You are on page 1of 26

‫اصول و مبانی دموکراسی‪ /‬استاد نوید‬

‫اصول و مبانی دموکراسی‬

‫دانشکده حقوق و علوم سیاسی‬

‫سال آموزشی‪0011 :‬‬


‫استاد‪ :‬نوید‬

‫‪1‬‬
‫اصول و مبانی دموکراسی‪ /‬استاد نوید‬

‫گفتار اول‪:‬‬

‫گذار به دموکراسی‬

‫تعریف های متفاوت از دموکراسی‪:‬‬


‫‪ .1‬حکومت مردم برای مردم توسط مردم ( که آبراهام لنکلن رئیس جمهور وقت امریکا این تعریف‬
‫را نخستین بار مطرح کرد)‪.‬‬
‫‪ .2‬حکومت قانون( که نشأت گرفته ازاراده مردم باشد)‪.‬‬
‫‪ .3‬حکومت اکثریرت مردم‪.‬‬
‫‪ .4‬حکومت متناوب چندین گروه نخبه (دموکراسی نخبگان مبتنی برچرخش نخبگان)‪.‬‬
‫‪ .5‬به نظر میرسد تعریف زیر از دموکراسی دقیق ترباشد‪ :‬دموکراسی‪ ،‬به لحاظ محتوایی‪ ،‬قدرت‬
‫وهژمونی مردم در عرصه سیاست وقدرت است با این تفاوت که فرهنگ مردم جهان متنوع‬
‫است لذا تقسیم دموکراسی به شرقی‪ ،‬غربی‪ ،‬اسالمی و‪...‬به اساس است‪.‬‬

‫دو پرسش مهم راجع به دموکراسی‪:‬‬


‫‪ .1‬پرسش زیر فلسفی وپاسخ به آن نیز فلسفی خواهد بود‪ :‬چرا از میان نظام های سیاسی‬
‫مختلف‪ ،‬دموکراسی را باید برگزید؟ پاسخ به این پرسش مبتنی بر پیش فرض های انسان‬
‫شناختی و معرفت شناختی زیر است‪ :‬به لحاظ انسان شناسی‪ ،‬دموکراسی بر این باور است‬
‫که انسان ها آزاد و برابر آفریده شده اند؛ در نتیجه‪ ،‬خود‪ ،‬صالحیت حکومت بر خویشتن را‬
‫دارند بنابر این هیج شخصی اعم ازحقیقی یا حقوقی نمی تواند با هیج بهانه ی متافیزیکی‪،‬‬
‫ایدئولوژیکی‪ ،‬نژادی‪ ،‬قومی و‪ ...‬ادعا کند که حقیقت و درستی در انحصار من است و مردم به‬
‫لحاظ فکری نا بالغ اند لذامن باید حکومت کنم و آنها اطاعت‪ .‬به لحاظ معرفت شناسی‪،‬‬
‫دموکراسی معتقد است که تنها معرفت قابل قبول‪ ،‬معرفت عقلی و تجربی است؛ لذا‬
‫خردجمعی بشر‪ ،‬دموکرا سی را به عنوان تنها نظام سیاسی کشف کرده است که از کمترین‬
‫عیب و بیشترین امتیاز برخوردار است به گونه ی که هیج نظام سیاسی دیگر‪ ،‬نمی نمی‬
‫تواند به عنوان الترناتیو مطرح شود؛ تجربه نیزآن را تأیید کرده است‪.‬‬

‫‪2‬‬
‫اصول و مبانی دموکراسی‪ /‬استاد نوید‬

‫‪ .2‬پرسش دوم‪ ،‬جامعه شناختی و پاسخ به آن نیز جامعه شناختی است‪ :‬با فرض اینکه بپذیریم‬
‫دموکراسی‪ ،‬مطلوب است پرسشی که وجود دارد این است که چگونه می توان به آن دست‬
‫یافت؟ در پاسخ به این پرسش‪ ،‬مطالب زیر بیان می شوند‪ :‬تعریف گذار‪ ،‬جوامع ماقبل گذار‪،‬‬
‫جوامع در حال گذار و جوامع مابعد گذار؛ شرایط گذار‪ ،‬انواع یا شیوه های گذار و مراحل‬
‫گذار‪.‬‬

‫یکم‪:‬‬
‫تعریف گذار‪ ،‬تعریف جوامع ماقبل گذار‪ ،‬جوامع درحال گذار و جوامع مابعد گذار‪ :‬گذار‬
‫به وضعیتی اطالق می شود که در آن‪ ،‬ساختار ماقبل دموکراتیک و ارزشهای آن‪ ،‬متزلزل‬
‫شده است و ارزشهای دموکراتیک‪ ،‬در آستانه ورود به جامعه هستند اما هنوز نهادینه نشده‬
‫ان د‪ ،‬جوامع درحال گذار از جمله افغانستان نیزچنین حالتی دارند‪ .‬در جوامع ماقبل گذار‪،‬‬
‫ارزشهای سنتی و ماقبل دموکراتیک کامال مسلط اند و ارزشهای دموکراتیک هیج‬
‫مشروعیتی ندارند؛ اما در جوامع مابعد دموکراتیک‪ ،‬به میزان زیادی ارزشهای سنتی وماقبل‬
‫دموکراتیک مشروعیت خویش را از دست داده اند و در عوض‪ ،‬ارزشهای مدرن و‬
‫دموکراتیک نهادینه شده اند‪.‬‬

‫دوم‪:‬‬
‫شرایط گذار به دموکراسی‪ :‬راجع به شرایط گذار به دموکراسی سه دسته نظرایات زیر وجود‬
‫دارند‪:‬‬
‫‪ .1‬نظریه های کالسیک گذار تا قبل از ‪ :1891‬این دسته نظرایات‪ ،‬برای گذار به‬
‫دموکراسی معتقد به پیدایش شرایط ساختاری‪ ،‬کالن‪ ،‬بلند مدت و زمان بر هستند‬
‫مانند‪ :‬وجود درجه ی از توسعه اقتصادی‪ ،‬پیدایش طبقه متوسط جدید‪ ،‬پیدایش‬
‫جامعه مدنی نسبتا قوی‪ ،‬نیرومندی فرهنگ سیاسی دموکراتیک‪ ،‬گسترش شهر‬
‫نشینی‪ ،‬آموزش و ارتباطات‪ ،‬وجود شرایط تاریخی خاص( تجربه بحرانهای‬

‫‪3‬‬
‫اصول و مبانی دموکراسی‪ /‬استاد نوید‬

‫مدرنیزاسی ون و فروکش کردن آنها)‪ ،‬تأثیرات قدرتهای خارجی ( بگونه ی که برای‬


‫گسترش دموکراتیزاسیون نقش بازدارنده نداشته باشند)‪.‬‬
‫‪ .2‬نظریه های جدید گذار ( بعد از ‪ :)1891‬این طیف از نظریات‪ ،‬به جای تأکید روی‬
‫شرایط ساختاری‪ ،‬بر عوامل زیر تأکید دارند‪ :‬کارگزاران‪ ،‬نخبگان‪ ،‬بازیگران سیاسی‪،‬‬
‫عوامل سیاسی‪ ،‬اعتراضات سیاسی‪ ،‬نقش ایدئولوژیها‪ ،‬احزاب سیاسی‪ ،‬برهه ها و‬
‫شرایط خاصی که در تاریخ به طور تصادفی پیش می آیند و در مجموع‪ ،‬روی عوامل‬
‫کوتاه مدت و وجود اپوزیسیونی با فرهنگ و ایدئولوژی دموکراتیک تأکید دارند‪ .‬این‬
‫دسته نظریات‪ ،‬زمانی مطرح گردید که برخی ازکشور های جهان مانند پرو‪ ،‬اروگوئه‪،‬‬
‫برزیل‪ ،‬آرژانتین و‪ ( ...‬باوجود اینکه شرایط ساختاری گذار به دموکراسی در آن‬
‫کشور ها فراهم نبودند) توانستند به دموکراسی عبور کنند مسأله فوق‪ ،‬موجب زیر‬
‫سوال رفتن نظر یات گروه اول و در نتیجه‪ ،‬ظهور نظریات گروه دوم گردید‪.‬‬
‫‪ .3‬گر وه سوم از نظریات گذار‪ ،‬ترکیبی از نظریات فوق است بدین معنا که روی‬
‫ساختار‪ -‬کار گذار‪ ،‬توأمان تأکید دارد‪ :‬عبور از وضعیت ماقبل دموکراتیک به وضعیت‬
‫دموکراتیک‪ ،‬وقتی در یک جامعه به وقوع می پیوندد که هم شرایط ساختاری در‬
‫جامعه فراهم باشند و هم کارگزاران دموکراتیک در آن جامعه ظهور کنند‪.‬‬

‫الزم به ذکر است که مهم ترین نمایندگان هریک ازنظریات فوق‪ ،‬افراد زیرهستند‪:‬‬
‫دوتوکویل‪ ،‬مارتین لیپسیت‪ ،‬وربا و برینگتون مور درگروه اول‪ ،‬ساموئیل هانتینگتون‬
‫و فلیپ اشمیتر درگروه دوم و خوان لینز وآلفرد استپان درگروه سوم قرار دارند‪.‬‬
‫در افغانستان نه شرایط ساختاری گذار به دموکراسی فراهم است و نه کارگزاران‬
‫ونخبگان دموکراتیک حضور دارند‪.‬‬
‫سوم‪:‬‬
‫انواع یا شیوه های گذار به دموکراسی‪ :‬با توجه به اینکه گذار از باال باشد یا از پایین‪ ،‬خشونت بار‬
‫باشد یا مسالمت آمیز‪ ،‬بیرونی باشد یا داخلی‪ ،‬شش نوع گذار زیر را می توان مطرح کرد؛ به‬
‫عبارت دیگر‪ ،‬گذار به دموکراسی درمرحله نخست به سه نوع تقسیم می شود‪ :‬گذار یا از باال به‬
‫پایین توسط نخبگان حاکم است یا ازپایین به باال توسط شهروندان و نیروهای اجتماعی( که‬
‫هردوی اینها داخلی هستند) و یا از بیرون‪ ،‬توسط نیروی خارجی که بر کشور خاصی مورد نظر‪،‬‬

‫‪4‬‬
‫اصول و مبانی دموکراسی‪ /‬استاد نوید‬

‫تحمیل می شود‪ .‬هریک از این سه نوع گذار‪ ،‬یا مسالمت آمیز است یاخشونت بار‪ ،‬که مجموعا‬
‫شش نوع می شوند‪:‬‬
‫‪ .1‬گذار از باال به پایین توسط نخبگان حاکم به صورت مسالمت آمیز‪ :‬این نوع گذار‬
‫توسط نخبگان حاکم از طریق یک پیمان یا قرار داد اجتماعی صورت می گیرد‪ .‬در‬
‫افغان ستان‪ ،‬امان اهلل خان( تنها شاهزاده دموکرات در این کشور) می خواست از این‬
‫طریق کشور را به دموکراسی سوق دهد‪.‬گرچند او اهداف دموکراتیک و مدرن داشت‬
‫اما بنا به دالیل زیر نتوانست موفق شود‪ :‬برداشت وی ازمدرنیته و دنیای مدرن‬
‫سطحی بود‪ ،‬در یک جامعه به شدت سنتی او قبل از اینکه دغدغه افکار و اندیشه‬
‫های مدرن داشته باشد دغدغه ظواهر مدرن داشت‪ ،‬قبل از اینکه یک ارتش نیرومند‬
‫داشته باشد خود را در دو جبهه داخلی( علیه نیرو های به شدت سنتی و محافظه‬
‫کار مانند خوانین‪ ،‬سران قبایل‪ ،‬بنیاد کرا ها و‪ )...‬و خارجی( علیه ابرقدرت آن زمان‬
‫یعنی ا نگلستان) درگیر ساخت که به لحاظ تاکتیکی اشتباه بزرگی بود‪ .‬به لحاظ‬
‫تاریخی در سطح جهان نیز می توان انقالب شکوهمند انگلیس در سال ‪ 1899‬را در‬
‫زمره گذار به دموکراسی از باال به پایین به صورت مسالمت آمیز قلمداد کرد‪.‬‬
‫‪ .2‬گذار از باال به پایین توسط نخبگان حاکم به صورت خشونت بار‪ :‬این نوع گذار‪ ،‬از‬
‫طریق تحمیل قدرت بخش از نخبگان‪ ،‬بر بخش دیگر صورت می گیرد( مانند کودتا‬
‫های دموکراتیک)؛ شاید رفتار سیاسی کمال اتا ترک در ترکیه را بتوان در این قالب‬
‫قرار داد‪.‬‬
‫‪ .3‬گذار از پایین به باال توسط شهروندان و نیرو های اجتماعی به صورت مسالمت آمیز‪:‬‬
‫این نوع گذار از طریق مبارزات مدنی نیرو های اجتماعی صورت می گیرد که‬
‫سرانجام‪ ،‬سران حکومت را وادار به رفرم و اصالحات دموکراتیک می کنند‪.‬‬
‫‪ .4‬گذار از پایین به باال توسط شهروندان و نیرو های اجتماعی به صورت خشونت بار‪:‬‬
‫مانند انقالب های دموکراتیک نظیر آنچه که در فرانسه و امریکا اتفاق افتاد‪ .‬از منظر‬
‫منطق سیاست و قدرت( انقالب های خونین که حرکتی است از پایین به باال)‪ ،‬غالبا‬
‫به باز تولید استبداد گذشته ختم می شوند و تنها شکل استبداد را عوض می کنند‬

‫‪5‬‬
‫اصول و مبانی دموکراسی‪ /‬استاد نوید‬

‫که می توان به نمونه های تاریخی آن نیز اشاره کرد مانند انقالبهای اکتبر روسیه‬
‫توسط لنین درسال ‪ ،1811‬انقالب چین در سال‪ 1848‬توسط مائو و سایر انقالبهای‬
‫غیر دموکراتیک‪ .‬انقالبهای دموکراتیک یک استثنا محسوب می شوند ودر صورتی به‬
‫وقوع خواهند پیوست که کارگزاران اصلی آنها از فرهنگ و ایدئولوژی دموکراتیک بر‬
‫خوردار باشند‪.‬‬
‫‪ .5‬گذار از بیرون توسط نیروی خارجی به صورت مسالمت آمیز‪ :‬این نوعی از گذار به‬
‫گونه ی است که یک قدرت و یا نیروی خارجی‪ ،‬با استفاده از ابزار های اقتصادی(‬
‫مانند صندوق بین المللی پول‪ ،‬بانک جهانی سازمان تجارت جهانی و تحریم ها)‪،‬‬
‫سیاسی( مانند حمایت از روشنفکران‪ ،‬گروهها و سازمانهای خاص در کشور مورد‬
‫نظر) و تبلیغاتی که در اختیار دارد ازطرق مسالمت آمیز‪ ،‬دولت مورد نظر را وادار‬
‫به رفرم و اصالحات دموکراتیک می کند‪ .‬این در حالی است که زمینه های داخلی‬
‫گذاربه دموکراسی به لحاظ به لحاظ فرهنگی و سیاسی‪ ،‬در کشور مورد نظر‪ ،‬کامال‬
‫منتفی است‪.‬‬
‫‪ .8‬گذار از بیرون تو سط نیروی خارجی به شیوه خشونت بار‪ :‬در این نوعی از گذار‪،‬‬
‫زمینه داخلی صعود به دموکراسی آماده نیست و تمام راههای مسالمت آمیز نیز‬
‫مسدود است در نتیجه‪ ،‬گذار به دموکراسی توسط یک نیروی خارجی به عنوان یک‬
‫پروژه بر کشور مورد نظر‪ ،‬تحمیل می شود‪ .‬چناچه بعد از جنگ جهانی دوم‪ ،‬گذار به‬
‫دموکراسی از بیرون توسط کشور های پیروز‪ ،‬بر کشور های آلمان غربی‪ ،‬جاپان و‬
‫کره جنوبی تحمیل شد؛ و همچنین بعد از یازده سپتامبر‪ 2111‬گذار یاد شده‪ ،‬بر‬
‫عراق و افغانستان از سوی مجامع جهانی به ویژه امریکا تحمیل گردید در نتیجه‪،‬‬
‫نظام های استبدادی و ماقبل دموکراتیک فرو پاشید و نظامهای سیاسی جدیدی‬
‫پایه ریزی گردید‪ .‬الزم به ذکر است که نظامهای سیاسی موجود در شرایط فعلی در‬
‫عراق و افغانستان‪ ،‬شبه دموکراتیک هستند نه دموکراتیک و نه کامال استبدادی‪،‬‬
‫چون نهاد های دموکراتیک مانند پارلمان‪ ،‬تفکیک قوا‪ ،‬انتخابات و‪ ...‬در دو کشور یاد‬

‫‪6‬‬
‫اصول و مبانی دموکراسی‪ /‬استاد نوید‬

‫شده وجود دارند اما همه ی آنها جنبه سمبولیک دارند و تا هنوز نهادینه نشده اند و‬
‫فرهنگ سیاسی نیز با آنها بیگانه است‪.‬‬

‫چهارم‪:‬‬
‫مراحل گذار به دموکراسی‪:‬‬
‫‪ .1‬شکست و فرو پاشی ایدئولوژی و نظام سیاسی اقتدار گرا( هم به لحاظ سخت افزاری و هم به‬
‫لحاظ نرم افزاری)‪.‬‬
‫‪ .2‬تأسیس ساختار و نظام سیاسی دموکراتیک( از طریق توافق کلی نخبگان و کارگزاران سیاسی)‪.‬‬
‫‪ .3‬تحکیم و نهادینه کردن ساختار و نظام سیاسی دموکراتیک( با نفی گفتمان قومی‪ -‬قبیله ی و‬
‫عبور موفقیت آمیز از پروسه دولت‪ -‬ملت سازی)‪.‬‬

‫قابل یاد آوری است که افغانستان در هرسه مرحله فوق بنا به دالیل زیر با چالشهای جدی رو برو است‪:‬‬
‫بعد از معاهده بن‪ ،‬نظام سیاسی ماقبل دموکراتیک‪ ،‬تنها به لحاظ سخت افزاری برای مدت کوتاهی به‬
‫حاشیه رانده شد اما امروزه قوی تر از گذشته به ویژه به لحاظ نرم افزاری( فرهنگی و ایدئولوژییکی) در‬
‫جامعه حضور دارد و در میان بخش ی قابل توجه از مردم از مشروعیت ایدئولوژیکی برخوردار است‪ .‬راجع‬
‫به ساختار و نوع نظام سیاسی نیز کار گزاران و نخبگان سیاسی کشوراز زمان معاهده بن تاکنون دچار‬
‫اختالف بوده و تا هنوز به توافق کلی دست نیافته اند چون‪ :‬برخی از نخبگان‪ ،‬تجزیه‪ ،‬بعضی‪ ،‬فدرالیزم‪،‬‬
‫برخی دیگر ‪ ،‬نظام سیاسی متمرکز با ساختار پارلمانی و عده ای نیز‪ ،‬نظام سیاسی متمرکز با ساختار‬
‫ریاستی را مطرح می کنند‪ .‬از طرف دیگر تا هنوز که هنوز است گفتمان های خرد قومی‪ -‬قبیله ی بر‬
‫روح زندگی سیاسی‪ -‬اجتماعی جامعه افغانی هژمونی و استیال دارند لذا تا کنون جامعه یاد شده‬
‫نتوانسته است پروسه دولت‪ -‬ملت سازی را به صورت موفقیت آمیز پشت سر بگذرارد و خود را در یک‬
‫هویت کالن ملی تعریف کند‪.‬‬
‫گفتار دوم‪:‬‬
‫نسبت دین و دموکراسی‪:‬‬
‫یکی از مباحث مهم و پرسش اساسی در عرصه سیاست و اجتماع‪ ،‬این است که چه نسبتی میان دین‬
‫و دموکراسی و جود دار؟ درارتبا ط با همین پرسش اصلی می توان پرسشهای زیر را مطرح کرد‪ :‬آیا می‬
‫توان هم دین دار بود و هم دموکرات یا اینکه آن دو به هیج وجه قابل جمع نیستند؟ آیا قرائت واحدی‬
‫از دین وجود دارند یا قرائتهای مختلف‪ ،‬در صورت قبول قرائتهای مختلف‪ ،‬کدام یکی از آنها با‬

‫‪7‬‬
‫اصول و مبانی دموکراسی‪ /‬استاد نوید‬

‫دموکراسی ساز گار و کدام یک‪ ،‬ناساز گاراست؟ آیا ما مسلمانها اصال به دموکراسی نیاز داریم یاخیر؟‬
‫اگر آری چرا؟‬
‫راجع به پرسشهای فوق‪ ،‬می توان فرضیه ها زیر را مطرح کرد‪:‬‬
‫‪ .1‬ذات گرایی‪ :‬بنیاد گرایی‪ ،‬جزم اندیشی مطلق گرایی ذات پنداری‪ ،‬دشمنی با دموکراسی و‬
‫حقوق بشر و ضدیت با مدرنیته‪ ،‬ذاتی دین اسالم است‪ .‬این نظریه در آثار برخی از مستشرقین‬
‫جدید دیده می شود ازجمله شخصی به نام مونتگمری وات در اثری تحت عنوان"‬
‫‪ "Fundamentalism and modernity‬نظریه یاد شده را مطرح کرده است‪.‬‬
‫‪ .2‬هر دین یا مذهب سیاسی‪ ،‬خطرناک و دشمن دموکراسی است‪ :‬چون دین یا مذهب سیاسی‪،‬‬
‫جزم اندیش و مطلق گرا است‪ ،‬خود را حقیقت مطلق و دیگران را باطل مطلق قلمداد می کند؛‬
‫حتی مسیحیت نیز تحت تأثیر شرایط جدید از جمله رنسانس‪ ،‬مجبور به عقب نشینی شد؛‬
‫رنسانس در اواخر قرن ‪ 15‬اتفاق افتاد و حال آنکه رفرم مذهبی مارتین لوتر در سال ‪ 1511‬در‬
‫یک نامه ‪ 85‬ماده ای مطرح شد؛ که بعد ها جان کالون نیز به وی پیوست‪ .‬این بدین معنا است‬
‫که بنیانهای هست شناختی‪ ،‬انسان شناختی و معرفت شناختی مسیحیت قبال با رنسانس‬
‫متزلزل شده بودند لذا مسیحیت دیگر قادر به تداوم حکومت خویش نبود نه اینکه طبق اظهار‬
‫نظر برخی ها‪ ،‬این دین‪ ،‬ذاتا یک دین سکوالر و با دموکراسی وحقوق بشر سازگار بوده است‪.‬‬
‫‪ .3‬موانع دموکراسی در کشور های اسالمی به اسالم بر نمی گردد بلکه به عوامل‪ ،‬موانع و شرایط‬
‫محیطی اعم از داخلی‪ ،‬منطقه ای و بین المللی ارتباط پیدا می کند چون اسالم‪ ،‬یک ‪ text‬و‬
‫یک متن است و قابل برداشتها و قرائت های مختلف که برخی از قرائت ها نه تنها مشکلی‬
‫برای دموکراسی ایجاد نمی کند بلکه خود‪ ،‬دغدغه دموکراسی و توسعه دارد و تحقق آنها را‬
‫تسهیل می کند اما قرائت های افراطی و بنیاد گرایانه از اسالم به عنوان گفتمان غالب در کشور‬
‫های اسالمی‪ ،‬محصول عوامل و بحرانهای محیطی زیر است‪ :‬ظاهر گرایی‪ ،‬عقل ستیزی و توقف‬
‫اجتهاد فکری؛ سرکوب حرکتهای اصالحی وعقل گرایی با توجیه مبارزه با بدعت ها؛ وجود‬
‫دولت های اقتدار گرا و پاتریمونیال همراه با بحران های هویت‪ ،‬مشروعیت‪ ،‬نفوذ‪ ،‬توزیع و‬
‫مشارکت؛ ناکامی در مدرن شدن و شکست در ارائه مدلهای متناسب با عصر مدرن و بحران‬
‫عقب ماندگی در سطح کالن؛ پدیده استعمار‪ ،‬جنگ های اعراب و اسرائیل و حمایت غرب از‬
‫اسرائیل‪ .‬پس موانع اصلی گذار به دموکراسی در خاور میانه و جهان اسالم‪ ،‬وجود دولتهای‬
‫‪8‬‬
‫اصول و مبانی دموکراسی‪ /‬استاد نوید‬

‫پاتریمونیال با همه ی بحرانهای یاد شده از یک سو و ایدئولوژی افراطی اسالم سیاسی در قالب‬
‫بنیاد گرایی و نو بنیاد گرایی از سوی دیگر است به همین خاطر‪ ،‬جهانی شدن دموکراسی و‬
‫توجه جدی مجامع جهانی در خاور میانه و بسیاری از کشور های اسالمی‪ ،‬تا هنوز تأثیرات‬
‫جدی بر جای نگذاشته اند‪.‬‬
‫سرانجام‪ ،‬فرضیه سوم( راجع به نسبت دین و دموکراسی) را می توان چنین جمع بندی کرد‪:‬‬
‫بعضی ها بر این باورند که شش نوع خرده گفتمان درونی زیر‪ ،‬دراسالم قابل شناسایی است که‬
‫برخی از آنها نه تنها با دموکراسی مشکلی ندارند بلکه خود‪ ،‬دغدغه دموکراسی دارند برخی‬
‫دیگر‪ ،‬حد اقل‪ ،‬مانع جدی برای دموکراسی محسوب نمی شوند اما بعضی از آنها‪ ،‬مانع جدی‬
‫محسوب می شوند و از دشمنان سرسخت دموکراسی و حقوق بشر به حساب می آیند‪:‬‬
‫‪ ‬گفتمان اسالم سیاسی با سه نوع خرده گفتان درونی( بنیاد گرایی‪ ،‬نو بنیاد گرایی و‬
‫اصول گرایی)‪.‬‬
‫‪ ‬گفتمان اسالم سکوالر با سه نوع خرده گفتمان درونی( سنتی‪ ،‬سنت گرا و تجدد گرا)‪.‬‬

‫مهم ترین ویژگی های گفتما ن اسالم سیاسی بنیاد گرا عبارتند از‪ :‬گذشته گرایی( پیروی از‬
‫سلف صالح یا خلفای راشدین و احساس نوستالوژیک نسبت به مدینه فاضله گذشته)‪ ،‬عقل‬
‫گریزی‪ ،‬ظاهر گرایی‪ ،‬خشونت گرایی و مخالفت جدی با مدرنیته غربی‪.‬‬
‫مهمترین نمایندگان این جریان‪ :‬سید قطب متأخر‪ ،‬شاه ولی اهلل دهلوی و‪(...‬گرچند عدهای‬
‫شاه ولی اهلل را در زمره نمایندگان نو بنیادگرا قلمداد میکنند)‪.‬‬
‫مهم ترین ویژگی های گفتمان اسالم سیاسی نو بنیاد گرا( سلفیه جدید یا وهابیت جدید)‬
‫عبارتند از‪ :‬عقل ستیزی‪ ،‬مخالفت جدی با غرب‪ ،‬حاکمان کشور های اسالمی‪ ،‬شیعیان‪،‬‬
‫مسیحیت و یهودیت‪ ،‬دارای دو شاخه دعوت گرا( مانند عربستان سعودی) و جهاد گرا(‬
‫مانند القاعده‪ ،‬طالبان و‪،)...‬به لحاظ معرفت شناسی و الیهیات شناسی‪ ،‬متأثر از خوارج‪ ،‬احمد‬
‫ابن حنبل‪ ،‬ابن تیمیه‪ ،‬محمد ابن عبد الوهاب و سید قطب متأخر‪.‬‬
‫مهمترین نمایندگان این جریان‪ :‬تمام گروههای افراطی و خشونتگرای اسالمی مانند‪:‬‬
‫داعش‪ ،‬القاعده‪ ،‬بوکوحرام‪ ،‬طالبان‪ ،‬سپاه صحابه‪ ،‬لشکرطیبه‪ ،‬لشکر جنگوی‪ ،‬شبکه حقانی‬
‫و‪...‬‬

‫‪9‬‬
‫اصول و مبانی دموکراسی‪ /‬استاد نوید‬

‫مهم ترین ویژگی های گفتمان اسالم سیاسی اصول گرا عبارتند از‪ :‬مدعی اجتهاد عقالنی بر‬
‫اساس شرایط زمان و مکان‪ ،‬اعتدال گرایی‪ ،‬پذیرش جنبه های مثبت سنت و تجدد و نفی‬
‫جنبه های منفی آنها‪.‬‬
‫مهمترین نمایندگان این جریان‪ :‬جمهوری اسالمی ایران و جریانهای وابسته به آن‪ .‬اما عده‬
‫ای ازمتفکران و روشنفکران مانند عبد الکریم سروش‪ ،‬مجتهد شبستری‪ ،‬حسین بشیریه‪،‬‬
‫علیرضا تاجیک‪ ،‬سعید حجاریان‪ ،‬نصر حامد ابوزید‪ ،‬محمد ارکون‪ ،‬عابد جابری‪ ،‬الویه روا و‪...‬‬
‫هیج تفاوتی ماهوی بین خرده گفتمانهای اسالم سیاسی قایل نیستند و همه ی آنهارا بنیاد‬
‫گرا‪ ،‬غیر دموکراتیک و در تضاد با دنیای مدرن تلقی می کنند‪.‬‬
‫مهم ترین ویژگی های گفتمان اسالم سکوالر سنتی را می توان چنین برشمرد‪ :‬شریعت گرا و عاری از‬
‫بن مایه های فلسفی ‪ ،‬اهمیت قائیل شدن به ظواهر دین بیش از باطن آن‪ ،‬عدم اعتقاد به تکثر گرایی‬
‫دینی‪ ،‬عدم شناخت نسبت به تجدد و پسا تجدد‪ .‬مهمترین نمایندگان این جریان‪ :‬مالهای سنتی و‬
‫غالبا مسألهگو‪.‬‬
‫مهم ترین ویژگیهای گفتمان اسالم سکوالر سنت گرا را می توان چنین فهرست کرد‪ :‬به‬
‫باطن دی ن بیش از ظواهرآن اهمیت می دهد‪ ،‬دارای بن مایه های فلسفی است و به خرد‬
‫جاویدان و تکثر گرایی دینی باور دارد‪ ،‬با توجه به شناختی که از سنت‪ ،‬تجدد و پسا تجدد‬
‫دارد‪ ،‬زندگی سنتی را آگاهانه پذیرفته است و از منظرسنت‪ ،‬تجدد را نقد می کند‪ .‬مهم‬
‫ترین نمایندگان آن عبارتند از‪ :‬شوان‪ ،‬کومارا سوامی و مارتین لینگز(بسیاری از عرفا و‬
‫فالسفه اسالمی)‪.‬‬
‫هر دو خرده گفتمان های اسالم سنتی و سنت گرا داری نقاط اشتراک زیر هستند‪ :‬دغدغه‬
‫تجدد ندارند‪ ،‬معتقد به بسیج زنان‪ ،‬انقالب و خشونت نیستند‪ ،‬باور به تشکیل حکومت‬
‫اسالمی ندارند و از منظر سنت‪ ،‬سکوالر هستند( سکوالر معکوس)‪.‬‬
‫مهم ترین ویژگیهای گفتمان اسالم تجدد گرا یا سکوالر مدرن عبارتند از‪ :‬دغدغه تجدد‬
‫دارد و در صدد تطبیق اسالم با تجدد است‪ ،‬آموزه های دینی را با توجه به عقل مدرن‪،‬‬
‫تفسیر و تأویل می کند‪ ،‬از اندیشه ها و روشهای پیچیده ی مدرن و پسا مدرن برای بیان‬
‫دیگاه های خویش سود می جوید‪ ،‬طبق اظهاراتی که خود مطرح می کند‪ ،‬معتقد به‬
‫سکوالریسم حد اقلی و مثبت( تفکیک نهاد دین و دولت نه تفکیک دین از سیاست که نه‬
‫شدنی است و نه مطلوب) می باشد‪ ،‬سکوالر مدرن محسوب می شود و تاحدودی مورد‬
‫حمایت غرب است‪ .‬مهمترین نمایندگان این جریان‪ :‬روشنفکران سکوالر مسلمان‪.‬‬

‫‪11‬‬
‫اصول و مبانی دموکراسی‪ /‬استاد نوید‬

‫طبق برخی دیدگاه ها‪ ،‬از میان گفتمان های یاد شده‪ ،‬خرده گفتمان های اسالم سیاسی‬
‫اعم از بنیاد گرایی‪ ،‬نو بنیاد گرایی و اصول گرایی‪ ،‬از دشمنان دموکراسی‪ ،‬حقوق بشر و‬
‫مدرنیته محسوب می شوند و با انها آشتی ناپذیر هستند اما خرده گفتمان های اسالم‬
‫سنتی و سنت گرا‪ ،‬مانع جدی برای دموکراسی‪ ،‬حقوق بشر و مدرنیسم محسوب نمی شوند‬
‫ولی خرده گفتمان اسالم تجدد گرا یا سکوالر مدرن‪ ،‬نه تنها مانع دموکراسی محسوب نمی‬
‫شود بلکه خود‪ ،‬دغدغه دموکراسی‪ ،‬حقوق بشر و مدرن شدن دارد‪ .‬این نوع گفتمان اسالم‬
‫تجدد گرا را می ت وان در جهان اسالم‪ ،‬در دو کشور ترکیه و مالزی مشاهده کرد؛ ترکیه و‬
‫مالزی که توانسته اند بین قرائت خاصی از اسالم و دموکراسی آشتی بر قرار کنند‪ ،‬به گونه‬
‫ی که هم دین دار‬
‫باشند و هم مدرن و دارای نظام سیاسی دموکراتیک‪.‬‬

‫گفتار سوم‪ :‬انواع دموکراسی به لحاظ محتوا‬

‫‪ .1‬دموکراسی حد اقلی‪ :‬این نوعی از دموکراسی از ویژگی های زیر برخوردار است‪،‬‬

‫یکم‪ :‬باور به برابری سیاسی‪ ،‬بدین معنا که همه ی شهروندان از رأی واحد برخوردارند‪.‬‬

‫دوم‪ :‬دموکراسی صرفا ابزار و مکانیسمی است برای چرخش نخبگان و قدرت؛ و جلوگیری از‬

‫استبداد سیاسی‪.‬‬

‫سوم‪ :‬دموکراسی یک روش است نه ارزش که به عنوان فلسفه سیاسی‪ -‬اجتماعی مطرح باشد‪.‬‬

‫چهارم‪ :‬این نوعی از دموکراسی‪ ،‬لزوما سکوالر نیست‪ ،‬می تواند سکوالر یا غیر سکوالر باشد؛‬

‫بنابر این‪ ،‬این نوعی از دموکراسی‪ ،‬در کشور های دینی و اسالمی از چالشهای کمتری برخوردار‬

‫است‪.‬‬

‫‪ .2‬دموکراسی میانه یا لیبرالی( تحت عنوان لیبرال دموکراسی)‪ :‬این نوعی از دموکراسی‬

‫دارای ویژگی های ذیل است‪،‬‬

‫‪11‬‬
‫اصول و مبانی دموکراسی‪ /‬استاد نوید‬

‫یکم‪ :‬تأکید روی مسایل حقوقی‪ ،‬آزادی های فردی‪ ،‬دولت حد اقلی( به عنوان شر الزم) و حقوق‬

‫شهروندی‪.‬‬

‫دوم‪ :‬معتقد به تفکیک حوزه عمومی از حوزه خصوصی( حوزه خصوصی فارغ از دخالت دولت‬

‫است و شه روندان در آن از آزادی عمل برخوردارند برخالف حوزه عمومی که محل دخالت‬

‫دولت و قدرت رسمی است)‪.‬‬

‫سوم‪ :‬این نوعی از دموکراسی لزوما سکوالر و با حکومت های دینی و اسالمی ناسازگار است‪.‬‬

‫چهارم‪ :‬هم به عنوان روش و هم به عنوان یک ارزش و فلسفه سیاسی‪ -‬اجتماعی مطرح است‪.‬‬

‫‪ .3‬دموکر اسی حد اکثری یا اجتماعی( تحت عنوان سوسیال دموکراسی در قالب دولت‬

‫های رفاهی)‪ :‬این نوعی از دموکراسی از ویژگی های زیر برخودار است‪،‬‬

‫یکم‪ :‬تأکید همزمان‪ ،‬روی برابری های سیاسی‪ ،‬اجتماعی و اقتصادی‪.‬‬

‫دوم‪ :‬لزوما سکوالر و با حکومت های دینی واسالمی ناسازگار است‪.‬‬

‫سوم‪ :‬هم به عنوان روش و هم به عنوان یک ارزش و فلسفه سیاسی‪ -‬اجتماعی مطرح است‪.‬‬

‫تذکر‪ :‬کسانی مانند شومپیتر‪ ،‬رابرت دال و ساموئل هانتینگتون‪ ،‬دموکرا سی را صرفا یک روش‪،‬‬

‫برای چرخش نخبگان و قدرت و جلوگیری از استبداد سیاسی می دانند‪ ،‬برخالف دانشمندان‬

‫چون ژانژاک روسو‪ ،‬آیزایا برلین‪ ،‬ویلیام جیمز و جان دیوی که دموکراسی را هم روش و هم یک‬

‫ارزش و فلسفه سیاسی‪ -‬اجتماعی می دانند‪.‬‬

‫‪12‬‬
‫اصول و مبانی دموکراسی‪ /‬استاد نوید‬

‫مدل های مختلف ملت سازی و مدیریت اقوام در جوامع چند پارچه‪:‬‬
‫‪ )1‬همانند شدن(‪ :(Assimilation‬ارزشها و هویت قوم یا نژاد مسلط‪ ،‬به عنوان هویت‬

‫ملی براقوام و نژاد های دیگر ت حمیل می شوند و آنها مجبور می شوند تا خود را با هویت‬

‫قوم یا نژاد مسلط همانند سازند‪.‬‬

‫‪ )2‬کوره ذوب(‪ :)Melting pot‬هویت ها و ارزشهای فرهنگی اقوام و نژاد های مختلف‬

‫ساکن در یک سرزمین‪ ،‬به گونه ای درهم میامیزند و ترکیب می شوند که هویت های‬

‫مستقل همه ی آنها از بین می رو ند و یک هویت جدیدی شکل می گیرند( که نمونه های‬

‫آن را می توان در معماری ها و هنر های مختلط مشاهده کرد)‪.‬‬

‫‪ )3‬کثرتگرایی فرهنگی(‪ :)Cultural pluralism‬ملت سازی کثرتگرایانه مبتنی بر‬

‫حقوق شهروندی و ازرشهای دموکراتیک‪ ،‬به گونه ی که تبعیض ناروا وجود نداشته باشد و‬

‫همه ی شهروندان از فرصتها و امکانات برابر برای خود شکوفایی برخوردار باشند‪.‬‬

‫‪ )4‬استفاده از مدلهای مختلف ناسیونالیسم‪ :‬الف) مدل آلمانی‪ :‬که بر خلوص نژادی‪،‬‬

‫پرستش خویشتن‪ ،‬تحقیر ملتهای دیگر‪ ،‬نفی ارزشهای دموکراتیک و حقوق شهروندی اقوام‬

‫یا نژاد های دیگر تأکید دارد‪.‬‬

‫ب) مدل فرانسوی‪ :‬که مبتنی برتکثر گرایی فرهنگی‪ ،‬حقوق شهروندی‪ ،‬ارزشهای‬

‫دموکراتیک و خویشتن دوستی توأم با احترام گذاشتن به ملتهای دیگر می باشد‪.‬‬

‫‪ )5‬نسل کشی‪ :‬یکی از استراتژی های قوم یا نژاد مسلط‪ ،‬برای ملت سازی‪ ،‬نسل کشی اقوام به‬

‫اصطالح مزاحم است‪.‬‬

‫‪13‬‬
‫اصول و مبانی دموکراسی‪ /‬استاد نوید‬

‫‪ )8‬کوچ اجباری‪ :‬قوم یا نژاد مسلط‪ ،‬در راستای ملت سازی‪ ،‬اقوام به اصطالح مزاحم و غیر‬

‫خودی را مجبور به کوچ اجباری می کنند چه در داخل کشورو چه درخارج از کشور‪.‬‬

‫‪ )1‬تجزیه‪ :‬هرگاه چند قوم یا نژاد مطرح‪ ،‬نتوانند ملت واحدی را تشکیل دهند‪ ،‬کشور موجود‬

‫را به چند کشور تجزیه می کنند و هرکدام بخشی را در اختیار می گیرند‪.‬‬

‫‪ )9‬فدرالیسم‪ :‬یک کشور به چند ایالت یا بخش تقسیم می شوند و هر ایالت از خود مختاری‬

‫درونی برخوردار هستند‪ ،‬در ضمن‪ ،‬دارای یک حکومت مرکزی نیز می باشند؛ قدرت‬

‫درچنین مدلی‪ ،‬غیر متمرکز می باشد‪.‬‬

‫‪ )8‬ساختار متمرکز قدرت با مدل پارلمانی‪ :‬با تفکیک نسبی قوا و پارلمان قوی که مردم‬

‫مستقیما به نمایندگان پارلمان رأی می دهند و حزبی که بیشترین کرسیهای پارلمان را از‬

‫آن خود کرده باشد‪ ،‬قوه اجرائیه یا کابینه را به وجود می آورد که در رأس آن نخست وزیر‬

‫قرار دارد‪.‬‬

‫دموکراسی چند قومی یا انجمنی‪ :‬با مشخصات زیر‪ :‬الف) همه ی اقوام با توجه به‬ ‫‪)11‬‬

‫اند ازه‪ ،‬وزن و اهمیتی که دارند در در تصمیم گیری راجع به مسایل کالن کشور سهیم می‬

‫باشند‪ .‬ب) همه ی اقوام در مسایل داخلی خویش از خود مختاری برخوردار می باشند‪ .‬ج)‬

‫قوم یا اقوام اقلیت‪ ،‬از حق وتو بر خوردار می باشند تا مبادا قانونی برضد منافع حیاتی آنها‬

‫به تصویب برسد‪ .‬د) پستها و پایگاههای قدرت از ابتدا در بین اقوام مطرح‪ ،‬تقسیم می شوند‬

‫به گونه ی که هر قومی برای تصاحب آن پست‪ ،‬در بین خویش کمپاین و رقابت می کنند؛‬

‫مانند ساختار سیاسی که در لبنان بعد از جنگهای داخلی پانزده ساله(‪ ) 131-1381‬به‬

‫وجود آمد و توانست به بحران خاتمه دهد‪.‬‬

‫‪14‬‬
‫اصول و مبانی دموکراسی‪ /‬استاد نوید‬

‫گفتار چهارم‪ :‬اصول و مبانی فکری دموکراسی‬

‫‪ -0‬لیبرالیسم‪ :‬اندیشه لیبرالیسم به مفهوم آزادی شهرواندان در سایه حکومت محدود به قانون‬
‫است‪ .‬هدف اساسی لیبرالیسم از آغاز پیدایش خود‪ ،‬مبارزه با قدرت مطلقه و خودکامه بود‪.‬‬
‫لیبرالیسم نخست بر ضد حکومت مطلقه کلیسا و سپس در برابر قدرت مطلقه شاهان قد‬
‫برافراشت‪.‬‬

‫در عرصه سیاسی‪ ،‬قانونگرایی‪ ،‬تفکیک قوا‪ ،‬حقوق بشر و حکومت مبتنی بر نمایندگی از اصول‬
‫لیبرالسیم محسوب می شود‪.‬‬

‫از نگاه فردی‪ ،‬لیبرالیسم خواهان تامین و رعایت حقوق برابر برای همه شهرواندان‪ ،‬قطع نظر از‬
‫مذهب‪ ،‬نژاد‪ ،‬طبقه‪ ،‬جنسیت و دیگر طبقه بندی های اجتماعی است‪.‬‬

‫حقوق اساسی شهرواندان از دیدگاه لیبرالیسم‪ :‬آزادی عقیده و اندیشه‪ ،‬آزادی بیان‪ ،‬آزادی اجتماع‪،‬‬
‫آزادی یا حق مالکیت‪ ،‬آزادی مشارکت در حیات سیاسی اعم از دادن رای و کسب منصب و ‪....‬‬

‫عناصر اصلی لیبرالیسم‪:‬‬


‫‪ -‬تفکیک قوا‪ :‬برای جلوگیری از تمرکز قدرت و شکل گیری استبداد‪ ،‬قوای حکومتی باید‬
‫تفکیک شود‪.‬‬
‫‪ -‬جامعه مدنی‪.‬‬
‫‪ -‬نظارت مردم (بدبینی به ذات بشر‪ -‬هابز‪ ،‬الک)‪.‬‬
‫‪ -‬اولویت آزادی فردی بر عدالت اجتماعی (توزیع عادالنه منابع و فرصت ها)‪.‬‬
‫‪ -‬تمایز حوزه های عمومی و خصوصی‪.‬‬
‫‪ -‬تساهل نسبت به عقیده‪ ،‬اندیشه و عقاید مذهبی دیگران‪.‬‬
‫‪ -‬مقاومت در برابر قدرت‪.‬‬
‫‪ -‬حق مالکیت خصوصی‪.‬‬
‫‪ -2‬پراگماتیسم (فلسه عمل)‪ :‬پراگماتیسم جنبش فلسفی است که اعتقاد دارد معنا و حقیقت‬
‫امور و اندیشه ها را باید در فواید نتایج آن یافت‪ .‬پس نه می توان و نه باید به دنبال حقیقت‬
‫غایی و نهایی گشت‪ .‬فایده عملی و عینی نظریه ها و اندیشه مهمترین مالک «حقیقت»‬
‫‪15‬‬
‫اصول و مبانی دموکراسی‪ /‬استاد نوید‬

‫آنهاست‪ .‬پس مالک حقیقت را باید در زندگی عملی جست نه در حوزه های اندیشه های‬
‫انتزاعی‪ .‬پراگماتیسم‪ ،‬فلسفه تجربه و آزمون و‪ ،‬بازسازی مکرر‪ ،‬و رهایی از گذشته ها و سنت‬
‫های دست و پاگیر است و از این رو برابر مطلق اندیشی قرار می گیرد‪( .‬شیوه فکر آمریکایی‪،‬‬
‫مخالفت با سنن ایستا و مطلق اندیشی‪ ،‬مکتب اصالت فایده جرمی بنتام و جان استوارت میل)‪.‬‬
‫‪ -3‬نسبی گرایی‪ :‬مکتبی است که ارزش ها را نسبی و ذهنی می داند و به هیچ ارزش مطلق و‬
‫عینی و عامی که به حکم عقل و علم قابل اثبات باشد باور ندارد‪ .‬به نظر نسبی گرایان همه‬
‫ارزش ها و شیوه ها ی زندگی در محضر عقل بی بنیادند و از این رو همه به یک میزان حق‬
‫زندگی دارند‪.‬‬
‫(نقد‪ :‬پس نسبی گرایی به این نتیجه می انجامد که خود دموکراسی به مثابه مجموعه ای از‬
‫ارزشهای سیاسی بر دیگر اشکال حکومت برتری ندارد‪ .‬آیا اصل تساهل را به دشمنان تساهل هم‬
‫می شود تسری داد؟)‬
‫‪ -0‬اصالت قرارداد‪ :‬توماس هابز‪ ،‬جان الک و ژان ژاک روسو‪ /‬نظریه جان رالز (نظریه عدالت)‪ :‬در‬
‫«وضع نخستین» که یک حالت فرضی است‪ ،‬مجموعه از انسان ها در باره مجموعه ای از اصول‬
‫اساسی برای جامعه به توافق می رسند ولی هیچیک از آنها نمی دانند که خود در آن جامعه‬
‫چه جایگاهی خواهند داشت‪ .‬در قرارداد رالز‪ ،‬انسان ها بر سر سه اصل تاکید داشتند‪:‬‬
‫‪ -1‬برخورداری از برخی حقوق و آزادی های بنیادی‪ -2 .‬برخورداری از فرصت های برابر (اجرای‬
‫عدالت به مفهوم خالص آن عملی نیست)‪ -3 .‬نگرانی نسبت کسانی که دچار محرومیت هستند‪،‬‬
‫زیرا ممکن است خود در شمار آنان باشند ‪ /‬حل مشکل نظریه هابز و الک‪.‬‬
‫‪ -5‬اصالت رضایت و قبول عامه‪ :‬در نظام دموکراسی قبول و رضایت فرد تنها منبع تعهد و التزام‬
‫وی به اطاعت از قوانین و اقتدار حکومت به کار می رود‪ .‬چنین رضایتی ممکن است مستقیم‪،‬‬
‫غیر م ستقیم (نیابی) و یا حتی فرضی به معنایی باشد که در عقد قراردادها مفروض است‪.‬‬
‫(تاکید بر رضایت غیر مستقیم)‪.‬‬
‫‪ -6‬اصالت برابری مدنی‪ :‬اصل برابر مدنی در معنای بنیادی خود به این معنی است که همه‬
‫انسان ها به حکم انسانیت خود برابرند و بر یکدیگر برتری ندارند‪ .‬از لطاظ سیاسی‪ ،‬اصالت‬
‫برابری به این معنا است که شهروندان در نزد قانون و از لحاظ حقوق و آزادی ها با هم برابرند‪.‬‬
‫برابری از لحاظ اقتصادی و اجتماعی جزء م بانی دموکراسی نیست‪ ،‬بلکه در کمال و بلوغ‬
‫دموکراسی قابل انتظار است‪ .‬در دمکراسی برابری اصلی در فرصت هاست‪ ،‬نه لزوما در دست‬
‫آوردها (شرایط برابر برای رقابت)‪.‬‬

‫‪16‬‬
‫اصول و مبانی دموکراسی‪ /‬استاد نوید‬

‫‪ -7‬خود مختاری فرد‪ :‬فرد خودمختار کسی است که تصمیمات مربوط به زندگی را خودش می‬
‫گیرد و اجرا می کند‪ .‬آزاید عبارت است از قانونی که فرد با طیب خاطر می پذیرد‪ .‬مشارکت‬
‫فرد به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در ساختن قانون‪ ،‬تضمینی است برای اینکه اجرای قانون‬
‫از سوی افراد پذیرفته شود‪ / .‬برخی از نویسندگان اجرای خودمختاری واقعی را تنها در‬
‫آنارشیسم عملی می دانند‪.‬‬
‫‪ -8‬قانون و قانونگرایی ‪ :‬قانون اساسی به عنوان مجموعه ای از اصول و قواعد بنیادی و کلی‪،‬‬
‫چارچوبی برای سازمان دادن بین روابط قدرت حکومت است‪ .‬کارویژه های اصلی قانون اساسی‪:‬‬
‫اجبار مقامات سیاسی متخب به تجدید میثاق با مردم در انتخابات‪ ،‬اعمال نظارت غیر مستقیم‬
‫مردم بر مقامات در فاصله انتخابات‪ ،‬و ایجاد تفرقه میان حکام به واسطه اصل تفکیک قوا جهت‬
‫تسهیل تحقق حاکمیت مردم‪ ،‬جلوگیری از استبداد اکثریت است‪.‬‬
‫‪ -9‬حاکمیت مردم‪ :‬مفهوم اصلی حاکمیت مردم این است که حکومت قدرت واقتدار خود را از‬
‫منبع دیگری جز خواست و اجماع و رضایت عامه مردم‪ ،‬به دست نمی آورند و مردم می توانند‬
‫حکومت را تغییر دهند و یا از کار برکنار کنند‪ .‬مفاهیم مطرح در حاکمیت مردم‪ :‬مستقیم و یا‬
‫غیرمستقیم بودن حاکمیت مردم‪ ،‬آیا اصال مردم در مقام اعمال حاکمیت هستند یا اینکه در‬
‫باره سیاست های حکومت داوری می کنند؟‪ ،‬آیا مردم صرفا در ساختن سیاست کالن در قانون‬
‫اساسی حق مشارکت دارند یا در سیاست های جزئی هم می توانند مداخله کنند؟‪ ،‬در نظام‬
‫ریاستی حاکمیت مردم بهتر تامین می شود یا در نظام پارلمانی؟‪ ،‬آیا نظام دو حزبی حاکمیت‬
‫مردم را بهتر تامین می کند یا نظام چند حزبی؟‪ ،‬آیا نهادهای واسط بین حکومت و مردم یعنی‬
‫احزاب و گروه های نفوذ و رسانه های جمعی اعمال حاکمیت مردم را تسهیل می کند یا‬
‫دشوار؟ ‪ /‬اصل خدشه ناپذیر بودن حاکمیت مردم در دموکراسی‪.‬‬
‫حقوق بشر‪ :‬حقوق بشر به عنوان مجموعه حقوقی که انسان ها صرفا به حکم انسانیت‬ ‫‪-01‬‬
‫خود از آن برخوردارند (حق زندگی‪ ،‬حق مالکیت‪ ،‬حق آزادی و ‪.)...‬‬
‫چهار نسل حقوق بشر(الهام یافته از شعار های انقالب فرانسه‪:‬آزادی‪ ،‬برابری و برادری؛ و‬
‫تحوالت علمی جدید)‪:‬‬
‫الف) نسل اول‪ :‬حقوق سیاسی‪ -‬مدنی(بر اساس شعار آزادی و عمدتا رویکرد مکتب لیبرالیسم‬
‫کالسیک)‬
‫ب) نسل دوم‪ :‬حقوق اقتصادی‪ ،‬اجتماعی و فرهنگی(بر اساس شعار برابری‪ ،‬دخالت دولت بیش‬
‫از بی طرفی آن به منظور کنترل بحران های مختلف اقتصادی و بهبودی نسبی قشر آسیب‬
‫پذیر جامعه‪ ،‬چیزی که در اقتصاد مختلط جان مینارد کینز‪ ،‬اقتصاد دان انگلیسی مطرح بود؛ و‬
‫‪17‬‬
‫اصول و مبانی دموکراسی‪ /‬استاد نوید‬

‫همچنین اعتقادات نئومارکسیست های که به اصالت جمع و استقرار عدالت و برابری تمرکز‬
‫داشتند)‬
‫ج) نسل سوم‪ :‬حقوق جمعی یا همبستگی(براساس تساوی تمام ابنای بشر) و برخورداری از حق‬
‫صلح‪ ،‬توسعه و ‪(...‬بر اساس شعار برادری؛ این نسل‪ ،‬عمدتا رویکرد جهان سومی دارد)‬
‫د) نسل چهارم‪ :‬حقوقی مبتنی بر حمایت از کرامت انسانی در برابر سوء استفاده از علم به طور‬
‫عام و علم ژنتیک و علم پزشکی قانونی به طور خاص(مانند سقط جنین‪ ،‬جایگزین کردن نطفه‬
‫انسان در بدن حیوان‪ ،‬اهداء عضو‪ ،‬شبیه سازی انسان‪ ،‬تغییر جنسیت‪،‬حق مرگ مغزی و ‪)...‬‬
‫گفتار پنجم‪ :‬پیشنه های تاریخی و زمینه های اجتماعی و فرهنگی دموکراسی‬

‫زمینه های کالن دموکراسی در اروپای غربی‪ :‬در اروپای غربی عواملی مانند فئودالیسم و‬
‫پراکندگی قدرت‪ ،‬جنبش اصالح دینی مسیحی‪ ،‬رشد طبقات تاجرپیشه جدید و ظهور وجه تولید‬
‫سرم ایه داری‪ ،‬انقالب های دموکراتیک و انقالب صنعتی در تکوین و استقرار دموکراسی سهم اساسی‬
‫داشتند‪ .‬این مجموعه عوامل در مناطق دیگر جهان‪ ،‬تکوین نیافت و در نتیجه تجربه دموکراسی غربی‬
‫در آنجا تکرار نشد‪.‬‬
‫‪ ‬زمینه های تاریخی دموکراسی‬
‫‪ -0‬یونان باستان (‪ 518‬تا ‪ 338‬ق‪.‬م)‪ :‬تحول اولیه در نظام سیاسی آتن از آریستوکراسی به‬
‫دموکراسی با اصالحات «سولون» رهبر منتخب آن دولت شهر در سال ‪ 584‬قبل از میالد شروع شد‪.‬‬
‫سولون در پی تعدیل و توزیع قدرت و ثروت‪ ،‬کنترل مصرف و تجمل و رهانیدن برخی بردگان و تامین‬
‫مشارکت سیاسی گسترده برآمد‪.‬‬
‫«کلیستن» یکی د یگر از بنیانگذاران دموکراسی یونان است که در اواخر قرن ششم قبل از میالد در‬
‫تقویت نهادهای دموکراتیک تالش کرد‪ .‬در دوره وی مجلس شهرواندان‪ ،‬جانشین مجمع اشرافی و‬
‫مشارکت در آن برای همه شهرواندان آزاد شد‪.‬‬
‫مجلس شهروندان هر سال حدود ‪ 41‬بار تشکیل جلسه می داد و عضویت در شورای اجرایی آن به‬
‫حکم قرعه بود‪ .‬حدود ‪ 1111‬منصب هرساله به قید قرعه اشغال می شد‪ .‬مهمترن مقامات دولت شهر‪،‬‬
‫ده فرمانده نظامی بود که پریکلس رهبر بزرگ دموکراسی یونان یکی از آنها بود و به مدت ‪ 21‬سال با‬
‫انتخاب مجدد مردم به منصب خود برگزیده شد‪ .‬دموکراسی آتن ‪ 111‬سال عمر کرد و با فتح یونان‬
‫توسط فیلیپ مقدونی در سال ‪ 339‬ق‪.‬م سقوط کرد‪.‬‬

‫‪18‬‬
‫اصول و مبانی دموکراسی‪ /‬استاد نوید‬

‫‪ -2‬امپراتوری روم (‪ 511‬تا ‪ 30‬ق‪.‬م)‪ :‬در روم تجربه دموکراسی در قالب حکومت جمهوری ظاهر شد‪.‬‬
‫نظام جمهوری روم از سه عنصر شاهی (کنسول ها)‪ ،‬اشرافی (سنا)‪ ،‬و دموکراسی (مجالس مردم)‬
‫تشکیل شده بود‪ .‬هم ه مقامات دولت شامل کنسول ها به مدت یک سال از جانب مجلس عوام انتخاب‬
‫می شد‪ .‬تعیین حکام و قضات‪ ،‬اعالم جنگ و صلح از جانب اشراف انتخاب می شد‪.‬‬
‫در پایان قرن دوم پیش از میالد‪ ،‬جمهوری روم دچار فساد و زوال شد‪.‬‬
‫‪ -3‬دولت شهرهای ایتالیا (قرن ‪ 00‬تا قرن ‪ 07‬م)‪ :‬دولت شهرهای ایتالیا «کمون» نامیده می شد‬
‫که معنی ملک و مال مشترک بود‪ .‬این دولت شهرها در بولونی‪ ،‬جنوا‪ ،‬پیزا‪ ،‬و پیزتوا تشکیل شدند و در‬
‫آن اصل حاکمیت مردم به رسمیت شناخته می شد‪.‬‬
‫‪ -0‬کنفدراسیون سوئیس (‪ 0290‬م)‪ :‬سابقه این کنفدراسیون به زمانی باز می گردد که سه کانتون‬
‫یا ایالت عمده به منظور حفظ استقالل خود در برابر سالطین هابسبورگ متحد شدند‪ .‬در کنفدراسیون‬
‫سوئیس نیز اصل حاکمیت مردم که بیشتر متشکل از دهقانان بود‪ ،‬به رسمیت شناخته شده بود‪.‬‬
‫‪ ‬سرمایه داری و دموکراسی‬
‫سرمایه داری و دموکراسی دو و‪1‬جه از یک واقعیت یگانه است‪ .‬عناصر اصلی دموکراسی یعنی آزادی‪،‬‬
‫قرداد‪ ،‬رقابت‪ ،‬مشارکت‪ ،‬عناصر سرمایه داری هم هستند‪ .‬از لحاظ تاریخی نیز سرمایه داری و‬
‫دموکراسی کم و بیش همزمان پیدا شدند و یکدیگر را تقویت کردند‪.‬‬
‫یکی از نکات اساسی در هماهنگی بین دموکراسی و سرمایه داری‪ ،‬این است که سرمایه داری با نظام‬
‫های اس تبدادی‪ ،‬فاشیستی‪ ،‬و اقتدارطلب نیز هماهنگ و همراه بوده است‪ .‬همچنین ممکن است سنت‬
‫دموکراسی در شرایط عدم رشد سرمایه داری نیز استقرار یابد (هندوستان)‪.‬‬
‫همچنین میان انتخاب کاال در نظام اقتصادی و انتخاب سیاسی در بازار آراء‪ ،‬رابطه ذاتی وجود دارد‪.‬‬
‫بدون آزادی اقتصادی‪ ،‬آزادی سیاسی معنا ندارد و بدون آزادی سیاسی‪ ،‬آزادی اقتصادی به کمال خود‬
‫نمی رسد‪.‬‬
‫در مجموع می توان گفت که دموکراسی و سرمایه داری وقتی موجب ظهور نابرابری های اساسی و‬
‫فاحش گردد‪ ،‬طبعا با آرمان های دموکراسی ناهماهنگ می گردد‪ .‬همچنین دموکراسی وقتی امکان‬
‫تحقق بیشتری می یابد که قدرت سیاسی تا اندازه زیادی از مالکیت اقتصادی استقالل یافته باشد‪.‬‬

‫‪ ‬زمینه های اجتماعی دموکراسی‬


‫‪ 1‬در حقیقت سرمایه داری و دموکراسی د و روی یک سکه است که بدون یکدیگر مفهموم ندارد ولی بعضی کشور ها را می توان از این امر مشتشنا قرار‬
‫داد‬

‫‪19‬‬
‫اصول و مبانی دموکراسی‪ /‬استاد نوید‬

‫تاثیر عوامل اجتماعی به عنوان یک عامل زمینه ساز برای ظهور دموکراسی‪ ،‬به این معنا است که‬
‫دموکراسی در جوامعی امکان ظهور و رشد را یافته است که تحوالت اجتماعی مانند رشد و رفاه‬
‫اقتصادی‪ ،‬گسترش آموزش‪ ،‬توسعه ارتباطات‪ ،‬توسعه شهرنشینی و توسعه صنعتی در آن رخ داده است‪.‬‬
‫سوال و نقد‪( :‬تحوالت اجمتاعی باعث ظهور دموکراسی می شود یا دموکراسی خود زمینه ساز تحوالت‬
‫اجتماعی است؟ کشور هند از کدام الگو پیروی می کند؟ کشور چین در کدام مرحله قرار دارد؟)‬
‫‪ ‬جامعه مدنی و دموکراسی‬
‫برخی صاحبنظران وجود جامعه مدنی نیرومند را شرط اساسی دوام و استقرار دموکراسی می دانند‪.‬‬
‫جامعه مدنی با اعمال نفوذ بر عرصه های مختلف سیاست‪ ،‬مانع تمرکز قدرت و ظهور دیکتاتوری و‬
‫استبداد در یک کشور می شود‪ .‬جامعه مدنی یکی از پایه های اساسی و پرهیز ناپذیر دموکراسی است‪.‬‬
‫جامعه مدنی مجموعه ای از نهادها‪ ،‬انجمن ها و تشکیالت اجتماعی است که وابسته به دولت و قدرت‬
‫سیاسی نیستند‪ ،‬اما نقش تعیین کننده ای در صورتبندی قدرت سیاسی دارند‪.‬‬
‫مجالس قانونگزاری‪ ،‬احزاب سیاسی و رسانه های جمعی مجاری تاثیرگذاری جامعه مدنی بر سیاست‬
‫هستند‪.‬‬
‫جامعه مدنی در قرن ‪ 11‬و ‪ 19‬در اروپا پدیدار شد و زمینه تحقق مشارکت و رقابت و دیگر اصول‬
‫اساسی دموکراسی را فراهم کرد‪ .‬زمینه ساز اصلی جامعه مدنی در اروپا ایدئولوژی لیبرالیسم بود‪.‬‬

‫‪ ‬زمینه های فرهنگی و فرهنگ سیاسی‬


‫فرهنگ سی اسی مجموعه ای از نگرش ها و ارزش هایی است که به فرایندهای سیاسی و زندگی‬
‫سیاسی شکل می بخشد‪.‬‬
‫منظور از زمینه های فرهنگی این است که چه نوعی از فرهنگ سیاسی مستعد گسترش دموکراسی‬
‫است‪( .‬تفاوت کاراکتر ملی کشورهای مختلف که خود برخاسته از کاراکتر خانواده به عنوان مبنایی‬
‫ترین عامل تکوین فرهنگ سیاسی می باشد‪ .‬تفاوت نقش پدر در خانواده های روس‪ ،‬جاپان‪ ،‬ایتالیا‪،‬‬
‫آمریکا و کشورهای شرقی)‪.‬‬
‫سوال‪ :‬چه زمینه های اجتماعی و اقتصادی و تاریخی‪ ،‬موجب تکوین خود فرهنگ سیاسی می شود؟‬
‫مبانی حکومت دموکراتیک‬

‫‪ -0‬حقوق مدنی‪ :‬حقوق مدنی حقوقی است که شهروندان بر موجب قانون اساسی و سایر قوانین‬
‫از آن برخوردارند‪ .‬حقوق مدنی شامل مواردی مانند آزادی انجمن و اجتماع‪ ،‬آزادی بیان به‬
‫عنوان اساس دگراندیشی‪ ،‬حق رای (حق رای عمومی‪ ،‬برابر‪ ،‬مخفی و مستقیم)‪.‬‬

‫‪21‬‬
‫اصول و مبانی دموکراسی‪ /‬استاد نوید‬

‫‪ -2‬اصل نمایندگی‪ :‬اصل نمایندگی مبنای مشارکت غیرمستقیم مردم در حکومت از طریق‬
‫نمایندگان خویش است‪ .‬این اصل به این دلیل است که در دموکراسی های مدرن‪ ،‬مشارکت‬
‫مستقیم مردم در اعمال حاکمیت مقدور نیست‪.‬‬
‫‪ -3‬حکومت جمهوری‪ :‬در اندیشه سیاسی قدیم‪ ،‬مفهوم حکومت جمهوری در مقابل حکومت‬
‫سلطنتی به کار می رفت‪ .‬جمهوری در این معنا‪ ،‬حکومتی آزاد بود که در آن مردم‪ ،‬فارغ از‬
‫قدرت خودکامه به اداره امور شهر و کشور خویش می پرداختند‪ .‬بنابراین حکومت نه ملک‬
‫شخصی شاه‪ ،‬بلکه کار و مشغله عمومی مردم بود‪ .‬مفهوم جمهوری قدیم بیشتر بر کار عمومی‪،‬‬
‫پروش شجاعت و روحیه وطن دوستی استوار بود‪ .‬اما در قرن ‪ 18‬اندیشه جمهوری بسیاری از‬
‫و یژگی های کالسیک خود را از دست داد و به جمهوریت مدرن لیبرال تبدیل شد که در آن‬
‫مفهوم آزادی نه در دفاع از دولت شهر آزاد و سلحشوری و فعالیت عمومی‪ ،‬بلکه در آزادی ها و‬
‫حقوق خصوصی در دوران صلح نهفته بود‪.‬‬
‫‪ -0‬تفکیک قوا‪ :‬منظور از تفکیک قوا‪ ،‬واگذاری قوای اصلی حکومتی یعنی قوه مقننه‪ ،‬مجریه و‬
‫قضائیه به نهادهای متفاوت است‪ .‬هدف نهایی تفکیک قوا جلوگیری از ظهور استبداد و‬
‫خودکامگی و تمرکز و انحصار قدرت است‪ .‬در دموکراسی های کالسیک‪ ،‬مهمترین شارح نظریه‬
‫تفکیک قوا‪ ،‬منتسکیو بود که نظام سیاسی انگلستان را به عنوان الگوی آرمانی مطرح کرد‪ .‬نظام‬
‫تفکیک قوا در مفهوم مدرن آن نخستین بار در قانون اساسی آمریکا تحقق یافت‪( .‬رد تفکیک‬
‫مطلق و تجویز تفکیک نسبی)‪.‬‬
‫‪ -5‬نظارت قوا بر یکدیگر‪ :‬هدف از پیش بینی راه ها مختلف برای نظارت سه قوه مقننه‪ ،‬مجریه و‬
‫قضائیه بر یکدیگر ایجاد تعادل میان آنها است‪.‬‬
‫‪ -6‬پارلمان و پارلمانتاریسم‪ :‬پارلمان یا مجلس نمایندگان که وظیفه اصلی اش قانونگذاری است‪،‬‬
‫قلب تپنده دموکراسی به شمار می رود‪ .‬اساس مشروعیت پارلمان بر نمایندگی از جانب مردم‬
‫استوار است‪ .‬هیچ محدودیتی به غیر از سن و موضوعات مرتبط با جرایم‪ ،‬در مسیر اتباع یک‬
‫کشور برای عضویت در پارلمان وجود ندارد‪.‬‬
‫‪ -7‬ساختار پارلمانی‪ :‬منظور از ساختار پارلمانی نظام سلسله مراتبی و اداری خاصی است که‬
‫اقدامات پارلمان در چارچوب آن جریان می یابد‪ .‬کمیته های پارلمانی‪ ،‬آیین نامه داخلی‪ ،‬لوایح‬
‫و رای گیری‪ ،‬از جمله این ساز و کارها است‪.‬‬
‫‪ -8‬دموکراسی پارلمانی و دموکراسی ریاستی‪ :‬در نظام ریاستی رئیس جمهور و مجلس‬
‫هرکدام به صورت جداگانه بوسیله رای مردم انتخاب می شوند‪ .‬پارلمان نمی تواند رئیس‬

‫‪21‬‬
‫اصول و مبانی دموکراسی‪ /‬استاد نوید‬

‫جمهور را برکنار کند و رئیس جمهور نیز نمی تواند پارلمان را منحل کند‪ .‬اما در نظام های‬
‫پارلمانی‪ ،‬رئیس دولت توسط رای عدم اعتماد مجلس برکنار می شود و در جانب مقابل‪ ،‬رئیس‬
‫دولت هم می تواند پارلمان را به منظور برگزاری انتخابات مجدد‪ ،‬منحل کند‪.‬‬
‫‪ -9‬تشکیل ائتالف‪ :‬ائتالف‪ ،‬مجموعه ای از گروه ها و احزاب سیاسی است که هدف مشترکی‬
‫دارند و منابع خود را برای دستیابی به آن هدف به کار می برند و دستاوردهای حاصل از ائتالف‬
‫را میان خود توزیع می کنند‪ .‬ائتالف معموال در پارلمان یا در قوه مجریه شکل می گیرد‪ .‬واقعی‬
‫ترین ائتالف در دموکراسی های پارلمانی بین احزاب شکل می گیرد‪ .‬انواع ائتالف ها‪ )1 :‬ائتالف‬
‫پارلمانی که در آن اعضای هیات دولت همه از یک حزب است ولی در پارلمان از حمایت‬
‫ائتالفی از اعضا حزب خود واحزاب دیگر یا نمایندگان مستقل برخوردار باشد‪ )2 .‬ائتالف اجرایی‬
‫که در آن دولت از چند حزب تشکیل می شود‪ .‬از سوی دیگر ائتالف اجرایی خود به چند نوع‬
‫تقسیم می شود‪ :‬ائتالف حداکثری‪ ،‬ائتالف حداقلی‪ ،‬ائتالف کافی‪ ،‬ائتالف اضافی‪ ،‬ائتالف ناقص‪،‬‬
‫ائتالف بزرگ‪.‬‬
‫اشکال تصمیم گیری در دموکراسی ها‪ :‬رای گیری به دو صورت اکثریت ساده و‬ ‫‪-01‬‬
‫اکثریت مطلق‪.‬‬

‫گفتار ششم‪ :‬نظریه های دموکراسی‬


‫انواع نظریه های دموکراسی‬
‫‪ -0‬نظریه های آرمانگرایانه (دموکراسی حداکثری)‪ :‬این نظریه همان دیدگاه کالسیک در‬
‫مورد دموکراسی است که بر آزادی فردی‪ ،‬مشارکت عموم در سیاست‪ ،‬فضیلت مدنی‪ ،‬آزادی‬
‫مثبت‪ ،‬گرایش به مصلحت عمومی و حکومت اکثریت تاکید دارد‪ .‬از این دیدگاه صدای مردم‬
‫صدای خداست و اکثریت هیچگاه اشتباه نمی کند‪ .‬افکار عمومی‪ ،‬انتخابی بودن مناصب و‬
‫رفراندوم اصول اساسی است‪.‬‬
‫‪ -2‬نظریه های واقع گرایانه (دموکراسی کثرت گرا یا حداقلی)‪ :‬واقع گرایان همیشه از‬
‫احتمال پیدایش استبداد اکثریت‪ ،‬سرکوب اقلیت های فکری‪ ،‬گرایش سیاست به افراط در‬
‫نتیجه مشارکت مستمر توده های مردم‪ ،‬امکان تاسیس حکومت خودکامه به نام اراده عمومی‪،‬‬
‫از میان رفتن قید و بندهای قانونی‪ ،‬نگران بوده اند‪ .‬در مقابل آنان از حقوق فردی‪ ،‬نقش دانش‬
‫و آگاهی و روشنفکری در تعدیل حکومت اکثریت دفاع کرده اند‪ .‬از دید واقع گرایان‪ ،‬قدرت به‬
‫هر حال خطرناک است و باید با شیوه های قانونی محدود شود‪ .‬قدرت مطلقه اکثریت به همان‬
‫اندازه یا بیشتر از قدرت مطلقه گروه های اقلیت برای حق و آزادی خطرآفرین است‪ .‬واقع‬

‫‪22‬‬
‫اصول و مبانی دموکراسی‪ /‬استاد نوید‬

‫گرایان بر محدود سازی دموکراسی به مشورت با مردم و داوری آنان به جای حکومت توده ها و‬
‫لزوم پرورش کارشناسان در امر سیاست تاکید کرده اند‪.‬‬
‫دموکراسی کثرت گرایانه (پولیارشی)‪ :‬جوهر دموکراسی نه در حکومت اکثریت مردم‪ ،‬بلکه در‬
‫حکومتی برخاسته از رقابت چندین گروه سیاسی است‪ .‬واحد دموکراسی فرد نیست‪ ،‬بلکه گروه است‪.‬‬
‫تاکید بر پراکندگی قدرت در قالب کثرت‪ ،‬تعدد گروهای قدرت‪.‬‬

‫انواع دموکراسی‬
‫ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ‬
‫‪ -0‬دموکراسی مستقیم ‪ :‬این قرائت از دموکراسی که به معنای حکومت واقعی مردم است‪ ،‬در‬
‫برابر دموکراسی به معنای حکومت نمایندگان مطرح شده است‪ .‬برخی از نویسندگان دموکراسی‬
‫مستقیم را نه یکی از انواع دموکراسی‪ ،‬بلکه جوهر دموکراسی خوانده اند که انواع دیگر انحرافی‬
‫از آن به شمار می رود‪ .‬دموکراسی مستقیم را دموکراسی به معنای حقیقی کلمه می دانند‪ ،‬در‬
‫حالیکه دموکراسی به مفهوم حکومت نمایندگان مردم یا تعدادی از گروهای برگزیده را‬
‫دموکراسی به معنی مجازی و استعاری آن می شمارند‪( .‬تئوری پرداز اصلی دموکراسی مستقیم‪:‬‬
‫روسو‪ ،‬توماس جفرسون‪ /‬منتقد دموکراسی مستقیم‪ :‬ساموئل هانتینگتون)‪.‬‬
‫‪ -2‬دموکراسی اجتماعی‪ :‬دموکراسی اجتماعی آن نوع از دموکراسی است که بر تامین رفاه‬
‫اجتماعی و ایجاد دولت رفاهی و توزیع ثروت در جامعه به وسیله دولت تاکید دارد‪ .‬طرفداران‬
‫این نوع از دموکراسی می خواستند اصول لیبرالی مانند حکومت مبتنی بر اصل نمایندگی و‬
‫حاکمیت مردم را با اصولی مانند اصالحات اجتماعی و عدالت توزیعی در آمیزیند (سوسیالیسم‪:‬‬
‫تامین اشتغال کامل‪ ،‬خدمات رفاهی‪ ،‬تعدیل شکاف طبقاتی از طریق سیاست های مالی‪،‬‬
‫افزایش هزینه های عمومی و ‪( .)...‬ادوارد برنشتاین‪ ،‬اچ‪.‬جی‪ .‬ولز‪ ،‬برنارد شاو‪ ،‬سیدنی وب‪ ،‬جان‬
‫رالز)‪.‬‬
‫‪ -3‬دموکراسی صنعتی‪ :‬منظور از دموکراسی صنعتی‪ ،‬اعمال اصول دموکراسی بر شیوه کار و‬
‫زندگی طبقه کارگر است که در قالب آن کارگران در کنترول و اداره بنگاه های اقتصادی‬
‫مشارکت اساسی دارند‪ .‬مشارکت کارگران در مالکیت بخشی از سهام و سرمایه و مدیریت آن از‬
‫اصول اصلی دموکراسی صنتعی است‪ .‬برخی صاحبنظران حتی دموکراسی صنعتی را معادل‬
‫کنترل طبقه کارگر بر کل نظام اقتصادی توصیف می کنند‪( .‬نظریه پردازان‪ :‬پرودون‪ ،‬متفکر‬
‫آنارشیست و کارل مارکس)‪.‬‬

‫‪23‬‬
‫اصول و مبانی دموکراسی‪ /‬استاد نوید‬

‫‪ -0‬دموکراسی مسیحی‪ :‬ژاک مارتین‪ ،‬مهمترین نظریه پرداز دموکراسی مسیحی استدالل کرد‬
‫که کثرت گرایی سیاسی‪ ،‬آزادی و «تشخص» انسان در مسیحیت واالتر از مفهوم «فردیت» در‬
‫مکتب لیبرالیسم است‪ .‬به نظر مارتین‪ ،‬دموکراسی مناسب ترین نظام برای تامین تشخص و‬
‫آزادی انسان است‪.‬در دموکراسی کثرت گرایی دینی محفوظ می ماند و دولت نسبت به آیین ها‬
‫و ادیان متفاوت تساهل نشان می دهد‪ .‬روی هم رفته‪ ،‬دموکراسی مسیحی و احزاب دموکرات‬
‫مسیحی در فرانسه‪ ،‬آلمان‪ ،‬ایتالیا‪ ،‬اتریش‪ ،‬بلژ یک و هلند به منظور حمایت از مواضع اجتماعی‬
‫کلیسای کاتولیک ظهور کردند‪.‬‬
‫گفتار هفتم‪ :‬توجیهات و نقدهای دموکراسی‬
‫دفاع از دموکراسی‬
‫‪ -0‬توجیه دموکراسی بر اساس عدم امکان کسب معرفت یقینی و قطعی‪ :‬دانش و معرفت‬
‫محصول تعامل اجتماعی انسان‪ ،‬مشاوره و مذاکره است‪ .‬وگرنه حقیقت را نمی توان به صورت‬
‫عینی و مطلق و کلی دریافت‪ .‬شمارش آرا تنها مالک عینی است که ما در اختیار داریم‪ ،‬پس‬
‫دموکراسی که برآمده از آراء انسان ها است‪ ،‬می تواند بهترین نظام سیاسی باشد‪.‬‬
‫‪ -2‬حکومت بر خود‪ ،‬موّجه تر از حکومت بر دیگران است‪ :‬مخالفان دموکراسی می گویند‬
‫انسان ها نمی توانند بر خود حکومت کنند‪ .‬اگر چنین باشد‪ ،‬پس به طریق اوال نمی توانند بر‬
‫دیگران نیز حکومت کنند‪.‬‬
‫‪ -3‬توجیه دموکراسی بر اساس برابری طبیعی انسان ها‪ :‬اگر بپذیریم که انسان ها برابر زاده‬
‫شده اند‪ ،‬پس همگان دارای حق برابر برای حکومت بر خودشان است‪.‬‬
‫‪ -0‬توجیه دموکراسی بر اساس اطاعت مردم از قوانینی که خود وضع کرده اند‪ :‬در‬
‫دموکراسی انسان ها از قوانینی که خود وضع کرده اند‪ ،‬اطاعت می کنند و این یعنی اطاعت از‬
‫خود و حکومت بر خود‪.‬‬
‫‪ -5‬توجیه دموکراسی بر اساس فایده‪ :‬همه انسان ها دارای نیازها و خواست ها یکسان و در‬
‫نتیجه شادی و احساس سعادت یکسان هستند‪ .‬پس برای حداکثر رسانیدن شادی و احساس‬
‫سعادت تنها کمیت مطرح است که تنها در نظام دموکراسی قابل تطبیق است‪.‬‬
‫‪ -6‬توجیه دموکراسی بر اساس مصلحت اندیشی انسان ها‪ :‬اگر تاسیس حکومت برای تأمین‬
‫و پاسداری از مصلحت مردم است‪ ،‬در آن صورت خود مردم بیشتر از هر مرجع دیگری مصلحت‬
‫های خود را بهتر تشخیص می دهند‪.‬‬

‫‪24‬‬
‫اصول و مبانی دموکراسی‪ /‬استاد نوید‬

‫‪ -7‬توجیه دموکراسی بر اساس پیوند با صلح طلبی‪ :‬تجربه ثابت کرده است که دموکراسی‬
‫کمتر علیه هم وارد جنگ می شوند‪.‬‬
‫‪ -8‬توجیه دموکراسی بر اساس تضمین توسعه اقتصاد سرمایه داری‪ :‬دموکراسی و سرمایه‬
‫داری هردو دارای اصول مشترک‪ ،‬یعنی آزادی است‪ .‬تنها نظام دموکراسی است که رشد سرمایه‬
‫داری و مالکیت خصوصی را تضمین می کند‪.‬‬
‫نقدهای دموکراسی‬
‫نقدهای اندیشمندان یونان و روم‬
‫‪ -1‬هرودت‪ :‬دموکراسی یونانی را حکومت توده های جاهل‪ ،‬خودخواه و تهی دست می دانست و بر‬
‫آن بود که مردم نیازمند ارشاد و حمایت پادشاهانند‪.‬‬
‫‪ -2‬توسیدید‪ :‬دموکراسی آتنی را به سهولت قابل تبدیل شدن به حکومت اوباشی می دید که‬
‫موجب ارعاب مردم خردمند می گردد و سیاست های خارجی نابخراندانه ای در پیش می‬
‫گیرد‪.‬‬
‫‪ -3‬افالطون‪ :‬دموکراسی آتن را حکومت مردمان نادانی می دانست که از فضایل و عدالت و اعتدال‬
‫بویی نبرده اند و گرفتار شور و شهوت هستند‪ .‬روش قرعه کشی از نظر افالطون روش احمقانه‬
‫ای بود‪ .‬به نظر افالطون دموکراسی به مردم فریبی (دماگوژی) می انجامد‪ ،‬زیرا رهبران حکومت‬
‫دموکراسی چیزهایی به مردم می گویند که مورد عالقه آن ها است‪ ،‬نه مورد نیاز شان‪.‬‬
‫‪ -4‬ارسطو‪ :‬از نظر ارسطو بهترین حکومت‪ ،‬حکومت طبقه متوسط بود‪ ،‬زیرا حکومت توانگران و‬
‫تهی دستان همیشه به افراط و تفریط می گراید‪.‬‬
‫‪ -5‬سیسرون (سیاستمدار رومی)‪ :‬دموکراسی ناب را موجب تباهی در زندگی سیاسی می‬
‫دانست و خواهان ترکیبی از عناصر مونارشی‪ ،‬اریستوکراسی و دموکراسی به عنوان بهترین‬
‫حکومت بود‪.‬‬

‫نقدهای اندیشمندان قرون وسطی‬


‫توماس آکوئیناس‪ :‬حکومت پادشاهی محدود به قانون را بهترین حکومت می دانست و حکومت‬
‫پادشاهی را معادل حاکمیت خداوند بر جهان هستی می دانست‪.‬‬
‫در مجموع‪ ،‬اندیشه سیاسی قرون وسطی به دلیل تسلط کلیسا‪ ،‬مخالف دموکراسی بود‪.‬‬
‫نقد اندیشمندان قرون جدید‬

‫‪25‬‬
‫اصول و مبانی دموکراسی‪ /‬استاد نوید‬

‫‪ -1‬نیکولو ماکیاولی ‪ :‬دموکراسی نظام بی ثباتی است و قدرت دولت را حفظ نمی کرد‪ .‬حکومت‬
‫نیرومند نیازمند رهبری نیرومند است‪.‬‬
‫‪ -2‬توماس هابس‪ :‬هابز مونارشی را بهتری حکومت می دانست و حکومت مردم بر مردم را از‬
‫طریق پارلمان در عمل امکان ناپذیر می دانست‪ .‬مردم عادی در پی خواسته های شخصی‬
‫هستند و توسط سیاستمداران فریب داده می شوند‪ .‬نقش مردم تنها در حد اعالم رضایت از‬
‫حکومت کافی است‪ .‬هابر نهادهای جامعه مدنی را «انگل روده دولت» می دانست‪.‬‬
‫‪ -3‬ادموند برک ‪ :‬دموکراسی را شرم آور ترین نوع حومت می دانست؛ زیرا چنین حکومتی هیچ‬
‫معیاری را باالتر از رای و نظر توده ها نمی داند‪ .‬دموکراسی دشمن اخالق و عقل و حکمت‬
‫است و عقل حکمت نزد توده ها نیست‪ .‬از نظر وی بهترین حکومت «اشرافیت طبیعی» است‪.‬‬
‫‪ -4‬کارل مارکس و فردریش انگلس‪ :‬حکومت دموکراسی لیبرال را حکومت بورژوازی می‬
‫دانست‪ .‬نهادهای دموکراسی مانند انتخابات‪ ،‬حق رای عمومی‪ ،‬فعالیت احزاب و ‪ ...‬سرپوشی‬
‫برای سلطه طبقه حاکم است‪ .‬اصوال دموکراسی با سلطه طبقاتی قابل جمع نیست‪ .‬دموکراسی‬
‫واقعی زمانی ممکن است که طبقه از بین برود و جامعه تبدیل به جامعه سوسیالیستی شود‪.‬‬
‫‪ -5‬مارتین هایدگر‪ :‬به نظر او جامعه مدرن گرفتار نیروهای مخرب تکنولوژی شهرنشینی شده و‬
‫خصلت توده ای پیدا کرده است‪ .‬نظام چند حزبی نظام فاسد است و تنها نظام تک حزبی تحت‬
‫پیشوای واحد است که می تواند وحدت ملت را حفظ کند‪ .‬جامعه مطلوب باید بر اساس سلسله‬
‫مراتب و انضباط و شئون اجتماعی از نو سازمان یابد‪.‬‬

‫‪26‬‬

You might also like