You are on page 1of 10

‫نویز ‪28H‬‬

‫نویسنده ‪ :‬حسن رستمی‬

‫نسخه نهایی و ویرایش شده‬

‫خالصه داستان‬

‫داستان در مورد پسر نوجوانی است که به صورت عجیبی متوجه میشود‬


‫که تمامی افرادی جامعه حتی خانواده خود هندزفری به گوش هستند‬
‫‪...‬تا اینکه او کنجکاو میشود بفهمد آن ها به چه چیزی گوش میدهند و‬
‫‪:‬نکات‬
‫فیلم کامال بدون دیالوگ بوده و به گونه ای صامت است‬
‫و در ادامه= فیلمنامه به صورت داستانی با جزییات تعریف میشود‬

‫‪1‬‬

‫{‪ Á -€ˆa©ZeY-Ê ¸yY‬‬

‫افتاب از البه الی پرده به اتاق تابیده و پسرک خواب است و زخم تقریبا‬
‫بزرگی بر روی دست راست او دیده میشود‬

‫ساعت شروع به زنگ زدن میکند عقربه ها ساعت ‪ 10:29‬دقیقه صبح را نشان‬
‫میدهند‬

‫‪.‬با کمی تاخییر با دست راست خود ساعت را خاموش میکند‬

‫با چهره ای خواب الود خود رو تخت مینشیند و نگاهی به ساعت میکند؛سپس‬
‫خم شده و چند کتاب را از روی میز تحریر خود در کیف مدرسه اش قرار‬
‫میدهد‬
‫در اتاق را باز میکند تا برای شستن دست و صورت خود از اتاق خارج شود‬

‫از اتاق بیرون میاید‬

‫صدای شستن ظرف ها از اشپز خانه به گوش میرسد‬

‫پسر مادر خود را در حال ظرف شستن میبیند ولی مادر متوجه حظور او‬
‫نمیشود‬

‫پسرک لحظه کوتاهی می ایستد تا مادر به او توجه کند ولی مادر متوجه‬
‫نمیشود چیزی نظر پسرک را جلب میکند‪،‬سیم سفید رنگی که از البه الی شال‬
‫مادر خود به پایین کشیده شده و به مدیا پلیری متصل شده است‬

‫پسرک به راه خود ادامه میدهد و به دستشویی میرود‬

‫‪2‬‬

‫داخلی‪-‬اتاق پسر‪-‬روز‬

‫پسر لباس های مدرسه خود را میپوشد‬

‫‪3‬‬
‫بیرونی‪-‬خیابان‪-‬روز‬

‫پسرک در راه مدرسه است و افرادی که از کنار او عبور میکنند همگی‬


‫هندزفری به گوش دارند‪ ،‬با تعجب نگاه به افرادی که هندزفری به گوش‬
‫‪ W‬با لباس فرم مدرسه از کنار او‬
‫دارند میکند اما برخالف افراد دیگر نوجوانی‬
‫عبور میکند که هندزفری ندارد‬

‫‪4‬‬

‫بیرونی ‪-‬ایستگاه مترو‪-‬روز‬

‫پسرک وارد ایستگاه مترو میشود‬

‫از پله ها پایین میرود که به سمت جایگاه برود‬

‫‪5‬‬

‫بیرونی‪-‬جایگاه مترو‪-‬روز‬
‫قطار از راه میرسد و او سوار میشود‬

‫‪6‬‬

‫داخلی‪-‬مترو‪-‬روز‬

‫پسرک گوشه ای ایستاده است‬

‫جوانی قد بلند با لباس های شیک کنار پسرک ایستاده است که چهره ی او‬
‫مشخص نیست و سیمی سفید رنگ از باال به داخل جیب او کشیده شده که‬
‫مشخص میکند او هم هندزفری به گوش دارد‬

‫}لباس های او بیانگر سن او هستند{‬

‫‪ W‬میکند‬
‫پسرک به اطراف خود نگاه‬

‫چند مرد میان سال و یک پیرمرد را میبیند که هندزفری به گوش خود دارند‬

‫چند جوان روی صندلی ها نشسته اند که ان ها هم هندزفری به گوش دارند‬


‫پسرک به سمتی خیره شده و به نوجوانی دیگر که او هم لباس فرم مدرسه به‬
‫تن دارد نگاه میکند‬

‫‪ W‬میکند‬
‫هردوی ان ها بدون هندزفری و مدیاپلیر هستند‪،‬کمی به یکدیگر نگاه‬

‫مترو می ایستد و پسرک پیاده میشود‬

‫‪7‬‬

‫بیرونی‪-‬کوچه‪-‬شب‬

‫هوا کمی تاریک شده است و پسرک از مدرسه برگشته است‬

‫کلید خود را بیرون میاورد و در خانه را باز میکند‬

‫‪8‬‬

‫داخلی‪-‬خانه‪-‬شب‬
‫در حال را باز میکند و به داخل خانه میرود پدر خود را میبیند که با چشمانی‬
‫بسته رو صندلی نشسته و هندزفری به گوش دارد‬

‫‪ W‬میکند و پدر همانند مادر متوجه حضور او‬


‫پسرک چند ثانیه پدر را نگاه‬
‫نمیشود‬

‫‪9‬‬

‫داخلی‪-‬اتاق‪-‬روز‬

‫ساعت زنگ میخورد و دوباره تمامی اتفاقات روز قبل تکرار میشود‬

‫و تکرار تکرار و تکرار‬

‫‪10‬‬

‫بیرونی‪-‬مترو‪-‬روز‬
‫پسرک یک روز مانند روز های دیگر برای رفتن به مدرسه به داخل مترو‬
‫میرود‬

‫بار دیگر صحنه ای تکراری میبیند؛ جوان قد بلندی با سیم سفیدی که از‬
‫گردنش به پایین اویز است و همه ی افراد به طرز عجیبی هندزفری به گوش‬
‫دارند‬

‫اما او اینبار کمی کنجکاو به نظر میرسد‬

‫پسرک به جوان کنار خود خیره میشود‬

‫دست های خود را باال میاورد‪ ،‬نوک انگشت های خود را مانند هندزفری به‬
‫گوش های خود میگذارد و کماکان به پسرک خیره میشود‬

‫در همین حال که پسرک کار جوان را به گونه ی خود تقلید میکند ناگهان پسر‬
‫جوان هندزفری های خود همراه با مدیاپلیر کوچک را از جیب خود بیرون‬
‫میاورد و ان ها را به پسرک میدهد‬

‫پسرک کمی خجالتی است ولی کنجکاو‬

‫با کمی مکث قبول میکند و هندزفری را در گوش های خود گذاشته و دکمه‬
‫ی پخش را فشار میدهد‬

‫در همین حال نویز به بسامد ‪ 28‬هرتز پخش میشود‬


‫پسرک صدایی متوجه نمیشود‬

‫با ناراحتی هندزفری و مدیاپلیر را به جوان باز میگرداند‬

‫و در قطار باز میشود و پسرک خارج میشود‬

‫‪11‬‬

‫داخلی‪-‬اتاق‪-‬شب‬

‫پسرک به خانه برگشته و در اتاق خود را باز میکند‬

‫ناگهان جعبه ای کادو شده ای را میبیند که روی میزش قرار گرفته که روی‬
‫‪ W‬مبارک وجود دارد‬
‫آن عبارت ‪ :‬تولدت‬

‫‪ W‬کادو را به آرامی باز میکند‬


‫با چهره ی خوشحالی‬

‫پسر کمی تعجب میکند‬

‫کادو هندزفری و مدیاپلیر است‬

‫‪ W‬میکند‬
‫کمی به هندزفری نگاه‬
‫پسرک هندزفری را با کمی مکث در گوش های خود قرار میدهد و آرام‬
‫دکمه پخش را فشار میدهد و دوبار نویز ‪ 28‬هرتز پخش میشود‬

‫‪12‬‬

‫بیرونی‪-‬مترو‪-‬روز‬

‫پسرک دیگری وارد مترو میشود و دوباره افرادی را مشاهده میکند که‬
‫هندزفری به گوش دارند و جوان قد بلندی کنار پسرک ایستاده است‬

‫پسرک دست های خود را باال آورده و نوک انگشت های خود را مانند‬
‫هندزفری به داخل گوش های خود قرار میدهد و به جوان خیره میشود‬

‫سپس جوان هندزفری خود را با مدیاپلیر به پسرک میدهد اما زخم بزرگی‬
‫روی دست پسر جوان وجود دارد‬

‫پایان‬

You might also like