You are on page 1of 405

‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫به نام خدا‬


‫‪Essential Words for the IELTS ،GRE،TOEFL،GMAT‬‬
‫دیکشنری ‪ 9000‬واژه که باید دانست همراه با ترجمه فارسی‬
‫تهیه کننده‪:‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬
‫شماره تماس‪09383171534-09100429554 :‬‬

‫‪abaft‬‬ ‫به سمت پاشنه ‪ ،‬پشت ‪ ،‬بطرف عقب‬

‫‪abandon‬‬ ‫ترک کردن ‪ ،‬ترک گفتن ‪ ،‬واگذار کردن ‪ ،‬تسليم شدن ‪ ،‬رها کردن ‪ ،‬تبعيد کردن ‪،‬‬
‫واگذارى ‪ ،‬رها سازى ‪ ،‬بى خيالى‬
‫‪abase‬‬ ‫پست کردن ‪ ،‬تحقير نمودن ‪ ،‬کم ارزش کردن‬

‫‪abash‬‬ ‫شرمنده کردن ‪ ،‬خجالت دادن ‪ ،‬دست پاچه نمودن‬

‫‪abate‬‬ ‫فروکش کردن ‪ ،‬کاستن ‪ ،‬تخفيف دادن ‪ ،‬رفع نمودن ‪ ،‬کم شدن ‪ ،‬اب گرفتن از(فلز) ‪،‬‬
‫خيساندن (چرم) ‪( ،‬حقوق) غصب يا تصرف عدوانى ‪ ،‬بزور تصرف کردن ‪ ،‬کاهش ‪،‬‬
‫تنزل ‪ ،‬فرونشستن‬
‫‪abbess‬‬ ‫رئيسه صومعه زنان تارک دنيا‬

‫‪abbey‬‬ ‫دير ‪ ،‬صومعه ‪ ،‬خانقاه ‪ ،‬نام کليساى وست مينستر‬

‫‪abbot‬‬ ‫راهب بزرگ ‪ ،‬رئيس راهبان‬

‫‪abbreviate‬‬ ‫کوتاه کردن ‪ ،‬مختصرکردن ‪ ،‬خالصه کردن‬

‫‪abdicate‬‬ ‫واگذار کردن ‪ ،‬تفويض کردن ‪ ،‬ترک گفتن ‪ ،‬محروم کردن (از ارث) ‪ ،‬کناره گيرى‬
‫کردن ‪ ،‬استعفا دادن‬
‫‪abdomen‬‬ ‫شکم ‪ ،‬بطن‬

‫‪abdominal‬‬ ‫وريدهاى شکمى ‪ ،‬ماهيان بطنى‬

‫‪abduct‬‬ ‫ربودن ‪ ،‬دزديدن (شخص) ‪ ،‬ادم دزديدن ‪ ،‬از مرکز بدن دور کردن (پزشکى)‬

‫‪abduction‬‬ ‫عمل ربودن (زن و بچه و غيره) ‪ ،‬ربايش ‪ ،‬دور شدگى ‪( ،‬پزشکى) دورى از مرکز بدن‬
‫‪ ،‬قياسى ‪ ،‬قياس‬
‫‪abed‬‬ ‫در بستر ‪ ،‬در رختخواب‬

‫‪aberrant‬‬ ‫گمراه ‪ ،‬منحرف ‪ ،‬بيراه ‪ ،‬نابجا ‪ ،‬کجراه‬

‫‪aberration‬‬ ‫خطا ‪ ،‬عدم دقت هندسى سيستمهاى اپتيکى (علم اپتيک) ‪ ،‬خبط ‪ ،‬گمراهى ‪،‬‬
‫کجراهى ‪ ،‬انحراف ‪( ،‬پزشکى) عدم انطباق کانونى‬

‫‪1‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪abet‬‬ ‫برانگيختن ‪ ،‬جرات دادن ‪ ،‬تربيت کردن ‪ ،‬تشويق (به عمل بد) کردن ‪( ،‬حقوق)‬
‫معاونت کردن(در جرم) ‪ ،‬تشويق ‪ ،‬تقويت ‪ ،‬ترغيب (به کار بد)‬
‫‪abeyance‬‬ ‫بى تکليفى ‪ ،‬وقفه ‪ ،‬تعليق‬

‫‪abhor‬‬ ‫تنفر داشتن از ‪ ،‬بيم داشتن از ‪ ،‬ترس داشتن از ‪ ،‬ترساندن ‪ ،‬ترسيدن‬

‫‪abhorrence‬‬ ‫تنفر ‪ ،‬بيزارى ‪ ،‬انزجار ‪ ،‬وحشت‬

‫‪abhorrent‬‬ ‫متنفر ‪ ،‬منزجر ‪ ،‬بيمناک ‪ ،‬ناسازگار ‪ ،‬مکروه ‪ ،‬زشت ‪ ،‬شنيع ‪ ،‬مغاير‬

‫‪abidance‬‬ ‫سکنى ‪ ،‬ايستادگى ‪ ،‬دوام ‪ ،‬ثبات قدم ‪ ،‬رفتار برطبق توافق‬

‫‪abide‬‬ ‫ايستادگى کردن ‪ ،‬پايدار ماندن ‪ ،‬ماندن ‪ ،‬ساکن شدن ‪ ،‬منزل کردن ‪ ،‬ايستادن ‪،‬‬
‫منتظر شدن ‪ ،‬وفا کردن ‪ ،‬تاب اوردن‬
‫‪abject‬‬ ‫فرومايه ‪ ،‬سرافکنده ‪ ،‬مطرود ‪ ،‬روى برتافتن ‪ ،‬خوار ‪ ،‬پست کردن ‪ ،‬کوچک کردن ‪،‬‬
‫تحقيرکردن‬
‫‪abjure‬‬ ‫سوگند شکستن ‪ ،‬نقض عهد کردن ‪ ،‬براى هميشه ترک گفتن ‪ ،‬مرتد شدن ‪ ،‬رافضى‬
‫شدن‬
‫‪able-bodied‬‬ ‫داراى جسم توانا‬

‫‪ablution‬‬ ‫شستشو ‪ ،‬ابدست ‪ ،‬غسل‬

‫‪abnegate‬‬ ‫ترک کردن ‪ ،‬انکار کردن ‪ ،‬بخود حرام کردن ‪ ،‬کف نفس کردن‬

‫‪abnegation‬‬ ‫چشم پوشى ‪ ،‬کف نفس ‪ ،‬انکار ‪ ،‬رد ‪ ،‬فداکارى‬

‫‪abnormal‬‬ ‫استثنائى ‪ ،‬نابهنجار ‪ ،‬انرمال ‪ ،‬غير عادى ‪ ،‬ناهنجار‬

‫‪abolish‬‬ ‫برانداختن ‪ ،‬ازميان بردن ‪ ،‬منسوخ کردن‬

‫‪abominable‬‬ ‫مکروه ‪ ،‬زشت ‪ ،‬ناپسند ‪ ،‬منفور‬

‫‪abominate‬‬ ‫ناپسند شمردن ‪ ،‬مکروه دانستن ‪ ،‬تنفر داشتن ‪ ،‬نفرت کردن‬

‫‪abomination‬‬ ‫حجت ‪ ،‬زشتى ‪ ،‬پليدى ‪ ،‬نفرت ‪ ،‬کراهت ‪ ،‬نجاست ‪ ،‬عمل شنيع‬

‫‪aboriginal‬‬ ‫بومى ‪ ،‬اصلى ‪ ،‬سکنه اوليه ‪ ،‬اهل يک اب و خاک‬

‫‪aborigines‬‬ ‫سکنه اوليه يک کشور ‪ ،‬جانوران و گياهان بومى‬

‫‪abort‬‬ ‫صرف نظر کردن ‪ ،‬سقوط کردن موشک يا هواپيما ‪ ،‬ناموفق ‪ ،‬سقوط کردن ‪ ،‬عدم‬
‫موفقيت درانجام ماموريت ‪ ،‬بچه انداختن ‪ ،‬سقط کردن ‪ ،‬نارس ماندن ‪ ،‬ريشه نکردن ‪،‬‬
‫عقيم ماندن ‪ ،‬بى نتيجه ماندن‬
‫‪abortive‬‬ ‫مسقط ‪ ،‬رشد نکرده ‪ ،‬عقيم ‪ ،‬بى ثمر ‪ ،‬بى نتيجه‬

‫‪2‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪abound‬‬ ‫فراوان بودن ‪ ،‬زياد ب ودن ‪ ،‬وفور داشتن ‪ ،‬تعيين حدود کردن ‪ ،‬محدود کردن‬

‫‪aboveboard‬‬ ‫اشکارا ‪ ،‬پوست کنده ‪ ،‬علنى‬

‫‪abrade‬‬ ‫سنگ زدن ‪ ،‬ساييدن ‪ ،‬خراشيدن ‪ ،‬زدودن ‪ ،‬پاک کردن ‪ ،‬حک کردن ‪( ،‬مجازى) سر‬
‫غيرت اوردن ‪ ،‬بر انگيختن ‪ ،‬تحريک کردن‬
‫‪abrasion‬‬ ‫خراشيدگى ‪ ،‬خوردگى ‪ ،‬سائيدگى ‪ ،‬سونش ‪ ،‬شست و ساب ‪ ،‬ساييدن ‪ ،‬فرسايش ‪،‬‬
‫سوهان کردن ‪ ،‬خردشدن در اثر ضربه ‪ ،‬خراش ‪ ،‬سايش ‪ ،‬ساييدگى‬
‫‪abrasive‬‬ ‫پاک کننده ‪ ،‬ماده ساينده ‪ ،‬ساينده ‪ ،‬تراشنده ‪ ،‬سوزش اور ‪ ،‬سايا‬

‫‪abridge‬‬ ‫کوتاه کردن ‪ ،‬مختصر کردن‬

‫‪abridgment‬‬ ‫خالصه ‪ ،‬اختصار ‪ ،‬مجمل‬

‫‪abrogate‬‬ ‫از ميان برده ‪ ،‬ملغى ‪ ،‬ازميان بردن ‪ ،‬باطل کردن ‪ ،‬منسوخ کردن ‪ ،‬لغو کردن‬

‫‪abrupt‬‬ ‫تند ‪ ،‬پرتگاه دار ‪ ،‬سراشيبى ‪ ،‬ناگهان ‪ ،‬ناگهانى ‪ ،‬بيخبر ‪ ،‬درشت ‪ ،‬جداکردن‬

‫‪abscess‬‬ ‫ورم چرکى ‪ ،‬ماده ‪ ،‬دمل ‪ ،‬ابسه ‪ ،‬دنبل‬

‫‪abscission‬‬ ‫ريزش ‪ ،‬برش ‪ ،‬جدايى ‪ ،‬دريدگى ‪ ،‬قطع پوست و گوشت‬

‫‪abscond‬‬ ‫گريختن ‪ ،‬فرار کردن ‪ ،‬دررفتن ‪ ،‬رو نشان ندادن ‪ ،‬رو پنهان کردن ‪ ،‬پنهان شدن‬

‫‪absence‬‬ ‫نبودن ‪ ،‬غيبت ‪ ،‬حالت غياب ‪ ،‬فقدان‬

‫‪absent-minded‬‬ ‫حواس پرت ‪ ،‬پريشان خيال‬

‫‪absolute‬‬ ‫مطلق ‪ ،‬غير مشروط ‪ ،‬مستقل ‪ ،‬استبدادى ‪ ،‬خودراى ‪ ،‬کامل ‪ ،‬قطعى ‪ ،‬خالص ‪ ،‬ازاد از‬
‫قيود فکرى ‪ ،‬غير مقيد ‪ ،‬مجرد ‪( ،‬در هندسه فضايى اقليدس)دايره نامحدود‬
‫‪absolution‬‬ ‫بخشش ‪ ،‬امرزش گناه ‪ ،‬بخشايش ‪ ،‬عفو ‪ ،‬بخشودگى ‪ ،‬تبرئه ‪ ،‬برائت ‪ ،‬انصراف از‬
‫مجازات ‪ ،‬منع تعقيب کيفرى‬
‫‪absolve‬‬ ‫بخشيدن (گناه) ‪ ،‬امرزيدن ‪ ،‬عفو کردن ‪ ،‬کسى را از گناه برى کردن ‪ ،‬اعالم بى‬
‫تقصيرى کردن ‪ ،‬برى الذمه کردن ‪ ،‬کسى را از انجام تعهدى معاف ساختن ‪ ،‬پاک‬
‫کردن ‪ ،‬مبرا کردن‬
‫‪absorb‬‬ ‫مکيدن ‪ ،‬درکشيدن ‪ ،‬دراشاميدن ‪ ،‬جذب کردن ‪ ،‬فراگرفتن ‪ ،‬جذب شدن (غدد) ‪،‬‬
‫کامال فروبردن ‪ ،‬تحليل بردن ‪ ،‬مستغرق بودن ‪ ،‬مجذوب شدن در‬
‫‪absorption‬‬ ‫جذب (بع) ‪ ،‬جذب ‪ ،‬درکشى ‪ ،‬دراشامى ‪ ،‬فريفتگى ‪ ،‬انجذاب‬

‫‪abstain‬‬ ‫ممتنع ‪ ،‬خوددارى کردن (از) ‪ ،‬پرهيز کردن (از) ‪ ،‬امتناع کردن (از) ـ‬

‫‪abstemious‬‬ ‫مرتاض ‪ ،‬ممسک در خورد و نوش و لذات ‪ ،‬مخالف استعمال مشروبات الکلى ‪،‬‬
‫پرهيزکار ‪ ،‬پارسامنش‬

‫‪3‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪abstinence‬‬ ‫خوددارى ‪ ،‬رياضت ‪ ،‬پرهيز از استعمال مشروبات الکلى‬

‫‪abstract‬‬ ‫مجرد‪ ،‬انتزاعي‪ ،‬چکيده‪ ،‬چکيدهکردن‪،‬ذربودن‪ ،‬بردن‪ ،‬کش رفتن‪،‬خالصهکردن‪،‬‬


‫جداکردن‪ ،‬تجزيهکردن‪،‬جوهرگرفتن از‪ ،‬عاري ازکيفيات واقعي(در موردهنرهاي‬
‫ظريف)نمودن‪ ،‬خالصه‪ ،‬مجمل‪،‬خالصة کتاب‪ ،‬مجرد‪ ،‬مطلق‪ ،‬خيالي‪،‬‬
‫غيرعملي‪،‬بيمسمي‪،‬‬
‫‪abstruse‬‬ ‫پنهان ‪ ،‬پيچيده ‪ ،‬غامض‬

‫‪absurd‬‬ ‫پوچ ‪ ،‬ناپسند ‪ ،‬ياوه ‪ ،‬مزخرف ‪ ،‬بى معنى ‪ ،‬نامعقول ‪ ،‬عبث ‪ ،‬مضحک‬

‫‪Abu Dhabi‬‬ ‫شهر ابوظبى‬

‫‪Abuja‬‬ ‫آبوجا‬

‫‪abundant‬‬ ‫بسيار ‪ ،‬فراوان ‪ ،‬وافر‬

‫‪abusive‬‬ ‫سوء استفاده‪ ،‬سوء استعمال‪ ،‬شيادي‪ ،‬فريب‪،‬دشنام‪ ،‬فحش‪ ،‬بد زباني‪ ،‬تجاوز به عصمت‪،‬‬
‫تهمت‪،‬تعدي‪ ،‬ناسزاوار‪ ،‬زبان دراز‪ ،‬بدزبان‪،‬توهينآميز‬
‫‪abut‬‬ ‫نزديک بودن ‪ ،‬مماس بودن ‪ ،‬مجاور بودن ‪ ،‬متصل بودن يا شدن ‪ ،‬خوردن‬

‫‪abysm‬‬ ‫بسيار عميق ‪ ،‬بى پايان ‪ ،‬غوطه ورساختن ‪ ،‬مغاک‬

‫‪abysmal‬‬ ‫ژرف ‪ ،‬گردابى ‪ ،‬ناپيمودنى‬

‫‪abyss‬‬ ‫بسيار عميق ‪ ،‬بى پايان ‪ ،‬غوطه ورساختن ‪ ،‬مغاک‬

‫‪academic‬‬ ‫تحصيلى ‪ ،‬اموزشگاهى ‪ ،‬مربوط به فرهنگستان ادبى يا انجمن علمى ‪ ،‬عضو‬


‫فرهنگستان ‪ ،‬طرفدار حکمت و فلسفه افالطون‬
‫‪academician‬‬ ‫عضو فرهنگستان ‪ ،‬عضو انجمن دانش ‪ ،‬عضو اکادمى‬

‫‪academy‬‬ ‫فرهنگستان ‪ ،‬دانشگاه ‪ ،‬اموزشگاه ‪ ،‬مدرسه ‪ ،‬انجمن ادباء و علماء ‪ ،‬انجمن دانش ‪،‬‬
‫اکادمى ‪ ،‬نام باغى در نزديکى اتن که افالطون در آن تدريس ميکرده است‬
‫(‪ ، )Academy‬مکتب و روش تدريس افالطونى‬
‫‪acarpous‬‬ ‫بى بر ‪ ،‬بدون ميوه ‪ ،‬بى ثمر‬

‫‪accede‬‬ ‫دست يافتن ‪ ،‬رسيدن ‪ ،‬راه يافتن ‪ ،‬نائل شدن ‪ ،‬نزديک شدن ‪ ،‬موافقت کردن ‪،‬‬
‫رضايت دادن ‪ ،‬تن دردادن‬
‫‪accelerate‬‬ ‫شتاباندن ‪ ،‬تسريع کردن ‪ ،‬تند کردن ‪ ،‬شتاب دادن ‪ ،‬بر سرعت (چيزى) افزودن ‪،‬‬
‫سرعت دادن ‪ ،‬سرعت گرفتن ‪ ،‬تند شدن ‪ ،‬تندتر شدن‬
‫‪accentuate‬‬ ‫با تکيه تلفظ کردن ‪ ،‬تکيه دادن ‪ ،‬تاکيد کردن ‪ ،‬اهميت دادن ‪ ،‬برجسته نمودن‬

‫‪accept‬‬ ‫قبول شدن ‪ ،‬پذيرفتن ‪ ،‬پسنديدن ‪ ،‬قبول کردن‬

‫‪4‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪access‬‬ ‫اضافى ‪ ،‬دستيابى ‪ ،‬در دسترس بودن ‪ ،‬دست يابى ‪ ،‬تقريب ‪ ،‬اجازه دخول ‪ ،‬راه‬
‫دسترس ‪ ،‬مدخل ‪ ،‬وسيله حصول ‪ ،‬افزايش ‪ ،‬الحاق ‪ ،‬اضافه ‪( ،‬پزشکى) بروز مرض ‪،‬‬
‫حمله ‪ ،‬اصابت ‪( ،‬حقوق) دسترسى يا مجال مقاربت ‪( ،‬در مسيحيت) تقرب به خدا‬
‫‪accessible‬‬ ‫قابل دسترس ‪ ،‬دستيابى پذير ‪ ،‬در دسترس ‪ ،‬قابل وصول ‪ ،‬نزديک (شدنى) ‪ ،‬اماده ء‬
‫پذيرايى ‪ ،‬خوش برخورد ‪ ،‬دست يافتنى‬
‫‪accession‬‬ ‫قابليت دسترسى ‪،‬نزديکى ‪ ،‬ورود ‪ ،‬دخول ‪ ،‬پيشرفت ‪ ،‬افزايش ‪ ،‬نيل (بجاه و مقام‬
‫بخصوص سلطنت) ‪ ،‬جلوس ‪( ،‬پزشکى) شيوع ‪ ،‬بروز ‪( ،‬حقوق) تملک نماء ‪ ،‬شيى ء‬
‫اضافه يا الحاق شده ‪ ،‬نمائات (حيوان و درخت) ‪ ،‬تابع وصول ‪ ،‬الحاق حقوق ‪ ،‬شرکت‬
‫در مالکيت‬
‫‪accessory‬‬ ‫پيرامونى ‪ ،‬لوازم کمکى ‪ ،‬متعلقات ‪ ،‬معين ‪ ،‬همدست(حقوق) ‪ ،‬معاون ‪ ،‬شريک(جرم) ‪،‬‬
‫نمائات و نتايج (در جمع) ‪ ،‬لوازم يدکى ‪( ،‬حقوق) تابع ‪ ،‬الحق ‪ ،‬فروع و ضمائم ‪،‬‬
‫منضمات ‪ ،‬لوازم فرعى ‪ ،‬دعواى فرعى‬
‫‪acclaim‬‬ ‫تحسين ‪ ،‬ادعا کردن ‪ ،‬افرين گفتن ‪ ،‬اعالم کردن ‪ ،‬جارکشيدن ‪ ،‬ندا دادن ‪ ،‬هلهله‬
‫کردن ‪ ،‬فرياد کردن ‪ ،‬کف زدن‬
‫‪acclimate‬‬ ‫به اب و هواى جديد خو گرفتن ‪ ،‬مانوس شدن‬

‫‪acclimatize‬‬ ‫خو دادن يا خو گرفتن(انسان) ‪ ،‬خو گرفتن(جانور و گياه به اب و هواى جديد)‬

‫‪acclivity‬‬ ‫فراز ‪،‬سرباالئى ‪،‬سربااليى‬

‫‪accolade‬‬ ‫سر بااليى ‪ ،‬فراز ‪ ،‬سختى ‪ ،‬مراسم اعطاى منصب شواليه يا سلحشورى و يا شهسوارى‬
‫‪( ،‬موسيقى) خطاتصال ‪ ،‬اکوالد ‪ ،‬خط ابرو(به اين شکل " { } ")‬
‫‪accommodate‬‬ ‫تطبيق دادن ‪ ،‬همساز کردن ‪ ،‬جا دادن ‪ ،‬منزل دادن ‪ ،‬وفق دادن با ‪ ،‬تطبيق نمودن ‪،‬‬
‫تصفيه کردن ‪ ،‬اصالح کردن ‪ ،‬اماده کردن(براى) ‪ ،‬پول وام دادن(بکسى)‬
‫‪accompaniment‬‬ ‫مشايعت ‪ ،‬ضميمه ‪( ،‬موسيقى) ساز يا اواز همراهى کننده‬

‫‪accompanist‬‬ ‫موسيقى) همراهى کننده با اواز يا سازى چون پيانو‬

‫‪accompany‬‬ ‫همراه بودن(با) ‪ ،‬سرگرم بودن (با) ‪ ،‬مصاحبت کردن ‪ ،‬ضميمه کردن ‪ ،‬توام کردن ‪،‬‬
‫(موسيقى) دم گرفتن ‪ ،‬همراهى کردن ‪ ،‬صدا يا ساز راجفت کردن (با)‬
‫‪accomplice‬‬ ‫همدست ‪( ،‬حقوق) شريک يا معاون جرم‬

‫‪accomplish‬‬ ‫انجام دادن ‪ ،‬بانجام رساندن ‪ ،‬وفا کردن(به) ‪ ،‬صورت گرفتن‬

‫‪accord‬‬ ‫جورکردن‪ ،‬وفق دادن‪ ،‬آشتي دادن‪،‬تصفيه کردن‪ ،‬اصالح کردن‪ ،‬موافقت‬
‫کردن(با)‪،‬قبول کردن‪ ،‬سازگاري‪ ،‬موافقت‪ ،‬توافق‪ ،‬همآهنگي‪ ،‬دلخواه‪ ،‬طيب خاطر‪،‬‬
‫مصالحه‪ ،‬پيمان‪ ،‬قرار‪ ،‬پيمان غير رسميبينالمللي‬
‫‪accordion‬‬ ‫اکوردئون‬

‫‪5‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪accost‬‬ ‫مخاطب ساختن ‪ ،‬مواجه شدن(با) ‪ ،‬نزديک شدن(بهر منظورى) ‪ ،‬مشترى جلب‬
‫کردن(زنان بدکار در خيابان) ‪ ،‬نزديک کشيدن ‪ ،‬در امتداد چيزى حرکت کردن(مثل‬
‫کشتى)‬
‫‪account‬‬ ‫شمردن‪ ،‬حساب کردن‪ ،‬محاسبه نمودن‪( ،‬حق) حساب پس دادن‪ ،‬ذکر علت‬
‫کردن‪،‬دليل موجهاقامه کردن(با ‪ ،)for‬تخمين زدن‪،‬دانستن‪ ،‬نقل کردن حساب‪،‬‬
‫صورت حساب‪،‬گزارش‪ ،‬بيان علت‪ ،‬سبب‪.‬حساب‪ ،‬شرح‪ ،‬مسئولبودن‬
‫‪accouter‬‬ ‫اماده ء جنگ کردن ‪ ،‬مجهز کردن ‪ ،‬ملبس کردن‬

‫‪accouterment‬‬ ‫وسايل ‪ ،‬اسباب ‪( ،‬علوم نظامى) تجهيزات ‪ ،‬لباس ‪ ،‬ساز و برگ‬

‫‪accouterments‬‬ ‫تجهيزات ‪ ،‬لباس‬

‫‪accoutre‬‬ ‫با تجهيزات اماده نمودن‬

‫‪Accra‬‬ ‫شهر اکرا‬

‫‪accredit‬‬ ‫اعتبارنامه دادن ‪ ،‬استوارنامه دادن(به) ‪ ،‬معتبر ساختن ‪ ،‬اختيار دادن ‪ ،‬اطمينان‬
‫کردن(به) ‪ ،‬مورد اطمينان بودن يا شدن ‪ ،‬برسميت شناختن(موسسات فرهنگى) ‪،‬‬
‫معتبر شناختن‬
‫‪accretion‬‬ ‫رشد پيوسته ‪ ،‬بهم پيوستگى ‪ ،‬اتحاد ‪ ،‬يک پارچگى ‪( ،‬حقوق) افزايش بهاى اموال ‪،‬‬
‫افزايش ميزان ارث‬
‫‪accrue‬‬ ‫افزايش يافتن ‪ ،‬انباشتن ‪ ،‬افزوده شدن ‪ ،‬منتج گرديدن ‪ ،‬تعلق گرفتن‬

‫‪acculturation‬‬ ‫فرهنگ پذيرى‬

‫‪accumulate‬‬ ‫روى هم گذاشتن ‪ ،‬جمع کردن ‪ ،‬جمع شده ‪ ،‬جمع شونده ‪ ،‬اندوختن ‪ ،‬رويهم‬
‫انباشتن‬
‫‪accuracy‬‬ ‫دقت و صحت ‪ ،‬درجه دقت ‪ ،‬درستى ‪ ،‬صحت ‪ ،‬دقت‬

‫‪accurate‬‬ ‫درست ‪ ،‬دقيق ‪ ،‬صحيح‬

‫‪accurse‬‬ ‫لعنت کردن ‪ ،‬نفرين کردن‬

‫‪accursed‬‬ ‫نفرين شده ‪ ،‬ملعون و مطرود‬

‫‪accusation‬‬ ‫تهمت ‪ ،‬اتهام‬

‫‪accusatory‬‬ ‫مفعولى ‪( ،‬حقوق) اتهامى‬

‫‪accuse‬‬ ‫متهم کردن ‪ ،‬تهمت زدن‬

‫‪accustom‬‬ ‫عادت دادن ‪ ،‬اشنا کردن ‪ ،‬اشنا شدن ‪ ،‬معتاد ساختن ‪ ،‬معتاد شدن ‪ ،‬عادت ‪ ،‬خو‬
‫گرفتن ‪ ،‬انس گرفتن‬

‫‪6‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪acerbity‬‬ ‫ترشى ‪ ،‬دبشى ‪ ،‬درشتى ‪ ،‬تندى‬

‫‪acetate‬‬ ‫نمک جوهر سرکه ‪ ،‬استات‬

‫‪acetic‬‬ ‫جوهر سرکه اى ‪ ،‬سرکه مانند ‪ ،‬ترش‬

‫‪ache‬‬ ‫درد گرفتن ‪ ،‬درد کردن ‪ ،‬درد‬

‫‪achillean‬‬ ‫شکست ناپذير ‪ ،‬مغلوب نشدنى‬

‫‪achilles tendon‬‬ ‫زردپى اشيل‬

‫‪achromatic‬‬ ‫اکروماتيک ‪ ،‬رنگ پذير ‪ ،‬بى رنگ ‪ ،‬رنگ ناپذير ‪( ،‬موسيقى) بدون ترخيم ‪ ،‬بدون نيم‬
‫پرده ء ميان اهنگ‬
‫‪acid‬‬ ‫ترشا ‪ ،‬ترش ‪ ،‬حامض ‪ ،‬سرکه مانند ‪ ،‬داراى خاصيت اسيد ‪ ،‬جوهر اسيد ‪( ،‬مجازى)‬
‫ترشرو ‪ ،‬بداخالق ‪ ،‬بدجنسى ‪ ،‬جوهر ‪ ،‬محک‬
‫‪acidify‬‬ ‫اسيد کردن ‪ ،‬ترش کردن ‪ ،‬حامض کردن‬

‫‪acidulous‬‬ ‫ميخوش ‪ ،‬ملس ‪( ،‬مجازى) کج خلق‬

‫‪acknowledge‬‬ ‫تاييد کردن ‪ ،‬اعالم وصول کردن ‪ ،‬شماره اعالم وصول ‪ ،‬اعالم نشانى کردن ‪ ،‬قدردانى‬
‫کردن ‪ ،‬اعتراف کردن ‪ ،‬تصديق کردن ‪ ،‬وصول نامه اى را اشعار داشتن‬
‫‪acknowledgment‬‬ ‫شماره اعالم وصول ‪ ،‬اعالم معرف اعتراف ‪ ،‬سپاسگزارى ‪ ،‬تشکر ‪ ،‬اقرار ‪ ،‬تصديق ‪،‬‬
‫قبول ‪ ،‬خبر وصول(نامه) ‪ ،‬شهادت نامه‬
‫‪acme‬‬ ‫اوج ‪ ،‬ذروه ‪ ،‬قله ‪ ،‬منتها(درجه ء) ‪ ،‬سر ‪ ،‬مرتفعترين نقطه ‪( ،‬پزشکى) بحران ‪ ،‬نقطه ء‬
‫کمال‬
‫‪acoustic‬‬ ‫صوت شناختى ‪ ،‬به طريقه صوتى ‪ ،‬صوتى ‪ ،‬اوا شنودى ‪ ،‬وابسته به شنوايى ‪ ،‬مربوط به‬
‫صدا ‪ ،‬مربوط به سامعه‬
‫‪acoustics‬‬ ‫صوتشناسى ‪ ،‬اوا شناسى نسبتهاى صوتى ‪ ،‬قابليت شنوايى ‪ ،‬صوت شناخت ‪ ،‬علم‬
‫صوت ‪ ،‬صوت شناسى ‪ ،‬علم اوا شنود ‪ ،‬علم عوارض شنوايى ‪ ،‬علم اصوات ‪ ،‬خواص‬
‫صوتى ساختمان(ازنظرانعکاس صدا)‬
‫‪acquaint‬‬ ‫اشنا کردن ‪ ،‬اگاه کردن ‪ ،‬مسبوق کردن ‪ ،‬مطلع کردن‬

‫‪acquiesce‬‬ ‫تسليم شدن ‪ ،‬تن در دادن ‪ ،‬راضى شدن ‪ ،‬رضايت دادن ‪ ،‬موافقت کردن ‪ ،‬ارام کردن‬

‫‪acquiescence‬‬ ‫رضايت ‪ ،‬تن در دادن ‪ ،‬موافقت‬

‫‪acquire‬‬ ‫کشف و تعيين محل هدف با رادار ‪ ،‬به دست اوردن ‪ ،‬تعيين ‪ ،‬گرفتن ‪ ،‬بدست اوردن ‪،‬‬
‫حاصل کردن ‪ ،‬اندوختن ‪ ،‬پيداکردن‬
‫‪acquisition‬‬ ‫کشف ‪ ،‬تحصيل ‪ ،‬تملک ‪ ،‬فراگيرى ‪ ،‬اکتساب ‪ ،‬استفاده ‪( ،‬حقوق) مالکيت‬

‫‪7‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪acquisitive‬‬ ‫فراگيرنده ‪ ،‬جوينده ‪ ،‬اکتسابى ‪ ،‬اکتساب کننده‬

‫‪acquit‬‬ ‫ابراء ‪( ،‬حقوق) تبرئه کردن ‪ ،‬روسفيد کردن ‪ ،‬برطرف کردن ‪ ،‬اداکردن ‪ ،‬از عهده‬
‫برامدن ‪ ،‬انجام وظيفه کردن ‪ ،‬پرداختن و تصفيه کردن(وام و ادعا) ‪( ،‬حقوق) اداى‬
‫(دين) نمودن ‪ ،‬برائت (ذمه) کردن‬
‫‪acquittal‬‬ ‫تبرئه واريز ‪ ،‬برائت ذمه ‪ ،‬رو سفيدى‬

‫‪acquittance‬‬ ‫مفاصا ‪ ،‬برائت ‪ ،‬رهايى ‪ ،‬بخشودگى ‪ ،‬سند ترک دعوى‬

‫‪acreage‬‬ ‫وسعت زمين به جريب‬

‫‪acrid‬‬ ‫دبش ‪ ،‬گس ‪ ،‬سوزاننده ‪( ،‬مجازى) زننده ‪ ،‬تند خو‬

‫‪acrimonious‬‬ ‫تند ‪ ،‬زننده ‪ ،‬سوزان‬

‫‪acrimony‬‬ ‫تندى ‪ ،‬شدت ‪ ،‬رنجش‬

‫‪acrophobia‬‬ ‫ترس از بلندى‬

‫‪actionable‬‬ ‫قابل تعقيب قانونى‬

‫‪actuality‬‬ ‫واقعيت‪ ،‬فعاليت‪ ،‬امر مسلم‬

‫‪actuarial‬‬ ‫احصائى ‪ ،‬امارى‬

‫‪actuary‬‬ ‫متخصص بيمه ‪ ،‬امارگير ‪ ،‬ماموراحصائيه ‪( ،‬م‪.‬م‪ ).‬دبير ‪ ،‬منشى‬

‫‪actuate‬‬ ‫بکار انداختن ‪ ،‬مسلح کردن مين ‪ ،‬به کار انداختن سيستم انفجارى مين ‪ ،‬به عمل‬
‫واداشتن ‪ ،‬عمل کردن ‪ ،‬بکارانداختن ‪ ،‬تحريک کردن ‪ ،‬برانگيختن ‪ ،‬سوق دادن ‪ ،‬نشان‬
‫دادن‬
‫‪acuity‬‬ ‫تيز فهمى ‪ ،‬تيز هوشى‬

‫‪acumen‬‬ ‫تيز هوشى ‪ ،‬تيز فهمى ‪ ،‬فراست‬

‫‪acute‬‬ ‫تيزرو ‪ ،‬نوک تيز ‪( ،‬پزشکى) حاد ‪ ،‬بحرانى ‪ ،‬زيرک ‪ ،‬تيزنظر ‪ ،‬شديد (موسيقى) تيز ‪،‬‬
‫زير ‪( ،‬سلسله ء اعصاب) حساس ‪( ،‬هندسه) حاد ‪ ،‬تيز ‪ ،‬زاويه ء حاد ‪ ،‬زاويه تند‬
‫‪ad hoc‬‬ ‫تک کاره ‪ ،‬فاقد عموميت‬

‫‪ad infinitum‬‬ ‫به همين ترتيب تا بي نهايت ‪ ،‬به سمت بي نهايت ‪ ،‬بي نهايت ‪ ،‬تا بي نهايت ‪ ،‬الي آخر‬

‫‪adage‬‬ ‫مثل ‪ ،‬امثال و حکم‬

‫‪adamant‬‬ ‫جسم جامد و سخت ‪ ،‬مقاوم ‪ ،‬يکدنده ‪ ،‬تزلزل ناپذير‬

‫‪adapt‬‬ ‫سازوار کردن ‪ ،‬وفق دادن ‪ ،‬موافق بودن ‪ ،‬جور کردن ‪ ،‬درست کردن ‪ ،‬تعديل کردن ‪،‬‬
‫اقتباس کردن‬

‫‪8‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪addendum‬‬ ‫ضميمه ‪ ،‬ذيل ‪ ،‬افزايش ‪ ،‬الحاق‬

‫‪addiction‬‬ ‫اعتياد‬

‫‪Addis Ababa‬‬ ‫شهر آديس آبابا‬

‫‪addle‬‬ ‫چرکي‪ ،‬باطالق‪ ،‬کثافت‪ ،‬سختي‪،‬گرفتاري‪ ،‬آدم بيکله‪ ،‬گنديده‪ ،‬فاسد‪ ،‬ضايع کردن‪،‬‬
‫فاسد کردن‪ ،‬ضايع شدن‪ ،‬فاسدشدن‪ ،‬رسيدن‪ ،‬عمل آمدن‪ ،‬گيج کردن‪ ،‬خرفکردن‬
‫‪address‬‬ ‫درست کردن‪ ،‬مرتب کردن‪ ،‬متوجه ساختن‪ ،‬قراول رفتن‪ ،‬دستوردادن‪ ،‬اداره‬
‫کردن‪،‬نظارت کردن‪ ،‬خطاب کردن‪ ،‬عنوان نوشتنمخاطب ساختن‪ ،‬سخن گفتن‪،‬‬
‫عنوان‪ ،‬نامونشان‪ ،‬سرنامه‪ ،‬نشاني‪ ،‬آدرس‪ ،‬خطاب‪ ،‬خطابه‪،‬نطق‪ ،‬عريضيه‪ ،‬طرزخطاب‬
‫‪adduce‬‬ ‫ايراد کردن ‪ ،‬اقامه کردن ‪ ،‬تقديم کردن‬

‫‪adept‬‬ ‫زبر دست ‪ ،‬ماهر ‪ ،‬استاد ‪ ،‬مرد زبردست‬

‫‪adhere‬‬ ‫چسبيدن ‪ ،‬پيوستن ‪ ،‬وفادار ماندن ‪ ،‬هواخواه بودن ‪ ،‬طرفدار بودن ‪ ،‬وفا کردن ‪ ،‬توافق‬
‫داشتن ‪ ،‬متفق بودن ‪ ،‬جور بودن‬
‫‪adherence‬‬ ‫الصاق ‪ ،‬هواخواهى ‪ ،‬تبعيت ‪ ،‬دوسيدگى ‪ ،‬چسبندگى‬

‫‪adherent‬‬ ‫بهم چسبيده ‪ ،‬تابع ‪ ،‬پيرو ‪ ،‬هواخواه ‪ ،‬طرفدار‬

‫‪adhesion‬‬ ‫چسبيدگي‪ ،‬الصاق‪ ،‬طرفداري‪ ،‬رضايت‪ ،‬موافقت‪ ،‬اتصال و پيوستگي غير طبيعي سطوح‬
‫در آماس‪ ،‬آميزش و بهم آميختگي طبيعي قسمتهاي مختلف‪( ،‬حق‪) .‬الحاق‪ ،‬انضمام‪،‬‬
‫قبول عضويت‪ ،‬همبستگي‪ ،‬توافق‪ ،‬الحاق دولتي به يک پيمان‪ ،‬کشش‬
‫‪adieu‬‬ ‫خدا حافظ ‪ ،‬خدانگهدار ‪ ،‬بخدا سپرديم‬

‫‪adjacence‬‬ ‫نزديکى ‪ ،‬مجاورت ‪ ،‬قرب جوار‬

‫‪adjacency‬‬ ‫نزديکى ‪ ،‬مجاورت ‪ ،‬قرب جوار‬

‫‪adjacent‬‬ ‫هم جوار ‪( ،‬علوم نظامى) نزديک ‪ ،‬مجاور ‪ ،‬همسايه ‪ ،‬همجوار ‪ ،‬ديوار بديوار‬

‫‪adjourn‬‬ ‫بتعويق انداختن بازى ناتمام ‪ ،‬بوقت ديگر موکول کردن ‪ ،‬خاتمه يافتن(جلسه) ‪،‬‬
‫موکول بروز ديگر شدن‬
‫‪adjudge‬‬ ‫با حکم قضايى فيصل دادن ‪ ،‬فتوى دادن(در) ‪ ،‬داورى کردن ‪ ،‬محکوم کردن ‪ ،‬مقرر‬
‫داشتن ‪ ،‬دانستن ‪ ،‬فرض کردن‬
‫‪adjudicate‬‬ ‫فتوى دادن ‪ ،‬حکم کردن ‪ ،‬مقرر داشتن ‪ ،‬فيصل دادن ‪ ،‬داورى کردن ‪ ،‬احقاق کردن‬

‫‪adjunct‬‬ ‫افزوده ‪ ،‬مالزم ‪ ،‬ضميمه ‪ ،‬معاون ‪ ،‬يار ‪ ،‬کمک(د ‪.-‬من‪ ).‬فرع ‪ ،‬قسمت الحاقى ‪ ،‬صفت‬
‫فرعى‬
‫‪adjuration‬‬ ‫تحليف ‪ ،‬سوگند ‪ ،‬قسم ‪ ،‬البه ‪ ،‬التماس‬

‫‪9‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪adjure‬‬ ‫سوگند دادن ‪ ،‬قسم دادن ‪ ،‬البه کردن ‪ ،‬به اصرار تقاضا کردن(از)‬

‫‪adjutant‬‬ ‫يار ‪ ،‬کمک ‪ ،‬مساعد ‪ ،‬ياور ‪( ،‬علوم نظامى) اجودان ‪ ،‬معين‬

‫‪administrator‬‬ ‫فرمدار ‪ ،‬رئيس ‪( ،‬حقوق) مدير تصفيه ‪ ،‬وصى و مجرى‬

‫‪admissible‬‬ ‫قابل قبول ‪ ،‬قابل تصديق ‪ ،‬پذيرفتنى ‪ ،‬روا ‪ ،‬مجاز‬

‫‪admittance‬‬ ‫ادميتانس ‪ ،‬پذيرش ‪ ،‬ورود ‪ ،‬هدايت ظاهرى‬

‫‪admonish‬‬ ‫نصيحت کردن ‪ ،‬پند دادن ‪ ،‬اگاه کردن ‪ ،‬متنبه کردن ‪ ،‬وعظ کردن‬

‫‪admonition‬‬ ‫سرزنش دوستانه ‪ ،‬تذکر ‪ ،‬راهنمايى‬

‫‪teh‬‬ ‫اماليي غلط از ‪the‬‬

‫‪ado‬‬ ‫مصدرحال فعل ‪ to do‬مثل ‪ to have ado‬بمعنى (کار داشتن) پرمشغله بودن ‪،‬‬
‫گرفتارى‬
‫‪adolescent‬‬ ‫نوجوان ‪ ،‬بالغ ‪ ،‬جوان ‪ ،‬رشيد‬

‫‪adoration‬‬ ‫ستايش ‪ ،‬پرستش ‪ ،‬عشق ورزى ‪ ،‬نيايش‬

‫‪adorn‬‬ ‫زيبا کردن ‪ ،‬قشنگ کردن ‪ ،‬ارايش دادن ‪ ،‬زينت دادن ‪ ،‬با زر و زيور اراستن‬

‫‪adrenaline‬‬ ‫هورمن قسمت مرکز غده فوق کليه که باال برنده ء خون و فشارخون است‬

‫‪adroit‬‬ ‫زرنگ ‪ ،‬زبر دست ‪ ،‬زيرک ‪ ،‬ماهر ‪ ،‬چابک ‪ ،‬چاالک ‪ ،‬تردست ‪ ،‬چيره دست‬

‫‪adulation‬‬ ‫پرستش ‪ ،‬ستايش ‪ ،‬چاپلوسى‬

‫‪adult‬‬ ‫بالغ ‪ ،‬بزرگ ‪ ،‬کبير ‪ ،‬به حد رشد رسيده‬

‫‪adulterant‬‬ ‫ناسره ‪ ،‬چيز تقلبى ‪ ،‬مايه تقلب و فساد ‪ ،‬متقلب ‪ ،‬پست تر کننده ‪ ،‬استحاله دهنده‬

‫‪adulterate‬‬ ‫تقلب کردن ‪ ،‬جازن ‪ ،‬قالبى ‪ ،‬زنازاده ‪ ،‬حرامزاده ‪ ،‬چيز تقلبى ساختن (مثل ريختن اب‬
‫در شير)‬
‫‪adumbrate‬‬ ‫مبهم کردن ‪ ،‬سايه افکندن بر ‪ ،‬طرح(چيزى را) نشان دادن‬

‫‪advent‬‬ ‫ظهور و ورود (چهار يکشنبه قبل از ميالد مسيح)‬

‫‪adventitious‬‬ ‫نابجا ‪ ،‬عارضى ‪ ،‬خارجى ‪ ،‬الحاقى ‪ ،‬اکتسابى ‪ ،‬غير موروثى‬

‫‪adversary‬‬ ‫دشمن ‪ ،‬مخالف ‪ ،‬رقيب ‪ ،‬مدعى ‪ ،‬متخاصم ‪ ،‬ضد ‪ ،‬حريف ‪ ،‬مبارز ‪ ،‬هم اورد‬

‫‪adverse‬‬ ‫مخالف ‪ ،‬مغاير ‪ ،‬ناسازگار ‪ ،‬مضر ‪ ،‬روبرو‬

‫‪adversity‬‬ ‫بدبختى ‪ ،‬فالکت ‪ ،‬ادبار و مصيبت ‪ ،‬روزبد‬

‫‪10‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪advert‬‬ ‫عطف کردن ‪ ،‬توجه کردن ‪ ،‬مخفف تجارتى کلمه ء ‪advertisement‬‬

‫‪advertiser‬‬ ‫اگاهى دهنده ‪ ،‬اعالن کننده ‪ ،‬اعالن‬

‫‪advisory‬‬ ‫مشورتى‬

‫‪advocacy‬‬ ‫مدافعه ‪ ،‬دفاع ‪ ،‬وکالت‬

‫‪advocate‬‬ ‫دفاع کردن ‪ ،‬طرفدارى کردن ‪ ،‬حامى ‪ ،‬طرفدار ‪ ،‬وکيل مدافع‬

‫‪aegis‬‬ ‫سپر ‪ ،‬پرتو ‪ ،‬ظل‬

‫‪aerial‬‬ ‫انتن هوايى راديو ‪ ،‬هوايى‬

‫‪aerie‬‬ ‫النه ء پرنده بر روى صخره ء مرتفع ‪ ،‬اشيانه ء مرتفع ‪ ،‬خانه ء مرتفع‬

‫‪aeronaut‬‬ ‫هوانورد ‪ ،‬خلبان‬

‫‪aeronautics‬‬ ‫دانش هوانوردى‬

‫‪aerostat‬‬ ‫بالن يا سفينه فضائي‬

‫‪aerostatics‬‬ ‫مبحث مطالعه ء اجسام ساکن و مايعات و گازها در هوا‬

‫‪aesthete‬‬ ‫طرفدار صنايع زيبا ‪ ،‬جمال پرست‬

‫‪aesthetic‬‬ ‫وابسته به زيبايى ‪ ،‬مربوط به علم (محسنات) ‪ ،‬ظريف طبع‬

‫‪affable‬‬ ‫مهربان ‪ ،‬دلجو ‪ ،‬خوش برخورد ‪ ،‬خوشخو‬

‫‪affect‬‬ ‫عاطفه ‪ ،‬نتيجه ‪ ،‬احساسات ‪ ،‬برخورد ‪ ،‬اثر کردن بر ‪ ،‬تغيير دادن ‪ ،‬متاثر کردن ‪،‬‬
‫وانمود کردن ‪ ،‬دوست داشتن ‪ ،‬تمايل داشتن(به) ‪ ،‬تظاهر کردن به‬
‫‪affectation‬‬ ‫وانمود ‪ ،‬تظاهر ‪ ،‬ظاهرسازى ‪ ،‬ناز ‪ ،‬تکبر‬

‫‪affected‬‬ ‫ساختگى ‪ ،‬اميخته با ناز و تکبر ‪ ،‬تحت تاثير واقع شده‬

‫‪affective‬‬ ‫عاطفى ‪ ،‬موثر ‪ ،‬محرک ‪ ،‬نفسانى‬

‫‪affidavit‬‬ ‫سوگندنامه ‪ ،‬گواهينامه ‪ ،‬شهادت نامه ‪ ،‬استشهاد‬

‫‪affidavy‬‬ ‫سوگندنامه ‪ ،‬گواهينامه ‪ ،‬شهادت نامه ‪ ،‬استشهاد‬

‫‪affiliate‬‬ ‫مربوط ساختن ‪ ،‬پيوستن ‪ ،‬اشناکردن ‪ ،‬درميان خود پذيرفتن ‪ ،‬به فرزندى پذيرفتن ‪،‬‬
‫مربوط ‪ ،‬وابسته‬
‫‪affiliation‬‬ ‫وابستگى ‪ ،‬پيوستگى ‪ ،‬خويشى‬

‫‪affinity‬‬ ‫خويشاوندى سببى ‪ ،‬قرابت سببى ‪ ،‬ميل ترکيبى ‪ ،‬همريشگى ‪ ،‬قرابت ‪ ،‬وابستگى ‪،‬‬
‫پيوستگى ‪ ،‬قوم و خويش سببى ‪ ،‬نزديکى‬

‫‪11‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪affirmation‬‬ ‫اظهار قطعى ‪ ،‬تصريح ‪ ،‬تصديق ‪ ،‬اثبات ‪ ،‬تاکيد‬

‫‪affirmative‬‬ ‫بله ‪ ،‬تصديق اميز ‪ ،‬اظهار مثبت ‪ ،‬عبارت مثبت‬

‫‪affix‬‬ ‫پيوستن ‪ ،‬ضميمه کردن ‪ ،‬اضافه نمودن ‪ ،‬چسبانيدن‬

‫‪afflict‬‬ ‫رنجورکردن ‪ ،‬ازردن ‪ ،‬پريشان کردن ‪ ،‬مبتال کردن‬

‫‪affliction‬‬ ‫رنج ‪ ،‬رنجورى ‪ ،‬پريشانى ‪ ،‬غمزدگى ‪ ،‬مصيبت ‪ ،‬شکنجه ‪ ،‬درد‬

‫‪affluence‬‬ ‫فراوانى ثروت ‪ ،‬فراوانى ‪ ،‬وفور‬

‫‪affluent‬‬ ‫سرشار ‪ ،‬ريزابه ‪ ،‬ريزنده ‪ ،‬رودخانه اى که به داخل رودخانه بزرگتر يا درياچه بريزد ‪،‬‬
‫فراوان ‪ ،‬دولتمند‬
‫‪affront‬‬ ‫اشکارا توهين کردن ‪ ،‬روبرو دشنام دادن ‪ ،‬بى حرمتى ‪ ،‬هتاکى ‪ ،‬مواجهه ‪ ،‬رودررويى‬

‫‪Afghan‬‬ ‫قسمى لحاف ‪ ،‬زبان افغانى ‪ ،‬افغان‬

‫‪Afghanistan‬‬ ‫افغانستان‬

‫‪aficionado‬‬ ‫هواخواه‬

‫‪afire‬‬ ‫شعله ور ‪ ،‬در حال سوختن‬

‫‪afoot‬‬ ‫پياده ‪ ،‬در جريان ‪ ،‬برپا‬

‫‪aforesaid‬‬ ‫مذبور ‪ ،‬فوق الذکر‬

‫‪afresh‬‬ ‫از نو ‪ ،‬دوباره‬

‫‪afrikaans‬‬ ‫زبان آفريکانز‬

‫‪aftermath‬‬ ‫عواقب بعدى ‪ ،‬پس ايند‬

‫‪afterthought‬‬ ‫پس انديشه ‪ ،‬فکر کاهل ‪ ،‬چاره انديشى براى کارى پس از کردن ان‬

‫‪agape‬‬ ‫در حال دهن دره ‪ ،‬مبهوت ‪ ،‬متعجب با دهان باز ‪ ،‬درشگفت ‪ ،‬عشق الهى‬

‫‪age‬‬ ‫خستگى ‪ ،‬کهنه کردن ‪ ،‬سرد و سخت کردن فوالد ‪ ،‬رده بندى سنى اسبها‬

‫‪agenda‬‬ ‫دستور جلسه‬

‫‪agent‬‬ ‫ارگان ‪ ،‬عنصر ‪ ،‬عامل اطالعاتى ‪ ،‬عامل شيميايى خرج (مواد منفجره) ‪ ،‬فرستنده (در‬
‫تله پاتى) ‪ ،‬عامل (در شيمى) ‪ ،‬کاگزار ‪ ،‬واسطه ‪ ،‬پيشکار ‪ ،‬نماينده ‪ ،‬گماشته ‪ ،‬وکيل ‪،‬‬
‫مامور ‪ ،‬عامل‬
‫‪agglomerate‬‬ ‫همجوش اتشفشانى ‪ ،‬توده کردن ‪ ،‬همبسته ‪ ،‬کلوخه ‪ ،‬توده ‪ ،‬انبوه ‪ ،‬گرد کردن ‪ ،‬جمع‬
‫کردن ‪ ،‬انباشتن ‪ ،‬گرد امدن ‪ ،‬متراکم شدن ‪ ،‬جوش اتشفشانى‬

‫‪12‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪agglomeration‬‬ ‫کلوخه شدن ‪ ،‬انباشتگى ‪ ،‬تراکم ‪ ،‬توده ‪ ،‬انبار‬

‫‪agglutination‬‬ ‫هم چسبى ‪ ،‬عمل چسباندن ‪( ،‬پزشکى) التيام زخم ‪( ،‬دستور زبان) ترکيب لغات‬
‫ساده و اصلى بصورت مرکب‬
‫‪aggrandize‬‬ ‫بزرگ کردن ‪ ،‬افزودن‬

‫‪aggravate‬‬ ‫بدتر کردن ‪ ،‬اضافه کردن ‪ ،‬خشمگين کردن‬

‫‪aggravation‬‬ ‫تبديل به بدتر ‪ ،‬سخت کردن ‪ ،‬سختى ‪ ،‬شدت ‪ ،‬تهييج ‪ ،‬مايه تشديد جرم‬

‫‪aggregate‬‬ ‫مصالح دانه اى ‪ ،‬مصالح دانه بندى ‪ ،‬کلوخه ‪ ،‬مصالح سنگى ‪ ،‬ارقام کلى ‪ ،‬مجموعه ‪،‬‬
‫جمع امده ‪ ،‬جمع شده ‪ ،‬متراکم ساختن ‪( ،‬ج‪.‬ش ‪.-‬گ‪.‬ش‪ ).‬بهم پيوسته ‪ ،‬انبوه ‪،‬‬
‫تراکم ‪ ،‬مجموع ‪ ،‬جمع کردن ‪ ،‬جمع شدن ‪ ،‬توده کردن‬
‫‪aggress‬‬ ‫نزديک شدن ‪ ،‬نزديک کردن ‪ ،‬حمله کردن (به) ‪ ،‬مبادرت کردن (به)‬

‫‪aggression‬‬ ‫تجاوز ‪ ،‬حمله ‪ ،‬تخطى‬

‫‪aggressor‬‬ ‫متجاوز ‪ ،‬مهاجم ‪ ،‬حمله کننده ‪ ،‬پرخاشگر‬

‫‪aggrieve‬‬ ‫ازردن ‪ ،‬جور و جفا کردن ‪ ،‬غمگين کردن‬

‫‪aghast‬‬ ‫مبهوت (از شدت ترس) ‪ ،‬وحشت زده ‪ ،‬مات‬

‫‪agile‬‬ ‫چابک ‪ ،‬زرنگ ‪ ،‬فرز ‪ ،‬زيرک ‪ ،‬سريع االنتقال‬

‫‪agile‬‬ ‫چابک ‪ ،‬زرنگ ‪ ،‬فرز ‪ ،‬زيرک ‪ ،‬سريع االنتقال‬

‫‪agility‬‬ ‫چاالکى ‪ ،‬چابکى ‪ ،‬تردستى ‪ ،‬زيرکى‬

‫‪aging‬‬ ‫پيرسازى ‪ ،‬کهنه کردن ‪ ،‬سالخوردگى ‪ ،‬سالخورده ‪ ،‬کهن‬

‫‪agitate‬‬ ‫بهم زدن ‪ ،‬بکارانداختن ‪ ،‬تحريک کردن ‪ ،‬تکاندادن ‪ ،‬اشفتن ‪ ،‬پريشان کردن ‪،‬‬
‫سراسيمه کردن‬
‫‪agitator‬‬ ‫همزن ‪ ،‬اشوبگر ‪ ،‬اسباب بهم زدن مايعات‬

‫‪agnostic‬‬ ‫عرفاى منکر وجود خدا‬

‫‪agog‬‬ ‫نگران ‪ ،‬مشتاق ‪ ،‬بيقرار ‪ ،‬در جنبش ‪ ،‬در حرکت‬

‫‪agrarian‬‬ ‫زمينى ‪ ،‬ملکى‬

‫‪agriculture‬‬ ‫فالحت ‪ ،‬زراعت ‪ ،‬کشاورزى ‪ ،‬برزگرى‬

‫‪aide-de-camp‬‬ ‫اجودان مخصوص‬

‫‪ailment‬‬ ‫بيمارى مزمن ‪ ،‬درد ‪ ،‬ناراحتى‬

‫‪13‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪ailment‬‬ ‫پزشکى) بيمارى مزمن ‪ ،‬درد ‪ ،‬ناراحتى‬

‫‪airy‬‬ ‫هوايى ‪ ،‬هوا مانند ‪ ،‬با روح ‪ ،‬پوچ ‪ ،‬واهى ‪ ،‬خودنما‬

‫‪akin‬‬ ‫وابسته ‪ ،‬يکسان‬

‫‪alabaster‬‬ ‫مرمرسفيد ‪ ،‬رخام گچى‬

‫‪alacrity‬‬ ‫چابکى ‪ ،‬نشاط‬

‫‪Albania‬‬ ‫کشور آلبانى‬

‫‪Albanian‬‬ ‫زبان يا مردم البانى‬

‫‪albeit‬‬ ‫اگرچه‪ ،‬ولو اينکه‬

‫‪albino‬‬ ‫زال ‪ ،‬ادم سفيد مو و چشم سرخ ‪ ،‬شخص فاقد مواد رنگ دانه‬

‫‪album‬‬ ‫جاى عکس ‪ ،‬البوم‬

‫‪alchemist‬‬ ‫کيمياگر ‪ ،‬کيمياشناس‬

‫‪alchemy‬‬ ‫علم کيميا ‪ ،‬کيمياگرى ‪ ،‬ترکيب فلزى با فلز پست تر‬

‫‪alcohol‬‬ ‫الکل ‪ ،‬هرنوع مشروبات الکلى‬

‫‪alcoholism‬‬ ‫مى بارگى ‪ ،‬ميخوارگى ‪ ،‬اعتياد به نوشيدن الکل ‪ ،‬تاثير الکل در مزاج‬

‫‪alcove‬‬ ‫تورفتگى ‪ ،‬شاه نشين ‪ ،‬االچيق‬

‫‪alder‬‬ ‫توسه ‪ ،‬راز دار ‪ ،‬توسکا‬

‫‪alderman‬‬ ‫کديور ‪ ،‬عضو انجمن شهر ‪ ،‬کدخدا ‪( ،‬انگليس) نام قضات ‪ ،‬نام مستخدمين شهردارى‬
‫‪ ،‬عضوهيئت قانون گذارى يک شهر‬
‫‪Algeria‬‬ ‫الجزاير‬

‫‪Algerian‬‬ ‫الجزايري‬

‫‪Algiers‬‬ ‫الجزيره‬

‫‪alias‬‬ ‫نام جانشين ‪ ،‬نام مستعار‬

‫‪alibi‬‬ ‫غيبت هنگام وقوع جرم ‪ ،‬جاى ديگر ‪ ،‬بهانه اوردن ‪ ،‬عذر خواستن‬

‫‪alien‬‬ ‫بيگانه ‪ ،‬خارجى ‪( ،‬مجازى) مخالف ‪ ،‬مغاير ‪ ،‬غريبه بودن ‪ ،‬ناسازگار بودن‬

‫‪alienable‬‬ ‫قابل انتقال ‪ ،‬قابل فروش ‪ ،‬انتقالى‬

‫‪alienate‬‬ ‫انتقال دادن ‪ ،‬بيگانه کردن ‪ ،‬منحرف کردن‬

‫‪14‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪alienation‬‬ ‫ناهمبستگى (در امار) ‪ ،‬از خود بيگانگى (اليناسيون) ‪ ،‬انتقال مالکيت ‪ ،‬بيگانگى ‪،‬‬
‫بيزارى‬
‫‪aliment‬‬ ‫رزق ‪ ،‬قوت اليموت ‪ ،‬قوت دادن ‪ ،‬غذا دادن‬

‫‪alimentary‬‬ ‫غذايى ‪ ،‬رزقى‬

‫‪alimony‬‬ ‫خرجى ‪ ،‬نفقه‬

‫‪alkali‬‬ ‫قليا ‪ ،‬ماده اى با خاصيت قليايى مثل سودمحرق ‪ ،‬فلزقليايى‬

‫‪allay‬‬ ‫ارام کردن ‪ ،‬از شدت چيزى کاستن‬

‫‪allege‬‬ ‫اقامه کردن ‪ ،‬دليل اوردن ‪ ،‬ارائه دادن‬

‫‪allegiance‬‬ ‫تابعيت ‪ ،‬تبعيت ‪ ،‬وفادارى ‪ ،‬بيعت‬

‫‪allegory‬‬ ‫تمثيل ‪ ،‬حکايت ‪ ،‬کنايه ‪ ،‬نشانه ‪ ،‬عالمت‬

‫‪alleviate‬‬ ‫سبک کردن ‪ ،‬ارام کردن ‪ ،‬کم کردن‬

‫‪alleviate‬‬ ‫سبک کردن ‪ ،‬ارام کردن ‪ ،‬کم کردن‬

‫‪alley‬‬ ‫کوچه ‪ ،‬خيابان کوچک‬

‫‪alliance‬‬ ‫پيوستگى ‪ ،‬اتحاد ‪ ،‬وصلت ‪ ،‬پيمان بين دول‬

‫‪alliteration‬‬ ‫اغاز چند کلمه پياپى با يک حرف متشابه الصورت‬

‫‪allocate‬‬ ‫منظور کردن ‪ ،‬تقسيم کردن ‪ ،‬تخصيص دادن ‪ ،‬اختصاص دادن ‪ ،‬معين کردن‬

‫‪allot‬‬ ‫تخصيص دادن ‪ ،‬معين کردن ‪ ،‬سهم دادن‬

‫‪allotment‬‬ ‫مستمرى ‪ ،‬سهميه ‪ ،‬منابع اختصاصى ‪ ،‬توزيع ‪ ،‬سهم ‪ ،‬جيره ‪ ،‬تسهيم ‪ ،‬پخش ‪ ،‬تقسيم‬
‫‪ ،‬تخصيص ‪ ،‬سرنوشت ‪ ،‬تقدير‬
‫‪alloy‬‬ ‫همبسته کردن ‪ ،‬همبسته ‪ ،‬بار(در فلزات) ‪ ،‬درجه ‪ ،‬ماخذ ‪ ،‬الياژ فلز مرکب ‪ ،‬ترکيب‬
‫فلز بافلز گرانبها ‪( ،‬مجازى) الودگى ‪ ،‬شائبه ‪ ،‬عيار زدن ‪ ،‬معتدل کردن‬
‫‪allude‬‬ ‫اشاره کردن ‪ ،‬اظهار کردن ‪ ،‬مربوط بودن به (با ‪ ، )to‬گريز زدن به‬

‫‪allure‬‬ ‫بطمع انداختن ‪ ،‬تطميع کردن ‪ ،‬شيفتن‬

‫‪allusion‬‬ ‫گريز ‪ ،‬اشاره ‪ ،‬کنايه ‪ ،‬اغفال‬

‫‪alluvial‬‬ ‫ابرفتى ‪ ،‬رسوبى ‪ ،‬ته نشينى ‪ ،‬مربوط به رسوب و ته نشين‬

‫‪alluvion‬‬ ‫ابرفت ‪ ،‬رسوب ‪ ،‬ته نشين‬

‫‪ally‬‬ ‫پيوستن ‪ ،‬متحد کردن ‪ ،‬هم پيمان ‪ ،‬دوست ‪ ،‬معين‬

‫‪15‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪almanac‬‬ ‫زيج ‪ ،‬سالنامه ‪ ،‬تقويم ساليانه ‪ ،‬تقويم نجومى ‪ ،‬نشريه ء اطالعات عمومى‬

‫‪aloft‬‬ ‫روى دکل ‪ ،‬سطوح باال ‪ ،‬در باالى زمين ‪ ،‬در نوک ‪ ،‬در هوا ‪ ،‬در باالترين نقطه ء‬
‫کشتى ‪ ،‬در فوق‬
‫‪aloof‬‬ ‫دور ‪ ،‬کناره گير‬

‫‪altar‬‬ ‫قربان گاه ‪ ،‬قربانگاه ‪ ،‬مذبح ‪ ،‬محراب ‪ ،‬مجمره‬

‫‪alter‬‬ ‫تغييردادن ‪ ،‬عوض کردن ‪ ،‬اصالح کردن ‪ ،‬تغيير يافتن ‪ ،‬جرح و تعديل کردن ‪،‬‬
‫دگرگون کردن ‪ ،‬دگرگون شدن‬
‫‪alteration‬‬ ‫تعويض کردن ‪ ،‬تغيير ‪ ،‬تبديل ‪ ،‬دگرش ‪ ،‬دگرگونى‬

‫‪altercate‬‬ ‫ستيزه کردن ‪ ،‬مشاجره کردن‬

‫‪altercation‬‬ ‫ستيزه ‪ ،‬مجادله‬

‫‪alternate‬‬ ‫راه کار فرعى ‪ ،‬تعويض ‪ ،‬يک درميان امدن ‪ ،‬متناوب کردن ‪ ،‬متناوب بودن ‪ ،‬بنوبت‬
‫انجام دادن ‪( ،‬هندسه) متبادل ‪ ،‬عوض و بدل‬
‫‪alternative‬‬ ‫شق ديگر ‪ ،‬پيشنهاد متناوب ‪ ،‬تناوبى ‪ ،‬ديگر ‪ ،‬چاره‬

‫‪altitude‬‬ ‫بلندى (از سطح دريا) ‪ ،‬ارتفاع از سطح دريا ‪ ،‬فرازا ‪ ،‬بلندى ‪ ،‬ارتفاع ‪ ،‬فراز ‪ ،‬منتها‬
‫درجه ‪ ،‬مقام رفيع ‪ ،‬منزلت‬
‫‪alto‬‬ ‫در اواز) صداى التو ‪ ،‬صداى اوج‬

‫‪altruism‬‬ ‫خودنگهدارى ‪ ،‬همگونه گرايى ‪ ،‬نوع دوستى ‪ ،‬بشردوستى ‪ ،‬غيرپرستى ‪ ،‬نوع پرستى‬

‫‪altruist‬‬ ‫نوعدوست‬

‫‪altruistic‬‬ ‫نوعدوستانه‬

‫‪amalgam‬‬ ‫الياژ جيوه باچند فلز ديگرکه براى پرکردن دندان و ايينه سازى بکار ميرود ‪ ،‬ترکيب‬
‫مخلوط ‪ ،‬ملقمه‬
‫‪amalgamate‬‬ ‫اميختن ‪ ،‬توام کردن (ملقمه فلزات با جيوه)‬

‫‪amass‬‬ ‫گرد اوردن ‪ ،‬توده کردن ‪ ،‬متراکم کردن‬

‫‪amateur‬‬ ‫غيرحرفه اى ‪ ،‬دوستدار هنر ‪ ،‬اماتور ‪ ،‬غيرحرفه اى ‪ ،‬دوستار‬

‫‪amatory‬‬ ‫عاشقانه ‪ ،‬عشق انگيز‬

‫‪amazon‬‬ ‫زنانى که در اسياى صغير زندگى ميکردند و با يونانيان مى جنگيدند ‪ ،‬زن سلحشور و‬
‫بلندقامت ‪ ،‬رود امازون در امريکاى جنوبى‬
‫‪ambiance‬‬ ‫نقوش و تزئينات اطراف يک تابلو نقاشى ‪ ،‬محيط‬

‫‪16‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪ambidextrous‬‬ ‫ذواليمينين‬

‫‪ambience‬‬ ‫زنانى که در اسياى صغير زندگى ميکردند و با يونانيان مى جنگيدند ‪ ،‬زن سلحشور و‬
‫بلندقامت ‪ ،‬رود امازون در امريکاى جنوبى‬
‫‪ambiguous‬‬ ‫باابهام ‪ ،‬تاريک (از لحاظ مفهوم) ‪ ،‬دوپهلو ‪ ،‬مبهم‬

‫‪ambitious‬‬ ‫جاه طلب ‪ ،‬بلند همت ‪ ،‬ارزومند ‪ ،‬نامجو‬

‫‪ambivalence‬‬ ‫توجه ناگهانى و دلسردى ناگهانى نسبت بشخص يا چيزى ‪ ،‬دمدمى مزاجى ‪ ،‬داراى‬
‫دو جنبه‬
‫‪ambivalent‬‬ ‫دوجنبه اى ‪ ،‬دمدمى‬

‫‪amble‬‬ ‫يورغه رفتن (اسب) ‪ ،‬راهوار بودن ‪ ،‬يورغه‬

‫‪ambrosia‬‬ ‫افسانه) خوراک خدايان که زندگى جاويد بانها ميداده ‪ ،‬مائده ء بهشتى ‪ ،‬شهد ‪ ،‬عطر‬

‫‪ambrosial‬‬ ‫بسيار مطبوع‬

‫‪ambulance‬‬ ‫بيمارستان سيار ‪ ،‬بوسيله امبوالنس حمل کردن ‪ ،‬امبوالنس‬

‫‪ambulate‬‬ ‫راه رفتن ‪ ،‬حرکت کردن ‪ ،‬درحرکت بودن‬

‫‪ambulatory‬‬ ‫گردشى ‪ ،‬گردنده ‪ ،‬سيار‬

‫‪ambush‬‬ ‫کينگاه ‪ ،‬دام ‪ ،‬سربازانى که درکمين نشسته اند ‪ ،‬پناه گاه ‪ ،‬مخفى گاه سربازان براى‬
‫حمله ‪ ،‬کمين کردن ‪ ،‬در کمين نشستن‬
‫‪ameliorate‬‬ ‫بهتر کردن ‪ ،‬اصالح کردن ‪ ،‬چاره کردن ‪ ،‬بهتر شدن ‪ ،‬بهبودى يافتن‬

‫‪amenable‬‬ ‫تابع ‪ ،‬رام شدنى ‪ ،‬قابل جوابگويى ‪ ،‬متمايل‬

‫‪amend‬‬ ‫اصالح کردن ‪ ،‬بهتر کردن ‪ ،‬بهبودى يافتن ‪ ،‬ماده يا قانونى را اصالح و تجديد کردن ‪،‬‬
‫ترميم کردن‬
‫‪amendment‬‬ ‫ضميمه ‪ ،‬ملحقه ‪ ،‬تصحيحات ‪ ،‬اصالح ‪ ،‬تصحيح ‪( ،‬حقوق) پيشنهاد اصالحى نماينده ء‬
‫مجلس نسبت به اليحه يا طرح قانونى ‪ ،‬ترميم‬
‫‪amenity‬‬ ‫سازگارى ‪ ،‬مطبوعيت ‪ ،‬نرمى ‪ ،‬ماليمت‬

‫‪American Samoa‬‬ ‫ساموآ آمريکا‬

‫‪americanism‬‬ ‫اصطالح امريکايى ‪ ،‬رسم امريکايى‬

‫‪amiable‬‬ ‫شيرين ‪ ،‬دلپذير ‪ ،‬مهربان ‪ ،‬دوست داشتنى‬

‫‪amicable‬‬ ‫موافق ‪ ،‬دوست ‪ ،‬دوستانه‬

‫‪amiss‬‬ ‫نادرست ‪ ،‬غلط ‪ ،‬بيمورد ‪ ،‬بد ‪ ،‬کثيف ‪ ،‬گمراه ‪ ،‬منحرف ‪ ،‬منحط‬

‫‪17‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪amitosis‬‬ ‫يک نوع تقسيم سلولى ‪ ،‬تقسيم مستقيم ياخته‬

‫‪amity‬‬ ‫رفاقت ‪ ،‬مودت ‪ ،‬روابط حسنه ‪ ،‬حسن تفاهم‬

‫‪Amman‬‬ ‫شهر عمان‬

‫‪amnesia‬‬ ‫پزشکى) ضعف حافظه بعلت ضعف يا بيمارى مغزى ‪ ،‬فراموشى ‪ ،‬نسيان‬

‫‪amnesty‬‬ ‫گذشت ‪ ،‬عفو عمومى کردن‬

‫‪amok‬‬ ‫اموک (جنون ادم کشى) ‪ ،‬ادمکشى کردن ‪ ،‬لذت بردن از ادم کشى ‪ ،‬مجنون ‪ ،‬شخص‬
‫عصبانى و ديوانه ‪ ،‬درحال جنون‬
‫‪amoral‬‬ ‫غيراخالقى ‪ ،‬بدون احساس مسئوليت اخالقى‬

‫‪amorous‬‬ ‫عاشق ‪ ،‬شيفته ‪ ،‬عاشقانه‬

‫‪amorphous‬‬ ‫بيشکل ‪ ،‬غير بلورى ‪ ،‬پوک ‪ ،‬بينظم ‪ ،‬بى شکل ‪ ،‬بى نظم ‪ ،‬بدون تقسيم بندى ‪ ،‬غير‬
‫متبلور ‪ ،‬غير شفاف ‪( ،‬زيست شناسى) داراى ساختمان غير مشخص‬
‫‪amortize‬‬ ‫کشتن ‪ ،‬بيحس کردن ‪ ،‬خراب کردن ‪( ،‬حقوق) بديگرى واگذار کردن ‪ ،‬وقف کردن ‪،‬‬
‫مستهلک کردن‬
‫‪amour‬‬ ‫عشق ‪ ،‬محبت‬

‫‪ampere‬‬ ‫آمپر ( واحد شدت جريان برق )‪.‬‬

‫‪ampersand‬‬ ‫امپرسند‬

‫‪amphibian‬‬ ‫وسيله اب و خاکى ‪ ،‬دوزيستان ‪ ،‬ذوحيات‬

‫‪amphibious‬‬ ‫امفى بى ‪ ،‬خاکى و ابى ‪ ،‬دوجنسه ‪ ،‬ذوحياتين‬

‫‪amphitheater‬‬ ‫امفى تئاتر ‪ ،‬سالن ‪ ،‬تاالر‬

‫‪ample‬‬ ‫فراخ ‪ ،‬پهناور ‪ ،‬وسيع ‪ ،‬فراوان ‪ ،‬مفصل ‪ ،‬پر ‪ ،‬بيش از اندازه‬

‫‪amplify‬‬ ‫وسعت دادن ‪ ،‬بزرگ کردن ‪ ،‬مفصل کردن ‪ ،‬مفصل گفتن يا نوشتن ‪( ،‬برق) افزودن ‪،‬‬
‫باالبردن ‪ ،‬بزرگ شدن ‪ ،‬تقويت کردن (صدا) ـ‬
‫‪amplitude‬‬ ‫دامنه (نوسان) ‪ ،‬فزونى ‪ ،‬فراخى ‪ ،‬فراوانى ‪ ،‬استعداد ‪ ،‬ميدان نوسان ‪ ،‬فاصله ء زياد ‪،‬‬
‫دامنه ‪ ،‬بزرگى ‪ ،‬درشتى ‪ ،‬انباشتگى ‪ ،‬سيرى ‪ ،‬کمال‬
‫‪amply‬‬ ‫بطور فراوان ‪ ،‬بطور بيش از حد‬

‫‪amputate‬‬ ‫بريدن ‪ ،‬جدا کردن ‪ ،‬زدن ‪ ،‬قطع اندام کردن‬

‫‪amputate‬‬ ‫بريدن ‪ ،‬جدا کردن ‪ ،‬زدن ‪ ،‬قطع اندام کردن‬

‫‪Amsterdam‬‬ ‫شهر آمستردام‬

‫‪18‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪amulet‬‬ ‫دوا يا چيزى که براى شکستن جادو و طلسم بکار ميرود‬

‫‪amusement‬‬ ‫سرگرمى ‪ ،‬تفريح ‪ ،‬گيجى ‪ ،‬گمراهى ‪ ،‬فريب خوردگى ‪ ،‬پذيرايى ‪ ،‬نمايش‬

‫‪amygdala‬‬ ‫بادامه (در مغز) ‪ ،‬لوزه‬

‫‪anachronism‬‬ ‫بيموردى ‪( ،‬درتاريخ نويسى) اشتباه در ترتيب حقيقى وقايع و ظهور اشخاص ‪،‬‬
‫نابهنگامى‬
‫‪anachronistic‬‬ ‫نابهنگام ‪ ،‬بيمورد(از نظر تاريخ وقوع)‬

‫‪anagram‬‬ ‫قلب ‪ ،‬تحريف ‪( ،‬بديع) مقلوب ‪ ،‬تشکيل لغت يا جمله اى از درهم ريختن کلمات يا‬
‫لغات جمله ء ديگر‬
‫‪analgesic‬‬ ‫دردنشان‬

‫‪analogous‬‬ ‫مانند ‪ ،‬قابل مقايسه ‪ ،‬قابل قياس ‪ ،‬مشابه ‪ ،‬متشابه‬

‫‪analogy‬‬ ‫همترائى ‪ ،‬تمثيل ‪( ،‬منطق) قياس ‪ ،‬مقايسه ‪ ،‬شباهت ‪ ،‬همانندى ‪( ،‬رياضى) تناسب ‪،‬‬
‫توافق‬
‫‪analyse‬‬ ‫تجزيه کردن ‪ ،‬تحليل کردن ‪( ،‬مجازى) موشکافى کردن ‪ ،‬جداکردن ‪ ،‬جزئيات را‬
‫مطالعه کردن ‪ ،‬پاره پاره کردن ‪ ،‬تشريح ک ردن ‪( ،‬شيمى) با تجزيه ازمايش کردن ‪،‬‬
‫فرگشايى کردن‬
‫‪analyst‬‬ ‫تحليل گر ‪ ،‬استاد تجزيه ‪ ،‬روانکاو ‪ ،‬فرگشا‬

‫‪analyze‬‬ ‫تجزيه کردن ‪ ،‬تحليل کردن ‪ ،‬کاويدن ‪( ،‬مجازى) موشکافى کردن ‪ ،‬جداکردن ‪،‬‬
‫جزئيات را مطالعه کردن ‪ ،‬پاره پاره کردن ‪ ،‬تشريح کردن ‪( ،‬شيمى) با تجزيه ازمايش‬
‫کردن ‪ ،‬فرگشايى کردن‬
‫‪anarchist‬‬ ‫سامان ستيز ‪ ،‬هرج و مرج طلب ‪ ،‬اشوب طلب‬

‫‪anarchy‬‬ ‫بى حکومتى ‪ ،‬بى قانونى ‪ ،‬هرج و مرج ‪ ،‬بى ترتيبى سياسى ‪ ،‬بى نظمى ‪ ،‬اغتشاش ‪،‬‬
‫خودسرى مردم‬
‫‪anathema‬‬ ‫هرچيزى که مورد لعن واقع شود ‪ ،‬لعنت و تکفير ‪ ،‬مرتد شناخته شده از طرف‬
‫روحانيون‬
‫‪anatomical‬‬ ‫تشريحى ‪ ،‬وابسته به کالبد شناسى‬

‫‪anatomy‬‬ ‫اناتومى ‪ ،‬ساختمان ‪ ،‬استخوان بندى ‪ ،‬تجزيه ‪ ،‬مبحث تشريح ‪ ،‬کالبدشناسى‬

‫‪ancestry‬‬ ‫دودمان ‪ ،‬تبار‬

‫‪anchor‬‬ ‫لنگر‪ ،‬لنگر کشتي‪ .‬لنگر انداختن‪ ،‬محکم شدن‪ ،‬بالنگر بستن يانگاه داشتن‬

‫‪anchorage‬‬ ‫مهاربندى ‪ ،‬تکيه گاه ‪ ،‬لنگراندازى ‪ ،‬باج لنگرگاه‬

‫‪19‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪ancillary‬‬ ‫فرعى ‪ ،‬معين ‪ ،‬کمکى ‪ ،‬کمک ‪ ،‬دستيار ‪ ،‬تابع ‪ ،‬مستخدم بومى ‪ ،‬مربوط به کلفت‬

‫‪Andorra‬‬ ‫کشور آندورا ‪ ،‬شهر آندورا‬

‫‪Andorra la Vella‬‬ ‫آندروا الوال‬

‫‪Andorran‬‬ ‫اهل آندورا‬

‫‪anecdote‬‬ ‫حکايت ‪ ،‬قصه ء کوتاه ‪ ،‬امثال ‪ ،‬ضرب المثل‬

‫‪anemia‬‬ ‫کم خونى ‪ ،‬فقرالدم‬

‫‪anemic‬‬ ‫کم خون ‪ ،‬ضعيف‬

‫‪anemometer‬‬ ‫بادسنج‬

‫‪anesthesia‬‬ ‫بيهوشى ‪ ،‬هوش برى‬

‫‪anesthetic‬‬ ‫داروى بيهوشى ‪ ،‬بيهوشانه ‪ ،‬داروى بى هوشى ‪ ،‬بى هوش کننده ‪ ،‬کم کننده ء حس‬

‫‪anew‬‬ ‫از نو ‪ ،‬دوباره ‪ ،‬بطرز نوين ‪ ،‬از سر‬

‫‪angelic‬‬ ‫فرشته اى ‪ ،‬وابسته به فرشته‬

‫‪anglophobia‬‬ ‫بيزارى و ترس از انگليسها‬

‫‪anglo-saxon‬‬ ‫انگلوساکسن ‪ ،‬نژاد انگليسى و ساکنسونى‬

‫‪Angola‬‬ ‫کشور انگوال‬

‫‪Angolan‬‬ ‫اهل آنگوال‬

‫‪Anguilla‬‬ ‫آنگويال‬

‫‪anguish‬‬ ‫دلتنگى ‪ ،‬اضطراب ‪ ،‬غم و اندوه ‪ ،‬دلتنگ کردن ‪ ،‬غمگين شدن ‪ ،‬نگران شدن ‪ ،‬نگران‬
‫کردن‬
‫‪angular‬‬ ‫گوشه دار ‪ ،‬گوشه اى ‪( ،‬مجازى) الغر ‪ ،‬زاويه اى‬

‫‪anhydrous‬‬ ‫بي آب‬

‫‪animadversion‬‬ ‫قوه ء ادراک ‪ ،‬مالحظه ‪ ،‬مراقبت ‪ ،‬مشاهده ‪ ،‬اعتراض ‪ ،‬تذکر و اعالم خطر ‪ ،‬انتقاد‬

‫‪animadvert‬‬ ‫خرده گرفتن ‪ ،‬اعتراض کردن ‪ ،‬متوجه شدن ‪ ،‬تعيين تقصير و مجازات(بوسيله ء‬
‫دادگاه)نمودن‬
‫‪animalcule‬‬ ‫جانور ذره بينى ‪ ،‬جانور کوچک ‪ ،‬حيوانک‬

‫‪animate‬‬ ‫سرزنده ‪ ،‬باروح ‪ ،‬جاندار ‪ ،‬روح دادن ‪ ،‬زندگى بخشيدن ‪ ،‬تحريک و تشجيع کردن ‪،‬‬
‫جان دادن به‬

‫‪20‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪animated‬‬ ‫باروح ‪ ،‬سرزنده‬

‫‪animosity‬‬ ‫دشمنى ‪ ،‬عداوت ‪ ،‬شهامت ‪ ،‬جسارت ‪ ،‬کينه‬

‫‪animus‬‬ ‫نرينه روان (يونگ) ‪ ،‬اراده ‪ ،‬قصد ‪ ،‬نيت ‪ ،‬روح دشمنى و غرض ‪ ،‬عناد‬

‫‪Ankara‬‬ ‫شهر آنکارا پايتخت ترکيه‬

‫‪ankle‬‬ ‫قوزک پا‬

‫‪annalist‬‬ ‫وقايع نگار ‪ ،‬تاريخچه نويس‬

‫‪annals‬‬ ‫تاريخچه ‪ ،‬وقايع ساليانه ‪ ،‬سالنامه ‪ ،‬اخبار سال ‪ ،‬برنامه ساليانه ء عشاء ربانى‬

‫‪anneal‬‬ ‫نرم کردن فلز به وسيله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره ‪ ،‬پخت ‪ ،‬تابش ‪،‬‬
‫گرم کردن ‪ ،‬پختن (اجر) ‪ ،‬حرارت زياد دادن و بعد سرد کردن (فلزات) ‪( ،‬مجازى)‬
‫سخت وسفت کردن ‪ ،‬بادوام نمودن‬
‫‪annex‬‬ ‫پيوست (ادارى) ‪ ،‬ضميمه کردن ‪ ،‬پيوست ‪ ،‬پيوستن ‪ ،‬ضميمه سازى‬

‫‪annihilate‬‬ ‫نابود کردن ‪ ،‬از بين بردن ‪ ،‬خنثى نمودن‬

‫‪annotate‬‬ ‫حاشيه نوشتن ‪ ،‬يادداشت نوشتن ‪ ،‬تفسير نوشتن ‪( ،‬با ‪ on‬يا) ‪ up‬تفسير کردن‬

‫‪annual‬‬ ‫ساليانه ‪ ،‬يک ساله‬

‫‪annuity‬‬ ‫مستمرى ساليانه ‪ ،‬پرداختهاى ساالنه ‪ ،‬حقوق يا مقررى ساليانه ‪ ،‬گذراند‬

‫‪annul‬‬ ‫لغو کردن ‪ ،‬باطل کردن ‪ ،‬خنثى کردن‬

‫‪annunciation‬‬ ‫اگهى ‪ ،‬اعالم ‪ ،‬بشارت ‪( ،‬باحرف بزرگ) عيد تبشير (عيد ‪ 25‬مارس مسيحيان)‬

‫‪anode‬‬ ‫قطب مثبت باطرى ‪ ،‬اند (قطب مثبت) ‪( ،‬برق) قطب مثبت (در پيل الکتريکى) ‪،‬‬
‫الکترود مثبت ‪ ،‬اند‬
‫‪anodyne‬‬ ‫ارام کننده ‪ ،‬تسکين دهنده ‪ ،‬دواى مسکن‬

‫‪anoint‬‬ ‫روغن مالى کردن ‪ ،‬تدهين کردن‬

‫‪anomalous‬‬ ‫غير عادى ‪ ،‬خارج از رسم ‪ ،‬بيمورد ‪ ،‬مغاير ‪ ،‬متناقض ‪ ،‬بى شباهت ‪ ،‬غير متشابه‬

‫‪anomaly‬‬ ‫غيرعادى ‪ ،‬خالف قاعده ‪ ،‬غير متعارف ‪ ،‬بى ترتيب‬

‫‪anonymity‬‬ ‫گمنامى ‪ ،‬بينامى‬

‫‪anonymous‬‬ ‫بى نام ‪ ،‬داراى نام مستعار ‪ ،‬تخلصى ‪ ،‬الادرى‬

‫‪antagonism‬‬ ‫مخالفت ‪ ،‬خصومت ‪ ،‬هم اورى ‪ ،‬اصل مخالف‬

‫‪Antananarivo‬‬ ‫شهر آنتاناناريوو‬

‫‪21‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪antarctic‬‬ ‫جنوبگان ‪ ،‬مربوط به قطب جنوب ‪ ،‬قطب جنوبى ‪ ،‬قطب جنوب‬

‫‪Antarctica‬‬ ‫قطب جنوب‬

‫‪ante‬‬ ‫باال بردن ‪ ،‬نشان دادن ‪ ،‬توپ زدن ‪،‬پيشوندى است بمعنى " پيش " و " قبل از " و "‬
‫درجلو "‬
‫‪antecede‬‬ ‫سابق يا اسبق بودن ‪( ،‬از لحاظ مکان و زمان و مقام) برترى جستن ‪ ،‬پيش رفتن ‪،‬‬
‫جلوترامدن‬
‫‪antecedent‬‬ ‫پيشين ‪ ،‬پيشى ‪ ،‬سابق ‪ ،‬مقدم ‪ ،‬مقدمه ‪ ،‬سابقه ‪( ،‬دستور زبان) مرجع ضمير ‪ ،‬دودمان‬
‫‪ ،‬تبار‬
‫‪antechamber‬‬ ‫اطاق کفش کن ‪ ،‬پيش اطاقى‬

‫‪antedate‬‬ ‫پيش از تاريخ حقيقى تاريخ گذاشتن ‪ ،‬پيش بودن (از) ‪ ،‬منتظربودن ‪ ،‬پيش بينى‬
‫کردن ‪ ،‬جلوانداختن ‪ ،‬سبقت‬
‫‪antediluvian‬‬ ‫وابسته به پيش از طوفان ‪ ،‬پيش از طوفان نوح ‪ ،‬ادم کهن سال ‪ ،‬ادم کهنه پرست‬

‫‪antemeridian‬‬ ‫پيش از ظهر‬

‫‪antemundane‬‬ ‫مربوط به پيش از افرينش جهان ‪ ،‬پيش از جهانى‬

‫‪antenatal‬‬ ‫مربوط به قبل از تولد ‪ ،‬قبل از والدتى‬

‫‪anterior‬‬ ‫پيشين (قدامى) ‪ ،‬جلو(ى) ‪ ،‬قدامى‬

‫‪anteroom‬‬ ‫اطاق انتظار ‪ ،‬کفش کن‬

‫‪anthem‬‬ ‫سرودى که دسته جمعى در کليسا ميخوانند‬

‫‪anthology‬‬ ‫گلچين ادبى ‪ ،‬منتخبات نظم و نثر ‪ ،‬جنگ‬

‫‪anthracite‬‬ ‫ذغال سنگ خشک و خالص ‪ ،‬انتراسيت‬

‫‪anthropocentric‬‬ ‫معتقد باينکه انسان اشرف مخلوقات و مرکز ثقل موجودات است‬

‫‪anthropoid‬‬ ‫ميمون ادم نما ‪ ،‬شبه انسان‬

‫‪anthropologist‬‬ ‫انسان شناس‬

‫‪anthropology‬‬ ‫علم انسان شناسى ‪ ،‬مبحث روابط انسان با خدا‬

‫‪anthropomorphic‬‬ ‫شبيه انسان ‪ ،‬داراى شکل انسان‬

‫‪anthropomorphous‬‬ ‫داراى شکل ادم‬

‫‪22‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪antibiotic‬‬ ‫پادزى ‪ ،‬مانع ايجاد لطمه بزندگى ‪ ،‬جلوگيرى کننده از صدمه به حيات ‪ ،‬مربوط به‬
‫انتى انتى بيوزيس ‪ ،‬ماده اى که از بعضى موجودات ذره بينى بدست ميايد و باعث‬
‫کشتن ميکربهاى ديگر ميشود‬
‫‪antibody‬‬ ‫پادتن (انتى بادى) ‪ ،‬پادتن‬

‫‪antic‬‬ ‫غريب و عجيب ‪ ،‬بى تناسب ‪ ،‬مسخره ‪ ،‬وضع غريب و مضحک‬

‫‪antichrist‬‬ ‫ضد مسيح ‪ ،‬دجال‬

‫‪anticlimax‬‬ ‫پاداوج ‪ ،‬بيان قهقرايى (مثل " زنم مرد ‪ ،‬مالم را بردند و سگم هم گم شد ") ‪ ،‬بيانى‬
‫که هرچه پيش مى رود اهميتش کمتر ميشود ‪ ،‬بيان قهقرايى نمودن‬
‫‪anticyclone‬‬ ‫واچرخه ‪ ،‬گردباد هوايى‬

‫‪antidepressant‬‬ ‫داروى ضد افسردگى‬

‫‪antidote‬‬ ‫ترياق ‪ ،‬پادزهر ‪ ،‬ضد سم ‪ ،‬پازهر‬

‫‪antigen‬‬ ‫پادزا ‪ ،‬ماده اى که در بدن ايجاد عکس العمل عليه خودش ميکند ‪ ،‬مواد توليد کننده‬
‫ء پادتن ‪ ،‬پادگن‬
‫‪Antigua and‬‬ ‫آنتيگوا و باربودا‬
‫‪Barbuda‬‬
‫‪antilogy‬‬ ‫تناقض مطالب‬

‫‪antipathy‬‬ ‫احساس مخالف ‪ ،‬ناسازگارى ‪ ،‬انزجار‬

‫‪antiphon‬‬ ‫سرودى که بوسيله سرايندگان کليسا در جواب دسته ء ديگر خوانده ميشود ‪ ،‬سرود‬
‫برگردان‬
‫‪antiphony‬‬ ‫انعکاس يا جواب سرود و موسيقى ‪ ،‬تهليل خوانى ‪ ،‬سرود تهليلى ‪ ،‬جواب‬

‫‪antipodes‬‬ ‫ساکنين نقاط متقاطردر روى زمين‬

‫‪antiquary‬‬ ‫باستان جو ‪ ،‬عقيقه جو ‪ ،‬عتيقه شناس‬

‫‪antiquate‬‬ ‫کهنه کردن ‪ ،‬برانداختن ‪ ،‬منسوخ کردن ‪ ،‬از رسم روز بيرون انداختن‬

‫‪antiquated‬‬ ‫کهنه ‪ ،‬منسوخ ‪ ،‬متروک ‪ ،‬قديمى‬

‫‪antique‬‬ ‫کهنه ‪ ،‬عتيقه ‪ ،‬باستانى‬

‫‪antiseptic‬‬ ‫دواى ضد عفونى ‪ ،‬گندزدا ‪ ،‬ضدعفونى ‪ ،‬تميز و پاکيزه ‪ ،‬مشخص ‪ ،‬پلشت بر ‪ ،‬جداگانه‬
‫‪ ،‬پادگند‬
‫‪antislavery‬‬ ‫مخالف بردگى‬

‫‪23‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪antispasmodic‬‬ ‫ضد انقباض و تشنج ‪ ،‬ضد اختالج‬

‫‪antistrophe‬‬ ‫در تراژدى هاى يونانى) حرکت از چپ براست نمايشگران هنگام اواز دسته جمعى ‪،‬‬
‫صنعت تجنيس‬
‫‪antithesis‬‬ ‫پادگذاره ‪ ،‬ضد و نقيض ‪ ،‬تضاد ‪ ،‬تناقض‬

‫‪antitoxin‬‬ ‫ماده ء ضدسم ‪ ،‬ضد زهرابه ‪ ،‬دفع سم‬

‫‪antonym‬‬ ‫کلمه ء متضاد ‪ ،‬ضد و نقيض ‪ ،‬متضاد‬

‫‪anvil‬‬ ‫اهنين کرسى ‪ ،‬مقر ‪ ،‬روى سندان کوبيدن ‪ ،‬استخوان سندانى‬

‫‪anxious‬‬ ‫دلواپس ‪ ،‬ارزومند ‪ ،‬مشتاق ‪ ،‬انديشناک ‪ ،‬بيم ناک‬

‫‪apartheid‬‬ ‫نفاق و جدايى بين سياه پوستان و سفيد پوستان افريقاى جنوبى‬

‫‪apathy‬‬ ‫بى حسى ‪ ،‬بى عاطفگى ‪ ،‬خون سردى ‪ ،‬بى عالقگى‬

‫‪ape‬‬ ‫ميمون ‪ ،‬بوزينه‬

‫‪aperture‬‬ ‫گشايش ‪ ،‬روزنه ديد ‪ ،‬شکاف ديد ‪ ،‬دهانه يا سوراخ ‪ ،‬روزنه ‪ ،‬گشادگى‬

‫‪apex‬‬ ‫نقطه اوج ‪ ،‬کاکل ‪ ،‬نوک سر ‪ ،‬نوک ‪ ،‬سر ‪ ،‬اوج ‪ ،‬راس زاويه ‪ ،‬تارک‬

‫‪aphasia‬‬ ‫عدم قدرت تکلم ( در نتيجه ضايعات دماغي )‪ ،‬آفازي‬

‫‪aphorism‬‬ ‫سخن کوتاه ‪ ،‬کالم موجز ‪ ،‬کلمات قصار ‪ ،‬پند و موعظه‬

‫‪apiary‬‬ ‫کندوى عسل‬

‫‪aplomb‬‬ ‫حالت عمودى ‪( ،‬مجازى) اطمينان بخود ‪ ،‬اعتماد بنفس‬

‫‪apocalyptic‬‬ ‫وابسته به کتاب مکاشفات يوحنا‬

‫‪apocryphal‬‬ ‫داراى اعتبار مشکوک ‪ ،‬ساختگى ‪ ،‬جعلى‬

‫‪apogee‬‬ ‫زاويه انحراف ثقل موشک ‪( ،‬هندسه) اوج ‪ ،‬نقطه ء اوج ‪ ،‬ذروه ‪ ،‬اعلى درجه ‪ ،‬نقطه ء‬
‫کمال‬
‫‪apolitical‬‬ ‫داراى شخصيت غير سياسى ‪ ،‬بى عالقه بامور سياسى ‪ ،‬غير سياسى‬

‫‪apologist‬‬ ‫مدافع ‪ ،‬پوزش خواه ‪ ،‬نويسنده ء رساله ء دفاعى‬

‫‪apology‬‬ ‫پوزش ‪ ،‬عذرخواهى (رسمى) ‪ ،‬اعتذار ‪ ،‬مدافعه‬

‫‪apostasy‬‬ ‫رده ‪ ،‬ارتداد ‪ ،‬ترک ايين ‪ ،‬ترک عقيده ‪ ،‬برگشتگى از دين‬

‫‪apostate‬‬ ‫از دين برگشته ‪ ،‬مرتد‬

‫‪24‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪apostle‬‬ ‫فرستاده ‪ ،‬رسول ‪ ،‬پيغامبر ‪ ،‬حوارى ‪( ،‬درکليسا) عاليترين مرجع روحانى‬

‫‪apothecary‬‬ ‫داروگر ‪ ،‬داروساز ‪ ،‬داروفروش‬

‫‪apothegm‬‬ ‫کلمات قصار ‪ ،‬کالم موجز ‪ ،‬امثال و حکم‬

‫‪apotheosis‬‬ ‫ستايش اغراق اميز ‪ ،‬رهايى از زندگى خاکى وعروج باسمانها‬

‫‪appall‬‬ ‫ترساندن ‪ ،‬وحشت زده شدن‬

‫‪appalling‬‬ ‫ترسناک ‪ ،‬مخوف‬

‫‪apparatus‬‬ ‫اپارات ‪ ،‬شعبه حزب ‪ ،‬شعبه زيرزمينى و مخفى فعال ‪ ،‬اسباب ‪ ،‬الت ‪ ،‬دستگاه ‪ ،‬لوازم ‪،‬‬
‫ماشين ‪ ،‬جهاز‬
‫‪apparent‬‬ ‫ظاهرى ‪ ،‬مشهود ‪ ،‬پيدا ‪ ،‬اشکار ‪ ،‬ظاهر ‪ ،‬معلوم ‪ ،‬وارث مسلم‬

‫‪apparition‬‬ ‫صورت وهمى ‪ ،‬ظهور ‪ ،‬خيال ‪ ،‬روح ‪ ،‬تجسم ‪ ،‬شبح ‪ ،‬منظر‬

‫‪appease‬‬ ‫ارام کردن ‪ ،‬ساکت کردن ‪ ،‬تسکين دادن ‪ ،‬فرونشاندن ‪ ،‬خواباندن ‪ ،‬خشنود ساختن‬

‫‪appellate‬‬ ‫استينافى‬

‫‪appellation‬‬ ‫نام‪ ،‬اسم‪ ،‬لقب‪ ،‬نامگذاري‪ ،‬وجه تسميه‬

‫‪append‬‬ ‫افزودن ‪ ،‬الحاق کردن ‪ ،‬اويختن ‪ ،‬پيوست کردن‬

‫‪appendage‬‬ ‫ضميمه ‪ ،‬پيوست ‪ ،‬دستگاه فرعى‬

‫‪appertain‬‬ ‫وابسته بودن ‪ ،‬مربوط بودن ‪ ،‬متعلق بودن ‪ ،‬اختصاص داشتن (با ‪)to‬‬

‫‪applicable‬‬ ‫قابل اجراء ‪ ،‬قابل اطالق ‪ ،‬اجرا شدنى ‪ ،‬کاربست پذير‬

‫‪application‬‬ ‫برنامه کاربردى ‪ ،‬تقاضاى کار ‪ ،‬به کار گماردن استخدام کردن ‪ ،‬به کار بردن ‪ ،‬اعمال ‪،‬‬
‫درخواست نامه ‪ ،‬پشت کار ‪ ،‬استعمال ‪ ،‬کاربرد ‪ ،‬استفاده‬
‫‪apportion‬‬ ‫بخش کردن ‪ ،‬تقسيم کردن ‪ ،‬تخصيص دادن‬

‫‪apposite‬‬ ‫درخور ‪ ،‬مناسب ‪ ،‬بجا ‪ ،‬مربوط‬

‫‪apposition‬‬ ‫عطف بيان ‪ ،‬بدل ‪ ،‬کلمه ء وصفى (مثل ‪ Peter the Hunter‬که در اينجا کلمه ء‬
‫‪ hunter‬وصف پطروس است)‬
‫‪appraise‬‬ ‫ارزيابى کردن ‪ ،‬تقويم کردن ‪ ،‬تخمين زدن‬

‫‪appreciable‬‬ ‫قابل تحسين ‪ ،‬قابل ارزيابى ‪ ،‬محسوس‬

‫‪appreciate‬‬ ‫قدردانى کردن (از) ‪ ،‬تقدير کردن ‪ ،‬درک کردن ‪ ،‬احساس کردن ‪ ،‬بربهاى چيزى‬
‫افزودن ‪ ،‬قدر چيزى را دانستن‬

‫‪25‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪apprehend‬‬ ‫دستگير کردن ‪ ،‬بازداشت ‪ ،‬دريافتن ‪ ،‬درک کردن ‪ ،‬توقيف کردن ‪ ،‬بيم داشتن ‪،‬‬
‫هراسيدن‬
‫‪apprehensible‬‬ ‫قابل فهم‬

‫‪apprehension‬‬ ‫بازداشت ‪ ،‬جلب ‪ ،‬دريافت ‪ ،‬درک ‪ ،‬فهم ‪ ،‬بيم ‪ ،‬هراس ‪ ،‬دستگيرى‬

‫‪apprehensive‬‬ ‫بيمناک ‪ ،‬نگران ‪ ،‬درک کننده ‪ ،‬باهوش ‪ ،‬زودفهم‬

‫‪apprentice‬‬ ‫شاگردى کردن ‪ ،‬کاراموز‬

‫‪apprenticeship‬‬ ‫دوره کاراموزى ‪ ،‬شاگردى ‪ ،‬تلمذ ‪ ،‬کاراموزى‬

‫‪apprise‬‬ ‫براورد کردن ‪ ،‬تقويم کردن ‪ ،‬قيمت کردن ‪ ،‬مطلع کردن ‪ ،‬اگاهى دادن‬

‫‪apprize‬‬ ‫خبر دادن‬

‫‪approbation‬‬ ‫تصويب ‪ ،‬قبولى ‪ ،‬موافقت ‪ ،‬پسند‬

‫‪approbatory‬‬ ‫تحسينى ‪ ،‬تحسين اميز‬

‫‪appropriate‬‬ ‫اختصاص دادن ‪ ،‬براى خود برداشتن ‪ ،‬ضبط کردن ‪ ،‬درخور ‪ ،‬مناسب ‪ ،‬مقتضى‬

‫‪appurtenance‬‬ ‫جزء ‪ ،‬ضميمه ‪ ،‬دستگاه ‪ ،‬اسباب ‪ ،‬جهاز ‪ ،‬حالت ربط و اتصال ‪ ،‬متعلقات‬

‫‪appurtenances‬‬ ‫جزء ‪ ،‬ضميمه ‪ ،‬دستگاه ‪ ،‬اسباب ‪ ،‬جهاز ‪ ،‬حالت ربط و اتصال ‪ ،‬متعلقات‬

‫‪apropos‬‬ ‫بجا ‪ ،‬بموقع ‪ ،‬شايسته‬

‫‪aptitude‬‬ ‫استعداد ‪ ،‬گنجايش ‪ ،‬شايستگى ‪ ،‬لياقت ‪ ،‬تمايل طبيعى ‪ ،‬ميل ذاتى‬

‫‪aquatic‬‬ ‫وابسته به اب ‪ ،‬جانور يا گياه ابزى ‪ ،‬ابزى‬

‫‪aqueduct‬‬ ‫اباره ‪ ،‬کانال يا مجراى اب ‪ ،‬قنات‬

‫‪aqueous‬‬ ‫اب ‪ ،‬ابدار‬

‫‪aquiline‬‬ ‫عقابى ‪ ،‬داراى منقار کج (شبيه عقاب)‬

‫‪arabesque‬‬ ‫اسليمى ‪ ،‬عربانه (شيوه تزيينى اسالمى) ‪ ،‬نقش عربى يا اسالمى ‪ ،‬کاشى کارى سبک‬
‫اسالمى‬
‫‪arable‬‬ ‫قابل کشتکارى ‪ ،‬قابل زرع ‪ ،‬زمين مزروعى‬

‫‪arbiter‬‬ ‫حکم ‪ ،‬داورى کردن ‪ ،‬قاضى ‪ ،‬داور‬

‫‪arbitrary‬‬ ‫استبدادى ‪ ،‬دلبخواهى ‪ ،‬دلبخواه ‪ ،‬ارادى ‪ ،‬اختيارى ‪ ،‬دلخواه ‪ ،‬مطلق ‪ ،‬مستبدانه ‪،‬‬
‫قراردادى‬
‫‪arbitrate‬‬ ‫داورى کردن ‪ ،‬حکميت کردن (در) ‪ ،‬فيصل دادن ‪ ،‬فتوى دادن‬

‫‪26‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪arbitrator‬‬ ‫داور ‪ ،‬ميانجى ‪ ،‬فيصل دهنده‬

‫‪arbor‬‬ ‫قانجاق ‪ ،‬محور ‪ ،‬چمن ‪ ،‬علفزار ‪ ،‬باغ ميوه ‪ ،‬تاکستان‬

‫‪arboreal‬‬ ‫درختى ‪ ،‬دارزى‬

‫‪arborescent‬‬ ‫درخت وار ‪ ،‬شاخه مانند‬

‫‪arboretum‬‬ ‫باغ ‪ ،‬کشاورزى‬

‫‪arboriculture‬‬ ‫درختکارى‬

‫‪arcade‬‬ ‫طاقگان ‪ ،‬داالن ‪ ،‬پياده روى سرپوشيده ‪ ،‬گذرگاه طاقدار ‪ ،‬طاقهاى پشت سرهم‬

‫‪arcane‬‬ ‫محرمانه‬

‫‪arch‬‬ ‫تاق ‪ ،‬چفت ‪ ،‬چفته ‪ ،‬چفد ‪ ،‬کمان ‪ ،‬بشکل قوس ياطاق در اوردن‪ ،‬ناقال ‪ ،‬شيطان ‪،‬‬
‫موذى ‪ ،‬اصلى‪ ،‬پيشوندى بمعنى ' رئيس ' و ' کبير ' و 'بزرگ'‬
‫‪archaeology‬‬ ‫باستان شناسى‬

‫‪archaic‬‬ ‫کهنه (منسوخ) ‪ ،‬کهنه ‪ ،‬قديمى ‪ ،‬غير مصطلح (بواسطه قدمت)‬

‫‪archaism‬‬ ‫کهنگى ‪ ،‬قدمت ‪ ،‬انشاء يا گفتار يا اصطالح قديمى‬

‫‪archangel‬‬ ‫فرشته ء مقرب ‪ ،‬فرشته ء بزرگ‬

‫‪archbishop‬‬ ‫اسقف اعظم ‪ ،‬مطران‬

‫‪archdeacon‬‬ ‫معاون اسقف‬

‫‪archetype‬‬ ‫صورت ازلى ‪ ،‬طرح يا الگوى اصلى ‪ ،‬نمونه اوليه‬

‫‪archipelago‬‬ ‫مجمعالجزاير‬

‫‪archive‬‬ ‫بايگانى کردن ‪ ،‬ضبط اسناد و اوراق بايگانى‬

‫‪archives‬‬ ‫بايگانى‬

‫‪ardent‬‬ ‫گرم ‪ ،‬سوزان ‪ ،‬تند و تيز‬

‫‪ardor‬‬ ‫گرمى ‪ ،‬حرارت ‪ ،‬تب و تاب ‪ ،‬شوق ‪ ،‬غيرت‬

‫‪arduous‬‬ ‫دشوار ‪ ،‬پر زحمت ‪ ،‬پرالتهاب ‪ ،‬صعب الصعود‬

‫‪Argentina‬‬ ‫کشور آرژانتين‬

‫‪Argentinian‬‬ ‫آرژانتيني‬

‫‪argot‬‬ ‫گويش عاميانه ‪ ،‬زبان ويژه ء دزدان ‪ ،‬لهجه ء ولگردان‬

‫‪27‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪aria‬‬ ‫آواز يکنفره‬

‫‪arid‬‬ ‫کم اب ‪ ،‬خشک ‪ ،‬باير ‪ ،‬لم يزرع ‪ ،‬خالى ‪ ،‬بيمزه ‪ ،‬بيروح ‪ ،‬بى لطافت‬

‫‪aristocracy‬‬ ‫اريستو کراسى ‪ ،‬اشراف ساالرى ‪ ،‬حکومت اشرافى ‪ ،‬طبقه ء اشراف‬

‫‪aristocrat‬‬ ‫عضو دسته ء اشراف ‪ ،‬طرفدار حکومت اشراف ‪ ،‬نجيب زاده‬

‫‪arm‬‬ ‫شاخه هاى لنگر ‪ ،‬قدرت پرتاب توپ ‪ ،‬چاشنى کشيدن اماده انفجار کردن ‪ ،‬رسته‬
‫(رزمى و پشتيبانى رزمى) ‪ ،‬دست (از شانه تا نوک انگشت) ‪ ،‬بازو ‪ ،‬شاخه ‪ ،‬قسمت ‪،‬‬
‫شعبه ‪ ،‬جنگ افزار ‪ ،‬سالح ‪ ،‬اسلحه ‪ ،‬دسته ء صندلى يا مبل ‪ ،‬مسلح کردن‬
‫‪armada‬‬ ‫بحريه ‪ ،‬نيروى دريايى ‪ ،‬ناوگان‬

‫‪Armenia‬‬ ‫ارمنستان‬

‫‪Armenian‬‬ ‫ارمني‪،‬زبان ارمنى ‪ ،‬فرهنگ ارمنى‬

‫‪armful‬‬ ‫يک بغل ‪ ،‬يک بسته ‪ ،‬بار اغوش‬

‫‪armistice‬‬ ‫متارکه ء جنگ ‪ ،‬صلح موقت‬

‫‪armory‬‬ ‫اسلحه خانه ‪ ،‬قورخانه ‪ ،‬زراد خانه ‪( ،‬آمريکايى) کارخانه ء اسلحه سازى‬

‫‪armpit‬‬ ‫چاله تکيه گاه ارنج در تيراندازى ‪ ،‬زير بغل‬

‫‪aroma‬‬ ‫ماده ء عطرى ‪ ،‬بوى خوش عطر ‪ ،‬بو ‪ ،‬رايحه‬

‫‪aromatic‬‬ ‫عطرى (در رده بندى بوها) ‪ ،‬معطر ‪ ،‬بودار ‪ ،‬گياه خوشبو‬

‫‪arousal‬‬ ‫انگيختگى‬

‫‪arouse‬‬ ‫بيدار کردن ‪ ،‬برانگيختن ‪ ،‬تحريک کردن‬

‫‪arraign‬‬ ‫احضار نمودن (بمحکمه) ‪( ،‬حقوق) با تنظيم کيفر خواست متهمى را بمحاکمه‬
‫خواندن‬
‫‪arrange‬‬ ‫مرتب کردن ‪ ،‬ترتيب دادن ‪ ،‬اراستن ‪ ،‬چيدن ‪ ،‬قرار گذاشتن ‪ ،‬سازمند کردن‬

‫‪arrangement‬‬ ‫ارايش ‪ ،‬ضميمه قرارداد ‪ ،‬حل و فصل ‪ ،‬تسويه ‪ ،‬روش و ترتيب ‪ ،‬تصرف ‪ ،‬تنظيم ‪،‬‬
‫مقررات ‪ ،‬تدبير ‪ ،‬قول و قرار ‪ ،‬اصالح ‪ ،‬ترتيب ‪ ،‬نظم ‪ ،‬قرار ‪( ،‬تهيه) مقدمات ‪ ،‬تصفيه‬
‫‪arrant‬‬ ‫بدترين ‪ ،‬بدنام ترين ‪ ،‬ولگرد ‪ ،‬اواره‬

‫‪array‬‬ ‫اراستن ‪ ،‬درصف اوردن ‪ ،‬منظم کردن ‪ ،‬صف ‪ ،‬نظم ‪ ،‬ارايش ‪ ،‬ارايه ‪ ،‬رژه‬

‫‪arrear‬‬ ‫بدهى معوق ‪ ،‬به عقب ‪ ،‬درپشت ‪ ،‬بدهى پس افتاده ‪ ،‬پس افت‬

‫‪arrears‬‬ ‫پرداختهاى معوق‬

‫‪28‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪arrest‬‬ ‫توقيف شخص ‪ ،‬سد کردن ‪ ،‬ممانعت کردن ممانعت ‪ ،‬سد ‪ ،‬دستگير کردن ‪ ،‬جلب‬
‫کردن ‪ ،‬جلوگيرى از سقوط (کوهنوردى) ‪ ،‬حکم توقيف ‪ ،‬حکم ضبط ‪ ،‬بازداشت ‪،‬‬
‫توقيف کردن ‪ ،‬بازداشتن ‪ ،‬جلوگيرى کردن‬
‫‪arrhythmic‬‬ ‫بى نواخت ‪( ،‬در شعر) بى وزنى ‪( ،‬پزشکى) نامنظمى ضربان نبض‬

‫‪arrival‬‬ ‫حضور در خدمت ‪ ،‬فرستى ‪ ،‬ورود ‪ ،‬دخول‬

‫‪arrogance‬‬ ‫گردنفرازى ‪ ،‬خودبينى ‪ ،‬تکبر ‪ ،‬نخوت ‪ ،‬گستاخى ‪ ،‬شدت عمل‬

‫‪arrogant‬‬ ‫گردن فراز ‪ ،‬متکبر ‪ ،‬خودبين ‪ ،‬گستاخ ‪ ،‬پرنخوت‬

‫‪arrogate‬‬ ‫ادعاى بيجا کردن ‪ ،‬غصب کردن ‪ ،‬بخود بستن‬

‫‪arroyo‬‬ ‫بستر نهر ‪ ،‬ابگند‬

‫‪arsenal‬‬ ‫تخشايى ‪ ،‬قورخانه ‪ ،‬زرادخانه ‪ ،‬انبار ‪ ،‬مهمات جنگى‬

‫‪artery‬‬ ‫رشته ‪ ،‬شريان ‪ ،‬شاهرگ ‪ ،‬سرخرگ‬

‫‪artesian‬‬ ‫وابسته بشهرى درفرانسه‬

‫‪artesian well‬‬ ‫چاه ارتزين‬

‫‪artful‬‬ ‫حيله گر ‪ ،‬نيرنگ باز ‪ ،‬ماهرانه ‪ ،‬صنعتى ‪ ،‬مصنوعى ‪ ،‬استادانه‬

‫‪arthurian‬‬ ‫افسانه آرتور‬

‫‪articulate‬‬ ‫شمرده سخن گفتن ‪ ،‬مفصل دار کردن ‪ ،‬ماهر در صحبت ‪ ،‬بندبند‬

‫‪artifact‬‬ ‫محصول مصنوعى ‪ ،‬مصنوع‬

‫‪artifice‬‬ ‫استادى ‪ ،‬مهارت ‪ ،‬هنر ‪ ،‬اختراع ‪ ،‬نيرنگ ‪ ،‬تزوير ‪ ،‬تصنع‬

‫‪artisan‬‬ ‫صنعتگر ‪ ،‬صنعتکار ‪ ،‬افزارمند‬

‫‪artless‬‬ ‫بى هنر ‪ ،‬بى صنعت ‪ ،‬ساده ‪ ،‬بى تزوير ‪ ،‬غير صنعتى‬

‫‪Aruba‬‬ ‫آروبا‬

‫‪ascendancy‬‬ ‫فراز ‪ ،‬علو ‪ ،‬باال ‪ ،‬تعالى ‪ ،‬سلطه ‪ ،‬تفوق ‪ ،‬مزيت ‪ ،‬استيال‬

‫‪ascendant‬‬ ‫فراز جو ‪ ،‬فراز گراى ‪ ،‬صعودى ‪ ،‬باال رونده ‪( ،‬نجوم) سمت الراس ‪ ،‬نوک‬

‫‪ascension‬‬ ‫صعود ‪ ،‬عروج عيسى به اسمان ‪ ،‬معراج‬

‫‪ascent‬‬ ‫سربااليى ‪ ،‬صعود ‪ ،‬ترقى ‪ ،‬عروج ‪ ،‬فرازروى‬

‫‪ascertain‬‬ ‫معلوم کردن ‪ ،‬ثابت کردن ‪ ،‬معين کردن‬

‫‪29‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪ascetic‬‬ ‫رياضت کش ‪ ،‬مرتاض ‪ ،‬تارک دنيا ‪ ،‬زاهدانه‬

‫‪ascribe‬‬ ‫نسبت دادن ‪ ،‬اسناد دادن ‪ ،‬دانستن ‪ ،‬حمل کردن (بر) ‪ ،‬کاتب ‪ ،‬رونويس بردار‬

‫‪aseptic‬‬ ‫ضدعفونى شده ‪ ،‬بى گند‬

‫‪asexual‬‬ ‫فاقد خاصيت جنسى ‪ ،‬غير جنسى ‪ ،‬بدون عمل جنسى‬

‫‪ashen‬‬ ‫داراى رنگ خاکسترى ‪ ،‬شبيه خاکستر ‪ ،‬مربوط به چوب درخت زبان گنجشک‬

‫‪Ashgabat‬‬ ‫عشق آباد‬

‫‪asinine‬‬ ‫خرصفت ‪( ،‬مجازى) نادان ‪ ،‬خر ‪ ،‬ابله ‪ ،‬احمق‬

‫‪askance‬‬ ‫چپ چپ ‪ ،‬کج ‪ ،‬از گوشه ء چشم ‪( ،‬مجازى) با چشم حقارت ‪ ،‬با نگاه رشگ اميز ‪ ،‬از‬
‫روى سوءظن‬
‫‪askew‬‬ ‫با گوشه ء چشم ‪ ،‬کج ‪ ،‬چپ چپ ‪ ،‬اريب وار‬

‫‪Asmara‬‬ ‫شهر اسمره‬

‫‪asperity‬‬ ‫خشونت (در صدا) ‪ ،‬سختى ‪ ،‬ترشى (در مزه) ‪ ،‬تلخى و خشونت (دراخالق) ‪،‬‬
‫نامطبوعى‬
‫‪aspersion‬‬ ‫هتک شرف ‪ ،‬توهين ‪ ،‬افتراء ‪ ،‬اب پاشى و اب افشانى‬

‫‪aspirant‬‬ ‫جويا ‪ ،‬طالب ‪ ،‬داوطلب کار يا مقام ‪ ،‬ارزومند ‪ ،‬حروف حلقى‬

‫‪aspiration‬‬ ‫اشتياق ‪ ،‬دم زنى ‪ ،‬تنفس ‪ ،‬استنشاق ‪ ،‬اه ‪ ،‬ارزو ‪ ،‬عروج ‪ ،‬تلفظ حرف ‪ H‬از حلق ‪،‬‬
‫شهيق‬
‫‪aspire‬‬ ‫ارزو داشتن ‪ ،‬ارزو کردن ‪ ،‬اشتياق داشتن ‪ ،‬هوش داشتن (با ‪ after‬يا ‪ for‬يا) ‪، at‬‬
‫بلند پروازى کردن ‪ ،‬باال رفتن ‪ ،‬فرو بردن ‪ ،‬استنشاق کردن‬
‫‪assail‬‬ ‫حمله کردن ‪ ،‬هجوم اوردن بر‬

‫‪assailant‬‬ ‫حمله کننده‬

‫‪assassin‬‬ ‫جانى ‪ ،‬ادمکش ‪ ،‬قاتل‬

‫‪assassinate‬‬ ‫به قتل رساندن ‪ ،‬کشتن ‪ ،‬بقتل رساندن ‪ ،‬ترور کردن‬

‫‪assassination‬‬ ‫ادمکشى ‪ ،‬قتل ‪ ،‬ترور‬

‫‪assay‬‬ ‫تحقيق و ازمايش کردن ‪ ،‬ازمايش فلز ‪ ،‬عيارگيرى فلزات گران قيمت ‪ ،‬سنجش ‪،‬‬
‫ازمايش ‪ ،‬امتحان ‪ ،‬عيارگرى ‪ ،‬طعم و مزه چشى ‪ ،‬مزمزه ‪ ،‬سعى ‪ ،‬سنجيدن ‪ ،‬عيار‬
‫گرفتن ‪ ،‬محک زدن ‪ ،‬کوشش کردن ‪ ،‬چشيدن ‪ ،‬بازجويى کردن ‪ ،‬تحقيق کردن‬
‫‪assent‬‬ ‫موافقت کردن ‪ ،‬رضايت دادن ‪ ،‬موافقت ‪ ،‬پذيرش‬

‫‪30‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪assert‬‬ ‫دفاع کردن از ‪ ،‬حمايت کردن ‪ ،‬ازاد کردن ‪ ،‬اظهار قطعى کردن ‪ ،‬ادعا کردن ‪ ،‬اثبات‬
‫کردن‬
‫‪assess‬‬ ‫ارزيابى کردن ‪ ،‬ماليات بستن به ‪ ،‬تشخيص دادن ‪ ،‬تعيين کردن ‪ ،‬ماليات بستن بر ‪،‬‬
‫خراج گذاردن بر ‪ ،‬جريمه کردن ‪ ،‬ارزيابى ‪ ،‬تقويم کردن‬
‫‪assessment‬‬ ‫مميزى ماليات ‪ ،‬ارزشيابى ‪ ،‬براورد ماليات ‪ ،‬تشخيص ‪ ،‬تعيين ماليات ‪ ،‬وضع ماليات ‪،‬‬
‫ارزيابى ‪ ،‬تقويم ‪ ،‬براورد ‪ ،‬تخمين ‪ ،‬اظهارنظر‬
‫‪assessor‬‬ ‫ارزياب ‪ ،‬خراج گذار‬

‫‪asset‬‬ ‫دارائى ‪ ،‬چيز با ارزش و مفيد ‪ ،‬ممر عايدى ‪ ،‬سرمايه ‪ ،‬جمع دارايى شخص که بايستى‬
‫بابت ديون او پرداخت گردد‬
‫‪assets‬‬ ‫مال و اموال ‪ ،‬مايملک ‪ ،‬مواد الزم ‪ ،‬وسايل ‪ ،‬ابزار ‪ ،‬دارائى ‪ ،‬موجودى شخص‬
‫ورشکسته‬
‫‪asseverate‬‬ ‫بطور جدى اظهار کردن ‪ ،‬تصريح کردن‬

‫‪assiduous‬‬ ‫داراى پشتکار ‪ ،‬ساعى ‪ ،‬مواظب‬

‫‪assignee‬‬ ‫محال عليه ‪ ،‬وکيل ‪ ،‬گماشته ‪ ،‬نماينده ‪ ،‬مامور ‪ ،‬عامل‬

‫‪assimilate‬‬ ‫يکسان کردن ‪ ،‬هم جنس کردن ‪ ،‬شبيه ساختن ‪ ،‬در بدن جذب کردن ‪ ،‬تحليل رفتن‬
‫‪ ،‬سازش کردن ‪ ،‬وفق دادن ‪ ،‬تلفيق کردن ‪ ،‬همانند ساختن‬
‫‪assonance‬‬ ‫شباهت صدا ‪ ،‬هم صدايى ‪ ،‬قافيه ء وزنى يا صدايى‬

‫‪assonant‬‬ ‫هم صدا ‪ ،‬شبيه در صدا ‪ ،‬مشابه يا متجانس (درصدا)‬

‫‪assuage‬‬ ‫ارام کردن ‪ ،‬تخفيف دادن‬

‫‪assumption‬‬ ‫فرض ‪ ،‬خودبينى ‪ ،‬غرور ‪ ،‬اتخاذ ‪ ،‬قصد ‪ ،‬گمان ‪( ،‬با)‪ A‬جشن صعود مريم باسمان ‪،‬‬
‫انگاشت ‪ ،‬پنداشت‬
‫‪assurance‬‬ ‫پشتگرمى ‪ ،‬اطمينان ‪ ،‬دلگرمى ‪ ،‬خاطرجمعى ‪ ،‬گستاخى ‪ ،‬بيمه(مخصوصا بيمه عمر) ‪،‬‬
‫تعهد ‪ ،‬قيد ‪ ،‬گرفتارى ‪ ،‬ضمانت ‪ ،‬وثيقه ‪ ،‬تضمين ‪ ،‬گروى‬
‫‪Astana‬‬ ‫آستانا‬

‫‪asteroid‬‬ ‫سياره خرد ‪ ،‬اخترواره ‪ ،‬ستارک ‪ ،‬سيارک ‪ ،‬خرده سياره ‪( ،‬درجمع) نوعى اتشبازى که‬
‫شکل ستاره دارد ‪ ،‬شبيه ستاره ‪ ،‬ستاره مانند ‪ ،‬ستاره اى ‪ ،‬سيارات صغار مابين مريخ‬
‫و مشترى ‪ ،‬شهاب اسمانى‬
‫‪astigmatism‬‬ ‫ناهمخوانى بينايى ‪( ،‬پزشکى) بى نظمى در جليديه ء چشم‬

‫‪astound‬‬ ‫گيج ‪ ،‬متحير ‪ ،‬مبهوت کردن‬

‫‪astral‬‬ ‫ستاره اى ‪ ،‬شبيه ستاره ‪ ،‬علوى‬

‫‪31‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪astringent‬‬ ‫گس ‪ ،‬جمع کننده ‪ ،‬سفت ‪ ،‬داروى قابض ‪ ،‬سخت گير ‪ ،‬دقيق ‪ ،‬طاقت فرسا ‪ ،‬شاق ‪،‬‬
‫تند و تيز‬
‫‪astronomical‬‬ ‫نجومى ‪ ،‬عظيم ‪ ،‬بيشمار ‪ ،‬وابسته به علم هيئت‬

‫‪astute‬‬ ‫زيرک ‪ ،‬ناقال ‪ ،‬دانا ‪ ،‬هوشيار ‪ ،‬محيل ‪ ،‬دقيق ‪ ،‬موشکاف‬

‫‪Asunción‬‬ ‫آسونسيون‬

‫‪asunder‬‬ ‫جدا ‪ ،‬سوا ‪ ،‬دونيم ‪ ،‬دوقسمتى‬

‫‪asylum‬‬ ‫حق پناهندگى سياسى ‪ ،‬حقى است که به موجب ان هر دولت مى تواند کسانى را که‬
‫به علل سياسى به خاک او يا سفارتخانه اش مى گريزند را پناه دهد ‪ ،‬پناهگاه ‪،‬‬
‫بستگاه ‪ ،‬گريزگاه ‪ ،‬نوانخانه ‪ ،‬يتيم خانه ‪ ،‬تيمارستان‬
‫‪asymmetric‬‬ ‫نامتقارن ‪ ،‬بى قرينه ‪ ،‬غيرمتقارن ‪ ،‬بى تناسب‬

‫‪atavism‬‬ ‫نياکان گرايى ‪ ،‬شباهت به نياکان ‪ ،‬برگشت بخوى نياکان‬

‫‪atheism‬‬ ‫انکار وجود خدا ‪ ،‬الحاد ‪ ،‬کفر‬

‫‪atheist‬‬ ‫منکر خدا ‪ ،‬خدانشناس ‪ ،‬ملحد‬

‫‪atheistic‬‬ ‫وابسته به انکار خدا‬

‫‪Athens‬‬ ‫آتن‬

‫‪athirst‬‬ ‫تشنه ‪ ،‬مشتاق‬

‫‪athwart‬‬ ‫به طور عرضى ‪ ،‬از اين سو بان سو ‪ ،‬از طرفى بطرف ديگر ‪ ،‬از وسط ‪( ،‬مجازى)‬
‫برخالف ‪ ،‬برضد‬
‫‪atlas‬‬ ‫فرهنگ جهان نما ‪ ،‬مهره ء اطلس ‪( ،‬يونان باستان) قهرمانى که دنيا را روى شانه‬
‫هايش نگهداشته است ‪ ،‬کتاب نقشه ء جهان‬
‫‪atomizer‬‬ ‫اتم ساز ‪ ،‬پودر کننده ‪ ،‬سوخت افشان ‪ ،‬سوخت پاش ‪ ،‬دستگاهى که عناصرى را به‬
‫ذرات ريز تبديل ميکند مثل عطرپاش‬
‫‪atone‬‬ ‫کفاره دادن ‪ ،‬جبران کردن ‪ ،‬جلب کردن ‪ ،‬خشم (کسى را) فرونشاندن ‪ ،‬جلب رضايت‬
‫کردن‬
‫‪atonement‬‬ ‫کفاره ‪ ،‬ديه ‪ ،‬جبران ‪ ،‬اصالح‬

‫‪atrocious‬‬ ‫با شرارت بى پايان ‪ ،‬بيرحم ‪ ،‬ستمگر ‪ ،‬سبع‬

‫‪atrocity‬‬ ‫سبعيت ‪ ،‬بيرحمى ‪ ،‬قساوت‬

‫‪atrophy‬‬ ‫الغري‪ ،‬ضعف بنيه‪ ،‬نقصان قوهء ناميه‪ ،‬الغرکردن‪ ،‬خشک شدن‪ ،‬الغر شدن‬

‫‪32‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪attache‬‬ ‫وابسته نظامى ‪ ،‬وابسته‬

‫‪attain‬‬ ‫دست يافتن ‪ ،‬نائل شدن ‪ ،‬موفق شدن ‪ ،‬تمام کردن ‪ ،‬بدست اوردن ‪ ،‬بانتهارسيدن ‪،‬‬
‫زدن‬
‫‪attainment‬‬ ‫دست يابى ‪ ،‬نيل ‪ ،‬حصول ‪ ،‬اکتساب‬

‫‪attentive‬‬ ‫مواظب ‪ ،‬ملتفت ‪ ،‬متوجه ‪ ،‬بادقت‬

‫‪attenuate‬‬ ‫رقيق کردن ‪ ،‬نازک کردن ‪ ،‬الغر کردن ‪ ،‬سبک کردن ‪ ،‬تقليل دادن ‪ ،‬دقيق شدن ‪،‬‬
‫ضعيف شدن ‪ ،‬نازک ‪ ،‬رقيق‬
‫‪attest‬‬ ‫سوگند دادن ‪ ،‬گواهى دادن (با ‪ ، )to‬شهادت دادن ‪ ،‬سوگند ياد کردن ‪ ،‬تصديق‬
‫امضاء کردن‬
‫‪attorney-general‬‬ ‫مدعي العموم‪ ،‬دادستان‬

‫‪attribute‬‬ ‫مشخصه ‪ ،‬ويژگى ‪ ،‬نشان ‪ ،‬خواص ‪ ،‬شهرت ‪ ،‬افتخار ‪ ،‬صفت ‪ ،‬نسبت دادن ‪ ،‬حمل‬
‫کردن (بر)‬
‫‪attrition‬‬ ‫کناره گيرى ‪ ،‬کاهش توان رزمى ‪ ،‬فرسايش ‪ ،‬ساييدگى ‪ ،‬اصطکاک ‪ ،‬مالش ‪ ،‬خراش‬

‫‪atypical‬‬ ‫نابهنجار ‪ ،‬غيرمعمولى ‪ ،‬بيقاعده‬

‫‪auburn‬‬ ‫بور ‪ ،‬طاليى ‪ ،‬قهوه اى مايل به قرمز ‪ ،‬رنگ قرمز مايل به زرد‬

‫‪audacious‬‬ ‫بى پروا ‪ ،‬بى باک ‪ ،‬متهور ‪ ،‬بى باکانه ‪ ،‬بيشرم‬

‫‪audible‬‬ ‫قابل شنوايى ‪ ،‬تعويض مانور حمله يا دفاعى در مقابل حريف (فوتبال امريکايى) ‪ ،‬قابل‬
‫شنيدن ‪ ،‬شنيدنى ‪ ،‬رسا ‪ ،‬مسموع ‪ ،‬سمعى‬
‫‪audit‬‬ ‫مميزى دفاتر محاسباتى ‪ ،‬بازبينى ‪ ،‬حسابرسى کردن ‪ ،‬مميزى کردن ‪ ،‬بازرسى ‪،‬‬
‫مميزى ‪ ،‬رسيدگى کردن‬
‫‪audition‬‬ ‫شنوايى ‪ ،‬قدرت استماع ‪ ،‬استماع ‪ ،‬ازمايش هنرپيشه ‪ ،‬سامعه‬

‫‪auditor‬‬ ‫بازرس دفاتر محاسباتى ‪ ،‬حسابرس ‪ ،‬مامور رسيدگى ‪ ،‬مميز حسابدارى ‪ ،‬شنونده ‪،‬‬
‫مستمع‬
‫‪auditory‬‬ ‫مربوط بشنوايى يا سامعه ‪ ،‬مربوط به مميزى و حسابدارى‬

‫‪augment‬‬ ‫غير سازمانى ‪ ،‬الحق ‪ ،‬اضافه کردن تقويت کردن ‪ ،‬تکميل کردن ‪ ،‬افزودن ‪ ،‬زياد‬
‫کردن ‪ ،‬عالوه کردن ‪ ،‬زياد شدن ‪ ،‬تقويت کردن‬
‫‪augur‬‬ ‫غيب گو ‪ ،‬فال بين ‪ ،‬فالگير ‪ ،‬شگون ‪ ،‬پيش بينى کردن (باتفال)‬

‫‪augury‬‬ ‫پيشگويى ‪ ،‬پيش بينى ‪ ،‬پيش اگاهى‬

‫‪33‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪august‬‬ ‫همايون ‪ ،‬بزرگ جاه ‪ ،‬عظيم ‪ ،‬عالى نسب ‪ ،‬ماه هشتم سال مسيحى که ‪ 31‬روزاست ‪،‬‬
‫اوت‬
‫‪aura‬‬ ‫پيش درامد (در صرع) ‪ ،‬نشئه و تجلى هر ماده (مثل بوى گل) ‪ ،‬رايحه ‪ ،‬تشعشع‬
‫نورانى‬
‫‪aural‬‬ ‫گوشى (مربوط به گوش) ‪ ،‬مربوط به گوش يا سامعه ‪ ،‬گوشى‬

‫‪aureole‬‬ ‫هاله يا نور گرداگرد سرمقدسين ‪ ،‬هاله نورانى اطراف خورشيد و ساير ستارگان‬

‫‪auricle‬‬ ‫الله گوش ‪ ،‬دهليز قلب ‪ ،‬گوشک دل‬

‫‪auricular‬‬ ‫وابسته بشنوايى ‪ ،‬گوشى ‪ ،‬سماعى ‪ ،‬تواترى ‪ ،‬دهليزى‬

‫‪auriferous‬‬ ‫زرخيز ‪ ،‬طالدار‬

‫‪aurora‬‬ ‫سپيده دم ‪ ،‬فجر ‪ ،‬سرخى شفق ‪ ،‬اغاز‬

‫‪auroral‬‬ ‫فجرى ‪ ،‬طلوعى ‪ ،‬سرخ چون شفق ‪ ،‬مربوط به نور شمالى‬

‫‪auspice‬‬ ‫تطير ‪ ،‬تفال از روى پر و از مرغان فال ‪ ،‬سايه حمايت ‪ ،‬توجهات ‪ ،‬حسن توجه‬

‫‪auspicious‬‬ ‫فرخ ‪ ،‬فرخنده ‪ ،‬خجسته ‪ ،‬سعيد ‪ ،‬مبارک ‪ ،‬بختيار ‪ ،‬مساعد‬

‫‪austere‬‬ ‫سخت ‪ ،‬تند و تلخ ‪ ،‬رياضت کش ‪ ،‬تيره رنگ‬

‫‪Australia‬‬ ‫استراليا‬

‫‪Australian‬‬ ‫استراليايي‬

‫‪Austria‬‬ ‫اتريش‬

‫‪Austrian‬‬ ‫اتريشي‬

‫‪autarchy‬‬ ‫کفايت ‪ ،‬لياقت ‪ ،‬حکومت استبدادى ‪ ،‬حاکم مطلق ‪ ،‬جبار مطلق ‪ ،‬خودبسندگى‬

‫‪authentic‬‬ ‫صحيح ‪ ،‬معتبر ‪ ،‬درست ‪ ،‬موثق ‪ ،‬قابل اعتماد‬

‫‪authenticate‬‬ ‫اعتبار دادن ‪ ،‬سنديت يا رسميت دادن ‪ ،‬تصديق کردن‬

‫‪authenticity‬‬ ‫اصليت ‪ ،‬اعتبار ‪ ،‬سنديت ‪ ،‬صحت‬

‫‪authoritarian‬‬ ‫طرفدار تمرکز قدرت در دست يکنفر يا يک هيئت ‪ ،‬طرفدار استبداد‬

‫‪authoritative‬‬ ‫امر ‪ ،‬مقتدر ‪ ،‬توانا ‪ ،‬معتبر‬

‫‪autobiography‬‬ ‫خودزيستنامه ‪ ،‬خود زندگى نامه ‪ ،‬نگارش شرح زندگى شخصى بوسيله ء خود او‬

‫‪autocracy‬‬ ‫اتو کراسى ‪ ،‬حکومت مطلق ‪ ،‬حکومت مستقل‬

‫‪34‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪autocrat‬‬ ‫حاکم مطلق ‪ ،‬سلطان مستبد ‪ ،‬سلطان مطلق‬

‫‪autocratic‬‬ ‫مطلق ‪ ،‬مستقل ‪ ،‬استبدادى‬

‫‪automaton‬‬ ‫ادم ماشينى ‪ ،‬ماشين خودکار ‪ ،‬ادم مکانيکى ‪ ،‬ماشينى که کارهاى انسان را ميکند ‪،‬‬
‫(مجازى) ادم بى اراده ‪ ،‬الت دست‬
‫‪autonomic‬‬ ‫خود مختار ‪ ،‬مستقل ‪ ،‬خودمختار ‪( ،‬زيست شناسى) ارادى ‪ ،‬عمدى‬

‫‪autonomous‬‬ ‫خود مختار ‪ ،‬داراى حکومت مستقل ‪ ،‬خودمختار ‪ ،‬خودگردان ‪( ،‬زيست شناسى)‬
‫داراى زندگى مستقل‬
‫‪autonomy‬‬ ‫خود مختارى ‪ ،‬استقالل داخلى ‪ ،‬خودمختارى ‪ ،‬حاکميت ملى مبنى براستقالل‬
‫اقتصادى و سياسى ‪ ،‬خودگردانى‬
‫‪autopsy‬‬ ‫کالبد شکافى ‪( ،‬مجازى) تشريح مرده ‪ ،‬تشريح نسج مرده (درمقابل) ‪biopsy‬‬

‫‪autumnal‬‬ ‫پاييزى‬

‫‪auxiliary‬‬ ‫اضطرارى ‪ ،‬معين ‪ ،‬کمک دهنده ‪ ،‬امدادى ‪ ،‬کمکى‬

‫‪avalanche‬‬ ‫نزول ناگهانى و عظيم هر چيزى ‪ ،‬بشکل بهمن فرود امدن‬

‫‪avant-garde‬‬ ‫پيشرو و موجد (سبک و طريقه هنرى)‬

‫‪avarice‬‬ ‫زياده جويى ‪ ،‬از ‪ ،‬حرص ‪ ،‬طمع‬

‫‪avenge‬‬ ‫کينه جويى کردن (از) ‪ ،‬تالفى کردن ‪ ،‬انتقام کشيدن (از) ‪ ،‬دادگيرى کردن ‪،‬‬
‫خونخواهى کردن‬
‫‪aver‬‬ ‫از روى يقين گفتن ‪ ،‬بطور قطع اظهار داشتن ‪ ،‬اثبات کردن ‪ ،‬تصديق کردن ‪ ،‬بحق‬
‫دانستن‬
‫‪averse‬‬ ‫بيزار ‪ ،‬مخالف ‪ ،‬متنفر ‪ ،‬برخالف ميل‬

‫‪aversion‬‬ ‫بيزارى ‪ ،‬نفرت ‪ ،‬مخالفت ‪ ،‬ناسازگارى ‪ ،‬مغايرت‬

‫‪avert‬‬ ‫برگرداندن ‪ ،‬گردانيدن ‪ ،‬دفع کردن ‪ ،‬گذراندن ‪ ،‬بيزار کردن ‪ ،‬بيگانه کردن ‪ ،‬منحرف‬
‫کردن‬
‫‪aviary‬‬ ‫النه مرغ ‪ ،‬مرغدانى ‪ ،‬محل پرندگان‬

‫‪avid‬‬ ‫حريص ‪ ،‬ازمند ‪ ،‬مشتاق ‪ ،‬ارزومند ‪ ،‬متمايل‬

‫‪avidity‬‬ ‫اشتياق ‪ ،‬حرص ‪ ،‬ازمندى ‪ ،‬پرخورى ‪ ،‬طمع‬

‫‪avocation‬‬ ‫پيشه ‪ ،‬کار فرعى ‪ ،‬کار جزيى ‪ ،‬مشغوليت ‪ ،‬سرگرمى ‪ ،‬کار ‪ ،‬حرفه ‪ ،‬کسب‬

‫‪avow‬‬ ‫اعتراف کردن ‪ ،‬پيمان ‪ ،‬عهد ‪ ،‬قول ‪ ،‬شرط ‪ ،‬تعيين ‪ ،‬عزم ‪ ،‬تصميم ‪ ،‬نذر کردن ‪ ،‬قسم‬
‫خوردن ‪ ،‬وقف کردن‬

‫‪35‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪avuncular‬‬ ‫مربوط بدايى ‪ ،‬مانند دايى ‪( ،‬به شوخى) طرف ‪ ،‬مرتهن ياگروگير‬

‫‪awaken‬‬ ‫بيدار کردن ‪ ،‬بيدار شدن‬

‫‪awe‬‬ ‫ترس (اميخته با احترام) ‪ ،‬وحشت ‪ ،‬بيم ‪ ،‬هيبت دادن ‪ ،‬ترساندن‬

‫‪awl‬‬ ‫درفش ‪ ،‬سوراخ کن‬

‫‪awry‬‬ ‫منحرف ‪ ،‬غلط ‪ ،‬کج ‪ ،‬چپ چپ ‪ ،‬بدشکل ‪ ،‬بطور مايل ‪ ،‬زشت‬

‫‪axiom‬‬ ‫بديهيه ‪ ،‬اصل متعارف ‪ ،‬حقيقت اشکار ‪ ،‬قضيه حقيقى ‪ ،‬حقيقت متعارفه ‪ ،‬بديهيات ‪،‬‬
‫قاعده کلى ‪ ،‬اصل عمومى ‪ ،‬اصل موضوعه ‪ ،‬پند ‪ ،‬اندرز‬
‫‪axiomatic‬‬ ‫بديهى ‪ ،‬حاوى پند يا گفته هاى اخالقى‬

‫‪aye‬‬ ‫بله ‪ ،‬ارى ‪ ،‬راى مثبت‬

‫‪azalea‬‬ ‫اچاليد ‪ ،‬نوعى بوته از جنس خلنگ (‪ ، )ericacea‬گياه ازاليه‬

‫‪azan‬‬ ‫اذان‬

‫‪Azerbaijan‬‬ ‫آذربايجان‬

‫‪Azerbaijani‬‬ ‫آذربايجاني‬

‫‪azure‬‬ ‫رنگ نيل ‪ ،‬اسمان نيلگون ‪ ،‬الجوردى ‪ ،‬سنگ الجورد‬

‫‪babble‬‬ ‫تداخل سيگنالها در تعداد زيادى از کانالهاى يک سيستم ‪ ،‬ور ور کردن ‪ ،‬سخن‬
‫نامفهوم گفتن ‪ ،‬فاش کردن ‪ ،‬ياوه گفتن ‪ ،‬ياوه ‪ ،‬سخن بيهوده ‪ ،‬من ومن‬
‫‪bacchanalian‬‬ ‫وابسته به جشن باده گسارى و شادمانى‬

‫‪back‬‬ ‫پشت را تقويت کردن ‪ ،‬پشت ريختن پشت انداختن ‪ ،‬سمت عقب ‪ ،‬پشت نويسى‬
‫کردن ‪ ،‬ظهر نويسى کردن ‪ ،‬مدافع ‪ ،‬بک ‪ ،‬تنظيم بادبان ‪ ،‬پشت (بدن) ‪ ،‬عقبى ‪،‬‬
‫گذشته ‪ ،‬پشتى کنندگان ‪ ،‬تکيه گاه ‪ ،‬به عقب ‪ ،‬درعقب ‪ ،‬برگشت ‪ ،‬پاداش ‪ ،‬جبران ‪،‬‬
‫ازعقب ‪ ،‬پشت سر ‪ ،‬بدهى پس افتاده ‪ ،‬پشتى کردن ‪ ،‬پشت انداختن ‪ ،‬بعقب رفتن ‪،‬‬
‫بعقب بردن ‪ ،‬برپشت چيزى قرارگرفتن ‪ ،‬سوارشدن ‪ ،‬پشت چيزى نوشتن ‪،‬‬
‫ظهرنويسى کردن‬
‫‪bacterium‬‬ ‫ميکروبهاى گياهى‬

‫‪badger‬‬ ‫دستفروش‪ ،‬دورهگرد‪ ،‬خرده فروش‪( ،‬ج‪ -‬ش) گورکن‪ ،‬خرسک‪،‬‬


‫شغاره(‪ ،)mustelidae‬سربسر گذاشتن‪ ،‬اذيت کردن‪ ،‬آزار کردن‬
‫‪badinage‬‬ ‫خوشمزگى ‪ ،‬لودگى ‪ ،‬پرحرفى‬

‫‪36‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪baffle‬‬ ‫ديوار ارام کننده ‪ ،‬سپر ‪ ،‬صفحه منعکس کننده ‪ ،‬صفحه انعکاس از پيشرفت بازداشتن‬
‫‪ ،‬تيغه بلندگو ‪ ،‬گيج يا گمراه کردن ‪ ،‬مغشوش کردن ‪ ،‬دستپاچه کردن ‪ ،‬بى نتيجه‬
‫کردن ‪ ،‬پريشانى ‪ ،‬اهانت‬
‫‪Baghdad‬‬ ‫بغداد‬

‫‪Bahamas‬‬ ‫باهاما‬

‫‪Bahamian‬‬ ‫اهل باهاما‬

‫‪Bahrain‬‬ ‫بحرين‬

‫‪Bahraini‬‬ ‫بحريني‬

‫‪bailiff‬‬ ‫مباشر ‪ ،‬ناظر ‪ ،‬ضابط ‪ ،‬امين صلح يا قاضى ‪ ،‬نگهبان دژ سلطنتى‬

‫‪bait‬‬ ‫طعمه دادن ‪ ،‬خوراک دادن ‪ ،‬طعمه رابه قالب ماهيگيرى بستن ‪ ،‬چينه ‪ ،‬مايه تطميع‬
‫‪ ،‬دانه ء دام‬
‫‪baize‬‬ ‫نوعى فالنل روميزى‬

‫‪Baku‬‬ ‫باکو‬

‫‪bald‬‬ ‫لخت ‪ ،‬بيمو ‪ ،‬کل ‪ ،‬برهنه ‪( ،‬مجازى) بى لطف ‪ ،‬ساده ‪ ،‬بى مالحت ‪ ،‬عريان ‪ ،‬کچل ‪،‬‬
‫طاس شدن‬
‫‪bale‬‬ ‫عدل ‪ ،‬لنگه ‪ ،‬تاچه ‪ ،‬مصيبت ‪ ،‬بال ‪ ،‬رنج ‪ ،‬محنت ‪ ،‬رقصيدن‬

‫‪baleful‬‬ ‫محنت بار ‪ ،‬مصيبت بار ‪ ،‬غم انگيز‬

‫‪balk‬‬ ‫مرز ‪ ،‬زمين شخم نشده ‪( ،‬مج) مانع ‪ ،‬مايه ء لغزش ‪ ،‬طفره رفتن از ‪ ،‬امتناع ورزيدن ‪،‬‬
‫رد کردن ‪ ،‬زيرش زدن‬
‫‪ballad‬‬ ‫شعر افسانه اى ‪( ،‬موسيقى) تصنيف ‪ ،‬اواز يکنفرى که در ضمن آن داستانى بيان‬
‫ميشود ‪ ،‬يک قطعه ء رومانتيک‬
‫‪ball-and-socket‬‬ ‫مفصل ماشينى که گلوله دارد و درتوى حفره اى قرار ميگيرد‬
‫‪joint‬‬
‫‪ballast‬‬ ‫کيسه شن ‪ ،‬وزنه متعادل کننده ‪ ،‬جرم تعادل ‪ ،‬پاره سنگ ‪ ،‬شن ريزى ‪ ،‬هرچيز‬
‫سنگينى چون شن و ماسه که در ته کشتى ميريزند تا از واژگون شدنش جلوگيرى‬
‫کند ‪ ،‬باالست ‪ ،‬سنگينى ‪ ،‬شن و خرده سنگى که در راه اهن بکارميرود ‪ ،‬کيسه شنى‬
‫که در موقع صعودبالون پايين مياندازند ‪ ،‬سنگ و شن در ته کشتى يا بالون ريختن ‪،‬‬
‫سنگين کردن‬
‫‪balm‬‬ ‫بلسان ‪ ،‬مرهم‬

‫‪37‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪balmy‬‬ ‫داراى خاصيت مرهم ‪ ،‬خنک کننده ‪ ،‬خوشبو‬

‫‪balsam‬‬ ‫بلسان ‪ ،‬درخت گل حنا‬

‫‪Bamako‬‬ ‫باماکو‬

‫‪banal‬‬ ‫پيش پا افتاده ‪ ،‬مبتذل ‪ ،‬معمولى ‪ ،‬همه جايى‬

‫‪Bandar Seri‬‬ ‫بندر سري بگاون‬


‫‪Begawan‬‬
‫‪bandy‬‬ ‫رد و بدل کردن ‪ ،‬اينسو و انسو پرت کردن ‪ ،‬بحث کردن ‪ ،‬چوگان سر کج ‪ ،‬چوگان‬
‫بازى ‪ ،‬کچ ‪ ،‬چنبرى‬
‫‪bane‬‬ ‫مايه ء هالکت ‪ ،‬زهر(درترکيب) ‪ ،‬جانى ‪ ،‬قاتل ‪ ،‬مخرب زندگى‬

‫‪baneful‬‬ ‫زهرالود ‪ ،‬مضر ‪ ،‬موذى‬

‫‪Bangkok‬‬ ‫بانکوک‬

‫‪Bangladesh‬‬ ‫بنگالدش‬

‫‪Bangladeshi‬‬ ‫بنگالدشي‬

‫‪Banjul‬‬ ‫شهر بانجول‬

‫‪banter‬‬ ‫مورداستهزاء قراردادن ‪ ،‬دست انداختن ‪ ،‬شوخى کنايه دار ‪ ،‬خوشمزگى‬

‫‪bar‬‬ ‫کانون وکال ‪ ،‬جايگاه متهمين در دادگاه ‪ ،‬چوب افقى باالى مانع (دو و ميدانى) ‪،‬‬
‫ستون ‪ ،‬ميله اهنى ‪ ،‬نوشگاه ‪ ،‬خور ‪ ،‬ميل ‪ ،‬ميله ‪ ،‬شمش ‪ ،‬تير ‪ ،‬نرده حائل ‪ ،‬مانع‬
‫شدن ‪( ،‬مجازى) مانع ‪ ،‬جاى ويژه زندانى در محکمه ‪( ،‬با ‪ )the‬وکالت ‪ ،‬دادگاه ‪،‬‬
‫هيئت وکالء ‪ ،‬ميکده ‪ ،‬بارمشروب فروشى ‪ ،‬ازبين رفتن(ادعا) رد کردن دادخواست ‪،‬‬
‫بستن ‪ ،‬مسدودکردن ‪ ،‬بازداشتن ‪ ،‬ممنوع کردن ‪ ،‬بجز ‪ ،‬باستنثاء ‪ ،‬بنداب‬
‫‪barb‬‬ ‫پيکان ‪ ،‬نوک ‪ ،‬ريش ‪ ،‬خاردارکردن ‪ ،‬پيکاندارکردن‬

‫‪Barbadian‬‬ ‫اهل باربادوس‬

‫‪Barbados‬‬ ‫کشور بار بادوس‬

‫‪barcarole‬‬ ‫سرود کرجى بان‬

‫‪Barcelona‬‬ ‫بارسلون‬

‫‪bard‬‬ ‫پين ‪ ،‬ميله ‪ ،‬زره اسب ‪ ،‬شاعر(باستانى) ‪ ،‬رامشگر ‪ ،‬شاعر و اوازخوان‬

‫‪barefaced‬‬ ‫بى شرم ‪ ،‬گستاخ ‪ ،‬پررو ‪ ،‬روباز‬

‫‪baritone‬‬ ‫صداى بين بم و زير(باريتون)‬

‫‪38‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪barograph‬‬ ‫فشار سنج ثبات‬

‫‪barometer‬‬ ‫فشارسنج هوا ‪ ،‬بارومتر ‪ ،‬فشارسنج ‪ ،‬هواسنج ‪ ،‬ميزان الهواء ‪ ،‬فشار سنج (براى اندازه‬
‫گيرى فشارهوا)‬
‫‪baroque‬‬ ‫غريب‪ ،‬آرايش عجيب وغريب‪ ،‬بي تناسب‪ ،‬وابسته به سبک معماري در قرن هيجدهم‪،‬‬
‫سبکبيقاعده وناموزون موسيقي‬
‫‪barrage‬‬ ‫وقت اضافى (شمشيربازى) ‪ ،‬سد اتش ‪ ،‬سدبندى ‪ ،‬رگبارگلوله ‪ ،‬بطورمسلسل بيرون‬
‫دادن‬
‫‪barren‬‬ ‫نازا ‪ ،‬عقيم ‪ ،‬لم يزرع ‪ ،‬بى ثمر ‪ ،‬بى حاصل ‪ ،‬تهى ‪ ،‬سترون‬

‫‪barricade‬‬ ‫مهار هواپيما ‪ ،‬سد جاده ‪ ،‬سنگربندى کردن ‪ ،‬سنگربندى موقتى ‪ ،‬مسدود کردن‬
‫(بامانع)‬
‫‪barring‬‬ ‫بجز ‪ ،‬باستثناء‬

‫‪barrister‬‬ ‫وکيل دادگسترى ‪ ،‬وکيل مدافع ‪ ،‬وکيل مشاور ‪ ،‬وکيل دعاوى‬

‫‪barterer‬‬ ‫معامله گر پاياپاى‬

‫‪bashful‬‬ ‫کم رو ‪ ،‬خجول ‪ ،‬ترسو ‪ ،‬محجوب‬

‫‪bask‬‬ ‫افتاب خوردن ‪ ،‬باگرماى ماليم گرم کردن ‪ ،‬حمام افتاب گرفتن‬

‫‪bass‬‬ ‫نوعى ماهى خارداردريايى ‪( ،‬موسيقى) بم ‪ ،‬کسى که صداى بم دارد‬

‫‪baste‬‬ ‫چرب کردن (گوشت کباب) ‪ ،‬نم زدن ‪( ،‬در گويش) شالق زدن ‪ ،‬زخم زبان زدن ‪،‬‬
‫کوک موقتي(بلباس)‬
‫‪bastion‬‬ ‫باستيون ‪ ،‬سنگر و استحکامات‬

‫‪bate‬‬ ‫کم کردن ‪ ،‬تخفيف دادن ‪ ،‬پايين اوردن ‪ ،‬نگهداشتن (نفس) ‪ ،‬راضى کردن ‪ ،‬دليل‬
‫وبرهان اوردن ‪ ،‬بال زدن بطرف پايين ‪ ،‬خيساندن چرم درماده قليايى‬
‫‪bathos‬‬ ‫تنزل از مطالب عالى به چيزهاى پيش پا افتاده‬

‫‪baton‬‬ ‫عصا يا چوپ صاحب منصبان ‪( ،‬موسيقى) چوب ميزانه ‪ ،‬باتون ياچوب قانون ‪ ،‬عصاى‬
‫افسران‬
‫‪battalion‬‬ ‫علوم نظامى) گردان ‪( ،‬در جمع) نيروهاى ارتشى‬

‫‪batten‬‬ ‫قاب نوسانى ماشين بافندگى ‪ ،‬تخته سقف ‪ ،‬زيرکوب ‪ ،‬زهوار ‪ ،‬زبانه ‪ ،‬پروار کردن ‪،‬‬
‫چاق شدن ‪ ،‬حاصل خيز شدن ‪ ،‬نشو و نما کردن‬
‫‪batter‬‬ ‫خرد کردن ‪ ،‬داغان کردن ‪ ،‬پى درپى زدن ‪ ،‬خراب کردن ‪ ،‬خمير(دراشپزى) ‪،‬‬
‫خميدگى پيداکردن ‪ ،‬باخميرپوشاندن ‪ ،‬خميردرست کردن‬

‫‪39‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪battery‬‬ ‫باطرى ‪ ،‬باترى ‪( ،‬علوم نظامى) اتشبار ‪ ،‬صداى طبل ‪ ،‬حمله با توپخانه ‪ ،‬ضرب و جرح‬

‫‪bauble‬‬ ‫چيزقشنگ وبى مصرف ‪ ،‬اسباب بازى بچه‬

‫‪bawdy‬‬ ‫زشت ‪ ،‬هرزه ‪ ،‬شنيع ‪ ،‬مربوط به جاکشى ‪ ،‬بى عفت‬

‫‪bawl‬‬ ‫داد زدن ‪ ،‬فرياد زدن ‪ ،‬گريه (باصداى بلند)‬

‫‪beacon‬‬ ‫برج دريايى ‪ ،‬برج مراقبت برج کنترل هواپيماها ‪ ،‬چراغ دريايى ‪ ،‬ديدگاه ‪ ،‬برج ديدبانى‬
‫‪ ،‬امواج راديويى براى هدايت هواپيما ‪ ،‬باچراغ يانشان راهنمايى کردن‬
‫‪beam‬‬ ‫باريکه ‪ ،‬دسته کردن اشعه الکترونى ‪ ،‬جهت دادن ‪ ،‬تيرک ‪ ،‬تير سقف ‪ ،‬شاه تير ‪،‬‬
‫فرسب ‪ ،‬عرض ناو ‪ ،‬عرض ستون نور ‪ ،‬نورافکن شعاع نور ‪ ،‬شاهين ترازو ‪ ،‬ميله ‪،‬‬
‫شاهپر ‪ ،‬تيرعمارت ‪ ،‬نورافکندن ‪ ،‬پرتوافکندن ‪ ،‬پرتو ‪ ،‬شعاع‬
‫‪beatific‬‬ ‫سعادت اميز ‪ ،‬فرخنده‬

‫‪beatify‬‬ ‫سعادت جاودانى بخشيدن ‪ ،‬امرزيدن ‪ ،‬مبارک خواندن‬

‫‪beatitude‬‬ ‫سعادت جاوداني‪ ،‬برکت‪ ،‬خوشابحال‬

‫‪beau‬‬ ‫کج کاله ‪ ،‬جوان شيک ‪ ،‬مرديکه خيلى بزن توجه دارد‬

‫‪becalm‬‬ ‫دريا نوردى) از پيشرفت بازداشتن (دراثر فقدان باد) ‪ ،‬ارام کردن ‪ ،‬تسلى دادن‬

‫‪beck‬‬ ‫اشاره ‪ ،‬تکان سريادست ‪ ،‬تعظيم کردن ‪ ،‬باسرتصديق کردن ياحالى کردن چيزى ‪،‬‬
‫سرتکان دادن‬
‫‪bedaub‬‬ ‫الودن ‪ ،‬ملوث کردن ‪ ،‬اندودن ‪ ،‬رنگ کردن‬

‫‪bedeck‬‬ ‫ارايش کردن ‪ ،‬اراستن ‪ ،‬زينت دادن‬

‫‪bedizen‬‬ ‫از روى جلفى اراستن ‪ ،‬زرق و برق دار کردن‬

‫‪bedlam‬‬ ‫تيمارستان ‪ ،‬وابسته به ديوانه ها يا ديوانه خانه‬

‫‪bedraggle‬‬ ‫خيس کردن ‪ ،‬روى زمين کشيدن و چرک کردن ‪ ،‬کثيف کردن‬

‫‪beeline‬‬ ‫خط راست ‪ ،‬خط مستقيم ‪ ،‬اقصر طرق‬

‫‪befog‬‬ ‫بامه پوشيدن ‪ ،‬گيج کردن‬

‫‪befriend‬‬ ‫دوستانه رفتار کردن ‪ ،‬همراهى کردن با‬

‫‪befuddle‬‬ ‫گيج کردن ‪( ،‬بامشروب) سرمست کردن‬

‫‪beget‬‬ ‫توليد کردن ‪ ،‬بوجود اوردن ‪ ،‬ايجاد کردن ‪ ،‬سبب وجود شدن‬

‫‪begrudge‬‬ ‫غرولند کردن ‪ ،‬غبطه خوردن ‪ ،‬مضايقه کردن‬

‫‪40‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪beguile‬‬ ‫فريب دادن ‪ ،‬فريب خوردن ‪ ،‬گول زدن ‪ ،‬اغفال کردن‬

‫‪behemoth‬‬ ‫اسب ابى ‪ ،‬کرگدن ‪ ،‬هرچيز عظيم الجثه و نيرومند‬

‫‪behest‬‬ ‫قول ‪ ،‬وعده ‪ ،‬موعود ‪ ،‬امر ‪ ،‬دستور‬

‫‪beholden‬‬ ‫مديون ‪ ،‬مرهون ‪ ،‬زير بار منت‬

‫‪behoove‬‬ ‫واجب بودن ‪ ،‬فرض بودن ‪ ،‬اقتضاء کردن ‪ ،‬شايسته بودن ‪( ،‬درمورد لباس) امدن به‬

‫‪Beijing‬‬ ‫پکن‬

‫‪Beirut‬‬ ‫شهر بيروت‬

‫‪belabor‬‬ ‫امدن و رفتن ‪ ،‬با دقت روى چيزى کار کردن ‪ ،‬شالق زدن ‪( ،‬مجازى) زخم زبان زدن‬
‫‪ ،‬سخت زدن‬
‫‪Belarus‬‬ ‫بالروس‬

‫‪Belarusian‬‬ ‫بالروسي‬

‫‪belate‬‬ ‫از موقع گذراندن ‪ ،‬ديرکردن‬

‫‪belated‬‬ ‫ديرشده ‪ ،‬ديرتر از موقع ‪ ،‬از موقع گذشته‬

‫‪belay‬‬ ‫به لنگر بستن قايق ‪ ،‬حمايت (کوهنوردى) ‪ ،‬محکوم کردن ‪ ،‬عمل پيچيدن ‪ ،‬وسيله‬
‫پيچيدن ‪ ،‬محاط کردن ‪ ،‬پوشاندن ‪ ،‬اماده کردن ‪ ،‬دستگيره ‪ ،‬جادستى‬
‫‪beleaguer‬‬ ‫محاصره کردن ‪ ،‬احاطه کردن‬

‫‪Belgian‬‬ ‫بلژيکي‬

‫‪Belgium‬‬ ‫بلژيک‬

‫‪Belgrade‬‬ ‫بلگراد‬

‫‪belie‬‬ ‫دروغ دراوردن ‪ ،‬افترا زدن (به) ‪ ،‬بد وانمود کردن ‪ ،‬دروغ گفتن ‪ ،‬دروغگو درامدن ‪،‬‬
‫خيانت کردن به ‪ ،‬عوضى نشان دادن‬
‫‪believe‬‬ ‫باور کردن ‪ ،‬اعتقادکردن ‪ ،‬گمان داشتن ‪ ،‬ايمان اوردن ‪ ،‬اعتقادداشتن ‪ ،‬معتقدبودن‬

‫‪belittle‬‬ ‫کسى را کوچک کردن ‪ ،‬تحقير نمودن ‪ ،‬کم ارزش کردن‬

‫‪Belize‬‬ ‫کشور بليز ‪ ،‬شهر بليز‬

‫‪Belizean‬‬ ‫اهل بليز‬

‫‪belle‬‬ ‫زن زيبا ‪ ،‬دختر خوشگل ‪ ،‬دالرام‬

‫‪bellicose‬‬ ‫اماده بجنگ ‪ ،‬جنگجو ‪ ،‬دعوايى‬

‫‪41‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪belligerent‬‬ ‫نيروى شورشى ‪ ،‬ماجراجو ‪ ،‬متحارب ‪ ،‬متخاصم ‪ ،‬جنگجو ‪ ،‬داخل درجنگ‬

‫‪bellwether‬‬ ‫پيش اهنگ گله ‪ ،‬گوسفند زنگوله دار ‪( ،‬مجازى) رهبر ‪ ،‬پيشوا‬

‫‪belly button‬‬ ‫ناف‬

‫‪belly‬‬ ‫نوعى روش حمله با پاس دادن به شکم بازيگر (فوتبال امريکايى) ‪ ،‬قسمت زير تخته‬
‫بسکتبال ‪ ،‬قسمت داخلى کمان نزديک زه ‪ ،‬طبله ‪ ،‬شکم دادن وباد کردن‬
‫‪Belmopan‬‬ ‫بلموپان‬

‫‪bemoan‬‬ ‫سوگوارى کردن (براى) ‪ ،‬گريه کردن (براى) ‪ ،‬افسوس خوردن (براى)‬

‫‪bemuse‬‬ ‫گيج کردن ‪ ،‬غرق افکار شاعرانه کردن ‪ ،‬بفکر انداختن‬

‫‪bemused‬‬ ‫نوعي پوسته براي موبايل‬

‫‪bend‬‬ ‫کمان ‪ ،‬خمش فشارى ‪ ،‬بستن بادبان به تير دکل ‪ ،‬خم شدن (کوهنوردى) ‪ ،‬خميدن ‪،‬‬
‫خمش ‪ ،‬زانويه ‪ ،‬شرايط خميدگى ‪ ،‬زانويى ‪ ،‬گيره ‪ ،‬خم کردن ‪ ،‬کج کردن ‪ ،‬منحرف‬
‫کردن ‪ ،‬تعظيم کردن ‪ ،‬دوال کردن ‪ ،‬کوشش کردن ‪ ،‬بذل مساعى کردن‬
‫‪benediction‬‬ ‫دعاى خير ‪ ،‬دعاى اختتام ‪ ،‬برکت ‪ ،‬نيايش‬

‫‪benefactor‬‬ ‫صاحب خير ‪ ،‬ولينعمت ‪ ،‬نيکوکار ‪ ،‬بانى خير ‪ ،‬واقف‬

‫‪benefice‬‬ ‫درامد کليسايى ‪ ،‬لطف ‪ ،‬نيکى‬

‫‪beneficent‬‬ ‫نيکوکار ‪ ،‬صاحب کرم ‪ ،‬منعم‬

‫‪beneficent‬‬ ‫نيکوکار ‪ ،‬صاحب کرم ‪ ،‬منعم‬

‫‪beneficial‬‬ ‫سودمند ‪ ،‬مفيد ‪ ،‬نافع ‪ ،‬پرمنفعت ‪ ،‬بااستفاده‬

‫‪beneficiary‬‬ ‫موقوف عليه ‪ ،‬وظيفه خوار ‪ ،‬بهره بردار ‪ ،‬ذيحق ‪ ،‬ذينفع ‪ ،‬استفاده‬

‫‪benefit‬‬ ‫منفعت‪ ،‬استفاده‪ ،‬احسان‪ ،‬اعانه‪ ،‬نمايش براي جمعآوري اعانه‪ ،‬فايدهرساندن‪ ،‬احسان‬
‫کردن‪ ،‬مفيد بودن‪ ،‬فايده بردن‬
‫‪benevolence‬‬ ‫خير خواهى ‪ ،‬نيک خواهى ‪ ،‬نوع پرستى ‪ ،‬سخاوتمندى‬

‫‪benevolent‬‬ ‫کريم ‪ ،‬نيکخواه ‪ ،‬خيرانديش‬

‫‪benign‬‬ ‫مهربان ‪ ،‬ماليم ‪ ،‬لطيف ‪( ،‬پزشکى) خوش خيم ‪ ،‬بى خطر‬

‫‪benignant‬‬ ‫مهربان ‪ ،‬لطيف ‪ ،‬خوش خيم ‪ ،‬ماليم‬

‫‪benignity‬‬ ‫مهربانى ‪ ،‬شفقت ‪ ،‬احسان ‪ ،‬خوش خيمى‬

‫‪Benin‬‬ ‫بنين‬

‫‪42‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪Beninese‬‬ ‫اهل بنين‬

‫‪benison‬‬ ‫دعاى خير ‪ ،‬نعمت خدا داده ‪ ،‬سعادت جاودانى‬

‫‪bent‬‬ ‫قاب ‪ ،‬پايه ‪ ،‬اسم رمز از کار افتادن وسايل ‪ ،‬علف نيزار ‪ ،‬علف بوريا ‪ ،‬علف شبيه نى ‪،‬‬
‫سرازيرى ‪ ،‬سربااليى ‪ ،‬نشيب ‪ ،‬خميدگى ‪ ،‬خم شده ‪ ،‬منحنى‬
‫‪bequeath‬‬ ‫وصيت کردن ‪ ،‬وقف کردن ‪ ،‬تخصيص دادن به ‪( ،‬از راه وصيت نامه) بکسى واگذار‬
‫کردن‬
‫‪berate‬‬ ‫تخفيف درجه دادن ‪ ،‬سرزنش کردن‬

‫‪bereave‬‬ ‫محروم کردن ‪ ،‬داغديده کردن‬

‫‪bereavement‬‬ ‫محروميت ‪ ،‬داغدارى ‪ ،‬عزادارى‬

‫‪beret‬‬ ‫کاله گرد ونرم پشمى ‪ ،‬کاله بره‬

‫‪Berlin‬‬ ‫برلين‬

‫‪Bermuda‬‬ ‫برمودا‬

‫‪Bern‬‬ ‫برن‬

‫‪berserk‬‬ ‫ديوانه ‪ ،‬شوريده ‪ ،‬اشفته ‪ ،‬ازجا دررفته‬

‫‪berth‬‬ ‫کسب عنوان ‪ ،‬جاى خوابيدن در قايق ‪ ،‬اسکله ‪ ،‬پهلوگاه ‪ ،‬خوابگاه کشتى ‪ ،‬اطاق‬
‫کشتى ‪ ،‬لنگرگاه ‪ ،‬پهلوگرفتن ‪ ،‬موقعيت ‪ ،‬جا‬
‫‪beseech‬‬ ‫درجستجوى چيزى بودن ‪ ،‬التماس کردن ‪ ،‬تقاضا کردن ‪ ،‬استدعا کردن‬

‫‪beset‬‬ ‫حمله کردن ‪ ،‬به ستوه اوردن ‪ ،‬احاطه کردن ‪ ،‬مزين کردن ‪ ،‬حمله کردن بر ‪ ،‬بستوه‬
‫اوردن ‪ ،‬عاجز کردن‬
‫‪besiege‬‬ ‫محاصره کردن‬

‫‪besmear‬‬ ‫الودن ‪ ،‬اندودن ‪ ،‬ملوث کردن ‪ ،‬رنگ کردن ‪ ،‬کثيف کردن‬

‫‪besmirch‬‬ ‫لکه دار کردن‬

‫‪bestial‬‬ ‫دامى ‪ ،‬حيوانى ‪ ،‬شبيه حيوان ‪ ،‬جانور خوى‬

‫‪bestow‬‬ ‫امانت گذاردن ‪ ،‬بخشيدن ‪ ،‬ارزانى داشتن (با ‪ on‬يا) ‪upon‬‬

‫‪bestrew‬‬ ‫پوشاندن ‪ ،‬ريختن (روى) ‪ ،‬پاشيدن ‪ ،‬افشاندن‬

‫‪bestride‬‬ ‫باپاهاى گشادنشستن يا ايستادن ‪ ،‬نگهدارى ودفاع کردن از‬

‫‪bete noire‬‬ ‫موى دماغ ‪ ،‬ادم مزاحم وغير قابل تحمل‬

‫‪43‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪bethink‬‬ ‫انديشه کردن ‪ ،‬بخود امدن ‪ ،‬بياد اوردن‬

‫‪betide‬‬ ‫روى دادن ‪ ،‬اتفاق افتادن‬

‫‪betimes‬‬ ‫بهنگام ‪ ،‬بموقع ‪ ،‬صبح زود ‪ ،‬در اولين فرصت‬

‫‪betoken‬‬ ‫حاکى بودن از ‪ ،‬داللت کردن بر ‪ ،‬دال بر امرى‬

‫‪betray‬‬ ‫لو دادن ‪ ،‬تسليم دشمن کردن ‪ ،‬خيانت کردن به ‪ ،‬فاش کردن‬

‫‪betroth‬‬ ‫نامزدکردن ‪ ،‬مراسم نامزدى بعمل اوردن‬

‫‪betrothal‬‬ ‫نامزدى‬

‫‪bevel‬‬ ‫کج کردن ‪ ،‬شيب دار کردن ‪ ،‬پخ کردن لبه گرفتن ‪ ،‬تيزى لبه را گرفتن ‪ ،‬مورب ‪،‬‬
‫شيبدار ‪ ،‬پخ ‪ ،‬گونيا ‪ ،‬سطح اريب ‪،‬اريب کردن ‪ ،‬اريب وار بريدن ياتراشيدن ‪ ،‬رنده کر‬
‫دن‬
‫‪bevy‬‬ ‫دسته ‪ ،‬گروه (دختران)‬

‫‪bewilder‬‬ ‫گيج کردن ‪ ،‬سردرگم کردن ‪ ،‬گم کردن‬

‫‪Bhutan‬‬ ‫بوتان‬

‫‪Bhutanese‬‬ ‫بوتاني‬

‫‪biased‬‬ ‫سودار ‪ ،‬پيشقدر دار‬

‫‪bibliography‬‬ ‫تاريخچه ياتوضيح کتب ‪ ،‬فهرست کتب ‪ ،‬کتاب شناسى‬

‫‪bibliomania‬‬ ‫جنون کتاب دوستى‬

‫‪bibliophile‬‬ ‫دوستدار کتاب ‪ ،‬کتاب جمع کن ‪ ،‬عاشق شکل وظاهر کتب‬

‫‪bibulous‬‬ ‫جاذب ‪ ،‬ميگسار ‪ ،‬باده دوست ‪ ،‬باده نوش‬

‫‪bicameral‬‬ ‫داراى دو مجلس مقننه (مجلس شورا وسنا)‬

‫‪biceps‬‬ ‫عضله دو سر ‪ ،‬دو سر بازويى‬

‫‪bicker‬‬ ‫دعوا و منازعه ‪ ،‬پرخاش کردن ‪ ،‬ستيزه کردن‬

‫‪bide‬‬ ‫در انتظار ماندن ‪ ،‬درجايى باقى ماندن ‪ ،‬بکارى ادامه دادن ‪ ،‬تحمل کردن ‪ ،‬بخود‬
‫هموارکردن‬
‫‪biennial‬‬ ‫دوساله‪ ،‬درخت دوساله‬

‫‪bier‬‬ ‫تخت روان ‪ ،‬جاى گذاردن تابوت در قبر ‪ ،‬جسد ‪ ،‬الشه ‪ ،‬مقبره ‪ ،‬مزار‬

‫‪44‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪bifurcate‬‬ ‫دو شاخه شدن ‪ ،‬منشعب شدن ‪ ،‬دوشاخه شدن ‪ ،‬دوشاخه کردن ‪ ،‬بدوشاخه منشعب‬
‫کردن ‪ ،‬دوشاخه اى‬
‫‪bigamist‬‬ ‫مرد دو زنه ‪ ،‬زنى که دو شوهر دارد‬

‫‪bigamy‬‬ ‫تعدد زوجات ‪ ،‬دو زن دارى ‪ ،‬دو شوهرى‬

‫‪bight‬‬ ‫حلقه طناب مضاعف قايق ‪ ،‬حلقه طناب دوبل (کوهنوردى) ‪ ،‬حلقه طناب ‪ ،‬پيچ وخم ‪،‬‬
‫پيچ رودخانه ‪ ،‬خليج کوچک ‪ ،‬باطناب بستن‬
‫‪bigot‬‬ ‫ادم رياکار ‪ ،‬ادم خرافاتى ‪ ،‬متعصب‬

‫‪bigotry‬‬ ‫سرسختى درعقيده ‪ ،‬عمل تعصب اميز‬

‫‪bigraph‬‬ ‫گراف دو بخشي‬

‫‪bilateral‬‬ ‫دو طرفه ‪ ،‬دو جانبه ‪ ،‬دو جانبى ‪ ،‬دوطرفه ‪ ،‬دوجانبه ‪( ،‬گ) متقارن الطرفين ‪،‬‬
‫دوکنارى‬
‫‪bilateral‬‬ ‫دو طرفه ‪ ،‬دو جانبه ‪ ،‬دو جانبى ‪ ،‬دوطرفه ‪ ،‬دوجانبه ‪( ،‬گ) متقارن الطرفين ‪،‬‬
‫دوکنارى‬
‫‪bilge‬‬ ‫مکيدن اب يا روغن ‪ ،‬شکم بشکه ‪ ،‬رخنه پيدا کردن ‪ ،‬تراوش کردن ‪( ،‬مجازى) هر‬
‫چيز زننده ومتعفن ‪ ،‬اب ته کشتى‬
‫‪bilingual‬‬ ‫بدو زبان نوشته شده ‪ ،‬متلکم بدو زبان ‪ ،‬دوزبانى‬

‫‪bilious‬‬ ‫صفراوى ‪ ،‬زرداب ريز ‪ ،‬صفرايى مزاج ‪ ،‬سودايى مزاج‬

‫‪bilk‬‬ ‫گول ‪ ،‬کاله سر (کسى) گذاشتن ‪ ،‬از پرداخت (وجهى) طفره زدن ‪ ،‬چرند‬

‫‪billow‬‬ ‫موج بزرگ اب ‪ ،‬خيزاب ‪ ،‬موج زدن (از اب يا جمعيت يا ابر) ‪ ،‬بصورت موج درامدن‬

‫‪biography‬‬ ‫زيستنامه ‪ ،‬بيوگرافى ‪ ،‬تاريخچه زندگى ‪ ،‬تذکره ‪ ،‬زندگينامه‬

‫‪biology‬‬ ‫علم الحيات ‪ ،‬زيست شناسى ‪ ،‬زندگى حيوانى وگياهى هرناحيه‬

‫‪biped‬‬ ‫حيوان دوپا‬

‫‪birth‬‬ ‫زايش ‪ ،‬تولد ‪ ،‬پيدايش ‪ ،‬اغاز کردن ‪ ،‬زادن‬

‫‪birthmark‬‬ ‫خال مادر زادى ‪ ،‬عالمت ماه گرفتگى بر بدن‬

‫‪birthright‬‬ ‫حقوقى که در اثر تولد بخص تعلق مى گيرد‬

‫‪bitterness‬‬ ‫تلخى ‪ ،‬تندى‬

‫‪bivouac‬‬ ‫اردوگاه ‪ ،‬اردوى موقتى ‪ ،‬شب را بيتوته کردن‬

‫‪bizarre‬‬ ‫غريب و عجيب ‪ ،‬غير مانوس ‪ ،‬ناشى از هوس ‪ ،‬خيالى ‪ ،‬وهمى‬

‫‪45‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪bladder‬‬ ‫کيسه ‪ ،‬ابدان ‪ ،‬مثانه ‪ ،‬بادکنک ‪ ،‬پيشابدان ‪ ،‬کميزدان‬

‫‪blanch‬‬ ‫رنگ پريده ياسفيد شدن ‪ ،‬سفيدکردن (با اسيدوغيره) ‪ ،‬سفيدپوست کردن ‪ ،‬رنگ‬
‫پريده کردن ‪ ،‬رنگ چيزى را بردن‬
‫‪bland‬‬ ‫ماليم ‪ ،‬شيرين و مطلوب ‪ ،‬نجيب ‪ ،‬ارام ‪ ،‬بى مزه‬

‫‪blandish‬‬ ‫ريشخند کردن ‪ ،‬نوازش کردن ‪ ،‬چاپلوسى کردن‬

‫‪blandishment‬‬ ‫نوازش ‪ ،‬ريشخند ‪ ،‬چاپلوس‬

‫‪blare‬‬ ‫صداکردن (مثل شيپور) ‪ ،‬جار زدن ‪ ،‬با فرياد گفتن‬

‫‪blase‬‬ ‫بيزار از عشرت در اثر افراط درخوشى‬

‫‪blasé‬‬ ‫بيزار از عشرت در اثر افراط در خوشى‬

‫‪blaspheme‬‬ ‫کفرگويى کردن ‪ ،‬به مقدسات بى حرمتى کردن‬

‫‪blasphemous‬‬ ‫کفراميز ‪ ،‬کفرگوينده ‪ ،‬نوشته وگفته کفر اميز‬

‫‪blasphemy‬‬ ‫کفرگويى ‪ ،‬کفر ‪ ،‬ناسزا (گويى) ‪ ،‬توهين به مقدسات‬

‫‪blatant‬‬ ‫پرسروصدا ‪ ،‬شلوغ کننده ‪ ،‬خودنما ‪ ،‬خشن ‪ ،‬رسوا‬

‫‪blaze‬‬ ‫شعله درخشان يا اتش مشتعل ‪( ،‬مجازى) رنگ يا نور درخشان ‪ ،‬فروغ ‪ ،‬درخشندگى ‪،‬‬
‫جار زدن ‪ ،‬باتصوير نشان دادن‬
‫‪blazon‬‬ ‫اعالم کردن ‪ ،‬جلوه دادن ‪ ،‬منتشرکردن ‪ ،‬اراستن ‪ ،‬نشان خانوادگى ‪ ،‬سپر ‪ ،‬پرچم‬

‫‪bleak‬‬ ‫بى حفاظ ‪ ،‬در معرض باد سرد ‪ ،‬متروک ‪ ،‬غم افزا‬

‫‪bleed‬‬ ‫خون امدن از ‪ ،‬خون جارى شدن از ‪ ،‬خون گرفتن از ‪ ،‬خون ريختن ‪ ،‬اخاذى کردن‬

‫‪blemish‬‬ ‫خسارت واردکردن ‪ ،‬اسيب زدن ‪ ،‬لکه دار کردن ‪ ،‬بدنام کردن ‪ ،‬افترا زدن ‪ ،‬نقص‬

‫‪blight‬‬ ‫باد زدگى يا زنگ زدگى ‪ ،‬زنگار ‪ ،‬افت ‪ ،‬پژمردن‬

‫‪blighted‬‬ ‫بادزده ‪ ،‬بادخورده ‪ ،‬زنگ زده ‪ ،‬شپشه گرفته ‪ ،‬ناکام ‪ ،‬محروم‬

‫‪blink‬‬ ‫چشمک زدن ‪ ،‬سوسو زدن ‪ ،‬تجاهل کردن ‪ ،‬ناديده گرفته ‪ ،‬نگاه مختصر ‪ ،‬چشمک‬

‫‪blithe‬‬ ‫خوش قلب ‪ ،‬خوش ‪ ،‬ادم شوخ ومهربان ‪ ،‬مهربانى ‪ ،‬دوستانه ‪ ،‬نرم وماليم ‪ ،‬شوخ ‪،‬‬
‫شاددل‬
‫‪blithesome‬‬ ‫خوشدل ‪ ،‬شوخ ‪ ،‬بشاش ‪ ،‬سرحال‬

‫‪bloated‬‬ ‫ورم کرده ‪ ،‬اماس کرده‬

‫‪46‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪blockade‬‬ ‫بلوکه کردن ‪ ،‬راه بندان ‪ ،‬انسداد ‪ ،‬بستن ‪ ،‬محاصره کردن ‪ ،‬راه بندکردن ‪ ،‬سد راه ‪،‬‬
‫سدراه کردن‬
‫‪blood pressure‬‬ ‫فشار خون‬

‫‪blood vessel‬‬ ‫رگ ‪ ،‬عروق خونى‬

‫‪blood‬‬ ‫خوى ‪ ،‬مزاج ‪ ،‬نسبت ‪ ،‬خويشاوندى ‪ ،‬نژاد ‪( ،‬مجازى) نيرو ‪ ،‬خون الودکردن ‪ ،‬خون‬
‫جارى کردن ‪ ،‬خون کسى را بجوش اوردن ‪ ،‬عصبانى کردن‬
‫‪bloodstream‬‬ ‫رگ گردش خون‬

‫‪blowhard‬‬ ‫ادم الف زن ‪ ،‬پرحرف‬

‫‪bludgeon‬‬ ‫چوبدستى سرکلفت ‪ ،‬باچماق زدن ‪ ،‬مجبورکردن ‪ ،‬کتک زدن‬

‫‪bluff‬‬ ‫توپ زدن ‪ ،‬حريف را از ميدان درکردن ‪ ،‬توپ ‪ ،‬قمپز ‪ ،‬چاخان ‪ ،‬سراشيب ‪ ،‬پرتگاه‬

‫‪blunder‬‬ ‫اشتباه بزرگ ‪ ،‬سهو ‪ ،‬اشتباه لپى ‪ ،‬اشتباه کردن ‪ ،‬کوکورانه رفتن ‪ ،‬دست پاچه شدن و‬
‫بهم مخلوط کردن‬
‫‪blunderbuss‬‬ ‫نوعى تفنگ قديمى ‪( ،‬مجازى) ادم کودن‬

‫‪blurt‬‬ ‫بروزدادن ‪ ،‬از دهان بيرون انداختن (کلمات ‪ ،‬با) ‪out‬‬

‫‪blush‬‬ ‫سرخ شدن ‪ ،‬شرمنده شدن ‪ ،‬سرخى صورت در اثر خجلت‬

‫‪bluster‬‬ ‫باسختى وشدت وسروصدا وزيدن (مثل باد) ‪ ،‬پرسروصدا بودن ‪ ،‬باد مهيب وسهمگين‬

‫‪boast‬‬ ‫خرده الماسي که براي شيشهبري بکار رود‪ ،‬الف‪ ،‬مباهات‪ ،‬باليدن‪ ،‬خودستاءي کردن‪،‬‬
‫سخن اغراقآميز گفتن‪ ،‬بهرخ کشيدن‪ ،‬رجز خواندن‬
‫‪boatswain‬‬ ‫افسرى که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طناب هاى کشتى است‬

‫‪bode‬‬ ‫پيشگويى کردن ‪ ،‬نشانه بودن (از) ‪ ،‬حاکى بودن از ‪ ،‬داللت داشتن (بر) ‪ ،‬شگون‬
‫داشتن‬
‫‪bodice‬‬ ‫پستان بند ‪ ،‬سينه بند (زنانه)‬

‫‪bodily‬‬ ‫بدنى ‪ ،‬داراى بدن ‪ ،‬عمال ‪ ،‬واقعا ‪ ،‬جسمانى‬

‫‪body‬‬ ‫متن پيام ‪ ،‬گروه يا يکانى از يک عده عمده ‪ ،‬جسد ‪ ،‬تنه ‪ ،‬تن ‪ ،‬بدن ‪ ،‬الشه ‪ ،‬بدنه ‪،‬‬
‫اطاق ماشين ‪ ،‬جرم سماوى ‪ ،‬داراى جسم کردن ‪ ،‬ضخيم کردن ‪ ،‬غليظ کردن‬
‫‪Bogota‬‬ ‫بوگوتا‬

‫‪Bogotá‬‬ ‫بوگوتا‬

‫‪bogus‬‬ ‫ساختگى ‪ ،‬جعلى ‪ ،‬قالبى‬

‫‪47‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪bohemian‬‬ ‫اهل (کمى) که درزندگى ياکارخودبرسم وقانون ديگران کارى ندارد‬

‫‪boisterous‬‬ ‫خشن و زبر ‪ ،‬خشن وبى ادب ‪ ،‬قوى ‪ ،‬سترک ‪ ،‬شديد ‪ ،‬مفرط ‪ ،‬بلند وناهنجار ‪ ،‬توفانى‬

‫‪bole‬‬ ‫گل رس ‪ ،‬خاک رس ‪ ،‬گل مختوم‬

‫‪bolero‬‬ ‫رقص زنده اسپانياي‬

‫‪Bolivia‬‬ ‫بوليوي‬

‫‪Bolivian‬‬ ‫بوليويايي‬

‫‪boll‬‬ ‫حباب‪ ،‬برآمدگي مانند‪ ،‬قوزه پنبه‪ ،‬پياز‬

‫‪bolster‬‬ ‫کيسه يا تورى حاوى سنگ شکسته که براى کنترل فرسايش بکار ميرود ‪ ،‬متکا ‪،‬‬
‫تيرى که بطور عمودى زيرپايه گذارده شود ‪ ،‬بابالش نگهداشتن ‪ ،‬پشتى کردن ‪ ،‬تکيه‬
‫دادن ‪ ،‬تقويت کردن‬
‫‪bolt‬‬ ‫چفت کردن ‪ ،‬پيچ کردن ‪ ،‬فرار يا منحرف شدن اسب از مسير ‪ ،‬رول کوهنوردى ‪،‬‬
‫زبانه قفل ‪ ،‬گلنگدن ‪ ،‬کشو ‪ ،‬گلوله ‪،‬پيچ ‪ ،‬توپ پارچه ‪ ،‬از جاجستن ‪ ،‬رها کردن‬
‫‪،‬راست ‪ ،‬بطورعمودى ‪ ،‬مستقيما ‪ ،‬ناگهان‬
‫‪bomb‬‬ ‫يک برنامه زمانى دچار اين حالت مى شود که خروجى هاى ان نادرست بوده و يا به‬
‫علت اشتباهات منطقى و گرامرى قابل اجرا شدن نباشد ‪ ،‬خرابى غير عادى کامپيوتر ‪،‬‬
‫‪ ، crash‬شکست فاحش ‪ ،‬شوت دور ‪ ،‬محکم زدن گوى الکراس پاس بلند که منجر‬
‫به لمس گردد (فوتبال امريکايى) ‪ ،‬بمب ‪ ،‬نارنجک ‪ ،‬بمباران کردن ‪( ،‬نفت) مخزن‬
‫‪bombard‬‬ ‫گلوله باران ‪ ،‬بمباران کردن ‪ ،‬بتوپ بستن‬

‫‪bombardier‬‬ ‫توپچى ‪ ،‬بمب افکن (شخص)‬

‫‪bombardment‬‬ ‫گلوله باران کردن ‪ ،‬بمباران‬

‫‪bombast‬‬ ‫کتان ‪ ،‬جنس پنبه اى (مجازى) گزافه گويى ‪ ،‬سخن بزرگ يا قلنبه ‪ ،‬مبالغه‬

‫‪bombastic‬‬ ‫گزاف ‪ ،‬قلنبه ‪ ،‬مطنطن‬

‫‪bon mot‬‬ ‫شوخى ‪ ،‬بذله ‪ ،‬لطيفه‬

‫‪bona fide‬‬ ‫با حسن نيت ‪ ،‬به طور جدى ‪ ،‬باحسن نيت ‪ ،‬جدى ‪ ،‬واجد شرايط‬

‫‪bondage‬‬ ‫بندگى ‪ ،‬بردگى ‪ ،‬اسارت‬

‫‪bone marrow‬‬ ‫مغز استخوان‪ ،‬مخ‪ ،‬مغز قسمت عمده‪ ،‬جوهر‬

‫‪bone‬‬ ‫عظم ‪ ،‬استخوان بندى ‪ ،‬گرفتن يا برداشتن ‪ ،‬خواستن ‪ ،‬درخواست کردن ‪ ،‬تقاضاکردن‬

‫‪booming‬‬ ‫شکوفايي‬

‫‪48‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪boon‬‬ ‫فرمان يادستورى بصورت استدعا ‪ ،‬عطيه ‪ ،‬لطف ‪ ،‬احسان ‪ ،‬بخشش‬

‫‪boor‬‬ ‫باغبان ‪ ،‬روستايى ‪ ،‬دهاتى ‪ ،‬ادم بى تربيت ‪ ،‬ادم خشن‬

‫‪boorish‬‬ ‫خشن ‪ ،‬بى نزاکت ‪ ،‬دهاتى‬

‫‪bore‬‬ ‫داخل را تراشيدن سوراخ ‪ ،‬اشترک ‪ ،‬لوله توپ ‪ ،‬گمانه ‪ ،‬سنبيدن ‪ ،‬سفتن ‪ ،‬نقب زدن ‪،‬‬
‫بامته تونل زدن (با ‪ ، )through‬خسته کردن ‪ ،‬موى دماغ کسى شدن ‪ ،‬خسته‬
‫شدن ‪ ،‬منفذ ‪ ،‬مته ‪ ،‬وسيله سوراخ کردن ‪ ،‬کاليبر تفنگ ‪( ،‬مجازى) خسته کننده‬
‫‪borough‬‬ ‫آمريکايى) قصبه ‪ ،‬دهکده ‪ ،‬بخش ‪( ،‬انگليس) شهرياقصبه اى که وکيل به مجلس‬
‫بفرستد ياانجمن شهردارى داشته باشد‬
‫‪Bosnia and‬‬ ‫بوسني و هرزگوين‬
‫‪Herzegovina‬‬
‫‪Bosnia-‬‬ ‫بوسني و هرزگوين‬
‫‪Herzegovina‬‬
‫‪Bosnian‬‬ ‫بوسنيايي‬

‫‪bosom‬‬ ‫بغل ‪ ،‬بر ‪ ،‬پيش سينه ‪ ،‬بااغوش باز پذيرفتن ‪ ،‬دراغوش حمل کردن ‪ ،‬رازى رادرسينه‬
‫نهفتن ‪ ،‬داراى پستان شدن (درمورد دختران)‬
‫‪botanical‬‬ ‫وابسته به گياه شناسى ‪ ،‬ترکيب يامشتقى از مواد گياهى و داروهاى گياهى‬

‫‪botanize‬‬ ‫گياه جمع کردن (براى مقاصد گياه شناسى) ‪ ،‬تحقيقات گياه شناسى بعمل اوردن‬

‫‪botany‬‬ ‫کتاب گياه شناسى ‪ ،‬گياهان يک ناحيه ‪ ،‬زندگى گياهى يک ناحيه‬

‫‪Botswana‬‬ ‫کشور بوتسوانا‬

‫‪Botswanan‬‬ ‫بوتسوانا‬

‫‪bouillon‬‬ ‫ابگوشت‬

‫‪boundless‬‬ ‫بيکران ‪ ،‬بى حد و حصر‬

‫‪bountiful‬‬ ‫بخشنده ‪ ،‬سخى ‪ ،‬باسخاوت ‪ ،‬خوب ومهربان‬

‫‪bourgeois‬‬ ‫سوداگر ‪ ،‬عضوطبقه متوسط جامعه ‪ ،‬عضو طبقه دوم ‪ ،‬طبقه کاسب ودکاندار‬

‫‪bovine‬‬ ‫گاوى ‪ ،‬شبيه گاو ‪ ،‬گاو خوى‬

‫‪bowdlerize‬‬ ‫تزکيه ياتصفيه کردن ‪ ،‬قسمت هاى خارج از اخالق را حذف کردن از (کتاب وغيره)‬

‫‪bowler‬‬ ‫قدح ساز ‪ ،‬نوعى کاله لبه دار ‪ ،‬کسى که باگلوله ياگوى بازى ميکند ‪ ،‬مشروب‬
‫خوارافراطى ‪ ،‬دائم الخمر‬

‫‪49‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪boycott‬‬ ‫تحريم کردن ‪ ،‬تحريم ‪ ،‬بايکوت‬

‫‪brackish‬‬ ‫شورمزه ‪ ،‬بدمزه‬

‫‪brae‬‬ ‫ساحل ‪ ،‬دامنه ‪ ،‬سرازيرى تپه ‪ ،‬تپه‬

‫‪braggadocio‬‬ ‫ادم الفزن ‪ ،‬گزافه گو ‪ ،‬متظاهر‬

‫‪braggart‬‬ ‫الفزن ‪ ،‬گزافه گو ‪ ،‬رجز خوان‬

‫‪brain stem‬‬ ‫ساقه مغز‬

‫‪brain‬‬ ‫مخ ‪ ،‬کله ‪ ،‬هوش ‪ ،‬ذکاوت ‪ ،‬فهم ‪ ،‬مغز کسى را دراوردن ‪ ،‬بقتل رساندن‬

‫‪brandish‬‬ ‫زرق وبرق دادن (شمشير) ‪ ،‬باهتزاز دراوردن (شمشير وتازيانه) ‪ ،‬تکان دادن سالح‬
‫(ازروى تهديد)‬
‫‪brash‬‬ ‫عجول و بى پروا ‪ ،‬متهور ‪ ،‬گستاخ ‪ ،‬بى حيا ‪ ،‬بى شرم‬

‫‪Brasilia‬‬ ‫برازيليا‬

‫‪Bratislava‬‬ ‫براتيسالوا‬

‫‪bravado‬‬ ‫الف دليرى ‪ ،‬خودستا ‪ ،‬پهلوان پنبه ‪ ،‬دلير دروغى‬

‫‪bravo‬‬ ‫مريزاد ‪ ،‬افرين ‪ ،‬براوو ‪ ،‬هورا‬

‫‪brawn‬‬ ‫گوشت ‪ ،‬ماهيچه ‪( ،‬مجازى) نيرو ‪ ،‬نيروى عضالنى‬

‫‪bray‬‬ ‫عرعرکردن ‪ ،‬عرعر‬

‫‪braze‬‬ ‫لحيم کردن ‪ ،‬سخت کردن‬

‫‪brazen‬‬ ‫برنجى ‪( ،‬مجازى) بى شرم ‪ ،‬بى باک ‪ ،‬بى پروايى نشان دادن ‪ ،‬گستاخى کردن‬

‫‪brazier‬‬ ‫منقل اتش ‪ ،‬برنج سازى‬

‫‪Brazil‬‬ ‫برزيل‬

‫‪Brazilian‬‬ ‫برزيلي‬

‫‪breach‬‬ ‫تجاوز به حقوق ديگران ‪ ،‬نقض عهد نقض کردن ‪ ،‬نفوذ کردن ‪ ،‬رخنه کردن سوراخ‬
‫کردن ‪ ،‬نقض کردن ‪ ،‬نقض عهد کردن ‪ ،‬ايجاد شکاف کردن ‪ ،‬رخنه کردن در‬
‫‪breadth‬‬ ‫پهنا ‪ ،‬عرض ‪ ،‬وسعت نظر‬

‫‪breaker‬‬ ‫موج بزرگى که بساحل خورده ودرهم مى شکند‬

‫‪breast‬‬ ‫اغوش ‪( ،‬مجازى) افکار ‪ ،‬وجدان ‪ ،‬نوک پستان ‪ ،‬هرچيزى شبيه پستان ‪ ،‬سينه بسينه‬
‫شدن ‪ ،‬برابر ‪ ،‬باسينه دفاع کردن‬

‫‪50‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪breath‬‬ ‫دم ‪ ،‬نفس ‪ ،‬نسيم ‪( ،‬مجازى) نيرو ‪ ،‬جان ‪ ،‬رايحه‬

‫‪breathe‬‬ ‫دم زدن ‪ ،‬نفس کشيدن ‪ ،‬استنشاق کردن‬

‫‪breech‬‬ ‫کوالس (توپ) ‪ ،‬محفظه کوالس ‪ ،‬ته دار کردن ‪ ،‬ته تفنگ ‪ ،‬ته توپ ‪( ،‬در گويش)‬
‫کفل‬
‫‪brethren‬‬ ‫برادران‬

‫‪brevity‬‬ ‫احمال ‪ ،‬کوتاهى ‪ ،‬اختصار ‪ ،‬ايجاز‬

‫‪bric-a-brac‬‬ ‫خرده ريز صنعتى‬

‫‪Bridgetown‬‬ ‫بريج تون‬

‫‪bridle‬‬ ‫بند چشمى ‪ ،‬افسار ‪ ،‬عنان ‪ ،‬قيد ‪ ،‬دهه کردن ‪( ،‬مجازى) جلوگيرى کردن از ‪ ،‬رام‬
‫کردن ‪ ،‬کنترل کردن‬
‫‪brigade‬‬ ‫تيپ ‪ ،‬دسته ‪ ،‬تشکيالت‬

‫‪brigadier‬‬ ‫علوم نظامى) سرتيپ ‪ ،‬فرمانده تيپ‬

‫‪brigand‬‬ ‫سارق مسلح ‪ ،‬راهزن ‪ ،‬ياغى‬

‫‪brimstone‬‬ ‫گوگرد‬

‫‪brindle‬‬ ‫رنگ راه راه ‪ ،‬پارچه راه راه‬

‫‪brindled‬‬ ‫خط دار ‪ ،‬راه راه ‪ ،‬خال دار‬

‫‪brine‬‬ ‫اب لب شورى ‪ ،‬شوراب ‪ ،‬اب شور ‪ ،‬اشک ‪ ،‬اب نمک‬

‫‪bristle‬‬ ‫موى زبر ‪ ،‬موى سيخ ‪ ،‬موى خوک ‪ ،‬سيخ شدن ‪ ،‬رويه تجاوزکارانه داشتن ‪ ،‬اماده‬
‫جنگ شدن‬
‫‪britannia‬‬ ‫بريتانى‬

‫‪briticism‬‬ ‫اصطالحات خاص انگليس‬

‫‪brittle‬‬ ‫ترد ‪ ،‬شکننده ‪ ،‬بى دوام ‪ ،‬زودشکن‬

‫‪broach‬‬ ‫سوراخ شدن قايق ‪ ،‬سوراخ کردن قايق ‪ ،‬سنجاق کراوات ‪ ،‬برش ‪ ،‬شکل سيخ ‪ ،‬بشکل‬
‫مته ‪ ،‬سوراخ کن ‪ ،‬سوراخ کردن ‪ ،‬نوشابه دراوردن (از چليک) ‪ ،‬براى نخستين بار‬
‫بازکردن ‪ ،‬بازکردن يامطرح نمودن ‪ ،‬بسيخ کشيدن ‪ ،‬تخلف کردن از‬
‫‪broadcast‬‬ ‫پراکندگى ‪ ،‬انتشار ‪ ،‬پخش خبر کردن ‪ ،‬اعالم کردن ‪ ،‬منتشر کردن ‪ ،‬اشاعه دادن ‪،‬‬
‫رساندن ‪ ،‬پخش کردن (از راديو) ‪ ،‬سخن پراکنى ‪ ،‬پراکندن ‪ ،‬داده پراکنى‬
‫‪brocade‬‬ ‫زرى ‪ ،‬زربفت ‪ ،‬پارچه ابريشمى گل برجسته‬

‫‪51‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪brochure‬‬ ‫جزوه ‪ ،‬رساله ‪ ،‬کتاب کوچک صحافى نشده که گاهى جلد کاغذى دارد‬

‫‪brogan‬‬ ‫پوتين ‪ ،‬چکمه سنگين پاشنه دار ‪ ،‬لهجه محلى ‪ ،‬کفش خشن وسنگين‬

‫‪brogue‬‬ ‫لهجه محلى‬

‫‪brokerage‬‬ ‫حق داللى ‪ ،‬کارمزد خريد سهام ‪ ،‬پول داللى ‪ ،‬حق العمل ‪ ،‬مزد داللى‬

‫‪bromide‬‬ ‫شيمى) برمور ‪ ،‬نمک الى يامعدنى اسيد هيدروبرميک ‪ ،‬اظهار يا بيان مبتذل‬

‫‪bromine‬‬ ‫برم‬

‫‪bronchitis‬‬ ‫برنشيت ‪ ،‬اماس نايژه‬

‫‪bronchus‬‬ ‫نايچه ‪ ،‬نايژه ‪ ،‬يکى از انشعابات فرعى ناى يا قصبه الريه‬

‫‪brooch‬‬ ‫گل سينه ‪ ،‬باسنجاق سينه مزين کردن ‪ ،‬باسنجاق اراستن‬

‫‪brood‬‬ ‫کليه جوجه هايى که يکباره سراز تخم درمياورند ‪ ،‬جوجه هاى يک وهله جوجه کشى‬
‫‪ ،‬جوجه ‪ ،‬بچه ‪ ،‬توى فکر فرو رفتن‬
‫‪brook‬‬ ‫جويبار ‪ ،‬جوى ‪ ،‬نهر ‪ ،‬تحمل کردن ‪ ،‬سازش کردن‬

‫‪brotherhood‬‬ ‫انجمن برادرى واخوت‬

‫‪brouhaha‬‬ ‫بى نظمى ‪ ،‬اختالل ‪ ،‬بى ترتيبى ‪ ،‬اشفتگى ‪ ،‬کسالت ‪ ،‬برهم زدن ‪ ،‬مختل کردن‬

‫‪brow‬‬ ‫ابرو ‪ ،‬پيشانى ‪ ،‬جبين ‪ ،‬سيما‬

‫‪browbeat‬‬ ‫عتاب کردن ‪ ،‬تشر زدن ‪ ،‬نهيب زدن به‬

‫‪browse‬‬ ‫جسته گريخته عباراتى از کتاب خواندن ‪ ،‬چريدن‬

‫‪bruit‬‬ ‫شايعات ‪ ،‬گزارش ‪ ،‬سروصدا ‪ ،‬اوازه‬

‫‪Brunei‬‬ ‫بونئي‬

‫‪Brunei‬‬ ‫برونئي دارالسالم‬


‫‪Darussalam‬‬
‫‪Bruneian‬‬ ‫اهل بونئي‬

‫‪brunt‬‬ ‫ضربه ‪ ،‬لطمه ‪ ،‬بار ‪ ،‬فشار‬

‫‪brusk‬‬ ‫نامطبوع ‪ ،‬ناگوار ‪ ،‬ناخوش ايند‬

‫‪brusque‬‬ ‫خشن در رفتار ‪ ،‬بى ادب ‪ ،‬پيش جواب‬

‫‪Brussels‬‬ ‫بروکسل‬

‫‪52‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪buccaneer‬‬ ‫دزد دريايى‬

‫‪Bucharest‬‬ ‫بخارست‬

‫‪bucolic‬‬ ‫دهقانى ‪ ،‬اشعار روستايى‬

‫‪Budapest‬‬ ‫بوداپست‬

‫‪Buenos Aires‬‬ ‫بوئنس آيرس‬

‫‪buffet‬‬ ‫قفسه جاى ظرف ‪ ،‬بوفه ‪ ،‬اشکاف ‪ ،‬رستوران ‪ ،‬کافه ‪ ،‬مشت ‪ ،‬ضربت ‪ ،‬سيلى‬

‫‪buffoon‬‬ ‫لوده ‪ ،‬دلقک ‪ ،‬مسخرگى کردن‬

‫‪buffoonery‬‬ ‫مسخرگى‬

‫‪bugaboo‬‬ ‫غول ‪ ،‬لولو‬

‫‪Bujumbura‬‬ ‫بوجومبورا‬

‫‪bulbous‬‬ ‫پيازى ‪ ،‬پيازدار‬

‫‪Bulgaria‬‬ ‫بلغارستان‬

‫‪Bulgarian‬‬ ‫بلغاري‬

‫‪bullion‬‬ ‫شمش زر يا سيم‬

‫‪bullock‬‬ ‫گوساله وحشى ‪ ،‬گاونر اخته‬

‫‪bulrush‬‬ ‫نى ‪ ،‬بوريا ‪ ،‬جگن ‪ ،‬پيزر‬

‫‪bulwark‬‬ ‫خاکريز ‪ ،‬بارو ‪ ،‬ديوار(ساحلى) ‪ ،‬ديواره سد ‪ ،‬موج شکن ‪( ،‬مجازى) پناه ‪ ،‬سنگربندى ‪،‬‬
‫حامى‬
‫‪bumper‬‬ ‫ضربه گير ‪ ،‬سپراتومبيل ‪ ،‬ضرب خور ‪ ،‬چيز خيلى بزرگ‬

‫‪bumptious‬‬ ‫خودبين ‪ ،‬از خود راضى ‪ ،‬جسور‬

‫‪bungalow‬‬ ‫تکسرا ‪ ،‬بنگله ‪ ،‬خانه هاى ييالقى‬

‫‪bungle‬‬ ‫سرهم بندى کردن ‪ ،‬سنبل کردن ‪ ،‬خراب کردن ‪ ،‬خام دستى‬

‫‪bungler‬‬ ‫اشتباه کار‬

‫‪buoyancy‬‬ ‫نيروى باالبر ‪ ،‬نيروى شناورى ‪ ،‬رانش ‪ ،‬سبکى ‪ ،‬شادابى روح ‪ ،‬خاصيت شناورى‬

‫‪buoyant‬‬ ‫شناور ‪ ،‬سبک ‪ ،‬سبکروح ‪ ،‬خوشدل‬

‫‪53‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪bureau‬‬ ‫هيئت ادارى ‪ ،‬دفترخانه ‪ ،‬اداره ‪ ،‬دايره ‪ ،‬ميز کشودار يا خانه دار ‪ ،‬گنجه جالباسى ‪،‬‬
‫ديوان‬
‫‪bureaucracy‬‬ ‫ديوانساالرى ‪ ،‬رعايت تشريفات ادارى بحد افراط ‪ ،‬تاسيسات ادارى ‪ ،‬حکومت ادارى ‪،‬‬
‫مجموع گماشتگان دولتى ‪ ،‬کاغذ پرانى ‪ ،‬ديوان ساالرى‬
‫‪burgeon‬‬ ‫جوانه زدن ‪ ،‬درامدن ‪ ،‬شروع برشدکردن‬

‫‪burgess‬‬ ‫شهرنشين ‪ ،‬شهرى ‪ ،‬حاکم يا قاضى شهر‬

‫‪burgher‬‬ ‫مردم ازاد شهر ياقصبه ‪ ،‬شهرنشينان‬

‫‪Burkina Faso‬‬ ‫بورکينيا فاسو‬

‫‪Burkinese‬‬ ‫اهل بورکينيا فاسو‬

‫‪burlesque‬‬ ‫مسخره اميز ‪ ،‬مضحک ‪ ،‬رقص لخت ‪ ،‬تقليد و هجو کردن‬

‫‪burly‬‬ ‫تنومند ‪ ،‬ستبر ‪ ،‬کلفت ‪( ،‬براى پارچه ولباس) زبر وخشن ‪ ،‬گره دار‬

‫‪Burmese‬‬ ‫برمه اي‬

‫‪burnish‬‬ ‫فشردن ‪ ،‬جال دادن ‪ ،‬پرداخت کردن ‪ ،‬صيقل دادن ‪ ،‬جال ‪ ،‬صيقل‬

‫‪bursar‬‬ ‫گنجور دانشکده ‪ ،‬صندوقدار ‪ ،‬خزانه دار‬

‫‪Burundi‬‬ ‫بروندي‬

‫‪Burundian‬‬ ‫اهل بروندي‬

‫‪bustle‬‬ ‫شلوغى ‪ ،‬هايهو ‪ ،‬جنبش ‪ ،‬کوشش ‪ ،‬شلوغ کردن ‪ ،‬تقال ياکشمکش کردن‬

‫‪butt‬‬ ‫خوردن ‪ ،‬از سر يا لب جفت شدن ‪ ،‬نوک ‪ ،‬لبه ‪ ،‬لوالى فرنگى ‪ ،‬ضربه با سر به حريف ‪،‬‬
‫سرشاخ انتهاى چوب هاکى ‪ ،‬قسمت انتهايى چوب گلف ‪ ،‬قسمت انتهاى راکت تنيس‬
‫‪ ،‬قسمت انتهاى چوب بيليارد ‪ ،‬تپه يا برامدگى پشت زمين هدف ‪ ،‬دسته چوب‬
‫ماهيگيرى ‪ ،‬پشته ‪ ،‬قنداق تفنگ ‪ ،‬ته سيگار ‪ ،‬فيلتر سيگار کف ‪ ،‬شاخ زدن ‪ ،‬ضربه‬
‫زدن ‪ ،‬پيش رفتن ‪ ،‬پيشرفتگى داشتن ‪ ،‬نزديک يامتصل شدن ‪ ،‬بشکه ‪ ،‬بيخ ‪ ،‬کپل ‪،‬‬
‫ته درخت ‪ ،‬ته قنداق تفنگ ‪ ،‬هدف‬
‫‪butte‬‬ ‫تل يا تپه‬

‫‪buttress‬‬ ‫شمع پشت بند ‪ ،‬ديوار پشت بند ‪ ،‬پشت بند ‪ ،‬جرز ‪ ،‬شمع پشتيبان ديوار ‪ ،‬نگهدار ‪،‬‬
‫پايه ‪ ،‬شمع زدن ‪ ،‬محکم بستن ‪ ،‬داراى شمع ياحائل‬
‫‪buxom‬‬ ‫خوش هيکل ‪ ،‬چاق وچله ‪ ،‬خوش ‪ ،‬خوشدل‬

‫‪bylaw‬‬ ‫ايين نامه ‪ ،‬نظامنامه ‪ ،‬قانون ويژه ‪ ،‬قانون فرعى وضمنى‬

‫‪54‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪by-law‬‬ ‫طبق ايين نامه‬

‫‪byzantine‬‬ ‫وابسته بروم شرقى‬

‫‪cabal‬‬ ‫دوز و کلک ‪ ،‬دسيسه و توطئه ‪ ،‬روايت ‪ ،‬راز ‪ ،‬سر ‪ ،‬دسيسه کردن‬

‫‪cabalism‬‬ ‫مکتب حروفيون‬

‫‪cabinet‬‬ ‫اطاق کوچک ‪ ،‬گنجه ‪ ،‬اطاقک کوچک ‪ ،‬قفسه ‪ ،‬جعبه کشودار ‪ ،‬کابينه ‪ ،‬هيئت دولت‬
‫‪ ،‬هيئت وزرا ‪ ،‬اطاقک‬
‫‪cache‬‬ ‫نهانگاه ‪ ،‬ذخيره گاه ‪ ،‬چيز نهان شده ‪ ،‬مخزن ‪ ،‬پنهان کردن‬

‫‪cachinnate‬‬ ‫قاه قاه خنديدن ‪ ،‬در خنده افراط کردن‬

‫‪cacophonous‬‬ ‫بدصدا ‪ ،‬ناهنجار‬

‫‪cacophony‬‬ ‫صداى ناهنجار و خشن ‪ ،‬بدصدايى ‪ ،‬بداهنگى‬

‫‪cadaver‬‬ ‫الشه ‪ ،‬نعش (انسان) ‪ ،‬جسد (براى تشريح)‬

‫‪cadaverous‬‬ ‫الشه مانند ‪ ،‬داراى رنگ پريده و مرده ‪ ،‬جسدوار‬

‫‪cadence‬‬ ‫رژه با اهنگ قدم ‪ ،‬وزن ‪ ،‬اهنگ ‪ ،‬هم اهنگى ‪ ،‬افول‬

‫‪cadenza‬‬ ‫موسيقى) اهنگ معترضه اى که طى اهنگ يا اوازى اورده شود ‪ ،‬قطعه اواز يکنفرى‬

‫‪cadet‬‬ ‫دانشجوى نظامى ‪ ،‬دانشجوى دانشکده افسرى‬

‫‪cadge‬‬ ‫گره زدن ‪ ،‬بستن ‪ ،‬محکم کردن ‪ ،‬باربرى کردن ‪ ،‬اخاذى کردن ‪ ،‬دوره گردى کردن ‪،‬‬
‫گدايى ‪ ،‬دوره گردى‬
‫‪Cairo‬‬ ‫قاهره‬

‫‪caitiff‬‬ ‫اسير ‪ ،‬دستگير ‪ ،‬ترسو ‪ ،‬نامرد‬

‫‪cajole‬‬ ‫ريشخندکردن ‪ ،‬گول زدن ‪ ،‬چاپلوسى ‪ ،‬گول‬

‫‪cajolement‬‬ ‫ريشخند ‪ ،‬گول ‪ ،‬دست بسر کردن‬

‫‪cajolery‬‬ ‫ريشخند ‪ ،‬گول ‪ ،‬دست بسر کردن‬

‫‪calamity‬‬ ‫بال ‪ ،‬بيچارگى ‪ ،‬بدبختى ‪ ،‬مصيبت ‪ ،‬فاجعه‬

‫‪calculable‬‬ ‫حساب کردنى ‪ ،‬براورد کردنى ‪ ،‬قابل اعتماد‬

‫‪calculus‬‬ ‫حساب ديفرانسيل و انتگرال ‪ ،‬جبر ‪ ،‬حساب جامعه و فاضله ‪ ،‬جامع و فاضل ‪ ،‬سنگ‬

‫‪caldron‬‬ ‫ديگ ‪ ،‬کترى بزرگ ‪ ،‬پاتيل‬

‫‪55‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪calescence‬‬ ‫افزايش گرما به حرارت*‬

‫‪calf‬‬ ‫نرمه ساق پا ‪ ،‬ماهيچه ساق پا ‪ ،‬چرم گوساله ‪ ،‬تيماج‬

‫‪caliber‬‬ ‫قطرگلوله ‪ ،‬قطردهانه تفنگ يا توپ ‪ ،‬کاليبر ‪( ،‬مجازى) گنجايش ‪ ،‬استعداد‬

‫‪calibrate‬‬ ‫کاليبره کردن ‪ ،‬قطر داخلى چيزى را اندازه گرفتن ‪ ،‬تحت قاعده واصول معينى‬
‫دراوردن ‪ ،‬واسنجيدن ‪ ،‬مدرج کردن‬
‫‪calibre‬‬ ‫کاليبر‬

‫‪calibre‬‬ ‫کاليبر‬

‫‪calk‬‬ ‫کام دراوردن ‪ ،‬بند زدن ‪ ،‬درز گيرى ‪ ،‬بتونه کارى کردن ‪ ،‬زيرپوش سازى کردن ‪،‬‬
‫مسدود کردن ‪ ،‬نعل زدن‪ ،‬سرخوردن روى يخ ‪ ،‬بانعل يالگد اسب مجروح شدن ‪ ،‬کپيه‬
‫کردن ‪ ،‬محاسبه کردن ‪ ،‬چرت زدن‬
‫‪calligraphy‬‬ ‫خوش نويسى ‪ ،‬خطاطى‬

‫‪callosity‬‬ ‫سخت شدن يا پينه کردن پوست‬

‫‪callous‬‬ ‫سفت ‪ ،‬پينه خورده ‪ ،‬بيحس ‪ ،‬بى عاطفه ‪ ،‬سنگ دل ‪ ،‬بى حس کردن ‪ ،‬پينه زدن ‪،‬‬
‫پنبه اى‬
‫‪callow‬‬ ‫جوجه اى که هنوز پر درنياورده ‪ ،‬شخص بى تجربه وناشى‬

‫‪calorie‬‬ ‫واحد سنجس گرما ‪ ،‬کالرى‬

‫‪calorific‬‬ ‫گرمازا ‪ ،‬گرم کننده ‪ ،‬گرمايى‬

‫‪calory‬‬ ‫واحد سنجس گرما ‪ ،‬کالرى‬

‫‪calumniate‬‬ ‫افترا زدن ‪ ،‬بهتان زدن به ‪ ،‬بدنام کردن‬

‫‪calumny‬‬ ‫بد نامى ‪ ،‬تهمت ‪ ،‬بدنامى ‪ ،‬رسوايى ‪ ،‬بهتان افترا‬

‫‪calvary‬‬ ‫نام صليب گاه حضرت عيسى ‪ ،‬نمايش صليب کردن حضرت عيسى‬

‫‪camaraderie‬‬ ‫همراهى ‪ ،‬همدمى ‪ ،‬وفادارى ‪ ،‬رفاقت‬

‫‪Cambodia‬‬ ‫کامبوج‬

‫‪Cambodian‬‬ ‫کامبوجي‬

‫‪came‬‬ ‫بتونه سربى (براى نگاهدارى قاب شيشه) ‪ ،‬ميله سربى ‪ ،‬بتونه سربى ‪ ،‬گذشته فعل‬
‫امدن‬
‫‪cameo‬‬ ‫برجسته کارى درجواهر وسنگ هاى قيمتى ‪ ،‬رنگ هاى مابين قرمز مايل به ابى يا‬
‫قرمزمايل به زرد ‪ ،‬جواهر تراشى کردن‬

‫‪56‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪Cameroon‬‬ ‫کامرون‬

‫‪Cameroonian‬‬ ‫کامروني‬

‫‪camouflage‬‬ ‫استتار کردن ‪ ،‬استتار ‪ ،‬پوشش ‪ ،‬پنهان کردن وسايل جنگى ‪ ،‬مخفى کردن ‪ ،‬پوشاندن‬

‫‪campaign‬‬ ‫حمله ‪ ،‬صحنه نبرد ‪ ،‬رزم نبرد کردن ‪ ،‬زمين مسطح ‪ ،‬جلگه ‪ ،‬يک رشته عمليات‬
‫جنگى ‪ ،‬لشکرکشى ‪ ،‬مبارزه انتخاباتى ‪ ،‬مسافرت درداخل کشور‬
‫‪canaanite‬‬ ‫کنعانى‬

‫‪Canada‬‬ ‫کشور کانادا‬

‫‪Canadian‬‬ ‫اهل کانادا ‪ ،‬کانادايى‬

‫‪canard‬‬ ‫خبردروغ ‪ ،‬شايعات‬

‫‪canary‬‬ ‫قنارى ‪ ،‬رنگ زرد روشن ‪ ،‬شراب محصول جزاير کانارى‬

‫‪Canberra‬‬ ‫کانبرا‬

‫‪candid‬‬ ‫راست ‪ ،‬صاف و ساده ‪ ،‬صادق ‪ ،‬بى تزوير ‪ ،‬منصفانه ‪ ،‬صاف وساده‬

‫‪candor‬‬ ‫سفيدى ‪ ،‬خلوص ‪ ،‬صفا ‪ ،‬رک گويى‬

‫‪candour‬‬ ‫سفيدى ‪ ،‬خلوص ‪ ،‬صفا ‪ ،‬رک گويى‬

‫‪canine‬‬ ‫سگى ‪ ،‬وابسته به خانواده سگ ‪ ،‬سگ مانند‬

‫‪canker‬‬ ‫ماشرا ‪ ،‬خوره ‪ ،‬اکله ‪ ،‬يکجور افت درختان ميوه ‪ ،‬نوعى شته ياکرم ‪ ،‬فاسدکردن ‪،‬‬
‫فاسدشدن‬
‫‪canny‬‬ ‫زيرک ‪ ،‬عاقل ‪ ،‬داراى عقل معاش‬

‫‪canon‬‬ ‫تصويبنامه‪ ،‬تصميم‪ ،‬حکم‪ ،‬قانون کلي‪ ،‬قانون شرع‪ ،‬مجموعه کتب‪ ،‬قانون گزاريکردن‪،‬‬
‫(‪ )=canyon‬دره عميق وباريک‬
‫‪canonical‬‬ ‫شرعى ‪ ،‬قانونى ‪( ،‬رياضى) استاندارد ‪ ،‬معيار ‪ ،‬متعارفى‬

‫‪cant‬‬ ‫کج کردن ‪ ،‬کج شدن ‪ ،‬سطح مايل ‪ ،‬کج گرفتن کمان ‪ ،‬پخ ‪ ،‬اوريب ‪ ،‬زاويه ميل‬
‫قبضيتن ‪ ،‬اصطالحات مخصوص يک صنف يا دسته ‪ ،‬زبان دزدها وکولى ها ‪،‬‬
‫طرزصحبت ‪ ،‬زب ان ويژه ‪ ،‬گوشه دار ‪ ،‬وارونه کردن ‪ ،‬ناگهان چرخانيدن ياچرخيدن ‪،‬‬
‫باناله سخن گفتن ‪ ،‬بالهجه مخصوصى صحبت کردن ‪ ،‬خبرچينى کردن ‪ ،‬اواز خواندن‬
‫‪ ،‬مناجات کردن‬
‫‪cantankerous‬‬ ‫چموش ‪ ،‬بدخلق ‪ ،‬بداخم‬

‫‪cantata‬‬ ‫موسيقى) شعرى که با اواز يکنفرى همراه موسيقى خوانده شود‬

‫‪57‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪canter‬‬ ‫چهارنعل کوتاه ‪ ،‬گدا ‪ ،‬ولگرد ‪ ،‬يورتمه رفتن (سوارکارى) ‪ ،‬گامى شبيه چهارنعل ‪،‬‬
‫گردش ‪ ،‬سوار اسب (چهارنعل رونده) شدن ‪ ،‬سالنه سالنه راه رفتن‬
‫‪canto‬‬ ‫سرود ‪ ،‬بند(شعر) ‪ ،‬قسمت ‪ ،‬فصل (کتاب)‬

‫‪cantonment‬‬ ‫اردوگاه‬

‫‪canvas‬‬ ‫کتان ‪ ،‬چادر ‪ ،‬کرباس ‪ ،‬پارچه مخصوص نقاشى ‪( ،‬مجازى) نقاشى ‪ ،‬پرده نقاشى ‪ ،‬کف‬
‫رينگ بوکس يا کشتى‬
‫‪canvass‬‬ ‫جمع اورى ارا کردن ‪ ،‬بازاريابى کردن ‪ ،‬غافلگير کردن ‪ ،‬ضربت ‪ ،‬حمله ناگهانى ‪،‬‬
‫شبيخون ‪ ،‬براى جمع اورى اراء فعاليت کردن ‪ ،‬الک يا غربال کردن‬
‫‪canvass‬‬ ‫جمع اورى ارا کردن ‪ ،‬بازاريابى کردن ‪ ،‬غافلگير کردن ‪ ،‬ضربت ‪ ،‬حمله ناگهانى ‪،‬‬
‫شبيخون ‪ ،‬براى جمع اورى اراء فعاليت کردن ‪ ،‬الک يا غربال کردن‬
‫‪capacious‬‬ ‫جادار ‪ ،‬گنجايش دار ‪ ،‬گشاد ‪ ،‬فراخ ‪ ،‬وسيع‬

‫‪capacity‬‬ ‫اهليت ‪ ،‬قوه کار ‪ ،‬توانايى کار ‪ ،‬توان حيطه کار ماشين ‪ ،‬توانايى ‪ ،‬گنجايش ‪ ،‬صالحيت‬
‫‪ ،‬استعداد ‪ ،‬مقام ‪ ،‬ظرفيت‬
‫‪caparison‬‬ ‫زره و تجهيزات اسب ‪ ،‬مجهز کردن‬

‫‪Cape Town‬‬ ‫بندر کيپ تاون‬

‫‪Cape Verde‬‬ ‫کشور کيپ ورد‬

‫‪capillary‬‬ ‫مويرگ ‪ ،‬مويى ‪ ،‬باريک ‪ ،‬ظريف ‪ ،‬عروق شعريه‬

‫‪capillary‬‬ ‫مويرگ ‪ ،‬مويى ‪ ،‬باريک ‪ ،‬ظريف ‪ ،‬عروق شعريه‬

‫‪capitulate‬‬ ‫تسليم شدن‬

‫‪caprice‬‬ ‫هوس ‪ ،‬تمايل فکرى‬

‫‪capricious‬‬ ‫هوسباز ‪ ،‬دمدمى مزاج ‪ ،‬بوالهوس‬

‫‪caption‬‬ ‫حکم توقيف ‪ ،‬گواهى مندرج در روى سند ‪ ،‬توقيف ‪ ،‬سرلوحه ‪ ،‬عنوان دادن‬

‫‪captious‬‬ ‫ايرادگير ‪ ،‬فريبنده ‪ ،‬عيب جو ‪ ،‬حيله گر ‪ ،‬وسيع‬

‫‪captivate‬‬ ‫شيفتن ‪ ،‬فريفتن ‪ ،‬اسير کردن‬

‫‪captive‬‬ ‫دستگير کردن ‪ ،‬اسير ‪ ،‬گرفتار ‪ ،‬دستگير ‪ ،‬شيفته ‪ ،‬دربند‬

‫‪Caracas‬‬ ‫کاراکاس‬

‫‪carafe‬‬ ‫پارچ؛ تنگ‬

‫‪carapace‬‬ ‫کاسه سنگ پشت‬

‫‪58‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪carat‬‬ ‫قيراط‪ ،‬واحد وزن جواهرات‪ ،‬عيار‬

‫‪carcass‬‬ ‫الشه ‪ ،‬مردار ‪ ،‬قالب ‪ ،‬اسکلت‬

‫‪carcinogenic‬‬ ‫سرطان زا‬

‫‪cardiac‬‬ ‫وابسته بدل ‪ ،‬قلبى ‪ ،‬فم المعدى‬

‫‪cardiac‬‬ ‫وابسته بدل ‪ ،‬قلبى ‪ ،‬فم المعدى‬

‫‪cardinal‬‬ ‫کاردينال ‪ ،‬عدداصلى ‪ ،‬اعداد اصلى ‪ ،‬اصلى ‪ ،‬اساسى ‪ ،‬سهره کاکل قرمز امريکايى‬

‫‪careen‬‬ ‫کج شدن‬

‫‪caret‬‬ ‫نشانه " ^ " در فضاى کليد کنترل‪ ،‬عالمت [^]‪ ،‬هشتک‬

‫‪caricature‬‬ ‫ادمک ‪ ،‬کاريکاتور ساختن‬

‫‪carnage‬‬ ‫الشه ها ‪ ،‬کشتار ‪ ،‬قتل عام ‪ ،‬خونريزى ‪ ،‬قصابى‬

‫‪carnal‬‬ ‫جسمانى ‪ ،‬جسمى ‪ ،‬نفسانى ‪ ،‬شهوانى‬

‫‪carnivorous‬‬ ‫حيوان گوشتخوار‬

‫‪carousal‬‬ ‫ميگسارى ‪ ،‬عياشى‬

‫‪carouse‬‬ ‫ميگسارى کردن ‪ ،‬در مشروب افراط کردن ‪ ،‬عياشى‬

‫‪carp‬‬ ‫عيب جويى کردن ‪ ،‬از روى خرده گيرى صحبت کردن ‪ ،‬گله کردن‬

‫‪carpal‬‬ ‫وابسته به مچ ‪ ،‬مچى‬

‫‪carping‬‬ ‫عيبجو ‪ ،‬عيب جويانه‬

‫‪carrion‬‬ ‫مردار ‪ ،‬الشه ‪ ،‬گوشت گنديده‬

‫‪carte blanche‬‬ ‫کارت سفيد ‪ ،‬کاغذ سفيد ‪( ،‬مجازى) اختيار تام ‪ ،‬اختيار نامحدود‬

‫‪cartilage‬‬ ‫نرمه استخوان ‪ ،‬غضروف ‪ ،‬کرجن‬

‫‪cartilage‬‬ ‫نرمه استخوان ‪ ،‬غضروف ‪ ،‬کرجن‬

‫‪cartographer‬‬ ‫نقشه کش ‪ ،‬طراح‬

‫‪cartridge‬‬ ‫فشنگ ‪ ،‬گلوله ‪ ،‬کارتريج‬

‫‪cascade‬‬ ‫پى شار ‪ ،‬کاسکاد ‪ ،‬اتصال سرى ‪ ،‬شرشره ‪ ،‬ابشيب ‪ ،‬ابشارى ‪ ،‬ابشار کوچک ‪ ،‬بشکل‬
‫ابشار ريختن‬
‫‪castanets‬‬ ‫موسيقى) قاشقک ‪ ،‬يک نوع الت موسيقى‬

‫‪59‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪caste‬‬ ‫طبقه منفصل ‪ ،‬طبقه ‪ ،‬صنف ‪ ،‬قبيله ‪ ،‬طبقات مختلف مردم هند‬

‫‪castigate‬‬ ‫تنبيه کردن ‪ ،‬شديدا ~انتقاد کردن‬

‫‪castigation‬‬ ‫مجازات ‪ ،‬تنبيه‬

‫‪casual‬‬ ‫اتفاقى ‪ ،‬غير مهم ‪ ،‬غير جدى‬

‫‪casualty‬‬ ‫صدمه ‪ ،‬خسارت ‪ ،‬تلفات و ضايعات ‪ ،‬تلفات ‪ ،‬تصادفات‬

‫‪casuistry‬‬ ‫سوفسطايى ‪ ،‬استدالل غلط وغير منطقى ‪ ،‬سفسطه‬

‫‪cataclysm‬‬ ‫سيل بزرگ ‪ ،‬طوفان ‪ ،‬تحوالت ناگهانى وعمده‬

‫‪catalogue‬‬ ‫ليست قطعات ‪ ،‬کاتالوگ ‪ ،‬کتاب فهرست ‪ ،‬فهرست کردن‬

‫‪catalyst‬‬ ‫عامل فعل و انفعال اجسام شيميايى در اثر مجاورت ‪( ،‬مجازى) تشکيالت دهنده ‪،‬‬
‫سازمان دهنده ‪ ،‬فروگشا‬
‫‪catapult‬‬ ‫فالخن ‪ ،‬سنگ قالب ‪ ،‬سنگ انداز ‪ ،‬هرجسمى که داراى خاصيت فنرى بوده وبراى‬
‫پرتاب اجسام بکار ميرود ‪ ،‬منجنيق انداختن ‪ ،‬بامنجنيق پرت کردن ‪ ،‬منجنيق‬
‫‪cataract‬‬ ‫ابشار بزرگ ‪( ،‬پزشکى) اب مرواريد ‪ ،‬اب اوردن (چشم) ـ‬

‫‪catastrophe‬‬ ‫عاقبت داستان ‪ ،‬مصيبت ‪ ،‬بالى ناگهانى ‪ ،‬فاجعه‬

‫‪catcall‬‬ ‫صداى سوت ‪ ،‬جيغ ‪ ،‬سوت (مخصوصا در نمايش که نشانه نارضايتى مردم است)‬

‫‪catechism‬‬ ‫پرسش نامه مذهبى ‪ ،‬کتاب سوال وجواب دينى ‪ ،‬تعليم ودستور مذهبى‬

‫‪categorical‬‬ ‫صريح ‪ ،‬قاطع ‪ ،‬حتمى ‪ ،‬جزمى ‪ ،‬قياسى ‪ ،‬قطعى ‪( ،‬منطق) مطلق ‪ ،‬بى قيد ‪ ،‬بى شرط‬

‫‪caterwaul‬‬ ‫جيغ کشيدن (مانند گربه) ‪ ،‬صداى شيون گربه‬

‫‪catharsis‬‬ ‫پااليش ‪ ،‬روانپاکسازى ‪ ،‬تطهير ‪ ،‬تصفيه وتزکيه نفس بوسيله هنر‬

‫‪cathartic‬‬ ‫مسهل ‪ ،‬تصفيه کننده ‪ ،‬روانپاکساز‬

‫‪cathode‬‬ ‫کاتد ‪ ،‬الکترود منفى ‪ ،‬قطب منفى‬

‫‪catholic‬‬ ‫جامع ‪ ،‬بلند نظر ‪ ،‬ازاده ‪ ،‬عضو کليساى کاتوليک‬

‫‪catholicism‬‬ ‫اصول مذهب کاتوليکى‬

‫‪catholicity‬‬ ‫ازادگى ‪ ،‬ازادى فکر ‪ ،‬نظربلندى‬

‫‪cat-o-nine-tails‬‬ ‫تازيانه نه تسمه اى‬

‫‪caucus‬‬ ‫انجمن حزبى ‪ ،‬کميته هاى پارلمانى ‪ ،‬نمايندگان حزب کارگر درپارلمان يا انجمن‬

‫‪60‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪cauldron‬‬ ‫پاتيل ‪ ،‬ديگ‬

‫‪caulk‬‬ ‫شکاف وسوراخ چيزى را گرفتن ‪ ،‬بتونه گيرى کردن ‪ ،‬درز گرفتن ‪ ،‬اب بندى کردن‬

‫‪causal‬‬ ‫على ‪ ،‬سببى ‪ ،‬علتى ‪ ،‬بيان کننده علت ‪ ،‬مبنى بر سبب‬

‫‪caustic‬‬ ‫مجازى) نيشدار ‪ ،‬تند ‪ ،‬تيز ‪ ،‬هجو اميز ‪ ،‬سوزش اور‬

‫‪cauterize‬‬ ‫داغ کردن ‪ ،‬داغ زدن ‪ ،‬سوزاندن‬

‫‪cavalcade‬‬ ‫دسته اسب سواران ‪ ،‬سوارى ‪ ،‬گردش سواره‬

‫‪cavalier‬‬ ‫سرباز سوار ‪ ،‬سوار نظام ‪ ،‬اسب سوار ‪ ،‬شواليه‬

‫‪caveat‬‬ ‫اخطار ‪ ،‬اگهى ‪ ،‬پيش بينى احتياطى‬

‫‪cavil‬‬ ‫خرده گيرى کردن ‪ ،‬عيب جويى کردن ‪ ،‬خرده گيرى ‪ ،‬عيب جويى‬

‫‪cavity‬‬ ‫فضاى مجوف ‪ ،‬مقر ماسوره ‪ ،‬کاواک ‪ ،‬گودال ‪ ،‬حفره ‪ ،‬کرم خوردگى دندان‬

‫‪cavort‬‬ ‫جست وخيز کردن ‪ ،‬رقاصى کردن‬

‫‪Cayman Islands‬‬ ‫جزاير کيمن‬

‫‪cede‬‬ ‫واگذار کردن ‪ ،‬تسليم کردن ‪ ،‬صرفنظرکردن از‬

‫‪celebrated‬‬ ‫مشهور ‪ ،‬مجلل‬

‫‪celerity‬‬ ‫سرعت فاز ‪ ،‬سرعت ‪ ،‬تندى ‪ ،‬فرزى ‪ ،‬چابکى‬

‫‪celestial‬‬ ‫نجومى ‪ ،‬الهى ‪ ،‬علوى ‪ ،‬اسمانى ‪ ،‬سماوى‬

‫‪celibate‬‬ ‫بي جفت‪ ،‬عزب‪ ،‬مجرد‪ ،‬شخص بي جفت‬

‫‪cell body‬‬ ‫جسم ياخته‬

‫‪cell membrane‬‬ ‫ميتوکندرى‬

‫‪censor‬‬ ‫مامور سانسور ‪ ،‬بازرس مطبوعات و نمايشها‬

‫‪censorious‬‬ ‫خرده گير ‪ ،‬عيب جويانه‬

‫‪censurable‬‬ ‫انتقاد اميز ‪ ،‬قابل توبيخ وسرزنش‬

‫‪censure‬‬ ‫انتقاد‪ ،‬سرزنش‪ ،‬سرزنش کردن‬

‫‪census‬‬ ‫امارگيرى ‪ ،‬سرشمارى ‪ ،‬امار ‪ ،‬احصائيه ‪ ،‬مميزى مالياتى‬

‫‪centaur‬‬ ‫حيوان افسانه اى با باالتنه انسان وپايين تنه اسب ‪ ،‬قنطورس‬

‫‪61‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪centenary‬‬ ‫صدساله ‪ ،‬جشن يا يادبود صد ساله ‪ ،‬سده‬

‫‪centigrade‬‬ ‫سانتيگراد ‪ ،‬صدبخشى‬

‫‪centiliter‬‬ ‫يک صدم ليتر ‪ ،‬يک سانتى متر مکعب‬

‫‪centilitre‬‬ ‫سانتيليتر‬

‫‪centimeter‬‬ ‫سانتى متر‬

‫‪centimetre‬‬ ‫يکصدم متر‬

‫‪Central African‬‬ ‫جمهوري آفريقاي مرکزي‬


‫‪Republic‬‬
‫‪centrifugal‬‬ ‫گريز از مرکزى ‪ ،‬گريزنده از مرکز ‪ ،‬فرار از مرکز‬

‫‪centrifuge‬‬ ‫ماشين کره گيرى ‪ ،‬تفکيک کردن‬

‫‪centripetal‬‬ ‫مايل به مرکز‬

‫‪centurion‬‬ ‫روم قديم) رئيس دسته صد نفر ‪ ،‬يوزباشى‬

‫‪cereal‬‬ ‫غله ‪ ،‬گياهان گندمى ‪ ،‬حبوبات ‪ ،‬غذايى که از غالت تهيه شده وباشير بعنوان صبحانه‬
‫مصرف ميشود‬
‫‪cerebella‬‬ ‫مخچه ‪ ،‬مخ کوچک ‪ ،‬پس مخ‬

‫‪cerebellum‬‬ ‫مخچه ‪ ،‬مخ کوچک ‪ ،‬پس مخ‬

‫‪cerebral‬‬ ‫مخى ‪ ،‬دماغى ‪ ،‬مغزى ‪ ،‬فکرى‬

‫‪cerebration‬‬ ‫فعاليت مغزى ‪ ،‬بکاربردن مغز ‪ ،‬تفکر‬

‫‪cerebrum‬‬ ‫مغز پيشين ‪ ،‬مغز کله‬

‫‪ceremonial‬‬ ‫مربوط به جشن ‪ ،‬تشريفاتى ‪ ،‬تشريفات ‪ ،‬اداب‬

‫‪ceremonious‬‬ ‫پاى بند تشريفات وتعارف ‪ ،‬رسمى‬

‫‪certitude‬‬ ‫اطمينان ‪ ،‬يقين ‪ ،‬دقت‬

‫‪cessation‬‬ ‫تعطيل ‪ ،‬خاتمه دادن ‪ ،‬قطع کردن ‪ ،‬مهلت ‪ ،‬ايست ‪ ،‬توقف ‪ ،‬انقطاع ‪ ،‬پايان‬

‫‪cession‬‬ ‫واگذارى ‪ ،‬نقل وانتقال ‪ ،‬انتقال قرض يا دين‬

‫‪Chad‬‬ ‫چاد‬

‫‪Chadian‬‬ ‫اهل چاد‬

‫‪62‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪chafe‬‬ ‫مالش دادن ‪ ،‬خراشيدن ‪ ،‬ساييدن ‪ ،‬بوسيله اصطکاک گرم کردن ‪( ،‬مجازى) به‬
‫هيجان اوردن ‪ ،‬اوقات تلخى کردن به ‪ ،‬عصبانيت ‪ ،‬ساييدگى ‪ ،‬پوست رفتگى‬
‫‪chafed‬‬ ‫پوست رفته ‪ ،‬ساييده (شده)‬

‫‪chaff‬‬ ‫کاه ‪ ،‬پوشال ‪ ،‬پوسته ‪ ،‬سبوس ‪( ،‬مجازى) چيزکم بها يا بى اهميت‬

‫‪chaffing‬‬ ‫پرز شدن ‪ -‬پوسته شدن ‪ -‬زبر و خشن شدن ‪ -‬خراشيده شدن‬

‫‪chagrin‬‬ ‫ازردگى ‪ ،‬غم وغصه ‪ ،‬اندوه ‪ ،‬الم ‪ ،‬تنگدلى ‪ ،‬اندوهگين کردن ‪ ،‬ازرده کردن‬

‫‪chalice‬‬ ‫جام باده ‪( ،‬درعشاء ربانى) ‪ ،‬جام ‪ ،‬پياله ‪ ،‬کاسه‬

‫‪chamber‬‬ ‫اطاق خرج ‪ ،‬خزانه لوله ‪ ،‬تاالر ‪ ،‬اتاق خواب ‪ ،‬خوابگاه ‪ ،‬حجره ‪ ،‬خان(تفنگ) ‪ ،‬فشنگ‬
‫خورياخزانه(درششلول) ‪( ،‬درجمع) دفترکار ‪ ،‬اپارتمان ‪ ،‬در اطاق قرار دادن ‪ ،‬جا دادن‬
‫‪chameleon‬‬ ‫حرباء ‪ ،‬سوسمار کوچک ‪ ،‬ادم متلون المزاج ودمدمى‬

‫‪champion‬‬ ‫پهلوان ‪ ،‬قهرمان ‪ ،‬مبارزه ‪ ،‬دفاع کردن از ‪ ،‬پشتيبانى کردن‬

‫‪chancery‬‬ ‫دفتر خانه ‪ ،‬دادگاهى که ‪ ، lord chancellor‬مقام يا وظيفه صدارت عظمى ‪،‬‬
‫(انگليس) مقام وزارت دارايى ‪ ،‬دفتر مهردار سلطنتى‬
‫‪chaos‬‬ ‫هرج ومرج ‪ ،‬بى نظمى کامل ‪ ،‬شلوغى ‪ ،‬اشفتگى‬

‫‪chaotic‬‬ ‫پرهرج ومرج ‪ ،‬بى نظم‬

‫‪characteristic‬‬ ‫صفت اختصاصى يا مميز ‪ ،‬نشان ويژه عالمت مشخصه ‪ ،‬منشى ‪ ،‬خيمى ‪ ،‬نهادى ‪،‬‬
‫نهادين ‪ ،‬منش نما ‪ ،‬نشان ويژه ‪ ،‬صفت مميزه ‪ ،‬مشخصات ‪ ،‬مشخصه‬
‫‪characterize‬‬ ‫منش نمايى کردن ‪ ،‬توصيف کردن ‪ ،‬مشخص کردن ‪ ،‬منقوش کردن‬

‫‪charisma‬‬ ‫عطيه الهى ‪ ،‬جذبه روحانى ‪ ،‬گيرايى ‪ ،‬گيرش ‪ ،‬فره‬

‫‪charlatan‬‬ ‫ادم حقه باز ‪ ،‬شارالتان ‪ ،‬ادم زبان باز‬

‫‪charlatan‬‬ ‫ادم حقه باز ‪ ،‬شارالتان ‪ ،‬ادم زبان باز‬

‫‪chary‬‬ ‫عزيز ‪ ،‬محبوب ‪ ،‬با احتياط و دقيق ‪ ،‬محتاط ‪ ،‬کمرو‬

‫‪chase‬‬ ‫پايه چرخش ‪ ،‬تعقيب کردن ‪ ،‬دنبال کردن ‪ ،‬شکار کردن ‪ ،‬واداربه فرار کردن ‪ ،‬راندن‬
‫واخراج کردن(با ‪away‬و ‪ out‬و) ‪ ، off‬تعقيب ‪ ،‬مسابقه ‪ ،‬شکار‬
‫‪chasm‬‬ ‫رخنه ‪ ،‬شکاف ‪ ،‬وقفه ‪( ،‬مجازى) فرق بسيار ‪ ،‬پرتگاه عظيم‬

‫‪chassis‬‬ ‫شاسى اتوميل ‪ ،‬اسکلت ‪ ،‬کالبد‬

‫‪chaste‬‬ ‫عفيف ‪ ،‬پاکدامن ‪ ،‬خالص ومهذب‬

‫‪chasten‬‬ ‫تصفيه وتزکيه کردن‬

‫‪63‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪chastise‬‬ ‫تنبيه کردن ‪ ،‬توبيخ و مالمت کردن‬

‫‪chastity‬‬ ‫عفت و عصمت ‪ ،‬پاکدامنى ‪ ،‬نجابت‬

‫‪chateau‬‬ ‫کاخ دوره ملوک الطوايفى ‪ ،‬دژ ‪ ،‬قلعه ‪ ،‬قصر ييالقى‬

‫‪chattel‬‬ ‫کاال ‪ ،‬مال منقول ‪ ،‬دارائى منقول‬

‫‪chauvinist‬‬ ‫ميهن پرست متعصب‬

‫‪check‬‬ ‫امتحان کردن بازرسى ‪ ،‬منع ‪ ،‬و شدن بوى شکار ‪ ،‬کم يا متوقف کردن سرعت بدن‬
‫(ترامپولين) ‪ ،‬بازرسى کردن ‪ ،‬بازديد کردن ‪ ،‬رسيدگى کردن سر زدن ‪ ،‬بازداشت‬
‫کردن ‪ ،‬دريچه تنظيم ‪ ،‬جلوگيرى کردن از ‪ ،‬ممانعت کردن ‪ ،‬سرزنش کردن ‪،‬‬
‫رسيدگى کردن ‪ ،‬مقابله کردن ‪ ،‬مقابله ‪ ،‬بررسى کردن ‪ ،‬تطبيق کردن ‪ ،‬نشان گذاردن‬
‫‪ ،‬چک بانک‬
‫‪checkered‬‬ ‫راه راه ‪ ،‬خانه خانه‬

‫‪checkup‬‬ ‫بازرسى کلى ‪ ،‬معاينه عمومى‬

‫‪cheek‬‬ ‫گونه ‪ ،‬لب‬

‫‪cherish‬‬ ‫گرامى داشتن ‪ ،‬تسلى دادن‬

‫‪cherubic‬‬ ‫کروبى‬

‫‪chest‬‬ ‫صندوق ‪ ،‬يخدان ‪ ،‬جعبه ‪ ،‬تابوت ‪ ،‬خزانه دارى ‪ ،‬قفسه سينه‬

‫‪Chicago‬‬ ‫شيکاگو‬

‫‪chicanery‬‬ ‫حيله بازى ‪ ،‬ضد ونقيض گويى ‪ ،‬مغالطه‬

‫‪chide‬‬ ‫سرزنش کردن ‪ ،‬گله کردن از ‪ ،‬غرغرکردن‬

‫‪chiffon‬‬ ‫تورنازک ‪ ،‬نوعى پارچه ابريشمى ‪ ،‬نوعى کيک‬

‫‪child‬‬ ‫ولد ‪ ،‬بچه ‪ ،‬کودک ‪ ،‬طفل ‪ ،‬فرزند‬

‫‪childish‬‬ ‫بچگانه‬

‫‪Chile‬‬ ‫شيلي‬

‫‪Chilean‬‬ ‫شيليايي‬

‫‪chimaera‬‬ ‫افسانه) جانورى که سرشير وبدن ببر ودم مار داشته است ‪( ،‬مجازى) خيال واهى‬

‫‪chimera‬‬ ‫افسانه) جانورى که سرشير وبدن ببر ودم مار داشته است ‪( ،‬مجازى) خيال واهى‬

‫‪chimerical‬‬ ‫واهى ‪ ،‬خيالى ‪ ،‬ذوقى ‪ ،‬هوس باز ‪ ،‬هوس اميز ‪ ،‬دمدمى‬

‫‪64‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪chin‬‬ ‫زنخدان ‪ ،‬زيرچانه نگهداشتن(ويولون)‬

‫‪China‬‬ ‫چين‬

‫‪Chinese‬‬ ‫چيني‬

‫‪chisel‬‬ ‫قلم درز ‪ ،‬بااسکنه تراشيدن‬

‫‪chivalrous‬‬ ‫دليرانه ‪ ،‬جوانمرد ‪ ،‬بلند همت‬

‫‪chivalry‬‬ ‫سلحشورى ‪ ،‬دليرى ‪ ،‬جوانمردى ‪ ،‬فتوت ‪ ،‬تعارف‬

‫‪cholera‬‬ ‫وبا‬

‫‪choleric‬‬ ‫سودايى مزاج ‪ ،‬عصبانى‬

‫‪choral‬‬ ‫وابسته بدسته سرودخوانان ‪ ،‬وابسته به اواز دسته جمعى‬

‫‪choreography‬‬ ‫رقص ارايى ‪ ،‬هنررقص ‪ ،‬رقص مخصوصا درتئاتر وغيره‬

‫‪chortle‬‬ ‫صداى خورخور ياخنده ‪ ،‬سرود وتسبيح خواندن ‪ ،‬مناجات کردن ‪ ،‬صداى خرخرکردن‬
‫‪ ،‬صداى خرناس کردن ‪ ،‬خنديدن‬
‫‪christ‬‬ ‫مسيح ‪ ،‬عيسى‬

‫‪christen‬‬ ‫نام گذارى کردن (هنگام تعميد) ‪ ،‬تعميد دادن‬

‫‪christendom‬‬ ‫عالم مسيحيت ‪ ،‬جامعه مسيحيت‬

‫‪Christmas Island‬‬ ‫جزيره کريسمس‬

‫‪chromatic‬‬ ‫رنگى ‪ ،‬پر رنگ ‪ ،‬تصادفى ‪ ،‬اتفاقى‬

‫‪chronic‬‬ ‫ديرينه ‪ ،‬مزمن ‪ ،‬سخت ‪ ،‬شديد ‪ ،‬گرانرو‬

‫‪chronicle‬‬ ‫شرح وقايع بترتيب تاريخ ‪ ،‬تاريخچه‬

‫‪chronology‬‬ ‫وقايع نگارى ‪ ،‬شرح وقايع بترتيب زمانى ‪ ،‬علم ترتيب تاريخ ‪ ،‬گاه شناسى ‪ ،‬تاريخ‬
‫شمارى ‪ ،‬جدول يا شرح وقايع ياتاريخ هاى وابسته بانها‬
‫‪chronometer‬‬ ‫کرنومتر ‪ ،‬ساعت شمار دقيق ‪ ،‬زمان سنج ‪ ،‬گاه شمار ‪ ،‬کرونومتر ‪ ،‬وقت نگار ‪ ،‬گاه نگار‬

‫‪churlish‬‬ ‫خشن ‪ ،‬زمخت‬

‫‪churlishness‬‬ ‫بى ادبى ‪ ،‬تند خوئى‬

‫‪ciliated‬‬ ‫مودار ‪ ،‬ريشه دار‬

‫‪cipher‬‬ ‫صفر زنى ‪ ،‬عدد صفر ‪ ،‬حروف يا مهر رمزى ‪ ،‬حساب کردن (بارقام) ‪ ،‬صفر گذاردن ‪،‬‬
‫برمزدراوردن ‪ ،‬صدر ‪ ،‬سرى کردن‬

‫‪65‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪circlet‬‬ ‫حلقه زرياگوهر ‪ ،‬انگشترى ‪ ،‬تشکيل دايره کوچک دادن ‪ ،‬دايره وارحرکت کردن‬

‫‪circuitous‬‬ ‫غيرمستقيم‬

‫‪circulate‬‬ ‫داير کردن ‪ ،‬منتشر کردن ‪ ،‬انتشار دادن ‪ ،‬رواج دادن ‪ ،‬بخشنامه کردن ‪ ،‬بدورمحور‬
‫گشتن ‪ ،‬گردش کردن ‪ ،‬به گردش در اوردن ‪ ،‬منتشر شدن‬
‫‪circulation‬‬ ‫مسير گردش ‪ ،‬انتشار جريان ‪ ،‬پول در جريان ‪ ،‬چرخش ‪ ،‬گردش ‪ ،‬انتشار ‪ ،‬جريان ‪،‬‬
‫دوران خون ‪ ،‬رواج ‪ ،‬پول رايج ‪ ،‬تيراژ‬
‫‪circulatory system‬‬ ‫دستگاه گردش خون‬

‫‪circumference‬‬ ‫دور ‪ ،‬محيط دايره ‪ ،‬پيرامون‬

‫‪circumlocution‬‬ ‫طول وتفصيل در کالم ‪ ،‬بيان غير مستقيم‬

‫‪circumnavigate‬‬ ‫دورتادورگيتى يا اقليمى کشتى رانى کردن ‪ ،‬زمين را دورزدن ‪ ،‬پيرامون پيمودن‬

‫‪circumscribe‬‬ ‫نوشتن در دور ‪ ،‬محدود ومشخص کردن‬

‫‪circumspect‬‬ ‫بااحتياط ‪ ،‬مالحظه کار ‪ ،‬مال انديش ‪ ،‬باتدبير‬

‫‪circumvent‬‬ ‫باحيله پيش دستى کردن ‪ ،‬گير انداختن‬

‫‪cistern‬‬ ‫حوضچه ارامش ‪ ،‬اب انبار ‪ ،‬مخزن اب ‪ ،‬قدح بزرگ مسى ‪ ،‬منبع‬

‫‪citadel‬‬ ‫پاسگاه ‪ ،‬پايگاه ‪ ،‬مستحکم ارگ ‪ ،‬ارک ‪ ،‬دژ ‪ ،‬قلعه نظامى ‪ ،‬سنگر‬

‫‪cite‬‬ ‫ايراد کردن ‪ ،‬احضار کردن ‪ ،‬اخطار کردن ‪ ،‬ذکر کردن ‪ ،‬اتخاذ سند کردن ‪ ،‬گفتن‬

‫‪citizenry‬‬ ‫شهروندان ‪ ،‬ساکنين ‪ ،‬مردم ‪ ،‬تبعيت‬

‫‪civil‬‬ ‫داخلى ‪ ،‬کشورى ‪ ،‬غير نظامى ‪ ،‬شخصى ‪ ،‬شهرى ‪ ،‬غيرنظامى ‪ ،‬مدنى‬

‫‪claimant‬‬ ‫دادخواه ‪ ،‬شاکى ‪ ،‬طلب کننده ‪ ،‬مدعى ‪ ،‬مطالبه کننده‬

‫‪clairvoyance‬‬ ‫غيب بينى ‪ ،‬روشن بينى ‪ ،‬بصيرت‬

‫‪clairvoyant‬‬ ‫روشن بين ‪ ،‬نهان بين‬

‫‪clamber‬‬ ‫بادست و پا باالرفتن ‪ ،‬بسختى باالرفتن‬

‫‪clamor‬‬ ‫بانگ ‪ ،‬غوغا ‪ ،‬سروصدا ‪ ،‬غريو کشيدن ‪ ،‬مصرانه تقاضا کردن‬

‫‪clamorous‬‬ ‫مصر ‪ ،‬خروشان ‪ ،‬پرخروش ‪ ،‬جيغ و دادکن ‪ ،‬پرسروصدا‬

‫‪clan‬‬ ‫خاندان ‪ ،‬خانواده ‪ ،‬طايفه ‪ ،‬قبيله ‪ ،‬دسته‬

‫‪clandestine‬‬ ‫سازمان پنهانى ‪ ،‬سازمان زيرزمينى نهضت زيرزمينى ‪ ،‬مخفى ‪ ،‬غيرمشروع ‪ ،‬زيرجلى‬

‫‪66‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪clangor‬‬ ‫جرنگ جرنگ ‪ ،‬طنين ناقوس ها‬

‫‪clangour‬‬ ‫جرنگ جرنگ ‪ ،‬طنين ناقوس ها‬

‫‪clapper‬‬ ‫زبانه زنگ ‪ ،‬کف زننده‬

‫‪claque‬‬ ‫دسته اى که (در نمايشگاه) پول گرفته اند دست بزنند‬

‫‪clarification‬‬ ‫توضيح ‪ ،‬روشنى ‪ ،‬وضوح‬

‫‪clarify‬‬ ‫تصفيه شدن ‪ ،‬صاف کردن يا شدن ‪ ،‬روشن کردن ‪ ،‬واضح کردن ‪ ،‬توضيح دادن‬

‫‪clarion‬‬ ‫شيپور بلند ‪ ،‬شيپورتيز ‪ ،‬شيپور‬

‫‪clasp‬‬ ‫گره فلزى ‪ ،‬چفت ‪ ،‬گيره قزن قفلى ‪ ،‬جفت چپراست ‪ ،‬قالب ‪ ،‬دراغوش گرفتن ‪ ،‬بستن‬

‫‪classify‬‬ ‫رده بندى کردن ‪ ،‬دسته بندى کردن ‪ ،‬طبقه بندى کردن‬

‫‪claustrophobia‬‬ ‫تنگناترس ‪( ،‬پزشکى) مرض ترس از فضاى تنگ ومحصور‬

‫‪clavicle‬‬ ‫ترقوه ‪ ،‬چنبر‬

‫‪clavicle‬‬ ‫ترقوه ‪ ،‬چنبر‬

‫‪clearance‬‬ ‫فضاى بازى ‪ ،‬هوا ‪ ،‬تصفيه ‪ ،‬تهاتر ‪ ،‬ترخيص گمرکى ‪ ،‬تعيين صالحيت کردن ‪ ،‬پاک‬
‫سازى تاييد صالحيت ‪ ،‬تخليه کردن ‪ ،‬اجازه ترخيص اجازه نامه ‪ ،‬تسويه حساب ‪،‬‬
‫واريز حساب فاصله ازاد ‪ ،‬تولرانس ‪ ،‬برداشتن مانع ‪ ،‬گواهينامه ياکاغذ دال بر پاکى و‬
‫بى عيبى ‪ ،‬ترخيص کاال از گمرک ‪ ،‬اختيار ‪ ،‬اجازه ‪ ،‬زدودگى‬
‫‪cleave‬‬ ‫جدا کردن ‪ ،‬شکستن ‪ ،‬ورامدن ‪ ،‬چسبيدن ‪ ،‬پيوستن ‪ ،‬تقسيم شدن ‪ ،‬شکافتن سلول‬

‫‪cleft‬‬ ‫چنگال ‪ ،‬شکاف دار ‪ ،‬ترک خورده‬

‫‪clemency‬‬ ‫تخفيف ‪ ،‬بخشش ‪ ،‬بخشايندگى ‪ ،‬رحم ‪ ،‬اعتدال عناصر‬

‫‪clement‬‬ ‫بخشاينده ‪ ،‬رئوف ‪ ،‬رحيم ‪ ،‬مهربان ‪ ،‬رحمان ‪ ،‬ماليم‬

‫‪clench‬‬ ‫پرچ کردن ‪ ،‬گره کردن‬

‫‪clergy‬‬ ‫مردروحانى ‪ ،‬کاتوزى ‪ ،‬روحانيون ‪ ،‬دين يار‬

‫‪cliche‬‬ ‫کلمه مبتذل‬

‫‪cliché‬‬ ‫کلمه مبتذل‬

‫‪clientele‬‬ ‫ارباب رجوع ‪ ،‬مشتريان ‪ ،‬پيروان ‪ ،‬موکلين‬

‫‪climactic‬‬ ‫اوجى ‪ ،‬باوج رسيده‬

‫‪67‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪clime‬‬ ‫سرزمين ‪ ،‬اب وهوا‬

‫‪cling‬‬ ‫صداى جرنگ (مثل صداى افتادن پول خرد) چسبيدن ‪ ،‬پيوستن ‪( ،‬مجازى) وفادار‬
‫بودن‬
‫‪clip‬‬ ‫مفصل کابل ‪ ،‬ترمينال باطرى بست ‪ ،‬سد کردن راه حريف از پشت با انداختن خود به‬
‫زمين (فوتبال امريکايى) ‪ ،‬قالب نوار ‪ ،‬بست ‪ ،‬برش ‪ ،‬موزنى ‪ ،‬پشم چينى ‪ ،‬کوتاه‬
‫کردن ‪ ،‬شانه فشنگ ‪ ،‬گيره کاغذ ‪ ،‬گيره ياپنس ‪ ،‬چيدن ‪ ،‬بغل گرفتن ‪ ،‬محکم گرفتن‬
‫‪clique‬‬ ‫جرگه ‪ ،‬دسته ‪ ،‬گروه ‪ ،‬محفل‬

‫‪cloister‬‬ ‫راهرو سرپوشيده ‪ ،‬اطاق يا سلول راهبان وتارکان دنيا ‪ ،‬ايوان ‪ ،‬دير ‪ ،‬گوشه نشينى‬
‫کردن ‪ ،‬درصومعه گذاشتن‬
‫‪close-hauled‬‬ ‫پيشروى قايق در مقابل باد‬

‫‪clot‬‬ ‫توده ‪ ،‬لخته خون ‪ ،‬دلمه شدن ‪ ،‬لخته شدن (خون)‬

‫‪clothier‬‬ ‫پوشاک فروش ‪ ،‬لباس فروش‬

‫‪cloture‬‬ ‫کفايت مذاکرات (درمجلس شورا) ‪ ،‬راى به کفايت مذاکرات دادن‬

‫‪clout‬‬ ‫زدن ‪ ،‬وصله کردن ‪ ،‬چرم يا پارچه مندرس ‪ ،‬پارچه کهنه ‪ ،‬کهنه‬

‫‪cloy‬‬ ‫سير کردن ‪ ،‬بي رغبت کردن ‪ ،‬بي ميل شدن‬

‫‪clump‬‬ ‫گيره ‪ ،‬گل ميخ ‪ ،‬قپه ‪ ،‬دسته ‪ ،‬خوشه ‪ ،‬ضربه سنگين ‪ ،‬مشت ‪ ،‬انبوه کردن‬

‫‪clumsy‬‬ ‫بدترکيب ‪ ،‬زمخت ‪ ،‬خام دست ‪ ،‬ناازموده‬

‫‪coagulant‬‬ ‫ماده همآوري‪ ،‬ماده منعقد کننده‬

‫‪coagulate‬‬ ‫بستن ‪ ،‬دلمه کردن ‪ ،‬لخته شدن (خون)‬

‫‪coalesce‬‬ ‫بهم اميختن ‪ ،‬يکى شدن ‪ ،‬منعقد شدن ‪ ،‬ائتالف کردن‬

‫‪coalescence‬‬ ‫بهم اميختگى ‪ ،‬انعقاد‬

‫‪coalition‬‬ ‫در ارتباطات بين المللى اين کلمه به تجمع چند دولت به منظور وصول به هدف‬
‫مشترک ‪ ،‬ائتالف ‪ ،‬پيوستگى ‪ ،‬اتحاد موقتى‬
‫‪cobbler‬‬ ‫پينه دوز‬

‫‪cochlea‬‬ ‫صدف گوش ‪ ،‬حلزون گوش ‪ ،‬پلکان پرپيچ وخم ‪ ،‬پيچ وخم‬

‫)‪Cocos (Keeling‬‬ ‫جزاير کوکوس (کيلينگ)‬


‫‪Islands‬‬
‫‪coda‬‬ ‫قطعه اخريک اهنگ‬

‫‪68‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪coddle‬‬ ‫نيم پزکردن ‪ ،‬اهسته جوشاندن يا پختن ‪ ،‬بادقت زياد بکارى دست زدن ‪ ،‬نازپرورده‬
‫کردن ‪ ،‬نوازش کردن‬
‫‪codicil‬‬ ‫مکمل وصيتنامه‬

‫‪codify‬‬ ‫قطعه اخريک اهنگ‬

‫‪coerce‬‬ ‫بزور وادار کردن ‪ ،‬ناگزير کردن‬

‫‪coercion‬‬ ‫تحميل ‪ ،‬اضطرار ‪ ،‬تهديد واجبار‬

‫‪coercive‬‬ ‫از روى کره و اجبار ‪ ،‬اجبارى ‪ ،‬قهرى‬

‫‪coeval‬‬ ‫هم سال ‪ ،‬هم تاريخ‬

‫‪coffer‬‬ ‫صندوق ‪ ،‬خزانه وجوه‬

‫‪cog‬‬ ‫شمش ساختن ‪ ،‬پيش نورد کردن ‪ ،‬دنده چرخ ‪ ،‬دندانه دار کردن ‪ ،‬حقه بازى ‪ ،‬طاس‬
‫گرفتن (درتخته نرد)‬
‫‪cogent‬‬ ‫متقاعد کننده ‪ ،‬داراى قدرت وزور‬

‫‪cogitate‬‬ ‫انديشه کردن ‪ ،‬درعالم فکر فرورفتن‬

‫‪cognate‬‬ ‫همجنس ‪ ،‬واژه هم ريشه‬

‫‪cognitive‬‬ ‫شناختى‬

‫‪cognizance‬‬ ‫اخطار قانونى ‪ ،‬اخطار رسمى ‪ ،‬معرفت ‪ ،‬ادراک ‪ ،‬شناسايى ‪ ،‬اگاهى ‪ ،‬تصديق ضمنى‬

‫‪cognizant‬‬ ‫اگاه ‪ ،‬باخبر‬

‫‪cohabit‬‬ ‫باهم زندگى کردن (زن ومرد) ‪ ،‬رابطه جنسى داشتن‬

‫‪cohere‬‬ ‫چسبيدن ‪ ،‬رابطه خويشى داشتن‬

‫‪coherent‬‬ ‫چسبيده ‪ ،‬مربوط ‪ ،‬داراى ارتباط يا نتيجه منطقى ‪ ،‬منسجم‬

‫‪cohesion‬‬ ‫همدوسش ‪ ،‬همچسبى ‪ ،‬پيوستگى ‪ ،‬چسبندگى ‪ ،‬هم بستگى ‪ ،‬جاذبه مولکولى‬

‫‪cohesive‬‬ ‫چسباننده ‪ ،‬چسبناک‬

‫‪cohort‬‬ ‫گروه ‪ ،‬پيرو ‪ ،‬طرفدار ‪ ،‬همکار‬

‫‪coiffure‬‬ ‫ارايش مو ‪ ،‬مردى که سلمانى زنانه باشد‬

‫‪coin‬‬ ‫سکه زدن ‪ ،‬اختراع و ابداع کردن‬

‫‪coincide‬‬ ‫همزمان بودن ‪ ،‬باهم رويدادن ‪ ،‬منطبق شدن ‪ ،‬دريک زمان اتفاق افتادن‬

‫‪69‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪coincidence‬‬ ‫تطبيق ‪ ،‬هم ايندى ‪ ،‬تصادف ‪ ،‬توافق ‪ ،‬اقتران ‪ ،‬انطباق ‪ ،‬همرويداد‬

‫‪coincident‬‬ ‫همرويده ‪ ،‬واقع شونده در يک وقت ‪ ،‬منطبق ‪ ،‬متالقى‬

‫‪colander‬‬ ‫کفگير ‪ ،‬صافى‬

‫‪cold blood‬‬ ‫خون سردى‬

‫‪collaborate‬‬ ‫همدستى کردن ‪ ،‬باهم کار کردن ‪ ،‬تشريک مساعى‬

‫‪collage‬‬ ‫اختالط رنگهاى مختلف درسطح پرده نقاشى ‪ ،‬هنر اختالط رنگها‬

‫‪collapse‬‬ ‫رمبش ‪ ،‬فروريختگى ‪ ،‬فروپاشى ‪ ،‬فروريختن ‪ ،‬متالشى شدن ‪ ،‬دچار سقوط‬


‫واضمحالل شدن ‪ ،‬غش کردن ‪ ،‬اوار‬
‫‪collapsible‬‬ ‫فرو ريختنى ‪ ،‬له شدنى ‪ ،‬تا شو‬

‫‪collate‬‬ ‫مقابله کردن ‪ ،‬مرتب کردن ‪ ،‬به هم مرتبط کردن امور ‪ ،‬تلفيق ‪ ،‬مقابله وتطبيق کردن‬

‫‪collateral‬‬ ‫وجه التزام ‪ ،‬عين مرهونه ‪ ،‬در مجاورت هم ‪ ،‬همسايه ‪ ،‬هم بر ‪ ،‬پهلو به پهلو ‪ ،‬متوازى‬
‫‪ ،‬تضمين ‪( ،‬آمريکايى) وثيقه‬
‫‪collation‬‬ ‫مقابله ‪ ،‬مقايسه ‪ ،‬تطبيق دستخط ها‬

‫‪colleague‬‬ ‫هم کار ‪ ،‬هم قطار‬

‫‪collective‬‬ ‫دسته جمعى ‪ ،‬مشترک ‪ ،‬عمومى ‪ ،‬بهم پيوسته ‪ ،‬انبوه ‪ ،‬اشتراکى ‪ ،‬اجتماعى ‪ ،‬جمعى‬

‫‪collector‬‬ ‫کلکتور ‪ ،‬راه اب زهکش ‪ ،‬کولکتور ‪ ،‬جاروى الکتريکى ‪ ،‬تحصيلدار ‪ ،‬جمع کننده ‪،‬‬
‫فراهم اورنده ‪ ،‬گرد اورنده‬
‫‪collegian‬‬ ‫عضو دانشکده ‪ ،‬دانشجو‬

‫‪collide‬‬ ‫تصادف کردن ‪ ،‬تصادم کردن ‪ ،‬بهم خوردن‬

‫‪collier‬‬ ‫ذغال سنگ ‪ ،‬کشتى ‪ ،‬ذغال گيرى‬

‫‪collision‬‬ ‫ضربه ‪ ،‬تصادف ‪ ،‬برخورد کردن ‪ ،‬تصادم ‪ ،‬برخورد‬

‫‪colloquial‬‬ ‫گفتگويى ‪ ،‬محاوره اى ‪ ،‬مصطلح ‪ ،‬اصطالحى‬

‫‪colloquialism‬‬ ‫عبارت مصطلح ‪ ،‬جمله مرسوم درگفتگو‬

‫‪colloquy‬‬ ‫گفتگو ‪ ،‬صحبت ‪ ،‬محاوره‬

‫‪collusion‬‬ ‫ساخت و پاخت ‪ ،‬توافق ميان فروشندگان يک کاال (يا کاالها) ‪ ،‬ساخت وپاخت ‪ ،‬تبانى‬
‫‪ ،‬سازش ‪ ،‬هم نيرنگ ‪ ،‬بست وبند‬
‫‪Colombia‬‬ ‫کلمبيا‬

‫‪70‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪Colombian‬‬ ‫کلمبيايي‬

‫‪colon‬‬ ‫کلن ‪ ،‬نشان دونقطه ‪ ،‬دونقطه يعنى اين عالمت‪ ، :‬روده بزرگ ‪ ،‬قولون ‪ ،‬معاء غالظ ‪،‬‬
‫ستون روده‬
‫‪color-blind‬‬ ‫رنگ کور ‪ ،‬فاقد حساسيت نسبت برنگ‬

‫‪colossal‬‬ ‫بسيار بزرگ‬

‫‪colossus‬‬ ‫عظيم الجثه ‪ ،‬چيز غول پيکر وگنده‬

‫‪comatose‬‬ ‫اغماء ‪ ،‬بيهش ‪ ،‬بيهوش‬

‫‪combatant‬‬ ‫يکان رزمنده ‪ ،‬جنگ کننده ‪ ،‬جنگى ‪ ،‬مبارزه طلب‬

‫‪combustible‬‬ ‫سوختنى ‪ ،‬قابل اشتعال ‪ ،‬قابل احتراق ‪ ،‬قابل سوزش ‪ ،‬سوزا ‪ ،‬احتراق پذير ‪ ،‬قابل‬
‫تحريک وبرانگيختنى‬
‫‪combustion‬‬ ‫سوختن ‪ ،‬سوخت ‪ ،‬اشتعال ‪ ،‬احتراق‬

‫‪comeliness‬‬ ‫خوبرويى ‪ ،‬خوش منظرى‬

‫‪comely‬‬ ‫خوبرو ‪ ،‬خوش ايند ‪ ،‬خوش منظر‬

‫‪comestible‬‬ ‫خوردنى ‪ ،‬خوراکى (در جمع) ‪ ،‬قابل خوردن‬

‫‪comeuppance‬‬ ‫توبيخ بيجا ‪ ،‬مزد عمل بد‬

‫‪comical‬‬ ‫خنده آور ‪ ،‬مضحک ‪ ،‬عجب ‪ ،‬شگفت انگيز‬

‫‪comity‬‬ ‫تعارف ‪ ،‬نزاکت‬

‫‪commandeer‬‬ ‫وارد بخدمت اجبارى کردن ‪ ،‬براى ارتش برداشتن ‪ ،‬مصادره کردن‬

‫‪commemorate‬‬ ‫مجلس ياداورى ‪ ،‬جشن گرفتن ‪ ،‬بيادگار نگاه داشتن‬

‫‪commemorative‬‬ ‫مربوط به جشن ياد بود ‪ ،‬يادبودى‬

‫‪commend‬‬ ‫ستودن ‪ ،‬ستايش کردن‬

‫‪commensurate‬‬ ‫متناسب‬

‫‪commentary‬‬ ‫تفسير ‪ ،‬سفرنگ ‪ ،‬تقريظ ‪ ،‬رشته يادداشت ‪( ،‬درجمع) گزارش رويداد‬

‫‪commingle‬‬ ‫بهم اميختن ‪ ،‬بهم مخلوط کردن‬

‫‪commiserate‬‬ ‫دلسوزى کردن ‪ ،‬ترحم کردن بر ‪ ،‬تسليت گفتن بر ‪ ،‬اظهار تاسف کردن‬

‫‪commissarial‬‬ ‫وابسته به (اداره) کارپردازى ‪ ،‬خواربار‬

‫‪71‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪commissariat‬‬ ‫اداره کارپردازى و خواربار ارتش ‪ ،‬کالنترى‬

‫‪commission‬‬ ‫کميسيون و کميته ‪ ،‬ارتکاب ‪ ،‬حق العمل کارى ‪ ،‬امانت فروشى ‪ ،‬درگير رزم کردن ‪،‬‬
‫بکار بردن عده ها عملياتى کردن ‪ ،‬مامور کردن ‪ ،‬زير امر قرار دادن ‪ ،‬ماموريت امريه ‪،‬‬
‫کارمزد ‪ ،‬حق داللى ‪،‬ماموريت ‪ ،‬تصدى ‪ ،‬حق العمل ‪ ،‬فرمان ‪ ،‬حکم ‪ ،‬هيئت ‪ ،‬مامورين‬
‫‪ ،‬کميسيون ‪ ،‬انجام‬
‫‪commitment‬‬ ‫التزام ‪ ،‬درگير جنگ کردن ‪ ،‬تسليم ‪ ،‬کاربرد نيرو يا قوا ‪ ،‬سرسپردگى ‪ ،‬ارتکاب ‪ ،‬حکم‬
‫توقيف ‪ ،‬تعهد ‪ ،‬الزام‬
‫‪committal‬‬ ‫سرسپردگى ‪ ،‬ارتکاب ‪ ،‬حکم توقيف ‪ ،‬تعهد ‪ ،‬الزام‬

‫‪commodious‬‬ ‫جادار ‪ ،‬بکار خور ‪ ،‬مقرون بصرفه ‪ ،‬سودمند‬

‫‪commodity‬‬ ‫محصول ‪ ،‬مواد اوليه ‪ ،‬کاالى مصرفى ‪ ،‬وسيله مناسب ‪ ،‬متاع ‪ ،‬کاال ‪ ،‬جنس‬

‫‪commotion‬‬ ‫اشوب ‪ ،‬اضطراب ‪ ،‬جنبش ‪ ،‬اغتشاش ‪ ،‬هياهو‬

‫‪communal‬‬ ‫گروهى ‪ ،‬اشتراکى ‪ ،‬همگانى‬

‫‪commute‬‬ ‫تبديل کردن ‪ ،‬مسافرت کردن با بليط تخفيف دار ‪ ،‬هر روز از حومه بشهر وبالعکس‬
‫سفرکردن‬
‫‪Comoros‬‬ ‫کامرون‬

‫‪compact‬‬ ‫بهم فشردن ‪ ،‬تنگ هم قراردادن ‪ ،‬بهم فشرده ‪ ،‬متراکم کردن ‪ ،‬تو پر کردن ‪ ،‬جمع‬
‫وجور ‪ ،‬بهم پيوسته ‪ ،‬پيمان ‪ ،‬معاهده ‪ ،‬متراکم‬
‫‪comparable‬‬ ‫برابرکردنى ‪ ،‬قابليت مقايسه ‪ ،‬قياس پذير ‪ ،‬قابل مقايسه ‪ ،‬مانند کردنى ‪ ،‬نظير‬

‫‪comparative‬‬ ‫تطبيقى ‪ ،‬مقايسه اى ‪ ،‬نسبى ‪( ،‬دستور زبان) تفضيلى (بطور اسم) ‪ ،‬درجه تفضيلى ‪،‬‬
‫صفت تفضيلى‬
‫‪comparison‬‬ ‫مقايسه ‪ ،‬همسنجى ‪ ،‬تطبيق ‪ ،‬سنجش ‪ ،‬برابرى ‪ ،‬تشبيه‬

‫‪compassion‬‬ ‫دلسوزى ‪ ،‬رحم ‪ ،‬شفقت ‪ ،‬غمخوارى‬

‫‪compatible‬‬ ‫سازگار ‪ ،‬موافق ‪ ،‬دمساز ‪ ،‬جور ‪ ،‬همساز‬

‫‪compel‬‬ ‫مجبورکردن ‪ ،‬وادار کردن‬

‫‪compendium‬‬ ‫خالصه ‪ ،‬زبده ‪ ،‬مختصر ‪ ،‬کوتاهى ‪ ،‬اختصار‬

‫‪compensate‬‬ ‫خنثى کردن ‪ ،‬تنظيم کردن ‪ ،‬تاوان دادن ‪ ،‬پاداش دادن ‪ ،‬عوض دادن ‪ ،‬جبران کردن‬

‫‪compensatory‬‬ ‫جبرانى‬

‫‪competence‬‬ ‫روح رقابت ‪ ،‬روح تالش ‪ ،‬صالحيت ‪ ،‬شايستگى ‪ ،‬کفايت ‪ ،‬سررشته‬

‫‪72‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪competent‬‬ ‫صالحيت دار ‪ ،‬فنى ‪ ،‬صالح ‪ ،‬با کفايت ‪ ،‬اليق ‪ ،‬ذى صالحيت ‪ ،‬شايسته ‪ ،‬داراى سر‬
‫رشته‬
‫‪competitive‬‬ ‫مسابقه اى ‪ ،‬قابل رقابت ‪ ،‬رقابتى ‪ ،‬سبقت جو‬

‫‪competitor‬‬ ‫رقيب ‪ ،‬هم چشم ‪ ،‬حريف ‪ ،‬هم اورد ‪ ،‬همکار‬

‫‪compilation‬‬ ‫کامپايل ‪ ،‬ترجمه ‪ ،‬جمع اورى و انتخاب ‪ ،‬جمع اورى اطالعات به صورت نوشته ‪،‬‬
‫گرداورى ‪ ،‬تاليف ‪ ،‬تلفيق ‪ ،‬همگردانى‬
‫‪compile‬‬ ‫همگردانى کردن ‪ ،‬جمع اورى کردن ‪ ،‬توده کردن ‪ ،‬همگرادنى کردن ‪ ،‬گرداوردن ‪،‬‬
‫تاليف کردن‬
‫‪complacence‬‬ ‫خوشنودى از خود ‪ ،‬خود خوشنودى‬

‫‪complacency‬‬ ‫خوشنودى از خود ‪ ،‬خود خوشنودى‬

‫‪complacency‬‬ ‫خوشنودى از خود ‪ ،‬خود خوشنودى‬

‫‪complacent‬‬ ‫از خود راضى ‪ ،‬عشرت طلب ‪ ،‬تن اسا ‪ ،‬خود خوشنود‬

‫‪complain‬‬ ‫شکايت کردن ‪ ،‬غرولند کردن ‪ ،‬ناليدن‬

‫‪complaisance‬‬ ‫خوشخويى ‪ ،‬ادب‬

‫‪complaisant‬‬ ‫مهربان ‪ ،‬خوشخو ‪ ،‬با ادب‬

‫‪complement‬‬ ‫استعداد کامل سازمانى ‪ ،‬پرسنل سازمانى ناو ‪ ،‬تملق گويى کردن خوشامد گفتن ‪،‬‬
‫تکميل کردن ‪ ،‬حد مجاز مکمل ‪ ،‬ملحقات ‪ ،‬تعارفات معمولى ‪( ،‬رياضى) متمم ‪،‬‬
‫مکمل ‪ ،‬ضمائم ‪ ،‬تزئينى ‪ ،‬کامل کردن ‪ ،‬متمم بودن ‪ ،‬متمم گرفتن‬
‫‪complementary‬‬ ‫تکميلى ‪ ،‬متمم ‪ ،‬مکمل ‪ ،‬تکميل کننده يکديگر ‪ ،‬متممى‬

‫‪complex‬‬ ‫مجتمع‪ ،‬گروهه‪ ،‬مجموعه‪ ،‬عقده ( ‪ ،)oghdeh‬آچار‪ ،‬هم تافت‪ ،‬پيچيده‪ ،‬مرکب از‬
‫چند جزء‪ ،‬بغرنج‪ ،‬هم تافت‪.‬پيچيده‪ ،‬مختلط‬
‫‪compliance‬‬ ‫قبول ‪ ،‬اجابت ‪ ،‬بر اوردن‬

‫‪compliant‬‬ ‫قبول کننده ‪ ،‬موافق ‪ ،‬مطيع‬

‫‪complicate‬‬ ‫پيچيده کردن ‪ ،‬پيچيدن ‪ ،‬بغرنج کردن‬

‫‪complication‬‬ ‫پيچيدگى ‪ ،‬بغرنجى ‪( ،‬پزشکى) عوارض ‪ ،‬عواقب‬

‫‪complicit‬‬ ‫همدستي درجرم ‪ ,‬شرکت در جرم‪.‬‬

‫‪complicity‬‬ ‫حقوق) همدستى درجرم ‪ ،‬شرکت در جرم‬

‫‪compliment‬‬ ‫تعارف ‪ ،‬درود ‪ ،‬تعريف کردن از‬

‫‪73‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪component‬‬ ‫جزء سازنده ‪ ،‬عنصر ‪ ،‬قطعه ‪ ،‬جزء ساختمانى ‪ ،‬مولفه بردار ‪ ،‬سازنده ‪ ،‬جزء در شيمى ‪،‬‬
‫سازا ‪ ،‬جسمهاى ترکيب کننده ‪ ،‬همنهند ‪ ،‬جزء (ترکيب دهنده) ‪ ،‬قسمت ‪ ،‬عضو ‪،‬‬
‫اجزاء ‪ ،‬ترکيب کننده ‪ ،‬ترکيب دهنده ‪ ،‬جزء ‪ ،‬مولفه‬
‫‪comport‬‬ ‫سازش کردن ‪ ،‬جور بودن ‪ ،‬تحمل کردن ‪ ،‬دربرداشتن ‪ ،‬حامل بودن ‪ ،‬رفتار‬

‫‪composed‬‬ ‫ترکيب شده ‪ ،‬مرکب ‪ ،‬ارام ‪ ،‬خونسرد‬

‫‪composure‬‬ ‫ارامش ‪ ،‬خوددارى ‪ ،‬تسلط بر نفس ‪ ،‬خونسردى‬

‫‪compound‬‬ ‫ماده مرکب ‪ ،‬کمپوند ‪ ،‬اتصال مرکب ‪ ،‬تصفيه کردن ‪ ،‬اردوگاه ‪ ،‬کمپ ‪ ،‬انبار موقت ‪،‬‬
‫پادگان محوطه پادگان ‪ ،‬مخلوط ‪ ،‬مرکب ‪ ،‬چند جزئى ‪ ،‬لفظ مرکب ‪ ،‬بلور دوتايى‪،‬‬
‫محوطه ‪ ،‬عرصه ‪ ،‬حياط ‪ ،‬جسم مرکب‬
‫‪comprehensible‬‬ ‫دريافتنى ‪ ،‬قابل درک‬

‫‪comprehension‬‬ ‫دريافت ‪ ،‬قوه ادراک‬

‫‪comprehensive‬‬ ‫جامع ‪ ،‬فرا گيرنده ‪ ،‬وسيع ‪ ،‬محيط ‪ ،‬بسيط‬

‫‪compress‬‬ ‫هم فشرده کردن ‪ ،‬بهم فشردن ‪ ،‬خالصه شدن ‪ ،‬خالصه کردن ‪ ،‬متراکم کردن‬

‫‪compressible‬‬ ‫بهم فشردنى ‪ ،‬خالصه شدنى‬

‫‪compression‬‬ ‫هم فشارش ‪ ،‬بهم فشردگى ‪ ،‬متراکم سازى ‪ ،‬تراکم ‪ ،‬اختصار‬

‫‪comprise‬‬ ‫دربرداشتن ‪ ،‬شامل بودن‬

‫‪compromise‬‬ ‫تسالم ‪ ،‬خطر کشف رمز ‪ ،‬امکان کشف داشتن به خطر افتادن ‪ ،‬تراضى ‪ ،‬توافق ‪،‬‬
‫مصالحه کردن ‪ ،‬تسويه کردن‬
‫‪compulsion‬‬ ‫اجبار ‪ ،‬اضطرار‬

‫‪compulsory‬‬ ‫الزامى ‪ ،‬اجبارى ‪ ،‬قهرى‬

‫‪compunction‬‬ ‫پشيمانى ‪ ،‬ندامت ‪ ،‬رحم‬

‫‪computation‬‬ ‫نتيجه محاسبه ‪ ،‬نتيجه شمارش ‪ ،‬محاسبه ‪ ،‬محاسبات‬

‫‪compute‬‬ ‫محاسبه کردن ‪ ،‬حساب کردن ‪ ،‬تخمين زدن‬

‫‪Conakry‬‬ ‫کوناکري‬

‫‪concatenate‬‬ ‫اتصال ‪ ،‬چسباندن ‪ ،‬بهم پيوستن ‪ ،‬مسلسل کردن ‪ ،‬الحاق کردن‬

‫‪concatenation‬‬ ‫الحاق ‪ ،‬تسلسل‬

‫‪concave‬‬ ‫تو گود ‪ ،‬کاو (مقعر) ‪ ،‬کاو ‪ ،‬مقعر‬

‫‪74‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪concede‬‬ ‫واگذار کردن ‪ ،‬دادن ‪ ،‬تصديق کردن‬

‫‪conceit‬‬ ‫خودبينى ‪ ،‬غرور ‪ ،‬استعاره‬

‫‪conceive‬‬ ‫درک کردن ‪ ،‬حمل کردن ‪ ،‬حامله شدن ‪ ،‬ابستن شدن‬

‫‪concentric‬‬ ‫هم محور ‪ ،‬هم مرکز ‪ ،‬متحد المرکز‬

‫‪concept‬‬ ‫راه کار ‪ ،‬تدبير ‪ ،‬روش اجراى يک چيز ‪ ،‬چکيده ‪ ،‬فکر ‪ ،‬عقيده ‪ ،‬تصور کلى ‪ ،‬مفهوم‬

‫‪conception‬‬ ‫فهم ‪ ،‬راى انعقاد نطفه ‪ ،‬مفهوم ‪ ،‬حاملگى ‪ ،‬لقاح تخم وشروع رشد جنين ‪ ،‬ادراک ‪،‬‬
‫تصور‬
‫‪concerted‬‬ ‫مجتمعا ‪ ،‬باهم ‪ ،‬موزون ‪ ،‬هم نوا‬

‫‪concerto‬‬ ‫موسيقى) قطعه موسيقى‬

‫‪concession‬‬ ‫اعطاء ‪ ،‬امتياز انحصارى‬

‫‪conciliate‬‬ ‫ساکت کردن ‪ ،‬ارام کردن ‪ ،‬مطالعه کردن ‪ ،‬اشتى دادن‬

‫‪conciliation‬‬ ‫تصفيه ‪ ،‬مصالحه ‪ ،‬اشتى ‪ ،‬تسکين ‪ ،‬توافق‬

‫‪conciliatory‬‬ ‫مصالحه‬

‫‪concise‬‬ ‫موجز ‪ ،‬کوتاه ‪ ،‬لب گو ‪ ،‬فشرده و مختصر‬

‫‪conclave‬‬ ‫انجمن محرمانه ‪ ،‬کنفرانس‬

‫‪conclusive‬‬ ‫قطعى ‪ ،‬قاطع ‪ ،‬نهايى‬

‫‪concoct‬‬ ‫درست کردن ‪ ،‬جعل کردن ‪ ،‬اختراع کردن ‪ ،‬ترکيب کردن ‪ ،‬پختن ‪( ،‬م) گواريدن‬

‫‪concomitant‬‬ ‫همراه ‪ ،‬مالزم ‪ ،‬پيوسته‬

‫‪concord‬‬ ‫توافق ‪ ،‬مطابقت ‪ ،‬يکجورى ‪ ،‬پيمان ‪ ،‬قرار‬

‫‪concordance‬‬ ‫فهرست الفبايى کلمات و عبارات در نوشته فهرست ‪ ،‬همشبيى ‪ ،‬کشف اللغات ‪،‬‬
‫فهرست ‪ ،‬تطبيق نامه ‪ ،‬راهنماى مطالب وموضوعات کتاب ‪ ،‬هم شيبى‬
‫‪concur‬‬ ‫موافقت کردن ‪ ،‬هم راى بودن ‪ ،‬دمساز شدن‬

‫‪concurrence‬‬ ‫تالقى دو نيرو در يک خط عمليات نقطه تالقى ‪ ،‬موافقت ‪ ،‬توافق ‪ ،‬دمسازى ‪ ،‬رضايت‬
‫‪ ،‬تصادف‬
‫‪concurrent‬‬ ‫دريک وقت واقع شونده ‪ ،‬موافق ‪ ،‬متقارن ‪ ،‬همرو ‪ ،‬همزمان‬

‫‪concussion‬‬ ‫صدمه و تکان مغز که منجر به بيهوشى ميشود ‪ ،‬تصادم ‪ ،‬صدمه ‪ ،‬ضربت سخت‬

‫‪condemn‬‬ ‫محکوم کردن ‪ ،‬محکوم شدن‬

‫‪75‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪condensation‬‬ ‫ميعان گازها ‪ ،‬غلظت ‪ ،‬انقباض ‪ ،‬تراکم ‪ ،‬ژاله زائى (هواشناسى) ‪ ،‬به هم فشردگى ‪،‬‬
‫چگالش ‪ ،‬خالصه ‪ ،‬جمع شدگى ‪ ،‬تکاثف ‪ ،‬تغليظ‬
‫‪condense‬‬ ‫ذخيره کردن ‪ ،‬منقبض کردن يا شدن غليظ کردن ‪ ،‬هم چگال کردن ‪ ،‬همچگال ‪،‬‬
‫متراکم کردن ‪ ،‬تغليظ کردن ‪ ،‬منقبض کردن ‪ ،‬مختصرومفيدکردن ‪ ،‬خالصه کردن ‪،‬‬
‫چگاليدن‬
‫‪condescend‬‬ ‫تمکين کردن ‪ ،‬فروتنى کردن ‪ ،‬خود را پست کردن ‪ ،‬تواضع کردن‬

‫‪condescending‬‬ ‫فروتن ‪ ،‬مهربان ‪ ،‬نوازش کننده‬

‫‪condescension‬‬ ‫واگذارى ‪ ،‬اعطاء ‪ ،‬تمکين ‪ ،‬موافقت ‪ ،‬مدارا‬

‫‪condign‬‬ ‫سزاوار ‪ ،‬فراخور ‪ ،‬مناسب‬

‫‪condiment‬‬ ‫نمک وفلفل ‪ ،‬چاشنى ‪ ،‬ادويه زدن‬

‫‪conditional‬‬ ‫شرطى ‪ ،‬مشروطه ‪ ،‬موکول ‪ ،‬مقيد ‪ ،‬نامعلوم‬

‫‪condole‬‬ ‫تسليت دادن ‪ ،‬اظهار تاسف کردن‬

‫‪condolence‬‬ ‫همدردى ‪ ،‬تسليت ‪ ،‬اظهار تاسف‬

‫‪condonance‬‬ ‫چشم پوشى ‪ ،‬عفو تقصير ‪ ،‬بخشايش‬

‫‪condone‬‬ ‫چشم پوشى کردن از ‪ ،‬اغماض کردن ‪ ،‬بخشيدن‬

‫‪conduce‬‬ ‫منتهى شدن به ‪ ،‬راهنمايى کردن ‪ ،‬رهبرى کردن‬

‫‪conducive‬‬ ‫موجب شونده ‪ ،‬سودمند ‪ ،‬مساعد ‪ ،‬منجر شونده‬

‫‪conductible‬‬ ‫قابل انتقال ‪ ،‬قابل هدايت‬

‫‪conductive‬‬ ‫برنده ‪ ،‬رسانا‬

‫‪conduit‬‬ ‫لوله برگمن ‪ ،‬لوله سيم پوش ‪ ،‬کانال لوله ‪ ،‬لوله ‪ ،‬مجراى سيم ‪ ،‬مجراى اب ‪ ،‬ابگذر ‪،‬‬
‫معبر ‪ ،‬کانال ‪ ،‬مجرا‬
‫‪confection‬‬ ‫شيرينى ‪ ،‬معجون ‪ ،‬ترکيب ‪ ،‬ساخت ‪ ،‬مربا‬

‫‪confectionery‬‬ ‫صنعت شيرينى سازى ‪ ،‬قنادى‬

‫‪confederacy‬‬ ‫اياالت هم پيمان ‪ ،‬هم پيمانى ‪ ،‬اتفاق ‪ ،‬پيوند ‪ ،‬اتحاديه‬

‫‪confederate‬‬ ‫همدست (در ازمايشها) ‪ ،‬هم پيمان ‪ ،‬متحد ‪ ،‬موتلف ‪ ،‬متفق کردن‬

‫‪confer‬‬ ‫همرايزنى کردن ‪ ،‬اعطاء کردن ‪ ،‬مشورت کردن ‪ ،‬مراجعه کردن‬

‫‪conferee‬‬ ‫مشاوره کننده ‪ ،‬همرايزن‬

‫‪76‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪confessor‬‬ ‫معترف ‪ ،‬کسى که کيش خود را اشکارا اعتراف ميکند ‪ ،‬اقرار اورنده‬

‫‪confidant‬‬ ‫رازدار ‪ ،‬محرم اسرار ‪ ،‬دمساز‬

‫‪confide‬‬ ‫سپردن ‪ ،‬محرمانه گفتن (به) ‪ ،‬اطمينان کردن ‪ ،‬اعتماد داشتن به‬

‫‪confidence‬‬ ‫اطمينان ‪ ،‬اعتقاد ‪ ،‬اعتماد ‪ ،‬رازگويى ‪ ،‬صميميت‬

‫‪confident‬‬ ‫مطمئن ‪ ،‬دلگرم ‪ ،‬بى پروا ‪ ،‬رازدار‬

‫‪confine‬‬ ‫حد‪ ،‬محدوده‪ ،‬محدود کردن‪ ،‬منحصر کردن‪ ،‬محبوس کردن‬

‫‪confinement‬‬ ‫تحديد حدود ‪ ،‬بازداشت ‪ ،‬حبس کردن ‪ ،‬تحديد ‪ ،‬زندان بودن ‪ ،‬زايمان ‪ ،‬بسترى‬

‫‪confiscate‬‬ ‫حراج ‪ ،‬ضبط کردن ‪ ،‬توقيف کردن ‪ ،‬مصادره کردن‬

‫‪conflagration‬‬ ‫اتش سوزى بزرگ ‪ ،‬حريق مدهش‬

‫‪confluence‬‬ ‫برخوردگاه ‪ ،‬دواب ‪ ،‬پيوندگاه (هواشناسى) ‪ ،‬اتصال يا تالقى دو نهر ‪ ،‬همريختنگاه ‪،‬‬
‫همريزگاه‬
‫‪confluent‬‬ ‫به هم برخورنده ‪ ،‬همريز ‪ ،‬باهم جارى شونده ‪ ،‬متالقى‬

‫‪conform‬‬ ‫همنوايى کردن ‪ ،‬مطابقت کردن ‪ ،‬وفق دادن ‪ ،‬پيروى کردن‬

‫‪conformable‬‬ ‫قابل توافق ‪ ،‬منطبق شدنى ‪ ،‬مطيع‬

‫‪conformance‬‬ ‫پيروى ‪ ،‬متابعت ‪ ،‬همنوايى‬

‫‪conformation‬‬ ‫تطبيق ‪ ،‬برابرى ‪ ،‬سازش ‪ ،‬توافق ‪ ،‬ساخت ‪ ،‬ترکيب‬

‫‪conformist‬‬ ‫همرنگ با جماعت‬

‫‪conformity‬‬ ‫مطابقت ‪ ،‬همرنگى با جماعت ‪ ،‬انطباق ‪ ،‬پيروى از رسوم يا عقايد ‪ ،‬همنوايى‬

‫‪conformity‬‬ ‫مطابقت ‪ ،‬همرنگى با جماعت ‪ ،‬انطباق ‪ ،‬پيروى از رسوم يا عقايد ‪ ،‬همنوايى‬

‫‪confound‬‬ ‫پريشان کردن ‪ ،‬گيج کردن ‪ ،‬عاجز کردن‬

‫‪confront‬‬ ‫روبرو شدن با ‪ ،‬مواجهه دادن‬

‫‪congeal‬‬ ‫منجمد شدن يا کردن ‪ ،‬ماسيدن ‪ ،‬يخ بستن ‪ ،‬بستن ‪ ،‬منجمد شدن ‪ ،‬سفت کردن‬

‫‪congenial‬‬ ‫همخو ‪ ،‬هم مشرب ‪ ،‬داراى تجانس روحى ‪ ،‬هم سليقه‬

‫‪congenital‬‬ ‫مادر زادى ‪ ،‬ارثى ‪ ،‬موروثى ‪ ،‬ذاتى ‪ ،‬خلقتى‬

‫‪congest‬‬ ‫انبوه شدن ‪ ،‬متراکم کردن ‪ ،‬گرفته کردن‬

‫‪conglomeration‬‬ ‫گلوه شدگى ‪ ،‬توده ‪ ،‬اختالط شرکتها‬

‫‪77‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪Congo‬‬ ‫کنگو‬

‫‪Congo, Republic‬‬ ‫کنگو‪ ،‬جمهوري (برازاويل)‬


‫)‪of(Brazzaville‬‬
‫‪Congolese‬‬ ‫کنگويي‬

‫‪congregate‬‬ ‫جمع شدن ‪ ،‬اجتماع کردن‬

‫‪congregation‬‬ ‫جماعت ‪ ،‬دسته ‪ ،‬گروه ‪ ،‬حضار در کليسا‬

‫‪congruence‬‬ ‫موافقت ‪ ،‬تناسب ‪ ،‬تجانس‬

‫‪congruent‬‬ ‫موافق ‪ ،‬متجانس‬

‫‪congruity‬‬ ‫موافقت ‪ ،‬سنخيت ‪ ،‬تجانس ‪ ،‬هم نهشت بودن‬

‫‪conifer‬‬ ‫رسته درختانى (مثل کاج) که ميوه مخروطى دارند‬

‫‪coniferous‬‬ ‫جوزاور ‪ -‬جوزدار ‪ -‬وابسته بخانواده کاج‬

‫‪conjecture‬‬ ‫ظن ‪ ،‬تخمين ‪ ،‬حدس زدن ‪ ،‬گمان بردن‬

‫‪conjoin‬‬ ‫پيوستن ‪ ،‬وصل کردن ‪ ،‬قرين شدن ‪ ،‬مقترن ‪( ،‬حقوق) همسر ‪ ،‬زوج‬

‫‪conjugal‬‬ ‫نکاحى ‪ ،‬ازدواجى‬

‫‪conjugate‬‬ ‫صرف کردن ‪ ،‬درهم اميختن ‪ ،‬توام‬

‫‪conjugation‬‬ ‫دستور زبان) صرف ‪ ،‬پيوستگى ‪ ،‬ترکيب ‪ ،‬گشنگيرى‬

‫‪conjunction‬‬ ‫مقارنه ‪ ،‬اجتماع ‪ ،‬پيوستگى ‪ ،‬اتصال ‪ ،‬اقتران ‪ ،‬حرف ربط ‪ ،‬حرف عطف ‪ ،‬عطف ‪،‬‬
‫ترکيب عطفى‬
‫‪conjure‬‬ ‫التماس کردن به ‪ ،‬سوگند دادن ‪ ،‬جادو کردن‬

‫‪connivance‬‬ ‫چشم پوشى ‪ ،‬اغماض ‪ ،‬اجازه ضمنى‬

‫‪connive‬‬ ‫چشم پوشى کردن ‪ ،‬مسامحه کردن ‪ ،‬تجاهل کردن ‪ ،‬سر وسر داشتن‬

‫‪connoisseur‬‬ ‫خبره‬

‫‪connotation‬‬ ‫داللت ضمنى ‪ ،‬توارد ذهنى ‪ ،‬معنى‬

‫‪connotative‬‬ ‫داللت کننده ‪ ،‬درضمن ‪ ،‬اشاره ضمنى کننده‬

‫‪connote‬‬ ‫داللت ضمنى کردن بر ‪ ،‬اشاره ضمنى کردن‬

‫‪connubial‬‬ ‫وابسته به زناشويى‬

‫‪78‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪conquer‬‬ ‫غلبه کردن ‪ ،‬پيروزى يافتن بر ‪ ،‬فتح کردن ‪ ،‬تسخير کردن‬

‫‪consanguineous‬‬ ‫نسبى‬

‫‪consanguity‬‬ ‫هم خونى‬

‫‪conscience‬‬ ‫وجدان ‪ ،‬ضمير ‪ ،‬ذمه ‪ ،‬باطن ‪ ،‬دل‬

‫‪conscientious‬‬ ‫باوجدان ‪ ،‬وظيفه شناس‬

‫‪conscious‬‬ ‫هوشيار ‪ ،‬بهوش ‪ ،‬اگاه ‪ ،‬باخبر ‪ ،‬ملتفت ‪ ،‬وارد‬

‫‪conscript‬‬ ‫به خدمت وظيفه احضار کردن ‪ ،‬سربازگيرى کردن ‪ ،‬سرباز وظيفه ‪ ،‬مشمول نظام‬
‫کردن‬
‫‪consecrate‬‬ ‫وقف شده ‪ ،‬ويژه کردن ‪ ،‬تخصيص دادن ‪ ،‬تقديس کردن‬

‫‪consecutive‬‬ ‫پى درپى ‪ ،‬پشت سرهم ‪( ،‬دستور زبان) نتيجه اى ‪ ،‬پياپى ‪ ،‬متوالى‬

‫‪consensus‬‬ ‫اتفاق اراء ‪ ،‬اجتماع ‪ ،‬توافق عام ‪ ،‬رضايت وموافقت عمومى ‪ ،‬وفاق ‪ ،‬اجماع‬

‫‪consent‬‬ ‫موافقت ورثه با مندرجات وصيتنامه رضايت ‪ ،‬اجازه ‪ ،‬توافق ‪ ،‬موافقت ‪ ،‬راضى شدن ‪،‬‬
‫رضايت دادن‬
‫‪consequential‬‬ ‫نتيجه اى ‪ ،‬مهم ‪ ،‬داراى اهميت ‪ ،‬پربرايند‬

‫‪conservatism‬‬ ‫محافظه کارى (در هر امرى که باشد) ‪ ،‬محافظه گرائى ‪ ،‬سياست محافظه کارى‬

‫‪conservative‬‬ ‫محافظه کار ‪ ،‬پيرو سنت قديم‬

‫‪conservatory‬‬ ‫هنرستان هنرهاى زيبا (بخصوص موسيقى)‬

‫‪consign‬‬ ‫سپردن چيزى به ‪ ،‬فرستادن ‪ ،‬سپردن ‪ ،‬تسليم کردن ‪ ،‬امانت گذاردن ‪ ،‬ارسال کردن‬

‫‪consignee‬‬ ‫مرسل اليه ‪ ،‬گيرنده امانت ‪ ،‬دريافت کننده محموله ‪ ،‬گيرنده کاال براى بارنامه ‪ ،‬کسى‬
‫که جنس يا مالى بعنوانش ارسال شده‬
‫‪consignor‬‬ ‫ارسال کننده کاال ‪ ،‬فرستنده کاال ‪ ،‬حمل کننده کاال‬

‫‪consistence‬‬ ‫ثبات ‪ ،‬استحکام ‪ ،‬درجه غلظت ‪ ،‬توافق ‪ ،‬سازگارى‬

‫‪consistency‬‬ ‫ثبات ‪ ،‬استحکام ‪ ،‬درجه غلظت ‪ ،‬توافق ‪ ،‬سازگارى‬

‫‪consolation‬‬ ‫دلدارى ‪ ،‬تسلى ‪ ،‬تسليت‬

‫‪console‬‬ ‫پايانه نمايش ‪ ،‬کنسول ‪ ،‬پايانه فرمان ‪ ،‬تير يک طرف گيردار ‪ ،‬سگدست ‪ ،‬صفحه‬
‫نشان دهنده عاليم دلدارى دادن ‪ ،‬دلدارى دادن ‪ ،‬تسلى دادن ‪ ،‬تسليت دادن ‪ ،‬ميز‬
‫زير راديو ياتلويزيون ياارگ وپيانو ‪ ،‬پيشانه ‪ ،‬ميزفرمان‬
‫‪consolidate‬‬ ‫محکم کردن ‪ ،‬يکى کردن ‪ ،‬يک رقم کردن‬

‫‪79‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪consolidation‬‬ ‫اختالط ‪ ،‬نشست ‪ ،‬يکپارچگى ‪ ،‬استحکام ‪ ،‬ادغام کردن ‪ ،‬درهم اميختن ‪ ،‬تحکيم‬
‫کردن يکجا کردن ‪ ،‬يکپارچه ‪ ،‬تحکيم ‪ ،‬تثبيت ‪ ،‬تقويت ‪ ،‬ترکيب ‪ ،‬اتحاد ‪ ،‬قوام‬
‫‪consonance‬‬ ‫هم اهنگى ‪ ،‬هم صدايى ‪ ،‬توافق صدا‬

‫‪consonant‬‬ ‫هم اهنگ ‪ ،‬حرف صامت ‪ ،‬حرف بى صدا ‪ ،‬همخوان‬

‫‪consort‬‬ ‫همسر ‪ ،‬شريک ‪ ،‬مصاحب ‪ ،‬هم نشين شدن ‪ ،‬جور کردن‬

‫‪conspicuous‬‬ ‫برجسته ‪ ،‬واضح ‪ ،‬انگشت نما ‪ ،‬پديدار ‪ ،‬اشکار ‪ ،‬توى چشم خور‬

‫‪conspiracy‬‬ ‫توطئه ‪ ،‬دسيسه ‪ ،‬نقشه خيانت اميز‬

‫‪conspirator‬‬ ‫خيانتکار ‪ ،‬توطئه چى ‪ ،‬دسيسه کار ‪ ،‬شريک فتنه‬

‫‪conspire‬‬ ‫توطئه چيدن براى کار بد ‪ ،‬هم پيمان شدن ‪ ،‬درنقشه خيانت شرکت کردن‬

‫‪constable‬‬ ‫افسر ارتش ‪ ،‬پاسبان ‪ ،‬ضابط‬

‫‪constellation‬‬ ‫علم نجوم ‪ ،‬صورت فلکى ‪ ،‬برج ‪ ،‬مجمع الکواکب‬

‫‪consternation‬‬ ‫بهت‪ ،‬آشفتگي‪ ،‬حيرت‪ ،‬بهت وحيرت‬

‫‪constituency‬‬ ‫هيات موکالن يک حوزه (در انتخابات قوه مقننه) ‪ ،‬هيئت موسسان ‪ ،‬حوزه انتخاباتى‬

‫‪constituent‬‬ ‫ماده متشکله ‪ ،‬جزء متشکله ‪ ،‬سازه ‪ ،‬جزء ترکيب کننده ‪ ،‬سازا ‪ ،‬جزء اصلى ‪ ،‬انتخاب‬
‫کننده ‪ ،‬موکل ‪ ،‬سازنده‬
‫‪constrain‬‬ ‫مجبور کردن ‪ ،‬حبس کردن ‪ ،‬توقيف ‪ ،‬بزور وفشار وادار کردن ‪ ،‬تحميل کردن‬

‫‪constraint‬‬ ‫اجبار ‪ ،‬اضطرار ‪ ،‬فشار ‪ ،‬قيد ‪ ،‬گرفتارى ‪ ،‬توقيف ‪ ،‬محدوديت‬

‫‪constrict‬‬ ‫تنگ کردن ‪ ،‬جمع کردن ‪ ،‬منقبض کردن‬

‫‪construe‬‬ ‫تفسير کردن ‪ ،‬تعبير کردن ‪ ،‬استنباط کردن‬

‫‪consul‬‬ ‫نماينده اى است که از کشورى به کشور ديگر اعزام مى شود تا مصالح و منافع‬
‫شخصى و تجارى اتباع کشور متبوع خود را در کشور مرسل اليه حفظ کند ‪ ،‬کنسول‬
‫‪ ،‬قنسول‬
‫‪consulate‬‬ ‫کنسولگرى ‪ ،‬اداره کنسولى‬

‫‪consummate‬‬ ‫بپايان رساندن ‪ ،‬انجام دادن ‪ ،‬عروسى کردن ‪ ،‬بوصال رسيدن ‪ ،‬رسيده ‪ ،‬تمام وکمال ‪،‬‬
‫بحدکمال‬
‫‪consummation‬‬ ‫تکميل ‪ ،‬انجام ‪ ،‬مقصد ‪ ،‬کمال ‪ ،‬منتها‬

‫‪consumption‬‬ ‫مصرف ‪ ،‬سوختن ‪ ،‬زوال ‪( ،‬پزشکى) مرض سل‬

‫‪80‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪consumptive‬‬ ‫دچار مرض سل ‪ ،‬تحليل رفته‬

‫‪contagion‬‬ ‫پزشکى) واگيرى ‪ ،‬سرايت ‪ ،‬ناخوشى واگير‬

‫‪contagion‬‬ ‫واگيرى ‪ ،‬سرايت ‪ ،‬ناخوشى واگير‬

‫‪contagious‬‬ ‫مسرى ‪ ،‬واگيردار‬

‫‪contaminate‬‬ ‫الوده کردن ‪ ،‬الودن ‪ ،‬ملوث کردن ‪ ،‬سرايت دادن‬

‫‪contemn‬‬ ‫خوار شمردن ‪ ،‬حقير شمردن‬

‫‪contemplate‬‬ ‫تفکر کردن ‪ ،‬در نظر داشتن ‪ ،‬انديشيدن‬

‫‪contemporaneous‬‬ ‫هم زمان ‪ ،‬معاصر ‪ ،‬هم عصر‬

‫‪contemporary‬‬ ‫معاصر ‪ ،‬همزمان ‪ ،‬هم دوره‬

‫‪contempt‬‬ ‫اخالل در نظم دادگاه ‪ ،‬تحقير ‪ ،‬اهانت ‪ ،‬خفت ‪ ،‬خوارى‬

‫‪contemptible‬‬ ‫قابل تحقير ‪ ،‬خوار ‪ ،‬پست‬

‫‪contemptuous‬‬ ‫اهانت اميز ‪ ،‬مغرورانه ‪ ،‬قابل تحقير ‪ ،‬تحقير اميز‬

‫‪contend‬‬ ‫ستيزه کردن ‪ ،‬مخالفت کرده با ‪ ،‬رقابت کردن ‪ ،‬ادعا کردن‬

‫‪contender‬‬ ‫برنده احتمالى‬

‫‪contention‬‬ ‫درگيرى ‪ ،‬ستيزه ‪ ،‬مشاجره ‪ ،‬نزاع ‪ ،‬مجادله ‪ ،‬مباحثه‬

‫‪contentious‬‬ ‫ستيزه جو ‪ ،‬دعوايى ‪ ،‬متنازع فيه ‪ ،‬ستيزگر‬

‫‪contentment‬‬ ‫رضايت ‪ ،‬قناعت ‪ ،‬خرسندى‬

‫‪contest‬‬ ‫مباحثه وجدل کردن ‪ ،‬اعتراض داشتن بر ‪ ،‬ستيزه کردن ‪ ،‬مشاجره ‪ ،‬مسابقه ‪ ،‬رقابت ‪،‬‬
‫دعوا‬
‫‪context‬‬ ‫سابقه ‪ ،‬زمينه ‪ ،‬مفاد ‪ ،‬مفهوم ‪ ،‬متن‬

‫‪contiguity‬‬ ‫نزديکى ‪ ،‬مجاورت ‪ ،‬برخورد ‪ ،‬تماس ‪ ،‬وابستگى ‪ ،‬ربط‬

‫‪contiguous‬‬ ‫پيوستگى ‪ ،‬نزديک ‪ ،‬مجاور ‪ ،‬همجوار ‪ ،‬پيوسته ‪ ،‬متصل ‪ ،‬مربوط بهم‬

‫‪continence‬‬ ‫خوددارى ‪ ،‬خويشتن دارى ‪ ،‬پرهيزگارى‬

‫‪contingency‬‬ ‫اتفاقى ‪ ،‬عمليات احتمالى ‪ ،‬وابستگى (در شرطى شدن) ‪ ،‬احتمال وقوع ‪ ،‬چيزى که‬
‫دراينده ممکن است رخ دهد ‪ ،‬تصافى ‪ ،‬محتمل الوقوع‬
‫‪contingent‬‬ ‫موکول يا موقوف به (با ‪ on‬يا) ‪ ، upon‬وابسته ‪ ،‬محتمل الوقوع ‪ ،‬تصادفى ‪ ،‬مشروط‬
‫‪ ،‬موکول‬

‫‪81‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪continuance‬‬ ‫تمديد يا تجديد وقت دادگاه ‪ ،‬دوام ‪ ،‬ادامه ‪ ،‬تناوب بدون انقطاع‬

‫‪continuation‬‬ ‫استمرار ‪ ،‬ادامه ‪ ،‬مداومت ‪ ،‬تعقيب ‪ ،‬تمديد‬

‫‪continuator‬‬ ‫دنبال کننده ‪ ،‬ادامه دهنده ‪ ،‬مستمر‬

‫‪continuity‬‬ ‫پيوستگى ‪ ،‬اتصال ‪ ،‬استمرار ‪ ،‬تسلسل ‪ ،‬دوام‬

‫‪continuous‬‬ ‫پيوسته ‪ ،‬مداوم ‪ ،‬متوالى‬

‫‪contort‬‬ ‫از شکل انداختن ‪ ،‬کج کردن ‪ ،‬پيچاندن‬

‫‪contortions‬‬ ‫از شکل اندازى ‪ ،‬کج کردن ‪ ،‬شکنج‬

‫‪contraband‬‬ ‫غير مجاز ‪ ،‬کاالى قاچاق ‪ ،‬تجارت قاچاق ياممنوع ‪ ،‬قاچاق‬

‫‪contract‬‬ ‫تعهد ‪ ،‬مقاطعه عقد و پيمان بستن‬

‫‪contradiction‬‬ ‫نقض ‪ ،‬تکذيب ‪ ،‬انکار ‪ ،‬تضاد ‪ ،‬مخالف ‪ ،‬تناقض ‪ ،‬رد ‪ ،‬ضد گويى ‪ ،‬خالف گويى ‪،‬‬
‫مغايرت‬
‫‪contradictory‬‬ ‫متضاد ‪ ،‬متناقض ‪ ،‬مخالف ‪ ،‬متباين ‪( ،‬منطق) ضد ونقيض ‪ ،‬مغاير‬

‫‪contraposition‬‬ ‫منطق) مفهوم مخالف ‪ ،‬قلب مطلب بطريق منفى‬

‫‪contravene‬‬ ‫تخلف کردن از ‪ ،‬نقض کردن ‪ ،‬تخطى کردن‬

‫‪contretemps‬‬ ‫روى داد ناگوار ‪ ،‬بدشانسى ‪ ،‬گرفتگى حالت‬

‫‪contribution‬‬ ‫جبران ضرر وارده به يکى از شرکا به وسيله سايرين ‪ ،‬اعانه دادن ‪ ،‬پولى که براى‬
‫مصارف عام المنفعه بدهند شرکت ‪ ،‬سهميه ‪ ،‬سهم ‪ ،‬اعانه ‪ ،‬هم بخشى ‪ ،‬همکارى‬
‫وکمک‬
‫‪contributor‬‬ ‫شرکت کننده ‪ ،‬اعانه دهنده ‪ ،‬هم بخشگر‬

‫‪contrite‬‬ ‫پشيمان ‪ ،‬توبه کار ‪ ،‬از روى توبه وپشيمانى‬

‫‪contrition‬‬ ‫پشيمانى ‪ ،‬توبه ‪ ،‬ندامت‬

‫‪contrivance‬‬ ‫اختراع ‪ ،‬تدبير ‪ ،‬تمهيد ‪ ،‬اسباب‬

‫‪contrive‬‬ ‫تعبيه کردن ‪ ،‬طرح ريزى کردن ‪ ،‬تدبير کردن‬

‫‪control‬‬ ‫بازرسى کردن ‪ ،‬کنترل کردن فرمان ‪ ،‬اختيار ‪ ،‬بازرسى نظارت ‪ ،‬جلوگيرى ‪ ،‬سيستم‬
‫کنترل شبکه دستگيره کنترل ‪ ،‬مهار ‪ ،‬کنترل کردن ‪ ،‬نظارت کردن ‪ ،‬تنظيم کردن ‪،‬‬
‫بازرسى ‪ ،‬کنترل ‪ ،‬بازبينى ‪ ،‬کاربرى‬
‫‪controller‬‬ ‫کنترل شده ‪ ،‬تنطيم کننده ‪ ،‬کنترولر ‪ ،‬رگوالتور ‪ ،‬بازرس ‪ ،‬حسابدار مميز ‪ ،‬ناظر ‪،‬‬
‫کنترل کننده‬

‫‪82‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪controvert‬‬ ‫ردکردن ‪ ،‬هم ستيز کردن ‪ ،‬مخالفت کردن ‪ ،‬منکر شدن‬

‫‪contumacious‬‬ ‫سرکش ‪ ،‬خودسر ‪ ،‬سرپيچ ‪ ،‬متمرد ‪ ،‬ياغى‬

‫‪contumacy‬‬ ‫سرکشى ‪ ،‬امتناع از حضور دردادگاه ‪ ،‬تمرد‬

‫‪contumelious‬‬ ‫اهانت کننده ‪ ،‬جسورانه ‪ ،‬ننگين ‪ ،‬زشت‬

‫‪contumely‬‬ ‫اهانت ‪ ،‬بى حرمتى ‪ ،‬خفت ‪ ،‬سبکى ‪ ،‬توهين‬

‫‪contuse‬‬ ‫کوفتن ‪ ،‬ضربت زدن ‪ ،‬کوفته کردن ‪ ،‬له کردن‬

‫‪contusion‬‬ ‫خون مردگى ‪( ،‬پزشکى) کوفتگى ‪ ،‬ضرب ‪ ،‬ضربت ‪ ،‬کوفتگى انساج ‪ ،‬ضغطه‬

‫‪conundrum‬‬ ‫معما ‪ ،‬چيستان ‪ ،‬لغز ‪ ،‬مسئله بغرنج وپيچيده‬

‫‪convalesce‬‬ ‫بهگراشدن ‪ ،‬بهبودى يافتن ‪ ،‬دوره نقاهت را گذراندن‬

‫‪convalescence‬‬ ‫بهگرايى ‪ ،‬دوره نقاهت‬

‫‪convalescence‬‬ ‫بهگرايى ‪ ،‬دوره نقاهت‬

‫‪convalescent‬‬ ‫بهگرا‬

‫‪convene‬‬ ‫گردامدن ‪ ،‬دورهم جمع شدن ‪ ،‬جمع کردن ‪ ،‬تشکيل جلسه دادن ‪ ،‬هم ايش کردن‬

‫‪convenience‬‬ ‫اسودگى ‪ ،‬راحتى ‪( ،‬درجمع) تسهيالت‬

‫‪convention‬‬ ‫ائين قراردادى ‪ ،‬قرارداد ‪ ،‬عهدنامه ‪ ،‬همايش ‪ ،‬هم ايى ‪ ،‬پيمان نامه ‪ ،‬انجمن ‪ ،‬مجمع ‪،‬‬
‫ميثاق ‪ ،‬عرف ‪ ،‬قرار داد‬
‫‪conventional‬‬ ‫جنگ افزارهاى معمولى (غير اتمى) ‪ ،‬متداول ‪ ،‬متعارف ‪ ،‬عرفى ‪ ،‬قراردادى ‪ ،‬مرسوم ‪،‬‬
‫مطابق ايين وقاعده ‪ ،‬پيرو سنت ورسوم‬
‫‪converge‬‬ ‫تقارت پيدا کرد ن ‪ ،‬به هم جمع شدن ‪ ،‬توجه بيک نقطه يا يک مقصد مشترک ‪،‬‬
‫(رياضى) تقارب خطوط ‪ ،‬وجود تشابه ‪ ،‬همگراشدن ‪ ،‬همگرا بودن‬
‫‪convergence‬‬ ‫انحراف ‪ ،‬کجى شبکه ‪ ،‬تقارب نصف النهارات کج کردن ‪ ،‬همگرايى ‪ ،‬تقارب‬

‫‪convergent‬‬ ‫خطوط متقارب و متالقى ‪ ،‬همگرا‬

‫‪conversant‬‬ ‫اگاه ‪ ،‬بصير ‪( ،‬با) ‪ with‬وارد ‪ ،‬متبحر‬

‫‪converse‬‬ ‫صحبت کردن‪ ،‬مذاکره کردن‪ ،‬آميزش‪ ،‬صحبت‪ ،‬معکوس‪ ،‬واژگون‪ ،‬وارونه‪ ،‬مخالف‪،‬‬
‫گفتگو‪ ،‬عکس‪ ،‬محاوره کردن‬
‫‪conversion‬‬ ‫استفاده بالجهت و من غير حق از مال غير اختالس کردن ‪ ،‬تبديل يک بدهى به‬
‫بدهى ديگر با نرخ ارز کمتر ‪ ،‬قلب ‪ ،‬تبديل ‪ ،‬تسعير ‪ ،‬تغيير کيش‬

‫‪83‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪convert‬‬ ‫مقلوب کردن ‪ ،‬پاسکارى سريع ‪ ،‬امتياز گرفتن ‪ ،‬بازى در پست غير تخصصى ‪ ،‬پنالتى‬
‫موفق گل با پرتاب ازاد ‪ ،‬تبديل کردن ‪ ،‬برگرداندن ‪ ،‬وارونه کردن ‪ ،‬معکوس کردن ‪،‬‬
‫بکيش ديگرى اوردن ‪ ،‬تازه کيش‬
‫‪convertible‬‬ ‫قابل تسعير و تبديل ‪ ،‬قابل تبديل ‪ ،‬تغيير پذير ‪ ،‬قابل تسعير‬

‫‪convex‬‬ ‫برامده ‪ ،‬برجسته ‪ ،‬محدب ‪ ،‬کوژ ‪ ،‬گرده ماهى‬

‫‪convey‬‬ ‫هدايت کردن ‪ ،‬انتقال مال يا دين به وسيله سند کتبى صلح کردن (مال يا حق) ‪،‬‬
‫رساندن ‪ ،‬بردن ‪ ،‬حمل کردن ‪ ،‬نقل کردن‬
‫‪conveyance‬‬ ‫نقل ‪ ،‬انتقال نامه ‪ ،‬حمل ‪ ،‬واگذارى ‪ ،‬سند انتقال ‪ ،‬وسيله نقليه‬

‫‪conviction‬‬ ‫محکوم يا مجرم شناخته شدن ‪ ،‬محکوميت ‪ ،‬عقيده محکم‬

‫‪convivial‬‬ ‫جشنى ‪ ،‬اهل کيف و خوشگذرانى ‪ ،‬وابسته به جشن و عشرت‬

‫‪conviviality‬‬ ‫خوش مشربى ‪ ،‬قابليت اميزش‬

‫‪convoke‬‬ ‫براى تشکيل جلسه وشورا ياکميسيون دعوت کردن‬

‫‪convoluted‬‬ ‫بهم پيچيده ‪ ،‬بهم تابيده ‪ ،‬حلقوى ‪ ،‬پيچاپيچ‬

‫‪convolution‬‬ ‫پيچيدگى ‪ ،‬پيچ ‪ ،‬حلقه‬

‫‪convolve‬‬ ‫بهم پيچيدن ‪ ،‬پيچيدن ‪ ،‬تاب دادن ‪ ،‬بهم پيچيده شدن‬

‫‪convoy‬‬ ‫کاروان دريايى ‪ ،‬قافله ‪ ،‬کاروان ‪ ،‬همراه رفتن ‪ ،‬بدرقه کردن‬

‫‪convulse‬‬ ‫تکان دادن ‪ ،‬دچار تشنج کردن‬

‫‪convulsion‬‬ ‫تشنج ‪ ،‬پرش ‪ ،‬تکان ‪ ،‬اشوب‬

‫‪Cook Islands‬‬ ‫جزاير کوک‬

‫‪Copenhagen‬‬ ‫کپنهاگن‬

‫‪copious‬‬ ‫فراوان ‪ ،‬مفصل ‪ ،‬زياد ‪ ،‬خيلى‬

‫‪coquet‬‬ ‫لوند ‪ ،‬عشوه گرى ‪ ،‬عشوه گر ‪ ،‬السى ‪ ،‬طنازى کردن‬

‫‪coquette‬‬ ‫لوند ‪ ،‬عشوه گرى ‪ ،‬طنازى کردن ‪ ،‬زن عشوه گر ‪ ،‬زن السى ‪ ،‬لوند‬

‫‪cordial‬‬ ‫قلبى ‪ ،‬صميمى ‪ ،‬مقوى‬

‫‪cordon‬‬ ‫سرپوش ديوار ‪( ،‬معدن) کمربند ‪ ،‬قيطان ‪ ،‬يک عده پاسبان يانظامى که درفواصل‬
‫معين محلى رااحاطه کنند ‪ ،‬خط قرنطينه‬
‫‪cornea‬‬ ‫قرنيه‬

‫‪84‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪cornerstone‬‬ ‫سنگ گوشه ‪ ،‬نبشى ‪( ،‬مجازى) بنياد ‪ ،‬اساس‬

‫‪cornice‬‬ ‫گلويى ‪ ،‬پيش امدگى ‪ ،‬قرنيز ‪ ،‬رخبام ‪ ،‬قرنيس ‪ ،‬کتيبه ‪ ،‬گچ برى باالى ديوار زير‬
‫سقف‬
‫‪cornucopia‬‬ ‫شاخ ‪ amalthaea‬يا شاخ وفور نعمت ‪ ،‬ظرفى شبيه بشاخ يا قيف‬

‫‪corollary‬‬ ‫استنباط ‪ ،‬نتيجه فرعى ‪ ،‬نتيجه ‪ ،‬فرع ‪ ،‬همروند‬

‫‪coronation‬‬ ‫تاج گذارى‬

‫‪coronet‬‬ ‫تاج (کوچک) ‪ ،‬نيم تاج ‪ ،‬پيشانى بند‬

‫‪corporal‬‬ ‫موشک کورپورال (درجه قديمى) ‪ ،‬بدنى ‪ ،‬جسمى ‪( ،‬علوم نظامى) سرجوخه‬

‫‪corporate‬‬ ‫صنفى ‪ ،‬يکى شده ‪ ،‬داراى شخصيت حقوقى ‪ ،‬بصورت شرکت درامده‬

‫‪corporeal‬‬ ‫جسمانى ‪ ،‬جسمى ‪ ،‬مادى ‪ ،‬بدنى ‪ ،‬داراى ماده‬

‫‪corps‬‬ ‫هيات ‪ ،‬لشگر (در اصطالح نظامى) ‪ ،‬جسد ‪ ،‬هيئت ‪ ،‬گروه ‪ ،‬دسته ‪ ،‬م عده ‪ ،‬لشکر ‪،‬‬
‫سپاه‬
‫‪corpse‬‬ ‫نعش ‪ ،‬الشه ‪ ،‬جسد‬

‫‪corpulence‬‬ ‫جسامت ‪ ،‬تنومندى ‪ ،‬فربهى‬

‫‪corpulency‬‬ ‫جسامت ‪ ،‬تنومندى ‪ ،‬فربهى‬

‫‪corpulent‬‬ ‫فربه ‪ ،‬تنومند ‪ ،‬گوشتالو ‪ ،‬جسيم‬

‫‪corpus callosum‬‬ ‫جسم پينه اى‬

‫‪corpuscle‬‬ ‫تنيزه‪ ،‬ذره‪ ،‬جسمک‪ ،‬گويچه(سفيد ياسرخ خون وبافت هاي غضروفي وغيره)‪ ،‬گلبول‬

‫‪correlate‬‬ ‫همبسته بودن ‪ ،‬قرين ‪ ،‬وابسته ‪ ،‬همبستگى داشتن ‪ ،‬مرتبط کردن‬

‫‪correlation‬‬ ‫رابطه ‪ ،‬وابستگى ‪ ،‬ارتباط همبسته کردن ‪ ،‬ارتباط داشتن ‪ ،‬ارتباط ‪ ،‬ربط ‪ ،‬همبستگى‬
‫‪ ،‬بستگى دوچيز باهم‬
‫‪correlative‬‬ ‫بهم پيوسته ‪ ،‬الزم و ملزوم ‪ ،‬وابسته بهم ‪ ،‬جفتى ‪ ،‬الزم وملزوم‬

‫‪corrigible‬‬ ‫اصالح پذير‬

‫‪corroborate‬‬ ‫تاييد کردن ‪ ،‬تقويت کردن ‪ ،‬اثبات کردن‬

‫‪corroboration‬‬ ‫تاييد ‪ ،‬تقويت ‪ ،‬تاکيد ‪ ،‬تثبيت‬

‫‪corrode‬‬ ‫خوردن (اسيدوفلزات) ‪ ،‬پوسيدن ‪ ،‬زنگ زدن (فلزات) ـ‬

‫‪85‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪corrosion‬‬ ‫کندوساب ‪ ،‬رفتگى ‪ ،‬زنگ خوردگى ‪ ،‬فرسودگى ‪ ،‬خورده شدن ‪ ،‬خوردگى (عمل‬
‫شيميايى) ‪ ،‬تحليل ‪ ،‬فساد تدريجى ‪ ،‬زنگ زدگى‬
‫‪corrosive‬‬ ‫ماده خورنده ‪ ،‬خورنده ‪ ،‬تباه کننده ‪ ،‬فاسد کننده ‪ ،‬ماده اکاله ‪ ،‬موجد زنگ (در فلز‬
‫وگياه)‬
‫‪corrugate‬‬ ‫چين دار کردن ‪ ،‬موج دار کردن ‪ ،‬چين خوردن ‪ ،‬چين دادن ‪ ،‬موجدار کردن ‪ ،‬راه راه‬
‫کردن‬
‫‪corrugated‬‬ ‫چين دار‬

‫‪corruptible‬‬ ‫رشوه گير ‪ ،‬رشوه خوار ‪ ،‬گمراه شدنى ‪ ،‬فساد پذير‬

‫‪corruption‬‬ ‫تحريف ‪ ،‬رشوه ‪ ،‬ارتشاء ‪ ،‬تباهى ‪ ،‬فساد ‪ ،‬انحراف‬

‫‪cosmetic‬‬ ‫وسيله ارايش ‪ ،‬فن ارايش وتزئين‬

‫‪cosmic‬‬ ‫وابسته بگيتى ‪ ،‬کيهانى ‪ ،‬مربوط بعالم هستى‬

‫‪cosmogony‬‬ ‫خلقت وپيدايش عالم وجود ‪ ،‬کيهان شناسى‬

‫‪cosmography‬‬ ‫شرح گيتى ‪ ،‬شرح جهان ‪ ،‬گيتى شناسى‬

‫‪cosmology‬‬ ‫عالمشناسى ‪ ،‬کيهان شناسى ‪ ،‬فلسفه انتظام گيتى ‪ ،‬نظام عالم وجود‬

‫‪cosmopolitan‬‬ ‫وابسته به همه جهان ‪ ،‬بين المللى‬

‫‪cosmopolitanism‬‬ ‫سيستم " جهان وطني" ‪ ،‬بين المللى بودن ‪ ،‬جهانشهر گرايى‬

‫‪cosmos‬‬ ‫کيهان ‪ ،‬گيتى و نظام آن ‪ ،‬نظام عالم وجود‬

‫‪cosset‬‬ ‫بره دست اموز ‪( ،‬مجازى) بچه نازپرورده‬

‫‪Costa Rica‬‬ ‫کاستاريکا‬

‫‪Costa Rican‬‬ ‫کاستاريکايي‬

‫‪Côte‬‬ ‫ساحل عاج (ساحل عاج)‬


‫‪D'ivoire (Ivory‬‬
‫)‪Coast‬‬
‫‪coterie‬‬ ‫گروه هم مسلک ‪ ،‬انجمن (ادبى واجتماعى)‬

‫‪coterie‬‬ ‫گروه هم مسلک ‪ ،‬انجمن (ادبى واجتماعى)‬

‫‪coterminous‬‬ ‫هم مرز ‪ ،‬مجاور‬

‫‪countenance‬‬ ‫سيما ‪ ،‬قيافه ‪ ،‬رخ ‪ ،‬تشويق کردن ‪ ،‬پشتيبانى کردن‬

‫‪86‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪counteract‬‬ ‫متقابال "تاثير گذاشتن ‪ ،‬بى اثر کردن ‪ ،‬خنثى کردن ‪ ،‬عمل متقابل کردن‬

‫‪counterbalance‬‬ ‫متعادل کردن ‪ ،‬باالست ‪ ،‬موازنه کردن ‪ ،‬وزنه تعادل ‪ ،‬پارسنگ ‪( ،‬مجازى) برابرى‬
‫کردن ‪ ،‬خنثى کردن‬
‫‪countercharge‬‬ ‫تهمت متقابله‬

‫‪counter-claim‬‬ ‫دعوى متقابل‬

‫‪counterfeit‬‬ ‫ساختگى ‪ ،‬تقلبى ‪ ،‬جعلى ‪ ،‬قلب ‪ ،‬بدلى ‪ ،‬جعل کردن‬

‫‪countermand‬‬ ‫حکم ناسخ ‪ ،‬فسخ کردن ‪ ،‬لغو کردن ‪ ،‬برگرداندن حکم صادره ‪ ،‬ممنوع کردن‬

‫‪counterpart‬‬ ‫انباز ‪ ،‬شريک ‪ ،‬نقطه مقابل ‪ ،‬قرين ‪ ،‬همکار ‪ ،‬رونوشت ‪ ،‬همتا‬

‫‪countervail‬‬ ‫خنثى کردن ‪ ،‬برابرى کردن با ‪ ،‬جبران کردن‬

‫‪counting-house‬‬ ‫دفترخانه‬

‫‪countryman‬‬ ‫هم ميهن‬

‫‪countrywoman‬‬ ‫هم ميهن‬

‫‪coup‬‬ ‫برهم زدن ‪ ،‬ضربت ‪ ،‬کودتا‬

‫‪couple‬‬ ‫تزويج شدن ‪ ،‬زن و شوهر ‪ ،‬زوج يا جفت (ديناميک) ‪ ،‬زوج ‪ ،‬دوتا ‪ ،‬زن وشوهر ‪ ،‬بهم‬
‫بستن ‪ ،‬پيوستن ‪ ،‬جفت کردن ‪ ،‬جفت شدن ‪ ،‬وصل کردن‬
‫‪courageous‬‬ ‫دلير ‪ ،‬باجرات‬

‫‪courier‬‬ ‫پيک سريع ‪ ،‬ماهواره مخابراتى رله کننده ‪ ،‬پيک ‪ ،‬قاصد‬

‫‪course‬‬ ‫مسير رفت و برگشت ‪ ،‬پيست مسابقه ‪ ،‬اليه ‪ ،‬طبقه ‪ ،‬قشر ‪ ،‬راه ‪ ،‬مسير حرکت ‪ ،‬مسير‬
‫هواپيما ‪ ،‬دوره مسير تيراندازى ‪ ،‬مسير مسابقه ‪ ،‬دوره اموزش ‪ ،‬ميدان تير ‪ ،‬خط سير‬
‫(در نقشه بردارى)‪ ،‬دوره ‪ ،‬مسير ‪ ،‬روش ‪ ،‬جهت ‪ ،‬جريان ‪( ،‬با) ‪ in‬درطى ‪ ،‬درضمن ‪،‬‬
‫بخشى از غذا ‪ ،‬اموزه ‪ ،‬اموزگان ‪،‬دنبال کردن ‪ ،‬بسرعت حرکت دادن ‪ ،‬چهار نعل رفتن‬
‫‪courser‬‬ ‫اسب تندرو‬

‫‪courtesy‬‬ ‫نزاکت ‪ ،‬ادب ومهربانى ‪ ،‬تواضع‬

‫‪covenant‬‬ ‫شرط ‪ ،‬عقد منجز ‪ ،‬منشور عقد بستن ‪ ،‬تعهد کردن ‪ ،‬در ‪ CL‬عبارت است از عقدى‬
‫که بر مبناى قرارداد کتبى مهر و امضا شده ‪ ،‬که بين طرفين مبادله مى گردد ‪ ،‬عهد ‪،‬‬
‫پيمان بستن ‪ ،‬ميثاق بستن‬
‫‪covert‬‬ ‫مخفى ‪ ،‬پنهانى ‪ ،‬سرى ‪ ،‬مخفيانه ‪ ،‬نهان ‪ ،‬راز ‪ ،‬پناهگاه ‪ ،‬پوشيده ‪ ،‬پوشپر‬

‫‪covet‬‬ ‫ميل به تملک چيزى کردن ‪ ،‬طمع به چيزى داشتن‬

‫‪87‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪covetous‬‬ ‫ازمند‬

‫‪covey‬‬ ‫يکدسته کبک ‪ ،‬دسته ‪ ،‬گروه ‪ ،‬گله‬

‫‪cow‬‬ ‫گاوماده ‪ ،‬ماده گاو ‪ ،‬ترساندن ‪ ،‬تضعيف روحيه کردن‬

‫‪cower‬‬ ‫از ترس دوالشدن ‪ ،‬چندک زدن‬

‫‪coxswain‬‬ ‫مباشر کشتى ‪ ،‬پيشکار کارکنان کشتى ‪ ،‬سکان گير‬

‫‪coy‬‬ ‫خجالتى ‪ ،‬کمرو ‪( ،‬غالبا درمورد زن گفته ميشود) ‪ ،‬نازکن‬

‫‪cozen‬‬ ‫فريب دادن ‪ ،‬اغفال کردن‬

‫‪crabbed‬‬ ‫ترشرو ‪ ،‬عبوس ‪ ،‬تند مزاج‬

‫‪crag‬‬ ‫پرتگاه ‪ ،‬کمر ‪ ،‬تخته سنگ‬

‫‪cranium‬‬ ‫کاسه سر ‪ ،‬جمجمه‬

‫‪crass‬‬ ‫زمخت ‪ ،‬درشت ‪ ،‬کودن‬

‫‪crave‬‬ ‫ارزو کردن ‪ ،‬طلبيدن ‪ ،‬اشتياق داشتن‬

‫‪craven‬‬ ‫شکست خورده ‪( ،‬ادم) ترسو وپست ‪ ،‬نامرد‬

‫‪craving‬‬ ‫هوس‪ ،‬ويار‬

‫‪creak‬‬ ‫صداى غوک دراوردن ‪ ،‬شکوه وشکايت کردن ‪ ،‬غژغژ کردن ‪ ،‬صداى لوالى روغن‬
‫نخورده ‪ ،‬جيرجيرکفش‬
‫‪creamery‬‬ ‫کارخانه کره گيرى ‪ ،‬لبنياتى‬

‫‪creamy‬‬ ‫خامه اى ‪ ،‬سرشيردار‬

‫‪credence‬‬ ‫اعتماد ‪ ،‬باور ‪ ،‬اعتقاد‬

‫‪credible‬‬ ‫معتبر (در اسناد) ‪ ،‬معتبر ‪ ،‬باور کردنى ‪ ،‬موثق‬

‫‪creditable‬‬ ‫معتبر ‪ ،‬محترم و ابرومند‬

‫‪credo‬‬ ‫عقيده ‪ ،‬ايمان‬

‫‪credulity‬‬ ‫زودباورى ‪ ،‬ساده لوحى‬

‫‪credulous‬‬ ‫زودباور ‪ ،‬ساده لوح‬

‫‪creed‬‬ ‫کيش ‪ ،‬عقيده‬

‫‪crematory‬‬ ‫کوره اى که الشه مرده يا اشغال را در آن مى سوزانند‬

‫‪88‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪crepuscular‬‬ ‫فلقى ‪ ،‬شفقى‬

‫‪crescendo‬‬ ‫موسيقى) قوى شدن صدا بطور تدريجى ‪ ،‬اوج‬

‫‪crestfallen‬‬ ‫سرافکنده‬

‫‪crevasse‬‬ ‫جر ‪ ،‬شکاف عميق ‪ ،‬شکاف زدن ‪ ،‬رخنه کردن ‪ ،‬نفوذ کردن ‪ ،‬کافت‬

‫‪crevice‬‬ ‫شکاف سنگ ‪ ،‬درز ‪ ،‬شکاف‬

‫‪cringe‬‬ ‫چاپلوسانه فروتنى کردن ‪ ،‬انقباض غير ارادى ماهيچه‬

‫‪cripple‬‬ ‫چالق ‪ ،‬زمين گير ‪ ،‬عاجز ‪ ،‬لنگ کردن ‪ ،‬فلج کردن‬

‫‪criteria‬‬ ‫محتوى ‪ ،‬موضوع ‪ ،‬ضوابط ‪ ،‬معيارها‬

‫‪criterion‬‬ ‫مالک ‪ ،‬ميزان ‪ ،‬مقياس ‪ ،‬معيار ‪ ،‬نشان قطعى ‪ ،‬محک ‪ ،‬ضابطه‬

‫‪critical‬‬ ‫خطرناک ‪ ،‬انتقادى قابل تامل ‪ ،‬حساس ‪ ،‬مهم ‪ ،‬حياتى ‪ ،‬شاخص ‪ ،‬بحرانى ‪ ،‬انتقادى ‪،‬‬
‫وخيم ‪ ،‬نکوهشى ‪ ،‬منتقدانه‬
‫‪critique‬‬ ‫تجديد نظر کردن در ‪ ،‬فن انتقاد ‪ ،‬مقاله انتقادى‬

‫‪Croat or Croatian‬‬ ‫کروات‬

‫‪Croatia‬‬ ‫کرواسي‬

‫‪crockery‬‬ ‫سفالينه ‪ ،‬بدل چينى ‪ ،‬ظروف گلى ‪ ،‬کاسه هاى سفالى‬

‫‪crone‬‬ ‫پيرزن فرتوت ‪ ،‬عجوزه‬

‫‪crotchety‬‬ ‫قالب مانند ‪ ،‬قالب دار ‪ ،‬بلهوس‬

‫‪crucible‬‬ ‫بوته اهنگرى ‪ ،‬ظرف مخصوص ذوب فلز ‪ ،‬امتحان سخت‬

‫‪crusade‬‬ ‫جنگ صليبى ‪ ،‬جنگ مذهبى ‪ ،‬نهضت ‪ ،‬جهاد کردن‬

‫‪crustacean‬‬ ‫خانواده خرچنگ ‪ ،‬رده سخت پوستان‬

‫‪crustacean‬‬ ‫خانواده خرچنگ ‪ ،‬رده سخت پوستان‬

‫‪crustaceous‬‬ ‫خانواده خرچنگ ‪ ،‬رده سخت پوستان‬

‫‪crustaceous‬‬ ‫خانواده خرچنگ ‪ ،‬رده سخت پوستان‬

‫‪crux‬‬ ‫صليب جنوبى ‪ ،‬لغز ‪ ،‬چيستان ‪ ،‬معما ‪ ،‬مسئله دشوار‬

‫‪crypt‬‬ ‫دخمه ‪ ،‬سردابه ‪ ،‬غار ‪ ،‬حفره غده اى ‪ ،‬سرى ‪ ،‬رمز‬

‫‪cryptic‬‬ ‫پنهان ‪ ،‬مرموز ‪ ،‬رمزى‬

‫‪89‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪cryptogram‬‬ ‫نوشته رمزى ‪ ،‬پيام پنهانى‬

‫‪crystalize‬‬ ‫متبلور کردن ‪ ،‬متشکل کردن ‪ ،‬شکل دادن‬

‫‪crystallize‬‬ ‫متبلور کردن ‪ ،‬متشکل کردن ‪ ،‬شکل دادن‬

‫‪Cuba‬‬ ‫کوبا‬

‫‪Cuban‬‬ ‫کوبايي‬

‫‪cubicle‬‬ ‫خوابگاه (جداگانه) ‪ ،‬اطاقک‬

‫‪cudgel‬‬ ‫چوب زدن ‪ ،‬چماق زدن‬

‫‪cuisine‬‬ ‫دست پخت ‪ ،‬روش اشپزى ‪ ،‬خوراک ‪ ،‬غذا‬

‫‪cul-de-sac‬‬ ‫کوچه بن بست ‪ ،‬تنگنا‬

‫‪culinary‬‬ ‫مربوط به اشپزخانه ‪ ،‬اشپخانه اى ‪ ،‬پختنى‬

‫‪cull‬‬ ‫گلچين کردن ‪ ،‬جمع اورى کردن‬

‫‪culminate‬‬ ‫به اوج رسيدن ‪ ،‬بحد اکثر ارتفاع رسيدن ‪ ،‬بحد اعلى رسيدن‬

‫‪culmination‬‬ ‫اوج ‪ ،‬قله ‪ ،‬حد اعلى‬

‫‪culpable‬‬ ‫مقصر ‪ ،‬مجرم ‪ ،‬سزاوار سرزنش ‪ ،‬قابل مجازات‬

‫‪culprit‬‬ ‫متهم ‪ ،‬مقصر ‪ ،‬ادم خطاکار يا مجرم‬

‫‪cultivate‬‬ ‫کشت کردن ‪ ،‬زراعت کردن (در) ‪ ،‬ترويج کردن‬

‫‪culvert‬‬ ‫پل کوچک ‪ ،‬پلک ‪ ،‬ابگذر ‪ ،‬مجراى سر پوشيده ‪ ،‬اب گذر ‪ ،‬نهر سرپوشيده ‪ ،‬مجراى‬
‫اب زير جاده ‪ ،‬لوله مخصوص کابل برق زير زمينى‬
‫‪cumbersome‬‬ ‫سنگين ‪ ،‬طاقت فرسا ‪ ،‬مايه زحمت ‪ ،‬بطى‬

‫‪cumulative‬‬ ‫تراکمى ‪ ،‬تجمعى ‪ ،‬انباشته ‪ ،‬يکجا ‪ ،‬جمع شونده‬

‫‪cunning‬‬ ‫زيرک ‪ ،‬مکار ‪ ،‬حيله باز ‪ ،‬ماهر ‪ ،‬زيرکى ‪ ،‬حيله گرى‬

‫‪cupidity‬‬ ‫حرص واز براى بدست اوردن مال‬

‫‪curable‬‬ ‫عالج پذير‬

‫‪curator‬‬ ‫کتابدار ‪ ،‬موزه دار ‪ ،‬نگهبان ‪ ،‬متصدى‬

‫‪curb‬‬ ‫زنجير ‪ ،‬بازداشت ‪ ،‬جلوگيرى ‪ ،‬لبه پياده رو ‪ ،‬محدود کردن ‪ ،‬داراى ديواره يا حايل‬
‫کردن ‪ ،‬تحت کنترل دراوردن ‪ ،‬فرونشاندن‬

‫‪90‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪curio‬‬ ‫تحفه ‪ ،‬سوقات ‪ ،‬چيزغريب ‪ ،‬عتيقه‬

‫‪curmudgeon‬‬ ‫ادم خسيس ‪ ،‬لئيم ‪ ،‬بخيل ‪ ،‬ادم جوکى‬

‫‪cursive‬‬ ‫پيوسته ‪ ،‬روان ‪ ،‬خط شکسته‬

‫‪cursory‬‬ ‫سرسرى ‪ ،‬از روى سرعت وعجله ‪ ،‬باسرعت وبيدقتى‬

‫‪curt‬‬ ‫کوتاه ومختصر ‪ ،‬اجمالى‬

‫‪curtail‬‬ ‫محروم کردن ‪ ،‬کوتاه کردن ‪ ،‬مختصر نمودن‬

‫‪curtsy‬‬ ‫ادب ‪ ،‬احترام ‪ ،‬تعظيم ‪ ،‬سالم يا تواضع کردن‬

‫‪cuticle‬‬ ‫پوست ‪ ،‬بشره ‪ ،‬پوشش مو ‪ ،‬پوشش شاخى‬

‫‪cycloid‬‬ ‫هندسه) سيکلوئيد ‪ ،‬شبيه دايره ‪ ،‬منحنى‬

‫‪cygnet‬‬ ‫جوجه قو ‪ ،‬بچه قو‬

‫‪cynic‬‬ ‫بدبين وعيبجو پيرو مکتب کلبيون‬

‫‪cynical‬‬ ‫بدگمان نسبت به درستى ونيکوکارى بشر ‪ ،‬غرغرو ‪ ،‬عيبجو ‪ ،‬کلبى‬

‫‪cynicism‬‬ ‫مکتب کلبيون‬

‫‪cynosure‬‬ ‫دب اصغر ‪ ،‬مرکزجاذبه ياتوجه‬

‫‪Cypriot‬‬ ‫قبرسي‬

‫‪Cyprus‬‬ ‫قبرس‬

‫‪Czech‬‬ ‫اهل جمهوري چک‬

‫‪Czech Republic‬‬ ‫جمهوري چک‬

‫‪dabble‬‬ ‫رنگ پاشيدن ‪ ،‬نم زدن ‪( ،‬کم کم) تر کردن ‪ ،‬دراب شلپ شلپ کردن ‪ ،‬سرسرى‬
‫کارکردن ‪ ،‬بطور تفريحى کارى راکردن‬
‫‪dais‬‬ ‫سکوب مخصوص جلوس اشخاص برجسته ‪ ،‬سايبان يا اسمانه باالى تخت پادشاه‬

‫‪Dakar‬‬ ‫داکار‬

‫‪dally‬‬ ‫وقت را ببازى گذراندن ‪ ،‬طفره زدن ‪ ،‬تاخير کردن‬

‫‪Damascus‬‬ ‫دمشق‬

‫‪Danish‬‬ ‫دانمارکي‬

‫‪dank‬‬ ‫نمناک ‪ ،‬مرطوب و سرد ‪ ،‬مرطوب کردن‬

‫‪91‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪dapper‬‬ ‫تميز ‪ ،‬شيک ‪ ،‬زنده دل ‪ ،‬زرنگ‬

‫‪dappled‬‬ ‫خال خالى ‪ ،‬لکه لکه‬

‫‪dare‬‬ ‫يارا بودن ‪ ،‬جرات کردن ‪ ،‬مبادرت بکار دليرانه کردن ‪ ،‬بمبارزه طلبيدن ‪ ،‬شهامت ‪،‬‬
‫يارايى‬
‫‪daring‬‬ ‫يارايى ‪ ،‬جسور ‪ ،‬متهور ‪ ،‬جرات ‪ ،‬شهامت ‪ ،‬پردلى‬

‫‪darkle‬‬ ‫در تاريکى پنهان شدن ‪ ،‬تيره ‪ ،‬تاريک‬

‫‪darkling‬‬ ‫در تاريکى ‪ ،‬در تيرگى ‪( ،‬در شعر)‬

‫‪darwinism‬‬ ‫داروين گرايى (داروينيسم)‬

‫‪dastard‬‬ ‫ادم دون و پستى که از خطر مى گريزد ‪ ،‬نامرد ‪ ،‬جبون‬

‫‪datum‬‬ ‫يک واحد داده ‪ ،‬پايه ‪ ،‬سطح اب دريا ‪ ،‬سطح مبناى ارتفاع در نقشه بردارى سطح‬
‫مبناى مختصات ‪ ،‬ماخذ ‪ ،‬اطالع ‪ ،‬داده‬
‫‪daub‬‬ ‫اندودن ‪ ،‬ماليدن ‪ ،‬ناشيانه رنگ زدن‬

‫‪daunt‬‬ ‫رام کردن ‪ ،‬ترساندن ‪ ،‬بى جرات کردن‬

‫‪dauntless‬‬ ‫بى پروا ‪ ،‬بى باک‬

‫‪dawdle‬‬ ‫بيهوده وقت گذراندن ‪ ،‬اتالف وقت ‪ ،‬اهمال کار‬

‫‪de facto‬‬ ‫عملى ‪ ،‬غيررسمى‬

‫‪deacon‬‬ ‫شماس ‪ ،‬خادم کليسا که به کشيش يا اسقف کمک ميکند ‪ ،‬سرود مذهبى قرائت‬
‫کردن‬
‫‪dead-heat‬‬ ‫مسابقهاي که در آن چند نفر برنده مي شوند‬

‫‪deadlock‬‬ ‫حالت عدم فعاليتى که در اثر وجود دو نيروى متعادل ايجاد گردد ‪ ،‬دچار وقفه يا بى‬
‫تکليفى شدن ‪ ،‬بن بست‬
‫‪deadpan‬‬ ‫قيافه خشک و بى روح داشتن‬

‫‪dearth‬‬ ‫کميابى و گرانى ‪ ،‬قحط و غال ‪ ،‬کمبود‬

‫‪death's-head‬‬ ‫جمجمه مرده(که نشانه فنا و مرگ است)‬

‫‪debacle‬‬ ‫افتضاح ‪ ،‬سقوط ناگهانى حکومت و غيره ‪ ،‬سرنگونى‬

‫‪debase‬‬ ‫مقام کسى را پايين بردن ‪ ،‬پست کردن‬

‫‪debatable‬‬ ‫قابل بحث ‪ ،‬قابل مناظره ‪ ،‬مورد دعوا ‪ ،‬قابل گفتگو‬

‫‪92‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪debauch‬‬ ‫هرزگى ‪ ،‬هرزه کردن ‪ ،‬فاسد کردن ‪ ،‬الواطى کردن ‪ ،‬عياشى‬

‫‪debauchery‬‬ ‫عياشى ‪ ،‬فسق ‪ ،‬هرزگى‬

‫‪debilitate‬‬ ‫ناتوان کردن ‪ ،‬ضعيف کردن‬

‫‪debility‬‬ ‫ضعف و ناتوانى ‪ ،‬سستى ‪ ،‬ضعف قوه باء ‪ ،‬عنن‬

‫‪debonair‬‬ ‫مودب ‪ ،‬متمدن ‪ ،‬خوشرفتار ‪ ،‬شاد‬

‫‪debris‬‬ ‫خاک و شن ‪ ،‬قلوه سنگ ‪ ،‬خرده ‪ ،‬باقى مانده ‪ ،‬اثار مخروبه ‪ ،‬اشغال روى هم ريخته ‪،‬‬
‫اوار‬
‫‪debunk‬‬ ‫احساسات غلط و پوچ را از کسى دور کردن ‪ ،‬کسى را اگاه و هدايت کردن ‪ ،‬کم ارزش‬
‫کردن‬
‫‪debut‬‬ ‫اغاز کار ‪ ،‬نخستين مرحله دخول در بازى يا جامعه ‪ ،‬شروع بکار کردن‬

‫‪debutante‬‬ ‫تازهکار‪ ،‬ناشي‪ ،‬مبتدي‪ ،‬نوآموز‬

‫‪decadence‬‬ ‫زوال ‪ ،‬تنزل ‪ ،‬انحطاط ‪ ،‬فساد ‪ ،‬اغاز ويرانى‬

‫‪decagon‬‬ ‫شکل ده ضلعى و ده زاويه اى ‪ ،‬ده پهلو‬

‫‪decagram‬‬ ‫ده گرم‬

‫‪decaliter‬‬ ‫ده ليتر‪ ،‬پيمانه ده ليتري‬

‫‪decalitre‬‬ ‫پيمانه ده ليطرى‬

‫‪decalogue‬‬ ‫احکام دهگانه موسى‬

‫‪decameron‬‬ ‫داستان نامه‬

‫‪decameter‬‬ ‫ده متر ‪ ،‬شعر ده وتدى‬

‫‪decamp‬‬ ‫خيمه بر بستن ‪ ،‬رخت بر بستن ‪ ،‬کوچ کردن ‪ ،‬هزيمت کردن‬

‫‪decant‬‬ ‫ريختن شراب (از تنگ و غيره) ‪ ،‬اهسته خالى کردن ‪ ،‬سرازير کردن‬

‫‪decapitate‬‬ ‫سراز تن جدا کردن ‪ ،‬گردن زدن‬

‫‪decapod‬‬ ‫ده پا‪ ،‬خرچنگ ده پا‬

‫‪decasyllable‬‬ ‫شعر ده هجايى‬

‫‪decathlon‬‬ ‫ورزشهاى ده گانه دوو ميدانى‬

‫‪deceit‬‬ ‫تقلب ‪ ،‬گول ‪ ،‬فريب ‪ ،‬حيله ‪ ،‬خدعه‬

‫‪93‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪deceitful‬‬ ‫متقلب ‪ ،‬فريب اميز ‪ ،‬مزور ‪ ،‬فريب اميز ‪ ،‬پرنيرنگ‬

‫‪deceive‬‬ ‫فريب دادن حريف (شمشيربازى) ‪ ،‬گول زدن ‪ ،‬فريفتن ‪ ،‬فريب دادن ‪ ،‬گول زدن ‪،‬‬
‫اغفال کردن ‪ ،‬مغبون کردن‬
‫‪decelerate‬‬ ‫از سرعت چيزى کاستن ‪ ،‬کاستن سرعت ‪ ،‬کندکردن ‪ ،‬اهسته کردن‬

‫‪decency‬‬ ‫انطباق بامورد ‪ ،‬شايستگى ‪ ،‬محجوبيت ‪ ،‬نجابت‬

‫‪decent‬‬ ‫اراسته ‪ ،‬محجوب ‪ ،‬نجيب‬

‫‪deciduous‬‬ ‫گياهى که در زمستان برگ ميريزد ‪ ،‬برگريز‬

‫‪decimal‬‬ ‫دهگانى ‪ ،‬رقم دهدهى ‪ ،‬اعشارى ‪ ،‬دهگان‬

‫‪decimate‬‬ ‫از هرده نفر يکى را کشتن ‪ ،‬تلفات زياد وارد کردن‬

‫‪decipher‬‬ ‫ماشين کشف پيام ‪ ،‬کشف رمز نمودن ‪ ،‬کشف کردن ‪ ،‬گشودن سر ‪ ،‬فاش کردن سر‬

‫‪decisive‬‬ ‫قطعى ‪ ،‬قاطع‬

‫‪decisiveness‬‬ ‫قطعيت‬

‫‪declamation‬‬ ‫دکلماسيون‬

‫‪declamatory‬‬ ‫وابسته به دکلمه ‪ ،‬مربوط به قرائت مطلبى باصداى بلند و غرا‬

‫‪declarative‬‬ ‫اعالنى ‪ ،‬اظهارى ‪ ،‬اخبارى‬

‫‪declension‬‬ ‫صرف کلمات ‪ ،‬عدم قبول چيزى بطورمودبانه‬

‫‪declivity‬‬ ‫سرازيرى ‪ ،‬شيب‬

‫‪decollete‬‬ ‫دکولته ‪( ،‬در موردپيراهن) يقه باز‬

‫‪decomposition‬‬ ‫هوازدگى شيميايى ‪ ،‬تجزيه‬

‫‪decorate‬‬ ‫اذين کردن ‪ ،‬پيراستن ‪ ،‬ارايش دادن ‪ ،‬زينت کردن ‪ ،‬نشان يا مدال دادن به‬

‫‪decorous‬‬ ‫اراسته ‪ ،‬زينت دار ‪ ،‬مودب‬

‫‪decorum‬‬ ‫ادب ‪ ،‬اداب دانى ‪ ،‬مناسبت ‪ ،‬رفتاربجا‬

‫‪decoy‬‬ ‫پياده رونده دور شطرنج ‪ ،‬ادمک ‪ ،‬هدف مصنوعى ‪ ،‬طعمه يا دام يا تورى براى گرفتن‬
‫اردک و مرغان ديگر ‪( ،‬مجازى) تله ‪ ،‬وسيله تطميع ‪ ،‬بدام انداختن ‪ ،‬فريفتن‬
‫‪decree‬‬ ‫قرار دادگاه ‪ ،‬مقرر داشتن ‪ ،‬قضاء ‪ ،‬قضاوت ‪ ،‬تصويبنامه (هئيت وزيران) ‪ ،‬حکم کردن ‪،‬‬
‫حکم ‪ ،‬فرمان‬
‫‪decrepit‬‬ ‫سالخورده و فرتوت ‪ ،‬ضعيف و ناتوان ‪ ،‬خيلى پير‬

‫‪94‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪decrepitude‬‬ ‫حالت ضعف و ناتوانى ‪ ،‬فرتوتى ‪ ،‬شکستگى‬

‫‪decry‬‬ ‫رسوا کردن ‪ ،‬تقبيح کردن‬

‫‪dedication‬‬ ‫وقف کردن ‪ ،‬اهداء کردن ‪ ،‬اهداء وقف بر مصالح عامه ‪ ،‬اختصاص اموال خصوصى‬
‫جهت مصارف و منافع عمومى ‪ ،‬در ‪ CL‬ممکن است اين تاسيس به وسيله فعل‬
‫صريح و رسمى مالک ايجاد شود و يا به موجب قانون ‪ ،‬از برخى از افعال مالک ‪ ،‬اهداء‬
‫‪ ،‬تخصيص ‪ ،‬فداکارى‬
‫‪deduce‬‬ ‫استنباط کردن ‪ ،‬دريافتن ‪ ،‬نتيجه گرفتن ‪ ،‬کم کردن ‪ ،‬تفريق کردن‬

‫‪deducible‬‬ ‫قابل کسر ‪ ،‬استنباط شدنى‬

‫‪deface‬‬ ‫بدشکل کردن ‪ ،‬ازشکل انداختن ‪ ،‬محو کردن‬

‫‪defalcate‬‬ ‫کسر کردن(ازپول يا حساب) ‪ ،‬اختالس کردن ‪ ،‬دستبرد زدن(به پول)‬

‫‪defamation‬‬ ‫توهين ‪ ،‬افترا ‪ ،‬بدگويى ‪ ،‬تهمت ‪ ،‬بدنامى و رسوايى‬

‫‪defamation‬‬ ‫توهين ‪ ،‬افترا ‪ ،‬بدگويى ‪ ،‬تهمت ‪ ،‬بدنامى و رسوايى‬

‫‪defamatory‬‬ ‫افترا اميز‬

‫‪defame‬‬ ‫بدنام کردن‬

‫‪default‬‬ ‫قصور کردن ‪ ،‬عدم پرداخت بدهى (اصل و فرع وام) ‪ ،‬کوتاهى ‪ ،‬قصور ‪ ،‬غفلت ‪ ،‬نکول‬
‫کردن ‪ ،‬قراردادى‬
‫‪defection‬‬ ‫پناهندگى ‪ ،‬فرار ‪ ،‬ارتداد ‪ ،‬عيب‬

‫‪defendant‬‬ ‫خوانده ‪ ،‬دفاع کننده ‪( ،‬حقوق) مدافع ‪ ،‬مدعى عليه‬

‫‪defensible‬‬ ‫پدافندپذير ‪ ،‬دفاع کردنى ‪ ،‬دفاع پذير ‪ ،‬قابل دفاع‬

‫‪defensive‬‬ ‫منطقه دفاع ‪ ،‬تدافعى ‪ ،‬پدافندى ‪ ،‬دفاعى ‪ ،‬تدافى ‪ ،‬حالت تدافع ‪ ،‬مقام تدافع‬

‫‪defer‬‬ ‫عقب انداختن ‪ ،‬بتعويق انداختن ‪ ،‬تاخيرکردن ‪ ،‬تسليم شدن ‪ ،‬احترام گذاردن‬

‫‪deference‬‬ ‫تن دردهى ‪ ،‬تسليم ‪ ،‬تمکين ‪ ،‬احترام(گذارى)‬

‫‪deferential‬‬ ‫باحرمت ‪ ،‬محترمانه ‪ ،‬از روى احترام‬

‫‪defiance‬‬ ‫لجبازى ‪ ،‬مبارزه طلبى ‪ ،‬دعوت به جنگ ‪ ،‬بى اعتنايى ‪ ،‬مخالفت ‪ ،‬مقاومت ‪ ،‬اعتراض‬

‫‪defiant‬‬ ‫بى اعتناء ‪ ،‬بدگمان ‪ ،‬جسور ‪ ،‬مظنون ‪ ،‬مبارز ‪ ،‬معاند ‪ ،‬مخالف‬

‫‪deficiency‬‬ ‫عيب ‪ ،‬کسرى ‪ ،‬فقدان ‪ ،‬نقص ‪ ،‬کمى ‪ ،‬کمبود ‪ ،‬کسر ‪ ،‬ناکارايى‬

‫‪deficient‬‬ ‫داراى کمبود ‪ ،‬ناکارا‬

‫‪95‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪defile‬‬ ‫سان ‪ ،‬دفيله رفتن ‪ ،‬معبر باريک راه ‪ ،‬الوده کردن ‪ ،‬بى حرمت کردن ‪ ،‬بى عفت کردن‬
‫‪ ،‬گردنه ‪ ،‬رژه رفتن ‪ ،‬گذرگاه‬
‫‪definite‬‬ ‫محکم ‪ ،‬معين ‪ ،‬قطعى ‪ ،‬تصريح شده ‪ ،‬صريح ‪ ،‬روشن ‪ ،‬معلوم‬

‫‪definitive‬‬ ‫قطعى ‪ ،‬قاطع ‪ ،‬صريح ‪ ،‬معين کننده ‪ ،‬نهايى‬

‫‪deflate‬‬ ‫باد (چيزى را) خالى کردن ‪ ،‬جلوگيرى از تورم کردن ‪ ،‬کاهش قيمت‬

‫‪deflect‬‬ ‫منحرف شدن ‪ ،‬کج کردن ‪ ،‬منحرف کردن ‪ ،‬منکسر کردن ‪ ،‬شکستن‬

‫‪defoliate‬‬ ‫بى برگ کردن ‪ ،‬برگ ريختن‬

‫‪deforest‬‬ ‫درختان جنگل را قطع کردن ‪ ،‬ازحالت جنگل خارج کردن ‪ ،‬جنگل تراشى کردن‬

‫‪deform‬‬ ‫زشت کردن ‪ ،‬کج و معوج کردن ‪ ،‬بدشکل کردن ‪ ،‬از شکل انداختن ‪ ،‬دشديسه کردن‬

‫‪deformity‬‬ ‫بدشکلى ‪ ،‬دشديسگى ‪ ،‬نقص خلقت‬

‫‪deformity‬‬ ‫بدشکلى ‪ ،‬دشديسگى ‪ ،‬نقص خلقت‬

‫‪defraud‬‬ ‫فريب ‪ ،‬گول زدن ‪ ،‬کالهبردارى کردن‬

‫‪defray‬‬ ‫پرداختن ‪ ،‬متحمل شدن ‪ ،‬تسويه کردن‬

‫‪defrock‬‬ ‫خلع کسوت روحانى کردن‬

‫‪deft‬‬ ‫ماهر ‪ ،‬زبردست ‪ ،‬کاردان ‪ ،‬چاالک ‪ ،‬استادانه‬

‫‪defunct‬‬ ‫متوفى ‪ ،‬ازبين رفته ‪ ،‬تمام شده ‪ ،‬مرده ‪ ،‬درگذشته‬

‫‪defuse‬‬ ‫خنثي کردن‬

‫‪defy‬‬ ‫به مبارزه طلبيدن ‪ ،‬بمبارزه طلبيدن ‪ ،‬تحريک جنگ کردن ‪ ،‬شير کردن‬

‫‪degeneracy‬‬ ‫چند حالتى بودن ‪ ،‬هم ترازى ‪ ،‬تباهيدگى ‪ ،‬فساد ‪ ،‬انحطاط‬

‫‪degenerate‬‬ ‫هم ارزى ‪ ،‬چند حالتى ‪ ،‬هم تراز ‪ ،‬تباه ‪ ،‬روبه انحطاط گذاردن ‪ ،‬فاسد شدن ‪ ،‬منحط‬

‫‪degradation‬‬ ‫از هم پاشيدگى ‪ ،‬تنزل درجه (در ارتش) ‪ ،‬تحقير ‪ ،‬پستى ‪ ،‬خفت ‪ ،‬تنزل رتبه‬

‫‪degrade‬‬ ‫پايين دادن ‪ ،‬تنزيل رتبه ‪ ،‬تنزل کردن ‪ ،‬تنزل دادن ‪ ،‬پست کردن ‪ ،‬خفت دادن ‪،‬‬
‫تنزل رتبه دادن ‪ ،‬منحط کردن‬
‫‪dehydrate‬‬ ‫اب چيزى را گرفتن ‪ ،‬بى اب کردن ‪ ،‬پسابش داشتن ‪ ،‬وابشت کردن‬

‫‪deify‬‬ ‫خدا دانستن ‪ ،‬پرستيدن ‪ ،‬مقام الوهيت قائل شدن(براى)‬

‫‪deign‬‬ ‫لطفا پذيرفتن ‪ ،‬تمکين کردن‬

‫‪96‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪deist‬‬ ‫خداپرست ‪ ،‬خداگراى‬

‫‪deity‬‬ ‫خدا‬

‫‪deject‬‬ ‫پژمان کردن‪ ،‬افسردن‪ ،‬دل شکسته کردن‪ ،‬پژمان‪ ،‬نژند‪ ،‬افسرده‪ ،‬محزون ومغموم‬

‫‪dejection‬‬ ‫پژمانى ‪ ،‬افسردگى ‪ ،‬سرافکندگى ‪ ،‬دلمردگى‬

‫‪delectable‬‬ ‫خوشگوار ‪ ،‬لذيذ‬

‫‪delectation‬‬ ‫خوشى ‪ ،‬لذت ‪ ،‬صفا ‪ ،‬حظ نفس‬

‫‪delegate‬‬ ‫وکيل ‪ ،‬فرستاده مامور کردن ‪ ،‬نمايندگى دادن ‪ ،‬وکالت دادن ‪ ،‬محول کردن به ‪،‬‬
‫نماينده‬
‫‪delete‬‬ ‫حذف کنيد ‪ ،‬لغو کنيد ‪ ،‬انداختن ‪ ،‬حذف کردن ‪ ،‬برداشتن‬

‫‪deleterious‬‬ ‫زيان اور ‪ ،‬اسيب رسان‬

‫‪deliberate‬‬ ‫دانسته ‪ ،‬عمليات با فرصت ‪ ،‬تعمد کردن ‪ ،‬عمدا انجام دادن ‪ ،‬عمدى ‪ ،‬تعمدا ‪ ،‬تعمق‬
‫کردن ‪ ،‬سنجيدن ‪ ،‬انديشه کردن ‪ ،‬کنکاش کردن‬
‫‪delicacy‬‬ ‫ظرافت ‪ ،‬دقت ‪ ،‬نازک بينى ‪ ،‬خوراک لذيذ‬

‫‪delineate‬‬ ‫مشخص کردن ‪ ،‬ترسيم نمودن ‪ ،‬معين کردن‬

‫‪delineation‬‬ ‫طرح ‪ ،‬تصوير ‪ ،‬توصيف ‪ ،‬شرح‬

‫‪deliquesce‬‬ ‫اب شدن‬

‫‪delirious‬‬ ‫هذيانى ‪ ،‬پرت گو‬

‫‪delirium‬‬ ‫سرسام ‪ ،‬هذيان ‪ ،‬پرت گويى ‪ ،‬ديوانگى‬

‫‪delta‬‬ ‫حرف چهارم زبان يونانى‬

‫‪deltoid‬‬ ‫مانند دال ‪ ،‬سه گوش ‪ ،‬دلتا مانند‬

‫‪delude‬‬ ‫فريب دادن ‪ ،‬اغفال کردن‬

‫‪deluge‬‬ ‫سيل ‪ ،‬غرق کردن ‪ ،‬طوفان ايجاد کردن‬

‫‪delusion‬‬ ‫فريب ‪ ،‬اغفال ‪ ،‬پندار بيهوده ‪ ،‬وهم‬

‫‪delusive‬‬ ‫فريبنده ‪ ،‬گمراه کننده ‪ ،‬موهوم ‪ ،‬واهى ‪ ،‬بى اساس‬

‫‪delve‬‬ ‫حفرکردن(زمين) ‪ ،‬سوراخ کردن ‪ ،‬گودى ‪ ،‬حفره ‪ ،‬کاوش کردن‬

‫‪demagnetize‬‬ ‫زدودن مغناطيس‬

‫‪97‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪demagogue‬‬ ‫ادم عوام فريب ‪ ،‬هوچى‬

‫‪demarcation‬‬ ‫عالمت گذارى ‪ ،‬سرحد‬

‫‪demean‬‬ ‫پست کردن ‪ ،‬رفتار کردن‬

‫‪demeanor‬‬ ‫رفتار ‪ ،‬سلوک ‪ ،‬وضع ‪ ،‬حرکت‬

‫‪demented‬‬ ‫ديوانه ‪ ،‬مجنون‬

‫‪demerit‬‬ ‫عدم لياقت ‪ ،‬ناشايستگى ‪ ،‬ناسزاوارى ‪ ،‬سرزنش‬

‫‪demise‬‬ ‫فوت ‪ ،‬مرگ ‪ ،‬موت ‪ ،‬واگذار کردن ‪ ،‬انتقال دادن مال ‪ ،‬مردن ‪ ،‬وفات يافتن ‪ ،‬انتقال‬
‫دادن‬
‫‪demobilize‬‬ ‫ازحالت بسيج بيرون اوردن ‪ ،‬بحالت صلح دراوردن ‪ ،‬دموبيليزه کردن‬

‫‪Democratic‬‬ ‫جمهوري دموکراتيک کنگو (کينشاسا)‬


‫‪Republic of the‬‬
‫)‪Congo (Kinshasa‬‬
‫‪demographic‬‬ ‫وابسته به امارگيرى نفوس‬

‫‪demolish‬‬ ‫تخريب کردن ‪ ،‬ويران کردن ‪ ،‬خراب کردن‬

‫‪demolition‬‬ ‫تخريب کردن ‪ ،‬ويرانى ‪ ،‬خرابى ‪ ،‬ويران سازى ‪ ،‬انهدام ‪ ،‬تخريب‬

‫‪demoniac‬‬ ‫ديوانه وار ‪ ،‬ديوسان ‪ ،‬شيطانى ‪ ،‬ديوى‬

‫‪demonstrable‬‬ ‫قابل شرح يا اثبات‬

‫‪demonstrate‬‬ ‫نمايش دادن ‪ ،‬ثابت کردن ‪ ،‬اثبات کردن(با دليل) ‪ ،‬نشان دادن ‪ ،‬شرح دادن ‪،‬‬
‫تظاهرات کردن‬
‫‪demonstrative‬‬ ‫اثبات کننده ‪ ،‬مدلل کننده ‪ ،‬شرح دهنده ‪ ،‬صفت اشاره ‪ ،‬ضمير اشاره ‪ ،‬اسم اشاره‬

‫‪demonstrator‬‬ ‫اثبات کننده ‪ ،‬حالى کننده ‪ ،‬نشان دهنده ‪ ،‬معترض‬

‫‪demote‬‬ ‫تنزل رتبه دادن ‪ ،‬کسر مقام يافتن‬

‫‪demotic‬‬ ‫معروف ‪ ،‬متداول ‪ ،‬وابسته بحروف جديد هيروگليفى‬

‫‪demulcent‬‬ ‫تسکين دهنده ‪ ،‬مرهم‬

‫‪demur‬‬ ‫ايراد بدون ورود در ماهيت بدوى ‪ ،‬در ‪ CL‬حالتى است که مدعى عليه ‪ ،‬کمرويى‬
‫کردن ‪ ،‬ناز ‪( ،‬حقوق) تقاضاى درنگ يا مکث کردن ‪( ،‬م‪.‬م‪ ).‬درنگ کردن ‪ ،‬مهلت‬
‫خواستن ‪ ،‬استثنا قائل شدن ‪ ،‬تاخير ‪ ،‬ترديد راى‬
‫‪demure‬‬ ‫متين ‪ ،‬موقر ‪ ،‬محتاط ‪ ،‬جدى ‪ ،‬سنگين‬

‫‪98‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪demurrage‬‬ ‫بيکار و معطل نگهداشتن کشتى بيش از مدتى که جهت بارگيرى يا تخليه يا طى‬
‫مسافت مبداء به مقصد الزم است ‪ ،‬جريمه تاخير ‪ ،‬هزينه معطلى در حمل با قطار يا‬
‫کشتى ‪ ،‬خسارت بيکار ماندگى ‪ ،‬کرايه معطلى (در راه اهن و کشتى) ‪ ،‬تاخير کردن ‪،‬‬
‫نگاهداشتن ‪ ،‬حق باراندازى گرفتن‬
‫‪dendrite‬‬ ‫پزشکى) دندريت ‪ ،‬شاخه هاى متعدد سلولهاى عصبى ‪ ،‬سنگ شجرى ‪ ،‬سنگ درخت‬
‫وار ‪( ،‬جغ) شجرى‬
‫‪dendroid‬‬ ‫بشکل درخت ‪ ،‬درخت مانند ‪ ،‬شجرى‬

‫‪dendrology‬‬ ‫درخت شناسى ‪ ،‬شجرشناسى‬

‫‪denigrate‬‬ ‫لکه دار کردن ‪ ،‬سياه کردن ‪ ،‬بد نام کردن‬

‫‪denizen‬‬ ‫مقيم ‪ ،‬ساکن کردن‬

‫‪Denmark‬‬ ‫دانمارک‬

‫‪denominate‬‬ ‫ناميدن ‪ ،‬معين کردن ‪ ،‬تخصيص دادن به‬

‫‪denomination‬‬ ‫نام گذارى ‪ ،‬تسميه ‪ ،‬لقب يا عنوان ‪ ،‬طبقه بندى ‪ ،‬مذهب ‪ ،‬واحد جنس ‪ ،‬پول‬

‫‪denominator‬‬ ‫برخه نام ‪ ،‬تقسيم کننده ‪ ،‬مشتق کننده ‪ ،‬مقسوم عليه ‪ ،‬مخرج‬

‫‪denotation‬‬ ‫تشخيص ‪ ،‬عالمت تفکيک ‪ ،‬معنى و مفهوم‬

‫‪denote‬‬ ‫مشخص کردن ‪ ،‬تفکيک کردن ‪ ،‬عالمت گذاردن ‪ ،‬عالمت بودن ‪ ،‬معنى دادن‬

‫‪denouement‬‬ ‫نتيجه نمايش ‪ ،‬پايان نمايش ‪ ،‬نتيجه عمل‬

‫‪denounce‬‬ ‫متهم کردن ‪ ،‬عليه کسى اظهارى کردن ‪ ،‬کسى يا چيزى را ننگين کردن ‪ ،‬تقبيح‬
‫کردن‬
‫‪dentifrice‬‬ ‫گرد دندان ‪ ،‬خمير دندان‬

‫‪denude‬‬ ‫برهنه کردن ‪ ،‬عارى ساختن‬

‫‪denunciation‬‬ ‫اعالن الغاء يا خاتمه ‪ ،‬نقض ‪ ،‬بدگويى ‪ ،‬عيبجويى ‪ ،‬اتهام ‪ ،‬شکايت ‪ ،‬چغلى‬

‫‪depict‬‬ ‫نمايش دادن (بوسيله نقشه و مانند ان) ‪ ،‬نقش کردن ‪ ،‬مجسم کردن ‪ ،‬رسم کردن ‪،‬‬
‫شرح دادن‬
‫‪deplete‬‬ ‫تقليل درامد ملى ‪ ،‬تهى کردن ‪ ،‬خالى کردن ‪ ،‬به ته رسانيدن‬

‫‪depletion‬‬ ‫تقليل درامد ملى ‪ ،‬تخليه ‪ ،‬تهى سازى ‪ ،‬رگ زنى ‪ ،‬تقليل ‪ ،‬نقصان‬

‫‪deplorable‬‬ ‫مايه دلسوزى ‪ ،‬رقت انگيز ‪ ،‬اسفناک ‪ ،‬زار‬

‫‪deplore‬‬ ‫دلسوزى کردن بر ‪ ،‬رقت اوردن بر‬

‫‪99‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪deploy‬‬ ‫اعزام ناو به ماموريت ‪ ،‬گسترش دادن گسترش يافتن ‪ ،‬باز شدن ‪ ،‬جبهه ‪ ،‬گسترش‬
‫يافتن ‪ ،‬بحالت صف دراوردن ‪ ،‬قرار دادن قشون‬
‫‪deponent‬‬ ‫درظاهرمجهول ودرمعنى معلوم ‪ ،‬گواهى نويس‬

‫‪depopulate‬‬ ‫کم جمعيت کردن ‪ ،‬از ابادى انداختن‬

‫‪deport‬‬ ‫تبعيد کردن ‪ ،‬حمل ‪ ،‬اخراج‬

‫‪deportment‬‬ ‫اخالق ‪ ،‬رفتار ‪ ،‬سلوک ‪ ،‬وضع‬

‫‪depose‬‬ ‫گواهى دادن (با التزام به قيد سوگند) ‪ ،‬معزول کردن ‪ ،‬عزل نمودن ‪ ،‬خلع کردن‬

‫‪deposition‬‬ ‫ته نشست ‪ ،‬گواهى کتبى ‪ ،‬استشهاديه ‪ ،‬گواهى ‪ ،‬نوشته ‪ ،‬ورقه استشهاد ‪ ،‬خلع ‪ ،‬عزل‬

‫‪depositor‬‬ ‫امانتگذار ‪ ،‬وديعه گذار ‪ ،‬امانت گذار ‪ ،‬صاحب سپرده ‪ ،‬کسيکه پول در بانک ميگذارد‬

‫‪depository‬‬ ‫خزانه ‪ ،‬بايگانى مدارک ‪ ،‬انبار ‪ ،‬مخزن ‪ ،‬امانت دار‬

‫‪deprave‬‬ ‫تباه کردن ‪ ،‬فاسد کردن‬

‫‪depravity‬‬ ‫تباهى ‪ ،‬فساد ‪ ،‬هرزگى ‪ ،‬بدکردارى ‪ ،‬شرارت‬

‫‪deprecate‬‬ ‫بد دانستن ‪ ،‬قبيح دانستن ‪ ،‬ناراضى بودن از‬

‫‪depreciate‬‬ ‫کم بها کردن ‪ ،‬مستهلک کردن‬

‫‪depreciation‬‬ ‫افت بها ‪ ،‬کاهش بها ‪ ،‬تنزل ‪ ،‬استهالک ‪ ،‬ناچيزشمارى‬

‫‪depredate‬‬ ‫غارت کردن ‪ ،‬به يغما بردن ‪ ،‬از بين بردن ‪ ،‬تلف کردن‬

‫‪depredation‬‬ ‫ترکتازى ‪ ،‬غارت‬

‫‪depress‬‬ ‫گود کردن ‪ ،‬پايين دادن لوله ‪ ،‬دلتنگ کردن ‪ ،‬دژم کردن ‪ ،‬افسرده کردن ‪ ،‬فرو بردن ‪،‬‬
‫(م‪.‬م‪ ).‬کم بها کردن ‪ ،‬از ارزش انداختن‬
‫‪depression‬‬ ‫تورفتگى ‪ ،‬کم شدگى ‪ ،‬فرو رفتگى موضعى ‪ ،‬فروبار ‪ ،‬گودشدگى ‪ ،‬پايين دادن ‪ ،‬گودى‬
‫‪ ،‬رکود ‪ ،‬تو رفتگى ‪ ،‬گود شدگى ‪ ،‬فرودافت ‪ ،‬کسادى ‪ ،‬تنزل ‪ ،‬افسردگى ‪ ،‬پريشانى‬
‫‪depth‬‬ ‫ارتفاع ‪ ،‬ژرفا ‪ ،‬عمق ‪ ،‬قعر ‪ ،‬گودى‬

‫‪deracinate‬‬ ‫قلع کردن ‪ ،‬از ريشه در اوردن‬

‫‪derange‬‬ ‫برهم زدن ‪ ،‬بى ترتيب کردن ‪ ،‬ديوانه کردن‬

‫‪deranged‬‬ ‫ديوانه ‪ ،‬مختل‬

‫‪derelict‬‬ ‫کشتى رها شده ‪ ،‬متروک ‪ ،‬ترک شده بوسيله مالک يا قيم ‪ ،‬بى سرپرست ‪ ،‬کشتى‬
‫متروکه‬

‫‪100‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪dereliction‬‬ ‫ترک ‪ ،‬رهاسازى ‪ ،‬فتور و سستى‬

‫‪deride‬‬ ‫تمسخر کردن ‪ ،‬بکسى خنديدن ‪ ،‬استهزاء کردن‬

‫‪derisible‬‬ ‫شايسته ريشخند‬

‫‪derision‬‬ ‫استهزاء ‪ ،‬مايه خنده و تمسخر‬

‫‪derisive‬‬ ‫استهزاء اميز‬

‫‪derivation‬‬ ‫اشتقاق ‪ ،‬اقتباس ‪ ،‬استنساخ ‪ ،‬استخراج ‪ ،‬سرچشمه‬

‫‪derivative‬‬ ‫مبدل (در روانکاوى) ‪ ،‬اشتقاقى ‪ ،‬مشتق ‪ ،‬فرعى ‪ ،‬گرفته شده ‪ ،‬ماخوذ‬

‫‪derive‬‬ ‫استنتاج کردن ‪ ،‬نتيجه گرفتن ‪ ،‬مشتق شدن ‪ ،‬ناشى شدن از ‪ ،‬منتج کردن ‪ ،‬مشتق‬
‫کردن‬
‫‪dermatologist‬‬ ‫متخصص امراض پوست‬

‫‪dermatology‬‬ ‫مبحث امراض پوستى‬

‫‪derogatory‬‬ ‫موهن ‪ ،‬مضر ‪ ،‬زيان اور و مايه رسوايى ‪ ،‬خفت اور‬

‫‪derrick‬‬ ‫دريک ‪ ،‬دکل کشتى ‪ ،‬برج چاه کنى ‪ ،‬با جرثقيل حمل کردن‬

‫‪derring-do‬‬ ‫جسور ‪ ،‬بادل و جرات‬

‫‪descant‬‬ ‫زياد سخن راندن ‪ ،‬بسط مقال دادن ‪ ،‬اواز زير خواندن ‪ ،‬ازادانه انتقاد کردن‬

‫‪descendant‬‬ ‫نواده ‪ ،‬نوه ‪ ،‬نسل ‪ ،‬زاده (در جمع) اوالد ‪ ،‬زادگان‬

‫‪descendent‬‬ ‫نسل ‪ ،‬زاده (در جمع) اوالد ‪ ،‬زادگان‬

‫‪descent‬‬ ‫توارث ‪ ،‬وراثت ‪ ،‬نسب ‪ ،‬نژاد ‪ ،‬نزول ‪ ،‬هبوط‬

‫‪descry‬‬ ‫ديدن ‪ ،‬تشخيص دادن ‪ ،‬فاش کردن‬

‫‪desecrate‬‬ ‫بى حرمت کردن‬

‫‪desecration‬‬ ‫بى حرمتى ‪ ،‬هتک حرمت‬

‫‪desert‬‬ ‫بيابان‪ ،‬دشت‪ ،‬صحرا‪ ،‬شايستگي‪ ،‬استحقاق‪ ،‬سزاواري‪ ،‬ول کردن‪ ،‬ترک کردن‪ ،‬گريختن‬

‫‪desiccant‬‬ ‫مواد خشک کننده گياهان‬

‫‪desiccate‬‬ ‫خشک کردن ‪ ،‬در جاى خشک نگهداشتن‬

‫‪designate‬‬ ‫نمايش دادن‪ ،‬نشان دادن‪ ،‬تخصيص دادن‪ ،‬در نظر گرفتن‪ ،‬تعيين کردن‪ ،‬انتخاب‬
‫کردن‪ ،‬عالمت گذاري کردن‪ ،‬معين کردن‪ ،‬گماشتن‪ ،‬گماردن‪ ،‬مشخص کردن‬

‫‪101‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪desist‬‬ ‫بازايستادن ‪ ،‬دست برداشتن از ‪ ،‬دست کشيدن‬

‫‪desistance‬‬ ‫ترک مقاومت‬

‫‪desolate‬‬ ‫ويران کردن ‪ ،‬از ابادى انداختن ‪ ،‬مخروبه کردن ‪ ،‬ويران ‪ ،‬بى جمعيت ‪ ،‬متروک ‪،‬‬
‫حزين‬
‫‪despair‬‬ ‫نوميدى ‪ ،‬ياس ‪ ،‬مايوس شدن‬

‫‪desperado‬‬ ‫جنايت کار ‪ ،‬از جان گذشته‬

‫‪desperate‬‬ ‫بى اميد ‪ ،‬بيچاره ‪ ،‬از جان گذشته ‪ ،‬بسيار سخت ‪ ،‬بسيار بد‬

‫‪despicable‬‬ ‫پست ‪ ،‬خوار ‪ ،‬زبون ‪ ،‬نکوهش پذير ‪ ،‬مطرود‬

‫‪despise‬‬ ‫خوار شمردن ‪ ،‬حقير شمردن ‪ ،‬تحقير کردن ‪ ،‬نفرت داشتن‬

‫‪despite‬‬ ‫با وجود ‪ ،‬بااينکه ‪ ،‬کينه ورزيدن‬

‫‪despoil‬‬ ‫غارت کردن ‪ ،‬ربودن (بيشتر با) ‪of‬‬

‫‪despond‬‬ ‫تنگدل شدن ‪ ،‬دلسرد شدن ‪ ،‬افسرده شدن ‪ ،‬مايوس شدن ‪ ،‬ياس‬

‫‪despondent‬‬ ‫محزون ‪ ،‬دلسرد‬

‫‪despot‬‬ ‫حاکم مطلق ‪ ،‬سلطان مستبد ‪ ،‬ستمگر ‪ ،‬ظالم‬

‫‪despotic‬‬ ‫مستبدانه‬

‫‪despotism‬‬ ‫استبداد ‪ ،‬حکومت مطلقه‬

‫‪destitute‬‬ ‫غير ملى ‪ ،‬بينوا ‪ ،‬بيچاره ‪ ،‬خالى ‪ ،‬تهي(با) ‪ ، of‬نيازمند‬

‫‪destitution‬‬ ‫فقر ‪ ،‬بى چيزى‬

‫‪desuetude‬‬ ‫عدم استعمال ‪ ،‬ترک ‪ ،‬موقوف شدگى ‪ ،‬متارکه ‪ ،‬وقفه‬

‫‪desultory‬‬ ‫بى قاعده ‪ ،‬پرت ‪ ،‬بى ترتيب ‪ ،‬درهم و برهم ‪ ،‬بى ربط‬

‫‪detached‬‬ ‫جدا ‪ ،‬غير ذيعالقه‬

‫‪deter‬‬ ‫بازداشتن ‪ ،‬ترساندن ‪ ،‬تحذير کردن‬

‫‪detergent‬‬ ‫زدايا ‪ ،‬زداگر ‪ ،‬داروى پاک کننده ‪ ،‬گرد صابون قوى‬

‫‪deteriorate‬‬ ‫وخيم شدن ‪ ،‬بدتر کردن ‪ ،‬خراب کردن ‪ ،‬روبزوال گذاشتن‬

‫‪determinate‬‬ ‫معلوم ‪ ،‬معين ‪ ،‬تعيين شده ‪ ،‬محدود ‪ ،‬مستقر شده‬

‫‪determination‬‬ ‫اراده ‪ ،‬تعيين ‪ ،‬عزم ‪ ،‬تصميم ‪ ،‬قصد‬

‫‪102‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪deterrent‬‬ ‫مانع شونده ‪ ،‬منع کننده ‪ ،‬بازدارنده ‪ ،‬ترساننده‬

‫‪detest‬‬ ‫نفرت کردن ‪ ،‬تنفر داشتن از ‪ ،‬بيزار بودن از‬

‫‪detonate‬‬ ‫با صدا ترکيدن ‪ ،‬منفجر شدن ‪ ،‬ترکانيدن‬

‫‪detonation‬‬ ‫تراک ‪ ،‬ترکش ‪ ،‬انفجار‬

‫‪detract‬‬ ‫کاستن ‪ ،‬کاهيدن ‪ ،‬کم کردن ‪ ،‬کسر کردن ‪ ،‬گرفتن‬

‫‪detraction‬‬ ‫بدگويى ‪ ،‬افترا ‪ ،‬کاهش ‪ ،‬کسرشان ‪ ،‬کسر‬

‫‪detriment‬‬ ‫گزند ‪ ،‬زيان ‪ ،‬ضرر ‪ ،‬خسارت‬

‫‪detrimental‬‬ ‫زيان اور ‪ ،‬مضر ‪ ،‬خسارت اور ‪ ،‬درد ناک‬

‫‪detritus‬‬ ‫اوار ‪ ،‬مواد خردوريز ‪ ،‬چيزى که در نتيجه خرابى بدست ايد ‪ ،‬ريزه‬

‫‪detrude‬‬ ‫بزور پيش بردن ‪ ،‬فرو کردن ‪ ،‬دفع کردن‬

‫‪detumescence‬‬ ‫فروخوابيدگى‬

‫‪devastate‬‬ ‫ويران کردن ‪ ،‬خراب کردن ‪ ،‬تاراج کردن‬

‫‪develop‬‬ ‫گسترش دادن ‪ ،‬توسعه دادن وضعيت تهيه کردن ‪ ،‬گسترش وضعيت ‪ ،‬توسعه دادن‬
‫اشکار کردن ‪ ،‬توسعه دادن ‪ ،‬بسط دادن ‪ ،‬پرورش دادن ‪ ،‬ايجاد کردن‬
‫‪deviance‬‬ ‫انحراف ‪ ،‬برگشتگى ‪ ،‬رفتار منحرف ‪ ،‬کج رفتارى‬

‫‪deviate‬‬ ‫برگشتن ‪ ،‬منحرف شدن ‪ ،‬کجرو شدن ‪ ،‬انحراف ورزيدن ‪ ،‬غير سالم‬

‫‪devilry‬‬ ‫عمل شيطانى ‪ ،‬دو بهم زنى ‪ ،‬فتنه انگيزى‬

‫‪deviltry‬‬ ‫عمل شيطانى ‪ ،‬دو بهم زنى ‪ ،‬فتنه انگيزى‬

‫‪devious‬‬ ‫بى راهه ‪ ،‬کج ‪ ،‬غير مستقيم ‪ ،‬منحرف ‪ ،‬گمراه‬

‫‪devise‬‬ ‫تدبير کردن ‪ ،‬درست کردن ‪ ،‬اختراع کردن ‪ ،‬تعبيه کردن ‪ ،‬وصيت نامه ‪ ،‬ارث برى ‪،‬‬
‫ارث گذارى‬
‫‪devitalize‬‬ ‫بى جان کردن ‪ ،‬از نيرو انداختن ‪ ،‬از کار انداختن‬

‫‪devoid‬‬ ‫تهى ‪ ،‬عارى ‪ ،‬خالى از (معموال با) ‪of‬‬

‫‪devolve‬‬ ‫واگذاردن ‪ ،‬تفويض کردن ‪ ،‬محول کردن‬

‫‪devotee‬‬ ‫مريد ‪ ،‬جانسپار ‪ ،‬فدايى ‪ ،‬مخلص ‪ ،‬پارسا ‪ ،‬زاهد ‪ ،‬هواخواه ‪ ،‬مجاهد‬

‫‪devour‬‬ ‫بلعيدن ‪ ،‬فرو بردن ‪ ،‬حريصانه خوردن‬

‫‪103‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪devout‬‬ ‫ديندار ‪ ،‬پارسا منش ‪ ،‬مذهبى ‪ ،‬عابد‬

‫‪dexterity‬‬ ‫زبردستى ‪ ،‬تردستى ‪ ،‬سبکدستى ‪ ،‬چابکى ‪ ،‬چاالکى‬

‫‪dexterity‬‬ ‫زبردستى ‪ ،‬تردستى ‪ ،‬سبکدستى ‪ ،‬چابکى ‪ ،‬چاالکى‬

‫‪dexterous‬‬ ‫ماهر ‪ ،‬چاالک ‪ ،‬زبردست ‪ ،‬چيره دست‬

‫‪dexterous‬‬ ‫ماهر ‪ ،‬چاالک ‪ ،‬زبردست ‪ ،‬چيره دست‬

‫‪Dhaka‬‬ ‫داکا‬

‫‪diabolic‬‬ ‫شيطانى ‪ ،‬اهريمنى‬

‫‪diabolical‬‬ ‫شيطانى ‪ ،‬اهريمنى‬

‫‪diacritical‬‬ ‫نشان تشخيص ‪ ،‬تفکيک کننده‬

‫‪diadem‬‬ ‫ديهيم ‪ ،‬تارک ‪ ،‬نيم تاج ‪ ،‬سربند يا پيشانى بند پادشاهان‬

‫‪diagnose‬‬ ‫پزشکى) تشخيص دادن ‪ ،‬برشناخت کردن‬

‫‪diagnosis‬‬ ‫پزشکى) تشخيص ‪ ،‬تشخيص ناخوشى ‪ ،‬عيب شناسى‬

‫‪dialect‬‬ ‫لهجه ‪ ،‬زبان محلى ‪ ،‬گويش‬

‫‪dialectical‬‬ ‫منطقى ‪ ،‬مناظره اى ‪ ،‬جدلى ‪ ،‬لهجه اى ‪ ،‬گويشى‬

‫‪dialectician‬‬ ‫منطق دان ‪ ،‬منطقى ‪ ،‬اهل مناظره ‪ ،‬پيرو منطق استداللى‬

‫‪dialogue‬‬ ‫مکالمه ء دو نفرى ‪ ،‬مکالمات ادبى و دراماتيک ‪ ،‬گفتگو ‪ ،‬صحبت ‪ ،‬گفت و شنود ‪ ،‬هم‬
‫سخنى ‪ ،‬محاوره‬
‫‪diaphanous‬‬ ‫روشن ‪ ،‬شفاف‬

‫‪diaphragm‬‬ ‫واشامه ‪ ،‬ميان پرده ‪ ،‬حجاب حاجز ‪ ،‬پرده ء دل ‪ ،‬ديافراگم ‪ ،‬حجاب يا پرده گذاردن ‪،‬‬
‫(در عکاسى)دريچه ء نور را بستن‬
‫‪diatomic‬‬ ‫داراى دو جوهر فرد ‪ ،‬دواتمى ‪ ،‬داراى دو اتم در هر مولکول‬

‫‪diatribe‬‬ ‫سخن سخت ‪ ،‬انتقاد تلخ ‪ ،‬زخم زبان‬

‫‪dichotomy‬‬ ‫تقسيم به دو بخش ‪ ،‬انشعاب به دو شعبه ‪ ،‬دو حالتى ‪ ،‬دورستگى ‪ ،‬دوگانگى‬

‫‪dictate‬‬ ‫دستور دادن ‪ ،‬ديکته کردن ‪ ،‬با صداى بلند خواندن ‪ ،‬امر کردن‬

‫‪diction‬‬ ‫طرز بيان ‪ ،‬عبارت ‪ ،‬انتخاب لغت براى بيان مطلب‬

‫‪dictum‬‬ ‫حکم ‪ ،‬قرار ‪ ،‬راى ‪ ،‬گفته ‪ ،‬اظهار نظر قضايى‬

‫‪104‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪didactic‬‬ ‫اموزشى ‪ ،‬تعليمى ‪ ،‬ياد دهنده ‪ ،‬ادبى‬

‫‪diddle‬‬ ‫فريب دادن ‪ ،‬مغبون کردن‬

‫‪die‬‬ ‫جفت طاس‪ ،‬مردن‪ ،‬درگذشتن‪ ،‬جاندادن‪ ،‬فوت کردن‪ ،‬طاس‪ ،‬طاس تخته نرد‪ ،‬مهره‪،‬‬
‫سرپيچ‪ ،‬بخت‪ ،‬قمار‪ ،‬سرنوشتبشکل حديده ياقالويزدر آوردن‪ ،‬با حديده و قالويز رزوه‬
‫کردن‪ ،‬قالب گرفتن‪ ،‬سر سکه‬
‫‪die‬‬ ‫ماتريس ‪ ،‬فرم ريختگى ‪ ،‬مرگ ‪ ،‬ماندن در پايگاه در پايان بازى بيس بال دو سرعت ‪،‬‬
‫جنگ تا پيروزى ‪،‬مردن ‪ ،‬درگذشتن ‪ ،‬جان دادن ‪ ،‬فوت کردن ‪ ،‬طاس ‪ ،‬طاس تخته‬
‫نرد ‪ ،‬جفت طاس ‪ ،‬مهره ‪ ،‬سرپيچ ‪ ،‬بخت ‪ ،‬قمار ‪( ،‬مجازى) سرنوشت ‪،‬بشکل حديده‬
‫ياقالويزدر اوردن ‪ ،‬با حديده و قالويز رزوه کردن ‪ ،‬قالب گرفتن ‪ ،‬سر سکه‬
‫‪difference‬‬ ‫فرق ‪ ،‬اختالف ‪( ،‬رياضى) تفاوت ‪ ،‬تفاضل‬

‫‪differentia‬‬ ‫عالمت ‪ ،‬وزن ‪ ،‬وجه امتياز‬

‫‪differential‬‬ ‫تفاضلى ‪ ،‬افتراقى ‪ ،‬تشخيص دهنده ‪( ،‬مکانيک) ديفرانسيل ‪( ،‬رياضى) مشتقه ‪ ،‬داراى‬
‫ضريب متغير‬
‫‪differentiate‬‬ ‫ديفرانسيل گرفتن ‪ ،‬تميز دادن ‪ ،‬متمايز کردن ‪ ،‬مشتق گرفتن ‪ ،‬فرق گذاشتن ‪ ،‬فرق‬
‫قائل شدن ‪ ،‬ديفرانسيل تشکيل دادن‬
‫‪diffidence‬‬ ‫عدم اعتماد به نفس ‪ ،‬کم رويى ‪ ،‬ترس بيم از خود‬

‫‪diffident‬‬ ‫داراى عدم اتکاء بنفس ‪ ،‬محجوب‬

‫‪diffuse‬‬ ‫پخش شدن ‪ ،‬نفوذ کردن ‪ ،‬منتشر شده ‪ ،‬پراکنده ‪ ،‬پخش شده ‪ ،‬افشانده ‪ ،‬افشاندن ‪،‬‬
‫پخش کردن ‪( ،‬مجازى) منتشر کردن‬
‫‪diffusible‬‬ ‫پاشيده شدنى ‪ ،‬قابل انتشار‬

‫‪diffusion‬‬ ‫انتشار نور ‪ ،‬تخليه کردن با فشار ‪ ،‬کم کردن از قدرت ‪ ،‬تخليه فشار ‪ ،‬پراکندگى ‪،‬‬
‫ريزش ‪ ،‬افاضه ‪( ،‬مجازى) انتشار ‪ ،‬پخش شدگى‬
‫‪digest‬‬ ‫گواريدن ‪ ،‬هضم کردن ‪ ،‬هضم شدن ‪ ،‬خالصه کردن و شدن ‪ ،‬خالصه‬

‫‪digestion‬‬ ‫هضم ‪ ،‬گوارش‬

‫‪digestive system‬‬ ‫دستگاه گوارش‬

‫‪digestive‬‬ ‫هاضمه ‪ ،‬گوارا ‪ ،‬گوارشى‬

‫‪dignitary‬‬ ‫شخص بزرگ ‪ ،‬عالى مقام‬

‫‪digraph‬‬ ‫دو حرف يک صدا‬

‫‪digress‬‬ ‫پرت شدن(از موضوع) ‪ ،‬گريز زدن ‪ ،‬منحرف شدن‬

‫‪105‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪digress‬‬ ‫پرت شدن(از موضوع) ‪ ،‬گريز زدن ‪ ،‬منحرف شدن‬

‫‪digression‬‬ ‫انحراف ‪ ،‬گريز ‪ ،‬پرت شدگى از موضوع‬

‫‪dilapidated‬‬ ‫مخروبه ‪ ،‬ويران‬

‫‪dilate‬‬ ‫اتساع دادن ‪ ،‬گشاد کردن ‪ ،‬بزرگ کردن‬

‫‪dilatory‬‬ ‫اتساعى ‪ ،‬ورمى ‪ ،‬تاخيرى ‪ ،‬کند ‪ ،‬بطى‬

‫‪dilemma‬‬ ‫مسئله غامض ‪ ،‬معماى غير قابل حل ‪ ،‬وضع دشوار‬

‫‪dilettante‬‬ ‫ناشي‪ ،‬دوستدار تفنني صنايع زيبا‪ ،‬غير حرفه‬

‫‪diligence‬‬ ‫کوشش پيوسته ‪ ،‬سعى و کوشش ‪ ،‬پشت کار‬

‫‪diligent‬‬ ‫سخت کوش ‪ ،‬کوشا ‪ ،‬کوشنده ‪ ،‬ساعى ‪ ،‬پشت کاردار‬

‫‪dilute‬‬ ‫رقيق کردن ‪ ،‬ابکى کردن‬

‫‪diminution‬‬ ‫کاهش ‪ ،‬کسر ‪ ،‬تقليل ‪ ،‬کم شدگى ‪ ،‬تحقير‬

‫‪diminutive‬‬ ‫مصغر ‪ ،‬خرد ‪ ،‬کوچک ‪ ،‬حقير‬

‫‪dimly‬‬ ‫بتاريکى ‪ ،‬بتيرگى‬

‫‪dimple‬‬ ‫چاه زنخدان ‪ ،‬گودى (بدن و زنخدان و گونه) ـ‬

‫‪din‬‬ ‫صداى بلند ‪ ،‬غوغا ‪ ،‬طنين بلند ‪ ،‬طنين افکندن‬

‫‪dinghy‬‬ ‫دينگى ‪ ،‬قايق هند شرقى ‪ ،‬قايق تفريحى‬

‫‪dingy‬‬ ‫تيره رنگ ‪ ،‬چرک ‪ ،‬دودى رنگ‬

‫‪dint‬‬ ‫تور رفتگى ‪ ،‬زور ‪( ،‬م‪.‬م‪ ).‬ضربت ‪ ،‬تو رفتگى ‪ ،‬گودى‬

‫‪diorama‬‬ ‫تصاوير متغير ‪ ،‬شهر فرنگ‬

‫‪diphthong‬‬ ‫ادغام ‪ ،‬اتحاد دو صوت ‪ ،‬صداى ترکيبى ‪ ،‬مصوت مرکب‬

‫‪diplomacy‬‬ ‫ديپلماسى ‪ ،‬سياست ‪ ،‬سياستمدارى‬

‫‪diplomat‬‬ ‫سياستمدار ‪ ،‬رجل سياسى ‪ ،‬ديپلمات‬

‫‪diplomatic‬‬ ‫وابسته به ماموران سياسى خارجه ‪ ،‬ديپلماتيک‬

‫‪diplomatist‬‬ ‫سياستمدار ‪ ،‬ديپلمات ‪ ،‬ديپلومات ‪ ،‬ادم زرنگ‬

‫‪dire‬‬ ‫ترسناک ‪ ،‬شوم ‪ ،‬مهلک ‪ ،‬وخيم‬

‫‪dirge‬‬ ‫نوحه سرايى ‪ ،‬سرود عزا سرودن‬

‫‪106‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪disabuse‬‬ ‫از اشتباه دراوردن ‪ ،‬از حقيقت اگاه کردن‬

‫‪disaffect‬‬ ‫از عالقه و محبت کاستن ‪ ،‬بى ميل شدن‬

‫‪disaffected‬‬ ‫بى محبت ‪ ،‬ناراضى‬

‫‪disaffection‬‬ ‫بى ميلى ‪ ،‬عدم عالقه‬

‫‪disagree‬‬ ‫نا همراى بودن ‪ ،‬موافق نبودن ‪ ،‬مخالف بودن ‪ ،‬ناسازگار بودن ‪ ،‬نساختن با ‪ ،‬مخالفت‬
‫کردن با ‪ ،‬مغاير بودن‬
‫‪disallow‬‬ ‫رد کردن ‪ ،‬نپذيرفتن ‪ ،‬روا نداشتن ‪ ،‬قائل نشدن‬

‫‪disappear‬‬ ‫ناپديد شدن ‪ ،‬غايب شدن ‪ ،‬پيدا نبودن‬

‫‪disappoint‬‬ ‫مايوس کردن ‪ ،‬ناکام کردن ‪ ،‬محروم کردن ‪ ،‬نا اميد کردن‬

‫‪disapprobation‬‬ ‫عدم تصويب ‪ ،‬رد ‪ ،‬بى ميلى ‪ ،‬تقبيح ‪ ،‬مذمت‬

‫‪disapprove‬‬ ‫قبول نکردن ‪ ،‬ناپسند شمردن ‪ ،‬رد کردن ‪ ،‬تصويب نکردن‬

‫‪disaproval‬‬ ‫عدم تصويب ‪ ،‬رد‬

‫‪disarm‬‬ ‫از ضامن خارج کردن ‪ ،‬خلع سالح کردن بى اثر کردن مين ‪ ،‬خنثى کردن ‪ ،‬خلع‬
‫سالح کردن ‪ ،‬به حالت اشتى درامدن‬
‫‪disarrange‬‬ ‫به هم زدن ‪ ،‬بى ترتيب کردن ‪ ،‬مختل کردن ‪ ،‬بر هم زدن‬

‫‪disarray‬‬ ‫اغتشاش ‪ ،‬بى نظمى ‪ ،‬درهم و برهمى‬

‫‪disavow‬‬ ‫انکار ‪ ،‬نفى ‪ ،‬ردکردن‬

‫‪disavowal‬‬ ‫انکار ‪ ،‬رد‬

‫‪disband‬‬ ‫بر هم زدن ‪ ،‬منحل کردن يکانها ‪ ،‬برهم زدن ‪ ،‬منحل کردن ‪ ،‬متفرق کردن يا شدن‬

‫‪disbeliever‬‬ ‫بى ايمان‬

‫‪disburden‬‬ ‫بار از دوش برداشتن ‪ ،‬اسوده کردن ‪ ،‬سبکبال کردن‬

‫‪disburse‬‬ ‫پرداختن ‪ ،‬خرج کردن ‪ ،‬خرج ‪ ،‬پرداخت کردن‬

‫‪discard‬‬ ‫قسمت وازده ‪ ،‬دور انداختن ‪ ،‬رد کردن ‪ ،‬دورانداختن ‪ ،‬دست کشيدن از ‪ ،‬متروک‬
‫ساختن ‪ ،‬ول کردن‬
‫‪discern‬‬ ‫تشخيص دادن ‪ ،‬تميز دادن‬

‫‪discernible‬‬ ‫تشخيص دادني ‪ ،‬قابل تشخيص ‪ ،‬مشاهده کردني‬

‫‪discerning‬‬ ‫فهميده ‪ ،‬بينا‬

‫‪107‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪disciple‬‬ ‫شاگرد ‪ ،‬مريد ‪ ،‬حوارى ‪ ،‬پيرو ‪ ،‬هواخواه‬

‫‪disciplinary‬‬ ‫اهل انضباط ‪ ،‬نظم دهنده ‪ ،‬انضباطى ‪ ،‬انتظامى ‪ ،‬تاديبى ‪ ،‬وابسته به تربيت‬

‫‪discipline‬‬ ‫نظم دادن ‪ ،‬ادب کردن تربيت کردن ‪ ،‬انضباط ‪ ،‬انتظام ‪ ،‬تحت نظم و ترتيب در اوردن‬
‫‪ ،‬تاديب کردن‬
‫‪disclaim‬‬ ‫رد کردن ‪ ،‬انکار کردن ‪ ،‬قبول نکردن ‪ ،‬ترک دعوا کردن نسبت به ‪ ،‬منکر ادعايى‬
‫شدن ‪ ،‬از خود سلب کردن‬
‫‪disclose‬‬ ‫فاش کردن ‪ ،‬باز کردن ‪ ،‬اشکار کردن‬

‫‪discolor‬‬ ‫تغيير رنگ دادن ‪ ،‬بى رنگ کردن‬

‫‪discombobulate‬‬ ‫مغشوش کردن ‪ ،‬درهم و برهم کردن ‪ ،‬مختل کردن‬

‫‪discombobulated‬‬ ‫مغشوش کردن ‪ ،‬درهم و برهم کردن ‪ ،‬مختل کردن‬

‫‪discomfit‬‬ ‫خنثى کردن ‪ ،‬ايجاد اشکال کردن ‪ ،‬دچار مانع کردن ‪ ،‬ناراحت کردن ‪ ،‬بطالن‬

‫‪discomfiture‬‬ ‫ناراحتى ‪ ،‬رنج ‪ ،‬زحمت ‪ ،‬ناراحت کردن‬

‫‪discomfort‬‬ ‫ناراحتى ‪ ،‬رنج ‪ ،‬زحمت ‪ ،‬ناراحت کردن‬

‫‪discomposure‬‬ ‫اضطراب ‪ ،‬پريشانى‬

‫‪disconcert‬‬ ‫مشوش کردن ‪ ،‬دست پاچه کردن ‪ ،‬مبهوت کردن ‪ ،‬عدم هم اهنگى داشتن‬

‫‪disconnect‬‬ ‫منفصل کردن ‪ ،‬جدا کردن ‪ ،‬گسستن ‪ ،‬قطع کردن‬

‫‪disconsolate‬‬ ‫پريشان ‪ ،‬دلشکسته ‪ ،‬تسلى ناپذير‬

‫‪discontinuance‬‬ ‫عدم ادامه ‪ ،‬وقفه ‪ ،‬فاصله‬

‫‪discord‬‬ ‫ناسازگارى ‪ ،‬اختالف ‪ ،‬دعوا ‪ ،‬نزاع ‪ ،‬نفاق ‪ ،‬ناجور بودن ‪ ،‬ناسازگار بودن‬

‫‪discordant‬‬ ‫ناسازگار ‪ ،‬ناموزون ‪ ،‬مغاير‬

‫‪discount‬‬ ‫تنزيل ‪ ،‬کاستن ‪ ،‬تخفيف دادن ‪ ،‬برات را نزول کردن‬

‫‪discountenance‬‬ ‫نپسنديدن ‪ ،‬تصويب نکردن ‪ ،‬بد دانستن‬

‫‪discourse‬‬ ‫سخن گفتن ‪ ،‬سخنرانى کردن ‪ ،‬ادا کردن ‪ ،‬مباحثه ‪ ،‬قدرت استقالل‬

‫‪discourteous‬‬ ‫بى ادب ‪ ،‬بى نزاکت ‪ ،‬بى ادبانه ‪ ،‬تند‬

‫‪discover‬‬ ‫پى بردن ‪ ،‬دريافتن ‪ ،‬يافتن ‪ ،‬پيدا کردن ‪ ،‬کشف کردن ‪ ،‬مکشوف ساختن‬

‫‪discredit‬‬ ‫بى اعتبارى ‪ ،‬بدنامى ‪ ،‬بى اعتبار ساختن‬

‫‪108‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪discreet‬‬ ‫با احتياط ‪ ،‬داراى تميز و بصيرت ‪ ،‬باخرد‬

‫‪discrepancy‬‬ ‫اشتباه ‪ ،‬ناهمخوانى ‪ ،‬تفاوت ‪ ،‬مورداختالف‬

‫‪discrepant‬‬ ‫مختلف ‪ ،‬متباين‬

‫‪discrete‬‬ ‫جدا از هم ‪ ،‬جدا ‪ ،‬مجرد ‪ ،‬مجزاکردن ‪ ،‬گسسته‬

‫‪discretion‬‬ ‫تميز ‪ ،‬بصيرت ‪ ،‬احتياط ‪ ،‬حزم ‪ ،‬نظر ‪ ،‬راى ‪ ،‬صالحديد‬

‫‪discriminate‬‬ ‫تبعيض قائل شدن ‪ ،‬با عالئم مشخصه ممتاز کردن‬

‫‪discriminating‬‬ ‫بصير‬

‫‪discursive‬‬ ‫استداللى ‪ ،‬برهانى ‪ ،‬سرگردان‬

‫‪discussion‬‬ ‫بحث ‪ ،‬مذاکره ‪ ،‬مباحثه ‪ ،‬گفتگو ‪ ،‬مناظره‬

‫‪disdain‬‬ ‫اهانت ‪ ،‬استغنا ‪ ،‬عار (دانى) ‪ ،‬تحقير ‪ ،‬خوار شمردن‬

‫‪disembark‬‬ ‫پياده کردن ‪ ،‬از کشتى در اوردن ‪ ،‬پياده شدن ‪ ،‬تخليه کردن (بار و مسافر)‬

‫‪disencumber‬‬ ‫رها کردن (از بار يا مانع) ‪ ،‬از قيد ازاد کردن‬

‫‪disengage‬‬ ‫خالص کردن ‪ ،‬از گير در اوردن ‪ ،‬از قيد رها کردن ‪ ،‬باز کردن‬

‫‪disentangle‬‬ ‫از گير در اوردن ‪ ،‬رها کردن ‪ ،‬باز کردن‬

‫‪disfavor‬‬ ‫از نظر افتادگى ‪ ،‬بى اعتبارى ‪ ،‬مغضوبيت‬

‫‪disfigure‬‬ ‫از شکل انداختن ‪ ،‬بد شکل کردن ‪ ،‬بدنما کردن ‪ ،‬زشت کردن ‪ ،‬بدريخت کردن ‪،‬‬
‫خراب کردن‬
‫‪disgorge‬‬ ‫استفراغ کردن ‪ ،‬خالى کردن ‪ ،‬ريختن‬

‫‪disgruntle‬‬ ‫بدخلق کردن ‪ ،‬غمگين کردن‬

‫‪disgruntled‬‬ ‫ناخوشنود ‪ ،‬ناراضى ‪ ،‬غرغرو‬

‫‪dishabille‬‬ ‫جامه خانگى ‪ ،‬حالت خودمانى و بى رودربايستى‬

‫‪dishearten‬‬ ‫دلسرد کردن ‪ ،‬نوميد کردن‬

‫‪disheartened‬‬ ‫دلسردشده ‪ ،‬چشم ترسيده‪ ،‬دژم ‪ ،‬دلتنگ ‪ ،‬پريشان ‪ ،‬افسرده ‪ ،‬غمگين ‪ ،‬ملول‬

‫‪disheveled‬‬ ‫پريشان ‪ ،‬ژوليده ‪ ،‬اشفته ‪ ،‬نامرتب‬

‫‪dishonest‬‬ ‫نادرست ‪ ،‬متقلب ‪ ،‬تقلب اميز ‪ ،‬دغل ‪ ،‬فاقد امانت‬

‫‪disillusion‬‬ ‫رهايى از شيفتگى ‪ ،‬وارستگى از اغفال ‪ ،‬بيدارى از خواب و خيال ‪ ،‬رفع اوهام‬

‫‪109‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪disinclination‬‬ ‫بى ميلى ‪ ،‬عدم تمايل ‪ ،‬بى رغبتى‬

‫‪disinfect‬‬ ‫ضدعفونى کردن ‪ ،‬ضد عفونى کردن ‪ ،‬گندزدايى کردن‬

‫‪disinfectant‬‬ ‫داروى ضد عفونى ‪ ،‬ماده گندزدا‬

‫‪disingenuous‬‬ ‫بدون صراحت لهجه ‪ ،‬دورو ‪ ،‬بدون صميميت‬

‫‪disinherit‬‬ ‫از ارث محروم کردن ‪ ،‬عاق کردن‬

‫‪disinter‬‬ ‫از خاک در اوردن ‪( ،‬مجازى) از بوته فراموشى يا گمنامى دراوردن ‪ ،‬نبش کردن‬

‫‪disinterested‬‬ ‫بى عالقه ‪ ،‬بى غرض ‪ ،‬بى طرف ‪ ،‬بى طمع ‪ ،‬بى غرضانه‬

‫‪disjointed‬‬ ‫بى ربط ‪ ،‬گسيخته ‪ ،‬متالشى ‪ ،‬در رفته ‪ ،‬نامربوط‬

‫‪disjunction‬‬ ‫فصل (انفصال) ‪ ،‬جدايى ‪ ،‬تفکيک ‪ ،‬انفصال ‪ ،‬فصل‬

‫‪disjunctive‬‬ ‫فصلى (انفصالى) ‪ ،‬جداسازنده ‪ ،‬فاصل ‪ ،‬حرف عطفى که بظاهر پيوند مى دهد و در‬
‫معنى جدا ميسازد (مثل ‪ ، )but‬داراى دو شق مختلف ‪ ،‬فصلى‬
‫‪dislocate‬‬ ‫بر هم زدن ‪ ،‬جابجا کردن ‪ ،‬از جادررفتن (استخوان)‬

‫‪dislodge‬‬ ‫از جاى خود بيرون کردن ‪ ،‬راندن‬

‫‪dismal‬‬ ‫دلتنگ کننده ‪ ،‬پريشان کننده ‪ ،‬ماللت انگيز‬

‫‪dismantle‬‬ ‫پياده کردن موتور ‪ ،‬بى مصرف کردن ‪ ،‬پياده کردن(ماشين االت)عارى از سالح يا‬
‫اثاثه کردن‬
‫‪dismay‬‬ ‫ترسانيدن ‪ ،‬بى جرات کردن ‪ ،‬ترس ‪ ،‬جبن ‪ ،‬وحشت زدگى ‪ ،‬بى ميلى‬

‫‪dismember‬‬ ‫جزء به جزء کردن ‪ ،‬اندام هاى کسى رابريدن ‪( ،‬مج) جداکردن ‪ ،‬تجزيه کردن‬

‫‪dismiss‬‬ ‫منفصل کردن ‪ ،‬روانه کردن ‪ ،‬مرخص کردن ‪ ،‬معاف کردن‬

‫‪dismissal‬‬ ‫اخراج از شغل ‪ ،‬عزل ‪ ،‬اخراج از خدمت ‪ ،‬انفصال ‪ ،‬اخراج ‪ ،‬مرخصى ‪ ،‬برکنارى‬

‫‪dismount‬‬ ‫ديسمانت ‪ ،‬پي اده کردن يا شدن ‪ ،‬پياده کردن قطعات و وسايل ‪ ،‬پياده کردن ‪ ،‬از اسب‬
‫پياده شدن‬
‫‪disobedience‬‬ ‫نشوز ‪ ،‬تقريبا "معادل ‪ ، desertion‬تمرد ‪ ،‬سرپيچى ‪ ،‬نافرمانى ‪ ،‬عدم اطاعت‬

‫‪disobedient‬‬ ‫نافرمان ‪ ،‬سرکش ‪ ،‬نامطيع ‪ ،‬گردنکش ‪ ،‬متمرد‬

‫‪disown‬‬ ‫مالکيت چيزى را انکارکردن ‪ ،‬ردکردن ‪ ،‬از خود ندانستن ‪ ،‬نشناختن ‪ ،‬عاق کردن‬

‫‪disparage‬‬ ‫عدم وفق ‪ ،‬انکار فضيلت چيزى راکردن ‪ ،‬کم گرفتن ‪ ،‬بى قدرکردن ‪ ،‬پست کردن ‪،‬‬
‫بى اعتبارکردن‬

‫‪110‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪disparate‬‬ ‫ناجور ‪ ،‬مختلف ‪ ،‬نابرابر ‪ ،‬نامساوى ‪ ،‬غيرمتجانس‬

‫‪disparity‬‬ ‫ناجورى ‪ ،‬بى شباهتى ‪ ،‬عدم توافق ‪ ،‬اختالف‬

‫‪dispassionate‬‬ ‫بى غرضى ‪ ،‬بى طرف ‪ ،‬بى تعصب ‪ ،‬خونسرد‬

‫‪dispatch‬‬ ‫قتل ‪ ،‬ارسال کردن ‪ ،‬حمل مخابره کردن ‪ ،‬اعزام يکانها ‪ ،‬گسيل داشتن ‪ ،‬گسيل کردن‬
‫‪ ،‬اعزام داشتن ‪ ،‬اعزام کردن ‪ ،‬اعزام ‪ ،‬روانه کردن ‪ ،‬فرستادن ‪ ،‬مخابره کردن ‪ ،‬ارسال ‪،‬‬
‫انجام سريع ‪ ،‬کشتن ‪ ،‬شتاب ‪ ،‬پيغام ‪ ،‬توزيع امکانات‬
‫‪dispel‬‬ ‫برطرف کردن ‪ ،‬دفع کردن ‪ ،‬طلسم را باطل کردن‬

‫‪dispensation‬‬ ‫عافيت ‪ ،‬پخش ‪ ،‬توزيع ‪ ،‬تقسيم ‪ ،‬اعطا ‪ ،‬تقدير ‪ ،‬وضع احکام دينى در هر دوره و عصر‬
‫‪ ،‬عدم شمول‬
‫‪disperse‬‬ ‫پراکنده شدن ‪ ،‬متفرق شدن ‪ ،‬پراکنده کردن ‪ ،‬متفرق ساختن ‪ ،‬متفرق کردن‬

‫‪dispirited‬‬ ‫افسرده ‪ ،‬دلسرد‬

‫‪displace‬‬ ‫جابجا کردن ‪ ،‬جابجا شدن ‪ ،‬جابجاکردن ‪ ،‬جانشين(چيزى)شدن ‪ ،‬جاى چيزى را‬
‫عوض کردن ‪ ،‬تبعيدکردن‬
‫‪disport‬‬ ‫خوشى کردن ‪ ،‬حرکات نشاط انگيزکردن ‪ ،‬بازى کردن ‪ ،‬تفريح کردن ‪ ،‬تفريح‬

‫‪disposition‬‬ ‫استقرار يکانها و اماد در منطقه ‪ ،‬تنظيم محل ناوها ‪ ،‬ارايش گرفتن ‪ ،‬ارايشات‬
‫گسترش ‪ ،‬صورت بندى ‪ ،‬وضع گسترش موضع گرفتن ‪ ،‬تغيير مکان ‪ ،‬امادگى ‪ ،‬خلق‬
‫‪ ،‬وضع ‪ ،‬خواست ‪ ،‬حالت ‪ ،‬مشرب ‪ ،‬خو ‪ ،‬مزاج ‪ ،‬تمايل‬
‫‪dispossess‬‬ ‫خلع يد کردن ‪ ،‬ازتصرف محروم کردن ‪ ،‬بى بهره کردن ‪ ،‬محروم کردن ‪ ،‬دورکردن ‪،‬‬
‫بيرون کردن ‪ ،‬رهاکردن‬
‫‪disputation‬‬ ‫مباحثه ‪ ،‬ستيزه ‪ ،‬منازعه ‪ ،‬مناظره ‪ ،‬بحث و جدل‬

‫‪disputatious‬‬ ‫ستيزه جو ‪ ،‬جدلى‬

‫‪disqualify‬‬ ‫محروميت ‪ ،‬اخراج ‪ ،‬سلب صالحيت کردن از ‪ ،‬شايسته ندانستن ‪ ،‬مردود‬


‫کردن(درامتحان وغيره)‬
‫‪disquiet‬‬ ‫بى ارام کردن ‪ ،‬ناراحت کردن ‪ ،‬اسوده نگذاشتن ‪ ،‬اشفتن ‪ ،‬مضطرب ساختن ‪ ،‬بى‬
‫قرارى ‪ ،‬ناارامى‬
‫‪disquietude‬‬ ‫اضطراب ‪ ،‬تشويش ‪ ،‬بى قرارى ‪ ،‬اشفتگى ‪ ،‬ناراحتى‬

‫‪disquisition‬‬ ‫رساله ‪ ،‬مقاله ‪( ،‬ک‪ ).‬تحقيق ‪ ،‬جستجو ‪ ،‬تفحص‬

‫‪disregard‬‬ ‫ناديده گرفتن ‪ ،‬اعتنا نکردن ‪ ،‬عدم رعايت‬

‫‪disreputable‬‬ ‫بدنام ‪ ،‬بى اعتبار مايه رسوايى‬

‫‪111‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪disrepute‬‬ ‫بى ابرويى ‪ ،‬بدنامى ‪ ،‬رسوايى ‪ ،‬بى احترامى‬

‫‪disrobe‬‬ ‫لباس دراوردن ‪ ،‬برهنه کردن‬

‫‪disrupt‬‬ ‫از هم گسيختن ‪ ،‬بهم زدن قوا ‪ ،‬منقطع کردن ‪ ،‬درهم گسيختن‬

‫‪dissatisfy‬‬ ‫ناخرسندکردن ‪ ،‬ناراضى کردن ‪ ،‬ناخشنودکردن ‪ ،‬رنجانيدن‬

‫‪dissect‬‬ ‫کالبدشکافى کردن ‪ ،‬تشريح کردن ‪( ،‬مج) موشکافى کردن‬

‫‪dissection‬‬ ‫کالبد شکافى ‪ ،‬تشريح ‪ ،‬کالبدشکافى ‪ ،‬قطع ‪ ،‬برش ‪ ،‬تجزيه‬

‫‪dissemble‬‬ ‫تلبيس کردن ‪ ،‬تدليس کردن ‪ ،‬پنهان کردن ‪ ،‬وانمودکردن ‪ ،‬بهانه کردن ‪ ،‬ناديده‬
‫گرفتن‬
‫‪dissemble‬‬ ‫تلبيس کردن ‪ ،‬تدليس کردن ‪ ،‬پنهان کردن ‪ ،‬وانمودکردن ‪ ،‬بهانه کردن ‪ ،‬ناديده‬
‫گرفتن‬
‫‪disseminate‬‬ ‫ارسال کردن ‪ ،‬توزيع اخبار ‪ ،‬تخم کاشتن ‪ ،‬منتشرکردن‬

‫‪dissension‬‬ ‫اختالف عقيده ‪ ،‬نفاق ‪ ،‬اختالف ‪ ،‬شقاق‬

‫‪dissent‬‬ ‫اختالف عقيده داشتن ‪ ،‬جداشدن ‪ ،‬نفاق داشتن‬

‫‪dissentient‬‬ ‫مخالف عقيده اکثريت ‪ ،‬مخالف ‪ ،‬معاند‬

‫‪dissentious‬‬ ‫ستيزه گر ‪ ،‬نزاع جو ‪ ،‬موردنزاع‬

‫‪dissertation‬‬ ‫مقاله ‪ ،‬رساله ‪ ،‬بحث ‪ ،‬پايان نامه ‪ ،‬تز‬

‫‪disservice‬‬ ‫ازار ‪ ،‬زيان ‪ ،‬بدى ‪ ،‬صدمه ‪ ،‬بدخدمتى‬

‫‪dissever‬‬ ‫جداکردن ‪ ،‬بريدن ‪ ،‬جداشدن‬

‫‪dissidence‬‬ ‫مخالف ‪ ،‬اختالف راى ‪ ،‬عدم توافق‬

‫‪dissident‬‬ ‫مخالف (عقيده عموم) ‪ ،‬معاند ‪ ،‬ناموافق‬

‫‪dissimilar‬‬ ‫ناجور ‪ ،‬بى شباهت ‪ ،‬غيرمشابه ‪ ،‬مختلف ‪ ،‬دگرگون ‪ ،‬ناهمسان ‪ ،‬ناهمانند‬

‫‪dissimulate‬‬ ‫پنهان کردن ‪ ،‬برروى خود نياوردن ‪ ،‬دورويى کردن ‪ ،‬فريب دادن‬

‫‪dissipate‬‬ ‫پراکندگى کردن ‪ ،‬ازهم پاشيدن ‪ ،‬اسراف کردن‬

‫‪dissipation‬‬ ‫تفريط ‪ ،‬اسراف ‪ ،‬پراکندگى ‪ ،‬عياشى ‪ ،‬اتالف‬

‫‪dissolute‬‬ ‫هرزه ‪ ،‬فاجر ‪ ،‬بداخالق ‪ ،‬ازروى هرزگى ‪ ،‬فاسد‬

‫‪dissolution‬‬ ‫انحالل ‪ ،‬تجزيه ‪ ،‬حل ‪ ،‬فساد ‪ ،‬از هم پاشيدگى ‪ ،‬فسخ‬

‫‪112‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪dissolve‬‬ ‫اب کردن ‪ ،‬گداختن ‪ ،‬فسخ کردن ‪ ،‬منحل کردن‬

‫‪dissonance‬‬ ‫اختالط اصوات و اهنگ هاى ناموزون ‪ ،‬ناجورى ‪ ،‬ناهنجارى‬

‫‪dissonant‬‬ ‫ناجور ‪ ،‬بداهنگ ‪ ،‬ناموزون ‪ ،‬ناهنجار‬

‫‪dissuade‬‬ ‫منصرف کردن ‪ ،‬بازداشتن(کسى ازامرى) ‪ ،‬دلسردکردن‬

‫‪dissuasion‬‬ ‫منع ‪ ،‬بازداشت ‪ ،‬انصراف ‪ ،‬دلسردسازى ‪ ،‬بازدارى‬

‫‪distant‬‬ ‫دوردست ‪ ،‬دور ‪ ،‬فاصله دار ‪ ،‬سرد ‪ ،‬غيرصميمى‬

‫‪distemper‬‬ ‫کج خلقى ‪ ،‬ناراحت کردن ‪ ،‬مرض هارى‬

‫‪distend‬‬ ‫بادکردن ‪ ،‬بزرگ کردن ‪ ،‬متورم شدن‬

‫‪distensible‬‬ ‫بادکردنى ‪ ،‬انبساط پذير‬

‫‪distil‬‬ ‫تقطير کردن ‪ ،‬تقطير شدن‬

‫‪distill‬‬ ‫تقطيرشدن ‪ ،‬عرق گرفتن از ‪ ،‬چکاندن‬

‫‪distillate‬‬ ‫محصول تقطير ‪ ،‬عرق ‪ ،‬عصاره‬

‫‪distillation‬‬ ‫تقطير ‪ ،‬عرق کشى ‪ ،‬شيره کشى ‪ ،‬عصاره گيرى‬

‫‪distiller‬‬ ‫عرق کش ‪ ،‬تقطيرکننده ‪ ،‬دستگاه تقطير‬

‫‪distinction‬‬ ‫تميز ‪ ،‬فرق ‪ ،‬امتياز ‪ ،‬برترى ‪ ،‬ترجيح ‪ ،‬رجحان ‪ ،‬تشخيص‬

‫‪distinguish‬‬ ‫تميزدادن ‪ ،‬تشخيص دادن ‪ ،‬ديفرانسيل گرفتن ‪ ،‬ديدن ‪ ،‬مشهورکردن ‪ ،‬وجه‬


‫تمايزقائل شدن‬
‫‪distort‬‬ ‫شکسته شدن ‪ ،‬خميدن ‪ ،‬بد شکل کردن ‪ ،‬کج کردن ‪ ،‬تحريف کردن ‪ ،‬ازشکل‬
‫طبيعى انداختن‬
‫‪distrain‬‬ ‫گروکشيدن ‪ ،‬فشاردادن ‪ ،‬توقيف کردن ‪ ،‬ضبط اموال‬

‫‪distrainor‬‬ ‫ضبط کننده‬

‫‪distrait‬‬ ‫گيج ‪ ،‬سربهوا‬

‫‪distraught‬‬ ‫پريشان حواس ‪ ،‬شوريده ‪ ،‬ناراحت‬

‫‪distrust‬‬ ‫بى اعتمادى ‪ ،‬بدگمانى ‪ ،‬سوءظن ‪ ،‬اعتماد نداشتن‬

‫‪disunion‬‬ ‫جدايى ‪ ،‬جداشدگى ‪ ،‬انفصال ‪ ،‬نفاق ‪ ،‬عدم اتفاق‬

‫‪disyllable‬‬ ‫کلمه ياقافيه دوهجايى‬

‫‪113‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪dither‬‬ ‫لرزيدن ‪( ،‬درمحاوره)دودل بودن ‪ ،‬هيجان‬

‫‪dither‬‬ ‫لرزيدن ‪( ،‬درمحاوره)دودل بودن ‪ ،‬هيجان‬

‫‪diurnal‬‬ ‫روزانه ‪ ،‬مربوط به روز ‪ ،‬جانورانى که درروزفعاليت دارند‬

‫‪diva‬‬ ‫سردسته زنان خواننده اپرا (‪)prima donna‬‬

‫‪divagation‬‬ ‫سرگردانى ‪ ،‬پريشان گويى‬

‫‪diverge‬‬ ‫انشعاب يافتن ‪ ،‬ازهم دورشدن ‪ ،‬اختالف پيداکردن ‪ ،‬واگراييدن‬

‫‪divergence‬‬ ‫تباين ‪ ،‬انشعاب ‪ ،‬واگرايى‬

‫‪divergent‬‬ ‫واگرا ‪ ،‬متباعد ‪ ،‬انشعاب پذير ‪ ،‬منشعب ‪( ،‬مجازى) مختلف‬

‫‪diverse‬‬ ‫متضاد ‪ ،‬متنوع ‪ ،‬مخالف ‪ ،‬گوناگون ‪ ،‬مختلف ‪ ،‬متغير ‪ ،‬متمايز‬

‫‪diversion‬‬ ‫اختالف ‪ ،‬تفريح ‪ ،‬سرگرمى ‪ ،‬عمل پى گم کردن ‪ ،‬انحراف از جهتى‬

‫‪diversity‬‬ ‫تنوع ‪ ،‬گوناگونى ‪ ،‬تفاوت‬

‫‪divert‬‬ ‫منحرف شدن ‪ ،‬منحرف کردن ‪ ،‬متوجه کردن ‪ ،‬معطوف داشتن‬

‫‪divest‬‬ ‫بى بهره کردن ‪ ،‬محروم کردن ‪ ،‬عارى کردن‬

‫‪divestiture‬‬ ‫بى بهره سازى ‪ ،‬تحريم ‪ ،‬بى بهرگى ‪ ،‬برهنه سازى‬

‫‪divination‬‬ ‫غيب گويى ‪ ،‬پيش گويى ‪ ،‬فال گيرى ‪ ،‬تفال ‪ ،‬حدس درست‬

‫‪divine‬‬ ‫خدايى ‪ ،‬يزدانى ‪ ،‬الهى ‪ ،‬کشيش ‪ ،‬استنباط کردن ‪ ،‬غيب گويى کردن‬

‫‪divinity‬‬ ‫خدا ‪ ،‬الوهيت ‪ ،‬الهيات‬

‫‪divisible‬‬ ‫قابل تقسيم ‪ ،‬قابل قسمت ‪ ،‬بخش پذير‬

‫‪divisive‬‬ ‫تفرقه انداز ‪ ،‬تقسيم کننده‬

‫‪divisor‬‬ ‫رياضى) مقسوم عليه ‪ ،‬بخشى‬

‫‪divulge‬‬ ‫فاش کردن ‪ ،‬افشاء کردن ‪ ،‬بروز دادن‬

‫‪divulgence‬‬ ‫افشاء‬

‫‪Djibouti‬‬ ‫جيبوتي‬

‫‪Djiboutian‬‬ ‫اهل جيبوتي‬

‫‪docile‬‬ ‫رام ‪ ،‬سر براه ‪ ،‬تعليم بردار ‪ ،‬مطيع‬

‫‪114‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪docket‬‬ ‫دفتر اوقات محکمه ‪ ،‬دفتر تعيين وقت دادگاه ‪ ،‬فهرست محتوى بسته ارسالى ‪ ،‬ليست‬
‫محتواى بسته بندى ‪ ،‬دفتر ثبت دعاوى حقوقى ‪ ،‬ثبت کردن‬
‫‪doctrinaire‬‬ ‫کسى که تابع دکترين خاصى است اصولى ‪ ،‬ايين گراى ‪ ،‬کسيکه نظريات واصول خود‬
‫را بدون توجه به مقتضيات ميخواهد اجرا کند ‪ ،‬اصولى‬
‫‪doctrine‬‬ ‫تعاليم ‪ ،‬افراس ‪ ،‬افراه ‪ ،‬عقيده ‪ ،‬اصول ‪ ،‬حکمت ‪ ،‬تعليم ‪ ،‬گفته‬

‫‪document‬‬ ‫مدرک ‪ ،‬دستاويز ‪ ،‬مالک ‪ ،‬سنديت دادن‬

‫‪doddering‬‬ ‫پير ‪ ،‬عليل ‪ ،‬کودن‬

‫‪Dodoma‬‬ ‫دارالسالم‬

‫‪doe‬‬ ‫گوزن ماده ‪ ،‬خرگوش ماده‬

‫‪doff‬‬ ‫دراوردن ‪ ،‬لباس کندن ‪ ،‬طفره رفتن‬

‫‪dogged‬‬ ‫سرسخت ‪ ،‬يکدنده ‪ ،‬لجوج ‪ ،‬سخت ‪ ،‬ترشرو‬

‫‪doggerel‬‬ ‫شعر بد ‪ ،‬شعر بند تنبانى‬

‫‪doggerel‬‬ ‫شعر بد ‪ ،‬شعر بند تنبانى‬

‫‪dogma‬‬ ‫عقيده دينى ‪ ،‬اصول عقايد ‪ ،‬عقايد تعصب اميز‬

‫‪dogmatic‬‬ ‫جزمى ‪ ،‬متعصب ‪ ،‬کوته فکر‬

‫‪dogmatize‬‬ ‫امرانه اظهار عقيده کردن ‪ ،‬مقتدرانه سخن گفتن ‪ ،‬تعصب مذهبى نشان دادن‬

‫‪Doha‬‬ ‫دوحه‬

‫‪doldrums‬‬ ‫جغرافى) منطقه ارامگان استوايى ‪ ،‬سکوت ‪ ،‬افسردگى ‪ ،‬منطقه رکود‬

‫‪doleful‬‬ ‫مغموم ‪ ،‬محزون‬

‫‪dolesome‬‬ ‫اندوهناک ‪ ،‬غمگين‬

‫‪dolor‬‬ ‫مرض دردناک ‪ ،‬ناله ‪ ،‬اندوه ‪ ،‬پريشانى‬

‫‪dolorous‬‬ ‫محنت زا ‪ ،‬دردناک‬

‫‪dolour‬‬ ‫مرض دردناک ‪ ،‬ناله ‪ ،‬انذدوه ‪ ،‬پريشانى‬

‫‪dolt‬‬ ‫ابله ‪ ،‬کله خر ‪ ،‬احمقانه رفتار کردن‬

‫‪doltish‬‬ ‫احمقانه ‪ ،‬کله خر‬

‫‪domain‬‬ ‫ملک ‪ ،‬زمين ‪ ،‬قلمرو ‪ ،‬حوزه ‪ ،‬دايره ‪ ،‬امالک خالصه‬

‫‪115‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪domestic‬‬ ‫داخلى ‪ ،‬محلى ‪ ،‬خانگى ‪ ،‬خانوادگى ‪ ،‬اهلى ‪ ،‬رام ‪ ،‬بومى ‪ ،‬خانه دار ‪ ،‬مستخدم يا‬
‫خادمه‬
‫‪domesticity‬‬ ‫حالت اهلى ‪ ،‬زندگانى خانگى ‪ ،‬رام شدگى‬

‫‪domicile‬‬ ‫منزل ‪ ،‬اقامتگاه ‪ ،‬محل اقامت ‪ ،‬مقر ‪ ،‬خانه ‪ ،‬مسکن دادن‬

‫‪dominance‬‬ ‫تسلط ‪ ،‬نفوذ ‪ ،‬غلبه‬

‫‪dominant‬‬ ‫حاکم ‪ ،‬حکم فرما ‪ ،‬سلطه گر ‪ ،‬چيره ‪ ،‬مسلط ‪ ،‬حکمفرما ‪ ،‬نافذ ‪ ،‬غالب ‪ ،‬برجسته ‪،‬‬
‫نمايان ‪ ،‬عمده ‪ ،‬مشرف ‪ ،‬متعادل ‪ ،‬مقتدر ‪ ،‬مافوق ‪ ،‬برتر‬
‫‪dominate‬‬ ‫چيره شدن ‪ ،‬حکمفرما بودن ‪ ،‬تسلط داشتن ‪ ،‬تفوق يافتن‬

‫‪domination‬‬ ‫سلطه ‪ ،‬تسلط ‪ ،‬غلبه ‪ ،‬استيال ‪ ،‬تفوق ‪ ،‬تحکم ‪ ،‬چيرگى‬

‫‪domineer‬‬ ‫سلطه جويى کردن ‪ ،‬تحکم کردن ‪ ،‬مستبدانه حکومت کردن‬

‫‪Dominica‬‬ ‫دومينيکا‬

‫‪Dominican‬‬ ‫اهل دومينيکا‬

‫‪Dominican‬‬ ‫جمهوري دومنيکن‬


‫‪Republic‬‬
‫‪don‬‬ ‫اقا ‪ ،‬لرد يا نجيب زاده ‪ ،‬رئيس يا استاد يا عضو دانشکده ‪ ،‬پوشيدن ‪ ،‬برتن کردن‬

‫‪donate‬‬ ‫بخشيدن ‪ ،‬هبه کردن ‪ ،‬هديه دادن ‪ ،‬اهداء کردن‬

‫‪donator‬‬ ‫اهدا کننده‬

‫‪donee‬‬ ‫متهب ‪ ،‬گيرنده هديه ‪ ،‬گيرنده هبه ‪ ،‬موهب اليه‬

‫‪donor‬‬ ‫هديه کننده ‪ ،‬دهنده ‪ ،‬اعطاء کننده ‪ ،‬بخشنده ‪ ،‬واهب ‪ ،‬هبه کننده‬

‫‪doodle‬‬ ‫ابله ‪ ،‬گول زدن ‪ ،‬فريفتن ‪ ،‬سروصدا کردن‬

‫‪dormant‬‬ ‫وسيله تاخيرى ‪ ،‬خوابيده ‪ ،‬ساکت ‪ ،‬درحال کمون‬

‫‪dormer‬‬ ‫پنجره جلو امده زير سقف ساختمان‬

‫‪dorsal‬‬ ‫پشتي‪ ،‬مربوط به پشت (بدن)‬

‫‪dossier‬‬ ‫پرونده ‪ ،‬سوابق ‪ ،‬دوسيه‬

‫‪dotage‬‬ ‫ضعف پيرى ‪ ،‬کودنى در اثر پيرى‬

‫‪dotard‬‬ ‫ادم کور ذهن ‪ ،‬خرفت ‪ ،‬پير ياوه گو‬

‫‪dote‬‬ ‫عشق ابلهانه ورزيدن ‪ ،‬پرت گويى کردن‬

‫‪116‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪doting‬‬ ‫زيادمايل ‪ ،‬شيفته (ازروى نادانى) ‪ ،‬خرف ‪ ،‬فرسوده‬

‫‪doublet‬‬ ‫انتن دوبله ‪ ،‬رمز نويسى دوبله ‪ ،‬کليجه ‪ ،‬نوعى يل يا نيم تنه ‪ ،‬لنگه ‪ ،‬قرين‬

‫‪doubly‬‬ ‫به طور دوگانه‪ ،‬دو بار‪ ،‬دوباري‪ ،‬دو تايي‪ ،‬مضاعفا‬

‫‪doughty‬‬ ‫دلير (بيشتر بصورت مزاح بکار ميرود) ‪ ،‬بيباک‬

‫‪dour‬‬ ‫خيره سر ‪ ،‬سرسخت ‪ ،‬لجوج‬

‫‪douse‬‬ ‫دراب يا چيز ديگرى فرو بردن ‪ ،‬روى چيزى اب ريختن ‪ ،‬خيس کردن‬

‫‪dowager‬‬ ‫بيوه زنى که دارايى از شوهرش به او ارث رسيده باشد ‪ ،‬بيوه زنى که از شوهرش باو‬
‫دارايى يا مقامى بارث رسيده باشد ‪ ،‬وارثه‬
‫‪dowdy‬‬ ‫زن شلخته ‪ ،‬کهنه ‪ ،‬بى عرضه‬

‫‪downcast‬‬ ‫دل افسردگى ‪ ،‬غمگينى ‪ ،‬سربزيرى ‪ ،‬ويرانى‬

‫‪dowry‬‬ ‫جهاز ‪ ،‬جهيزيه ‪( ،‬م‪.‬م‪ ).‬کابين ‪ ،‬مهريه‬

‫‪drab‬‬ ‫رنگ و روغن ‪ ،‬زن شلخته ‪ ،‬فاحشه ‪ ،‬جنده بازى کردن ‪ ،‬يکنواخت وخسته کننده ‪،‬‬
‫خاکسترى ‪ ،‬کسل کننده‬
‫‪drachma‬‬ ‫درهم‪ ،‬پول نقره يونان باستان‬

‫‪drachmae‬‬ ‫درهم‪ ،‬پول نقره يونان باستان‬

‫‪draconian‬‬ ‫مربوط به دراکو مقنن سختگير اتن ‪ ،‬قوانين حقوقى سخت وبى رحمانه ‪ ،‬اژدهايى‬

‫‪dragnet‬‬ ‫تور يا دام (مثل تور ماهيگيرى)‬

‫‪dragoon‬‬ ‫سواره نظام‪ ،‬سواره نظام را هدايت کردن‪ ،‬بزور شکنجه بکاري واداشتن‬

‫‪drainage‬‬ ‫خشک اندازى ‪ ،‬زهکشى ‪ ،‬زير اب زنى‬

‫‪dramatist‬‬ ‫نمايشنامه نويس‬

‫‪dramatize‬‬ ‫بشکل درام يا نمايش دراوردن‬

‫‪drastic‬‬ ‫موثر ‪ ،‬قوى ‪ ،‬جدى ‪ ،‬عنيف ‪ ،‬کارى ‪ ،‬شديد‬

‫‪drawl‬‬ ‫کشيدن ‪ ،‬کشيده حرف زدن ‪ ،‬اهسته و کشيده ادا کردن‬

‫‪dreg‬‬ ‫رسوب ‪ ،‬درده ‪ ،‬ته نشين ‪ ،‬اشغال ‪ ،‬پس مانده ‪ ،‬مدفوع‬

‫‪dregs‬‬ ‫باقى مانده ‪ ،‬چيز پست وبى ارزش‬

‫‪drivel‬‬ ‫گليز ‪ ،‬اب دهان جارى ساختن ‪ ،‬از دهن يا بينى جارى شدن ‪ ،‬درى ورى سخن گفتن‬

‫‪117‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪droll‬‬ ‫خنده اور ‪ ،‬مضحک ‪ ،‬مسخره اميز ‪ ،‬لودگى کردن‬

‫‪drone‬‬ ‫خودرو يا هواپيماى بدون راننده يا خلبان هواپيماى مدل با کنترل دور ‪ ،‬زنبور عسل‬
‫نر ‪ ،‬سخن يکنواخت ‪ ،‬وزوز کردن ‪ ،‬يکنواخت سخن گفتن‬
‫‪dross‬‬ ‫پس مانده ‪ ،‬کف روى سطح فلزات مذاب ‪ ،‬مواد خارجى ‪ ،‬تفاله‬

‫‪drought‬‬ ‫خشکى ‪ ،‬خشک سالى ‪ ،‬تنگى ‪( ،‬ک) تشنگى‬

‫‪drowsy‬‬ ‫خواب الود ‪ ،‬چرت زن ‪ ،‬کسل کننده‬

‫‪drub‬‬ ‫کتک زدن ‪ ،‬چوب زدن ‪ ،‬شکست دادن‬

‫‪drudgery‬‬ ‫جان کنى ‪ ،‬کارپرزحمت‬

‫‪Dubai‬‬ ‫دبي‬

‫‪dubious‬‬ ‫مورد شک ‪ ،‬مشکوک‬

‫‪dubitable‬‬ ‫مورد شک ‪ ،‬مشکوک‬

‫‪Dublin‬‬ ‫دوبلين‬

‫‪duckling‬‬ ‫جوجه اردک ‪ ،‬بچه اردک‬

‫‪ductile‬‬ ‫لوله شو ‪ ،‬نرم ‪ ،‬قابل انبساط ‪ ،‬هادى ‪ ،‬مجرايى‬

‫‪duet‬‬ ‫موسيقى) قطعه موسيقى يا اواز دونفرى ‪ ،‬دو نفرى خواندن ‪ ،‬دونفرى نواختن‬

‫‪dulcet‬‬ ‫شيرين ‪ ،‬مليح ‪ ،‬نوعى الت موسيقى‬

‫‪dumbfound‬‬ ‫الل کردن ‪ ،‬متحير کردن ‪ ،‬بالجواب گذاشتن‬

‫‪dun‬‬ ‫استمرار‪ ،‬دوام‪ ،‬مدت دوام‪ ،‬دوران‪ ،‬ديري‪ ،‬مدت‪ ،‬زمان‪ ،‬طول مدت‪ ،‬طول دوره‬

‫‪dupe‬‬ ‫ادم گول خور ‪ ،‬ساده لوح ‪ ،‬گول زدن‬

‫‪duplex‬‬ ‫دو رشته اى ‪ ،‬مدار دو طرفه يا دوسيمه ‪ ،‬مدار دوپلکس مدار دوجزئى ‪ ،‬مضاعف ‪،‬‬
‫دورشته اى ‪ ،‬دواليى ‪ ،‬دوتايى ‪ ،‬دوسمتى ‪ ،‬خانه دوخانوارى‬
‫‪duplicity‬‬ ‫دورويى ‪ ،‬دورنگى ‪ ،‬تزوير ‪ ،‬ريا ‪ ،‬دواليى‬

‫‪durance‬‬ ‫حبس ‪ ،‬محبوسيت ‪ ،‬توقيف‬

‫‪duration‬‬ ‫مدت ادامه ‪ ،‬مدت ‪ ،‬استمرار ‪ ،‬طى ‪ ،‬سختى ‪ ،‬بقاء‬

‫‪duress‬‬ ‫سختى ‪ ،‬سفتى ‪ ،‬محکمى ‪ ،‬شدت ‪ ،‬رفتار خشن وتند ‪ ،‬اکراه ‪ ،‬اجبار‬

‫‪Dushanbe‬‬ ‫دوشنبه‬

‫‪118‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪Dutch‬‬ ‫هلندى ‪ ،‬زبان هلندى‪ ،‬هرکس بخرج خود‪ ،‬دانگي‬

‫‪duteous‬‬ ‫گماشت شناس ‪ ،‬وظيفه شناس ‪ ،‬مطيع ‪ ،‬فروتن ‪ ،‬حليم‬

‫‪dutiable‬‬ ‫گمرک بردار‬

‫‪dutiful‬‬ ‫گماشت شناس ‪ ،‬وظيفه شناس‬

‫‪dwarf‬‬ ‫قدکوتاه ‪ ،‬کوتوله شدن ‪ ،‬کوتاه جلوه دادن‬

‫‪dwindle‬‬ ‫رفته رفته کوچک شدن ‪ ،‬تدريجا کاهش يافتن ‪ ،‬کم شدن ‪ ،‬تحليل رفتن‬

‫‪dwindling‬‬ ‫کم شونده ‪،‬نقصان گيرنده ‪ ،‬کاهنده ‪ ،‬کاهشى‬

‫‪dynamic‬‬ ‫باالن ‪ ،‬قوه اى ‪ ،‬متحرک ‪ ،‬نيروى درونى ‪ ،‬نيروى مستقر ‪ ،‬نيروى فعاله درونى ‪ ،‬وابسته‬
‫به نيروى محرکه ‪ ،‬جنباننده ‪ ،‬حرکتى ‪ ،‬شخص پرانرژى ‪ ،‬پويا‬
‫‪dyne‬‬ ‫دين (واحد نيرو) ـ‬

‫‪dyspeptic‬‬ ‫داراى اختالل هاضمه ‪ ،‬بدگوار ‪ ،‬غمگين ‪ ،‬بدخلق‬

‫‪ear‬‬ ‫گوشواره ‪ ،‬گوشه ‪ ،‬شنوايى ‪ ،‬هرالتى شبيه گوش يا مثل دسته کوزه ‪ ،‬دسته ‪ ،‬خوشه‬
‫دار يا گوشدار کردن‬
‫‪eardrum‬‬ ‫پرده گوش ‪ ،‬پرده صماخ‬

‫‪earnest‬‬ ‫دليل ‪ ،‬جدى ‪ ،‬دلگرم ‪ ،‬باحرارت ‪ ،‬مشتاق ‪ ،‬صميمانه ‪ ،‬سنگين ‪ ،‬عالقه شديد به چيزى‬
‫‪ ،‬وثيقه ‪ ،‬بيعانه‬
‫‪earthenware‬‬ ‫سفالين ‪ ،‬سفال ‪ ،‬ظروف گلى ‪ ،‬گل سفالى‬

‫‪earthy‬‬ ‫خاکى ‪ ،‬خاک مانند ‪ ،‬زمينى ‪ ،‬دنيوى‬

‫‪East‬‬ ‫تيمور شرقي (‪)Timor-Leste‬‬


‫‪Timor (Timor-‬‬
‫)‪Leste‬‬
‫‪eatable‬‬ ‫خوردنى ‪ ،‬ماکول‬

‫‪ebb‬‬ ‫جزر ‪ ،‬فرونشينى ‪( ،‬مجازى) زوال ‪ ،‬فروکش کردن ‪ ،‬افول کردن‬

‫‪ebullience‬‬ ‫گرمى و نشاط‬

‫‪ebullient‬‬ ‫احساساتى ‪ ،‬پر هيجان ‪ ،‬با حرارت ‪ ،‬گرم ‪ ،‬جوشان‬

‫‪eccentric‬‬ ‫هم مرکز نبودن ‪ ،‬نامتعارف ‪ ،‬گريزنده از مرکز ‪ ،‬بيرون از مرکز ‪( ،‬مجازى) غير عادى ‪،‬‬
‫غريب ‪ ،‬عجيب‬

‫‪119‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪eccentricity‬‬ ‫لنگى ‪ ،‬گريز يا خروج از مرکز ‪ ،‬خروج از مرکز ‪ ،‬دورى از مرکز ‪ ،‬گريز از مرکز ‪ ،‬غرابت‬
‫‪ ،‬بى قاعدگى‬
‫‪ecclesiastic‬‬ ‫کشيش ‪ ،‬علم اداره ء کليساها ‪ ،‬مربوط به کليسا ‪ ،‬اجتماعى‬

‫‪ecclesiastical‬‬ ‫منسوب به کليسا‬

‫‪echelon‬‬ ‫مرتبه ‪ ،‬درجه ‪ ،‬طبقه سلسله مراتب ‪ ،‬پلکانى ‪ ،‬ستون پله ‪ ،‬بصورت پلکان در اوردن ‪،‬‬
‫پله ‪ ،‬رده‬
‫‪eclat‬‬ ‫روشنى خيره کننده ‪ ،‬درخشش ‪ ،‬افتضاح ‪ ،‬سروصدا زياد‬

‫‪eclectic‬‬ ‫گلچين کننده ‪ ،‬از هر جا گزيننده ‪ ،‬منتخبات‬

‫‪eclipse‬‬ ‫گرفتگى ‪ ،‬گرفت ‪ ،‬کسوف يا خسوف ‪ ،‬تحت الشعاع قرار دادن‬

‫‪ecologist‬‬ ‫بوم شناس‬

‫‪economical‬‬ ‫اقتصادى ‪ ،‬صرفه جو ‪ ،‬خانه دار‬

‫‪economize‬‬ ‫صرفه جويى کردن ‪ ،‬رعايت اقتصاد کردن‬

‫‪economy‬‬ ‫صرفه جويى ‪ ،‬علم اقتصاد‬

‫‪ecstasy‬‬ ‫وجد ‪ ،‬خلسه ‪ ،‬حظ ياخوشى زياد‬

‫‪ecstatic‬‬ ‫نشئه شده ‪ ،‬بوجد امده ‪ ،‬نشئه اى ‪ ،‬جذبه اى‬

‫‪Ecuador‬‬ ‫اکوادور‬

‫‪Ecuadorean‬‬ ‫اهل اکوادور‬

‫‪ecumenical‬‬ ‫جهانى ‪ ،‬مربوط به سرتاسر جهان (مخصوصا در مورد کليساها گفته ميشود) ‪ ،‬عام‬

‫‪edacious‬‬ ‫پرخور‬

‫‪eddy‬‬ ‫گرداب کوچک ‪ ،‬چرخ زدن ‪ ،‬جريان مخالف‬

‫‪edible‬‬ ‫خوردني‪ ،‬ماکول‪ ،‬چيز خوردني‪ ،‬خوراکي‬

‫‪edict‬‬ ‫فرمان ‪ ،‬حکم ‪ ،‬قانون‬

‫‪edifice‬‬ ‫عمارت ‪ ،‬ساختمان بزرگ مانند کليسا‬

‫‪edify‬‬ ‫تهذيب کردن ‪ ،‬اخالق اموختن ‪ ،‬تقديس کردن ‪ ،‬تقويت کردن‬

‫‪edifying‬‬ ‫تهذيب کننده ‪ ،‬کمال اور‬

‫‪editorial‬‬ ‫سرمقاله‬

‫‪120‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪educe‬‬ ‫استنباط کردن ‪ ،‬گرفتن ‪ ،‬استخراج کردن‬

‫‪eerie‬‬ ‫وهم اور ‪ ،‬ترساننده ‪ ،‬گرفته ‪ ،‬مکدر‬

‫‪eery‬‬ ‫وهم اور ‪ ،‬ترساننده ‪ ،‬گرفته ‪ ،‬مکدر‬

‫‪efface‬‬ ‫امحاء ‪ ،‬پاک کردن ‪ ،‬محو کردن ‪ ،‬ستردن ‪ ،‬زدودن‬

‫‪effect‬‬ ‫اجرا کردن ‪ ،‬اثر ‪ ،‬نتيجه ‪ ،‬معنى ‪ ،‬مفهوم ‪ ،‬نيت ‪ ،‬مفيد ‪ ،‬کارموثر ‪ ،‬اجراکردن ‪ ،‬عملى‬
‫کردن ‪ ،‬معلول‬
‫‪effective‬‬ ‫سرباز اماده به خدمت ‪ ،‬مفيد ‪ ،‬کارگر ‪ ،‬کارى ‪ ،‬عامل موثر ‪ ،‬قابل اجرا‬

‫‪effectual‬‬ ‫انجام شدنى ‪ ،‬موثر‬

‫‪effeminacy‬‬ ‫زن صفتى‬

‫‪effeminate‬‬ ‫زن صفت ‪ ،‬نرم ‪ ،‬سست ‪ ،‬بيرنگ ‪ ،‬نامرد‬

‫‪effeminate‬‬ ‫زن صفت ‪ ،‬نرم ‪ ،‬سست ‪ ،‬بيرنگ ‪ ،‬نامرد‬

‫‪effervesce‬‬ ‫جوشيدن ‪ ،‬کف کردن ‪ ،‬جوش زدن ‪ ،‬گازدار کردن (مشروبات وغيره)‬

‫‪effervescence‬‬ ‫جوش ‪ ،‬گاز (نوشيدنيها) ‪ ،‬طراوت و شادى‬

‫‪effervescent‬‬ ‫گازدار‬

‫‪effete‬‬ ‫از کارافتاده ‪ ،‬فرسوده ‪ ،‬نيروى خود را ازدست داده‬

‫‪efficacious‬‬ ‫موثر‬

‫‪efficacy‬‬ ‫اثر ‪ ،‬سودمندى ‪ ،‬درجه تاثير‬

‫‪efficiency‬‬ ‫ضريب انتفاع ‪ ،‬درجه تاثير ‪ ،‬اثر بخشى ‪ ،‬کارايى وسيله يا نفر شايستگى ‪ ،‬قابليت ‪،‬‬
‫کارامدى ‪ ،‬کفايت ‪ ،‬عرضه ‪ ،‬ميزان لياقت ‪ ،‬توليد ‪ ،‬کارايى ‪ ،‬فعاليت مفيد ‪ ،‬بازده ‪ ،‬بهره‬
‫ورى ‪ ،‬راندمان‬
‫‪efficient‬‬ ‫بهره ور ‪ ،‬موثر ‪ ،‬کارامد ‪ ،‬با کفايت ‪ ،‬کارا‬

‫‪effigy‬‬ ‫تصوير برجسته ‪ ،‬صورت ‪ ،‬تمثال تهيه کردن ‪ ،‬پيکرک‬

‫‪efflorescence‬‬ ‫شوره زدگى ‪ ،‬شکوفايى ‪ ،‬شکفتگى ‪ ،‬شوره زنى‬

‫‪efflorescent‬‬ ‫متبلورشونده ‪ ،‬پوشيده ازگردامالح ‪ ،‬شوره زده‬

‫‪effluvium‬‬ ‫جريان (درالکتريسته و نور و مغناطيس) ‪ ،‬پخش بخارج ‪ ،‬هواى گرفته و خفه ‪،‬‬
‫استشمام هواى خفه و گرفته‬
‫‪effrontery‬‬ ‫جسارت ‪ ،‬گستاخى ‪ ،‬بيشرمى ‪ ،‬چيرگى‬

‫‪121‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪effulgence‬‬ ‫تابش ‪ ،‬درخشندگى ‪ ،‬شکوه‬

‫‪effulgent‬‬ ‫درخشنده‬

‫‪effuse‬‬ ‫بيرون ريختن از ‪ ،‬ريختن (خون) پاشيدن ‪ ،‬پخش کردن ‪ ،‬پراکنده و متفرق‬

‫‪effusion‬‬ ‫برون ريزى ‪ ،‬نشد ‪ ،‬ريزش ‪( ،‬مجازى) اضافه ‪ ،‬جريان بزور ‪ ،‬تظاهر ‪ ،‬فوران‬

‫‪effusive‬‬ ‫فوران کننده ‪ ،‬پرحرارت و عالقه‬

‫‪egalitarian‬‬ ‫طرفدار تساوى انسان ‪ ،‬تساوى گراى‬

‫‪egocentric‬‬ ‫خودپسندى ‪ ،‬خود بين ‪ ،‬خودمدار‬

‫‪egoism‬‬ ‫اگوئيسم ‪ ،‬خودپرستى ‪ ،‬خودخواهى‬

‫‪egoist‬‬ ‫خودپرست‬

‫‪egotism‬‬ ‫خودپرستى ‪ ،‬منت ‪ ،‬خودستانى ‪ ،‬خود بينى ‪ ،‬خودپسندى‬

‫‪egotist‬‬ ‫خودپرست‬

‫‪egotistical‬‬ ‫خودپسند ‪ ،‬خود پرست ‪ ،‬خود خواه‬

‫‪egregious‬‬ ‫فاحش ‪ ،‬بزرگ ‪ ،‬برجسته ‪ ،‬نمايان ‪ ،‬انگشت نما‬

‫‪egress‬‬ ‫خروج ‪ ،‬خروجى ‪ ،‬دررو ‪ ،‬خارج شدن‬

‫‪Egypt‬‬ ‫مصر‬

‫‪Egyptian‬‬ ‫مصري‬

‫‪ejaculation‬‬ ‫بيرون دادن ‪ ،‬انزال‬

‫‪eject‬‬ ‫بيرون کردن ‪ ،‬پس زدن ‪ ،‬بيرون راندن ‪ ،‬بيرون انداختن ‪ ،‬دفع کردن ‪ ،‬معزول کردن‬

‫‪El Salvador‬‬ ‫السالوادور‬

‫‪elaborate‬‬ ‫ساخت استاد ‪ ،‬پرکار ‪ ،‬استادانه درست شده ‪ ،‬بزحمت درست شده ‪ ،‬به زحمت‬
‫ساختن ‪ ،‬داراى جزئيات ‪ ،‬بادقت شرح دادن‬
‫‪elaboration‬‬ ‫پيچيدگى ‪ ،‬جزئيات‬

‫‪elapse‬‬ ‫فوت شدن ‪ ،‬گذشتن ‪ ،‬منقضى شدن ‪ ،‬سپرى شدن ‪ ،‬سقوط‬

‫‪elasticity‬‬ ‫االستيسيته ‪ ،‬برجهندگى ‪ ،‬جهمندى ‪ ،‬کشسانى ‪ ،‬کشوارى ‪ ،‬نوانى ‪ ،‬جهندگى ‪،‬‬


‫خاصيت فنرى ‪ ،‬قابليت ارتجاع و خم شدن ‪ ،‬کشش ‪ ،‬قابليت ارتجاعى‬
‫‪elated‬‬ ‫شاد ‪ ،‬جست و خيزکننده‬

‫‪122‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪elbow‬‬ ‫زانويى ‪ ،‬زانو ‪ ،‬دسته صندلى ‪ ،‬با ارنج زدن‬

‫‪electrolysis‬‬ ‫تجزيه الکتريکى ‪ ،‬تجزيه جسمى بوسيله جريان برق‬

‫‪electrotype‬‬ ‫چاپ برقى ‪ ،‬جاپ بوسيله برق ‪ ،‬گراورسازى برقى ‪ ،‬بوسيله برق چاپ کردن ‪ ،‬برق‬
‫نگارى‬
‫‪eleemosynary‬‬ ‫خيرات ‪ ،‬صدقه خورى ‪ ،‬وابسته به صدقه ‪ ،‬خيراتى‬

‫‪elegy‬‬ ‫مرثيه ‪ ،‬سوگ شعر‬

‫‪element‬‬ ‫عامل اصلى ‪ ،‬جزء ‪ ،‬المان ‪ ،‬عنصر عملياتى ‪ ،‬رکن ‪ ،‬سازه برقى ‪ ،‬عنصر (شيميايى) ‪،‬‬
‫جسم بسيط ‪ ،‬جوهر فرد ‪ ،‬عنصر ‪ ،‬اساس ‪ ،‬اصل ‪ ،‬محيط طبيعى ‪ ،‬اخشيج ‪ ،‬عامل‬
‫‪elicit‬‬ ‫بيرون کشيدن ‪ ،‬استخراج کردن ‪ ،‬استنباط کردن‬

‫‪eligible‬‬ ‫شايسته انتخاب ‪ ،‬قابل انتخاب ‪ ،‬واجد شرايط ‪ ،‬مطلوب‬

‫‪eliminate‬‬ ‫زدودن ‪ ،‬حذف کردن ‪ ،‬محو کردن ‪( ،‬از معادله) بيرون کردن ‪ ،‬رفع کردن ‪ ،‬برطرف‬
‫کردن‬
‫‪elite‬‬ ‫برگزيدگان ‪ ،‬سرامدن ‪ ،‬برگزيدن ‪ ،‬نخبه ‪ ،‬زبده ‪ ،‬گلچين ‪ ،‬ممتاز‬

‫‪elixir‬‬ ‫اکسير ‪ ،‬کيميا‬

‫‪elizabethan‬‬ ‫مربوط به بدوره ملکه اليزابت‬

‫‪ellipsis‬‬ ‫بريده گويى ‪ ،‬حذف ‪ ،‬انداختگى ‪ ،‬انداختن لغات‬

‫‪elliptical‬‬ ‫بيضى شکل ‪ ،‬مقدر ‪ ،‬مستتر‬

‫‪elocution‬‬ ‫شيوه سخنورى ‪ ،‬حس تقرير ‪ ،‬سخن سرايى‬

‫‪eloquence‬‬ ‫شيوايى ‪ ،‬سخنورى ‪ ،‬علم فصاحت ‪ ،‬علم بيان‬

‫‪eloquent‬‬ ‫فصيح ‪ ،‬شيوا ‪ ،‬سخنور ‪ ،‬سخن ارا‬

‫‪elucidate‬‬ ‫روشن کردن ‪ ،‬توضيح دادن ‪ ،‬شفاف ‪ ،‬روشن‬

‫‪elude‬‬ ‫اجتناب کردن از ‪ ،‬طفره زدن ‪ ،‬دورى کردن از‬

‫‪elusion‬‬ ‫گريز ‪ ،‬طفره ‪ ،‬اغفال ‪ ،‬اجتناب‬

‫‪elusive‬‬ ‫گريزان ‪ ،‬فرارى ‪ ،‬کسى که از ديگران دورى ميکند ‪ ،‬طفره زن‬

‫‪elysian‬‬ ‫بهشتى ‪( ،‬م‪.‬ل‪ ).‬وابسته به (‪ ، )elysium‬اهل بهشت ‪ ،‬علوى‬

‫‪emaciate‬‬ ‫الغر کردن ‪ ،‬نزار کردن ‪ ،‬بى قوت کردن ‪ ،‬تحليل رفتن‬

‫‪emaciated‬‬ ‫الغر ‪ ،‬گوشت رفته‬

‫‪123‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪emaciated‬‬ ‫الغر ‪ ،‬گوشت رفته‬

‫‪emanate‬‬ ‫ساطع شدن ‪ ،‬ناشى شدن ‪ ،‬سرچشمه گرفتن ‪ ،‬بيرون امدن ‪ ،‬جارى شدن ‪ ،‬تجلى‬
‫کردن‬
‫‪emancipate‬‬ ‫ازقيد رها کردن ‪ ،‬از زير سلطه خارج کردن‬

‫‪embargo‬‬ ‫توقيف کردن ‪ ،‬توقيف کشتى در بندر ‪ ،‬ممنوعيت ‪ ،‬تحريم ‪ ،‬مانع ‪ ،‬محظور‬

‫‪embark‬‬ ‫سوار کردن وسايل و بار در کشتى يا خودرو سوار شدن ‪ ،‬درکشتى سوار کردن ‪،‬‬
‫درکشتى گذاشتن ‪ ،‬عازم شدن ‪ ،‬شروع کردن‬
‫‪embarkation‬‬ ‫بارگيرى کشتى يا خودرو ‪ ،‬سوارکشتى شدن‬

‫‪embarrass‬‬ ‫دست پاچه کردن ‪ ،‬براشفتن ‪ ،‬خجالت دادن ‪ ،‬شرمسار شدن‬

‫‪embed‬‬ ‫تعبيه کردن ‪ ،‬جا دادن ‪ ،‬تو کار گذاشتن فرو کردن ‪ ،‬درج کردن ‪ ،‬کار گذاشتن ‪ ،‬در‬
‫زمين پنهان کردن ‪ ،‬نشاندن ‪ ،‬فرو کردن ‪ ،‬خواباندن ‪ ،‬محاط کردن ‪ ،‬دور گرفتن ‪،‬‬
‫جاسازى کردن ‪ ،‬جادادن ‪ ،‬در درون کار کردن‬
‫‪embellish‬‬ ‫ارايش کردن ‪ ،‬ارايش دادن ‪ ،‬زينت دادن ‪ ،‬زيبا کردن ‪ ،‬پيراستن‬

‫‪embezzle‬‬ ‫اختالس کردن ‪ ،‬دستبرد زدن به ‪ ،‬حيف و ميل کردن ‪ ،‬دزديدن ‪ ،‬باال کشيدن‬

‫‪embezzlement‬‬ ‫اختالس ‪ ،‬دزدى ‪ ،‬حيف وميل‬

‫‪emblazon‬‬ ‫بانشانهاى نجابت خانوادگى اراستن ‪ ،‬تعريف کردن‬

‫‪emblem‬‬ ‫نشانه ‪ ،‬عالمت ‪ ،‬شعار ‪( ،‬ک) تمثيل ‪ ،‬با عاليم نشان دادن‬

‫‪embodiment‬‬ ‫تجسم ‪ ،‬در بردارى ‪ ،‬تضمين ‪ ،‬درج‬

‫‪embody‬‬ ‫جسم دادن (به) ‪ ،‬مجسم کردن ‪ ،‬دربرداشتن ‪ ،‬متضمن بودن‬

‫‪embolden‬‬ ‫تشجيع کردن ‪ ،‬جسور کردن‬

‫‪embolism‬‬ ‫پزشکى) انسداد جريان خون ‪ ،‬بستگى راه رگ‬

‫‪emboss‬‬ ‫پوشاندن ‪ ،‬اندودن ‪ ،‬مزين کردن ‪ ،‬پرجلوه ساختن ‪ ،‬برجسته کردن‬

‫‪embrace‬‬ ‫دراغوش گرفتن ‪ ،‬در بر گرفتن ‪ ،‬بغل کردن ‪ ،‬پذيرفتن ‪ ،‬شامل بودن‬

‫‪embroider‬‬ ‫قالب دوزى کردن ‪ ،‬گلدوزى کردن ‪ ،‬برودره دوزى ‪ ،‬اراستن‬

‫‪embroil‬‬ ‫به نزاع انداختن ‪ ،‬ميانه برهم زدن ‪ ،‬دچار کردن ‪ ،‬اشفته کردن‬

‫‪embryonic‬‬ ‫رويانى ‪ ،‬جنينى ‪( ،‬مجازى) نارس ‪ ،‬اوليه‬

‫‪emend‬‬ ‫اصالح کردن ‪ ،‬تصحيح کردن ‪ ،‬درست کردن ‪ ،‬غلط گيرى کردن‬

‫‪124‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪emendation‬‬ ‫اصالح‬

‫‪emerge‬‬ ‫پديدار شدن ‪ ،‬بيرون امدن‬

‫‪emergence‬‬ ‫امر فوق العاده و غيره منتظره ‪ ،‬حتمى ‪ ،‬ناگه اينده ‪ ،‬اورژانس‬

‫‪emergent‬‬ ‫بيرون اينده ‪ ،‬طالع ‪( ،‬مجازى) براينده ‪ ،‬ناشى ‪ ،‬مبرم ‪ ،‬مضر ‪ ،‬اثرات ناشيه ‪ ،‬معلول‬

‫‪emeritus‬‬ ‫شاينده ‪ ،‬متقاعد ‪ ،‬افتخارا از خدمت معاف شده ‪ ،‬بازنشسته‬

‫‪emetic‬‬ ‫قى اور ‪ ،‬داروى استفراغ اور‬

‫‪emigrant‬‬ ‫مهاجر ‪ ،‬کوچ کننده‬

‫‪emigrate‬‬ ‫مهاجرت کردن ‪ ،‬بکشور ديگر رفتن‬

‫‪eminence‬‬ ‫عالى رتبه ‪ ،‬عاليجناب ‪( ،‬پزشکى) برامدگى ‪ ،‬بزرگى ‪ ،‬جاه ‪ ،‬مقام ‪ ،‬تعالى ‪ ،‬بلندى ‪،‬‬
‫برجستگى‬
‫‪eminency‬‬ ‫عالى رتبه ‪ ،‬عاليجناب ‪( ،‬پزشکى) برامدگى ‪ ،‬بزرگى ‪ ،‬جاه ‪ ،‬مقام ‪ ،‬تعالى ‪ ،‬بلندى ‪،‬‬
‫برجستگى‬
‫‪eminent‬‬ ‫برجسته ‪ ،‬بلند ‪ ،‬متعال ‪( ،‬مجازى) بزرگ ‪ ،‬واال مقام ‪ ،‬هويدا‬

‫‪emissary‬‬ ‫جاسوس ‪ ،‬مامور سرى ‪ ،‬فرستاده‬

‫‪emit‬‬ ‫تشعشع کردن ‪ ،‬ساتع کردن ‪ ،‬بيرون دادن ‪ ،‬خارج کردن ‪ ،‬بيرون ريختن ‪ ،‬انتشارنور ‪،‬‬
‫منتشرکردن‬
‫‪emollient‬‬ ‫نرم کننده ‪ ،‬ملين ‪ ،‬لينت اور‬

‫‪emolument‬‬ ‫حق الزحمه ‪ ،‬فوق العاده ‪ ،‬درامد ‪ ،‬مواجب ‪ ،‬مداخل ‪ ،‬معونت ‪ ،‬حقوق ‪ ،‬مقررى‬

‫‪emote‬‬ ‫هيجان بخرج دادن ‪ ،‬هيجان نشان دادن ‪( ،‬بشوخى) اظهار احساسات کردن‬

‫‪empathy‬‬ ‫يکدلى ‪( ،‬هيپوتيزم و روانشناسى) انتقال فکر ‪ ،‬تلقين‬

‫‪emphasis‬‬ ‫تاکيد ‪ ،‬اهميت ‪ ،‬قوت ‪ ،‬تکيه‬

‫‪emphasize‬‬ ‫باقوت تلفظ کردن ‪ ،‬تاييد کردن (در) ‪ ،‬اهميت دادن ‪ ،‬نيرو دادن به‬

‫‪emphatic‬‬ ‫موکد ‪ ،‬تاکيد شده ‪ ،‬باقوت تلفظ شده‬

‫‪empirical‬‬ ‫حريم راه ‪ ،‬تجربى‬

‫‪employee‬‬ ‫کارگر ‪ ،‬مستخدم زن ‪ ،‬کارمند‬

‫‪employer‬‬ ‫کارفرما ‪ ،‬استخدام کننده‬

‫‪emporium‬‬ ‫بازار بزرگ ‪ ،‬جاى بازرگانى ‪ ،‬مرکز فروش‬

‫‪125‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪empower‬‬ ‫صاحب اختيار و قدرت کردن ‪ ،‬قدرت دادن ‪ ،‬اختيار دادن ‪ ،‬وکالت دادن‬

‫‪emulate‬‬ ‫هم چشمى کردن با ‪ ،‬رقابت کردن با ‪ ،‬برابرى جستن با ‪ ،‬پهلو زدن ‪ ،‬تقليد کردن‬

‫‪enact‬‬ ‫بصورت قانون دراوردن ‪ ،‬وضع کردن(قانون) تصويب کردن ‪ ،‬نمايش دادن‬

‫‪enamor‬‬ ‫شيفته کردن ‪ ،‬شيفتن‬

‫‪enamored‬‬ ‫شيفته ‪ ،‬گرفتار عشق‬

‫‪encamp‬‬ ‫اردو زدن ‪ ،‬چادر زدن ‪ ،‬خيمه برپا کردن ‪ ،‬منزل دادن‬

‫‪encapsulate‬‬ ‫بصورت کپسول در اوردن ‪ ،‬در کپسول گذاردن ‪ ،‬در محفظه اى قرار دادن‬

‫‪encase‬‬ ‫کم شونده‬

‫‪encipher‬‬ ‫سرى کردن ‪ ،‬برمز نوشتن ‪ ،‬رمز نوشتن ‪ ،‬با رمز دراميختن‬

‫‪enclave‬‬ ‫ناحيه اى که کشور بيگانه دور انرا گرفته باشد ‪ ،‬ناحيه ايکه حکومت کشورهاى بيگانه‬
‫انرا کامال احاطه کرده باشد ‪ ،‬تحت محاصره‬
‫‪encomiastic‬‬ ‫ستايش اميز ‪ ،‬مداحانه‬

‫‪encomium‬‬ ‫ثنا ‪ ،‬ستايش‬

‫‪encompass‬‬ ‫دورگرفتن ‪ ،‬احاطه کردن ‪ ،‬حلقه زدن ‪ ،‬دارا بودن ‪ ،‬شامل بودن ‪ ،‬دربرگرفتن ‪،‬‬
‫محاصره کردن‬
‫‪encore‬‬ ‫درموسيقى) دوباره بنوازيد‬

‫‪encounter‬‬ ‫رويارويى ‪ ،‬روياروى شدن ‪ ،‬برخورد ‪ ،‬روبروشدن ‪ ،‬مواجه شدن با ‪ ،‬مصادف شدن با ‪،‬‬
‫دست بگريبان شدن با ‪ ،‬مواجهه ‪ ،‬تصادف‬
‫‪encourage‬‬ ‫ترغيب کردن ‪ ،‬تشويق کردن ‪ ،‬دلگرم کردن ‪ ،‬تشجيح کردن ‪ ،‬تقويت کردن ‪ ،‬پيش‬
‫بردن ‪ ،‬پروردن‬
‫‪encroach‬‬ ‫تجاوز و تخطى کردن ‪ ،‬دست اندازى کردن ‪ ،‬دست درازى کردن ‪ ،‬تخطى کردن ‪،‬‬
‫تجاوز کردن‬
‫‪encroachment‬‬ ‫غصب ‪ ،‬تعدى ‪ ،‬دست اندازى ‪ ،‬تخطى ‪ ،‬تجاوز‬

‫‪encumber‬‬ ‫سنگين کردن ‪ ،‬اسباب زحمت شدن ‪ ،‬دست و پاي(کسى را) گرفتن ‪ ،‬باز داشتن‬

‫‪encumbrance‬‬ ‫بار ‪ ،‬قيد ‪ ،‬مانع ‪ ،‬اسباب زحمت ‪ ،‬گرفتارى ‪ ،‬گرو‬

‫‪encyclical‬‬ ‫بدست چند نفر گشته ‪ ،‬عمومى ‪ ،‬وابسته به بخشنامه پاپ‬

‫‪encyclopedia‬‬ ‫دايره المعارف ‪ ،‬دايره العلوم ‪ ،‬دانش جنگ‬

‫‪endanger‬‬ ‫به مخاطره انداختن ‪ ،‬در معرض خطر گذاشتن‬

‫‪126‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪endear‬‬ ‫گران کردن ‪ ،‬عزيز کردن‬

‫‪endearment‬‬ ‫عزيز کردن ‪ ،‬گرامى کردن‬

‫‪endeavor‬‬ ‫کوشش ‪ ،‬جد و جهد ‪ ،‬سعى بليغ ‪ ،‬تالش کردن ‪ ،‬کوشيدن‬

‫‪endemic‬‬ ‫مختص يک ديار ‪ ،‬بيمارى همه گيربومى ‪ ،‬مخصوص اب و هواى يک شهر يا يک‬
‫کشور‬
‫‪endorse‬‬ ‫پشت نويسى کردن ‪ ،‬ظهر نويسى کردن جيرو کردن ‪ ،‬امضاء کردن ‪ ،‬پشت نويس‬
‫کردن ‪ ،‬ظهرنويسى کردن ‪ ،‬درپشت سندنوشتن ‪ ،‬امضا کردن ‪ ،‬صحه گذاردن‬
‫‪endow‬‬ ‫با) ‪ with‬بخشيدن (به) ‪ ،‬اعطا کردن(به) ‪( ،‬به صيغه اسم مفعول) دارا ‪ ،‬چيزى راوقف‬
‫کردن ‪ ،‬وقف کردن ‪ ،‬موهبت بخشيدن به‬
‫‪endue‬‬ ‫وادار کردن ‪ ،‬بخشيدن به (با) ‪ with‬پوشانيدن‬

‫‪endurable‬‬ ‫تحمل پذير‬

‫‪endurance‬‬ ‫حداکثر ‪ ،‬برد عملياتى ‪ ،‬استقامت ‪ ،‬تحمل ‪ ،‬پايدارى‬

‫‪endure‬‬ ‫تحمل کردن ‪ ،‬بردبارى کردن دربرابر ‪ ،‬طاقت چيزى راداشتن ‪ ،‬تاب چيزى رااوردن‬

‫‪enduring‬‬ ‫پرطاقت ‪ ،‬بادوام‬

‫‪energetic‬‬ ‫پرتکاپو ‪ ،‬کارمايه اى ‪ ،‬جدى ‪ ،‬کارى ‪ ،‬فعال ‪ ،‬داراى انرژى‬

‫‪energize‬‬ ‫انرژى دادن ‪ ،‬نيرودادن ‪ ،‬قوت دادن(به) ‪ ،‬تشجيع کردن‬

‫‪enervate‬‬ ‫سست کردن ‪ ،‬بى رگ کردن ‪ ،‬بى حال کردن ‪ ،‬جسما ضعيف کردن ‪ ،‬ناتوان کردن ‪،‬‬
‫بى اثرکردن‬
‫‪enfeeble‬‬ ‫سست کردن ‪ ،‬ضعيف کردن‬

‫‪enfranchise‬‬ ‫ازاد کردن ‪ ،‬از بندگى رهاندن ‪ ،‬معاف کردن ‪ ،‬حقوق مدنى اعطا کردن به‬

‫‪engage‬‬ ‫استخدام کردن ‪ ،‬مشغول کردن ‪ ،‬دست زدن به کارى ‪ ،‬درگير شدن ‪ ،‬درگير کردن ‪،‬‬
‫بکارگماشتن ‪ ،‬گرفتن ‪ ،‬استخدام کردن ‪ ،‬نامزدکردن ‪ ،‬متعهد کردن ‪ ،‬از پيش سفارش‬
‫دادن ‪ ،‬مجذوب کردن ‪ ،‬درهم انداختن ‪ ،‬گيردادن ‪ ،‬گروگذاشتن ‪ ،‬گرودادن ‪ ،‬ضامن‬
‫کردن ‪ ،‬عهد کردن ‪ ،‬قول دادن‬
‫‪engaging‬‬ ‫سرگرم کننده ‪ ،‬جالب توجه‪ ،‬کاربرد‬

‫‪engender‬‬ ‫توليد نسل کردن ‪ ،‬ابستن شدن (زن) ‪ ،‬ايجاد کردن ‪ ،‬بوجود امدن‬

‫‪England‬‬ ‫انگليسي‬

‫‪English‬‬ ‫انگليسي‬

‫‪127‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪English English‬‬ ‫نام انگليسي انگليسي‬


‫‪Name‬‬
‫‪engrave‬‬ ‫قلم زدن ‪ ،‬گراور کردن ‪ ،‬قلم زدن ‪ ،‬کنده کارى کردن در ‪ ،‬حکاکى کردن ‪،‬‬
‫گراورکردن ‪ ،‬نقش کردن ‪ ،‬منقوش کردن‬
‫‪engross‬‬ ‫درشت نوشتن ‪ ،‬جلب کردن ‪ ،‬اشغال کردن ‪ ،‬احتکارکردن ‪ ،‬مشغول ‪ ،‬مجذوب‬

‫‪engulf‬‬ ‫غرق کردن در ‪ ،‬غوطه ورساختن ‪ ،‬توى چيزى فروبردن ‪ ،‬فراگرفتن ‪ ،‬خروشان کردن‬

‫‪enhance‬‬ ‫کمک کردن ‪ ،‬تسهيل کردن ‪ ،‬باالبردن ‪ ،‬افزودن ‪ ،‬زيادکردن ‪ ،‬بلندکردن‬

‫‪enigma‬‬ ‫معما ‪ ،‬چيستان ‪ ،‬لغز ‪ ،‬رمز ‪ ،‬بيان مبهم‬

‫‪enigmatic‬‬ ‫معمايى ‪ ،‬مبهم‬

‫‪enjoin‬‬ ‫سفارش کردن به ‪ ،‬امرکردن ‪ ،‬مقررداشتن ‪ ،‬بهم متصل کردن‬

‫‪enkindle‬‬ ‫روشن شدن ‪ ،‬گرفتن ‪ ،‬برافروختن‬

‫‪enlighten‬‬ ‫روشن فکرکردن ‪ ،‬روشن کردن ‪ ،‬تعليم دادن‬

‫‪enlist‬‬ ‫اسم نويسى کردن ‪ ،‬براى سربازى گرفتن ‪ ،‬نام نويسى کردن ‪ ،‬کمک طلب کردن از ‪،‬‬
‫درفهرست نوشتن‬
‫‪enmity‬‬ ‫عدوان ‪ ،‬دشمنى ‪ ،‬خصومت ‪ ،‬عداوت ‪ ،‬نفرت ‪ ،‬کينه‬

‫‪ennoble‬‬ ‫شريف گردانيدن ‪ ،‬شرافت دادن ‪ ،‬بلندکردن ‪ ،‬تجليل کردن‬

‫‪ennui‬‬ ‫بيزارى ‪ ،‬دلتنگى ‪ ،‬ماللت ‪ ،‬خستگى‬

‫‪enormity‬‬ ‫غيرعادى ‪ ،‬عظمت ‪ ،‬شرارت زياد ‪ ،‬ستمگرى ‪ ،‬شناعت ‪ ،‬وقاحت ‪ ،‬تجاوزفاحش ‪،‬‬
‫هنگفتى‬
‫‪enormous‬‬ ‫بزرگ ‪ ،‬عظيم ‪ ،‬هنگفت‬

‫‪enormousness‬‬ ‫عظمت ‪ ،‬زيادى‬

‫‪enquire‬‬ ‫بازجوئى کردن ‪ ،‬تحقيق کردن ‪ ،‬جويا شدن ‪ ،‬استفسار کردن‬

‫‪enrage‬‬ ‫خشمگين کردن ‪ ،‬عصبانى کردن‬

‫‪enrapture‬‬ ‫بوجداوردن ‪ ،‬ازخود بيخود کردن ‪ ،‬در حال جذبه انداختن‬

‫‪ensconce‬‬ ‫استحکامات ساختن ‪ ،‬پوشاندن ‪ ،‬پناه دادن ‪ ،‬پنهان شدن ‪ ،‬خود را در جان پناه جا‬
‫دادن‬
‫‪ensemble‬‬ ‫يکمرتبه ‪ ،‬مجموع ‪ ،‬اثرکلى ‪ ،‬بطورجمعى ‪ ،‬دسته جمعى‬

‫‪enshrine‬‬ ‫در زيارتگاه گذاشتن ‪ ،‬تقديس کردن ‪ ،‬ضريح ساختن (مج) مقدس وگرامى داشتن‬

‫‪128‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪enshroud‬‬ ‫درکفن پيچيدن ‪ ،‬کفن کردن ‪ ،‬پوشيدن ‪ ،‬پوشاندن‬

‫‪ensnare‬‬ ‫بدام انداختن ‪ ،‬بغرنج کردن ‪ ،‬گوريده شدن ‪ ،‬خشمگين کردن‬

‫‪ensnarl‬‬ ‫بدام انداختن ‪ ،‬بغرنج کردن ‪ ،‬گوريده شدن ‪ ،‬خشمگين کردن‬

‫‪ensue‬‬ ‫تعقيب کردن ‪ ،‬از پس امدن ‪ ،‬ازدنبال امدن ‪ ،‬بعدامدن‬

‫‪entail‬‬ ‫مستلزم بودن ‪ ،‬شامل بودن ‪ ،‬فراهم کردن ‪ ،‬متضمن بودن ‪ ،‬دربرداشتن ‪ ،‬حمل کردن‬
‫بر ‪ ،‬حبس ياوقف کردن ‪ ،‬موجب شدن‬
‫‪entails‬‬ ‫درقفس يا جعبه گذاردن ‪ ،‬روکش کردن‬

‫‪entangle‬‬ ‫گرفتار کردن ‪ ،‬گرفتارکردن ‪ ،‬گيرانداختن ‪ ،‬پيچيده کردن‬

‫‪enterprising‬‬ ‫متهور ‪ ،‬متوکل‬

‫‪enthral‬‬ ‫بنده کردن ‪ ،‬بغالمى دراوردن ‪ ،‬شيفته کردن ‪ ،‬اسيرکردن ‪ ،‬مفتون ساختن‬

‫‪enthrall‬‬ ‫بنده کردن ‪ ،‬بغالمى دراوردن ‪ ،‬شيفته کردن ‪ ،‬اسيرکردن ‪ ،‬مفتون ساختن‬

‫‪enthrone‬‬ ‫برتخت سلطنت نشاندن ‪ ،‬بلندکردن ‪ ،‬باالبردن‬

‫‪enthuse‬‬ ‫احساسات را بر انگيختن ‪ ،‬غيرت کسى را بخوش اوردن ‪ ،‬جسور و متهور ساختن‬

‫‪enthusiastic‬‬ ‫مشتاق ‪ ،‬عالقه مند‬

‫‪entice‬‬ ‫فريفتن ‪ ،‬اغواکردن ‪ ،‬تطميع ‪ ،‬بدام کشيدن ‪ ،‬جلب کردن‬

‫‪entirety‬‬ ‫تماميت ‪ ،‬جمع کل ‪ ،‬چيزدرست ودست نخورده‬

‫‪entitlement‬‬ ‫حق‪ ،‬استحقاق‪ ،‬هده‪ ،‬سزيدگى ‪ ،‬مورد استحقاق‪ ،‬مورد سزيدگى‪،‬مستمرى‪ ،‬مقررى‪،‬‬
‫اعتبار‬
‫‪entity‬‬ ‫موجوديت مستقل ‪ ،‬نهاد ‪ ،‬وجود‬

‫‪entomology‬‬ ‫علم حشره شناسى‬

‫‪entourage‬‬ ‫محيط ‪ ،‬دور و بر اطرافيان ‪ ،‬دوستان ‪ ،‬همراهان‬

‫‪entrails‬‬ ‫احشاء و امعاء ‪ ،‬اندرونه‬

‫‪entrance‬‬ ‫مدخل‪ ،‬درون رفت‪ ،‬وروديه‪ ،‬اجازه ورود‪ ،‬حق ورود‪ ،‬دروازهءدخول‪ ،‬ورود‪ ،‬مدخل‪ ،‬بار‪،‬‬
‫درب مدخل‪ ،‬آغاز‪ ،‬مدهوش کردن‪ ،‬دربيهوشيياغشانداختن‪ ،‬ازخودبيخودکردن‪،‬‬
‫زيادشيفتهکردن‬
‫‪entreat‬‬ ‫درخواست کردن (از) التماس کردن ‪( ،‬به) البه کردن ‪ ،‬استدعاکردن‬

‫‪entreaty‬‬ ‫التماس ‪ ،‬استدعا‬

‫‪129‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪entree‬‬ ‫دخول ‪ ،‬مدخل ‪ ،‬اجازه ء ورود ‪ ،‬غذاى اصلى‬

‫‪entrench‬‬ ‫سنگر کندن ‪ ،‬به سنگر رفتن ‪ ،‬تجاوز کردن به ‪ ،‬خندق کندن ‪ ،‬در سنگر قرار دادن‬

‫‪entrepreneur‬‬ ‫کارگشا ‪ ،‬مقدم کمپانى ‪ ،‬موسس شرکت ‪ ،‬پيش قدم درتاسيس‬

‫‪entwine‬‬ ‫بهم پيچيدن ‪ ،‬بهم پيچاندن ‪( ،‬مج) بافتن ‪ ،‬مثل طناب تابيدن ‪ ،‬دراغوش گرفتن‬

‫‪entwist‬‬ ‫(بهم) پيچيدن‬

‫‪enumerate‬‬ ‫شمردن‪ ،‬برشمردن‪ ،‬شماره گذاري کردن‪ ،‬يک يک نام بردن‬

‫‪enunciate‬‬ ‫مژده دادن ‪ ،‬اعالم کردن ‪ ،‬صريحا گفتن ‪ ،‬تلفظ کردن‬

‫‪enunciation‬‬ ‫اعالم ‪ ،‬بشارت ‪ ،‬مژده ‪ ،‬مژدگانى‬

‫‪envenom‬‬ ‫زهر الودکردن ‪ ،‬رهراگين کردن (مج) مشوب کردن ‪ ،‬الوده کردن‬

‫‪environ‬‬ ‫احاطه کردن ‪ ،‬دورزدن ‪ ،‬دورکسى يا چيزى را گرفتن ‪ ،‬محاصره کردن‬

‫‪envoy‬‬ ‫فرستاده ‪ ،‬مامور ‪ ،‬نماينده ‪ ،‬ايلچي ‪ ،‬مامور سياسي ‪( ،‬گ) سخن آخر ‪ ،‬شعر ختامي‬

‫‪eon‬‬ ‫قرن ازل ‪ ،‬قوه ازلى‬

‫‪epaulet‬‬ ‫اپل ‪ ،‬سردوشى ‪ ،‬افسرى‬

‫‪ephemeral‬‬ ‫يکروزه ‪ ،‬بيدوام ‪ ،‬يوميه ‪ ،‬زود گذر‬

‫‪ephemerous‬‬ ‫يکروزه ‪ ،‬بيدوام ‪ ،‬يوميه‬

‫‪epic‬‬ ‫حماسى ‪ ،‬شعر رزمى ‪ ،‬حماسه ‪ ،‬رزم نامه‬

‫‪epicure‬‬ ‫پيرو عقيده اپيکور ‪ ،‬ادم خوش گذران وعياش ‪ ،‬ابيقورى ‪ ،‬شکم پرست‬

‫‪epicurean‬‬ ‫عياش ‪ ،‬ابيقورى‬

‫‪epicycle‬‬ ‫دايره اى که مرکزش روى محيط دايره بزرگترى است و در مدار دايره بزرگترى‬
‫حرکت ميکند‬
‫‪epicycloid‬‬ ‫برون چرخزاد‪ ،‬برون چرخنما‬

‫‪epidemic‬‬ ‫همه گير ‪ ،‬مسرى ‪ ،‬واگير ‪ ،‬بيمارى همه گير ‪ ،‬عالمگير ‪ ،‬جهانى‬

‫‪epidermis‬‬ ‫روپوست ‪ ،‬پوست برونى ‪ ،‬بشره ‪ ،‬جلد‬

‫‪epigram‬‬ ‫مضمون ‪ ،‬لطيفه ‪ ،‬سخن نيشدار ‪ ،‬قطعه هجايى‬

‫‪epilogue‬‬ ‫سخن اخر ‪ ،‬ختم مقاله ‪ ،‬بخش اخرکتاب يا مقاله‬

‫‪epinephrine‬‬ ‫اپى نفرين (ادرنالين) ـ‬

‫‪130‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪epiphany‬‬ ‫تجلي‪ ،‬ظهور‪ ،‬ظهور و تجلي عيسي‬

‫‪episode‬‬ ‫حادثه ضمنى ‪ ،‬حادثه معترضه ‪ ،‬داستان فرعى ‪ ،‬فقره‬

‫‪episodic‬‬ ‫اتفاقى ‪ ،‬ضمنى ‪ ،‬عارضى‬

‫‪epistemology‬‬ ‫شناخت شناسى ‪ ،‬معرفت شناسى ‪ ،‬مبحث ارزش و حدود معرفت‬

‫‪epistle‬‬ ‫رساله ‪ ،‬نامه منظوم‬

‫‪epistolary‬‬ ‫رساله اى ‪ ،‬نامه اى‬

‫‪epitaph‬‬ ‫وفات نامه ‪ ،‬نوشته روى سنگ قبر‬

‫‪epithet‬‬ ‫صفت ‪ ،‬لقب ‪ ،‬عنوان ‪ ،‬کنيه ‪ ،‬اصطالح‬

‫‪epitome‬‬ ‫خالصه‪ ،‬مختصر‪ ،‬خالصه رءوس مطالب‬

‫‪epitomize‬‬ ‫خالصه کردن ‪ ،‬متمرکز کردن ‪ ،‬مجسم کردن ‪ ،‬صورت خارجى به چيزى دادن‬

‫‪epizootic‬‬ ‫منتشر شونده درميان جانوران ‪ ،‬ناخوشى همه گيرحيوانى ‪ ،‬بيمارى‬

‫‪epoch‬‬ ‫مبدا تاريخ ‪ ،‬اغاز فصل جديد ‪ ،‬دوره ‪ ،‬عصرتاريخى ‪ ،‬حادثه تاريخى‬

‫‪epode‬‬ ‫بخش سوم غزل يا قصيده ‪ ،‬ورد ‪ ،‬افسونگرى‬

‫‪eponymous‬‬ ‫نام گذارنده برملت يا کشور يا طايفه اى‬

‫‪equable‬‬ ‫ماليم ‪ ،‬ثابت‬

‫‪equalitarian‬‬ ‫طرفدار تساوى انسان ‪ ،‬تساوى گراى‬

‫‪equalize‬‬ ‫مساوى و مانند کردن ‪ ،‬همسانى ‪ ،‬تعديل ‪ ،‬مساوى کردن ‪ ،‬متحدالشکل کردن‬

‫‪equanimity‬‬ ‫متانت ‪ ،‬خوددارى ‪ ،‬ماليمت ‪ ،‬ارامى ‪ ،‬قرار ‪ ،‬قضاوت منصفانه ‪ ،‬تعادل فکرى ‪ ،‬انصاف ‪،‬‬
‫عدالت‬
‫‪equanimity‬‬ ‫متانت ‪ ،‬خوددارى ‪ ،‬ماليمت ‪ ،‬ارامى ‪ ،‬قرار ‪ ،‬قضاوت منصفانه ‪ ،‬تعادل فکرى ‪ ،‬انصاف ‪،‬‬
‫عدالت‬
‫‪Equatorial Guinea‬‬ ‫گينه استوايي‬

‫‪equestrian‬‬ ‫مربوط به اسب سوارى ‪ ،‬اسب سوار ‪ ،‬چابک سوار‬

‫‪equilibrium‬‬ ‫وضع ثابت و پايدار ‪ ،‬موازنه و تعادل ‪ ،‬ترازمندى ‪ ،‬موازنه ‪ ،‬تعادل ‪ ،‬ارامش ‪ ،‬سکون‬

‫‪equine‬‬ ‫اسب مانند ‪ ،‬اسبى‬

‫‪equinox‬‬ ‫اعتدال شب وروز ‪ ،‬نقطه اعتدالين‬

‫‪131‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪equipoise‬‬ ‫تعادل‪ ،‬توازن‪ ،‬برابري دروزن‪ ،‬متعادل ساختن‪ ،‬بهحالت تعادل درآوردن‪ ،‬متوازن کردن‬

‫‪equitable‬‬ ‫منصف ‪ ،‬متساوى‬

‫‪equity‬‬ ‫حق صاحبان شرکت ‪ ،‬دارايى شرکاء ‪ ،‬سرمايه ‪ ،‬دارائى خالص ‪ ،‬قاعده انصاف ‪ ،‬انصاف‬
‫بى غرضى ‪ ،‬تساوى حقوق‬
‫‪equivalent‬‬ ‫برابرى ‪ ،‬مساوى ‪ ،‬معادل ‪ ،‬هم بها ‪ ،‬برابر ‪ ،‬مشابه ‪ ،‬هم قيمت ‪ ،‬مترادف ‪ ،‬هم معنى ‪،‬‬
‫همچند ‪ ،‬هم ارز‬
‫‪equivocal‬‬ ‫داراى دو معنى ‪ ،‬داراى ابهام ‪ ،‬دو پهلو ‪ ،‬نامعلوم‬

‫‪equivocate‬‬ ‫دو پهلو حرف زدن ‪ ،‬زبان بازى کردن ‪ ،‬ابهام بکاربردن ‪ ،‬دروغ گفتن‬

‫‪equivocations‬‬ ‫ابهام ‪ ،‬دروغ‬

‫‪eradicate‬‬ ‫قلع و قمع کردن ‪ ،‬ازريشه کندن‬

‫‪eradication‬‬ ‫ريشه کن شدن ‪ ،‬ريشه کن کردن ‪ ،‬قلع و قمع‬

‫‪erasure‬‬ ‫تراشيدگى ‪ ،‬حک ‪ ،‬جاى پاک شدگى‬

‫‪Eritrea‬‬ ‫ايتره‬

‫‪Eritrean‬‬ ‫ايتره اي‬

‫‪erode‬‬ ‫فرسودن ‪ ،‬فرساييدن ‪ ،‬خوردن ‪ ،‬ساييدن ‪ ،‬فاسدکردن ‪ ،‬ساييده شدن‬

‫‪erotic‬‬ ‫وابسته به عشق شهوانى ‪ ،‬وابسته به ‪eros‬‬

‫‪err‬‬ ‫خطاکردن ‪ ،‬دراشتباه بودن ‪ ،‬غلط بودن ‪ ،‬گمراه شدن ‪ ،‬بغلط قضاوت کردن‬

‫‪errant‬‬ ‫عيار ‪ ،‬اواره ‪ ،‬سرگردان ‪ ،‬حادثه جو ‪ ،‬کمراه ‪ ،‬منحرف ‪ ،‬بدنام‬

‫‪erratic‬‬ ‫نامنظم ‪ ،‬سرگردان ‪ ،‬غيرمعقول ‪ ،‬متلون ‪ ،‬غيرقابل پيش بينى ‪ ،‬دمدمى مزاج‬

‫‪erroneous‬‬ ‫نادرست ‪ ،‬پراز غلط ‪ ،‬غلط ‪ ،‬اشتباه ‪ ،‬مغلوط‬

‫‪ersatz‬‬ ‫مصنوعى‪ ،‬ساختگى‪ ،‬سرهم بندى شده‪ ،‬همگذاشتى*‬

‫‪erudite‬‬ ‫فرجاد ‪ ،‬اموزنده ‪ ،‬عالم ‪ ،‬متبحر ‪ ،‬دانشمندانه‬

‫‪erudition‬‬ ‫فضل و دانش ‪ ،‬دانشورى‬

‫‪escapade‬‬ ‫فرار و اختقا از ترس توقيف ‪ ،‬جفتک زنى ‪( ،‬مج) فراراز زندگى دشوار‬

‫‪escapism‬‬ ‫فلسفه فرار ‪ ،‬انزواى سياسى ‪ ،‬خوددارى از شرکت درکارهاى سياسى ‪ ،‬فرار از واقعيات‬

‫‪eschew‬‬ ‫اجتناب کردن‬

‫‪132‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪esophagus‬‬ ‫مرى ‪ ،‬سرخ ناى‬

‫‪esoteric‬‬ ‫محرمانه ‪ ،‬سرى ‪ ،‬رمزى ‪ ،‬درونى ‪ ،‬داخلى ‪ ،‬مبهم ‪ ،‬مشکوک‬

‫‪espionage‬‬ ‫جاسوسى کردن ‪ ،‬کسب خبر از دشمن کردن ‪ ،‬جاسوسى‬

‫‪espouse‬‬ ‫عقد کردن ‪ ،‬عقدکردن ‪ ،‬عروسى کردن ‪ ،‬نامزدکردن ‪ ،‬شوهردادن ‪ ،‬حمايت کردن از ‪،‬‬
‫عقيده داشتن به‬
‫‪esprit‬‬ ‫حميت قسمتى ‪ ،‬غرور ‪ ،‬روح ‪ ،‬نشاط ‪ ،‬سرزندگى ‪ ،‬هوش ‪ ،‬ذکاوت‬

‫‪espy‬‬ ‫جاسوسى کردن ‪ ،‬ديده بانى کردن ‪ ،‬جاسوس بودن ‪ ،‬بازرسى کردن ‪ ،‬تشخيص دادن‬

‫‪esquire‬‬ ‫اقا ‪ ،‬عنوان روى نامه و امثال آن براى مردهاعنوانى که يکدرجه پايين تراز " شواليه "‬
‫بوده ‪ ،‬مالک زمين ‪ ،‬ارباب‬
‫‪essay‬‬ ‫اليحه ‪ ،‬انشاء ‪ ،‬ازمايش کردن ‪ ،‬ازمودن ‪ ،‬سنجيدن ‪ ،‬عيارگيرى کردن(فلزات) ‪ ،‬تاليف‬
‫‪ ،‬مقاله نويسى‬
‫‪essence‬‬ ‫فروهر ‪ ،‬هستى ‪ ،‬وجود ‪ ،‬ماهيت ‪ ،‬گوهر ‪ ،‬ذات ‪ ،‬اسانس‬

‫‪esteem‬‬ ‫قدر ‪ ،‬اعتبار ‪ ،‬اقدام ‪ ،‬رعايت ارزش ‪ ،‬نظر ‪ ،‬شهرت ‪ ،‬ارجمندشمردن ‪ ،‬اليق دانستن ‪،‬‬
‫محترم شمردم‬
‫‪esthete‬‬ ‫زيبايى گرا‬

‫‪esthetic‬‬ ‫زيبايى شناختى‬

‫‪estimable‬‬ ‫تخمين پذير ‪ ،‬قابل براورد کردن‬

‫‪Estonia‬‬ ‫استوني‬

‫‪Estonian‬‬ ‫استونيايي‬

‫‪estrange‬‬ ‫دلسرد کردن ‪ ،‬بيگانه کردن ‪ ،‬دورکردن‬

‫‪estuary‬‬ ‫کشندان ‪ ،‬مصب ‪ ،‬دهانه رودخانه بزرگى که شتکيل خليج کوچکى دهد ‪ ،‬مدخل‬

‫‪et cetera‬‬ ‫و غيره ‪ ،‬و مانند ان ‪ ،‬وقس عليهذا ‪ ،‬الى اخر‬

‫‪ethereal‬‬ ‫اترى (در رده بندى بوها) ‪ ،‬اترى ‪ ،‬رقيق ‪ ،‬نازک ‪ ،‬لطف ‪ ،‬اسمانى ‪ ،‬روحانى ‪ ،‬اثيرى ‪،‬‬
‫سماوى ‪ ،‬علوى‬
‫‪Ethiopia‬‬ ‫اتيوپي‬

‫‪Ethiopian‬‬ ‫اتيوپيايي‬

‫‪ethnic‬‬ ‫نژادى ‪ ،‬قومى ‪ ،‬وابسته به نژادشناسى ‪ ،‬کافر‬

‫‪ethnology‬‬ ‫نژاد شناسى ‪ ،‬علم مطالعه نژادها و اقوام‬

‫‪133‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪ethos‬‬ ‫عادات و رسوم قومى ‪ ،‬صفات و شخصيت انسان‬

‫‪etymology‬‬ ‫علم اشتقاق لغات ‪ ،‬ريشه جويى ‪ ،‬صرف‬

‫‪eugenic‬‬ ‫وابسته به به نژادى ‪ ،‬صحيح النسب ‪ ،‬از نژاد يانسب خوب ‪ ،‬اصالح نژادى‬

‫‪eulogistic‬‬ ‫ستايش اميز ‪ ،‬مداحانه‬

‫‪eulogize‬‬ ‫ستودن ‪ ،‬ستايش کردن ‪ ،‬مدح کردن ‪ ،‬مداحى کردن ‪ ،‬تشويق کردن‬

‫‪eulogy‬‬ ‫ستايش ‪ ،‬مداحى ‪ ،‬مدح ‪ ،‬ستايشگرى ‪ ،‬تشويق‬

‫‪euphemism‬‬ ‫حسن تعبير ‪ ،‬استعمال کلمه ء نيکو و مطلوبى براى موضوع يا کلمه ء نامطلوبى‬

‫‪euphonic‬‬ ‫خوش صدا ‪ ،‬دلپذير‬

‫‪euphonious‬‬ ‫خوش صدا ‪ ،‬دلپذير‬

‫‪euphony‬‬ ‫خوش اهنگى کلمات ‪ ،‬سهولت ادا ‪ ،‬عدم تنافر ‪ ،‬صداى دلپذير‬

‫‪euphoria‬‬ ‫رضامندى ‪ ،‬خوشى ‪ ،‬خوشحالى ‪ ،‬رضايت ‪ ،‬مشاط‬

‫‪eureka‬‬ ‫‪ ،‬ابراز پيروزى از اکتشاف "من کشف کردم "‬

‫‪euthanasia‬‬ ‫مرگ اسان ‪ ،‬مرگ يا قتل کسانى که دچار مرض سخت و العالجند(براى تخفيف درد‬
‫انها)‬
‫‪evacuate‬‬ ‫تخليه کردن ‪ ،‬اخراج ‪ ،‬تهى کردن ‪ ،‬خالى کردن ‪ ،‬تخليه مزاج کردن ‪ ،‬ترک کردن ‪،‬‬
‫محروم کردن‬
‫‪evade‬‬ ‫گريز از دشمن ‪ ،‬طفره زدن از ‪ ،‬گريز زدن از ‪ ،‬ازسربازکردن ‪ ،‬تجاهل کردن‬

‫‪evanesce‬‬ ‫کم کم ناپديد شدن ‪ ،‬بتدريج محو و ناپديد شدن(مانند بخار) ‪( ،‬رياضى) بطرف صفر‬
‫ميل کردن‬
‫‪evanescence‬‬ ‫محو تدريجى ‪ ،‬فقدان تدريجى ‪ ،‬ناپايدارى ‪ ،‬ناپديدى ‪ ،‬غيب زدگى ‪ ،‬زوال تدريجى ‪،‬‬
‫امحاء‬
‫‪evanescent‬‬ ‫محو شونده ‪ ،‬ناپايدار‬

‫‪evangelic‬‬ ‫انجيلى ‪ ،‬پروتستان ‪ ،‬پيرو اين عقيده که رستگارى و نجات دراثرايمان به مسيح‬
‫بدست ميايد نه دراثر کردار و اعمال نيکو ‪ ،‬مژده دهنده‬
‫‪evangelical‬‬ ‫انجيلى ‪ ،‬پروتستان ‪ ،‬پيرو اين عقيده که رستگارى و نجات دراثرايمان به مسيح‬
‫بدست ميايد نه دراثر کردار و اعمال نيکو ‪ ،‬مژده دهنده‬
‫‪evangelist‬‬ ‫انجيل نويس ‪ ،‬صاحب انجيل ‪ ،‬مژده رسان ‪ ،‬واعظ بى مواجب‬

‫‪evasion‬‬ ‫اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن ‪ ،‬طفره ‪ ،‬تجاهل ‪ ،‬بهانه ‪ ،‬حيله ‪،‬‬
‫گريز زنى‬

‫‪134‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪evasive‬‬ ‫گريزان ‪ ،‬فرار ‪ ،‬طفره زن‬

‫‪evenhanded‬‬ ‫منصفانه ‪ ،‬بيغرضانه ‪ ،‬بيطرفانه‬

‫‪eventual‬‬ ‫احتمالى ‪ ،‬موکول بانجام شرطى ‪ ،‬شرطى ‪ ،‬مشروط‬

‫‪evert‬‬ ‫برگرداندن ‪ ،‬پشت ورو کردن‬

‫‪evict‬‬ ‫فيصله دادن ‪ ،‬مستردداشتن ‪ ،‬بيرون کردن ‪ ،‬خارج کردن ‪ ،‬خلع يد کردن‬

‫‪evidential‬‬ ‫مدرکى ‪ ،‬شهادتى‬

‫‪evince‬‬ ‫نشان دادن ‪ ،‬معلوم کردن ‪ ،‬ابراز داشتن ‪ ،‬موجب شدن ‪ ،‬برانگيختن‬

‫‪evocation‬‬ ‫حقوق) احاله بدادگاه باالتر ‪ ،‬احضار ‪ ،‬احاله ء پرونده ‪ ،‬يادگار‬

‫‪evocative‬‬ ‫احضارکننده ‪ ،‬مهيج‬

‫‪evoke‬‬ ‫احضار کردن ‪ ،‬احضارکردن ‪ ،‬فراخواندن ‪ ،‬برگرداندن ‪ ،‬بيرون کشيدن‬

‫‪evolution‬‬ ‫فرضيه سيرتکامل ‪ ،‬سير تکاملى ‪ ،‬تغييرشکل ‪ ،‬تحول ‪ ،‬تکامل تدريجى ‪ ،‬چرخش ‪،‬‬
‫حرکت دورانى ‪ ،‬فرگشت‬
‫‪evolve‬‬ ‫بازکردن ‪ ،‬گشادن ‪ ،‬بيرون دادن ‪ ،‬در اوردن ‪ ،‬استنتاج کردن ‪ ،‬نموکردن‬

‫‪ewe‬‬ ‫ميش ‪ ،‬گوسفند ماده‬

‫‪ex officio‬‬ ‫به اعتبار سمت و مقام‬

‫‪exacerbate‬‬ ‫بدترکردن ‪ ،‬تشديد کردن ‪ ،‬برانگيختن‬

‫‪exact‬‬ ‫به زور مطالبه کردن ‪ ،‬بزور مطالبه کردن ‪ ،‬بزور گرفتن ‪ ،‬تحميل کردن بر ‪ ،‬درست ‪،‬‬
‫دقيق ‪ ،‬کامل ‪ ،‬صحيح ‪ ،‬عين ‪ ،‬عينا‬
‫‪exacting‬‬ ‫تحميل کننده ‪ ،‬تحميلى ‪ ،‬سنگين ‪ ،‬سخت گير‬

‫‪exaggerate‬‬ ‫اغراق اميز کردن ‪ ،‬بيش از حد واقع شرح دادن ‪ ،‬مبالغه کردن در ‪ ،‬گزافه گويى کردن‬

‫‪exalt‬‬ ‫بلند کردن ‪ ،‬متعال کردن ‪ ،‬تجليل کردن ‪ ،‬تمجيدکردن‬

‫‪exasperate‬‬ ‫خشمگين کردن ‪ ،‬ازجادربردن ‪ ،‬اوقات تلخى کردن کردن ‪ ،‬برانگيختن ‪ ،‬بدتر کردن ‪،‬‬
‫تشديدکردن ‪ ،‬خشمگين‬
‫‪exasperation‬‬ ‫تشديد ‪ ،‬غضب‬

‫‪excavate‬‬ ‫گودبردارى ‪ ،‬کاويدن ‪ ،‬حفرکردن ‪ ،‬ازخاک دراوردن ‪ ،‬حفارى کردن‬

‫‪exceed‬‬ ‫متجاوز بودن از ‪ ،‬متجاوز شدن از ‪ ،‬تجاوز کردن ‪ ،‬متجاوز بودن ‪ ،‬تجاوزکردن از ‪ ،‬بالغ‬
‫شدن بر ‪ ،‬قدم فراتر نهادن ‪ ،‬تخطى کردن از ‪ ،‬عقب گذاشتن‬

‫‪135‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪excel‬‬ ‫برترى داشتن بر ‪ ،‬بهتربودن از ‪ ،‬تفوق جستن بر‬

‫‪excellence‬‬ ‫شگرفى ‪ ،‬مزيت ‪ ،‬برترى ‪ ،‬خوبى ‪ ،‬تفوق ‪ ،‬رجحان ‪ ،‬فضيلت‬

‫‪excellency‬‬ ‫جناب اقاى ‪ ،‬عاليجناب(باحرف بزرگ) ‪ ،‬برترى ‪ ،‬خوبى ‪ ،‬علو‬

‫‪excellent‬‬ ‫عالى ‪ ،‬ممتاز ‪ ،‬بسيارخوب ‪ ،‬شگرف‬

‫‪exceptionable‬‬ ‫اعتراض پذير‬

‫‪excerpt‬‬ ‫برگزيدن و جداکردن ‪ ،‬گلچين کردن ‪ ،‬قطعه ء منتخب‬

‫‪excess‬‬ ‫افزونى ‪ ،‬اضافى ‪ ،‬فزونى ‪ ،‬زيادتى ‪ ،‬زيادى ‪ ،‬افراط ‪ ،‬بى اعتدالى ‪ ،‬اضافه‬

‫‪excise‬‬ ‫ماليات کاالهاى داخلى ‪ ،‬ماليات غيرمستقيم ‪ ،‬ماليات بستن بر ‪ ،‬قطع کردن‬

‫‪excitable‬‬ ‫قابل تحريک ‪ ،‬قابل تهييج ‪ ،‬برانگيختنى‬

‫‪excitation‬‬ ‫برانگيزش ‪ ،‬انتشار امواج مخابراتى ‪ ،‬برانگيختگى ‪ ،‬القاء ‪ ،‬هيجان ‪ ،‬تحريک ‪،‬‬
‫برانگيختن ‪ ،‬براشفتگى‬
‫‪exclaim‬‬ ‫ازروى تعجب فرياد زدن ‪ ،‬اعالم کردن ‪ ،‬بعموم اگهى دادن ‪ ،‬بانگ زدن‬

‫‪exclamation‬‬ ‫فرياد ‪ ،‬بانگ ‪ ،‬عالمت تعجب ‪ ،‬حرف ندا‬

‫‪exclude‬‬ ‫محروم کردن ‪ ،‬راه ندادن به ‪ ،‬بيرون نگاه داشتن از ‪ ،‬مانع شدن ‪ ،‬مستثنى کردن‬

‫‪exclusion‬‬ ‫اکسکلود ‪ ،‬دفع ‪ ،‬استثناء ‪ ،‬اخراج ‪ ،‬محروم سازى ‪ ،‬ممانعت ‪ ،‬محروميت‬

‫‪excoriate‬‬ ‫تراشيدن ‪ ،‬پوست چيزى را کندن ‪ ،‬پوست کندن از‬

‫‪excoriation‬‬ ‫پوست رفتگى ‪ ،‬تراش‬

‫‪excrescence‬‬ ‫رويش ناهنجار‬

‫‪excretion‬‬ ‫دفع ‪ ،‬مدفوع‬

‫‪excruciate‬‬ ‫ازار دادن ‪ ،‬شکنجه کردن ‪ ،‬برصليب اويختن‬

‫‪exculpate‬‬ ‫تبرئه کردن ‪ ،‬مبراکردن ‪ ،‬روسفيدکردن ‪ ،‬معذورداشتن‬

‫‪excursion‬‬ ‫گشت ‪ ،‬سير ‪ ،‬گردش بيرون شهر‬

‫‪excusable‬‬ ‫قابل بخشش و معافيت ‪ ،‬بخشيدنى ‪ ،‬معاف شدنى‬

‫‪execrable‬‬ ‫ملعون ‪ ،‬مکروه ‪ ،‬نفرت انگيز ‪ ،‬زشت‬

‫‪execrate‬‬ ‫مکروه داشتن ‪ ،‬نفرت کردن از ‪ ،‬بدخواندن‬

‫‪execration‬‬ ‫تنفر ‪ ،‬نفرين ‪ ،‬لعنت ‪ ،‬مايه ءنفرت ‪ ،‬زشتى‬

‫‪136‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪execute‬‬ ‫عمل کردن ‪ ،‬اجرا کردن ‪ ،‬اداره کردن ‪ ،‬قانونى کردن ‪ ،‬نواختن ‪ ،‬نمايش دادن ‪ ،‬اعدام‬
‫کردن‬
‫‪executor‬‬ ‫مجرى ‪ ،‬مامور اجرا ‪ ،‬وصى ‪ ،‬قيم‬

‫‪exegesis‬‬ ‫تفسير ‪ ،‬تفسيرمتون مذهبى از لحاظ ادبى و فقهى و شرعى و قضايى‬

‫‪exemplar‬‬ ‫نمونه ‪ ،‬سرمشق ‪ ،‬نظير ‪ ،‬مانند ‪ ،‬مثال ‪ ،‬مثل ‪ ،‬نسخه‬

‫‪exemplary‬‬ ‫شايان تقليد ‪ ،‬ستوده ‪ ،‬نمونه و سرمشق‬

‫‪exemplify‬‬ ‫بامثال فهمانيدن ‪ ،‬بانمونه نشان دادن‬

‫‪exempt‬‬ ‫بخشوده ‪ ،‬ازاد ‪ ،‬مستثنى ‪ ،‬معاف کردن‬

‫‪exert‬‬ ‫اعمال کردن ‪ ،‬بکار بردن ‪ ،‬اجرا کردن ‪ ،‬نشان دادن‬

‫‪exertion‬‬ ‫قوه ‪ ،‬ثقل ‪ ،‬اعمال زور ‪ ،‬تقال‬

‫‪exhale‬‬ ‫بيرون دادن ‪ ،‬زفيرکردن ‪ ،‬دم براوردن‬

‫‪exhale‬‬ ‫بيرون دادن ‪ ،‬زفيرکردن ‪ ،‬دم براوردن‬

‫‪exhaust‬‬ ‫تخليه کردن ‪ ،‬لوله اگزوز ‪ ،‬خروج گاز يا بخار ‪ ،‬تمام شدن انرژى ‪ ،‬اگزوز ‪ ،‬خروج‬
‫(بخار) ‪ ،‬در رو ‪ ،‬مفر ‪ ،‬تهى کردن ‪ ،‬نيروى چيزى راگرفتن ‪ ،‬خسته کردن ‪ ،‬ازپاى در‬
‫اوردن ‪ ،‬تمام کردن ‪ ،‬بادقت بحث کردن‬
‫‪exhaustible‬‬ ‫خالي کردني ‪ ،‬بيرون کشيدني ‪ ،‬تمام کردني ‪ ،‬تمام شدني‬

‫‪exhaustion‬‬ ‫خستگى ‪ ،‬فرسودگى‬

‫‪exhaustive‬‬ ‫فراگير‪ ،‬جامع‪ ،‬فرسا‪ ،‬فراشده‪ ،‬کامل‬

‫‪exhilarate‬‬ ‫نشاط دادن ‪ ،‬شادمان کردن ‪ ،‬روح بخشيدن‬

‫‪exhort‬‬ ‫نصحيت کردن ‪ ،‬تشويق و ترغيب کردن‬

‫‪exhume‬‬ ‫از خاک در اوردن ‪ ،‬نبش قبرکردن‬

‫‪exigency‬‬ ‫اشوب ‪ ،‬ايجاب ‪ ،‬لزوم ‪ ،‬ضرورت ‪ ،‬اضطرار ‪ ،‬پيشامد‬

‫‪exigent‬‬ ‫ضرورى ‪ ،‬مبرم ‪ ،‬محتاج به اقدام يا کمک فورى ‪ ،‬فشاراور ‪ ،‬بحرانى ‪ ،‬مصر ‪ ،‬تحميلى‬

‫‪exiguous‬‬ ‫کم ‪ ،‬الغر ‪ ،‬خرد‬

‫‪existence‬‬ ‫هستى ‪ ،‬زيست ‪ ،‬موجوديت ‪ ،‬زندگى ‪ ،‬بايش‬

‫‪existential‬‬ ‫وجودى ‪ ،‬مربوط به هستى‬

‫‪137‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪exit‬‬ ‫عزيمت ‪ ،‬مرگ ‪ ،‬بيرون رفتن ‪ ،‬خروج بازيگر از صحنه ء نمايش ‪ ،‬دررو ‪ ،‬مخرج ‪ ،‬خارج‬
‫شدن‬
‫‪exodus‬‬ ‫مهاجرت بنى اسرائيل از مصر به کنعان ‪ ،‬خروج ‪ ،‬مهاجرت دسته جمعى‬

‫‪exonerate‬‬ ‫معاف کردن ‪ ،‬تبرئه کردن ‪ ،‬روسفيد کردن ‪ ،‬مبرا کردن‬

‫‪exorbitance‬‬ ‫اسراف ‪ ،‬زياده روى ‪،‬زيادى ‪ ،‬افراط ‪ ،‬بيش از حد ‪ ،‬گزافى‬

‫‪exorbitancy‬‬ ‫زيادى ‪ ،‬افراط ‪ ،‬بيش از حد ‪ ،‬گزافى‬

‫‪exorbitant‬‬ ‫گزاف‬

‫‪exorcise‬‬ ‫اخراج کردن (ارواح پليد) ‪ ،‬تطهير کردن ‪ ،‬دفع کردن‬

‫‪exorcism‬‬ ‫طرد(روح پليد) ‪ ،‬جنگيرى‬

‫‪exotic‬‬ ‫نابومى ‪ ،‬بيگانه ‪ ،‬عجيب وغريب ‪ ،‬مرموز ‪ ،‬خوش رنگ‬

‫‪expand‬‬ ‫بسط يافتن ‪ ،‬منبسط شدن ‪ ،‬منبسط کردن ‪ ،‬توسعه دادن ‪ ،‬بسط دادن ‪ ،‬پهن کردن ‪،‬‬
‫به تفصيل شرح دادن‬
‫‪expanse‬‬ ‫پهنا ‪ ،‬وسعت ‪ ،‬فضاى زياد ‪ ،‬بسط و توسعه ‪ ،‬گسترش‬

‫‪expansion‬‬ ‫وسعت ‪ ،‬واتنش ‪ ،‬افزايش ‪ ،‬گسترش ‪ ،‬توسعه ‪ ،‬بسط ‪ ،‬انبساط‬

‫‪expansive‬‬ ‫متمايل به توسعه‬

‫‪expatiate‬‬ ‫اطناب کردن ‪ ،‬به تفصيل شرح دادن‬

‫‪expatriate‬‬ ‫از کشور خود راندن ‪ ،‬تبعيد کردن ‪ ،‬ترک کردن ميهن ‪ ،‬تبعيدى‬

‫‪expect‬‬ ‫پيش بينى کردن ‪ ،‬چشم داشتن ‪ ،‬انتظار داشتن ‪ ،‬منتظر بودن ‪ ،‬حامله بودن‬

‫‪expectance‬‬ ‫انتظار ‪ ،‬اميد ‪ ،‬توقع ‪ ،‬احتمال ‪ ،‬پيش بينى ‪ ،‬حاملگى ‪ ،‬باردارى‬

‫‪expectancy‬‬ ‫انتظار ‪ ،‬اميد ‪ ،‬توقع ‪ ،‬احتمال ‪ ،‬پيش بينى ‪ ،‬حاملگى ‪ ،‬باردارى‬

‫‪expectorate‬‬ ‫از سينه بيرون کردن ‪ ،‬ازشش خارج کردن ‪ ،‬تف کردن ‪ ،‬موادبلغمى دفع کردن‬

‫‪expedience‬‬ ‫شتاب ‪ ،‬عجله ‪ ،‬کارمهم ‪ ،‬اقدام مهم ‪ ،‬اقتضاء‬

‫‪expediency‬‬ ‫شتاب ‪ ،‬عجله ‪ ،‬کارمهم ‪ ،‬اقدام مهم ‪ ،‬اقتضاء‬

‫‪expedient‬‬ ‫مقتضى ‪ ،‬مصلحت ‪ ،‬مناسب ‪ ،‬تهوراميز‬

‫‪expedite‬‬ ‫سرعت بخشيدن ‪ ،‬تسريع کردن در ‪ ،‬پيش بردن ‪ ،‬شتابان‬

‫‪expeditious‬‬ ‫از روى عجله ‪ ،‬ضرورى‬

‫‪138‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪expend‬‬ ‫هزينه کردن ‪ ،‬خرج کردن ‪ ،‬مصرف کردن‬

‫‪expenditure‬‬ ‫برامد ‪ ،‬هزينه ‪ ،‬خرج ‪ ،‬مخارج ‪ ،‬مصرف ‪ ،‬پرداخت‬

‫‪expense‬‬ ‫برامد ‪ ،‬هزينه ‪ ،‬خرج ‪( ،‬مخارج) مصرف ‪ ،‬فديه‬

‫‪expertise‬‬ ‫کاردانى‪ ،‬کارشناسى‪ ،‬خبرگى‪ ،‬مهارت‪ ،‬سررشته ‪ ،‬گزارش اهل فن‪ ،‬نظر صائب*‬

‫‪expiate‬‬ ‫کفاره دادن ‪ ،‬پاک کردن ‪ ،‬جبران کردن‬

‫‪expletive‬‬ ‫اشباعى ‪ ،‬جايگير ‪ ،‬تکميل کننده ‪ ،‬پرکننده‬

‫‪expletory‬‬ ‫اشباعى ‪ ،‬جايگير ‪ ،‬تکميل کننده ‪ ،‬پرکننده‬

‫‪explicate‬‬ ‫تفسيرکردن ‪ ،‬تاويل کردن ‪ ،‬توضيح دادن ‪ ،‬روشن کردن ‪ ،‬ظاهرکردن‬

‫‪explicit‬‬ ‫صريح ‪ ،‬روشن ‪ ،‬واضح ‪ ،‬اشکار ‪ ،‬صاف ‪ ،‬ساده‬

‫‪explode‬‬ ‫منفجر شدن يا منفجر کردن ‪ ،‬محترق شدن ‪ ،‬منفجر شدن ‪ ،‬ترکيدن ‪ ،‬منبسط کردن‬
‫‪ ،‬گسترده کردن‬
‫‪exploit‬‬ ‫رفتار‪ ،‬کردار‪ ،‬عمل‪ ،‬کار برجسته‪ ،‬شاهکار‪ ،‬بکار انداختن‪ ،‬استخراج کردن‪ ،‬بهره برداري‬
‫کردن از‪ ،‬استثمار کردن‬
‫‪explosion‬‬ ‫احتراق ‪ ،‬ترکش ‪ ،‬انفجار ‪ ،‬بيرون ريزى ‪ ،‬سروصدا ‪ ،‬هياهو‬

‫‪explosive‬‬ ‫قابل احتراق ‪ ،‬يورش ناگهانى ‪ ،‬قابل انفجار ‪ ،‬سوختار ‪ ،‬منفجر شونده‬

‫‪exponent‬‬ ‫نما (در رياضيات) ‪ ،‬توان (در رياضيات) ‪ ،‬نما (دررياضى) ‪ ،‬تعريف کننده ‪ ،‬شرح دهنده‬
‫‪ ،‬نماينده ‪ ،‬نما ‪ ،‬توان‬
‫‪exposition‬‬ ‫ش رح ‪ ،‬بيان ‪ ،‬تفسير ‪ ،‬عرضه ‪ ،‬نمايشگاه‬

‫‪expository‬‬ ‫توضيحى ‪ ،‬تفسيرى ‪ ،‬نمايشى‬

‫‪expostulate‬‬ ‫سرزنش دوستانه کردن ‪ ،‬عتاب کردن‬

‫‪expostulation‬‬ ‫عتاب ‪ ،‬سرزنش‬

‫‪exposure‬‬ ‫پرتوگيرى ‪ ،‬در معرض ديد قرار گرفتن ‪ ،‬ظاهر شدن ظهور ‪ ،‬کشف شدن ‪ ،‬پيدا شدن‬
‫‪ ،‬درمعرض گذارى ‪ ،‬اشکارى ‪ ،‬افشاء ‪ ،‬نمايش ‪ ،‬ارائه‬
‫‪expound‬‬ ‫تفسيرکردن ‪ ،‬به تفصيل شرح دادن ‪ ،‬واضح کردن‬

‫‪expressive‬‬ ‫گويا ‪ ،‬رسا ‪ ،‬پرمعنى ‪ ،‬حاکى ‪ ،‬اشاره کننده ‪ ،‬مشعر‬

‫‪expropriate‬‬ ‫سلب مالکيت کردن از ‪ ،‬از تملک در اوردن‬

‫‪expulsion‬‬ ‫اخراج ‪ ،‬دفع ‪ ،‬راندگى ‪ ،‬بيرون شدگى ‪ ،‬تبعيد‬

‫‪139‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪expunge‬‬ ‫محوکردن ‪ ،‬تراشيدن ‪ ،‬نابود کردن ‪ ،‬حذف کردن از‬

‫‪expurgate‬‬ ‫تطهير کردن ‪ ،‬حذف کردن ‪ ،‬تصفيه ء اخالقى کردن‬

‫‪exscind‬‬ ‫بريدن ‪ ،‬قطع کردن ‪ ،‬جداکردن‬

‫‪extant‬‬ ‫داراى هستى ‪( ،‬ک) پديدار ‪ ،‬باقى مانده ‪ ،‬نسخه ء موجود و باقي(ازکتاب وغيره)‬

‫‪extemporaneous‬‬ ‫موقتى ‪ ،‬بالبداهه‬

‫‪extempore‬‬ ‫بطورفى البديهه‬

‫‪extemporize‬‬ ‫بالبداهه گفتن ‪ ،‬فورا تهيه کردن ‪ ،‬بى انديشه يا بى مطالعه درست کردن‬

‫‪extensible‬‬ ‫قابل تمديد ‪ ،‬منبسط شدنى ‪ ،‬توسعه پذير ‪ ،‬قابليت تمديد ‪ ،‬قابل تعميم‬

‫‪extension‬‬ ‫انبساط ‪ ،‬امتداد دادن ‪ ،‬طوالنى کردن ‪ ،‬اتصالى شعبه فروشگاه يا اداره ‪ ،‬ملحقات ‪،‬‬
‫امتداد ‪ ،‬گستردگى ‪ ،‬اضافى ‪ ،‬الحاقى ‪ ،‬کشش ‪ ،‬توسيع ‪ ،‬تمديد ‪ ،‬تعميم ‪ ،‬تلفن فرعى‬
‫‪ ،‬بسط ‪ ،‬توسعه ‪ ،‬گسترش‬
‫‪extensive‬‬ ‫شديد ‪ ،‬زياد ‪ ،‬پهن ‪ ،‬عريض ‪ ،‬گسترده ‪ ،‬پهناور ‪ ،‬وسيع ‪ ،‬بزرگ ‪ ،‬بسيط ‪ ،‬کشيده‬

‫‪extensor‬‬ ‫عضله ء منبسط ‪ ،‬ماهيچه ءبازکننده‬

‫‪extent‬‬ ‫قطعه ‪ ،‬فضا ‪ ،‬وسعت ‪ ،‬فراخى ‪ ،‬اندازه ‪ ،‬حد ‪ ،‬مقدار ‪ ،‬حوزه‬

‫‪extenuate‬‬ ‫رقيق کردن ‪ ،‬تخفيف دادن ‪ ،‬کاستن از ‪ ،‬کم کردن ‪ ،‬کوچک کردن ‪ ،‬نازک کردن ‪،‬‬
‫کم تقصيرقلمدادکردن ‪ ،‬کم ارزش قلمداد کردن‬
‫‪exterior‬‬ ‫بيرونى ‪ ،‬ظاهرى ‪ ،‬واقع در سطح خارجى‬

‫‪external‬‬ ‫ظاهرى ‪ ،‬پديدار ‪ ،‬صورى ‪ ،‬خارج ‪ ،‬بيرون ‪ ،‬ظاهر ‪ ،‬سطح ‪ ،‬ظواهر ‪ ،‬بيرونى ‪ ،‬خارجى‬

‫‪extinct‬‬ ‫معدوم ‪ ،‬از بين رفته ‪ ،‬منقرض ‪ ،‬تمام شده ‪ ،‬مرده ‪ ،‬منسوخه ‪ ،‬خاموش شده ‪ ،‬ناياب‬

‫‪extinguish‬‬ ‫مستهلک کردن ‪ ،‬خاموش کردن ‪ ،‬خفه کردن ‪ ،‬فرونشاندن ‪ ،‬کشتن ‪ ،‬منقرض کردن‬

‫‪extirpate‬‬ ‫از بن کندن ‪ ،‬ريشه کن کردن ‪ ،‬از بين بردن ‪ ،‬بکلى نابود کردن‬

‫‪extol‬‬ ‫بلندکردن ‪ ،‬ارتقاءدادن ‪ ،‬اغراق گفتن ‪ ،‬ستودن‬

‫‪extoll‬‬ ‫ستاينده ‪ ،‬تعريف کننده‬

‫‪extort‬‬ ‫به زور يا حيله يا تهديد گرفتن ‪ ،‬بزورگرفتن ‪ ،‬بزور تهديد يا شکنجه گرفتن ‪ ،‬اخاذى‬
‫کردن ‪ ،‬زياد ستاندن‬
‫‪extortion‬‬ ‫اخذ بزور و عنف ‪ ،‬اخاذى ‪ ،‬اجحاف ‪ ،‬زياده ستانى‬

‫‪140‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪extract‬‬ ‫بيرون کشيدن استخراج ‪ ،‬جوهر ‪ ،‬گلنگدن زدن ‪ ،‬اخراج کردن پوکه ‪ ،‬چکيده ‪ ،‬عصاره‬
‫گرفتن ‪ ،‬بيرون کشيدن ‪ ،‬استخراج کردن ‪ ،‬اقتباس کردن ‪ ،‬شيره ‪ ،‬عصاره ‪ ،‬زبده ‪،‬‬
‫خالصه‬
‫‪extradite‬‬ ‫مقصرين را پس دادن ‪ ،‬مجرمين مقيم کشور بيگانه را به کشور اصليشان تسليم‬
‫کردن‬
‫‪extradition‬‬ ‫استرداد مجروحين ‪ ،‬استرداد محرمين بدولت متبوعه ‪ ،‬اصل استرداد مجرمين‬

‫‪extrajudicial‬‬ ‫خارج از موضوع مطرح شده دردادگاه ‪ ،‬غيررسمى ‪ ،‬خارج ازصالحيت قضايى‬

‫‪extraneous‬‬ ‫خارجى ‪ ،‬خارج از قلمرو چيزى ‪ ،‬غيراصلى ‪ ،‬تصادفى ‪ ،‬فرعى‬

‫‪extraordinary‬‬ ‫فوق العاده ‪ ،‬غيرعادى ‪ ،‬شگفت اور‬

‫‪extrapolate‬‬ ‫ازروى قرائن و امارات پيش بينى کردن ‪ ،‬قياس کردن ‪ ،‬استقراءنمودن ‪ ،‬برون يابى‬
‫کردن‬
‫‪extrapolation‬‬ ‫قياس گيرى ‪ ،‬ادامه روند ‪ ،‬برون يابى‬

‫‪extravagance‬‬ ‫افراط ‪ ،‬گزافگرى ‪ ،‬زياده روى ‪ ،‬بى اعتدالى‬

‫‪extravagant‬‬ ‫ولخرج ‪ ،‬مصرف ‪ ،‬گزافگر ‪ ،‬غيرمعقول ‪ ،‬عجيب ‪ ،‬غريب ‪ ،‬گزاف ‪ ،‬مفرط‬

‫‪extravert‬‬ ‫برونگرا‬

‫‪extremist‬‬ ‫افراطى‬

‫‪extremity‬‬ ‫نهايت ‪ ،‬حدنهايى ‪ ،‬سر ‪ ،‬ته ‪ ،‬انتها ‪ ،‬مضيقه ‪ ،‬شدت‬

‫‪extricable‬‬ ‫خالص شدنى‬

‫‪extricate‬‬ ‫رها کردن ‪ ،‬خالصى بخشيدن ‪ ،‬ازاد کردن‬

‫‪extrinsic‬‬ ‫داراى مبداء خارجى ‪ ،‬بيرونى ‪ ،‬خارجى ‪ ،‬فرعى ‪ ،‬جزئى ‪ ،‬ضميمه ‪ ،‬اتفاقى ‪ ،‬تصادفى ‪،‬‬
‫عارضى‬
‫‪extrovert‬‬ ‫داراى رويش برونى ‪ ،‬شخصى که تمام عقايد و افکارش متوجه بيرون ازخودش است ‪،‬‬
‫برون گراى‬
‫‪extrude‬‬ ‫بيرون انداختن ‪ ،‬از داخل حديده يا قالب بيرون کشيدن اشترانق پرسه ‪ ،‬بيرون‬
‫انداختن ‪ ،‬تبعيدکردن ‪ ،‬دفع کردن ‪ ،‬بيرون امدن ‪ ،‬ازقالب دراوردن‬
‫‪exuberance‬‬ ‫فراوانى ‪ ،‬بسيارى ‪ ،‬وفور ‪ ،‬فرط فيض ‪ ،‬کثرت‬

‫‪exuberant‬‬ ‫فراوان ‪ ،‬پرپشت ‪ ،‬فيض بخش ‪ ،‬پربرکت‬

‫‪exude‬‬ ‫تراوش کردن ‪ ،‬بيرون امدن ‪ ،‬افشاندن‬

‫‪141‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪exult‬‬ ‫جس ت وخيزکردن ‪ ،‬بوجدوطرب امدن ‪ ،‬خوشى کردن ‪ ،‬شادى کردن ‪ ،‬وجدکردن‬

‫‪exultation‬‬ ‫شادى ‪ ،‬وجدوسرور ‪ ،‬شادمانى ازفتح و ظفر‬

‫‪eye‬‬ ‫روزنه دار ‪ ،‬چشمى ‪ ،‬گوشواره اى سوراخ سوزن ‪ ،‬سوراخ ميخ کوهنوردى ‪ ،‬حلقه ‪،‬‬
‫شکاف درجه دايره اى شکل ‪ ،‬چشم ‪ ،‬ديده ‪ ،‬بينايى ‪ ،‬دهانه ‪ ،‬سوراخ سوزن ‪ ،‬دکمه يا‬
‫گره سيب زمينى ‪ ،‬مرکز هر چيزى ‪ ،‬کاراگاه ‪ ،‬نگاه کردن ‪ ،‬ديدن ‪ ،‬پاييدن‬
‫‪eyebrow‬‬ ‫ابرو ‪( ،‬معمارى) گچ برى هاللى باالى پنجره‬

‫‪eyelash‬‬ ‫مژه ‪ ،‬مژگان‬

‫‪eyelid‬‬ ‫پلک چشم ‪ ،‬جفن‬

‫‪eyesight‬‬ ‫ديد ‪ ،‬بينايى ‪ ،‬مراقبت ‪ ،‬بينش‬

‫‪fabricate‬‬ ‫سوار کردن ‪ ،‬ساختن ‪ ،‬بافتن ‪ ،‬از کار در اوردن ‪ ،‬تقليد کردن ‪ ،‬جعل کردن‬

‫‪fabrication‬‬ ‫توليد ‪ ،‬ساختن ‪ ،‬ساختمان ‪ ،‬افسانه بافى ‪ ،‬ساخت‬

‫‪fabulous‬‬ ‫افسانه اى ‪ ،‬افسانه وار ‪ ،‬مجهول ‪ ،‬شگفت اور‬

‫‪facade‬‬ ‫نماى سر در ‪ ،‬جبهه ‪ ،‬نماى خارجى‬

‫‪face‬‬ ‫قسمت جلو شى ء ‪ ،‬رويه راکت قسمتى از چوب هاکى که با گوى تماس دارد شيب‬
‫صاف جلو موج ‪ ،‬جبهه (کوهنوردى) ‪ ،‬نماى خارجى ‪ ،‬جبهه ‪ ،‬سينه کار ‪ ،‬پيشانى ‪ ،‬رخ‬
‫‪ ،‬رخسار ‪ ،‬صورت ‪ ،‬نما ‪ ،‬روبه ‪ ،‬مواجه شدن ‪ ،‬چهره ‪ ،‬طرف ‪ ،‬سمت ‪ ،‬وجه ‪ ،‬ظاهر ‪،‬‬
‫منظر ‪ ،‬روبروايستادن ‪ ،‬مواجه شدن ‪ ،‬روياروى شدن ‪ ،‬پوشاندن سطح ‪ ،‬تراشيدن ‪،‬‬
‫صاف کردن ‪ ،‬روکش کردن‬
‫‪facet‬‬ ‫صورت کوچک ‪ ،‬سطوح کوچک جواهر و سنگهاى قيمتى ‪ ،‬تراش ‪ ،‬شکل ‪ ،‬منظر ‪ ،‬بند‬
‫‪ ،‬مفصل‬
‫‪facetious‬‬ ‫شوخ ‪ ،‬لوس ‪ ،‬اهل شوخى بيجا‬

‫‪facial‬‬ ‫مربوط به صورت (مثل عصب صورت)‬

‫‪facial‬‬ ‫مربوط به صورت (مثل عصب صورت)‪ ،‬وجهي‬

‫‪facile‬‬ ‫اسان ‪ ،‬باسانى قابل اجرا ‪ ،‬سهل الحصول‬

‫‪facile‬‬ ‫اسان ‪ ،‬باسانى قابل اجرا ‪ ،‬سهل الحصول‬

‫‪facilitate‬‬ ‫اسان کردن ‪ ،‬تسهيل کردن ‪ ،‬کمک کردن‬

‫‪facility‬‬ ‫جا ‪ ،‬ساختمان ‪ ،‬سهولت ‪ ،‬وسيله تسهيل ‪ ،‬روانى ‪ ،‬تردستى ‪ ،‬امکان ‪ ،‬وسيله‬

‫‪142‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪facsimile‬‬ ‫فاکس ‪ ،‬نمابرد ‪ ،‬رونوشت گرفتن ‪ ،‬عکس راديويى ‪)fax( ،‬رونوشت عينى ‪ ،‬رونوشت ‪،‬‬
‫گروار ‪ ،‬کليشه عين متن اصلى‬
‫‪faction‬‬ ‫نزاع ‪ ،‬مخالفت ‪ ،‬دسته بندى ‪ ،‬حزب ‪ ،‬انجمن ‪ ،‬فرقه ‪ ،‬نفاق‬

‫‪factionalism‬‬ ‫تحزب ‪ ،‬اعتقاد به سيستم حزبى ‪ ،‬فرقه بازى ‪ ،‬نفاق‬

‫‪factious‬‬ ‫نفاق افکن‬

‫‪factitious‬‬ ‫ساختگى ‪ ،‬مصنوعى ‪ ،‬صورى ‪ ،‬غيرطبيعى ‪ ،‬دروغى ‪ ،‬وانمود کننده ‪ ،‬بهانه کننده‬

‫‪factotum‬‬ ‫ادم همه کاره ‪ ،‬خدمتکار‬

‫‪faculty‬‬ ‫توانايى ‪ ،‬نيروى ذهنى ‪ ،‬هيئت علمى ‪ ،‬اولياى مدرسه ‪ ،‬استادان دانشکده يا دانشگاه ‪،‬‬
‫قوه ذهنى ‪ ،‬استعداد فکرى‬
‫‪fad‬‬ ‫مد زودگذر ‪ ،‬هوس‬

‫‪falderol‬‬ ‫چيز بى معنى ‪ ،‬کلمه بى معنى‬

‫‪Falkland Islands‬‬ ‫جزاير فالکلند‬

‫‪fallacious‬‬ ‫مغالطه اميز ‪ ،‬غلط ‪ ،‬سفسطه اميز‬

‫‪fallacy‬‬ ‫مغالطه ‪ ،‬دليل سفسطه اميز ‪ ،‬استدالل غلط‬

‫‪fallible‬‬ ‫جايز الخطا ‪ ،‬اشتباه کننده‬

‫‪fallow‬‬ ‫زرد کمرنگ ‪ ،‬غيره مزروع (زمين) ‪ ،‬زمين شخم شده و نکاشته ‪ ،‬باير گذاشته ‪ ،‬ايش‬
‫کردن شخم کردن‬
‫‪falter‬‬ ‫گيرکردن ‪ ،‬لکنت زبان پيدا کردن ‪ ،‬با شبهه وترديد سخن گفتن ‪ ،‬تزلزل يا لغزش‬
‫پيداکردن‬
‫‪famine‬‬ ‫قطحى ‪ ،‬تنگ سالى ‪ ،‬قحطى ‪ ،‬قحط وغال ‪ ،‬کميابى ‪ ،‬نايابى ‪ ،‬خشکسالى‬

‫‪famish‬‬ ‫گرسنگى دادن ‪ ،‬گرسنگى کشيدن‬

‫‪fanatic‬‬ ‫شخص متعصب ‪ ،‬داراى احساسات شديد(مذهبى وغيره) ‪ ،‬داراى روح پليد ‪ ،‬ديوانه‬

‫‪fanatical‬‬ ‫شخص متعصب ‪ ،‬داراى احساسات شديد(مذهبى وغيره) ‪ ،‬داراى روح پليد ‪ ،‬ديوانه‬

‫‪fanaticism‬‬ ‫تعصب ‪ ،‬کوته فکرى‬

‫‪fancier‬‬ ‫خيال باف ‪ ،‬خيال باز‬

‫‪fanciless‬‬ ‫عارى از وهم ‪ ،‬عارى از تصور ‪ ،‬ساده ‪ ،‬بى هوس‬

‫‪fancy‬‬ ‫خيال ‪ ،‬وهم ‪ ،‬قوه مخيله ‪ ،‬هوس ‪ ،‬تجملى ‪ ،‬تفننى ‪ ،‬عالقه داشتن به ‪ ،‬تصور کردن‬

‫‪143‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪fanfare‬‬ ‫هياهو ‪ ،‬نمايش در فضاى باز‬

‫‪farce‬‬ ‫نمايش خنده اور ‪ ،‬تقليد ‪ ،‬لودگى ‪ ،‬مسخرگى ‪ ،‬کار بيهوده‬

‫‪farcical‬‬ ‫خنده اور ‪ ،‬مضحک ‪ ،‬مسخره اميز‬

‫‪Faroe Islands‬‬ ‫جزاير فارو‬

‫‪fascicle‬‬ ‫دسته‪ ،‬جزوه‪ ،‬کراسه‪.‬دسته يا مجموعه کوچک الياف‪ ،‬دستهاي از رشتههاي عضالني‬
‫که عضله را تشکيل ميدهند‬
‫‪fastidious‬‬ ‫سخت گير ‪ ،‬باريک بين ‪ ،‬مشکل پسند ‪ ،‬بيزار‬

‫‪fastidiousness‬‬ ‫باريک بينى ‪ ،‬مشکل پسندى‬

‫‪fatalism‬‬ ‫اعتقاد به سرنوشت‬

‫‪fatalist‬‬ ‫معتقد به سرنوشت‬

‫‪fathom‬‬ ‫واحد عمق پيمايى برابر با ‪ 6‬پا ‪ ،‬بغل (يکاى عمق برابر ‪ 82/1‬متر) ‪ ،‬فاتوم ‪ ،‬فادم ‪،‬‬
‫قوالج (واحد عمق پيمايى دريايى) اندازه گرفتن ‪ ،‬عمق پيمايى کردن ‪ ،‬درک کردن‬
‫‪fatuous‬‬ ‫احمق ‪ ،‬بيشعور‬

‫‪faulty‬‬ ‫معيوب ‪ ،‬عيبناک ‪ ،‬ناقص ‪ ،‬مقصر ‪ ،‬نکوهيده‬

‫‪faun‬‬ ‫افسانه روم) رب النوع مزارع وگله کوسفند‬

‫‪fauna‬‬ ‫فون ‪ ،‬کليه جانوران يک سرزمين يايک زمان ‪ ،‬حيوانات يک اقليم ‪ ،‬جانور نامه ‪،‬‬
‫جانداران ‪ ،‬زيا‬
‫‪faux pas‬‬ ‫اشتباه‪ ،‬لغزش‪ ،‬گاف‪ ،‬خطا‬

‫‪fawn‬‬ ‫اهوبره ‪ ،‬رشا ‪ ،‬حنايى ‪ ،‬بچه زاييدن (اهوياگوزن) ‪ ،‬اظهار دوستى کردن ‪ ،‬تملق گفتن‬

‫‪fawning‬‬ ‫تملق ‪ ،‬دم البه ‪ ،‬سبزى پاک کنى ‪ ،‬مداهنه کننده‬

‫‪faze‬‬ ‫برهم زدن ‪ ،‬درهم ريختن ‪ ،‬پريشان کردن‬

‫‪fealty‬‬ ‫وفادارى ‪ ،‬وظيفه شناسى ‪ ،‬بيعت‬

‫‪feasible‬‬ ‫شدنى ‪ ،‬عملى ‪ ،‬امکان پذير ‪ ،‬ميسر ‪ ،‬ممکن ‪ ،‬محتمل‬

‫‪feature‬‬ ‫عوارض زمين ‪ ،‬عارضه ‪ ،‬وضع پست و بلندى زمين ‪ ،‬شکل ‪ ،‬مشخصه (خصيصه) ‪،‬‬
‫سيما ‪ ،‬چهره ‪ ،‬طرح صورت ‪ ،‬ريخت ‪ ،‬ترکيب ‪ ،‬خصيصه ‪ ،‬خصوصيات ‪ ،‬نمايان کردن ‪،‬‬
‫بطوربرجسته نشان دادن‬
‫‪febrile‬‬ ‫تبى (مربوط به تب)‬

‫‪feckless‬‬ ‫بى اثر ‪ ،‬سست‬

‫‪144‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪fecund‬‬ ‫بارور ‪ ،‬برومند ‪ ،‬پرثمر ‪ ،‬حاصلخيز ‪ ،‬پراثر‬

‫‪fecundity‬‬ ‫بارورى ‪ ،‬حاصلخيزى‬

‫‪federate‬‬ ‫متحد کردن ‪ ،‬وابسته ‪ ،‬هم پيمان ‪ ،‬هم عهد کردن ‪ ،‬متعهد کرد ‪ ،‬تشکيل کشورهاى‬
‫متحد دادن‬
‫‪feign‬‬ ‫وانمود کردن ‪ ،‬بخود بستن ‪ ،‬جعل کردن‬

‫‪feint‬‬ ‫فريفتن با حرکت دروغين ‪ ،‬حرکت از ميله باال به ميله پايين ‪ ،‬نوعى درو در خرک ‪،‬‬
‫حمله ظاهرى يا دروغين ‪ ،‬ظاهرسازى کردن در عمليات ‪ ،‬تظاهر به عمليات ‪،‬‬
‫تظاهرات ‪ ،‬حرکت فريبنده ‪ ،‬نمايش دروغى ‪ ،‬تظاهر ‪ ،‬فريب ‪( ،‬علوم نظامى) حمله‬
‫خدعه اميز ‪ ،‬وانمود کردن‬
‫‪feint‬‬ ‫فريفتن با حرکت دروغين ‪ ،‬حرکت از ميله باال به ميله پايين ‪ ،‬نوعى درو در خرک ‪،‬‬
‫حمله ظاهرى يا دروغين ‪ ،‬ظاهرسازى کردن در عمليات ‪ ،‬تظاهر به عمليات ‪،‬‬
‫تظاهرات ‪ ،‬حرکت فريبنده ‪ ،‬نمايش دروغى ‪ ،‬تظاهر ‪ ،‬فريب ‪( ،‬علوم نظامى) حمله‬
‫خدعه اميز ‪ ،‬وانمود کردن‬
‫‪felicitate‬‬ ‫تبريک و تهنيت گفتن ‪ ،‬مبارک باد گفتن‬

‫‪felicitous‬‬ ‫تبريک وتهنيت گفتن ‪ ،‬مبارک باد گفتن‬

‫‪felicity‬‬ ‫درخور ‪ ،‬اليق ‪ ،‬مناسب ‪ ،‬مقتضى ‪ ،‬سعيد‬

‫‪fell‬‬ ‫انداختن‪ ،‬قطع کردن‪ ،‬بريدن وانداختن‪ ،‬بزمين زدن‪ ،‬مهيب‪ ،‬بيداد گر‪ ،‬سنگدل‬

‫‪felon‬‬ ‫تبهکار ‪ ،‬بزهکار ‪ ،‬گناهکار ‪ ،‬جانى ‪ ،‬جنايت کار‬

‫‪felonious‬‬ ‫جنايت اميز ‪ ،‬بزهکارانه ‪ ،‬تبه کارانه‬

‫‪felony‬‬ ‫جرم جنائى ‪ ،‬بزه ‪ ،‬تبه کارى ‪ ،‬جنايت ‪ ،‬بدکارى ‪ ،‬خيانت ‪ ،‬شرارت‬

‫‪feminine‬‬ ‫مربوط به جنس زن ‪ ،‬مونث ‪ ،‬مادين ‪ ،‬زنان‬

‫‪femur‬‬ ‫استخوان ران ‪ ،‬فخذ ‪ ،‬ران حشره‬

‫‪feral‬‬ ‫حيوان شکارى ‪ ،‬وحشى ‪ ،‬مهلک ‪ ،‬وابسته به تشييع جنازه ‪ ،‬کفن و دفنى‬

‫‪ferment‬‬ ‫ترش شدن ‪ ،‬مخمرشدن ‪ ،‬ور امدن ‪( ،‬مجازى) برانگيزاندن ‪ ،‬تهييج کردن ‪ ،‬ماده‬
‫تخمير ‪ ،‬مايه ‪ ،‬جوش ‪ ،‬خروش ‪ ،‬اضطراب‬
‫‪fernery‬‬ ‫سرخسستان ‪ ،‬کرف زار‬

‫‪ferocious‬‬ ‫وحشى ‪ ،‬سبع‬

‫‪ferocity‬‬ ‫درنده خويى ‪ ،‬وحشى گرى ‪ ،‬سبعيت ‪ ،‬ستمگرى‬

‫‪145‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪ferret‬‬ ‫هواپيما يا کشتى يا خودرويى که مخصوص کشف و تعيين محل و ثبت و تجزيه و‬
‫تحليل تشعشعات الکترومغناطيسى و رادار دشمن تهيه شده باشند ‪ ،‬موش خرما ‪،‬‬
‫راسو ‪( ،‬مجازى) ادم کنجکاو ‪ ،‬کنجکاوى کردن ‪ ،‬کاوش ‪ ،‬گريزاندن(با ‪ away‬يا)‬
‫‪out‬‬
‫‪fertile‬‬ ‫حاصلخيز ‪ ،‬پرثمر ‪ ،‬بارور ‪ ،‬برومند ‪ ،‬پربرکت‬

‫‪fertilize‬‬ ‫بارور کردن ‪ ،‬حاصلخيز کردن ‪ ،‬لقاح کردن ‪ ،‬کود دادن‬

‫‪fervent‬‬ ‫با حرارت ‪ ،‬باحميت ‪ ،‬پرشور وشعف ‪ ،‬ملتهب‬

‫‪fervid‬‬ ‫سوزان ‪ ،‬مشتاق‬

‫‪fervor‬‬ ‫حرارت شديد ‪ ،‬اشتياق شديد ‪ ،‬گرمى ‪ ،‬التهاب‬

‫‪fervour‬‬ ‫حرارت شديد ‪ ،‬اشتياق شديد ‪ ،‬گرمى ‪ ،‬التهاب‬

‫‪festal‬‬ ‫عيدى ‪ ،‬جشنى ‪ ،‬وابسته به عيد ‪ ،‬خوش‬

‫‪fester‬‬ ‫فساد ‪ ،‬چرک کردن ‪ ،‬گنديدن‬

‫‪festive‬‬ ‫بزمى ‪ ،‬جشنى ‪ ،‬شاد‬

‫‪fete‬‬ ‫عيد ‪ ،‬سرور ‪ ،‬جشن گرفتن‬

‫‪fetid‬‬ ‫گنديده ‪ ،‬بدبو ‪ ،‬متعفن ‪ ،‬داراى بوى زننده ‪ ،‬گند دهان‬

‫‪fetish‬‬ ‫يادگار‪ ،‬طلسم ‪ ،‬اشياء ياموجوداتى که بعقيده اقوام وحشى داراى روح بوده و‬
‫موردپرستش قرارمى گرفتند ‪ ،‬بت ‪ ،‬صنم ‪ ،‬خرافات‬
‫‪fetter‬‬ ‫بخو ‪ ،‬پابند ‪( ،‬مجازى) قيد ‪ ،‬مانع ‪ ،‬مقيد کردن ‪ ،‬در زير غل وزنجير اوردن‬

‫‪fetus‬‬ ‫جنين ‪ ،‬رويان‬

‫‪feudal‬‬ ‫اقطاعدار ‪ ،‬تيولدار ‪ ،‬تيول گراى ‪ ،‬تيولى ‪ ،‬ملوک الطوايفى ‪ ،‬وابسته به تيول ‪ ،‬فئودال‬

‫‪feudalism‬‬ ‫سيستم تيولدارى ‪ ،‬سيستم اقطاعدارى اصول ملوک الطوايفى ‪ ،‬نظام زميندارى ‪ ،‬تيول‬
‫گرايى ‪ ،‬فئوداليسم ‪ ،‬ملوک الطوايفى‬
‫‪feverish‬‬ ‫تب دار ‪ ،‬بيقرار‬

‫‪fez‬‬ ‫فينه ‪ ،‬کاله قرمز منگوله دار ‪ ،‬فس‬

‫‪fiasco‬‬ ‫شکست مفتضحانه ‪ ،‬ناکامى ‪ ،‬بطرى شراب‬

‫‪fiat‬‬ ‫حکم ‪ ،‬اجازه ‪ ،‬رخصت ‪ ،‬حکمى ‪ ،‬امرى‬

‫‪fibula‬‬ ‫استخوان نازک نى ‪ ،‬قصبه صغرى ‪ ،‬ساق کوچک‬

‫‪146‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪fickle‬‬ ‫متلون ‪ ،‬دمدمى ‪ ،‬بى ثبات ‪ ،‬بى وفا‬

‫‪fictitious‬‬ ‫مجعول ‪ ،‬جعلى ‪ ،‬ساختگى ‪ ،‬موهوم‬

‫‪fidelity‬‬ ‫درستى ‪ ،‬وفادارى ‪ ،‬راستى ‪ ،‬صداقت‬

‫‪fidget‬‬ ‫بى ارامى ‪ ،‬بى قرارى ‪ ،‬بخودپيچى ‪ ،‬لول خورى ‪ ،‬بى قرار بودن ‪ ،‬ناراحت بودن‬

‫‪fiducial‬‬ ‫امانتى ‪ ،‬اعتمادى ‪ ،‬معتمد ‪( ،‬نجوم) ثابت ‪ ،‬وابسته به امين ترکه‬

‫‪fief‬‬ ‫تيول ‪ ،‬ملک‬

‫‪fight‬‬ ‫مبارزه ‪ ،‬نبرد ‪ ،‬کارزار ‪ ،‬پيکار ‪ ،‬زد وخورد ‪ ،‬جنگ کردن ‪ ،‬نزاع کردن ‪ ،‬جنگيدن‬

‫‪figment‬‬ ‫خيال ‪ ،‬وهم ‪ ،‬سخن جعلى ‪ ،‬اختراع ‪ ،‬افسانه‬

‫‪figurative‬‬ ‫مجازى ‪ ،‬تمثيلى ‪ ،‬رمزى ‪ ،‬کنايه اى ‪ ،‬تصويرى ‪ ،‬تلويحى‬

‫‪figure‬‬ ‫نگاره ‪ ،‬هيکل ‪ ،‬پيکره ‪ ،‬تنديس ‪ ،‬شکل ‪ ،‬صورت ‪ ،‬شخص ‪ ،‬نقش ‪ ،‬رقم ‪ ،‬عدد ‪،‬‬
‫کشيدن ‪ ،‬تصوير کردن ‪ ،‬مجسم کردن ‪ ،‬حساب کردن ‪ ،‬شمردن ‪ ،‬پيکر‬
‫‪figurehead‬‬ ‫رئيس پوشالى ‪ ،‬رئيس بى نفوذ ‪ ،‬دست نشانده‬

‫‪figurine‬‬ ‫پيکره کوچک اندام ‪ ،‬پيکر کوچک ‪ ،‬مجسمه سفالين رنگى‬

‫‪Fiji‬‬ ‫فيجي‬

‫‪Fijian‬‬ ‫اهل فيجي‬

‫‪filament‬‬ ‫رشته‪ ،‬تار‪ ،‬ليف‪ ،‬ميلهاي‪ ،‬ميله‬

‫‪filch‬‬ ‫کش رفتن ‪ ،‬بچابکى دزديدن ‪ ،‬دزديدن ‪ ،‬دزدى‬

‫‪filial‬‬ ‫فرزندى ‪ ،‬شعبه ‪ ،‬درخورفرزند‬

‫‪filibuster‬‬ ‫آمريکايى) کسى که قانونگذارى مجلس را با اطاله کالم و وسايل ديگر بتاخير مى‬
‫اندازد‬
‫‪filigree‬‬ ‫تزئيناتى بشکل ذرات ريز يا دانه هاى تسبيح که امروزه بصورت سيم هاى ريز طال‬
‫ونقره و يا مسى در اطراف االت زرين وسيمين ساخته مى شود ‪ ،‬مليله دوزى کردن‬
‫‪filing‬‬ ‫سوهان کارى ‪ ،‬ضبط ‪ ،‬بايگانى ‪ ،‬سيخ زنى ‪ ،‬براده‬

‫‪filthy‬‬ ‫چرکين ‪ ،‬کثيف ‪ ،‬پليد‬

‫‪finale‬‬ ‫بخش اخر ‪( ،‬موسيقى) اهنگ نهايى ‪ ،‬اخر ‪ ،‬عاقبت‬

‫‪finality‬‬ ‫اعتقاد بعلت نهايى در گيتى ‪ ،‬قطعيت ‪ ،‬پايان‬

‫‪finally‬‬ ‫باالخره ‪ ،‬عاقبت ‪ ،‬سرانجام‬

‫‪147‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪financial‬‬ ‫مالى‬

‫‪financier‬‬ ‫کارشناس علم ماليه ‪ ،‬تامين اعتبار کننده ‪ ،‬متخصص مالى ‪ ،‬سرمايه دار ‪ ،‬سرمايه‬
‫گذار‬
‫‪finery‬‬ ‫ارايش ‪ ،‬زر و زيور ‪ ،‬جامه پر زرق و برق ‪ ،‬کارخانه تصفيه فلزات‬

‫‪finesse‬‬ ‫ظرافت ‪ ،‬نکته بينى ‪ ،‬دقت ‪ ،‬زيرکى بکار بردن‬

‫‪finger‬‬ ‫باندازه يک انگشت ‪ ،‬ميله برامدگى ‪ ،‬زبانه ‪ ،‬انگشت زدن ‪ ،‬دست زدن (به)‬

‫‪fingernail‬‬ ‫ناخن‬

‫‪fingerprint‬‬ ‫اثر انگشت ‪ ،‬انگشت نگارى کردن‬

‫‪finicky‬‬ ‫ايراد گير‬

‫‪finite‬‬ ‫کراندار (محدود) ‪ ،‬متناهى ‪ ،‬محدود‬

‫‪Finland‬‬ ‫فنالند‬

‫‪Finnish‬‬ ‫فنالندي‬

‫‪firebrand‬‬ ‫نيمسوز ‪ ،‬اتش پاره ‪ ،‬ادم فتنه انگيز‬

‫‪fiscal‬‬ ‫مربوط به مالى يا ماليه ‪ ،‬مالى ‪ ،‬مالياتى ‪ ،‬محاسباتى‬

‫‪fishmonger‬‬ ‫ماهى فروش‬

‫‪fission‬‬ ‫شکافت ‪ ،‬عمل تجزيه اتمى ‪ ،‬تجزيه ‪ ،‬شکافتن ‪ ،‬انشقاق ‪ ،‬شکستن هسته اتمى‬

‫‪fissure‬‬ ‫ترک ‪ ،‬شکاف‬

‫‪fist‬‬ ‫مشت کردن توپ ‪ ،‬مشت زدن ‪ ،‬بامشت گرفتن ‪ ،‬کوشش ‪ ،‬کار‬

‫‪fitful‬‬ ‫حمله اى ‪ ،‬غشى ‪ ،‬متغير ‪ ،‬هوس پرست ‪ ،‬دمدمى‬

‫‪fixture‬‬ ‫چفت و بست ‪ ،‬ادوات ‪ ،‬منضمات ملک طلق ‪ ،‬چيز ثابت ‪( ،‬درجمع) اثاثه ثابت ‪ ،‬لوازم‬
‫نصب کردنى‬
‫‪fizzle‬‬ ‫فش فش ‪ ،‬زرزر ‪ ،‬وزوز (صداى هيزم تر هنگام سوختن) ‪ ،‬کوشش مذبوحانه ‪ ،‬شکست‬
‫‪ ،‬زه زدن‬
‫‪flaccid‬‬ ‫سست ‪ ،‬شل وول ‪ ،‬چروک شده ‪ ،‬اويخته‬

‫‪flag‬‬ ‫خسته شدن دونده در اخر مسابقه ‪ ،‬پرچم افراشتن ‪ ،‬بيرق ‪ ،‬علم ‪ ،‬دم انبوه وپشمالوى‬
‫سگ ‪ ،‬زنبق ‪ ،‬برگ شمشيرى ‪ ،‬جاده سنگ فرش ‪ ،‬پرچم دار کردن ‪ ،‬پرچم زدن به ‪،‬‬
‫باپرچم عالمت دادن ‪ ،‬سنگفرش کردن ‪ ،‬پايين افتادن ‪ ،‬سست شدن ‪ ،‬از پا افتادن ‪،‬‬
‫پژمرده کردن‬

‫‪148‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪flag-officer‬‬ ‫امير ‪ ،‬ا فسر پرچم ‪ ،‬افسر پرچمدار ‪ ،‬افسر دريايى ‪ ،‬درياساالر ‪ ،‬دريادار ‪ ،‬دريابان‬

‫‪flagrant‬‬ ‫اشکار ‪ ،‬برمال ‪ ،‬انگشت نما ‪ ،‬رسوا ‪ ،‬وقيح ‪ ،‬زشت‬

‫‪flail‬‬ ‫الت نوسانى هر چيزى ‪ ،‬گندم کوب ‪ ،‬کوبيدن ‪ ،‬شالق زدن ‪ ،‬خرمن کوب‬

‫‪flair‬‬ ‫شامه سگ ‪ ،‬بويايى ‪( ،‬مجا) قوه تشخيص ‪ ،‬فراست ‪ ،‬استعداد ‪ ،‬خصيصه‬

‫‪flamboyant‬‬ ‫شعله دار ‪ ،‬زرق و برق دار ‪ ،‬وابسته به مکتب معمارى گوتيگ ‪ ،‬شعله مانند‬

‫‪flammable‬‬ ‫قابل اشتعال ‪ ،‬قابل سوختن ‪ ،‬اتشگير‬

‫‪flatulence‬‬ ‫بادشکم ‪ ،‬نفخ شکم ‪( ،‬مجازى) باد ‪ ،‬الف ‪ ،‬طمطراق‬

‫‪flatulency‬‬ ‫بادشکم ‪ ،‬نفخ‬

‫‪flaunt‬‬ ‫به رخ کشيدن ‪ ،‬باليدن ‪ ،‬خراميدن ‪ ،‬جوالن دادن ‪ ،‬خودنمايى ‪ ،‬جلوه‬

‫‪flax‬‬ ‫بذرک ‪ ،‬درخت کتان ‪ ،‬الياف کتان ‪ ،‬پارچه کتان‬

‫‪flay‬‬ ‫پوست کندن از ‪ ،‬سخت انتقاد کردن‬

‫‪fleck‬‬ ‫رگه رگه کردن ‪ ،‬خط خط کردن ‪ ،‬نقطه نقطه کردن ‪ ،‬نقطه ‪ ،‬خال ‪ ،‬رگه ‪ ،‬راه راه ‪،‬‬
‫برفک‬
‫‪flection‬‬ ‫خميدگى ‪ ،‬کجى ‪ ،‬خم سازى ‪ ،‬انحناء ‪ ،‬تصريف‬

‫‪fledgling‬‬ ‫جوجه تازه پر وبال دراورده ‪ ،‬نوچه‬

‫‪fleece‬‬ ‫پشم گوسفند وجانوران ديگر ‪ ،‬پارچه خوابدار ‪ ،‬خواب پارچه ‪ ،‬پشم چيدن از ‪،‬‬
‫چاپيدن ‪ ،‬گوش بريدن ‪ ،‬سروکيسه کرد ن‬
‫‪fleeting‬‬ ‫زودگذر ‪ ،‬فانى ‪ ،‬سريع الزوال‬

‫‪flesh‬‬ ‫گوشت ‪ ،‬مغز ميوه ‪ ،‬جسم ‪ ،‬شهوت ‪ ،‬جسمانيت ‪ ،‬حيوانيت ‪ ،‬بشر ‪ ،‬دربدن فرو کردن‬

‫‪flexibility‬‬ ‫حالت گير ‪ ،‬خم شو ‪ ،‬تاشو ‪ ،‬نرم ‪ ،‬خم پذيرى ‪ ،‬قابليت خم شدن ‪ ،‬انعطاف پذيرى ‪،‬‬
‫قابليت انعطاف ‪ ،‬خمش‬
‫‪flexible‬‬ ‫خمش پذير ‪ ،‬انعطاف پذير ‪ ،‬خم شو ‪ ،‬تاشو ‪ ،‬نرم ‪ ،‬قابل انعطاف ‪ ،‬قابل تغيير‬

‫‪flexion‬‬ ‫خميدگى ‪ ،‬انحناء‬

‫‪flick‬‬ ‫ضربه سريع با چرخش مچ ‪ ،‬ضربت اهسته و سبک با شالق ‪ ،‬تکان ناگهانى ‪ ،‬تلنگر ‪،‬‬
‫تکان دادن ‪ ،‬بريدن ‪ ،‬قطع کردن‬
‫‪flight‬‬ ‫مانع در دو (اسب دوانى) ‪ ،‬مانع ‪ ،‬هواپيما ‪ ،‬رسد هوايى ‪ ،‬مسير پرواز ‪ ،‬مهاجرت‬
‫(مرغان يا حشرات) ‪ ،‬عزيمت ‪ ،‬گريز ‪ ،‬پرواز کردن ‪ ،‬فرارکردن ‪ ،‬کوچ کردن ‪ ،‬يک‬
‫رشته پلکان ‪ ،‬سلسله‬

‫‪149‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪flimsy‬‬ ‫سست ‪ ،‬بى دوام ‪ ،‬شل و ول ‪ ،‬ناک‬

‫‪flinch‬‬ ‫شانه خالى کردن ‪ ،‬بخود پيچيدن ‪ ،‬دريع داشتن ‪ ،‬مضايقه کردن ‪ ،‬مضايقه ‪ ،‬امساک‬

‫‪flippant‬‬ ‫پرحرف ‪ ،‬گستاخ‬

‫‪flit‬‬ ‫تندرفتن ‪ ،‬نقل مکان کردن‬

‫‪floe‬‬ ‫تخته يخ شناور‬

‫‪flora‬‬ ‫فلور ‪ ،‬کليه گياهان يک سرزمين ‪ ،‬گياه نامه ‪ ،‬الهه گل ‪ ،‬گيا‬

‫‪floral‬‬ ‫گلدار‬

‫‪florid‬‬ ‫پوشيده از گل ‪ ،‬پرگل ‪ ،‬سليس وشيوا ‪ ،‬گلگون‬

‫‪florist‬‬ ‫گفلروش ‪ ،‬گلکار‬

‫‪flotsam‬‬ ‫کاالي آب آورده‪ ،‬آب آورد‬

‫‪flounder‬‬ ‫نوعى ماهى پهن ‪ ،‬لغزش ‪ ،‬اشتباه ‪ ،‬درگل تقال کردن ‪ ،‬بال بال زدن ‪ ،‬دست وپاکردن‬

‫‪flourish‬‬ ‫تزئينات نگارشى ‪ ،‬جلوه ‪ ،‬رشد کردن ‪ ،‬نشو ونما کردن ‪ ،‬پيشرفت کردن ‪ ،‬زينت کارى‬
‫کردن ‪ ،‬شکفتن ‪ ،‬برومند شدن ‪ ،‬اباد شدن ‪ ،‬گل کردن‬
‫‪flout‬‬ ‫اهانت کردن ‪ ،‬بى احترامى کردن (با ‪ ، )at‬دست انداختن ‪ ،‬استهزاء کردن ‪ ،‬اهانت يا‬
‫بى احترامى کردن ‪ ،‬مسخره ‪ ،‬توهين‬
‫‪flu‬‬ ‫پزشکى) انفلوانزا‬

‫‪fluctuate‬‬ ‫نوسان داشتن ‪ ،‬نوسان کردن ‪ ،‬باال و پايين رفتن ‪ ،‬ثابت نبودن ‪ ،‬موج زدن ‪ ،‬بى ثبات‬
‫بودن‬
‫‪fluctuation‬‬ ‫افت و خيز ‪ ،‬ترقى و تنزل ‪ ،‬ترقى و تنزيل ‪ ،‬نوسان ‪ ،‬تغيير‬

‫‪flue‬‬ ‫گربه رو ‪ ،‬تنوره ‪ ،‬دودکش ‪ ،‬لوله اب گرم ‪ ،‬لوله بخار ‪ ،‬انفلوانزا‬

‫‪fluency‬‬ ‫روانى ‪ ،‬سالست‬

‫‪fluent‬‬ ‫روان ‪ ،‬سليس ‪ ،‬فصيح‬

‫‪flugel‬‬ ‫بال ‪ ,‬پره ‪ ,‬قسمتي از يک بخش يا ناحيه ‪( ,‬نظ‪ ).‬گروه هوايي ‪ ,‬هر چيزي که هوا را‬
‫برهم ميزند(مثل بال)‪ ,‬بال مانند‪ ,‬زاءده حبابي ‪ ,‬جناح ‪ ,‬پره ‪ ,‬زاءده پره دار‪ ,‬طرف ‪,‬‬
‫شاخه ‪ ,‬شعبه ‪ ,‬دسته حزبي ‪ ,‬پرواز‪ ,‬پرش ‪ ,‬بالدار کردن ‪ ,‬پردارکردن ‪ ,‬پيمودن‬
‫‪fluke‬‬ ‫قالب لنگر ‪ ،‬زمين گير ‪ ،‬انتهاى دم نهنگ ‪ ،‬يکنوع ماهى پهن ‪ ،‬داراى دو انتهاى نوک‬
‫تيز ‪ ،‬اصابت اتفاق ‪ ،‬اتفاق ‪ ،‬طالع‬

‫‪150‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪fluster‬‬ ‫سراسيمه کردن ‪ ،‬گيج کردن ‪ ،‬گرم شدن کله (در اثر مشروب) ‪ ،‬دست پاچه کردن ‪،‬‬
‫عصبانى کردن ‪ ،‬اشفتن ‪ ،‬مضطرب کردن ‪ ،‬سراسيمگى ‪ ،‬دست پاچگى‬
‫‪fluted‬‬ ‫خياره دار‬

‫‪fluvial‬‬ ‫رودخانه اى ‪ ،‬نهرى ‪ ،‬زيست کننده در رودخانه‬

‫‪flux‬‬ ‫تراوش ‪ ،‬فلوى الکتريکى ‪ ،‬فلوى مغناطيسى شار الکتريکى يا مغناطيسى ‪ ،‬ماده‬
‫گدازاور ‪ ،‬تغييرات پى در پى ‪ ،‬روان ساز ‪ ،‬سيالن ‪ ،‬سيل ‪ ،‬سرعت جريان ‪ ،‬گداختگى ‪،‬‬
‫گداز ‪ ،‬تغييرات پى درپى ‪ ،‬اسهال ‪ ،‬خون ريزش ‪ ،‬جارى شدن ‪ ،‬گداختن ‪ ،‬اب کردن ‪،‬‬
‫شار‬
‫‪fodder‬‬ ‫عليق ‪ ،‬علوفه دادن ‪ ،‬غذا دادن‬

‫‪foetal‬‬ ‫جنينى ‪ ،‬رويانى‬

‫‪foetus‬‬ ‫جنين بيش از هشت هفته ‪)= foetal , fetal( ،‬‬

‫‪fog‬‬ ‫قسمت مات عکس ‪ ،‬قسمت تيره عکس ‪ ،‬تيرگى ‪ ،‬ابهام ‪ ،‬تيره کردن ‪ ،‬مه گرفتن ‪ ،‬مه‬
‫الود بودن‬
‫‪foggy‬‬ ‫مات ‪ ،‬مانند مه ‪ ،‬مه الود ‪ ،‬تيره وتار‬

‫‪foible‬‬ ‫نقطه ضعف ‪ ،‬صعف اخالقى ‪ ،‬ضعف ‪ ،‬تيغه شمشير‬

‫‪foil‬‬ ‫مسابقه شمشيربازى فويل ‪ ،‬جاى نگين ‪ ،‬تراشه ‪ ،‬ته چک ‪ ،‬سوش ‪ ،‬فلز ورق شده ‪،‬‬
‫سيماب پشت اينه ‪ ،‬زرورق ‪ ،‬بى اثرکردن ‪ ،‬عقيم گذاردن ‪ ،‬خنثى کردن ‪ ،‬دفع کردن ‪،‬‬
‫فلز را ورقه کردن‬
‫‪foist‬‬ ‫چيزى را بجاى ديگرى جا زدن ‪ ،‬جيب برى کردن ‪ ،‬بقالب زدن (چيز تقلبى)‬

‫‪foliage‬‬ ‫برگ درختان ‪ ،‬شاخ و برگ‬

‫‪folio‬‬ ‫برگ ‪ ،‬صفحه ‪ ،‬دفتر يادداشت ‪ ،‬پوشه ياکارتن کاغذ ‪ ،‬کتاب ورق بزرگ‬

‫‪folklore‬‬ ‫رسوم اجدادى ‪ ،‬معتقدات واداب ورسوم قديمى واجدادى ‪ ،‬افسانه هاى قومى‬
‫واجدادى ‪ ،‬فولکلور‬
‫‪folk-lore‬‬ ‫مردم ‪ ،‬گروه ‪ ،‬قوم وخويش ‪ ،‬ملت‬

‫‪folly‬‬ ‫نابخردى ‪ ،‬ابلهى ‪ ،‬حماقت ‪ ،‬نادانى ‪ ،‬بيخردى ‪ ،‬قباحت‬

‫‪foment‬‬ ‫برانگيختن ‪ ،‬پروردن ‪ ،‬تحريک کردن‬

‫‪fondle‬‬ ‫نوازش کردن ‪ ،‬ناز و نياز کردن‬

‫‪foolery‬‬ ‫ابلهى ‪ ،‬حماقت ‪ ،‬کار ابلهانه ‪ ،‬مسخرگى‬

‫‪151‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪foolhardy‬‬ ‫بى پروا ‪ ،‬داراى تهور بى مورد‬

‫‪foot‬‬ ‫قسمت پايين چيزى ‪ ،‬پايين بادبان ‪ ،‬پا (ى بادبان) ‪ ،‬فوت (پا) ‪ ،‬قدم ‪ ،‬پاچه ‪ ،‬دامنه ‪،‬‬
‫فوت (مقياس طول انگليسى معادل ‪ 12‬اينچ) ‪ ،‬هجاى شعرى ‪ ،‬پايکوبى کردن ‪ ،‬پازدن‬
‫‪ ،‬پرداختن مخارج‬
‫‪foot-note‬‬ ‫پى نوشت ‪ ،‬پانوشت‬

‫‪fop‬‬ ‫ادم خودسازوجلف ‪ ،‬کج کاله ‪ ،‬ابله‬

‫‪foppery‬‬ ‫خودساى ‪ ،‬خودنمايى ‪ ،‬جلفى ‪ ،‬کارهاى جلف‬

‫‪foppish‬‬ ‫جلف ‪ ،‬خود نما‬

‫‪forage‬‬ ‫علوفه ‪ ،‬تالش وجستجو براى عليق ‪ ،‬غارت کردن ‪ ،‬پى علف گشتن ‪ ،‬کاوش کردن‬

‫‪foray‬‬ ‫غنيمت ‪ ،‬پيشتاز لشگر ‪ ،‬گروه يورتچى ‪ ،‬غارت ‪ ،‬تاخت وتاز کردن ‪ ،‬تاراج ‪ ،‬تهاجم‬
‫کردن ‪ ،‬بيغما بردن ‪ ،‬چپاول کردن ‪ ،‬حمله‬
‫‪forbear‬‬ ‫معموال بصورت جمع) نيا ‪ ،‬اجداد ‪ ،‬جد اعلى ‪ ،‬احتراز کردن ‪ ،‬امساک کردن ‪،‬‬
‫خوددارى کردن از ‪ ،‬صرف نظر کردن ‪ ،‬گذشتن از ‪ ،‬اجتناب کردن از ‪ ،‬گذشت کردن‬
‫‪forbearance‬‬ ‫خوددارى ‪ ،‬شکيبايى ‪ ،‬تحمل ‪ ،‬امساک ‪ ،‬مدارا‬

‫‪forbid‬‬ ‫قدغن کردن‪ ،‬منع کردن‪ ،‬بازداشتن‪ ،‬اجازه ندادن‬

‫‪forbode‬‬ ‫تفال بد زدن‬

‫‪forby‬‬ ‫نزديک ‪ ،‬از نزديک ‪ ،‬از پهلوى ‪ ،‬جز ‪ ،‬سواى ‪ ،‬بعالوه‬

‫‪forbye‬‬ ‫نزديک ‪ ،‬از نزديک ‪ ،‬از پهلوى ‪ ،‬جز ‪ ،‬سواى ‪ ،‬بعالوه‬

‫‪forcible‬‬ ‫قوى ‪ ،‬موثر ‪ ،‬شديد ‪ ،‬اجبارى‬

‫‪ford‬‬ ‫پاياب ‪ ،‬قسمت کم عمق رودخانه اى که جهت عبورحيوانات وانسان مناسب باشد ‪ ،‬به‬
‫اب زدن به گدار زدن‬
‫‪forearm‬‬ ‫ساعد ‪ ،‬بازو ‪ ،‬از پيش مسلح کردن ‪ ،‬قبال اماده کردن‬

‫‪forebears‬‬ ‫معموال بصورت جمع) نيا ‪ ،‬اجداد ‪ ،‬جد اعلى‬

‫‪forebode‬‬ ‫پيش گويى کردن ‪ ،‬تفال بد زدن ‪ ،‬قبال بدل کسى اثر کردن‬

‫‪foreboding‬‬ ‫شوم‬

‫‪forecast‬‬ ‫پيش بينى وضع هوا يا حوادث ‪ ،‬پيش بينى کردن ‪ ،‬از پيش اگاهى دادن ياحدى زدن‬

‫‪forecastle‬‬ ‫قسمت) ‪( ،‬دريا نوردى) قسمت جلو عرشه کشتى‬

‫‪152‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪foreclose‬‬ ‫فروختن وثيقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام ‪ ،‬مسدود کردن ‪ ،‬محروم کردن ‪ ،‬سلب‬
‫کردن‬
‫‪forecourt‬‬ ‫جلوخان‬

‫‪forefather‬‬ ‫نيا(نياکان) ‪ ،‬جد (اجداد) ‪ ،‬سلف ‪( ،‬اسالف)‬

‫‪forefend‬‬ ‫دفع کردن ‪ ،‬منع کردن ‪ ،‬ممانعت کردن ‪ ،‬حفظ کردن‬

‫‪forego‬‬ ‫پيش رفتن ‪ ،‬پيش از چيزى واقع شدن ‪ ،‬مقدم بودن بر‬

‫‪foreground‬‬ ‫پيش صحن ‪ ،‬پيش صحن ‪ ،‬پيش نما ‪ ،‬نزديک نما (در برابر دور نما) ‪ ،‬منظره جلو‬
‫عکس ‪ ،‬زمين جلو عمارت‬
‫‪forehead‬‬ ‫پيشانى‬

‫‪forehead‬‬ ‫پيشانى‬

‫‪foreign‬‬ ‫خارجه ‪ ،‬توقيف اموال مديون غايب ‪ ،‬بيگانه ‪ ،‬خارجى ‪ ،‬بيرونى ‪ ،‬ناجور ‪ ،‬نامناسب‬

‫‪foreigner‬‬ ‫بيگانه ‪ ،‬اجنبى ‪ ،‬غريبه‬

‫‪forejudge‬‬ ‫از پيش قضاوت کردن ‪ ،‬تبعيض قائل شدن‬

‫‪foreknowledge‬‬ ‫اگاهى از پيش ‪ ،‬علم غيب‬

‫‪foreman‬‬ ‫سرکارگر ‪ ،‬سرعمله ‪ ،‬مباشرت کردن‬

‫‪foremost‬‬ ‫بهترين ‪ ،‬پيش ترين ‪ ،‬جلوترين ‪ ،‬دردرجه نخست‬

‫‪forensic‬‬ ‫دادگاهى ‪ ،‬بحثى ‪ ،‬قانونى ‪ ،‬مربوط به سخنرانى ‪ ،‬جدلى‬

‫‪forensics‬‬ ‫دادگاهى ‪ ،‬بحثى ‪ ،‬قانونى ‪ ،‬مربوط به سخنرانى ‪ ،‬جدلى‬

‫‪foreordain‬‬ ‫از پيش مقرر کردن ‪ ،‬تقدير کردن‬

‫‪forepeak‬‬ ‫مخزن جلو و پايين کشتى‬

‫‪forerun‬‬ ‫پيش از کسى رفتن ‪ ،‬پيشرو بودن‬

‫‪foresail‬‬ ‫بادبان عمده دگل جلو کشتى ‪ ،‬بادبان پايين‬

‫‪foresee‬‬ ‫قبال تهيه ديدن ‪ ،‬پيش بينى کردن ‪ ،‬از پيش دانستن‬

‫‪foreshadow‬‬ ‫از پيش خبر دادن ‪ ،‬از پيش حاکى بودن از‬

‫‪foreshore‬‬ ‫موج شکن ‪ ،‬کنار دريا‬

‫‪foresight‬‬ ‫مگسک تفنگ ‪ ،‬پيش بينى ‪ ،‬دور انديشى ‪ ،‬مال انديشى ‪ ،‬بصيرت‬

‫‪153‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪forestall‬‬ ‫پيش دستى کردن بر ‪ ،‬پيش جستن بر ‪ ،‬پيش افتادن ‪ ،‬ممانعت کردن ‪ ،‬کمين ‪،‬‬
‫کمينگاه‬
‫‪foretell‬‬ ‫پيشگويى کردن ‪ ،‬ازپيش اگاهى دادن ‪ ،‬از پيش خبر دادن ‪ ،‬نبوت کردن‬

‫‪forethought‬‬ ‫دور انديشى ‪ ،‬مال انديشى ‪ ،‬احتياط ‪ ،‬انديشه قبلى‬

‫‪forfeit‬‬ ‫جريمه کردن ‪ ،‬محروميت ‪ ،‬ضبط کردن ‪ ،‬بطور جريمه يا تاوان گرفتن ‪ ،‬فقدان ‪ ،‬زيان‬
‫‪ ،‬ضبط شده ‪ ،‬خطا کردن ‪ ،‬جريمه دادن ‪ ،‬هدر کردن‬
‫‪forfend‬‬ ‫دفع کردن ‪ ،‬منع کردن ‪ ،‬ممانعت کردن ‪ ،‬حفظ کردن‬

‫‪forge‬‬ ‫بر سندان کوفتن ‪ ،‬تراشيدن ‪ ،‬کوره اهنگرى ‪ ،‬دمگاه ‪ ،‬کوره قالگرى ‪ ،‬تهيه جنس‬
‫قالبى ‪ ،‬جعل کردن ‪ ،‬اسناد ساختگى ساختن ‪ ،‬اهنگرى کردن ‪ ،‬کوبيدن ‪ ،‬جلو رفتن‬
‫‪forgery‬‬ ‫صورت سازى ‪ ،‬سند سازى ‪ ،‬جعل اسناد ‪ ،‬امضاء سازى ‪ ،‬سند جعلى‬

‫‪forgo‬‬ ‫چشم پوشيدن از ‪ ،‬صرفنظر کردن از ‪ ،‬رها کردن‬

‫‪forlorn‬‬ ‫سرگردان ‪ ،‬بيچاره ‪ ،‬درمانده ‪ ،‬بى کس ‪ ،‬متروک‬

‫‪formality‬‬ ‫رسميت ‪ ،‬تشريفات ‪ ،‬رعايت اداب ورسوم‬

‫‪formation‬‬ ‫صورت بندى ‪ ،‬فرم ‪ ،‬زيرگاه ‪ ،‬ارايش جنگى ‪ ،‬ارايش يکان ترتيب نيرو ‪ ،‬سازمان دادن‬
‫نيرو تشکيل دادن ‪ ،‬شکل گيرى ‪ ،‬تکوين ‪ ،‬ارايش ‪ ،‬شکل ‪ ،‬ساختمان ‪ ،‬تشکيالت ‪،‬‬
‫احداث ‪ ،‬صف ارايى ‪ ،‬تشکيل ‪ ،‬رشد ‪ ،‬ترتيب قرارگرفتن‬
‫‪formidable‬‬ ‫ترسناک ‪ ،‬سخت ‪ ،‬دشوار ‪ ،‬نيرومند ‪ ،‬قوى ‪ ،‬سهمگين‬

‫‪formula‬‬ ‫فرمول ‪ ،‬دستور ‪ ،‬قاعده رمزى ‪ ،‬ورد‬

‫‪forsake‬‬ ‫ول کردن ‪ ،‬ترک ‪ ،‬رها کردن ‪ ،‬انکار کردن‬

‫‪forswear‬‬ ‫سوگند دروغ خوردن ‪ ،‬باسوگند انکار کردن ‪ ،‬انکار کردن‬

‫‪forte‬‬ ‫هنر ‪ ،‬جنبه قوى ‪ ،‬لبه تيز شمشير ‪( ،‬موسيقى) بلند ‪ ،‬موسيقى بلند‬

‫‪forth‬‬ ‫نوعى برنامه نويسى جهت استفاده در برنامه نويسى وظيفه اى ‪ ،‬از حاال ‪ ،‬دور از مکان‬
‫اصلى ‪ ،‬جلو ‪ ،‬پيش ‪ ،‬پس ‪ ،‬اين کلمه بصورت پيشوند نيز بامعانى فوق بکارميرود ‪،‬‬
‫تمام کردن ‪ ،‬بيرون از ‪ ،‬مسير ازاد‬
‫‪forthright‬‬ ‫رک ‪ ،‬سرراست ‪ ،‬مستقيما ‪ ،‬بيمحابا ‪ ،‬بيدرنگ‬

‫‪fortify‬‬ ‫مستحکم کردن ‪ ،‬داراى استحکامات کردن ‪ ،‬تقويت کردن ‪ ،‬نيرومند کردن‬

‫‪fortitude‬‬ ‫پايمردى ‪ ،‬شهامت اخالقى ‪ ،‬شکيبايى ‪ ،‬بردبارى ‪ ،‬ثبات‬

‫‪fortuitous‬‬ ‫اتفاقى ‪ ،‬شانسى‬

‫‪154‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪forum‬‬ ‫روم باستان) ميدان ‪ ،‬بازار ‪ ،‬محل اجتماع عموم ‪ ،‬دادگاه ‪ ،‬محکمه ‪ ،‬ديوانخانه‬

‫‪forward‬‬ ‫سلف ‪ ،‬مهاجم ‪ ،‬فوروارد ‪ ،‬فرمان پيش ‪ ،‬پيش ‪ ،‬ببعد ‪ ،‬جلوى ‪ ،‬گستاخ ‪ ،‬جسور ‪،‬‬
‫فرستادن ‪ ،‬رساندن ‪ ،‬جلوانداختن ‪( ،‬فوتبال)بازى کن رديف جلو ‪ ،‬به جلو ‪ ،‬ارسال‬
‫کردن‬
‫‪foster‬‬ ‫رضاعى ‪ ،‬نسل ‪ ،‬بچه سر راهى ‪ ،‬پرستار ‪ ،‬دايه ‪ ،‬غذا دادن ‪ ،‬شير دادن ‪ ،‬پرورش دادن‬

‫‪founder‬‬ ‫از پا افتادن ‪ ،‬لنگ شدن ‪ ،‬فرو ريختن ‪ ،‬غرق کردن (کشتى) ‪ ،‬فرورفتن ‪ ،‬برپا کننده ‪،‬‬
‫موسس ‪ ،‬بنيان گذار ‪ ،‬ريخته گر ‪ ،‬قالبگير‬
‫‪foursome‬‬ ‫مسابقه بين دو تيم دو نفره گلف ‪ ،‬چهارتايى (در بازى) ‪ ، golf‬بازى گلف چهار نفرى‬

‫‪fourth‬‬ ‫چهارمين ‪ ،‬چهارم ‪ ،‬چهاريک ‪ ،‬ربع‬

‫‪fracas‬‬ ‫قيل وقال ‪ ،‬مزاحمت ‪ ،‬زد و خورد ‪ ،‬بلوا‬

‫‪fractious‬‬ ‫بدخو ‪ ،‬کج خلق ‪ ،‬ننر ‪ ،‬متمرد ‪ ،‬زود رنج‬

‫‪fracture‬‬ ‫خرد کردن ‪ ،‬انکسار ‪ ،‬شکست ‪ ،‬ترک ‪ ،‬شکاف ‪ ،‬شکستن ‪ ،‬شکافتن ‪ ،‬گسيختن ‪،‬‬
‫شکستگي(استخوان)‬
‫‪fragile‬‬ ‫شکننده ‪ ،‬ترد ‪ ،‬نازک ‪ ،‬لطيف ‪ ،‬زودشکن ‪ ،‬ضعيف‬

‫‪frail‬‬ ‫نازک ‪ ،‬نحيف ‪ ،‬شکننده ‪ ،‬زودگذر ‪ ،‬سست در برابر وسوسه شيطانى ‪ ،‬گول خور ‪ ،‬بى‬
‫مايه‬
‫‪frailty‬‬ ‫سستى ‪ ،‬ضعف اخالق ‪ ،‬نحيفى ‪ ،‬خطايى که ناشى ازضعف اخالقى باشد ‪ ،‬بيمايگى ‪،‬‬
‫نااستوارى‬
‫‪France‬‬ ‫فرانسه‬

‫‪franchise‬‬ ‫معافيت ‪ ،‬مصونيت ‪ ،‬ازادى ‪ ،‬حق انتخاب امتياز ‪ ،‬حق مخصوص ‪ ،‬امتياز ‪ ،‬حق انتخاب‬
‫‪ ،‬ازاد کردن ‪ ،‬حق راى دادن‬
‫‪Frankfurt‬‬ ‫فرانکفورت‬

‫‪frankincense‬‬ ‫کندر ‪ ،‬بوته کندر ‪ ،‬درخت کندر سرخ ‪ ،‬کندر هندى ‪ ،‬درخت مرمکى‬

‫‪frantic‬‬ ‫بى عقل ‪ ،‬اتشى ‪ ،‬عصبانى ‪ ،‬از کوره در رفته‬

‫‪frantic‬‬ ‫بى عقل ‪ ،‬اتشى ‪ ،‬عصبانى ‪ ،‬از کوره در رفته‬

‫‪fraternal‬‬ ‫دوستانه ‪ ،‬برادرانه ‪ ،‬برادر وار ‪ ،‬ائتالفى ‪ ،‬اتحادى‬

‫‪fraternize‬‬ ‫دوست بودن ‪ ،‬برادرى کردن ‪ ،‬متفق ساختن ‪ ،‬برادرى دادن‬

‫‪fraudulence‬‬ ‫کاله بردارى‬

‫‪155‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪fraudulent‬‬ ‫شياد ‪ ،‬کالهبردار ‪ ،‬متقلب ‪ ،‬کاله بردار ‪ ،‬گول زن ‪ ،‬حيله گر ‪ ،‬فريب اميز‬

‫‪fraught‬‬ ‫پر‪ ،‬مملو‪ ،‬دارا‪ ،‬همراه‪ ،‬مالزم‪ ،‬بار شده‪ ،‬بار‪ ،‬کرايه‪ ،‬بار کردن‬

‫‪fray‬‬ ‫ترس ‪ ،‬وحشت ‪ ،‬غوغا ‪ ،‬نبرد ‪ ،‬نزاع ‪ ،‬ترساندن ‪ ،‬هراسانيدن ‪ ،‬جنگ کردن ‪ ،‬ساييدن ‪،‬‬
‫فاقدنيرو کردن ‪ ،‬ضعيف کردن ‪ ،‬فرسوده شدن‬
‫‪freckle‬‬ ‫لکه ‪ ،‬لک صورت ‪ ،‬خال ‪ ،‬داراى کک مک کردن ‪ ،‬خالدار شدن‬

‫‪free trade‬‬ ‫تجارت ازاد ‪ ،‬قاچاق‬

‫‪freemason‬‬ ‫عضو فراموش خانه ‪ ،‬فراماسيون‬

‫‪freethinker‬‬ ‫کسى که داراى فکر ازاد است و بمذهب کارى ندارد ‪ ،‬بيدين ‪ ،‬ازاد فکر‬

‫‪Freetown‬‬ ‫فريتاون‬

‫‪French‬‬ ‫فرانسوي‬

‫‪French Guiana‬‬ ‫گويان فرانسه‬

‫‪French Polynesia‬‬ ‫پلينزي فرانسه‬

‫‪French Southern‬‬ ‫مناطق جنوبي فرانسه‬


‫‪Territories‬‬
‫‪frenetic‬‬ ‫اتشى ‪ ،‬اشفته ‪ ،‬عصبانى‬

‫‪frenzied‬‬ ‫ديوانه وار ‪ ،‬شوريده ‪ ،‬اشفته ‪ ،‬از جا در رفته‬

‫‪frequency‬‬ ‫تعداد پريودها ‪ ،‬پريوديسيته وفور ‪ ،‬تواتر ‪ ،‬کثرت وقوع ‪ ،‬زمان تناوب زمان تکرار ‪،‬‬
‫فراوانى (درامار) ‪ ،‬بسامد ‪ ،‬تکرار ‪ ،‬فرکانس ‪ ،‬تناوب ‪ ،‬فراوانى‬
‫‪fresco‬‬ ‫نقاشى ابرنگى کردن ‪ ،‬نقاشى ابرنگى روى گچ‬

‫‪freshness‬‬ ‫طراوت ‪ ،‬تازگى ‪ ،‬شيرينى ‪ ،‬بى نمکى ‪ ،‬خنکى ‪ ،‬بى تجربگى‬

‫‪fret‬‬ ‫اذيت ‪ ،‬ترشرويى ‪ ،‬تحريک ‪ ،‬تهييج ‪ ،‬هيجان ‪ ،‬بى حوصلگى ‪ ،‬جيغ ‪ ،‬فرياد ‪ ،‬داراى‬
‫نقشه هاى پيچ در پيچ کردن ‪ ،‬جور بجور کردن ‪ ،‬گالبتون دوزى کردن ‪ ،‬اخم کردن ‪،‬‬
‫پوست را بردن ‪ ،‬کج خلقى کردن ‪ ،‬ساييده شدن ‪ ،‬هايهو کردن ‪ ،‬جويدن ‪ ،‬مجروح‬
‫کردن ‪ ،‬رنگ اميزى کردن‬
‫‪fretful‬‬ ‫اخمو ‪ ،‬ناراحت ‪ ،‬جوشى‬

‫‪friction‬‬ ‫سايش ‪ ،‬اصطکاک ‪ ،‬مالش ‪ ،‬اختالف ‪ ،‬حساسيت‬

‫‪frieze‬‬ ‫فريز ‪ ،‬حاشيه تزيينى ‪ ،‬حاشيه ارايشى ‪ ،‬باکتيبه اراستن ‪ ،‬حاشيه زينتى دادن به‬

‫‪frightful‬‬ ‫وحشتناک‬

‫‪156‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪frigid‬‬ ‫سردمزاج (در زنان) ‪ ،‬بسيار سرد ‪ ،‬منجمد ‪ ،‬داراى اندکى تمايل جنسى‬

‫‪frisson‬‬ ‫هيجان ‪ ،‬لرزش ‪ ،‬رعشه‬

‫‪fritter‬‬ ‫کلوچه قيمه دار يا ميوه دارکه سرخ کنند ‪ ،‬خاگينه گوشت دار ‪ ،‬پاره ‪ ،‬خرده ‪،‬‬
‫خردکردن ‪ ،‬قطعه قطعه کردن ‪ ،‬تلف کردن ‪ ،‬هدر کردن‬
‫‪frivolity‬‬ ‫سبکى ‪ ،‬پوچى ‪ ،‬بيهودگى ‪ ،‬بى معنايى ‪ ،‬هرزه درايى‬

‫‪frivolous‬‬ ‫سبک رفتار ‪ ،‬سبک ‪ ،‬پوچ ‪ ،‬بيهوده وبيمعنى ‪ ،‬سبکسر ‪ ،‬احمق‬

‫‪frizz‬‬ ‫جعدوشکن گيسو ‪ ،‬فر زدن ‪ ،‬جلز وولز (درموقع سرخ کردن غذا)‬

‫‪frizzle‬‬ ‫جلزو وولز ‪ ،‬غذا را سرخ کردن ‪ ،‬جزجز کردن ‪ ،‬فر زدن ‪ ،‬فر‬

‫‪frolicsome‬‬ ‫خوش ‪ ،‬شوخ ‪ ،‬شادمان ‪ ،‬بذله گو‬

‫‪frond‬‬ ‫برگ ساقه ‪ ،‬ساقه برگى ‪ ،‬فالخن‬

‫‪frontal‬‬ ‫تمامرخ ‪ ،‬جبهه اى ‪ ،‬وابسته به پيشانى ‪ ،‬وابسته بجلو ‪ ،‬قدامى‬

‫‪frontier‬‬ ‫سرحد ‪ ،‬خط فاصل ‪ ،‬مرزى ‪ ،‬صف جلو لشکر‬

‫‪froward‬‬ ‫خودسر ‪ ،‬سرکش ‪ ،‬سرسخت ‪ ،‬خود راى ‪ ،‬ياغى‬

‫‪frowzy‬‬ ‫بدبو ‪( ،‬مجازى) شلخته ‪ ،‬چرک ‪ ،‬پليد ‪ ،‬پوسيده ‪ ،‬ترشيده‬

‫‪fructify‬‬ ‫ميوه دادن ‪ ،‬مثمر شدن ‪ ،‬ميوه دار کردن ‪ ،‬برومند کردن ‪ ،‬بارور ساختن‬

‫‪frugal‬‬ ‫صرفه جو ‪ ،‬مقتصد ‪ ،‬با صرفه ‪ ،‬اندک ‪ ،‬ميانه رو ‪ ،‬ساده‬

‫‪frugality‬‬ ‫صرفه جويى ‪ ،‬کم خرجى‬

‫‪fruition‬‬ ‫بارورى ‪ ،‬برخوردارى ‪ ،‬تمتع ‪ ،‬ميوه اورى ‪ ،‬پايان ‪ ،‬استنتاج‬

‫‪frustrate‬‬ ‫بدل کارى (کشتى) ‪ ،‬خنثى کردن ‪ ،‬هيچ کردن ‪ ،‬باطل کردن ‪ ،‬نااميد کردن ‪ ،‬فکر‬
‫کسى را خراب کردن ‪ ،‬فاسدشدن‬
‫‪frustration‬‬ ‫عقيم گذاري‪ ،‬خنثي سازي‪ ،‬محروم سازي‪ ،‬نا اميدي‬

‫‪fuel‬‬ ‫ماده قابل اشتعال ‪ ،‬غذا ‪ ،‬اغذيه ‪ ،‬تقويت ‪ ،‬سوخت گيرى کردن ‪ ،‬سوخت دادن (به) ‪،‬‬
‫تحريک کردن ‪ ،‬تجديد نيرو کردن‬
‫‪fugacious‬‬ ‫زود گذر ‪ ،‬ناپايدار ‪ ،‬بى دوام ‪ ،‬زودريز ‪ ،‬اواره‬

‫‪fugitive‬‬ ‫جنازه اى ‪ ،‬تيره ‪ ،‬غم انگيز ‪ ،‬دلتنگ کننده‬

‫‪fulcrum‬‬ ‫نقطه دوران ‪ ،‬نقطه اتکاء ‪ ،‬شاهين ترازو ‪ ،‬اهرم ‪ ،‬داراى نقطه اتکاء کردن ‪ ،‬تکيه گاه‬
‫ساختن پايه دار کردن‬

‫‪157‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪fulminate‬‬ ‫رعد وبرق زدن ‪ ،‬غريدن ‪ ،‬منفجر شدن ‪ ،‬محترق شدن ‪ ،‬باتهديد سخن گفتن ‪،‬‬
‫دادوبيداد راه انداختن ‪ ،‬اعتراض کردن‬
‫‪fulsome‬‬ ‫فراوان ‪ ،‬مفصل ‪ ،‬فربه ‪ ،‬شهوانى ‪ ،‬تهوع اور ‪ ،‬زننده ‪ ،‬اغراق اميز ‪ ،‬غليظ ‪ ،‬زياد ‪ ،‬زشت ‪،‬‬
‫پليد‬
‫‪fumigate‬‬ ‫بخاردادن ‪ ،‬دود دادن ‪ ،‬ضد عفونى کردن‬

‫‪Funafuti‬‬ ‫فونافوتي‬

‫‪functionary‬‬ ‫مامور ‪ ،‬کارگذار‬

‫‪fundamental‬‬ ‫ابتدايى ‪ ،‬پايه اى ‪ ،‬اصولى ‪ ،‬اساسى ‪ ،‬اوليه ‪ ،‬اساس ‪ ،‬اصل ‪ ،‬اصلى ‪ ،‬بنيادى‬

‫‪funereal‬‬ ‫جنازه اى ‪ ،‬تيره ‪ ،‬غم انگيز ‪ ،‬دلتنگ کننده‬

‫‪fungible‬‬ ‫عوض دار ‪ ،‬قابل تعويض ‪ ،‬اموال مثلى‬

‫‪fungous‬‬ ‫قارچى ‪ ،‬سماروغى ‪ ،‬اسفنجى ‪( ،‬مجازى) زود گذر‬

‫‪fungus‬‬ ‫گياه قارچى ‪ ،‬قارچ ‪ ،‬سماروغ‬

‫‪furbish‬‬ ‫پرداخت کردن ‪ ،‬پاک کردن ‪ ،‬جال دادن ‪ ،‬تجديد کردن ‪ ،‬صورت تازه دادن به ‪ ،‬تجديد‬
‫نظرکردن در‬
‫‪furlong‬‬ ‫واحد درازا مساوى با يک هشتم ميل‬

‫‪furlough‬‬ ‫مرخصى سرباز ‪ ،‬حکم مرخصى ‪ ،‬مرخصى دادن به ‪ ،‬مرخص کردن‬

‫‪furor‬‬ ‫ديوانگى ‪ ،‬خشم زياد ‪ ،‬عشق مفرط ‪ ،‬غضب‬

‫‪furrier‬‬ ‫تاجر خز ‪ ،‬خزدوز ‪ ،‬خز فروش ‪ ،‬پوست فروش‬

‫‪furrow‬‬ ‫زمين يامزرعه شخم زده ‪ ،‬خط گود ‪ ،‬شياردار کردن ‪ ،‬شيار زدن ‪ ،‬شخم زدن‬

‫‪further‬‬ ‫بيشتر ‪ ،‬ديگر ‪ ،‬مجدد ‪ ،‬اضافى ‪ ،‬زائد ‪ ،‬بعالوه ‪ ،‬بعدى ‪ ،‬دوتر ‪ ،‬جلوتر ‪ ،‬پيش بردن ‪،‬‬
‫جلو بردن ‪ ،‬ادامه دادن ‪ ،‬پيشرفت کردن ‪ ،‬کمک کردن به‬
‫‪furtherance‬‬ ‫پيشرفت ‪ ،‬تهيه وسايل ‪ ،‬پيش بردن ‪ ،‬کمک ‪ ،‬تقويت‬

‫‪furtive‬‬ ‫دزدکى ‪ ،‬زير جلى ‪ ،‬پنهان ‪ ،‬نهانى ‪ ،‬مخفى ‪ ،‬رمزى‬

‫‪fuse‬‬ ‫روان شدن ‪( ،‬علوم نظامى) فتيله مواد منفجره ‪ ،‬فتيله گذاشتن در ‪ ،‬سيم گذاشتن ‪،‬‬
‫فيوزدارکردن ‪ ،‬اميختن ‪ ،‬ترکيب کردن يا شدن ‪ ،‬ذوب شدن ‪ ،‬گداختن‬
‫‪fusible‬‬ ‫گداختنى ‪ ،‬زود گداز‬

‫‪fusillade‬‬ ‫اتش پى درپى ‪ ،‬شليک متوالى ‪ ،‬تيرباران‬

‫‪158‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪fusion‬‬ ‫گداخت ‪ ،‬همجوشى ‪ ،‬ذوب ‪ ،‬اتصال ‪ ،‬جوش هسته اى ‪ ،‬گداز ‪ ،‬عمل ترکيب هسته اى‬
‫‪ ،‬ائتالف يک شرکت با شرکت ديگر ‪ ،‬ترکيب وامتزاج‬
‫‪fustian‬‬ ‫فاستونى نخى ‪ ،‬سخن گزاف ‪ ،‬بى ارزش ‪ ،‬لفاظى‬

‫‪futile‬‬ ‫بيهوده ‪ ،‬پوچ ‪ ،‬بى فايده ‪ ،‬باطل ‪ ،‬عبث ‪ ،‬بى اثر‬

‫‪futurist‬‬ ‫اخربين ‪ ،‬مال انديش‬

‫‪Gabon‬‬ ‫گابن‬

‫‪Gabonese‬‬ ‫گابني‬

‫‪Gaborone‬‬ ‫گابورون‬

‫‪gadfly‬‬ ‫خر مگس ‪ ،‬ادم مردم ازار ‪ ،‬مزاحم‬

‫‪gaffe‬‬ ‫لغزش ‪ ،‬اشتباه در گفتار يا کردار‬

‫‪gaiety‬‬ ‫سبک روحى ‪ ،‬شادى ‪ ،‬شادمانى ‪ ،‬بشاشت ‪ ،‬خوشدلى‬

‫‪gaily‬‬ ‫با خوشحالى ‪ ،‬با سرور ‪ ،‬با نشاط ‪ ،‬شوخ وشنگ ‪ ،‬پر جلوه ‪ ،‬پر زرق و برق ‪ ،‬با روح‬

‫‪gainsay‬‬ ‫مخالفت ‪ ،‬انکار کردن ‪ ،‬رد کردن ‪ ،‬نقض کردن‬

‫‪gait‬‬ ‫خرامش ‪ ،‬راه رفتن ‪( ،‬در اسب) يورتمه روى ‪ ،‬گام برداشتن ‪ ،‬قدم زدن ‪ ،‬خراميدن‬

‫‪gala‬‬ ‫خوشى ‪ ،‬شادى ‪ ،‬جشن و سرور ‪ ،‬مجلل ‪ ،‬با شکوه‬

‫‪galaxy‬‬ ‫راه شيرى ‪( ،‬نجوم) کهکشان ‪ ،‬جاده شيرى‬

‫‪gale‬‬ ‫باد و بوران ‪ ،‬باد قوى ‪ ،‬تند باد ‪ ،‬باد ‪( ،‬در دريا) طوفان‬

‫‪gall‬‬ ‫حمالت مکرر توام با تيراندازى به دشمن بستوه اوردن دشمن ‪ ،‬نقطه ضعف ‪ ،‬زهره ‪،‬‬
‫زرد اب ‪ ،‬صفرا ‪ ،‬تلخى ‪ ،‬گستاخى ‪ ،‬زخم پوست رفتگى ‪ ،‬ساييدگى ‪ ،‬تاول ‪ ،‬ساييدن ‪،‬‬
‫پوست بردن از ‪ ،‬لکه ‪ ،‬عيب‬
‫‪gallant‬‬ ‫نگهبان ‪ ،‬دلير ‪ ،‬شجاع ‪ ،‬عالى ‪ ،‬خوش لباس ‪ ،‬جنتلمن ‪ ،‬زن نواز ‪ ،‬متعارف وخوش‬
‫زبان درپيش زنان ‪ ،‬دالورى کردن ‪ ،‬زن بازى کردن ‪ ،‬مالزمت کردن‬
‫‪galleon‬‬ ‫کشتى بادبانى بازرگانى يا جنگى اسپانيولى قرن پانزدهم‬

‫‪galore‬‬ ‫فراوان ‪ ،‬بسيار ‪ ،‬سرشار‬

‫‪galvanic‬‬ ‫برقى (گالوانيکى) ‪ ،‬مربوط به جريان برق ‪ ،‬کهربائى‬

‫‪galvanism‬‬ ‫جريان مستقيم برق ‪ ،‬الکتريسيته شيميايى ‪ ،‬معالج با جريان برق مستقيم ‪ ،‬تماس‬
‫برق بابدن‬

‫‪159‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪galvanize‬‬ ‫سفيد کردن ‪ ،‬با برق اب طال يا نقره دادن به ‪ ،‬اب فلزى دادن ‪ ،‬ابکارى فلزى کردن‬

‫‪Gambia‬‬ ‫گامبيا‬

‫‪Gambia, the‬‬ ‫گامبيا‬

‫‪Gambian‬‬ ‫گامبيايي‬

‫‪gambit‬‬ ‫گامبى ‪ ،‬شروع بازى شطرنج ‪ ،‬از دست دادن يکى دو پياده در برابر تحصيل امتيازاتى‬
‫‪ ،‬بذله ‪ ،‬موضوع بحث‬
‫‪gamble‬‬ ‫برد و باخت ‪ ،‬قمار کردن ‪ ،‬شرط بندى کردن ‪ ،‬قمار‬

‫‪gambol‬‬ ‫جست وخيز ‪ ،‬ورجه ورجه (در رقص) ‪ ،‬جست و خيز کردن ‪ ،‬پرش کردن‬

‫‪gamely‬‬ ‫از روى جنگجوئى ‪ ،‬با جسارت ‪ ،‬با جرات ‪ ،‬مردانه‬

‫‪gamester‬‬ ‫قمار باز ‪ ،‬ادم شوخ ‪ ،‬ورزشکار ‪ ،‬هرزه و مهمل‬

‫‪gamut‬‬ ‫موسيقى) هنگام ‪ ،‬گام ‪ ،‬حدود ‪ ،‬حيطه ‪ ،‬وسعت ‪ ،‬رسايى‬

‫‪gape‬‬ ‫نگاه خيره با دهان باز ‪ ،‬خالء ‪ ،‬خميازه کشيدن ‪ ،‬دهان را خيلى باز کردن ‪ ،‬با شگفتى‬
‫نگاه کردن ‪ ،‬خيره نگاه کردن‬
‫‪garble‬‬ ‫بد نمايش دادن ‪ ،‬اشتباه در ارسال و دريافت پيام (از نظر تغيير صدا) ‪ ،‬ضايعات ‪،‬‬
‫فضوالت ‪ ،‬تحريف کردن ‪ ،‬الک کردن‬
‫‪garbled‬‬ ‫اشفته ‪ ،‬درهم‬

‫‪gargantua‬‬ ‫غول ‪ ،‬غول پيکر ‪ ،‬عظيم الجثه‬

‫‪gargantuan‬‬ ‫غول ‪ ،‬غول پيکر ‪ ،‬عظيم الجثه‬

‫‪gargoyle‬‬ ‫ناودانى که از ديوار پيشامدگى پيدا ميکند و بيشتر انرا بصورت سر و تن انسان‬
‫ياجانورى در مى اورند ‪ ،‬راه اب ‪ ،‬هر نوع تصوير عجيب‬
‫‪garish‬‬ ‫زننده ‪ ،‬داراى زرق و برق زياد ‪ ،‬شعله ور‬

‫‪garner‬‬ ‫انبار غله ‪ ،‬انبار کردن ‪ ،‬انباشتن ‪ ،‬درويدن‬

‫‪garnish‬‬ ‫پارچه سفيد ‪ ،‬عالمت محل عبور سيم مسلح کردن ‪ ،‬توقيف کردن ‪ ،‬ارايش دادن ‪،‬‬
‫چاشنى زدن (بخوراک) ‪ ،‬چاشنى زدن به ‪ ،‬ارايش‬
‫‪garotte‬‬ ‫خفه سازى بطرز اسپانيولى ‪ ،‬اسباب ادم خفه کنى ‪ ،‬راهزنى بوسيله خفه کردن مردم ‪،‬‬
‫شريان بند‬
‫‪garrison‬‬ ‫محصور کردن ‪ ،‬پادگان ‪ ،‬ساخلو ‪ ،‬مقيم کردن ‪ ،‬مستقر کردن‬

‫‪garrote‬‬ ‫خفه سازى بطرز اسپانيولى ‪ ،‬اسباب ادم خفه کنى ‪ ،‬راهزنى بوسيله خفه کردن مردم ‪،‬‬
‫شريان بند‬

‫‪160‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪garrulous‬‬ ‫پر حرف‬

‫‪gaseous‬‬ ‫سست ‪ ،‬گازى ‪ ،‬بخارى ‪ ،‬لطيف ‪ ،‬گازدار ‪ ،‬دو اتشه‬

‫‪gastric‬‬ ‫معدى ‪ ،‬شکمى‬

‫‪gastritis‬‬ ‫اماس معده ‪ ،‬التهاب معده ‪ ،‬ورم معده‬

‫‪gastrocnemius‬‬ ‫گاستروکنميوس‬

‫‪gastronomy‬‬ ‫علم اغذيه لذيذه ‪ ،‬خوش گذرانى ‪ ،‬پر خورى‬

‫‪gauche‬‬ ‫خام دست ‪ ،‬چپ دست ‪ ،‬ناشى ‪ ،‬کج ‪ ،‬مايل‬

‫‪gaudy‬‬ ‫زرق وبرق دار ‪ ،‬نمايش دار ‪ ،‬پر زرق و برق ‪ ،‬جلف ‪ ،‬لوس ‪ ،‬روزشادى‬

‫‪gauge‬‬ ‫سنجيدن ‪ ،‬نمونه ‪ ،‬گيج ‪ ،‬درجه ‪ ،‬مقياس ‪ ،‬معيار ‪ ،‬ضخامت ورق فلزى يا قطر سيم و‬
‫غيره ‪ ،‬پيمانه کردن ‪ ،‬ازمايش کردن ‪ ،‬اندازه گير ‪ ،‬اندازه گرفتن‬
‫‪gaunt‬‬ ‫نحيف ‪ ،‬بدقيافه ‪ ،‬بى ثمر ‪ ،‬الغرکردن ‪ ،‬زننده ساختن ‪ ،‬ويران کردن‬

‫‪gauntlet‬‬ ‫دستکش بلند ‪ ،‬دستکش اهنى ‪ ،‬دعوت بمبارزه‬

‫‪gavel‬‬ ‫باج ‪ ،‬خراج ‪ ،‬ربا ‪ ،‬بهره غير مجاز ‪ ،‬چکش چوبى حراج کنندگان ياروساى انجمن ها ‪،‬‬
‫چکش حراجى‬
‫‪gawk‬‬ ‫بى خيال نگاه کردن ‪ ،‬احمقانه نگاه کردن‬

‫‪gayly‬‬ ‫با خوشحالى ز با سرور و نشاط‬

‫‪gazette‬‬ ‫مجله‪ ،‬مجله رسمي‪ ،‬روزنامه‪ ،‬اعالن و آگهي‪ ،‬در مجله رسمي چاپ کردن‬

‫‪gendarme‬‬ ‫ژاندارم ‪ ،‬امنيه ‪ ،‬پليس ‪ ،‬پاسبان‬

‫‪genealogist‬‬ ‫شجره شناس‬

‫‪genealogy‬‬ ‫نسبنامه ‪ ،‬شجره النسب ‪ ،‬شجره نامه ‪ ،‬نسب ‪ ،‬سلسله ‪ ،‬دودمان‬

‫‪generality‬‬ ‫کليات ‪ ،‬ابهام ‪ ،‬عموميت ‪ ،‬اظهار عمومى ‪ ،‬نکته کلى ‪ ،‬اصل کلى‬

‫‪generalize‬‬ ‫بطور عام گفتن ‪ ،‬عموميت دادن (به) ‪ ،‬عمومى کردن ‪ ،‬تعميم دادن ‪ ،‬کليت بخشيدن‬

‫‪generally‬‬ ‫بطور کلى ‪ ،‬عموما ‪ ،‬معموال‬

‫‪generate‬‬ ‫گسترش يافتن ‪ ،‬افريدن ‪ ،‬ساختن ‪ ،‬زادن ‪ ،‬زاييدن ‪ ،‬توليد کردن ‪ ،‬احداث کردن ‪،‬‬
‫بوجود اوردن ‪ ،‬تناسل کردن ‪ ،‬حاصل کردن ‪ ،‬توليد نيرو کردن‬
‫‪generic‬‬ ‫نوعى ‪ ،‬جنسى ‪ ،‬عمومى ‪ ،‬عام ‪ ،‬کلى ‪ ،‬وابسته به تيره‬

‫‪generosity‬‬ ‫بخشش ‪ ،‬سخاوت ‪ ،‬خير خواهى ‪ ،‬گشاده دستى‬

‫‪161‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪genesis‬‬ ‫پيغايش ‪ ،‬پديدايى ‪ ،‬تکوين ‪ ،‬توليد ‪ ،‬طرز تشکيل ‪ ،‬کتاب پيدايش (تورات) ‪ ،‬پسوند‬
‫بمعنى ايجاد کننده‬
‫‪Geneva‬‬ ‫ژنو‬

‫‪genial‬‬ ‫خوش مشرب ‪ ،‬خوش معاشرت ‪ ،‬خوش دهن‬

‫‪geniality‬‬ ‫خوش مشربى ‪ ،‬خوش معاشرتى‬

‫‪genital‬‬ ‫مربوط به توالد و تناسل ‪ ،‬مربوط به دستگاه تناسلى‬

‫‪genitive‬‬ ‫حالت اضافه ‪ ،‬حالت مالکيت ‪ ،‬حالت مضاف اليه ‪ ،‬ملکى مضاف اليهى‬

‫‪genre‬‬ ‫نوع ‪ ،‬قسم ‪ ،‬جور ‪ ،‬طبقه ‪ ،‬دسته ‪ ،‬راسته ‪ ،‬جنس ‪ ،‬طرز ‪ ،‬طريقه‬

‫‪genteel‬‬ ‫اقا منش ‪ ،‬اصيل ‪ ،‬نجيب ‪ ،‬تربيت شده‬

‫‪gentile‬‬ ‫غير کليمى ‪ ،‬کسى که نه مسيحى و نه کليمى باشد‬

‫‪gentility‬‬ ‫اقا منشى ‪ ،‬بزرگى ‪ ،‬شرافت ‪ ،‬نجابت ‪ ،‬اصالت‬


‫‪gentry‬‬ ‫مردمان محترم و با تربيت ‪ ،‬اصالت ‪ ،‬تربيت ‪ ،‬ادب‬

‫‪genuflect‬‬ ‫زانو خم کردن ‪ ،‬رکوع کردن ‪ ،‬سجود کردن‬

‫‪geology‬‬ ‫دانش زمين شناسى‬

‫‪Georgetown‬‬ ‫جورج تون‬

‫‪Georgia‬‬ ‫گرجستان‬

‫‪Georgian‬‬ ‫گرجي‬

‫‪German‬‬ ‫آلماني‬

‫‪germane‬‬ ‫وابسته ‪ ،‬مربوط ‪ ،‬منتسب ‪ ،‬خويش و قوم‬

‫‪Germany‬‬ ‫آلمان‬

‫‪germinal‬‬ ‫نطفه اى ‪ ،‬تخمى ‪ ،‬جرثومه اى ‪ ،‬بدوى ‪ ،‬اصلى ‪ ،‬جنينى‬

‫‪germinate‬‬ ‫جوانه زدن ‪ ،‬شروع به رشد کردن ‪ ،‬سبز شدن‬

‫‪gerrymander‬‬ ‫تقسيم حوزه هاى انتخاباتى و غيره بطور غير عادالنه ‪ ،‬بطور غير عادالنه تقسيم کردن‬

‫‪gestate‬‬ ‫در شکم داشتن ‪ ،‬ابستن بودن ‪ ،‬حمل کردن‬

‫‪gestation‬‬ ‫ابستنى ‪ ،‬باردارى ‪ ،‬حاملگى ‪ ،‬وابسته بدوران رشد تخم يا نطفه‬

‫‪gesticulate‬‬ ‫با سر و دست اشاره کردن ‪ ،‬ضمن صحبت اشارات سر و دست بکار بردن ‪ ،‬باژست‬
‫فهماندن‬

‫‪162‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪gesticulation‬‬ ‫اشاره با سر و دست‬

‫‪gesture‬‬ ‫اشاره ‪ ،‬حرکت ‪ ،‬اشارات و حرکات در موقع سخن گفتن ‪ ،‬وضع ‪ ،‬رفتار ‪ ،‬ژست ‪ ،‬قيافه‬
‫‪ ،‬ادا‬
‫‪Ghana‬‬ ‫غنا‬

‫‪Ghanaian‬‬ ‫غنايي‬

‫‪ghastly‬‬ ‫ترسناک ‪ ،‬هولناک ‪ ،‬مخوف ‪ ،‬شوم ‪ ،‬رنگ پريده‬

‫‪ghoulish‬‬ ‫غول مانند ‪ ،‬غول صفت‬

‫‪gibber‬‬ ‫تند و ناشمرده سخن گفتن ‪ ،‬دست و پا شکسته حرف زدن ‪ ،‬ور زدن ‪ ،‬سخن تند و‬
‫ناشمرده‬
‫‪gibberish‬‬ ‫حرف شکسته و نامفهوم ‪ ،‬نامفهوم ‪ ،‬قلمبه سولمبه‬

‫‪gibe‬‬ ‫سخن طعنه اميز گفتن ‪ ،‬طنز گفتن ‪ ،‬دست انداختن ‪ ،‬باطعنه استهزاء کردن‬

‫‪Gibraltar‬‬ ‫جبل الطارق‬

‫‪giddy‬‬ ‫گيج ‪ ،‬بى فکر ‪ ،‬مبتال به دوار سر ‪ ،‬متزلزل‬

‫‪gigantic‬‬ ‫غول پيکر‬

‫‪gingerly‬‬ ‫محتاط ‪ ،‬با کمرويى‬

‫‪girder‬‬ ‫تير حمال ‪ ،‬تير مرکب ‪ ،‬تير افقى ‪ ،‬تير اهن ‪ ،‬شاه تير ‪ ،‬شاهين ترازو‬

‫‪girth‬‬ ‫تنگ اسب ‪ ،‬محيط ‪ ،‬قطر شکم ‪ ،‬ابعاد ‪ ،‬بست اهنى وچرمى ‪ ،‬باتنگ بستن ‪ ،‬دور‬
‫گرفتن‬
‫‪gist‬‬ ‫جان کالم ‪ ،‬ملخص ‪ ،‬لب کالم ‪ ،‬نکته مهم ‪ ،‬مطلب عمده ‪ ،‬مراد‬

‫‪giver‬‬ ‫دهنده‬

‫‪glacial‬‬ ‫منجمد ‪ ،‬يخچالى ‪ ،‬يخبندان‬

‫‪glacier‬‬ ‫کوه يخ ‪ ،‬توده يخ غلطان ‪ ،‬يخ رود ‪ ،‬برف رود ‪ ،‬توده يخ غلتان ‪ ،‬رودخانه يخ ‪ ،‬يخچال‬
‫طبيعى‬
‫‪gladden‬‬ ‫خوشنود کردن ‪ ،‬خرسند کردن ‪ ،‬خوشحال کردن ‪ ،‬شاد شدن‬

‫‪gland‬‬ ‫اب بند ‪ ،‬برجستگى ‪ ،‬زبانه ‪ ،‬زائده ‪ ،‬هر عضو ترشح کننده ‪ ،‬دشبل ‪ ،‬غده عرقى ‪،‬‬
‫حشفه مرد ‪ ،‬بظر زن‬
‫‪glaring‬‬ ‫درخشان ‪ ،‬زياد ‪ ،‬اشکار ‪ ،‬مشهور ‪ ،‬خيره ‪ ،‬خودنما‬

‫‪163‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪glaze‬‬ ‫لعاب شيشه ‪ ،‬مهره ‪ ،‬برق ‪ ،‬پرداخت ‪ ،‬لعابى کردن ‪ ،‬لعاب دادن ‪ ،‬براق کردن ‪ ،‬صيقل‬
‫کردن ‪ ،‬بى نور و بيحالت شدن(درگفتگوى ازچشم)‬
‫‪glazier‬‬ ‫شيشه بر ‪ ،‬شيشه گر‬

‫‪glean‬‬ ‫خوشه چينى کردن ‪ ،‬اينسو انسو جمع کردن‬

‫‪glib‬‬ ‫روان ‪ ،‬سليس ‪ ،‬چرب زبان ‪ ،‬زبان دار ‪ ،‬ليز ‪ ،‬القيد‬

‫‪glimmer‬‬ ‫نور کم ‪ ،‬درک اندک ‪ ،‬خرده ‪ ،‬تکه ‪ ،‬کور کورى کردن ‪ ،‬سوسو زدن ‪ ،‬با روشنايى‬
‫ضعيف تابيدن‬
‫‪glimpse‬‬ ‫نگاه کم ‪ ،‬نگاه انى ‪ ،‬نظر اجمالى ‪ ،‬نگاه سريع ‪ ،‬اجماال ديدن ‪ ،‬بيک نظر ديدن ‪ ،‬اتفاقا‬
‫ديدن‬
‫‪gloat‬‬ ‫نگاه از روى کينه و بغض ‪ ،‬نگاه عاشقانه و حاکى از عالقه ‪ ،‬نگاه حسرت اميز کردن ‪،‬‬
‫خيره نگاه کردن‬
‫‪globose‬‬ ‫گرد يا کروى‬

‫‪globular‬‬ ‫کروى ‪ ،‬گرد ‪ ،‬گوى مانند ‪ ،‬گلبولوار‬

‫‪glorious‬‬ ‫مجلل ‪ ،‬عظيم ‪ ،‬با شکوه ‪ ،‬خيلى خوب‬

‫‪gloss‬‬ ‫نرمي‪ ،‬صافي‪ ،‬براقي‪ ،‬جال‪ ،‬جلوه ظاهر‪ ،‬برق انداختن‪ ،‬صيقل دادن‪ ،‬شرح‪ ،‬تفصيل‪،‬‬
‫توضيح‪ ،‬تفسير‪ ،‬تاويل‪ ،‬سفرنگ‪ ،‬حاشيه‪ ،‬فهرست معاني‪ ،‬تاويل کردن‪ ،‬حاشيه نوشتن‬
‫بر‬
‫‪glossary‬‬ ‫واژه نامه ‪ ،‬فرهنگ لغات دشوار ‪ ،‬فرهنگ لغات فنى ‪ ،‬سفرنگ ‪ ،‬فهرست معانى ‪،‬‬
‫فهرست لغات‬
‫‪glossy‬‬ ‫جال دار ‪ ،‬براق ‪ ،‬صيقلى ‪ ،‬صاف ‪ ،‬خوش نما‬

‫‪glower‬‬ ‫خيره نگاه کردن ‪ ،‬اخم کردن ‪ ،‬نگاه خيره ‪ ،‬اخم ‪ ،‬تروشرويى‬

‫‪glucose‬‬ ‫گلوکز ‪C6 H12 O7 ،‬‬

‫‪glut‬‬ ‫پر کردن‪ ،‬اشباء کردن‪ ،‬پر خوردن‪.‬پرخوري‪ ،‬پري‪ ،‬عرضه بيش از تقاضا‪ ،‬زيادي خون‪،‬‬
‫اشباع‪ ،‬پاره آجر‪ ،‬سير کردن‪ ،‬اشباع کردن‪ ،‬با حرص و ولع خوردن‬
‫‪gluteus maximus‬‬ ‫ماهيچهباسن‬

‫‪glutinous‬‬ ‫چسبناک ‪ ،‬لزج ‪ ،‬چسبنده ‪ ،‬سريشمي‬

‫‪glutton‬‬ ‫ادم پر خور ‪ ،‬شکم پرست ‪ ،‬دله‬

‫‪gluttonous‬‬ ‫پر خور‬

‫‪gluttony‬‬ ‫شکم پرستى‬

‫‪164‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪gnarled‬‬ ‫گره دار ‪ ،‬پيچ دار‬

‫‪gnash‬‬ ‫دندان قرچه کردن ‪ ،‬دندان بهم فشردن (از خشم) ‪ ،‬بهم فشردن ‪ ،‬بهم ساييدن‬

‫‪gnome‬‬ ‫جنى زير زمينى ‪ ،‬ديو ‪ ،‬کوتوله ‪ ،‬گورزاد‬

‫‪gnostic‬‬ ‫عرفانى ‪ ،‬داراى اسرار روحانى ‪ ،‬نهانى ‪ ،‬اسرار اميز ‪ ،‬عارف‬

‫‪goad‬‬ ‫سيخک ‪ ،‬سيخ ‪ ،‬خار ‪ ،‬مهميز ‪ ،‬انگيزه ‪ ،‬تحريک کردن ‪ ،‬ازردن ‪ ،‬سک زدن‬

‫‪gordian‬‬ ‫وابسته به پادشاه فريجيه ‪ ،‬الينحل ‪ ،‬پيچيده‬

‫‪gordian knot‬‬ ‫گرهى گورديان گورديوس ‪ ،‬مسئلهى گيجکننده‪ ،‬مشکل معما مانند‬

‫‪gorge‬‬ ‫دره کوچک ‪ ،‬حلق ‪ ،‬دره تنگ ‪ ،‬گلوگاه ‪ ،‬ابکند ‪ ،‬شکم ‪ ،‬گدار ‪ ،‬پر خوردن ‪ ،‬زياد‬
‫تپاندن ‪ ،‬با حرص و ولع خوردن ‪ ،‬پر خورى کردن ‪ ،‬پر خورى‬
‫‪gory‬‬ ‫خونى ‪ ،‬لخته شده ‪ ،‬جنايت اميز ‪ ،‬خونخوار‬

‫‪gosling‬‬ ‫جوجه غاز ‪ ،‬شخص نا بالغ و خام ‪ ،‬احمق‬

‫‪gossamer‬‬ ‫بند شيطان ‪ ،‬لعاب خورشيد ‪ ،‬لعاب عنکبوت ‪ ،‬پارچه بسيار نازک ‪ ،‬تنزيب ‪ ،‬نازک ‪،‬‬
‫لطيف ‪ ،‬سبک‬
‫‪gothic‬‬ ‫وحشى ‪ ،‬وهمى ‪ ،‬زبان گوتيک ‪ ،‬سبک معمارى گوتيک ‪ ،‬حروف سياه قلم المانى‬

‫‪gouge‬‬ ‫منقار ‪ ،‬اسکنه جراحى ‪ ،‬بزورستانى ‪ ،‬غضب ‪ ،‬جبر ‪ ،‬در اوردن ‪ ،‬با اسکنه کندن ‪ ،‬بزور‬
‫ستاندن ‪ ،‬گول زدن‬
‫‪gourd‬‬ ‫کدوى قليايى ‪ ،‬گرداب‬

‫‪gourmand‬‬ ‫صاحب سر رشته در خوراک ‪ ،‬شکم پرست‬

‫‪gourmet‬‬ ‫خوراک شناس ‪ ،‬خبره خوراک ‪ ،‬شراب شناس‬

‫‪graceless‬‬ ‫بي نزاکت ‪ ،‬هرزه ‪ ،‬فاسد ‪ ،‬عاري از فريبندگي ‪ ،‬بي مالحت‬

‫‪gradation‬‬ ‫ارتقاى درجه ‪ ،‬ترفيع درجه گرفتن ‪ ،‬درجه بندى ‪ ،‬سلسله ‪ ،‬درجه ‪ ،‬تدريج ‪( ،‬در‬
‫هنرهاى زيبا) انتقال تدريجى ‪ ،‬ارتقاء‬
‫‪gradient‬‬ ‫گراديان ‪ ،‬شيبدار ‪ ،‬نشيب ‪ ،‬ميزان شيب ‪ ،‬درصد شيب ‪ ،‬خيز ‪ ،‬سطح شيب دار ‪ ،‬در‬
‫خور راه رفتن ‪ ،‬شيب دار ‪ ،‬سالک ‪ ،‬افت حرارت ‪ ،‬مدرج ‪ ،‬متحرک‬
‫‪graduated‬‬ ‫درجه بندي شده‪ ،‬مدرج‬

‫‪graft‬‬ ‫قلمه ‪ ،‬پيوند گياه ‪ ،‬گياه پيوندى ‪( ،‬جراحى) پيوند بافت ‪ ،‬تحصيل پول و مقام و غيره‬
‫از راههاى نادرست ‪ ،‬ساخت و پاخت ‪ ،‬سوءاستفاده ‪ ،‬اختالس ‪ ،‬خندق ‪ ،‬پيوند زدن ‪،‬‬
‫بهم پيوستن ‪ ،‬جفت کردن ‪ ،‬پيوند ‪ ،‬از راه نادرستى تحصيل کردن‬

‫‪165‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪gramineae‬‬ ‫گياهان خانواده گندميان‬

‫‪granary‬‬ ‫انبار دانه ‪ ،‬انبار غله ‪ ،‬جاى غله خيز‬

‫‪grandeur‬‬ ‫بزرگى ‪ ،‬عظمت ‪ ،‬شکوه ‪ ،‬شان ‪ ،‬ابهت ‪ ،‬فرهى‬

‫‪grandiloquence‬‬ ‫قلنبه نويسى ‪ ،‬گزاف گويى ‪ ،‬مبالغه ‪ ،‬بلند پروازى‬

‫‪grandiloquent‬‬ ‫قلنبه نويس ‪ ،‬گزاف گوى‬

‫‪grandiose‬‬ ‫بزرگ نما ‪ ،‬عالى نما ‪ ،‬پر اب و تاب ‪ ،‬بلند‬

‫‪grantee‬‬ ‫صاحب امتياز ‪ ،‬انتقال گيرنده‬

‫‪grantor‬‬ ‫واهب ‪ ،‬واگذار کننده ‪ ،‬اهداء کننده‬

‫‪granular‬‬ ‫بلورى ‪ ،‬دانه دانه ‪ ،‬داراى دانه هاى ريز‬

‫‪granulate‬‬ ‫چکش کارى کردن ‪ ،‬تيشه اى کردن ‪ ،‬دانه دانه کردن ‪ ،‬داراى ذرات ريز کردن‬

‫‪granule‬‬ ‫دانه ريز‪ ،‬جودانه‪ ،‬گرده‪( ،‬داروسازي) دانه‪ ،‬حب و کپسولي که باقند و شکرپوشيده‬
‫باشد‬
‫‪graphic‬‬ ‫مقياس مصور ‪ ،‬نمودار ترسيمى ‪ ،‬نگاره اى ‪ ،‬گرافيک ‪ ،‬نوشته شده ‪ ،‬کشيده شده ‪،‬‬
‫وابسته به فن نوشتن ‪ ،‬مربوط به نقاشى ياترسيم ‪ ،‬ترسيمى ‪ ،‬واضح‬
‫‪grapple‬‬ ‫چنگ ‪ ،‬قالب ‪ ،‬گالويزى ‪ ،‬دست بگريبانى ‪ ،‬دست بگريبان شدن ‪ ،‬گالويز شدن‬

‫‪grate‬‬ ‫ميله هاى اهنى ‪ ،‬بخارى پنجره اى ‪ ،‬بخارى تو ديوارى ‪ ،‬ميله هاى اهخنى ‪( ،‬م) قفس‬
‫اهنى ‪ ،‬زندان ‪ ،‬صداى تصادم(نيزه و شمشير) ‪ ،‬حبس کردن ‪ ،‬باشبکه مجهز کردن ‪،‬‬
‫شبکه دارکردن داراى نرده وپنجره اهنى کردن ‪ ،‬رنده کردن ‪( ،‬بهم)ساييدن ‪،‬‬
‫( مجازى) ازردن ‪ ،‬صداى خشن دراوردن ‪ ،‬بزور ست اندن‬
‫‪gratification‬‬ ‫خشنودى ‪ ،‬لذت ‪ ،‬سر بلندى‬

‫‪gratify‬‬ ‫خشنود و راضى کردن ‪ ،‬لذت دادن(به) ‪ ،‬مفتخر کردن ‪ ،‬جبران کردن‬

‫‪gratis‬‬ ‫رايگان ‪ ،‬مفت ‪ ،‬مجانا ‪ ،‬مجانى ‪ ،‬ازاد‬

‫‪gratuitous‬‬ ‫غير معوض ‪ ،‬رايگان ‪ ،‬مفت ‪ ،‬بيخود ‪ ،‬بالعوض‬

‫‪gratuity‬‬ ‫پاداش ‪ ،‬انعام ‪ ،‬التفات ‪ ،‬سپاسگزارى ‪ ،‬رايگانى‬

‫‪gravity‬‬ ‫گرانى ‪ ،‬گرانش ‪ ،‬سنگينى ‪ ،‬ثقل ‪ ،‬جاذبه زمين ‪ ،‬درجه کشش ‪ ،‬وقار ‪ ،‬اهميت ‪ ،‬شدت‬
‫‪ ،‬جديت ‪ ،‬دشوارى وضع‬
‫‪Great Britain‬‬ ‫بريتانياي کبير‬

‫‪Greece‬‬ ‫کشور يونان‬

‫‪166‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪Greek‬‬ ‫يوناني‬

‫‪Greenland‬‬ ‫گرينلند‬

‫‪gregarious‬‬ ‫گروده دوست ‪ ،‬جمعيت دوست ‪ ،‬گروه جو ‪ ،‬گروهى ‪ ،‬اجتماعى دسته اى ‪ ،‬گله اى‬

‫‪Grenada‬‬ ‫گرانادا‬

‫‪Grenadian‬‬ ‫اهل گرانادا‬

‫‪grenadier‬‬ ‫يکان نارنجک انداز ‪ ،‬سرباز هنگ پياده‬

‫‪grief‬‬ ‫غم ‪ ،‬اندوه ‪ ،‬غصه ‪ ،‬حزن ‪ ،‬رنجش‬

‫‪grievance‬‬ ‫تظلم ‪ ،‬نارضايى ‪ ،‬شکايت‬

‫‪grievous‬‬ ‫شديد ‪ ،‬دردناک ‪ ،‬تالم اور ‪ ،‬اندوه اورد‬

‫‪grill‬‬ ‫سيخ شبکه اى ‪ ،‬گوشت کباب کن ‪ ،‬روى سيخ يا انبر کباب کردن ‪ ،‬بريان کردن ‪،‬‬
‫عذاب دادن ‪ ،‬پختن ‪ ،‬بريان شدن‬
‫‪grim‬‬ ‫ترسناک ‪ ،‬شوم ‪ ،‬عبوس ‪ ،‬سخت ‪ ،‬ظالم‬

‫‪grimace‬‬ ‫ادا و اصول ‪ ،‬شکلک ‪ ،‬دهن کجى ‪ ،‬نگاه ريايى ‪ ،‬تظاهر‬

‫‪grindstone‬‬ ‫سنگ اسياب ‪ ،‬سنگ سمباده ‪ ،‬سنگ چاقو تيز کنى‬

‫‪grisly‬‬ ‫مهيب ‪ ،‬وحشتناک‬

‫‪gristle‬‬ ‫غضروف ‪ ،‬نرمه استخوان‬

‫‪gritty‬‬ ‫ريگ دار ‪ ،‬شن دار ‪ ،‬ريگ مانند ‪ ،‬با جرات‬

‫‪grotesque‬‬ ‫غريب و عجيب ‪ ،‬بى تناسب ‪ ،‬مضحک ‪ ،‬تناقض دار‬

‫‪grotto‬‬ ‫سرداب‪ ،‬غار زيرزمينى‬

‫‪ground‬‬ ‫زمين کردن ‪ ،‬کف زمين ‪ ،‬عرصه ‪ ،‬جهت ‪ ،‬سبب ‪ ،‬تماس دادن توپ با زمين (رگبى) ‪،‬‬
‫خاک (کشتى) ‪ ،‬به گل نشاندن ناو ‪ ،‬کار گذاشتن يا مستقر کردن ‪ ،‬محوطه ‪ ،‬اتصال‬
‫زمين ‪ ،‬اتصال منفى ‪ ،‬اتصال بدنه ‪ ،‬قطب منفى ‪ ،‬اتصال به زمين ‪،‬زمين ‪ ،‬خاک ‪،‬‬
‫ميدان ‪ ،‬زمينه ‪ ،‬عنوان ‪ ،‬کف دريا ‪ ،‬اساس ‪ ،‬پايه ‪ ،‬بنا کردن ‪ ،‬برپا کردن ‪ ،‬بگل نشاندن‬
‫‪ ،‬اصول نخستين را ياد دادن(به) ‪ ،‬فرودامدن ‪ ،‬بزمين نشستن ‪ ،‬اساسى ‪ ،‬زمان ماضى‬
‫فعل ‪grind‬‬
‫‪grouse‬‬ ‫با قرقره ‪ ،‬نوعى رنگ قهوه اى‬

‫‪grove‬‬ ‫درختستان ‪ ،‬بيشه‬

‫‪167‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪grovel‬‬ ‫دمر خوابيدن ‪ ،‬سينه مال رفتن ‪ ،‬پست شدن ‪ ،‬پست بودن ‪ ،‬خزيدن‬

‫‪grown up‬‬ ‫بالغ و رشيد‬

‫‪grudging‬‬ ‫بي ميل ‪ ،‬دريص دارنده ‪ ،‬لج دار‬

‫‪gruel‬‬ ‫تنبيه شدن ‪ ،‬اماج ‪ ،‬فرنى ‪ ،‬حريره ‪ ،‬تنبيه ‪ ،‬فرسوده کردن ‪ ،‬عاجز کردن ‪ ،‬ناتوان‬
‫کردن‬
‫‪grueling‬‬ ‫خسته کننده ‪ ،‬فرساينده ‪ ،‬تنبيه کننده‬

‫‪gruelling‬‬ ‫خسته کننده ‪ ،‬فرساينده ‪ ،‬تنبيه کننده‬

‫‪gruesome‬‬ ‫مخوف ‪ ،‬مهيب ‪ ،‬وحشت اور ‪ ،‬نفرت انگيز‬

‫‪gruff‬‬ ‫داراى ساختمان خشن و زمخت ‪ ،‬درشت ‪ ،‬ناهنجار ‪ ،‬بدخلق ‪ ،‬ترشرو ‪ ،‬گرفته‬

‫‪Guadeloupe‬‬ ‫گوادلوپ‬

‫‪Guam‬‬ ‫گوام‬

‫‪Guatemala‬‬ ‫گواتماال‬

‫‪Guatemala City‬‬ ‫گواتماالسيتي‬

‫‪Guatemalan‬‬ ‫گواتمااليي‬

‫‪guess‬‬ ‫گمان ‪ ،‬ظن ‪ ،‬فرض ‪ ،‬حدس زدن ‪ ،‬تخمين زدن‬

‫‪guffaw‬‬ ‫قاه قاه خنديدن‬

‫‪guile‬‬ ‫حيله ‪ ،‬مکر ‪ ،‬دستان و تزوير ‪ ،‬تلبيس ‪ ،‬روباه صفتى ‪ ،‬خيانت ‪ ،‬دورويى‬

‫‪guileless‬‬ ‫بى حيله و تزوير ‪ ،‬بى تزوير‬

‫‪guinea‬‬ ‫کشور گينه در افريقا ‪( ،‬انگليس ‪)21‬شيلينگ‬

‫‪Guinea-Bissau‬‬ ‫گينه بيسائو‬

‫‪Guinean‬‬ ‫اهل گينه‬

‫‪guise‬‬ ‫ظاهر ‪ ،‬ماسک ‪ ،‬تغيير قيافه ‪ ،‬لباس مبدل‬

‫‪gull‬‬ ‫ياعو ‪ ،‬مرغ نوروزي ‪ ،‬نوعي رنگ خاکستري کمرنگ ‪( ،‬سابقا) حريصانه خوردن ‪،‬‬
‫بلعيدن ‪ ،‬حفر کردن ‪ ،‬آدم ساده لوح و زود باور ‪ ،‬گول ‪ ،‬گول زدن ‪ ،‬مغبون کردن ‪،‬‬
‫گود کردن‬
‫‪gullable‬‬ ‫گول خور‬

‫‪gullibility‬‬ ‫ساده لوحى ‪ ،‬گول خورى ‪ ،‬فريب خورى ‪ ،‬زود باورى‬

‫‪168‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪gullible‬‬ ‫گول خور‬

‫‪gumption‬‬ ‫ابتکار ‪ ،‬عقل سليم‬

‫‪gums‬‬ ‫لثه دندان ‪ ،‬انگم ‪ ،‬قى چشم ‪ ،‬درخت صمغ ‪ ،‬وسيع کردن ‪ ،‬با لثه جويدن ‪ ،‬چسب‬
‫زدن ‪ ،‬چسباندن ‪ ،‬گول زدن ‪ ،‬صمغى شدن‬
‫‪gustatory‬‬ ‫چشايى (صفت) ‪ ،‬چششى ‪ ،‬خوشمزه ‪ ،‬ذائقه اى‬

‫‪gusto‬‬ ‫ذوق ‪ ،‬درک ‪ ،‬احساس ‪ ،‬مزه ‪ ،‬طعم ‪ ،‬لذت‬

‫‪gusty‬‬ ‫پر باد ‪ ،‬توفانى‬

‫‪guy‬‬ ‫سيم بکسل ‪ ،‬ريسمان ‪ ،‬شخص ‪ ،‬مرد ‪ ،‬يارو ‪ ،‬فرار ‪ ،‬گريز ‪ ،‬با طناب نگه داشتن ‪ ،‬با‬
‫تمثال نمايش دادن ‪ ،‬استهزاء کردن ‪ ،‬جيم شدن‬
‫‪Guyana‬‬ ‫گويان‬

‫‪Guyanese‬‬ ‫اهل گويان‬

‫‪guzzle‬‬ ‫بلعيدن ‪ ،‬حريصانه خوردن ‪ ،‬سرکشيدن‬

‫‪gynecocracy‬‬ ‫حکومت زنان ‪ ،‬حکومت نسوان‬

‫‪gynecology‬‬ ‫دانش امراض زنانه‬

‫‪gyrate‬‬ ‫دايره اى ‪ ،‬حلقه اى ‪ ،‬چرخ زدن ‪ ،‬دوران داشتن‬

‫‪gyroscope‬‬ ‫گردش بين ‪ ،‬گردش نما ‪ ،‬ژيروسکوپ‬

‫‪habitable‬‬ ‫مسکونى ‪ ،‬قابل سکنى‬

‫‪habitant‬‬ ‫ساکن‬

‫‪habitual‬‬ ‫معتاد ‪ ،‬شخص دائم الخمر ‪ ،‬عادى ‪ ،‬هميشگى‬

‫‪habituate‬‬ ‫خو دادن ‪ ،‬عادت دادن ‪ ،‬سکونت کردن‬

‫‪habitude‬‬ ‫اداب ‪ ،‬روش ‪ ،‬شيوه ‪ ،‬عادت (م‪.‬م‪ ، ).‬مرسوم ‪ ،‬عادت روزانه‬

‫‪hackle‬‬ ‫شانه مخصوص شانه کردن ليف هاى کتان وابريشم ‪ ،‬کتان زن ‪ ،‬حشره پردار ‪ ،‬شانه‬
‫کردن ‪ ،‬از هم بازکردن ‪ ،‬شکافتن ‪ ،‬متالشى کردن‬
‫‪hackney‬‬ ‫اسب سوارى ‪ ،‬درشکه کرايه ‪ ،‬اسب کرايبه ‪ ،‬مزدور ‪ ،‬فعله ‪ ،‬فاحشه ‪ ،‬مبتذل کردن ‪،‬‬
‫زياداستعمال شده‬
‫‪hackneyed‬‬ ‫پيش پا افتاده ‪ ،‬همگاني ‪ ،‬کهنه ‪ ،‬عمودي ‪ ،‬کهنه کار ‪ ،‬مبتذل‬

‫‪haggard‬‬ ‫نحيف ‪ ،‬داراى چشمان فرو رفته ‪ ،‬رام نشده‬

‫‪169‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪haggle‬‬ ‫چانه زدن ‪ ،‬اصرار کردن ‪ ،‬بريدن‬

‫‪hail‬‬ ‫تگرگ‪ ،‬طوفان تگرگ‪ ،‬تگرگ باريدن‪ ،‬سالم‪ ،‬درود‪ ،‬خوش باش‪ ،‬سالم برشما باد‪ ،‬سالم‬
‫کردن‪ ،‬صدا زدن‪ ،‬اعالم ورود کردن (کشتي )‪.‬‬
‫‪hair‬‬ ‫موى سر ‪ ،‬زلف ‪ ،‬گيسو‬

‫‪hairy‬‬ ‫پرمو ‪ ،‬کرکين‬

‫‪Haiti‬‬ ‫جزيره هاييتى‬

‫‪Haitian‬‬ ‫اهل جزيره هاييتى‬

‫‪halcyon‬‬ ‫مرغ افسانه اى که دريا را ارام ميکند ‪ ،‬ايام خوب گذشته ‪ ،‬روز ارام‬

‫‪hale‬‬ ‫خوش بنيه ‪ ،‬نيرومند ‪ ،‬بى نقص ‪ ،‬سالم ‪ ،‬کشيدن ‪ ،‬سوى ديگر بردن ‪ ،‬روانه کردن‬

‫‪hallow‬‬ ‫مقدس کردن ‪ ،‬تقديس کردن‬

‫‪hallowed‬‬ ‫مقدس ‪ ،‬خاص‬

‫‪hallucination‬‬ ‫خيال ‪ ،‬خطاى حس ‪ ،‬اغفال ‪ ،‬توهم ‪ ،‬تجسم‬

‫‪halting‬‬ ‫مکث دار ‪ ،‬سکته دار ‪ ،‬غير مداوم‬

‫‪hamper‬‬ ‫از کار بازداشتن ‪ ،‬مانع شدن ‪ ،‬مختل کردن ‪ ،‬قيد‬

‫‪hamstring‬‬ ‫زردپى طرفين حفره پشت زانو ‪ ،‬عضالت عقب ران ‪ ،‬زردپى ‪ ،‬زانوى کسيرا بريدن ‪،‬‬
‫فلج کردن‬
‫‪hand‬‬ ‫امضا ‪ ،‬وضعى که بتوان گوى اصلى بيليارد را در هر نقطه گذاشت ‪ ،‬نفر ‪ ،‬يارى دادن ‪،‬‬
‫دست ‪ ،‬عقربه ‪ ،‬دسته ‪ ،‬دستخط ‪ ،‬خط ‪ ،‬شرکت ‪ ،‬دخالت ‪ ،‬طرف ‪ ،‬پهلو ‪ ،‬پيمان ‪،‬دادن‬
‫‪ ،‬کمک کردن ‪ ،‬بادست کارى را انجام دادن ‪ ،‬يک وجب‬
‫‪hands‬‬ ‫ورزشى)قدرت توپگيرى‬

‫‪handwriting‬‬ ‫دستخط ‪ ،‬خط‬

‫‪hangar‬‬ ‫اشيانه (ى هواپيما) ‪ ،‬اشيانه هواپيما ‪ ،‬پناهنگاه ‪ ،‬حفاظ‬

‫‪hanger-on‬‬ ‫وابسته ‪ ،‬متکى بر ‪ ،‬انگل ‪ ،‬موى دماغ ‪ ،‬مفت خور‬

‫‪Hanoi‬‬ ‫شهر هانوى‬

‫‪hap‬‬ ‫قضا ‪ ،‬روى دادن ‪ ،‬اتفاق افتادن‬

‫‪haphazard‬‬ ‫اتفاقى ‪ ،‬برحسب تصادف ‪ ،‬اتفاقا‬

‫‪hapless‬‬ ‫بيچاره‬

‫‪170‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪happy-go-lucky‬‬ ‫اهلل بختى ‪ ،‬برحسب تصادف ‪ ،‬القيد ‪ ،‬ال ابالى ‪ ،‬اسان گذران ‪ ،‬بيمار‬

‫‪harangue‬‬ ‫رجز خوانى ‪ ،‬باصداى بلند نطق کردن ‪ ،‬نصيحت‬

‫‪Harare‬‬ ‫شهر هراره‬

‫‪harass‬‬ ‫ايذا کردن دشمن ‪ ،‬به ستوه اوردن اذيت کردن ‪ ،‬بستوه اوردن ‪ ،‬عاجز کردن ‪ ،‬اذيت‬
‫کردن ‪( ،‬علوم نظامى) حمالت پى درپى کردن ‪ ،‬خسته کردن‬
‫‪harbinger‬‬ ‫پيشرو ‪ ،‬منادى ‪ ،‬جلودار ‪ ،‬قاصد‬

‫‪harbor‬‬ ‫لنگرگاه ‪ ،‬بندرگاه ‪ ،‬پناهگاه ‪ ،‬پناه دادن ‪ ،‬پناه بردن ‪ ،‬لنگر انداختن ‪ ،‬پروردن‬

‫‪hard-hearted‬‬ ‫سنگدل‬

‫‪hardihood‬‬ ‫جسارت ‪ ،‬بى باکى ‪ ،‬سرسختى ‪ ،‬نيرومندى‬

‫‪hardy‬‬ ‫جسور ‪ ،‬متهور ‪ ،‬دلير نما ‪ ،‬پرطاقت ‪ ،‬بادوام‬

‫‪harmonious‬‬ ‫خوش اهنگ ‪ ،‬موزون ‪ ،‬سازگار موافق‬

‫‪harping‬‬ ‫چنگ (آلت موسيقي) ‪ ،‬چنگ زدن ‪ ،‬بصدا در آوردن ‪ ،‬ترغيب کردن ‪ ،‬غربال ‪ ،‬الک ‪،‬‬
‫سرند‬
‫‪harrow‬‬ ‫هرس ‪ ،‬چنگک زمين صاف کن وريشه جمع کن ‪ ،‬کلوخ شکن ‪ ،‬باچنگک زمين را‬
‫صاف کردن ‪ ،‬ازردن ‪ ،‬زخم کردن ‪ ،‬جريحه دار کردن ‪ ،‬غارت کردن ‪ ،‬اشفته کردن‬
‫‪harrowing‬‬ ‫جان آزار ‪ ،‬دلخراش ‪ ،‬برخورنده ‪ ،‬جريحه دارکننده‬

‫‪harry‬‬ ‫غارت کردن ‪ ،‬چاپيدن ‪ ،‬لخت کردن ‪ ،‬ويران کردن ‪ ،‬ازردن ‪ ،‬بستوه اوردن‬

‫‪haste‬‬ ‫شتاب ‪ ،‬سرعت ‪ ،‬عجله کردن‬

‫‪hatch‬‬ ‫دريچه ‪ ،‬روزنه ‪ ،‬نصفه در ‪ ،‬روى تخم نشستن (مرغ) ‪( ،‬مجازى) انديشيدن ‪ ،‬پختن ‪،‬‬
‫ايجاد کردن ‪ ،‬تخم گذاشتن ‪ ،‬تخم دادن ‪ ،‬جوجه بيرون امدن ‪ ،‬جوجه گير ى ‪،‬‬
‫(مجازى) درامد ‪ ،‬نتيجه ‪ ،‬خط انداختن ‪ ،‬هاشور زدن‬
‫‪haughtiness‬‬ ‫مناعت ‪ ،‬تکبر ‪ ،‬غروراميز‬

‫‪haughty‬‬ ‫مغرور ‪ ،‬باددرسر ‪ ،‬متکبر ‪ ،‬واال‬

‫‪hauteur‬‬ ‫بزرگى ‪ ،‬بزرگ منشى ‪ ،‬ارتفاع ‪ ،‬غرور‬

‫‪Havana‬‬ ‫هاوانا‬

‫‪haven‬‬ ‫بندرگاه ‪ ،‬لنگرگاه ‪( ،‬م‪.‬ج‪ ).‬پناهگاه ‪ ،‬جاى امن‬

‫‪havoc‬‬ ‫غارت و ويرانى ‪ ،‬خرابى ‪ ،‬غارت ‪ ،‬ويران کردن‬

‫‪hawthorn‬‬ ‫خفچه ‪ ،‬کيالک ‪ ،‬درخت کويچ ‪ ،‬وليک‬

‫‪171‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪hazard‬‬ ‫امتياز با به کيسه انداختن هر کدام از گويهاى بيليارد ‪ ،‬ناراحتى ‪ ،‬ضرر ‪ ،‬قمار ‪ ،‬اتفاق ‪،‬‬
‫در معرض مخاطره قرار دادن ‪ ،‬بخطر انداختن‬
‫‪hazardous‬‬ ‫معامالت قمارى ‪ ،‬اتفاقى ‪ ،‬تصادفى ‪ ،‬مضر ‪ ،‬زيان اور ‪ ،‬پرخطر‬

‫‪hazy‬‬ ‫کدر ‪ ،‬تيره ‪ ،‬مه دار ‪( ،‬مجازى) مبهم ‪ ،‬نامعلوم ‪ ،‬گيج‬

‫‪head first‬‬ ‫باکله ‪ ،‬سربجلو ‪ ،‬از سر ‪ ،‬سراسيمه‬

‫‪head‬‬ ‫دهنه ابزار ‪ ،‬ارتفاع ريزش ‪ ،‬سر رولور سر ‪ ،‬مبحث ‪ ،‬موضوع در راس چيزى واقع شدن‬
‫‪ ،‬ضربه با سر ‪ ،‬هد ‪ ،‬انتهاى ميز بيليارد ‪ ،‬طول سر اسب بعنوان مقياس فاصله برنده از‬
‫نفر بعد ‪ ،‬دستشويى قايق ‪ ،‬باالى بادبان ‪ ،‬سرفشنگ ‪ ،‬عناصر اوليه ستون ‪ ،‬پيش رو ‪،‬‬
‫رهبر يا دسته پيشرو يک ستون ‪ ،‬توالت ناو ‪ ،‬عازم شدن ‪ ،‬سرپل گرفتن ‪ ،‬مواجه شدن‬
‫‪ ،‬سر ‪ ،‬کله ‪ ،‬راس ‪ ،‬عدد ‪ ،‬نوک ‪ ،‬ابتداء ‪ ،‬انتها ‪ ،‬دماغه ‪ ،‬دهانه ‪ ،‬رئيس ‪ ،‬ساالر ‪ ،‬عنوان‬
‫‪ ،‬موضوع ‪ ،‬منتها درجه ‪ ،‬موى سر ‪ ،‬فهم ‪ ،‬خط سر ‪ ،‬فرق ‪ ،‬سرصفحه ‪ ،‬سرستون ‪ ،‬سر‬
‫درخت ‪ ،‬اصلى ‪ ،‬عمده ‪ ،‬مهم‬
‫‪headlong‬‬ ‫باکله ‪ ،‬سربجلو ‪ ،‬بادست پاچگى ‪ ،‬تند ‪ ،‬سراسيمه ‪ ،‬بى پروا ‪ ،‬شيرجه رونده ‪ ،‬معلق ‪،‬‬
‫عجول‬
‫‪headstrong‬‬ ‫خودسر ‪ ،‬خودراي ‪ ،‬لج باز ‪ ،‬خودسرانه ‪ ،‬لجاجت آميز ‪ ،‬لجوج‬

‫‪healthy‬‬ ‫سالم ‪ ،‬تندرست‬

‫‪heart‬‬ ‫قلب ‪ ،‬سينه ‪ ،‬اغوش ‪ ،‬مرکز ‪ ،‬دل و جرات ‪ ،‬رشادت ‪ ،‬مغز درخت ‪ ،‬عاطفه ‪ ،‬لب کالم ‪،‬‬
‫جوهر ‪ ،‬دل دادن ‪ ،‬جرات دادن ‪ ،‬تشجيع کردن ‪ ،‬بدل گرفتن‬
‫‪heartrending‬‬ ‫جانگداز‪ ،‬جانسوز‪ ،‬سوزناک‪ ،‬دل آزار‪ ،‬دلخون کننده‪ ،‬ريشريش کنندهى قلب*‬

‫‪heathenish‬‬ ‫کافروار‬

‫‪heatstroke‬‬ ‫گرمازدگى ‪ ،‬گرماگرفتگى ‪ ،‬غش در اثر گرما‬

‫‪heckle‬‬ ‫شانه کردن ‪( ،‬مجازى) سخت بازپرسى کردن از ‪ ،‬سوال پيچ کردن ‪ ،‬بباد طعنه گرفتن‬
‫‪ ،‬شانه‬
‫‪hector‬‬ ‫باحرف بزرگ) اسم خاص مذکر ‪ ،‬آدم گردن فراز ‪ ،‬خودنما ‪ ،‬الف زدن ‪ ،‬قلدري کردن‬
‫‪( ،‬افسانه يونان وباحرف بزرگ) يکي از فرزندان پريام (‪)priam‬‬
‫‪hedonism‬‬ ‫لذت گرائى ‪ ،‬فلسفه خوشى پرستى وتمتع از لذايذ دنياى زودگذر‬

‫‪hedonist‬‬ ‫لذت جو‬

‫‪hedonistic‬‬ ‫لذت جويانه‬

‫‪heed‬‬ ‫پروا ‪ ،‬توجه ‪ ،‬رعايت ‪ ،‬مراعات ‪ ،‬اعتناکردن (به) ‪ ،‬محل گذاشتن به ‪ ،‬مالحظه کردن‬

‫‪172‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪heedless‬‬ ‫بى پروا‬

‫‪heel‬‬ ‫توپ را با پاشنه پا رد کردن (رگبى) ‪ ،‬قسمت عقبى بدنه قايق ‪ ،‬کج شدن قايق از يک‬
‫طرف ‪ ،‬پاشنه در ‪ ،‬چرخيدن ‪ ،‬مهميز ‪ ،‬در پاشنه قرارگرفتن ‪ ،‬کجى ناو ‪ ،‬پاشنه ناو ‪،‬‬
‫پشت سم ‪( ،‬درجمع) پاهاى عقب (جانوران) ‪ ،‬ته ‪ ،‬پاشنه کف ‪ ،‬پاشنه جوراب ‪ ،‬پاشنه‬
‫گذاشتن به ‪ ،‬کج شدن ‪ ،‬يک ور شدن‬
‫‪hefty‬‬ ‫قوى ‪ ،‬سنگين‬

‫‪hegemony‬‬ ‫برترى ‪ ،‬تفوق ‪ ،‬استيال ‪ ،‬تسلط ‪ ،‬پيشوايى ‪ ،‬اولويت‬

‫‪heifer‬‬ ‫گوساله ماده ‪ ،‬ماده گوساله‬

‫‪heinous‬‬ ‫زشت ‪ ،‬شنيع ‪ ،‬شرير ‪ ،‬ظالم ‪ ،‬فجيح ‪ ،‬تاثر اور‬

‫‪Helsinki‬‬ ‫شهر هلسينکى‬

‫‪hemisphere‬‬ ‫نيم کره ‪ ،‬نيم گوى ‪ ،‬اقليم‬

‫‪hemorrhage‬‬ ‫خون روى ‪ ،‬خون ريزى ‪ ،‬خون ريزش‬

‫‪hemorrhoid‬‬ ‫بواسير‬

‫‪hemorrhoids‬‬ ‫بواسير‬

‫‪hence‬‬ ‫از اينرو ‪ ،‬بنابر اين ‪ ،‬از اين جهت ‪ ،‬پس از اين‬

‫‪henchman‬‬ ‫پيرو ‪ ،‬هواه خواه سياسى ‪ ،‬نوکر‬

‫‪henpeck‬‬ ‫سعى کردن براى تفوق يافتن (در مورد زوجه نسبت به شوهر خود) ‪ ،‬کوشش در‬
‫مداخالت جزئى (در کارهاى شوهر) کردن ‪ ،‬عيبجويى کردن‬
‫‪heptagon‬‬ ‫هفت گوش ‪ ،‬هفت گوشه ‪ ،‬هفت ضلعى ‪ ،‬هفت پهلويى ‪ ،‬هفت ماهه‬

‫‪heptarchy‬‬ ‫حکومت هفت نفرى ‪ ،‬واليات هفت گانه‬

‫‪herbaceous‬‬ ‫گياه مانند ‪ ،‬گياهى‬

‫‪herbarium‬‬ ‫مجموعه گياهان خشک گياه دان (اطاق يا جعبه)‬

‫‪herbivorous‬‬ ‫گياه خوارى‬

‫‪herculean‬‬ ‫بسيار دشوار ‪ ،‬خطرناک ‪ ،‬بسيار نيرومند ‪ ،‬وابسته به هرکول‬

‫‪hereditary‬‬ ‫ارثى‬

‫‪hereditary‬‬ ‫ارثى‬

‫‪173‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪heredity‬‬ ‫اجدادى ‪ ،‬انتقال موروثى ‪ ،‬رسيدن خصوصيات جسمى وروحى بارث ‪ ،‬تمايل برگشت‬
‫باصل ‪ ،‬توارث ‪ ،‬وراثت‬
‫‪heresy‬‬ ‫کفر ‪ ،‬ارتداد ‪ ،‬الحاد ‪ ،‬بدعتکارى ‪ ،‬فرقه ‪ ،‬مسلک خاص‬

‫‪heretic‬‬ ‫رافضى ‪ ،‬فاسد العقيده ‪ ،‬بدعت گذار ‪ ،‬مرتد‬

‫‪heretic‬‬ ‫رافضى ‪ ،‬فاسد العقيده ‪ ،‬بدعت گذار ‪ ،‬مرتد‬

‫‪heretical‬‬ ‫رافضى ‪ ،‬مبنى برفساد ‪ ،‬بدعت اميز‬

‫‪heritage‬‬ ‫مال موروث ‪ ،‬ميراث ‪ ،‬ارثيه ‪ ،‬ارث ‪ ،‬ماترک ‪ ،‬ترکه غير منقول ‪ ،‬مرده ريگ ‪ ،‬سهم‬
‫موروثى ‪( ،‬مجازى) بخش‬
‫‪hermetic‬‬ ‫وابسته به هرمس مصرى ‪ ،‬کيميايى ‪ ،‬سحر اميز‬

‫‪hermitage‬‬ ‫گوشه عزلت ‪ ،‬جاى انزوا ‪ ،‬زاويه‬

‫‪hernia‬‬ ‫فتق ‪ ،‬مرض فتق ‪ ،‬غرى‬

‫‪heroine‬‬ ‫شيرزن ‪ ،‬زنى که قهرمان داستان باشد‬

‫‪herpetologist‬‬ ‫متخصص خزنده شناسى‬

‫‪hesitancy‬‬ ‫درنگ ‪ ،‬دودلى ‪ ،‬ترديد‬

‫‪hesitant‬‬ ‫دودل ‪ ،‬مردد ‪ ،‬درنگ کننده ‪ ،‬تامل کننده‬

‫‪hesitation‬‬ ‫تامل ‪ ،‬درنگ ‪ ،‬دودلى‬

‫‪heterodox‬‬ ‫داراى مذهب وعقايدى مخالف عقايد عمومى ‪ ،‬مرتد ‪ ،‬گمراه ‪ ،‬زنديق‬

‫‪heterodoxy‬‬ ‫ارتداد ‪ ،‬زندقه‬

‫‪heterogeneity‬‬ ‫غير يکنواختى ‪ ،‬ناهماهنگى ‪ ،‬عدم تجانس ‪ ،‬ناجورى‬

‫‪heterogeneous‬‬ ‫غيريکنواخت ‪ ،‬ناجور ‪ ،‬ناهمگن ‪ ،‬غير متجانس ‪ ،‬متباين‬

‫‪heteromorphic‬‬ ‫جور بجور شونده ‪ ،‬داراى شکل هاى گوناگون ‪ ،‬جانوران دگرديس‬

‫‪hew‬‬ ‫بريدن ‪ ،‬قطع کردن ‪ ،‬انداختن (درخت وغيره) ‪ ،‬ضربت ‪ ،‬شقه ‪ ،‬ذبح ‪ ،‬شکاف ياترک‬
‫نتيجه ضربه‬
‫‪hexagon‬‬ ‫شش ضلعى ‪ ،‬مسدس ‪( ،‬هندسه) شش گوش ‪ ،‬شش گوشه ‪ ،‬شش بر ‪ ،‬شش پهلو‬

‫‪hexangular‬‬ ‫شش گوشه‬

‫‪hexapod‬‬ ‫شش پايان ‪ ،‬جانور شش پا‬

‫‪heyday‬‬ ‫اوج خوشبختى‬

‫‪174‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪hiatus‬‬ ‫وقفه ‪ ،‬شکاف ‪ ،‬فاصله ‪ ،‬التقاى دو حرف با صدا‬

‫‪hibernal‬‬ ‫زمستانى‬

‫‪hibernate‬‬ ‫زمستان را در بيهوشى بسر بردن ‪ ،‬بخواب زمستانى رفتن (گياهان وجانوران)‬

‫‪hibernian‬‬ ‫ايرنلدى ‪ ،‬ساکن ايرلند ‪ ،‬ايرلندى زبان‬

‫‪hiccough‬‬ ‫سکسکه ‪ ،‬سکسکه کردن‬

‫‪hiccup‬‬ ‫سکسکه ‪ ،‬سکسکه کردن‬

‫‪hidebound‬‬ ‫پوست بتن چسبيده ‪ ،‬خشکيده ‪( ،‬مجازى) کوتاه فکر ‪ ،‬خودراى ‪ ،‬کوته نظر ‪ ،‬خسيس‬

‫‪hideous‬‬ ‫زشت ‪ ،‬زننده ‪ ،‬شنيع ‪ ،‬وقيح ‪ ،‬سهمگين ‪ ،‬ترسناک ‪ ،‬مهيب ‪ ،‬مخوف‬

‫‪hierarchy‬‬ ‫گروه فرشتگان نه گانه ‪ ،‬سلسله سران روحانى وشيوخ ‪ ،‬سلسله مراتب‬

‫‪hieroglyphic‬‬ ‫خط هيروگليف‬

‫‪hieroglyphics‬‬ ‫خط هيروگليف‬

‫‪hilarious‬‬ ‫خنده دار ‪ ،‬مضحک‬

‫‪hilarity‬‬ ‫خوشى ‪ ،‬نشاط ‪ ،‬بشاشت ‪ ،‬شوق وشعف‬

‫‪hillock‬‬ ‫تپه کوچک ‪ ،‬برامدگى در سطح صاف ‪ ،‬پشته ‪ ،‬گريوه ‪( ،‬علوم نظامى) پرندک‬

‫‪hinder‬‬ ‫بازداشتن ‪ ،‬ممانعت کردن ‪ ،‬جلوگيرى از ضربه زدن حريف ‪ ،‬پسين ‪ ،‬عقبى ‪ ،‬واقع در‬
‫عقب ‪ ،‬پشتى ‪ ،‬عقب انداختن ‪ ،‬پاگيرشدن ‪ ،‬بازمانده کردن ‪ ،‬مانع شدن ‪ ،‬بتاخير‬
‫انداختن‬
‫‪hindmost‬‬ ‫عقب ترين ‪ ،‬پسين ‪ ،‬دورترين‬

‫‪hindrance‬‬ ‫پاگيرى ‪ ،‬بازماندگى ‪ ،‬اذيت ‪ ،‬ازار ‪ ،‬مانع ‪ ،‬سبب تاخير‬

‫‪hindsight‬‬ ‫ادراک ‪ ،‬درک يا فهم امرى که واقع شده‬

‫‪hinge joint‬‬ ‫مفصلى که دريک سطح حرکت کند ‪ ،‬مفصل لواليى‬

‫‪hinterland‬‬ ‫زمين پشت ساحل ‪ ،‬مناطق داخلى کشور‬

‫‪hip‬‬ ‫ابرو دره اى (شيروانى کوبى) ‪ ،‬کفل ‪ ،‬قسمت ميان ران وتهيگاه ‪ ،‬مفصل ران ‪ ،‬جستن‬
‫‪ ،‬پريدن ‪ ،‬لى لى کردن ‪ ،‬سهو کردن‬
‫‪hireling‬‬ ‫مزدور ‪ ،‬اجير‬

‫‪hirsute‬‬ ‫پرمو ‪ ،‬مويى ‪ ،‬پشمالو‬

‫‪histrionic‬‬ ‫مربوط به نمايش‬

‫‪175‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪hoard‬‬ ‫اندوخته ‪ ،‬ذخيره کردن (بيشتر با) ‪ ، up‬احتکارکردن ‪ ،‬انباشتن ‪ ،‬گنج‬

‫‪hoarse‬‬ ‫خشن ‪ ،‬گرفته ‪ ،‬خرخرى (درمورد صدا) ـ‬

‫‪hoarse‬‬ ‫خشن ‪ ،‬گرفته ‪ ،‬خرخرى (در مورد صدا)‬

‫‪hoary‬‬ ‫سفيد مايل به خاکسترى ‪ ،‬کهن ‪ ،‬سالخورده‬

‫‪hoax‬‬ ‫شوخى فريب اميز ‪ ،‬گول زدن ‪ ،‬دست انداختن‬

‫‪hoc‬‬ ‫اين ‪( ،‬صورت جمع آن ‪ these‬است)‬

‫‪hodgepodge‬‬ ‫خوراک همه چيز درهم ‪ ،‬چيز درهم وبرهم‬

‫‪holocaust‬‬ ‫وصيتنامه خود نوشت ‪ ،‬همه سوزى ‪ ،‬کشتار همگانى ‪( ،‬معموال بوسيله سوزاندن) ‪،‬‬
‫قتل عام ‪ ،‬اتش سوزى همگانى‬
‫‪holster‬‬ ‫جلد اسلحه ‪ ،‬جلد چرمى هفت تير وتپانجه ‪ ،‬در جلد چرمى قرار دادن (تپانچه)‬

‫‪Holy See‬‬ ‫درباب پاپ ‪ ،‬مقر پاپ‬

‫‪homage‬‬ ‫اعالم رسمى بيعت از طرف متحد يا متفقى نسبت به پادشاه ‪ ،‬تجليل ‪ ،‬بيعت‬

‫‪homeopathy‬‬ ‫پزشکى) معالجه امراض بوسيله تجويزدارويى که دراشخاص سالم عالئم ان مرض را‬
‫بوجود اورد‬
‫‪homeostasis‬‬ ‫خودپايدارى‪ ،‬هوموستاز‬

‫‪homespun‬‬ ‫بافت خانگى ‪ ،‬بافت ميهنى ‪ ،‬وطنى ‪ ،‬ساده‬

‫‪homiletics‬‬ ‫فن خطابه ‪ ،‬موعظه‬

‫‪homily‬‬ ‫وعظ کردن ‪ ،‬سخنرانى کردن ‪ ،‬موعظه کردن‬

‫‪homogeneity‬‬ ‫هم جنسى ‪ ،‬يکجورى‬

‫‪homogeneous‬‬ ‫همگن ‪ ،‬متجانس ‪( ،‬زيست شناسى) مقاربت کننده باهم جنس خود ‪ ،‬متوافق ‪ ،‬هم‬
‫جنس ‪ ،‬يکجور ‪ ،‬مشابه‬
‫‪homologous‬‬ ‫همانند (قرينه) ‪ ،‬متشابه ‪ ،‬همسان‬

‫‪homonym‬‬ ‫متشابه ‪ ،‬کلمه اى که تلفظ آن با کلمه ديگر يکسان ولى معنى ان دگرگون باشد‬

‫‪homophone‬‬ ‫درکلمات) متشابه الصوت ‪ ،‬داراى تشابه صوتى ‪ ،‬همصدا‬

‫‪Honduran‬‬ ‫هندوراسي‬

‫‪Honduras‬‬ ‫کشور هندوراس‬

‫‪hone‬‬ ‫سنگ تيغ تيز کن ‪ ،‬با سنگ تيز کردن ‪ ،‬صاف کردن ‪ ،‬ناله کردن‬

‫‪176‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪Hong Kong‬‬ ‫هنگ کنگ‬

‫‪honorarium‬‬ ‫حق الوکاله ‪ ،‬حق يا مزد اموزگار‬

‫‪hoodwink‬‬ ‫چشم بندى کردن ‪ ،‬فريب دادن ‪ ،‬اغفال کردن‬

‫‪horde‬‬ ‫مشتق از کلمه ترکى اردو) ايل وتبار ‪ ،‬گروه بيشمار ‪ ،‬دسته ‪ ،‬گروه ترکان ومغوالن‬

‫‪hormone‬‬ ‫هورمن‬

‫‪hortatory‬‬ ‫نصيحتى ‪ ،‬تشويقى‬

‫‪horticultural‬‬ ‫وابسته به گل برزى ‪ ،‬وابسته به باغبانى وگل کارى‬

‫‪hosiery‬‬ ‫جامه کش باف ‪ ،‬جوراب بافى‬

‫‪hospitable‬‬ ‫مهمان نواز‪ ،‬غريب نواز‪ ،‬مهمان نوازانه‬

‫‪hospitality‬‬ ‫مهمان نوازى‬

‫‪host‬‬ ‫ميزبانى ‪ ،‬گروه ‪ ،‬ازدحام ‪ ،‬دسته ‪ ،‬سپاه ‪ ،‬ميزبان ‪ ،‬صاحبخانه ‪ ،‬مهمان دار ‪ ،‬انگل دار‬

‫‪hostility‬‬ ‫ضديت ‪ ،‬دشمنى ‪ ،‬عداوت ‪ ،‬خصومت ‪ ،‬عمليات خصمانه‬

‫‪house‬‬ ‫مجلس ‪ ،‬جا دادن ‪ ،‬محکم کردن ‪ ،‬سراى ‪ ،‬جايگاه ‪ ،‬خاندان ‪ ،‬برج ‪ ،‬اهل خانه ‪ ،‬اهل‬
‫بيت ‪ ،‬جادادن ‪ ،‬منزل دادن ‪ ،‬پناه دادن ‪ ،‬منزل گزيدن ‪ ،‬خانه نشين شدن‬
‫‪hovel‬‬ ‫کلبه ‪ ،‬خانه رعيتى ‪ ،‬پناهگاه ‪ ،‬خيمه ‪ ،‬سايبان‬

‫‪hover‬‬ ‫پرواز نزديک زمين ‪ ،‬درحال توقف پر زدن ‪ ،‬پلکيدن ‪ ،‬شناور واويزان بودن ‪ ،‬در ترديد‬
‫بودن ‪ ،‬منتظرشدن‬
‫‪hubbub‬‬ ‫غوغا ‪ ،‬هياهو ‪ ،‬جنجال‬

‫‪hubris‬‬ ‫غرور ‪ ،‬گستاخى‬

‫‪huckster‬‬ ‫دوره گرد ‪ ،‬دست فروش ‪ ،‬ادم مزدور ‪ ،‬ادم پست وخسيس ‪ ،‬چک وچانه زدن‬

‫‪hue‬‬ ‫رنگمايه ‪ ،‬چرده ‪ ،‬رنگ ‪ ،‬شکل ‪ ،‬تصوير ‪ ،‬ظاهر ‪ ،‬نما ‪ ،‬صورت ‪ ،‬هيئت ‪ ،‬منظر‬

‫‪hue and cry‬‬ ‫داد وفرياد وقيل وقال ‪ ،‬تعقيب قاتل‬

‫‪hulking‬‬ ‫درشت‪ ،‬درشت استخوان‬

‫‪humane‬‬ ‫مهراميز ‪ ،‬بامروت ‪ ،‬رحيم ‪ ،‬مهربان ‪ ،‬باشفقت ‪ ،‬تهذيبى‬

‫‪humanitarian‬‬ ‫بشر دوستانه ‪ ،‬کسى که نوع پرستى را کيش خود ميداند ‪ ،‬نوع پرست ‪ ،‬بشر دوست ‪،‬‬
‫وابسته به بشر دوستى‬
‫‪humanize‬‬ ‫انسانى کردن ‪ ،‬انسان شدن ‪ ،‬واجد صفات انسانى شدن ‪ ،‬با مروت کردن ‪ ،‬نرم کردن‬

‫‪177‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪humble‬‬ ‫زبون ‪ ،‬فروتن ‪ ،‬متواضع ‪ ،‬محقر ‪ ،‬بدون ارتفاع ‪ ،‬پست کردن ‪ ،‬فروتنى کردن ‪ ،‬شکسته‬
‫نفسى کردن‬
‫‪humbug‬‬ ‫حيله ‪ ،‬گول ‪ ،‬شوخى فريب اميز ‪ ،‬فريب دادن ‪ ،‬بامبول زدن‬

‫‪humdrum‬‬ ‫ادم کودن ‪ ،‬يکنواختى ‪ ،‬ماللت ‪ ،‬مبتذل‬

‫‪humerus‬‬ ‫استخوان بازو ‪ ،‬استخوان عضله‬

‫‪humid‬‬ ‫نمناک ‪ ،‬تر ‪ ،‬نم ‪ ،‬مرطوب ‪ ،‬نمدار ‪ ،‬ابدار ‪ ،‬بخاردار‬

‫‪humiliate‬‬ ‫پست کردن ‪ ،‬تحقير کردن ‪ ،‬اهانت کردن به‬

‫‪humility‬‬ ‫فروتنى ‪ ،‬افتادگى ‪ ،‬تواضع ‪ ،‬حقارت ‪ ،‬تحقير‬

‫‪hummock‬‬ ‫تپه گرد ‪ ،‬پشته ‪ ،‬برامدگى زمين در مرداب‬

‫‪humus‬‬ ‫خاک گياهى ‪ ،‬هرموس ‪ ،‬خاک نباتى ‪ ،‬خاک گياه دار ‪ ،‬خاک درخت ‪ ،‬گياخاک‬

‫‪Hungarian‬‬ ‫مجاري‬

‫‪Hungary‬‬ ‫مجارستان‬

‫‪hurtle‬‬ ‫خوردن ‪ ،‬تصادف کردن ‪ ،‬مصادف شدن ‪ ،‬پرت کردن ‪ ،‬انداختن ‪ ،‬پيچ دادن ‪ ،‬ازدحام‬

‫‪husband‬‬ ‫شوى ‪ ،‬کشاورز ‪ ،‬گياه پرطاقت ‪ ،‬نر ‪ ،‬شخم زدن ‪ ،‬کاشتن ‪ ،‬باغبانى کردن ‪ ،‬شوهردادن‬
‫‪ ،‬جفت کردن‬
‫‪husbandry‬‬ ‫کشاورزى ‪ ،‬کشتکارى ‪ ،‬فالحت ‪ ،‬باغبانى‬

‫‪hussar‬‬ ‫سرباز سواره نظام سبک اسلحه‬

‫‪hustle‬‬ ‫هل دادن ‪ ،‬فشار دادن ‪ ،‬تکان دادن ‪ ،‬بزور وادار کردن ‪ ،‬پيش بردن ‪ ،‬فريفتن ‪ ،‬گول‬
‫زدن ‪ ،‬تکان ‪ ،‬شتاب ‪ ،‬عجله ‪ ،‬فشار ‪ ،‬زور‬
‫‪hybrid‬‬ ‫هايبريد ‪ ،‬جانور دورگه (چون قاطر) ‪ ،‬گياه پيوندى ‪ ،‬چيزى که از چند جزء‬
‫ناجورساخته شده باشدکلمه اى که اجزاء ان از زبان هاى مختلف تشکيل شده باشد ‪،‬‬
‫دورگه ‪،‬‬
‫‪hydra‬‬ ‫شجاع ‪( ،‬افسانه يونان) مار ‪ 9‬سرى که بدست هرکول کشته شده ‪( ،‬مجازى) چيزى‬
‫که برانداختن ان دشوار است ‪ ،‬مار ابى‬
‫‪hydraulic‬‬ ‫روغنى ‪ ،‬ابى ‪ ،‬وابسته به نيروى محرکه اب ‪ ،‬هيدروليک ‪ ،‬وابسته به مبحث خواص اب‬
‫درحرکت‬
‫‪hydrodynamics‬‬ ‫علم نيرو وجنبش ابگونه ها‬

‫‪hydroelectric‬‬ ‫وابسته به توليد نيروى برق بوسيله اب يا بخار‬

‫‪178‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪hydromechanics‬‬ ‫مکانيک سياالت‬

‫‪hydrometallurgy‬‬ ‫استخراج ياتهيه فلزات بوسيله اب يا مايعات‬

‫‪hydrometer‬‬ ‫رطوبت سنج ‪ ،‬الت سنجش وزن ويژه مايعات ‪ ،‬چگالى سنج‬

‫‪hydrophobia‬‬ ‫پزشکى) مرض ترس از اب ‪ ،‬اب گريزى‬

‫‪hydrostatics‬‬ ‫علم تعادل مايعات‬

‫‪hydrous‬‬ ‫ابدار ‪ ،‬نمناک ‪ ،‬محتوى اب‬

‫‪hygiene‬‬ ‫علم بهداشت ‪ ،‬بهداشت ‪ ،‬حفظ الصحه‬

‫‪hyperbole‬‬ ‫بديع) مبالغه ‪ ،‬غلو ‪ ،‬گزاف گويى ‪( ،‬بديع) صنعت اغراق‬

‫‪hypercritical‬‬ ‫مفرط در انتقاد‬

‫‪hypnosis‬‬ ‫هيپنوتيسم ‪ ،‬خواب هيپنوتيزم ‪ ،‬خواب در اثر تلقين‬

‫‪hypnotic‬‬ ‫هيپنوتيسمى ‪ ،‬خواب اور (در داروها) ‪ ،‬خواب اور ‪ ،‬منوم ‪ ،‬توليدکننده خواب ‪،‬‬
‫هيپنوتيزم ‪ ،‬مولد خواب مصنوعى‬
‫‪hypnotism‬‬ ‫علم هيپنوتيزم ياطريقه خواب اورى مصنوعى‬

‫‪hypnotize‬‬ ‫خواب هيپنوتيزم کردن ‪ ،‬بطور مصنوعى خواب کردن ‪( ،‬مجازى) مسحور و مفتون‬
‫کردن‬
‫‪hypochondriac‬‬ ‫ماليخوليايى ‪ ،‬سودايى ‪ ،‬ادم افسرده‬

‫‪hypocrisy‬‬ ‫دورويي ‪ ،‬ريا ‪ ،‬رياکاري ‪ ،‬دو رنگي ‪ ،‬وانمود سازي ‪ ،‬زرق ‪ ،‬سالوس‬

‫‪hypocrite‬‬ ‫ريا کار ‪ ،‬با ريا ‪ ،‬ادم رياکار ‪ ،‬ادم دو رو ‪ ،‬زرق فروش ‪ ،‬سالوس ‪ ،‬متصنع‬

‫‪hypocritical‬‬ ‫رياکار ‪ ،‬متظاهر ‪ ،‬دورو ‪ ،‬باريا‬

‫‪hypodermic‬‬ ‫زيرپوستى ‪ ،‬تحت الجلدى ‪( ،‬پزشکى) تزريق زير جلدى ‪ ،‬سوزن مخصوص تزريق زير‬
‫جلد‬
‫‪hypotenuse‬‬ ‫وتر (در مثلث قائم الزاويه) ‪( ،‬هندسه) زه ‪ ،‬وتر مثلث قائم الزاويه‬

‫‪hypothesis‬‬ ‫فرض ‪ ،‬فرضيه ‪ ،‬قضيه فرضى ‪ ،‬نهشته ‪ ،‬برانگاشت‬

‫‪hypothetical‬‬ ‫فرضى ‪ ،‬برانگاشتى ‪ ،‬نهشتى‬

‫‪hysteria‬‬ ‫تشنج ‪ ،‬غش يا بيهوشى وحمله در زنان ‪ ،‬هيجان زياد ‪ ،‬هيسترى ‪ ،‬حمله عصبى‬

‫‪Iceland‬‬ ‫ايسلند‬

‫‪Icelandic‬‬ ‫ايسلندي‬

‫‪179‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪ichthyic‬‬ ‫وابسته به ماهى ‪ ،‬ماهى وار‬

‫‪ichthyology‬‬ ‫ماهى شناسى‬

‫‪ichthyosaur‬‬ ‫يکجور خزنده ءبزرگ ماهى مانند در دوره ء دوم طبقات االرضى‬

‫‪ichthyosaurus‬‬ ‫يکجور خزنده ءبزرگ ماهى مانند در دوره ء دوم طبقات االرضى‬

‫‪icily‬‬ ‫بطور سرد ‪ ،‬يخ مانند‬

‫‪iciness‬‬ ‫حالت يخى ‪ ،‬سردى‬

‫‪icon‬‬ ‫نماد تصويرى ‪ ،‬نشان ‪ ،‬نشانه ‪ ،‬شمايل ‪ ،‬تمثال ‪ ،‬تنديس ‪ ،‬پيکر ‪ ،‬تصوير حضرت‬
‫مسيح يامريم ويامقدسين مسيحى‬
‫‪iconoclast‬‬ ‫بت شکن‬

‫‪iconoclastic‬‬ ‫مبنى بر بت شکنى يا شمايل ويران کنى‬

‫‪idealist‬‬ ‫پندار گرا ‪ ،‬انگارگرا ‪ ،‬ارمانگرا ‪ ،‬ايده اليست‬

‫‪idealize‬‬ ‫بصورت ايده ال در اوردن ‪ ،‬صورت خيالى و شاعرانه دادن (به) ‪ ،‬دلخواه سازى‬

‫‪idealogy‬‬ ‫مبحث افکار و ارزوهاى باطنى ‪ ،‬خيال ‪ ،‬طرز تفکر ‪ ،‬ايدئولوژى ‪ ،‬انگارگان‬

‫‪ideology‬‬ ‫مبحث افکار و آرزوهاي باطني‪ ،‬خيال‪ ،‬طرز تفکر‪ ،‬ايدءولوژي‪ ،‬انگارگان‬

‫‪idiom‬‬ ‫تعبير ويژه ‪ ،‬لهجه ‪ ،‬زبان ويژه ‪ ،‬اصطالح‬

‫‪idiosyncrasy‬‬ ‫حال مخصوص ‪ ،‬طبيعت ويژه ‪ ،‬طرز فکر ويژه ‪ ،‬شيوه ويژه هرنويسنده ‪ ،‬خصوصيات‬
‫اخالقى‬
‫‪idolatrous‬‬ ‫مربوط به بت پرستى و کفر‬

‫‪idolatry‬‬ ‫بت پرست‬

‫‪idolize‬‬ ‫بت ساختن ‪ ،‬صنم قرار دادن ‪ ،‬پرستيدن ‪ ،‬بحد پرستش دوست داشتن‬

‫‪idyl‬‬ ‫چکامه کوتاه ‪ ،‬قصيده کوتاه ‪ ،‬شرح منظره اى از زندگانى روستايى ‪ ،‬چکامه در باره‬
‫زندگى روستايى‬
‫‪idyll‬‬ ‫چکامه کوتاه ‪ ،‬قصيده کوتاه ‪ ،‬شرح منظره اى از زندگانى روستايى ‪ ،‬چکامه در باره‬
‫زندگى روستايى‬
‫‪idyllic‬‬ ‫قصيده اى ‪ ،‬چکامه اى‬

‫‪igneous‬‬ ‫اذرين ‪ ،‬اتشين ‪ ،‬اتش دار ‪ ،‬اتش فشانى ‪ ،‬محترقه‬

‫‪ignite‬‬ ‫محترق کردن يا شدن ‪ ،‬اتش کردن ‪ ،‬اتش زدن ‪ ،‬روشن کردن ‪ ،‬گيراندن ‪ ،‬اتش‬
‫گرفتن ‪ ،‬مشتعل شدن‬

‫‪180‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪ignoble‬‬ ‫ناکس ‪ ،‬فرومايه ‪ ،‬پست ‪ ،‬بد گوهر ‪ ،‬ناجنس ‪ ،‬نا اصل‬

‫‪ignominious‬‬ ‫مفتضح ‪ ،‬موجب رسوايى ‪ ،‬ننگ اور‬

‫‪ignominy‬‬ ‫بد نامى ‪ ،‬رسوايى ‪ ،‬افتضاح ‪ ،‬خوارى ‪ ،‬کار زشت‬

‫‪iliad‬‬ ‫ايلياد ‪ ،‬داستان حماسى منسوب به هومر‬

‫‪illegal‬‬ ‫غيرقانونى ‪ ،‬غير قانونى ‪ ،‬نا مشروع ‪ ،‬حرام ‪ ،‬غيرمجاز‬

‫‪illegible‬‬ ‫نامفهوم ‪ ،‬ناخوانا‬

‫‪illegitimate‬‬ ‫نامشروع ‪ ،‬ولدالزناء ‪ ،‬حرامزاده ‪ ،‬غير مشروع ‪ ،‬ناروا‬

‫‪illiberal‬‬ ‫بى گذشت ‪ ،‬کوته فکر ‪ ،‬متعصب ‪ ،‬مخالف اصول ازادى‬

‫‪illicit‬‬ ‫قاچاقى ‪ ،‬ممنوع ‪ ،‬قاچاق ‪ ،‬نا مشروع ‪ ،‬مخالف مقررات‬

‫‪illimitable‬‬ ‫بى پايان ‪ ،‬بيحد ‪ ،‬نامحدود ‪ ،‬محدود نشدنى‬

‫‪illiterate‬‬ ‫بى سواد ‪ ،‬عامى ‪ ،‬درس نخوانده‬

‫‪ill-natured‬‬ ‫بدطبيعت ‪ ،‬بدباطن ‪ ،‬بداخالق ‪ ،‬عبوس ‪ ،‬ترشرو ‪ ،‬بدسرشت ‪ ،‬نامطبوع‬

‫‪illness‬‬ ‫مرض ‪ ،‬ناخوشى ‪ ،‬بيمارى ‪ ،‬کسالت ‪ ،‬شرارت ‪ ،‬بدى‬

‫‪illogical‬‬ ‫غير منطقي ‪ ،‬نا حسابي ‪ ،‬زور‬

‫‪illume‬‬ ‫روشن کردن ‪ ،‬منور کردن ‪ ،‬روشن فکر ساختن‬

‫‪illuminant‬‬ ‫منبع نور ‪ ،‬روشن کننده ‪ ،‬منور ‪ ،‬روشنائى بخش‬

‫‪illuminate‬‬ ‫چراغانى کردن ‪ ،‬روشن کردن منطقه ‪ ،‬درخشان ساختن ‪ ،‬زرنما کردن ‪ ،‬چراغانى‬
‫کردن ‪ ،‬موضوعى را روشن کردن ‪ ،‬روشن (شده) ‪ ،‬منور ‪ ،‬روشن فکر‬
‫‪illumine‬‬ ‫روشن کردن‬

‫‪illusion‬‬ ‫عرب ‪ ،‬فريب ‪ ،‬گول ‪ ،‬حيله ‪ ،‬خيال باطل ‪ ،‬وهم‬

‫‪illusive‬‬ ‫گمراه کننده ‪ ،‬مشتبه سازنده ‪ ،‬وهمى ‪ ،‬غير واقعى‬

‫‪illusory‬‬ ‫گمراه کننده ‪ ،‬مشتبه سازنده ‪ ،‬وهمى ‪ ،‬غير واقعى‬

‫‪illustrious‬‬ ‫برجسته ‪ ،‬نامى ‪ ،‬درخشان ‪ ،‬ممتاز ‪ ،‬مجلل‬

‫‪imaginable‬‬ ‫تصور کردنى ‪ ،‬قابل تصور ‪ ،‬انگاشتنى ‪ ،‬قابل درک ‪ ،‬وابسته به تصورات و پندارها ‪،‬‬
‫تصورى‬
‫‪imaginal‬‬ ‫تصور کردنى ‪ ،‬قابل تصور ‪ ،‬انگاشتنى ‪ ،‬قابل درک ‪ ،‬وابسته به تصورات و پندارها ‪،‬‬
‫تصورى‬

‫‪181‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪imaginary‬‬ ‫انگارى ‪ ،‬مقدار موهومى ‪ ،‬انگاشتى ‪ ،‬پندارى ‪ ،‬وهمى ‪ ،‬خيال ‪ ،‬خيالى ‪ ،‬تصورى‬

‫‪imbalance‬‬ ‫عدم تعادل ‪ ،‬عدم توازن ‪ ،‬ناهماهنگى‬

‫‪imbecility‬‬ ‫کند ذهنى ‪ ،‬خرفتى‬

‫‪imbibe‬‬ ‫نوشيدن ‪ ،‬اشباع کردن ‪ ،‬جذب کردن ‪ ،‬خيساندن ‪ ،‬تحليل بردن ‪ ،‬فرو بردن ‪ ،‬در‬
‫کشيدن‬
‫‪imbroglio‬‬ ‫درهم و برهم ‪ ،‬قطعه موسيقى درهم اميخته و نامرتب ‪ ،‬مسئله غامض ‪ ،‬سوء تفاهم‬

‫‪imbrue‬‬ ‫اغشتن ‪ ،‬الوده کردن ‪ ،‬تر کردن ‪ ،‬خيساندن ‪ ،‬مرطوب کردن ‪ ،‬اشباع کردن ‪ ،‬جذب‬
‫کردن‬
‫‪imbue‬‬ ‫خوب رنگ گرفتن ‪ ،‬خوب نفوذ کردن ‪ ،‬رسوخ کردن در ‪ ،‬اغشتن ‪ ،‬اشباع کردن ‪،‬‬
‫ملهم کردن‬
‫‪imitation‬‬ ‫بدل ‪ ،‬شبيه ‪ ،‬پيروى ‪ ،‬چيز تقليدى ‪ ،‬بدلى ‪ ،‬ساختگى ‪ ،‬جعلى‬

‫‪imitator‬‬ ‫مقلد‬

‫‪immaculate‬‬ ‫معصوم‬

‫‪immaterial‬‬ ‫غير مادى ‪ ،‬مجرد ‪ ،‬معنوى ‪ ،‬جزئى ‪ ،‬بى اهميت‬

‫‪immature‬‬ ‫ناتمام ‪ ،‬نيم ساخته ‪ ،‬نارسيده ‪ ،‬نا بالغ ‪ ،‬نارس ‪ ،‬رشد نيافته ‪ ،‬نابهنگام ‪ ،‬بى تجربه‬

‫‪immeasurable‬‬ ‫بى اندازه ‪ ،‬پيمايش ناپذير ‪ ،‬بيکران ‪ ،‬بى قياس‬

‫‪immense‬‬ ‫بى اندازه ‪ ،‬گزاف ‪ ،‬بيکران ‪ ،‬پهناور ‪ ،‬وسيع ‪ ،‬کالن ‪ ،‬بسيار خوب ‪ ،‬ممتاز ‪ ،‬عالى‬

‫‪immerse‬‬ ‫غوطه ور کردن ‪ ،‬فرو بردن ‪ ،‬زير اب کردن ‪ ،‬پوشاندن ‪ ،‬غوطه دادن ‪ ،‬غسل ارتماسى‬
‫دادن(براى تعميد)‬
‫‪immersion‬‬ ‫شناورى ‪ ،‬فروبرى ‪ ،‬غوطه ورى ‪ ،‬غوطه ور شدن ‪ ،‬پوشيدگى ‪ ،‬غسل ‪ ،‬غوطه ورى‬

‫‪immigrant‬‬ ‫پناهنده ‪ ،‬مهاجر ‪ ،‬تازه وارد ‪ ،‬غريب ‪ ،‬کوچ نشين ‪ ،‬اواره‬

‫‪immigrate‬‬ ‫مهاجرت کردن (بکشور ديگر) ‪ ،‬ميهن گزيدن ‪ ،‬توطن اختيار کردن ‪ ،‬اوردن ‪ ،‬نشاندن‬
‫‪ ،‬کوچ کردن‬
‫‪imminence‬‬ ‫نزديکى ‪ ،‬مشرف بودن ‪ ،‬قرابت ‪ ،‬وقوع خطر نزديک‬

‫‪imminency‬‬ ‫نزديکى ‪ ،‬مشرف بودن ‪ ،‬قرابت ‪ ،‬وقوع خطر نزديک‬

‫‪imminent‬‬ ‫نزديک ‪ ،‬قريب الوقوع ‪ ،‬حتمى‬

‫‪immiscible‬‬ ‫اميخته نشدنى ‪ ،‬اميزش ناپذير ‪ ،‬نا در هم اميختنى ‪ ،‬مخلوط نشدنى‬

‫‪immobility‬‬ ‫عدم تحرک ‪ ،‬بى جنبشى ‪ ،‬بيحرکتى‬

‫‪182‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪immoderate‬‬ ‫بى اعتدال ‪ ،‬زياد‬

‫‪immolate‬‬ ‫قربانى شدن ‪ ،‬فدا کردن ‪ ،‬کشته شده ‪ ،‬فدايى‬

‫‪immoral‬‬ ‫بد سيرت ‪ ،‬بد اخالق ‪ ،‬زشت رفتار ‪ ،‬هرزه ‪ ،‬فاسد‬

‫‪immortalize‬‬ ‫جاويد کردن ‪ ،‬شهرت جاويدان دادن به‬

‫‪immovable‬‬ ‫غير منقول ‪ ،‬استوار ‪ ،‬ثابت‬

‫‪immune‬‬ ‫ازاد ‪ ،‬مقاوم در برابر مرض بر اثر تلقيح واکسن ‪ ،‬داراى مصونيت قانونى و پارلمانى ‪،‬‬
‫مصون کردن ‪ ،‬محفوظ کردن‬
‫‪immune system‬‬ ‫سيستم ايمني‬

‫‪immunity‬‬ ‫مصونيت سياسى ‪ ،‬مصونيت ديپلماسى عدم تبعيت مامور سياسى خارجى از مقررات‬
‫قانونى کشور مرسل اليه است ‪ ،‬ايمنى (مصونيت) ‪ ،‬مصونيت ‪ ،‬ازادى ‪ ،‬بخشودگى ‪،‬‬
‫معافيت ‪ ،‬جواز‬
‫‪immunization‬‬ ‫مصون کردن ‪ ،‬واکسن زدن ‪ ،‬مصونيت دادن‬

‫‪immure‬‬ ‫در چهار ديوار نگاهداشتن ‪ ،‬محصور کردن ‪ ،‬زندانى کردن‬

‫‪immutable‬‬ ‫تغيير ناپذير ‪ ،‬پابرجا‬

‫‪impair‬‬ ‫اسيب زدن ‪ ،‬خراب کردن ‪ ،‬زيان رساندن ‪ ،‬معيوب کردن‬

‫‪impairment‬‬ ‫اختالل‬

‫‪impale‬‬ ‫چهار ميل کردن ‪ ،‬بر چوب اويختن ‪ ،‬سوراخ کردن ‪ ،‬احاطه کردن ‪ ،‬محدود کردن ‪،‬‬
‫ميله کشيدن‬
‫‪impalpable‬‬ ‫لمس نشدنى ‪ ،‬غير محسوس‬

‫‪impart‬‬ ‫سهم بردن ‪ ،‬بهره مند شدن از ‪ ،‬رساندن ‪ ،‬ابالغ کردن ‪ ،‬افشاء کردن ‪ ،‬بيان کردن ‪،‬‬
‫سهم دادن ‪ ،‬بهره مند ساختن ‪ ،‬افاضه کردن‬
‫‪impartial‬‬ ‫بى طرف ‪ ،‬بيطرف ‪ ،‬بيغرض ‪ ،‬راست بين ‪ ،‬عادل ‪ ،‬منصفانه‬

‫‪impassable‬‬ ‫غير قابل عبور ‪ ،‬صعب العبور ‪ ،‬بى گدار ‪ ،‬نا گذرا‬

‫‪impasse‬‬ ‫کوچه بن بست ‪( ،‬مجازى) حالتى که از آن رهايى نباشد ‪ ،‬وضع بغرنج و دشوار ‪ ،‬گير ‪،‬‬
‫تنگنا‬
‫‪impassible‬‬ ‫بى حس ‪ ،‬فاقد احساس ‪ ،‬بيدرد‬

‫‪impassioned‬‬ ‫برانگيخته ‪ ،‬تهييج شده ‪ ،‬بهوس افتاده ‪ ،‬به جنبش درامده‬

‫‪impassive‬‬ ‫تالم ناپذير ‪ ،‬بيحس ‪ ،‬پوست کلفت ‪ ،‬بى عاطفه ‪ ،‬خونسرد‬

‫‪183‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪impatience‬‬ ‫بى تابى ‪ ،‬بى صبرى ‪ ،‬ناشکيبايى ‪ ،‬بى حوصلگى ‪ ،‬بى طاقتى‬

‫‪impeach‬‬ ‫متهم کردن ‪ ،‬بدادگاه جلب کردن ‪ ،‬احضار نمودن ‪ ،‬عيب گرفتن از ‪ ،‬عيب جويى‬
‫کردن ‪ ،‬ترديد کردن در ‪ ،‬باز داشتن ‪ ،‬مانع شدن ‪ ،‬اعالم جرم کردن‬
‫‪impeccable‬‬ ‫بى عيب و نقص‬

‫‪impecunious‬‬ ‫بى پول ‪ ،‬تهيدست‬

‫‪impede‬‬ ‫بازداشتن ‪ ،‬مانع شدن ‪ ،‬ممانعت کردن‬

‫‪impediment‬‬ ‫بار و بنه ‪ ،‬مانع ‪ ،‬عايق ‪ ،‬رادع ‪ ،‬محظور ‪ ،‬اشکال ‪ ،‬گير‬

‫‪impel‬‬ ‫وادار کردن ‪ ،‬بر آن داشتن ‪ ،‬مجبور ساختن‬

‫‪impels‬‬ ‫وادار کردن ‪ ،‬بر آن داشتن ‪ ،‬مجبور ساختن‬

‫‪impend‬‬ ‫مشرف بودن ‪ ،‬اويزان کردن ‪ ،‬در شرف وقوع بودن ‪ ،‬محتمل الوقوع بودن‬

‫‪impending‬‬ ‫قريب الوقوع‪ ،‬مشرف ‪ ،‬متوجه ‪ ،‬آويزان ‪ ،‬تهديد کننده‬

‫‪impenetrable‬‬ ‫غير قابل رسوخ ‪ ،‬سوراخ نشدنى ‪ ،‬داخل نشدنى ‪ ،‬نفوذ نکردنى ‪ ،‬درک نکردنى ‪،‬‬
‫پوشيده‬
‫‪impenitent‬‬ ‫توبه ناپذير ‪ ،‬ناپشيمان‬

‫‪imperative‬‬ ‫امرانه ‪ ،‬حاکم ‪ ،‬الزم االجرا ‪ ،‬دستور بى چون و چرا ‪ ،‬امرى ‪ ،‬دستورى ‪ ،‬حتمى ‪ ،‬الزام‬
‫اور ‪ ،‬ضرورى‬
‫‪imperceptible‬‬ ‫ديده نشدنى ‪ ،‬غير قابل مشاهده ‪ ،‬جزئى ‪ ،‬غير محسوس ‪ ،‬تدريجى ‪ ،‬نفهميدنى ‪،‬‬
‫درک نکردنى‬
‫‪imperial‬‬ ‫امپراطورى ‪ ،‬شاهنشاهى ‪ ،‬پادشاهى ‪ ،‬امپراتورى ‪ ،‬با عظمت ‪( ،‬مجازى) عالى ‪ ،‬با شکوه‬
‫‪ ،‬مجلل ‪ ،‬همايون ‪ ،‬همايونى‬
‫‪imperil‬‬ ‫در مخاطره انداختن ‪ ،‬بخطر انداختن‬

‫‪imperious‬‬ ‫امرانه ‪ ،‬تحکم اميز ‪ ،‬مبرم ‪ ،‬امر ‪ ،‬متکبر‬

‫‪impermeable‬‬ ‫ناتراوا ‪ ،‬نفوذناپذير ‪ ،‬غيرقابل نفوذ ‪ ،‬تراوش ناپذير ‪ ،‬ضد نفوذ اب ‪ ،‬غير قابل تراوش ‪،‬‬
‫نشت ناپذير‬
‫‪impermissible‬‬ ‫ممنوع ‪ ،‬غير مجاز ‪ ،‬ناروا‬

‫‪impersonal‬‬ ‫غيرشخصى ‪ ،‬فاقد شخصيت ‪ ،‬بى فاعل‬

‫‪impersonate‬‬ ‫جعل هويت کردن ‪ ،‬خود را بجاى ديگرى جا زدن‬

‫‪impertinence‬‬ ‫جسارت ‪ ،‬فضولى ‪ ،‬گستاخى ‪ ،‬نامربوطى ‪ ،‬بى ربطى ‪ ،‬نابهنگامى ‪ ،‬بى موقعى ‪ ،‬اهانت‬

‫‪184‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪impertinency‬‬ ‫جسارت ‪ ،‬فضولى ‪ ،‬گستاخى ‪ ،‬نامربوطى ‪ ،‬بى ربطى ‪ ،‬نابهنگامى ‪ ،‬بى موقعى ‪ ،‬اهانت‬

‫‪impertinent‬‬ ‫گستاخ ‪ ،‬بى ربط‬

‫‪imperturbable‬‬ ‫تزلزل ناپذير ‪ ،‬ارام ‪ ،‬خونسرد ‪ ،‬ساکت‬

‫‪impervious‬‬ ‫مانع دخول (اب) ‪ ،‬تاثر ناپذير ‪ ،‬غير قابل نفوذ‬

‫‪impetuosity‬‬ ‫بى پروايى ‪ ،‬تهور ‪ ،‬تندى ‪ ،‬حرارت‬

‫‪impetuous‬‬ ‫بى پروا ‪ ،‬تند و شديد‬

‫‪impetus‬‬ ‫نيروى جنبش ‪ ،‬عزم ‪ ،‬انگيزه‬

‫‪impiety‬‬ ‫بى دينى ‪ ،‬نا پرهيزکارى ‪ ،‬بى تقوايى ‪ ،‬بى ايمانى ‪ ،‬بد کيشى‬

‫‪impinge‬‬ ‫تصادف کردن ‪ ،‬تجاوز کردن ‪ ،‬تخطى کردن ‪ ،‬حمله کردن ‪ ،‬خرد کردن ‪ ،‬پرت کردن‬

‫‪impious‬‬ ‫ناپرهيزکار ‪ ،‬بى دين ‪ ،‬خدا نشناس ‪ ،‬کافر ‪ ،‬بد کيش‬

‫‪implacable‬‬ ‫سنگدل ‪ ،‬کينه توز‬

‫‪implausible‬‬ ‫نامحتمل ‪ ،‬غيرمحتمل ‪ ،‬غيرمقبول ‪ ،‬ناپسند‬

‫‪implement‬‬ ‫اجرا کردن ‪ ،‬الت ‪ ،‬افزار ‪ ،‬ابزار ‪ ،‬اسباب ‪ ،‬انجام دادن ‪ ،‬ايفاء کردن ‪ ،‬اجراء کردن‬
‫تکميل کردن‬
‫‪implicate‬‬ ‫داللت کردن بر ‪ ،‬گرفتار کردن ‪ ،‬مشمول کردن ‪ ،‬بهم پيچيدن ‪ ،‬مستلزم بودن‬

‫‪implication‬‬ ‫اشاره ‪ ،‬تلويح ‪ ،‬داللت ‪ ،‬معنى ‪ ،‬مستلزم بودن ‪ ،‬مفهوم‬

‫‪implicit‬‬ ‫تلويحى ‪ ،‬ضمنى ‪ ،‬التزامى ‪ ،‬مجازى ‪ ،‬اشاره شده ‪ ،‬مفهوم ‪ ،‬تلويحا فهمانده شده ‪،‬‬
‫مطلق ‪ ،‬بى شرط‬
‫‪implode‬‬ ‫از داخل ترکيدن ‪ ،‬از داخل منفجر شدن‬

‫‪implore‬‬ ‫درخواست کردن از ‪ ،‬عجز و البه کردن به ‪ ،‬التماس کردن به ‪ ،‬استغاثه کردن از‬

‫‪imply‬‬ ‫داللت داشتن ‪ ،‬مطلبى را رساندن ‪ ،‬ضمنا فهماندن ‪ ،‬داللت ضمنى کردن بر ‪ ،‬اشاره‬
‫داشتن بر ‪ ،‬اشاره کردن ‪ ،‬رساندن‬
‫‪impolitic‬‬ ‫مخالف مصلحت ‪ ،‬مخالف رويه صحيح ‪ ،‬بيجا‬

‫‪imponderable‬‬ ‫بى تعقل ‪ ،‬نا انديشيدنى‬

‫‪import‬‬ ‫مفهوم ‪ ،‬ورود ‪ ،‬واردات ‪ ،‬وارد کردن ‪ ،‬به کشور اوردن ‪ ،‬اظهار کردن ‪ ،‬دخل داشتن به‬
‫‪ ،‬تاثير کردن در ‪ ،‬با پيروزى بدست امدن ‪ ،‬تسخير کردن ‪ ،‬اهميت داشتن ‪ ،‬کاالى‬
‫رسيده ‪ ،‬کاالى وارده ‪( ،‬درجمع) واردا ت‬
‫‪importation‬‬ ‫ورود ‪ ،‬واردات‬

‫‪185‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪importunate‬‬ ‫سمج ‪ ،‬مبرم ‪ ،‬عاجز کننده ‪ ،‬سماجت اميز ‪ ،‬مزاحم‬

‫‪importune‬‬ ‫مصرانه خواستن ‪ ،‬اصرار کردن به ‪ ،‬عاجز کردن ‪ ،‬سماجت کردن ‪ ،‬ابرام کردن ‪،‬‬
‫مصرانه‬
‫‪imposter‬‬ ‫دغل باز ‪ ،‬وانمود کننده ‪ ،‬طرار ‪ ،‬غاصب‬

‫‪impostor‬‬ ‫شياد ‪،‬دغل باز ‪ ،‬وانمود کننده ‪ ،‬طرار ‪ ،‬غاصب‬

‫‪imposture‬‬ ‫دورويى ‪ ،‬غصب ‪ ،‬طرارى ‪ ،‬فريب ‪ ،‬مکر ‪ ،‬حيله‬

‫‪impotent‬‬ ‫عنين (ناتوان جنسى) ‪ ،‬داراى ضعف قوه باء ‪ ،‬ناتوان ‪ ،‬اکار‬

‫‪impoverish‬‬ ‫فقير کردن ‪ ،‬بي نيرو کردن ‪ ،‬بي قوت کردن ‪ ،‬بي خاصيت کردن‬

‫‪impracticable‬‬ ‫اجراء نشدنى ‪ ،‬غير عملى ‪ ،‬بيهوده‬

‫‪imprecate‬‬ ‫لعنت کردن ‪ ،‬نفرين کردن ‪ ،‬التماس کردن‬

‫‪imprecation‬‬ ‫لعن ‪ ،‬نفرين ‪ ،‬تضرع‬

‫‪impregnable‬‬ ‫غير قابل تسخير ‪ ،‬رسوخ ناپذير‬

‫‪impregnate‬‬ ‫ابستن کردن ‪ ،‬لقاح کردن ‪ ،‬اشباع کردن‬

‫‪imprimatur‬‬ ‫اجازه چاپ ‪( ،‬مجازى) تصويب ‪ ،‬پذيرش ‪ ،‬قبول‬

‫‪impromptu‬‬ ‫بداهتا ‪ ،‬تصنيف ‪ ،‬کارى که بى مطالعه و بمقتضاى وقت انجام دهند ‪ ،‬بالبداهه حرف‬
‫زدن‬
‫‪improper‬‬ ‫معيوب ‪ ،‬غلط ‪ ،‬ناشايسته ‪ ،‬نامناسب ‪ ،‬بيجا ‪ ،‬خارج از نزاکت‬

‫‪impropriety‬‬ ‫ناشايستگى ‪ ،‬بى مناسبتى‬

‫‪improvident‬‬ ‫بى احتياط ‪ ،‬الابالى‬

‫‪improvise‬‬ ‫بالبداهه ساختن ‪ ،‬انا ساختن ‪ ،‬تعبيه کردن‬

‫‪imprudent‬‬ ‫بى احتياط ‪ ،‬بى تدبير‬

‫‪impudence‬‬ ‫گستاخى ‪ ،‬چشم سفيدى ‪ ،‬خيره سرى‬

‫‪impudent‬‬ ‫گستاخ ‪ ،‬چشم سفيد ‪ ،‬پر رو‬

‫‪impugn‬‬ ‫رد کردن ‪ ،‬اعتراض کردن (به) ‪ ،‬تکذيب کردن ‪ ،‬عيب جويى کردن ‪ ،‬مورد اعتراض‬
‫قرار دادن‬
‫‪impuissance‬‬ ‫نا توانى ‪ ،‬ضعف قواى جنسى ‪ ،‬سستى ‪ ،‬عجز ‪ ،‬کم زورى ‪ ،‬عنن‬

‫‪impulsion‬‬ ‫انگيزه انى ‪ ،‬دژ انگيز‬

‫‪186‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪impulsive‬‬ ‫کسيکه از روى انگيزه انى و بدون فکر قبلى عمل ميکند‬

‫‪impunity‬‬ ‫بخشودگى ‪ ،‬معافيت از مجازات ‪ ،‬معافيت از زيان‬

‫‪impure‬‬ ‫ژيژ ‪ ،‬ناپاک ‪ ،‬چرک ‪ ،‬کثيف ‪ ،‬ناصاف ‪ ،‬ناخالص ‪ ،‬نادرست‬

‫‪imputation‬‬ ‫اسناد ‪ ،‬نسبت دادن ‪ ،‬بستن به‬

‫‪impute‬‬ ‫نسبت دادن ‪ ،‬بستن ‪ ،‬اسناد کردن ‪ ،‬دادن ‪ ،‬تقسيم کردن ‪ ،‬متهم کردن‬

‫‪inaccessible‬‬ ‫ارتباط ناپذير ‪ ،‬خارج از دسترس ‪ ،‬منيع‬

‫‪inaccurate‬‬ ‫غلط ‪ ،‬نادرست‬

‫‪inactive‬‬ ‫غيرفعال ‪ ،‬ناکنش ور ‪ ،‬بى کاره ‪ ،‬غير فعال ‪ ،‬سست ‪ ،‬بى حال ‪ ،‬بى اثر ‪ ،‬تنبل ‪ ،‬بى‬
‫جنبش ‪ ،‬خنثى ‪ ،‬کساد‬
‫‪inadequate‬‬ ‫ناکافى ‪ ،‬کسرى ‪ ،‬غير کافى ‪ ،‬نابسنده‬

‫‪inadmissible‬‬ ‫ناروا ‪ ،‬غير جايز ‪ ،‬ناپسنديده ‪ ،‬تصديق نکردنى‬

‫‪inadvertent‬‬ ‫بى مالحظه ‪ ،‬سهو ‪ ،‬غير عمدى‬

‫‪inadvertently‬‬ ‫سهوا"‬

‫‪inadvisable‬‬ ‫غير مقتضى ‪ ،‬دور از صالح ‪ ،‬مضر ‪ ،‬بى صرفه ‪ ،‬دور از مصلحت ‪ ،‬ناروا ‪ ،‬مخالف‬

‫‪inalienable‬‬ ‫بيع ناپذير ‪ ،‬محروم نشدنى ‪ ،‬اليتجزا‬

‫‪inane‬‬ ‫تهى ‪ ،‬بى مغز ‪ ،‬پوچ ‪ ،‬چرند ‪ ،‬فضاى نامحدود ‪ ،‬احمق‬

‫‪inanimate‬‬ ‫روح دادن ‪ ،‬انگيختن ‪ ،‬بيجان ‪ ،‬غير ذيروح‬

‫‪inapprehensible‬‬ ‫غيرقابل ادراک ‪ ،‬نامفهوم ‪ ،‬غيرقابل احساس‬

‫‪inapt‬‬ ‫بى استعداد ‪ ،‬ناشايسته ‪ ،‬بى مهارت ‪ ،‬نامناسب ‪ ،‬بيجا‬

‫‪inarticulate‬‬ ‫وابسته به بى مفصالن ‪ ،‬بى بند ‪ ،‬بى مفصل ‪ ،‬ناشمرده ‪ ،‬درست ادا نشده ‪ ،‬غير ملفوظ‬

‫‪inaudible‬‬ ‫غير قابل شنيدن ‪ ،‬غير قابل شنوايى ‪ ،‬نارسا ‪ ،‬شنيده نشده ‪ ،‬غير مسموع‬

‫‪inaugurate‬‬ ‫گشودن ‪ ،‬افتتاح کردن ‪ ،‬بر پا کردن ‪ ،‬براه انداختن ‪ ،‬داير کردن ‪ ،‬اغاز کردن‬

‫‪inauspicious‬‬ ‫نحس ‪ ،‬شوم ‪ ،‬ناخجسته ‪ ،‬نامبارک ‪ ،‬ناميمون‬

‫‪inborn‬‬ ‫درون زاد ‪ ،‬نهادى ‪ ،‬موروثى ‪ ،‬جبلى ‪ ،‬ذاتى ‪ ،‬فطرى‬

‫‪inbred‬‬ ‫ذاتى ‪ ،‬جبلى ‪ ،‬فطرى ‪ ،‬غريزى ‪ ،‬ايجاد شده بر اثر تخم کشى از موجودات هم تيره‬

‫‪incandescence‬‬ ‫روشنايى سيمابى ‪ ،‬نور سفيد دادن ‪ ،‬افروختگى‬

‫‪187‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪incandescent‬‬ ‫گداخته ‪ ،‬داراى نور سيمابى ‪ ،‬تابان‬

‫‪incantation‬‬ ‫طلسم ‪ ،‬افسون گرى ‪ ،‬افسون خوانى ‪ ،‬جادوگرى ‪ ،‬سحر ‪ ،‬تبليغات‬

‫‪incapacitate‬‬ ‫ناقابل ساختن ‪ ،‬سلب صالحيت کردن از ‪ ،‬بى نيرو ساختن ‪ ،‬از کار افتادن ‪ ،‬ناتوان‬
‫ساختن ‪ ،‬محجور کردن‬
‫‪incapacity‬‬ ‫حجر ‪ ،‬فقدان اهليت ‪ ،‬عجز ‪ ،‬عدم صالحيت‬

‫‪incarcerate‬‬ ‫در زندان نهادن ‪ ،‬زندانى کردن ‪ ،‬حبس کردن‬

‫‪incarnate‬‬ ‫مجسم (بصورت ادمى) ‪ ،‬داراى شکل جسمانى ‪ ،‬برنگ گوشتى ‪ ،‬مجسم کردن ‪،‬‬
‫صورت خارجى دادن‬
‫‪incarnation‬‬ ‫تجسد ‪ ،‬تجسم ‪ ،‬صورت خارجى‬

‫‪incendiary‬‬ ‫اتش زا ‪ ،‬اتش افروز‬

‫‪incense‬‬ ‫بخور دادن به ‪ ،‬سوزاندن ‪ ،‬بخور خوشبو ‪ ،‬تحريک کردن ‪ ،‬تهييج کردن ‪ ،‬خشمگين‬
‫کردن‬
‫‪incentive‬‬ ‫محرک ‪ ،‬انگيزه ‪ ،‬فتنه انگيز ‪ ،‬اتش افروز ‪ ،‬موجب ‪ ،‬مشوق‬

‫‪inception‬‬ ‫اغاز ‪ ،‬شروع ‪ ،‬درجه گيرى ‪ ،‬اصل ‪ ،‬اکتساب ‪ ،‬دريافت ‪ ،‬بستن نطفه‬

‫‪inceptive‬‬ ‫ابتدائى ‪ ،‬اغازى‬

‫‪incessant‬‬ ‫الينقطع ‪ ،‬پيوسته ‪ ،‬پى در پى ‪ ،‬بى پايان‬

‫‪inchmeal‬‬ ‫خرد خرد ‪ ،‬رفته رفته ‪ ،‬بتدريج ‪ ،‬کم کم‬

‫‪inchoate‬‬ ‫اغاز کردن ‪ ،‬بنياد نهادن ‪ ،‬تازه بوجود امده ‪ ،‬نيمه تمام‬

‫‪inchoative‬‬ ‫بدوى ‪ ،‬تازه اغاز شده ‪ ،‬اغازى ‪ ،‬ابتدائى‬

‫‪incidence‬‬ ‫حادث شدن ‪ ،‬ميزان بروز (در بيماريها) ‪ ،‬شيوع مرض ‪ ،‬انتشار (مرض) ‪ ،‬برخورد ‪،‬‬
‫تالفى ‪ ،‬تصادف ‪ ،‬وقوع ‪ ،‬تعلق واقعى ماليات ‪ ،‬مشموليت‬
‫‪incident‬‬ ‫رويداد ‪ ،‬ماوقع ‪ ،‬الزم ‪ ،‬فرعى ‪ ،‬تصادم يکانها ‪ ،‬ناگهان اتفاق افتادن ظهور کردن ‪،‬‬
‫حادثه عملياتى ‪ ،‬شايع ‪ ،‬روى داد ‪ ،‬واقعه ‪ ،‬حادثه ‪ ،‬ضمنى ‪ ،‬حتمى وابسته ‪ ،‬تابع‬
‫‪incidental‬‬ ‫اتفاقى ‪ ،‬تصادفى ‪ ،‬جزئى ‪ ،‬ضمنى ‪ ،‬غير مبهم ‪ ،‬الزم‬

‫‪incidentally‬‬ ‫اتفاقا" ‪ ،‬ضمنا"‬

‫‪incinerate‬‬ ‫خاکستر کردن ‪ ،‬سوزاندن ‪ ،‬با اتش سوختن‬

‫‪incipience‬‬ ‫وضع مقدماتى ابتدايى ‪ ،‬حالت نخستين‬

‫‪incipiency‬‬ ‫وضع مقدماتى ابتدايى ‪ ،‬حالت نخستين‬

‫‪188‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪incipient‬‬ ‫نخستين ‪ ،‬بدوى ‪ ،‬اوليه ‪ ،‬مرحله ابتدايى‬

‫‪incise‬‬ ‫بريدن ‪ ،‬کندن ‪ ،‬چاک دادن ‪ ،‬شکاف دادن ‪ ،‬حجارى کردن‬

‫‪incisive‬‬ ‫برنده ‪ ،‬قاطع ‪ ،‬دندان پيشين ‪ ،‬ثنايا ‪ ،‬تيز ‪ ،‬نافذ‬

‫‪incisor‬‬ ‫دندان پيشين ‪ ،‬ثنايا‬

‫‪incite‬‬ ‫انگيختن ‪ ،‬باصرار وادار کردن ‪ ،‬تحريک کردن‬

‫‪incitement‬‬ ‫تحريم ‪ ،‬تحريک ‪ ،‬تهييج ‪ ،‬انگيزش‬

‫‪inclement‬‬ ‫شديد ‪ ،‬بى اعتدال‬

‫‪inclination‬‬ ‫نهاد ‪ ،‬سيرت ‪ ،‬طبيعت ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬شيب ‪ ،‬انحراف‬

‫‪incline‬‬ ‫خم کردن ‪ ،‬کج کردن ‪ ،‬متمايل شدن ‪ ،‬مستعد شدن ‪ ،‬سرازير کردن ‪ ،‬شيب دادن ‪،‬‬
‫متمايل کردن ‪ ،‬شيب‬
‫‪inclined‬‬ ‫مايل ‪ ،‬کج ‪ ،‬مورب‬

‫‪inclusive‬‬ ‫شامل ‪ ،‬مشمول‬

‫‪incoercible‬‬ ‫انقباض ناپذير ‪ ،‬بدون کره و اجبار ‪ ،‬بى اختيار‬

‫‪incognito‬‬ ‫نا شناخت ‪ ،‬نا شناس ‪ ،‬مجهول الهويه ‪ ،‬بانام مستعار‬

‫‪incoherence‬‬ ‫گسستگى ‪ ،‬عدم ربط ‪ ،‬عدم چسبندگى ‪ ،‬ناجورى ‪ ،‬عدم تطابق ‪ ،‬ناسازگارى ‪ ،‬تناقض‬

‫‪incoherent‬‬ ‫متناقض ‪ ،‬بى ربط‬

‫‪incombustible‬‬ ‫نسوز ‪ ،‬نسوختنى ‪ ،‬غير قابل احتراق‬

‫‪incommodious‬‬ ‫ناراحت‬

‫‪incomparable‬‬ ‫غير قابل قياس ‪ ،‬بى مانند ‪ ،‬بى نظير ‪ ،‬بى همتا ‪ ،‬بى رقيب ‪ ،‬غير قابل مقايسه‬

‫‪incompatible‬‬ ‫منافى ‪ ،‬نا سازگار ‪ ،‬نا موافق ‪ ،‬ناجور ‪ ،‬نامناسب ‪( ،‬پزشکى)غير قابل استعمال با‬
‫يکديگر‬
‫‪incompetence‬‬ ‫نا شايستگى ‪ ،‬بى کفايتى ‪ ،‬نادرستى ‪ ،‬نارسايى ‪ ،‬نقص ‪( ،‬حقوق) عدم صالحيت‬

‫‪incompetency‬‬ ‫ناشايستگى ‪ ،‬بى کفايتى ‪ ،‬نادرستى ‪ ،‬نارسايى ‪ ،‬نقص ‪( ،‬حقوق) عدم صالحيت‬

‫‪incompetent‬‬ ‫نا مناسب ‪ ،‬غير کافى ‪ ،‬ناشايسته ‪ ،‬بى کفايت ‪ ،‬نااليق‬

‫‪incomplete‬‬ ‫ناتمام ‪ ،‬نا تمام ‪ ،‬ناقص ‪ ،‬انجام نشده ‪ ،‬پر نشده ‪ ،‬معيوب‬

‫‪incomprehensible‬‬ ‫نفهميدنى ‪ ،‬دور از فهم ‪ ،‬درک نکردنى ‪ ،‬نا محدود‬

‫‪189‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪incompressible‬‬ ‫تراکم ناپذير ‪ ،‬تراکم نا پذير ‪ ،‬فشار نا پذير ‪ ،‬خالصه نشدنى ‪ ،‬کوچک نشدنى ‪ ،‬غير‬
‫قابل تلخيص ‪ ،‬فشرده نشدنى‬
‫‪inconceivable‬‬ ‫تصور نکردنى ‪ ،‬غير قابل ادراک ‪ ،‬باور نکردنى‬

‫‪inconclusive‬‬ ‫غيرقاطع ‪ ،‬مجمل ‪ ،‬ناتمام ‪ ،‬بى نتيجه ‪ ،‬بى پايان‬

‫‪incongruity‬‬ ‫عدم تجانس ‪ ،‬ناسازگارى‬

‫‪incongruous‬‬ ‫نامتجانس‬

‫‪inconsequential‬‬ ‫ناپى ايند ‪ ،‬غير منطقى ‪ ،‬نامربوط ‪ ،‬بى اهميت ‪ ،‬ناچيز‬

‫‪inconsiderable‬‬ ‫ناچيز ‪ ،‬جزئى ‪ ،‬بى اهميت ‪ ،‬خرد ‪ ،‬ناقابل‬

‫‪inconsistence‬‬ ‫تناقض ‪ ،‬تباين ‪ ،‬ناسازگارى ‪ ،‬ناهماهنگى ‪ ،‬ناجورى ‪ ،‬نا سازگارى ‪ ،‬نا استوارى ‪ ،‬بى‬
‫ثباتى‬
‫‪inconsistency‬‬ ‫تناقض ‪ ،‬تباين ‪ ،‬ناسازگارى ‪ ،‬ناهماهنگى ‪ ،‬ناجورى ‪ ،‬نا سازگارى ‪ ،‬نا استوارى ‪ ،‬بى‬
‫ثباتى‬
‫‪inconsistent‬‬ ‫متناقض ‪ ،‬ناجور‬

‫‪inconspicuous‬‬ ‫ناپيدا ‪ ،‬نامعلوم ‪ ،‬غير برجسته ‪ ،‬کمرنگ ‪ ،‬نامريى ‪ ،‬جزئى ‪ ،‬غيرمحسوس ‪ ،‬غيرمشخص‬

‫‪inconstant‬‬ ‫بى ثبات ‪ ،‬بى وفا‬

‫‪incontinent‬‬ ‫ناپرهيزکار‬

‫‪incontrovertible‬‬ ‫غير قابل بحث ‪ ،‬بدون مناقشه ‪ ،‬بى چون و چرا ‪ ،‬بدون مباحثه ‪ ،‬مسلم‬

‫‪inconvenient‬‬ ‫ناراحت ‪ ،‬ناجور‬

‫‪incorporate‬‬ ‫تاسيس کردن ‪ ،‬يکى کردن ‪ ،‬بهم پيوستن ‪ ،‬متحد کردن ‪ ،‬داخل کردن ‪ ،‬جادادن ‪،‬‬
‫داراى شخصيت حقوقى کردن ‪ ،‬ثبت کردن(در دفتر ثبت شرکتها) ‪ ،‬اميختن ‪ ،‬ترکيب‬
‫کردن ‪ ،‬معنوى ‪ ،‬غير جسمانى‬
‫‪incorporeal‬‬ ‫غير مادى ‪ ،‬بى جسم ‪ ،‬مجرد ‪ ،‬معنوى‬

‫‪incorrigible‬‬ ‫اصالح ناپذير ‪ ،‬بهبودى ناپذير ‪ ،‬درست نشدنى‬

‫‪incredulity‬‬ ‫دير باورى ‪ ،‬شکاکى ‪ ،‬بى اعتقادى‬

‫‪incredulous‬‬ ‫دير باور‬

‫‪increment‬‬ ‫نمو ‪ ،‬افزايش در حقوق ‪ ،‬فواصل کوچک ‪ ،‬افزايش ‪ ،‬ترقى ‪ ،‬سود ‪ ،‬توسعه‬

‫‪incriminate‬‬ ‫به جرمى متهم کردن ‪ ،‬مقصر قلمداد کردن ‪ ،‬بگناه متهم کردن ‪ ،‬گرفتارکردن ‪،‬‬
‫تهمت زدن به ‪ ،‬گناهکارقلمداد نمودن‬

‫‪190‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪incrustation‬‬ ‫پوسته ‪ ،‬قشر ‪ ،‬پوشش ‪ ،‬اندود ‪ ،‬نماى مرمر‬

‫‪incrustment‬‬ ‫پوسته ‪ ،‬قشر ‪ ،‬پوشش ‪ ،‬اندود ‪ ،‬نماى مرمر‬

‫‪incubate‬‬ ‫بر خوابيدن ‪ ،‬روى تخم خوابيدن ‪ ،‬جوجه کشى کردن‬

‫‪incubus‬‬ ‫بختک ‪ ،‬کابوس ‪ ،‬ظالم ‪ ،‬زورگو‬

‫‪inculcate‬‬ ‫فرو کردن ‪ ،‬جايگير ساختن ‪ ،‬تلقين کردن ‪ ،‬پا گذاشتن ‪ ،‬پايمال کردن‬

‫‪incumbent‬‬ ‫متصدى ‪ ،‬ناگزير ‪ ،‬الزم با ‪(on‬و ‪)upon‬‬

‫‪incur‬‬ ‫موجب (خرج يا ضرر يا تنبيه و غيره) شدن ‪ ،‬متحمل شدن ‪ ،‬وارد امدن ‪( ،‬خسارت)‬
‫ديدن‬
‫‪incursion‬‬ ‫تاخت و تاز ‪ ،‬تهاجم ‪ ،‬تاراج و حمله ‪ ،‬تعدى‬

‫‪indecipherable‬‬ ‫غيرقابل کشف (در مورد تلگراف رمز و غيره) ‪ ،‬کشف نکردنى ‪ ،‬حل نکردنى ‪ ،‬غيرقابل‬
‫استخراج‬
‫‪indefatigable‬‬ ‫خستگى ناپذير ‪ ،‬خسته نشدنى‬

‫‪indefensible‬‬ ‫غيرقابل دفاع ‪ ،‬غيرقابل اعتذار ‪ ،‬تصديق نکردنى‬

‫‪indefinite‬‬ ‫نا محدود ‪ ،‬بيکران ‪ ،‬بى حد ‪ ،‬بى اندازه ‪ ،‬غيرقابل اندازه گيرى ‪ ،‬نامعين ‪ ،‬غير قطعى ‪،‬‬
‫(بطور صفت) غير صريح ‪ ،‬نکره‬
‫‪indefinitely‬‬ ‫بطور نامحدود ‪ ،‬بطور نامعين ‪ ،‬بطور نامعلوم ‪ ،‬براى يک مدت نامحدود‬

‫‪indelible‬‬ ‫پاک نشدنى ‪ ،‬محو نشدنى ‪ ،‬ماندگار ‪ ،‬ثابت‬

‫‪indemnify‬‬ ‫غرامت دادن به ‪ ،‬غرامت پرداختن ‪ ،‬هزينه اى راپرداختن ‪ ،‬بيمه کردن ‪ ،‬جبران‬
‫خسارت ‪ ،‬تاوان دادن ‪ ،‬لطمه زدن به ‪ ،‬اذيت کردن ‪ ،‬صدمه زدن به ‪ ،‬غرامت دادن‬
‫‪indemnity‬‬ ‫غرامت پرداختن ‪ ،‬تضمين جبران خسارت احتمالى اينده تضمين هر نوع خسارت ‪،‬‬
‫تاوان ‪ ،‬غرامت ‪ ،‬جبران زيان ‪ ،‬بخشودگى ‪ ،‬صدمه‬
‫‪indentation‬‬ ‫توگذارى ‪ ،‬ايجاد فرورفتگى ‪ ،‬دندانه گذارى ‪ ،‬دندانه ‪ ،‬کنگره ‪ ،‬تضريس‬

‫‪indenture‬‬ ‫سند دو نسخهاي‪ ،‬دوتاسازي‪ ،‬دوبل کردن‪ ،‬قرارداد‪ ،‬سياهه رسمي زدندانهگذاري‪ ،‬عهد‬
‫نامه‪ ،‬کنترات‪ ،‬بشاگردي گرفتن‪ ،‬با سند مقيد کردن‪ ،‬با سند مقيد شدن‪ ،‬با قرار داد‬
‫استخدام کردن‪ ،‬شيار دار کردن‪ ،‬دندانه دار کردن‬
‫‪indescribable‬‬ ‫وصف ناپذير ‪ ،‬توصيف ناپذير ‪ ،‬نامعلوم‬

‫‪indestructible‬‬ ‫فنا ناپذير ‪ ،‬از ميان نرفتنى ‪ ،‬نابود نشدنى‬

‫‪indeterminate‬‬ ‫نا معين ‪ ،‬پادر هوا ‪ ،‬نا مشخص ‪ ،‬بى نتيجه‬

‫‪191‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪index finger‬‬ ‫انگشت نشان ‪ ،‬سبابه‬

‫‪India‬‬ ‫هندوستان‬

‫‪Indian‬‬ ‫هندوستانى ‪ ،‬وابسته به هندى ها‬

‫‪indicant‬‬ ‫اشاره نما ‪ ،‬نماينده ‪ ،‬نشان دهنده ‪ ،‬داللت کننده‬

‫‪indicative‬‬ ‫شاخص ‪ ،‬اخبارى ‪ ،‬خبر دهنده ‪ ،‬اشاره کننده ‪ ،‬مشعر بر ‪ ،‬نشان دهنده ‪ ،‬داللت کننده‬
‫‪ ،‬حاکى ‪ ،‬دال بر‬
‫‪indicator‬‬ ‫نمايشگر ‪ ،‬عقربه ‪ ،‬نشان دهنده ‪ ،‬عالمت خط نشانه ‪ ،‬نشانگر ‪ ،‬انديکاتور ‪ ،‬نماينده ‪،‬‬
‫شاخص ‪ ،‬اندازه ‪ ،‬مقياس ‪ ،‬فشار سنج‬
‫‪indices‬‬ ‫شاخصها‪ ،‬زيرنويسها‬

‫‪indict‬‬ ‫متهم کردن کسى بر مبناى تشخيص هيات منصفه دادگاه جنايى ‪( ،‬حقوق) عليه‬
‫کسى ادعا نامه تنظيم کردن ‪ ،‬اعالم جرم کردن ‪ ،‬متهم کردن ‪ ،‬تعقيب قانونى کردن‬
‫‪indictment‬‬ ‫ادعانامه ‪ ،‬تنظيم کيفرخواست ‪( ،‬حقوق) اعالم جرم ‪ ،‬تنظيم ادعا نامه ‪ ،‬اتهام‬

‫‪indifferent‬‬ ‫خون سرد ‪ ،‬القيد ‪ ،‬بى طرف ‪ ،‬بى تعقيب ‪ ،‬بى اهميت ‪ ،‬بى تفاوت ‪ ،‬جزئى ‪ ،‬بى اثر‬

‫‪indigence‬‬ ‫تنگدستى ‪ ،‬ندارى ‪ ،‬تهيدستى ‪ ،‬بى چيزى ‪ ،‬فقر‬

‫‪indigenous‬‬ ‫بومى ‪ ،‬طبيعى ‪ ،‬ذاتى ‪ ،‬مکنون ‪ ،‬فطرى‬

‫‪indigent‬‬ ‫تهيدست ‪ ،‬تهى ‪ ،‬خالى ‪ ،‬تنگدست‬

‫‪indigestible‬‬ ‫بد گوار ‪ ،‬غير قابل هضم‬

‫‪indigestion‬‬ ‫بدگوارى ‪ ،‬بد گوارى ‪ ،‬سوء هاضمه ‪ ،‬رودل ‪ ،‬دير هضمى‬

‫‪indignant‬‬ ‫اوقات تلخ ‪ ،‬متغير ‪ ،‬رنجيده ‪ ،‬خشمگين ‪ ،‬ازرده‬

‫‪indignation‬‬ ‫خشم‬

‫‪indignity‬‬ ‫هتک ابرو‬

‫‪indiscernible‬‬ ‫ديده نشدنى ‪ ،‬غيرقابل مشاهده غيرقابل تشخيص‬

‫‪indiscreet‬‬ ‫فاقد حس تشخيص ‪ ،‬بى تميز ‪ ،‬بى احتياط ‪ ،‬بى مالحظه‬

‫‪indiscretion‬‬ ‫بى احتياطى ‪ ،‬بى مالحظگى ‪ ،‬بى خردى ‪ ،‬بى عقلى‬

‫‪indiscriminate‬‬ ‫ناشى از عدم تبعيض ‪ ،‬خالى از تبعيض ‪ ،‬يکسره‬

‫‪indispensable‬‬ ‫واجب ‪ ،‬حتمى ‪ ،‬چاره نا پذير ‪ ،‬ضرورى ‪ ،‬ناگزير ‪ ،‬صرفنظر نکردنى ‪ ،‬الزم االجرا‬

‫‪indisputable‬‬ ‫بى چون و چرا ‪ ،‬مسلما ‪ ،‬بى گفتگو ‪ ،‬بطور غير قابل بحث ‪ ،‬بطور مسلم‬

‫‪192‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪indissoluble‬‬ ‫تجزيه نا پذير ‪ ،‬اب نشدنى ‪ ،‬ناگداز ‪ ،‬غير قابل حل ‪ ،‬بهم نخوردنى ‪ ،‬منحل نشدنى ‪،‬‬
‫ماندگار ‪ ،‬پايدار‬
‫‪indistinct‬‬ ‫نا معلوم ‪ ،‬تيره ‪ ،‬غير روشن ‪ ،‬درهم ‪ ،‬اهسته ‪ ،‬ناشنوا‬

‫‪indivertible‬‬ ‫انحراف نا پذير ‪ ،‬منحرف نکردنى ‪ ،‬غير قابل انحراف‬

‫‪indivisible‬‬ ‫غير قابل تقسيم‬

‫‪indoctrinate‬‬ ‫تلقين کردن ‪ ،‬اغشتن ‪ ،‬اشباع کردن ‪ ،‬تعاليم مذهبى يا حزبى را اموختن به‬

‫‪indolence‬‬ ‫فرويش ‪ ،‬رخوت ‪ ،‬سستى ‪ ،‬تنبلى ‪ ،‬تن اسايى ‪ ،‬راحت طلبى‬

‫‪indolent‬‬ ‫سست ‪ ،‬تنبل‬

‫‪indomitable‬‬ ‫رام نشدنى ‪ ،‬سرکش ‪ ،‬سخت ‪ ،‬غير قابل فتح ‪ ،‬تسخير نا پذير ‪ ،‬تسلط ناپذير‬

‫‪Indonesia‬‬ ‫اندونزي‬

‫‪Indonesian‬‬ ‫اندونزيايي‬

‫‪indubitable‬‬ ‫بدون شک ‪ ،‬بدون ترديد ‪ ،‬بى چون و چرا‬

‫‪indubitably‬‬ ‫مسلما" ‪ ،‬بطور غيرقابل ترديد ‪ ،‬بى شبهه‬

‫‪induce‬‬ ‫اغوا کردن ‪ ،‬فراهم کردن ‪ ،‬تحميل کردن ‪ ،‬تحريک کردن ‪ ،‬تلقين کردن ‪ ،‬وادار کردن‬
‫‪ ،‬اعوا کردن ‪ ،‬غالب امدن بر ‪ ،‬استنتاج کردن ‪ ،‬تحريک شدن ‪ ،‬تهييج شدن‬
‫‪induct‬‬ ‫برقرار کردن ‪ ،‬مستقر کردن ‪ ،‬دريافت کردن ‪ ،‬فهميدن ‪ ،‬درک کردن ‪ ،‬استنباط کردن‬
‫‪ ،‬وارد کردن ‪ ،‬گماشتن بر ‪ ،‬اشنا کردن ‪ ،‬القاء کردن‬
‫‪inductee‬‬ ‫نفر استخدام شده ‪ ،‬استخدامى ‪ ،‬کسيکه وارد خدمت شده‬

‫‪inductive‬‬ ‫اندوکتيو ‪ ،‬قياسى ‪ ،‬استنتاجى‬

‫‪indulge‬‬ ‫مخالفت نکردن ‪ ،‬مخالف نب ودن ‪ ،‬رها ساختن ‪ ،‬افراط کردن (دراستعمال مشروبات و‬
‫غيره) ‪ ،‬زياده روى کردن ‪ ،‬شوخى کردن ‪ ،‬دل کسى را بدست اوردن ‪ ،‬نرنجاندن‬
‫‪indulgence‬‬ ‫لطف کردن ‪ ،‬از راه افراط بخشيدن ‪ ،‬ولخرجى کردن ‪ ،‬غفو کردن ‪ ،‬زياده روى ‪ ،‬افراط‬

‫‪indulgent‬‬ ‫بخشنده ‪ ،‬زياده رو‬

‫‪industrious‬‬ ‫ماهر ‪ ،‬زبر دست ‪ ،‬ساعى ‪ ،‬کوشا‬

‫‪inebriate‬‬ ‫مست کردن ‪ ،‬سرخوش کردن ‪ ،‬کيف دادن‬

‫‪inebriated‬‬ ‫مست‬

‫‪inebriation‬‬ ‫مستى ‪ ،‬مست سازى‬

‫‪193‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪inedible‬‬ ‫نخوردنى ‪ ،‬ناخوردنى ‪ ،‬غير قابل خوردن‬

‫‪ineffable‬‬ ‫شخص غير قابل توصيف ‪ ،‬نگفتنى‬

‫‪ineffectual‬‬ ‫بيهوده ‪ ،‬بى نتيجه ‪ ،‬بى اثر ‪ ،‬غير موثر ‪ ،‬بيفايده‬

‫‪inefficacious‬‬ ‫بى خاصيت ‪ ،‬نا سودمند ‪ ،‬بى فايده ‪ ،‬بى اثر‬

‫‪inefficiency‬‬ ‫بى کفايتى ‪ ،‬بى عرضگى ‪ ،‬عدم کاردانى ‪ ،‬بى ظرفيتى‬

‫‪inefficient‬‬ ‫کم بازده‪ ،‬کم بهر‪ ،‬غيرموثر‬

‫‪ineligible‬‬ ‫غير مشمول ‪ ،‬شامل نشدنى ‪ ،‬نا شايسته براى انتخاب ‪ ،‬فاقد شرايط الزم ‪ ،‬غير قابل‬
‫قبول‬
‫‪ineluctable‬‬ ‫نا گريز ‪ ،‬چاره ناپذير ‪ ،‬غير قابل مقاومت ‪ ،‬ناچار‬

‫‪inept‬‬ ‫بى عرضه ‪ ،‬نا شايسته ‪ ،‬ناجور ‪ ،‬بى معنى ‪ ،‬بى منطق ‪ ،‬نادان‬

‫‪inequity‬‬ ‫بيعدالتى ‪ ،‬بى انصافى ‪ ،‬نا درستى ‪ ،‬خالف موازين انصاف‬

‫‪inerrancy‬‬ ‫بى خطايى ‪ ،‬بى غلطى ‪ ،‬فاقد غلط و اشتباه ‪ ،‬بى لغزشى‬

‫‪inert‬‬ ‫بى حرکت ‪ ،‬بى اثر ‪ ،‬خنثى ‪ ،‬نا کار ‪ ،‬فاقد نيروى جنبش ‪ ،‬بيروح ‪ ،‬بيجان ‪ ،‬ساکن ‪،‬‬
‫راکد‬
‫‪inertia‬‬ ‫انرسى ‪ ،‬ماند ‪ ،‬اينرسى ‪ ،‬ايستايى ‪ ،‬رکود ‪ ،‬لختى ‪( ،‬فيزيک) جبر ‪ ،‬قوه جبرى ‪ ،‬ناکارى‬
‫‪ ،‬سکون‬
‫‪inestimable‬‬ ‫فوق العاده ‪ ،‬گرانبها ‪ ،‬تخمين نا پذير ‪ ،‬بى بها‬

‫‪inevitable‬‬ ‫نا چار ‪ ،‬نا گزير ‪ ،‬اجتناب نا پذير ‪ ،‬چاره نا پذير ‪ ،‬غير قابل امتناع ‪ ،‬حتما ‪ ،‬حتمى‬
‫الوقوع ‪ ،‬بديهى‬
‫‪inexcusable‬‬ ‫عذر نا پذير ‪ ،‬بدون بهانه ‪ ،‬نبخشيدنى ‪ ،‬غير معذور‬

‫‪inexhaustible‬‬ ‫خستگى نا پذير ‪ ،‬پايان نا پذير ‪ ،‬تهى نشدنى ‪ ،‬پايدار‬

‫‪inexorable‬‬ ‫نرم نشدنى ‪ ،‬سخت ‪ ،‬سنگدل ‪ ،‬بى شفقت ‪ ،‬تسليم نشدنى‬

‫‪inexpedient‬‬ ‫غير مقتضى‬

‫‪inexpensive‬‬ ‫ارزان ‪ ،‬کم خرج ‪ ،‬معقول ‪ ،‬صرفه جو ‪ ،‬ساده‬

‫‪inexperience‬‬ ‫نا ازمودگى ‪ ،‬بى تجربگى ‪ ،‬خامى ‪ ،‬خام دستى‬

‫‪inexplicable‬‬ ‫غير قابل توضيح ‪ ،‬روشن نکردنى ‪ ،‬دشوار‬

‫‪inexpressible‬‬ ‫غير قابل اظهار ‪ ،‬نا گفتنى ‪ ،‬غيرقابل بيان‬

‫‪194‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪inextensible‬‬ ‫تمديد نا پذير ‪ ،‬بسط نا پذير ‪ ،‬منقرض نکردنى‬

‫‪inextricable‬‬ ‫نگشودنى ‪ ،‬حل نشدنى ‪ ،‬حل نکردنى‬

‫‪inextricably‬‬ ‫بطور نگشودنى ‪ ،‬چنانکه نتوان از آن بيرون امد يا رهايى يافت‬

‫‪infallible‬‬ ‫لغزش ناپذير ‪ ،‬مصون از خطا ‪ ،‬منزه از گناه‬

‫‪infamous‬‬ ‫محروم از حقوق مدنى ‪ ،‬ترذيلى (مجازات) ‪ ،‬زشت ‪ ،‬بد نام ‪ ،‬مفتضح ‪ ،‬پست ‪ ،‬نفرت‬
‫انگيز شنيع ‪ ،‬رسوايى اور ‪ ،‬ننگين ‪ ،‬بدنام‬
‫‪infamy‬‬ ‫رسوايى ‪ ،‬بدنامى ‪ ،‬افتضاح ‪ ،‬سابقه بد ‪ ،‬ننگ‬

‫‪infant‬‬ ‫صغير ‪ ،‬نوباوه ‪ ،‬کودک ‪ ،‬طفل ‪ ،‬بچه کمتر از هفت سال‬

‫‪infantile‬‬ ‫بچگانه ‪ ،‬ابتدايى ‪ ،‬بچگى ‪ ،‬مربوط بدوران کودکى‬

‫‪infer‬‬ ‫بستن ‪ ،‬استنتاج کردن ‪ ،‬استنباط کردن ‪ ،‬پى بردن به ‪( ،‬زبان عاميانه) حدس زدن ‪،‬‬
‫اشاره کردن بر‬
‫‪inference‬‬ ‫استنباط ‪ ،‬استنتاج‬

‫‪infernal‬‬ ‫دوزخى ‪ ،‬ديو صفت ‪ ،‬شيطان صفت ‪ ،‬شرير‬

‫‪infest‬‬ ‫هجوم کردن در ‪ ،‬فراوان بودن در ‪ ،‬ول نکردن‬

‫‪infidel‬‬ ‫کافر ‪ ،‬بيدين ‪ ،‬بى ايمان ‪ ،‬شخص غير مومن‬

‫‪infidelity‬‬ ‫کفر ‪( ،‬در زناشويى) خيانت‬

‫‪infiltrate‬‬ ‫نفوذ کردن در منطقه ‪ ،‬تراوش کردن ‪ ،‬نشر کردن ‪ ،‬گذاشتن ‪ ،‬در خطوط دشمن نفوذ‬
‫کردن‬
‫‪infinite‬‬ ‫نامحدود ‪ ،‬بى نهايت ‪ ،‬بيکران ‪ ،‬اليتناهى ‪ ،‬نا محدود ‪ ،‬بى اندازه ‪ ،‬سرمد‬

‫‪infinitesimal‬‬ ‫بى اندازه خرد ‪ ،‬بينهايت کوچک‬

‫‪infinitude‬‬ ‫ابديت‬

‫‪infinity‬‬ ‫بينهايت‪ ،‬بيشمار‬

‫‪infirm‬‬ ‫ناتوان ‪ ،‬ضعيف ‪ ،‬عليل ‪ ،‬رنجور ‪ ،‬نااستوار‬

‫‪infirmary‬‬ ‫درمانگاه يا بيمارستان کوچک ‪ ،‬درمانگاه‬

‫‪infirmity‬‬ ‫ضعف ‪ ،‬نا توانى‬

‫‪inflammable‬‬ ‫اشتعال پذير ‪ ،‬قابل اشتعال ‪ ،‬اتشگير ‪ ،‬شعله ور ‪ ،‬التهاب پذير ‪ ،‬تند‬

‫‪inflammation‬‬ ‫پزشکى) اماس ‪ ،‬التهاب ‪ ،‬شعله ور سازى ‪ ،‬احتراق‬

‫‪195‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪inflammatory‬‬ ‫اشتعالى ‪ ،‬فتنه انگيز ‪ ،‬فساد اميز ‪ ،‬اتش افروز ‪ ،‬فتنه جو‬

‫‪inflated‬‬ ‫بادکرده ‪ ،‬متورم ‪ ،‬زيادشده ‪ ،‬باطمطراق ‪ ،‬زن متکبر‬

‫‪inflexible‬‬ ‫سخت ‪ ،‬انحناء ناپذير‬

‫‪influence‬‬ ‫اعتبار ‪ ،‬برترى ‪ ،‬تفوق ‪ ،‬توانايى ‪ ،‬تجلى ‪ ،‬نفوذ کردن بر ‪ ،‬تحت نفوذ خود قرار دادن ‪،‬‬
‫تاثير کردن بر ‪ ،‬وادار کردن ‪ ،‬ترغيب کردن‬
‫‪influential‬‬ ‫داراى نفوذ و قدرت‬

‫‪influenza‬‬ ‫پزشکى) انفلوانزا ‪ ،‬زکام ‪ ،‬گريپ ‪ ،‬نزله وبايى يا همه جا گير‬

‫‪influx‬‬ ‫نفوذ ‪ ،‬رخنه ‪ ،‬تاثير ‪ ،‬ورود ‪ ،‬هجوم ‪ ،‬ريزش‬

‫‪informal‬‬ ‫غيررسمى ‪ ،‬غير رسمى ‪ ،‬خصوصى ‪ ،‬بى قاعده ‪ ،‬بى تشرفات‬

‫‪infraction‬‬ ‫نقش ‪ ،‬تخلف ‪ ،‬شکستن‬

‫‪infrastructure‬‬ ‫پيدايش ‪ ،‬شالوده ‪ ،‬سازمان ‪ ،‬زير سازى ‪ ،‬زيربنا‬

‫‪infrequence‬‬ ‫کميابى ‪ ،‬ندرت‬

‫‪infrequency‬‬ ‫کمى ‪ ،‬کميابى ‪ ،‬ندرت وقوع ‪ ،‬عدم تکرر ‪ ،‬نا بسامدى‬

‫‪infrequent‬‬ ‫کم ‪ ،‬نادر ‪ ،‬کمياب‬

‫‪infringe‬‬ ‫نقض کردن ‪ ،‬تخلف کردن از ‪ ،‬تجاوز کردن از ‪ ،‬تعدى‬

‫‪infuriate‬‬ ‫اتشى کردن ‪ ،‬بسيار خشمگين کردن‬


‫‪infuse‬‬ ‫ريختن ‪ ،‬دم کردن ‪ ،‬القاء کردن ‪ ،‬بر انگيختن‬

‫‪infusion‬‬ ‫دم کرده ‪ ،‬ريزش ‪ ،‬ريختن ‪ ،‬پاشيدن ‪ ،‬القاء ‪ ،‬تزريق ‪ ،‬الهام‬

‫‪ingenious‬‬ ‫داراى قوه ابتکار ‪ ،‬مبتکر ‪ ،‬داراى هوش ابتکارى ‪ ،‬با هوش ‪ ،‬ناشى از زيرکى ‪ ،‬مخترع‬

‫‪ingenue‬‬ ‫دختر ساده‬

‫‪ingenuity‬‬ ‫قوه ابتکار ‪ ،‬نبوغ ‪ ،‬هوش (اختراعى) ‪ ،‬امادگى براى اختراع ‪ ،‬مهارت ‪ ،‬استعداد ‪ ،‬صفا‬

‫‪ingenuous‬‬ ‫صاف و ساده ‪ ،‬بى تزوير ‪ ،‬رک گو ‪( ،‬م‪.‬ل‪ ).‬اصيل‬

‫‪inglorious‬‬ ‫شرم اور ‪ ،‬ننگين ‪ ،‬افتضاح اور ‪ ،‬گمنام‬

‫‪ingraft‬‬ ‫رنگ زدن ‪ ،‬رنگ ثابت زدن ‪( ،‬مجازى) اسقاء کردن ‪ ،‬اشباع کردن ‪ ،‬در جسم چيزى‬
‫فروکردن ‪ ،‬در ذهن جانشين کردن‬
‫‪ingrained‬‬ ‫نبافته رنگ شده ‪ ،‬ديرينه ‪ ،‬ريشه کرده ‪ ،‬ذاتى‬

‫‪196‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪ingrate‬‬ ‫ظلم کردن بر ‪ ،‬تعدى کردن ‪ ،‬فشار وارد اوردن بر ‪ ،‬نمک ناشناسى کردن ‪ ،‬ناسپاس ‪،‬‬
‫نمک ناشناس ‪ ،‬ناشکر ‪ ،‬حق ناشناس‬
‫‪ingratiate‬‬ ‫خود شيرينى کردن ‪ ،‬مورد لطف و عنايت قرار دادن ‪ ،‬طرف توجه قرار دادن ‪ ،‬ارضاء‬
‫کردن ‪ ،‬داخل کردن‬
‫‪ingratitude‬‬ ‫ناسپاسى ‪ ،‬نمک ناشناسى ‪ ،‬ناشکرى ‪ ،‬نمک بحرامى‬

‫‪ingredient‬‬ ‫جزء ترکيبى ‪( ،‬در جمع) اجزاء ‪ ،‬ذرات ‪ ،‬داخل شونده ‪ ،‬عوامل ‪ ،‬عناصر‬

‫‪inhale‬‬ ‫تنفس کردن ‪ ،‬تو کشيدن ‪ ،‬در ريه فروبردن ‪ ،‬استنشاق کردن ‪ ،‬بداخل کشيدن ‪،‬‬
‫استشمام کردن‬
‫‪inherence‬‬ ‫چسبيدگى ‪ ،‬لزوم ذاتى ‪ ،‬ذاتى بودن ‪ ،‬اصليت ‪ ،‬جبلى‬

‫‪inherency‬‬ ‫چسبيدگى ‪ ،‬لزوم ذاتى ‪ ،‬ذاتى بودن ‪ ،‬اصليت ‪ ،‬جبلى‬

‫‪inherent‬‬ ‫ذاتى ‪ ،‬اصلى ‪ ،‬چسبنده‬

‫‪inherit‬‬ ‫به ميراث بردن ‪ ،‬وارث شدن ‪ ،‬از ديگرى گرفتن ‪ ،‬مالک شدن ‪ ،‬جانشين شدن‬

‫‪inherited‬‬ ‫موروثى‬

‫‪inhibit‬‬ ‫باز داشتن و نهى کردن ‪ ،‬منع کردن ‪ ،‬مانع شدن ‪ ،‬از بروز احساسات جلوگيرى کردن‬

‫‪inhospitable‬‬ ‫مهمان ننواز ‪ ،‬غريب ننواز ‪ ،‬نامهربان‬

‫‪inhuman‬‬ ‫بى عاطفه ‪ ،‬فاقد خوى انسانى ‪ ،‬غير انسانى ‪ ،‬نامردم‬

‫‪inhume‬‬ ‫در خاک نهادن ‪ ،‬بخاک سپردن ‪ ،‬دفن کردن‬

‫‪inimical‬‬ ‫دشمنانه ‪ ،‬خصمانه ‪ ،‬غيردوستانه ‪ ،‬نامساعد ‪ ،‬مضر‬

‫‪inimitable‬‬ ‫غير قابل تقليد ‪ ،‬بى مانند ‪ ،‬بى رقيب ‪ ،‬بى نظير‬

‫‪iniquitous‬‬ ‫تبه کار ‪ ،‬شرير ‪ ،‬نابکار ‪ ،‬غير عادالنه ‪ ،‬ناحق‬

‫‪iniquity‬‬ ‫بى انصافى ‪ ،‬شرارت‬

‫‪initiate‬‬ ‫ابداع کردن ‪ ،‬ابتکار کردن ‪ ،‬تازه وارد کردن ‪ ،‬اغاز کردن ‪ ،‬بنياد نهادن ‪ ،‬نخستين قدم‬
‫را برداشتن‬
‫‪inject‬‬ ‫پاشيدن ‪ ،‬تزريق کردن ‪ ،‬اماله کردن ‪ ،‬سوزن زدن‬

‫‪injunction‬‬ ‫وصيت ‪ ،‬دستور کتبى دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وى به رعايت حقوق‬
‫خواهان است ‪ ،‬حکم توقيف ‪ ،‬نهى ‪ ،‬قدغن ‪ ،‬حکم بازداشت ‪ ،‬دستور ‪ ،‬اتحاد‬
‫‪injurious‬‬ ‫مضر ‪ ،‬اسيب رسان‬

‫‪injury‬‬ ‫زخم ‪ ،‬اذيت ‪ ،‬تخطى تجاوز ‪ ،‬خسارت ‪ ،‬جراحت ‪ ،‬اسيب ‪ ،‬صدمه‬

‫‪197‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪inkling‬‬ ‫اشاره ‪ ،‬اطالع مختصرى که با آن به چيزى پى برند ‪ ،‬گزارش ‪ ،‬اگاهى ‪ ،‬کوره خبر‬

‫‪inland‬‬ ‫درون کشور ‪ ،‬درون مرزى ‪ ،‬داخله‬

‫‪inlet‬‬ ‫دهانه ‪ ،‬فرورفتگى و رخنه کوچک دريچه ورودى ‪ ،‬شاخابه ‪ ،‬خليج کوچک ‪ ،‬خور ‪ ،‬راه‬
‫دخول‬
‫‪inmost‬‬ ‫درونى ‪ ،‬ميانى ‪ ،‬باطنى ‪( ،‬مجازى) صميمانه‬

‫‪innate‬‬ ‫درون زاد ‪ ،‬ذاتى ‪ ،‬فطرى ‪ ،‬جبلى ‪ ،‬مادرزاد ‪ ،‬طبيعى ‪ ،‬الينفک ‪ ،‬اصلى ‪ ،‬داخلى ‪،‬‬
‫درونى ‪ ،‬چسبنده ‪ ،‬غريزى‬
‫‪innervate‬‬ ‫داراى پى کردن ‪ ،‬پى دادن(به)‬

‫‪innocuous‬‬ ‫بى ضرر‬

‫‪innovate‬‬ ‫نو اورى کردن ‪ ،‬ايين تازه اى ابتکار کردن ‪ ،‬تغييرات و اصالحاتى دادن در ‪ ،‬چيزتازه‬
‫اوردن ‪ ،‬بدعت گذاردن‬
‫‪innovate‬‬ ‫نو اورى کردن ‪ ،‬ايين تازه اى ابتکار کردن ‪ ،‬تغييرات و اصالحاتى دادن در ‪ ،‬چيزتازه‬
‫اوردن ‪ ،‬بدعت گذاردن‬
‫‪innovation‬‬ ‫حرکت جديد ‪ ،‬نواورى ‪ ،‬بدعت ‪ ،‬ابداع ‪ ،‬تغيير ‪ ،‬چيز تازه ‪ ،‬نو اورى‬

‫‪innovative‬‬ ‫بدعت آميز ‪ ،‬ابداعي ‪ ،‬بدعت گذارنده‬

‫‪innuendo‬‬ ‫معنى ‪ ،‬مقصود ‪ ،‬يعنى ‪( ،‬مجازى) تشريح ‪ ،‬شرح ‪ ،‬تلويحا اشاره کردن ‪ ،‬اداکردن ‪،‬‬
‫کنايه‬
‫‪innumerable‬‬ ‫بى شمار ‪ ،‬غيرقابل شمارش ‪ ،‬بيحد و حصر‬

‫‪inoculate‬‬ ‫تلقيح کردن ‪ ،‬مايه کوبى کردن ‪ ،‬اغشتن‬

‫‪inoffensive‬‬ ‫بى ازار ‪ ،‬بى ضرر ‪ ،‬بدون زنندگى‬

‫‪inopportune‬‬ ‫نابهنگام ‪ ،‬بيجا ‪ ،‬بى موقع ‪ ،‬نامناسب ‪ ،‬بى مورد‬

‫‪inordinate‬‬ ‫بى اندازه ‪ ،‬بيش از حد ‪ ،‬مفرط ‪ ،‬غير معتدل‬

‫‪inquire‬‬ ‫پرسش کردن ‪ ،‬جويا شدن ‪ ،‬باز جويى کردن ‪ ،‬رسيدگى کردن ‪ ،‬تحقيق کردن ‪،‬‬
‫امتحان کردن ‪ ،‬استنطاق کردن‬
‫‪inquisition‬‬ ‫نظرى که هيات منصفه در ذيل برگ بازجويى مى دهد ‪ ،‬رسيدگى (قضايى) ‪،‬‬
‫استنطاق ‪ ،‬تفتيش عقايد مذهبى از طرف کليسا ‪ ،‬جستجو‬
‫‪inquisitive‬‬ ‫کنجکاو ‪ ،‬فضول ‪ ،‬پى جو‬

‫‪inquisitor‬‬ ‫مفتش عقايد‬

‫‪inroad‬‬ ‫تاخت و تاز ‪ ،‬تهاجم ‪ ،‬تعدى ‪ ،‬هجوم ‪ ،‬حمله ‪ ،‬تکش‬

‫‪198‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪insalubrious‬‬ ‫ناسازگار ‪ ،‬مضر براى تندرستى ‪ ،‬بد اب و هوا ‪ ،‬ناگوار‬

‫‪insatiable‬‬ ‫سير نشدنى‬

‫‪inscribe‬‬ ‫نوشتن ‪ ،‬نقش کردن ‪ ،‬حجارى کردن روى سطوح و ستونها ‪ ،‬حکاکى کردن ‪ ،‬ثبت‬
‫کردن‬
‫‪inscrutable‬‬ ‫نفوذ ناپذير ‪ ،‬مرموز‬

‫‪insecure‬‬ ‫ناامن ‪ ،‬غيرمحفوظ ‪ ،‬بدون ايمنى ‪ ،‬غير مطمئن ‪ ،‬نامعين ‪ ،‬غير قطعى ‪ ،‬سست ‪ ،‬بى‬
‫اعتبار ‪ ،‬متزلزل‬
‫‪insensate‬‬ ‫بيحس ‪ ،‬بيحال ‪ ،‬بى عاطفه ‪ ،‬بى معنى ‪ ،‬بى فکر‬

‫‪insensible‬‬ ‫بيشعور ‪ ،‬بيحس ‪ ،‬غير حساس‬

‫‪insentient‬‬ ‫بى حس ‪ ،‬بيجان‬

‫‪inseparable‬‬ ‫الينفک ‪ ،‬اليتجزا ‪ ،‬جدا نشدنى‬

‫‪insidious‬‬ ‫پراز توطئه ‪ ،‬موذى ‪ ،‬دسيسه اميز ‪ ،‬خائنانه‬

‫‪insight‬‬ ‫بينش ‪ ،‬بصيرت ‪ ،‬فراست ‪ ،‬چشم باطن ‪ ،‬درون بينى‬

‫‪insignificance‬‬ ‫ناچيزى ‪ ،‬ناقابلى ‪ ،‬بى اهميتى ‪ ،‬کمى ‪ ،‬بى معنى گرى‬

‫‪insignificancy‬‬ ‫ناچيزى ‪ ،‬ناقابلى ‪ ،‬بى اهميتى ‪ ،‬کمى ‪ ،‬بى معنى گرى‬

‫‪insignificant‬‬ ‫ناچيز‬

‫‪insinuate‬‬ ‫تلقين کردن ‪ ،‬داخل کردن ‪ ،‬اشاره کردن ‪ ،‬به اشاره فهماندن ‪ ،‬بطور ضمنى فهماندن‬

‫‪insipid‬‬ ‫بى مزه ‪ ،‬بى طعم ‪( ،‬مجازى) بيروح ‪ ،‬خسته کننده‬

‫‪insistence‬‬ ‫اصرار ‪ ،‬پافشارى‬

‫‪insistency‬‬ ‫اصرار ‪ ،‬پافشارى‬

‫‪insistent‬‬ ‫مصر ‪ ،‬پافشار ‪ ،‬پاپى‬

‫‪insolence‬‬ ‫گستاخى ‪ ،‬بى احترامى ‪ ،‬جسارت ‪ ،‬اهانت ‪ ،‬توهين ‪ ،‬غرور ‪ ،‬خود بينى ‪ ،‬ادعاى بيخود‬
‫‪ ،‬تکبر‬
‫‪insolent‬‬ ‫گستاخ ‪ ،‬جسور‬

‫‪insolvent‬‬ ‫غير ملئى ‪ ،‬درمانده ‪ ،‬محجور ‪ ،‬معسر‬

‫‪insomnia‬‬ ‫بيخوابى (غير عادى) ‪ ،‬مرض بيخوابى‬

‫‪insouciant‬‬ ‫بى پروا ‪ ،‬بى قيد‬

‫‪199‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪inspector‬‬ ‫نگهبان ‪ ،‬بازرس ‪ ،‬مفتش‬

‫‪instance‬‬ ‫بعنوان مثال ذکر کردن ‪ ،‬لحظه ‪ ،‬مورد ‪ ،‬نمونه ‪ ،‬مثل ‪ ،‬مثال ‪ ،‬شاهد ‪ ،‬وهله‬

‫‪instant‬‬ ‫مربوط به ماه جارى ‪ ،‬دم ‪ ،‬آن ‪ ،‬لحظه ‪ ،‬ماه کنونى ‪ ،‬مثال ‪ ،‬فورا‬

‫‪instantaneous‬‬ ‫لحظه اى ‪ ،‬ناگهانى ‪ ،‬هردم ‪ ،‬دفعتا ‪ ،‬انى‬

‫‪instigate‬‬ ‫برانگيختن ‪ ،‬تحريک کردن ‪ ،‬وادار کردن‬

‫‪instigator‬‬ ‫محرک ‪ ،‬مفسد‬

‫‪instil‬‬ ‫چکاندن ‪ ،‬چکه چکه ريختن ‪ ،‬کم کم تزريق کردن ‪ ،‬اهسته القاء کردن ‪ ،‬کم کم‬
‫فهماندن‬
‫‪instill‬‬ ‫چکاندن ‪ ،‬چکه چکه ريختن ‪ ،‬کم کم تزريق کردن ‪ ،‬اهسته القاء کردن ‪ ،‬کم کم‬
‫فهماندن‬
‫‪institute‬‬ ‫بنياد نهادن ‪ ،‬برقرار کردن ‪ ،‬تاسيس کردن ‪ ،‬موسسه ‪ ،‬بنداد ‪ ،‬بنگاه ‪ ،‬بنياد ‪ ،‬انجمن ‪،‬‬
‫هيئت شورا ‪ ،‬فرمان ‪ ،‬اصل قانونى ‪ ،‬مقررات‬
‫‪instructive‬‬ ‫اموزنده ‪ ،‬ياد دهنده‬

‫‪insubordinate‬‬ ‫نافرمان ‪ ،‬نا فرمان ‪ ،‬گردن کش ‪ ،‬سرکش‬

‫‪insubordination‬‬ ‫نافرمانى ‪ ،‬سر پيچى‬

‫‪insubstantial‬‬ ‫غير واقعى ‪ ،‬خيالى ‪ ،‬بى اساس ‪ ،‬بيموضوع ‪ ،‬بى جسم‬

‫‪insufficience‬‬ ‫عدم تکافو ‪ ،‬کمى ‪ ،‬نارسايى ‪ ،‬نابسندگى ‪ ،‬عدم کفايت ‪ ،‬ناتوانى ‪ ،‬عجز‬

‫‪insufficiency‬‬ ‫عدم تکافو ‪ ،‬کمى ‪ ،‬نارسايى ‪ ،‬نابسندگى ‪ ،‬عدم کفايت ‪ ،‬ناتوانى ‪ ،‬عجز‬

‫‪insufficient‬‬ ‫نارسا ‪ ،‬نابسنده‬

‫‪insular‬‬ ‫وابسته به جزيره ‪ ،‬جزيره اى ‪ ،‬منزوى ‪ ،‬غير ازاد ‪ ،‬تنگ نظر‬

‫‪insularity‬‬ ‫جزيره بودن ‪ ،‬انزوا‬

‫‪insulate‬‬ ‫عايق کردن ‪ ،‬سيم را لحيم کردن ‪ ،‬جدا کردن مجزا کردن ‪ ،‬جدا کردن ‪ ،‬روپوش دار‬
‫کردن ‪ ،‬با عايق مجزا کردن ‪ ،‬بصورت جزيره دراوردن‬
‫‪insulated‬‬ ‫عايق دار ‪ ،‬روپوش دار‬

‫‪insult‬‬ ‫دشنام ‪ ،‬توهين کردن به ‪ ،‬بى احترامى کردن به ‪ ،‬خوار کردن ‪ ،‬فحش دادن ‪ ،‬باليدن ‪،‬‬
‫توهين‬
‫‪insuperable‬‬ ‫برطرف نکردنى ‪ ،‬از ميان برنداشتنى ‪ ،‬شکست ناپذير ‪ ،‬مغلوب نشدنى ‪ ،‬فائق نيامدنى‬

‫‪insuppressible‬‬ ‫فروننشاندنى ‪ ،‬نخواباندنى ‪ ،‬غيرقابل کنترل‬

‫‪200‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪insurgence‬‬ ‫تمرد ‪ ،‬قيام ‪ ،‬شورش ‪ ،‬طغيان ‪ ،‬ياغى گرى‬

‫‪insurgency‬‬ ‫تمرد ‪ ،‬قيام ‪ ،‬شورش ‪ ،‬طغيان ‪ ،‬ياغى گرى‬

‫‪insurgent‬‬ ‫ياغى ‪ ،‬متمرد ‪ ،‬شورشى‬

‫‪insurmountable‬‬ ‫غير قابل تفوق ‪ ،‬فائق نيامدنى ‪ ،‬غير قابل عبور ‪ ،‬بر طرف نشدنى‬

‫‪insurrection‬‬ ‫بر خيزش ‪ ،‬طغيان ‪ ،‬شورش ‪ ،‬فتنه ‪ ،‬قيام‬

‫‪intangible‬‬ ‫نامرئى ‪ ،‬غيرعينى ‪ ،‬لمس ناپذير ‪( ،‬مجازى) بغرنج ‪ ،‬درک نکردنى ‪ ،‬مال غير عينى ‪ ،‬نا‬
‫هويدا‬
‫‪integral‬‬ ‫جدايى ناپذير ‪ ،‬درست ‪ ،‬صحيح ‪ ،‬بى کسر ‪ ،‬کامل ‪ ،‬تمام ‪ ،‬انتگرال‬

‫‪integrate‬‬ ‫جمع کردن ‪ ،‬انتگرال گرفتن ‪ ،‬يکپارچه کردن ‪ ،‬گنجاندن ‪ ،‬در شکم چيزى جا دادن ‪،‬‬
‫تمام کردن ‪ ،‬کامل کردن ‪ ،‬درست کردن ‪ ،‬يکى کردن ‪ ،‬تابعه اوليه چيزى را گرفتن ‪،‬‬
‫اختالط‬
‫‪integrity‬‬ ‫يکپارچگى ‪ ،‬درستى ‪ ،‬امانت ‪ ،‬راستى ‪ ،‬تماميت ‪ ،‬بى عيبى ‪ ،‬کمال‬

‫‪intellect‬‬ ‫هوش ‪ ،‬فهم ‪ ،‬قوه درک ‪ ،‬عقل ‪ ،‬خرد ‪ ،‬سابقه‬

‫‪intellectual‬‬ ‫عقلى ‪ ،‬عقالنى ‪ ،‬ذهنى ‪ ،‬فکرى ‪ ،‬خردمند ‪ ،‬روشنفکر‬

‫‪intelligence‬‬ ‫اطالعات ‪ ،‬هوش ‪ ،‬زيرکى ‪ ،‬فراست ‪ ،‬فهم ‪ ،‬بينش ‪ ،‬اگاهى ‪ ،‬روح پاک يا دانشمند ‪،‬‬
‫فرشته ‪ ،‬خبرگيرى ‪ ،‬جاسوسى‬
‫‪intelligentsia‬‬ ‫اشخاص با هوش و خردمند ‪ ،‬طبقه روشنفکر‬

‫‪intelligible‬‬ ‫فهميدنى ‪ ،‬مفهوم ‪ ،‬روشن ‪ ،‬قابل فهم ‪ ،‬معلوم‬

‫‪intemperance‬‬ ‫زياده روى ‪ ،‬بى اعتدالى ‪ ،‬افراط‬

‫‪intemperate‬‬ ‫زياده رو ‪ ،‬بى اعتدال ‪ ،‬افراط کار ‪ ،‬افراطى‬

‫‪intension‬‬ ‫سختى ‪ ،‬شدت ‪ ،‬فزونى ‪ ،‬نيرومندى ‪ ،‬کثرت‬

‫‪intensity‬‬ ‫سختى ‪ ،‬شدت ‪ ،‬فزونى ‪ ،‬نيرومندى ‪ ،‬قوت ‪ ،‬کثرت‬

‫‪intensive‬‬ ‫دستور زبان) تشديدى ‪ ،‬پرقوت ‪ ،‬متمرکز ‪ ،‬مشتاقانه ‪ ،‬تند ‪ ،‬مفرط‬

‫‪intention‬‬ ‫اراده ‪ ،‬عمد ‪ ،‬نيت ‪ ،‬قصد ‪ ،‬منظور ‪ ،‬خيال ‪ ،‬غرض ‪ ،‬مفهوم ‪ ،‬سگال‬

‫‪inter‬‬ ‫در خاک نهادن ‪ ،‬مدفون ساختن ‪ ،‬در قبر نهادن ‪ ،‬زير خاک پوشاندن‬

‫‪interact‬‬ ‫متقابال اثر کردن ‪ ،‬فعل و انفعال داخلى داشتن‬

‫‪intercede‬‬ ‫پادر ميانى کردن ‪ ،‬ميانجى گرى کردن ‪ ،‬ميانجى شدن ‪ ،‬ميانه گيرى کردن ‪ ،‬وساطت‬
‫کردن ‪ ،‬شفاعت کردن‬

‫‪201‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪intercept‬‬ ‫محل تقاطع ‪ ،‬قطع پاسکارى حريف ‪ ،‬استراق سمع کردن ‪ ،‬عرض (درمحور مختصات)‬
‫‪ ،‬بريدن ‪ ،‬قطع کردن ‪ ،‬جدا کردن ‪ ،‬حائل شدن ‪ ،‬جلو کسى را گرفتن ‪ ،‬جلو گيرى‬
‫کردن‬
‫‪intercession‬‬ ‫ميانجى گرى ‪ ،‬پايمردى ‪ ،‬شفاعت ‪ ،‬وساطت ‪ ،‬پادرميانى‬

‫‪intercessor‬‬ ‫ميانجى ‪ ،‬پادرميان‬

‫‪interdict‬‬ ‫قدغن کردن ‪ ،‬محروم کردن ‪ ،‬جدا کردن ‪ ،‬ممانعت کردن اجراى عمليات ممانعتى ‪،‬‬
‫قدغن ‪ ،‬تحريم ‪ ،‬منع ‪ ،‬جلوگيرى ‪ ،‬ممنوعيت ‪ ،‬حکم بازداشت ‪ ،‬حکم نهى ‪ ،‬حکم‬
‫ادارى ‪ ،‬بازداشتن ‪ ،‬محجور کردن ‪ ،‬نهى کردن‬
‫‪interim‬‬ ‫موقتى ‪ ،‬موقت ‪ ،‬فيمابين ‪ ،‬فاصله ‪ ،‬خالل مدت‬

‫‪interject‬‬ ‫در ميان اوردن ‪ ،‬بطور معترضه گفتن ‪( ،‬م) در ميان انداختن ‪ ،‬در ميان امدن ‪،‬‬
‫مداخله کردن‬
‫‪interlocutor‬‬ ‫جواب دهنده ‪ ،‬طرف صحبت ‪ ،‬هم سخن ‪ ،‬کليم‬

‫‪interloper‬‬ ‫کسيکه در کار ديگران مداخله ميکندوايشان را ازسودبردن بازمى دارد‬

‫‪interlude‬‬ ‫ايست ميان دو پرده ‪ ،‬بادخور ‪ ،‬فاصله‬

‫‪intermediate‬‬ ‫عضو ميانى ‪ ،‬ميانه ‪ ،‬متوسط ‪ ،‬درميان اينده ‪ ،‬مداخله کننده ‪ ،‬در ميان واقع شونده ‪،‬‬
‫واسطه ‪ ،‬ميانجى‬
‫‪interment‬‬ ‫ايين تدفين ‪ ،‬دفن ‪ ،‬تدفين ‪ ،‬بخاک سپارى‬

‫‪interminable‬‬ ‫پايان ناپذير ‪ ،‬تمام نشدنى ‪ ،‬بسيار دراز‬

‫‪intermingle‬‬ ‫با هم اميختن ‪ ،‬با هم مخلوط کردن ‪ ،‬ممزوج کردن‬

‫‪intermission‬‬ ‫تنفس (بمعنى زنگ تنفس يا فاصله ميان دو پرده نمايش) باد خور ‪ ،‬غير دائم ‪ ،‬نوبه‬
‫اى ‪ ،‬تنفس دار‬
‫‪intermit‬‬ ‫قطع کردن ‪ ،‬گسيختن ‪ ،‬موقتا تعطيل کردن ‪ ،‬نوبت داشتن ‪ ،‬نوبت شدن‬

‫‪intermittent‬‬ ‫بينابين ‪ ،‬متناوب ‪ ،‬نوبت دار ‪ ،‬نوبه اى ‪ ،‬نوبتى‬

‫‪internecine‬‬ ‫کشتار يکديگر ‪ ،‬کشتار متقابل ‪ ،‬قاتل‬

‫‪interpolate‬‬ ‫دخل و تصرف در سند ‪ ،‬در ميان عبارات ديگر جا دادن ‪ ،‬داخل کردن‬

‫‪interpolation‬‬ ‫تناسب ‪ ،‬درونيابى ‪ ،‬ميانگيرى ‪ ،‬انترپوالسيون ‪ ،‬ميان يابى (در روى نقشه يا در‬
‫محاسبات) ‪ ،‬درون يابى ‪ ،‬الحاق ‪ ،‬درج‬
‫‪interpose‬‬ ‫مداخله کردن ‪ ،‬پا به ميان گذاردن ‪ ،‬در ميان امدن ‪ ،‬ميانجى شدن‬

‫‪202‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪interposition‬‬ ‫پا ميان گذارى ‪ ،‬مداخله ‪ ،‬چيزى که در ميان چيزهاى ديگر گذارند ‪ ،‬وساطت ‪،‬‬
‫دخالت ‪ ،‬ميانه گيرى‬
‫‪interpreter‬‬ ‫مفسر عکس هوايى ‪ ،‬مترجم شفاهى ‪ ،‬مفسر‬

‫‪interregnum‬‬ ‫فترت ‪ ،‬فاصله ميان دوره يک سلطنت با دوره ديگر ‪ ،‬دوره حکومت موقتى ‪ ،‬فاصله‬

‫‪interrogate‬‬ ‫بازپرسى کردن ‪ ،‬استنطاق کردن ‪ ،‬تحقيق کردن ‪ ،‬باز جويى کردن‬

‫‪interrogative‬‬ ‫عالمت سئوال ‪ ،‬ادوات استفهام ‪ ،‬پرسشى‬

‫‪interrogatory‬‬ ‫وابسته به سئوال‬

‫‪interrupt‬‬ ‫توقف ‪ ،‬گسيختن ‪ ،‬حرف ديگرى را قطع کردن ‪ ،‬منقطع کردن‬

‫‪intersect‬‬ ‫برخورد ‪ ،‬از وسط قطع کردن ‪ ،‬تقسيم کردن ‪ ،‬تقاطع کردن‬

‫‪intersperse‬‬ ‫پراکنده کردن ‪ ،‬افشاندن ‪ ،‬متفرق کردن‬

‫‪interstice‬‬ ‫درز ‪ ،‬شکاف ‪ ،‬چاک ‪ ،‬ترک ‪ ،‬فاصله ‪ ،‬سوراخ ريز‬

‫‪intervale‬‬ ‫پارچه اى از زمين پست در ميان تپه هاى يا در کنار رودها‬

‫‪intervene‬‬ ‫در ميان امدن ‪ ،‬مداخله کردن ‪ ،‬پا ميان گذاردن ‪ ،‬در ضمن روى دادن ‪ ،‬فاصله‬
‫خوردن ‪ ،‬حائل شدن‬
‫‪intestacy‬‬ ‫نداشتن وصيت نامه‬

‫‪intestate‬‬ ‫بدون وصيت ‪ ،‬متوفاى بى وصيت ‪ ،‬فاقد وصيت نامه‬

‫‪intestine‬‬ ‫معموال بصورت جمع) روده ‪ ،‬امعاء ‪( ،‬مجازى) درونى‬

‫‪intestines‬‬ ‫معموال بصورت جمع) روده ‪ ،‬امعاء ‪( ،‬مجازى) درونى‬

‫‪intimacy‬‬ ‫صميميت ‪ ،‬خصوصيت ‪ ،‬رابطه نامشروع جنسى‬

‫‪intimate‬‬ ‫مطلبى را رساندن ‪ ،‬معنى دادن ‪ ،‬گفتن ‪ ،‬محرم ساختن ‪ ،‬صميمى ‪ ،‬محرم ‪ ،‬خودمانى‬

‫‪intimation‬‬ ‫اشاره ‪ ،‬اگاهى ‪ ،‬خبر ‪ ،‬اعالم‬

‫‪intimidate‬‬ ‫ترساندن ‪ ،‬مرعوب کردن ‪ ،‬تشر زدن به ‪ ،‬نهيب زدن به‬

‫‪intolerable‬‬ ‫تحمل ناپذير ‪ ،‬سخت ‪ ،‬غير قابل تحمل ‪ ،‬دشوار ‪ ،‬تن در ندادنى ‪ ،‬بى نهايت‬

‫‪intolerance‬‬ ‫نابردبارى ‪ ،‬عدم تحمل ‪ ،‬عدم قبول ‪ ،‬طاقت فرسايى ‪ ،‬تعصب ‪ ،‬ناتوانى ‪ ،‬فروماندگى ‪،‬‬
‫عجز‬
‫‪intolerant‬‬ ‫زير بارنرو ‪ ،‬بى گذشت ‪ ،‬متعصب‬

‫‪intoxicant‬‬ ‫نوشابه مستى اور ‪ ،‬مشروب ‪ ،‬مستى اور ‪ ،‬مسکر ‪ ،‬مکيف‬

‫‪203‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪intoxicate‬‬ ‫مست کردن ‪ ،‬کيف دادن ‪ ،‬سرخوش کردن‬

‫‪intracellular‬‬ ‫واقع در درون سلول ‪ ،‬درون ياخته اى‬

‫‪intractable‬‬ ‫سرپيچ ‪ ،‬متمرد ‪ ،‬خود سرانه ‪ ،‬لجوج ‪ ،‬خيره سر ‪ ،‬ستيزه جو ‪ ،‬لجوجانه ‪ ،‬رام نشدنى‬

‫‪intramural‬‬ ‫واقع در اين سوى ديوارها ‪ ،‬درونى ‪ ،‬داخلى‬

‫‪intransigeance‬‬ ‫سخت گيرى در سياست ‪ ،‬ناسازگارى ‪ ،‬عدم تراضى‬

‫‪intransigence‬‬ ‫سخت گيرى در سياست ‪ ،‬ناسازگارى ‪ ،‬عدم تراضى‬

‫‪intransigency‬‬ ‫سخت گيرى در سياست ‪ ،‬ناسازگارى ‪ ،‬عدم تراضى‬

‫‪intransigent‬‬ ‫سخت گير ‪ ،‬سر سخت‬

‫‪intrepid‬‬ ‫با جرات ‪ ،‬دلير ‪ ،‬شجاع ‪ ،‬بى باک ‪ ،‬بى ترس ‪ ،‬متهور‬

‫‪intricacy‬‬ ‫پيچيدگى ‪ ،‬بغرنجى ‪ ،‬تودرتويى ‪ ،‬ريزه کارى‬

‫‪intricate‬‬ ‫بغرنج ‪ ،‬پيچيده‬

‫‪intrigue‬‬ ‫دسيسه کردن ‪ ،‬توطئه چيدن ‪ ،‬فريفتن‬

‫‪intrinsic‬‬ ‫بيواسطه ‪ ،‬ذاتى ‪ ،‬اصلى ‪ ،‬باطنى ‪ ،‬طبيعى ‪ ،‬ذهنى ‪ ،‬روحى ‪ ،‬حقيقى ‪ ،‬مرتب ‪ ،‬شايسته‬

‫‪introductory‬‬ ‫ديباچه اى ‪ ،‬وابسته به مقدمه ‪ ،‬معارفه اى‬

‫‪introgression‬‬ ‫دخول ‪ ،‬ورود‬

‫‪intromit‬‬ ‫داخل کردن ‪ ،‬دراوردن ‪ ،‬جادادن ‪ ،‬منصوب کردن ‪ ،‬دخالت کردن ‪ ،‬مزاحم شدن ‪،‬‬
‫مانع شدن‬
‫‪introspect‬‬ ‫بخود برگشتن ‪ ،‬بخود امدن ‪ ،‬درخود فرو رفتن‬

‫‪introspection‬‬ ‫باطن بينى ‪ ،‬درون گرايى‬

‫‪introspective‬‬ ‫معاينه کننده درون خود ‪ ،‬خويشتن نگر ‪ ،‬ناشي از خويشتن نگري يا معاينه نفس‬

‫‪introversion‬‬ ‫توجه بدرون ‪ ،‬برگشت بسوى درون ‪ ،‬بدرون کشيدگى‬

‫‪introvert‬‬ ‫بسوى درون کشيدن ‪ ،‬بخود متوجه کردن ‪ ،‬شخصى که متوجه بباطن خود است ‪،‬‬
‫خويشتن گراى‬
‫‪intrude‬‬ ‫سرزده امدن ‪ ،‬فضوالنه امدن ‪ ،‬بدون حق وارد شدن ‪ ،‬بزور داخل شدن‬

‫‪intrusion‬‬ ‫نفوذ ‪ ،‬تجاوز ‪ ،‬دخول سرزده و بدون اجازه‬

‫‪intuition‬‬ ‫درک مستقيم ‪ ،‬انتقال ‪ ،‬کشف ‪ ،‬دريافت ناگهانى ‪ ،‬فراست ‪ ،‬بصيرت ‪ ،‬بينش ‪ ،‬شهود ‪،‬‬
‫اشراق‬

‫‪204‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪intuitive‬‬ ‫مستقيما درک کننده ‪ ،‬مبنى بر درک يا انتقال مستقيم ‪ ،‬حسى ‪ ،‬بصير ‪ ،‬ذاتى‬

‫‪inundate‬‬ ‫سيل زده کردن ‪ ،‬از اب پوشانيدن ‪ ،‬زير سيل پوشاندن ‪ ،‬اشباع کردن‬

‫‪inundation‬‬ ‫طغيان اب ‪ ،‬سيل اب گرفتگى‬

‫‪inure‬‬ ‫عادت دادن ‪ ،‬خودادن ‪ ،‬اموخته کردن ‪ ،‬معتاد کردن ‪ ،‬موجب شدن‬

‫‪invalid‬‬ ‫بي اعتبار‪ ،‬باطل‪ ،‬پوچ‪ ،‬نامعتبر‪ ،‬عليل‪ ،‬ناتوان‪ )invalidate( ،‬ناتوانکردن‪ ،‬عليل‬
‫کردن‪ ،‬باطل کردن‬
‫‪invalidate‬‬ ‫ناتوان کردن ‪ ،‬عليل کردن ‪ ،‬باطل کردن‬

‫‪invaluable‬‬ ‫فوق العاده گرانبها ‪ ،‬غيرقابل تخمين ‪ ،‬پر بها‬

‫‪invariable‬‬ ‫تغيير ناپذير ‪ ،‬ثابت ‪ ،‬يکنواخت ‪ ،‬نامتغير‬

‫‪invasion‬‬ ‫استيالء ‪ ،‬تاراج ‪ ،‬تجاوز ‪ ،‬تک يورش ‪ ،‬تاخت و تاز ‪ ،‬هجوم ‪ ،‬تهاجم ‪ ،‬استيال ‪ ،‬تعرض‬

‫‪invasive‬‬ ‫هجوم کننده ‪ ،‬تاخت وتاز کننده‬

‫‪invective‬‬ ‫پرخاش ‪ ،‬سخن حمله اميز ‪ ،‬طعن ‪ ،‬ناسزا گويى‬

‫‪inveigh‬‬ ‫سخن سخت گفتن ‪ ،‬با سخن حمله کردن ‪( ،‬با) ‪ against‬مورد حمله قرار دادن‬

‫‪inveigle‬‬ ‫اغوا کردن ‪ ،‬از راه بدر بردن ‪ ،‬فريفتن ‪ ،‬سرگرم کردن ‪ ،‬گمراه کردن و بردن ‪ ،‬بدام‬
‫انداختن‬
‫‪inventive‬‬ ‫جعلى ‪ ،‬اختراع کننده ‪ ،‬اختراعى ‪ ،‬مبتکر‬

‫‪inverse‬‬ ‫قلب ‪ ،‬واژگونه ‪ ،‬وارون ‪ ،‬وار ونه ‪ ،‬معکوس ‪ ،‬برعکس ‪ ،‬مقابل ‪ ،‬برگشته‬

‫‪inversion‬‬ ‫وارونگى ‪ ،‬واژگونگى ‪ ،‬تعادل جريان هوايى ‪ ،‬وارون سازى‬

‫‪invert‬‬ ‫جريان دائم را به جريان متناوب تبديل کردن ‪ ،‬برگرداندن ‪ ،‬کف زير پل (در رودخانه)‬
‫‪ ،‬کفبندى ‪ ،‬کفبند (در رودخانه) ‪ ،‬برگشتگى ‪ ،‬برگردانى ‪ ،‬بالعکس کردن ‪ ،‬سوء تعبير‬
‫‪ ،‬انحراف ‪ ،‬سخن واژگون ‪ ،‬قلب عبارت ‪ ،‬معکوس کردن نسبت‬
‫‪investigator‬‬ ‫بازپرس ‪ ،‬رسيدگى کننده ‪ ،‬بازجو ‪ ،‬مامور تحقيق‬

‫‪investor‬‬ ‫سرمايه گذار‬

‫‪inveterate‬‬ ‫ديرنه ‪ ،‬ريشه کرده ‪ ،‬معتاد ‪ ،‬سر سخت ‪ ،‬کينه اميز‬

‫‪invidious‬‬ ‫حسودانه ‪ ،‬منزجر کننده ‪ ،‬نفرت انگيز ‪ ،‬زشت‬

‫‪invigorate‬‬ ‫نيرو دادن ‪ ،‬قوت دادن ‪ ،‬روح بخشيدن ‪ ،‬پر زور کردن ‪ ،‬تقويت شدن ‪ ،‬خوش بنيه‬
‫شدن‬
‫‪invigorating‬‬ ‫نيرو بخش ‪ ،‬مقوى ‪ ،‬قوت دهنده‬

‫‪205‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪invincible‬‬ ‫شکست ناپذير ‪ ،‬مغلوب نشدنى‬

‫‪inviolable‬‬ ‫صاحب حرمت ‪ ،‬مصون ‪ ،‬مقدس ‪ ،‬غصب نکردنى‬

‫‪invocation‬‬ ‫نيايش‬

‫‪invoke‬‬ ‫احضار کردن ‪ ،‬دعا کردن به ‪ ،‬طلب کردن ‪ ،‬بالتماس خواستن‬

‫‪involuntary‬‬ ‫بى اختيار ‪ ،‬غير ارادى ‪ ،‬غير عمدى‬

‫‪involuntary‬‬ ‫بى اختيار ‪ ،‬غير ارادى ‪ ،‬غير عمدى‬

‫‪involute‬‬ ‫بغرنج ‪ ،‬تودرتو ‪ ،‬مبهم ‪ ،‬غامض ‪ ،‬پيچيده شدن ‪ ،‬پيچدار شدن‬

‫‪involution‬‬ ‫عود مرض ‪ ،‬عود چيزى ‪ ،‬پيچ ‪ ،‬پيچيدن ‪( ،‬رياضى) توان يابى ‪ ،‬قوه يابى ‪( ،‬د ‪.‬بديع)‬
‫پيچدارکردن عبارت‬
‫‪involve‬‬ ‫همراه بودن‪ ،‬ناشي شدن‪ ،‬عبارت است از‪ ،‬به کار رفتن‪ ،‬مستلزم بودن‪ ،‬متضمن بودن‪،‬‬
‫شامل شدن‪ ،‬ايجاب‬
‫‪invulnerable‬‬ ‫محفوظ از خطر ‪ ،‬زخم ناپذير ‪ ،‬اسيب ناپذير ‪ ،‬شکست ناپذير ‪ ،‬رويين تن‬

‫‪inwardly‬‬ ‫باطنا"‬

‫‪iota‬‬ ‫ايوتا ‪ ،‬حرف نهم الفباى يونانى ‪ ،‬نقطه ‪ ،‬ذره‬

‫‪Iran‬‬ ‫ايران‬

‫‪Iran (Islamic‬‬ ‫ايران (جمهوري اسالمي)‬


‫)‪Republic of‬‬
‫‪Iranian‬‬ ‫ايراني‬

‫‪Iraq‬‬ ‫عراق‬

‫‪Iraqi‬‬ ‫عراقي‬

‫‪irascible‬‬ ‫زود خشم ‪ ،‬اتشى مزاج ‪ ،‬زود غضب ‪ ،‬تند طبع ‪ ،‬سودايى‬

‫‪irate‬‬ ‫خشمگين ‪ ،‬خشمناک‬

‫‪ire‬‬ ‫خشم ‪ ،‬غضب ‪ ،‬عصبانيت ‪ ،‬از جا در رفتگى‬

‫‪Ireland‬‬ ‫ايرلند‬

‫‪Ireland, Republic‬‬ ‫جمهوري ايرلند‬


‫‪of‬‬
‫‪iridescence‬‬ ‫نمايش قوس قزحي‪ ،‬نمايش رنگين کمان‬

‫‪206‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪iridescency‬‬ ‫نمايش قوس قزحى ‪ ،‬نمايش رنگين کمان‬

‫‪iridescent‬‬ ‫قوس قزحى ‪ ،‬رنگين کمانى‬

‫‪iris‬‬ ‫عنبيه‪ ،‬جنس زنبق و سوسن‪ ،‬رنگينکمان‬

‫‪Irish‬‬ ‫ايرلندي‬

‫‪irk‬‬ ‫خسته شدن ‪ ،‬فرسوده شدن ‪ ،‬بى ميل بودن ‪ ،‬بيزار بودن ‪ ،‬بد دانستن ‪ ،‬رنجاندن ‪،‬‬
‫ازردن‬
‫‪irksome‬‬ ‫خستگى اور ‪ ،‬کسل کننده ‪ ،‬متنفر ‪ ،‬ازرده‬

‫‪ironic‬‬ ‫طعنه اميز ‪ ،‬طعنه زن ‪ ،‬طعنه اى ‪ ،‬کنايه دار‬

‫‪irony‬‬ ‫طعنه ‪ ،‬وارونه گويى ‪ ،‬گوشه و کنايه و استهزاء ‪ ،‬مسخره ‪ ،‬پنهان سازى ‪ ،‬تمسخر ‪،‬‬
‫سخريه ‪ ،‬طنز‬
‫‪irradiance‬‬ ‫درخشندگى ‪ ،‬تابش ‪ ،‬روشنى ‪ ،‬تابندگى ‪ ،‬لوستر‬

‫‪irradiancy‬‬ ‫درخشندگى ‪ ،‬تابش ‪ ،‬روشنى ‪ ،‬تابندگى ‪ ،‬لوستر‬

‫‪irradiate‬‬ ‫پاشيدن ‪ ،‬منتشر کردن ‪ ،‬پرتو افکندن تابيدن ‪ ،‬درخشان کردن ‪ ،‬منور کردن ‪،‬‬
‫نورافکندن‬
‫‪irrational‬‬ ‫مبهم ‪ ،‬غير عقالنى ‪ ،‬نامعقول ‪ ،‬غير منطقى ‪ ،‬بى معنى‬

‫‪irreconcilable‬‬ ‫وفق ناپذير ‪ ،‬جور نشدنى ‪ ،‬ناسازگار ‪ ،‬مخالف ‪ ،‬غير قابل تطبيق ‪ ،‬اشتى ناپذير‬

‫‪irreducible‬‬ ‫غير قابل تقليل ‪ ،‬ناکاستنى ‪ ،‬ساده نشدنى‬

‫‪irrefragable‬‬ ‫غير قابل انکار و تکذيب ‪ ،‬رد نکردنى ‪ ،‬سرسخت ‪ ،‬خود راى ‪ ،‬لجوج ‪ ،‬تسليم نشدنى‬

‫‪irrefrangible‬‬ ‫ناگسستنى ‪ ،‬غير قابل شکستن ‪ ،‬غير قابل غضب ‪ ،‬نگفتنى ‪ ،‬مصون ‪ ،‬منزه ‪ ،‬نرم ‪،‬‬
‫غيرقابل تجزيه‬
‫‪irrefutable‬‬ ‫تکذيب ناپذير ‪ ،‬انکار ناپذير ‪ ،‬غير قابل تکذيب‬

‫‪irrelevant‬‬ ‫نا مربوط ‪ ،‬بى ربط‬

‫‪irreligious‬‬ ‫بيدين ‪ ،‬بى دين ‪ ،‬بد کيش‬

‫‪irremediable‬‬ ‫چاره ناپذير ‪ ،‬بى درمان ‪ ،‬غير قابل استرداد‬

‫‪irreparable‬‬ ‫جبران ناپذير ‪ ،‬مرمت ناپذير ‪ ،‬خوب نشدنى‬

‫‪irrepressible‬‬ ‫جلوگيرى نکردنى ‪ ،‬منع ناپذير ‪ ،‬غيرقابل جلو گيرى ‪ ،‬خوابانده نشدنى ‪ ،‬مطيع نشدنى‬
‫‪ ،‬سرکش‬
‫‪irreproachable‬‬ ‫سرزنش نکردنى ‪ ،‬مالمت نکردنى ‪ ،‬بى گناه‬

‫‪207‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪irresistible‬‬ ‫غير قابل مقاومت ‪ ،‬سخت ‪ ،‬قوى‬

‫‪irresolute‬‬ ‫بى عزم ‪ ،‬بى تصميم ‪ ،‬دو دل ‪ ،‬مردد‬

‫‪irresponsible‬‬ ‫وظيفه نشناس ‪ ،‬غير مسئول ‪ ،‬نامعتبر ‪ ،‬عارى از حس مسئوليت‬

‫‪irretrievable‬‬ ‫بر نگشتنى ‪ ،‬غير قابل استرداد ‪ ،‬باز نيافتنى‬

‫‪irreverence‬‬ ‫هتک حرمت ‪ ،‬بى ادبى ‪ ،‬عدم احترام ‪ ،‬بيحرمتى‬

‫‪irreverent‬‬ ‫بى ادب ‪ ،‬هتاک‬

‫‪irreverential‬‬ ‫مبنى بر بى حرمتى ‪ ،‬مغاير حرمت‬

‫‪irreversible‬‬ ‫برگشت ناپذير ‪ ،‬واگشت ناپذير‬

‫‪irrevocable‬‬ ‫غير قابل فسخ ‪( ،‬در مورد عقد) الزم ‪ ،‬قطعى‬

‫‪irrigate‬‬ ‫ابيارى کردن ‪ ،‬اب دادن (به)‬

‫‪irritable‬‬ ‫زورد رنج ‪ ،‬کج خلق ‪ ،‬تند مزاج ‪ ،‬تحريک پذير‬

‫‪irritancy‬‬ ‫رنجش ‪ ،‬رنجيدگى ‪ ،‬غيظ ‪ ،‬پوچى ‪ ،‬بطالن ‪ ،‬پوچ سازى ‪ ،‬باطل سازى ‪ ،‬ابطال‬

‫‪irritant‬‬ ‫به خشم اورنده ‪ ،‬برانگيزنده ‪ ،‬خراش اور ‪ ،‬دلخراش ‪ ،‬سوزش اور ‪ ،‬محرک ‪ ،‬بخشم‬
‫اورنده ‪ ،‬ازارنده‬
‫‪irritate‬‬ ‫عصبانى کردن ‪ ،‬برانگيختن ‪ ،‬خشمگين کردن ‪ ،‬خراش دادن ‪ ،‬سوزش دادن ‪ ،‬ازردن ‪،‬‬
‫رنجاندن‬
‫‪irruption‬‬ ‫تهاجم ‪ ،‬فوران ‪ ،‬ايجاد ناگهانى‬

‫‪Islamabad‬‬ ‫اسالم آباد‬

‫‪isle‬‬ ‫جزيره کوچک ‪ ،‬جزيره نشين کردن ‪ ،‬مجزا کردن‬

‫‪islet‬‬ ‫جزيره کوچک ‪ ،‬جاى پرت و دور افتاده‬

‫‪isobar‬‬ ‫همفشار ‪ ،‬ايزوبار ‪ ،‬خطوط هم فشار ‪ ،‬خطوط متحدالفشار هوايى (هواسنجى) ‪( ،‬جغ)‬
‫خط جغرافيايى نشان دهنده نقاط هم فشار ‪( ،‬شيمى) دواتم داراى وزن مساوى ولى‬
‫داراى عدد اتمى غير مساوى ‪ ،‬هم فشار‬
‫‪isochronal‬‬ ‫همزمان ‪ ،‬واقع شونده در فواصل منظم و مساوى ‪ ،‬متقارن ‪ ،‬متوازن‬

‫‪isochronous‬‬ ‫همزمان ‪ ،‬واقع شونده در فواصل منظم و مساوى ‪ ،‬متقارن ‪ ،‬متوازن‬

‫‪isolate‬‬ ‫مجزا کردن ‪ ،‬سوا کردن ‪ ،‬در قرنطينه نگاهداشتن ‪ ،‬تنها گذاردن ‪ ،‬منفرد کردن ‪ ،‬عايق‬
‫دار کردن‬
‫‪isothermal‬‬ ‫هم دما‬

‫‪208‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪isotope‬‬ ‫جسم ايزوتوپ ‪ ،‬همسان‬

‫‪Israel‬‬ ‫اسرائيل‬

‫‪Istanbul‬‬ ‫استانبول‬

‫‪isthmus‬‬ ‫تنگه خالى ‪ ،‬برزخ ‪ ،‬باريکه‬

‫‪Italian‬‬ ‫ايتاليايي‬

‫‪Italy‬‬ ‫ايتاليا‬

‫‪itinerant‬‬ ‫سيار ‪ ،‬دوره گرد‬

‫‪itinerary‬‬ ‫برنامه سفر ‪ ،‬خط سير ‪ ،‬سفرنامه‬

‫‪itinerate‬‬ ‫گردش کردن ‪ ،‬سيار بودن ‪ ،‬مسافرت تبليغاتى کردن‬

‫‪Ivory Coast‬‬ ‫ساحل عاج‬

‫‪jabber‬‬ ‫سخن تند و ناشمرده ‪ ،‬ورور کردن ‪ ،‬پچ پچ کردن ‪ ،‬تند و ناشمرده گفتن‬

‫‪jaded‬‬ ‫خسته ‪ ،‬بى اشتها‬

‫‪jadish‬‬ ‫خسته ‪ ،‬بى اشتها‬

‫‪Jakarta‬‬ ‫جاکارتا‬

‫‪Jamaica‬‬ ‫جامائيکا‬

‫‪Jamaican‬‬ ‫جامائيکايي‬

‫‪Japan‬‬ ‫ژاپن‬

‫‪Japanese‬‬ ‫ژاپني‬

‫‪jargon‬‬ ‫گفتار نامفهوم ‪ ،‬سخن دست و پا شکسته ‪ ،‬سخن بى معنى ‪ ،‬اصطالحات مخصوص‬
‫يک صنف ‪ ،‬لهجه خاص‬
‫‪jaundice‬‬ ‫پزشکى) زردى ‪ ،‬دچار يرقان کردن ‪ ،‬برشک و حسد در افتادن‬

‫‪jaunt‬‬ ‫گردش ‪ ،‬تفريح ‪ ،‬مسافرت کوچک ‪ ،‬تفرخ کردن ‪ ،‬سفر کوچک کردن‬

‫‪jaunty‬‬ ‫خود نما ‪ ،‬خود ساز ‪ ،‬جلف ‪ ،‬مغرور ‪ ،‬گستاخ ‪ ،‬القيد ‪ ،‬زرنگ‬

‫‪jaw‬‬ ‫فک ‪ ،‬ارواره ‪ ،‬دم گيره ‪ ،‬وراجى ‪ ،‬تنگنا ‪ ،‬هرزه درايى کردن ‪ ،‬پرچانگى کردن‬

‫‪jeer‬‬ ‫طنز ‪ ،‬ريشخند ‪ ،‬استهزاء ‪ ،‬طعنه زدن ‪ ،‬سخن مسخره اميز گفتن ‪ ،‬هو کردن‬

‫‪jejune‬‬ ‫بيهوده ‪ ،‬نارس ‪ ،‬تهى ‪ ،‬خشک ‪ ،‬بى مزه ‪ ،‬بى لطافت‬

‫‪209‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪jeopard‬‬ ‫بخطر انداختن ‪ ،‬بمخاطره انداختن ‪ ،‬در خطر صدمه يا مرگ قرار دادن‬

‫‪jeopardize‬‬ ‫بخطر انداختن‬

‫‪jeopardy‬‬ ‫مخاطره ‪ ،‬خطر ‪( ،‬م) مسئله بغرنج ‪ ،‬گرفتارى حقوقى‬

‫‪jeremiad‬‬ ‫سوگوارى ‪ ،‬نوحه سرايى ‪ ،‬سوگنامه ‪ ،‬مرثيه‬

‫‪Jerusalem‬‬ ‫اورشليم‬

‫‪jester‬‬ ‫دلقک ‪ ،‬شوخ‬

‫‪jettison‬‬ ‫به دريا ريختن کاال براى نجات کشتى ‪ ،‬پرتاب کردن ‪ ،‬بدريا ريزى کاالى کشتى ‪،‬‬
‫(مجازى) از شر چيزى راحت شدن ‪ ،‬بيرون افکندن‬
‫‪jibe‬‬ ‫تغيير سمت قايق در حال حرکت با باد ‪( ،‬دريا نوردى) ناگهان باين سو و آن سو‬
‫حرکت کردن (بادبان) ‪ ،‬موافقت کردن ‪ ،‬تطبيق کردن‬
‫‪jingo‬‬ ‫کسى که به عنوان ميهن پرستى از سياست جنگجويانه و تجاوزکارانه دولت خود‬
‫طرفدارى مى کند ‪ ،‬کلمه که شعبده بازان در موقع شعبده بازى بکار ميبرند ‪ ،‬اجى‬
‫مجى‬
‫‪jingoism‬‬ ‫وطن پرستى با تعصب‬

‫‪jocose‬‬ ‫شوخ ‪ ،‬شنگ ‪ ،‬شوخى اميز ‪ ،‬فکاهى ‪ ،‬بذله گويى‬

‫‪jocular‬‬ ‫شوخ ‪ ،‬شوخى اميز ‪ ،‬فکاهى‬

‫‪jocund‬‬ ‫خوش ‪ ،‬فرحناک ‪ ،‬سر چنگ ‪ ،‬بشاش‬

‫‪joggle‬‬ ‫بريدگى اجر و امثال آن براى جلوگيرى از لغزش ‪ ،‬تيزى يا شکاف اجر و چوب و غيره‬
‫‪ ،‬بند زدن ‪ ،‬ميخ زدن ‪ ،‬بهم جفت کردن دو چيز ‪ ،‬تکان تکان خوردن ‪ ،‬متصل کردن‬
‫‪Johannesburg‬‬ ‫ژوهانسبورگ‬

‫‪joint‬‬ ‫بهم پيوستن ‪ ،‬اتصال دادن بند ‪ ،‬اتصال ضربه اى ‪ ،‬محل اتصال محل ضربه ‪ ،‬درزه‬
‫(زمين شناسى) ‪ ،‬وصله (فلزکارى) ‪ ،‬هرزمالت ‪ ،‬درز(درودگرى) ‪ ،‬درز(بنايى) ‪ ،‬ستاد‬
‫مشترک ‪ ،‬الحاقى ‪ ،‬اتصالى ‪ ،‬مهره اتصال ‪ ،‬نيروهاى مشترک ‪ ،‬عمليات مشترک ‪ ،‬درزه‬
‫‪ ،‬بند گاه ‪ ،‬مفصل ‪ ،‬پيوندگاه ‪ ،‬زانويى ‪ ،‬جاى کشيدن ترياک با استعمال نوشابه ‪ ،‬لوال ‪،‬‬
‫توام ‪ ،‬شرکتى ‪ ،‬مشاع ‪ ،‬شريک ‪ ،‬متصل ‪ ،‬خرد کردن ‪ ،‬بند بند کردن ‪ ،‬مساعى‬
‫مشترک‬
‫‪jollity‬‬ ‫خوشى ‪ ،‬عيشى ‪ ،‬کيف ‪ ،‬عياشى ‪ ،‬زيور‬

‫‪Jordan‬‬ ‫اردن‬

‫‪Jordanian‬‬ ‫اردني‬

‫‪210‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪jostle‬‬ ‫هل ‪ ،‬تکان ‪ ،‬تنه زدن‬

‫‪journalize‬‬ ‫در دفتر روزنامه وارد کردن ‪ ،‬در دفتر ثبت کردن ‪ ،‬دفتر روزانه نگاه داشتن‬

‫‪joust‬‬ ‫نيزه بازى سواره ‪ ،‬مبارزه کردن‬

‫‪jovial‬‬ ‫طرب انگيز ‪ ،‬خوش گذران ‪ ،‬عياش ‪ ،‬سعيد‬

‫‪jubilant‬‬ ‫شادمان هلهله کننده ‪ ،‬فرخنده ‪ ،‬فيروز‬

‫‪jubilation‬‬ ‫هلهله ‪ ،‬شادى ‪ ،‬جشن ‪ ،‬شادمانى‬

‫‪judgement‬‬ ‫داوري‪ ،‬دادرسي‪ ،‬فتوي‪ ،‬راي‬

‫‪judgment‬‬ ‫داوري‪ ،‬دادرسي‪ ،‬فتوي‪ ،‬راي‬

‫‪judicature‬‬ ‫قوه قضايى ‪ ،‬قوه قضائيه ‪ ،‬هيئت دادرسان ‪ ،‬هيئت قضاوت‬

‫‪judicial‬‬ ‫قضايى ‪ ،‬شرعى ‪ ،‬وابسته بدادگاه‬

‫‪judiciary‬‬ ‫قضايى ‪ ،‬شرعى ‪ ،‬وابسته بدادگاه‬

‫‪judicious‬‬ ‫داراى قوه قضاوت سليم‬

‫‪juggernaut‬‬ ‫نيروى عظيم منهدم کننده ‪ ،‬نيروى تخريبى مهيب‬

‫‪juggle‬‬ ‫شعبده ‪ ،‬تردستى ‪ ،‬حقه بازى ‪ ،‬شيادى ‪ ،‬چشم بندى‬

‫‪jugglery‬‬ ‫تردستى ‪ ،‬شعبده بازى‬

‫‪jugular‬‬ ‫زير گلويى ‪ ،‬وابسته بوريد وداجى‬

‫‪juicy‬‬ ‫ابدار ‪ ،‬شيره دار ‪ ،‬شاداب ‪ ،‬پر اب ‪ ،‬بارانى‬

‫‪junction‬‬ ‫محل اتصال يا پيوند ‪ ،‬نقطه تقاطع نقطه انشعاب ‪ ،‬پيوندگاه ‪ ،‬نقطه الحاق ‪ ،‬محل‬
‫الحاق ‪ ،‬چهارراه ‪ ،‬دگراهى ‪ ،‬نقطه اتصال ‪ ،‬اتصال ‪ ،‬برخوردگاه‬
‫‪juncture‬‬ ‫موقع بحرانى ‪ ،‬بحران ‪ ،‬موقعيت ويژه بهم پيوستگى ‪ ،‬پيوند گاه درز ‪ ،‬بند ‪ ،‬درنگ (در‬
‫زبانشناسى) ‪ ،‬اتصال ‪ ،‬الحاق ‪ ،‬پيوستگى ‪ ،‬مفصل ‪ ،‬درزگاه ‪ ،‬ربط‬
‫‪junket‬‬ ‫خوش گذرانى کردن ‪ ،‬سور زدن ‪ ،‬سفر تفريحى کردن‬

‫‪junta‬‬ ‫دسته بندى ‪ ،‬حزب ‪ ،‬دسته ‪ ،‬انجمن سرى‬

‫‪juridical‬‬ ‫قضايى ‪ ،‬حقوقى ‪ ،‬قانونى ‪ ،‬شرعى ‪ ،‬فقهى‬

‫‪jurisdiction‬‬ ‫محاکمه کردن ‪ ،‬قضاوت کردن ‪ ،‬حوزه ء قضايى ‪ ،‬قلمروقدرت‬

‫‪jurisprudence‬‬ ‫علم حقوقى ‪ ،‬حقوق الهى ‪ ،‬فقه‬

‫‪211‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪juror‬‬ ‫عضو هيئت منصفه ‪ ،‬داور‬

‫‪justification‬‬ ‫هم ترازى ‪ ،‬مطابقت ‪ ،‬سطربندى ‪ ،‬مجوز ‪ ،‬توجيه ‪ ،‬دليل اورى‬

‫‪jut‬‬ ‫پيش رفتن ‪ ،‬پيشرفتگى داشتن ‪ ،‬جلو رفتن (بيشتر با ‪ out‬يا مانندان بکارميرود) ‪،‬‬
‫پيش رفتگى ‪ ،‬پيش امدگى‬
‫‪juvenile‬‬ ‫نوجوان ‪ ،‬در خور جوانى ‪ ،‬ويژه نو جوانان‬

‫‪juxtapose‬‬ ‫پيش هم گذاشتن ‪ ،‬پهلوى هم گذاشتن‬

‫‪juxtaposition‬‬ ‫الحاق ‪ ،‬همجوارى ‪ ،‬پهلوى هم گذارى ‪ ،‬مجاورت‬

‫‪Kabul‬‬ ‫کابل‬

‫‪kaleidoscope‬‬ ‫لوله شکل نما ‪ ،‬لوله اشکال نما ‪ ،‬تغيير پذيربودن‬

‫‪Kampala‬‬ ‫کامپاال‬

‫‪Karachi‬‬ ‫کراچي‬

‫‪Kathmandu‬‬ ‫کاتماندو‬

‫‪Kazakh‬‬ ‫قزاق‬

‫‪Kazakhstan‬‬ ‫قزاقستان‬

‫‪keen‬‬ ‫تيزکردن ‪ ،‬شديدبودن ‪ ،‬شديدکردن ‪ ،‬نوحه سرايى کردن ‪ ،‬پرزور ‪ ،‬تند ‪ ،‬حاد ‪ ،‬شديد ‪،‬‬
‫تيز ‪ ،‬زيرک ‪ ،‬باهوش ‪ ،‬مشتاق‬
‫‪keepsake‬‬ ‫هديه يادگارى يادبود‬

‫‪ken‬‬ ‫نظر ‪ ،‬بينش ‪ ،‬بصيرت‬

‫‪Kenya‬‬ ‫کنيا‬

‫‪Kenyan‬‬ ‫کنيايي‬

‫‪keratin‬‬ ‫ماده شاخى موجود در مو وناخن و شاخ ‪ ،‬ماده شاخى‬

‫‪kerchief‬‬ ‫چارقد‪ ،‬دستمال‪ ،‬روسري‪ ،‬دستمال سر‪ ،‬زن روسري پوش‬

‫‪kernel‬‬ ‫مغزهسته ‪ ،‬خستو ‪ ،‬تخم ‪ ،‬دانه ‪ ،‬هسته اصلى ‪ ،‬شالوده‬

‫‪Khartoum‬‬ ‫خارطوم‬

‫‪kid‬‬ ‫چرم بزغاله ‪ ،‬کودک ‪ ،‬بچه ‪ ،‬کوچولو ‪ ،‬دست انداختن ‪ ،‬مسخره کردن‬

‫‪kidney‬‬ ‫گرده ‪ ،‬کليه ‪ ،‬قلوه ‪ ،‬مزاج ‪ ،‬خلق ‪ ،‬نوع‬

‫‪212‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪Kiev‬‬ ‫کيف‬

‫‪Kigali‬‬ ‫کيگالي‬

‫‪killjoy‬‬ ‫خرمگس معرکه ‪ ،‬کسى که عيش ديگرى را منقص مى کند ‪ ،‬سرخر‬

‫‪kiln‬‬ ‫خشک کردن ‪ ،‬تنور ‪ ،‬اجاق ‪ ،‬درکوره پختن‬

‫‪kiloliter‬‬ ‫کيلوليتر‬

‫‪kilometer‬‬ ‫کيلومتر ‪ ،‬هزارمتر‬

‫‪kilowatt‬‬ ‫کيلو وات‬

‫‪kimono‬‬ ‫کيمونو ‪ ،‬جامه ژاپنى‬

‫‪kind-hearted‬‬ ‫مهربان ‪ ،‬خوش قلب‬

‫‪kindle‬‬ ‫روشن شدن ‪ ،‬گرفتن ‪ ،‬برافروختن‬

‫‪kindle‬‬ ‫روشن شدن ‪ ،‬گرفتن ‪ ،‬برافروختن‬

‫‪kindred‬‬ ‫خويش ‪ ،‬خويشاوند ‪ ،‬قوم و خويشى ‪ ،‬وابستگى‬

‫‪kinetic‬‬ ‫جنبشى ‪ ،‬وابسته بحرکت ‪ ،‬وابسته به نيروى محرکه‬

‫‪kinfolk‬‬ ‫اقوام ‪ ،‬خويشاوندان‬

‫‪kingling‬‬ ‫پادشاه کوچک‬

‫‪kingship‬‬ ‫مقام سلطنت ‪ ،‬شاهى‬

‫‪Kingston‬‬ ‫کينگستون‬

‫‪kinsfolk‬‬ ‫خويشاوندان ‪ ،‬قوم و خويشان‬

‫‪Kinshasa‬‬ ‫کينشاسا‬

‫‪kinship‬‬ ‫خويشاوندى ‪ ،‬قوم وخويشى ‪ ،‬بستگى ‪ ،‬نسبت‬

‫‪Kiribati‬‬ ‫کيريباتي‬

‫‪kismet‬‬ ‫قسمت ‪ ،‬سرنوشت‬

‫‪kith‬‬ ‫دانش و معرفت ‪ ،‬علم اداب معاشرت ‪ ،‬وطن مالوف ‪ ،‬همشهريان‬

‫‪kleptomaniac‬‬ ‫عاشق سرقت ‪ ،‬عالقمند به دزدى‬

‫‪knave‬‬ ‫رند ‪ ،‬ادم رذل ‪ ،‬فرومايه ‪ ،‬پست و حقير‬

‫‪knavery‬‬ ‫رذالت‬

‫‪213‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪knead‬‬ ‫خمير کردن ‪ ،‬ورزيدن ‪ ،‬سرشتن ‪ ،‬اميختن ‪ ،‬ماليدن‬

‫‪knee‬‬ ‫سه گوشه ‪ ،‬زانويى ‪ ،‬دوشاخه ‪ ،‬خم ‪ ،‬پيچ ‪ ،‬زانو دارکردن‬

‫‪kneecap‬‬ ‫کاسه زانو ‪ ،‬استخوان کشگک‬

‫‪kneepan‬‬ ‫کاسه زانو ‪ ،‬استخوان کشگک‬

‫‪knell‬‬ ‫ناقوس عزا را بصدا در اوردن ‪ ،‬صداى ضربه ناقوس ‪ ،‬صدايى زنگ‬

‫‪knickknack‬‬ ‫خرت وپرت ‪ ،‬چيزقشنگ وکم بها ‪( ،‬زبان عاميانه) بازيچه کوچک‬

‫‪knight errant‬‬ ‫شواليه سيار ‪ ،‬دالورحادثه جوى سيار‬

‫‪knighthood‬‬ ‫مقام سلحشورى ‪ ،‬سمت سلحشورى ‪ ،‬شواليه گرى‬

‫‪knit‬‬ ‫بافتن ‪ ،‬کشبافى کردن ‪ ،‬بهم پيوستن ‪ ،‬گره زدن ‪ ،‬بستن‬

‫‪knoll‬‬ ‫نوک تپه ‪ ،‬قله ‪ ،‬تيزى يا برامدگى خاک از اب ‪ ،‬ماهور‬

‫‪knotty‬‬ ‫گره دار ‪ ،‬غامض‬

‫‪knuckle‬‬ ‫بند انگشت (مخصوصا برامدگى پنج انگشت) ‪ ،‬قوزک پا يا پس زانوى چهار پايان ‪،‬‬
‫برامدگى يا گره گياه ‪ ،‬قرحه روده ‪ ،‬تن در دادن به ‪ ،‬تسليم شدن ‪ ،‬مشت زدن‬
‫‪Korea, Democratic‬‬ ‫کره شمالي‪ ،‬نماينده مردم دموکراتيک (کره شمالي)‬
‫‪People's Rep.‬‬
‫)‪(North Korea‬‬
‫‪Korea, Republic of‬‬ ‫کره جنوبي (کره جنوبي)‬
‫)‪(South Korea‬‬
‫‪Kosovo‬‬ ‫کوزوو‬

‫‪Kuala Lumpur‬‬ ‫کواال المپور‬

‫‪kudos‬‬ ‫جالل ‪ ،‬تجليل ‪ ،‬ستايش کردن‬

‫‪Kuwait‬‬ ‫کويت‬

‫‪Kuwaiti‬‬ ‫کويتي‬

‫‪Kyiv‬‬ ‫کيف‬

‫‪Kyrgyzstan‬‬ ‫قرقيزستان‬

‫‪La Paz‬‬ ‫الپاز‬

‫‪labile‬‬ ‫ناپايدار‬

‫‪214‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪laborious‬‬ ‫زحمت کش ‪ ،‬ساعى ‪ ،‬دشوار ‪ ،‬پرزحمت‬

‫‪labyrinth‬‬ ‫شکنج ‪ ،‬البيرنت ‪ ،‬دخمه پرپيچ وخم ‪ ،‬ماز ‪ ،‬پلکان مارپيچ ‪( ،‬مجازى) پيچيدگى ‪ ،‬چيز‬
‫بغرنج‬
‫‪labyrinthine‬‬ ‫پر پيچ و خم ‪ ،‬پر شکنج‬

‫‪lacerate‬‬ ‫پاره کردن ‪ ،‬مجروح کردن ‪ ،‬ازردن ‪ ،‬عذاب دادن ‪ ،‬دريدن‬

‫‪laceration‬‬ ‫دريدگى ‪ ،‬پارگى‬

‫‪lachrymose‬‬ ‫اشک زا ‪ ،‬اشکبار ‪ ،‬اشکى ‪ ،‬غصه دار‬

‫‪lackadaisical‬‬ ‫نازدار ‪ ،‬بى حال ‪ ،‬بى اشتياق‬

‫‪lackey‬‬ ‫پادو ‪ ،‬فراش ‪ ،‬چاکرى کردن ‪ ،‬نوکرى کردن‬

‫‪lackluster‬‬ ‫بى نور ‪ ،‬تاريک ‪ ،‬بدون زرق وبرق ‪ ،‬تار وبى برق‬

‫‪laconic‬‬ ‫کم حرف ‪ ،‬مختصر گو ‪ ،‬کوتاه ‪ ،‬موجز‬

‫‪lacquey‬‬ ‫پادو ‪ ،‬فراش ‪ ،‬چاکرى کردن ‪ ،‬نوکرى کردن‬

‫‪lactation‬‬ ‫تبديل به شير ‪ ،‬ايجاد شير‬

‫‪lacteal‬‬ ‫شيرى ‪ ،‬شير بر ‪ ،‬کيلوس بر‬

‫‪lactic‬‬ ‫وابسته به شير ‪ ،‬شبيه شير ‪ ،‬مربوط به شير‬

‫‪laddie‬‬ ‫پسر بچه ‪ ،‬معشوق ‪ ،‬پسرک‬

‫‪ladle‬‬ ‫چمچه ‪ ،‬کفچه ‪ ،‬بامالقه کشيدن ‪ ،‬بامالقه برداشتن‬

‫‪laggard‬‬ ‫ادم کند دست ‪ ،‬ادم دست سنگين ‪ ،‬عقب مانده‬

‫‪lagoon‬‬ ‫تاالب ‪ ،‬مرداب‬

‫‪Lagos‬‬ ‫الگوس‬

‫‪Lahore‬‬ ‫الهور‬

‫‪laity‬‬ ‫عوام ‪ ،‬مردم غير روحانى ‪ ،‬ناشى ‪ ،‬غير فنى وغير علمى‬

‫‪lambast‬‬ ‫تازيانه ‪ ،‬شالق ‪ ،‬تازيانه زدن ‪ ،‬زخم زبان زدن‬

‫‪lambaste‬‬ ‫تازيانه ‪ ،‬شالق ‪ ،‬تازيانه زدن ‪ ،‬زخم زبان زدن‬

‫‪lambent‬‬ ‫ماليم‪ ،‬نرم‪ ،‬داراي روشناءي ماليم‬

‫‪lament‬‬ ‫تاسف خوردن ‪ ،‬زاريدن ‪ ،‬سوگوارى کردن ‪ ،‬سوگوارى ‪ ،‬ضجه و زارى کردن‬

‫‪215‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪lamentation‬‬ ‫سوگواى ‪ ،‬مرثيه خوانى ‪ ،‬ضجه ‪ ،‬سوگ ‪ ،‬زارى‬

‫‪lampoon‬‬ ‫کنايه ‪ ،‬هجو کردن‬

‫‪lance‬‬ ‫ضربت نيزه ‪ ،‬نيشتر زدن ‪ ،‬نيزه زدن‬

‫‪lancet‬‬ ‫هرچيزى شبيه نيشتر ‪ ،‬پنجره نوک تيز‬

‫‪landholder‬‬ ‫مستاجر ‪ ،‬مالک ‪ ،‬صاحب ملک ‪ ،‬اجاره دار ‪ ،‬زمين دار‬

‫‪landlord‬‬ ‫موجر ‪ ،‬مالک ‪ ،‬صاحبخانه ‪ ،‬مالک‬

‫‪landmark‬‬ ‫نشان اختصاصى ‪ ،‬نقطه تحول تاريخ ‪ ،‬واقعه برجسته ‪ ،‬راهنما‬

‫‪landscape‬‬ ‫باغدارى) خاکبردارى وخيابان بندى کردن ‪ ،‬دورنما ‪ ،‬چشم انداز ‪ ،‬بامنظره تزئين‬
‫کردن‬
‫‪languid‬‬ ‫سست ‪ ،‬ضعيف ‪ ،‬بى حال ‪ ،‬اهسته ‪ ،‬خمار‬

‫‪languish‬‬ ‫بيحال شدن ‪ ،‬افسرده شدن ‪ ،‬پژمرده شدن ‪ ،‬بيمار عشق شدن ‪ ،‬باچشمان پر اشتياق‬
‫نگاه کردن ‪ ،‬باچشمان خمار نگريستن‬
‫‪languor‬‬ ‫مستى ‪ ،‬ضعف ‪ ،‬فتور ‪ ،‬ماندگى ‪ ،‬پژمردگى‬

‫‪languorous‬‬ ‫مست ‪ ،‬ضعيف ‪ ،‬پژمرده‬

‫‪lank‬‬ ‫الغر ‪ ،‬نحيف ‪ ،‬خميده ‪ ،‬خمار‬

‫‪Lao, People's‬‬ ‫الئوس‪ ،‬جمهوري دموکراتيک خلق‬


‫‪Democratic‬‬
‫‪Republic‬‬
‫‪Laos‬‬ ‫الئوس‬

‫‪Laotian‬‬ ‫الئوسي‬

‫‪lap‬‬ ‫رويهم قرار دادن ‪ ،‬زيرکار ‪ ،‬شناکردن طول استخر ‪ ،‬يک دور کامل زمين اسبدوانى ‪،‬‬
‫تمام کردن يک دور اسبدوانى ‪ ،‬رسيدن به اسب جلويى تمام کردن يک دور ‪ ،‬منطقه‬
‫پاک سازى مين ‪ ،‬دامن لباس ‪ ،‬لبه لباس ‪ ،‬سجاف ‪ ،‬محيط ‪ ،‬محل نشو ونما ‪ ،‬اغوش ‪،‬‬
‫سرکشيدن ‪ ،‬حريصانه خوردن ‪ ،‬ليس زدن ‪ ،‬با صدا چيزى خوردن ‪ ،‬شلپ شلپ کردن‬
‫‪ ،‬تاه کردن ‪ ،‬پيچيدن‬
‫‪lap‬‬ ‫رويهم قرار دادن ‪ ،‬زيرکار ‪ ،‬شناکردن طول استخر ‪ ،‬يک دور کامل زمين اسبدوانى ‪،‬‬
‫تمام کردن يک دور اسبدوانى ‪ ،‬رسيدن به اسب جلويى تمام کردن يک دور ‪ ،‬منطقه‬
‫پاک سازى مين ‪ ،‬دامن لباس ‪ ،‬لبه لباس ‪ ،‬سجاف ‪ ،‬محيط ‪ ،‬محل نشو ونما ‪ ،‬اغوش ‪،‬‬

‫‪216‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫سرکشيدن ‪ ،‬حريصانه خوردن ‪ ،‬ليس زدن ‪ ،‬با صدا چيزى خوردن ‪ ،‬شلپ شلپ کردن‬
‫‪ ،‬تاه کردن ‪ ،‬پيچيدن‬
‫‪lapse‬‬ ‫ارتداد ‪ ،‬سلب سلب يا ساقط يا زايل شدن ‪ ،‬لغزش ‪ ،‬خطا ‪ ،‬برگشت ‪ ،‬انحراف موقت ‪،‬‬
‫انصراف ‪ ،‬گذشت زمان ‪ ،‬زوال ‪ ،‬سپرى شدن ‪ ،‬انقضاء ‪ ،‬استفاده از مرور زمان ‪ ،‬ترک‬
‫اولى ‪ ،‬الحاد ‪ ،‬خرف شدن ‪ ،‬سهو و نسيان کردن ‪ ،‬از مدافتادن ‪ ،‬مشمول مرور زمان‬
‫شدن‬
‫‪larceny‬‬ ‫تصرف غيرقانونى ‪ ،‬دستبرد ‪ ،‬دزدى ‪ ،‬سرقت‬

‫‪larder‬‬ ‫دوالبچه ‪ ،‬گنجه خوراک ‪ ،‬خوراکى‬

‫‪large intestine‬‬ ‫روده بزرگ ‪ ،‬معاء غالظ ‪ ،‬قولون ‪ ،‬روده فراخ‬

‫‪largess‬‬ ‫بخشش ‪ ،‬دهش ‪ ،‬انعام ‪ ،‬سخاوت ‪ ،‬ازادگى ‪ ،‬مساعدت ‪ ،‬وسعت نظر ‪ ،‬گشاده دستى ‪،‬‬
‫بخشيدگى‬
‫‪largesse‬‬ ‫بخشش ‪ ,‬سخاوت ‪ ,‬خير خواهي ‪ ,‬گشاده دستي‪ , .‬بخشش ‪ ,‬سخاوت ‪ ,‬خير خواهي ‪,‬‬
‫گشاده دستي‬
‫‪lascivious‬‬ ‫شهوانى ‪ ،‬هرزه ‪ ،‬شهوت انگيز‬

‫‪lass‬‬ ‫دختر ‪ ،‬زن جوان‬

‫‪lassie‬‬ ‫دختر ‪ ،‬زن جوان‬

‫‪lassitude‬‬ ‫سستى تب ‪ ،‬تب سبک ‪ ،‬رخوت ‪ ،‬خمارى ‪ ،‬بى ميلى‬

‫‪latency‬‬ ‫تاخير ‪ ،‬زمان بيکارى ‪ ،‬دوره عکس العمل ‪ ،‬ناپيدايى ‪ ،‬پوشيدگى ‪ ،‬دوره کمون ‪ ،‬مرحله‬
‫پنهانى ‪ ،‬رکود ‪ ،‬نهفتگى‬
‫‪latent‬‬ ‫پنهان ‪ ،‬ناپيدا ‪ ،‬پوشيده ‪ ،‬درحال کمون ‪ ،‬مکنون ‪ ،‬راکد ‪ ،‬نهفته‬

‫‪later‬‬ ‫اخرى ‪ ،‬دومى ‪ ،‬عقب تر ‪ ،‬اخيرالذکر‬

‫‪lateral‬‬ ‫در عرض ‪ ،‬راهرو زيرزمينى موازى جبهه ‪ ،‬فرعى ‪ ،‬پهلويى ‪ ،‬جانبى ‪ ،‬واقع درخط افقى‬
‫‪ ،‬جنبى ‪ ،‬عرضى‬
‫‪latish‬‬ ‫اندکى دير ‪ ،‬قدرى دير‬

‫‪latitude‬‬ ‫عرض جغرافيايى ‪ ،‬ازادى عمل ‪ ،‬وسعت ‪ ،‬عمل ‪ ،‬بى قيدى‬

‫‪lattice‬‬ ‫کار مشبک ‪ ،‬شبکه بندى ‪ ،‬شبکه کارى ‪ ،‬تورى منظم‬

‫‪Latvia‬‬ ‫ليتواني‬

‫‪Latvian‬‬ ‫ليتوانيايي‬

‫‪laud‬‬ ‫ستايش کردن ‪ ،‬تمجيد کردن ‪ ،‬مدح کردن ‪ ،‬ستايش‬

‫‪217‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪laudable‬‬ ‫ستودنى ‪ ،‬ستوده ‪ ،‬قابل ستايش‬

‫‪laudation‬‬ ‫ستايش ‪ ،‬تمجيد‬

‫‪laudatory‬‬ ‫مربوط به تحسين و تمجيد‬

‫‪laundress‬‬ ‫لباس شوى زن‬

‫‪laureate‬‬ ‫اراسته ببرگ غار ‪( ،‬مجازى) جايزه دار ‪ ،‬برجسته ‪ ،‬ملک الشعراء‬

‫‪lave‬‬ ‫ريختن ‪ ،‬کشيدن ‪ ،‬چکيدن ‪ ،‬شستشو کردن‬

‫‪lavish‬‬ ‫فراوانى ‪ ،‬وفور ‪ ،‬اسراف کردن ‪ ،‬ولخرجى کردن ‪ ،‬افراط کردن‬

‫‪lawgiver‬‬ ‫قانونگذار ‪ ،‬قانونگزار ‪ ،‬واضع ايين نامه ‪ ،‬شارع ‪ ،‬مقنن‬

‫‪lawmaker‬‬ ‫قانونگذار ‪ ،‬قانون گزار ‪ ،‬مقنن‬

‫‪lax‬‬ ‫لخت ‪ ،‬سست ‪ ،‬سهل انگار ‪ ،‬اهمال کار ‪ ،‬لينت مزاج ‪ ،‬شل کردن ‪ ،‬ول کردن ‪،‬‬
‫رهاکردن‬
‫‪laxative‬‬ ‫ضد يبوست ‪ ،‬ملين‬

‫‪laxity‬‬ ‫لينت ‪ ،‬سستى ‪ ،‬شلى‬

‫‪lea‬‬ ‫واحد اندازه طول نخ و ريسمان ‪ ،‬چمنزار ‪ ،‬علفزار ‪ ،‬مرتع ‪ ،‬جلگه سبز‬

‫‪leaflet‬‬ ‫اعالميه ‪ ،‬کاسبرگ ‪ ،‬برگچه ‪ ،‬بروشور ‪ ،‬نشريه ‪ ،‬جزوه ‪ ،‬رساله ‪ ،‬ورقه‬

‫‪lean‬‬ ‫تکيه کردن ‪ ،‬تکيه زدن ‪ ،‬پشت دادن ‪ ،‬کج شدن ‪ ،‬خم شدن ‪ ،‬پشت گرمى داشتن ‪،‬‬
‫متکى شدن ‪ ،‬تکيه دادن بطرف ‪ ،‬تمايل داشتن ‪ ،‬الغر ‪ ،‬نزار ‪ ،‬نحيف ‪ ،‬اندک ‪ ،‬ضعيف ‪،‬‬
‫کم سود ‪ ،‬بيحاصل‬
‫‪leaven‬‬ ‫خمير مايه ‪ ،‬خمير ترش ‪ ،‬عامل کارگر ‪ ،‬مخمر کردن ‪ ،‬خمير کردن ‪ ،‬ور اوردن‬

‫‪Lebanese‬‬ ‫لبناني‬

‫‪Lebanon‬‬ ‫لبنان‬

‫‪lecherous‬‬ ‫شهوانى ‪ ،‬شهوت پرست‬

‫‪lechery‬‬ ‫شهوترانى ‪ ،‬هرزگى‬

‫‪lectern‬‬ ‫ميز مخصوص قرائت ‪ ،‬ميز جاکتابى ‪ ،‬تريبون‬

‫‪leery‬‬ ‫ناقال‬

‫‪leeward‬‬ ‫بادپناه‬

‫‪218‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪leeway‬‬ ‫يک ورشدگى کشتى در اثر باد ‪ ،‬حرکت يک ورى ‪ ،‬انحراف ‪( ،‬مجازى) مهلت ‪ ،‬عقب‬
‫افتادگى ‪ ،‬راه گريز‬
‫‪left-handed‬‬ ‫چپ دست ‪ ،‬دوپهلو ‪ ،‬دورو ‪ ،‬مشکوک‬

‫‪left-handed‬‬ ‫چپ دست ‪ ،‬دوپهلو ‪ ،‬دورو ‪ ،‬مشکوک‬

‫‪leg‬‬ ‫قسمتى از مسابقه ‪ ،‬قسمتى از زمين کريکت شامل محل توپ زدن و محدوده اطراف‬
‫او ‪ ،‬ساق مثلث قائم الزاويه ‪ ،‬خط واصل بين دو نقطه ‪ ،‬شاخه ‪ ،‬ساق پا ‪ ،‬پايه ‪ ،‬ساقه ‪،‬‬
‫ران ‪ ،‬پاچه شلوار ‪ ،‬بخش ‪ ،‬قسمت ‪ ،‬پا زدن ‪ ،‬دوندگى کردن‬
‫‪legacy‬‬ ‫ماترک ‪ ،‬ترکه ‪ ،‬ميراث ‪ ،‬ارث‬

‫‪legalize‬‬ ‫به طور رسمى شناختن ‪ ،‬قانونى کردن تصديق کردن (امضا) ‪ ،‬قانونى کردن ‪ ،‬اعتبار‬
‫قانونى دادن ‪ ،‬برسميت شناختن‬
‫‪legend‬‬ ‫شرح عالئم و اختصارات ‪ ،‬افسانه ‪ ،‬نوشته روى سکه ومدال ‪ ،‬نقش ‪ ،‬شرح ‪ ،‬فهرست ‪،‬‬
‫عالئم واختصارات‬
‫‪legerdemain‬‬ ‫تردستى ‪ ،‬حقه بازى ‪ ،‬حيله ‪ ،‬شعبده‬

‫‪legging‬‬ ‫زنگار ‪ ،‬ساق پوش ‪ ،‬مچ پيچ‬

‫‪legible‬‬ ‫خوانا ‪ ،‬روشن‬

‫‪legion‬‬ ‫لژيون ‪ ،‬سپاه رومى ‪ ،‬هنگ ‪ ،‬گروه‬

‫‪legionary‬‬ ‫سرباز هنگ ‪ ،‬سرباز سپاهى‬

‫‪legislate‬‬ ‫قانون وضع کردن ‪ ،‬وضع شدن (قانون)‬

‫‪legislative‬‬ ‫قانونگذار ‪ ،‬مقنن ‪ ،‬قانونى ‪ ،‬قانون گذار ‪ ،‬مقننه‬

‫‪legislator‬‬ ‫قانونگذار ‪ ،‬مقنن ‪ ،‬شارع ‪ ،‬قانون گذار‬

‫‪legitimacy‬‬ ‫درستى ‪ ،‬برحق بودن ‪ ،‬حقانيت ‪ ،‬قانونى بودن‬

‫‪legitimate‬‬ ‫مانع مشروع ‪ ،‬عذر قانونى ‪ ،‬حالل زاده ‪ ،‬درست ‪ ،‬برحق ‪ ،‬قانونى ‪ ،‬مشروع‬

‫‪leisure‬‬ ‫تن اسايى ‪ ،‬اسودگى ‪ ،‬فرصت ‪ ،‬مجال ‪ ،‬وقت کافى ‪ ،‬فراغت‬

‫‪leisurely‬‬ ‫بافراغت خاطر ‪ ،‬تفريحانه ‪ ،‬باهستگى‬

‫‪leniency‬‬ ‫نرمى ‪ ،‬ماليمت ‪ ،‬اسان گيرى ‪ ،‬ارفاق‬

‫‪lenient‬‬ ‫بامدارا ‪ ،‬اسان گير ‪ ،‬ماليم ‪ ،‬باگذشت ‪ ،‬ضد يبوست ‪ ،‬ملين‬

‫‪lens‬‬ ‫ذره بين ‪ ،‬بشکل عدسى در اوردن‬

‫‪219‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪leonine‬‬ ‫شيرى ‪ ،‬اسدى ‪ ،‬شير خو‬

‫‪Lesotho‬‬ ‫لسوتو‬

‫‪lethal‬‬ ‫وابسته به مرگ کشنده ‪ ،‬مهلک ‪ ،‬مرگ اور‬

‫‪lethargic‬‬ ‫بيحال ‪ ،‬سست‬

‫‪lethargy‬‬ ‫سبات ‪ ،‬مرگ کاذب ‪ ،‬خواب مرگ ‪ ،‬بى عالقگى ‪ ،‬بيحالى ‪ ،‬سنگينى ‪ ،‬رخوت ‪ ،‬موت‬
‫کاذب ‪ ،‬تهاون‬
‫‪levee‬‬ ‫کناره رودخانه ‪ ،‬مجلس پذيرايى ‪ ،‬سالم عام ‪ ،‬بارعام دادن ‪ ،‬خاکريز ‪ ،‬بند ‪ ،‬لنگرگاه‬

‫‪lever‬‬ ‫دستگيره ‪ ،‬لور ‪ ،‬ديلم ‪ ،‬بااهرم بلند کردن ‪ ،‬بااهرم تکان دادن(با ‪over‬و ‪ up‬وغيره) ‪،‬‬
‫تبديل به اهرم کردن ‪( ،‬در ترازو وغيره) شاهين ‪ ،‬ميله اهرم ‪ ،‬دسته‬
‫‪leverage‬‬ ‫نسبت بدهى به دارائى خالص ‪ ،‬شيوه بکار بردن اهرم ‪ ،‬کار اهرم ‪ ،‬دستگاه اهرمى ‪،‬‬
‫وسيله نفوذ ‪ ،‬نيرو ‪ ،‬قدرت نفوذ(در امرى)‬
‫‪leviathan‬‬ ‫جانور بزرگ دريايى که در کتاب عهد عتيق نام برده شده ‪ ،‬نهنگ‬

‫‪levitate‬‬ ‫برخاستن ‪ ،‬بلند شدن ‪ ،‬شناور شدن‬

‫‪levity‬‬ ‫سبک سرى ‪ ،‬رفتار سبک ‪ ،‬لوسى‬

‫‪levy‬‬ ‫وضع کردن ماليات ‪ ،‬اخذ ماليات ‪ ،‬هزينه ‪ ،‬سربازگيرى اجبارى ‪ ،‬سرباز مزدور ‪ ،‬وضع‬
‫ماليات ‪ ،‬ماليات بندى ‪ ،‬خراج ‪ ،‬وصول ماليات ‪ ،‬باج گيرى ‪ ،‬تحميل ‪ ،‬نام نويسى ‪،‬‬
‫ماليات بستن بر ‪ ،‬جمع اورى کردن‬
‫‪lewd‬‬ ‫هرزه ‪ ،‬ناشى از هرزگى ‪ ،‬شهوت پرست‬

‫‪lexicographer‬‬ ‫لغت نويس‬

‫‪lexicography‬‬ ‫لغت نويسى ‪ ،‬فرهنگ نويسى ‪ ،‬واژه نگارى‬

‫‪lexicon‬‬ ‫لغت نامه ‪ ،‬فرهنگ ‪ ،‬کتاب لغت ‪ ،‬قاموس ‪ ،‬واژه نامه ‪ ،‬ديکسيونر‬

‫‪liability‬‬ ‫تعهد ‪ ،‬الزام ‪ ،‬اسناد ديونى ‪ ،‬مسئوليت ‪ ،‬دين ‪ ،‬بدهى ‪ ،‬فرض ‪ ،‬شمول ‪ ،‬احتمال ‪،‬‬
‫(درمحاسبات) بدهکارى ‪ ،‬استعداد ‪ ،‬سزاوارى‬
‫‪liable‬‬ ‫قابل اطمينان ‪ ،‬مسئول ‪ ،‬مشمول‬

‫‪liaison‬‬ ‫ربط ‪ ،‬رابطه نامشروع ‪ ،‬بستگى ‪ ،‬رابطه ‪ ،‬ارتباط ‪ ،‬رابط‬

‫‪libation‬‬ ‫ساغر ريزى ‪ ،‬نوشابه پاشى ‪ ،‬نوشيدن شراب ‪ ،‬تقديم شراب به حضور خدايان‬

‫‪libel‬‬ ‫توهين کردن به ‪ ،‬هجو نامه يا توهين نامه افترا ‪ ،‬تهمت ‪ ،‬توهين ‪ ،‬هجو ‪ ،‬افترا زدن‬

‫‪220‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪liberal‬‬ ‫ازاديخواه ‪ ،‬ازادانديش (ليبرال) ‪ ،‬ازاده ‪ ،‬نظر بلند ‪ ،‬داراى سعه نظر ‪ ،‬روشنفکر ‪ ،‬ازادى‬
‫خواه ‪ ،‬زياد ‪ ،‬جالب توجه ‪ ،‬وافر ‪ ،‬سخى‬
‫‪liberalism‬‬ ‫ازادانديشى (ليبراليسم) ‪ ،‬ازاديخواهى ‪ ،‬اصول ازادى خواهى ‪ ،‬وسعت نظر ‪ ،‬ازادگى‬

‫‪liberate‬‬ ‫ازاد کردن ‪ ،‬رها کردن ‪ ،‬تجزيه کردن‬

‫‪liberator‬‬ ‫ازادى بخش ‪ ،‬ازاد کننده‬

‫‪Liberia‬‬ ‫ليبريا‬

‫‪Liberian‬‬ ‫ليبريايي‬

‫‪libertarian‬‬ ‫طرفدار ازادى اراده ‪ ،‬طرفدار ازادى فردى‬

‫‪libertine‬‬ ‫هرزه ‪ ،‬افسار گسيخته ‪ ،‬کسيکه پابند مذهب نيست ‪ ،‬باده گسار وعياش ‪ ،‬غالم ازاد‬
‫شده‬
‫‪libidinous‬‬ ‫وابسته به شهوت جنسى‬

‫‪libido‬‬ ‫زيست مايه (لى بيدو) ‪ ،‬شور جنسى ‪ ،‬شهوت جنسى ‪ ،‬هوس ‪ ،‬تحريک شهوانى‬

‫‪libretto‬‬ ‫کتاب اشعار اپرا (‪ ، )opera‬اشعار اپرا‬

‫‪Libreville‬‬ ‫ليبرويل‬

‫‪Libya‬‬ ‫ليبي‬

‫‪Libyan‬‬ ‫ليبيايي‬

‫‪licentious‬‬ ‫بى بند و بار ‪ ،‬هرزه ‪ ،‬ول ‪ ،‬شهوتران ‪ ،‬بد اخالق ‪ ،‬مبنى بر هرزگى‬

‫‪licit‬‬ ‫مشروع ‪ ،‬حالل ‪ ،‬قانونى ‪ ،‬روا ‪ ،‬مجاز ‪ ،‬حراج ‪ ،‬فروش از طريق مزايده‬

‫‪Liechtenstein‬‬ ‫ليختن اشتاين‪ ،‬کشور دوک نشين ليختن اشتاين‬

‫‪liege‬‬ ‫صاحب تيول ‪ ،‬ارباب ‪ ،‬هم بيعت‬

‫‪lien‬‬ ‫حق حبس ‪ ،‬حق وصول طلب ‪( ،‬حق) حق تصرف مال يا ملکى تاهنگاميکه بدهى‬
‫وابسته به آن داده شود ‪ ،‬حق رهن ‪ ،‬حق گروى ‪ ،‬طحال ‪ ،‬سپرز‬
‫‪lieu‬‬ ‫به جاى ‪ ،‬بجاى ‪ ،‬در عوض‬

‫‪lifelike‬‬ ‫زندگى مانند ‪ ،‬واقعى‬

‫‪lifeline‬‬ ‫کف بينى) خط زندگى ‪ ،‬طناب يا رسن نجات غواص ‪ ،‬شاهراه‬

‫‪lifelong‬‬ ‫مادام العمرى ‪ ،‬براى تمام عمر ‪ ،‬برابر يک عمر‬

‫‪lifetime‬‬ ‫عمر ‪ ،‬مدت زندگى ‪ ،‬دوره زندگى ‪ ،‬مادام العمر ‪ ،‬ابد‬

‫‪221‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪ligament‬‬ ‫پيوند ‪ ،‬رباط ‪ ،‬وتر عضالنى ‪ ،‬بنديزه‬

‫‪ligament‬‬ ‫پيوند ‪ ،‬رباط ‪ ،‬وتر عضالنى ‪ ،‬بنديزه‬

‫‪ligature‬‬ ‫بخيه زنى ‪ ،‬نوار ‪ ،‬زخم بند ‪ ،‬شريان بندى ‪ ،‬رشته ‪ ،‬رباط ‪ ،‬طلسم ‪( ،‬موسيقى) خط‬
‫پيوند ‪ ،‬خط ارتباط ‪ ،‬کليد کوک سازهاى زهى ‪ ،‬دو يا چند حرف متصل بهم‬
‫‪light-hearted‬‬ ‫خوشدل ‪ ،‬سبکدل ‪ ،‬اميدوار‬

‫‪ligneous‬‬ ‫چوبى‬

‫‪likelihood‬‬ ‫احتمال کلى دارد‬

‫‪likely‬‬ ‫راستنما ‪ ،‬محتمل ‪ ،‬باور کردنى ‪ ،‬احتمالى‬

‫‪liking‬‬ ‫ميل ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬ذوق ‪ ،‬عالقه ‪ ،‬حساسيت ‪ ،‬شهوت وميل ‪ ،‬مهر‬

‫‪lilliputian‬‬ ‫وابسته به کشور ليلى پوت‪ ،‬ليلى پوتى ‪ ،‬ريزه اندام ‪ ،‬کوته فکر‪ ،‬تنگ نظر‬

‫‪Lilongwe‬‬ ‫ليلونگوه‬

‫‪Lima‬‬ ‫ليما‬

‫‪limb‬‬ ‫سوهان کارى ‪ ،‬جالکارى کردن ‪ ،‬عضو بدن ‪ ،‬دست يا پا ‪ ،‬بال ‪ ،‬شاخه ‪ ،‬قطع کردن‬
‫عضو ‪ ،‬اندام زبرين ‪ ،‬اندام زيرين‬
‫‪limber‬‬ ‫عراده را به عقب توپ بستن ‪ ،‬سربزير ‪ ،‬مطيع ‪ ،‬تاشو ‪ ،‬خم شو ‪ ،‬نرم ‪ ،‬خم کردن ‪،‬‬
‫تاکردن ‪ ،‬خميده کردن ‪ ،‬تمرين نرمش کردن‬
‫‪limerick‬‬ ‫شعر غير مسجع پنج بندى ‪ ،‬شعر بند تنبانى‬

‫‪limitation‬‬ ‫محدوديت ‪ ،‬تحديد ‪ ،‬محدودسازى ‪ ،‬شرط‬

‫‪limn‬‬ ‫مصورکردن ‪ ،‬تذهيب کردن (کتاب وغيره) ‪ ،‬رنگ اميزى کردن ‪ ،‬اب رنگ زدن‬

‫‪limpid‬‬ ‫زالل ‪ ،‬صاف ‪ ،‬ناب ‪ ،‬روشن ‪ ،‬خالص‬

‫‪linchpin‬‬ ‫ميخ اسه ‪ ،‬ميخ محور ‪ ،‬سگدست‬

‫‪lineage‬‬ ‫سطربندى ‪ ،‬سطر شمارى ‪ ،‬سويه ‪ ،‬دودمان ‪ ،‬اصل ونسب ‪ ،‬اجداد ‪ ،‬اعقاب‬

‫‪lineament‬‬ ‫نشان ويژه ‪ ،‬سيما ‪ ،‬طرح بندى ‪ ،‬خطوط چهره ‪ ،‬صفات مشخصه‬

‫‪linear‬‬ ‫خطى ‪ ،‬طولى ‪ ،‬دراز ‪ ،‬باريک ‪ ،‬کشيده‬

‫‪liner‬‬ ‫سرباز خط جبهه ‪ ،‬کشتى يا هواپيماى مسافرى ‪ ،‬استردوز ‪ ،‬استرى ‪ ،‬کسى که خط‬
‫ميکشد ‪ ،‬خط کش‬
‫‪linger‬‬ ‫درنگ کردن ‪ ،‬تاخير کردن ‪ ،‬دير رفتن ‪ ،‬مردد بودن ‪ ،‬دم اخر را گذراندن‬

‫‪222‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪lingo‬‬ ‫زبان ويژه ‪ ،‬زبان صنفى ومخصوص طبقه خاص‬

‫‪lingua‬‬ ‫زبان يا عضو زبانى شکل ‪ ،‬اصطالحات خاص‬

‫‪lingual‬‬ ‫زباني‪ ،‬حرف زباني يا ذو لفي‬

‫‪linguist‬‬ ‫زبانشناس ‪ ،‬متخصص زبان شناسى ‪ ،‬زبان دان‬

‫‪linguistic‬‬ ‫زبانى ‪ ،‬وابسته به زبان شناسى‬

‫‪linguistics‬‬ ‫زبان شناسى ‪ ،‬علم السنه واشتقاق لغات وساختمان وترکيب کلمات وصرف ونحو ‪،‬‬
‫لسانيات ‪ ،‬علم زبان‬
‫‪liniment‬‬ ‫روغن ماليدنى ‪ ،‬مرهم رقيق ‪ ،‬روغن مالش‬

‫‪lionize‬‬ ‫مورد توجه زياد قرار گرفتن ‪ ،‬شير کردن‬

‫‪lip‬‬ ‫لبه ‪ ،‬کنار ‪ ،‬طاقت ‪ ،‬سخن ‪ ،‬بيان ‪ ،‬لبى ‪ ،‬با لب لمس کردن‬

‫‪liquefacient‬‬ ‫ابگونگر ‪ ،‬گدازنده ‪ ،‬مايع کننده ‪( ،‬پزشکى) عامل موجب ترشح ‪ ،‬ترشح کننده ‪ ،‬مايع‬
‫ترشح کننده‬
‫‪liquefy‬‬ ‫ابگون کردن ‪ ،‬گداختن ‪ ،‬تبديل به مايع کردن‬

‫‪liqueur‬‬ ‫ليکور (نوشابه الکلى)‬

‫‪liquidate‬‬ ‫تسويه کردن ‪ ،‬حساب را واريز کردن ‪ ،‬برچيدن ‪ ،‬از بين بردن ‪ ،‬مايع کردن ‪ ،‬بصورت‬
‫نقدينه دراوردن ‪ ،‬سهام‬
‫‪liquify‬‬ ‫ابگون کردن ‪ ،‬گداختن ‪ ،‬تبديل به مايع کردن‬

‫‪liquor‬‬ ‫مشروب خوردن ياخوراندن ‪ ،‬نوشابه ‪ ،‬مشروب الکلى ‪ ،‬با روغن پوشاندن ‪ ،‬چرب کردن‬
‫‪ ،‬مايع زدن ‪ ،‬مشروب زدن به‬
‫‪Lisbon‬‬ ‫ليسبون‬

‫‪lissom‬‬ ‫نرم ‪ ،‬چابک ‪ ،‬تاشو ‪ ،‬چاالک ‪ ،‬بنرمى‬

‫‪lissome‬‬ ‫نرم ‪ ،‬چابک ‪ ،‬تاشو ‪ ،‬چاالک ‪ ،‬بنرمى‬

‫‪list‬‬ ‫سياهه برداشتن ‪ ،‬صورت کردن ‪ ،‬حاشيه ‪ ،‬نوار ‪ ،‬کج شدن ‪ ،‬صورت ‪ ،‬سياهه ‪ ،‬جدول ‪،‬‬
‫سجاف ‪ ،‬کنار ‪ ،‬نرده ‪ ،‬ميدان نبرد ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬کجى ‪ ،‬ميل ‪ ،‬در فهرست وارد کردن ‪،‬‬
‫فهرست کردن ‪ ،‬در ليست ثبت کردن ‪ ،‬شيار کردن ‪ ،‬اماده کردن ‪ ،‬خوش امدن ‪،‬‬
‫دوست داشتن ‪ ،‬کج کردن‬
‫‪listless‬‬ ‫بى ميل ‪ ،‬بى توجه‬

‫‪litany‬‬ ‫مناجات ودعاى دسته جمعى بطور سوال وجواب ‪ ،‬مناجات وعبادت تهليل دار‬

‫‪223‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪literacy‬‬ ‫با سوادى ‪ ،‬سواد خواندن ونوشتن‬

‫‪literal‬‬ ‫تحت اللفظى ‪ ،‬حرفى ‪ ،‬لفظى ‪ ،‬واقعى ‪ ،‬دقيق ‪ ،‬معنى اصلى‬

‫‪literati‬‬ ‫ادبا ‪ ،‬فضال ‪ ،‬اهل قلم ‪ ،‬دانشمندان‬

‫‪literature‬‬ ‫ادبيات ‪ ،‬ادب وهنر ‪ ،‬مطبوعات ‪ ،‬نوشتجات‬

‫‪lithe‬‬ ‫نرم ‪ ،‬خم شو ‪ ،‬الغر اندام‬

‫‪lithesome‬‬ ‫نرم ‪ ،‬چابک ‪ ،‬تاشو ‪ ،‬چاالک ‪ ،‬بنرمى‬

‫‪lithograph‬‬ ‫چاپ سنگى ‪ ،‬حکاکى روى سنگ ‪ ،‬حجارى ‪ ،‬حک کردن‬

‫‪Lithuania‬‬ ‫ليتواني‬

‫‪Lithuanian‬‬ ‫ليتوانيايي‬

‫‪litigant‬‬ ‫متنازع ‪ ،‬طرف دعوى ‪ ،‬مرافعه کننده‬

‫‪litigate‬‬ ‫دادخواهى کردن ‪ ،‬عارض شدن ‪ ،‬طرح دعوى کردن ‪ ،‬مرافعه کردن ‪ ،‬تعقيب قانونى‬
‫کردن‬
‫‪litigation‬‬ ‫ترافع دعوى ‪ ،‬دادرسى ‪ ،‬مرافعه ‪ ،‬دادخواهى ‪ ،‬دعوى قضايى‬

‫‪litigious‬‬ ‫دعوايى‬

‫‪litotes‬‬ ‫(بديع) خفض جناح ‪ ،‬کوچک قلم دادن چيزى براى افزايش اهميت ان ويااجتناب‬
‫ازانتقاد ‪ ،‬شکسته نفسى‬
‫‪little finger‬‬ ‫انگشت کوچک‬

‫‪littoral‬‬ ‫کرانه اى ‪ ،‬ساحل ‪ ،‬کرانه ‪ ،‬ناحيه ساحلى ‪ ،‬درياکنارى‬

‫‪liturgy‬‬ ‫ايين نماز ‪ ،‬اداب نماز ‪ ،‬مناجات نامه‬

‫‪live‬‬ ‫برقدار ‪ ،‬تحت پتانسيل ‪ ،‬زنده کردن ‪ ،‬فشنگ جنگى ‪ ،‬مهمات جنگى‬

‫‪livelihood‬‬ ‫وسيله معاش ‪ ،‬معاش ‪ ،‬اعاشه ‪ ،‬معيشت‬

‫‪liver‬‬ ‫جگر سياه ‪ ،‬مرض کبد ‪ ،‬ناخوشى جگر ‪ ،‬زندگى کننده‬

‫‪livid‬‬ ‫سربى رنگ ‪ ،‬کبود شده ‪ ،‬کوفته ‪ ،‬خاکسترى رنگ‬

‫‪Ljubljana‬‬ ‫ليوبليانا‬

‫‪loam‬‬ ‫رس شنى ‪ ،‬ابليز ‪ ،‬لجن ‪ ،‬گل ‪ ،‬خاک رس وشن که با گياه پوسيده اميخته باشد ‪،‬‬
‫خاک گلدانى‬
‫‪loath‬‬ ‫بى ميل ‪ ،‬بيزار ‪ ،‬متنفر‬

‫‪224‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪loathe‬‬ ‫نفرت داشتن از ‪ ،‬بيزار بودن ‪ ،‬بد دانستن ‪ ،‬منزجر بودن ‪ ،‬بيزار کردن ‪ ،‬سبب بيزارى‬
‫شدن‬
‫‪lobbyist‬‬ ‫کسيکه در پارلمان تبليغ ميکند‬

‫‪locative‬‬ ‫دال بر مکان ‪( ،‬دستور زبان) مکانى ‪ ،‬دال برمکان ‪ ،‬حالت مکانى ‪ ،‬اندرى‬

‫‪loch‬‬ ‫درياچه ‪ ،‬خليج ‪ ،‬شاخابه‬

‫‪lock‬‬ ‫محکم نگهداشتن ‪ ،‬قفل گلنگدن ‪ ،‬چفت شدن ‪ ،‬طره گيسو ‪ ،‬دسته پشم ‪ ،‬چخماق‬
‫تفنگ ‪ ،‬چفت و بست ‪ ،‬مانع ‪ ،‬سد متحرک ‪ ،‬سدباالبر ‪ ،‬چشمه پل ‪ ،‬محل پرچ يا‬
‫اتصال دوياچند ورق فلزى ‪ ،‬قفل کردن ‪ ،‬بغل گرفتن ‪ ،‬راکد گذاردن ‪ ،‬قفل شدن ‪،‬‬
‫بوسيله قفل بسته ومحکم شدن ‪ ،‬محبوس شدن‬
‫‪locomotion‬‬ ‫جنبش ‪ ،‬نقل وانقال نيرو بوسيله حرکت ‪ ،‬تحرک ‪ ،‬نقل وانتقال ‪( ،‬مجازى) مسافرت‬

‫‪lode‬‬ ‫راهآبي(‪ ،)water way‬رگهمعدن‪ ،‬سنگ طال‪ ،‬هرچيزشبيهراهآبي‬

‫‪lodgement‬‬ ‫منزل گيرى ‪ ،‬استقرار ‪ ،‬جايگزينى ‪ ،‬سپارش پول ‪ ،‬وديعه گذارى ‪( ،‬علوم نظامى)‬
‫موضع گيرى‬
‫‪lodgment‬‬ ‫منزل گيرى ‪ ،‬استقرار ‪ ،‬جايگزينى ‪ ،‬سپارش پول ‪ ،‬وديعه گذارى ‪( ،‬علوم نظامى)‬
‫موضع گيرى‬
‫‪lofty‬‬ ‫ارجمند ‪ ،‬رفيع ‪ ،‬عالى ‪ ،‬بزرگ ‪ ،‬بلند پايه ‪ ،‬مغرورانه‬

‫‪log‬‬ ‫چوب گرد ‪ ،‬گرد بينه ‪ ،‬کيلومتر شمار ناو ‪ ،‬فهرست ليست ‪ ،‬پيمودن ‪ ،‬شرح روزانه ‪،‬‬
‫جدول لگاريتم ‪،‬کنده ‪ ،‬قطعه اى ازدرخت که اره نشده ‪ ،‬سرعت سنج کشتى ‪ ،‬کارنامه‬
‫‪ ،‬صورت عمليات ‪ ،‬گزارش سفرنامه کشتى ‪ ،‬گزارش سفرهواپيما ‪ ،‬گزارش روزانه‬
‫عمليات هيئت ياعمليات موتورياماشين وغيره ‪ ،‬کندن کنده درخت ‪ ،‬درسفرنامه‬
‫واردکردن ‪ ،‬ثبت کردن وقايع‬
‫‪logic‬‬ ‫الجيک ‪ ،‬منطق رياضى ‪ ،‬منطق ‪ ،‬استدالل ‪ ،‬برهان‬

‫‪logical‬‬ ‫منطقى ‪ ،‬استداللى‬

‫‪logician‬‬ ‫منطق دان‬

‫‪logistics‬‬ ‫لجستيک ‪ ،‬تدارک کردن ‪ ،‬امايش ‪ ،‬امادها ‪( ،‬علوم نظامى) مبحث تدارکات لشکر‬
‫کشى ‪ ،‬شعبه اى از فنون نظامى که درباره فن لشکرکشى و وسائط نقليه وتهيه‬
‫اردوگاه واذوقه ومهمات الزمه درطى لشکر کشى بحث ميکند‬
‫‪loiter‬‬ ‫درنگ کر دن ‪ ،‬تاخير کردن ‪ ،‬ديرپاييدن ‪ ،‬پابپاورکردن ‪ ،‬معطل کردن ‪ ،‬باتنبلى حرکت‬
‫کردن‬
‫‪loiterer‬‬ ‫کسيکه در رفتن تعلل کند ‪ ،‬پرسه زن‬

‫‪225‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪loll‬‬ ‫لم دادن ‪ ،‬لميدن ‪ ،‬اويختن ‪ ،‬لم ‪ ،‬تکيه ‪ ،‬زبان بيرون ‪ ،‬بيرون افتادن‬

‫‪Lomé‬‬ ‫لومه‬

‫‪London‬‬ ‫لندن‬

‫‪loneliness‬‬ ‫تنهائى ‪ ،‬دلتنگى‬

‫‪longevity‬‬ ‫طول عمر ‪ ،‬درازى عمر ‪ ،‬ديرپايى ‪ ،‬دراز عمرى‬

‫‪loom‬‬ ‫هاله روشنايى ‪ ،‬کارگاه بافندگى ‪ ،‬دستگاه بافندگى ‪ ،‬نساجى ‪ ،‬جواليى ‪ ،‬متالطم‬
‫شدن(دريا) ‪ ،‬ازخالل ابريا مه پديدارشدن ‪ ،‬ازدور نمودار شدن ‪ ،‬بزرگ جلوه کردن ‪،‬‬
‫رفعت ‪ ،‬بلندى ‪ ،‬جلوه گرى از دور ‪ ،‬پديدارازخالل ابرها‬
‫‪loot‬‬ ‫چپاولگرى کردن ‪ ،‬چپاول ‪ ،‬تاراج ‪ ،‬استفاده نامشروع ‪ ،‬غارت کردن (شهرى که اشغال‬
‫شده) ‪ ،‬چاپيدن‬
‫‪lope‬‬ ‫خراميدن ‪ ،‬رقصيدن ‪ ،‬جست وخيز کردن ‪ ،‬شلنگ انداختن ‪ ،‬تاخت رفتن (اسب‬
‫وغيره) ‪ ،‬بجست وخيز دراوردن ‪ ،‬جست وخيز وشلنگ تخته ‪ ،‬تاخت ‪ ،‬حرکت خرامان‬
‫‪loquacious‬‬ ‫پرگو ‪ ،‬وراج ‪ ،‬پرحرف‬

‫‪loquacity‬‬ ‫پرحرفى‬

‫‪lordling‬‬ ‫لرد کوچک يا بى اهميت‬

‫‪Los Angeles‬‬ ‫لس آنجلس‬

‫‪lough‬‬ ‫درياچه ‪ ،‬استخر ‪ ،‬اب دريا‬

‫‪louse‬‬ ‫شته ‪ ،‬هر نوع شپشه يا افت گياهى وغيره شبيه شپش ‪ ،‬شپش گذاشتن ‪ ،‬شپشه‬
‫کردن‬
‫‪lout‬‬ ‫سرفرود اوردن ‪ ،‬ادم بى دست وپا ‪ ،‬ادم نادان ونفهم ‪ ،‬بيشعور دانستن ‪ ،‬ريشخندکردن‬
‫‪ ،‬نفهمى نشان دادن ‪ ،‬ولگردى کردن‬
‫‪lovable‬‬ ‫دوست داشتنى ‪ ،‬محبوب ‪ ،‬جذاب‬

‫‪low‬‬ ‫ضعيف ‪ ،‬عقب ‪ ،‬پست ‪ ،‬کوتاه ‪ ،‬دون ‪ ،‬فرومايه ‪ ،‬پايين ‪ ،‬اهسته ‪ ،‬پست ومبتذل ‪،‬‬
‫سربزير ‪ ،‬فروتن ‪ ،‬افتاده ‪ ،‬کم ‪ ،‬اندک ‪ ،‬خفيف ‪ ،‬مشتعل شدن ‪ ،‬زبانه کشيدن‬
‫‪lowly‬‬ ‫خوار ‪ ،‬دون ‪ ،‬ص غير ‪ ،‬افتاده ‪ ،‬فروتن ‪ ،‬بى ادب ‪ ،‬بطورپست‬

‫‪low-spirited‬‬ ‫داراى روحيه بد ‪ ،‬گرفته ‪ ،‬کدر ‪ ،‬افسرده ‪ ،‬دل مرده ‪ ،‬دلتنگ‬

‫‪Luanda‬‬ ‫لواندا‬

‫‪lubricious‬‬ ‫ليز ‪ ،‬نرم ‪ ،‬هرزه ‪ ،‬بيقرار ‪ ،‬بى ثبات ‪ ،‬لغزنده ‪ ،‬گريز پا‬

‫‪226‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪lucent‬‬ ‫تابناک ‪ ،‬روشن وشفاف‬

‫‪lucid‬‬ ‫شفاف ‪ ،‬روشن ‪ ،‬واضح ‪ ،‬درخشان ‪ ،‬زالل ‪ ،‬براق ‪ ،‬سالم‬

‫‪lucrative‬‬ ‫سودمند ‪ ،‬پرمنفعت ‪ ،‬نافع ‪ ،‬موفق‬

‫‪lucre‬‬ ‫سود ‪ ،‬پول ‪ ،‬مال‬

‫‪lucubration‬‬ ‫مطالعه سخت ‪ ،‬دود چراغ خورى ‪ ،‬شب زنده دارى‬

‫‪luculent‬‬ ‫نورانى ‪ ،‬روشن ‪ ،‬نور افشان ‪ ،‬واضح‬

‫‪ludicrous‬‬ ‫خنده اور ‪ ،‬مضحک ‪ ،‬مزخرف ‪ ،‬چرند‬

‫‪lugubrious‬‬ ‫محزون (بطور اغراق اميز يا مضحک) ‪ ،‬اندوهگين ‪ ،‬غم انگيز ‪ ،‬حزن انگيز ‪ ،‬تعزيت‬
‫اميز‬
‫‪lukewarm‬‬ ‫نيم گرم ‪ ،‬ولرم ‪ ،‬ملول ‪ ،‬غير صميمى ‪ ،‬بى اشتياق‬

‫‪lull‬‬ ‫ارام کردن ‪ ،‬فرونشاندن ‪ ،‬ساکت شدن ‪ ،‬الاليى خواندن ‪ ،‬ارامش ‪ ،‬سکون ‪ ،‬ارامى‬

‫‪lumber‬‬ ‫تير بريده ‪ ،‬تخته ‪ ،‬تيربريده ‪ ،‬الوار را قطع کردن ‪ ،‬چوب برى کردن ‪ ،‬سنگين حرکت‬
‫کردن ‪ ،‬سالنه سالنه راه رفتن‬
‫‪lumen‬‬ ‫واحد تشعشع برابر مقدار نوري که از يک شمع معمولي بين المللي ساطع ميگردد‪،‬‬
‫حفره يا مجراي عضو لولهاي شکل‪ ،‬حفره سلولي درون جدار گياه‬
‫‪luminary‬‬ ‫جسم روشن ‪ ،‬جرم اسمانى ‪ ،‬جرم نورافکن اسمانى ‪ ،‬ادم نورانى ‪ ،‬پر فروغ ‪ ،‬شخصيت‬
‫تابناک‬
‫‪luminescence‬‬ ‫فروزندگى ‪ ،‬تابناکى ‪( ،‬فيزيک) پديده نورافشانى جسمى پس از قرار گرفتن درمعرض‬
‫تابش اشعه ‪ ،‬شب تابى‬
‫‪luminescent‬‬ ‫شب تاب ‪ ،‬درخشان ‪ ،‬تابناک‬

‫‪luminosity‬‬ ‫روشنايى ‪ ،‬درخشندگى ‪ ،‬نور افکنى ‪ ،‬جسم نورانى ‪ ،‬فروغ ‪ ،‬فروزندگى ‪ ،‬درخشش‬

‫‪luminous‬‬ ‫روشن ‪ ،‬فروزنده ‪ ،‬درخشان ‪ ،‬فروزان ‪ ،‬روشنى بخش ‪ ،‬نورانى ‪ ،‬تابان ‪ ،‬شب نما‬

‫‪lummox‬‬ ‫آمريکايى) ادم کودن ‪ ،‬ادم ناشى وخام دست‬

‫‪lunacy‬‬ ‫ديوانگى ‪ ،‬جنون ‪ ،‬حماقت‬

‫‪lunar‬‬ ‫قمرى ‪ ،‬ماهى ‪ ،‬وابسته بماه ‪ ،‬ماهتابى ‪ ،‬کمرنگ‬

‫‪lunatic‬‬ ‫ديوانه ‪ ،‬مجنون ‪ ،‬ماه زده‬

‫‪lune‬‬ ‫هالل‪ ،‬قسمتي از سطح کره واقع بين دو دايره ي عظيمه‬

‫‪lung‬‬ ‫ريه ‪ ،‬جگر سفيد ‪ ،‬شش‬

‫‪227‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪lunge‬‬ ‫حرکت النژ ‪ ،‬حمله ناگهانى شمشيرباز بجلو و باز کردن بازو ‪ ،‬حمله ناگهانى (مثال با‬
‫شمشير) ‪ ،‬پرتاب ناگهانى ‪ ،‬پيشروى ناگهانى ‪ ،‬جهش کردن ‪ ،‬خيز زدن‬
‫‪lurch‬‬ ‫چرخش ناگهانى کشتى بيک سو ‪ ،‬کج شدن ‪ ،‬فريب ‪ ،‬خدعه ‪ ،‬گوش بزنگى ‪ ،‬امادگى ‪،‬‬
‫شکست فاحش ‪ ،‬نوسان ‪ ،‬تلوتلو خوردن‬
‫‪lurid‬‬ ‫رنگ پريده ‪ ،‬مستهجن ‪ ،‬بطورترسناک ياغم انگيز ‪ ،‬موحش ‪ ،‬شعله تيره ‪ ،‬شعله دودنما‬
‫‪ ،‬رنگ زرد مايل به قرمز ‪ ،‬کم رنگ وپريده ‪ ،‬زننده‬
‫‪lurk‬‬ ‫کمين کردن ‪ ،‬در تکاپو بودن ‪ ،‬درکمين شکار بودن ‪ ،‬در انتظار فرصت بودن ‪ ،‬دزدکى‬
‫عمل کردن ‪ ،‬در خفا انجام دادن‬
‫‪Lusaka‬‬ ‫لوساکا‬

‫‪luscious‬‬ ‫خوشمزه ‪ ،‬لذيذ ‪ ،‬شيرين ‪ ،‬دلپذير ‪ ،‬شهوت انگيز‬

‫‪luster‬‬ ‫جال ‪ ،‬زرق وبرق ‪ ،‬درخشندگى ‪ ،‬درخشش ‪ ،‬لوستر ‪ ،‬درخشيدن ‪ ،‬جلوه داشتن ‪ ،‬برق‬
‫زدن‬
‫‪lustrous‬‬ ‫فروزنده ‪ ،‬رخشان ‪ ،‬رخشنده ‪ ،‬پر زرق وبرق ‪ ،‬پر جلوه‬

‫‪Luxembourg‬‬ ‫لوکزامبورگ‬

‫‪luxuriance‬‬ ‫پرنعمتى ‪ ،‬وفور ‪ ،‬فراوانى ‪ ،‬پربرکتى ‪ ،‬شکوه وجالل ‪ ،‬فراوان ‪ ،‬حاصلخيزى ‪ ،‬انبوهى‬

‫‪luxuriant‬‬ ‫وافر ‪ ،‬مجلل ‪ ،‬انبوه ‪ ،‬پربرکت‬

‫‪luxuriate‬‬ ‫پربرکت شدن ‪ ،‬حاصلخيز شدن ‪ ،‬پرپشت شدن ‪ ،‬فراوان شدن ‪ ،‬وفور يافتن ‪ ،‬شکوه‬
‫يافتن ‪ ،‬اب وتاب زياد دادن ‪ ،‬درتجمل زيستن ‪ ،‬خوشگذران‬
‫‪luxurious‬‬ ‫خوش گذران ‪ ،‬داراى زندگى تجملى ‪ ،‬مجلل‬

‫‪lying‬‬ ‫دروغگويى‬

‫‪lymphatic system‬‬ ‫دستگاه لنفاوى‬

‫‪lynch‬‬ ‫بدون محاکمه مجازات کردن ياکشتن (توسط جماعت) ‪ ،‬درکوچه وبازار گرداندن‬
‫ومجازات کردن ‪ ،‬بدنام کردن ‪ ،‬زجر کشى کردن‬
‫‪lyre‬‬ ‫موسيقى) چنگ ‪ ،‬بربط‬

‫‪lyric‬‬ ‫چنگى ‪ ،‬بربطى ‪ ،‬سرودى ‪ ،‬خواندنى ‪ ،‬غنائى ‪ ،‬غزلى ‪ ،‬احساساتى ‪ ،‬غزل سرا‬

‫‪macabre‬‬ ‫وابسته برقص مرگ ‪ ،‬مهيب ‪ ،‬ترسناک ‪ ،‬خوفناک‬

‫‪macadamize‬‬ ‫سنگ فرش کردن‬

‫‪Macau‬‬ ‫ماکائو‬

‫‪228‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪mace‬‬ ‫نوعى موشک هدايت شونده که با انرژى جنبشى هدايت مى شود ‪ ،‬پوست جوز ‪ ،‬گل‬
‫جوز ‪ ،‬راف ‪ ،‬گرز (‪ ، )gorz‬کوپال ‪ ،‬چماق زدن ‪ ،‬گول زدنى ‪ ،‬فريب ‪ ،‬چماق‬
‫‪Macedonia‬‬ ‫مقدونيه‬

‫‪Macedonia, Rep. of‬‬ ‫مقدونيه ‪ ،‬جمهورى مقدونيه‬

‫‪Macedonian‬‬ ‫مقدونيه اي‬

‫‪macerate‬‬ ‫الغر کردن ‪( ،‬مجازى) ظلم کردن بر ‪ ،‬زجر دادن ‪ ،‬خيساندن ‪ ،‬خيس شدن‬

‫‪machiavellian‬‬ ‫وابسته به عقايد سياسى ' ماکياولي'‬

‫‪machination‬‬ ‫دسيسه ‪ ،‬تدبير ‪ ،‬طرح‬

‫‪machinations‬‬ ‫دسيسه ‪ ،‬تدبير ‪ ،‬طرح‬

‫‪machinery‬‬ ‫االت موتورخانه ‪ ،‬ماشين االت ‪ ،‬ماشين ها ‪ ،‬دستگاه ‪ ،‬تشکيالت ‪ ،‬سازمان‬

‫‪machinist‬‬ ‫ماشين چى ‪ ،‬چرخکار ماشين ساز ‪ ،‬سرموتوريست ناو ‪ ،‬ماشين کار ‪ ،‬چرخکار ‪ ،‬ماشين‬
‫ساز‬
‫‪macrocosm‬‬ ‫جهان ‪ ،‬دنيا‬

‫‪macrophage‬‬ ‫ياخته بيگانه خوار درشت ‪ ،‬کالن خوار‬

‫‪maculate‬‬ ‫لکه دار کردن ‪ ،‬الودن ‪ ،‬بى عفت کردن ‪ ،‬لکه دار‬

‫‪maculated‬‬ ‫لکه دار کردن ‪ ،‬آلودن ‪ ،‬بي عفت کردن ‪ ،‬لکه دار‬

‫‪Madagascar‬‬ ‫ماداگاسکار‬

‫‪madden‬‬ ‫ديوانه کردن ‪ ،‬عصبانى کردن ‪ ،‬ديوانه شدن‬

‫‪madonna‬‬ ‫تصوير حضرت مريم ‪ ،‬بانوى من ‪ ،‬خانم من‬

‫‪Madrid‬‬ ‫مادريد‬

‫‪madrigal‬‬ ‫شعر بزمى ‪ ،‬سرود عاشقانه چند نفرى‬

‫‪maelstrom‬‬ ‫طوفان يا گرداب شديد‬

‫‪magician‬‬ ‫جادوگر ‪ ،‬مجوسى‬

‫‪magisterial‬‬ ‫امرانه ‪ ،‬ديکتاتوروار ‪ ،‬مطلق ‪ ،‬داراى اختيار‬

‫‪magistracy‬‬ ‫رياست کالنترى يا دادگاه بخش ‪ ،‬قاضى‬

‫‪magnanimity‬‬ ‫جوانمردى ‪ ،‬رادمردى ‪ ،‬بزرگوارى ‪ ،‬بزرگى طبع ‪ ،‬علو طبع ‪ ،‬بلند همتى‬

‫‪229‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪magnanimous‬‬ ‫بزرو طبع ‪ ،‬بزرگوار ‪ ،‬عالي فطرت ‪ ،‬آقا منش ‪ ،‬نظر بلندانه‬

‫‪magnate‬‬ ‫نجيب زاده ‪ ،‬ادم متنفذ ‪ ،‬متشخص‬

‫‪magnet‬‬ ‫اهنربا ‪ ،‬اهن ربا ‪ ،‬مغناطيس ‪ ،‬جذب کردن‬

‫‪magnetize‬‬ ‫مغناطيسى کردن ‪ ،‬اهن ربا کردن ‪ ،‬کشيدن ‪ ،‬شيفتن‬

‫‪magnificence‬‬ ‫شکوه ‪ ،‬عظمت‬

‫‪magnificent‬‬ ‫باشکوه ‪ ،‬مجلل ‪ ،‬عالى‬

‫‪magniloquent‬‬ ‫پر اب و تاب ‪ ،‬قلنبه نويس ‪ ،‬غرا‬

‫‪magnitude‬‬ ‫دامنه ‪ ،‬حيطه عمل ‪ ،‬کشش ‪ ،‬شدت ‪ ،‬تعداد ‪ ،‬بزرگى ‪ ،‬عظمت حجم ‪ ،‬قدر ‪ ،‬اهميت ‪،‬‬
‫شکوه ‪ ،‬اندازه ‪ ،‬مقدار‬
‫‪maharaja‬‬ ‫مه راجه ‪ ،‬مهاراجه ‪ ،‬مه راجا ‪ ،‬لقب دسته اى از راجه ها يا شاهزادگان بزرگ در هند‬

‫‪maidenhood‬‬ ‫دوشيزگى ‪ ،‬بکارت ‪( ،‬مجازى) تازگى‬

‫‪maim‬‬ ‫کسيرا معيوب کردن ‪ ،‬معيوب شدن ‪ ،‬اختالل يا از کارافتادگى عضوى ‪ ،‬صدمه ‪ ،‬جرج‬
‫‪ ،‬ضرب و جرح ‪ ،‬نقص عضو ‪ ،‬چال ق کردن‬
‫‪maintain‬‬ ‫پشتيبانى کردن ‪ ،‬نگهدارى کردن ‪ ،‬ابقا کردن ‪ ،‬ادامه دادن ‪ ،‬حمايت کردن از ‪ ،‬مدعى‬
‫بودن ‪ ،‬نگهداشتن ‪ ،‬برقرار داشتن‬
‫‪maintenance‬‬ ‫صيانت ‪ ،‬حمايت ‪ ،‬نفقه ‪ ،‬نگاهدارى ‪ ،‬حفاظت کردن ‪ ،‬حفظ کردن ‪ ،‬تعمير و نگهدارى‬
‫‪ ،‬تاسيسات ‪ ،‬حفظ ‪ ،‬نگهدارى ‪ ،‬تعمير ‪ ،‬قوت ‪ ،‬گذران ‪ ،‬خرجى ‪ ،‬ابقاء ‪ ،‬نگهداشت‬
‫‪maize‬‬ ‫ذرت ‪ ،‬بالل ‪ ،‬رنگ ذرتى‬

‫‪make-up‬‬ ‫ترکيب‪ ،‬ساخت‪ ،‬ساختمان ياحالت داستان ساختگي‪ ،‬در (تاتر)آرايش‪ ،‬گريم‪ ،‬ترکيب‬
‫کردن‪ ،‬درست کردن‪ ،‬جبران کردن‪ ،‬جعل کردن‪ ،‬گريم کردن‪ ،‬بزک‪ ،‬توالت‬
‫‪maladroit‬‬ ‫بى مهارت ‪ ،‬ناشى ‪ ،‬بى دست وپا ‪ ،‬ناهنجار ‪ ،‬زشت‬

‫‪malady‬‬ ‫ناخوشى ‪ ،‬فاسد شدگى ‪ ،‬بيمارى ‪ ،‬مرض‬

‫‪Malagasy or‬‬ ‫اهل ماداگاسکار‬


‫‪Madagascan‬‬
‫‪malaise‬‬ ‫پزشکى) ناراحتى ‪ ،‬بيقرارى ‪ ،‬احساس مرض‬

‫‪malapropism‬‬ ‫استعمال غلط وعجيب وغريب لغات ‪ ،‬سوء استعمال کلمات‬

‫‪malaria‬‬ ‫ماالريا ‪ ،‬نوبه‬

‫‪Malawi‬‬ ‫ماالوي‬

‫‪230‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪Malawian‬‬ ‫اهل ماالوي‬

‫‪Malaysia‬‬ ‫مالزي‬

‫‪Malaysian‬‬ ‫مالزيايي‬

‫‪malcontent‬‬ ‫ياغى ‪ ،‬سرکش ‪ ،‬متمرد ‪ ،‬ناراضى ‪ ،‬اماده شورش‬

‫‪Maldives‬‬ ‫مالديو‬

‫‪Maldivian‬‬ ‫مالديوي‬

‫‪Male‬‬ ‫شهر ماله‪،‬جنس نر ‪ ،‬مذکر ‪ ،‬مردانه ‪ ،‬نرينه ‪ ،‬نرين ‪ ،‬گشن‬

‫‪malediction‬‬ ‫لعنت ‪ ،‬بدگويى ‪ ،‬لعن‬

‫‪malefactor‬‬ ‫تبهکار ‪ ،‬بدکار ‪ ،‬تبه کار ‪ ،‬جانى ‪ ،‬جنايت کار ‪ ،‬جنايت اميز‬

‫‪maleficent‬‬ ‫زيان اور ‪ ،‬تبه کار ‪ ،‬شرير ‪ ،‬شيطان ‪ ،‬بدجنس‬

‫‪malevolence‬‬ ‫بدخواهى ‪ ،‬بدنهادى ‪ ،‬شرارت ‪ ،‬بدسگالى‬

‫‪malevolent‬‬ ‫بدخواه ‪ ،‬بدنهاد ‪( ،‬درموردستاره بخت) نحس‬

‫‪malfeasance‬‬ ‫خطاى ادارى ‪ ،‬بدکارى ‪ ،‬بدکردارى ‪ ،‬شرارت ‪ ،‬کار خالف قانون‬

‫‪Mali‬‬ ‫مالي‬

‫‪Malian‬‬ ‫اهل مالي‬

‫‪malice‬‬ ‫سوء نيت ‪ ،‬سوء قصد ‪ ،‬بدانديشى ‪ ،‬بدجنسى ‪ ،‬بدخواهى ‪ ،‬عناد ‪ ،‬کينه توزى ‪ ،‬نفرت ‪،‬‬
‫قصد سوء‬
‫‪malicious‬‬ ‫بد انديش ‪ ،‬از روى بدخواهى ‪ ،‬از روى عناد‬

‫‪malign‬‬ ‫پزشکى) بدخيم ‪ ،‬بدنهاد ‪ ،‬بدخواهى کردن ‪ ،‬بدنام کردن‬

‫‪malignant‬‬ ‫بدطينت ‪ ،‬خطرناک ‪ ،‬زيان اور ‪ ،‬صدمه رسان ‪ ،‬کينه جو ‪ ،‬بدخواه ‪ ،‬متمرد ‪ ،‬سرکش ‪،‬‬
‫(پزشکى)بدخيم‬
‫‪malinger‬‬ ‫خود را بنا خوشى زدن ‪ ،‬تمارض کردن‬

‫‪malingerer‬‬ ‫سرباز يا ملوانى که خود را بناخوشى ميزند و از زير کار شانه خالى ميکند‬

‫‪malleable‬‬ ‫چکش خور ‪ ،‬نرم و قابل انعطاف‬

‫‪mallet‬‬ ‫چوب چکش مانند بازى کروکه ‪ ،‬گرز ‪ ،‬پتک ‪ ،‬کلوخ کوب ‪ ،‬چوگان ‪ ،‬چکش زدن ‪،‬‬
‫کوبيدن‬
‫‪malodorous‬‬ ‫بد بو‬

‫‪231‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪Malta‬‬ ‫مالت‬

‫‪Maltese‬‬ ‫اهل مالت‬

‫‪maltreat‬‬ ‫بدرفتارى کردن ‪ ،‬بدکار کردن‬

‫‪mammal‬‬ ‫پستاندار‬

‫‪mammoth‬‬ ‫ماموت ‪ ،‬فيل بزرگ دوره ماقبل تاريخ‬

‫‪manacle‬‬ ‫دست بند (مخصوص دزدان وغيره) ‪ ،‬قيد ‪ ،‬بخو ‪ ،‬دستبندزدن ‪ ،‬زنجيرکردن‬

‫‪Managua‬‬ ‫ماناگوآ‬

‫‪Manama‬‬ ‫منامه‬

‫‪mandate‬‬ ‫حکم قيمومت ‪ ،‬تحت قيمومت دراوردن ‪ ،‬دستور مردم به (وکيل) ‪ ،‬دستور مافوق ‪،‬‬
‫وکالت نامه ‪ ،‬قيمومت ‪ ،‬حکم ‪ ،‬فرمان ‪ ،‬تعهد ‪ ،‬اختيار‬
‫‪mandatory‬‬ ‫قيم ‪ ،‬اجبارى ‪ ،‬الزامى ‪ ،‬الزام اور‬

‫‪mandible‬‬ ‫فک ‪ ،‬ارواره‬

‫‪mane‬‬ ‫يال‬

‫‪man-eater‬‬ ‫جانورى که انسان را ميخورد ‪ ،‬ادمخوار‬

‫‪maneuver‬‬ ‫تمرين نظامى ‪ ،‬عمليات نظامى وجنگى را تمرين کردن ‪ ،‬مشق کردن ‪ ،‬مانور دادن ‪،‬‬
‫طرح کردن ‪ ،‬مانور‬
‫‪mangy‬‬ ‫مبتال به جرب ‪ ،‬مبتال به گرى ‪ ،‬جرب دار‬

‫‪mania‬‬ ‫ديوانگى ‪ ،‬شيدايى ‪ ،‬عشق ‪ ،‬هيجان بى دليل و زياد‬

‫‪maniac‬‬ ‫شيدا ‪ ،‬ادم ديوانه ‪ ،‬مجنون ‪ ،‬ديوانه وار ‪ ،‬عصبانى‬

‫‪maniacal‬‬ ‫ديوانه ‪ ،‬بيخود‬

‫‪manifest‬‬ ‫مانيفيست ‪ ،‬مانيفست ‪ ،‬بارنامه ‪ ،‬فهرست بارها ‪ ،‬ليست وسايل ‪ ،‬قطعنامه ‪ ،‬اظهارنامه ‪،‬‬
‫صورت بار ‪ ،‬بازنمود کردن ‪ ،‬بارز ‪ ،‬اشکار ساختن ‪ ،‬معلوم کردن ‪ ،‬فاش کردن ‪ ،‬اشاره ‪،‬‬
‫خبر ‪ ،‬اعالميه ‪ ،‬بيانيه ‪ ،‬نامه‬
‫‪manifestation‬‬ ‫مظهر ‪ ،‬اشکار سازى ‪ ،‬ظهور ‪ ،‬ابراز‬

‫‪manifesto‬‬ ‫قطعنامه ‪ ،‬اشعاريه ‪ ،‬بيانيه ‪ ،‬اعالميه دادن‬

‫‪manifold‬‬ ‫مانيفولد ‪ ،‬چند راهه ‪ ،‬لوله چند اليى ‪ ،‬روپوش اتصال ‪ ،‬چند تا ‪ ،‬بسيار ‪ ،‬زياد ‪ ،‬متعدد‬
‫‪ ،‬گوناگونى ‪ ،‬متنوع کردن ‪ ،‬چند برابرکردن‬

‫‪232‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪Manila‬‬ ‫مانيال پايتخت جزاير فيليپين ‪ ،‬کاغذ مانيل‬

‫‪manipulate‬‬ ‫بادست عمل کردن ‪ ،‬با استادى درست کردن ‪ ،‬بامهارت انجام دادن ‪ ،‬اداره کردن ‪،‬‬
‫دستکارى کردن‬
‫‪manlike‬‬ ‫نرينه ‪ ،‬جنس نر ‪ ،‬وحشى ‪ ،‬مرد مانند‬

‫‪manliness‬‬ ‫مردانگى ‪ ،‬جوانمردى‬

‫‪mannered‬‬ ‫داراى سبک يا رفتار بخصوص ‪ ،‬تصنعى‬

‫‪mannerism‬‬ ‫اطوار واخالق شخصى ‪ ،‬سبک بخصوص نويسنده‬

‫‪manoeuvre‬‬ ‫تمرين نظامى ‪ ،‬عمليات نظامى وجنگى را تمرين کردن ‪ ،‬مشق کردن ‪ ،‬مانور دادن ‪،‬‬
‫طرح کردن ‪ ،‬مانور‬
‫‪manor‬‬ ‫ملک اربابى ‪ ،‬ملک تيولى ‪ ،‬منزل ‪ ،‬خانه بزرگ‬

‫‪mantel‬‬ ‫طاقچه باال بخارى‬

‫‪mantle‬‬ ‫جبه ‪ ،‬تورى چراغ ‪ ،‬پرده ‪ ،‬پوست ‪ ،‬شنل زنانه ‪ ،‬باالپوش ‪ ،‬ردا ‪ ،‬پوشش ‪ ،‬کاله تورى‬

‫‪man-trap‬‬ ‫تله ادم گير‬

‫‪manufacturer‬‬ ‫صاحب کارخانه ‪ ،‬توليد کننده ‪ ،‬سازنده‬

‫‪manumission‬‬ ‫عتق ‪ ،‬ازاد سازى ‪( ،‬حقوق) ازادى برده‬

‫‪manumit‬‬ ‫بنده را ازاد کردن ‪ ،‬ازادى بخشيدن‬

‫‪Maputo‬‬ ‫ماپوتو‬

‫‪mar‬‬ ‫خراب کردن ‪ ،‬اسيب زدن ‪ ،‬اسيب رساندن ‪ ،‬زيان رساندن ‪ ،‬معيوب کردن ‪ ،‬ناقص‬
‫کردن ‪ ،‬بى اندام کردن ‪ ،‬صدمه زدن ‪ ،‬اسيب‬
‫‪maraud‬‬ ‫نهب وغارت کردن ‪ ،‬بقصد غارت حمله کردن ‪ ،‬دله دزدى يا تالش کردن ‪ ،‬غارت‬
‫کردن ‪ ،‬چپاول کردن‬
‫‪marauder‬‬ ‫غارتگر ‪ ،‬چپاولگر‬

‫‪marginal‬‬ ‫لبه ‪ ،‬حاشيه اى خطرناک ‪ ،‬بحرانى ‪ ،‬حداکثر ‪ ،‬کنارى ‪ ،‬وابسته به حاشيه ‪ ،‬کم ‪،‬‬
‫حاشيه اى ‪ ،‬مرزى‬
‫‪marine‬‬ ‫تکاور دريايى ‪ ،‬بحرى ‪ ،‬وابسته به دريانوردى ‪ ،‬تفنگدار دريايى‬

‫‪marital‬‬ ‫شوهرى ‪ ،‬زوجى ‪ ،‬ازدواجى ‪ ،‬نکاحى‬

‫‪maritime‬‬ ‫ناوگان مستقل دريايى ‪ ،‬وابسته به بازرگانى دريايى ‪ ،‬وابسته بدريانوردى ‪ ،‬استان‬
‫بحرى ياساحلى‬

‫‪233‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪marked‬‬ ‫مشخص ‪ ،‬عالمت دار ‪ ،‬نشاندار‬

‫‪maroon‬‬ ‫شاه بلوط اروپايى ‪ ،‬رنگ خرمايى مايل بقرمز ‪ ،‬درجزيره دورافتاده ياجاهاى مشابهى‬
‫رها شدن يا گير افتادن‬
‫‪marquee‬‬ ‫چادر بزرگ ‪ ،‬خيمه بزرگ ‪ ،‬سايبان ‪ ،‬اسمانه‬

‫‪Marrakesh‬‬ ‫مراکش‬

‫‪marshal‬‬ ‫در صف اوردن ‪ ،‬مارشال ‪ ،‬ارتشبد ‪ ،‬کالنتر ‪ ،‬سردسته ‪ ،‬به ترتيب نشان دادن ‪،‬‬
‫راهنمايى کردن با(تشريفات) ‪ ،‬مرتب کردن‬
‫‪Marshall Islands‬‬ ‫جزاير مارشال‬

‫‪marsupial‬‬ ‫جانور کيسه دار‬

‫‪martial‬‬ ‫وابسته به ارتش ‪ ،‬جنگى ‪ ،‬لشکرى ‪ ،‬جنگجو ‪ ،‬نظامى‬

‫‪martian‬‬ ‫مريخى ‪ ،‬اهل کره مريخ‬

‫‪martinet‬‬ ‫انضباطى ‪ ،‬ادم با انضباط وسخت گير ‪ ،‬سخت گيرى وانضباط خشک ‪ ،‬منجنيق سنگ‬
‫انداز‬
‫‪Martinique‬‬ ‫جزيرهى مارتينيک‬

‫‪martyr‬‬ ‫فدايى ‪ ،‬شهيد راه خدا کردن‬

‫‪martyrdom‬‬ ‫شهادت‬

‫‪marvel‬‬ ‫چيز شگفت ‪ ،‬شگفتى ‪ ،‬تعجب ‪ ،‬اعجاز ‪ ،‬حيرت زده شدن ‪ ،‬شگفت داشتن‬

‫‪masochist‬‬ ‫فردىکهازآسيبرسانىبهخودشلذتببرد*‬

‫‪masonry‬‬ ‫بنايى‬

‫‪masquerade‬‬ ‫بالماسکه ‪ ،‬رقص بانقاب هاى مضحک وناشناس ‪ ،‬تغيير قيافه ‪ ،‬به لباس مبدل در‬
‫امدن ‪ ،‬قيافه ظاهرى بخود دادن ‪ ،‬لباس مبدل‬
‫‪massacre‬‬ ‫قتل عام کردن ‪ ،‬کشتار‬

‫‪masseter‬‬ ‫ماهيچه مخصوص جويدن ‪ ،‬عضله مضغ‬

‫‪massive‬‬ ‫گران کوه ‪ ،‬ساختمان فشرده ‪ ،‬سنگين ‪ ،‬قوال ‪ ،‬توپر ‪ ،‬بزرگ ‪ ،‬حجيم ‪ ،‬عظيم ‪ ،‬گنده ‪،‬‬
‫فشرده ‪ ،‬کالن‬
‫‪masterpiece‬‬ ‫شاهکار‬

‫‪mastery‬‬ ‫اربابى ‪ ،‬سلطه‬

‫‪masticate‬‬ ‫چاوش کردن ‪ ،‬جويدن ‪ ،‬نرم کردن ‪ ،‬خمير کردن ‪ ،‬بزاقى کردن‬

‫‪234‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪material‬‬ ‫ماده کار ‪ ،‬کاال ‪ ،‬نيرو ‪ ،‬مواد ‪ ،‬ماتريال ‪ ،‬مصالح ساختمان ‪ ،‬چيز ‪ ،‬جنس ‪ ،‬ماده ‪ ،‬مصالح‬
‫‪ ،‬مادى ‪ ،‬جسمانى ‪ ،‬مهم ‪ ،‬عمده ‪ ،‬کلى ‪ ،‬جسمى ‪ ،‬اساسى ‪ ،‬اصولى ‪ ،‬مناسب ‪ ،‬مقتضى‬
‫‪ ،‬مربوط ‪ ،‬جسم‬
‫‪materialism‬‬ ‫مکتب ماديت ‪ ،‬ماده گرايى (ماترياليسم) ‪ ،‬ماده گرائى ‪ ،‬ماديت ‪ ،‬ماده گرايى ‪ ،‬ماده‬
‫پرستى‬
‫‪materialize‬‬ ‫مادى کردن ‪ ،‬صورت خارجى بخود گرفتن ‪ ،‬جامه عمل بخود پوشيدن‬

‫‪maternal‬‬ ‫مادروار ‪ ،‬مادرانه ‪ ،‬امى ‪ ،‬از مادرى‬

‫‪matinee‬‬ ‫نمايش يا برنامه ياجشن بعدازظهر‬

‫‪matriarch‬‬ ‫رئيسه خانواده ‪ ،‬مادر‬

‫‪matricide‬‬ ‫مادر کش ‪ ،‬مادر کشى ‪ ،‬قاتل مادر ‪ ،‬مادرکش‬

‫‪matriculate‬‬ ‫در دفتر دانشگاه يا دانشکده نام نويسى کردن ‪ ،‬نام نويسى کردن ‪ ،‬در دانشکده‬
‫يادانشگاه پذيرفته شدن ‪ ،‬قبول کردن ‪ ،‬پذيرفتن‬
‫‪matrimony‬‬ ‫زناشويى ‪ ،‬عروسى ‪ ،‬ازدواج ‪ ،‬نکاح‬

‫‪matrix‬‬ ‫قالب ‪ ،‬زمينه ‪ ،‬شبکه ‪ ،‬زهدان ‪ ،‬رحم ‪ ،‬بچه دان ‪ ،‬موطن ‪ ،‬جاى پيدايش ‪ ،‬ماتريس‬

‫‪matter‬‬ ‫قالب ‪ ،‬کاال ‪ ،‬ماده ‪ ،‬جسم ‪ ،‬ذات ‪ ،‬ماهيت ‪ ،‬جوهر ‪ ،‬موضوع ‪ ،‬امر ‪ ،‬مطلب ‪ ،‬چيز ‪ ،‬مهم‬
‫بودن ‪ ،‬اهميت داشتن‬
‫‪matter of fact‬‬ ‫حقيقت امر ‪ ،‬بطور واقعى‬

‫‪maudlin‬‬ ‫باحرف بزرگ) اسم خاص مونث ‪ ،‬مريم مجدليه ‪ ،‬ضعيف وخيلى احساساتى ‪ ،‬سرمست‬

‫‪maul‬‬ ‫پتک چوبى ‪ ،‬اهنکوب ‪ ،‬روش قديمى جلوگيرى از کسب امتياز با دفاع فردى يا‬
‫گروهى ‪ ،‬گروه مهاجمان و مدافعان اطراف توپ (رگبى) ‪ ،‬چکش چوبى ‪ ،‬تخماق ‪،‬‬
‫چماق ‪ ،‬گرز ‪ ،‬توپوز ‪ ،‬ضربت سنگين ‪ ،‬باچکش زدن ياکوبيدن ‪ ،‬خردکردن ‪ ،‬له کردن‬
‫‪ ،‬صدمه زدن‬
‫‪maunder‬‬ ‫بطور خواب الود وسرگردان حرکت کردن ‪ ،‬بطور نامفهوم حرف زدن‬

‫‪Mauritania‬‬ ‫موريتاني‬

‫‪Mauritanian‬‬ ‫موريتانيايي‬

‫‪Mauritian‬‬ ‫اهل موريس‬

‫‪Mauritius‬‬ ‫موريس‬

‫‪mausoleum‬‬ ‫ارامگاه بزرگ ‪ ،‬مقبره‬

‫‪235‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪mauve‬‬ ‫قفايى ‪ ،‬رنگ بنفش مايل به ارغوانى سير‬

‫‪maverick‬‬ ‫حيوان بيصاحب ‪ ،‬ادم بى سرپرست ‪ ،‬تک رو ‪ ،‬مستقل‬

‫‪mawkish‬‬ ‫حالت تهوع نسبت به غذاى بد مزه ‪ ،‬کسل کننده ‪ ،‬بطور زننده احساساتى‬

‫‪maxim‬‬ ‫پند ‪ ،‬مثل ‪ ،‬گفته اخالقى ‪ ،‬قاعده کلى ‪ ،‬اصل‬

‫‪mayhem‬‬ ‫فلج کردن ‪ ،‬چالق کردن ‪( ،‬حقوق) ضرب وشتم ‪ ،‬جرح‬

‫‪Mayotte‬‬ ‫جزيره مايوت‬

‫‪maze‬‬ ‫جاى پرپيچ وخم ‪ ،‬پيچ وخم ‪ ،‬پلکان مارپيچ ‪ ،‬سرسام ‪ ،‬هذيان‬

‫‪Mbabane‬‬ ‫مبابانه‬

‫‪mead‬‬ ‫نوشابه الکلى مرکب از عسل واب ومالت وماده مخمر ‪ ،‬شهد اب‬

‫‪meager‬‬ ‫الغر ‪ ،‬نزار ‪ ،‬بى برکت ‪ ،‬بى چربى ‪ ،‬نحيف ‪ ،‬ناچيز‬

‫‪meagre‬‬ ‫الغر ‪ ،‬نزار ‪ ،‬بى برکت ‪ ،‬بى چربى ‪ ،‬نحيف ‪ ،‬ناچيز‬

‫‪mealymouthed‬‬ ‫کتمان گر ‪ ،‬ادم چرب زبان ‪ ،‬شيرين زبان ‪ ،‬اهل تملق‬

‫‪mealy-mouthed‬‬ ‫اهسته حرف زن ‪ ،‬سخن له کن ‪ ،‬بى خلوص ‪ ،‬دريغ دارنده از راست گويى‬

‫‪meander‬‬ ‫رودپيچ ‪ ،‬مئاندر ‪ ،‬دور ‪ ،‬گردش ‪ ،‬راه پر پيچ وخم ‪ ،‬پيچ وخم داشتن ‪ ،‬مسير پيچيده‬
‫اى را طى کردن ‪ ،‬چماب‬
‫‪mechanics‬‬ ‫علم ماشين االت ‪ ،‬نيرو برد ‪ ،‬علمى که درباره اثر نيرو بر اجسام بحث ميکند ‪ ،‬علم‬
‫جراثقال ‪ ،‬علم مکانيک‬
‫‪medallion‬‬ ‫مدال بزرگ‪ ،‬مداليون‪ ،‬با مدال بزرگ زينت دادن‬

‫‪meddlesome‬‬ ‫فضول ‪ ،‬مداخله گر‬

‫‪mediaeval‬‬ ‫قرون وسطى ‪ ،‬قرون وسطايى‬

‫‪medial‬‬ ‫ميانى ‪ ،‬وسطى ‪ ،‬مابين ‪ ،‬ميانه ‪ ،‬متوسط‬

‫‪mediate‬‬ ‫ميانى ‪ ،‬وسطى ‪ ،‬واقع درميان ‪ ،‬غير مستقيم ‪ ،‬ميانجى گرى کردن ‪ ،‬وساطت کردن ‪،‬‬
‫پابميان گذاردن ‪ ،‬درميان واقع شدن‬
‫‪medicine‬‬ ‫دارو ‪ ،‬دوا ‪ ،‬پزشکى ‪ ،‬علم طب‬

‫‪medieval‬‬ ‫قرون وسطى ‪ ،‬قرون وسطايى‬

‫‪mediocre‬‬ ‫حد وسط ‪ ،‬متوسط ‪ ،‬ميانحال ‪ ،‬وسط‬

‫‪meditation‬‬ ‫عبادت ‪ ،‬تفکر ‪ ،‬انديشه ‪ ،‬تعمق‬

‫‪236‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪medium‬‬ ‫مال" ‪ ،‬ميانى ‪ ،‬مقدار متوسط ‪ ،‬معدل ‪ ،‬واسطه دالل ‪( ،‬پزشکى) محيط کشت ‪،‬‬
‫ميانجى ‪ ،‬واسطه ‪ ،‬وسيله ‪ ،‬متوسط ‪ ،‬معتدل ‪ ،‬رسانه‬
‫‪medley‬‬ ‫اميخته ‪ ،‬اختالط ‪ ،‬رنگارنگ ‪ ،‬زد وخورد ‪( ،‬موسيقى) قطعه موسيقى مختلط‬

‫‪meek‬‬ ‫فروتن ‪ ،‬افتاده ‪ ،‬بردبار ‪ ،‬حليم ‪ ،‬باحوصله ‪ ،‬ماليم ‪ ،‬بيروح ‪ ،‬خونسرد ‪ ،‬مهربان ‪ ،‬نجيب ‪،‬‬
‫رام‬
‫‪megalomania‬‬ ‫مرض بزرگ پندارى خويش ‪ ،‬جنون انجام کارهاى بزرگ‬

‫‪melancholy‬‬ ‫ماليخوليا ‪ ،‬سودا زدگى ‪ ،‬غمگين‬

‫‪melange‬‬ ‫اميزه ‪ ،‬ترکيب ‪ ،‬مخلوط ‪ ،‬اميختگى ‪ ،‬اختالط‬

‫‪melanin‬‬ ‫رنگ سياه ولکه هاى سياه روى پوست‬

‫‪melee‬‬ ‫ستيزه ‪ ،‬غوغا ‪ ،‬مغلوبه شدن جنگ‬

‫‪meliorate‬‬ ‫بهتر شدن ‪ ،‬بهبود يافتن ‪ ،‬بهتر کردن ‪ ،‬اصالح کردن ‪ ،‬ترقى دادن‬

‫‪mellifluous‬‬ ‫شيرين ‪ ،‬مليح‬

‫‪mellow‬‬ ‫رسيده ‪ ،‬نرم ‪ ،‬جا افتاده ‪ ،‬دلپذير ‪ ،‬مهربان‬

‫‪melodious‬‬ ‫مليح ‪ ،‬دلپذير ‪ ،‬داراى ملودى‬

‫‪melodrama‬‬ ‫نمايش توام با موسيقى واواز که پايانى خوش داشته باشد ‪ ،‬عشق خوش فرجام‬

‫‪membrane‬‬ ‫ديوار هسته اى ‪ ،‬پوشه ‪ ،‬غشاء ‪ ،‬شامه ‪ ،‬پرده ‪ ،‬پوست ‪ ،‬پوسته‬

‫‪memento‬‬ ‫خاطره ‪ ،‬يادگارى ‪ ،‬نشان ‪ ،‬ياداور‬

‫‪memorable‬‬ ‫حائز اهميت ‪ ،‬جالب ‪ ،‬ياد اوردنى‬

‫‪memorialize‬‬ ‫برسم يادگار نگاه داشتن ‪ ،‬ياداورى کردن‬

‫‪menace‬‬ ‫تهديد کردن ‪ ،‬چيزى که تهديد کننده است ‪ ،‬مخاطره ‪ ،‬تهديدکردن ‪ ،‬ارعاب کردن ‪،‬‬
‫چشم زهره رفتن‬
‫‪menagerie‬‬ ‫نمايشگاه جانوران ‪ ،‬جايگاه دام ودد ‪ ،‬دامگاه‬

‫‪mendacious‬‬ ‫دروغگو ‪ ،‬کاذب‬

‫‪mendacity‬‬ ‫دروغگويى ‪ ،‬کذب‬

‫‪mendiant‬‬ ‫گدا ‪ ،‬درويش ‪ ،‬دربدر ‪ ،‬سائل ‪ ،‬گدايى کننده‬

‫‪mendicant‬‬ ‫گدا ‪ ،‬درويش ‪ ،‬دربدر ‪ ،‬سائل ‪ ،‬گدايى کننده‬

‫‪menial‬‬ ‫نوکر مابانه ‪ ،‬چاکر ‪ ،‬نوکر ‪ ،‬ادم پست‬

‫‪237‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪mentality‬‬ ‫ذهن ‪ ،‬قوه ذهنى ‪ ،‬روحيه ‪ ،‬طرز فکر ‪ ،‬انديشه‬

‫‪mentor‬‬ ‫ناصح ‪ ،‬مربى ‪ ،‬مرشد‬

‫‪mephitic‬‬ ‫متعفن ‪ ،‬بدبو‬

‫‪mercantile‬‬ ‫تجارى ‪ ،‬تجارتى ‪ ،‬بازرگانى‬

‫‪mercenary‬‬ ‫سرباز مزدور ‪ ،‬ادم اجير ‪ ،‬پولکى‬

‫‪merciful‬‬ ‫بخشايشگر ‪ ،‬رحيم ‪ ،‬کريم ‪ ،‬رحمت اميز ‪ ،‬بخشنده ‪ ،‬مهربان‬

‫‪merciless‬‬ ‫بيرحم‬

‫‪mercurial‬‬ ‫جيوه اى ‪ ،‬سيمابى ‪ ،‬جيوه دار ‪ ،‬چاالک ‪ ،‬تند ‪ ،‬متغير ‪ ،‬متلون‬

‫‪meretricious‬‬ ‫وابسته به فاحشه ‪ ،‬فاحشه وار ‪ ،‬زرق وبرق دار وبد‬

‫‪merge‬‬ ‫ادغام شدن ‪ ،‬يکى کردن ‪ ،‬ممزوج کردن ‪ ،‬ترکيب کردن ‪ ،‬فرورفتن ‪ ،‬مستهلک شدن ‪،‬‬
‫غرق شدن ‪ ،‬ادغام کردن‬
‫‪merger‬‬ ‫استهالک ‪ ،‬ادغام (دو شرکت) ‪ ،‬ممزوج کننده ‪ ،‬يکى شدن دو يا چند شرکت ‪ ،‬ادغام ‪،‬‬
‫امتزاج‬
‫‪meritocracy‬‬ ‫شاينده ساالرى‪ ،‬نخبه ساالرى‬

‫‪meritorious‬‬ ‫شايسته ترين ‪ ،‬اليق ‪ ،‬شايسته ‪ ،‬مستحق‬

‫‪merriment‬‬ ‫ابراز شادى ‪ ،‬نشاط‬

‫‪mesmerize‬‬ ‫هيپنوتيزم کردن ‪ ،‬هيپنوتيزم شدن‬

‫‪messieurs‬‬ ‫اقايان ‪ ،‬حضرات‬

‫‪metal‬‬ ‫فلز‪ ،‬ماده‪ ،‬جسم‪ ،‬فلزي‪ ،‬ماده مذاب‪ ،‬سنگ ريزي کردن‪ ،‬فلزي کردن‪ ،‬با فلزپوشاندن‬

‫‪metallurgical‬‬ ‫متالورژيکى ‪ ،‬وابسته به فن استخراج وذوب فلزات‬

‫‪metallurgy‬‬ ‫فن استخراج و ذوب فلزات ‪ ،‬فلزگرى ‪ ،‬فلز کارى‬

‫‪metamorphose‬‬ ‫تغيير شکل دادن ‪ ،‬دگرديسى ‪ ،‬دگرديس کردن ‪ ،‬دگرگون کردن ‪ ،‬تغييرماهيت دادن‬

‫‪metamorphosis‬‬ ‫تغيير شکل ‪ ،‬دگرگونى ‪ ،‬دگرديسى‬

‫‪metaphor‬‬ ‫استعاره‪ ،‬صنعت استعاره‪ ،‬کنايه‪ ،‬تشبيه‬

‫‪metaphysical‬‬ ‫الهوتى ‪ ،‬مابعدالطبيعى ‪ ،‬وابسته بعلم ماوراءطبيعى ‪ ،‬علوم معقول‬

‫‪metaphysician‬‬ ‫دانشمند علوم ماوراء طبيعى‬

‫‪238‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪metaphysics‬‬ ‫الهوت ‪ ،‬مابعدالطبيعه ‪ ،‬مبحث علوم ماوراء طبيعى‬

‫‪metatarsal‬‬ ‫وابسته بمشط پا‬

‫‪mete‬‬ ‫اندازه گرفتن ‪ ،‬پيمودن ‪ ،‬سهم دادن ‪ ،‬پيمانه‪ ،‬خط مرزى ‪ ،‬کرانه ‪ ،‬سنگ مرزى ‪،‬‬
‫سرحد‬
‫‪metempsychosis‬‬ ‫فرهنگسار ‪ ،‬حلول روح متوفى در بدن انسان يا جانور ديگرى‬

‫‪meteoric‬‬ ‫شهابى ‪ ،‬درخشان وزودگذر‬

‫‪methodical‬‬ ‫اسلوب دار ‪ ،‬منظم‬

‫‪methodology‬‬ ‫روش شناسائى ‪ ،‬متدلوژى ‪ ،‬گفتار در روش واسلوب ‪ ،‬علم اصول ‪ ،‬روش شناسى‬

‫‪meticulous‬‬ ‫باريک بين ‪ ،‬خيلى دقيق ‪ ،‬وسواسى ‪ ،‬ترسو ‪ ،‬کمرو‬

‫‪metonymy‬‬ ‫بديع) کنايه ‪ ،‬ذکر کلمه اى بمنظور ديگرى (غير از معنى اصلى کلمه) ‪ ،‬مجازمرسل‬

‫‪metric‬‬ ‫بديع) علم سجع ‪ ،‬مبحث بحر ووزن شعر ‪ ،‬اندازه اى ‪ ،‬استاندارد يامعيارمترى ‪ ،‬مترى‬

‫‪metronome‬‬ ‫زمان سنج اونگى (مترونوم) ‪ ،‬ميزانه شمار ‪ ،‬اسبابى که براى تعيين زمان دقيق‬
‫(مخصوصا در موسيقى) بکار ميرود‬
‫‪metropolis‬‬ ‫کالن شهر ‪ ،‬شهر بزرگ ‪ ،‬مادر شهر‬

‫‪metropolitan‬‬ ‫وابسته به پايتخت يا شهر عمده ‪ ،‬مطرانى‬

‫‪mettle‬‬ ‫خميره ‪ ،‬فطرت ‪ ،‬جنس ‪ ،‬گرمى ‪ ،‬غيرت ‪ ،‬جرات‬

‫‪mettlesome‬‬ ‫با حرارت ‪ ،‬اتش مزاج ‪ ،‬سرکش‬

‫‪Mexican‬‬ ‫مکزيکي‬

‫‪Mexico‬‬ ‫مکزيک‬

‫‪Mexico City‬‬ ‫مکزيکو سيتي‬

‫‪miasma‬‬ ‫بخار بد بو ‪ ،‬دم يادمه بد بو ‪ ،‬بخار يادمه مسموم کننده‬

‫‪microcosm‬‬ ‫جهان کهين ‪ ،‬جهان کوچک ‪ ،‬عالم صغير ‪ ،‬بدن‬

‫‪micrometer‬‬ ‫ريز پيما ‪ ،‬خردسنج ‪ ،‬ميکرومتر ‪ ،‬ذره سنج ‪ ،‬ريز سنج‬

‫‪Micronesia,‬‬ ‫ميکرونزي‪ ،‬ايالت فدرال‬


‫‪Federal States of‬‬
‫‪microphone‬‬ ‫ميکروفن ‪ ،‬بلندگو ‪ ،‬بابلند گو صحبت کردن‬

‫‪microscope‬‬ ‫ريزبين ‪ ،‬ميکروسکپ ‪ ،‬ذره بين‬

‫‪239‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪microscopic‬‬ ‫وابسته به ميکروسکپ ‪ ،‬بسيار کوچک ‪ ،‬ذره بينى‬

‫‪microscopy‬‬ ‫ذره بينى ‪ ،‬ريز بينى‬

‫‪middle finger‬‬ ‫انگشت ميان ‪ ،‬وسطى‬

‫‪midsummer‬‬ ‫نيمه تابستان ‪ ،‬چله تابستان‬

‫‪midwife‬‬ ‫ماما ‪ ،‬قابله‬

‫‪mien‬‬ ‫سيما ‪ ،‬وضع ‪ ،‬قيافه ‪ ،‬ظاهر‬

‫‪migrant‬‬ ‫کوچنده ‪ ،‬کوچ کننده ‪ ،‬سيار ‪ ،‬جانور مهاجر ‪ ،‬کوچگر‬

‫‪migrate‬‬ ‫جابجا شدن ‪ ،‬سير کردن ‪ ،‬کوچيدن ‪ ،‬کوچ کردن ‪ ،‬مهاجرت کردن‬

‫‪migratory‬‬ ‫کوچى ‪ ،‬وابسته به مهاجرت ‪ ،‬مهاجرت کننده ‪ ،‬جابجا شونده‬

‫‪mileage‬‬ ‫مقدار کيلومتر ‪ ،‬مقدار کارکرد موتور ‪ ،‬سنجش برحسب ميل (چند ميل در ساعت يا‬
‫در روز)‬
‫‪milieu‬‬ ‫محيط ‪ ،‬اجتماع ‪ ،‬قلمرو ‪ ،‬دور وبر ‪ ،‬اطراف‬

‫‪militant‬‬ ‫ستيزگر ‪ ،‬اهل نزاع وکشمکش ‪ ،‬جنگ طلب‬

‫‪militarism‬‬ ‫روح سربازى يا نظامى گرى ‪ ،‬ارتش ساالرى (ميليتاريسم) ‪ ،‬جنگ گرايى ‪ ،‬بسط‬
‫وگسترش قواى نظامى‬
‫‪militate‬‬ ‫جنگيدن ‪ ،‬نبرد کردن ‪ ،‬ستيزه کردن‬

‫‪militia‬‬ ‫نيروى مقاومت ملى ‪ ،‬نيروى شبه نظامى ‪ ،‬قواى شبه نظامى ‪ ،‬مليشيا (ترکيبى از‬
‫نيروى چريکى شهر و ده و نيروى جوانمرد و چريک تمام وقت) ‪ ،‬جنگجويان غير‬
‫نظامى ‪ ،‬نيروى نظامى (بومى) ‪ ،‬امنيه ‪ ،‬مجاهدين‬
‫‪milky way‬‬ ‫راه شيرى ‪ ،‬راه کهکشان ‪( ،‬نجوم) کهکشان ‪ ،‬اسمان دره ‪ ،‬جاده شيرى ‪( ،‬در شعر)‬
‫پستان زن‬
‫‪millennium‬‬ ‫هزار سال ‪ ،‬هزارمين سال ‪ ،‬هزاره‬

‫‪millet‬‬ ‫ارزن ‪ ،‬گندميان (‪)gramineae‬‬

‫‪mimic‬‬ ‫تقليد کردن ‪ ،‬مسخرگى کردن ‪ ،‬دست انداختن تقليدى‬

‫‪mimicry‬‬ ‫تقليد ‪ ،‬شکلک سازى‬

‫‪minatory‬‬ ‫تهديد اميز ‪ ،‬تهديدکننده‬

‫‪mince‬‬ ‫ريزه ‪ ،‬ريز ريز کردن ‪ ،‬قيمه کردن ‪ ،‬خردکردن ‪ ،‬حرف خود را خوردن ‪ ،‬تلويحا گفتن‬
‫‪ ،‬گوشت‬

‫‪240‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪mincing‬‬ ‫نازدار ‪ ،‬پر ادا واطوار ‪ ،‬قيمه شده‬

‫‪miniature‬‬ ‫نقاشى باتذهيب ‪ ،‬مينياتور ‪ ،‬کوچک ‪ ،‬کوتاه‬

‫‪minimize‬‬ ‫کمينه ساختن ‪ ،‬کمينه کردن ‪ ،‬به حداقل رساندن ‪ ،‬کوچک شمردن ‪ ،‬دست کم‬
‫گرفتن‬
‫‪minion‬‬ ‫شخص يا جانور سوگلى ‪ ،‬نوکريا وابسته چاپلوس ‪ ،‬معشوق‬

‫‪ministration‬‬ ‫وزارت ‪ ،‬تهيه ‪ ،‬اجراء ‪ ،‬اداره ‪ ،‬خدمت‬

‫‪ministry‬‬ ‫وزارت ‪ ،‬وزيرى ‪ ،‬دستورى ‪ ،‬وزارتخانه (با ‪)the‬‬

‫‪minority‬‬ ‫صغر ‪ ،‬کهين ‪ ،‬اقليت ‪ ،‬بخش کمتر ‪ ،‬عدم بلوغ‬

‫‪Minsk‬‬ ‫مينسک‬

‫‪minuscule‬‬ ‫خرد ‪ ،‬حرف کوچک‬

‫‪minute‬‬ ‫دقيقه‪ ،‬دم‪ ،‬آن‪ ،‬لحظه‪ ،‬پيش نويس‪ ،‬مسوده‪ ،‬يادداشت‪ ( ،‬بصورت جمع ) گزارش‬
‫وقايع‪ ،‬خالصه مذاکرات‪ ،‬خالصه ساختن‪ ،‬صورت جلسه نوشتن‪ ،‬پيش نويس کردن‪،‬‬
‫بسيار خرد‪ ،‬ريز‪ ،‬جزءي‪ ،‬کوچک‬
‫‪minutiae‬‬ ‫جزئيات کم اهميت‪ ،‬فروع‬

‫‪mirage‬‬ ‫سراب ‪ ،‬کوراب ‪ ،‬نقش بر اب ‪ ،‬امر خيالى ‪ ،‬وهم‬

‫‪mire‬‬ ‫گل الود ‪ ،‬گل وشل ‪ ،‬باتالق ‪ ،‬کثافت ‪ ،‬لجن ‪ ،‬گرفتارى ‪ ،‬درمنجالب فرو بردن ‪ ،‬در گل‬
‫فرو بردن يارفتن‬
‫‪mirth‬‬ ‫خوشى ‪ ،‬خوشحالى ‪ ،‬نشاط ‪ ،‬شادى ‪ ،‬عيش ‪ ،‬شنگى‬

‫‪misadventure‬‬ ‫رويداد ناگوار ‪ ،‬حادثه ناگوار ‪ ،‬بدبختى ‪ ،‬بال‬

‫‪misanthrope‬‬ ‫مردم گريز ‪ ،‬انسان گريز‬

‫‪misanthropic‬‬ ‫مربوط به انسان گريزى‬

‫‪misanthropy‬‬ ‫بيزاري از بشريا جامعه تنفر از انسان ‪ ،‬تنفر از جامعه‬

‫‪misapprehend‬‬ ‫درست نفهميدن ‪ ،‬بد فهميدن ‪ ،‬نادرست فهميدن‬

‫‪misapprehension‬‬ ‫سوء تفاهم ‪ ،‬عدم درک‬

‫‪misbehave‬‬ ‫بدرفتارى کردن ‪ ،‬درست رفتار نکردن ‪ ،‬بى ادبى کردن‬

‫‪misbehavior‬‬ ‫بدرفتاري‪ ،‬سوء رفتار‪ ،‬جفا‬

‫‪misbehaviour‬‬ ‫بدرفتارى ‪ ،‬سوء رفتار ‪ ،‬جفا‬

‫‪241‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪miscellany‬‬ ‫مجموعه اى از مطالب گوناگون ‪ ،‬متنوعات‬

‫‪mischance‬‬ ‫بدبختى ‪ ،‬بدشانسى ‪ ،‬رويداد بد ‪ ،‬حادثه ناگوار‬

‫‪mischievous‬‬ ‫بدسگال ‪ ،‬موذى ‪ ،‬شيطان ‪ ،‬بدجنس‬

‫‪misconception‬‬ ‫تصور غلط‬

‫‪misconstrue‬‬ ‫بد تعبير کردن ‪ ،‬بد تفسير کردن ‪ ،‬در فهميدن مقصود (کسى) اشتباه کردن‬

‫‪miscount‬‬ ‫غلط شمردن ‪ ،‬بد حساب کردن ‪ ،‬بد تعبير کردن‬

‫‪miscreant‬‬ ‫بى وجدان ‪( ،‬ادم) پست ‪( ،‬ادم) خدا نشناس ‪( ،‬شخص) بى دين ‪ ،‬رافضى ‪ ،‬بدعت‬
‫گذار ‪ ،‬خبيث‬
‫‪misdeed‬‬ ‫بدکردارى ‪ ،‬خالف ‪ ،‬بزه ‪ ،‬جرم ‪ ،‬گناه ‪ ،‬بدرفتارى ‪ ،‬سوء عمل‬

‫‪misdemeanor‬‬ ‫گناه ‪ ،‬بزه ‪ ،‬تخطى از قانون‬

‫‪miser‬‬ ‫ادم خسيس‬

‫‪miserly‬‬ ‫چشم تنگ ‪ ،‬خسيس‬

‫‪misgiving‬‬ ‫بيم ‪ ،‬شبهه ‪ ،‬عدم اطمينان ‪ ،‬ترس ‪ ،‬بدگمانى‬

‫‪mishap‬‬ ‫رويداد ناگوار ‪ ،‬بدبختى ‪ ،‬قضا ‪ ،‬حادثه بد‬

‫‪misinterpret‬‬ ‫بغلط تفسير کردن‬

‫‪mislay‬‬ ‫گم کردن ‪ ،‬جا گذاشتن (چيزى)‬

‫‪mismanage‬‬ ‫بد اداره کردن ‪ ،‬بدگرداندن ‪ ،‬بد درست کردن‬

‫‪misnomer‬‬ ‫نام غلط ‪ ،‬نام عوضى ‪ ،‬اسم بى مسمى‬

‫‪misogamy‬‬ ‫بيزارى از ازدواج‬

‫‪misogynist‬‬ ‫کسيکه از زن بيزار است ‪ ،‬زن گريز‬

‫‪misogyny‬‬ ‫تنفر از زن‬

‫‪misplace‬‬ ‫در جاى عوضى گذاشتن ‪ ،‬گم کردن ‪ ،‬جا گذاشتن‬

‫‪misrepresent‬‬ ‫بدنمايش دادن ‪ ،‬بدجلوه دادن ‪ ،‬مشتبه کردن‬

‫‪misrule‬‬ ‫در هم و برهمى ‪ ،‬اشوب ‪ ،‬سوء اداره‬

‫‪missal‬‬ ‫کتاب نماز ‪ ،‬کتاب دعا‬

‫‪missile‬‬ ‫اسلحه پرتاب کردنى ‪ ،‬گلوله ‪ ،‬موشک ‪ ،‬پرتابه‬

‫‪242‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪missive‬‬ ‫نامه رسمى‬

‫‪mistrust‬‬ ‫بدگمانى ‪ ،‬اطمينان نکردن به ‪ ،‬ظن داشتن‬

‫‪misty‬‬ ‫مه دار ‪ ،‬مبهم‬

‫‪misunderstand‬‬ ‫درست نفهميدن ‪ ،‬تد تعبير کردن ‪ ،‬سوء تفاهم کردن‬

‫‪misuse‬‬ ‫بدبکار بردن ‪ ،‬بد رفتارى ‪ ،‬سوء استفاده‬

‫‪mite‬‬ ‫کرم ريز ‪ ،‬کرم پنير‬

‫‪miter‬‬ ‫تاج‪ ،‬تاج اسقف‬

‫‪mitigate‬‬ ‫سبک کردن ‪ ،‬تخفيف دادن ‪ ،‬تسکين دادن‬

‫‪mitre‬‬ ‫تاج ‪ ،‬تاج اسقف‬

‫‪mnemonic‬‬ ‫وابسته به قوه حافظه ‪ ،‬نام حفظى‬

‫‪mnemonics‬‬ ‫روش تقويت هوش وحافظه از راه قياس منطقى ‪ ،‬دارگونه حافظ ومادر خدايان شعر‬
‫وادب‬
‫‪moat‬‬ ‫خاکريز ‪ ،‬خندق کندن‬

‫‪mobile‬‬ ‫پرجنبش ‪ ،‬سيال ‪ ،‬تغييرپذير ‪ ،‬متحرک ‪ ،‬قابل حرکت ‪ ،‬قابل تحرک ‪ ،‬سيار‬

‫‪mobocracy‬‬ ‫حکومت رجاله ها ‪ ،‬حکومت اجامر واوباش ‪ ،‬غوغا ساالرى‬

‫‪moccasin‬‬ ‫کفش پوست وزن‪ ،‬مار زهردار‬

‫‪mock‬‬ ‫ساختگى ‪ ،‬تقليدى ‪ ،‬تقليد در اوردن ‪ ،‬استهزاء کردن ‪ ،‬دست انداختن ‪ ،‬تمسخر‬

‫‪mockery‬‬ ‫استهزاء ‪ ،‬مسخره ‪ ،‬زحمت بيهوده‬

‫‪mode‬‬ ‫نما (در امار) ‪ ،‬نما ‪ ،‬رسم ‪ ،‬سبک ‪ ،‬اسلوب ‪ ،‬طرز ‪ ،‬طريقه ‪ ،‬مد ‪ ،‬باب ‪ ،‬وجه‬

‫‪moderate‬‬ ‫ماده معتدل کننده ‪ ،‬متوسط ‪ ،‬معتدل ‪ ،‬ماليم ‪ ،‬ارام ‪ ،‬ميانه رو ‪ ،‬مناسب ‪ ،‬محدود ‪،‬‬
‫اداره کردن ‪ ،‬تعديل کردن‬
‫‪moderation‬‬ ‫ميانه روى ‪ ،‬اعتدال‬

‫‪moderator‬‬ ‫ميانجى ‪ ،‬مدير ‪ ،‬ناظم ‪ ،‬تعديل کننده ‪ ،‬کند کننده‬

‫‪modernity‬‬ ‫تازگى ‪ ،‬تجدد‬

‫‪modernize‬‬ ‫نوين کردن ‪ ،‬بطرز نوينى دراوردن ‪ ،‬بروش امروزى دراوردن‬

‫‪modest‬‬ ‫باحيا ‪ ،‬افتاده ‪ ،‬فروتن ‪ ،‬معتدل ‪ ،‬نسبتا کم‬

‫‪243‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪modicum‬‬ ‫مقدار کم ‪ ،‬مقدار يا قسمت کوچک ‪ ،‬اندک‬

‫‪modification‬‬ ‫بهتر کردن مدل ‪ ،‬تعويض مدل ‪ ،‬تغيير شکل دادن ‪ ،‬بهبود بخشيدن ‪ ،‬تغيير وتبديل ‪،‬‬
‫تعديل ‪ ،‬پيرايش ‪ ،‬اصالح‬
‫‪modify‬‬ ‫جرح و تعديل ‪ ،‬بهبود دادن ‪ ،‬تجديد نظر کردن ‪ ،‬بهتر کردن ‪ ،‬پيراستن ‪ ،‬تغيير دادن‬
‫‪ ،‬اصالح کردن ‪ ،‬تعديل کردن‬
‫‪modish‬‬ ‫شيک ‪ ،‬مدپرست‬

‫‪modulate‬‬ ‫تلقيق کردن‪ ،‬سوار کردن‪.‬تعديل کردن‪ ،‬ميزانکردن‪ ،‬بمايهدرآوردن‪ ،‬زيروبم کردن‪،‬‬
‫برابري کردن‪ ،‬مطابقکردن‪ ،‬يک پرده يامقام‪ ،‬تغييرپردهومقامدادن‪ ،‬تحريردادن‪ ،‬تنظيم‬
‫کردن‪ ،‬ماليم کردن‪ ،‬نرم کردن‪ ،‬باآوازخواندن‪ ،‬تلحين کردن‪( ،‬برق) فرک‬
‫‪Mogadishu‬‬ ‫موگاديشو‬

‫‪mogul‬‬ ‫مغول ‪ ،‬شخص بزرگ وبا نفوذ‬

‫‪Moldova, Republic‬‬ ‫مولداوي‪ ،‬جمهوري‬


‫‪of‬‬
‫‪molecule‬‬ ‫مولکل ‪ ،‬ماديزه‬

‫‪mollify‬‬ ‫فرو نشاندن ‪ ،‬ارام کردن ‪ ،‬نرم کردن ‪ ،‬تسکين دادن ‪ ،‬خواباندن‬

‫‪mollycoddle‬‬ ‫ادم ناز پرورده ‪ ،‬شخص زن صفت ‪ ،‬ناز کشيدن‬

‫‪molt‬‬ ‫پر ريزى ‪ ،‬موريزى ‪ ،‬پوست اندازى‬

‫‪molten‬‬ ‫گداخته ‪ ،‬اب شده ‪ ،‬ريخته ‪ ،‬ريختگى ‪ ،‬ذوب شده‬

‫‪momentary‬‬ ‫انى ‪ ،‬زود گذر‬

‫‪momentous‬‬ ‫مهم ‪ ،‬خطير ‪ ،‬واجب ‪ ،‬با اهميت‬

‫‪momentum‬‬ ‫اندازه حرکت ‪ ،‬برترى ‪ ،‬دور حرکت ‪ ،‬سرعت حرکت ‪ ،‬شتاب حرکت ‪ ،‬مقدار حرکت ‪،‬‬
‫مقدار جنبش انى ‪ ،‬نيروى حرکت انى‬
‫‪Monaco‬‬ ‫موناکو‬

‫‪monarch‬‬ ‫سلطان ‪ ،‬پادشاه ‪ ،‬ملکه ‪ ،‬شهريار‬

‫‪monarchy‬‬ ‫شهريارى ‪ ،‬سلطنت مطلقه ‪ ،‬رژيم سلطنتى‬

‫‪monastery‬‬ ‫صومعه ‪ ،‬خانقاه راهبان ‪ ،‬دير ‪ ،‬رهبانگاه‬

‫‪monastic‬‬ ‫رهبانى‬

‫‪244‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪Monégasque or‬‬ ‫اهل موناکو‬


‫‪Monacan‬‬
‫‪monetary‬‬ ‫پولى‬

‫‪Mongolia‬‬ ‫مغولستان‬

‫‪Mongolian‬‬ ‫مغول‬

‫‪mongrel‬‬ ‫دورگه ‪ ،‬دو تخمه ‪ ،‬پست نژاد‬

‫‪monition‬‬ ‫اخطار ‪ ،‬اندرز ‪ ،‬اگاهى‬

‫‪monitory‬‬ ‫وابسته به اخطار يا اگاهى يا انگيزه‬

‫‪monochromatic‬‬ ‫تکفام‬

‫‪monocracy‬‬ ‫حکومت مستقل يا انفرادى‬

‫‪monogamy‬‬ ‫داشتن يک همسر ‪ ،‬يک زنى ‪ ،‬يک شوهرى ‪ ،‬تک گايى‬

‫‪monogram‬‬ ‫طغرا ‪ ،‬امضاى هنر پيشگى‬

‫‪monograph‬‬ ‫تک نگارى ‪ ،‬ويژه نگاشت ‪ ،‬رساله درباره يک موضوع ‪ ،‬امضاء با يک حرف ‪ ،‬تک‬
‫پژوهش‬
‫‪monolith‬‬ ‫تک سنگ ‪ ،‬بلوک ‪ ،‬يکپارچه ‪ ،‬تکسنگى ‪ ،‬داراى يک سنگ‬

‫‪monolithic‬‬ ‫تک سنگى ‪ ،‬يک پارچه‬

‫‪monolog‬‬ ‫تک سخنگويى ‪ ،‬صحبت يک نفرى‬

‫‪monologue‬‬ ‫تک سخنگويى ‪ ،‬صحبت يک نفرى‬

‫‪monomania‬‬ ‫ديوانگى در يک موضوع ‪ ،‬ديوانگى ويژه‬

‫‪monopoly‬‬ ‫انحصار فروش ‪ ،‬حق ‪ ،‬امتياز انحصارى ‪ ،‬کاالى انحصارى‬

‫‪monosyllabic‬‬ ‫يک هجايى‬

‫‪monosyllable‬‬ ‫يک هجا‬

‫‪monotheism‬‬ ‫توحيد ‪ ،‬يکتا پرستى ‪ ،‬اعتقاد به خداى واحد‬

‫‪monotone‬‬ ‫صداى يکنواخت ‪ ،‬تکرار هماهنگ‬

‫‪monotonous‬‬ ‫يکنواخت ‪ ،‬خسته کننده‬

‫‪monotony‬‬ ‫بى تنوعى ‪ ،‬يک اهنگى ‪ ،‬بى زير وبم ‪ ،‬يکنواختى‬

‫‪245‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪Monrovia‬‬ ‫مونروويا‬

‫‪monsieur‬‬ ‫اقا ‪ ،‬ارباب ‪ ،‬مسيو‬

‫‪monstrosity‬‬ ‫هيواليى ‪ ،‬بى عاطفگى ‪ ،‬شرارت بسيار ‪ ،‬هيوال‬

‫‪montage‬‬ ‫عکسى که از چند قطعه عکس بهم چسبانده تشکيل شده باشد ‪ ،‬قطعه ادبى يا‬
‫موسيقى مرکب از قسمتهاى گوناگون ‪ ،‬تهيه عکس هاى بهم پيوسته‬
‫‪Montenegrin‬‬ ‫مونتنگرويي‬

‫‪Montenegro‬‬ ‫مونته نگرو‬

‫‪Montreal‬‬ ‫مونترآل‬

‫‪Montserrat‬‬ ‫مونتسرات‬

‫‪monumental‬‬ ‫يادگارى ‪ ،‬تاريخى ‪ ،‬بزرگ ‪ ،‬شگفت اور‬

‫‪moodiness‬‬ ‫بدخلقى ‪ ،‬افسردگى‬

‫‪moonbeam‬‬ ‫پرتوماه ‪ ،‬ماهتاب‬

‫‪moot‬‬ ‫مجلس خطابه ومناظره ‪ ،‬انجمن ‪ ،‬شورا ‪ ،‬مطرح کردن ‪ ،‬دادخواهى کردن ‪ ،‬قابل بحث‬

‫‪morale‬‬ ‫دلگرمى ‪ ،‬روحيه جنگجويان ‪ ،‬روحيه افراد مردم‬

‫‪moralist‬‬ ‫فيلسوف يا معلم اخالق ‪ ،‬اخالقى‬

‫‪morality‬‬ ‫سيرت ‪ ،‬اخالقيات ‪ ،‬اخالق‬

‫‪moralize‬‬ ‫نتيجه اخالقى گرفتن از ‪ ،‬اخالقى کردن‬

‫‪morass‬‬ ‫مرداب ‪ ،‬باتالق‬

‫‪moratorium‬‬ ‫مهلت قانونى ‪ ،‬استمهال‬

‫‪morbid‬‬ ‫بيمارگون ‪ ،‬ناسالم ‪ ،‬ناخوش ‪ ،‬ويژه ناخوشى ‪ ،‬مريض ‪ ،‬وحشت اور‬

‫‪mordacious‬‬ ‫گاز انبرى ‪ ،‬تند ‪ ،‬تيز ‪ ،‬سوز اور ‪ ،‬محرق‬

‫‪mordant‬‬ ‫زننده ‪ ،‬جگرسوز ‪ ،‬گوشه دار ‪ ،‬نيشدار ‪( ،‬رنگرزى) ماده ثابت کننده ‪ ،‬ماده ثبات بکار‬
‫بردن‬
‫‪mores‬‬ ‫عادات ‪ ،‬اداب ‪ ،‬رسوم‬

‫‪moribund‬‬ ‫در حال نزع ‪ ،‬در سکرات موت ‪ ،‬روبه مرگ‬

‫‪Moroccan‬‬ ‫مراکشي‬

‫‪246‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪Morocco‬‬ ‫مراکش‬

‫‪morose‬‬ ‫ترشرو ‪ ،‬کج خلق ‪ ،‬عبوس ‪ ،‬وسواسى‬

‫‪morphology‬‬ ‫تاريخ تحوالت لغوى ‪ ،‬ريخت شناسى‬

‫‪mortician‬‬ ‫مقاطعه کار کفن ودفن ‪ ،‬متصدى کفن و دفن‬

‫‪mortify‬‬ ‫پست کردن ‪ ،‬رياضت دادن ‪ ،‬کشتن ‪ ،‬ازردن ‪ ،‬رنجاندن‬

‫‪mosaic‬‬ ‫نوار عکس ‪ ،‬سيستم عکس بردارى موزاييک ‪ ،‬وابسته به موسى ‪ ،‬موسوى ‪( ،‬باحرف‬
‫کوچک) موزاييک ‪ ،‬باموزاييک اراستن ‪ ،‬تکه تکه بهم پيوستن‬
‫‪Moscow‬‬ ‫مسکو‬

‫‪mote‬‬ ‫دره ‪ ،‬خس ‪ ،‬ريزه ‪ ،‬خال ‪ ،‬نقطه ‪ ،‬خرده ‪ ،‬اتم‬

‫‪motif‬‬ ‫نقش و نگار ‪ ،‬موتيف ‪ ،‬موضوع ‪ ،‬اصل ‪ ،‬مايه اصلى ‪ ،‬شکل عمده‬

‫‪motility‬‬ ‫جنبندگى‬

‫‪motley‬‬ ‫رنگارنگ‪ ،‬آميخته‪ ،‬مختلط‪ ،‬لباس رنگارنگ دلقک ها‪ ،‬لباس چهل تکه‬

‫‪motor neuron‬‬ ‫نورون حرکتى‬

‫‪motor‬‬ ‫رانشگر ‪ ،‬موتورى ‪ ،‬موتور ‪ ،‬ماشين ‪ ،‬منبع نيروى مکانيکى ‪ ،‬محرک ‪ ،‬حرکت دهنده ‪،‬‬
‫اتومبيل راندن‬
‫‪mottled‬‬ ‫خالدار‬

‫‪motto‬‬ ‫شعار ‪ ،‬سخن زبده ‪ ،‬پند ‪ ،‬اندرز ‪ ،‬حکمت‬

‫‪mountaineer‬‬ ‫يکان کوهستانى ‪ ،‬کوهستانى ‪ ،‬ساکن کوه ‪ ،‬کوه پيمايى کردن ‪ ،‬کوه نوردى کردن‬

‫‪mountainous‬‬ ‫کوهستانى ‪ ،‬کوه مانند‬

‫‪mountebank‬‬ ‫شارالتان ‪ ،‬ادم حقه باز ‪ ،‬حقه بازى کردن‬

‫‪mouth‬‬ ‫دهانه ‪ ،‬مصب ‪ ،‬مدخل ‪ ،‬بيان ‪ ،‬صحبت ‪ ،‬گفتن ‪ ،‬دهنه زدن (به) ‪ ،‬در دهان‬
‫گذاشتن(خوراک) ‪ ،‬ادا و اصول در اوردن‬
‫‪mouthful‬‬ ‫لقمه ‪ ،‬دهن پر ‪ ،‬مقدار‬

‫‪move‬‬ ‫کپى کردن اطالعات از يک مکان حافظه در حافظه اصلى به مکان ديگر ‪ ،‬تغيير دادن‬
‫انتقال دادن ‪ ،‬حرکت کردن تکان خوردن ‪ ،‬پيش رفتن ‪ ،‬اسباب کشى کردن تکان ‪،‬‬
‫حرکت فريبنده ‪ ،‬جنبيدن ‪ ،‬تکان دادن ‪ ،‬حرکت دادن ‪ ،‬بجنبش دراوردن ‪ ،‬بازى‬
‫کردن ‪ ،‬متاثر ساختن ‪ ،‬جنبش ‪ ،‬تکان ‪ ،‬اقدام ‪( ،‬دربازى) نوبت حرکت يابازى ‪،‬‬

‫‪247‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫بحرکت انداختن ‪ ،‬وادار کردن ‪ ،‬تحريک کردن ‪ ،‬پيشنهاد کردن ‪ ،‬تغيير مکان ‪،‬‬
‫حرکت کردن ‪ ،‬نقل مکان ‪ ،‬اسباب کشى کردن‬
‫‪Mozambican‬‬ ‫موزامبيکي‬

‫‪Mozambique‬‬ ‫موزامبيک‬

‫‪mri‬‬ ‫تصويربرداري تشديد مغناطيسي‬

‫‪mucus‬‬ ‫مخاط ‪ ،‬خلط ‪ ،‬بلغم ‪ ،‬ماده مخطى ‪ ،‬ماده لزج‬

‫‪muddle‬‬ ‫گيج کردن ‪ ،‬خراب کردن ‪ ،‬درهم وبرهم کردن ‪ ،‬گيجى ‪ ،‬تيرگى‬

‫‪muffle‬‬ ‫چيزى که صدا را از بين ببرد ‪ ،‬صدا خفه کن ‪ ،‬پيچيدن ‪ ،‬دم دهان کسى را گرفتن ‪،‬‬
‫چشم بستن ‪ ،‬خاموش کردن ‪ ،‬ساکت کردن‬
‫‪muggy‬‬ ‫گرم ‪ ،‬خفه ‪ ،‬مرطوب ‪ ،‬گرفته‬

‫‪mulatto‬‬ ‫زاده اروپايى وزنگى ‪ ،‬دورگه‬

‫‪mulct‬‬ ‫جريمه دادن ‪ ،‬تاوان ‪ ،‬لکه ‪ ،‬عيب ‪ ،‬جريمه کردن‬

‫‪muleteer‬‬ ‫استربان ‪ ،‬قاطر چى‬

‫‪multicellular‬‬ ‫چند سلولى‬

‫‪multifarious‬‬ ‫گوناگون ‪ ،‬متعدد ‪ ،‬بسيار ‪ ،‬داراى انواع مختلف‬

‫‪multiform‬‬ ‫چند شکلى ‪ ،‬بسيار شکل ‪ ،‬بسيار شکلى‬

‫‪multilingual‬‬ ‫چندزبانى‬

‫‪multiplicity‬‬ ‫بسيارى ‪ ،‬گوناگونى ‪ ،‬کثرت ‪ ،‬تعدد ‪ ،‬بسيار‬

‫‪Mumbai‬‬ ‫بمبئي‬

‫‪mundane‬‬ ‫اين جهانى ‪ ،‬دنيوى ‪ ،‬خاکى‬

‫‪mundane‬‬ ‫اين جهانى ‪ ،‬دنيوى ‪ ،‬خاکى‬

‫‪municipal‬‬ ‫بلدى ‪ ،‬وابسته بشهردارى ‪ ،‬شهرى‬

‫‪municipality‬‬ ‫شهردار‪ ،‬شهريا بخشي که داراي شهرداري است‬

‫‪munificence‬‬ ‫بخشش ‪ ،‬بخشندگى ‪ ،‬دهش ‪ ،‬کرم ‪ ،‬کرامت ‪ ،‬بذل‬

‫‪munificent‬‬ ‫بخشنده ‪ ،‬کريم‬

‫‪muniment‬‬ ‫سند ‪ ،‬مدرک ‪ ،‬وسيله دفاع ‪ ،‬لوازم‬

‫‪248‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪mural‬‬ ‫نقاشى ديوارى ‪ ،‬ديوارى ‪ ،‬ديوار نما ‪ ،‬واقع بر روى ديوار‬

‫‪murky‬‬ ‫تيره‬

‫‪Muscat‬‬ ‫مسقط‬

‫‪muscle‬‬ ‫استفاده کامل ازعضله ها ‪ ،‬ماهيچه ‪ ،‬عضله ‪ ،‬نيروى عضالنى ‪ ،‬بزور وارد شدن‬

‫‪muscular‬‬ ‫عضالنى‬

‫‪muse‬‬ ‫انديشه کردن ‪ ،‬تفکر کردن ‪ ،‬در بحر فکر فرو رفتن ‪ ،‬تعجب کردن ‪ ،‬در شگفت ماندن‬
‫‪ ،‬شگفت ‪( ،‬باحرف بزرگ) الهه شعر وموسيقى‬
‫‪mushroom‬‬ ‫قارچ ‪ ،‬سماروغ ‪ ،‬بسرعت روياندن ‪ ،‬بسرعت ايجاد کردن‬

‫‪musky‬‬ ‫مشکبار ‪ ،‬مشک دار‬

‫‪mussel‬‬ ‫صدف دو کپه اى ‪ ،‬صدف باريک دريايى ورودخانه اى‬

‫‪muster‬‬ ‫ليست اسامى ‪ ،‬فراخواندن ‪ ،‬احضار کردن ‪ ،‬جمع اورى کردن ‪ ،‬جمع شدن ‪ ،‬جمع‬
‫اورى ‪ ،‬اجتماع ‪ ،‬ارايش ‪ ،‬صف‬
‫‪musty‬‬ ‫کپک زده ‪ ،‬بوى ناگرفته ‪ ،‬پوسيده ‪ ،‬کهنه‬

‫‪mutability‬‬ ‫تغيير پذيرى ‪( ،‬مجازى) بى ثباتى ‪ ،‬بيقرارى ‪ ،‬تلون‬

‫‪mutable‬‬ ‫تغيير پذير ‪ ،‬بى ثبات ‪ ،‬ناپايدار‬

‫‪mutation‬‬ ‫جهش ‪ ،‬دگرگونى ‪ ،‬تحول ‪ ،‬طغيان ‪ ،‬انقالب ‪ ،‬شورش ‪ ،‬تغيير ناگهانى‬

‫‪muted‬‬ ‫گنگ ‪ ،‬الل ‪ ،‬بي صدا ‪ ،‬بي زبان ‪ ،‬صامت ‪ ،‬کسر کردن ‪ ،‬خفه کردن‬

‫‪mutilate‬‬ ‫ناقص يا فلج کردن ‪ ،‬قلب وتحريف شده ‪ ،‬بى اندام کردن ‪ ،‬اخته کردن ‪ ،‬ناقص کردن‬
‫‪ ،‬فلج کردن ‪ ،‬تحريف شدن ‪ ،‬معيوب کردن‬
‫‪mutinous‬‬ ‫ياغى‬

‫‪mutiny‬‬ ‫ياغيگرى ‪ ،‬ياغى گرى ‪ ،‬تمرد ‪ ،‬سرکشى ‪ ،‬شورش کردن ‪ ،‬ياغى شدن‬

‫= ‪Myanmar‬‬ ‫ميانمار (نام ديگر اين کشور برمه است)‬


‫‪Burma‬‬
‫‪Myanmar, Burma‬‬ ‫کشور ميانمار ‪ ،‬اهل ميانمار‪ ،‬برمهاى‪ ،‬ميانمارى‬

‫‪myopia‬‬ ‫نزديک بينى‬

‫‪myopic‬‬ ‫نزديک بين‬

‫‪myriad‬‬ ‫ده هزار ‪ ،‬هزارها ‪ ،‬بيشمار‬

‫‪249‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪mystic‬‬ ‫عارف ‪ ،‬عرفانى ‪ ،‬متصوف ‪ ،‬اهل تصوف ‪ ،‬اهل سر ‪ ،‬رمزى‬

‫‪mystification‬‬ ‫گيج سازى ‪ ،‬مشکل وپيچيده سازى‬

‫‪mystify‬‬ ‫گيچ کردن ‪ ،‬رمزى کردن‬

‫‪mystique‬‬ ‫جذبه وشهرت معنوى ‪ ،‬جيبه عرفانى‬

‫‪myth‬‬ ‫افسانه ‪ ،‬اسطوره‬

‫‪mythology‬‬ ‫افسانه شناسى ‪ ،‬اساطير ‪ ،‬اسطوره شناسى‬

‫‪N’Djamena‬‬ ‫انجامنا‬

‫‪nadir‬‬ ‫پاى عمود ناظر ‪ ،‬نظيرالسمت ‪ ،‬حضيض ‪ ،‬ذلت ‪ ،‬سمت القدم‬

‫‪Nairobi‬‬ ‫نايروبي‬

‫‪naiveté‬‬ ‫سادگى ‪ ،‬بى ريايى ‪ ،‬خام دستى‬

‫'‪naivete‬‬ ‫سادگى ‪ ،‬بى ريايى ‪ ،‬خام دستى‬

‫‪naivety‬‬ ‫سادگى ‪ ،‬بى ريايى ‪ ،‬خام دستى‬

‫‪nameless‬‬ ‫بى نام‬

‫‪Namibia‬‬ ‫ناميبيا‬

‫‪Namibian‬‬ ‫ناميبيايي‬

‫‪naphtha‬‬ ‫نفتا ‪ ،‬بنزين سنگين‬

‫‪narcissist‬‬ ‫عاشق خود‬

‫‪narcissistic‬‬ ‫ازخودراضى‬

‫‪narcissus‬‬ ‫نرگس ‪( ،‬افسانه يونان) جوان رعنايى که عاشق تصويرخودشد‬

‫‪narrate‬‬ ‫داستانى را تعريف کردن ‪ ،‬داستان سرايى کردن ‪ ،‬نقالى کردن ‪ ،‬شرح دادن‬

‫‪narration‬‬ ‫گويندگى ‪ ،‬داستان ‪ ،‬داستانسرايى ‪ ،‬توصيف‬

‫‪narrative‬‬ ‫قصه ‪ ،‬شرح ‪ ،‬داستان ‪ ،‬داستانسرايى ‪ ،‬حکايت ‪ ،‬روايت‬

‫‪narrow-minded‬‬ ‫کوتاه نظر ‪ ،‬کوته فکر ‪ ،‬بدون سعه نظر ‪ ،‬دهاتى‬

‫‪nasal‬‬ ‫تو دماغى ‪ ،‬وابسته به بينى ‪ ،‬وابسته به منخرين ‪ ،‬خيشومى‬

‫‪nascent‬‬ ‫پيدايش يافته ‪ ،‬درحال تولد‬

‫‪Nassau‬‬ ‫ناسائو‬

‫‪250‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪natal‬‬ ‫زايشى ‪ ،‬مولودى‬

‫‪natation‬‬ ‫فن شنا ‪ ،‬شناورى ‪ ،‬شناگرى‬

‫‪nationality‬‬ ‫مليت ‪ ،‬تابعيت‬

‫‪natty‬‬ ‫اراسته ‪ ،‬قشنگتر ‪ ،‬پاکيزه ‪ ،‬ماهر ‪ ،‬چاالک‬

‫‪naturally‬‬ ‫بطور طبيعى ‪ ،‬طبعا" ‪ ،‬بديهى است که‪...‬‬

‫‪Nauru‬‬ ‫نائورو‬

‫‪nausea‬‬ ‫دل اشوب ‪ ،‬حالت تهوع ‪ ،‬حالت استفراغ ‪ ،‬انزجار‬

‫‪nauseate‬‬ ‫باال اوردن ‪ ،‬حالت تهوع دست دادن ‪ ،‬متنفر ساختن ‪ ،‬از رغبت انداختن ‪ ،‬منزجرکردن‬

‫‪nauseous‬‬ ‫تهوع اور‬

‫‪nautical‬‬ ‫دريايى ‪ ،‬مربوط به دريانوردى ‪ ،‬ملوانى‬

‫‪naval‬‬ ‫وابسته به کشتى ‪ ،‬وابسته به نيروى دريايى‬

‫‪navel‬‬ ‫ناف ‪ ،‬سره (مجازى) ميان ‪ ،‬وسط‬

‫‪navigable‬‬ ‫قابل کشتيرانى‬

‫‪navigate‬‬ ‫ناوبرى کردن ‪ ،‬کشتيرانى کردن ‪ ،‬هدايت کردن (هواپيماو غيره) ‪ ،‬طبيعت ‪ ،‬ذات ‪،‬‬
‫گوهر ‪ ،‬ماهيت ‪ ،‬خوى ‪ ،‬افرينش ‪ ،‬گونه ‪ ،‬نوع ‪ ،‬خاصيت‬
‫‪Naypyidaw‬‬ ‫نايپيداو‬

‫‪nebula‬‬ ‫ابرى ‪( ،‬نجوم) سحاب ‪ ،‬توده هاى عظيم گازو گرد مابين فواصل ستارگان جاده شيرى‬
‫‪ ،‬لکه ‪ ،‬ميغ ‪ ،‬ابر‬
‫‪nebulous‬‬ ‫تار ‪ ،‬محو ‪ ،‬شبيه سحاب ‪ ،‬بشکل ابر ‪ ،‬تيره‬

‫‪necessary‬‬ ‫الزم ‪ ،‬واجب ‪ ،‬ضرورى ‪ ،‬بايسته ‪ ،‬بايا‬

‫‪necessitate‬‬ ‫ناگزير ساختن ‪ ،‬بايسته کردن ‪ ،‬بايستن ‪ ،‬واجب کردن ‪ ،‬مجبورکردن ‪ ،‬ايجاب کردن ‪،‬‬
‫مستلزم بودن‬
‫‪necessity‬‬ ‫اضطرار ‪ ،‬بايستگى ‪ ،‬ضرورت ‪ ،‬نيازمندى ‪ ،‬لزوم ‪ ،‬احتياج‬

‫‪neck‬‬ ‫نخ نخ شدن ‪ ،‬کم شدن ناگهانى مقاطع فلزات نرم ‪ ،‬نخ شدگى ‪ ،‬قسمتى از سر چوب‬
‫گلف و الکراس ‪ ،‬گردن سر و گردن اسب ‪ ،‬گردن ‪ ،‬گردنه ‪ ،‬تنگه ‪ ،‬ماچ و نوازش کردن‬
‫‪necrology‬‬ ‫امار متوفيات ‪ ،‬ثبت اموات ‪ ،‬اگهى فوت‬

‫‪necromancer‬‬ ‫غيبگو ‪ ،‬ساحر‬

‫‪251‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪necromancy‬‬ ‫غيبگويي(از طريق ايجاد رابطه با مردگان)‬

‫‪necropolis‬‬ ‫گورستان ‪ ،‬شهر اموات‬

‫‪necrosis‬‬ ‫مردن نسوج زنده ‪ ،‬فساد ‪ ،‬بافت مردگى ‪ ،‬مردگى‬

‫‪nectar‬‬ ‫شراب لذيذ خدايان يونان ‪ ،‬شهد ‪ ،‬شربت ‪ ،‬نوش‬

‫‪nectarine‬‬ ‫هلوى شيرين و ابدار ‪ ،‬شليل‬

‫‪needlework‬‬ ‫کار سوزن دوزى ‪ ،‬گلدوزى‬

‫‪needy‬‬ ‫نيازمند‬

‫‪nefarious‬‬ ‫شرير ‪ ،‬زشت ‪ ،‬نابکار ‪ ،‬بدکار ‪ ،‬شنيع ‪ ،‬ناهنجار‬

‫‪nefariousness‬‬ ‫نابکارى ‪ ،‬شرارت ‪ ،‬وقاحت‬

‫‪negate‬‬ ‫منفى کردن ‪ ،‬خنثى کردن ‪ ،‬بال اثر کردن‬

‫‪negation‬‬ ‫منفى ‪ ،‬خنثى کردن ‪ ،‬منفى کردن ‪ ،‬نفى ‪ ،‬خنثى سازى‬

‫‪negative‬‬ ‫منفى ‪ ،‬خنثى کردن ‪ ،‬منفى کردن‬

‫‪neglectful‬‬ ‫سر بهوا ‪ ،‬مسامحه کار‬

‫‪neglige‬‬ ‫لباس توى خانه بانوان‬

‫‪negligee‬‬ ‫لباس توى خانه بانوان‬

‫‪negligence‬‬ ‫تفريط ‪ ،‬بى مباالتى ‪ ،‬سهل انگارى ‪ ،‬قصور ‪ ،‬اهمال ‪ ،‬فراموشکارى ‪ ،‬غفلت ‪ ،‬فرو‬
‫گذاشت‬
‫‪negligent‬‬ ‫مسامحه کار ‪ ،‬بى دقت ‪ ،‬فرو گذار ‪ ،‬برناس‬

‫‪negligible‬‬ ‫قابل اغماض ‪ ،‬ناچيز ‪ ،‬جزئى ‪ ،‬بى اهميت ‪ ،‬قابل فراموشى‬

‫‪negotiable‬‬ ‫بها دار ‪ ،‬قابل معامله ‪ ،‬قابل مذاکره ‪ ،‬قابل تبديل به پول نقد‬

‫‪nemesis‬‬ ‫الهه انتقام ‪ ،‬کينه جويى ‪ ،‬انتقام ‪ ،‬قصاص‬

‫‪neo-darwinsim‬‬ ‫نئو داورينسم‬

‫‪neolithic‬‬ ‫وابسته به عصر حجر جديد ‪ ،‬نوسنگى‬

‫‪neologism‬‬ ‫نو واژه ‪ ،‬واژه جديد ‪ ،‬لغت اختراعى ‪ ،‬نوواژه‬

‫‪neology‬‬ ‫نوپردازى ‪ ،‬استعمال واژه يا اصطالح جديد‬

‫‪neonate‬‬ ‫نوزاد‬

‫‪252‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪neophyte‬‬ ‫جديد االيمان ‪ ،‬کاراموز ‪ ،‬مبتدى ‪ ،‬نوچه‬

‫‪Nepal‬‬ ‫نپال‬

‫‪Nepalese‬‬ ‫نپالي‬

‫‪nepotism‬‬ ‫خويش و قوم پرستى ‪ ،‬انتصاب برادر زاده يا خواهر زاده و اقوام نزديک به مشاغل مهم‬
‫ادارى‬
‫‪nerve‬‬ ‫عصب ‪ ،‬پى ‪ ،‬رشته عصبى ‪ ،‬وتر ‪ ،‬طاقت ‪ ،‬قدرت ‪ ،‬قوت قلب دادن ‪ ،‬نيرو بخشيدن‬

‫‪nervous system‬‬ ‫سلسله عصب ‪ ،‬دستگاه پى‬

‫‪nestle‬‬ ‫اشيان گرفتن ‪ ،‬النه کردن ‪ ،‬اسودن ‪ ،‬در اغوش کسى خوابيدن‬

‫‪nestling‬‬ ‫جوجه اشيانه ‪ ،‬بچه پرندگان ‪ ،‬اشيان گيرى‬

‫‪nether‬‬ ‫واقع در پايين ‪ ،‬پايين ‪ ،‬واقع در زير‬

‫‪Netherlands‬‬ ‫هلند‬

‫‪Netherlands‬‬ ‫آنتيل هلند‬


‫‪Antilles‬‬
‫= ‪Netherlands, the‬‬ ‫کشور هلند ‪ ،‬هلندى‬
‫‪Holland‬‬
‫‪nettle‬‬ ‫گزنه ‪ ،‬انواع گزنه تيغى گزنده ‪ ،‬بوسيله گزنه گزيده شدن ‪( ،‬مجازى) ايجاد بى صبرى‬
‫و عصبانيت کردن ‪ ،‬برانگيختن ‪ ،‬رنجه داشتن‬
‫‪network‬‬ ‫شبکه (ابرسانى) ‪ ،‬شبکه تورى ‪ ،‬شبکه ارتباطى ‪ ،‬وابسته به شبکه‬

‫‪neural‬‬ ‫عصبى ‪ ،‬وابسته بعصب ‪ ،‬وابسته به سلسله اعصاب‬

‫‪neurology‬‬ ‫بحث علمى عصب شناسى ‪ ،‬پى شناسى‬

‫‪neuron‬‬ ‫رشته مغزى و ستون فقراتى ‪ ،‬ياخته عصبى‬

‫‪neuter‬‬ ‫خنثى کردن ‪ ،‬اخته کردن ‪ ،‬وابسته به جنس خنثى ‪ ،‬خنثى ‪ ،‬بى طرف ‪ ،‬بى غرض ‪،‬‬
‫اسم يا صفتى که نه مذکر و نه مونث است ‪ ،‬خواجه‬
‫‪neutral‬‬ ‫بى اثر ‪ ،‬بى طرف ‪ ،‬بيطرف ‪ ،‬بدون جانبدارى ‪ ،‬خنثى ‪ ،‬بيرنگ ‪ ،‬نادر گير‬

‫‪neutrophil‬‬ ‫نوتروفيل‬

‫‪nevertheless‬‬ ‫با اينحال ‪ ،‬با اين وجود ‪ ،‬عليرغم ‪ ،‬هنوز ‪ ،‬باز‬

‫‪New Caledonia‬‬ ‫کالدونياي جديد‬

‫‪New Delhi‬‬ ‫دهلي نو‬

‫‪253‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪New York‬‬ ‫نيويورک‬

‫‪New Zealand‬‬ ‫نيوزلندي‬

‫‪newtonian‬‬ ‫وابسته به سر اسحق نيوتن و کشفيات او‬

‫‪nexus‬‬ ‫سلسله ‪ ،‬پيوند ‪ ،‬اتصال ‪ ،‬رابطه داخلى ‪ ،‬گروه متحد‬

‫‪Niamey‬‬ ‫نيامي‬

‫‪nib‬‬ ‫سرقلم ‪ ،‬شاخه ‪ ،‬نوک قلم ‪ ،‬نوک ‪ ،‬دسته ‪ ،‬قلم تراشيدن‬

‫‪Nicaragua‬‬ ‫نيکاراگوئه‬

‫‪Nicaraguan‬‬ ‫نيکاراگوئه اي‬

‫‪nice‬‬ ‫نازنين ‪ ،‬دلپسند ‪ ،‬خوب ‪ ،‬دلپذير ‪ ،‬مطلوب ‪ ،‬مودب ‪ ،‬نجيب‬

‫‪nicety‬‬ ‫ظرافت ‪ ،‬خوبى ‪ ،‬دلپذيرى ‪ ،‬مطلوبى ‪ ،‬احتياط ‪ ،‬دقت‬

‫‪Nicosia‬‬ ‫نيکوزيا‬

‫‪Niger‬‬ ‫نيجر‬

‫‪Nigeria‬‬ ‫نيجريه‬

‫‪Nigerian‬‬ ‫نيجريه اي‬

‫‪Nigerien‬‬ ‫اهل نيجر‬

‫‪niggardly‬‬ ‫خسيس ‪ ،‬چشم تنگ ‪ ،‬خسيسانه‬

‫‪niggle‬‬ ‫ور رفتن ‪ ،‬وقت گذراندن ‪ ،‬خرده گرفتن‬

‫‪niggling‬‬ ‫اندک ‪ ،‬ايراد گير‬

‫‪nihilist‬‬ ‫منکر همه چيز ‪ ،‬پوچ گرا‬

‫‪nil‬‬ ‫صفر ‪ ،‬پوچ ‪ ،‬هيچ ‪ ،‬معدوم‬

‫‪nimble‬‬ ‫چست ‪ ،‬جلد ‪ ،‬فرز ‪ ،‬چابک ‪ ،‬چاالک ‪ ،‬زرنگ ‪ ،‬تردست‬

‫‪nip‬‬ ‫گازگرفتن ‪ ،‬کش رفتن ‪ ،‬جوانه زدن ‪ ،‬شکفتن ‪ ،‬مانع رشدونموشدن ‪ ،‬ببادانتقادگرفتن‬
‫‪ ،‬دراثرسرما بيحس شدن ‪ ،‬صدمه زدن ‪ ،‬دردناک بودن ‪ ،‬جفت جفت زدن ‪ ،‬پريدن ‪،‬‬
‫جيم شدن ‪ ،‬چيزى ‪ ،‬جزئى ‪ ،‬نيش ‪ ،‬زخم زبان ‪ ،‬سرمازدگي(گياه وجوانه ها) ‪ ،‬طعم‬
‫تندوتيز(مثل فلفل) ‪ ،‬سوزش ‪ ،‬دزدى ‪ ،‬منگنه ‪ ،‬گيره ‪ ،‬ذره ‪ ،‬خرده‬
‫‪nirvana‬‬ ‫نيروانا‬

‫‪254‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪nit‬‬ ‫واحد غيرمتداول روشنايى در سيستم متريک‬

‫‪nitrogen narcosis‬‬ ‫حالت مستانه غواص در عمق بيش از ‪ ¹13‬متر‬

‫‪Niue‬‬ ‫نيو‬

‫‪nocturnal‬‬ ‫عشايى ‪ ،‬واقع شونده در شب ‪ ،‬نمايش شبانه‬

‫‪noiseless‬‬ ‫بى صدا‬

‫‪noisome‬‬ ‫مضر ‪ ،‬زيان بخش ‪ ،‬بدبو ‪ ،‬کريه ‪ ،‬نامطلوب‬

‫‪noisy‬‬ ‫پرخش ‪ ،‬پرسروصدا ‪ ،‬شلوغ‬

‫‪nomad‬‬ ‫کوچ گر ‪ ،‬بدوى ‪ ،‬چادر نشين ‪ ،‬ايلياتى ‪ ،‬خانه بدوش ‪ ،‬صحرانشين‬

‫‪nomadic‬‬ ‫چادر نشين ‪ ،‬وابسته به کوچ گرى‬

‫‪nomenclature‬‬ ‫مجموعه اصطالحات ‪ ،‬نام گذارى قطعات ‪ ،‬فهرست واژه ها و اصطالحات يک علم يا‬
‫يک فن ‪ ،‬مجموعه لغات ‪ ،‬نام ‪ ،‬فهرست عالئم و اختصارات‬
‫‪nomic‬‬ ‫معمولى ‪ ،‬عادى ‪ ،‬متداول ‪ ،‬پيش پا افتاده ‪ordinary‬‬

‫‪nominal‬‬ ‫غير واقعى ‪ ،‬اسمى ‪ ،‬صورى ‪ ،‬جزئى ‪ ،‬کم قيمت‬

‫‪nominate‬‬ ‫کانديد کردن ‪ ،‬ناميدن ‪ ،‬معرفى کردن ‪ ،‬نامزد کردن‬

‫‪nomination‬‬ ‫نام گذارى ‪ ،‬کانديد ‪ ،‬تعيين ‪ ،‬نامزدى (در انتخابات) ـ‬

‫‪nominee‬‬ ‫کانديدا ‪ ،‬نامزد ‪ ،‬کانديد شده ‪ ،‬منصوب ‪ ،‬تعيين شده ‪ ،‬ذينفع‬

‫‪non sequitur‬‬ ‫نتيجه کاذب (در منطق)‬

‫‪nonchalance‬‬ ‫سهل انگارى ‪ ،‬القيدى ‪ ،‬پشت گوش فراخى‬

‫‪nonchalant‬‬ ‫سهل انگار ‪ ،‬اهمال کار ‪ ،‬مسامحه کار ‪ ،‬بى عالقه‬

‫‪non-combatant‬‬ ‫خارج از صف‬

‫‪noncommittal‬‬ ‫رد کننده ‪ ،‬غير صريح ‪ ،‬غير مشخص‬

‫‪nondescript‬‬ ‫غيرقابل طبقه بندى ‪ ،‬وصف ناپذير ‪ ،‬نامعين‬

‫‪nonentity‬‬ ‫چيز غير موجود ‪ ،‬جيز وهمى و خيالى ‪ ،‬عدم‬

‫‪non-existent‬‬ ‫معدوم ‪ ،‬نابوده ‪ ،‬ناموجود‬

‫‪nonpareil‬‬ ‫غير مساوى ‪ ،‬بى همتا ‪ ،‬بى نظير‬

‫‪nonplus‬‬ ‫پريشانى ‪ ،‬اشفتگى ‪ ،‬بى تصميمى ‪ ،‬بى تصميم بودن ‪ ،‬پريشان کردن‬

‫‪255‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪nonplussed‬‬ ‫گيج شده ‪ ،‬گيج ‪ ،‬سر در گم ‪ ،‬مغشوش ‪ ،‬مخلوط ‪ ،‬خجل‬

‫‪non-resident‬‬ ‫غير مقيم ‪ ،‬مقيم موقتى‬

‫‪norm‬‬ ‫نرم ‪ ،‬شيوه ‪ ،‬هنجار ‪ ،‬اصل قانونى ‪ ،‬قاعده ‪ ،‬ماخذ قانونى ‪ ،‬مقياس يا معيار ‪ ،‬حد وسط‬
‫‪ ،‬معدل‬
‫‪norman‬‬ ‫اهل نرماندى ‪ ،‬از نژاد نرمان‬

‫‪North Korea‬‬ ‫کره شمالي‬

‫‪North Korean‬‬ ‫کره اي‬

‫‪Northern Mariana‬‬ ‫جزاير مارياناي شمالي‬


‫‪Islands‬‬
‫‪Norway‬‬ ‫نروژ‬

‫‪Norwegian‬‬ ‫نروژي‬

‫‪nose‬‬ ‫بينى اسب ‪ ،‬سر لوله ‪ ،‬دهانه ‪ ،‬عضو بويايى ‪ ،‬نوک بر امده هر چيزى ‪ ،‬دماغه ‪ ،‬بو‬
‫کشيدن ‪ ،‬بينى ماليدن به ‪ ،‬مواجه شدن با‬
‫‪nostalgia‬‬ ‫دلتنگى براى ميهن ‪ ،‬احساس غربت‬

‫‪nostalgic‬‬ ‫دلتنگ ‪ ،‬غريب‬

‫‪nostril‬‬ ‫سوراخ بينى ‪ ،‬منخر‬

‫‪nostrum‬‬ ‫دارويى که عالج هر درد باشد ‪ ،‬عالج هر چيز‬

‫‪notable‬‬ ‫شخص بر جسته ‪ ،‬چيز برجسته ‪ ،‬جالب توجه‬

‫‪note‬‬ ‫تفسير ‪ ،‬قبض ‪ ،‬نامه رسمى ‪ ،‬نامه اى که به وسيله نماينده سياسى به حکومت‬
‫خارجى تسليم مى شود ‪ ، aide-memoire‬سند ‪ ،‬اسکناس ‪( ،‬موسيقى) کليد‬
‫پيانو ‪ ،‬اهنگ صدا ‪ ،‬خاطرات ‪ ،‬تبصره ‪ ،‬يادداشت ها(درجمع) ‪ ،‬يادداشت کردن ‪ ،‬ثبت‬
‫کردن ‪ ،‬بخاطر سپردن ‪ ،‬مالحظه کردن ‪ ،‬نت موسيقى نوشتن ‪ ،‬توجه کردن ‪ ،‬ذکر‬
‫کردن‬
‫‪noticeable‬‬ ‫قابل توجه ‪ ،‬قابل مالحضه ‪ ،‬برجسته‬

‫‪notoriety‬‬ ‫انگشت نمايى ‪ ،‬رسوايى ‪ ،‬بدنامى‬

‫‪notorious‬‬ ‫بدنام رسوا‬

‫‪Nouakchott‬‬ ‫نواکشوت‬

‫‪novel‬‬ ‫نو ‪ ،‬جديد ‪ ،‬بديع ‪ ،‬رمان ‪ ،‬کتاب داستان‬

‫‪256‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪novellette‬‬ ‫داستان کوتاه‬

‫‪novelty‬‬ ‫تازگى ‪ ،‬نوظهورى ‪ ،‬چيز تازه ‪ ،‬چيز نو‬

‫‪novice‬‬ ‫جزء برندگان قرارگرفتن شمشيربازى که امتياز منفى ندارد ‪ ،‬تازه کار ‪ ،‬نو اموز ‪،‬‬
‫مبتدى ‪ ،‬جديدااليمان ‪ ،‬ادم ناشى ‪ ،‬نوچه‬
‫‪nowadays‬‬ ‫امروزه ‪ ،‬اين روزها‬

‫‪nowhere‬‬ ‫هيچ جا ‪ ،‬هيچ کجا ‪ ،‬در هيچ مکان‬

‫‪nowheres‬‬ ‫هيچ جا ‪ ،‬هيچ کجا ‪ ،‬در هيچ مکان‬

‫‪noxious‬‬ ‫مضر ‪ ،‬مهلک‬

‫‪nuance‬‬ ‫فرق جزئى ‪ ،‬اختالف مختصر ‪ ،‬نکات دقيق وظريف‬

‫‪nubile‬‬ ‫قابل ازدواج و همسرى‬

‫‪nucleus‬‬ ‫مغز ‪ ،‬اساس ‪ ،‬لب ‪ ،‬هسته مرکزى‬

‫‪nude‬‬ ‫لخت ‪ ،‬برهنه ‪ ،‬پوچ ‪ ،‬عريان ‪ ،‬بى اثر‬

‫‪nugatory‬‬ ‫پوچ ‪ ،‬بى اثر ‪ ،‬ناچيز‬

‫‪nuisance‬‬ ‫مزاحمت ‪ ،‬بال ‪ ،‬ايذايى ‪ ،‬ايذا کردن ‪ ،‬ازار کردن ‪ ،‬ازار ‪ ،‬مايه تصديع خاطر ‪ ،‬مايه‬
‫رنجش ‪ ،‬اذيت‬
‫‪nullify‬‬ ‫ملغى کردن ‪ ،‬بى اثر کردن ‪ ،‬لغو کردن‬

‫‪nullity‬‬ ‫سند پوچ ‪ ،‬بطالن ‪ ،‬بى اعتبارى ‪ ،‬نيستى ‪ ،‬عدم ‪ ،‬پوچى ‪ ،‬صفر‬

‫‪numeration‬‬ ‫شمارش ‪ ،‬احتساب‬

‫‪numerical‬‬ ‫عددى ‪ ،‬شماره اى ‪ ،‬شمارشى‬

‫‪numismatist‬‬ ‫سکه شناس ‪ ،‬مدال شناس‬

‫‪nunnery‬‬ ‫صومعه‬

‫‪nuptial‬‬ ‫وابسته بعروسى ‪ ،‬نکاحى ‪ ،‬عروسى ‪ ،‬زفافى‬

‫‪nurture‬‬ ‫پرورش ‪ ،‬تربيت ‪ ،‬تغذيه ‪ ،‬غذا ‪ ،‬بزرگ کردن (کودک) ‪ ،‬بار اوردن بچه ‪ ،‬پروردن‬

‫‪nutrient‬‬ ‫ماده مغذى ‪ ،‬ماده مقوى از لحاظ غذايى‬

‫‪nutrient‬‬ ‫ماده مغذى ‪ ،‬ماده مقوى از لحاظ غذايى‬

‫‪nutriment‬‬ ‫تغذيه ‪ ،‬کسب نيرو بوسيله غذا ‪ ،‬بقوت ‪ ،‬غذا ‪ ،‬خوراک‬

‫‪257‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪nutritious‬‬ ‫مغذى‬

‫‪nutritive‬‬ ‫مغذى‬

‫‪nuzzle‬‬ ‫با پوزه کاويدن يا بو کردن ‪ ،‬پوزه بخاک ماليدن ‪ ،‬غنودن ‪ ،‬عزيز داشتن‬

‫‪oaf‬‬ ‫بچه اى که پريان بجاى بچه حقيقى بگذارند ‪ ،‬بچه ناقص الخلقه ‪ ،‬ساده لوح‬

‫‪oaken‬‬ ‫ساخته شده از چوب بلوط ‪ ،‬بلوطى‬

‫‪oakum‬‬ ‫پس مانده الياف شاهدانه ‪ ،‬بتونه ‪ ،‬الياف قيراندود کنف مخصوص درزگيرى‬

‫‪obdurate‬‬ ‫سخت دل ‪ ،‬بى عاطفه ‪ ،‬سرخت ‪ ،‬لجوج ‪ ،‬سنگدل‬

‫‪obeisance‬‬ ‫کرنش ‪ ،‬احترام ‪ ،‬تواضع ‪ ،‬تعظيم‬

‫‪obelisk‬‬ ‫ستون هرمى شکل سنگى‬

‫‪obese‬‬ ‫فربه ‪ ،‬گوشتالو ‪ ،‬چاق‬

‫‪obesity‬‬ ‫مرض چاقى ‪ ،‬فربهى‬

‫‪obfuscate‬‬ ‫گيج کردن ‪ ،‬مبهم و تاريک کردن‬

‫‪obfuscation‬‬ ‫مبهم و تاريک کردن‬

‫‪obituary‬‬ ‫اگهى در گذشت ‪ ،‬وابسته به وفات‬

‫‪objective‬‬ ‫داراى وجود خارجى ‪ ،‬اماج ‪ ،‬منظور از عمليات ‪ ،‬عملى ‪ ،‬واقعى ‪ ،‬قابل مشاهده ‪ ،‬بى‬
‫طرف ‪ ،‬علمى و بدون نظر خصوصى ‪ ،‬حالت مفعولى ‪ ،‬برونى ‪ ،‬عينى ‪ ،‬هدف ‪ ،‬منظور ‪،‬‬
‫مقصود ‪ ،‬معقول‬
‫‪objector‬‬ ‫اعتراض کننده ‪ ،‬معترض‬

‫‪objurgate‬‬ ‫تقبيح کردن ‪ ،‬سخت مورد انتقاد قرار دادن‬

‫‪obligate‬‬ ‫در محظور قرار دادن ‪ ،‬متعهد و ملتزم کردن ‪ ،‬ضامن سپردن ‪ ،‬ضرورى‬

‫‪obligatory‬‬ ‫فرض واجب ‪ ،‬فرض ‪ ،‬اجبارى ‪ ،‬الزامى ‪ ،‬فرضى ‪ ،‬واجب ‪( ،‬حقوق) الزم ‪ ،‬الزام اور‬

‫‪oblique‬‬ ‫کج ‪ ،‬عکس مورب ‪ ،‬اريب ‪ ،‬مايل ‪ ،‬غير مستقيم ‪ ،‬منحرف ‪ ،‬حاده يا منفرجه ‪ ،‬مورب‬

‫‪obliterate‬‬ ‫از بين بردن ‪ ،‬ستردن ‪ ،‬محو کردن ‪ ،‬زدودن ‪ ،‬پاک کردن ‪ ،‬معدوم کردن‬

‫‪oblivion‬‬ ‫فراموشى ‪ ،‬نسيان ‪ ،‬از خاطر زدايى ‪ ،‬گمنامى‬

‫‪oblivious‬‬ ‫فراموشکار ‪ ،‬بى توجه‬

‫‪oblong‬‬ ‫دراز پهنا ‪ ،‬مستطيل ‪ ،‬دراز ‪ ،‬دوک مانند ‪ ،‬کشيده ‪ ،‬نگاه ممتد‬

‫‪258‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪obloquy‬‬ ‫بدگويى ‪ ،‬ناسزاگويى ‪ ،‬سرزنش ‪ ،‬افترا‬

‫‪obnoxious‬‬ ‫گزنداور ‪ ،‬مضر ‪ ،‬زيان بخش ‪ ،‬نفرت انگيز ‪ ،‬منفور‬

‫‪obscure‬‬ ‫مشکوک ‪ ،‬کدر ‪ ،‬پوشاندن ‪ ،‬مخفى کردن ‪ ،‬محو ‪ ،‬نامفهوم ‪ ،‬تيره کردن ‪ ،‬تاريک کردن‬
‫‪ ،‬مبهم کردن ‪ ،‬گمنام کردن‬
‫‪obsequies‬‬ ‫ايين تشيع جنازه ‪ ،‬ختم گزارى‬

‫‪obsequious‬‬ ‫چاپلوس ‪ ،‬متملق ‪ ،‬سبزى پاک کن ‪ ،‬فرمانبردار‬

‫‪obsequy‬‬ ‫مجلس ترحيم يا تجليل متوفى ‪ ،‬فرمانبردارى‬

‫‪observance‬‬ ‫رعايت‬

‫‪observant‬‬ ‫مراعات کننده ‪ ،‬مراقب ‪ ،‬هوشيار‬

‫‪observatory‬‬ ‫رصدخانه ‪ ،‬رصد خانه ‪ ،‬زيچ‬

‫‪obsession‬‬ ‫عقده روحى ‪ ،‬فکر دائم ‪ ،‬وسواس‬

‫‪obsessive‬‬ ‫عقده اى ‪ ،‬دستخوش يک فکر يا ميل قوى‬

‫‪obsidian‬‬ ‫شيشه اتش فشانى ‪ ،‬شيشه معدنى ‪ ،‬مواد اتش فشانى سياه ماننداست به شيشه‬
‫بطرى‬
‫‪obsolescence‬‬ ‫از رده خارج شدن ‪ ،‬کهنگى ‪ ،‬منسوخى ‪ ،‬متروکى ‪ ،‬از رواج افتادگى‬

‫‪obsolescent‬‬ ‫از رده خارج شده ‪ ،‬کهنه ‪ ،‬منسوخ‬

‫‪obsolete‬‬ ‫غيرقابل استفاده ‪ ،‬فرسوده ‪ ،‬منسوخ ‪ ،‬مهجور ‪ ،‬غيرمتداول ‪ ،‬متروک ‪ ،‬متروکه ‪ ،‬کهنه ‪،‬‬
‫از کار افتاده‬
‫‪obstetrician‬‬ ‫ماما ‪ ،‬قابله ‪ ،‬پزشک متخصص زايمان‬

‫‪obstetrics‬‬ ‫ماماى ‪ ،‬علم مامايى ‪ ،‬علم قابلگى‬

‫‪obstinacy‬‬ ‫تمرد ‪ ،‬خيره سرى ‪ ،‬سرسختى ‪ ،‬لجاجت‬

‫‪obstinate‬‬ ‫کله شق ‪ ،‬لجوج ‪ ،‬سرسخت ‪ ،‬خود راى ‪ ،‬خيره سر‬

‫‪obstreperous‬‬ ‫غوغايى ‪ ،‬پرهياهو ‪ ،‬پر سر و صدا ‪ ،‬لجوج ‪ ،‬دعوايى‬

‫‪obstruct‬‬ ‫بستن ‪ ،‬مسدود کردن ‪ ،‬جلو چيزى را گرفتن ‪ ،‬مانع شدن ‪ ،‬ايجاد مانع کردن ‪،‬‬
‫اشکالتراشى کردن‬
‫‪obtrude‬‬ ‫بدون تقاضا چيزى را مطرح کردن ‪ ،‬مزاحم شدن ‪ ،‬متحمل شدن بر ‪ ،‬جسارت کردن‬

‫‪obtruder‬‬ ‫مزاحم ‪ ،‬فضول‬

‫‪259‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪obtrusive‬‬ ‫مزاحم ‪ ،‬فضول‬

‫‪obtuse‬‬ ‫لب گرد ‪ ،‬پخ ‪ ،‬باز ‪ ،‬بيحس ‪ ،‬کند ذهن ‪ ،‬منفرجه ‪ ،‬زاويه ‪ ¹9‬تا ‪ ¹18‬درجه‬

‫‪obvert‬‬ ‫نقض کردن‪ ،‬نماي چيزي را عوض کردن‬

‫‪obviate‬‬ ‫مرتفع کردن ‪ ،‬رفع کردن ‪ ،‬رفع نياز کردن‬

‫‪occasion‬‬ ‫اقتضا ‪ ،‬لزوم ‪ ،‬سبب موقعيت ‪ ،‬موجب شدن ‪ ،‬موقع ‪ ،‬مورد ‪ ،‬وهله ‪ ،‬فرصت مناسب ‪،‬‬
‫موقعيت ‪ ،‬تصادف ‪ ،‬باعث شدن ‪ ،‬انگيختن‬
‫‪occident‬‬ ‫غرب ‪ ،‬مغرب زمين ‪ ،‬اروپا ‪ ،‬باخترى‬

‫‪occlude‬‬ ‫بستن ‪ ،‬مسدود کردن ‪ ،‬خوردن‬

‫‪occult‬‬ ‫از نظر پنهان کردن ‪ ،‬مخفى کردن ‪ ،‬پوشيده ‪ ،‬نهانى ‪ ،‬سرى ‪ ،‬رمزى ‪ ،‬مکتوم ‪ ،‬اسرار‬
‫اميز ‪ ،‬مستتر کردن‬
‫‪occupant‬‬ ‫ساکن ‪ ،‬مستاجر ‪ ،‬اشغال کننده‬

‫‪occurrence‬‬ ‫رخداد ‪ ،‬وقوع ‪ ،‬اتفاق ‪ ،‬تصادف ‪ ،‬رويداد ‪ ،‬پيشامد ‪ ،‬واقعه ‪ ،‬خطور‬

‫‪octagon‬‬ ‫هشت گوش ‪ ،‬هشت پهلو ‪ ،‬هشت ضلعى ‪ ،‬هشت وجهى ‪ ،‬هشت گونه ‪ ،‬چيز هشت‬
‫گوشه‬
‫‪octave‬‬ ‫فاصله بين دو فرکانس با نست‪( ، 1:2‬در موسيقى) ‪( ،‬موسيقى) شعر هشت هجايى ‪،‬‬
‫نت هاى هشتگانه موسيقى‬
‫‪octavo‬‬ ‫ورق بزرگ کاغذ هشت برگى‬

‫‪octogenarian‬‬ ‫هشتاد ساله ‪ ،‬وابسته به ادم ‪ ¹8‬ساله‬

‫‪ocular‬‬ ‫ديدگر ‪ ،‬چشمى ‪ ،‬بصرى ‪ ،‬باصره اى ‪ ،‬وابسته به ديد چشم ‪ ،‬فطرى‬

‫‪oculist‬‬ ‫چشم پزشک ‪ ،‬عينک ساز‬

‫‪oddity‬‬ ‫چيز عجيب و غريب ‪ ،‬غرابت‬

‫‪ode‬‬ ‫قطعه شعر بزمى ‪ ،‬غزل ‪ ،‬چکامه ‪ ،‬قصيده‬

‫‪odious‬‬ ‫کراهت اور ‪ ،‬نفرت انگيز‬

‫‪odium‬‬ ‫نفرت ‪ ،‬دشمنى ‪ ،‬عداوت ‪ ،‬رسوايى ‪ ،‬زشتى ‪ ،‬بدنامى‬

‫‪odoriferous‬‬ ‫بدبو ‪ ،‬زننده ‪ ،‬بودار ‪ ،‬داراى بو‬

‫‪odorous‬‬ ‫بودار ‪ ،‬بدبو ‪ ،‬متعفن‬

‫‪odyssey‬‬ ‫قطعه منظوم رزمى منسوب به هومر شاعر يونانى حاوى شرح مسافرتهاى پر حادثه'‬
‫اديسه'‬

‫‪260‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪off‬‬ ‫خارج از محدوده مدافع خط ‪ ،‬مربوط به سمت راست زمين کريکت سمت راست‬
‫اسب ‪ ،‬جدا ‪ ،‬قطع ‪ ،‬خاموش ‪ ،‬ملغى ‪ ،‬پرت ‪ ،‬از محلى بخارج ‪ ،‬بسوى (خارج) ‪ ،‬عازم‬
‫بسوى ‪ ،‬دورتر ‪ ،‬از يک سو ‪ ،‬از روى ‪ ،‬از کنار ‪ ،‬خارج از ‪ ،‬مقابل ‪ ،‬عازم ‪ ،‬تمام ‪ ،‬کساد ‪،‬‬
‫بيموقع ‪ ،‬غير صحيح ‪ ،‬مختلف‬
‫‪offensive‬‬ ‫اهانت اميز ‪ ،‬تهاجمى ‪ ،‬متهاجم ‪ ،‬عمليات افندى ‪ ،‬تهاجم ‪ ،‬مهاجم ‪ ،‬متجاوز ‪ ،‬اهنانت‬
‫اور ‪ ،‬رنجاننده ‪ ،‬کريه ‪ ،‬زشت ‪ ،‬يورش ‪ ،‬حمله‬
‫‪offhand‬‬ ‫بى تامل ‪ ،‬بداهه ‪ ،‬بدون مقدمه ‪ ،‬بدون تهيه‬

‫‪officiate‬‬ ‫مراسمى را بجا اوردن ‪ ،‬بعنوان داور مسابقات را اداره کردن‬

‫‪officious‬‬ ‫غير رسمى ‪ ،‬نيمه رسمى ‪ ،‬فضول ‪ ،‬مداخله کن ‪ ،‬فضوالنه ‪ ،‬ناخواسته‬

‫‪offshoot‬‬ ‫شاخه نورسته ‪ ،‬جوانه ‪ ،‬ترکه ‪ ،‬فرع ‪ ،‬انشعاب ‪ ،‬شعبه ‪ ،‬مشتق‬

‫‪ogle‬‬ ‫چشم چرانى کردن ‪ ،‬چشم چرانى ‪ ،‬نگاه عاشقانه کردن ‪ ،‬با چشم غمزه کردن ‪ ،‬عشوه‬

‫‪ogre‬‬ ‫غول ‪ ،‬ادم موحش‬

‫‪ointment‬‬ ‫روغن ‪ ،‬مرهم ‪ ،‬پماد‬

‫‪olfactory‬‬ ‫وابسته بحس بويايى‬

‫‪oligarchy‬‬ ‫حکومت معدودى از اغنيا و ثروتمندان‬

‫‪olive-branch‬‬ ‫شاخ زيتون ‪ ،‬اوالد‬

‫‪Oman‬‬ ‫عمان‬

‫‪Omani‬‬ ‫عماني‬

‫‪ominous‬‬ ‫بدشگون ‪ ،‬ناميمون ‪ ،‬شوم ‪ ،‬بديمن‬

‫‪omission‬‬ ‫از قلم افتادگى ‪ ،‬حذف ‪ ،‬فروگذارى ‪ ،‬غفلت‬

‫‪omnipotence‬‬ ‫قدرت تام ‪ ،‬قدرت مطلق ‪ ،‬قادر مطلق ‪ ،‬همه توانا‬

‫‪omnipotent‬‬ ‫قادر مطلق ‪ ،‬قادر متعال‬

‫‪omnipresent‬‬ ‫حاضر در همه جا‬

‫‪omniscience‬‬ ‫همه چيزدانى ‪ ،‬دانش بى پايان ‪ ،‬علم الينتاهى‬

‫‪omniscient‬‬ ‫واقف بهمه چيز‬

‫‪omnivorous‬‬ ‫همه چيز خور‪ ،‬وابسته بجانوران همه چيز خور‬

‫‪onerous‬‬ ‫سنگين ‪ ،‬گران ‪ ،‬شاق ‪ ،‬دشوار ‪ ،‬طاقت فرسا‬

‫‪261‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪onomatopoeia‬‬ ‫تسميه صوفى ‪ ،‬تسميه تقليدى ‪ ،‬صداواژه‬

‫‪onrush‬‬ ‫حمله ‪ ،‬پيشروى ‪ ،‬يورش‬

‫‪onset‬‬ ‫تاخت و تاز ‪ ،‬حمله ‪ ،‬هجوم ‪ ،‬اصابت ‪ ،‬وهله ‪ ،‬شروع‬

‫‪onslaught‬‬ ‫يورش ‪ ،‬حمله‬

‫‪onus‬‬ ‫مسئووليت ‪ ،‬بار ‪ ،‬تعهد ‪ ،‬مسئوليت‬

‫‪opalescence‬‬ ‫کدرى ‪ ،‬شيرى رنگى ‪ ،‬عين الشمس ‪ ،‬تابش قوس و قزحى‬

‫‪opalescent‬‬ ‫شيرى رنگ ‪ ،‬کدرى‬

‫‪opaque‬‬ ‫ناشفاف ‪ ،‬غير شفاف ‪ ،‬مبهم ‪ ،‬کدر ‪ ،‬شيشه يا رنگ مات‬

‫‪operate‬‬ ‫کار کردن ‪ ،‬فرمان دادن ‪ ،‬عمل کردن بکار افتادن ‪ ،‬به کار انداختن ‪ ،‬خريد و فروش‬
‫کردن ‪ ،‬بفعاليت واداشتن ‪ ،‬بکار انداختن ‪ ،‬گرداندن ‪ ،‬اداره کردن ‪ ،‬راه انداختن ‪ ،‬داير‬
‫بودن ‪ ،‬عمل جراحى کردن ‪ ،‬عمل کردن ‪ ،‬بهره بردارى کردن‬
‫‪operative‬‬ ‫عملى ‪ ،‬کارگر ‪ ،‬قابل استفاده ‪ ،‬موثر ‪ ،‬داير ‪ ،‬عامل ‪ ،‬عمل کننده‬

‫‪operator‬‬ ‫عملگر ‪ ،‬کارگردان ‪ ،‬اپراتور ‪ ،‬تلگرافچى ‪ ،‬متصدى دستگاه ‪ ،‬متصدى ‪ ،‬عمگر ‪،‬‬
‫گرداننده ‪ ،‬عمل کننده ‪ ،‬تلفن چى‬
‫‪operetta‬‬ ‫اپراى کوچک‬

‫‪opiate‬‬ ‫افيون دار ‪ ،‬خواب اور ‪ ،‬مخدر ‪ ،‬تکسين دهنده‬

‫‪opinion‬‬ ‫نظريه ‪ ،‬عقيده ‪ ،‬نظر ‪ ،‬راى ‪ ،‬انديشه ‪ ،‬فکر ‪ ،‬گمان‬

‫‪opponent‬‬ ‫طرف دعوى ‪ ،‬رقيب ‪ ،‬مخالف ‪ ،‬ضد ‪ ،‬معارض ‪ ،‬حريف ‪ ،‬طرف ‪ ،‬خصم‬

‫‪opportune‬‬ ‫بجا ‪ ،‬بموقع ‪ ،‬بهنگام ‪ ،‬درخور ‪ ،‬مناسب‬

‫‪opportunist‬‬ ‫فرصت طلب ‪ ،‬نان بنرخ روز خور‬

‫‪opportunity‬‬ ‫فرصت ‪ ،‬مجال ‪ ،‬دست يافت ‪ ،‬فراغت‬

‫‪opposite‬‬ ‫معکوس ‪ ،‬ضد عکس ‪ ،‬مقابل ‪ ،‬ضد ‪ ،‬وارونه ‪ ،‬از روبرو ‪ ،‬عکس قضيه‬

‫‪opprobrious‬‬ ‫رسوا ‪ ،‬ننگ اور‬

‫‪opprobrium‬‬ ‫رسوايى ‪ ،‬ننگ ‪ ،‬خفت ‪ ،‬زشتى ‪ ،‬ناسزايى‬

‫‪opt‬‬ ‫برگزيدن ‪ ،‬انتخاب کردن‬

‫‪optic‬‬ ‫وابسته به بينايى ‪ ،‬چشمى ‪ ،‬بصرى ‪ ،‬شيشه عينک ‪ ،‬چشم‬

‫‪optician‬‬ ‫عينک ساز ‪ ،‬عينک فروش ‪ ،‬دوربين ساز ‪ ،‬دوربين فروش‬

‫‪262‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪optics‬‬ ‫نورشناخت ‪ ،‬اپتيک ‪ ،‬نورشناسى ‪ ،‬علم روشنايى ‪ ،‬علم بينايى ‪ ،‬فيزيک نور‬

‫‪optimism‬‬ ‫فلسفه خوش بينى ‪ ،‬نيک بينى‬

‫‪optimist‬‬ ‫خوش بين‬

‫‪optimum‬‬ ‫مناسب ‪ ،‬حد مطلوب ‪ ،‬بهينه ‪ ،‬مقدار مطلوب ‪ ،‬حالت مطلوب ‪ ،‬درجه الزم‬

‫‪option‬‬ ‫خيارات (در جمع) ‪ ،‬حق انتخاب ‪ ،‬اختيار خريد يا فروش ‪ ،‬گزينه ‪ ،‬انتخاب ‪ ،‬خصيصه‬
‫اختيارى ‪ ،‬ازادى ‪ ،‬اظهار ميل‬
‫‪optional‬‬ ‫اختيارى ‪ ،‬انتخابى‬

‫‪optometrist‬‬ ‫عينک ساز‬

‫‪optometry‬‬ ‫ديد سنجى ‪ ،‬تعيين ميزان ديد چشم ‪ ،‬عينک سازى ‪ ،‬عينک فروشى‬

‫‪opulence‬‬ ‫توانگرى ‪ ،‬دولتمندى ‪ ،‬وفور ‪ ،‬سرشار‬

‫‪opulent‬‬ ‫وافر‬

‫‪opus‬‬ ‫اثر ‪ ،‬کار ‪ ،‬نوشته ‪ ،‬قطعه موسيقى‬

‫‪oracular‬‬ ‫سروشى ‪ ،‬وابسته به غيبگويى ‪ ،‬الهامى ‪ ،‬وابسته به وحى‬

‫‪oral‬‬ ‫زبانى ‪ ،‬شفاهى ‪ ،‬دهانى ‪ ،‬از راه دهان‬

‫‪orate‬‬ ‫سخنرانى کردن ‪ ،‬نطق کردن ‪ ،‬خواندن‬

‫‪oration‬‬ ‫نطق ‪ ،‬سخنرانى ‪ ،‬فصاحت و بالغت ‪ ،‬خطابه‬

‫‪orator‬‬ ‫سخن پرداز ‪ ،‬سخنران ‪ ،‬ناطق ‪ ،‬خطيب ‪ ،‬مستدعى‬

‫‪oratorio‬‬ ‫قطعه موسيقى و اواز همراه با گفتار‬

‫‪oratory‬‬ ‫نمازخانه ‪ ،‬شيوه سخنرانى ‪ ،‬فن خطابه ‪ ،‬سخن پردازى‬

‫‪ordain‬‬ ‫ترتيب دادن ‪ ،‬مقدر کردن ‪ ،‬وضع کردن ‪ ،‬امر کردن ‪ ،‬فرمان دادن‬

‫‪ordeal‬‬ ‫امتحان سخت براى اثبات بيگناهاى ‪ ،‬کار شاق‬

‫‪ordinal‬‬ ‫ترتيبي‪ ،‬وصفي‪ ،‬عدد وصفي يا ترتيبي‬

‫‪ordinance‬‬ ‫فرمان ‪ ،‬امر ‪ ،‬حکم ‪ ،‬مشيت ‪ ،‬تقدير ‪ ،‬ايين‬

‫‪ordinate‬‬ ‫عرض (محور مختصات) ‪ ،‬رست ‪ ،‬عرض (در صفحه مختصات) ‪ ،‬عرض (نقطه) ‪ ،‬عرض‬
‫‪ ،‬بعد قائم‬
‫‪ordination‬‬ ‫انتصاب ‪ ،‬برگمارى ‪ ،‬دسته بندى ‪ ،‬سنخيت‬

‫‪263‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪ordnance‬‬ ‫رسته اردنانس ‪ ،‬اردنانس ‪ ،‬مربوط به اسلحه و مهمات ‪( ،‬علوم نظامى) توپ ‪ ،‬توپخانه ‪،‬‬
‫مهمات ‪ ،‬ساز وبرگ‬
‫‪organ‬‬ ‫ارگ ‪ ،‬ارغنون ‪ ،‬عضو ‪ ،‬اندام ‪ ،‬الت ‪ ،‬وسيله ‪ ،‬ارگان‬

‫‪orgies‬‬ ‫مجلس عيش‬

‫‪orgy‬‬ ‫روم و يونان قديم) مجالس عياشى و ميگسارى بافتخار خدايان ‪ ،‬ميگسارى عياشى‬

‫‪orient‬‬ ‫توجيه کردن ‪ ،‬روانه کردن ‪ ،‬تطبيق دادن ‪ ،‬توجيه دستگاههاى مغناطيسى ‪،‬‬
‫کشورهاى خاورى ‪ ،‬درخشندگى بسيار ‪ ،‬مشرق زمين ‪ ،‬شرق ‪ ،‬بطرف خاور رفتن ‪،‬‬
‫جهت يابى کردن ‪ ،‬بجهت معينى راهنمايى کردن ‪ ،‬ميزان کردن‬
‫‪orientation‬‬ ‫تمايل ‪ ،‬جهتگيرى ‪ ،‬جهات يابى ‪ ،‬توجيه کردن ‪ ،‬روانه کردن ‪ ،‬جهت گيرى ‪ ،‬اشنايى ‪،‬‬
‫راهنمايى ‪ ،‬گرايش ‪ ،‬جهت يابى‬
‫‪orifice‬‬ ‫دهانه تنگ ‪ ،‬روزنه (در کالبدشناسى) ‪ ،‬روزنه ‪ ،‬سوراخ‬

‫‪origin‬‬ ‫منبع ‪ ،‬اساس ‪ ،‬نژاد ‪ ،‬مايه ‪ ،‬مبداء ‪ ،‬منشاء ‪ ،‬نقطه شروع ‪ ،‬خاستگاه ‪ ،‬اصل ‪ ،‬بنياد ‪،‬‬
‫منشا ‪ ،‬مبدا ‪ ،‬سرچشمه ‪ ،‬علت‬
‫‪original‬‬ ‫نسخه اصلى ‪ ،‬اغازين ‪ ،‬اصيل ‪ ،‬اصلى ‪ ،‬اصل ‪ ،‬مبتکر ‪ ،‬ابتکارى ‪ ،‬بکر ‪ ،‬بديع ‪ ،‬منبع ‪،‬‬
‫سرچشمه‬
‫‪originate‬‬ ‫سرچشمه گرفتن ‪ ،‬موجب شدن ‪ ،‬ناشى شدن ‪ ،‬اغاز شدن يا کردن‬

‫‪ornate‬‬ ‫بيش ازحد اراسته ‪ ،‬مزين ‪ ،‬مصنوع ‪ ،‬پر اب و تاب‬

‫‪ornithologist‬‬ ‫پرنده شناس‬

‫‪ornithology‬‬ ‫مبحث پرنده شناسى‬

‫‪orthodox‬‬ ‫درست ايين ‪ ،‬رسمى ‪ ،‬فريور ‪ ،‬داراى عقيده درست ‪ ،‬مطابق عقايد کليساى مسيح ‪،‬‬
‫مطابق مرسوم ‪ ،‬پيرو کليساى ارتدکس‬
‫‪orthodoxy‬‬ ‫فريورى ‪ ،‬راست دينى ‪ ،‬ارتدکسى‬

‫‪orthogonal‬‬ ‫راست گوشه ‪ ،‬قائم ‪ ،‬متعامد‬

‫‪orthography‬‬ ‫درست نويسى ‪ ،‬امال صحيح‬

‫‪orthopedic‬‬ ‫وابسته به استخوانپزشکى‬

‫‪orthopedics‬‬ ‫جراحى استخوان ‪( )orthopaedics( ،‬پزشکى) شکسته بندى ‪ ،‬اصالح و ترميم‬


‫عيوب استخوانى ‪ ،‬استخوانپزشکى‬
‫‪orthopedist‬‬ ‫استخوانپزشک‬

‫‪oscillate‬‬ ‫نوسان کردن ‪ ،‬تاب خوردن ‪ ،‬از اين سو به آن سو افتادن ‪ ،‬مردد بودن‬

‫‪264‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪oscillation‬‬ ‫لرزه ‪ ،‬جنبش ‪ ،‬نوسان سازى ‪ ،‬تفکيک امواج ‪ ،‬نوسان‬

‫‪osculate‬‬ ‫بوسيدن ‪ ،‬تماس نزديک حاصل کردن ‪ ،‬برخورد کردن ‪ ،‬صفات مشترک داشتن‬

‫‪Oslo‬‬ ‫اسلو‬

‫‪osseous‬‬ ‫استخوانى‬

‫‪ossify‬‬ ‫استخوانى شدن ‪ ،‬استخوانى کردن ‪ ،‬سخت کردن‬

‫‪ostensible‬‬ ‫شريک اسمى ‪ ،‬شريک ظاهرى ‪ ،‬نمايان ‪ ،‬ظاهر ‪ ،‬قابل نمايش ‪ ،‬صورى‬

‫‪ostentation‬‬ ‫خود نمايى ‪ ،‬خود فروشى ‪ ،‬تظاهر ‪ ،‬نمايش‬

‫‪ostentatious‬‬ ‫متظاهر ‪ ،‬خودنما ‪ ،‬خودفروش‬

‫‪ostracism‬‬ ‫محروم کردن از حقوق اجتماعى ‪ ،‬نفى بلد ‪ ،‬محروميت از حقوق اجتماعى و وجهه‬
‫ملى ‪ ،‬طرد‬
‫‪ostracize‬‬ ‫از حقوق اجتماعى محروم کردن ‪ ،‬با اراء عمومى تبعيد کردن ‪ ،‬از حقوق اجتماعى و‬
‫سياسى محروم کردن ‪ ،‬از وجهه عمومى انداختن‬
‫‪Ottawa‬‬ ‫اتاوا‬

‫‪Ouagadougou‬‬ ‫اوآگادوگو‬

‫‪ought‬‬ ‫بايست ‪ ،‬بايستى ‪ ،‬بايد و شايد‬

‫‪oust‬‬ ‫برکنار کردن ‪ ،‬دورکردن ‪ ،‬اخراج کردن‬

‫‪out-and-out‬‬ ‫درست ‪ ،‬تمام ‪ ،‬انجام شده ‪ ،‬کامل سرتاسر‬

‫‪outbreak‬‬ ‫فاجعه ‪ ،‬حادثه ‪ ،‬وقوع ‪ ،‬بروز ‪ ،‬درگير ‪ ،‬ظهور ‪ ،‬شيوع ‪ ،‬طغيان‬

‫‪outburst‬‬ ‫طغيان ‪ ،‬ظهور ‪ ،‬فوران ‪ ،‬انفجار ‪ ،‬غضب‬

‫‪outcast‬‬ ‫مطرود ‪ ،‬رانده ‪ ،‬دربدر ‪ ،‬منفور‬

‫‪outcry‬‬ ‫فرياد ‪ ،‬غريو ‪ ،‬حراج ‪ ،‬مزايده ‪ ،‬بيداد‬

‫‪outdo‬‬ ‫بهتر از ديگرى انجام دادن ‪ ،‬شکست دادن‬

‫‪outgrow‬‬ ‫بزرگ تر شدن از ‪ ،‬زودتر روييدن از‬

‫‪outlandish‬‬ ‫بيگانه وار ‪ ،‬عجيب و غريب‬

‫‪outlast‬‬ ‫بيشتر طول کشيدن از ‪ ،‬بيشتر زنده بودن از‬

‫‪outlaw‬‬ ‫متمرد ‪ ،‬قانون شکن ‪ ،‬چموش ‪ ،‬ياغى شمردن ‪ ،‬غيرقانونى اعالم کردن ‪ ،‬ممنوع‬
‫ساختن‬

‫‪265‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪outlive‬‬ ‫بيشتر دوام اوردن ‪ ،‬بيشتر زنده بودن از ‪ ،‬بيشترعمر کردن از‬

‫‪outmoded‬‬ ‫منسوخ‬

‫‪outpost‬‬ ‫پاسگاه دور افتاده ‪ ،‬پايگاه مرزى‬

‫‪outrage‬‬ ‫تخطى ‪ ،‬غضب ‪ ،‬هتک حرمت ‪ ،‬از جا در رفتن ‪ ،‬سخت عصبانى شدن ‪ ،‬بى حرمت‬
‫ساختن ‪ ،‬بى عدالتى کردن‬
‫‪outrageous‬‬ ‫ظالمانه ‪ ،‬عصبانى کننده ‪ ،‬بيداد گرانه‬

‫‪outreach‬‬ ‫باالى سر ‪ ،‬باال ‪ ،‬فرارسيدن از ‪ ،‬توسعه يافتن ‪ ،‬توسعه ‪ ،‬برترى يافتن‬

‫‪outride‬‬ ‫در سوارى پيش افتادن از ‪ ،‬در برابر طوفان ايستادگى کردن ‪ ،‬در مسابقه چيره شدن‬

‫‪outrigger‬‬ ‫پايه ‪ ،‬پاروگير ‪ ،‬بست ‪ ،‬تير دگل قايق ‪ ،‬دم طياره‬

‫‪outright‬‬ ‫يک جا ‪ ،‬جمله ‪ ،‬اشکارا ‪ ،‬کامال ‪ ،‬بيدرنگ‬

‫‪outskirt‬‬ ‫دور از مرکز ‪ ،‬حاشيه ‪ ،‬مرز ‪ ،‬حوالى ‪ ،‬حومه‬

‫‪outskirts‬‬ ‫حول و حوش ‪ ،‬حومه‬

‫‪outspoken‬‬ ‫پرحرف ‪ ،‬رک و راست ‪ ،‬رک‬

‫‪outstretch‬‬ ‫استراحت کردن ‪ ،‬توسعه دادن ‪ ،‬بسط‬

‫‪outstrip‬‬ ‫پيش افتادن از ‪ ،‬عقب گذاشتن ‪ ،‬پيشى جستن از‬

‫‪outweigh‬‬ ‫سنگين تر بودن از ‪ ،‬مهمتربودن از‬

‫‪outwit‬‬ ‫زرنگ تر بودن از ‪ ،‬گول زدن‬

‫‪ovation‬‬ ‫ستايش و استقبال ‪ ،‬شادى و سرور عمومى ‪ ،‬تحسين حضار‬

‫‪overbearing‬‬ ‫مغرور ‪ ،‬از خود راضى ‪ ،‬منکوب گر ‪ ،‬طاقت فرسا ‪ ،‬غالب ‪ ،‬قاطع‬

‫‪overdo‬‬ ‫بيش از حد انجام دادن ‪ ،‬بحد افراط رساندن‬

‫‪overdose‬‬ ‫داروى بيش از حد لزوم ‪ ،‬دواى زياد خوردن‬

‫‪overeat‬‬ ‫پرخوردن‬

‫‪overhang‬‬ ‫کالهک (کوهنوردى) ‪ ،‬طره ‪ ،‬پيشامدگى ‪ ،‬رواويز ‪ ،‬اويزان کردن يا شدن ‪ ،‬برامدگى ‪،‬‬
‫تاق نما ‪ ،‬اويزان بودن ‪ ،‬تهديد کردن ‪ ،‬مشرف بودن‬
‫‪overleap‬‬ ‫جستن از‪ ،‬جستن از روي‪ ،‬ناديده گذشتن از‬

‫‪overlord‬‬ ‫خداوندگار ‪ ،‬ارباب ‪ ،‬سرور ‪ ،‬مافوق‬

‫‪266‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪overpass‬‬ ‫روگذر ‪ ،‬گذرگاه فوقانى ‪ ،‬گذشتن از ‪ ،‬تجاوز کردن از ‪ ،‬پل هوايى‬

‫‪overpay‬‬ ‫بيش از حق مزد دادن ‪ ،‬بيشتر ارزيدن‬

‫‪overpower‬‬ ‫استيال يافتن بر ‪ ،‬فتح و غلبه کردن‬

‫‪overproduction‬‬ ‫توليد بيش از حد ‪ ،‬اضافه توليد ‪ ،‬توليد اضافى يا بيش از حد ‪ ،‬بس فراورى‬

‫‪overreach‬‬ ‫پا از حد خود فراتر نهادن ‪ ،‬بيش از حد گستردن‬

‫‪overrun‬‬ ‫پوشاندن ‪ ،‬انبوه شدن ‪ ،‬تاخت و تاز کردن ‪ ،‬تاراج کردن ‪ ،‬سرتاسر محلى را فراگرفتن ‪،‬‬
‫تجاوز ‪ ،‬تجاسر ‪ ،‬اب لبريز شده‬
‫‪oversee‬‬ ‫سرکشى کردن به ‪ ،‬مباشرت کردن بر ‪ ،‬سرپرستى کردن‬

‫‪overseer‬‬ ‫سرکار ‪ ،‬مباشر ‪ ،‬ناظر ‪ ،‬سرپرست‬

‫‪overshadow‬‬ ‫تاريک کردن ‪ ،‬مسلط شدن بر ‪ ،‬تحت الشعاع قرار دادن ‪ ،‬سايه افکندن بر‬

‫‪overt‬‬ ‫اشکارا ‪ ،‬علنى ‪ ،‬فاش ‪ ،‬اشکار ‪ ،‬معلوم ‪ ،‬واضح ‪ ،‬نپوشيده ‪ ،‬عمومى‬

‫‪overthrow‬‬ ‫بر انداختن ‪ ،‬بهم زدن ‪ ،‬سرنگون کردن ‪ ،‬منقرض کردن ‪ ،‬مضمحل کردن ‪ ،‬موقوف‬
‫کردن ‪ ،‬انقراض‬
‫‪overtone‬‬ ‫صداى فرعى ‪ ،‬قوى ‪ ،‬شديدالحن ‪ ،‬مفهوم فرعى‬

‫‪overture‬‬ ‫مقدمه ‪ ،‬پيش درامد ‪ ،‬سوراخ ‪ ،‬شکاف ‪ ،‬اغاز عمل ‪ ،‬افشا ‪ ،‬کشف ‪ ،‬مطرح کردن ‪،‬‬
‫باپيش در امداغاز کردن‬
‫‪overweening‬‬ ‫بسيار مغرور‬

‫‪overweight‬‬ ‫چاق ‪ ،‬سنگينى زياد ‪ ،‬وزن زيادى ‪ ،‬سنگينى کردن ‪ ،‬چاقى‬

‫‪overwrought‬‬ ‫پر کار ‪ ،‬کار برده ‪ ،‬تهيه شده از روى مهارت ‪ ،‬عصبى‬

‫‪ovoid‬‬ ‫جسم تخم مرغى ‪ ،‬تخم مرغى شکل‬

‫‪oxygenated‬‬ ‫اکسيژن زدن‪ ،‬اکسيژن اميختن‬

‫‪p‬‬ ‫توان ‪ ،‬صفحه اند ‪ ،‬شانزدهمين حرف الفباى زبان انگليسى‬

‫‪pachyderm‬‬ ‫جانور پوست کلفت(مثل کرگدن)‬

‫‪pacific‬‬ ‫مسالمت اميز ‪ ،‬ارام ‪ ،‬صلح جو ‪( ،‬باحرف بزرگ)اقيانوس ساکن‬

‫‪pacificist‬‬ ‫صلح جو ‪ ،‬ارامش طلب‬

‫‪pacifist‬‬ ‫صلح جو ‪ ،‬ارامش طلب‬

‫‪pacify‬‬ ‫به صلح وادار کردن ‪ ،‬ارام کردن ‪ ،‬فرونشاندن ‪ ،‬تسکين دادن‬

‫‪267‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪packet‬‬ ‫بسته کوچک ‪ ،‬قوطى (سيگار و غيره) ‪ ،‬بسته بندى کردن‬

‫‪pact‬‬ ‫حلف ‪ ،‬قرارداد ‪ ،‬نوع خاصى از ارتباطات سياسى است که در آن تعدادى از دول به‬
‫طور مشترک ‪ ،‬عهد ‪ ،‬ميثاق ‪ ،‬معاهده ‪ ،‬پيمان بستن‬
‫‪paean‬‬ ‫پيروزي نامه‪ ،‬رجز‪ ،‬پيروزي نامه نوشتن‬

‫‪pagan‬‬ ‫کافر ‪ ،‬مشرک ‪ ،‬بت پرست ‪ ،‬غير مسيحى‬

‫‪pageant‬‬ ‫صفحه نمايش ‪ ،‬نمايش مجلل وتاريخى ‪ ،‬مراسم مجلل ‪ ،‬رژه‬

‫‪painstaking‬‬ ‫رنجبر ‪ ،‬زحمت کش ‪ ،‬ساعى ‪ ،‬رنج برنده‬

‫‪Pakistan‬‬ ‫پاکستان‬

‫‪Pakistani‬‬ ‫پاکستاني‬

‫‪palatable‬‬ ‫مطبوع به ذائقه ‪ ،‬خوش طعم ‪ ،‬لذيذ ‪ ،‬دلپذير‬

‫‪palate‬‬ ‫سق ‪ ،‬سقف دهان ‪ ،‬کام ‪ ،‬ذائقه ‪ ،‬طعم ‪ ،‬چشيدن‬

‫‪palatial‬‬ ‫کاخى ‪ ،‬مجلل‬

‫‪Palau‬‬ ‫پاالئو‬

‫‪paleontology‬‬ ‫مبحث زيست شناسى دوران قديم ‪ ،‬ديرين شناسى‬

‫‪Palestine‬‬ ‫فلستين‬

‫‪Palestinian‬‬ ‫فلستيني‬

‫‪Palestinian‬‬ ‫سرزمين هاي فلسطيني‬


‫‪territories‬‬
‫‪palette‬‬ ‫مجموعه اى از رنگهاى قابل دسترس در يک سيستم گرافيکى کامپيوتر ‪ ،‬لوحه‬
‫سوراخ دار بيضى يا مستطيل مخصوص رنگ اميزى نقاشى ‪ ،‬جعبه رنگ نقاشى‬
‫‪palimpsest‬‬ ‫نسخه خطى يا دست نوشته اى که نوشته ء روى آن پاک شده و دوباره رويش نوشته‬
‫باشند‬
‫‪palindrome‬‬ ‫از دو سر ‪ ،‬يکى ‪ ،‬متقارن‬

‫‪palinode‬‬ ‫قطعه شعر يا سرودى که مطلب شعر يا سرود قبلى را انکار کند ‪ ،‬صنعت انکار‬

‫‪palisade‬‬ ‫صخره ء مشرف بر رودخانه ‪ ،‬محجر ‪ ،‬با پرچين احاطه کردن‬

‫‪pall‬‬ ‫پارچه ضخيم روى تابوت يا قبر ‪ ،‬تابوت محتوى مرده ‪ ،‬حائل ‪ ،‬با پرده يا روپوش‬
‫پوشاندن ‪ ،‬بيزارشدن ‪ ،‬بيذوق شدن ‪ ،‬ضعيف شدن ‪ ،‬ضعيف کردن‬

‫‪268‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪pallet‬‬ ‫پالت ‪ ،‬چرخ دستى حمل بار ‪ ،‬مقر حمل مهمات سکوى حمل بار ‪ ،‬ماله‬
‫چوبي(معمارى وغيره) ‪ ،‬ماله مخصوص کوزه گران ‪ ،‬ماله ء صافکارى ‪ ،‬تخته پهن ‪،‬‬
‫تشک کاهى‬
‫‪palliate‬‬ ‫تسکين دادن ‪ ،‬موقتا ارام کردن‬

‫‪palliative‬‬ ‫ارام ده ‪ ،‬دارويى که موقتاناخوشى اى راسبک سازد ‪ ،‬مسکن موقتى‬

‫‪pallid‬‬ ‫رنگ رفته ‪ ،‬کم رنگ ‪ ،‬رنگ پريده ‪ ،‬محو‬

‫‪pallor‬‬ ‫کمرنگى ‪ ،‬زرد رنگى‬

‫‪palm‬‬ ‫درخت خرما ‪ ،‬نشان ارشديت و برترى ‪ ،‬برگ خرما ‪ ،‬نخل خرما ‪ ،‬نشانه پيروزى ‪،‬‬
‫کاميابى ‪ ،‬کف دست انسان ‪ ،‬کف پاى پستانداران ‪ ،‬کف هرچيزى ‪ ،‬پهنه ‪ ،‬وجب ‪ ،‬با‬
‫کف دست لمس کردن ‪ ،‬کش رفتن ‪ ،‬رشوه دادن‬
‫‪palpable‬‬ ‫پرماس پذير ‪ ،‬پرماسيدنى ‪ ،‬حس کردنى ‪ ،‬قابل لمس ‪ ،‬اشکار ‪ ،‬واضح‬

‫‪palpitate‬‬ ‫تپيدن ‪ ،‬تپش کردن ‪ ،‬تند زدن(نبض) ‪ ،‬لرزيدن‬

‫‪palsy‬‬ ‫زمين گيرى ‪ ،‬فلج کردن‬

‫‪paltry‬‬ ‫اشغال ‪ ،‬چيز اشغال و نا چيز ‪ ،‬جزئى‬

‫‪paludal‬‬ ‫مردابى ‪ ،‬باتالقى‬

‫‪paly‬‬ ‫پريده رنگ‬

‫‪pamphlet‬‬ ‫نشريه اموزش و فنى ‪ ،‬جزوه ‪ ،‬رساله چاپى‬

‫‪pamphleteer‬‬ ‫رساله نويس ‪ ،‬جزوه نويس ‪ ،‬رساله نويسى کردن‬

‫‪pan‬‬ ‫الوک خاکشويى ‪ ،‬ماهى تابه ‪ ،‬روغن داغ کن ‪ ،‬تغار ‪ ،‬کفه ترازو ‪ ،‬کفه ‪ ،‬جمجمه ‪،‬‬
‫گودال اب ‪( ،‬افسانه يونان) خداى مزرعه وجنگل وجانوران وشبانان ‪ ،‬استخراج کردن ‪،‬‬
‫سرخ کردن ‪ ،‬ببادانتقاد گرفتن ‪ ،‬بهم پيوستن ‪ ،‬متصل کردن ‪ ،‬بهم جور کردن ‪ ،‬قاب ‪،‬‬
‫پيشوندى بمعنى همه و سرتاسر‬
‫‪panacea‬‬ ‫اکسير ‪ ،‬نوشدارو ‪ ،‬عالج عام ‪ ،‬اسقولوفندريون‬

‫‪panache‬‬ ‫پر کاله ‪ ،‬پرخود ‪ ،‬تل ‪ ،‬خودفروشى ‪ ،‬خودنمايى ‪ ،‬جلوه‬

‫‪Panama‬‬ ‫پاناما‬

‫‪Panama City‬‬ ‫شهر پاناما‬

‫‪Panamanian‬‬ ‫پانامايي‬

‫‪pan-american‬‬ ‫وابسته بعموم امريکايى ياهر دوى امريکاها‬

‫‪269‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪pancreas‬‬ ‫لوزالمعده ‪ ،‬خوش گوشت‬

‫‪pandemic‬‬ ‫همه جا گير ‪ ،‬ناخوشى همه گير ‪ ،‬جانگير‬

‫‪pandemonium‬‬ ‫مرکز دوزخ ‪ ،‬کاخ شيطان ‪ ،‬دوزخ ‪ ،‬غوغا‬

‫‪pander‬‬ ‫جاکش ‪ ،‬واسطه کار بد ‪ ،‬جاکشى کردن‬

‫‪panderer‬‬ ‫جاکش ‪ ،‬واسطه کار بد ‪ ،‬جاکشى کردن‬

‫‪panegyric‬‬ ‫ستايش اميز ‪ ،‬مديحه ‪ ،‬ستايش‬

‫‪panel‬‬ ‫تخته کوبيدن ‪ ،‬صورت اساسى افراد واجد شرايط براى عضويت هيات منصفه ‪ ،‬پانل ‪،‬‬
‫ورقه ‪ ،‬تابلوى برق ‪ ،‬قاب تخته اى ‪ ،‬قاب تزئينى ‪ ،‬پرده شبکه مخابرات ‪ ،‬پرده مخابرات‬
‫‪ ،‬صفحه تقسيم برق ‪ ،‬صفحه کليد ‪ ،‬صفحه نمودار جعبه سويچها ‪ ،‬تابلو ‪ ،‬صفحه ‪،‬‬
‫هيئت تشک ‪ ،‬پاالن ‪ ،‬قاب سقف ‪ ،‬قاب عکس ‪ ،‬نقاشى بروى تخته ‪ ،‬نقوش حاشيه‬
‫دارکتاب ‪( ،‬مجازى) اعضاى هيئت منصفه ‪ ،‬فهرست هيئت ياعده اى که براى انجام‬
‫خدمتى اماده اند ‪ ،‬هيئت ‪ ،‬قطعه مستطيلى شکل ‪ ،‬قسمت جلوى پيشخوان اتومبيل‬
‫و هواپيماوغيره ‪ ،‬قاب گذاردن ‪ ،‬حاشيه زدن به‬
‫‪panic‬‬ ‫اضطراب و ترس ناگهانى ‪ ،‬دهشت ‪ ،‬وحشت زده کردن ‪ ،‬در بيم و هراس انداختن‬

‫‪panoply‬‬ ‫زره کامل ‪ ،‬سالح کامل ‪ ،‬کامال مجهز ‪ ،‬تجهيزات و ارايش کامل‬

‫‪panorama‬‬ ‫منظره ‪ ،‬جهان نما ‪ ،‬تمام نما ‪ ،‬تصوير دورنما ‪ ،‬مناظر مختلفى که پى در پى پشت‬
‫شهرفرنگ يا دوربين از نظر بگذرد ‪ ،‬چشم انداز‬
‫‪panoramic‬‬ ‫وسيع ‪ ،‬چشم اندازدار‬

‫‪pantheism‬‬ ‫فرضيه اى که خدا را مرکب از کليه نيروها و پديده هاى طبيعى ميداند ‪ ،‬همه خدايى‬
‫‪ ،‬وحدت وجود‬
‫‪pantheon‬‬ ‫معبد تمام خدايان و اديان مختلف ‪ ،‬زيارتگاه‬

‫‪pantomime‬‬ ‫نمايش صامت مخصوصا با ماسک ‪ ،‬تقليد در اوردن‬

‫‪pantoscope‬‬ ‫دوربين عکاسى که عدسى گردنده دارد واز دور نماى مسلسل عکس برميدارد‬

‫‪papacy‬‬ ‫مقام پاپى ‪ ،‬سمت پاپى ‪ ،‬قلمرو پاپ‬

‫‪Papua New Guinea‬‬ ‫گينه نو‬

‫‪Papua New‬‬ ‫اهل گينه نو‬


‫‪Guinean or‬‬
‫‪Guinean‬‬
‫‪papyrus‬‬ ‫بردى ‪ ،‬پاپيروس ‪ ،‬درخت کاغذ‬

‫‪270‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪parable‬‬ ‫مثال ‪ ،‬مثل ‪ ،‬تمثيل ‪ ،‬قياس ‪ ،‬نمونه ‪ ،‬داستان اخالقى‬

‫‪paradigm‬‬ ‫ايه کتاب مقدس که مثالى را متضمن است ‪ ،‬نمونه‬

‫‪paradox‬‬ ‫تناقض ‪ ،‬ضديت ‪ ،‬قياس ضد و نقيض ‪ ،‬بيان مغاير ‪ ،‬اضداد ‪ ،‬مهمل نما‬

‫‪paragon‬‬ ‫معيار ‪ ،‬مقياس رفعت و خوبى ‪ ،‬نمونه کامل ‪ ،‬رقابت کردن ‪ ،‬بعنوان نمونه بکار بردن ‪،‬‬
‫برترى يافتن‬
‫‪Paraguay‬‬ ‫پاراگوئه‬

‫‪Paraguayan‬‬ ‫پاراگوئه اي‬

‫‪parallel‬‬ ‫همسو ‪ ،‬نظير ‪ ،‬مطابق بودن با ‪ ،‬برابر بودن ‪ ،‬مانند کردن تشبيه کردن ‪ ،‬انشعاب ‪،‬‬
‫همگام ‪ ،‬متوازى ‪( ،‬مجازى) برابر ‪ ،‬خط موازى ‪ ،‬موازى کردن ‪ ،‬برابر کردن ‪ ،‬همزمان‬
‫‪parallelism‬‬ ‫موازت ‪ ،‬همانندى ‪ ،‬موازات ‪ ،‬برابرى ‪ ،‬همسانى ‪ ،‬مشابهت ‪ ،‬ترادف عبارات ‪ ،‬اشتراک‬
‫وجه ‪ ،‬تقارن‬
‫‪paralysis‬‬ ‫فلج ‪ ،‬رعشه ‪ ،‬سکته ناقص ‪ ،‬از کار افتادگى ‪ ،‬وقفه ‪ ،‬بيحالى ‪ ،‬رخوت ‪ ،‬عجز‬

‫‪paralyze‬‬ ‫فلج کردن ‪ ،‬از کار انداختن ‪ ،‬بيحس کردن‬

‫‪Paramaribo‬‬ ‫پاراماريبو‬

‫‪parameter‬‬ ‫ويژگى بنيادى قابل تعريف ‪ ،‬مقدار ثابت ‪ ،‬اماره جامعه ‪ ،‬نسبت ميان تقاطع دو سطح ‪،‬‬
‫مقدار معلوم و مشخص ‪ ،‬پارامتر ‪ ،‬مقدارى از يک مدار‬
‫‪paramount‬‬ ‫فائق ‪ ،‬حاکم عاليمقام ‪ ،‬بزرگتر ‪ ،‬برترين‬

‫‪paramour‬‬ ‫يار ‪ ،‬فاسق ‪ ،‬رفيقه ‪ ،‬عاشق ‪ ،‬معشوقه ‪ ،‬مول ‪ ،‬موله‬

‫‪paranoia‬‬ ‫پزشکى) جن ون ايجاد سوء ذن شديد و هذيان گويى و فقدان بصيرت ‪ ،‬پارانويا‬

‫‪parapet‬‬ ‫طوقه چاه ‪ ،‬جنپناه ‪ ،‬دست انداز ‪ ،‬حفاظ سنگر ‪ ،‬جان پناه ‪ ،‬سنگر ‪ ،‬سپر ‪ ،‬محجر ‪،‬‬
‫ديواره ‪ ،‬نرده‬
‫‪paraphernalia‬‬ ‫اموال شخصى زن ‪ ،‬اثاث البيت ‪ ،‬اثاث ‪ ،‬اسباب ‪ ،‬لوازم ‪ ،‬متعلقات ‪ ،‬ضمائم ‪ ،‬لفافه‬

‫‪paraphrase‬‬ ‫بازى با الفاظ ‪ ،‬تاويل ‪ ،‬ربط ‪ ،‬ترجمه ازاد ‪ ،‬توضيح ‪ ،‬نقل بيان ‪ ،‬ترجمه و تفسير کردن‬

‫‪parasite‬‬ ‫انگل ‪ ،‬طفيلى ‪ ،‬صداى مزاحم ‪ ،‬پارازيت‬

‫‪parch‬‬ ‫برشته کردن ‪ ،‬بريان کردن ‪ ،‬نيم سوز کردن ‪ ،‬خشک شدن (باحرارت) ‪ ،‬تفتيدن ‪،‬‬
‫افتاب سوخته کردن‬
‫‪parchment‬‬ ‫کاغذ پوست ‪ ،‬نسخه خطى روى پوست اهو‬

‫‪pare‬‬ ‫سرشاخه چيدن ‪ ،‬قسمت هاى زائد چيزى را چيدن ‪ ،‬تراشيدن ‪ ،‬چيدن ‪ ،‬کاستن ‪،‬‬
‫پوست کندن‬

‫‪271‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪parentage‬‬ ‫نسب‬

‫‪pariah‬‬ ‫منفور ‪ ،‬از طبقه پست در هندوستان‬

‫‪Paris‬‬ ‫فرانسوي‬

‫‪parish‬‬ ‫بخش يا ناحيه قلمرو کشيش کليسا ‪ ،‬بخش ‪ ،‬شهرستان ‪ ،‬قصبه ‪ ،‬اهل محله‬

‫‪parisian‬‬ ‫پاريسى‬

‫‪parity‬‬ ‫کفائت ‪ ،‬مساوات ‪ ،‬قياس ‪ ،‬يکسانى ‪ ،‬تعادل قوا ‪ ،‬همطرازى قوا ‪ ،‬توازن قواى نظامى ‪،‬‬
‫برابرى ‪ ،‬تساوى ‪ ،‬زوج بودن ‪ ،‬تعادل ‪ ،‬جفتى ‪ ،‬توازن ‪ ،‬زوجيت‬
‫‪parlance‬‬ ‫مکالمه ‪ ،‬مناظره ‪ ،‬گفتگو ‪ ،‬طرز سخن گفتن‬

‫‪parley‬‬ ‫گفتگوى دو نفرى ‪ ،‬مذاکره درباره صلح موقت ‪ ،‬مکالمه کردن ‪ ،‬مذاکره کردن‬

‫‪parliament‬‬ ‫مجلسين ‪ ،‬مجلس شورا ‪ ،‬پارلمان‬

‫‪parlor‬‬ ‫اطاق نشيمن ‪ ،‬اطاق پذيرايى‬

‫‪parlous‬‬ ‫خطرناک ‪ ،‬زيرک ‪ ،‬موذى ‪ ،‬خيلى مهيب ‪ ،‬بسيار‬

‫‪parochial‬‬ ‫بلوکى ‪ ،‬بخشى ‪ ،‬ناحيه اى ‪ ،‬محدود ‪ ،‬کوته نظر‬

‫‪parody‬‬ ‫استقبال شعرى ‪ ،‬نوشته يا شعرى که تقليد از سبک ديگرى باشد ‪ ،‬تقليد مسخره‬
‫اميزکردن‬
‫‪paronymous‬‬ ‫هم ريشه ‪ ،‬داراى وجه اشتقاق مشترک ‪ ،‬مشتق‬

‫‪paroxysm‬‬ ‫گهگيرى ‪ ،‬حمله ناگهانى مرض ‪ ،‬تشنج‬

‫‪parquet‬‬ ‫دادسرا و اعضا ان ‪ ،‬ا جر موزاييک ‪ ،‬اجرچوبى کف اطاق ‪ ،‬محل ارکسترنمايش ‪ ،‬پايين‬
‫صحنه ‪ ،‬باچوب فرش کردن‬
‫‪parricide‬‬ ‫پدر کشى ‪ ،‬مادر کشى ‪ ،‬قاتل والدين ‪ ،‬خائن به ميهن ‪ ،‬پدر کش‬

‫‪parry‬‬ ‫سد کردن ‪ ،‬دفاع مستقيم (شمشيربازى) ‪ ،‬حرکت دفاعى در جنگ با سرنيزه ‪ ،‬دفع‬
‫کردن حمله حريف ‪ ،‬دور کردن ‪ ،‬دفع حمله ‪ ،‬دورسازى ‪ ،‬طفره رفتن‬
‫‪parse‬‬ ‫اجزاء وترکيبات جمله را معين کردن ‪ ،‬جمله راتجزيه کردن ‪ ،‬تجزيه شدن‬

‫‪parsimonious‬‬ ‫صرفه جو‬

‫‪parsimony‬‬ ‫خست ‪ ،‬امساک ‪ ،‬صرفه جويى ‪ ،‬کم خرجى‬

‫‪partial‬‬ ‫غرض اميز ‪ ،‬غرض الود ‪ ،‬جزيى ‪ ،‬مختصر ‪ ،‬نيمه کامل ‪ ،‬نيمه کاره ‪ ،‬جانبدار ‪ ،‬مغرض ‪،‬‬
‫جزئى ‪ ،‬ناتمام ‪ ،‬بخشى ‪ ،‬قسمتى ‪ ،‬متمايل به ‪ ،‬عالقمند به ‪ ،‬پاره اى ‪ ،‬طرفدارانه ‪ ،‬غير‬
‫منصفانه‬

‫‪272‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪partiality‬‬ ‫حق کشى ‪ ،‬طرفدارى ‪ ،‬جانبدارى ‪ ،‬تعصب ‪ ،‬غرض‬

‫‪partible‬‬ ‫جدا کردنى ‪ ،‬قابل افراز ‪ ،‬بخش پذير‬

‫‪participant‬‬ ‫شرکت کننده ‪ ،‬شريک ‪ ،‬انباز ‪ ،‬سهيم ‪ ،‬همراه‬

‫‪participate‬‬ ‫سهيم شدن در ‪ ،‬شريک شدن ‪ ،‬شرکت کردن ‪ ،‬سهيم شدن ‪ ،‬دخالت کردن‬

‫‪partisan‬‬ ‫شمشير پهن و دسته بلند ‪ ،‬طرفدار ‪ ،‬حامي ‪ ،‬پيرو متعصب ‪ ،‬پارتيزان‬

‫‪partition‬‬ ‫ناحيه ‪ ،‬قسمت ‪ ،‬جدار ‪ ،‬ديوار تيغه ‪ ،‬تيغه ‪ ،‬ديواره ‪ ،‬وسيله يا اسباب تفکيک ‪ ،‬حد‬
‫فاصل ‪ ،‬اپارتمان ‪ ،‬تقسيم به بخش هاى جزء کردن ‪ ،‬تفکيک کردن ‪ ،‬جدا کردن ‪،‬‬
‫جزء بندى کردن ‪ ،‬افراز‬
‫‪passage‬‬ ‫معبر ‪ ،‬دريا کرايه ‪ ،‬تيمچه ‪ ،‬راه عبور ‪ ،‬داالن ‪ ،‬راه ‪ ،‬حق عبور ‪ ،‬پاساژ ‪ ،‬اجازه عبور ‪،‬‬
‫سپرى شدن ‪ ،‬انقضاء ‪ ،‬سفردريا ‪ ،‬راهرو ‪ ،‬گذرگاه ‪ ،‬تصويب ‪ ،‬قطعه ‪ ،‬نقل قول ‪ ،‬عبارت‬
‫منتخبه از يک کتاب ‪ ،‬رويداد ‪ ،‬کارکردن مزاج‬
‫'‪passe‬‬ ‫دوره زيبايى و عنفوان جوانى را گذرانده ‪ ،‬کهنه مسلک ‪ ،‬گذشته‬

‫‪passible‬‬ ‫دردکش ‪ ،‬حساس ‪ ،‬فساد پذير‬

‫‪passive‬‬ ‫کم اثرپذير ‪ ،‬مفعولى ‪ ،‬وقت کشى بدون اجراى فن (کشتى) ‪ ،‬پذيرا ‪ ،‬پدافند غير عامل‬
‫بى بهره ‪ ،‬مبارزه منفى ‪ ،‬نافعال ‪ ،‬انفعالى ‪ ،‬منفعل ‪ ،‬مفعول ‪ ،‬تاثر پذير ‪ ،‬تابع ‪ ،‬بيحال ‪،‬‬
‫دستخوش عامل خارجى ‪ ،‬غير فعال ‪ ،‬مطيع وتسليم ‪ ،‬کنش پذير‬
‫‪passport‬‬ ‫پاسپورت ‪ ،‬جواز سفر ‪ ،‬گذرنامه ‪ ،‬تذکره ‪ ،‬وسيله دخول ‪ ،‬کليد‬

‫‪pastiche‬‬ ‫تقليد ادبى يا صنعتى از اثار استادان فن‬

‫‪pastoral‬‬ ‫چوپانى ‪ ،‬شبانى ‪ ،‬شعر روستائى ‪ ،‬نمايش روستائى‬

‫‪patella‬‬ ‫استخوان کشکک ‪ ،‬کاسه زانو ‪ ،‬طشت کوچک‬

‫‪patella‬‬ ‫استخوان کشکک ‪ ،‬کاسه زانو ‪ ،‬طشت کوچک‬

‫‪patent‬‬ ‫گشوده ‪ ،‬باز ‪ ،‬داراى امتياز يا حق ثبت شده ‪ ،‬حق ثبت شده انحصارى براى استفاده از‬
‫اختراعى ‪ ،‬اختراع ثبت شده ‪ ،‬پروانه ‪ ،‬حق اختراع ‪ ،‬حق تثبيت اختراع ‪ ،‬اشکار ‪ ،‬داراى‬
‫حق امتياز ‪ ،‬امتيازى ‪ ،‬بوسيله حق امتياز محفوظ مانده ‪ ،‬داراى حق انحصارى ‪،‬‬
‫گشاده ‪ ،‬مفتوح ‪ ،‬ازاد ‪ ،‬محسوس ‪ ،‬حق ثبت اختراع ‪ ،‬امتياز نامه ‪ ،‬امتياز ياحق‬
‫انحصارى بکسى دادن ‪ ،‬اعطا کردن (امتياز)‬
‫‪paternal‬‬ ‫پدرانه ‪ ،‬داراى محبت پدرى ‪ ،‬از پدر‬

‫‪paternity‬‬ ‫صفات پدرى ‪ ،‬رفتار پدرانه ‪ ،‬اصليت ‪ ،‬اصل ‪ ،‬منشاء‬

‫‪pathetic‬‬ ‫داراى احساسات شديد ‪ ،‬رقت انگيز ‪ ،‬تاثراور ‪ ،‬موثر ‪ ،‬احساساتى ‪ ،‬حزن اور ‪ ،‬سوزناک‬

‫‪273‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪pathogen‬‬ ‫پزشکى) بيماريزا‬

‫‪pathogene‬‬ ‫پزشکى) بيماريزا‬

‫‪pathological‬‬ ‫اسيب شناختى‬

‫‪pathology‬‬ ‫پزشکى) اسيب شناسى ‪ ،‬پاتولوژى‬

‫‪pathos‬‬ ‫عامل وموجد ترحم وتاثر ‪ ،‬ترحم ‪ ،‬گيرندگى‬

‫‪patina‬‬ ‫زنگ مفرغ ‪ ،‬جرم سبز ‪ ،‬زنگار ‪ ،‬قاب‬

‫‪patine‬‬ ‫زنگ مفرغ ‪ ،‬جرم سبز ‪ ،‬زنگار ‪ ،‬قاب‬

‫‪patois‬‬ ‫لهجه واليتى وشهرستانى ‪ ،‬لهجه محلى ‪ ،‬لهجه عوام‬

‫‪patriarch‬‬ ‫پدرشاه ‪ ،‬رئيس خانواده ‪ ،‬ريش سفيد قوم ‪ ،‬ايلخانى ‪ ،‬شيخ ‪ ،‬بزرگ خاندان ‪ ،‬پدرساالر‬

‫‪patrician‬‬ ‫نجيب زاده ‪ ،‬اعيان زاده ‪ ،‬شريف ‪ ،‬اشرافى‬

‫‪patrimony‬‬ ‫ارث پدرى ‪ ،‬ثروت موروثى ‪ ،‬ميراث‬

‫‪patriotism‬‬ ‫ميهن پرستى‬

‫‪patron‬‬ ‫حافظ ‪ ،‬حامى ‪ ،‬نگهدار ‪ ،‬پشتيبان ‪ ،‬ولينعمت ‪ ،‬مشترى‬

‫‪patronize‬‬ ‫رئيس وار رفتار کردن ‪ ،‬تشويق کردن ‪ ،‬نگهدارى کردن ‪ ،‬مشترى شدن‬

‫‪patronymic‬‬ ‫مشتق از نام پدر ‪ ،‬پدرى ‪ ،‬نام خانوادگى ‪ ،‬پدر نامى‬

‫‪patter‬‬ ‫ذکر کردن ‪ ،‬بطور سريع وردخواندن ‪ ،‬تند تند حرف زدن ‪ ،‬لهجه محلى‬

‫‪paucity‬‬ ‫عدد کم ‪ ،‬معدود ‪ ،‬اندک ‪ ،‬قلت ‪ ،‬کمى ‪ ،‬کميابى ‪ ،‬ندرت‬

‫‪paultry‬‬ ‫اشغال ‪ ،‬چيز اشغال و نا چيز ‪ ،‬جزئى‬

‫‪pauper‬‬ ‫فقير ‪ ،‬مفلس ‪ ،‬گدا ‪ ،‬بى نوا ‪( ،‬حقوق) معسر يا عاجز از پرداخت‬

‫‪pauperism‬‬ ‫گدايى ‪ ،‬بينوايى ‪ ،‬اعانه بگيرى ‪ ،‬گروه گدايان‬

‫‪pavilion‬‬ ‫غرفه نمايشگاه ‪ ،‬عمارت کاله فرنگى ‪ ،‬چادر صحرايى ‪ ،‬درکاله خيمه زدن ‪ ،‬درکاله‬
‫فرنگى جا دادن‬
‫‪payee‬‬ ‫گيرنده وجه ‪ ،‬ذينفع ‪ ،‬پرداخت شونده ‪ ،‬گيرنده ‪ ،‬دريافت کننده وجه‬

‫‪peaceable‬‬ ‫اشتى پذير ‪ ،‬صلح دوست ‪ ،‬ارام‬

‫‪peaceful‬‬ ‫صلح جو ‪ ،‬امن ‪ ،‬مسالمت اميز ‪ ،‬ارام ‪ ،‬صلح اميز‬

‫‪peart‬‬ ‫گستاخ ‪ ،‬جسور ‪ ،‬سالم وبا روح‬

‫‪274‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪peccable‬‬ ‫جايزالخطا ‪ ،‬دستخوش خطا‬

‫‪peccadillo‬‬ ‫لغزش ‪ ،‬اشتباه کوچک‬

‫‪peccant‬‬ ‫گناهکار ‪ ،‬اشتباه کار ‪ ،‬غلط ‪ ،‬ناصحيح ‪ ،‬خطا ‪( ،‬پزشکى) ناخوش ‪ ،‬فاسد‬

‫‪pectoral‬‬ ‫سينه اى ‪ ،‬صدرى ‪ ،‬درونى ‪ ،‬باطنى‬

‫‪pectoral‬‬ ‫سينه اى ‪ ،‬صدرى ‪ ،‬درونى ‪ ،‬باطنى‬

‫‪peculate‬‬ ‫اختالس ‪ ،‬حيف وميل ‪ ،‬دزدى‬

‫‪pecuniary‬‬ ‫پولى ‪ ،‬نقدى ‪ ،‬مالى ‪ ،‬جريمه دار‬

‫‪pedagog‬‬ ‫اموزگار ‪ ،‬معلم ‪ ،‬اموزگار علم فروش‬

‫‪pedagogics‬‬ ‫فن اموزش وپرورش کودک ‪ ،‬للگى ‪ ،‬تربيت‬

‫‪pedagogue‬‬ ‫اموزگار ‪ ،‬معلم ‪ ،‬اموزگار علم فروش‬

‫‪pedagogy‬‬ ‫فن اموزش وپرورش کودک ‪ ،‬للگى ‪ ،‬تربيت‬

‫‪pedal‬‬ ‫در دوچرخه وچرخ خياطى وغيره) رکاب ‪ ،‬جاپايى ‪ ،‬پدال ‪ ،‬پايى ‪ ،‬وابسته به رکاب ‪،‬‬
‫پازدن ‪ ،‬رکاب زدن‬
‫‪pedant‬‬ ‫فضل فروش ‪ ،‬عالم نما ‪ ،‬کرم کتاب‬

‫‪pedantic‬‬ ‫وابسته به عالم نمايى وفضل فروشى‬

‫‪pedantry‬‬ ‫فضل فروشى‬

‫‪peddle‬‬ ‫دوره گردى کردن ‪ ،‬طوافى کردن‬

‫‪peddler‬‬ ‫دستفروش‬

‫‪pedestal‬‬ ‫پاسنگ ‪ ،‬سکوى تير (اصطالح توپخانه) ‪ ،‬پايه ستون ‪ ،‬پايه مجسمه ‪ ،‬شالوده ‪ ،‬محور ‪،‬‬
‫روى پايه قرار دادن ‪ ،‬بلند کردن ‪ ،‬ترفيع دادن‬
‫‪pedestrian‬‬ ‫وابسته به پياده روى ‪ ،‬مبتذل ‪ ،‬بيروح‬

‫‪pediatrician‬‬ ‫پزشک متخصص اطفال ‪ ،‬ويژه گر بيماريهاى کودکان‬

‫‪pediatrics‬‬ ‫امراض کودکان ‪ ،‬طب اطفال ‪ ،‬پزشکى کودک‬

‫‪pedigree‬‬ ‫شجره نامه ‪ ،‬نسب نامه ‪ ،‬دودمان ‪ ،‬تبار ‪ ،‬اشتقاق ‪ ،‬ريشه ‪ ،‬نژاد‬

‫‪peerage‬‬ ‫طبقه لردها ‪ ،‬مقام سناتورى ‪ ،‬مقام اشرافى ‪ ،‬اعيانى‬

‫‪peerless‬‬ ‫بى همتا‬

‫‪275‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪peevish‬‬ ‫کج خلق ‪ ،‬زودرنج ‪ ،‬تند مزاج ‪ ،‬ناراضى ‪ ،‬عبوس ‪ ،‬پست‬

‫‪pejorative‬‬ ‫تنزل دهنده ‪ ،‬تحقير اميز ‪ ،‬واژه تحقيرى‬

‫‪pell mell‬‬ ‫بطور درهم برهم ‪ ،‬سراسيمه ‪ ،‬درهم برهم ‪ ،‬سراسيمگى‬

‫‪pellucid‬‬ ‫شفاف ‪ ،‬حائل ماوراء ‪ ،‬بلورين ‪ ،‬روشن ‪ ،‬سليس‬

‫‪penalty‬‬ ‫از کف دادن نوبت (بيليارد) ‪ ،‬امتياز منفى خطاى پرش (شمشيربازى) ‪ ،‬غرامت ‪ ،‬جزا ‪،‬‬
‫کيفر ‪ ،‬مجازات ‪ ،‬تاوان ‪ ،‬جريمه‬
‫‪penance‬‬ ‫حد ‪ ،‬توبه وطلب بخشايش ‪ ،‬پشيمانى ‪ ،‬رياضت ‪ ،‬وادار به توبه کردن‬

‫‪penchant‬‬ ‫ميل شديد ‪ ،‬عالقه ‪ ،‬ذوق ‪ ،‬ميل وافر ‪ ،‬امادگى‬

‫‪pendant‬‬ ‫پننت ‪ ،‬طناب نگهدارنده ‪ ،‬معلق ‪ ،‬اويخته ‪ ،‬لنگه ‪ ،‬قرين ‪ ،‬شيب ‪ ،‬نامعلوم ‪ ،‬بى تکليف ‪،‬‬
‫ضميمه شده ‪ ،‬اويز شده ‪ ،‬اويزه‬
‫‪pendulous‬‬ ‫نوسانى‬

‫‪pendulum‬‬ ‫اونگ ‪ ،‬جسم اويخته ‪ ،‬پاندول ‪ ،‬نوسان ‪ ،‬تمايل‬

‫‪penetrable‬‬ ‫سوراخ شدنى ‪ ،‬کاويدنى ‪ ،‬نفوذ پذير ‪ ،‬رخنه پذير‬

‫‪penetrate‬‬ ‫رسوخ ‪ ،‬نفوذ کردن در ‪ ،‬بداخل سرايت کردن ‪ ،‬رخنه کردن‬

‫‪penetration‬‬ ‫نفوذ در جبهه دشمن ‪ ،‬داخل شدن درصفوف دشمن ‪ ،‬رخنه کردن ‪ ،‬نفوذ ‪ ،‬حلول ‪،‬‬
‫کاوش ‪ ،‬زيرکى ‪ ،‬کياست ‪ ،‬فراست‬
‫‪peninsula‬‬ ‫جغرافى) شبه جزيره ‪ ،‬پيشرفتگى خاک در اب‬

‫‪peninsular‬‬ ‫شبه جزيره اى ‪ ،‬وابسته به شبه جزيره‬

‫‪penitence‬‬ ‫طلب مغفرت ‪ ،‬پشيمانى ‪ ،‬ندامت ‪ ،‬توبه‬

‫‪penitent‬‬ ‫توبه کار ‪ ،‬پشيمان ‪ ،‬تائب ‪ ،‬اندوهناک ‪ ،‬نادم‬

‫‪penitential‬‬ ‫وابسته به طلب مغفرت وندامت‬

‫‪pennant‬‬ ‫پرچم سه گوش ‪ ،‬قالب ‪ ،‬پرچم دم چلچله اى‬

‫‪penon‬‬ ‫پرچم سه گوش ‪ ،‬قالب ‪ ،‬پرچم دم چلچله اى‬

‫‪pension‬‬ ‫جيره ‪ ،‬حقوق بازنشستگى ‪ ،‬حقوق بازشنستگى ‪ ،‬مقررى ‪ ،‬مزد ‪ ،‬حقوق ‪ ،‬مستمرى‬
‫گرفتن ‪ ،‬پانسيون شدن‬
‫‪pensive‬‬ ‫انديشناک ‪ ،‬متفکر ‪ ،‬افسرده ‪ ،‬پکر ‪ ،‬گرفتار غم ‪ ،‬محزون‬

‫‪pentad‬‬ ‫دسته پنج تايى ‪ ،‬دوره پنجساله ‪ ،‬مدت پنج روزه‬

‫‪276‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪pentagon‬‬ ‫پنج بر ‪ ،‬پنج پهلو ‪ ،‬پنج گوشه ‪ ،‬پنج ضلعى ‪( ،‬مجازى) ارتش امريکا‬

‫‪pentagram‬‬ ‫ستاره پنج راس ‪( ،‬هندسه) شکل پنج ضلعى ‪ ،‬شکل پنج تايى‬

‫‪pentahedron‬‬ ‫جسم جامد پنج وجهى ‪ ،‬شکل پنج وجهى‬

‫‪pentameter‬‬ ‫شعر پنج بحرى ‪ ،‬شعر پنج وتدى‬

‫‪pentathlon‬‬ ‫يونان قديم) ورزشهاى پنجگانه‬

‫‪pentavalent‬‬ ‫پنج ظرفيتى ‪ ،‬داراى پنج ظرفيت يا بنيان‬

‫‪penult‬‬ ‫يکى به اخر مانده ‪ ،‬ماقبل اخر‬

‫‪penultimate‬‬ ‫يکى به اخر مانده ‪ ،‬ماقبل اخر‬

‫‪penumbra‬‬ ‫شبه ظل ‪ ،‬نيم سايه ‪ ،‬سايه روشن‬

‫‪penurious‬‬ ‫تنگ چشم ‪ ،‬خسيس ‪ ،‬بى قوت ‪ ،‬فقير‬

‫‪penury‬‬ ‫احتياج ‪ ،‬فقر ‪ ،‬تنگدستى ‪ ،‬نيازمندى زياد ‪ ،‬خست‬

‫‪peon‬‬ ‫فراش ‪ ،‬غالم ‪ ،‬پادو ‪ ،‬پيک ‪ ،‬قاصد ‪ ،‬پاسبان‬

‫‪perambulate‬‬ ‫پيمودن ‪ ،‬گردش کردن در ‪ ،‬دور زدن‬

‫‪perceive‬‬ ‫درک کردن ‪ ،‬دريافتن ‪ ،‬مشاهده کردن ‪ ،‬ديدن ‪ ،‬مالحظه کردن‬

‫‪perceptible‬‬ ‫قابل درک ‪ ،‬ادراک شدنى‬

‫‪perception‬‬ ‫درک ‪ ،‬مشاهده قوه ادراک ‪ ،‬اگاهى ‪ ،‬دريافت ‪ ،‬احساس‬

‫‪perceptive‬‬ ‫حساس و باهوش‬

‫‪perch‬‬ ‫نشيمن گاه پرنده ‪ ،‬چوب زير پايى ‪ ،‬تير ‪ ،‬ميل ‪ ،‬جايگاه بلند ‪ ،‬جاى امن ‪ ،‬نشستن ‪،‬‬
‫قرار گرفتن ‪ ،‬فرود امدن ‪ ،‬درجاى بلند قرار دادن‬
‫‪percipience‬‬ ‫دريافت ‪ ،‬درک ‪ ،‬فراست ‪ ،‬بينش وادراک ‪ ،‬احساس ‪ ،‬حس تشخيص‬

‫‪percipient‬‬ ‫ادراک کننده ‪ ،‬فريس ‪ ،‬مدرک ‪ ،‬وابسته به ادراک و بينش‬

‫‪percolate‬‬ ‫تراوش کردن ‪ ،‬نفوذ کردن ‪ ،‬رد شدن ‪ ،‬صاف کردن‬

‫‪percolator‬‬ ‫قهوه جوش‬

‫‪percussion‬‬ ‫بهم خوردن ‪ ،‬عمل ضربتى ‪ ،‬ضربتى ‪ ،‬ضربت ‪ ،‬دق ‪( ،‬موسيقى) اسباب هاى ضربى‬
‫مثل طبل ودنبک‬
‫‪perdition‬‬ ‫تباهى ‪ ،‬فنا ‪ ،‬نيستى ‪ ،‬مرگ روحانى‬

‫‪277‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪peregrination‬‬ ‫مسافرت دور ‪ ،‬جهان گردى ‪ ،‬دربدرى‬

‫‪peremptory‬‬ ‫قاطع ‪ ،‬غير قابل انکار ‪ ،‬قطعى ‪ ،‬بى چون وچرا ‪ ،‬امرانه ‪ ،‬خود راى ‪ ،‬شتاب اميز‬

‫‪perennial‬‬ ‫ديرپاى ‪ ،‬بادوام ‪ ،‬هميشگى ‪ ،‬دائمى ‪ ،‬ابدى ‪ ،‬جاودانى ‪ ،‬پايا ‪ ،‬همه ساله‬

‫‪perfectible‬‬ ‫کمال پذير‬

‫‪perfidious‬‬ ‫پيمان شکن ‪ ،‬خائن‬

‫‪perfidy‬‬ ‫پيمان شکنى ‪ ،‬خيانت ‪ ،‬نقض عهد ‪ ،‬بى دينى‬

‫‪perforate‬‬ ‫سوراخ کردن ‪ ،‬سفتن ‪ ،‬منگنه کردن ‪ ،‬رسوخ کردن‬

‫‪perform‬‬ ‫انجام دادن ‪ ،‬بجا اوردن ‪ ،‬اجرا کردن ‪ ،‬بازى کردن ‪ ،‬نمايش دادن ‪ ،‬ايفاکردن‬

‫‪perfumery‬‬ ‫عطر فروشى ‪ ،‬عطر سازى ‪ ،‬عطريات‬

‫‪perfunctory‬‬ ‫بارى بهر جهت ‪ ،‬سرسرى ‪ ،‬بى مباالت‬

‫‪perhaps‬‬ ‫گويا ‪ ،‬شايد ‪ ،‬ممکن است ‪ ،‬توان بود ‪ ،‬اتفاقا‬

‫‪perigee‬‬ ‫حضيض (نقطه اى از مدار سياره که بزمين نزديکتر باشد)‬

‫‪peril‬‬ ‫مخاطره ‪ ،‬بيم زيان ‪ ،‬مسئوليت ‪ ،‬درخطر انداختن ‪ ،‬در خطر بودن‬

‫‪perilous‬‬ ‫مخاطره اميز ‪ ،‬خطرناک‬

‫‪perimeter‬‬ ‫ميدان سنج بينايى ‪( ،‬هندسه) پيرامون ‪ ،‬محيط ‪ ،‬فضاى احاطه کننده‬

‫‪periodicity‬‬ ‫نوبت ‪ ،‬دورى ‪ ،‬تناوب ‪ ،‬حالت تناوبى ‪ ،‬دوره‬

‫‪peripatetic‬‬ ‫وابسته به فلسفه ارسطو ‪ ،‬راه رونده ‪ ،‬گردش کننده ‪ ،‬سالک ‪ ،‬دوره گرد ‪ ،‬پياده رو‬

‫‪peripheral‬‬ ‫دوره امادگى ‪ ،‬نورس ‪ ،‬جنبى ‪ ،‬پيرامونى ‪ ،‬دوره اى ‪ ،‬وابسته به محيط ‪( ،‬مجازى)‬
‫خارجى ‪ ،‬ثانوى‬
‫‪peripheral nervous‬‬ ‫دستگاهعصبجانبى‬
‫‪system‬‬
‫‪peripheral vision‬‬ ‫ديدهاي جناحي‬

‫‪periphery‬‬ ‫پيرامون ‪ ،‬دوره ‪ ،‬محيط ‪ ،‬حدود ‪ ،‬جنب‬

‫‪perjure‬‬ ‫قسم دروغ خوردن ‪ ،‬عهد شکستن ‪ ،‬سوگند دروغ خوردن ‪ ،‬گواهى دروغ دادن‬

‫‪perjury‬‬ ‫شهادت کذب ‪ ،‬قسم دروغ ‪ ،‬نقض عهد ‪ ،‬سوگند شکنى ‪ ،‬گواهى دروغ‬

‫‪permanence‬‬ ‫بقاء ‪ ،‬پايدارى ‪ ،‬ثبات ‪ ،‬دوام ‪ ،‬بقا‬

‫‪278‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪permanent‬‬ ‫پايا ‪ ،‬هميشگى ‪ ،‬دايمى ‪ ،‬پايدار ‪ ،‬ابدى ‪ ،‬ثابت ‪ ،‬ماندنى ‪ ،‬سير دائمى‬

‫‪permeable‬‬ ‫تراوا ‪ ،‬قابل نفوذ ‪ ،‬نشت پذير ‪ ،‬نفوذ پذير‬

‫‪permeate‬‬ ‫نفوذ کردن ‪ ،‬سرايت کردن ‪ ،‬نشت کردن‬

‫‪permissible‬‬ ‫مباح ‪ ،‬رخصت دادنى ‪ ،‬مجاز ‪ ،‬روا‬

‫‪permutation‬‬ ‫تقديم ‪ ،‬تبديل ‪ ،‬قلب وتحريف ‪ ،‬استحاله ‪ ،‬جايگشت ‪ ،‬جايگردى‬

‫‪pernicious‬‬ ‫زيان اور ‪ ،‬مضر ‪ ،‬کشنده ‪ ،‬نابود کننده ‪ ،‬مهلک‬

‫‪pernickety‬‬ ‫وسواسى ‪ ،‬پرچانه ‪ ،‬بهانه گير ‪ ،‬کار بسيار دقيق‬

‫‪peroration‬‬ ‫نطق‬

‫‪perpendicular‬‬ ‫عمودى ‪ ،‬ستونى ‪ ،‬ستون وار ‪ ،‬ايستاده‬

‫‪perpetrate‬‬ ‫مرتکب شدن ‪ ،‬مرتکب کردن ‪ ،‬مقصر بودن‬

‫‪perpetrator‬‬ ‫مباشر در جرم ‪ ،‬مرتکب‬

‫‪perpetual‬‬ ‫پيوسته‪ ،‬مکرر‪ ،‬هميشگي‪ ،‬دائمي‪ ،‬ابدي‬

‫‪perpetuate‬‬ ‫هميشگى کردن ‪ ،‬دائمى کردن ‪ ،‬جاودانى ساختن‬

‫‪perpetuity‬‬ ‫دوام ‪ ،‬بقا ‪ ،‬جاودانى ‪ ،‬پايايى ‪ ،‬ابد‬

‫‪perplex‬‬ ‫بهت زده کردن ‪ ،‬گيج کردن ‪ ،‬سردرگم کردن ‪ ،‬سرگشته کردن‬

‫‪perquisite‬‬ ‫منافع ‪ ،‬فايده ‪( ،‬حقوق) چيز اکتسابى ‪ ،‬عايدى اکتسابى ‪ ،‬حاصل ‪ ،‬زحمت‬
‫وهنرشخصى ‪ ،‬عايدى اضافه برحقوق‬
‫‪persecution‬‬ ‫زجر ‪ ،‬شکنجه ‪ ،‬ازار ‪ ،‬اذيت‬

‫‪perseverance‬‬ ‫پشتکار ‪ ،‬استقامت ‪ ،‬ثبات قدم ‪ ،‬مداومت ‪ ،‬اصرار‬

‫‪persevere‬‬ ‫پشتکارداشتن ‪ ،‬استقامت بخرج دادن ‪ ،‬ثابت قدم ماندن‬

‫‪persiflage‬‬ ‫شوخى کنايه دار ‪ ،‬دست انداختن کسى‬

‫‪persist‬‬ ‫سماجت کردن ‪ ،‬پافشارى کردن ‪ ،‬اصرار کردن ‪ ،‬ايستادگى‬

‫‪persistence‬‬ ‫اصرار ‪ ،‬ابرام ‪ ،‬پافشارى ‪ ،‬دوام ‪ ،‬ماندگارى ‪ ،‬سماجت‬

‫‪persistency‬‬ ‫اصرار‪ ،‬ابرام‪ ،‬پافشاري‪ ،‬دوام‪ ،‬سماجت‬

‫‪persnickety‬‬ ‫وسواسى ‪ ،‬پرچانه ‪ ،‬بهانه گير ‪ ،‬کار بسيار دقيق‬

‫‪persona‬‬ ‫شخصى ‪ ،‬اشخاص يک کتاب ‪( ،‬در جمع) شخصيت ها‬

‫‪279‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪personable‬‬ ‫خوش سيما ‪ ،‬جذاب ‪ ،‬با شخصيت ‪ ،‬شخصى‬

‫‪personage‬‬ ‫شخص برجسته ‪ ،‬شخصيت ‪ ،‬بازيگران داستان‬

‫‪personal‬‬ ‫منقول ‪ ،‬شخصى ‪ ،‬خصوصى ‪ ،‬حضورى ‪ ،‬مربوط به شخص‬

‫‪personality‬‬ ‫شخصيت ‪ ،‬هويت ‪ ،‬وجود ‪ ،‬اخالق و خصوصيات شخص ‪ ،‬صفت شخص‬

‫‪personnel‬‬ ‫افراد ‪ ،‬پرسنل ‪ ،‬کارکنان ‪ ،‬مجموعه کارمندان يک اداره ‪ ،‬اداره کارگزينى ‪ ،‬کارگزينى‬

‫‪perspective‬‬ ‫دورنماى سه بعدى ‪ ،‬سه بعد نمائى ‪ ،‬عمق نمايى ‪ ،‬دورنما ‪ ،‬بينايى ‪ ،‬منظره ‪ ،‬چشم‬
‫انداز ‪ ،‬مناظر و مرايا ‪ ،‬ج نبه فکرى ‪ ،‬لحاظ ‪ ،‬سعه نظر ‪ ،‬روشن بينى ‪ ،‬مال انديشى ‪،‬‬
‫تجسم شى ‪ ،‬خطور فکر ‪ ،‬ديدانداز‬
‫‪perspicacious‬‬ ‫زيرک ‪ ،‬بينا ‪ ،‬تيزهوش‬

‫‪perspicacity‬‬ ‫زيرکى ‪ ،‬فراست ‪ ،‬کياست ‪ ،‬شخص تيزبين‬

‫‪perspicuity‬‬ ‫روشنى ‪ ،‬وضوح ‪ ،‬صراحت ‪ ،‬شفافى ‪ ،‬روشن بينى ‪ ،‬روش فکرى ‪ ،‬تيز بينى ‪ ،‬زيرکى ‪،‬‬
‫عاقلى‬
‫‪perspicuous‬‬ ‫واضح ‪ ،‬صريح ‪ ،‬روشن ‪ ،‬شفاف‬

‫‪perspiration‬‬ ‫عرق بدن ‪ ،‬کارسخت ‪ ،‬عرق ريزى‬

‫‪perspire‬‬ ‫تعريق ‪ ،‬عرق ريختن ‪ ،‬عرق کردن ‪ ،‬دفع کردن‬

‫‪perspire‬‬ ‫تعريق ‪ ،‬عرق ريختن ‪ ،‬عرق کردن ‪ ،‬دفع کردن‬

‫‪persuadable‬‬ ‫قابل تشويق ‪ ،‬وادار کردنى‬

‫‪persuade‬‬ ‫وادار کردن ‪ ،‬بران داشتن ‪ ،‬ترغيب کردن‬

‫‪pert‬‬ ‫بى پرده ‪ ،‬گستاخ ‪ ،‬پر رو ‪ ،‬جسور ‪ ،‬ماهر ‪ ،‬غنچه دار ‪ ،‬قشنگ ‪ ،‬سرحال ‪ ،‬سالم ‪ ،‬باروح‬

‫‪pertain‬‬ ‫وابسته بودن ‪ ،‬مربوط بودن ‪ ،‬متعلق بودن ‪ ،‬مناسب‬

‫‪pertinacious‬‬ ‫لجوج ‪ ،‬خودسر ‪ ،‬خيره سر ‪ ،‬کله شق ‪ ،‬سمج‬

‫‪pertinacity‬‬ ‫لجبازى ‪ ،‬سماجت ‪ ،‬سرسختى ‪ ،‬لجاجت‬

‫‪pertinent‬‬ ‫يکان الحق ‪ ،‬وابسته به يکان مربوطه ‪ ،‬شايسته ‪ ،‬وابسته ‪ ،‬مربوط ‪ ،‬مقتضى‬

‫‪perturb‬‬ ‫اشفتن ‪ ،‬ناراحت کردن ‪ ،‬مزاحم شدن‬

‫‪perturbation‬‬ ‫اخالل (در نظريه خبر) ‪ ،‬اشفتگى ‪ ،‬تشويش ‪ ،‬انحراف ‪ ،‬اختالل‬

‫‪Peru‬‬ ‫پرو‬

‫‪perusal‬‬ ‫مطالعه ‪ ،‬مرور‬

‫‪280‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪peruse‬‬ ‫بررسى کردن ‪ ،‬بدقت خواندن‬

‫‪Peruvian‬‬ ‫پرويي‬

‫‪pervade‬‬ ‫فراوان يا شايع بودن ‪ ،‬نفوذ کردن ‪ ،‬بداخل راه يافتن ‪ ،‬پخش شدن‬

‫‪pervasion‬‬ ‫نفوذ ‪ ،‬سرايت ‪ ،‬انتشار‬

‫‪pervasive‬‬ ‫فراگير‪ ،‬نافذ‪ ،‬فراگيرنده‪.‬‬

‫‪perverse‬‬ ‫خالف بد ‪ ،‬منحرف ‪ ،‬در خطا ‪ ،‬گمراه ‪ ،‬هرزه ‪ ،‬فاسد‬

‫‪perversion‬‬ ‫بدراهى ‪ ،‬انحراف جنسى يا اخالقى‬

‫‪perversity‬‬ ‫منحرف بودن ‪ ،‬انحراف ‪ ،‬کژى ‪ ،‬بدراهى‬

‫‪pervert‬‬ ‫منحرف کردن ‪ ،‬از راه راست بدرکردن ‪ ،‬گمراه شدن ‪ ،‬مرتد ‪ ،‬بدراه ‪ ،‬منحرف‬

‫‪pervious‬‬ ‫راه دهنده ‪ ،‬نفوذ پذير ‪ ،‬منفذ دار ‪ ،‬روشن بين‬

‫‪pessimism‬‬ ‫صفت بد ‪ ،‬بدى مطلق ‪ ،‬فلسفه بدبينى‬

‫‪pessimist‬‬ ‫بدبين‬

‫‪pestilence‬‬ ‫بيمارى طاعون ‪ ،‬ناخوشى همه جاگير ‪ ،‬افت‬

‫‪pestilent‬‬ ‫کشنده ‪ ،‬مهلک ‪ ،‬طاعونى ‪ ،‬طاعون اور‬

‫‪pestilential‬‬ ‫وابسته به طاعون يا افت‬

‫‪pestle‬‬ ‫دسته هاون ‪( ،‬در گويش) ران گوسفند ‪ ،‬ران خوک ‪ ،‬خرد کردن ‪ ،‬پودر ساختن‬

‫‪peter‬‬ ‫معموالبا) ‪ out‬کم امدن ‪ ،‬بپايان رسيدن ‪ ،‬تمام شدن ‪ ،‬ازپادرامدن ‪ ،‬ته کشيدن ‪،‬‬
‫ازپاافتادن‬
‫‪petrify‬‬ ‫سنگ کردن يا شدن ‪ ،‬متحجر کردن ‪ ،‬گيج کردن ‪ ،‬از کارانداختن‬

‫‪petrous‬‬ ‫سنگى ‪ ،‬سخت‬

‫‪petty‬‬ ‫جزئى ‪ ،‬خرد ‪ ،‬کوچک ‪ ،‬غير قابل مالحظه ‪ ،‬فرعى‬

‫‪petulance‬‬ ‫بد اخالقى ‪ ،‬زود رنجى ‪ ،‬کج خلقى ‪ ،‬تندى ‪ ،‬گستاخى‬

‫‪petulancy‬‬ ‫بد اخالقى ‪ ،‬زود رنجى ‪ ،‬کج خلقى ‪ ،‬تندى ‪ ،‬گستاخى‬

‫‪petulant‬‬ ‫زودرنج ‪ ،‬شرم اور ‪ ،‬ادم جسور ‪ ،‬کج خلق ‪ ،‬ترشرو‬

‫‪phalanges‬‬ ‫بندانگشت ‪ ،‬استخوان انگشت ‪ ،‬گروه‬

‫‪pharmacopoeia‬‬ ‫کتاب دستور داروسازى ‪ ،‬دارونامه‬

‫‪281‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪pharmacy‬‬ ‫داروخانه ‪ ،‬انباردارو ‪ ،‬داروسازى‬

‫‪phenomena‬‬ ‫پديده ها‬

‫‪phenomenal‬‬ ‫پديدارى ‪ ،‬پديده اى ‪ ،‬حادثه اى ‪ ،‬عارضى ‪ ،‬عرضى ‪ ،‬محسوس ‪ ،‬پيدا ‪ ،‬شگفت انگيز ‪،‬‬
‫فوق العاده‬
‫‪phenomenon‬‬ ‫پديده ‪ ،‬حادثه ‪ ،‬عارضه ‪ ،‬نمود ‪ ،‬تجلى ‪ ،‬اثر طبيعى‬

‫‪philander‬‬ ‫زن بازى کردن ‪ ،‬دنبال زن افتادن ‪ ،‬الس زدن ‪ ،‬زن دوست بودن‬

‫‪philanderer‬‬ ‫مردالس زن ‪ ،‬زن دنبال کن‬

‫‪philanthropic‬‬ ‫نوع پرست ‪ ،‬بشردوست‬

‫‪philanthropist‬‬ ‫بشر دوست ‪ ،‬خيرخواه بشر ‪ ،‬ادم نيک انديش‬

‫‪philanthropy‬‬ ‫نوع پرستى ‪ ،‬بشردوستى‬

‫‪philatelist‬‬ ‫تمبر شناس‬

‫‪philately‬‬ ‫تمبر شناسى ‪ ،‬تمبر جمع کنى ‪ ،‬جمع اورى تمبر‬

‫‪philharmonic‬‬ ‫عاشق موسيقى ‪ ،‬ارکستر سمفونى ‪ ،‬فيل هارمونيک‬

‫‪philippic‬‬ ‫سخنرانى تند و انتقادى‬

‫‪Philippine‬‬ ‫فيليپيني‬

‫‪Philippines‬‬ ‫کشور فيليپين‬

‫‪philistine‬‬ ‫ادم هرزه ‪ ،‬ادم بى فرهنگ وبى ذوق ومادى‬

‫‪philogynist‬‬ ‫مرد) زن دوست‬

‫‪philologist‬‬ ‫استاد زبان شناسى ‪ ،‬زبان شناس ‪ ،‬واژه شناس ‪ ،‬ويژه گر در زبانشناسى تاريخى‬
‫وتطبيقى‬
‫‪philology‬‬ ‫علم زبان ‪ ،‬زبان شناسى تاريخى وتطبيقى واژه شناسى‬

‫‪philosophize‬‬ ‫فيلسوفانه دليل اوردن ‪ ،‬فلسفى کردن‬

‫‪philosophy‬‬ ‫فلسفه ‪ ،‬حکمت ‪ ،‬وارستگى ‪ ،‬بردبارى ‪ ،‬تجرد‬

‫‪phlegmatic‬‬ ‫بلغمى مزاج ‪ ،‬شخص خونسرد وبى رگ‬

‫‪Phnom Penh‬‬ ‫پنوم پن‬

‫‪phobia‬‬ ‫هراس ‪( ،‬روان شناسى) ترس بيخود ‪ ،‬بيم ‪ ،‬انزجار ‪ ،‬نفرت ‪ ،‬تشويش‬

‫‪282‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪phoenix‬‬ ‫سيمرغ ‪ ،‬مرغ افسانه اى منحصر بفرد ‪ ،‬عنقا ‪ ،‬سمندر‬

‫‪phonetic‬‬ ‫اوايى ‪ ،‬مصوت ‪ ،‬صدا دار ‪ ،‬مربوط به ترکيب اصوات‬

‫‪phonic‬‬ ‫وابسته به اوا وپژواک ‪ ،‬صدايى ‪ ،‬صوتى ‪ ،‬جسم صدا دار‬

‫‪phonogram‬‬ ‫نشان صدا ‪ ،‬خط ضبط صدا‬

‫‪phonology‬‬ ‫واج شناسى ‪ ،‬واجگان ‪ ،‬صدا شناسى ‪ ،‬دانش دگرگونى صدا در زبان‬

‫‪phosphorescence‬‬ ‫تابندگى فسفرى ‪ ،‬روشنايى ‪ ،‬شب تابى‬

‫‪photoelectric‬‬ ‫فتوالکتريک ‪ ،‬نورى وبرقى‬

‫‪photometer‬‬ ‫فتومتر ‪ ،‬روشنايى سنج ‪ ،‬نور سنج‬

‫‪photometry‬‬ ‫نورسنجى‬

‫‪phylon‬‬ ‫نژاد ‪ ،‬قبيله ‪ ،‬اجداد ‪ ،‬سلسله ‪ ،‬دودمان ‪ ،‬راسته‬

‫‪phylum‬‬ ‫نژاد ‪ ،‬قبيله ‪ ،‬اجداد ‪ ،‬سلسله ‪ ،‬دودمان ‪ ،‬راسته‬

‫‪physical‬‬ ‫فيزيکى ‪ ،‬طبيعى ‪ ،‬مادى ‪ ،‬جسمانى ‪ ،‬بدنى‬

‫‪physicist‬‬ ‫فيزيک دان‬

‫‪physics‬‬ ‫فيزيک‬

‫‪physiocracy‬‬ ‫حکومت بخکم عوامل طبيعى ‪ ،‬عقيده باينکه زمين يگانه سرچشمه ثروت است‬

‫‪physiognomy‬‬ ‫برون چهر ‪ ،‬سيما شناسى ‪ ،‬قيافه شناسى ‪ ،‬سيما ‪ ،‬چهره ‪ ،‬صورت‬

‫‪physiography‬‬ ‫جغرافياى طبيعى ‪ ،‬مبحث اثار و پديده هاى طبيعى‬

‫‪physiological‬‬ ‫وابسته به علم وظايف اعضاء ‪ ،‬ساختمانى ‪ ،‬وابسته به علم فيزيولوژى ‪ ،‬تنکردى‬

‫‪physiology‬‬ ‫تن کردشناسى ‪ ،‬علم وظايف االعضاء ‪ ،‬فيزيولوژى ‪ ،‬علم طبيعى‬

‫‪physique‬‬ ‫هيکل ‪ ،‬سازمان بدن ‪ ،‬ترکيب ‪ ،‬هيئت ‪ ،‬ساختمان بدن‬

‫‪picaresque‬‬ ‫شخص اوباش ‪ ،‬داستاينکه قهرمان ان رذل است‬

‫‪picayubnish‬‬ ‫جزئى ‪ ،‬بى ارزش ‪ ،‬پست ‪ ،‬ناچيز‬

‫‪picayune‬‬ ‫جزئى ‪ ،‬بى ارزش ‪ ،‬پست ‪ ،‬ناچيز‬

‫‪piccolo‬‬ ‫موسيقى) فلوت داراى صداى زير‬

‫‪picky‬‬ ‫ضربه زننده ‪ ،‬بانوک بردارنده ‪ ،‬ناخنک زن‬

‫‪piebald‬‬ ‫پيسه ‪ ،‬ابلق ‪ ،‬دورنگ ‪ ،‬رنگارنگ ‪ ،‬ناجور ‪ ،‬خلنگ‬

‫‪283‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪piece‬‬ ‫طغرا ‪ ،‬سوار ‪ ،‬پاره ‪ ،‬قبضه توپ يا تفنگ ‪ ،‬قبضه ‪ ،‬دانه ‪ ،‬مهره ‪ ،‬پارچه ‪ ،‬فقره ‪ ،‬عدد ‪،‬‬
‫سکه ‪ ،‬نمونه ‪ ،‬قطعه ادبى يا موسيقى ‪ ،‬نمايشنامه قسمت ‪ ،‬بخش ‪ ،‬يک تکه کردن ‪،‬‬
‫وصله کردن ‪ ،‬ترکيب کردن ‪ ،‬جور شدن ‪ ،‬قدرى ‪ ،‬کمى ‪ ،‬اسلحه گرم‬
‫‪piece de resistance‬‬ ‫امر مهم ‪ ،‬فقره برجسته ‪ ،‬کار پر اهميت ‪ ،‬خوراک اصلى‬

‫‪piecemeal‬‬ ‫ذره ذره ‪ ،‬تکه تکه ‪ ،‬قسمت به قسمت ‪ ،‬کم کم ‪ ،‬بطور تدريجى ‪ ،‬به اجزاء ريز تقسيم‬
‫کردن ‪ ،‬خردخرد ‪ ،‬تکه تکه ‪ ،‬بتدريج ‪ ،‬تدريجى‬
‫‪pied‬‬ ‫ابلق ‪ ،‬گوناگون ‪ ،‬پرنده رنگارنگ‬

‫‪piety‬‬ ‫تقوى ‪ ،‬پارسايى ‪ ،‬پرهيز گارى ‪ ،‬خداترسى ‪ ،‬تقوا‬

‫‪pigment‬‬ ‫رنگينه ‪ ،‬رنگدانه ‪ ،‬پيگمان ‪ ،‬رنگ غير محلول ‪ ،‬رنگيزه ‪ ،‬رنگ دانه ‪ ،‬ماده ملونه ‪ ،‬باماده‬
‫رنگى رنگ کردن‬
‫‪pilfer‬‬ ‫دله دزدى کردن ‪ ،‬کش رفتن‬

‫‪pillage‬‬ ‫تاراج ‪ ،‬يغما ‪ ،‬غارت کردن‬

‫‪pillory‬‬ ‫قاپوق ‪ ،‬نوعى الت شکنجه قديمى که سر ودست مجرم را از سوراخ کوچک تخته‬
‫سنگى گذارنده وفشار ميدادند‬
‫‪pimple‬‬ ‫کورک ‪ ،‬عرق گز ‪ ،‬جوش دراوردن‬

‫‪pincers‬‬ ‫گاز انبر ‪ ،‬ماشه ‪ ،‬گيره‬

‫‪pinch‬‬ ‫فشار دادن ‪ ،‬محکم گرفتن بيش از حد گوى بولينگ کاستن سرعت اسب ‪ ،‬نيشگون‬
‫گرفتن ‪ ،‬قاپيدن ‪ ،‬مضيقه ‪ ،‬تنگنا ‪ ،‬موقعيت باريک ‪ ،‬سربزنگاه ‪ ،‬نيشگون ‪ ،‬اندک ‪،‬‬
‫جانشين‬
‫‪pinchers‬‬ ‫گازانبر ‪ ،‬ماشه ‪ ،‬گيره‬

‫‪pine‬‬ ‫غم و اندوه ‪ ،‬از غم و حسرت نحيف شدن ‪ ،‬نگرانى ‪ ،‬رنج و عذاب دادن ‪ ،‬غصه خوردن‬
‫‪،‬‬
‫‪pinion‬‬ ‫دنده هرزه گرد ‪ ،‬دنده پينيون ‪ ،‬دنده اليتناهى ‪ ،‬قسمت دوراز مرکز بال پرنده ‪ ،‬چرخ‬
‫دنده جناحى ‪ ،‬پر و بال پرنده را کندن ‪ ،‬دست کسى رابستن ‪ ،‬کفتربند کردن‬
‫‪pinioned‬‬ ‫کت بسته ‪ ،‬بال چيده‬

‫‪pinnacle‬‬ ‫اوج ‪ ،‬منتهى درجه ‪ ،‬قله نوک تيز ‪ ،‬راس ‪ ،‬برج‬

‫‪pioneer‬‬ ‫مهندس استحکامات ‪ ،‬پيش قدم ‪ ،‬سرباز مهندس حفار ‪ ،‬بيلدار ‪ ،‬پيشگام ‪ ،‬پيشقدم‬
‫شدن‬
‫‪pious‬‬ ‫ديندار ‪ ،‬پرهيزگار ‪ ،‬زاهد ‪ ،‬متقى ‪ ،‬پارسا ‪ ،‬وارسته‬

‫‪284‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪piquancy‬‬ ‫تندوتيزى ‪ ،‬زنندگى ‪ ،‬گوشه دارى ‪ ،‬طعنه اميزى‬

‫‪piquant‬‬ ‫تند و بامزه ‪ ،‬گوشه دار ‪ ،‬گزنده ‪ ،‬هشيارکننده‬

‫‪pique‬‬ ‫مشاجره ‪ ،‬رنجش ‪ ،‬انزجار ‪ ،‬تحريک کردن ‪ ،‬زخم زبان زدن ‪ ،‬پارچه ء راه راه نخى ‪،‬‬
‫پيکه ‪ ،‬منبت کارى‬
‫‪piscatorial‬‬ ‫وابسته به ماهيگيرى ‪ ،‬وابسته به صيدماهى‬

‫‪Pitcairn Island‬‬ ‫جزيره پيت کنن‬

‫‪piteous‬‬ ‫رقت بار ‪ ،‬دلسوز ‪ ،‬رقت انگيز ‪ ،‬جانگداز‬

‫‪pitfall‬‬ ‫دام ‪ ،‬تله ‪ ،‬گودال سرپوشيده‬

‫‪pith‬‬ ‫مغز تيره ‪ ،‬مغز حرام ‪ ،‬مغز ميوه ‪ ،‬مخ استخوان ‪ ،‬اهميت ‪ ،‬قوت ‪ ،‬پر معنى و عميق‬

‫‪pithy‬‬ ‫شبيه مغز ‪ ،‬پرمغز ‪ ،‬مختصر و مفيد ‪ ،‬موثر‬

‫‪pitiable‬‬ ‫رقت بار ‪ ،‬رقت انگيز ‪ ،‬قابل ترحم‬

‫‪pitiful‬‬ ‫رقت انگيز‬

‫‪pitiless‬‬ ‫بى ترحم ‪ ،‬بى رحم‬

‫‪pittance‬‬ ‫مبلغ جزئى ‪ ،‬چندرقاز ‪ ،‬کمک هزينه مختصر‬

‫‪pivotal‬‬ ‫گرداندني‪ ،‬لواليي‪ ،‬محوري‪ ،‬مداري‪ ،‬مدار‪ ،‬محور‬

‫‪placate‬‬ ‫ارام کردن ‪ ،‬تسکين دادن ‪ ،‬اشتى کردن‬

‫‪placebo‬‬ ‫دارونما (پالسسيبو) ‪( ،‬پزشکى) دواى مريض راضى کن ‪ ،‬داروى دل خوش کنک و بى‬
‫اثر ‪ ،‬مايه تسکين‬
‫‪placebo‬‬ ‫دارونما (پالسسيبو) ‪( ،‬پزشکى) دواى مريض راضى کن ‪ ،‬داروى دل خوش کنک و بى‬
‫اثر ‪ ،‬مايه تسکين‬
‫‪placid‬‬ ‫ارام ‪ ،‬راحت ‪ ،‬متين‬

‫‪plagiarism‬‬ ‫دزدى ادبى‬

‫‪plagiarist‬‬ ‫اثار ادبى ديگران را سرقت کردن‬

‫‪plagiarize‬‬ ‫اثار ادبى ديگران را سرقت کردن‬

‫‪plaintiff‬‬ ‫حقوق) خواهان ‪ ،‬دادخواه ‪ ،‬عارض ‪ ،‬شاکى ‪ ،‬مدعى‬

‫‪plaintive‬‬ ‫ناله اميز ‪ ،‬محزون ‪ ،‬شکوه اميز ‪ ،‬سوزناک‬

‫‪plait‬‬ ‫موى بافته ‪ ،‬پيچيدن گيسو ‪ ،‬گيس بافته ‪ ،‬تاه زدن ‪ ،‬چين دار کردن‬

‫‪285‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪plangent‬‬ ‫در مورد صدا) پيچنده و پر ارتعاش ‪ ،‬پر صدا‬

‫‪planisphere‬‬ ‫جهان نماى سطح نما ‪ ،‬جهان نماى مسطح‬

‫‪plasm‬‬ ‫پالسما ‪ ،‬قسمت ابکى خون ‪ ،‬خونابه‬

‫‪plasma‬‬ ‫پالسما ‪ ،‬قسمت ابکى خون ‪ ،‬خونابه‬

‫‪plasticity‬‬ ‫نرمينگى ‪ ،‬حالت خميرى ‪ ،‬شکلپذيرى ‪ ،‬خاصيت شکل افرينى ‪ ،‬خميرائى ‪ ،‬خميرى ‪،‬‬
‫اندام پذيرى ‪ ،‬شکل پذيرى ‪ ،‬قالب پذيرى ‪ ،‬حالت پالستيکى ‪ ،‬نرمى ‪ ،‬انعطاف‬
‫‪platitude‬‬ ‫بيمزگى ‪ ،‬بياتى ‪ ،‬پيش پاافتادگى ‪ ،‬ابتذال‬

‫‪platonic‬‬ ‫پيرو افالطون ‪ ،‬افالطونى‬

‫‪plaudit‬‬ ‫هلهله شادى ‪ ،‬صداى افرين ‪ ،‬تمجيد ‪ ،‬دست زدن‬

‫‪plausible‬‬ ‫باورکردنى ‪ ،‬پذيرفتنى ‪ ،‬قابل استماع ‪ ،‬محتمل‬

‫‪playful‬‬ ‫سربهواه ‪ ،‬اهل تفريح و بازى ‪ ،‬بازيگوش ‪ ،‬سرزنده و شوخ‬

‫‪playwright‬‬ ‫پيس نويس ‪ ،‬نمايشنامه نويس‬

‫‪plea‬‬ ‫پاسخ دعوى ‪ ،‬دادخواست ‪ ،‬منازعه ‪ ،‬مشاجره ‪ ،‬مدافعه ‪ ،‬عذر ‪ ،‬بهانه ‪ ،‬تقاضا ‪ ،‬استدعا ‪،‬‬
‫پيشنهاد ‪ ،‬وعده مشروط ‪ ،‬ادعا‬
‫‪pleasant‬‬ ‫خوش ايند ‪ ،‬دلپذير ‪ ،‬خرم ‪ ،‬مطبوع ‪ ،‬پسنديده ‪ ،‬خوش مشرب‬

‫‪pleasurable‬‬ ‫فرح بخش ‪ ،‬لذت بخش ‪ ،‬لذيذ ‪ ،‬مغتنم ‪ ،‬عياش‬

‫‪pleb‬‬ ‫ادم طبقه سوم ‪ ،‬خشن ورذل ‪ ،‬دانشجوى سال اول نيروى دريايى‬

‫‪plebe‬‬ ‫ادم طبقه سوم ‪ ،‬خشن ورذل ‪ ،‬دانشجوى سال اول نيروى دريايى‬

‫‪plebeian‬‬ ‫ادم طبقه سوم ‪ ،‬خشن ورذل ‪ ،‬دانشجوى سال اول نيروى دريايى‬

‫‪pledgee‬‬ ‫رهن گيرنده ‪ ،‬مرتهن ‪ ،‬گروگير‬

‫‪pledgeor‬‬ ‫دهنده ضمانت يا بيعانه يا قول‬

‫‪plenary‬‬ ‫کامل ‪ ،‬جامع ‪ ،‬غير مقيد ‪ ،‬شامل تمام اعضاء‬

‫‪plenipotent‬‬ ‫تام االختيار ‪ ،‬داراى اختيار مطلق‬

‫‪plenipotentiary‬‬ ‫تام االختيار‪ ،‬داراي اختيار مطلق‬

‫‪plenitude‬‬ ‫کمال ‪ ،‬سرشارى ‪ ،‬وفور ‪ ،‬فراوانى‬

‫‪plenteous‬‬ ‫وافر ‪ ،‬سرشار ‪ ،‬پربار‬

‫‪286‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪plentitude‬‬ ‫کمال ‪ ،‬سرشارى ‪ ،‬وفور ‪ ،‬فراوانى‬

‫‪plethora‬‬ ‫ازدياد خون در يک نقطه ‪ ،‬افراط ‪ ،‬ازدياد‬

‫‪pliable‬‬ ‫خم پذير ‪ ،‬خم شو ‪ ،‬انحناء پذير ‪ ،‬نرم شدنى ‪ ،‬قابل انعطاف‬

‫‪pliant‬‬ ‫نرم ‪ ،‬خم شو ‪ ،‬زود راضى شو ‪ ،‬دمدمى مزاج ‪ ،‬تاشو‬

‫‪plight‬‬ ‫متعهد کردن ‪ ،‬متعهد شدن ‪ ،‬تعهد دادن ‪ ،‬گرفتارى ‪ ،‬مخمصـه‬

‫‪plod‬‬ ‫اهسته ومحکم حرکت کردن ‪ ،‬صداى پا ‪ ،‬زحمت کشيدن ‪ ،‬با زحمت کارى را انجام‬
‫دادن‬
‫‪pluck‬‬ ‫شهامت ‪ ،‬شجاعت ‪ ،‬تصميم ‪ ،‬دل وجرات ‪ ،‬انقباض ‪ ،‬کندن ‪ ،‬چيدن ‪ ،‬بصدا دراوردن ‪،‬‬
‫گلچين کردن ‪ ،‬لخت کردن ‪ ،‬ناگهان کشيدن‬
‫‪plumage‬‬ ‫پرهاى زينتى ‪ ،‬پر وبال ‪ ،‬پرشاهين‬

‫‪plumb‬‬ ‫ژرف پيما‪ ،‬شاقول عمودي‪ ،‬گلوله سربي‪ ،‬راست‪ ،‬بطور عمودي‪ ،‬عمودا‪ ،‬درست‪ ،‬عينا‪،‬‬
‫لوله کشي کردن‪ ،‬ژرف يابي کردن‪ ،‬عمق پيمودن‪ ،‬عموديقرار دادن‪ ،‬با شاقول‬
‫آزمودن‪ ،‬باسرب مهر وموم کردن‪ ،‬شاقولي افتادن‪ ،‬عمود بودن‪ ،‬سر‬
‫‪plummet‬‬ ‫گلوله سربى ‪ ،‬وزنه شاقول ‪ ،‬شاقول ‪ ،‬ژرف پيما ‪ ،‬سرازيرشدن ‪ ،‬نازل شدن ‪ ،‬سرنگون‬
‫وارافتادن‬
‫‪pluperfect‬‬ ‫فعل ماضى بعيد ‪ ،‬خيلى عالى‬

‫‪plural‬‬ ‫صيغه جمع ‪ ،‬صورت جمع ‪ ،‬جمعى‬

‫‪pluralism‬‬ ‫حالت تعدد‪ ،‬تعددحزبي‪ ،‬حکومت اءتالفي‪ ،‬جمعگراءي‪ ،‬تعدد‪ ،‬وفور‪ ،‬چندگانگي‬

‫‪plurality‬‬ ‫حالت تعدد ‪ ،‬تعددحزبى ‪ ،‬حکومت ائتالفى ‪ ،‬جمع گرايى ‪ ،‬تعدد ‪ ،‬وفور ‪ ،‬چندگانگى‬

‫‪plutocracy‬‬ ‫حکومت دولتمندان ‪ ،‬حکومت اغنياء ‪ ،‬حکومت توانگران ‪ ،‬طبقه ثروتمند‬

‫‪pneumatic‬‬ ‫پنوماتيکى ‪ ،‬گازى ‪ ،‬هوايى ‪ ،‬هوادار ‪ ،‬پرباد ‪ ،‬کار کننده باهواى فشرده ‪ ،‬داراى چرخ يا‬
‫‪ ،‬الستيک بادى‬
‫‪pneumatics‬‬ ‫علم خواص هوا و گاز‬

‫‪Podgorica‬‬ ‫پودگوريسا‬

‫‪podium‬‬ ‫سکوب ‪ ،‬بالکن جايگاه مخصوص ‪ ،‬لژ سلطنتى‬

‫‪poesy‬‬ ‫شعر ‪ ،‬شاعرى‬

‫‪poetaster‬‬ ‫شاعرک ‪ ،‬شعر باف‬

‫‪poetic‬‬ ‫شاعرانه ‪ ،‬شعرى ‪ ،‬نظمى ‪ ،‬خيالى‬

‫‪287‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪poetical‬‬ ‫حبس تعطيل‬

‫‪poetics‬‬ ‫رساله اى درباره شعر و زيبايى شناسى ‪ ،‬نظريه شاعرانه ‪ ،‬فنون شاعرى‬

‫‪poignancy‬‬ ‫تيزى ‪ ،‬زنندگى ‪ ،‬تلخى ‪ ،‬ناگوارى ‪ ،‬حادى‬

‫‪poignant‬‬ ‫تيز ‪ ،‬تند وتلخ ‪ ،‬زننده ‪ ،‬نيشدار ‪ ،‬گوشه دار‬

‫‪poise‬‬ ‫توازن ‪ ،‬وضع ‪ ،‬وقار ‪ ،‬ثبات ‪ ،‬نگاهدارى ‪ ،‬اونگ يا وزنه ساعت ‪ ،‬وزنه متحرک ‪ ،‬بحالت‬
‫موازنه دراوردن ‪ ،‬ثابت واداشت ن‬
‫‪Poland‬‬ ‫لهستان‬

‫‪polar‬‬ ‫مربوط به قطب ‪ ،‬قطبى ‪ ،‬وابسته به قطب شمال وجنوب ‪ ،‬داراى قطب مغناطيسى يا‬
‫الکتريکى ‪ ،‬متقارن ‪ ،‬متقابل ‪ ،‬متضاد‬
‫‪polarize‬‬ ‫قطبى کردن ‪ ،‬قطبش دادن ‪ ،‬دوقطبى ساختن ‪ ،‬بصورت متضاد در اوردن ‪ ،‬متقارن‬
‫کردن‬
‫‪polemic‬‬ ‫جدلى ‪ ،‬اهل جدل ‪ ،‬بحث وجدل‬

‫‪polemical‬‬ ‫جدلى ‪ ،‬مجادله اميز‬

‫‪polemicist‬‬ ‫جدلى ‪ ،‬اهل بحث وجدل‬

‫‪polemics‬‬ ‫جدلى ‪ ،‬اهل جدل ‪ ،‬بحث وجدل‬

‫‪Polish‬‬ ‫لهستاني‬

‫‪politic‬‬ ‫با تدبير ‪ ،‬مصلحت دان ‪ ،‬مصلحت اميز ‪ ،‬ديپلوماسى ‪ ،‬اراسته ‪ ،‬مهذب ‪ ،‬با سياست ‪،‬‬
‫سياس ‪ ،‬نماينده سياسى ‪ ،‬زندانى سياسى‬
‫‪polity‬‬ ‫طرز حکومت ‪ ،‬طرز اداره ‪ ،‬سياست‬

‫‪pollen‬‬ ‫گرده ‪ ،‬گرده افشانى کردن ‪ ،‬دانه گرده‬

‫‪pollute‬‬ ‫ناپاک کردن ‪ ،‬نجس کردن ‪ ،‬الودن ‪ ،‬ملوث کردن‬

‫‪poltroon‬‬ ‫ادم جبون وسرگردان ‪ ،‬ادم ترسو ‪ ،‬بزدل‬

‫‪polyarchy‬‬ ‫حکومت چند تنى‬

‫‪polycracy‬‬ ‫حکومت چند تنى‬

‫‪polygamist‬‬ ‫مرد چند زنه ‪ ،‬معتقد به تعدد زوجات ‪ ،‬چندگان‬

‫‪polygamy‬‬ ‫چند همسرى ‪ ،‬تعدد زوجات ‪ ،‬چند زن گيرى ‪ ،‬چندگانى ‪ ،‬بس گانى‬

‫‪polyglot‬‬ ‫چند زبانى ‪ ،‬متکلم بچند زبان‬

‫‪288‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪polygon‬‬ ‫چند ضلعى ‪ ،‬کثيراالضالع ‪( ،‬هندسه) بسيار پهلو ‪ ،‬چند گوشه ‪ ،‬کثير االضالع‬

‫‪polyhedron‬‬ ‫جسم چند وجهى ‪( ،‬هندسه) کثير الوجوه‬

‫‪polysyllable‬‬ ‫کلمه چند هجايى ‪ ،‬لغت چند سيالبى ‪ ،‬چند هجايى‬

‫‪polytechnic‬‬ ‫جامع الفنون ‪ ،‬چند رشته اى ‪ ،‬وابسته بتدريس هنرهاى فنى مختلف ‪ ،‬وابسته به علوم‬
‫عملى مختلف ‪ ،‬دانشکده صنعتى‬
‫‪polytheism‬‬ ‫چند خدا پرستى ‪ ،‬پرستش خدايان متعدد‬

‫‪pommel‬‬ ‫قاچ زين اسب ‪ ،‬جسم گلوله مانند ‪ ،‬گلوله ‪ ،‬قاش زين ‪ ،‬قرپوس زين ‪ ،‬قبه شمشير ‪،‬‬
‫سر عصا ‪ ،‬محکم زدن‬
‫‪pomposity‬‬ ‫دبدبه ‪ ،‬اب وتاب ‪ ،‬جلوه وشکوه‬

‫‪pompous‬‬ ‫پرشکوه‬

‫‪ponder‬‬ ‫سنجيدن ‪ ،‬انديشه کردن ‪ ،‬تعمق کردن ‪ ،‬تفکر کردن ‪ ،‬سنجش‬

‫‪ponderous‬‬ ‫وزين ‪ ،‬خيلى سنگين ‪ ،‬خيلى کودن‬

‫‪pontiff‬‬ ‫کاهن بزرگ ‪ ،‬کشيش بزرگ ‪ ،‬پاپ‬

‫‪pontifical‬‬ ‫وابسته به پاپ يا اسقف ‪ ،‬جامه اسقفى‬

‫‪pontificate‬‬ ‫دوره يا مقام اسقفى يا پاپى يا کهانت ‪ ،‬امامت ‪ ،‬اسقفى کردن ‪ ،‬فضل فروشى کردن‬

‫‪populace‬‬ ‫جمعيت ‪( ،‬آمريکايى) توده مردم ‪ ،‬عوام الناس ‪ ،‬سکنه ‪ ،‬جمهور‬

‫‪populous‬‬ ‫پرجمعيت ‪ ،‬کثيرالجمعيت ‪ ،‬بيشمار ‪ ،‬زياد ‪ ،‬پر‬

‫‪pore‬‬ ‫خلل و فرج ‪ ،‬سوراخ ريز ‪ ،‬منفذ ‪ ،‬روزنه ‪ ،‬خلل وفرج ‪ ،‬در درياى تفکر غوطه ور شدن ‪،‬‬
‫(با ‪ )over‬بمطالعه دقيق پرداختن ‪ ،‬با دقت ديدن‬
‫‪pore‬‬ ‫خلل و فرج ‪ ،‬سوراخ ريز ‪ ،‬منفذ ‪ ،‬روزنه ‪ ،‬خلل وفرج ‪ ،‬در درياى تفکر غوطه ور شدن ‪،‬‬
‫(با ‪ )over‬بمطالعه دقيق پرداختن ‪ ،‬با دقت ديدن‬
‫‪porose‬‬ ‫خلل وفرج دار ‪ ،‬متخلل ‪ ،‬پر منفذ‬

‫‪porous‬‬ ‫خلل وفرج دار ‪ ،‬متخلل ‪ ،‬پر منفذ‬

‫‪Port Louis‬‬ ‫پورت لوئيس‬

‫‪Port Moresby‬‬ ‫بندر مورسبي‬

‫‪Port of Spain‬‬ ‫بندر اسپانيا‬

‫‪Port Vila‬‬ ‫پورت ويال‬

‫‪289‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪Port-au-Prince‬‬ ‫پور تو پرينس‬

‫‪portend‬‬ ‫از پيش خبر دادن ‪ ،‬پيشگويى کردن ‪ ،‬حاکى بودن‬

‫‪portent‬‬ ‫نشانه ‪ ،‬فال بد ‪ ،‬خبر بد ‪ ،‬شگفتى ‪ ،‬بد يمن بودن‬

‫‪portentous‬‬ ‫بديمن ‪ ،‬داراى فال بد ‪ ،‬بدفرجام ‪ ،‬بدشگون‬

‫‪portfolio‬‬ ‫دارايى ‪ ،‬سند دارائى ها ‪ ،‬کيف کاغذ ‪ ،‬کيف چرمى بزرگ ‪ ،‬مقام ‪ ،‬سهام‬

‫‪portly‬‬ ‫هيکل وار ‪ ،‬تنومند ‪ ،‬جثه دار ‪ ،‬با وقار‬

‫‪Porto-Novo‬‬ ‫پورتو نوو‬

‫‪Portugal‬‬ ‫پرتغال‬

‫‪Portuguese‬‬ ‫پرتغالي‬

‫‪poseur‬‬ ‫وانمود کن ‪ ،‬ژستو ‪ ،‬قيافه گير ‪ ،‬پرسش دشوار‬

‫‪posit‬‬ ‫ادعا ‪ ،‬قرار دادن ‪ ،‬ثابت کردن ‪ ،‬فرض کردن ‪ ،‬فرض‬

‫‪position‬‬ ‫شغل رسمى ‪ ،‬حالت ‪ ،‬محل سازمانى ‪ ،‬مقام شغل سازمانى ‪ ،‬مستقرشدن ياکردن ‪،‬‬
‫قراردادن امورات مربوط به وظايف ‪ ،‬شکل ‪ ،‬موقعيت ‪ ،‬وضعيت ‪ ،‬موضع ‪ ،‬نهش ‪ ،‬شغل‬
‫‪ ،‬مرتبه ‪ ،‬جايگاه ‪ ،‬مقام يافتن ‪ ،‬سمت ‪ ،‬منصب ‪ ،‬قراردادن ياگرفتن‬
‫‪positive‬‬ ‫مسلم ‪ ،‬واقعى ‪ ،‬نسخه اصلى عکس ‪ ،‬قطب مثبت باطرى الکتريسيته مثبت ‪ ،‬مثبت ‪،‬‬
‫قطعى ‪ ،‬محقق ‪ ،‬يقين ‪ ،‬معين ‪ ،‬مطلق ‪ ،‬ساده‬
‫‪posse‬‬ ‫ممکن ‪ ،‬نيروى اجتماعى ‪ ،‬قدرت قانونى ‪ ،‬دسته افراد پليس ‪ ،‬جماعت ‪ ،‬قدرت ‪ ،‬امکان‬

‫‪possess‬‬ ‫تصرف کردن ‪ ،‬دارا بودن ‪ ،‬متصرف بودن ‪ ،‬در تصرف داشتن ‪ ،‬دارا شدن ‪ ،‬متصرف‬
‫شدن‬
‫‪possession‬‬ ‫حيازت ‪ ،‬متصرفات ‪ ،‬مايملک ‪ ،‬تسخير ‪ ،‬جن زدگى ‪ ،‬تصرف ‪ ،‬دارايى ‪ ،‬مالکيت ‪ ،‬ثروت‬
‫‪ ،‬يد تسلط‬
‫‪possessive‬‬ ‫ملکى ‪ ،‬حالت اضافه ‪ ،‬حالت مضاف اليه‬

‫‪possessor‬‬ ‫ذواليد ‪ ،‬متصرف ‪ ،‬مالک ‪ ،‬دارا‬

‫‪possible‬‬ ‫شدنى ‪ ،‬ممکن ‪ ،‬امکان پذير ‪ ،‬ميسر ‪ ،‬مقدور ‪ ،‬امکان‬

‫‪postdate‬‬ ‫بتاريخ ماقبل نوشتن ‪ ،‬تاريخ ماقبل‬

‫‪posterior‬‬ ‫پشتى ‪ ،‬عقبى ‪ ،‬پسى ‪ ،‬عقب تر ‪ ،‬ديرتر ‪ ،‬خلفى ‪ ،‬بعداز ‪ ،‬کفل‬

‫‪posterity‬‬ ‫اوالد ‪ ،‬اعقاب ‪ ،‬زادگان ‪ ،‬اخالف ‪ ،‬ايندگان‬

‫‪postgraduate‬‬ ‫وابسته به تحصيالت فوق ليسانس ‪ ،‬دانش اموخته‬

‫‪290‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪posthumous‬‬ ‫متولد شده پس از مرگ پدر (درمورد طفل) ‪ ،‬منتشر شده پس از مرگ نويسنده‬

‫‪postscript‬‬ ‫ذيل نامه ‪ ،‬يادداشت الحاقى اخر نامه يا کتاب ‪ ،‬ضميمه کتاب (مخفف ان ‪.P.S‬‬
‫است)‬
‫‪postulate‬‬ ‫شرط اصلى ‪ ،‬الزمه ‪ ،‬اصل موضوع ‪ ،‬تقاضا ‪ ،‬درخواست ‪ ،‬ادعا ‪ ،‬بديهى شمرده ‪ ،‬الزم‬
‫دانستن ‪ ،‬قياس منطقى کردن ‪ ،‬فرض نمودن ‪ ،‬انگاره ‪ ،‬پذيره ‪ ،‬مسلم فرض کردن‬
‫‪posture‬‬ ‫وضع ‪ ،‬حالت ‪ ،‬پز ‪ ،‬چگونگى ‪ ،‬طرز ايستادن يا قرار گرفتن ‪ ،‬قرار دادن‬

‫‪posture‬‬ ‫وضع ‪ ،‬حالت ‪ ،‬پز ‪ ،‬چگونگى ‪ ،‬طرز ايستادن يا قرار گرفتن ‪ ،‬قرار دادن‬

‫‪potable‬‬ ‫اشاميدنى ‪ ،‬نوشيدنى ‪ ،‬قابل شرب‬

‫‪potency‬‬ ‫توان ‪ ،‬قدرت ‪ ،‬توانايى ‪ ،‬نيرومندى ‪ ،‬لياقت‬

‫‪potent‬‬ ‫قوى ‪ ،‬پرزور ‪ ،‬نيرومند‬

‫‪potentate‬‬ ‫پادشاه ‪ ،‬سلطان ‪ ،‬شخص توانا ‪ ،‬فرمانرواى مقتدر‬

‫‪potential‬‬ ‫ولتاژ ‪ ،‬عامل بالقوه ‪ ،‬بالقوه ‪ ،‬عامل ‪ ،‬بالفعل ‪ ،‬ذخيره اى ‪ ،‬پنهانى ‪ ،‬داراى استعداد‬
‫نهانى ‪ ،‬پتانسيل‬
‫‪potion‬‬ ‫جرعه ‪ ،‬دارو يا زهر ابکى ‪ ،‬شربت عشق دادن به‬

‫‪potpourri‬‬ ‫محفظه عطر ‪ ،‬عطر گل ‪ ،‬تنوع ‪ ،‬مخلوط درهم وبرهم‬

‫‪poultice‬‬ ‫ضماد روى محل درد گذاشتن‬

‫‪powerless‬‬ ‫بى زور‬

‫‪practicable‬‬ ‫عملى ‪ ،‬قابل اجرا ‪ ،‬صورت پذير ‪ ،‬عبور کردنى‬

‫‪practical‬‬ ‫قابل استفاده ‪ ،‬سودمند ‪ ،‬ازموده ‪ ،‬کارکن ‪ ،‬کابردى ‪ ،‬عملى ‪ ،‬بکار خور ‪ ،‬اهل عمل‬

‫‪practitioner‬‬ ‫وکيل دست به کار ‪ ،‬وکيل کيف به دست وکيلى که کار اصليش وکالت باشد وکيل‬
‫حرفه اى ‪ ،‬دندان پزشک ‪ ،‬شاغل مقام طبابت ياوکالت‬
‫‪pragmatic‬‬ ‫عملى ‪ ،‬فعال ‪ ،‬واقع بين ‪ ،‬فلسفه واقع بينى ‪ ،‬واقعيت گرايى ‪ ،‬کاربسته ‪ ،‬عمل گرا‬

‫‪pragmatics‬‬ ‫عملى ‪ ،‬فعال ‪ ،‬واقع بين ‪ ،‬فلسفه واقع بينى ‪ ،‬واقعيت گرايى ‪ ،‬کاربست‬

‫‪pragmatist‬‬ ‫پيرو فلسفه عملى ‪ ،‬مصلحت گراى‬

‫‪Prague‬‬ ‫پراگ‬

‫‪prank‬‬ ‫شوخى اميخته با فريب ‪ ،‬شوخى خرکى ‪ ،‬مزاح ‪ ،‬شوخ طبعى ‪ ،‬شوخى زننده ‪ ،‬تزئين‬
‫کردن‬
‫‪prate‬‬ ‫هرزه درايى کردن ‪ ،‬پچ پچ ‪ ،‬ورور ‪ ،‬پرگويى ‪ ،‬ياوه گويى کردن ‪ ،‬وراجى کردن‬

‫‪291‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪prattle‬‬ ‫پرگويى کردن ‪ ،‬حرف مفت زدن ‪ ،‬ورزدن ‪ ،‬ورور‬

‫‪preamble‬‬ ‫ديباچه ‪ ،‬سراغاز مقدمه کتاب ‪ ،‬مقدمه سند ‪ ،‬ديباجه ‪ ،‬مقدمه وراهنماى نظامنامه يا‬
‫مقررات ‪ ،‬توضيحات ‪ ،‬مقدمه نوشتن‬
‫‪precarious‬‬ ‫عاريه اى بسته بميل ديگرى ‪ ،‬مشروط بشرايط معينى ‪ ،‬مشکوک ‪ ،‬مصر ‪ ،‬التماس کن‬
‫‪ ،‬پرمخاطره‬
‫‪precaution‬‬ ‫پيشگيرى ‪ ،‬ضربتى (ماسوره) ‪ ،‬درنظرگرفتن احتياط و جنبه هاى تامينى ‪ ،‬پيش بينى‬
‫‪ ،‬حزم ‪ ،‬احتياط کردن ‪ ،‬اقدام احتياطى‬
‫‪precede‬‬ ‫مقدم بودن‪ ،‬جلو بودن‪ ،‬قبل از‪ ،‬پيش از‪ ،‬قبل از ‪ ...‬قراردادن‬

‫‪precedence‬‬ ‫الويت ‪ ،‬ترتيب تقدم ‪ ،‬پيشى گرفتن ‪ ،‬پيشى ‪ ،‬اولويت ‪ ،‬حق تقدم ‪ ،‬امتياز ‪ ،‬سابقه ‪،‬‬
‫تقدم ‪ ،‬برترى‬
‫‪precedency‬‬ ‫پيشى ‪ ،‬اولويت ‪ ،‬حق تقدم ‪ ،‬امتياز ‪ ،‬سابقه‬

‫‪precedent‬‬ ‫رويه قضايى ‪ ،‬سابقه داشتن ‪ ،‬مقدم بر ‪ ،‬مسبوق به ‪ ،‬سابقه ‪ ،‬ماقبل ‪ ،‬مقدم ‪ ،‬نمونه‬

‫‪precedential‬‬ ‫سابقه شو ‪ ،‬سابقه درست کن‬

‫‪precept‬‬ ‫دستور ‪ ،‬حکم ‪ ،‬فرمان ‪ ،‬امريه ‪ ،‬خطابه ‪ ،‬مقررات ‪ ،‬نظامنامه ‪ ،‬پند ‪ ،‬قاعده اخالقى‬

‫‪precession‬‬ ‫ساييدگى ‪ ،‬پيشروى ‪ ،‬سبقت ‪ ،‬تقدم ‪ ،‬تغيير جهت محور جسم گردند (مثل فرفره) ‪،‬‬
‫انحراف مسير‬
‫‪precinct‬‬ ‫مرز ‪ ،‬محوطه ‪ ،‬بخش ‪ ،‬حوزه ‪ ،‬حدود‬

‫‪precipice‬‬ ‫صخره پرتگاه ‪ ،‬پرتگاه ‪ ،‬سراشيبى تند‬

‫‪precipitant‬‬ ‫شتابزده ‪ ،‬جدا شدنى ‪ ،‬تعليق ‪ ،‬شدنى ‪ ،‬باعجله ‪ ،‬عامل رسوب‬

‫‪precipitate‬‬ ‫رسوب کردن ‪ ،‬بشدت پرتاپ کردن ‪ ،‬شتاباندن ‪ ،‬بسرعت عمل کردن ‪ ،‬تسريع کردن ‪،‬‬
‫سر اشيب تند داشتن ‪ ،‬ناگهان سقوط کردن ‪ ،‬غير محلول وته نشين شونده ‪ ،‬جسم‬
‫تعليق شونده يا متراسب ‪ ،‬خيلى سريع ‪ ،‬بسيار عجول ‪ ،‬ناگهانى ‪ ،‬رسوب شيميايى‬
‫‪precipitately‬‬ ‫از روى شتاب زدگى‬

‫‪precipitous‬‬ ‫شتابناک ‪ ،‬از روى عجله ‪ ،‬بى مهابا‬

‫‪precis‬‬ ‫خالصه رئوس مطالب ‪ ،‬تلخيص ‪ ،‬چکيده مطلب ‪ ،‬خالصه نوشتن‬

‫‪précis‬‬ ‫خالصه رئوس مطالب ‪ ،‬تلخيص ‪ ،‬چکيده مطلب ‪ ،‬خالصه نوشتن‬

‫‪precise‬‬ ‫دقيق کردن ‪ ،‬مختصر کردن ‪ ،‬مختصر ‪ ،‬مفيد ‪ ،‬جامع ‪ ،‬صريح ‪ ،‬دقيق ‪ ،‬معين‬

‫‪precision‬‬ ‫رقم دقت ‪ ،‬دقت تير ‪ ،‬دقت ‪ ،‬صراحت ‪ ،‬درستى ‪ ،‬صحت ‪ ،‬ظرافت ‪ ،‬دقيق‬

‫‪292‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪preclude‬‬ ‫پيش گيرى کردن ‪ ،‬مانع شدن ‪ ،‬مانع جلو راه ايجاد کردن ‪ ،‬مسدود کردن‬

‫‪precocious‬‬ ‫زود رس ‪ ،‬پيش رس ‪ ،‬نابهنگام ‪ ،‬باهوش‬

‫‪precursor‬‬ ‫پيشرو ‪ ،‬منادى ‪ ،‬ماده متشکله جسم جديد‬

‫‪predator‬‬ ‫شکارگر ‪ ،‬درنده ‪ ،‬غارتگر ‪ ،‬يغماگر ‪ ،‬تغذيه کننده از شکار‬

‫‪predatorial‬‬ ‫درنده ‪ ،‬غارتگر ‪ ،‬يغماگر ‪ ،‬تغذيه کننده از شکار‬

‫‪predatory‬‬ ‫درنده ‪ ،‬غارتگر ‪ ،‬يغماگر ‪ ،‬تغذيه کننده از شکار‬

‫‪predecessor‬‬ ‫اسبق ‪ ،‬سابق ‪ ،‬قبلى ‪ ،‬اجداد ‪( ،‬درجمع) پيشنيان ‪ ،‬ماقبل ‪ ،‬سلف‬

‫‪predetermine‬‬ ‫قبال مقدر کردن ‪ ،‬قبال تعيين کردن‬

‫‪predicament‬‬ ‫مخمصه ‪ ،‬حالت ‪ ،‬وضع نامساعد ‪ ،‬وضع خطرناک‬

‫‪predicate‬‬ ‫مسندى ‪ ،‬خبرى ‪ ،‬خبر دادن ‪ ،‬اطالق کردن ‪ ،‬بصورت مسند قرار دادن ‪ ،‬مبتنى کردن‬
‫‪ ،‬مستند کردن ‪ ،‬گزاره ‪ ،‬داللت کردن‬
‫‪predict‬‬ ‫پيشگويى کردن ‪ ،‬قبال پيش بينى کردن‬

‫‪prediction‬‬ ‫محاسبه ‪ ،‬پيش بينى ‪ ،‬پيشگويى‬

‫‪predilection‬‬ ‫تمايل قبلى ‪ ،‬رجحان ‪ ،‬برگزيدگى ‪ ،‬جانبدارى‬

‫‪predispose‬‬ ‫مستعد کردن ‪ ،‬زمينه را مهيا ساختن‬

‫‪predominance‬‬ ‫برترى ‪ ،‬علو ‪ ،‬رجحان ‪ ،‬تفوق‬

‫‪predominancy‬‬ ‫برترى ‪ ،‬علو ‪ ،‬رجحان ‪ ،‬تفوق‬

‫‪predominant‬‬ ‫غالب ‪ ،‬مسلط ‪ ،‬حکمفرما ‪ ،‬نافذ ‪ ،‬عمده ‪ ،‬برجسته‬

‫‪predominate‬‬ ‫داراى نفوذ نجومى ‪ ،‬قاطع بودن ‪ ،‬نفوذ قاطع داشتن ‪ ،‬مسلط بودن ‪ ،‬چربيدن‬

‫‪preeminent‬‬ ‫سرامد ‪ ،‬مقدم ‪ ،‬برتر ‪ ،‬افضل‬

‫‪preempt‬‬ ‫باحق شفعه خريدن ‪ ،‬حق تقدم پيدا کردن ‪ ،‬پيشدستى کردن ‪ ،‬قبضه کردن ‪ ،‬به‬
‫انحصار دراوردن‬
‫‪preemption‬‬ ‫حق شفعه ‪ ،‬پيشدستى‬

‫‪preen‬‬ ‫سنجاق سينه ‪ ،‬خود را اراستن ‪ ،‬با منقار و زبان خود را اراستن ‪ ،‬بخود باليدن‬

‫‪preexist‬‬ ‫قبال وجود داشتن ‪ ،‬ازلى بودن ‪ ،‬قبال موجود شدن‬

‫‪preexistence‬‬ ‫تقدم وجود ‪ ،‬ازليت ‪ ،‬موجوديت قبلى‬

‫‪293‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪preface‬‬ ‫مقدمه ‪ ،‬سراغاز ‪ ،‬اغاز ‪ ،‬پيش گفتار ‪ ،‬ديباچه نوشتن‬

‫‪prefatorial‬‬ ‫ديباچه اى ‪ ،‬پيش گفتارى‬

‫‪prefatory‬‬ ‫ديباچه اى ‪ ،‬پيش گفتارى‬

‫‪prefer‬‬ ‫طرح کردن ‪ ،‬ترجيح يافتن ‪ ،‬ترجيح دادن ‪ ،‬برترى دادن ‪ ،‬رجحان دادن ‪ ،‬برگزيدن‬

‫‪preferable‬‬ ‫مرجح ‪ ،‬داراى رجحان ‪ ،‬قابل ترجيح ‪ ،‬برتر‬

‫‪preference‬‬ ‫برترى ‪ ،‬رجحان ‪ ،‬ترفيع ‪ ،‬مزيت ‪ ،‬اولويت ‪ ،‬تقدم‬

‫‪preferential‬‬ ‫امتيازى ‪ ،‬امتياز دهنده ‪ ،‬مقدم ‪ ،‬ترجيحى ‪ ،‬ممتاز‬

‫‪preferment‬‬ ‫ترفيع ‪ ،‬ارتقاء ‪ ،‬حق تقدم ‪ ،‬از پيش ‪ ،‬مقام افتخارى‬

‫‪prefix‬‬ ‫پيشوندى‬

‫‪pregnant‬‬ ‫حاملگى ‪ ،‬ابستن ‪ ،‬باردار‬

‫‪prehensile‬‬ ‫گيرکننده ‪ ،‬گيرنده ‪ ،‬قابض ‪ ،‬مخصوص گرفتن و چيدن برگ ‪ ،‬داراى استعدادهنرى ‪،‬‬
‫درک کننده‬
‫‪prehension‬‬ ‫قبض ‪ ،‬اخذ ‪ ،‬گرفتن ‪ ،‬تسليم ‪ ،‬تحويل‬

‫‪prejudice‬‬ ‫زيان ‪ ،‬لطمه ‪ ،‬پيشداورى ‪ ،‬تعصب ‪ ،‬غرض ورزى ‪ ،‬قضاوت تبعيض اميز ‪ ،‬خسارت‬
‫وضرر ‪ ،‬تبعيض کردن ‪ ،‬پيش داورى‬
‫‪prelacy‬‬ ‫مقام اسقفى ‪ ،‬مطرانى ‪ ،‬حکومت روحانى‬

‫‪prelate‬‬ ‫مطران ‪ ،‬خليفه ‪ ،‬اسقف اعظم ‪ ،‬کشيش ارشد‬

‫‪prelude‬‬ ‫پيش درامد ‪ ،‬مقدمه ‪ ،‬قسمت مقدماتى‬

‫‪premature‬‬ ‫زودرس ‪ ،‬پيش از موعد ‪ ،‬پيشرس ‪ ،‬پيش رس ‪ ،‬قبل از موقع ‪ ،‬نابهنگام ‪ ،‬نارس‬

‫‪premeditate‬‬ ‫قبال فکر چيزى را کردن ‪ ،‬مطالعه قبلى کردن‬

‫‪premeditated‬‬ ‫با قصد قبلى ‪ ،‬عمدى‬

‫‪premier‬‬ ‫رئيس الوزرا ‪،‬مقدم ‪ ،‬برتر ‪ ،‬واالتر ‪ ،‬مهمتر ‪ ،‬رئيس ‪ ،‬رهبر ‪ ،‬نخست وزير ‪ ،‬نخستين‬
‫نمايش يک نمايشنامه ‪ ،‬هنرپيشه برجسته‬
‫‪preminence‬‬ ‫برترى ‪ ،‬علو ‪ ،‬رجحان ‪ ،‬تفوق‬

‫‪premise‬‬ ‫قضيه ثابت يا اثبات شده ‪ ،‬بنياد واساس بحث ‪ ،‬صغرى وکبراى قياس منطقى ‪ ،‬فرض‬
‫قبلى ‪ ،‬فرضيه مقدم ‪ ،‬فرض منطقى کردن‬
‫‪premonition‬‬ ‫تحذير ‪ ،‬اخطار ‪ ،‬برحذر داشتن ‪ ،‬فکر قبلى‬

‫‪294‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪premonitory‬‬ ‫اخطار کننده ‪ ،‬تحذير کننده ‪ ،‬برحذر دارنده‬

‫‪preoccupation‬‬ ‫اشغال قبلى ‪ ،‬کار مقدم ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬شيفتگى ‪ ،‬اشتغال‬

‫‪preoccupy‬‬ ‫از پيش اشغال يا تصرف کردن‬

‫‪preordain‬‬ ‫قبال مقرر داشتن ‪ ،‬قبال وقوع امرى را ترتيب دادن‬

‫‪preparation‬‬ ‫تهيه (مصالح) ‪ ،‬اتش تهيه ‪ ،‬تهيه کردن اتش ‪ ،‬تيرتهيه اجرا کردن ‪ ،‬پيش بينى ‪،‬‬
‫تدارک ديدن ‪ ،‬اماده کردن ‪ ،‬امايش ‪ ،‬تمهيد ‪ ،‬پستايش ‪ ،‬امادش ‪ ،‬تدارک ‪ ،‬تهيه‬
‫مقدمات ‪ ،‬اقدام مقدماتى ‪ ،‬اماده سازى ‪ ،‬امادگى‬
‫‪preparatory‬‬ ‫اماده کننده ‪ ،‬شيپور خبر ‪ ،‬تيراندازى مقدماتى ‪ ،‬پستايى ‪ ،‬مقدماتى ‪ ،‬مربوط به تهيه‬
‫يامقدمات ‪ ،‬امايشى ‪ ،‬تدارکى‬
‫‪preponderance‬‬ ‫برترى ‪ ،‬مزيت ‪ ،‬فضيلت ‪ ،‬فزونى ‪ ،‬سنگين ترى‬

‫‪preponderant‬‬ ‫برتر ‪ ،‬مسلط ‪ ،‬داراى مزيت‬

‫‪preponderate‬‬ ‫سنگين تر بودن ‪ ،‬چربيدن بر ‪ ،‬افزودن ‪ ،‬فزونى‬

‫‪prepossess‬‬ ‫قبال بتصرف اوردن ‪ ،‬تحت تاثير عقيده يامسلکى قرار دادن ‪ ،‬قبال تبعيض فکرى‬
‫داشتن‬
‫‪prepossession‬‬ ‫تصرف قبلى ‪ ،‬اشغال قبلى ‪ ،‬تمايل بيجهت ‪ ،‬تعصب‬

‫‪preposterous‬‬ ‫نامعقول ‪ ،‬غير طبيعى ‪ ،‬مهمل ‪ ،‬مضحک‬

‫‪prerogative‬‬ ‫حق يا امتياز ويژه ‪ ،‬داراى حق ويژه ‪ ،‬حق ويژه ‪ ،‬امتياز مخصوص ‪ ،‬حق ارثى ‪ ،‬امتياز‬

‫‪presage‬‬ ‫نشانه ‪ ،‬نشان ‪ ،‬عالمت ‪ ،‬فال نما ‪ ،‬شگون ‪ ،‬گواهى دادن بر ‪ ،‬خبردادن از ‪ ،‬پيشگويى‬
‫کردن‬
‫‪prescience‬‬ ‫پيش دانى ‪ ،‬اگاهى از پيش ‪ ،‬علم غيب ‪ ،‬الهام‬

‫‪prescient‬‬ ‫عالم به غيب يا اينده ‪ ،‬قبال اگاه‬

‫‪prescribe‬‬ ‫تجويز کردن ‪ ،‬نسخه نوشتن ‪ ،‬تعيين کردن‬

‫‪prescript‬‬ ‫دستور ‪ ،‬مقرر شده ‪ ،‬امر صادر شده ‪ ،‬تجويز شده ‪ ،‬امريه‬

‫‪prescriptible‬‬ ‫قابل تجويز‬

‫‪prescription‬‬ ‫مرور زمان ‪ ،‬حکم ‪ ،‬دستورالعمل ‪ ،‬صدور فرمان ‪ ،‬امريه ‪ ،‬نسخه نويسى ‪ ،‬تجويز ‪،‬‬
‫نسخه‬
‫‪prescriptive‬‬ ‫وابسته به نسخه نويسى ‪ ،‬تجويزى‬

‫‪presentient‬‬ ‫قبال متوجه ‪ ،‬گوش بزنگ ‪ ،‬اماده ‪ ،‬قبال مستعد ‪ ،‬درانتظار‬

‫‪295‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪presentiment‬‬ ‫عقيده قبلى نسبت بچيزى ‪ ،‬احساس وقوع امرى از پيش ‪ ،‬روشن بينى قبلى ‪ ،‬دلهره‬

‫‪presentment‬‬ ‫اطالع هيات منصفه دادگاه جنايى از وقوع جرم در صورتى که مبنى بر مشاهده يا‬
‫اگاهى خود ايشان بوده ‪ ،‬بر مبناى کيفرخواست تنظيمى نباشد ‪ ،‬ارائه ‪ ،‬شرح ‪ ،‬بيان ‪،‬‬
‫حضور ‪ ،‬طرز نمايش‬
‫‪preservation‬‬ ‫حفاظت ‪ ،‬صيانت ‪ ،‬نگهدارى ‪ ،‬حفظ ‪ ،‬محافظت ‪ ،‬جلوگيرى ‪ ،‬حراست‬

‫‪preside‬‬ ‫کرسى رياست را اشغال کردن ‪ ،‬رياست کردن بر ‪ ،‬رياست جلسه را بعهده داشتن ‪،‬‬
‫اداره کردن هدايت کردن ‪ ،‬سرپرستى کردن‬
‫‪prestige‬‬ ‫شهرت ‪ ،‬وجهه ‪ ،‬حيثيت ‪ ،‬اعتبار ‪ ،‬ابرو ‪ ،‬نفوذ ‪ ،‬قدر و منزلت‬

‫‪prestigious‬‬ ‫با اعتبار ‪ ،‬باحيثيت‬

‫‪presumption‬‬ ‫ظن قوى ‪ ،‬قرينه ‪ ،‬فرض ‪ ،‬احتمال ‪ ،‬استنباط ‪ ،‬گستاخى ‪ ،‬جسارت‬

‫‪presumptuous‬‬ ‫گستاخ ‪ ،‬جسور ‪ ،‬مغرور ‪ ،‬خود بين‬

‫‪pretension‬‬ ‫وانمود ‪ ،‬ادعا ‪ ،‬دعوى ‪ ،‬خودفروشى ‪ ،‬تظاهر ‪ ،‬قصد‬

‫‪pretentious‬‬ ‫پرمدعا ‪ ،‬پرجلوه ‪ ،‬پر ادعا و متظاهر‬

‫‪preternatural‬‬ ‫غير عادى ‪ ،‬غير طبيعى ‪ ،‬مافوق طبيعى‬

‫‪pretext‬‬ ‫عذر ‪ ،‬دستاويز ‪ ،‬مستمسک ‪ ،‬بهانه اوردن‬

‫‪prevail‬‬ ‫چربيدن ‪ ،‬غالب امدن ‪ ،‬مستولى شدن ‪ ،‬شايع شدن‬

‫‪prevalence‬‬ ‫پخش ‪ ،‬نفوذ ‪ ،‬تفوق ‪ ،‬درجه شيوع ‪ ،‬رواج‬

‫‪prevalent‬‬ ‫رايج ‪ ،‬شايع ‪ ،‬متداول ‪ ،‬فائق ‪ ،‬مرسوم ‪ ،‬برتر‬

‫‪prevaricate‬‬ ‫دوپهلو حرف زدن ‪ ،‬زبان بازى کردن ‪ ،‬دروغ گفتن‬

‫‪prevention‬‬ ‫پيشگيرى ‪ ،‬جلوگيرى ‪ ،‬ممانعت‬

‫‪prey‬‬ ‫شکار ‪ ،‬نخجير ‪ ،‬قربانى ‪ ،‬صيد کردن ‪ ،‬دستخوش ساختن ‪ ،‬طعمه کردن‬

‫‪prickle‬‬ ‫خراش کوچک ‪ ،‬خارتيغ ‪ ،‬خارنوک تيز ‪ ،‬تيرکشيدن ‪ ،‬نيش ‪ ،‬سک زدن‬

‫‪prig‬‬ ‫شخص منفور ‪ ،‬ميخ کوچک ‪ ،‬ادم خودنما ‪ ،‬نکته گير ‪ ،‬ايرادگير ‪ ،‬کش رفتن ‪ ،‬دزديدن‬
‫‪ ،‬التماس کردن ‪ ،‬دله دزد‬
‫‪priggish‬‬ ‫خودنما ‪ ،‬ايرادى ‪ ،‬سخت گير‬

‫‪prim‬‬ ‫برگ نو ‪ ،‬ياسم ‪ ،‬نوار ابيض ‪ ،‬خيلى محتاط ‪ ،‬تميز ‪ ،‬رسمى وخشک بودن ‪ ،‬خود را‬
‫گرفتن ‪ ،‬اراستن‬

‫‪296‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪prima‬‬ ‫عمده ‪ ،‬اول‬

‫‪primer‬‬ ‫پيش قطار ‪ ،‬وسيله به کار اندازنده مشتعل کننده ‪ ،‬کتاب الفباء ‪ ،‬مبادى اوليه ‪ ،‬بتونه ‪،‬‬
‫چاشنى ‪ ،‬وابسته بدوران بشر اوليه ‪ ،‬باستانى ‪ ،‬ابتدايى‬
‫‪primeval‬‬ ‫پيشين ‪ ،‬اوليه ‪ ،‬بسيار کهن ‪ ،‬باستانى‬

‫‪primitive‬‬ ‫نخستى ‪ ،‬پيشين ‪ ،‬قديم ‪ ،‬بدوى ‪ ،‬انسان اوليه ‪ ،‬اوليه ‪ ،‬اصلى‬

‫‪primogeniture‬‬ ‫نخست زادگى ‪ ،‬ارشديت ‪ ،‬حق ارشدى‬

‫‪primordial‬‬ ‫بسيار کهن ‪ ،‬خاستگاهى ‪ ،‬اصل نخستين ‪ ،‬عنصر نخستين ‪ ،‬اساسى ‪ ،‬اصلى‬

‫‪primp‬‬ ‫مزين ساختن ‪ ،‬اراستن ‪ ،‬مرتب و منظم ساختن‬

‫‪principal‬‬ ‫دستور دهنده ‪ ،‬مضمون عنه ‪ ،‬امر ‪ ،‬مرتکب اصلى ‪ ،‬رئيس دانشکده يا دبيرستان ‪،‬‬
‫رئيس موسسه اثاثه ارثى ‪ ،‬اصل ‪ ،‬کارفرما ‪ ،‬موکل ‪ ،‬ارباب ‪ ،‬عمده ‪ ،‬رئيس ‪ ،‬مدير ‪،‬‬
‫مطلب مهم ‪ ،‬سرمايه اصلى ‪ ،‬مجرم اصلى‬
‫‪principality‬‬ ‫شاهزادگى ‪ ،‬قلمرو شاهزاده‬

‫‪principle‬‬ ‫مسلک ‪ ،‬مرام اخالقى ‪ ،‬قانون علمى ‪ ،‬اصل علمى ‪ ،‬اصل اخالقى ‪ ،‬اصل ‪ ،‬قاعده کلى ‪،‬‬
‫مرام ‪ ،‬سرچشمه ‪ ،‬حقيقت ‪ ،‬مبادى واصول ‪( ،‬درجمع)معتقد باصول ومبادى کردن ‪،‬‬
‫اخالقى کردن‬
‫‪priory‬‬ ‫دير يا خانقاه کوچکتر از صومعه‬

‫‪pristine‬‬ ‫پيشين ‪ ،‬اولى ‪ ،‬طبيعى ودست نخورده ‪ ،‬تر وتازه‬

‫‪privateer‬‬ ‫کشتى تجارتى که هنگام جنگ توسط دولت مصادره ومسلح ميشود ‪ ،‬فرمانده کشتى‬
‫بازرسى ‪ ،‬درکشتى تجارتى مسلح کار کردن‬
‫‪privation‬‬ ‫محروميت ‪ ،‬محروم سازى ‪ ،‬تعليق مقام ‪ ،‬سختى‬

‫‪privilege‬‬ ‫برترى ‪ ،‬رجحان ‪ ،‬مزيت ‪ ،‬حق ويژه ‪ ،‬امتياز مخصوصى اعطا کردن ‪ ،‬بخشيدن‬

‫‪privity‬‬ ‫موضوع محرمانه ‪ ،‬امر خصوصى ‪ ،‬امر سرى‬

‫‪privy‬‬ ‫شريک ‪ ،‬سهيم ‪ ،‬خصوصى ‪ ،‬محرمانه ‪ ،‬صميمى ‪ ،‬محرم اسرار ‪ ،‬اختصاصى ‪ ،‬دزدکى ‪،‬‬
‫مستراح‬
‫‪prize‬‬ ‫کشتى يا کااليى که به موجب حقوق جنگى در دريا به غنيمت برده شود ‪ ،‬انعام ‪،‬‬
‫جايزه ‪ ،‬ممتاز ‪ ،‬غنيمت ‪ ،‬ارزش بسيار قائل شدن ‪ ،‬مغتنم شمردن‬
‫‪probate‬‬ ‫تصديق صحت وصيتنامه ‪ ،‬رونوشت مصدق وصيتنامه ‪ ،‬رونوشت گواهى شده وصيت‬
‫نامه ‪ ،‬گواهى حصر وراثت ‪ ،‬گواهى نمودن صحت وصيت نامه ‪ ،‬محاکمه کردن ‪،‬‬
‫استنطاق کردن ‪ ،‬تحت ازمايش يا نظر قرار دادن‬

‫‪297‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪probation‬‬ ‫تعليق مجازات ‪ ،‬کاراموزى ‪ ،‬به سر بردن محکومين جوان در مراکز اموزش مخصوص ‪،‬‬
‫ازادى مشروط ‪)probational (،‬ازمايش ‪ ،‬امتحان ‪ ،‬ازمايش حسن رفتار وازمايش‬
‫صالحيت ‪ ،‬دوره ازمايش وکار اموزى ‪ ،‬ارائه مدرک ودليل ‪ ،‬ازادى بقيد التزام‬
‫‪probe‬‬ ‫ميله بازرسى ‪ ،‬ميله مدرج ‪ ،‬ستون ‪ ،‬جستجو ‪ ،‬تحقيق ‪ ،‬نيشتر ‪ ،‬رسيدگى ‪ ،‬اکتشاف‬
‫جديد ‪ ،‬غور کردن ‪ ،‬بررسى کردن ‪ ،‬کاوش کردن ‪ ،‬تفحص کردن ‪ ،‬کاوشگر‬
‫‪probity‬‬ ‫پاکدامنى ‪ ،‬راستى ‪ ،‬پيروى دقيق از اصول‬

‫‪problematic‬‬ ‫مسئله اى ‪ ،‬غامض ‪ ،‬گيج کننده ‪ ،‬حيرت اور‬

‫‪problematical‬‬ ‫مسئله اى ‪ ،‬غامض ‪ ،‬گيج کننده ‪ ،‬حيرت اور‬

‫‪procedure‬‬ ‫طرزکار ‪ ،‬طريقه فرايند ‪ ،‬اقدام ‪ ،‬ايين کار ‪ ،‬روش کار ‪ ،‬شيوه ‪ ،‬دستورالعمل ‪ ،‬روال ‪،‬‬
‫رويه ‪ ،‬طرز عمل ‪ ،‬روش ‪ ،‬ايين دادرسى ‪ ،‬روند ‪ ،‬پردازه‬
‫‪proceed‬‬ ‫پيش رفتن ‪ ،‬رهسپار شدن ‪ ،‬حرکت کردن ‪ ،‬اقدام کردن ‪ ،‬پرداختن به ‪ ،‬ناشى شدن از‬
‫‪ ،‬عايدات‬
‫‪proclamation‬‬ ‫اعالم کردن ‪ ،‬اعالم ‪ ،‬اگهى دادن ‪ ،‬بيانيه دادن ‪ ،‬اعالن ‪ ،‬اگهى ‪ ،‬انتشار ‪ ،‬بيانيه ‪،‬‬
‫اعالميه ‪ ،‬ابالغيه‬
‫‪proclivity‬‬ ‫تمايل (بارتکاب بدى) ‪ ،‬تمايل طبيعى بچيز بد‬

‫‪procrastinate‬‬ ‫بدفع الوقت گذراندن ‪ ،‬معوق گذاردن‬

‫‪procrastination‬‬ ‫طفره ‪ ،‬تعويق‬

‫‪proctor‬‬ ‫مباشر ‪ ،‬نماينده ‪ ،‬وکيل مدافع ‪ ،‬وکيل قانونى ‪ ،‬بازرس دانشجويان ‪ ،‬متولى ‪ ،‬ناظر ‪،‬‬
‫نايب ‪ ،‬ممتحن ‪ ،‬نظارت کردن ‪ ،‬بازرسى کردن‬
‫‪procure‬‬ ‫تهيه و تحويل اماد ‪ ،‬به دست اوردن ‪ ،‬تهيه کردن ‪ ،‬فراهم کردن ‪ ،‬بدست اوردن ‪،‬‬
‫تحصيل کردن ‪ ،‬جاکشى کردن‬
‫‪procurement‬‬ ‫تهيه و انجام خدمات و اماد ‪ ،‬تدارک کردن وسايل ‪ ،‬تامين اماد ‪ ،‬بدست اورى ‪ ،‬تهيه‬

‫‪prod‬‬ ‫سيخ زدن ‪ ،‬سک زدن ‪ ،‬برانگيختن ‪ ،‬ترغيب‬

‫‪prodigal‬‬ ‫مبذر ‪ ،‬ولخرج ‪ ،‬مسرف ‪ ،‬اسراف اور ‪ ،‬متلف ‪ ،‬پر تجمل‬

‫‪prodigious‬‬ ‫حيرت اور ‪ ،‬شگفت ‪ ،‬غير عادى ‪ ،‬شگرف‬


‫‪prodigy‬‬ ‫پراديجى ‪ ،‬چيز غير عادى ‪ ،‬اعجوبه ‪ ،‬شگفتى ‪ ،‬بسيار زيرک‬

‫‪productive‬‬ ‫باراور ‪ ،‬توليدى ‪ ،‬پربار ‪ ،‬حاصلضرب ‪ ،‬فراور ‪ ،‬مولد ثروت ‪ ،‬توليد کننده ‪ ،‬مولد ‪ ،‬پر‬
‫حاصل‬
‫‪profane‬‬ ‫کفر اميز ‪ ،‬بدزبان ‪ ،‬بى حرمتى کردن‬

‫‪298‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪profess‬‬ ‫ادعا يا اظهار کردن ‪ ،‬ادعا کردن ‪ ،‬اظهارکردن ‪ ،‬تدريس کردن ‪ ،‬ابراز ايمان کردن‬

‫‪profession‬‬ ‫دعوى ‪ ،‬اظهار ‪ ،‬شغل ‪ ،‬اقرار ‪ ،‬اعتراف ‪ ،‬حرفه يى ‪ ،‬پيشگانى ‪ ،‬پيشه کار‬

‫‪professor‬‬ ‫استاد ‪ ،‬پرفسور ‪ ،‬معلم دبيرستان يا دانشکده‬

‫‪proffer‬‬ ‫پيشنهاد کردن ‪ ،‬تقديم داشتن ‪ ،‬عرضه داشتن‬

‫‪proficiency‬‬ ‫خبرگى ‪ ،‬زبردستى ‪ ،‬چيرگى ‪ ،‬مهارت ‪ ،‬تخصص ‪ ،‬کارايى‬

‫‪proficient‬‬ ‫خبره ‪ ،‬وارد به فن ‪ ،‬زبردست ‪ ،‬چيره ‪ ،‬ماهر ‪ ،‬حاذق ‪ ،‬متخصص‬

‫‪profile‬‬ ‫شکل دادن ‪ ،‬فرم دادن ‪ ،‬شکل ‪ ،‬فرم ‪ ،‬پروفيل ‪ ،‬برش طولى ‪ ،‬نمودار خصوصيات ‪،‬‬
‫نمايه ‪ ،‬مقطع عرضى ‪ ،‬برش عمودى ‪ ،‬نقشه برش نما ‪ ،‬عکس نيمرخ ‪ ،‬برجسته ‪،‬‬
‫نمودار يا منحنى مخصوص نمايش چيزى‬
‫‪profiteer‬‬ ‫سودجو ‪ ،‬استفاده چى بودن ‪ ،‬اهل استفاده زياد بودن‬

‫‪profligacy‬‬ ‫هرزگى ‪ ،‬ولگردى ‪ ،‬ولخرجى‬

‫‪profligate‬‬ ‫هرزه ‪ ،‬بى بند و بار ‪ ،‬فاسد االخالق ‪ ،‬ولخرج‬

‫‪profound‬‬ ‫عميق ‪ ،‬ژرف‬

‫‪profuse‬‬ ‫فراوان ‪ ،‬وافر ‪ ،‬سارى ‪ ،‬لبريز ‪ ،‬سرشار ساختن‬

‫‪profusion‬‬ ‫فراوانى ‪ ،‬بخشش ‪ ،‬اسراف ‪ ،‬سرشارى ‪ ،‬وفور‬

‫‪progenitor‬‬ ‫نيا ‪ ،‬پدر بزرگ ‪ ،‬اجداد ‪ ،‬پيشرو ‪ ،‬نمونه‬

‫‪progeny‬‬ ‫اوالد ‪ ،‬فرزند ‪ ،‬اخالف ‪ ،‬سالله ‪ ،‬دودمان‬

‫‪prognosis‬‬ ‫پيش بينى مرض ‪ ،‬بهبودى از مرض در اثر پيش بينى جريان مرض ‪ ،‬پيش بينى ‪،‬‬
‫مال انديشى‬
‫‪prognosticate‬‬ ‫پيش بينى کردن ‪ ،‬تشخيص دادن قبلى مرض‬

‫‪program‬‬ ‫برنامه ‪ ،‬نقشه ‪ ،‬روش کار ‪ ،‬پروگرام ‪ ،‬دستور کار ‪ ،‬برنامه تهيه کردن ‪ ،‬برنامه دار کردن‬
‫‪ ،‬برنامه نوشتن‬
‫‪progression‬‬ ‫سرى ‪ ،‬فرايازى ‪ ،‬تصاعد ‪ ،‬توالى ‪ ،‬تسلسل ‪ ،‬پيشرفت‬

‫‪prohibition‬‬ ‫حرمت ‪ ،‬ممنوعيت ‪ ،‬نهى ‪ ،‬تحريم ‪ ،‬ممانعت ‪ ،‬قدغن ‪ ،‬صدور حکم منع‬

‫‪prohibitionist‬‬ ‫طرفدار منع مسکرات‬

‫‪prohibitive‬‬ ‫منعى ‪ ،‬گران ‪ ،‬جلوگيرى کننده‬

‫‪prohibitory‬‬ ‫منعى ‪ ،‬گران ‪ ،‬جلوگيرى کننده‬

‫‪299‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪projectile‬‬ ‫تصويرکننده ‪ ،‬گلوله ‪ ،‬جسم پرتاب شونده ‪ ،‬مرمى ‪ ،‬موشک ‪ ،‬پرتابه‬

‫‪projection‬‬ ‫سيستم تصوير در تهيه نقشه ‪ ،‬پيش امدگى ‪ ،‬پيش افکنى ‪ ،‬برامدگى ‪ ،‬نقشه کشى ‪،‬‬
‫پرتاب ‪ ،‬طرح ريزى ‪ ،‬تجسم ‪ ،‬پرتو افکنى ‪ ،‬نور افکنى ‪ ،‬اگرانديسمان ‪ ،‬پروژه ‪ ،‬افکنش‬
‫‪ ،‬تصوير‬
‫‪proletarian‬‬ ‫عضو طبقه کارگر ‪ ،‬وابسته بکارگر ‪ ،‬کارگرى‬

‫‪proletariat‬‬ ‫طبقه زحمتکش ‪ ،‬طبقه رنجبر ‪ ،‬کارگر ورنجبر ‪ ،‬طبقه کارگر‬

‫‪proliferate‬‬ ‫پربار شدن ‪ ،‬زياد شدن ‪ ،‬کثير شدن ‪ ،‬بسط و توسعه يافتن‬

‫‪proliferation‬‬ ‫تکثير ‪ ،‬ازدياد‬

‫‪prolific‬‬ ‫پرزا ‪ ،‬حاصلخيز ‪ ،‬بارور ‪ ،‬نيرومند ‪ ،‬پرکار ‪ ،‬فراوان‬

‫‪prolix‬‬ ‫طوالنى ‪ ،‬خسته کننده ‪ ،‬روده دراز ‪ ،‬پرگو‬

‫‪prolixity‬‬ ‫عبارت زايد ‪ ،‬دراز نويسى ‪ ،‬اطناب ‪ ،‬پرگويى ‪ ،‬روده درازى‬

‫‪prologue‬‬ ‫پيش درامد ‪ ،‬سراغاز ‪ ،‬مقدمه ‪ ،‬پيش گفتار‬

‫‪prolong‬‬ ‫طوالنى کردن ‪ ،‬امتداد دادن ‪ ،‬دراز کردن ‪ ،‬امتداد يافتن ‪ ،‬بتاخيرانداختن ‪ ،‬طفره رفتن‬
‫‪ ،‬بطول انجاميدن‬
‫‪prolongate‬‬ ‫طوالنى کردن ‪ ،‬امتداد دادن ‪ ،‬دراز کردن ‪ ،‬امتداد يافتن ‪ ،‬بتاخيرانداختن ‪ ،‬طفره رفتن‬
‫‪ ،‬بطول انجاميدن‬
‫‪promenade‬‬ ‫سير ‪ ،‬گردشگاه ‪ ،‬تفرجگاه ‪ ،‬گردش رفتن ‪ ،‬تفرج کردن ‪ ،‬گردش کردن‬

‫‪prominence‬‬ ‫برجستگى ‪ ،‬امتياز ‪ ،‬پيشامدگى ‪ ،‬برترى‬

‫‪prominent‬‬ ‫حساس ‪ ،‬برجسته ‪ ،‬واال‬

‫‪promiscuous‬‬ ‫بيقاعده ‪ ،‬بيقيد در امور جنسى‬

‫‪promissory‬‬ ‫وعده اور ‪ ،‬وابسته به تعهد يا قول‬

‫‪promontory‬‬ ‫دماغه بلند ‪ ،‬راس ‪ ،‬پرتگاه ‪ ،‬برامدگى ‪ ،‬دماغه‬

‫‪promote‬‬ ‫تاسيس کردن ‪ ،‬توسعه دادن ‪ ،‬باال بردن ‪ ،‬ترفيع دادن ‪ ،‬ترقى دادن ‪ ،‬ترويج کردن‬

‫‪promoter‬‬ ‫ترويج کننده فروش ‪ ،‬پيش برنده ‪ ،‬ترقى دهنده ‪ ،‬ترويج کننده‬

‫‪prompt‬‬ ‫کاراکتر يا پيامى که توسط کامپيوتر ارائه مى شود تا مشخص کند که اماده پذيرفتن‬
‫ورودى صفحه کليد است ‪ ،‬اعالن ‪ ،‬ف ورى ‪ ،‬بيدرنگ ‪ ،‬سريع کردن ‪ ،‬بفعاليت واداشتن ‪،‬‬
‫برانگيختن ‪ ،‬سريع ‪ ،‬عاجل ‪ ،‬اماده ‪ ،‬چاالک ‪ ،‬سوفلورى کردن‬
‫‪promulgate‬‬ ‫اعالم کردن ‪ ،‬انتشار دادن ‪ ،‬ترويج کردن‬

‫‪300‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪prone‬‬ ‫حالت درازکش ‪ ،‬در معرض ‪ ،‬متمايل ‪ ،‬مستعد ‪ ،‬مهيا ‪ ،‬درازکش ‪ ،‬دمر‬

‫‪propaganda‬‬ ‫تبليغ ‪ ،‬تبليغات ‪ ،‬پروپاگاند‬

‫‪propagate‬‬ ‫منتشر کردن ‪ ،‬قلمه کردن انتقال دادن ‪ ،‬گستردن ‪( ،‬بوسيله توليد مثل) تکثير کردن‬
‫‪ ،‬زياد کردن ‪ ،‬پروردن ‪ ،‬قلمه زدن ‪ ،‬منتشرکردن ‪ ،‬انتشار دادن ‪ ،‬پخش کردن ‪ ،‬پخش‬
‫شدن ‪ ،‬رواج دادن‬
‫‪propel‬‬ ‫بجلو راندن ‪ ،‬سوق دادن ‪ ،‬بردن ‪ ،‬حرکت دادن‬

‫‪propellant‬‬ ‫عامل‪ ،‬انگيزه محرک‪ ،‬نيروى محرکه‬

‫‪propeller‬‬ ‫پروانه هواپيما و کشتي و غيره‬

‫‪propensity‬‬ ‫تمايل طبيعى ‪ ،‬ميل باطنى ‪ ،‬رغبت ‪ ،‬گرايش‬

‫‪prophecy‬‬ ‫غيبگويى ‪ ،‬نبوت ‪ ،‬پيغمبرى ‪ ،‬پيشگويى ‪ ،‬رسالت ‪ ،‬ابالغ‬

‫‪prophesy‬‬ ‫غيبگويى يا پيشگويى کردن‬

‫‪prophetic‬‬ ‫نبوتى ‪ ،‬مبنى بر پيشگويى‬

‫‪prophylactic‬‬ ‫مانع بروز مرض ‪ ،‬پيشگيرى کننده ‪ ،‬پيشگير‬

‫‪propinquity‬‬ ‫نزديکى ‪ ،‬خويشى ‪ ،‬شباهت ‪ ،‬قرابت ‪ ،‬مجاورت‬

‫‪propitiate‬‬ ‫خشم را فرو نشاندن ‪ ،‬استمالت کردن ‪ ،‬تسکين دادن‬

‫‪propitious‬‬ ‫خوش يمن ‪ ،‬ميمون ‪ ،‬شفيع ‪ ،‬خير خواه ‪ ،‬مساعد‬

‫‪proponent‬‬ ‫استدالل کننده ‪ ،‬توضيح دهنده ‪ ،‬طرفدار‬

‫‪proportionate‬‬ ‫درخور ‪ ،‬فراخور ‪ ،‬متناسب کردن‬

‫‪propound‬‬ ‫مطرح کردن ‪ ،‬پيشنهاد کردن ‪ ،‬ارائه دادن ‪ ،‬تقديم کردن ‪ ،‬رواج دادن‬

‫‪proprietary‬‬ ‫مالکانه ‪ ،‬اختصاصى ‪ ،‬متعلق به مالک ‪ ،‬وابسته به مالک‬

‫‪propriety‬‬ ‫تناسب ‪ ،‬قواعد متداول ومرسو م رفتارواداب سخن ‪ ،‬مراعات اداب نزاکت ‪ ،‬برازندگى‬

‫‪propulsion‬‬ ‫فشار به سمت جلو ‪ ،‬سوق ‪ ،‬نفوذ ‪ ،‬فشار بسوى جلو ‪ ،‬نيروى محرکه ‪ ،‬خروج ‪ ،‬دفع ‪،‬‬
‫پيش راندن‬
‫‪propulsive‬‬ ‫دافع ‪ ،‬بيرون ريزنده‬

‫‪prosaic‬‬ ‫خالى از لطف ‪ ،‬کسل کننده ‪ ،‬وابسته به نثر ‪ ،‬نثرى‬

‫‪proscenium‬‬ ‫صحنه نمايش ‪ ،‬جلو صحنه ‪ ،‬پيشگاه ‪ ،‬پيش صحنه‬

‫‪proscribe‬‬ ‫تبعيد کردن ‪ ،‬ممنوع ساختن ‪ ،‬تحريم کردن ‪ ،‬نهى کردن ‪ ،‬بد دانستن ‪ ،‬بازداشتن از‬

‫‪301‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪proscription‬‬ ‫ترک ‪ ،‬منع ‪ ،‬تخطئه ‪ ،‬تبعيد ‪ ،‬محکوميت ‪ ،‬محروميت‬

‫‪prose‬‬ ‫سخن منثور ‪ ،‬به نثر دراوردن ‪ ،‬نثر نوشتن‬

‫‪prosecute‬‬ ‫تعقيب قانونى کردن ‪ ،‬دنبال کردن پيگرد کردن‬

‫‪proselyte‬‬ ‫جديد االيمان ‪ ،‬کسيکه تازه بدينى واردشود ‪ ،‬نو اموزمذهبى ‪ ،‬عضو تازه حزب ‪ ،‬بدين‬
‫تازه اى وارد کردن ‪ ،‬تبليغ کردن ‪ ،‬تبليغ شدن‬
‫‪proselytize‬‬ ‫بدين تازه اى وارد شدن ياکردن‬

‫‪prosody‬‬ ‫علم عروض ‪ ،‬علم بديع ‪ ،‬قواعد بديعى وعروضى‬

‫‪prospector‬‬ ‫اکتشاف کننده ‪ ،‬معدن ياب ‪ ،‬معدن کاو‬

‫‪prospectus‬‬ ‫خالصه اگهى ‪ ،‬اينده نامه ‪ ،‬اطالع نامه ‪ ،‬شرح چاپى درباره شرکت يا معدنى که براى‬
‫ان بايد سرمايه جمع اورى شود‬
‫‪prosperity‬‬ ‫شکوفائى ‪ ،‬رونق ‪ ،‬موفقيت ‪ ،‬کاميابى ‪ ،‬کامکارى‬

‫‪prostrate‬‬ ‫بخاک افتاده (درحال عبادت يا خضوع) ‪ ،‬روى زمين خوابيده ‪ ،‬دمر خوابيده ‪ ،‬افتادن ‪،‬‬
‫درمانده وبيچاره شدن‬
‫‪prostration‬‬ ‫بخاک افتادن ‪ ،‬درماندگى ‪ ،‬دمر بودن‬

‫‪protagonist‬‬ ‫بازيگر عمده ‪ ،‬پيشقدم ‪ ،‬پيش کسوت ‪ ،‬سردسته‬

‫‪protean‬‬ ‫شبيه ‪ ، Proteus‬متغير ‪ ،‬شکل پذير ‪ ،‬گوناگون ‪ ،‬متلون‬

‫‪protection‬‬ ‫پشتيبانى ‪ ،‬تيماردارى ‪ ،‬حفاظت ‪ ،‬محافظت ‪ ،‬حراست ‪ ،‬حمايت ‪ ،‬حفظ ‪ ،‬نيکداشت ‪،‬‬
‫تامين نامه‬
‫‪protective‬‬ ‫محافظتى ‪ ،‬حفاظتى ‪ ،‬محافظ ‪ ،‬وابسته به حفظ يا حراست‬

‫‪protector‬‬ ‫نگهدار ‪ ،‬پشتيبان ‪ ،‬حامى ‪ ،‬سرپرست ‪ ،‬قيم ‪ ،‬نيکدار‬

‫‪protege‬‬ ‫تحت الحمايه ‪ ،‬حمايت شده ‪ ،‬شاگرد ‪ ،‬نوچه‬

‫‪protégé‬‬ ‫تحت الحمايه ‪ ،‬حمايت شده ‪ ،‬شاگرد ‪ ،‬نوچه‬

‫‪protestant‬‬ ‫عضو فرقه مسيحيان پروتستان‬

‫‪proteus‬‬ ‫(افسانه يونان) خداى دريا که اشکال مختلف بخودميگرفته ‪ ،‬پروتئوس‬

‫‪protocol‬‬ ‫پروتکل ‪ ،‬صورت جلسه کنفرانس ‪ ،‬خالصه مذاکرات معاهده و اتفاق ‪ ،‬نسخه اول و‬
‫اصلى مقاوله نامه مقدماتى ‪ ،‬پيوند نامه ‪ ،‬موافقت مقدماتى ‪ ،‬پيش نويس سند ‪( ،‬در‬
‫فرانسه) اداب ورسوم ‪ ،‬تشريفات ‪ ،‬مقاوله نامه نوشتن‬
‫‪protomartyr‬‬ ‫نخستين شهيد ‪ ،‬سر سلسله شهدا‬

‫‪302‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪protoplasm‬‬ ‫سفيده ياخته ‪ ،‬جرم زنده ‪ ،‬ماده اصلى جسم سلولى‬

‫‪prototype‬‬ ‫نمونه ازمايشى ‪ ،‬مدل نمونه اوليه ‪ ،‬نخستين بشر ‪ ،‬اصل ماده ‪ ،‬نخستين افريده ‪ ،‬نمونه‬
‫اصلى ‪ ،‬شکل اوليه ‪ ،‬مدل پيش الگو ‪ ،‬پيش گونه ‪ ،‬نمونه اوليه‬
‫‪protract‬‬ ‫طول دادن ‪ ،‬دراز کردن ‪ ،‬امتداد دادن ‪ ،‬کش دادن‬

‫‪protrude‬‬ ‫جلو بردن ‪ ،‬بيرون انداختن ‪ ،‬برامدگى داشتن ‪ ،‬جلو امده بودن ‪ ،‬تحميل کردن‬

‫‪protrusion‬‬ ‫پيش امدگى ‪ ،‬پيش رفتگى ‪ ،‬جلو افتادگى ‪ ،‬تحميل‬

‫‪protuberance‬‬ ‫برامدگى ‪ ،‬قلنبگى ‪ ،‬تورم ‪ ،‬بادکردگى‬

‫‪protuberancy‬‬ ‫برامدگى ‪ ،‬قلنبگى ‪ ،‬تورم ‪ ،‬بادکردگى‬

‫‪protuberant‬‬ ‫برامده ‪ ،‬متورم ‪ ،‬باد کرده‬

‫‪protuberate‬‬ ‫برامدن ‪ ،‬باد کردن ‪ ،‬غلنبه شدن ‪ ،‬ورغلپيدن‬

‫‪provenance‬‬ ‫زادگاه ‪ ،‬منشاء ‪ ،‬اصل ‪ ،‬حد ‪ ،‬منطقه قدرت يا درک‬

‫‪provender‬‬ ‫علوفه ‪ ،‬خواربار ‪ ،‬اذوقه ‪ ،‬غذا ‪ ،‬عليق دادن‬

‫‪proverb‬‬ ‫ضرب المثل ‪ ،‬گفتار حکيمانه ‪ ،‬مثل زدن‬

‫‪proverbial‬‬ ‫ضرب المثلى ‪ ،‬مشهور‬

‫‪provident‬‬ ‫صرفه جو ‪ ،‬اينده نگر ‪ ،‬مال انديش ‪ ،‬خوشبخت ‪ ،‬مشيتى‬

‫‪providential‬‬ ‫صرفه جو ‪ ،‬اينده نگر ‪ ،‬مال انديش ‪ ،‬خوشبخت ‪ ،‬مشيتى‬

‫‪provincial‬‬ ‫واليتى ‪ ،‬استانى ‪ ،‬ايالت نشين ‪ ،‬کوته فکر ‪ ،‬ايالتى‬

‫‪provisional‬‬ ‫موقت ‪ ،‬موقتى ‪ ،‬شرطى ‪ ،‬مشروط‬

‫‪proviso‬‬ ‫قيد ‪ ،‬بند ‪ ،‬جمله شرطى‬

‫‪provocation‬‬ ‫تحريک (تهييج) ‪ ،‬برافروختگى ‪ ،‬تحريک‬

‫‪provocative‬‬ ‫سبب ‪ ،‬محرک ‪ ،‬برانگيزنده ‪ ،‬عصبانى کننده‬

‫‪provoke‬‬ ‫تحريک کردن ‪ ،‬دامن زدن ‪ ،‬برانگيختن ‪ ،‬برافروختن ‪ ،‬خشمگين کردن‬

‫‪prowess‬‬ ‫دالورى‬

‫‪proximately‬‬ ‫مستقيما" ‪ ،‬تقريبا"‬

‫‪proximity‬‬ ‫نزديکى ‪ ،‬مجاورت‬

‫‪303‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪proxy‬‬ ‫نماينده صاحب سهم در مجمع عمومى صاحبان سهام ‪ ،‬وکيل ‪ ،‬نماينده ‪ ،‬وکالت ‪،‬‬
‫وکالتنامه ‪ ،‬بنمايندگى ديگرى راى دادن‬
‫‪prude‬‬ ‫امل ‪ ،‬متظاهر ‪ ،‬کوته فکر‬

‫‪prudence‬‬ ‫احتياط ‪ ،‬حزم ‪ ،‬مالحظه ‪ ،‬پروا‬

‫‪prudent‬‬ ‫محتاط ‪ ،‬از روى احتياط‬

‫‪prudential‬‬ ‫محتاط ‪ ،‬از روى احتياط‬

‫‪prudery‬‬ ‫امل بودن ‪ ،‬تظاهر ‪ ،‬کوته فکرى‬

‫‪prune‬‬ ‫الو ‪ ،‬گوجه برقانى ‪ ،‬الوبخارا ‪ ،‬اراستن ‪ ،‬سرشاخه زدن ‪ ،‬هرس کردن‬

‫‪prurient‬‬ ‫خارش دار ‪ ،‬کرمکى ‪ ،‬داراى فکر شهوانى ‪ ،‬هرزه‬

‫‪pry‬‬ ‫بادقت نگاه کردن ‪ ،‬کاوش کردن ‪ ،‬فضوالنه نگاه کردن ‪ ،‬با ديلم يا اهرم بلند کردن ‪،‬‬
‫اهرم ‪ ،‬ديلم ‪ ،‬کنجکاوى ‪ ،‬فضولى ‪ ،‬فضول‬
‫‪pseudonym‬‬ ‫اسم مستعار ‪ ،‬تخلص‬

‫‪pseudonymity‬‬ ‫مجعوليت ‪ ،‬جعلى بودن ‪ ،‬مستعارى‬

‫‪psyche‬‬ ‫افسانه يونان ) شاهزاده زيباءي که " کوپيد" (‪ )Cupid‬بدام عشقش گرفتارشد‪،‬‬
‫روان‪ ،‬روح‬
‫‪psychiatrist‬‬ ‫روانپزشک‬

‫‪psychiatry‬‬ ‫معالجه ناخوشيهاى دماغى ‪ ،‬پزشکى روانى ‪ ،‬طب روحى ‪ ،‬روانپزشکى‬

‫‪psychic‬‬ ‫روانى ‪ ،‬ذهنى ‪ ،‬واسطه ‪ ،‬پديده روحى‬

‫‪psychopathic‬‬ ‫وابسته به ناخوشى دماغى‬

‫‪psychosis‬‬ ‫روان پريشى ‪ ،‬بيمارى روانى ‪ ،‬جنون‬

‫‪psychotherapy‬‬ ‫درمان روانى ‪ ،‬تداوى روحى‬

‫‪pterodactyl‬‬ ‫ديرين شناسى) راسته اى از سوسماران بالدار عهد ژوراسيک سفلى تا عهد‬
‫مسوزوئيک‬
‫‪pudgy‬‬ ‫خپله ‪ ،‬چاق ‪ ،‬گوشتالو‬

‫‪puerile‬‬ ‫بچگانه‪ ،‬کودکانه‪ ،‬احمقانه‬

‫‪Puerto Rico‬‬ ‫پورتوريکو‬

‫‪pugilist‬‬ ‫مشت زن ‪ ،‬ستيزه گر ‪ ،‬ستيزه جو ‪ ،‬دعوايى‬

‫‪304‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪pugnacious‬‬ ‫جنگجو ‪ ،‬ستيزه گر‬

‫‪pugnacity‬‬ ‫ستيزه جويى‬

‫‪puissance‬‬ ‫توان ‪ ،‬قدرت ‪ ،‬نيرو ‪ ،‬توانايى‬

‫‪puissant‬‬ ‫توانا ‪ ،‬نيرومند‬

‫‪pulchritude‬‬ ‫زيبايى ‪ ،‬خوش اندامى ‪ ،‬قشنگى‬

‫‪pullulation‬‬ ‫تکثير ‪ ،‬جوانه زنى‬

‫‪pulmonary‬‬ ‫ريوى ‪ ،‬وابسته به ريه‬

‫‪pulsate‬‬ ‫زدن (نبض) ‪ ،‬جهند کردن ‪ ،‬تپيدن (قلب) ‪ ،‬تکان دادن ‪ ،‬بضربان افتادن‬

‫‪pulse‬‬ ‫ضربه ‪ ،‬پالس ‪ ،‬امواج ضربانى ‪ ،‬تپش ‪ ،‬ضربان ‪ ،‬نبض ‪ ،‬جهند زدن ‪ ،‬تپيدن‬

‫‪pulverize‬‬ ‫سائيدن ‪ ،‬ساييدن ‪ ،‬نرم کردن ‪ ،‬پودر کردن ‪ ،‬نرم کوبيدن‬

‫‪pummel‬‬ ‫کوبيدن ‪ ،‬زدن ‪ ،‬له کردن‬

‫‪punctilio‬‬ ‫نکته دقيق در ايين رفتار ‪ ،‬دقت ‪ ،‬دقايق‬

‫‪punctilious‬‬ ‫دقيق ‪ ،‬نکته سنج ‪ ،‬بسيار مبادى اداب‬

‫‪punctual‬‬ ‫وقت شناس ‪ ،‬خوش قول ‪ ،‬بموقع ‪ ،‬ثابت در يک نقطه ‪( ،‬مثل نقطه) اليتجزى ‪ ،‬نکته‬
‫دار ‪ ،‬معنى دار ‪ ،‬نيشدار ‪ ،‬صريح ‪ ،‬معين ‪ ،‬مشروح ‪ ،‬باذکر جزئيات دقيق ‪ ،‬اداب دان‬
‫‪puncture‬‬ ‫شکسته شدن ‪ ،‬رخنه ‪ ،‬سوراخ شدن ‪ ،‬پنچر شدن ماشين ‪ ،‬سوراخ کردن ‪ ،‬پنچر شدن‬

‫‪pundit‬‬ ‫دانشمند ‪ ،‬واردبکار‬

‫‪pungency‬‬ ‫زنندگى ‪ ،‬تندى‬

‫‪pungent‬‬ ‫پر ادويه ‪ ،‬تند ‪ ،‬زننده ‪ ،‬گوشه دار ‪ ،‬نوک تيز ‪ ،‬سوزناک‬

‫‪punitive‬‬ ‫کيفرى ‪ ،‬تنبيهى‬

‫‪puny‬‬ ‫ريزه اندام ‪ ،‬ضعيف ‪ ،‬درجه پست ‪ ،‬کوچک ‪ ،‬قد کوتاه‬

‫‪pupil‬‬ ‫شاگرد ‪ ،‬دانش اموز ‪ ،‬مردمک چشم ‪ ،‬حدقه‬

‫‪pupilage‬‬ ‫دوره شاگردى ‪ ،‬مرحله شاگردى ‪ ،‬تلمذ‬

‫‪pupillage‬‬ ‫دوره شاگردى ‪ ،‬مرحله شاگردى ‪ ،‬تلمذ‬

‫‪purchase‬‬ ‫اشتراء ‪ ،‬شراء ‪ ،‬خريدن ‪ ،‬ابتياع ‪ ،‬خريدارى کردن ‪ ،‬درامد ساليانه زمين‬

‫‪purgatory‬‬ ‫بزرخ ‪ ،‬وسيله تطهير ‪ ،‬تطهيرى ‪ ،‬پااليشى ‪ ،‬در برزخ قرار دادن‬

‫‪305‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪purge‬‬ ‫پاک کردن ‪ ،‬تهى کردن ‪ ،‬خالى کردن ‪ ،‬زدودن ‪ ،‬پاکسازى کردن ‪ ،‬تنقيه کردن ‪،‬‬
‫تطهير کردن ‪ ،‬تبرئه کردن ‪ ،‬تطهير ‪ ،‬پااليش ‪ ،‬سرشاخه زنى ‪ ،‬مسهل ‪ ،‬کارکن ‪،‬‬
‫تصفيه حزب يا دولت از عناصر نادلخواه‬
‫‪purist‬‬ ‫شخصيکه در استعمال کلمات صحيح وسواس دارد‬

‫‪purl‬‬ ‫مشروب مالت ‪ ،‬ابجو داراى ادويه معطر ‪ ،‬گالبتون ‪ ،‬زرى ‪ ،‬کوک برجسته وقالبى ‪،‬‬
‫حاشيه ‪ ،‬حلقه دود يا بخار ‪ ،‬صداى شرشر ‪ ،‬زمزمه اب ‪ ،‬مثل فرفره چرخيدن ‪ ،‬واژگون‬
‫شدن ‪ ،‬زردوزى کردن ‪ ،‬با شرشرجارى شدن ‪ ،‬حلقه حلقه شدن‬
‫‪purloin‬‬ ‫ربودن ‪ ،‬دزديدن‬

‫‪purport‬‬ ‫مفهوم ساختن ‪ ،‬فحوا ‪ ،‬مفاد ‪ ،‬فهماندن ‪ ،‬معنى دادن ‪ ،‬بنظر امدن‬

‫‪purse‬‬ ‫کيسه پول ‪ ،‬کيف پول ‪ ،‬دارايى ‪ ،‬وجوهات خزانه ‪ ،‬غنچه کردن ‪ ،‬جمع کردن ‪ ،‬پول‬
‫دزديدن ‪ ،‬جيب برى کردن‬
‫‪pursue‬‬ ‫تعقيب کردن ‪ ،‬تعاقب کردن ‪ ،‬تحت تعقيب قانونى قرار دادن ‪ ،‬دنبال کردن ‪،‬‬
‫اتخاذکردن ‪ ،‬پيگيرى کردن ‪ ،‬پيگرد کردن‬
‫‪purveyor‬‬ ‫اذوقه رسان‬

‫‪purview‬‬ ‫مواد اساسى ‪ ،‬وسعت ‪ ،‬رسايى ‪ ،‬قلمرو اجراء ‪ ،‬چشم رس ‪ ،‬ميدان ديد ‪ ،‬موضوع مورد‬
‫بحث ‪ ،‬حدود صالحيت‬
‫‪pusillanimous‬‬ ‫ترسو ‪ ،‬ضعيف ‪ ،‬بزدل ‪ ،‬جبون‬

‫‪putative‬‬ ‫مشهور ‪ ،‬قلمداد شده ‪ ،‬مفروض ‪ ،‬مورد قبول عامه‬

‫‪putrefy‬‬ ‫گنديدن ‪ ،‬متعفن شدن ‪ ،‬پوسيدن ‪ ،‬فاسد شدن ‪ ،‬چرک نشستن ‪ ،‬چرک کردن ‪،‬‬
‫گنداندن‬
‫‪putrescent‬‬ ‫گنديده ‪ ،‬فساد پذير‬

‫‪putrescible‬‬ ‫گنديده ‪ ،‬فساد پذير‬

‫‪putrid‬‬ ‫فاسد ‪ ،‬متعفن‬

‫‪pylon‬‬ ‫شاه تير ‪ ،‬پيل يا تير برق ‪ ،‬راهرو ‪ ،‬در ‪ ،‬برج‬

‫‪Pyongyang‬‬ ‫پيونگ يانگ‬

‫‪pyre‬‬ ‫توده هيزم مخصوص اتش زدن جسد مرده‬

‫‪pyromania‬‬ ‫جنون ايجاد حريق‬

‫‪pyromaniac‬‬ ‫اتش افروز‬

‫‪pyrotechnic‬‬ ‫مربوط به فن اتشبازى ‪ ،‬مربوط به استفاده ازاتش درعلم وهنر ‪ ،‬اتش بازى‬

‫‪306‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪pyrotechnical‬‬ ‫وابسته به فن اتش بازى ‪ ،‬شورانگيز ‪ ،‬سرشار‬

‫‪pyx‬‬ ‫جعبه قطب نما ‪ ،‬جعبه کوچک ‪ ،‬صندوقچه ‪ ،‬درجعبه گذاردن‬

‫‪Qatar‬‬ ‫قطر‬

‫‪Qatari‬‬ ‫قطري‬

‫‪quack‬‬ ‫شارالتان ‪ ،‬زبان باز ‪ ،‬چاخان ‪ ،‬دروغى ‪ ،‬ساختگى ‪ ،‬قات قات کردن ‪ ،‬صداى اردک‬
‫کردن ‪ ،‬دواى قالبى دادن‬
‫‪quackery‬‬ ‫حقه بازى ‪ ،‬شارالتان بازى ‪ ،‬حليه گرى‬

‫‪quadrate‬‬ ‫چهار يک ‪ ،‬چهار گوش ‪ ،‬عدد مربع ‪ ،‬مجذور‬

‫‪quadriceps‬‬ ‫ماهيچه چهارسر‬

‫‪quadruped‬‬ ‫چهار پا ‪ ،‬جانور چهار پا ‪ ،‬ستور‬

‫‪quadruple‬‬ ‫چهار گانه ‪ ،‬چهار تايى ‪ ،‬چهار ال ‪ ،‬چهار برابرکردن‬

‫‪quaere‬‬ ‫جستار ‪ ،‬سوال‬

‫‪quaff‬‬ ‫زياد نوشيدن ‪ ،‬سر کشيدن ‪ ،‬جرعه‬

‫‪quagmire‬‬ ‫خالب ‪ ،‬مرداب ‪ ،‬باتالق ‪ ،‬در لجن انداختن‬

‫‪quail‬‬ ‫بلدرچين ‪ ،‬وشم ‪ ،‬بدبده ‪ ،‬شانه خالى کردن ‪ ،‬از ميدان دررفتن ‪ ،‬ترسيدن ‪ ،‬مردن ‪،‬‬
‫پژمرده شدن ‪ ،‬لرزيدن ‪ ،‬بى اثر بودن ‪ ،‬دلمه شدن‬
‫‪quaint‬‬ ‫خيلى ظريف ‪ ،‬از روى مهارت ‪ ،‬عجيب و جالب‬

‫‪qualification‬‬ ‫تعديل ‪ ،‬شايستگى ‪ ،‬مهارت فنى ‪ ،‬کسب مهارت ‪ ،‬صفت ‪ ،‬شرط ‪ ،‬قيد ‪ ،‬وضعيت ‪،‬‬
‫شرايط ‪ ،‬صالحيت ‪ ،‬توصيف‬
‫‪qualified‬‬ ‫واجد شرايط الزمه ‪ ،‬مقيد ‪ ،‬واجد شرايط ‪ ،‬کارشناس ‪ ،‬اليق ‪ ،‬صالحيت دار ‪ ،‬شايسته‬
‫‪ ،‬قابل ‪ ،‬داراى شرايط الزم ‪ ،‬مشروط‬
‫‪qualify‬‬ ‫شايستگى پيدا کردن ‪ ،‬کسب مهارت ‪ ،‬محدود کردن ‪ ،‬تعيين کردن ‪ ،‬قدرت راتوصيف‬
‫کردن ‪ ،‬ازبدى چيزى کاستن ‪ ،‬منظم کردن ‪ ،‬کنترل کردن ‪ ،‬صالحيت داشتن ‪ ،‬واجد‬
‫شرايط شدن ‪ ،‬توصيف کردن‬
‫‪qualitative‬‬ ‫کيفى ‪ ،‬مقدارى ‪ ،‬چونى‬

‫‪qualm‬‬ ‫حالت تهوع ‪ ،‬عدم اطمينان ‪ ،‬بيم ‪ ،‬ترديد ‪ ،‬ناخوشى همه جاگير‬

‫‪quandary‬‬ ‫سرگردانى ‪ ،‬گيجى ‪ ،‬تحير ‪ ،‬حيرت ‪ ،‬معما‬

‫‪quantity‬‬ ‫مقدار ‪ ،‬چندى ‪ ،‬کميت ‪ ،‬قدر ‪ ،‬اندازه ‪ ،‬حد ‪ ،‬مبلغ‬

‫‪307‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪quarantine‬‬ ‫قرنتينه ‪ ،‬محل قرنطينه ‪ ،‬قرنطينه کردن‬

‫‪quarrelsome‬‬ ‫ستيزه جو ‪ ،‬جنگار ‪ ،‬ستيزگر‬

‫‪quarry‬‬ ‫کان سنگ ‪ ،‬الشه شکار ‪ ،‬صيد ‪ ،‬توده انباشته ‪ ،‬شيشه الماسى چهارگوش ‪ ،‬اشکار‬
‫کردن ‪ ،‬معدن سنگ‬
‫‪quarter‬‬ ‫يک چهارم زمان مسابقه ‪ ،‬چهار يک ‪ ،‬کوى ‪ ،‬يک چهارم ‪ ،‬يک چارک ‪ ،‬چهارک ‪ ،‬ربع‬
‫‪ ،‬مدت سه ماه ‪ ،‬برزن ‪ ،‬اقامتگاه ‪ ،‬محله ‪ ،‬بخش ‪ ،‬ربعى ‪ ،‬به چهار قسمت مساوى‬
‫تقسيم کردن ‪ ،‬پناه بردن به ‪ ،‬زنهار دادن ‪ ،‬زنهار‬
‫‪quarterly‬‬ ‫چهار بار در سال ‪ ،‬سه ماه سه ماه ‪ ،‬سه ماهه‬

‫‪quartet‬‬ ‫قطعه موسيقى مخصوص چهارتن خواننده يا نوازنده ‪ ،‬گروه چهارتنى که قطعه اى‬
‫رابسرايند ‪ ،‬چهارقلو ‪ ،‬چهاربخشى‬
‫‪quarto‬‬ ‫درکاغذ هاى يک ربعى چاپ شده ‪ ،‬ربع کاغذى‬

‫‪quash‬‬ ‫نقض کردن ‪ ،‬باطل کردن ‪ ،‬الغا کردن ‪ ،‬با ضربه زدن ‪ ،‬له کردن ‪ ،‬فرو نشاندن‬

‫‪quasi‬‬ ‫شبيه‪ ،‬شبه‪ ،‬بصورت پيشوند نيز بکار رفته و بمعني "شبه" و "بظاهرشبيه" است‬

‫‪quasi-‬‬ ‫بصورت پيشوند نيز بکار رفته و به معني ' شبه ' و ' بظاهرشبيه ' است‬

‫‪quaver‬‬ ‫لرزش و تحرير صدا در اواز ‪ ،‬ارتعاش داشتن‬

‫‪quay‬‬ ‫اسکه ‪ ،‬بندرگاه ‪ ،‬بارانداز ‪ ،‬اسکله ‪ ،‬ديوار ساحلى‬

‫‪queasy‬‬ ‫تهوع اور ‪ ،‬لطيف مزاج ‪ ،‬وسواسى ‪ ،‬زياد دقيق‬

‫‪queazy‬‬ ‫تهوع اور ‪ ،‬لطيف مزاج ‪ ،‬وسواسى ‪ ،‬زياد دقيق‬

‫‪quell‬‬ ‫فرونشاندن ‪ ،‬سرکوبى کردن ‪ ،‬تسکين دادن‬

‫‪quench‬‬ ‫سخت کردن ‪ ،‬فرو نشاندن ‪ ،‬دفع کردن ‪ ،‬خاموش کردن ‪ ،‬اطفا‬

‫‪querulous‬‬ ‫کج خلق ‪ ،‬زود رنج ‪ ،‬گله مند ‪ ،‬ستيز جو ‪ ،‬شکوه گر‬

‫‪query‬‬ ‫ايراد ‪،‬تحقيق و باز جويى کردن ‪ ،‬پرسيدن ‪ ،‬استنطاق کردن ‪ ،‬پرسش ‪ ،‬پرس و جو ‪،‬‬
‫سوال ‪ ،‬ترديد ‪ ،‬جستار ‪ ،‬استفسار‬
‫‪quest‬‬ ‫تالش ‪ ،‬جويش ‪ ،‬طلب ‪ ،‬بازجويى ‪ ،‬تحقيق ‪ ،‬جستجو کردن‬

‫‪queue‬‬ ‫صف اتوبوس و غيره ‪ ،‬صف بستن ‪ ،‬در صف گذاشتن ‪ ،‬در صف ايستادن‬

‫‪quibble‬‬ ‫کنايه ‪ ،‬نيش کالم ‪ ،‬نيرنگ در سخن ‪ ،‬زبان بازى کردن ‪ ،‬ايهام گويى کردن ‪ ،‬محاجه‬
‫کردن‬
‫‪quid pro quo‬‬ ‫درعوض ‪ ،‬بجاى ‪ ،‬عوض ‪ ،‬جبران ‪ ،‬تعويض‬

‫‪308‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪quiescence‬‬ ‫خموشى ‪ ،‬سکون ‪ ،‬بى حرکتى ‪ ،‬خاموشى ‪ ،‬جزم‬

‫‪quiescent‬‬ ‫ساکن ‪ ،‬خاموش‬

‫‪quiet‬‬ ‫خموش ‪ ،‬ارامش ‪ ،‬سکون ‪ ،‬رفاه ‪ ،‬ساکن ‪ ،‬خاموش ‪ ،‬بيصدا ‪ ،‬ارام کردن ‪ ،‬تسکين دادن‬
‫‪ ،‬ساکت کردن‬
‫‪quieten‬‬ ‫ارام کردن ‪ ،‬تسکين دادن ‪ ،‬ساکت کردن‬

‫‪quietness‬‬ ‫آرامش‪ ،‬سکون‬

‫‪quietude‬‬ ‫ارامش ‪ ،‬سکون‬

‫‪quietus‬‬ ‫رهايى ‪ ،‬خالصى ‪ ،‬تبرئه ‪ ،‬پاکى ‪ ،‬برائت ‪ ،‬مفاصا‬

‫‪quintessence‬‬ ‫پنجمين و باالترين عنصر وجود ‪ ،‬عنصر پنجم يعني' اثير 'يا' اتر' ‪ ،‬جوهر ‪ ،‬اصل‬

‫‪quintet‬‬ ‫قطعه موسيقى مخصوص ساز و اواز پنج نفرى ‪ ،‬پنج نفرى ‪ ،‬پنجگانه‬

‫‪quip‬‬ ‫کنايه ‪ ،‬گوشه ‪ ،‬مزه ريختن ‪ ،‬بذله ‪ ،‬طنز ‪ ،‬لطيفه ‪ ،‬طعنه زدن ‪ ،‬ايهام گفتن‬

‫‪quirk‬‬ ‫تزئينات يا خصوصيات خط نويسى شخص ‪ ،‬خصوصيات ‪ ،‬تغيير ناگهانى ‪ ،‬حياط ‪،‬‬
‫تغييرفکر ‪ ،‬دمدمى ‪ ،‬مزاجى ‪ ،‬تناقض گويى ‪ ،‬تغيير جهت دادن (بطور سريع)‬
‫‪quisling‬‬ ‫حاکم دست نشانده اجنبى‬

‫‪quite‬‬ ‫کامال ‪ ،‬بکلى ‪ ،‬تماما ‪ ،‬سراسر ‪ ،‬واقعا‬

‫‪Quito‬‬ ‫کويتو‬

‫‪quiver‬‬ ‫ترکش ‪ ،‬تيردان ‪ ،‬بهدف خوردن ‪ ،‬درتير دان قرار گرفتن ‪ ،‬لرزيدن ‪ ،‬ارتعاش‬

‫‪quixotic‬‬ ‫خيالپرست ‪ ،‬ارمان گراى ‪ ،‬وابسته به دان کيشوت‬

‫‪quizzical‬‬ ‫عجيب و غريب ‪ ،‬شوخ ‪ ،‬مبهوت ‪ ،‬مات‬

‫‪quorum‬‬ ‫حد نصاب ‪ ،‬اکثريت الزم براى مذاکرات‬

‫‪quotidian‬‬ ‫شبانه روزى ‪ ،‬روزانه ‪ ،‬يوميه ‪ ،‬روزمره ‪ ،‬پيش پا افتاده‬

‫‪Rabat‬‬ ‫رباط‬

‫‪rabid‬‬ ‫بد اخالق ‪ ،‬متعصب ‪ ،‬خشمگين ‪ ،‬وابسته به هارى‬

‫‪raconteur‬‬ ‫داستانسرا ‪ ،‬قصه گوى زبردست‬

‫‪racy‬‬ ‫داراى طعم اصلى ‪ ،‬داراى صفات اصلى و نژادى ‪ ،‬تند ‪ ،‬با مزه ‪ ،‬با روح ‪ ،‬با نشاط ‪،‬‬
‫مهيج ‪ ،‬جلف‬
‫‪radiance‬‬ ‫شيد ‪ ،‬تابندگى ‪ ،‬تشعشع ‪ ،‬درخشندگى ‪ ،‬پرتو‬

‫‪309‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪radiancy‬‬ ‫شيد ‪ ،‬تابندگى ‪ ،‬تشعشع ‪ ،‬درخشندگى ‪ ،‬پرتو‬

‫‪radiate‬‬ ‫تابيدن ‪ ،‬پرتو افکندن ‪ ،‬شعاع افکندن ‪ ،‬متشعشع شدن‬

‫‪radical‬‬ ‫بنيادى ‪ ،‬ريشه ‪ ،‬قسمت اصلى ‪ ،‬اصل ‪ ،‬سياست مدار افراطى ‪ ،‬طرفدار اصالحات‬
‫اساسى ‪ ،‬بنيان ‪ ،‬بن رست ‪ ،‬ريشگى ‪( ،‬رياضى) عالمت راديکال‬
‫‪radius‬‬ ‫زند باال ‪ ،‬شعاع دايره ‪ ،‬زند زبرين ‪ ،‬نصف قطر ‪ ،‬برش دادن‬

‫‪radix‬‬ ‫پايه (رياضيات) ‪ ،‬ريشه (در کالبدشناسى) ‪ ،‬منشا ‪ ،‬سرچشمه اوليه ‪ ،‬پايه ‪ ،‬منبع اصلى‬
‫‪ ،‬مبنا‬
‫‪raffish‬‬ ‫بى ارزش ‪ ،‬بد نام‬

‫‪ragamuffin‬‬ ‫ژوليده ‪ ،‬ادم کثيف و بى سر و پا ‪ ،‬ژنده پوش‬

‫‪rail‬‬ ‫دست انداز ‪ ،‬کمرکش در و پنجره ‪ ،‬الت ميانى در و پنجره ‪ ،‬سرزنش ‪ ،‬سرکوفت ‪،‬‬
‫طعنه ‪ ،‬ريل خط اهن ‪ ،‬خط اهن ‪ ،‬نرده کشيدن ‪ ،‬توبيخ کردن‬
‫‪raillery‬‬ ‫شوخى ‪ ،‬استهزا ‪ ،‬سرزنش ‪ ،‬انتقاد ‪ ،‬توبيخ‬

‫‪raiment‬‬ ‫جامه ‪ ،‬پوشاک ‪ ،‬ملبوس پوشاندن‬

‫‪rakish‬‬ ‫پست ‪ ،‬هرزه ‪ ،‬بدکار ‪ ،‬فاجر ‪ ،‬جلف و زننده‬

‫‪rally‬‬ ‫اجتماع مجدد ‪ ،‬دوباره جمع شدن ‪ ،‬صف ارايى کردن ‪ ،‬دوباره جمع اورى کردن ‪،‬‬
‫دوباره بکار انداختن ‪ ،‬نيروى تازه دادن به ‪ ،‬گرد امدن ‪ ،‬سرو صورت تازه گرفتن ‪،‬‬
‫پشتيبانى کردن ‪ ،‬تقويت کردن ‪ ،‬باال بردن قى مت‬
‫‪Ramallah‬‬ ‫رام اهلل‬

‫‪ramble‬‬ ‫ولگردى ‪ ،‬سر گردانى ‪ ،‬پريشانى ‪ ،‬بى هدفى ‪ ،‬کردن ‪ ،‬پرسه زدن‬

‫‪ramification‬‬ ‫انشعاب ‪ ،‬شاخه شاخگى‬

‫‪ramify‬‬ ‫شاخه شاخه شدن ‪ ،‬منشعب شدن ‪ ،‬شاخه دادن ‪ ،‬شاخه بستن‬

‫‪ramose‬‬ ‫پرشاخه‬

‫‪ramous‬‬ ‫پرشاخه‬

‫‪ramp‬‬ ‫سربااليى اتصال ‪ ،‬سينه کش اتصال فراز اتصال ‪ ،‬درب شيب دار ‪ ،‬رمپ ‪ ،‬محل توقف و‬
‫پياده سوار کردن هواپيما ‪ ،‬سکوى هواپيما ‪ ،‬سرازيرشدن ‪ ،‬خزيدن ‪ ،‬صعود کردن ‪ ،‬باال‬
‫بردن يا پايين اوردن ‪ ،‬سکوب سراشيب ‪ ،‬سرازير ‪ ،‬پله ء سراشيب ‪ ،‬پيچ ‪ ،‬دست انداز ‪،‬‬
‫پلکان ‪ ،‬سطح شيب دار‬
‫‪rampant‬‬ ‫شايع ‪ ،‬منتشرشده ‪ ،‬فراوان ‪ ،‬حکمفرما‬

‫‪310‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪rampart‬‬ ‫خاکريز ‪ ،‬داراى استحکامات کردن ‪ ،‬برج و بارو ساختن‬

‫‪ramshackle‬‬ ‫متزلزل ‪ ،‬ناپايدار ‪ ،‬شل ‪ ،‬لکنتى ‪ ،‬بدخلق‬

‫‪rancid‬‬ ‫ترشيده ‪ ،‬بو گرفته ‪ ،‬باد خورده ‪ ،‬فاسد ‪ ،‬نامطبوع ‪ ،‬متعفن‬

‫‪rancor‬‬ ‫بدخواهى ‪ ،‬خصومت ديرين ‪ ،‬عداوت ‪ ،‬کينه‬

‫‪rancorous‬‬ ‫معاند ‪ ،‬داراى عداوت و دشمنى ديرين‬

‫‪rancour‬‬ ‫بدخواهى ‪ ،‬خصومت ديرين ‪ ،‬عداوت ‪ ،‬کينه‬

‫‪random‬‬ ‫بى نظم ‪ ،‬بى مقصدى ‪ ،‬بى منظورى ‪ ،‬پيشامد اتفاقى همينطورى ‪ ،‬اهلل بختکى ‪،‬‬
‫اتفاقى الکى ‪ ،‬بى ترتيب ‪ ،‬نامنظم ‪ ،‬بى هدف تصادفى ‪ ،‬کتره اى ‪ ،‬تصادف (نا) ‪ ،‬عدد‬
‫شانسى ‪ ،‬اتفاقى ‪ ،‬مسير ناگهانى ‪ ،‬خط سير اتقافى ‪ ،‬فکر تصادفى ‪ ،‬غيرعمدى ‪ ،‬بختانه‬
‫‪rankle‬‬ ‫چرک نشستن ‪ ،‬چرک جمع ک ردن ‪ ،‬جان گدازبودن ‪ ،‬جانسوزبودن ‪ ،‬عذاب دادن‬

‫‪rant‬‬ ‫لفاظى کردن ‪ ،‬ياوه سرايى کردن ‪ ،‬بيهوده گفتن ‪ ،‬سرزنش کردن ‪ ،‬ياوه سرايى ‪،‬‬
‫بيهوده گويى‬
‫‪ranten‬‬ ‫لفاظى کردن ‪ ،‬ياوه سرايى کردن ‪ ،‬بيهوده گفتن ‪ ،‬سرزنش کردن ‪ ،‬ياوه سرايى ‪،‬‬
‫بيهوده گويى‬
‫‪rapacious‬‬ ‫درنده خو ‪ ،‬ژيان‬

‫‪rapacity‬‬ ‫از ‪ ،‬غارتگرى ‪ ،‬يغماگرى ‪ ،‬درنده خويى‬

‫‪rapid‬‬ ‫تندرو ‪ ،‬سريع العمل ‪ ،‬چابک‬

‫‪rapine‬‬ ‫دستمزد ‪ ،‬دستبرد ‪ ،‬ربايش ‪ ،‬غصب ‪ ،‬غارت کردن‬

‫‪rapport‬‬ ‫تفاهم ‪ ،‬نسبت ‪ ،‬ربط ‪ ،‬توافق ‪ ،‬مناسبت ‪ ،‬سازگارى‬

‫‪rapt‬‬ ‫مسحور ‪ ،‬ربوده شده ‪ ،‬برده شده ‪ ،‬مجذوب‬

‫‪raptorail‬‬ ‫شکارى ‪ ،‬رباينده ‪ ،‬وابسته به تيره ربايندگان يا مرغان‬

‫‪rapture‬‬ ‫از خود بيخودى ‪ ،‬شعف وخلسه روحانى ‪ ،‬حالت جذب و انجذاب ‪ ،‬وجد روحانى ‪،‬‬
‫ربايش ‪ ،‬جذبه ‪ ،‬شور ‪ ،‬بوجد اوردن ‪ ،‬از خود بيخود کردن ‪ ،‬خلسه‬
‫‪rarefy‬‬ ‫رقيق کردن ‪ ،‬منبسط کردن ‪ ،‬تصفيه کردن‬

‫‪rarify‬‬ ‫رقيق کردن ‪ ،‬منبسط کردن ‪ ،‬تصفيه کردن‬

‫‪rash‬‬ ‫تند ‪ ،‬عجول ‪ ،‬بى پروا ‪ ،‬بى احتياط ‪ ،‬محل خارش يا تحريک روى پوست ‪ ،‬جوش ‪،‬‬
‫دانه‬

‫‪311‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪rasp‬‬ ‫چوبساى ‪ ،‬سوهان زدن ‪ ،‬تراش دادن ‪ ،‬با صداى سوهان گوش را ازردن ‪ ،‬صداى‬
‫سوهان‬
‫‪raspy‬‬ ‫داراى صداى گوش خراش‬

‫‪ratify‬‬ ‫تاييد کردن ‪ ،‬قبول کردن ‪ ،‬بتصويب رساندن ‪ ،‬تصويب کردن‬

‫‪ratiocination‬‬ ‫استدالل‬

‫‪ration‬‬ ‫جيره غذايى ‪( ،‬علوم نظامى) جيره ‪ ،‬مقدار جيره روزانه ‪ ،‬خارج قسمت ‪ ،‬سهميه ‪،‬‬
‫سهم دادن ‪ ،‬جيره بندى کردن‬
‫‪rationale‬‬ ‫منطق ‪ ،‬دليل ‪ ،‬توضيح اصول عقايد ‪ ،‬اس اساس ‪ ،‬بنياد و پايه‬

‫‪rationalism‬‬ ‫فلسفه اصالت عقل ‪ ،‬فلسفه عقالنى ‪ ،‬عقل گرايى‬

‫‪rationalize‬‬ ‫عقال توجيه کردن ‪ ،‬بااستدالل عقلى توجيه يا تفسير کردن ‪ ،‬منطقى کردن‬

‫‪raucous‬‬ ‫خشن ‪ ،‬زمخت ‪ ،‬ناهنجار ‪ ،‬خيلى نامرتب‬

‫‪ravage‬‬ ‫ويران يا غارت کردن ‪ ،‬خرابى وارد اوردن ‪ ،‬يغما ‪ ،‬ويرانى ‪ ،‬ستمگرى ‪ ،‬ويران کردن ‪،‬‬
‫غارت کردن ‪ ،‬تاخت و تاز کردن ‪ ،‬بال زده کردن‬
‫‪rave‬‬ ‫ديوانه شدن ‪ ،‬جار و جنجال راه انداختن ‪ ،‬با بيحوصلگى حرف زدن ‪ ،‬ديوانگى ‪ ،‬غوغا‬

‫‪ravel‬‬ ‫دربافندگى) شانه مخصوص جداکردن تارهاى نخ ‪ ،‬پيچ انداختن در ‪ ،‬گره دار کردن ‪،‬‬
‫دام بال ‪ ،‬چيز در هم پيچيده ‪ ،‬نخ گوريده ‪ ،‬گوريدگى ‪ ،‬از هم جدا کردن الياف‬
‫‪ravenous‬‬ ‫بسيار گرسنه ‪ ،‬پر ولع ‪ ،‬پر اشتياق‬

‫‪ravine‬‬ ‫فرکند ‪ ،‬ابکند ‪ ،‬دره تنگ و عميق ‪ ،‬داراى دره تنگ کردن‬

‫‪raze‬‬ ‫ويران کردن ‪ ،‬محو کردن ‪ ،‬تراشيدن‬

‫‪reaction‬‬ ‫واکنش ‪ ،‬انفعال ‪ ،‬عکس العمل ‪ ،‬انعکاس ‪ ،‬واکنشى‬

‫‪reactional‬‬ ‫واکنش ‪ ،‬عکس العمل ‪ ،‬انعکاس ‪ ،‬واکنشى‬

‫‪reactionary‬‬ ‫مخالفت گراى بى منطق ‪ ،‬ارتجاعى ‪ ،‬استبدادى ‪ ،‬ادم مرتجع ‪ ،‬واکشنى‬

‫‪readily‬‬ ‫باميل ‪ ،‬به اسانى ‪ ،‬بسهولت‬

‫‪readjust‬‬ ‫دوباره تعديل‬

‫‪ready‬‬ ‫حاضر به کار ‪ ،‬اماده کردن ‪ ،‬مهيا کردن ‪ ،‬حاضر کردن ‪ ،‬اماده‬

‫‪realism‬‬ ‫واقعيت گرايى ‪ ،‬راستين گرايى ‪ ،‬واقع بينى ‪ ،‬واقع گرايى ‪ ،‬رئاليسم ‪ ،‬تحقق گرايى‬

‫‪realm‬‬ ‫کشور ‪ ،‬حدود ‪ ،‬حوزه ‪ ،‬قلمرو سلطان ‪ ،‬متصرفات ‪ ،‬مملکت ‪ ،‬ناحيه‬

‫‪312‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪reaper‬‬ ‫درو گر ‪ ،‬ماشين درو‬

‫‪rearrange‬‬ ‫بازاراستن ‪ ،‬بازچيدن‬

‫‪reassure‬‬ ‫دوباره اطمينان دادن ‪ ،‬دوباره قوت قلب دادن‬

‫‪rebate‬‬ ‫فاق دار کردن ‪ ،‬کاستن ‪ ،‬کم کردن ‪ ،‬کند کردن ‪ ،‬بى ذوق کردن ‪ ،‬تخفيف ‪ ،‬کاهش‬

‫‪rebellious‬‬ ‫سرکش ‪ ،‬متمرد‬

‫‪rebuff‬‬ ‫جلوگيرى کردن ‪ ،‬رد کردن ‪ ،‬منع ‪ ،‬رد ‪ ،‬دفع‬

‫‪rebuild‬‬ ‫تجديد ساخت ‪ ،‬نوسازى کردن قطعات ‪ ،‬بازساختن ‪ ،‬دوباره ساختمان کردن ‪ ،‬چيز‬
‫دوباره ساخته شده‬
‫‪rebuke‬‬ ‫سرزنش کردن ‪ ،‬سرزنش ‪ ،‬گوشمالى ‪ ،‬توبيخ کردن ‪ ،‬مالمت کردن ‪ ،‬مالمت ‪ ،‬زخم‬
‫زبان‬
‫‪rebus‬‬ ‫معماى مصور ‪ ،‬نشاندادن واژه ها بصورت مصور‬

‫‪rebut‬‬ ‫رد کردن ‪ ،‬بر گرداندن ‪ ،‬جواب متقابل دادن ‪ ،‬پس زدن‬

‫‪rebuttal‬‬ ‫رد ‪ ،‬تکذيب ‪ ،‬دفع ‪ ،‬عمل متقابل ‪ ،‬پس زنى‬

‫‪recalcitrant‬‬ ‫متمرد ‪ ،‬سرسخت ‪ ،‬سرکش‬

‫‪recant‬‬ ‫حرف خود را رسما پس گرفتن ‪ ،‬گفته خود را تکذيب کردن ‪ ،‬بخطاى خود اعتراف‬
‫کردن‬
‫‪recapitulate‬‬ ‫رئوس مطالب را تکرار کردن ‪( ،‬زيست شناسى) صفات ارثى را در طى چند نسل‬
‫تکرارى کردن‬
‫‪recapture‬‬ ‫پس گرفتن ‪ ،‬دوباره تسخير کردن ‪ ،‬پس گيرى‬

‫‪recast‬‬ ‫ازنو ريختن ‪ ،‬از نو قالب کردن ‪ ،‬از نو طرح کردن‬

‫‪recede‬‬ ‫کنار کشيدن ‪ ،‬عقب کشيدن ‪ ،‬خوددارى کردن از ‪ ،‬دور شدن ‪ ،‬بعقب سرازيرشدن ‪،‬‬
‫پس رفتن‬
‫‪receivable‬‬ ‫دريافت کردنى ‪ ،‬قابل وصول ‪ ،‬پذيرفتنى ‪ ،‬قابل قبول ‪( ،‬در جمع) بروات وصولى‬

‫‪receptacle‬‬ ‫ژاک راديو ‪ ،‬سيم اتصال ‪ ،‬نهنج ‪ ،‬ظرف ‪ ،‬جا ‪ ،‬حاوى ‪ ،‬حفره درون سلولى گياه‬

‫‪receptive‬‬ ‫پذيرنده ‪ ،‬پذيرا ‪ ،‬شنوا ‪ ،‬حاضر بقبول‬

‫‪recession‬‬ ‫رکود ‪ ،‬پس رفت ‪ ،‬بازگشت ‪ ،‬اعاده ‪ ،‬کسادى ‪ ،‬بحران اقتصادى‬

‫‪recessive‬‬ ‫مايل ببازگشت ‪ ،‬ارتجاعى ‪ ،‬بازگشتى ‪ ،‬پس رفتى‬

‫‪recidivism‬‬ ‫تکرار (در جرم يا بيمارى روانى) ‪ ،‬عود ‪ ،‬باز گشت ‪ ،‬بازگشت به ‪ ،‬تکرار جنايات‬

‫‪313‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪recidivist‬‬ ‫تکرارکننده جرم ‪ ،‬عامل تکرار جرم ‪ ،‬تکرار کننده جرم‬

‫‪recipient‬‬ ‫گيرنده ‪ ،‬دريافت کننده ‪ ،‬وصول کننده‬

‫‪reciprocal‬‬ ‫مقدار عکس ‪ ،‬متقابله ‪ ،‬دو سويه ‪ ،‬تقابلى ‪ ،‬عکس (در اعداد) ‪ ،‬دو جانبه ‪ ،‬عمل متقابل‬
‫‪ ،‬معکوس ‪ ،‬دوجانبه ‪ ،‬دو طرفه‬
‫‪reciprocate‬‬ ‫مقابله به مثل نمودن ‪ ،‬دادن و گرفتن ‪ ،‬تالفى کردن ‪ ،‬عمل متقابل کردن ‪ ،‬معامله‬
‫بمثل کردن ‪ ،‬جبران کردن‬
‫‪reciprocity‬‬ ‫معامله بمثل ‪ ،‬عمل متقابل‬

‫‪recitation‬‬ ‫از بر خوانى ‪ ،‬از حفظ خوانى ‪ ،‬بازگو نمودن درس حفظى ‪ ،‬شرح ‪ ،‬ذکر ‪ ،‬بيان ‪ ،‬تعريف‬
‫موضوع‬
‫‪reck‬‬ ‫پروا داشتن ‪ ،‬بيم داشتن ‪ ،‬باک داشتن‬

‫‪reckless‬‬ ‫بى پروا ‪ ،‬بى بياک ‪ ،‬بى مالحظه ‪ ،‬بى اعتنا‬

‫‪reclaim‬‬ ‫احياء کردن ‪ ،‬احياء اراضى موات ‪ ،‬استرداد کردن ‪ ،‬اصالح شدن ‪ ،‬مرمت کردن ‪،‬‬
‫اصالح کردن ‪ ،‬نجات دادن ‪ ،‬زمين باير را داير کردن‬
‫‪recline‬‬ ‫برپشت خم شدن يا خوابيدن ‪ ،‬سرازير کردن ‪ ،‬خم شدن ‪ ،‬تکيه کردن ‪ ،‬لميدن‬

‫‪recluse‬‬ ‫دور افتاده ‪ ،‬تنها ‪ ،‬منزوى ‪ ،‬گوشه نشين‬

‫‪reclusive‬‬ ‫خلوت ‪ ،‬دنج‬

‫‪recognizance‬‬ ‫التزام نامه ‪ ،‬التزام ‪ ،‬تعهد نامه ‪ ،‬سپرده التزامى ‪ ،‬وجه الضمانه‬

‫‪recognize‬‬ ‫به رسميت شناختن ‪ ،‬تشخيص دادن ‪ ،‬برسميت شناختن ‪ ،‬بازشناختن ‪ ،‬تصديق‬
‫کردن‬
‫‪recoil‬‬ ‫برگشت ‪ ،‬پس زنى ‪ ،‬لگد زدن تفنگ ‪ ،‬عقب نشينى کردن توپ ‪ ،‬بحال خود برگشتن ‪،‬‬
‫بحال نخستين برگشتن ‪ ،‬پس زدن ‪ ،‬عود کردن ‪ ،‬پس نشستن ‪ ،‬فنرى بودن ‪( ،‬با ‪on‬‬
‫و) ‪ upon‬واکنش داشتن بر‬
‫‪recollect‬‬ ‫دوباره جمع کردن ‪ ،‬بخاطر اوردن ‪ ،‬در بحر تفکر غوطه ور شدن ‪ ،‬مستغرق شدن در‬

‫‪recompense‬‬ ‫پاداش ‪( ،‬حقوق) غرامت ‪ ،‬جبران ‪ ،‬رفع خسارت ‪ ،‬عوض دادن ‪ ،‬غرامت پرداختن‬

‫‪reconcilable‬‬ ‫قابل تلفيق‬

‫‪reconcile‬‬ ‫صلح دادن ‪ ،‬اشتى دادن ‪ ،‬تطبيق کردن ‪ ،‬راضى ساختن ‪ ،‬وفق دادن‬

‫‪recondite‬‬ ‫پوشيده ‪ ،‬نهان ‪ ،‬مرموز ‪ ،‬عميق ‪ ،‬پيچيده‬

‫‪reconnaissance‬‬ ‫شناسايى ‪ ،‬بازديد مقدماتى ‪ ،‬اکتشاف‬

‫‪314‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪reconnoiter‬‬ ‫شناسايى کردن ‪ ،‬بازديد کردن ‪ ،‬عمليات اکتشافى کردن‬

‫‪reconnoitre‬‬ ‫شناسايى کردن ‪ ،‬بازديد کردن ‪ ،‬عمليات اکتشافى کردن‬

‫‪reconsider‬‬ ‫تجديدنظر کردن ‪ ،‬مجددا در امرى مطالعه کردن‬

‫‪reconstruct‬‬ ‫تجديد بنا کردن ‪ ،‬نوسازى کردن ‪ ،‬از نوساختن ‪ ،‬احيا کردن‬

‫‪recount‬‬ ‫برشمردن ‪ ،‬يکايک گفتن ‪ ،‬تعريف کردن ‪ ،‬شمارش مجدد ‪ ،‬باز گفتن‬

‫‪recoup‬‬ ‫دوباره بدست اوردن ‪ ،‬جبران کردن ‪ ،‬تالفى کردن‬

‫‪recourse‬‬ ‫اعاده ‪ ،‬چاره ‪ ،‬وسيله ‪ ،‬پاتوق ‪ ،‬ميعادگاه ‪ ،‬متوسل شدن به ‪ ،‬مراجعه کردن به‬

‫‪recover‬‬ ‫جمع اورى يکان ‪ ،‬جمع اورى کردن ‪ ،‬به هوش امدن بهبود يافتن از مريضى ‪،‬‬
‫اخراجات کردن ‪ ،‬جمع اورى وسايل از کارافتاده يا بيماران ‪ ،‬اخراجات وسايل ‪ ،‬نجات‬
‫دادن ‪ ،‬به حالت اول درامدن ‪ ،‬دوباره بدست اوردن ‪ ،‬بازيافتن ‪ ،‬ترميم شدن ‪ ،‬بهبود‬
‫يافتن ‪ ،‬بهبودى يافتن ‪ ،‬بهوش امدن ‪ ،‬دريافت کردن‬
‫‪recreant‬‬ ‫تسليم شونده ‪ ،‬ترسو ‪ ،‬بى وفا ‪ ،‬ناسپاس ‪ ،‬خائن‬

‫‪recreate‬‬ ‫تفريح کردن ‪ ،‬تفريح دادن ‪ ،‬وسيله تفريح را فراهم کردن ‪ ،‬تمدد اعصاب کردن ‪ ،‬از نو‬
‫خلق کردن‬
‫‪recrimination‬‬ ‫اتهام متقابل ‪ ،‬تهمت متقابل‬

‫‪recrudescence‬‬ ‫برگشت ‪ ،‬عود ‪ ،‬ظهور مجدد ‪ ،‬برگشتگى ‪ ،‬تجديد‬

‫‪recrudescent‬‬ ‫سرباز يا دانش اموز جديد ‪ ،‬استخدام کردن استخدام ‪ ،‬تازه سرباز ‪ ،‬کارمند تازه ‪ ،‬نو‬
‫اموز استخدام کردن ‪ ،‬نيروى تازه گرفتن ‪ ،‬حال امدن‬
‫‪recruit‬‬ ‫سرباز يا دانش اموز جديد ‪ ،‬استخدام کردن استخدام ‪ ،‬تازه سرباز ‪ ،‬کارمند تازه ‪ ،‬نو‬
‫اموز استخدام کردن ‪ ،‬نيروى تازه گرفتن ‪ ،‬حال امدن‬
‫‪rectify‬‬ ‫تصحيح کردن ‪ ،‬برطرف کردن ‪ ،‬جبران کردن ‪ ،‬يکسو کردن ‪ ،‬اصالح کردن‬

‫‪rectitude‬‬ ‫راستگرى ‪ ،‬راستى ‪ ،‬درستى ‪ ،‬درستکارى ‪ ،‬صحت عمل‬

‫‪recumbent‬‬ ‫خوابيده‪ ،‬خم‪ ،‬برزمين گستر‬

‫‪recuperate‬‬ ‫بهبودى يافتن ‪ ،‬نيروى تازه يافتن ‪ ،‬حال امدن‬

‫‪recuperate‬‬ ‫بهبودى يافتن ‪ ،‬نيروى تازه يافتن ‪ ،‬حال امدن‬

‫‪recur‬‬ ‫عود کردن ‪ ،‬تکرار شدن ‪ ،‬دور زدن ‪ ،‬باز رخدادن‬

‫‪recurrent‬‬ ‫برگردنده ‪ ،‬عود کننده ‪ ،‬راجعه ‪ ،‬بازگشت کننده ‪ ،‬باز رخدادگر‬

‫‪recusant‬‬ ‫ممتنع ‪ ،‬متمرد‬

‫‪315‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪redeem‬‬ ‫از رهن دراوردن ‪ ،‬فک کردن رهن ‪ ،‬باز خريدن ‪ ،‬از گرو در اوردن ‪ ،‬رهايى دادن‬

‫‪redemption‬‬ ‫فک ‪ ،‬از گرو دراوردن ‪ ،‬معادل ‪ ، ransom‬بازخريد ‪ ،‬بازپرداخت ‪ ،‬باز خريد ‪،‬‬
‫خريدارى و ازاد سازى ‪ ،‬رستگارى‬
‫‪redolence‬‬ ‫بو داشتن ‪ ،‬بو ‪ ،‬عطر ‪ ،‬خاطرات گذشته‬

‫‪redolent‬‬ ‫معطر ‪ ،‬بودار ‪ ،‬حاکى‬

‫‪redoubtable‬‬ ‫ترسناک ‪ ،‬موحش ‪ ،‬مستحکم ‪ ،‬سهمناک‬

‫‪redound‬‬ ‫کمک کردن ‪ ،‬منجر شدن ‪ ،‬لبريز شدن‬

‫‪redress‬‬ ‫جبران خسارت ‪ ،‬تصحيح ‪ ،‬التيام ‪ ،‬دوباره پوشيدن ‪ ،‬جبران کردن ‪ ،‬فرياد رسى‬

‫‪reducible‬‬ ‫تقليل پذير ‪ ،‬ساده شدنى‬

‫‪redundance‬‬ ‫زيادى ‪ ،‬حشووزوائد ‪ ،‬سخن زائد ‪ ،‬فراوانى‬

‫‪redundant‬‬ ‫زائد ‪ ،‬اضافى ‪ ،‬داراى اطناب ‪ ،‬حشو ‪ ،‬افزونه‬

‫‪reek‬‬ ‫بخار دهان ‪ ،‬بخار از دهان خارج کردن ‪ ،‬متصاعد شدن ‪ ،‬بوى بد دادن‬

‫‪reestablish‬‬ ‫دوباره بر قرار يا تاسيس کردن‬

‫‪refectory‬‬ ‫سالن ناهار خورى (بويژه در صومعه)‬

‫‪refer‬‬ ‫احاله کردن ‪ ،‬ارجاع کردن ‪ ،‬اشاره کردن ‪ ،‬نشان کردن ‪ ،‬نشانه روى به نقطه نشانى ‪،‬‬
‫مراجعه کردن ‪ ،‬فرستادن ‪ ،‬بازگشت دادن ‪ ،‬رجوع کردن به ‪ ،‬منتسب کردن ‪ ،‬منسوب‬
‫داشتن ‪ ،‬عطف کردن به‬
‫‪referable‬‬ ‫مراجعه کردنى‬

‫‪referee‬‬ ‫حکم ‪ ،‬دور ‪ ،‬حاکم ‪ ،‬ميانجى ‪ ،‬داورى کردن ‪ ،‬داور مسابقات شدن‬

‫‪referendum‬‬ ‫رفراندوم ‪ ،‬مراجعه به اراء عمومى ‪ ،‬يادداشتى که از طرف سفير به دولت متبوع وى‬
‫ارسال مى شود ‪ ،‬همه پرسى ‪ ،‬رفراندم ‪ ،‬مراجعه بارا عمومى ‪ ،‬کسب تکليف‬
‫‪refinery‬‬ ‫پااليش ‪ ،‬پااليشگاه ‪ ،‬تصفيه خانه‬

‫‪reflection‬‬ ‫بازتاب‪ ،‬انعکس‪ ،‬تامل( ‪ )reflexion‬انعکاس‪ ،‬باز تاب‪ ،‬انديشه‪ ،‬تفکر‪ ،‬پژواک‬

‫‪reflector‬‬ ‫اينه ‪ ،‬بازتابنده ‪ ،‬جسم منعکس کننده ‪ ،‬جسم صيقلى ‪ ،‬الت انعکاس‬

‫‪reflex‬‬ ‫بازتاب ‪ ،‬واکنش ‪ ،‬عکس العمل غيرارادى‬

‫‪reflexible‬‬ ‫انعکاس پذير ‪ ،‬قابل انعکاس‬

‫‪reform‬‬ ‫تجديد نظر ‪ ،‬بازساخت ‪ ،‬بهسازى کردن ‪ ،‬ترميم کردن ‪ ،‬اصالحات ‪ ،‬تجديد سازمان‬

‫‪316‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪reformer‬‬ ‫طرفدار نهضت ‪ ،‬بهسازگر ‪ ،‬مصلح ‪ ،‬اصالح طلب ‪ ،‬پيشواى جنبش‬

‫‪refract‬‬ ‫منکسر کردن ‪ ،‬بر گرداندن ‪ ،‬شکستن ‪ ،‬انکسار‬

‫‪refraction‬‬ ‫شکستگى ‪ ،‬قبض ‪ ،‬شکست ‪ ،‬انکسار ‪ ،‬تجزيه ‪ ،‬انحراف ‪ ،‬تخفيف‬

‫‪refractory‬‬ ‫ناگداز ‪ ،‬سرکش ‪ ،‬گردنکش ‪ ،‬سرسخت ‪ ،‬جسم نسوز ‪ ،‬مقاوم‬

‫‪refrain‬‬ ‫برگردان ‪ ،‬خود دارى کردن ‪ ،‬منع کردن ‪ ،‬نگاه داشتن‬

‫‪refringent‬‬ ‫شکننده ‪ ،‬منکسر کننده ‪ ،‬منکسر شده‬

‫‪refuge‬‬ ‫پناهگاه ‪ ،‬ملجا ‪ ،‬پناهندگى ‪ ،‬تحصن ‪ ،‬پناه دادن ‪ ،‬پناه بردن‬

‫‪refulgent‬‬ ‫نورافشان ‪ ،‬درخشنده ‪ ،‬متشعشع ‪ ،‬درخشان‬

‫‪refurbish‬‬ ‫روشن و تازه کردن‬

‫‪refusal‬‬ ‫امت ‪ ،‬سرپيچى ‪ ،‬روگردانى ‪ ،‬ابا ‪ ،‬امتناع ‪ ،‬استنکاف ‪ ،‬خود دارى ‪ ،‬رد‬

‫‪refute‬‬ ‫رد کردن ‪ ،‬تکذيب کردن ‪ ،‬اشتباه کسى را اثبات کردن‬

‫‪regal‬‬ ‫پادشاهى ‪ ،‬شاهوار‬

‫‪regale‬‬ ‫خوراک لذيذ ‪ ،‬مهمانى ‪ ،‬سور دادن‬

‫‪regalia‬‬ ‫امتيازات سلطنتى ‪ ،‬نشانها و عالئم پادشاهى ‪ ،‬لباس شاهانه يا فاخر‬

‫‪regality‬‬ ‫سلطنت ‪ ،‬قلمرو ‪ ،‬پادشاهى‬

‫‪regatta‬‬ ‫مسابقه کرجى رانى ‪ ،‬پارچه نخى سفت بافت‬

‫‪regenerate‬‬ ‫باز زادن ‪ ،‬باززاييدن ‪ ،‬احياء کردن ‪ ،‬تهذيب کردن ‪ ،‬زندگى تازه و روحانى يافته ‪،‬‬
‫دوباره خلق شدن يا کردن‬
‫‪regeneration‬‬ ‫باززايى ‪ ،‬باززاد ‪ ،‬نوزايش ‪ ،‬تهذيب اخالق ‪ ،‬اصالح ‪ ،‬احياء‬

‫‪regent‬‬ ‫نايب السلطنه ‪ ،‬نماينده پادشاه ‪ ،‬رئيس ‪ ،‬عضو شورا‬

‫‪regicide‬‬ ‫شاه کشى ‪ ،‬شاه کش ‪ ،‬قتل شاه يا حکمروا‬

‫‪regime‬‬ ‫رژيم ‪ ،‬روش حکومت پرهيز غذايى‬

‫‪regimen‬‬ ‫پرهيز غذايى ‪ ،‬رده ‪ ،‬دسته ‪ ،‬حکومت‬

‫‪regiment‬‬ ‫علوم نظامى) هنگ ‪ ،‬گروه بسيار ‪ ،‬دسته دسته کردن ‪ ،‬تنظيم کردن‬

‫‪regnant‬‬ ‫حاکم ‪ ،‬سلطنت کننده ‪ ،‬حکمفرما ‪ ،‬مسلط ‪ ،‬شايع‬

‫‪regress‬‬ ‫پس رفتن ‪ ،‬پس رفت کردن ‪ ،‬برگشت ‪ ،‬پس روى ‪ ،‬سير قهقرايى کردن‬

‫‪317‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪regression‬‬ ‫پسروى ‪ ،‬بازگشت ‪ ،‬رگرسيون ‪ ،‬بسرفت ‪ ،‬برگشت ‪ ،‬عود ‪ ،‬سير قهقرايى‬

‫‪regretful‬‬ ‫پر تاسف ‪ ،‬پشيمان ‪ ،‬متاثر‬

‫‪regurgitate‬‬ ‫پزشکى) برگشتن ‪ ،‬برگرداندن ‪ ،‬قى کردن‬

‫‪rehabilitate‬‬ ‫اعاده اعتبار کردن ‪ ،‬نوتوان کردن ‪ ،‬توانبخشى کردن ‪ ،‬داراى امتيازات اوليه کردن ‪،‬‬
‫تجديد اسکان کردن ‪ ،‬اعاده حيثيت کردن ‪ ،‬ترميم کردن ‪ ،‬بحال نخست برگرداندن‬
‫‪reign‬‬ ‫س لطنت کردن ‪ ،‬حکومت ‪ ،‬حکمفرمايى ‪ ،‬سلطنت يا حکمرانى کردن ‪ ،‬حکمفرما بودن‬

‫‪reimburse‬‬ ‫مسترد کردن ‪ ،‬باز پرداخت کردن ‪ ،‬باز پرداختن ‪ ،‬جبران کردن ‪ ،‬هزينه کسى يا‬
‫چيزى را پرداختن ‪ ،‬خرج چيزى را دادن‬
‫‪rein‬‬ ‫زمام ‪ ،‬عنان ‪ ،‬افسار کردن ‪ ،‬کنترل ‪ ،‬ممانعت ‪ ،‬لجام زدن ‪ ،‬راندن ‪ ،‬مانع شدن‬

‫‪reinforce‬‬ ‫تقويت يکانها ‪ ،‬مستحکم کردن ‪ ،‬تقويت کردن ‪ ،‬محکم کردن ‪ ،‬مدد کردن‬

‫‪reinstate‬‬ ‫دوباره گماشتن ‪ ،‬دوباره برقرار کردن ‪ ،‬از نو به مقام اوليه خود رساندن ‪ ،‬تثبيت کردن‬

‫‪reiterate‬‬ ‫تکرار کردن ‪ ،‬تصريح کردن‬

‫‪rejoin‬‬ ‫پاسخ دفاعى دادن ‪ ،‬در پاسخ گفتن ‪ ،‬دوباره پيوستن به‬

‫‪rejoinder‬‬ ‫پاسخ دفاعي‪ ،‬جواب‪ ،‬پاسخ دفاعي دادن‬

‫‪rejuvenate‬‬ ‫دوباره جوان کردن ‪ ،‬جوانى از سر گرفتن‬

‫‪rejuvenescence‬‬ ‫نوگشتگى ‪ ،‬تجديد جوانى ‪ ،‬تجديد حيات‬

‫‪relapse‬‬ ‫بازگشت ‪ ،‬برگشت ‪ ،‬عودت ‪ ،‬مرتد ‪ ،‬بحال نخستين برگشتن ‪ ،‬عود کردن‬

‫‪relegate‬‬ ‫ارجاع کردن ‪ ،‬انداختن ‪ ،‬موکول کردن ‪ ،‬محول کردن ‪ ،‬واگذار کردن ‪ ،‬منتسب کردن‬

‫‪relent‬‬ ‫نرم شدن ‪ ،‬رحم بدل اوردن ‪ ،‬پشيمان شدن‬

‫‪relevant‬‬ ‫مربوط ‪ ،‬مناسب ‪ ،‬وابسته ‪ ،‬مطابق ‪ ،‬وارد‬

‫‪reliance‬‬ ‫اعتماد ‪ ،‬توکل ‪ ،‬تکيه ‪ ،‬اتکا ‪ ،‬دل گرمى‬

‫‪reliant‬‬ ‫موثق ‪ ،‬متکى‬

‫‪relic‬‬ ‫اثر ‪ ،‬اثار مقدس ‪ ،‬عتيقه ‪ ،‬يادگار ‪ ،‬باستانى‬

‫‪relinquish‬‬ ‫ترک دعوى کردن ‪ ،‬اعراض از حق کردن ‪ ،‬ول کردن ‪ ،‬ترک کردن ‪ ،‬چشم پوشيدن‬

‫‪reliquary‬‬ ‫جعبه اشياء متبرکه ‪ ،‬ظرف مخصص نگهدارى اثار مقدس يا باستانى ‪ ،‬محفظه عتيقه ‪،‬‬
‫باقيمانده‬

‫‪318‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪relish‬‬ ‫ذائقه ‪ ،‬طعم ‪ ،‬چاشنى ‪ ،‬ذوق ‪ ،‬اشتها ‪ ،‬مزه اوردن ‪ ،‬خوش مزه کردن ‪ ،‬با رغبت‬
‫خوردن ‪ ،‬لذت بردن از‬
‫‪reluctance‬‬ ‫بى ميلى ‪ ،‬اکراه ‪ ،‬بيزارى ‪ ،‬مخالف ‪ ،‬مقاومت مغناطيسى‬

‫‪reluctant‬‬ ‫بى ميل‬

‫‪remand‬‬ ‫بازداشت مجدد ‪ ،‬به بازداشتگاه برگرداندن ‪ ،‬احضار کردن ‪ ،‬اعاده دادن‬

‫‪remediable‬‬ ‫درمان پذير ‪ ،‬چاره پذير ‪ ،‬قابل عالج ‪ ،‬گزير پذير‬

‫‪remedial‬‬ ‫گزيرى ‪ ،‬عالجى ‪ ،‬چاره ساز ‪ ،‬شفابخش ‪ ،‬مفيد ‪ ،‬درمانى‬

‫‪remedy‬‬ ‫گزير ‪ ،‬عالج ‪ ،‬دارو ‪ ،‬ميزان ‪ ،‬چاره ‪ ،‬اصالح کردن ‪ ،‬جبران کردن ‪ ،‬درمان کردن‬

‫‪remembrance‬‬ ‫ياداورى ‪ ،‬تذکر ‪ ،‬خاطر ‪ ،‬ذهن ‪ ،‬يادگارى‬

‫‪reminisce‬‬ ‫ياداورى کردن ‪ ،‬بخاطراوردن ‪ ،‬ياد کردن‬

‫‪reminiscence‬‬ ‫خاطره پردازى ‪ ،‬خاطره ‪ ،‬يادداشت ‪ ،‬ياد بود ‪ ،‬ياداورى ‪ ،‬نشانه‬

‫‪reminiscent‬‬ ‫ياد بود ‪ ،‬خاطره ‪ ،‬ياداور‬

‫‪remiss‬‬ ‫بى مباالت ‪ ،‬بى قيد ‪ ،‬غفلت کار ‪ ،‬سست‬

‫‪remission‬‬ ‫عذر گناه ‪ ،‬بخشودگى ‪ ،‬بخشش ‪ ،‬امرزش ‪ ،‬عفو ‪ ،‬گذشت ‪ ،‬تخفيف ‪ ،‬بهبودى بيمارى‬

‫‪remit‬‬ ‫تخفيف دادن ‪ ،‬فرستادن (وجه) ‪ ،‬بخشيدن ‪ ،‬امرزيدن ‪ ،‬معاف کردن ‪ ،‬فرو نشاندن ‪،‬‬
‫پول رسانيدن ‪ ،‬وجه فرستادن ‪ ،‬ارسال وجه‬
‫‪remnant‬‬ ‫باقى مانده ‪ ،‬بقيه ‪ ،‬اثر ‪ ،‬بقايا(درجمع) ‪ ،‬اثار‬

‫‪remodel‬‬ ‫تغيير وضع دادن ‪ ،‬عوض کردن ‪ ،‬تعمير کردن‬

‫‪remonstrance‬‬ ‫سرزنش ‪ ،‬نکوهش ‪ ،‬تعرض ‪ ،‬اعتراض ‪ ،‬مخالفت‬

‫‪remonstrant‬‬ ‫معترض‬

‫‪remonstrate‬‬ ‫تعرض کردن ‪ ،‬با تعرض و نکوهش گفتن‬

‫‪remorse‬‬ ‫پشيمانى ‪ ،‬افسوس ‪ ،‬ندامت ‪ ،‬پريشانى ‪ ،‬غم‬

‫‪remotely‬‬ ‫ابدا` ‪ ،‬دور افتاده‬

‫‪remunerate‬‬ ‫ياداش دادن به ‪ ،‬ترقى کردن ‪ ،‬تاوان دادن‬

‫‪remuneration‬‬ ‫حق الزحمه ‪ ،‬غرامت ‪ ،‬اجرت ‪ ،‬اجر ‪ ،‬پاداش‬

‫‪remunerative‬‬ ‫درامدزا ‪ ،‬پاداشى‬

‫‪319‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪renaissance‬‬ ‫دوره تجدد ادبى و فرهنگى ‪ ،‬رنسانس‬

‫‪renascence‬‬ ‫نوزايش ‪ ،‬تجديد حيات ‪ ،‬تولد مجدد ‪ ،‬زندگى مجدد‬

‫‪rend‬‬ ‫پاره کردن ‪ ،‬چاک زدن ‪ ،‬دريدن ‪ ،‬کندن‬

‫‪render‬‬ ‫استرداد ‪ ،‬تحويل دادن ‪ ،‬تسليم داشتن ‪ ،‬منتقل کردن ‪ ،‬ارائه دادن ‪ ،‬ترجمه کردن ‪،‬‬
‫در اوردن‬
‫‪rendezvous‬‬ ‫امدگاه ‪ ،‬وعده گاه ‪ ،‬پاتوق ‪ ،‬ميعاد ‪ ،‬قرار مالقات گذاشتن‬

‫‪rendition‬‬ ‫تسليم ‪ ،‬بازگردانى ‪ ،‬پرداخت ‪ ،‬تحويل ‪ ،‬ترجمه ‪ ،‬تفسير‬

‫‪renegade‬‬ ‫از دين برگشته ‪ ،‬برگشته ‪ ،‬مرتد ‪ ،‬خائن‬

‫‪renege‬‬ ‫انکار کردن ‪ ،‬دبه کردن ‪ ،‬ترک تابعيت کشور يا دين خود را کردن ‪( ،‬در گويش) گول‬
‫زدن‬
‫‪renounce‬‬ ‫انکار کردن ‪ ،‬سرزنش يا متهم کردن‬

‫‪renovate‬‬ ‫باز نوساختن ‪ ،‬نو کردن ‪ ،‬تعمير کردن ‪ ،‬از سر گرفتن‬

‫‪renown‬‬ ‫اوازه ‪ ،‬نام ‪ ،‬شهرت ‪ ،‬معروفيت ‪ ،‬اشتهار ‪ ،‬صيت ‪ ،‬مشهور کردن‬

‫‪rent‬‬ ‫استيجار ‪ ،‬کرايه اجاره کردن يا دادن ‪ ،‬اجاره بها ‪ ،‬مال االجاره ‪ ،‬منافع ‪ ،‬اجاره کردن ‪،‬‬
‫کرايه کردن ‪ ،‬اجاره دادن‬
‫‪renunciation‬‬ ‫چشم پوشى ‪ ،‬ترک ‪ ،‬کناره گيرى ‪ ،‬قطع عالقه‬

‫‪reorganize‬‬ ‫تشکيالت مجدد ‪ ،‬دوباره متشکل کردن ‪ ،‬دوباره سازمان دادن‬

‫‪reparable‬‬ ‫قابل جبران ‪ ،‬اصالح پذير ‪ ،‬تعمير پذير‬

‫‪reparation‬‬ ‫جبران غرامت ‪ ،‬تاوان ‪ ،‬تعمير ‪ ،‬عوض ‪ ،‬اصالح‬

‫‪repartee‬‬ ‫حاضر جوابى ‪ ،‬جواب شوخى اميز‬

‫‪repast‬‬ ‫خوراک ‪ ،‬ضيافت ‪ ،‬غذا خوردن ‪ ،‬وقت غذاخورى‬

‫‪repeal‬‬ ‫لغو کردن ‪ ،‬احضار کردن ‪ ،‬احضار ‪ ،‬باز گردانى ‪ ،‬الغاء ‪ ،‬لغو ‪ ،‬فسخ‬

‫‪repel‬‬ ‫دفع کردن ‪ ،‬رد کردن ‪ ،‬نپذيرفتن ‪ ،‬جلوگيرى کردن از ‪ ،‬بيزار کردن ‪ ،‬مقابله کردن‬

‫‪repellent‬‬ ‫زننده ‪ ،‬مانع ‪ ،‬دافع ‪ ،‬راننده ‪ ،‬بيزار کننده‬

‫‪repentance‬‬ ‫توبه ‪ ،‬پشيمانى ‪ ،‬ندامت ‪ ،‬اصالح مسير زندگى‬

‫‪repentant‬‬ ‫تائب‬

‫‪320‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪repercussion‬‬ ‫بازگردانى ‪ ،‬پس زنى ‪ ،‬انعکاس ‪ ،‬برگشت ‪ ،‬عکس العمل ‪ ،‬واکنش ‪( ،‬پزشکى)دفع يا‬
‫پيشگيرى‬
‫‪repertoire‬‬ ‫موجودى ‪ ،‬مخزن ‪ ،‬فهرست نمايش هاى اماده براى نمايش دادن‬

‫‪repertory‬‬ ‫فهرست ‪ ،‬مجموعه ‪ ،‬انبار ‪ ،‬مخزن ‪ ،‬کاتالوگ‬

‫‪repetition‬‬ ‫باز انجام ‪ ،‬باز گ ويى ‪ ،‬باز گو ‪ ،‬تکرار ‪ ،‬تجديد ‪ ،‬اعاده‬

‫‪repine‬‬ ‫ناراضى بودن ‪ ،‬شکايت کردن ‪ ،‬شکوه‬

‫‪replenish‬‬ ‫پرکردن مجدد ‪ ،‬سرويس و سوختگيرى هواپيماها تجديد سوخت ‪ ،‬تدارک مجدد ‪،‬‬
‫تنظيم کردن روغن سالحها ‪ ،‬دوباره پر کردن ‪ ،‬ذخيره تازه دادن ‪ ،‬باز پر کردن‬
‫‪replete‬‬ ‫کامال پر ‪ ،‬لبريز ‪ ،‬چاق ‪ ،‬تکميل ‪ ،‬انباشته‬

‫‪replica‬‬ ‫نسخه عين ‪ ،‬عين ‪ ،‬المثنى‬

‫‪replicate‬‬ ‫تکرار کردن ‪ ،‬برگرداندن ‪ ،‬تازدن ‪ ،‬جورساختن‬

‫‪repose‬‬ ‫گذاردن ‪ ،‬ارميدن ‪ ،‬دراز کشيدن ‪ ،‬غنودن ‪ ،‬سامان ‪ ،‬اسودگى ‪ ،‬استراحت‬

‫‪repository‬‬ ‫انبار ‪ ،‬مخزن ‪ ،‬صندوق تابوت ‪ ،‬ظرف ‪ ،‬رازدار‬

‫‪reprehend‬‬ ‫سرزنش کردن ‪ ،‬توبيخ کردن‬

‫‪reprehensible‬‬ ‫سزاوار سرزنش ‪ ،‬سرزنش کردنى‬

‫‪reprehension‬‬ ‫سرزنش ‪ ،‬مالمت‬

‫‪repress‬‬ ‫باز فشردن ‪ ،‬باز کوفتن ‪ ،‬فرونشاندن ‪ ،‬سرکوب کردن ‪ ،‬در خود کوفتن‬

‫‪reprieve‬‬ ‫مجازات کسى را بتعويق انداختن ‪ ،‬رخصت‬

‫‪reprimand‬‬ ‫سرزنش کردن ‪ ،‬سرزنش و توبيخ رسمى ‪ ،‬مجازات‬

‫‪reprisal‬‬ ‫جبران ‪ ،‬انتقام ‪ ،‬تالفى کردن‬

‫‪reprise‬‬ ‫بازکوب (شمشيربازى) ‪ ،‬وهله ‪ ،‬نوبت ‪ ،‬خسارت ‪ ،‬خرج ‪ ،‬تالفى کردن‬

‫‪reproach‬‬ ‫سرزنش ‪ ،‬توبيخ ‪ ،‬رسوايى ‪ ،‬ننگ ‪ ،‬عيب جويى کردن از ‪ ،‬خوار کردن‬

‫‪reprobate‬‬ ‫مردود ‪ ،‬فاسد ‪ ،‬بد اخالق ‪ ،‬هرزه ‪ ،‬محروميت‬

‫‪reproduce‬‬ ‫دوباره عمل اوردن ‪ ،‬تکثير کردن ‪ ،‬چاپ کردن ‪ ،‬دوباره ساختن ‪ ،‬دوباره توليد کردن ‪،‬‬
‫باز عمل اوردن‬
‫‪reproduction‬‬ ‫چاپ کردن ‪ ،‬تکثير کردن ‪ ،‬تکثير نشريات ‪ ،‬توليد مجدد ‪ ،‬هم اورى ‪ ،‬تکثير ‪ ،‬توالد و‬
‫تناسل ‪ ،‬توليد مثل‬

‫‪321‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪reproductive‬‬ ‫مولد ‪ ،‬تناسلى‬

‫‪reproof‬‬ ‫سرزنش ‪ ،‬نکوهش ‪ ،‬مالمت ‪ ،‬توبيخ ماليم‬

‫‪reprove‬‬ ‫سرزنش کردن ‪ ،‬نکوهش کردن ‪ ،‬مالمت کردن‬

‫‪repudiate‬‬ ‫رد کردن ‪ ،‬انکار کردن ‪ ،‬منکر شدن‬

‫‪repugnance‬‬ ‫مغايرت ‪ ،‬ناسازگارى ‪ ،‬تناقض ‪ ،‬مخالفت‬

‫‪repugnant‬‬ ‫متناقض ‪ ،‬مخالف ‪ ،‬تنفرانگيز ‪ ،‬زننده‬

‫‪repulse‬‬ ‫عقب زدن ‪ ،‬پس زدن دشمن ‪ ،‬پس زنى ‪ ،‬دفع کردن ‪ ،‬راندن‬

‫‪repulsion‬‬ ‫دفع کردن ‪ ،‬دفع ‪ ،‬عدم پذيرش ‪ ،‬عقب زنى ‪ ،‬تنقر ‪ ،‬دشمنى‬

‫‪repulsive‬‬ ‫متنفر کننده ‪ ،‬دافع ‪ ،‬زننده ‪ ،‬تنفراور‬

‫‪reputable‬‬ ‫قابل شهرت ‪ ،‬مشهور ‪ ،‬قابل اطمينان‬

‫‪repute‬‬ ‫اوازه داشتن ‪ ،‬شمردن ‪ ،‬فرض کردن ‪ ،‬شهرت داشتن ‪ ،‬اشتهار‬

‫‪reputed‬‬ ‫مشهور‬

‫‪requiem‬‬ ‫نماز وحشت ‪ ،‬نماز ميت ‪ ،‬فاتحه‬

‫‪requisite‬‬ ‫بايسته ‪ ،‬شرط الزم ‪ ،‬الزمه ‪ ،‬احتياج ‪ ،‬چيز ضرورى‬

‫‪requital‬‬ ‫سزا ‪ ،‬تاوان‬

‫‪requite‬‬ ‫سزا دادن ‪ ،‬پاداش دادن ‪ ،‬تاوان دادن ‪ ،‬جبران کردن‬

‫‪rescind‬‬ ‫باطل ساختن ‪ ،‬لغو کردن ‪ ،‬فسخ کردن‬

‫‪reseat‬‬ ‫دوباره نشاندن‪ ،‬در جاى ديگر نشاندن ‪ ،‬نشيمنگاه تازه دادن‪ ،‬صندلى جديد دادن*‬

‫‪resemblance‬‬ ‫شباهت ‪ ،‬تشابه ‪ ،‬همانندى ‪ ،‬همشکلى ‪ ،‬مقايسه‬

‫‪resent‬‬ ‫منزجر شدن از ‪ ،‬رنجيدن از ‪ ،‬خشمگين شدن از ‪ ،‬اظهار تنفر کردن از ‪ ،‬اظهار رنجش‬
‫کردن‬
‫‪resentment‬‬ ‫رنجش ‪ ،‬خشم ‪ ،‬غيض‬

‫‪reserve‬‬ ‫نگهداشتن ‪ ،‬ذخيره کردن ‪ ،‬عضو على البدل ‪ ،‬کتمان حقيقت ‪ ،‬مقدار وجهى که هر‬
‫بانک بايد جهت پرداخت ديون خود داشته باشد ‪ ،‬قيد ‪ ،‬کنار گذاشتن ‪ ،‬پس نهاد‬
‫کردن ‪ ،‬نگه داشتن ‪ ،‬اختصاص دادن ‪ ،‬اندوختن ‪ ،‬اندوخته ‪ ،‬ذخيره ‪ ،‬احتياط ‪ ،‬يدکى ‪،‬‬
‫(درمورد انسان) تودار بودن ‪ ،‬مدارا ‪ ،‬از پيش حفظ کردن ‪ ،‬رزرو کردن‬
‫‪reservoir‬‬ ‫تانک ‪ ،‬خزانه ‪ ،‬سرباز احتياط يا ذخيره ‪ ،‬اب انبار ‪ ،‬ذخيره ‪ ،‬مخزن اب‬

‫‪322‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪residue‬‬ ‫باقيمانده ‪ ،‬پس مانده ‪ ،‬تفاله ‪ ،‬قسمت باقى مانده ‪ ،‬فاضل ‪ ،‬زيادتى ‪ ،‬ته نشين‬

‫‪resignation‬‬ ‫تعويض ‪ ،‬استعفا ‪ ،‬واگذارى ‪ ،‬کناره گيرى ‪ ،‬تفويض ‪ ،‬تسليم‬

‫‪resigned‬‬ ‫تن بقضا داده ‪ ،‬تن برضا (خدا) داده ‪ ،‬تسليم پيشامد يا تقدير ‪ ،‬مسلم‬

‫‪resilience‬‬ ‫جهندگي‪ ،‬حالت ارتجاعي‬

‫‪resiliency‬‬ ‫جهندگى ‪ ،‬حالت ارتجاعى‬

‫‪resilient‬‬ ‫عکس العمل ‪ ،‬نشان دهنده ‪ ،‬فنرى‬

‫‪resistance‬‬ ‫تاب ‪ ،‬دوام ‪ ،‬پايدارى ‪ ،‬ايستادگى ‪ ،‬عايق مقاومت ‪ ،‬مقاومت ‪ ،‬سختى ‪ ،‬مخالفت ‪،‬‬
‫استحکام‬
‫‪resistant‬‬ ‫مقاوم ‪ ،‬پايدار‬

‫‪resistive‬‬ ‫مقاومتى‬

‫‪resistless‬‬ ‫عارى از نيروى مقاومت‬

‫‪resolute‬‬ ‫صاحب عزم ‪ ،‬ثابت قدم ‪ ،‬پا بر جا ‪ ،‬مصمم ‪ ،‬ثابت ‪ ،‬تصويب کردن‬

‫‪resolution‬‬ ‫دقت ‪ ،‬اراده ‪ ،‬قرار ‪ ،‬تحليل ‪ ،‬تجزيه ‪ ،‬حل ‪ ،‬نتيجه ‪ ،‬ثبات قدم ‪ ،‬عزم ‪ ،‬قصد ‪ ،‬نيت ‪،‬‬
‫تصميم ‪ ،‬تصويب ‪ ،‬تفکيک پذيرى ‪ ،‬رفع‬
‫‪resolve‬‬ ‫حل کردن يا شدن ‪ ،‬رفع کردن ‪ ،‬مقرر داشتن ‪ ،‬تصميم گرفتن ‪ ،‬راى دادن‬

‫‪resonance‬‬ ‫رزونانس ‪ ،‬تشديد صدا ‪( ،‬درصوت) تشديد ‪ ،‬پيچش صدا ‪ ،‬ايجاد طنين‬

‫‪resonant‬‬ ‫تشديد شده ‪ ،‬طنين دار‬

‫‪resonate‬‬ ‫تشديد کردن ‪ ،‬پيچيدن ‪ ،‬طنين انداختن‬

‫‪resource‬‬ ‫وسيله ‪ ،‬کاردانى ‪ ،‬منبع ‪ ،‬ممر ‪ ،‬مايه ‪ ،‬ابتکار‬

‫‪respiration‬‬ ‫تنفس ‪ ،‬دم زنى‬

‫‪respiration‬‬ ‫تنفس ‪ ،‬دم زنى‬

‫‪respite‬‬ ‫مهلت ‪ ،‬فرجه ‪ ،‬فاصله ‪ ،‬استراحت ‪ ،‬نفس کشيدن‬

‫‪resplendent‬‬ ‫پر جلوه ‪ ،‬درخشنده ‪ ،‬پر تاللو‬

‫‪respondent‬‬ ‫فرجام خوانده ‪ ،‬خوانده ‪ ،‬مدعى عليه ‪ ،‬مخاطب ‪ ،‬مطابق ‪ ،‬موافق ‪ ،‬جوابگو ‪ ،‬واکنش دار‬

‫‪responsiveness‬‬ ‫پاسخدهى‬

‫‪restitution‬‬ ‫استرداد ‪ ،‬تبديل مختصات نقاط از عکس يا نقشه اى به نقشه ديگر ‪ ،‬اعاده ‪ ،‬بازگردانى‬
‫‪ ،‬جبران ‪ ،‬تالفى ‪ ،‬ارتجاع‬

‫‪323‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪restive‬‬ ‫کله شق ‪ ،‬رام نشو ‪ ،‬بيقرار ‪ ،‬سرکش ‪ ،‬چموش‬

‫‪restorative‬‬ ‫تجديد يا مسترد کننده ‪ ،‬اعاده کننده‬

‫‪restraint‬‬ ‫مانع ‪ ،‬بازداشت ‪ ،‬توقيف ‪ ،‬ضبط کردن ‪ ،‬محدوديت ‪ ،‬جلوگيرى ‪ ،‬منع ‪ ،‬نگهدارى ‪،‬‬
‫خوددارى‬
‫‪resumption‬‬ ‫از سر گرفتن ‪ ،‬از سر گيرى ‪ ،‬ادامه ‪ ،‬تجديد ‪ ،‬شروع ‪ ،‬باز يافت‬

‫‪resurge‬‬ ‫زنده شدن ‪ ،‬دوباره برخاستن‬

‫‪resurgent‬‬ ‫طغيان کننده ‪ ،‬بازخيزگر‬

‫‪resurrection‬‬ ‫قيام عيسى از مردگان ‪ ،‬احيا ‪ ،‬رستاخيز کردن‬

‫‪resuscitate‬‬ ‫زنده کردن ‪ ،‬اجحيا کردن ‪ ،‬بهوش اوردن‬

‫‪retain‬‬ ‫احراز کردن ‪ ،‬ابقاء کردن ‪ ،‬تمرکز دادن ‪ ،‬ابقا کردن ‪ ،‬نگهداشتن ‪ ،‬نگاه داشتن ‪ ،‬از‬
‫دست ندادن ‪ ،‬حفظ کردن‬
‫‪retaliate‬‬ ‫تالفى کردن ‪ ،‬تاوان دادن ‪ ،‬عين چيزى را بکسى برگرداندن‬

‫‪retaliation‬‬ ‫تقاص ‪ ،‬قصاص ‪ ،‬انتقامجويى ‪ ،‬تالفى کردن ‪ ،‬مقابله کردن به مثل ‪ ،‬تالفى ‪ ،‬عمل‬
‫متقابل‬
‫‪retch‬‬ ‫اوغ زدن ‪ ،‬قى کردن‬

‫‪retention‬‬ ‫حفظ ‪ ،‬حفاظت ‪ ،‬ياددارى (در يادگيرى) ‪ ،‬نگهدارى ‪ ،‬نگاهدارى ‪ ،‬ابقا ‪ ،‬ضبط ‪ ،‬حافظه‬

‫‪retentive‬‬ ‫نگهدارنده ‪ ،‬حافظ ‪ ،‬ضبط کننده قابض‬

‫‪reticence‬‬ ‫خاموشى ‪ ،‬سکوت ‪ ،‬کم گويى‬

‫‪reticency‬‬ ‫خاموشى ‪ ،‬سکوت ‪ ،‬کم گويى‬

‫‪reticent‬‬ ‫محتاط در سخن ‪ ،‬کم گو‬

‫‪retina‬‬ ‫شبکيه چشم‬

‫‪retinue‬‬ ‫همراهان ‪ ،‬خدم وحشم ‪ ،‬ملتزمين ‪ ،‬نگهدارى ‪ ،‬حفظ‬

‫‪retiring‬‬ ‫کناره گير‬

‫‪retort‬‬ ‫قرع ‪ ،‬انبيق ‪ ،‬برگرداندن ‪ ،‬پس دادن ‪ ،‬جواب متقابل دادن ‪ ،‬جواب متقابل ‪ ،‬تالفى‬

‫‪retouch‬‬ ‫دستکارى کردن ‪( ،‬در عکاسى) رتوشه کردن‬

‫‪retrace‬‬ ‫ردپاى چيزى را دوباره گرفتن‬

‫‪retract‬‬ ‫تو بردن ‪ ،‬الغاء کردن ‪ ،‬منقبض کردن ‪ ،‬تو رفتن ‪ ،‬جمع شدن‬

‫‪324‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪retraction‬‬ ‫استغفار ‪ ،‬تو کشيدن ‪ ،‬انقباض ‪ ،‬استرداد‬

‫‪retrench‬‬ ‫قطع کردن ‪ ،‬حذف کردن ‪ ،‬داراى سنگر موقتى زير زمينى کردن ‪ ،‬از نو خندق‬
‫ساختن ‪ ،‬مستحکم کردن‬
‫‪retribution‬‬ ‫جزا ‪ ،‬مجازات ‪ ،‬تالفى ‪ ،‬کيفرى ‪ ،‬مجازاتى ‪ ،‬سزا‬

‫‪retrieve‬‬ ‫باز يافتن ‪ ،‬دوباره بدست اوردن ‪ ،‬پس گرفتن ‪ ،‬جبران کردن ‪ ،‬اصالح يا تهذيب کردن‬
‫‪ ،‬حصول مجدد‬
‫‪retroaction‬‬ ‫پس کردار‪ ،‬پس کنش ‪ ،‬عطف بگذشته ‪ ،‬عطف بماسبق ‪ ،‬عمل معکوس‬

‫‪retroactive‬‬ ‫عطف به ماسبق ‪ ،‬معطوف به گذشته ‪ ،‬پس کنشى‬

‫‪retrograde‬‬ ‫عقب روى ‪ ،‬عقب کشيدن ‪ ،‬برگشت دهنده ‪ ،‬انحطاط دهنده ‪ ،‬قفايى ‪ ،‬تنزل کننده ‪،‬‬
‫قهقهرايى ‪ ،‬بقهقرا رفتن ‪ ،‬پس رفتن‬
‫‪retrogress‬‬ ‫بقهقرا رفتن ‪ ،‬پس رفتن ‪ ،‬برگشت ‪ ،‬ترقى معکوس کردن‬

‫‪retrogression‬‬ ‫پس رفت ‪ ،‬برگشت ‪ ،‬پس روى ‪ ،‬حرکت قهقرايى ‪ ،‬قفاروى‬

‫‪retrospect‬‬ ‫شامل گذشته ‪ ،‬عطف بماسبق کننده ‪ ،‬نگاه به گذشته ‪ ،‬مسير قهقرايى ‪ ،‬پس نگرى ‪،‬‬
‫پس نگرانه‬
‫‪retrospective‬‬ ‫عطف کننده بماسبق‬

‫‪Reunion Island‬‬ ‫جزيره رونيون‬

‫‪reunite‬‬ ‫دوباره بهم پيوستن‬

‫‪revel‬‬ ‫شادى کردن ‪ ،‬عياشى کردن ‪ ،‬لذت بردن ‪ ،‬کيف‬

‫‪revelation‬‬ ‫فاش سازى ‪ ،‬اشکار سازى ‪ ،‬افشاء ‪ ،‬وحى ‪ ،‬الهام‬

‫‪revelry‬‬ ‫عياشى ‪ ،‬خوشگذرانى‬

‫‪reverberate‬‬ ‫پيچيدن ‪ ،‬طنين انداختن ‪ ،‬ولوله انداختن‬

‫‪revere‬‬ ‫حرمت کردن ‪ ،‬احترام گذارندن ‪ ،‬حرمت ‪ ،‬احترام‬

‫‪reverent‬‬ ‫محترم‬

‫‪reverie‬‬ ‫خيال واهى ‪ ،‬خيال خام‬

‫‪reversion‬‬ ‫رجوع از هبه ‪ ،‬معکوس کردن ‪ ،‬معکوس ‪ ،‬برعکس کردن ‪ ،‬وارونه کردن ‪ ،‬برگرداندن ‪،‬‬
‫بازگشت ‪ ،‬بازپيدايى (در وراثت) ‪ ،‬ترجمه مجدد ‪ ،‬برگشتگى بعقب ‪ ،‬عود ‪ ،‬رجوع‬
‫‪revert‬‬ ‫عطف کردن ‪ ،‬برگشتن ‪ ،‬رجوع کردن ‪ ،‬اعاده دادن ‪ ،‬برگشت‬

‫‪revery‬‬ ‫خيال واهى ‪ ،‬خيال خام‬

‫‪325‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪revile‬‬ ‫ناسزا گفتن ‪ ،‬فحش دادن ناسزا‬

‫‪revisal‬‬ ‫مرور ‪ ،‬تجديد نظر‬

‫‪revise‬‬ ‫بازبينى ‪ ،‬تجديد نظر کردن ‪ ،‬اصالح نمودن ‪ ،‬دوباره چاپ کردن ‪ ،‬حک و اصالح کردن‬

‫‪revocation‬‬ ‫رجوع ‪ ،‬ابطال ‪ ،‬لغو ‪ ،‬الغا ‪ ،‬فسخ ‪ ،‬باطل سازى ‪ ،‬برگردانى‬

‫‪revoke‬‬ ‫رجوع کردن ‪ ،‬الغاء کردن ‪ ،‬لغو کردن ‪ ،‬مانع شدن ‪ ،‬الغا ‪ ،‬فسخ ‪ ،‬ابطال‬

‫‪revulsion‬‬ ‫تنفر شديد ‪ ،‬جابجا شدن درد ‪ ،‬ردع ‪ ،‬انحراف درد ‪ ،‬جابجا ساختن درد ‪ ،‬تغيير‬
‫ناگهانى ‪ ،‬عمل کشيدن‬
‫‪Reykjavik‬‬ ‫ريکياويک‬

‫‪rhapsodize‬‬ ‫شعر حماسى سرودن‬

‫‪rhapsody‬‬ ‫اشعار حماسى مخصوص نقاالن و داستان گويان شعر رزمى ‪ ،‬قطعه موسيقى ممزوج و‬
‫احساساتى‬
‫‪rhetoric‬‬ ‫علم بديع ‪ ،‬علم معانى بيان ‪ ،‬فصاحت و بالغت ‪ ،‬لفاظى ‪ ،‬خطابت ‪ ،‬قدرت نطق و بيان‬
‫‪ ،‬وابسته بعلم بديع يا معانى بيان‬
‫‪rhetorical‬‬ ‫معانى بيانى ‪ ،‬بديعى ‪ ،‬وابسته به فصاحت وبالغت ‪ ،‬لفاظى‬

‫‪rhetorician‬‬ ‫اموزگار معانى بيان ‪ ،‬عالم در علم بديع‬

‫‪rib‬‬ ‫راه را ه کردن ‪ ،‬ميله دار کردن ‪ ،‬خط ‪ ،‬راه ‪ ،‬تويزه ‪ ،‬گچى لنگه ‪ ،‬تکه گوشت دنده دار ‪،‬‬
‫دنده دار کردن ‪ ،‬گوشت دنده ‪ ،‬هر چيز شبيه دنده ‪ ،‬پشت بند زدن ‪ ،‬مرز گذاشتن ‪،‬‬
‫نهر کندن ‪ ،‬شيار دار کردن‬
‫‪ribald‬‬ ‫دون ‪ ،‬بددهن ‪ ،‬بدزبان ‪ ،‬ادم هرزه ‪ ،‬فاحشه‬

‫‪riddance‬‬ ‫رهايى ‪ ،‬خالصى‬

‫‪riddle‬‬ ‫الک کردن ‪ ،‬غربال (با سوراخ مدور) ‪ ،‬سوراخ سوراخ کردن ‪ ،‬غربال کردن ‪ ،‬سرند ‪،‬‬
‫چيستان ‪ ،‬لغز ‪ ،‬رمز ‪ ،‬جدول معما ‪ ،‬گيج و سردر گم کردن ‪ ،‬تفسيريا بيان کردن‬
‫‪rider‬‬ ‫الحاقى ‪ ،‬سوار کار ‪ ،‬الحاقيه‬

‫‪ridicule‬‬ ‫الک کردن ‪ ،‬غربال (با سوراخ مدور) ‪ ،‬سوراخ سوراخ کردن ‪ ،‬غربال کردن ‪ ،‬سرند ‪،‬‬
‫چيستان ‪ ،‬لغز ‪ ،‬رمز ‪ ،‬جدول معما ‪ ،‬گيج و سردر گم کردن ‪ ،‬تفسيريا بيان کردن‬
‫‪ridiculous‬‬ ‫مسخره اميز ‪ ،‬مضحک ‪ ،‬خنده دار‬

‫‪rife‬‬ ‫شايع ‪ ،‬پر ‪ ،‬مملو ‪ ،‬فراوان ‪ ،‬عادى ‪ ،‬زياد ‪ ،‬عمومى‬

‫‪rift‬‬ ‫ترک مويين ‪ ،‬خراش ‪ ،‬بريدگى ‪ ،‬شکاف دهنده ‪ ،‬دريدگى ‪ ،‬چاک دادن ‪ ،‬شکافتن ‪،‬‬
‫بريدن ‪ ،‬برش دادن‬

‫‪326‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪rig‬‬ ‫حيله ‪ ،‬برپا کردن ‪ ،‬نصب قطعات ‪ ،‬بادگل و بادبان اراستن ‪ ،‬مجهز کردن ‪ ،‬اماده شدن‬
‫‪ ،‬با خدعه و فريب درست کردن ‪ ،‬گول زدن ‪ ،‬دگل ارايى ‪ ،‬وضع حاضر ‪ ،‬سر و وضع ‪،‬‬
‫اسباب ‪ ،‬لوازم ‪ ،‬لباس ‪ ،‬جامه ‪ ،‬تجهيزات‬
‫‪Riga‬‬ ‫ريگا‬

‫‪righteousness‬‬ ‫عدالت ‪ ،‬نيکوکارى‬

‫‪rightful‬‬ ‫ذيحق ‪ ،‬محق ‪ ،‬مشروع ‪ ،‬حقيقى ‪ ،‬داراى استحقاق‬

‫‪rigid‬‬ ‫سخت پا ‪ ،‬سخت ‪ ،‬سفت و محکم ‪ ،‬نرم نشو ‪ ،‬جدى ‪ ،‬جامد ‪ ،‬صلب‬

‫‪rigmarole‬‬ ‫چرند ‪ ،‬جفنگ ‪ ،‬حرف بى ربط ‪ ،‬بى ربط ‪ ،‬بى معنى‬

‫‪rigor‬‬ ‫سختى ‪ ،‬سختگيرى ‪ ،‬خشونت ‪ ،‬تندى ‪ ،‬دقت زياد‬

‫‪rigorous‬‬ ‫شديد ‪ ،‬سخت‬

‫‪rigour‬‬ ‫سختى ‪ ،‬سختگيرى ‪ ،‬خشونت ‪ ،‬تندى ‪ ،‬دقت زياد‬

‫‪rile‬‬ ‫ازردن ‪ ،‬متغيير کردن ‪ ،‬مغشوش کردن ‪ ،‬هم زدن‬

‫‪ring finger‬‬ ‫انگشت انگشتر ‪ ،‬انگشت چهارم دست چپ‬

‫‪Rio de Janeiro‬‬ ‫ريو دو ژانيرو‬

‫‪risible‬‬ ‫خنده اور‬

‫‪rivet‬‬ ‫پرچ کردن ‪ ،‬پر چين کردن ‪ ،‬باميخ پرچ محکم کردن ‪ ،‬بهم ميخ زدن ‪ ،‬محکم کردن‬

‫‪riveting‬‬ ‫پرچکاري‬

‫‪rivulet‬‬ ‫جويبار ‪ ،‬جوى کوچک ‪ ،‬نهر کوچک‬

‫‪Riyadh‬‬ ‫رياضي‬

‫‪robust‬‬ ‫قوى هيکل ‪ ،‬تنومند ‪ ،‬ستبر ‪ ،‬هيکل دار‬

‫‪rococo‬‬ ‫سبک هنرى قرن ‪ 18‬ميالدى ‪ ،‬عجيب و غريب ‪ ،‬منسوخ‬

‫‪rogue‬‬ ‫ولگرد ‪ ،‬بيخانمان ‪ ،‬ادم دغل ‪ ،‬رند ‪ ،‬ناقال ‪ ،‬بذله گو ‪ ،‬هرس کردن ‪ ،‬از علف هرزه پاک‬
‫کردن ‪ ،‬حيوان عظيم الجثه سرکش ‪ ،‬اسب چموش ‪ ،‬گول زدن ‪ ،‬رذالت و پستى نشان‬
‫دادن‬
‫‪roil‬‬ ‫اشفته کردن ‪ ،‬مخلوط کردن ‪ ،‬سرگردان شدن ‪ ،‬دنبال هم دويدن ‪ ،‬با جيغ و داد و‬
‫بازى کردن‬
‫‪Romania‬‬ ‫روماني‬

‫‪327‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪Romanian‬‬ ‫رومانيايي‬

‫‪Rome‬‬ ‫رم‬

‫‪rookery‬‬ ‫زادگاه زاغ ها و پرندگان مشابه ‪ ،‬جاى شلوغ‬

‫‪roseate‬‬ ‫گلگون ‪ ،‬گلى ‪ ،‬پر گل ‪ ،‬بشاش ‪ ،‬خوش بين‬

‫‪Roseau‬‬ ‫روسو‬

‫‪roster‬‬ ‫صورت نگهبانى ‪ ،‬فهرست ‪ ،‬وارد صورت کردن ‪ ،‬سياهه نامه ها ‪ ،‬سياهه وظايف‬

‫‪rostrum‬‬ ‫منبر ‪ ،‬کرسى خطابه ‪ ،‬منقار ‪ ،‬پوزه ‪ ،‬تاج‬

‫‪rotary‬‬ ‫گردان ‪ ،‬دورانى ‪ ،‬چرخشى ‪ ،‬دوار ‪ ،‬گردنده ‪ ،‬ماشين چرخنده‬

‫‪rotate‬‬ ‫چرخاندن ‪ ،‬پيچاندن ‪ ،‬محورى ‪ ،‬چرخيدن ‪ ،‬برمحور خود گرديدن ‪ ،‬دوران کردن‬

‫‪rote‬‬ ‫صداى موج ‪ ،‬کارى که از روى عادت بکنند ‪ ،‬عادتا تکرار کردن‬

‫‪rotund‬‬ ‫گوشتالو ‪ ،‬خپله ‪ ،‬تپل ‪ ،‬گلوله وار ‪ ،‬پر اب و تاب‬

‫‪rotunda‬‬ ‫ساختمان مدور ‪ ،‬ساختمان گنبددار‬

‫‪rotundity‬‬ ‫فربهى ‪ ،‬چاق و تپلى بودن‬

‫‪rousing‬‬ ‫بيدارکننده ‪ ،‬شاخدار ‪ ،‬نمايان ‪ ،‬رايج‬

‫‪rout‬‬ ‫با پوزه کاويدن ‪ ،‬جمع ‪ ،‬گروه ‪ ،‬بى نظمى و اغتشاش ‪ ،‬بطور اشفته گريزاندن ‪ ،‬کامال‬
‫شکست دادن ‪ ،‬تار و مار کردن‬
‫‪routine‬‬ ‫جريان عادى و دايمى ‪ ،‬طريقه عادى ‪ ،‬امور غير مهم ‪ ،‬روتين ‪ ،‬خط مشى جارى ‪،‬‬
‫روال ‪ ،‬امر عادى ‪ ،‬روزمره ‪ ،‬کار عادى ‪ ،‬جريان عادى ‪ ،‬عادت جارى‬
‫‪rubble‬‬ ‫سن گ نتراشيده ‪ ،‬قلوه سنگ ‪ ،‬پاره اجر ‪ ،‬خرده سنگ ‪ ،‬ويران کردن‬

‫‪rubicund‬‬ ‫رنگ مايل به قرمز ‪ ،‬سرخى ‪ ،‬رخ رو ‪ ،‬سرخ رنگ‬

‫‪rubric‬‬ ‫عنوان ‪ ،‬سرفصل ‪ ،‬عنوانى که با حروف قرمز نوشته يا چاپ شده باشد ‪ ،‬خط قرمز ‪،‬‬
‫روال‬
‫‪ruddy‬‬ ‫شنجرفى ‪ ،‬قرمز رنگ ‪ ،‬گلگون ‪ ،‬گلچهره ‪ ،‬سرخ کردن‬

‫‪rudiment‬‬ ‫درجمع) مقدمات ‪ ،‬علوم مقدماتى ‪ ،‬چيز بدوى ‪ ،‬اوليه ‪ ،‬ابتدايى‬

‫‪rudimentary‬‬ ‫ناقص ‪ ،‬اوليه ‪ ،‬بدوى ‪ ،‬ابتدايى‬

‫‪rue‬‬ ‫پشيمان شدن ‪ ،‬افسوس خوردن ‪ ،‬دلسوزى کردن ‪ ،‬پشيمانى ‪ ،‬ناگوارى ‪ ،‬غم ‪ ،‬غصه ‪،‬‬
‫ندامت‬

‫‪328‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪ruffian‬‬ ‫ادم بى شرف ‪ ،‬لوطى ‪ ،‬گردن کلفت ‪ ،‬وحشى‬

‫‪rugged‬‬ ‫ثابت ‪ ،‬قوى ‪ ،‬ناهموار ‪ ،‬زمخت ‪ ،‬نيرومند ‪ ،‬تنومند ‪ ،‬بى تمدن ‪ ،‬سخت ‪ ،‬شديد‬

‫‪rumble‬‬ ‫صداى ريز و سنگين دراوردن ‪ ،‬غريدن ‪ ،‬چيز پرسر و صدا ‪ ،‬شکايت ‪ ،‬چغلى ‪ ،‬غرولند‬

‫‪ruminant‬‬ ‫جانور پستاندار نشخوار کننده ‪( ،‬مجازى) فکور‬

‫‪ruminate‬‬ ‫نشخوار کردن ‪ ،‬انديشه کردن ‪ ،‬دوباره جويدن‬

‫‪rummage‬‬ ‫جستجو ‪ ،‬تحقيق ‪ ،‬کاوش ‪ ،‬بازرس کشتى ‪ ،‬اغتشاش ‪ ،‬اشفتگى ‪ ،‬خاکروبه ‪ ،‬کاويدن ‪،‬‬
‫زير و رو کردن ‪ ،‬بهم زدن ‪ ،‬خوب گشتن‬
‫‪runagate‬‬ ‫مرتد ‪ ،‬از دين برگشته‬

‫‪runic‬‬ ‫رمزى ‪ ،‬طلسمى‬

‫‪rupture‬‬ ‫شکستگى ‪ ،‬تخريب کردن ‪ ،‬از بين بردن ‪ ،‬شکافتن و سوراخ کردن به طور دايره اى ‪،‬‬
‫گسيختگى ‪ ،‬سکستگى ‪ ،‬جدايى ‪ ،‬گسيختن ‪ ،‬جدا کردن ‪ ،‬ترکيدن ‪ ،‬قطع کردن ‪،‬‬
‫پارگى ‪ ،‬گسستن ‪ ،‬گسستگى‬
‫‪ruse‬‬ ‫حيله ‪ ،‬نيرنک ‪ ،‬مکر ‪ ،‬خدعه‬

‫‪Russia‬‬ ‫روسيه‬

‫‪Russian‬‬ ‫روس‬

‫‪Russian‬‬ ‫فدراسيون روسيه‬


‫‪Federation‬‬
‫‪rustic‬‬ ‫روستايى ‪ ،‬مربوط به دهکده ‪ ،‬دهاتى ‪ ،‬مسخره‬

‫‪rusticate‬‬ ‫ساکن ده شدن ‪ ،‬با اخراج تنبيه کردن‬

‫‪ruth‬‬ ‫رحم ‪ ،‬شفقت ‪ ،‬دلسوزى ‪ ،‬تاسف ‪( ،‬باحرف بزرگ)اسم خاص مونث‬

‫‪ruthless‬‬ ‫بيباک ‪ ،‬ظالم‬

‫‪Rwanda‬‬ ‫رواندا‬

‫‪Rwandan‬‬ ‫رواندايي‬

‫‪saboteur‬‬ ‫خرابکار‬

‫‪sac‬‬ ‫کيسه (در کالبدشناسى) ‪( ،‬کالبد شکافى ‪ ،‬جانور شناسى) کيسه ‪ ،‬عضو کيسه مانند‬
‫جانور‬
‫‪saccharin‬‬ ‫ساخارين‬

‫‪saccharine‬‬ ‫شکرى ‪ ،‬شيرين ‪ ،‬قندى ‪ ،‬محتوى قند‬

‫‪329‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪sacred‬‬ ‫مقدس ‪ ،‬روحانى ‪ ،‬خاص ‪ ،‬موقوف ‪ ،‬وقف شده‬

‫‪sacrifice‬‬ ‫عقيقه ‪ ،‬از دست دادن ‪ ،‬قربانى براى شفاعت ‪ ،‬قربانى دادن ‪ ،‬فداکارى کردن ‪ ،‬قربانى‬
‫کردن جانبازى‬
‫‪sacrificial‬‬ ‫مستلزم فداکارى ‪ ،‬فداکارانه ‪ ،‬وابسته به قربانى‬

‫‪sacrilege‬‬ ‫توهين به مقدسات ‪ ،‬سرقت اشياء مقدسه ‪ ،‬تجاوز بمقدسات‬

‫‪sacrilegious‬‬ ‫موهن بمقدسات ‪ ،‬مربوط به بيحرمتى به شعائر مذهبى‬

‫‪sacrosanct‬‬ ‫مقدس ‪ ،‬قدوس ‪ ،‬منزه‬

‫‪sacrum‬‬ ‫استخوان خاجي‪ ،‬عظم عجز‬

‫‪sadist‬‬ ‫ساديست ‪ ،‬کسيکه از زجر ديگران لذت ميبرد‬

‫‪sadistic‬‬ ‫ساديست ‪ ،‬کسيکه از زجر ديگران لذت ميبرد‬

‫‪safeguard‬‬ ‫نگهدارى کردن ‪ ،‬حفاظت کردن ‪ ،‬مامور حفاظت پرسنل و يا اموال ‪ ،‬حفاظ ‪ ،‬پناه ‪،‬‬
‫حفظ کردن ‪ ،‬حراست کردن ‪ ،‬تامين کردن ‪ ،‬امن نگهداشتن‬
‫‪saga‬‬ ‫حماسه‪ ،‬حماسه اسکاندويناوي‬

‫‪sagacious‬‬ ‫دانا ‪ ،‬زيرک ‪ ،‬عاقل ‪ ،‬باهوش ‪ ،‬بافراست ‪ ،‬هوشمند‬

‫‪sagacity‬‬ ‫هوشمندى ‪ ،‬فراست ‪ ،‬هوش ‪ ،‬دانايى ‪ ،‬عقل ‪ ،‬زيرکى ‪ ،‬ذکاوت‬

‫‪sage‬‬ ‫عاقل ‪ ،‬دانا ‪ ،‬بصير ‪ ،‬بافراست ‪ ،‬حکيم‬

‫‪Saint George’s‬‬ ‫سنت جورجز‬

‫‪Saint Kitts and‬‬ ‫سنت کيتس و نويس‬


‫‪Nevis‬‬
‫‪Saint Lucia‬‬ ‫سنت لوسيا‬

‫‪Saint Petersburg‬‬ ‫سنت پترزبورگ‬

‫‪Saint Vincent and‬‬ ‫سنت وينسنت و تون گرنادين‬


‫‪teh Grenadines‬‬
‫‪salacious‬‬ ‫شهوتران ‪ ،‬شهوانى ‪ ،‬شهوت پرست ‪ ،‬هرزه‬

‫‪salience‬‬ ‫برجستگى ‪ ،‬چابکى درجست وخيز ‪ ،‬جلو امدگى ‪ ،‬برترى ‪ ،‬نکته برجسته ‪ ،‬موضوع‬
‫برجسته‬
‫‪saliency‬‬ ‫برجستگى ‪ ،‬چابکى درجست وخيز ‪ ،‬جلو امدگى ‪ ،‬برترى ‪ ،‬نکته برجسته ‪ ،‬موضوع‬
‫برجسته‬

‫‪330‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪salient‬‬ ‫برجسته ‪ ،‬نمايان‬

‫‪saline‬‬ ‫محلول نمک ‪ ،‬درجه شورى ‪ ،‬نمک دار ‪ ،‬نمکين ‪ ،‬شور‬

‫‪saliva‬‬ ‫بزاق ‪ ،‬اب دهان‬

‫‪salivate‬‬ ‫بزاق ترشح کردن ‪ ،‬بزاق ايجاد کردن ‪ ،‬خدو اوردن‬

‫‪sallow‬‬ ‫درخت بيد ‪ ،‬رنگ خاکسترى مايل به زرد وسبز ‪ ،‬زرد رنگ (مثل مريض) ‪ ،‬زردرنگ‬
‫کردن‬
‫‪salubrious‬‬ ‫سازگار ‪ ،‬گوارا ‪ ،‬سالم ‪ ،‬صحت بخش ‪ ،‬سودمند‬

‫‪salutary‬‬ ‫سالم و مغذى ‪ ،‬سالمت بخش ‪ ،‬سودمند ‪ ،‬درودى‬

‫‪salutation‬‬ ‫درود ‪ ،‬تهنيت ‪ ،‬تعارف ‪ ،‬سالم اول نامه‬

‫‪salutatory‬‬ ‫درودى ‪ ،‬تهنيتى‬

‫‪Salvadorean‬‬ ‫اهل السالوادور‬

‫‪salvage‬‬ ‫مازاد ‪ ،‬نجات کشتى از خطر يا حقوقى که بابت آن گرفته مى شود ‪ ،‬کاالى بازيافتى ‪،‬‬
‫کشتى يا محموله را از خطر نجات دادن ‪ ،‬بازيابى ‪ ،‬اوراق کردن وسايل ‪ ،‬اوراقى ‪،‬‬
‫بازيافتى ‪ ،‬پياده کردن کامل قطعات ‪ ،‬وسايل اسقاطى ‪ ،‬حراج کردن ‪ ،‬نجات مال يا‬
‫جان کسى ‪ ،‬نجارت کسى از خطر ‪ ،‬از خطر نابودى نجات دادن ‪ ،‬مصرف مجدداشغال‬
‫وزائد هر چيز‬
‫‪salve‬‬ ‫مرهم تسکين دهنده ‪( ،‬مجازى) داروى تسکين دهنده ‪ ،‬ضماد گذاشتن ‪ ،‬تسکين‬
‫دادن‬
‫‪salvo‬‬ ‫رگبار ‪ ،‬شليک توپ براى اداى احترام ‪ ،‬توپ سالم ‪ ،‬اظهاراحساسات شديد ‪ ،‬شليک‬
‫کردن‬
‫‪Samoa‬‬ ‫ساموآ‬

‫‪San Francisco‬‬ ‫سان فرانسيسکو‬

‫‪San Jose‬‬ ‫سن خوزه‬

‫‪San Marino‬‬ ‫کشور سان مارينو‬

‫‪San Salvador‬‬ ‫سن سالوادر‬

‫‪Sana’a‬‬ ‫صنعا‬

‫‪sanatarium‬‬ ‫اسايشگاه ‪ ،‬بيمارستان مسلولين‬

‫‪sanatorium‬‬ ‫اسايشگاه ‪ ،‬بيمارستان مسلولين‬

‫‪331‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪sanctimonious‬‬ ‫مقدس نما ‪ ،‬مقدس‬

‫‪sanctimony‬‬ ‫مقدس نمايى ‪ ،‬تقدس‬

‫‪sanction‬‬ ‫جريمه ضمانت اجرا ‪ ،‬تصديق ‪ ،‬مجازات اقتصادى ‪ ،‬تصويب کردن ‪ ،‬فرمان ‪ ،‬فتواى‬
‫کليسايى ‪ ،‬سوگند ‪ ،‬تصويب ‪ ،‬جواز ‪ ،‬تاييد رسمى ‪ ،‬داراى مجوز قانونى دانستن ‪،‬‬
‫ضمانت اجرايى معين کردن ‪ ،‬ضمانت اجرايى قانون‬
‫‪sanctity‬‬ ‫تقدس ‪ ،‬پرهيز کارى ‪ ،‬حرمت ‪ ،‬علو مقام‬

‫‪sanctuary‬‬ ‫بسط ‪ ،‬منط قه بى خطر عقب جبهه ‪ ،‬جايگاه مقدس ‪ ،‬حرم مطهر ‪ ،‬بستگاه ‪ ،‬مخفيگاه‬
‫‪ ،‬پناهگاه ‪ ،‬تحصين ‪ ،‬حق بست نشينى‬
‫‪sangfroid‬‬ ‫خون سردى‬

‫‪sanguinary‬‬ ‫خونى ‪ ،‬دموى ‪ ،‬اميدوار‬

‫‪sanguine‬‬ ‫خونى ‪ ،‬دموى ‪ ،‬سرخ ‪ ،‬قرمز ‪ ،‬برنگ خون‬

‫‪sanguineous‬‬ ‫خون مانند ‪ ،‬قرمز ‪ ،‬خونى ‪ ،‬دموى ‪ ،‬اميدوار‬

‫‪sanitorium‬‬ ‫اسايشگاه ‪ ،‬بيمارستان مسلولين‬

‫‪Santiago‬‬ ‫سانتياگو‬

‫‪Santo Domingo‬‬ ‫سانتو دومينگو‬

‫‪São Paulo‬‬ ‫سائوپائولو‬

‫‪Sao Tome and‬‬ ‫سائوتومه و پرنسيپه‬


‫‪Principe‬‬
‫‪sap‬‬ ‫شيره گياهى ‪ ،‬عصاره ‪ ،‬خون ‪ ،‬شيره کشيده از ‪ ،‬ضعيف کردن‬

‫‪sapid‬‬ ‫خوش مزه ‪ ،‬بامزه ‪ ،‬مطبوع‬

‫‪sapience‬‬ ‫عقل ‪ ،‬معرفت ‪ ،‬دانايى‬

‫‪sapient‬‬ ‫دانا ‪ ،‬دانشمند ‪ ،‬خردمند‬

‫‪sapiential‬‬ ‫حکمتى‪ ،‬کتابهاى حکمتى عتيق‬

‫‪saponaceous‬‬ ‫صابونى ‪ ،‬صابون دار ‪ ،‬ليز (مثل صابون)‬

‫‪Sarajevo‬‬ ‫سارايوو‬

‫‪sarcasm‬‬ ‫زهر خنده ‪ ،‬ريشخند ‪ ،‬سرزنش ‪ ،‬سخن طعنه اميز‬

‫‪sarcophagus‬‬ ‫تابوت سنگ اهکى ‪ ،‬تابوت ‪ ،‬گوشتخوار‬

‫‪332‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪sardonic‬‬ ‫طعنه اميز ‪ ،‬کنايه اميز ‪ ،‬وابسته به زهر خنده‬

‫‪sarge‬‬ ‫گروهبان‬

‫‪sartorial‬‬ ‫مربوط به خياطى ‪ ،‬مربوط بلباس مردانه‬

‫‪sartorius‬‬ ‫عضله خياطه‬

‫‪sate‬‬ ‫سير کردن ‪ ،‬راضى کردن ‪ ،‬فرونشاندن‬

‫‪satellite‬‬ ‫قمر مصنوعى ‪ ،‬پيرو ‪ ،‬انگل ‪ ،‬ماه ‪ ،‬ماهواره ‪ ،‬قمر مصنويى‬

‫‪satiate‬‬ ‫سير کردن ‪ ،‬فروشناندن ‪ ،‬اشباع شدن ‪ ،‬اقناع شدن‬

‫‪satire‬‬ ‫هجويه ‪ ،‬طنز ‪ ،‬هجونامه ‪ ،‬طعنه ‪ ،‬سخريه ‪ ،‬هزليات‬

‫‪satiric‬‬ ‫هزلى‬

‫‪satirical‬‬ ‫هزلى‬

‫‪satirize‬‬ ‫هجو کردن ‪ ،‬مسخره کردن‬

‫‪saturate‬‬ ‫اشباع شدن ‪ ،‬اشباع کردن ‪ ،‬سير کردن ‪ ،‬اغشتن‬

‫‪saturnine‬‬ ‫سنگين ‪ ،‬شوم ‪ ،‬افسرده ‪ ،‬دلتنگ ‪ ،‬سربى‬

‫‪satyr‬‬ ‫افسانه يونانى) موجود نيمه انسان ونيمه بز ‪ ،‬ادم شهوانى ‪ ،‬وابسته به ساتير‬

‫‪Saudi Arabia‬‬ ‫عربستان سعودي‬

‫‪Saudi Arabian or‬‬ ‫سعودي‬


‫‪Saudi‬‬
‫‪saunter‬‬ ‫ولگردى کردن ‪ ،‬پرسه زدن ‪ ،‬گردش‬

‫‪savage‬‬ ‫سبع ‪ ،‬رام نشده ‪ ،‬غير اهلى ‪ ،‬وحشى شدن ‪ ،‬وحشى کردن‬

‫‪savant‬‬ ‫دانشمند ‪ ،‬دانا‬

‫‪savor‬‬ ‫حس ذائقه ‪ ،‬طعم ‪ ،‬بو ‪ ،‬مزه کردن ‪ ،‬فهميدن ‪ ،‬دوست داشتن‬

‫‪savory‬‬ ‫خوش طعم ‪ ،‬مطبوع طبع ‪ ،‬مورد پسند‬

‫‪savour‬‬ ‫حس ذائقه ‪ ،‬طعم ‪ ،‬بو ‪ ،‬مزه کردن ‪ ،‬فهميدن ‪ ،‬دوست داشتن‬

‫‪savoury‬‬ ‫خوش طعم ‪ ،‬مطبوع طبع ‪ ،‬مورد پسند‬

‫‪scabbard‬‬ ‫نيام ‪ ،‬غالف شمشير ‪ ،‬حفاظ ‪ ،‬غالف کردن‬

‫‪333‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪scaffold‬‬ ‫پل بستن ‪ ،‬چوب بست ‪ ،‬داربست ‪ ،‬سکوب يا چهار چوب ‪ ،‬تخته بندى کردن ‪ ،‬سکوب‬
‫زدن ‪ ،‬بدار اويختن‬
‫‪scale‬‬ ‫مقياس کردن ‪ ،‬حرکت تعادلى ژيمناستيک ‪ ،‬قپان ‪ ،‬خطکش ‪ ،‬طبلک درجه ‪ ،‬طبله ‪،‬‬
‫ميزان مقياس درجه ‪ ،‬شاخص ‪ ،‬ستون درجه ‪ ،‬رسوب جدار داخلى ديگ بخار ناو ‪،‬‬
‫جدول ‪ ،‬درجه‬
‫‪scalp‬‬ ‫پوست فرق سر ‪ ،‬پوست سر با مو ‪ ،‬جمجمه ‪ ،‬فرق سر ‪ ،‬الک ‪ ،‬غربال ‪ ،‬پوست کندن از‬
‫سر‬
‫‪scamp‬‬ ‫دزد سرگردنه ‪ ،‬راهزن (سواره) ‪ ،‬ادم رذل ‪ ،‬بچه بد ذات وشيطان ‪ ،‬عبوراچيزى را‬
‫لمس کردن ‪ ،‬پرسه زدن ‪ ،‬ور رفتن‬
‫‪scanty‬‬ ‫کم ‪ ،‬اندک قليل ‪ ،‬غير کافى‬

‫‪scapegoat‬‬ ‫بز طليعه ‪ ،‬کسيکه قربانى ديگران شود ‪ ،‬کسى را قربانى ديگران کردن‬

‫‪scapula‬‬ ‫شانه ‪ ،‬استخوان کتف ‪ ،‬کمربند شانه اى‬

‫‪scarcity‬‬ ‫کميابى‬

‫‪scathing‬‬ ‫سوزان ‪ ،‬داغدار‬

‫‪scavenge‬‬ ‫تنظيف کردن ‪ ،‬سپورى کردن ‪ ،‬تميز کردن ‪ ،‬در اشغال کاوش کردن‬

‫‪scenario‬‬ ‫متن يا نمايشنامه فيلم سينمايى ‪( ،‬درجمع) دستور نوشته ورود وخروج بازيگران‬
‫نمايش ‪ ،‬زمينه يا طرح راهنماى فيلم صامت‬
‫‪schematic‬‬ ‫الگووار ‪ ،‬قياسى ‪ ،‬نمودارى ‪ ،‬الگو وار ‪ ،‬طرح کلى‬

‫‪schism‬‬ ‫جدايى ‪ ،‬شقاق ‪ ،‬انفصال ‪ ،‬ايجاد جدايى ‪ ،‬اختالف وتفرقه درکليسا‬

‫‪schismatism‬‬ ‫جدايى ‪ ،‬شقاق ‪ ،‬انفصال ‪ ،‬ايجاد جدايى ‪ ،‬اختالف وتفرقه درکليسا‬

‫‪scholarly‬‬ ‫فاضل ‪ ،‬پژوهشگر ‪ ،‬دانشمندانه‬

‫‪scholastic‬‬ ‫مدرسه اي‪ ،‬آموزشگاهي‪ ،‬استادانه‪ ،‬دقيق‬

‫‪scholastical‬‬ ‫مدرسه اى ‪ ،‬اموزشگاهى ‪ ،‬استادانه ‪ ،‬دقيق‬

‫‪scintilla‬‬ ‫جرقه ‪ ،‬اثر‬

‫‪scintillant‬‬ ‫جرقه زننده ‪ ،‬بارقه دار‬

‫‪scintillate‬‬ ‫جرقه زدن ‪ ،‬برق زدن ‪ ،‬ساطع شدن ‪ ،‬درخشيدن‬

‫‪scintillating‬‬ ‫جرقه زننده ‪ ،‬بارقه دار‬

‫‪scoff‬‬ ‫طنز ‪ ،‬طعنه ‪ ،‬ريشخند ‪ ،‬استهزاء ‪ ،‬اهانت وارد اوردن ‪ ،‬تمسخر کردن‬

‫‪334‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪scope‬‬ ‫حدود ‪ ،‬طول زنجير ارتفاع سنج ناو ‪ ،‬هدف عمليات ‪ ،‬ميدان ديد ‪ ،‬حيطه عمل ‪،‬‬
‫وسيله ديدبانى يا بينايى ‪ ،‬چشم انداز ‪ ،‬گستره ‪ ،‬دامنه ‪ ،‬هدف ‪ ،‬نقطه توجه ‪ ،‬طرح‬
‫نهايى ‪ ،‬فحوا ‪ ،‬منظور ‪ ،‬مفاد ‪ ،‬مطمح نظر ‪ ،‬ميدان ديد ‪ ،‬ازادى عمل ‪ ،‬ميدان ‪ ،‬قلمرو ‪،‬‬
‫حوزه ‪ ،‬وسعت ‪ ،‬نوسان نما‬
‫‪scorn‬‬ ‫تمسخر ‪ ،‬تحقير ‪ ،‬بى اعتنايى ‪ ،‬حقارت ‪ ،‬خوار شمردن ‪ ،‬اهانت کردن ‪ ،‬استهزاء کردن‬
‫‪ ،‬خردانگارى ‪ ،‬خردانگاشتن‬
‫‪scotch‬‬ ‫ويسکى اسکاتلندى ‪( ،‬با حرف بزرگ) اسکاتلندى ‪ ،‬خراش ‪ ،‬زخم ‪ ،‬چاک دادن ‪،‬‬
‫زخمى کردن ‪ ،‬له کردن ‪ ،‬مسدود کردن ‪ ،‬مانع غلتيدن شدن ‪ ،‬مردد بودن ‪ ،‬نوار‬
‫چسب اسکاچ‬
‫‪scoundrel‬‬ ‫ارقه ‪ ،‬الت ‪ ،‬رذل‬

‫‪scourge‬‬ ‫شالق ‪ ،‬بال ‪ ،‬وسيله تنبيه ‪ ،‬غضب خداوند ‪ ،‬گوشمالى ‪ ،‬تازيانه زدن ‪ ،‬تنبيه کردن‬

‫‪scribble‬‬ ‫باشتاب نوشتن ‪ ،‬بد نوشتن ‪ ،‬خط بد ‪ ،‬خط ناخوانا‬

‫‪scribe‬‬ ‫کاتب نسخه هاى خطى ‪ ،‬منشى ‪ ،‬کتابت کردن ‪ ،‬حکاکى کردن‬

‫‪script‬‬ ‫متن سند ‪ ،‬دستخط ‪ ،‬حروف الفبا ‪ ،‬بصورت متن نمايشنامه دراوردن‬

‫‪scriptural‬‬ ‫مطابق متن کتاب مقدس‬

‫‪scruple‬‬ ‫اندک ‪ ،‬ذره ‪ ،‬واحد سنجش چيز جزئى ‪ ،‬بيم ‪ ،‬محظور اخالقى ‪ ،‬نهى اخالقى ‪ ،‬وسواس‬
‫باک ‪ ،‬ترديد داشتن ‪ ،‬دو دل بودن ‪ ،‬وسواس داشتن‬
‫‪scrupulous‬‬ ‫محتاط ‪ ،‬وسواسى ‪ ،‬ناشى از وسواس يا دقت زياد‬

‫‪scrutinize‬‬ ‫موشکافى کردن ‪ ،‬مورد مداقه قراردادن ‪ ،‬بدقت بررسى کردن‬

‫‪scuffle‬‬ ‫نزاع ‪ ،‬غوغا ‪ ،‬جنجال ‪ ،‬مشاجره ‪ ،‬کشمکش کردن ‪ ،‬دست بيقه شدن با‬

‫‪scurrile‬‬ ‫فحاش ‪ ،‬بد دهن ‪ ،‬ناسزا گو‬

‫‪scurrilous‬‬ ‫فحاش ‪ ،‬بد دهن ‪ ،‬ناسزا گو‬

‫‪scurry‬‬ ‫حرکت تند وسريع ‪ ،‬حرکت از روى دست پاچگى ‪ ،‬مسابقه کوتاه ‪ ،‬سراسيمگى ‪،‬‬
‫بسرعت حرکت دادن‬
‫‪scurvy‬‬ ‫پوشيده از شوره ‪ ،‬پست ‪ ،‬منفور ‪ ،‬کمبود ويتامين‪C‬‬

‫‪scuttle‬‬ ‫حبله ‪ ،‬غرق کردن اضطرارى ناو ‪ ،‬سطل ذغال ‪ ،‬جا ذغالى ‪ ،‬کج بيل ‪ ،‬گام تند ‪ ،‬گريز ‪،‬‬
‫عقب نشينى ‪ ،‬روزنه ‪ ،‬دريچه ‪ ،‬سوراخ کردن ‪ ،‬بسرعت دويدن ‪ ،‬در رفتن‬
‫‪scythe‬‬ ‫با داس بردن ‪ ،‬درو کردن‬

‫‪seaman‬‬ ‫دريانورد ‪ ،‬مالح ‪ ،‬ملوان ‪ ،‬جاشو (کلمه مخالف) ‪landman‬‬

‫‪335‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪seamy‬‬ ‫درزدار‬

‫‪seance‬‬ ‫نشست ‪ ،‬جلسه احضار ارواح وغيره‬

‫‪sear‬‬ ‫چخماق ‪ ،‬پايه اتش ‪ ،‬عالمت داغ ‪ ،‬خشکيده ‪ ،‬از کار افتاده ‪ ،‬خسته ‪ ،‬خشکاندن ‪،‬‬
‫سوزاندن ‪ ،‬داغ کردن پژمرده کردن يا شدن‬
‫‪sebaceous‬‬ ‫چربى دار ‪ ،‬چرب‬

‫‪secant‬‬ ‫قطع کننده ‪ ،‬خط قاطع ‪ ،‬متقاطع‬

‫‪secede‬‬ ‫کناره گيرى کردن ‪ ،‬از عضويت خارج شدن ‪ ،‬منتزع شدن ‪ ،‬جدا رفتن‬

‫‪secession‬‬ ‫تفکيک ‪ ،‬جدا روى ‪ ،‬تجزيه طلبى ‪ ،‬انشعاب حزبى ‪ ،‬انفصال ‪ ،‬انتزاع‬

‫‪seclude‬‬ ‫جدا کردن ‪ ،‬مجزا کردن ‪ ،‬منزوى کردن ‪ ،‬گوشه انزوا اختيار کردن ‪ ،‬منزوى شدن‬

‫‪seclusion‬‬ ‫جدايى ‪ ،‬انزوا ‪ ،‬گوشه نشينى‬

‫‪secondary‬‬ ‫ثانويه ‪ ،‬يدکى ‪ ،‬فرعى ‪ ،‬کمکى ‪ ،‬حاکى از زمان گذشته ‪ ،‬ثانوى‬

‫‪secondly‬‬ ‫دوم انکه ‪ ،‬ثانيا‬

‫‪second-rate‬‬ ‫درجه دو ‪ ،‬وسط ‪ ،‬جنس پست‬

‫‪secrecy‬‬ ‫پنهانى بودن ‪ ،‬رازدارى ‪ ،‬راز پوشى ‪ ،‬پوشيدگى ‪ ،‬سرى بودن ‪ ،‬اختفا ‪ ،‬نهانکارى ‪،‬‬
‫محرمانه بودن‬
‫‪secretary‬‬ ‫دبير ‪ ،‬منشى ‪ ،‬رازدار ‪ ،‬محرم اسرار‬

‫‪secrete‬‬ ‫ترشح کردن ‪ ،‬تراوش کردن ‪ ،‬پنهان کردن‬

‫‪secretive‬‬ ‫ترشحى ‪ ،‬تراوشى ‪ ،‬سرى ‪ ،‬پنهان کار ‪ ،‬مرموز‬

‫‪sect‬‬ ‫فرقه ‪ ،‬مسلک ‪ ،‬حزب ‪ ،‬دسته مذهبى ‪ ،‬مکتب فلسفى ‪ ،‬بخش ‪ ،‬بريدن ‪ ،‬قسمت کردن‬

‫‪sectarian‬‬ ‫فرقه اى ‪ ،‬تيره اى ‪ ،‬فرقه اى ‪ ،‬حزبى ‪ ،‬فرقه گراى ‪ ،‬کوته بين‬

‫‪secular‬‬ ‫قرنى ‪ ،‬مدت دار ‪ ،‬دوره اى ‪ ،‬وابسته بدنيا ‪ ،‬دنيوى ‪ ،‬غير روحانى ‪ ،‬عامى‬

‫‪sedate‬‬ ‫ارام ‪ ،‬ماليم ‪ ،‬متين ‪ ،‬موقر ‪ ،‬جدى ‪ ،‬تسکين دهنده‬

‫‪sedentary‬‬ ‫بى حرکت ‪ ،‬نشسته ‪ ،‬غير مهاجر ‪ ،‬مقيم در يک جا ‪ ،‬غير متحرک‬

‫‪sediment‬‬ ‫نهشت ‪ ،‬ته نشين ‪ ،‬ته نشست ‪ ،‬الى ‪ ،‬درده ‪ ،‬رسوب کردن‬

‫‪sedition‬‬ ‫اشوب ‪ ،‬فاسد ‪ ،‬شورش ‪ ،‬اغتشاش ‪ ،‬فتنه جويى‬

‫‪seditious‬‬ ‫فتنه جويانه ‪ ،‬فتنه گر‬

‫‪336‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪seduce‬‬ ‫اغوا کردن ‪ ،‬گمراه کردن ‪ ،‬از راه بدر کردن ‪ ،‬فريفتن‬

‫‪sedulous‬‬ ‫کوشا ‪ ،‬ساعى‬

‫‪seedy‬‬ ‫تخمى ‪ ،‬تخم دار ‪ ،‬بتخم افتاده ‪ ،‬مندرس ‪ ،‬از کار افتاده‬

‫‪seemly‬‬ ‫شايسته ‪ ،‬زيبنده ‪ ،‬خوش منظر ‪ ،‬بطور دلپذير‬

‫‪seep‬‬ ‫تراوش طبيعى ‪ ،‬رسوخ ‪ ،‬تراوش کردن ‪ ،‬از ميان سوراخهاى ريز نفوذ کردن ‪ ،‬چکه‬
‫کردن‬
‫‪seer‬‬ ‫بيننده ‪ ،‬پيش بينى کننده ‪ ،‬غيبگو ‪ ،‬پيغمبر‬

‫‪seethe‬‬ ‫غليان ‪ ،‬جوش وخروش ‪ ،‬تالطم ‪ ،‬جوشيدن ‪ ،‬جوشاندن‬

‫‪seignior‬‬ ‫اقا ‪ ،‬ارباب ‪ ،‬صاحب تيول‬

‫‪seine‬‬ ‫تور بزرگ ماهى گيرى ‪ ،‬با تور ماهى گرفتن‬

‫‪seismic‬‬ ‫وابسته به زمين لرزه ‪ ،‬مرتعش ‪ ،‬متزلزل‬

‫‪seismograph‬‬ ‫لرزه نگار ‪ ،‬لزره نگار ‪ ،‬لزله نگار ‪ ،‬زلزله سنج‬

‫‪seize‬‬ ‫ضبط کردن ‪ ،‬ربودن ‪ ،‬ضبط يا توقيف يا تصرف کردن ‪ ،‬گيرکردن پيستون بعلت‬
‫حرارت زياد ‪ ،‬تصرف کردن ‪ ،‬گرفتن ‪ ،‬نج پيچ کردن طناب ‪ ،‬اشغال هدف ‪ ،‬بتصرف‬
‫اوردن ‪ ،‬ربون ‪ ،‬قاپيدن ‪ ،‬توقيف کردن ‪ ،‬دچار حمله (مرض وغيره) شدن ‪ ،‬درک کردن‬
‫‪selective‬‬ ‫برگزيننده ‪ ،‬بهگزين ‪ ،‬گزيننده ‪ ،‬گزيده ‪ ،‬انتخابى ‪ ،‬گزينشى ‪ ،‬انتخاب کننده ‪ ،‬مبنى بر‬
‫انتخاب ‪ ،‬داراى حسن انتخاب گلچين کننده‬
‫‪self-respect‬‬ ‫احترام بخود ‪ ،‬شرافت نفس ‪ ،‬مناعت طبع ‪ ،‬عزت نفس‬

‫‪semaphore‬‬ ‫راهنما ‪ ،‬مخابره بوسيله پرچم ‪ ،‬بوسيله پرچم مخابره کردن‬

‫‪semblance‬‬ ‫صورت ظاهر ‪ ،‬شباهت ‪ ،‬قيافه ‪ ،‬ظن قوى ‪ ،‬تظاهر‬

‫‪semiannual‬‬ ‫شش ماه يکبار ‪ ،‬داراى دوام شش ماهه ‪ ،‬شش ماهه ‪ ،‬نصف سالى‬

‫‪semicircle‬‬ ‫نيمدايره ‪ ،‬نيم دايره تشکيل دادن‬

‫‪semicivilized‬‬ ‫نيمه متمدن‬

‫‪semiconscious‬‬ ‫نيمه هوشيار ‪ ،‬نيمه اگاه ‪ ،‬نيمه بيهوش‬

‫‪seminal‬‬ ‫وابسته به منى ‪ ،‬نطفه اى ‪ ،‬بدوى ‪ ،‬اصلى‬

‫‪seminar‬‬ ‫سمينار ‪ ،‬جلسه بحث وتحقيق در اطراف موضوعى‬

‫‪seminary‬‬ ‫مدرسه علوم دينى ‪ ،‬رستن گاه‬

‫‪337‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪Senegal‬‬ ‫سنگال‬

‫‪Senegalese‬‬ ‫سنگالي‬

‫‪senile‬‬ ‫مربوط به پيرى ‪ ،‬سالخورده ‪ ،‬پير مرد ‪ ،‬وابسته به پيرى ‪ ،‬خرف‬

‫‪senility‬‬ ‫کبر ‪ ،‬مسن ‪ ،‬اختاللهاى پيرى ‪ ،‬پيرى ‪ ،‬کهولت ‪ ،‬سالخوردگى ‪ ،‬خرف بودن‬

‫‪sensation‬‬ ‫احساس ‪ ،‬حس ‪ ،‬شور ‪ ،‬تاثير ‪( ،‬م) ظاهر‬

‫‪sense‬‬ ‫ادراک ‪ ،‬معنى مفاد ‪ ،‬مدلول ‪ ،‬مصداق ‪ ،‬حواس پنجگانه ‪ ،‬هوش ‪ ،‬شعور ‪ ،‬معنى ‪ ،‬مفاد‬
‫‪ ،‬حس تشخيص ‪ ،‬مفهوم ‪ ،‬احساس کردن ‪ ،‬پى بردن ‪ ،‬حس کردن ‪ ،‬دريافتن ‪ ،‬جهت‬
‫‪sensibility‬‬ ‫حس تشخيص ‪ ،‬حساسيت ‪ ،‬احساس ودرک ‪ ،‬هش‬

‫‪sensitive‬‬ ‫مهم ‪ ،‬حساس ‪ ،‬نفوذ پذير ‪ ،‬داراى حساسيت‬

‫‪sensitization‬‬ ‫حساس کردن ‪ ،‬حساس سازى‬

‫‪sensitize‬‬ ‫حساس کردن ‪ ،‬حساس شدن‬

‫‪sensorium‬‬ ‫مرکز احساس ‪ ،‬مرکز حواس ‪ ،‬اعضاى حس‬

‫‪sensory‬‬ ‫وابسته به مرکز احساس ‪ ،‬حساس ‪ ،‬حسى‬

‫‪sensory neuron‬‬ ‫نورون حسى‬

‫‪sensual‬‬ ‫هوس ران ‪ ،‬شهوانى ‪ ،‬جسمانى ‪ ،‬خوش گذران ‪ ،‬نفسانى‬

‫‪sensuous‬‬ ‫وابسته به حواس يا احساسات ‪ ،‬مبنى بر لذات جسمانى ‪ ،‬پيرو محسوسات ولذات‬
‫نفسانى‬
‫‪sentence‬‬ ‫ادراک ‪ ،‬جمله ‪ ،‬حکم ‪ ،‬فتوى ‪ ،‬قضاوت ‪ ،‬گفته ‪ ،‬راى دادن ‪ ،‬محکوم کردن‬

‫‪sententious‬‬ ‫پر مغز ‪ ،‬اغراق اميز ‪ ،‬نصيحت اميز ‪ ،‬اندرز اميز‬

‫‪sentience‬‬ ‫توانايى حسى ‪ ،‬دريافت ‪ ،‬ادراک ‪ ،‬درک ‪ ،‬زندگى فکرى ‪ ،‬مبناى حس وحساسيت ‪،‬‬
‫حساسيت جسمانى‬
‫‪sentient‬‬ ‫درک کننده ‪ ،‬با ادراک ‪ ،‬حساس ‪ ،‬دستخوش احساسات‬

‫‪sentimental‬‬ ‫احساساتى ‪ ،‬حساس ‪ ،‬عاطفى ‪ ،‬مبنى بر احساسات يا عقيده‬

‫‪sentinel‬‬ ‫ديده ور ‪ ،‬نگهبان ‪ ،‬قراول ‪ ،‬ديده بان ‪ ،‬کشيک ‪ ،‬نگهبانى کردن‬

‫‪Seoul‬‬ ‫سئول‬

‫‪separable‬‬ ‫جدا شدنى ‪ ،‬جدا کردنى ‪ ،‬قابل تفکيک ‪ ،‬تفکيک پذير ‪ ،‬مجزا‬

‫‪338‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪separate‬‬ ‫مجزا کردن ‪ ،‬سوا کردن تجزيه کردن ‪ ،‬جدايى ‪ ،‬تجزيه ‪ ،‬مفارقت ‪ ،‬يکان مستقل ‪،‬‬
‫مجزا ‪ ،‬جدا جدا کردن ‪ ،‬جداگانه ‪ ،‬عليحده ‪ ،‬اختصاصى ‪ ،‬جدا کردن ‪ ،‬سوا کردن ‪،‬‬
‫تفکيک کردن ‪ ،‬متارکه ‪ ،‬انفصال‬
‫‪separatist‬‬ ‫جدا گراى ‪ ،‬تجزيه طلب‬

‫‪septennial‬‬ ‫هفت سال يکبار ‪ ،‬هفت ساله‬

‫‪septic‬‬ ‫وا بسته به گنديدگى ‪ ،‬جسم عفونى ‪ ،‬ماده عفونى ‪ ،‬گنديده ‪ ،‬الوده ‪ ،‬چرکى‬

‫‪sepulcher‬‬ ‫گور ‪ ،‬مزار ‪ ،‬مقبره ‪ ،‬قبر ساختن ‪ ،‬دفن کردن‬

‫‪sepulchral‬‬ ‫ارامگاهى ‪ ،‬گورى ‪ ،‬مقبره اى ‪ ،‬دفنى ‪ ،‬حزن انگيز‬

‫‪sepulchre‬‬ ‫گور ‪ ،‬مزار ‪ ،‬مقبره ‪ ،‬قبر ساختن ‪ ،‬دفن کردن‬

‫‪sequacious‬‬ ‫مقلد ‪ ،‬پيرو ‪ ،‬مريد ‪ ،‬اهل تقليد ‪ ،‬تابع ‪ ،‬نرم ‪ ،‬چکش خور ‪ ،‬لوله شو ‪ ،‬نصيحت پذير‬

‫‪sequel‬‬ ‫پى ايند ‪ ،‬دنباله ‪ ،‬عقبه ‪ ،‬نتيجه ‪ ،‬پايان ‪ ،‬انجام ‪ ،‬خاتمه‬

‫‪sequence‬‬ ‫مراحل ‪ ،‬سلسله مراتب ‪ ،‬پى رفت ‪ ،‬توالى ‪ ،‬ترادف ‪ ،‬تسلسل ‪ ،‬تابعيت ‪ ،‬رشته ‪ ،‬به‬
‫ترتيب مرتب کردن ‪ ،‬دنباله ‪ ،‬ترتيب دادن‬
‫‪sequent‬‬ ‫پيرو ‪ ،‬تابع ‪ ،‬پى در پى ‪ ،‬منتج ‪ ،‬ناشى ‪ ،‬نتيجه‬

‫‪sequester‬‬ ‫جدايى ‪ ،‬تفرقه ‪ ،‬توقيف کردن ‪ ،‬جدا کردن ‪ ،‬مصادره کردن‬

‫‪sequestrate‬‬ ‫توقيف کردن ‪ ،‬جدا کردن ‪ ،‬تجزيه کردن ‪ ،‬مصادره‬

‫‪sequitur‬‬ ‫نتيجه ‪ ،‬استنباط‬

‫‪seraphic‬‬ ‫وابسته به فرشتگان سرافين‬

‫‪Serb or Serbian‬‬ ‫صرب‬

‫‪Serbia‬‬ ‫صربستان‬

‫‪sere‬‬ ‫تغيير وسير تکاملى محيط زيست گياهان وجانوران ‪ ،‬خشک ‪ ،‬خشکيده ‪ ،‬پژمرده‬

‫‪serendipity‬‬ ‫خوشبختى ‪ ،‬تحصيل نعمت غير مترقبه ‪ ،‬نعمت غير مترقبه‬

‫‪serene‬‬ ‫ارام ‪ ،‬ساکت ‪ ،‬باز ‪ ،‬روشن ‪ ،‬بى سر وصدا ‪ ،‬متين ‪ ،‬اسمان صاف ‪ ،‬متانت ‪ ،‬صافى ‪،‬‬
‫صاف کردن‬
‫‪serenity‬‬ ‫ارامش ‪ ،‬بى سر وصدايى ‪ ،‬صافى ‪ ،‬صفا ‪ ،‬وقار‬

‫‪sergeant‬‬ ‫سرگروهبان يکان ‪ ،‬گروهبان موشک زمين به زمين سارجنت ‪( ،‬علوم نظامى)‬
‫گروهبان ‪ ،‬مامور اجرا‬
‫‪sergeant-at-arms‬‬ ‫مامور اجرا ‪ ،‬فراش (انجمن ها و مجالس)‬

‫‪339‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪sergeant-major‬‬ ‫علوم نظامى) گروهبان يکم‬

‫‪serjeant‬‬ ‫گروهبان‬

‫‪serpentine‬‬ ‫سنگ مار‪ ،‬شکل مارپيچ‪ ،‬مارمانند‬

‫‪serrated‬‬ ‫دندانه دار‬

‫‪service‬‬ ‫منفعه توجه و حفظ کردن ‪ ،‬خدمات دولتى و عمومى وظيفه مامور دولت ‪ ،‬اطاعت و‬
‫فرمانبردارى عبادت و نماز ‪ ،‬شعائر ‪ ،‬نظامى ‪ ،‬قسمت يکان ‪ ،‬اداره ‪ ،‬استخدام ‪ ،‬نوکرى ‪،‬‬
‫يارى ‪ ،‬عبادت ‪ ،‬تشريف ات ‪ ،‬کمک ‪ ،‬بنگاه ‪ ،‬يکدست ظروف ‪ ،‬اثاثه ‪ ،‬لوازم ‪ ،‬نظام وظيفه‬
‫‪serviceable‬‬ ‫سودمند ‪ ،‬بدرد خور ‪ ،‬قابل استفاده ‪ ،‬روبراه شدنى ‪ ،‬تعمير پذير‬

‫‪servile‬‬ ‫پست ‪ ،‬دون ‪ ،‬شايسته نوکران ‪ ،‬چاپلوس‬

‫‪servitude‬‬ ‫بندگى ‪ ،‬بردگى ‪ ،‬خدمت اجبارى ‪ ،‬رعيتى‬

‫‪sever‬‬ ‫جدا کردن ‪ ،‬بريدن ‪ ،‬منفصل کردن‬

‫‪severance‬‬ ‫قطع ‪ ،‬جدا سازى ‪ ،‬تفکيک ‪ ،‬جدايى ‪ ،‬مجزايى ‪ ،‬تجزيه‬

‫‪severely‬‬ ‫شديدا"‬

‫‪severity‬‬ ‫سختى ‪ ،‬شدت ‪ ،‬سخت گيرى ‪ ،‬دقت ‪ ،‬خشونت‬

‫‪sextant‬‬ ‫وسيله اندازه گيرى ارتفاع ستارگان مسافت سنج دريايى ‪ ،‬يک ششم دايره ‪ ،‬زاويه يا‬
‫قوس داراى ‪ ¹6‬درجه ‪( ،‬نجوم) الت زاويه ياب ‪ ،‬ذات السدس‬
‫‪sextet‬‬ ‫موسيقى) نغمه شش سازه يا شش اوازه ‪ ،‬شش بيت اخر غزل ‪ ،‬شش گانه ‪ ،‬شش قلو ‪،‬‬
‫شش بخشى‬
‫‪sextette‬‬ ‫موسيقى) نغمه شش سازه يا شش اوازه ‪ ،‬شش بيت اخر غزل ‪ ،‬شش گانه‬

‫‪sextuple‬‬ ‫شش چندان ‪( ،‬موسيقى) داراى شش ضربه ‪ ،‬شش گانه ‪ ،‬شش ال ‪ ،‬شش برابر کردن‬

‫‪Seychelles‬‬ ‫سيشل‬

‫‪Seychelles, the‬‬ ‫سيشل‬

‫‪Seychellois‬‬ ‫اهل سيشل‬

‫‪shackle‬‬ ‫شکل ‪ ،‬دستبند ‪ ،‬قيد ‪ ،‬مانع ‪ ،‬پابند زدن‬

‫‪shady‬‬ ‫سايه دار ‪ ،‬سايه افکن ‪ ،‬مشکوک ‪ ،‬مرموز‬

‫‪sham‬‬ ‫قالبى ‪ ،‬ساختگى ‪ ،‬دروغى ‪ ،‬رياکارى ‪ ،‬وانمود کردن ‪ ،‬بخود بستن ‪ ،‬تظاهر کردن‬

‫‪340‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪shamble‬‬ ‫بصورت جمع) کشتارگاه ‪( ،‬مجازى) قتلگاه ‪ ،‬تلوتلو خودن ‪ ،‬سالخى کردن ‪ ،‬کشتار‬
‫کردن‬
‫‪shambles‬‬ ‫کشتارگاه ‪( ،‬مجازى) قتلگاه ‪ ،‬صحنه کشتار‬

‫‪Shanghai‬‬ ‫شانگهاي‬

‫‪shard‬‬ ‫خرده ريز ‪ ،‬پاره سفال ‪ ،‬صدف ‪ ،‬سفال ‪ ،‬کوزه شکسته ‪ ،‬شکستن وبصورت قطعات ريز‬
‫دراوردن‬
‫‪shaving‬‬ ‫تراشه ‪ ،‬چيز تراشيده ‪ ،‬اصالح ‪ ،‬صورت تراشى‬

‫‪sheaf‬‬ ‫بغل ‪ ،‬دسته يابافه گندم ‪ ،‬دسته گل يا گياه ‪ ،‬بافه ردن ‪ ،‬دسته کردن‬

‫‪shear‬‬ ‫کوتاه کردن ‪ ،‬قيچى اهن بر ‪ ،‬چيدن مو ‪ ،‬چيدن پشم گوسفند وغيره ‪ ،‬بريدن ‪ ،‬شکاف‬
‫دادن ‪ ،‬قيچى کردن ‪ ،‬اسباب برش قيچى ‪ ،‬ماشين برش‬
‫‪sheathe‬‬ ‫نيام ‪ ،‬جلد ‪ ،‬پوش ‪ ،‬غالفدار کردن ‪ ،‬پوشاندن ‪ ،‬کند کردن ‪ ،‬غالف کردن‬

‫‪sheer‬‬ ‫صرف ‪ ،‬محض ‪ ،‬خالص ‪ ،‬تند ‪ ،‬مطلق ‪ ،‬بطورعمود ‪ ،‬يک راست ‪ ،‬پاک ‪ ،‬بکلى ‪،‬‬
‫مستقيما ‪ ،‬پارچه ظريف ‪ ،‬حريرى ‪ ،‬برگشتن ‪ ،‬انحراف حاصل کردن ‪ ،‬کنار رفتن ‪،‬‬
‫کنار زدن‬
‫‪sherbet‬‬ ‫بستني ميوه‪ ،‬ليموناد‬

‫‪shibboleth‬‬ ‫ازمون ‪ ،‬محک ‪ ،‬امتحان ‪ ،‬اصطالح پيش پا افتاده ومرسوم ‪ ،‬بيان رايج ‪ ،‬اسم رمز‬

‫‪shiftless‬‬ ‫بيدست وپا ‪ ،‬بى وسيله ‪ ،‬بى چاره‬

‫‪shimmer‬‬ ‫سوسو زدن ‪ ،‬روشن وخاموش شدن ‪ ،‬روشنايى لرزان داشتن ‪ ،‬داراى تصوير يا شکل‬
‫لرزان ومرتعش بودن ‪ ،‬تموج داشتن ‪ ،‬موج زدن‬
‫‪shin‬‬ ‫پياده وباسرعت رفتن ‪ ،‬ساق پا ‪ ،‬قلم پاى خوک ‪ ،‬گوشت قلم پا‬

‫‪shirk‬‬ ‫شانه خالى کردن از ‪ ،‬از زير کارى در رفتن ‪ ،‬روى گرداندن از ‪ ،‬طفره زدن ‪ ،‬اجتناب ‪،‬‬
‫طفره رو‬
‫‪shoal‬‬ ‫پاياب ‪ ،‬تنگ ‪ ،‬کم جاى ‪ ،‬تپه زيرابى ‪ ،‬گروه ‪ ،‬دسته شدن ‪ ،‬کم ژرفا ‪ ،‬کم عمق شدن‬

‫‪shoddy‬‬ ‫پارچه پست ‪ ،‬پست ‪ ،‬بدساخت ‪ ،‬جازده ‪ ،‬جنس بنجل ‪ ،‬کاالى تقلبى‬

‫‪shoulder‬‬ ‫دوشى ‪ ،‬فاصله بين گلوله و باروت (در فشنگ) ‪ ،‬دوش ‪ ،‬کتف ‪ ،‬هرچيزى شبيه شانه ‪،‬‬
‫جناح ‪ ،‬باشانه زور دادن ‪ ،‬هل دادن‬
‫‪shrew‬‬ ‫زن غرغرو ‪ ،‬زن ستيزه جو ‪ ،‬پتياره ‪ ،‬سليطه‬

‫‪shrewd‬‬ ‫زيرک ‪ ،‬ناقال ‪ ،‬باهوش ‪ ،‬حيله گر ‪ ،‬موذى ‪ ،‬زرنگ‬

‫‪shriek‬‬ ‫جيغ زدن (مثل بعضى از پرندگان) ‪ ،‬فرياد دلخراش زدن ‪ ،‬جيغ ‪ ،‬فرياد‬

‫‪341‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪shrinkage‬‬ ‫افت حجمى ‪ ،‬افت ‪ ،‬وابست ‪ ،‬جمع شدگى ‪ ،‬انقباض بتن ‪ ،‬کاهش ‪ ،‬انقباض ‪ ،‬چروک‬
‫خوردگى ‪ ،‬اب رفتگى‬
‫‪shrivel‬‬ ‫چروک شدن ‪ ،‬چين خوردن ‪ ،‬خشک شدن‬

‫‪shroud‬‬ ‫پوشش ‪ ،‬لفافه ‪ ،‬طناب اتصال بادبان بنوک عرشه کشتى ‪ ،‬پوشاندن ‪ ،‬در زير حجاب‬
‫نگاه داشتن ‪ ،‬کفن کردن‬
‫‪shuffle‬‬ ‫برزدن ‪ ،‬بهم اميختن ‪ ،‬بهم مخلوط کردن ‪ ،‬اين سو وان سو حرکت کردن ‪ ،‬بيقرار‬
‫بودن‬
‫‪shun‬‬ ‫دورى و اجتناب ‪ ،‬پرهيز کردن ‪ ،‬اجتناب کردن از ‪ ،‬گريختن‬

‫‪shunt‬‬ ‫به خط ديگر انداختن ‪ ،‬تغيير جهت دادن کنار گذاشتن ‪ ،‬شنت کردن ‪ ،‬موازى کردن‬
‫بستن ‪ ،‬بسته شدن ‪ ،‬شنت ‪ ،‬ترن را بخط ديگرى انداختن ‪ ،‬منحرف کردن ‪ ،‬تغيير‬
‫جهت دادن ‪ ،‬از ميان بردن ‪ ،‬کنارگذاشتن ‪ ،‬مقاومت موازى‬
‫‪shyster‬‬ ‫کسيکه در قانون وسياست فاقد اصول اخالقى است ‪ ،‬بى همه چيز ‪ ،‬بى مرام ‪ ،‬دغل‬
‫کارى کردن‬
‫‪sibilance‬‬ ‫صداى سوت ‪ ،‬صفير‬

‫‪sibilant‬‬ ‫حرف صفيرى ‪ ،‬صداى هيس‬

‫‪sibilate‬‬ ‫هيس کردن ‪ ،‬سوت زدن ‪ ،‬مانند حرف ' س ' تلفظ کردن‬

‫‪sibling‬‬ ‫هم نيا ‪ ،‬هم نژاد ‪ ،‬برادر يا خواهر‬

‫‪sibylline‬‬ ‫الهامى‬

‫‪sic‬‬ ‫بمعني عمدا چنين نوشته شده‪ ،‬چنين‪ ،‬جستجوکردن ‪ ،‬عالمت چاپى بمعنى عمدا‬
‫چنين نوشته شده( ‪)= such‬‬
‫‪sick‬‬ ‫مريضى ‪ ،‬ناخوش ‪ ،‬بيمار ‪ ،‬ناساز ‪ ،‬ناتندرست ‪ ،‬مريض شدن ‪( ،‬سگ را) کيش کردن ‪،‬‬
‫جستجوکردن ‪ ،‬عالمت چاپى بمعنى عمدا چنين نوشته شده ‪ ،‬برانگيختن‬
‫‪side effect‬‬ ‫اثر جانبى ‪ ،‬اثر فرعى (دارو) ‪ ،‬اثر زيان اور ‪ ،‬واکنش ثانوى ‪ ،‬اثرجانبى ‪ ،‬نتيجه جانبى‬

‫‪sidelong‬‬ ‫يکورى ‪ ،‬کج ‪ ،‬بطور اريب ‪ ،‬در کنار ‪ ،‬جانبى‬

‫‪sidereal‬‬ ‫ستاره اى ‪ ،‬وابسته به ثوابت ‪ ،‬نجومى‬

‫‪siege‬‬ ‫حصار ‪ ،‬احاطه ‪ ،‬محاصره کردن‬

‫‪Sierra Leone‬‬ ‫سيرالئون‬

‫‪Sierra Leonian‬‬ ‫اهل سيرالئون‬

‫‪signatory‬‬ ‫امضا کننده ‪ ،‬امضاء کننده ‪ ،‬صاحب امضاء ‪ ،‬امضايى‬

‫‪342‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪significance‬‬ ‫معنادارى (در امار) ‪ ،‬بامعنى ‪ ،‬مفيد ‪ ،‬معنى ‪ ،‬مقصود ‪ ،‬مفاد ‪ ،‬مفهوم ‪ ،‬اهميت ‪ ،‬قدر‬

‫‪significant‬‬ ‫پر معنى ‪ ،‬مهم ‪ ،‬قابل توجه ‪ ،‬حاکى از ‪ ،‬عمده ‪ ،‬معنى دار‬

‫‪signification‬‬ ‫معنى ‪ ،‬مفهوم ‪ ،‬مفاد ‪ ،‬تعيين ‪ ،‬اظهار ‪ ،‬ابالغ‬

‫‪silt‬‬ ‫الى ‪ ،‬گل ‪ ،‬کف ‪ ،‬درده ‪ ،‬ته مانده ‪ ،‬لجن گرفتن ‪ ،‬ليمون‬

‫‪simian‬‬ ‫همگونه ‪ ،‬بوزينه ‪ ،‬شبيه ميمون ‪ ،‬ميمون مانند‬

‫‪similar‬‬ ‫تالى ‪ ،‬شبيه ‪ ،‬مطابق ‪ ،‬همسان ‪ ،‬همانند ‪ ،‬مشابه ‪ ،‬يکسان‬

‫‪simile‬‬ ‫صنعت تشبيه ‪ ،‬استعاره ‪ ،‬تشابه ‪ ،‬شبيه‬

‫‪similitude‬‬ ‫شباهت صورت ‪ ،‬بيرون ‪ ،‬ظاهر ‪ ،‬تشبيه ‪ ،‬تمثيل‬

‫‪simper‬‬ ‫بيجا خنديدن ‪ ،‬سفيهانه خنديدن ‪ ،‬خنده زورکى کردن ‪ ،‬پوزخند زدن ‪ ،‬سوسو زدن‬
‫(نور)‬
‫‪simplify‬‬ ‫ساده کردن ‪ ،‬اسان تر کردن ‪ ،‬مختصر کردن‬

‫‪simplistic‬‬ ‫ساده طبع ‪ ،‬ساده‬

‫‪simulate‬‬ ‫وانمود سازى کردن ‪ ،‬صورى ‪ ،‬وانمود کردن ‪ ،‬بخود بستن ‪ ،‬مانند بودن ‪ ،‬تقليد کردن‬
‫‪ ،‬شباهت داشتن به شبيه سازى کردن ‪ ،‬شبيه سازى کردن ‪ ،‬تشبيه کردن‬
‫‪simultaneous‬‬ ‫همبود ‪ ،‬باهم واقع شونده ‪ ،‬همزمان‬

‫‪sinecure‬‬ ‫هر شغلى که متضمن مسئوليت مهمى نباشد ‪ ،‬جيره خور ولگرد ‪ ،‬وظيفه گرفتن وول‬
‫گشتن ‪ ،‬مفت خورى وولگردى‬
‫‪sinewy‬‬ ‫پى دار ‪ ،‬سخت پى ‪ ،‬بااسطقس ‪ ،‬نيرومند‬

‫‪Singapore‬‬ ‫سنگاپور‬

‫‪Singaporean‬‬ ‫سنگاپور‬

‫‪singe‬‬ ‫سوختگى سطحى ‪ ،‬بودادن ‪ ،‬بطور سطحى سوختن ‪ ،‬داغ کردن ‪ ،‬فر زدن‬

‫‪singular‬‬ ‫تک ‪ ،‬تکين ‪ ،‬منفرد ‪ ،‬فريد ‪ ،‬فوق العاده ‪ ،‬خارق العاده ‪ ،‬غريب ‪( ،‬دستور زبان) واژه‬
‫مفرد ‪ ،‬صيغه مفرد ‪ ،‬غرابت ‪ ،‬شگفتى ‪ ،‬يکتايى ‪ ،‬منحصر بفردى‬
‫‪sinister‬‬ ‫گمراه کننده ‪ ،‬بدخواه ‪ ،‬کج ‪ ،‬نادرست ‪ ،‬خطا ‪ ،‬فاسد ‪ ،‬بديمن ‪ ،‬بدشگون ‪ ،‬ناميمون ‪،‬‬
‫شيطانى‬
‫‪sinuosity‬‬ ‫موج ‪ ،‬شيارموجى ‪ ،‬انحراف اخالقى ‪ ،‬حرکت موجى‬

‫‪sinuous‬‬ ‫داراى شيارهاى موجى ‪ ،‬مارپيچى ‪ ،‬غيرمستقيم ‪ ،‬گمراه کننده‬

‫‪sinus‬‬ ‫درون حفرههاي پيشاني وگونهها‪ ،‬معصره‪ ،‬ناسور‪ ،‬گودال‪ ،‬کيسه‪ ،‬حفره‪ ،‬مغ‪ ،‬جيب‬

‫‪343‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪siren‬‬ ‫حوري درياءي‪ ،‬زن دلفريب‪ ،‬سوت کارخانه‪ ،‬آژير‪ ،‬حوري مانند‬

‫‪sirenic‬‬ ‫حورى دريايى ‪ ،‬زن دلفريب ‪ ،‬سوت کارخانه ‪ ،‬اژير ‪ ،‬حورى مانند‬

‫‪sirocco‬‬ ‫بادسام ‪ ،‬بادگرم وگردباد مانند ‪ ،‬گرم باد‬

‫‪sisterhood‬‬ ‫خواهرى ‪ ،‬انجمن خيريه مذهبى نسوان‬

‫‪skeletal muscles‬‬ ‫عضالت مخطط‬

‫‪skeletal‬‬ ‫اسکلتى ‪ ،‬وابسته به استخوان بندى ‪ ،‬کالبدى‬

‫‪skeleton‬‬ ‫کالبد ‪ ،‬اسکلت ‪ ،‬استخوان بندى ‪ ،‬ساختمان ‪ ،‬شالوده ‪ ،‬طرح ريزى‬

‫‪skeptic‬‬ ‫ادم شکاک در دين و عقايد مذهبى ‪ ،‬شک گراى ‪ ،‬مشکوک‬

‫‪skepticism‬‬ ‫شک گرايى ‪ ،‬فلسفه شکاکى وبدبينى ‪ ،‬ترديد ‪ ،‬شک ‪ ،‬انتقاد مضر واز روى بدبينى‬

‫‪skiff‬‬ ‫کرجى پارويى کوچک ‪ ،‬قايق سريع السير ‪ ،‬قايقرانى کردن‬

‫‪skimp‬‬ ‫غير کافى ‪ ،‬نحيف ‪ ،‬کم دادن ‪ ،‬خسيسانه دادن‬

‫‪skin‬‬ ‫پوسته ريخته گى ‪ ،‬چرم ‪ ،‬جلد ‪ ،‬پوست کندن ‪ ،‬با پوست پوشاندن ‪ ،‬لخت کردن‬

‫‪skinflint‬‬ ‫جوکى ‪ ،‬ادم دندان گرد ‪ ،‬ادم ممسک ‪ ،‬خسيس‬

‫‪skirmish‬‬ ‫کشمکش ‪ ،‬جنگ جزئى ‪ ،‬زد وخورد کردن‬

‫‪skittish‬‬ ‫چموش ‪ ،‬رم کننده ‪ ،‬السى ‪ ،‬اهل حال ‪ ،‬تغيير پذير ‪ ،‬ترسو‬

‫‪Skopje‬‬ ‫اسکوييه‬

‫‪skulduggery‬‬ ‫رفتار زير جلکى وخائنانه ‪ ،‬تقلب‬

‫‪skulk‬‬ ‫در مورد روباه) دسته ‪ ،‬گروه ‪ ،‬دزدکى حرکت کردن ‪ ،‬از زير مسئوليت فرار کردن ‪،‬‬
‫ادم بى بند وبار‬
‫‪skull‬‬ ‫حرکت دادن پارو يا دست در اب ‪ ،‬حرکت دادن قايق بجلو يا عقب ‪،‬‬

‫‪slacken‬‬ ‫باز کردن پيچ ‪ ،‬سست کردن ‪ ،‬شل کردن يا شدن ‪ ،‬اهسته کردن ‪ ،‬کند کردن ‪ ،‬کم‬
‫شدن ‪ ،‬نحيف کردن‬
‫‪slag‬‬ ‫سرباره گرفتن ‪ ،‬کفه گرفتن ‪ ،‬شالکه گرفتن ‪ ،‬سرباره ‪ ،‬شالکه ‪ ،‬کفه ‪ ،‬تفاله اهنگدازى‬
‫‪ ،‬تفاله کوره هاى بلند ‪ ،‬کف ‪ ،‬چرک ‪ ،‬درده ‪ ،‬خاکستر ‪ ،‬گداز اتشفشانى ‪ ،‬فلز نيم‬
‫سوخته ‪ ،‬مزخرف ‪ ،‬اشغال ‪ ،‬تفاله گرفتن از‬
‫‪slake‬‬ ‫فرونشاندن ‪ ،‬کشتن ‪ ،‬فروکشى ‪ ،‬تخفيف ‪ ،‬فرونشستن ‪ ،‬معتدل شدن ‪ ،‬کاهش يافتن ‪،‬‬
‫ابديده کردن‬
‫‪slander‬‬ ‫افتراء ‪ ،‬افترا زدن ‪ ،‬سعايت ‪ ،‬تهمت يا افترا ‪ ،‬تهمت زدن‬

‫‪344‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪slapdash‬‬ ‫عجول وبى دقت ‪ ،‬بى پروا ‪ ،‬ناگهان ‪ ،‬غفلتا ‪ ،‬عينا ‪ ،‬کارى که سرسرى يا از روى بى‬
‫پروايى انجام دهند ‪ ،‬پوشش تگرگى‬
‫‪sleazy‬‬ ‫سست ‪ ،‬شل (‪)shol‬‬

‫‪sleeper‬‬ ‫خواب رونده ‪ ،‬خوابيده ‪ ،‬واگن تختخواب دار ‪ ،‬اهن زير ساختمان‬

‫‪sleight‬‬ ‫زبردستى ‪ ،‬زرنگى ‪ ،‬حيله ‪ ،‬تردستى‬

‫‪slew‬‬ ‫مقدار زياد ‪ ،‬گروه ‪ ،‬محل باتالقى ‪ ،‬درياچه‬

‫‪slight‬‬ ‫مقدار ناچيز ‪ ،‬شخص بى اهميت ‪ ،‬ناچيز شمارى ‪ ،‬بى اعتنايى ‪ ،‬تحقير ‪ ،‬صيقلى ‪ ،‬الغر‬
‫‪ ،‬نحيف ‪ ،‬باريک اندام ‪ ،‬پست ‪ ،‬حقير ‪ ،‬فروتن ‪ ،‬کودن ‪ ،‬قليل ‪ ،‬اندک ‪ ،‬کم ‪ ،‬ناچيز‬
‫شمردن ‪ ،‬تراز کردن‬
‫‪slipshod‬‬ ‫پاشنه خوابيده ‪ ،‬ال ابالى ‪ ،‬ال قيد ‪ ،‬شلخته‬

‫‪slither‬‬ ‫لغزش ‪ ،‬غلت ‪ ،‬اشغال ‪ ،‬سنگريزه ‪ ،‬تراشه ‪ ،‬شکاف ‪ ،‬سريدن ‪ ،‬خزيدن ‪ ،‬غلتيدن‬

‫‪sloth‬‬ ‫تنبلى ‪ ،‬سستى ‪ ،‬بيکارى ‪ ،‬کاهلى ‪ ،‬تنبل بودن‬

‫‪slothful‬‬ ‫تنبل ‪ ،‬سست ‪ ،‬کاهل ‪ ،‬ديرپاى ‪ ،‬عقب افتاده ‪ ،‬بى حال‬

‫‪slough‬‬ ‫لجن زار ‪ ،‬باتالق ‪ ،‬نهر ‪ ،‬انحطاط ‪ ،‬در لجن گير افتادن ‪ ،‬پوست ريخته شده مار ‪،‬‬
‫پوست مار ‪ ،‬پوسته خارجى ‪ ،‬سبوس ‪ ،‬پوست دله زخم ‪ ،‬پوسته پوسته شدگى ‪،‬‬
‫پوست انداختن ‪ ،‬ضربه سنگين زدن‬
‫‪Slovak‬‬ ‫اسلواک‬

‫‪Slovakia‬‬ ‫اسلواکي‬

‫‪Slovakia (Slovak‬‬ ‫اسلواکي (جمهوري اسلواکي)‬


‫)‪Republic‬‬
‫‪Slovene or‬‬ ‫اسلوونيايي‬
‫‪Slovenian‬‬
‫‪Slovenia‬‬ ‫اسلووني‬

‫‪slovenly‬‬ ‫شلخته ‪ ،‬هردمبيل ‪ ،‬نامرتب ‪ ،‬ژوليده ‪ ،‬ال ابالى‬

‫‪sluggard‬‬ ‫ادم تنبل ‪ ،‬تنبل وکند‬

‫‪sluggish‬‬ ‫گرانجان ‪ ،‬تنبل ‪ ،‬لش ‪ ،‬کند ‪ ،‬بطى ‪ ،‬اهسته رو ‪ ،‬کساد‬

‫‪sluice‬‬ ‫ابگير ‪ ،‬بند سيل گير ‪ ،‬سد ‪ ،‬دريچه تخليه ‪ ،‬انبار ‪ ،‬بندگذاشتن ‪ ،‬از بنديا دريچه جارى‬
‫شدن ‪ ،‬خيس کردن ‪( ،‬معدن) سنگ شويى کردن‬

‫‪345‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪slur‬‬ ‫نشان ‪ ،‬اشاره ‪ ،‬پيوند ‪ ،‬خطاتحاد ‪ ،‬لکه ننگ ‪ ،‬تهمت ‪ ،‬لکه بدنامى ‪ ،‬مطلب را ناديده‬
‫گرفتن ورد شدن ‪ ،‬باعجله کارى را انجام دادن ‪ ،‬مطلبى را حذف کردن ‪ ،‬طاس‬
‫گرفتن(براى تقلب درنرد) ‪ ،‬تقلب‬
‫‪small intestine‬‬ ‫روده کوچک ‪ ،‬معاء دقاق ‪ ،‬روده باريک‬

‫‪smallpox‬‬ ‫ابله ‪ ،‬مرض ابله ‪ ،‬جاى ابله‬

‫‪smattering‬‬ ‫دانش سطحى ‪ ،‬معلومات دست وپاشکسته‬

‫‪smelt‬‬ ‫گداختن ‪ ،‬تصفيه کردن ‪ ،‬گداخته شدن‬

‫‪smirk‬‬ ‫پوزخند‪ ،‬لبخند مغرورانه زدن‪ ،‬پوزخند زدن‬

‫‪smolder‬‬ ‫سوختن ودود کردن ‪ ،‬بى اتش سوختن ‪ ،‬خاموش کردن ‪ ،‬خفه کردن‬

‫‪smooth muscle‬‬ ‫ماهيچه صاف‬

‫‪smorgasbord‬‬ ‫ميز غذاهاى متنوع که شخص از آن انتخاب ميکند‬

‫‪smug‬‬ ‫خود بين ‪ ،‬از خود راضى ‪ ،‬کوته نظر ‪ ،‬ابرومند ‪ ،‬تميز کردن سر وصورت دادن به‬

‫‪snicker‬‬ ‫پوزخند زدن ‪ ،‬نيشخند زدن ‪ ،‬با صدا خنديدن ‪ ،‬شيهه کشيدن نيشخند ‪ ،‬پوزخند‬

‫‪snide‬‬ ‫زبان عاميانه) ادم عوام فريب ‪ ،‬حقه باز ‪ ،‬زرنگ ‪ ،‬کنايه اميز ‪( ،‬حرف) نيشدار‬

‫‪snivel‬‬ ‫فين ‪ ،‬زکام ‪ ،‬نزله ‪ ،‬از بينى جارى شدن ‪ ،‬اب بينى را با صدا باال کشيدن ‪ ،‬دماغ‬
‫گرفتن‬
‫‪snob‬‬ ‫قلمبه ‪ ،‬برجستگى ‪ ،‬مغرور ‪ ،‬افاده اى ‪ ،‬با بغض شديد گريستن‬

‫‪snore‬‬ ‫خرناس ‪ ،‬خروپف کردن ‪ ،‬خر خر کردن‬

‫‪sobriety‬‬ ‫هشيارى (در برابر مستى) ‪ ،‬متانت ‪ ،‬اعتدال‬

‫‪sobriquet‬‬ ‫کنيه ‪ ،‬لقب خيالى‬

‫‪sociable‬‬ ‫قابل معاشرت ‪ ،‬خوش معاشرت ‪ ،‬خوش مشرب ‪ ،‬انس گير ‪ ،‬دوستانه ‪ ،‬جامعه پذير‬

‫‪socialism‬‬ ‫جامعه دارى اقتصاد سوسياليستى ‪ ،‬سوسياليسم ‪ ،‬سوسياليزم ‪ ،‬جامعه گرايى‬

‫‪socialist‬‬ ‫جامعه گراى ‪ ،‬سوسياليست ‪ ،‬طرفدار توزيع وتعديل ثروت‬

‫‪sociology‬‬ ‫جامعه شناسى ‪ ،‬انسگان شناسى‬

‫‪sodden‬‬ ‫جوشانده ‪ ،‬چروکيده وپژمرده ‪( ،‬در اثر جوشاندن) بى مصرف ‪ ،‬نيم پخته ‪ ،‬اشباع شده‬
‫‪ ،‬خيس شدن ‪ ،‬گيج وکند ذهن‬
‫‪Sofia‬‬ ‫صوفيه‬

‫‪346‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪sojourn‬‬ ‫اقامت موقتى ‪ ،‬اقامت موقتى ‪ ،‬موقتا"‬

‫‪sol‬‬ ‫زر ‪ ،‬طال ‪ ،‬الهه خورشيد‬

‫‪solace‬‬ ‫تسليت خاطر ‪ ،‬مايه تسلى ‪ ،‬ارامش ‪ ،‬تسکين ‪ ،‬ارام کردن ‪ ،‬تسلى دادن ‪ ،‬تسليت‬
‫گفتن‬
‫‪solar‬‬ ‫شمسى ‪ ،‬وابسته بخورشيد ‪ ،‬خورشيدى‬

‫‪solder‬‬ ‫کفشير ‪ ،‬وسيله التيام واتصال ‪ ،‬لحيم کردن ‪ ،‬جوش دادن ‪ ،‬التيام دادن‬

‫‪soldier‬‬ ‫سپاهى ‪ ،‬سربازى کردن ‪ ،‬نظامى شدن‬

‫‪sole‬‬ ‫انحصارى ‪ ،‬مجرد ‪ ،‬ازدواج نکرده ‪ ،‬کف پا ‪ ،‬تخت کفش ‪ ،‬زير ‪ ،‬قسمت ته هر چيز ‪،‬‬
‫شالوده ‪ ،‬تنها ‪ ،‬يگانه ‪ ،‬منحصربفرد ‪( ،‬بکفش) تخت زدن‬
‫‪solecism‬‬ ‫غلط دستورى ‪ ،‬غلط اصطالحى ‪ ،‬بى ترتيبى‬

‫‪solemn‬‬ ‫رسمى ‪ ،‬جدى ‪ ،‬گرفته ‪ ،‬موقرانه ‪ ،‬باتشريفات‬

‫‪solemnity‬‬ ‫هيبت ‪ ،‬وقار ‪ ،‬ايين تشريفات ‪ ،‬مراسم سنگين‬

‫‪solicit‬‬ ‫درخواست کردن ‪ ،‬التماس کردن ‪ ،‬خواستن ‪ ،‬تقاضا کردن ‪ ،‬جلب کردن ‪ ،‬تشجيع‬
‫کردن ‪ ،‬خواستاربودن ‪ ،‬بيرون کشيدن ‪ ،‬وسوسه کردن‬
‫‪solicitor‬‬ ‫حقوق) وکيل ‪ ،‬کسى که اسناد ومدارک عرضحال را تهيه ميکند‬

‫‪solicitous‬‬ ‫مشتاق ‪ ،‬ارزومند ‪ ،‬مايل ‪ ،‬نگران ‪ ،‬دلواپس‬

‫‪solicitude‬‬ ‫نگرانى ‪ ،‬پروا ‪ ،‬انديشه ‪ ،‬اشتياق ‪ ،‬دقت زياد‬

‫‪soliloquy‬‬ ‫تک گويى ‪ ،‬گفتگو با خود ‪ ،‬نمايش يا مقاله يا سخنرانى يکنفرى‬

‫‪solitude‬‬ ‫تنهايى ‪ ،‬انفراد ‪ ،‬جاى خلوت‬

‫‪Solomon Islands‬‬ ‫جزاير سليمان‬

‫‪solstice‬‬ ‫انقالب ‪ ،‬تحويل ‪ ،‬نقطه انقالب ‪ ،‬تحول‬

‫‪solubility‬‬ ‫حل شدنى ‪ ،‬قابليت حل‬

‫‪soluble‬‬ ‫انحالل پذير ‪ ،‬حل پذير ‪ ،‬قابل حل ‪ ،‬حل شدنى ‪ ،‬محلول‬

‫‪solvent‬‬ ‫گدازنده ‪ ،‬اب کننده ‪ ،‬ملى ‪ ،‬حالل ‪ ،‬مايع محلل ‪ ،‬قادر به پرداخت قروض‬

‫‪Somali‬‬ ‫سوماليايي‬

‫‪Somalia‬‬ ‫سومالي‬

‫‪somatic‬‬ ‫بدنى ‪ ،‬تنى ‪ ،‬جسمى‬

‫‪347‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪somber‬‬ ‫سايه دار ‪ ،‬تاريک ‪ ،‬غم انگيز ‪ ،‬محزون‬

‫‪sombre‬‬ ‫سايه دار ‪ ،‬تاريک ‪ ،‬غم انگيز ‪ ،‬محزون‬

‫‪somnambulist‬‬ ‫کسيکه در خواب راه ميرود ‪ ،‬وابسته به راهروى درخواب ‪ ،‬خواب گرد‬

‫‪somnambulistic‬‬ ‫کسيکه در خواب راه ميرود ‪ ،‬وابسته به راهروى درخواب ‪ ،‬خواب گرد‬

‫‪somniferous‬‬ ‫خواب اور‬

‫‪somnolence‬‬ ‫حالت خواب الودى ‪ ،‬حالت خواب وبيدارى‬

‫‪somnolency‬‬ ‫حالت خواب الودى ‪ ،‬حالت خواب وبيدارى‬

‫‪somnolent‬‬ ‫خواب الود ‪ ،‬درحالت خواب و بيدار‬

‫‪sonata‬‬ ‫موسيقى) سوناتا‬

‫‪sonnet‬‬ ‫غزل يا قطعه شعر ‪ 14‬سطرى‬

‫‪sonorous‬‬ ‫صدا دار ‪ ،‬طنين انداز ‪ ،‬قلنبه ‪ ،‬بلند ‪ ،‬پرصدا‬

‫‪soothsayer‬‬ ‫فال بين‪ ،‬فال بيني‪ ( ،‬ج) طالع بين‬

‫‪soothsaying‬‬ ‫فال بين ‪ ،‬فال بينى‬

‫‪sophism‬‬ ‫سفسطه ‪ ،‬مغالطه‬

‫‪sophist‬‬ ‫سفسطه گر ‪ ،‬سوفسطايى ‪ ،‬مغالطه کن ‪ ،‬زبان باز ‪ ،‬سفسطه باز‬

‫‪sophisticate‬‬ ‫پيچيده ‪ ،‬خبره وپيشرفته کردن ‪ ،‬سفسطه کردن ‪ ،‬رنگ واب فريبنده زدن به ‪ ،‬از‬
‫اصالت وسادگى انداختن ‪ ،‬فريبنده‬
‫‪sophisticated‬‬ ‫خبره وماهر ‪ ،‬مشگل وپيچيده ‪ ،‬درسطح باال ‪ ،‬مصنوعى ‪ ،‬غير طبيعى ‪ ،‬تصنعى ‪،‬‬
‫سوفسطايى‬
‫‪sophistry‬‬ ‫سفسطه ‪ ،‬مغالطه ‪ ،‬زبان بازى ‪ ،‬برهان تراشى ‪ ،‬فريب‬

‫‪sophomoric‬‬ ‫نارس ‪ ،‬کم عمق‬

‫‪soporific‬‬ ‫خواب الود ‪ ،‬کرخت ‪ ،‬داروى خواب اور‬

‫‪soprano‬‬ ‫موسيقى) صداى زير ‪ ،‬ششدانگ ‪ ،‬صداى بلند‬

‫‪sorcery‬‬ ‫جادوگرى ‪ ،‬افسونگرى‬

‫‪sordid‬‬ ‫پست ‪ ،‬خسيس ‪ ،‬چرک ‪ ،‬کثيف ‪ ،‬دون ‪ ،‬شلخته ‪ ،‬هرزه‬

‫‪soubriquet‬‬ ‫لقب ‪ ،‬کنيه ‪ ،‬لقب خيالى‬

‫‪348‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪South Africa‬‬ ‫آفريقاي جنوبي‬

‫‪South African‬‬ ‫آفريقايي‬

‫‪South Korea‬‬ ‫کره جنوبي‬

‫‪South Korean‬‬ ‫کره اي‬

‫‪South Sudan‬‬ ‫سودان جنوبي‬

‫‪souvenir‬‬ ‫يادگار ‪ ،‬سوغات ‪ ،‬يادبود ‪ ،‬خاطره ‪ ،‬ره اورد‬

‫‪sovereign‬‬ ‫مطلق ‪ ،‬فرمانروا ‪ ،‬رئيس کشور ‪ ،‬تسلط ‪ ،‬حاکم مسلط ‪ ،‬هيات رئيسه ‪ ،‬دولت مستقل و‬
‫داراى اعتبار ‪ ،‬واالمرتبه ‪ ،‬شاهانه ‪ ،‬صاحب سيادت ‪ ،‬عالى و موثر‬
‫‪Spain‬‬ ‫اسپانيا‬

‫‪spangle‬‬ ‫پولک وسنگهاى بدلى زينت لباس ‪ ،‬منجوق ‪ ،‬هر چيز زرق وبرق دار ‪ ،‬درخشش ‪،‬‬
‫باپولک مزين کردن‬
‫‪Spanish‬‬ ‫اسپانيايي‬

‫‪sparkling‬‬ ‫جرقه دار ‪ ،‬برق زن‬

‫‪sparse‬‬ ‫کم پشت ‪ ،‬پراکنده ‪ ،‬تنک ‪ ،‬گشاد گشاد‬

‫‪spartan‬‬ ‫اسپارتى ‪ ،‬ادم دلير و با انضباط ‪ ،‬بى تجمل‬

‫‪spasmodic‬‬ ‫تشنجى ‪ ،‬بگير و ول کن ‪ ،‬همراه با انقباضات‬

‫‪spat‬‬ ‫به سيخ کشيد‪ ،‬تف کرد‪ ،‬سوراخ کرد‪ ،‬حلزون خوراکي خيلي کوچک‪ ،‬بچهحلزون‪،‬‬
‫مرافعه‪ ،‬کشمکش کردن‪ ،‬سيلي‪ ،‬سيلي زدن‬
‫‪spate‬‬ ‫طغيان رود ‪ ،‬سيالب ‪ ،‬رگبار ‪ ،‬تعداد خيلى زياد ‪ ،‬هجوم بى مقدمه ‪ ،‬سيل کلمات‬

‫‪spatial‬‬ ‫فضايى ‪ ،‬فاصله اى‬

‫‪spatula‬‬ ‫کفگير ‪( ،‬پزشکى) مرهم کش ‪ ،‬کاردک مخصوص پهن کردن و ماليدن مرهم روى‬
‫پارچه و زخم و غيره‬
‫‪spawn‬‬ ‫تشنجى ‪ ،‬بگير و ول کن ‪ ،‬همراه با انقباضات‬

‫‪speciality‬‬ ‫کاالى ويژه ‪ ،‬داروى ويژه يا اختصاصى ‪ ،‬اسپسياليته ‪ ،‬اختصاص ‪ ،‬کيفيت ويژه ‪،‬‬
‫تخصص ‪ ،‬رشته اختصاصى ‪ ،‬ويژه گرى‬
‫‪specialize‬‬ ‫ويژه گرى ‪ ،‬ويژه کارى کردن ‪ ،‬متخصص شدن ‪ ،‬تخصص يافتن ‪ ،‬اختصاصى کردن‬

‫‪specialty‬‬ ‫کاالى ويژه ‪ ،‬داروى ويژه يا اختصاصى ‪ ،‬اسپسياليته ‪ ،‬اختصاص ‪ ،‬کيفيت ويژه ‪،‬‬
‫تخصص ‪ ،‬رشته اختصاصى ‪ ،‬ويژه گرى‬

‫‪349‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪specie‬‬ ‫سکه(بخصوص سکه طالونقره) ‪ ،‬پول ‪ ،‬وابسته بسکه‬

‫‪species‬‬ ‫نوع ‪ ،‬گونه ‪ ،‬قسم ‪ ،‬بشر ‪ ،‬انواع‬

‫‪specimen‬‬ ‫نمونه ‪ ،‬اسطوره ‪ ،‬فرد ‪ ،‬شخص‬

‫‪specious‬‬ ‫خوش منظر و بدنهاد ‪ ،‬داراى ظاهر زيبا وفريبنده ‪ ،‬ظاهرا صحيح ‪ ،‬بطورسطحى‬
‫درست ‪ ،‬ظاهرامنطقى ودرست ولى واقعا عکس ان‬
‫‪speckled‬‬ ‫خال دار ‪ ،‬خالدار ‪ ،‬لکه دار‬

‫‪spectator‬‬ ‫تماشاگر ‪ ،‬ماشاچى ‪ ،‬بيننده ‪ ،‬ناظر‬

‫‪specter‬‬ ‫شبح ‪ ،‬روح ‪ ،‬خيال وفکر ‪ ،‬تخيل ‪ ،‬وهم‬

‫‪spectral‬‬ ‫روح مانند ‪ ،‬روحى ‪ ،‬خيالى ‪ ،‬طيفى ‪ ،‬بينايى‬

‫‪spectrum‬‬ ‫بيناب ‪ ،‬قالب ‪ ،‬بينايى ‪ ،‬خيال ‪ ،‬منظر ‪ ،‬شبح ‪ ،‬رنگ هاى مريى در طيف بين‬

‫‪speculate‬‬ ‫سوداگرى کردن ‪ ،‬انتظار سود و زياد داشتن ‪ ،‬انديشيدن ‪ ،‬تفکر کردن ‪ ،‬معامالت‬
‫قمارى کردن ‪ ،‬احتکارکردن ‪ ،‬سفته بازى کردن‬
‫‪speculator‬‬ ‫محتکر ‪ ،‬سفته باز ‪ ،‬زمين خوار‬

‫‪spelunker‬‬ ‫عالقمند به اکتشاف غار ‪ ،‬کاشف غار‬

‫‪spendthrift‬‬ ‫ولخرج ‪ ،‬مسرف ‪ ،‬خراج ‪ ،‬دست ودلباز‬

‫‪sphericity‬‬ ‫کرويت ‪ ،‬حالت کروى‬

‫‪spheroid‬‬ ‫بيضوى دوار ‪ ،‬شبيه کره ‪ ،‬کروى ‪ ،‬کره مانند ‪ ،‬مستدير‬

‫‪spherometer‬‬ ‫منحنى سنج ‪ ،‬کره سنج‬

‫‪sphinx‬‬ ‫مجسمه ابوالهول ‪ ،‬موجود عجيب ‪ ،‬مرد مرموز ‪ ،‬موجود افسانه اى داراى بدن شير‬
‫وسروسينه زن‬
‫‪spinal cord‬‬ ‫مغز تيره ‪ ،‬مغز حرام ‪ ،‬نخاع شوکى‬

‫‪spine‬‬ ‫تيره پشت ‪ ،‬ستون فقرات ‪ ،‬مهره هاى پشت ‪ ،‬تيغ يا برامدگى هاى بدن موجوداتى‬
‫مثل جوجه تيغى‬
‫‪spinous‬‬ ‫خارمانند ‪ ،‬پراز خار ‪ ،‬نامطلوب‬

‫‪spinster‬‬ ‫دختر خانه مانده ‪ ،‬دختر ترشيده‬

‫‪spleen‬‬ ‫طحال ‪ ،‬اسپرز ‪ ،‬جسارت ‪ ،‬خشمناک کردن‬

‫‪splenetic‬‬ ‫کج خلق ‪ ،‬ترشرو ‪ ،‬عبوس ‪ ،‬ناراضى نما ‪ ،‬اسپرزى ‪ ،‬داروى اسپرز‬

‫‪350‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪splice‬‬ ‫گره زدن سيم ‪ ،‬تعمير سيم ‪ ،‬بهم تابيدن ‪ ،‬باهم متصل کردن ‪ ،‬پيوند کردن‬

‫‪spontaneity‬‬ ‫خودبخودى ‪ ،‬ناگهانى ‪ ،‬بى سابقگى ‪ ،‬فوريت‬

‫‪spontaneous‬‬ ‫خود به خودى ‪ ،‬خود بخود ‪ ،‬خود انگيز ‪ ،‬بى اختيار ‪ ،‬فورى‬

‫‪spoonerism‬‬ ‫اشتباه در تلفظ حروف ‪ ،‬تعويض حروف در تلفظ برحسب تصادف ‪ ،‬لقلقه‬

‫‪sporadic‬‬ ‫تک وتوک ‪ ،‬تک تک ‪ ،‬پراکنده ‪ ،‬انفرادى ‪ ،‬گاه وبيگاه ‪ ،‬گاه بگاه‬

‫‪sportive‬‬ ‫سرگرم تفريح وورزش ‪ ،‬ورزشى ‪ ،‬تفريحى‬

‫‪sprain‬‬ ‫رگ به رگ کردن ياشدن ‪ ،‬بدرد اوردن ‪ ،‬رگ برگ شدگى ‪ ،‬پيچ خوردن‬

‫‪sprawl‬‬ ‫پهن نشستن ‪ ،‬گشاد نشستن ‪ ،‬هرزه روييدن ‪ ،‬بى پروا دراز کشيدن يا نشستن ‪ ،‬بطور‬
‫غيرمنظم پخش شدن ‪ ،‬پراکندگى‬
‫‪sprightly‬‬ ‫خوشحال ‪ ،‬بانشاط ‪ ،‬سرزنده ‪ ،‬چاالک ‪ ،‬شنگول‬

‫‪spruce‬‬ ‫آراسته‪ ،‬پاکيزه‪ ،‬قشنگ‪ ،‬انواع کاج ميالد‪ ،‬صنوبر‬

‫‪spry‬‬ ‫چابک ‪ ،‬چاالک ‪ ،‬زرنگ ‪ ،‬فرز ‪ ،‬باهوش ‪ ،‬دانا‬

‫‪spurious‬‬ ‫ساختگى ‪ ،‬قلب ‪ ،‬بدلى ‪ ،‬بدل ‪ ،‬جعلى ‪ ،‬قالبى ‪ ،‬الکى ‪ ،‬نادرست ‪ ،‬حرامزاده‬

‫‪spurn‬‬ ‫لگد زدن ‪ ،‬پشت پا زدن ‪ ،‬رد کردن‬

‫‪squabble‬‬ ‫جرو و بحث کردن ‪ ،‬داد وبيداد ‪ ،‬نزا مختصر ‪ ،‬ستيزه کردن‬

‫‪squalid‬‬ ‫چرک ‪ ،‬ناپاک ‪ ،‬کثيف ‪ ،‬بدنما ‪ ،‬زننده ‪ ،‬بد ظاهر‬

‫‪squalor‬‬ ‫درهم وبرهمى وکثافت ‪ ،‬الودگى ‪ ،‬کثافت کارى ‪ ،‬ژوليدگى‬

‫‪squander‬‬ ‫برباد دادن ‪ ،‬تلف کردن ‪ ،‬ولخرجى ‪ ،‬اسراف‬

‫‪squat‬‬ ‫وزنه بردارى يکضرب المانى ‪ ،‬چمباتمه زدن ‪ ،‬قوز کردن ‪ ،‬محل چمباتمه زنى ‪ ،‬چاق‬
‫وخپل‬
‫‪squatter‬‬ ‫چمباتمه زن ‪ ،‬قوزکن ‪ ،‬اقامت گزين درزمين غير معمور‬

‫‪squeal‬‬ ‫جيغ ممتمد ‪ ،‬داد ‪ ،‬دعوا ‪ ،‬نزاع ‪ ،‬فرياد ‪ ،‬جيغ کشيدن (مثل خوک) ‪ ،‬فاش کردن‬

‫‪squeamish‬‬ ‫استفراغى ‪ ،‬بى ميل ‪ ،‬سخت گير ‪ ،‬نازک نارنجى ‪ ،‬باحيا‬

‫‪Sri‬‬ ‫جاياواردنپورا کوته‬


‫‪Jayawardenepura‬‬
‫‪Kotte‬‬
‫‪Sri Lanka‬‬ ‫سريالنکا‬

‫‪351‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪Sri Lankan‬‬ ‫سريالنکايي‬

‫‪staccato‬‬ ‫موسيقى) قطع شده ‪ ،‬منقطع ‪ ،‬بطور فشرده ‪ ،‬بطور بريده بريده ادا کردن‬

‫‪stagnant‬‬ ‫بدون حرکت ‪ ،‬راکد ‪ ،‬ايستا ‪ ،‬کساد‬

‫‪stagnate‬‬ ‫راکد شدن ‪ ،‬از جنبش ايستادن ‪ ،‬بيروح شدن ‪ ،‬خوابيدن ‪ ،‬کساد شدن‬

‫‪stagnation‬‬ ‫انحطاط ‪ ،‬رکود ‪ ،‬کسادى ‪ ،‬ايستايى‬

‫‪stagy‬‬ ‫درخور نمايشگاه ‪ ،‬نمايشى ‪ ،‬صحنه اى ‪ ،‬مناسب نمايش ‪ ،‬پرجلوه‬

‫‪staid‬‬ ‫متين ‪ ،‬موقر ‪ ،‬ارام ‪ ،‬ثابت ‪ ،‬سنگين‬

‫‪stalemate‬‬ ‫بن بست ‪( ،‬در شطرنج) پات ‪ ،‬پات کردن يا شدن‬

‫‪stallion‬‬ ‫نريان ‪ ،‬اسب نر ‪ ،‬معشوقه ‪ ،‬فاحشه‬

‫‪stalwart‬‬ ‫ستبر ‪ ،‬تنومند ‪ ،‬قوى ‪ ،‬بى باک ‪ ،‬مصمم ‪ ،‬شديد‬

‫‪stamina‬‬ ‫بنيه ‪ ،‬نيروى حياتى ‪ ،‬طاقت ‪ ،‬استقامت ‪ ،‬پرچم‬

‫‪stanch‬‬ ‫وفادار ‪ ،‬پايدار ‪ ،‬دو اتشه ‪ ،‬بند اوردن ‪ ،‬جلو خونريزى را گرفتن ‪ ،‬خاموش کردن ‪،‬‬
‫ساکت شدن ‪ ،‬ساکن شدن ‪ ،‬فرونشاندن‬
‫‪stanchion‬‬ ‫پايه (ى سيم محافظ) ‪ ،‬استانچى ‪ ،‬ميله هاى عمودى ناو ‪ ،‬پايه ‪ ،‬ميل ‪ ،‬شمع ‪ ،‬حائل ‪،‬‬
‫نگهدار ‪ ،‬سايبان يا چادر جلو مغازه ‪ ،‬مهار يامحدودکردن ‪ ،‬تير دار کردن‬
‫‪stanza‬‬ ‫بخشى از بازى ‪ ،‬بند شعر ‪ ،‬قطعه بندگردان ‪ ،‬تهليل‬

‫‪stark‬‬ ‫خشن ‪ ،‬زبر ‪ ،‬شجاع ‪ ،‬خشک وس رد (در مورد زمين) ‪ ،‬شاق ‪ ،‬قوى ‪ ،‬کامل ‪ ،‬سرراست ‪،‬‬
‫رک ‪ ،‬صرف ‪ ،‬مطلق ‪ ،‬حساس ‪ ،‬سفت ‪ ،‬سرسخت ‪ ،‬پاک ‪ ،‬تماما‬
‫‪statecraft‬‬ ‫سياستمدارى ‪ ،‬کشور دارى ‪ ،‬ملک دارى‬

‫‪stately‬‬ ‫باوقار ‪ ،‬مجلل ‪ ،‬باشکوه‬

‫‪static‬‬ ‫فشار ثابت هوا ‪ ،‬نيروى ثابت ‪ ،‬الکتريسيته ساکن ‪ ،‬ايستاده ‪ ،‬وابسته به اجسام ساکن‬

‫‪statics‬‬ ‫علم استاتيک ‪ ،‬ايست شناسى ‪ ،‬دانش پايدارى نيروها ‪ ،‬سکون شناسى ‪ ،‬ايستاشناسى‬
‫‪ ،‬مبحث اجسام ساکن ‪ ،‬مبحث اجسام ايستا‬
‫‪stationary‬‬ ‫ساکن ‪ ،‬بى حرکت ‪ ،‬اليتغير ‪ ،‬ايستاده ‪ ،‬بى تغيير ‪ ،‬ايستا‬

‫‪statistician‬‬ ‫امارشناس ‪ ،‬امار شناس ‪ ،‬امارگر ‪ ،‬متخصص فن احصائيه‬

‫‪statuesque‬‬ ‫تنديس وار ‪ ،‬خوش هيکل ‪ ،‬مجسمه وار ‪ ،‬شبيه مجسمه ‪ ،‬سبک مجسمه‬

‫‪statuette‬‬ ‫تنديس ريزه اندام ‪ ،‬مجسمه کوچک ‪ ،‬تنديسک‬

‫‪352‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪stature‬‬ ‫قامت ‪ ،‬رفعت ‪ ،‬مقام ‪ ،‬قدر و قيمت ‪ ،‬ارتفاع طبيعى بدن حيوان‬

‫‪status‬‬ ‫پايگاه ‪ ،‬وضع ‪ ،‬وضعيت ‪ ،‬حالت ‪ ،‬حال ‪ ،‬پايه ‪ ،‬مقام ‪ ،‬شان‬

‫‪statute‬‬ ‫قانون مدون ‪ ،‬احکام قانونى ‪ ،‬فريضه ‪ ،‬قانونى ‪ ،‬قانون موضوعه ‪ ،‬قانون ‪ ،‬حکم ‪،‬‬
‫اساسنامه‬
‫‪statutory‬‬ ‫حقوق مدون ‪ ،‬قانون مدون ‪ ،‬طبق قانون موضوعه ‪ ،‬قانونى ‪ ،‬مقرر ‪ ،‬طبق قانون‬

‫‪staunch‬‬ ‫وفادار ‪ ،‬ثابت قدم ‪ ،‬بى منفذ‬

‫‪steadfast‬‬ ‫ثابت قدم ‪ ،‬استوار ‪ ،‬پابرجاى ‪ ،‬خيره‬

‫‪stealth‬‬ ‫نهان ‪ ،‬خفا ‪ ،‬خفيه کارى ‪ ،‬حرکت دزدکى‬

‫‪steep‬‬ ‫داراى شيب عميق ‪ ،‬سرازيرى ‪ ،‬سرازير ‪ ،‬تند ‪ ،‬سراشيب ‪ ،‬گزاف ‪ ،‬فرو کردن (در مايع)‬
‫‪ ،‬اشباع کردن ‪ ،‬شيب دادن ‪ ،‬مايع (جهت خيساندن)‬
‫‪stellar‬‬ ‫اخترى ‪ ،‬ستاره وار ‪ ،‬شبيه ستاره ‪ ،‬درخشان ‪ ،‬پر ستاره‬

‫‪stem‬‬ ‫راه باريک ‪ ،‬محور ‪ ،‬سپر ناو ‪ ،‬شاخک ‪ ،‬تنه (در ماده هاى ازمون) ‪ ،‬ستاک ‪ ،‬تنه ‪ ،‬ميله‬
‫‪ ،‬گردنه ‪ ،‬دنباله ‪ ،‬دسته ‪ ،‬اصل ‪ ،‬دودمان ‪ ،‬ريشه لغت قطع کردن ‪ ،‬ساقه دار کردن ‪،‬‬
‫بند اوردن‬
‫‪stentorian‬‬ ‫خيلى بلند (در مورد صدا) ‪ ،‬صدا بلند ‪ ،‬رسا‬

‫‪steppe‬‬ ‫پهن دشت ‪ ،‬جلگه وسيع بى درخت‬

‫‪stereoscopic vision‬‬ ‫ديد سه بعدى‬

‫‪stereotype‬‬ ‫کليشه کردن ‪ ،‬با کليشه چاپ کردن ‪ ،‬يک نواخت کردن ‪ ،‬رفتار قالبى داشتن‬

‫‪sterling‬‬ ‫داراى عهيار قانونى ‪ ،‬تمام عيار ‪ ،‬ظاهر وباطن يکى ‪ ،‬واقعى ‪ ،‬ليره استرلينگ‬

‫‪sternum‬‬ ‫استرنم ‪ ،‬جناغ سينه ‪ ،‬استخوان جناغ‬

‫‪stevedore‬‬ ‫متصدى ياناظر بارگيرى وبار اندازى ‪ ،‬بارگيرى وباراندازى کردن ‪ ،‬کارگر بار انداز‬

‫‪stickler‬‬ ‫سخت گير ‪ ،‬جدى ‪ ،‬لجوج ‪ ،‬سمج ‪ ،‬خيلى دقيق ‪ ،‬مصر ‪ ،‬گيج کننده‬

‫‪stifle‬‬ ‫خفه کردن ‪ ،‬خاموش کردن ‪ ،‬فرونشاندن‬

‫‪stigma‬‬ ‫کالله ‪ ،‬داغ ننگ ‪ ،‬لکه ننگ ‪ ،‬برامدگى ‪ ،‬خال‬

‫‪stigmatize‬‬ ‫داغ ننگ زدن بر ‪ ،‬نشان دار کردن ‪ ،‬لکه دار کردن‬

‫‪stiletto‬‬ ‫کارد ‪ ،‬دشنه زدن‬

‫‪353‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪still‬‬ ‫ارام ‪ ،‬بى حرکت ‪ ،‬راکد ‪ ،‬هميشه ‪ ،‬بازهم ‪ ،‬هنوزهم معذلک ‪،‬ساکن ‪ ،‬بى جوش ‪ ،‬بى‬
‫کف ‪،‬ارام کردن ‪ ،‬ساکت کردن ‪ ،‬خاموش شدن ‪ ،‬دستگاه تقطير ‪ ،‬عرق گرفتن از ‪،‬‬
‫سکوت ‪ ،‬خاموشى‬
‫‪stilted‬‬ ‫داراى چوب پا ‪ ،‬با اب وتاب ‪( ،‬مجازى) باشکوه ‪ ،‬قلنبه‬

‫‪stimulant‬‬ ‫محرک ‪ ،‬مهيج ‪ ،‬مشروب الکلى ‪ ،‬انگيزه ‪ ،‬انگيختگر‬

‫‪stimulate‬‬ ‫تحريک کردن ‪ ،‬تهييج کردن ‪ ،‬انگيختن‬

‫‪stimulating‬‬ ‫مهيج ‪ ،‬محرک‬

‫‪stimulus‬‬ ‫انگيختار ‪ ،‬محرک ‪ ،‬انگيزه ‪ ،‬وسيله تحريک ‪ ،‬تحرک‬

‫‪stingy‬‬ ‫گران کيسه ‪ ،‬خسيس ‪ ،‬تنک چشم ‪ ،‬لئيم ‪ ،‬ناشى از خست‬

‫‪stint‬‬ ‫محدود کردن ‪ ،‬از روى لئامت دادن ‪ ،‬مضايقه کردن ‪ ،‬کم دادن ‪ ،‬بقناعت واداشتن‬

‫‪stipend‬‬ ‫مواجب ‪ ،‬حقوق ‪ ،‬جيره ‪ ،‬دستمزد‬

‫‪stipple‬‬ ‫با نقطه سايه زدن يانقشى ايجاد کردن ‪ ،‬لکه دار کردن ‪ ،‬منقوط کردن ‪ ،‬ترسيم‬
‫بانقطه‬
‫‪stipulate‬‬ ‫ميثاق بستن ‪ ،‬پيمان بستن ‪ ،‬قيد کردن ‪ ،‬قرار گذاشتن ‪ ،‬تصريح کردن‬

‫‪stock‬‬ ‫موجودى انبار ‪ ،‬دسته حديده ‪ ،‬بدنه رنده ‪ ،‬ماده اوليه ‪ ،‬مال التجاره ‪ ،‬عرضه کردن کاال‬
‫براى فروش سرسلسله ‪ ،‬دودمان ‪ ،‬جوراب ساق بلند ‪ ،‬ازاد کردن ماهى پرورشى در اب‬
‫‪ ،‬ميله عرضى لنگر ‪ ،‬اماد ذخيره ‪ ،‬ذخيره کردن ‪ ،‬قبضه جنگ افزار ‪ ،‬سهم ‪ ،‬انباشته‬
‫‪،‬مايه ‪ ،‬موجودى کاال ‪ ،‬کنده ‪ ،‬تنه ‪ ،‬ته ساقه ‪ ،‬قنداق تفنگ ‪ ،‬پايه ‪ ،‬دسته ريشه ‪ ،‬نيا ‪،‬‬
‫سهام ‪ ،‬سرمايه ‪ ،‬مواشى ‪ ،‬پيوندگير‬
‫‪stockade‬‬ ‫جزء موجودى نگهداشتن ‪ ،‬موجودى انبار ‪ ،‬دودکش ‪ ،‬بازوى لنگر کشتى ‪ ،‬سد چوبى ‪،‬‬
‫سنگر چوبى ‪ ،‬ايجاد مانع ‪ ،‬انسداد ‪ ،‬مسدود ساختن ‪ ،‬حصار بندى‬
‫‪Stockholm‬‬ ‫استکهلم‬

‫‪stodgy‬‬ ‫گردن کلفت ‪ ،‬انباشته ‪ ،‬سنگين وکندرو ‪ ،‬سنگين ‪ ،‬لخت ‪ ،‬قلنبه‬

‫‪stoic‬‬ ‫رواقى ‪ ،‬پيرو فلسفه رواقيون‬

‫‪stoicism‬‬ ‫فلسفه رواقيون‬

‫‪stoke‬‬ ‫اتش کردن ‪ ،‬تابيدن ‪ ،‬سوخت ريختن در‬

‫‪stolid‬‬ ‫بى عاطفه ‪ ،‬بلغمى ‪ ،‬بى حس ‪ ،‬بى حال ‪ ،‬فاقد احساس‬

‫‪stomach‬‬ ‫يمينه ‪ ،‬معده ‪ ،‬ميل ‪ ،‬اشتها ‪ ،‬تحمل کردن‬

‫‪354‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪stout‬‬ ‫ستبر ‪ ،‬نيرومند ‪ ،‬قوى بنيه ‪ ،‬محکم ‪ ،‬نوعى ابجو‬

‫‪strait‬‬ ‫تنگ ‪ ،‬باريک ‪ ،‬دشوار ‪ ،‬باب ‪ ،‬بغاز ‪ ،‬تنگه ‪ ،‬در مضيقه ‪ ،‬در تنگنا ‪ ،‬تنگنا‬

‫‪strait-laced‬‬ ‫اليه ‪ ،‬چينه ‪ ،‬پايه ‪ ،‬رتبه ‪ ،‬طبقه نسج سلولى ‪ ،‬قشر‬

‫‪stratagem‬‬ ‫حيله جنگى ‪ ،‬تدبيرجنگى ‪ ،‬لشکرارايى ‪ ،‬تمجيد‬

‫‪stratify‬‬ ‫چينه چينه کردن ‪ ،‬طبقه طبقه کردن‬

‫‪stratum‬‬ ‫اليه ‪ ،‬چينه ‪ ،‬پايه ‪ ،‬رتبه ‪ ،‬طبقه نسج سلولى ‪ ،‬قشر‬

‫‪streamlet‬‬ ‫جويبار ‪ ،‬نهر کوچک‬

‫‪strength‬‬ ‫شدت ‪ ،‬استعداد رزمى ‪ ،‬توان رزمى ‪ ،‬تعداد نفرات ‪ ،‬قدرت رزمى ‪ ،‬مقاومت ‪ ،‬نيرو ‪ ،‬زور‬
‫‪ ،‬قوت ‪ ،‬قوه ‪ ،‬توانايى ‪ ،‬دوام ‪ ،‬استحکام‬
‫‪strenuous‬‬ ‫باحرارت ‪ ،‬مصر ‪ ،‬بليغ ‪ ،‬فوق العاده ‪ ،‬فعال ‪ ،‬شديد‬

‫‪strew‬‬ ‫ريختن ‪ ،‬پاشيدن ‪ ،‬پخش کردن‬

‫‪striated‬‬ ‫خط دار ‪ ،‬شياردار ‪ ،‬خياره دار‬

‫‪stricture‬‬ ‫خشونت ‪ ،‬سخت گيرى ‪ ،‬باريک بينى ‪ ،‬جراحت ‪ ،‬تنگى ‪ ،‬ضيق‬

‫‪stridency‬‬ ‫گوشخراشى‬

‫‪strident‬‬ ‫گوش خراش ‪ ،‬داراى صداى مزاحم‬

‫‪stringency‬‬ ‫شدت ‪ ،‬کسادى ‪ ،‬سختگيرى ‪ ،‬تندوتيزى‬

‫‪stringent‬‬ ‫سخت ‪ ،‬دقيق ‪ ،‬غير قابل کشش ‪ ،‬کاسد ‪ ،‬تند وتيز ‪ ،‬سختگير ‪ ،‬خسيس ‪ ،‬محکم بسته‬
‫شده‬
‫‪stripling‬‬ ‫نورسته ‪ ،‬نوجوان‬

‫‪stroll‬‬ ‫قدم زنى ‪ ،‬گردش ‪ ،‬پرسه زنى ‪ ،‬قدم زدن‬

‫‪strut‬‬ ‫تير ‪ ،‬شمع پشتبند ‪ ،‬پايه در پل ‪ ،‬پستوان ‪ ،‬ريل نگهدارنده يا ضامن پايه اتش ‪ ،‬ستون‬
‫‪ ،‬خراميدن ‪ ،‬خرامش ‪ ،‬قدم زنى با تبختر‬
‫‪studied‬‬ ‫از روى مطالعه ‪ ،‬دانسته ‪ ،‬عمدى ‪ ،‬تعمدى ‪ ،‬از پيش اماده شده‬

‫‪studious‬‬ ‫زحمتکش ‪ ،‬ساعى ‪ ،‬کوشا ‪ ،‬درس خوان ‪ ،‬کتاب خوان ‪ ،‬مشتاق ‪ ،‬خواهان ‪ ،‬پرزحمت ‪،‬‬
‫بليغ ‪ ،‬جاهد‬
‫‪stultify‬‬ ‫خنثى کردن ‪ ،‬احمق کردن ‪ ،‬خرف کردن‬

‫‪stupefy‬‬ ‫بهت زده کردن ‪ ،‬گيج کردن ‪ ،‬بيهوش کردن ‪ ،‬تخدير کردن ‪ ،‬کودن کردن ‪ ،‬خرف‬
‫کردن ‪ ،‬متحيرکردن يا شدن‬

‫‪355‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪stupendous‬‬ ‫بهت اور ‪ ،‬شگفت انگيز ‪ ،‬شگفت ‪ ،‬حيرت اور ‪ ،‬عجيب ‪ ،‬گزاف‬

‫‪stupor‬‬ ‫خرفتى ‪ ،‬بى حسى ‪ ،‬کند ذهنى ‪ ،‬گيجى ‪ ،‬بالهت ‪ ،‬بهت‬

‫‪stuttering‬‬ ‫لکنت زبان‬

‫‪stygian‬‬ ‫وابسته برودخانه استيکس (‪ ، )Styx‬تاريک‬

‫‪stymie‬‬ ‫قرار گرفتن ‪ ،‬توپ گلف يک بازيکن در جلو توپ بازيکن ديگر ‪ ،‬مانع شدن ‪ ،‬گير‬
‫کردن‬
‫‪suasion‬‬ ‫اغواء ‪ ،‬تحريک ‪ ،‬ترغيب‬

‫‪suave‬‬ ‫فهميده و با ادب ‪ ،‬نرم ‪ ،‬ماليم ‪ ،‬مودب ‪ ،‬خوش خوراک ‪ ،‬شيک‬

‫‪suavity‬‬ ‫نرمى ‪ ،‬ماليمت ‪ ،‬نزاکت ‪ ،‬فهميده و مودب بودن‬

‫‪subacid‬‬ ‫ميخوش ‪ ،‬ملس ‪ ،‬ترش وشيرين‬

‫‪subaltern‬‬ ‫تابع ‪ ،‬زيردست ‪ ،‬افسر جزء ‪ ،‬مادون ‪ ،‬فرعى‬

‫‪subaquatic‬‬ ‫نيمه ابزى ‪ ،‬واقع در زير اب ‪ ،‬نسبتا ابزى‬

‫‪subconscious‬‬ ‫ناخود اگاه ‪ ،‬نيمه هشيار ‪ ،‬نيمه اگاه ‪ ،‬درحالت ناخوداگاهى‬

‫‪subdue‬‬ ‫مطيع کردن ‪ ،‬مقهور ساختن ‪ ،‬رام کردن‬

‫‪subjacent‬‬ ‫واقع در زير ‪ ،‬مادون‬

‫‪subjection‬‬ ‫انقياد ‪ ،‬استيال ‪ ،‬پيروى‬

‫‪subjective‬‬ ‫فلسفه مبتنى بر اعتقاد به اصالت ادراکات ذهنى و محدوديت اگاهى انسان ‪ ،‬صرفا "به‬
‫همين ادراکات ‪ ،‬درون گرايى ‪ ،‬درونى ‪ ،‬ذهنى ‪ ،‬معقول ‪ ،‬وابسته بطرز تفکر شخص ‪،‬‬
‫فاعلى ‪ ،‬خصوصى ‪ ،‬فردى‬
‫‪subjugate‬‬ ‫تحت انقياد در اوردن ‪ ،‬مطيع کردن ‪ ،‬منکوب کردن‬

‫‪sublimate‬‬ ‫تصفيه کردن ‪ ،‬پاک کردن ‪ ،‬تصعيدکردن ‪ ،‬متعال کردن ‪ ،‬باالبردن ‪ ،‬متصاعدکردن ‪،‬‬
‫منزه ‪ ،‬متعال‬
‫‪sublime‬‬ ‫برين ‪ ،‬واال ‪ ،‬رفيع ‪ ،‬بلند پايه ‪ ،‬عرشى‬

‫‪subliminal‬‬ ‫غير کافى براى ايجاد تحريک عصبى يا احساس ‪ ،‬خارج از مرحله اگاهى ‪ ،‬نيمه‬
‫خوداگاه‬
‫‪sublingual‬‬ ‫زير زبانى ‪ ،‬واقع در زير زبان‬

‫‪356‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪submarine‬‬ ‫مانور مدافع بصورت گريز از زير سد مهاجم ‪ ،‬خزيدن يا شيرجه رفتن از زير دست‬
‫حريف مهاجم (فوتبال امريکايى) ‪ ،‬تحت البحرى ‪ ،‬زير دريا حرکت کردن ‪ ،‬با زير‬
‫دريايى حمله کردن‬
‫‪submerge‬‬ ‫دراب فرو بردن ‪ ،‬زير اب کردن ‪ ،‬غوطه ورساختن ‪ ،‬پوشاندن ‪ ،‬مخفى کردن‬

‫‪submergence‬‬ ‫شناورى ‪ ،‬فروبرى (دراب) ‪ ،‬مخفى سازى‬

‫‪submers‬‬ ‫دراب فرو بردن ‪ ،‬زير اب کردن ‪ ،‬غوطه ورساختن ‪ ،‬پوشاندن ‪ ،‬مخفى کردن‬

‫‪submersible‬‬ ‫قابل غوطه ورى ‪ ،‬قابل شناورى ‪ ،‬غوطه ور شناور ‪ ،‬قابل فرورفتن يا فرو بردن در زير‬
‫اب‬
‫‪submersion‬‬ ‫فرو رفتگى در زير اب‬

‫‪submission‬‬ ‫نظريه ‪ ،‬تکمين ‪ ،‬مطيع ‪ ،‬تابع ‪ ،‬تسليم ‪ ،‬واگذارى ‪ ،‬تفويض ‪ ،‬فرمانبردارى ‪،‬‬
‫اظهاراطاعت ‪ ،‬انقياد‬
‫‪submissive‬‬ ‫مطيع ‪ ،‬فروتن ‪ ،‬حليم ‪ ،‬خاضع ‪ ،‬خاشع ‪ ،‬سربزير‬

‫‪subordinate‬‬ ‫تبعى ‪ ،‬زيرامر ‪ ،‬تحت امر ‪ ،‬يکانهاى تابعه ‪ ،‬مادون ‪ ،‬وابسته ‪ ،‬فرعى ‪ ،‬پايين تر ‪ ،‬مرئوس‬
‫‪ ،‬تابع قراردادن ‪ ،‬زيردست يامطيع کردن ‪ ،‬فرمانبردار‬
‫‪suborn‬‬ ‫دزدکى ومحرمانه چيزى کسب کردن ‪ ،‬کسى را بکاربد اغواء کردن‬

‫‪subpoena‬‬ ‫حقوق) خواست برگ ‪ ،‬احضاريه ‪ ،‬حکم احضار‬

‫‪subsequent‬‬ ‫پيروى ‪ ،‬پس ايند ‪ ،‬بعدى ‪ ،‬پسين ‪ ،‬الحق ‪ ،‬مابعد ‪ ،‬ديرتر ‪ ،‬متعاقب‬

‫‪subservience‬‬ ‫سودمندى ‪ ،‬کمک ‪ ،‬چاپلوسى ‪ ،‬تملق ‪ ،‬زير زاورى‬

‫‪subserviency‬‬ ‫سودمندى ‪ ،‬کمک ‪ ،‬چاپلوسى ‪ ،‬تملق ‪ ،‬زير زاورى‬

‫‪subservient‬‬ ‫چاپلوس ‪ ،‬پست ‪ ،‬تابع ‪ ،‬مادون ‪ ،‬سودمند ‪ ،‬متملق‬

‫‪subside‬‬ ‫(درد وغيره) واگذاشتن ‪ ،‬نشست کردن ‪ ،‬فرو نشستن ‪ ،‬فروکش کردن‬

‫‪subsidiary‬‬ ‫تابعه ‪ ،‬تقويتى ‪ ،‬تقويت کننده ‪ ،‬عمق دهنده به انفجار ‪ ،‬کمکى ‪ ،‬معين ‪ ،‬مويد ‪ ،‬متمم‬
‫‪ ،‬فرعى ‪ ،‬تابع‬
‫‪subsidy‬‬ ‫ماليات فوق العاده اى که در مواقع اضطرار و براى امور مهم و غير مترقبه مملکتى‬
‫اخذ مى شود ‪ ،‬کمک بالعوض دولت ‪ ،‬اعانه ‪ ،‬کمک هزينه ‪ ،‬کمک مالى‬
‫‪subsist‬‬ ‫زيست کردن ‪ ،‬ماندن ‪ ،‬گذران کردن‬

‫‪subsistence‬‬ ‫وسايل زيست ‪ ،‬مربوط به زيست ‪ ،‬زيستى ‪ ،‬حق معاش ‪ ،‬اعاشه ‪ ،‬زيست ‪ ،‬گذران ‪،‬‬
‫خرجى ‪ ،‬وسيله معيشت ‪ ،‬امرار معاش ‪ ،‬دوام ‪ ،‬نگاهدارى‬
‫‪substantial‬‬ ‫ذاتى ‪ ،‬جسمى ‪ ،‬اساسى ‪ ،‬مهم ‪ ،‬محکم ‪ ،‬قابل توجه‬

‫‪357‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪substantiate‬‬ ‫ماهيت جسمانى دادن به ‪ ،‬شکل مادى بخشيدن به ‪ ،‬با دليل ومدرک اثبات کردن‬

‫‪substantive‬‬ ‫قائم بذات ‪ ،‬متکى بخود ‪ ،‬مقدار زياد ‪ ،‬داراى ماهيت واقعى ‪ ،‬حقيقى ‪ ،‬شبيه اسم ‪،‬‬
‫داراى خواص اسم‬
‫‪subsume‬‬ ‫رده بندى کردن ‪ ،‬شامل کردن ‪ ،‬استقراء کردن ‪ ،‬استنتاج کردن‬

‫‪subtend‬‬ ‫در زير چيزى بسط يافتن ‪ ،‬شامل بودن‬

‫‪subterfuge‬‬ ‫حيله ‪ ،‬گريز ‪ ،‬طفره زنى ‪ ،‬اختفاء ‪ ،‬عذر ‪ ،‬بهانه‬

‫‪subterranean‬‬ ‫زيرزمينى ‪ ،‬نهانى‬

‫‪subtle‬‬ ‫زيرک ‪ ،‬محيل ‪ ،‬ماهرانه ‪ ،‬دقيق ‪ ،‬لطيف ‪ ،‬تيز ونافذ‬

‫‪subtlety‬‬ ‫باريک بينى ‪ ،‬موشکافى ‪ ،‬زيرکى ‪ ،‬لطافت ‪ ،‬تيزبينى ومهارت‬

‫‪subtrahend‬‬ ‫رياضى) کاسته ‪ ،‬عددى که از عدد ديگر کسر ميشود ‪ ،‬مفروق‬

‫‪subversion‬‬ ‫سرنگون کردن حکومت ‪ ،‬سيستم براندازى ‪ ،‬برانداختن ‪ ،‬از بين بردن ‪ ،‬نابود کردن ‪،‬‬
‫درون واژگونى ‪ ،‬انهدام ‪ ،‬تخريب ‪ ،‬وابسته به خرابکارى‬
‫‪subversive‬‬ ‫عمليات براندازى ‪ ،‬براندازنده ‪ ،‬شورشى ‪ ،‬مربوط به براندازى حکومتها از نظر سياسى ‪،‬‬
‫اقتصادى ‪ ،‬روانى ‪ ،‬واژگون ‪ ،‬ويران ‪ ،‬توطئه گر ‪ ،‬خرابکارانه‬
‫‪subvert‬‬ ‫واژگون ساختن ‪ ،‬برانداختن ‪ ،‬موقوف کردن ‪ ،‬خرابکارى کردن ‪ ،‬درون واژگون سازى‬
‫کردن‬
‫‪succeed‬‬ ‫کامياب شدن ‪ ،‬موفق شدن ‪ ،‬نتيجه بخشيدن ‪ ،‬بدنبال امدن ‪ ،‬بطور توالى قرار گرفتن‬

‫‪success‬‬ ‫کاميابى ‪ ،‬موفقيت ‪ ،‬پيروزى ‪ ،‬نتيجه ‪ ،‬توفيق ‪ ،‬کامروايى‬

‫‪successful‬‬ ‫کامياب ‪ ،‬موفق ‪ ،‬پيروز ‪ ،‬نيک انجام ‪ ،‬عاقبت بخير‬

‫‪successive‬‬ ‫پى در پى ‪ ،‬پى درپى ‪ ،‬پياپى ‪ ،‬متوالى ‪ ،‬مسلسل ‪ ،‬توارثى‬

‫‪successor‬‬ ‫جانشين ‪ ،‬خلف ‪ ،‬اخالف ‪ ،‬مابعد ‪ ،‬قائم مقام‬

‫‪succinct‬‬ ‫موجز ‪ ،‬کوتاه ‪ ،‬مختصر ‪ ،‬مجمل ‪ ،‬فشرده ‪ ،‬چکيده‬

‫‪succor‬‬ ‫يارى ‪ ،‬کمک براى رهايى از پريشانى ‪ ،‬موجب کمک ‪ ،‬يارى کردن‬

‫‪succour‬‬ ‫يارى ‪ ،‬کمک براى رهايى از پريشانى ‪ ،‬موجب کمک ‪ ،‬يارى کردن‬

‫‪succulent‬‬ ‫ابدار ‪ ،‬شاداب ‪ ،‬پرطراوت‬

‫‪succumb‬‬ ‫از پا در امدن (کشتى) ‪ ،‬از پاى در امدن ‪ ،‬تسليم شدن ‪ ،‬سرفرود اوردن‬

‫‪Sudan‬‬ ‫سودان‬

‫‪358‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪Sudanese‬‬ ‫سوداني‬

‫‪sufferance‬‬ ‫رضايت ضمنى ‪ ،‬سکوت موجب رضا ‪ ،‬انقياد ‪ ،‬طاقت ‪ ،‬شکيبايى‬

‫‪suffice‬‬ ‫بس بودن ‪ ،‬کفايت کردن ‪ ،‬کافى بودن ‪ ،‬بسنده بودن‬

‫‪sufficiency‬‬ ‫کفايت ‪ ،‬شايستگى ‪ ،‬قابليت ‪ ،‬مقدار کافى ‪ ،‬بسندگى‬

‫‪suffrage‬‬ ‫حق انتخاب ‪ ،‬کمک ‪ ،‬همراهى قبول ‪ ،‬حق راى وشرکت در انتخابات ‪ ،‬راى‬

‫‪suffragist‬‬ ‫هواخواه دادن حق راى يا حق انتخاب به نسوان‬

‫‪suffuse‬‬ ‫پرکردن ‪ ،‬فرا گرفتن ‪ ،‬پوشاندن ‪ ،‬اشباع کردن‬

‫‪suggestible‬‬ ‫اشاره کردنى ‪ ،‬پيشنهاد کردنى‬

‫‪suggestive‬‬ ‫اشاره کننده ‪ ،‬داللت کننده وسوسه اميز‬

‫‪sully‬‬ ‫الوده شدن ‪ ،‬لکه دار کردن ‪ ،‬کثافت ‪ ،‬الودگى‬

‫‪sultry‬‬ ‫شرجى ‪ ،‬خيلى گرم ومرطوب ‪ ،‬سخت ‪ ،‬داغ ‪ ،‬خفه‬

‫‪summary‬‬ ‫خالصه وضعيت ‪ ،‬خالصه ‪ ،‬مختصر ‪ ،‬موجز ‪ ،‬اختصارى ‪ ،‬ملخص ‪ ،‬انجام شده بدون‬
‫تاخير ‪ ،‬باشتاب‬
‫‪summation‬‬ ‫مجموع يابى ‪ ،‬مجموع ‪ ،‬جمع زنى ‪ ،‬افزايش ‪ ،‬جمع ‪ ،‬مقامى ‪ ،‬خالصه‬

‫‪summit‬‬ ‫قله در نيمرخ طولى ‪ ،‬ستيغ ‪ ،‬حداکثر ارتفاع قله مسير ‪ ،‬قله ‪ ،‬نوک ‪ ،‬اوج ‪ ،‬ذروه ‪،‬‬
‫اعلى درجه‬
‫‪sumptuous‬‬ ‫مجلل ‪ ،‬پرخرج ‪ ،‬گران ‪ ،‬وعالى‬

‫‪sunburn‬‬ ‫افتاب سوخته کردن ‪ ،‬افتاب زدگى‬

‫‪sunder‬‬ ‫در اصطالح شاعرانه) جدا کردن ‪ ،‬بريدن‬

‫‪sundry‬‬ ‫اقالم متفرقه ‪ ،‬گوناگون ‪ ،‬متفرقه ‪ ،‬مخلفات‬

‫‪superabundance‬‬ ‫وفور‬

‫‪superadd‬‬ ‫بيش از حد لزوم اضافه کردن ‪ ،‬سربار کردن ‪ ،‬باز افزايش‬

‫‪superannuate‬‬ ‫متروکه دانستن ‪ ،‬بازنشسته دانستن ياشدن ‪ ،‬کهنه شدن ‪ ،‬از مد افتادن ‪ ،‬سالخورده‬
‫شدن‬
‫‪superannuated‬‬ ‫باز نشسته ‪ ،‬متقاعد ‪ ،‬از کار افتاده ‪ ،‬زياد کهنه‬

‫‪superb‬‬ ‫عالى ‪ ،‬بسيار خوب ‪ ،‬باشکوه ‪ ،‬باوقار‬

‫‪supercilious‬‬ ‫مغرور ‪ ،‬خود فروش ‪ ،‬از روى خود خواهى‬

‫‪359‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪supererogatory‬‬ ‫وابسته به بس پردازى ‪ ،‬غير ضرورى ‪ ،‬زياد ‪ ،‬نافله ‪ ،‬زائد ‪ ،‬بيش از حد لزوم‬

‫‪superficial‬‬ ‫صورى ‪ ،‬سطحى ‪ ،‬سرسرى ‪ ،‬ظاهرى‬

‫‪superfluity‬‬ ‫زيادى ‪ ،‬افراط ‪ ،‬فراوانى بيش از حد‬

‫‪superfluous‬‬ ‫زائد ‪ ،‬زيادى ‪ ،‬غير ضرورى ‪ ،‬اطناب اميز‬

‫‪superheat‬‬ ‫زياده از حد گرم کردن ‪ ،‬دو اتشه کردن ‪ ،‬بسيار گرم‬

‫‪superimpose‬‬ ‫روى چيزى قرار گرفتن ‪ ،‬اضافه شدن بر‬

‫‪superintend‬‬ ‫رياست يا نظارت کردن بر ‪ ،‬رياست کردن ‪ ،‬نظارت کردن بر ‪ ،‬سرپرستى کردن‬

‫‪superintendence‬‬ ‫رياست ‪ ،‬مديريت ‪ ،‬نظارت ‪ ،‬مباشرت ‪ ،‬سرپرستى‬

‫‪superintendency‬‬ ‫رياست ‪ ،‬مديريت ‪ ،‬نظارت ‪ ،‬مباشرت ‪ ،‬سرپرستى‬

‫‪superintendent‬‬ ‫مدير ‪ ،‬رئيس ‪ ،‬سرپرست ‪ ،‬ناظر ‪ ،‬مباشر‬

‫‪superlative‬‬ ‫باالترين ‪ ،‬بيشترين ‪ ،‬درجه عالى ‪( ،‬دستور زبان) صفت عالى ‪ ،‬افضل ‪ ،‬مبالغه اميز‬

‫‪supernatural‬‬ ‫ماوراء طبيعى ‪ ،‬فوق العاده‬

‫‪supernumerary‬‬ ‫زياده ‪ ،‬بيش از اندازه عادى ‪ ،‬فوق عددى ‪ ،‬اضافى‬

‫‪supersede‬‬ ‫لغو کردن ‪ ،‬جانشين شدن ‪ ،‬جايگزين چيز ديگرى شدن‬

‫‪supervene‬‬ ‫ناگهان رخ دادن ‪ ،‬اتفاقا امدن ‪ ،‬سرزده وارد شدن ‪ ،‬تصادفى روى دادن ‪ ،‬غيرمترقبه‬
‫بودن‬
‫‪supine‬‬ ‫برپشت خوابيدن ‪ ،‬تاق باز ‪ ،‬بيحال ‪ ،‬سست‬

‫‪supplant‬‬ ‫از ريشه کندن ‪ ،‬جاى چيزى را گرفتن ‪ ،‬جابجا شدن ‪ ،‬جابجا کردن ‪ ،‬تعويض کردن‬

‫‪supple‬‬ ‫در بافت) قابل ارتجاع ‪ ،‬کش دار ‪ ،‬تغيير پذير ‪ ،‬نرم شدن ‪ ،‬راضى شدن ‪ ،‬انعطاف پذير‬

‫‪supplementary‬‬ ‫موضع تکميلى ‪ ،‬اضافى ‪ ،‬متمم ‪ ،‬مکمل ‪ ،‬تکميلى ‪ ،‬پس اورده ‪ ،‬هم اورده‬

‫‪suppliant‬‬ ‫استدعا کننده ‪ ،‬مستدعى ‪ ،‬ملتمس ‪ ،‬متقاضى‬

‫‪supplicant‬‬ ‫ملتمس ‪ ،‬درخواست کننده تضرع کننده‬

‫‪supplicate‬‬ ‫درخواست کردن ‪ ،‬التماس کردن ‪ ،‬استدعا کردن‬

‫‪supplication‬‬ ‫التماس ‪ ،‬تضرع ‪ ،‬استدعا‬

‫‪supposition‬‬ ‫فرض ‪ ،‬تصور ‪ ،‬احتمال ‪ ،‬گمان ‪ ،‬پندار ‪ ،‬انگاشت ‪ ،‬فرضى ‪ ،‬انگاشتى‬

‫‪supposititious‬‬ ‫تقلبى ‪ ،‬جازده ‪ ،‬قلب‬

‫‪360‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪suppress‬‬ ‫خنثى کردن اتش ‪ ،‬سرکوب کردن اتش يا فعاليت يک يکان ‪ ،‬موقوف کردن ‪ ،‬توقيف‬
‫کردن ‪ ،‬فرو نشاندن ‪ ،‬خواباندن ‪ ،‬پايمال کردن ‪ ،‬مانع شدن ‪ ،‬تحت فشار قرار دادن ‪،‬‬
‫منکوب کردن‬
‫‪suppressible‬‬ ‫متوقف کردنى‬

‫‪suppression‬‬ ‫سرکوب کردن ‪ ،‬خنثى کردن يک يکان از نظر اتش يا فعاليت سرکوبى اتش ‪ ،‬منع ‪،‬‬
‫جلوگيرى ‪ ،‬توقيف ‪ ،‬موقوف سازى ‪ ،‬فرونشانى‬
‫‪supramundane‬‬ ‫مافوق اين جهان ‪ ،‬ماوراى مراتب دنيوى ‪ ،‬اسمانى ‪ ،‬علوى‬

‫‪surcharge‬‬ ‫اضافه بار ‪ ،‬هزينه حمل اضافى که بابت معطلى کشتى در بندر دريافت مى شود ‪،‬‬
‫بعنوان جريمه گرفتن ‪ ،‬مبلغ جريمه ‪ ،‬هزينه اضافى ‪ ،‬سربار ‪ ،‬زياد ستاندن ‪ ،‬زياد بار‬
‫کردن ‪ ،‬تحميل کردن زياد پر کردن ‪ ،‬اضافه کردن ‪ ،‬نرخ اضافى ماليات اضافى ‪،‬‬
‫جريمه ‪ ،‬اضافه بها‬
‫‪surety‬‬ ‫پايندان ‪ ،‬ضامن ‪ ،‬پابندان ‪ ،‬کفيل ‪ ،‬گرو ‪ ،‬وثيقه ‪ ،‬اطمينان‬

‫‪surfeit‬‬ ‫پرخوردن ‪ ،‬زياده روى ‪ ،‬امتالء‬

‫‪Suriname‬‬ ‫سورينام‬

‫‪Surinamese‬‬ ‫سرينامي‬

‫‪surly‬‬ ‫تندخو وگستاخ ‪ ،‬ناهنجار ‪ ،‬با ترشرويى‬

‫‪surmise‬‬ ‫حدس زدن ‪ ،‬گمان بردن ‪ ،‬حدس ‪ ،‬گمان ‪ ،‬تخمين ‪ ،‬ظن‬

‫‪surmount‬‬ ‫باال قرار گرفتن ‪ ،‬غالب امدن بر ‪ ،‬برطرف کردن ‪ ،‬از ميان برداشتن ‪ ،‬فائق امدن‬

‫‪surpass‬‬ ‫پيش افتادن از ‪ ،‬بهتر بودن از ‪ ،‬تفوق جستن‬

‫‪surreptitious‬‬ ‫نهانى ‪ ،‬زيرجلى ‪ ،‬پنهان ‪ ،‬محرمانه‬

‫‪surrogate‬‬ ‫نماينده ‪ ،‬عوض ‪ ،‬جايگير ‪ ،‬جانشين شدن ‪ ،‬قائم مقام شدن ‪ ،‬وکيل شدن‬

‫‪surround‬‬ ‫احاطه کردن ‪ ،‬فرا گرفتن ‪ ،‬محاصره کردن ‪ ،‬احاطه شدن ‪ ،‬احاطه‬

‫‪surveillance‬‬ ‫تجسس ‪ ،‬بررسى کردن ‪ ،‬زير نظر داشتن ‪ ،‬کاوش کردن ‪ ،‬جستجو کردن ‪ ،‬پايش‬
‫(نظارت) ‪ ،‬نظارت ‪ ،‬مراقبت ‪ ،‬پاييدن ‪ ،‬مبصرى‬
‫‪surveyor‬‬ ‫مميز ‪ ،‬ارزياب ‪ ،‬براوردکننده ‪ ،‬زمين پيما ‪ ،‬مساح ‪ ،‬نقشه بردار ‪ ،‬بازبين ‪ ،‬مبصر کالس‬
‫‪ ،‬پيمايشگر‬
‫‪susceptibility‬‬ ‫در معرض خطر بودن ‪ ،‬در معرض اسيب بودن ‪ ،‬مستعد بودن (در بيمارى) ‪ ،‬استعداد‬
‫‪ ،‬امادگى ‪ ،‬قابليت ‪ ،‬حساسسيت ‪ ،‬فروگيرى‬
‫‪susceptible‬‬ ‫در معرض ‪ ،‬اماده ‪ ،‬فروگير ‪ ،‬حساس ‪ ،‬مستعد پذيرش‬

‫‪361‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪suspect‬‬ ‫بدگمان شدن از ‪ ،‬ظنين بودن از ‪ ،‬گمان کردن ‪ ،‬شک داشتن ‪ ،‬مظنون بودن ‪،‬‬
‫مظنون ‪ ،‬موردشک‬
‫‪suspense‬‬ ‫در حال تعويق ‪ ،‬معلق ‪ ،‬درحال تعليق ‪ ،‬مردد ‪ ،‬اندروايى ‪ ،‬اويزانى‬

‫‪suspension‬‬ ‫اتصال ‪ ،‬اويزان کردن ‪ ،‬معلق کردن ‪ ،‬تعليق دستگاه تعليق ‪ ،‬توقف ‪ ،‬وقفه ‪ ،‬تعطيل ‪،‬‬
‫ايست ‪ ،‬تعليق ‪ ،‬بى تکليفى ‪ ،‬اويزان ‪ ،‬اويزانى ‪ ،‬اونگان ‪ ،‬اندروايى ‪ ،‬اويزش‬
‫‪suspicious‬‬ ‫بدگمان ‪ ،‬ظنين ‪ ،‬حاکى از بدگمانى ‪ ،‬مشکوک‬

‫‪sustain‬‬ ‫ثابت ‪ ،‬تند ‪ ،‬پايدار نگهداشتن ‪ ،‬نگهداشتن ‪ ،‬متحمل شدن ‪ ،‬تحمل کردن ‪ ،‬تقويت‬
‫کردن ‪ ،‬حمايت کردن از‬
‫‪sustenance‬‬ ‫نگهدارى ‪ ،‬تغذيه ‪ ،‬معاش ‪ ،‬اعانت‬

‫‪suture‬‬ ‫بخيه (در پزشکى) ‪ ،‬درز ‪ ،‬بخيه ‪ ،‬شکاف ‪ ،‬چاک ‪ ،‬دوختن‬

‫‪Suva‬‬ ‫سووا‬

‫‪swagger‬‬ ‫خود فروشانه گام زدن ‪ ،‬با تکبر راه رفتن ‪ ،‬کبر فروشى ‪ ،‬خودستايى ‪ ،‬مغرور ‪،‬‬
‫(انگليس)شيک‬
‫‪swallow‬‬ ‫شيار قرقره تاکل ‪ ،‬پرستو ‪ ،‬چلچله ‪ ،‬مرى ‪ ،‬عمل بلع ‪ ،‬فورت دادن ‪ ،‬فرو بردن ‪،‬‬
‫بلعيدن‬
‫‪swarm‬‬ ‫گروه‪ ،‬دسته زياد‪ ،‬گروه زنبوران‪ ،‬ازدحام‪ ،‬ازدحام کردن‪ ،‬هجوم آوردن‬

‫‪swarthy‬‬ ‫سياه چره ‪ ،‬سبزه تند ‪ ،‬تيره روى‬

‫‪swath‬‬ ‫ردپا ‪ ،‬رديف باريک ‪ ،‬راه باريک ‪ ،‬اثرماشين چمن زنى ‪ ،‬پيچيدن ‪ ،‬قنداق کردن ‪ ،‬نوار‬

‫‪swathe‬‬ ‫ردپا ‪ ،‬رديف باريک ‪ ،‬راه باريک ‪ ،‬اثرماشين چمن زنى ‪ ،‬پيچيدن ‪ ،‬قنداق کردن ‪ ،‬نوار‬

‫‪Swazi‬‬ ‫اهل سوازيلند‬

‫‪Swaziland‬‬ ‫سوازيلند‬

‫‪sweat‬‬ ‫خوى ‪ ،‬عرق کردن ‪ ،‬عرق ريزى ‪ ،‬مشقت کشيدن‬

‫‪Sweden‬‬ ‫سوئد‬

‫‪Swedish‬‬ ‫سوئدي‬

‫‪swelter‬‬ ‫از گرما بيحال شدن ‪ ،‬خيش شدن ‪ ،‬هواى گرم‬

‫‪swerve‬‬ ‫منحرف شدن ‪ ،‬عدول کردن ‪ ،‬طفره زدن ‪ ،‬کج شدن ‪ ،‬منحرف کردن‬

‫‪swill‬‬ ‫سرکشيدن ‪ ،‬زود خوردن ‪ ،‬خيس کردن ‪ ،‬اشغال‬

‫‪swindler‬‬ ‫محتال ‪ ،‬گول زن ‪ ،‬گوش بر ‪ ،‬قاچاق ‪ ،‬متقلب ‪ ،‬کاله گذار ‪ ،‬کاله بردار‬

‫‪362‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪Swiss‬‬ ‫سوئيسي‬

‫‪Switzerland‬‬ ‫سوئيس‬

‫‪swivel joint‬‬ ‫مفصل گردان‬

‫‪sybarite‬‬ ‫ساکن شهر سيباريس ‪ ،‬عياش ‪ ،‬خوشگذران‬

‫‪sycophant‬‬ ‫ادم چاپلوس ‪ ،‬متملق ‪ ،‬انگل‬

‫‪Sydney‬‬ ‫سيدني‬

‫‪syllabic‬‬ ‫هجايى ‪ ،‬داراى هجاهاى شمرده ‪ ،‬هجا نما‬

‫‪syllabication‬‬ ‫تنجيه هجايى ‪ ،‬هجا بندى‬

‫‪syllable‬‬ ‫هجاء ‪ ،‬سيالب ‪ ،‬جزء کلمه ‪ ،‬مقطع کلمه ‪ ،‬هجابندى کردن‬

‫‪syllabus‬‬ ‫خالصه مفيد ‪ ،‬رئوس مطالب ‪ ،‬برنامه‬

‫‪syllogism‬‬ ‫قياس منطقى ‪ ،‬قضيه منطقى ‪ ،‬صغرى وکبرى‬

‫‪sylph‬‬ ‫روح يا موجود ساکن در هوا ‪ ،‬جن هوايى‬

‫‪sylvan‬‬ ‫ساکن جنگل ‪ ،‬جنگلى ‪ ،‬پردرخت‬

‫‪symbiosis‬‬ ‫همزيستى (در زيست شناسى) ‪ ،‬همزيگرى ‪ ،‬زندگى تعاونى ‪ ،‬همزيستى وتجانس‬
‫دوموجود مختلف يا دوگروه مختلف باهم‬
‫‪symmetrical‬‬ ‫متقارن‬

‫‪symmetry‬‬ ‫قرينه سازى ‪ ،‬همسنجى ‪ ،‬هم اراستگى ‪ ،‬هم جور ‪ ،‬قرينه ‪ ،‬تناسب ‪ ،‬تقارن ‪ ،‬مراعات‬
‫نظير ‪ ،‬تشابه ‪ ،‬همسازى‬
‫‪sympathetic‬‬ ‫همدرد ‪ ،‬دلسوز ‪ ،‬شفيق ‪ ،‬غمخوار ‪ ،‬موافق‬

‫‪sympathize‬‬ ‫همدردى يا همفکرى کردن ‪ ،‬جانبدارى کردن‬

‫‪symphonic‬‬ ‫هم اهنگ ‪ ،‬هم نوا ‪ ،‬موزون ‪ ،‬شبيه سمفونى‬

‫‪symphonious‬‬ ‫متوافق ‪ ،‬موزون ‪ ،‬هم اهنگ ‪ ،‬هم اوا ‪ ،‬هم نوا‬

‫‪symphony‬‬ ‫سمفونى ‪ ،‬قطعه طوالنى موسيقى ‪ ،‬هم نوايى‬

‫‪symptomatic‬‬ ‫مطابق نشانه بيمارى ‪ ،‬نماينده ‪ ،‬حاکى از عالئم مرض ‪( ،‬پزشکى) نشانه بيمارى‬

‫‪synapse‬‬ ‫سيناپس (پيوندگاه) ‪( ،‬فيزيولوژى) محل تماس دو عصب‬

‫‪synchronism‬‬ ‫همگاهى ‪ ،‬هم وقتى ‪ ،‬ايجاد همزمانى ‪ ،‬انطباق‬

‫‪363‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪synchronous‬‬ ‫هماهنگ ‪ ،‬همزمان ‪ ،‬همگام ‪ ،‬هم زمان ‪ ،‬همگاه ‪ ،‬واقع شونده بطور هم زمان‬

‫‪syndicate‬‬ ‫اتحاديه صنفى ‪ ،‬سنديکا ‪ ،‬تشکيل اتحاديه دادن‬

‫‪syndrome‬‬ ‫پزشکى) مجموعه عالئم بدنى وذهنى مرض ‪ ،‬عالئم مشخصه مرض ‪ ،‬همرفت‬

‫‪syneresis‬‬ ‫اتحاد دو حرف ‪ ،‬همگرفت‬

‫‪synergy‬‬ ‫عمل مشترک ‪ ،‬هم کوشى (در نظريه کاتل) ‪ ،‬هم نيروزايى ‪ ،‬کار توام ‪ ،‬اشتراک‬
‫مساعى ‪ ،‬همکارى ‪ ،‬يارى‬
‫‪synod‬‬ ‫شوراى کليسايى ‪ ،‬مجلس مناظره مذهبى‬

‫‪synonym‬‬ ‫واژه مترادف ‪ ،‬لفظ مترادف ‪ ،‬کلمه مترادف ‪ ،‬کلمه هم معنى‬

‫‪synopsis‬‬ ‫خالصه ‪ ،‬مجمل ‪ ،‬اجمال ‪ ،‬مختصر‬

‫‪synoptic‬‬ ‫مختصر ‪ ،‬کوتاه ‪ ،‬خالصه ‪ ،‬اجمال ‪ ،‬هم نظير‬

‫‪syntax‬‬ ‫گرامر ‪ ،‬علم نحو ‪ ،‬ترکيب ‪ ،‬هم اهنگى قسمتهاى مختلف‬

‫‪synthesis‬‬ ‫ساخت ‪ ،‬سنتز ‪ ،‬نتيجه گيرى ‪ ،‬استنتاج ‪ ،‬هم نهاد ‪ ،‬صنع ‪ ،‬ترکيب ‪ ،‬تلفيق ‪( ،‬شيمى)‬
‫امتزاج ‪ ،‬پيوند ‪ ،‬هم گذارى ‪ ،‬اختالط‬
‫‪synthetic‬‬ ‫ترکيبى ‪ ،‬مرکب از مواد مصنوعى ‪ ،‬همگذاشت‬

‫‪Syria‬‬ ‫سوريه‬

‫‪Syria, Syrian Arab‬‬ ‫سوريه‪ ،‬جمهوري عربي سوريه‬


‫‪Republic‬‬
‫‪Syrian‬‬ ‫سوري‬

‫‪systematic‬‬ ‫سيستماتيک ‪ ،‬بانظام ‪ ،‬مرتب ‪ ،‬خودکار ‪ ،‬نطامدار ‪ ،‬منظم ‪ ،‬نظم دار ‪ ،‬روش دار ‪،‬‬
‫اصولى ‪ ،‬قاعده دار ‪ ،‬با همست ‪ ،‬همست دار‬
‫‪systemic‬‬ ‫همستى ‪ ،‬بدنى ‪ ،‬جهازى‬

‫‪table‬‬ ‫به جدولى انتقال دادن ‪ ،‬جدول (جدول محاسبات) ‪ ،‬سفره ‪ ،‬خوان ‪ ،‬لوح ‪ ،‬جدول ‪،‬‬
‫ليست ‪( ،‬در مجلس) از دستور خارج کردن ‪ ،‬معوق گذاردن ‪ ،‬روى ميز گذاشتن ‪ ،‬در‬
‫فهرست نوشتن ‪ ،‬کوهميز ‪ ،‬مطرح کردن‬
‫‪tableau‬‬ ‫پرده نقاشى ‪ ،‬تابلو ‪ ،‬دور نماى نقاشى ‪ ،‬جدول‬

‫‪tacit‬‬ ‫ضمنى ‪ ،‬ضمنا ‪ ،‬مفهوم ‪ ،‬مقدر ‪ ،‬خاموش ‪ ،‬بارامى وسکوت‬

‫‪taciturn‬‬ ‫کم حرف ‪ ،‬کم گفتار ‪ ،‬کم سخن ‪ ،‬خاموش ‪ ،‬ارام‬

‫‪364‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪tack‬‬ ‫تغيير سمت قايق در حرکت ‪ ،‬گوشه جلويى بادبان ‪ ،‬سمت حرکت قايق نسبت به باد‬
‫‪ ،‬تک ‪ ،‬ميخ سرپهن کوچک ‪ ،‬رويه ‪ ،‬مشى ‪ ،‬خوراک ‪ ،‬ميخ زدن ‪ ،‬پونز زدن ‪ ،‬ضميمه‬
‫کردن‬
‫‪tact‬‬ ‫حضور ذهن ‪ ،‬عقل ‪ ،‬مالحظه ‪ ،‬نزاکت ‪ ،‬کاردانى ‪ ،‬مهارت ‪ ،‬سليقه ‪ ،‬درايت‬

‫‪tactician‬‬ ‫متخصص کار بردن يکانها ‪ ،‬متخصص تدابير جنگى ‪ ،‬جنگفن گر ‪ ،‬رزم ارا ‪ ،‬با تدبير ‪،‬‬
‫متخصص فنون جنگى‬
‫‪tactics‬‬ ‫کاردانى ‪ ،‬تاکتيک ‪ ،‬نظم و ترتيب ‪ ،‬دانش فرماندهى در صحنه جنگ ‪ ،‬طرق و وسائل‬
‫و طرحهاى ماهران ه اى که جهت وصول به هدف به کار گرفته مى شود رويه ماهرانه ‪،‬‬
‫تاکتيکها ‪ ،‬جنگ فن ‪ ،‬تدابير جنگى ‪ ،‬جنگ دانى ‪ ،‬رزم ارايى ‪ ،‬فنون‬
‫‪tactile‬‬ ‫بساوشى (لمسى) ‪ ،‬لمس کردنى ‪ ،‬وابسته بحس بساوايى ‪ ،‬المسه اى‬

‫‪taint‬‬ ‫لکه دار کردن ‪ ،‬رنگ کردن ‪ ،‬الوده شدن ‪ ،‬لکه ‪ ،‬ملوث کردن ‪ ،‬فاسد کردن ‪ ،‬عيب‬

‫‪Taipei‬‬ ‫تايپه‬

‫‪Taiwan‬‬ ‫تايوان‬

‫‪Taiwan (Republic‬‬ ‫تايوان (جمهوري چين)‬


‫)‪of China‬‬
‫‪Taiwanese‬‬ ‫تايواني‬

‫‪Tajik‬‬ ‫تاجيک‬

‫‪Tajikistan‬‬ ‫تاجيکستان‬

‫‪talisman‬‬ ‫طلسم ‪ ،‬تعويذ ‪ ،‬جادوگرانه‬

‫‪Tallinn‬‬ ‫تالين‬

‫‪talon‬‬ ‫چنگال ‪ ،‬ناخن ‪ ،‬پنجه ‪ ،‬پاشنه پا ‪ ،‬پاشنه‬

‫‪tamp‬‬ ‫سوراخى را با شن وغيره پر کردن ‪ ،‬بوسيله ضربات متوالى باال يا پايين راندن‬

‫‪tangency‬‬ ‫تالقى ‪ ،‬برخورد ‪ ،‬حالت مماس ‪ ،‬حالت جيبى‬

‫‪tangent‬‬ ‫تماس ‪ ،‬خط مماس ‪ ،‬جيب ‪ ،‬تانژانت‬

‫‪tangential‬‬ ‫مماسى ‪ ،‬ظلى‬

‫‪tangible‬‬ ‫قابل لمس ‪ ،‬محسوس ‪ ،‬پر ماس پذير ‪ ،‬لمس کردنى‬

‫‪tanner‬‬ ‫(زبان عاميانه) شش پنس ‪ ،‬دباغ ‪ ،‬پوست پيرا‬

‫‪tannery‬‬ ‫دباغى ‪ ،‬دباغ خانه‬

‫‪365‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪tantalize‬‬ ‫اميدوار ‪ ،‬و سپس محروم کردن ‪ ،‬کسى را دست انداختن ‪ ،‬سردواندن ‪ ،‬ازار دادن‬

‫‪tantamount‬‬ ‫برابر ‪ ،‬معادل ‪ ،‬هم کف ‪ ،‬همپايه ‪ ،‬بمثابه‬

‫‪tantrum‬‬ ‫کج خلقى ‪ ،‬اوقات تلخى ‪ ،‬خشم ‪ ،‬غيظ ‪ ،‬قهر‬

‫‪Tanzania‬‬ ‫تانزانيا‬

‫;‪Tanzania‬‬ ‫تانزانيا؛ به طور رسمي جمهوري متحده جمهوري تانزانيا‬


‫‪officially teh‬‬
‫‪United Republic of‬‬
‫‪Tanzania‬‬
‫‪Tanzanian‬‬ ‫تانزانيايي‬

‫‪taper‬‬ ‫شمع مومى ‪ ،‬باريک شونده ‪ ،‬نوک تيز ‪ ،‬باريک شدن ‪ ،‬مخروطى شدن‬

‫‪tapestry‬‬ ‫پرده منقوش ‪ ،‬پارچه پرده اى ‪ ،‬پرده قاليچه نما ‪ ،‬پرده نقش دار ‪ ،‬مليله دوزى‬

‫‪tarantula‬‬ ‫رطيل‬

‫‪tardy‬‬ ‫داراى تاخير ‪ ،‬دير اينده ‪ ،‬کندرو ‪ ،‬تنبل ‪ ،‬سست‬

‫‪tarnish‬‬ ‫تيره کردن ‪ ،‬کدر کردن ‪ ،‬لکه دار کردن‬

‫‪tarry‬‬ ‫قيرى ‪ ،‬قيراندود ‪ ،‬درنگ کردن ‪ ،‬تاخير کردن‬

‫‪tarsal‬‬ ‫وابسته بقوزک پا ‪ ،‬مچ پايى ‪ ،‬استخوان قوزک پا‬

‫‪Tashkent‬‬ ‫تاشکند‬

‫‪taste buds‬‬ ‫جوانه چشايى‬

‫‪taunt‬‬ ‫دست انداختن و متلک گفتن ‪ ،‬سرزنش کردن ‪ ،‬شماتت کردن ‪ ،‬طعنه زدن ‪ ،‬طعنه‬

‫‪taut‬‬ ‫سفت ‪ ،‬شق ‪ ،‬محکم کشيدن ‪ ،‬کشيده ‪ ،‬مات کردن ‪ ،‬درهم پيچيدن ‪ ،‬محکم بسته‬
‫شده (مثل طناب دور يک بسته)‬
‫‪tautological‬‬ ‫حشو و زوائدى‬

‫‪tautology‬‬ ‫تکرار ‪ ،‬زائد ‪ ،‬حشوقبيح ‪ ،‬درستنما‬

‫‪tawdry‬‬ ‫زرق وبرق دار ‪ ،‬جلف ‪ ،‬مزخرف‬

‫‪taxation‬‬ ‫وضع ماليات ‪ ،‬ماليات بندى ‪ ،‬ماليات‬

‫‪taxidermy‬‬ ‫پرکردن پوست حيوانات با کاه و غيره ‪ ،‬پوست ارايى‬

‫‪taxonomist‬‬ ‫متخصص طبقه بندى‬

‫‪366‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪Tbilisi‬‬ ‫تفليس‬

‫‪technic‬‬ ‫فن ‪ ،‬اصطالحات وقواعد فنى ‪ ،‬فنى ‪ ،‬صناعت ‪ ،‬شيوه‬

‫‪technicality‬‬ ‫رموز فنى ‪ ،‬اصطالحات فنى ‪ ،‬نکته فنى‬

‫‪technique‬‬ ‫اسلوب کار ‪ ،‬روش يا فن اجراى کار ‪ ،‬اسلوب ‪ ،‬شگرد ‪ ،‬فن ‪ ،‬اصول مهارت ‪ ،‬روش فنى‬
‫‪ ،‬تکنيک ‪ ،‬شيوه‬
‫‪technology‬‬ ‫تخصص شناسى ‪ ،‬صنعت شناسى ‪ ،‬حرفه شناسى شناخت دانشى ‪ ،‬ابزارشناسى ‪،‬‬
‫دانش فنى ‪ ،‬اشنايى باصول فنى ‪ ،‬فن شناسى ‪ ،‬تکنولوژى ‪ ،‬فنون ‪ ،‬شگرد شناسى‬
‫‪tedious‬‬ ‫ماللت اور ‪ ،‬خسته کننده ‪ ،‬کسل کننده ‪ ،‬کج خلق ‪ ،‬ناراضى‬

‫‪tedium‬‬ ‫يکنواختى ‪ ،‬ماللت ‪ ،‬خستگى ‪ ،‬دلتنگى ‪ ،‬بيزارى ‪ ،‬طاقت فرسايى‬

‫‪teem‬‬ ‫پر بودن ‪ ،‬فراوان بودن ‪ ،‬بارور بودن ‪ ،‬زاييدن‬

‫‪teeth‬‬ ‫صورت جمع کلمه) ‪ ، tooth‬دندانها‬

‫‪teetotalism‬‬ ‫پيروى از اصل منع استعمال مسکرات‬

‫‪Tegucigalpa‬‬ ‫تگوسيگالپا‬

‫‪Tehran‬‬ ‫تهران‬

‫‪telepathy‬‬ ‫انديشه خوانى ‪ ،‬ارتباط افکار با يکديگر ‪ ،‬دوهم انديشى‬

‫‪telephony‬‬ ‫علم تلفن‬

‫‪telescope‬‬ ‫دوربين نجومى ‪ ،‬تلکسوپ ‪ ،‬تلسکوپ بکار بردن‬

‫‪telltale‬‬ ‫سخن چين ‪ ،‬خبرکشى کردن‬

‫‪temerity‬‬ ‫بى پروايى ‪ ،‬تهور ‪ ،‬بيباکى ‪ ،‬جسارت‬

‫‪temper‬‬ ‫ترکردن ‪ ،‬مرطوب کردن ‪ ،‬بازپختن ماليم کردن ‪ ،‬سخت کردن ‪ ،‬درجه سختى‬
‫طبيعى ‪ ،‬حالت سختى بازپخت ‪ ،‬اب دادن (فلز) ‪ ،‬درست ساختن ‪ ،‬درست خمير‬
‫کردن ‪ ،‬ماليم کردن ‪ ،‬معتدل کردن ‪ ،‬ميزان کردن ‪ ،‬مخلوط کردن ‪ ،‬مزاج ‪ ،‬حالت ‪،‬‬
‫خو ‪ ،‬خلق ‪ ،‬قلق ‪ ،‬خشم ‪ ،‬غضب‬
‫‪temperament‬‬ ‫خلق و خو ‪ ،‬مزاج ‪ ،‬حالت ‪ ،‬طبيعت ‪ ،‬خلق ‪ ،‬فطرت ‪ ،‬سرشت‬

‫‪temperate‬‬ ‫معتدل ‪ ،‬ماليم ‪ ،‬ميانه رو‬

‫‪tempestuous‬‬ ‫توفانى ‪ ،‬تند ‪ ،‬پرتوپ وتشر‬

‫‪tempo‬‬ ‫تمپو ‪ ،‬تمپ ‪( ،‬موسيقى) وقت ‪ ،‬زمان ‪ ،‬گام ‪ ،‬ميزان سرعت‬

‫‪367‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪temporal‬‬ ‫گيجگاهى ‪ ،‬دنيوى ‪ ،‬غير روحانى ‪ ،‬جسمانى ‪ ،‬زمانى ‪ ،‬وابسته بگيجگاه ‪ ،‬شقيقه اى ‪،‬‬
‫موقتى ‪ ،‬زودگذرفانى‬
‫‪temporary‬‬ ‫زودگذر ‪ ،‬موقت ‪ ،‬موقتى ‪ ،‬انى ‪ ،‬زود گذر ‪ ،‬سپنج ‪ ،‬سپنجى‬

‫‪temporize‬‬ ‫بدفع الوقت گذراندن ‪ ،‬وقت گذراندن‬

‫‪tempt‬‬ ‫اغوا کردن ‪ ،‬فريفتن ‪ ،‬دچار وسوسه کردن‬

‫‪tempter‬‬ ‫وسوسه گر ‪ ،‬فريبنده ‪ ،‬اغوا کننده ‪ ،‬شيطان‬

‫‪tenable‬‬ ‫نگاه داشتنى ‪ ،‬قابل مدافعه ‪ ،‬قابل تصرف‬

‫‪tenacious‬‬ ‫سرسخت ‪ ،‬محکم ‪ ،‬چسبنده ‪ ،‬سفت ‪ ،‬مستحکم ‪ ،‬استوار‬

‫‪tenacity‬‬ ‫سفتى ‪ ،‬چسبندگى ‪ ،‬اصرار ‪ ،‬سرسختى‬

‫‪tenant‬‬ ‫کرايه نشين متصرف ‪ ،‬کرايه نشين ‪ ،‬مستاجر ‪ ،‬اجاره دار ‪ ،‬اجاره کردن ‪ ،‬متصرف بودن‬

‫‪tendency‬‬ ‫گرايش ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬ميل ‪ ،‬توجه ‪ ،‬استعداد ‪ ،‬زمينه ‪ ،‬عالقه مختصر‬

‫‪tendentious‬‬ ‫داراى گرايش ويژه وعمدى ‪ ،‬متمايل ‪ ،‬متوجه ‪ ،‬رسيدگى کننده‬

‫‪tender‬‬ ‫پيشنهاد در مزايده يا مناقصه ‪ ،‬پيشنهاد اداى دين ‪ ،‬درخواست ‪ ،‬دقيق ‪ ،‬ترد ونازک ‪،‬‬
‫باريک ‪ ،‬محبت اميز ‪ ،‬بامالحظه ‪ ،‬حساس بودن ‪ ،‬ترد کردن ‪ ،‬لطيف کردن ‪ ،‬انبار ‪،‬‬
‫ارائه دادن ‪ ،‬تقديم کردن ‪ ،‬پول رايج ‪ ،‬مناقصه ‪ ،‬مزايده ‪ ،‬پيشنهاد دادن‬
‫‪tendon‬‬ ‫درگوشت) پوره‪( ،‬تش) پي‪ ،‬وتر‪ ،‬زردپي‪( ،‬درجمع) اوتار‬

‫‪tenet‬‬ ‫انگاشته ‪ ،‬انگاره ‪ ،‬عقيده ‪ ،‬اصول ‪ ،‬مرام ‪ ،‬متعقدات مذهبى ‪ ،‬پايه تفکر‬

‫‪tenor‬‬ ‫فحوا و مفاد و مدلول سند ‪ ،‬بازار سلف ‪ ،‬فحوا ‪ ،‬مفاد ‪ ،‬نيت ‪ ،‬رويه ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬صداى زير‬
‫مردانه‬
‫‪tense‬‬ ‫عصب يا طناب) کشيده ‪ ،‬عصبى وهيجان زده ‪ ،‬تصريف زمان فعل ‪ ،‬سفت ‪ ،‬سخت ‪،‬‬
‫ناراحت ‪ ،‬وخيم شدن ‪ ،‬تشديد يافتن‬
‫‪tensile‬‬ ‫قابل انبساط ‪ ،‬کش دار‬

‫‪tentative‬‬ ‫به طور ازمايشى ‪ ،‬ابتدائى ‪ ،‬ازمايشى ‪ ،‬امتحانى ‪ ،‬عمل تجربى‬

‫‪tenuous‬‬ ‫رفيق ‪ ،‬نازک ‪ ،‬باريک ‪ ،‬لطيف ‪ ،‬دقيق ‪ ،‬بدون نقطه اتکاء‬

‫‪tenure‬‬ ‫حق تصدى ‪ ،‬تصرف ‪ ،‬نگهدارى ‪ ،‬اشغال ‪ ،‬اجاره دارى ‪ ،‬تصدى‬

‫‪tepid‬‬ ‫نيم گرم ‪ ،‬ولرم ‪ ،‬سست‬

‫‪tercentenary‬‬ ‫جشن) سيصد سالگى ‪ ،‬سه قرن ‪ ،‬سيصد ساله‬

‫‪tercentennial‬‬ ‫جشن) سيصد سالگى ‪ ،‬سه قرن ‪ ،‬سيصد ساله‬

‫‪368‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪termagant‬‬ ‫پرجنجال ‪ ،‬داد وبيداد کن ‪ ،‬پتياره ‪ ،‬سليطه‬

‫‪terminal‬‬ ‫کلم ‪ ،‬محل اتصال ‪ ،‬ترمينال ‪ ،‬سکوى نظامى ‪ ،‬بارانداز نظامى انتهايى ‪ ،‬اخرى ‪ ،‬انتهائى‬
‫‪ ،‬نهايى ‪ ،‬انتهايى ‪ ،‬واقع در نوک ‪ ،‬پايان ‪ ،‬انتها ‪ ،‬اخر خط راه اهن يا هواپيما ‪ ،‬پايانه ‪،‬‬
‫پايانى‬
‫‪terminate‬‬ ‫تمام شدن ‪ ،‬بپايان رساندن ‪ ،‬خاتمه دادن ‪ ،‬منتهى ‪ ،‬منقضى کردن ‪ ،‬فسخ کردن ‪،‬‬
‫محدود کردن ‪ ،‬خاتمه يافتن ‪ ،‬پايان دادن ‪ ،‬پايان يافتن‬
‫‪termination‬‬ ‫انقضاء ‪ ،‬خاتمه ‪ ،‬انتها ‪ ،‬فسخ ‪ ،‬ختم ‪ ،‬پايان يابى ‪ ،‬پايان دهى‬

‫‪terminology‬‬ ‫لغات ‪ ،‬اصطالحات علمى يافنى ‪ ،‬کلمات فنى ‪ ،‬واژگان ‪ ،‬لفظ گذارى ‪ ،‬مجموعه‬
‫اصطالحات‬
‫‪terminus‬‬ ‫ايستگاه نهايى ‪ ،‬پايانه‬

‫‪terrestrial‬‬ ‫وضعيت زمينى ‪ ،‬زمينى ‪ ،‬خاکى ‪ ،‬اين جهانى ‪ ،‬دنيوى‬

‫‪terrify‬‬ ‫وحشت زده کردن‬

‫‪territorial‬‬ ‫زمينى ‪ ،‬ارضى ‪ ،‬داخلى ‪ ،‬محلى ‪ ،‬منطقه اى‬

‫‪terse‬‬ ‫موجز ‪ ،‬بى شاخ وبرگ ‪ ،‬مختصر ومفيد ‪ ،‬مختصر‬

‫‪tertiary‬‬ ‫سومين ‪ ،‬ثالث ‪ ،‬قسمت سوم ‪ ،‬دوران سوم‬

‫‪tessellate‬‬ ‫بصورت سنگهاى چهارگوش کوچک دراوردن ‪ ،‬باموزاييک زينت دادن ‪ ،‬با موزاييک‬
‫فرش کردن‬
‫‪testament‬‬ ‫پيمان ‪ ،‬تدوين وصيت نامه ‪ ،‬عهد‬

‫‪testator‬‬ ‫موصى ‪ ،‬وصيت کننده ‪ ،‬شاهد ‪ ،‬ميراث گذار‬

‫‪testimonial‬‬ ‫گواهى نامه ‪ ،‬شهادت ‪ ،‬تصديق نامه ‪ ،‬سفارش وتوصيه ‪ ،‬رضايت نامه ‪ ،‬شاهد ‪ ،‬پاداش ‪،‬‬
‫جايزه‬
‫‪testy‬‬ ‫زود رنج ‪ ،‬کج خلق‬

‫‪tetchy‬‬ ‫زود رنج ‪ ،‬تند مزاج ‪ ،‬ناراضى نما ‪ ،‬کج خلق‬

‫‪tether‬‬ ‫کمند ‪ ،‬حدود ‪ ،‬وسعت ‪ ،‬افسار کردن‬

‫‪Thai‬‬ ‫تايلندي‬

‫‪Thailand‬‬ ‫تايلند‬

‫‪The Bahamas‬‬ ‫باهاما‬

‫‪369‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪The Czech‬‬ ‫جمهوري چک‬


‫‪Republic‬‬
‫‪The Hague‬‬ ‫الهه‬

‫‪the Philippines‬‬ ‫فيليپين‬

‫‪thearchy‬‬ ‫حکومت خدايان ‪ ،‬سلسله مراتب خدايان‬

‫‪theism‬‬ ‫اعتقاد بخدا ‪ ،‬خدا شناسى ‪ ،‬توحيد ‪ ،‬يزدان گرايى‬

‫‪thematic‬‬ ‫فرهشتى ‪ ،‬ريشه اى ‪ ،‬مربوط بموضوع ‪ ،‬موضوعى ‪ ،‬مطلبى ‪ ،‬مقاله اى‬

‫‪theocracy‬‬ ‫حکومت مذهب ‪ ،‬يزدان ساالرى ‪ ،‬حکومت خدا ‪ ،‬حکومت روحانيون‬

‫‪theologian‬‬ ‫متخصص الهيات ‪ ،‬حکيم الهى ‪ ،‬خداشناس‬

‫‪theological‬‬ ‫وابسته بعلوم الهى‬

‫‪theology‬‬ ‫يزدان شناسى ‪ ،‬علم دين ‪ ،‬الهيات ‪ ،‬حکمت الهى ‪ ،‬خدا شناسى‬

‫‪theoretical‬‬ ‫نظرى‬

‫‪theorist‬‬ ‫متخصص علوم نظرى ‪ ،‬نگرشگر ‪ ،‬طرفدار استدالل نظرى‬

‫‪theorize‬‬ ‫نگرشگرى کردن ‪ ،‬استدالل نظرى کردن ‪ ،‬تحقيقات نظرى کردن ‪ ،‬فرضيه بوجود‬
‫اوردن ‪ ،‬فرضيه اى بنياد نهادن‬
‫‪therabout‬‬ ‫در همان نزديکى (يا حوالى) ‪ ،‬دران حدود (چيزى کمتر يا بيشتر)‬

‫‪therapeutic‬‬ ‫درمانى ‪ ،‬وابسته به درمان شناسى ‪ ،‬معالج‬

‫‪thereabout‬‬ ‫دران حدود ‪ ،‬درهمان نزديکى ‪ ،‬تقريبا‬

‫‪therefor‬‬ ‫براى ان‬

‫‪thermal‬‬ ‫دمايى ‪ ،‬گرمايى ‪ ،‬حرارتى ‪ ،‬گرم‬

‫‪thermoelectric‬‬ ‫وابسته به رابطه برق وحرارت ‪ ،‬دما برقى‬

‫‪thermoelectricity‬‬ ‫ايجاد جريان برق در اثر حرارت ‪ ،‬دما برق‬

‫‪thesis‬‬ ‫نهاده ‪ ،‬تز ‪ ،‬کار تحقيقى ‪ ،‬پايان نامه ‪ ،‬رساله دکترى ‪ ،‬قضيه ‪ ،‬فرض ‪( ،‬موسيقى)‬
‫ضرب قوى‬
‫‪thespian‬‬ ‫وابسته به تسپيس شاعر يونانى ‪ ،‬هنرپيشه‬

‫‪thigh‬‬ ‫ران‬

‫‪Thimphu‬‬ ‫تيمفو‬

‫‪370‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪thoroughbred‬‬ ‫اصيل ‪ ،‬خوش جنس ‪ ،‬باتجربه ‪ ،‬کارديده‬

‫‪thoroughfare‬‬ ‫راه عبور ‪ ،‬شارع عام ‪ ،‬شاهراه ‪ ،‬معبر‬

‫‪thrall‬‬ ‫غالم ‪ ،‬بندگى ‪ ،‬بنده کردن‬

‫‪threadbare‬‬ ‫در مورد پارچه) نخ نما ‪ ،‬مندرس‬

‫‪threshold‬‬ ‫استانه در ‪ ،‬سرحد ‪ ،‬استانه مانند ‪ ،‬استانه اى‬

‫‪thrifty‬‬ ‫خانه دار ‪ ،‬صرفه جو ‪ ،‬مقتصد‬

‫‪thrive‬‬ ‫پيشرفت کردن ‪ ،‬رونق يافتن ‪ ،‬کامياب شدن‬

‫‪throat‬‬ ‫گلو (ى بادبان) ‪ ،‬گلوگاه ‪ ،‬ناى ‪ ،‬دهانه ‪( ،‬مجازى) صدا ‪ ،‬دهان ‪ ،‬از گلو ادا کردن‬

‫‪throe‬‬ ‫تير کشيدن (درد) ‪ ،‬زايمان ‪ ،‬رنج ‪ ،‬گيرودار‬

‫‪throng‬‬ ‫گروه ‪ ،‬جمعيت ‪ ،‬هجوم ‪ ،‬ازدحام کردن‬

‫‪throttle‬‬ ‫ساسات کشيدن ‪ ،‬پت پت کردن عبور کم کم روغن يا مايع ‪ ،‬دريچه کنترل بخار يا‬
‫بنزين ‪ ،‬خفه کردن ‪ ،‬گلو را فشردن ‪ ،‬جلو را گرفتن ‪ ،‬جريان بنزين را کنترل کردن‬
‫‪thumb‬‬ ‫جاى شست ‪ ،‬شستى اسلحه ‪ ،‬باشست لمس کردن يا ساييدن‬

‫‪thwart‬‬ ‫نيمکت (پاروزن) ‪ ،‬بى نتيجه گذاردن ‪ ،‬خنثى کردن ‪ ،‬حائل کردن ‪ ،‬عقيم گذاردن ‪،‬‬
‫مخالفت کردن با ‪ ،‬انسداداريب ‪ ،‬کج ‪ ،‬در سرتاسر (چيزى) ادامه دادن يا کشيدن‬
‫‪Tibet‬‬ ‫تبت‬

‫‪tibia‬‬ ‫درشت نى ‪ ،‬قصبه کبرى‬

‫‪tickle‬‬ ‫غلغلک دادن ‪ ،‬غلغلک ‪ ،‬خاريدن‬

‫‪tightwad‬‬ ‫شخص خسيس‬

‫‪tiller‬‬ ‫دسته سکان ‪ ،‬کشاورز ‪ ،‬زارع ‪ ،‬کشتکار ‪ ،‬اهرم سکان کشتى ‪ ،‬جوانه زدن‬

‫‪tilth‬‬ ‫زمين کشت شده ‪ ،‬زمين مزروعى‬

‫‪timbre‬‬ ‫دايره زنگى‬

‫‪timbrel‬‬ ‫دايره زنگى‬

‫‪timidity‬‬ ‫حجب ‪ ،‬کمرويى ‪ ،‬ترسويى ‪ ،‬بزدلى ‪ ،‬جبن‬

‫‪Timor-Leste (East‬‬ ‫تيمور لست (تيمور شرقي)‬


‫)‪Timor‬‬
‫‪timorous‬‬ ‫بزدل ‪ ،‬ترسو ‪ ،‬جبون‬

‫‪371‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪tincture‬‬ ‫تنتور ‪ ،‬طعم جزيى ‪ ،‬اثر جزيى ‪ ،‬رنگ جزيى ‪ ،‬ته رنگ ‪ ،‬رنگ زدن ‪ ،‬الودن‬

‫‪tinge‬‬ ‫رنگ کم ‪ ،‬رنگ جزيى ‪ ،‬سايه رنگ ‪ ،‬کمى رنگ زدن‬

‫‪tipple‬‬ ‫دائم الخمر بودن ‪ ،‬ميگسارى کردن ‪ ،‬هميشه نوشيدن ‪ ،‬مست کردن ‪ ،‬مشروب ‪،‬‬
‫نوشابه‬
‫‪tipsy‬‬ ‫لول شدن ‪ ،‬مست ‪ ،‬تلوتلو خور‬

‫‪tirade‬‬ ‫سخنرانى دراز و شديد اللحن‬

‫‪Tirana‬‬ ‫تيرانا‬

‫‪tireless‬‬ ‫بى الستيک ‪ ،‬خستگى ناپذير ‪ ،‬نافرسودنى‬

‫‪tiresome‬‬ ‫خسته کننده ‪ ،‬مزاحم ‪ ،‬طاقت فرسا‬

‫‪titanic‬‬ ‫باحرف بزرگ) غول آسا‪ ،‬خيلي کالن‪ ،‬وابسته به عنصر تيتانيوم‬

‫‪tithe‬‬ ‫ده يک‪ ،‬عشر‪ ،‬عشريه‪ ،‬ده يک گرفتن از‬

‫‪titillate‬‬ ‫غلغلک دادن ‪ ،‬غلغلک شدن ‪( ،‬مجازى) بطور لذت بخشى تحريک کردن‬

‫‪title‬‬ ‫مستند ‪ ،‬مالکيت ‪ ،‬حق يا ادعا ‪ ،‬باب ‪ ،‬فصل ‪ ،‬عيار ‪ ،‬عوض ‪ ،‬مقابل ‪ ،‬دارنده عنوان‬
‫قهرمانى ‪ ،‬کنيه ‪ ،‬سمت ‪ ،‬اسم ‪ ،‬مقام ‪ ،‬حق ‪ ،‬استحقاق ‪ ،‬سند ‪ ،‬صفحه عنوان کتاب ‪،‬‬
‫عنوان نوشتن ‪ ،‬واگذارکردن ‪ ،‬عنوان دادن به ‪ ،‬لقب دادن ‪ ،‬نام نهادن‬
‫‪titter‬‬ ‫خنده تو دزديده ‪ ،‬پوزخند زدن ‪ ،‬ترتر خنديدن‬

‫‪titular‬‬ ‫لقبى ‪ ،‬ناشى از لقب رسمى ‪ ،‬افتخارى ‪ ،‬لقب دار ‪ ،‬صاحب لقب ‪ ،‬متصدى ‪ ،‬داراى‬
‫عنوانى‬
‫‪toady‬‬ ‫چاپلوس ‪ ،‬متملق ‪ ،‬کاسه ليس ‪ ،‬مداهنه کردن‬

‫‪toe‬‬ ‫پنجه ‪ ،‬انگشت پاى مهره داران ‪ ،‬جاى پا ‪ ،‬با انگشت پا زدن يا راه رفتن‬

‫‪toenail‬‬ ‫ناخن انگشت پا‬

‫‪toga‬‬ ‫جبه ‪ ،‬رداى بى استين ‪ ،‬لباس رسمى قضات‬

‫‪Togo‬‬ ‫توگو‬

‫‪Togolese‬‬ ‫توگويي‬

‫‪toilsome‬‬ ‫پرزحمت‬

‫‪Tokelau‬‬ ‫توکلو‬

‫‪Tokyo‬‬ ‫توکيو‬

‫‪372‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪tolerable‬‬ ‫تحمل پذير ‪ ،‬قابل تحمل ‪ ،‬نسبتا خوب ‪ ،‬ميانه ‪ ،‬متوسط ‪ ،‬قابل قبول ‪ ،‬مدارا پذير‬

‫‪tolerance‬‬ ‫خورند ‪ ،‬دامنه تغييرات ‪ ،‬حد تغييرات ‪ ،‬تفاوت مجاز ‪ ،‬حدود قابل تحمل ‪ ،‬مرز گذشت‬
‫‪ ،‬روادارى ‪ ،‬تاب ‪ ،‬مدارا ‪ ،‬سعه نظر ‪ ،‬اغماض ‪ ،‬بردبارى ‪( ،‬پزشکى) قدرت تحمل نسبت‬
‫بدارو يا زهر‬
‫‪tolerant‬‬ ‫بامدارا ‪ ،‬مدارا اميز ‪ ،‬ازادمنش ‪ ،‬ازاده ‪ ،‬داراى سعه نظر ‪ ،‬شکيبا ‪ ،‬اغماض کننده ‪،‬‬
‫بردبار ‪ ،‬شخص متحمل‬
‫‪tolerate‬‬ ‫تحمل کردن ‪ ،‬برخورد هموار کردن ‪ ،‬طاقت داشتن ‪ ،‬مدارا کردن ‪ ،‬تاب اوردن‬

‫‪toleration‬‬ ‫مدارا ‪ ،‬بردبارى ‪ ،‬تحمل ‪ ،‬ازادى ‪ ،‬ازادگى ‪ ،‬ازادمنشى‬

‫‪tome‬‬ ‫جلد بزرگ ‪ ،‬مجلد ‪ ،‬دفتر ‪ ،‬کتاب قطور‬

‫‪Tonga‬‬ ‫تانگا درشکه هندى‬

‫‪tongue‬‬ ‫زبانه فنرى کوچک ‪ ،‬شاهين ترازو ‪ ،‬بر زبان اوردن ‪( ،‬با) ‪ it‬گفتن ‪ ،‬داراى زبانه کردن‬

‫‪tonic‬‬ ‫نيروبخش ‪ ،‬مقوى ‪ ،‬صدايى ‪ ،‬اهنگى‬

‫‪tonicity‬‬ ‫تونوس ‪ ،‬صدا ‪ ،‬اهنگ ‪ ،‬نيروبخشى ‪ ،‬نيروى ارتجاعى‬

‫‪tonsure‬‬ ‫فرق سر را تراشيدن ‪ ،‬سر تراشيده ‪ ،‬قسمت تراشيده سر کشيش‬

‫‪tooth‬‬ ‫نيش ‪ ،‬داراى دندان کردن ‪ ،‬دندانه دار کردن ‪ ،‬مضرس کردن‬

‫‪topography‬‬ ‫برجسته نگارى ‪ ،‬نگارش عوارض زمين نشان دادن عوارض زمين ‪ ،‬نقشه بردارى ‪،‬‬
‫مکان نگارى ‪ ،‬مساحى‬
‫‪torment‬‬ ‫شکنجه ‪ ،‬ازار ‪ ،‬زحمت ‪ ،‬عذاب دادن ‪ ،‬زجر دادن‬

‫‪Toronto‬‬ ‫تورنتو‬

‫‪torpid‬‬ ‫خوابيده ‪ ،‬سست ‪ ،‬بيحال ‪ ،‬بى حس‬

‫‪torpor‬‬ ‫بى حال ‪ ،‬خدر‬

‫‪torque‬‬ ‫گشتاور نيرو ‪ ،‬نيروى پيچشى ‪ ،‬نيروى گردنده درقسمتى از دستگاه ماشين ‪ ،‬نيروى‬
‫گشتاورى ‪ ،‬چنبره ‪ ،‬طوق ‪ ،‬طوقه‬
‫‪torrent‬‬ ‫تند اب ‪ ،‬تندرود ‪ ،‬سيل رود ‪ ،‬جريان شديد ‪ ،‬سيل وار‬

‫‪torrid‬‬ ‫حاره ‪ ،‬زياد گرم ‪ ،‬حاد ‪ ،‬سوزاننده ‪ ،‬سوزان ‪ ،‬محترق ‪ ،‬بسيار مشتاق‬

‫‪torso‬‬ ‫پيکره نيمتنه ‪ ،‬پيچ يا تاب خوردن ‪ ،‬خاصيت تاب گشت‬

‫‪tortious‬‬ ‫خطا ‪ ،‬تقصير ‪( ،‬حقوق) وابسته به شبه جرم ‪ ،‬زيان اور ‪ ،‬مضر ‪ ،‬موذى‬

‫‪tortuous‬‬ ‫درشکن ‪ ،‬پيچاپيچ ‪ ،‬غير مستقيم ‪ ،‬پيچ وخم دار ‪ ،‬فريبکار‬

‫‪373‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪torturous‬‬ ‫زجر دار ‪ ،‬متضمن زجر وشکنجه ‪ ،‬طاقت فرسا‬

‫‪totter‬‬ ‫ترديد کردن ‪ ،‬پس و پيش رفتن ‪ ،‬تلو تلو خوردن ‪ ،‬متزلزل شدن‬

‫‪touchstone‬‬ ‫سنگ محک ‪ ،‬معيار‬

‫‪touchy‬‬ ‫زود رنج ‪ ،‬نازک نارنجى ‪ ،‬حساس ‪ ،‬دل نازک‬

‫‪toughen‬‬ ‫سخت شدن ‪ ،‬سفت شدن ‪ ،‬مثل پى شدن ‪ ،‬سفت کردن‬

‫‪tourniquet‬‬ ‫شريان بند‬

‫‪tout‬‬ ‫خريدار پيدا کردن ‪ ،‬مشترى جلب کردن ‪ ،‬صداى نکره ايجاد کردن ‪ ،‬بلند جار زدن ‪،‬‬
‫باصداى بلند انتشار دادن‬
‫‪toxic‬‬ ‫مسموم ‪ ،‬زهرالود ‪ ،‬زهرى ‪ ،‬سمى ‪ ،‬ناشى از زهر اگينى ‪ ،‬زهراگين‬

‫‪trachea‬‬ ‫اوند کامل ‪ ،‬و کالبد شکافى) قصبه الريه ‪ ،‬ناى‬

‫‪tract‬‬ ‫دسته تار عصبى ‪ ،‬مجرا ‪ ،‬مدت ‪ ،‬مرور ‪ ،‬کشش ‪ ،‬حد ‪ ،‬وسعت ‪ ،‬اندازه ‪ ،‬داستان‬
‫يانمايشنامه وياحوادث مسلسل ‪ ،‬نشان ‪ ،‬اثر ‪ ،‬رد بپا ‪ ،‬رشته ‪ ،‬قطعه ‪ ،‬مقاله ‪ ،‬رساله ‪،‬‬
‫نشريه‬
‫‪tractable‬‬ ‫رام شو ‪ ،‬رام کردنى ‪ ،‬سربراه ‪ ،‬نرم ‪ ،‬سست مهار‬

‫‪traduce‬‬ ‫افترا زدن به ‪ ،‬بهتان زدن به ‪ ،‬بدن ام کردن ‪ ،‬رسوا کردن ‪ ،‬لکه دار کردن ‪ ،‬تعريف‬
‫کردن‬
‫‪trait‬‬ ‫ويژگى ‪ ،‬نشان ويژه ‪ ،‬نشان اختصاصى ‪ ،‬خصيصه‬

‫‪trajectory‬‬ ‫منحنى مسير گلوله ‪ ،‬خط سير ‪ ،‬گذرگاه ‪ ،‬ورا افکن ‪ ،‬مسير گلوله‬

‫‪trammel‬‬ ‫يکجور دام يا تور ‪ ،‬پابند ‪ ،‬کمالف ‪ ،‬الت ترسيم بيضى ‪ ،‬تعديل کردن ‪ ،‬بدام افتادن ‪،‬‬
‫محدود ساختن‬
‫‪tranquil‬‬ ‫ارام ‪ ،‬اسوده ‪ ،‬بى جنبش ‪ ،‬درحال سکون‬

‫‪tranquility‬‬ ‫ارامش ‪ ،‬اسودگى ‪ ،‬اسايش خاطر ‪ ،‬راحت‬

‫‪tranquilize‬‬ ‫ارام کردن ‪ ،‬اسوده کردن ‪ ،‬فرونشاندن‬

‫‪tranquillity‬‬ ‫ارامش ‪ ،‬اسودگى ‪ ،‬اسايش خاطر ‪ ،‬راحت‬

‫‪tranquillize‬‬ ‫ارام کردن ‪ ،‬اسوده کردن ‪ ،‬فرونشاندن‬

‫‪transact‬‬ ‫معامله کردن ‪ ،‬داد وستد کردن‬

‫‪transalpine‬‬ ‫واقع درانسوى الپ ‪ ،‬ساکن ماوراى الپ‬

‫‪transatlantic‬‬ ‫انطرف اقيانوس اطلس‬

‫‪374‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪transcend‬‬ ‫ورارفتن ‪ ،‬برترى يافتن ‪ ،‬سبقت جستن ‪ ،‬باالتر بودن‬

‫‪transcendent‬‬ ‫برتر ‪ ،‬فائق ‪ ،‬افضل ‪ ،‬مافوق ‪ ،‬ماوراي مقوالت ‪ ،‬دهگانه ‪ ،‬خارج از جهان مادي‬

‫‪transcontinental‬‬ ‫عبور کننده از سرتاسر قاره‬

‫‪transcribe‬‬ ‫استنساخ کردن رونوشت برداشتن ‪ ،‬اوانويسى کردن ‪ ،‬رونويس کردن ‪ ،‬رونوشت‬
‫برداشتن ‪ ،‬نقل کردن ‪ ،‬رونويسى کردن‬
‫‪transcript‬‬ ‫سواد ‪ ،‬نسخه رونوشت‬

‫‪transfer‬‬ ‫احاله ‪ ،‬نقل کردن انتقال ‪ ،‬تغيير سمت دادن لوله ‪ ،‬انتقال (در يادگيرى) ‪ ،‬ورابرى ‪،‬‬
‫ورابردن ‪ ،‬انتقال دادن ‪ ،‬واگذار کردن ‪ ،‬منتقل کردن ‪ ،‬واگذارى ‪ ،‬تحويل ‪ ،‬نقل ‪ ،‬سند‬
‫انتقال ‪ ،‬انتقالى‬
‫‪transferable‬‬ ‫انتقال پذير ‪ ،‬قابل واگذارى ‪ ،‬قابل انتقال ‪ ،‬قابل ورابرى‬

‫‪transferee‬‬ ‫انتقال گيرنده ‪ ،‬تحويل گيرنده ‪ ،‬منتقل اليه ‪ ،‬متصالح‬

‫‪transference‬‬ ‫انتقال (در روانکاوى) ‪ ،‬انتقال ‪ ،‬واگذارى ‪ ،‬نقل ‪ ،‬تحويل ‪ ،‬حواله ‪ ،‬ورابرى‬

‫‪transferrer‬‬ ‫انتقال دهنده‬

‫‪transfigure‬‬ ‫تغيير صورت دادن ‪ ،‬تغيير شکل يافتن ‪ ،‬تغيير شکل دادن ‪ ،‬تجلى کردن ‪ ،‬نورانى‬
‫کردن ‪ ،‬دگر سيما کردن‬
‫‪transfusable‬‬ ‫قابل تزريق در جسم ديگرى‬

‫‪transfuse‬‬ ‫از يک ظرف بظرف ديگر ريختن ‪ ،‬چيزى را نقل وانتقال دادن ‪ ،‬رسوخ يافتن در ‪،‬‬
‫تزريق کردن در‬
‫‪transfusible‬‬ ‫قابل تزريق در جسم ديگرى‬

‫‪transfusion‬‬ ‫نقل و انتقال ‪ ،‬رسوخ ‪ ،‬تزريق خون‬

‫‪transgress‬‬ ‫تجاوز کردن از ‪ ،‬تخلف کردن از ‪ ،‬تخطى کردن از ‪ ،‬سرپيچى کردن از‬

‫‪transgression‬‬ ‫پيش روى (در زمين شناسى) ‪ ،‬سرپيچى ‪ ،‬تخلف ‪ ،‬تجاوز ‪ ،‬خطا ‪ ،‬گناه ‪ ،‬فراروى‬

‫‪transience‬‬ ‫فراگذرى ‪ ،‬ناپايدارى ‪ ،‬زود گذرى ‪ ،‬بى ثباتى ‪ ،‬کوتاهى‬

‫‪transient‬‬ ‫زودگذر ‪ ،‬ناو يا کشتى يا هواپيماى در حال نقل و انتقال ‪ ،‬در حال انتقال ‪ ،‬گذرا ‪ ،‬زود‬
‫گذر ‪ ،‬ناپايدار ‪ ،‬فانى ‪ ،‬کوتاه ‪ ،‬تند ‪ ،‬فراگذر‬
‫‪transition‬‬ ‫گذار ‪ ،‬تحول ‪ ،‬انتقال ‪ ،‬عبور ‪ ،‬تغيير از يک حالت بحالت ديگر ‪ ،‬مرحله تغيير ‪ ،‬برزخ ‪،‬‬
‫انتقالى‬
‫‪transitive‬‬ ‫تراگذر ‪ ،‬انتقا لى ‪ ،‬متغير ‪( ،‬منطق) رابطه مجازى ‪ ،‬رابطه غير مستقيم ‪( ،‬فعل) متعدى‬

‫‪375‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪transitory‬‬ ‫انتقالى ‪ ،‬زود گذر ‪ ،‬سپنج ‪ ،‬ناپايدار ‪ ،‬فانى ‪ ،‬زودگذر ‪ ،‬بى بقا‬

‫‪translate‬‬ ‫ترجمه کردن ‪ ،‬معنى کردن ‪ ،‬تفسير کردن ‪ ،‬برگرداندن‬

‫‪translator‬‬ ‫پچواک گر ‪ ،‬مترجم ‪ ،‬برگرداننده ‪ ،‬ترجمان ‪ ،‬ديلماج‬

‫‪transliterate‬‬ ‫عين کلمه ياعبارتى را از زبانى بزبان ديگر نقل کردن ‪ ،‬حرف بحرف نقل کردن ‪،‬‬
‫نويسه گردانى کردن ‪ ،‬حرف بحرف نوشتن‬
‫‪translucence‬‬ ‫فراتابى ‪ ،‬نيم شفافى ‪ ،‬ماتى شفافى ‪ ،‬حالت زجاجى‬

‫‪translucency‬‬ ‫فراتابى ‪ ،‬نيم شفافى ‪ ،‬ماتى شفافى ‪ ،‬حالت زجاجى‬

‫‪translucent‬‬ ‫نيم شفاف ‪ ،‬فراتاب ‪ ،‬مات‬

‫‪transmissible‬‬ ‫فرافرستادنى ‪ ،‬فرستادنى ‪ ،‬انتقال پذير ‪ ،‬قابل سرايت ‪ ،‬مسرى‬

‫‪transmission‬‬ ‫ارسال پيام ‪ ،‬ارسال کردن ‪ ،‬مخابره کردن ‪ ،‬جعبه دنده ‪ ،‬انتقال ‪ ،‬عبور ‪ ،‬مخابره ‪،‬‬
‫مخابرات ‪ ،‬ارسال ‪ ،‬سرايت ‪ ،‬اسبابى که بوسيله ان نيروى موتور اتومبيل بچرخهامنتقل‬
‫ميشود ‪ ،‬فرا فرستى ‪ ،‬فرا فرستادن ‪ ،‬سخن پراکنى‬
‫‪transmit‬‬ ‫رد کردن ‪ ،‬فرا فرستادن ‪ ،‬پراکندن ‪ ،‬انتقال دادن ‪ ،‬رساندن ‪ ،‬عبور دادن ‪ ،‬سرايت‬
‫کردن ‪ ،‬مخابره کردن ‪ ،‬فرستادن‬
‫‪transmutation‬‬ ‫تبديل هسته اى ‪ ،‬تغيير شکل ‪ ،‬قلب ماهيت ‪ ،‬تکامل ‪ ،‬استحاله ‪ ،‬تبديل عنصرى‬
‫بعنصر ديگرى‬
‫‪transmute‬‬ ‫تبديل کردن ‪ ،‬تغيير شکل دادن قلب ماهيت کردن ‪ ،‬کيمياگرى کردن ‪ ،‬تغيير هيئت‬
‫دادن‬
‫‪transparent‬‬ ‫روشن ‪ ،‬شفاف (کاغذ شفاف) ‪ ،‬پشت نما ‪ ،‬شفاف ‪ ،‬ناپيدا ‪ ،‬نور گذران ‪ ،‬فرانما‬

‫‪transpire‬‬ ‫رويدادن ‪ ،‬بيرون امدن ‪ ،‬نشرکردن ‪ ،‬نفوذ کردن ‪ ،‬بخار پس دادن ‪ ،‬فاش شدن ‪ ،‬رخنه‬
‫کردن ‪ ،‬فراتراويدن‬
‫‪transplant‬‬ ‫نشاکردن ‪ ،‬در جاى ديگرى نشاندن ‪ ،‬مهاجرت کردن ‪ ،‬کوچ دادن ‪ ،‬نشاء زدن ‪،‬‬
‫(جراحى) پيوندزدن ‪ ،‬عضو پيوند شده ‪ ،‬فراکاشتن‬
‫‪transport‬‬ ‫نقل و انتقال ‪ ،‬حمل و نقل ‪ ،‬ترابرى کردن ‪ ،‬بردن ‪ ،‬حمل کردن ‪ ،‬نقل وانتقال دادن ‪،‬‬
‫نفى بلد کردن ‪ ،‬از خود بيخودشدن ‪ ،‬از جا در رفتن ‪ ،‬بارکش ‪ ،‬حمل ونقل ‪ ،‬وسيله‬
‫نقليه ‪ ،‬ترابرى ‪ ،‬حامل‬
‫‪transposition‬‬ ‫ترانهش ‪ ،‬پس و پيشى ‪ ،‬پس و پيش سازى ‪ ،‬تقدم و تاخر ‪ ،‬جابجاشدگى ‪( ،‬رياضى)‬
‫انتقال اعدادمعلوم بيکسو و مجوالت بطرف ديگر معادله ‪ ،‬فراگذارى‬
‫‪transverse‬‬ ‫اريب ‪ ،‬متقاطع ‪ ،‬خط قاطع ‪،‬‬

‫‪trapezius‬‬ ‫عضله ذوذنقه‬

‫‪376‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪trapping‬‬ ‫تله انداختن ‪ ،‬اختالف در امواج رادار ‪ ،‬يراق ‪ ،‬تجمالت وتزئينات ‪ ،‬بدام اندازى ‪ ،‬تله‬
‫گذارى ‪ ،‬در تله اندازى‬
‫‪trappings‬‬ ‫يراغ تجملى ‪ ،‬تجمالت‬

‫‪traumatic‬‬ ‫وابسته به روان زخم ‪ ،‬زخمى ‪ ،‬جراحتى ‪ ،‬ضربه اى‬

‫‪travail‬‬ ‫مشقت ‪ ،‬درد زايمان ‪ ،‬رنج بردن ‪ ،‬رنج زحمت ‪ ،‬درد شکيدن‬
‫‪traverse‬‬ ‫گردش ‪ ،‬حرکت نمايشى اسب ‪ ،‬حرکت دادن لوله در سمت ‪ ،‬رد شدن ‪ ،‬حرکت در‬
‫سمت ‪ ،‬پيمايش کردن ‪ ،‬حرکت سمتى ‪ ،‬خاکريز ‪ ،‬جان پناه ‪ ،‬خط متقاطع ‪ ،‬اشکال ‪،‬‬
‫مانع حائل ‪ ،‬درب تاشو ‪ ،‬حجاب حاجز ‪ ،‬عبورجاده ‪ ،‬مسير ‪ ،‬معبر ‪ ،‬پيمودن ‪ ،‬عرضى ‪،‬‬
‫متقاطع ‪ ،‬طى کردن ‪ ،‬گذشتن از ‪ ،‬عبور کردن ‪ ،‬قطع کردن‬
‫‪travesty‬‬ ‫تعبير هجو اميز ‪ ،‬تقليد مسخره اميز کردن‬

‫‪treacherous‬‬ ‫خيانت اميز ‪ ،‬خائنانه ‪ ،‬خيانتکار ‪ ،‬خائن‬

‫‪treachery‬‬ ‫نارو ‪ ،‬خيانت ‪ ،‬غدر ‪ ،‬بى وفايى‬

‫‪treacle‬‬ ‫شيره قند ‪ ،‬ترياق‬

‫‪treasonable‬‬ ‫خيانت اميز ‪ ،‬قابل ارتکاب خيانت ‪ ،‬خائنانه‬

‫‪treasonoius‬‬ ‫خيانت اميز ‪ ،‬قابل ارتکاب خيانت ‪ ،‬خائنانه‬

‫‪treatise‬‬ ‫رساله ‪ ،‬مقاله ‪ ،‬شرح ‪ ،‬دانش نويسه ‪ ،‬توضيح‬

‫‪treble‬‬ ‫سه ال کردن ‪ ،‬سه برابر کردن ‪( ،‬موسيقى) صداى زير در اوردن ‪ ،‬سه برابر ‪ ،‬صداى زير‬

‫‪trebly‬‬ ‫بطور سه برابر ‪ ،‬سه گانه ‪ ،‬سه ال‬

‫‪trek‬‬ ‫سفر ‪ ،‬کوچ مسافرت باگارى ‪ ،‬بازحمت حرکت کردن ‪ ،‬باسختى واهستگى مسافرت‬
‫کردن‬
‫‪tremble‬‬ ‫لرزيدن ‪ ،‬مرتعش شدن ‪ ،‬لرزه ‪ ،‬ارتعاش ‪ ،‬ترساندن ‪ ،‬لرزاندن ‪ ،‬مرتعش ساختن ‪ ،‬رعشه‬

‫‪tremendous‬‬ ‫مقدار زياد ‪ ،‬شگرف ‪ ،‬ترسناک ‪ ،‬مهيب ‪ ،‬فاحش ‪ ،‬عجيب ‪ ،‬عظيم‬

‫‪tremor‬‬ ‫لرزش ‪ ،‬تکان ‪ ،‬جنبش ‪ ،‬تپش ‪ ،‬رعشه ‪ ،‬لرزه‬

‫‪tremour‬‬ ‫لرزش ‪ ،‬تکان ‪ ،‬جنبش ‪ ،‬تپش ‪ ،‬رعشه ‪ ،‬لرزه‬

‫‪tremulous‬‬ ‫لرزنده ‪ ،‬تحرير دار ‪ ،‬لرزش دار ‪ ،‬مرتعش ‪ ،‬بيمناک‬

‫‪trenchant‬‬ ‫برنده ‪ ،‬تيز ‪ ،‬بران ‪ ،‬نافذ ‪ ،‬قاطع ‪ ،‬قطعى ‪ ،‬سخت‬

‫‪trepidation‬‬ ‫بيم وهراس ‪ ،‬اشتفگى ‪ ،‬لرزش ‪ ،‬رعشه ‪ ،‬وحشت‬

‫‪377‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪trespass‬‬ ‫تجاوز يا تعدى يا تخطى کردن ‪ ،‬خطا کردن ‪ ،‬تعدى ‪ ،‬تخطى ‪ ،‬خطا ‪ ،‬خالف ‪ ،‬تجاوز‬
‫کردن ‪ ،‬تخلف کردن‬
‫‪trestle‬‬ ‫سه پايه‪ ،‬ستون را روي پايه قرار دادن‬

‫‪triad‬‬ ‫مجموع سه چيز ‪ ،‬تثليث ‪ ،‬سه تايى ‪ ،‬ثالثى ‪ ،‬مجموعه سه تايى‬

‫‪tribulation‬‬ ‫محنت ‪ ،‬رنج ‪ ،‬ازمايش سخت ‪ ،‬عذاب ‪ ،‬اختالل‬

‫‪tribunal‬‬ ‫دادگاه محکمه ‪ ،‬ديوان محاکمات‬

‫‪tribune‬‬ ‫حامى ملت ‪ ،‬سکوب سخنرانى ‪ ،‬کرسى ياميز خطابه ‪ ،‬منبر ‪ ،‬تريبون‬

‫‪tribute‬‬ ‫باج ‪ ،‬خراج ‪ ،‬احترام ‪ ،‬ستايش ‪ ،‬تکريم‬

‫‪triceps‬‬ ‫ماهيچه سه سر‬

‫‪trickery‬‬ ‫حيله گرى ‪ ،‬حيله بازى ‪ ،‬گول زنى ‪ ،‬نيرنگ‬

‫‪tricolor‬‬ ‫پرچم ملى سه رنگ فرانسه ‪ ،‬سه رنگ‬

‫‪tricycle‬‬ ‫سه چرخه ‪ ،‬داراى سه چرخ‬

‫‪tricyclic‬‬ ‫سه چرخه ‪ ،‬داراى سه چرخ‬

‫‪trident‬‬ ‫نيزه سه شاخه ‪ ،‬عصاى سه دندانه ‪ ،‬سه دندانه اى‬

‫‪tridentate‬‬ ‫نيزه سه شاخه ‪ ،‬عصاى سه دندانه ‪ ،‬سه دندانه اى‬

‫‪triennial‬‬ ‫سه ساله ‪ ،‬هر سه سال يکبار‬

‫‪trifling‬‬ ‫جزئى ‪ ،‬ناچيز‬

‫‪trigger‬‬ ‫مدار رهاساز ‪ ،‬برانگيزنده ‪ ،‬پاشنه ‪ ،‬پرتاب کردن فشنگ ‪ ،‬ماشه اسلحه ‪ ،‬گيره ‪ ،‬سنگ‬
‫زير چرخ ‪ ،‬چرخ نگهدار ‪ ،‬ماشه (چيزى را) کشيدن ‪ ،‬رها کردن ‪ ،‬راه انداختن‬
‫‪trilogy‬‬ ‫سه نمايش تراژدى ‪ ،‬گروه سه تايى‬

‫‪trimness‬‬ ‫اراستگى ‪ ،‬زيبايى‬

‫‪Trinidad and‬‬ ‫ترينيداد و توباگو‬


‫‪Tobago‬‬
‫‪Trinidadian‬‬ ‫اهل ترينيداد و توباگو‬
‫‪Tobagan‬‬
‫‪Tobagonian‬‬
‫‪trinity‬‬ ‫سه گانگى ‪( ،‬در مسيحيت) معتقد بوجود سه اقنوم در خداى واحد‬

‫‪trinket‬‬ ‫گول زنک ‪ ،‬چيز کم خرج ‪ ،‬جواهر بدلى ‪ ،‬دزدکى وزير جلى کار کردن‬

‫‪378‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪trio‬‬ ‫سه نفر خواننده ‪ ،‬قطعه موسيقى مخصوص نواختن ياخواندن سه نفر ‪ ،‬سه نفرى ‪ ،‬سه‬
‫تايى‬
‫‪triple‬‬ ‫سه گانه ‪ ،‬سه جزيى ‪ ،‬سه گروهى ‪ ،‬سه برابر کردن ‪ ،‬سه برابر چيزى بودن‬

‫‪triplicate‬‬ ‫سه نسخه اى ‪ ،‬سه برابر ‪ ،‬سه برابر کردن ‪ ،‬در سه نسخه تهيه کردن‬

‫‪triplication‬‬ ‫سه نسخه ساى ‪ ،‬تثليث ‪ ،‬تهيه در سه نسخه‬

‫‪triplicity‬‬ ‫سه نسخه ساى ‪ ،‬تثليث ‪ ،‬تهيه در سه نسخه‬

‫‪tripod‬‬ ‫سه رکنى ‪ ،‬چيزى که سه پايه داشته‬

‫‪Tripoli‬‬ ‫طرابلس‬

‫‪trisect‬‬ ‫بسه بخش مساوى تقسيم کردن ‪ ،‬سه بخش کردن ‪ ،‬تقسيم بسه قسمت‬

‫‪trite‬‬ ‫پيش پا افتاده ‪ ،‬کهنه ‪ ،‬مبتذل‬

‫‪triumvir‬‬ ‫عضو اتحاد سه گانه‬

‫‪trivial‬‬ ‫جزيى ‪ ،‬ناقابل ‪ ،‬کم مايه ‪ ،‬بديهى ‪ ،‬ناچيز ‪ ،‬مبتذل‬

‫‪troth‬‬ ‫وفادارى ‪ ،‬پيمان ‪( ،‬م‪.‬م‪ ).‬نامزد کردن ‪ ،‬براستى ‪ ،‬از روى ايمان ‪ ،‬نامزدى‬

‫‪troubadour‬‬ ‫شاعر بزمى ونوازنده دوره گرد قرون ‪ 11‬الى ‪ 13‬فرانسه ‪ ،‬نغمه سراى سيار‬

‫‪troublesome‬‬ ‫پرزحمت ‪ ،‬سخت ‪ ،‬دردسردهنده ‪ ،‬مصدع ‪ ،‬رنج اور‬

‫‪trough‬‬ ‫طشتک ‪ ،‬طغار ابخور اسبان ‪ ،‬نشيب موج ‪ ،‬ابشخور ‪ ،‬سنگاب ‪ ،‬تغار‬

‫‪truant‬‬ ‫از اموزشگاه گريز زدن ‪ ،‬شاگرد يا ادم طفره رو ‪ ،‬مکتب گريز‬

‫‪truckle‬‬ ‫چاپلوسى کردن ‪ ،‬با چرخ کوچک مخصوص غلتاندن ‪ ،‬چرخ‬

‫‪truculence‬‬ ‫وحشيگرى ‪ ،‬سبعيت ‪ ،‬خشونت‬

‫‪truculent‬‬ ‫وحشى ‪ ،‬خشن ‪ ،‬بى رحم ‪ ،‬قصى القلب ‪ ،‬سبع‬

‫‪truism‬‬ ‫چيزى که پر واضح است ‪ ،‬ابتذال‬

‫‪truncate‬‬ ‫بى سر کردن ‪ ،‬شاخه زدن ‪ ،‬ناقص کردن ‪ ،‬بريدن ‪ ،‬کوتاه کردن‬

‫‪trunk‬‬ ‫سيم اصلى ‪ ،‬خط اصلى ‪ ،‬تلگراف يا تلفن ‪ ،‬تنه الشه ‪ ،‬مدار ترانک ‪ ،‬الوار کنده چوب ‪،‬‬
‫بشکه ‪ ،‬تنه ‪ ،‬کنده درخت ‪ ،‬خرطوم بينى انسان ‪ ،‬چمدان بزرگ ‪ ،‬صندوق ‪ ،‬بدنه‬
‫ستون ‪ ،‬شاه سيم‬
‫‪truthful‬‬ ‫راستگو ‪ ،‬صادق ‪ ،‬راست ‪ ،‬از روى صدق وصفا‬

‫‪truthfully‬‬ ‫راستگو ‪ ،‬صادق ‪ ،‬راست ‪ ،‬از روى صدق وصفا‬

‫‪379‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪tryst‬‬ ‫ميعادگاه ‪ ،‬نامزدى ‪ ،‬قرار مالقات گذاشتن‬

‫‪tuberculosis‬‬ ‫مرض سل‬

‫‪tumid‬‬ ‫بادکرده ‪ ،‬اماس کرده ‪ ،‬اماسيده ‪ ،‬ورم کرده ‪ ،‬متورم ‪ ،‬ورقلنبيده ‪ ،‬پراب وتاب ‪،‬‬
‫مطنطن‬
‫‪tumult‬‬ ‫هنگامه ‪ ،‬همهمه ‪ ،‬غوغا ‪ ،‬شلوغ ‪ ،‬اشوب ‪ ،‬التهاب ‪ ،‬اغتشاش کردن ‪ ،‬جنجال راه‬
‫انداختن‬
‫‪tundra‬‬ ‫تندرا ‪ ،‬دشت هاى بى درخت پوشيده از گلسنگ نواحى قطبى‬

‫‪Tunis‬‬ ‫تونس‬

‫‪Tunisia‬‬ ‫تونس‬

‫‪Tunisian‬‬ ‫تونسي‬

‫‪turbid‬‬ ‫گل الود ‪ ،‬تيره ‪ ،‬کدر ‪ ،‬درهم وبرهم ‪ ،‬مه الود‬

‫‪turbulence‬‬ ‫اشفتگي‪ ،‬اغتشاش‪ ،‬اشوب‪ ،‬گردنکشي‪ ،‬تالطم‬

‫‪tureen‬‬ ‫ظرف سوپ خورى ‪ ،‬قدح سوپ خورى‬

‫‪turgid‬‬ ‫بادکرده ‪ ،‬اماس دار ‪ ،‬متورم ‪ ،‬متسع ‪ ،‬پر طمطراق‬

‫‪Turkey‬‬ ‫ترکيه‬

‫‪Turkish‬‬ ‫ترک‬

‫‪Turkmen or‬‬ ‫ترکمن‬


‫‪Turkoman‬‬
‫‪Turkmenistan‬‬ ‫ترکمنستان‬

‫‪Turks and Caicos‬‬ ‫جزاير ترکس و کايکوس‬


‫‪Islands‬‬
‫‪turmoil‬‬ ‫غوغا ‪ ،‬ناراحتى ‪ ،‬پريشانى ‪ ،‬بهم خوردگى ‪ ،‬اشفتگى‬

‫‪turncoat‬‬ ‫کسى که تغيير مسلک بدهد‬

‫‪turpitude‬‬ ‫فساد ‪ ،‬پستى ‪ ،‬دلواپسى ‪ ،‬دنائت ذاتى‬

‫‪tutelage‬‬ ‫للگى ‪ ،‬قيمومت ‪ ،‬سرپرستى ‪ ،‬تعليم سرخانه‬

‫‪tutelar‬‬ ‫سرپرست‬

‫‪tutelary‬‬ ‫داراى قيم يا سرپرست ‪ ،‬داراى محافظ وحامى ‪ ،‬وابسته بقيمومت ‪ ،‬وابسته بسرپرست‬
‫‪ ،‬قيمومتى‬

‫‪380‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪tutorship‬‬ ‫للگى ‪ ،‬معلمى ‪ ،‬قيموميت‬

‫‪Tuvalu‬‬ ‫توالو‬

‫‪Tuvaluan‬‬ ‫اهل توالو‬

‫‪twinge‬‬ ‫دور زدن ‪ ،‬پيچيدن ‪ ،‬درد کشيدن ‪ ،‬تير کشيدن ‪ ،‬نيش ‪ ،‬سوزش ‪ ،‬سرزنش وجدان ‪،‬‬
‫دردشديدوناگهانى‬
‫‪tycoon‬‬ ‫بازرگان مهم ‪ ،‬سرمايه گذار مهم ‪ ،‬سرمايه دار خيلى مهم ‪ ،‬ادم بانفوذ وپولدار‬

‫‪typhoon‬‬ ‫توفان همراه با باران ‪ ،‬توفان سخت درياى چين ‪ ،‬گردباد‬

‫‪typhous‬‬ ‫تيفوس ‪ ،‬تيفوسى ‪ ،‬حصبه اى‬

‫‪typhus‬‬ ‫تيفوس ‪ ،‬تيفوسى ‪ ،‬حصبه اى‬

‫‪typical‬‬ ‫نمونه نوعى ‪ ،‬نوعى‬

‫‪typify‬‬ ‫نمونه دادن ‪ ،‬بانمونه مشخص کردن ‪ ،‬نمونه بودن ‪ ،‬نماينده نوعى ازگياه ياجانوربودن‬

‫‪typography‬‬ ‫فن چاپ ‪ ،‬فن بيان وتعريف چيزى بصورت عالئم ونشانه هاى رمزى‬

‫‪tyrannical‬‬ ‫ستمگرانه ‪ ،‬وابسته بفرمانرواى ظالم ‪ ،‬ظالمانه‬

‫‪tyranny‬‬ ‫حکومت ستمگرانه ‪ ،‬حکومت استبدادى ‪ ،‬ستمگرى ‪ ،‬جور (‪ ، )jovr‬ظلم وستم‬

‫‪tyro‬‬ ‫مبتدى (کشتى) ‪( )tiro( ،‬م) نوچه ‪ ،‬نواموز ‪ ،‬تازه کار ‪ ،‬مبتدى ‪ ،‬کاراموز‬

‫‪UAE or Emirates‬‬ ‫اماراتي‬


‫‪or Emirati‬‬
‫‪ubiquitous‬‬ ‫حاضر ‪ ،‬همه جا حاضر ‪ ،‬موجود درهمه جا‬

‫‪Uganda‬‬ ‫اوگاندا‬

‫‪Ugandan‬‬ ‫اوگاندايي‬

‫‪Ukraine‬‬ ‫اکراين‬

‫‪Ukrainian‬‬ ‫اکرايني‬

‫‪Ulaanbaatar‬‬ ‫اوالنباتور‬

‫‪ulna‬‬ ‫زند اسفل ‪ ،‬زند زيرين‬

‫‪ulterior‬‬ ‫بعدى ‪ ،‬انطرف ‪ ،‬در درجه دوم اهميت ‪ ،‬نهان‬

‫‪ultimate‬‬ ‫واپسين ‪ ،‬غائى ‪ ،‬نهايى ‪ ،‬اجل ‪ ،‬اخر ‪ ،‬غايى ‪ ،‬بازپسين ‪ ،‬دورترين‬

‫‪381‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪ultimatum‬‬ ‫اولتيماتوم ‪ ،‬حد نهايى ‪ ،‬هدف نهايى ‪ ،‬اتمام حجت ‪ ،‬اخرين پيشنهاد ‪ ،‬قطعى ‪ ،‬غايى ‪،‬‬
‫نهايى‬
‫‪ultramontane‬‬ ‫وابسته به کشورها و مردمى که درانطرف کوه ها و ارتفاعات هستند ‪ ،‬تفوق مطلق‬
‫پاپ‬
‫‪ultramundane‬‬ ‫فراجهانى ‪ ،‬ماورا جهان ‪ ،‬ماوراگيتى ‪ ،‬ماورا منظومه شمسى‬

‫‪umbrage‬‬ ‫تارى ‪ ،‬تاريکى ‪ ،‬سايه شاخ و برگ ‪ ،‬اثر ‪ ،‬شابهت سايه وار ‪ ،‬سوظن ‪ ،‬نگرانى ‪ ،‬رنجش‬

‫‪umlaut‬‬ ‫ادغام حرف صدادار درحرف صدادار بعدى ‪ ،‬ادغام کردن‬

‫‪unaccountable‬‬ ‫توضيح ناپذير ‪ ،‬غير مسئول ‪ ،‬غير قابل توصيف ‪ ،‬عريب ‪ ،‬مرموز‬

‫‪unaffected‬‬ ‫بى پيرايه ‪ ،‬ساده ‪ ،‬بى تکليف ‪ ،‬صميمى ‪ ،‬بيريا‬

‫‪unalloyed‬‬ ‫بدون الياژ ‪ ،‬غير مخلوط ‪ ،‬خالص ‪ ،‬ناب‬

‫‪unanimity‬‬ ‫اتفاق ارا هم اوازى ‪ ،‬هم رايى ‪ ،‬يکدلى‬

‫‪unanimous‬‬ ‫هم راى ‪ ،‬متفق القول ‪ ،‬يکدل و يک زبان ‪ ،‬اجماعا‬

‫‪unassailable‬‬ ‫يورش ناپذير ‪ ،‬بى ترديد ‪ ،‬غير قابل بحث ‪ ،‬غيرقابل حمله‬

‫‪unassuming‬‬ ‫فروتن ‪ ،‬بى ادعا ‪ ،‬افتاده ‪ ،‬بى تصنع ‪ ،‬بى تکلف ‪ ،‬ساده‬

‫‪unavoidable‬‬ ‫اجتناب ناپذير ‪ ،‬غير قابل اجتناب ‪ ،‬چاره ناپذير‬

‫‪unbearable‬‬ ‫تحمل ناپذير ‪ ،‬غير قابل تحمل ‪ ،‬تاب ناپذير‬

‫‪unbecoming‬‬ ‫ناشايسته ‪ ،‬نازيبا ‪ ،‬ناخوشايند‬

‫‪unbelief‬‬ ‫بى اعتقادى ‪ ،‬بى ايمانى‬

‫‪unbiased‬‬ ‫ناسوگيرانه ‪ ،‬ناسودار ‪ ،‬بى پيشقدر ‪ ،‬بيغرض ‪ ،‬عارى از تعصب ‪ ،‬بدون تبعيض ‪ ،‬تحت‬
‫تاثير واقع نشده‬
‫‪unbridled‬‬ ‫ول ‪ ،‬بى لجام ‪ ،‬خودسر‬

‫‪uncanny‬‬ ‫غير طبيعى ‪ ،‬غريب ‪ ،‬وهمى ‪ ،‬جدى ‪ ،‬زيرک‬

‫‪uncommon‬‬ ‫غير عادى ‪ ،‬غير متداول ‪ ،‬غيرمعمول ‪ ،‬نادر ‪ ،‬کمياب‬

‫‪unconscionable‬‬ ‫غير معقول ‪ ،‬گزاف ‪ ،‬خالف وجدان ‪ ،‬بى وجدان‬

‫‪unconscious‬‬ ‫بى هوش ‪ ،‬ناهشيار ‪ ،‬بيهوش ‪ ،‬غش کرده ‪ ،‬از خود بيخود ‪ ،‬بى خبر ‪ ،‬عارى از هوش ‪،‬‬
‫ضمير ناخوداگاه ‪ ،‬ضمير نابخود‬
‫‪uncouth‬‬ ‫زشت ‪ ،‬ناهنجار ‪ ،‬ناسترده ‪ ،‬ژوليده ‪ ،‬نامربوط‬

‫‪382‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪unction‬‬ ‫روغن مالى ‪ ،‬مرهم گذارى ‪ ،‬تدهين ‪ ،‬روغن ‪ ،‬مرهم ‪ ،‬مداهنه ‪ ،‬چرب زبانى ‪ ،‬حظ ‪،‬‬
‫تلذذ ‪ ،‬نرمى ‪ ،‬لينت‬
‫‪unctuous‬‬ ‫روغنى ‪ ،‬چرب و نرم ‪ ،‬مداهنه اميز‬

‫‪undeceive‬‬ ‫مبرا از فريب و تزوير کردن ‪ ،‬از فريب اگاهانيدن‬

‫‪undercharge‬‬ ‫کم حساب کردن ‪ ،‬کم مطالبه کردن از ‪ ،‬کم خرج گذاشتن در (تفنگ)‬

‫‪underexpose‬‬ ‫کمتر از حد لزوم در معرض (نور و غيره) قرار دادن‬

‫‪undergarment‬‬ ‫زير پوش ‪ ،‬لباس بزير ‪ ،‬زير جامه‬

‫‪underlie‬‬ ‫در زير چيزى اليه قرار دادن ‪ ،‬زمينه جيزى بودن‬

‫‪underling‬‬ ‫ادم زير دست ‪ ،‬ادم پست و حقير ‪ ،‬دون پايه‬

‫‪underlying‬‬ ‫در زير قرار گرفته ‪ ،‬اصولى يا اساسى ‪ ،‬متضمن‬

‫‪undermine‬‬ ‫تحليل بردن ‪ ،‬از زير خراب کردن ‪ ،‬نقب زدن‬

‫‪underpinning‬‬ ‫زيربند‬

‫‪underrate‬‬ ‫چيزى را کمتر از قيمت واقعى نرخ گذاشتن ‪ ،‬ناچيز شمردن ‪ ،‬دست کم گرفتن‬

‫‪underscore‬‬ ‫خط يا عالمتى زيرچيزى کشيدن ‪ ،‬تاکيد ‪ ،‬زيرين خط‬

‫‪undersell‬‬ ‫ارزان تر فروختن ‪ ،‬روى دست کسى رفتن‬

‫‪undersized‬‬ ‫کوچکتر از معمول ‪ ،‬کوچکتر از اندازه معمولى‬

‫‪understate‬‬ ‫حقيقت را اظهار نکردن ‪ ،‬دست کم گرفتن‬

‫‪undervalue‬‬ ‫کمتر از ارزش واقعى تخمين زدن‬

‫‪underworld‬‬ ‫عالم اموات ‪ ،‬دنياى تبه کاران و اراذل ‪ ،‬زيرين جهان‬

‫‪underwrite‬‬ ‫خريد ‪ ،‬در زير سندى نوشتن ‪ ،‬امضاکردن ‪ ،‬تعهد کردن‬

‫‪undue‬‬ ‫زايد ‪ ،‬بدون مداخله ‪ ،‬زيادى ‪ ،‬غير ضرورى ‪ ،‬ناروا ‪ ،‬بى مورد‬

‫‪undulate‬‬ ‫موج دار کردن ‪ ،‬تموج داشتن ‪ ،‬موجدار بودن ‪ ،‬نوسان داشتن‬

‫‪undulating‬‬ ‫مواج‬

‫‪undulation‬‬ ‫جنبش نوسانى ‪ ،‬زبرى (معموال در مورد جاده هائى که دست انداز دارد بکار ميرود) ‪،‬‬
‫تموج ‪ ،‬نوسان ‪ ،‬حرکت موجى ‪ ،‬زيروبم‬
‫‪undulous‬‬ ‫مواج‬

‫‪383‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪unduly‬‬ ‫اضافى ‪ ،‬ناروا ‪ ،‬بى جهت ‪ ،‬بى خود‬

‫‪unearth‬‬ ‫از زيرخاک در اوردن ‪ ،‬افتابى کردن ‪ ،‬از النه بيرون کردن ‪ ،‬از زيردراوردن ‪ ،‬حفارى‬
‫کردن‬
‫‪unearthly‬‬ ‫عجيب و غريب ‪ ،‬غيرزمينى‬

‫‪unequivocal‬‬ ‫روشن ‪ ،‬غير مبهم ‪ ،‬صريح ‪ ،‬اشتباه نشدنى ‪ ،‬بدون ابهام‬

‫‪unerringly‬‬ ‫خطا ناپذير ‪ ،‬اشتباه نشدني ‪ ،‬غير قابل لغزش ‪ ،‬بي ترديد‬

‫‪unexceptionable‬‬ ‫استثناء ناپذير ‪ ،‬بى عيب ‪ ،‬انتقاد ناپذير‬

‫‪unfathomable‬‬ ‫ژرف ‪ ،‬غيرقابل عمق سنجى‬

‫‪unfavorable‬‬ ‫نامساعد ‪ ،‬مخالف ‪ ،‬برعکس ‪ ،‬زشت ‪ ،‬بد قيافه ‪ ،‬نامطلوب‬

‫‪unfeigned‬‬ ‫واقعى ‪ ،‬حقيقى ‪ ،‬تقلبى ‪ ،‬بدون تصنع ‪ ،‬اصيل‬

‫‪unfetter‬‬ ‫از قيد رها شدن ‪ ،‬از زنجيرازاد شدن‬

‫‪unfettered‬‬ ‫از قيد رها شدن ‪ ،‬از زنجير آزاد شدن‬

‫‪unfledged‬‬ ‫خام دست ‪ ،‬پر در نياورده ‪ ،‬کامال رشد نکرده ‪ ،‬نابالغ ‪ ،‬نارسا‬

‫‪unflinching‬‬ ‫ثابت قدم ‪ ،‬پايدار ‪ ،‬مصمم‬

‫‪unfounded‬‬ ‫بى اساس ‪ ،‬بى پايه ‪ ،‬بى اصل‬

‫‪unfrock‬‬ ‫خلع لباس کردن ‪ ،‬از کسوت روحانى خارج شدن‬

‫‪ungainly‬‬ ‫زمخت و غيرجذاب ‪ ،‬زشت ‪ ،‬بى لطف ‪ ،‬ناازموده ‪ ،‬بيحاصل ‪ ،‬بدون سود‬

‫‪unguent‬‬ ‫روغن ‪ ،‬خمير ‪ ،‬مرهم‬

‫‪unicellular‬‬ ‫تک ياخته ‪ ،‬يک سلولى‬

‫‪unicellular‬‬ ‫تک ياخته ‪ ،‬يک سلولى‬

‫‪unicellularity‬‬ ‫تک ياخته ‪ ،‬يک سلولى‬

‫‪unification‬‬ ‫تکسازى ‪ ،‬يکى سازى ‪ ،‬يگانگى ‪ ،‬يک شکلى ‪ ،‬وحدت‬

‫‪uniform‬‬ ‫لباس فرم ‪ ،‬اونيفرم ‪ ،‬لباس متحدالشکل لباس نظامى ‪ ،‬متحدالشکل ‪ ،‬اونيفورم ‪ ،‬يک‬
‫ريخت ‪ ،‬يک شکل ‪ ،‬يکسان ‪ ،‬متحد الشکل ‪ ،‬يکنواخت کردن‬
‫‪unify‬‬ ‫متحد کردن ‪ ،‬يکى کردن ‪ ،‬يکى شدن ‪ ،‬تک ساختن‬

‫‪unilateral‬‬ ‫يک طرفه ‪ ،‬يک ضلعى ‪ ،‬يکطرفه ‪ ،‬يک جانبه ‪ ،‬تک سويه ‪ ،‬يک سويه‬

‫‪384‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪unimpeachable‬‬ ‫غير قابل سرزنش ‪ ،‬برى از اتهام‬

‫‪unintelligible‬‬ ‫غير مفهوم ‪ ،‬غامض ‪ ،‬پيچيده ‪ ،‬غير صريح‬

‫‪unintentional‬‬ ‫خطئى ‪ ،‬غير عمد ‪ ،‬من غير قصد ‪ ،‬غيرعمدى‬

‫‪union‬‬ ‫مهره ماسوره ‪ ،‬سازش ‪ ،‬پيوند اتحاديه ‪ ،‬اتصالى ‪ ،‬اتحاد واتفاق ‪ ،‬يگانگى ‪ ،‬وحدت ‪،‬‬
‫اتصال ‪ ،‬پيوستگى ‪ ،‬پيوند ‪ ،‬وصلت ‪ ،‬اجتماع ‪ ،‬اتحاديه ‪ ،‬الحاق ‪ ،‬اشتراک منافع‬
‫‪unique‬‬ ‫منحصر بفرد ‪ ،‬بى مانند ‪ ،‬بيتا ‪ ،‬بى همتا ‪ ،‬بيمانند ‪ ،‬بى نظير ‪ ،‬يکتا ‪ ،‬يگانه ‪ ،‬منحصر‬
‫به فرد‬
‫‪unison‬‬ ‫هماوايى ‪ ،‬هم اهنگى ‪ ،‬هم صدايى ‪ ،‬يک صدايى ‪ ،‬اتحاد ‪ ،‬اتفاق‬

‫‪unisonant‬‬ ‫هم اهنگ ‪ ،‬هم صدا ‪ ،‬هم نوا ‪ ،‬متحدالقول ‪ ،‬يک نوا‬

‫‪unisonous‬‬ ‫هم اهنگ ‪ ،‬هم صدا ‪ ،‬هم نوا ‪ ،‬متحدالقول ‪ ،‬يک نوا‬

‫‪unitarian‬‬ ‫موحد ‪ ،‬پيرو توحيد ‪ ،‬يکتاپرست ‪ ،‬توحيد گراى‬

‫‪United Arab‬‬ ‫امارات متحده عربى‬


‫‪Emirates‬‬
‫‪United Arab‬‬ ‫امارات متحده عربي‬
‫)‪Emirates (UAE‬‬
‫‪United Kingdom‬‬ ‫کشور متحده پادشاهى‬

‫‪United States‬‬ ‫اياالت متحده‬

‫‪United States of‬‬ ‫اياالت متحده آمريکا‬


‫)‪America (USA‬‬
‫‪universal‬‬ ‫يونيورسال ‪ ،‬اونيورسال ‪ ،‬همه سمت گرد ‪ ،‬همه منظوره ‪ ،‬جهانى دنيايى ‪ ،‬با چرخش‬
‫ازاد ‪ ،‬کلى ‪ ،‬عمومى ‪ ،‬عالمگير ‪ ،‬جامع ‪ ،‬جهانى ‪ ،‬همگانى ‪ ،‬فراگير‬
‫‪univocal‬‬ ‫متحدالکلمه ‪ ،‬يک صدا ‪ ،‬يکنوا ‪ ،‬هم ذوق ‪ ،‬همخو‬

‫‪unkempt‬‬ ‫شانه نکرده ‪ ،‬ژوليده ‪ ،‬نامرتب ‪ ،‬ناهنجار ‪ ،‬خشن ‪ ،‬ناسترده‬

‫‪unlawful‬‬ ‫نامشروع ‪ ،‬خالف شرع ‪ ،‬حرام ‪ ،‬غيرقانونى‬

‫‪unlimited‬‬ ‫نامحدود ‪ ،‬نامعلوم ‪ ،‬نامشخص ‪ ،‬نامعين ‪ ،‬بى حد‬

‫‪unmitigated‬‬ ‫کامل ‪ ،‬کاسته نشده ‪ ،‬تخفيف نيافته‬

‫‪unnatural‬‬ ‫غير طبيعى ‪ ،‬بر خالف اصول طبيعت ‪ ،‬ناسرشت‬

‫‪unnecessary‬‬ ‫ناالزم ‪ ،‬غير ضرورى ‪ ،‬غير واجب ‪ ،‬بيش از حد لزوم‬

‫‪385‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪unobtrusive‬‬ ‫محجوب ‪ ،‬فاقد جسارت‬

‫‪unprecedented‬‬ ‫بى سابقه ‪ ،‬بى مانند ‪ ،‬جديد ‪ ،‬بى نظير‬

‫‪unpretentious‬‬ ‫نامتظاهر ‪ ،‬فروتن ‪ ،‬محقر ‪ ،‬خالى از جالل و ابهت ‪ ،‬بى تکلف‬

‫‪unravel‬‬ ‫از هم باز کردن ‪ ،‬از گير در اوردن ‪ ،‬حل کردن‬

‫‪unregenerate‬‬ ‫دوباره ساخته نشده ‪ ،‬دوباره حيات نيافته ‪ ،‬دوباره بنانشده ‪ ،‬دوباره توليد نشده ‪،‬‬
‫گناهکار (‪)unregenerated‬‬
‫‪unremitting‬‬ ‫مدام ‪ ،‬مداوم ‪ ،‬پشتکار دار ‪ ،‬مصر درکار ‪ ،‬بى امان‬

‫‪unrequited‬‬ ‫بدون تالفى يا عمل متقابل‬

‫‪unruly‬‬ ‫سرکش ‪ ،‬ياغى ‪ ،‬متمرد ‪ ،‬مضطرب ‪ ،‬متالطم‬

‫‪unsavory‬‬ ‫بى مزه ‪ ،‬بدبو ‪ ،‬بد مزه ‪ ،‬ناگوار ‪ ،‬ناخوش ايند‬

‫‪unscathed‬‬ ‫صدمه نديده ‪ ،‬خسارت نديده ‪ ،‬زخمى نشده‬

‫‪unscrupulous‬‬ ‫بى توجه به نيک و بد ‪ ،‬بى مرام ‪ ،‬بى پروا‬

‫‪unseemly‬‬ ‫ناشايسته ‪ ،‬بدمنظر ‪ ،‬بعيد ‪ ،‬بطور نازيبا‬

‫‪unsettle‬‬ ‫برهم زدن ‪ ،‬ناراحت کردن ‪ ،‬مغشوش کردن‬

‫‪unsightly‬‬ ‫ناخوشايند ‪ ،‬بدمنظر ‪ ،‬کريه ‪ ،‬بدنما‬

‫‪unsophisticated‬‬ ‫بى حيله ‪ ،‬ساده ‪ ،‬بى تزوير ‪ ،‬جانزده‬

‫‪unspeakable‬‬ ‫ناگفتنى ‪ ،‬توصيف ناپذير ‪ ،‬غيرقابل بيان‬

‫‪untenable‬‬ ‫غيرقابل دفاع ‪ ،‬اشغال نشدنى ‪ ،‬غير قابل اشغال‬

‫‪untimely‬‬ ‫نابهنگام ‪ ،‬بيموقع ‪ ،‬نامعقول ‪ ،‬غير منتظره ‪ ،‬بيگاه‬

‫‪untoward‬‬ ‫تبه کار ‪ ،‬فاسد ‪ ،‬خود سر ‪ -‬نامساعد ‪ ،‬بدامد ‪ ،‬نامناسب‬

‫‪unutterable‬‬ ‫نگفتنى ‪ ،‬زائدالوصف ‪ ،‬غير قابل توصيف‬

‫‪unwarranted‬‬ ‫غيرقابل ضمنانت ‪ ،‬توجيه نکردنى ‪ ،‬بيجا‬

‫‪unwieldy‬‬ ‫سنگين ‪ ،‬گنده ‪ ،‬بدهيکل ‪ ،‬دير جنب ‪ ،‬صعب‬

‫‪unwise‬‬ ‫نادان ‪ ،‬جاهل ‪ ،‬غير عاقالنه‬

‫‪unwitting‬‬ ‫بى خبر ‪ ،‬بى اطالع ‪ ،‬بى توجه ‪ ،‬بى هوش ‪ ،‬غيرعمدى‬

‫‪unwonted‬‬ ‫غيرمعتاد ‪ ،‬غير عادى‬

‫‪386‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪unyoke‬‬ ‫از زير يوغ ازاد کردن ‪ ،‬ازاد کردن‬

‫‪upbraid‬‬ ‫سرزنش کردن ‪ ،‬متهم کردن ‪ ،‬مالمت کردن‬

‫‪upcast‬‬ ‫باال اندازى ‪ ،‬تاه کش‬

‫‪upheaval‬‬ ‫تغيير فاحش ‪ ،‬تحول ‪ ،‬انقالب ‪( ،‬زيست شناسى) برخاست ‪ ،‬باال امدن‬

‫‪upheave‬‬ ‫از زير چيزى را بلند کردن ‪ ،‬بلند شدن‬

‫‪uppermost‬‬ ‫باالترين ‪ ،‬از باال ‪ ،‬رو ‪ ،‬از اغاز ‪ ،‬از ابتدا‬

‫‪upright‬‬ ‫قائم ‪ ،‬راست ‪ ،‬عمودى ‪ ،‬درست ‪ ،‬درستکار ‪ ،‬نيکو کار ‪ ،‬راد‬

‫‪uproarious‬‬ ‫پرغوغا ‪ ،‬پرصدا ‪ ،‬پر همهمه ‪ ،‬پرسروصدا‬

‫‪uproot‬‬ ‫برکندن ‪ ،‬ريشه کن کردن ‪ ،‬از ريشه کندن ‪ ،‬ازبن در اوردن‬

‫‪upshot‬‬ ‫نتيجه ‪ ،‬حاصل ‪ ،‬خالصه ‪ ،‬اخرين شماره ‪ ،‬سرانجام‬

‫‪upstart‬‬ ‫نوکيسه ‪ ،‬تازه بدوران رسيده ‪ ،‬ادم متکبر ‪ ،‬يکه خوردن ‪ ،‬روشن کردن(موتور ماشين و‬
‫غيره)‬
‫‪upturn‬‬ ‫چرخش بباال ‪ ،‬برگشت (بوضع بهتر) ‪ ،‬تبديل به احسن ‪ ،‬تغيير وضع ‪ ،‬روبترقى‬

‫‪urban‬‬ ‫شهرنشينى ‪ ،‬شهرى ‪ ،‬مدنى ‪ ،‬اهل شهر ‪ ،‬شهر نشين‬

‫‪urbane‬‬ ‫مودب ‪ ،‬خليق ‪ ،‬مقرون به ادب ‪ ،‬مودبانه‬

‫‪urbanism‬‬ ‫شهر نشينى ‪ ،‬شهر سازى ‪ ،‬اعتياد بزندگى شهرى‬

‫‪urbanity‬‬ ‫شهر نشينى ‪ ،‬شهر سازى ‪ ،‬اعتياد بزندگى شهرى‬

‫‪urchin‬‬ ‫بچه بد ذات ‪ ،‬بچه شيطان ‪ ،‬جوجه تيغى ‪ ،‬جن‬

‫‪urethra‬‬ ‫مجراى پيشاب‬

‫‪urgency‬‬ ‫فوريت ‪ ،‬ضرورت ‪ ،‬نيازشديد‬

‫‪ursine‬‬ ‫خرس مانند ‪ ،‬شبيه خرس‬

‫‪Uruguay‬‬ ‫اروگوئه‬

‫‪Uruguayan‬‬ ‫اروگوئه اي‬

‫‪US‬‬ ‫آمريکايي‬

‫‪usage‬‬ ‫نحوه استعمال ‪ ،‬استفاده مورد استفاده بودن ‪ ،‬عادت ‪ ،‬رسم ‪ ،‬معمول ‪ ،‬عرف ‪،‬‬
‫استعمال ‪ ،‬استفاده ‪ ،‬کاربرد‬

‫‪387‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪usually‬‬ ‫معموال‬

‫‪usurious‬‬ ‫ربا خوار ‪ ،‬تنزيل خوار ‪ ،‬مبنى بررباخوارى‬

‫‪usurp‬‬ ‫غصب کردن ‪ ،‬بزور گرفتن ‪ ،‬ربودن‬

‫‪usurpation‬‬ ‫غصب‬

‫‪usury‬‬ ‫رباخوارى ‪ ،‬تنزيل خوارى ‪ ،‬حرام خوارى‬

‫‪utilitarian‬‬ ‫سودگرا ‪ ،‬مطلوبيت چيزى بخاطرسودمندى ان ‪ ،‬معتقد باصل اخالقى سودمند گرايى‬
‫‪ ،‬سودمندگرا‬
‫‪utilitarianism‬‬ ‫مکتب انتفاعى ‪ ،‬فلسفه سودجويى ‪ ،‬سودمند گرايى ‪ ،‬کاربرد گرايى ‪ ،‬اعتقاد باينکه‬
‫نيکى ‪ ،‬بدى هر چيزى بسته بدرجه سودمندى آن براى عامه مردم است‬
‫‪utility‬‬ ‫نفع ‪ ،‬منفعت ‪ ،‬مفيد بودن ‪ ،‬بارى ‪ ،‬بارکش ‪ ،‬تاسيسات و وسايل رفاهى کارهاى‬
‫عمومى يا خدماتى ‪ ،‬سودمندى ‪ ،‬مفيديت ‪ ،‬سود ‪ ،‬فايده ‪ ،‬صنايع همگانى (مثل برق و‬
‫تلفن) ‪ ،‬کاربردپذيرى‬
‫‪utmost‬‬ ‫بيشترين ‪ ،‬منتهاى کوشش ‪ ،‬حداکثر ‪ ،‬دورترين‬

‫‪utopia‬‬ ‫دنياى فرضى که در آن همه چيز در حد اعلى نيکو است ‪ ،‬وهم و خيال ‪ ،‬خيالى و‬
‫تصورى ‪ ،‬ناکجا اباد ‪ ،‬دولت يا کشور کامل و ايده الى ‪ ،‬مدينه فاضله‬
‫‪uxorious‬‬ ‫زن پرست ‪ ،‬عيال پرست ‪ ،‬بنده و مطيع عيال خود‬

‫‪Uzbek‬‬ ‫ازبک‬

‫‪Uzbekistan‬‬ ‫ازبکستان‬

‫‪vacate‬‬ ‫تعطيل کردن ‪ ،‬خالى کردن ‪ ،‬تهى کردن ‪ ،‬تخليه کردن‬

‫‪vaccinate‬‬ ‫واکسن زدن به ‪ ،‬برضد بيمارى تلقيح شدن‬

‫‪vaccination‬‬ ‫واکسن زنى ‪ ،‬تلقيح ‪ ،‬ابله کوبى‬

‫‪vacillate‬‬ ‫دودل بودن ‪ ،‬دل دل کردن ‪ ،‬ترديد داشتن ‪ ،‬مردد بودن ‪ ،‬نوسان کردن ‪ ،‬جنبيدن ‪،‬‬
‫تلوتلو خوردن‬
‫‪vacuous‬‬ ‫تهى ‪ ،‬خالى ‪ ،‬بى مفهوم ‪ ،‬پوچ ‪ ،‬کم عقل ‪ ،‬بيمعنى‬

‫‪vacuum‬‬ ‫خال ‪ ،‬فضاى تهى ‪ ،‬ظرف يا جاى بى هوا ‪ ،‬باجاروى برقى تميز کردن‬

‫‪vagabond‬‬ ‫ولگردى کردن ‪ ،‬دربدر ‪ ،‬خانه بدوش ‪ ،‬بيکاره‬

‫‪vagary‬‬ ‫خيالپرستى ‪ ،‬تخيالت ‪ ،‬هوى و هوس ‪ ،‬بوالهوسى‬

‫‪vagrant‬‬ ‫ادم اواره و ولگرد ‪ ،‬دربدر ‪ ،‬اوباش‬

‫‪388‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪vainglorious‬‬ ‫الفزن ‪ ،‬از روى خودستايى‬

‫‪vainglory‬‬ ‫الف ‪ ،‬گزاف ‪ ،‬خودستايى ‪ ،‬غرور ‪ ،‬فيس‬

‫‪vale‬‬ ‫دره ‪ ،‬مجراى کوچک (درشعرو مذهب) جهان ‪ ،‬دنيا ‪ ،‬زمين ‪ ،‬جهان خاکى ‪،‬‬
‫خدانگهدار‬
‫‪valediction‬‬ ‫خداحافظى ‪ ،‬وداع ‪ ،‬بدورد ‪ ،‬خطابه توديعى‬

‫‪valedictorian‬‬ ‫دانشجوى ممتاز فارغ التحصيل که خطابه جشن فارغ التحصيلى را ميخواند‬

‫‪valedictory‬‬ ‫توديعى ‪ ،‬وداعى ‪ ،‬مربوط به خداحافظى‬

‫‪valiant‬‬ ‫دالور ‪ ،‬شجاع ‪ ،‬نيرومند ‪ ،‬بهادر ‪ ،‬دليرانه ‪ ،‬تهمتن‬

‫‪valianty‬‬ ‫دليرانه ‪ ،‬شجاعانه‬

‫‪valid‬‬ ‫نافذ ‪ ،‬قابل قبول ‪ ،‬قوى ‪ ،‬سالم ‪ ،‬معتبر ‪ ،‬قانونى ‪ ،‬درست ‪ ،‬صحيح ‪ ،‬داراى اعتبار ‪ ،‬موثر‬

‫‪validate‬‬ ‫معتبر ساختن ‪ ،‬تاييد اعتبار ‪ ،‬قانونى کردن ‪ ،‬قانونى شناختن ‪ ،‬نافذ شمردن ‪ ،‬تنفيذ‬
‫کردن‬
‫‪Valletta‬‬ ‫والتا‬

‫‪valor‬‬ ‫دليرى ‪ ،‬شجاعت ‪ ،‬دالورى ‪ ،‬ارزش شخصى و اجتماعى ‪ ،‬ارزش مادى ‪ ،‬اهميت‬

‫‪valorous‬‬ ‫شجاع ‪ ،‬دالور ‪ ،‬باارزش ‪ ،‬دليرانه‬

‫‪valve‬‬ ‫لوله ‪ ،‬شير ‪ ،‬المپ ‪ ،‬سرپوش ‪ ،‬بشکل دريچه يا سوپاپ‬

‫‪vamp‬‬ ‫جوراب کوتاه ‪ ،‬رويه ‪ ،‬تعمير کردن ‪ ،‬وصله کردن ‪ ،‬سرهم بندى کردن ‪ ،‬تمهيد کردن‬
‫‪ ،‬گام زدن بر روى ‪ ،‬قدم زدن ‪ ،‬ساز تنهازدن (همراه بااواز يا رقص) ‪ ،‬بالبداهه گفتن و‬
‫يا ساختن ‪ ،‬وسوسه و از راه بدرکردن‬
‫‪vampire‬‬ ‫روح تبه کاران و جادوگران که شب هنگام ازقبر بيرون امده و خون اشخاص راميمکد‬
‫‪ ،‬خون اشام‬
‫‪vanguard‬‬ ‫پيشگام ‪ ،‬پيشقراول ‪ ،‬طاليه دار يکان سرجلودار ‪ ،‬پرچم دار يکان ‪ ،‬جلو دار ‪ ،‬پيش‬
‫لشگر ‪ ،‬پيشتاز ‪ ،‬پيشقرال‬
‫‪vantage‬‬ ‫مناسب ‪ ،‬تناسب ‪ ،‬سرکوب ‪ ،‬برترى ‪ ،‬بهترى ‪ ،‬مزيت ‪ ،‬تفوق ‪ ،‬فرصت‬

‫‪Vanuatu‬‬ ‫وانوواتو‬

‫‪Vanuatuan‬‬ ‫اهل وانوواتو‬

‫‪vapid‬‬ ‫بيمزه ‪ ،‬خنک ‪ ،‬مرده ‪ ،‬بيروح ‪ ،‬بى حس ‪ ،‬بى حرکت‬

‫‪vaporize‬‬ ‫بخار شدن ‪ ،‬تبخير کردن ‪ ،‬تبخير شدن‬

‫‪389‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪vaporizer‬‬ ‫بخار کننده ‪ ،‬بخارساز ‪ ،‬بصورت پودر يا ذرات ريز دراورنده‬

‫‪variable‬‬ ‫تغيير پذير ‪ ،‬متغير ‪ ،‬بى قرار ‪ ،‬بى ثبات‬

‫‪variance‬‬ ‫انحراف ‪ ،‬پراکنش ‪ ،‬واريانس ‪ ،‬اختالف ‪ ،‬مغايرت ‪ ،‬عدم توافق ‪ ،‬ناسازگارى‬

‫‪variant‬‬ ‫قابل تغيير ‪ ،‬مغاير ‪ ،‬نوع ديگر ‪ ،‬گوناگون ‪ ،‬مختلف ‪ ،‬متغير‬

‫‪variation‬‬ ‫نوسان ‪ ،‬متناوب پراکندگى ‪ ،‬وارياسيون ‪ ،‬گونه ها ‪ ،‬اختالف سمت يا محل ترکش‬
‫گلوله تغييرات سمتى ‪ ،‬اختالف ‪ ،‬ناپايدارى ‪ ،‬بى ثباتى ‪ ،‬تغييرپذيرى ‪ ،‬وابسته به‬
‫تغيير و دگرگونى‬
‫‪variegate‬‬ ‫رنگارنگ کردن ‪ ،‬خال خال کردن ‪ ،‬جورواجور کردن ‪ ،‬متنوع کردن‬

‫‪vary‬‬ ‫نوسان کردن ‪ ،‬تغيير دادن ‪ ،‬تغيير کردن ‪ ،‬تغيير داد ‪ ،‬تغييردادن ‪ ،‬عوض کردن ‪،‬‬
‫دگرگون کردن ‪ ،‬متنوع ساختن ‪ ،‬تنوع دادن به ‪ ،‬فرق داشتن‬
‫‪vassal‬‬ ‫نوکر ‪ ،‬تابع ‪ ،‬پيرو ‪( ،‬حق ‪ -‬قديم انگليس) خراجگزار ‪ ،‬هم بيعت بالرد ‪ ،‬تبعه ‪ ،‬بنده ‪،‬‬
‫غالم ‪ ،‬رعيت‬
‫‪vastly‬‬ ‫زياد ‪ ،‬بطور وسيع‬

‫‪Vatican City‬‬ ‫شهر واتيکان‬

‫‪vaudeville‬‬ ‫نمايش متنوع ‪ ،‬واريته ‪ ،‬درام داراى رقص و اواز‬

‫‪vaulting‬‬ ‫طاقسازى‬

‫‪vaunt‬‬ ‫خودستايى کردن ‪ ،‬الف زدن ‪ ،‬خودنمايى‬

‫‪veer‬‬ ‫پس دادن ‪ ،‬تغييرجهت دادن ‪ ،‬تغيير عقيده دادن ‪ ،‬برگشت ‪ ،‬گشت ‪ ،‬انحراف ‪ ،‬تغيير‬
‫مسير‬
‫‪vegetal‬‬ ‫نباتى ‪ ،‬گياهى ‪ ،‬بى حس‬

‫‪vegetarian‬‬ ‫گياه خوار ‪ ،‬گياهخوارى‬

‫‪vegetarianism‬‬ ‫گياه خوار ‪ ،‬گياهخوارى‬

‫‪vegetate‬‬ ‫روييدن ‪ ،‬مثل گياه زندگى کردن‬

‫‪vegetation‬‬ ‫زندگى گياهى ‪ ،‬نشو و نماى نباتى ‪ ،‬نموياهى‬

‫‪vegetative‬‬ ‫گياهى ‪ ،‬روينده ‪ ،‬رويش کننده ‪ ،‬گياه پرور‬

‫‪vegetive‬‬ ‫گياهى ‪ ،‬روينده ‪ ،‬رويش کننده ‪ ،‬گياه پرور‬

‫‪vehemence‬‬ ‫شدت ‪ ،‬حرارت ‪ ،‬تندى ‪ ،‬غيظ و غضب ‪ ،‬غضب شديد‬

‫‪vehement‬‬ ‫تند ‪ ،‬شديد ‪ ،‬با حرارت زياد ‪ ،‬غضبناک‬

‫‪390‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪vehemently‬‬ ‫تند ‪ ،‬شديد ‪ ،‬با حرارت زياد ‪ ،‬غضبناک‬

‫‪vein‬‬ ‫وريد ‪ ،‬سياهرگ ‪ ،‬حالت ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬روش ‪ ،‬رگ دار کردن ‪ ،‬رگه دار شدن‬

‫‪velocity‬‬ ‫سرعت اوليه ‪ ،‬سرعت سير ‪ ،‬شتاب ‪ ،‬تندى برحسب زمان‬

‫‪velvety‬‬ ‫مخملى ‪ ،‬مخمل نما ‪ ،‬نرم‬

‫‪venal‬‬ ‫پولى ‪ ،‬پول بگير ‪ ،‬پست ‪ ،‬فروتن ‪ ،‬رشوه خوار‬

‫‪vendable‬‬ ‫قابل فروش ‪ ،‬جنس قابل فروش ‪ ،‬پولکى ‪ ،‬فاسد‬

‫‪vendetta‬‬ ‫دشمنى خونى خانوادگى ‪ ،‬انتقام گيرى‬

‫‪vendible‬‬ ‫قابل فروش ‪ ،‬جنس قابل فروش ‪ ،‬پولکى ‪ ،‬فاسد‬

‫‪vendition‬‬ ‫فروش‪ ،‬اعالن فروش‬

‫‪vendor‬‬ ‫کمپانى فروش وسائل جانبى کامپيوتر فروشنده ‪ ،‬فروشنده کاالهاى نظامى ‪،‬‬
‫دستفروش ‪ ،‬فروشنده‬
‫‪veneer‬‬ ‫روکش کردن ‪ ،‬چوب مخصوص روکش مبل و غيره ‪ ،‬اليه نازک چوب ‪ ،‬جالء ‪ ،‬روکش‬
‫زدن به‬
‫‪venerable‬‬ ‫محترم ‪ ،‬معزز ‪ ،‬قابل احترام ‪ ،‬ارجمند ‪ ،‬مقدس‬

‫‪venerate‬‬ ‫ستايش و احترام کردن ‪ ،‬تکريم کردن‬

‫‪veneration‬‬ ‫ستايش ‪ ،‬تکريم ‪ ،‬احترام ‪ ،‬نيايش ‪ ،‬تقديس‬

‫‪venereal‬‬ ‫مقاربتى ‪ ،‬زهروى ‪ ،‬اميزشى‬

‫‪Venezuela‬‬ ‫ونزوئال‬

‫‪Venezuelan‬‬ ‫ونزوئاليي‬

‫‪vengeance‬‬ ‫انتقام ‪ ،‬کينه ‪ ،‬خونخواهى‬

‫‪venial‬‬ ‫قابل عفو ‪ ،‬قابل اغماض ‪ ،‬بخشيدنى ‪ ،‬گناه صغير‬

‫‪Venice‬‬ ‫ونيز‬

‫‪venison‬‬ ‫گوشت گوزن ‪ ،‬گوشت اهو ‪ ،‬شکارگوزن واهو‬

‫‪venom‬‬ ‫سم ‪ ،‬زهر مار و عقرب و غيره ‪ ،‬کينه ‪ ،‬مسموم کردن ‪ ،‬مسموم شدن‬

‫‪venomous‬‬ ‫زهر الود ‪ ،‬زهردار ‪ ،‬سمى ‪ ،‬کينه توز‬

‫‪venose‬‬ ‫وريدى ‪ ،‬داراى رگهاى متعددو بر امده ‪ ،‬پراز رگ و وريد ‪ ،‬پر عروق‬

‫‪391‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪venous‬‬ ‫سياهرگى ‪ ،‬وريدى ‪ ،‬پر از وريد ‪ ،‬داراى وريدهاى برامده‬

‫‪vent‬‬ ‫مجرايى به اتمسفر ‪ ،‬هواکش ‪ ،‬روزنه ‪ ،‬باد خور گذاردن براى ‪ ،‬بيرون ريختن ‪ ،‬بيرون‬
‫دادن ‪ ،‬خالى کردن ‪ ،‬مخرج ‪ ،‬منفذ ‪ ،‬دريچه‬
‫‪ventral‬‬ ‫بطنى ‪ ،‬پيشين (قدامى) ‪ ،‬شکمى ‪ ،‬واقع بر روى شکم‬

‫‪ventriloquist‬‬ ‫در خميه شب بازى و غيره) کسيکه بجاى عروسک ياجانورى تکلم کند‬

‫‪ventriloquistic‬‬ ‫در خميه شب بازى و غيره) کسيکه بجاى عروسک ياجانورى تکلم کند‬

‫‪venture‬‬ ‫مشارکت ‪ ،‬فعاليت اقتصادى ‪ ،‬ابتکار ‪ ،‬سوداگرى ‪ ،‬تصدى ‪ ،‬جرات ‪ ،‬جسارت ‪ ،‬معامله‬
‫قمارى ‪ ،‬اقدام بکار مخاطره اميز ‪ ،‬ريسک ‪ ،‬اقدام يا مبادرت کردن‬
‫‪venturesome‬‬ ‫مخاطره اميز ‪ ،‬با تهور ‪ ،‬خطرناک ‪ ،‬پرمخاطره‬

‫‪venue‬‬ ‫محل رسيدگى به جرم ‪ ،‬امدن ‪ ،‬اغاز ‪ ،‬حمله ‪( ،‬حقوق) محل وقوع جرم يا دعوى ‪،‬‬
‫محل دادرسى ‪ ،‬حوزه صالحيت دادگاه‬
‫‪veracious‬‬ ‫راستگو ‪ ،‬درست ‪ ،‬حقيقى ‪ ،‬واقعى‬

‫‪veracity‬‬ ‫راستگويى ‪ ،‬صداقت ‪ ،‬راستى ‪ ،‬صحت‬

‫‪verbalize‬‬ ‫تبديل به فعل کردن ‪ ،‬وراجى کردن ‪ ،‬بصورت شفاهى بيان کردن ‪ ،‬لفاظى کردن‬

‫‪verbatim‬‬ ‫لفظ بلفظ ‪ ،‬کلمه بکلمه ‪ ،‬تحت اللفظى‬

‫‪verbiage‬‬ ‫اطناب ‪ ،‬لفاظى ‪ ،‬درازگويى ‪ ،‬سخن پردازى‬

‫‪verbose‬‬ ‫مطول ‪ ،‬دراز نويس ‪ ،‬درازگو ‪ ،‬پرگو‬

‫‪verbosity‬‬ ‫اطناب گويى ‪ ،‬دراز نويسى ‪ ،‬پرگويى ‪ ،‬گزافگويى‬

‫‪verdant‬‬ ‫سبز رنگ ‪ ،‬پوشيده از سبزه ‪ ،‬بى تجربه‬

‫‪verdigris‬‬ ‫زنگار مس ‪ ،‬زنگ مس (استات مس)‬

‫‪verge‬‬ ‫مقدار نامعينى از زمين ‪ ،‬حريم شاهراه يا راه ‪ ،‬شانه تحکيم نشده ‪ ،‬شانه تثبيت نشده‬
‫‪ ،‬شانه راه ‪ ،‬کنار ‪ ،‬لبه ‪ ،‬نزديکى ‪ ،‬حدود ‪ ،‬حاشيه ‪ ،‬نزديک شدن ‪ ،‬مشرف بودن بر‬
‫‪verification‬‬ ‫وارسى ‪ ،‬تائيد شدن ‪ ،‬بازبينى ‪ ،‬رسيدگى ‪ ،‬تحقيق ‪ ،‬مميزى ‪ ،‬تصديق ‪ ،‬تاييد‬

‫‪verify‬‬ ‫وارسى کردن ‪ ،‬مقايسه کردن با اصل پيام ‪ ،‬بازبينى کردن ‪ ،‬رسيدگى کردن ‪ ،‬صحت و‬
‫سقم امرى را معلوم کردن ‪ ،‬مميزى کردن ‪ ،‬تحقيق کردن‬
‫‪verily‬‬ ‫هراينه ‪ ،‬امين ‪ ،‬براستى ‪ ،‬حقيقتا ‪ ،‬واقعا‬

‫‪verisimilar‬‬ ‫محتمل ‪ ،‬بظاهر درست و حقيقى ‪ ،‬داراى ظاهر حقيقى‬

‫‪verisimilitude‬‬ ‫راست نمايى ‪ ،‬احتمال ‪ ،‬شباهت به واقعيت‬

‫‪392‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪veritable‬‬ ‫واقعى ‪ ،‬بتحقيق ‪ ،‬بحقيقت ‪ ،‬قابل اثبات حقيقت‬

‫‪verity‬‬ ‫واقعيت ‪ ،‬صدق ‪ ،‬راستى ‪ ،‬صحت ‪ ،‬حقيقت ‪ ،‬سخن راست ‪ ،‬چيز واقعى‬

‫‪vermin‬‬ ‫جانوران موذى ‪ ،‬جانور افت ‪ ،‬حشرات موذى‬

‫‪vernacular‬‬ ‫زبان مادرى (زبان محلى) ‪ ،‬محلى ‪ ،‬کشورى ‪ ،‬زبان بومى ‪ ،‬زبان مادرى‬

‫‪vernal‬‬ ‫بهارى ‪ ،‬ربيعى ‪ ،‬شبيه بهار ‪ ،‬باطراوت چون بهار‬

‫‪versatile‬‬ ‫فراگيرنده ‪ ،‬داراى استعداد و ذوق ‪ ،‬روان ‪ ،‬سليس ‪ ،‬گردان ‪ ،‬متحرک ‪ ،‬متنوع و‬
‫مختلط ‪ ،‬چندسو گرد ‪ ،‬تطبيق پذير ‪ ،‬همه کاره‬
‫‪version‬‬ ‫مدل ‪ ،‬روش ‪ ،‬شرح ويژه ‪ ،‬ترجمه ‪ ،‬تفسير ‪ ،‬نسخه ‪ ،‬متن‬

‫‪vertebrae‬‬ ‫مهره ها‬

‫‪vertex‬‬ ‫اوج ‪ ،‬تارک (در زاويه هاى) ‪ ،‬نوک ‪ ،‬سر ‪ ،‬تارک ‪ ،‬فرق ‪ ،‬قله ‪ ،‬راس‬

‫‪vertical‬‬ ‫قائم ‪ ،‬عمودى ‪ ،‬شاقولى ‪ ،‬تارکى ‪ ،‬راسى ‪ ،‬واقع در نوک‬

‫‪vertigo‬‬ ‫سرگيجه ‪ ،‬دوران ‪ ،‬دوار سر ‪ ،‬چرخش بدور‬

‫‪vertu‬‬ ‫ذوق ‪ ،‬عشق و هنر ‪ ،‬اثرهنرى ‪ ،‬فضيلت‬

‫‪verve‬‬ ‫ذوق ‪ ،‬حرارت ‪ ،‬استعداد ‪ ،‬زنده دلى ‪ ،‬سبک روحى‬

‫‪vespertinal‬‬ ‫شامگاهى ‪ ،‬شب بازشو ‪ ،‬پروازکننده درشب ‪ ،‬شب پره ‪ ،‬مربوط به شب ‪ ،‬شبانه ‪،‬‬
‫عشايى‬
‫‪vespertine‬‬ ‫شامگاهى ‪ ،‬شب بازشو ‪ ،‬پرواز کننده درشب ‪ ،‬شب پره ‪ ،‬مربوط به شب ‪ ،‬شبانه ‪،‬‬
‫عشايى‬
‫‪vest‬‬ ‫سپردن ‪ ،‬جليقه ‪ ،‬زيرپوش کشباف ‪ ،‬لباس ‪ ،‬واگذارکردن ‪ ،‬اعطا کردن ‪ ،‬محول کردن ‪،‬‬
‫ملبس شدن‬
‫‪vestige‬‬ ‫نشان ‪ ،‬اثر ‪ ،‬جاى پا ‪ ،‬رديا ‪ ،‬ذره ‪ ،‬خرده ‪ ،‬بقايا‬

‫‪vestigial‬‬ ‫نشان ‪ ،‬اثر ‪ ،‬جاى پا ‪ ،‬رديا ‪ ،‬ذره ‪ ،‬خرده ‪ ،‬بقايا‬

‫‪vestment‬‬ ‫لباس رسمي(کشيش) ‪ ،‬لباس رسمى اسقف ‪ ،‬لباس‬

‫‪veto‬‬ ‫حق رد‪ ،‬رد‪ ،‬منع‪ ،‬نشانهمخالفت‪ ،‬راي مخالف‪ ،‬رد کردن‪ ،‬قدغن کردن‪ ،‬راي مخالف‬
‫دادن‬
‫‪vex‬‬ ‫ازردن ‪ ،‬رنجاندن ‪ ،‬رنجه دادن ‪ ،‬خشمگين کردن‬

‫‪vexation‬‬ ‫ازردگى ‪ ،‬رنجش ‪ ،‬ازار ‪ ،‬تغيير ‪ ،‬حالت تحريک‬

‫‪vexatious‬‬ ‫دل ازار ‪ ،‬رنجش اميز ‪ ،‬اشفته ‪ ،‬مضطرب‬

‫‪393‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪viable‬‬ ‫زنده ماندنى ‪ ،‬زيست پذير ‪ ،‬ماندنى ‪ ،‬قابل دوام ‪ ،‬مناسب رشد و ترقى‬

‫‪viand‬‬ ‫غذا ‪ ،‬خواربار ‪ ،‬خوراک ‪ ،‬ماکوالت ‪ ،‬گوشت‬

‫‪vicarious‬‬ ‫جانشينى ‪ ،‬نيابتى ‪ ،‬به نيابت قبول کردن ‪ ،‬جانشين‬

‫‪viceroy‬‬ ‫نايب السلطنه ‪ ،‬فرمانفرماى کل‬

‫‪vicissitude‬‬ ‫تحول ‪ ،‬دگرگونى ‪ ،‬تغيير ‪ ،‬فراز و نشيب زندگى‬

‫‪Victoria‬‬ ‫ويکتوريا‬

‫‪victuals‬‬ ‫خوراک ‪ ،‬غذا ‪ ،‬خوار و بار ‪ ،‬اذوقه‬

‫‪vie‬‬ ‫رقابت کردن ‪ ،‬هم چشمى کردن ‪ ،‬رقيب شدن‬

‫‪Vienna‬‬ ‫وين‬

‫‪Vientiane‬‬ ‫شهر وين تيان‬

‫‪Vietnam‬‬ ‫ويتنام‬

‫‪Vietnamese‬‬ ‫ويتنامي‬

‫‪vigilance‬‬ ‫بيدارى و هشيارى ‪ ،‬ترصد ‪ ،‬مراقبت ‪ ،‬مواظبت ‪ ،‬شب زنده دارى ‪ ،‬کشيک ‪ ،‬امادگى ‪،‬‬
‫چاالکى ‪ ،‬احتياط ‪ ،‬گوش بزنگى‬
‫‪vigilant‬‬ ‫مراقب ‪ ،‬هوشيار ‪ ،‬گوش بزنگ ‪ ،‬بيدار ‪ ،‬حساس‬

‫‪vignette‬‬ ‫عکس ‪ ،‬تصوير ‪ ،‬شکل‬

‫‪vigor‬‬ ‫قدرت ‪ ،‬نيرومندى ‪ ،‬زور ‪ ،‬نيرو ‪ ،‬انرژى ‪ ،‬توان‬

‫‪vigour‬‬ ‫قدرت ‪ ،‬نيرومندى ‪ ،‬زور ‪ ،‬نيرو ‪ ،‬انرژى ‪ ،‬توان‬

‫‪vilification‬‬ ‫بدگويى ‪ ،‬بهتان ‪ ،‬فحش ‪ ،‬سخن زشت و رکيک‬

‫‪vilify‬‬ ‫بدنام کردن ‪ ،‬بدگويى کردن ‪ ،‬بهتان زدن‬

‫‪villain‬‬ ‫رعيت ‪ ،‬ناکس ‪ ،‬ادم پست ‪ ،‬تبه کار ‪ ،‬شرير ‪ ،‬بدذات ‪ ،‬پست‬

‫‪villi‬‬ ‫نا فرمان ‪ ,‬سرکش ‪ ,‬رام نشدني ‪ ,‬تعليم نا پذير‪ ,‬سبع ‪ ,‬وحشي ‪ ,‬رام نشده ‪ ,‬غير اهلي ‪,‬‬
‫وحشي شدن ‪ ,‬وحشي کردن‪ ,‬غيرقابل جلوگيري ‪ ,‬کنترل ناپذير ‪ ,‬غيرقابل نظارت‪,‬‬
‫غيرقابل کنترل ‪ ,‬غير قابل اداره ‪ ,‬وحشي ‪ ,‬لجام گسيخته‪ ,‬وحشي ‪ ,‬جنگلي ‪ ,‬خود رو‬
‫‪ ,‬شيفته و ديوانه‬
‫‪Vilnius‬‬ ‫ويلنيوس‬

‫‪vincible‬‬ ‫شکست خوردنى‬

‫‪394‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪vindicate‬‬ ‫استيفاى حقوق کردن ‪ ،‬حمايت کردن از ‪ ،‬پشتيبانى کردن از ‪ ،‬دفاع کردن از ‪ ،‬محقق‬
‫کردن ‪ ،‬اثبات بيگناهى کردن ‪ ،‬توجيه کردن‬
‫‪vindication‬‬ ‫حمايت ‪ ،‬دفاع ‪ ،‬اثبات بيگناهى ‪ ،‬توجيه ‪ ،‬خونخواهى‬

‫‪vindicative‬‬ ‫حمايت اميز ‪ ،‬دفاعى ‪ ،‬دفاع کننده ‪ ،‬مربوط به توجيه‬

‫‪vindicatory‬‬ ‫وابسته به توجيه ‪ ،‬مربوط به دفاع و حمايت ‪ ،‬ثابت کردنى‬

‫‪vindictive‬‬ ‫کينه جو‪ ،‬انتقامي‪ ،‬تالفي کننده‪ ،‬انتقام‪ ،‬تالفي‬

‫‪vinery‬‬ ‫تاکستان ‪ ،‬گرمخانه ء مو ‪ ،‬موستان ‪ ،‬تاکها‬

‫‪vintner‬‬ ‫عمده فروش شراب‬

‫‪viol‬‬ ‫ويولن ‪ 5‬يا ‪ 6‬سيمه ء قديمى‬

‫‪viola‬‬ ‫ويولنبزرگ‪ ،‬بنفشه عطري‬

‫‪violation‬‬ ‫خطا ‪ ،‬تجاوز ‪ ،‬تخلف ‪ ،‬تخطى ‪ ،‬پيمان شکنى ‪ ،‬نقض عهد‬

‫‪violator‬‬ ‫غاصب ‪ ،‬ناقص ‪ ،‬متجاوز‬

‫‪violoncello‬‬ ‫ويولن سل‬

‫‪viper‬‬ ‫افعى ‪ ،‬تيره مار ‪ ،‬تيرمار ‪ ،‬ادم خائن و بدنهاد ‪ ،‬شرير‬

‫‪virago‬‬ ‫زن مرد صفت ‪ ،‬زن شرور ‪ ،‬زن پتياره ‪ ،‬شيرزن‬

‫‪Virgin Islands‬‬ ‫جزاير ويرجين (بريتانيايي)‬


‫)‪(British‬‬
‫‪Virgin Islands‬‬ ‫جزاير ويرجين (اياالت متحده)‬
‫)‪(U.S.‬‬
‫‪virile‬‬ ‫مردانه ‪ ،‬داراى نيروى مردى ‪ ،‬داراى رجوليت‬

‫‪virtu‬‬ ‫ذوق ‪ ،‬عشق و هنر ‪ ،‬اثرهنرى ‪ ،‬فضيلت‬

‫‪virtual‬‬ ‫واقعى ‪ ،‬معنوى ‪ ،‬موجود بالقوه ‪ ،‬تقديرى ‪ ،‬مجازى‬

‫‪virtue‬‬ ‫فضيلت ‪ ،‬مزيت ‪ ،‬تقوا ‪ ،‬پرهيزکارى ‪ ،‬پاکدامنى ‪ ،‬عفت ‪ ،‬خاصيت‬

‫‪virtuoso‬‬ ‫هنرشناس ‪ ،‬خوش قريحه ‪ ،‬داراى ذوق هنرى ‪ ،‬هنرمند‬

‫‪virulence‬‬ ‫زهراگينى ‪ ،‬خصومت ‪ ،‬تلخى ‪ ،‬تندى ‪ ،‬واگيرى‬

‫‪virulent‬‬ ‫زهراگين ‪ ،‬سم دار ‪ ،‬تلخ ‪ ،‬تند ‪ ،‬کينه جو ‪ ،‬بدخيم‬

‫‪virus‬‬ ‫زهر ‪ ،‬ويروس ‪ ،‬عامل نقل وانتقال امراض‬

‫‪395‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪visage‬‬ ‫رخسار ‪ ،‬رخ ‪ ،‬چهره ‪ ،‬رو ‪ ،‬صورت ‪ ،‬لقا ‪ ،‬سيما ‪ ،‬منظر ‪ ،‬نما‬

‫‪visceral‬‬ ‫احشايى‬

‫‪viscid‬‬ ‫چسبناک ‪ ،‬چسبنده ‪ ،‬غليظ وشيره مانند‬

‫‪viscosity‬‬ ‫وشکسانى ‪ ،‬ويسکوزيته ‪ ،‬دوسناکى ‪ ،‬لزوجت ‪ ،‬کند روانى ‪ ،‬دوسگنى ‪ ،‬چسبندگى ‪،‬‬
‫کشوارى ‪ ،‬نوچى ‪ ،‬لزجى ‪ ،‬چسبانى ‪ ،‬شيره دارى ‪ ،‬قوام ‪ ،‬گران روى ‪ ،‬دوسندگى ‪،‬‬
‫لزجت ‪ ،‬ناروانى ‪ ،‬چسبناکى‬
‫‪viscount‬‬ ‫وايکانت (لقب اشرافى)‬

‫‪viscous‬‬ ‫لزج ‪ ،‬چسبناک‬

‫‪vise‬‬ ‫گيره نجارى ‪ ،‬گيره اهنگرى ‪ ،‬در پرس قراردادن‬

‫‪visionary‬‬ ‫رويايى ‪ ،‬خيالى ‪ ،‬تصور غير عملى ‪ ،‬وابسته بداليل نظرى ‪ ،‬رويابين ‪ ،‬الهامى ‪ ،‬رويا‬
‫گراى‬
‫‪vista‬‬ ‫منظره مشهود از مسافت دور ‪ ،‬چشم انداز ‪ ،‬دورنما‬

‫‪visual‬‬ ‫با چشم ‪ ،‬ديدارى ‪ ،‬بصرى ‪ ،‬ديدنى ‪ ،‬وابسته به ديد ‪ ،‬ديدى‬

‫‪visualize‬‬ ‫در پيش چشم نمودار کردن ‪ ،‬متصور ساختن ‪ ،‬تجسم کردن ‪ ،‬تصور کردن‬

‫‪vital‬‬ ‫حياتى ‪ ،‬وابسته بزندگى ‪ ،‬واجب ‪ ،‬اساسى‬

‫‪vitality‬‬ ‫سرزندگى ‪ ،‬قدرت يا خاصيت حياتى ‪ ،‬انرژى و زنده دلى‬

‫‪vitalize‬‬ ‫زندگى دادن ‪ ،‬زندگى بخشيدن ‪ ،‬حيات بخشيدن ‪ ،‬زنده کردن ‪ ،‬تحريک کردن‬

‫‪vitiate‬‬ ‫فاسد کردن ‪ ،‬تباه کردن ‪ ،‬معيوب ساختن ‪ ،‬خراب کردن ‪ ،‬ناپاک ساختن ‪ ،‬فاسد شدن‬
‫‪ ،‬تباه شدن ‪ ،‬بالاثر کردن‬
‫‪vitreous‬‬ ‫شيشه اى ‪ ،‬شيشه اى ‪ ،‬زجاجى ‪ ،‬شبيه شيشه ‪ ،‬زرق و برق‬

‫‪vitriol‬‬ ‫نمک جوهرگوگرد ‪ ،‬زاج ‪ ،‬توتيا ‪ ،‬سخن تند ‪ ،‬جوهرگوگرد (اسيدسولفوريک) زدن به ‪،‬‬
‫تند و سوزنده‬
‫‪vitriolic‬‬ ‫نمک جوهرگوگرد ‪ ،‬زاج ‪ ،‬توتيا ‪ ،‬سخن تند ‪ ،‬جوهرگوگرد (اسيدسولفوريک) زدن به ‪،‬‬
‫تند و سوزنده‬
‫‪vituperate‬‬ ‫توبيخ کردن ‪ ،‬بد گفتن ‪ ،‬ناسزا گفتن ‪ ،‬سرزنش کردن ‪ ،‬عيب جويى کردن‬

‫‪vituperative‬‬ ‫بدزبان ‪ ،‬فحاش ‪ ،‬وابسته به ناسزاگويى‬

‫‪vivacious‬‬ ‫با نشاط ‪ ،‬سرزنده ‪ ،‬مسرور ‪ ،‬داراى سرور و نشاط‬

‫‪vivacity‬‬ ‫سرزندگى ‪ ،‬چاالکى ‪ ،‬نشاط ‪ ،‬نيروى حياتى ‪ ،‬زور‬

‫‪396‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪vivify‬‬ ‫زنده کردن ‪ ،‬احيا کردن ‪ ،‬روح دادن‬

‫‪vivisection‬‬ ‫زنده شکافى ‪ ،‬تشريح جانور زنده ‪ ،‬کالبد شکافى موجودزنده‬

‫‪vivisectional‬‬ ‫زنده شکافى ‪ ،‬تشريح جانور زنده ‪ ،‬کالبد شکافى موجودزنده‬

‫‪vixen‬‬ ‫روباه ماده ‪( ،‬مجازى) زن شرور ‪ ،‬زن پتياره‬

‫‪vocable‬‬ ‫اسم ‪ ،‬لفظ ‪ ،‬کلمه صوتى ‪ ،‬واحد اوايى‬

‫‪vocal cords‬‬ ‫تارهاى صوتى ‪ ،‬رشته هاى صوتى يا اوايى‬

‫‪vocation‬‬ ‫کار ‪ ،‬شغل ‪ ،‬کسب ‪ ،‬صدا ‪ ،‬احضار ‪ ،‬پيشه اى ‪ ،‬حرفه اى ‪ ،‬هنرستانى‬

‫‪vocative‬‬ ‫ندايى ‪ ،‬اوايى ‪ ،‬خطابى ‪ ،‬ايى‬

‫‪vociferance‬‬ ‫سروصدا ‪ ،‬فرياد و نعره ‪ ،‬زوزه ‪ ،‬داد و بيداد‬

‫‪vociferate‬‬ ‫با صداى بلند ادا کردن ‪ ،‬بلند صدا کردن‬

‫‪vociferous‬‬ ‫پر صدا ‪ ،‬بلند ‪ ،‬پر سروصدا‬

‫‪vogue‬‬ ‫رسم معمول ‪ ،‬رواج ‪ ،‬عادت ‪ ،‬مرسوم ‪ ،‬مد ‪ ،‬متداول ‪ ،‬عمومى ورايج‬

‫‪volant‬‬ ‫پرواز کننده ‪ ،‬پرنده ‪ ،‬چابک ‪ ،‬سبک روح ‪ ،‬جارى‬

‫‪volatile‬‬ ‫حافظه داده پرداز الکترونيکى که با قطع توان الکتريکى پاک ميشود ‪ ،‬فرار‬
‫(‪ ، )farraar‬بخارشدنى ‪ ،‬سبک ‪ ،‬لطيف‬
‫‪volition‬‬ ‫خواست ‪ ،‬از روى قصد و رضا ‪ ،‬از روى اراده‬

‫‪volitive‬‬ ‫دستور زبان) حالت افعال ارادى‬

‫‪volubility‬‬ ‫روانى ‪ ،‬چرب زبانى ‪ ،‬فرزى ‪ ،‬چرخندگى ‪ ،‬تحرک‬

‫‪voluble‬‬ ‫پر حرف ‪ ،‬روان ‪ ،‬سليس ‪ ،‬چرب و نرم ‪ ،‬خوش زبان‬

‫‪voluminous‬‬ ‫حجيم ‪ ،‬بزرگ ‪ ،‬جسيم ‪ ،‬متراکم ‪ ،‬انبوه ‪ ،‬مفصل‬

‫‪voluntary‬‬ ‫عمدى ‪ ،‬ارادى ‪ ،‬اختيارى ‪ ،‬داوطلبانه ‪ ،‬به خواست‬

‫‪voluptuous‬‬ ‫شهوتران ‪ ،‬شهوت پرست ‪ ،‬شهوت انگيز ‪ ،‬شهوانى‬

‫‪voracious‬‬ ‫سبع ‪ ،‬پرخور ‪ ،‬حريص ‪ ،‬پرولع ‪ ،‬خيلى گرسنه‬

‫‪vortex‬‬ ‫گردابى ‪ ،‬گرداب ‪ ،‬حلقه ‪ ،‬پيچ ‪ ،‬گردبادى‬

‫‪votary‬‬ ‫هوا خواه ‪ ،‬طرفدار ‪ ،‬پارسا ‪ ،‬عابد ‪ ،‬زاهد ‪ ،‬شاگرد‬

‫‪votive‬‬ ‫نذرى ‪ ،‬نذر شده‬

‫‪397‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪vouchsafe‬‬ ‫تفويض کردن ‪ ،‬لطفا حاضر شدن ‪ ،‬پذيرفتن ‪ ،‬تسليم شدن ‪ ،‬عطاکردن ‪ ،‬بخشيدن ‪،‬‬
‫اعطا کردن‬
‫‪voyeur‬‬ ‫نگاه کننده ‪ ،‬فضول ‪ ،‬اطفا کننده شهوت بانگاه‬

‫‪vulgarism‬‬ ‫اصطالح عوامانه ‪ ،‬عواميت ‪ ،‬پستى ‪ ،‬وحشيگرى‬

‫‪vulgarity‬‬ ‫اصطالح عوامانه ‪ ،‬عواميت ‪ ،‬پستى ‪ ،‬وحشيگرى‬

‫‪vulnerable‬‬ ‫زخم خور ‪ ،‬زخم پذير ‪ ،‬اسيب پذير ‪ ،‬قابل حمله‬

‫‪vulpine‬‬ ‫روباه صفت ‪ ،‬محيل ‪ ،‬نيرنگ باز ‪ ،‬حيله گر‬

‫‪waffle‬‬ ‫کلوچه يا نان پخته شده در قالب هاى دو پارچه اهنى‬

‫‪waft‬‬ ‫سبک بردن ‪ ،‬روى هوايا اب شناور ساختن ‪ ،‬وزش نسيم ‪ ،‬بهوا راندن ‪ ،‬بحرکت در‬
‫اوردن‬
‫‪wag‬‬ ‫جنباندن ‪ ،‬تکان دادن ‪ ،‬تکان خوردن ‪ ،‬جنبيدن ‪ ،‬تکان‬

‫‪waggish‬‬ ‫شوخ و شنگ ‪ ،‬شوخ ‪ ،‬بذله گو ‪ ،‬خنده دار ‪ ،‬مهمل ‪ ،‬الواط‬

‫‪waif‬‬ ‫مال بى صاحب (در دريا) ‪ ،‬مال متروکه ‪ ،‬بچه بى صاحب ‪ ،‬ادم دربدر ‪ ،‬بچه سر راهى‬

‫‪waist‬‬ ‫ميانه ناو ‪ ،‬دور کمر ‪ ،‬کمر لباس ‪ ،‬کمربند ‪ ،‬ميان تنه‬

‫‪waistcoat‬‬ ‫جليقه‪ ،‬لباس زير شبيهجليقه‪ ،‬نيم تنهيا ژيلت‬

‫‪waive‬‬ ‫صرفنظر کردن از ‪ ،‬اسقاط کردن ‪ ،‬صرف نظر کردن ‪ ،‬چشم پوشى کردن ‪ ،‬چشم‬
‫پوشيدن از ‪ ،‬از قانون مستثنى کردن‬
‫‪wake‬‬ ‫شيار ‪ ،‬رد ناو ‪ ،‬بيدارى ‪ ،‬شب زنده دارى ‪ ،‬شب نشينى ‪ ،‬احياء ‪ ،‬شب زنده دارى کردن‬
‫‪ ،‬از خواب بيدار کردن ‪ ،‬رد پا ‪ ،‬دنباله کش تى‬
‫‪Wallis and Futuna‬‬ ‫جزاير واليس و فونتانا‬
‫‪Islands‬‬
‫‪wallow‬‬ ‫غلتيدن ‪ ،‬در گل و الى غوطه خوردن‬

‫‪wampum‬‬ ‫صدف براق و زيبايى که سرخ پوستان امريکايى بجاى پول مصرف ميکردند ‪( ،‬زبان‬
‫عاميانه) پول‬
‫‪wampumpeag‬‬ ‫صدف براق و زيبايى که سرخ پوستان امريکايى بجاى پول مصرف ميکردند ‪( ،‬زبان‬
‫عاميانه) پول‬
‫‪wan‬‬ ‫رنگ پريده ‪ ،‬کم خون ‪ ،‬زرد ‪ ،‬کم رنگ ‪ ،‬رنگ پريده شدن يا کردن‬

‫‪wand‬‬ ‫دستگاه ورودى خواندن برچسب هاى رمزى شمش نورى به وسيله حس کردن‬
‫الگوهاى نورى فضاهاى تيره و روشن ‪ ،‬دستگاه نورى دستى که مى تواند برچسب‬

‫‪398‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫هاى کدگذارى شده کدهاى ميله اى و کاراکتر را خوانده و معرفى کند ‪ ،‬عصا ‪ ،‬گرز ‪،‬‬
‫چوب ميزانه ‪ ،‬چوب گمانه ‪ ،‬ترکه‬
‫‪wanderlust‬‬ ‫آلماني) عالقهمند به سياحت‪ ،‬سفر دوستي‬

‫‪wane‬‬ ‫جنگ ‪ ،‬دشمن ‪ ،‬نزاع ‪ ،‬رو بکاهش گذاشتن ‪ ،‬نقصان يافتن ‪ ،‬کم شدن ‪ ،‬افول ‪ ،‬کم و‬
‫کاستى ‪ ،‬وارفتن ‪ ،‬به اخر رسيدن‬
‫‪wangle‬‬ ‫تلولو خوردن ‪ ،‬به حيله متوسل شدن ‪ ،‬لرزاندن‬

‫‪wanton‬‬ ‫سرکش ‪ ،‬حرف نشنو ‪ ،‬بازيگوش ‪ ،‬خوشحال ‪ ،‬عياش ‪ ،‬جسور ‪ ،‬شرور شدن ‪ ،‬گستاخ‬
‫شدن ‪ ،‬بى ترتيب کردن ‪ ،‬شهوترانى کردن ‪ ،‬افراط کردن‬
‫‪wantonness‬‬ ‫بازيگوشى ‪ ،‬القيدى‬

‫‪warble‬‬ ‫سراييدن ‪ ،‬چهچهه زدن ‪ ،‬سرود ‪ ،‬چهچه‬

‫‪warily‬‬ ‫از روى احتياط ‪ ،‬محتاطانه ‪ ،‬احتياط کار ‪ ،‬با احتياط‬

‫‪wariness‬‬ ‫از روى احتياط ‪ ،‬محتاطانه ‪ ،‬احتياط کار ‪ ،‬با احتياط‬

‫‪warlike‬‬ ‫نظامى ‪ ،‬جنگجو ‪ ،‬ستيز گر ‪ ،‬اماده جنگ ‪ ،‬جنگ دوست ‪ ،‬جنگى ‪ ،‬رزمجو‬

‫‪warp‬‬ ‫تاب دادن ‪ ،‬پيچ دادن ‪ ،‬منحرف کردن تاب برداشتن ‪ ،‬طناب ‪ ،‬تار (در مقابل پود) ‪،‬‬
‫ريسمان ‪ ،‬پيچ و تاب ‪ ،‬تاب دار کردن ‪ ،‬منحرف کردن ‪ ،‬تاب برداشتن‬
‫‪warrant‬‬ ‫اختيار ‪ ،‬مجوز ‪ ،‬اجازه قانونى ‪ ،‬اجازه کتبى ‪ ،‬حکم قانونى تعهد کردن ‪ ،‬ضمانت کردن‬
‫کسى ‪ ،‬سند عندالمطالبه ‪ ،‬گواهى کردن ‪ ،‬تضمين کردن ‪ ،‬گواهى ‪ ،‬حکم‬
‫‪warranty‬‬ ‫التزام ‪ ،‬ضامن ‪ ،‬گرو ‪ ،‬وثيقه ‪ ،‬تعهد نامه ‪ ،‬ضمانت نامه ‪ ،‬تعهدنامه ‪ ،‬متعهد ‪ ،‬تعهد‬
‫کننده ‪ ،‬پابندان ‪ ،‬گارانتى ‪ ،‬ضمانت ‪ ،‬امر مورد تعهد يا تضمين ‪ ،‬تضمين ‪ ،‬تعهد‬
‫‪warren‬‬ ‫جاى نگاهدارى خرگوش و جانوران ديگر‬

‫‪Warsaw‬‬ ‫ورشو‬

‫‪wary‬‬ ‫بسيار محتاط ‪ ،‬با مالحظه ‪ ،‬هشيار‬

‫‪wash‬‬ ‫شستن ‪ ،‬شستشو دادن ‪ ،‬پاک کردن ‪ ،‬شستشو ‪ ،‬غسل ‪ ،‬رختشويى‬

‫‪Washington, D.C.‬‬ ‫واشنگتن‬

‫‪waste‬‬ ‫هدر ‪ ،‬افت ‪ ،‬قراضه ‪ ،‬تضييع کردن ‪ ،‬تفريط ‪ ،‬اشغال ‪ ،‬ضايع کردن ‪ ،‬صرف کردن ‪،‬‬
‫زباله ‪ ،‬هرزدادن ‪ ،‬حرام کردن ‪ ،‬بيهوده تلف کردن ‪ ،‬نيازمند کردن ‪ ،‬بى نيرو و قوت‬
‫کردن ‪ ،‬ازبين رفتن ‪ ،‬باطله ‪ ،‬زائد ‪ ،‬اتالف‬
‫‪wastrel‬‬ ‫ادم ولخرج ‪ ،‬متلف ‪ ،‬ادم بى معنى‬

‫‪watershed‬‬ ‫اب پخشان ‪ ،‬منطقه اى که اب دريا يا رودخانه را پخش و تقسيم ميکند‬

‫‪399‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪wavelet‬‬ ‫موج ضربه اى کوچک‬

‫‪waver‬‬ ‫متزلزل شدن ‪ ،‬فتور پيدا کردن ‪ ،‬دو دل بودن ‪ ،‬ترديد پيدا کردن ‪ ،‬تبصره قانون ‪،‬‬
‫نوسان کردن‬
‫‪wax‬‬ ‫واکس اسکى ‪ ،‬موم ‪ ،‬مومى شکل ‪ ،‬شمع مومى ‪ ،‬رشد کردن ‪ ،‬زياد شدن ‪،‬‬
‫(درموردماه)رو به بدر رفتن ‪ ،‬استحاله يافتن‬
‫‪waylay‬‬ ‫درکمين کسى نشستن ‪ ،‬کمين کردن ‪ ،‬خف کردن‬

‫‪wayward‬‬ ‫خودسر ‪ ،‬خود راى ‪ ،‬نافرمان ‪ ،‬متمرد‬

‫‪weak-kneed‬‬ ‫سست زانو ‪ ،‬بى اراده ‪ ،‬سست عنصر ‪ ،‬بى تصميم‬

‫‪weal‬‬ ‫خير ‪ ،‬سعادت ‪ ،‬اسايش ‪ ،‬ثروت ‪ ،‬دارايى‬

‫‪wean‬‬ ‫از پستان گرفتن ‪ ،‬از شير مادر گرفتن‬

‫‪wearisome‬‬ ‫خسته کننده‬

‫‪weather‬‬ ‫جوى ‪ ،‬هواشناسى ‪ ،‬تغيير فصل ‪ ،‬اب و هوا ‪ ،‬باد دادن ‪ ،‬در معرض هوا گذاشتن ‪،‬‬
‫تحمل يابرگزارکردن‬
‫‪wee‬‬ ‫اسکاتلند) کوچولو ‪ ،‬ريز ‪ ،‬يکى کمى ‪ ،‬اندکى ‪ ،‬لحظه اى‬

‫‪weighty‬‬ ‫سنگين ‪ ،‬وزين ‪ ،‬موثر ‪ ،‬سنجيده ‪ ،‬با نفوذ ‪ ،‬پربار‬

‫‪well-bred‬‬ ‫با تربيت ‪ ،‬تربيت شده‬

‫‪well-doer‬‬ ‫ادم نيکو کار‬

‫‪Wellington‬‬ ‫ولينگتون‬

‫‪well-to-do‬‬ ‫اسوده ‪ ،‬خوشبخت‬

‫‪welt‬‬ ‫حاشيه چرمى دور چيزى ‪ ،‬مغزى گذاشتن ‪ ،‬شالق زدن ‪ ،‬لبه ‪ ،‬نوار باريک ‪ ،‬نوار ‪ ،‬ورم‬
‫‪ ،‬تاول‬
‫‪welter‬‬ ‫اختالط ‪ ،‬درهم و برهمى ‪ ،‬خشکى ‪ ،‬پژمردگى ‪ ،‬اغشتن ‪ ،‬غلت زدن‬

‫‪wend‬‬ ‫پيمودن ‪ ،‬منتقل کردن‬

‫‪Western Sahara‬‬ ‫صحراى غربى‬

‫‪wheedle‬‬ ‫ريشخند کردن ‪ ،‬گول زدن ‪ ،‬خر کردن‬

‫‪whelp‬‬ ‫توله سگ ‪ ،‬بچه هرنوع حيوان گوشتخوار ‪ ،‬توله زاييدن‬

‫‪whereabout‬‬ ‫محل تقريبى ‪ ،‬حدود تقريبى ‪ ،‬مکان ‪ ،‬محل‬

‫‪400‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪whereabouts‬‬ ‫کجا ‪ ،‬درچه حدود ‪ ،‬جاى تقريبى‬

‫‪whereof‬‬ ‫از که ‪ ،‬از چه چيز ‪ ،‬از انجاييکه‬

‫‪whereupon‬‬ ‫که در نتيجه ان ‪ ،‬که بر روى آن ‪ ،‬روى چه‬

‫‪wherever‬‬ ‫هرجاکه ‪ ،‬هرکجا که ‪ ،‬جايى که ‪ ،‬انجا که‬

‫‪wherewith‬‬ ‫که با آن ‪ ،‬با چه ‪ ،‬بچه چيز ‪ ،‬بچه وسيله‬

‫‪whet‬‬ ‫برانگيختن ‪ ،‬تهييج کردن ‪ ،‬صاف کن ‪ ،‬ابچرا ‪ ،‬عمل تيز کردن بوسيله مالش‬

‫‪whiff‬‬ ‫دروغ گفتن ‪ ،‬دروغ در چيزى گفتن ‪ ،‬چاخان ‪ ،‬باد ‪ ،‬نفخه ‪ ،‬بو ‪ ،‬دود ‪ ،‬وزش ‪ ،‬پرچم ‪،‬‬
‫با صداى پف حرکت دادن ‪ ،‬وزيدن ‪ ،‬وزاندن‬
‫‪whim‬‬ ‫هوى و هوس ‪ ،‬تلون مزاج ‪ ،‬وسواس ‪ ،‬خيال ‪ ،‬وهم ‪ ،‬تغيير ناگهانى‬

‫‪whimsical‬‬ ‫بوالهوس ‪ ،‬وسواسى ‪ ،‬دهن بين ‪ ،‬غريب ‪ ،‬خيالباف‬

‫‪whimsicallity‬‬ ‫بوالهوس ‪ ،‬وسواسى ‪ ،‬دهن بين ‪ ،‬غريب ‪ ،‬خيالباف‬

‫‪whine‬‬ ‫ناليدن ‪ ،‬ناله کردن ‪ ،‬با ناله گفتن ‪ ،‬ناله ‪ ،‬فغان‬

‫‪whinny‬‬ ‫شيهه اسب ‪ ،‬صدايى شبيه شيهه ‪ ،‬شيهه کشيدن‬

‫‪whit‬‬ ‫ذره ‪ ،‬خرده ‪ ،‬تکه ‪ ،‬هيچ ‪ ،‬ابدا ‪ ،‬اندک‬

‫‪whittle‬‬ ‫ساطور ‪ ،‬بريدن ‪ ،‬پيوسته کم کردن ‪ ،‬با چاقو تيزکردن و تراشيدن‬

‫‪wholesome‬‬ ‫خوش مزاج ‪ ،‬سرحال ‪ ،‬سالم و بى خطر‬

‫‪wholesomeness‬‬ ‫خوش مزاج ‪ ،‬سرحال ‪ ،‬سالم و بى خطر‬

‫‪wholly‬‬ ‫کامال ‪ ،‬بطور اکمل ‪ ،‬تمام و کمال ‪ ،‬جمعا ‪ ،‬رويهم ‪ ،‬تماما‬

‫‪whorl‬‬ ‫فراهم ‪ ،‬مارپيچى ‪ ،‬حلقه يا پيچ خوردن‬

‫‪wield‬‬ ‫گرداندن ‪ ،‬گردانيدن ‪ ،‬اداره کردن ‪ ،‬خوب بکار بردن‬

‫‪wile‬‬ ‫حيله ‪ ،‬فريب ‪ ،‬خدعه ‪ ،‬تزوير ‪ ،‬مکر ‪ ،‬تلبيس ‪ ،‬بطمع انداختن ‪ ،‬فريفتن ‪ ،‬اغوا کردن‬

‫‪wilful‬‬ ‫خودسر ‪ ،‬مشتاق ‪ ،‬مايل‬

‫‪willful‬‬ ‫خودسر ‪ ،‬مشتاق ‪ ،‬مايل‬

‫‪wily‬‬ ‫پر حيله ‪ ،‬پر مکر ‪ ،‬مکار ‪ ،‬پر تزوير‬

‫‪wince‬‬ ‫خود را عقب کشيدن ‪ ،‬رميدن ‪( ،‬از شدت درد) خود رالرزاندن و تکان دادن ‪ ،‬لگد‬
‫پرانى‬

‫‪401‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪windfall‬‬ ‫سود غيرمترقبه ‪ ،‬ميوه باد انداخته ‪ ،‬ثروت باد اورده‬

‫‪Windhoek‬‬ ‫ويندهوک‬

‫‪windpipe‬‬ ‫ناى ‪ ،‬قصبته الريه ‪( ،‬م) لوله هوا‬

‫‪winnow‬‬ ‫بوجارى کردن ‪ ،‬باد افشان کردن ‪ ،‬باد دادن ‪ ،‬افشاندن ‪ ،‬پاک کردن ‪ ،‬غربال کردن ‪،‬‬
‫بجنبش در اوردن‬
‫‪winsome‬‬ ‫با مسرت و خوشى ‪ ،‬مناسب ‪ ،‬خوش ايند ‪ ،‬پيروز‬

‫‪wintery‬‬ ‫زمستانى ‪ ،‬سرد ‪ ،‬بيمزه ‪ ،‬مناسب زمستان‬

‫‪wintry‬‬ ‫زمستانى ‪ ،‬سرد ‪ ،‬بيمزه ‪ ،‬مناسب زمستان‬

‫‪wiry‬‬ ‫سيمى ‪ ،‬سفت ‪ ،‬کج شو ‪ ،‬قابل انحناء ‪ ،‬پرطاقت‬

‫‪wisdom‬‬ ‫فرزانگى ‪ ،‬خرد ‪ ،‬حکمت ‪ ،‬عقل ‪ ،‬دانايى ‪ ،‬دانش ‪ ،‬معرفت‬

‫‪wistful‬‬ ‫مشتاق ‪ ،‬متوجه ‪ ،‬ارزومند ‪ ،‬دقيق ‪ ،‬منتظر ‪ ،‬در انتظار‬

‫‪witchcraft‬‬ ‫جادو گرى ‪ ،‬افسونگرى ‪ ،‬نيرنگ‬

‫‪withdrawn‬‬ ‫پس گرفتن ‪ ،‬باز گرفتن ‪ ،‬صرفنظر کردن ‪ ،‬بازگيري‬

‫‪wither‬‬ ‫پژوليدن ‪ ،‬پژمرده کردن يا شدن ‪ ،‬پالسيده شدن‬

‫‪withhold‬‬ ‫محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمى محدوديت اجراى اتش ‪ ،‬ممانعت ‪ ،‬دريغ‬
‫داشتن ‪ ،‬مضايقه داشتن ‪ ،‬خوددارى کردن ‪ ،‬منع کردن ‪ ،‬نگاهداشتن‬
‫‪withstand‬‬ ‫تاب اوردن ‪ ،‬مقاومت کردن با ‪ ،‬ايستادگى کردن در برابر ‪ ،‬تحمل کردن ‪ ،‬مخالفت‬
‫کردن ‪ ،‬استقامت ورزيدن‬
‫‪witless‬‬ ‫بيهوش ‪ ،‬نفهم ‪ ،‬بى شعور ‪ ،‬بى معنى ‪ ،‬نادان ‪ ،‬کودن ‪ ،‬دير فهم ‪ ،‬بى خبر‬

‫‪witling‬‬ ‫ادم بى شعور و کم عقل ‪ ،‬کودن ‪ ،‬فضل فروش‬

‫‪witticism‬‬ ‫بذله گويى ‪ ،‬شوخى ‪ ،‬لطيفه گويى ‪ ،‬مسخره‬

‫‪wittingly‬‬ ‫عمدا" ‪ ،‬تعمدا"‬

‫‪witty‬‬ ‫بذله گو ‪ ،‬لطيفه گو ‪ ،‬شوخ ‪ ،‬لطيفه دار ‪ ،‬کنايه دار‬

‫‪wizardry‬‬ ‫جادوگرى ‪ ،‬جادويى ‪ ،‬سحر ‪ ،‬افسونگرى‬

‫‪wizen‬‬ ‫خشکيده ‪ ،‬چروک ‪ ،‬الغر ‪ ،‬پژمرده يا پالسيده‬

‫‪wizened‬‬ ‫پژوليده ‪ ،‬پالسيده ‪ ،‬پژمرده ‪ ،‬خشکيده ‪ ،‬چروک خورده (از خشکى)‬

‫‪woe‬‬ ‫واى بر ‪ ،‬اه ‪ ،‬عالمت اندوه و غم ‪ ،‬غصه ‪ ،‬پريشانى‬

‫‪402‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪wont‬‬ ‫اموخته ‪ ،‬معتاد به ‪ ،‬خو گرفته ‪ ،‬عادت ‪ ،‬رسم ‪ ،‬خو گرفتن يا خو دادن‬

‫‪wooden‬‬ ‫چوبى ‪ ،‬از چوب ساخته شده ‪ ،‬خشن ‪ ،‬شق ‪ ،‬راست ‪ ،‬سيخ‬

‫‪workaday‬‬ ‫روزانه ‪ ،‬هر روز ‪ ،‬معمولى ‪ ،‬عادى‬

‫‪working-man‬‬ ‫کارگر ‪ ،‬افزارمند‬

‫‪workmanlike‬‬ ‫شايسته کارگر خوب ‪ ،‬استادانه ‪ ،‬ماهرانه ‪ ،‬ماهر‬

‫‪workmanship‬‬ ‫طرزکار ‪ ،‬مهارت ‪ ،‬استادى ‪ ،‬طرز کار ‪ ،‬کار ‪ ،‬ساخت‬

‫‪worldly‬‬ ‫اين جهانى ‪ ،‬دنيوى ‪ ،‬جسمانى ‪ ،‬مادى ‪ ،‬خاکى‬

‫‪wraith‬‬ ‫خيال ‪ ،‬منظر ‪ ،‬شبح ‪ ،‬روح مرده کمى قبل يا پس از مرگ‬

‫‪wrangle‬‬ ‫داد و بيداد کردن ‪ ،‬مشاجره کردن ‪ ،‬نزاع کردن ‪ ،‬داد و بيداد ‪ ،‬مشاجره ‪ ،‬نزاع ‪ ،‬گرد‬
‫اورى وراندن احشام‬
‫‪wrath‬‬ ‫خشم ‪ ،‬غضب ‪ ،‬غيظ ‪ ،‬اوقات تلخى زياد ‪ ،‬قهر‬

‫‪wreak‬‬ ‫کينه يا خشم خود را) اشکار کردن ‪ ،‬انتقام گرفتن‬

‫‪wrench‬‬ ‫اچار پيچکشى ‪( ،‬م) نقشه فريبنده ‪ ،‬عمل تند و وحشيانه ‪ ،‬اچار فرانسه ‪ ،‬تند ‪،‬‬
‫چرخش ‪ ،‬پيچ دادن ‪ ،‬پيچ خوردن‬
‫‪wrest‬‬ ‫گرداندن ‪ ،‬پيچاندن ‪ ،‬چالندن (پارچه) ‪ ،‬زور اوردن ‪ ،‬فشار اوردن ‪ ،‬واداشتن ‪ ،‬بزور‬
‫قاپيدن و غصب کردن ‪ ،‬چرخش ‪ ،‬پيچش ‪ ،‬گردش‬
‫‪wretched‬‬ ‫رنجور ‪ ،‬بدبخت ‪ ،‬بيچاره ‪ ،‬ضعيف الحال ‪ ،‬پست ‪ ،‬تاسف اور‬

‫‪wretchedness‬‬ ‫بدبختى‬

‫‪wrist‬‬ ‫مچ‪ ،‬مچ دست‪ ،‬قسمتي لباس يا دستکش که مچ دست را مي پوشاند‬

‫‪writ‬‬ ‫قرار دادگاه ‪ ،‬دستور دادگاه ‪ ،‬حکم ‪ ،‬نوشته ‪ ،‬ورقه ‪ ،‬سند‬

‫‪writhe‬‬ ‫از شدت درد يا شرم) بخود پيچيدن ‪ ،‬پيچ و تاب خوردن ‪ ،‬ازرده شدن‬

‫‪writing‬‬ ‫دستخط ‪ ،‬نوشته ‪ ،‬نوشتجات ‪ ،‬نويسندگى ‪ ،‬ميز تحرير‬

‫‪wry‬‬ ‫کج ‪ ،‬معوج شده ‪ ،‬کنايه اميز ‪ ،‬چرخيدن ‪ ،‬پيچ خوردن ‪ ،‬خم کردن ‪ ،‬دهن کجى‬
‫کردن ‪ ،‬به اطراف چرخاندن ‪ ،‬اريب شدن‬
‫‪xenophobia‬‬ ‫بيگانه ترسى ‪ ،‬بيم از بيگانه‬

‫‪Yaounde‬‬ ‫يائونده‬

‫‪yearling‬‬ ‫ادم يکساله ‪ ،‬گياه يک ساله‬

‫‪403‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪yearn‬‬ ‫ارزو کردن ‪ ،‬اشتياق داشتن ‪ ،‬مشتاق بودن‬

‫‪Yemen‬‬ ‫يمن‬

‫‪Yemeni‬‬ ‫يمني‬

‫‪yen‬‬ ‫واحد پول ژاپن ‪ ،‬اصرار ‪ ،‬تمايل ‪ ،‬رغبت شديد‬

‫‪yeoman‬‬ ‫خرده مالک ‪ ،‬کشاورز ‪ ،‬مالک جزء‬

‫‪Yerevan‬‬ ‫شهر ايروان‬

‫‪yield‬‬ ‫بار ‪ ،‬قيمت بازار ‪ ،‬بازده انفجار ‪ ،‬قدرت انفجار گلوله تسليم شدن ‪ ،‬پس دادن ‪ ،‬بازدهى‬
‫‪ ،‬ثمر دادن ‪ ،‬واگذارکردن ‪ ،‬ارزانى داشتن ‪ ،‬بازده ‪ ،‬محصول ‪ ،‬حاصل ‪ ،‬تسليم کردن يا‬
‫شدن‬
‫‪yielding‬‬ ‫تسليم شدن‬

‫‪yoke‬‬ ‫يوغ‪ ،‬ميله عريض‪ ،‬سلطه‪.‬يوغ‪ ،‬اسارت‪ ،‬بندگي عبوديت‪ ،‬در زير يوغ آوردن‪ ،‬جفت‬
‫کردن‪ ،‬وصل کردن(‪ )yolk‬زرده تخم مرغ‪( ،‬زيست شناسي) محتويات نطفه‬
‫‪yokel‬‬ ‫روستايى ‪ ،‬برزگر ‪ ،‬دهاتى ‪ ،‬نادان‬

‫‪yore‬‬ ‫در زمانى بسياردور ‪ ،‬در گذشته ‪ ،‬در قديم‬

‫‪Zagreb‬‬ ‫شهر زاگرب‬

‫‪Zambia‬‬ ‫کشور زامبيا‬

‫‪Zambian‬‬ ‫زامبيايي‬

‫‪zany‬‬ ‫لوده ‪ ،‬مسخره ‪ ،‬ادم ابله ‪ ،‬مقلد ‪ ،‬ميمون صفت ‪ ،‬ادم انگل‬

‫‪zeal‬‬ ‫وطن پرستى ‪ ،‬جانفشانى ‪ ،‬شوق ‪ ،‬ذوق ‪ ،‬حرارت ‪ ،‬غيرت ‪ ،‬حميت ‪ ،‬گرمى ‪ ،‬خير‬
‫خواهى ‪ ،‬غيور ‪ ،‬متعصب‬
‫‪zealot‬‬ ‫غيور ‪ ،‬ادم متعصب ياهواخواه ‪ ،‬مجاهد ‪ ،‬جانفشان‬

‫‪zealous‬‬ ‫فدايى ‪ ،‬مجاهد ‪ ،‬غيور ‪ ،‬باغيرت ‪ ،‬هواخواه‬

‫‪zeitgeist‬‬ ‫روحيه يا طرزفکر يک عصر يا دوره ‪ ،‬زمان ‪ ،‬روال‬

‫‪zenith‬‬ ‫سمت الراس ‪ ،‬نقطه قائم بر ناظر ‪ ،‬راس القدم ‪ ،‬اوج محور قائم بر افق نقاط ‪( ،‬هندسه)‬
‫سمت الراس ‪ ،‬باالترين نقطه اسمان ‪ ،‬قله ‪ ،‬اوج‬
‫‪zephyr‬‬ ‫باختر باد ‪ ،‬باد صبا ‪ ،‬نسيم باد مغرب‬

‫‪Zimbabwe‬‬ ‫کشور زيمبابوه‬

‫‪Zimbabwean‬‬ ‫زيمباوه اي‬

‫‪404‬‬
‫روح هللا یوسفی رامندی‬ ‫‪Essential Words for the IELTS،GRE،TOEFL‬‬ ‫‪09100429554‬‬

‫‪zodiac‬‬ ‫منطقه البروج ‪( ،‬نجوم) زودياک ‪ ،‬منطقه البروج ‪ ،‬دايره البروج‬

‫‪zodiacal‬‬ ‫زودياک ‪ ،‬منطقه البروج ‪ ،‬دايره البروج‬

‫‪405‬‬

You might also like