You are on page 1of 28

‫‪Archive of SID‬‬

‫‪Downloaded from erfanmag.ir at 13:09 +0330 on Sunday December 24th 2017‬‬

‫(ع)‬
‫علم باطن در تصوّف و نسبت آن با امام علی‬

‫‪‬‬
‫محمد نصیری‬
‫‪‬‬
‫سعید کریمی‬

‫چکیده‪ :‬چگونگی ارتباط تصوف و تشیع از مسائل بسیار مهم حوزۀ مطالعات اسالمی‬
‫بهشمار میرود‪ .‬صوفیه از همان دورۀ نخستین برای خود یک تاریخ مقدّس پدید‬
‫آوردند و در آن از ارتباط مشایخ خود با ائمۀ معصوم بهویژه علیبنأبیطالب (ع) سخن‬
‫گفتند‪ .‬یکی از مسائلی که در تاریخ مقدس صوفیه مورد توجه قرار گرفته است مفهوم‬
‫علم باطن و ارتباط آن با امام علی(ع) است‪ .‬صوفیه همچون اهل حدیث و فقها برای‬
‫خود علمی قائل شدند که از آن به علم باطن تعبیر کردند‪ .‬اصول و مبانی و آداب این‬
‫علم پس از قتل حلّاج در اوایل قرن چهارم هجری بهدست صوفیه تدوین شد‪ .‬در مقالۀ‬
‫حاضر مفهوم علم باطن و ویژگیهای آن و نیز ارتباط این علم با امام علی(ع) به روش‬
‫توصیفی تحلیلی بررسی میشود‪.‬‬
‫(ع)‬
‫کلیدواژهها‪ :‬علم باطن‪ ،‬خضر‪ ،‬تصوف و تشیع‪ ،‬امام علی ‪ ،‬حسن بصری‪ ،‬حذیفه‬
‫یمانی‬

‫‪e-mail: nasiri.m@ut.ac.ir‬‬ ‫‪‬استادیار دانشگاه تهران‪ ،‬دانشکده معارف و اندیشه اسالمی‬


‫‪ ‬دانشجوی دکتری عرفان و تصوف اسالمی‪ ،‬دانشگاه ادیان و مذاهب اسالمی‬
‫‪e-mail: skarimie@gmail.com‬‬
‫دریافت مقاله‪4331/3/22 :‬؛ پذیرش مقاله‪4331/1/7 :‬‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫پژوهشنامه عرفان‪ /‬دو فصلنامه‪ /‬شماره شانزدهم‬ ‫‪602‬‬

‫مقدمه‪:‬‬
‫تحقیق دربارۀ تصوف و تشیع یکی از دشوارترین زمینههای پژوهشی در مطالعات اسالمی است‪.‬‬
‫گفتن اینکه میان تصوف و تشیع ارتباطی وجود دارد یا نه و اینکه آیا تصوف با تشیع پیوند دارد یا نه‬
‫به زبان ساده است‪ ،‬اما در عمل نیاز به مطالعهای عمیق و گسترده در دو حوزۀ تصوف و تشیع دارد‪.‬‬
‫‪Downloaded from erfanmag.ir at 13:09 +0330 on Sunday December 24th 2017‬‬

‫سخن در نفی یا اثباتِ این ارتباط بههیچرو مربوط به دوران معاصر نیست‪ .‬از قدیم همواره این‬
‫موضوع محل بحث و مناقشۀ فراوان بوده است‪ .‬اگر تشیع را به عنوان مکتبی تلقی کنیم که در رأس‬
‫آن ائمۀ معصوم(ع) قرار دارند‪ ،‬صوفیه از همان دورههای نخستین به ارتباط و مصاحبت مشایخ خود‬
‫با ایشان اشاره و گاهی تصریح کردهاند (برای نمونه رک‪ :‬سلمی‪58 :4141 ،‬؛ هجویری‪441 :4357 ،‬و ‪.)473‬‬
‫اولین و مهمترین این اشارات‪ ،‬شاگردی حسن بصری نزد امام علی(ع) و خرقه گرفتن حسن از‬
‫و‬ ‫صادق(ع)‬ ‫اوست‪ .‬پس از حسن در منابع صوفیه از ارتباط شقیق بلخی و بایزید بسطامی با امام‬
‫ارتباط معروف کرخی با امام رضا(ع) سخن به میان آمده است‪ .‬دربارۀ بایزید آمده است که مدتی‬
‫سقای امام بود و امام او را برای ارشاد و دستگیری به خراسان فرستاد‪ .‬معروف کرخی نیز از‬
‫خانوادهای زرتشتی بود و به دست امام رضا (ع) اسالم آورد و دربان او شد‪.‬‬
‫در مواجهۀ با این دست روایات و حکایات نکتۀ مهمی که باید به خاطر داشت آن است که با‬
‫نگاهی بیطرفانه به سراغ آنها رفت و از داوری دربارۀ صحت و سقم ایشان پرهیز کرد‪ .‬بنابراین در‬
‫درجۀ اول باید فهم و تحلیل این نوع ارتباطات را به عنوان یک پدیدۀ دینی‪ ،‬مورد توجه قرار داد‪.‬‬
‫گرچه بهلحاظ تاریخی ممکن است مثالً ارتباط حسن بصری با علی(ع) یا ارتباط شقیق و بایزید با‬
‫امام صادق(ع) درست نباشد‪ ،‬ولی در فهم آن ارتباط‪ ،‬تاریخ به عنوان یک علم نباید دخالت کند‪ .‬در‬
‫این امور‪ ،‬ذات پدیدههای دینی که ظهور یک تاریخ مقدس است‪ ،‬باید مورد تأکید قرار گیرد‪.‬‬
‫صوفیه در خلق تاریخ مقدس خود به تاریخ خطی (‪ )linear‬معتقد نیستند‪ .‬قهرمانان آنان در یک‬
‫زمانی به دنیا نمیآیند و در یک زمان دیگر وفات نمیکنند‪ .‬در نظر آنان همهچیز حیّ و حاضر و در‬
‫خلق مدام است‪ .‬بنابراین تاریخ آنها دوری و دایرهای (‪ )circural‬است‪ ،‬نه خطی‪ .‬أئمه(ع) نیز در‬
‫صدر این تاریخ مقدس جای دارند‪.‬‬
‫دربارۀ ارتباط صوفیه با أئمه(ع) تحقیقات متعددی صورت گرفته و آثار گوناگونی توسط ایرانیان‬
‫و عربها و مستشرقان نوشته شده است‪ 4.‬در این تحقیقات سه رویکرد متفاوت دیده میشود که‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫علی(ع)‬
‫‪602‬‬ ‫علم باطن در تصوّف و نسبت آن با امام‬

‫عبارتاند از‪ .4 :‬مسلم انگاشتن ارتباط فیالجملۀ تصوف و تشیع؛ ‪ .2‬اثبات تفاوت ماهوی تصوف و‬
‫تشیع؛ ‪ .3‬اثبات یگانگی تصوف و تشیع‪ .‬این مقاله در دفاع یا رد یکی از این سه رویکرد نیست‪ ،‬بلکه‬
‫در‬ ‫علی(ع)‬ ‫قصد دارد توجه خود را به تاریخ مقدس صوفیه معطوف کند و از چهرۀ معنوی امام‬
‫تاریخ مقدس صوفیه به عنوان یک پدیده به روش توصیفی تحلیلی سخن بگوید‪.‬‬
‫‪Downloaded from erfanmag.ir at 13:09 +0330 on Sunday December 24th 2017‬‬

‫باید خاطرنشان ساخت که چون شکلگیری چهرۀ معنوی امام علی(ع) در صدر تاریخ مقدس‬
‫صوفیه صورت گرفته‪ ،‬تمرکز مقاله روی تصوف در قرون سوم و چهارم هجری قرار داده شده‬
‫را چگونه تبیین و اثبات کردهاند؟‬ ‫علی(ع)‬ ‫است‪ .‬سؤال این است که صوفیه ارتباط خود با‬
‫ازآنجاییکه آنها برای خود علمی با عنوان علم باطن قائلاند و آن را منسوب به علی(ع) میدانند‪،‬‬
‫برای پاسخ به پرسش فوق باید ماهیت علم باطن‪ ،‬ویژگیها و نسبت آن با علی(ع) مورد بررسی قرار‬
‫گیرد‪.‬‬

‫سامانمندی علم باطن در کتاب اللمع‬


‫پاسخهای مختلفی به پرسش فوق داده شده است‪ .‬یکی از آن پاسخها این است که پل ارتباطی‬
‫تصوف و تشیع والیت است‪ .‬صوفیه مشایخ خود را اولیاءاللّه مینامند و معتقدند که آنها والیت‬
‫أئمه(ع)‬ ‫دارند و این والیت را از علی(ع) به عنوان انسان کامل دریافت کردهاند‪ .‬آنچه آنها را به‬
‫مربوط میسازد برخورداری از والیت آن بزرگواران است‪ .‬اگر از منظر ابنعربی به این مسئله‬
‫نگریسته شود‪ ،‬این پاسخ درستی است‪ .‬بهعبارتدیگر‪ ،‬این پرسش در مکتب ابنعربی چنین پاسخی‬
‫خواهد گرفت‪ .‬اما پیش از ابنعربی‪ ،‬صوفیه چه پاسخی به پرسش فوق دادهاند؟‬
‫برخی از بزرگان صوفیۀ گذشته از تأثیراتی که در معاصران خود داشتهاند روند تصوف پس از‬
‫خود را سخت تحتتأثیر قرار دادهاند‪ .‬نمونۀ بارز آن حالج است که جنس سخنان و شیوۀ زیست و‬
‫حادثۀ قتل او باعث خلق آثار بدیعی در تاریخ تصوف شد‪ .‬پس از قتل حالج‪ ،‬صوفیه سخت آماج‬
‫حمالت اهل حدیث و فقها قرار گرفتند و به عنوان مروجان حلول و اهل بدعت و کفر و نفاق‬
‫معرفی شدند‪ .‬مجموعۀ این حوادث صوفیه را به فکر نگارش آثاری دربارۀ راه و رسم تصوف و‬
‫تبیین آداب آن و رفع سوء فهمها انداخت‪ .‬اللمع فی التصوف نخستین کتابی است که با این رویکرد‬
‫و به قصد دفاع از ساحت تصوف و تبیین ارکان آن براساس کتاب و سنت به رشتۀ تحریر درآمد‪.‬‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫پژوهشنامه عرفان‪ /‬دو فصلنامه‪ /‬شماره شانزدهم‬ ‫‪602‬‬


‫تا پیش از این‪ ،‬اهل حدیث و فقها بودند که در کتابهایشان از علم شریعت و اهمیت آن و‬
‫انتساب آن به کتاب و سنت سخن میگفتند و به علت اتصال آن به قرآن و پیامبر اکرم (ص) آن را‬
‫باالتر از هر علمی مینشاندند‪ .‬ابونصر سراج‪ ،‬نویسندۀ اللمع‪ ،‬ضمن آنکه برای علم شریعت احترام‬
‫زیادی قائل میشود‪ ،‬آن را علم ظاهر مینامد و تأکید میکند که همۀ ابعاد اسالم در علم شریعت‬
‫‪Downloaded from erfanmag.ir at 13:09 +0330 on Sunday December 24th 2017‬‬

‫خالصه نمیشود‪ ،‬بلکه اسالم بُعدی باطنی هم دارد که دیریاب است و در دسترس عامۀ علما نیست‪.‬‬
‫آن علم‪ ،‬علم باطن است که برتر از علم ظاهر است و صاحبان آن صوفیهاند‪.‬‬
‫از پیامبر(ص) روایت شده است که فرمود‪« :‬علما وارثان پیامبراناند» و نزد من‪...‬صاحبان علم که‬
‫برپادارندۀ قسطاند وارثان پیامبراناند‪...‬آنها [صاحبان علم] سه گروهاند‪ :‬اهل حدیث و فقها و‬
‫این سه گروه‪...‬وارثان پیامبراناند (سرّاج‪4313 ،‬م‪2.)8 :‬‬ ‫صوفیه‪ .‬پس‬
‫حدیثی که سراج نقل کرده‪ ،‬حدیث معروفی است که بارها در کتب حدیثی نقل شده است‪ 3.‬او‬
‫در این عبارت دو کار جدید کرده است‪ :‬اول اینکه صوفیه را جزء علما شمرده است؛ دوم آنکه‬
‫آنها را اولوالعلمی دانسته که قسط را برپا میدارند‪ .‬او در عبارت‪« :‬أُولیالعِلمِ القائِمینَ بِالقِسطِ»‬
‫اشاره به آیۀ ‪ 45‬از سورۀ آلعمران دارد‪« :‬شَهِدَ اللّه َأنَّهُ الَ إِلَهَ إِالَّ هُوَ وَ اْل َمالَئِكَةُ وَ ُأوْلُواْ الْ ِعلْمِ قَآئِمَاً‬
‫بِالْقِسْطِ الَ إِلَهَ إِالَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ»‪ .‬ظاهراً بیشتر مفسران قرآن «قائماً بالقسط» را به خدا نسبت‬
‫دادهاند (زمخشری‪ ،‬بیتا‪ ،‬ج‪313-311 :4‬؛ فخر رازی‪ ،‬بیتا‪ ،‬ج‪ ،)474 :7‬ولی سراج آن را صفت اولوالعلم‬
‫دانسته است‪ .‬بنابراین علما هم وارثان پیامبراناند و هم برپادارندۀ قسط‪.‬‬
‫اما چرا برخالف سنت گذشته‪ ،‬صوفیه در اللمع‪ ،‬در ردیف علما قرار گرفتهاند؟ نقطۀ شروع‬
‫بحث سراج از همین جاست‪ .‬او مبنای کار خود را بر علم باطن قرار میدهد و آنگاه وارد بحث‬
‫ظاهر و باطن دین میشود‪ .‬به نظر وی علمِ دین شامل علم ظاهر و علم باطن است؛ حدیث و فقه علم‬
‫ظاهر است و تصوف علم باطن‪.‬‬
‫علم شریعت به اعمال ظاهری و باطنی فرامیخواند و روا نیست که کسی شریعت بگوید و ظاهر‬
‫یا باطن را اراده کند‪ .‬چه علم تا وقتی که در دل است پوشیده است ولی هنگامی که بر زبان جاری‬
‫گردد ظاهر میشود‪ .‬وقتی سخن از علم ظاهر و باطن میگوییم منظورمان علم شریعت است که بر‬
‫ظاهری و باطنی داللت دارد (سرّاج‪4313 ،‬م‪23-21 :‬؛ نیز رک‪ :‬سیرجانی‪1.)228 :4334 ،‬‬ ‫اعمال‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫علی(ع)‬
‫‪602‬‬ ‫علم باطن در تصوّف و نسبت آن با امام‬

‫اعمال ظاهری‪ ،‬اعمال جوارحی است که شامل عبادات (مثل نماز و روزه و حج) و احکام (مانند‬
‫حدود و طالق) میشود‪ .‬اعمال باطنی نیز بر کارهایی اطالق میشود که با دل سروکار دارد همچون‬
‫صدق‪ ،‬اخالص‪ ،‬معرفت و توکل‪ .‬در تصوف به این اعمال‪ ،‬احوال و مقامات گفته میشود و‬
‫همچنانکه در علم حدیث و فقه‪ ،‬اعمال ظاهری برآمده از آیات و روایاتاند‪ ،‬در تصوف نیز اعمال‬
‫‪Downloaded from erfanmag.ir at 13:09 +0330 on Sunday December 24th 2017‬‬

‫باطنی مطابق با کتاب و سنتاند‪.‬‬


‫تقسیمبندی علمای دین توسط سراج با تلقی امروزی از نقش و کارکرد این عالمان متفاوت‬
‫است‪ .‬مفهوم محدِّث و فقیه در طی تاریخ دچار تطور شده است و طبعاً تصور سراج از آنها‬
‫محدودتر بهنظر میرسد‪ .‬به اعتقاد او اهل حدیث و فقها و صوفیه به سه علم منتسباند‪ :‬علم قرآن‪،‬‬
‫علم سنن و بیان و علم حقایق ایمان‪ .‬علم قرآن و سنن و بیان همان علم حدیث و فقه است که علم‬
‫ظاهر خوانده شده و در میان بخش اعظم مسلمانان متداول است و علم حقایق ایمان علم باطن یا علم‬
‫تصوف است که میان صوفیه رواج دارد‪ .‬خطای اهل حدیث و فقها آن است که به ظاهر دین توجه‬
‫کرده و از باطن آن غفلت ورزیدهاند‪ .‬چنانکه توجه صرف به علم باطن نیز خطاست‪.‬‬
‫علم دین تنها شامل عبادات و احکام نیست‪ .‬انسان بهندرت به مشکلی در خصوص عبادات و‬
‫احکام برخورد میکند و چنانچه برخورد کند حکم آن را از اهل آن میپرسد‪ .‬ولی وضعیت علم‬
‫باطن فرق میکند‪ .‬علم باطن علم مقامات و احوال است که همۀ مؤمنان به آن نیاز دارند‪ .‬مؤمنان‬
‫همواره به صدق و اخالص و ذکر نیازمندند و هیچگاه بدون آنها نمیتوانند درست زندگی کنند‬
‫(سراج‪4313 ،‬م‪.)47-45 ،8-1 :‬‬
‫تخصصی بودن حوزۀ هر علم موضوعی است که در اللمع بسیار مورد تأکید قرار گرفته است‪.‬‬
‫اهل حدیث در علم خود حوزهای دارند و دربرابر آن وظیفهای متوجه آنهاست‪ .‬فقها نیز همین‬
‫گونهاند‪ .‬بنابراین اگر کسی پرسشی در علم حدیث داشته باشد خطاست که برای پاسخ آن نزد فقها‬
‫برود‪ .‬عکس آن نیز صادق است‪ .‬یعنی چنانچه کسی در علم فقه با مسئلهای برخورد کند نباید مسئلۀ‬
‫خود را نزد اهل حدیث طرح کند‪ .‬حال اگر کسی پیرامون اعمال باطنی پرسشی داشته باشد باید نزد‬
‫چه کسی برود؟ آیا اهل حدیث و فقها میتوانند در احوال و مقامات به مسائل طرحشده پاسخ‬
‫دهند؟ به نظر سراج اینگونه مسائل به علم باطن مربوط میشود و باید آنها را از صوفیه پرسید‬
‫(‪4313‬م‪.)43 -24 :‬‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫پژوهشنامه عرفان‪ /‬دو فصلنامه‪ /‬شماره شانزدهم‬ ‫‪610‬‬


‫سر اج تا اینجا اثبات کرد که غیر از علم حدیث و علم فقه علم دیگری به نام علم باطن نیز‬
‫وجود دارد که صوفیه یا اهل باطن متولیان آناند و همانگونه که اهل حدیث و فقها عالِماند؛ عالمِ‬
‫علم ظاهر‪ ،‬صوفیه نیز عالماند؛ عالِمِ علمِ باطن‪ .‬از اینجا به بعد او یک قدم فراتر میگذارد و اظهار‬
‫میکند که صوفیه در ردیف علما هستند‪ ،‬اما نه در ردیف علمای ظاهر (اهل حدیث و فقها)‪ ،‬بلکه‬
‫‪Downloaded from erfanmag.ir at 13:09 +0330 on Sunday December 24th 2017‬‬

‫مقام و منزلت آنان باالتر از اهل ظاهر است‪ .‬زیرا باطن برتر از ظاهر است‪ .‬موضوع علم باطن توحید‬
‫است و شرف هر علمی به موضوع آن است و چه شرفی باالتر از توحید؟ پس علم باطن‬
‫شریفترین علم است و اهل آن برترین مردماناند‪ ،‬زیرا خداوند را بر هر چیزی برتری دادند و‬
‫الرسُولِ وَإِلَى ُأوْلِی األَمْرِ مِنْهُمْ لَ َع ِلمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ‬
‫برگزیدند‪ .‬آیۀ ‪ 53‬از سورۀ نساء‪« :‬وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى َّ‬
‫مِنْهُمْ» نیز در تأیید آن است (سرّاج‪4313 ،‬م‪ .)21 :‬صوفیۀ نخستین برای توجه به بطن امور از لفظ‬
‫«استنباط» استفاده میکردند‪ .‬این لفظ بعدها جای خود را به لفظ «تأویل» داد‪ .‬به هر روی‪ ،‬صوفیه‬
‫علمشان استنباطی است و به بطن کتاب و سنت تعلق میگیرد‪.‬‬
‫توضیح سر اج در ماهیت علم باطن و نقش آن هنوز کافی نیست و الزم است تا روشنتر‬
‫دراینباره سخن گفته شود‪ .‬بههمین جهت باید منتظر توضیح بیشتر وی بود‪ .‬در اللمع بخشی با عنوان‬
‫کتاب تفسیر الشطحیات وجود دارد که در شرح شطحیات صوفیه خصوصاً شطحیات حالج است‪.‬‬
‫در این بخش سراج مجدداً بحث علم باطن و معرفتبخشی باطنی آن را پیش کشیده است‪ .‬برای او‬
‫اثبات علم باطن به عنوان یکی از علوم دین و بلکه باالترین درجۀ علم دین حائز کمال اهمیت است‪.‬‬
‫پس باید دالیل خود را به شواهد نقلی از آیات و روایات نیز مستحکم سازد‪.‬‬
‫داستان موسی و خضر ازجمله داستانهای معروف در تصوف است که کارکردی ویژه برای آن‬
‫در نظر گرفته شده است‪ .‬در این داستان که در آن اسمی از خضر ذکر نشده‪ ،‬با این آیه آغاز‬
‫میشود‪« :‬فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَا ِدنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِن ِدنَا َوع ََّلمْنَاهُ مِن لَّ ُدنَّا ِع ْلمًا» (کهف‪ .)18 :‬خواننده‬
‫با دیدن این آیه در ابتدای داستان متوجه میشود که قرار است دربارۀ موضوعی سخن گفته شود که‬
‫مربوط به نوعی از علم است‪ .‬در داستان قرآن‪ ،‬موسی(ع) با آنکه پیامبر خداست‪ ،‬از آن بنده که خضر‬
‫است‪ ،‬درخواست مصاحبت میکند‪ .‬دلیل این درخواست آن است که موسی قصد دارد از علمی که‬
‫به آن بنده داده شده‪ ،‬برخوردار شود‪« :‬قَالَ لَهُ مُوسَى َهلْ أَتَّبِ ُعكَ َعلَى أَن تُع َِّلمَنِ ِممَّا ع ُِّل ْمتَ ُرشْدًا»‬
‫(کهف‪ .)11 :‬آن بنده درخواست او را میپذیرد به شرط آنکه از چرایی حوادثی که رخ میدهد‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫علی(ع)‬
‫‪611‬‬ ‫علم باطن در تصوّف و نسبت آن با امام‬

‫چیزی نپرسد‪ .‬موسی با وجود قبول شرط آن بنده‪ ،‬نمیتواند تا آخر بر عهد خود بماند و عاقبت‬
‫مصاحبت او را از دست میدهد‪ .‬این داستان برای صوفیه‪ ،‬بهویژه سراج مستمسک اثبات وجود‬
‫علمی غیر از علم ظاهر است‪ .‬علمی که به برخی از بندگان داده میشود و از بعضی دریغ میشود‪،‬‬
‫حتی اگر پیامبر خدا باشند‪.‬‬
‫‪Downloaded from erfanmag.ir at 13:09 +0330 on Sunday December 24th 2017‬‬

‫کافی است که در قصۀ موسی و خضر‪...‬نظر کنی که موسی‪...‬با آن بزرگی و با آنکه‬


‫خداوند او را کلیم خود قرار داد و به او نبوت و وحی و رسالت داد‪ ،‬اما خداوند ذکر‬
‫کرد که موسی‪...‬از درک علم بندهای از بندگانش ناتوان بود (سراج‪4313 ،‬م‪377 :‬؛ نیز‬
‫‪8‬‬
‫رک‪ :‬سیرجانی‪.)25 :4334 ،‬‬
‫سر اج برای آنکه منزلت علم باطن را نشان دهد‪ ،‬منزلت موسی را باال برده است‪ .‬موسی پیامبر‬
‫خداست و صاحب نبوت و رسالت و تکلیم است‪ .‬او ازجملۀ پنچ پیامبر اولواالعزم است‪ .‬این مقام‬
‫کمی برای موسی نیست‪ .‬با این حال‪ ،‬موسی پی برده است که علم دیگری هم هست که او از آن‬
‫بیخبر است‪ .‬پس دست به دامن خضر میشود تا آن علم را که بهتعبیر سراج علم لدنّی است‪،‬‬
‫بهدست آورد‪ .‬تلقی سراج از علم لدنّی چیزی جز علم باطن نیست؛ زیرا خضر از باطن حوادث خبر‬
‫داشت و موسی(ع) از درک باطن آنها عاجز بود و فقط به ظاهر توجه میکرد‪.‬‬
‫باالتر از موسی و خضر‪ ،‬پیامبر اکرم است‪ .‬او نیز علمی داشت که ذومراتب بود‪ .‬بخشی از آن را‬
‫به همه و بخشی را به برخی میگفت و بخشی را به هیچکس نمیتوانست بگوید‪ .‬از ایشان روایت‬
‫شده است که‪« :‬لو تعلمون ما أعلم لضحکتم قلیالً و لبکیتم کثیراً و ملا تلذّذمت بالنساء و التقاررمت‬
‫علی فرشکم و خلرجتم إلی الصُّعدات جتأرون إلی اللّه تعالی واللّه لوددتُ أنّی کنتُ شجرة تُعضدُ»‬
‫(بخاری‪ ،4144 ،‬ج‪ .)451 :1‬تلقی سراج از این روایت آن است که پیامبر(ص) از علمی برخوردار بود که‬
‫هیچیک از پیامبران حتی خضر‪ ،‬آن علم را نداشتند‪ .‬لذا پیامبر(ص) چیزهایی میدانست که آنها را‬
‫همواره در سینه نگه میداشت‪ .‬این علم از جهت باطنی بودن با علم لدنّی خضر شباهت دارد و از‬
‫جهت اختصاص آن به پیامبر اکرم با آن متفاوت است‪ .‬ولی سرّاج با نقل روایت فوق قصد دارد‬
‫تأکید کند که غیر از علم ظاهر علم دیگری نیز وجود دارد که مرتبۀ عالی آن را پیامبر داشت و‬
‫مرتبۀ پایینتر آن را خضر (‪4313‬م‪ .)377-375 :‬برای آنکه این سخن استحکام بیشتری پیدا کند‪ ،‬آیه‪:‬‬
‫الرسُولُ َبلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْكَ مِن رَِّّبكَ» (مائده‪ )17 :‬نیز در کنار آن قرار میگیرد تا معنای علم‬
‫«یا أَیُّهَا َّ‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫پژوهشنامه عرفان‪ /‬دو فصلنامه‪ /‬شماره شانزدهم‬ ‫‪616‬‬


‫باطنی پیامبر(ص) را کامل کند‪ .‬تفسیر او از آیۀ فوق آن است که به پیامبر گفته شد ابالغ کن آنچه‬
‫ازسوی پروردگارت نازل شد و گفته نشد که ابالغ کن آنچه را که ما تو را از آن آگاه کردیم‪ .‬او با‬
‫آوردن روایت و آیۀ مذکور به دنبال قصّۀ موسی و خضر‪ ،‬سعی دارد ماهیت علم باطن یا علم لدنّی‬
‫را توضیح دهد‪ .‬اما هنوز در کیفیت علم باطن ابهام وجود دارد‪.‬‬
‫‪Downloaded from erfanmag.ir at 13:09 +0330 on Sunday December 24th 2017‬‬

‫پیامبر(ص) علمی داشت که دیگران نداشتند‪ .‬خضر هم علمی داشت که موسی(ع) با آنکه پیامبر‬
‫خدا بود‪ ،‬از آن بیبهره بود‪ .‬پس فرق پیامبر اکرم(ص) و خضر در چیست؟ سراج برای پاسخ به این‬
‫سؤال و اثبات برتری پیامبر قدری این دایره را گستردهتر ترسیم میکند و محدودۀ علم پیامبر(ص) را‬
‫بیش از سایر پیامبران نشان میدهد‪.‬‬
‫خدای تعالی سه علم به پیامبر (ص) داد‪ :‬علمی که برای خاص و عام بیان کرد و آن علم حدود و‬
‫امر و نهی است و علمی که فقط به گروهی از صحابه خود داد‪...‬و علمی که فقط پیامبر داشت و از‬
‫(سراج‪4313 ،‬م‪375 :‬؛ نیز رک‪ :‬سیرجانی‪1.)25-23 :4334 ،‬‬ ‫صحابه کسی آن را نداشت‬
‫پیامبر(ص)‬ ‫داده نشده‪ ،‬بلکه یک علم داده شده است‪ .‬منتهی علم‬ ‫پیامبر(ص)‬ ‫درواقع سه علم به‬
‫دارای سه مرتبه است‪ :‬مرتبۀ اول آن شامل حال همه ازجمله اهل حدیث و فقها میشود‪ .‬مرتبۀ دوم‬
‫آن به اصحاب خاص پیامبر(ص) تعلق میگیرد و مرتبۀ سوم آن مخصوص پیامبر(ص) است و غیری در‬
‫آن شریک نیست‪ .‬مرتبۀ اخیر‪ ،‬همان علمی است که در روایت پیشین اگر دیگران آن را میدانستند‬
‫کم میخندیدند و زیاد میگریستند‪ ،‬همان که سبب امتیاز پیامبر(ص) از سایر پیامبران است‪ .‬اما در‬
‫اینجا سخن بر سر این علم و ماهیت آن نیست؛ زیرا علمی که سراج از آن به عنوان علم باطن و علم‬
‫لدنّی سخن میگوید و آن را معتبر و موثق و شریفتر از دیگر علوم معرفی میکند‪ ،‬نمیتواند‬
‫اختصاص به پیامبر داشته باشد‪ .‬آن علم علمی است که صوفیه هم در آن شریکاند‪.‬‬
‫چنانکه پیشتراشاره شد‪ ،‬سراج در مقدمۀ اللمع علم دین یا علم شریعت را به سه گونه تقسیم‬
‫کرد‪ :‬علم حدیث‪ ،‬علم فقه و علم تصوف‪ .‬اما او در ضمن بحث شطحیات‪ ،‬یک گونۀ دیگر هم به‬
‫آن اضافه میکند و آن علم قیاس است‪ .‬شاید ذکر علم قیاس را در مقدمۀ کتاب ضروری نمیدیده‬
‫و آنچه او را وادار کرده است که در ضمن بحث شطح از آن یاد کند انتقاداتی بوده است که‬
‫علمای اهل سنت بهویژه متکلمان آنها به مسئلۀ شطح وارد میکردند‪ .‬بههرحال او علم قیاس را علم‬
‫جدل میداند که قصد آن منکوب کردن مخالفان و اهل بدعت است تا موضع دین تقویت شود‪.‬‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫علی(ع)‬
‫‪612‬‬ ‫علم باطن در تصوّف و نسبت آن با امام‬

‫علوم الشریعة علی أربعة أقسام‪ :‬فالقسم األوّل منها علم الروایة و اآلثار و األخبار‪...‬و‬
‫القسم الثانی علم الدرایة و هو علم الفقه و األحکام‪...‬و القسم الثالث علم القیاس‪...‬و‬
‫القسم الرابع هو أعالها و أشرفها و هو علم الحقایق (سراج‪4313 ،‬م‪375 :‬؛ نیز رک‪:‬‬
‫سیرجانی‪.)23 :4334 ،‬‬
‫‪Downloaded from erfanmag.ir at 13:09 +0330 on Sunday December 24th 2017‬‬

‫علم روایت و علم درایت و علم حقایق عناوین جدیدی است که سراج برای علم حدیث و علم‬
‫فقه و علم تصوف در نظر گرفته است‪ .‬اما چرا در اینجا عنوان «علم حقایق» برای علم تصوف بهکار‬
‫رفته است؟ نکتهای که در مقدمۀ اللمع وجود داشت این بود که اهل هر علمی باید پاسخگوی‬
‫مسائل همان علم باشند‪ .‬اهل حدیث نمیتوانند به مسائل علم فقه پاسخ دهند و همینطور فقها نباید‬
‫در کار اهل حدیث دخالت کنند‪ .‬اینجا علم قیاس هم به آن دو اضافه میشود‪ .‬مسائل علم قیاس نیز‬
‫باید نزد اهل علم قیاس طرح شود‪ .‬به همین ترتیب مسائل علم تصوف را نیز باید نزد اهل باطن برد‪.‬‬
‫با این وصف‪ ،‬پرسشی که برای مخاطبان سراج در سدۀ چهارم هجری مطرح بوده‪ ،‬این است که آیا‬
‫می توان عالِمی را یافت که جامع این چهار علم باشد و بتواند همۀ مسائل دین را پاسخ دهد؟‬
‫به نظر میرسد که سراج برای پاسخ به همین پرسش بوده که از عنوان «علم حقایق» بهجای علم‬
‫تصوف یا علم باطن استفاده کرده است‪ .‬در علم باطن همۀ حقایق بر صوفی مکشوف میشود‪ .‬لذا‬
‫این علم از میان چهار علم فوق قادر است به همۀ مسائل دین پاسخ دهد‪:‬‬
‫الصوفیة مل یتفرّدوا بنوع من العلم دون نوع و مل یترسّموا برسم من األحوال و املقامات‬
‫دون رسم و ذلک النّهم معدن مجیع العلوم و حملّ مجیع األحوال احملمودة‬
‫صوفیه فقط به داشتن یک علم خاص یگانه نیستند و فقط به یک حال از احوال و‬
‫مقامات ظاهر نگشتهاند‪ ،‬به خاطر اینکه آنان معدن همۀ علوم و صاحب همۀ احوال‬
‫پسندیدهاند (سراج‪4313 ،‬م‪.)24 :‬‬
‫البته این پاسخی مجمل است و سراج در جایی دیگر به تفصیل‪ ،‬ضمن تعبیر از علم حقایق به‬
‫علم قلوب و علم معارف و علم أسرار و علم معامالت اظهار میدارد که کسی که در علم حقایق‬
‫متبحّر باشد‪ ،‬میتواند پاسخگوی همۀ مسائلی باشد که در دین پدید میآید‪.‬‬
‫و ممکن است همۀ این علوم نزد اهل حقایق یافت شود و ممکن نیست علم حقایق نزد آنها‬
‫[اهل علم روایت و درایت و قیاس] یافت شود‪ ،‬مگر آنکه خدا بخواهد؛ چه علم حقایق ثمرۀ همۀ‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫پژوهشنامه عرفان‪ /‬دو فصلنامه‪ /‬شماره شانزدهم‬ ‫‪612‬‬


‫علوم و نهایت همۀ علوم است و همۀ علوم به علم حقایق ختم میشوند و چون به آن رسیدند به‬
‫(سرّاج‪4313 ،‬م‪7.)373 :‬‬ ‫دریایی میپیوندند که بیکران است‬
‫بنابراین اگر در کسی این چهار علم جمع شد‪ ،‬او میتواند پیشوای دیگران قرار گیرد‪.‬‬
‫بهعبارتدیگر کسی می تواند پیشوا باشد که دو مرتبه از علمی را که به پیامبر داده بودند‪ ،‬داشته‬
‫‪Downloaded from erfanmag.ir at 13:09 +0330 on Sunday December 24th 2017‬‬

‫باشد‪( .‬سرّاج‪4313 ،‬م‪ .)354 :‬از چنین کسی به «امام کامل و قطب و حجّت و دعوتکننده به راه راست‬
‫و درست» (الداعی إلی املنهج و احملجّة) تعبیر کرده است‪.‬‬

‫ویژگیهای علم باطن‬


‫چنانکه مالحظه شد‪ ،‬سراج تصوف را در کنار حدیث و فقه از علوم دین معرفی کرد و آن را علم‬
‫باطن‪ ،‬علم قلوب‪ ،‬علم احوال و مقامات و علم حقایق نامید‪ .‬پرسشی که در اینجا پیش میآید این‬
‫است که او چرا آن را علم باطن نامیده است؟ آیا منظور او آن است که این علم به امور پوشیده‬
‫تعلق میگیرد؟ آیا علم باطن اشاره به نوعی روش علمی دارد؟ یعنی همانگونه که روش علم فلسفه‬
‫عقلی است‪ ،‬و روش علم تاریخ‪ ،‬نقلی؛ روش علم باطن هم باطنی است؟ به نظر میرسد که برای‬
‫پاسخ به این پرسش باید ویژگیهای علم باطن مورد بررسی قرار گیرد‪.‬‬
‫در داستان موسی و خضر مالحظه شد که خضر با آنکه از رسالت برخوردار نبود‪ ،‬علمی داشت‬
‫که موسی آن را نداشت‪ .‬علم باطن که در آن داستان با تعبیر «علم لدنی» از آن یاد شده است‪ ،‬ظاهر‬
‫نیست‪ .‬علت عدم ظهور آنهم این است که روش فراگیری علم باطن همچون علم ظاهر نیست‪.‬‬
‫هرکس طالب علم ظاهر (فقه و حدیث) باشد میتواند استادی انتخاب کند و مدتی نزد او شاگردی‬
‫کند و اصول و فنون و مبانی آن را فراگیرد‪ .‬پسازآن‪ ،‬خود میتواند بهجای استاد بنشیند و فتوی‬
‫بدهد و حدیث روایت کند‪ .‬در این راه تالش طالب علم ظاهر در کسب موفقیت و رسیدن به درجۀ‬
‫استادی بسیار مؤثر است‪ .‬اما در علم باطن اینگونه نیست‪.‬‬
‫در علم باطن تالش طالب علم کافی نیست و پیش از آن چیز دیگری الزم است که از آن به‬
‫«هدایت ازلی» تعبیر می شود‪ .‬هنگامی که موهبت شامل حال طالب علم باطن شود‪ ،‬تالش او البته‬
‫کارساز خواهد بود‪ .‬اما نه در کسب علم باطن‪ ،‬بلکه در رفع موانع و مهالکی که در راه رسیدن به‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫علی(ع)‬
‫‪612‬‬ ‫علم باطن در تصوّف و نسبت آن با امام‬

‫علم باطن وجود دارد‪ .‬به همین دلیل است که صوفیه اصرار دارند که بگویند علم باطن ازلی است‪،‬‬
‫نه کسبکردنی‪.‬‬
‫علم بنده و معرفت وی به خداوند تعالی جز به اعالم و هدایت ازلی وی نیست‪ .‬و روا‬
‫باشد که یقین بندگان اندر معرفت گاه زیادت شود و گاه نقصان‪ ،‬اما اصل معرفت‬
‫‪Downloaded from erfanmag.ir at 13:09 +0330 on Sunday December 24th 2017‬‬

‫زیادت و نقصان نشود (هجویری‪.)333 :4357 ،‬‬


‫زیادت و نقصان صفت علم ظاهر است‪ .‬در علم باطن‪ ،‬طالب علم در پی فراگیری چیزی نیست‪.‬‬
‫فراگرفتن مهلکات و منجیات و محرمات و مباحات داخلِ در علم باطن نیست‪ .‬اینها همه مقدمۀ‬
‫علم باطن است؛ زیرا موضوع علم باطن موارد ذکر شده نیست‪ .‬موضوع علم باطن‪ ،‬توحید است‪.‬‬
‫اگر در علم باطن از ماسوی اللّه بحثی به میان میآید تنها برای تفکیک سره (اللّه) از ناسره (ماسوی‬
‫اللّه) است‪ .‬بنابراین صوفیه توحید را آموزش نمیدهند‪ ،‬آن را تذکر میدهند‪ .‬سراسر تاریخ مقدس‬
‫صوفیه برپایۀ تذکر شکل گرفته است‪ .‬تذکر بهمعنای یادآوری است‪ .‬یادآوری چه چیزی؟ یادآوری‬
‫چیزی که در ازل به انسان یاد دادهاند‪ .‬این رویکرد شبیه به رویکرد افالطونی به علم است‪ .‬در نظر‬
‫افالطون نیز علم بهمعنای تذکر است‪ .‬آنچه الزم است در عالَمی دیگر به انسان گفته شده است و او‬
‫در این عالَم فقط آنها را به یاد میآورد‪ .‬ابوطالب مکی که در بغداد با شاگردان جنید مصاحبت‬
‫داشته است‪ ،‬در همین زمینه دو بیت از او نقل میکند و میگوید که جنید بسیار آنها را زمزمه‬
‫میکرد‪:‬‬
‫اال أخو فطنة باحلقّ معروف‬ ‫علم التصوّف علم لیس یعرفه‬
‫و کیف یشهد ضوء الشمس مکفوف‬ ‫و لیس یعرفه من لیس یشهده‬
‫(مکی‪4338 ،‬م‪ ،‬ج‪)328 :4‬‬
‫در نظر جنید‪ ،‬مشاهده‪ ،‬صفت علم تصوف یا علم باطن است‪ .‬شناخت علم باطن از طریق‬
‫آموزش همچون دیدن نور خورشید توسط انسان کور است‪ .‬همانقدر که با چشم کور میتوان نور‬
‫خورشید را مشاهده کرد‪ ،‬با آموزش هم میتوان علم باطن را آموخت‪.‬‬
‫پوشیدگی صفتی است که گاهی به جایگاه علم باطن نیز اطالق میشود‪ .‬جایگاه علم باطن قلب‬
‫یا دل آدمی است که گاهی آن را روح نیز خواندهاند‪ .‬در انسانشناسی اولیۀ صوفیه‪ ،‬سه طبقه برای‬
‫وجود آدمی در نظر گرفته شده است‪ .‬آدمی از جسم و نفس و روح یا تن و نفس و دل تشکیل شده‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫پژوهشنامه عرفان‪ /‬دو فصلنامه‪ /‬شماره شانزدهم‬ ‫‪612‬‬


‫است‪ .‬در همان دورههای نخستین تصوف‪ ،‬گاهی سرّ نیز به این سه طبقه افزوده شده است‪.‬‬
‫طبقهبندی هفتگانۀ وجود انسان مربوط به پس از سدۀ پنجم هجری است‪ .‬با این وصف‪ ،‬جایگاه‬
‫علم باطن در دل است؛ زیرا دل‪ ،‬اشرف اجزای وجود آدمی است‪ .‬به همین اعتبار است که از علم‬
‫باطن به علم قلوب نیز تعبیر شده است‪.‬‬
‫‪Downloaded from erfanmag.ir at 13:09 +0330 on Sunday December 24th 2017‬‬

‫آنچه به خدا تقرب میجوید دل است‪ .‬دل این عضو صنوبریشکل درونِ سینه نیست‪ .‬بلکه‬
‫سرّی از اسرار الهی [و لطیفهای از لطایف او] است که حس آن را درک نمیکند و گاهی آن را‬
‫رو ح خوانند و گاهی نفس مطمئنه و شرع آن را دل گوید‪ .‬دل اول محملی است که سرّ در آن تأثیر‬
‫کند و به واسطۀ او کل تن متأثر شود [و آلت آن لطیفه است]‪ .‬و پرده برداشتن از پیش آن سرّ کار‬
‫است‪5.‬‬ ‫علم مکاشفه‬
‫عبارتی که نقل شد از احیاء علومالدین محمد غزالی است (‪4132‬ق‪ ،‬ج‪412 :4‬؛ ‪ 4351‬الف‪ ،‬ج‪.)434 :4‬‬
‫در جای دیگری او ضمن نقل روایتی از پیامبر(ص) مبنیبر تقسیم علم به علم زبان و علم دل‪ ،‬تأکید‬
‫میکند که علم مفید همین علم دل است (‪4132‬ق‪ .)484 :4 ،‬او در کیمیای سعادت نیز به سودمندی‬
‫علم باطن اشاره کرده و در توضیح آن میگوید‪« :‬علم سودمند آن بُوَد که وی را حقارت دنیا معلوم‬
‫کند و خطر کارهای آخرت به وی نماید» (‪4351‬ب‪ ،‬ج‪437 :4‬؛ نیز رک‪ :‬مکی‪4338 ،‬م‪ ،‬ج‪ .)274 :4‬علم‬
‫سودمند همان معنایی است که هجویری به آن تصریح کرده و از آن با عنوان علم بامنفعت یاد‬
‫نموده است (‪.)47 :4357‬‬
‫غزالی در بسیاری از موضوعات عرفانی از مکی متأثر است‪ .‬در بحث جایگاه علم باطن نیز‬
‫غزالی از قوت القلوب وی استفاده کرده است‪ .‬با وجود این‪ ،‬مکی تعبیرات دیگری در این مورد‬
‫دارد که غزالی به آن توجه نکرده است‪ .‬مکی اصرار دارد که موضوع علم باطن و ویژگیهای آن‬
‫را با عالم ملکوت و صفات آن مقایسه کند و بدین طریق برتری علم باطن را بر علم ظاهر به اثبات‬
‫برساند‪.‬‬
‫منشأ علم ظاهر‪ ،‬علم مُلکی است و منشأ علم باطن‪ ،‬علم ملکوتی‪ .‬یعنی علم ظاهر از علم دنیا‬
‫سرچشمه گرفته است‪ .‬چه در امور دنیا به آن نیازمند است‪ .‬و علم باطن از علم آخرت است‪ ...‬پس‬
‫علم ظاهر از مُلک است و مُلک معدن علم ظاهر است و دل معدن ملکوت و ملکوت در علم باطن‪.‬‬
‫پس برتری علم باطن بر علم ظاهر همچون برتری ملکوت بر مُلک است‪ ...‬و همچون برتری دل بر‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫علی(ع)‬
‫‪612‬‬ ‫علم باطن در تصوّف و نسبت آن با امام‬

‫زبان‪ ...‬و برتری علم به خدا بر علم به احکام و قضایا همچون برتری مشاهده بر خبر است‪ .‬پس در‬
‫ندارد (مکی‪4338 ،‬م‪ ،‬ج‪3.)324-324 :4‬‬ ‫خبر ظن و شک راه دارد و در مشاهده ظن و شک راه‬
‫مکی علمای علم باطن را زینت آسمان و ملکوت میداند‪ .‬همانگونه که علمای علم ظاهر‬
‫زینت زمین و مُلکاند‪ .‬پیشتر آمد که سراج بیان کرد که اگر چهار علم دین (روایت‪ ،‬درایت‪،‬‬
‫‪Downloaded from erfanmag.ir at 13:09 +0330 on Sunday December 24th 2017‬‬

‫قیاس و علم حقایق) در کسی جمع شود‪ ،‬بر همۀ علما الزم است که در مسائل پیچیدۀ خود به او‬
‫رجوع کنند‪ .‬مکی نیز با تعبیری گویاتر بیان میکند که اهل علم حقایق یا علم باطن به خداوند‬
‫نزدیکترند و از هوی و گناه رهایی یافتهاند‪ .‬آنها بیواسطه خداوند را درک میکنند‪ .‬روش آنها‬
‫کشف و مشاهده و با چشم دل دیدن است‪ ،‬نه خبر و ظن و گمان‪ .‬پس در حل معماها و رفع مسائل‬
‫رأی ایشان به صواب نزدیکتر است‪.‬‬
‫علمای ظاهر زینت زمین و ملکاند و علمای باطن زینت آسمان و ملکوت‪ .‬علمای ظاهر اهل‬
‫خبر و گفتارند و علمای باطن ارباب دلها و مشاهده‪ .‬علم ظاهر حکم است و علم باطن حاکم‪.‬‬
‫حکم موقوف بر آن است که حاکم آن را جاری کند‪ .‬هرگاه علمای ظاهر سؤالی در اختالف ادله‬
‫داشته باشند نزد اهل علم باللّه میآیند‪ .‬چه آنها مقرون به توفیقاند و از هوی و گناه به دور (مکّی‪،‬‬
‫‪4338‬م‪ ،‬ج‪44.)323 :4‬‬

‫رفتن اهل علم ظاهر نزد اصحاب علم باطن و طرح مسائل خود نزد آنان ظاهراً مسبوق به سابقه‬
‫است که مکی این قاعدۀ برتری علمای علم باطن بر اهل علم ظاهر را طرح کرده است‪ .‬چنانکه بعد‬
‫از عبارت مذکور‪ ،‬مکی این عبارات را اضافه میکند که امام شافعی برای مسائلی که در آنها‬
‫درمانده بود نزد اهل علم باطن میرفت (رک‪ :‬غزالی‪4132 ،‬ق‪ ،‬ج‪ .)75 :4‬مکی نقل میکند که گفت‪:‬‬
‫«العلم إمنا هو ما جاء من فوق یعنی إهلاماً من غیرتعلیم» (‪4338‬م‪ ،‬ج‪ .)323 ،257 :4‬به همین دلیل بود‬
‫(نیز‬ ‫که احمدبن حنبل با آن وسعت دانش نزد معروف کرخیِ صاحبِ علم باطن آمدوشد داشت‬
‫رک‪ :‬غزالی‪4132 ،‬ق‪ ،‬ج‪ 44.)75 :4‬غزالی از رئیس فقه مالکی نیز قولی نقل کرده است مبنیبر اینکه علم‬
‫نوری است که خداوند آن را به هرکس بخواهد میدهد و آن به کثرت روایت نیست (‪4132‬ق‪ ،‬ج‪:4‬‬

‫‪.)55‬‬
‫علم باطن ویژگی دیگری نیز دارد که مربوط به روش آن است‪ .‬در عبارتی که از احیاء نقل‬
‫شد‪ ،‬غزالی تصریح کرد که «پرده برداشتن از پیش آن سرّ کار علم مکاشفه است»‪ .‬غزالی پیش از‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫پژوهشنامه عرفان‪ /‬دو فصلنامه‪ /‬شماره شانزدهم‬ ‫‪612‬‬


‫آنکه به روش علم باطن اشاره کند‪ ،‬به تعریف علم آخرت پرداخته و آن را به دو قسم «علم مکاشفه‬
‫و علم معامله» تقسیم کرده است‪ .‬علم معامله به نظر غزالی علم به احوال دل است نه علم دل‪ .‬احوال‬
‫دل دو قسم است‪ :‬پسندیده و ناپسند‪ .‬پسندیده مثل صبر‪ ،‬شکر‪ ،‬خوف‪ ،‬رجا‪ ،‬رضا‪ ،‬زهد‪ ،‬تقوی‪،‬‬
‫قناعت‪ ،‬سخاوت‪ ،‬نیکخویی و نیکوگمانی و ناپسند مانند خشم‪ ،‬حسد‪ ،‬حقد‪ ،‬دوست داشتنِ مدح‪،‬‬
‫‪Downloaded from erfanmag.ir at 13:09 +0330 on Sunday December 24th 2017‬‬

‫کبر‪ ،‬ریا‪ ،‬بغض‪ ،‬طمع و بخل (رک‪:‬غزالی‪4132 ،‬ق‪ ،‬ج‪.)71-71 :4‬‬

‫به نظر غزالی مکاشفه «عبارت است از نوری که در دل پیدا آید چون از صفات نکوهیده پاک‬
‫شود و بدان نور روشن گردد‪ ».‬خاصیت نور روشنایی و از بین بردن تاریکی است‪ .‬به همین دلیل‬
‫تأکید میکند که‪:‬‬
‫ما به علم مکاشفه آن میخواهیم که پرده برخیزد تا حق صریح در این کارها روشن‬
‫شود‪ ،‬روشن شدنی که چون معاینه بود که در آن هیچ شک نماند‪...‬و این آن‬
‫علمهاست که در کتب ننویسند و کسی که حقتعالی وی را آن نعمت دهد نگوید از‬
‫آن‪ ،‬مگر بر اهل آن (غزالی‪،4132 ،‬ج‪.)434 :4‬‬
‫صفت معاینه همان مشاهده در تعبیر مکی است و عدم شک در مکاشفه همچون بیشک و ظن‬
‫بودن علم باطن در نظر مکی است‪ .‬معاینه و مشاهده در قاموس فلسفه علم حضوری است‪.‬‬
‫بهعبارتدیگر‪ ،‬در علم باطن‪ ،‬صوفی به روش کشفی و با علم حضوری توحید را درک میکند‪.‬‬
‫نورانیت ویژگی دیگری است که به علم باطن نسبت داده شده است‪ .‬پیشتر گفته شد که‬
‫مالکبنانس علم باطن را نوری میدانست که خداوند به هر کس بخواهد میدهد‪ .‬درواقع علمی‬
‫که نور است‪ ،‬علم باطن است‪ .‬خاصیت نور درخشندگی است و تاریکی را از بین میبرد‪ .‬نور با‬
‫مشاهده و مکاشفه هم ارتباط دارد‪ .‬اگر تاریکی حکمفرما باشد چیزی دیده نمیشود‪ .‬پس با نور‬
‫است که چشم مشاهده میکند‪ .‬علم باطن بهمثابۀ نور نیز غیب را برای مکاشفه و مشاهده به سالک‬
‫عرضه میکند‪ .‬این مکاشفه و مشاهده هم در دل صورت میگیرد‪ .‬زیرا جایگاه نور دل است‪ .‬در‬
‫قرآن در موارد متعدد نور دربرابر تاریکی و تاریکیها بهکار رفته است‪.‬‬
‫حقیقة املعرفة نورٌ طرح فی قلب املؤمن‪...‬و املعرفة حیاة القلب یحییه اللّه تعالی هبا‪ .‬قال‬
‫اللّه تعالی‪« :‬أَوَ مَن كَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَ َعلْنَا لَهُ نُورًا َی ْمشِی بِهِ فِی النَّاسِ َكمَن مَّ َثلُهُ فِی‬
‫ال ُّظ ُلمَاتِ (انعام‪( ،)422 :‬خرگوشی‪4333 ،‬م‪.)11 :‬‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫علی(ع)‬
‫‪612‬‬ ‫علم باطن در تصوّف و نسبت آن با امام‬

‫و هجویری میگوید‪:‬‬
‫علم‪ ،‬زندگیِ دل است از مرگِ جهل و نور‪ ،‬چشمِ یقین از ظلمتِ کفر و هرکه را علمِ‬
‫معرفت نیست دلش به جهل مرده است‪...‬پس دل کفار مرده باشد؛ که به خداوند تعالی‬
‫جاهلاند (هجویری‪.)28 -21 :4357 ،‬‬
‫‪Downloaded from erfanmag.ir at 13:09 +0330 on Sunday December 24th 2017‬‬

‫دلی که پر از جهل است دلی مرده است‪ .‬جهل در اینجا به معنی عدم اطالع کافی یا عدم تبحر‬
‫در علم نیست‪ .‬جهل در اینجا دربرابر نور است و به معنی عدم برخورداری از علم باطن است‪ .‬دل‬
‫کفار مرده است‪ .‬چونکه خالی از علم باطن است‪ .‬بهعبارتدیگر‪ ،‬اهل ظاهر همه اهل کفرند‪.‬‬
‫خاصیت این نور آن است که وقتی در درون دل قرار میگیرد دل را گشاده میکند و چون دل‬
‫گشاده شود زبان گویای حقایق میگردد‪ .‬در این مورد کلمۀ قصار دیگری وجود دارد که در‬
‫نوشتههای صوفیه تکرار میشود‪« :‬امنا العلم نور یقذف فی القلب» (علم نوری است که در دل‬
‫میافتد) (مکی‪4338 ،‬م‪ ،‬ج‪348 :4‬؛ غزالی‪4132 ،‬ق‪ ،‬ج‪ .)433 :4‬ازآنجاییکه علم باطن ازلی است‪ ،‬نور نیز‬
‫ازلی است و البته پس از ریاضات و مجاهداتی که پلیدیها را از دل میزداید‪ ،‬این نور در دل‬
‫میافتد‪.‬‬

‫پنهان کردن علم باطن توسط صوفیه‬


‫برای صوفیه مهمترین اصل در علم باطن پنهان کردن آن است‪ .‬آنها علم باطن را در منابر و مجالس‬
‫عمومی برای کسی بازگو نمیکنند‪ .‬آنها شاگردانی خاص دارند که فقط ایشان را مخاطب علم‬
‫خود قرار میدهند‪ .‬ماهیت علم باطن اقتضا میکند که صوفیه آن را فاش نکنند‪ .‬در علم القلوب‬
‫(بیتا‪ )58 :‬که به مکی منسوب است‪ ،‬آمده است که علم باطن سرّی است از اسرار نبوت و سرّ را‬
‫نمیتوان فاش کرد‪ .‬علم باطن را از کسی نمیتوان شنید‪ .‬علم باطن همچون علم حدیث‪ ،‬سماعی‬
‫نیست‪ .‬صوفیه مانند اهل حدیث نبودند که نزد استادی بروند و حدیث بشنوند و نقل کنند‪ .‬بلکه‬
‫سماع حدیث برای صوفیه فقط جنبۀ تذکر داشت‪ .‬سماع حدیث برای زدودن حجاب از علم باطن‬
‫بود‪.‬‬
‫عالِم ما سهل تستری‪ ،‬که رحمت خدا بر او باد‪ ،‬گفت‪« :‬عالِم سه علم دارد‪ :‬علم ظاهر‬
‫که آن را به اهل ظاهر میدهد‪ .‬علم باطن که آن را پیش کسی اظهار نمیکند مگر‬
‫برای اهل آن علم‪ ،‬و علم سرّی که بین خداوند و عالِم است‪ .‬این علم‪ ،‬حقیقت ایمان‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫پژوهشنامه عرفان‪ /‬دو فصلنامه‪ /‬شماره شانزدهم‬ ‫‪660‬‬


‫عالِم است که آن را نه برای اهل ظاهر و نه برای اهل باطن آشکار میسازد (مکی‪،‬‬
‫‪42‬‬
‫‪4338‬م‪ ،‬ج‪.)471 :2‬‬
‫اما اهل علم باطن چگونه میتوانند از آن سخن بگویند؟ یکی از مسائل مهم علم باطن سخن‬
‫گفتن از آن است‪ .‬زبانی که برای علم باطن بهکار میرود زبان عبارت نیست‪ .‬منظور از زبان عبارت‬
‫زبانی است که همۀ ما با آن سخن میگوییم و مینویسیم‪ .‬حتی همۀ مطالبی که در کتب صوفیه‬
‫‪Downloaded from erfanmag.ir at 13:09 +0330 on Sunday December 24th 2017‬‬

‫نوشته شده زبان عبارت است‪ .‬صوفیه زبان دیگری دارند که از آن به زبان اشارت تعبیر میکنند‪.‬‬
‫زبان اشارت به حرف درنمیآید و روی کاغذ نمایان نمیشود‪ .‬زبان اشارت حالی است که میان‬
‫مرید و مراد رد و بدل میشود‪.‬‬
‫از جنید دربارۀ عارف سؤال شد‪ .‬او گفت‪ :‬عارف کسی است که از سر تو سخن‬
‫میگوید و تو خموشی و از حال تو خبر میدهد و غایبی و این را اهل معرفت انکار‬
‫نمیکنند‪ .‬زیرا موسی وقتی با خضر دیدار کرد آن شگفتیها را از او دید (مکی‪ ،‬بیتا‪:‬‬
‫‪43‬‬
‫‪.)431‬‬
‫نکتۀ کلیدی سخن جنید «غیبت» است‪ .‬در زبان اشارت‪ ،‬حضور وجود ندارد‪ .‬مرید از خود‬
‫بیخود شده است‪ .‬در آنجا سر پیر با سر مرید سخن میگوید‪ .‬این خاصیت زبان اشارت است‪.‬‬
‫جایگاه سرّ هم دل است‪ .‬در رابطه مرید و مراد دو دل با هم سخن میگویند و این سخن گفتن‬
‫طبیعتاً به زبان اشارت است‪ .‬موسی زبان اشارت نمیدانست‪ ،‬به همین دلیل از مصاحبت با خضر‬
‫بازماند‪.‬‬
‫مشایخ صوفیه مخاطب علم باطن را از میان شاگردان خاص خود انتخاب میکردند‪ .‬معموالً‬
‫شاگردانی می توانستند صاحب سرّ باشند که سالیان دراز نزد مشایخ خود حضور داشتند و با آنها‬
‫انس پیدا کرده بودند‪ .‬سهل تستری‪ ،‬از صوفیان سدۀ سوم هجری‪ ،‬در علم باطن بیش از ده تن شاگرد‬
‫نداشت‪ .‬شاگرد او‪ ،‬احمدبن سالم نیز اینگونه بود‪.‬‬
‫گروهی به در خانۀ ابنسالم آمدند و گفتند‪ :‬سخن بگو‪ ،‬ایشان اصحاب تو باشند‪ .‬گفت‪ :‬نه آنها‬
‫اصحاب من نیستند‪ .‬آنها اصحاب مجلساند‪ .‬اصحاب من خواصاند (غزالی‪4132 ،‬ق‪ ،‬ج‪448 :4‬؛ مکی‪،‬‬
‫‪4338‬م‪ ،‬ج‪41.)343 :4‬‬

‫اصحاب مجلس را اغلب به قصهگویان اطالق میکنند‪ .‬قصهگو کارش سرگرم کردن مردمان و‬
‫گفتن حکایات غریب است‪ .‬صوفیه بهشدت از آنها دوری کردهاند‪ .‬به دلیل آنکه مخاطب قصّاص‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫علی(ع)‬
‫‪661‬‬ ‫علم باطن در تصوّف و نسبت آن با امام‬

‫عامۀ مردماند‪ .‬قصهگو حرفهاش قصهگویی است و در مقابل آن درهم و دینار میگیرد‪ .‬کار او‬
‫تجارت است‪.‬‬
‫دربارۀ بشر حافی نیز حکایتی شبیه به حکایت ابنسالم نقل کردهاند‪ .‬بشر از صوفیان بزرگ سدۀ‬
‫سوم هجری است و در روابط خود با مردم بسیار محتاط عمل میکند‪ .‬گویا در زمان او نیز‬
‫‪Downloaded from erfanmag.ir at 13:09 +0330 on Sunday December 24th 2017‬‬

‫قصهگویی از مشاغل مهم و پردرآمد بوده است؛ زیرا در حکایت او نیز همنشینی با قصّاص نکوهش‬
‫شده است‪ .‬مردی نزد بشر میآید و از او مسئلهای در علم باطن میپرسد‪ .‬بشر پاسخ سائل را میدهد‪.‬‬
‫باز سائل مسئلهای در علم معامالت میپرسد‪ .‬بشر پاسخ او را نمیدهد و ساکت میشود‪ .‬معلوم‬
‫نیست چه اتفاقی رخ میدهد که بشر با تغیّر از مرد دربارۀ همنشین او میپرسد و چون متوجه‬
‫میشود که سائل با قصهگویان مصاحبت میکند از او کناره میگیرد (مکی‪4338 ،‬م‪ ،‬ج‪.)313-311 :4‬‬
‫شاگردان خاص جنید نیز بیشتر از ده تن نمیشدند و اگر بیشتر میشدند سخنش را قطع‬
‫میکرد‪ .‬هرچه جنید در پنهان کردن علم باطن میکوشید‪ ،‬شبلی بر عکس او بود‪ .‬به همین دلیل او به‬
‫شبلی اعتراض میکرد‪ .‬جنید میگفت ما این علم را در سردابهها و خانهها میگفتیم و شبلی آن را‬
‫بر سر منبر برد (مستملی بخاری‪ .)455 -453 :4313 ،‬یکی از علل بییاور ماندن حالج نیز این بود که به‬
‫خاطر حال سکری که داشت‪ ،‬علم باطن را برای عامۀ مردم بیان میکرد‪ .‬ثمرۀ بیان علم باطن در‬
‫حالت سکر شطح است‪ .‬بنابراین شطح در نظر اکثر صوفیه باید فقط در میان خواص گفته شود‪ .‬اما‬
‫حالج خالف این قاعده رفتار کرد‪ .‬مستملی بخاری (‪ ،4313‬ج‪ )4734-4734 :1‬در موارد متعدد به این‬
‫(نیز رک‪ :‬خواجه عبداهلل انصاری‪:4351 ،‬‬ ‫موضوع اشاره کرده و فاش کردن علم باطن را نکوهیده است‬
‫‪.)484‬‬

‫انتقال علم باطن به صوفیه‬


‫مطابق با آنچه گذشت‪ ،‬صوفیه بر این نکته تأکید داشتند که بجز علم ظاهر (عبادات و احکام) علم‬
‫دیگری با عنوان علم باطن وجود دارد و با دالیل عقلی و نقلی آن را اثبات کردند‪ .‬چنانکه به برخی‬
‫از ویژگی های از زبان آنان اشاره شد‪ .‬حال باید بررسی کرد که سرچشمۀ این علم کجاست و‬
‫چگونه به صوفیه رسیده است؟‬
‫اشاره شد سراج معتقد بود که پیامبر(ص) علمی داشت که دارای سه مرتبه بود‪ .‬او مرتبۀ اول را به‬
‫عامۀ مردم داد‪ .‬مرتبۀ دوم را به برخی از صحابۀ خود داد و مرتبۀ سوم اختصاص به خود حضرت‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫پژوهشنامه عرفان‪ /‬دو فصلنامه‪ /‬شماره شانزدهم‬ ‫‪666‬‬


‫داشت و آن را برای احدی آشکار نکرد‪ .‬همچنین خاطرنشان شد که صوفیه خود را وارث مرتبۀ‬
‫دوم علم پیامبر میدانند‪ .‬این علم همان علم لدنی است که خضر از آن برخوردار بود‪ .‬قدر مسلم آن‬
‫است که پیامبر علم لدنی را برای برخی از اصحاب خود آشکار ساخت و آن را به آنها منتقل کرد‪.‬‬
‫اما سؤال این است که پیامبر(ص) علم لدنی یا علم باطن را به کدامیک از صحابه خویش منتقل کرد؟‬
‫‪Downloaded from erfanmag.ir at 13:09 +0330 on Sunday December 24th 2017‬‬

‫که علم باطن را دریافت کرد علیبن ابیطالب(ع) بود‪ .‬حذیفةبن یمان نیز‬ ‫پیامبر(ص)‬ ‫نخستین صحابی‬
‫از صحابهای است که این علم به او منتقل شد‪ .‬عبدالواحد بن زید که از شاگردان خاص حسن‬
‫بصری است اذعان دارد که حسن علم باطن را از حذیفه گرفته است‪.‬‬
‫عبدالواحدبن زید گفت‪ :‬از حسن دربارۀ علم باطن پرسیدم‪ .‬گفت‪ :‬از حذیفةبن یمان‬
‫دربارۀ علم باطن پرسیدم‪ .‬گفت‪ :‬از رسول خدا (ص) دربارۀ علم باطن پرسیدم‪ .‬گفت‪ :‬از‬
‫جبرئیل دربارۀ علم باطن پرسیدم‪ .‬گفت‪ :‬از خداوند دربارۀ علم باطن پرسیدم‪ .‬گفت‪:‬‬
‫سری است از سر من که آن را در دل بندهام قرار دادم و هیچکس از آن آگاه نیست‬
‫‪48‬‬
‫(مستملی بخاری‪ ،4313 ،‬ج‪.)4414 :3‬‬
‫(‪4338‬م‪ ،‬ج‪345-343 :4‬؛ نیز رک‪ :‬غزالی‪4132 ،‬ق‪،‬‬ ‫ابوطالب مکی نیز سخنی شبیه به سخن فوق دارد‬
‫ج‪ . )453-434 :4‬به نظر او حسن بصری اول کسی بود که در علم باطن سخن گفت و آن را منتشر‬
‫کرد‪ .‬وقتی هم که از حسن می پرسند که این علم را از که گرفته است‪ ،‬آن را به حذیفه نسبت‬
‫میدهد که او نیز تنها صحابۀ پیامبر(ص) بود که به علم باطن مخصوص گشت‪ .‬به همین سبب او را‬
‫صاحب سرّ میگفتند‪ .‬این علم را هیچیک از صحابۀ پیامبر(ص) نداشتند‪ ،‬حتی عمر و عثمان‪ .‬حذیفه‬
‫در توضیح ماهیت علم باطن میگوید که این علم‪ ،‬علم شناخت منافقان است‪.‬‬
‫با این وصف‪ ،‬هجویری در ضمن ذکر امام حسن (ع) که به نامهنگاری حسن بصری با امام اشاره‬
‫کرده است‪ ،‬یادآور میشود که حسن بصری در نامهاش به امام نوشت‪« :‬هر که متابع شما بود نجات‬
‫یابد‪ ،‬چون متابعان کشتی نوح که بدان نجات یافتند مؤمنان‪...‬علمتان به تعلیم خدای است‪ ».‬او‬
‫بالفاصله پس از نقل نامۀ آن دو‪ ،‬متذکّر میشود که‪« :‬و این جمله بدان آوردم که وی رضی اللّه عنه‬
‫اندر علم حقایق و اصول به درجتی بوده است که اشارت حسن بصری‪ ،‬با مبالغتش اندر علم‪ ،‬بدو‬
‫بوده است» (‪.)441-447 :4357‬‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫علی(ع)‬
‫‪662‬‬ ‫علم باطن در تصوّف و نسبت آن با امام‬

‫سراج نیز در دو جای اللمع به این موضوع اشاره کرده است‪ .‬روایت او از جهتی شبیه به روایت‬
‫پیامبر(ص)‬ ‫مکّی و مستملی و از جهتی با آنها متفاوت است‪ .‬سرّاج در ضمن مرتبۀ دوم علمی که به‬
‫نسبت داده‪ ،‬بیان میکند که‪« :‬هو العلم الذی کان یعلم حذیفة بن الیمان رضی اللّه عنه حتی کان‬
‫یسأله عمر بن اخلطّاب رضی اللّه عنه مع جاللته و فضله و یقول یا حذیفة هل أنا من املنافقین؟»‬
‫‪Downloaded from erfanmag.ir at 13:09 +0330 on Sunday December 24th 2017‬‬

‫بنابراین علمی که حذیفه میدانست‪ ،‬علم شناخت منافقان بود‪ .‬تا اینجا روایت سراج با روایت مکی‬
‫و مستملی فرق ندارد‪ .‬اما سراج به دنبال آن سخنی از امام علی(ع) نقل کرده که او را نیز درزمرۀ‬
‫صاحبان علم باطن قرار میدهد‪.‬‬
‫و همچنین از علی رضی اللّه عنه روایت شده است که گفت‪ :‬رسول خدا (ص) هفتاد درِ علم را به‬
‫من آموخت و کسی دیگر را نیاموخت‪ ...‬و هرگاه یکی از اصحاب رسول خدا (ص) مسئلهای داشت‬
‫(سرّاج‪4313 ،‬م‪375 ،43 :‬؛ نیز رک‪ :‬سیرجانی‪41.)25-23 :4334 ،‬‬ ‫به علی رضی اللّه عنه روی میآورد‬
‫میدانست از جنس علمی تلقی کرده است که‬ ‫علی(ع)‬ ‫شکی نیست که سراج علمی را که‬
‫که‬ ‫پیامبر(ص)‬ ‫حذیفه میدانست‪ .‬عبارت «سبعین باباً من العلم» یادآور حدیث دیگری است از‬
‫فرمود‪« :‬أنا مدینة العلم و علیّ باهبا» این حدیث در کتب صوفیه و نیز در بسیاری از جوامع حدیثی‬
‫است‪47.‬‬ ‫اهل سنت نقل شده‬
‫دربارۀ حذیفه گفته نشده است که صحابه برای حل مسائل خود به او رجوع میکردند‪ .‬اما‬
‫دربارۀ امام علی(ع) گفته شده است‪ .‬چرا او مرجع علمی صحابه بود؟ پیش از این اشاره شد که به‬
‫نظر سراج و مک ی علم ظاهر و علم باطن در هرکس جمع شود‪ ،‬همه باید به او رجوع کنند‪ .‬بنابراین‬
‫علی(ع) باید جامع علوم ظاهر و باطن بوده باشد تا صحابه پس از پیامبر به او رجوع کنند‪ .‬سرّاج این‬
‫موضوع را به بیانی گویاتر چنین توضیح میدهد‪:‬‬
‫برتری او بر صحابه به سبب سخنانی بود که در توحید و معرفت میگفت‪...‬و بنده به‬
‫نهایت شرف و منزلت نمیرسد مگر به سخن؛ چه نه هر عاقلی علم دارد و نه هرکه‬
‫علم دارد سخنور است‪ .‬پس هرگاه به بندهای عقل و علم و سخن داده شد‪ ،‬آن بنده به‬
‫کمال میرسد‪ .‬مشهور است که هرگاه برای یکی از صحابه مسئلهای در امور دین پیش‬
‫میآمد‪ ،‬به علی رضی اللّه عنه رجوع میکردند و او پاسخ مسئله را برای آنها توضیح‬
‫‪45‬‬
‫میداد (سراج‪4313 ،‬م‪.)434-434 :‬‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫پژوهشنامه عرفان‪ /‬دو فصلنامه‪ /‬شماره شانزدهم‬ ‫‪662‬‬


‫نکتهای که الزم است در اینجا تذکر داده شد این است که حتماً غیر از علی(ع) صحابۀ دیگری‬
‫نیز بودند که پرسشهای دینی از آنها پرسیده میشد‪ .‬پرسش این است که اگر یکی از صحابه‬
‫دربارۀ اعمال حج سؤالی داشت لزوماً از علی(ع) میپرسید؟ پس منظور از «امور دین» در عبارت فوق‬
‫نباید لزوماً احکام و مسائل فقهی و حدیثی باشد‪ .‬سراج برای آنکه منظور خود را روشنتر بیان کند‪،‬‬
‫‪Downloaded from erfanmag.ir at 13:09 +0330 on Sunday December 24th 2017‬‬

‫قبل از عبارت فوق روایتی از علی(ع) نقل کرده است که حائز کمال اهمیت است‪ .‬این روایت که به‬
‫صورت گفتگویی میان علی(ع) و کمیل است‪ ،‬در یک فضای بسیار خصوصی اتفاق میافتد‪.‬‬
‫(سراج‪،‬‬ ‫و علی رضی اللّه عنه به کمیل گفت‪ :‬در دلم علمی است‪ ،‬اگر حاملی برایش مییافتم‬
‫‪43‬‬
‫‪4313‬م‪.)434 :‬‬
‫غزالی نیز این روایت را نقل کرده و در توضیح آن نوشته است‪« :‬صدق رضی اللّه عنه‪ ،‬فقلوب‬
‫األبرار قبور األسرار فالینبغی أن یفشی العامل کلّ ما یعلم إلی کلّ أحد»؛ (علی رضی اللّه عنه راست‬
‫گفت‪ .‬چه دل های ابرار جایگاه اسرار است‪ .‬پس روا نیست که عالِم هرچه را میداند برای همه‬
‫آشکار کند) (‪4132‬ق‪ ،‬ج‪)415 :4‬‬

‫تا اینجا معلوم شد که علی(ع) از علمی سخن میگوید که جایگاه آن دل است و نیز آن را به‬
‫هرکسی نمیتواند بگوید‪ .‬طبعاً او به علم فقه و حدیث اشاره نمیکند‪ .‬زیرا جایگاه فقه و حدیث دل‬
‫نیست و فقه و حدیث را به همه هم میتوان گفت‪ .‬پس منظور او غیر از علم باطن چیز دیگری‬
‫نمیتواند باشد‪ .‬باز سراج موضوع را روشنتر میکند و ذیل «باب فی ذکر علیبنأبیطالب‬
‫مینویسد‪:‬‬
‫[علی (ع)] مردی [است] که علم لدنی به او دادند و علم لدنی علمی است که به‬
‫(ع)‬
‫اختصاص داشت‪ .‬خداوند گفت‪« :‬و از نزد خود علمی به او دادیم» (سرّاج‪،‬‬ ‫خضر‬
‫‪24‬‬
‫‪4313‬م‪.)423 :‬‬
‫برای صحابه در اموری از دین مرجع بود که به دل تعلّق داشت و از آن امور‬ ‫علی(ع)‬ ‫بنابراین‬
‫میتوان به علم لدنی تعبیر کرد‪ .‬این سخن به این معنی نیست که او در زمینههای دیگر مرجع نبود‪،‬‬
‫بلکه به این معنی است که در علم لدنی فقط علی(ع) مرجع بود‪ .‬سراج سخن معروف «لوال علیٌّ‬
‫هللک العمر» را نیز بر همین اساس تفسیر میکند‪ .‬یعنی علی(ع) در امور باطنی حتی برای عمر‪ ،‬خلیفه‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫علی(ع)‬
‫‪662‬‬ ‫علم باطن در تصوّف و نسبت آن با امام‬

‫مسلمین‪ ،‬هم مرجع است و اگر به علی (ع) رجوع نمیکرد هالک (گمراه) میشد‪ .‬بنابراین طبیعی‬
‫است که صوفیه نیز باید به علی (ع) رجوع کنند‪.‬‬
‫امیرالمؤمنین [علی] رضی اللّه عنه ویژگیهایی داشت که هیچ یک از اصحاب پیامبر‬
‫نداشتند‪ .‬او صاحب معانی بلند و اشارات لطیف و گفتارهای بیهمتا و سخنانی دربارۀ‬
‫‪Downloaded from erfanmag.ir at 13:09 +0330 on Sunday December 24th 2017‬‬

‫توحید و معرفت و ایمان [و علم] و جز آن است و خصایل شریفی در اوست که اهل‬


‫‪24‬‬
‫حقایق از صوفیۀ خود را به او منسوب و متخلّق میکنند (سرّاج‪4313 ،‬م‪.)434-423 :‬‬
‫هجویری نیز سخنی شبیه به سخن سرّاج دارد‪ ،‬آنجا که میگوید‪« :‬اهل طریقت اقتدا بدو کنند‬
‫در حقایق عبارات و دقایق اشارات و تجرید از معلوم دنیا و نظاره اندر تقدیر مولی» (‪.)443 :4357‬‬
‫سخنان علی(ع) در احوال و مقامات و آنچه به اهل قلوب و اشارات تعلق دارد‪ ،‬بسیار مورد اقبال‬
‫و توجه صوفیه قرار گرفته است‪ .‬احوال و مقامات ارکان تصوّف است و علی(ع) نخستین کسی است‬
‫که دربارۀ احوال و مقامات سخن گفته است (سرّاج‪4313 ،‬م‪ .)434 :‬چنانکه مستملی مینویسد‪:‬‬
‫علیبن ابیطالب کرّم اللّه وجهه سَرِ عارفان است و همۀ امت را اتفاق است که علی‬
‫ابوطالب را انفاس پیغمبران است و او را سخنانی است که پیش از او کس نگفته است‬
‫و پس از او کس مثل آن نیاورده است (‪ ،4313‬ج‪.)433 :4‬‬
‫در میان مشایخ تصوّف جنید مهمترین صوفی است که علم باطن را به علی(ع) نسبت داده است‪.‬‬
‫و از جنید آوردهاند که گفت‪ :‬مصاحَب ما در این علم پس از پیامبر(ص) علیبنابیطالب است‬
‫(خرگوشی‪4333 ،‬م‪:‬‬ ‫که همواره با اشاره‪ ،‬حقایقی را که قلوب دربردارندۀ آن است‪ ،‬بیان کرده است‬
‫‪22‬‬
‫‪.)221‬‬
‫هجویری (‪ )442 :4357‬نیز از جنید نقل کرده است که «شیخ ما اندر اصول و اندر بال کشیدن علی‬
‫مرتضی است‪ ».‬او در توضیح الفاظ «اصول» و «بال» مینویسد‪« :‬یعنی اندر علم و معاملت امام این‬
‫طریقت علی است‪ ،‬رضی اللّه عنه‪ .‬از آنکه علم این طریقت را اهلِ این‪ ،‬اصول گویند و معامالتش‬
‫را بلند میداند که آرزو میکند‬ ‫علی(ع)‬ ‫بجمله بال کشیدن است»‪ .‬جنید چنان در علم باطن مقام‬
‫معارف باطنی بیشتری از او به دستش میرسید و لذا متأسف است که جنگها علی (ع) را مشغول به‬
‫خود کرده و اهل علم باطن از علم او محروم شدهاند (سرّاج‪4313 ،‬م‪.)423 :‬‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫پژوهشنامه عرفان‪ /‬دو فصلنامه‪ /‬شماره شانزدهم‬ ‫‪662‬‬

‫نتیجه‪:‬‬
‫صوفیه پس از قتل حالج در سدۀ چهارم هجری سعی کردند تعالیم خود را به صورت علمی و منظم‬
‫ارائه دهند‪ .‬حاصل تالش آنها گنجاندن اصول و مبانی تصوف در قالبی متداول بود که علم باطن‬
‫نام گرفت‪ .‬ابونصر سراج نخستین صوفی است که اجزای علم باطن را در اللمع به صورت نظاممند‬
‫‪Downloaded from erfanmag.ir at 13:09 +0330 on Sunday December 24th 2017‬‬

‫تدوین کرده است‪ .‬طرح علم باطن واکنشی بود دربرابر اهل حدیث و فقها که گسترۀ علم دین را‬
‫تنها در علم ظاهر خالصه میکردند‪ .‬صوفیه ضمن بحث در ماهیت علم باطن و بیان ویژگیهای آن‪،‬‬
‫نه فقط قصد اثبات علمی دیگر در کنار علم ظاهر داشتند‪ ،‬بلکه علم باطن را برتر از علم ظاهر‬
‫میدانستند‪ .‬نمونۀ بارز علم باطن در نظر آنها علمی بود که خداوند به خضر بخشید و موسی با آنکه‬
‫نبوت و رسالت و تکلیم داشت‪ ،‬از آن برخوردار نبود‪ .‬خداوند‪ ،‬آن علم را به پیامبر اکرم نیز داده بود‬
‫منتقل کرد‪ .‬بههمین‬ ‫علی(ع)‬ ‫و آن حضرت هم آن را به برخی از اصحاب خاص خویش ازجمله‬
‫او در این علم مرجع صحابه قرار گرفت‪ .‬علی(ع) در تاریخ مقدس‬ ‫پیامبر(ص)‬ ‫جهت پس از وفات‬
‫صوفیه نمونۀ اعالی عالمِ علمِ باطن است‪ .‬صوفیه این علم را بهواسطۀ فرزندان و شاگردان خاص‬
‫وی‪ ،‬که همان اولیاءاهلل و ارباب قلوباند‪ ،‬به ارث بردند‪.‬‬

‫پینوشتها‪:‬‬
‫از باب نمونه کتاب الصلة بین التصوّف و التشیّع نوشتۀ کامل مصطفی الشیبی‪ ،‬بین التصوّف و التشیّع‬ ‫‪.4‬‬
‫نوشتۀ هاشم معروف الحسنی‪ ،‬العالقة بین الصوفیة و اإلمامیة نوشتۀ زیادبن عبداللّه الحمام‪ ،‬ابعاد عرفانی و‬
‫فلسفی اسالم ایرانی (‪)Philosophiques En Islam Iranien Aspects Spirituels et‬‬
‫نوشتۀ هانری کربن و تصوف زنده (‪ )Living Sufism‬نوشتۀ سید حسین نصر‪.‬‬
‫«رُوِیَ عن النَبیّ صلعم انّه قال «العلماء وَرَثَةُ األنبیاء» و عندی‪...‬انّ أُولیالعِلمِ القائِمینَ بِالقِسطِ الَّذیِن هُم‬ ‫‪.2‬‬
‫وَرَثَةُ األنبیاء‪...‬هُم ثلثة أصناف‪ :‬أصحابُ احلدیث و الفقهاء و الصوفیة‪ .‬فهؤالء الثلثة األصناف‪ ...‬وَرَثَ ُة‬
‫األنبیاء‪.‬‬
‫برای نمونه رک‪ :‬شعرانی‪4348 ،‬ق‪ ،‬ج‪44 :4‬؛ صفّار قمی‪4312 ،‬ق‪ ،‬ج‪34 :4‬؛ کلینی‪ ،‬بیتا‪ ،‬ج‪33 :4‬‬ ‫‪.3‬‬
‫(کتاب فضل العلم)‪.‬‬
‫فهو علم الشریعة الداعیة إلی األعمال الظاهرة و الباطنة و الیجوز ان یجرّد القول فی العلم أنّه ظاهر أو‬ ‫‪.1‬‬
‫باطن؛ ألنّ العلم متی ماکان فی القلب فهو باطن فیه إلی ان یجری و یظهر علی اللسان فإذا جری اللسان‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫علی(ع)‬
‫‪662‬‬ ‫علم باطن در تصوّف و نسبت آن با امام‬

‫فهو ظاهر غیر انّا نقول انّ العلم ظاهر و باطن و هو علم الشریعة الذی یدلّ و یدعو إلی األعمال الظاهرة‬
‫و الباطنة‪.‬‬
‫و کفاک بقصّة موسی و اخلضر‪...‬مع جاللة موسی‪...‬و ما خصّه اللّه به من الکالم و النّبوّة و الوحی و‬ ‫‪.8‬‬
‫الرسالة و قد ذکر اللّه تعالی‪...‬عجز موسی‪...‬عن إدراک علم عبد من عباده‪.‬‬
‫‪Downloaded from erfanmag.ir at 13:09 +0330 on Sunday December 24th 2017‬‬

‫ی صلعم بعلومٍ ثلثٍ‪ :‬علم بیّن للخاصّة و العامّة و هو علم احلدود و األمر و النهی و‬
‫انّ اللّه تعالی خصّ النّب ّ‬ ‫‪.1‬‬
‫علم خصّ به قومٌ من الصحابة دون غیرهم‪...‬و علمٌ خصّ به رسول اللّه صلعم مل یشارکه فیه احدٌ من‬
‫أصحابه‪.‬‬
‫و یمکن ان توجد هذه العلوم کلّها فی اهل احلقایق و الیمکن ان یوجد علم احلقایق فی هؤالء إلّا ما شاء‬ ‫‪.7‬‬
‫اللّه؛ النّ علم احلقایق مثرة العلوم کلّها و هنایة مجیع العلوم و غایة مجیع العلوم إلی علم احلقایق فإذا انتهی‬
‫الیها وقع فی حبر الغایة له‪.‬‬
‫أن الساعی إلی اللّه تعالی لینال قربه هو القلب دون البدن و لست أعنی بالقلب اللحم احملسوس‪ ،‬بل هو‬ ‫‪.5‬‬
‫سرّ من أسرار اللّه عزّوجلّ الیدرکه احلس و لطیفة من لطائفه‪ .‬تارة یعرب عنه بالرّوح و تارة بالنفس‬
‫املطمئنة‪ .‬و الشرع یعرب عنه بالقلب؛ ألنه املطیة األولی لذلک السرّ و بواسطته صار مجیع البدن مطیة و آلة‬
‫لتلک اللطیفة‪ .‬و کشف الغطاء عن ذلک السرّ من علم املکاشفة‪.‬‬
‫علم الظاهر من علم املُلک و علم الباطن من علم امللکوت‪ .‬یعنون ان ذلک من علم الدنیا ألنه یحتاج إلیه‬ ‫‪.3‬‬
‫فی امور الدنیا و هذا من علم اآلخرة‪...‬فهو من املُلک و هو خزانة العلم الظاهر و القلب خزانة امللکوت و‬
‫هو باب العلم الباطن‪ .‬فقد صار فضل العلم الباطن علی الظاهر کفضل امللکوت علی املُلک‪...‬و کفضل‬
‫القلب علی اللسان‪...‬و فضل العلم باللّه عزّوجلّ‪...‬علی العلم باألحکام و القضایا کفضل املشاهدة علی‬
‫ن و تزیل الشّک‪.‬‬
‫اخلرب‪ .‬فعلم اخلرب قد یدخله الظنّ و الشّک و املشاهدة ترفع الظ ّ‬
‫علماء الظاهر هم زینة األرض و املُلک و علماء الباطن زینة السماء و امللکوت و علماء الظاهر أهل اخلرب‬ ‫‪.44‬‬
‫و اللسان و علماء الباطن أرباب القلوب و العیان‪ .‬علم الظاهر حکم و علم الباطن حاکم و احلکم موقوف‬
‫حتی یجیء احلاکم یحکم فیه‪ .‬و قد کان علماء الظاهر إذا اشکل علیهم العلم فی مسألة إلختالف األدلّة‬
‫سألوا أهل العلم باللّه؛ ألنّهم أقرب إلی التوفیق عندهم و أبعد من اهلوی و املعصیة منهم‪.‬‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫پژوهشنامه عرفان‪ /‬دو فصلنامه‪ /‬شماره شانزدهم‬ ‫‪662‬‬


‫در مورد سهل تستری نیز گفته شده است که وقتی از تستر به بصره رفت‪ ،‬فقهای شافعی ازجمله‬ ‫‪.44‬‬
‫ابویحیی زکریا ساجی و ابوعبداللّه زبیری نزد او میآمدند و مسئله میپرسیدند (شعرانی‪4348 ،‬ق‪ ،‬ج‪:4‬‬
‫‪.)17‬‬
‫قال عاملنا ابوحممد سهل رمحه اللّه تعالی‪« :‬للعامل ثالثة علوم‪ :‬علم ظاهر یبذله ألهل الظاهر و علم باطن‬ ‫‪.42‬‬
‫الیسع إظهاره إلّا ألهله و علم هو سرّ بین اللّه و بین العامل‪ .‬هو حقیقة ایمانه‪ ،‬الیظهره ألهل الظاهر و ال‬
‫‪Downloaded from erfanmag.ir at 13:09 +0330 on Sunday December 24th 2017‬‬

‫ألهل الباطن»‪.‬‬
‫«وسئل اجلنید من العارف‪ .‬قال‪« :‬من نطق عن سرّک و أنت ساکت و أخرب حبالک و أنت غائب و هذا‬ ‫‪.43‬‬
‫الینکره أهل املعرفة‪ .‬ألن موسیبن عمران ملا ألتقی مع اخلضر فرأی منه تلک العجائب»‪.‬‬
‫و حضر مجاعة باب دار ابن سامل فقیل له‪ :‬تکلّم فقد حضر أصحابک‪ .‬فقال‪ :‬ال ما هؤالء أصحابی‪ .‬إمنا هم‬ ‫‪.41‬‬
‫أصحاب اجمللس‪ .‬إنّ أصحابی هم اخلواص‪.‬‬
‫عبدالواحد بن زید قال سألتُ احلسن عن علم الباطن‪ .‬فقال‪ :‬سألتُ حذیفة بن الیمان عن علم الباطن‪.‬‬ ‫‪.48‬‬
‫فقال‪ :‬سألتُ رسول اللّه (ص) عن علم الباطن‪ .‬فقال‪ :‬سألتُ جربیل عن علم الباطن‪ .‬فقال‪ :‬سألتُ اللّه عن‬
‫علم الباطن‪ .‬فقال‪ :‬هو سرّ من سرّی‪ ،‬اجعله فی قلب عبدی الیقف علیه من خلقی‪.‬‬
‫و کذلک روی عن علیّ بن أبیطالب رضی اللّه عنه انه قال‪ :‬علّمنی رسول اللّه (ص) سبعین باباً من العلم‬ ‫‪.41‬‬
‫مل یعلم ذلک احدٌ غیری‪...‬و کان اصحاب رسول اللّه (ص) إذا أشکل علی أحدهم شیء یلتجون فی ذلک‬
‫الی علیّ بن أبیطالب رضی اللّه عنه‪.‬‬
‫برای نمونه رک‪ :‬ابونعیم اصفهانی‪4384 ،‬ق‪ ،‬ج‪ ،4‬ص‪14‬؛ محمد غزالی‪ ،‬بیتا‪314 :‬؛ احمدبنحنبل‪،‬‬ ‫‪.47‬‬
‫‪ ،211-218 :4133‬شمارۀ ‪243‬؛ علیبن محمد ابنمغازلی‪.424 :4121 ،‬‬
‫فکان ختصیصه من بین الصحابة بالبیان و العبارة عن التوحید و املعرفة‪...‬و الیبلغ العبد کمال الشرف إلّا‬ ‫‪.45‬‬
‫بالبیان‪ ،‬ألنه لیس کلّ من عقل یعلم و ال کلّ من علم یحسن أن یبیّن فإذا أعطی العبد العقل و العلم و‬
‫(ص)‬
‫انّهم کانوا إذا أشکل علیهم شیء من‬ ‫البیان فقد بلغ إلی الکمال‪ .‬و املشهور عن أصحاب رسول اللّه‬
‫أمور الدّین سألوا علیّا رضی اللّه عنه فکان یبیّن هلم الذی یشکل علیهم‪.‬‬
‫و قال علی رضی اللّه عنه فی حدیث کمیلبنزیاد‪ :‬ها إنّ هاهنا علمٌ لو وجدتُ له محلة و أشار إلی قلبه‪.‬‬ ‫‪.43‬‬
‫امرؤٌ أعطی علم اللدنیّ و العلم اللدنیّ هو العلم الذی خصّ به اخلضر علیه السالم‪ ،‬قال اللّه تعالی‪:‬‬ ‫‪.24‬‬
‫« َوع ََّلمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا ِع ْلمًا»‪.‬‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫علی(ع)‬
‫‪662‬‬ ‫علم باطن در تصوّف و نسبت آن با امام‬

‫و ألمیراملؤمنین [علی] رضی اللّه عنه خصوصیةٌ من بین مجیع أصحاب رسول اللّه (ص) مبعانی جلیلة و‬ ‫‪.24‬‬
‫اشارات لطیفة و الفاظ مفردة و عبارة و بیان للتوحید و املعرفة و االیمان [و العلم] و غیر ذلک و خصال‬
‫شریفة تعلّق و ختلّق به أهل احلقایق من الصوفیة‪.‬‬
‫وَ حُکی عَن اجلنیدِ أنَّهُ قَال‪ :‬صاحبنا فِی هذا العلم الذی أشارَ إلی ما تضمنت القلوبُ منه‪ ،‬دَوماً إلی‬ ‫‪.22‬‬
‫‪Downloaded from erfanmag.ir at 13:09 +0330 on Sunday December 24th 2017‬‬

‫حقائقه بعد نبیّنا حممّد صلّی اللّه علیه و سلّم‪ ،‬علی بن أبیطالبٍ علیه السّالم‪.‬‬

‫کتابنامه‪:‬‬
‫ابنمغازلی‪ ،‬علیبنمحمد‪ ،)4121( .‬مناقب اإلمام علیبن أبیطالب علیهالسّالم‪ ،‬بیروت‪ :‬داراألضواء‪.‬‬ ‫–‬
‫اصفهانی‪ ،‬ابونعیم‪ ،)4384( .‬حلیة األولیاء و طبقات األصفیاء‪ ،‬قاهره‪ :‬بینا‪.‬‬ ‫–‬
‫ابنحنبل‪ ،‬احمد‪ ،)4133( .‬فضائل أمیرالمؤمنین علیبنأبیطالب علیهالسّالم‪ ،‬حقّقه و علّق علیه عبدالعزیز‬ ‫–‬
‫الطباطبائی‪ ،‬قم‪ :‬دارالتفسیر‪.‬‬
‫انصاری‪ ،‬خواجه عبداهلل‪ ،)4351( .‬طبقات الصوفیه‪ ،‬مقدمه‪ ،‬مقابله‪ ،‬تصحیح و فهارس محمدسرور‬ ‫–‬
‫موالیی‪ ،‬چاپ دوم‪ ،‬تهران‪ :‬توس‪.‬‬
‫بخاری‪ ،‬محمد بن اسماعیل‪4144( .‬ق)‪ ،‬صحیح البخاری‪ ،‬بیروت دارالفکر‪.‬‬ ‫–‬
‫خرگوشی‪ ،‬ابوسعد عبدالملک‪ ،)4333( .‬تهذیب األسرار‪ ،‬تحقیق بسام محمد بارود‪ ،‬أبوظبی‪ :‬المجمع‬ ‫–‬
‫الثقافی‪.‬‬
‫زمخشری‪ ،‬محمودبنعمر‪( .‬بیتا)‪ ،‬کشّاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون األقاویل فی وجوه‬ ‫–‬
‫التأویل‪ ،‬بهتصحیح مصطفی حسین احمد‪ ،‬بیروت‪ :‬دارالکتاب العربی‪.‬‬
‫سیرجانی‪ ،‬علیبنحسن‪ ،)4334( .‬البیاض و السواد من خصائص حکم العباد فی نعت المرید و المراد‪،‬‬ ‫–‬
‫تصحیح و تحقیق محسن پورمختار‪ ،‬تهران‪ :‬مؤسسۀ پژوهشی حکمت و فلسفۀ ایران‪ ،‬برلین‪ :‬مؤسسۀ‬
‫مطالعات اسالمی دانشگاه آزاد برلین‪.‬‬
‫سراج طوسی‪ ،‬ابونصر‪4313( .‬م)‪ ،‬کتاب اللمع فی التصوّف‪ ،‬تصحیح رنولد الن نیکلسون‪ ،‬چاپ دوم‪،‬‬ ‫–‬
‫لیدن‪ :‬بریل‪.‬‬
‫سلمی‪ ،‬ابوعبدالرحمان‪ ،)4141( .‬طبقات الصوفیة‪ ،‬تحقیق نورالدین شریبه‪ ،‬حلب‪ :‬دارالکتب النفیس‪.‬‬ ‫–‬
‫شعرانی‪ ،‬عبدالوهاب‪ ،)4348( .‬الطبقات الکبری‪ ،‬قاهره‪ :‬بینا‪.‬‬ ‫–‬
‫صفار قمی‪ ،‬محمدبنحسن‪ ،)4312( .‬بصائر الدرجات‪ ،‬تهران‪ :‬مطبعة احمدی‪.‬‬ ‫–‬

‫‪www.SID.ir‬‬
‫‪Archive of SID‬‬

‫پژوهشنامه عرفان‪ /‬دو فصلنامه‪ /‬شماره شانزدهم‬ ‫‪620‬‬


‫مکّی‪ ،‬ابوطالب‪( .‬بیتا)‪ ،‬علمالقلوب‪ ،‬حققه و علق حواشیه و قدمه عبدالقادر احمد عطا‪ ،‬قاهره‪ :‬مکتبة‬ ‫–‬
‫القاهره‪.‬‬
‫غزالی‪ ،‬ابوحامد محمد‪4132( .‬ق)‪ ،‬احیاء علوم الدین‪ ،‬طبع محمد وهبی سلیمان و أسامة عمورة‪ ،‬دمشق‪:‬‬ ‫–‬
‫دارالفکر‪.‬‬
‫ــــــــــــــــــــــــــ ‪ 4351( .‬الف)‪ ،‬احیاء علوم الدین‪ ،‬ترجمه مؤیدالدین محمد خوارزمی‪ ،‬به کوشش‬ ‫–‬
‫‪Downloaded from erfanmag.ir at 13:09 +0330 on Sunday December 24th 2017‬‬

‫حسین خدیوجم‪ ،‬چاپ ششم‪ ،‬تهران‪ :‬علمی و فرهنگی‪.‬‬


‫ــــــــــــــــــــــــــ ‪4351( .‬ب)‪ ،‬کیمیای سعادت‪ ،‬به کوشش حسین خدیوجم‪ ،‬چاپ سیزدهم‪ ،‬تهران‪:‬‬ ‫–‬
‫علمی و فرهنگی‪.‬‬
‫ــــــــــــــــــــــــــ ‪( .‬بیتا)‪ ،‬جمموعة الرسائل‪ ،‬محقق‪ :‬ابراهیم امین محمد‪ ،‬قاهره‪ :‬مکتبة التوفیقیة‪.‬‬ ‫–‬
‫فخر رازی‪ ،‬محمّدبنعمر‪( .‬بیتا) ‪ ،‬التفسیر الکبیر‪ ،‬بیروت‪ :‬دار احیاء التراث العربی‪.‬‬ ‫–‬
‫کلینی‪ ،‬محمدبنیعقوب‪( .‬بیتا)‪ ،‬اصول کافی‪ ،‬با ترجمه و شرح سید جواد مصطفوی‪ ،‬تهران‪ :‬دفتر نشر‬ ‫–‬
‫فرهنگ اهل بیت علیهمالسّالم‪.‬‬
‫مستملی بخاری‪ ،‬ابوابراهیم اسماعیل‪ ،)4313( .‬شرح التعرّف لمذهب التصوّف‪ ،‬با مقدمه و تصحیح و‬ ‫–‬
‫تحشیۀ محمد روشن‪ ،‬تهران‪ :‬اساطیر‪.‬‬
‫مکّی‪ ،‬ابوطالب‪4338( .‬م)‪ ،‬قوت القلوب فی معاملة المحبوب و وصف طریق المرید إلی مقام التوحید‪،‬‬ ‫–‬
‫راجعه سعید نسیب مکارم‪ ،‬بیروت‪ :‬دار صادر‪.‬‬
‫هجویری‪ ،‬علیبنعثمان‪ ،)4357( .‬کشف المحجوب‪ ،‬مقدمه‪ ،‬تصحیح و تعلیقات محمود عابدی‪ ،‬چاپ‬ ‫–‬
‫چهارم‪ ،‬تهران‪ :‬سروش‪.‬‬

‫‪www.SID.ir‬‬

You might also like