار را با تحقیق دقیق و منظم روی واقعیت (اجتماعی) آغاز کنیم٬
بدون آنکه آنها را پیشا پیش به نظراتی آلوده کنیم ٬سپس در مراحل بعدی ٬گام بگام صرفا ً با توجه به نتایج بدست آمده ٬در صدد
ساختن تئوری برآئیم .تئوریسین هایی مانند فروید ٬مارکس و الیاس خود را زیاد دست باال گرفته اند و از آنرو اسب مشکالت
تفسیر و امتحان آنها (تئوری های خود-م ).را ٬برای جهان علمی زین کرده اند ٬در صورتی که می شد از آن پیشگیری کرد.
تئوری های آنان را که فاقد دقت الزم می باشد و به راه های گوناگون می شود تفسیرکرد ٬با آزمون های تجربی نمی توان یا
بسختی می توان محک زد .از آنهم که بگذریم ٬هنوز دانسته نیست آنها در کدامین سوی مرزبندی میان دانش و گمانه زنی جای
دارد .هرگونه بحث علمی در آن زمینه ها به بن بست می رسد و با بحث و جدل های بی پایان و بی بار میان فیلسوفان فرقی
ندارد .تئوری می باید محصول نهائی فرایند پژوهش باشد .اگر دقیقا ً به قوانین سختگیرانه و صحیح تحقیق از باره روش شناختی٬
پایبند بمانیم ٬از سهو و خطا بری خواهیم ماند؛ برای مثال ٬یک رایانه خوب می تواند تئوری حاصل از داده های پژوهش را تعمیم
دهد .اگر در پژوهش خود به کجراهه نرویم و تعمیم های زودهنگام نکنیم ٬تئوری مان درست خواهد بود ٬چون آن مانند ساختمانی
خواهد بود که خوب ساخته شده و می تواند بنیاد محکم پژوهش تجربی تحمل کند ٬نه آنکه در هوای بی بنیاد انتزاعات باال رفته
باشد :.اعالن کرده است -در اینجا الزمه هر گامی که برای باال رفتن برداشته می شود ٬گسترش پایه و بنیاد تجربی می باشد.
کسانی که خود را به این قانون پایبند نسازند ٬در کژراهه گمانه زنی هائی گم خواهند شد که شاید جای شان در فلسفه است ٬نه در
علم .این نقطه نظر را استقرا گرایی و جریانی که این نظر را اعالن می کند -بهتر گفته باشیم پوزیتیویسم می نامند.
دوم ( و نوینگراتر) روشناسان و فالسفه علمی درست نقطه مقابل آنهاست .کارل پوپر ٬فیلسوف علوم ٬دوست رای و نظر دسته ِ
دارد بگوید چگونه یکی از کالس های درس خود را چنین آغاز کرد ’ :قلم و کاغذی بردارید ٬سپس با دقت مشاهداتی را انجام
دهید ٬آنگاه آنچه را که دیده اید ٬بنویسید‘ .او می افزاید ٬طبیعی است که آنها نگران می پرسیدند چه چیزی را می باید مشاهده کنند
( پوپر .)۴۶ ٬ ۱۹۶۳ ٬کسی که پرسشی یا مشکلی برایش پیش نیامده ٬پرسشی هر چندان هم گنگ و ناروشن ٬که چه چیزی با چه
چیز دیگر گره خوردگی دارد و چرا ٬نمی داند ’مشاهده‘ را از کجا شروع کند .آنگاه که نیوتون به افتادن اشیاء کنجاوی پیدا کرد٬
آنگاه که فروید به کارهای روز مره ای چون لغزش زبان یا گم کردن نامه کنجاو شد ٬آنگاه که الیاس در صدد برآمد بداند دستمال
جیبی از چه زمانی رواج یافت ٬آنان پیشاپیش از معنای تئوریک آن چیز های روز مره ایده ای داشتند :آنها تئوری خود ٬یا حداقل
طرح تقریبی آنرا ٬پیش از آنکه دست بکار شوند ٬اندیشیده بودند.
این تئوری ها از کجا می آید؟ تئوری یافته نمی شود ٬اندیشیده می شود .آن زاده گام بگام تعمیم دادن دریافت ها یا پژوهش ها
نیست ٬آن زاده فعالیتی آفرینشکر می باشد .پیداست که آن تئوریسین ها از اوضاع امور در علم خود آگاهی داشتند ٬اگرچه تاریخ
علوم شمار اندکی استثنا های چشمگیر از این قاعده نیز دارد .در غالب موارد آن تئوری پیشتر از خود تئوری پیشاهنگی یا رقیبی
داشته ٬یا زمینه ای که به مسائل آن می پردازد ٬مدت ها مورد توجه بوده است .متن مساله و آن تئوری مشخص می سازد که چه
تحقیقی صورت خواهد گرفت و پرسش آن تحقیق چه خواهد بود .ارنست نِجل فیلسوف علم می گوید ٬توضیح دادن ٬یافتن یا گذاشتن
پیوندی قابل درک میان پدیده هائی استکه در نگاه نخست گمان می رود هیچ ربطی بهم ندارد .بگفته جامعه شناس هومنس سیبی
که از درخت می افتاد ٬رویدادی عادی و پیش پا افتاده در جهان بشمار می رفت -تا اینکه نیوتُن تئوری گرانشی خود را ( بر آن
پایه -م ).فورمله کرد ( نجل ۵ ٬ ۱۹۶۱ ٬؛ هومنس .)۶ ٬ ۱۹۵۱ ٬هیچ چیزی به اندازه گم کردن وسیله کاری یا ناتوانی ناگهانی در
بیاد آوردن نامی عادی و معمولی نبود -تا اینکه فروید میان فرایندهای سرکوب و ناخودآگاه پیوندی یافت /گذاشت .کسانی بودند
که راهنمایی های کتاب های آداب معاشرت سده های میانه و پیروزی تاریخی قاشق ٬کارد و چنگال را با دلگرمی می خواندند ٬بی
آنکه کنجاوی برای دیدن چیز های بیشتری داشته باشند تنها به کنجاوی تاریخی بسنده نکنند -تا اینکه الیاس نقش اساسی آنها را
در پدید آمدن مدیریت نوین احساس ها و رانش ها و نگرش و برخورد نوین به پرخاشگری و روا داشتن زور نشان داد .هیچ پدیده
ای ذاتا خوشایند یا ناخوشایند نیست .آن تنها در رابطه با مفروضات تئورتیک ٬که از باره علمی می تواند پذیرفتنی باشد یا نه ٬آن
نقش را می گیرد .یکی از فالسفه علم در جائی گفته است ٬زنان خانه دار سده ها گرد گیری کرده اند ٬بی آنکه به دومین قانون
ترمودینامیک اندیشیده باشند .آن گفته از روی گستاخی نبوده است :یک چنین ’جهشی‘ را خیلی کم می شود از کسانی دید که هر
روز با همان پدیده ها سر و کار دارند .آفرینشگری هنری آدمها در علوم ٬کمتر از آفرینشگری آنان در هنر نیست ٬آن از پدیده
های بسیار برجسته و چشمگیر و در عین حال غیرقابل توضیح می باشد.
اما خالقیت چیز دیگریست تا درست گفتن .تاریخ علوم پُر است از تئوری های درخشان و آفرینشگری که بعد ها معلوم شده
درست نبوده است .این نیز هست که میانگین طول عمر تئوری های علمی در قیاس با ایده های مذهبی و فلسفی که می تواند سده
ها دوام بیاورد ٬کوتاه است .تئوری علمی راه و روند خود را با فرضی نسبتا ذهنی و مبتنی بر حدس و گمان آغاز می کند ٬با همه
گنگی ها و ابهامات ناشی از قابلیت آن به تفاسیر متعدد ٬حداقل در علوم اجتماعی ٬که در باال بررسی کردیم .با توجه به عمق
توضیح تئوری و گستره واقعیتی که تئوری در آن زمینه کاربرد دارد ٬گاه نسل ها طول می کشد تا همه پیامدهای آنرا در پژوهشی
پر شکیب آزمود .بهمین دلیل بود که خاودسبلوم از منتقدان خود به اصرار می خواست در رویکرد به تئوری شکل دهی ’جانب
113
احتیاط را از دست ندهند ‘ .از اینروست که تئوری های فراگیر را برنامه های پژوهش علمی نیز می نامند ٬میان پرده ۲را ببینید؛
بدین معنی که ٬پیرو گفته خاودسبلوم ٬آنها را ’در خصوص مسائل زیادی به عنوان راهنما بکار می برند‘ .بدون آنچنان برنامه های
پژوهشی علوم در باتالق جزئیات پوچ فرو می رود :فرضیات کوچک ٬و جدا از هم که گاه با پژوهش های هوشمندانه ای آزموده
می شود ٬که اغلب بال فاصله نیز می توان آنها را بکار بست ٬اما ارزش اطالعات عمومی درخوری ندارد .نمی توان از طریق
کشیدن فرضیه ها به رشته ٬مانند دانه های مروارید ٬به دید و بیشن دست یافت و امیدوار بود که دیر یا زود یک تئوری فراگیر و
’ژرف‘ خود بخود سر برمی آورد.
خالف آنچه که بسیاری گمان می کنند ٬می باید در علوم نیز جائی و زمینه ای برای حدس و خیال فراهم باشد .آنها می تواند
اعتبارات سرمایگذاری برای پیشرفت های نوین باشد .کسانی که جلو آنها را می گیرند ٬یا بیدرنگ می خواهند با دو سه تحقیق
قابل قبول از باره روش شناسی ٬آنها را بیازمایند ٬یا پس از نخستین نتیجه منفی آزمایش ها ٬می خواهند آنها را دور بریزند ٬پویائی
علوم را از میان می برند و با آن کار امکان دارد تئوری های بارآوری را زودهنگام کنار نهند .هنگامی که خاودسبلوم با بی
پروائی ’شیوه تیر اندازی‘ خوار میداشت ٬اشاره وی به همین بود .می باید با این ایده ساخت و کنار آمد که تئوری های فراگیر و
قابل تفسیر به انحاء مختلف ٬که آزمودن آنها دشواری های خود را دارد ٬از یکسو شکوه و از دگرسو کاستی های علوم اجتماعی
را بنمایش می گذارد.
’مشاهدات‘
بحث کنندگان پیشین ( آن سه تن) نه تنها بر سر تئوری که روی نتایج تحقیقات نیز با هم موافقت نداشتند .پیشتر ٬در میان پرده دوم
روشن شد که مشاهده تقریبا ً همواره غیر مستقیم و با روش های اندازه گیری همراه است .ماسو شور تاخت و تاز و غارتگری را
مفهومی می دید که به دشواری می توان آنرا اندازه گرفت .اما روانشناسی که با آزمایش های هوشی ٬دید و بینش فضائی آسیب
های عصبی آشنا آشنائی دارد ٬با آن آگاهی می تواند چاره ای بیندیشد .جای تاسف است که از جنگاور سواره سده های میانه دیگر
نمی توان چنین آزمایشی را کرد .اکنون ناگزیریم به چند منبع اندکی بسنده کنیم که با هدف جمع آوری موا ِد تا حد ممکن عینی٬
برای تئوری شکل دهی نگارش نشده است .تنها بکمک شمار بسیاری مراحل میانی همراه با تفسیر ٬که اغلب بر پایه حدس و
خیال می باشد ٬خواهیم توانست از ’میانگین‘ شور و شوق تاخت و تاز و غارت جنگاور سوار کار سده های میانه برآوردی بکنیم
که خیلی هم به بیراهه نرفته باشد .البته این کار را نمی توان بدون بهره گیری از کارشناسی تاریخ-دان بجای آورد .پس می بینیم
که برای ماسو و خاودسبلوم زمینه و میدان چندان که باید ٬آماده بود تا در باره میزان اطمینان بخشی و درستی تفسیر از آن مواد٬
اتفاق نظر نداشته باشند .اگر تفسیر حقایق به چنان دشواری هایی منجر شود ٬پس می توان دید ٬رسیدن به اجماع برسر اینکه آن
آن داده های تجربی نیز
حقایق له یا علیه تئوری چه می گوید ٬دشوارتر خواهد بود .نه تنها پیچیدگی ها و گنگی های تئوری که از ِ
ما را به سختی می اندازد.
چنین می نماید پژوهش های تودن فان فلزن روی اوکانها ٬در مقایسه با ماسو دشواری کمتری دارد .او توانسته همواره در مفهوم
معمول کلمه ’مشاهده‘ کند .اما این گفته بدان معنی نیست که مشاهده در مردم شناسی فرهنگی هیچگونه سختی ندارد .پژوهشگری
که مانند دویچ در آزمایشگاه خود و در وقت اداری از چند تن آزمایش شونده می خواهد کاری را که خیلی دقیق توصیف شده
است ٬انجام دهند و می تواند نتایج آن را در جدول های روشن و قابل فهم خالصه کند ٬کارش آسانتر است تا همکاری که بودن او
در محل کارش توسط مردم محل تحمل می شود ٬در آب و هوای گرمسیری و بارانی جنگل های استوائی فرسوده و برای خانه
خود دلتنگ میشود ٬دل درد می گیرد ٬به زبان مردم بومی آشنا نیست ٬از گرما بی تاب می شود ٬از خوردن و بوی غذا های محلی
حال اش بهم می خورد ٬بدتر از همه این ها ازش انتظار دارند ’مشاهدات اش‘ دقیق باشد و بدون پیشداوری یادداشت کند .با
اینهمه هیچکدام از آن دشواری ها نمی تواند مانعی سر راه پیشگام و پیشتاز شدن هیچکدام از آن دو باشد.
مردم شناسان فرهنگی همواره در کار خود به کار میدانی و مشاهده مشارکتی ( مشاهده ای که خود در آن حاضر و ناظر هستند -
م ).وابسته می باشند .آنها مدتی را در میان گروهی که روی آن تحقیق می کنند بسر می برند ٬تا فهرستی از امکانات و راه های
گذران زندگی فراهم آورند ٬از تناسب قدرت ٬عادات جنسی ٬پیوند های خانوادگی ٬خویشاوندی و اجتماعی ٬افسانه ها ٬آئین ها ٬آئین
های پرستش تهیه کنند ٬نیز بکوشند از دید و بینش آنان درباره زایش ٬زناشویی و مرگ سر در بیاورند .پژوهش های مردم
شناسان نشان از پاره ای همسانی ها با پژوهش مارش و همکاران وی دارد :این پژوهش ها -میان پرده ۶را ببینید -فشرده تر
هستند تا گسترده تر.
آن پژوهش ها این توانائی را دارد که تصویر شگفتی آوری از قبلیه ای ٬مردمی یا دسته ای از اوباشان فوتبال ارائه کند .اما این
پرسش همچنان پیش می آید که آیا همیشته می توان به آن تصویر اعتماد کرد .خاودسبلوم شک دارد که تودن فان فلزن آداب
114
نشست و برخاست درباری را در جائی ’مشاهده کرده است‘ که تنها خاموشی و خویشتنداری استثمار شدگان دیروزی در برابر
صص استثمار گران دیروزی را می شود دید .این نیز در کل ما را از معتبر بودن نتایج تحقیق مطمئن نمی سازد.
این امر در علوم اجتماعی نیز یک مساله عمومی می باشد و تنها به پژوهش روی مردمان بیگانه محدود نمی گردد .البته معنی
گفته باال این نیست که مردم همیشه می خواهند پژوهشگران را گمراه کنند .برای نمونه ٬روانشناسان می باید حساب این را بکنند٬
تنش ناشی از امتحان شدن -گونه ای ترس از شکست ٬که شناخته شده است و در امتحانات نیز پیش می آید -به قدری برای
برخی از آدمها بازدارنده است که هنگام امتحان و آزمایش بازدهی شان از میزان معمول کمتر می گردد .از آنرو نمره امتحانی
این آدم ها شاخص معتبری برای بازدهی و توانائی آنان بشمار نمی آید.
تغییر رفتار ناشی از تاثیر پژوهش روی آزمایش شوندگان را در روش شناسی اصطالحا ً میزان واکنش پذیری می نامند .کسی که
برای اندازه گیری گرمای قهوه دماسنج را به درون فنجان قهوه می گذارد ٬دمای آنرا یکی دو درجه کمتر اندازه گیری می کند٬
چون بخشی از گرمای قهوه صرف گرم کردن دماسنج می شود .نیازی به گفتن نیست که کارشناسان سعی می کنند تا جایی که می
شود جلو این چنین تاثیر هایی گرفته شود .برای مثال در علوم اجتماعی پژوهشگران نمی گذارند آزمایش شوندگان بو ببرند که
روی شان آزمایش می شود یا دست کم قصد و نیت واقعی خود را به آنان آشکار نمی سازند.
میزان واکنش پذیری را ٬تا حدودی می شود بکمک الگوی پژوهش کاهش داد .آزمایش دویچ شامل شرایط گوناگون چندی می شد
که به طور سیستماتیک از یکدیگر فرق می کرد .اگر نتایج این پژوهش تحت تاثیر میزان واکنش پذیری قرار گیرد ٬آن می باید
برای همه آن شرایط صدق کند .اما اگر شرایط دارای تفاوت هایی باشد که از دیدگاه تئوریک می توان آنها را پیشبینی کرد ٬در
این صورت می توان آن را به درستی ٬به تاثیر متغیر غیر وابسته نسبت داد و نه به واکنش پذیری اندازه گیری ها .طرح
استاندارد یک آزمایش ٬در صورت امکان برای هر آزمایشی ٬از دو یا چند شرایط تشکیل می شود که به طور سیستماتیک از
همدیگر فرق می کند .هیچ پژوهش و آزمایشی کامالً آب بندی شده نیست؛ به این دلیل است که ٬همچنانکه پیشتر اشاره شد ٬کوشش
می شود با تحقیقی از نوع دیگر ٬اعتبار سنجی متقابل نتایج صورت گیرد .مشکل پژوهش هایی مانند پژوهش تودن فان فلزن و
ماسو ٬آنست بکارگیری یک چنین اقدامات احتیاطی روش شناختی در مورد آنها میسر نیست.
115
ُرزنتال شصت موش میانگین و معمولی را میان دوازده دانشجو پخش کرد و از آنان خواست با موش ها آزمایش داالن تو در تو
را انجام دهند .وی به شش تن از دانشجویان گفت که آن موش ها از نژاد یک خانواده بسیار باهوش پرورش داده شده اند و به
شش تن دیگر گفت آنها از یک خانواده بسیار کودن هستند .با گوشه چشمی به اینکه وی آن موش ها را به دلخواه ’ -بدون حساب
و کتاب‘ -در میان دو گروه پخش کرده بود ٬می توان پیشبینی کرد که میانگین توانائی هردو گروه از موش ها از باره آماری
برابر باشد.
نتایج امیدوار کننده بود .نه تنها موشهای ’باهوش‘ از همان آغاز ٬کار و بازدهی شان از موش های ’کودن‘ بهتر بود ٬که با تکرار
آزمایش آنها در کارشان پیشرفت بیشتری بدست میاوردند .نتایج از باره آماری نیز چشمگیر بود ٬به این معنی که برپایه برآورد
احتماالت ریاضی می شد فرض را بر آن نهاد ٬امکان تفاوت های کارآیی و بازدهی آنها به سبب عوامل تصادفی ناچیز و قابل
اغماض بود.
آیا آن دانشجویان گول خورده بودند؟ به هیچ روی .هنگامی که آنها در پایان آزمایش ها ٬آنها پرسشنامه ای را ٬در باره اینکه کار
با موش ها را چگونه دیدند ٬پر می کردند ٬پی بردند قربانی ضعفی شده اند که اهل علم آنرا دارند و از آن با هوشمندی یاد می
شود .دانشجویانی که موش های ’باهوش‘ داشتند جانوران خود را بیشتر ناز و نوازش می کردند تا دانشجویانی که موش های
’کودن‘ داشتند .بهمان علت آن جانوران با ترس کمتر در برابر شرایط آزماش واکنش نشان می دادند و از آنرو کارآئی شان بهتر
بودُ .رزنتال آزمایش های زیادی از این دست انجام داده و همیشه هم همان نتایج را بدست آورده است ( .رزنتال۳۷ ٬ ۱۹۶۸ ٬
همانجا) .وی این تاثیر ناشی از انتظارات پژوهشگر روی نتایج آزمایش را پیشگوئی خود خواسته ( سلف فولفلینگ پرافسی)
نامید .هرچه آدمی در علوم اجتماعی روی تاثیرات اینگونه آالینده ها در پژوهش های تجربی ٬بیشتر دید و بینش می یابد ٬شروط و
الزامات روش شناختی سختگیرانه تری روی انجام آزمایش های علوم اجتماعی اعمال میگردد .بی سبب نیست که بخش بزرگی
از کوشش های علمی مصروف ’آب بندی‘ کردن آزمایش تا حد ممکن می گردد .این همان چیزی بود که برای آدورنو پیش آمد٬
برای نمونه ٬آن هنگام که خرده گیران وی گفتند ٬کسانی که مصاحبه های بالینی را انجام می دادند ٬از نمرات مصاحبه شوندگان
در مقیاس یهودی ستیزی ٬مقیاس تبار-کانونی و فاشیسم ٬آگاهی داشتند و از آنرو احتمال دارد نتایج حاصله را همسو و در
سازگاری با راستای تئوری تفسیر کرده باشند ( کرش ۲۰۴ ٬ ۱۹۶۲ ٬را ببینید) .آیا در پژوهش استاندارد شده موشها که بسادگی
می توان آن کیفیت استاندارد را احراز کرد ٬می باید به پیشبینی خود-خواسته بدگمان بود ٬از آن بدتر آیا در خصوص مواد کیفی٬
خمیری و نرمش پذیری چون مصاحبه باز ٬پژوهش تاریخی و کار میدان ِی مردم شناختی نیز ٬می باید آن بدگمانی را داشت .به
سبب همین ’اتیکت‘ روش شناختی سختگیرانه ٬انجام پژوهش های علوم اجتماعی با کیفیت خوب ٬کار دشواری گشته است .از آنرو
خوانش نوشته های علمی اجتماعی ٬با دیدی که از روی خرده گیری و قضاوت است ٬مستلزم بینش روش شناختی الزم می باشد.
آشنائی با این جنبه از زمینه کار ٬برای دانشجویان آتی دشواری های کار را عیان خواهد ساخت .اما این بهایی است که می باید
برای علمی بودن آگاهی مان بپردازیم ٬به دیگر سخن تا جایی که امکان دارد ٬از آزمودن عینی آن کوتاهی نکرد.
شرایطی وجود دارد که در آنها ٬این گام های احتیاطی و روش شناسانه مرتبط با تحقیق روی امتحان فرضیه غیر ممکن و گاه
ناپسند می گردد .بر خالف پژوهش های میلگرام و دویچ ٬نتایج پژوهش های ماسو و تودن فان فلزن را نمی توان ٬یا بسختی می
توان بازنمائی ک ّمی کرد ٬همین طور نتایج مارش را ٬یعنی آنها را نمی شود به صورت کمی ( یا آماری) نشان داد .بازنمائی
’مشاهدات‘ آنها را نمی توان در جدول یا نمودار گنجاند ٬آنرا می باید به صورت داستانی نشانداد .تفاوت شور و شادی تاخت و تاز
ت آماری بنمایش درآورد ٬بلکهآزمون اهمی ِ
ِ جنگاوران سوار کار آغاز سده های میانی و سال های پایانی آن را نمی توان در یک
آن از تفسر دو سه تکه متن حاصل می گردد .بهمان سان پژوهش در باره آوکان ها را می باید در داستانی آورد .تودن فان فلزن
گهگاه گفتگوهایی را هم می آورد ٬گفتگوهایی که بارها به آنها گوش کرده است .وی با عباراتی خیال انگیز توصیف می کند که
در پاالور چه می گذشت .آن گفتگو ها می باید در خواننده این اثر را بگذارد که در میان آنان فرهنگی درباری وجود داشته است.
هم برای ماسو و هم تودن فان فلزن ’مشاهده‘ حاصل تفسیری است که روی آن خوب تعمق شده و در آن تعمق با گوشه چشمی به
تفسیر ٬از میان مواد خام بسیار ٬پاره هائی دست چین شده است .در اینجا نیز آنچه را که در میان پرده ۲به طور کلی یادآور
شدیم ٬صدق می کند :ما موضوع منفعل مشاهدات خود نیستیم؛ مشاهدات را می باید به معنی واقعی کلمه ساخت.
پس می توان گفت مشاهده کاریست انسانی و قابل خطا .آن سنگ محکی خطا ناپذیر برای آزمودن تئوری بشمار نمی آید .خیلی
منطقی است که آدم ها روی نتایج آزمایش ها هم با هم اختالف نظر داشته باشند .حال اگر هم در محتوای تئوری نیز در نتایج
پژوهش ها امکان نسبی تفاوت آراء وجود داشته باشد ٬پس می باید گفت آزماش تئوری به یقین چیز دیگریست تا کنترل کیفیت
محصول یک کارخانه .چنین می نماید که در جای دشواری گیر کرده ایم .تحت این شرایط از آزمایش یک تئوری چه حاصل
خواهد شد و از مرزکشی میان علم و گمانه زنی چه برجای خواهد ماند؟ آن پرسش را به گونه مثبت نیز می توان نمود :در علوم
چگونه می توان با ایده های خود بهتر کنار آمد؟ سر این نیز ٬بویژه میان ماسو و خاودسبلوم توافقی در میان نبود.
درخواست خاودسبلوم برای خویشتن داری در خصوص تئوری شهروندی و فرهنگ اندوزی قابل درک می باشد .کنار نهادن
تئوری به آن گنجایش و گستردگی که نوید توضیح (پدیده های -م ).بیشماری را می دهد ٬آنهم با نخستین نتایج متناقض آزمایش ٬از
فرزانگی نیست .در اینجا پرسشی پیش می آید ٬تا کی می باید تئوریی را که برپایه حدس و گمان است ٬همچنان بکار بست .کی
مهلت آن بسر می رسد و اگر هنوز به وعده های آن عمل نشده ٬کی می باید آنرا ’ورشکست ‘ اعالن کرد؟ در نگاه نخست گمان
می رود پاسخ روشن است :بکنار از اینکه در باره یک تئوری چه تفاسیر گوناگونی وجود دارد ٬بکنار از اینکه ما چه قدر وقت
برای دورخیز کردن آن روا بدانیم ٬درستی یا نادرستی تئوری را ٬دیر یا زود ٬می باید تحقیق تجربی عیان سازد .هرگاه نتایج
تحقیق با فرضیه های استخراج شده از تئوری همخوانی و سازگاری داشته باشد ٬در آن صورت تئوری درست می باشد ٬اگر آنها
باهم نخواند و در تناقض باشد ٬آنگاه می باید تئوری را کنار گذاشت و در صدد ساختن و پرداختن تئوری دیگری برآمد.
اگرچه آن پاسخ درست است ٬اما در کار علمی مساله پیچیده تر از این می باشد .این تئوری که زمین گرد است و بگرد خورشید
میچرخد ٬نزدیک به ۱۵۰سال طول کشید تا جای تئوری پیشین را بگیرد .از سوئی نیز مفاهیم تلویحی تئوری را نمی توان زود
متوجه شد ٬چه رسد به اینکه بتوان آنها را زود امتحان کرد’ .بسط و گسترش‘ اجتماعی-تاریخی که الیاس در تئوری واشکافی
روانی فروید پدید آورد ٬دیدگاه های نو و جالبی در زمینه پیوند میان عادات روانی مردم ٬مدیریت رانش ها و احساس های شان
117
نیز فرا-من از یکسو و ساختارهای اجتماعی-اقتصادی و کشورداری جامعه از دیگر سو پدید آورد .برپایه تئوری او نه تنها این
تئوری عموم ِی پیشرفت در مورد شهروندی و فرهنگ اندوزی باختر زمین مصادقت داشته باشد ٬بلکه همچنانکه پیشتر نیز یادآور
شدیم ٬در خصوص تمدن چینی و ژاپنی نیز صدق کند .بهر حال آنها نیز همواره از دیگاه تاریخی ٬در راستای ساختارهای
کشورداری پیچیده تر جلوه هایی بنمایش گذاشته اند .این فرضیه از تئوری سرچشمه می گیرد و می باید آنرا خیلی خوب آزمایش
کرد .آن در مورد پیشرفت های فرهنگی خود ما نیز از سده هیجدهم تاکنون ٬معتبر می باشد ٬که توسط روندهائی که الیاس
شناسایی کرده ٬هرچند در پیرامونی دیگر ٬اما با شدت استمرار یافته و از چشم انداز تئوری شکل دهی ٬بیشتر پژوهیده شده است.
از این گذشته ٬پیشتر درخواست تودن فان فلزن را برای بکار بردن مواد مردم شناسی فرهنگی خواندیم -رهنمودی که قبالً بدان
عمل کردیم .همه آن پژوهش ها زمان می برد و تا آنها به نتیجه برسد ٬می باید روی قضاوت در باره تئوری دست نگهداشت.
اما اگر نتایج پژوهش ها با فرضیه های بدست آورده شده از تئوری سازگاری نداشته باشد ٬آیا می باید آن تئوری را کنار نهاد؟
نکته دل آزاری در میان است و آن اینکه هنوز با مشکلی دست بگریبان هستیم که در بخش پیشین به تفصیل از آن سخن گفتیم.
خیلی کم دیده می شود ٬یا هرگز دیده نمی شود نتایج همه تحقیقات با پیشبینی های تئوریک در تضاد باشد ٬وارونه آن هم دیده نمی
شود .از تاریخ علوم -که در حال حاضر رشته شکوفائی از علم می باشد -به نظر می رسد هیچ تئوریی نیست که عاری و بری
از بی نظمی ها ٬بی قانونی ها یا بزبان کارشناسی ٬ناهنجاری ها باشد .بگفته یکی از فالسفه علم’ ٬تئوری ها در میان دریایی از
ناهنجاری زاده می شود‘ و برای باز کردن راه خود می باید درد سر های فراوانی را از سر راه بردارد (الکاتوس ٬ ۱۹۷۸ ٬بخش
۱را ببینید) .برای همین درست نیست هر ناهنجاری را به مثابه نادرست انگاری تئوری -یک اصطالح تخصصی دیگر -تلقی
کرد .در واقع اگر بزبان خاودسبلوم بگوئیم آن ’ شیوه گالری تیراندازی‘ خواهد بود .یک تئوری چند درصد نتیجه آزمایش غلط
داشته باشد می شود به آن نمره قبولی داد؟ هیچ برای تئوری های علمی هم مانند امتحان درسی مرزی برای رد یا قبولی وجود
دارد؟ اگر پاسخ آره است ٬کدام تیم امتحان کننده در آن باره تصمیم می گیرد؟
آزمون تطبیقی همسانی بیشتری دارد .اگر یکی از نامزدها (تئوری های مورد نظر -م ).بهترین نامزد ِ در کل این شرایط با
شناخته شود ٬به این معنی نیست که نامزدهای دیگر هیچگونه شایستگی ندارد؛ اگر وارونه آنرا بگوئیم ٬نباید سطح بهترین نامزد را
تنها سطح برتر بدانیم .در علوم مرز بندی ردی یا قبولی عینی زیاد مرسوم نیست ٬برای نمونه برای مقایسه با یک تئوری
ناهنجاری های تئوری رقیب را برنمی شمارند .بهترین یا امیدوار کننده ترین آنها را برمیگزینند تا با آن کار کنند .آن می تواند
تئوریی باشد که کمترین ناهنجاری را دارد ٬یا تئوریی باشد که رویکرد نوین و پربار را با مساله میسر می سازد ٬هرچند هنوز راه
درازی در پیش است و ایراد های زیادی می باید رفع گردد .برای این چنین روشهای ارزیابی دستور العمل های حاضر و آماده
ای وجود ندارد ٬از آنرو درها بر روی همه گونه اختالف نظر ٬بحث و گروه های تحقیق رقیب باز می باشد .همچنانکه می شود
دید ٬بهنگام قضاوت روی ارزش ( بالقوه) یک تئوری سبک سنگین کردن های ذهنی و داشتن اختالف اراء گریز ناپذیر می باشد.
اغلب تئوری رقیب یا جایگزینی در دید رس نیست ٬برای همین چاره ای نیست مگر نگهداشتن تئوریی که ناهنجاری های بسیار
دارد و خیلی ها هم باور دارند که آن تئوری نمی تواند درست باشد :داشتن هر تئوریی بهتر از آنست که هیچ تئوریی نباشد .تاریخ
علوم نمونه های فراوانی از کارشناسان علمی را دارد که با تئوریی کار می کردند که دیگر آنرا باور نداشتند ( اورباخ٬ ۱۹۷۴ ٬
۱۰۸را ببینید) .هنگامی که خاودسبلوم با روش تیراندازی مخالفت می کند و ماسو در برابر ’دفاع مطلق‘ از تئوری ٬هر دو آنها
نیمی از حق و حقیقت را جانب خود دارند .مشکل اینجاست که میان انتقاد زودهنگام و خشک اندیشی پوچ نمی توان مرز
مشخصی کشید .بخش پهناوری از آن مرز سرزمینی است سیال با کرانه های ناروشن که سرزمین هیجکدام از آنها نیست.
پرسش دوم که در آغاز این پاراگراف آورده شد ٬این بود با نتایج تحقیقی که در معتبر بودن آن شک و تردید هست ٬چکار می
توان کرد .آن هم برای تودن فان فلزن پیش آمد و هم برای ماسو .در چنین شرایطی چه باید کرد؟ رد و طرد خرده گیری
خاودسبلوم ( صفحه ۱۸۸را ببینید) از سوی تودن فان فلزن ٬از باره روش شناختی جالب می باشد .او یکراست در صدد دفع و
طرد ادعا های خاودسبلوم ٬که خوشتنداری استعمار شدگان پیشین را بجای رفتار درباری می بیند ٬بر نمی آید ٬برای نمونه از
تجربه خود در جایگاه مردم شناسی فرهنگی چیزی نمی گوید یا به منابع دیگری که تجربه او را تائید می کند ٬دست نمی یازد٬
بلکه واکنش او غیر مستقیم است ٬از ادعای وی نتیجه ای می گیرد و آنرا جداگانه بررسی میکند .تودن فان فلزن می گوید اگر
استدالل خاودسبلوم درست باشد ٬می باید کریول های نواحی ساحلی که زمانی درازتر و در رابطه ای بیشتر مستقیم ٬زیر چکمه
استثمارگران روزگار شان سیاه شده است ٬می باید آن خویشتنداری را بیشتر داشته باشند؛ در صورتی که واقعیت باژگونه آنرا
نشان می دهد؛ بدین ترتیب تفسی ِر جایگزی ِن خاودسبلوم رد و غیر مستقیم تفسیر خود وی تائید میگردد.
نکته آخری لحن هیجان زده و آشکار بحث کنندگان بود که با تصویر خونسرد یک پژوهشگر علمی که برایش تنها حقایق و نه
چیزی غیر از حقایق اهمیت دارد و در سفر کاوشگرانه خود برای رسیدن به حقیقت ٬احساسات خود را در خانه جا می گذارد٬
118
نمی خواند ٬بگذریم از دانشمندی که داغ کرده است .اما آن تصویر از یاد و خیال آدم های عادی پاک شده ٬هرچند در واقعیت پاک
نشده است ٬همان بهتر که آنها را به دنیای افسانه ها بسپاریم.
۱۲
هم سرنوشتان
روزنامه را گذاشته ام جلوم و می خوانم ٬بخشی را که خبرهای هفتگی در باره پیشرفت های دانش و تکنیک می باشد ٬ورق می
زنم .پیش از پایان سده می باید مریخ پیمای کامپیوتری در آن سیاره فرود آمده باشد .برای موشی که روی آن تکنولوژی ژنتیکی
شده ٬درخواست ثبت شده است .باز هم تئوری دیگری در باره مرگ ناگهانی دینوسورها .در مبارزه با سرطان از سلولهای دفاعی
بدن بیشتر استفاده می شود .در ایاالت متحده ٬شورای پژوهش های ملی به برنامه ای جهت تهیه نقشه کامل ژن های نژادهای
آدمی نظر مثبت داده است .برنامه یاد شده سه میلیارد دالر هزینه برمیدارد .باز در باره پیشرفت های چشمگیر پژوهشی در زمینه
علمی-اجتماعی برای یافتن علل پرخاشگری و روا دانستن خشونت گزارشی دیده نمی شود .می باید تا واقعیت یافتن آروزی
’جنگ هرگز‘ همچنان شکیبایی پیشه کنیم.
من نیز جز این انتظاری نداشتم .در ال ئی هفتگی روزنامه که به تازه های دانش و تکنیک اختصاص داشت ٬آشکارا میشد دید که
جای علوم اجتماعی خالی است .این را نمی شود به ساده انگاری سیاست تیم نویسندگان روزنامه نسبت داد .هر کسی که کتاب
پیش رو را با این خیال بدست گرفته که در آن رهنمودهای قابل اجرائی برای صلح جهانی بیابد ٬می باید تاکنون از آن خواب و
خیال بیرون آمده باشد .در واقع بار ها به پیامد های عملی دیدگاه های تئوریک اشاره می شود ٬اما از تکنولوژی قابل قیاس با از
کرات علوم اجتماعی بکار برده می شود ٬اما در آن علوم طبیعی سخنی بمیان آورده نمی شود .تردیدی نمی توان داشت که به ّ ِ
مقیاسی کوچک ٬برای همین نتایج آن زیاد بچشم نمی آید .از چیست که کار به اینجا کشیده شده است؟ آیا علوم اجتماعی چندان که
باید رشد و پیشرفت نکرده است؟ آیا جهان چندان که باید’ ٬آمادگی‘ بکار گیری دید و بینش علوم اجتماعی را ندارد؟ آیا این ایده که
آدم ها احتمال دارد موضوع تاثیرات تکنولوژیکی قرار گیرند ٬برپایه خیال باطل استوار است؟
بگفته اسکینر ٬نماینده برجسته جریانی در روانشناسی که رفتارگرائی نامیده می شود ٬علوم اجتماعی بی تردید چندان که باید٬
پیشرفت کرده است .بگونه ای که ابزار و وسایل الزم برای ایجاد جهانی عاری از خشونت و بی رحمی را دارد .درسایه دانش و
تکنیک ٬امروزه ما به چنان امکاناتی دست یافته ایم که بتوانیم در مبارزه علیه گرسنگی ٬فقر ٬بیماری و بدبختی های بزرگ پیروز
شویم ٬با این همه اوضاع جهانی روز به روز نگران کننده تر می گردد ٬گویی تکنیک علیه ما عمل می کند -به شرایط متناقضی
رسیده ایم .او می گوید علت آن ٬اشکالی در خود آدمیست .همه بدبختی های کنونی -گرسنگی ٬رشد انفجاری جمعیت ٬جنگ ٬تهدید
(با بمب-م ).هسته ای ٬آلودگی پیرامون زیستی -پیامد رفتارهای آدمیست ٬نه پیامد شرایط طبیعی .برای پایان بخشیدن به آن تنها
یک راه هست :تغییر رفتار .آن نیز تنها با کمک گرفتن از تکنولوژی رفتاری علمی میسر می گردد ( اسکینر .)۹ ٬ ۱۹۷۱ ٬آن
تکنولوژی رفتاری که اسکنر بدان اشاره می کند ٬شرطی سازی عملی (در فرایند عمل-م ).می گویند .این را از جمله خود
اسکینر ٬در سیستمی از پاداش دهی بری رسیدن به رفتار مطلوب ٬روی حیوانات تحقیق کرده است .در اینجا بنا بر آن نهاده می
شود هستی زنده (ارگانیسم) ٬آدمی یا جانور ٬مانند برگی نانوشته چشم به جهان می گشاید ٬بدیگر سخن ٬از هنگام زاده شدن تقریبا ً
به طور کامل توسط تاثیرات محیطی شکل داده می شود :همه چیز آموخته می شود .وی در رمانی بنام والدن دو که بسال ۱۹۸۴
از زیر چاپ درآمد ٬نظرات خود را در این خصوص به صراحت بیان می کند .در جامعه بسته بچه ها پیرو ا صول رفتارگرائی
آموزش می یابند .آن جهانی پر از عشق و محبت است که در آن سخنی به ناروا برزبان رانده نمی شود ٬مگر میان بنیانگذار و
رهبر جامعه ٬ف ِرزیر و تنی چند از گروه کوچک بازدید کنندگان ٬که برخی از آنان با چنگ و دندان می کوشند نگذارند آدم ها را
از طریق سناریو داهیانه ای در قالب های دلخواه خود فرو برند که در نگاه نخست بیشتر به رام کردن حیوانات در سیرک می
ماند .یکی از آنان که فیلسوف هم هست ٬جز این نیز انتظاری نبود ٬تا آخر به ایستادگی خود در برابر آنچه که از دید او آسیب زدن
به ازادی و شرافت انسانی به دستاویز ابزار های علمی می باشد ٬ادامه می دهد ( اسکینر.)۱۹۷۶ ٬
اسکینر می گوید این بربنیاد یک خیال باطل است .در کتاب دیگری وی می کوشد نشان دهد ٬دلیل اینکه چرا ما در یافتن راهی
برای چاره کردن شرایط نگران کننده آدمیان موفق نمی شویم ٬آنست سده ها عادت کرده ایم تفاوت آدمی را با سایر موجودات زنده
طبیعت در آزادی و شان و مقام او ببینیم .از آنرو واکنش ما در برابر پلیدی و بدی در جهان خشم و رنجش اخالقی می باشد ٬پس
119
بجای آنکه با بهره گیری از راه چاره ها و درمانهای تکنولوژیکی رفتاری آنرا شکل ( دلخواه -م ).دهیم ٬می کوشیم از طریق
تشویق یا تنبیه کردن او را وادار کنیم رفتارش را تغییر دهد .اگر بنا باشد چیزی از تاریخ بیاموزیم ٬این است خواهش و تمنای
اخالقی از آدمی برای نیکی و خوبی بی فایده است .او به شیوه ای بسیار هوشمندانه کوشید نشان دهد آن جنبه هایی از رفتار آدمی
که از سوی ما با ’آزادی‘ و ’شان و مقام‘ مشخص می شود ٬در حقیقت به عواملی اشاره می کند که به وسیله علوم رفتاری می
شود آنها را دستکاری کرد ( اسکینر ٬ ۱۹۷۱ ٬بخش دوم و سوم) .در عین حال علوم اجتماعی به تکنیک هایی دسترسی دارد که
می توان آنها را در عمل بکار بست ٬اما پیشداوری های مذهبی و فلسفی کهنه و فرسوده ٬سر راه کاربست آنها مانع به وجود می
آورد.
اسکینر با آن دو کتاب خود توفانی براه انداخت .هنوز سیل انتشار نوشته ها در آن باره نخشکیده است .با این همه موضع او علی
رغم نقطه عزیمت تئوریک متفاوتی که با فروید دارد ٬در اصل از موضع گیری فروید ٬که وجدان ( آنچه که باالترین جایگاه را
در آدمی دارد) را تا ترس اجتماعی درونی شده فرو می کاهد و سبب ’آزردگی‘ آدمی مگردد ٬مفارفت ندارد .پیشتر اشاره کردیم
که آن ’ناخرسندی‘ ٬بکنار از اینکه با فروید همسوئی داشته باشیم یا با اسکینر ٬تا حدودی در هر تالشی نهفته است که برای درک
و تاثیر گذاری علمی روی آدمی و جامعه صورت می گیرد ( میان پرده ۱را ببینید).
اسکینر شایستگی این افتخار را دارد که آن خط فکری را تا حد افراط گسترش داده است -اگر الزم می شد تا حد پوچی هم
گسترش میداد .مساله امکان و پذیرفتنی بودن تکنولوژی مداخله اجتماعی را نمی توان جدا از این مساله بسیار قدیمی دید که آیا
می باید آدمی را موجودی در نظر آورد که آزاد و مسئول است یا سرنوشتش مقدر است اما می شود او را بازیچه قرار داد .در
خصوص مسائل عملی بسیاری نیز پژوهشگران علوم اجتماعی ٬در صورتی که مانند کبک سر شان را الی برف نکنند ٬با این
چنین جنبه های فلسفی وسیاسی کار خود مواجه می شوند .اینکه آیا کاربرد بسیار گسترده علوم اجتماعی ٬بگونه ای که اسکینر در
نظر داشت ٬امکان پذیر می باشد یا نه ٬معموالً به بحث های بی سر و تهی می انجامد .در این باره که ایا آدمی ازاد است یا
سرنوشتی مقدر دارد ٬میان فالسفه امروزی هم ٬مانند فالسفه یونان و شخصیت های کتاب اسکینر ٬والدن دو ٬بحث و انشقاق وجود
دارد .از آن رو بهتر است سوال را اینگونه مطرح کرد که آیا تکنولوژی علمی-اجتماعی همان طور که اسکینر در نظر داشت٬
واقعا ً مطلوب است؟ نه از آنرو که این پرسش کمتر جنبه فلسفی دارد ٬بلکه از آنروی که بیشتر روی پیامدهای اجتماعی و سیاسی
تکنولوژی علمی اجتماعی تاکید دارد و از آنرو برای بحث های انتقادی راه را بیشتر باز میگذارد تا پرسشی که سده هاست می
شود و هنوز کرانی بر آن بحث ها در دیدرس نیست :ایا آدمی آزاد است یا سرنوشتش مقدر می باشد؟
ترس و نگرانیهایی که با خواندن رمان اسکینر برجان برخی خوانندگان چیره می شود -من از خودم می گویم -خیلی هم به این
ادعا مربوط نمی شود که آدمی محصول انواع تاثیراتی است که از اوان کودکی روی او گذاشته می شود .کژ روی اسکینر
آنجاست که نمی خواهد ببیند در هر آموزشی دستکاری می شود ٬چه بخواهیم آنرا بدانیم چه نه ٬تنها به این بیاندیشید که تعلیم و
تربیت ’آماتوری‘ تاثیر گذاری روی کودک در حال رشد را تا حد زیادی به عوامل بیشمار ٬ناشناخته و غیر قابل پیشبینی ( خارج
از اختیار ما-م ).محیطی واگذار می کند .حاصل آن روند نا معلوم را ’یگانه بودن‘ فرد می نامند ٬اما آن تنها یک نامگذاری فریبنده
به کمبود آگاهی ماست .ترس ها و نگرانی های تنی ’چند از خوانندگان‘ نیز در گام نخست ٬از آنرو بر انگیخته نمی شود که تعلیم
و تربیت گام به گام برنامه ریزی علمی می شود ٬بلکه از قدرت تمامیت خواه برانگیخته می شود که روی آدمی اعمال می شود و
اسکینر آن را تعلیم و تربیت علمی و برنامه ریزی شده پیشنهاد می کند.
این را که آن قدرت تمامیت خواه چه چیزی را در بر میگیرد ٬می توان از اهداف بسیاری از پژوهش های علمی-اجتماعی فهمید.
شریف در پژوهش هائی که روی جوانان اردوگاه داشت ٬شرایط را چنان دستکاری می کرد که به خواست او میان گروه ها
درگیری پیش میامد یا درگیری های میان گروهی از میانه رخت برمی بست .نوجوانانی که روی شان آزمایش می شد ٬از اهداف
آزمایش ها خبر نداشتند؛ همچنانکه گفته شد ٬دستکاری پشت سر آنان صورت می گرفت .آنها هرگز خیال نمی کردند که روی
شان دستکاری می شود؛ باژگونه آنرا گمان می کردند ٬می پنداشتند رفتارهای شان ’خود انگیخته‘ و ’به خواست خود شان‘ است٬
با این همه از دیدگاه تئوریک همه آنها پیامد قابل پیشبینی شرایطی بود که شریف و همکاران او چیده بودند .برای یقین حاصل
کردن از موفقیت این آزمایش ٬به همین سان آزمایش دویچ ٬بی خبر ماندن آزمایش شوندگان از اهداف آزمایش ضروری بود.
هر کسی که بخواهد جهان را با بهره گیری از شیوه های مداخله اجتماعی و تکنولوژیکی دگرگون سازد ٬از چشم انداز روش
شناختی ٬درست بهمان شیوه هایی دست بکار خواهد گشت که برای انجام آزمایش بکار می رود ٬هرچندان هم اهداف دیگری
داشته باشد .برای نمونه اگر بخواهیم پرخاشگری و کاربرد زور را تحت کنترل خود درآوریم ٬می باید شرایط روانی و اجتماعی
آن کار را ایجاد کرد .که آنهم مستلزم دستکاری کامل در شرایط اولیه و شرایط جانبی می باشد .اما همچنانکه پیشتر یادآور شدیم٬
جهان اردوگاه نوجوانان نیست و مردم مشتی موش سفید آزمایشگاهی نمی باشند .دستکاری تنها هنگامی میسر می گردد که قدرت
سیاسی پشت آن بایستد .آن کار درست همانگونه که در توصیه های مداخله پژوهشگران بلژیکی دیدیم ٬بیش و کم بدون زیان٬
120
بدون قصد و غرض آغاز می گردد .اما پیش خود تجسم کنید اگر بخواهیم برای یک آن خواست شریف را برآورد کرده باشیم٬
تحقق یافتن صلح جهانی از طریق ایجاد اهداف فراگیر چگونه میسرمیگردد ٬می باید در بُعد دیگری تعمق کنیم :قدرت سیاسی
ماهیتی تمامیت خواه دارد و با جامعه آزاد و دمکراتیک سازگار نمی باشد.
با گوشه چشمی به گزارش بلژیکی ها از اوباشی گری در فوتبال ٬می بینیم توصیه های علمی اجتماعی در باره سیاست و
کشورداری ٬در باتالق منافع متضاد اجتماعی و سیاسی گروه ها و دسته ها فرو می رود و گیر می کند .هرچند این امر برای
پژوهشگران علمی-اجتماعی دلسرد کننده و برای جامعه زیانبار می باشد ٬اما با توجه به برنامه های اسکینر می تواند سودمند هم
باشد .در یک جامعه دمکراتیک تصمیم گیری سیاسی همواره سرشتی سازش کارانه دارد .دمکراسی با احزاب سیاسی خود ٬با
روش پارلمانی ٬با اتحادیه های کارگری مستقل ٬قوه قضائی مستقل ٬گروه های تاثیر گزار یا منافع ٬گروه های فشار و کنشگر٬
مطبوعات آزاد ٬سیستم پیچیده ای از ’کنترل ها و توازن هائی‘ را پدید می آورد که در آن تناسب قوای سیاسی ٬اقتصادی و
اجتماعی در قیاس با اشکال دیگر جامعه ٬به میزان باالئی پخش شده است ٬هر چندان هم بخش هائی از آن کار آئی باالئی نداشته
باشد .به این دلیل جامعه دمکراتیک در برابر فشار یا دستکاری اجتماعی ٬بهترین تضمین بشمار می آید :برای بدبین ها تضمین
کمتر بد .شاید پژوهشگران علمی اجتماعی ٬از اینکه توصیه های آنان در اداره سیاسی کشور بازتاب کمی می یابد ٬حق دارند
احساس ناامیدی و دلسردی کنند ٬اما این نیز هست ٬در جامعه ای که ’کنترل و توازن‘ وجود دارد ٬به طور نسبی از دستکاری
اجتماعی-تکنولوژیکی به مثابه ابزار قدرت سیاسی کمتر سوء استفاده می شود .آیا در آزمون اندیشه های ناکجا آبادی اسکینر٬
فشار و اجباری در کار بود؟ نه ٬در آزمایش های شریف نیز نبود .راست گفته باشیم ٬زندگی در والدن دو ٬بگونه ای که اسکینر
توصیف می کند ٬از باره های زیادی زندگیی بسیار خوبی است؛ در آنجا از میگساری ٬افسردگی ٬پرخاشگری ٬کاربرد زور و
آزارهای روانی و اجتماعی نشانی نمی بینی ٬اما شهروندان در باره مبانی و اهداف جامعه خود نمی توانند اظهار نظر کنند یا
کنترل داشته باشند .ف ِرزیر که اصول شرطی سازی عملی را ورز ( مانند خمیر-م ).می دهد ٬بی خود نیست که -می باید پذیرفت
که اسکینر با وسعت نظر به مخالفان خود فرصت می دهد -از او با ’نخستین جنبنده‘ یاد می شود ٬که جامعه را پیرو الگوی خود
طرح ریزی کرده است و به هیچ اصالحی در آن طرح اجازه نمی دهد ( اسکینر ٬ ۱۹۷۶ ٬بخش .)۲۹آن جامعه ٬هر چندان هم
’روشن اندیش‘ باشد ٬هر چندان هم در آن نشانی از پلیس مخفی ٬زندانی و زندانی سیاسی نباشد ٬بی هیچ تردیدی با جامعه تمامیت
خواه پاره ای خصلت های مشترک دارد .بکارگیری تکنیک های مداخله اجتماعی-تکنولوژیکی آنهم در سطحی گسترده میسر نمی
شود مگر با اعمال قدرت و دستکاری ٬حتی اگر مانند آزمایش های شریف ٬سخنی از اجبار در میان نباشد.
اکنون در جامعه ما نیز ٬در موارد بسیاری ٬در مسائل تعلیم و تربیتی ٬در آموزش ٬در کمک رسانی روانشناختی ٬در کار و کاسبی٬
در آسایشگاه های روانی و کلینک هایی که در آنها بیماران روانی به زور و اجبار نگهمیدارند ٬حتی در اقدامات مقامات کشوری
علیه اوباشی گری در فوتبال ( هرچند با موفقیت کم) ٬از مداخالت اجتماعی-علمی بهره گرفته می شود .آیا در چنین شرایطی٬
بیدرنگ رفتن به سراغ ’نخستین جبنده ( کسی که زودتر از دیگران جنبیده-م ‘).و سخن گفتن از کابوس جامعه تمامیت خواه ٬از
سراسیمگی و دستپاچگی نیست؟ در موارد یاد شده ٬هست ٬هرچند در بررسی های انتقادی با کارهای درمانی در آسایشگاه های
بیماران روانپزشکی و کلینیک هایی که اقامت بیماران روانی در آنها اجباری است ٬قیاس هایی می شود .البته روشن است که
بکارگیری محدود مداخله علمی اجتماعی با مقاصد تصحیحی ٬آن چیزی نبود که اسکینر برای ریشه کن کردن درد و رنج های
بزرگ آدمی در نظر داشت .او خواهان آنچنان مداخله اجتماعی-علمی است که هستی آدمی را بگونه بسیار چشمگیری متحول
سازد .یک چنین چیزی هم تنها هنگامی میتواند محقق گردد که کارشناسان اجتماعی علمی در مسند قدرت بنیشینند .شرط
ضروری برای تحقق برنامه های اسکینر ٬تمرکز شدید قدرت می باشد که بسی فراتر از آنی می رود ٬که ما هنگام اندیشیدن به
قدرت مقامات کشوری در ذهن خود داریم.
خب ٬اکنون چکار باید کرد؟ اگر گفته های اسکینر را باور کنیم ٬می رسیم به اینکه ٬آن جامعه ای بسیار انسانی ٬روشن بین و
روشن اندیشی است که در آن آدمی از رنج هایش رهایی می یابد .چه نیازیست که به دستاویز اصلی انتزاعی در برابر آن به پا
خیزیم؟ تاریخ خودکامه ها و سمتگرهایی بدتر از فرزیر بخود دیده است.
آن سخن درستی است ٬اما چه کسی می تواند تضمین کند همه تکنوکرات های اجتماعی-علمی از قماش فرزیر می باشند؟ به این
بیاندیشید که شریف می توانست بخواست و دلخواه خود پرخاشگری را برانگیزد یا از میان ببرد .دانش و آگاهی اجتماعی-علمی
قاب ِل اجرا می تواند ابزار قدرتی برای نیکی یا تبهکاری باشد .اسکینر بنا را بر آن می نهد که ٬می باید نیز بنا را بر آن نهاد٬
’نخستین جنبندگان‘ او برای ما نیکی خواهند آورد .اما هیچگونه آگاهی اجتماعی-علمی نمی تواند بما بگوید یک زندگی شایسته
برای ما چگونه می باید باشد ٬چگونه می باید جامعه خود را سامان دهیم ٬چرا جهانی بدون خشونت از جهانی سراسر خشونت
بهتر می باشد.
121
علیه کارهایی آزتک ها می کردند ٬یک استدالل علمی هم نمی شود آورد .انتخاب این یک یا آن یک بر مبنای اخالقی و سیاسی
می باشد ٬نه علمی .آگاهی علمی ابزاری برای دستیابی به اهداف مان در اختیار ما می گذارد ٬اما آنها را تعیین نمی کند .حتی اگر
’نخستین جنبندگان‘ اسکینر ٬نیکی ما را بخواهند ٬باز آن شکست خواهد خورد .برای آنکه تحقق یافتن هرگونه ناکجا آباد اجتماعی
الجرم به شکست می انجامد.
کارل پوپر ٬فیلسوفی که پیشتر از او یاد شد ٬از تالش هایی که می خواهد به دستاویز دید و بینش علمی اجتماعی جهان ایده آلی
بیافریند ٬که برپایه برنامه ریزی مرکزی می باشد ٬انتقاد می کند .پوپر می گوید ٬برنامه ریزان ناکجا آباد -منظورش بیشتر
مارکسیست ها و برخی از جامعه شناسان بود -نمی بینند که ارزش ها و اهداف آنها از سوی همه گروه ها پذیرفته نمی شود .آنها
روی همین نکته با والدن د ِو اسکینر تفاوت اساسی دارند .آن با گروه کوچکی از هم-اندیشان راه افتاد ٬که بچه های شان را
گذاشتند پیرو اصول و منشورهای خود ٬دور و جدا از جهان بیرون رشد یابند .هنگام ایجاد ’جهانی نوین‘ توده های میلیونی به
صف کشیده می شوند .امکان اینکه یک چنین چیزی بدون اجبار میسر گردد ٬بسیار ناچیز می باشد .همانگونه که پوپر می گوید٬
’عامل انسانی‘ برای موفقیت چنین برنامه ای ٬آنچنان اهمیت گزاف دارد که نباید یک تن ناراضی را هم نادیده گرفت .این را هم به
آن بیافزائید ٬تحول و زیر و رو شدن عظیم اجتماعی که آن در پی می آورد ٬میلیون ها تن را وادار می کند پیرو سناریو آنان
رفتار کنند؛ آنهم نسل ها .نه تنها انحصار دولتی که کنترل پیشرفت نیز مستلزم دستگاه دولتی تمامیت خواهی است که از سرکوب
و بکار گیری ابزارهای خشونت و کشتار ٬در صورت لزوم ٬ابائی نداشته باشد.
اگر از یاد نبریم که دانش علمی اجتماعی ما هنوز که هنوز است از کامل بودن بسی دور می باشد ٬به اهمیت آن ارزیابی بیشتر
پی خواهیم برد؛ این را در چگونگی آغاز و انجام این کتاب نیز می توان دید .برای همین استکه پیشرفت های اجتماعی و
رفتارهای آدم ها ٬بکنار از عدم اطمینان و ایقانی که از سیستم های پیچیده و باز سر برمیاورد ٬تا حدود زیادی غیر قابل پیشبینی
می باشد .از آنرو برای اینکه از آنان انسان های نوی ساخته شود ٬هر از گاهی می باید آنها را ٬به دستور باال دستی ها ٬با تحکم و
قاطعیت هدایت کرد ٬چه انسان نوین اسکینر باشد چه مارکس ( پوپر ٬ ۱۹۶۳ ٬بخش ۱۸؛ پوپر .)۷۷ ٬ ۱۹۷۴ ٬در این میان ٬آنچه
را پوپر توصیف می کند ٬تاریخ و رویدادهای سده بیستم روشن کرده است ٬که در آن شور و شوق ناکجا آبادی کم کم به رخت
وحشت آفرینی تمامیت خواه درآمد .هرگونه کاربست تکنیک های مداخله علمی-اجتماع ِی در سطحی گسترده و مقیاس کالن ٬بکنار
از نیات خوب برنامه ریزان آن ٬از لحظه ای که از ’کنترل و توازن‘ جامعه ای دمکراتیک و چند شکلی خارج می شود ٬در دامن
این ’منطق شرایط‘ می افتد.
در میان پرده ۴میان دو نوع کاربرد اجتماع ِی علوم اجتماعی تفاوت گذاری شد :مداخله تکنولوژیک و مداخله رهائی بخش .شاید
بهتر باشد برای نابود کردن پرخاشگری و روا داشتن زور ٬امید مان را روی بُعد رها سازی علوم اجتماعی بگذاریم.
ی تئوری اجتماعی-علمی نیز بدون درد سر نیست .چون در این روش کوشش می شود ٬از طریق آگاهانیدن افراد ت رهاساز ِ
کاربس ِ
یا گروه ها از ساز و کارهای اجتماعی و ذهنی که بر آنان تسلط یافته ٬فرایند رها سازی را به پیش برند؛ نه به وسیله دستکاری
های تکنولوژیکی ٬بلکه آگاهی رسانی .این نیز میسر نمی شود مگر آنکه در گرو ِه هدف ( مورد نظر -م ).نا رضایتی گنگی از
شرایط خود موجود باشد و همانگونه که در یافتن پاسخ معمای تصویری پیش می آید ٬در نتیجه آگاهی های بدست آمده به یکباره
آنی نیز ساختاری یابد :سرنوشت تبدیل گردد به مشکلی که می شود آنرا حل کرد .بنا بر این می باید میان ‘رها شوندگان‘ و ’رها
سازندگان‘ بر سر ارزش ها و مقاصد اجماعی وجود داشته باشد .این درست همان جائی است که کاربرد محدود الگوی رها سازی
در آن می گنجد .برای نمونه چون مارکسیست ها با عدم تمایل بخشی از طبقه کارگر برای پیوستن به صفوف انقالبی مواجه می
شوند ٬نتیجه می گیرند آن به سبب ’آگاهی نادرست‘ می باشد .آگاهی نادرست -بکنار از اینکه آن آگاهی تا چه حد نادرست است -
روزنه ای را برای اقناع و ترغیب باز نمی گذارد .پس چه می توان کرد؟ در یک چنین شرایطی نباید به وسوسه شدن و دست
ی الگوی مداخله تکنولوژیکی ٬و اگر آ ن کارگر نیافتاد ٬اجبار بدنی (فیزیکی) را دست کم گرفت. یازیدن بر روش های دستکار ِ
برای رهایی جهان از تجاوز و خشونت ٬امید مان به علوم اجتماعی است .اما شرط بهره گیری از دید و بینش رهایی ساز آن ٬این
است که مردم نیز خواهان جهانی عاری از خشونت و تجاوز باشند .آیا اینجا نیز با آگاهی ’نادرست‘ سر و کار پیدا کرده ایم؟
بخش ۱۱ما را با فرهنگ های گوناگونی آشنا ساخت که در آنها خشونت و تجاوز جایگاه بلندی دارد و در آنها قهرمان شدن اگر
هم تنها پایگاه شان ٬مقام و شهرت نباشد ٬پایگاه اصلی آن می باشد .جنگاوران سواره سده های میانه ( شولیه ها) که الیاس روی
آنها تحقیق کرده است ٬تصویری غیر از این نمی دهد .اگر در طول جنگ جهانی اول مرد جوانی در خیابان های انگلیس دیده می
شد ٬زن ها جوان ٬از اینکه برای جنگیدن به جبهه نرفته بود ٬دستش می انداختند و شرمسارش می کردند؛ فیلم هایی ترس آوری از
توده های مردم مانده است که نشان می دهد در پاسخ به پرسش گوبلز ٬رئیس تبلیغات هیتلر ٬که آیا جنگ تمام عیار می خواهند٬
پاسخ می دهند ’آره!‘ آیا همه مردم همواره و تحت هر شرایطی صلح می خواهند؟ اگر نه ٬آیا می توان گفت آگاهی آنها ’نادرست‘
122
است؟ براستی دانشمندان علوم اجتماعی می توانند برای صلح جهانی کمکی بکنند؟ آیا از دست ما کار دیگری غیر از امید بستن
به روند آهسته ٬کند و باز هم کند فرایند شهروندی بر می آید؟ پرسش ها و پرسش های بسیار دیگر ....
’این است همه آنچه که می توانی برای ما بگویی؟‘ در مقدمه کتاب آمده بود که این کتاب را می باید به عنوان داستانی با یک
دسیسه خواند .گفتنش آسان است .در یک رمان پلیسی خوب ٬خواننده را از یک پیشبینی خطا به پیشبینی خطای دیگر می برند ٬اما
در آخرین صفحه همه آن معما ها به یکباره با هم جور در میاید :توطئه پایان می یاد و تبهکار می میرد ٬یا به زندان می افتد .همه
چیز به خوبی و خوشی پایان می پذیرد .اما در این کتاب آشنائی با علوم اجتماعی از آن پایان خوش خبری نمی توان یافت .در
اینجا نیز دسیسه کم نیست ٬اما پایان کتاب اعتراف به ناتوانی است تا به پایان رسیدن دسیسه‘.
ُخب ٬بیش از این حاشا کردن سودی ندارد .هیچ نشانی از آشکار شدن قضایا و به پایان آمدنی در کار نیست .این به سبب ویژگی
نوشته ما نیست که در آن از هر دری سخنی گفته می شود .اگر هم می کوشیدیم آنرا یک تکه کنیم ٬باز درنتیجه کار تغییری به
وجود نمی آمد.
’اکنون روشن شده است که کاربرد آگاهی های علوم اجتماعی ٬بر خالف آگاهی های علوم طبیعی با محدودیت هایی همراه می
باشد .اما هنوز یک چیز برای شما روشن نشده است :چرا در الئی هفتگی علمی و تکنولوژیکی روزنامه چیزی در باره پیشرفت
های تئوریک نوی ِن علوم اجتماعی چیزی نمی بینی؟ برای چی علوم اجتماعی در قیاس با علوم طبیعی پیشرفت بسیار اندکی دارد؟‘
شماری از دانشمندان می گویند ٬دلیل آن ٬اینست که علوم اجتماعی را اگر با علوم طبیعی برابر نهیم ٬می بینیم اولی هنوز در
دوران کودکی بسر می برد.
شمار دیگری نیز می گویند ٬دلیل آن ٬اینستکه بیشتر پژوهشگران علوم اجتماعی بجای آنکه علوم طبیعی را سرمشق قرار داده٬
تئوری های شانرا تابع اصول سختگیرانه تحقیقات تجربی سازند ٬دوست دارند بر صندلی گرم و نرم خود تکیه دهند و در باره
آزادی و ارزش آدمی فلسفه بافی کنند.
شماری نیز می گویند دلیل آن ٬اینست ٬بیشتر پژوهشگران علوم اجتماعی به عبث می کوشند در قلمروی به تقلید از روش های
علوم طبیعی بپردازند که به آن حوزه مربوط نمی شود .ثث
باز شمار دیگری می گویند ٬دلیل آن ٬اینست آدمها و جامعه ای که آنها در آن بسر می برند ٬سیستم بسیار بغرنجی را پدید می
آورند که اصوالً برای پژوهشگران علوم اجتماعی غیرقابل فهم و غیر قابل پیشبینی می باشد و آنها هرچندان هم آنها هوش و
بینش باالئی داشته باشند ٬باالخره انسان هستند.
وقتی می بینید آدمی ناشی فرفره ای ( شکل زیر را ببینید) را با تسمه ای میزند تا به چرخش دراید ٬چه احساسی بشما دست می
دهد؟
پایان